ماهنامه موعود37

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1382 عنوان و نام پديدآور:شماره 37 ماهنامه موعود- فروردين و ارديبهشت 1382/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390. مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 37 - فروردين و ارديبهشت 1382

جهان امروز و پيشگوييهاى آخرالزمان

برگرفته از كتاب پيشگويي ها و آخرالزمان

به همان سان كه انتظار دستيابى به «مدينه فاضله» و وضعى بهتر و متفاوت با وضع موجود و گريز از ناملايمات، از ابتداى خلقت يار قرين و رفيق دائمى انسان بوده و وعده فرارسيدن روزگار رهايى توسط انبيا، اوليا و حكما نيز اين تمنا و انتظار را قوت بخشيده، تلاش براى كسب آگاهى از امكان و زمان وقوع وعده رهايى و فصل بهار حقيقى نيز او را رها نساخته است. شايد اين تلاش مرهمى بر زخمهاى آدمى بوده و آن را انگيزه اى براى تاب آوردن ناملايمات و مبارزه با همه آنچه كه نامطلوب بوده مى شناخته؛ تا آنجا كه اين «تمنا» و «مجاهده» فصل قابل توجهى از فرهنگ و ادبيات اقوام را به خود اختصاص داده است.

فقدان ادوات مناسب براى گشودن اين راز سر به مفهر و عدم توانايى عموم مردم در دسترسى به آنچه در پس پرده نهان مانده، موجب بوده تا عموم اقوام، پرده بردارى از اين راز را از قديسان، راهبان، كاهنان، منجمان، طالع بينان و بالاخره پيشگويان بخواهند. چه، دست يازيدن به اين اسرار نهان را از توان انسانهاى معمولى خارج مى دانستند و تنها اين توان را در كسانى جست وجو مى كردند كه قادر به خرق عادت و شكستن محدوديتهاى عالم محسوس بودند و يا با ايجاد نوعى رابطه با نيروهاى ماورايى و قدسى امكان كسب خبر از آينده را در اختيار

داشتند. از همين روست كه بخشى از آثارى كه سخن از آينده به ميان آورده اند؛ منسوب به طالع بينان و منجمان و كاهنان است...

اين تلاش در ميان همه ملل و نحل در هيأت مجموعه اى از «پيشگوييها» رخ نموده است. چنانكه هيچ دوره و قومى را نمى توان سراغ گرفت كه در آثار فرهنگى خود فصلى ويژه در اين باره نگشوده باشند.

آثار اساطيرى، ادبى و مذهبى عموم اقوام، مشحون از «پيشگويى» درباره آينده وفرجام تاريخ، جهان و انسان است. به دلايل مختلفى كه در اينجا مجال گفت وگو درباره آن نيست زبان عموم اين آثار تمثيلى، رمزگونه و استعارى است. اگر چه علوم جديد كه جملگى مبتنى بر دريافتهاى تجربه گرايانه و كمّى از عالم و آدم است نافى هرگونه سخن در اين باره است اما، مى بايست متذكر اين نكته شد كه نسبت با مبدأ هستى و علم لدّنى انبيا و اولياى الهى، مكاشفات پيران طريقت و قديسان، رؤياهاى صادقه، رياضتهاى نفسانى و بالاخره علوم غريبه در گذشته امكان كشف زمان و مكان وقوع بسيارى از حوادث و وقايع مربوط به حيات فردى و جمعى در كره خاك و در آينده دور را فراهم آورده است. چنانكه اين اطلاعات به نسبتهاى مختلف در ميان عموم موجود بوده و عرضه آثارى را نيز موجب گشته است. مراجعه به اين آثار و توسل به برخى از طرق (حتى ناپسند و مذموم مثل فالگيرى و رمالى) براى آگاهى از آينده خود، با وجود انكار ظاهرى آن، جزء لاينفك حيات انسان غربى و از جمله سياستمداران و روشنفكران است. زبان تمثيلى و گاه شاعرانه اين آثار موجب بوده تا اين آگاهى، همواره قرين

با ترديد در كشف مصاديق و تشخيص دقيق زمان و مكان وقوع حوادث باشد. تنوع نشانه ها، نمادها و پيچيدگى زبانى را وجه مشترك عموم اين آثار مى توان دانست. با اينهمه هيچ گاه از جذابيت پيشگويى و رونق بازار پيشگويان كاسته نشده است؛ چرا كه «نگاه به آينده» و تلاش براى آگاهى درباره آينده جزء لاينفك حيات انسان و به عبارتى ذاتى وجود او بوده است. امرى كه انسان را از ساير موجودات متمايز ساخته و انگيزه لازم براى تاب آوردن جهان و گذار از فراز و نشيبهاى آن را در وى ايجاد كرده است. از وجهى ديگر، اگر چه ملل گوناگون از «جهان بينى» و «جهان شناسى» متفاوتى برخوردارند و هر يك تعريفى ويژه از مبدأ و انتهاى جهان و جايگاه و نقش انسان در ميانه عالم ارائه مى دهند اما، جملگى در منتهى شدن عمر جهان و حيات كلى انسان به «عصرى طلايى» و عارى از هرگونه عيب و رنج و الم مشتركند؛ هر يك نيز اين عصر را به نامى و عنوانى خوانده اند و فرارسيدنش را نيز نويدبخش انسان مانده در رنج و ظلم و تباهى ساخته اند. در ميان همه ملل، «يهوديت» به دليل قدمت تاريخى از يك سو و تذكر درباره ظهور مسيح موعود، بيشترين آثار با موضوع و مضمون «پيشگوئى آينده» را عرضه داشته چنانكه، علقه ويژه اقوام يهودى به «كاهنان» نيز بر دامنه اين آثار افزوده است. تاريخ حيات اين قوم هيچ گاه منفك از حضور و رأى «كاهنان» نبوده است. از سوى ديگر «مكاشفات قديسان و رهبانان» مسيحى نيز از جايگاه قابل توجهى برخوردار است. آنان نيز واسپس آخرين گفت وگوى مسيح(ع) با حواريون -

كه خبر از آينده و ظهور مجددش مى داد - در انتظارى بزرگ فرو رفتند تا از آن پس عارفان و رهبانان مسيحى مصاديق بارز حوادث و پيشگوييهاى مسيح(ع) و قديسين پس از وى را شناسايى، تفسير و اعلام كنند. شايد كه منتظران مؤمن از حوادث سوء ماقبل از ظهور حضرت مسيح(ع) در امان مانند و توفيق ديدار دوباره «موعود» را حاصل آورند. از همين روست كه على رغم وقوع تحريف در دو كتاب مقدس تورات و انجيل بخشهاى قابل تأملى از اين دو كتاب را «پيشگوييهاى مربوط به آخرالزمان» و ظهور دوباره موعود منجى تشكيل مى دهد. در ميان ملل و نحل مختلف و از جمله برهمنان هندى، كاهنان معابد تبت، عالمان بودايى و غيره نيز آثارى از اين دست موجود است. بخشى از آثار و منابع كتبى و شفاهى مسلمين نيز دربردارنده اخبار آخرالزمان، ملاحم و فتن و بالاخره ظهور موعود(ع) است. قدمت اين اخبار به روزهاى آغازين بعثت نبى اكرم(ص) مى رسد. چنانكه حديث معراج، خطبه غدير و بسيارى از احاديث و روايات منقول از زبان حضرت دربردارنده اين اخبار و تذكر حوادث سالهاى پايانى و ماقبل الظهور است. پس از نبى اكرم(ص) نيز ساير ائمه دين(ع) به گونه هاى مختلف از اين اخبار و حوادث سخن گفته اند چنانكه على(ع) در نهج البلاغه در ميان خطبه ها و كلمات و حكمتها بارها متذكر وقايع و اخبار اين فصل مهم از حيات مسلمين شده اند.

سپرى شدن ايام حيات هر يك از ائمه(ع) و فراهم شدن زمينه هاى غيبت صغرى و كبراى حضرت ولى عصر(ع) به صورت طبيعى بر حجم اين اخبار و روايات افزوده است. سؤالات اصحاب و ياران، ضرورت آماده سازى شيعيان براى

تاب آوردن ايام دورى و فترت و بالاخره درامان نگه داشتن شيعيان از گرداب «ترديد» و شبهه و بلاياى سخت آخرالزمان موجب افزايش حجم اين اخبار و روايات بوده است. وجه بارز و مميز اين اخبار در مقايسه با پيشگوييهاى قديسان و طالع بينان ساير اقوام در موارد زير است: 1. وضوح و روشنى مصاديق؛

2. ذكر علائم و نشانه هاى وقايع طبيعى و غير طبيعى كه در سالهاى پايانى (ماقبل از ظهور) آشكار مى شود؛

3. بيان تكليف فردى و اجتماعى مسلمين (و به ويژه شيعيان) در هنگام مواجه شدن با اين مصاديق و وقايع.

اطمينان از صحت اقوال و اخبار صادره از سوى ائمه معصومين(ع) به دليل نسبت حقيقى آنان با منبع وحى و الهام و جايگاه ويژه آنان به عنوان ولى و سرپرست مسلمين و حجج الهى در گستره زمين، موجبات توجه جدى و تذكر مسلمين و شيعيان به اين اخبار را در سالهاى سخت و طاقت فرساى قبل از ظهور فراهم آورده است. حتمى الوقوع بودن برخى از اين حوادث، بحرانهاى نفس گير طبيعى و غيرطبيعى - كه جان ميليونها نفر را در آخرين سالهاى قبل از ظهور به خطر مى اندازد - و بالاخره آشكار شدن علائم بسيارى كه حكايت از نزديك شدن فصل رهايى مى كند در اين منابع مورد توجه و تأكيد واقع شده است. غلبه علوم تجربى كه حاصل تاريخ غربى است و غربزدگى مسلمين طى دويست سال اخير متأسفانه موجب بى اعتنايى شيعيان به اين وجه از حيات و تأمل درباره حوادث آينده و اخبار رسيده در اين باره گرديده است. چنانكه بلافاصله گوينده را متهم به نشر خرافات و اوهام و بسط ترس

و رعب و ناامنى در ميان جامعه مى كنند و خود رها از اين همه به تنظيم مناسبات و معاملات مبتنى بر عقل جزوى، حال نگر، كمّى و غافل از گذشته و آينده مشغول مى شوند. بايد پرسيد: آيا به همان اندازه كه امروزه مسلمين درگير و دار با ظاهر دين و دنيا روزگار مى گذرانند و همه امور را متكى به عالم محسوس و تجربه گرايى صرف مى شناسند؛ يهوديان، مسيحيان و حتى برهمنان هندو نيز از اين امور غافلند؟ تمامى قراين و شواهد حكايتى ديگر را بيان مى دارند. در هيچ دوره اى نظريه پردازان، سياستمداران و عموم مردم ساكن سرزمينهاى غربى به اندازه دوره اى كه در آن به سر مى بريم درباره آينده جهان، جنگ پايانى، پايان تاريخ، ظهور مسيح، ضد مسيح(دجال) و همه آنچه غرب و تمدن مادى آن را به خطر مى افكند؛ گفت وگو نكرده و براساس پژوهشهاى انجام شده اقدام به توليد آثار فرهنگى و تدوين استراتژيها و تنظيم سياستهاى منطقه اى و بين المللى خود ننموده اند. توليد و توزيع گسترده فيلمهاى سينمايى - كه عمدتاً محصول كمپانيهاى امريكايى اند - تأسيس سايتهاى اطلاع رسانى در شبكه جهانى اينترنت، انتشار مجموعه گسترده اى از كتابها و مقالات مرتبط با موضوعات ياد شده و... تنها در زمره بخش آشكار اين رويكرد عمومى غرب به موضوع آخرالزمان و آينده نگرى در اين باره است. بسيارى از شما درباره «نوسترآداموس» و پيشگوييهاى او كه چهارصد سال پيش صورت گرفته، شنيده ايد. اولين بار حدود سالهاى 60 و 61 بطور اتفاقى نسخه اى از فيلم نيمه مستند «نوسترآداموس» برادران وارنر را ديدم. تأكيد بازيگر راوى داستان فيلم مبنى بر به واقعيت پيوستن صدها پيشگويى اين پيشگوى يهودى الاصل فرانسوى و نمايش فيلم ورود امام

خمينى به ايران، همراه با قرائت قطعه اى از پيشگوييهاى وى در اين باره و ارائه عباراتى كه حكايت از وقايع شگرف و مهم در آينده و حتى تا وقت ظهور منجى موعود داشت توجه هر بيننده اى را جلب مى كرد. سازندگان فيلم با نوعى شيطنت اين موضوع را به بيننده القا مى كردند كه حسب پيشگوييهاى نوسترآداموس پس از نبردهاى طولانى و جنگ جهانى سوم، جهان صلحى هزار ساله را زير پرچمى در بيت المقدس تجربه خواهد كرد. طى چندين دهه اخير، مضامين اين پيشگوييها با چاشنى تحليل سياستمداران غربى و جهت گيرى ويژه گردانندگان پشت پرده مدينه ليبرال سرمايه دارى، دستمايه ساخت دهها فيلم با موضوع و مضمون آخرالزمان و موجودى ماورائى كه از فضايى خارج از كره زمين جهان را تهديد مى كند، شده است. اين موضوعات و انتشار آراء اشخاصى چون هانتينگتون، تافلر، فوكوياما و امثالهم كه به عنوان نظريه پرداز سخنانشان درباره «پايان تاريخ»، «جنگ تمدنها» و... تبديل به استراتژى سياسى، نظامى سياستمداران حاكم بر آمريكا و انگلستان شده بيش از پيش نگارنده را متوجه جريانى كرد كه در ميان مسلمين مغفول مانده است. «نوسترآداموس» پيشگويى بود كه در عباراتى پيچيده و الفاظى نمادين و سمبليك از آينده سخن مى گفت، اما بسيارى از حوادث و اتفاقات طى همين يكى دو دهه در كنار بن بستهاى نظرى، ابتذال فرهنگى و بحرانهاى مدنى دلواپسى درباره آينده و انتظار رهايى بزرگ را مبدل به دغدغه فكرى بخش بزرگى از مردم جهان كرد. چنانكه امروزه تنها بيش از پنجاه پايگاه اطلاع رسانى در شبكه جهانى اينترنت وظيفه گفت وگو و تفسير پيشگوييهاى نوسترآداموس را عهده دارند و قريب به يكصد و بيست پايگاه نيز آراء عرضه

شده درباره گذشته و آينده جهان در ميان ساكنان ربع مسكون را مورد بحث و تجزيه و تحليل قرار مى دهند. اين همه حكايت از «واقعه اى شگرف» يا جريانى پيوسته و سازمان يافته در لايه هاى پنهانى سياست، فرهنگ و اقتصاد جهان استكبار مى كند. بسيارى از منابع و مصادر مذهبى (يهودى، مسيحى و اسلامى) و پيشگوييهاى پراكنده در ميان ملل مختلف از اين «واقعه شگرف» و مقدمات و نشانه هاى آن خبر مى دهند و در وجه ديگر عملكرد عوامل استكبار و استعمار (آمريكا، انگليس، پرتغال و اسپانيا) خبر از «جريانى پيوسته» و سازمان يافته دارد كه مى تواند از سويى ديگر حاكى از اطلاعات آنان از اين واقعه شگرف هم باشد و يا... جناب «شيخ على كورانى» محقق مباحث مهدوى و مؤلف مجموعه پنج جلدى معجم احاديث الامام المهدى(ع) در كتاب عصر ظهور مى نويسد: بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران نشانه هاى اعتقاد به حضرت مهدى منتظر(ع) در ميان ملل جهان اسلام و حتى غير اسلام... يعنى پرسش از او و سخن گفتن پيرامون او و مطالعه و تأليف درباره او به اوج خود رسيد. تا جائيكه اين لطيفه شايع شده كه وزارت اطلاعات آمريكا پرونده اى از تمام اطلاعات لازم درباره امام مهدى(ع) تهيه و تنظيم نموده كه تنها نقص آن تصوير آن حضرت است5. تفاسير مختلفى از اين اطلاعات و آنچه در جغرافياى سرزمينهاى اسلامى مى گذرد مى توان ارائه نمود. غرب به مدد «مراكز مطالعاتى و استراتژيك» خود، همه آنچه را كه درباره «آينده جهان» و «جهان آينده» بيان شده گردآورى و بررسى كرده است و حسب خوى ذاتى (استكبارورزى) خود نيز سر در پى ترسيم نقشه اى براى «آينده جهان»

و «جهان آينده» گذارده است. چيزى كه از آن با عنوان «نظم نوين جهانى» ياد مى شود. در اين مراكز بى گمان آثارى كه محصول خلوت، مكاشفه، اخبار و روايات و حتى رياضت راهبان و قديسان عالى مقام اند نيز از نظر دور داشته نشده است. نمى بايست از اين نكته غفلت كرد كه سياستمداران امروز دو كشور مدعى؛ يعنى «آمريكا و انگليس» عموماً همپا با سازمانهاى جهانى مجرى طرحها و خواست سرمايه داران يهودى و محافل صهيونيستى هستند. جريانى كه بيش و پيش از ساير اقوام دست در كار پيشگويى و طراحى توطئه دارند. شايد بتوان پيشگوييها و روايات و اخبار قديسان و مكاشفات موجود در منابع علماى مسيحى و پيشگوييهاى طالع بينانى چون نوسترآداموس را ناديده انگاشت و با لبخندى از كنار اخبار علماى مستقل يهودى گذشت؛ اما آيا مى توان پذيرفت كه گردانندگان پشت پرده سياست جهانى هم، چون ما به اين منابع و اخبار مى نگرند؟! آيا مى توان اخبار و روايات و احاديث مربوط به آخرالزمان را كه عموماً از قول ائمه معصومين(ع) نقل شده و در ميان منابع و مصادر مطمئن اسلامى نيز موجود است ناديده انگاشت و آنها را با ايجاد ترديد و ابهام به تمامى كنار گذاشت؟! بى گمان اين اخبار براى مسلمين سالهاى اوليه بسط اسلام و ايام امامت ائمه معصومين(ع) ذكر نشده؛ بلكه مخاطب اين اخبار ما و مسلمانان و شيعيان بعد از ما هستند. مطالعه آنچه در اين باره در ميان شبكه هاى جهانى اينترنت، مقالات منتشر در ميان مطبوعات غربى و آثار ارائه شده توسط مبلغان كليساى انجيلى و همچنين فيلمهاى سينمايى فراوانى كه توسط كمپانيهاى غربى ساخته شده دو فرض را فراروى ما قرار

داده است: 1. فرض اول اين است كه مستقل از سياستمداران، جماعتى با پيگيرى اخبار و مطالعات جدى و مستمر حاصل تأمل و خلوت خود را فرا روى پيروان خود قرار داده اند. چنانكه امروزه كليساى كاتوليك به نحوى سازمان يافته و به كمك ابزار دقيق نجومى، اخبار و مكاشفات پيشينيان درباره آخرالزمان را بررسى مى كنند و سعى در كشف موارد قابل تطبيق در وضع كنونى سيارات و كواكب با آنچه كه در منابع آمده دارند.× و اين وقايع به طور مستقل بروز و ظهور همان چيزى است كه قبلاً پيشگويى شده است. در ايامى كه جنگ متحدين غرب عليه عراق شدت يافت؛ پاپ، اين واقعه را امرى مختوم و مقدر اعلام كرد.1 و نويسندگان بسيارى، از جمع پيروان كليسا از «جرج دبليو بوش» به عنوان آنتى كريست يا ضد مسيح سوم ياد كردند كه قبل از ظهور حضرت مسيح عامل بسيارى از جنگها و ويرانيهاست.2 2. فرض دوم اين است كه مراكز عمده مطالعاتى و گردانندگان پشت پرده سياست در آمريكا و انگليس با آگاهى از اين اخبار و با مشاهده قراين نزديك شدن ايام سقوط و ركود خود سعى در سوار شدن بر موج حوادث دارند. در واقع غرب كه امروزه فاقد عنصر قوى نظرى و مراتب عالى فرهنگى است «بسط قدرت» و سلطه جويى از طريق «نظاميگرى» صرف را، راه خلاص خويش فرض مى كند و با درك مجموعه عوامل و شواهدى كه سقوط غرب و ظهور تاريخى جديد به نام دين و معنويت را در حوزه جغرافياى سرزمينهاى اسلامى ممكن مى سازد؛ سعى در تدوين يك استراتژى و برنامه ريزى براى اجراى آن در كوتاه ترين زمان كرده

است. حركت سريع و در عين حال مزورانه حكايت از اين دارد كه غرب مقاصد زير را در دستور كار خود قرار داده است: 1. تخدير افكار ساكنان ساده لوح سرزمينهاى غربى - به ويژه آمريكا - از طريق جنگ رسانه ها و متأثر ساختن احساسات و اهواء آنان براى محقق ساختن اغراض سياسى، نظامى و اقتصادى ويژه؛ مى بايست متذكر اين نكته بود كه دول آمريكا و انگليس با سرمايه هاى كلان ملت خود، دو بازوى قوى مجامع صهيونيستى و فراماسونرى جهانى اند. 2. ايجاد انحراف ذهنى در تحليل و برداشت ساكنان و حاكمان ملل غير غربى - بويژه مسلمان - از عملكرد «صهيونيسم و بازوان اجرايى آنها»، در هم شكستن امكان هر نوع تصميم گيرى منطقى و واقعى از آنها، از طريق القاى استراتژيهاى مجعول و غير مستقل در اداره جوامع اسلامى؛ 3. به دست آوردن ابتكار عمل در جريان حوادث، مقابله با انواع موانع، سوار شدن بر جريان رخدادها به قصد كسب امكان سلطه گرى بلامنازع، حذف همه جريانات مزاحم به ويژه در ميان سرزمينهاى اسلامى. غرب، اسلام و نهضتهاى اسلامى را - كه درباره آنها گفت وگو شد - مهم ترين مانع و مزاحم فراروى خود مى شناسد. در عصر حاضر هيچ يك از سياستمداران جهان به اندازه مردان سياسى آمريكا و اروپاى غربى به مطالعه آثار پيشگويان و اخبار پشت پرده درباره آينده جهان، علاقه نشان نمى دهند چنانكه بيشترين هزينه را نيز صرف شناسايى همه جانبه روانى و روحى اقوام شرقى كرده اند. چه كسى مى پذيرد صدها كرسى شرق شناسى در دانشگاههاى آمريكايى و اروپايى براى ايجاد انس و تأليف قلوب ملت مسلمان و رشد و ارتقاى آنان ايجاد شده است؟! پس از انقلاب

اسلامى، فرو پاشى شوروى و بالاخره واقعه يازدهم سپتامبر نيويورك، در جهان با حوادثى روبروييم كه در ميان اخبار موجود نزد عموم اقوام (اعم از يهودى، مسيحى، مسلمان، و حتى پيشگويان و طالع بينان) درباره آخرالزمان از جايگاهى ويژه برخوردار است و در اين منابع به وضوح يا تلويحاً بدان وقايع اشاره شده است. تنها كافى است ساعاتى را صرف مطالعه منابع و مصادر موجود در كتابخانه ها و يا پايگاههاى اطلاع رسانى در اينترنت كنيم تا حجم اين اطلاعات و مصاديق ذكر شده درباره آنهمه را دريابيم. به اين موضوع و آنچه كه دست كم محافل تصميم گير و طراحان اصلى سياست جهانى درباره آن اطلاع كافى دارند از چند منظر مى توان نگريست: 1. طراحان «نظم نوين جهانى»، «جنگ صليبى دوم»3 و «عدالت بى پايان(؟!)»4 با رويكردى مزورانه به اخبار موجود و پيشگوييها سعى در القاى اين معنا دارند كه اين حوادث و از جمله جنگ در عراق و هر آنچه كه بعد از آن واقع مى شود امورى مقدر و محتوم اند و همگان چاره اى جز تسليم در برابر آن ندارند. 2. طراحان و عاملان ياد شده با اطلاع كامل از اين منابع و اخبار و تذكر درباره آنچه آنها را تهديد مى كند استراتژى ويژه سياسى، نظامى و اقتصادى خود را طراحى كرده و مرحله به مرحله آن را به اجرا درمى آورند و در پى آنند تا با اتخاذ «استراتژى بازدارندگى» پيش از واقعه بزرگ ابتكار عمل را به دست گيرند و با كنترل شرايط و پيشدستى امكان ايجاد انحراف در سير حوادث و تسلطيافتن بر اوضاع را حاصل آورند كه در اين صورت چنانكه مسلمين منفعل و ايستا عمل كنند؛

ناگزير به تحمل خسارات و شدايد بسيارند و چنانكه خام و نادانسته، عكس العمل بروز دهند پيشاپيش بر سر راه خود چاله هلاك كنده اند. 3. فرض ديگر اين است كه غرب بى اعتنا به اين منابع و اخبار و واهى پنداشتن آنها درگيرودار با تقديرى مقدر پيش مى رود و انگيزه هايى چون تسلط بر حوزه هاى نفتى و سرمايه هاى كشورهاى اسلامى دانه هايى هستند كه طراح تقدير براى درافكندن آنان در دام ابتلا و هلاكت افشانده است. طى چند سال اخير، سياستمداران كشورهاى اسلامى با روشهاى معمول تجزيه و تحليل مسائل سياسى و به مدد اطلاعات دست دوم - و گاه انحرافى - از آنچه در جهان مى گذرد؛ تنها ظاهر حوادث و وقايع را بررسى كرده اند. چنانكه كليه مفسران داخلى (اعم از سياستمداران و يا نظاميها) تنها با بررسى پاره اى شواهد و قراين انگيزه اصلى غرب را از لشكركشى به عراق دستيابى به منافع نفتى و تغيير جغرافياى سياسى منطقه اعلام كرده اند. حضور اسپانيا به عنوان نماينده استعمار كهنه در كنار انگلستان و آمريكا به عنوان نمايندگان اصلى استعمار نو و هم قسم شدن آنها در ميدان عمل، حكايت از ظهور احساس «خطرى بزرگ و فراگير» در غرب دارد. خطرى به مراتب مهم تر از، از دست دادن چند ميليون بشكه نفت. وگرنه، عربستان صاحب بزرگ ترين ذخاير نفتى جهان و تمامى چاههاى نفت آن در اختيار غرب است. گوئيا واقعه اى تماميت فرهنگ و تمدن غربى را به خطر انداخته كه آنان بدون ملاحظه خط مشى سازمانهاى به اصطلاح جهانى، و به قيمت از دست رفتن تماميت حيثيت غرب (به دليل اتكاء به مشى دمكراتيك در مناسبات سياسى و فرهنگى) و بروز انزجار جهانى

با سرعت تمام، گام در ميدان خطرناك جنگ در بين النهرين و بابل (عراق امروزى) نهاده اند. در تمامى فيلمهاى سينمايى ساخته شده براساس اخبار آخرالزمان، آمريكا به عنوان ناجى تمدن جهانى معرفى مى شود. چنانكه در فيلم «روز استقلال» وقتى سفينه اى بزرگ جهان را تهديد مى كند اولين بار اين سفينه در عراق ديده مى شود و پس از آن آمريكا به مدد تكنولوژى فوق مدرن خود، جهان را از مهلكه اى بزرگ نجات مى دهد. همين مضمون در شكلى ديگر در فيلم «آرماگدون» تكرار مى شود، اما اين بار مهندسان و كارگران نفتى آمريكايى هستند كه با همراهى رئيس جمهور آمريكا، جهان را از بلايى بزرگ مى رهانند و عالم را دعاگوى خود مى سازند. انتشار كتابها و مقالاتى با مضامين ياد شده و، ساخت دهها فيلم سينمايى چون: آرماگدون، روز استقلال، طالع نحس، نوسترآداموس، ترميناتور و...، ايجاد صدها پايگاه اطلاع رسانى مستقل و وابسته، طرح مباحثى چون «عدالت بى پايان»، «جنگ صليبى دوم» از زبان رئيس جمهور آمريكا، ارائه نظرياتى مشخص درباره «پايان تاريخ»، «جنگ تمدنها» و مرتبط دانستن هر واقعه كوچك و بزرگى در جهان با مسلمين و به ويژه شيعيان ايران حكايت از آگاهى و اطلاع كامل مراكز اصلى تدبيرگر غربى از اين اخبار مى كند. در واقع غرب متذكر اين نكته است كه «تاريخ غرب» به سر آمده و دير يا زود ناگزير به قبول مرگ فرهنگ و تمدن استكبارى خود است. چه، به صدا درآمدن زنگ رهايى به نام دين، خدا، معنا و معنويت، تماميت اين فرهنگ و تمدن را در چالشى سخت به خطر افكنده است. اين همه مراكز مطالعاتى و استراتژيك غربى و به ويژه يهوديان صهيونيست را بيش از مسلمين متوجه

جايگاه و نقش مسلمين و سرزمينهاى اسلامى در تاريخ آينده اضمحلال يهوديت صهيونيستى ساخته است. دريافتى كه آنان را واداشته تا به مدد نخبگان و نظريه پردازان، دست به طراحى يك استراتژى پر قدرت و همه جانبه تهاجمى بزنند. امام خمينى(ره) در جمله كوتاهى باطن و ذات غربى را - كه طى دهه هاى اخير در سيماى امپرياليسم آمريكا نمودار شده بود - بيان فرمودند:

آمريكا شيطان بزرگ است.

امام را به عنوان مردى اهل نظر، پيرى ره رفته و ره يافته بايد ديد كه به مدد «معرفت قدسى» و عنايات آسمانى واقف به علم الاسماء، نسبت ميان اسم و مسمى است و هيچ لفظى را بى جا و هيچ اسمى را بى ملاحظه مسمى بر زبان جارى نمى سازد. امام خمينى سخنى ناسزا چون مردان گرفتار در هواجس بر زبان نراند به عكس، سخنى به سزا درباره آمريكا و غرب اعلام نمود. او تماميت سيرت و باطن شيطانى را در صورت غرب و آمريكا مى ديد؛ سيرت و باطنى كه بيان آن مستلزم تفسير تاريخ غرب و بررسى سير تحول تفكر امانيستى طى چهارصد سال اخير است و در اين مقال نمى گنجد. تنها بايد گفت: «شيطان» هيچ گاه بنابر انابه، بازگشت و اعتراف به آنچه به ناروا رفته نداشته و ندارد؛ و همه آنچه كه او به مدد مطالعات و پژوهشها يافته؛ او را به اتخاذ شيوه اى شيطانى؛ يعنى مجادله، اغوا و عصيان واداشته تا انهدام و مرگ خود را تا وقت معلوم به عقب اندازد. چه او پايان حيات خود را مى داند و تسليم شدن در برابر اراده خداوند را هم نمى پذيرد.

از همين روست كه ارائه تفسير و تحليلى جامع از آنچه در

پيرامون ما مى گذرد؛ بدون مدد جستن از «اخبار آخرالزمانى» ممكن نيست. چنانكه بدون اتخاذ يك استراتژى مناسب و جامع نمى توان اين دوره حساس و مهم از تاريخ بشر را پشت سر گذاشت. درك اين همه از سوى عموم مسلمين و به ويژه نخبگان، اولين گام براى ورود به اين جريان و اخذ تصميم بخردانه در برابر آن است. والسلام

نوشته: اسماعيل شفيعى سروستانى

پى نوشتها :

× بسيارى از پيشگوييها خبر از بروز وقايع و بحرانها در موقعيتى ويژه مى دهند. موقعيتى كه نحوه قرار گرفتن سيارات و كواكب در آسمان همزمانى اين آرايش و وقايع را بازگو مى كنند.

1 . خبرگزارى آسوشيتدپرس، شنبه دوم فروردين 1382.

2 . ر.ك. مقاله «آيا جرج دبليو بوش دجال است، موعود، ش29.

3و4. اشاره به سخنان جرج دبليو بوش در وقايع افغانستان و عراق.

5 . عصر ظهور، ص17.

فجر مقدس-8

حوادث ماه رمضان حوادث آخرين ماه هاى پيش از ظهور

مجتبى السادة

ترجمه: محمودمطهرى نيا

در بخش هاى قبلى اين سلسله مقالات، با برخى نشانه هاى مخصوص سال ظهور امام عصر(عج) آشنا شديم و اينك به بررسى سلسله رويدادهايى مى پردازيم كه در آخرين ماه هاى پيش از ظهور آن حضرت رخ مى دهد. 2 - نداى آسمانى صيحه

اين نشانه يكى از پنج مورد نشانه حتمى ظهور است.

»صيحه« به صدا و ندا اطلاق مى شود و در اينجا منظور ندايى است كه شب بيست و سوم ماه رمضان كه همان شب قدر است از آسمان شنيده مى شود. هر جمعيتى آن را به زبان خويش مى شنود و از آن حيران و سرگردان مى گردد؛ از شنيدن اين ندا خوابيده بيدار مى شود؛ ايستاده مى نشيند؛ نشسته بر سر جاى خود ميخكوب مى شود نوعروسان از شدت ترس از خلوتگاه هاى خويش بيرون مى آيند.

اين ندا از جبرئيل امين است، كه به زبانى رسا چنين اعلام مى كند:

»صبح نزديك شد1. بدانيد كه حق با مهدى(ع) و شيعيان اوست«.

پس از آن در بعدازظهر (نزديك مغرب) شيطان لعين در ميان زمين و آسمان ندا مى دهد كه: »آگاه باشيد كه حق با عثمان و شيعيان اوست«. ظاهراً مراد از »عثمان«، »عثمان بن عنبسه« يا همان سفيانى است.

ابوحمزه مى گويد: از امام باقر(ع) پرسيدم: آيا شورش سفيانى از علايم حتمى ظهور است؟ حضرت فرمودند: آرى ندا هم حتمى است... از حضرت پرسيدم: اين ندا چگونه خواهد بود؟ فرمودند:

يك منادى اول روز ندا مى دهد كه حق با آل على(ع) و شيعيان اوست و در انتهاى روز شيطان ندا مى دهد كه حق با عثمان و شيعيان اوست و در اين زمان ياوه گويان (باطل گرايان) دچار ترديد مى شوند.2

دليل برخاستن اين صداى آسمانى از اين قرار است:

الف) توجه دادن مردم به نزديكى ظهور؛

ب) به وجود آوردن آمادگى درونى در ميان مؤمنان مخلص.

توجه به زمان وقوع اين نشانه؛ يعنى با فضيلت ترين ماه و شب سال - كه اقبال و رويكرد دينى مسلمانان به حد اعلاى خود مى رسد - اهميت آن را ثابت مى كند.

ابوبصير از امام باقر(ع) چنين روايت مى كند:

صيحه حتماً در ماه رمضان، خواهد بود؛ چرا كه ماه رمضان ماه خداوند است و آن هم نداى جبرئيل است براى خلق.

سپس فرمودند:

منادى از آسمان به نام قائم(ع) ندا سر مى دهد و از مشرق تا مغرب صدايش را مى شنوند. از ترس آن صدا هيچ خوابيده اى نمى ماند؛ مگر اينكه بيدار مى شود و ايستادگان همگى مى نشينند و نشستگان هم بر دو پاى خويش برمى خيزند. خداوند بيامرزد هر كه از اين صدا عبرت بگيرد. صدا، صداى

جبرئيل روح الامين است كه در شب جمعه بيست و سوم ماه رمضان بر خواهد خاست. پس از آن شكايتى نداشته باشيد و گوش فرا دهيد و اطاعت كنيد. در انتهاى روز صداى ابليس ملعون (شنيده مى شود) كه ندإ؛ مى دهد آگاه باشيد كه فلانى مظلومانه كشته شد تا مردم را به شك بيندازد و آنها را مبتلا به فتنه كند. چقدر شك كنندگان متحير در آن روز زيادند كه در آتش افكنده شده اند. وقتى صدا را در ماه رمضان شنيديد از آن شكايت نكنيد كه آن صداى جبرئيل است و نشانه آن اين است كه به نام قائم و پدرش(ع) ندا مى دهد. به طورى كه حتى دوشيزگان در خلوتگاه هايشان در خانه آن را مى شنوند و پدر و برادر خويش را براى خروج (و قيام) تشويق مى كنند.

و فرمودند:

به ناچار اين دو صدا بايد پيش از قيام قائم(ع) باشد: صدايى از آسمان كه صداى جبرئيل است و به نام صاحب اين امر و نام پدرش و صدايى كه از زمين شنيده مى شود و آن صداى ابليس است كه به نام فلانى ندا مى دهد كه مظلومانه كشته شد ولى با آن به دنبال فتنه است. پس شما نداى اول را اجابت و اطاعت كند و از دومى و از اينكه به فتنه اش افكنده شويد، بپرهيزيد.

سپس پس از بيان بخش زيادى از حديث فرمودند:

وقتى كه بنى فلان در ميان آنها اختلاف افتاد؛ در آن زمان چشم انتظار فرج باشيد و فرج شما تنها در اختلاف بنى فلان است. پس وقتى دچار اختلاف شدند منتظر صيحه در ماه رمضان باشيد و (پس از آن) قيام قائم(ع) كه خداوند هر چه را بخواهد به انجام

مى رساند.3

عبداللَّه بن سنان مى گويد: نزد امام صادق(ع) بودم كه شنيدم مردى از ديار هَمدان به حضرت عرض كرد: عامه (اهل سنت) ما را سرزنش مى كنند و مى گويند شما گمان مى كنيد كه منادى از آسمان به نام صاحب اين امر ندا درمى دهد. حضرت كه تكيه داده بودند خشمگين شدند، جلوتر آمدند و نشستند. سپس فرمودند:

آن را از من روايت نكنيد و از پدرم روايت كنيد كه ديگر هيچ عيبى براى شما نخواهد داشت. شهادت مى دهم كه از پدرم(ع) شنيدم كه مى فرمودند: واللَّه! اين مطلب در قرآن به وضوح بيان شده است آنجا كه مى گويد:

إن نَشاء نفنَزّفل عَلَيهفم مفنَ السَماءف آيةً فَظَلَّت أعناقفهم لَها خاضفعينَ.4

اگر بخواهيم از آسمان معجزه اى بر ايشان مى فرستيم كه گردن هايشان را براى هميشه به زير افكنند.

آن روز در زمين احدى باقى نمى ماند كه به عنوان خضوع گردنش را كج نكرده باشد. اهل زمين ايمان مى آورند، آن زمان كه اين صدا را از آسمان بشنوند كه: »آگاه باشيد حق در ميان على بن ابى طالب(ع) و شيعيان اوست«.

سپس فرمودند:

فرداى آن روز شيطان در هوا بالا مى رود به طورى كه از زمين متوارى گشته و دور مى شود و در پس آن ندا مى دهد كه بدانيد حق در عثمان بن عفان و پيروان اوست. او مظلومانه كشته شد (بياييد) و قصاص خونش را طلب كنيد.

حضرت ادامه دادند:

خداوند آنها را كه ايمان آورده اند؛ با اقرار (هميشه به يك شكل) پابرجا و ثابت قدم مى كند و اين همان نداى اول است. آنها هم كه در دل هايشان مرض است آن روز به شك مى افتند كه اين مرض واللَّه، عداوت اهل بيت(ع) است. بنابراين در آن زمان از ما بيزارى مى جويند در عين

حال كه به ما متمايل مى شوند؛ مى گويند آن صداى اول جادويى از سحرهاى اهل بيت(ع) بود سپس امام صادق(ع) اين آيه را تلاوت كردند كه:

وَ إن يَرَوا آيةً يفعرفضفوا وَ يَقولفوا سفحرٌ مفستَمَرٌ.5

اگر آنها معجزه اى را مشاهده كنند از آن روى گردانده، مى گويند اين همان جادوى هميشگى (آنها) است.6 زرارة بن اعين از امام صادق(ع) روايت كرده كه فرمودند:

منادى از آسمان ندا مى دهد كه: »فلانى فرمانرواست« و منادى (ديگرى) هم ندا مى دهد كه: »همانا على و شيعيان او رستگارند«.

پرسيدم: چه كسى پس از اين با مهدى(ع) مى جنگد؟ فرمودند:

مردى از بنى اميه كه شيطان ندا مى دهد همانا فلانى و پيروان او رستگار مى شوند.

گفتم: پس چه كسانى راستگو را از دروغگو تشخيص مى دهد؟ فرمودند:

آنها كه احاديث ما را روايت مى كنند و پيش از وقوع اين اتفاقات مى گويند چنين مى شود و مى دانند كه آنها راستگويند و حق دارند.7

اين ندا مصداق اين آيه است كه:

أفَمَن يَهدى إلَى الحَقّ أحَقف أن يفتَّبَع أمَّن لا يَهفدّى إلاّ أن يفهدى فَما لَكفم كَيفَ تَحكفمونَ.8

آيا آنكه به سوى حقيقت هدايت مى كند شايسته تر است كه تبعيت شود يا آنكه هدايت نمى پذيرد جز آنكه هدايت شود؛ شما را چه مى شود، چگونه قضاوت مى كنيد؟

لذا اين ندا و صيحه آسمانى (صداى جبرئيل) مانند پيشامد بزرگ غير منتظره اى است كه جنبه اى اعجازى دارد و در دل دشمنان خدا ترس و هراس مى افكند و بشارت بزرگى براى مؤمنان است كه از نزديكى ظهور حكايت مى كند و اين مصداق آيه اى از قرآن كريم است كه مى گويد:

افن نَشَاء نفنَزّفل عَلَيهفم مفن السَماء آيةً فَظَّلت اَعناقفهفم لَها خاضفعين.9

و آيه ديگرى كه مى گويد:

وَ استَمع يَوم يفنادى المفنادى مفن مَكانف قَريبف يَومَ يَسمَعفونَ الصَّيَحَةَ بفالحَقّف

ذلفكَ يَومف الخفروجف10.

و آن روزى كه منادى از جايى نزديك ندا مى دهد، گوش فرا ده. آنها زمانى كه صيحه را به حق بشنوند آن روز زمان خروج است.

وظايف مؤمنان در هنگام پيشامد اين صيحه:

در احاديث اهل بيت(ع) در اين زمينه چنين آمده است:

الف) پس از شكر و ستايش خداوند: به جا آوردن نماز صبح جمعه مورد بحثمان، به خانه هايتان برويد و درها را قفل كنيد و دريچه ها و روزنه ها را ببنديد و خودتان را در ميان چيزى بپوشانيد و گوش هايتان را بگيريد (در حديث آمده است كه از آثار اين صيحه اين است از شدت و قوت اين صدا 70/000 نفر كر و 70/000 نفر لال مى شوند)، هرگاه صدا را شنيديد پس به سجده بيفتيد و بگوييد:

سبحان ربنّا القدّوس.

پروردگار مقدس ما منزه است

هر كه چنين كند نجات مى يابد و هر كه از اين عمل روى گرداند هلاك مى شود.11

اين از جمله مواردى است كه هر كس خداوند متعال بر آن توفيقش داد تا نعمت درك آن عهد مبارك را با ظهور حضرت مهدى(ع) بيابد، واجب است بر آن شكرگزار باشد. ب) انبار كردن غذاى يكسال خود و خانواده اش: امام باقر(ع) فرمودند:

نشانه حادثه ها در ماه رمضان، نشانه اى است در آسمان كه مردم پس از آن دچار اختلاف مى شوند. هرگاه آن را درك كردى غذايت را بيشتر كن.12

پس از شنيده شدن نداى آسمانى ميان مردم اختلاف، جنگ و فتنه (نبرد قرقيسيا) پديد آمده و به دنبال آن قحطى و گرانى خوراكى ها پيش مى آيد و از اين رو ائمه(ع) به شيعيان مؤمن خويش و مسلمانان سفارش كرده اند كه غذا و نيازمنديهاى خود و خانواده هايشان را براى مدت يك سال

ذخيره كنند. شما را به خدا، ببينيد چقدر اين امامان بزرگوار(ع) تيزبين بوده اند و به چه ميزان به شيعيان و دوستداران خويش محبت مى ورزيده اند. ما در طول سال هاى عمر خود چگونه به اين محبت هاى ايشان جواب داده ايم و چقدر در صدد جبران محبت هايشان بوده ايم؟ آرى! هر كس كه به آنها عشق ورزيده و با آنها ارتباط دارد؛ مى تواند به محبت ايشان نسبت به خود مباهات و افتخار كند.

3 - بيعت كردن 30/000 نفر از قبيله بنى كلب با سفيانى

سفيانى در ماه رجب شورش كرده و به مبارزات نظامى و سياسى و جنگ هاى خويش جامه عمل مى پوشاند و محدوده نفوذ خويش را گسترش مى دهد و در اين زمان ديگران هم به او پيوسته و مجموعه ها و قبايل غير دينى به دنبال او راه مى افتند. پيامبراكرم(ص) در اين رابطه فرمودند:

سفيانى با 360 سوار شورش مى كند تا اينكه به دمشق مى رسد و در ماه رمضان هم 20/000 نفر از قبيله بنى كَلَب با او بيعت مى كنند.13

قبيله بنى كَلَب، عمو زادگان سفيانى؛ يعنى همان قبايل دروز14 مى باشند كه در آينده او را همراهى مى كنند. اين قبيله در عصر معاويه نصرانى بودند و معاويه از آنها با مادر يزيد (عليهم اللعنة) قاتل سيدالشهدا(ع) ازدواج كرد. بنابراين، سفيانى از اولاد يزيد بن معاوية بن ابى سفيان (عليهم اللعنة) مى باشد. پيروان اين آيين در منطقه رمله (در بيابان برهوت شرقى فلسطين و غربى اردن و جنوب غربى سوريه دمشق) تا چند كيلومتر در اطراف آن سكنى گزيده اند.

ادامه دارد

پى نوشت ها :

1 . بحارالانوار، ج52، ص274.

2 . الارشاد شيخ مفيد، ج2، ص371؛ الغيبة، شيخ طوسى، ص266؛ اعلام الورى، ص429.

3 . الغيبة، نعمانى، ص170، بحارالانوار، ج52، ص231؛ النجم الثاقب، ج1، ص126، تاريخ

مابعدالظهور، ص125.

4 . سوره شعراء (26)، آيه4.

5 . سوره قمر (54)، آيه2.

6 . الغيبة، نعمانى، ص173، بحارالانوار، ج52، ص292.

7 . الغيبة،نعمانى، ص176، بحارالانوار، ج52، ص295.

8 . سوره يونس (10)، آيه35.

9 . سوره شعراء (26)، آيه4.

10. سوره ق (50)، آيه42 و 41.

11. يوم الخلاص، ص1542.

12. يوم الخلاص، ص542.

13. يوم الخلاص، ص671، بيان الائمه، ج2، ص586.

14. طريقه دروزيه، طريقتى است دينى، فلسفى، اخلاقى و اجتماعى در سوريه و لبنان. اين طايفه منسوبند به »دَرَزَىّ« كه وى بعدها از اعتقاد خويش برگشت. عنوان اصلى اين طريقت موحدون است كه اساس عقيده شان بر حلول و تناسخ روح است. لغتنامه الرائد، ج1، ص787. [م.]

پيشگوئيهاى نوسترآداموس و انقلاب «جهانى امام مهدى(عج)»

مقدمه

هنگامى كه پل ترنر (Paul Turner) تهيه كننده معروف استراليايى در طى برنامه اى ماهواره اى تحت عنوان: نوستر آداموس: مردى كه فردا را پيش بينى مى كند. خطر روزافزون ايران وانقلاب اسلامى ايران براى غرب و تمدن غربى مطرح كرد و در طى اين برنامه تمام آنچه را كه نوسترآداموس در بيش از 390 سال پيش از آن تاريخ «آگوست 1989م» پيشگوئى كرده بود منتسب به ايران كرد؛ هيچ سياستمدارى حرف وى را چندان جدى نگرفت؛ چرا كه موقعيت ايران در سال 1989، نه تنها به هيچ وجه مناسب نبود؛ بلكه به واسطه جنگ تحميلى و عواقب ناشى از آن و تحريمهاى شديد اقتصادى بسيار شكننده و حساس بود. ليكن پس از به واقعيت پيوستن واقعه يازدهم سپتامبر در آمريكا كه اتفاقاً در فيلم به صراحت به آن اشاره مى شود (وقوع دو انفجار مهيب و عظيم در New City) همگان شگفت زده و نگران شدند؛ به نحوى كه رئيس جمهور نه چندان باهوش آمريكا، پس از وقوع اين حادثه به تبعيت از نوسترآداموس، ايران را

هم يكى از «محورهاى شرارت» در جهان معرفى كرد و از اين طريق بر وحشت و ترس عميق هيأت حاكمه آمريكا از ايران (پرشيا) صحّه گذاشت. در اين مقاله سعى نگارنده بر آن نيست كه بر پيشگوئيهاى نوسترآداموس صحّه بگذارد يا از آن دفاع كند و يا به هر طريق ممكن آن را خزعبلاتى هذيان گونه جلوه دهد؛ بلكه حداكثر كوشش نگارنده بر آن است كه ديدگاه غرب و تمدن غربى نسبت به پيشگوئيهاى شگفت آور نوسترآداموس را مورد بررسى و مداقه قرار داده و اين پيشگوئيها را كه اغلب درباره ايران يا كشورهاى اسلامى بوده؛ مورد بررسى قرار دهد. البته بايستى در نظر گرفت كه بدون شناخت اين پيشگوى كبير نمى توان حساسيتهاى انسان غربى نسبت به انسان شرقى را شناخت؛ چرا كه اغلب سياستمداران و متفكران غربى عميقاً به ستاره شناسى، طالع بينى و آينده نگرى همراه با ادبيات رمزى (Occult) معتقدند و حتى نظريه پرداز معروف هاروارد؛ يعنى ساموئل هانتينگتون نيز تئورى برخورد تمدنها (The clash of civilizations) را از نوسترآداموس به عاريت گرفته است. پيشگويى نوسترآداموس درباره واقعه يازدهم سپتامبر و تأثير شگرفى كه بر نگرش و فرهنگ آمريكايى گذاشت مى تواند منجر به تحولى اساسى نسبت به ديدگاه غرب درباره انقلاب اسلامى ايران شود، همانكه نبايد به سادگى از كنار آن گذشت. ... آسمان، در چهل و پنج درجه (مختصات جغرافيايى نيويورك؟!) خواهد سوخت، آتش به شهر جديد (New City)، نزديك مى شود.1 جالب ترين نكته در مورد پيشگوئيهاى نوسترآداموس آن است كه وى به ندرت نام كشورى را به صراحت و آشكارا ذكر مى كند، حال آنكه در مورد ايران (Parsia) به صراحت عنوان مى كند كه ايران، جهان را تسخير

خواهد كرد. ايران از طريق آناتولى، فرانسه و ايتاليا را فتح خواهد كرد و بالاخره ايران باعث وقوع جنگ جهانى سوم خواهد شد.2 بنابراين، در گام نخست بايستى نوسترآداموس را بيشتر و بهتر بشناسيم و راز و رمز تأثيرگذارى وى بر تمدن غربى را از اين طريق دريابيم. ميشل دونوسترادام (Michel De Nostradame) كه بيشتر با نام لاتين خود؛ يعنى نوسترآداموس (Nostr Adamus) شناخته شده است؛ در روز چهاردهم دسامبر سال 1503 م. در ناحيه سن رمى فرانسه متولد شد. خانواده وى از شجره پزشكى يهودى و ايتاليايى الاصل بود. پدر بزرگ وى در شكل گيرى و تربيت نوسترآداموس نقش اساسى داشته و آموزه هاى اشراقى مكتب كاباليست ها را مستقيماً به وى تعليم داده است. نوسترآداموس در سن 22 سالگى از دانشگاه بسيار معتبر آن روزگار فرانسه؛ يعنى مون پليه در رشته پزشكى فارغ التحصيل شد و براى نجات بيماران از بيمارى مرگ سياه يا طاعون، بلافاصله مشغول به كار شد. شاوينى، پيرو و مفسر معروف نوسترآداموس مى نويسد كه وى سه سال تمام بر روى نخستين اشعار وحى آميز خود كه از آينده و رويدادهاى آن خبر مى آورد كاركرد و در سال 1555م. دفترى را - كه در بر گيرنده بيش از سيصد پيشگويى شعرگونه بود - به پسرش سزار هديه كرد. سپس در سالهاى بعد مجموعه كاملى از شعرواره هاى نوسترآداموس در 1000 قطعه؛ يعنى 10 سانتورى كه هر سانتورى مشتمل بر 100 قطعه بود، را منتشر شد. نوسترآداموس بر خلاف شايعات واهى و عبثى كه پيرامون شيطان پرستى و خداستيزى به وى نسبت داده اند، فردى عميقاً مؤمن و پاى بند به مذهب كاتوليك به بود و در نامه اى به پسرش صريحاً

متذكر مى شود كه: ... و از زمانى كه اراده ذات خداوند متعال بر اين قرار گرفته كه تو فقط در نور طبيعى و در اين نقطه زمين به دنيا بيايى... از آنجايى كه برايم ممكن نيست نوشته اى را به صورت رسمى و كامل برايت به ارث بگذارم؛ چون بر اثر بى عدالتى و گذشت زمان نابود خواهد شد...؛ چون كه همه چيز تحت اختيار و سلطه قادر متعال و خداوند يكتا قرار دارد.

در واقع او با اين عبارات، صريحاً اشاره به عدم اصالت ادبيات رمزى علم اخترشناسى و طالع بينى نموده است و همه اراده ها را موكول به خواست و اراده خداوند متعال مى نمايد. بررسى پيشگوئيهاى نوسترآداموس درباره جهانى شدن انقلاب اسلامى ايران شاهزاده عرب، مريخ، خورشيد، ناهيد، شير، حكومت كليسا را از طريق دريا از پاى در خواهد آورد، از جانب ايران (پرشيا) بيش از يك ميليون پرهيزگار به بيزانس و مصر، به سوى شمال هجوم خواهند آورد.3 از كشور عربى خوشبخت (در منطقه غنى و ثروتمند اعراب) شخصى قدرتمند و مسلط بر شريعت [حضرت] محمد(ص) زاده خواهد شد، اسپانيا را به دردسر انداخته و بر گرانادا (غرناطه) مستولى مى شود. از طريق دريا بر مردم نيكوزيا ظفر خواهد يافت.4 مرد مشرقى از محل استقرار خويش خارج خواهد شد، براى ديدار فرانسه از كوه آپونين خواهد گذشت، از فراز آسمان، از برف ها، درياها و كوهها گذر خواهد كرد و همگان را با عصايش مضروب خواهد كرد...5 ادبيات رمزآلود، واژه اى است كه به بهترين نحو مى تواند عمق معانى شعرواره هاى نوسترآداموس را بيان كند؛ چرا كه طبق نظر اغلب مفسران معروف نوسترآداموس؛ يعنى اريكاچيتهام، گى بوحك و ژان شارل

دو فن برون، حداقل وقايع ذيل را مى توان بدون هيچ شك و ترديدى از ميان شعرواره هاى رمز آلود نوسترآداموس بر شمرد: آتش سوزى بزرگ لندن در سال 1666م. اعدام چارلز اول، روى كارآمدن حكومت مذهبى كرامول در انگلستان، وقوع انقلاب فرانسه، انقلاب روسيه، رويارويى استالين و تروتسكى پس از مرگ لنين، اضمحلال رژيم شوروى، اعدام لويى شانزدهم و مارى آنتوانت، به قدرت رسيدن ناپلئون و انتخاب لقب امپراتور توسط وى، به قدرت رسيدن هيتلر و رژيم نازى، به قدرت رسيدن موسولينى در ايتاليا و ژنرال فرانكو در اسپانيا، ترور كندى، سقوط شاه ايران و وقوع انقلاب اسلامى در ايران، رهبرى امام خمينى(ره) از فرانسه - او دقيقاً عنوان مى كند كه رهبر ايران از فرانسه باعث سقوط شاه ايران مى شود - ، وقوع حادثه يازدهم سپتامبر و آتشى كه در برجهاى دوقلوى شهر جديد (نيويورك) ايجاد مى شود و بسيارى از حوادث تاريخى ديگر از سالهاى 1555 ميلادى به بعد كه حدوداً 450 سال را دربر مى گيرد. دو محاصره،

در گرمايى سوزان، انجام مى گيرد.

آن مرد،

از فشار تشنگى،

به خاطر دو فنجان مملو از آب،

كشته مى شود.

دژ نظامى، مملو مى شود،

و يك آرمانگراى كهنسال [امام خمينى (ره)]

نشانه هاى نيرا (سرزمين ايران) را

به اهالى ژنو [سازمان ملل متحد]

نشان خواهد داد.6

رهبر پاريس،

اسپانياى بزرگ را اشغال مى كند،

كشتيهاى جنگى

در برابر مسلمانان [محمدى ها] كه از پارتيا [ناحيه اى در ايران] و مديا [ناحيه اى در ايران] برخاسته اند، مى ايستند. آن مرد، سيكلاد [اروپا] را تاراج مى كند، و آنگاه انتظارى بزرگ در بندر يونان حكمفرما مى شود. در مجموع نوسترآداموس به اين موضوع به صراحت اشاره مى كند كه ايران (پارت، نيرا، پرشيا، مديا) با كمك مسلمانان سراسر جهان، از جمله كشورهاى عربى و مخصوصاً

سوريه، عربستان سعودى و ليبى حكومت مقتدرى را تشكيل مى دهند و پس از جنگى مذهبى كه هسته آن از لبنان شروع مى شود و عمدتاً بر عليه اسرائيل است، جهان را به تسخير خود درمى آورند و سپس جنگى جهانى و عظيم رخ خواهد داد و جهان نابود خواهد شد.7 در هنگامه دميدن خورشيد،

آتش بزرگ، ديده خواهد شد؛

صدا و روشنايى،

در امتداد شمال، ادامه خواهد يافت.

در ميانه كره خاك،

مرگ و آواى مرگ، شنيده خواهد شد؛

مرگ از درون سلاحها،

آتش و خشكسالى

آنان را به انتظار خواهند نشاند.

در خاتمه، اين سرزمين به واسطه جنگ جهانى سوم نابود و نامسكون خواهد شد.8

سرزمين مسكونى،

از سكنه خالى خواهد شد؛

براى به دست آوردن سرزمينها،

جدال و اختلاف شديدى درمى گيرد؛

قلمروها به مردانى سپرده خواهد شد؛

كه از غرور و سربلندى تهى خواهند بود.

سپس، براى برادران بزرگ،

نفاق و مرگ

پيش خواهد آمد. و از چنين برمى آيد كه ايران، جهان را ابتدا از طريق حمله به تركيه (و مقدونيه) به تصرف خود درخواهد آورد:

شب در آسمان، مشعلى رو به خاموشى، ديده خواهد شد. در مركز رن، جنگ و خشكسالى به بار مى آيد، كمك خيلى دير مى رسد. پرشيا (ايران) حمله آورده و ماگدونيا و در جاى ديگر مى گويد: (مقدونيه) را به محاصره درمى آورد.9 تو اى فرانسه!

اگر،

از آبهاى ليگوريا گذر كنى؛

خود را،

در ميانه دريا و جزاير،

در محاصره خواهى يافت؛

و پيروان محمد،

در برابر تو خواهند ايستاد.

و همچنين

تو، اى درياى آدرياتيك!

استخوان خران و اسبان را

خواهى جويد.10

و باز مى گويد:

آن مرد،

با سلاحها و آتش درخشان،

در نزديكى درياى سياه،

از پرشيا براى تسخير ترابوزان

خواهد آمد.

فاروس و ميتيلن به لرزه در خواهد آمد؛

خورشيد،

درياى آدرياتيك را كه مملو از اجساد اعراب است؛

روشن خواهد كرد.11 و سپس نوسترآداموس، عواقب جنگ اتمى و

نابودى تدريجى جهان به واسطه جنگ جهانى سوم را شرح مى دهد:

كسوفى در پيش خواهد بود كه از زمان آفرينش گيتى تا زمان مرگ و مصائب حضرت مسيح و از آن زمان تا به امروز هرگز رخ نداده است و جهان چنين ظلمتى به خود نديده است...12 كه در اين مورد آيات مربوط به قيامت در سوره قيامت به ذهن انسان تداعى مى شود:

فإذا برق البصر و خسف القمر و جمع الشمس و القمر يقول الإنسان يومئذ أين المفرّ. هنگامى كه بينايى خيره مى گردد، و ماه فرو مى رود، و خورشيد و ماه گرد هم آيند، آن روز انسان مى گويد: به كجا فرار كنم؟ مرد والامقامى از تبار عرب به زودى پيش خواهد تاخت. از سوى اهالى بيزانس به او خيانت خواهد شد. از شهر قديمى رودس به پيشواز او خواهند آمد، از جانب هانگرى [مجارستان] متحمل آزار بسيار خواهد شد.13 در حوالى درياى آدرياتيك بر اثر توفانى عظيم، كشتى غرق مى شود و زمين به لرزه درآيد و به سوى آسمان پرتاب مى شود و دوباره فرو مى افتد؛ در مصر جنبش پيروان محمد افزايش مى يابد و پيكى به (آن سوى مرزها) فرستاده مى شود تا خبر را اعلان كند. ... شهرها آلوده و كثيف گشته، باعث اعتراض و شرمسارى زيادى خواهد شد، و تاريكى و جهل فقط با درخشش نور از بين مى رود و با تغييراتى حكومت جهل و ظلمت پايان خواهد يافت... رهبرى اصلى مشرق زمين با شورشهاى زيادى روبرو خواهد شد، كه اكثراً از طرف شمالى ها و غربى هاى مغلوب شده است، كه عده اى كشته و برخى مورد آزار قرار گرفته اند و بقيه در حال گريزند و فرزندانشان كه

از زنان متعددى هستند، زندانى شده اند.14 م.پ. ادوارد در كتاب خود در باب پيشگوئيهاى نوسترآداموس نقل مى كند كه سانتورى هشتم، قطعه 6 مربوط به وقوع جنگ جهانى سوم است: ... جنگ و خونريزى براى مرتبه سوم حتمى است؛ آتش به حدى است كه درياها به جوش مى آيد و از دولت ها فقط دو دولت و از جهان فقط نيمى باقى مى ماند...15 شاهزاده ليبيايى [كه نماينده حكومت ايران است] در غرب به قدرت خواهد رسيد، يك فرانسوى از اعراب به شدت مكدر خواهد شد، دانشمند اديب [ادبا] خود را با اوضاع وفق خواهند داد، زبان عرب بر فرانسه پيشى مى گيرد...16 در نزديكى سوربن جهت حمله به مجارستان

قهرمانى از اهالى برودها [سياه پوستان] به آنان هشدار خواهد داد.

رهبر بيزانس، سالون از اسلاوينا،

آنان را به شريعت محمد[(ص)] در خواهد آورد.

همچنين نوسترآداموس در چنين مى سرايد كه:

امپراتورى مقدس به آلمان خواهد آمد؛

پيروان اسماعيل جايگاه بى مانع خواهند يافت.

آدمهاى نادان همچنان خواستار كارمانى [شريعت كهنه] هستند. تمامى حمايت كنندگان [محمدص] سراسر گيتى را خواهند پوشاند.17 بنابراين، نوسترآداموس در اغلب سانتورى ها از جمله سانتورى 5 نسبت به فتح جهان به وسيله شريعت حضرت محمد(ص) به غرب و تمدن غربى هشدار مى دهد و به جهانيان اعلام مى كند كه روزى مسلمانان به رهبرى ايران و تمدن ايرانى بر جهان مسلط خواهند شد كه اين بى شك در پيوند با گسترش و جهانى شدن انقلاب اسلامى ايران است. رسول نيمروزى

ماهنامه موعود شماره 37

پى نوشتها:

1 . سانتورى هاى (5/25 ، 10/75 ، 2/29 و 10/31).

2 . (قطعه 5/25).

3 . (قطعه 5/55).

4 . (قطعه 2/29).

5 . (سانتورى 4 / قطعه 59).

6 . (3/63)

7 . (سانتورى 2 / قطعه 91)

8 . (سانتورى 2

/ قطعه 95)

9 . سانتورى 2 / قطعه 96

10 . (سانتورى 3 / قطعه 23)

11 . (5/27)

12 . سانتورى 5 / قطعه 47

13 . سانتورى 2 / قطعه 86

14 . نوسترآداموس، نامه به فرزند، ص274

15 . سانتورى 3 / قطعه 27

16 . سانتورى 10 / قطعه 62

17 . سانتورى 10، قطعه 31

نشانه هايى از پايان

ترجمه: على فاطميان اشاره :

در سالهاى اخير جهان مسيحيت شاهد بروز و ظهور موجى فزاينده ازتوجه به پيشگوئيهاى كتاب مقدس درباره آخرالزمان بوده است. موجى كه در آستانه سال 2000م و پايان هزاره دوم ميلادى به اوج خود رسيد.

در اين سالها در نشريات غربى و پايگاههاى اينترنتى مقالات فراوانى منتشر شده كه در آنها است پيشگوئيهاى كتاب مقدس با رويدادهاى عصر حاضر تطبيق داده شده و از حوادث مختلف سياسى، اجتماعى و زيست محيطى كه در سالهاى اخير در جهان رخ داده يا در حال رخدادن است به عنوان نشانه?هاى آخرالزمان يا پايان دنيا ياد شده است. با اذعان به اين مطلب كه برخى از اين مقالات با اهداف تبليغى و تبشيرى مسيحيان در جهان هماهنگى و همسويى دارد؛ براى آشنايى خوانندگان عزيز موعود، با نگاهى كه امروز در ميان مسيحيان درباره حوادث آخرالزمان وجود دارد، يكى از اين مقالات را انتخاب و در معرض قضاوت شما عزيزان قرار مى?دهيم. در خلال اعصار و قرون، شمارى از معلمان روحانى و غيبگويان، بصيرت خاصى نسبت به آينده دريافت كرده?اند. يكى از عميق?ترين اين بصيرتها نسبت به آنچه اتفاق خواهد افتاد، 2000 هزار سال پيش، در دامنه كوهى خارج از اورشليم اعطا شد. گروه كوچكى از حقيقت?جويان در گرد معلمشان، عيساى ناصرى، جمع شده

بودند. سؤالى كه از او پرسيدند، جوابى را در پى داشت كه سالها و قرنها، تا اين زمان كه ما در آن زندگى مى?كنيم، ادامه دارد:

»و همانطور كه او [عيسى] بر فراز كوه زيتون?ها نشست، حواريون به سوى او آمدند، گفتند: به ما بگو نشانه?هاى آمدن تو و پايان دنيا چه خواهد بود؟«1

عيسى (ع) با شمارى از مشخصات جوابشان، را داد تا مراقب باشند. (عبارت »پايان دنيا« كه در اينجا به كار رفته به معناى پايان عمر كره زمين نيست، بلكه منظور پايان سلطه غير انسانى بشر بر روى زمين است). اگر چه بسيارى از نشانه?هايى كه او داد، قرنها گريبانگير دنيا بوده؛ اما جالب توجه آن است كه شدت و كثرت اين نشانه?ها اكنون افزايش يافته است: 1. افزايش جنگها

»از جنگها خواهيد شنيد و شايعات جنگها؛ زيرا ملتى عليه ملتى بر خواهد خاست، و مملكتى عليه مملكت ديگر.«2

هيچ مقطعى از تاريخ مانند قرن بيستم، شاهد افزايش تعداد جنگها نبوده است. طبق برآورد صليب سرخ جهانى، بيش از 100 ميليون نفر در جنگهايى كه از آغاز اين قرن به وقوع پيوسته است؛ جان خود را از دست داده?اند.

از جنگ جهانى دوم تاكنون، بيش از 150 جنگ عمده و صدها شورش مسلحانه و انقلاب رخ داده است. از پايان جنگ جهانى دوم، ارقام كشته?ها در نزاعهاى مسلحانه، بيش از 23 ميليون نفر است. طبق گزارش واشنگتن پست: »جنگهاى قرن بيستم، جنگهاى تمام عيارى عليه جنگجويان و غير نظاميان بوده است... در حالى كه در قياس با آن، جنگهاى وحشيانه قرون پيشين مانند جنگهاى خيابانى بوده است.« 2. گسترش خشكسالى

»و نيز خشكسالى خواهد بود.«3

اواخر سال 1996،

بانك جهانى گزارش كرد كه روزانه بيش از 800 ميليون نفر گرسنه، در جهان به سر مى?برند و بيش از 500 ميليون كودك، غذاى كافى براى رشد روانى و جسمانى دريافت نمى?كنند. معاون بانك جهانى مى?گويد: »روزانه حدود 40 هزار نفر در جهان، بر اثر گرسنگى مى?ميرند، كه غالباً در مناطق روستايى رخ مى?دهد.« 3. شيوع بيماريهاى مهلك

»و نيز بيماريهاى مهلك خواهد بود.«4

كمتر از 20 سال پيش، حرفه پزشكى مدعى بود كه بر بسيارى از بيماريهاى باكتريايى و ويروسى فائق آمده است، اما امروزه مواردى از بيماريهاى عفونى بيداد كرده است. خبرگزارى آسوشيتد پرس گزارش مى?دهد: »ظهور انواع باكتريهايى كه نمى?توان با آنتى?بيوتيكهاى فعلى آنها را از بين برد، مى?تواند خود، تبديل به تهديدى عليه سلامت عمومى و بدتر از بيمارى ايدز شود. بيماريهايى كه اخيراً گمان مى?رفت بر آنها فائق آمده باشند، رفته رفته مهار ناشدنى مى?شوند... دانشمندان انتظار چيزى كمتر از يك فاجعه پزشكى ندارند.« UN AIDS ، برنامه مشترك سازمان ملل عليه ويروس ايدز، در گزارش پايان سال خود در دسامبر 1996، عنوان كرد كه در آن سال، 1/3 ميليون مورد جديد از آلودگى به ويروس اچ. آى. وى. در تمام دنيا رخ داده است. در سال 1996، يك و نيم ميليون نفر از بيمارى ايدز مردند كه مجموع كسانى كه تاكنون در ارتباط با اين بيمارى مرده?اند به 6/4 ميليون نفر مى?رسد. براساس همين نوشتار، افزون بر 24 ميليون نفر مبتلا به ويروس اچ.آى.وى. يا بيمارى ايدز، اكنون در تمام دنيا زندگى مى?كنند؛ اين آمار و ارقام به خوبى مى?رساند كه از سال 1981 - كه اين بيمارى براى اولين بار

شناسايى شد - تا كنون بالغ بر 30 ميليون نفر به آن مبتلا شده?اند. سازمان بهداشت جهانى مى?گويد: »در تمام دنيا، روزانه بيش از 6000 نفر به اين بيمارى مبتلا مى?شوند و اين سرايت روز به روز بدتر مى?شود.« 4. فراوانى زمين?لرزه

»و در جاهاى متعدد زمين?لرزه خواهد بود.«5

سالنماى جهانى به ما مى?گويد كه بين سالهاى 1000 تا 1800 ميلادى، تنها 21 زمين لرزه عمده وجود داشت. اما بين سالهاى 1800 تا 1900 تعداد آن 18 واقعه بود. بين سالهاى 1900 تا 1950، 33 زمين لرزه بزرگ به وقوع پيوست؛ تقريباً به اندازه آنچه در طى 1850 سال گذشته رخ داده است! بين سالهاى 1950 تا 1991 ، 93 زمين لرزه بزرگ اتفاق افتاد، تقريباً 3 برابر تعداد آن در نيم قرن گذشته، و 1/3 ميليون نفر از مردم را در سراسر جهان، به كام مرگ فرستاد. بسيارى از دانشمندان هشدار مى?دهند كه ما در حال حاضر به دوره?اى از بلاياى زمين لرزه?اى وارد مى?شويم. 5. گسترش خشونت

دنيايى »پر از خشونت«6

يكى ديگر از شرايطى كه به گفته عيسى درست در زمان پيش از بازگشتش رواج خواهد داشت، خشونت وحشيانه است: »همانطور كه در ايام [دوره] نوح بود، در زمان آمدن پسر انسان نيز چنين خواهد بود.«7

در ايام دوره نوح، »زمين در برابر خداوند فاسد و پر از خشونت بود.«8 روزنامه?هاى امروز پر از تيترهايى از ماجراهاى غم?انگيزى از خشونتهاى بى?رحمانه است. امروزه ميزان آدم?كشى و خودكشى سالانه در آمريكا، تقريباً به اندازه مجموع كشته شدگان امريكايى در طول جنگ ويتنام است. تنها در 30 سال گذشته، خودكشى و قتل، جان بيش از يك ميليون و دويست

هزار امريكايى؛ يعنى بيش از تمام مردانى را كه در كل جنگهاى تاريخ امريكا كشته شده?اند، گرفته است. 6. ابلاغ مژده انجيل

»سرانجام وقتى مژده انجيل به گوش همه مردم جهان رسيد و همه از آن باخبر شدند، آنگاه دنيا به آخر خواهد رسيد.«9 بر خلاف رشد غم?انگيز جنگها، خشكسالى، طاعون و زمين?لرزه?هايى كه به گفته عيسى، »آغاز غمها«10 است، ابلاغ موعظه انجيل به تمام ملتها، نشانه?اى ويژه براى زمانى است كه دنيا حقيقتاً به پايان خود برسد.

هيچ?گاه در طول تاريخ مانند الآن، انجيل در سراسر دنيا و براى كل ملتها خوانده نشده بود؛ اگر چه مستقيماً به وسيله مبلغان مسيحيت انجام نمى?گيرد، اما با وسايل ارتباط جمعى نوين از قبيل: راديو، تلويزيون و ارتباطات راه دور، انجام مى?گيرد. طبق سالنامه جهان مسيحيت، پيام انجيل هم?اكنون براى 4 ميليارد نفر؛ يعنى عملاً براى تمام كشورها موعظه شده است. »آنگاه پايان فرا خواهد رسيد.« 7. افزايش مسافرتها

»بسيارى به جلو و عقب خواهند دويد.«11

حوالى 534 پيش از ميلاد مسيح، خداوند به پيامبرش دانيال گفت: »در آخر زمان، بسيارى به جلو و عقب خواهند دويد و دانش زياد خواهد شد«12. عبارات »بسيارى به جلو و عقب مى?دوند«، به لحاظ لغوى يعنى »به سرعت در اطراف در تكاپو هستند« يا به قول ليوينگ بايبل13: »مسافرتها افزايش خواهد يافت.« در نظر بگيريد وسايل حمل و نقل مردم هزاران سال بود كه تغيير اساسى نكرده بود، با اين نگرش اهميت اين پيشگويى آشكار مى?شود. امروزه مى?توانند ظرف 24 ساعت دور دنيا را طى كنند؛ فضا پيما قادر است در 80 دقيقه كره زمين را دور بزند! تعداد مردمى كه امروزه اقدام به

سفر مى?كنند، بى?سابقه است. به گفته متخصصان اقتصادى، مسافرت و گردشگرى، امروزه »بزرگ?ترين و پر انرژى?ترين صنعت در دنياست.« 8. فزونى دانش

»دانش زياد خواهد شد.«14

افزايش دانش در سالهاى اخير، تقريباً خارج از تصور ماست! واژه »بار سنگين اطلاعات« براى نسل ما وضع شده است. هم اكنون روزانه، معادل بيش از 300 ميليون صفحه از اطلاعات، به شبكه اينترنت فرستاده مى?شود. هم اكنون هشتاد درصد از كل دانشمندان بشريت، در قيد حيات هستند و در هر دقيقه، 2000 صفحه به علوم بشر اضافه مى?كنند. حدوداً نيمى از دانش پزشكى، هر ده سال يك بار منسوخ شده از دور خارج مى?شود. فناورى رايانه، انفجار دانشى را كه در زير بار آن قرار داريم ترسيم مى?كند. در سال 1948، ترانزيستور يا واحد ساختمانى اصلى رايانه?ها، در آزمايشگاههاى بل ابداع شد. در سال 2000، هر تراشه پردازشگر، شامل يك ميليارد ترانزيستور خواهد بود. 9. ظهور ضد مسيح

»ضد مسيح مى?آيد«15

نشانه با اهميت و پايانى آخر زمان كه چندين فصل انجيل به آن اختصاص يافته است، ظهور حكومت واحد جهانى به سركردگى يك مستبد اهريمنى، موسوم به ضد مسيح يا »جانور« است. به گفته كتاب مكاشفه، تمام دنيا، شيطان را در قالب اين رهبر حيوان?منش جهانى، پرستش خواهد كرد. به گفته انجيل، »پيمان« يا موافقت?نامه صلح ابتكارآميزى به مدت هفت سال، نقشى محورى در ادعاى ضد مسيح در رهبرى جهان دارد. اين توافقنامه، بحران خاورميانه را موقتاً با صلحى ميان اسرائيل و كشورهاى عرب همسايه، حل خواهد كرد. كوه مورياه در اورشليم (بيت?المقدس)، كه زمانى معبد يهوديان در آن قرار داشت و همانجا كه قبةالصخره مسلمانان هم اكنون وجود دارد، نقطه

كانونى خواهد بود. سه سال و نيم پس از وضع پيمان، ضد مسيح آن را لغو خواهد كرد. آنگاه بيت?المقدس را پايتخت بين?المللى خود خواهد نمود و غير از پرستش خود و تصوير عرفانى?اش، تمام اديان را ممنوع خواهد كرد. اين تصوير به طريقى نيرو مى?گيرد تا هم صحبت كند و هم سبب كشته شدن كسانى شود كه از پرستش او سرباز مى?زنند.16 عيسى گفت اين هنگام، زمان »مصيب بزرگ است، آن چنان كه از زمان پيدايش جهان وجود نداشته است«17. 10. پيدايش نشانه جانور

»او موجب مى?شود تا همگان نشانى بر روى دست راست يا روى پيشانى?شان دريافت دارند، به طورى كه هيچ?كس نمى?تواند بخرد يا بفروشد مگر كسى كه نشان يا نام جانور، يا شماره اسم او را داشته باشد... شماره او 666 است«18. اين پيشگويى مطلبى را توصيف مى?كند كه تا پيش از اين هيچ?گاه امكان?پذير نبود. دو هزار سال پيش، يوحناى حوارى، ماهى?گيرى ساده، پيشگويى كرد كه روزگارى، نظام اقتصادى جهانى?اى ظهور خواهد كرد كه هر كس در لواى آن مجبور است شماره?اى دريافت كند و بدون آن قادر به خريد و فروش نخواهد بود. تنها از زمان پيدايش رايانه?ها و بانكدارى الكترونيكى، چنين اتفاقى، امكان رخ دادن داشته است. 11. ظهور ثانوى [مسيح]

»بلافاصله پس از مصيبت [بزرگ]... آنها پسر انسان را خواهند ديد كه در ميان ابرهاى آسمان، با قدرت و شكوهى خيره كننده مى?آيد و او برگزيدگان خود را گرد هم خواهد آورد«19. تيره?ترين ساعت دنيا به ناگاه با طلوع سپيده دم روز روشنى كه عيسى مسيح باز مى?گردد، پايان مى?يابد. تمام كسانى كه به او تعلق دارند، بطور معجزه?آسايى

به بدن?هاى مافوق طبيعى تبديل شده، از آزار دهندگان ضد مسيح خود، رهايى مى?يابند و به تماشايى?ترين جشن پيروزى?اى كه تا به حال برگزار شده است، به »شام ازدواج بره« در بهشت، انتقال خواهند يافت!20. در آن زمان خشم خوفناك خداوند بر ضد مسيح و پيروان اهريمنى او خواهد افتاد و منجر به بازگشت عيسى به زمين مى?شود تا امپراتورى واحد جهانى آنها را، در مواجهه?اى بهت?انگيز، موسوم به نبرد آرماگدون، شكستى تمام عيار داده، نابود سازد. اين چنين، حكمرانى بى?رحمانه انسان بر روى زمين، پايان مى?پذيرد و عيسى و نيروهاى مافوق بشرى، دنيا را در اختيار گرفته و با عشق بر آن سلطنت و حكومت خواهند كرد. بدين ترتيب دوره?اى موسوم به هزاره، يا هزار سال صلح و فراوانى و بهشت، براى همگان آغاز خواهد شد.21.

ماهنامه موعود شماره 37 پى?نوشت?ها :

× . اين مطلب مقاله?اى است با عنوان of the End Sings برگرفته از سايت اينترنتى The Family در سال 1997 به نقل از كتاب. نشانه?هاى پايان، على فاطميان.

1 . متّى 3:24.

2 . همان، 24:6.

3 . همان، 24:7.

4 . همان، 24:7.

5 . همان، 24:7.

6 . پيدايش 11:6.

7 . متى 24:37.

8 . پيدايش 11 5:6.

9 . متّى 14:24.

10. ماتيو 24:8.

11. دانيال 12:4.

12. همان، 12:4.

13.The Living Bible

14. دانيال 12:4.

15. اول يوحنا 2:18.

16. مكاشفات 14:13 - 15.

17. متى 21 15:24.

18. مكاشفات 18 - 13:15.

19. متى 29:24 - 31.

20. مكاشفات 14:14 - 15؛ 6:19 - 9.

21. همان، 4-1:20 21-11:19.

يادگارهاى موعود (سرداب سامرا)

وقتى سربازان خليفه وارد حياط خانه امام عسكرى(ع) شدند و بخشهاى مختلف خانه را مورد بررسى قرار دادند به در سرداب منزل رسيدند و از صداى تلاوت قرآن

كه به گوش مى?رسيد متوجه شدند كه امام مهدى(ع) در سرداب مشغول تلاوت قرآن هستند. با مشاهده اين كار آنجا را به طور كامل به محاصره خود درآوردند و در پشت در سرداب منتظر ماندند تا موقع خارج شدن آن حضرت او را دستگير نمايند.

اشاره :

در گوشه و كنار سرزمينهاى اسلامى مكانهايى وجود دارند كه منتظران يار در آنها گرد مى آيند و به ياد عزيز سفر كرده خود نجواهاى عاشقانه سر مى دهند. اين مكانها كه هر كدام به نوعى يادگار حضرت موعود هستند براى همه شيعيان مقدس است و بزرگداشت آنها وظيفه اى همگانى به شمار مى آيد.

براى آشنايى بيشتر شما عزيزان با مساجد، مقام ها و اماكن خاصى كه يادآور آن امام منتظر هستند، بر آن شديم كه در هر شماره به اجمال يكى از اين مكانها را معرفى كنيم. باشد كه مورد قبول حضرت موعود واقع شود. مفهوم واژه سرداب

از بررسى كاربردهاى گوناگون واژه سرداب در لغت و عرف عامه مردم به خوبى معلوم مى شود كه اين كلمه در كتابهاى لغت و اصطلاح رايج در زبان اغلب مردم در طول تاريخ به يك معنى به كار مى رود. توضيح آن كه سرداب و سردابه به خانه اى گفته مى شود كه آن را در زمانهاى سابق به ويژه در مناطق گرمسير، در آن موقع كه هنوز وسايلى چون كولر و پنكه و يخچال و... ساخته نشده بود، در زمين مى ساختند تا در ايام بسيار گرم تابستان از طريق سكونت در آنجا از گزند گرما در امان باشند و به وسيله قرار دادن اغذيه و اشربه فاسد شدنى در اين مكان، از فاسد شدن آنها جلوگيرى نمايند. مرحوم على اكبر دهخدا

در اين باره مى نويسد:

سرداب خانه اى را گويند كه در زمين سازند، خانه اى كه در زيرزمين سازند تا در گرما به آن پناه برند و آب در آنجا نگاه دارند تا سرد بماند...1 از جمله مناطق گرمسيرى كه در گذشته ساختن سرداب براى خانه ها در آن بسيار رواج داشته است شهر سامرا بود. اين شهر را معتصم عباسى در سال 212ق. بنا كرد و پايتخت خود را از بغداد به آنجا منتقل نمود. سامرا در كرانه شرقى رودخانه دجله و در ميانه راه بغداد به تكريت واقع شده است. درباره علت بناى اين شهر نظرات گوناگونى نقل شده است. يعقوبى در اين باره مى نويسد: شهر »سفرَّمَن رَاى« در گذشته بيابانى از سرزمين طيران بود كه هيچ گونه عمارتى در آن وجود نداشت؛ تنها بناى آن ديرى بود كه متعلق به نصاراى آن منطقه بود... پس از آن كه معتصم به حكومت رسيد به خاطر بعضى از امتيازات كه در منطقه سرّمن راى بود آنجا را به عنوان پايتخت جديد برگزيد. چون اين محل از نظر موقعيت جغرافيايى نسبت به ساير مناطق رجحان داشت آبهاى زيادى در اطراف شهر جريان داشت كه هر يك از آنها به منزله دژى شهر را از خطر حمله هاى ناگهانى حفظ مى كرد. علاوه بر اين، مرتفع بودن اين منطقه نسبت به كرانه غربى دجله موجب مى شد كه اين شهر از آسيبهاى طغيان احتمالى دجله در امان باشد. از طرف ديگر اين منطقه نسبت به ساير مناطق از آب و هواى مطلوب ترى برخوردار بود. از نظر نظامى نيز يك منطقه سوق الجيشى بود كه به لحاظ دفاعى از جهاتى موقعيت بهترى نسبت به بغداد داشت.

شهر سامرا به

»عسكر« نيز معروف است. وقتى معتصم اين شهر را بنا نمود با سپاهيان خود عازم آنجا شد، از اين رو به جهت استقرار نظاميان در اين شهر آن را عسكر مى ناميدند2. از آنجا كه منطقه سامرا نسبت به كرانه راست دجله مرتفع بود در زير لايه هاى خاكى اين منطقه يك لايه سنگى از ريگ كه ماده چسبنده اى آنها را به يكديگر چسبانده است، وجود دارد. اين دو عامل، يعنى ارتفاع زمين از سطح آب و وجود لايه سنگى مذكور موجب شده است كه كندن سردابهاى گود و عميق در زير ساختمانهاى اين شهر راحت باشد. به همين جهت ساختن سردابهاى زيادى در زير اغلب خانه هاى قديمى و حتى بناهاى جديد بسيار رايج است كه على رغم ساخته شدن انواع وسايل سرمايش در ايام گرم تابستان بيشتر اين سردابها مورد استفاده ساكنان آن قرار مى گيرد. سرداب غيبت

متوكل عباسى نسبت به شيعيان و دوستداران اهل بيت(ع) بسيار سخت گيرى مى كرد. تاريخ نگاران نقل مى كنند كه هيچ كس مثل متوكل به گماردن جاسوس و جمع آورى اخبار مناطق گوناگون اهتمام نداشت. وقتى جاسوسان وى و فرماندار نظامى مدينه، عبداللَّه بن محمد هاشمى، در مورد فعاليتهاى سياسى امام هادى(ع) و نفوذ معنوى او در بين مردم و به ويژه شيعيان گزارشهايى به متوكل دادند او بسيار نگران شد؛ زيرا شرايط به گونه اى نبود كه بتواند آن حضرت را به زور به زندان يا تبعيد بفرستد يا جلوى فعاليتهاى او را بگيرد؛ از اين رو به حيله و نيرنگ متوسل شد و به ظاهر نامه محبت آميزى به امام هادى(ع) نوشت و او را به سامرا دعوت كرد. آن گاه بدون معطلى يحيى بن هرثمه را با

سيصد سرباز مأمور كرد كه امام هادى(ع) را به همراه خانواده به سامرا، مركز خلافت عباسى، منتقل نمايد تا در سامرا از هر جهت بتواند آن حضرت را زير نظر داشته باشد. به اين ترتيب حضرت هادى(ع) در سال 236ق. به سامرا برده شد و بيش از بيست سال در بدترين شرايط، تحت نظر دژخيمان عباسى در شهر سامرا زندگى كرد و در نهايت با توطئه اى كه متوكل چيده بود در سال 254ق. به شهادت رسيد و جنازه مطهر آن حضرت در همان خانه مسكونى خود به خاك سپرده شد. پس از شهادت امام هادى(ع) حضرت عسكرى(ع) در همان خانه اى كه پدر بزرگوارشان در آنجا زندگى مى كردند سكونت گزيدند. در آن خانه همانند ساير خانه هاى سامرا سردابى وجود داشت كه در ايام گرم تابستان مورد استفاده قرار مى گرفت. طبق برخى روايات، ديدار حضرت مهدى(ع) با شخصيتهاى بزرگ و قابل اطمينان شيعه در زمان حيات پدر بزرگوارشان در اين خانه و سرداب شريف انجام گرفته است. در اين زمينه جعفر بن محمد بن مالك روايت كرده است:

على بن بلال و احمد بن هلال و محمد بن معاويه بن حكم و... به من گفتند: روزى ما در خانه امام حسن عسكرى(ع) حاضر شده بوديم تا درباره جانشين آن حضرت از ايشان سؤال كنيم. حاضران در آن مجلس حدود چهل نفر از شيعيان مورد اعتماد بودند. در آن مجلس عثمان بن سعيد خطاب به امام عسكرى(ع) گفت: »يابن رسول اللَّه ما به خدمت رسيده ايم تا درباره موضوعى كه شما آن را بهتر از ما مى دانيد سؤال كنيم«.

در اين لحظه امام عسكرى(ع) به عثمان بن سعيد فرمودند: »بنشينيد!« وقتى عثمان بن

سعيد نشست امام عسكرى(ع) از جاى خود بلند شدند و به سمت در به راه افتادند چون به آستانه در اتاق رسيدند خطاب به جمعيت فرمودند: »هيچ كس از اتاق خارج نشود تا من برگردم«. سپس به سرعت از اتاق خارج شدند و مدتى نگذشت كه حضرت عسكرى(ع) برگشتند در حالى كه كودك بسيار زيبايى را - كه چهره اش چون ماه درخشان بود - همراه داشتند. آنگاه به حاضران در آن مجلس فرمودند: »بعد از من امام شما ايشان است از او پيروى كنيد و ضمناً بدانيد كه بعد از اين ديگر شما او را نخواهيد ديد«.3 يكى از مهم ترين علل تحت نظر قرار گرفتن امام هادى(ع) و امام عسكرى(ع) دستيابى به حضرت مهدى(ع) بود؛ چون خلفاى عباسى از طريق دهها روايت - كه از پيامبر اكرم(ص) نقل شده بود - خبر داشتند كه فرزند حضرت عسكرى(ع)، امام مهدى(ع) بساط حكومتهاى جائر و غاصب را در هم خواهد پيچيد و به ستمگرى و ظلم پايان خواهد داد. از اين رو هميشه در كمين بودند تا به محض تولد فرزند امام عسكرى(ع) او را دستگير نموده و به شهادت برسانند. اما مشيّت الهى آن بود كه جريان تولد حضرت مهدى(ع) همانند تولد حضرت موسى(ع) به صورت نهانى در نزديكى كاخ فرعون واقع گردد، بدون آنكه فرعون و دژخيمان او از اين واقعه بويى ببرند. با اين وجود تلاش براى دستيابى به حضرت مهدى(ع) همچنان ادامه داشت. حتى سالها پس از شهادت امام حسن عسكرى(ع) خلفاى عباسى منزل امام عسكرى(ع) را زيرنظر داشتند و گاهى به طور ناگهانى به آنجا يورش مى بردند تا بلكه بتوانند حضرت مهدى(ع) را

دستگير كنند؛ زيرا در جريان شهادت امام عسكرى(ع) وقتى امام مهدى(ع) عموى خود جعفر را از نماز خواندن بر پيكر امام عسكرى(ع) باز داشتند و خود بر پيكر آن حضرت نماز خواندند تقريباً بر همگان معلوم شد كه امام مهدى(ع) على رغم مراقبتهاى دژخيمان عباسى متولد شده اند و هم اكنون جانشينى حضرت عسكرى(ع) را برعهده دارند. بنابراين، پس از شهادت امام يازدهم نه تنها از شدت تعقيب و جست وجوى عوامل حكومت كاسته نشد بلكه به جهت احساس خطر بيشتر بر شدت اين كار افزوده شد. در يك مورد معتضد (شانزدهمين خليفه عباسى) عده اى از سربازان خود را از بغداد به سامرا فرستاد تا به طور ناگهانى، در يك فرصت مناسب در حالى كه اطراف خانه امام عسكرى(ع) را به محاصره در مى آورند به داخل منزل يورش ببرند و اگر حضرت مهدى(ع) را در آنجا يافتند دستگير نمايند. يكى از سربازان شركت كننده در آن يورش اين واقعه را چنين شرح مى دهد:

وقتى سربازان خليفه وارد حياط خانه امام عسكرى(ع) شدند و بخشهاى مختلف خانه را مورد بررسى قرار دادند به در سرداب منزل رسيدند و از صداى تلاوت قرآن كه به گوش مى رسيد متوجه شدند كه امام مهدى(ع) در سرداب مشغول تلاوت قرآن هستند. با مشاهده اين كار آنجا را به طور كامل به محاصره خود درآوردند و در پشت در سرداب منتظر ماندند تا موقع خارج شدن آن حضرت او را دستگير نمايند. مدتى بعد امام(ع) در جلو چشم سربازان خليفه از سرداب بيرون آمدند و آنجا را ترك كردند بدون اينكه حتى يك نفر از سربازان جرأت پيدا كنند تا كارى انجام دهند.

وقتى كه امام(ع) كاملاً

از ديد سربازان دور شدند. فرمانده نيروهاى خليفه عباسى به نيروهاى خود دستور داد تا وارد سرداب شوند و امام(ع) را دستگير نمايند سربازها به او گفتند: مگر نديديد كه او از سرداب خارج شد و از مقابل شما عبور كرد و از خانه خارج شد؟ به محض شنيدن اين خبر فرمانده دژخيمان عباسى در حالى كه بسيار آشفته و نگران شده بود گفت: من كسى را نديدم اگر شما او را ديديد چرا دستگيرش نكرديد؟ آنها در پاسخ گفتند: ما گمان مى كرديم كه خود شما او را مى بينيد و لزومى نمى بينيد كه او را دستگير كنيم در نتيجه ما هم هيچ گونه عكس العملى نشان نداديم.4 از اين تاريخ به بعد سرداب امام حسن عسكرى(ع) به سرداب غيبت مشهور شد. اين در حالى بود كه سالها پيش از آن؛ يعنى در سال 260ق. به دنبال شهادت حضرت عسكرى(ع) دوران غيبت صغرا شروع شده بود.5

سرداب خانه امام عسكرى(ع) از آن جهت كه محل سكونت و عبادت سه نفر از امامان شيعه يعنى امام هادى، امام حسن عسكرى و امام مهدى(ع) بوده همواره در طول تاريخ مورد توجه و احترام مردم واقع شده است. علاوه بر آن به شهادت اسناد معتبر تاريخى، قبر بيش از بيست و دو تن از امام زادگان نيز در آن محل واقع شده كه اين امر در نوع خود نشانگر اهميت و ارج اين مكان شريف در نزد اولياى الهى است. بر اين اساس، شيعيان هميشه پس از زيارت مرقد نورانى حضرت هادى(ع) و حضرت عسكرى(ع) در اين سرداب حاضر مى شوند و در آنجا به نيايش و عبادت مى پردازند. اگر بخواهيم دلايل توجه شيعيان

به اين سرداب را دسته بندى كنيم، به ترتيب زير خواهد بود: نخست، اين مكان شريف به قدوم مبارك سه تن از اهل بيت پيامبر اكرم(ص) و همينطور بندگان صالح و پرهيزگارى چون حضرت حكيمه خاتون، عمه امام عسكرى(ع) و حضرت نرجس خاتون مادر بزرگوار حضرت مهدى(ع) متبرك شده است و در نتيجه مى توان گفت اين سرداب بإ؛3؛؛ توجه به تمام ويژگيهايى كه دارد مصداق بسيار روشنى است براى آيه »فى بيوتف أذن اللَّه أن ترفع و يذكر فيها اسمه؛6 در خانه هايى كه خداوند اذن داده است تا رفعت داده شوند و نام و ياد خداوند در آنها ذكر شود.« دوم، احترام كردن به آن مكان شريف و در حقيقت اظهار محبت به امام زمان(ع) و پدران بزرگوارشان است؛ چون از جمله نشانه هاى دوست داشتن و اظهار محبت، احترام كردن به آن چيزهايى است كه به محبوب منتسب است.

سوم، اين كار حكايت از معرفت به حق و مقام و منزلت ائمه اطهار(ع) دارد؛ چون بدون اطلاع از فضائل و كمالات افراد محال است كه بتوان آنها را به طور كامل مورد تكريم و احترام و محبت قرار داد و به اصطلاح پايه محبت زياد، شناخت بيشتر است. بنابراين، وقتى كسى فردى را به اندازه اى دوست دارد كه حتى محل زندگى و يا نشست و برخاست او را مورد تقديس قرار مى دهد اين كار نشانه آن است كه از ابعاد مختلف شخصيت آن فرد اطلاع كامل دارد و به فضائل و كمالات او آشناست كه اين همه احترام به او قائل مى شود. چهارم، اين كار در حد خود تعظيم شعائر اسلامى محسوب مى شود و اين امر نيز

حكايت از تقوا و پايبندى زياد فرد نسبت به احكام و مقررات اسلامى دارد؛ چون مواقف و مشاهد ائمه(ع) از آن جهت مورد تكريم قرار مى گيرند كه منتسب به خليفه هاى الهى اند و اين تكريم به نوعى اظهار محبت و ارادت به خداوند متعال محسوب مى شود.

گذشته از همه اينها، حفظ و تكريم اينگونه اماكن هم به لحاظ روانى و هم به لحاظ اجتماعى و تاريخى در ترويج و تبيين و نشر فرهنگ اسلامى بسيار مؤثر است لذا در همه جوامع، صرف نظر از اينكه چه اعتقاد و تفكرى دارند به آثار به جاى مانده از گذشتگان، چون نماد فرهنگ و انديشه و افتخارات آن ملت و جامعه محسوب مى شوند به ديده احترام مى نگرند و در حفظ، آبادانى و تكريم آن دقت بيشتر مبذول مى دارند و آنها را سند عينى تمدن و تفكر و رشد فرهنگى و وسيله حفظ و تداوم فرهنگ و اعتقادات ملى و مذهبى خود به حساب مى آورند. موقعيت كنونى سرداب سامرا

امروزه هر كس از هر نقطه شهر سامرا به مركز شهر نگاه كند دو گنبد با شكوه مى بيند كه يكى از آنها با كاشيهاى طلايى براق و ديگرى با كاشيهاى رنگى زيبائى پوشيده شده است. هر يك از اين گنبدها به ساختمان مستقلى تعلق دارند. گنبد بزرگ طلايى بر بالاى ضريح مطهر كه مرقدهاى مقدس امام دهم(ع) و امام يازدهم(ع) در آن جاى دارد، قرار گرفته است ولى گنبدهاى كوچك بر بالاى ساختمان مسجد جامع شهر ساخته شده است. ساختمان حرم مطهر به شكل مستطيل و ساختمان مسجد جامع به صورت مستقل از ساختمان حرم، ولى متصل به صحن حرم است و سرداب غيبت

درست در زير ساختمان مسجد قرار گرفته و در طول تاريخ بارها در بنا و بخشهاى مختلف آن تعميرات و تغييراتى انجام شده است. همانگونه كه پيش از اين نيز اشاره شد سرداب غيبت از جمله سردابهاى عميقى است كه در زير يك لايه سنگى حفر شده و در كل داراى سه قسمت عمده به شرح زير است: يك غرفه شش ضلعى، يك غرفه مستطيل كوچك و يك غرفه به شكل مستطيل بزرگ. توضيح بيشتر آنكه غرفه مستطيل بزرگ در ميان مردم به »مصلاى مردان« و غرفه مستطيل شكل كوچك به »مصلاى بانوان« معروف است. اين بخشها با دو راهرو بلند و طولانى به يكديگر مربوط مى شوند؛ يعنى يك راهرو طولانى مصلاى مردان و مصلاى زنان را به هم وصل مى كند و يك راهرو طولانى ديگر بين مصلاى مردان و غرفه شش ضلعى وجود دار

د.

همچنين اين بخشهاى سه گانه هر يك از طريق روزنه اى كوچك و طولانى كه از قسمتهاى فوقانى ديوار آغاز شده تا پايين ترين حد ديوار بيرونى مسجد جامع امتداد مى يابد و نور و هوا دريافت مى كند. پلكانى كه راه ورود و خروج سرداب است و به غرفه شش ضلعى منتهى مى شود داراى بيست پله است. ورودى اين پلكان و سرداب در داخل ساختمان مسجد و بر ديوارى قرار گرفته كه ورودى نمازخانه نيز در آن واقع است.

طول مصلاى مردان پنج متر و هشتاد سانتيمتر و عرض آن سه متر و پنجاه سانتى متر است در ضمن طول مصلاى زنان چهار متر و شصت سانتى متر و عرض آن سه متر است. طول راهرويى كه مصلاى مردان و زنان را به هم مربوط مى سازد چهار متر

است.

طول روزنه اى كه نور غرفه شش ضلعى را تأمين مى كند حدود شش متر و طول روزنه اى كه نور مصلاى زنان را تأمين مى كند چهار متر و پنجاه سانتى متر است. در انتهاى غرفه مستطيل شكل يعنى انتهاى همان مصلاى مردان، يك در چوبى كه معروف به باب غيبت است وجود دارد، در پشت اين در اتاق كوچكى قرار دارد كه طول آن يك مترو پنجاه سانتى متر است. اين اتاق به نام محل غيبت شهرت پيدا كرده است كه در حقيقت بخش مكمل غرفه مستطيل شكل بزرگ محسوب مى شود و در جلوى آن حفاظ مشبكى است كه آن را از بقيه غرفه جدا مى كند. چاه معروف به چاه غيبت هم در گوشه اى از همين اتاق قرار دارد. اشاره به اين نكته نيز خالى از فايده نيست كه اين سرداب در جهت غربى صحن عسكريين(ع) به سمت شمال واقع شده و در طول تاريخ اصلاحات و تعميرات زيادى در آن انجام گرفته است. هميشه در موقع تعمير و ترميم بارگاه عسكريين(ع) در ساختمان سرداب نيز تغييرات و اصلاحاتى به عمل آمده است؛ به عنوان مثال در زمانهاى گذشته، از داخل بارگاه عسكريين(ع) از كنار مرقد حضرت نرجس خاتون به سرداب مى رفتند و اين وضع به همين صورت تا سال 1202ق. ادامه داشت و در اين سال احمد خان دنبلى براى سرداب راهى جداگانه از طرف شمال باز كرد و راه سرداب از طرف روضه عسكريين(ع) را مسدود نمود و صحن سرداب را جداگانه ساخت كه تقريباً از يك فضاى بزرگى به طول 60 متر و عرض 20 متر برخوردار است. بنابراين اگر در كتابهايى چون مزار شهيد اول

اعمال و دعاهاى مربوط به زيارت اين سه امام در يك مكان ذكر شده است؛ علت آن است كه در زمان سابق راه سرداب نيز از پشت حرم عسكريين(ع) در يك ساختمان بوده است، لذا پس از زيارت عسكريين(ع) بلافاصله زيارت امام زمان(ع) و سپس زيارت حضرت نرجس خاتون ذكر شده است.

در هرحال اين سرداب در طول تاريخ به اندازه اى مورد توجه مردم بوده است كه در آن آثار ارزشمندى از منبت كارى و كاشى كارى و ساير هنرهاى معمارى به كار رفته است. از جمله اين اشياء در چوبى نفيسى است كه از دوران خلافت عباسيان به جاى مانده است و از ويژگيهاى هنرى و تاريخى ارزشمندى برخوردار است. باب غيبت

همان در چوبى است كه حجره غيبت را از مصلاى مردان جدا مى كند. سمت جلو اتاق را به صورت كامل فرا گرفته است و به وسيله دو قطعه مستطيل شكل به ارتفاع يك متر و بيست و پنج سانتى متر از جلو حجره فراتر مى رودو بدين ترتيب قسمت پايين ديوار رو به روى مصلا را نيز مى پوشاند. بنابراين مى توانيم بگوييم كه طول در، برابر با عرض نمازخانه مردانه اما ارتفاع آن بيش از سه متر است. قسمتهاى مختلف اين در كه سمت پيشين اتاق غيبت قرار دارد مشبك است ولى بخشهايى كه ديوار نمازخانه را پوشش داده مشبك نيستند. قسمتهاى مشبك در از پيوستن قطعه هاى چوبى با اشكال هندسى به يكديگر ساخته شده كه در چشم بيننده به سه گونه جلوه مى كند. الف) قسمت مشبك كه به عنوان دو لنگه در محسوب مى گردند؛

ب) دو قسمت مشبك كه در دو طرف در واقع شده اند؛

ج) يك قسمت مشبك كه

كتيبه تزيين شده سر در را تشكيل مى دهد. فراهم آمدن اين قسمتهاى سه گانه مشبك هندسى و زيبا به اين در، جلوه هندسى دلپذيرى بخشيده است روى قطعه هاى چوبى هم - كه چهارچوبهاى اين شبكه ها را شكل داده است - نقش و نگارهاى واقعاً ظريف و دقيقى كنده كارى شده است. سرداب و مخالفان

دشمنان مكتب تشيع در طول تاريخ از روى جهالت و يا به خاطر عنادى كه با اهل بيت(ع) داشتند، همواره در صدد بودند تا از هر راهى كه امكان دارد به اين مكتب ضربه بزنند تا بلكه از اين طريق به تحكيم موقعيت خود دست يابند، ولى خوشبختانه هميشه به بركت معارف و روشنگريهاى ائمه اطهار(ع) در عرصه هاى علم و برهان و استدلال با شكست مواجه شده اند و اين امر به جاى آن كه سبب تنبه آنها گشته و آنان را وادار به تسليم در برابر حقيقت نمايد؛ متأسفانه در اغلب موارد موجب شده است كه به غير منطقى ترين روشها نظير: تحريف حقايق تاريخى، جعل روايات بى اساس، افترا و تهمت و دروغ پردازى و... متوسل گردند تا شايد به گونه اى ادعاهاى بى اساس خود را به كرسى بنشانند و به اصلاح براى اعتقادات غلط خود توجيهى پيدا كنند. در بررسى مسئله سرداب سامرا وقتى متوجه شدند كه على رغم استبداد و شدت عملى كه خلفاى بنى اميه و بنى عباس در راستاى ايذاء و اذيت ائمه شيعه با هدف هدم و نابودى اساس تشيع به كار بستند - به جهت حقانيت اهل بيت(ع) - نه تنها كارى از پيش نبردند بلكه اقبال مردم به آنها روز به روز بيشتر شدو حتى اين احترام و گرامى داشت تا به آنجا رسيد كه

مردم حتى به مكانهايى نظير سرداب كه بعضى از امامانشان چند صباحى در آن زندگى كرده بودند به ديده احترام مى نگريستند و آنجا را مقدس و عزيز مى شمردند. اين بار هيچ راهى به نظر دشمنان نرسيد جز اينكه در صدد برآمدند با به كارگيرى عوامل خود، از راه جعل افسانه هاى خيالى و بى اساس و نسبت دادن آن به شيعيان، اصل مكتب تشيع را زير سؤال ببرند و پيروان آن را مورد تمسخر و استهزاء قرار دهند. به منظور هر چه بيشتر روشن شدن مطلب به بخشى از اظهارات و دروغين بعضى از افراد مغرض كه درباره سرداب سامرا به افسانه سرايى پرداخته اند و آنها را به شيعيان نسبت داده اند اشاره مى كنيم.

بدون شك هر فرد منصفى پس از خواندن بخش كوچكى از اين افتراها متوجه غرض ورزيهاى ناجوانمردانه و غير منطقى مشتى افراد نادان و متعصب يا آگاه و مغرض خواهد شد و حداقل از اين پس در نسبتهاى ناروايى كه به شيعه داده مى شود تأمل بيشترى خواهد نمود. الف) ابن خلدون در اين زمينه مى نويسد:

غلو كنندگان شيعه مخصوصاً دوازده امامى ها مى پندارند: دوازدهمين امامشان كه محمدبن حسن العسكرى است كه از او به لقب مهدى ياد مى كنند، داخل سرداب خانه شان در شهر حله متولد شد و در حالى كه در آغوش مادرش مخفى بود غائب گشت و او در آخرالزمان ظهور و زمين را از عدل و داد پر مى كند...7

و در ادامه گفتارش اضافه مى كند كه:

... شيعيان هم اكنون نيز بعد از نماز مغرب جلو در اين سرداب، با اسبهاى آماده جمع مى شوند واو را به اسم صدا مى زنند كه: اى سرور ما اكنون ما آماده ايم ظهور كن...!!! ب)

ميرزا حسين نورى طبرسى در كشف الاستار مى گويد:

ابن خلكان در تاريخ خودش مى نويسد: شيعيان در انتظار امامشان كه او را مهدى مى نامند به سر مى برند و معتقدند او در مقابل چشم مادرش در سن چهار يا پنج يا نه سالگى داخل سرداب شده و در آنجا نهان گشته است و در آخرالزمان از همانجا ظهور خواهد كرد...8 ج) ابن حجر عسقلانى ضمن بيان سخنان ابن خلكان، شعرى را ذكر مى كند كه مؤيد همان مطالب است:

يعنى آن شخصى كه شما گمان مى كنيد او در سرداب به سر مى برد هنوز چشم به جهان نگشوده است.9 د) ابن تيميّه هم گمان كرده است كه شيعيان معتقدند امام منتظر در سردابى كه در سامرا ا سيدصادق سيدنژاد پى نوشت ها :

1 . لغت?نامه، ج 9، ص 13586.

2 . اقتباس از فتوح البلدان يعقوبى، صص258، 255 و... 362 به نقل از: آشنايى با عتبات مقدسه، جعفر الخليلى، ص96 تا 103.

3 . اثباةالهداة، ج6، ص311.

4 . بحارالانوار، ج52، صص53ù52.

5 . اين واقعه در زمان معتضد كه در سال 279ق. حكومت را به دست گرفته بود اتفاق افتاده است؛ يعنى حداقل نوزده سال پس از آغاز دوره غيبت صغرى...

6 . سوره نور(24)، آيه 36.

7 . مقدمه ابن خلدون، صفحه 157.

8 . كشف الاستار، ص210.

9 . الصواعق المحرقة، ص100.

10. مهناج السنة به نقل از: زندگانى الامام المهدى، ص129.

11. »افسانه سرداب«، روزنامه همشهرى، ش600، ص8، مورخه 73/10/26.

12. الصراع بين?الاسلام والوثنية، ج1، ص374.

13. بحارالانوار، ج52، ص154، ح9.

14. همان، ص152، ح4.

15. اثبات الهداة ج7، ص158.

16. بحارالانوار، ج52، ص279، ح2؛ ص399، ح63.

17. همان، ص290، ح30.

18. همان، ص301، ح66.

19. همان، ص304، ح73.

"بداء" و نشانه هاى ظهور

صحبت كردن از حضرت مهدى(ع) و نشانه هاى ظهور

ايشان در واقع صحبت كردن از حوادثى است كه بناست در آينده اتفاق بيفتد و لذا به جاست كه از خود بپرسيم: اگر در مورد احاديث نقل شده در اين زمينه بررسى اسناد صورت گرفت و مطمئن شديم كه آنها از معصوم(ع) صادر شده است، آيا مى توان مطمئن بود كه حتماً همه آن حوادث آن گونه كه در روايات شريف ما آمده اند وقوع يابند؟ پاسخ به اين سؤال در كتب عقيدتى و فلسفى تحت عنوان »بداء« داده مى شود كه طى اين بخش از مطالب به آن مى پردازيم.

»بداء« در لغت به معناى ظهور و روشن شدن پس از مخفى بودن چيزى است و اصطلاحاً به روشن شدن چيزى پس از مخفى بودن از مردم است؛ بدين معنا كه خداوند متعال بنا بر مصلحتى مسئله اى را از زبان پيامبر يا ولى اى از اولياى خويش به گونه اى تبيين مى كند و سپس در مقام عمل و ظهور و بروز، غير آن را به مردم نشان مى دهد. در قرآن آمده است:

يَمحفوا اللَّهَ ما يَشاءف وفيفثبفتف وَ عفندَهف افمّف الكفتابف.1

خداوند هر چه را بخواهد محو يا ثبت مى كند در حالى كه ام الكتاب نزد اوست [و خود مى داند عاقبت هر چيزى چيست].

و در آيه اى ديگر:

وَ بَدالَهفم سَيّفئاتف ما كَسَبفوا.2

بدى هايى را خود كسب كرده بودند و براى آنها مخفى بود برايشان نمايان شد.

و يا:

ثفمَّ بَدالَهفم مفن بَعدف ما رَأَؤا الآياتف.3

پس از آن كه نشانه ها را ديدند [حقيقت امر] بر آنها روشن شد.

اين ظهور پس از خفا تنها براى انسان رخ مى دهد و در مورد خداوند متعال ابداً صدق نمى كند وگرنه لازمه اش اين است كه خداوند نسبت به آن موضوع جهل داشته باشد كه اين

امر محالى است. خداوند، چنانكه قرآن كريم مى فرمايد به همه چيز آگاه و داناست: »إن اللَّه كان عليماً خبيراً، 4 است و نسبت به همه چيز - در همه زمانها و مكانها چه حاضر باشند و چه غايب، چه موجود باشند و چه فانى و چه در آينده به وجود بيايند، علم حضورى دارد. قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد:

إنَّ اللَّهَ لا يَخفى عَليهف شَى ءٌ ففى الاَرضف وَلا ففى السَّماءف.5

هيچ چيزى در آسمان و زمين از [نظر] خداوند متعال مخفى نمى شود.

از همين روست كه مسئله بداء و ظاهر كردن آن امر مخفى را به خداوند نسبت داده مى شود:

وَبَدالَهفم مفنَ اللَّهف مالَم يَكفونفوا يَحتَسفبفونَ6

خداوند آنچه را گمان نمى كردند، براى آنها ظاهر كرد.

براساس آيه:

افنَّ اللَّهَ لا يفغَيَّرف ما بفقَومف حَتّى يفغَيّفروفا ما بفاَنففسفهفم7

خداوند چيزى را كه از آنف مردمى است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند و با استفاده از ديگر آيات و روايات مى توان چنين برداشت كرد كه برخى اعمال حسنه، نظير: صدقه، احسان به ديگران، صله رحم، نيكى به پدر و مادر، استغفار و توبه، شكر نعمت واداى حق آن و... سرنوشت شخص را تغيير داده و رزق و عمر و بركت زندگيش را افزايش مى دهد، همان طور كه اعمال بد و ناشايست اثر عكس آن را بر زندگى شخص مى گذارد.

پيش از شرح اين عبارت كه بداء در حقيقت ظاهر شدن چيزهايى كه از ناحيه خداوند متعال براى مردم مخفى و براى خودش مشخص بود، لازم است يادآور شويم كه خداوند متعال بنا بر آيات قرآن دو لوح دارد: 1 - لوح محفوظ

لوحى كه آنچه در آن نوشته مى شود؛ پاك نشده و مقدرات آن تغيير نمى يابند؛ چرا كه

مطابق با علم الهى است:

بَل هفوَ قفرآنٌ مَجيدٌ × في لَوحف مَحفوظف.8

بلكه آن قرآن مجيدى است كه در لوح محفوظ ثبت گرديده است. 2 - لوح محو و اثبات

بنا بر شرايط و سننى از سنتهاى الهى سرنوشت شخص يا جريانى به شكلى خاص مى شود، با از بين رفتن آن سنتها و يا مطرح شدن سنتهاى جديد سرنوشت آن شخص و يا آن جريان تحت الشعاع سنتهاى جديد قرار مى گيرد. به عنوان مثال بناست كه شخص در سن 20 سالگى فوت كند اما به واسطه صله رحم يا صدقه اى كه مى دهد، 30 سال به عمرش اضافه مى شود و تا 50 سالگى زنده مى ماند و يا به عكس، آن شخص بناست 50 سال عمر كند به واسطه گناه كبيره اى خاص 30 سال از عمرش كاسته مى شود در همان 20 سالگى مى ميرد. كه البته خداوند متعال از اول مى دانست كه بناست اولى 50 سال و دومى 20 سال عمر كند ولى براى روشن شدن اين سنتهاى الهى مطلب به اين شكل از زبان پيامبران يا اولياى الهى(ع) بيان مى شود.

در قرآن كريم هم آمده است: يَمحفوااللَّهَ ما يَشاءف وَ يفثبفتف وَ عفندَهف افمّف الكفتابف9 و يا اين آيه: ثفمَّ قَضى اَجلاً و اَجَلٌ مفسَمّى عفندَهف.10

با توجه به اين دو لوح و مطالبى كه تا به حال به آنها پرداختيم، اين سؤال به ذهن مى رسد كه: آيا ظهور حضرت مهدى(ع) و نشانه هايى كه براى آن بيان شده است، در لوح محفوظاند يا محو و اثبات. به عبارت ديگر آيا ممكن است اصلاً مسئله اى به نام ظهور ايشان تا آخر عمر بشريت و هستى اتفاق نيفتد و يا ظهور بدون تحقق نشانه ها

رخ دهد يا خير همه نشانه ها بايد رخ دهند؟ در پاسخ به اين سؤال بايد نشانه هاى ظهور را به دو دسته تقسيم كنيم:

1. امور و علائم مشروط؛

2. امور و علايم حتمى. آنگونه كه امام باقر(ع)11 امور را به موقوفه و حتميه و امام صادق(ع) به حتمى و غير حتمى تقسيم كرده اند.12 مسئله بداء هم در چهار زمينه با موضوع ظهور حضرت مهدى(ع) ارتباط مى يابد: نخست، نشانه هاى مشروط و غير حتمى ظهور

جز نشانه هايى كه صراحتاً در احاديث به حتمى بودن آنها اشاره شده است، بقيه نشانه هاى ظهور همگى از امور موقوفه به شمار مى روند، چنانكه بزرگانى مانند شيخ مفيد، شيخ صدوق و شيخ طوسى بدان تصريح كرده اند. بدين معنا كه به جز نشانه هاى حتمى ظهور بقيه آنها بنا بر مشيت و اراده الهى ممكن است دچار تغيير و تبديل، تقدم و يا تأخر شوند. به عبارت ديگر آنها از جمله امور لوح محو و اثبات به حساب مى آيند و ممكن است با تغيير و تبديل در شرايط آنها و عوض شدن علل رخ دادن آنها به گونه ديگرى پديد آيند و يا اصلاً رخ ندهند. البته بسيارى از رويدادهايى كه در احاديث ما به آنها اشاره شده است تا كنون اتفاق افتاده اند و دچار بداء در اصل تحقق خويش نشده اند.

مثلاً اگر در حديث به نزول بلايى (مشروط) اشاره شده باشد به واسطه توسل و استغفار مؤمنان و مسلمانان ممكن است در نزول آن تأخير رخ دهد و يا اصلاً چنين بلايى به جهت عظمت عمل صالح ايشان نازل نشود و يا اينكه با برخى اعمال صالح و يا ناصالح ظهور حضرت را دچار تعجيل يا تأخير

كنند.

شايد بتوان علت بيان چنين اخبارى را اين دانست كه اگر مسأله به اين شكل تبيين نمى شد، مؤمنان هم از احتمال حدوث آن حادثه باخبر نمى شدند و بدان مبتلا مى گشتند اما پس از صدور حديث از ناحيه معصوم(ع) و آگاه شدن مؤمنان و مسلمانان از آن با دعا و توسل و استغفار از پديد آمدن چنان حادثه ناگوارى ممانعت به عمل آورند و يا سبب حدوث اتفاقى خوشايند شوند. البته فراموش نكنيم كه عكس اين مطلب هم كاملاً صادق است به اين معنا كه شخص معصوم(ع) با اعلام نزول بلا و علت آن حجت را بر مردم تمام مى كنند كه شما با وجود آنكه مى توانستيد، آن بلا را از خويش دفع نكرديد يا فلان خير را به سوى خويش جلب ننموديد و از همين روست كه روايت شده است:

خداوند متعال، به چيزى مثل بداء عبادت نشده است.13 دوم، علائم ظهور و امور حتمى

پنج مورد از نشانه هاى ظهور در بسيارى از روايات كه از حد تواتر گذشته است؛ از جمله نشانه هاى علايم حتمى برشمرده شده اند:

خروج سيد خراسانى و يمانى، نداى آسمانى (مبنى بر حقانيت حضرت مهدى(ع))، شهادت نفس زكيه و فرو رفتن سپاهيان سفيانى در منطقه بيداء (بيابان بين مدينه و مكه).14

اين نشانه هاى پنجگانه را احاديث از علايم حتمى شمرده اندو هيچ گونه احتمال بدايى در مورد تحقق آنها نداده اند وگرنه خلاف حتمى بودن آنها مى شد. اين نشانه ها شديداً با مسأله ظهور ارتباط داشته و همگى مقارن ظهور رخ خواهند داد ان شاءاللَّه. بزرگوارانى چون مرحوم آيت اللَّه خويى در پاسخ به نويسنده كتاب سفيانى15 و علامه سيد جعفر مرتضى عاملى، در كتاب خويش16 و شيخ طوسى، در غيبت خويش

نسبت به اين موضوع تصريح و اذعان كرده اند كه:

هر چند بنابر تغيير مصلحتها با تغيير شروط اخبارى كه به حوادث آينده مى پردازند، ممكن است دچار تغيير و تبديل شوند جز آن كه روايت تصريح كرده باشد كه وقوع آن جريان حتمى است كه (با توجه به اعتماد ما به معصومين(ع)) ما هم يقين به حدوث آنها در آينده پيدا مى كنيم و قاطعانه مى گوييم در آينده چنين خواهد شد.17

اشكال اساسى كه به اين نظر گرفته مى شود؛ متكى به حديثى است كه نعمانى در كتاب خويش آورده است كه: محمدبن همام از محمد بن احمد بن عبداللَّه خالنجى از ابوهاشم داوود بن قاسم جعفرى نقل كرده اند كه گفته است: نزد امام جواد(ع) بوديم و صحبت از حتمى بودن آمدن سفيانى شد، از آن حضرت پرسيدم: آيا در مورد امور حتمى هم بداء رخ مى دهد؟ فرمودند: آرى. گفتم: مى ترسم در مورد خود حضرت مهدى(ع) بداء رخ دهد. حضرت فرمودند:

[ظهور] حضرت مهدى(ع) وعده الهى است و خداوند خلف وعده نمى كند.18

علامه مجلسى، هم در بحارالانوار پس از نقل اين حديث اين توضيح را اضافه كرده اند كه:

شايد محتوم معانى مختلفى داشته باشد كه با توجه به اختلاف در تعاريف ممكن است در مورد برخى از آنها بداء رخ بدهد. مضاف بر اينكه شايد منظور از بداء در مورد خصوصيات آن حادثه محتوم و حتمى باشد و نه اصل تحقق آن، كه مثلاً پيش از زوال حكومت بنى عباس سفيانى جنبشهاى خويش را آغاز كند.19

اين فرضيه چندان قابل قبول نيست؛ چرا كه در صورت پذيرفتن آن، چه فرقى بين حتمى و غير حتمى خواهد بوده مضاف بر اين كه روايت از حيث سندى

ضعيف است.20 در ضمن نمى توان از آن همه حديث و روايتى كه به شدت بر حتمى بودن اين پنج نشانه امتناع احتمال رخ دادن بداء در آنها تأكيد مى كنند، چشم پوشى كرد و به احاديث انگشت شمارى از اين دسته تمسك نمود؛ چرا كه ممكن است در شرايط خاصى (به فرض قوت و اعتبار سندى آنها) معصوم(ع) مجبور شده باشند از روى تقيه، چينى سخنى بگويند.

به امام باقر(ع) در مورد حضرت مهدى(ع) گفتم: مى ترسم كه زود بيايند و سفيانى نباشد. حضرت فرمودند:

واللَّه نه. [سفيانى] از حتمياتى است كه حتماً خواهد آمد.21

امور يا موقوفه اند يا حتميه كه سفيانى از دسته حتمياتى است كه حتماً خواهد بود22.

و يا امام صادق(ع) فرمودند:

از حتمياتى كه پيش از قيام حضرت مهدى(ع) خواهند بود [اينهاست]: شورش سفيانى، فرو رفتن در بيداء، شهادت نفس زكيه و منادى كه از آسمان ندا در دهد23 .

حمران بن اعين از امام باقر(ع) راجع به آيه: »ثفمّ قَضى اَجلاً وَ اَجَلٌ مفسمّى عفندَه«24 مى پرسد. حضرت مى فرمايند:

دو اجل وجود دارد: محتوم و موقوف.

- محتوم چيست؟

- جز آن نخواهد شد

- و موقوف؟

- مشيت الهى در رابطه آن جارى مى شود.

- اميدوارم كه سفيانى جزء موقوفها باشد.

- واللَّه كه نه از محتومات است.25 سوم، بداء و قيام حضرت مهدى(ع)

ظهور حضرت حجت(ع) از امورى است كه در اسلام نسبت به آنها به شدت تأكيد شده و در حتميت آن ذره اى شك و شبهه وجود ندارد. پيش از اين گفتيم كه در آياتى نظير آيه 55 سوره نور خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است كه فرمانروايان زمين گردند و بر آن سيطره يابند كه چنين واقعه اى در تمام طول تاريخ تا كنون اتفاق

نيفتاده است و از آنجا كه »افنَّ اللَّهَ لايفخلففف الميعادَ«26 و خداوند در وعده خويش تخلف نمى كند، در آينده اى دور يا نزديك حتماً چنين اتفاقى خواهد افتاد ان شاءاللَّه...

علاوه بر اينكه در موارد بسيارى رسول مكرم اسلام(ص) و معصومين(ع) شديداً تأكيد نموده اند كه:

حتى اگر از عمر هستى بيش از يك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن قدر اين روز را طولانى مى كند كه حضرت مهدى(ع) ظهور كرده و جهان را مملو از قسط و عدالت گردانند.27 چهارم، تعيين زمان ظهور حضرت مهدى(ع)

بسيارى از روايات، ما را از توقيت (مشخص كردن زمان ظهور) يا تعيين محدوده زمانى براى ظهور حضرت به شدت نهى كرده اند و شيعيان را امر كرده اند كه هر كه چنين كرد تكذيب كنند و دروغگو بشمارند؛ چرا كه اين مطلب در زمره اسرار الهى است و كسى آن را نمى داند؛ امام صادق(ع) به محمدبن مسلم فرمودند:

محمد! اگر كسى وقتى از جانب ما [براى ظهور حضرت مهدى(ع)] نقل كرد، از تكذيب كردن او نترس! چرا كه ما براى احدى تعيين وقت نمى كنيم.28

وقتى فضيل از امام باقر(ع) مى پرسد: آيا اين مسئله وقت مشخص دارد حضرت سه مرتبه مى فرمايند:

[آنها كه وقت تعيين مى كنند دروغ مى گويند.]29

يكى از ياران امام ششم(ع) به ايشان عرضه مى دارد: اين مسئله اى كه چشم انتظارش هستيم كى خواهد آمد؟ حضرت مى فرمايند:

اى مهزم! آنها كه وقت تعيين كنند دروغ مى گويند، آنها كه عجله كنند هلاك مى شوند و آنها كه تسليم [امر خداوند] باشند نجات مى يابند و به سوى ما باز مى گردند30.

آنگونه كه از احاديث برمى آيد ظهور حضرت حجت(ص) از جمله امورى است كه خداوند متعال آن را از مردم پنهان نموده است و هر زمان

كه خداوند تبارك و تعالى اراده كنند و شرايط و علل فراهم و مناسب باشد؛ زمين را از بركات وجودى آن امام همام(ع) بهره مند خواهند نمود.

البته همان طور كه طى مطالب اين مجموعه نوشتار ديديم؛ نهى از تعيين وقت شامل نشانه هاى حتمى ظهور نمى شود؛ چرا كه خود معصومين(ع) در اين موارد به فاصله زمانى ميان حدوث آن نشانه حتمى و ظهور حضرت اشاره كرده اند كه مثلاً از ابتداى شورشهاى سفيانى تا قيام حضرت بيش از 9 ماه طول نخواهد كشيد يا مثلاً 15 روز پس از شهادت نفس زكيه حضرت در مكه ظهور مى كنند. وليكن ديگر نشانه ها حداكثر به اين اشاره مى كنند كه ظهور آن وجود مقدس نزديك شده است و نه بيش از اين. چنانكه ديديم برخى از نشانه هاى ظهور قرنهاست كه اتفاق افتاده اند و گذشته اند و هنوز ظهور رخ نداده است. كه البته به جهت ايجاد اميد و در دل شيعيان مبنى بر نزديك شدن ظهور معصوم(ع) از آن به عنوان نشانه قيام حضرت صاحب(ع) ياد كرده اند. (در بخشهاى پيشين مفصلاً به اين موضوع پرداختيم).

ضمناً اگر بنا بود زمان ظهور مشخص شود و همگان بدانند كه ايشان بناست چه زمانى قيام جهانى خويش را آغاز كنند؛ ستمگران و ظالمان تمام عفدّه و عفدّه خويش را براى آن روز مهيا و آماده مى كردند - كه به خيال خام و واهى خود - آن نور الهى را خاموش كنندو نگذارند عدالت را در جهان گسترش دهند و مؤمنان و مستضعفانى هم كه قرنها با حدوث اين حادثه عظيم و بزرگ فاصله داشتند مبتلا به يأس و كسالت و خمودى مى شدند حال آن كه قرنهاست بسيارى در

انتظار آن يار غايب از نظر، ديده ها را خونبار كرده و هر صبح و شام دست دعا به تعجيل در فرج ايشان برداشته اند و اميد دارند كه در زمره ياران و ياوران ايشان باشد. مشخص نبودن زمان ظهور خواب از چشم هاى ستمگران ربوده و هر صبح و شام از اين هراسناكند كه شايد آن عزيز مقتدر امروز ظهور كند و پايه هاى حكومت شيطانى شان را درهم شكند.

به اميد آن كه آن روز را ببينيم و از ياوران حضرتش باشيم. ان شاءاللَّه.

أللّهم عجّل فرجه وَ سّفهفل مخرجه واجعلنا من انصاره واعوانه و مقوية سلطانه. آمين موعود شماره 37

پى نوشت ها : 1 . سوره رعد(13)، آيه39.

2 . سوره زمر(39)، آيه48.

3 . سوره يوسف(12)، آيه35.

4 . سوره نساء (4)، آيه35.

5 . سوره آل عمران (3)، آيه5.

6 . سوره زمر(39)، آيه47.

7 . سوره رعد(13)، آيه11.

8 . سوره بروج(85)، آيه21ù22.

9 . سوره رعد(13)، آيه39.

10. سوره انعام(6)، آيه2.

11. نعمانى، كتاب الغيبة، ص204، بحارالانوار، ج52، ص249.

12. نعمانى، همان، ص202.

13. كلينى، الكافى، ج 1، باب البدأ، ح 1 شيخ صدوق؛ التوحيد باب 54، ح 2.

14. شيخ صدوق، اكمال الدين، ج2، ص650، شيخ طوسى، الغيبة ص267، نعمانى، الغيبة، ص169 و 172؛ بحارالانوار؛ ج52، ص204، اعلام الورى، ص426؛ منتخب الاثر، ص439 و 455.

15. محمد فقيه سفيانى، ص102.

16. دراسته فى علامات الظهور، ص60.

17. شيخ طوسى، الغيبة، ص265.

18. نعمانى الغيبة، ص205، بحارالانوار، ج52، ص250.

19. بحارالانوار، ج52، ص251.

20. رك: السفيانى و علامات الظهور، ص102.

21. نعمانى الغيبة، ص203؛ بحارالانوار، ج52، ص249.

22. نعمانى الغيبة، ص204؛ بحارالانوار، ج52، ص249.

23. نعمانى الغيبة، ص176، منتخب الاثر، ص455.

24. انعام، ص2

25. بحارالانوار، ج52، ص249.

26. سوره آل عمران، (3) ص9.

27. رك: شيخ مفيدالارشاد، ج2، ص340، اعلام الورى، ص401، بحارالانوار، ج51، ص133.

28. نعمانى الغيبة، ص195،

شيخ طوسى الغيبة، ص262، بشارةالاسلام، ص298، بحارالانوار، ج52، ص104.

29. شيخ طوسى الغيبة، ص262؛ بحارالانوار، ج52، ص103؛ منتخب الاثر، ص463.

30. نعمانى الغيبة، ص198؛ شيخ طوسى الغيبة، ص262؛ بحارالانوار، ج52، ص104؛ بشارةالاسلام، ص299؛ منتخب الاثر، ص463.

سيماى موعود در قرآن-3

سعيد مقدس اشاره :

سيماى درخشان ائمه هدى(ع) در قرآن كريم، همواره روشنگر راه شيعيان و پيروان ايشان بوده و هست و در اين ميان آيات مربوط به موعود آخرالزمان(ع) درياى نورى است كه تلألؤ آن افق هاى آينده جامعه بشرى را آشكار مى كند و به قلب مؤمنين اطمينان مى بخشد.

در اين رهاورد قطره اى از اين دريا را هديه به پيشگاهش مى كنيم. از هرجزء قرآن كريم يك آيه كه براساس روايات درباره آن وجود مقدس است همراه با حديثى از امامان معصوم(ع) استخراج كرده ايم.(11) »و يقولون لولآ أنزل عليه آية من ربّه فقل إنّما الغيب للَّه فانتظروا إنّى معكم من المنتظرين«1.

و گويند چرا آيتى از پروردگارش بر او نازل نمى شود، پس بگو همانا غيب مخصوص خداوند است؛ پس منتظر باشيد كه من نيز از منتظران هستم. امام صادق(ع) فرمود: المتقون شيعة على(ع) والغيب فهوالحجة القائم(ع)2.

»متقون« شيعيان على(ع) هستند و »غيب« آن حجت قائم(ع) است.(12)

»و لئن أخّرنا عنهم العذاب إلى أمّة معدودة ليقولنّ ما يحبسه«3.

و چنانچه عذاب را تا هنگام معينى به تأخير اندازيم گويند چه چيز موجب تأخير عذاب شده است؟ حضرت صادق(ع) فرمود:

العذاب خروج القائم(ع) والامة المعدودة اهل بدر و اصحابه4.

»عذاب« خروج قائم(ع) است و »امة معدوده« اهل بدر و اصحاب آنند.(13) »و ذكّرهم بأيّام اللَّه«5.

و روزهاى خدا را به ياد آنها بياور. حضرت امام باقر(ع) فرمود:

أيام اللَّه عزّوجل ثلاثة: يوم يقوم القائم(ع) و يوم الكرّة و يوم القيامة6.

»ايام اللَّه« سه تاست: روزى كه قائم(ع)

قيام مى كند و روز رجعت و روز قيامت.(14)

»و لقد آتيناك سبعاً من المثانى والقرآن العظيم«7.

و ما هفت آيت مثانى (سبع مثانى) و قرآن عظيم را بر تو نازل كرديم. حضرت امام صادق(ع) فرمود:

إنّ ظاهرها الحمد و باطنها ولد الولد والسابع منها القائم(ع)8.

ظاهر آن سوره حمد است و باطن آن فرزند فرزند و هفتمين آنها حضرت قائم(ع) است.(15)

»عسى ربّكم أن يرحمكم و إن عدتّم عدنا و جعلنا جهنّم للكافرين حصيراً«9.

اميد است پروردگارتان باز بر شما مهربانى كند و چنانچه باز به عصيان و گناه بازگرديد ما هم به عقوبت شما بازگرديم و جهنم را زندان كافرين قرار دهيم. امام صادق(ع) فرمودند:

»عسى ربّكم أن يرحمكم« أى ينصركم على عدوّكم (ثم خاطب بنى امية) »و إن عدتّم عدنا« يعنى عدتّم بالسفيانى عدنا بالقائم من آل محمد(ع) »و جعلنا جهنم للكافرين حصيراً« اى حبساً يحضرون فيها10.

»اميد است پروردگارتان بر شما مهربانى كند«؛ يعنى شما را بر دشمنانتان پيروز كند سپس خطاب به بنى اميه فرمود: »چنانچه به عصيان و گناه برگرديد ما هم به عقوبت شما برگرديم«؛ يعنى به وسيله سفيانى بازگرديد و ما به وسيله قائم آل محمد(ع) بازگرديم و »جهنم را زندان كافران قرار دهيم«؛ يعنى زندانى كه در آن محصور بمانند.(16) »يعلم مابين أيديهم و ما خلفهم ولا يحيطون به علماً«11.

خداوند از آنچه بر خلايق گذشته و از آنچه در آينده مى گذرد خبر دارد و هيچ كس را به او احاطه و آگاهى نيست. امام صادق(ع) فرمودند:

»ما بين أيديهم« ما مضى من أخبار الأنبياء »و ما خلفهم« من أخبار القائم(ع)«12.

»آنچه بر آنان گذشته«؛ يعنى آنچه از اخبار و جريانات پيامبران گذشته است و »آنچه در آينده خواهد

آمد«؛ يعنى آنچه از اخبار حضرت قائم(ع)« خواهد آمد (17) »و لقد كتبنا فى الزّبور من بعد الذكر أنّ الأرض يرثها عبادى الصالحون«13.

و به راستى كه ما پس از نوشتن در ذكر در زبور نيز نگاشتيم كه البته بندگان صالح من زمين را به ارث خواهند برد. امام صادق(ع) فرمودند:

»الكتب كلّها ذكر (اللَّه)، »أنّ الأرض يرثها عبادى الصالحون« قال: القائم(ع) و أصحابه14.

كتابها همه »ذكر« خدايند (كتابهاى آسمانى)، [اما اينكه فرمود:] »البته زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد«. منظور حضرت قائم(ع) و اصحاب اويند.(18)

»و عد اللَّه الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم فى الأرض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكننّ لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنّهم من بعد خوفهم أمناً يعبدوننى لا يشركون بى شيئاً و من كفر بعد ذلك فأولئك هم الفاسقون«15.

خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند وعده كرده است كه آنها را در زمين جانشين قرار خواهد داد؛ همانطور كه پيشينيان آنها را جانشين قرار داد و دين و آئينى رإ؛آ؛؛ ك كه براى آنان پسنديده پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت و ترس آنها را به امنيت و آرامش تبديل مى كند، (آنچنان) كه تنها مرا عبادت مى كنند و به من شرك نمى ورزند و كسانى كه پس از آن كافر شوند، آنها فاسقانند. امام صادق(ع) فرمودند:

»وعداللَّه... من قبلهم«... نزلت فى على ابن ابيطالب(ع) و الائمة من ولده(ع)، »وليمكننّ... يشركون بى شيئاً«... عنى به ظهورالقائم(ع)16.

[اينكه فرمود:] »وعده مى دهد خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند كه آنها را جانشين كند همانطور كه پيشينيان آنها را كرد« درباره اميرالمؤمنين(ع)

و ائمه فرزندان او(ع) نازل شده است، و [اينكه فرمود:] »قدرت مى دهد دينى را كه براى آنها پسنديده شده و ترس آنها را تبديل به امنيت مى كند، مرا عبادت مى كنند و به من شرك نمى ورزند« درباره ظهور قائم(ع) است.(19) »الملك يومئذ الحق للرحمن و كان يوماً على الكافرين عسيراً«17.

فرمانرواى حق در آن روز خداوند مهربان است و آن روز بر كافران سخت خواهد بود. معصوم(ع) فرمايد:

إنّ »الملك للرحمن« اليوم و قبل اليوم و بعد اليوم و لكن إذا قام القائم(ع) لم يعبد إّلا اللَّه عزوجل«18.

محققاً فرمانروايى آن روز و قبل از آن و بعد از آن براى خداست، اما وقتى قائم ظهور نمايد به جز خداى بزرگ عبادت نخواهد شد.(20) »أمّن يجيب المضطرّ إذا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الأرض ءأله مع اللَّه قليلاً ما تذكرون«19.

آن كيست كه دعاى بيچاره مضطر را به اجابت مى رساند و رنج را برطرف مى كند و شما را جانشين قرار مى دهد؟ آيا خدايى با خداوند يكتا هست؟ اندكى از شما متذكر شوند. حضرت صادق(ع) فرمودند:

إنّ قائمنا إذا خرج دخل المسجد الحرام و يستقبل القبلة و يجعل ظهره إلى المقام يصلّى ركعتين ثم يقوم فيقول: يا أيّهاالناس: أنا أولى الناس بآدم(ع)؛ أيّها الناس أنا أولى الناس بابراهيم(ع)؛ أيها الناس أنا أولى باسماعيل(ع)؛ أيّها الناس أنا أولى بمحمد(ص). ثم رفع يده إلى السماء و يدعو و يتضرع حتى يقع على وجهه و هو قول اللَّه عزوجل »أمّن يجيب... تذكرون«20.

محققاً حضرت قائم(ع) وقتى خروج كند در مسجد الحرام داخل مى شود و رو به كعبه و پشت به مقام دو ركعت نماز مى گزارد سپس مى ايستد و مى گويد:

اى مردم! من نزديك ترين مردم به آدم(ع) هستم.

اى

مردم! من نزديك ترين مردم به ابراهيم(ع) هستم.

اى مردم! من نزديك ترين مردم به اسماعيل(ع) هستم.

اى مردم! من نزديك ترين مردم به محمد(ص) هستم.

سپس دست را به آسمان بلند مى كند و دعا مى كند و تضرع مى نمايد تا اين كه به روى خود مى افتد و اين گفته خداست: »أمّن يجيب المضطرّ إذا دعاه...«. ماهنامه موعود شماره 37

پى نوشت ها :

× شايان ذكر است كه در شماره 35 موعود قسمت چهارم اين سلسله مقالات به اشتباه به جاى قسمت سوم به چاپ رسيده است.

1 . جزء 11، سوره يونس(10)، آيه 20.

2 . كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 340.

3 . جزء 12، سوره هود(11)، آيه 8.

4 . كتاب الغيبه، ص 127.

5 . جزء 13، سوره ابراهيم(14) آيه 5.

6 . معانى الاخبار، ص 365.

7 . جزء 14، سوره حجر(15)، آيه 87.

8 . تفسير عياشى، ج2، ص 250.

9 . جزء 15، سوره اسراء(17) آيه 8.

10. تفسير قمى، ج 2، ص 14.

11. جزء 16، سوره طه(20)، آيه 110.

12. تفسير قمى، ج2، ص 62.

13. جزء 17، سوره انبياء(21)، آيه 105.

14. تفسير قمى، ج 2، ص 77.

15. جزء 18، سوره نور(24) آيه 55.

16. تأويل الايات الظاهرة، ص 368.

17. جزء 19، سوره فرقان(25)، آيه 26.

18. تأويل الايات الظاهرة، ص 372.

19. جزء 20، سوره نمل(27)، آيه 62.

20. تأويل الايات الظاهره، ص 402.

غيبتى در حضور

نيكو ديالمه حكمت و فلسفه خلقت از ديرباز فكر بشر را به خود مشغول كرده است. به گونه?اى كه تفكر و انديشه?اى متين و قانع كننده در اين امر مى?تواند آرام?بخش وجود انسان در درياى متلاطم اين دنياى مادى گردد. به همين دليل پروردگار متعال در كلامش با انسان از اين هدف سخن گفته است، آنجا كه مى?فرمايد:

و

ما خلقت الجنّ وإلانس إلاّ ليعبدون.1

جن و انس را خلق نكردم جز براى اين?كه مرا پرستش و اطاعت نمايند.

بنابراين از نظر قرآن، هدف وغايت خلقت، بندگى پروردگار متعال است، مرتبه?اى كه در عالم هستى هيچ رتبه?اى بالاتر از آن نيست، ضرورت تحقق اين هدف از دو جهت قابل تأمل است:

اوّل آنكه: اگر هدف خلقت انسان بندگى و طاعت مبدأ هستى ذكر شده، آن بندگى و اطاعتى مقصود است كه به درجه كمال رسيده باشد و اطاعت و عبادت انسان?هاى معمولى نمى?تواند آن هدف را تأمين كند. از آنجا كه اطاعت كامل در گرو معرفت كامل است، لذا اين هدف جز در وجود معصوم تحقق پيدا نمى?كند، پس بدون وجود آن حجت الهى هدف خلقت تأمين نشده و عالم بيهوده و عبث خواهد بود.

دوم، امر هدايت ساير انسانهاست، اگر قرار است كه انسان معناى بندگى پروردگار را بفهمد و در آن مسير گام بردارد، چنين رشد و آگاهى?اى حاصل نمى?شود مگر با وجود نمونه كامل اين بندگى خدا در عالم.

نمونه?اى كه آنطور كه سزاوار است خداوند عالم را اطاعت كند و بندگى او را در لحظه لحظه حياتش نشان دهد.

در حقيقت، راه رسيدن بشر به اين مرتبه عالى در نگاه و اقتدا به آن عبادت كامل است؛ به گونه?اى كه اگر كتاب?هاى آسمانى به تنهايى متولى نشان دادن اين راه مى?شدند، كافى نبود بلكه حقيقت آن مفاهيم بايد در وجودى شكل مى?گرفت، و معنا مى?يافت؛ يعنى اگر نزديكى به پروردگار متعال و بندگى او در مفاهيمى مانند: ايمان، توكل، صبر، زهد و ايثار و... مطرح شده لازم است كه اين مفاهيم در وجود انسانى در صحنه

عمل نشان داده شود تا بشريت واقعيت آن را درك كرده و به او اقتدا كند. اين بستر هيچ جايى جز وجود معصوم نبوده است. بنابراين ضرورت وجود امام در عالم هستى براى هدايت انسانهاست و بدون وجود چنين تحقق عملى، بندگى خدا در عالم بى?معنا خواهد بود.

بايد در هر عصرى، غايت خلقت، آن مصطفى و مجتباى الهى حضور داشته باشد تا با حياتش اطاعت خدا معنا يافته و ديگران به واسطه او راه بندگى را بياموزند، ضرورت معرفت امام نيز دقيقاً به همين مسأله باز مى?گردد:

من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهليّة.2

هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد در جاهليت مرده است.

يعنى امام راه عملى پيموده شده بندگى خداست، »أنتم الصراط الأقوم«3، لذا شناخت او، شناخت راه است و نشناختن او مساوى با ماندن در جاهليت؛ يعنى فضاى ره گم?كردگان.

از اينرو اگر آن حجت الهى روى زمين نباشد، وجود هيچ انسان ديگرى معنا نخواهد داشت، در آن صورت، عالم به كلاس بدون معلمى مى?ماند كه شاگردى در آن بى?مفهوم است:

لوبقيت الأرض بغير إمام لساخت.4

اگر زمين بدون امام بماند، فرو مى?پاشد.

بنابراين تنها در پرتو وجود امام و بندگى كامل او نسبت به پروردگار متعال است كه لطف و فيض الهى بر عالم هستى نازل مى?شود. در واقع بالاترين و افضل فيوضات الهى، در هدايت است كه به بركت وجود امام، آن تجسم اطاعت كامل نمود مى?يابد و انسانها به واسطه آن هدايت مى?شوند و اين مهم?ترين معنا براى واسطه فيض بودن امام است.

بنابراين امام چه ظاهر باشد، چه غايب، چه چشمها او را بشناسند و چه نشناسند، او معنابخش عالم هستى

و بندگى خدا، بلكه قوام خانه دنياست.

اما گاه از خود مى?پرسيم كه اگر حقيقت عالم وجود به او معنا مى?يابد و اوست كه وجودش نشان دهنده راه است، پس چرا اكنون غائب است؟ به عبارت ديگر فلسفه غيبت چيست؟ و چه شده كه بشريت به غيبت مبتلا گشته است؟

قطعاً غيبت به معناى عدم وجود امام نيست، بلكه غيبت تنها عدم ظهور است و نه عدم حضور.

چون حضور دارد پس همه وظايفى را كه به حكم امامت مى?بايست نسبت به بشريت انجام دهد انجام خواهد داد؛ چون حضور دارد معنابخش عالم هستى است؛ چون حضور دارد نگران امت خويش است؛ چون حضور دارد باب هدايت ره گم?كردگان است و در رفع مشكلات امت مى?كوشد، هر چند آنها خود اين مطلب را در نيابند و ولى?نعمت خود را نشناسند، اما نشناختن حقيقت مطلب را تغيير نمى?دهد.

در واقع »امامت« مجموعه رفتارهايى است كه وقتى در وجودى شكل گرفته و تجلى يافته است او را امام مى?ناميم. همانطور كه »مادرى« يك اسم نيست، يك منصب نيست، مجموعه رفتارهايى سرشار از لطف و عطوفت و تربيت است كه در هر كس باشد او را مادر مى?ناميم، لذا امام نمى?تواند امام باشد و نگران بشريت نباشد، نمى?تواند امام باشد و هدايت نكند، نمى?تواند امام باشد و رفع مشكلات نكند و...

به همين دليل است كه در زيارات، امام را به عنوان چشم خدا در ميان خلقش خطاب مى?كنيم:

السلام عليك يا عين اللَّه فى خلقه.5

على(ع) در خطابش به يكى از ياران مى?فرمايد:

اى رميله! هيچ مؤمنى در شرق و غرب زمين از ما غايب نيست.6

خورشيد چون حقيقتش نورافشانى است، حتى اگر در پس ابرها

هم باشد، عالم را از نورش و گرمايش بهره?مند مى?كند به طورى كه روز ابرى هرگز مانند شب تاريك نيست. گر چه با روز آفتابى نيز متفاوت است. درست به همين دليل است كه وقتى راوى از امام صادق(ع) سؤال مى?كند كه:

كيف ينتفع الناس بالحجة الغائب المستور؟ قال: كما ينتفعون بالشمس إذا سترها السحاب.7

چگونه مردم از حجت غائب پنهان بهره مى?برند؟ فرمود: همانگونه كه از خورشيد چون در پس ابرها قرار مى?گيرد بهره?مند مى?شوند.

همانطور كه اثر وجودى خورشيد در پس ابر براى هيچ?كس قابل انكار نيست، اثر وجودى امام در عالم آفرينش و براى تك?تك انسانها قابل انكار نيست، هرچند كه شايد صاحبان معرفت اين اثر را بيشتر درك كنند.

بنابراين، وقتى از فلسفه غيبت سؤال مى?كنيم، منظورمان اين نيست كه چرا آن غايت هستى نيست؟ بلكه مى?خواهيم بدانيم كه اين حضور بى?ظهور چرا اتفاق افتاد؟ غيبت امرى است كه ريشه?ها و زمينه?هاى آن را قبل از وقوعش بايد در رفتار انسان?ها جست?وجو كرد، جست?وجويى كه اگر با تدبر و تعمّق انجام پذيرد، ما را به حقيقت غيبت رهنمون خواهد ساخت.

واقعيت اين است كه غيبت يك امر دفعى و ناگهانى نبوده است، بلكه مفهومى از غيبت به طور تدريجى در طول تاريخ جريان داشته و سرانجام در يك نقطه از تاريخ نمود فيزيكى و عملى يافته است.

مسئله نشناختن و اطاعت نكردن از وجود معصوم مى?تواند مفهوم ديگرى از غيبت باشد، آن ميزانى كه پيامبر(ص) و ائمه(ع) در طول تاريخ شناخته نشدند. مى?توانيم بگوييم كه در واقع از ديد مردم غايب بودند. اين مفهوم از غيبت بر تمام تاريخ امامت سايه افكنده، بلكه نشانه?هاى آن را در

زمان خود پيامبر(ص) مى?توانيم جست?وجو كنيم...

آنجا كه پيامبر مصلحت اسلام را در صلح حديبيه ديد و عزم را بر صلح با مشركين محكم كرد، آنان كه جنگ خوى هميشگى?شان بود و تفاخر عرب سراسر وجودشان را پر كرده بود به مخالفت برخاستند كه: ما طالب جنگيم و خوارى صلح را نمى?پذيريم. همان صلحى كه قرآن از آن به فتح آشكار تعبير كرده است: إنّا فتحنالك فتحاً مبيناً.

آنجا كه پيامبر در آخرين روزهاى حياتش دستور حضور در لشكر اسامه را به مسلمانان داد و بارها و بارها فرمود:

لعن?اللَّه من تخلّف عن جيش أسامة.

آنان كه فرمان پيامبر را فرمان خدا نمى?دانستند و دل?هاشان به مسئله خلافت بعد از رسول خدا(ص) مى?انديشيد، بهانه آوردند كه: چگونه يك جوان را به فرماندهى خويش بپذيريم؟ و آن زمان كه پيامبر(ص) در بستر بيمارى فرمود: قلم و دواتى بياوريد تا برايتان چيزى بنويسم كه گمراه نشويد، ندا در دادند كه »حسبنا كتاب?اللَّه«!!

در اين رفتارها كه مى?انديشيم، در مى?يابيم كه گويا پيامبر(ص) در جامعه آن روز غايب بوده است؛ غيبتى كه آخرين نمود واقعى آن در ماجراى سقيفه تجلى كرده، آنجايى كه از همه چيز سخن مى?رود جز آنچه پيامبر(ص) گفته و وصيت كرده بود!

رسول خدا(ص) كه مسئوليت حفظ و بقاى دين بعد از خود را نيز برعهده داشت، در آخرين سال حيات خود، در حجةالوداع، بار ديگر با نداى: »من كنت مولاه فهذا علّى مولاه...« در ميان جمع كثيرى از مسلمانان اين امر عظيم را به انجام رسانده و با ايشان اتمام حجت نموده بود. اما عملكرد آنان در فاصله كمى بعد از وفات پيامبر(ص) نشان داد كه گويى اصلاً غدير

نبوده، پيامبر را در آن صحنه نديده و كلامش را نشنيده?اند!

آرى، پيامبر متصل به وحى و تعيين شده از جانب خدا غايب است و آنچه براى بسيارى، ظهور دارد، حاكمى است كه از پيش خود رأى و نظرى دارد و ديگران نيز در كنار او رأى و نظرى.

به گزاف نگفته?ايم، اگر بگوييم كه جامعه آن روز پيامبر(ص) را آنگونه كه بايد نشناخت، و چون نشناخت، اطاعت نكرد و چون اطاعت نكرد، سودى نبرد.

بعد از وفات پيامبر(ص)، آن روز كه على(ع)به همراه زهرا(ع) به در خانه مهاجران و انصار رفت و از آنان براى يارى خود و دفاع از حق امامت دعوت نمود، كسى نداى او را اجابت نكرد... تا آنجايى كه، امامى كه براى ساختن جامعه بشرى آمده بود، 25 سال در اطراف مدينه نخل كاشت و قنات حفر كرد! گويا جامعه آن روز انسانى براى ساخته شدن ندارد و با امام خود معامله غايب را مى?كند!

اما آنگاه كه مردم خود از ظلم و تبعيض خلفا به ستوه آمدند، به در خانه امام ريختند و با او بيعت كردند، همانها چون امام، حكومت و ولايتى را كه ايشان انتظار داشتند به صاحبان امتيازات اعطا نكرد، بر وى شمشير كشيده و جنگ جمل را به راه انداختند! و چون در جنگ با معاويه قرآنها بر سر نيزه شد، نصيحتهاى آن قرآن مجسم در گوشهاى سنگينشان اثر نكرد و گفتند: اى على! يا بگو مالك?اشتر باز گردد و يا با تو خواهيم جنگيد. آرى امام(ع) در صفين از جمعى از لشكريان خود شكست خورد كه اساساً تفاوتى با لشكريان معاويه نداشتند، همانها كه بعد از نتيجه حكميت،

اهداف شيطانى خود را با زمزمه?هاى قرآنى آميختند و در برابر امام خويش نهروان را به راه انداختند.

و چون امام بعد از پيروزى بر نهروانيان، آنها را به جنگ با معاويه طلبيد، بهانه آورده و تخلف كردند تا آنجا كه امام(ع) فرمود:

لوددت أنىّ لم أركم و لم أعرفكم.8

اى كاش شما را نديده بودم و نمى?شناختم،

و در جايى ديگر فرمود:

بارالها مرا از اينان بگير و بدان را بر ايشان بگمار و آنان را از من بگير و بهتر از آنان را به من عنايت كن.9

در عصر امام مجتبى(ع) نيز همين سپاهيان لشكر امام بودند كه به راحتى با پول معاويه تطميع مى?شدند و امام را تنها مى?گذاشتند... آنچنان كه امام تنها راه افشاى چهره دروغين معاويه را در صلح با او ديد، گرچه حتى بسيارى از نزديكان امام اين پيروزى بزرگ را درك نكرده و با ايشان به اين تعبير سخن گفتند كه: »السلام عليك يا مذلّ المؤمنين«.

چون زمان به عصر امام حسين(ع) رسيد، در حالى كه پاى حتى يك نفر از لشكريان شام به كربلا نرسيده بود، امام در مقابل همانانى قرار گرفت كه برايش نامه فرستاده و از او دعوت كرده بودند...

امام سجاد(ع) نيز بالاترين معارف و مفاهيم دين را در قالب دعا بيان مى?كرد؛ چرا كه جامعه بسترى براى شنيدن اين معارف نبود.

در زمان امام باقر و امام صادق(ع) گرچه زمينه را براى بهره?گيرى علمى از اين دو بزرگوار بسيار مساعد مى?بينيم اما بسيارى از انبوه حاضران در مسجد امام كسانى هستند كه هم به جلسات مالك بن انس مى?روند و هم نزد امام صادق(ع) مى?آيند و تفاوتى هم بين اين دو حس

نمى?كنند. همانها كه خود قطره?اى از درياى علم امام را برگرفتند و در مقابل او مكتب ساختند.

امام رضا(ع) در شهر نيشابور، همه حقيقت دين را در يك جمله بيان فرمودند كه:

كلمة لا إله إلاّ اللَّه حصنى فمن دخل حصنى أمن من عذابى بشرطها و شروطها و أنا من شروطها.

و در اين مقارنه زيبا و پر معناى توحيد و ولايت، غربت و غيبت امامت در جامعه آن روز را متذكر شدند، به طورى كه اگر مردم عالم همين يك كلام را مى?فهميدند و عمل مى?كردند، هدايت مى?شدند از زمان امام جواد(ع) تا زمان امام حسن عسكرى(ع) اين نشناختن و عدم توجه و بهره?گيرى بيش از هر زمان ديگرى مشهود است. همين كه تاريخ خالى از بسيارى از رفتارها و عملكردهاى اين بزرگواران است، خود شاهد اين مدعا است كه جامعه?اى كه مى?بايست به رفتار و حركات امام و هادى خود توجه مى?كرد، الگو مى?گرفت و نقل مى?نمود، نگاهش به سمت امام نبوده و با او معامله يك غائب را كرده است.

با كمى تدبر در اين نمونه?ها درمى?يابيم كه مردم تا در كنار ائمه(ع) بودند معناى نياز به امام را درك نمى?كردند گرچه هرگاه به مشكلى جدى برمى?خوردند از خلفا گرفته، تا مردم عادى به ائمه(ع) رجوع مى?كردند، اما اين رجوع هميشگى و داراى پشتوانه معرفتى نبود؛ چرا كه هيچ وقت به امام به عنوان تنها راه هدايت و نجات نمى?نگريستند. (همچون بسيارى از انسانهاى امروز).

و اين همان است كه حضرت امير(ع) در روايتى مى?فرمايد:

أللّهم... إنّك لاتخلى أرضك من حجة لك على خلقك ظاهر ليس بالمطاع او خائف مغمور...10.

بار الها، تو زمينت را از حجت بر خلقت

خالى نمى?گذارى، كه او يا ظاهر و آشكار است امام مطاع مردم نيست و يا خائف و ناشناخته.

بنابراين، غيبت در مفهوم نشناختن امام، صبغه روشن تاريخ امامت است. به همين دليل آنگاه كه جوامع بشرى از امام روى گرداندند و نخواستند اطاعت كنند تا بهره ببرند؛ اراده الهى به اين تعلق گرفت كه اين بار روى امام از جامعه پنهان داشته شود، تا بشريت محتاج و نيازمند به امام، اين نياز را درك كند.

إذا غضب اللَّه تبارك و تعالى على خلقه نّحانا عن جوارهم.11

وقتى خداوند متعال بر خلقش غضب نمايد ما (اهل بيت) را از جوار آنها دور مى?كند.

پس غيبت حاصل رفتارها و عملكرد بشريت بوده است و تغيير و اصلاح اين رفتارها مى?تواند خود مهمترين عامل ظهور باشد.

به عبارت ديگر ظهور با تغيير و دگرگونى فكرى و عملى ما صورت مى?گيرد چرا كه:

إن اللَّه لا يغيّر ما بقوم حتى يغيروا ما بأنفسهم.12

خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمى?دهد مگر اينكه خود، آن را تغيير دهند.

اما نكته?اى كه نبايد فراموش كنيم:

گرچه غيبت سلب نعمت ظهور و ديدار امام است و در واقع اثر بى?توجهى?ها و غفلتهاى بشريت بوده است، اما از بعد ديگر، مقدمه يك كمال است؛ چرا كه: غيبت مى?تواند مقدمه يك احساس نياز در مردم باشد. بهتر است براى روشن شدن مطلب مثالى بزنيم:

انسانى را در نظر بگيريد كه در خانه خود آب روانى را در اختيار دارد به طورى كه هر زمانى كه بخواهد مى?تواند از آن آب بهره?مند گردد. اما او مادامى كه در كنار آب بوده است قدر آن را ندانسته و استفاده لازم را از آن نكرده است، اما

همين انسان اگر آب قطع گردد و در سرچشمه خود باقى بماند، احساسى در او زنده مى?گردد و آن احساس نياز به آب است، احساسى كه به صورت يك امر جدى و واقعى در درونش ظهور مى?يابد. به طورى كه اگر محروميت ادامه يابد، فشار تشنگى از يك طرف و نياز به تطهير از طرف ديگر او را وامى?دارد كه به حركتى بينديشد، تلاشى براى دستيابى به آب، همان آبى كه چون به راحتى آن را در اختيار داشت ارزش و قدر آن را درك نمى?كرد و از آن بهره نمى?گرفت. دست به كار حفر قنات مى?شود، از همه ابزارهاى ممكن براى اين امر كمك مى?گيرد، ديگران را به يارى مى?طلبد، حتى جان خويش را به خطر مى?افكند تا شايد جرعه آبى براى رفع تشنگى بيابد. در تحمل اين رنجها و سختيها به باور ديگرى درباره آب دست مى?يابد در اثناى كار كه با مشكلات دست و پنجه نرم مى?كند و نمناكى زمين به واسطه نزديكى به آب را حس مى?كند تشنگى?اش بيشتر شده و شوق رسيدن به آب همه وجودش را دربر مى?گيرد، شوقى كه هرگز در زمان بودنش در كنار آب آن را درك نكرده بود.

حال انسان عصر غيبت نيز چنين است، وجود امام، آب حياتى بود كه تاريخ گذشته آنطور كه شايسته بود نسبت به آن احساس عطش نكرد و از آن بهره نبرد. جامعه بشرى بايد مى?فهميد كه قرآن بايد در كنار ولى خدا باشد و آنچه مى?توانست به بشريت در درك اين معنا كمك كند، نفس مسئله غيبت بود.

غيبت عامل يك تلاش ويژه در فهم دين مى?گردد، نه اينكه حاصل

اين تلاش مى?تواند جايگزين ظهور امام باشد، اما مى?تواند باعث گردد كه در يك محدوده?اى مردم به طور جدى به دين بينديشند، براى دستيابى به آن تلاش كنند و با واقعيتها روبرو شوند تا در نهايت به نقطه?اى نزديك شويم كه عده?اى امام را درك كنند و بخواهند كه از او اطاعت نمايند. لذا شك نداريم كه اگر امروز ظهور امام تحقق يابد، سؤالات بسيارى از مردم ديگر از سنخ سؤالاتى كه در آن عصر از حضرت امير(ع) پرسيدند، نخواهد بود.13

بنابراين، غيبت مى?تواند احساس نيازى را در بشر زنده كند، كه اگر واقعى باشد همان مفهوم انتظار است. انتظار هيچ چيزى جز احساس يك عطش و حركت براى رفع آن نيست، هر چقدر كه جوامع بشرى پيچيده?تر مى?شوند اين نياز و عطش خود را بيشتر نشان مى?دهند.

در واقع انتظار مرحله?اى از كمال بشر است كه مقدمه?اش نياز و واقعيتش تلاش و حركت براى دستيابى به راه هدايت و اطاعت آن است. به همين دليل است كه انتظار را »افضل العبادة«14 ناميده?اند. امام صادق(ع) مى?فرمايد:

من مات منكم و هو منتظر لهذا الأمر كمن هو مع?القائم فى فسطاطه، لابل كمن قارع معه بسيفه، لا واللَّه إلاّ كمن استشهد مع رسول?اللَّه(ص).15

هر كس از شما بميرد در حالى كه منتظر ظهور او باشد مانند كسى است كه با حضرت قائم در خيمه ايشان بوده است، نه، بلكه مانند كسى است كه همراه با حضرت شمشير بزند، به خدا قسم نيست مگر مانند كسى كه همراه رسول خدا(ص) شهيد شده است.

در همين راستا مى?توانيم بگوييم كه منتظر واقعى و مشتاق ظهور كسى است كه از يك طرف بيشتر به دنبال

فهم دين و شناخت آن است و از طرف ديگر پيوندى گسست?ناپذير با اهداف و آرمانهاى امام موعود خود دارد. به طورى كه در راه آن اهداف گام برداشته، جهت?گيريها و گرايشهايش در چهارچوب آن اهداف شكل مى?گيرد. جامعه منتظر اگر انتظارى راستين و صادقانه داشته باشد دستكم در حوزه خود سعى در رفع مشكلات و نابسامانيهاى مردم مى?كند و خواسته?ها و آرمانهاى امام موعود را در محيط خود تحقق مى?بخشد. بنابراين انتظار راستين فرج، خود فرج و گشايشى است در فهم دين از يك طرف و در اصلاح كار جامعه و مردم از طرف ديگر و اين است معناى حديث:

إنتظار الفرج من الفرج.16

انتظار، خود فرج و گشايش نيست. امام اگر حقيقى باشد بخشى از فرج خواهد بود؛ چرا كه معنايش اين است كه كسانى در جهت فهم دين گام بردارند و به آن عمل كنند و جامعه را به آن سمت سوق دهند، و در نهايت به آن درجه?اى برسند كه بخواهند امام را اطاعت كنند، همان چيزى كه در زمان ظهور ائمه در گذشته بسيار كم بود.

امرى كه در كنار همه اين تلاشها و حركتها نقش اساسى دارد، مسأله دعا در حق ظهور است، روشن است كه دعا نبايد لقلقه زبان باشد، چرا كه دعاى فرج بدون حركت و تلاش به مصداق »الداعى بلا عمل كالرامى بلاوتر«17 سودى نخواهد داشت.

همانند كسى كه در راه طلب روزى در خانه بنشيند و تنها به دعا كردن بسنده كند، اما از آنجايى كه انتظار، هيچ چيزى جز نشان دادن احساس نياز نيست و اين نشان دادن راههاى متفاوتى دارد كه حركت و كوشش براى شناخت دين

و عمل به آن، يكى از نمودهاى آن است و دعا و تضرع نيز نمود ديگرى از اين طلب و درخواست است. همچنان كه فرمودند:

وأكثروا الدعاء بتعجيل الفرج فإنّ ذلك فرجكم.18

براى تعجيل فرج زياد دعا كنيد زيرا كه همين فرج شماست.

بنابراين، هرگاه مردم احساس نياز كنند و اين نياز را در عمل نشان دهند و دردشان درد ظهور باشد آنگاه وعده الهى تحقق خواهد يافت. در آن زمان بزرگترين بهره?اى كه مردم منتظر از امام غائب مى?برند آن است كه ذكرش و يادش آنها را رشد مى?دهد و تفكر و آگاهى آنان را ارتقاء مى?بخشد.

در واقع ما در انتظار بذرى كه در آينده كاشته شود و درختى پديد آيد و ميوه?اى به بار دهد نيستيم بلكه ما انتظار ميوه رسيده?اى را مى?كشيم كه هر لحظه مى?تواند در دستان ما باشد. بنابراين، انتظار ظهور، دور از دسترس نيست، يك انتظار در تمامى لحظه?هاست، لحظاتى كه در آن اميدى نهفته است كه مى?تواند مانع از گناه و عامل شوق به طاعت و بندگى خدا و مقاومت و پايدارى در مقابل ناملايمات باشد. انتظارى اميدبخش و جان?افزا كه بدون آن نمى?توان زيست.

پى?نوشتها :

1 . سوره ذاريات(51)، 56.

2 . بحارالانوار، ج23، ص89.

3 . زيارت جامعه كبيره.

4 . الكافى، ج1، كتاب الحجة، باب أنّ الارض لوتخلو من حجة، ص179.

5 . بحارالانوار، ج102، ص215.

6 . بصائرالدرجات، باب16، ح1.

7 . بحارالانوار، ج52، ص92.

8 . نهج?البلاغه، خطبه 27.

9 . همان، خطبه 25.

10. الكافى، ج1، كتاب?الحجة، باب نادر فى?حال الغيبة، ص335، ح3.

11. همان، باب فى?الغيبة، ص343، ح31، (امام باقر(ع)).

12. سوره رعد(13) آيه 11.

13. زمانى كه حضرت امير(ع) بر منبر فرمود: »سلونى قبل ان

تفقدونى« شخصى برخاست و پرسيد در سر و روى من چند مو وجود دارد.

14. منتخب?الاثر، فصل10، باب2، ح16.

15. بحارالانوار، ج52، ص126، ح18.

16. همان، ج52، ص130.

17. دعا كننده بدون حركت و عمل مانند كمان بدون زه است. بحارالانوار، ج93، ص312.

18. كمال?الدين، باب45، ص485، ح4.

آخرالزمان شناسى در آثار اسلامى

ابراهيم شفيعى سروستانى پيشگويى در مورد آينده همواره يكى از دغدغه ها و دل مشغوليهاى بشر بوده و در طول تاريخ انگيزه هاى مختلفى باعث شده است كه انسانها به پيشگويى درباره رويدادهايى بپردازند كه در آينده دور يا نزديك واقع مى شوند. در اين ميان پيشگويى در مورد حوادث آخرالزمان از جايگاه و اهميت خاصى برخوردار بوده و اقوام و ملل گوناگون با همه اختلافى كه در باورها و اعتقادات خود داشته اند موضوع آخرالزمان و رويدادهاى اين عصر را مورد توجه جدى قرار داده اند. اما اين دغدغه و دل مشغولى هميشگى بشر آنگاه كه با علوم غيبى و دانشهاى خداداد پيامبران و اولياى الهى پيوند خورده رنگ ديگرى يافته است و از حالت گمانه زنيهاى بى پايه و پيشگوييهاى دروغين در مورد وقايعى كه بشر راهى براى پى بردن به آنها ندارد خارج و به اخبار صادق مبتنى بر آموزه هاى وحيانى تبديل شده است. با نگاهى اجمالى به كتابهاى مقدس اديان الهى به موارد فراوانى برخورد مى كنيم كه از سوى انبياى الهى و يا جانشينان آنها نسبت به رويدادهاى آينده پيشگويى و به ويژه از حوادث مختلف سياسى، اجتماعى، زيست محيطى و... به عنوان نشانه هاى آخرالزمان ياد شده است. اما اگر بخواهيم مجموعه معارفى را كه در اديان مختلف الهى در زمينه آخرالزمان وجود دارد با يكديگر مقايسه كنيم به جرأت مى توان گفت كه در هيچ

دين و آئينى به اندازه اسلام در مورد رويدادهاى آخرالزمان پيشگويى نشده است. پيامبر گرامى اسلام (ص) از همان سالهاى آغازين بعثت خود براساس دانش ماورايى خود به پيشگويى رويدادهاى مختلف فرهنگى، سياسى و اجتماعى كه در آينده هاى دور و نزديك در جامعه اسلامى روى خواهد داد مى پرداختند و به تعبير برخى از روايات، مسلمانان را از كليه حوادثى كه تا آستانه قيامت رخ خواهد داد خبر مى دادند.1 آن حضرت گاه مسلمانان را نسبت به رخدادهاى مباركى كه در آينده رخ خواهد نمود، مژده و بشارت مى دادند و گاه آنان را نسبت به وقايع شومى كه در پيش روى آنهاست برحذر مى داشتند. اين رويه مستمر پيامبر اكرم(ص) در مورد پيشگويى رويدادهاى مختلف، به ويژه رويدادهايى كه در آخرالزمان رخ خواهد داد موجب شد كه مسلمانان در طول سالهاى پر بركت حيات رسول گرامى اسلام(ص) از گنجينه ارزشمندى از روايات مربوط به حوادث آينده برخوردار شوند؛ گنجينه اى كه از همان سده هاى آغازين گسترش اسلام به دست مؤلفان، مورخان و محدثان جمع آورى و در اختيار نسلهاى آينده گذاشته شد. مؤلفان اسلامى مجموعه روايتهايى را كه به ويژه از پيامبر اسلام(ص) در زمينه حوادث مختلف اجتماعى، سياسى وارد شده بود در كتابهايى كه معمولاً با عناوينى همچون علامات المهدى، علامات مهدى آخرالزمان، علائم الظهور، أشراط الساعة، علامات الساعة، علامات يوم القيامه، الفتن2، الملاحم3، الفتن و المحن، الفتن والملاحم و...ناميده مى شده است جمع آورى كرده اند.4 پس از اين مقدمه به بررسى كتابهايى مى پردازيم كه با عناوين ياد شده در مجموعه آثار دانشمندان اسلامى به چشم مى خورد. شايان ذكر است كه در اين بررسى عمدتاً از كتابنامه امام مهدى(ع) اثر فاضل

ارجمند حجةالاسلام جناب آقاى على اكبر مهدى پور5 استفاده شده است: 1 . برزنجى حسينى، سيد شريف محمد بن رسول (م. 1103ق.)

الإشاعة لأشراط الساعة، چاپ چهارم، بيروت، دارالكتاب العلمية، بى تا، 200ص، عربى، رقعى. 2 . مقدسى جماعيلى حنفى، ابو محمد عبدالفتى بن عبدالواحد (م.600ق.)

أشراط الساعة، عربى. 3 . احمد بن فقيه شافعى

أشراط الساعة، عربى (به نقل از: ايضاح المكنون، ج1، ص86). 4 . يوسف بن عبداللَّه بن يوسف وابل

أشراط الساعة، چاپ سوم، دمام (عربستان)، ابن جوزى، 1414ق، 484ص، عربى، وزيرى. 5 . امين حاج محمد احمد (معاصر)

اشراط الساعة، الصغرى والكبرى، چاپ اول، جدّه (عربستان)، دارالمطبوعات، 1412ق، 148ص، عربى، وزيرى. 6 . محمد سلامة جبر (معاصر)

اشراط الساعة و اسرارها، چاپ اول، بيروت، دارالسلام، 1413ق، 1403ص، عربى، وزيرى. 7 . على بن محمد ميلى جمالى مغربى مالكى (م1248ق.)

أشراط الساعة و خروج المهدى، عربى، خطى (به نقل از: اعلام زركلى، ج5، ص17). 8 . سيوطى، جلال الدين (م. 911 ق.)

البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان. 9 . متقى هندى، علاءالدين على بن حسام الدين (م. 975 ق.)

البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان، تحقيق على اكبر غفارى، تهران، رضوان، 1399 ق، 210 ص، عربى، وزيرى.

چاپ ديگر كتاب: 2ج، تحقيق جاسم بن مهلهل ياسين، كويت، ذات السلاسل، 1408 ق. 10. صدر، سيد محمد

تاريخ مابعدالظهور، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412ق، 680ص، عربى، وزيرى. 11. سيدبن طاووس، رضى الدين على بن موسى (م. 664ق.)

التشريف بالمنن فى التعريف بالفتن، تحقيق: مؤسسة صاحب الأمر(عج)، چاپ اول، اصفهان، گلبهار، 1416ق، 541ص، عربى، وزيرى. 12. موسوى كاشانى، سيد محمد حسن

جهان در آينده يا علائم ظهور حضرت مهدى(ع)، چاپ دوم، بى جا، مؤلف، 1372ش، 302ص، وزيرى، فارسى. 13. عاملى، سيدجعفر مرتضى

دارسة فى علامات الظهور و الجزيرة الخضراء، چاپ اول،

قم، منتدى جبل عامل، 1412ق، 312 ص، عربى، وزيرى. 14. كورانى، على

عصر ظهور، مترجم: عباس جلالى، چاپ پنجم، تهران، چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، 1375ش، 412ص، فارسى، وزيرى. 15. جواد خراسانى، محمد جواد (م. 1397 ق.)

علائم دوره آخرالزمان، قم، شهيد، 1360ش، 45ص، رقعى. 16. مولوى، شريف امير

علائم الظهور، فارسى، خطى. 17. متقى هندى، على بن حسام الدين (م. 975 ق.)

علائم ظهور، فارسى (ترجمه)، خطى. 18. شيرازى، احمد

علائم الظهور. 19. اهرى، محمد جواد (م.1393 ق.)

علائم الظهور. 20. نجفى، محمد جواد

علائم ظهور، تهران، مؤسسه ادبيّه، 1345ش، 260ص، فارسى، رقعى. 21. زنجانى، يعقوب على (م. 1365 ق.)

علائم الظهور. 22. قمى، شيخ عباس (م. 1359 ق.)

علائم الظهور، تهران، انتشارات علمى، 136ص، فارسى، رقعى. 23. ناظم الاسلام كرمانى، ميرزا محمد (م.1337 ق.)

علائم الظهور، تهران، شيخ احمد كتابفروش، 1329ق، 198ص، رقعى، چاپ سنگى.

چاپ ديگر كتاب: تاجر اصفهانى، 1330ق. 210ص، رقعى. 24. موجودى، على

علائم الظهور حضرت امام زمان (ع) ، تهران، كتابفروشى موجودى، بى تا، 144 ص، فارسى، رقعى. 25. جورتانى اصفهانى، عباسعلى (م. 1358 ق.)

علائم الظهور، چاپ اول، تهران، كانون كتاب، بى تا، 144ص، فارسى، رقعى. 26. بهارى همدانى، محمدباقر بن محمد جعفر (م.1333ق.)

العلائم لاهتداء الهوائم، عربى، خطى. 27. نجفى، حسن

علائم الظهور فى المستقبل المنظور، چاپ اول، بيروت، مؤسسة البلاغ، 1422ق، 240ص، عربى، وزيرى. 28. همتى، محسن

علائم ظهور، مرورى بر وقايع آخرالزمان، چاپ اول، تهران، نذير، 1379ش، 71ص، فارسى، رقعى. 29. اللحام، سعيد (معاصر)

علامات السّاعة، بيروت، دارالفكر، 1414 ق. 140ص، وزيرى، عربى. 30. مبروك، ليلى

علامات السّاعة، الصّغرى و الكبرى، قاهره، دارالمختار اسلامى، 1406ق. 204ص، عربى، وزيرى. 31. شمرى، جزاع

علامات السّاعة فى القرآن و السّنّة، چاپ اول، كويت، دارالبحوث العلميّة، 1403ق، عربى. 32. نجفى

يزدى، سيد محمد باقر

علامات ظهور حضرت صاحب الزمان، تهران، بى نا، 1392ق، 64ص، فارسى، جيبى. 33. شبّر، سيّد عبداللَّه (م.1242ق.)

علامات الظهور و أحوال الإمام المستور، عربى، 24 ورق، خطى. 34. نبهانى، يوسف بن اسماعيل (م. 1350 ق.)

علامات قيام السّاعة الصّغرى و الكبرى، قبرس، مؤسسة الجفان والجابى، 1410ق، 152 ص، عربى، جيبى. 35. حجّاج، عبداللَّه (معاصر)

علامات القيامة الكبرى من بعثة النّبى حتّى نزول عيسى، چاپ دوم، قاهره، مكتبة التّراث الاسلامى، 1406 ق، 200ص، عربى، وزيرى. 36. صدرالدين قونوى، محمد بن اسحاق رومى (م672ق.)

علامات المهدى (ع)، 16ص، فارسى، رقعى، خطى. 37. مودودى، ابوالأعلى (م.1400ق.)

علامات المهدى (مقاله)، لاهور، مجله المنصور، ش19، ص48-39، عربى. 38. ابن حجر هيثمى مكى (م974ق.)

علامات المهدى المنتظر، قاهره، مكتبة القرآن، عربى. 39. الفتلاوى، مصرى

علامات المهدى المنتظر فى خطب الإمام على و رسائله و أحاديثه، چاپ اول، بيروت، دارالهادى، 1421ق، 543ص، عربى، وزيرى. 40. ابن كثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء، اسماعيل بن عمر (م.774ق.)

علامات يوم القيامة، چاپ اول، قاهره، مكتبة القرآن، 1408ق، 142ص، رقعى، عربى. 41. قرطبى انصارى، حافظ ابو عبداللَّه محمد بن احمد (م. 671 ق.)

علامات يوم القيامة، قاهره، توفيقيّه، بى تا، 112ص ، عربى، وزيرى. 42. شيخ صدوق (م. 381 ق)

علامات آخرالزمان، عربى (به نقل از: رجال النجاشى، ص390). 43. ابن حماد مروزى، حافظ ابو عبداللَّه نعيم (م. 288 ق.)

الفتن، 2ج، چاپ اول، قاهره، توحيد، 1412ق، 426ص، عربى، وزيرى.

چاپ ديگر كتاب: تحقيق مجدى بن منصور بن سيدالشورى، بيروت، دارالكتب العلميه، بى تا، عربى، 552ص، وزيرى. 44. سليلى، ابوصالح بن احمد بن عيسى (قرن چهارم)

الفتن، عربى، گزيده اى از اين كتاب در كتاب الملاحم والفتن سيدبن طاووس آمده است. 45. بزّاز، ابو يحيى زكريا بن يحيى (م. 1298 ق.)

الفتن، عربى،

گزيده اى از اين كتاب در كتاب الملاحم والفتن سيد بن طاووس آمده است. 46. ابونعيم اصفهانى، احمد بن عبداللَّه (م.430 ق.)

الفتن، عربى، (به نقل از: الذريعة إلى تصانيف الشيعة، آقا بزرگ تهرانى، ج16، ص112). 47. ابوعمرو عثمان بن سعيد دانى (م.444ق.)

الفتن، عربى. 48. غزّى، عبدالحليم (معاصر)

فتن فى عصرالظهور الشريف، قم، مؤلف، 1415ق، 512ص، عربى، وزيرى. 49. عسكرى، ميرزا نجم الدين (م.1395ق.)

الفتن و أخبار آخرالزمان من كتب الجمهور، عربى (به نقل از: الذريعة، ج16، ص112). 50. ابو عبداللَّه جعفربن محمد بن مالك كوفى

الفتن و الملاحم، عربى (به نقل : رجال النجاشى، ص112). 51. حسن بن على بن ابى حمزه بطائنى (قرن دوم)،

الفتن و الملاحم، عربى. 52. ابن كثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء اسماعيل بن عمر (م.774 ق.)

الفتن والملاحم الواقعة فى آخرالزمان، چاپ اول، انتشارات ابن كثير، دمشق، 336 ص، عربى، وزيرى.

چاپ ديگر كتاب: تحقيق يوسف على بديوى، چاپ اول، دمشق و بيروت، دارابن كثير، 1414 ق، 335ص، عربى، وزيرى. 53. السادة، مجتبى

الفجر المقدس، المهدى(ع)، ارهاصات اليوم الموعود و أحداث سنة الظهور، چاپ اول، بيروت، دارالخليج العربى، للطباعة والنشر، 1422ق، 196ص، عربى، وزيرى. 54. ده سرخى اصفهانى، سيد محمود بن سيد مهدى موسوى

معجم الملاحم والفتن، 4ج، چاپ اول، قم، مؤلف، 1420ق. 55. محمد بن حسن بن جمهور عمى بصرى

الملاحم، عربى (به نقل از: الفهرست، شيخ طوسى، ص176). 56. ابوحيّون

الملاحم، عربى (به نقل از: رجال النجاشى، ص458). 57. ابراهيم بن حكيم بن ظهير فزارى

الملاحم، عربى (به نقل از: معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص5). 58. احمد بن ميثم بن ابى نعيم.

الملاحم، عربى (به نقل از : الفهرست، شيخ طوسى، ص53). 59. اسماعيل بن مهران

الملاحم، عربى (به نقل از: رجال النجاشى، ص26). 60. حسن بن

على بن ابى حمزه

الملاحم، عربى. 61. حسن بن على بن فضال (م.224ق)

الملاحم، عربى (به نقل از: رجال النجاشى، ص36). 62. حسين بن سعيد بن حمّاد بن مهران اهوازى

الملاحم، عربى (به نقل از: رجال النجاشى، ص58). 63. دانيال

الملاحم، عربى (به نقل از: الذريعة، ج22، ص188). 64. ابوالحسن على بن ابى صالح كوفى

الملاحم، عربى (به نقل از: ايضاح المكنون، چلبى، ج2، ص336). 65. ابوالحسن على بن حسن بن على بن فضّال

الملاحم، عربى (به نقل از: رجال النجاشى، ص258). 66. ابوالحسن على بن مهزيار اهوازى

الملاحم، عربى. 67. فضل بن شاذان نيشابورى (م. 260ق)

الملاحم، عربى. 68. محمد بن اوفرَمَه

الملاحم، عربى (به نقل از: رجال النجاشى، ص329). 69. ابن طبّال، ابوالقاسم على بن حسن بن قاسم يشكرى

الملاحم، عربى. 70. بوفكى، ابو محمد عمرّكى بن على

الملاحم، عربى (به نقل از: رجال النجاشى، ص303). 71. اشعرى قمى، ابو جعفر محمد بن احمد بن يحيى

الملاحم، عربى. 72. كرخى، ابو جعفر محمد بن عبداللَّه بن مهران

الملاحم، عربى (به نقل از : الذريعة، ج22، ص190). 73. صفّار قمّى، ابو جعفر محمد بن حسن (م. 290ق.)

الملاحم، عربى. 74. غاضرى، ابوعبداللَّه محمد بن عباس بن عيسى

الملاحم، عربى. 75. عيّاشى، محمد بن مسعود

الملاحم، عربى. 76. محمدابن ابى عمير (م.217ق.)

الملاحم، عربى (به نقل از: رجال النجاشى، ص326). 77. ابن المنادى، ابوالحسن، احمد بن جعفر بن محمد (م.336ق.)

الملاحم، 151ص، عربى (خطى). 78. مولانا، سيد على (م.1392ق.)

الملاحم، چاپ چهارم، تبريز، آسيا، 1399ق، 115 ص، فارسى، جيبى. 79. انصارى زنجانى، ابراهيم (معاصر)

ملاحم القرآن، چاپ اول، قم، بى نا، 1400ق، 135ص، عربى، وزيرى. 80. موسوى زنجانى، ميرزا ابوالقاسم بن ميرزا كاظم (م.1292ق)

ملاحم القرآن، عربى، خطى. 81. سيد ابن طاووس، رضى الدين ابوالقاسم على بن موسى، (م.664 ق.)

الملاحم

والفتن فى ظهور الغائب المنتظر، چاپ پنجم، منشورات رضى، قم، 1398ق، 224ص، رقعى.

شايان ذكر است كه اين كتاب با نام التشريف بالمنن نيز به چاپ رسيده است.

82. چاپ ديگر كتاب: چاپ اول، 1408ق، بيروت، مؤسسه اعلمى، 204ص، وزيرى. 83. سيد ابن طاووس، ابوالقاسم على بن موسى (م.664ق.)

الملاحم والفتن، يا فتنه ها و آشوبهاى آخر الزمان ترجمه محمد جواد نجفى، چاپ اول، تهران، كتابفروشى اسلاميه، تهران، 230ص، فارسى، رقعى. 84. طوسى، محمد بن قاسم

الملاحم والفتن و ما اصاب السلف و يصيب الخلف من المحن، عربى (به نقل از: معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص117). 85. همدانى طاوه اى، شيخ محمد حسين

الملاحم، يا علائم آخرالزمان، قم، كتابفروشى صحفى، 1383ق، 111 ص، فارسى، جيبى. 86. خادمى شيرازى، محمد (معاصر)

نشانه هاى ظهور او، چاپ اول، قم، مؤلف، 1371ش، 220ص، فارسى، وزيرى. 87. عليزاده، مهدى (معاصر)

نشانه هاى يار و چكامه انتظار، چاپ اول، قم، انتشارات مسجد مقدس جمكران، 153ص، 1379ش، فارسى، رقعى. 88. ابن كثير دمشقى، حافظ ابوالفداء (م.774ق.)

نهاية البداية والنهاية، 2ج، تحقيق شيخ محمد فهيم ابوعبيّه، چاپ اول، عربستان، مكتبة النصر الجديدة، رياض، 1968م، 400 + 391ص، عربى، وزيرى. 89. ابن كثير دمشقى، حافظ ابوالفداء اسماعيل (م.774ق.)

النهاية، فتن و أهوال آخرالزمان، چاپ اول 1410ق، قاهره، التراث الاسلامى، 372ص، عربى، وزيرى. 90. ابن كثير دمشقى، حافظ ابوالفداء اسماعيل

النهاية فى الفتن والملاحم، تحقيق: محمد احمد عبدالعزيز، 2ج، بيروت، دارالجيل، بى تا. 439+440ص، عربى، وزيرى. 91. ميرجهانى، سيد حسن (م.1413ق.)

نوائب الدهور فى علائم الظهور، 4ج، چاپ دوم، تهران، كتابخانه صدر، 1369ش، تهران، 456+460+ 319ص، فارسى، وزيرى. 92. سادات مدنى، سيدعلى اصغر (معاصر)

نشانه هاى ظهور، چاپ سوم، تهران، منير، 1373ش، 160ص، فارسى، رقعى.

ماهنامه موعود شماره 37

پى نوشتها :

1 . ر.ك: نعيم بن حماد بن معاويه،

الفتن، تحقيق مجدى بن منصور بن سيّدالشورى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1418 ق. ص11.

2 . كلمه »ففتَن« جمع »فتنه« است و اين لغت به معناى آزمايش، امتحان، شورش، اختلاف آراء، رنج و محنت و... آمده است و در اصل به عملى كه براى پاك كردن طلا و نقره از ناخالصى صورت مى گيرد اطلاق مى شود.

ر.ك: ابن منظور، لسان العرب، ج10، ص178، ماده »فتن«.

3 . كلمه »مَلاحفم« جمع »مَلحَمه« به معناى جنگ و خونريزى بزرگ و رزمگاه است. در مورد ريشه اين كلمه نيز گفته اند كه: ملحمه از »لفحمَه« به معناى تار پارچه گرفته شده و چون معمولاً در رزمگاه طرفين نبرد چون تار و پود پارچه در هم مى پيچند به آن »ملحمه« مى گويند. برخى نيز گفته اند اين كلمه از »لَحم« به معناى گوشت گرفته شده و از اين رو به رزمگاه »ملحمه« مى گويند كه در آن گوشتهاى كشته شدگان به فراوانى به چشم مى خورد.

ر.ك: همان، ج12، ص254، ماده »لحم«.

4 . كتاب شناس بزرگ شيعى مرحوم آقا بزرگ تهرانى از بيش از سى مورد كتاب كه با عناوينى نظير الفتن والملاحم نوشته شده اند ياد كرده است.

ر.ك. آقا بزرگ الطهرانى، الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج16، ص114-112 و ج22، ص190-187.

5 . ر.ك: مهدى پور، على اكبر، كتابنامه امام مهدى، ج1، ص163 - 154، ص86-85؛ ج2، ص440، 520 - 529، 546 - 550، 671 - 678، 760 - 761 و 763 - 764، ص749.

غرب، سينما و آخرالزمان

گفت وگو با دكتر مجيد شاه حسينى اشاره :

مجيد شاه حسينى، 36 سال سن دارد و رشته تحصيلى اش پزشكى است. تقريباً بيست سال است كه او به حوزه هنر و سينما رو آورده و در همين زمينه در دانشكده هاى مختلف به تدريس

پرداخته است. وى در حال حاضر مدير گروه معارف اسلامى شبكه اول سيماى جمهورى اسلامى است.

در اين سالها او در زمينه فيلمنامه نويسى، تحليل محتواى فيلم، تاريخ سينما و نگاه معنايى به حوزه فيلم و سينما تلاشهاى ارزشمندى انجام داده است. از او مقالات مختلفى در نشريه هاى سوره، نيستان، نگارستان و ... به چاپ رسيده و كتابهايى نيز در زمينه هاى ياد شده از او منتشر شده است.

آنچه در پى خواهد آمد حاصل گفت وگوى مفصل ما با مجيد شاه حسينى در زمينه سينما و آخرالزمان است كه اميد است مورد توجه شما خوانندگان عزيز واقع شود. لطفاً قبل از هر چيز تصويرى از سينماى غرب (بويژه هاليوود) و جهت گيرى عمده آن بفرماييد.

هاليوود1 در واقع يك نام استعارى و نمادين است كه براى مديريت امپراتورى تصويرى غرب انتخاب شده، والاّ در زمانى كه من و شما هستيم بيشتر يك شهرك توريستى است در حومه شهر لوس آنجلس آمريكا و طبيعتاً نمى خواهيم در مورد هاليوود فيزيكى صحبت كنيم؛ چون الآن يكى دو دهه اى است كه اصلاً عمر كمپانيهاى عظيم به يك معنا به سر آمده است؛ اگر چه كمپانيها وجود دارند، ولى در واقع نظام تصويرى آمريكا ديگر كمپانى محور نيست و كمپانيهاى كوچك تر و فرعى ترى سر برداشته اند كه به مراتب مؤثرتر و موذيانه تر از كمپانيهاى بزرگ عمل مى كنند و كمپانيهاى اقمارى، خرده تراستها، و شركتهاى كوچكى در گوشه و كنار كار خودشان را پيش مى برند و اتفاقاً در حوزه بحث ما - يعنى آخرالزمان و آنچه كه با بضاعت من تقديمتان مى شود - خيلى هايش به حوزه كار همين خرده تراستها و كمپانيهاى كوچك برمى گردد و فقط يك دفتر جمع

و جور فنى، تكنولوژى، تصويرى، با امكانات البته فوق العاده بالا كه الان دارند در سطح جهانى موج سازى مى كنند. مثلاً امروز نقش دريم وركس2 و كارهايى كه آقاى اسپيلبرگ3 در آن انجام مى دهد يا شركت معروف جرج لوكاس4 و كارى كه او دارد انجام مى دهد شايد به مراتب تأثير گذارتر از كارهايى است كه پارامونت5 يا متروگولدن ماير6 و ديگران توليد مى كنند. البته سخنان من به اين معنى نيست كه كمپانيهاى بزرگ امروز نابود شده اند يا نيستند يا مثلاً از قبل بهتر شده اند يا از خباثت آنها كاسته شده؛ بلكه به اين معناست كه سيستم تصويرى آمريكا ديگر به آن صورت كمپانى محور نيست كه همه چيز زير سقف چند كمپانى اتفاق بيفتد و اين پديده، تحليل ما را آسان كند. يعنى اگر ما اين كمپانيها و محصولاتشان را بشناسيم و در واقع به ماهيت هاليوود پى برده باشيم؛ آن نگاه كلاسيك را به هاليوود فيزيكى نخواهيم داشت. منظور ما از هاليوود نظام مديريتى حاكم بر پروژه هاى تصويرى آمريكا به نحو اخص و مغرب زمين به نحو اعمّ و آن اتاق فكرى است كه تعيين مى كند كدام سوژه ها و كدام مفاهيم دستمايه كار تصويرى قرار بگيرد. هاليوود فيزيكى تاريخچه خودش را دارد كه خيلى به بحث ما مربوط نمى شود؛ چه شد كه ايجاد شد؟ رقيبان اروپايى اش، چه كمپانيهايى و چه مراكز و شهرك هاى سينمايى بودند؟ چه شد كه هاليوود آنها را تقريباً از دور رقابت خارج كرد و تمام نيروهاى كيفى و فنى و هنرى ساير شهرك هاى سينمايى كشورهاى اروپايى را جذب خود نموده و چگونه هاليوود از آغاز در ترويج سياستهاى دولت ظاهرى آمريكا و

همچنين دولت پنهان آمريكا (سياستمداران صهيونيست) اين همه سال عمل كرده است؟ اينها قابل بحث است ولى مشخصاً به موضوع بحث ما مربوط نمى شود. در همين حد مى خواهيم هاليوود مورد بحث خودمان را تعريف كنيم. رويكرد سينماى غرب به مضامينى چون »آخرالزمان، دجال، ظهور مسيح، جنگ نهايى و امثالهم« را چگونه ارزيابى مى كنيد؟

رويكرد هاليوود به بحث آخرالزمان7 مثل ديگر رويكردهايش ناظر به فكر، برنامه ريزى و انديشه قبلى است. هاليوود صرفاً از اين جهت كه آخرالزمان سوژه ناب، بديع، جذاب و تماشاگرپسندى است سراغ آخرالزمان نرفته است گيريم كه جذابيت در همه مؤلفه هاى تصويرى هاليوود به عنوان يك اصل رعايت مى شود ولى اقبال هاليوود به آخرالزمان صرف جذاب بودن اين سوژه نبوده و مقاصد كاملاً جدى و نهفته اى در اين رويكرد وجود داشته است. اصولاً آخرالزمان و پايان دنيا و باور اين پديده، مبنى بر يك كهن الگوى8 مشترك بشرى است كه در ضمير ناخودآگاه ابناى بشر نهادينه شده است. چگونه مى توانيم بپذيريم كه اين دنيا همينطور پيش برود و به پايان نرسد و اصولاً ضمير ناخودگاه ما و منطق ميتولوژيك9 ما اين را نمى پذيرد كه دنيا بدون پايان باشد. به همين دليل براى اين پايان دوست داريم كه تصوير ارائه كنيم. قرائتهاى مختلفى را در حوزه هنر، ادبيات و كتب دينى نسبت به آخرالزمان براى ما ترسيم كرده اند و در اساطير ملل متعدد هم نقاط مشتركى كه مى توانيم بيابيم چند تا بيشتر نيست. يكى از آن چند تا، آغاز آفرينش و پايان عمر دنياست. قصه اى كه تقريباً در اكثر قريب به اتفاق اساطير ملل يافت مى شود و همين نشان مى دهد كه ما ناگزيريم به آخرالزمان به

عنوان يك سوژه مستتر در ضمير ناخودآگاه، جمعى بشر بپردازيم. خصوصاً كه اگر براى مخاطب بار محتوايى و معنايى و سياسى هم داشته باشد و هاليوود در واقع با اين رويكرد به سراغ آخرالزمان رفته است. چون اولاً پديده اى جذاب است. آنچه كه نيامده و پيشگويى مى شود هميشه براى انسان جذاب است. ديگر اينكه روايتهاى متعدد و متفاوتى نسبت به اين پديده مى توانست اتخاذ كند و اين تعدد روايتها باعث مى شد آن افكارى كه اتاق فكر هاليوود توليد كرده بود خيلى راحت و از طرق متفاوت به مخاطب منتقل شود. به نوعى موضوع آخرالزمان اين پتانسيل را داشت كه دستمايه اتاق فكر هاليوود قرار بگيرد و در جهت ترويج غير مستقيم مفاهيمى كه به گونه اى صهيونيزم بين الملل پى جوى آن بود به كار رود. از همان آغاز، يهوديان به دليل نفوذى كه در هاليوود داشتند توانستند بسيارى از آموزه هاى توراتى را به فيلمهاى هاليوودى تسرّى دهند. اصولاً نگاه آخرالزمانى در هاليوود انواعى دارد كه در نگره دينى عمدتاً توراتى است؛ بنابراين ما انواع آخرالزمان را در محصولات تصويرى هاليوود داريم. در »آخرالزمان دينى«10 ما در واقع نگره توراتى را مى بينيم و كاملاً نشان مى دهد كه لااقل در آنجايى كه شيوه روايت نگاه مستقيم به گونه دينى باشد ما آخرالزمان را با قرائت تورات خواهيم داشت. اين رويكرد متأثر از چه آموزه هايى است، يهودى، مسيحى، صهيونيستى الحادى و يا...؟

در كتاب مقدس مسيحيان هم پيشگوييهاى آخرالزمانى ديده مى شوند. آنها هم پيشگوييهاى مفصلى دارند؛ مثلاً در فراز آخر كتاب مقدس انجيل، (فصل مكاشفات يوحنّا) پيشگوييهاى آخرالزّمانى را مى بينيم كه به زبان نماد و استعاره بيان شده اند ولى در آثار

هاليوود عامدانه رويكرد توراتى نسبت به آخرالزمان به كار مى رود. اگر چه شباهتهايى هم بين آخرالزمان تورات و انجيل هست ولى به هر حال انگار قرار بوده است قرائت يهودى در نگره دينى هاليوود رعايت شود. همچنين نگاه به شيطان، نگاه به فرشته ها، نگاه به بهشت و دوزخ در سينماى هاليوود باز به گونه اى توراتى است. حاصل آن كه اصولاً وقتى هاليوود به سمت قرائت و روايت دينى مى رود عمدتاً از تورات تأثير مى پذيرد. غرب با طرح اين مباحث چه اهدافى را دنبال مى كند؟

قطعاً اين كار بى هدف انجام نمى شود و اين خام طبعى و خام انديشى است كه تصور كنيم هاليوود صرفاً به دليل جذابيت اين سوژه به موضوع آخرالزمان پرداخته است. ببينيد من اين را در فضاهاى دانشگاهى و خدمت دوستان دانشجو به كرّات گفته ام، نسبتى كه بشر با سينما برقرار مى كند (در حين تماشاى يك فيلم) نسبت بسيار پيچيده اى است. انسان عاقلف بالغف انديشه ورز، دقايقى از عمرش را تصميم مى گيرد كه فكر نكند و به خود دروغ بگويد و زمانى در حدود دو ساعت را در مقابل يك پرده عريض بنشيند و فكر خود را از هر آنچه در دنياى بيرون است جدا كند و به پرده روبرو چشم بدوزد و به خود بباوراند كه اين تركيب نور و سايه و رنگ كه در مقابل چشمهاى اوست عين واقعيت است و به خود بباوراند انسانها و بازيگرانى كه در فيلم ايفاى نقش مى كنند، اگر چه آنها را مى شناسد و اسم حقيقى و حتى زندگى نامه و شجره نامه شان را مى داند، همان اشخاص اعتبارى هستند كه در فيلم ادعا مى شود و همين نسبتهايى را كه فيلم ادعا مى كند بين آنها

برقرار است و تا پايان فيلم به ضمير خودآگاه خودش بگويد تو خاموش باش، حرفى نزن، دخالتى نكن و همين طور بر مبناى منطق ضمير ناخودآگاه بنشيند و فيلمى را ببيند و در عالم مجازى آن غوطه ور شود و گاهى اوقات براساس جنس و حس و حالت، مخاطب موردنظر به چنان حالتى از همزاد پندارى برسد كه پاى فيلم گريه كند يا به شدت متأثر شود و از فيلم تأثير بپذيرد. اين نسبت ويژه ميان فيلم و مخاطب بسيار عجيب است. شما وقتى كتاب مى خوانيد اينگونه ارتباط برقرار نمى كنيد؛ يعنى در هر سطر كتاب مى توانيد از خود بپرسيد كه من با عقايد نويسنده موافق يا مخالفم. اما نسبتى كه سينما با بيننده برقرار مى كند، نسبتى يك سويه و ديكتاتوروار است. سينما مخاطب خود را هيپنوتيزم مى كند و ما خود خواسته هيپنوتيزم مى شويم.

وقتى كه چنين نسبت ويژه اى بين فيلم و بيننده برقرار مى شود آيا خلاف عقل نيست كه سياستمداران مغرب زمينى از چنين پتانسيل عظيمى استفاده نكنند. اگر نكنند در عقل آنها بايد شك كرد! زمانى ما بحثى با دوستان دانشجو داشتيم به نام »سينما و دموكراسى« و پيش درآمد آن اين كه نسبت سينما با مخاطب اصلاً دموكراتيك نيست. كاملاً يك جهته، يك سويه و غير دموكراتيك است. سينما آنچه اراده كند القا مى كند و بيننده هم اين تأثير را مى پذيرد و قبول مى كند، مگر بينندگان خيلى خاص كه موضوع بحث ما نيستند. بنابراين ما بايد بدانيم كه اين پتانسيل را نمى توان ناديده گرفت. خيلى طبيعى است هر فيلمسازى كه فكرى، انديشه اى، قصدى، غرضى يا حتى توطئه اى در ذهن دارد منطقاً بايد از اين پتانسيل استفاده كند و

اگر نكند بايد در فهم او شك كرد. بديهى است كه از اين ظرفيت استفاده مى كند خصوصاً در شرايطى كه تمام لوازم اين صنعت را در اختيار داشته باشد. پس طبيعى است كه آنها از اين ظرفيت استفاده مى كنند و اين اصلاً چيز غريبى نيست.

اهداف هاليوود از توجه ويژه به بحث آخرالزمان چيست؟

عرض شود كه مقدمه را گفتيم كه كاملاً سينما از آن روزى كه ايجاد شد سياسى بود و بايد مى بود و اين پتانسيل چيزى نبود كه بتوان آن را نديده گرفت. اين را اگر بپذيريم چون بعضى ها اصلاً اصل اين قضيه را نمى پذيرند، الف را نمى گويند كه تا »يا« را نگويند! و اينكه سينما صرفاً هنر است و حديث نفس شخص هنرمند است. اصلاً اين حرفها نيست. اصلاً سينما را اينجور نبايد ديد و كلاً اين نوع نگاه را تكفير مى كنند. من اين مقدمه را گفتم كه اين نگاه را به رسميت بشناسيم و اينكه سياسى نديدن سينما خلاف عقل است. حالا چه اهدافى را دنبال مى كنند؟ طبيعتاً اهدافى كه نظام استكبارى غرب دنبال مى كند در سينماى او نيز منعكس مى شود؛ يعنى در آن نظام ديوان سالارى كه ما مى شناسيم و نظامى كه همه چيز حتى دين را در خدمت مطامع و منافع كلى آن نظام تعريف و تفسير مى كند، طبيعتاً سينما هم خالى از اين معنى و خارج از اين قاعده نخواهد بود. لذا موظف است همان اهداف را دنبال كند. فرهنگ غرب در ذات خود كاملاً مهاجم و سلطه گر است و سينما هم در همين راستا تعريف مى شود. فرهنگ غرب در عين اينكه بيش از همه بر طينت ليبرال -

دموكراسى مى تند و به آن مى بالد، به شدت در ذات خود مهاجم است. فرهنگ غرب رقيب را برنمى تابد و اصولاً فلسفه اى كه بعد از رنسانس در مغرب زمين شكل گرفت و (به زعم خودشان) به عصر روشنگرى معروف شد و فلاسفه آن يكى در پى ديگرى آمدند و اصولى را عرضه داشتند؛ در واقع حاصل يك جهان بينى و فرهنگ يك سويه و ذاتاً مهاجمى بود كه رقيب را تحمل نمى كرد. هيچ از خود پرسيده ايم: چرا اصول و قواعد متعارف مغرب زمين اين همه تماميت گراست؟ نظام جهانى حقوق بشر، اعلاميه هاى جهانى...؟ قواعد جهانى، قوانين جهانى، جامعه جهانى، دهكده جهانى، چون اين نظام نمى تواند رقيب يا تالى تلو ديگرى را تحمل كند. طبيعتاً در همه امور نگاهى يكسويه و تماميت خواهانه دارد و سينما نيز بايد مطابق اين قواعد و داخل اين اركستر بنوازد. پس طبيعتاً همان اهداف را دنبال مى كند و در ذات خود مهاجم است، ذاتاً تماميت گراست، و تمامى ارزشها و ضد ارزشهاى اعتبارى و جعلى خود را در خدمت مطامع و منافع غرب سالاران تعريف مى كند. سينما تمام مقولات: فكرى، حسى، عاطفى و تاريخى و... را در اين راستا مى نگرد. از نگاهى ديگر، سينما ضمن اينكه تجارت بسيار سودمندى است هر زمانى ممكن است فيلمهايى ساخته شوند كه تجارى نيستند و فروش اندكى دارند ولى انديشه و هدفمندى مستتر در آن باعث شده آن فيلم توليد بشود. بنابراين به نظر مى رسد كه اهداف هاليوود چندان از غايات نظام غرب دور نيستند، هدف همان است: كندن بشر از آسمان و وابسته كردن او به زمين، زمينى كردن بشر به نوعى، تصويرى كردن بشر و او

را از باطن امور به ظاهر امور درآوردن، انسان درونگرا را به برونگرا تبديل كردن، انسان معطوف به فطرت را به عقل جزوى و جزئى مشغول داشتن، انسان ارزشگرا را به انسان ماديگرا تبديل كردن، انسان معنوى را به موجودى مادى تبديل كردن، تفسير مادى ارائه دادن از حوزه هاى ارزشى و همه اين پروسه »زمينى شدن انسان« را به نوعى مديريت كردن. اگر، همه آنچه گفتيم در فرهنگ و فلسفه مغرب زمين ريشه دارد، طبيعتاً در سينماى آن سامان هم لحاظ شده است؛ يعنى مشغول كردن انسان به اصول بسيار ساده و پيش پا افتاده اصالت منفعت و اصالت لذت و تربيت آوردن مخاطب بر اين اساس و اينكه اين لذت گاهى از طريق خشم، زمانى از طريق شهوت، وقتى از طريق وهم و گاهى هم از طريق ترس قابل تأمين است. پس فرهنگ اصالت لذت اقتضا مى كند كه سينما به همه اين حوزه ها بپردازد و سينما هم در همان راستا طبيعتاً اهداف فرهنگ مهاجم سكولار زمينى انسان غربى را دنبال مى كند. موضوع پيشگوييها درباره حوادث آينده، جايگاه ويژه اى در اين سينما و فيلمسازى دارد آيا تعريف، حد و مرز، هدف ويژه و يا استراتژى معينى را از اين امر مى توان سراغ گرفت؟

براى انسان امروز پرديكشن11 يا پيشگويى از حوزه هاى بسيار جذاب و جالب توجه است. انسان امروز آنچنان مادى، فلكزده و زمينى است كه به گونه اى براى موضوعات فرازمينى دلش تنگ شده است و بيش از هميشه مى خواهد بداند فرجام اين دنيا چيست. مثلاً انسانى كه از فرط بى هويتى به نهيليسم روى آورده و يك جور پوچ گرايى پيشه كرده كاملاً در مورد آغاز و فرجام

امور مى تواند دچار شك و ترديد شود. چنين انسانى طبعاً بايد نوعى قرائت فلسفى ويژه خود را ارائه كند و طبيعتاً آخرالزمان از آن حوزه هايى است كه قوياً مى تواند قرائت هدفمندى از زندگى عرضه دارد و اينكه دنيا فرجامى دارد و آن فرجام قواعد و اصول خاص خود را مى طلبد و اين يعنى يكجور معنى بخشيدن به زندگى بى هويت انسان امروز. اين نشان مى دهد كه توجه به مقوله آخرالزمان (غير از كهن الگو بودن آن در ضمير ناخودآگاه انسان) دلايل ديگرى هم مى تواند داشته باشد و اينكه اصولاً جذابيت مستتر در اين سوژه هم مؤيد اين مطلب است كه راويان هاليوود در كنار مجموعه اى از مباحث به بحث آخرالزمان نيز بپردازند و طبعاً انسان دوست دارد بداند اين دنيا نهايتاً به كجا مى رسد و نقطه پايان اين دنيا كجاست. البته از اين حسّ كنجكاوى مى توان سوء استفاده نيز كرد و انواع قرائتهاى عجيب و غريب را در خصوص آخرالزمان به خورد انسان امروز داد. سينماى مورد بحث چه تصوير و تصورى از جهان و آينده به طور كلى ارائه مى دهد؟

اصولاً انواع آخرالزمان را ما در فيلمهاى هاليوودى شاهد هستيم. فرض بفرمائيد: آخرالزمان تكنولوژيك،12 آخرالزمان طبيعى،13 آخرالزمان متافيزيك14 يا فرا ماده آخرالزمان دينى،15 آخرالزمان از جنس ساينس فيكشن16 كه با نوع تكنولوژيك يك مقدار تفاوت دارد، آخرالزمان اسطوره اى17 و... اينها برخى از انواع آخرالزمان است كه شما در فيلمهاى هاليوودى مى توانيد ملاظحه كنيد. فرض بفرماييد در آخرالزمان دينى همان پيشگوييهاى دينى - كه عمدتاً توراتى است - به صورت مستقيم يا غير مستقيم به عنوان وقايع آخرالزمانى به بيننده عرضه مى شود. در آخرالزمان ساينس فيكشن يا حالا

بگوئيم علمى - تخيلى، معمولاً جدالى بين انسان و همزادهاى فرازمينى او درمى گيرد.

طبعاً تنشها و چالشهايى در اين جدال نهايى يا فاينال كانفليكت18 وجود دارد كه بحث نهايى در اين خصوص را اگر مجالى بود مجدداً عرض خواهم كرد. پس اين تقابل انسان با همزادهاى فرازمينى او است كه چنين فرجامى را موجب مى شود و آخرالزمان ساينس فيكشن يا علمى تخيلى بروز مى كند. آخرالزمان تكنولوژيك حديث چالش ميان انسان و فرزند ناخلف او تكنولوژى است. تكنولوژى از جنس بشر نيست، از سنخ او هم نيست. بشر يك وقت فرزند خود را كه از جنس و از سنخ خود اوست مى بيند كه بر وى پيشى گرفته؛ لذت هم مى برد؛ چون فرزند تداوم منطقى و طبيعى و فطرى وجود ماست. اما تكنولوژى فاقد اين صفت است. بنابراين اگر روزى محصول بشر بر او سبقت بگيرد؛ فقط موجب وحشت، احساس پوچى و از خود بيگانگى او مى شود. انسان اگر از ماشين كم بياورد در واقع اينگونه تعبير نمى كند كه فرزندش بر او سبقت گرفته، بلكه حس مى كند مصنوعش بر او برترى يافته و محصول اين نوع نگاه فقط وحشت است. در آخرالزمان تكنولوژيك، ما مى بينيم كه مصنوعى صانع خود را نابود مى كند؛ يعنى آنچه كه بشر خود آفريده بر بشر غلبه مى كند و بشر را به فرجام خودش در اين دنيا مى برد. حالا گاهى وقتها اين مصنوع يك سوپر كامپيوتر فوق هوشمند است، گاهى وقتها يك سلاح اتمى غير قابل كنترل و در واقع هوشمند و گاهى اوقات نيز انواع ديگرى از تكنولوژى است. ولى هر چه هست وحشت و تنهايى انسان را در مقابله با اين مخلوق

خود نشان مى دهد. همان كاراكتر معروف دكتر فرانكنشتاين،19 مصنوعى كه صانع خود را نابود مى كند، دقيقاً همين است. فرانكنشتاين هيولايى بود كه در آزمايشگاه توسط يك دكتر بيولوژيست توليد شد. (براساس رمان معروف خانم شلى20) در واقع ما همين قصه را مى بينيم و بعد فيلمهاى سينمايى متعددى براساس آن ساخته شد نهايتاً اين هيولاى آزمايشگاهى صانع خود را تعقيب كرده و مى كشد. اين نسبت بين صانع و مصنوع را ما با نام پديده فرانكنشتاين مى شناسيم و اين يك نوع آخرالزمان است. آخرالزمان اسطوره اى، آخرالزمانى است كه در آن موجوداتى، مفاهيمى از اعماق افسانه و از آن سوى تاريخ، از دنياى افسانه ها و اساطير ملل سر بر مى آورند و در شرايط كنونى خطرساز مى شوند و تقابل آنهاست كه وقايع آخرالزمانى را ايجاد مى كند. مثلاً تيتان ها21 و ژئانهايى22 كه از قعر دوزخ، تارتاروس23 و از دل زمين برمى خيزند و دنيا را بر مى آشوبند در اسطوره هاى يونان باستان يا در اساطير ساير ملل داريم كه اينها از آن سوى مرز اسطوره مى آيند و به شدت واقعى و امروزى و حقيقى مى شوند و شرايط آخرالزمانى را براى بشر ايجاد مى كنند. گاهى وقتها آخرالزمان از جنس آخرالزمان طبيعى است. در اين گونه، طبيعت به عنوان قربانى بشر، ديگر تجاوز و تعدى او را برنمى تابد و بر عليه انسان اعلام جنگ مى كند. زلزله هاى عجيب و غريب، آتشفشانها، برخورد شهاب سنگهاى عظيم به كره زمين و وقايع اين گونه پايان عمر دنيا را رقم مى زنند و يك آخرالزمان طبيعى يا فاجعه طبيعى پديد مى آورند. آخرالزمانها انواع ديگرى هم دارند. مثلاً گاهى وقتها خود انسان به دست خويش اين آخرالزمان را ايجاد مى كند. اينها رويكردهاى

متعدد و الگوهاى آخرالزمانى متفاوتى هستند كه در واقع سينماى هاليوود اتخاذ كرده است. در نگره دينى - عمدتاً كه با رويكرد توراتى دنبال مى شود - ما مى بينيم كه شيطان در آغاز و هزاره يا در برخى تواريخ خاص از زندان دوزخى خود رها مى شود و كمر به قتل آدمى مى بندد و در راه سر برداشتن آنتى كرايست24 يا ضد مسيح (و در واقع دجال آخرالزمان به قرائت آنها) قدم مى گذارد. مى دانيد كه يهوديان هم به نوعى به مسيحا قائلند؛ گرچه آنها مسيحى را كه در سرزمين فلسطين ظهور كرد مسيح كذاب مى دانند و مسيح حقيقى را پيامبر ديگرى مى دانند كه در آخرالزمان مى آيد. به هر حال اين نوع نگاه در فيلمهاى هاليوود (با اين فرض كه دينى باشند) بيشترين فراوانى را دارند. يورش شيطان و عكس العمل سپاه حق و پيروان حق و نبرد نهايى كه در بين آنها در مى گيرد همان مفهوم فاينال كانفليكت است كه پيش از اين به آن اشاره كردم و چون در منطقه »هادّمجدّون« است حالا به »آرماگدون« معروف مى شود و در آن نبرد است كه تكليف حق و باطل مشخص مى شود و در خونبارترين جنگ تاريخ حق بر باطل پيروز مى شود و اينها انواع رويكرد به مقوله آخرالزمان است كه هاليوود تاكنون به تصوير كشيده است.

در چه مباحث و مضامينى اين تصويرسازى در تقابل با اسلام، جهان اسلام، تشيع و انقلاب ايران قرار مى گيرد؟

اصولاً همه اش مى تواند در تعارض و تباين باشد؛ چون هيچ كدام بر مبناى قرائت ما نيستند. اما اكثر آنها مستقيماً ما را دليل وقوع آخرالزمان نمى دانند. ولى در برخى موارد مستقيماً انگشت اتهام را بسوى ما مى گيرند. گاهى

وقتها به صورت كاملاً استعارى، نمادين و در لفافه بيان مى شوند، و گاهى اوقات نيز به صورت هم صريح و مشخص. مثلاً از ميان موارد غير مصرّح، فيلم معروف »بيگانه«25 را داريم كه قسمت اول

پى نوشتها :

1 . Holywood

2 . Dream works

3 . Steven Spilberg

4 . George Lucas

5 . Paramont

6 . Metro Goldwyn Meyer

7 . Apocalypse end of days

8 . Arcetype

9 . Mytology

10. Religious Apocalypse

11. Prediction

12. Technological Apocalypse

13. Natural Apocalypse

14. Metaphysical Apocalypse

15. Religious Apocalypse

16. Sciencefictional Apocalypse

17. Mytological Apocalypse

18. Final Conflict

19. Frankenstein

20. Shelley .Mary W

21. Titans

22. Giants

23. Tartarus

24. Antichrist

25. Alien

26. Rideley Scott

27. James Cameron

28. David Fincher

29. Apocalyptical

30. Executive Decision

31. Delta force III

32. Nostradamus

33. High Risk

34. Public Diplomacy

ويژگيهاى حضرت ولى عصر(ع)

سخنرانى حضرت آيت اللَّه ناصرى

خصائص و ويژگيهايى كه از طرف حضرت حق، جلّت عظمته به حضرت ولى عصر روحى له الفدا افاضه شده چيست؟ با بررسى كه بنده كرده ام، حدود 44 يا 45 خصيصه براى امام زمان (ع) نقل شده است. كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنيم: خصيصه اول، نور امام زمان (ع) است. در بعضى از زيارات مى خوانيم: »السلام عليكم يا نوراللَّه السّاطع«. چهارده معصوم انوار الهى هستند منتها نور امام زمان (ع) دارى جذابيت خاصى است. چهارده نور مقدس به نور توحيد و ولايت و در عالم انوار منورند و نور هر كدام دارى رنگ و جلوه خاصى است. اما نور حضرت بقيةاللَّه (ع) جاذبه بيشترى دارد و جلب توجه بيشترى مى كند. همان طور كه راجع به حضرت فرموده اند: »المهدى طاووس اهل الجنة«.

در ميان پرندگان زيبا طاووس جلوه ديگرى و جذابيت خاصى دارد. لذا شب معراج نبى اكرم(ص) وقتى به انوار معصومين رسيدند نور امام زمان

(ع) بيشتر جلب توجه كرد. سؤال كردند: پروردگارا اين نور سبزى كه شمشير به دست ايستاده نور كيست؟ حضرت حق در پاسخ پيامبر(ص) حالات و آثار وجوديه امام زمان(ع) را بيان فرمودند. بنابراين مى توان گفت كه نور امام عصر(ع) در عالم انوار هم متمايز بوده است و اين يكى از امتيازات و خصائص ايشان است.

خصيصه دوم، يكى ديگر از امتيازات و خصايص حضرت بقيةاللَّه(ع) سير نسبى حضرت است. همانطورى كه مى دانيد سادات بعضى منسوب به اميرالمؤمنين هستند. يعنى »علوى«اند. عده اى نسبشان به امام مجتبى(ع) مى رسد و حسنى و طباطبايى اند. عده اى نسبشان به امام حسين(ع) مى رسد؛ يعنى »حسينى«اند. برخى ديگر نيز سجادى، باقرى، موسوى، رضوى اند. اما حضرت بقيةاللَّه (ع) در اصلاب معصومين بيشترى بوده اند. از اميرالمومنين تا امام حسن عسكرى عليهم السلام. و اين سير به اين كيفيت از مختصات حضرت بقيةاللَّه روحى له الفدا است. خصيصه سوم، از ديگر ويژگيهاى حضرت بقيةاللَّه(ع) اين است كه در وقت ولادت آن حضرت دو ملك از طرف حضرت حق نازل شدند و قنداقه حضرت را به آسمان بردند و حضرت حق خطاب به ايشان فرمود: مَرحبا به تو اى بنده من كه يارى كننده دين منى و ظاهر كننده امر من و هادى عباد من هستى. قسم خوردام كه به تو اخذ كنم و به تو بيامرزم. خصيصه چهارم، وارد شده كه: در آسمان چهارم و عالم انوار خانه اى است كه به آن »بيت الحمد« گويند. در آن خانه نورى است كه از روز تولد حضرت بقيةاللَّه(ع) تا روز فرج ايشان آن نور خاموش نمى شود. خصيصه پنجم، در شرع مقدس جمع كردن بين اسم و كنيه حضرت نبى اكرم(ص)

جايز نيست، مگر در مورد خاتم الاوصيا(ص) كه ايشان نامشان نام نبى اكرم(ص) و كنيه اش كنيه نبى اكرم؛ يعنى ابوالقاسم است.

خصيصه ششم، در زمان غيبت، نام بردن از آن حضرت به اسمى كه اسم نبى اكرم(ص) است، حرام است. البته در اين زمينه بين بزرگان اختلاف است و هشت قول در اينجا وجود دارد؛ بعضى به عدم جواز به طور مطلق بعضى ديگر به جواز به طور مطلق و بعضى ديگر هم به تفصيل قائل شده اند. البته بزرگان مذهب؛ مثل شيخ مفيد و شيخ طوسى معتقد به حرمت هستند. اما اينكه منظور از بردن اسم ايشان چيست؟ آيا به لفظ گفتن است؛ به كتابت نوشتن است؛ در مجالس خصوصى گفتن است؛ در زيارات خواندن است يا... خودش بحث جداگانه اى است. در هر حال، معروف اين است كه نام حضرت بقيةاللَّه، روحى له الفداه، در زمان غيبت احتياطاً برده نشود و به جاى آن از القاب و كنيه ايشان - كه حدود 182 لقب و كنيه است - استفاده شود. خصيصه هفتم، حضرت مهدى(ع) را بعد از تولد - كه توسط پدرشان اذان در گوش ايشان گفته شد و پدر فرمود: فرزندم مطالبى را بيان نما و بيان نمودند - به روح القدس سپردند و بعد از چهل روز برگرداندند كه رشد زيادى كرده بودند. خصيصه هشتم، عدم معاشرت و مصاحبت ايشان با كفار، مشركان، منافقان و فاسقان است. حضرت مهدى(ع) الان 1168 سال دارند4 ولى در اين مدت هيچ گونه مجالستى با اين گروه ها نداشته و ندارند به خلاف پيامبر(ص) و ساير ائمه(ع) كه بالاجبار با مشركان و منافقان و... مجالست داشتند. خصيصه نهم، بيعت احدى از جبّاران بر گردن آن حضرت

نيست. تمام ائمه معصومين(ع) در زمان جبّارى از جباران، بودند و زير فرمان آنها، امّا حضرت بقيةاللَّه(ع) زير فرمان احدى نيستند. خصيصه دهم، بر بازوى راست حضرت بقيةاللَّه در زمان تولدشان، با خط جلّى نوشته شده بود: »جاءالحق و زهق الباطل إنّ الباطل كان زهوقاً« و بر بازوى چپ ايشان نوشته شده بود: »بقيةاللَّه خير لكم إن كنتم مؤمنين«. حضرت نبى اكرم(ص) در بين دو كتف مفهر خاتميت داشتند و حضرت خديجه هم بعد از ديدن آن مهر شيفته حضرت شد و به آن عظمت [مهر نبوت] حاضر شد ملامتها را به جان بخرد و در خدمت آن حضرت باشد. حتى مشركان هم آن مهر را ديده بودند. پس همانطور كه مهر پيامبر اكرم(ص) نشان اين بود كه آن حضرت خاتم الانبياء است، مهر حضرت بقيةاللَّه هم نشان اين است كه آن حضرت خاتم الاوصياست و بعد از ايشان وصى نيست.5 خصيصه يازدهم، حضرت حق، جلّ و علا، در روايت معراجيه و غير معراجيه، تمام انبيا را نام برده؛ مانند موسى، عيسى و...، لكن حضرت نبى اكرم(ص) را به لقب ذكر كرده مگر در يك يا دو جاى قرآن؛ مثلاً »يس والقرآن الحكيم«، »ن والقلم«، »يا أيّهاالرسول...« و... - به لقب اسم بردن به خاطر عظمت است - در مورد حضرت بقيةاللَّه هم همين است. خداوند اين بزرگوار را نيز به اسم نام نبرده، بلكه در قرآن و روايات معراجيه با لقب از ايشان ياد كرده است؛ مثل »جاءالحق« كه اشاره به امام زمان(ع) است يا »بقيةاللَّه« كه از القاب ايشان است.

پس به خاطر عظمت حضرت ولى عصر(ع) مكرراً از ايشان به لقب و كنيه نام برده شده و

اسم ايشان برده نشده است. به هر حال بحث از امام زمان(ع) مفصل است و چنانكه گفتيم ايشان حدود 44-45 خصيصه دارند.

هر امامى در زمان خود مسئوليت عالم وجود، هم از حيث تكوين و هم از حيث تشريع، را به عهده دارد لكن حضرت بقيةاللَّه موقعى كه مسئوليت تشريعى به عهده ايشان موكول مى شود، آثار و علائمى ايجاد مى شود كه در دنيا نمونه خواهد بود. وظايف ما سنگين است. مكرراً عرض كرده ام - چنان كه بزرگان فرموده اند - فرج خيلى نزديك است. البته بايد هر كس را كه براى ظهور وقت تعيين مى كند تكذيب كنيد؛ چون حتى اگر كسى هم زمان ظهور را بداند حق بيان كردن ندارد. مضافاً اينكه ما كسى هم نداريم كه بداند. اما ما وظيفه داريم كه انتظار داشته باشيم... يكى از وظايف ما دعا كردن براى فرج است. كسى مدتى قبل خدمت حضرت تشرف پيدا كرده بود، حضرت فرموده بودند: به دوستان ما بگوييد: چرا شما به فكر ما نيستيد؟ فرج شما و رفع گرفتارى شما در فرج من است. فرج من نزديك شده است از خدا بخواهيد كه بداء حاصل نشود. بعد از هر نمازى دو دعاى مستجاب داريم - دعا كنيد براى تعجيل فرج. در مكيال المكارم مفصلاً نوشته كه چه موقع دعا كنيد. اما مثل اينكه تمام اوقات بايد براى فرج آن حضرت دعا كرد، به گونه اى كه ارتباط و سيم دائماً وصل باشد تا از مزاياى ولايت دائماً بهره مند شويم. راجع به كسانى كه به خدمت حضرت مشرف شده اند در كتابها زياد نوشته اند ولى خيلى ها را بيخودى نوشته اند و تشرف ندارند؛ چون كسانى كه ملازم حضرت اند پنج

طايفه اند: نجبا، نقبا، اوتاد، رجال الغيب و صلحا و هر كدام هم عدد محصورى هستند. در روايات متعدد آمده است كه سى نفر هميشه ملازم حضرت هستند و مجموع اين پنج طايفه هم حدود 500 نفرند و در مواقع اضطرار كه بنده و امثال بنده، التجا به آن حضرت پيدا مى كنيم يكى از اينها مى آيند و كار ما را اصلاح مى كنند و تو گمان مى كنى كه امام زمان است. تو مگر ايشان را ديده بودى كه مى گويى امام زمان است؟ چون اشخاص يك دفعه با اين ملازمان امام زمان(ع) برخورد مى كنند، گمان مى كنند امام زمان(ع) را ديده اند. هر كس كه تشرف يابد خيلى درجه اش بالا مى رود؛ يعنى انوار قديسه ولايت در او منشعب مى شود و او را جذب ولايت مى كند كه اين براى كسانى مانند شيخ انصارى ها، مقدس اردبيلى ها و... رخ مى دهد. حالا هر كسى پيدا شده اين را مى گويد. بله، ممكن است به هنگام گرفتارى و توسل به آن حضرت، يكى از نقبا كار را حل كرده باشد.

دعاى فرج بخوان تا ظهور را دريابى!

در فرهنگ اسلامى »نيت« و قصد، ارزش و جايگاه خاصى دارد؛ تا آنجا كه رسول گرامى اسلام(ص) مى?فرمايد: »نيت مؤمن از عملش برتر است«1 از اين رو كسى كه در دلش نيت انجام عمل خيرى را داشته باشد، از ثواب آن عمل بهره?مند مى?شود حتى اگر توفيق انجام آن عمل خير را نيابد2.

براساس همين در فرهنگ اسلامى، انتظار فرج و اميد تحقق دولت آل محمد(ص) چنان قدر و قيمتى دارد كه شايد كم?تر عملى مى?تواند به آن برسد. كسى كه صادقانه انتظار ظهور آقا و مولايش را مى?كشد و از ته دل براى فرج آل محمد دعا

مى?كند؛ ثوابش برابر با كسى است كه ظهور را دريابد و با مولايش همراه شود.

در اين زمينه سخن بسيار است و احاديث فراوانى با مضامين مختلف وارد شده?اند و ما در اين مجال شما را تنها به شنيدن يكى از اين احاديث مهمان مى?كنيم.

امام صادق(ع) فرمود:

مَن قالَ بَعدَ صَلوةف الفَجرف وَ بَعدَ صَلوة الظّفهرف: »أللّهفمَّ صَلّف عَلى مفحَمَّدف وَ آل مفحَمَّدف و عَجّفل فَرَجَهفم« لَم يَمفت حَتّى يفدرفكَ القائفمَ.3

هر كس بعد از نماز صبح و نماز ظهر بگويد: »خداوندا! بر محمد و خاندان او درود فرست و در فرج ايشان تعجيل فرما« نميرد تا قائم[ع]

را دريابد.

اميدواريم كه اين حديث همواره به ياد ما باشد تا با عمل به آن، بعد از هر نماز ياد انتظار و اميد فرج در دل ما زنده شود و ان?شاءاللَّه ظهور مولايمان را درك كنيم. پى?نوشت :

1 . »نيّةف المؤمنف خيرٌ مفن عَمَلفه«. الكافى، ج2، ص84، ح2.

2 . امام على(ع) مى?فرمايد: »إحسانف النيّةف يفوجبف المثَوَبفة«؛ نيت نيكو، موجب پاداش است. غررالحكم، ح1265.

3 . الطوسى، محمدبن الحسن، مصباح المتهجّد، ص328.

دعاى غريق

دوران غريبى است، دوران غيبت. امواج شبهه و فتنه از هر سو رو مى?كند و تا به خود بيايى چون كشتى شكسته?ها در دل درياى بيكران، حيران و سرگردان دست و پا مى?زنى كه آيا دستگيرى هست؟ آيا فريادرسى هست؟ آيا كسى براى نجات اين غريق بى?پناه مى?آيد؟ اما هميشه روزنه اميدى هست. از ميان تاريكى?ها نورى مى?درخشد و تو را به خود مى?خواند كه اى غريق درياى فتنه?ها و اى سرگردان در ميان شبهه?ها نجاتت را تنها از من بخواه!

آنچه گفته شد مقدمه?اى بود براى حديثى از امام صادق(ع).

عبداللَّه بن

سنان، يكى از ياران امام صادق(ع) نقل مى?كند كه روزى آن حضرت خطاب به ما فرمود:

سفتفصفيفبكفم شفبَهةف فَتَبقفونَ بلا عَلَمف يفرى ولا افمامف هفدى، لايَنجفو مفنها إلاّ مَن دعا بدفعاءفالغَريقف.

به زودى شبهه?اى به شما روى خواهد آورد و شما نه پرچمى خواهيد داشت كه ديده شود و نه امامى كه هدايت كند. تنها كسانى از اين شبهه نجات خواهند يافت كه »دعاى غريق« را بخوانند. قفلتف: وَ كَيفَ دَعاءف الغَريقف؟

گفتم: دعاى غريق چگونه است؟ قال: تَقفولف: يا اللَّهف يا رَحمنف يا رحيمف يا مفقَلّفبَ القفلفوبف ثبّفت قَلبفى عَلى دفينكَ.1

فرمود: مى?گويى: اى خدا، اى بخشنده، اى بخشايشگر، اى كسى كه قلبها را دگرگون مى?سازى! قلب مرا بر دينت پايدار فرما. بياييد دستهايمان را بلند كنيم و از خدا بخواهيم كه تا ظهور حجتش قلبهاى ما را بر صراط مستقيم پايدار بدارد و از درافتادن در امواج فتنه?ها و شبهه?هاى آخرالزمان نگهدارد. پى?نوشت :

1 . بحارالانوار، ج92، ص326.

نامه?اى به موعود

نمى?دانم چه خطابت كنم؟ بهار، حضور، وعده عشق، پايان انتظار، قائم زمان يا اصلاً خود خودف عشق؛ پس سلام، سلامى با يك دنيا انتظار و نياز، يك بغل احساس پاك با تو بودن. سلام بر تو اى عشق جاودان، سلام بر تو كه هم امامى و هم تمامى. امام عشق ما و تمام عشق ما. پاك و ساده بگويم: در انتظارم. در انتظار حضورت، ورودت و عبورت.

مى?دانم؛ مى?دانم كه تو اينجايى؛ تو غايب از نظر و حاضر در دلى.

تو، هميشه، همه جا و در همه حال در كنار من در جايى كه عشق را مى?سازد و مى?نگارد، جايى كه فقط و فقط در يچه عشق توست؛ حضور دارى.

تو در

قلب منى و عشق تو در رگهايم جريان دارد و تنها نياز ديدار توست كه هر لحظه مرا مى?سوزاند. هر لحظه، هر روز، عشق تو، سيل اشك را به قصد شكست سدّ چشمانم، در آرزو و نياز ديدار تو جارى مى?سازد، هر روز كه مى?گذرد بيشتر و بيشتر احساس مى?كنم كه انتظارت را مى?كشم.

انتظارى به همراه يك دنيا دلواپسى و نياز.

با خود مى?گويم اگر تو بيايى، اگر تو با يك لشكر از عشق بيايى و من نباشم چه؟

اگر من باشم؛ ولى مرا از عاشقان خود نخوانى چه؟ اگر در ركاب تو گام بر ندارم، چه؟

آه، نه، مى?دانم، مى?دانم كه در انتظار تو بودن و در ركاب عشق تو بودن، شايسته هر كسى نيست. در سايه تو بودن پروانه شدن مى?خواهد.

مى?دانم كه حتى دلواپس تو بودن هم لياقت مى?خواهد؛ ولى مى?دانم كه اگر تو بخواهى مى?شود. اگر تو بخواهى يك دنيا قيام خواهد كرد. يك دنيا در ركابت خواهد آمد.

بيا و مرا هم در خيل سپاه عاشقان خود در گوشه?اى جا بده.

مرا كه يك عمر است دلواپس حضورت بوده?ام، دلواپس و لبريز از هيجان لحظه?اى كه تو مى?آيى. توئى كه پاسخ نياز نيازمندانى هستى.

تو مى?آيى و دنيا را با عشق و حضورت سبز و نورانى مى?سازى.

مى?دانم كه تو در دل تك تك عاشقان پرچم سبزت حضور دارى. تو دعاى سبز و عاشقانه نيمه شب آنها را مى?شنوى؛ تو گريه و نيازهايشان را مى?بينى. تو مى?دانى كه يك دنيا چشم نيازمند سالهاست چشم انتظارت است؛ مى?دانى كه دستانى هستند كه روزها و شب?ها، رو به آسمان، پاك و صادقانه تو را طلب مى?كنند و قلبهايى هستند كه

زير بار ظلم و ستم به اميد و پشتوانه حضور تو زنده?اند و مى?تپند.

مى?دانى كه شبى سياه، غربتى تيره را بر پاكى وجود تك تك عاشقانت چيره ساخته.

مى?دانى كه چنگالهاى قفس استكبار، سالهاست قنارى عشقمان را در هجوم سرد بى?تو بودن زندانى كرده. تو حاضر و ناظرى و ما همه در انتظار روزى هستيم كه تو بيايى و ما در ركاب تو، بر غربت تلخ شب حمله?ور شويم. تا سايه سرد و تيره دشمن را - كه سالهاست از پس و پيش، گوشه و كنار، هر لحظه و هر جا كه توانسته بر سر ما افتاده - با آفتاب وجودت بسوزانى.

وقتى تو بيايى ديگر غم جرأت گريه هم ندارد؛ شب و روز يكى مى?شود و دنيا يكسره در قيام قيامت فرو مى?رود.

وقتى تو بيايى تمام شكوفه?هاى ياس گل مى?كند. ديگر هيچ پنجره?اى رو به آفتاب بسته نيست. پيچكها سر به فلك مى?كشند و آيينه?اى كه سالهاست غبار نياز را بر چهره دارد، صادق و شفاف مى?شود. آن روز اگر من نباشم عشق هست آن روز ديگر غروبى وجود ندارد كه دل ما نيازمندان كويت در تپش فروكش كردن آفتاب بگيرد و مجبور باشيم در انتظار طلوعى ديگر، يك شب طولانى و تيره را تحمل كنيم.

انتظار بى?رحمانه شقايقها را پر پر مى?كند و ثانيه?ها را مى?كشد و من در اين ميان منتظرم. منتظر انتهاى نامتناهى تنهائى?هايم. من منتظر حضور آبى آسمانم، و منتظر باران، باران رحمت تو.

بيا و ببين كه چگونه چشمان من و دستان پنجره و سبزى پيچك سالهاست در انتظار تو، در هم گره خورده?ايم.

ببين كه سرخى افق، ديگر سياه شده و تو هنوز

هم نيامده?اى.

بيا و ببين كه من مانده?ام و يك دنيا حرف و احساس و تا تو نيايى من و پنجره و پيچك در انتظاريم؛ انتظار شيرين با تو بودن!

پس دعا كن و نظرى به حال ما فكن كه زنده باشيم و عاشق، تا در روزى كه تو مى?آيى؛ ما عاشقانه و استوار در ركابت و در سايه پرچم سبز و جهانيت باشيم.

ايلناز شيروانى

گلبانگ

دريا

ما، بى تو، تا دنياست، دنيايى نداريم

چون سنگ خاموشيم و غوغايى نداريم

اى سايه سار ظهر گرم بى?ترحم!

جز سايه دستان تو، جايى نداريم

تو آبروى خاكى و حيثيت آب

دريا تويى؛ ما جز تو دريايى نداريم

وقتى عطش مى?بارد از ابرسترون

جز نام آبى تو، آوايى نداريم

شمشيرها را گو: ببارند از سر بغض

از عشق، ما جز اين تمنايى نداريم!

سلمان هراتى

سوار مشرقى

نشسته در دو چشم تو، نگاه بى قرار من

تو اى ستاره سحر! بيا بمان كنار من

در اين ديار غم?فزا كه جان به لب رسيده است

تو اى گره?گشا بيا! گره?گشا ز كار من

همين كه گام مى?زنى، به خلوت خيال من

سرشك شوق مى?چكد ز چشم اشكبار من

ز مقدمت خدا كند كه اى سوار مشرقى!

در اين غروب بى?كسى، ز ره رسد بهار من

ز لحظه هبوط من، تو خود گواه بوده?اى

رسيده از ولاى تو، شكوه اعتبار من

كنون نگاه مست تو كه مى?برد قرار دل

بيا طبيب درد من! هميشه غمگسار من

و اين غزل سروده را ز شائقت قبول كن

كه تا مگر به سر رسد، زمان انتظار من

اكبر حميدى (شايق) تو آن خورشيد رخشانى...

اى ستون آسمانها تكيه?گاه تو

زمين و عرش و فرش و كهكشانها خاك راه تو

خلايق، شب به شب، حيران ز خال رويت اى خورشيد!

ملايك، صف به صف، رقصان به گرد

روى ماه تو

دو ابروى تو شاهين وزين خلقت است آرى!

جهان، ميزان شده از قاب قوسين نگاه تو

سپيده از سپيداى نگاهت رنگ مى?گيرد

و شب آغاز مى?گردد ز گيسوى سياه تو

»شب تاريك و بيم موج و گردابى چنين هايل«

كجا دست نجاتى هست جز دست پناه تو؟!

تو آن خورشيد رخشانى كه بر اين آستان هر روز

تمام آفرينش مى?گذارد سر به راه تو!

يداللَّه گودرزى

نذر موعود(عج)

از آسمانها بچرخان، چشمى براين خاك، موعود!

بر خاك سردى كه مانده?ست اينگونه غمناك، موعود!

بى?آفتاب نگاهت، بى?تابش گاهگاهت

مانده?ست تقدير گلها در چنگ كولاك، موعود!

برگير فانوسها را، درياب كابوسها را!

روييده بر شانه شهر، ماران ضحاك، موعود!

در اين غروب غم آهنگ، در بازى رنگ و نيرنگ

گويا فقط عشق مانده?ست، چون آينه، پاك، موعود!

با زخم، زخم شكفته، با دردهاى نگفته،

در انتظار تو مانده?ست، اين قلب صد چاك، موعود!

در كوچه باغان مستى، تا پنجمين فصل هستى

آكنده از باور توست اين عقل شكاك، موعود!

اين فصل، فصل ظهور است؛ آيينه?ها غرق نور است

احساس من پر گشوده?ست تا اوج افلاك، موعود!

سيد حبيب نظارى

غزل انتظار

پا به پاى سحر از كوه و كمر مى?آيى

من و ديدار تو؟ افسوس! مگر مى?آيى؟

روح اسطوره?اى?ات حامله طغيان است

موج بر دوش ز درياى خطر مى?آيى

مى?چكد شور ز شولاى حماسى نامت

آتشين جلوه?اى از برج سحر مى?آيى

شال سبز تو بر آن گردن الماس تراش

يال در يال كدام اسب كهر مى?آيى؟

تشت خورشيد ز باروى فلك مى?افتد

تا ز پشت قلل حادثه در مى?آيى

جوى چشمان تو از جارى ايهام پر است

گرم جوشى و گريزان به نظر مى?آيى

مى?پرد پلك اهورايى تنديس ظهور

غايب حاضر من! كى ز سفر مى?آيى؟

مرتضى اميرى مهربان

از سمت تاريك زمان مى?آيى اى عشق!

سوى زمين از آسمان مى?آيى اى عشق!

تا چشم بر

خورشيد و باران مى?گشاييم

پر مى?گشايى ناگهان مى?آيى اى عشق!

پوشيده شولايى به رنگ محض رويا

در خوابهاى مردمان مى?آيى اى عشق!

با دستها، صرف نوازش بر تن خاك

تو مهربان مهربان مى?آيى اى عشق!

پنهان ميان واژه?هاى شعر، يك روز

جوشيده از جان، بر زبان مى?آيى اى عشق!

ما مى?رويم از خويشتن در جستجويت

تو همچنانف همچنان مى?آيى اى عشق!

محمود سنجرى

قرنهاى انتظار انجمن شعراى كلاسيك

سهيلا صلاحى اصفهانى جمعه گذشته، در محل انجمن شعراى كلاسيك ايران شب شعرى با موضوع »قرنهاى انتظار« برگزارشد كه در آن عزيزانى از قرون چهارم، ششم، هفتم و هشتم با يكديگر به مشاعره پرداختند.

در آغاز از حضور جناب »عطار« كه با وجود درد شديد پا - بر اثر گشتن هفت شهر عشق - خود را به جلسه رسانده بود تشكر و قدردانى و از ايشان درخواست شد كه با قرائت ابياتى چند جلسه را آغاز نمايند.

عطار با كسب اجازه از همه شاعران به ويژه پيران حاضر در جمع، يعنى جناب »دقيقى« و »ناصرخسرو« چنين خواند:

صد هزاران اوليا، روى زمين

از خدا خواهند مهدى را، يقين

يا الاهى! مهديم، از غيب آر

تا جهان عدل گردد آشكار

مهدى هاديست تاج اتقيا

بهترين خلق برج اوليا

اى ولاى تو، معيّن آمده

بر دل و جانها همه روشن شده

اى تو ختم اولياى اين زمان!

وز همه معنى نهانى، جان جان!

اى تو هم پيدا و پنهان آمده!

بنده عطارت ثناخوان آمده

»محمود شبسترى« كه از جوان?ترين افراد حاضر بود گوى سبقت را از ديگران ربود و گفت:

هر آن سرّى كه هست امروز پنهان

به علم خويشتن پيدا كند آن

»خواجوى كرمانى« كه گمان مى?كرد شبسترى تنها فلسفه مى?داند با تعجب نگاهى به او انداخت و ادامه داد:

نه در ولايت او در خور است رايت ريب

نه بر امامت او

لايق است آيت عيب »دقيقى« باچند سرفه صدايش را صاف كرد و با سبك حماسى هميشگى?اش خواند:

بدارد جهان بر يكى دين پاك

برآرد ز دجّال و خيلش هلاك

دوباره شبسترى كه مى?خواست هر چه زودتر شعر خود را كامل كند گفت:

كه گر در جهل خود دائم نشينى

چو مهدى پيشت آيد هم نبينى

جناب »حافظ« در نهايت ادب و با لحنى آرام و عاشقانه با حرف »ى« شروع كرد:

يا رب اندر كَنَف سايه آن سرو بلند

گر من سوخته يكدم بنشينم چه شود؟ »خاقانى« كه هنوز جامه عزا به تن داشت و در سوگ پسر نشسته بود با طمأنينه خواند:

داور مهدى سياست، مهدى امت پناه

رستم حيدر كفايت، حيدر احمد لوا و عطار كه كاملاً به وجد آمده بود ادامه داد:

اندرين راهم مرا او پيشواست

چونكه بعد از مصطفى او مقتداست حافظ كه در عالم رندانه خود سير مى?كرد سرى تكان داد و زمزمه كرد:

تو خود اى گوهر يكدانه كجايى آخر؟

كز غمت ديده مردم همه دريا باشد عطار نجواى حافظ را شنيد و بى?پروا پاسخ داد:

در طريق او به سوى شرع رو

تا ز ظلمت رخ نمايد ماه نو

حافظ كم نياورد و چنين خواند:

وجه خدا اگر شَوَدَت منظر نظر

زين پس شكى نماند كه صاحب نظر شوى خواجو كه ديد اگر ميانه را نگيرد عطار و حافظ دور را به ديگران نمى?دهند گفت:

يا رب به حّق شكّر شيرين عسكرى

كو بود طوطى شكرستان اتّقا

يا رب به حق...

جناب »نظامى« كه با مشغله فراوان پنج گنجش در جلسه حاضر شده بود و با دقت به ابيات خوانده شده گوش مى?داد، سخن خواجو را قطع كرد و به او تذكر داد كه تنها يك بيت بخواند و آنگاه

خود چنين سرود:

اى مدنى برقع و مكىّ نقاب!

سايه نشين چند بود آفتاب؟

»دقيقى« كه گفتارش، كلام شاعر خوبمان »فردوسى« را به ياد مى?آورد، به احياى دين توسط حضرت موعود اشاره كرد و سپس بيتى را كه با حرف »ب« آغاز مى?شد خواند:

بگويد خط و نامه كردگار

كند دين پيغمبرى آشكار

حافظ جوان دوباره به مدد ساقى و قدح، شرح انتظار را بيان كرد، با حرف »ر« خواند:

روزگاريست كه دل چهره مقصود نديد

ساقيا آن قدح آينه كردار بيار

دقيقى بدون توجه به مضمون شعر حافظ، در ذهنش فضاى رجعت را ترسيم كرد و گفت:

رسد ز آسمان هر پيمبر فراز

شوند از پس مهدى اندر نماز

گمارده ...

مريم ضمانتى?يار از خواب بيدار شد... پيشانى?اش خيس عرق شده بود. از جا بلند شد و زير نور ماه به حياط رفت و كوزه آب را برداشت؛ چند جرعه آب خورد؛ نفس عميقى كشيد و همانجا روى پله حياط نشست. نسيم خنك نيمه شب تابستان، كمى حالش را بهتر كرد.

نگاهى به ماه انداخت بدر كامل بود. از خلوت و سكوت شبانه خانه احساس آرامش كرد. بغضش شكست و اشك آرام صورتش را خيس كرد. اشك كه جارى شد، بغض هم رهايش كرد. در عالم خودش بود كه سايه?اى را كنارش حس كرد؛ سر برگرداند. مرضيه بود كه بالاى سرش ايستاده بود.

- باز بى?خوابى به سرت زده؟

با سرعت اشكهايش را پاك كرد. مرضيه كنارش نشست و گفت:

- از من پنهان مى?كنى؟

لبخندى زد و گفت: چيزى نيست كه بخواهم پنهان كنم.

مرضيه سرى تكان داد و گفت: تو از من پنهان مى?كنى و من ازتو. اما تا كى؟ اين قصه تا كى مى?تواند ادامه داشته باشد؟

محمدحسين سرش را پائين

انداخت. امشب خواب ديدم... خواب كودكى كه اينجا توى حياط بازى مى?كرد و مى?خنديد.

مرضيه آهى كشيد و گفت: بس كه در فكرش هستيم.

- من تصميم گرفته?ام...

- كه چه كار كنى؟

- مى?خواهم به نجف بروم.

- نجف؟

- بله! نجف. از دست دوا و درمان طبيبهاى تبريز، از دست نگاههاى كنجكاو، از دست دلسوزيهاى مردم خسته شده?ام. مى?روم شايد آنجا فرجى شود.

- چرا نجف؟!...

- نمى?دانم، مى?روم شايد خوابم تعبير شود...

× × ×

همه آرزويش اين بود حالا كه اين همه راه از تبريز به نجف آمده؛ دست خالى برنگردد. اما روزها از پى هم مى?گذشت و هيچ نشانه?اى از فرج نبود. كارش شده بود بيتوته در مسجد كوفه و مسجد سهله و انتظار، انتظار يك اتفاق، اتفاقى كه نمى?افتاد...

تنها و دلشكسته گوشه مسجد كوفه نشسته بود و گريه مى?كرد. تاجر سرشناس بازار تبريز، اينجا مسافرى غريب و دلشكسته بود كه سر بر ديوار مسجد اشك مى?ريخت.

كسى كه آرزوى شنيدن خنده يك كودك، همه زندگى?اش را پر كرده بود. چهل روز بود كه از تبريز به نجف و كوفه آمده بود و ديگر بيش از اين امكان و توان ماندن نداشت. چشم بر هم گذاشته بود و در دل نجوا مى?كرد. براى لحظاتى نفهميد به خواب رفت يا بيدار بود. فقط صدايى شنيد كه آرام و شمرده به او گفت: برو و محمدعلى جولاى دزفولى را پيدا كن! به حاجتت مى?رسى...

به خود آمد؛ چشم گشود؛ نفهميد اين صدا را در بيدارى شنيد يا در خواب يا چيزى بين خواب و بيدارى. دلش فرو ريخت.

آنچه را كه شنيده بود براى خودش تكرار كرد. برو محمدعلى جولاى دزفولى را پيداكن. به حاجتت

مى?رسى. اين كلمات آخر را چند بار تكرار كرد و مثل تشنه?اى كه قطره آبى را مزه مزه كند. چيزى فراتر از سيراب شدن با جرعه جرعه آب... به حاجتت مى?رسى... به حاجتت مى?رسى...

حس كرد نور اميدى به دلش تابيده؛ نور اميدى كه به او توان مى?داد. توانى كه مدتها بود از دست داده بود. حس كرد سبك شده، در دلش احساس نشاط و سرور مى?كرد. بلند شد تا براى خواندن دو ركعت نماز شكر و رفتن به دزفول آماده شود.

با آن?كه دلش مى?خواست اين مژده را به همسرش بدهد اما راهى دزفول شد تا به پيغامى كه شنيده بود عمل كند. نام محمد على جولاى دزفولى را مدام تكرار مى?كرد و به اين مى?انديشيد اين مرد كيست و چه ارتباطى با برآورده شدن حاجت او دارد؟

به بازار دزفول كه رسيد همه خستگى راه را از ياد برد. شوق ديدار جولاى دزفولى تمام وجودش را در بر گرفته بود.

از اولين حجره بازار، سراغ محمدعلى را گرفت. گفتند در بازار دزفول، جولا و بافنده زياد است اما محمدعلى نامى، در انتهاى بازار حجره كوچكى دارد. به شوق آمد. از اينكه با مقصودش فقط چند قدم فاصله داشت قلبش به تندى شروع به تپيدن كرد. به قدمهايش سرعت داد. در انتهاى كوچه?اى كه نشانى?اش را داده بودند، اتاقكى كوچك بود كه در آن مردى سرگرم بافتن پارچه بود. محمدحسين جلو رفت. مرد بر قطعه?اى پوست گوسفند نشسته بود. محمدحسين سلام كرد. مرد سر برداشت و به سلام او جواب داد. پيراهن و شلوارى از كرباس پوشيده بود و دكانش يك متر در دو متر هم نبود. هنوز

محمدحسين بعد از سلام، حرفى نزده بود كه گفت:

- حاج محمدحسين! حاجت روا شدى.

زانوهاى محمدحسين لرزيد. آهسته همان?جا جلوى در نشست. محمدعلى سكوت او را كه ديد گفت: گفتم كه حاجت روا شدى.

محمدحسين به خود آمد و پرسيد: مى?توانم داخل شوم؟

محمدعلى گفت: مهمان حبيب خداست.

محمدحسين گوشه اتاقك كز كرد. تمام تنش مى?لرزيد. نمى?دانست از شوق است يا از ناباورى. محمدعلى جولا، بى?آن?كه به مهمان تازه وارد و متعجبش حرفى بزند، دست از كار كشيد. اذان گفت و به نماز ايستاد. محمدحسين به خود آمد؛ بلند شد با آبى كه همراه داشت وضو گرفت و با محمدعلى نماز خواند. نمازش كه تمام شد آهسته گفت. من در اين شهر غريبم. اجازه دارم امشب مهمان شما باشم؟

محمدعلى به نشانه قبول سرى تكان داد و پشت دستگاه كوچك بافندگى?اش نشست. چهره?اش آرام و روشن بود. اما ابهتى داشت كه به محمدحسين اجازه نمى?داد حرفى بزند.

در سكوت به كار او خيره شده بود تا اينكه او كارش را تمام كرد و بلند شد و از طاقچه گوشه اتاق يك كاسه چوبى پر از ماست آورد و با دو قرص نان جو در يك سينى چوبى جلوى محمدحسين گذاشت. تاجر ثروتمند تبريزى كه به بهترين غذاهاى لذيذ تبريز عادت داشت، بى?هيچ حرفى با او هم غذا شد و نان جويى كه تا به حال نخورده بود با ماست خورد. محمدعلى اصلاً سكوت را نشكست و محمدحسين هم جرأت شكستن سكوت را نداشت. محمدعلى ظرف خالى ماست را برداشت و يك قطعه پوست گوسفند به محمدحسين داد و گفت:

- تو مهمان منى. روى اين بخواب.

و خودش بى?آن?كه منتظر جواب او باشد

روى زمين خاكى اتاق دراز كشيد. محمدحسين كه هر شب در بستر نرم و راحت خانه خوابيده بود؛ بر روى قطعه پوست در آن اتاق كوچك و در كنار اين مرد پر ابهت و ناشناخته، بدون روانداز دراز كشيد. لحظه?اى خواب به چشمش نمى?آمد. با آنكه بسيار خسته بود و روز سختى گذرانده بود، اما فضاى آن اتاقك و حركات متين و آرام آن مرد خواب را از او گرفته بود...

شب كوتاه تابستان بسيار زود سحر شد و محمدعلى از جا برخاست؛ وضو گرفت؛ اذان گفت و نماز صبح خواند. محمدحسين هم همراهش نماز خواند و منتظر شكستن سكوت شد. اما او تا روشن شدن آسمان تعقيبات نماز را به جا آورد و بعد هم بى?صدا مشغول به كار شد.

محمدحسين حس كرد ديگر تحمل اين همه سكوت را ندارد. به احترام پيش پاى او زانو زد و گفت:

- از من پرسيدى كه هستم و مرا به نام خواندى راستش تا به حال جرأت نكردم سؤال كنم اما مى?دانم كه نمى?توانم بدون جواب به شهرم برگردم.

محمدعلى چشم از كارش برنمى?داشت و در سكوت مى?بافت. محمدحسين ادامه داد: قطعاً همه چيز را درباره من مى?دانى؛ پس به من بگو چه كردى كه به اين مقام رسيدى؟

محمدعلى سر برداشت؛ چشمان نافذش را در چشمان محمدحسين دوخت.

محمدحسين نگاهش را تاب نياورد و سر به زير انداخت.

محمدعلى با لحنى محكم گفت: اين چه سؤالى است؟ حاجتى داشتى روا شد. برو به شهر و ديارت و منتظر تولد فرزندت باش.

محمدحسين اگر چه از شنيدن اين جملات غرق سرور شد اما دل نكند.

- نه... تا نفهمم قضيه تو چيست نمى?روم. من مهمان

تو هستم و به حرمت و احترام مهمان بايد به من بگويى راز اين اتفاق چيست.

محمدعلى دست از كار كشيد. نگاهش را به زمين دوخت و گفت: مرا به حال خودم بگذار. تو حاجتى داشتى...

محمدحسين التماس كرد. نه... با همه حرمتى كه برايت قائل هستم مرا نااميد مكن. دلم مى?خواهد بدانم در اينجا چه كرده?اى كه متصل شده?اى. تو كه تا به حال مرا نديده بودى. نامم را از كجا مى?دانستى؟

محمدعلى آهسته گفت: من در اين اتاقك مشغول به كار خودم بودم. نگاه كن روبروى اين دكان من، خانه?اى است. قبلاً در اين خانه مردى از بزرگان شهر زندگى مى?كرد و سربازى از خانه او محافظت مى?كرد. او مرد ستمگرى بود.

روزى سرباز به دكانم آمد و به من گفت: تو نانت را چطور تهيه مى?كنى؟

تعجب كردم. آن سرباز با نان من چه?كار داشت؟ گفتم: سالى يك خروار جو مى?خرم، آرد مى?كنم و مى?پزم. فعلاً زن و فرزندى هم ندارم و روزى يك قرص نان برايم كافى است.

سرباز گفت. من محافظ اين خانه هستم. دلم نمى?خواهد از مال اين ظالم نان روزانه?ام را تأمين كنم. اگر قبول كنى براى من هم يك خروار جو بخرى و هر روز همراه نانى كه براى خودت مى?پزى دو قرص نان هم براى من بپزى، ممنونت مى?شوم.

من قبول كردم. رفتم و جو خريدم، آرد كردم و هر روز دو قرص نان همراه نان خودم مى?پختم و او مى?آمد و سهميه?اش را مى?برد.

تا اين?كه يك روز نيامد؛ نگرانش شدم به در خانه آن ستمگر رفتم و سراغش را گرفتم. خادم خانه گفت كه او مريض شده و در مسجدى كه در

همين نزديكى است خوابيده.

به مسجد رفتم و ديدم سرباز افتاده و كسى پرستار او نيست. گفتم برايت طبيب و دوا تهيه مى?كنم. گفت: احتياجى نيست! من امشب از دنيا مى?روم!

تعجب كردم. او از كجا مى?دانست?كه شب، مرگش فرا مى?رسد؟ تعجب?مرا كه ديد گفت: نصف شب، كسى به سراغت مى?آيد وتو را از مرگ من باخبر مى?كند. هر چه به تو دستور دادند عمل كن و بقيه آردهايى كه براى من تهيه كرده بودى مال خودت باشد.

ديدم دارد وصيت مى?كند؛ گفتم: بگذار امشب نزد تو بمانم. گفت: نه برو. نبايد بمانى. هر وقت كه وقت آمدنت رسيد، تو را مطلع مى?كنند.

منظورش را نفهميدم. او كه كسى را نداشت و از بى?كسى در مسجد خوابيده بود. پس چه كسى مرا از مرگ او مطلع مى?كرد؟ اين سؤال به ذهنم گذشت، اما جرأت نكردم بپرسم و به دكانم آمدم. خواب به چشمم نمى?آمد. از كار اين سرباز در حيرت بودم. نيمى از شب، گذشته بود كه در زدند. در را باز كردم. مردى پشت در بود كه تا به حال او را در آن محله نديده بودم. مرا به نام خواند و گفت: محمدعلى بيا!

بى?هيچ حرفى از دكان بيرون رفته و به سرعت خودم را به مسجد رساندم. سرباز از دنيا رفته بود. درست همانطور كه خودش گفته بود. دو نفر آنجا بودند. آنها را هم نمى?شناختم. به من گفتند كه به آنها كمك كنم تا سرباز را براى غسل به جانب چشمه خارج شهر ببريم. با آنها همراه شدم و با هم، سرباز را كنار چشمه برديم. آنها او را غسل دادند، كفن كردند، بر او نماز

خواندند و او را با هم به مسجد آورديم و در مسجد به خاك سپرديم. من مبهوت از آنچه پيش آمده بود، به دكانم برگشتم. نمى?دانستم او كيست و آن دو كه بودند و چرا مرا هم در كفن و دفن او شريك كردند. چند شب گذشت.

يك شب كه خواب بودم، در دكانم را زدند. مردى پشت در بود كه مرا به نام خواند و گفت:

- محمدعلى بيا آقا تو را طلب كرده?اند.

تمام تنم لرزيد. آقا؟!

اما جرأت نكردم سؤال كنم. در دكانم را بستم و با او به راه افتادم. از شهر خارج شديم. با آن?كه اواخر ماه بود، ولى صحرا مانند شبهاى مهتابى بدر، كاملاً روشن و زمين سرسبز و خرم بود، اما ماه در آسمان نبود.

در فكر بودم از اين سرسبزى حيرت?آور زمين و روشنايى زيباى آسمان بدون وجود ماه. اما قدرت ابراز سال نداشتم. بى?صدا به دنبال آن مرد ناشناس پيش مى?رفتم تا به صحرايى رسيدم كه در اين نواحى، به صحراى »لور« شهرت دارد. با همان سرسبزى و روشنايى مهتاب بدون ماه، از دور عده?اى توجهم را جلب كردند. عده?اى كه دور هم نشسته بودند و يك نفر مقابل آنها ايستاده بود. يك نفر هم بين آنها بود كه از همه جليل?القدرتر بود. چشمم كه به او خورد، هراس به دلم افتاد و استخوانهايم شروع به لرزيدن كرد. انگار كه سردم شده باشد. مردى كه همراهم بود گفت: جلوتر بيا.

به زحمت پيش رفتم؛ نزديكتر كه شدم ايستادم. آنكه در مقابل جمع ايستاده بود گفت:

- بيا جلو نترس.

جلوتر رفتم. شخصى كه در بين جمع بر همه برترى داشت فرمود:

- مى?خواهم به پاداش

خدمتى كه به آن سرباز كرده?اى، تو را به جاى او منصوب كنم.

دلم لرزيد. آهسته گفتم: من كاسب و بافنده?ام، مرا به سربازى چه كار؟

فكر كردم مى?خواهند مرا به جاى سرباز، نگهبان خانه آن ستمگر كنند. ترسيدم.

فرمودند:

- اين طور نيست كه تو فكر مى?كنى تو را به جاى او گماشتم. به جاى خود باش؛ هر زمان به تو فرمانى داديم؛ انجام بده!

ديگر حرفى نزدم. برگشتم. آن مرد با من نيامد. قدرت برگشتن و نگاه كردن به آن جمع را نداشتم ولى ناگهان متوجه شدم هوا تاريك شده و از آن سرسبزى و خرمى صحرا و روشنايى خبرى نيست. با شتاب به دكانم برگشتم و بعد از آن شب، دستورات امام عصر به من مى?رسد. از جمله دستورات آن حضرت انجام گرفتن مقصد و حاجت تو بود و ذكر نام و مشكلت.

محمدحسين مبهوت از آنچه شنيده بود، وقتى به خود آمد كه هر دو گريه مى?كردند. محمدعلى از يادآورى خاطره ديدار آن شب مهتابى و او از سعادتى كه نصيبش شده بود.

آفتاب بالا آمده بود و محمدعلى جولا به كار بافتن، مشغول شده بود و محمدحسين مى?رفت تا مژده اين معجزه را به همسرش بدهد.

× براساس داستانى از كتاب: العبقرى الحسان، شيخ على?اكبر نهاوندى، ج2، ص80-79؛ گنجينه دانشمندان، شيخ محمدرازى، 137-135.

لحظه هاي ناب سامرا

سهيلا صلاحى اصفهانى تبعيديان تاريخ يا به نقطه?اى دوردست فرستاده مى?شوند تا چشمى به آنها نيفتد و كم?كم از يادها بروند و حكمرانان بى?هيچ دغدغه?اى آنچه مى?خواهند بر سرشان بياورند و يا به نزديكترين پايگاه حكومت فراخوانده مى?شوند تا تحت مراقبت خليفه و امير، آهسته بروند و آهسته بيايند و كسى جرأت نزديكى به

آنان را نداشته باشد. و اين دومين ترفند عمدتاً درباره كسانى به كار گرفته مى?شود كه حكومت، هم از جانب آنان نگران بقاى خود باشد و هم جسارت بى?حرمتى و گستاخى صريح نسبت به آنان را نداشته باشد. اينان ظاهراً چون ديگر شهروندان، روزگارشان را سپرى مى?كنند، اما حتى نفس كشيدنشان به خليفه گزارش مى?شود چه رسد به مصاحبتها و معاشرتها و مجالستهايشان! هرگاه خطرى حكومت را تهديد كند اينانند كه روانه زندان مى?شوند و سهمشان شكنجه و آزار است و بس. و در اين ميان هر كه آگاهتر، بى?باكتر و آزاده?تر باشد، سخت?تر زنجيرهاى اسارت را برپاى رفتنش مى?بندند و او را محكوم به ماندن مى?كنند و اين است حكايت تلخ اقامت امام حسن عسكرى(ع) در سامرا، كه اگر به انتخاب خود بود شايد هرگز زادگاهش مدينه - شهر باصفاى پيامبر - را ترك نمى?كرد. سامرا، مركز خلافت عباسى، سال 235 ق.

امام سه ساله است كه همراه پدر بزرگوارش به امر متوكل خليفه عباسى به سامرا آورده مى?شوند تا محترمانه زير نظر دستگاه خلافت قرار گيرند. اين نخستين بار است كه سامرا جمعيتى چنين كلان را يكجا به استقبال سرسخت?ترين مخالفان حكومت مى?فرستد و آغوشش را بر روى همه حوادثى كه مى?خواهد آينده را رقم زند، باز و بازتر مى?كند. سامرا، قلب شهر، سالهاى نوجوانى

چه دشوار است با فشار و جبر بيرونى، روح اختيار و آزادى را در درون خود پروراندن و در وقار و كمال و علم و اخلاق برترين شدن، آنگونه كه امام حسن عسكرى(ع) شد!

سكوت و خاموشى?اش لقب »صامت« را براى او به همراه آورد، هدايتگرى?اش سبب شد كه وى را

»هادى« بنامند، تقوا و پاكى?اش او را »زكى« كرد و يكرنگى و صميميتش نام »خالص« را پيشكش وى نمود. و اين همه را در محضر پدر آموخت كه او نيز وامدار پدران خويش بود.

نگاهشان كن! اين دو را كه مى?بينى خاطره همه اهل?بيت(ع) برايت زنده مى?شود. سامرا، منزل حكيمه خاتون، سال 254ق.

اى كاش شادى امشب تا هميشه دل حكيمه را خوش مى?كرد! امشب عروسى نرجس است با عزيز دل او، نور چشم برادرش حسن عسكرى(ع) و افسوس كه چند روز ديگر حكيمه بايد در عزاى برادر بنشيند و جامه سوگ امام على نقى را بر تن كند.

اى كاش برادرش مى?ماند و تولد نوزاد حسن را مى?ديد! همو كه قرار است عالم را از قسط و عدل پر كند آنگونه كه از ظلم و جور پر مى?شود. سامرا، انديشه و آرمان امام

هيچ?كس نمى?دانست وقتى امام به آن نقطه دوردست خيره شده بود، در انديشه?اش چه مى?گذشت. شايد به پراكندگى شيعه فكر مى?كرد، به آنان?كه در نيشابور و سمرقند و بيهق و طوس مى?زيستند و چشم يارى به امام دوخته بودند تا از نظارت و راهنمايى او بهره?مند شوند... شايد هم به محبان خود مى?انديشيد كه هر چند اعتقادى به امامت ائمه نداشتند اما دوستدار اهل?بيت بودند.

مردى از امام پرسيد: فرق ميان شيعه و محب چيست؟ امام فرمود: شيعه آنانند كه از ما تبعيت كنند و همه اوامر و نواهى ما را اطاعت نمايند و كسى كه چنين نكند و با آنچه خداوند بر او واجب كرده، مخالفت نمايد، شيعه ما نيست. سامرا، محله عسكر - سالهاى امامت

چشم انتظاران امام از شوق در پوست خود نمى?گنجند؛ نه

مى?توانند بنشينند و نه تاب ايستادن مى?آورند. آشفته و بى?قرار به راهى كه بناست امام از آنجا بيايد و راهى دارالخلافه شود مى?نگرند. سامان اين شيفتگى ابراز ارادتى است به امام و شنيدن يك حرف از هزاران كلام دلنشين حضرتش اما...

از جانب امام توقيعى به دستشان مى?رسد:

»كسى بر من سلام وحتى اشاره هم به طرف من نكند؛ زيرا كه در امان نيستيد.«

و شيعه بى?آنكه مجال گريستن بيابد، بغض دائمى?اش را پنهان مى?كند. سامرا، در خلوت امام حسن عسكرى(ع)

از اين زيباتر نمى?شود، پدر، حسن عسكرى است كه چشم بر چشمان فرزندش دوخته، عاشقانه نگاهش مى?كند و صميمانه نجوا مى?كند:

»پسر جانم مژده باد به تو! تو صاحب زمان هستى، تو مهدى و حجت خدا بر زمينش هستى، تو فرزند من و وصى منى، من پدر تو هستم تو م ح م د بن حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابيطالب(ع) از نسل رسول خدا(ص) و آخرين فرد از امامان پاك و معصوم هستى، رسول خدا به وجود تو بشارت داده است و نام و كنيه را بر زبان آورده، درود خداوند بر ما خاندان باد.«

دريغا كه چنين محبتى بايد پنهانى بماند تا به چشم?زخم نگاههاى آلوده و جان?زخم دستهاى رسوا گرفتار نيايد.

فرزند امام حسن عسكرى (ع) حياتش نيز چون تولدش بايد در خفا و دور از مراقبتهاى خلافتى ادامه يابد. سامرا، دكان روغن?فروشى - سالهاى امامت

عثمان بن سعيد ظرفهاى روغن را زير و رو مى?كند تا اموالى را كه از شيعيان به وى رسيده در آنجا جاسازى كرده و پنهانى نزد ابومحمد عسكرى

بفرستد.

او همچون ابراهيم بن عبده و على بن مهزيار از وكلاى معروف امام است و اين روزها كه كسى اجازه رفت و آمد و ملاقات با حسن عسكرى(ع) را ندارد، هدايت ويژه شيعيان از طريق افراد امين و مورد اعتماد امام كه سابقه علمى درخشان و نيز ارتباط استوار با امامان قبلى داشته?اند، صورت مى?گيرد.

مردم از طريق اين وكيلان معارف شيعى را در قالب حديث و كلام مى?آموزند و نيز نامه?ها و سؤالات و وجوهات خود را به دست امام مى?رسانند و امام(ع) در نوشته?ها و توقيعاتشان به آنان پاسخ مى?دهند و البته اين همه دور از چشم حكومتيان اتفاق مى?افتد. سامرا، كوچه پس كوچه?هاى دارالخلافه - سالهاى امامت

باز دوشنبه?اى ديگر است و امام مجبور است راه دارالخلافه را پيش گيرد تا حضور خود را به آگاهى حكومت برساند. دوباره قدمهاى نرم و آرام امام بود و لذت بى?منتهاى زمين. امام بى?هيچ شتابى گامهايش را آهسته برمى?داشت و مى?دانست پشت درهاى بسته، كسانى نگران نشسته?اند تا عطر عبور امام مستشان كند. سامرا، زندان حكومتى - سالهاى امامت

صالح بن وصيف كلافه شده است، ديگر آزارى نمانده كه بر جان امام برساند. او درماندگى را با تمام وجودش احساس مى?كند.

نمى?داند چاره چيست. دو تن را كه بدترين مردم مى?دانست بر امام مأمور كرد ولى آنان چنان تحت تأثير امام حسن عسكرى(ع) قرار گرفتند كه خود در عبادت و نماز به حدى والا دست يافتند.

نه راه پس دارد و نه راه پيش، نفس گرم امام در اسارت نيز كارساز است. راستى كه داستان، عكس شده است: زندانبان اسير زندانى مى?گردد و اين سنت هميشه امامان اسير است. سامرا،

سراى عبداللَّه بن خاقان كارگزار خليفه عباسى - سالهاى امامت

حاجب وارد مى?شود. در گوش صاحبخانه زمزمه?اى مى?كند. عبيداللَّه يكباره از جا برمى?خيزد، چهره?اش گشاده مى?گردد، با شادمانى فرياد مى?زند: اجازه ورود بدهيد! و خود به استقبال ميهمان جوان مى?رود.

دست در گردن او مى?اندازد، صورت و پيشانى?اش را مى?بوسد، او را در جاى خود مى?نشاند و با احترام خطابش مى?كند و مرتب مى?گويد: پدر و مادرم به فدايت...

شب هنگام احمد بن عبداللَّه از پدر مى?پرسد: ميهمانمان كدام بزرگوار بود كه چنين احترامش كردى؟ عبيداللَّه درنگى مى?كند و سپس پاسخ مى?دهد، او ابن?الرضا، امام شيعيان بود كه اگر روزى خلافت از دست بنى عباس بيرون رود، در ميان بنى?هاشم، جز او كسى شايستگى تصدى آن را ندارد. او به خاطر فصل، صيانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نيكو، سزاوار مقام خلافت است. اگر پدر او را ديده بودى مردى بود بزرگوار، عاقل، نيكوكار، فاضل و...

آرى اينچنين دوست و دشمن امام حسن عسكرى(ع) را مى?ستايند. سامرا، در سوگ امام حسن عسكرى(ع) - سال 260ق.

قيامتى برپا شده از مردم، ناله و شيون همه جا به گوش مى?رسد، اشكها بى?امان مى?بارد و جماعت با جنازه امام وداع مى?كنند. معتمد خليفه عباسى، ابو عيسى را مى?فرستد تا گزارش رحلت امام را تهيه نمايد و وى چنين تحرير مى?كند:

»ابو محمد حسن بن على به مرگ طبيعى ديده از جهان فرو بست و گواه اين ماجرا از قضات چند نفر و از اعيان دربار چند نفر و از اطبا چند نفر و از امراى سپاه چند نفر هستند.«

و نيرنگ و فريب همچنان ادامه مى?يابد. سامرا، آغاز امامت مهدى(عج)

ابوالاديان ناباورانه به اطراف خود مى?نگرد،

درست دو هفته قبل بود كه امام حسن عسكرى(ع) وى را طلبيد و نامه?هايى را كه با دست مباركش نوشته بود به وى داد تا به مدائن ببرد فرمود: آنگاه كه به سامرا بازگشتى صداى شيون از خانه من خواهى شنيد و مرا در آن وقت غسل دهند.

ابوالاديان گفت: اى مولاى من! هرگاه چنين واقعه?اى هولناك روى دهد، امامت با كيست؟ و ايشان فرمود: هر كه جواب نامه مرا از تو طلب كند او امام است. ابوالاديان نشانه?اى ديگر خواست، فرمود: هر كه بر من نماز كند جانشين من است و او امام شماست.

امروز ابوالاديان به سامرا بازگشته و صداى نوحه از منزل امام مى?شنود... جلوتر مى?رود، جعفر كذاب را مى?بيند كه بر در خانه نشسته و شيعيان به وى تسليت مى?گويند. حيرت زده نزديك مى?رود اما جعفر سراغى از نامه نمى?گيرد. خدمتكار امام بيرون مى?آيد و جعفر را براى اقامه نماز بر جنازه امام به داخل فرا مى?خواند او نيز مهياى نماز مى?شود اما دستهايش كه براى گفتن تكبير، بالا مى?رود، كودكى عبايش را به عقب مى?كشد و با كلامى كه دل ابوالاديان را سخت مى?لرزاند مى?گويد اى عمو پس بايست كه من سزاوارترم به نماز بر پدر خود از تو!

جعفر عقب مى?رود، كودك بر پدر خويش نماز مى?گزارد و سپس متوجه ابوالاديان مى?شود. به او مى?فرمايد جواب نامه?اى را كه با توست به من بده و ابوالاديان آسوده خاطر مى?گردد كه جانشين امام را يافته است.

فهرست 70 پايگاه اطلاعاتى مؤسسات و مراكز فرهنگى شيعيان در شبكه جهانى اينترنت

. www.iraq shiacouncil.com//:http

مجلس شيعيان عراق

به زبانهاى عربى و انگليس

شامل: پيمان (مرامنامه) مجلس، مساجد عراق، مدارس دينى، حسينيه?ها، كتابخانه?ها، زندانهاى شيعيان، قربانيان نظام، شخصيتهاى شيعى، مطبوعات، آرشيو، عكسهاى

از عراق و سايتهاى شيعى. 2 . www.alhawra.com//:http

مؤسسة الجوراء زينب سلام اللَّه عليها - آمريكا

به زبان عربى

شامل: زندگينامه حضرت زينب(س)، گفتگوهاى اسلامى، دوره (گردش) فرهنگى، امور فنى، مؤسسات تابعه، روزنامه?ها و مجلات محلى، سايتهاى اينترنت، مسابقه ماه رمضان، مجلات اسلامى مونترآل، تصاوير اسلامى متنوع، اخبار، مؤسسه قاسم بن الحسن(ع) جهت عقد و ازدواج، مؤسسه الحرمين جهت زيارت و عمره، مدرسه امام صادق(ع) و كتابخانه ابيطالب(ع). 3 . www.alkerar.4t.com//:http

مجلس اعلى بررسى اهل بيت (ع)، مصر

به زبان عربى

شامل: تيزپروازان حسين(ع)، واقعيتهاى تاريخى، كتابخانه، مجلس اعلاى شيعه و تصاوير. 4 . www.derrahehag.org//:http

مؤسسه در راه حق - قم

به زبان فارسى

شامل: پرسش و پاسخ، مجلات و روزنامه?ها، اتاقهاى گفتگو و ديگر موضوعات. 5 . www.islam.org.bh//:http

اتحاديه بيدارى اسلامى (التوعية الاسلامية) - بحرين

به بان عربى

شامل: گوشه?اى از تاريخ فعاليتهاى اتحاديه، ملاقاتها، بخش اجتماعى، بخش فرهنگى، بخش تبليغات، بخش كتابخانه، بخش تدريس و اخبار فرهنگى. 6 . www.alkoiefoundation.com//:http

مؤسسه خيريه امام خويى - كانادا

به زبانهاى فارسى، عربى، فرانسه و انگليسى

شامل: معرفى مؤسسه، مركز دينى، مركز فرهنگى، مدرسه الهدى (آكادميك)، مدرسه هفتگى الهدى، مجله الانوار، سؤالات شرعى، گفتگوها، مقالات، بحثها و درسها، كتابها، كتابخانه مركز، اوقات شرعى و آلبوم تصاوير. 7 . www.althekr.net//:http

انجمن ذكر حكيم - بحرين

به زبان انگليسى

شامل: معرفى انجمن فعاليتهاى انجمن، احكام تلاوت، سفيران قرآن كريم، ثواب سوره?هاى قرآن، معانى كلمات (قرآنى)، احاديث قرآنى، دانستنيهاى قرآنى، دعاى ختم قرآن كريم، سايتهاى قرآنى، مقامات، ادب معلم، صوت?هاى (قرآن) از قاريان بحرينى و قصه?هاى قرآنى. 8 . www.baqiyatullah.com//:http

مؤسسه اسلامى بقيةاللَّه(ع) - پاكستان

به زبان انگليسى

شامل: معرفى مؤسسه، مجالس، عزادارى، قصيده?ها، كتابخانه و تاريخ اسلامى. 9 . www.icronet.org//:http

مؤسسه فرهنگ و ارتباطات اسلامى - تهران

به زبانهاى: عربى، فارسى،

عربى، انگليسى

شامل: اسلام، ايران، نمايندگان، اخبار فرهنگى، كتابخانه، انتشارات، كنفرانسها، روزنامه?ها و پرسش و پاسخ. 10. www.mahdquran.com//:http

مؤسسه مهد قرآن الكريم - تبريز

به زبان فارسى

شامل: معرفى مؤسسه، آموزشهاى قرآنى، حافظان قرآن كريم، انتشارات، تحقيقات، آلبوم تصاوير و اخبار. 11. www.sadr-foundation.org.lb//:http

مؤسسه (امام) سيد موسى صدر - لبنان

به زبانهاى: عربى، انگليسى، فرانسه

شامل: نيازها و اتفاقات، فعاليتها و اخبار و اعمال (مرتب شده). 12. www.hadith.net//:http

مركز مطالعات دارالحديث - قم

به زبانهاى: فارسى، عربى، انگليسى

شامل: منابع حديث، علوم حديث، بحثهاى حديثى با بحث كنندگان، كتاب و سنت، دستورات پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت ايشان(ع)، كتابخانه?ها و مراكز، تازه?هاى اينترنت. 13. www.msapsg.org//:http

مجموعه دانشگاهيان مسلمان - كانادا و آمريكا

به زبان انگليسى

شامل: قرآن كريم، كتابخانه اسلامى، راديو قرآن كريم، تقريرها و آرشيوها. 14. www.almahdimosque.aalalrasool.com//:http

مركز الامام المهدى(ع) - استراليا

به زبانهاى: فارسى، عربى، انگليسى

شامل: صفحه قرآن كريم، حديث شريف، نهج?البلاغه، دايرةالمعارف الغدير، اهل?بيت(ع)، بخش اعتقادى، كتابخانه، كتابخانه صوتى، مسجد امام مهدى(ع)، رساله?هاى علميه و شهرهاى مقدس. 15. www.monjee.com//:http

مؤسسه فرهنگى در انتظار نور - قم

به زبان فارسى

شامل: معرفى مؤسسه، گفتگو درباره حضرت مهدى(ع)، پرسش و پاسخ، كتابخانه، ادعيه و زيارات، مقالات و پايگاههاى (سايتهاى اسلامى). 16. www.dar-almustafa.com//:http

دارالمصطفى لاحياء الثرات (احياى ميراث) - قم

به زبان عربى

شامل: مجله التراث، تصوير نقشه?ها و تحقيقات و بعضى از كتابهاى منتشر شده مانند الصيحفه الصادقيه و الدعوات الجعفريه و ديگر كتابها. 17. www.ansariyan.org//:http

مؤسسه چاپ و انتشارات انصاريان - قم

به زبانهاى: فارسى، عربى، انگليسى

شامل: چاپ و ترجمه كتابهاى شيعى به تمام زبانهاى دنيا، معرفى كتابهاى منتشر شده، خريد كتاب از طريق اينترنت و ارسال پستى آن و ديگر خدمات. 18. www.babulhawij.s5.com//:http

مجموعه باب الحوائج - پاكستان

به زبان انگليسى

شامل: معرفى مؤسسه، ديگر مؤسسات، حجاب اسلامى،

زندگى معصومين(ع)، فاطمةالزهراء(س)، حديث كساء و زيارات. 19. www.meesagh.net//:http

مؤسسه فرهنگى ميثاق - شيراز

به زبان فارسى

شامل: پرسش و پاسخ، جوانان، انتفاضه، نمايشگاه جهانى شدن و حجاب. 20. ,/www.al-shia.com//:http

/www.al-shia.net//:http

/www.al-shai.org//:http

www.all-ul-bayt.org//:http

مركز جهانى علوم آل?البيت(ع) - قم

به زبانهاى: فارسى، عربى، انگليسى، اندونزيايى و چند زبان ديگر

شامل: متن قرآن كريم، حافظان و قاريان و كتابهاى راجع به آن، زندگينامه معصومين(ع) و سيره و داستانها و فرزندان و اصحاب و شاعران و كتابهاى در رابطه با ايشان، مستشرقان، خانواده و زن و جوانان و كودكان، كتابها و كتابخانه?ها و مجلات و گفتگوها، پاسخ به سؤالات شرعى (فقهى) و اعتقادى، معرفى مدارس و حوزه?ها و مراكز و مؤسسات، مناسبتها، كتابخانه صوتى، سايتهاى شيعى، زندگينامه علما و نمايشگاه تصاوير. 21. www.wabil.com//:http

اتحاديه اسلامى اهل البيت (ع)

به زبان انگليسى

شامل: معرفى مؤسسه، اخبار اسلامى، كتابخانه الكترونيكى، پرسشها و پاسخها و حقوق بشر. 22. www.hqya.fresservers.com//:http

جمعيت جوانان قاسم (ع)

به زبان انگليسى

شامل: معرفى مؤسسه، قاسم بن?الحسن(ع)، عزادارى، مرثيه?ها و تصاوير. 23. www.sicm.org.uk//:http

مؤسسه شيعه اثنا عشريه - بريتانيا

به زبان انگليسى

شامل: معرفى مؤسسه، محرم?الحرام، ليست برنامه?ها، سايتها، ورزش، اوقات شرعى، كتابخانه، تصاوير و نقشه. 24. www.wawo.cjb.net//:http

مؤسسه جهانى اهل البيت (ع)، (براى بانوان)

به زبان انگليسى

شامل: معرفى مؤسسه، كتابها، مقالات، دعا، پرسشها و پاسخها، درسها و سايتهاى اسلامى. 25. www.inminds.co.uk//:http

مؤسسه انديشه جديد - بريتانيا

به زبان انگليسى

شامل: برنامه?هاى اسلامى، گفتگوهاى اسلامى، اخبار و بازيهاى اسلامى. 26. www.imamiah.org//:http

مجلس جهانى جايگاه اماميه - بريتانيا

به زبانهاى: عربى، انگليسى

شامل: مجموعه?اى از نامه?ها و بيانيه?هايى كه مجلس تهيه كرده و به رؤسا و شخصيتهاى جهانى ارسال كرده است. 27. www.nasimco.org//:http

مجموعه شيعه اثنى عشريه - آمريكا

شامل: معرفى مؤسسه، مسابقات، اتفاقات و وقايع، ازدواج، آموزشهاى اسلامى و اخبار. 28. www.mahdieh.org//:http

مركز مهديه اسلامى

به

زبان انگليسى

شامل: قرآن كريم، حوادث اسلامى، مسابقات و اعضاى صفحه. 29. www.amalislami.org//:http

مجموعه عمل اسلامى

به زبان عربى

شامل: عراق، انگيزه و تاريخچه و اهداف تأسيس مؤسسه، رهبرى، اخبار، روزنامه حوادث و اتفاقات، جريانات سياسى، كتابخانه صوتى و تصويرى. 30. www.imambager.com//:http

مؤسسه خيريه امام باقر(ع) - قم 31. www.alhadi.de//:http

مؤسسه الهادى - آلمان

به زبانهاى: عربى، آلمانى

شامل: قرآن كريم، ادعيه، زيارت و توسل، مناسبتها، ائمه(ع)، صحيفه سجاديه، كتابها و درسهايى از اسلام. 32. www.eslam.org//:http

طرح آموزش نماز و قرآن كريم - بحرين

به زبان عربى

شامل: واحد تبليغات، واحد نظارت، واحد ورزشى، واحد فعاليتها، بخش كودكان دوست داشتنى و سايتهاى اسلامى. 33. www.yasin-ri-com//:http

دفتر تحقيقات يس - قم

به زبانهاى: فارسى، عربى، انگليسى

مؤسسه فرهنگى سازنده برنامه?هاى فرهنگى و معارف اسلامى. 34. www.masom.com//:http

جمعيت معصوم - آمريكا

به زبان انگليسى

شامل: معرفى مؤسسه، اخبار، فعاليتها، تقويم هجرى، مقاله?ها، تصاوير، بخش صوتى تصويرى و سايتهاى شيعى. 35. www.andisheqom.com//:http

مركز پژوهشهاى فرهنگى حوزه علميه قم

به زبان فارسى

شامل: قرآن كريم، اهل بيت(ع)، حوزه علميه، معرفى مؤسسه، پاسخ و پرسشها توسط متخصصين حوزه علميه، بخش ملاقاتهاى دينى، مجله صباح، توصيه?هاى تربيتى، كتابخانه شيعى، گفتگوها و رفع شبهات اينترنت. 36. www.move.to/shia//:http

جمعيت حسينى اسكانديناوى

به زبان انگليسى

شامل: معرفى مؤسسه، مقالات، تاريخ و سايتهاى شيعى. 37. www.islamicresearch.org//:http

مجمع تحقيقاتى اسلامى الزهراء(س)

به زبانهاى: فارسى، عربى، اردو و انگليسى

شامل: قرآن كريم، كتابهاى اسلامى و سايتهاى اسلامى. 38. azma~/www.members.ozemail.com.au//:http

مجموعه اسلامى الزهراء(س)

به زبان انگليسى

شامل: قرآن كريم، كتابهاى اسلامى، حوادث و اتفاقات اسلامى، سايتهاى اسلامى، برنامه?هاى اسلامى و دانشگاه (جامعة) الزهراء(س). 39. www.imamali foundation.freeservers.com//:http

مؤسسه امام على(ع)، بخش اسپانيايى - لبنان

به زبان اسپانيولى

شامل: خدمات، اخبار و سايتهاى شيعى. 40. www.organizacinislam.org.ar//:http

مركز اسلامى آرژانتين

به زبان اسپانيولى

شامل: اسلام، قرآن كريم، اهل بيت(ع)، كتابخانه و سايتهاى شيعى. 41. www.doralsyra.port5.com//:http

مؤسسه دارالسيرة

- لبنان

به زبان عربى

شامل: معرفى مؤسسه، محصولات، بيت?الزهراء(س)، پرسشها و پاسخها، كتابخانه صوتى و مناسبتها و اعياد. 42. www.icofa.com//:http

مركز اسلامى آمريكا

به زبان انگليسى

شامل: اسلام چيست؟، فعاليتها، كتابخانه، قرآن كريم، هدايا و اوقات شرعى. 43. www.aiec.8m.net//:http

مركز فرهنگى اسلامى - آمريكا

به زبان انگليسى

شامل: اسلام، انبياء (ع)، مقالات، تازه?هاى اخبار و اتفاقات، قرآن كريم، كربلا، نقشه بقيع و شيعه. 44. www.ansaralhussain.com//:http

مؤسسه انصارالحسين(ع) - تهران

به زبان عربى

شامل: فعاليتها، مناسبتها، كتابخانه صوتى و روابط عمومى. 45. www.alkove.net//:http

مؤسسه احياء آثار آيت?اللَّه خويى (ره) - قم

به زبان عربى

شامل: امام خويى(ره)، كتابخانه مجله الغرى، سؤالات و شبهات، سايتهاى شيعى و معرفى مؤسسه. 46. www.al-khoie.org//:http

مؤسسه آيت?اللَّه خويى(رض) - آمريكا

به زبان انگليسى

شامل: معرفى مركز، خدمات، كتابخانه، سؤالات، مدرسه امام و... 47. www.alkhoie.org.uk//:http

مركز آيت?اللَّه خويى (ره) - بريتانيا

به زبانهاى: عربى، انگليسى

شامل: فعاليتها، گفتگوها، خطبه?هاى جمعه، ارتباطات و تازه?هاى اخبار. 48. www.alrisalag5.com//:http

مركز فرهنگى اسلامى - هلند

به زبانهاى: عربى، انگليسى

شامل: معرفى مركز، قوانين مجموعه، فعاليتها، محصولات، مدرسه الزهراء(س) و انتشار نشريه الرسالة. 49. www.hashem.15om.com//:http

مجموعه فرهنگى - خيريه بنى?هاشم - لبنان

شامل: كتابخانه بنى?هاشم، اشتراك و مقالات. 50. www.sadaat.s5.com//:http

مركز پژوهش پيرامون سادات (سرواران معصوم(ع))

به زبان انگليسى

شامل: بحث پيرامون سادات (سرواران) از نسل پيامبر عليهم افضل الصلاة والسلام. 51. www.taghrib.org//:http

مجمع جهانى تقريب بين مذاهب اسلامى - تهران

به زبانهاى: فارسى، عربى، اردو، انگليسى

شامل: اخبار، همايشهاى فرهنگى، مطبوعات، رئيس كل، مركز پژوهشهاى علمى، دانشگاه مذاهب اسلامى. 52. www.iraqdata.com//:http

مركز پژوهشهاى عراقى - تهران

به زبان عربى

شامل: اخبار، بحثها و تحقيقات، نامه?ها و شبهات، فيلمها، تصاوير، خبرهاى قطعى و كتابخانه. 53. www.alhoda.org//:http

مؤسسه الهدى - پاكستان

به زبان اردو

شامل: قرآن كريم، اهل بيت(ع)، حديث شريف، فقه، زندگينامه آيت?اللَّه سيستانى، پاسخ به سؤالات، نماز و جامه منتظر. 54. /www.qabas.org//:http

/www.qabas.net//:http

/www.qabas.com//:http

مؤسسه

آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره) - قم

به زبانهاى: فارسى، عربى، انگليسى

شامل: معرفى مؤسسه، معاونت آموزشى، معاونت پژوهشى، معاونت فرهنگى، گزينش، بخش آموزشى، كتابخانه، انتشارات، روزنامه?ها و مجلات، فارغ?التحصيلان، دايرةالمعارف، بخش كامپيوتر. 55. www.alhadi.org//:http

مركز مطالعات اسلامى - لبنان

به زبان عربى

شامل: مطالب قرآنى، اعتقادات، تاريخ، فقه، اصول، تحقيقات و مباحث، سؤالات و شبهات، علم حديث، جايگاه زن و سايتهاى اسلامى. 56. www.marashilibrary.com//:http

كتابخانه عمومى آيت?اللَّه مرعشى نجفى(ره)

به زبانهاى: فارسى، عربى، انگليسى

شامل: معرفى مؤسس، كتابخانه، مركز مطالعات، پاسخ به سؤالات، معرفى كتابهاى خطى، تحقيق پيرامون كتابها، امكانات جستجو و فصلنامه شهاب. 57. www.ersaco.com//:http

مركز مطالعات اسراء - قم

به زبانهاى: فارسى، انگليسى

شامل: زندگينامه و سيره شخصى آيت?اللَّه جوادى آملى(ره)، پرسش و پاسخ آلبوم تصاوير، صوت و تصوير و معرفى كتابهاى معظم له. 58. www.imam-reza.com//:http

مؤسسه امام رضا(ع) - قم

به زبان انگليسى

شامل: قرآن كريم، عترت طاهرين و عليهم?السلام، احكام، حديث شريف، تصاوير، دعا، كتابخانه، بخش كودكان و داستانها. 59. www.shiacom.com//:http

اتحاديه شيعه

به زبان انگليسى

شامل: اخبار، تقويم روز، گفتارهاى محرم، مجالس محرم، سايتهاى اسلامى، پرسش و پاسخ، احاديث اسلامى. 60. www.almuballehg.com//:http

دفتر اعزام مبلغ - قم

به زبان عربى

شامل: نشريه مبلغ، فعاليتهاى دفتر، محصولات دفتر، جايگاههاى تبليغى، حديث هفته، سايتهاى منتخب. 61. /www.shareh.com//:http

/www.balagh.org//:http

/www.balagh.net//:http

دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم

به زبانهاى فارسى و انگليسى

شامل: پيامبر اكرم و اهل بيت(ع)، اعتقادات، فقه و احكام، مناسبتهاى اسلامى، مراكز، سايتهاى اسلامى، نظام سياسى در اسلام. 62. /www.imam sadeq.org//:http

/www.imam sadeq.com//:http

مؤسسه امام صادق(ع) - قم

به زبان عربى

شامل: معرفى مؤسسه، مؤسس، كتابها، فعاليتها، مطالب كلامى، پاسخ به استفتاءات و مدرسه تحقيقات كلامى. 63. www.balagh.com//:http

مؤسسه البلاغ - تهران

به زبان عربى

شبكه فرهنگى وسيع شامل: جهان قرآن، مطبوعات، باشگاه جوانان، جايگاه ويژه زن، خانواده خوشبخت، گره?هاى فرهنگى، بساط

سود، گفتگو و مجله الموقع. 64. www.hawzah.net//:http

حوزه علميه قم

به زبانهاى: فارسى، عربى، انگليسى

شامل: اسلام، قرآن كريم، اعتقادات، احكام، فرهنگ و تمدن، علوم اسلامى، مراكز اسلامى، حوزه علميه، مجلات، كتابها و پرسشها و پاسخ. 65. www.hawzah.com//:http

حوزه علميه قم

به زبان عربى

شامل: خطبا و مبلغان، دروس حوزوى و كتابخانه حوزه علميه. 66. www.mawsoah.org//:http

دايرةالمعارف اسلامى كامپيوترى (موسوعه) - قم

موسسه موسوعه كه به ساخت و توليد برنامه?هاى شيعى مختلفى بر روى CD نظير فقه 1 و 2 و 3 و رمضان و الطف و الغدير و الزهراء(س) و... اشتغال دارند. 67. www.zainab.org//:http

مؤسسه الحوراء زينب(ع) - آمريكا

به زبان انگليسى

شامل: خدمات، اوقات شرعى، مدرسه زينب(س)، بخش كودكان، نوشته?ها و بخش صوتى - تصويرى. 68. www.rafed.net/turathis//:http

مركز احياء ميراث اسلامى - قم

به زبانهاى: فارسى، عربى، انگليسى

شامل: فهرست ابجدى، فهرست كتابخانه?ها، فهرست مؤلفين، فهرست موضوعى و پاسخ به سؤالات راجع به كتب خطى. 69. www.alhawra.hypermart.net//:http

مؤسسه الحوراء زينب(س) - كانادا

به زبان عربى

شامل: زندگينامه حضرت زينب(س)، گفتگوهاى اسلامى، بخش فرهنگى، امور فنى، مؤسسات تابعه، نشريات و مجلات محلى، سايتهاى اينترنتى، مسابقه ماه رمضان، مجلات اسلامى در مونترآل، تصاوير متنوع اسلامى، اخبار، مؤسسه قاسم بن الحسن(ع) جهت امور ازدواج، مؤسسه الحرمين جهت زيارت و عمره، مدرسه امام صادق(ع) و كتابخانه ابيطالب(ع). 70 . www.mouood.org//:http

مؤسسه فرهنگى موعود-تهران

به زبان فارسى

شامل: معرفى مؤسسه، فعاليتها، مجلات موعود و موعود جوان، كتب مهدوى، نگارخانه، چندرسانه?اى، مجموعه سخنرانى علما، اخبار مهدوى و ...

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109