ماهنامه موعود34

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1381 عنوان و نام پديدآور:شماره 34 ماهنامه موعود- آبان و آذر 1381/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390. مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 34 - آبان و آذر 1381

حديث «عدالت در كلام «ولايت

مقام معظم رهبري

نظام اسلامي نظام عدالت است شما كه آرزومند و مشتاق ظهور خورشيد مهدويت در آخرالزمان هستيد و الان حدود هزار و دويست سال است كه ملت اسلام و شيعه در انتظار ظهور مهدي موعود، عجل الله تعالي و فرجه الشريف و جعلنااللهفداه است چه خصوصيتي براي آن بزرگوار ذكر مي كنيد؟ «ألّذي يملاءالله به الارض قسطاً و عدلاً» نمي گوييد كه «يملاءفالله به الارض ديناً» . اين نكتة خيلي مهمي است چرا به اين نكته توجه نمي كنيم اگر چه قسط و عدل متعلق به دين است اما هزار سال است كه امت اسلامي براي قسط و عدل دعا مي كند و اين نظام اسلامي كه بوجود آمده است اولين كارش اجراي قسط و عدل است

قسط و عدل واجب ترين كارهاست ما رفاه را هم براي قسط و عدل مي خواهيم كارهاي گوناگون مبارزه جنگ سازندگي و توسعه را براي قسط و عدل مي خواهيم براي اينكه در جامعه عدالت برقرار شود، همه بتوانند از خيرات جامعه استفاده بكنند و عده اي محروم و مظلوم واقع نشوند. در محيط قسط و عدل است كه انسان ها مي توانند رشد كنند، به مقامات عالي بشري برسند و كمال انساني خود را به دست بياورند. قسط و عدل يك مقدمه واجب براي كمال نهايي انسان است چطور مي شود به اين قضيه

بي اعتنايي كرد؟! 1 امام خميني (ره :

قضيه غيبت حضرت صاحب قضيه مهمي است كه به ما مسائلي مي فهماند، من جمله اينكه براي يك همچو كار بزرگي كه در تمام دنيا عدالت به معناي واقعي اجرا بشود، در تمام بشر نبوده كسي الاّ مهدي موعود، عليه السلام كه خداي تبارك و تعالي او را ذخيره كرده است براي بشر. هر يك از انبيا كه آمدند، براي اجراي عدالت آمدند و مقصدشان هم اين بود كه اجراي عدالت را در همه عالم بكنند، لكن موفق نشدند. حتي رسول ختمي مرتبت صلي اللهعليه وآله كه براي اصلاح بشر آمده بود و براي اجراي عدالت آمده بود و براي تربيت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به اين معنا... وقتي كه ايشان ظهور كنند _ ان شاءالله خداوند تعجيل كند در ظهور او _ تمام بشر را از انحطاط بيرون مي آورد، تمام كجي ها را راست مي كند، «يملاء الارض عدلاً بعد ما ملئت جوراً» . همچو نيست كه اين عدالت همان كه ماها از آن مي فهميم كه نه يك حكومت عادلي باشد كه ديگر جور نكند آن اين هست اما خير، بالاتر از اين معناست معني «يملا الارض عدلا بعد ما ملئت جوراً» . الا´ن زمين و بعد از اين از اين هم بدتر شايد بشود، پر از جور است تمام نفوسي كه هستند انحرافات در آنها هست حتي نفوس اشخاص كامل هم در آن انحرافاتي هست ولو خودش نداند. در اخلاق ها انحراف هست در عقايد انحراف هست در اعمال انحراف هست و در كارهايي هم كه

بشر مي كند، انحرافاتي معلوم است و ايشان مأمورند براي اينكه تمام اين كجي ها را مستقيم كنند و تمام اين انحرافات را برگردانند به اعتدال كه واقعاً صدق بكند: «يملاء الارض عدلاً بعد ما ملئت جوراً.» 2

پي نوشت ها :

1. روزنامه جمهوري اسلامي پنجشنبه 26 تيرماه 1376.

2. صحيفه نور (مجموعه رهنمودهاي امام خميني ، ج 12، ص 209-207.

مسيح و ما، ما و مسيحيان

امين ميرزايي مؤسسات ديني ] ايالات متحده [ به همراه رسانه هاي ديداري و شنيداري اين دولت ها از سال هاي دهه هشتاد ميلادي مردم خود را به ايمان جمعي به وقوع حادثه اي بزرگ در سرزمين شام كه به نيروي هسته اي خواهد انجاميد توّجه داده اند

آيه مشهوري در انجيل يوحنّا وجود دارد كه گويا از دست تحريف تحريفگران اندكي مصون مانده است معني آيه اين است

من از پدر خواهم خواست و او پركليتوس ديگري به شما خواهد داد كه تا ابد با شما مي ماند.

مقدمتاً اين نكته را يادآور مي شوم كه بحث درباره مفهوم حقيقي لفظ «پاراقليط در زبان سفرياني از جمله مباحث اتيمولوژيكي است كه از قرن ها پيش مورد بحث دانشمندان مسلمان و مسيحي بوده است در اين ميان غالب انديشوران مسيحي اين لفظ را به معني «تسلّي دهنده (در زبان عربي معزّي گرفته و آن را بر «روح القدس منطبق دانسته اند. از جمله اين دانشوران يكي كشيش فندر آلماني است كه اين رأي را در كتاب ميزان الحق بيان داشته است دانشمندان مسلمان و برخي نويسندگان مسيحي همچون نويسندگان دائرة المعارف بزرگ فرانسه (ج 23، ص 4147) و يا فخرالاسلام مؤلف قبلاً مسيحي كتاب انيس الاعلام اين لفظ را شكل تحريف شده «پركليتوس يوناني مي دانند

كه به معني بسيار ستوده يا همان «محمّد» است

استاد ارجمند حسن مصطفوي در كتاب مستطاب خود التحقيق في كلمات القرآن الكريم ذيل ماده «ح م د» مي نگارند:

يقال إنّ أصل هذه الكلمه باليوناني - پركليت _ و معناه الاحمد (پسنديده ، ثم حرّف بكلمة پركليت و معناه المعزّي

گفته مي شود كه «اصل اين كلمه در زبان يوناني پفرفكليت (به كسرپ و ر) و معناي آن «احمد»؛ يعني پسنديده است سپس اين واژه به كلمه پَرَكليت (به فتح پ و ر) تغيير شكل داده شده كه اين دومي به معني «معزّي ؛ يعني تسلّي دهنده است

به هر حال كم نيستند انديشمندان از جهان اسلام و مسيحيت كه به تحريف لفظ پاراكليت از پركليت و انطباق اين دومي بر لفظ «محمد» يا «احمد» اذعان دارند. و اين در حالي است كه مستر هاكس آمريكايي _ در قاموس كتاب مقدس _ و سايرين در قاموس عبري _ عربي لقوجمان آن را به معني تسلي دهنده ، آرامش بخش و يا حتي وكيل مدافع و مدعي العموم گرفته اند؛ يعني همان ترجمه اي كه در اناجيل مترجم به زبان فارسي و عربي انعكاس يافته و مستند بحث انديشوران داخلي نيز قرار گرفته است

آنچه در اين ميان قابل تأمل است اينكه نسخه عبري انجيل علزعوير، كه منبع مورد اعتماد آن براي ترجمه نسخه يوناني انتشار يافته در سال 1624م است در عوض استفاده از لفظ پاراقليط (كه به معني تسلي دهنده است از لفظ پارقليط (يعني محمد يا احمد) بهره جسته است بنابر آنچه گفتيم گذشته از راقم اين سطور، هستند كساني

كه موعود ياد شده را محمّد نام مي گذارند. به تعبير ساده تر نام اين موعود را _ نه فقط كردار و سرشت و گونه رفتاري او را _ «محمّد» يا «احمد» مي دانند. آيه ششم از سوره مباركه صفّ از قرآن آسماني هم شاهد صادقي بر اين مدعاست آنجا كه از آمدن نام محمد، نبي مكرّم اسلام در انجيل نامحرّف سخن مي گويد و آمدن او را در پسر عيسي ع از جمله پيشگويي هاي مسيح محسوب مي دارد.

در سال هاي گذشته انتشار پيراسته متن انجيل موسوم به برنابا كه نام پيامبر به صراحت در آن آمده و حتّي تقدّم دهري آن حضرت نسبت به آدم ع را به گونه اي زيبا مورد تأييد قرار داده است توّجه بسياري از محافل علمي را برانگيخته و در اين آشفته بازار فرهنگي دعوت منصفان به مطالعه آن پرده از بسياري كژروي ها برمي دارد. من در اين گفتار قصد معرّفي يا نقد اين مجموعه زيبا را ندارم اگر چه براي نمايش نحوه ياد كرد نبي مكرّم اسلام در اين انجيل مظلوم و متروك نقل تنها دو آيه از آن را مناسب و ضروري مي دانم و آن دو آيه اينها هستند:

14 پس چون آدم برخاست بر قدم هاي خود در هوا نوشته ] اي [ ديد كه مثل آفتاب مي درخشد كه نصّ عين او: لا اله الاّ الله محمّد رسول الله بود. 15 پس آنوقت آدم دهان خود بگشود و گفت شكر مي كنم ترا! اي پروردگار خداي من زيرا كه تو تفضّل نمودي پس آفريدي مرا. 16 وليكن زاري مي كنم به سوي تو اينكه مرا آگاه سازي كه معناي اين

كلمات «محمّد رسول الله» چيست 17 پس خدا جواب داد مرحبا به تو اي بنده من آدم و به يك بررسي انجام گرفته از سوي مؤسسه «نلسن كه در اكتبر سال 1985م به نشر رسيده است نشان مي دهد كه در حال حاضر 61 ميليون آمريكايي به انتظار واقعه آرماگدون گوش خوابانده اند درستي كه مي گويم به تو كه تو اوّل انساني كه آفريده ام او را و آنكه تو ديدي او را جز اين نيست كه او پسر تست آنكه زود است بيايد به جهان بعد از اين به سال هاي فراوان 20 و او زود است بشود فرستاده من آنكه از براي او آفريدم همه چيز را. 21 آنكه زود است نور بخشد جهان را. 22 آنكه روان او نهاده شده بود در جهان آسماني شصت هزارسال پيش از آنكه بيافرينم چيزي را. 1 و همچنين آيه اي ديگر:

15 نام مسيا عجيب است زيرا كه خدا وقتي روان او را آفريد و در ملكوت اعلي او را گذاشت خود او را نام نهاد. 16 خدا فرمود: صبر كن اي محمّد! زيرا كه براي تو مي خواهم خلق كنم بهشت و جهان و بسياري از خلايق را كه مي بخشم آنها را به تو حتّي اينكه هر كه ترا مبارك مي شمارد مبارك مي شود و هر كه تو را لعنت كند ملعون مي شود. وقتي تو را به سوي جهان مي فرستم پيغمبر خود قرار مي دهم به جهت خلاصي و كلمه تو صادق مي شود... 2

به سخن اصلي خود باز گرديم گفتيم كه پركليت موعود اناجيل موجود همان محمّد موعود انجيل متروك برناباست . و گفتيم كه اين حقيقتي است كه

بسياري از زبانشناسان معاصر هم به آن اذعان دارند. اينك اين نكته را به آن گفته مي افزاييم كه به قرائني در برخي از آيات از دستخوش تحريف مصون مانده اناجيل موجود، مشخصاً آيه شانزدهم فصل چهاردهم از انجيل سنت جان يا يوحنّا، مقصود از پركليت موعود، نه شخص رسول گرامي اسلام ص كه موعود ديگري است كه نام او نيز «محمّد» و دامنه وجود و فرمانروايي او در دنياي خاكي تا ابد گسترده است به عبارتي در اناجيل موجود از دو پركليت سخن گفته شده يكي پيامبر و يكي امام عصر(ع .

همه بزرگواراني كه به اين نكته توّجه نداشته اند، در تطبيق خصوصيات اين موعود خاص با ويژگي هاي شخص رسول اكرم ص دچار تكلّف شده اند. چه في المثل در پيشگويي مسيح ع آمده است من از پدر خواهم خواست و او پاراقليطي (در اصل پرقليطي ديگر به شما خواهد داد كه تا ابد با شما خواهد بود.

همه آنانكه _ با اذعان به انطباق لفظ پارقليط بر نام محمّد _ موعود ياد شده را شخص نبي مكرّم اسلام مي دانند، دوام دين و خاتميت شريعت آن بزرگوار را ابدي دانسته اند. در حاليكه با پذيرش انطباق موعود مورد نظر بر حضرت بقية اللهالاعظم روحي فداه ابهام اين جمله رفع خواهد شد. يا در ادامه مي فرمايد:

يعني روح راستي كه جهان نمي تواند او را بپذيرد؛ چرا كه او را نمي بيند و نمي شناسد.

قائلين به انطباق اين موعود خاص انجيل يوحنّا بر نبي مكرّم اسلام علوّ رتبه و شخصيت بلند و والاي پيامبر را مانع از شناختن ايشان دانسته اند، در حالي كه سخن عيسي ع

به وضوح به غيبت طولاني حضرت حجّت اشاره دارد. يا در آيه هفتم همين باب مي فرمايد:

او مرا جلال خواهد داد.

يا در همان آيه به برقراري عدالت اجباري از سوي اين موعود آن هم در سراسر جهان تصريح شده است چنانكه مي بينيم اين بشارات همگي با ويژگي هاي حضرت بقية اللهالاعظم روحي و ارواح العالمين له الفداء،انطباق دارند، يا لااقل قابليت انطباق آنها بر اين مورد از مدّعاي ديگران بيشتر است به علاوه پاره اي از متفكران شيعي مانندكاشاني و حيدر آملي _ البته با استدلالي تقريباً متفاوت _ بر صدق اين مدّعا پافشاري كرده اند.

اينك فرض را بر اين مي گذاريم كه خواننده محترمي اين بشارت خاص را با موعود ما شيعيان يكي نداند. در اين حالت هم راه وحدت ما و مسيحيان بسته نيست امروزه بسياري از ايستگاه هاي راديو تلويزيوني و ده ها مجله رايگان همچون پلين تروث يوث دسي ژن و امثال آن به تبليغ دين مسيحيت مشغولند. علاوه بر فعاليت هاي تبشيري مربوط به پروتستان هاي آمريكايي كه سائقه حاكم بر آنان تمايلات شبه صهيونيستي است واتيكان نيز از طريق اعمال نفوذ حتي سياسي در برخي كشورها همچون لهستان به اهداف مهمّي دست يافته است ايستگاه هاي ما مسلمانان و به ويژه ما شيعيان به مسيح ع ، عشق مي ورزيم و آن رسول گرامي را كلمه اي از جانب خدا و پيامبر صلح و دوستي و محبّت مي دانيم

راديويي مربوط به صداي انجيل و Voice of hope ، در ساعات مختلف روز به زبان هاي عربي و فارسي به پخش برنامه مشغولند و حتي با ارسال نوارهاي مذهبي استفاده از قالب موسيقي

سنّتي و پاپ ايراني و خواننده هاي زن فارسي زبان از هاله لويا و مسيح ع سخن مي گويند. تقديم رايگان دستگاه هاي سبز رنگ پخش صوت مجهز به آرميچر و بي نياز به برق و باطري براي ميسيونرهاي مذهبي شاغل به كار در ايران از جمله فعاليت هاي ديگر اين مبلّغان است

از سوي ديگر و چنانكه در مقاله اي از دكتر عبدالكريم زبيدي انديشور معاصر عرب آمده است 3

مؤسسات ديني ] ايالات متحده [ به همراه رسانه هاي ديداري و شنيداري اين دولت ها از سال هاي دهه هشتاد ميلادي مردم خود را به ايمان جمعي به وقوع حادثه اي بزرگ در سرزمين شام كه به نيروي هسته اي خواهد انجاميد توّجه داده اند. اين مؤسسات پيوسته مردم خود را به ايمان به اين نكته فرا مي خوانند كه به زودي لشگري از دشمنان مسيح كه بدنه اصلي آن از ميليون ها نظامي تشكيل يافته از عراق حركت مي كند و پس از گذشتن از رود فرات _ كه در آن زمان به خشكي گراييده است _ به سوي قدس رهسپار مي شود. امّا نيروهاي مؤمن به مسيح راه اين لشگر را سد كرده و همگي در «آرماگدون با يكديگر برخورد خواهند كرد و در اين مكان است كه درگيري اتفاق خواهد افتاد. صخره ها ذوب مي شوند... ديوارها بر زمين فرو مي غلتند... پوست تن انسان ها در حالي كه ايستاده اند ذوب شده و ميليون ها نفر از بين مي روند.

دكتر زبيدي سپس مي نويسد:

يك بررسي انجام گرفته از سوي مؤسسه «نلسن كه در اكتبر سال 1985م به نشر رسيده است نشان مي دهد كه در حال حاضر 61 ميليون آمريكايي به انتظار واقعه آرماگدون گوش

خوابانده اند و اين در حالي است كه ذكر مؤسسات ديني و ايستگاه هاي راديو تلويزيوني كه به اين مهم پرداخته اند؛ در اين مجال كوتاه ميسر نيست زبيدي ادامه مي دهد:

مؤسسات ديني آمريكايي اين نكته را روشن ساخته اند كه سپاهي كه از عراق به سوي قدس رهسپار خواهد شد، بنا به پيشگويي حزقيال (فصل 38و39) از نظامياني از عراق ايران ليبي سودان قفقاز در جنوب روسيه تشكيل مي شوند. دانستن اين موضوع ما را در تحليل سياست خارجي دولت هاي آمريكايي و اروپايي درباره مردم كشورهاي ياد شده مدد مي دهد. مدارس انجيلي در آمريكا برپايه اين تحليل كه واقعه آرماگدون تنها حادثه اي است كه بازگشت دوباره مسيح را به زمين ممكن مي سازد... و اين واقعه اي بسيار نزديك است به تبليغ اين ديدگاه پرداخته اند. 4

علاوه بر آنچه گفته شد، پي جويي طرح هايي همچون «جنگ ستارگان _ انهدام موشك هاي بالستيك توسط سيستم ضد موشك جهت حفظ فضاي ايالات متحده از حملات احتمالي بيگانگان _ و همچنين طرح ايجاد معبد سليمان پس از تخريب مسجدالاقصي از توّجه تام غربي ها به اين مسأله خبر مي دهد. چنان كه سازندگان فيلم مشهوري كه درباره «ميشل نوسترآداموس ساخته شد، با نمايش مستقيم مركز فرماندهي مهدي منتظر(ع در خاك شبه جزيره عربستان و استفاده آن حضرت از به اصطلاح سلاح هاي اتمي آسياي ميانه بر ضد پايتخت هاي غربي مانند پاريس و نيويورك سعي در القاي همين سناريو داشته اند.

نكته دردآور همه اين تحليل ها، تلاش مذبوحانه قدرتمندان غربي و تندروان يهودي و مسيحي در ضد مسيح يا آنتي كريست نشان دادن مسلمانان اصول گرا و از آن ميان شيعيان است چنان كه در همه تحليل هاي

ياد شده بر نوادگي اين ضد مسيح موعود شيعيان براي حضرت اسماعيل ع و انطباق آن بر «پادشاه وحشت ياد شده از سوي نوسترآداموس تأكيد شده است حال بايد ديد كه آيا اين تحليل بر پايه هاي حقيقي بنا گرفته يا مسيحيان تندرو در اين باره هم همچون ديدگاهشان درباره الوهيت مسيح ع ، ره به غلوّ برده اند؟ ما مسلمانان و به ويژه ما شيعيان به مسيح ع ، عشق مي ورزيم و آن رسول گرامي را كلمه اي از جانب خدا و پيامبر صلح و دوستي و محبّت مي دانيم آن وجود گرانقدري كه از دامان پاك مريم عذرا(س ، به جامعه بشري تقديم شد، تا ايشان را به توصيه خدا و صراط مستقيم او فرا بخواند و سلام و درود بي پايان الهي را به گاه ميلاد و مرگ با خود به همراه برد. اضافه بر اين مادر گرامي امام غايب ما، حضرت نرجس _ مليكه س _ از نوادگان نيك سيرت وصي و حواري برجسته عيسي مسيح ع ، حضرت شمعون ع است كه خواستگاري او به گونه اي معجزه آسا از سوي روح پاك پيامبر گرامي اسلام ص و پسر عمّ بزرگوار آن گرامي وجود مقدّس مولانا اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب ع و در محضر بزرگ بانوي دو جهان زهراي اطهر(س و همچنين عذراي بتول حضرت مريم س صورت گرفته است آن زمان كه كاخ آراسته سزار روم به لرزشي مهيب درهم ريخت تا بساط عروسي آن بانو با شاهزاده رومي در هم پيچيده شود و در پي شبان و روزاني پر تك و

تاب رؤياي صادقه مليكه پاك س ، وصلت فرخنده او را فرسنگ ها دور از آن ديار با شهسوار عرب و ميراث دار حكمت و عصمت و امامت امامنا الحكيم ابو محمّد، حسن بن علي العسكري ع نويد بخشد. 5

از سوي ديگر قرآن آسماني ما، اين قول داود(ع را در مزمور 96 از مزامير تصديق كرده است يعني آنجا كه مي فرمايد:

صالحان وارثان زمين خواهند بود و در آن تا ابد ساكن شده عاقبت اشرار نابود خواهند شد. 6 در همين باره از پيامبر گرامي اسلام و در ذيل آيه ديگري از كلام الله؛ يعني آية يكصد و پنجاه و نهم از سوره مباركه انبياء نقل است كه فرمود:

زودا كه پسر مريم در ميانتان به عنوان حاكمي عادل فرود آيد و دجّال را بكشد و خوك را از ميان ببرد و صليب را بشكند و جزيه وضع كرده مال بگيرد و تنها خداوند پروردگار جهانيان را سجده كند. 7 و يا مي فرمايد:

سوگند به خدايي كه مرا به حق به پيامبري مبعوث كرد، اگر از عمر دنيا جز يك روز باقي نمانده باشد، خداوند آن روز را آن اندازه طولاني خواهد كرد كه فرزندم مهدي ع ، قيام كند. آنگاه روح الله _ عيسي بن مريم ع _ فرود آيد و پشت سر او نماز بگذارد. و زمين به نور او روشني يافته دامنه فرمانروايي اش خاور و باختر همه را فرا بگيرد. 8 و هم در تفسير قمّي به اسناد خود از امام باقر(ع نقل مي كند كه فرمود:

عيسي ع ، پيش از رستاخيز به دنيا فرود مي آيد و هيچ ملّتي از يهود

و جز آن نمي مانند مگر پيش از مرگ او به او ايمان مي آورند و او به امامت مهدي ع نماز خواهد خواند. 9 همانطور كه گفتيم اين روايات در واقع تفسير آيه يكصد و پنجاه و نهم از سوره مباركه انبياء هستند كه مي فرمايد:

و إن من أهل الكتاب إلاّ ليؤمنّن قبل موته هيچ يك از اهل كتاب باقي نمي ماند، مگر پيش از مرگ عيسي به او ايمان مي آورد. 10

به هر حال ما و مسيحيان در مسأله ظهور حضرت مسيح ع با يكديگر اختلافي نداريم و اگر اختلافي هست از شنائت گروهي تندرو ناشي مي شود كه از اين احساسات پاك سوء استفاده سياسي مي كنند كه در اين خصوص به ويژه راستگرايان افراطي مسيحي در ايالات متحده و متحدان يهودي آنان در سراسر جهان در القاي اين تعبير شوم مؤثّرند.

اگر ما و مسيحيان در انتظار جهاني عاري از خشونت و ظلم و بيداد به سر مي بريم چرا مي بايد محور اصلي گفتگوهاي بين اديان را در نقطه اي ديگر غير از اين موضوع مهم متمركز كنيم

هر ساله عدّه اي از نمايندگان علمي كشور ما در كنفرانس هاي منطقه اي و جهاني منادي گفت وگو و وحدت شركت مي كنند؛ طرح گفت وگوي بين تمدّن ها چندي است كه به عنوان آلترناتيوي مناسب براي تئوري هانتيگتون مطرح شده است (اگر چه در يك نگاه دقيق تر چه بسا بتوان آن را زير مجموعه اي از همان تئوري دانست ؛ در اين محافل شركت كنندگان از همه دردهاي ملموس بشري همچون گسترش فقر و بيسوادي عدم تعادل موقعيت دفاعي و سلاح هاي كشتار جمعي از عدالت و آزادي حفظ محيط زيست و ده ها

امثال آن سخن مي گويند، بي آنكه در اين مجالس كوچك ترين اشاره اي به فقدان رهبري معصوم لزوم آن به عنوان تنها عامل قطعي رفع بحران و يا ديدگاه هاي مشترك همه اديان درباره يوم موعود صورت گيرد. بلكه شايد بتوان ادّعا كرد در اين نشست ها همه تلاش ها براي ايجاد حكومت جهاني يهود صورت مي پذيرد! بي آنكه كوششي براي تشكيل حكومتي جهاني كه همه جهانيان در آن از حقوق يكسان برخوردار باشند انجام بگيرد. در واقع اين همه آبي است كه به آسياي دشمني ريخته مي شود «كه خود و فرهنگ تحريف شده خويش را نژاد و فرهنگ برتر معرّفي كرده و همه انسان هاي ديگر را به تصريح پروتكل هاي حكماي صهيون _ حيوان دست آموز خود مي خواهد. هرگونه انفعالي از اين سو، مستلزم صدها عقب نشيني تالب اين مرز است » من اين كلام را با نقل سخني از انجيل سنت مارك (مرقس باب 13، آيه 32 به پايان مي برم

بيدار باشيد؛ زيرا نمي دانيد كه در چه وقت صاحبخانه مي آيد... مبادا ناگهان آمده شما را خفته يابد. 11

پي نوشت ها :

1 . از فصل 39.

2 . از فصل 97.

3 . ترجمه از متن مترجم از سوي استاد سردار كابلي (كرمانشاه 1345) برگرفته شده اخيراً از يكي از دوستان شنيدم كه گروهي از محققّان تنظيم و تنقيح و سپس نشر نسخه اي تازه و منقح از اين انجيل را در دستور كار خود دارند. براي آگاهي از تاريخچه اين انجيل و نحوه برخورد مسيحيان با آن رجوع به دائرة المعارف پطرس بستاني و مقدمه برگردان استاد سردار كابلي مفيد فايده خواهد بود.

4 . ترجمه مشروح اين مقاله در شماره دوازدهم ماهنامه موعود از

سوي راقم اين سطور به نشر رسيده است

5 . در حال حاضر فرقه هاي مختلف مسيحي در اطراف كوه زيتا (طور زيتا يا سيتا يا زيتون در مجاورت رأس عين و پل خابور، محلي كه عروج عيسي به آسمان بنا به اعتقاد مسيحيان از آن مكان صورت گرفته است اجتماع كرده و وقوع اين وقايع را انتظار مي كشند. نقطه قابل تأمل در اين ميان لزوم تفكيك اعتقادات افراد پاك نهاد مسيحي در اين باره با باور تندروان راستگراي مسيحي است علاوه براين شبكه هاي راديويي خاصي همچون شبكه انگليسي زبان يونيورسيتي نفت وفرك و سايت كامپيوتري آرماگدون به ارائه خدمات اطلاع رساني در اين باره مشغولند. براي آگاهي بيشتر ن ك هال سل گريس تدارك جنگ بزرگ براساس پيشگويي هاي انبياي بني اسرائيل ترجمه خسرو اسدي انتشارات رسا، چاپ اول تهران 1377).

6 . مرحوم صدوق عليه الرحمه اين داستان را در كتاب شريف كمال الدين و اتمام النعمة نقل فرموده و خواهر ارجمندم سركار خانم پريوش دانش نيا آن را در قالب حكايتي خواندني در پيش شماره دوم موعود بازنويسي كرده اند. همچنين استاد گرامي حضرت حجت الاسلام دين پرور نيز همين داستان را در قالب حكايتي ديگر در كتاب جوان پسند جهانگشاي عادل آورده مرحوم دكتر ناظر زاده كرماني نسخه اي ديگر از آن را در كتاب گل نرگس مجموعه اشعار سروده تقديمي به حضرت نرجس س (نيمه شعبان 1383) نقل كرده اند.

7 . آيه مؤيّد اين فرمود همان آيه يكصد و پنجم از سوره مباركه انبياء است

8 . ابن حنبل احمد، مسند، ج 2، ص 411.

9 . الصافي الگلپايگاني لطف الله، منتخب الاثر في الامام

الثاني عشر(ع ، ص 62.

10 . القمي ابوالحسن علي ابن ابراهيم تفسير القمي ج 1، ص 158.

11 . ن ك الطباطبايي سيد محمّد حسين الميزان في تفسير القرآن ذيل آيه

مظلوم ترين امام معصوم

سيد مصطفي موسوي گرمارودي

شب از نيمه گذشته است ساعت يك و ده دقيقه بامداد را نشان مي دهد ؛ سكوت شبانه را گاهي صداي زوزة اتومبيلي كه شتابنده مي گذرد، درهم مي شكند، اهل خانه در خوابند و من به انبوه كتاب هايي مي نگرم كه دربارة زندگي و ظهور امام همام حضرت اباصالح المهدي (ع نوشته شده است آنها را از ميان كتابخانه جمع آوري كرده ام تا در نوشتن مقاله اي كه مي خواهم بنويسم ياريم دهند، اما چه بايد بنويسم مستأصل مانده ام پيش از اين چند ورقي را سياه كرده ام اما هيچكدام چنگي به دلم نمي زند. مي خواهم در كوتاه ترين و زيباترين جملات بهترين و رساترين تصوير را از وجود مقدس او ارائه كنم درد و داغ دوازده قرن انتظار را در سينه دارم ساعتي قبل سخت گريسته ام صداي پاي دختركم را كه از پله ها بالا مي آمد شنيدم اشك را از صورتم پاك كردم نمي خواستم شاهد گريه ام باشد، دختركم چه مي داند كه گرية من براي چيست شايد او هم روزي در خلوت خود با ياد امام مهدي ع بگريد. همچنانكه پدرانمان در ماتم فراق او گريسته بودند. حالا نوبت نوشتن است بي جهت نيست كه قدما مي گفتند:

گريه بر هر درد بي درمان دواست روزگار عجيبي است واژه ها را نيز مانند اسم كوچه ها و خيابان ها و شهرها عوض مي كنند، به

جاي گريه كه مظهر سوگ شكوهمند شرقي ماست واژه خنده را گذاشته اند كه مظهر غفلت و بي خبري غربي است به راستي كه خنده نمادف غفلت است و گريه نماد معرفت بگذريم ؛ مي خواهم در مورد سرور جهان اميد محرومان صاحب الزمان (ع مقاله اي بنويسم مي دانم كه خاندان پيامبر (ص هر يك به تنهايي مظهر تمام فضايل و كمالاتند آنهم در حدّي كه از درك و فهم عقول انساني بيرون است با اين حال چه بايد بگويم ! كدام زبان را ياراي آن است كه بزرگي ها و بزرگواري هاي آنان را، آنچنان كه بايد و شايد، باز گويد؟! ذهن خسته ام روي واژة «مظلوميت متوقف مي ماند. آيا مظلوم بودن در نفس خود فضيلت است نمي دانم اما اين واقعيت را مي دانم كه سيرة پيشوايان معصوم (ع نشان مي دهد كه همگان همواره مظلوم بوده و هرگز ظالم نبوده اند! دوست و دشمن معترفند كه اگر رعايت جانب حق از سوي آن گراميان نبود، ايشان به مراتب توانمندتر از دشمنان خود بودند، اما اجتناب و پرهيز از آلودگي به فجور و ستم و نيز مراعات حق آنچنانكه امير مؤمنان ع فرمود، 1 آنان را در موضع مظلوميت نگه داشت و شد آنچه شد ؛ و مظلوميت آنها براي جان هاي حق طلب معيار و ميزاني گرديد كه توانستند پس از آن حق و باطل ارزش و ضد ارزش تقوي و هوي غدر و دهاء و در نهايت تزوير و صداقت را از يكديگر تميز دهند. اينك به راستي كداميك از پيشوايان معصوم مظلومترند؟ رسول خدا (ص

كه فرمود: «هيچ پيامبري به سان من آزار نديده است ؟ 2 يا امير مؤمنان علي ع كه فرمود: «به تعداد ريگ هاي زمين و ستاره هاي آسمان در حق من ستم روا داشته اند»؟ 3 و يا ابا محمد مجتبي و اباعبدالله الحسين (ع ، كه هر كدام با مصايبي سنگين تر از آسمان ها مواجه گشتند؟ تصور مظلوميت يكايك ائمه اثني عشر _ كه نمي خواستند حقيقت را فداي مصلحت نمايند و دنيا را به بهاي دين به دست آورند _ جان آشوب است به راستي چرا دنيا چنين دجّال فعل است كه نيكان و صالحان را در چنبر هزاران ابتلا مي گدازد و «ولاء» را با «بَلا» قرين مي سازد تا دردمندي چون قاآني شيرازي بنالد كه زمانه نيست مگر رذل جوي و رذل پرست ستاره نيست مگر دون نواز و دون پرور

و حافظ بگويد كه

آسمان كشتي ارباب هنر مي شكند

و يا

جز دود اهل فضل به كيوان نمي رسد بگذريم مصائب و مظلوميت اهل بيت پيامبر (ص از دامنه و ژرفايي برخوردار است كه اگر هر يك را به تمام اهل عالم تقسيم كنند، چيزي افزون به جا خواهد ماند. فاجعة عاشورا عقل ها را حيران مي كند و تنهايي و غربت امام علي (ع دل ها را به آتش مي كشد. در اين كهكشان درد و داغ بايد نظاره گر خون پاك هزاران هزار شهيدي بود كه از خاندان علوي و فاطمي و حسني و حسيني و در يك كلام فرزنداني از اهل بيت رسول خدا (ص به جرم دفاع از اعتقاد به حقانيت ولايت معصوم به خاك ريخته شد و نيز بايد شاهد شهادت و زجر و تبعيد و تحقير

و... خيل عظيم مردان و زنان و كودكاني بود كه فقط به دليل شيعي بودن تازيانه قساوت اذناب اموي عباسي و اتباع وهابي و صهيوني آنان را از قرن ها پيش تا هم اكنون در جاي جاي زمين متحمل شده اند و مي شوند. با اينهمه اگر مدار مظلوميت را از دير و دور تاكنون باز نگريم و در ژرفا و دامن آن تأمل كنيم به گمان راقم اين سطور هيچ كس مظلوم تر از وجود مقدس اباصالح المهدي حجة ابن الحسن العسكري ارواحناله الفداء، نبوده و نخواهدبود. پيش از آنكه دلايل اين ادّعا را بر شمارم سخن آن عالم ربّاني (استاد پدرم مرحوم آيت الله شيخ علي اكبر الهيان را به ياد مي آورم كه فرمود: «تحمّل زندگي با مشقت از مرگ و شهادت سخت تر است » و چرا چنين نباشد! دلاور مردي كه براي دفاع از حق در خون خود فرو مي غلتد و به آني يا ساعتي زندگي دنيا را بدرود مي گويد تا در نعيم جاودان الهي متنعّم گردد، بارها آسوده تر از فرزندي است كه بايد سال هاي سال در غربت و انزوا با لحظه لحظة عمر خويش يادآور شهادت و رسالت او باشد. به راستي كدام دشوارتر است آنكه مي ميرد و اجل محتوم را به سعادت مطلوب بدل مي كند، يا آنكه مي ماند و در همة عمر درد و داغ صبوري را به جان مي خرد؟ بي جهت نيست كه شاعري مي گويد:

من كه از هستي ده روزه به تنگ آمده ام واي بر خضر كه محكوم به عمر ابد است اينك بيش از يازده قرن از عمر مقدس حضرت اباصالح المهدي ارواحناله الفداء، مي گذرد.

هيچ نيازي نيست كه در اثبات چگونگي و راز طول عمر آن امام يگانه ذهن را با كند و كاو در دلايل عقلي و نقلي خسته كنيم هر كس به حقانيت كلام خداوند ايمان دارد و قدرت الهي را به تصريح قرآن در شكافتن دريا براي موساي كليم و سخن گفتن عيسي مسيح در لحظة ولادت و تكلّم سليمان با حيوانات و زنده ماندن يونس در شكم ماهي و طول عمر نوح علي نبينا و آله و عليهم السّلام 4 و صدها نظير اين گونه خرق عادت ها مي پذيرد، به راحتي خواهد پذيرفت كه عمر طولاني امام عصر (ع به اذن الهي امري بسيار ساده و پذيرفتني است و اگر چه در اثبات امكان اين امر، دلايل متعددي را دانشوران ايماني در كتب مختلف بيان كرده اند اما آن همه دليل و برهان براي كساني است كه همواره سبب ها را ديده اند و سبب ساز را نديده اند. اين سخن را نيز از استادم به يادگار دارم كه يكي از اهل معرفت ابياتي را در توصيف قدرت بي پايان خداوند سروده بود كه مضمون آن چنين است اي خدا، تو آني كه از زمين مرده و سرد ساقة سبز و تازه مي روياني و از ساقة سبز، برگ هاي لطيف بيرون مي آوري و بر برگ ها، شكوفه هاي ظريف و بر شكوفه ها پنبة سفيد و نرم را مي نشاني آنگاه ما آدميان با نيروي ادراك و تعقل از پنبه نخ و از نخ لباس تهيه مي كنيم خداوندا! تو خود را در پس و پشت اين وسايل پنهان نموده اي و اگر اراده فرمايي

مي تواني درخت و بوته گياهي از خاك برآوري كه به جاي پنبه لباس آماده بر آن روئيده باشد! باري سخن ما بر سر راز طولاني بودن عمر و حيات امام ع نيست كه اين مهم در پرتو قدرت لايزال الهي معمّاي ناگشوده اي نباشد ؛ سخن در اين است كه وجود مقدس او در طي اين ادوار طولاني چه مصائبي را تحمل نموده اند. اين است كه در دعاي ندبه مي خوانيم عزيزٌ عَلَيّ اَنْ تفحيطَ بفكَ دفونَي البَلوي و لاَ ينالَك مفنّي ضَجيجٌ و لاَ شَكْوي بر من گران و ناگوار است كه رنج و بلا تو را احاطه كند و ناله و شكوايي ازمن به تو برسد...

و انتظار در نفس خود از سخت ترين حالات انسان است با آنكه مي دانيم در طي اين قرون چشم مقدس او شاهد و ناظر چه فجايع سخت و صعبي بوده است مشاهده آن همه و نيز اين همه قتل عام ها، تجاوزها، حق كشي ها، آوارگي ها و... به تنهايي كافي است تا سخن صائب تبريزي را بپذيريم كه گفت گرم است آفتاب روز قيامت وليك نيست سوزنده تر ز ساية ديوار انتظار انتظار جانسوزي كه بيش از همة شيعيان و حق طلبان وجود مقدس او را آزرده و هر لحظه و هر روز آن برگ تازه بر كتاب مظلوميت او افزوده است مظلوميتي كه دامنه اش از سال هاي ماقبل تولد آن يگانه آغاز مي شود. توضيح آنكه در تاريخ چهرة منفور كساني را مي يابيم كه با استفاده از فرمايش رسول خدا و ائمه هدي (ع درباره ظهور حضرت مهدي (ع ، 5 داعية مهدويت داشته و

پرچم اين ادعا را برافراشتند تا به يمن آن به آرزوهاي قدرت طلبانه خود نائل شوند! كساني چون مغيرة بن سعيد 6 و عبيدالله المهدي (ع 7 از اين گروهند. اينك تا آنجا كه وسع صاحب اين قلم است وجوه مظلوميت امام همام ابا صالح المهدي ع را در پي مي آورم و به اين دعا تمسّك مي جويم كه

أللّهفمَّ ادَفَعَ عَنْ حفجَّتفكَ وَ وَلفيّكَ وَ خَليفَتفك شَرَّ الجنّف و الانسف بفمنّكَ وَ كَرَمفكَ . 1 _ اولين ستمي كه در حق آن گرامي روا داشته اند، از ناحية اعتقاد پيروان سقيفه است كه مي گويند: در آخر زمان خداوند مرد مصلحي را به وجود مي آورد و او مهدي موعود است بنابر اين عقيده امام عصر (ع در آخر زمان متولد خواهد شد و البته معلوم و معين نيز نيست كه از نسل كيست جلال الدين مولوي رومي در مثنوي خويش با پذيرش و تبليغ همين ايده ابيات زير را مي آورد:

پس به هر دوري وليّي قائم است تا قيامت آزمايش دائم است پس امام حيّ قائم آن ولي است خواه از نسل عمر خواه از علي است مهدي هادي وي است اي راه جو هم نهان و هم نشسته پيش رو 8 ملاحظه مي شود كه از نگاه مولوي رومي استبعادي ندارد كه آن جهاندار عدل گستر و آن به پا دارنده قسط و بر هم زننده بساط جور از نسل عمر بن خطاب باشد.

در حالي كه اصحاب حديث متواتراً از رسول خدا (ص نقل نموده اند كه حضرتش وجود مقدس حضرت مهدي امام حي غائب قائم ع ، را

مشخّصاً از نسل امامان پاك و از صلب حضرت اباعبدالله الحسين ع و نهمين نواده او و فرزند حضرت ابامحمد عسكري ع پيشواي يازدهم دانسته و معرفي فرموده است و همين احاديث طمع كساني چون عبيدالله المهدي را برانگيخت تا دعوي مهدويت كنند. 2 _ همچنانكه گفته شد پيش از تولد حضرت ولي عصر، ارواحنا له الفداء، كساني به پا خاسته خود را مهدي موعود خواندند. اينان اگر چه جان بر سر اين ادعا نهادند و خداوند با افشاي تزوير و ناكام ساختن ايشان خط بطلان بر ادعاي نابجايشان كشيد، اما به هر حال اين داعيه زمينه را براي ديگر مدعيان مهدويت فراهم آورد. و ديگر شيادان و راهزنانف فكر و انديشه را جرأت بخشيد تا با اين حربه خلق خدا را به گمراهي بكشانند و موجبات تفرقة هر چه بيشتر امت را فراهم آوردند. 3 _ در نخستين سال هاي زندگي آن سرور، عموي حضرتش جعفر بن محمد الهادي ادعاي امامت و جانشيني حضرت ابامحمد عسكري ع را نمود و كوشيد با استفاده از حمايت خلفاي عباسي شيعيان را به خود جلب كند اما خدعه و فريبش بر ملا شد و به كذّاب شهرت يافت 4 _ در دوران غيبت صغري كه امام (ع به ترتيب عثمان بن سعيد و فرزند وي محمد بن عثمان و نيز حسين بن روح نوبختي و سرانجام علي بن محمد سمري را به عنوان نواب خاص خود تعيين فرموده بود، جمعي منافق نوبت به نوبت با ادعاي نيابت امام به جلب توجه مردم پرداخته در اين راه

به ترويج عقايد سخيفي چون تناسخ و حلول و نهايتاً ايجاد انحراف و كژانديشي در جامعه اسلامي دست يازيدند. از زمرة اين مدعيان مي توان از شلمغاني محمد بن نصير نميري احمد بن هلال كرخي حسين بن منصور حلاج ابو محمد شريعي و محمد بن بلال نام برد. 9 اگر چه برخي از اينان مستقيماً توسط امام (ع مورد طعن و لعن قرار گرفته و برخي ديگر توسط بزرگان شيعه از جمله جناب ابن بابويه و حسين بن روح نوبختي رسوا گرديدند، 10 اما به هر حال طرح ادعا از سوي اين مدعيان دروغين زمينه ساز گشايش بستري از خطا و اعوجاج گرديد، به گونه اي كه از آن زمان تا هم اكنون نيز برخي از اهل قلم و همچنين گروهي از مستشرقان به سهو يا غرض به نام و ياد آنها كتاب مي نويسند و مهملات و مجهولاتي را به نام فرهنگ اسلامي به جامعة جهاني عرضه مي دارند 11 واين سخن بگذار تا وقتي دگر؛ 5 _ اگر بپذيريم كه هر گونه تهمت و افترايي بر عقايد حقّه شيعه در نفس خود ستمي به شيعيان محسوب مي شود، به طور قطع و يقين اين افتراها و تهمت ها بدواً ستم مضاعفي به ساحت مقدس امام عصر، ارواحنا فداه است كه پيشواي شيعيان مي باشد. دست پليد وهابيان _ كه به تصريح مدارك تاريخي ساخته و پرداختة صهيونيسم جهاني است _ در نوشتن كتب متعدد و البته تكراري بر عليه عقايد منوّر شيعه چنان هتاك و بي باك است كه گاه از شدت عصبيّت و عناد مورد اعتراض برخي از عالم نمايان وهابي مسلك

نيز قرار مي گيرد. اين اقدام در شرايطي صورت مي گيرد كه «سگ ها را گشوده اند و سنگ ها را بسته اند»! صدها عنوان كتاب توسط «وعاظ السلاطين بر عليه شيعه انتشار مي يابد و در مقابل از طبع و نشر كتاب گرانسنگ الغدير تأليف علامه اميني هنوز در برخي از كشورهاي تسنن زده ممانعت به عمل مي آيد! 12 و البته از آن جا كه نمي توان براي هميشه آفتاب را در حجاب ابر نگاه داشت خداوند متعال گاه به دست برخي از ايادي دشمن سند حقايت تشيع را افشا مي فرمايد. نظير پاسخي كه يكي از مدرسان دانشگاه هاي حجاز به نام عبدالمحسن العباد به كتابي از شيخ عبدالله بن زيد آل محمود (رئيس دادگاه هاي شرعي كشور قطر) داده است «العبّاد» با آن كه خود شيعي مذهب نبوده و از نزديكان «بن باز» (مفتي بزرگ وهابيت در كشور سعودي و دشمن آشكار تشيع است با اين حال در پاسخنامه خويش عدم اعتقاد مؤلف كتاب به وجود مقدس امام مهدي (ع و آرمان مهدويت را مورد نقد و نكوهش قرار مي دهد 13 . در هر حال هر گونه تهمت دروغ و افترا به شيعه و باورهاي اصيل و الهي آن را بايد وجهي از وجوه مظلوميت مولايمان اباصالح المهدي (ع بدانيم 6 _ وجود مدعيان مهدويت در دوران غيبت كبري بارزترين وجه ستم به ساحت مقدس امام ع است اينان كه غالباً دست پروردگان دواير جاسوسي استكبار جهاني بوده و هستند، هر چند با استفاده از آرزومندي امّت اسلام در مورد ظهور پيشواي غائب و بهره برداري از ساده لوحي جمعي عوام

داعيه خود را آغاز كرده و بدون استثنا رسوا و منكوب گرديده اند اما به هر حال گروهي را به خود خوانده و مقاصد استعماري را در ايجاد تنش و تفرقه امت اسلامي جامة عمل پوشانده و مهمتر كوشيده اند تا با حركات سخيف خود امت شيعي را نسبت به اصل ظهور و تحقق حضور امام غائب دلسرد نموده مقدمه اي براي انكار وقوع و يا استبعاد حكومت جهاني امام ع فراهم آورند، بازي بابيگري و بهائي گري _ كه تا هم اكنون مورد حمايت دول استعماري است 14 _ در ايران و ماجراي سفيهانة جهيماني و محمد بن عبدالله قحطاني در حجاز نمونه اي از اين گونه ادعاهاي واهي است 15 . جالب آن كه اين مدعيان بدون استثنا سر سالم به گور نبرده اند و هر كه با اين ادعا سر برافراشته پس از رسوايي و بي آبرويي و ثبت نام خود در تاريخ به ننگ در راه اين ادعا سر خود به باد داده است چنانك علي محمد باب در «بيت الخلاء» به گلوله بسته شد و مدعيان مهدويت در حجاز نيز با تمام اتباعشان به قتل رسيدند، آن هم به دست نيروهاي فرانسوي !! ولي تحقق فرجام تيره براي اين مدعيان اصل ستم نسبت به ساحت قدس مهدوي را نفي نمي كند. ناصرالدين شاه قاجاربا سركوب بابيان سلطنتش را تحكيم بخشيدوآل سعوددرحجازباسركوب «جهيماني برسلطة خويش ادامه دادند و در اين ميان آنكه نام و ياد و اعتبارش دستماية جمعي دنيا طلب قرار گرفت وليّ معصوم خداوند است كه در اوج اقتدار، مظلوم است 7 _ يكي از بارزترين انواع ستمي كه در حق شيعه و

به خصوص در حق امام عصر، ارواحنا له الفداء، روا داشته و مي دارند، حركت ناجوانمردانه تحريف در آثار است از سال ها پيش خاصّه از زمان وقوع انقلاب اسلامي ايران دشمنان شيعه به ويژه پيروان وهابيت و نيز متعصبان اهل تسنن در هند و پاكستان و عربستان و... در چاپ كتب مرجع خود هر جا كه نام مقدس حضرت مهدي (ع در ضمن روايتي به تأييد آمده يا در هر موضع كه محققان آنها از ازمنة قديم در آثار خود حديث يا سخني را آورده اند كه تصريح به حقانيت شيعه و ائمه اثني عشر دارد، در چاپ هاي جديد آن آثار، نكات مزبور را حذف مي كنند تا مورد استناد و استفاده نسل هاي آينده قرار نگيرد! و اين در حالي است كه مطابق برخي از تحقيقات اين گونه افراد كه در واقع حقيقت را تاب نمي آورند و آنچه را كه رهبرانشان در آثار و تأليفات خود بدان اعتراف نموده مورد انكار قرار مي دهند، با پشتيباني قدرت هاي شيطاني و هزينه كردن مبالغ گزاف نسخ خطي مآخذ دست اول را خريداري نموده مي سوزانند، تا به پندار باطل خود نخست عالمان و دانشوران و آنگاه نسل هاي جست وجوگر و پژوهنده نتوانند به معارف مذكور دست يابند. اينك به تناسب بحث فقط به يك نمونه از اين رفتار _ كه من آن را خيانت به فرهنگ و مواريث فرهنگي مي نامم _ دررابطه باوجودمقدس حضرت بقيه اللهالاعظم عجل الله تعالي فرجه الشريف اشاره مي كنم

محي الدين عربي كه از بزرگان اهل سنت است در كتاب فتوحات مكيّه كه به سال 1307 در مطبعة «الازهريّه مصر چاپ شده در مبحث 65 به

تصريح تمام مي گويد:

مهدي كه از اولاد امام حسن عسكري است در نيمه شعبان سال 255 هجري به دنيا آمده و زنده خواهد ماند تا با عيسي بن مريم اجتماع كند، پس عمر آن حضرت اكنون كه سال 985 هجري مي باشد 703 سال است .. اين عبارات را در چاپ جديد فتوحات دست متعصبان عامه و وهابي حذف نموده است 16 . خاتمه سخن در اين سرفصل اينكه توطئه تحريف فقط به حذف مناقب اهل بيت (ع از كتب و آثار، توسط متعصبان اهل سنت محدود نمي شود بلكه روي ديگر اين سكّه حذف مطاعن اعداءالله از كتب شيعه را نيز شامل مي شود كه به بهانة پاسداشت وحدت بين فرق به دست برخي از ساده ماهنامه موعود شماره 34 پي نوشت ها :

* مقاله برگزيده دومين جشنواره برترين هاي فرهنگ مهدويت ويژة مطبوعات كتاب اميد (ويژه نامه ولادت امام زمان عج ).

1 . وَ الله ما مفعاويَة بفاَدهي منّي وَلكّفنهف يَغْدفرف وَ يَفْجفر، وَلَوْلا كَراهفية الغَدْرف لَكْنْتف مفنْ أدْهي النّاس ..؛ به خداوند سوگند، معاويه از من زيرك تر نيست امّا او نيرنگ مي كند و به گناه مي گرايد و اگر نيرنگ ناشايست نبود، هر آينه معلوم مي آمد كه من سيّاس ترين مردمانم (نهج البلاغه خطبه 200، با ترجمه آقايان محمدي و دشتي .

2 . كتاب التمحيص ص 4؛ مناقب آل ابي طالب ج 3، ص 42؛ بحارالانوار، ج 35، ص 56.

3 . بحار الانوار، ج 28، ص 373، ج 37، ص 51.

4 . به سرگذشت پيامبران عظيم الشأن نامبرده در قرآن كريم مراجعه شود و از جمله در داستان حضرت

نوح (ع كه مي فرمايد: «و لقد أرسلنا نوحاً إلي قومه فلبث فيهم ألف سنة إلاّ خمسين عاماً فاخذهم الطوفان ؛ ما نوح را بر قوم خود فرستاديم و او در ميان آنها هزار سال به استثناي پنجاه سال به سر برد سپس طوفان آنان را فرا گرفت _ قرآن كريم سوره عنكبوت 29)، آيه 14.

5 . احاديث دربارة نام و نشان و ظهور امام ع به اعتراف اهل حديث متواتر است

6 . مغيره بن سعيد پس از در گذشت امام باقر (ع ادعاي مهدويت نمود و مورد لعن شيعيان قرار گرفت ر.ك به المقالات و الفرق ابي خلف اشعري ترجمه دكتر مشكور، ص 148.

7 . عبيدالله المهدي از پيشوايان اسماعيلي كه داعيه مهدويت داشت ر.ك همان ص 318.

8 . ر.ك عارف و صوفي چه مي گويند؟ ميرزا جواد تهراني مبحث گفتار عرفا و صوفيه دربارة وليّ.

9 . ر.ك زندگي دوازده امام هاشم معروف الحسني ج 2، ذيل زندگاني امام عصر(ع .

10. ر.ك خاندان نوبختي عباس اقبال آشتياني كلمة الامام المهدي ع ، آيت الله شهيد سيد حسن شيرازي

11. ر.ك اخبار حلاج لوئي ماسينيون

12. ر.ك كتاب تاريخ وهابيت علي اصغر فقيهي پاورقي روزنامة اطلاعات در مورد سوابق وهابيون

13. ر.ك مصلح جهاني سيد هادي خسرو شاهي

14. ر.ك كشف الحيل مرحوم آيتي

15. مصلح جهاني سيد هادي خسرو شاهي ص 50 و 51.

16. همان ص 88 و 89

17. سوره ملك 67) آيه 30.

قاطبه اهل تفسير اين آيه را به وجود مقدس حضرت ولي عصر، ارواحنا فداه و غيبت آن گرامي تفسير كرده اند.

18. دعاي شريف افتتاح

چهرة امام مهدي ع در آينة القاب-4

ميرصادق سيدنژاد

اشاره : شناخت القاب ائمه معصومين ع يكي از راه هاي مهم آشنايي با ويژگي ها و فضايل آن حجت هاي الهي است در اين نوشتار سعي شده است تا با ارايه توضيحي كوتاه و مختصر در زمينة برخي از لقب هاي حضرت مهدي ع خوانندگان عزيز، بيش از پيش با ويژگي ها و اوصاف آن حضرت آشنا شوند. 7. مفضطرّ

يكي ديگر از لقب هاي معروف امام عصر(ع «مفضطَرّ» است در كتاب هاي لغت مضطر به معناي درمانده و ناچار به كار مي رود و در اصطلاح وقتي به كسي مضطر گفته مي شود كه او از همه اسباب و ابزارهاي معمولي در حلّ مشكلات و برطرف ساختن گرفتاري هايي كه دارد نااميد شده و با تمام وجود متوجّه خدا شود و كليد حلّ تمام كارها را به دست خدا بداند. رسيدن به اين مرحله از درك و بينش معمولاً يا در حالت اضطرار و نااميدي كامل پيش مي آيد و يا در صورت دستيابي به شناخت و معرفت هاي برتر _ كه جز از طريق توجهات خاصّ الهي ميسّر نمي گردد _ امكان پذير مي شود. به اين حقيقت كه «انسان چون دچار اضطرار شود متوجه درگاه خداوند مي شود» در قرآن كريم نيز اشاره شده است آنجا كه مي فرمايد: چون به كشتي نشستند خدا را با اخلاص در دين او خواندند و چون نجاتشان داد و به خشكي آورد، شرك آورند؛ تا نعمتي را كه به آنان عطا كرده بوديم كفران كنند و برخوردار شوند. زودا كه خواهند

دانست 1 گذشته از آن چه بيان شد در بحث هاي مربوط به دعا و شرايط اجابت آن نيز اضطرار مطرح شده است توضيح آن كه در روايت هاي زيادي به اين حقيقت اشاره شده كه از جمله عوامل به مرحله اجابت رسيدن دعاها به حدّ اضطرار رسيدن داعي است يعني فرد دعا كننده به اندازه اي مضطر شود كه براي برآورده شدن حاجتش هيچ عاملي جز خدا نشناسد و با تمام وجود دست به درگاه او بلند كند و از او بخواهد كه مشكل او را برطرف سازد. طبيعي است كه هر كس در چنين حالي متوّجه خداوند متعال شود هرگز خداوند ارحم الراحمين او را نااميد نمي سازد. در بسياري از ادعيه و روايات از حضرت مهدي ع با لقب مفضطر ياد شده است از جمله در قسمتي از دعاي ندبه آمده است

اَينَ المفضطَرّف الذي يفجابف افذا دَعي 2 .

كجاست آن مضطري كه چون دعا كند، خواست او به اجابت مي رسد... . همينطور در روايتي كه از امام صادق ع دربارة تفسير آيه «اَمَّن يفجيبف المفضطَرَّ افذا دَعاهف وَ يَكشففف السّفوء 3 ... » وارد شده چنين آمده است سوگند به خدا منظور از مفضطر در اين آيه قائم آل محمد(ص است وقتي كه در آخرالزمان ستم و بيداد و فساد در نتيجه سلطه پيدا كردن مستكبران و انحراف مردم از صراط مستقيم سرتاسر جهان را پر ساخت آن حضرت در بين ركن و مقام ] در مسجدالحرام [ دو ركعت نماز مي خواند و آنگاه دست به دعا برداشته از خداوند تعجيل در فَرَج خود را مي خواهد و

پروردگار عالم نيز دعاي او را اجابت نموده و به او اذن ظهور مي دهد و به دنبال اين واقعه مبارك آن حضرت به بركت امدادهاي غيبي و هم چنين ياري انسان هاي مومن و شجاعي _ كه در آن زمان از سرتاسر عالم به گفرد آن حضرت جمع شده اند _ بساط ستم را از روي زمين برخواهد چيد. 4 امّا چرا به امام عصر(عج لقب مفضطَرّ داده شده است

از بررسي مجموعه روايات مربوط به اين بحث چنين برمي آيد كه امام معصوم به عنوان حجّت الهي در خيرخواهي به بندگان خدا و محبت به آنان از پدر و مادر به آنها مهربان تر است از هدايت پيدا كردن آنان خوشحال و از به بي راهه كشيده شدن بي نهايت ناراحت مي شود. از آنجا كه در شرايط بسيار سخت دوران طولاني غيبت كبري امام مهدي ع از وضع بندگان خدا هر لحظه باخبرند و مشاهده مي كنند كه چگونه دشمنان حقّ از طريق به كارگيري تمام امكانات خود تلاش مي كنند تا با مطرح ساختن انواع شبهه ها و رايج نمودن فساد و فحشا بندگان الهي را از مسير درست انسانيت خارج نموده آنان را به انواع رذايل و پليدي هاي اخلاقي و اعتقادي آلوده سازند و يا خود آنها در نتيجه تبعيت از هواهاي نفساني و فريب خوردن از زرق و برق دنيا چگونه از معارف الهي دور شده و با دست خود زمينه هاي تباهي و هلاكت خويش را فراهم مي سازند بسيار متأثر مي شوند. از طرف ديگر وقتي در نتيجه بعضي مصالح الهي در چنين اوضاعي آن حضرت در پشت پرده غيبت به سر مي برند و از انجام كامل مأموريت خود

كه همانا هدايت بندگان خداست به جهت عمل ديگران و موانعي كه آنها ايجاد كرده اند محروم مانده است دچار حالت اضطرار مي شود. مگر كدام اضطرار سخت تر از اين است كه كسي حجّت خدا باشد و مسئوليت حفظ و تبليغ و ترويج و حاكميّت بخشي به همه احكام و ارزش هاي الهي را برعهده داشته باشد امّا در شرايطي واقع شود كه ببيند حكام جور از يك طرف و منافقان و انسان هاي هواپرست از طرف ديگر احكام حيات بخش الهي را زير پا مي گذارند و بندگان خدا را از مسير سعادت واقعي منحرف مي سازند و آنها را به بي راهه سوق مي دهند. آري در دورة غيبت كبري هر روز بيش از پيش قلب رئوف و مهربان حضرت ولي عصر(عج از مشاهده مشكلات و گرفتاري هاي بندگان الهي به درد مي آيد و بالاخره روزي آن درياي صبر و بردباري از طغيان بي حدّ بندگان ناسپاس و ستم پيشه به تنگ خواهد آمد و در حال اضطرار از پروردگار عالم خواهد خواست تا به خاطر پايان بخشيدن به ظلم ستمگران و رها ساختن انسان هاي مظلوم در بند طاغوت ها به او اذن ظهور داده در بسياري از ادعيه و روايات از حضرت مهدي ع با لقب مفضطر ياد شده است از جمله در قسمتي از دعاي ندبه آمده است

اَينَ المفضطَرّف الذي يفجابف افذا دَعي

كجاست آن مضطري كه چون دعا كند، خواست او به اجابت مي رسد...

شود و آن لحظه است كه بشريت از زير يوغ بيداد و جهل و تباهي نجات خواهد يافت و عدل و قسط در سرتاسر زمين حاكميت پيدا خواهد كرد و صلح و امنيّت و آسودگي خاطر، زمينه را براي

تحصيل سعادت جاوداني انسان فراهم خواهد ساخت

أللّهمّ إنّا نرغب اليك دولة كريمة تعزّ بها الاءسلام و أهله و تذلّ به النفاق و أهله .. 5 8 _ منتقم در بعضي از روايات و دعاها از حضرت بقية الله(ع با لقب «مفنتَقفم ياد شده است انتقام در لغت به معني مجازات كردن به كار مي رود. از آنجا كه تلقي خيلي از افراد اين است كه در مفهوم اين واژه نوعي تشفي قلب و فرونشاندن سوز درون نيز مطرح است لذا نسبت دادن اين لقب را به حجّت الهي كه هم معصوم است و هم نسبت به بندگان خدا مهربان و كريم است نمي پسندند. امّا حقيقت اين است در مفهوم اين كلمه اصلاً مسئله تشفي و فرونشاندن خشم و غضب مطرح نيست لذا در قرآن كريم در مواردي اين صفت به خدا هم نسبت داده شده است به عنوان مثال در آيه 37 سورة زمر مي خوانيم

اَليس اللهف بعزيزف ذي انتفقامف . در اين آيه انتقام از ناحيه خداوند متعال به معني مجازات در قفبال اعمال خلاف و ناشايست است و به هيچ وجه مسئله تشفّي و فرو نشاندن سوزش دروني _ كه در مورد خداوند متعال قابل تصوّر نيست _ مطرح نمي باشد. امّا در پاسخ به اين پرسش كه امام معصوم و حجّت الهي بايد مظهر كامل صفت رحمت و رحمانيت خدا باشد، بنابراين چگونه متصور است كه مظهر رحمت الهي اهل انتقام باشد؟ بايد به چند مطلب توّجه شود: 1 _ امام مهدي ع مأموريت دارند كه پس از ظهور قسط و عدل را در سرتاسر عالم حاكميّت بخشند؛ لازمة اجراي

عدالت مجازات كساني است كه از تعدّي به حقوق ديگران اجتناب نمي كنند؛ 2 _ از جمله سنت هاي الهي اين است كه هر عمل اختياري انسان داراي عكس العمل مناسبي باشد، بر اين اساس در مقابل ظلم به ديگران و زير پا نهادن حقوق انسان ها هيچ عكس العملي بهتر از مجازات عادلانه نيست 3 _ وقتي در طول تاريخ اين همه انبيا و اولياي الهي به شيوه هاي مختلف انسان ها را نسبت به رعايت حقوق ديگران و ستم نكردن نسبت به يكديگر فرا خوانده اند با اين همه باز عده اي عالماً و عامداً در تجاوز به حقوق ديگران و قانع نبودن به حقّ خود پافشاري مي كنند و جز زبان زور هيچ زبان ديگري را نمي فهمند آيا بهترين برخورد با آنها همان زبان زور نيست

بنابر آنچه بيان شد حضرت مهدي ع پس از تمام شدن حجّت بر مردم و از بين رفتن بهانه ها و عذرهاست كه مجبور به استفاده از قدرت و شمشير خواهد شد به عبارت ديگر در شرايطي كه هيچ چيز به جز قدرت نظامي كارايي ندارد امام ع به آن متوسل خواهد شد وگرنه در آغاز قيام باز همانند انبيا و اوصياي الهي توده هاي مردم را موعظه مي كنند و در حدّ لازم به روشنگري و از بين بردن شبهات آنها مي پردازند منتهي چون بسياري از افراد پيروي از اوامر و رهنمودهاي آن حضرت را به زيان حكومت و موقعيّت ظالمانه خود خواهند ديد در نتيجه علي رغم درك حقانيّت آن حضرت به خاطر زرق و برق و مطامع دنيوي به روي امام ع شمشير خواهند كشيد در اين شرايط است كه آن حضرت

هم مجبور به استفاده از قواي نظامي و قدرت شمشير خواهند شد. به علاوه از توّجه به مضمون و مفاد روايات و ادعيه اي كه امام عصر(عج را با لقب منتقم ياد كرده اند به خوبي اين حقيقت روشن مي شود كه انتقام گيري آن حضرت از ستمگران و متعديان به حقوق انسان ها و مستكبران خواهد بود؛ يعني آنهايي كه بندگان خدا را به بردگي براي خود وا مي دارند و حاضر نيستند كه بگذارند آنها آزادانه براي خود يك زندگي و خط مشي مستقلي انتخاب كنند و به خاطر منافع خود همه هستي و سرمايه هاي مادي و معنوي آنان را نابود مي كنند. در شرايطي كنوني دنيا شاهد هستيم كه چگونه حكومت استكباري آمريكا _ كه به غلط خود را رهبر جهان مي خواند و به منظور تحقق بخشيدن به هدف هاي ظالمانه اي كه دارد حاضر به شنيدن هيچ گونه حرف حقّ نيست و حقّ را آن چيزي مي داند كه در راستاي تأمين منافع او باشد و باطل را آن كاري مي داند كه كم ترين اصطكاكي با منافع او داشته باشد _ در راه برآورده ساختن مطامع ظالمانه خود حاضر مي شود زن و بچة مستضعف مردم فلسطين عراق افغانستان و... را با بدترين شيوه ها به خاك و خون بكشد. مگر چنين قدرت ستمگر و مستكبري را با صرف موعظه مي توان وادار به دست برداشتن از جنايت هايش كرد؟ پرواضح است چنين نظامي و سردمداران تبه كار آن جز زبان زور و اسلحه زبان ديگري را درك نمي كنند. بنابراين وقتي امام مهدي ع ظهور كنند از چنين قدرت هاي استكباري انتقام توده هاي مستضعفي را كه سال ها تحت سيطره آنها واقع شده اند خواهد گرفت

در مقابل آن حضرت با توده هاي مردم جز به شيوه عفو و رحمت و بخشندگي رفتار نخواهند كرد. همان گونه كه مفاد روايات و دعاها بر اين موضوع دلالت دارند؛ به عنوان مثال

1 _ پيامبراكرم ص در خطبه معروف خود در روز عيد غدير وقتي به توصيف امام مهدي ع مي پردازند مي فرمايند:

... اَلا افنّه المنتَقفمف مفن الظّالفمينَ اَلا افنّه مفدرفكف كفلّف ثارف لاَولياءف اللهف عزّوجل ..

آگاه باشيدكه او ] خاتم الاوصياء مهدي موعود(ع [ انتقام گيرنده از ستمگران است .. او خونخواه خون بناحق ريخته همه بندگان صالح خداست .. 6 2 _ احمدبن اسحاق مي گويد: روزي در حضور امام عسكري ع بودم كه توفيق زيارت فرزند بزرگوارشان امام مهدي ع نصيب من شد شنيدم كه آن جانشين بر حقّ حضرت عسكري ع فرمودند:

اَنا بقيةفالله في اَرضفهف والمنتفقمف مفن اَعدائفهف...

من بقية الله در روي زمين خدا هستم كه از دشمنان خدا انتقام خواهم گرفت .. 7 3 _ در قسمتي از دعاي ندبه در اشاره به اين مسئوليت امام زمان ع مي خوانيم

اَينَ الطالفبف بفذفحولف الانبياءف و اَبناءف الاَنبياءف اَينَالطالب بدم المقتول بكربلا...

كجاست آن منتقمي كه خون به ناحق ريخته و پايمال شده پيامبران و فرزندان آنها را طلب خواهد كرد؛ كجاست آنكه از خون شهيد كربلا انتقام خواهد كشيد؟... 8 4 _ نقل شده است كه وقتي در روز عاشورا امام حسين ع و اصحابش به دست شقي ترين انسان ها به ناجوانمردانه ترين صورت به شهادت رسيدند، ملائكه الهي از اين پيشامد بسيار ناراحت شدند و شكايت به درگاه الهي بردند، خداوند متعال در پاسخ به آنها ضمن نشان

دادن نور وجود حضرت مهدي قائم آل محمّد(ص فرمودند:

بفذلك القائفم انتقمف مفنهفم به توسط اين قائم آنها از ] قاتلان امام حسين و يارانش [ انتقام خواهم گرفت 9 5 _ در حديث معراج پيامبر اكرم ص باز در اين باره مي خوانيم وقتي درعرش الهي چشم رسول گرامي اسلام به نورهاي ائمه اطهار(ع افتاد و ديد يكي از آنها با ساير نورها فرق مي كند از جانب خداوند متعال ندا رسيد كه

او همان قائم ماست او همان كسي است كه حلال ما را حلال و حرام ما را حرام خواهد كرد... من به توسط او از دشمنان انتقام خواهم گرفت .. 10 همان گونه كه از تك تك اين روايت ها و نظاير آنها برمي آيد مهدي موعود(ع آن دست انتقام خداوندي است كه همه حقوق پايمال شده انسان هاي صالح و مظلوم در طول تاريخ را از دشمنان باز خواهد ستاند. و هر كجا خوني به ناحقّ ريخته شده است انتقام آن را از عاملان آن خواهد گرفت و اين كار نه تنها موجب نگراني و دلهره مردم نمي شود بلكه دل هاي توده مردم را در طول تاريخ شادابي مي بخشد و به آنها نشان مي دهد كه اگر در نتيجه طغيان و تعّدي عده اي ستمگر برخي از حقوق آنها پايمال شد، بالاخره روزي ستمگران به سزاي اعمال خود رسيدند و هرگز كمترين حقّي از حقوق بندگان خدا ضايع و پايمال نشد. حقيقت اين است كه چون بسياري از افراد ستمگر در اغلب موارد آن چنان كه بايد در مقابل جنايات و حق كشي هايي كه انجام مي دهند به سزاي عمل خود نمي رسند، اگر در برهه اي از زمان نتيجه اعمال زشت و

ناپسندشان را به آنها نچشانند اين كار با عدالت الهي جور درنمي آيد بنابراين نه تنها وجود يك شخصيّت الهي كه انتقام خون هاي به ناحقّ ريخته و حقوق بي جهت پايمال شدة توده هاي ضعيف و مستضعف در طول تاريخ را از افراد ستم گر و مستكبر بگيرد جاي تعجب ندارد بلكه امري لازم و ضروري است

ماهنامه موعود شماره 34 پي نوشت ها :

1 . سوره عنكبوت (29) آيه 66 و 67.

2 . مفاتيح الجنان دعاي ندبه

3 . سوره نمل 27)، آيه 62.

4 . بحارالانوار، ج 51، 48.

5 . مفاتيح الجنان دعاي افتتاح

6 . همان ج 37، صص 211 و 213.

7 . الزام الناصب ج 1، ص 253.

8 . مفاتيح الجنان دعاي ندبه

9 . بحارالانوار، ج 37، ص 294.

10. كمال الدين ج 2، ص 252.

امام مهدي ع و سنت هاي الهي 2

ابراهيم شفيعي سروستاني اشاره

يكي از مهمترين موضوعاتي كه به هنگام بحث از انقلاب جهاني امام عصر(عج مطرح مي شود اين است كه آن حضرت چگونه و با چه نيرويي در برابر نظام استكباري حاكم بر جهان مي ايستد و همه تمدن هاي قدرتمند، امّا فاسد، را به زانو در مي آورد؟ آيا ايشان با قدرت نظامي و با بهره گيري از تسليحات و تجهيزات پيشرفته و قدرتمند خود موفق به فروپاشي اين تمدن ها مي شود، يا علل و عوامل ديگري در كار است ترديدي نيست كه حضرت مهدي ع با امدادهاي غيبي همراهي مي شود و همه قواي طبيعي و ماوراي طبيعي در خدمت ايشان است اما به نظر مي رسد رمز اصلي پيروزي ايشان بر همة قدرت هاي شيطاني حاكم بر جهان حركت ايشان در مسير سنت هاي الهي حاكم بر هستي و هماهنگي

اين سنت ها با قيام رهايي بخش آن حضرت است براي روشن تر شدن اين موضوع لازم است كه به بررسي سنت هاي الهي حاكم بر عالم تكوين و تشريع بپردازيم در شماره قبل پس از بررسي معناي لغوي سنّت اصل تغييرناپذيري سنت هاي الهي و... به بررسي برخي از سنت هاي الهي حاكم بر جوامع انساني پرداختيم وگفتيم كه براساس سنت تغيير ناپذير الهي ظلم و بيدادگري عامل نابودي تمدن هاست اينك ادامه بحث را با بررسي ديگر سنت هاي الهي حاكم بر جوامع پي مي گيريم 2_4. وقت و اجل شرط نابودي تمدن ها

اگر چه ظلم و ستم خواه در صورت فردي و خواه در صورت اجتماعي آن موجب نابودي اقوام و تمدن ها مي شود، اما اين نابودي زماني به فعليت مي رسد كه مهلت و اجل آن اقوام و تمدن ها به سرآيد و به تعبير قرآن «موعد» نابودي آنها فرا رسد. به بيان ديگر از ديدگاه قرآن هر «جامعه مستقل از افراد، حيات و شخصيت و مدت و اجل مشخصي دارد و زماني كه اين مدت و اجل به سرآيد ديگر هيچ چيز نمي تواند مانع نابودي آن قوم و ملت شود. در اين زمينه آيات متعددي در قرآن وارد شده كه از جمله مي توان به اين آيات اشاره كرد: 1_2_4. آيه 58 سورة كهف در اين آيه كه پيش از اين نيز بدان اشاره شد، به صراحت بيان شده كه سنت خدا بر اين نيست كه به مجرد عصيان نافرماني و ستمگري قومي آنها را گرفتار عذاب و هلاكت كند، بلكه خداوند براساس غفران و رحمت بي انتهاي خويش براي هر

قومي موعد، اجل و يا سررسيدي تغييرناپذير قرار داده است و تا زماني كه اين اجل سرنيايد، آن قوم هلاك نمي شوند: وَرَبّفكَ الْغَففورف ذفو الرَّحْمَةف لَوْ يفؤَاخفذفهفم بفمَا كَسَبفواْ لَعَجَّلَ لَهفمف الْعَذَابَ بَل لَّهفم مَّوْعفدٌ لَّن يَجفدفواْ مفن دفونفهف مَوْئفلاً. و پروردگار تو آمرزنده ] و [ صاحب رحمت است اگر به ] جرم [ آنچه مرتكب شده اند، آنها را مؤاخذه مي كرد، قطعاً در عذاب آنان تعجيل مي نمود ] ولي چنين نمي كند [ بلكه براي آنها سررسيدي است كه هرگز از برابر آن راه گريزي نمي يابند.

2_2_4. آيه 34، سورة اعراف در اين آيه نيز بر اين موضوع تأكيد شده كه هر امتي جدا از بق_ا و فن__اي تك تك افراد آن بقا و فناي خاص خود را دارد و زماني كه اجل امتي فرارسد هيچ چيز نمي تواند از آن جلوگيري كند:

وَلفكفلفّ أفمَّةف أَجَلٌ فَإفذَا جَآءَ أَجَلفهفمْ لاَيَسْتَأْخفرفونَ سَاعَةًوَلاَيَسْتَقْدفمفونَ.

و براي هر امتي اجلي است پس چون اجلشان فرارسد، نه ] مي توانند [ ساعتي آن را پس اندازند و نه پيش 3_2_4. آيه 48 و 49 سورة يونس در آيات سخن از پرسشي است كه از سوي مشركان خطاب به رسول گرامي اسلام ص مطرح شده است آن پرسش اين است كه «خداوند چه زماني بين ما و بين تو قضاوت مي كند و ما را هلاك و ايمان آورندگان به تو را نجات مي دهد» به بيان ديگر مشركان با كلامي كه جنبة تعجيز و استهزا داشت مي خواستند به پيامبر بگويند كه «پروردگار تو هيچ كاري نمي تواند بكند، و اين تهديدهاي تو، بيهوده اي بيش نيست وگرنه

چرا عجله نمي كني و آن را عملي نمي سازي » خداوند نيز در پاسخ اين استهزاي مشركان به پيامبر خود خطاب مي كند كه «به آنها بگو من مالك نفع و ضرر خود نيستم نه مي توانم ضرري از خود رفع كنم و نه منفعتي را به سوي خود جلب نمايم اما اينكه چرا عذاب خدا نازل نمي شود به اين دليل است كه هر امتي اجل معيني دارد كه به هيچ وجه نمي تواند از آن تخطي كند. آن اجل خواه ناخواه فرا مي رسد بي آنكه ساعتي از زمان مقرر خود، پيش يا پس افتد » :

وَيَقفولفونَ مَتَي هَ_'ذَا الْوَعْدف إفن كفنتفمْ صَ_'دفقفينَ * قفل لاَّ´أَمْلفكف لفنَفْسفي ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا إفلاَّ مَا شَآءَ اللَّهف لفكفلفّ أفمَّةف أَجَلٌ إفذَا جَآءَ أَجَلفهفمْ فَلاَيَسْتَأخفرفونَ سَاعَةً وَلاَيَسْتَقْدفمفونَ.

مي گويند: «اگر راست مي گوييد، اين وعده چه وقت است » بگو: «براي خود زيان و سودي در اختيار ندارم مگر آنچه را كه خدا بخواهد. هر امتي را زماني ] محدود [ است آنگاه كه زمانشان به سررسد، پس نه ساعتي ] از آن [ تأخير كند و نه پيشي گيرند.» در تفسير الميزان در ذيل اين آيه چنين آمده است ... هر امتي حياتي اجتماعي وراي حيات فردي كه مخصوص تك تك افراد است دارد، و حيات اجتماعي هر امتي از بقا و عمر آن مقداري را دارد كه خداي سبحان برايش مقدر كرده است و همچنين از سعادت و شقاوت و تكليف و رشد و ضد رشد و ثواب و عقاب سهمي را دارد، كه خداي تعالي برايش معين فرموده است و اين حقيقت از چيزهايي است كه

تدبير الهي عنايتي به آن دارد. 4_2_4. آيه 61 سورة نحل اين آيه نيز چون آيه پيشين بر اين حقيقت تأكيد مي كند كه كيفر الهي تنها در زمان معين آن فرا مي رسد: وَلَوْ يفؤَاخفذف اللَّهف النَّاسَ بفظف_لْمفهفم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مفن دَآبَّةف وَلَ_'كفن يفؤَخفّرفهفمْ إفلَي ´ أَجَلف مّفسَمًّي فَإفذَا جَآءَ أَجَلفهفمْ لاَيَسْتَأخفرفونَ سَاعَةً وَلاَيَسْتَقْدفمفونَ.

و اگر خداوند مردم را به ] سزاي [ ستمشان مؤاخذه مي كرد، جنبنده اي بر روي زمين باقي نمي گذاشت ليكن ] كيفر [ آنان را تا وقتي معين باز پس مي اندازد، و چون اجلشان فرا رسد، ساعتي آن را پس و پيش نمي توانند افكنند. 5_2_4. در آيه 45 سورة فاطر همين تعبير تكرار شده است 6_2_4. در سورة نوح نيز موضوع اجل اقوام و امت ها به بهترين شكلي بيان شده است در آغاز اين سوره هدف از فرستادن نوح را انذار قومش پيش از فرارسيدن عذاب دردناك و به بيان ديگر سرآمدن اجل و وقت مقرر دانسته مي فرمايد:

إفنَّ_آ أَرْسَلْنَا نفوحًا إفلَي قَوْمفهف أَنْ أَنذفرْ قَوْمَكَ مفن قَبْلف أَن يَأْتفيَهفمْ عَذَابٌ أَلفيمٌ.

ما نوح را به سوي قومش فرستاديم كه «قومت را، پيش از آنكه عذابي دردناك به آنان رسد، هشدار ده » آنگاه به نقل سخنان نوح خطاب به قومش پرداخته مي فرمايد:

قَالَ يَ_'قَوْمف إفنفّي لَكفمْ نَذفيرٌ مّفبفينٌ * أَنف اعْبفدفواْ اللَّهَ وَاتَّقفوهف وَأَطفيعفونف * يَغْففرْ لَكفم مفّن ذفنفوبفكفمْ وَيفؤَخفّرْكفمْ إفلَي ´ أَجَلف مّفسَمًّي إفنَّ أَجَلَ اللَّهف إفذَا جَآءَ لاَيفؤَخَّرف لَوْ كفنتفمْ تَعْلَمفونَ.

] نوح [ گفت اي قوم من من شما را هشدار دهنده اي آشكارم كه خدا را بپرستيد و از او پروا داريد

و مرا فرمان بريد. ] تا [ برخي از گناهانتان را بر شما ببخشايد و ] اجل [ شما را تا وقتي معين به تأخير اندازد. اگر بدانيد، چون وقت مقرر خدابرسد، تأخير بر نخواهد داشت 7_2_4. آيه 11 سورة رعد: در اين آيه بر اين نكته تأكيد شده است كه هرگاه ارادة خداوند به نابودي قومي تعلق گيرد ديگر هيچ قدرتي نمي تواند مانع تحقق اين اراده شود. به عبارت ديگر با فرارسيدن اجل مقرر هر قوم و پايان يافتن مهلت آنها، هيچيك از توانايي ها، امكانات و تجهيزات آنها نمي تواند اندكي اين اجل مقرر را به تأخير بيندازد:

... وَ افذ'ا اَرادَ اللّهف بفقَومف سوفءً فَلا مَرَدّ لَهف وَ م'ا لَهفمْ مفنْ دفونفهف مفنْ و'الف.

... و چون خدا براي قومي آسيبي بخواهد، هيچ برگشتي براي آن نيست و غير از او حمايتگري براي آنان نخواهد بود.

نتيجه گيري :

نتيجه اي كه از آيات ياد شده به دست مي آيد چنين است

همه اقوام و تمدنهاي ستم پيشه هر چند قدرتمند و داراي توان نظامي و اقتصادي قابل توجه براساس سنت الهي اجل و سرآمد معين و مشخصي دارند و بالاخره روزي طعم نابودي و فنا را مي چشند. در چنين روزي هيچ كس و هيچ چيز نمي تواند مانع سقوط و فروپاشي آنها شود. حتي اگر آنها همة توان نظامي و اقتصادي خود را به كار گيرند حتي لحظه اي نيز نمي توانند اجل معيّن خود را به تأخير اندازند. براين اساس مي توان گفت كه چون در زمان ظهور امام مهدي ع اجل و مهلت تمدن هاي ستم پيشه به سر آمده و عمر آنها پايان يافته است هرگونه مقاومتي از سوي

اين تمدن ها بي فايده است و هيچ عاملي نمي تواند موجب بقا و استمرار حيات آنها شود و به همين دليل آن امام مي تواند در ظرف مدت نسبتاً كوتاهي همة نظام ها و حكومت هاي خودكامه ستمگر و كفر پيشه را از روي زمين براندازد و حكومت عادلانه خود را برقرار سازد.

3_4. تغيير نعمت ها به دليل تغيير رفتار و روحيات امت ها

از آيات متعددي از قرآن استفاده مي شود كه اقبال و ادبار خداوند به هر قومي تابعي از روحيات اعمال و رفتار آنهاست و بقا و زوال نعمت هاي الهي براي هر ملتي وابسته به عملكرد آن ملت است

استاد شهيد مرتضي مطهري در اين زمينه مي نويسد: قرآن كريم نكتة فوق العاده آموزنده اي در مورد سنت هاي تاريخ يادآوري مي كند و آن اينكه مردم مي توانند با استفاده از سنن جارية الهيه در تاريخ سرنوشت خويش را نيك يا بد گردانند... يعني سنت هاي حاكم بر سرنوشت ها در حقيقت يك سلسله عكس العمل ها و واكنش ها در برابر عمل ها و كنش هاست عمل هاي معين اجتماعي عكس العمل ها و واكنش ها در برابر عمل ها و كنش هاست عمل هاي معين اجتماعي عكس العمل هاي معيني به دنبال خود دارد. از اين رو در عين آنكه تاريخ با يك سلسله نواميس قطعي و لايتخلّف اداره مي شود، نقش انسان و آزادي و اختيار او به هيچ وجه محو نمي گردد. در اينجا به برخي از آياتي كه اين موضوع از آنها استفاده مي شود اشاره مي كنيم 1_3_4. آيات 52 و 53 سورة انفال در اين آيات پس از بيان اين موضوع كه چگونه خاندان فرعون و كساني كه پيش از آنها بودند، پس از كفر ورزيدن به كيفر گناهان

خود گرفتار آمدند، اين گرفتار آمدن را ناشي از يك قاعده كلي در نظام آفرينش دانسته مي گويد: خداوند نعمتي را كه بر قومي ارزاني داشته تغيير نمي دهد، مگر آنكه آنها آنچه را در دل دارند تغيير دهند: كَدَأْبف ءَالف ففرْعَوْنَ وَالَّذفينَ مفن قَبْلفهفمْ كَفَرفواْ بف_َايَ_'تف اللَّهف فَأَخَذَهفمف اللَّهف بفذفنفوبفهفمْ إفنَّ اللَّهَ قَوفيٌّ شَدفيدف الْعفقَابف * ذَ'لفكَ بفأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكف مفغَيفّرًا نفّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمف حَتَّي يفغَيفّرفواْ مَا بفأَنففسفهفمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمفيعٌ عَلفيمٌ. ] رفتارشان [ مانند رفتار خاندان فرعون و كساني است كه پيش از آنان بودند: به آيات خدا كفر ورزيدند؛ پس خدا به ] سزاي [ گناهانشان گرفتارشان كرد. آري خدا نيرومند سخت كيفر است اين ] كيفر [ بدان سبب است كه خداوند نعمتي را كه بر قومي ارزاني داشت تغيير نمي دهد، مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند تغيير دهند، و خداي شنواي داناست علامه طباطبايي در ذيل اين آيه مي فرمايد:

عقابي كه خداوند معاقبين را با آن عذاب مي كند هميشه به دنبال نعمت الهي اي است كه خداوند قبل از آن عقاب ارزاني داشته به اين طريق كه نعمت را برداشته عذاب را به جايش مي گذارد و هيچ نعمتي از نعمت هاي الهي به نقمت و عذاب مبدل نمي شود مگر بعد از تبديل محلش كه همان نفوس انساني است پس نعمتي كه خداوند آن را برقومي ارزاني داشته وقتي به آن قوم افاضه مي شود كه در نفوسشان استعداد آن را پيدا كنند و وقتي از ايشان سلب گشته و مبدل به نقمت و عذاب مي شود كه استعداد دروني شان را از دست داده و

نفوسشان مستعد عقاب شده باشد. و اين خود يك قاعده كلي است در تبدل نعمت به نقمت و عقاب .. 2_3_4. آيه 11 سورة رعد: در اين آيه نيز به صراحت سرنوشت اقوام را ناشي از تغيير حال آن دانسته مي فرمايد:

... إفنَّ اللَّهَ لاَيفغَيفّرف مَا بفقَوْمف حَتَّي يفغَيفّرفواْ مَا بفأَنففسفهفمْ... . ... در حقيقت خدا حال قومي را تغيير نمي دهد، تا آنان حال خود را تغيير دهند.

علامه طباطبايي در ذيل اين آيه مي فرمايد:

از قضاياي حتمي و سنت جارية الهي يكي اين است كه همواره ميان احسان و تقوي و شكر خدا، و ميان توارد نعمت ها و تضاعف بركات ظاهري و باطني و نزول و ريزش آن از ناحية خدا ملازمه بوده و هر قومي كه احسان و تقوي و شكر داشته اند خداوند نعمت را برايشان باقي داشته و تا مردم وضع خود را تغيير نداده اند روز بروز بيشتر كرده است .. واما اينكه اگر فساد در قومي شايع شود و يا از بعضي از ايشان سر بزند نقمت و عذاب هم برايشان نازل مي شود. آيه شريفه از تلازم ميان آنها ساكت است نهايت چيزي كه از آيه استفاده مي شود اين است كه خداوند وقتي روش خود را تغيير مي دهد و عذاب مي فرستد كه مردم رفتار خود را عوض كرده باشند، البته اين مطلب امكان دارد نه اينكه به فعليت در آوردنش واجب باشد؛ زيرا اين از آيه استفاده نمي شود . نتيجه گيري :

گفتيم كه براساس يكي از سنت هاي تغييرناپذير الهي اقبال و ادبار خداوند به هر قوم يا ملتي تابعي از روحيات اعمال و رفتار آنهاست و بقا و

زوال نعمت هايي كه خداوند به جامعه اي ارزاني داشته ارتباطي ناگسستني با واكنش هاي آنها در برابر اين نعمت ها دارد. از آيات متعددي از قرآن استفاده مي شود كه اقبال و ادبار خداوند به هر قومي تابعي از روحيات اعمال و رفتار آنهاست و بقا و زوال نعمت هاي الهي براي هر ملتي وابسته به عملكرد آن ملت است به عبارت ديگر سرنوشت هر قومي در گرو عملكرد آنهاست و هر قوم مي تواند با رفتار و اعمال مناسب و يا نامناسب خود سرنوشت خود را نيك و يا بد گرداند. بر اين اساس مي توانيم بگوييم كه در ظهور امام مهدي ع نيز خواست و تمناي دروني انسان ها نقش دارد و قطعاً اگر مردم از صميم دل خواهان درك نعمت بزرگ الهي يعني وجود امام معصوم ع در جامعه شوند و با رفتار و عملكرد خود نيز اين موضوع را نشان دهند، خداوند نيز اين نعمت را بر آنها ارزاني خواهد داشت 4_4. امامت وراثت و خلافت مؤمنان صالح يكي ديگر از قوانين و سنت هاي الهي حاكم بر جوامع بشري خلافت امامت و وراثت نهايي مستضعفان صالح و اهل ايمان است از آيات متعددي از قرآن كريم چنين برمي آيد كه براساس يك قانون و سنت الهي بندگان مؤمن و صالح خداوند كه جز در مقاطع محدودي از تاريخ كرة خاك همواره به استضعاف كشانده شده و خوار شمرده مي شدند؛ در نهايت زمين را به ارث مي برند و پيشوايان و حاكمان زمين مي گردند. برخي از اين آيات به شرح زير است :

1_4_4. آيه 105 سورة انبيا: در اين

آيه با تعبير «كتبنا» كه اشاره به يك امر ثابت مقرّر و مفروض دارد، بيان مي كند كه در كتاب هاي آسماني وراثت بندگان صالح خدا پيش بيني شده است

وَلَقَدْ كَتَبْنَا ففي الزَّبفورف مفن بَعْدف الذفّكْرف أَنَّ الاَْرْضَ يَرفثفهَا عفبَادفيَ الصَّ_'_لفحفونَ.

و در حقيقت در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايستة ما به ارث خواهند برد. در تفسير الميزان در بارة اين آيه چنين آمده است

«وراثت و «ارث به طوري كه راغب گفته به معناي انتقال مالي است به تو بدون اينكه معامله اي كرده باشي و مراد از وراثت زمين اين است كه سلطنتف برمنافع از ديگران به صالحان منتقل شود و بركات زندگي در زمين مختص ايشان شود، و اين بركات يا دنيايي است كه برمي گردد به تمتع صالحان از حيات دنيوي كه در اين صورت خلاصة مفاد آيه اين مي شود كه به زودي زمين از لوث شرك و گناه پاك گشته جامعة بشري صالح كه خداي را بندگي كنند و به وي شرك نورزند در آن زندگي كنند؛ همچنانكه آيه «وَعَدَ اللّهف الَّذفينَ ءَامَنفواْ مفنكفمْ وَعَمفلفواْ الصَّ_'_لفحَ_'تف لَيَسْتَخْلففَنَّهفمْ ففي الاَْرْضف.... يَعْبفدفونَنفي لاَيفشْرفكفونَ بفي شَيْ_ًا» از آن خبر مي دهد. و يا اين بركات اخروي است كه عبارت است از مقامات قربي كه در دنيا براي خود كسب كردند، چون اين مقام هم از بركات حيات زميني است هر چند كه خود از نعيم آخرت است همچنانكه آية «وَقَالفواْ الْحَمْدف لفلَّهف الَّذفي صَدَقَنَا وَعْدَهف وَأَوْرَثَنَا الاَْرْضَ نَتَبَوَّأف مفنَ الْجَنَّةف حَيْثف نَشَآءف» كه حكايت كلام اهل بهشت است و آية «أفوْلَ_'´ئ_فكَ هفمف الْوَ'رفثفونَ

الَّذفينَ يَرفثفونَ الْففرْدَوْسَ» بدان اشاره مي كند. از همين جا معلوم مي شود كه آية مورد بحث خاص به يكي از دو وراثت هاي دنيايي و آخرتي نيست بلكه هر دو را شامل مي شود . 2_4_4. آيه 55، سورة نور: در اين آيه خداوند به كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مي دهند وعده مي دهد كه سرانجام در زمين به خلافت مي رسند و از بيم و هراس رهايي مي يابند: وَعَدَ اللَّهف الَّذفينَ ءَامَنفواْ مفنكفمْ وَعَمفلفواْ الصَّ_'_لفحَ_'تف لَيَسْتَخْلففَنَّهفمْ ففي الاَْرْضف كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذفينَ مفن قَبْلفهفمْ وَلَفيمَكفّنَنَّ لَهفمْ دفينَهفمف الَّذفي ارْتَضَي لَهفمْ وَلَيفبَدفّلَنَّهفم مفّن بَعْدف خَوْففهفمْ أَمْنًا يَعْبفدفونَنفي لاَيفشْرفكفونَ بفي شَيْ_ًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَ'لفكَ فَأفوْلَ_'ئفكَ هفمف الْفَ_'سفقفونَ.

خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين ] خود [ قرار دهد. همان گونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند جانشين ] خود [ قرار داد، و آن ديني را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند، و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند، ] تا [ مرا عبادت كنند و چيزي را به من شريك نگردانند، و هر كس از آن به كفر گرايد، آنانند كه نافرمانند. علامه طباطبايي در تفسير اين آيه پس از اشاره به اختلاف نظر فراواني كه در ميان مفسران در زمينة مراد از اين آيه وجود دارد، و همچنين بيان ديدگاه خود در اين زمينه مي فرمايد: آنچه از همة مطالب برآمد اين شد كه خداي سبحان به كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مي دهند، وعده مي دهد كه به زودي جامعه اي پي نوشت ها

:

1 . ر. ك مطهري مرتضي قيام و انقلاب مهدي ع ، ص 17.

2 . ر. ك طباطبايي سيد محمد حسين ترجمة تفسير الميزان ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني ج 10، ص 104_105.

3 . همان ص 105.

4 . مطهري مرتضي همان ص 19.

5 . طباطبائي سيد محمد حسين همان ج 10، ص 132.

6 . همان ج 13، ص 426 _ 427.

7 . سورة نور (24)، آيه 55.

8 . سوره زمر (39)، آيه 74.

9 . سورة مؤمنون (23)، آيه 11.

10. طباطبائي سيد محمد حسين همان ج 14، ص 465 _ 466.

11. همان ج 15، ص 215.

فجر مقدس-5

مجتبي السادة ترجمه محمود مطهري نيا

حوادث بر طبق تقويم سال ظهور

اشاره : در بخش هاي قبلي اين سلسله مقالات با برخي نشانه هاي مخصوص سال ظهور امام عصر(عج آشنا شديم و اينك به بررسي سلسله رويدادهايي مي پردازيم كه در آخرين ماه هاي پيش از ظهور آن حضرت رخ مي دهد.

جريانات و اتفاقات ماه رجب در اين قسمت به اهم حوادثي كه در ماه رجب و در واقع پنج ماه پيش از ظهور حضرت اتفاق خواهد افتاد اشاره خواهيم كرد كه اين مطالب را از رواياتي كه در اين باره بوده اند استخراج نموده ايم 1 _ باران شديد و فراوان در سالي كه بناست حضرت مهدي ع ظهور كنند قحطي به طور جدي شيوع يافته و در بيستم ماه جمادي الاول چنان باراني مي بارد كه از زمان منزل گرفتن حضرت آدم در زمين بي سابقه است كه اين باران تا دهم ماه رجب ادامه مي يابد. از امام صادق ع

نقل شده كه فرمودند:

وقتي قيام قائم ع نزديك شود در ماه جمادي الثاني و ده روز از رجب بر مردم باراني مي بارد كه خلائق همانند آن را نديده باشند 1 .

و شيخ مفيد در الارشاد چنين آورده است كه

سپس به بيست و چهار باران ختم مي شود كه زمين را پس از مرگش زنده مي كند و بركاتش نمايان مي شود. 2

همان گونه كه از اين روايات برمي آيد از علايم قريب الوقوع ظهور حضرت مهدي ع نزول باران هاي شديد و آب هاي فراوان آسماني است كه به نوعي براي ] عصر [ ظهور زمينه چيني شود تا زمين ها براي زراعت و كشاورزي پربار و بابركت پس از اين حالت فقر و خشكسالي كه داشته اند آماده شود.

بارش باران عادي چيز عجيب و خارق العاده اي نيست جز اينكه مدت يا ميزان آن بارش غريب باشد كه بنابر روايات موجود، تأكيد بر اين باران ها به جهت بيان و ابراز اعجازگونه بودن آنهاست با توجه به آنچه گفته شد حقيقت صحبت اميرالمؤمنين ع را مي فهميم كه فرمودند:

شديداً از آنچه ميان ماه جمادي و رجب واقع مي شود در عجبم 3

نظريات مختلفي درباره مدت اين باران ها بيان شده است حجة الاسلام علي كوراني در كتاب خود مي نويسند:

بعيد نيست كه اين باراني كه از جمادي تا رجب ادامه دارد پس از ظهور حضرت نازل شود؛ چرا كه تعدادي از علايم ظهور از باب توسع و گستردگي محدوده ] عصر ظهور [ به اين عنوان نامگذاري شده است 4 .

لكن نظر آيت الله سيد محمد صادق صدر كه آن را از نشانه هاي ظهور برمي شمرند قابل قبول تر به نظر مي رسد. ايشان چنين مي گويند:

با توجه به

فراواني آب و باران نازل شده بهتر است آن را پيش از ظهور بدانيم چرا كه اگر پس از ظهور واقع شود مانع برخي از فعاليت ها و وعده هايي مي گردد كه بناست حضرت آنها را انجام دهند و بدان ها جامة عمل بپوشانند، پس مقدم دانستن آن بر ظهور هم فايده هاي متعارف باران را در بر خواهد داشت و هم با ديگر فوايد اثري دو چندان مي توان براي آن تصور كرد. 5

البته اين نكته را هم متذكر شويم كه احاديث و روايات به مكان و كيفيت بارش اين باران ها اشاره اي نكرده اند اما آنچه مهم است اين است كه اين باران ها را به عنوان نشانه و علامتي براي نزديك شدن زمان ظهور در نظر بگيريم حال چه نحوة باريدن آن با بقيه باران ها متفاوت باشد، چه مقدار و يا مكان آن 2 _ شورش سفياني (از علايم حتمي ظهور)

مردي شورش مي كند كه به او سفياني گفته مي شود (عثمان بن عنبسه از تبار ابوسفيان و از نسل يزيد بن معاويه در وادي يابس (تنگه بي آب و علف كه در محدودة شامات (درة دمشق مي باشد نمايان مي گردد. او سمبل و نمونه آن دسته از حكام و فرمانروايان كشورهاي اسلامي است كه در عين انحرافاتشان با حق سرف ستيز دارند كه بعد از وي چنين كساني ديده نخواهند شد و پس از او نسل چنين سردمداراني منقرض خواهد شد. زمان خروج و شورش او _ طبق روايات معتبره _ 6 در ماه رجب است و احتمالاً در دهه آخر و روز جمعه باشد كه ميان ظهور حضرت در مكه مكرمه و شورش سفياني تنها شش ماه

فاصله است

امام صادق ع مي فرمايند:

سفياني از نشانه هاي حتمي است و ] آغاز [ شورش او در ماه رجب خواهد بود. بر نواحي و شهرهاي پنجگانه نه ماه حكومت مي كند و ] حكومتش [ حتي يك روز هم بيش از 9 ماه طول نخواهد كشيد. 7

امام باقر(ع مي فرمايند:

سفياني و قائم ع هر دو در يك سال ] نمايان مي شوند [ هستند. 8

در حديث فرمودند:

خارج شدن سفياني و يمني و سيد خراساني در يك سال و يك ماه و يك روز است به همان ترتيب كه دانه هاي تسبيح به دنبال هم مي آيند، آنها هم پشت سر هم و بلافاصله نمايان مي شوند. 9

در اين حديث هم چنين بيان كردند:

علي بن ابي طالب ع به من فرمودند: درگيري دو سپاه در شام با يكي از آيات الهي است

از ايشان پرسيدند: چه آيه اي يا اميرالمؤمنين

فرمودند: لرزشي شديد در شام به وجود مي آيد (شايد اشاره به زمين لرزه هاي مورد بحثمان باشد) و بيش از صد هزار نفر كشته مي شوند كه اين جريان را خداوند ماية رحمت و آرامش مؤمنين و عذاب كافران قرار مي دهد.

وقتي چنين شد به سواراني بنگريد كه مركب هاي (يابو) سياه و سفيد و گوش و دم بريده و پرچم هاي زرد دارند.

هر كه را از مغرب تا شام كه در مسيرشان باشد مي كشند. اين جريان در زمان بي تابي و اندوه شديد و مرگ سرخ رخ مي دهد پس از آن منتظر فرو رفتن قريه و روستايي در دمشق باشيد كه به آن مرمرسا 10 گفته مي شود، و سپس پسر هند جگرخوار از وادي يابس (دره بي آب و علف شورش مي كند تا

اينكه بر منبر دمشق قرار بگيرد. وقتي چنين شد منتظر خروج و قيام مهدي ع باشيد. 11

كه اين حديث آغاز حركت سفياني را به خوبي ترسيم مي كند.

شايد بهترين تحليل و بيان از فعاليت هاي سفياني و مصيبت ها و سختي هايي كه جامعه اسلامي را بدان مبتلا مي كند سيدجليل القدر علامه سيد محمد صادق صدر داشته باشد كه صحبت هاي ايشان را با اندكي دخل و تصرف در اينجا مي آوريم

دمشق (شام در آن زمان ميدان جنگ هاي داخلي و تنازعات مسلحانه ميان گروه هاي سه گانه (تحت فرمان ابقع اصهب و سفياني .. كه مانند مركز ثقل نيروهاي سياسي و نظامي مي شود) خواهد شد. هر سه از صراط مستقيم حق منحرف گشته اند و هر كدام تاج و تخت و حكومت را براي خود مي طلبند _ روايات تفكرات و عقايد آنها را براي ما به روشني بيان كرده اند _ ابقع و سپاهيانش با سفياني مي جنگند كه منجر به پيروزي سفياني و كشته شدن ابقع و يارانش مي شود.

در جنگ سفياني با اصهب هم چنين اتفاقي تكرار مي شود. و فاتح نهايي جنگ ها سفياني است اين اتفاقات مصداق بارز اين آيه است كه

فَاختَلَفَ ألاَحزابف مفن بفينفهفم فَوَيلٌ للّذينَ كَفَروا مفن مَشهدف يَومف عظيمف 12 .

احزاب با هم بر سر آنچه در ميانشان بود اختلاف كردند پس واي بر آنها ] از آنچه [ در قيامت ] بر سر آنها خواهد آمد [ .

مقر فرماندهي سفياني در زمان حكومتش شام خواهد بود و اهالي آنجا از او پيروي خواهند كرد (به جز تعداد كمي سفياني در اين زمان بر مناطق پنجگانة دمشق حمص فلسطين و اردن و قنسرين حكومت

مي كند.

وقتي كه تا اين حد مسير را براي خود هموار مي بيند به عراق هم طمع مي كند و به اين فكر مي افتد كه سپاهي را به آنجا گسيل دارد. لذا با سپاهي كه حداقل هشتاد هزار نفر نيرو دارد و خود فرماندهي آن را برعهده گرفته به آنجا مي رود. در ميان راه با سپاهي كه فرمانرواي عراق براي دفع و مقابله با آنها گسيل داشته مواجه مي شود. اين دو سپاه با هم در منطقة قرقيسيا (واقع در سوريه و در نزديكي عراق مشغول پيكار مي شوند. ترك ها ] روس ها [ و روميان ] اروپاييان و آمريكايي ها [ هم به آتش جنگ دامن زده و خود هم در آن شركت مي كنند. جنگ طولاني و شديدي واقع مي شود و حدود 000/100 نفر از ستمكاران و جباران در آن كشته مي شوند كه مقصود از ستمكاران آن دسته از گنه پيشگان منحرفي است كه در آن زمان هلاك مي گردند. به اين جهت منطقه از شر عمده اين سپاهيان كه ممكن بود پس از ظهور حضرت مهدي ع در مقابل او جبهه بگيرند خلاص مي شود.

در اين كشت و كشتار بزرگ هم سفياني پيروز مي شود و وارد عراق مي گردد. در آنجا در «ارض الجزيره (بين النهرين عراق به ناچار با يمني روبرو مي شود كه بر او هم فايق آمده و آنچه را كه سپاهيان يمني طي جنگ هاي خود در منطقه به دست آورده بودند تصاحب مي كند؛ سپس راهي كوفه شده و در آنجا دست به كشتار و اعدام و اسير كردن مردم مي زند. ياوران و ياريگران خاندان حضرت محمد(ص را به همراه يكي از منسوبين به اهل بيت ع شهيد

مي كند. سپس جارچي او در كوفه ندا مي دهد كه هر كس سر يكي از شيعيان علي ع را بياورد هزار درهم (مژدگاني مي گيرد. لذا همسايه به همسايه اش به اين بهانه كه در اسلام هم مذهب نيستند حمله كرده و مي گويد: «اين هم از آنهاست گردنش را مي زند و سر او را به حكومت سفياني تحويل داده و از آنها هزار درهم مي گيرد.»

جنبش هاي ضعيف و سرپيچي هاي كوچكي كه در كوفه توسط اهالي آن رخ مي دهد نمي توانند اين شهر را از سيطرة سپاه سفياني خلاص كنند بلكه سفياني رهبر اين جنبش را مابين حيره و كوفه به شهادت مي رساند و پس از آن هم خون هاي زيادي بر زمين ريخته مي شود.

با هموار گشتن جريان حكومت وي در عراق به لشكركشي به ايران هم طمع كرده و راهي آنجا مي شود. حوالي شيراز (باب اصطخر) در كارزار و ميدان جنگي با سيد خراساني روبرو مي شود.

سفياني در عين حال به حكومت بر ديار حجاز هم طمع كرده و سپاهي را به فرماندهي خزيمه كه از بني اميه است بدانجا اعزام مي كند (اكثر روايات بر اينكه خود سفياني در اين سپاه نيست تأكيد مي كنند). سپاه با تمام نيروها و امكاناتش به سمت مدينه حركت مي كند و اين در حالي است كه در اين ايام حضرت مهدي ع در آغازين روزهاي ظهور خويش در مكه به سر مي برند و پيگير اخبار سفياني هستند. سفياني سپاهي مجهز را به سمت مكه گسيل مي دارد تا به قتل و كشتار بي رحمانه آن حضرت و سپاهيانشان اقدام كنند. آن گونه كه از سياق روايات برمي آيد اين سپاه همان سپاهي است كه سه روز به غارت

و كشتار مردم مدينه و تخريب مسجدالنبي ص مشغول بوده است

از آنجا كه مكه حرم امن الهي است و كسي كه در آنجا ساكن شده است نبايد بر جان خويش خوفناك باشد و با توجه به اين كه حضرت مهدي ع رهبري است كه براي روز موعود و هدايت بشريت و جهانيان ذخيره شده ضرورت و مصلحت هر دو اقتضا مي كند كه اين سپاه از بين رفته و قضاي الهي بر آنها جاري گردد. با معجزه اي الهي بيابان اين سپاه را مي بلعد و جز دو نفر اثري از بقيه نمي ماند (اين دو نفر كه به بشير و نذير ملقب مي شوند از قبيله جفهَينه اند و به همين جهت است كه مي گويند: «خبر يقيني را از جفهَينه بشنويد.» 13 اين دو نفر مردم را از آنچه بر سر رفقا و همراهانشان آمده خبر مي كنند. علي رغم اين كه بنابر تقدير الهي بخشي از سپاه سفياني به زمين فرو مي روند از آنجا كه سوريه عراق اردن فلسطين و منطقه وسيعي از شبه جزيره عربستان تحت سيطره سفياني است حكومتش در منطقه پابرجا مي ماند.

مدتي كوتاه پس از بلعيده شدن سپاه در بيابان حضرت مهدي ع حركت مي كند و او را با سپاهش به عراق بازمي گرداند. پس از آن با هم درگير شده و حضرت بر او فايق آمده و او را به هلاكت مي رساند. كه اين جريان در منطقه رمله اتفاق مي افتد. حضرت بر تمام منطقه اي كه سفياني بر آن حكومت مي كرد تسلط مي يابند و از اين به بعد فرصت مناسبي براي پيروزي جهاني حضرت مهدي ع فراهم مي شود. 14

در

ادامه بعضي از احاديثي را كه بر حركت سفياني تأكيد دارند _ به قدري كه با توجه به منابع حديثي براي ما مقدور است _ بيان مي كنيم

حضرت علي ع فرمودند:

فرزند هند جگرخوار از وادي يابس (دره خشك وبي آب و علف شورش مي كند. مردي است كه قامتش متوسط چهره اش زشت و كريه منظر است چهارشانه و درشت هيكل مي باشد و در صورتش آثار آبله ديده مي شود. ظاهرش يك چشم به نظر مي رسد نامش عثمان و فرزند عنبسه است و از فرزندان ابي سفيان وارد شام شده و منبر آن را تصاحب مي كند. 15

امام باقر(ع در حديثي طولاني فرمودند:

ناچار بني فلان حكومت را به دست خواهند گرفت و پس از آن دچار اختلافات شده و حكومتشان از هم مي پاشد و پراكنده مي شوند تا اينكه سيد خراساني از مشرق و سفياني از مغرب خروج مي كنند و هر كدام از منطقة خود به سمت كوفه مانند اسبان مسابقه مي شتابند تا اينكه بني فلان به دست آنها هلاك مي شوند و از آنها حتي يك نفر باقي نخواهد ماند. 16

جابر جعفي از آن حضرت طي حديث طولاني ديگري نقل مي كند كه فرمودند:

... و منادي كه از آسمان ندا مي دهد 17 و صدايي از ناحيه دمشق حكايت از پيروزي مي كند ] سر و صداها خبر از اجتماعات و برخوردهايي است كه در دمشق رخ مي دهد و بيانيه هايي كه پس از اين جريانات صادر مي شود [ قريه اي در شام به نام جابيه محو و ناپديد مي شود 18 . بخشي از سمت راست مسجد دمشق فرو مي ريزد (مسجد اموي و شورشيان مرتد از منطقه ترك ها خروج مي كنند و

فتنة شام هم به دنبال آن مي آيد. سر و كله برادران ترك ها هم پيدا شده و در جزيره فرود مي آيند و شورشيان و از دين برگشتگان رومي مي آيند تا اينكه در رمله مستقر مي شوند. جابر! در آن سال درگيري هاي زيادي در مغرب زمين رخ خواهد داد. ابتداي مغرب زمين كه شام است به فرمان سه پرچم ] سپاه [ اصهب و ابقع و سفياني با هم درگير مي شوند. كه سفياني با ابقع روبرو شده و با هم مي جنگند و نهايتاً سفياني او و لشكريانش را مي كشد. سپس اصهب را هم به هلاكت مي رساند. ] سفياني [ در اين زمان تمام همش لشكركشي به عراق مي شود كه سپاهيانش در قرقيسيا درگير شده و ] در اين جنگ [ 000/100 نفر از جباران و ستمكاران هلاك مي شوند. سفياني لشكري هفتاد هزار نفري را به سمت كوفه گسيل مي دارد و آنها هم به قتل و كشتار و اسير كردن مردم كوفه مي پردازند در اين زمان كه اينها به چنين اعمالي مشغولند پرچم هايي از سوي خراسان نمايان مي شود كه منازل را به سرعت پشت سر مي گذارند و در ميان آنها عده اي از ياوران حضرت مهدي ع وجود دارند. يكي از اهالي كوفه به همراه جمعيتي ضعيف قيام مي كند كه فرمانده لشكر سفياني او را در بين حيره و كوفه شهيد مي كند. سفياني جمعيتي را به سوي مدينه اعزام مي كند و حضرت مهدي ع ] به جهت خلاصي از شر آنها [ به سمت مكه هجرت مي كند. خبر خروج ايشان به فرمانده سپاه سفياني مي رسد او هم عده اي را به دنبال ايشان مي فرستد كه نمي توانند به آنها

دست يابند تا اينكه حضرت همانند موسي بن عمران بيمناك وارد مكه مي شود.

حضرت در ادامه فرمودند:

پس از استقرار فرمانده سپاه سفياني در بيداء (صحرا) ندايي از آسمان مي آيد كه اي صحرا اين قوم را در كام خود فرو بر! دشت هم آنها را مي بلعد به جز سه نفر كه چهره ايشان به پشتشان برگشته نجات پيدا نمي كنند آنها از قبيلة كلب هستند و در مورد آنها اين آيه نازل شده كه

يا أيّفهاالَذينَ اوفتفوا الكفتابَ آمفنفوا بفما انزَّلنا مفصَدفقّاً لفما مَعَكفم مفن قَبلف اَن نَطمفسَ وفجفوهاً فَنَرفدّها عَلي اَدبارفها 19 .

اي كساني كه به شما كتاب داده شده در عين حال كه آنچه را كه در ميان شماست تصديق مي كنيد به چيزي كه آن را نازل كرديم ايمان بياوريد قبل از آنكه چهره هايي را محو كرده و آنها را به پشت برگردانيم 20

امام صادق ع فرمودند:

وقتي سفياني بر مناطق پنجگانه مسلط شد، نه ماه بشمريد كه به زعم هشام آن مناطق پنجگانه دمشق فلسطين اردن حمص و حلب هستند. 21

اميرالمؤمنين (ع فرمودند:

... سفياني خروج مي كند و به اندازه مدت حمل يك زن يعني نه ماه حكومت مي كند. از شام قيام مي كند و اهل شام به جز عدة كمي از ساكنان آنجا كه اهل حقند بقيه مطيع او مي شوند با سپاهي درنده و خون آشام به مدينه مي آيد تا اينكه به صحراي مدينه مي رسد و خداوند آنها را در آن فرو مي برد. و اين است معناي اين آيه كه

وَ لَوتَري افذ فَزفعفوا فَلافَوتَ وَافخفذفوا مفن مَكانف قَريبف 22 .

در هنگام بيچارگي اگر آنها را ببيني بدون هيچ وقفه اي ازمكان نزديكي دچار ]

عذاب [ مي شوند. 23

و امام صادق ع فرمودند:

گويي سفياني و ياران او را مي بينم كه بساطش را در محله هاي شما در كوفه پهن كرده و منادي او ندا مي دهد كه هر كس سر شيعه علي را بياورد هزار درهم مي گيرد. (به دنبال اين حرف همسايه به همسايه اش حمله مي كند و مي گويد اين از آنهاست و گردنش را مي زند و هزار درهم مي گيرد. و فرمانروايي بر شما در آن روز تنها از آن زنازادگان است گويي من به صاحب برقع (روبند) مي نگرم راوي پرسيد: صاحب برقع كيست فرمودند:

مردي كه خودتان خواهيد گفت او روبند زده است به سمت شما مي آيد، شما را مي شناسد و شما او را نخواهيد شناخت از تك تك شما عيب جويي خواهد كرد؛ چرا كه او زنازاده اي بيش نيست 24

پس از تبيين جنبش سفياني با كمك روايات شريفه و با توجه به كثرت اشاره و مطالب راجع به آن و اينكه بعضي از آيات قرآن كريم در مورد اين جريان است تأكيد مي شود كه سفياني واضح ترين محكم ترين و قابل اعتمادترين نشانه در روايات است كه نيرويش تا پيش از شنيدن شدن نداي آسماني و فرو رفتن در بيابان كم نمي شود و همان طور كه در آينده نزديك خواهيم ديد برخي ديگر از نشانه ها مختص به اوست خصوصاً بلعيده شدن در زمين كه مخصوص سپاهيان اوست 25

قول به حتمي بودن سفياني در ميان نشانه ها مستدل و مورد قبول همه است شكي نيست كه نمايان شدن سفياني به بروز خسف و بلعيده شدن توسط زمين مي انجامد كه روايات صحيحه را اگر به روايات خسف و سفياني ضميمه

كنيم تواتر مطلب را مي رساند به علاوه كه بروز سفياني نمايان شدن اصهب و ابقع و جريان قرقيسيا را به دنبال خواهد داشت و همين طور فتنة شام و فتنه هاي ديار عراق و حتي بخشي از حوادث مربوط به يمني و سيد خراساني و ديگر نشانه ها هم با سفياني در ارتباط است و از اينروست كه تأكيد مي كنيم كه سفياني از علايم حتمي است كه البته خداوند عالم واقعي به اشيا و حوادث است

در پايان مي توان حديثي را كه شيخ طوسي در امالي و شيخ صدوق در معاني الاخبار آورده اند ذكر كرد. از امام صادق ع نقل شده كه فرمودند:

ما و خاندان ابوسفيان دو خانواده ايم كه همواره به خاطر خدا در پي نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج 52، ص 337؛ الزام الناصب ج 2، ص 159؛ تاريخ مابعدالظهور ص 137.

2. الارشاد،شيخ مفيد،ج 2،ص 370؛تاريخ مابعدالظهور ، ص 137.

3. العجب كل العجب مابين جمادي و رجب .

4. الممهدون للمهدي ع ، ص 40.

5. تاريخ مابعدالظهور، ص 137.

6. السفياني محمدفقيه ص 118.

7. الغيبة نعماني ص 202.

8. همان ص 178.

9. همان ص 171؛ اعلام الوري ص 429؛ بحارالانوار،

ج 52، ص 232.

10. «حرستا» در اكثر نسخ

11. الغيبة نعماني 206؛ الغيبة شيخ طوسي ص 277؛ بحارالانوار ج 502، ص 253.

12. سوره مريم 19) ص 37.

13. بشارة الاسلام ص 21؛ يوم الخلاص كامل سليمان ص 293.

14. تاريخ بعدالظهور، ص 167-165.

15. كمال الدين شيخ صدوق ص 651؛ بشارة الاسلام ص 46.

16. الغيبة نعماني 171؛ بحارالانوار، ج 52، ص 234؛ الزام الناصب ج 2، ص 130.

17. اشاره است به سه ندايي كه در ماه رجب شنيده مي شود و به زودي به آن خواهيم پرداخت

18. احتمالاً به خاطر جنگ هاي داخلي يا ميان كشورها باشد. سواي اينكه شكاف ها و گسله هاي طبيعي هم از جمله علل

فرو رفتن در زمين و ناپديد شدن است اين احتمال با توجه به ظاهر روايتي است كه قبلاً درباره معركه قرقيسيا پيش از رسيدن ترك ها و روميان بيان شد.

19. سوره نساء(4) آيه 47.

20. الغيبة نعماني ص 187؛ بحارالانوار ج 52، ص 238.

21. الغيبة نعماني ص 205؛ الزام الناصب ج 2، ص 116.

22. الغيبة نعماني ص 187؛ بحارالانوار، ج 52، ص 238.

23. سورة سبأ(34) ص 51.

24. الغيبة شيخ طوسي ص 273؛ بحارالانوار، ج 52، ص 251؛ بشارة الاسلام ص 124.

25. السفياني محمد فقيه ص 106.

26. بحارالانوار، ج 52، ص 190؛ الزام الناصب ج 2، ص 131، السفياني فقيه ص 125؛ يوم الخلاص ص 694.

شرحي بر كتاب استراتژي انتظار-1

عباسعلي پرچي زاده نويسندة محترم كتاب استراتژي انتظار در كتاب ارزشمند خود، تحت عنوان «طرحي براي خروج از ايستائي چنين مي نويسد:

متذكر اين نكته مي شوم كه آنچه بايد فراروي جوانان قرار مي گرفت قبل از هر چيز الزاماً مي بايست از اين ويژگي يعني «رويكرد به آينده برخوردار باشد. اما ويژگي دوم طي دهة شصت همه چيز مهياي طرح و پذيرش موضوعي نو بود و جوانان نيز مستعد سير در مسيري كه روي به آينده داشت امّا تنها نظريه اي مي توانست همه گير و موج آفرين شود، كه در «مافي الضمير» ريشه داشته باشد. تمنيات بسياري برانگيزاننده اند، اما صرف نظر از نيازهاي برساخته و كاذب تنها برخي امور، ذاتي وجود آدمي اند و به عنوان عنصر مشترك همگان را دربر مي گيرند. چنان كه «انتظار» ذاتي وجود آدمي است و ريشه در مافي الضمير همة بندگان دارد و از آن به عنوان «امر مشترك مي توان ياد كرد، و از همين روست كه متذكر شدم تنها پيشنهادي مي توانست و مي تواند اقبال عمومي از سوي جوانان و مردم را

دربر داشته باشد كه هر كس به راحتي پس از مراجعه به خود مؤيد آن شود و به صورت طبيعي و به دور از هرگونه غرضي نسبت بدان عكس العمل مثبت نشان دهد.

شايد بتوان يكي از وجوه ممتاز اسلام را نسبت به همة مكاتب مسالك و ايدئولوژي ها در اين دانست كه همه آنچه اعلام مي كند و يا برحذر مي دارد ريشه در مافي الضمير آدمي دارد. به واقع عقل و قلب آدمي پذيراي آن است اگر چه هواجس نفساني نيز برانگيزاننده اند، امّا به دليل نسبتشان با تيرگي و پليدي داراي عمري كوتاه همراه با نوعي دلزدگي و نفرت روحاني اند. 1

... انتظار ريشه در مافي الضمير ما دارد. ذاتي وجود آدمي است كمال طلبي ذاتي وجود آدمي است تمناي كمال و ميل ديدار انسان كامل گمشدة آدمي است از بدو خلقت تا ابدالاباد...

انسان كمال طلب است و هرگز ترقي صرفاً مادي او را ارضا نمي كند و باور مهدوي همه آمادگي (جسماني و نفساني و همة كمال زميني و آسماني را در خود دارد. 2

همانگونه كه از اين كلام نويسنده مستفاد است وي سه ويژگي و خصوصيت را براي امور ذاتي قائل است نخست آنكه امر ذاتي ريشه در مافي الضمير همة انسان ها دارد؛ دوم آنكه به عنوان امري مشترك مورد پذيرش همگان مي باشد و به همين جهت همة انسان ها را دربر مي گيرد و بالاخره آنكه تجلّي و مجلاّي حسف كمال طلبي در وجود انسان است و در ادامه با اتكّاي به چنين برداشت و تفسيري از امر ذاتي موضوع «مهدويت و عقيده به «انتظار منجي و يا به تعبير دلنشين

خودشان «استراتژي انتظار» را به دليل برخورداري از هر سه ويژگي و خصوصيت فوق امري ذاتي انسان ها تلقي مي نمايد. به نحوي كه هر كس با كوچك ترين مراجعه به ضمير خود، به سهولت مؤيد اين نكته خواهد بود، لذا عقل و قلب هر آدمي با اندك تذكر و تنبهي پذيراي موضوع مهدويت و فلسفة انتظار منجي آخرالزمان است

ايشان در ادامه اين مطلب مهم را نيز متذكر مي شوند كه امور نفساني هر چند برانگيزاننده اند، امّا هواجس نفساني يكي به دليل نسبتشان با پليدي و تاريكي و ديگر به دليل داشتن عمر كوتاه همواره همراه با نوعي دلزدگي و نفرت روحاني اند و به همين دليل از حريم امور ذاتي كه مطلوب دل و فطرت انسان است خارجند، كه بر اين اساس با توجه به گفتار اخير وي مي توان ويژگي چهارمي را نيز علاوه بر سه ويژگي قبلي براي امور ذاتي برشمرد و آن اين كه امور ذاتي اموري هستند پايدار كه با فطرت پاك و نوراني انسان ها، همواره همخواني و تناسب دارند.

اما اينكه اصل ادعاي نويسندة محترم يعني ذاتي بودن موضوع «مهدويت به چه مفهوم و معنايي است و اين ادعا تا چه اندازه ادعايي صحيح و منطبق با آموزه هاي دين مبين اسلام و همچنين قابل دفاع و اثبات با براهين و موازين عقلي و منطقي مي باشد، پرسشي است كه در واقع باعث نوشتن اين مقاله گرديد. لذا هدف از نگارش اين مقاله تلاش براي يافتن پاسخي در خور و مناسب جهت اين پرسش و همچنين پرسش هاي ديگري در ارتباط با همين موضوع است

از قبيل پرسش هاي زير:

آيا باور و اعتقاد به موضوع مهدويت و فلسفة انتظار منجي حقيقتاً ريشه در مافي الضمير همة انسان ها دارد و به تعبير نويسنده امري مشترك براي عقل و قلب همة آدم هاست به نحوي كه هر كس پس از كوچك ترين تذكر و مراجعه به ضمير و ذات خود به آساني پذيراي اين مطلب خواهد بود؟

اگر چنين است پس چرا در جهان مي توان انسان هاي بي شماري را مشاهده نمود كه ممكن است حتي در تمام طول عمر خود، براي يكبار هم كه شده نام مقدّس منجي و موضوعي به نام مهدويت و يا انتظار به گوششان نخورده باشد و يا باز چه بي شمار آدم هايي كه علي رغم آنكه نام مبارك منجي آخرالزمان را، با عناوين و القاب مختلف و متناسب با تعابير گوناگوني كه در فرهنگ ها و اديان و نحله هاي فكري جهان از ايشان وصف شده است شنيده باشند (مانند مسيحيان زرتشتيان و مسلمانان ، ليكن از معرفت شايسته و سازنده به فرهنگ انتظار و اهداف و آرمان هاي منجي و انعكاس و بازتاب عملي اين باور و اعتقاد، در رفتار و اخلاق مناسبات و شئونات فردي و اجتماعي به عنوان يك منشور زندگي و چگونه زيستن در تغافل و انفصال كامل به سر مي برند؟

و اگر چنين است پس جاي سؤال است كه اصولاً مگر امر ذاتي و فطري مي تواند مورد غفلت واقع شود؟

و اساساً آيا ذاتي بودن به معناي فطري بودن است فطرت عقل يا فطرت قلب (دل ، كداميك

آيا منظور از فطري بودن مهدويت به مفهوم فطري بودن مباني و ريشه هاي اعتقادي و فلسفي آن است

و يا به مفهوم فطري بودن اهداف و مقاصد و آثار و نتايج مترتب بر ظهور منجي آخرالزمان و يا به معناي فطري بودن هر دو؛ يعني هم ريشه ها و مباني آن و هم نتايج و مقاصد و اهداف آن

آيا مباني و ريشه هاي موضوع مهدويت برگرفته از تعاليم الهي و به خصوص تعاليم عالية اسلام و قرآن و روايات اسلامي است در اين صورت اگر مباني اعتقادي و ريشه هاي فلسفي مهدويت را برگرفته از تعاليم عالية اسلام تلقي نماييم آيا با توجه به فطري بودن دين اسلام و همخواني و تناسب برنامه و دعوت اسلام با مطلوب هاي فطري انسان همين يك دليل براي اثبات فطري بودن موضوع مهدويت و انتظار منجي آخرالزمان كافي نيست

و همچنين اگر آثار و نتايج و اهداف منجي را طبق آموزه هاي دين مبين اسلام بتوان قيام به منظور اقامة حق و محو باطل پيروزي نهايي دين و ايمان اسلامي و غلبة كامل دين حق بر اديان باطل وراثت قطعي صالحان و متقيان كوتاه شدن و بريده شدن دست همة ستمكاران و جباران براي هميشه تأمين آيندة درخشان و سعادتمندانة بشريت احياي احكام الهي و نابودي بدعت ها و باطل ها، امر به نيكي ها و نهي از زشتي ها در همة ابعاد آن اقامة حكومت جهاني اسلام نفي طواغيت و نابودي نظام هاي طاغوتي عالم تجلّي هدايت تامة الهي براي انسان ها و اكمال دين و به اتمام رساندن رسالت همة انبياي الهي اقامة قسط و عدل در همة مصاديق و شئونات فردي و اجتماعي آن گشودن نقاط انسداد

و رفع موانع تعالي فرد و اجتماع انساني و باز كردن مسير تاريخ بشريت براي تسريع حركت انسان ها در جهت دست يابي به كمال مطلوب انساني و الهي تكامل عقول و دانش بشر، استخراج منابع مخفي در بطن زمين و طبيعت به منظور تقسيم علي السوية مال و ثروت و بركات مادي در بين اجتماع و استخراج توانايي ها و استعدادهاي بالقوة انسان ها و به فعليت رساندن آنها، ايجاد موّدت و برادري و صلح و آرامش و امنيت در جامعة بشري و... بيان نمود، در اين صورت آيا فطري بودن اهداف و مقاصد و آثار منجي به مفهوم فطري بودن همة اين آثار و اهدافي است كه بعضي از آنها را در اينجا برشمرديم و به عبارت ديگر، آيا همة اين اهداف و نتايج حاصله از قيام منجي اموري ذاتي و مطلوب و خواستة فطرت و تمناي همگاني بشر است و مورد پذيرش عقل و قلب همة انسان هاست

آيا ذاتي بودن مهدويت و انتظار منجي به اين معناست كه «مهدويت صفتي است بذاته براي روح و قلب آدمي به نحوي كه «مهدويت صفت باشد و ذات انسان موصوف باشد، آيا مهدويت به اين معناست كه ذات انسان «موصوف ، بدون هيچگونه ملابسي و بدون دخالت هيچ واسطه اي به مهدويت «صفت ، متصف مي گردد؟

يعني براساس تعريفي كه اهل فنّ از امر ذاتي ارائه مي دهند، كه ذاتي امري است كه ذهن ما آنجا كه حكم مي كند به اتصاف موصوف براي صفتي اين اتصاف به ملاك خود موصوف است و بس لذا هيچ شي ء ديگري غير از خود موصوف

از نظر ذهن ما، ملاك اتصاف موصوف به آن صفت نيست اينجا است كه مي گوييم فلان شي ء بدون هيچ «حيثيت تقيديه و بدون هيچ «واسطه در عروض ، به فلان صفت متصف مي گردد.

آيا مهدويت نيز در حكم صفت براي ذات انسان موصوف به اين معنا مي گردد؟ و بالاخره سؤال مهمتري كه در واقع پاسخ بسياري از پرسش هاي ديگر نيز، كاملاً بستگي به پاسخي دارد كه ما به آن مي دهيم اين است كه مفهوم فطرت و امور ذاتي چيست و گرايش هاي فطري انسان كدامند؟

پس به همين لحاظ لازم است كه ما قبل از هر چيز به اين پرسش اساسي پاسخ داده و تعريف و تفسير و تلقي خودمان را از فطرت و امور فطري به طور روشن بيان نماييم براي وصول به اين مقصود به ذكر بيانات حكيمانة استاد شهيد مطهري در مفهوم و معناي فطرت اكتفا مي كنيم استاد شهيد در پاورقي جلد دوم كتاب ارزشمند اصول فلسفه و روش رئاليسم تأليف مرحوم علامه سيد محمد حسين طباطبائي در بيان مفهوم فطرت مي نويسد:

«واژة ادراكات فطري در اصطلاحات فلسفي در موارد مختلفي استعمال مي شود:

الف _ ادراكاتي كه همة اذهان در آنها يكسان هستند يعني همة اذهان واجد آنها هستند و همة اذهان مانند يكديگر آنها را واجدند و نه از جهت واجد بودن و واجد نبودن و نه از جهت كيفيت واجد بودن آنها، در ميان اذهان اختلافي نيست از قبيل اعتقاد به وجود دنياي خارج كه حتي سوفسطايي نيز در حاق ذهن خود نمي تواند منكر آن باشد... اين سنخ از ادراكات را مي توان ادراكات عمومي ناميد.

3

توضيح اينكه در منطق تعقلي به طور كلي احكامي كه ذهن در مورد قضايا صادر مي كند به دو قسم بديهي و نظري تقسيم شده است بديهي به قضايايي اطلاق مي شود كه ذهن بدون استدلال حكم جزئي مي كند؛ مثل حكم به امتناع تناقض و حكم به اينكه كل از جزء بزرگتر است و يا حكم به اينكه اشغال دو جسم مكان واحد را ممتنع است و حكم به اينكه مقادير مساوي با مقدار واحد با يكديگر مساويند. بديهي نيز بر دو قسم است بديهي اول و بديهي ثانوي بديهي اولي آن است كه نه احتياج به استدلال دارد و نه حتي به واسطه قرار دادن مشاهده و تجربه نياز دارد، بلكه صرفاً تصور موضوع و تصور محمول در ذهن كافي است كه تا ذهن حكم به ثبوت محمول از براي موضوع كند ولي بديهي ثانوي چنين نيست و تنها تصور موضوع و تصور محمول كافي براي صدور حكم ذهن نيست و مداخلة احساس و يا تجربه براي ادراك رابطة موضوع و محمول لازم است مثل جميع مسائل تجربي 4

ب _ ادراكاتي كه بالقوه در ذهن همه كس موجود است هر چند بالفعل در ذهن بعضي موجود نيست يا خلاف آن موجود است از قبيل معلوماتي كه با علم حضوري براي نفس معلوم هستند ولي هنوز به علم حصولي معلوم نشده اند. به عقيدة صدرالمتألهين فطري بودن معرفت به ذات حق از اين قبيل است 5 و بايد دانست كه منظور از علم حضوري در فلسفه اين است كه واقعيت معلوم نزد عالم موجود باشد نه تصور ذهني معلوم

و حصول صورت علمي معلوم نزد عالم را علم حصولي مي گويند. سه قسم علم حضوري عبارتند از علم نفس يا ذات به ذات زيرا انسان واقعيت وجودي خود را كه از آن به «من تعبير مي كند به صورت حضوري درك مي كند. دوم علم نفس به قواي خود و سوم علم نفس به افعال خود. و بايد دانست كه علم حضوري همان حس ماوراء است كه به وسيلة آن حواس معمولي صورت مي گيرد و دانشمندان و روانشناسان و عارفان الهي در تأييد اين حس سخنان فراواني گفته اند و اصطلاحاً از آن به «منف ناخودآگاه تعبير نموده اند كه بسياري از حقائق هستي كه بر فهم ظاهر و چشم سر، مستور و مخفي آمده است توسط اين منف ناخودآگاه بر انسان مكشوف مي گردد كه مولوي در وصف آن مي گويد:

جسم ظاهر روح مخفي آمده است جسم همچون آستين جان همچو دست باز عقل از روح مخفي تر بفوَد حس به سوي روح زودتر ره برد

آن حسي كه حق بدان حس مظهر است نيست حس اين جهان آن ديگر است حسف حيوان گر بديدي آن صور با يزيد وقت بودي گاو و خر

ويليام جيمز، عارف و روانشناس معروف آمريكايي در مورد «منف ناخودآگاه انسان مي گويد: «من به خوبي مي پذيرم كه سرچشمة زندگي دل است و قبول هم دارم كه فرمول ها و دستورالعمل هاي فلسفي مانند مطلب ترجمه شده اي است كه اصل آن با زبان ديگري باشد. 6

پاسكال نيز مي گويد: «به وجود خداوند دل گواهي مي دهد نه عقل و ايمان از اين راه به دست مي آيد». و هم

او مي گويد: «دل دلائلي دارد كه عقل را به آن دسترسي نيست . 7

ج _ در باب برهان منطق به قضايايي كه برهانشان همواره به همراه آنهاست و هيچ وقت در نفس حضور آن قضايا از حضور براهين و قياسات منفك نيست «فطرت مي گويند.

د _ ادراكات و تصوراتي كه خاصيت ذاتي عقل است و هيچگونه استنادي به غير عقل ندارد... ما با اينكه تصورات فطري به معناي چهارم را منكريم به تصورات و تصديقات فطري به معناي اول يعني ادراكاتي كه تمام اذهان خواه ناخواه در آنها علي السويه اند، اعتقاد داريم 8

استاد شهيد مطهري ره در خصوص اصلف «فطرت و محوريت آن براي همة تفكرات و گرايش هاي انساني و تقدم وجه روانشناسي انسان بر وجه جامعه شناسي او و تأييد اين مطلب كه انسان بالفطره به يك سلسله ارزش هاي متعالي كه معيارهاي انسانيت او است به صورت ناخودآگاه گرايش دارد مي نويسد:

پايه و اساسف شخصيت انساني كه مبناي تفكرات او و گرايش هاي متعالي اوست در متن خلقت او يا دست عوامل آفرينش نهاده شده است درست است كه انسان بر خلاف نظرية معروف افلاطون با شخصيتي ساخته و پرداخته به دنيا نمي آيد، امّا اركان و پايه هاي اصلي شخصيت خود را از آفرينش دارد نه از اجتماع اگر بخواهيم به اصطلاح فلسفي سخن بگوييم اينچنين بايد گفت كه ماية اصلي ابعاد انساني انسان اعم از اخلاقي مذهبي فلسفي هنري فني عشقي صورت نوعيه انسانيه و مبدأ فصل او و نفس ناطقة اوست كه با عوامل خلقت تكوين مي يابد.

جامعه

انسان را از نظر استعدادهاي ذاتي يا پرورش مي دهد، يا مسخ مي كند. نفس ناطقه نخست بالقوه است و تدريجاً به فعليت مي رسد، عليهذا انسان از نظر اصول اوليه فكر و انديشه و از نظر اصول گرايش ها و جاذبه هاي معنوي و مادي مانند هر موجود زندة ديگر است كه نخست همه اصول به صورت بالقوه در او وجود دارد و پس به دنبال يك سلسله حركات جوهري اين خصلت ها در او جوانه مي زند و رشد مي كند، انسان تحت تأثير عوامل بيروني شخصيت فطري خود را پرورش مي دهد و به كمال مي رساند يا احياناً آن را مسخ و منحرف مي نمايد. اين اصل همان است كه در معارف اسلامي از آن به اصل «فطرت ياد مي شود. اصل فطرت اصلي است كه در معارف اسلامي اصل مادر شمرده مي شود. بنابر اصلف فطرت روانشناسي انسان بر جامعه شناسي او تقدم دارد، جامعه شناسي انسان از روانشناسي او مايه مي گيرد، بنابر اصل فطرت انسان در آغاز كه متولد مي شود، در عين اينكه بالفعل نه دركي دارد و نه تصوري و نه تصديقي و نه گرايش انساني در عين حال با ابعاد وجودي علاوه بر ابعاد حيواني به دنيا مي آيد. همان ابعاد است كه تدريجاً يك سلسله تصورات و تصديقات انتزاعي او (به تعبير منطقي و فلسفي معقولات ثانويه كه پايه اصلي تفكر انساني است و بدون آنها هرگونه تفكر منطقي محال است و يك سلسله گرايش هاي علوي در انسان به وجود مي آورد و همين ابعاد است كه پاية اصلي شخصيت انساني انسان به شمار مي رود... مطابق نظرية اصالت فطرت و اصل

تقدم روانشناسي انسان بر جامعه شناسي او، انسان در آغاز هر چند فاقد هر ادراك بالفعل و هر گرايش بالفعل است اما از درون خود، به صورت ديناميكي به سوي يك سلسله قضاوت هاي اولي كه بديهيات اوليه ناميده مي شود و به سوي يك سلسله ارزش هاي متعالي كه معيارهاي انسانيت اوست پويا است پس از آنكه يك سلسله تصورت ساده كه ماده هاي اولي تفكر است و به اصطلاح فلسفي معقولات اوليه از بيرون وارد ذهن شد آن اصول به صورت يك سلسله تصديقات نظري يا عملي جوانه مي زند و آن گرايش ها خود را نشان مي دهد. 9

بنابراين با توجه به كلام گهربار استاد شهيد، مي توان گفت كه «فطرت اصلي پايدار و مشترك در همة انسان هاست كه اساس همة گرايش هاي متعالي و معيارهاي انساني انسان است و بر خلاف نظرية اصالت اجتماع كه فرد را به طور مطلق محصولف عوامل بيروني مي داند، نظرية اصالتف فطرت ماية اصلي ابعاد انساني را محصول خلقت و آفرينش الهي مي داند كه به دست تواناي خداوند متعال در بطن وجودي انسان يعني همان فطرت انساني يا الهي او به وديعت گذاشته شده است لذا بر اين اساس مي توان گفت جامعه و محيط تنها استعدادهاي ذاتي و بالقوة انسان را پرورش مي دهد يا مسخ مي نمايد و به تعبير فلسفي روانشناسي انسان بر جنبة جامعه شناسي او مقدم است يعني جنبة جامعه شناسانة انسان از جنبة روانشناسانة او نشأت مي گيرد. اما در پاسخ به اين پرسش كه پس چرا غالب انسان ها، علي رغم برخورداري از فطرت پاك انساني بر خلاف گرايش هاي فطري خودرفتارمي كنندولذااگرموضوع مهدويت امري ذاتي وفطري انسان هاست پس چرابه اين موضوع

و ساير مباحث ديني والهي علاقه ورغبت كمتري نشان مي دهند؟ باز هم به افاداتي از استاد شهيد مطهري ره بسنده و اكتفا مي كنيم استاد شهي پي نوشت ها :

1 . شفيعي سروستاني اسماعيل استراتژي انتظار، صص 70 و 71، انتشارات موعود.

2 . همان صص 90 و 91.

3 . طباطبايي سيد محمد حسين اصول فلسفه و روش رئاليسم ج 2.

4 . همان ج 5، ص 199.

5 . همان ج 2، ص 27.

6 . جيمز، ويليام دين و روان

7 . فروغي محمدعلي سير حكمت در اروپا، ص 14.

8 . طباطبايي سيدمحمد حسين اصول فلسفه و روش رئاليسم ج 2، صص 27 و 28.

9 . مطهري مرتضي جامعه و تاريخ ص 91-89.

10. طباطبايي سيدمحمد حسين اصول فلسفه و روش رئاليسم ج 5، صص 44 و 45.

11. مطهري مرتضي جامعه و تاريخ صص 165 و 166.

چشم انداز تمدن جهاني اسلام 2

ابوالقاسم يعقوبي كارگزار)

اشاره : در قسمت اول اين مقاله به بررسي ديدگاه هاي مختلفي كه در مورد جهان آينده و آينده جهان ارائه شده پرداختيم و نگاه متفكران مغرب زمين و نگاه اديان الهي به سرنوشت نهايي بشر را مورد بررسي قرار داديم

در اين قسمت به بررسي مهمترين شاخصه هاي تمدن مهدوي به عنوان بزرگترين تمدن جهاني اسلام مي پردازيم مهدويت نماد تمدّن جهاني اسلام مهدويت يك فلسفه بزرگ جهاني است در اين باور سخن از سراسر زمين است كه به انسان هاي شايسته به ارث مي رسد. سخن از «استخلاف 1 در كره خاكي است سخن از قوم سرزمين و يا نژاد ويژه نيست اعتقاد به جامعه مهدوي و

تمدّن اسلامي باوري است فراگير و فلسفه اي است جهاني كه همه تمدّن ها و فرهنگ ها را زير پوشش مي گيرد.

به گفتة شهيد مطهري :

يك فرد، سه دوره كلي دارد: كودكي كه دوره بازي است جواني كه دوره خشم و شهوت است و دورة عاقله مردي و پيري كه دورة پختگي و استفاده از تجربيات و دورة دور بودن از احساسات و دورة حكومت عقل است

اجتماع بشري ] نيز [ سه دوره را بايد طي كند: يك دوره دورة اساطير و افسانه ها و به تعبير قرآن دورة جاهليت است

دورة دوم دورة علم است يعني دورة خشم و شهوت .. ] و دورة سوم [ دوره اي كه واقعاً در آن معرفت و عدالت و صلح و انسانيت و معنويت حكومت كند؟ چگونه مي شود چنين دوره اي نيايد؟ مگر مي شود خداوند اين عالم را خلق كند.

... و بشر به دورة بلوغ خويش نرسيده يك مرتبه تمام بشر را زير و رو كند؟ 2

عقل و خرد هر انسان خردمندي چنين داوري مي كند. در راستاي تكامل فردي و اجتماعي بايد روزي و روزگاري باشد كه استعدادهاي بشري جلوه گر شود، و غنچه هاي انديشه ها بشكفد، مهرورزي ها رشد كند، و روح انسانيت و معنويت فضاي زندگي را بياكند، تا در سايه اجراي عدالت فراگير و همه سويه فرهنگ و تمدّن بشري به اوج خود برسد. و آسايش و آرامش بر زواياي گوناگون جامعه پرتو افكند.

مراد ما از واژه تمدّن و فرهنگ مفهوم گستردة آنهاست هر تمدّني فرهنگ ويژه خود را دارد. تمدّن و فرهنگ هم

در يكديگر اثر مي گذارند و هم از يكديگر اثر مي پذيرند. فرهنگ زيربنا و روح تمدّن است و تمدّن بستر دامن گستري و رشد و بالندگي فرهنگ تار و پودشان درهم تنيده است

تمدّن اسلامي هرآنچه را كه در حوزه قلمرو تمدّن اسلام با الهام از آموزه ها و انديشه هاي اسلامي ساخته شده دامن گسترانده ژرفا گرفته لباس نو پوشيده از كهنگي به در آمده و از حالي به حالي درآمده و دگرگوني ويژه پذيرفته در برمي گيرد، چه مادي باشد؛ مانند: معماري كشاورزي و صنعت و چه معنوي مانند: سنت ها، باورها، انديشه ها، فلسفه ها و دانش هاي گوناگون

روح تمدّن اسلامي با بعثت پيامبر اكرم ص بر كالبد جامعه انساني دميده شد و در مدينة النبي هستة نخستين تمدّن اسلامي پي ريخته شد و كم كم نسيم آن فضاهاي ديگر را درنورديد و به سرزمين هاي ديگر راه يافت و امت ها و ملت هاي ديگر را دگرگون كرد.

اسلام با فرهنگ و انديشة ناب و والاي خود، راه را براي هر چه شكوفاتر شدن تمدّن اسلامي هموار كرد. تمدّن اسلامي با الهام و استفاده از فرهنگ پرمايه و والاي اسلام و بهره وري از تجربة ملت ها و تمدّن هاي پيشين تمدّني بي بديل شد و سرزمين هاي بسياري را زير چتر خود گرفت و در پرتو خود از تاريكي و جهل به درآورد و به اوج روشنايي و دانايي رساند.

اين تمدّن سترگ قرن ها پاييد و درخشيد، كم كم اختلاف ها، ناشايستگي هاي حاكمان اشرافي گري ها، تجمل پرستي ها، دور افتادن مردمان و حاكمان از قانون ها و آيين هاي اسلامي پايبند نبودن آنان

به قانون هاي شريعت آلودگي به گناه و ستم تن پروري ها و تنبلي ها، خود بزرگ بيني ها و... سبب شد تمدّن اسلامي از اوج به فرود آيد و از سرزمين ها كوچ كند و در ديگر سرزمين هايي كه آن را پاس مي دارند، قرار يابد و منزل گزيند.

اما اين وعدة خداوند است كه بار ديگر پرهيزگاران و خداجويان و خداباوران حاكم بر زمين خواهند شد و تمدّن مهدوي به گونه گسترده و همه سويه رخ خواهد نمود و بر تمام فرهنگ ها و تمدّن هاي زمان خود، چيره خواهد شد و مدينه مهدوي به عنوان مدينة كرامت عزت بركت عدل امنيت غيرت اخوت رحمت رأفت صلابت و مدينه ايده آل و دولت كريمه 3 طلوع خواهد كرد و به زمين روشنايي خواهد بخشيد.

امام مهدي عج مدينه اي را سامان خواهد داد و بنيان خواهد گذاشت كه وجهة «رحمة للعالمين 4 بودن او بر همگان آشكار و حوزة رسالتش «كافة للناس بشيراً و نذيرا» 5 باشد.

تمدّن مهدوي تمدّن مادي و معنوي است اين دوبال زندگي با هم به پرواز در مي آيند و هميشه و همه گاه چه در اوج گيري ها و چه در فرودها، يكي كمك كار ديگري است و هيچ يك بي نياز از ديگري نيست هر يك فلج شود و از كار بيفتد، ديگري را فلج مي كند و از كار مي اندازد.

اگر پرسيده شود كه تمدّن مهدوي در جهان امروز، چگونه سر بر خواهد آورد. مهدي عج چگونه انسان امروز را با فكرها، انديشه ها، سياست ها، مكتب ها و گرايش هاي گوناگون در زير يك پرچم

گرد خواهد آورد و در برابر اين همه ابزار جنگي مي ايستد و مرام و مسلك نويني را به جهانيان عرضه خواهد داشت

در پاسخ به اين پرسش بايد به دو نكته توجه داشت

الف نشانه هايي وجود دارد و بيانگر اين نكته است كه بشر، دير يا زود، براساس فطرت وحدت جوي خويش به سوي يگانگي همكاري و همدلي حركت خواهد كرد:

خوشبختانه امروز بحث كردن از مسأله حكومت واحد جهاني از پنجاه سال پيش آسانتر است امروز، وقتي كه صحبت از حكومت واحد جهاني مي شود، به گوش آن قدر سنگيني نمي كند... چون خود دنيا، قطع نظر از معارف اسلامي همين حرف ها را مي زند و به اين طرف مي رود. تعبير دهكدة جهاني به عنوان يك بحث كاملاً جدي در محافل تصميم گير دنيا مطرح است تعابير دنياي تك قطبي و جهاني شدن .. تأسيس بانك جهاني صندوق بين المللي پول تأسيس سازمان ملل شوراي امنيت پليس بين الملل دادگاه جهاني بين المللي و جهاني شدن اقتصاد، فرهنگ و كارهاي سازمان هايي مثل يونسكو و يونيسف و بهداشت جهاني نمونه اي از اين اعمال است 6

ب بي گمان تلاش هاي آن حضرت در راستاي پيشرفت تمدّن توسعه و رشد فرهنگي اجتماعي اقتصادي و سياسي خواهد بود. همان گونه كه در قلمرو تمدّن آغازين اسلامي بين ملت ها، قوم ها و امت هاي گوناگون همكاري همراهي و هم فكري كه لازمه پيشرفت تمدّن واقعي بود، به وجود آمد و همزيستي مسالمت آميز بين گروه ها و قوم ها و ملت هاي گوناگون ممكن شد، در زمان حضرت مهدي عج نيز

چنين پديده اي رخ خواهد داد و همدلي و همراهي جلوه گر خواهد گرديد.

البته تمدّن اسلام در آخر زمان مانند تمدّن اسلام در آغاز، دنباله رو ديگر تمدّن ها و فرهنگ ها نخواهد بود؛ بلكه راه و رسم جديدي را پي خواهد افكند، اين تمدن با اينكه از همه تجربه هاي بشري بهره مي برد، ولي چون گوهر آن از وحي سرچشمه مي گيرد و هستة اصلي و مركزي آن را وحي و پيام الهي تشكيل مي دهد و از هرگونه خرافه اي كه در طول زمان بر چهرة آموزه هاي اسلام نشسته پاك و بري است نو جلوه خواهد كرد، به گونه اي كه گويا براي نخستين بار است كه چنين تمدّني با اين ويژگي ها، چهره مي نمايد و جلوه گيري مي آغازد. 7

امام عصر(عج روح تمدّن ديني را در كالبد تمدّن هاي كنوني خواهد دميد و روند تكاملي تمدّن ها را شتاب خواهد بخشيد. آن حضرت با استفاده از تمامي ابزار زندگي مدرن و پيشرفته و با به كارگيري سالم سلاح ها و تكنولوژي هاي موجود در جهان چهرة زندگي انسان ها را دگرگون خواهد ساخت

البته اين آرمان با ايجاد مركزيت يگانه و مديريت و حاكميت واحد و توانمند و فراگير، جهانگير و جهان شمول خواهد شد و اين حقيقتي است كه بر زبان رسول گرامي اسلام ص جاري شده است كه فرمود:

لما عرج بي إلي السماء... قال الله عزّوجل و عزّتي و جلالي لاظهرنّ بهم ديني و لا´علينّ بهم حكمتي و لاطهرنّ الارض بآخرهم من أعدائي و لامكننّه مشارق الارض و مغاربها و لاسخرنّ له الرياح و لاذللنّ له السحاب الصحاب و لارقينّه في الاسباب .. ثم لاديمنّ ملكه و لاداولنّ الايام

بين أوليائي إلي يوم القيامة 8

در سير و سفر آسماني ] معراج [ ... خداوند عزوجل به من فرمود: به عزت و جلالم سوگند! ] به دست دوستان و بندگان شايسته ام [ دين و آيينم را پيروز خواهم كرد و حق را برتري و اعتلا خواهم بخشيد. زمين را به دست آخرين حجت از نابكاران و دشمنان پاك خواهم ساخت و او را بر شرق و غرب عالم چيره خواهم ساخت بادها و ابرها را در اختيار او خواهم گذاشت اسباب پيروزي او را فراهم خواهم ساخت .. آنگاه حاكميت و دولت او را تا برپايي قيامت ميان دوستانم دست به دست قرار خواهم داد.

از اين بيان نوراني به چند نكته مي توان دست يافت

_ جهان در انتظار مصلحي است كه روزي ظهور خواهد كرد و اين وعده حتمي پروردگار است

_ آن ولي خدا، تمام زمين را از وجود تبهكاران و آلودگان پاك و پاكيزه خواهد كرد.

_ حوزه حكومت و قلمرو نفوذ او شرق و غرب عالم را فرا خواهد گرفت

_ امدادهاي غيبي و عوامل طبيعي به او ياري مي رسانند.

_ پس از پيدايش آن حاكميت و رهبري تمدّن ديني آخرين شيوه زندگي خواهد بود و تا پايان جهان و قيام قيامت پايدار خواهد ماند.

بنيان گذاري و ادامه حكومت و تمدّن آخرين به دست بهترين بنده خدا، حضرت مهدي عج ، و با كمك و ياري بندگان شايسته پروردگار خدا، پس از آن كه همه نظام ها و رژيم هاي سياسي جهان امتحان خودشان را داده باشند، به عنوان آخرين حكومت در تاريخ تمدّن بشر، رخ مي نمايد و

بشر تشنه عدالت و مديريت صالح و سال را، اداره مي كند.

امام صادق ع دربارة اين دولت مي فرمايد:

دولتنا آخر الدول ولن يبقي أهل بيت لهم دولة إلاّ ملكوا قبلنا لئلاّ يقولوا إذا رأوا سيرتنا، إذا ملكنا سرنا مثل سيرة هؤلاء و هو قول الله عزّوجل «والعاقبة للمتقين . 9

دولت و نظام ما، واپسين دولت خواهد بود. همه گونه دولت ها پيش از اين سر كار خواهند آمد، تا نگويند اگر ما هم سر كار بوديم چنين و چنان مي كرديم و اين است آن حقيقتي كه خداوند در قرآن فرموده «عاقبت از آن پرهيزگاران است »

پيام روشن اين سخن معصوم ع آن است كه بشر بايد تمام فراز و نشيب هاي سياسي و اجتماعي را پشت سر بگذارد، همه گونه حكومت ها و دولت هاي بشري را پيش از ظهور تجربه كند، به ناكارآمدي و ناتوانايي آنها پي ببرد و ضرورت نظام توانمند و مديريت شايسته و فراگير را با تمام وجود احساس كند. در آن شرايط است كه دولت حضرت مهدي عج به عنوان نظام رهايي بخش و رهبري كارآمد در سطح بين المللي و جهان اعلام موجوديت مي كند و پايه هاي تمدّن جهاني خويش را با همكاري همدلي همراهي مردمان پروا پيشه و مددهاي غيبي پي مي ريزد و چهرة دنيا را دگرگون مي سازد.

پيامبر اكرم ص فرمود:

وي ] امام زمان [ هنگامي قيام مي كند كه دنيا را هرج و مرج فرا گرفته و كشورها به يكديگر شبيخون مي زنند، نه بزرگ به كوچك رحم مي كند، نه نيرومند بر ناتوان مهر مي ورزد. 10

و نيز امام باقر(ع فرمود:

قائم قيام نمي كند، جز در هنگامي كه ترسي شديد

مردم را فرا گرفته بحران ها، آشوب ها، گرفتاري ها و بيماري آنان را در برگرفته باشد، كشتار وحشيانه درگيري شديد و تفرقه ديني بين مردم محسوس شود و به گونه اي دچار رنج و افسردگي شده باشند كه صبح و شام آرزوي مرگ كنند. آري وي در نااميدي مطلق مردم ظهور و خروج خواهد كرد! 11 3. جوهرة تمدّن حضرت مهدي عج

تمدّن جهاني اسلام به رهبري امام زمان عج داراي روح و جوهرة ويژه اي است كه ديگر تمدّن ها از آن بي بهره اند. جوهرة ويژة تمدّن اسلامي آموزه هاي وحياني است آموزه هاي وحياني به تمدّن اسلامي در گذشته جلوة ويژه اي بخشيده و آن را از حالت مادي صرف به درآورده و در هاله اي از معنويت قرار داده بود.

در تمدّن اسلامي استوار بر وحي انسان رها نيست و خدايگان ندارد و خداي او يكي است كه بايد در برابر او به كرنش و نيايش بايستد. و از دايرة بندگي خدا بيرون نرود: «يعبدونني لايشركون بي شيئاً.» 12 اين تمدّن رسالت دارد كه انسان را از زمين بركند و آسماني كند و او را با زيبايي ها و حقيقت هاي آسمان آشنا سازد و در بستر ارزش هاي وحياني و قرآني دنياي بهتر و زندگي ارزشمندتري را به وي ارزاني بدارد.

آنچه در تمدّن امروز بشري كمتر به چشم مي خورد، خداست و دلبستگي به عالم معني و پايبندي به اخلاق و ارزشهاي والا.

تار و پود تمدّن مادي سود بيشتر است و سرمايه اندوزي سود بيش از هر راهي كه ممكن شد. سرمايه اندوزي با هر ترفندي كه شد. مهرورزي ديگر دوستي عشق به

خوبي ها، زيبايي ها، ارزش ها، پاكبازي ها، ايثارها و... در گردونة سودجويي و سرمايه اندوزي معني ندارد، و خوبي ها و ارزش ها در اين گرداب رنگ مي بازند.

در تمدّن سرمايه داري و مادي مصرف زياد، اسراف و تبذير براي به گردش درآمدن كارخانه ها و گرم ماندن تنور سرمايه داري اصل است و بايد با تمام توان آن را نگاهداشت

سمت و سوي تمدّن مادي غرور و غفلت است تمدّن مادي نه تنها از دين كمك نمي گيرد، بلكه آن را در بستگي ها و پيوندهاي اجتماعي ناكارا مي داند.

اين پندار در آن پايگاه وجود دارد كه تمدّن را بايد بدون در نظر گرفتن اين ارزش ها، پايه ريزي كرد:

فكر خدا و زندگي اخروي را بايد كنار گذاشت .. بايد رأفت و رقت قلب را دور انداخت رأفت از عجز است فروتني و فرمانبرداري از فرومايگي است حلم و حوصله عفو و اغماض از بي همتي و سستي است مردانگي بايد اختيار كرد. بشر بايد به مرحله مرد برتر برسد. عزم و اراده داشته باشد. 13

اين است جانمايه و روح تمدّن غرب كه از باب نمونه به آن اشاره كرديم تمدّن اسلامي كه به دست تواناي امام عصر(ع بنيان گذارده مي شود و به تمام جهان گسترش مي يابد، جوهره ديني و الهي دارد كه اين روح در كالبد تمدّن داراي جلوه هايي است از اين دست 1_3. گسترش عدل و احسان در تمدّن جهاني اسلام عدل و احسان سنگ زيرين است عدالت اجتماعي نخستين و بنيادي ترين كار امام زمان عج است پيامبر(ص و پيشوايان معصوم ع در ترسيم جامعه مهدوي

همه بر اين حقيقت انگشت نهاده اند كه او خواهد آمد و جهان پر از ستم و بيداد را پر از عدل و داد خواهد كرد. 14 بنابراين مي توان گفت سرلوحه دگرگوني اجتماعي و سرآغاز انقلاب جهاني آن حضرت احياي ارزش هاي ديني و اجراي عدالت براساس آن ارزش ها و معيارهاست

او، ادامه دهندة راه پيامبران و اولياست پيامبران وظيفه داشتند برابر كتاب و ميزان مردمان را به دادگري به پا دارند.

لقد أرسلنا رسلنا بالبينات و أنزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط 15

ما فرستادگان خود را با نشاني هاي روشن و پيغام هاي راست فرستاديم و با ايشان كتاب و ترازو فرستاديم تا مردمان را به دادگري به پا دارند.

از اين روي او نيز وظيفه دارد برابر كتاب و ترازويي كه بر پيامبران فرو فرستاده شده جامعه انساني را به دادگري به پا دارد و از نارواها و ستم باز دارد:

إنّ الله يأمر بالعدل والاحسان وايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء والمنكر والبغي .. 16 .

خدا به عدل و احسان و بخشش به خويشاوندان فرمان مي دهد و از فحشا و زشتكاري و ستم نهي مي كند.

اين آيت و كريمه قرآني كه اصول ارزش هاي فردي و اجتماعي را ترسيم كرده و از ضد ارزش ها و پليدي ها و ناروايي ها باز داشته است به معناي واقعي و كامل در عصر ظهور پياده خواهد شد. عدل نگهداشت دقيق حقوق مردمان و مبارزه فراگير، و همه سويه با نابرابري هاست و احسان جايگاه برتري در ميان ارزش هاي اجتماعي اسلام دارد كه به يك معني بالاتر از عدالت است اگر پايه هاي حقوق انساني

بر اساس عدالت اجتماعي استوار گردد، جلوه هاي احسان و نيكوكاري فضاي جامعه را مي آكند.

به فرمودة امام علي ع ، عدل قانوني است فراگير: «سائس عام 17 و احسان ارزشي است ويژه «عارض خاص 18 وظيفه نخست در جامعة ديني نهادينه كردن بنيادهاي اجتماعي بر اساس عدل است اگر مردم در حكومتي كه همة نهادها و اركان آن بر هرمف عدل استوار گشته بزيند، ريشه هاي نوع دوستي برادري مهرورزي توانا مي گردند.

اشاره كرديم جوهر اصلي نظام مهدوي بندگي است همان كه خدا به آن فرمان داده «أمر ألاّ تعبدوا إلا ّ إيّاه 19 و بندگي وقتي به اوج مي رسد كه بنده در راه پياده كردن آنچه كه معبوش از همه چيز بيشتر دوست دارد، تلاش ورزد. اسماعيل بن مسلم مي گويد: در محضر امام صادق ع بودم كه شخصي از آن حضرت پرسيد بين اين دو آيه شريفه

«إنّ الله يأمر بالعدل والاحسان و «أمر ألاّ تعبدوا إلاّ إيّاه ، چگونه مي توان جمع كرد؟

امام ع فرمود:

نعم ليس للّه في عباده أمر إلاّ العدل والاءحسان 20

بله خداوند براي بندگان خود، دستوري ندارد، جز اجراي عدالت و عمل به احسان

به ديگر سخن «عدل نماد مسائل اجتماعي اسلام است و «احسان نماد مسائل اخلاقي آن اگر اين دو ركن ركين در جامعه رواج يابد و ساختار اجتماعي بر اين دو استوار گردد، دو واقعيت ديگر كه از ويژگي هاي فرهنگ ديني حكومت مهدوي است روشن مي گردد: مساوات و مواسات

تراز

تمدن حضرت مهدي عج عدل است كه در پرتو آن ديگر ارزش ها جايگاه واقعي خود را مي يابند.

يطهّر الله به الارض من كلّ جور و يقدّسها من كل ظلم .. فاذا خرج وضع ميزان العدل بين النّاس فلا يظلم أحد أحداً. 21

با وجود آن حضرت جهان از هرگونه ستم پاك مي شود... آنگاه كه ظهور كند، ميزان عدل را در ميان مردم بنيان نهد، هيچكس به ديگري ستم روا نخواهد داشت 2_3. استواري پيوندهاي اجتماعي تار و پود ساختار هر تمدّني را افراد آن مي سازند. مردم با برخورداري از روح جمعي پايه هاي تمدّن را بنيان مي نهند و بر پويايي و بالندگي آن مي افزايند. انسان ها، به پاره هاي پيكر تمدّن را مي مانند كه به هر نسبت پيوند وحيات جمعي آنان بيشتر و بالنده تر باشد، آثار توسعه و تمدّن و پيشرفت در جامعه آنان نمايان تر است در آموزه هاي اسلامي مفاهيم و واژه هايي وجود دارد كه حاصل معني و پي ماهنامه موعود شماره 34 پي نوشت ها :

1 . سورة نور (24)، آيه 55 .

2 . سيري در سيرة ائمه اطهار، شهيد مطهري ص 198، صدرا.

3 . مفاتيح الجنان شيخ عباس قمي دعاي افتتاح

4 . سورة انبيا(21)، آيه 107.

5 . سورة سبا(34)، آية 28.

6 . از سخنان آقاي هاشمي رفسنجاني در دومين سمينار گفتمان مهدويت مدرسه دارالشفاء، آبان 79.

7 . كارنامه اسلام زرين كوب ص 29، اميركبير، تهران

8 . بحارالانوار، ج 52 ، ص 312.

9 . همان ص 332.

10. همان ص 380.

11. همان ص 348.

12. سورة مائده 5)، آيه 55 ؛ منتخب الاثر، آية الله صافي گلپايگاني ص 471.

13. انسان

كامل شهيد مطهري ص 160، صدرا.

14. منتخب الاثر ، ص 247.

15. سورة حديد(57)، آية 25.

16. سورة نحل 16)، آيه 90.

17. نهج البلاغه حكمت 437.

18. همان حكمت 231.

19. سورة يوسف 12)، آيه 40.

20. تفسير نورالثقلين علي بن جمعة العروسي ص 78، چاپ حكمت قم

21. كمال الدين شيخ صدوق ج 2، ص 372.

22. ميزان الحكمه محمدي ري شهري ج ص 45، 9، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم

23. سورة قصص 28)، آيه 35.

24. سورة عصر(103)، آيه 4 و 5.

25. سورة مائده 5)، آيه 2.

26. حكمت ها و اندرزها، شهيد مطهري ص 230، صدرا.

گفت وگو با مرجع عالي قدر حضرت آية الله العظمي صافي گلپايگاني

اشاره :

بسيارند پژوهشگران نويسندگان اديبان شاعران سخنوران و هنرمنداني كه خاموش و گمنام اما عاشق و دلباخته عمر خود را وقف برافروختن چراغ انتظار در شبستان غيبت نموده اند. اگر چه اين گروه در نزد مولا و صاحبشان شناخته شده اند، اما حيف است كه جامعة مهدوي ما كساني را كه سال ها به عشق امام مهدي ع قلم زده اند و يا اثري را خلق نموده اند نشناسد. از اين رو تصميم گرفتم كه از اين پس در هر شماره موعود گفت وگويي داشته باشيم با يكي از اين عزيزان اميد كه مقبول حضرتش واقع شود.

در اين شماره با فقيه عاليقدر حضرت آية اللهالعظمي حاج شيخ لطف الله صافي گلپايگاني _ كه به حق از شيفتگان و ارادتمندان حضرت بقية اللهالاعظم ارواحناله الفداء، و از نويسندگان پرتلاش عرصه مهدويت و انتظار هستند _ به گفت وگو نشسته ايم

پيش از پرداختن به متن اين گفت وگو لازم است كه اشارة مختصري به زندگي و آثار اين فقيه وارسته داشته باشيم

ايشان در 19 جمادي الاول 1337ق در گلپايگان ديده به جهان گشودند. پدر بزرگوارشان حضرت آية الله مرحوم آخوند ملامحمد جواد صافي از علماي بزرگ و از اخيار و اوتاد زمان خود و صاحب تأليفات ارزشمندي درفقه اصول كلام اخلاق و شرع و تفسير احاديث بودند. مادر ارجمند ايشان نيز بانويي فاضل و شاعر و شيفتة اهل بيت عصمت و طهارت ع بودند.

اين فقيه عاليقدر تحصيلات خود را در رشته هاي ادبيات كلام تفسير، حديث فقه و اصول در گلپايگان ابتدا در خدمت عالم جليل القدر، آخوند ملاّ ابوالقاسم مشهور به «قطب و سپس در محضر پدر ارجمندشان ادامه دادند و از سال 1360ق به شهر مقدس قم مهاجرت و با حضور در مجالس درس و بحث اساتيد بزرگ حوزه و مطالعه و تدريس و تحقيق به تكميل تحصيلات و تحقيقات علمي خويش پرداختند. مدتي نيز به نجف اشرف مشرف و در جوار حرم مطهر باب مدينه علم علي ع از محضر چند تن از مراجع و اساتيد عاليقدر استفاده نمودند.

مهمترين اساتيد ايشان در قم و نجف اشرف عبارت بودند از: حضرات آيات مراجع بزرگوار تقليد آقايان حاج سيد محمدتقي خوانساري سيد محمد حجت كوه كمري حاج سيد صدرالدين صدرعاملي حاج سيد محمد حسين بروجردي حاج سيد محمدرضا گلپايگاني شيخ محمد كاظم شيرازي سيدجمال الدين گلپايگاني و شيخ محمد علي كاظمي قدس اللهاسرارهم

ايشان تأليفات فراواني در زمينة فقه اصول كلام تفسير، اخلاق حديث تاريخ اسلام و... دارند و ديوان اشعاري نيز از ايشان منتشر شده است

اما آنچه بيش از همه در ميان آثار ايشان قابل توجه است كتاب ها و رساله هاي متعددي است كه با هدف تبيين و تفسير فرهنگ مهدويت و انتظار و پاسخ به شبهات در اين زمينه نگاشته شده اند. در حقيقت اين آثار ترجمان عشق و ارادت خالصانه اين فقيه وارسته به امام و مقتداي خويش حضرت ولي عصر، ارواحناله الفداء، است

مهمترين آثاري كه در اين زمينه از ايشان منتشر شده اند عبارتند از: منتخب الاثر في الافمام الثاني عشر(ع ، امامت و مهدويت (2ج ، العقيدة لالمهدوية نويد امن و امامان اصالت مهدويت انتظار عامل مقاومت و حركت فروغ ولايت در دعاي ندبه وابستگي جهان به امام زمان معرفت حجت خدا (شرح دعاي اللهم عرفنّي نفسك و... در نوشته ها و آثار شما توجه به موضوع امام عصر(ع زياد به چشم مي خورد، لطفاً بفرماييد از چه زماني اين موضوع نظر شما را به خود جلب كرد؟

بسم اللهالرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين پاسخ سؤال شما را با اين شعر آغاز مي كنم

لا عَذَّبَ اللهف افمّي أنَّها شَرفبَت حفبَّ الوَصفيّف وَ غَذَّنسيهف بفاللَّبَنف

وَ كانَ بي والدف يَهوي أباحسن فَصفرتف مفن ذَي و ذا افهوي أباحسن در خانوادة ما به موضوع مهدويت بسيار توجه مي شد و اين موضوع هميشه در خانواده ما مطرح بود. از وقتي كه خود را شناختم با نام مبارك امام زمان ع و مطالبي دربارة حالات و معرفت آن حضرت آشنا شدم و هميشه با آن مأنوس بودم پدر بزرگوارم كه از فقهاي عاليقدر عصر خود بودند علائق خاصي به آن حضرت داشتند كه مي توان

گفت زندگي شان با ياد حضرت بود. ايشان حدود چند هزار بيت شعر در مدح امام مهدي ع و اظهار شوق به زيارت آن حضرت سروده اند. مرحوم پدرم همه ساله مجلس جشن نيمه شعبان را در گلپايگان برگزار مي كردند. از سوي ديگر مادرم كه خود بانويي فاضله بود در ولايت ائمه ع و مخصوصاً حضرت صاحب الامر(ع اهتمام تمام داشت و به كتاب نجم الثاقب ميرزاي نوري كه دربردارندة حكاياتي از تشرفات به پيشگاه امام عصر(ع بود علاقه مند بود و به همين دليل از همان اول طفوليت حكايات صدگانه آن را بارها خوانده بودم جهت ديگري كه از همان زمان نوجواني موجب آشنايي بيشتر حقير با مسائل مهدويت شد حضور يك نفر مبلغ بهايي در شهر گلپايگان بود كه شرح حضور او و فعاليت هاي مخرب او در دورة رضاخاني مفصل است و شايد يك كتاب شود. مرحوم پدرم حسب وظيفه اي كه علما در حفظ عقايد مردم دارند و به مصداق اين حديث شريف امام هادي ع كه مي فرمايند: «لولا من يبيق بعد غيبة فائمكم ع ، من العلماء الداعين إليه والدالين عليه والذابين عن دينه بحجج الله... لما بقي أحد إلاّ ارتدّ عن دين الله...» در مقام دفع اضلال او برآمدند و با مجاهدات طاقت فرساي خود بسياري از مردم را از ارتداد نجات دادند و شرّ او را برطرف ساختند. اين جريان موجب شد كه اينجانب نيز كتاب هايي را كه در رد بهاييت نوشته شده بودند؛ همچون مجلدات كشف الحيل آيتي فلسفة نيكو، ايقاظ و...؛ همچنين كتاب هايي را كه مرحوم پدرم در زمينة موضوع مهدويت و بررسي آيات و روايات مربوط به اين موضوع

نوشته بودند، مطالعه كنم و از اين طريق اطلاعات زيادي نصيبم شد كه در اينجا مجال شرح آن نيست

مرحوم پدرم علاوه بر اينكه در كتاب هاي خود؛ از جمله نفايس العرفان مشروحاً به موضوع مهدويت و اثبات امامت حضرت ولي عصر(ع و ردّ فرق ضاله و متمهديان پرداخته اند. منظومه اي نيز با عنوان اشعاري شيوا در ردّ باب و بها سروده اند كه در آن با بياني شافي و كافي و به گونه اي علمي مطالب و استدلالات واهي و بي اساس بهايي ها را پاسخ داده اند. حقير هم بر اين منظومه ذيل و شرحي نوشته ام كه به همراه آن به چاپ رسيده است

حاصل اينكه اين افتخار خاكساري و چاكري حقير در آستان ملازمان آن حضرت _ ارواح العالمين له الفداء _ در طول زندگاني مستمر بوده است

اين حقير در كودكي بيانه هايي را كه پدرم به مناسبت نيمه شعبان مي نوشتند حفظ مي كردم و در مجالس مي خواندم اين بيانيه ها بسيار لطيف زيبا و اديبانه نوشته مي شد و علاوه بر عبارات زيباي فارسي و عربي اشعاري را نيز كه مرحوم پدرم اعلي الله مقامه خود سروده بود، دربر داشت

به خاطر دارم كه ايشان در يكي از اين بيانيه ها شب و روز نيمه شعبان را چنين توصيف كرده بود: «فروزان شبي كه از صبح وصال نكورويان ] گوي [ سبقت ربوده و درخشان روزي كه چون عارض خوبان رنگ غم از آينة دلها زدوده ..». اولين اثري كه قبل از منتخب الاثر در اين باره نوشتيد، چه بود؟

مرحوم پدرم در جشن ها شعرهاي زيادي مي خواندند و از من كه بچه اي بودم مي خواستند كه آن ها را حفظ كنم

لذا فكر مي كنم اولين كتابم شرحي بود كه بر اشعار شيواي پدرم نوشتم

چه قدر زمان صرف تدوين كتاب منتخب الاثر كرديد؟

الان يادم نيست ولي گمان مي كنم دو سه سالي طول كشيد. من غير از وقتي كه صرف درس آية الله بروجردي مي كردم در بقيه اوقات حتي موقع غذا خوردن در فكر نوشتن كتاب منتخب الاثر بودم چون در اين كتاب ابتكاراتي به كار رفته است كه در هيچ كتابي سابقه ندارد. اگر اين كتاب را به سبك كتاب هاي قبل از آن مي نوشتم شايد ده جلد كتاب مي شد. من سعي كردم در هر باب به روايت هايي كه در ابواب ديگر آمده است اشاره كنم و تواتر عناوين روايات را بيان كنم و اين كاري ابتكاري بود كه سابقه نداشت چنين كاري خيلي فكر و تأمل مي خواهد، آدم بايد تأمل كند و دلالت هر روايتي را ببيند كه به چه موضوعي اشاره دارد. ممكن است روايتي به ده مطلب اشاره كرده باشد كه بتوان آن را در ده باب نوشت ولي ما آن را فقط در يك باب مناسب نوشته و به جاي تكرار آن در ابواب ديگر، تنها به آن باب اشاره كرده ايم مثلاً نوشته ايم كه «يملا الارض قسطاً و عدلاً » دويست يا سيصد روايت دارد. چنين كاري بي سابقه بود.

البته بايد عرض كنم كه شناخت كامل منتخب الاثر و احاطه به فوائد و نتايجي كه از اين كتاب حاصل شده است خود نياز به تحقيق گسترده و بحث هاي عميق دارد. از تأليف اين اثر چه منظوري داشتيد؟

چه منظوري بالاتر از خدمت به فرهنگ تشيع و مهدويت و كسب افتخار و نيل

به ثواب است اميد است به اين نيت از حقير به شرف قبول نائل گردد. البته اشارة مرحوم استاد آيت اللهالعظمي بروجردي قدس سره سبب شروع به نگارش كتاب منتخب الاثر شد. براي تدوين اين كتاب نخست ابوابي را در 24 يا 28 عنوان تنظيم و به عنوان طرح كتاب به ايشان نشان دادم ايشان هم آن را تأييد كردند اما بعدها عناوين اين ابواب به 100 عنوان رسيد. آيا در تأليف اين كتاب مشكلاتي هم داشتيد؟

مشكل اساسي در دسترس نبودن منابع و مصادر مورد نياز بود. الا´ن بنده بسياري از كتاب هاي مهمي كه مصادر موضوع مهدويت هستند در كتابخانه ام دارم ولي آن زمان يعني نيم قرن پيش كتاب هاي اندكي در دسترس بود؛ مخصوصاً كتاب هاي اهل سنت به زحمت يافت مي شد. از آن زمان تا الا´ن بيشتر يا همة كتاب هاي معتبري كه در موضوع حضرت نوشته شده از منتخب الاثر الهام گرفته اند. البته برخي به اين موضوع اشاره نكرده اند ولي بسياري از بزرگان از جمله شهيد سيد محمد صدر و آقاي نجم الدّين عسكري در كتاب هايشان نوشته اند كه از اين كتاب استفاده كرده اند. من براي تدوين منتخب الاثر كتاب هاي زيادي را مطالعه و بررسي كردم من تمام كتاب تاريخ بغداد را كه چهارده جلد است مطالعه كرده و در آن دو يا سه روايت در اين زمينه يافتم و يا همة مسند احمد را ديده و صحيح مسلم و كتاب هاي مفصل ديگر را در اين زمينه مطالعه كرده ام با اين حال برخي كتاب ها به سختي گير مي آمدند؛ مثلاً مي خواستم اليواقيت والجواهر شعراني را ببينم چون معروف بود كه محي الدين

عربي در كتاب فتوحات المكيه اسامي همة ائمه را نقل و آنها را قبول كرده است و همچنين حضرت مهدي ع و را فرزند امام حسن عسكري ع دانسته است اما اين مطلب در فتوحات المكيه چاپ شده وجود نداشت

از اين سرو سراغ اليواقيت والجواهر كه اين مطلب را از فتوحات نقل مي كند رفتم و براي يافتن آن راهي تهران شديم و بالاخره با گشتن در كتابخانه ها و كتابفروشي ها در يك كتابفروشي در خيابان باب همايون آن را يافتيم من هم مطلبي را كه مي خواستم همانجا پيدا كردم و چون مي خواست كتاب را به 45 تومان كه آن وقت پول زيادي بود بفروشد، من آن مطلب رابااجازه كتابفروش درهمانجا يادداشت كردم

شما براي نوشتن اين كتاب به چند منبع مراجعه كرديد؟

من به مصادر زيادي از مصادر عامه و خاصه مراجعه كرده و هر كدام را جداگانه نوشتم و تمام مطالب بلاواسطه نقل شده است البته اگر روايتي از كتابي نقل مي شد، مجدداً آن را از كتاب ديگري نقل نمي كردم از صفحه پنجم تا بيست و يكم كتاب فهرست منابع و مصادر است كه همه را بي واسطه نقل كرده ام در مجموع در اين كتاب از حدود 65 منبع اهل سنت و 95 منبع شيعه استفاده شده است آيا در تدوين كتاب منتخب الاثر به ارزيابي متني و سندي روايات هم توجهي داشته ايد؟

ما به «تواتر» توجه خاص داشتيم براي استناد به خبر واحد بايد سندش ثابت شود، اما اگر خبري متواتر شد (متواتر لفظي معنوي يا اجمالي ديگر نيازي به بررسي سند ندارد و موجب قطع مي شود. مثلاً روايت «المهدي من

ولد فاطمة روايتي متواتر است و محتاج به بررسي سند نيست

من بسياري از مطالبي را كه به صورت خبر واحد موضوع مهدويت را مطرح كرده اند، ننوشته ام و عمدتاً مطالبي را نقل كرده ام كه خبر آن متواتراست

اين كتاب ويژگي هاي فني و علمي فراواني دارد و به همين دليل مي تواند بسياري از شبهات را جواب دهد. من اين روايت ها را به سه واسطه نقل مي كنم و سند برخي مطالب به گونه اي است كه نيازي ندارد طولاني ذكر شود؛ مثلاً اين مطلب كه مهدي ع «من ولد اميرالمؤمنين در 214 روايت آمده و يا اين مطلب كه امام مهدي ع «من اهل البيت در 389 روايت آمده و لذا انسان يقين مي كند كه از اين همه روايت حداقل يكي از آنها درست است و به همين دليل ديگر لازم نيست كه سند روايات را مورد بررسي قرار دهيم بنابراين در اين كتاب بررسي كامل اسناد روايات خيلي مدنظر من نبوده است و بيشتر به كثرت روايات نظر داشته ام البته در آن زمان كه امكانات امروزي مانند كامپيوتر وجود نداشت بررسي اين همه روايت كار ساده اي نبود. در هر حال ما در اين كتاب در پي اين بوده ايم كه نشان دهيم در مورد ويژگي هاي حضرت ولي عصر(عج و علائم و صفات ايشان روايات زيادي داريم مثلاً در اين موضوع كه «أنّه يملا الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» 123 روايت و در موضوع غيبت آن حضرت 91 روايت دلالت دارد.

كتاب الغيبه شيخ طوسي كتاب الغيبه نعماني و كمال الدين شيخ صدوق از كتاب هايي نقل كرده اند

كه در زمان ائمه ع و قبل از ولادت حضرت امام حسن عسكري ع تأليف شده اند و من براي رفع شبهه در تجديد نظري كه در منتخب الاثر كرده ايم روايات را مستقيماً از خود آن كتاب ها به واسطة شيخ طوسي و امثال ايشان نقل كرده ام مثلاً شيخ مي گويد فلان شخص كه معاصر با حضرت صادق ع است اين كتاب ها را داشته و «و أخبرنا بجميع كتبه . ما هم الان مي توانيم بدون واسطه مطلبي را از خود شيخ نقل كنيم چون كتابش هست واگرسندهم ذكرشودتشريفاتي است

من در درس هايم اين مطلب را مطرح كرده ام كه ما وقتي مطلبي را از كتاب مرحوم كليني نقل مي كنيم مثل اين است كه داريم آن مطلب را به سه واسطه از امام ع نقل مي كنم لذانياززيادي به بررسي سندي وجود ندارد.

اخذ روايت از كليني به چند صورت امكان دارد: يكي اين كه از خودش بشنويم ديگر آن كه آن را براي كليني بخوانيم و سوم اين كه كتابش را خودش به شما بدهد يا كتابش در دسترس باشد و شما از كتابش نقل كنيد در اين صورت سندها مهم نيست و شواهدي اين مطلب را تأييد مي كند كه در كتابم نوشته ام

وقتي ما براين اساس روايتي را كه راجع به ولادت امام مهدي ع از نسل حضرت رسول ص است با دو سه واسطه از راوي اول نقل كنيم ديگر جايي براي شك و شبهه باقي نخواهد ماند. در پاسخ به شبهات و پرداختن به اصل مهدويت چه كتابي را تأليف كرده ايد؟

تمام ابواب همين منتخب الاثر پاسخ به شبهات است و حتي به

ساير فرق شيعه مثل زيديه هم جواب مي دهد. الان بعضي از سنّي ها با خواندن اين كتاب شيعه شده اند. البته به طور مستقيم مگر در موارد استثنايي در مقام جواب نبوده ايم مثلاً گمان نمي كنم در منتخب الاثر نامي از بهايي ها برده باشم با اين كه بر عقايد آن ها خيلي تسلط هم داشتم حال همة اين كتاب به يك معنا جواب به آن ها و جواب به كساني است كه مدعيان مهدويت اند. جواب به كساني است كه مدعي مهدويت شده اند، كه اميد است در پاسخ به همة جهات و ابعاد موضوع فراگير باشد. الان برخي نزديك بودن حادثة ظهور را در نشست ها و سخنراني هايشان مطرح مي كنند، نظر شما در اين مورد چيست

كسي از من پرسيد: آيا ظهور حضرت نزديك است گفتم بله نزديك است گفت چطور؟ گفتم خدا در قرآن مي فرمايد: «اقتربت الساعة و انشق القمر» و از حضرت رسول ص نقل شده است «أنا و الساعة كهاتين . آن حضرت بر حسب عمر دنيا حساب مي كنند و مي فرمايند، قيامت و بعثت من به هم نزديك است يعني آن قدر از عمر دنيا گذشته كه به نسبت آن قيامت و بعثت نبي اكرم ص فاصله زيادي ندارند. به اين معنا، هر روز ما به ظهور نزديك تر مي شويم شاعر عربي هم قصيده اي دارد و مي گويد:

لقدظهرت بين الانام علائم و هذا امام العصر بالنصر قادم يعني علائم ظهور در حال آشكار شدن است پس به يك معنا ظهور نزديك است اما اگر كسي بخواهد براي ظهور تعيين وقت كند و يا بخواهد بگويد علائمي كه الان

آشكار شده همان علائم ظهور است اين مشكل است به هر حال وقتي كسي منتظر است همة جريان ها را به فال نيك مي گيرد و همه را نشانه اي بر تحقق آنچه در انتظارش به سر مي برد مي بيند. اما روي هم رفته اوضاع و احوال جهان به گونه اي است كه مي شود گفت عالم به سمت واقعه ظهور پيش مي رود؛ يعني با توجه به وضعيت فعلي دنيا و مسائلي كه روز به روز پيدا مي شود، ان شاءالله ظهور نزديك است اتفاق بزرگي در عالم در حال رخ دادن است و اين اتفاق را با پوست و گوشت مي توان لمس كرد و اين خارج از ارادة مردم است كسي در آن دخالتي ندارد و مثل موجي در جامعه روان شده است تنها اختصاص به ايران هم ندارد، دشمن را به نوعي درگير كرده است و دوست را هم به نوعي ديگر.

بله همينطور است الحمدلله توجه به حضرت ولي عصر(عج خيلي در جامعه ما افزايش يافته است و شما مي بينيد كه شب هاي چهارشنبه قم اصلاً غوغايي است و جمعيت وسيعي از شهرهاي مختلف به سوي مسجد جمكران حركت مي كنند و اين يك سرّ غيبي دارد كه مردم اينگونه به حضرت توجه كرده اند من اين واقعه را عادي نمي دانم و معتقدم به واسطة تصرف خود حضرت در قلوب مردم واقع شده است اينكه مردم اينگونه ملتزم و مواظب باشند كه مرتب هر هفته به جمكران بيايند، اين خيلي قابل توجه است وگرنه مسجد جمكران قبلاً هم بود. براي خوانندگان مجله موعود كه همگي علاقه مند به حضرت مهدي اند، چه پيام و تذكري داريد؟

الان عصر غيبت و

عصر امتحان است روايات زيادي داريم كه در آ پي نوشت :

1 . اخيراً دانشمند و محقق محترم آقاي علي اكبر مهدي پور رساله اي در معرفي و شناساندن كتاب منتخب الاثر نوشته اند كه مطالعة آن براي علاقه مندان بسيار مفيد است

از قنوت عارفان

... أللّهفمَّ فَقَرّفب ما قَد قَرفبَ وَ أورفد ما قَد دَني و حَقّفق ظفنفونَ المفوقفنينَ و بَلّفغ المفؤمفنينَ تأمفيلَهفم مفن إقامَة حَقّفكَ و نَصرف دفينفكَ و إظهارف حفجَّتفكَ وَالاءنتفقامف مفن أعداءفكَ 1 . مهربان پروردگارم

] در روزگار غربت و انتظار [ دست كوتاه ما را به بلنداي وصالت برسان

قدم هاي دور شده از راه را به نزديكي آستانت هدايت كن و جاري دلهامان را كه به يقين پيوسته به درياي لطفت روانه ساز.

پروردگارا!

منتظريم تا اقامه حق را به نظاره بنشينيم

مهيا شده ايم تا شيريني نصرت دين تو را بچشيم

چشم به راهيم تا از لذت ظهور حجتت سرشار شويم باشد كه اينگونه دشمنان تو، خوارتر از خوار گردند.

پي نوشت :

1 . از قنوت امام باقر(ع ربيع الانام ص 89.

در انتظار مهدي عج - قسمت اول

سخنراني آيت الله ناصري

اشاره : آيت الله محمد ناصري چهره اي نام آشنا در محافل مهدوي است سال هاست كه ارادتمندان امام عصر(عج در شهر اصفهان بر گرد او جمع مي شوند و با گوش دادن به بيانات شيواي ايشان عطش انتظار و شوق ديدارشان را دو چندان مي سازند. آنچه پيش روي شماست متن يكي از سخنراني هاي ايشان است كه با اندكي ويرايش تقديم شما عزيزان مي شود. خداوند حكيم در كتاب كريم خود (آيه 55 سوره نور) مي فرمايد: وعد الله الذين امنوا و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكّننّ لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً يعبدونني لايشركون بي شيئاً و من كفر بعد ذلك فأولئك هم الفاسقون 1 اين آيه شريفه از آياتي است كه به حضرت بقية الله تفسير و تأويل شده است در

اين آيه خداوند به كساني كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند وعده داده كه خليفه و جانشين بر روي زمين شوند، كما اينكه قبلاً هم انبيا و اوليا جانشين بوده اند. اين اشخاصي كه ايمان آورده اند و اعمال و رفتارشان مرضّي ماست امكانات كاملي به آنها خواهيم داد و حكومتشان را جهاني خواهيم كرد. حضرت حق يك «وعده و يك «وعيد»هايي دارد. تخلف از وعيد بسيار به مورد است اما تخلف از وعد، از قبايح است و حضرت حق به وعده خود صددرصد عمل مي كند. اما در وعيدش اگر تخلف شود، از كمال رأفت و مهرباني با مخلوقش است در اين آيه به آنهايي كه ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام مي دهند، وعده داده شده كه آنها را قدرت و نيرو و حكومت جهاني مي دهيم و خليفه روي زمين مي سازيم خليفه معاني متعددي دارد، يكي از معاني آن جانشين است لذا در آيه 14 سوره يونس مي فرمايد:

ثمّ جعلنا كم خلائف في الارض من بعدهم لننظر كيف تعملون ؛ 2 يعني ما شما (تمام اولاد آدم را خليفه روي زمين قرار داديم جانشين و باقيمانده گذشته ها قرار داديم كه ببينيم نحوة برخورد و عمل شما چگونه است مثل اينكه امتي خليفة امتي يا خلقي خليفة خلقي ديگر شود. چون حضرت حق جلّت عظمته هميشه خالق بوده است هميشه رازق بوده و منع فيض از مبدأ فيّاض قبيح است از امام صادق ع سؤال شد كه «حضرت حق چند طبقه خلقت ايجاد كرده است تا نوبت به حضرت آدم رسيده است »

فرمودند: «سي و شش طبقه كه حالا ما نمي دانيم هر طبقه چند ميليون سال عمر كرده اند و حكومت كرده اند. انسان خليفة الله است جانشين است انسان موجود عجيبي است در او چندين روح است يك روح جاري يك روح نباتي يك روح حيواني و يك روح ملكوتي كه به وسيله آن اكمل اشرف و افضل از جميع موجودات شد. به واسطة اين روح ملكوتي است كه حضرت حق مي فرمايند:

فتبارك الله أحسن الخالقين 3 معناي ديگر خليفه حكمفرما و مديريت و سرپرستي است كه مختصّ انبيا و اوليا است و چهارده نور مقدّس جانشيني در حكومت در مديريت در ايجاد مصالح و در اين مراتب به اين واسطه كه در انسان روح چهارمي نهفته شده است به نام روح ملكوتي كه سبب رشد و ترقي و تعالي او مي شود. مانند هسته اي كه براي سبز شدن درخت و اشجار مي كارند، در وسط اين هسته يك مقتضي و قوه اي نهفته است كه سبب رشد و تعالي آن است اين هستة كشت شده موانع و بلايا و آفاتي دارد و كسي بايد نگهبانش باشد تا رشد پيدا كند و مثمرثمر شود. در روح ملكوتي انسان هم نيرويي براي ترقي و تعالي وجود دارد كه نگاهباني مي خواهد كه او را به اوج سعادت و تكامل برساند. اين نگهبان بايد عالم به آفات باشد و دلسوز و مهربان به اين نهال و هسته باشد. حال انسان را نهال فرض كنيد و انبيا و اوليا را نگهبان كه بايد داراي دو جنبه باشند. يك جنبة

«يلي الحقي و ديگري جنبة «يلي الخلقي كه از جنبه يلي الحقّي استضائه كند و از جنبة يلي الخلقي افاضه كند. آن واسطه انبيا هستند، حضرت آدم ع بود. حضرت حق ابتدا نگهبان را آفريد و بعد ايجاد امّت نمود. و بعد حضرت شيث ع و بعد حضرت نوح ع و همينطور تا حضرت خاتم الانبياء(ص و بعد از ايشان اميرالمؤمنين ع و بعد فرزندانشان تا الان كه حضرت بقية اللهالاعظم ع نگهبان و دافعة بليات و واسطة فيض است يگانه موجودي كه داراي دو جنبه است پس الان نگهبان و هادي و راهنما و دافع بليّات امام زمان عج هستند بر عالم وجود. حال ببينيم اعتقاد به امام زمان در كتب و مذاهب گذشته نيز وجود دارد يا اين اعتقاد اختصاص به شيعه دارد؟ بله تمام مذاهب يهود، نصارا، زرتشتيان بودايي ها، بت پرستان هندوها و... معتقدند كه در آخرالزمان شخصي مي آيد و انقلابي جهاني ايجاد مي كند، يك انقلاب جهاني علي الدّوام نه مقطعي و موقت شخصي مي آيد و حكومت الهي و عدالت واقعي در اجتماع پياده مي كند. مجموع اين مكاتب به عناوين مختلف همين مطلب را كه ما معتقديم آنها هم همين مطلب را بيان كرده اند، البته با تعابير ديگر. در كتاب هايشان مطالبي راجع به امام زمان عج موجود است مثلاً در كتاب زبور حضرت داوود(ع ، در مزامير عهد عتيق بشارت از آمدن امام زمان و بشارت از حكومت صالحان در سراسر جهان داده شده است در تورات فصل هفدهم يا فصل اشعيا باب يازدهم خبر از آمدن رجل الهي در

آخرالزمان داده است و در انجيل بفرنابا آمدن حضرت بقية الله را با اسم ذكر نموده است در انجيل متّي فصل بيست و چهارم و در انجيل مَرقفس و لوقا قيام حضرت مهدي عج را در آخرالزمان بيان نموده است در كتب هندويان حضرت بقية الله را اسم برده و از قيام ايشان بشارت داده است به اين عبارت كه «پس از خرابي دنيا (هرج و مرج شدنش پادشاهي در آخرالزمان ظاهر شود كه پيشواي خلايق شود و نامش منصور باشد و تمام عالم را بگيرد و تمام اشخاص را از مومن و كافر بشناسد» در كتب زردشتيان آمده است كه «بيايد زماني كه قوت و شوكت بر اهريمنان باشد و جهان را مسخّر كند و حضرت عيسي ع از آسمان نازل شود.» پس اعتقاد به آمدن امام زمان عج در آخرالزمان فقط مخصوص شيعه نيست بلكه اعتقاد جميع ملل و نفحَل است كه آنها هم به آمدن شخصي و ايجاد انقلاب جهاني و انقلاب دروني و به اوج رساندن بشر به تقرب الهي و قرب به حق معتقدند. و امّا در قرآن متجاوز از 200 آيه موجود است كه تأويل يا تفسير به امام زمان شده است كه كتب مفسران در دسترس است راجع به حضرت مهدي ع متجاوز از 2500 كتاب نوشته شده است كتاب هاي مفصل و مختصر. مجموع رواياتي كه از اهل بيت عصمت و طهارت ع در مورد امام زمان رسيده از زمان نبي اكرم ص تا امام حسن عسكري ع ، متجاوز از 6207 است كه

در ابعاد مختلف وارد شده است در موضوع اينكه حضرت بقية الله(عج فرزند امام حسن عسكري ع مي باشند 293 روايت از حضرت نبي اكرم ص تا امام حسن عسكري ص ؛ در موضوع اينكه حضرت نوة امام هادي ع مي باشند 90 روايت در موضوع اينكه حضرت چهارمين فرزند امام علي بن موسي الرضا(ع مي باشند 95 روايت اينكه حضرت پنجمين فرزند امام موسي بن جعفر(ع هستند 199 روايت اينكه ايشان ششمين فرزند امام صادق ع هستند 202 روايت اينكه ايشان هفتمين فرزند امام محمد باقر(ع هستند 103 روايت اينكه ايشان هشتمين فرزند امام سجاد(ع هستند 185 روايت اينكه ايشان نهمين فرزند امام حسين ع هستند 308 روايت اينكه ايشان دهمين فرزند اميرالمؤمنين ع هستند 214 روايت از فرزندان حضرت زهرا(س هستند 192 روايت و اينكه ايشان هم نام حضرت خاتم الانبياء(س هستند 48 روايت و اينكه خاتم الاوصياء هستند 136 روايت نقل شده است كه مجموعاً 6207 روايت مي شود. زمينه سازي براي غيبت امام زمان ع از سال ها پيش از تولد آن حضرت آغاز شد. امام نهم امام دهم و امام يازدهم ع با همه كس جلسه نمي گرفتند و از پس پرده با مردم ملاقات مي كردند؛ چون امام عالم به ماكان و مايكون و ماهو كائن است و مي داند كه چنين غيبت صغري و غيبت كبري در پيش است و از اين رو مردم بايد عادت كنند كه محضر امام نرسند و امام را نبينند، اما حقايق را از امام دريافت كنند. غيبت صغري هم همين بود كه

مردم امام را نمي ديدند ولي توسط چهار نائب مطالب مورد نيازشان را از امام دريافت مي كردند. چون الا´ن هم ما محضر حضرت بقية الله(ع نمي رسيم مي گوييم كه امام زمان ع در پس پردة غيب هستند. اما واقعاً پرده اي نيست معناي پرده اين است كه پرده توسط من ايجاد شده باشد؛ پرده اي از حجاب هاي ظلماني الان در محضر امام زمان 500 نفر از اوتاد، نقبا، نجبا، رجال الغيب و صلحا هستند. چرا آنها به اين درجه و مقام رسيدند؟ چون آنها خود را اصلاح كردند، محرمات را كنار گذاشتند، واجبات خود را عمل كردند و اطاعت خدا را پيش گرفتند.

مي گويد: طوطيان در شكرستان كامراني مي كنند

وز تأثر دست بر سر مي زند مسكين مگس ما مبتلا هستيم اسير شيطان و هواي نفسيم و دور افتاده ايم راه رسيدن به رضاي حق اين است كه انسان ملتزم شود، محرمات را ترك كند و واجبات را انجام دهد و در تحصيل جديّت داشته باشد و در تمام مشكلات «يابن الحسن بگويد. با رعايت اين چهار ركن سعادت و تكامل و قرب به حق شامل حالش مي شود. انسان بايد در تمام مشكلاتش «يابن الحسن را فراموش نكند، خدا شاهد است كه ملاذ و پناهگاه و سبب بقاي عالم وجود حضرت بقية الله هستند. راه نجات شما و رسيدن به اهداف و كمالات همين است آقاي مير جهاني _ كه از دوستان ما بودند و خداوند ان شاءالله رحمتشان كند و كتاب هاي خوبي دارند مخصوصاً ديوان اشعاري كه در مورد امام زمان عج دارند بسيار عالي است ايشان در نجف نويسندة مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهاني

بودند _ نقل مي كردند كه يك نفر از سنيّان متعصب قصيده اي بر عليه شيعه گفته بود و به امام زمان و شيعه توهين كرده بود و امام جمعه كاظمين كه فردي سنّي بود آن قصيده را در همه جا منتشر كرده بود. آقاي مير جهاني مي گفتند كه من نشسته بودم كه پستچي نامه اي از حجاز آورد. نامه را باز كردم و خواندم ديدم كه نامه يكي از علماي حجاز است كه برگة شعر آن سني را فرستاده و در نامه اش نوشته كه جواب من را بدهيد و اگر واقعاً امام زماني داريد به من نشان دهيد. ايشان مي گفت نامه را بردم پيش آقا سيد ابوالحسن و گفتم كه يكي از علماي برجسته يمن نامه داده است جوابش را چه كنيم آقا سيدابوالحسن نامه را ديدند و گفتند: به او بگو بيايد نجف تا امام زمان ع را به او نشان بدهم من نامه را گرفتم اما جواب را ننوشتم شب پسر و داماد آقا سيد ابوالحسن به دفتر ما آمدند و من هم قضيه را برايشان گفتم آنها گفتند: نه اين مطلب را ننويس چون ممكن است آن عالم حجازي به نجف بيايد و آنوقت آقا سيد ابوالحسن چه كند؟ بلند شديم و رفتيم خدمت آقا. پسر ايشان جريان نامه را گفت و آقا فرمودند: مي دانم در جواب بنويسيد كه به نجف بيايد تا امام زمان ع را به او نشان دهم گفتيم اگر آمد چه مي كنيد؟ گفتند: مربوط به شما نيست و شما بنويسيد. آقاي ميرجهاني مي گفت من نامه

را نوشتم يك شب در صحن نجف بين نماز مغرب و عشا خادمي آمد و گفت كه دو نفر از يمن آمده اند در مسافرخانة ما و مي خواهند خدمت آقا برسند. گفتم شايد بحرالعلوم يمني باشد كه آمده خدمت آقا برسد. مي گفت خيلي ناراحت شدم و رفتم بين نماز به آقا گفتم كه بحرالعلوم يمني آمده چه كار كنيم . فرمودند: اشكال ندارد و بعد از نماز به شما مي گويم نماز عشا را خوانديم و به اتفاق آقا رفتيم ديدن آن عالم يمني ايشان شرمنده شد و گفت كه من مي خواستم خدمت شما برسم و وظيفه من بود. فرمودند: نه شما زائريد و من به زيارت شما آمده ام آقا فرمودند كه فردا شب براي شام به منزل ما بيايد، ايشان هم قبول كردند و آمدند. آقاي ميرجهاني گفتند كه آن شب من بودم پسرشان و دامادشان شام را خورديم و آقا به خادمشان گفتند: چراغ را روشن كن چون آن موقع برق نبود و به بحرالعلوم و پسرش هم گفتند: شما بلند شويد. خودشان هم بلند شدند. مي گفت ما هم لباس ها را پوشيديم و خواستيم از در به دنبالشان بيرون برويم كه آقا فرمودند: فقط بحرالعلوم يمني و پسرش بيايند. گفتيم درست نيست و شب تاريك است و كجا مي رويد؟ گفتند: به شما مربوط نيست و برويد دنبال كار خود. ما هم برگشتيم بعد از سه ساعتي كه طول كشيد، صداي درآمد. من در را باز كردم و ديدم كه آقا هستند و بحرالعلوم يمني را هم در حال اشك ريختن ديدم به

عربي گفتم كه چطور شد؟ گفتند: استبصرنا؛ ماشيعه شديم بعد آقا و بحرالعلوم رفتند در اتاقي و من از پسرشان پرسيدم كه چه شد؟ گفتند: آقا ما را از نجف بيرون بردند و ما به وادي السلام رسيديم رفتيم وسط وادي السلام در محوطه اي كه دورش ديوار داشت و در داشت بعد چراغ را از خادم گرفتند و گفتند كه همانجا بايستد. بعد رفتيم آنجا و آقا وضو گرفتند. من كه خواستم بروم در مقام امام زمان ع ، گفتند: تو نيا و فقط پدرت بيايد. بعد پدرم و آقا سيدابوالحسن رفتند در مقام و من ايستادم و گوش مي دادم مقام هم يك اتاق كوچك است كه مساحت آن حدوداً 3*3 مي باشد. بعد آقا نماز خواندند و بعد از نماز مرتب «يابن الحسن يابن الحسن مي گفت مدتي طول كشيد و بعد ديدم مثل اينكه در مقام خورشيد طلوع كرده باشد، به قدري روشن شد كه پدر من نعره اي زد و بعد نور تمام شد. آقا سيدابوالحسن مرا صدا زدند و گفتند: بيا و پدرت را بهوش بياور. من هم پدرم را به هوش آوردم و او شروع كرد به پاهاي آقا افتادن و بوسيدن و گفت احكام شيعه شدن را به من بياموزيد. من امام زمانم را ديدم و شيعه شدم پس انسان بايد توجّهات و توسلاتش را به وجود مقدس امام زمان عج باشد. خدايا قسمت مي دهيم به عزّت محمد و آل محمد فرج امام زمان را نزديك بگردان موانع ظهورشان را برطرف بفرما، چشم هاي آلودة ما را به جمال منورش روشن بگردان اسامي همه ما را

در طومار اصحاب و انصارشان ثبت و ضبط بفرما. همه ما را مشمول دعوات خاصه امام زمان بگردان اللّهم صلّ علي محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

ماهنامه موعود شماره 34

پي نوشت ها : 1 . خدا به كساني از شما كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كرده اند وعده داد كه در روي زمين جانشين ديگرانشان كند، همچنانكه مردمي را كه پيش از آنها بودند جانشين ديگران كرد. و دينشان را _ كه خود برايشان پسنديده است _ استوار سازد. و وحشتشان را به ايمني بدل كند. مرا مي پرستند و هيچ چيزي را با من شريك نمي كنند و آنها كه از اين پس ناسپاسي كنند، نافرمانند.

2 . آنگاه شما را در روي زمين جانشين آنها گردانيديم تا بنگريم كه چگونه عمل مي كنيد.

3 . سوره مؤمنون 23) آيه 14.

آن بيست ليره ..

مريم ضمانتي يار جمعيت نبود. وقتي به هر زحمتي كه بود به كشتي رسيد، نفسي به راحتي كشيد و يك گوشه روي عرشه پيدا كرد و نشست زانوهايش را در بغل گرفت پاهايش از خستگي مي سوختند. اين سه ماه آوارگي را فقط به شوق ديدار دوبارة خانواده اش تحمل كرده بود و حالا كه آمادة حركت بود، تحمل و صبرش به آخر رسيده بود. ذهنش آشفته بود و فقط دلش مي خواست كشتي هر چه سريع تر حركت كند. ناخدا، آخرين مسافر را كه سوار كرد، ديگر جايي براي نشستن نبود. اما به خاطر وضع آشفته و قحطي زدة شهر و اينكه ممكن بود تا هفته ها كشتي ديگري حركت نكند، همه با هم كنار آمده و به هم جا دادند. با فرياد ناخدا كه فرمان حركت داد،

جاشوها به تكاپو افتادند و چيزي نگذشت كه كشتي ناخدا احمد ساحل عسكريه را به سوي بغداد ترك كرد. با حركت آرام كشتي بر روي آب محمد، ريه هايش را از هواي پاك و مرطوب دجله پر كرد و به موج هاي آب چشم دوخت ياد و خاطرة روزهاي سخت گذشته به ذهنش هجوم آورد. آنها زندگي خوب و آرامي داشتند و روزگارشان به خوبي مي گذشت ابريشم باف ماهري بود كه مردم پيشاپيش به او سفارش بافتن روسري و لباس ابريشمي مي دادند، اما با شعله ور شدن جنگ جهاني قحطي و خشكسالي و ركود زندگي مردم ديگر كسي توان و حوصله خريدن لباس ابريشمي را نداشت و به همين دليل روز به روز كارش كسادتر شد تا به ورشكستگي رسيد. به اميد بهبود اوضاع آوارة شهرهاي عسكريه و بصره شد و حالا بعد از سه ماه دست خالي برمي گشت دلش از فشار غصه و اندوه به درد آمده بود. بي اختيار اشك از چشمانش سرازير شد. در افكارش غوطه ور بود و به حال خودش بود كه ناگهان فريادي او را به خود آورد. ديده بان كشتي بود كه پي در پي فرياد مي زد:

_ سربازان حكومتي .. سربازان حكومتي ..

از شنيدن نام سربازان حكومت دل محمد فرو ريخت عرق سردي بر پيشاني اش نشست از بي رحمي آنها زياد شنيده بود. چهرة ناخدا رنگ باخت همهمه در بين مسافران افتاد.هركس چيزي مي گفت ناخدا فرياد زد:

_ آرام باشيد مردم .. آرام باشيد...

اما صدايش در هياهوي وحشت زدة مسافران گم شد. محمد بي اختيار از جا بلند شد. هر كس تلاش مي كرد كاري بكند، اما در ميان آب هاي دجله از

دست عده اي مسافر بي پناه در برابر سربازان تفنگ به دوش حكومتي كاري ساخته نبود. عثمان فرماندة ناصبي سربازان فرمان توقف كشتي را فرياد كرد:

_ ناخدا! كشتي را نگهدار وگرنه شليك مي كنيم كنار ساحل توقف كن اين يك دستور است

ناخدا ناچار مسير كشتي را به سمت ساحل بصره عوض كرد. كشتي كنار ساحل پهلو گرفت و كشتي حامل سربازان هم توقف كرد. عثمان از كشتي پياده شد و پا به ساحل گذاشت با قدم هاي محكم به سوي كشتي ناخدا احمد رفت ناخدا به جاشوها اشاره كرد كه برايش پلكان را آماده كنند و خودش به سوي پلكان رفت اما قبل از آنكه پايش به پلة اول برسد، عثمان را خشمگين روبروي خودش ديد. او با سرعت عمل بيشتري خودش را به كشتي رسانده بود. ناخدا قدمي به عقب برداشت ساية هيكل بلند و چهار شانة عثمان روي قامت كوتاه ناخدا افتاد. فرمانده نگاه نافذش را به چشمان مضطرب ناخدا دوخت و گفت همه بايد بازرسي شوند و از بين صف سربازان من بگذرند و از كشتي پياده شوند. سربازان به اشارة دست او، دو صف در دو طرف پلكان كشتي بستند و چند نفري از آنها هم بالا آمدند. مسافران با ديدن آنها وحشت زده به هم پناه بردند. عثمان با ديدن حركات شتاب زدة مسافران دستش را بلند كرد و گفت

_ هيچ كس از جايش تكان نخورد. همين كه گفتم ..

محمد حس كرد آب سردي بر سرش ريختند. دستش سست شد و كوله بارش افتاد. ناخدا قدمي به جلو گذاشت و با تضرع گفت فرمانده

اينها يك عده رعيت بيچاره هستند كه در اين قحطي و گرسنگي مدت ها به انتظار حركت يك كشتي به سمت بغداد در عسكريه مانده اند و حالا...

عثمان با دست محكم به سينة ناخدا زد. ناخدا تعادلش را از دست داد. عقب عقب رفت و محكم روي عرشه افتاد. جاشوها جلو دويدند و كمك كردند تا بلند شود اما مردم با ترس چند قدم به عقب رفتند. صداي محكم پوتين هاي عثمان بر كف چوبي كشتي مثل پتك بر سر محمد فرود مي آمد. عثمان فريادزد: سفر به هم خورد. همه بايد بازرسي شوند. اين كشتي به بغداد نمي رود.

ناگهان همهمه اي بين مسافران افتاد. جواني از يك گوشة كشتي از همهمة مردم استفاده كرد و به سرعت لباسش را از تن درآورد و خودش را به آب انداخت تا به دست سربازان نيفتد و در موج هاي دجله شناكنان از كشتي دور شد. با ديدن اين صحنه آنها كه با آب آشنا بودند شهامت پيدا كردند و يكي بعد از ديگري دست از كوله بار سفر كشيدند و خودشان را به آب انداختند و فريادهاي خشمگين عثمان بي نتيجه ماند. سربازان پراكنده شدند و موج هاي خروشان دجله بين مسافران و آنها فاصله انداختند. كشتي به سرعت از مسافران خالي شد. محمد اما... از آب به شدت مي ترسيد. هرگز شنا نكرده بود. به هيچوجه در خودش قدرت پريدن در آب را نمي ديد. وقتي چهار سال داشت نزديك بود در دجله غرق شود و وقتي مردم او را نجات داده بودند از ترس بيهوش شده بود و بعد از آن اتفاق بود كه هرگز پايش را در آب دجله خيس هم نكرده بود چه رسد

به شنا كردن آن هم درآن هياهو و اضطراب مي دانست اگر به آب بپرد، ترس از آب هم كه شده او را به قعر آب مي كشد. مستأصل و پريشان نگاهي به آب و نگاهي به سربازان و عثمان انداخت ناخدا آخرين كسي بود كه در كشتي مانده بود. فرياد زد: تو هم خودت را به آب بينداز جوان محمد جوابي نداد. دهانش از ترس تلخ شده بود. جرأت هيچ حركتي را نداشت عثمان فرياد مي زد و به مسافران كشتي ناسزا مي گفت و آنها با تلاش به همديگر كمك مي كردند و به سرعت از كشتي ها دور مي شدند. ناخدا ترديد محمد را كه ديد دستش را گرفت و گفت كمكت مي كنم مرد... شهامت داشته باش اينها دنبال جوان براي سربازي اجباري مي گردند. به چنگشان بيفتي كارت تمام است

محمد از شدت ترس اصلاً عكس العملي نشان نداد اما كلمات سربازي اجبار، جنگ .. او را بيشتر به وحشت انداخت ناگهان سكوت سهمگين و ترس آلود درونش شكست با تمام وجودش فرياد زد:

_ يا صاحب الامر... چرا به دادم نمي رسي مگر نمي بيني راه به جايي ندارم ..

و داغي قطرات اشك را روي گونه هاي آفتاب سوخته اش حس كرد... راه به جايي نداشت ناگهان مرد عربي را ديد كه از ميان رفت و آمد سربازان از پله هاي كشتي بالا آمد، دست او را گرفت و گفت با من بيا.

محمد بي اختيار دستش را در دست او گذاشت گرمي و لطافت دست او، احساس آرامش شيريني را به دل او هديه كرد. بي هيچ حرفي به راه افتاد. مرد عرب

محمد را از بين سربازان رد كرد و با هم از كشتي پياده شدند و هيچكدام از آنها مانع آن دو نشدند. از كنار عثمان هم رد شدند، اما گويي بر چشمان غضبناك او پرده اي كشيده شده بود. سربازان هم انگار اصلاً آن دو را نمي ديدند. پاي محمد كه به ساحل رسيد، نفس راحتي كشيد و ايستاد.

مرد عرب گفت مي خواهي كجا بروي

محمد كه هنوز در بهت عبور از بين سربازان عثمان بود، چند لحظه مردد ماند. حالا كه از كشتي پياده شده بود، به كجا مي توانست برود؟ به خاطرش آمد تنها آشنايي كه در اين ناحيه دارد، شوهر خواهرش هادي است كه ممكن است بتواند وسيلة ادامه سفرش به بغداد را فراهم كند. رو به مرد عرب كرد و گفت

_ به آبادي «كوت مي روم دامادمان آنجاست

مرد عرب رو برگرداند و به راهي خاكي كه از آن نزديكي مي گذشت اشاره كرد و گفت

_ اين راه كوت است برو.

محمد دست در جيبش كرد و مبلغ ناچيزي پول درآورد و گفت بيش از اين پولي ندارم دستم تهي است ولي از من بپذير. تو مرا نجات دادي و اين كمترين چيزي است كه دارم و مي توانم به تو بدهم

مرد عرب گفت من توقعي ندارم و پول نمي گيرم

محمد جا خورد. فكر كرد چون پول خيلي كم بود او اين حرف را زد. رو برگرداند و به كشتي اشاره كرد كه بگويد هر چه داشته آنجا جا گذاشته و وقتي آمد به مرد بگويد، ديد اثري از او نيست اطرافش را نگاه كرد. در آن

ساحل هيچ نشاني از او نبود. براي اينكه دوباره به دام سربازان نيفتد به راه افتاد و بر سرعت قدم هايش افزود و ذهن آشفته و خسته اش از كاري كه مرد عرب برايش كرده بود غافل شد. در خانة خواهرش را محكم كوبيد. هادي خودش در را باز كرد. با ديدن چهرة خسته و خاك آلود او جا خورد و گفت تو اينجا چه مي كني

محمد دستش را به آستانة در تكيه داد و گفت با كشتي راهي بغداد بوديم كه بين راه بصره بغداد، سربازان حكومتي مانع ادامة سفرمان شدند.

هادي دست او را گرفت و گفت اينها همه از آتش جنگ است حالا بيا تو كمي استراحت كن

محمد آهي كشيد و گفت استراحت ! تا به خانه نرسم آرامش ندارم كمكم كن بتوانم به بغداد بروم

هادي گفت باشد... به روي چشم تو كمي تأمل كن خواهرت حتماً از ديدنت خوشحال مي شود.

سرش را به طرف حياط برگرداند و صدا زد: فاطمه .. بيا ببين كه آمده محمد، محمد...

فاطمه شتابان از اتاق بيرون آمد: سلام محمد! در اين اوضاع آشفته چطور به اينجا آمده اي

هادي گفت بگذار نفسي تازه كند همه چيز را خودش مي گويد. سربازان حكومتي گويا مانع حركت كشتي شان شده اند.

محمد به اتاق رفت خسته و درمانده دراز كشيد. بعد از آن همه دلهره و اضطراب و پياده روي ديگري ناي نشستن نداشت فقط سرش را بلند كرد و گفت هادي فكري بكن

هادي گفت تا تو استراحتي بكني آمدم

و به سرعت از خانه بيرون رفت فاطمه

نگران كنار محمد نشست و پرسيد: جانم به لب رسيد، حرف بزن

محمدماجراي ورشكستگي وكسادي كارش را گفت و اينكه حالا ديگر ناچار شده دست خالي به خانه برگردد.

فاطمه دل نگران بلند شد تا چيزي براي خوردن او مهيا كند. وقتي به اتاق برگشت ديد از شدت خستگي به خواب رفته است ساعتي نگذشت كه با صداي در خانه از خواب بيدار شد. هادي بود كه به خانه برگشته بود. با ديدن او از جا بلند شد. هادي برايش حيواني كرايه كرده بود تا او را به بغداد برساند. بدون تأمل آمادة حركت شد. بيش از اين تحمل دوري از خانواده اش را نداشت

صداي گرية پسرش از خانه به گوش مي رسيد. شنيدن صداي گريه او، زانوهايش را سست كرد. با شتاب پياده شد و در زد. لحظه اي نگذشت كه مادر پيرش در را به رويش باز كرد. سر و وضع آشفته و چهرة خستة محمد مادر را وحشت زده كرد. محمد سلام كرد. مادر دست او را گرفت و گفت سلام پسرم كجا بودي اين همه مدت ...

محمد پا به حياط خانه گذاشت بيقرار ديدن حميده و پسرش بود: چه بگويم مادر؟... قصه اش مفصل است و با شتاب به اتاق رفت با ديدن صورت تكيده و لاغر حميده دلش فرو ريخت حميده او را كه ديد نيم خيز شد، اما خيلي زود نشست آنقدر بيمار بود كه قادر به ايستادن نبود. پسرشان گريه مي كرد و حميده نمي توانست او را آرام كند. بغضش تركيد و به صداي بلند شروع به گريه كرد. محمد جلو رفت كنار بستر حميده زانو زد. نوزاد

را از او گرفت و بوسيد. او هم رنگ پريده و رنجور بود. مادر كه حال آن دو و بيقراري نوزاد را ديد، او را از محمد گرفت و از اتاق بيرون برد تا شايد آرام گيرد. تمام صورت حميده پر از اشك بود. محمد دست هاي رنجور و تب دار او را در دست گرفت و گفت چه به روزت آمده

حميده جوابي نداد. فقط دلش مي خواست محمد را نگاه كند و گريه كند. محمد دست هاي او را به صورتش نزديك كرد. لب هاي خشكيده اش را بر روي دست هاي داغ او گذاشت و آنها را بوسيد و ناليد: من تمام سعي خودم را كردم .. من مرد خوبي براي تو نيستم حميده ..

حميده لب هايش را به دندان گرفت و گفت نه محمد... جنگ و قحطي كه گناه تو نيست

محمد سرش را به زير انداخت و گفت من نتوانستم كاري بكنم هر چه داشتم در كشتي جا ماند. سربازان حكومتي به سراغمان آمدند و مرد عربي مرا از بين جمعيت نجات داد. نفهميدم كه بود و از كجا آمد، اما اگر نيامده بود يا در آب دجله غرق مي شدم يا سربازان مرا با خودشان برده بودند.

حميده كمي آرام گرفت مهم اين است كه خودت زنده و سالم هستي دوباره همه چيز را از اول شروع مي كني

محمد در چشمان اشك آلود حميده خيره شد و گفت من ورشكسته ام حميده مي فهمي يعني چه

حميده رو برگرداند: نه .. نمي فهمم ورشكستگي يعني چه ولي مي فهمم كه بودن تو در خانه يعني چه و همين برايم كافيست قول بده قول بده اگر از

گرسنگي هم مي ميريم در كنار هم باشيم و بعد از اين هرگز ما را ترك نكني

محمد حرفي نزد. حميده دستش را تكان داد: قول بده محمد، قول بده همين كه تو در خانه باشي حال من هم خوب مي شود. بگو كه مي ماني بگو كه تنهايمان نمي گذاري .. بگو...

محمد نگاهش كرد. چشمان اشك آلود هر دو درخشيد. مادر نوزاد را كه آرام خواب رفته بود، به اتاق آورد و كنار حميده خواباند وگفت اين بچه از گرسنگي گريه مي كرد. پسرم فكري بكن .. حميده مريض است محمد شرمسار سر به زير انداخت ..

بعد از سه ماه در دكان را باز كرد. در ناله اي كرد و روي پاشنه چرخيد. دكان خالي و پر از گرد و غبار بود. چهار پايه اي چوبي يك گوشه افتاده بود و در قفسه ها هيچ جنسي نبود. در آن وانفساي جنگ و قحطي كسي قدرت خريد پارچة ابريشمي را نداشت و او هم به غير از اين دكان بافندگي ابريشم كه از پدرش برايش مانده بود هيچ سرمايه اي نداشت در دكان را نيمه باز گذاشت تا كسي از رهگذران او را با اين حال و روز نبيند.

در بازار طلبكاران زيادي داشت كه منتظر باز شدن دكانش بودند. اگر چه وضع تمام بازار بد بود، اما او به خاطر بسته بودن سه ماهة دكانش يك ورشكستة تنها بود و تنها چيزي كه برايش مانده بود، چرخ بافندگي بود كه آن هم بدون ابريشم يك دستگاه بي خاصيت بود كه تار عنكبوت آن را پوشانده بود. گوشة در را به اندازة ورود روزني از نور باز گذاشت

و يك گوشه كز كرد و نشست عقلش به جايي نمي رسيد. هيچ راهي براي رهايي از اين وضع نداشت حميده به شدت بيمار بود و نياز به دارو و غذا داشت و پسرشان از گرسنگي گريه مي كرد و چيزي در خانه نبود كه او را سير كند. كسادي بازار هم چيزي نبود كه حل آن در توان او باشد. ديگر امكان قرض گرفتن از كسي را هم نداشت چرا كه نه قدرت پس دادن آن همه بدهي را داشت و نه وجهه و اعتباري همه مي دانستند از شدت تنگنا، راهي عسكريه شده بود و حالا هنوز كسي از برگشتن او به بغداد خبر نداشت سرش را روي زانوهايش گذاشت چهرة بيمار حميده و گريه هاي پسرش از پيش چشمانش دور نمي شد. در دل ناليد:

_ يا صاحب الزمان مي داني كه بي پناهم بدون پشتوانه و ياورم اگر زن و بچه ام از بيماري و گرسنگي بميرند، چه خاكي بر سرم بريزم و بدون آنها چه كنم اصلاً مردي كه نتواند به خانواده اش يك وعده غذاي سير بدهد به چه دردي مي خورد؟... نجواهاي آرامش ميان هق هق گريه گم شد. خودش را سرزنش مي كرد و از آن همه ناتواني خودش به ستوه آمده بود كه ناگهان صداي پايي شنيد كه نزديك مي شد. خودش را جمع و جور كرد و به سرعت با گوشة دستارش اشك صورتش را پاك كرد. صداي پا پشت در قطع شد و سايه اي از روزن در مانع ورود نور به دكان شد. هر كس بود پشت در او توقف كرده بود. نفسش را در سينه حبس كرد و

در دل بر خودش لعنت فرستاد كه چرا در را كاملاً از تو نبسته لحظه اي نگذشت كه دستي به در خورد و در ناله اي كرد و باز شد. نور به صورتش تابيد. زني را با چادر عربي و نقاب زده در آستانة در ديد. نيم خيز شد. اين زن هر كه بود نمي توانست طلبكار باشد. اما يك آن به ذهنش رسيد ممكن است زنف يكي از طلبكارانش باشد و جلوتر از شوهرش آمده تا او را غافلگير كند.

داشت با خودش كلنجار مي رفت كه زن دستش را جلو آورد و گفت كاغذي از پسرم رسيده آن را برايم مي خواني

يك لحظه آرام گرفت اما نفهميد اين زن چرا اين همه دكان باز را رها كرده و به سراغ اين دكان خالي آمده

بلند شد. خاك لباسش را تكان داد و گفت چشم

زن دكان خالي را كه ديد گفت جوان تو كه آه در بساط نداري چرا بيكاري

محمد شرمنده گفت با وضع جنگ و كسادي بازار كسي چيزي نمي خريد تا هر چه داشتم تمام شد.

زن نگاهي به اطراف دكان انداخت و گفت ولي چرخ بافندگي خوبي داري حتماً ابريشم هاي خوبي با آن مي بافي

محمد آهي كشيد و گفت روزگاري كه دكانم رونق داشت بهترين لباس هاي ابريشمي بغداد را مي بافتم اما الا´ن يك نخ ابريشم هم ندارم

زن به طرف در برگشت و گفت من بيست ليره به تو به عنوان قرض الحسنه مي دهم برو ابريشم تهيه كن و بيا دكانت را رونق بده هر وقت پولم را خواستم ده روز جلوتر

به تو خبر مي دهم ..

دهان محمد از تعجب باز ماند. بيست ليره نتوانست حرفي بزند. اما، زن اصلاً توجهي به تعجب و شگفتي او نكرد وگفت كاغذم را هم بده باشد يك فرصت ديگر.

محمدهمانطوربهت زده او را نگاه مي كرد گفت شما مراازكجامي شناسيد؟چطوربه من بيست ليره مي دهيد؟

زن گفت تو كارت به اين كارها نباشد. تو براي سرماية كار، پول مي خواهي من هم به تو پول مي دهم من بايد حرف از شناخت و اعتماد بزنم حرفي ندارم آنوقت تو...

محمد دستپاچه گفت نه من .. من از بس كه خوشحال شدم .. نمي دانيد چقدر...

زن حرفش را قطع كرد و گفت من فردا همين موقع بيست ليره را برايت مي آورم

برگشت و از در دكان بدون هيچ حرف ديگري بيرون رفت و در را پشت سرش بست

و عباس همچنان در اهتزاز

اسماعيل شفيعي سروستاني دانگ ..

يك صدا!

يك ضربه

ساعت يك از نيمه گذشته

صدا از گلدستة روبه رو بگوش مي رسد.

در قابي از نور و سكوتي كه در ژرفاي شب صداي ساعت آنرا مي شكند.

دانگ ..

از ازدحام خبري نيست شهر در خواب رفته

چونان مسافران خسته در گوشه اي و كنجي آرام صداي ديگري آرامش شهر را برهم نمي زند

دانگ ..

صداي آرامش صداي ساعت در قاب سبز گلدسته انعكاس خلوت اثيري شب در كربلاست

پسركي كه از صبح در ظرف بزرگي آب يخ هديه مي داد در خواب رفته

در ميدان سبز سقاي كربلا!

دستفروشي تنها در كنارة ميدان نشسته چه مي فروشد؟ نمي دانم اما، پيداست كه خود خريدار است دانگ ..

صداي زنگ را خريدار است صداي سبز آرامش اثيري بودن در سايه سار نخل بلند اردوگاه حسين را

دانگ ساعت و بال

بال زدن پرچم سرخ در اهتزاز

بيداري پرچم سرخ و بودن شهر بي آنكه بداند در سايه سار نخل سردار كربلا آرميده است

اردوگاه كربلا چشم به بال بال زدن پرچم سرخ دارد

و گوش به ساعتي كه بيداريش را جار مي زند

دانگ ..

بيدارم

چون خورشيدي رخشان

بيزار از تاريكي بيدارم

چون موجي در حركت

گريزان از ايستايي بيدارم

چون روح سبز جنگل

سرشار از زندگي چون چشم زينب در شب فراق چون گوش مردان دشت نينوا!

هَل مفن ناصرف ينصرني

دانگ ..

و بال بال زدن پرچم لبيك اي حسين

اي روح سبز زندگي

اي دريا!

اي تماميت حيات

اي همة آزادگي

* * *

ماه از فراز شهر مي گذرد

آرام ..

گويي صداي ساعت در قاب سبز گلدسته پاي رفتنش را بسته به كجا مي رود؟

به غروب

به محاق

دانگ ساعت و بال بال زدن پرچم

بودن و ماندن را به گوشش مي خواند

شهر در انتظار صدايي ديگر از گلدسته است دانگ .. دانگ ..

و اينك دو بار!

پيش از آنكه ديو يأس سايه بگسترد، ساعت به صدا درمي آيد

اينك دوبار

عباس در اهتزاز است عباس ايستاده است بيدار

در پهندشت كربلا

در ميدانگاه شهر

دانگ ..

موج است و روح سبز جنگل عباس نويد سحر مي دهد!

تا صبح راهي نيست تا محو سياهي تا نور

تا دميدن تا ظهور

ساعت در قاب سبز گلدسته مي نوازد

سه بار!

دستفروش بيدارتر از هميشه دل به دانگ ديگري خوش كرده پرچم سرخ بال بال مي زند!

گلدسته به صدا درمي آيد!

اللهاكبر... اللهاكبر!

نور از مشرق آسمان مي بارد

سياهي اشباح رهزنان نيمه شب

همه مي گريزند

عباس همچنان ايستاده است ساعت همچنان صدا درمي دهد

پرچم همچنان بال بال مي زند

تا صبح ..

تا پهن شدن همة نور در گسترة زمين تا فردا...

تا وقتي كه شبي شبحي و ترسي نباشد

تا آمدن حسين

تا تولد دوبارة اصغر

تا آشكار شدن قد رشيد علي اكبر

از ميانة خيمه گاه تا شكفتن لبخندي از نور بر لبهاي زينب رقيه سكينه عباس همچنان در اهتزاز است پسرك سقا به صحن خيابان آمده دستفروشها در امنيت بال بال زدن پرچم بيرون آمده اند

و ساعت

هر ساعت مي نوازد

دانگ .. دانگ ..

در رواق عشق

مرتضي مهدوي يگانه

رواق عشق از شميم عطري دل انگيز آكنده است

عطر گلي محمدي علوي فاطمي حسيني و...

آري اين بار از رواق عشق رايحة روح افزاي «گل نرگس مي آيد.

گلي كه خزان انسانيت فضيلت عدالت و ارزش هاي مردة جهان امروز را به تنهايي به بهار مبدل خواهد كرد.

و اگر اين سان است بي ترديد باغچة دل من و تو را نيز مي تواند سبز و خرم سازد و بهار به بار آرَد.

و تمام سخن نيز در همين جاست

در اين جا كه چه كنيم رواق عشق به حريم آن دلبر هرچه نزديك و نزديكتر گردد.

لابد از اشارات كلام دريافته اي سخن از آن عزيزي است كه «صد قافله دل همره اوست »

و خوشا به حال دلي كه به راستي «همره اوست و چه سخت است «همره او بودن گرچه او هماره با ما و همراه ماست اما مهم اين است كه ما نيز «با» او و «همره او باشيم

يار نزديكتر از من به من است وين عجب تر كه من از وي دورم آري سخن از آن كسي است كه مظهرف حضرتف معبود و خالقف بود و نبود است

آنكه حضرت حق او را دلبر و دلدار، حجّت دادار، ولي كردگار و مظهر تمام عيارف پروردگار قرار داده

است

آنكه دادف مظلومان از بيدادگرانف جهان خواهد ستاند.

آنكه بر شجرة خشك و مردة عدالت در جهان امروز، شاخساران سرسبز عدل و داد، و جوانه هاي زيباي صلاح و سداد خواهد روياند.

شكوفه هاي معطر عشق و فضيلت بر نهال انسانيت خواهد نشاند و دسته دسته گل هاي عطرآگين ارزش و كرامت را براي بشريت ارمغان خواهد آورد.

حتماً چنين خواهد شد، و بي ترديد او به سوي عالم و آدم خواهد شتافت

امّا اي عزيز! اين حقيقتف بس گرانقدر، در ظهور «جهاني رخ خواهد داد؛ ليكن در ظهور «جاني چه

آن مهر دلاراي عشق در «جان من و تو كي ظهور خواهد كرد؟ آيا اينجا نيز او بايد به سراغ من و تو بيايد، يا من و تو بايد به سراغ او برويم

گرچه او حيات بخش جان و جهان هر دو است و با ظهورش «جهانف» كويري و ستم زدة كنوني را به گلستاني روح افزا مبدّل خواهد كرد؛ اما «جانف» من و تو را كي

آن وقت كه من و تو به سراغ آن «جانان برويم

آن «آرمانف عام در پايان زمانف غيبت و دوران ظهور آن حضرت روي مي دهد؛ اما آن «آرمان خاص در همين زمان غيبت نيز تحقق پذير است

براي چه كساني

براي آنان كه خود را به او «برسانند» و دل خويش را «همره آن دلبر كنند.

يادش از ياد خود نَبَرند و دل از غير او بفبفرند.

اگر «ظهور» آن يار گلعذار، اكنون ما را ميسر نيست باري «حضورف» پرنورش كه هست

و اين حضور، گرچه از جانب او همراه ما هماره هست اما ما بايد بكوشيم كه

از جانب ما نيز همراه او باشد.

و رشد و تكامل ما نيز در همين است در اين كه آن دلدار را به دل خويش راه دهيم صاحبخانه را به خانه آوريم

فراموشش نكنيم او را نيك بشناسيم كه معرفتش محبت به بار مي آرد و محبتش اطاعت

معرفت او، ريشة درخت ايمان و كرامت ماست دوستي و عشقش تنه و شاخسار آن اطاعتش شاخ و برگ و انسانيت و بندگي حضرت حق ميوة شيرين و گوارايش

و تو اي عزيز!

اي يوسف زهرا!

گوشة چشمي به ما كن كه چشم بيمارت دردها را دوا و رشتة محبت و عشقت دل را از تعلّقات رها مي كند.

اي «گل نرگس !

نيم نگاهي از نرگس مستت كافي است تا بتوانيم باب حرم دل را به سويت بگشاييم و غبارف اغيار از آينة جان بزداييم

اي جان عالم فداي خاك پايت آن را از ما دريغ مدار!

پيچك انتظار

پيچك انتظار از ديوار دلم بالا مي رود. پر از تمنا مي شوم و پر از عطر خوش ريحانه كه در سبزه زار وجود روييده است

پيچك انتظار چه غوغايي مي كند! باز هم پر از تمنا مي شوم پر از گل هاي سوسن گل هاي نرگس و اينك از صداي پاي ظهور است كه سرشار مي شوم سرشار از موج سرشار از ماه ستارگان و خورشيد!

قلبم از عشق درنگي مي كند و در خيال جبرييل را مي بينم كه سر از پا نشناخته مي آيد تا براي زمينيان مژده اي بياورد. مژدة آمدن امامي كه خداوند تمامي رحمتش را در وجود او ريخته است

مهديا! كوي تو كوي بي تابي فرشتگان است

كوي تو

كوي شور است

كوي سوز. همان سوز كه در جان فرشيان جاري است

كوي تو كوي ركوع لاله هاست

كوي شيدايي ياس است

كوي شبنم بر گلبرگ ناز محمّدي است

كوي تو كوي آب است

كوي باران كوي شستن چشم هامان در جويباران

مهديا! كوي تو كوي قناري است

كوي بال است

كوي پريدن

كوي تو كوي بي قراري در آسمان آبي است

پس اگر بيايي دلم كبوتر مي شود!

زهره الماسيان

گلبانگ

اگر آن يار سفر كرده ..

دره اي مي دانم شيب تندي دارد

و زلالي كه ز برفاب افق مي آيد

در سراشيب همين دره سحر مي رويد

آب و آيينه و باران و سحر

در اينجا

همه گي يك رنگند

اگر آن يار سفر كرده بيايد از راه عشق در شيب همين دره كپر مي سازد

دره اي مي دانم روز تندي دارد

آفتابش هر روز

به نفس مي افتد

و سراپاي كمركش ها را

مه فرا مي گيرد

_ چشمه تا مي نالد _

كاش مي شد

باران نفسي تازه كند

مفردم از تنهايي ريشة الفت من در اينجاست دستهايم امّا

جاري دورترين خواسته هاست ناكجا آبادي سفر عشق مرا مي طلبد

هاي مَردم مَردم مفردم از تنهايي وسعتي مي خواهم كه بنالم سنگين عشق همه فاصله ها را نشكست آه مي دانم روزي مردي ذوالفقاري در دست از سراشيب همين دره گذر خواهد كرد

از زلال خنك و جاري برفاب نمي نوشد

زير لب خواهد خواند:

به فداي لب خشكيده ي سالار شهيد

و سفر خواهد كرد

دل من مي لرزد

اسب و زيني بايد

به هماوردي تنهايي من يا علي مي گويم به تكاپوي سواري كه دلم را برده ست سفري تا لب زيباي سحر خواهم رفت اگر آن يار سفر كرده بيايد از راه يدالله عالي خاني (فرجام در خلوت دل چه زيباست روي تو در خواب ديدن فروغ نگاه تو در آب ديدن چه زيباست رخسار خورشيدي تو

پس از

پرده داري مهتاب ديدن چه زيباست در چشمه نور چشمت شكوفايي روشن ناب ديدن چه زيباست دور از شكوه حضورت نگاه تو در چشم احباب ديدن چه زيباست تصوير روحاني تو

به يكباره در پيكر قاب ديدن چه زيباست در خلوت دل نشستن جمال تو دور از تب و تاب ديدن چه زيباست در جست وجويي عطشناك لب عاشقان تو سيراب ديدن چه زيباست در چشم دريايي تو

نگاه خروشان گرداب ديدن چه زيباست در اقتداي نمازم ترا در تجلاي محراب ديدن چه زيباست گر پا گذاري به چشمم نشستن كناري و سيلاب ديدن عباس براتي پور

و دوباره ...

مي آيي و جهان زير پاي تو

سبز مي شود

سراسيمه گشوده مي شود

چشم هاي كابوس زده به شوق پابوست در انتهاي هستي كه ابتداي دوبارة تست ..

آنگاه كه واژه ها دوباره معنا مي شوند

و جهان به عطر نرگس دوباره با عدالت آشتي مي كند

و دوباره ..

كاظم كامران شرفشاهي احياي دل اي سلسلة زلف تو بر پاي دل ما

سودايي خال تو سويداي دل ما دارد به گريبان تمنا، گل اميد

از خار رهت آبلة پاي دل ما چون برگ خزان ديده به هم ربط نگيرد

از بس كه ز هم ريخته اجزاي دل ما خونين جگر لالة صحراي تو ليلي داغ تو، سيه خانة صحراي دل ما بگشود ز گردن رگ جان و نگشايد

زنار سر زلف تو، ترساي دل ما بگشاي حزين پرده از اين ساز كه سازد

از نالة ني كلك تو احياي دل ما

حزين لاهيجي

شوق وصال

ابر صبر

مي آيي اي فرداي يلداي پريشاني از انتهاي جاده هاي خيس و باراني با كارواني از گل و لبخند مي آيي در واپسين انتظاري تلخ و طولاني اي صبح يلدايي ترين شب هاي تاريخي آرامش ديروز يك فرداي

طوفاني اينجا غروب عمر انسان بودن است آقا بازار وحشتزاترين بفحران انساني كي مي رسي اي دادخواه داد مظلومان تا آدميّت را دوباره زنده گرداني اي انتهاي ظلمت شب هاي بي ايمان شرقي ترين خورشيد عالمتاب ربّاني سرد و خموشم من براي تو دلم تنگ است تا كي به زير ابرهاي صبر مي ماني

درد نهان سرّ مگو، راز مپرس من بهتر ز من مي دانم اي آقا كه مي داني شد سينة آئينة آدينه ام مجروح اي التيام ندبه هاي صبح عرفاني باز آي اي احساس باران بر كوير كال اي يوسف گمگشتة دل هاي كنعاني توفيق زاده _ فسا پايان غروب تنهايي اي تو پايان غروب سرد تنهايي ما بر كوير خشك جان ها زمزم دشت صفا

آفتاب حسن رويت صبح هر آدينه اي نور باران مي نمايد اين دل ويرانه را

بي تو سرسبزي بستان رنگ پاييزي گرفت بي تو پژمردند گل هاي گلستان خدا

مي شود آيا ببينم آن سوار سبزپوش مي شود گر لحظه اي از خويشتن گردي جدا

گفته بودي كز گلي فصل بهار آيا رسد؟ با گل نرگس بهار آيد به جمله فصل ها

واي بر من در كنار خويشتن جا مانده ام كاش مي شد يك دمي از اين قفس گردم رها

اي كه يادت نخل جان را استقامت مي دهد بين كه نخل كشور دل رو نهاده در فنا

ديو شب را بين بسي گردن فرازي مي كند سخره «هل من مزيد»ش نسل پاك مرتضي دل اسير فتنه دجال يك چشم عنود تيغ «جاءالحق برآور، فتنه را رسوا نما

انتظار لحظه وصلش اگر داري امين بگذر از دل باش رهپوي طريق نينوا

سيدمحمد عبدالهي _ مشهد مقدّس دلبر شيرين در سحر پيك وفادار به بالين آمد داد اين مژده كه آن دلبر شيرين

آمد

خيز و از جا بنگر پرتو آن ذات احد مرهمي را كه براي دل غمگين آمد

شده از بهر وجودش همه عالم خرسند دل ما مست گل و بوي رياحين آمد

مهدي آن مظهر پاكي و صفا گشت پديد تا كه فريادرس عاشق مسكين آمد

شادي و خرمي اهل جهان پيدا شد نور او رشك رخ زهره و پروين آمد

مهديا بر دل بيچاره ما رحمي كن در شب ظلمت ما ديده خدا بين آمد

شده ام محو رخ حضرت مهدي امروز تا كه «الهامي از آن بر دل خونين آمد

الهام صفايي _ تهران

رباعي هاي انتظار

ديدار نگار آشنا مي خواهيم وصل گل نرگس از خدا مي خواهيم بر دردف دلف خستة ما، وصل دواست هجران زدگانيم دوا مي خواهيم داده ام از كفف خود، طاقت و تاب زف ففراقف گلف فرزندف تفراب زندگي نيست مرا زندان است اين جهان چون به عذابم به عذاب گر، مي كفشم از هجرف گلف فاطمه آه گر، روزف من از فراق گرديده سياه اين ها، همه از لطف و زف احسان خداست لاحول ولا قوة افّلا بالله اي آنكه شده روزف تو از هجر، سياه وف اي آنكه كفشي آه به هر شام و پگاه مهدي پسر فاطمه از راه رسد لاحول ولا قوة افّلا بالله

اكبر مرتضوي

منتظران برترين مردم همة روزگاران

در فضيلت انتظار و منتظران بسيار خوانده و شنيده ايد، اما آيا هيچ فكر كرده ايد كه چرا در فرهنگ شيعه چنين فضايلي را براي منتظران يعني كساني كه در زمان غيبت با باور به وجود امام دوازدهم ظهور او را انتظار مي كشند، برشمرده اند؟

روايت زير كه از امام چهارم شيعيان حضرت سجاد(ع

نقل شده به اين پرسش پاسخ مي دهد:

... ثفمّ تَمتَدّف الغَيبَةف بفوَلفيّف اللهف _ عَزَّوَجَلَّ _ الثّانفيَ عَشَرَ مفن أوصياءف رَسفولف اللهف _ صلَّي اللهف عَلَيهف وَ آلفهف _ والائمةف بَعدفهف. يا ابا خالد! إنّ اَهلَ زَمانف غَيبَتفهف، القائلينَ بإمامَتفهف والمفنتَظفرينَ لفظفهفورفهف أفضَلف مفن أهلف كلّف زَمانف؛ ءلانَّاللهَ _ تَبارَكَ و تَعالي _ أعطاهفم مفنَ العفقفولف وَالافهامف وَالمَعرففَةف ما صارَت بفهف الغَيبَةف عفندَهفم بفمَنزَلَةف المفشاهَدَةف؛ وَجَعَلَهفم ففي ذلفكَ الزَّمانف بفمَنزَلَةف الفمجاهفدينَ بَينَ يَدَي رَسفولفاللهف _ صَلَّي اللهف عَلَيهف وَ آلفهف _ بفالسَّيفف. أفولئكَ الفمخلَصفونَ حَقّاً وَ شفيعَتفنا صفدقاً والدّفعاةف إلي دفينفاللهف _ عَزَّوَجَلّ _ سفرّاً وَ جَهراً. و قالَ عليّف بن الحفسَينف _ عَلَيهفماالسَّلامف _ : إنتفظارف الفَرَجف مفن أعظَمف الفَرَجف . 1

... غيبت دوازدهمين ولي خداوند _ صاحب عزت و جلال _ از سلسله جانشينان رسول خدا _ كه درود خدا بر او و خاندانش باد _ و امامان بعد از او، به درازا مي كشد. اي اباخالد! آن گروه از مردم كه در زمان غيبت او امامتش را پذيرفته و منتظر ظهور اويند برترين مردم همة زمان ها هستند؛ زيرا خداوند _ كه گرامي و بلند مرتبه است _ چنان خفرَد، درك و شناختي به آنها ارزاني داشته كه غيبت ] و عدم حضور امام [ براي آنها همانند مشاهده ] و حضور امام [ است خداوند مردم اين زمان را به مانند كساني قرار داده كه با شمشير در پيشگاه رسول خدا _ كه درود خدا بر او و خاندانش باد _ جهاد مي كنند. آنها مخلصان واقعي شيعيان راستين ما و دعوت كنندگان به سوي دين خدا در پنهان و آشكار هستند. آنگاه ] امام

[ علي بن الحسين _ كه بر او درود باد _ فرمود: انتظار فرج (گشايش از بزرگترين گشايش هاست

آري همه فضيلت انتظار به اين است كه منتظر حجابي ميان خود و امامش احساس نكند و او را همواره حاضر و ناظر ببيند. و قطعاً كسي كه اينگونه بود تلاش مي كند در هر كجا و به هر كاري كه مشغول است به گونه اي عمل كند كه خشنودي امامش را به خود جلب و ناخشنودي او را از خود دور سازد. پي نوشت :

1 . الصدوق ابوجعفر، محمدبن علي بن الحسين بن بابويه (شيخ صدوق ، كمال الدين و تمام النعمة ج 1، ص 320؛ المجلسي محمدباقر، بحارالانوار، ج 52، ص 122، ح 4.

پاداش بزرگ انتظار

براساس تعاليم اسلامى يكى از وظايف مهم هر مسلمان انتظار ظهور حضرت قائم(ع) است؛ انتظار تحقق وعده الهى بر حاكميت صالحان و تشكيل دولت اهل بيت رسول خدا(ص). اما آيا هيچ مى?دانيد كه پاداش اين انتظار چيست و چه ثمرى براى منتظران دارد؟

امام صادق(ع) در روايت زير به اين پرسش پاسخ مى?دهند:

أَلا افخبفرفكفم بفما لا يَقبَلف?اللَّهف عَزَّوَجَلَّ مفنَ?العفبادف عَمَلاً إفلاّ بفهف؟ فَقفلتف: بَلى. فَقالَ: شَهادَةف أَن لا إفلهَ إفلاَّ اللَّهف، وَ أَنَّ مفحمَّدَاً عَبدفهف [وَ رَسفولفهف] وَ الإفقرارف بفما أَمَرَاللَّهف، وَ الوفلايَةف لَنا، وَ البَراءَةف مفن أَعدائفنا - يَعني الأَئفمَّةَ خاصَّةً - وَ التَّسليمف لَهفم، وَ الوَرَعف وَ الاجتفهادف وَ الطّفمَأنينَةف، وَ الانتفظارف لفلقائفمف - عَلَيهف?السَّلامف - ثفمَّ قالَ: إفنَّ لَنا دَولَةً يَجفيى?ءف اللَّهف بفها إفذا شاءَ. ثفمَّ قالَ: مَن سَرَّهف أَن يَكفونَ مفن أَصحابف القائفمف فَليَنتَظفر وَليَعمَل بفالوَرَعف وَ مَحاسفنف الأخلاقف، وَ هفوَ مفنتَظفرٌ، فَإفن ماتَ وَ قامَ القائفمف بَعدَهف كانَ لَهف مفنَ الأَجرف مفثلف أَجرف مَن أَدرَكَهف، فَجفدّفوا

وَانتَظفرفوا، هَنفيئاً لَكفم أَيَّتفهَا العفصابَةف المَرحفومَةف.1

آيا شما را خبر ندهم به آنچه خداى، صاحب عزّت و جلال، هيچ عملى را جز به آن از بندگان نمى?پذيرد؟ گفتم: چرا. فرمود: گواهى دادن به اينكه هيچ شايسته پرستشى جز خداوند نيست و اينكه محمد(ص) بنده و فرستاده او است، و اقرار كردن به آنچه خداوند به آن امر فرموده، و ولايت ما، و بيزارى از دشمنانمان - يعنى خصوص امامان - و تسليم شدن به آنان، و پرهيزكارى و تلاش و مجاهدت و اطمينان و انتظار قائم(ع). سپس [امام] فرمود: براى ما دولتى است كه هر زمان خداوند بخواهد، آن را محقق مى?سازد. و آنگاه [امام] فرمود: هر كس دوست مى?دارد از ياران حضرت قائم، باشد بايد كه منتظر باشد و در اين حال به پرهيزكارى و اخلاق نيكو رفتار نمايد، در حالى كه منتظر است، پس چنانچه بميرد و پس از مردنش قائم، به پا خيزد، پاداش او همچون پاداش كسى خواهد بود كه آن حضرت را درك كرده است، پس كوشش كنيد و در انتظار بمانيد، گوارا باد بر شما [اين پاداش] اى گروه مشمول رحمت خداوند!

آرى، براى منتظران و صابران در زمان غيبت همين پاداش بس كه نام آنها در زمره ياران امام عصر(ع)، و از جمله كسانى ثبت شود كه آن حضرت را به هنگام ظهور همراهى مى?كنند.

پى?نوشت :

1. النعمانى، محمدبن ابراهيم?بن جعفر، كتاب الغيبة، ص200، ج16؛ المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج52، ص140، ح50.

چراغانى ملكوت

نرگس منتظر مى?دانستم امشب »قدرى« ديگر است و قرآنى ديگر به تجلّى از عرش بر دل زمين نازل مى?شود!

مى?دانستم چراغانى ملكوت براى كيست؛

مى?دانستم مهتابى?هاى آسمان چه را مى?جويند؛

مى?دانستم ثانيه?ها

از چه رو بى?تابى مى?كنند؛

مى?دانستم جبرييل يكبار ديگر خواهد آمد و سلام بلند خدا را فرو خواهد آورد...

و اين همه را از او شنيده بودم.

از او كه به آرامشم مى?خواند و اضطرابم را با لبخند شيرينش به بردبارى بدل مى?كرد و مرا بيش از هميشه به ياد »پدرش« و »پدرم« مى?انداخت.

من عاشقانه دوستش داشتم.

با اشك?هايش مى?گريستم؛

زخمهاى دلش را مى?شناختم؛

و جان ناقابلم مجروح رنج?هاى هميشگى?اش بود،

و شايد به همين سبب بود كه مى?خواست قابله نرگسش باشم...

× × ×

سبحان?اللَّه!

چه شكوهى بود در تلاوت »قدر«.

ابو محمد خواندن »قدر« را خواسته بود و من كه بانويش را لرزان ديدم، نام خداى رحمان و رحيم را بر زبان آوردم و گفتم:

إنا أنزلناه فى ليلة القدر...

و كلام خدا بى?آنكه پژواك صداى من باشد دوباره به گوش رسيد.

حسى غريب - نمى?دانم ترس يا شوق - وجودم را فرا گرفت. گويى صداى همه اهل بيت را مى?شنيدم؛

صداى پيامبر بود كه به قرآن فرا مى?خواند.

صداى على بود كه به عدالت دعوت مى?كرد.

صداى فاطمه بود كه حق مسلم?اش را مى?طلبيد.

صداى حسن بود كه مظلوميتش از پس قرن?ها هنوز دل?ها را مى?لرزاند.

صداى حسين بود كه به خونخواهى قيام كرده بود.

صداى سجاد بود كه رنج?هاى نهفته?اش را با دعا التيام مى?بخشيد.

صداى محمد بود.

نجواى جعفر بود و سخن موسى.

كلام دلنشين رضا بود.

زمزمه عزيز جانم حسن بود كه از زبان حجت خدا شنيده مى?شد.

باورم نمى?آمد آنچه را كه مى?ديدم!

ناگاه ميان من و نرگس حسنم حجابى پديد آمد. سراسيمه و هراسان بيرون دويدم و...

ديرى نپاييد، صداى آشناى برادرزاده?ام مرا به خود آورد:

- عمه?جان به اتاق بازگرد!

× × ×

اللَّه?اكبر!

آفتابى در ميان و هزار هزار نور در پيشانى بلندش.

نرگسى در كنار و

هزار هزار بهار در نگاه مستانه?اش.

و از اينجا تا خدا، قاصدك?هايى خوش خبر كه مژده ميلاد را آورده بودند.

زمين سجده?گاه كودك شد!

دستان كوچكش به اشارت پروردگار به دعا برداشته شد و با لهجه?اى خدايى نسب پاكش را ياد كرد:

أشهد أن لا إله إلاّ اللَّه

و أنّ جدّى محمداً رسول اللَّه

و أنّ أبى عليّا ولىّ اللَّه

آنگاه مرغان سبز بر سر وى به پرواز درآمدند و اينچنين خرد و كلان عالم رقص?كنان كلام آسمان وى را تا انتهاى هستى زمين همراه شدند:

و نريد أن نمنّ على الذين استضعفوا فى?الأرض

و نجعلهم الأئمة و نجعلهم الوارثين.

تنها خدا مى?داند امشب بر من چه گذشت!

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109