ماهنامه موعود32

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1381

عنوان و نام پديدآور:شماره 32 - تير 1381/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 32 - تير 1381

هر كس حكايتي به تصور ...؟

اسماعيل شفيعي سروستاني ... تا همين چهار، پنج سال پيش علي رغم گذشت بيش از پانزده سال از عمر انقلاب اسلامى و حاكميت تام و تمام شيعيان بر سرزمين فراخ ايران كه به حقيقت »شيعه خانه« امام زمان(ع) است؛ به نحوى شايسته از آن عزيز و آخرين ذخيره الهى سخن به ميان نمي آمد و همه چيز منحصر به روز نيمه شعبان بود. اين وضع معلول عوامل گوناگونى از جمله »وحشت متهم شدن به وابستگى به انجمن حجتيه« بود تا جايى كه اين گمان بوجود آمده بود كه گفت?وگو از حضرت صاحب?الزمان(عج) در انحصار همين گروه است.

بي گمان انتشار مداوم مجلات موعود و موعودجوان (از سال 1375 تا به امروز) نقش موثرى در شكسته شدن اين توهم داشت. امروزه به تبع شرايط تاريخى جديدى كه بر جهان سايه افكنده و بسيارى از عوامل مؤثر در صحنه حيات اجتماعى و فرهنگى ايران باب اين گفتگوى مقدس گسترده تر شده چنان كه در حال حاضر چندين برنامه راديويى و تلويزيونى در كنار چند موسسه فرهنگى و انتشاراتى عهده دار طرح مباحث مهدوى و بسط بيش از پيش فرهنگ انتظار در ميان مردمند. اگر چه وجه غالب اين برنامه ها در گستره نشر شاعرانه ها و مباحث كلامي اند اما در مقايسه با سال?هاى قبل قابل تأمل و تمجيدند. اَللّهم تَقَّبل مفنّا.

چنان كه ذكر شد عوامل مختلفى در رواج رو به تزايد اين گفت?وگو در جهان و از جمله ايران

مؤثر بوده است. كه از آن جمله موارد زير قابل ذكرند: 1 - شرايط تاريخى جديدى كه طى دو دهه اخير بر حيات مردم جهان مستولى شده. (به صدا درآمدن زنگ تاريخى جديد به نام خدا و دين).

2 - بروز نوعى دل?زدگى و يأس در ميان همه اقوام و ملل از انواع مسلك?هاى سياسى و حكومت?ها كه عموماً ناتوانى خود را در محقق ساختن عدالت اجتماعى و حفظ حريم اخلاقى مردم بارز ساخته اند.

3 - فراهم شدن زمينه هاى بروز رويكرد دينى و بازگشت به فطرة در ميان همه اقوام.

4 - پايان يافتن قرن بيستم و ورود به هزاره جديد. در ايران نيز عوامل مختلفى موجب رشد و به تزايد اين رويكرد شده كه عنايت ويژه حضرت صاحب?الزمان(ع) مهمترين آنهاست. بررسى ساده فعاليت?هاى گوناگونى كه اشخاص حقيقى و حقوقى در حوزه فرهنگ مهدوى دارند نشان مي دهد كه برخى از آنها در حاشيه اين فعاليت?ها اهداف ديگرى را نيز دنبال مي كنند كه دانسته يا ندانسته موجد جريان?هايى مي شوند كه در نهايت موضوع نشر فرهنگ مهدوى را مخدوش مي سازد. 1 - جماعتى خام به مصداق?شناسى اشكار و تعيين وقتى معين براى حادثه شريف ظهور پرداخته اند. اين حركت در سير تطور خود بروز نوعى سرخوردگى و انفعال در ميان مردم و رويگردانى آنها از فعاليت?هاى جدى اجتماعى، انجام وظيفه امر به معروف و نهى از منكر و بالاخره انتظار منفعل را سبب مي شود. 2 - عده اى در مجامع عمومى با هتك حرمت مراجع و فقها (به نام تبليغ نام امام عصر(ع) و فرهنگ مهدوى) زمينه رويگردانى مردم از نواب عام در عصر غيبت و پيشه ساختن انتظارى بي محمل و بي مرجع

را فراهم مي كنند و بستر رشد آفت?هاى اجتماعى، سياسى و فرهنگى فراوانى را مهيا مي سازند. 3 - جماعتى با منحصر ساختن مباحث مهدوى در گستره اخلاق فردى و اعتقاد شخصى، مملو از تمناى خواب و ديدار و مكاشفه به بروز نوعى فرهنگ جدايى دين از سياست كه عموماً ساخته و پرداخته روشنفكران سكولار و نمايندگان دست دوم سياست انگليسى و امريكايى است دامن مي زنند. 4 - عوامل اشكار و نهان بيگانه نيز از طريق پايگاه هاى اطلاع?رسانى اينترنتى طرح مباحث مهدوى را آنتي تز انقلاب اسلامى فرض كرده و از آن محملى براى زمينه سازى براندازى ساخته اند.

حال اگر حساب كسانى را كه با مسكوت نگه داشتن اين موضوع دل به تئوري هاى سياسى، اجتماعى و اقتصادى دوران معاصر خوش ساخته و دانسته و نادانسته ره به سرزمين غربى مي پويند و گفت?وگو از امام عصر(ع) را مانع بسط اغراض خود مي شناسند از نظر دور نداريم درمي يابيم كه اين گفت?وگو در زمره يكى از مهم?ترين مباحث فرهنگى و اعتقادى عصر ماست كه مي تواند منشأ تحولات و حوادث بسيارى باشد. گاه مشاهده مي شود كه در ميان تب تند هوادارى از حقوق بشر، دمكراسى، گفت?وگوى تمدن?ها و... برخى نادانسته بر طبل تأييد و تكريم بي جا از اربابان فرقه ها و مسلك?هاى غير اسلامى و غير شيعى مي كوبند و حتى از فعاليت?هاى آشكار و رسمى بسيارى از اين دست مسلك?هاى منحرف حمايت مي كنند چنان كه رگه هاى وهابيگرى و بهايي گرى را در گوشه هاى مختلف كشور مي توان مشاهده كرد. واقعه اى كه كيان فرهنگى و جغرافياى خاكى اين سرزمين را به مخاطره مي اندازد و اين در حالى است كه شيعيان اهل بيت(ع) در هيچ يك از نقاط عالم و

حتى كشورهاى به ظاهر اسلامى از مصونيت برخوردار نيستند. هيچ انسان منصفى نمي تواند بپذيرد كه در سرزمين ايران و در وقت حاكميت علماء شيعه تا اين حد فرهنگ و تفكر ولايى و امام زمانى زير تازيانه هاى: سكولاريزم، ليبراليسم، صوفي گرى، وهابي گرى، بهايي گرى و... مظلوم واقع شود. از همين روست كه لازم است همه مردم و به ويژه جوانان علاقه مند به معارف مهدوى به دور از هرگونه هوادارى بي تأمل، با هوشيارى به اين مباحث بنگرند و با اتكاء تام به كلام ائمه دين(ع)، بزرگان از علماء سلف و همچنين فرزانگان امروزى كه آشنا با جريان?هاى فكرى و سياسى عصر حاضرند خود را از حيث اعتقادى، اخلاقى و عملى مجهز و با هوشيارى و حضور فعال منتظر فرا رسيدن پيك پي خجسته ايمان و رستگارى بمانند. و خود را از جماعات و جريانات مدعى ملاقات و نيابت (و خاموش در برابر ظلم و ستمى كه بر مسلمين و شيعيان در عالم مي رود) دور نگه دارند تا ناخواسته خود را در مغاك تيره بختى گرفتار نبينند. بي گمان حادثه شريف ظهور ناگهانى چون شهاب ثاقب رخ مي نمايد چنان كه بسيارى از دوستان نيز آن را باور نمي آورند. و اين همه ما را متذكر آمادگى جسمى، اخلاقى، علمى، اعتقادى فردى و جمعى مي سازد. نمي بايست فراموش كرد كه همه عزت، شرف و دارائى آشكار و نهان ما از حجت حى خداوند است و وظيفه جدى و مؤكد ما دعا به درگاه آن بي نياز تا شايد از روى لطف و كرم اذن ظهور دهد و جمله مسكينان و مستضعفان را از رنج دورى و غيبت برهاند. ان?شاءاللَّه قربان شما - سردبير

آيا واقعه آرماگدون پايان جهان است؟

جرولد آست

ترجمه: فاطمه

شفيعي سروستاني

اشاره :

از آنجا كه صحبت از موعود و آخرالزمان منحصر به اسلام و شيعه نيست و در ديگر اديان و مكاتب از آن گفت وگو بوده است بنا داشته ايم با عنايت خداوند متعال در هر شماره بخشي از نظريات آنها را در مجله بياوريم الزاماً مطالبي كه در اين بخش منتشر مي شود، از حيث محتوايي مورد تأييد ما نمي باشد و قصدمان تنها عرضه گزارشي از عقايد و آراء ايشان مي باشد. در شماره هاي قبل به دجال (آنتي كريست و برخي مصاديق آن پرداختيم و در اين نوبت هم نگاهي به اوصاف آرماگدون در ديگر كتب آسمان خواهيم داشت نيروهاي نظامي در محلي كه كتاب مقدس آن را آرماگدون معرفي كرده است به هم مي پيوندند. بعضي از علماي كتاب مقدس ادعا كرده اند كه آرماگدون تمدن امروزي بشر را نابود مي كند. بنابراين جاي تعجب نيست كه آرماگدون تجسم بدترين پايان جهان گردد. معني كلمه آرماگدون

كلمه آرماگدون از كلمه «مگيدو» (مجدّو) كه شهر مهمي در فلسطين قديم بود ريشه گرفته است بسياري از محققان فكر مي كنند كه آرماگدون از «هرمجدون به معني «تپه مجدّو» گرفته شده باشد. اين ناحيه تاريخي غني دارد. حفاري هاي انجام شده بيست دوره اشغال از تاريخ چهار هزار سال قبل از ميلاد تا چهار صد و پنجاه سال قبل از ميلاد مسيح (ع را نشان مي دهد. «مجدّو» در 18 مايلي «بندر حيفا» در اسراييل شمالي و 55 مايلي شمال بيت المقدس واقع است موقعيت استراتژيكي مگيدو (مجدّو)، بيش از مساحتش به آن اهميت بخشيده است اين منطقه مشرف بر كوه هاي اسراييل شمالي است و به روستاي «اسدارلون نيز معروف است

در قديم فلسطين شمالي به ويژه منطقه مگيدو به علت محافظت از شرقي ترين راه به «منطقه حاصل خيز» اهميت نظامي داشت جاده عبوري ميان سه قاره آفريقا، آسيا و اروپا كه از مغرب به درياي مديترانه و از مشرق به صحراي عربستان مي رسيد تحت قلمرو كهن اسرائيل بود. اين منطقه كوچك ارتباطي بين دريا و دشت سرزمين استراتژيكي بود كه سه قاره را به هم متصل مي كرد. اين پل باريك منطقه اي آن چنان مهم بود كه نظاميان دائماً بر سر به دست آوردن آن در حال جنگ بودند. در گذشته قسمت هايي از قلمرو اسرائيل گذرگاه هاي مهم نظامي به حساب مي آمد و ميگدو از يكي از اين گذرگاه ها محافظت مي كرد. تاكنون بيش از 200 جنگ در اين منطقه يا اطراف آن رخ داده است به همين خاطر يكي از محققين آن را «سرزمين جنگ قرون ناميده است . آينده مگيدوياآرماگدون چيست آياكتاب مقدس چيزي درباره اين سرزمين حياتي واستراتژيكي بيان كرده است

پيشگويي آرماگدون

اگر چه در كتاب مكاشفات يوحنا به آرماگدون اشاره شده امّا چيزي در باره اينكه نيروهاي نظامي به هم پيوسته در منطقه به يكديگر حمله مي كنند بيان نگرديده است ليكن ذكر شده كه اين نيروها در دشت مگيدو جمع شده و از اين منطقه هموار و وسيع به عنوان پهنه اي جهت آماده شدن براي حمله بزرگ استفاده مي كنند. سؤال اين است چه كساني در آنجا جمع مي شوند و چه كسي آنها را جمع مي كند و بالاخره اينكه و براي چه هدفي در آنجا جمع مي شوند؟ به نظر مي رسد اين افراد از چند گروه سياسي و مذهبي باشند: «پادشاه جهان _ شيطان _ پادشاه كل عالم خدا» و «پادشاهي از شرق رود فرات .

شايان ذكر است كلمه «پادشاه لزوماً به شكل امروزي آن به رهبران اطلاق نمي شود. بلكه ممكن است از آنها به عنوان رييس جمهور،نخست وزيريارييس ياد شده باشد. در تاريخ بسياري از ملت ها به هم پيوسته اند تا از قدرت «چهار پاي نيرومندي كه در كتاب مكاشفات به آن اشاره شده حمايت كنند. خداوند قدرت عظيم اين اتحاد را به حيواني كه به وسيله نيروهاي غير خدايي هدايت مي شود تشبيه كرده است در كتاب مقدس آمده كساني كه اين اتحاد را تشكيل مي دهند «از يك ذهنند و قدرت و فرمانروايي خود را به چهارپا خواهند داد.» كتاب مقدس ذكر كرده است كه آنها ارواحي هستند كه معجزاتي را ظاهر مي سازند و بر پادشاه تمام ربع مسكون خروج مي كنند تا آنها را براي جنگ عظيم آن روز فراهم آورند . سؤال اين است كه چرا نيروهاي نظامي در آرماگدون جمع مي شوند؟ از قرار معلوم اين نيروهاي نظامي بدين منظوردرخاورميانه جمع مي شوند كه نشان دهند چه كسي كنترل جهان را در دست خواهد گرفت

هر چند به جاي نبرد با يكديگر شروع به جنگ عليه عيسي مسيح مي كنند! ما تا به حال در مورد افرادي كه شجاعت اين را داشته باشند تا به جنگ در مقابل خدا بروند، فكر نكرده ايم معمولاً انسان ها با يكديگر مي جنگند. امّا كتاب مقدس آشكار مي سازد كه در واقع مردم سعي خواهند كرد تا با عيسي مسيح جنگ كنند در اين زمان پاياني ديكتاتورها و عوام فريب ها براي فرمانروايي بر جهان طمع مي كنند واميد دارند كه در مقابل نيروهاي عظيم و سلاح هاي كشنده آنها پيروز شوند. سلاح هايي آنچنان قدرتمند كه قادرند زندگي را نابود كنند.تنها خداوند است كه مي داند اگر عيسي

مسيح (ع را نفرستد تا در امور انسان ها مداخله بكند «هيچ موجود زنده اي نجات نخواهد يافت . شيطان و آرماگدون

پشت صحنه رهبر قدرتمند ديگري وجود دارد كه نقش برجسته اي را در گروه نيروهاي نظامي در آرماگدون ايفا مي كند. «خداي اين عصر» تمام ملت ها را فريب مي دهد . هدف او به عنوان دشمن انسان ها فريب و نابودي نسل انسان است . به نظرمي رسدلشكريان انبوهي كه درپايان زمان گرد هم مي آيندوسيله اي براي رسيدن وي به هدفش هستند .

امّا چيزي كه ملت ها نمي دانند آن است كه خداوند به شيطان فرصت داده تا رهبران متكبر جهان را بفريبد؛ زيرا كه فكر مي كنند با اين جنگ قادر خواهند بود كنترل جهان را به دست گيرند. طبق آيات كتاب مقدس خداوند خود با آن ملت هاي فريب خورده كه كمرشان از ويراني خم شده وارد جنگ خواهد شد . خداوند ثابت خواهد كرد كه خود قادر مطلق است نه شيطان و نه كساني كه او آنها را فريب مي دهد و خداوند به انسان اجازه نخواهد داد تا خود را كاملاً نابود كند . با اين مقدمه زماني كه مي خوانيم سپاهيان چگونه در «جنگ عظيم آن روز خداي قادر مطلق گرد مي آيند، هدف آرماگدون آشكار مي شود. زكرياي نبي نيز اين زمان بحراني را اين چنين توصيف مي كند: «نظاره كنيد! روز خداوند فرا مي رسد... و خداوند بيرون آمده با آن قوم ها جنگ خواهد نمود. چنان كه در روز جنگ جنگيد و در آن روز پاهاي او بر كوه زيتون كه از طرف مشرق به مقابل اورشليم است خواهد ايستاد . نيروهاي نظامي گرد هم مي آيند

تفسير كتاب مقدس فرضيه ديگري را در باره آرماگدون روشن مي كند و تعجب آور است كه چرا هيچ كس

مشتق شدن مگدون را از منظر دوم در نظر نگرفته است يعني از كلمه عبري «گاداد» كه به معني «جمع شدن دسته يا گروه سربازان است در زبان عبري با اضافه كردن حرف «ما» به فعل اسم ساخته مي شود.بنابراين «ماگد» كه به معني محلي براي جمع شدن گروه سربازان است ساخته مي شود و پسوند «و» به معني «براي او (مذكر)». در نتيجه «محلي از آن او» كه گروه سربازان در آن جمع مي شوند. در كتاب يوئيل نبي خداوند اين فرمانروايان و تداركاتشان را براي تهاجم و جنگ مجسم مي كند. چنانكه مي گويد: « اين را در ميان اقوام اعلام كنيد (جار زنيد)، براي جنگ آماده شويد! مردان نيرومند را پيدا كنيد، بگذاريد تمام مردان جنگي بيرون آيند. بگذاريد تا به اورشليم بيايند. گاو آهن هاي خود را در مقابل شمشيرها و اره هاي خود در مقابل نيزه ها خرد كنيد. بگذاريد ضعيف بگويد من قوي هستم . پيشگويي فوق اشاره مي كند كه رهبران در جايي كه امكانات ساختن ابزار آلات كشاورزي را به ساختن تسليحات و جنگ افزار تغيير مي دهند دست از توليدات خود بر مي دارند. سپاهيان در حالي كه تمام اطراف دشت را اشغال كرده اند در آرماگدون جمع شده و به پيشروي خود به ديگر مناطق سرزمين مقدس ادامه مي دهند. امّا جنگ واقعي 55 مايل پايين تر از مگدون در اطراف اورشليم رخ خواهد داد. در واقع جنگ بزرگ بيش تر از يك ستيزه نيست خدا اجازه خواهد داد تا سپاهيان در آرماگدون جمع شوند ولي در پايان ترديدي وجود نخواهد داشت كه خود حكومت خواهد كرد. با اجازه دادن به شيطان و مزدوران او و رهبران فريب خورده براي

به حركت درآوردن ملت ها براي جنگ با او (خدا)، به آن لشگريان كه مانع حكمراني عيسي (ع بر اورشليم خواهند شد، اجازه خواهد داد كه فقط در جنگ با او نابود شوند. بنابراين آرماگدون نشانه جنگي بزرگ نه ميان ملت هاي نيرومند و اتحادهاي نظامي بلكه ميان نيروهاي خير و شر است جنگ نظامي در اورشليم و اطراف آن در خواهد گرفت . جنگ به هم پيوسته است

كتاب مقدس توضيح مي دهد كه زمان تزلزل زمين به عنوان «روز خدا» اتفاق مي افتد . زماني كه در طول آن در امور انسان مداخله خواهد شد تا به سركشي او بر عليه خدا پايان دهد . در ادامه پيشگويي ذكر شده در كتاب يوئيل نبي خداوند مي فرمايد: «اجازه دهيد ملت ها بيدار شوند و به (اورشليم به روستاي ژهوت بيايند. در آنجا من براي داوري ميان همه اقوام اطراف خواهم نشست داس را پيش آوريد؛ زيرا كه حاصل رسيده است بياييد، پايمال كنيد؛ زيرا كه خمره هاي شراب لبريز شده اند، زيرا كه شرارت شما عظيم است جماعت ها، جماعت ها! در وادي قضاوت زيرا روز خداوند در وادي قضا نزديك است . عيسي مسيح (ع در بازگشت خويش با بيان لشگريان روبرو خواهد شد. و از دهانش شمشيري بيرون خواهد آمد كه با آن امت ها را مي زند... او خود خمره شراب خشم خداي قادر مطلق را، زير پا لگد مي كند (مكاشفه 15:19). پرندگان جمع مي شوند تا به افرادي كه با عيسي مسيح (ع جنگيدند غذا دهند . ظاهراً كشتار محدود به منطقه اطراف اورشليم نخواهد بود.مكاشفه 20: 14 اشاره مي كند كه پيشروي آن تا حدود 200 مايل ادامه مي يابد. آرماگدون مقدمه

صلح

عيسي مسيح (ع سرانجام به عنوان منجي انسان ها شناخته خواهد شد. او پادشاه پادشاهان است . بشر بيهودگي طغيان بر ضد خدا را درك خواهد كرد. ملاكي نبي در باره قدرت عظيم خدا صحبت كرده است «زيرا كه از مطلع آفتاب تا مغربش نام من در ميان امت ها عظيم خواهد بود» . در پايان خداوند به عنوان بزرگترين حكمران بشرشناخته مي شود. در كتاب بقرنتيان اشاره شده هزاران سال است كه شيطان _ خداي اين عصر _ با وجود پيشگويي خدا مبني بر اجراي برنامه خود براي انسان كه زمين را براي او خلق كرده خود را به عنوان خداي انسان ها جا زده است . اكثر پيامبران ذكر كرده اند، زماني كه اين اتفاق مي افتد انسان از صلحي بي سابقه و كاميابي بي نظير بر روي زمين لذت خواهد برد. اين صلح از هزاران سال قبل به انسان وعده داده شده است . آرماگدون در حالي كه نشانه نابودي نيروهاي شيطان است مقدمه اي براي رستگاري انسان مي باشد. اين اتفاق با پايان سوء داوري انسان همراه است در آرماگدون است كه انسان هاي حريص و فريبكار در مكاني مشخص جمع مي شوند تا مسيح (ع بتواند به مصيبت هايي كه آنهابراي انسان ها ايجاد كرده اند پايان دهد. آرماگدون خبر از پايان ترس درد، ويراني ومرگ نابهنگام مي دهد، متأسفانه راه ديگري براي انسان وجود ندارد تا درسش را بياموزد. خدا بالاخره بايد در امور انسان دخالت كند تا صلح را در اين جهان جاري سازد . طبق سخنان دانيال نبي حضرت عيسي سيستم اجتماعي اقتصادي سياسي تربيتي و مذهبي اين جهان را عوض مي كند و جهاني بر مبناي راه و روش خدا بنا مي كند

. علايم روز اصلاح نشان مي دهد كه مسيح شيطان را اسير مي كند و مانع از تاثير گذاري او بر انسان مي شود .

روز بزرگ آخر، حاكي از زماني است كه تمام افرادي كه خداي واقعي را نشناختند، زنده مي شوند تا حقيقت او را درك كنند و فرصت رستگاري را به دست آورند . آرماگدون پايان جهان نيست .بلكه مكاني براي جمع شدن سپاهيان عظيم است و محلي است كه خداوند رهبران فريب خورده را براي شكست در جنگي حتمي با خود در اورشليم فرا مي خواند. فراتر از نابودي انسان ها، آرماگدون نويد هزار سال صلح و كاميابي براي همه است انسان به زندگي خود ادامه خواهد داد و آرماگدون حكومت مسيح (ع را به عنوان حاكم زمين و تمام ملت ها نويد مي دهد، زمين در زير پادشاهي خدا در صلح غوطه ور مي گردد. ماهنامه موعود سال ششم _ شماره 32

پي نوشت ها :

1. Megiddo .

2. Haifa .

3. Esdrealon .

4. Fertile crescent .

5 . ممكن است منظور نويسنده سفياني باشد كه در منابع اسلامي به آن اشاره شده است (مترجم .

6 . توسط يك نفر رهبري مي شوند (يعني شيطان .

7 . (مكاشفات 1311: 17).

8 . مكاشفات 16-13:16.

9 . متّي 22:24.

10 . رساله دوم بقرنتيان 4-4.

11 . مكاشفات 9-12.

12 . رساله اول پطرس 508.

13 . اشعيا 17 و 12:14.

14 . كتاب زكريا 3-1:14.

15 . انجيل متي 22-24.

16 . زكريا 4-1:14.

17 . 10-9 : 3.

18 . اشعيا 9 و 6:13 و 12:2.

19 . زكريا 1:14.

20.

Jehoshapat .

21 . يوئيل 14-12:3 آن را با مكاشفات 19-15:14 مقايسه كنيد.

22 . شايد منظور از پرندگان هواپيما باشد. مترجم

23 . مكاشفه 16:19 و 14:17.

24 . ملاكي نبي 11:1.

25 . رساله دوم بقرنتيان 44 و 4:11.

26 . تيمورتاوس 2 ، 9:1 ، تيتوس 2:1 ، اشعيا 10-1:11.

27 . مكاشفات 19 ، ذكريا 14، يوييل 3.

28 . دانيال 45-44:2.

29 . مكاشفات 5-4 : 20 ، اشعيا 1-11.

30 . مكاشفات 12-11 : 20.

جهاني شدن از واقعيت تا رويا

اشاره: پايمال شدن حقوق انسان?ها، سلب آزادى?هاى فردى، بهره?كشى و استفاده ابزارى از مردان و زنان و كودكان، گسترش جنگ?ها و ويرانى?هاى بسيار و انواع ظلم و ستم، احتكار منابع و منافع ارضى و... همگى تحت عنوان قوانين و آثار جهانى سازى، وضعيت اسفبارى را براى جهان امروز پديد آورده است. اندكى توجه و دقت در اين مسائل به ما مى?فهماند كه عدالت فراگير و جهانشمول تنها در سايه حكومت يگانه منجى عالم بشريت و موعود عالميان - كه سال?هاست همه در انتظار ظهور ايشان به سر مى?برند - محقق خواهد شد. از آنجا كه بناى فطرت انسان بر اجتماعى بودن استوار است، همواره ميل داشته كه با همنوعانش زندگى كند و با آنها در ارتباط باشد .چنين جامعه واحد بشرى - كه در آن امنيت، محبت و اتحاد در ميان انسان?ها بدون هيچ مانع و رادع مادى و معنوى حاكم شود - آرزو و موضوع بحث فيلسوفان، انديشمندان، اصلاحگران و مصلحان بوده است كه متأسفانه همه اينها در مقام تحقق، با واقعيت تلخى مواجه شده?اند و آن اينكه حكومت?ها تنها موقعى

به دنبال اين جامعه بوده?اند كه مى?خواسته?اند با عنوان يكپارچه كردن و وحدت مردم، بر ديگر دولت?ها و حكومت?ها مسلط شوند.

اين روزها مى?بينيم كه در رسانه?هاى گروهى دنيا، اين مسئله را با ظاهرى نو و با عنوان »جهانى سازى« به مردم در اقصى نقاط عالم عرضه مى?كنند. ممكن است مصداق?هاى مورد بحث عوض شده باشند، ليكن مفهوم اصلى آن، همان وحدت و يكپارچگى جهان به شكلى است كه موانع و مرزهاى جغرافيايى، اقتصادى و سياسى از ميان برداشته شود.

بنابر اين ادعاى نظريه پردازان، جهانى?سازى عبارت است از: مجموعه رخدادها، حوادث و پيشرفت?هاى جديدى كه خواسته يا ناخواسته كليه ساكنان زمين را در اجتماعى واحد گردهم مى?آورد.

{P آنها معتقدند سرعت و شتاب رو به رشدى كه در قرن اخير خصوصاً دهه نود ديده مى?شود، تغيير و تحولى مانند پديد آمدن دهكده جهانى و به دنبال آن پيدا شدن كدخدايى براى اين دهكده را به دنبال خواهد داشت؛ به گونه?اى كه بشريت هنگامى كه با روزهاى پس از سال 2000 مواجه مى?شود فرهنگى را در مقابل خود مى?بيند كه مملو از تحولات و حوادثى است كه پشت سر هم رخ مى?دهند و به بالا رفتن

سطح ارتباطات متقابل افراد و دولت?ها از لحاظ سياسى، اقتصادى و اجتماعى و ارتباط نزديك و روزافزون تمام اجزاء عالم منجر مى?شود.اين?موضوع?بر روند اصلاحات سرعت بخشيده و در رفتار و منش تمامى انسان?ها اثر گذاشته و خبر از ظهورآگاهى?وبيدارى?جديدى?درتمام عالم مى?دهد، گويى همه?انسان?هادريك خانه زير يك سقف زندگى مى?كنند.

{P برخى از اين نظريه پردازان مانند »فوكوياما« پا را از اين هم فراتر گذاشته و مى?گويند: »اين تحولات، پايان تاريخ را نشان مى?دهد«.

به اين معنى كه پس از سقوط همه عقايد و اصول مذاهب نظام سرمايه دارى ليبرالى (كاپيتاليسم)، تاريخ به انتهاى خود رسيده است. و برخى ديگر نيز مى?گويند: »تاريخ سند و مدرك پيشرفت نيست بلكه علم است كه رشد يافته است. تاريخ سلسله حوادث و رخدادهاى در حال پيشرفت است، نه اينكه خود تاريخ رشد و پيشرفتى داشته باشد؛ مانند فهم ليبراليسم كه بيشتر شده است. اين دو مسئله به هم وابستگى متقابل داشته و بر روى هم اثر مى?گذارند.

{P طبق اين نظريه، تاريخ در مسير ليبراليسم سرمايه?دارى حركت كرده است .لذا اين فرضيه?ها همانطور كه در مورد ماركسيسم بيان مى?شد، امر مسلمى شمرده مى?شده است. ماركسيسم چنين ادعا مى?كرد كه تاريخ به حكومتى كمونيستى و ايجاد نظام واحد جهانى ختم مى?شود. در صورتى كه همه ما ديديم كه كمونيسم ،پيش از آنكه تاريخ، وجود آن را در درون خود احساس كند پايان يافت و جهان، همچنان پراكنده و نظام نيافته باقى ماند. آيا»جهانى?سازى«درايجاد »دهكده جهانى« موفق خواهد شد؟

تنها در حالتى مى?توان به اين سؤال پاسخ داد كه اهداف »جهانى سازى« و ابزار و وسايل رسيدن به اهداف نيز مشخص شود.

پيروان اين نظريه ادعا مى?كنند كه تغييرات و تحولات در جهان و تبديل شدن آن به دهكده?اى كوچك، در حقيقت آغاز برچيده شدن اختلافات و تعدد ملت?ها و اقوام و تفاوت فرهنگى و اقتصادى است به طورى كه با حل شدن در اين جريان فراگير، جهان واحدى به?وجود مى?آيد كه محال است ملتى بتواند خود را از مجموعه آن جدا فرض كند و همچنان در اين جهان پيچيده و تودرتو، تنها و به دور از

ديگران و بدون هيچ ارتباطى با آنها زندگى كند. در حال حاضر هر كس به طور مستقيم مى?تواند با جهان ارتباط برقرار كند؛ زيرا مرزها در اصل برچيده و بى?خاصيت شده?اند و اين مسئله?اهميت قومگرايى را از بين برده است. به علاوه فوايدى كه قومگرايى از قديم داشته، خودبخود از بين رفته و از اين جهت به از بين رفتن مرزها كمك كرده است .

{P اين جريان، جهان را به سمت جمع شدن تحت پرچم ليبراليسم - كه ابرقدرت?هاى صاحب تكنولوژى و مسلط به اخبار و اطلاعات برافراشته?اند - سوق مى?دهد.

امّا بايد اعتراف كنيم كه غير ممكن است طرفداران جهانى شدن بتوانند به اهداف خود، دست يابند؛ چرا كه آنها به بهانه اتحاد و جمع شدن همه جهانيان در كنار يكديگر به دنبال به وجود آوردن بازارهاى مصرفى نا محدودى هستند كه موانعى مانند قوانين گمركى و مسايل فرهنگى و سياسى و اقتصادى ديگر كشورها بر سر راه آنها نباشد و راحت?تر بتوانند به مقاصد خويش دست يابند. واقعيت اين امر راه انداختن مبارزه?اى سهمگين و نابرابر براى از بين بردن حكومت?ها و تسلط دولت?هاى مختلف بر ملت?هاى خويش است، كه با سر خم كردن در برابر قوانين جهانى سازى - كه توسط دلالان بازارهاى بورس و خداوندان اطلاعات و اخبار وضع شده?اند - آغاز خواهد شد. دليل اين مدعا، مسئله ليبراليسم اقتصادى است - كه يكى از علايم بارز و آشكار جهانى?سازى است - و اينكه اقتصاد جهانى بايد به دست طبقه حاكم باشد. اين طبقه مزدوران خويش را كه مبلغ و مروج تساهل و تسامح هستند به عنوان نخبگان و روشنفكران فرهيخته

معرفى مى?كنند. طبقه حاكم كه قرار است رهبرى جهان را به دست بگيرد عبارت است از كشورهاى پنجگانه?اى كه با دربرداشتن 20 درصد از جمعيت جهان، 84/7 درصد محصولات و توليدات و 84/2 تجارت بين?الملل و 85/5 درصد ذخاير و معادن دنيا را تحت سيطره خويش درآورده?اند. به عبارت بهتر، 20 درصد از ساكنان اين دهكده جهانى با شغلى ثابت، زندگى آرام و محترمانه، بايد از نهايت لذات دنيوى بهره?مند باشند؛ امّا در مورد بقيه سكنه كه 80 درصد از مردم را شامل مى?شود بايد به اين فكر كرد كه چگونه مى?توان آنها را بيش از پيش با فرهنگ مصرف گرايى مشغول كرده و به خود فراموشى واداشت تا در نهايت خفت و خوارى به رفع حوائج ضرورى زندگى خويش بپردازند.

{P آرى جهانى?سازى، در واقع قانون تجارى ديگرى است كه هدفى جز تسلط بر جهان - آن هم با ابزار و رسانه?هاى فرهنگى و خبرى كه پرده?اى سياسى و نو بر آن كشيده شده است - ندارد.

جهانى سازى، با توانائى?هاى خود همانند هشت پايى زشت و عظيم الجثه بر تمام جهان سايه انداخته، دموكراسى و حقوق بشر را به ظاهر، اهداف خيرخواهانه و شريف خود بيان كرده و مى?كوشد با نشر اين شعارها بر تمام دول عالم مسلط شود و ضد ارزش?هاى فرهنگ منحط خويش را در قالب ارزش در ميان جهانيان اشاعه دهد. اين در حالى است كه همه روزه شاهديم كه ابر قدرت?هاى مدعى جهانى سازى، هرگاه حقوق بشر و مردم سالارى - كه شعارهاى پر سر و صداى آنهاست - با منافع و مصالح آنها كوچكترين تضاد و تعارضى پيدا مى?كند به

راحتى آن را زير پا گذاشته و قربانى خواسته?هاى نامشروع خويش مى?كنند. به علاوه با كمى دقت مى?بينيم وقتى جهانى?سازى مى?خواست سايه خود را بر دولت?هاى شرق آسيا بيفكند، با فروپاشى شوروى، به شدت شكست خورد و دولت?هايى كه غرب از آنها به عنوان مثال?هايى براى پيروزى و موفقيت جهانى سازى نام مى?برد و خواستار انتقال شيوه موفقيت آنها به كشورهاى غير غربى است؛ چگونه به شكل حكومت?هاى سلطنتى يا شبه سلطنتى آميخته با دموكراسى خيالى و پوشالى، سايه?اى شوم بر سر مردم خود افكنده?اند.(به عنوان مثال مى?توان به اندونزى و مالزى اشاره كرد) مضاف بر اينكه خود اينها شواهدى بر وجود تناقض?هاى مسلم موجود در جوامع ليبرالى غربى در اين ظرف جديد جهانى سازى?اند. در عالم واقع هم ثابت شده است كه افراط و زياده?روى ليبرالى كه از ابزار و لوازم جهانى سازى است، آنگاه كه با منافع سرمايه?داران بزرگ (خصوصاً در ارتباط با حق و حقوق كارگران و وضعيت نگران كننده آنان) كوچكترين تعارضى پيدا كند بر تمام گفته?هاى پيشين خويش، خط بطلان كشيده و آنها را به كنارى مى?نهند.

{P بى?جهت نيست كه افرادى مانند »جيتس« و »رابرت مردوخ«، كه تحت لواى نظام ليبرالى زندگى مى?كنند چنان سركش و مستبد شده?اند و به گونه?اى آزادى افراطى را به افراد عرضه مى?كنند كه ضد ارزش?ها، كالاها و سلطه شوم آنها با نام اخلاق، ارزش?هاى انسانى و مردم سالارى واقعى بر جهان حاكم شده است.

نظام سرمايه?دارى، ديدگاه مصلحت گرايانه?اى است كه با تمام ابعاد دموكراسى و ليبراليسم نظرى درتناقض است، رويكردى است كه خودخواهى و خودپسندى انسان را قوام بخشيده و مستحكم مى?كند و با

آن مقصد نهايى و حقيقى جهانى سازى در ساختن جهانى همسو و هماهنگ، تعارض و تناقض شديد و جدّى دارد. اين از آن جهت است كه مؤسسات آزاد و دموكراسى ليبرال مآبانه، ابزارى جديد در دست جوامع توسعه يافته نوين است كه از آنها براى محدود كردن آزادى?هاى افراد، سلب حقوق آنان و مخفى كردن بهره?كشى و برده دارى مدرن خويش استفاده مى?كنند.

اين مؤسسات از آن جهت، با ديگر نهادها تفاوت دارند كه براى دست?يافتن به سود و منافع بيشتر و بهره?بردن از اموال و سرمايه?هاى ديگران، به ارزش?هاى والاى انسانى، با عنوان دموكراسى و مردم سالارى پناهنده شده، تا حد امكان از حقيقت طفره مى?روند تا مخالفان و دشمنان نتوانند كوچكترين تاثيرى بر آنها بگذارند.

{P نتيجه دموكراسى در فضاى سرمايه?دارى و جهانى سازى چيزى جز قانع كردن نخبه نماهاى دنيا پرست و رسيدن آنها به منافع و مقاصدشان نيست. وقتى جهانى سازى در ادعاهاى مبتنى بر دموكراسى و اعطاى آزادى?هاى خود دروغ بگويد، هرگز نخواهد توانست در مسير تحقق جامعه جهانى واحد كه بر اساس ارزش?هاى اصيل انسانى بنا شده باشد قدمى بردارد و در عوض جامعه?اى خواهد ساخت كه شديداً به وسايل و ابزار مادى و مصالح گذرا و آنى وابسته است و نتيجه?اش به خلاف تصورات وگفته?ها چيزى جز هرج و مرج، آشوب، جنگ و تباهى و تار و مار شدن افراد و سرمايه?ها نخواهد بود. لغزشگاه?ها و نقاط ضعف نظريه جهانى سازى

آنچه كه به شكل واقعى مى?تواند بناى جامعه جهانى را استوار كند توجه به معنويات است، نه ماديات و ابزار و وسايل دنيايى؛ زيرا مشاركت انسانى تكامل يافته، از هماهنگى

و سازگارى فرهنگى و تفاهم فكرى ريشه مى?گيرد، نه از مبادلات تجارى يا روابط اطلاعاتى و خبرى صرف. به همين علت است كه اين روزها به وضوح مى?بينيم اينترنت كه بنا بود ابزار اطلاع رسانى و تقويت ارتباطات باشد، آنقدر كه به انتشار ظلم و فساد و لاابالى گرى و تبادل اطلاعات و معلومات هرزه و بى?ثمر پرداخته، براى مبادله اطلاعات ارزشمند فكرى و فرهنگى كار بزرگى انجام نداده است.

اگر بخواهيم تعبير و تفسير دقيق و صحيحى از علل جدايى و تفرقه در جوامع بشرى و نبود اتحاد وانسجامى چشمگير ميان آنها داشته باشيم بايد به نكات زير توجه كنيم: 1. احتكار و استبداد جهانى

هر چند جهانى سازى، به ظاهر شعارهايى را همانند آزادى، دموكراسى، بازارهاى آزاد و حقوق بشر به همراه خواهد داشت، ليكن اگر به آثارش به?خوبى توجه كنيم چيزى جز راهى براى احتكار و تك قطبى كردن تجارت جهانى، رسانه?هاى خبرى و خبرگزارى?ها و بهره?بردارى ناعادلانه از نتايج زحمات علمى ديگران نخواهيم ديد. به عبارتى ديگر مى?توان گفت: دعوت به جهانى سازى در حقيقت از اعتبار انداختن دولت?ها، فرهنگ?ها و اقتصاد كشورهاى مختلف و هموار كردن جاده?اى است كه به سيطره ابرقدرت?هاى جهانى سازى و شركت?هاى بزرگى كه دشمنان دولت?هاى دموكراتيك هستند ختم مى?شود.

همزمان با تمركز سودآورى?ها در شركت?هاى بزرگ، قدرتى جديد و پنهانى و در عين حال قابل رقابت و حتى مسلط بر پارلمان و دولت به وجود مى?آيد. به اين دليل كه اين شركت?ها، موقعيت?هاى خطير و حساسى را در دست دارند كه مى?توانند با آنها به?راحتى به اهداف سياسى خود دست?يابند و ديگر شركت?ها را تحت كنترل خود

داشته باشند. نكته قابل توجه اين است كه اين شركت?ها عليرغم صحبت?هايى كه معمولاً شنيده مى?شوند از اموال دولتى به عنوان سرمايه استفاده كرده و سودهايى را كه از اين طريق عايدشان مى?شود به جاى تقسيم در ميان مردم جامعه، شخصاً تصاحب مى?كنند.

{P شركت?هاى وابسته نظام جهانى سازى چنان نفوذ توانمند و مؤثرى در ساقط كردن حكومت?ها، دگرگونى انقلاب?ها، تشديد قحطى?ها وپديد آوردن مؤسسات اقتصادى مستقل و خصوصى دارند كه به راحتى مى?توانند جامعه بشرى را به طويله?اى مدرن و محيطى بنده پرور تبديل كنند؛ كه البته به اين منظور از ابزار و رسانه?هاى عمومى مبلغ مصرف?گرايى آنقدر كه بتوانند، استفاده خواهند كرد.

پس، هدف جهانى سازى بنده پرورى است و در نظر دارد كه ذره?اى از سود و بهره?هاى حاصله از اين جريان را به افراد و جوامع فقير و نيازمند جهان ندهد.

{P

2. اطلاعات و رسانه?هاى خبرى، ابزارى براى تسلط و ترويج فساد

مدعيان جهانى سازى به پديد آمدن جامعه?اى جهانى و بدون مرز بشارت مى?دهند؛ استدلال آنها چنين است كه با توجه به قدرت عظيمى كه رسانه?هاى خبرى از حيث وسعت و سرعت گسترش و انتشار به آن دست يافته?اند، به راحتى مى توانند ميان جوامع مختلف ارتباط برقرار كنند و با اوج گرفتن اين گفتگوهاست كه جامعه واحد جهانى به وجود مى?آيد.امّا اشكال اساسى سخن آنها اين است كه سيطره و سلطه مطلق بر رسانه?هاى خبرى از آن آمريكاست كه او هم ارزش?ها و سياست?ها ومصالح خويش را ترويج مى?كند. اين قضيه حتى هم?پيمانان آمريكا را نيز در اروپا نگران كرده و آنها را نسبت به روند جهانى?سازى به شك واداشته است. به

قول برژينسكى: »قوانين جارى آمريكا اين امكان را فراهم مى?آورد كه نظام قانون?گذارى آنجا به ديگر كشورها صادر شود، به علاوه اينكه ارگانى است كه عناصر مختلفى را در درون خود جاى داده و سلطه?اى اساسى و قاطع با تكيه بر

اقتصاد مصرف?گرايانه و فرهنگ جمهورى آكنده از احزاب متعدد بر جهان دارد.«

{P اساس قدرت آمريكا غلبه بر احوال مردم، بازارهاى جهانى و ارتباطات است به طورى كه 80 درصد از كلمات و تصاويرى كه در جهان منتشر مى?شود از آمريكا صادر مى?شود.اين سيطره واقعى بر جريان اطلاع رسانى به امريكائيان كمك مى?كند سرپرستى جهان را بر عهده بگيرند،وباطن?عقلانى?كردن?جهان?به?دست?نيروها و قواى جديد كارگزاران و سياستمداران چيزى جز اين نيست.

سيطره بر تكنولوژى اطلاعات و ارتباطات به ايالات متحده نقش محورى بخشيده و زمينه سلطه افكنى كامل او را بر جهان فراهم مى?كند.

{P سبك جديد اطلاع رسانى ممكن است پل مادى وسيعى بين جوامع به?وجود آورد كه ارزش?هاى مصرف گرايانه و لاابالى مآبانه را منتشر كند، لذا نه تنها نمى?تواند موانع نفسانى در راه عمق بخشيدن به ارتباطات فرهنگى را برطرف كند بلكه تا چند وقت ديگر با دفاع جدّى كشورهاى گوناگون دنيا در مقابل خود مواجه خواهد شد؛ زيرا آنها مى?خواهند در اين جنگ جديد، اصالت فرهنگى و اقتصادى خويش را حفظ كنند. رشد تصاعدى پديد آمدن برخى مجموعه?هاى حزبى (داراى بعد ايدئولوژيكى معلوم و مشخص) و استفاده از آن?ها در قانون?گذارى?ها جهت ارتقاى آنها به گونه?اى خاص و معرفى كردن آنها و بسيج نيروها در اين راستا پرسش?هاى جديدى را در محدوده فكر و انديشه بين?المللى به?وجود آورده است.

{P ايجاد كانال?هاى ارتباطى قوى كه

هر روز بيش از پيش ديده مى?شود، اهداف حقيقى و پشت پرده غرب را كه تنها به فكر مصالح و منافع خويش است آشكار مى?كند. كما اينكه مصوبه اخير كنگره آمريكا براى جلب تجارت هسته?اى دنيا شاهدى ديگر بر فداكارى ايالات متحده در مقابل مقدرات اين جهان پر از امنيت و با فرهنگ است و اينكه تمام همّ و غم او سودهاى شخصى و به?دست آوردن بازارهاى اسلحه جهانى است . 3. جهانى سازى و زير پا گذاشتن عدالت اجتماعى

براى برپاشدن جامعه جهانى واحد بايد به شكلى جدّى موانع نفسانى و اجتماعى را بر طرف كرد؛ چرا كه آنها همواره شكاف?هاى عميقى در جسم و جان بشريت به وجود آورده است و اختلافات طبقاتى، نژادى و مليتى ريشه بسيارى از مشكلات و هرج و مرج?ها و پديد آمدن جنگ?ها و زير پا گذاشتن عدالت و سيطره ظلم و جور است.

با اين حال آنچه در عصر جهانى?سازى انجام مى?شود، زير پا نهادن ارزش?ها و عدالت اجتماعى آن هم به شديدترين شكل خود در طول تاريخ است. فقرى كه در دهه 90 قرن بيستم ديده شد. در تمام طول تاريخ بى?سابقه بود. هم تعداد اين فقرا به اين حد نبوده است و هم شدت فقر. فقر كنونى رإ؛ مى?توان فقر مطلق به حساب آورد؛ چرا كه شخص فقير از تمام حوائج و نيازهاى حياتى خويش بى?بهره است.

{P نزديك به 80 در صد جمعيت 4/5 ميلياردى كشورهاى مدعى توسعه و پيشرفت را فقرا تشكيل مى?دهند. 1/3 ميليارد نفر محتاج تنها يك دلار هستند تا بتوانند حداقل مايحتاج روزانه خويش را تامين كنند. بيش از 800 ميليون نفر

غذاى كافى مصرف نمى?كنند و 800 ميليون نفر انسان ديگر نيز وضعيت زندگى شان چندان مطلوب نيست و در اين كشورها حداقل 840 ميليون نفر سواد خواندن و نوشتن را ندارند.

در جهان نخبگان و برگزيدگان جهانى?سازى امروز، 358 ميلياردر هستند كه مى?دانند چطور مى?توان به راحتى با ثروت?هاى ديگران ثروتمند شد و مجموع ثروت?هاى آنها معادل دارايى?هاى 2/8 ميليارد نفر يعنى حدود نيمى از جمعيت زمين است.

{P گرايش به جهانى كردن اقتصاد جهانى، باعث سقوط اجتماعى مى?شود و نمى?توان آن را گرايش و تمايلى غير انسانى شمرد. چون حقوق?ها را كاهش مى?دهد تا سرمايه داران درمدتى كوتاه به حداكثر سود و مزاياى شخصى دست يابند.

{P از همين روست كه نخبگان و شركت?هاى بزرگ به دولت?ها فشار مى?آورند تا با خصوصى سازى هر چه بيشتر و بر هم زدن نظام اجتماعى، اقتصادى و قانونى موجود و برداشتن قيود اجتماعى، بهداشتى، گمركى و انسانى كه مانع بهره?كشى بيشتر از انسان?ها هستند بتوانند با حداكثر سود و حداقل هزينه كل جهان را فتح كنند. 4. فقدان امنيت

كاهش عدالت اجتماعى در سايه خواب?هاى پريشان و خيالات شوم جهانى سازى، عالم را به مركز جرم و جنايت وناامنى تبديل كرده است. اين از آن جهت است كه بى?توجهى انسان به جنبه عدالت و حقوق نفسانى?اش، ابتدا او را به ورطه يأس و نوميدى افكنده و پس از آن براى به?دست آوردن حيثيت برباد رفته?اش مرتكب هر نوع ظلم و جور و ستم، آن هم در سطوح بالا مى?گردد. تا وقتى اعتقاد به ايدئولوژى?هاى موجود كه مسابقه?اى است ميان كالا و سرمايه، وعده?هاى بى?اساس شفابخشىف بازارها در بستر تجارت سرمايه?دارى

آزاد و نوين و عمليات از بين بردن حق و شخصيت با كرامت انسان ناشى از محيطى همراه با امنيت اجتماعى، سلامت و بهداشت به انتهاى خود نزديك شود.

جهانى شدن كه بعد معنوى و باطنى آن را بهره كشى، منفعت طلبى و سودجويى فردى از هر ارزش انسانى و اخلاقى و بعد ماديش را استفاده از ابزار اطلاع رسانى تشكيل مى?دهد؛ افق?هاى جديدى را براى ارتكاب جرم?ها نمايان كرده و حتى مى?توان اين دو را با هم همكار و شريك در راستاى نيل به سود و منفعت يكسان دانست.

سود تجارت هروئين طى دو قرن اخير حدود 50 برابر افزايش يافت و فروپاشى اتحاد جماهير شوروى هم به پخش و سرعت دستيابى به اسلحه كمك كرد. ايالات متحده هم كه با دموكراسى اش به عالم فخر مى?فروشد بيشترين ميزان جرم و جنايت را در درون خود دارد، به طورى كه 2 درصد مردم آمريكا يا در زندان و يا تحت نظر هستند. ايالت كاليفرنيا كه به اقتصادش افتخار مى?كند ميزان تخصيص بودجه?اش براى زندان?ها بيش از تعليم و تربيت است و بودجه تخصيصى دولت آمريكا هم براى زندان?ها بيش از هزينه?هاى دانشگاه هاروارد مى?باشد. از نكات مسخره?آميز جهانى شدن اين است كه پولداران جريان جهانى شدن در زندان?هايى كه خود ساخته?اند اسيرند؛ به طورى كه در جمعيت 28 ميليونى آمريكا از هر آمريكايى يكى در خانه?اى كه كاملاً با اسلحه و... محافظت مى?شود زندگى مى?كند. چرا كه نمى?توان با وجود جنايت شدت يافته آرامش و اطمينان و احساس امنيتى داشت .

در اروپا تعداد زندان?هاى آلمان بين سال?هاى 96 - 1992، 25 درصد بريتانيا 75 درصد افزايش

داشته است. يكى از علل اصلى گسترش يافتن جنايات، نبود عدالت و نابسامانى و بيكارى، گسترش فقر و فرسودگى طبقه متوسط جامعه زير چرخ?هاى ظلم و اجحاف طبقات بالاست كه ستون?هاى توازن و تعادل اجتماعى را بر هم زده?اند. پيروزى جهانى شدن در تحقق رشد و توسعه بيكارى و فقر جمعيت بسيارى به دليل از بين رفتن بسيارى از مشاغل را در پى خواهد داشت و اين فشارها عمدتاً به قشر متوسط جامعه وارد مى?شود كه بخش اساسى و نيروى كارى جوامع و عامل محرك جريانات اثر بخش در جامعه و معيار قانونگذارى و تاسيس موسسات است . 5. هرج و مرج، فروپاشى و تفرقه

جهانى شدن در شعارهايش، تشكيل جهانى با نظامى واحد و همبستگى جهانيان را هدف گرفته است وليكن آنچه تا به حال از آن ديده شده جز هرج و مرج و تفرقه درعالم كه نتيجه?اش فقط زياد شدن بى?مهرى?ها و جنگ?ها و غربت?ها، چيزى در پى نداشته است، به طورى كه برخى، وضعيت موجود را به جاى نظم نوين جهانى در بى?نظمى و هرج و مرج جهانى ناميده?اند؛ چرا كه از نظم نوين جهان? پى نوشت?ها :

× اين مطلب ترجمه مقاله?اى است با عنوان: »دولة الامام المهدى(ع) و بدائل العولمة؛ محاولة لقراءة مشروع الامام المنتظر على ضوء سلبيات العولمة و هفواتها«، النبأ، ش 39- 40، شعبان و رمضان 1420.

1. العولمة (جهانى شدن)، مالكوم واترز، به نقل از: عالم?الفكر، ش 2، 1999 م.

2. عالم?الفكر، ش 2، 1999 م.

3. العولمة دراسة تحليلية (بررسى تحليلى جهانى شدن؛ )، عبدالله عثمان و عبدالرؤف اوم .

4. همان .

5. عالم?الفكر، ش 2، 1999 م.

6. العولمة دراسة

تحليلية.

7. همان .

8. الكذبات العشر للعولمة (دروغ?هاى ده گانه جهانى شدن)، جيرالد بوكسبرگر.

9. شؤون الشرق الأوسط، ش 77، آوريل 1998 م.

10. العولمة محاولة فى فهمها( جهانى شدن؛ تلاش در راه فهم آن)، ناهد طلاس .

11. همان .

12. همان.

13. عالم الفكر، همان .

14. الكذبات العشر للعولمة.

15. همان .

آسيب شناسي آخرالزمان-2

مهدي نيلي پور

اشاره : در قسمت اول گفتيم كه معصومين(ع) پيشگويى هايى درباره آخرالزمان داشتند و به اين وسيله به بيان حوادث و ويژگى هاى مردم در آن دوران مى پرداختند كه مى توان از آنها براى شناخت آسيب هاى اجتماعى يارى جست. پس از تبيين ضرورت و ابعاد موضوع در بخش پيشين در اين شماره نويسنده جزيى تر و دقيق تر به اين مطلب مى پردازد. الف - مردان آسيب ديده در آخر الزمان :

جامعه اسلامى تركيبى است از انسان هايى كه در آن زندگى مى كنند، اعم از مردان و زنان. پس مسلماً آسيبى كه در آخرالزمان اتفاق مى افتد هم در مورد مردان صادق است و هم زنان. در اين جا مى خواهيم ببينيم در روايات ما براى مردانى كه در آخر الزمان دچار آسيب شده اند چه نشانه هايى ذكر شده است. روايت اول كه بسيار تكان دهنده است، از پيامبر بزرگوار اسلام(ص) نقل شده است. به عنوان مقدمه بگوييم كه معمولاً اسلام توقعش از مرد اين است كه حس غيرت دينى و مهابت الهى داشته باشد. اطلاعات رسيده حاكى است كه در سيماى مبارك خود امام زمان(ع) هم مهابت الهى وجود دارد. يعنى در چهره مبارك امام زمان (ع) در عين ملاحت و شيرينى، نوعى مهابت و ترس الهى هم وجود دارد. و تركيبى از ملاحت و مهابت در آن ديده مى شود. امّا در آخرالزمان بنابر

آنچه از روايات به دست مى آيد اگر شما در بين 20 مرد كمتر يا بيشتر، چهره هايى را مورد ارزيابى و شناسايى قراردهيد نمى توانيد كسى را پيدا كنيد كه در چهره اش هيبت و مهابت الهى و آثار ترس از خداوند وجود داشته باشد. آنچه كه در سيماى اولياى الهى مشهود است. امّا در چهره مردان آسيب ديده آخرالزمان، هيچ ترسى از خدا وجود ندارد، اهل معصيت خيلى راحت در برابرشان مرتكب معصيت مى شوند و آن ها هم هيچ عكس العملى از خود نشان نمى دهند روايت دوم درباره نشانه ها و خصلت هاى منفى مردان آخرالزمان مى فرمايد »يطيع الرجل زوجته و يعصى والديه« مردان آسيب ديده دوره آخرالزمان از اطاعت و احترام والدين دورى مى كنند. در عين حال يك گرايش و اطاعت و پيروى صد در صد از همسران خود در رفتارشان ديده مى شود. البته منظور اين نيست كه انسان بايد در مسايل خانوادگى تفاهم نداشته باشد، بلكه اشاره به اين مطلب است كه در آخر الزمان مردانى وجود دارند كه صد در صد مطيع زنان خود هستند و در برابر پدر و مادرشان هيچ تواضع و فروتنى ندارند و احترامى براى آنها قايل نيستند. باز روايت ديگر - كه برخى آفت هاى اعتقادى و اخلاقى مردان آسيب ديده اين دوره را نشان مى دهد - مى فرمايد: »يكون الرّجل همّه بطنه و قبلته زوجه و دينه دراهمه«: مردان آسيب ديده اى وجود دارند كه تمام همت و عزمشان براى پر كردن شكم هايشان است و اصلاً به فكر معيشت ديگران نيستند. هممسرانشان قبله آنها مى باشند. »قبلته زوجته« شايد به اين معنا باشد كه آنها اگر هم اهل نماز هستند آن قدر براى آنها اطاعت از

همسر در هر بعدى از ابعاد مهم مى شود كه گويا اين زن ها، خداى مردان خود شده اند و براى آنها اطاعت از همسر اطاعت از خدا به حساب مى آيد؛ و دين آنها هم پول شان مى گردد. يعنى براى آنها مقدس ترين و مهم ترين مسئله پول و ثروت است. روايت چهارم هم از اين حكايت مى كند كه مردان از مرد بودن خودشان خسته مى شوند: »لعن اللَّه المخنّثين من الرجال«. تعبير روايت اين است كه اينها از صفات مردانه خود خسته شده و سعى مى كنند كه گرايش ها، تمايلات و حالت هاى زنانه را در خودشان نمايان بكنند. اين گرايش ها ممكن است در حرف زدن، آرايش و آراستگى، طرز پوشش باشد، و يا تفكر باشد. خلقت زن و مرد اقتضا مى كند كه هركدام از آن ها مشخصات روحى و روانى خاص خودشان را داشته باشند، امّا در آخر الزمان يكى از اتفاقات شومى كه مى افتد اين است كه بعضى از مردان مى خواهند از نظر صفات مثل زنان باشند و به قول يكى از علما، مردانى هستند كه از مرد بودن پشيمان و از مردانگى خسته مى شوند. تمايل به صفات زنانگى و نمايش هاى زنانگى در آنها ايجاد مى شود و در نقطه مقابل هم حتى روايتى داريم كه »والمترجَّلات من النّساء« زنانى هم پيدا مى شوند كه اين ها مى خواهند خصوصيات مردان را در خودشان ايجاد كنند و مثل مردان بشوند. به هر صورت اين مردان مخنث هستند و زن نما كه نمايش زنانه در زندگى شان ايجاد مى شود مورد لعن خداوند و رسول مكرم اسلام (ع) قرار گرفته اند. روايت آخرى كه در اين بخش برايتان عرض مى كنم يك هشدار جدّى است براى ما كه مى فرمايد: »يتسمن الرجال للرجال

و النساء للنساء« و »يايتمشط الرجل كما يتمشط المرأة لزوجها«. يكى از آدابى كه در دين از نظر اخلاقى به زن و مرد ابلاغ شده آراستگى ظاهر است. حتى در امور عبادى آراستگى موجب فزونى ثواب آن است. مثلاً در روايت آمده است هنگامى كه مى خواهيد قرآن تلاوت كنيد، مسواك بزنيد؛ چرا كه دهان شما طريق و سبيل قرائت قرآن است. در روايات داريم اگر كسى مسواك بزند و يا خودش را معطر بكند، هر كدام از اينها ثواب نمازش را هفتاد برابر مى كند. پس مسلم است كه آراستگى از اصول اخلاقى و دينى است. امّا يكى از آفت هايى كه در دوره آخر الزمان براى مردها به وجود مى آيد اين است كه به جاى آراستگى دست به آرايش مى زنند آراستگى با آرايش امر بسيار متفاوتى است و يا در روايت ديگر مى فرمايد كه بعضى از مردها در دوره آخرالزمان خود را براى ديگران آرايش مى كنند، همانند نو عروسى كه براى داماد خودش را آرايش مى كند. اين مسئله يكى از آسيب هاى جدى است كه ممكن است در آخر الزمان گريبانگير مردها و جوان ها بشود. از اين جهت آسيب به شمار مى رود كه اسلام از مرد روحيات مردانه مى طلبد و آرايش كردن و آن هم به شكل افراطى اش مسلماً يكى از حالت هايى است كه مى تواند انسان را از جديت و مردانگى ساقط بكند. اگر شما تاريخ اندلس را مطالعه كرده باشيد مى بينيد كه براى فتح اندلس از طرف غرب، يكى از شيوه هايى كه غربيان اعمال كردند و توانستند به كمك آن سرنوشت مسلمان هاى آنجا را عوض كنند اين بود كه آمدند به جاى آراستگى، آرايش را در بين مردان

عمومى كردند و ترويج دادند و نهايتاً وقتى مردان را به آرايش تشويق كرده و عادت دادند و ديگر كسى نبود كه در برابر آنها مقاومت كند و بعد به راحتى آنها توانستند بر سرنوشت آندلس حاكم شوند. اين روايت يك هشدار است كه نبايد به سادگى از آن گذشت. آفت خطرناك تر، اين كه در آخر الزمان »يتنافس فى الرّجفل يغارّ عليه من الرّجال« يعنى در آخرالزمان باندهايى به وجود مى آيند كه طرفدار همجنس بازى هستند و در اين راستا مردان، هوسرانى هاى خودشان را به يكديگر اختصاص مى دهند. روايت مى فرمايد كه »يتنافس فى الرجل«؛ يعنى ممكن است با هم رقابت داشته باشند و بعد مى فرمايد: »يغّار عليه من الرّجال«؛ يعنى ممكن است دو مرد بر سر مرد ديگرى يا فرد ديگرى با هم غيرت و حسادت داشته باشند و هر يك رقيب ديگرى براى رسيدن آن فرد باشد. گاهى شده است كه ما در بين جوامع اسلامى اين مطلب را ديده ايم كه از طرف غرب با تشكيل باندهايى مشخص و با نام و نشان، گروه هايى تشكيل مى شود و بر اين اساس هدف هايى را دنبال مى كنند. در هر صورت اين هم يكى از مسايلى است كه در روايات به عنوان آسيب و آفت مردها در آخر الزمان وارد شده كه ممكن است مردانى بالاتر از آرايش به مسايل ديگرى مانند قوم لوط روى بياورند. البته نبايد نسبت به همه آنها كه در آخرالزمان زندگى مى كنند بدبين باشيم؛ چرا كه در آخرالزمان دو حركت متضاد از دو گونه مردم در دفاع يا دورى از دين اتفاق خواهد افتاد در واقع همه جا تاريك نيست در كنار ارتدادها

و اين چهره هاى آسيب ديده، مردان و زنانى وجود دارند كه مى توانند با تحمل شرايط موجود در آن زمان راه حق و دفاع از حق را بپيمايند.

ب - زنان آسيب ديده در آخرالزمان :

در روايات از آمدن زنان آسيب ديده و آسيب ديده اى هم دراين عصر خبر مى دهد: »تلبس لبسة الرجل« زنانى هستند كه در نوع پوشش گرايش به پوشش هاى مردانه پيدا مى كنند كه اين مسلماً ناشى از يك حالت روانى است كه اگر زنى بخواهد اطوار و حالت هاى مردانه داشته باشد، يكى از تجلياتش در نوع پوشش و لباسى است كه استفاده مى كند. به عبارت بهتر در آخر الزمان مرزهايى كه جدا كننده زن و مرد است عمدتاًبرداشته شده و نوعى اختلاط فرهنگى و ديگر ابعادازجمله در پوشش بين زن و مرد مشاهده مى گردد. خصوصيت دومى كه براى اين زنان ترسيم شده اين است كه اينها علاوه بر اين پوشش ظاهرى در همه مسايل و در همه حالت ها زنانى هستند كه مى خواهند ژست مردانه بگيرند؛ لذا در روايت داريم كه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: »لعن الله المترجّلات من النّساء«؛ خدا لعنت كند آن گروه زنانى را كه در سعى مى كنند حالت هاى مردانه به خود بگيرند.

در بحث راجع به مردان آسيب ديده گفته شد كه مرد و زن از لحاظ جسمى و روحى يكسان نيستند. يكى از مشكلاتى كه مى تواند آسيب اجتماعى كلى ايجاد كند اين است كه زن و مرد از مدار شخصيتى خودشان خارج بشوند. در آخر الزمان زنانى وجود دارند كه از مدار زنانگى خودشان مى خواهند خارج شوند، لذا اين افراد مورد لعن پيامبر اكرم(ص) و خداوند متعال قرار گرفته اند. مشخصه اى ديگرى كه براى زنان آخرالزمان

ذكر شده اين است كه همانند مرد آسيب ديده در بين آن ها نوعى خود مشغولى پيش مى آيد و عمدتاً يكى از آسيب هاى جدّى زنان آخرالزمان اين است كه تلاش مى كنند كه نظر زنان ديگر را به خودشان جلب بكنند. در روايات داريم كه »يتسمن النساء للنساء«؛ يعنى زنان به جاى اينكه براى شوهر مشروع خود آرايش بكند و آراستگى خاص براى او داشته باشد. همت شان اين است كه هم جنسان خود را به سمت خويش جذب و جلب كنند. مطلب بعدى كه در مورد خصوصيات زنان آخرالزمان در اختيار داريم اين است كه نوع، فريبايى خاصى در اين طايفه و حالت هاى آن ها ديده خواهد شد به قدرى كه قبله مردان مى شوند كه البته اين يك حالت تعامل و يك نيروى دو طرفه در مردان و زنان است يعنى از طرفى مردانى شيفته مى شوند و خريدار دلربايى زنان به آن شكل افراطى كه در روايات آمده شده زنان قبله مى شوند و زنان در آن سو قبول مى كنند كه قبله گاه مردان قرار بگيرند؛ و اين يكى از خطرناك ترين تعبيراتى است كه در روايات دينى ما وجود دارد؛ اينكه قبله شدن زنان به چه معنا است شايد معانى گوناگونى داشته باشد. يكى از احتمالات اين است كه قبله شدن زن براى مرد به اين معنا است كه مرد در برابر زن كرنش و محل فروتنى و تواضع و خاكسپارى مرد قرار گيرد. يا اينكه شايد به اين معنا باشد كه تمام همت مردان، زنان مى شود. به عبارت ديگر در اسلام داريم كه سعى كنيد اعمالتان را رو به قبله انجام دهيد، ممكن است در آخر الزمان براى مردان

چنين اتفاق افتاده و تمام همتشان، زنان و رسيدن به تمنيات و خواسته هاى زنانشان باشد. ممكن است مرد در حد يك عبد در برابر زنش در اين دوره خضوع داشته باشد البته دقت بكنيد وجود تفاهم براى زن و مرد مخصوصاً براى زن و شوهر مسئله به جايى است، وجود محبت و وجود تعاون خانوادگى معقول و مشروعند و پايه هاى خانوادگى را استحكام مى بخشند. امّا بحث از قبله شدن زنان طورى كه زنان و مردان آخرالزمان آن تعادل خاص خودشان را از دست مى دهند و به شكل افراطى دچار هوى و هوس و يك سرى تمنيات كاذب مى شوند. در روايت ديگرى آمده است كه گاهى زنان به مسايل سوء گرفتار مى شوند و شرايط طورى مى شود

كه اگر مردى بخواهد حفاظت و غيرتمندى براى حفظ ناموس خودش بروز بدهد، مورد سرزنش قرار مى گيرد. معمولاً مردها دعوت به گسيختگى بى غيرتى و بى حفاظتى در مورد ناموس خودشان مى شوند و از آنها مى خواهند در اين جهت حساسيت هاى خودشان را تماماً از دست بدهند. ج - مردم آسيب ديده :

بحث مهمترى كه وضعيت عمومى مردان و زنان و عموم طبقات مردم را مى تواند مشخص كرده و متمم دو بحث گذشته باشد اين است كه براى عموم زنان و مردانى كه در آخر الزمان وجود دارند اگر مواظب نباشند و دچار آفت بشوند سلسله صفاتى شمرده شده است. به عنوان مثال از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمودند: »اوّل ما يرفع من هذة الامة الحياء و الامانة« اولين خصلت اخلاقى كه از بين امت من رخت بر مى بندد و دچار مشكل مى شود حيا و حس امانت دارى است. مسئله

از بين رفتن حيا يكى از جدّى ترين مسايلى است كه در فرهنگ دينى ما و روايات ما به آن تأكيد شده است و در مقابل داشتن حيا يكى از ارزشمندترين ارزش ها برشمرده شده است. همين طور مسئله امانت دارى يكى از جدّى ترين ارزش ها و فضايل اخلاقى است كه در فرهنگ دينى و در قرآن و در روايات بسيار روى آن تأكيد شده است و آنچه كه از روايت فوق برداشت مى شود اين است كه در دوره آخرالزمان در فرهنگ عمومى مردم خيانت به يكديگر، خيانت هاى مالى و يا ديگر خيانت ها يك حالت عمومى پيدا مى كند و امت اسلامى دچار عمومى شدن خيانت و غش در معامله و يا غش در رفاقت ها و ارتباطات است. ممكن است فردى خيانت مالى به شما نكند امّا در ارتباط و رفاقت و در آن وظايفى كه نسبت به شما دارد، داشته باشد خيانت كند. در هر صورت پيامبر اكرم (ص) فرمودند: »اول ما يرفع من هذة الامة: الحياء و الامانة«صفت ديگرى كه براى زنان و مردان در آخر الزمان ذكر شده اين است كه مى فرمايد: »استخفوا بالقرآن« يعنى قرآن از فرهنگ خاص مردم هر چه در مقام تلاوت و چه در مقام عمل بيرون مى رود و يك مقدار كمرنگ مى شود. از طرفى »كانت مساجدهم معمورة بالاذان« مساجد اينها به اذان آباد است يعنى وقت نماز، اذان از آنها پخش مى شود »امّا قلوبهم خالية من الايمان« امّا دل آنها نشانه اى از آثار و علايم ايمان ندارد، نسبت به حق قرآن به حق تلاوت قرآن، به حق عمل به قرآن كوتاهى مى شود و از طرفى مساجد عمدتاً آباديشان در حد گفتن اذان و دلها

خالى از آثار ايمان است. مطلب بعدى كه باز در روايات روى آن تكيه شده اين است كه وقتى شما با افراد برخورد مى كنيد كلمات زيبا و حكمت آميزى بر زبان مى رانند و در مقام گفتار خيلى شيرين و پر معنا صحبت مى كنند امّا وقتى كه به رفتار آنها مراجعه مى كنيد رفتارشان بسيار زشت و غير مشروع و غير معقول است. يعنى هماهنگى بين گفتار و رفتار در اين دوره نيست. حرف ها، حرف هاى معقول و زيبا امّا اعمال، اعمال نا زيبا و مشكل آفرين است. باز از مسايل ديگرى كه ما در اين دوره شاهد آن خواهيم بود و در روايات پيش بينى شده است اين است كه معمولاً مردم مباهات به معصيت مى كنند. افراد آسيب ديده اى پيدا مى شوند كه نه تنها از انجام معصيت خوددارى نمى كنند و ترس از معصيت ندارند بلكه مباهات به عصيان و حكم شكنى خدا دارند. كسانى به وجود مى آيند و در بين جوامع اسلامى حركت مى كنند كه با ارتكاب معصيت خود را بزرگ مى بينند و احساس بزرگى مى كنند. مباهات و افتخار آنها به معصيت است .

باز از نشانه هاى عمومى اين دوره اين است كه »مفرطون بالغدوات«؛ اينها در روز انسان هاى سست عنصر و كم كارى هستند. يكى از آسيب هاى عمومى در آخرالزمان اين است كه شب ها ترك شب زنده دارى مى كنند .عموم مردم يا برخى از مردم و در روز هم كار جدّى ندارند »مفرطون بالغدوات« يعنى هنگام روز و در صبح كارهاى جدّى دنبال نخواهند كرد. به عبارتى نه در شب عبادت جدّى دارند و نه در روز كار جدّى. دقيقاً نقطه مقابل صفات اصحاب امام زمان (ع) كه

مى فرمايد امام زمان (ع) »رهبان باللّيل و افسد بالنّهار«؛ كسانى هستند كه در شب ها اهل عبادت و مناجات با خدا هستند و در روز هم مانند شيرى وارد معركه و ميدان كار و جديت و خدمت به مردم مى شوند. در نقطه مقابل افرادى آسيب ديده به وجود مى آيند كه اينها نه در شب عبادتى دارند و نه در روز كار جدّى و مفيد. پس اين نشانه ها مى تواند سيماى عمومى مردان و زنان را در آخرالزمان مشخص و معلوم بكند. به اين صفات عمومى روايتى را كه حضرت علامه طباطبايى (رض) در جلد پنجم الميزان نقل مى كند بايد اضافه كرد. همان گفت وگويى كه در بين پيامبر اكرم (ص) و حضرت سلمان بوده و در روايت ديگرى هم به شكل مفصل نشانه هاى آخر الزمان يا اشراط الساعة يعنى نشانه هاى ظهور و وقوع قيامت را برشمرده اند در قسمت هاى گوناگونى از اين روايت مفصلى كه حضرت علامه طباطبايى (رض) نقل مى كنند ما به جمع بندى در مورد صفات عمومى مردم آسيب ديده برخورد مى كنيم. از جمله آن روايات اين است كه مى فرمايد: »سيأتى على امتى زمان تخنث فيه سرائرهم«؛ زمانى بر امت من فرا مى رسد كه مردم از نظر نهان دچار مشكلات و خباثت هاى وجودى مى شوند. »امّا تحسن علانيتهم طمعاً فى الدنيا«؛ امّا ظاهر خودشان را بسيار زيبنده و آراسته نشان مى دهند .به خاطر اينكه طمع به دنيا دارند؛ يعنى به خاطر جلب منافع و جلب نظر مردم ظاهرى زيبا و زيبنده و آراسته دارند امّا در درون آنها و باطن آنها خباثت و آلودگى هاى معنوى جايگير شده است. و هم ايشان مى فرمايند: »همهم بطونهم و شرفهم مطاعهم«؛ اينها كسانى

هستند كه تمام همتشان شكم آنها و خوراك آنها است. يعنى در يك بيست و چهار ساعت وقتى به زندگى آنها مراجعه بكنيد عمدتاً فكر آنها در اطراف مطالبى است كه براى ارتزاق و پر كردن شكم هايشان مى گذرد و از طرفى »شرفهم متاعهم« و آنچه كه به آن افتخار مى كنند و موجب شرافت خودشان

مى دانند كالا و ابزار زندگى، خانه ها و ماشين و لوازمى است كه در اطراف آنها است. و باز مى فرمايند »يأكلون طيب الطعام و الوانهم«؛ چنين افرادى به غذاهاى رنگارنگ و متنوع و بهترين غذاها روى مى آورند. آن مقدار وقتى كه اينها به انواع غذاها و تنوع آن و به رنگارنگى غذاها و شيرينى و طعم آنها معطوف مى كنند هرگز اين دقت را در مسير دينى و مسايل معنوى نخواهند داشت »يركبون الدواب و يتزينون بزينة المرأة لزوجها«؛ افرادى وجود دارند كه اينها بر ماشين ها و مركب هاى گوناگون سوار مى شوند و در حد بسيار زياد آرايش مى كنند. »شارب القهوات لاعبون بالكعبات«؛ از نشانه هاى آنها اين است كه شرابخوارى يكى از مسايل رايج در زندگى آنها مى شود و قمار و مشغول بودن به قمار بازى هم از لهويات در زندگى آنها است »و تاركون الجماعات« اينها كسانى مى شوند كه به نماز جماعت ديگر اهميتى نمى دهند. به جمع مؤمنان و شركت در اجتماع دينى و معنوى و ارزشى، دقت و اعتنايى ندارند و اساساً يك نوع بى حرمتى و بى احترامى نسبت به جماعات مومنين چه نماز جماعت، چه نماز جمعه و چه اجتماعات ديگر در چنين افرادى وجود خواهد داشت. از نشانه هاى ديگرى كه براى اين گروه شمرده شده اين است كه »فلا يبالون

بما احكموا و لا بما نكحوا«؛ براى آنها مهم نيست كه درآمدشان از چه راهى به دست مى آيد و در چه مسيرى صرف مى شود. براى آنها مهم نيست كه با چه كسى شهوت خود را اطفاء مى كنند. يعنى در مسير شهوترانى در خوردن و در آشاميدن كنترل را از دست داده اند و به قواعد غير شرعى و غير معقول براى ارتزاق خود و دفع شهوت خود روى مى آورند. از مسايل ديگرى كه باز بسيار مهم است اين است كه مى فرمايند: »اذا قطعوا الأرحام«؛ گسستگى هاى خانوادگى در بين چنين افراد آسيب ديده اى بسيار زياد و شايع مى شود. اسلام دعوت بر اصرار و پيوستگى و وابستگى به يكديگر دارد و در نقطه مقابل يكى از صفات و خصوصيات افراد آسيب ديده اين است كه »قطعوا الأرحام« حتى با نزديكان خود قطع ارتباط مى كنند و به يك گسستگى فاميلى و خانوادگى دچار مى شوند »منوا بالطعام« اگر اينها كسى را ميهمانى مى كنند منت بر او مى گذارند. يكى از اخلاقياتى كه اسلام روى آن اصرار دارد مى تواند از نظر اخلاق اجتماعى به ما كمك بدهد و ابعاد گوناگون و منافع مختلفى دارد اين است كه انسان اطعام همراه با اكرام براى مردم داشته باشد. در آخرالزمان افرادى پديد مى آيند كه اينها اطعامشان همراه با اكرام نيست. بلكه اطعام آنها همراه با منت گذارى بر ديگران است. ممكن است ميهمانى بدهند؛ ممكن است افرادى را اطعام كنند امّا اطعامشان همراه با منت گذاردن و پايمال كردن شخصيت افراد است. از نشانه هاى ديگر اين است كه مى فرمايد: »ذهبت رحمة الأكبار و قلّ حياء الأصاغر« وقتى كه به بزرگترها مراجعه مى كنيم مى بينيم رحمت و

عطوفت و صفايى كه لازمه وجودى انسان است از آنها گرفته شده و در وجود آنها، نگاه آنها و در كلام آنها شفقت نيست و در نقطه مقابل »قل حياء الاصاغر« وقتى كه به آسيب ديده هاى نوجوان نگاه مى كنيم آنها را افرادى بى حيا و كسانى مى بينيم كه چارچوب هاى شرع و عقل را به راحتى زير پا قرار مى دهند و بر اساس حالات و هواهاى نفسانى خودشان عمل مى كنند. از مسايل ديگرى كه باز در اين دوره در روايات ما وارد شده اين است كه »استعملت المودة باللسان« عموماً يكى از حالت هايى كه براى افراد آسيب ديده در دوره آخرالزمان اتفاق مى افتد اين است كه اينها عمدتاً محبت ها و مودت هايشان در قالب گفتگوها و محدود به آن ابراز علاقه هاى لسانى است. وقتى كه به قلب انسان ها مراجعه بكنيم محبت ها عميق نيست. در دل انسان ها، محبت ها جاى ندارد. امّا در زبان آنها و گوش آنها شيرين ترين كلمات است. »استعملت المودة باللسان« به اين معنا است كه در دوره آخر الزمان افراد آسيب ديده عمدتاً افرادى زبان باز و متملق هستند و نسبت به افراد ابراز محبت دارند. امّا ابراز محبت آنها عمدتاً محدود به ابراز محبت و مودت لسانى است؛ و »تشاجر الناس بالقلوب« ولى وقتى به دل آنها رجوع مى كنى عمدتاً در دل آنها جنگ و گريز و مشاجره و كينه است. يعنى در برابر همان كسى كه ابراز عواطف لسانى داشتند اينها ابراز انزجار قلبى و درونى دارند. در ادامه همين روايت باز در مورد آن حالات و صفاتى كه براى افراد در روايات ثبت شده است مى فرمايد كه »وصار الفسوق نصباً و العف

فجر مقدس-3

مجتبي

الساده ترجمه : محمود مطهري نيا

اشاره :

گفتيم كه پيش از بررسي حوادث شش ماهه دوم آخرين سال غيبت لازم است كه به برخي مباحث پرداخته شود كه در دو قسمت قبلي با ضرورت طرح موضوع نشانه هاي ظهور، تقسيم بندي انواع ظهور (اصغر و اكبر) و شگفتي هاي پيش از ظهور آشنا شديم در اين شماره هم بخشي ديگر اين سلسله مطالب تقديم حضورتان مي گردد. تمامي نشانه هاي ظهور در اصل نوعي خبر دادن از آينده به حساب مي آيند كه اين خبر دادن از آينده هم تنها با عنايت خداوند علاّم الغيوب از طريق وحي الهام يا ديگر راه ها و با يك يا چند واسطه كه شرايط نيل بدين منظور را فراهم كنند ممكن خواهد بود، چنانكه پيامبر(ص و پس از ايشان ائمه ع از اين ويژگي برخوردار بوده اند. اين عقيده از نظر اسلامي مسأله ثابت شده اي است و در قرآن كريم هم چنين آمده است كه

عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحداً إلاّ من ارتضي من رسول .

(خداوند) داناي غيب است و تنها آنها كه مورد رضايت و پسند رسول باشند از آن باخبر مي شوند. از همين روست كه شخص معصوم ع از حوادث آينده خبر داشته و مي تواند الان از وقوع آن درآينده خبر دهد.

و امّا در مورد حوادث يا علاماتي كه روايات از وقوع آنها پيش از ظهور خبر داده اند و مدت ها پيش از ظهور اتفاق مي افتند، در واقع اگر بخواهيم آنها را هم از نشانه هاي ظهور بدانيم بايد توجه داشته باشيم كه معصومين ع برخي از حوادث بزرگ و قابل توجهي را كه پيشاپيش از وقوع آنها به كمك

وحي و الهام مطلع بوده اند آن را مرتبط با ظهور معرفي مي كرده اند تا نسل معاصر آن حوادث و آنها كه پس از چنين جرياناتي زندگي مي كنند به صدق پيشگويي هاي اين اخبار توسط معصومين ع پي ببرند. و نسبت به وقوع ديگر حوادث اطمينان نسبي و قلبي پيدا كنند و چشم انتظار ديگر جريانات و در نهايت ظهور حضرت مهدي ع باشند. به عبارت ديگر هر چه اين نشانه هايي كه مرتبط با ظهور عنوان شده اند بيشتر محقق شوند، بينندگان و شنوندگان اين اخبار از يك سو از صدق اينها به صدق ديگر اخبار كه هنوز رخ نداده اند پي مي برند و از سوي ديگر انتظار و التهاب قلبي آنها به اميد ديدار آن يار سفر كرده شدت مي يابد. آن دسته از حوادثي هم كه بلافاصله قبل از ظهور اتفاق مي افتند از اين جهت بر ظهور دلالت مي كنند كه خداوند متعال اين حوادث را به عنوان نشانه هاي ظهور و براي جلب نظر مردم به جريان مي اندازد؛ خصوصاً جمعيتي از مؤمنين مخلص و منتظر كه چشم انتظار ديدار فجر مقدس هستند، از همين روست بعضي از علامات را كه محدوده زماني مشخصي دارند دال بر ظهور بيان شده اند. به عبارت بهتر مي توان گفت كه بعضي از اخباري كه معصومين ع فرموده اند و اهل حديث آنها را در كتاب ها و منابع حديثي خويش ثبت كرده اند به عنوان اين كه پيش از آن حادثه محبوب و مطلوب رخ خواهد داد و جريان خاص آن خبر تا كنون رخ داده از اين جهت است كه يقين داشته باشيم چنين مطلبي را پس از نگارش آن منبع حديثي به آن اضافه نشده و

اين خود بهترين دليل براي صدق اين گونه احاديث است مضاف براينكه به طور ضمني وجود حضرت مهدي ع را اثبات مي كنند. برخي از حوادثي كه احاديث پيشاپيش از رخ دادن آنها خبر داده اند و وقوعشان در كتب تاريخي پس از گذشت سال ها به ثبت رسيده (پيشگويي هاي مطابق واقع ايشان از اين قرار است پيشگويي اول و دوم انحراف و فساد بني عباس

پيامبر(ص و ائمه ع دربارة ويژگي هاي حكومت بني عباس از جهت منحرف شدن آنها به سمت فساد و خروجشان از مسير حق خبر داده اند. عبدالله بن عباس مي گويد: پيامبراكرم ص به پدرم فرمودند: «عباس واي بر فرزندان من از دست فرزندان تو و واي بر فرزندان تو از فرزندان من » به ايشان عرض كرد: «يا رسول الله آيا دستور مي دهيد كه از زنان كناره گيري كنم » حضرت فرمودند: «علم خداوند انجام يافته است قابل تغيير نمي باشد و انجام و تحقق امور به دست اوست و فرزندانم به اين امر مبتلا خواهند شد.» به خوبي مي دانيم كه دولت بني عباس چه بر سر ائمه ع و ديگر فرزندان رسول اكرم ص در طول تاريخ آوردند و چه آوارگي ها، تعقيب ها و دستگير شدن ها و ستم هايي را از آنها چشيدند كه مشهورتر از آن است كه اين روزها بخواهيم آن را به نگارش درآوريم ولي آنها كه مي خواهند اطلاعات بيشتري در اين رابطه داشته باشند مي توانند به كتاب مقاتل الطالبيين نوشتة ابي الفرج اصفهاني مراجعه كنند. مضاف بر اين در برخي از روايات از فروپاشي حكومت بني العباس و از بين رفتن آنها خبر داده شده است مثلاً امام باقر(ع طي حديثي مي فرمايند:

... سپس بني عباس به سلطنت مي رسند و

همواره در عيش و نشاط حكومت و وفور خوشي ها خواهند بود تا اينكه در ميان آنها اختلاف مي افتد و پس از آن كه دچار اختلاف شدند حكومت را از كف مي دهند. لازم است به ياد داشته باشيم امام باقر(ع پس از زوال سلسلة بني اميه به شهادت رسيدند و 18 سال بعد حكومت عباسيان بر مسلمانان مسلط شدند. پيشگويي سوم اختلاف اهل مشرق و مغرب

در ادامه حديثي كه از امام باقر(ع نقل كرديم حضرت فرمودند:

و اهل مشرق و مغرب دچار اختلاف مي شوند.

كه نمونه هاي بسياري براي اين اختلاف در طول تاريخ مي توان يافت مانند اختلاف اهل مشرق و مغرب براي تعيين مرزهاي كشورهاي اسلامي كه اين مسأله سابقه طولاني در ميان مسلمانان دارد به طوري كه بر مشرق عباسيان حكومت مي كردند و بر مغرب يا همه اندلس اسلامي حكمرانان اموي يا اينكه در شمال آفريقا(غرب دولت فاطميون را تأسيس كردند در هر دو حالت غرب از خلافت مشرق كه در دست عباسيان بود، جدا شده بودند.

شايد هم منظور چيزي است كه در عصر كنوني _ از زمان جنگ جهاني دوم تا الآن _ شاهدش هستيم كه دو دولت بزرگ وجود داشته اند به طوري كه يكي مدعي زعامت (جمهوري ها) در مشرق است و ديگري خود را فرمانرواي غرب مي شمرد به هرحال اختلاف را به هر كدام از اين معاني يا معاني ديگر بگيريم اين اختلاف ميان شرق و غرب از جمله نشانه هاي ظهور است و همواره شاهدش بوده ايم به جانم قسم كه اين خود از معجزاتي است كه صدق كل روايت را نتيجه مي دهد و صاحب بيعت (حضرت مهدي ع ) هم

در اين حديث مطرح شده است

در همان حديثي كه از غيبت نعماني پيش از اين طرح كرديم آمده است

قائم ع در سال هاي فرد (1، 3، 5) قيام خواهند كرد. و سپس فرمودند:

وقتي بني اميه دچار اختلاف شوند و حكومت شان از دست برود سپس بني عباس به سلطنت مي رسند بهار حكومت و وفور عيش آنها دايمي نخواهد ماند و در بين آنها اختلاف افتاده و پس از اين تفرقه حكومت شان بر باد مي رود و اهل مشرق و مغرب دچار اختلاف مي شوند، آري حتي اهل قبله هم (چنين خواهند شد)، همواره مردم سختي شديدي به خاطر ترسي كه بر آنها مي گذرد، مي مانند، تا اينكه منادي از آسمان ندا دهد. پس وقتي ندا داد كه «النفير، النفير» (كوچ كنيد، كوچ كنيد) به خداوند قسم گويي كه به او مي نگرم كه در ميان ركن و مقام با مردم بيعت مي كند... .

اين سه پيشگويي اتفاق افتاده در تاريخ آن هم پس از بيان آن حضرت ع و نقل محدثين در منابعشان خود بهترين دليل بر صدق صدور آن از معصوم ع است پيشگويي چهارم انحراف جامعه اسلامي

پيامبر اكرم ص بارها از انحراف در رهبري اسلامي جامعه پس از خويش خبر داده اند كه از آن جمله اين روايت است كه ابن عباس نقل كرده كه حضرت ضمن صحبت هايشان از معراج اين مطالب را از جمله علايم ظهور برشمرده اند:

كافران فرمانرواي (مردم مي شوند و فاجران (ستمكاران سرپرست و ظالمان هم آنان را ياري مي كنندو فاسقان هم مشاوران آنها مي شوند. در چنين زماني سه خسف (فرو رفتن پيش مي آيد: در مشرق مغرب و جزيرة العرب بصره را هم

يكي از نوادگان تو كه زنگي ها از او پيروي مي كنند خراب مي كند. تا انتهاي حديث و در حديث ديگري چنين مي فرمايند:

... و پس از من رهبراني خواهند آمد كه به هدايت من هدايت نگردند (از طريق من كه هدايت است پيروي نمي كنند) و به سنت من هم رفتار نمي كنند، از ميان آنها مرداني قيام خواهند كرد كه قلب هايشان قلب شيطان است در كالبد انسان اين همان مسأله اي است كه پس از رسول مكرم اسلام ص رخ داد و حكومت براساس مصلحت ها و يا به طور موروثي دست به دست شد. مصرف كردن انواع شراب ها در كاخ هاي خلفاي به اصطلاح اسلامي مطلبي بديهي است و در منابع تاريخي زيادي مطرح شده است و شايد بهترين نمونه آن متوكل عباسي _ لعنة الله عليه _ است كه يك مرتبه جمعيتي از سپاهيان ترك را به سوي خانة امام هادي ع فرستاد تا پس از حمله به آنجا، حضرت را شبانه به كاخ او منتقل كنند. آنها هم وقتي به منزل آن حضرت رسيدند. ايشان مشغول قرائت قرآن بودند. سپاهيان حضرت را اسير كرده و به سوي متوكل بردند و وقتي به مقابل او رسيدند، پيالة شرابي در دستش بود و مشغول نوشيدن بود كه با ديدن حضرت ابهت امام او را گرفت و به ناچار حضرت را احترام كرده و در كنار خويش نشاند. پياله شرابي راكه در دستش بود به حضرت تعارف كرد و ايشان هم فرمودند: «امير! هرگز گوشت و خونم تا به حال به شراب آلوده نگشته است (از نوشيدن شراب مرا معاف بدار.» او هم صرف نظر كرد. تا انتهاي جريان (كه البته نكات جالب

توجه ديگري هم در اين جريان وجود دارد كه در اينجا فرصت و مجال طرح آنها نيست . پيشگويي پنجم : شورش صاحب الزنج

كه از جمله آن احاديثي كه در آنها صحبت از اين شخص شده است حديثي است كه پيش از اين از ابن عباس آورديم جريان صاحب الزنج و قومش در تاريخ از اين قرار ثبت شده است كه وي شخصي بود كه در سال 255 ه.ق (مصادف با ميلاد حضرت مهدي ع ) قيام كرد. نامش علي بن محمد بود و علي رغم اينكه از حيث عقايد و تفكرات با اهل بيت ع اختلاف داشت گمان مي كرد كه از علويان است طي مدت 15 سال در جامعه چنان فسادي به راه انداخته بود كه نهايتاً در سال 270ه.ق دستش را به قتل عام مردم آلوده كرد. علاوه بر انتساب خويش به علويان عمده مطلبي كه در شورش خود روي آن تكيه مي كرد اين بود به طور اساسي به كارگران و طبقة زحمت كش جامعه خصوصاً بندگان و غلامان تحت سرپرستي ديگران نظر داشت و از اين جهت بود كه به وي صاحب الزنج يا سرور بندگان لقب داده بودند. فسادي زيادي در جامعه اسلامي به پا كرد و دولت عباسي را به شدت به زحمت انداخت و ساكنان بصره و بسياري ديگر از شهرها رابا قتل و غارت و سرگرداني (آوارگي مردم تحت فشار قرار داد. اين واقعة تاريخي هم خود دليل بزرگي براي صدق حديث و گويندة آن (عليه السلام مي باشد. پيشگويي ششم : ظهور علم در شهر قم

از جمله اين احاديث اين مورد است كه از امام صادق ع روايت شده كه فرمودند:

كوفه از

(حضور) مؤمنين خالي خواهد شد و علم از آن رخت برمي بندد همانندماري كه به سوراخ (لانه خويش خزيده باشد سپس در شهري كه به آن قم مي گويندنمايان مي شودوآنجامعدن علم وفضل مي گردد به طوري كه هيچ مستضعفي ازلحاظ ديني روي زمين باقي نمي ماند. حتي عروسان حجله نشين كه اين جريان نزديك ظهور قائم ع مي باشد تا انتهاي حديث

اين موضوع در دهة گذشته پيش آمده است و عظمت امامان ع را زماني متوجه مي شويم كه بدانيم امام از ظهور علم ديني در قم در حالتي خبر مي دهند كه حتي موقعيت مكاني اين شهر در زمان ايشان هنوز ناشناخته بود و ساكنان آن هم بت پرست و آتش پرست بودند و پس از گذشت قريب 1200 سال مركز مطالعات و شهر علم شيعه گشت اين حديث را در اينجا از اين جهت ذكر كرديم كه صراحتاً به هجرت علم از كوفه (نجف اشرف به شهر قم بيش از قيام حضرت حجت ع اشاره مي كند كه به جهت ستم هاي پادشاه و كشتار و رانده شدن علما (از آن ديار) كه در آن زمان مشاهده مي شود، مي باشد. بسياري از حوادث و پيشگويي هاي معصومين ع كه تا به حال در تاريخ رخ داده اند ازاين قرار است

امام باقر(ع در روايتي به جابربن يزيد جعفي مي فرمايند:

جابر! از زمين تكان نخور و هيچ دست و پا مزن تا اينكه اين نشانه هايي را كه مي گويم مشاهده كني (البته اگر آنها را درك كني اولين آنها اختلاف بني عباس است كه نمي بينم كه تو آن را درك كني ولي پس از مرگم از قول من اين مطلب را نقل كن (و به ديگران بگو) و منادي كه از آسمان ندا دهد و صدايي كه

از پيروزي حكايت مي كند از سمت دمشق به شما برسد. قريه اي (ده يا شهر) در شام كه به جابيه مشهور است در زمين فرو برود بخش سمت راست مسجد دمشق فرو بريزد، از دين برگشتگاني از جانب ترك ها سر به شورش بردارند و آشوبي هم از ناحية روم به دنبال آن مي آيد، برادران ترك هم آن قدرمي آيندتابه جزيره مي رسند و از دين برگشتگان هم به سوي روم حركت مي كنند تا اينكه به رمله مي رسندجابر! آن سال غرب در كل زمين اختلاف زيادي مي پراكند و اول مغرب زمين شام است شيخ مفيد هم در الارشاد خود فهرستي از نشانه هاي ظهور را ذكر كرده كه از اين قرار است

«براي زمان قيام حضرت مهدي ع نشانه هايي بيان شده و از حوادثي كه پيش از قيام اتفاق خواهد افتاد به ما خبر داده اند كه از جمله آنها مي توان اين موارد را ذكر كرد: شورش سفياني كشته شدن سيد حسني تفرقه بني عباس به خاطر پادشاهي و حكومت دنيايي كسوف خورشيد در نيمه ماه رمضان و خسوف ماه در آخر همان ماه كه هر دو بر خلاف رويه عادي طبيعت است فرو رفتن در بيابان فرو رفتن در مشرق و فرو رفتن ديگري در مغرب به همراه حركت نكردن خورشيد از ظهر تا نيمه هاي عصر، طلوع خورشيد از مغرب و كشته شدن نفس زكيه در پشت كوفه 70 انسان صالح و شايسته ديگر، بريدن سر مردي هاشمي بين ركن و مقام خراب شدن ديوار مسجد كوفه ظاهر ونمايان شدن پرچم هاي سياهي از خراسان قيام يمني ظاهر شدن شخصي مغربي در مصر و حكومت كردنش بر شام فرود آمدن ترك ها در جزيره و روميان در ساحل طلوع ستاره مشرقي كه

همانند ماه نورافشاني مي كند و سپس چنان خم مي شود كه گويي دو سوي آن قرار است به هم برسند، سرخي اي كه در آسمان ظاهر مي شود و در تمام افق پخش و منتشر مي شود. آتش بزرگ و شديدي كه در مشرق نمايان شده و سه يا هفت روز در (جو و) آسمان باقي مي ماند. پايان سختي هاي اعراب و حكومت كردنشان بر بلاد و خارج شدن از سيطره و سلطنت و عجم ها. كشته شدن امير مصر توسط ساكنان آن ديار، حركت پرچم هايي كه به سوي خراسان راهي مي شوند، ورود سپاهي از سمت مغرب تاوقتي كه با از بين رفتن سرگشتگي و حيرت آرامش يابد، نماياني پرچم هاي سياه از مشرق به همان صورت شكافتن و ترك خوردن فرات به طوري كه آب وارد كوچه ها و خيابان هاي كوفه مي شود، شورش 60 دروغگو كه همگي ادعاي نبوت مي كنند و شورش 12 نفر از آل ابي طالب كه همه ادعاي امامت براي خويش دارند، سوزاندن مردي بلند مرتبه از پيروان بني عباس ميان جلولاء و خابقين زدن پلي در آنجايي كه آب ميان مدينة السلام و بغداد روان است برخاستن بادي سياه در ابتداي روز و زلزله اي كه منجر به فرو رفتن بسياري از آنها مي شود. هراسي كه دامن گير اهل عراق و بغداد مي شود و مرگ ناگهاني در آن و نقصان و كاهش اموال و جان ها و بدن ها و محصولات و يورش ملخ ها كه در ابتداي آن و غير آن ظاهر مي شوند به طوري كه به زراعت و غلات و همان مقدار كمي كه مردم كشت كرده اند حمله ور مي شود و اختلاف ميان دو دسته از عجم ها و ريخته شدن خون بسياري از آنها و

شورش بندگان از اطاعت سروران آنها و كشتن ايشان و مسخ شدن دسته اي از بدعت گزاران كه به شكل ميمون و خوك مي شوند، و غلبه يافتن بندگان بر سرزمين هاي مالكان و سروران ندايي از آسمان كه تمام اهل زمين آن را به زبان خويش مي شنوند و صورت و سينه اي كه در آسمان در قرص خورشيد براي مردم ظاهر مي شود، و مردگاني كه از قبرهايشان به دنيا برمي گردند و در آن (با ديگران آشنا مي شوند و به زيارت همديگر مي روند، سپس همه اينها به 24 باران كه به وسيلة آن زمين پس از مرگش زنده مي شود ختم شده و بركات آن نمايان مي گردد و پس از آن تمام آسيب ها و بلايا از معتقدان به حق كه از شيعيان مهدي ع هستند برطرف شده و از ظهور آن حضرت در مكه خبردار مي شوند و براي ياري ايشان متوجه و راهي آنجا مي شوند.» بعضي از حوادثي كه در اين دو روايت ذكر و در تاريخ محقق شده را به طور گذرا بررسي مي كنيم كه البته كساني كه مايلند در اين رابطه آگاهي هاي بيشتري بيابند مي توانند به اين كتاب ها مراجعه كنند: 1 _ كتاب الغيبة شيخ اجل محمدبن ابراهيم بن جعفر نعماني معروف به ابن ابي زينب ايشان از علماي قرن سوم هجري و ازشاگردان ثقة الاسلام كليني بوده اند كه اين اثر يكي از نفيس ترين كتاب هايي است كه در اين رابطه نگاشته شده است شيخ مفيد در الارشاد خود از وي ستايش كرده كه نشانگر اين است كه تا آن زمان مؤلفي چون او نبوده است 2 _ كمال الدين و تمام النعمة : شيخ ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين بابويه قمي معروف

به شيخ صدوق (از علماي قرن چهارم هجري متوفي 381 ق ) 3 _ كتاب الغيبة شيخ ابي جعفر محمد بن الحسن طوسي شيخ الطائفه (متوفي 460 ق )

و اما پيشگويي هاي محقق شده در اين دو روايت : 1 _ روي كردن پرچم هاي سياه از ناحية خراسان با قيام ابو مسلم خراساني تطابق دارد. 2 _ ظهور مغربي در مصر كه شامات را تصرف مي كند: شورش مغربي فاطمي كه در سال 396 ق در شمال افريقا اعلام دعوت كرد و پس از جنگ با شام بر آن مستولي شد. 3 _ فرود آمدن ترك ها در جزيره زماني كه خاك جزيره مدت طولاني تحت سيطرة كومت عثماني تركي بود از سال 941 ق آغاز شد تا زمان سقوط سلطنت آنها در سال 1335 ق پس از اشغال بريتانيا در جنگ جهاني اول 4 _ فرود آمدن روميان در رمله در لسان ائمه معصومين ع از اروپا به روم تعبير مي كرده اند و رمله نام منطقه اي در شام و منطقه اي ديگر در مصر است فلذا با استعمار فرانسه در مصر به رهبري ناپلئون بناپارت 0

درآمدي بر شناخت توقيعات-2

اشاره: گفتيم كه توقيعات صادر شده از ناحيه امام عصر(ع) در موضوعات مختلفى بوده است. برخى از آنها در زمينه امور پنهانى و رازهاى نهانى مردم و با هدف ايجاد اطمينان قلبى درمردم صادر مى شد، برخى به مسايل مربوط به غيبت امام(ع)مى پرداخت وبرخى نيز به پاسخ پرسش هاى اعتقادى مردم اختصاص داشت. در ادامه اين سلسله مقالات برخى ديگر از موضوعات توقيعات را پى مى گيريم.

4 - اموال رسيده به امام

شمارى ازتوقيعات راجع به اموالى است كه شيعيان به عنوان خمس وديگروجوه شرعى توسطوكلايانايبان خاص به حضور امام خود مى فرستادند كه نمونه هايى چند نقل مى شود: 1 - صدوق از پدرش نقل

مى كند كه سعد بن عبدالله از اسحاق بن يعقوب نقل مى كند از شيخ عَمرى شنيدم مى گفت:

با مردى اهل سواد1 هم صحبت شدم كه مالى از حضرت با وى بود و آن را براى امام غايب فرستاده بود، ولى مال بازگشت داده شد و به وى گفته شده بود: حق عمو زاده اش را كه چهارصد درهم است از آن بيرون كند. آن مرد از شنيدن جواب حيران و بهت زده و در شگفت شد و به حساب اموالش رسيدگى كرد. مزرعه اى از پسر عمويش در دست او بود كه مقدارى از درآمد آن را پرداخت كرده و بعضى را نپرداخته بود. [چون حسابرسى كرد] معلوم شد چهارصد درهم از حق او را - چنان كه حضرت گفته اند - نداده است. پس آن مقدار را از مالش بيرون كرد و بقيه را فرستاد، كه مورد قبول واقع شد.2 2 - محمدبن شاذان نيشابورى گويد:

نزد من پانصد درهم كه - بيست درهم كسر داشت - جمع شده بود، و دوست نداشتم [پولى كه مى فرستم] اين مقدارش كم باشد. بدين جهت از مال خودم بيست درهم وزن كرده بدان افزودم و به اسدى [وكيل امام] دادم، اما از اينكه كمبودى داشته ومن آن را كامل كرده ام چيزى ننوشتم. جواب نامه رسيد: »پانصد درهم كه بيست درهم از تو بود واصل شد...«3 3 - همين خبرراصدوق نيزنقل مى كندوبعد از آن مى افزايد:

محمدبن شاذان گفت: بعد از اين مالى به حضور امام فرستادم اما روشن نكردم كه از كيست. اما جواب رسيد كه: »آن مال رسيد، قدرى از آن مال فلانى است و قدرى از فلانى«، يعنى حضرت دانستند صاحبان4 اصلى مال كيست و به اطلاع او رساندند.

4 -

كلينى از حسن بن عيسى عفريضى نقل مى كند كه گفت:

چون ابو محمد - امام حسن عسكرى(ع) - درگذشت مردى اهل مصر با مالى كه براى امام آورده بود به مكه وارد شد. ديد درباره جانشين آن امام اختلاف است. بعضى مردم مى گفتند: »امام حسن(ع) بدون فرزند درگذشت، و جانشين او جعفر است.«5 بعضى مى گفتند: »امام عسكرى(ع) درگذشت ولى فرزند برجا گذاشته است.« او مردى را كه كنيه اش ابوطالب بود با نامه اى به عسكر (سامرّا) فرستاد. وى به سوى جعفر رفت، و از او برهان [امامتش را] خواست. جعفر گفت: »اكنون آمادگى [براى جواب] ندارد!« سپس به در منزل امام روى آورد و نوشته اش را به اصحاب داد. پاسخ برايش آمد: »خدا ترا در [مرگ] دوستت اجر دهد. همانا او مفرد و مالى كه با او بود به شخص موثقى وصيت كرد،تادرآن باب بدانچه لازم است عمل كندوجواب نامه اش داده شد.«6 [چون ابوطالب

به مكه برگشت صدق گفتار حضرت برايش روشن شد]. 5 - تكذيب مدّعيان

جاه طلبى و رياست جويى از آفات بزرگ اخلاقى است، كه اتفاقاً در بين دانشمندانى كه به تزكيه و تهذيب نفس نپرداخته اند بيشتر از سايرين ديده مى شود. از اين گونه علماى سوء - كه دين را وسيله دنيا طلبى قرار مى دهند - طبعاً در عصر امام زمان(ع) نيز وجود داشتند، و پنهان زيستى حضرت هم بهانه و وسيله اى فريبنده براى اين مدعيان كذاب بود، كه عقايد دينى ناآگاهان را وسيله سودجويى و رياست خود قرار دهند. در چنين موقعيتى براى اينكه حقيقت پوشيده نماند و از مردم رفع اشتباه شود، از سوى حجت خدا(ع) توسط سفيران چهارگانه - به خصوص نوبختى - توقيعاتى در مذمت و تكذيب و لعن آن دروغگويان صادر شده، كه به

نقل نمونه اى چند مى پردازيم: 1 - شيخ طوسى در معرفى كسانى كه از سوى حضرت حجت(ع) مذمت شده اند مى نويسد:

كسانى كه ادعاى با بيّت (واسطه بين امام و مردم بودن) كرده اند نخستين آنها »شفريعى« است. او از مصاحبان امام هادى و حضرت عسكرى(ع) بود، اما بر خدا و حجت هاى الهى دروغ بست و نسبت هايى به آنان داد كه از آن بيزار بودند. شيعيان او را لعنت كردند و از وى دورى جستند، و توقيع امام در لعن و دورى كردن از وى نيز صادر شد. سپس قول به كفر و الحاد نيز از او آشكار گشت.7 2 - »محمد بن نصير نفمَيرى« از اصحاب حسن بن على عسكرى(ع) بود. پس از فوت حضرت مقام سفارت ابوجعفر محمد بن عثمان را ادعا كرده گفت نايب امام زمان مى باشد. اما خداوندبه واسطه كفر و جهالتى كه از او ظاهر شد وى را رسوا كرد، و محمدبن عثمان نيز او را لعن نمود و ازوى تبرى جست و خودرااز وى پوشيده مى داشت و با او تماس برقرار نمى كرد.8 3 - ديگر از مذمت شدگان و مدعيان دروغين »احمدبن هلال الكرخى« است كه از اصحاب امام يازدهم بود. اما پس از وفات حضرت، نص ايشان را بر وكالت و سفارت ابوجعفر محمد بن عثمان - كه شيعه متفق بر آن بودند - قبول نكرد و گفت من آن را نشنيده ام! پس توقيع در لعن و دورى از وى از سوى امام زمان(ع) از دست ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى به شيعيان رسيد.9 4 - ديگر از كسانى كه توقيع در لعنش صادر شده »محمد بن على شلمغانى« معروف به »ابن ابى العزاقر« است كه مرتد شد و نسبت هاى

ناروا به نوبختى - سومين سفير امام - داد. در چند خبر كه در كتاب الغيبة آمده از او مذمت شده و توقيع صاحب الزمان(ع) در لعن و برائت از او و كسانى كه پيرو او هستند صادر گشته است. بنابر خبرى ديگر توقيع در سال 312 ق. توسط نوبختى به شيعيان رسيده است. كسانى10 ديگر چون »ابوطاهر محمد بن على بن بلال«، »حسين بن منصور حلاج« و »ابو دلف كاتب« نيز سخنان كفرآميز و ادعاهاى دروغين داشته اند كه از سوى نايبان امام رسوا شده اند، و شيعيان نيز به سبب كفريات و گزافه گويى ها و غلوى كه داشته اند از آنان دورى جسته اند.

5 - بنابرخبرى كه شيخ طوسى نقل مى كند، پس از انحراف شلمغانى مردم به شك افتادند، و از امام راجع به نامه هايى كه از او صادر مى شود و ادعاهايى كه مى كند سؤال كردند. از جمله آنها پرسشى است، كه اهل قم كردند، و جواب آمد كه:

برنامه شما و مضمونش واقف شديم. پاسخ مسائل شما هم از ماست و مرد مخذول گمراه كننده معروف به عزاقرى - كه خدا لعنتش كند - در حرفى از آن هم دخالتى ندارد.11

6 - بنابر روايتى ديگر: بعضى از علما نيز چنين سؤالى را درباره كسانى كه خدا بر آنان غضب كرده (يعنى مرتدشدگان) از حضرت نمودند. پاسخ چنين رسيد كه: علم واقعى نزد ماست از كفر كسى كه كافر شده بر شما حرجى نيست. پس آنچه به نظر شما صحيح است - از اخبارى كه ثقات نه خودش روايت كرده اند - و از دست وى خارج شده [و به شما مى رسد] بپذيريد و خداى را شكر كنيد، و آنچه در

آن شك كرديد، يا فقط از طريق او به شما رسيده، آن را به ما برگردانيد تا صحيح كنيم يا باطل گردانيم، و خدا - تَقَّدَّسَت اَسماؤفه وَجَلَّ ثَناؤفه - توفيق دهنده به شماست و او در همه كار ما را بسنده است و نيكو وكيلى است.12

آنچه در اين توقيع تازگى دارد عنايت و توجه خاص امام غايب است به راهنمايى حق طلبان و دستگيرى شيعيان و رفع شبهه از آنان، و براى حصول اين منظور است كه مى فرمايند: در صورت ترديد مكتوب را [به وسيله سفيران يا وكلايشان] نزد ما بفرستيد، تا صدق و كذب را براى شما روشن كنيم و شما را از شك به درآوريم. 7 - از توقيعات معتبر ديگر كه در كتب مأخذ ما (كتاب الغيبة و كمال الدين) نقل شده، توقيع زيرين است:

محمدبن يعقوب كلينى از اسحاق بن يعقوب نقل مى كند كه گفت: از محمدبن عثمان عمرى درخواست كردم مكتوبى كه در آن از مسائل مشكل خود سؤال كرده ام به حضور امام بفرستد. درخواست من اجابت شد و توقيع به خط مولاى ما صاحب الزمان(ع) رسيد: اما آنچه پرسيدى - كه خدايت راهنمايى كند و ثابت قدم دارد - از كار افرادى از اهل بيت و عموزادگانم كه مرا منكرند، پس بدان كه راستى بين خداى عزوجل و احدى خويشاوندى نيست. هر كس

مرا [كه حجت خدايم] انكار كند از من نيست و راه او مانند پسر نوح است. [كه گمراه بوده و هلاك شد].

اما راه وروش عمويم جعفر و فرزندش مانند برادران حضرت يوسف است [كه بر او حسد بردند و قصد كشتن او را كردند]. اما »ففقّاع«، آشاميدن آن حرام است

ولى خوردن شلماب (نوعى آشاميدنى است) عيب ندارد. اما اموال شما »كه براى ما مى فرستيد« آن را جز براى تطهير شما [از حبّ مال] نمى پذيريم پس هر كه مى خواهد بفرستد و هر كه مى خواهد نفرستد، كه آنچه خدا به ما داده بهتر است از آنچه به شما داده. اما ظهور فرج [و گشايش امر من] به تحقيق با خداى - كه نامش بلند باد - است، و كسانى كه وقت آن را تعيين مى كنند دروغ مى گويند. اما گفتار كسى كه گمان كرد امام حسين(ع) كشته نشده همانا كفر و نسبت دروغ دادن و گمراهى است.

اما رويدادهايى كه [در غيبت من] پيش مى آيد [براى تعيين تكليف خود] به راويان حديث ما [كه تفقّه وقدرت استنباطدارند] رجوع كنيد كه آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان مى باشم. اما محمدبن عثمان عمرى - كه خدا از او و پدرش از پيش خشنود باد - همانا مورد اطمينان من است و نوشته و نامه اش نوشته من است. اما محمدبن على بن مهزيار اهوازى خدا به زودى دلش را اصلاح مى كند و شكش را برطرف مى نمايد. اما آنچه براى ما مى فرستى نزد ما پذيرفته نمى شود مگر آنچه پاك و حلال است، و بهاى كنيز آوازخوان حرام است.

اما محمدبن شاذان بن نعيم، او مردى از شيعيان ما خاندان است. اما ابوالخطاب محمد بن ابى زينب أجدع او خود ملعون و اصحابش نيز ملعونند، با همفكران و عقيده مندان به او همنشينى مكن، كه من و پدرانم(ع) از ايشان بيزاريم...13 اهميت رهبرى و مرجعيت در شيعه

آنچه در اين بخش ذكر شد حاكى از اهميت مسأله رهبرى شيعه و عنايت خاصى است كه

ولىّ خدا به آن دارد، هم در جهت معرفى رهبران و مراجع دينى شايسته و امام گونه، هم در لعن و طرد و افشاگرى نسبت به ادعاهاى دروغين مدعيان جاه طلب، كه دين الهى را سرمايه رياست و دنيادارى خود مى نمايند. از آنجا كه مهمترين وظيفه امام - همچون پيامبر - هدايت و رهنمونى است و هيچ اقدام اجتماعى در هدايت مردم از گزينش و نصب رهبر صالح و پيشواى مصلح مهمتر نيست، بدين جهت امام غايب به اين امر مهم توجهى مخصوص مى فرموده كه نشانى هاى آن را در متن توقيعات - از شدت و حفدَّت لحن كلام و تأكيد و تشديد بر صحت يا خيانت آنان - مى بينيم. اما مطلب قابل ذكر اين است كه بنا بر مسؤوليت هدايتى امام كه همچنان ادامه دارد، عنايت و توجه خاص حضرتش در غيبت كبرى و زمان ما نيز بايد به رهبرى شيعه دوام داشته باشد، و پرچم زعامت و قيادت امت را به علماى عامل و فقهاى عادل عطا كند. مرورى اجمالى به تاريخ رهبرى در شيعه و بزرگانى كه در هر عصر مسؤوليت اين كار مهم دينى - اجتماعى را برعهده داشته اند دليل قاطع است كه در طول بيش از هزار سال غيبت كبرى، دستى غيبى كسانى را پرورش داده و تأييد كرده و در مواقع حساس و سرنوشت ساز به زعامت و مرجعيت رسانده، تا رعيت، بى شبان و شيعه، بى نگهبان نماند، همچنانكه درعصر ما به عنايات خاص حضرتش، ايمان راسخ و شجاعت كم نظير و رهبرى قاطع امام خمينى(ره) - كه تبعيت و همراهى انبوه مردم را همراه داشت - انقلاب اسلامى ايران را به پيروزى رساند، و

در پهنه جهان آثار سياسى و دينى و فرهنگى شگرفى برجا گذاشت، و زمينه شناخت تشيع علوى را كه همان اسلام ناب محمدى(ص) است - در همه ابعاد آن - فراهم كرد، و الحمدالله ولى النعم. نظرى كلى بر توقيعات و نتيجه گيرى

نگاهى گذرا به مجموع توقيعاتى كه از طرف امام زمان(ع) براى شيعيان آمده، مى رساند كه امام غايب چون پيشواى حاضر كمال مراقبت و دلسوزى را نسبت به دوستان و پيروان خود دارد، و به هدايت راه جويان و تربيت نفوس و معرفى نفوّاب اربعه و افشاگرى مدعيان كاذب نيابت علماً و عملاً قيام مى فرمايد، به طورى كه درماندگان و گرفتارانى كه صميمانه از او يارى طلبيده اند گشايش كار و حل مشكل خود را ديده اند و دانش طلبانى كه در معضلات علمى و دينى درمانده اند از اشراقات و الهامات حضرتش روشن و هدايت شده اند. همه اين فيوضات را به صورت پاسخ پرسش ها در توقيعات صادره از ناحيه مقدسه مى بينيم. علاوه بر اينها نهان بينى و رازگويى و اخبار از غيب در بسيارى از توقيعات وجود دارد، كه نه تنها موجب اطمينان خاطر بيشتر براى مردم آن زمان بلكه براى خواننده امروز هم مى شود، و مى فهمد كه چگونه امام با دانشى كه از گنجينه علم الهى بارور شده است، بر ضماير اشراف دارد و قصد و نيت اشخاص را مى داند، و از پسر يا دختر بودن مولود و روز مرگ افراد باخبر است و پيشاپيش آن را اعلام مى فرمايد، و از حلال يا حرام بودن مالى كه به حضورش تقديم شده خبر مى دهد و حرام آن را رد مى كند، و اگر تقديم كننده نام خود را برخلاف بنويسد از دانش

امام پنهان نمى ماند و حقيقت به او يادآورى مى شود. اينها همه اندكى از تجليات مقام ولايت است كه از آينه توقيعات نمايان شده است. اگر شخص ديرباورى با وجود اين نشانه هاى صدق و صحت توقيعات، از در انكار درآيد، پاسخش اين است كه راه اثبات رويدادهاى تاريخى و آثار بازمانده از قديم - چه در امور دينى و چه در حوادث تاريخى - مگر جز دقت در دسترسى اسناد و راست گويى ناقلان مى باشد؟ اگر بيش از هشتاد توقيع رسيده از امام زمان را در كتاب هاى معتبر از راويان مختلف در مدت 69 سال نپذيريم، پس چه موضوع دينى يا واقعه تاريخى قابل پذيرش خواهد ماند؟ مگر مثلاً وجود پادشاهى به نام انوشيروان يا بخشنده اى به نام حاتم طايى يا خون ريزى چون امير تيمور جز با چند مدرك اصيل كهن ثابت مى شود؟ آيا صحت انتساب ديوان هاى شعرا و كتاب هاى دانشمندان هشتصد نهصد سال قبل به آنها، مگر جز به وسيله دو سه يا حداكثر هفت هشت نسخه و دست نويس بازمانده از زمان هاى نزديك به عصر آنهاست؟ اگر راه مناقشه در مدارك تا اين حد باز شود هيچ رويداد تاريخى و اثر ادبى و علمى را نمى توان تلقى به قبول كرد و از نويسنده آن دانست. بدون شك ادله درستى و اصالت بيشتر توقيعات - اگر نگوييم همه آنها - محكم تر از دليل هايى است كه براى موارد مشابه آنها از امور تاريخى و ادبى نقل شده است، و هر عقل سليم و فرد منصفى گواهى به صحت و اصالت آنها مى دهد. اما منكران و معاندان، در حقايق آشكارتر چون آفريدگار جهان نيز شك و ترديد روا مى دارند،

و عرضشان اشكال تراشى است نه درك حقايق و قول خدا راست است كه گفته: »إن يَتَّبفعون افلا الظَّنَّ و إن هفم إلاّ يَخرفصون« اينان جز از پى

گمان نمى روند و جز آن كه دروغى ببافند كارى ندارند.14 ماهنامه موعود شماره 32

پى نوشت ها :

1-سواد: بخش واقع ميان دجله و فرات را در زمان خلفاى عباسى »سواد« مى?گفتند (فرهنگ فارسى)

2- كمال?الدين، باب ذكرالتوقيعات، ص 486، حديث 5 ؛ الاصول من?الكافى، ج1، ص 519، ، ح 8 ، با اندك تفاوت و از راويى ديگر

3- كتاب الغيبة، ص 258 ؛ الاصول من?الكافى، ج 1، ص 523-524

4-كمال?الدين، ص 509 ، شماره 38

5-معروف به جعفر كذّاب، كه ادعاى جانشينى امام يازدهم را مى?كرد

6-الاصول من?الكافى، ج 1، ص 523 ، ح 19

7-كتاب الغيبة، 244 (به تلخيص) توضيح اينكه توقيع ظاهراً از سوى امام عسكرى(ع) در لعن او صادر شده

8- همان مآخذ، ص 244 ؛ احتجاج، ج 2، ص 474

9-كتاب الغيبة، ص 245

10-همان، ص 248-253

11-همان، ص 228

12-همان، ص 228-229

13-كتاب الغيبة، ص 177 - 176 ؛ كمال?الدين، ص 484 - 483 ؛ الاحتجاج، ص 470 - 469

14- سوره انعام (6)، آيه 116

چهره امام مهدي(ع) در آيينه القاب-3

- منتظَر:

يكى ديگر از لقب هاى معروف حضرت مهدى(ع) »منتظَر« است. منتظر به كسى مى گويند كه عده اى در انتظار او باشند. بر اين اساس امام عصر(ع) را از آن جهت منتظر مى نامند كه شيعيان در انتظار ظهور او به سر مى برند تا پس از اذن ظهور پيدا كردن آن حضرت از طرف خداوند متعال به يارى او بشتابند و او را در فراهم ساختن زمينه تشكيل حكومت عدل الهى، برچيدن بساط ظلم و نابسامانى از سرتاسر عالم و

برقرارى صلح و امنيت واقعى، كه آرزوى هميشگى انسان در طول تاريخ بوده است، يارى كنند؛ آنگاه در بسترى كه به بركت حاكميت عدالت و صلح و صفا فراهم شده است به كسب فضايل اخلاقى و كمالات انسانى، كه سعادت ابدى او در گرو آراستگى به آنهاست، بپردازند.

درباره علت منتظَر ناميده شدن امام مهدى(ع) رواياتى از طرف ائمه اطهار(ع) نقل شده است از جمله نقل مى كنند.

روزى شخصى از امام باقر(ع) سؤال كرد: اى فرزند رسول خدا به چه دليل مهدى آل محمد(ص) را منتظَر ناميده اند؟ آن حضرت در جواب مى فرمايند:

به اين دليل او را منتظَر مى گويند كه آن حضرت دوره غيبت بسيار طولانى خواهد داشت كه پيروان مخلص او در طول اين دوره با وجود سختى هاى زيادى كه دارد در انتظار ظهور او به سر خواهند برند اين در حالى است كه بسيارى از افراد ترديد كننده، قيام و ظهور او را منكر خواهند شد...1

علاوه بر روايات در مجموعه زيارات و ادعيه نيز از آن حضرت با لقب منتظَر ياد شده است به عنوان نمونه در بخشى از دعاى ندبه مى خوانيم:

أَينَ المفنْتَظَرف لأقامَةف الأمتف وَالعفوَجف؟

كجاست آن امامى كه مردم به منظور برطرف ساختن اساس كژى ها و انحراف ها در انتظار او به سر مى برند؟

يا در زيارت صاحب الامر(ع) آمده است:

اَلسلامف عَلَى القائفمف المفنتَظَرفوَ العَدلف المفشتَهَرف.

درود بر آن قيام كننده اى كه جهانيان در انتظار اويند و سلام بر آن امام عادلى كه عدالتش سرتاسر عالم را فراخواهد گرفت...2 6 - منتظفر:

امت اسلامى در برخى از روايات به عنوان امت »منتظفر« ناميده شده است؛ چون هميشه آنها در انتظار مهدى موعود(ع) به سر مى برند. امام صادق(ع) به ابوابصير در ضمن روايتى

در اين باره مى فرمايند:

اى ابو بصير! خوشا به حال شيعيان و پيروان قائم ما اهل بيت؛ چون آنها در زمان غيبت او منتظر ظهور او هستند و وقتى آن حضرت ظهور نمايند در زمان ظهورش مطيع و فرمانبردار او خواهند بود. آنان اولياى خدايند و هيچ ترس و اندوهى بر آنها وجود ندارد.3 در بسيارى ديگر از روايات و تعابير دعاها از خود امام زمان(ع) با لقب »منتظفر« ياد شده است. به عنوان مثال در دعاى روز عيد فطر عبارتى به اين صورت به چشم مى خورد:

أللّهم، صلّ على وليّك المنتظفر امرَك، المنتظفر لففَرَجف اَوليائفكَ...

بار خدايا! بر ولى خودت درود فرست آن ولى كه منتظفر فرمان توست و همواره در آرزوى گشايش كار دوستان تو در حال انتظار به سر مى برد.4 براين اساس چون امام منتظر مانند مردم، خود نيز در انتظار صدور اذن الهى به سر مى برد تا قيام نموده و جهانف گرفتار دربند و جور و ستم ستمگران و ظالمان را از وضع نابسامانى كه دارد رهايى بخشد و اهداف بلند انبياى الهى را، كه همانا هدايت و كمال پيدا كردن مردم جهان است، محقق سازد لذا به اين جهت او را هم منتظفر مى نامند. مردم منتظرند امامشان ظهور كند تا در ركاب او از طريق پيروى از رهنمودها و دستورات او به امنيت و عدالت و رفاه و آسايش برسند. او انتظار مى كشد تا لحظه ظهور فرا رسد و به اين ترتيب دوران رنج و اندوه بشر پايان يابد و حاكميت ارزش هاى الهى و فضيلت اخلاقى در سرتاسر عالم تحقق پيدا كند و از اين رهگذر زمينه تعالى معنوى و رشد كمالات واقعى انسانى

فراهم شود.

آن حضرت در برخى از دعاهاى عارفانه اى كه از ايشان به يادگار مانده است آرزوها و اهداف خود را بيان كرده و شوق و اشتياق غيرقابل وصف خود را براى تحقق يافتن واقعه ظهور به نمايش گذشته اند. در يك مورد آن حضرت مى فرمايند:

پروردگارا بر محمد و آل محمد(ص) درود فرست و دوستانت را با تحقق بخشيدن به وعده هايى كه به آنان داده اى گرامى بدار و آنان را به آرزوهايى كه داشته اند برسان؛ زيرا كه مهلت حاكميت ستمگران در نظر ما به پايان رسيده است و ما از آنچه كه خشمگين هستى خشمگينيم و همواره در يارى حق كوشاييم. ما به صدور فرمان تو مشتاقيم و چشم به راه تحقق وعده هايى كه داده اى هستيم .

... خداوندا به اين قيام اذن صادر كن و راه هاى آن را هموار ساز و تحقق شايسته آن را آسان گردان، برنامه آن را به ما بياموز و سپاهيان و ياوران اين قيام را تائيد كن. قدرت و توانايى ات را به ستمگران و زورگويان هرچه زودتر آشكار ساز و شمشير انتقامت را به سر دشمنان كينه توز فرود آور...5 باز در جاى ديگر مى فرمايد:

اى نور روشنايى ها و اى تدبير كننده كارها... براى من و پيروانم در سختى ها گشايشى قرار بده و از غم ها و اندوه ها راه نجاتى فراهم ساز... خداوندا وعده هايى كه به من داده اى تحقق بخش... و فرج مرا زود برسان و به قدرت و نصرتت فتح بزرگ را نصيب گردان.6 نتيجه آن كه: از ديد روايات در جامعه اسلامى عصر غيبت هم امام و هم امت، هر دو منتظرند، امت در انتظار امام خود است و مى خواهد هرچه زودتر

او از پس پرده غيب به درآيد و راه نجات از نابسامانى ها را به انسان ها بياموزد و امام نيز در حال انتظار به سر مى برد، تا اجازه ظهورش فرا رسد، تا انقلاب حيات بخش خود را آغاز كند و به آرمان هاى انبيا و اوليا، كه ستمگران مانع تحقق آنها در طول تاريخ بشريت شده اند، جامه عمل بپوشانند. ماهنامه موعود شماره 32

پى نوشت ها :

1-بحارالانوار، ج 51، ص 30

2- مفاتيح الجنان، ص 1055

3-»يا ابابصير طوبى لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره فى غيبته...:« همان، ج 52، ص 150

4- مكيال المكارم، ج 2، ص 81

5- الصحيفة المهدية. ص 115، 53، 52...؛ بحارالانوار، ج 85 و ص 233

6-همان

محكمات و متشابهات در روايات مهدى موعود(ع)

رضا استادى مقاله حاضر متن سخنرانى آية اله استادى در سومين اجلاس دو سالانه بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى (ع) است كه با تلخيص و ويرايش تقديم خوانندگان عزيز موعود مى شود.

بخشى از مباحثى كه در روايات باب مهدويت مطرح شده از مسلمات به شمار مى آيد. بحث هايى از قبيل ولادت، امامت، غيبت، گسترش فساد، گناه، انحراف و تحريف در غيبت امام زمان (ع) ، ظهور امام زمان (ع)، تشكيل حكومت جهانى و حاكم شدن عدالت در كل جهان و ... اينها از مسلمات مباحث مربوط به امام زمان (ع) است و براى هر كدام از اينها بخواهيم مى توانيم مدرك نشان بدهيم و روايت ذكر كنيم، مگر اينكه مخاطب، مخاطب بى انصافى باشد و بگويد من يقين نكردم و شك و ترديد دارم. اگر مطلبى در مورد امام زمان (ع) در 150 يا 300 يا 600 روايت آمده باشد جاى ترديد براى هيچكس باقى نمى گذارد. مثلاً موضوع ظهور امام زمان (ع) در برخى كتاب هاى روايى با

حدود 600 روايت آمده است. البته من اين آمارى كه گاهى در بحثم ذكر مى كنم فقط مستند به كتاب منتخب الأثر چاپ قبلى است و چاپ جديد را هنوز مراجعه نكرده ام. يك مطلبى اگر 600 روايت دارد ديگر جاى هيچ شك و شبهه اى باقى نمى گذارد. در منتخب الأثر حدود 300 روايت نقل شده كه ائمه ما دوازه نفرند و دوازدهمى ايشان امام زمان (ع) است. اينها اصلاً جاى شك و ترديد براى كسى نمى گذارد. بنده اينها را به عنوان محكمات روايات مربوط به امام زمان(ع) نام مى گذارم. ولى شما مى دانيد كه همانطور كه آيات قرآن كريم، محكمات دارد، متشابهات هم دارد. از خود ائمه (ع) ما نقل شده كه در روايات ما هم محكم هست و هم متشابه. اين يك مطلب، مطلب دوم اينكه مسئله مربوط به امامت و حضرت مهدى(ع) يك مسئله عقيدتى است. به صرف اينكه يك يا دو روايت يك مطلبى را بيان كند اگر يقين آور نباشد نمى شود آن را به عنوان يك مطلب مسلمى در رابطه با امام زمان (ع) نقل كرد و نوشت. در مدارك و منابع روايى ما بايد باشد، ولى اگر در جايى مى خواهيم براى تعدادى از شيعيان يا تعدادى از مسلمانان اعم از شيعه و سنى راجع به امام زمان (ع) صحبت كنيم بايد توجه داشته باشيم كه از روايات متشابه استفاده نكنيم. بايد توجه داشته باشيم به رواياتى كه تعدادشان كم است و از حيث سند هم اطمينان بخش نيست و يا معارض دارد تكيه نكنيم. اگر روايتى هست كه معارض هم ندارد و از حيث سند هم تا حدى معتبر است ولى با اصول اسلام و

هدف رسول خدا (ص) تناسب ندارد، يا لااقل نمى دانيم تناسب دارد، نبايد در تبيين مطالب مربوط به امام زمان (ع) و تبليغ در مورد آن حضرت مورد استفاده واقع شود. اينگونه روايات بايد در كتاب هاى منبع ما باشد و در بحث هاى گسترده هم به عنوان احتمال گفته شود امّا اگر بناست امام زمان (ع) را معرفى كنيم و از امام زمان (ع) بگوييم، اولاً بايد از مسلمات و محكمات چيزهايى كه در روايات هست و اطمينان بخش است استفاده كنيم و ثانياً محكمات و مسلمات را هم به گونه اى بيان كنيم كه از بيان و تبيين ما يك وقت سوء برداشت نشود. مطلب دوم اينكه بسيارى از برداشت هاى غلطى كه از مسايل مربوط به امام زمان (ع) شده است يا معلول اين است كه ما برخى از روايات را كه نبايد مطرح شود مطرح كرده ايم و يا معلول اين است كه ما برخى از روايات را كه مطرح كردن آنها خالى از اشكال است به خوبى بيان نكرده ايم. در زمان غيبت انديشه هاى مختلفى به وجود آمده است؛ بعضى ها معتقد شده اند لازم نيست در زمان غيبت خودسازى كنيم، البته كسانى كه به استناد روايات مربوط به امام زمان(ع) بگويند كه ما در زمان غيبت حتى به خودمان هم نبايد برسيم افراد كمى هستند، ولى بالاخره ممكن است بعضى ،چنين فكر كنند.

بعضى، كه البته تعداد آنها نادر است، مى گويند ما بايد كارى كنيم كه گناه زياد بشود. دسته ديگر، كه شايد تعداد آنها زياد باشد، مى گويند نبايد خيلى به فكر اصلاح جامعه باشيم، نبايد خيلى به فكر امر به معروف و نهى از منكر باشيم. افراد ديگرى

كه تعداد آنها هم كم نيست، مى گويند اصلاحات،امربه معروف ونهى از منكر، تشكيل حكومت اصلاًلزومى ندارد و ما منتهايش بايد به خودمان برسيم و بايد خودمان گناه نكنيم، خودمان را حفظ كنيم.

حال اين پرسش مطرح است كه اينگونه انديشه ها از كجا پيدا شده است؟ بنده فكر مى كنم اينها معلول درست بيان نشدن همان مسلمات و محكمات است. در كتاب منتخب الاثر ظاهراً حدود 150 روايت وجود دارد كه در آنها آمده است: »يملا الارض عدلاً و قسطاً (يا قسطاً و عدلاً) كما ملئت ظلماً و جوراً ( بعد ما ملئت ظلماً و جوراً)« اين از مسلمات و محكمات مطالب مربوط به امام زمان (ع) است . جاى هيچ ترديدى ندارد كه امام زمان (ع) وقتى كه بيايند عدالت را بر جهان حاكم مى كنند. امّا اين جمله قبلش آيا درست معنى شده است ؟ آيا اين برداشت درست است كه بايد ظلم و جور در سراسر جهان آنقدر گسترده و زياد بشود كه اصلاً عدالت و خوبى و فضيلت و ارزش ها به صفر برسد. بعد حضرت بيايد از صفر قضيه را برگرداند؟ نخست بايد ديد »اين پر از ظلم و جور شدن« معنى اش چيست؟ آن كسى كه مى گويد بگذار من گناه كنم تا حضرت زودتر بيايد حتماً اينطور فكر كرده كه اين گناهى كه الان هست كم است و كافى نيست براى آمدن امام زمان بايد يك قدرى به ظلم بيفزاييم تا زياد بشود. آيا معنى عبارت اين است؟ بنده فكر مى كنم در حال حاضر هم مى توانيم بگوييم جهان پر از ظلم و جور شده است. چرا نباشد؟ كجاى جهان عدالت آن طور كه بايد حاكم

است؟ اصلاً اين جمله »جهان پر از ظلم و جور شده باشد« حتماً يك معنى عرفى دارد؛ زيرا نمى شود اين طور معنا كرد كه بايد عدالت اصلاً نباشد. حتى يك نفر عادل نداشته باشيم تا بگوييم جهان پر از ظلم و جور شده است. الان جهان پر از ظلم و جور است ده سال پيش پر از ظلم و جور بود. خدايش رحمت كناد آيت الله مرحوم حاج شيخ عباس تهرانى يك وقتى همين روايت رابيان كردند و فرمودند اينكه در روايت است »بعد ما ملئت« اين بعد بلافاصله نيست كسى نبايد اين جور فكر كند كه تا پر شد حضرت تشريف مى آورند. نه، جهان پر از طلم و جور مى شود بعد حضرت تشريف مى آورند. ولى فاصله بين پر از ظلم و جور شدن و آمدن حضرت ممكن است صدها سال باشد. كسى نبايد اين جور برداشت كند كه الان جهان پر از ظلم و جور نيست پس بايد ظلم و جور زيادتر بشود. بنده عرض اولم اين است كه بعضى از اين عبارات كه در روايات ما آمده است اول بايد يك قدرى روى آنها دقت بشود اگر كسى عبارت را آن جور معنا كند كه بايد ما به جايى برسيم كه عدالت به صفر برسد، حقيقت به صفر برسد، به معنى واقعى كلمه جهان پر از ظلم و جور بشود تا حضرت بيايد اين با خود روايات نمى سازد.

بنده روايات حاوى اين جمله »يملأ الأرض قسطاً و عدلاً« را يك دور نگاه كردم؛ در خود اين روايات شايد بيست روايت هست كه با اين معنا نمى سازد؛ زيرا در خود اين روايات هست كه وقتى

حضرت ظهور مى كنند شيعيان حضرت از اطراف جهان به طرف حضرت مى آيند؛ يعنى در همان زمان تعدادى كم يا زياد كه آن روشن نيست؛ مسلمان هستند ، شيعه، موحد، مصلح و اهل انجام وظيفه هستند. در بعضى گفته ها ديدم كه كار به جايى مى رسد كه هيچكس» لإاله الاّ اللّه« نخواهد گفت و آن وقت امام زمان (ع) مى آيد. اين جور نيست كه بايد »لإاله الاّ اللّه « گفتن به طور كلى از بين برود تا حضرت بيايند. فقط بايد عدل حاكم نباشد. بايد ظلم حاكم باشد كه بيشتر هم به حكومت ها مربوط است؛ يعنى حكومت هاى جهان وقتى حكومت هاى ظالمانه بودند جهان پر از ظلم و جور است حكومت هاى جهان وقتى اهل گناه و انحراف بودند، وقتى معتقد به خداى متعال و ارزش ها نبودند اين تعبير صادق است. اين را بنده به اين دليل عرض كردم كه اشتباه بودن برخى ديدگاه ها روشن شود. ديدگاه كسانى كه مى گويند ما نبايد به فكر آماده سازى باشيم . كسانى كه مى گويند ما بايد دست روى دست بگذاريم؛ چون هر چه بيشتر تلاش و كوشش كنيم و در راه صلاح بيشتر قدم برداريم؛ تعداد شيعيان و تعداد آدم هاى صالح بيشتر خواهد شد. از حدود بيست روايت استفاده مى شود كه هنگام ظهور حضرت افراد قابل قبولى غير از آن 313 نفر وجود دارند. آن 313 نفر يك خصوصيات بارزى دارند. نبايد باز اين جور تلقى بشود كه ياران حضرت فقط 313 نفر هستند. از روايات اين جور استفاده نمى شود. روايات بايد بررسى شوند. مثلاً روايت اين طور دارد كه امام زمان(ع) افراد زيادى را مى كفشد، تا جايى كه كسانى كه جاهلند

مى گويند امام زمان اگر از فرزندان حضرت محمد(ص) بود يك قدرى رحم داشت. ما اين را به چه مستندى مى گوييم. مگر امام زمان (ع) نمى خواهد به سيره رسول خدا (ص) عمل كند؟! مگر همان دين اسلام را امام زمان نبايد توسعه بدهد و به آن عمل كند؟! اين جور ما برخورد كنيم و اين جا و آنجا بگوييم و به شوخى به جدّى به گردن هايمان اشاره كنيم كه حضرت بيايد... نه اين جور نيست. حضرت دشمنان دين را مى كشند آنهايى كه با دين مخالفند. باز به عنوان يك احتمال عرض مى كنم و بايد دقت شود آيا اين جمله »يملأ الارض« همه اش جنبه اعجازى و خرق عادت دارد؟ درست است كه قسمتى از كارهاى امام زمان (ع) اختصاصى است، خرق عادت و اعجاز است ولى همه اش هم اين طور نيست. هر چه جمعيت معتقد به حضرت در موقع آمدن حضرت بيشتر باشد حضرت زودتر به هدفشان مى رسند. اگر همه كارهاى حضرت بر اساس اعجاز و خرق عادت باشد ديگر معنا ندارد كه ما دعا كنيم، خدايا ما را از ياران و اعوان امام زمان (ع) قرار بده. من فكر نمى كنم در هيچ روايتى اين مطلب را پيدا كنيم كه حضرت يك شبه همه را عادل مى كنند. حضرت اين كار انجام مى دهند ولى با زمينه هاى آماده كه يك قدرى از آن اعجاز است. ولى يك قدرى از آن هم آمادگى خود مردم است. مردمى كه تشنه معارف، اعتقادات صحيح و فضايل اخلاق هستند ولى بوق هاى استكبارى نمى گذارد. امروز كسانى كه با واقعيات مكتب تشيع آشنا هستند منصفانه صحبت كنند. بنده مكرر عرض كرده ام كه اگر ما بتوانيم

جلوى تبليغ عليه مكتب اهل بيت(ع) را بگيريم در طول يكى، دو سال تمام دانشگاه هاى ممالك اسلامى حتماً شيعه مى شوند. چون منطق ما منطق بسيار قوى اى است. از آن طرف هم آمادگى هست ولى دشمن نمى گذارد. امروز ما گرفتار تبليغات هستيم. آيت الله صافى در يكى از نوشته هايشان از آيت الله العظمى سيد محمد تقى خوانسارى نقل كرده بودند كه : يك وقتى در مكه با يكى از علما صحبت كردم صحبت من در او مؤثر شد، در يك جلسه اى وقتى خواست براى ديگران صحبت كند، تحت تأثير حرف هاى من گفت: »به شيعه ها اشكال نكنيد چون عقيده شيعه ها عقيده فاطمه زهرا(س) است و شما كه قبول داريد فاطمه زهرا يك انسان وارسته است و آيه تطهير را دارد«. دشمنان اسلام نمى گذارند اين حرف ها زده شود، اگر اجازه دهند كه اين حرف ها زده شود همه قبول مى كنند.

مصلحت نيست كه ما بدانيم امام زمان(ع) كى تشريف مى آورند. بلكه ما بايد براى تعجيل در فرج دعا كنيم و منتظر باشيم و بدانيم كه وقتى كه امام زمان (ع) بيايند خيلى زود مردم دعوت ايشان را مى پذيرند و آن حضرت كسانى را مى كشند كه دشمن دين هستند و در مقابل دين موضعگيرى مى كنند؛ مثل همين مستكبرهايى كه امروز هستند. چرا اينها كشته نشوند؟ اگر كسى مى خواهد با دين طرف شود مى خواهد يك خار راهى باشد كه مردم نتوانند اين راه را طى كنند بايد هم كشته شود. درست است كه امام زمان (ع) با شمشير مى آيد ولى ايشان كارش را با منطق و متن دين پيش مى برد. بهترين منطق و معتقدات را دارد. واقعياتى را كه بافطريات مردم مطابق

است مطرح مى كند، چرا مردم قبول نكنند؟

بعد از رسول خدا راهى را كه ايشان ترسيم كرده بود برگرداندند، كج راهه شد و اين كج راهه مردم را مرتب اين طرف و آن طرف برده است. امّا آن حضرت اين راه را بر مى گرداند به همان طريق اول. اين قبيل روايات اگر توضيح داده نشود اصلاً با سيره حضرت نمى سازد. با سيره رسول خدا و با هدف او هم نمى سازد. امام زمان (ع) كار پيغمبرى انجام مى دهد. امام زمان (ع) مثل پيغمبر كارش را پيش مى برد ولى در محيط آماده تر. عرض من همين بود كه ما اين رواياتى را كه مربوط به امام زمان (ع) است بايد دسته بندى بكنيم. مسلمات و محكماتش را خوب توضيح بدهيم و تبيين كنيم. هم براى خودمان هم براى دنيا و هم براى دنياى اسلام و حتى فراتر از آن. ولى در بعضى جزئيات و خصوصيات كه روايات محدود و معدودى دارد و از حيث سند هم ممكن است اطمينان بخش نباشد اينها در منابع روايى ما باشد ولى بر روى آنها تكيه شود و در جاهايى كه بناست صحبت گسترده اى بشود احتمالات ديگر هم ذكر بشود. اگر روى اين گونه روايات تكيه نشود آن برداشت هاى غلط به وجود نمى آيد. يك نفر آن طور برداشت مى كند كه اصلاً امر به معروف را بايد كنار بگذاريم، يكى اينطور كه حضرت كه بيايند شمشيرى در دست گرفته و هر كسى را از دم مى زند. با اينكه هيچ سندى براى اين حرف در رواياتى كه در اختيار ما هست وجود ندارد. با سيره رسول خدا هم نمى سازد. واقعاً اين روايات فراوانى كه اوضاع

آخر الزمان را مى گويد اين هم به نظر من توضيح مى خواهد. من در يك بحث ديگرى به يك مناسبت عرض كرده ام، اگر مثلاً گفتند در آخر الزمان زنا همه جا را مى گيرد آيا شما فكر مى كنيد معنى اش اين است كه همه زانى مى شوند. اگر گفته شد در آخر الزمان همجنس بازى همه دنيا را مى گيرد آيا اين معنايش اين است كه همه همجنس باز مى شوند؟! اينها يك كارهاى قبيحى است كه كثرت بر محدود آن هم صادق است. مثلاً شما يك شهرى را در نظر بگيريد كه يك ميليون نفر جمعيت دارد در اين شهر اسلامى در طول سال اگر بيست دزدى بشود همه خواهند گفت دزدى زياد شده، اگر پنج تا نعوذ بالله - زنا بشود همه خواهند گفت زنا زياد شده است. هيچوقت معنى اش اين نيست كه همه اين يك ميليون نفر گناه مى كنند. اين رواياتى را كه مى گويد دوره هايى مى آيد كه چنين و چنان مى شود نبايد عمومى معنا كنيم. نبايد جورى معنا كنيم كه همه دروغ مى گويند همه خائن مى شوند .در بعضى روايات ديده ام كه مى گويند كه در آن زمان مثلاً شرورترين مردم قرآء قرآن هستند. آيا اين جور است واقعاً؟ نه، اين يك واقعيتى است كه اگر در ميان قاريان قرآن، يا در ميان فقهاى اسلام اعم از شيعه و سنى چهار يا پنج قارى و فقيه نامناسب پيدا شود، معنى اش اين نيست كه همه فقها اين طور هستند. نبايد يك جورى تبيين بكنيم كه بد آموزى ها و پيامدهاى غير قابل قبولى داشته باشد. باز من خلاصه مى كنم به نظر من از حيث تتبع و دسته بندى روايات ما تا الان

خوب عمل كرده ايم ولى يك بررسى مجدد لازم دارد تا مسلمات و محكمات روايات از متشابهات تميز داده شود. بايد از مطرح كردن بعضى از مسائلى كه براى خود ما هم روشن نيست به طور جد خوددارى شود. مثلاً اينكه حضرت چند سال حكومت مى كنند، در چند روايت مطرح شده امّا از آنها عدد دقيق و قطعى كه بتوان به آن تكيه كرد به دست نمى آيد. بنابراين نبايد آنها را مطرح كنيم تا بعد در صدد توجيه آنها برآييم. چيزهايى كه نمى دانيم خيلى فراوان است. آنقدر، مطالب ندانسته داريم اين هم جزو همان ها است وقتى سؤال هم مى شود بايد بگوييم نمى دانيم. حالا به عنوان احتمال گفته شود اشكال ندارد. ولى بعضى از مطالب هست كه اگر به عنوان احتمال هم گفته شود زود بايد توضيح داده شود، چون بدآموزى دارد دنباله هاى ضعيف و ضعيف كننده اى دارد و روى محيط و افكار اثر مى گذارد. يكى از بزرگان - خدايش رحمت كناد - مى گفت، خوب هم مى گفت، كه در تمام مطالب اسلامى آنقدر محكمات داريم كه اگر اهل مطالعه و دقت باشيم و نخواهيم هميشه منبرمان حرف تازه داشته باشد بايد آنها را براى مردم بگوييم و از متشابهات و طرح مباحث سؤال برانگيز براى مردم بپرهيزيم

غيبت صغري و وضعيت علمي و فرهنگي شيعه-4

حسن حسين زاده شانه چي

اشاره: نويسنده در اين سلسله مقالات پس از بيان تاريخ غيبت، جغرافياى انسانى و تركيب جمعيتى مهمترين شهرهاى اسلامى در دوران غيبت صغرى به بررسى مراجع، فعاليت ها و حوزه هاى علميه شيعه در اين دوران پرداخت. نخستين حوزه علمى شيعه كه مورد بررسى قرار گرفت حوزه علمى قم بود. در اين حوزه خاندان مهمى مى زيستند كه

از جمله آنها خاندان »بابويه« بودند. از اين خاندان علماى بزرگى برخاستند كه يكى از اين علما »على بن موسى بن بابويه« است. در شماره قبل موقعيت علمى اين عالم بزرگوار تا حدى مورد بررسى قرار گرفت و اينك ادامه اين بحث را پى مى گيريم. ابن بابويه روابط مستمرى با علماى بغداد و كوفه و نائبان خاص داشت و سفرهايى به اين شهرها كرده و در طى آن به تحصيل و تدريس پرداخته بود. عباس بن عمر كلودانى مى گويد كه در يكى از سفرهاى ابن بابويه به بغداد در سال 328 ق. از او اجازه روايت تمام كتاب هايش را گرفت.1

ابن بابويه ازطريق مكاتبه با حسين بن روح با ناحيه مقدسه نيز در ارتباط بود. ضمن يكى از نامه هايش از امام درخواست كرده بود كه از خدا بخواهد تا فرزندى صالح به وى عطا كند. در توقيعى كه پس از آن براى وى صادر شد بشارت ولادت دو پسر به او داده شد كه يكى از آن دو محمدبن على معروف به شيخ صدوق است.2

خاندان برقى نيز از خاندان هاى علمى بزرگ در قم بودند. چهره شاخص اين خاندان احمدبن محمدبن خالد برقى است. خاندان وى كه اصالتاً كوفى و از موالى اشعريان بودند، به دلايلى به ايران مهاجرت كرده و در قريه »برق رود« قم سكنى گزيدند؛ ازاينرو به نام برقى شهرت يافتند. احمدبن محمدبن خالد در اوايل عصر غيبت مى زيست و تصانيف بسيارى داشت. شيخ طوسى در فهرست خود نزديك به صد كتاب از وى نام مى برد كه در موضوعات مختلف فقهى، آداب و سنن، تفسير و علوم قرآنى، تاريخ و موضوعات كلامى و عقيدتى است. وى در سال 274 و يا 280

ق. درگذشته است.3

از همين خاندان محمدبن عبيداللَّه برقى ملقب به ماجيلويه است كه داماد احمدبن محمد برقى است و در شعر و ادب سرآمد بوده و رواياتى نيز نقل كرده است.4 يكى از اصحاب نزديك احمدبن محمد برقى كه در نزد وى به آموختن و فراگيرى پرداخت ابن سمكه است. او كتاب مفصلى در تاريخ عباسيان نوشته و آن را كتاب العباسى ناميده بود. اين كتاب نزديك به ده هزار صفحه بوده است.5

ابن قولويه، جعفربن محمد (متوفا 362 ق.) از دانشمندان و محدثان اين عصر بود. او كتاب هاى فقهى به تعداد ابواب فقه داشت. از كتاب هاى ارزنده وى كتاب جامع الزيارات است كه با نام كامل الزيارات چاپ شده است. اين كتاب داراى 108 باب در فضيلت زيارت معصومين(ع) است كه از زيارت نبى اكرم (ص) شروع و به زيارت امامزادگان ختم مى شود. قسمت عمده كتاب - از باب 16 تا باب 98 - درباره فضيلت زيارت امام حسين (ع) كيفيت، آداب و ادعيه آن است.6

چند تن ديگر از عالمان بزرگ قم در اين عصر عبارتند از:

محمدبن حسن بن فرّوخ الصفّار (متوفا 290 ق.) او از اصحاب امام عسكرى (ع) بود و درباره مسائلى كه براى او پيش مى آمد با آن حضرت مكاتبه مى كرد. بيش از سى كتاب براى وى ذكر شده است كه غالباً در ابواب فقهى است. از مجموع كتاب هاى وى كتاب بصايرالدرجات فى فضايل آل محمد(ع) به دست ما رسيده است. اين كتاب كه در ده جزء مرتب شده است حاوى 1881 روايت است كه هر جزء را به بيان فضيلتى از فضايل اهل بيت(ع) اختصاص داده است.7

محمدبن حسن بن وليد كه از وى به شيخ اهل قم و

فقيه آنها نام برده شده است. وى در نقل روايات بسيار معتبر و موثق بوده و صاحب تأليفاتى است. ابن وليد در سال 343 ق. درگذشت. او از مشايخ روايت شيخ صدوق است.8

عبداللَّه بن جعفر حميرى قمى (متوفا بعد از 298 ق.) وى از رجال بزرگ شيعه بود كه نه تنها در شهر قم بلكه در كوفه نيز از جايگاه والايى برخوردار بود. مسافرت او به كوفه و استماع محدثان كوفه از وى معروف و مشهور است. او كتاب هاى بسيارى تصنيف كرد. 13 تا 17 عنوان كتاب براى او نام برده اند كه در موضوعات مختلف عقيدتى چون توحيد و امامت هستند. وى از

جمله كسانى است كه كتابى در باب غيبت داشته به نام كتاب الغيبة والحيرة. وى همچنين كتابى درباره توقيعات و كتابى درباره مسائلى كه محمدبن عثمان عمرى نائب دوم امام بيان كرده بود، داشت.9 ارزنده ترين كتاب وى كه به دست ما رسيده است كتاب قفرب الاسناد اوست. تأليف كتاب هايى تحت اين عنوان همانند كتاب هاى امالى در ميان محدثان شايع بود. در اين كتاب ها محدثان پاره اى روايات را كه از حيث سندى عالى و در عين حال سلسله سند آن كوتاه بود و تعداد راويان در سند حديث تا معصوم كم بود، گرد مى آوردند و از اين رو آن را قفرب الاسناد مى گفتند. اين گونه كتاب ها و نقل اين گونه روايات نوعى افتخار براى محدثان محسوب مى شد به جز حميرى كسان ديگرى چون على بن ابراهيم قمى، ابن بفطّه و ابن بابويه، قرب الاسناد داشته اند.

قرب الاسناد حميرى اخبارى است با اسناد نزديك به امام صادق و امام رضا (ع). اين قسمتى از كتاب است كه باقى مانده و ساير اجزاى كتاب ازبين رفته است.

نجاشى از برخى اجزاء ديگر كه قرب الاسناد به امام جواد و به حضرت صاحب الامر است ياد كرده است. قرب الاسناد به امام صادق و امام كاظم(ع) همان است كه علامه مجلسى در بحارالانوار تحت عنوان تأليف عبداللَّه بن جعفر حميرى از آن نقل مى كند.10

على بن ابراهيم قمى از محدّثان و فقيهان قم و از استادان كلينى مؤلف الكافى بود. احاديث بسيارى نقل كرده و تأليفات متعددى داشت ازجمله كتاب اختيارالقرآن و قرب الاسناد و كتاب هايى در موضوعات تاريخى. از وى جمعاً 15 كتاب نام برده شده است11 كه از ميان آنها تنها تفسير او به دست آمده است كه خوشبختانه كامل و بدون افتادگى است. علامه تهرانى در الذريعة تصريح مى كند كه على بن ابراهيم و كتاب تفسير صغير و كبير نداشته بلكه هر دو يكى است و

برگرفته از تفسير امام حسن عسكرى نيز نيست. على بن ابراهيم در ابتداى كتاب خود مختصرى از روايات مبسوط و مسند را از امام صادق از جدش اميرالمؤمنين (ع) در بيان انواع علوم قرآن نقل كرده است. او در تفسيرش فقط احاديثى را كه از امام صادق (ع) در تفسير آيات روايت شده، آورده است. شاگرد وى و راوى اين تفسير قسمتى از روايات امام باقر (ع) را كه بر ابوالجارود املا فرموده در اثنا اين تفسير گنجانيده است و نيز روايات ديگرى از ساير استادانش در آن درج كرده است. اين كتاب دوبار چاپ سنگى شده و در سال 1387 ق. در دو جلد به قطع وزيرى چاپ شد.12

شهر قم به واسطه وجود محدثان بسيار و موثق، مركز نقل و حفظ احاديث اهل بيت(ع) بود و از اين حيث جايگاه والايى داشت به طورى كه

حتى ساير مراكز تشيع به محدثان قمّى اعتبارى خاص مى بخشيدند و چنانچه يكى از محدثان قم به شهر آنها وارد مى شد، مورد توجه اهل علم و حديث واقع مى گرديد. مثلاً زمانى كه عبداللَّه بن جعفر حميرى كه از اصحاب امام عسكرى (ع) بود، در سال 292 ق. به كوفه وارد شد، چون خبر به گوش مردم رسيد همگى بر گرد او جمع شدند و به استماع حديث از وى پرداختند.13 درواقع اين امر ناشى از اين بود كه قمى ها داراى اعتقادات سالم و به دور از انحرافات افراطى و تفريطى بودند. ازنظر پاى بندى به تشيع دوازده امامى ، قم داراى موقعيت ممتاز و برترى نسبت به كوفه بود. درواقع كوفه و بغداد مركز گرايش هاى فرقه اى و انديشه هاى افراطى و غالى بود، درحالى كه در قم از هيچ يك از فرق شيعه چون زيديّه، اسماعيليّه، فطحيّه و واقفيّه اثرى نبود.

مادلونگ، اسلام شناس آلمانى دراين باره نوشته است:

شيعيان قم در وفادارى به امامت دوازده امام باقى ماندند و هيچ گونه انشقاق فطحى يا واقفى در ميان تعداد بى شمار محدثان امامى اين شهر ياد نشده است...14

شهر قم از نظر عقيدتى يك دست بود و تابعيت تك تك امامان را پذيرفته بود و در عصر غيبت نيز پيوند خود را با نواب خاص حفظ كرد. عالمان قم بشدت با مظاهر انحراف و افراطى گرى مقابله مى كردند؛ به عنوان مثال احمدبن محمدبن خالد برقى راوى موثق و عالم بزرگ به جهت نقل برخى روايات ضعيف مورد اعتراض علماى قم قرار گرفت و احمدبن محمدبن عيسى كه زعامت دينى شهر را داشت او را از شهر اخراج كرد. البته پس از چندى كه حقيقت آمر آشكار شد وى را بازگردانيده

و از او دلجويى كرد.15 همين قضيه براى سهل بن زياد آدمى پيش آمد. احمدبن محمدبن عيسى كه به غلّو و دروغگويى وى در نقل روايات شهادت مى داد وى را از قم رانده و از وى اظهار برائت كرد و مردم را از شنيدن احاديثش نهى كرد و او ناچار به رى رفت.16 محمدبن افورمه از ديگر كسانى بود كه متهم به غلّو شد و نزديك بود اهل قم وى را بكشند.17

جو مقابله با افراطى گرى به گونه اى بود كه حتى اجازه ورود چنين انديشه هايى به شهر داده نمى شد، محمدبن على بن ابراهيم صيرفى كه در كوفه به كذب و غلّو مشهور بود. زمانى كه به قم آمد به همين اتهام از شهر اخراج شد.18 حتى علماى قم از نقل رواياتى كه بوى غلّو مى دادند نيز خوددارى مى كردند. ابن وليد محدث بزرگ حاضر نبود برخى روايات ابن صفّار را كه در كتاب هايش نقل كرده روايت كند؛ زيرا در آنها شائبه غلّو درباره ائمه(ع) وجود داشت.19

مامقانى در تنقيح المقال از قول وحيد بهبهانى درباره اين شيوه اهل قم مى نويسد:

... آنها جايگاه خاصى از رفعت و جلال و مرتبت معينى از عصمت و كمال را برحسب اجتهاد و رأى خود قايل بودند كه تعدّى از آن را جايز نمى شمردند و بنا به عقيده شان اين تعدّى را ارتفاع و غلّو مى دانستند...

وى سپس مواردى را كه آنها از مصاديق غلّو درباره ائمه(ع) مى دانستند برمى شمرد.20

به هرحال اين جوّ قم چنان موقعيت علمى ثابت و مقبولى را براى آن پديد آورده بود كه مى توانست مرجع حل و فصل برخى مسائل و مشكلات شود، به طورى كه حتى نائب خاص امام نيز گاه در مشكلات علمى به آنها

رجوع مى كرد. نقل شده است كه حسين بن روح نوبختى كتابى به نام التأديب را به نزد گروهى از فقيهان قم فرستاد و از آنها خواست تا كتاب را بررسى كنند و ببينند چه مقدار مطالب آن با نظر آنها مخالف است.21 اين امر نشان مى دهد كه مكتب علمى قم مبناى اساسى براى سنجش آرا و اقوال علمى شيعه بود.

مكتب كوفه :

شهر كوفه را بايد اولين شهرى دانست كه تمايلات شيعى در آن به طور وسيعى بروز و ظهور يافت. اين امر به زمانى برمى گردد كه امام على(ع) مركز خلافت خويش را از مدينه به اين شهر منتقل كرد. گرايشات شيعى در ميان قبايل يمنى به خصوص قبايل ربيعه و حمير ومذحج و همدان فراوان بود.22 اين امر را به وضوح از ستايش هاى امام(ع) از اين قبايل در جنگ صفين مى توان دريافت.23 در دوران امويان شهر كوفه مركز تجمع شيعيان و حركت هاى ضد اموى بود. قيام هايى كه پس از واقعه كربلا در شهر به وسيله شيعيان و علويان برپا شدگوياى همين مطلب است. در زمان امام صادق(ع) مراودات برخى خاندان هاى شيعى و گروهى از محدثان با امام(ع) موجب شد تا جوّ علمى شهر شكل گيرد به زودى شهر كوفه يكى از مراكز حديثى شيعه گرديد. بسيارى از اصحاب ائمه(ع) محدثان كوفى بودند. با انتقال ائمه(ع) به عراق، در نيمه اول قرن سوم، اين شهر به جهت نزديك بودن به محل استقرار امامان و گسترش مراودات شيعيان با ايشان موقعيت ممتازترى يافت.

در عصر غيبت اين شهر گرچه موقعيت علمى خود را كمابيش حفظ كرده بود وليكن همانند گذشته نبود مركزيت يافتن شهر قم به عنوان شهرى علمى كه

عالمان آن داراى عقايد درستى بودند از يك سو، و شكل گيرى تدريجى مكتب بغداد از سوى ديگر، موجبات ضعف موقعيت علمى كوفه را فراهم ساخته بود.

با اين حال هنوز شهر كوفه به عنوان مركز اصلى تشيع قلمداد مى شد و داراى مكتب خاصى بود كه محدثان و فيهان شهر از آن پيروى مى كردند. در اين شهر خاندان هاى علمى قديمى مى زيستند كه تا اين دوران جايگاه علمى خويش را حفظ كرده بودند. از جمله اشعريان كه از قبايل يمنى بودند و شاخه اى از آنها در قم زعامت علمى و دينى را داشتند آل نفهيك از قبيله نخع، آل جهم از قبيله لخم، آل زربى از بنى اسد و آل اَعيَن از ديگر خاندان هاى مشهور شهر بودند.

در بين اين خاندان ها، آل اَعيَن از همه سرشناس تر بودند. اين خاندان كه اصل آنها از اعراب غساسه بود داراى عقيده اى راسخ در تشيع و مكانت علمى والايى بودند. آنها بزرگترين خاندان شيعه مذهب درشهر كوفه بودند كه رجال علمى و مذهبى آنها بيش از ديگران و ممتازتر از ديگران بودند. نخستين رجال دينى آنها در زمان امام سجاد وامام باقر(ع) بودند و بازماندگان آنها تا عصر غيبت باقى بودند و در ميان آنها فقيهان و قاريان و اديبان و راويان حديث بسيار بود. در شهر كوفه محله اى به آنها اختصاص داشت كه پيش تر از آن قبيله بنى شيبان بود و مسجدى داشتند كه در آن نماز اقامه مى كردند و خانه هايشان آنجا بود.24 در عصر غيبت چند تن از اين خاندان شاخص بودند: على بن سليمان بن حسن از شاخه بكريون، كه توقيعاتى از ناحيه امام(ع) درباره وى صادر شد. وى از مشايخ روايت ابن بابويه قمى

است و كتابى به نام النوادر نوشت.25 على بن يحيى ابوالحسن زرارى، شيخ طوسى در كتاب الغيبه در فصل مربوط به كسانى كه امام مهدى(ع) را ديده اند روايتى از محمدبن حسن قمى نقل مى كند كه بر طبق آن امام(ع) راوى را در مسائل دينى اش به ابوالحسن زرارى ارجاع داده بود. طوسى اين امر را دليل بر اين مى داند كه او وكيل امام بوده است.26 محمدبن سليمان بن حسن كه از اصحاب امام عسكرى(ع) بود و در ايام غيبت با امام(ع) در ارتباط بود و گويا وكيل آن حضرت بوده است. او در سال 300 ق. درگذشت و تأليفاتى از خود باقى گذاشت.27 اما چهره شاخص اين خاندان در اين غصر، ابوغالب زرارى است، عبيدالله بن احمدبن محمد (36-25)ق. از شاخه بكريون خاندان اعين بود. او عالمى فرهيخته و صاحب تصنيفاتى بود كه تنها رساله وى در باب رجال خاندان اعين به دست ما رسيده است.

اين كتاب در واقع رساله اى است كه وى براى پسرش نوشته و در آن به شرح احوال خاندان اعين ورجال آنها پرداخته است. اين كتاب قديمى ترين كتاب رجالى شيعه است كه ما در دست داريم و برخى اين

كتاب را پس از پنج كتاب رجالى معتبر و متقدم؛ يعنى رجال ابن غضايرى، رجال نجاشى، فهرست طوسى، رجال طوسى و اختيار معرفةالرجال وى، معتبرترين كتاب رجالى شيعه دانسته اند.28 ابوغالب همچنين كتابى در تاريخ نوشته كه نتوانسته آن را به اتمام برساند و تنها هزار صفحه از آن را نوشته بود.29

از ديگر خاندان هاى علمى كوفه آل نفهيك از قبيله نخع هستند. نجاشى از آنها تعبير به »بيت من اصحابنا« دارد. عبيدالله بن احمد بن نهيك از

چهره هاى برجسته اين خاندان است كه بسيارى از اصول اربعمائه (اصول چهارصدگانه) را گرد آورده بود.30 ابو على احمدبن احمدبن عمار (متوفا 346 ق.) از مشايخ جليل القدر كوفه بودكه احاديث و اصول بسيارى را روايت كرده. وى تأليفاتى داشت از جمله كتابى درباره پدران نبى اكرم(ص) و ايمان ابوطالب.31

يكى از چهره هاى برجسته علمى كوفه »ابن عقده« است. وى، احمدبن محمدبن سعيد همدانى (متوفا 333) زيدى جارودى بود اما ارتباط زيادى با فقيهان و محدثان اماميه داشت و روايات بسيارى از ايشان نقل كرده است. از جمله كتاب هاى او، كتابى است درباره رجالى كه از امام صادق(ع) روايت كرده اند. او از چهار هزار نفر نام برده است و از هر يك حديثى راكه روايت كرده اند، ذكر مى كند بيشتر كتب او در شرح احوال راويان اماميه است.32 او همچنين كتابى به نام الولاية نوشته بود كه نام راويان حديث غدير را در آن گرد آورده بود. همچنين كتابى در تفسير آيه »انّما انت منذر و لكّل قوم هاد« و كتابى در طرق حديث منزلت نوشته بود.33

جو علمى كوفه برخلاف قم بسيار آشفته و نااستوار بود. عدم ثبات عقيده از خصوصيات بارز كوفيان بود كه از ديرباز بدان شناخته شده بودند. سستى آنها در عقيده شان بارها و در مواضع مختلفى، در زمان امام على(ع) و امام حسن(ع) و در واقعه كربلا و قيام هاى پس از آن به ثبوت رسيده بود. گذشته از اين شهر كوفه جو ناآرامى داشت و از ابتدا محل درگيرى هاى عقيدتى، گرايشات مختلف افراطى و تفريطى بود. اغلب گرايشات افراطى شيعى برخاسته از همين شهر بود.

گرايشات افراطى و انديشه هاى غلوّآميز كه سابقه ديرينه اى در اين

شهر داشت در عصر غيبت نيز همچنان باقى بود در ميان عالمان و محدثان كوفى در اين عصر به نام كسانى برمى خوريم كه به غلو و ارتفاع متهم و يا مشهور بودند.34 شهر كوفه همچنين منشأ پيدايش بسيارى از فرقه هاى شيعى چون زيديه، خطابيه، واقفيه و... بود در عصر غيبت نيز غالباً محدثان زيدى، و فقيهان واقفى و فطحى مذهب در كوفه حضور داشتند بر خلاف شهر قم كه حضور چنين افرادى را

برنمى تابيد. از آن جمله مى توان به على بن حسن طاهرى واقفى مذهب و على بن حسن بن فضّال، كه به داشتن مذهب فطيحه مشهور بود، اشاره كرد.35 منقول است كه طاطرى در مذهب خود بسيار متعصب بود و كتاب هاى زيادى در دفاع و حمايت از آن نوشته بود.

از ويژگى هاى عالمان كوفه دسترسى آنها به اصول چهارصدگانه اى بود كه در ايام حضور ائمه(ع)، نگاشته شده بود و اساس فقه مكتوب شيعى را تشكيل مى داد اكثراصول چهارصدگانه در دست محدثان و راويان كوفى بود و آن هارا روايت مى كردند درباره على بن محمد بن زبير كوفى (متوفا 348ق) كه بيش از صدسال عمر كرد گفته شده است كه اكثر اين اصول را روايت مى كرد.36

همچنين ابوعلى احمدبن محمد بن عمار (متوفا 346ق) كه از مشايخ جليل القدر كوفه بود نيز بسيارى از اصول را در دست داشت و روايت مى كرد.37 در شهر كوفه انديشه هاى كلامى و عقلى بسيار رايج بود علماى كلام و متكلمان شيعه در كوفه زياد بودند و تأليف و نگارش در حوزه علوم كلامى كم نبود. اين امر بيشتر ناشى از وجود فرقه هاى مختلف و حضور انديشه هاى گوناگون بود كه ناخواسته موجب پديد آمدن بحث هاى كلامى و

عقلى ميان انديشمندان مى شد. پى نوشت ها :

1. النجاشى، رجال، ص 261.

2. الطوسى، فهرست، ص 51 تا 53؛ النجاشى، همان ص 182؛ الخويى، معجم رجال الحديث، ج 3، ص 50.

3. التفرشى، نقدالرجال، ج 4، ص 108.

4. همان، ص 141؛ ر.ك: قولويه، جعفربن محمد، كامل الزيارات، نشر الفقاهه، قم، 1417 ق.

5. الصفّار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، منشورات مكتبة المرعشى، قم، 1404 ه’ ق.

6. الطوسى، فهرست، ص 442.

7. همان، ص 102.

8. حميرى، عبداللَّه بن جعفر، قرب الاسناد، مؤسسه آل البيت(ع) قم، 1413 ه’ ق.

9. الطوسى، فهرست، ص 89.

10. قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمى، دارالكتاب للطباعة والنشر، قم، 1387 ه’ ق.

11. النجاشى،همان، ص 219.

12. جعفريان،رسول ، تشيع در ايران، ج 1، ص 209.

13. التفرشى،همان ، ج 1، ص 155، به نقل از ابن غضايرى، ج1، ص138.

14. همان، ج 2، ص 384.

15. النجاشى، همان ص 329.

16. همان، ص 332.

17. همان، ص 345.

18. مامقانى، تنقيح المقال.

19. الطوسى، الغيبة، ص 240 و 227.

20. ر.ك: جعفرى، محمد، تشيع در مسير تاريخ، ترجمه آيةاللهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372، ص 129.

21. ر.ك: المنقرى، نصربن مزاحم، وقعة صفين، مكتبة المرعشى، 1418، ص 287 و 288.

22. رك: الزرارى، ابوغالب، رساله ابى غالب، مركز البحوث والتحقيقات الاسلاميه، 1411 ه’ .ق، ص128.

23. همان، ص 219.

24. الطوسى، الغيبة، ص 163.

25. همان، ص 163؛ رساله ابى غالب، ص 226.

26. رك: رساله ابى غالب، ص 76.

27. الطوسى، فهرست، ص 75.

28. الطوسى، الرجال، ص 430.

29. الطوسى، فهرست، ص 70.

30. التفرشى، همان، ج 1، ص 158.

31. النجاشى، همان، ص 95.

32. رك: همان، ص 332، التفرشى، همان، ج 4، ص 269؛ النجاشى، همان، ص266.

33. الطوسى، فهرست، ص 391-392.

34. الطوسى، الرجال، ص 430.

35. الطوسى، فهرست، ص 62.

36. همو، الغيبة، ص 221.

37. همو، الرجال،

ص 430 و 433.

سيماي موعود در قرآن-2

سعيد مقدس

اشاره : سيماى درخشان ائمه هدى(ع) در قرآن كريم همواره روشنگر راه شيعيان و پيروان ايشان بوده و هست و در اين ميان آيات مربوط به موعود آخرالزمان(ع) درياى نورى است كه تلألؤ آن افق هاى آينده جامعه بشرى را آشكار مى كند و به قلب مؤمنين اطمينان مى بخشد.

در اين رهآورد قطره اى از اين دريا را هديه به پيشگاهش مى كنيم. از هرجزء قرآن كريم يك آيه كه براساس روايات درباره آن وجود مقدس است همراه با حديثى از امامان معصوم(ع) استخراج كرده ايم. (6)

»يا أيها الذين آمنوا من يرتدّ منكم عن دينه فسوف يأتى الله بقوم يحبهم و يحبونه أذلة على المؤمنين أعزة على الكافرين«.1

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر كدام از شما از دين خود مرتد شود به زودى خداوند قومى را كه دوست مى دارد و آنها نيز او را دوست مى دارند و نسبت به مؤمنان فروتن و بر كافران مقتدرند براى يارى اسلام خواهد برانگيخت.

امام صادق(ع) فرمودند:

إنّ صاحب هذا الاًمر محفوظ له أصحابه ولو ذهب الناس جميعاً أتى الله بأصحابه و هم الذين قال اللّه عزّوجل: فإن يكفر بها هؤلاء فقد وكلّنا بها قوماً ليسوا بها كافرين« و هم الذين قال اللّه عزّوجل »فسوف يأتى الله... أعزة على الكافرين.

همانا اصحاب و ياران اين امر برايش محفوظند و اگر همه مردم از بين بروند خداوند يارانش را خواهد آورد آنها همانانند كه خدا درباره آنها فرموده: »پس اگر اين قوم به آن كفر ورزند همانا ما قومى را كه هرگز به آن كافر نشوند بر آن گماريم« و ايشانند كه خدا درباره آنها فرموده: »پس خداوند به زودى قومى را كه خداوند را دوست مى دارند و او

نيز آنها را دوست مى دارد و بر كافران مقتدر و بر مؤمنان فروتن هستند برمى انگيزد.« (7)

»فلّمانسوا ما ذكّروا به فتحنا عليهم أبواب كل شيى ء حتى إذا فرحوا بما اوتوا أخذناهم بغتة فإذاهم مبلسون«.2 پس چون آنچه[ازنعمت هاى خدا]به ايشان تذكر داده شده بودهمه را فراموش كردند: ابواب همه چيز رابرآنهاگشوديم تاآنگاه كه به آنچه عطا شدند شادمان و مغرور گشتند به ناگاه آنها را به كيفر اعمالشان رسانديم و در آن هنگام خوار و نااميد شدند.

امام باقر(ع) در اين رابطه فرمودند:

»فلما نسوا ما ذكّروا به« يعنى فلما تركوا ولاية أميرالمؤمنين عليه السلام و قد أمروا بها »فتحنا عليهم أبواب كل شى ء« يعنى دولتهم فى الدنيا و ماسبط لهم فيها و أمّا قوله »حتى إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتة فإذا هم مبلسون« يعنى بذلك قيام القائم، حتى كانّهم لم يكن لهم سلطان قط فذلك قوله »بغتة« فنزل آخر هذه الاية على محمد(ص): »فقطع دابر القوم الذين ظلموا والحمدالله رب العالمين«.

»اينكه آيه فرموده: »پس چون آنچه [از نعمت هاى خدا] به ايشان تذكر داده شده بود همه را فراموش كردند«؛ يعنى وقتى ولايت اميرالمؤمنين(ع) را ترك گفتند و آن در صورتى بود كه به آن مأمور شده بودند. »ابواب همه چيز را بر آنها گشوديم«؛ يعنى دولتشان در دنيا و آنچه در آن گسترده شده و اما اينكه فرموده: »تا آنگاه كه به آنچه عطا شدند شادمان و مغرور گشتند به ناگاه آنها را به كيفر اعمالشان گرفتار كرديم و در آن هنگام خوار و نااميد شدند« منظور از آن قيام قائم(ع) است به طورى كه گويى هيچ گونه سلطه و حكومتى بر ايشان نبوده و اين است كه فرموده »به ناگاه« و آخر اين آيه بر پيامبر نازل گشت »پس

ريشه قومى كه ستم پيشه كردند كنده شده و ستايش براى خداى عالميان است«. (8)

»هل ينظرون إلاّ تأويله يوم يأتى تأويله«.3

كافران كه منكر آيات خدا و نتيجه اعمال خود هستند چه انتظار كشند، منتظر رسيدن تأويل آيات و تحقق يافتن روز موعودند؟ روزى كه تأويل آيات فرا رسد.

حضرت صادق(ع) فرمود:

ذلك فى يوم القائم(ع)

اين در روز قيام قائم(ع) است.

(9)

»و من قوم موسى أمة يهدون بالحقّ و به يعدلون«4

و جماعتى از قوم موسى(ع) به دين حق هدايت كنند و به آن باز مى گردند.

امام صادق(ع) فرمودند:

اذا ظهر القائم(ع) من ظهر هذا البيت بعث الله معه سبعة و عشرين رجلاً من قوم موسى و هم الذين قال الله تعالى: »و من قوم موسى....

وقتى قائم(ع) از پشت اين خانه »كعبه« ظاهر شود خدا با او بيست و هفت مرد از قوم موسى(ع) را برمى انگيزد و آنانند كه خدا درباره آنها اين آيه را فرموده است. (10)

»و قاتلوا المشركين كآفة كما يقاتلونكم كآفّة«5

و بكشيد مشركان را همگى همانطور كه همگى آنها با شما جنگ كردند.

امام محمد باقر (ع) مى فرمايد:

لم يجى ء تأويل هذه الآية ولو قد قام قائمنا بعد من يدركه مايكون من تأويل هذه الآية ليبلغن دين محمد مابلغ الليل حتى لايكون مشرك على ظهرالاًرض كما قال الله«.

»هنوز تأويل اين آيه نرسيده است و هرگاه قائم(ع) ما به پاخيزد هر آنكه زمان او را دريابد آنچه از پى تأويل اين آيه خواهد بود را درك مى كند و دين محمد(ص) تا هر كجا كه شب سايه افكند خواهد رسيد تا جايى كه هيچگونه شركى بر زمين نخواهد ماند همچنان كه خداوند فرموده است.«

ماهنامه موعود شماره 32 پى نوشت ها :

1- سوره مائده (5)؛ آيه 54.

2-سوره انعام (6):

آيه 44

3-سوره اعراف (7): آيه 53

4- سوره اعراف (7): آيه 159

5-سوره توبه (9): آيه 36

ميزگرد مهدويت و فيلم سازي-2

اشاره : ترويج، تبليغ و تعميق فرهنگ مهدويت و انتظار نيازمند به كارگيرى همه ابزار و وسايل فرهنگى و استفاده از شيوه هاى نوين انتقال فرهنگ است و از آنجا كه امروز رسانه هاى تصويرى و سينما نقش بسيار مهمى را در انتقال مفاهيم و تأثيرگذارى فرهنگى برعهده دارند، لازم است كه مراكز و مؤسسات فرهنگى فعال در عرصه مهدويت با شناخت قابليت ها و توانمندى هاى رسانه هاى تصويرى از اين رسانه ها براى رسيدن به اهداف موردنظر خود استفاده كنند.

با توجه به اين ضرورت مؤسسه فرهنگى موعود با همراهى مركز پژوهش هاى اسلامى صدا و سيما اقدام به برگزارى ميزگردى با حضور چند تن از كارشناسان حوزه فرهنگ تصويرى نمود، كه بخش نخست اين ميزگرد در شماره پيشين مجله منتشر شد.

در قسمت دوم اين ميزگرد كه با حضور آقاى محمد نورى زاد فيملساز و تهيه كننده صدا و سيما، حجةالاسلام والمسلمين حسين رحيم زاده، مدير خدمات رسانه اى و پشتيبانى توليد مركز پژوهش هاى اسلامى صدا و سيما و آقاى محمدعلى باقرى نويسنده و محقق برگزار شده كارشناسان ديدگاه هاى خود را در زمينه چگونگى پرداختن به فرهنگ مهدويت و انتظار در سينما و تلويزيون و همچنين آن دسته از مؤلفه هاى اين فرهنگ كه قابليت به تصوير كشيدن دارند، مطرح كرده اند. موعود: كارنامه رسانه هاى تصويرى جمهورى اسلامى را در زمينه پرداختن به فرهنگ مهدويت و انتظار چگونه مى بينيد و به نظر شما اين رسانه ها چه مؤلفه هايى را در پرداختن به اين فرهنگ بايد مورد توجه قرار دهند؟

آقاى نورى زاد : پس از انقلاب جلساتى با موضوعات متنوع و ارزشى تشكيل شده و

با اينكه مى توانست نتايج مثبتى هم داشته باشد، متأسفانه بعد از مدتى فراموش شده اند، لذا بايد سعى شود اين جلسه واقعاً ضمانت اجرايى شايسته اى داشته باشد و تنها به تهيه صورت جلسه يا يكى دو حركت مثبت و چاپ دو تإ؛ پوستر ختم نشود.

تاكنون رسانه هاى ما (سينما، تلويزيون و

مطبوعات) به مناسبت هاى مختلف در باب مهدويت كارهاى پراكنده اى انجام داده اند ولى كار خاصى كه توجه مردم را به خود جلب كند، انجام نشده است. براى نمونه در سال 1369، درست سيزده روز قبل از فرا رسيدن نيمه شعبان، از من كه برنامه ساز معارف در تلويزيون بودم درخواست كردند در اين فرصت اندك برنامه اى تهيه كنم. من گفتم تصويب چنين طرحى به دو ماه وقت نياز دارد كه چون تصميم بر انجام كار داشتند در عرض دو ساعت راه را براى ما هموار كردند. به دنبال آن ما برنامه اى را در بين شيعيان سيستان فراهم كرديم كه پس از پخش، همه با خاطره اى خوش از آن ياد مى كردند.

موارد ديگر تشكيل ميزگردى با حضور اساتيد دانشگاه و يك نفر روحانى در سال 1371 بود كه قرار شد پنج شب قبل از نيمه شعبان هر شب قسمتى از آن پخش شود ولى متأسفانه بخشى از آن كه به تولد امام زمان(عج) تعلق داشت و شايد مناسب ترين برنامه براى نيمه شعبان بود، پخش نشد و به جاى آن يك فيلم پليسى پخش كردند. بنابراين به نظر من در تلويزيون به هيچ وجه از اين برنامه هاى خاص خبرى نيست و اگر چيزى وجود دارد، انگيزه هاى كاملاً فردى است. مى خواهم بگويم ما هنوز هم به نيمه شعبان نگاهى فراتر از آنگاه سنتى

نداريم.

مدت ها در اين فكر بودم كه چگونه مى توان يك برنامه ناب جهانى براى امام زمان(عج) ساخت؟ چون نگاه ها در برنامه هاى تهيه شده يا غربى بود يا عربى و يا به شيعه اختصاص داشت. از اين رو وقتى معاونت هاى ارشاد عوض شده بودند و آقاى پزشك معاونت سينمايى رابه عهده گرفته بود احساس كردم زمينه مساعد است. سريع نامه نوشتم كه بنده درباره حضرت صاحب(ع) و مسئله انتظار مى خواهم يك مستند داستانى بسازم لطفاً همكارى كنيد. هدفم هم اين بود كه اين كار در سينما نمايش داده شود. بعد از مدتى از سينماى تجربى كه تازه آغاز به كار كرده بود خواستند كه با من همكارى كنند و آنها حداكثر با يك كار نيم ساعته سينمايى موافقت كردند كه اميدوارم اين كار هم به خوبى انجام بگيرد و ان شاءالله مؤثر و مقبول واقع شود.

الآن در دنيا اتفاقاتى رخ مى دهد. در كتاب تاريخ اديان مسئله باورهاى خرافى و غير خرافى انسان و اعتقادات انسان هايى كه در حاشيه نيل و بين النهرين و روم ظاهر شدند و عقيده آنها به عالم پس از مرگ مطرح شده است. اعتقاد به عالم پس از مرگ يك چيز اتفاقى و خرافه اى نيست كه رفته رفته ساخته شده باشد. از همان اولين روزها بشر به آخرت معتقد بوده است. در حفارى مقبره ها آثارى كشف شده كه نشان مى دهد انسان به زندگى جاويد از گذشته هاى دور اعتقاد داشته است؛ ولى غرب از اين باور به نفع خود بهره مى گيرد.

فيلم »آرماگدون« حادثه هاى آخرالزمانى را به نحوى بيان مى كند كه شما پس از ديدن اين فيلم احساس مى كنيد كه آن مفنجى رهايى بخش، جز غرب و آمريكا و

تكنولوژى برتر او چيز ديگرى نيست. من معتقدم ما در عين حال كه بايد هوشمندى خود را حفظ بكنيم سؤال بزرگى را نيز بايد در باب مهدويت در رسانه هاى خودمان مطرح بكنيم كه هر كس با آن مواجه شد نتواند بدون تأمل بگذرد و براى مدت ها در ذهن مخاطب باقى بماند، چنان كه برخى لحظه هاى ناب در بعضى فيلم ها هيچ گاه از ياد نمى رود.

من در باب مسئله ظهور فيلمنامه اى نوشته ام به اسم »فردا چه مى شود؟« و در آنجا همين سير اعتقادات بشرى به عالم پس از مرگ را مطرح كرده ام. در اين فيلم از شخصيت هاى برتر امروز مثل »بيل گيتس« (بزرگترين مدير شركت ديسك و نرم افزار رايانه اى) سؤال مى شود فردا در اختيار چه كسى است؟ اين سؤال به گونه اى مطرح مى شود كه هيچ كس به راحتى نتواند از آن عبور كند. آيا فردا زيبا و پفر از لطافت است؟ در اين فيلم، »بيل گيتس« يك CD برمى دارد مى گويد: »فرداى بشر در دست اين است« بعد »راك فلر« (سرمايه دار بزرگ) در پاسخ سؤال مى گويد: »فردا نيز همانند امروز به سرمايه داران تعلق دارد.« بالاخره سياستمدارى

فردا را از آن سياستمداران و يك روحانى مسيحى از آن مسيحيت مى داند و در پايان آقا (آيةالله خامنه اى) در يك سخنرانى با استناد به قرآن فردا را از آن مستضعفين مى دانند.

من معتقدم اگر ما بخواهيم ان شاءالله به برنامه سازى بپردازيم و انگيزه هاى خوبى را در دوستان ايجاد بكنيم بايد سؤال يا سؤال هاى بزرگى را در ذهن مردم دنيا ايجاد بكنيم و بعد به اين سؤال ها پاسخ مناسبى ارايه بدهيم. موعود : به نظر ما هم صدا و سيما در زمينه تهيه آثارى در زمينه

مهدويت آنچنان كه شايسته است فعاليت ندارد بلكه در مقابل كسانى كه در اين زمينه پيش قدم اند نيز مقاومت مى كند و فكر مى كنم ما به جاى درگير شدن با ادارات مختلف يا با دستگاهى مثل صدا و سيما، بهتر است سراغ كسانى برويم كه خارج از اين سيستم علاقه مند به همكارى و تهيه آثارى در اين زمينه اند. سؤال بعدى ما اين است كه از مباحث تاريخى، فرهنگى اعتقادى و ديگر مباحثى كه در زمينه مهدويت مطرح است، كدام يك را مى توان در قالب تصوير عرضه كرد؟ آقاى نورى زاد : در مسئله مهدويت، عشق و علاقه يك برنامه ساز به مولاى خود، راه را نشان مى دهد و لازم نيست كه بگوييم كه از كجا شروع كند. اين موضوع عصاره هستى است كه در نقطه عالى تجلى خواهد كرد. من معتقدم ما بايد برنامه سازان را فقط ترغيب به كار در زمينه مهدويت بكنيم نه اينكه بگوييم تنها فلان مقوله را مطرح كن.

ما مى توانيم مقوله انتظار را چنين مطرح كنيم كه همه انتظارها به نحوى در گذر زمان مضمحل مى شوند به جز انتظارى كه جهت دار، فعال و نورانى است و براى

تبيين آن مثلاً در نود درصد پروژه ها به مسئله فردا بپردازيم و در ده درصد ديگر به اين مطلب اشاره كنيم كه فردا از نظر ما يك فرداى معمولى نيست كه مثلاً »سازمان سيا« هم بتواند با به كارگيرى پازل هاى اطلاعاتى آن را پيش بينى كند. در باب انتظار نود درصد به مقوله انتظار بپردازيم و در ده درصد از جوهر انتظار به شكلى اسم ببريم و بگوييم اين انتظار فراتر از انتظارات ديگر است، مضمحل نمى شود، سازنده، پويا،

زنده با نشاط است و يأس در آن راه ندارد. وقتى گفتيم اين انتظار درخشان، عشق، پول، عبور از كنكور و امثال آن نيست اين سؤال مطرح مى شود كه پس چه انتظارى است كه مرگ ندارد و هميشه با نشاط و زنده است؟ من فكر مى كنم ما ابتدا بايد به همه اينها به صورت پيش زمينه بپردازيم و بسترسازى بكنيم سپس خود آقا (حضرت مهدى(ع)) را مطرح بكنيم. آقاى باقرى : در اينجا به دو نكته بايد توجه كنيم: يكى اين كه نقاط قوت خودمان را شناسايى كنيم و ديگر اين كه به نقاط ضعف دشمن و آدم هاى بى تفاوتى كه در جامعه هستند، پى ببريم. يكى از مسايلى كه در مورد غفلت قرار گرفته است اين است كه دشمن ما را از آنچه دوست داريم، محروم مى كند نه اين كه خواسته ما را به ما بدهد. الآن دشمن در صدد است ما را از سلامتى و اقتصاد خود محروم كند. اگر يزيد و معاويه به طرفداران خود بذل و بخشش مى كردند الآن شرايط كاملاً تغيير كرده است و دشمن مى خواهد چشم، گوش، خواسته، شهوت، هوس و سلامتى ما را از ما بگيرد دليلش هم اين است كه دشمن ما از آسمان بريده و كافر است و كفر يعنى چشم پوشى و مخفى كردن نعمت ها. امروز دشمن اجازه نمى دهد من به خواص داروهاى گياهى كه در كشور هست پى ببرم و سعى مى كند من را به خودش وابسته كند.

اگر من سلامتى خودم را دوست دارم، دشمن مى خواهد من را از سلامتى محروم كند. امروز ما پنجاه درصد چيزهايى را كه در بازار مى خريم براى سلامتى ما ضرر

دارند يعنى دشمن سلامتى را ازمن مى گيرد. همچنين دشمن با اين علم مدرن زمينه شغل را ز بين مى برد و ناامنى شغلى به وجود مى آورد و صدها كار ديگر، در اينجاوقتى مى بينيم دشمن تمام راه ها را بسته است اين سؤال مطرح مى شود كه چه بايد كرد؟ پاسخ آن در »انتظار« است. انتظار يعنى چه؟ انتظار يعنى بهترين فكر، بهترين طرح و بهترين عمل. چنين انتظارى ماندنى است. ممكن است بگوييد غرب هم انتظار را مطرح مى كند و مى گويد عمل ما، فكر ما و طرح ما بهترين است. در اينجا ما فكر و طرح و عمل اورا زير سؤال مى بريم و همه شگردهايش را افشا مى كنيم تا به بن بست برسد. البته خود غرب هم مى داند كه آينده اى

ندارد و وقتى به بن بست مى رسد از ما مى پرسد كه چه بايد بكند؟

در اينجا پاسخ من با طرح كلى مكتب است. اگر مكتب كامل مطرح نشود من پاسخ ندارم و متأسفانه حوزه در اين پانصد سال اخير مكتب را كامل مطرح نكرده است. ما بعد از دوره رنسانس اگر مجموعه فكرى اسلام را در مقابل مكتب هاى ديگر مطرح نكنيم مجبور مى شويم جزئيات را مقايسه كنيم. ما ده ها طرح بزرگ داريم كه بايد انجام شود و زياد بودن طرح نبايد ما را نااميد كند. ما براى رسيدن به هدف بزرگ خود، بايد سنگرها را يكى يكى فتح كنيم و خدا، معصومين(ع) و ارواح شهدا ما را در اين راه يارى مى كنند. الآن ما پزشكانى داريم كه با مقدارى آموزش تئورى و عملى از فوق تخصص هاى غرب هم قوى تر شده اند. ما بايد از دين و مكتب خود استفاده كنيم. اصلاً ريشه

اين همه فساد كه در جامعه وجود دارد، كجاست؟ هيچ كس حتى كمونيست ها و ليبرال ها هم فساد را دوست ندارند. ريشه فساد دست كسانى است كه خيلى با وجدان و با شرف اند و پيشرفت و ترقى و رفاه را دوست دارند. منتهى از وحى بريده اند و استعداد متراكم انسان را روى زمين خلاصه مى كنند؛ زمينى كه ظرفيت برخورد با اين استعدادها را ندارد. موعود: چگونه مى توان مباحث پزشكى و مقولاتى از اين قبيل را با موضوع مهدويت مرتبط ساخت؟ بايد ديد مردم از دين و ظهور امام زمان(عج) چه توقعى دارند؟ امروز بيمارى هاى بسيارى وجود دارد كه پزشكى مدرن نمى تواند درمان كند ولى ما معتقديم توصيه هاى زيادى در دين ما وجود دارد كه ظالمان نگذاشته اند پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) آنها را مطرح كنند و امام زمان(عج) از موضع قدرت به طرح اين مسائل خواهد پرداخت. در همين راستا يكى از برادران اهل سنت دوازده هزار حديث در مورد پزشكى جمع آورى كرده است. آقاى نورى زاد : من معتقدم ما در برنامه سازى براى آقا (حضرت مهدى(ع)) دو مخاطب را بايد در نظر بگيريم: مخاطب داخلى ما كه از آقا و مسئله آخرالزمان اطلاعات نسبى دارد، مخاطب فرامرزى كه اصلاً مقوله اى به اسم اسلام را قبول ندارد چه برسد به اينكه ظهور آقا را هم بپذيرد. در بخش دوم ما بايد با استفاده از تصوير و به طور غير مستقيم حرف هاى خود را مطرح كنيم. در فيلمى كه راجع به بوسنى تهيه شده است، كارگردان صحنه اى را تدارك ديده است كه در آن شخص بيهوشى را روى نارنجك مى خوابانند و هنگامى كه به هوش مى آيد چون كسى نمى تواند نارنجك را خنثى كند، او را

به همان حالت رها كرده مى روند. اين صحنه مى گويد مردم بوسنى همانند كسى هستند كه روى نارنجك خوابيده و همه (نيروهاى سازمان ملل و چند مليتى) او را تنها گذاشته اند.

ما هم مى توانيم با پرداختن تمثيلى و كاملاً سمبليك به مسئله امام زمان(عج) ماندگارى اثر را تضمين كنيم و با زبان تصوير كه زبانى آشنا براى همه مردم دنياست، اين مسئله را مطرح سازيم. حجةالاسلام رحيم زاده : درست است كه اگر ما بتوانيم به ادبيات تصويرى دسترسى پيدا كنيم تأثير خودش را روى مخاطب ما مى گذارد، اما مشكل ما اين است كه چگونه مى توانيم چنين هنرمندانى را پيدا كنيم؟ آيا مى توان با انجام برخى كارهاى مقدماتى و تشويق، هنرمندان فعلى را متحول و علاقه مند به امام زمان(عج) كرد؟ آقاى نورى زاد : يكى از معضلات تلويزيون و سينماى ما سازندگان برنامه هستند كه گاه هيچ اعتقادى به نظام و ارزش هاى آن ندارند و برنامه هايى را مى سازند كه مشكلى را از جامعه ما حل نمى كند. در تلويزيون تهيه كننده است كه حرف اول را مى زند نه نويسنده، نه كارگردان و نه كس ديگر. تهيه كننده هنرپيشه هايى را به كار مى گيرد كه با روحيات خودش همخوانى داشته باشد و آنچه را كه خودش مى خواهد با هزينه صدا و سيما مى سازد. نهايت كارى كه مدير مى تواند انجام دهد اين است كه برخى صحنه ها را حذف مى كند. بنابراين، اين كه شما بخواهيد به نوعى هنرمندان اين كشور را متأثر بكنيد، امر محال است. تصور من اين است كه شما بايد از كسانى كه در »هيأت اسلامى هنرمندان« متمركزند يا افراد »سپاه«، »جهاد« و »روايت فتح« بخواهيد كه به مسئله امام زمان(عج)

در فيلم ها توجه كنند. عشق به امام زمان(عج) در جبهه ها، توجه به امام زمان در عرصه هاى سازندگى و يا شعرهايى كه در مورد حضرت سروده شده است، مى تواند دستمايه مصارف داخلى را فراهم كند، ولى براى مخاطبانى كه ادبيات تصويرى را بلدند ولى با مفاهيم ما بيگانه هستند، نمى توان از چنين مقوله هايى بهره گرفت. اين موارد را به اهلش بايد واگذار كرد و نمى توان گفت از فلان كارگردان خوب بخواهيم كه براى امام زمان(عج) فيلم بسازد. براى نمونه عرض كنم حدود سال 1369 طرحى براى ساختن فيلم در مورد امام زمان(عج) ارايه شده بود كه براساس آن نماينده اى از سازمان ملل براى تحقيق در مقوله معنويت به ايران مى آيد و در آنجا با مسئله اى به اسم امام زمان(عج) آشنا مى شود؛ يعنى براى طرح امام زمان(عج) هم به نوعى مسئله را با سازمان ملل ارتباط مى دهد. اين است كه من اصرار دارم سراغ اهل انقلاب برويم و معتقدم ديگران يا اين بار را بر روى زمين خواهند گذاشت يا به جاى ديگرى خواهند برد. آقاى باقرى : ما نمى توانيم به اين همه تهيه كننده بى تفاوت باشيم، بلكه بايد با گوشزد كردن نقاط ضعفشان از آنها در تهيه كارهاى تلويزيونى استفاده كنيم. آنچه »راك فلر« به عنوان معشوق و آرزو و ايده ها انتخاب كرده بود، الآن همه مى دانند كه سراب و دروغى بيش نيست و همه آنها را مى توان زير و رو كرد و معشوق محبوب ترى را معرفى كرد، تا آن معشوق كوچكشان خرد شود. من معتقدم ما بايد دست دشمن را رو كنيم، منتها با شيوه اى خاص. آقاى نورى زاد : اصلاً زاويه نگاه بايد چنان بديع باشد

كه همه اين قضايا تحت الشعاع قرار بگيرد. فيلمى را گروه »روايت فتح« ساخته است به نام »آقا سيدجلال« و داستان جانبازى را دنبال مى كند كه با آن كه دو چشم، يك پرده گوش و يك پا ندارد، شاگرد اول دانشگاه تهران است و مديريت يك كارخانه بزرگ دستگاه آبيارى بارانى را به عهده دارد.

اين فيلم را براى جشنواره اى در ايتاليا فرستادند منتها فيلمى اول شناخته شد كه »ميراكر« (آينه) نام داشت و در آن سه پروفسور با هيپنوتيزم و تلقين به آدم ها اميد مى دادند و مداوا مى كردند. بنابراين، اگر شفا گرفتن چند نفر با توسل به امام زمان(عج) را به صورت فيلم درآوريم، در مقابل غربى ها هم از اين موارد زياد دارند؛ مثل فيلم »آهنگ برنادت« كه در آن اينگونه شفا گرفتن ها بسيار مطرح شده است. آقاى باقرى : مقصود از شفا گرفتن فقط شفاى جسمانى نيست. رنج ها و مشكلات زيادى در زندگى وجود دارد كه بايد آنها را تحمل كرد و اسلام هم نيامده است تا آنها را از بين ببرد، بلكه اسلام مى خواهد كه انسان را توسعه بدهد تا از رنج ها لذت ببرد. اسلام به اين رنج ها جهت خدايى مى دهد پس ما نبايد اين توقع را ايجاد كنيم كه هر كس آنجا برود شفا پيدا مى كند. انسان وقتى با آنجا آشنا مى شود، با وسعت وجودى خودش آشنا مى شود و وقتى به وسعت وجودى خود پى برد، تحمل اين وضع برايش عادى مى شود و مى داند كه با تحمل اين رنج مى تواند در راه خدا خدمت بزرگى كند؛ نه اينكه از همه چيز قهر كند. من كسانى را سراغ دارم وقتى با جمكران آشنا شدند

ديگر در كاسبى خود تقلب نمى كنند و از حرص زدن و اعصاب خردى راحت شده اند. يا ديگر با زن و بچه اش مشكل ندارد و اختلاف بين زن و شوهر حل شده است.

همچنين پى بردن به اين مسائل، محدود بودن علمى انسان را نشان مى دهد. ما دو علم داريم: علم اسلامى و علم غيراسلامى. علم غيراسلامى كه همه اش به ضرر انسان است و نمى تواند كارى انجام بدهد و علم اسلامى را هم كسى بايد باز كند تا بتوان استفاده كرد.

اين علم، علمى است كه به وحى متصل است. مثلاً در دعاى كميل داريم: »اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تنزل النقم، اللهم اغفرلى الذنوب التى تغير النّعم، اللهم اغفرلى الذنوب التى تحبس الدّعاء«. آن چه گناهى است كه وقتى از من صادر مى شود نعمت را تغيير مى دهد؟ آن كدام گناه است كه تأثير اين گياه را در من از بين مى برد؟ چه گناهى انسان را با نظم حاكم بر هستى درگير مى كند و نمى گذارد دعا به جايى برسد (تحبس الدّعا)؟ چه گناهى است كه باعث مى شود طبيعت در مقابل من عكس العمل نشان دهد (تغيرالنعم)؟ اينها چيزهايى است كه اسلام مرا راهنمايى مى كند و مقدارى را كه نمى فهميم بايد از معصوم بپرسيم؛ معصومى كه به همه عالم احاطه علمى دارد. موعود : جناب آقاى باقرى شما در مورد مخاطبى گفت و گو مى كنيد كه قبلاً برخى مسايل از جمله مسئله مجردات و شناخت امام معصوم برايش حل شده است، امّا بحث ما در مورد هشتاد - نود درصد مردم جهان است كه گرفتار عقل تجربى اند و هيچ مقدمه ذهنى در اين مسايل ندارند. براى اين افراد از چه مجرايى

بايد وارد شد و فيلم تهيه كرد؟ آقاى باقرى : ما عمومى برخورد مى كنيم چنان كه پيامبر اسلام(ص) عمومى برخورد كرد و همه را مخاطب خود قرار داد. در قالب داستان مى توان به كسى كه مقدسات را محترم نمى شمارد گفت: تو با اين همه مدرك كه از دانشگاه ها گرفته اى و ادعاى روشنفكرى مى كنى، در برابر اين معارف بى سواد هستى. آقاى نورى زاد : ممكن است پزشكى كه از لحاظ مالى و علمى در موقعيت خوبى قرار دارد احساس كند اصلاً نيازى به امام زمان(عج) ندارد. چنين كسى مى گويد من صحيح و سالم ام و علاوه بر تربيت دانشجو، مريض هاى زيادى را مداوا مى كنم و اصلاً مشكلى ندارم كه به فرداى بهتر چشم بدوزم. در نظر نگرفتن اين مسائل موجب مى شود برنامه هاى خاصى تهيه شود و به جاى صحبت كردن و ايجاد ارتباط صحيح با مخاطب، فقط شعار بدهيم. ما بايد مخاطبانى را هم مدنظر داشته باشيم كه از لحاظ علمى از فلسفه غرب و شرق مطلع اند و از لحاظ موقعيت اجتماعى در جايى مثل سازمان ملل به سر مى برند؛ موقعيتى كه همه آرزوى خود را در آنجا متجلى ببينند. ما بارها به دوستان گفته ايم نبايد موقع تهيه برنامه احساسمان اين باشد كه كسى نمى فهمد؛ لذا هر نقيصه اى را از برنامه هاى خود بايد دفع كنيم. ما بايد احساس كنيم مخاطبان ما مغزهاى عالم اقتصاد، سياست و معارف اند. به نظر من فيلم سازانى موفق اند كه مخاطبان خود را فهيم مى دانند.

حجةالاسلام رحيم زاده : ما بايد پرده غفلت را با شناختى كه براى يك آدم غافل فراهم مى كنيم، دفع كنيم. فرض اين است كه بيننده ما هر مقامى دارد به اين موضوع

ترتيب اثر نمى دهد. الآن نه آمريكا بلكه در كشور خودمان عده اى به رفاه و آسايش نسبى دنيايى رسيده اند و اصلاً به اين مسائل توجه ندارند. به نظر من طرح مسئله مهدويت در اين زمان نسبت به بيست سال پيش سخت تر شده است و به سادگى نمى توان اين گونه افراد را اصلاح كرد و متوجه مسائل مهدويت نمود.

سؤال اين است كه ما چگونه مى توانيم هنرمند را به نقطه اى برسانيم كه با صرف نظر از مشكلات موجود در جامعه، سخن ما را بپذيرد و بخواهد انتقال دهد. اين مسئله مهمى است كه ما در آن مشكل داريم. آقاى باقرى : اين مسائل قابل حل است، چون انتظار به مستضعفين تعلق دارد؛ مستكبرين، كفارند و درصدند حق را بپوشانند. الآن يهودى هاى سرمايه دار بيمارى را كه با يك گياه دارويى و به سادگى قابل درمان است، درمان نمى كنند تا بتوانند ميليون ها دلار از اين طريق پول به دست آورند. ما نمى خواهيم چنين كسانى را اصلاح كنيم. اصلاً چنين فردى نمى خواهد منتظر باشد چون مى داند

رد پاي ناپيدا

محمود از در حجره وارد شد و دست و رويش را با حوله خشك كرد و سر سفره نشست محمد استكان چاي را به دست او داد و گفت «عيد كه مي شود، همه خوشحالند جز من »

محمود استكان چاي را شيرين كرد و گفت «حق داري اگر من و تو هم مثل ديگران خانواده و اهل و عيالي داشتيم از رسيدن عيد و تعطيل شدن مدرسه خوشحال مي شديم »

محمد براي خودش هم چاي ريخت و گفت «حالا كه نداريم چه بايد بكنيم نگاه كن همة درختان حياط مدرسه پر از شكوفه شده اند. بهار همه جا را سبز

و خرم كرده اما من اصلاً آمدن بهار را حس نمي كنم »

محمود لقمه اي نان و پنير پيچيد و گفت «دلت بايد بهاري باشد كه نيست »

محمد آهي كشيد و گفت «راستي مي گويي ولي چه كنم تا دلم بهاري شود؟»

محمود دستي به شانة او زد و گفت «خدا بزرگ است بالاخره تو هم صاحب خانواده اي مي شوي اما تا آن زمان دلتنگي تو در تعطيلات مدرسه چاره دارد.»

چشمان محمد درخشيد: «چه چاره اي »

محمود لقمة ديگري به دهان گذاشت و گفت «من تصميم گرفته ام تعطيلات عيد را به روستاي «آستانه بروم »

محمد با تعجب گفت «آستانه همه در اوايل بهار به نواحي معتدل و گرم مي روند، آن وقت تو هوس رفتن به منطقة كوهستاني و پر از برفف آستانه را كرده اي »

محمود استكان چاي را به دست او داد و گفت «اولاً يك چاي ديگر بريز، ثانياً هوس نيست و شوق است دلم هواي زيارت امامزاده سهل را كرده تا آستانه هم كه هشت فرسخ راه بيشتر نيست »

محمد استكان را گرفت و چاي ديگري براي محمد ريخت و گفت «اولاً بفرما اين هم يك چاي ثانياً هشت فرسخ پياده رفتن در برف كوهستان چيز كوچكي است »

محمود استكان را گرفت و گفت «اولاً مجبور نيستي با من بيايي ثانياً اگر مي خواهي تمام تعطيلات در حجره ات بماني و پرپر شدن شكوفه ها را نگاه كني من مانع نمي شوم »

محمد به فكر فرو رفت از تنهايي و ماندن به شدت پرهيز داشت اما خوب مي دانست هواي مناطق كوهستاني در ابتداي بهار چقدر نامتعادل است سر بلند كرد و گفت «ولي

اينجا در بروجرد بهار آمده و عيد شده تا آستانه تمام راه ها پر از برف است تو كه مي داني در اين نواحي زمستان تا خرداد پايدار است دستف كم دو فرسخ را كاملاً در برف بايد طي كني »

محمود كه وانمود مي كرد دلايل محمد را براي نرفتن نمي شنود، چايش را شيرين كرد و گفت «در هر حال صبحانه ام را كه خوردم راه مي افتم اميدوارم تعطيلات در حجره به تو خوش بگذرد!!»

محمد سكوت كرد. محمود را مي شناخت سال ها با او همدرس و هم حجره بود و مي دانست چقدر در تصميم گيري قاطع و مصمم است اما از تنها ماندن هم وحشت داشت

* * *

بقية طلبه هاي مدرسه در حياط جمع شده بودند و هر كس حرفي مي زد. همه از وقتي شنيده بودند محمود عازم زيارت امامزاده سهل است از يك طرف دلشان هوايي شده بود، از يك طرف هم از برف و سرماي كوهستاني اطراف بروجرد تا اراك پرهيز داشتند. محمود اما بي هيچ حرفي كوله بار سفرش را بسته و آمادة حركت بود. محمد هم روي پله جلوي حجره نشسته بود و بين رفتن و ماندن ترديد داشت طلبه ها كه هر كدام از وضع راه و بدي هوا چيزي مي گفتند از رفتن منصرف مي شد، اما محمود را كه آمادة سفر مي ديد حس مي كرد اصلاً طاقت دوري او را ندارد. اين فكر در او قوت گرفت و هنوز طلاب سرگرم بحث با محمود بودند كه به سرعت به حجره رفت و ساك كوچكش را بست و بيرون آمد. محمود كه او را ساك به دست ديد لبخندي زد و گفت «مي دانستم مرا تنها نمي گذاري »

بعضي از طلبه ها كه آن دو را عازم سفر ديدند به آنها پيوستند و گفتند: «سفر هر چه باشد از ماندن در حجرة يك مدرسة تعطيل بهتر است زيارت هم كه لطف خودش را دارد.»

كم كم تعداد همراهان محمود زياد شد و چيزي نگذشت كه مدرسه از طلبه خالي شد و همه دسته جمعي عازم زيارت شدند.

* * *

تا گردنة بيرون شهر، يك فرسخ پياده راه رفتند. هنوز ابتداي سفر بود و همه شور و شوق داشتند هوا هم خوب و معتدل بود و زمين هاي كشاورزي بيرون شهر هم سبز و خرم بودند. اما از گردنه كه پيچيدند، پشت گردنه و در منطقة كوهستاني همه جا پوشيده از برف بود و در آن منطقه تا ايام تابستان هم برف باقي مي ماند و آب نمي شد. اما چون آسمان آبي بود و آفتاب مي درخشيد طلاب به برف اعتنايي نكرده و به راهشان ادامه دادند. هر كس چيزي مي گفت و آن همه برف مانعي بر سر راه آنها نبود. از گردنه كه بالا رفتند، جاي مناسبي پيدا كرده و براي استراحت چند دقيقه اي نشستند. صحرا تا چشم كار مي كرد پر از برف بود و جادة خاكي به خاطر عبور و مرور مردم صاف و هموار بود. آفتاب مي تابيد و درخشش آن بر روي برف نشان مي داد كه جاي نگراني نيست محمود رو به دوستانش كرد و گفت «تا آستانه شش فرسخ راه داريم دو فرسخ را تا شب مي رويم و شب در روستاهاي بين راه مي خوابيم و فردا صبح دو فرسخ بعدي را مي رويم با اين حساب امروز كه سه شنبه است تا جمعه به امامزاده سهل مي رسيم

»

محمد گفت «پس راه بيفتيم كه تا شب نشده به روستايي برسيم و خيالمان آسوده باشد.»

محمود موافقت كرد و گفت «اگر چه صحرا پر از برف است اما هوا سرد نيست آفتاب هم كه مي تابد. پس برويم كه به شب برنخوريم »

همه از جا بلند شدند و هر كس كوله بارش را بر دوش گرفت و به سمت پايين گردنه به راه افتادند.

* * *

بعد از ظهر خسته و گرسنه به روستايي رسيدند كه در دل صحراي پر از برف براي آنها پناه خوبي بود. محمود در خانه اي را زد. مرد روستايي در را به روي آنها گشود. محمود سلام كرد و گفت «ما عده اي از طلاب مدرسة شاهزادة بروجرد هستيم كه به قصد زيارت امامزاده سهل بن علي عازم روستاي آستانة اراك هستيم هنوز راه درازي در پيش داريم و مي خواهيم بدانيم آيا در اين روستا امشب كسي به ما پناه مي دهد تا شب را به صبح كنيم و فردا بعد از نماز صبح راهي شويم »

مرد روستايي لبخندي زد و گفت «خوش آمديد اگر مرا به ميزباني بپذيريد كه خادم زايران امامزاده باشم خوشحال مي شوم »

محمود و دوستانش شادمان دعوت مرد را پذيرفتند و به خانة باصفايش رفتند. مرد با نهايت محبت از آنان پذيرايي كرد. شب خوب و راحتي بر آنها گذشت و خستگي آن همه پياده روي از تنشان رفت براي نماز صبح كه بيدار شدند از پنجرة اتاق محمود نگاهي به بيرون انداخت تا وضع هوا را بسنجد و آمادة حركت شوند. اما با تعجب متوجه شد كه بيرون برف باريده و حياط خانة روستايي پر

از برف شده است

همه نمازشان را خواندند و منتظر روشن شدن هوا شدند. مرد روستايي بساط صبحانه را برايشان فراهم كرد و به اتاق آورد. ديد همگي مهياي حركت شده اند.

با تعجب پرسيد: «با اين برفي كه تمام ديشب باريده باز مي خواهيد به راهتان ادامه بدهيد؟ قطعاً راه ها همه بسته شده و اين برف تازه همه جا را مسدود كرده است »

محمود گفت «مهم نيست هوا خوب است و روستاها هم به همديگر متصل هستند و مي توانيم راه را پيدا كنيم »

محمد گفت «اين دوست ما شوق زيارت دارد و هيچ چيز جلودارش نيست »

صادق گفت «ما هم با اين تعداد زياد بيش از اين صلاح نيست مزاحم شما و اهل خانه تان باشيم »

مرد روستايي گفت «اصلاً حرف از مزاحمت نزنيد. ولي بدانيد اگر راه بيفتيد ضرر مي كنيد. شما با اين راه ها آشنا نيستيد. برف تازه كه ببارد همة راه ها را مي پوشاند و گم شدن در صحراي پر از برف حتمي است »

محمود جوابي نداد. صبحانه كه خوردند وسايلشان را جمع كردند و راهي شدند. صاحب خانه شوق آنها را كه ديد اصراري نكرد و آنها را بدرقه كرد.

مسير پر از برف بود و راه كاملاً زير برف پوشيده شده بود. اما به خاطر تابش آفتاب نگراني به دل راه ندادند و تا روستاي بعدي كه از دور پيدا بود، پياده رفتند.

* * *

شب دوم را هم در خانة يك پيرمرد روستايي ديگر گذراندند. او هم با همان صفاي روستايي و همانند آن پيرمرد اولي از زايران امامزاده پذيرايي كرد و شب به آنها اتاق مناسبي

داد تا استراحت كنند. صبح براي نماز كه بيدار شدند، هوا بدتر از روز قبل و به شدت سرد شده بود و تمام شب برف باريده بود. پيرمرد به اتاق آمد و گفت «نيازي به گفتن نيست كه هوا به شدت سرد شده و تمام شب برف باريده به آسمان بدون ابر نگاه نكنيد. ارتفاع برف در راه خيلي زياد است بياييد از اين سفر منصرف شويد و جان خودتان را به خطر نيندازيد.» همه به محمود نگاه كردند. او حالا ديگر حكم سرپرست گروه را داشت

محمود گفت «از محبت شما ممنونيم اما تا مقصدمان راهي نمانده مسافت زيادي طي كرده ايم و شب جمعه و زيارت هم در پيش است در اين يك فرسخ راه باقي مانده هم ترس از بين رفتن نيست از طرفي اين چند روز در برف راه آمده ايم كه شب جمعه امامزاده را زيارت كنيم امروز كه اينجا بمانيم ديگر ثواب زيارت شب جمعه را هم از دست مي دهيم »

پيرمرد اصرار را كه بي نتيجه ديد گفت «پس صبر كنيد هوا گرمتر شود. صبح زود سرد است »

از اتاق بيرون رفت و در را بست او كه بيرون رفت مجتبي گفت «من فكر مي كنم تا نيامده بهتر است برويم اگر بيايد مانع ما مي شود.»

صادق گفت «پيرمرد خوش قلبي است اما بي جهت نگران است ما جوان و نيرومند هستيم و اين يك فرسخ راه باقيمانده راهي نيست »

رضا گفت «قسمت بيشتر و سخت راه را هم كه آمده ايم »

محمود موافقت جمع را كه ديد گفت «من هم موافقم برويم »

صادق بلند شد تا در اتاق

را باز كند اما متوجه شد از بيرون بسته شده است محمود جا خورد و گفت

_ يعني حاجي در را از بيرون قفل كرده

صادق خنديد و گفت «ترسيده ما برويم در را بسته »

با آنكه از رفتن باز ماندند اما از اين كار پيرمرد هم خنده شان گرفت هنوز با هم در اين باره حرف مي زدند كه از پشت شيشة در اتاق ديدند پسربچه اي به سراغ كوزه اي رفت كه در ايوان بود تا آب بردارد. محمود جلو رفت و با انگشت چند ضربه به شيشه زد. توجه پسرك جلب شد و جلو آمد. محمود گفت

_ پسرجان در ما از بيرون بسته شده آن را باز مي كني

پسر بچه كه از همه جا بي خبر بود، ظرف آبي كه از كوزه پر كرده بود، زمين گذاشت و در اتاق را باز كرد و ظرفش را برداشت و رفت طلبه هاي جوان هم اسباب سفرشان را برداشتند و از خانة پيرمرد بيرون رفتند. هنوز خيلي از خانه دور نشده بودند كه پيرمرد آنها را ديد. در حالي كه روي پشت بام برف ها را پايين مي ريخت متوجه رفتن طلبه ها شد. جا خورد و از همان جا صدا زد: «صبر كنيد. اين اصرار شما براي رفتن خيلي عجيب است باور كنيد تلف مي شويد.»

طلبه ها با خنده دست تكان دادند و گفتند: «نگران نباش اتفاقي نمي افتد.»

پيرمرد از پشت بام پايين آمد و دنبال آنها دويد و صدا زد: «حالا كه عزمتان بر رفتن است پس صبر كنيد تا مسيري را به شما نشان بدهم كه بي خطر است »

آنها همان طور كه مي رفتند سر تكان مي دادند

و او مسير را نشان مي داد. پيرمرد بي اعتنايي آنها را كه ديد برگشت مسافتي كه از روستا دور شدند، متوجه شدند هر چه مي روند به يك آبادي نمي رسند و راه ها كاملاً بسته است هر چه جلوتر مي رفتند، ارتفاع برف بيشتر مي شد و گاهي تا كمر و سينه تان مي رسيد. در گودال هاي پر از برف فرو مي رفتند. لباسشان كه اصلاً مناسب اين هوا نبود، كاملاً خيس شده بود و همه به شدت مي لرزيدند. پشيمان از نشنيده گرفتن اصرارهاي پيرمرد روستايي متوجه خطري بزرگتر از برف شدند و آن هم رشته قنات آبي بود كه آنجا بود و برف چاه هاي اين رشته قنات را بسته بود و ترس از افتادن در چاه ها هم بر مشكلات راه افزوده شد.

صادق و رضا كه جوانتر بودند و با دل و جرأت بيشتري پيش مي رفتند، از بقيه جلو زدند، اما چيزي نگذشت كه فرياد هر دو بلند شد. چنان در گودالي پر از برف فرو رفتند كه امكان بيرون آمدن برايشان نبود. همه با عجله خودشان را به آنها رساندند و دورشان جمع شدند تا كمكشان كنند. حركت و تكاپوي آنها در برف زمين را لغزنده و خطرناك كرده بود و تا آن دو را از برف و آب گفل بيرون كشيدند، چندين بار هر كدام در برف زمين خوردند. تمام لباس وسر و صورتشان غرق برف و آب يخ زده شده بود و وضعشان لحظه به لحظه بدتر مي شد. برف آن قدر در هم فشرده و عميق بود كه هيچ راه نجاتي وجود نداشت تا چشم كار مي كرد صحرا پر از برف بود و هيچ اثر و نشانه اي از حيات ديده نمي شد.

مقداري كه از رشته قنات دور شدند، ابرها هم كم كم كه از راه رسيدند و به سرعت به هم پيوستند و در مدت زمان كوتاهي هوا تاريك شد و برف و بوران شديدي شروع شد. همه لباس هايشان خيس بود و با وزش باد، از سرما مي لرزيدند. كفش هايشان در برف و گل گير كرده بود و پاهاي برهنه شان از سرما يخ زده بود و امكان راه رفتن با پاي برهنه در برف و يخ وجود نداشت گويي هيچ اميدي به نجات نبود و همه يقين پيدا كردند كه اصرار آن مرد روستايي بدون دليل نبود و حتماً مرگ در انتظار آنهاست مسافتي كه رفتند، محمود حس كرد پيش رفتن نه تنها هيچ مشكلي را حل نمي كند بلكه آخرين رمق را هم از همه مي گيرد و اين سرما و پاي برهنه و لباس هاي خيس به زودي زير شلاق برف و بوران همه را از پاي درمي آورد و هيچ كس جز او مقصر نيست كه اين همه بر اين سفر و رفتن اصرار داشت اين بود كه گفت «دوستان من بر آمدن به اين سفر اصرار كردم و هر چه مردم بين راه ما را از رفتن باز داشتند اعتنا نكردم اكنون كه به اين مصيبت گرفتار شده ايم من خودم را مقصر مي دانم و اگر اتفاقي براي هر كدام از شما بيفتد و من خودم جان سالم بدر ببرم هرگز خودم را نمي بخشم بياييد با هم دست به دامان كسي شويم كه در هر زماني قدرت ياري و كمك به ما را داد. با اين حرف ها، وحشت و دلهره به جان همه چنگ انداخت ترس از مرگ بر سر

همه سايه افكند و مضطرب و پريشان به هم نگاه كردند.»

محمود ادامه داد: «بياييد همدل و همصدا امام عصر را صدا كنيم تا به فريادمان برسد.»

در آن شرايط و وضعيت همين كه طلاب نام امام عصر(ع را شنيدند همه به گريه افتادند و با همة وجود ضجه زدند و فرياد «يا صاحب الزمان از همه بلند شد. در آن سوز سرما و برف و بوران و نااميدي نام امام زمان ع ، گرمابخش دل هايشان شد و هر چه بيشتر صدايش مي كردند، سوز و آه و اشكشان هم بيشتر مي شد. هر كس به زبان خودش چيزي مي گفت هيچ كدام فكر نمي كردند يك سفر زيارتي در اوايل بهار، آنها را اسير اين برف و سرماي كوهستاني كند.

هر كدام گوشه اي روي برف افتادند و در حالي كه ناله مي كردند، امام زمان را صدا مي كردند. محمود از همه پريشان تر بود و درد پشيماني بيش از سرما و خستگي و يأس آزارش مي داد. از جمع فاصله گرفت و ضجه زنان ناليد: «تو مي داني نيتم خير بود و اصلاً فكرش را هم نمي كردم كارمان به اينجا بكشد. آبروداري كن آقا و مرا از شرمندگي نجات بده ..»

نفهميد چه مدت گريه كرده و ناله زده فقط وقتي به خود آمد كه متوجه شد آرام آرام ابرها پراكنده شده و اولين اشعه هاي آفتاب همه را شادمان كرده بود. با چشماني اشكبار از جا برخاستند. با تابش آفتاب رمقي به دست و پايشان آمد، اما هنوز راه مشخص نبود و غير از تپه هاي برف و كوه هاي دور دست چيزي ديده نمي شد. محمود با دو دست اشك هايش را پاك كرد و در دل ناليد:

_ يا صاحب الزمان ما به قصد زيارت راهي اين سفر شديم اگر تو به فريادمان نرسي چه كنيم

ناگهان متوجه شد از طرف روبرويشان بر بالاي يك تپة پر از برف مردي پياده كه لباس مردم آن نواحي را پوشيده بود پيش مي آيد. همه به تصور اينكه اين رهگذر از اهالي همين آبادي هاي مجاور است و راه را مي شناسد، به سويش دويدند. دورش جمع شدند. محمود سلام كرد و گفت

«ما يك عده مسافر غريبيم كه به قصد زيارت امامزاده سهل راهي آستانه بوديم كه گم شده ايم نه لباس مناسب اين نواحي را داريم و نه تحمل اين برف و سرما را. شما را به خدا به ما راه را نشان بده » آن شخص به راهي اشاره كرد و گفت «راه همين است كه من آمده ام » آن هم اول گردنه است اينها را گفت و به راه افتاد. جمع طلاب خوشحال از رهايي از آن وضع نفس راحتي كشيدند و به سمت راهي كه آن شخص اشاره كرده بود به راه افتادند. اما در تمام مسيري كه او نشان داده بود، اثري از قدم وجاي پايش بعد از آن نقطه كه او را در اولين لحظه ديده بودند، نديدند.

با آنكه از زمان ديدن او تا رسيدن آنجا به آن نقطه مدتي نگذشته بود و هوا هم كاملاً صاف شده و آفتاب مي درخشيد و برف تازه اي نباريده بود و عبور از گردنه هم بدون آنكه قدم در برف اثر كند، غير ممكن بود، اما هيچ نشانه اي بر جاي نمانده بود. ضمن اينكه از بلندي تمام آن صحرا و تپه هاي حوالي نمايان

بود و جمع هر چه نگاه كردند آن شخص را در آن بيابان نديدند.

همه متوجه اين نكته شدند و به هم نگاه كردند. تمام آن حدود را به اميد ديدن ردپايي گشتند، اما اثري نديدند. از بالاي گردنه تا شروع روستا، نيم فرسخ راه بود. همه به شوق ديدن رد پا، تصميم گرفتند اين راه را به دقت بگردند، اما با كمال تعجب چيزي نديدند. به روستا كه رسيدند از مردم سراغ گرفتند كه آيا برف تازه اي باريده يا نه و همه گفتند: «نه از اول روز تا به حال هوا همين طور صاف بوده و تنها شب گذشته برف كمي باريده است » محمود رو به دوستانش كرد و گفت «با آن وضعي كه ما داشتيم و هوايي كه بود و آن كسي را كه با نهايت نااميدي صدا كرديم شكي نيست كه آن شخص مولايمان امام عصر(عج بود يا مأمور و فرستاده اي از جانب ايشان »

با شنيدن اين حرف صداي جمع به گريه بلند شد و اين بار از آنچه كه نصيبشان شده بود و در نيافته بودند... گريه كنان به سوي امامزاده سهل به راه افتادند در حاليكه هرگز فكر نمي كردند اين زيارت منجر به چنين عنايتي از سوي امام زمان ع شود. حالا از اين كه در برابر اصرار مردم بين راه مقاومت كرده و سختي اين راه را بر خود هموار كرده بودند، احساس سرور و شادماني مي كردند. به زيارتگاه كه رسيدند هر كدام به خلوتي پناه بردند تا حلاوت آنچه گذشته بود را در جان خويش مزه مزه كنند...

پي نوشت :

* بازنويسي شده براساس خلاصة كتاب العبقريّف

الحسان يا بركات حضرت ولي عصر(ع .

گلبانگ

»بسم ربّ المهدى«

اولياء كاكا

اى كه در كوى وفا دم زنى از عشق كجايى؟

چشم عالم، به نگاهت، تا كه روزى تو بيايى!

»روزصحراوسماع است و لب جوى و تماشا

در همه شهر دلى ماند كه ديگر بربايى؟«

{P گفته بودى كه شوم طالب ديدار تو ماها

كار من از طلب بگذشت چرا رخ ننمايى؟

شمع را مى?برم از خانه به كاشانه ديگر

به اميدى كه ببينم كه تو در خانه مايى

باورم نيست نبينم ز تو رويى و بميرم

آخر از روى عنايت، برسان فصل رهايى

دلدار پايانى

مهدى طهماسبى دزكى - بروجن بهار سبز نورانى، نگاهم مى?كنى امشب

اميد روح انسانى، نگاهم مى?كنى امشب

من آن مجموعه عشقم پريشان حال و دل خسته

كه رفته رو به ويرانى، نگاهم مى?كنى امشب

مرا از ميكده سهمى نمانده غير آه و غم

در اين وقت پريشانى، نگاهم مى?كنى امشب

تو اى از آسمان برتر براى زندگى معنا

پناه بزم عرفانى، نگاهم مى?كنى امشب

دو چشمم اشك مى?بارد هواى ديدنت دارد

ز چشمم گرچه پنهانى، نگاهم مى?كنى امشب

نگاهم كن عطش سوزم دلم را بر تو مى?بندم

تو اى شوق مسلمانى، نگاهم مى?كنى امشب

من از شوق لقايت تا ابد، با شور مى?خوانم

كه اى دلدار پايانى، نگاهم مى?كنى امشب

شرح شوق

اى آخرين سپيده شيدايى

در باورم نشسته كه مى?آيى

جانا خيال خال لبت برده است

از من قرار و تاب و توانايى

در آتش فراق تو مى?سوزد

مجنون دل فتاده ليلايى

چشمم دخيل بسته به درگاهت

شايد ز پشت در گره بگشايى

من با تمام ثانيه?ها قهرم

در اين كوير وحشت و رسوايى

من از نگاه پنجره مى?خوانم

بغض كبود كوچه تنهايى

عمرى غزل بهانه خود كردم

تا يك نظر كرشمه تو بنمايى

بى?سكه قبول تو تعطيل است

بازار

وزن و قافيه آرايى

ديشب عروس خلوت دل مى?گفت

وقت است تا كه حجله بيارايى

مى?آيد از كرانه آبى?ها

آواز آن پرنده دريايى

اى دل، زمان حادثه نزديك است

ديگر بس است فاصله پيمايى

در باورم نشسته كه مى?آيى

اى آخرين سپيده شيدايى

تويى بهانه شعرم...

محمدرضا آخوندى

دوباره مرغ خيالم هواى كويت كرد

گرفت دامن دل را و بند مويت كرد

به سر دويدن اين دل اشاره?اش از توست

غزل ترانه شعرم بهانه?اش از توست

تويى بهانه شعرم، عزيز، اى زيبا

چگونه از تو نخوانم چگونه اى رعنا؟

تو را عزيزتر از جان چگونه بايد ديد؟

شميم وصل تو اى گل چگونه بايد چيد؟

فداى صورت ماهت، نديدنت تا كى؟

در انتظار نداى رسيدنت تا كى ؟

چقدر دل?نگرانى چقدر شيدايى؟

چقدر با تو نبودن چقدر تنهايى؟

ميان فاصله?ها ردّپاى دل مانده است

هنوز قافله عشق پا به گل مانده است

هنوز اين دل عاشق بهانه مى?گيرد

و هر سپيده دم از تو نشانه مى?گيرد

نگاه خسته من همچنان به در مانده است

هزار قافله دل به پشت در مانده است

بيا كه اين دل مجنون قرار را گم كرد

و باغ خاطر شعرم بهار را گم كرد پى?نوشت :

1 - تضمينى است از غزل سعدى با مطلع »من ندانستم از اوّل كه تو بى?مهر و وفايى - عهد نابستن از آن به كه ببندى و نپايى.

انتظار

سلام بر گيسوى مقدسات، آن كه كعبه به دور جمالش طواف مى?گذارد.

سلام بر ميراب اشك شوق و ماتم، همو كه خنده بر فراق او گريست.

سلام برمهدى، مهر هدايت دولت بار.

سال?هاست كه به دنبال توام گل نرگس، گل سرخ محمدى، غنچه سبز ورق جعفرى، حسن يوسف .

تو را از گودى چشمان پر از اشكف ندبه خوانان شناختم .

امّا دريغ كه به هر جا رو مى?كنم خاكسترى

است كه به رسم هميشه از كاروان به منزل مانده.

طالبا! هركه بخواهد خار را از پاى بيرون كشد محمل از مقابل ديدگانش دور خواهد شد. آن كه طاوس اهل بهشت خواهد جور خار مغيلان را به جان مى?پذيرد.

چرا بيرق دعا هر سحرگاه جمعه بر فراز منزى افراشته مى?شود؟ سال?هاست كه اين پرچم همچون پرنده?اى در روستايمان پرواز مى?كند و همزمان با فلق صبحگاهى بر بلنداى ميكده?اى لانه مى?كند و با عشاقت هم?نوا مى?شود.

»عزيز علىّ أن أرى الخلق ولاترى ولا أسمع لك حسيساً ولا نجوى«

بيا رسول باديه نشينان دشت محبت!

بيا مرهم پر شكستگان آشيان ولايت!

بيا كوكب آسمان بى?ستاره!

چه خوب است كه دست خفاشان به قنديل?هاى آسمانى نمى?رسد كه تو را نيز مى?چيدند. بيا كه چارچوب قاب مفاتيح، تنها چاه درد دلمان، از زيادت آه و ناله ديگر جاى ندارد.

آيا خواهى آمد تا ترنم ستايش را برايت سر دهم؟

رواق منظر چشم من آشيانه توست

كرم نما و فرودآ كه خانه خانه توست

از فراز آبشار محبتت خود را به اميد فنا رها مى?سازم. مصطفى فيض - سمنان

پيام حضرت آيت الله فاضل لنكراني به مناسبت دومين جشنواره برترين هاي فرهنگ مهدويت

فرا رسيدن نهم ربيع?الاوّل را كه مقارن است با شروع ولايت خاتم الاوصياء حجةبن الحسن?العسكرى، عجّل?اللَّه تعالى فرجه الشريف، بر همه پيروان امامت و راهيان طريق ولايت اهل بيت عصمت و طهارت تبريك مى?گويم. اساس مسأله امامت از نعمت?هاى بزرگى است كه با هيچكدام از نعم الهى قابل مقايسه نيست و در معارف دينى ما به هيچ مسأله?اى مانند ولايت اهمّيت و سفارش فراوان نشده است. همه متون و جوامع روايى و كتاب و سنّت از ابتدا تا انتها فريادگر مسأله امامت و دعوت كننده انسان?ها و جامعه بشرى به

اين امر حيات بخش است »و لم يفنادَ بشي?ء مثل ما نودي بالولاية«. در ميان همه مذاهب و مكاتب، شيعه اين افتخار را دارد كه گوى سبقت را از ديگران ربوده و عشق به ولايت و امامت را رمز حيات و بقاى خويش قرار داده است. امّا حقيقت بزرگترى در اين ميان وجود دارد و آن وجود شريف امام زمان، مهدى موعود(عج) است كه شايد بتوان گفت بالاترين و عميق?ترين عنوان همان است كه قرآن كريم از ايشان ياد نمود؛ و آن »بقيةاللَّه« است. او بقيه و انتهاى تجلّى خداوند و حسن ختام عالم و همه اديان است، او در ميان مظاهر تجلّى حقّ تعالى، آخرين گوهرى است كه مظهر همه صفات و اسماى الهى است و مى?توان گفت همان?طورى كه نبّى اكرم(ص) مظهر تامّ انبيا و شريف?ترين گوهر نبوّت بود، وجود شريف حضرت حجّت نيز لفبّ امامت و تجلّى تام امامت است.

افتخار همه انسان?هاى آزاده خصوصاً مسلمانان و شيعيان آن است كه در پرتو شعاع وجودى آن حضرت به سر مى?برند. وجود شريفى كه منصبى را عهده دار است كه بالاترين منصب عالم وجود است و آن قيام براى اجراى كامل دين خدا و رفع ظلم و ستم و برخورد با هر گونه بدعت و انحرافى است كه در جامعه مسلمين و ميان انسان?ها به وجود آمده است. ما امروز هر صبح و شام به ياد آن حضرت زندگى مى?كنيم و خود را در محضر آن وجود شريف حاضر مى?بينيم و ايشان را نسبت به همه امور و مقدّرات خود ناظر و حاضر مى?دانيم. آنچه كه امروز مايه حيات و رمز بقا و استمرار

است دل دادن به آن وجود شريف و سر سپردن بر خاك كوى او است.

از اينكه در چند ساله اخير عدّه?اى از اهل فضل و دانش اين مسؤوليت خطير را احساس نموده?اند و با تمام تلاش به دنبال شكوفايى برخى از زواياى ناشناخته حجّت خدا هستند و به اين نكته رسيده?اند كه حيات فردى و اجتماعى ما، رشد سياسى و فرهنگى ما، عزّت و عظمت ما همه در پرتو شناخت وجودى آن حضرت است، بسيار خوشحالم و خدا را بر اين امر سپاسگزارم. گرچه معرفت حجّت خدا همانند اصل معرفةاللَّه به نحو صحيح و كامل مقدور نيست، و ما و همه نويسندگان راه علم و دانش و همه عارفان و سالكان عاجزند از اينكه بتوانند حقيقت اين نعمت عظماى الهى را درك كنند، و نيز بسيارى از خصوصيات قبل از ظهور و بعد از ظهور هنوز براى ما ظاهر و آشكار نگشته است، و سنّت الهى در اين باب وسيع و عظيم آنگونه كه بايد و شايد روشن نيست و در بوته اسرار باقى مانده است؛ امّا همه ما با انتظار زنده?ايم و با اين سلاح مهم و برّنده، قلوب و جان?هاى خود را زنده نگهداشته و نظاره گر افق زمان ظهوريم. إن شاء اللَّه.

امروز همه اديان الهى و پيشوايان آنان در اين نقطه مشترك اند كه در انتظار مصلح جهانى هستند و در دنياى تيره و تار امروز كه خوى حيوانيّت در برخى انسان?ها آشكار است هيچ راه نجاتى جز اميد به ظهور انسانى كامل از طرف خداوند وجود ندارد.

امروزه انقلاب اسلامى ما به بركت روح انتظار به وجود آمد و آنچه كه مايه

بقاى او خواهد بود همين امر است.

به همه مردم عزيز از دانشجو و روحانى، كارگر و كارمند، پير و جوان، زن و مرد، سفارش مى?كنم كه بدانند كه اگر در عصر غيبت به حسب ظاهر محروم از رؤيت آن جمال نورانى هستيم امّا عشق به آن خورشيدى كه در پس پرده غيبت است، بايد در همه مإ؛ زنده باشد.

امروز سير و سلوك به حق هيچ راهى جز از طريق اتكال بر حجّت خدا ندارد. بايد از آن وجود شريف در همه مشكلات استمداد جوييم.

احياى فرهنگ مهدويت، بدين معنا است كه ارتباط وثيق و محكمى بين امّت و حجّت خدا ايجاد كنيم. موانع اتّصال بين خودمان كه عاجز و ناقص و ضعيف و ناتوان هستيم و بين آن حضرت را برطرف سازيم.

احياى اين فرهنگ از وظايف بزرگى است كه انتهاى آن زمان ظهور خواهد بود. بايد اين نسل و نسل?هاى ديگر را براى ظهور آن حضرت آماده نمود.

امروزه بايد انسان?هاى مضطرب و سرگشته بدانند كه توجّه به آن وجود شريف بزرگترين مايه آرامش و اطمينان است و توحيد واقعى در گرو ولايت است، (الَّذين آمَنوفا وَ لَمْ يَلْبَسفوا إفيمانَهفمْ بفظفلْمف أفولئفكَ لَهفمف الْأَمْنف). تطهير از شرك و نفاق و هرگونه ظلمى در گرو تمسك به ولايت است و آن وجود شريف مطَهّفر هرگونه نخوت و آلودگى است. رسيدن به مقام امن كه آرزوى بزرگ اولياى خدا است، جز از راه ولايت نخواهد بود.

از اينكه مسؤولان محترم ستاد احيا و گسترش فرهنگ مهدويت به اين امر مهمّ اقدام و مقالات و نوشته?هايى را كه در اين زمينه وجود دارد بررسى و برترين را انتخاب نموده?اند تشكّر مى?كنم.

هر قلم و نوشتارى در اين زمينه مى?تواند بيشترين تأثير را در رشد معنوى و دينى جامعه داشته باشد. بايد اهل قلم و صاحبان طبع و نشر، همّت خود را بلند قرار داده و در اين ميدان كه اقيانوسى است بى كران و معارفى عظيم در آن نهفته است، از هيچ جدّ و تلاشى دريغ ننمايند.

در اينجا تذكر اين نكته را لازم مى?بينم كه كه در اين وادى اهل فكر و تحقيق بايد معارف را به صورت ناب و خالص و به دور از هرگونه حشو و زوايد در اختيار مردم قرار دهند، بايد از بيان امور سست و واهى و چه بسا كذب كه اساس اعتقاد مردم را متزلزل مى?كند اجتناب نمايند. در تثبيت حقيقت امامت هيچ نيازى به بيان رؤياهاى كاذبه و حوادث غير واقع نيست. بايد در منابر از جذبه?هاى واقعى ولايت و آثار و كرامت?هاى مسلّم الثبوت و حقيقى آن استفاده نمايند و به بيان ديگر بايد به دنبال تحكيم عقائد باشيم و نه فقط بر انگيختن احساسات كه آن امرى است غيرپايدار و گذرا.

اميدواريم مورد عنايت خاصّ امام عصر، روحى له الفداء، قرار گيريم و خدمات همگان مورد قبول آن وجود شريف باشد.

محمّد فاضل لنكرانى

1381/2/31

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109