ماهنامه موعود29و30

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1380

عنوان و نام پديدآور:شماره 29 و 30 - اسفند 1380/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

ص: 1

شماره 29 و 30 - اسفند 1380

تنظيم عقربه ها، روي ساعت 25

اسماعيل شفيعي سروستاني

شايد خواننده اين سطور تصور كند كه نگارنده نيمه خالي ليوان را مي بيند، مي خواهد جماعت مسلمين را بدبين و نا اميد سازد، خانواده ها را بترساند و يا هنوز در حال و هواي سال 57 زندگي مي كند. شايد هم دوم خرداد را درك نكرده مهم نيست شايد هم آنچه كه نگارنده برايش مثل مرغ نيم بسمل بال بال مي زند مهم نباشد. و صد البته براي همه آنهايي كه شباهنگام در خانه هاي امن و راحت سر بر بالش مي گذارند نيز مهم نيست مثل همة وقت ها و ايّام و سال هايي كه در نظر آنها مهم نبود و در چشم به هم زدني گذشت تا آنكه ... سيل آمد!

اين سيل خيلي پيش از اين به راه افتاده بود. صداي توفندة غرشش را مي شد شنيد. خودمان را مثل جاليزبان در وقت برداشت محصول به كري زده بوديم اينك تنها كافي است كمي از لاك خود ساخته بدر آئيم و پشت در اتاق و خانه خودمان را نظاره كنيم آن وقت گوش و چشممان شاهد عرض و طول اين سيل بنيان كن كه همه چيز و همه كس را با خود مي برد خواهد بود.

مجالي براي هيچكس نمانده است . همان وقتي كه با خوش خيالي همه خبرها را شايعه مي پنداشتيم و به شعار دل خوش كرده بوديم سيل از كوهسار كنده شده بود و پيش مي آمد. همان وقتي كه به صورت سازي دل خوش مي داشتيم و در بيش و كم لبخند و خوشامد هواداران حقوق بشر چرتكه مي انداختيم .

ص: 2

اين سيل بعكس هميشه از ميانه شهر به راه افتاد. كوچه و پس كوچه ها را پشت سر گذارد و محله ها را نابود كرد؛ همان وقتي كه پشت سر هم بيانيه مي داديم و سمينارهاي رنگ و وارنگ برگزار مي كرديم آرشيو مطبوعات لبريز از ميليون ها بيانيه است و خانه هاي چتربازان سمينارها مملو از انواع كيف و قلم و هداياي مديران ادارات روابط عمومي .

همان وقتي كه چشمانمان را بر روي خطاهاي دوستان و همنشينان مي بستيم و با چشم پوشي از خطاها از ماده ها و تبصره هاي قانوني براي خلاصي بخشيدن دوستان از مخمصه هاي سوء استفاده ها، اختلاس ها، سوء مديريت ها و... مدد مي جستيم سيل از خانه خود كنده شده بود و پيش مي آمد.

آن روز كه گفت وگو در بارة جوانان و زنان را وجه المصالحة زد و بندهاي سياسي ساختيم در هواي جمع آوري آرا به عَلَم كردن ساختمان ها و سازمان هاي بي خاصيت مشغول شديم و همه فرصت هاي برنامه ريزي جدّي و كارساز را از دست داديم صداي غرش سيل شنيده مي شد. درست همان ايّام كه چشم براه سرمايه هاي خارجي بوديم و چشمانمان را بر اعداد و ارقام نجومي سوء استفاده ها و اختلاس ها مي بستيم

آن روزها بيش از هر چيز و پيش از هر اقدام به پر كردن اوقات فراغت و راه انداختن كارناوال هاي شادي مي انديشيديم همان ايّام كه بر سر ميراث انقلاب چانه مي زديم و با انواع حيل سعي در حذف رقيب داشتيم و توسعه سياسي و اقتصادي را حلّال مشكلات معيشتي فرهنگي مي پنداشتيم و مثل همين امروز كه در ميان آيات و روايات به دنبال راه تأييد «گفتگوي تمدن ها »مي گرديم سعي در مستند ساختن تز توسعه سياسي و اقتصادي داشتيم بله همان روزها سيل از ميان شهرهاي بزرگي چون تهران هم گذشت و به حاشيه شهرستان ها رسيد. همة سنت هاي فرهنگي را در نورديد. نگاه و نگرش جمعيتي كلان از ميان نوجوانان و جوانان را در بارة عالم و آدم ديگرگون ساخت اخلاق سوداگرانه را به ميان تاروپود و بود و نبود مردم دواند. همه تعريف و نگاه در بارة دين دينداري و دينداران را قلب كرد و آنهمه را ناكارآمد جلوه داد. همة اعتماد و اطمينان را مخدوش ساخت بي قراري و دغدغه را روزيف روزان و شبان مردم كرد. آينده را تيره و تار جلوه داد. يأس را قرين بيكاري و آن دو را يار و همراه اعتياد و انحراف ساخت لاقيدي و ولنگاري را سنتي حسنه ادب و آداب داني را بدعت و سوءاستفاده از موقعيت ها را نوعي زيركي و زرنگي قلمداد كرد. آيا اين همه جز امواج سيل خروشان بود كه پيش مي آمد؟!

ص: 3

آيا حوصله ورق زدن روزنامه ها و مجلاتي را كه دردمندانه از اينهمه گفت وگو مي كردند داريد؟ آثار همه مردان و زناني كه فرزندان همين ديار، همين انقلاب و همين دين بودند و كسي تابشان نمي آورد.

سيل محصول غفلت ماست غفلت از سنت هاي خداوندگار هستي در پهنه زمين و پيامد تعطيل همه آنچه به اجراي آن مأمور بوديم و خود را معذور گمان كرديم

غفلت از اجراي عدالت عدالتي كه استراتژي اعلام شدة پيشوايان دين براي زيستن در عصر غيبت است آيا به حقيقت ما مأموران معذور بوديم

سيل محصول غفلت از غرب يهوديت صهيونيستي بيماري شايع روشنفكري و تاريخ دويست ساله بود و همه آنچه كه استكبار طي سال هاي دراز براي بلعيدن سرزمين هاي اسلامي و جهان سومي تدارك ديده بود. سيل محصول غفلت از نسلي بود كه در كنار ما چون جوانه اي سر برآورده بود و دنياي كودكي و نوجواني را به دور از همه غوغا پشت سر مي نهاد. سيل محصول غفلت از قيامت كبراي حضرت خداوندي بود. و ناتواني اين انسان غافل از پاسخگويي در پيشگاه خدا، ائمه هدي (ع و هزاران شهيد.

اينك آنچه سيل بر جاي گذارده جمعيتي كلان از خيل ميليون ها نوجوان و جوان است جمعيتي مبتلا، چشم به راه آلودة اعتياد، گرفتار در دام باندهاي جرم و جنايت بي تفاوت جوياي نان و كار و هزاران سؤال بي جواب در بارة ما، خودش آينده و دغدغه هايش آيا با اينهمه وزيران و وكيلان و مديران را مجالي براي صدور بيانيه هست آنان كه بر صندلي امضا، ثروت و قدرت تكيه مي زنند و از پشت شيشه هاي رنگين اتومبيل ها عالم و آدم را رنگين مي بينند و در خانه گرم سر بر بالش نرم مي گذارند.

واقع امر اين است كه همه ما نيازمند كمي خدا ترسي هستيم جرعه اي انصاف لحظه اي نگاه صادقانه به پيرامون خود. همه ما نيازمند خيزشي بزرگيم براي جبران رفته ها، نجات آنها كه در سيلاب غرقه اند و نيازمند بيمناك شدن از سنت هاي لا يتغير خداوندگار.

در چنين غوغايي برخي گمان مي كنند كار از كار گذشته و چاره اي

ص: 4

جز زانوي غم بغل گرفتن و در انتظار قضا و قدر نشستن نيست بهمان سان كه جماعتي فرض مي كنند جهان به كامشان است و هيچ مانع و رادعي نمي توانند آنان را از آنچه مي كنند و مي پندارند باز دارد. به حقيقت چنين نيست بي گمان خداوندگار هستي همة كساني را كه در انتظاري منفعل نشسته اند نمي بخشد. و اين انفعال را عذري نمي شناسد. همة ما مكلفيم همة آنان كه از قدرتي برخوردارند و همة آنان كه باب گفت وگو، امر به معروف و نهي از منكر و تلاش مجاهدانه را بر خود بسته اند.

همه ما ناگزير به درك صميمانه اين نكته ايم كه نمي توان دست بر كلاه خود گرفت و خود را رهانيد. و اين اولين قدم است بيرون آمدن از خود و پس از آن خود راه بگويدت كه چون بايد رفت

پيشتر، متذكر اين نكته بوده ايم كه خداوند بزرگترين تكليف عالم را بر دوش بزرگترين مرد عالم نهاده است بزرگترين تكليف اقامه عدل و بزرگترين مرد، امام عدل و تكليف ما، تنظيم عقربه ها، همه جهت ها و همه تلاش ها همسو با آن تكليف بزرگ است

همه بچه ها، همه نوجوانان و همه جوانان منتظرند و امام عصر (ع منتظرند و مضطر .

أمّن يجيب المضطرّ ءاذا دعاه و يكشف السوء.

ص: 5

آفات جهانى شدن

دكتر حسن بلخارى مقدمه:

جمهورى اسلامى ايران در جهان معاصر به عنوان يك تمدن مستقل و مدعى صاحب هويت كه انقلابش در راستاى اجراى احكام اسلامى و جريان نهضت سيدالشهداء (ع) و همچنين تعاليم ائمه اطهار (ع) است، در موقعيت بسيار ويژه و حساسى قرار دارد. برخى از تمدن هاى جهان معاصر آنچنان كه هانتيگتون در نظريه برخورد تمدن ها به آن اشاره مى كند، به نظر مى رسد جهانى شدن را پذيرفته اند.

در خصوص مفهوم جهانى،»لاتوش« تعبيرى دارد كه پسنديده تر است و آن »غربى شدن جهان« مى باشد. برخى جريان غربى شدن را پذيرفته اند، يا در حال پذيرش آن هستند و يا مخالفتى با آن ندارند و فقط تمدن اسلامى و بويژه تمدن شيعى است كه تفاوت ماهوى با روند جهانى شدن دارد. ولى متأسفانه در اين قلمرو هنوز نتوانسته است جايگاه خودش را بيابد.

ما براى شيعيان حرف و سخن بسيار داريم ولى براى غيرشيعيان نه اينكه نداشته باشيم، بلكه زبان بيان آن را نداريم. بنابراين در اين قلمرو نظر به اينكه جايگاه خودمان را نيافته ايم، محكوم به هضم هستيم. هيچ شكى نيست كه در اين قلمرو، تعاليم شيعه به حركتى نياز دارد تا در مسير اين رود خروشان كه معيارهاى ثابتى را در دهكده جهانى حاكم كرده برده نشود لازمه اين كار دو چيز است:

1. »هويت شناسى« و بعد به روز كردن اين هويت؛

2. »شناخت جهان« در ابعاد مختلفى كه اين جهانى شدن را مى سازد.

انقلاب اسلامى ايران در حال حاضر در موقعيت بسيار حساسى قرار گرفته كه با موقعيت بيست و دو سال پيش آن بسيار متفاوت است. بيست و دو سال پيش، انقلاب ايران موج وسيعى را در جهان به وجود آورد كه بسيارى از معادلات سياسى را به هم زد. آن زمان ما در قلمرو هجمه قرار داشتيم، در قلمرو بيان خود و تبيين خود، آن هم در قلمرو جهانى خسته از دوران جنگ سرد؛ و از اين رو در اين قلمرو بستر بسيار مناسبى مهيّا گرديد تا فرهنگ اسلام را در سراسر جهان ترويج نماييم.

امّا در حال حاضر مسائل مختلف و متعددى سبب شده تا ما در موقعيت ديگرى قرار داشته باشيم، بحمدالله هويت انقلاب حفظ شده، رهبرى به طور دقيق مثل حضرت امام (ره) قدم بر مى دارند، اصول و اصالت ها محفوظ است؛ امّا شدت هجمه ها نسبت به اول انقلاب بسيار افزون تر شده است.

بنابراين عقل نيز حكم مى كند، هنگامى كه هجمه اى سنگين شد، مدافع نيز مستحكم تر و در جهت دفاع از ارزش هاى خود آماده و به روز شود، متأسفانه ما در اين مسأله با مشكل مواجه هستيم. دانشگاه هاى ما، حوزه هاى ما و ديگر مراكز ما در اين قلمرو عقب مانده اند. امروز جهانى شدن در لايه هاى فرهنگى نفوذ كرده و گاهى جهان بينى ها را مى سازد و تا اين قلمرو را نشناسيم و بررسى دقيق نكنيم نمى توانيم دفع آفت نماييم. لازمه اين كار اين است كه اين بحث يكى از جدّى ترين مباحث آسيب شناسى انقلاب اسلامى شود؛ چرا كه اگر آسيب ها را بشناسيم قادر به دفع آنها خواهيم بود. ضعف ما از عدم ايمان ما و قدرت ما نيست، بلكه از عدم شناخت، به روز كردن معارف و جهان شناسى ماست. الآن دو چيز جهان را به سمت غربى شدن پيش مى برد كه يكى اقتصاد و ديگرى فرهنگ است كه در ادامه بحث به اين دو مى پردازيم.

ص: 6

1. جهانى شدن اقتصاد

1-1. تأثير اقتصاد بر زندگى انسان

اقتصاد در قلمرو زندگى انسان معاصر فراتر از يك ابزار عمل مى كند و حتى در مواردى به جاى هدف نشسته است.

»پوستمن«،2 در كتاب تكنوپلى3 اين اصطلاح را تصوير جهانى مى داند كه تكنولوژى فرهنگ سازى كرده و اقتصاد، فرهنگ را به سيطره خودش در آورده است. عمده ترين ابزار تكنولوژى در عرصه جهانى سازى اقتصاد شامل اين موارد است:

الف) كامپيوتر: امروز اطلاعات4، هويت انسان را مى سازد و به قول يك منتقد آمريكايى در جهانى كه همه چيز انسان كامپيوتريزه شده مانمى توانيم به صراحت بگوييم كه اين انسان است كه كامپيوتر را اداره مى كند يا كامپيوترها انسان را اداره مى كنند. »پوستمن« در اين خصوص مى گويد: »در جهان امروز عبارت »كامپيوترها به ما چنين مى گويند« به جاى »خدا چنين گفته« نشسته است«.

ص: 7

ب) سينما: جهان امروز جهان تصوير است و تمدن هاى موفق، تمدن هايى هستند كه قادرند معناى تصوير را ترجمه نمايند. هر تصوير معادل هزار كلمه است و اثر ماندگارى كه در ذهن مخاطب مى گذارد بسيار قوى تر از اثر سخنرانى و كلام است.

فيلم ماتريكس5 فيلمى است كه در سال 2000 م. ساخته شده و هم اكنون فيلم ماتريكس 2 و 3 در حال ساخته شدن است در اين فيلمما شاهد سال 2199 م. يعنى 200 سال بعد هستيم. اين فيلم، فيلمى است كه از تسلط عجيب تكنولوژى و اقتصاد بر انسان بحث مى كند. و واقعيت هم اين است كه يكى از اصلى ترين بسترهاى جهانى شدن اقتصاد است.

اين كه شما از رسانه ها مى شنويد و مى بينيد كه هر جا كنفرانس جهانى شدن برگزار مى گردد مورد اعتراض كارگران و قشرهاى پايين جامعه واقع مى شود به اين علت است كه بسيارى از آنان احساس مى كنند اقتصاد در قلمرو جهانى، بشدت نظام طبقاتى را به هم مى زند. اخيراً گزارشى از اينترنت تحت عنوان »گلوباليزيشن« 6دريافت كرده ايم كه در مجله سياست خارجى بود. در اين گزارش آمده كه »مقدارثروت 200 نفر در كره زمين معادل ثروت دو ميليارد انسان است« بنابراين جهانى شدن اقتصاد بشدت منجر به شكاف طبقاتى در جوامع شده و ضربات سهمگينى را بر بدنه اقشار پايين جامعه وارد مى آورد. 1-2. تأثير اقتصاد بر فرهنگ

فرهنگ در قلمرو جهانى شدن مهمتر از اقتصاد است و هويتش را از اقتصاد و قوانين و فرمول هاى اقتصادى مى گيرد. »چارلى چاپلين« فيلمى تحت عنوان »عصر جديد« دارد كه در اين فيلم، انسان كه يك مهره و چرخ دنده محسوب مى شود هويت و ماهيتى جدا از هويت و ماهيت انسانى پيدا مى كند. چون اقتصاد بنا به سيطره اش تمامى رفتارها و منابع رفتارى و كردارى انسان را كنترل مى كند.

به عنوان نمونه در سه يا چهار سال گذشته، پاكستان - كه اولين جمهورى اسلامى جهان است - تعطيلى رسمى هفته خود را از جمعه به يكشنبه تغيير داد. دليل اين امر ضررهاى هنگفت اقتصادى بود كه متوجه تجار و تكنوژيست هاى پاكستانى شد و آنها به اين نتيجه رسيدند كه زمان ارتباطشان با جهان سرمايه دارى فقط سه روز در هفته است؛ زيرا پنج شنبه و جمعه كار در پاكستان تعطيل است و شنبه و يكشنبه كشورهاى آسياى جنوب شرقى تعطيل هستند و اين بى نظمى خاصى به وجود آورده كه مانع از تجارت آنها مى شود. و به همين جهت دولت پاكستان تحت فشار گروه مزبور مجبور شد تعطيلى رسمى هفته را از روز جمعه كه روز تعطيل رسمى مسلمانان جهان است به روز يكشنبه تغيير دهد. البته اين تغيير با فرهنگ اسلامى ما سازگار نيست؛ زيرا گاهى ما زمان را جزء چهارم ماده مى دانيم. در اين قلمرو زمان خط ممتدى است كه در بستر اين خط ممتد وقايع جارى مى شود و شما نمى توانيد بگوييد اين نقطه از بستر قدسى است چون فرض شده كه زمان يك رود جارى است كه وقايع بر سطح آن مى گذرد در اين جا »زمان« تأثيرى در حسن و قبح امور ندارد.7

امّا در تفكّر اسلامى ما زمانى به نام زمان قدسى داريم؛ يعنى معتقديم انسانى كه از سپيده دم

ص: 8

پنج شنبه تا غروب جمعه فوت مى كند برخوردى كه با او در عالم برزخ مى شود با كسى كه غير از اين روزها فوت مى كند يكسان نيست. بدين جهت در اين جا تفاوت در زمان قدسى، در عالم هويت ما تفاوت ايجاد مى كند. تغيير جمعه به يكشنبه در قلمرو اقتصاد قابل قبول است؛ امّا شما نمى توانيد تصور كنيد كه اين تغيير تنها يك مسأله اقتصادى است و هيچ ربطى به هويت اسلامى ما ندارد.

زمان قدسى مختص ما هم نيست اين زمان شامل مسيحى ها، هندى ها و حتى اسطوره هاى يونانى هم مى شود. اكنون ما بسادگى زمان را تغيير مى دهيم و در اين قلمرو يك ملت و يك تمدن اسلامى را از بركات آسمانى و الهى محروم مى كنيم و محور اين تغيير هم اقتصاد است. در اقتصاد جهان هويت انسان تابع كاركرد مصرف گرايانه اوست. اگر بخواهيم مسأله جهانى شدن اقتصاد را نپذيريم از يك سو در قلمرويى قرار داريم كه اين رود ما را مى برد و از سوى ديگر اگر بخواهيم آن را بپذيريم، ديگر نمى توانيم بگوييم چه بايد وارد بشود و چه نبايد وارد شود. زيرا اين فرمول هاى اقتصادى است كه مصرف و نوع كار را تعيين مى كند. اكنون ما در چنين قلمرويى چه خواهيم كرد؟ هر چند اين بحث، بحث الآن نيست بحث آينده است امّا خوشا به حال تمدن هايى كه به استقبال آينده مى روند. تمدن شيعى يك تمدن بسيار غنى است، امّا آنچه مهم است زمان شناسى است، اگر امروز را بشناسيم مى دانيم چگونه به استقبال فردا برويم؟

شما سال هاى 79-78 را با سال هاى 69-68 مقايسه كنيد. يكى از عواملى كه سبب شد در تهران ما با پسران آرايش كرده روبرو شويم اين بود كه در اين دهه همه چيز ما اقتصاد شد. و بعد هم گفتيم يك راه داريم تا اقتصاد ما شكوفا شود و آن اين كه مصرف را دامن بزنيم، امروز تبليغات تلويزيون چند صد برابر تبليغات سال 68 شده است.

بنابراين مى توان بصراحت گفت اقتصاد و مصرف گرايى منجر به تخريب هويت فرهنگ اسلامى ما شده است. ما در سال هاى 65-64 هيچگاه شاهد چنين فاجعه فرهنگى كه امروز شاهد آن هستيم، نبوديم. امّا حالا شما در همين تهران با گروه هاى »گانزز رفزز8« مواجههستيد (در ادامه همين مبحث بيشتر درباره آن صحبت خواهيم كرد.) بنابراين يكى از آفات جهانى شدن مسائل اقتصادى همين تأثيرى است كه اين مسايل در فرهنگ و هويت انسانى ما مى گذارد. 2. جهانى شدن فرهنگ

2-1. رسانه هاى اطلاعاتى

رسانه هاى اطلاعاتى مرزهاى جهان امروز را به مرزهاى شيشه اى تبديل كرده اند و به عبارتى مرزها را حذف كرده اند تا دهكده جهانى محقق گردد. بدين ترتيب نقش اين رسانه ها اگر به عنوان يك ابزار مورد توجه قرار گيرند مشكلى به وجود نخواهد آمد امّا اگر اين رسانه ها، خود پيام شدند قطعاً مشكلات جدّى را گريبان گير جوامع خواهند كرد.

»مك لوهان« 9نظريه پرداز دهكده جهانى ارتباطات مى گويد: »رسانه يك ابزار نيست، خود پيام است« تلويزيون ابزار پيام رسانى نيستخود پيام است. بنابراين يكى از مهم ترين عواملى كه امروزه جهانى شدن را مى سازد رسانه هاى ارتباطى قدرتمند است. نمونه اينها اينترنت است. اينترنت پرچم جهانى شدن فرهنگ است.

ص: 9

اينترنت يك شبكه اطلاع رسانى جهانى است كه به شما قدرت مى دهد تا در هر جا كه باشيد بتوانيد از طريق اينترنت وارد كتابخانه كنگره آمريكا شده و از آن استفاده كنيد. همچنين مى توانيد از طريق سايت هاى اينترنت از جديدترين كشفيات مطلع شده و از آن بهره ببريد؛ و از اين جهت بسيار عالى است. امّا مشكل اين جاست كه معمولاً تمدن هاى شرقى وقتى با يك تكنولوژى مدرن مواجه مى شوند ذوق زده شده و آسيب شناسى نمى كنند. آن وقت لطمه هايى كه بر بدنه فرهنگ اين تمدن ها مى نشيند بسيار سنگين تر از لطمه هايى است كه بر صاحبان صنايع وارد مى شود. اخيراً گزارشى از اينترنت تحت عنوان »اينترنت يا اينترسكس«10 دريافت كرديم. اين گزارشمقدار دو سال تجارت اينترنت11 در سال هاى 98 و 99 ميلادى را در حدود 410 ميليارد دلار تخمين زده است. از اين 410 ميليارددلار 246 ميليارد دلار آن (حدوداً 59 الى 60 درصد) متعلق به تجارت سكس است. اين مسأله بسيار حائز اهميت است كه قدرت جهانى در عصر معاصر 60 درصد از تجارت الكترونيكى خودش را صرف مسأله سكس مى نمايد. از همين آمار مى توان رشد جهانى شدن را تشخيص داد. 2-2. تحوّل در تعاريف

تحوّل در تعاريف مهمترين بعد اخلاقى و فرهنگى جهان معاصر است. در اينترنت سايتى است كه آمده در اتاق هاى پرو يك نمايشگاه، دوربينى جاسازى كرده كه افراد بدون اينكه بدانند فيلم آنها ضبط مى شده و به مركز اين سايت ارسال مى گرديد.12

اين سايت پس از مدتى لو مى رود و با تهيه كنندگان آن برخورد شده و جريمه مى شوند. امّا آنها با بستن قرارداد با افراد كار خود را به صورت قانونى درآورده و به كارشان ادامه مى دهند به صورتى كه دادگاه هم نتواند به آنها چيزى بگويد.

ببينيد اين مهم است. مرزها در حال از بين رفتن است. در فقه اسلامى حد و حدود مطرح است. در زندگى جمعى انسان، حدود »ذاتى« است. آقاى »مايور«13 در جريان آيات شيطانى سخنانى در دفاع از سلمان رشدى مطرح كرد كه به او نامه اى نوشتم تحت عنوان »حدود،جوهره ذاتى زندگى جمعى انسان« يعنى در زندگى جمعى، حد ذاتى است، نفى حد، نفى هويت انسان است. ديوار در زندگى جمعى ذاتى است چون حريم مى سازد. امّا انسان در جهان معاصر به دليل اينكه انحرافش را قانونى مى كند حد و حدودها را برمى دارد.

پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد: »روزى مى رسد كه مردم آمر به منكرند و ناهى از معروف، نه از آن جهت كه معروف را معروف و منكر را منكر مى دانند؛ بلكه از آن جهت كه تعريفشان از منكر معروف است«.

جهان امروز اين است و اينترنت اين كار را مى كند. امروزه فيلم هايى در غرب ساخته مى شود كه بديهى ترين مفاهيم فطرى را آن چنان با تكنيك تصوير عوض مى كنند كه مخاطب آن را حق مى پندارد. سايت هايى در اينترنت وجود دارد كه با برخى از زنان و مردان قرارداد مى بندند تا اجازه دهند در فضاى خصوصى منزلشان دوربين مخفى بگذارند و اين سايت ها به صرف داشتن قرارداد به كار خود ادامه مى دهند و هيچ مرجعى در غرب با آنها كارى ندارد، چون استنادشان به قرارداد است و مى گويند نمى توان مانع از حق شخصى افراد شد.14 روزانه 7500 نفر از اين سايت ها ديدن مى كنند و ما قريب به دو ميليون سايت پرنوگرافى در اينترنت داريم.

گزارشى در يكى از مجلات خارجى خواندم كه خوب است به قسمتى از آن توجه كنيد:

ص: 10

»در نتيجه حكومت هاى بلامنازع اين سايت ها، ارزش هاى اخلاقى پيشين، راه تغيير در پيش گرفته اند. مثلاً زنانى كه در سايت هاى پرنوگرافى مشابه شغل خود را...« در اين گزارش عبارت »شغل خود را« اين مفهوم را در ذهن متبادر مى سازد كه، كار خلاف در اين سايت ها گناه نيست بلكه يك شغل است و اين بدان معناست كه در قلمرو جهانى شدن با انحراف روبرو نيستيم، با تمدنى روبرو هستيم كه انحراف را انحراف محسوب نمى كند.

اكنون شيعه در اين قلمرو چه بايد بكند؟ و چه وظيفه اى دارد؟ اجازه دهيد به نمونه اى ديگر اشاره كنم. گروه 15»گانزز رفزز«16 كه درجاهاى مختلف پارتى17 دارند، يكى از گروه هايى است كه ما در تهران با آن مصيبتى داريم. اخيراً يك گروه 30 يا 40 نفره كه از دختر 12 ساله تا پسر 17 ساله را شامل مى شد در يك منزلى در تهران دستگير كردند كه بعد فهميديم گروه »گانزز رفزز« هستند. اين گروه ها به صورت مختلط دور هم جمع مى شوند، ابتدا اعمال منافى عفت انجام داده و سپس روى سرشان يك پيشانى بند يا هدبند مى بندند و زير اين هدبندها مواد مخدر جاسازى مى كنند. نوارهاى موسيقى متال، راك و... را مى گذارند، كه تأثير روان شناسى اين نوارها فاجعه است.18 نوارها را تا صداى 130 با استريوهاى بسيار قوى باز مى كنند. تحرك روانى جسمى و جنسى بالا، آنها را از حالت طبيعى خودخارج كرده ودر اين حال حركت هاى غيرطبيعى از خود بروز مى دهند. از ديوار بالا مى روند، همديگر را گاز مى گيرند، خود را از بالا به پايين پرت مى كنند و... اين تحرك زياد منجر به آزاد شدن انرژى بدن شده و عرق هاى بدن منافذ پوستى را باز مى كند و منافذ پوستى كه باز شد، فشار هدبند، مواد مخدر را به صورت مستقيم از طريق اين منافذ وارد خون مى كند و ورود اين مواد به خون، آنها را به حالت جنون در مى آورد و در اوج جنون وارد دستشويى فرنگى شده و درب آن را باز كرده، محتويات آن را سر مى كشند.

من نشسته ام با اينها حرف زده ام، اينها گفته اند كه شما براى ما ثابت كنيد اينها انحراف است تا ما اين كار را نكنيم، يعنى انسان به جايى مى رسد كه ديگر انحراف را، انحراف محسوب نمى كند. نتيجه

جهانى شدن براى كشورهاى جهان سوم بويژه براى كشور جمهورى اسلامى ايران كه داراى يك فرهنگ اصيل اسلامى است، يك آفت است. اين آفت در دو بعد جهانى شدن اقتصاد و فرهنگ قابل طرح است. در بعد جهانى شدن اقتصاد، از آن رو كه اين كشورها در مقابل ورود تكنولوژى مدرن غربى كه داراى فرهنگ مصرفى خاص خود مى باشد، آسيب شناسى نمى كنند، منجر به شكاف طبقاتى و تخريب فرهنگ بومى مى شود و اين مى تواند براى هر كشورى بزرگترين تهديد باشد. در بعد جهانى شدن فرهنگ نيز بايد گفت، فرهنگ كشورهاى غربى به واسطه رسانه هاى اطلاعاتى قدرتمند، مرزها را شكسته و بدون هيچ مانعى وارد كشورهاى جهان سومى از قبيل ايران و ديگر كشورهاى اسلامى شده و بر فرهنگ آنها مسلط مى شوند و چون در فرهنگ غرب ضد ارزش ها يك حالت قانونى به خود گرفته اند انسان به مرحله اى مى رسد كه ديگر انحراف را انحراف محسوب نمى كند. به همين علت، روز به روز از هويت انسانى خود دورتر مى شود. از اين رو ورود چنين فرهنگى به كشورهاى جهان سوم شديداً فرهنگ و هويت انسانى - اسلامى آنها را تخريب كرده و بر آنها مسلط مى شود؛ و چون در اين كشورها توان كنترل و نظارت نيز پايين است، اين مسأله به تخريب هويت آنها ختم مى گردد و كشورى كه هويت نداشته باشد، هيچ چيز نخواهد داشت: امّا چون ما ناگزير، در جريان اين رود پرتلاطم قرار خواهيم گرفت، بايد ضمن شناخت آينده و مصايب و مشكلات آن، با آسيب شناسى دقيق، در پى دفع آسيب برآييم.

ص: 11

پى نوشت ها:

× متن حاضر سخنرانى دكتر حسن بلخارى است كه با اصلاحاتى تقديم خوانندگان عزيز موعود مى شود.

2.Postman .V .

3.Technopoly .

4.Information .

5.Matrix .

6.Globalization .

7. تصويرى كه انيشتين ارائه مى دهد با ملاصدرا در اسفار بدان اشاره مى كند.

8.Gunses roses .

9.Lohum .c .M .

internet or inter sex10 .

11. تجارت اينترنتى به اين صورت است كه اگر شما دنبال كالايى مى گرديد، كافى است اسم آن كالا را در msn يا Yahoo تايپ كرده و جست وجو نماييد. پنجاه صفحه اطلاعات در ابعاد مختلف در باره آن كالاى مورد نظر در صفحه اينترنت ظاهر مى گردد. شما اين اطلاعات را بررسى مى كنيد و اگر كارت اعتبارى داشته باشيد پول واريز نموده و پس از مكاتبه، آن كالا براى شما ارسال مى شود. به اين تجارت در جهان مدرن و پست مدرن، تجارت اينترنتى يا تجارت الكترونيكى مى گويند.

12. براى غرب اصل مصرف مهم نيست بلكه تنوع در مصرف مهم است. چرا؟ به علت اين كه مصرف بعد از مدتى ملالت ايجاد مى كند، چيزى كه ملالت را دفع مى كند تنوع است. بنابراين مسأله امروز غرب گسترش فساد نيست، كيفيت تنوع در فساد است.

13.Mayour .

14. تنها كشورى كه بشدت مانع از فعاليت چنين سايتهايى شد ايران است. امّا متأسفانه بايد اعتراف كرد كه ايران هم يك جا اشتباه كرد. آنجا كه قوه قضائيه حكم كرد اگر دست كسى فيلم پرنوگرافى باشد مانعى ندارد امّا تكثير و پخش آن مجاز نيست!!

15. گروه در جامعه شناسى يعنى مجموعه افرادى كه بر اساس ايده هاى مشترك، گرد هم جمع شده اند و داراى يك هدف واحد هستند.

16.Gunses roses .

17. پارتى در ايران به جلسات مختلط پسر و دختر كه به لهو و لعب مشغول هستند اطلاق مى گردد.

18. تفاوت موسيقى شرق با موسيقى غرب در ريتم (وزن) آن است. ريتم در موسيقى سنتى شرق دورى و داراى مكث است امّا در موسيقى مدرن غرب خطى و بدون مكث مى باشد. روان شناسان مى گويند موسيقى خطى چون مغاير نظام طبيعى گردش خون و روان ماست در انسان تحرك جنسى و جسمى ايجاد مى كند امّا موسيقى دورى تأمل روحانى ايجاد مى كند. چرا موسيقى دورى تأمل روحانى ايجاد مى كند؟ چون با حركت هستى هارمونى دارد. ما در هستى حركت خطى نداريم. اساس حركت در هستى مبتنى بر دور است. در فيزيك هم جزء هستى الكترون است و الكترون حركتش دورى است. اصلاً ما در فيزيك حركت خطى نداريم. مفهومى كه از آيه »إنّا للّه و إنّا إليه راجعون« هم استنباط مى شود دورى است. يعنى روح خدا به خود خدا برمى گردد. فلسفه طواف خانه كعبه با حركت كهكشان ها كه از راست به چپ و دورى است كاملاً منطبق است. لذا وقتى مى گوييم موسيقى غربى حرام است نه فقط به خاطر اينكه شرع گفته، بلكه بخاطر اين هم هست كه خلاف طبيعت انسان باشد و يا به عبارت ديگر با حركت هستى هارمونى ندارد.

ص: 12

فجر مقدس-1

بررسي رويدادهاي شش ماهه دوم آخرين سال غيبت حضرت مهدي (ع

مجتبي السادة

ترجمه محمود مطهري نيا روزانه شاهد اتفاقات زيادي هستيم و اخبار متنوعي را مي شنويم در نقطه اي زمزمه اي ويرانگر و در نقطة ديگر طوفاني خانمان برافكن رخ مي دهد. در كشوري كودتاي نظامي مي شود و در كشوري ديگر جنگ و كشتاري وحشيانه را نظاره مي كنيم هواپيمايي در اينجا سقوط مي كند و تصادفي هولناك در آنجا رخ مي دهد. پشت سرهم و بدون حتي لحظه اي توقف اين جريان ها به وقوع مي پيوندند. مردم اگر اين همه اخبار و اطلاعات را خود به خود از ياد نبرند خود تلاش مي كنند كه آنها را فراموش كنند. آيا هيچ از خود پرسيده ايم شايد برخي از اين اتفاقات نويد نزديك شدن لحظه ديدار و زمان ظهور مهدي ع باشند؟

ص: 13

بسياري از مردم ما اصلاً نمي دانند كه نشانة ظهور يعني چه چون تا به حال چيزي در اين باره نشنيده اند و خود هم به دنبال جستجوي چنين مطلبي نبوده اند. لذا با ديدن چنين جريان هايي هيچ چيز به ذهن آنها خطور نمي كند. متأسفانه برخي از افراد هم كه در مورد بعضي از اين نشانه ها حرف هايي شنيده اند وقتي آنها را مي بينند و يا خبر آن را مي شنوند چنان بي تفاوت رد مي شوند كه گويي اتفاقي نيفتاده است نتيجه مواجه شدن بعضي ديگر هم با اين وقايع چيزي جز ايجاد شك و شبهه در اذهان آنها نيست آنهم به حدي كه قدرت تشخيص خود را به كل از دست داده و مبهوت و متحير مي شوند.

با توجه به اين همه بي خبري سعي كرده ايم تا آنجا كه مي شود پردة ابهام را از مسئله نشانه هاي ظهور حضرت مهدي (ع بزداييم و به شكل جديدي اين مطلب را طرح كنيم به طوري كه هر فرد مؤمن و متعهدي بتواند با پيگيري جريان ها برحسب تاريخ وقوع آنها چشم انتظار آمدن حضرت و ديگر حوادث و وقايع مرتبط با آن باشد.

بسياري از نويسندگان نشانه هاي ظهور را به دو دسته حتمي و غيرحتمي دسته بندي مي كنند و به طرح و بحث آنها مي پردازند. برخي ديگر هم به طور اجمالي و فشرده با نگاهي گذرا به اين مطلب رد مي شوند. در حالي كه در زمان حاضر آنچه مهم است اين است كه هر فرد بتواند با پيگيري اين حوادث در دام آنها كه به دروغ ادعاي مهدويت مي كنند نيفتاده و به خاطر كثرت و وفور اتفاقات دچار سردرگمي نگردد.

اين سلسله مقالات نيمه دوم سالي را كه آخرين سال غيبت است و به ظهور حضرت مهدي (ع ختم مي شود، به تصوير مي كشد. براي استخراج مجموعه اين رويدادهاي پي درپي به آن دسته از احاديث تمسك جسته ايم كه به تاريخ خاصي اعمّ از روز، ماه يا سال اشاره داشته اند كه بحمداللّه همه علائم حتميه در اين محدوده گنجيده اند. البته لازم است بگوييم كه بسياري از علائم ظهور حضرت زمان خاصي را مشخص نمي كنند و از همين رو در اين مقالات چندان به آنها نپرداخته ايم و برخي را هم كه لازم بود پيش از ورود به بحث راجع به ماه هاي سال قبل از ظهور مطرح شوند، در بخش اول مطالب آورده ايم : انواع ظهور

همانگونه كه غيبت حضرت ولي عصر(ع به دو بخش صغري و كبري تقسيم شده است در مورد ظهور حضرتش هم ظهور اصغر و ظهور اكبر (فجر مقدس را مي توان ديد.

براي واضح تر شدن اين مطلب بايد گفت

ص: 14

غيبت صغري آن زماني مطرح شد كه شيعيان پس از مدت ها ارتباط مستقيم و از نزديك با امام زمان خويش ع هنوز چندان آمادگي فهم و قبول بحث غيبت و نديدن ايشان را نداشتند؛ چرا كه نمي دانستند بدون حضور امام چگونه مي توان از سويي با يكديگر همراه و همگام و متحد بود و از سوي ديگر احكام شرعي و مسايل ديني را استنباط و استخراج كرد. علاوه بر ده ها مطلب ديگري كه آنها را به سوي امامشان متوجه مي كرد و بايد در عصر غيبت خود بر عهده مي گرفتند.

هر چند در عصر غيبت صغري اين طور نبود كه هر كس بتواند به خدمت حضرت مهدي (ع برسد ليكن با وجود چهار نايب حضرت ارتباط شيعيان همچنان با امام خويش برقرار بود، تا مبادا به خاطر اين تغيير وضعيتف ناگهاني دچار حيرت و سردرگمي شوند. در طول اين مدت كه حدود 70 سال طول كشيد تا حدي موضوع غيبت براي شيعيان جا افتاد و از لحاظ ذهني و فكري براي حضور در عصر غيبت كبري آماده شدند.

همانند اين جريان را در آن سوي قضيه هم خواهيم داشت يعني همانطور كه عصر غيبت به دو بخش صغري و كبري تقسيم شد تا مردم با مفهوم غيبت علاوه بر آشنايي انس بگيرند، در مورد ظهور هم چنين مطلبي صادق است و عصر ظهور به دو بخش اصغر و اكبر (فجر مقدس تقسيم مي گردد. در عصر ظهور اصغر هر چند مردم توفيق زيارت حضرتش را پيدا نمي كنند ليكن حوادثي را مشاهده مي كنند كه مقدمات ظهور اكبر به شمار مي آيند و مردم را براي زندگي در آن زمان آماده مي كنند.

اين تقسيم بندي را مي توان از برخي روايات برداشت كرد. مثلاً در برخي احاديث حضرت را به خورشيد فروزان تشبيه نموده اند. به خوبي مي دانيم كه پيش از غروب خورشيد اشعه هاي آفتاب تا مدت معيني مي ماند و پس از آن سياهي شب بر آسمان سايه مي افكند و طلوع خورشيد هم سريعاً واقع نمي شود بلكه پس از آنكه زمان اذان صبح شد به مرور هوا روشن شده و در پي آن شعاع هاي نوراني خورشيد در آسمان پديدار مي شود.حضرت مهدي ع هم كه خورشيد تابان آسمان امامتند، خواهي نخواهي پيش از آنكه وجود مقدسشان بخواهد بر همگان ظاهر و آشكار گردد، بايد ظهور اصغري داشته باشند كه زمينه ساز آن ظهور اكبر گردد.

البته نبايد توقع داشت كه شرايط غيبت صغري با ظهور اصغر يكسان باشد. همانطور كه آنچه از خورشيد پيش از غروب و پس از طلوعش مي بينيم يكسان نيست

برخي از مسائلي كه شايد در عصر ظهور اصغر ديده شوند از اين قرار است 1. بالا رفتن سطح فهم عمومي و پيشرفت دانش و فناوري

در اين عصر پيشرفت هاي علمي عظيم و اكتشافات محير العقولي از بشريت ديده مي شود كه پيش از آن سابقه نداشته است همان انساني كه تا دو قرن قبل بر چهارپايان سوار مي شد و به اين سوي و آن سو مي رفت اين روزها از اتومبيل و هواپيما استفاده مي كند و تلفن تلويزيون راديو، كامپيوتر و... جزئي از زندگي روزمره اش شده است منابع نفتي و معادن فلزات مختلف را استخراج كرده و تا آنجا كه بتواند براي استفاده خود به كار مي برد. اين تحولات به قدري است كه به اندازه كل تحولات علوم و فنون بشري تا قرن نوزدهم كه ابتداي آن است برابري مي كند.

چنين تحوّل علمي و صنعتي را مقدمه ظهور حضرت مهدي (ع برشمرديم چرا كه لازم است همه آنها كه بناست با حضرتش بيعت كنند، عظمت آن دسته از مواهب و نعماتي را كه به آن حضرت عنايت شده درك كنند. اينكه حضرت مثلاً در يك چشم برهم زدن از شرق عالم به غرب مي روند يا در زمان ظهور يارانشان در حالي كه شب در رختخواب خويش بوده اند صبح در خدمت آن حضرت قرار مي گيرند. بايد بدانيم كه مافوق قدرت بشري است

بنابر آنچه در ميان علما مشهور است معجزات پيامبران و كرامات

ائمه (ع الزاماً بر اساس آن علوم و فنوني بود كه در آن عصر زندگي مي كردند. پس حضرت مهدي (ع هم در آن زمان ظاهر مي شوند كه دانش و تكنولوژي و فنون و تسليحات به حداكثر رشد خود رسيده باشد و بشر بتواند با ساخت سفينه هاي فضايي به راحتي بر مريخ گام نهاده و اختراعات مختلف خود را در آنجا مستقر كند.

ص: 15

در آن عصري كه انسانها تنها با اينترنت و يا ديگر وسايلي كه تاكنون اختراع شده اند و يا پس از اين اختراع خواهند شد از نقاط دور دست با هم صحبت مي كنند معجزه ايشان اين خواهد بود كه بدون استفاده از هيچ ابزار و وسيله اي سخنش را به گوش تمام ساكنان زمين برساند و همه هم به زبان خود آن را بفهمد.

مسلماً دانشمندان و متفكراني كه از مغزهاي الكترونيكي وسايل مدرن ماهواره ها و... براي ايجاد ارتباطات صوتي وتصويري در اقصي نقاط جهان استفاده مي كنند، در مقابل اين كرامت حضرت _ كه بدون استفاده از هيچ وسيله ماهواره اي صوت و تصوير خويش را به هر جا كه بخواهد منتقل مي كند _ سرتسليم فرود مي آورند و آن حضرت را غير از ديگران يافته و اعمالش را خارق العاده مي شمارند و با ايمان آوردن آنها ديگران هم حتماً به آن وجود مقدس ايمان خواهند آورد.

در روايات آمده است كه حضرت و يارانشان از ابرها براي رفت و آمد خويش استفاده مي كنند. طبيعتاً آن دسته مخترعان و سازندگان هواپيماها و ماهواره ها و سفينه هاي فضايي در مقابل چنين وسيله نقليه اي احساس خواري مي كنند.

مضاف بر اينكه چنين ديدگاه ها و اكتشافات علمي به انسان ها قدرت درك و فهم كرامات حضرت مهدي (ع را مي دهد كه به طور طبيعي هر كس نمي تواند چنين اعمالي را انجام دهد. به عبارت ديگر خداوند متعال نظريات علمي اين زمان را به آن حد از رشد مي رساند كه زمينه هاي ظهور اكبر (فجر مقدس فراهم شود.

. دلبسته شدن مردم به امام عصر (ع و ازدياد ياد حضرت

از جمله اموري كه اين روزها با آن مواجه هستيم (خصوصاً هر چه جلوتر مي رويم اين است كه بسياري از مردم را مي بينيم كه هر قدر با مشكلات بزرگ و بيشتري روبرو مي شوند توجهشان به حضرت مهدي (ع و علائم ظهور ايشان بيشتر مي شود. در عين حال كه اميدشان بيش از پيش گشته و چشم انتظار حوادثي هستند كه در آينده اي نزديك يا دور اتفاق خواهد افتاد.

به همين علت است كه كتاب ها و نويسندگان بيشتري را در اين زمان مشاهده مي كنيم كه به اين خواسته پاسخ داده و تلاش در خور تقديري را براي ترسيم آينده بر طبق احاديث و رواياتي كه در دسترس دارند از خويش نشان مي دهند. اين امر عليرغم آن رويه اي است كه در قرون اوليه اسلامي ديده مي شود كه صرفاً به نقل احاديث و سندها پرداخته و در قرن هاي بعد هم بحث هاي كلامي را به آن مي افزودند.

بحمداللّه دراين روزها مي بينيم كه ده ها و صدها كتاب و مقاله در تمام جهان اسلام با سبك و سياق هاي مختلفي ابعاد موضوع را مورد بررسي قرار داده اند و اين همان چيزي است كه مي تواند مورد پسند واقع شود. البته قابل ذكر است كه اين فعاليت ها منحصر به شيعه نمي شود بلكه ديگر مذاهب و مكاتب هم در اين زمينه فعاليت مي كنند.

ميزان توجه و ياد شيعيان نسبت به حضرت ولي عصر (ع را مي توان با دوره هاي گذشته مقايسه نمود كه تا مدت ها قبل چقدر اقبال مردم به جلسات دعاي ندبه كم بوده است و اين روزها در كمتر محله اي است كه دعاي ندبه خوانده نشود. به علاوه كه مجالس بزرگ با نام ايشان و كتاب هاي مختلف و جشن هاي ميلاد حضرت هر كدام به نوعي مردم را متوجه نام و وجود مقدس و مبارك ايشان مي گرداند.

ص: 16

آيا انتشار نام و صفات امام زمان (ع به اين شكل و ميزان در مدارس و مساجد و خيابان ها و جلسات و در

ميان عموم مردم خود دليلي بر

نزديكي طلوع خورشيد وجودي حضرت بقية اللّه (ع نمي باشد؟! 3. صحبت هاي عمومي در جهان در مورد تشكيل حكومت جهاني واحد (دهكده جهاني

اگر به تاريخ نظري بيفكنيم مي بينيم كه تاريخ تشكيل سازمان ملل متحد پس از جنگ جهاني اول و دوم است پس از آنكه جهانيان خسارت هاي جبران ناپذير آن دو جنگ را به جسم و جان انسان ها ديدند، گروهي بر آن شدند كه چنين مجموعه اي را تشكيل دهند تا هر گاه در ميان كشورها و دولت ها اختلافاتي پيش آمد رايزني هاي لازم را براي رفع جنگ انجام دهند.

عالمان اسلامي هم براي اولين بار تحت عنوان «رابطة العالم الاسلامي سالانه يك مرتبه همگي در كنار هم جمع مي شوند. مي توان ديگر مجامع جهاني موجود را به آن اضافه كرد.

اين گونه ديدگاه ها و تشكيل چنين سازمان هاي بين المللي خود حكايت از آن مي كند كه جهان نيازمند حكومت واحد جهاني است كه بتواند امنيت آرامش و عدالت را در آن حاكم كند كه جز حكومت جهاني حضرت مهدي (ع هيچ چيز نمي تواند پاسخگوي اين نياز عمومي مردم جهان باشد كه اين مورد دليلي آشكار بر طلوع آن فجر مقدس در پس دوران ظهور اصغر است آري همگان ندا برآورده ايم كه اي مهدي صاحب الزمان (ع ! جهان در انتظار حكومت جهاني توست .

لازم است در اينجا اين نكته را تذكر دهيم كه وقتي از ظهور اصغر صحبت مي كنيم قصد ما اين نيست كه

_ العياذ بالله _ براي ظهور مقدس حضرت ولي عصر (ع زماني تعيين كنيم زيرا اين مسئله چيزي است كه صرفاً خداوند متعال از آن خبر دارد و در اصل ممكن است آنچه ما در ظاهر مي بينيم نقطه آغاز ظهور مقدس ايشان باشد و اين احتمال هم وجود دارد كه چنين نباشد و خداي ناكرده اين شب تار و سياه غيبت ادامه يابد. تحقق اين مسئله كلاً تحت اراده الهي است و خداوند هم «فعال لما يريد» است پي نوشت ها

* اين سلسله مقالات ترجمه كتابي است با عنوان الفجر المقدس و المهدي ع ؛ ارهاصات اليوم الموعود و احداث سنة الظهور، مجتبي السادة چاپ اول 1421 ق .

1. ر.ك غيبت نعماني ص 213؛ كمال الدين و تمام النعمة ص 654.

2. ر.ك غيبت نعماني ص 170؛ غيبت شيخ طوسي ص 274

3. ر.ك غيبت نعماني ص 231؛ كمال الدين و تمام النعمة ص 673؛ منتخب الأثر، ص 476.

ص: 17

رجعت؛ يك اتفاق ، يا يك ضرورت

سيد على محمد رفيعى از سوى برخى از منكران يا ترديدكنندگان در باره رجعت، گاه اين پرسش ها يا ترديدها مطرح مى شود كه:

1. اگر هدف از بازگشت برخى مؤمنان و غير مؤمنان در رجعت، مجازات يا پاداش برخى از افراد درگذشته در اين دنياست، رجعت لزومى ندارد؛ زيرا افراد نيكوكار، در بهشت برزخى به سر مى برند و آمدن آنها به اين دنيا، هر چند سرسبز و آباد باشد، همانند بردن آنان از بهشت به جهنم است. افراد بدكار نيز در جهنم برزخى عذاب مى شوند و آوردن آنها به اين دنيا، هر چند عذابى مكرر و بسيار ببينند همانند بردن آنها از جهنم به بهشت خواهد بود؛ از اين رو كه نه عذاب مادى و معنوى اين جهان با عذاب برزخ و قيامت قابل مقايسه است نه نعمت ها و نه خوبى هاى مادى و معنوى آن با خوشى ها و نعمت هاى مادى و معنوى برزخ و قيامت .

2. اگر مقصود اين است كه مؤمنان و كافران پيشين وعده هاى الهى را به چشم خود در اين دنيا ببينند، اين آگاهى، از جهان ديگر نيز براى آنها حاصل خواهد شد. 3. اصولاً با وجود رويدادى عظيم و فراگير به نام قيامت، چه نياز به اتفاقى جزئى و موردى به نام رجعت است؟ پاداش ها و كيفرها در قيامت داده خواهد شد. و برخى پرسش ها و شبهه هاى ديگر كه در جاى خود مى توانند درست نيز باشند. در اين نوشتار، هدف آن است كه با روشن ساختن برخى جنبه هاى رجعت، اين نظر مطرح شود كه رجعت، با وجود قبول درستى پرسش هاى بالا، باز يك ضرورت است؛ ضرورتى كه با حذف آن در هدف ها، آرمان ها و طرح هاى اسلام خلل پديد مى آيد و هيچ چيز ديگرى جاى خالى آن را پر نمى كند. از اينرو، به طرح ضرورت رجعت، تنها در سه جنبه تكوينى، تاريخى - عقيدتى و كمال انسانى مى پردازيم . الف) ضرورت تكوينى

از بسيارى آيات و روايات چنين برمى آيد كه ظلم و ستم، به ويژه ستمى كه پاسخ داده نشود و در آن حق مظلوم از ظالم گرفته نشود، حدودى كه جارى نشوند و مجازات هايى كه به اجرا در نيايند، همه و همه به تنهايى و در كنار يكديگر، مايه آن خواهند شد كه نظم زمين و آسمان بر هم خورد، باران در جاى خود نبارد، نعمت ها دگرگون شوند، سرزمين هاى آباد، باير، خشك و غير زراعى شوند، باغ ها و درختان به شوره زار تبديل شوند، روحيات مردم تغيير يابد. و از اين قبيل آثار وضعى و پيامدهاى طبيعى گناهان اجتماعى كه بر عالم تكوين تاثير خواهند نهاد. از سوى ديگر، مى دانيم كه قرار است پس از ظهور، زمين سراسر آباد و سر سبز شود و هر چيزى به جاى خود بازگردد. و مى دانيم كه عالم، عالم علل و اسباب است و قرار است كار اين جهان، جتى پس از ظهور نيز، جز در مواردى خاص، با علل و اسباب پيش رود. بر اساس اين دانسته ها، اگر قرار باشد زمين آباد شود، بايد علت ها و سبب هاى خشكى و خرابى آن از ميان برود. حال اگر اين علت ها و سبب ها اين باشند كه در زمان هاى گذشته خونى به ناحق ريخته شده، حقى غصب شده و ستمى بر كسى رفته است و در پى آن كيفرى در كار نبوده و به همين خاطر، زمين هايى سر سبز، كوير و شوره زار شده اند، ضرورى است كه آن افراد و عوامل زنده شوند، حدود و مجازات ها به اجرا درآيند و حق ها به جاى خود باز گردند تا باران هايى كه به اين دلايل بر سر زمين يا سر زمين هايى نباريده اند باز ببارند و نعمت هايى كه راه آنها بسته شده بود باز ارزانى زمين و زمينيان شوند. ب) ضرورت تاريخى - عقيدتى

مى دانيم كه بسيارى از پيروان اديان و مذاهب نادرست، آنها كه تعصب و عنادى ندارند،

ص: 18

حق را مى پذيرند و اگر تشخيص خود را غلط دانستند، نظر خويش را تغيير مى دهند، تنها به خاطر اين پيرو برخى دين ها و مذهب ها شده و در عقيده خود مانده اند كه نمى توانند بپذيرند كه پيشوايانشان دروغ گفته اند، به نيرنگ دست يازيده اند، توطئه انديشيده اند، دين ساخته اند و آن را به خدا نسبت داده اند، يا دينى الهى را در حساس ترين شرايط تاريخى خود به انحراف كشانده اند. اين افراد اگر بدانند كه در گذشته چه رخ داده است و اين را از زبان همان بدعتگران، دين سازان و انحراف آفرينان بشنوند از عقيده خويش دست خواهند برداشت و به حق خواهند گرويد. از ديگر سو مى دانيم كه قرار است پس از ظهور، همگان به حق گرايند و با رغبت، به مذهب و آيينى رو كنند كه حق است و قرار است تنها با آنان ستيز شود كه حق را در مى يابند امّا بر باطل خود اصرار مى ورزند. بر اين اساس، اگر قرار باشد كه در اين دنيا حق بر پيروان و مذاهب و اديان باطل كه حسن ظن به پيشوايان خود دارند آشكار شود، راهى جز اين نيست كه همان پيشوايان باطل از همان جايگاهى كه پيروانشان به عنوان آرامگاه براى آنان مى شناسند بيرون آيند، دو باره زنده شوند و خود اقرار كنند كه چگونه آيندگان را اغفال كرده،به اشتباه كشانده و گمراه ساخته اند. جز اين طريق، پيروان حقجو امّا خوشبين، به گمراهى پيشوايان خود يقين نخواهند يافت و پيروان معاند و حق ستيز شناخته نخواهند شد. به همين ترتيب، لازم است كه پيامبران نيز پا به اين جهان بگذارند تا شاهدى باشند براى آيين حقى كه آورده اند و ميزانى براى سنجش ديگرگونى ها و تحريف هايى كه در آيين آنان صورت پذيرفته است . ج) ضرورت كمال انسانى

هدف از آفرينش انسان ها رسيدن به كمال و نزديكى به كمال مطلق است كه از آن با »قربة الى الله« يا تقرب و »نزديكى به خدا« ياد مى شود. اين نزديكى به خدا براى هر انسان بايد در طول عمر محدود او در اين دنيا به دست آيد .هر لحظه اين عمر اگر براى هر انسان، باايمان و عمل صالح و بهترين عمل در هر لحظه همراه باشد، آن انسان پس از مرگ خويش در بالاترين و والاترين درجات جا خواهد داشت. هر لحظه كه براى هر انسان به گونه اى مطلوب سپرى مى شود، در آخرت براى او سال ها، قرن ها و هزاره ها پيشرفت خواهد بود و هر لحظه كه از دست او برود، در جهان ديگر بايد سالها، قرنها و هزاره ها را طى كند تا به آن نقطه اى برسد كه مى توانست با يك لحظه دنيا برسد. مؤمنانى هستند كه پس از مرگ و ديدن آنچه به دست آورده و آنچه از دست داده اند آرزو مى كنند كه باز به دنيا باز گردند، عمل صالح كنند. در راه خدا كوشش، تلاش و جهاد نمايند، به مردم خدمت كنند، در راه استقرار حقيقت و تاسيس و استمرار حكومت حق بكوشند و در اين راه رنج ببينند و در صورت لزوم كشته شوند تا به درجاتى بالاتر و والاتر از آن چه هم اكنون در آن هستند دست يابند. اينان مشتاق اين هستند كه از بهشت برزخى با همه نعمت هايش بيرون آيند و رنج زندگى دنيا را به جان بخرند تا آن گاه كه باز مى گردند در مراتبى بالاتر قرار گيرند، مراتبى كه بدون اين كوشش ها، تلاش ها و مجاهدت هاى چند روزه دنيا بايد با سال ها، قرن ها و هزاره ها در عالم ديگر بدست آيد. از ديگر سوى هستند انبيا، جانشينان انبيا و اوليايى كه در اين دنيا آمدند و رفتند امّا مردم نتوانستند بيش از قطره اى از درياى وجود آنها بهره ببرند. آنها نيز مشتاق هستند كه به اين دنيا باز گردند تا باز در راه خدا به هدايت مردم بپردازند و بخش هايى ديگر از ظرفيت هاى گسترده و پهناور وجود خويش را در اختيار مردم بگذارند. با اين كار، هم سهمى در استقرار دين حق در سرتاسر گيتى بر عهده بگيرند، هم ديگر نيروها و توان هاى آنها بى حاصل نماند،هم خود از اين طريق تقربى بيشتر كسب كنند. براى اينكه ظرفيت هاى بالقوه مؤمنان خالص به فعل آيد و براى آن كه ظرفيت هاى بالفعل انسان هاى كامل در خدمت ايمان، مؤمنان و حكومت ايمانيان به كار گرفته شود و براى اينكه استعدادها و توان هايى كه خداوند در انسان ها نهاده است عبث نباشد، ضرورى است كه مؤمنان استوار و انسان هاى كامل دو باره در اين جهان حاضر شوند و راه نيمه تمام خود را تمام كنند. امّا مؤمنانى هستند كه بيم آن دارند كه اگر به اين دنيا باز گردند، گرفتار ضعف ها، خطاها و وسوسه هايى شوند كه آنها را از مرتبه خويش پايين تر خواهد آورد. چنين مؤمنانى مايل نيستند كه به اين جهان برگردند و نيز بر نخواهند گشت

ص: 19

سيماى موعود (ع) در قرآن- قسمت اول

سعيد مقدس اشاره: سيماى درخشان ائمه هدى (ع) در قرآن كريم همواره روشنگر راه شيعيان و پيروان ايشان بوده و هست و در اين ميان آيات مربوط به موعود آخرالزمان (ع) درياى نورى است كه تلألؤ آن افق هاى آينده جامعه بشرى را آشكار مى كند و به قلب مؤمنين اطمينان مى بخشد.

در اين رهاورد قطره اى از اين دريا را هديه به پيشگاهش مى كنيم.

از هر جزء قرآن كريم يك آيه كه براساس روايات درباره آن وجود مقدس است همراه با حديثى از امامان معصوم (ع) استخراج كرده ايم. 1

فاستبقواالخيرات أين ما تكونوا يأت بكم اللّه جميعاً.

{P پس در خيرات پيشى بگيريد، هركجا باشيد خداوند همه شما را خواهد آورد.

امام صادق (ع) مى فرمايند:

الخيرات الولاية و قوله تعالى: »أين ما تكونوايأت بكم اللّه جميعاً«؛ يعنى أصحاب القائم (ع) الثلاثمائة و البضعة عشر [رجلاً] قال: هم و اللّه الأمّة المعدودة، قال: يجتمعون واللّه فى ساعة واحدة قزع كقزع الخريف.

{P خيرات، ولايت است و فرمايش خداى تعالى كه: »هر كجا باشيد خدا همه شما را خواهد آورد«؛ منظور اصحاب قائم (ع) سيصد و ده و چند [مرد] است« فرمود: »به خدا سوگند امت معدوده ايشانند«. حضرت فرمود: »همچون ابرهاى پاييزى پى درپى در يك ساعت جمع خواهند شد«. 2

و لنبلونّكم بشى ءف من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشّر الصابرين.

{P و شما را به چيزى از ترس و گرسنگى و كمى مال و جان ها و ثمرات مى آزماييم و بشارت ده صابران را.

امام صادق (ع) مى فرمايند:

لا بّد أن يكون قيام القائم، عليه السلام، سنة تجوع فيها الناس و خوف شديد من القتل و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و أنّ ذلك فى كتاب اللّه يبيّن ثم تلا هذه الاية.

{P ناچار پيش از قيام قائم سالى خواهد بود كه مردم در آن گرسنگى كشند و ترس شديدى از كشتار به آنها رسد و در اموال و جان ها و ثمرات كمبودى حاصل گردد و البته در كتاب خدا به روشنى آمده است.

سپس اين آيه را تلاوت كردند. 3

وله أسلم من فى السموات و الأرض طوعاً و كرهاً و إليه يفرجعون.

ص: 20

{P و هر كه در آسمان ها و زمين است خواه و ناخواه مطيع خداست و همه به سوى او رجوع خواهند كرد.

امام صادق (ع) فرمودند:

إذا قام القائم (ع) لا تبقى أرض إلّا نودى فيها بشهادة أن لا إله إلّا اللّه و أنّ محمّداً رسول اللّه.

{P وقتى قائم قيام كند زمينى باقى نمى ماند مگر آنكه در آن به يكتايى خداوند و رسالت محمد ندا داده شود. 4

يا أيّها الذين آمنوا اصبروا و رابطوا و اتّقواللّه لعلّكم تفلحون.

{P اى كسانى كه ايمان آورديد صبر كنيد و يكديگر را به صبر واداريد و مرابطه كنيد و تقوا پيشه سازيد، شايد كه رستگار شويد.

امام باقر (ع) درباره اين آيه فرمودند:

إصبروا على أداء الفرائض و صابروا عدّوكم و رابطوا امامكم (المنتظر).

{P صبر كنيد بر انجام واجبات و با دشمنانتان پايدارى كنيد و با امامتان مرابطه نماييد. 5

و من يطع اللّه و الرسول فأولئك مع الذين أنعم اللّه عليهم من النبيّين و الصدّيقين و الشهداء و حسن أولئك رفيقاً.

{P و هر كس خدا و رسول را اطاعت كند پس آنان البته با كسانى كه خدا بر آنها نعمت داده از انبياء و صديقين و شهداء خواهد بود و [اينان] چه نيكو رفيقانى هستند.

امام صادق (ع) مى فرمايند:

»نبيين« رسول خدا(ص) است، »صديقين« على (ع) است، »شهدا« حسن و حسين (ع) هستند، »صالحين« ائمه اند و »نيكو رفيقان« قائم از آل محمد (ص) است.

ص: 21

پى نوشت ها:

1. جزء 1، سوره بقره، آيه 148.

2. روضه كافى، ص 313

3. جزء 2، سوره بقره، آيه 155.

4. كتاب الغيبة، ص 132.

5. جزء 3، سوره آل عمران، آيه 83.

6. تفسير عياشى، ج 1، ص 183.

7. جزء 4، سوره آل عمران، آيه 200.

8. كتاب الغيبة، ص 105.

9. جزوه سوره نساء، آيه 69.

10. تفسير قمى، ج 1، ص 142.

ص: 22

مهندسي احياگري ديني

فرامرز (صادق) سهرابى

زندگى انسان ها در مسير تكاملى خويش در هر دورانى از ويژگى هاى خاصى برخوردار است. بر اساس اين روند تكاملى، هر قوم و ملتى در دوران خود براى رسيدن به اهداف و آرمان هايى كه دارد، نيازمند به نوعى »مهندسى اجتماعى« متناسب با همان دوران و ويژگى هاى خاص آن است.

آن گاه كه عنصر دين و مكتب نيز در اين بحث ملحوظ مى شود، گر چه به مفاهيمى چون تكامل، آرمان و محتواى مهندسى اجتماعى معنا و صبغه اى خاص داده و به آنها هويت و رنگ تعالى و قداست معنوى مى بخشد، امّا در مرحله تحقق عينى از قاعده و ملاكى كه ذكر آن گذشت، مستثنى نيست .

جريان دوران غيبت و زندگى شيعيان و پيروان مكتب امامت هم در همين قالب و بينش قابل ارزيابى و بررسى است.

اكنون ما در زمان غيبت امام و حجت حق به سر مى بريم. اين امر در اثر روى برتافتن بشر از حق، پيروى از هواپرستى و جهل و استكبار او، و در يك سخن، نتيجه عدم بلوغ كامل بشريت است .

بر اساس آنچه گفتيم اين دوران نيز از ويژگى ها و خصوصيات معين برخوردار است و بشر در مسير تكاملى اش بايد شرايط خاصى را در خود به وجود آورد تا به اهداف و آرمان هاى والايى كه دارد، نايل گردد. ما از اين ويژگى ها و شرايط خاص، تعبير به »مهندسى احياگرى دين« مى كنيم. كه در واقع نوع خاصى از همان »مهندسى اجتماعى« مربوط به يك »جامعه منتظر« است؛ جامعه اى كه در انتظار ظهور يك »مصلح جهانى« به سرمى برد.

در ميان لايه هاى مختلفى كه امروزه در ميان مردم دنيا وجود دارد، منتظران يا همان شيعيان و پيروان مكتب امامت، نزديك ترين لايه مردم به آن »مصلح« هستند. آنان براى رسيدن به جامعه آرمانى خود، تكاليف و وظايفى دارند كه به لحاظ ضرورت زمينه براى بناى اين جامعه با انجام آنها بايد آن »مهندسى احياگرى دين« را به وجود آورند. چگونه مى توان به اين بلوغ رسيد

امّا اين زمينه سازى و مهندسى اجتماعى خاص جامعه منتظر، چگونه صورت مى پذيرد؟ طرح اسلام و هندسه فكرى شيعه در اين بستر چيست ؟و به تعبير ديگر، چگونه مى توان به بلوغ مذكور رسيد؟

چگونه بايد مكتب انتظار را در عينيت اجتماعى به صورت فرهنگ درآورد و حركت تاريخ را به سمت و سوى زمان ظهور پيش برد و سرعت بخشيد؟

از آنجا كه هر مهندسى اجتماعى بر اساس يك هندسه فكرى و اعتقادى شكل مى گيرد، در اين زمينه بايد به سراغ هندسه فكرى و بينش اعتقادى شيعه رفت. آنچه به طور اجمال مى توان گفت اين است كه طرح اساسى و هندسه فكرى شيعه در پاسخ به سؤالات فوق، همانا »نظام ولايت« است. نظام ولايت، در واقع، روح و زير بناى تمامى دستگاه هاى فكرى، اعتقادى، ارزشى و عملى شيعه به شمار مى آيد.

تنها در ارتباط با اين اصل اصيل است كه ابعاد گوناگون مكتب شيعه و فرهنگ انتظار شكل مى گيرد و مهندسى احياگرى دين با هدف رسيدن به جامعه آرمانى ظهور تحقق عينى مى يابد.

تبيين استدلالى مطلب مذكور تفصيل خاصى را مى طلبد كه در مجال اين مقال نمى گنجد؛ امّا از اشاره به آن دريغ نمى ورزيم.

ص: 23

بينش فلسفى و مكتبى هر دو بيانگر اين حقيقت است كه خداوند متعال بر اساس حكمت و جعل خويش، نظام ولايت را خاستگاه، بستر و سبب تكامل انسان و جهان قرار داده است. در واقع نظام تكامل موجودات در عالم هستى، بر مبناى نظام ولايت پيش مى رود.

در بينش فلسفى، حقيقت مزبور بر اساس قواعدى چون »امكان اشرف«1 و مانند آن تبيين مى شود و در تبيين مكتبى و دليل نقلى، آيات و روايات بسيارى روشنگر آن هستند. 1. آيات

از آيات قران، تنها به دو آيه اشاره مى كنيم:

اول: »... و كونوا مع الصادقين«؛ همواره با »صادقين2« باشيد. »صادقين« در مصداق اتم و اكمل خود، امامان معصوم (ع) هستند3.بر اين اساس، قرآن به همه مسلمانان دستور مى دهد كه با ائمه اطهار (ع) »معيت« داشته و »با آنها باشند« و هيچگاه از آنان جدا نگردند.4

و دوم: »يا أيّها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا لعلكم تفلحون5«؛ اى مومنان، استقامت ورزيد و يكديگر را به صبر و پايدارى فرا خوانيد و رابطه داشته و تقوا پيشه كنيد، باشد كه رستگار گرديد.

در اين آيه، »رابطوا« بر اساس روايات به »لزوم ارتباط و اتصال با نظام ولايت و امامت« به خصوص »رابطه با امام منتظَر« تفسير شده است.6

بر مبناى اين آيه شريفه، خداوند متعال دستور مى دهد كه همگان رشته ايمان و اعتقاد، دل و قلب و عمل و كردار خويش را به حبل ولايت و امامت امام عصر (ع) متصل نمايند تا بتوانند راه رستگارى و سعادت را بپيمايند. 2. روايات

در اين زمينه روايات بسيارى وجود دارد كه به بيان برخى از آنها مى پردازيم:

اول: امام صادق (ع) فرمود: »انّ ولايتنا ولاية الله عزوجل...7«؛ همانا ولايت ما اهل بيت ولايت خداى عزوجل است.

دوم: امام ششم (ع) فرمود: »نحن السبب بينكم و بين الله عزوجل8«؛ ما خاندانيم سبب و واسطه ميان شما و خداوند متعال .

بر اساس بينش فوق الذكر (كه كاملاً مجمل بيان گرديد):

اولاً: نظام تكامل فردى و اجتماعى انسان تنها بر نظام ولايت ائمه (ع) مبتنى است.

ثانياً: ولايت ائمه (ع) از ولايت خداوند سرچشمه گرفته بلكه عين آن است .

نتيجه آن كه براى نيل به بلوغ عقلى، تكامل فردى و اجتماعى، سعادت و رستگارى و تحقق مهندسى احياگرى دين و خلاصه زمينه سازى براى ظهور امام عصر (ع) جز اتصال به نظام ولايت و معيت و رابطه با امام و حجت حق از ابعاد گوناگون راه ديگرى وجود ندارد. ابعاد اتصال به نظام ولايت

براى پيمودن اين راه بايد در وجوه مختلف به نظام ولايت و امامت اتصال و ارتباط پيدا كرد. اين ابعاد عبارتند از بعد اعتقادى، قلبى و عملى. رابطه و معيت يا اتصال در بعد اعتقادى به معناى پذيرش و اعتقاد به نظام امامت و ولايت است .

و در بعد قلبى به مفهوم تسليم و خلوص كامل در محبت و مودت نسبت به صاحب ولايت است .

و بالاخره در بعد عملى عبارت است از پويش راه دين، بندگى خدا و آمادگى براى فداكارى و جانفشانى در كوى ولايت امامت .

در تأكيد بر دو بعد اول، امام باقر(ع) مى فرمايد:

إنّما كلف الناس ثلاثة: معرفة الأئمة و التسليم لهم فى ما ورد عليهم و الردّ إليهم فى ما اختلفوا فيه .9

مردم در [ اصول حركت تكاملى خويش ] تنها به سه امر مكلف شده اند: به شناخت ائمه و معرفت رهبران دين، به تسليم شدن در برابر آنچه از ايشان به آنها مى رسد و اين كه در اختلافات فقط ايشان را مرجع خود قرار دهند.

البته در منابع روايى اعم از احاديث ادعيه و زيارات، حقايق و معارف بسيارى دراين زمينه وجود دارد كه »زيارت جامعه كبيره« از بهترين آنهاست.

فرازهايى10 همچون:

ص: 24

قلبى لكم مسلّم؛ دل و قلب من تسليم شماست .

و رأيى لكم تبع؛ رأى و نظر من تابع شماست .

و نصرتى لكم معدّة؛ يارى و نصرت من براى شما آماده است (من آماده يارى شما هستم).

فمعكم معكم لا مع غيركم؛ من فقط با شما هستم، آرى فقط با شما و نه با غير شما. 11

و ديگر فرازها مانند اينها بيانگر حقايقى است كه ذكر آنها گذشت .

در »زيارت آل ياسين« نيز بر اين حقايق تاكيد شده است به خصوص در خلوص در محبت در اين زيارت مى خوانيم:

و مودتى خالصة لكم12؛ دوستى و مودت من خالص و كامل براى شماست.

آسيب شناسى دينى نيز به خوبى نشان مى دهد كه دشمنان هم دقيقاً همين محورها و نقاط كليدى را نشانه رفته اند و از طريق »محو« و »تبديل« يا ديگر طرق تاكنون به توطئه هاى گوناگونى دست زده اند .

به بيان ديگر دشمنان دين در وهله اول در صدد »محو« تماميت دين است و اگر به آن دست نيافت به دنبال »تبديل« احكام آن خواهد رفت و آن را دچار التقاط و امتزاج مى كند. و از همين روست كه شيعيان همواره آرزو مى كنند كه با ظهور امام عصر (ع) آنچه از دين خدا »محو« شده بازيابى شود و آنچه كه »تبديل شده«، اصلاح گردد.13

از آنچه گفتيم چنين به دست مى آيد كه سازه ها و محورهاى اساسى »شناخت و اعتقاد«، »تسليم«، »تبعيت و اطاعت«، »خلوص در محبت« و »آمادگى براى فداكارى و جانفشانى« چهار عامل اساسى و بنيادى در تحقق مهندسى احياگرى دينى يا زمينه سازى براى ظهور امام عصر(ع) و به تعبير ديگر »هندسه فكرى و عملى شيعه« به شمار مى آيد. تاكيداً يادآورى مى كنيم كه عقلانيت و پشتوانه هاى فكرى و انديشمندانه اين هندسه و مفاهيم و عوامل دوم تا چهارم در همان بعد اول يعنى »شناخت و اعتقاد« به طور كامل و عميق تضمين و تأمين گرديده است«. نتيجه

نتيجه آنچه تاكنون گفتيم به طور مختصر چنين است كه براى زمينه سازى و آمادگى جهت رسيدن به زمان ظهور و به تعبيرى »مهندسى احياگرى دين« در زمان غيبت بايد:

1. به نظام امامت و ولايت اتصال يافت؛

2. اين اتصال دقيقاً در راستاى اتصال به توحيد و ولايت الهى (و يا عين آن) است؛

3. براى اين اتصال بايستى اين نظام را خوب شناخت و به آن اعتقاد پيدا كرد؛

4. آن گاه بايد از اعماق دل و قلب، خود را تسليم صاحبان ولايت به خصوص امام عصر(ع) نمود؛

5. در پرتو اين شناخت و تسليم، عشق و علاقه خويش را به آن حضرت به بالاترين و والاترين مرتبه رساند. البته شناخت و تسليم و محبت روابطى متقابل و متعامل با يكديگر دارند و ازدياد هر يك موجب تاثير و ازدياد دو عامل ديگر خواهد شد.

رابطه اين سه عامل با عامل چهارم يعنى آمادگى نيز همين گونه است؛

ص: 25

6. ميوه شيرين و گواراى اين شجره طيبه، روحيه شهادت طلبى در راه خدا و در مسير امام و رهبر دين اشت؛ يعنى آمادگى براى جانفشانى در مسير ولايت است كه در بعد فردى برترين مرتبه تكامل معنوى و در بعد اجتماعى بهترين مرحله و زمينه ظهور امام عدل جهانى خواهد بود .

ّف پى نوشت ها

× نگارش اوليه اين مقاله توسط برادر ارجمند حجة الاسلام سهرابى و بازنويسى و تكميل آن توسط برادر ارجمند مرتضى مهدوى صورت گرفته است .

1. ابراهيمى دينانى، غلامحسين، قواعد كلى فلسفى، چاپ دوم، ج 1، ص 18.

2. سوره توبه، آيه 119.

3. بحرانى ،سيد هاشم، تفسير برهان، ج 3، ص 515 (چاپ بيروت).

4. »فمعكم معكم لا مع غيركم«، مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره .

5. سوره آل عمران، آيه 200.

6. بحرانى ،سيد هاشم، تفسير برهان، ج 2، ص 149 (چاپ بيروت).

7. شيخ مفيد، امالى، چاپ اول، ص 84 .

8. شيخ طوسى، امالى، چاپ اول، ص 157.

9. اصول كافى، ج 2، ص 235.

10. مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره .

11. همان، دعاى بعد از زيارت آل ياسين.

12. »و جدّد ما امتحى من دينك و أصلح ما بدلّ من حكمك...«، مفاتيح الجنان، دعاى زمان غيبت.

متذكر مى شويم كه با جست وجو در ادعيه مربوط به امام عصر (ع) در كتاب مفاتيح الجنان و ديگر كتب ادعيه، فرازهاى متعدد ديگرى وجود دارد كه بيان كننده حقايق مذكور است .

ص: 26

غيبت صغرى و وضعيت علمى و فرهنگى شيعه-2

جغرافياى انسانى شيعه در عصر غيبت

حسين حسين زاده شانه چى

اشاره:

در قسمت اول مقاله حاضر، سابقه بحث از غيبت در كلام معصومين (ع) زمينه هاى اجتماعى و سياسى غيبت امام عصر (ع)، تاريخ غيبت صغرى و وضعيت سياسى جامعه اسلامى در اين عصر مورد بررسى قرار گرفت. در اين قسمت، نويسنده جغرافياى انسانى شيعه و تركيب جمعيتى مهمترين شهرهاى اسلامى در عصر غيبت صغرى را به اجمال مرور خواهد كرد. در دوران غيبت صغرى شيعيان در شهرهاى مختلفى در بلاد اسلامى مى زيستند. تراكم جمعيتى شيعيان در برخى شهرها به گونه اى بود كه قشر غالب جمعيتى را تشكيل مى دادند و به واسطه كثرت جمعيت شيعى و غلبه اين مذهب، آن شهر به عنوان شهرى شيعه مذهب و يا داراى گرايش هاى شيعى، شناخته و معروف مى شد، مانند شهرهاى قم و كوفه. در بسيارى از شهرها جمعيت شيعيان به صورت اقليت وجود داشتند. در گزارش هاى تاريخى پراكنده اى كه نقل شده به وجود شيعيان در شهرهاى مختلف اشاره شده است. اين جا به طور مختصر پراكندگى شيعيان در سرزمين هاى اسلامى را در اين عصر بررسى مى كنيم. قم: اين شهر مهمترين شهر شيعيان و پايگاه تشيع در ايران محسوب مى شد. سابقه تشيع در شهر قم، كه شهرى اسلامى بود و به قولى در زمان حجاج بن يوسف ثقفى در سال 83 هجرى احداث شده بود، به زمان مهاجرت عده اى از اشعريان كوفه به شهر قم مى رسد. در اواخر قرن اول هجرى، گروهى از خاندان اشعرى، كه از ديرباز داراى گرايش هاى شيعى بودند، به شهر قم هجرت كردند و با آمدن آنها اولين بارقه هاى تشيع در اين شهر درخشيد1. تشيع قم از چنان شهرتى برخوردار بوده كه در تمامى آثار جغرافى دانان قرن چهارم و پس از آن، بدان اشاره شده است، بلخى در المسالك و الممالك نوشته است كه »اهل قم همه مذهب تشيع دارند و اصل ايشان بيشتر از عرب است2«.

مقدسى نيز گفته است: »و اهل قم شيعه غاليه هستند3«

آدام مفتز در تمدن اسلامى در قرن چهارم شهر قم را به عنوان يكى از شهرهاى مهم شيعى ذكر كرده است4.

روابط گسترده شيعيان قم با ائمه (ع)حاكى از اين است كه از نيمه قرن سوم هجرى اين شهر مهمترين مركز تشيع در فلات ايران بوده است.

روايات بسيارى از امام صادق (ع) و ساير ائمه(ع) در فضيلت قم و اهل آن بيان شده است كه مبين همين موضوع است. در روايتى امام صادق(ع) فرموده است: قم سرزمين و ما و سرزمين شيعيان ماست.5

همچنين نقل شده است كه امام عسكرى(ع) براى مردم »قم« و مردم »آبه« نامه نوشته و براى آنها آرزوى هدايت الهى كردند.6

در دوران امام عسكرى (ع) مكاتبات و مراودات اهل قم با امام بسيار زياد بود. معمولاً گروه هايى به خدمت امام مى رسيدند تا مسائل خود را بپرسند و وجوهات خود را بپردازند.7

ص: 27

تشيع يكپارچه مردم قم در تمام ممالك شناخته شده بود و دليل عمده اش اين بود كه هيچ شهرى در آن زمان وجود نداشت كه مردمش اين چنين به طور كامل شيعه دوازده امامى باشند و از همين رو بود كه اين شهر پناهگاه و مأواى علويانى بود كه از ظلم و ستم حكام و امراء عباسيان گريزان بودند و به اين شهر پناه مى آوردند. نمونه بارز اين امر آمدن فاطمه معصومه دختر موسى بن جعفر(ع) و موسى مبرقع فرزند امام جواد (ع) به اين شهر بود كه مورد توجه خاص مردم اين شهر قرار گرفتند8. در كتاب تاريخ قم شرح مفصلى از ساداتى كه به قم عزيمت كرده و خاندان هايى به وجود آوردند ذكر شده است. مؤلف كتاب چنين به دست مى دهد كه گويا سادات، شهر قم را حتى به طبرستان و رى نيز ترجيح مى دادند. كوفه: اين شهر از ديرباز به داشتن جمعيت شيعى معروف بود، سابقه تشيع شهر كوفه به دوران خلافت امام على (ع) مى رسد، اگرچه طبق شواهدى گرايش هاى شيعى پيش از آن نيز در اين شهر وجود داشت ولى دوران چند ساله اقامت امام در اين شهر اين امر را تشديد كرد، به طورى كه در پايان قرن اول هجرى كوفه شهرى شيعى تلقى مى شد كه محل تجمع سران شيعه در عراق و مركز مخالفت با امويان بود. در زمان امام صادق (ع)تشيع كوفه بسيار حايز اهميت بود و امام(ع) برآن تأكيد داشتند، دليل اين امر را شايد بتوان رويارويى اين شهر با شهر بصره كه داراى تمايلات شديد عثمانى بود، دانست.

مراودات و مكاتبات كوفيان با ائمه (ع) گوياى فعاليت و نشاط علمى و اجتماعى جامعه شيعى در اين شهر است كه انتقال امام جواد(ع) در اواخر عمر به بغداد و امام هادى و امام عسكرى(ع) به عراق در تقويت آن بى تأثير نبود. در دوران غيبت صغرى اكثريت مردم كوفه شيعه مذهب بودند. »مقدسى« جغرافى نويس قرن چهارم تأكيد مى كند كه: »برترى جمعيتى در كوفه با شيعيان است به جز در محله كنّاسه كه آنها سنى مذهبند«. 9

بغداد: اين شهر نيز از شهرهاى شيعه نشين بود، مجاورت بغداد با كوفه كه مركز اصلى تشيع در عراق بود سبب شده بود تا گرايش هاى شيعى در اين شهر نيز شايع شود. در قرن سوم و چهارم، بخش عمده اى از مردم شهر بغداد شيعه بودند، مقدسى دراين باره مى گويد: »برترى جمعيتى در شهر بغداد با حنبليان و شيعيان است«.10

محله »كرخ« معروف ترين محله شيعه نشين بغداد بود، عثمان بن سعيد عمروى اولين نائب امام(ع)پس از رحلت امام عسكرى (ع) به بغداد آمده و در اين محله سكنى گزيد11. ساير نائبان چهارگانه نيز در بغداد سكنى داشتند. محله »باب الطاق« نيز از محلاتى بود كه شيعيان در آن اقامت داشتند.

يكى از خصوصيات شهر بغداد درگيرى هاى دائمى ميان شيعيان و سنيان اين شهر بود كه برخى اوقات با زد و خورد همراه بود.12

ص: 28

ديگر ايالات مهم شيعه نشين: خراسان از نواحى اى بود كه جمعيت بسيارى از شيعيان را درخود جاى داده بود، گرايش هاى شيعى از قديم در نواحى خراسان وجود داشت. حضور خراسانيان در قيام ابومسلم خراسانى و نهضت بنى عباس كه با نام »الرضا لآل محمد« برپا شد، خود حاكى از وجود گرايش هاى شديد شيعى در اين نواحى است، همچنين در ميان اصحاب ائمه (ع) و كسانى كه از ايشان روايت كرده اند به نام بسيارى از اهل خراسان برمى خوريم. 13

در ميان شهرهاى خراسان، مشهد و نيشابور به داشتن جمعيت شيعى بيشتر ممتاز بودند. چندتن از اصحاب بزرگ ائمه(ع) و مؤلفان برجسته شيعه از اين شهر برخاستند. خاندان »فضل بن شاذان« از معاريف شهر بودند. فضل بن شاذان خود از چهره هاى ممتاز شيعه و از اصحاب امام هادى (ع) بود كه كتاب پرارج ايضاح را نوشت. او همچنين كتابى در باب غيبت امام (ع) داشته است14. وجود وكيلان امام (ع) در عصر غيبت نشان دهنده كثرت جمعيت شيعى و اهميت آن در اين شهر است. از جمله اين وكيلان كه از وى نام برده شده »محمدبن شاذان نيشابورى« است15. مقدسى نيز در اواخر اين عصر اظهار مى دارد كه در نيشابور برترى جمعيتى با شيعيان است.16

ولايت »بيهق« در خراسان كه بزرگترين شهر آن سبزوار بود نيز داراى جمعيتى شيعى بود. نويسنده كتابى ادعا كرده است كه مذهب غالب مردمان اين شهر تشيع افراطى بوده است و حتى برخى از دانشمندان اهل سنت در اين شهر نيز به شيعه گرى متهم شده بودند17. در واقع تشيع سبزوار تحت تأثير نيشابور و همچنين مهاجرت علويان از طبرستان بود.

مقدسى همچنين از شهرى به نام »رقّه« در خراسان نام برده كه اهالى آن شيعه بودند18. در طى دوران غيبت وكيلان متعددى از ناحيه امام(ع) در خراسان تعيين شدند كه اين امر گوياى آن است كه جمعيت شيعيان در خراسان تا چه حد توسعه داشته است19. در ساير شهرهاى خراسان نيز شيعيان به طور پراكنده وجود داشتند. در كتب رجالى از عده اى از علماى شيعه كه از اين شهرها برآمدند نام برده شده است.

در ماوراءالنهر در حوالى »سمرقند« و »كش« تشيع امامى از اواخر قرن سوم؛ يعنى آغاز غيبت صغرى رواج يافت. عامل اساسى در اين امر وجود برخى عالمان بزرگ شيعه در اين ناحيه بود. »محمدبن مسعود سمرقندى عياشى« مؤلف تفسير عياشى از برجسته ترين عالمان شيعه بود كه در سمرقند مجلس درس داشت و خانه او مركزى علمى و آموزشى بود. وى شاگردان بسيارى داشت كه مكتب تشيع در اين ناحيه را پديد آوردند20. از وكيلان امام (ع) در ماوراءالنهر نامى برده نشده است، شايد امور شيعيان اين نواحى نيز توسط وكيلان خراسان رسيدگى مى شد. به نظر مى رسد كه در عصر غيبت تشيع در ماوراءالنهر رشد و توسعه بيشترى داشته به طورى كه شيخ صدوق كه در چند دهه بعد به اين نواحى سفر مى كند از ديدار خود با شيعيان آن جا سخن مى گويد. ديدارى كه نهايت آن منجر به تأليف كتاب معروف وى من لايحضره الفقيه گرديد.21

منطقه »سيستان« گرچه پناهگاه و مأواى خوارج بود، وليكن از وجود شيعيان در اين منطقه اخبارى به دست رسيده است. در ميان اصحاب ائمه (ع) مردمانى از سيستان بودند. شيخ طوسى نيز از عالم بزرگ شيعى در سيستان به نام »محمدبن بحر رهنى« ياد مى كند كه بيش از 500 كتاب داشت22. همچنين در عصر غيبت وكيلانى از جانب امام براى رسيدگى به امور شيعيان در اين ناحيه تعيين شده بودند.23

در »گرگان« و »طبرستان« نيز شيعيان بسيارى زندگى مى كردند. مقدسى تأكيد مى كند كه: »شيعيان در گرگان و طبرستان داراى عظمت و شكوهى هستند24.« بى ترديد اين امر به واسطه امارت علويان در طبرستان بوده است كه از سال 250 هجرى بر نواحى طبرستان استيلا داشتند. گزارش هاى ديگرى حاكى از وجود شيعيان دوازده امامى در گرگان پيش از اين زمان است.

ص: 29

»جعفربن شريف جرجانى« مى گويد: »اموالى را از طرف شيعيان گرگان به سامراء بردم، امام عسكرى (ع) فرمود آنها را به مبارك بدهم. پس از آن خدمت ايشان عرض كردم: شيعيان شما در گرگان به خدمت شما سلام رسانيدند25.« همچنين از عده اى از راويان اخبار و مؤلفان برجسته گرگانى در اين عصر در كتب رجالى نام برده شده است، از جمله »ابويحيى احمد بن داوود جرجانى« كه داراى تأليفاتى بود.26

در »اهواز« شيعيان نيمى از ساكنان اين شهر را تشكيل مى دادند كه به نام »مروشيين« معروف بودند در مقابل سنى ها كه به نام »فضلى« شناخته مى شدند.27 چهره هاى شاخصى از شيعيان و اصحاب ائمه (ع) در اهواز مى زيستند از جمله »على بن مهزيار اهوازى« كه از اصحاب امام جواد و امام هادى (ع) بود و بيش از سى كتاب داشت. همچنين نام عده اى از وكيلان امام مهدى (ع) در اهواز ذكر شده است: از جمله »محمدبن ابراهيم بن مهزيار«، اين امر حاكى از كثرت جمعيت شيعى در اهواز و اهميت آن است. 28

در ايالت فارس شيعيان بيشتر در نواحى ساحلى سكونت داشتند، بنا به گزارش مقدسى آنها عادت داشتند كه وقتى نماز عصر را مى گزاردند علما در مجلس نشسته و براى مردم صحبت مى كردند تا موقع غروب و همين طور پس از نماز صبح تا به هنگام ظهر، و در روزهايى كه مراسم اجتماعى داشتند در نواحى مختلف گرد مى آمدند.29

شهر »رى« داراى گرايش هاى شيعى قوى بود كه از آغاز قرن سوم هجرى در اين شهر نمودار شد و با به امارت رسيدن شخصى به نام »مادرائى« در دهه هاى ميانى اين قرن در اين شهر، بروز و ظهور آشكارى يافت. وجود راويان و محدثان و عالمان برجسته اى كه در عصر غيبت در اين شهر ظهور كردند حاكى از جوّ شيعى اين شهر است كه نمونه بارز آن را مى توان در محمد بن يعقوب كلينى نويسنده كتاب الكافى يافت. وجود وكلاى ناحيه مقدسه در اين شهر نيز ارتباط نزديك شيعيان اين شهر با امام (ع) را نشان مى دهد.

يكى از اين وكيلان محمد بن جعفر اسدى (م. 312 ق.) است كه به عدالت و وثاقت شناخته شده بود و امام (ع) مردم را به وى ارجاع مى دادند30. رويكرد علويان به اين شهر نيز خود دليلى بر غلبه جوّ شيعى بر اين شهر است. نمونه مشخص آن »عبدالعظيم حسنى« است كه در اين شهر سكونت گزيد و همان جا درگذشت. درباره شهرهاى »كاشان« و »آبه« نيز گفته شده است شيعيان بسيارى داشته اند.31

مقدسى گزارش هايى از وجود شيعيان در نيمه قرن چهارم در نواحى مختلف به دست مى دهد. بنا به گزارش او در شمال عراق شهر »جبله« شيعه نشين بوده 32و در شام مردمان »طبريه« و »نابلس« و »قدس« و اكثر مردم »اَمّان« بر مذهب تشيع بودند33. شهر »حمص« نيز با تشكيل دولت حمدانيان در شام به تشيع روى آورد34. در »مصر« گويا شيعيان در شهر »صَندَفا« و »اسكندريه« بودند. از وجود شيعيان در ساير شهرهاى مصر خبرى به دست نرسيده است. با اين حال درباره وكلاى امام (ع) در مصر گزارش هايى در دست است35. مقدسى همچنين مردم »هجر«، »صعده« و »عمان« را كه تحت نفوذ »قرامطه« بودند شيعه مى داند.36

تشيع در »سند« نيز كمابيش رواج داشت. داعيان اسماعيلى از سال 270 ق. در اين ناحيه فعاليت داشتند. در شهر »مفلتان« به نام خليفه فاطمى خطبه خوانده مى شد و اذان و اقامه را به ترتيب مذهب تشيع مى گفتند37. گذشته از اين نواحى نام بسيارى از وكيلان امام (ع) در عصر غيبت در نواحى مختلفى چون حجاز، قزوين، همدان، آذربايجان و كرمانشاه در منابع ذكر شده است.38

ادامه دارد

ص: 30

پى نوشت ها:

1. ر.ك: جعفريان، رسول، تاريخ تشيع در ايران، انصاريان، قم، 1375، ج1، ص186.

2. البلخى، احمدبن سهل، المسالك و الممالك، ليدن، بريل، 1935 م، ص305.

3. المقدسى، محمدبن احمد، احسن التقاسيم، دار صادر، بيروت، 1411 ق، ص 395.

4. متز، آدام، تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ترجمه عليرضا ذكاوتى، اميركبير، تهران، 1364، ج1، ص77.

5. قمى، عباس، سفينةالبحار، ج447 2.

6. همان، ج1، ص55.

7. ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة،476.

8. ر.ك: جعفريان، رسول، همان، ج1، ص 198، به نقل از تاريخ قم، ص98 و 209.

9. المقدسى، ص120.

10. همان.

11. الطوسى، الغيبة، ص235.

12. ر.ك: جعفريان، رسول، جغرافياى تاريخى و انسانى شيعه در جهان، انصاريان، قم، 1368، ص54.

13. ر.ك: الطوسى، محمدبن حسن، الرجال، جامعةالمدرسين، قم، 1407 ق، ص200، 216، 218، 343، 376، 386.

14. الطوسى، محمدبن حسن، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشى، دانشگاه مشهد، 1348، ص539.

15. الطبرسى، اعلام الورى، ص499؛ التفرشى، مصطفى بن حسين، نقدالرجال، مؤسسه آل البيت، 1418 ق، ج4، ص228.

16. المقدسى، ص323.

17. جعفريان، رسول، تشيع در ايران، ج1، ص261.

18. المقدسى، ص323.

19. ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة،504؛ رجال كشى ص542؛ تنقيح المقال، ج2، ش 6470؛ جاسم حسين، ص135.

20. النجاشى، الرجال، ص372.

21. ر.ك: ابن بابويه، محمدبن على، من لايحضره الفقيه، مقدمه مؤلف.

23. الطوسى، فهرست، ص132.

24. ر.ك: جاسم حسين، ص78.

25. المقدسى، احسن التقاسيم، ص365.

26. جعفريان، رسول، همان، ج1، ص294.

27. الطوسى، فهرست، ص33 و 193؛ النجاشى، الرجال، ص454 و 381.

28. المقدسى، احسن التقاسيم، ص415 و 417.

29. ر.ك: الطوسى، فهرست، ص88؛ التفرشى، ج4، ص95؛ الطوسى، الغيبة،211.

30. المقدسى، احسن التقاسيم، ص439.

31. الطوسى، الغيبة، ص415-416.

32. جعفريان، رسول، جغرافياى تاريخى و انسانى شيعه و جهان، ص98.

33. المقدسى، احسن التقاسيم، ص142.

34. همان، ص179.

35. جعفريان، رسول، همان، ص27، به نقل از خطط مقريزى، ج4، ص46.

36. المقدسى، همان، ص200 و ر.ك: جاسم حسين ص78؛ الطوسى، الغيبة،43.

37. همان، ص96.

38. همان، ص481.

39. ر.ك: جاسم حسين، ص78؛ الطوسى، الغيبة، ص210؛ رجال كشى، ص67؛ نجاشى، ص 243؛ شيخ حر عاملى، وسايل الشيعه، ج2، ص9.

ص: 31

آسيب شناسى آخرالزمان-1

قسمت اول

مهدى نيلى پور قرآن كريم در يكى از آيات شريف خود دوره اى را به نام دوره ارتداد براى جوامع اسلامى پيش بينى كرده، مى فرمايد: يا أيّها الذين آمنوا من يرتدّ منكم عن دينه فسوف يأت اللّه بقوم يحبّهم و يحبّونه أذّلة على المومنين اعزّة على الكافرين يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء واللّه واسع عليم.1 اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هر كه از شما از دينش بازگردد چه باك؛ زودا كه خدا مردمى را بياورد كه دوستشان بدارد و دوستش بدارند. در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر كافران سركش؛ در راه خدا جهاد مى كنند و از ملامت هيچ ملامتگرى نمى هراسند. اين فضل خداست كه به هر كس كه خواهد ارزانى دارد، و خداوند بخشاينده و داناست. بر اساس اين آيه شريفه و با توجه به برداشتى كه علامه طباطبايى (قدس سره) در تفسير الميزان در جلد پنجم (عربى) در توضيح اين آيه شريفه داشته اند و با توجه به رواياتى كه از اهل بيت عصمت و طهارت (ع) رسيده است ما مى توانيم پيش گويى هايى براى آينده جوامع اسلامى، از جهت فرهنگى، سياسى و اقتصادى داشته باشيم. از جمله پيش گويى ها اين است كه در دوران پايانى عمر زمان و يا به تعبير خود روايات آخرالزمان جوامع اسلامى و مسلمين دچار دو حركت متعاكس از نظر برخورد با ارزش ها مى شوند. بر اساس پيش گويى قرآن دوره ارتدادى براى جوامع اسلامى و مسلمين ممكن است رخ بدهد و در نقطه مقابل به جاى افرادى كه مرتد شده اند انسان هاى ديگرى با خصوصياتى كه آيه شريفه يك يك آنها را ذكر مى كند،جايگزين مى شوند. از اين مطلب بر مى آيد كه جوامع اسلامى و مخصوصاً جوامعى كه از نظر بنيه هاى اعتقادى دچار ضعف هايى هستند يك دوره ارتداد يا برگشت از ارزش هاى دينى را پيش رو خواهند داشت. البته در نقطه مقابل انسان هايى خواهند بود كه جايگزين اين انسان هاى مرتد مى شوند. ارتداد در اينجا به معنى برگشت از اصول اعتقادى نيست؛ آنچنان كه در فقه مصطلح است. بلكه يك اصطلاح قرآنى است كه به معنى برگشت از ارزش هاست. وقتى كه ما مراجعه به روايات اسلامى مى كنيم مى بينيم در آنها هم نشانه هايى بر اين موضوع وجود دارد. بر همين اساس، بحثى تنظيم كرده ايم به نام آسيب شناسى آخرالزمان، يعنى آفت هايى كه ممكن است گروه هايى از مردم و يا ارزش ها و مقدسات در دوره آخر الزمان گرفتار آن بشوند. به عبارتى وقتى كه شما خانواده را و برخورد پدر و مادر و فرزندان را در دوره آخر الزمان از ديدگاه روايات مورد دقت قرار مى دهيد مى بينيد كه آسيب ها و آفت هايى در خانواده ها و در ارتباط بين افراد و اعضاء خانواده ممكن است وجود داشته باشد كه اگر همه مؤمنين اين آفت ها و آسيب ها را به دقت از ديدگاه معصومين (ع) مورد مطالعه قرار بدهند چند نتيجه براى آنها خواهد داشت . نتيجه اول اين است كه آنها براى اينكه در دامن اين آفت ها و آسيب ها نيفتند براى خودشان نوعى حراست و حفاظت ايجاد مى كنند. نتيجه ديگر اينكه براى آنها زمينه يك نحوه پيش بينى و زمان شناسى فراهم مى شود. در دوره آخرالزمان بر اساس اين آيه شريفه يك دوره بازگشت از ارزش ها وجود دارد كه شما با مراجعه به روايات تفصيل ، تفسير و تبيين اين بازگشت را به دقت مى بينيد. در روايات از يك سو آسيب هايى كه در آخرالزمان متوجه مقدسات و ارزش هايى چون امر به معروف و نهى از منكر، قرآن، اذان، برخورد با علما و ... مى شود ذكر شده است. از سوى ديگر آسيب هايى كه براى آحاد مردم جامعه؛ مانند علما، حكام، پدر و مادرها، فرزندان، زنان و مردان پيش مى آيد يكى يكى به آنها اشاره شده است. از ديدگاه ديگر مى توانيم به اين قصه اين جور نگاه كنيم كه آسيب هايى ممكن است از

ص: 32

نظر اقتصادى، سياسى و اخلاقى و اعتقادى گريبانگير مردم شود كه علم به اين آسيب ها نوعى روشنى در ذهن انسان ايجاد مى كند، افقى را باز مى كند كه باعث مى شود انسان مواظبت هاى جدّى نسبت به خودش داشته باشد و وظيفه خودش را بهتر تشخيص دهد. حضرت استاد مطهرى در كتابى كه در باره حضرت مهدى (ع) دارند به همين آيه شريفه اشاره مى كند. اين آيه شريفه مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر عده اى از شما در پايبندى به اصول و ارزش هاى دينى دچار برگشت و ارتجاع و ارتداد شدند خداوند متعال جانشين مى كند گروه ديگرى از مؤمنين كه آنها در مرحله ديندارى و دين باورى بسيار بسيار قوى و خالصانه عمل مى كنند. گروهى كه جانشين شما هستند با اين خصوصيات هستند كه »يفحبّهم و يحبّونه«؛ آنها خداوند متعال را دوست دارند و خداوند متعال هم ايشان را دوست دارند كه يك پيوند عاطفى دو طرفه بين اين گروه از مؤمنين و خداوند و از طرف خداوند با اين افراد وجود دارد. از خصوصيات ديگرى كه اينها دارند اين است كه در برابر مؤمنين انسان هاى متواضع و فروتنى هستند »اذلّة على المؤمنين« كه نشان دهنده ارتباط سالم اجتماعى است كه بين اين گروه مؤمنين وجود دارد. صفت بعدى كه خداوند متعال براى اين گروه ذكر مى كند مى فرمايد: »أعزّة على الكافرين«؛ در برابر بيگانگان فكرى و در برابر كسانى كه از نظر فكرى انسان هاى سالمى نيستند و در حد كفر و نفاق هستند موضع گيرى سخت دارند و هيچ نرمشى در برابر آنها نشان نمى دهند. صفت بعدى اين گروه جانشين اين است كه »يجاهدون فى سبيل الله«؛ در مسير خداوند متعال از خودشان و از مال خودشان مايه مى گذارند. اينها روحيه جهادى و يا به عبارتى روحيه بسيجى دارند و در مسير خدا از همه موجودى هاى خودشان سعى مى كنند كه مصرف كنند. و باز صفت ديگر »و لايخافون لومة لائم«؛ اين چنين افرادى كه جانشين گروه مرتد هستند كسانى هستند كه از سرزنش سرزنش كنندگان و ملامت ها، از هر سويى كه باشد ترس و ابايى ندارند و در برابر جنگ روانى كه از طرف دشمن به آنها اعمال مى شود مقاومت دارند. بعد نهايتاً خداوند متعال مى فرمايد : »ذلك فضل اللّه يؤتيه من يشاء«؛ اين گروه جانشين با اين خصوصيات كسانى هستند كه شامل فضل خداوند متعال هستند و بعد مى فرمايد: »والله واسع عليم«. از اين آيه استفاده مى شود كه در آخرالزمان دو گروه مقابل هم قرار مى گيرند: عده اى گرفتار فساد و فتنه دوره آخرالزمان و دچار مشكلات مى شوند و به عبارتى ميكروب هايى كه در آخرالزمان وجود دارند در روح آنها نفوذ مى كند و دين آنها را دچار مشكل مى كند و در نقطه مقابل دقيقاً در همان زمان گروه ديگرى وجود دارند كه آنها در برابر اين حوادث و اين آفات اجتماعى و يا دينى مقاومت و صبورى مى كنند، پايمردى از خودشان نشان مى دهند و آنها مى توانند از زمينه سازان فرج آقا و مولا امام زمان (ع) باشند. بد نيست اين مطلب را خدمتتان عرض كنم به عنوان مژده، مژده اى كه شايد براى آنها كه معتقد به حركت در مسير امام زمان (ع) هستند، بشارت بسيار زيبايى باشد و نقطه حركتى باشد براى اينكه هر چه بيشتر ما در مسير امام زمان (ع) و ترويج فرهنگ اهل بيت (ع) تلاش بيشترى كنيم . ذيل همين آيه شريفه روايتى است كه در چند تفسير؛ از جمله در تفسير الميزان و مجمع البيان هم نقل شده است. در اين روايت آمده است كه وقتى اين آيه نازل مى شود سؤال مى شود از پيامبر اكرم (ص) كه اين گروه جانشين چه كسانى هستند؟ در يك روايت بسيار كوتاه و زيبا كه براى همه ايرانيان مؤمن مى تواند اين مژده خير و بشارتى باشد آمده است: پيامبر اكرم (ص) دستشان را بر شانه سلمان زدند و فرمودند »من هولاء«؛ اين گروه جانشينى كه كاملاً معتقد و جدى وارد ميدان دين مى شوند و آن آسيب هاى دوره آخرالزمان كمتر مى تواند در آنها نفوذ كند از ايرانيانى هستند كه معتقد و پا برجا هستند و آنها مى توانند مروج و مؤيد دين در آن مقطعع زمانى باشند. اين شايد خودش جاى بحث مفصل داشته باشد كه ما مى توانيم اين آيات و روايات را در كنار هم بگذاريم و شوق ديندارى بيشتر و روح فداكارى بيشتر در مسير دين را در جوان هايمان كه استعداد ديندارى بالاتر و بهترى دارند احياء كنيم. كه اين به صورت جداگانه مى تواند مورد بحث قرار بگيرد. فقط به عنوان يك مژده خواستم خدمتتان عرض بكنم كه در بعضى از روايات، اين گروه جانشين از نسل سلمان فارسى هستند و يا به عبارتى صحيح تر كه امام صادق (ع) فرمودند: »به سلمان، سلمان فارسى نگوييد، سلمان محمدى (ص)بگوييد« و اينها از تبار سلمان

ص: 33

محمدى (ص) هستند. به هر حال اين آيه شريفه خبر مى دهد از اينكه در يك قطعه اى از زمان گروهى از امت اسلامى دچار ارتداد و برگشت از ارزش ها مى شوند و در زندگى هر يك از آنها يكى از آفت ها و ميكروب هاى خاص از نظر اقتصادى، سياسى، اعتقادى و اخلاقى وارد مى شود. گروهى در نقطه مقابل آنها با خصلت هايى كه در آيه شريفه ذكر شده وارد مى شوند و پرچم دفاع از دين را بر دوش مى كشند. دقيقاً وقتى كه به روايات رجوع كنيم ما در علائم آخرالزمان مى توانيم نشانه هاى دو گروه را يك يك پيدا كنيم. اين گروهى كه از اعوان، انصار و ياران حضرت مهدى (ع) هستند چند خصوصيتشان در آيه شريفه بيان شده است. آنها كسانى هستند كه خدا را دوست دارند و خدا هم آنها را دوست دارد. كسانى هستند كه در برابر مؤمنين فروتنند در برابر كافرين سربلند و عزيز زندگى مى كنند. كسانى هستند كه اهل جهاد هستند و نهايتاً كسانى نيستند كه با جنگ روانى از ميدان بيرون بروند. اين چند خصوصيتى كه در آيه شريفه ذكر مى كند. امّا، كسانى كه حقيقتاً پيرو اهل بيت (ع) باشند نشانه هاى ديگرى هم دارند كه در روايات به شكل تفصيلى توضيح داده شده است. در مورد گروهى هم كه دچار ارتداد مى شوند در روايات نشانه هاى زيادى از ايشان مى بينيم كه مى توانيم با مطالعه روايات به خصوصيت اخلاقى و نشانه هاى تفصيلى اين گروه پى ببريم. مراد ما از بحث آسيب شناسى دوره آخرالزمان اين است كه ما بياييم آن افرادى را كه در آخرالزمان دچار ارتداد از ارزش ها مى شوند به تفصيل طبقه بندى كرده و به خصوصيات آنها پى ببريم. در روايات بر اين مطلب تأكيد شده كه آن آسيب ها و آفت هايى را كه در آخرالزمان وجود دارد بشناسيد؛ زيرا اگر آنها را نشناسيد ممكن است دامن شما را هم بگيرد. لذا اگر ما چنين مطالعه تفصيلى داشته باشيم مى توانيم جايگاه خودمان را مشخص كنيم كه: آيا ما از كسانى هستيم كه نشانه هاى ارتداد از ارزش ها در زندگى آنها آشكار است يا از كسانى هستيم كه جانشين اين گروه مرتد مى توانيم باشيم ؟ بنابراين بحث از مقابله دو گروه در آخرالزمان، كه در روايات به آن اشاره شده، از آن رو بر ما لازم است كه ما جايگاه خودمان را و وظيفه خودمان را به شكل روشن در اين اتفاقات و وقايعى كه ممكن است به شكلى در جوامع اسلامى اتفاق بيفتد يا در حال اتفاق باشد، بدانيم و بتوانيم خودمان را در برابر اتفاق هاى ناگوارش مصونيت ببخشيم و ان شاء الله از كسانى باشيم كه جزء سربازان و نوكران آقا امام زمان (ع) قرار دارند. در بررسى آيات و روايات مربوط به آخر الزمان مى توان تقسيم بندى ها و طبقه بندى هاى متفاوتى ارايه كرد. يك تقسيم بندى اين است كه ما بر اساس گروه ها و افراد مختلفى كه در آخرالزمان دچار آسيب و آفت مى شوند به بررسى روايات بپردازيم؛ يعنى وضعيت زنان، مردان، جوانان و... را در آخر الزمان به تفكيك مورد بررسى قرار دهيم. تقسيم بندى ديگر اين است كه بر اساس آفت ها و آسيب هاى مختلفى كه گريبان گير جوامع اسلامى مى شود، يعنى آفت هاى اعتقادى، اقتصادى، اخلاقى و... به بررسى روايات بپردازيم. ان شاء الله در قسمت بعدى مقاله در مورد ويژگى هاى منفى مردان و زنان آخرالزمان بيشتر سخن خواهيم گفت.

... ادامه دارد ماهنامه موعود شماره 29

ص: 34

پى نوشت :

× اين مقاله متن سخنرانى حجة الاسلام و المسلمين مهدى نيلى پور است كه پس از اصلاح و ويرايش تقديم خواننندگان عزيز موعود مى شود.

1. سوره مائده، آيه 54.

درآمدي بر شناخت توقيعات

اشاره

قسمت دوم در قسمت اول اين مقاله با معناي لغوي و اصطلاحي «توقيع و چگونگي پيدايش توقيعات آشنا شديم . دراين قسمت پس از آشنايي اجمالي با تعداد توقيعات و شناخت دلايل و قرائني كه بر درستي صدور توقيعات دلالت مي كنند، مروري اجمالي خواهيم داشت بر اولين دسته از توقيعات . شماره توقيعات

شماره توقيعات در دو كتاب كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق و كتاب الغيبة، شيخ طوسي جمعا 92 عدد است . كه پس از حذف موارد مشترك 80 توقيع مي شود . به اين شرح: در كتاب كمال الدين در بابي كه به «ذكر توقيعات وارده از امام قائم (ع)» اختصاص دارد، 49 توقيع و يك دعا نقل شده كه برخي كوتاه و بعضي طولاني است . اما شيخ طوسي در كتاب الغيبة در باب مخصوص توقيعات و مواضع ديگر 43 توقيع و خبر نقل مي كند، كه بعضي از آنها را از جمله معجزات امام غايب شمرده، و برخي ديگر توقيعاتي است كه با شرح موارد صدور آنها ذكر كرده و متضمن سرگذشتي است جالب توجه، و شماري ديگر دستخط امام زمان (ع) است كه به صورت منشور - فرمان سرگشاده عمومي - صادر شده، و شامل مباحث اصولي مذهب است . از اين 43 توقيع 12 عدد منقول از صدوق است كه بعضي عينا در كمال الدين ديده مي شود . بنابراين مجموع توقيعات غيرمكرر در دو كتاب ماخذ ما 80 عدد است . ناگفته نماند بناي نويسنده در اين نوشتار استقصا و پي جويي براي جمع آوري همه توقيعاتي كه در كتب حديث و روايت آمده، نبوده است، (1) بلكه تكيه بر كهن ترين آثار است و نقل نمونه هايي چند در ارتباط با مقصود، و آشنا كردن خوانندگان است با اين بخش از اخبار مذهبي و آثار برجا مانده از امام زمان (ع) پيش از پرداختن به متن توقيعات اخباري را كه حاكي از آشنايي شيعه با خط و توقيع امام خود است مي آوريم . خط آشنا

از دليل هاي استواري كه آرام بخش دل حقيقت جويان است و بدرستي صدور توقيعات از طرف امام غايب حجة بن الحسن (ع) اطمينان مي بخشد آشنايي اي است كه بعضي از شيعيان و اصحاب ائمه با خط امام زمان خود داشتند و نشاني هاي آن را مي دانستند . مهمتر آنكه مؤمنان پژوهشگر و دقيق خود قبلا از امام نمونه خط خواسته بودند . به اين خبر توجه كنيد: احمدبن اسحاق كه از صحابه نزديك امام حسن عسكري (ع) است به خدمت حضرت مي رسد و عرض مي كند: نامه اي با دستخط مبارك خود برايم بنويس كه ببينم و خط شما را بشناسم، تا هر وقت نامه شما به من مي رسد بدانم تزويري در كار نبوده و از خود شماست . امام حسن (ع) پذيرفت و ضمن اينكه يادآور شد گاهي خط بواسطه تعويض قلم مختلف مي شود دستور داد قلم و دواتي آوردند و نامه اي نوشت و به وي داد . (2) در آغاز نوشته گفتيم اصطلاح توقيع در مورد نامه هاي كوتاه امام هادي و عسكري (ع) كه در جواب سؤالات شيعيان مي نوشتند نيز به كار رفته،

ص: 35

زيرا آنان هم زندگي نسبتا مخفي داشتند و با مكاتبه و وسيله وكيلان با مردم در تماس بودند، بدين جهت احمدبن اسحاق نمونه خط مطالبه مي كند و حضرت به او ارائه مي دهد . با اين آشنايي قبلي اصحاب خاص است كه احمدبن حسن بن اسحاق قمي تصريح مي كند كه: چون خلف صالح (ع) زاده شد از آقاي ما حسن بن علي عسكري (ع) به جدم نوشته اي رسيد كه در آن به دستخطي كه توقيعات به آن بر جدم وارد مي شد نوشته شده بود: (3) «فرزندي براي ما زاده شد، كه بايد خبرش نزد تو پوشيده و از همه مردم پنهان ماند . ما آن را اظهار نمي كنيم مگر به نزديكان به واسطه خويشاوندي و به دوستان به سبب دوستيشان . اما دوست داشتيم اين مژده را به تو اعلام كنيم تا خدا تو را به آن مسرور گرداند، همچنانكه ما را از آن خوشحال كرد، والسلام . (4) آنچه نقل شد در مورد توقيعات رسيده از امام يازدهم بود; اما اخباري كه در دو كتاب مرجع ما درباره خط و نويسنده توقيعات آمده سه خبر در كمال الدين است و تعبير به گونه اي است كه در دو روايت نويسنده را خود امام معرفي مي كند . و در يكي به خط شناخته شده و شش خبر در كتاب الغيبة آمده كه دو خبر آن خط را از خود امام مي داند و چهار خبر توقيع را به همان خطي مي داند كه در زمان امام حسن عسكري نوشته مي شد و آشنا بود . از نظر اهميتي كه دارد مورد استشهاد از اين اخبار را نقل مي كنيم: كمال الدين، باب ذكر التوقيعات: حديث 2: محمد بن صالح همداني گفت: به صاحب الزمان (ع) نوشتم ... پس امام (ع) جواب نوشت ... (ص 483) حديث 3: محمدبن همام گويد از محمدبن عثمان عمري شنيده كه مي گفت: «توقيع به خطي كه مي شناختم از جانب امام بيرون آمد ...» آخرين شاهد: خبري است طولاني متضمن پاسخ هاي متعدد به سؤالات اسحاق بن يعقوب كه در كتاب الغيبة نيز نقل شده و از آن ماخذ نقل خواهيم كرد . اما در كتاب الغيبة دو خبر زيرين كه در بخش ويژه توقيعات آمده مانند اخبار قبلي صراحت دارد كه توقيعات به خط خود حضرت - كه ظاهرا آشنا و شناخته شده بود - صادر مي شده است . 1 - ابن ابي غانم قزويني و گروهي از شيعيان درباره جانشين امام حسن عسكري با هم مشاجره مي كردند . ابن ابي غانم مي گفت امام يازدهم درگذشت و فرزندي برجا نگذاشت . قرار شد كه در اين باره نامه اي بنويسند و به حضور امام غايب بفرستند، و از آنچه درباره اش مشاجره كردند حضرت را بياگاهانند . به اين قرار عمل كردند، پس جواب نوشته شان به خط امام، كه بر او و پدرانش درود باد، رسيد ... (ص 172) 2 - محمد بن يعقوب كليني از اسحاق بن يعقوب نقل مي كند كه گفت: «از محمد بن عثمان عمري درخواست كردم مكتوبي كه در آن مسايل دشوارم را طرح كرده ام به حضور امام بفرستد، توقيع به خط مولاي ما - صاحب الدار - (ع) رسيد ... (ص 176) . (5) اما چهار خبر ديگر كه ضمن شرح حال «سفيران ممدوح در كتاب الغيبة آمده و توقيعات را به خطي كه در زمان امام حسن عسكري (ع) با آن آشنا بودند معرفي مي كند و اينك اخبار مورد نظر: 1 - ابونصر هبة الله بن احمد كاتب كه فرزند دختر ابوجعفر عمري دومين نايب خاص است مي گويد: توقيعات صاحب الامر (ع) از طريق عثمان بن سعيد و فرزندش ابوجعفر محمدبن عثمان به شيعيان و اصحاب خاص امام حسن عسكري (ع) به امر و نهي و پاسخ سؤالات مي رسيد، به همان خطي كه توقيعات در زمان حيات امام حسن عسكري (ع) صادر مي شد . (ص 216) 2 - عبدالله بن جعفر حميري نقل مي كند چون ابوعمروعثمان بن سعيد درگذشت، درباره واداشتن و انتصاب ابو جعفر محمد بن عثمان به جاي پدرش، نامه ها به همان خطي كه با ما مكاتبه مي شد رسيد (ص 220) . 3 - هبة الله بن محمد فرزند دختر ام كلثوم از مشايخش خبر داد كه شيعه همواره بر عدالت عثمان بن سعيد و محمد بن عثمان پابرجا بود تا اينكه عثمان بن سعيد فوت كرد، و فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان او را غسل داد، و به اداره امور پدر و نيابت امام قيام كرد ... و توقيعات در مدت زندگي اش راجع به امور مهم از دست او به شيعه مي رسيد، به خطي كه در دوران زندگي پدرش عثمان توقيعات صادر مي شد (ص 221) . 4 - ابونصر هبة الله گويد: از دست محمدبن عثمان عمري توقيعات به مردم مي رسيد، به خطي كه در زمان حيات امام حسن عسكري (ع) توقيعات براي مردم صادر مي شد (ص 223) . بنابراين خبرها بعضي توقيعات را خود امام شخصا مرقوم مي فرموده، و بعضي ديگر را كاتبي كه از زمان حضرت امام حسن عسكري (ع) چنين ماموريتي داشته است . به هر صورت آنچه مهم است

ص: 36

و مورد نظر ماست اين است كه اصحاب خاص با آشنايي كه با خط و نامه امام پيدا كرده بودند راهي منطقي و روشي يقين آور براي تشخيص درستي يا نادرستي توقيعات رسيده يافته بودند، و تا آثار صدق و صحت را در آنها مشاهده نمي كردند اخبار را نمي پذيرفتند و تلقي به قبول نمي نمودند . بي گمان حجت خدا خود به موجباتي كه ايجاد اطمينان نسبت به توقيعات بكند توجه داشته اند، چنانكه مثلا مي بينيم در زمان نايب سومشان - ابوالقاسم حسن نوبختي - زماني كه اين شايعه پيدا شد كه بعضي توقيعات به وسيله شلمغاني تهيه و صادر مي شود، حضرت صريحا آن را تكذيب كردند، و در توقيعي خطاب به علماي سؤال كننده فرمودند: آنچه را كه ترديد داشتيد، يا آنچه كه از دست او به شما رسيده، همه را به ما برگردانيد تا صحت يا بطلان آن را اعلام كنيم . (6) تقسيم بندي توقيعات

اينك توقيعات برگزيده را برحسب موضوع دسته بندي كرده نقل مي كنيم: 1 . رازداني و خبردادن از امور پنهاني بر طبق چندين خبر كه در دو كتاب ماخذ ما آمده، حجت خدا بر زبان نايبان يا به وسيله توقيعات از رازهاي نهاني و امور پنهاني و آنچه پرسندگان در دل داشته اند خبر داده و موجبات اعتماد به نواب و يقين به ارتباطشان با امام را فراهم كرده است . اين اخبار اضافه بر رواياتي است كه در تاييد و توثيق نايبان رسيده، و در واقع نشاني هاي عيني و دليل هاي مشهود بر صحت ادعايشان در نيابت و وساطت از امام غايب بوده و سبب اطمينان قلب بيشتر شيعيان مي شده است . هر چند اين رويدادها شخصي و خصوصي بوده، اما مجموع آنها كه به وسيله راويان مطمئن و در كتب معتبر و مؤلفان محقق نقل شده امروزه براي ما نيز اطمينان آور است به ويژه كه مضمون اين اخبار خود نشان دهنده صحت و راست بودنشان مي باشد و اينك چند نمونه: 1 - حسن بن فضل يماني - ضمن حديثي طولاني - گويد: «از سه مطلبي كه به خاطر داشتم دو تاي آنها را نوشتم و سومي را به احتمال آنكه ناخوشايند باشد ذكر نكردم . اما جوابي كه به من رسيد هم درباره دو مطلبي بود كه نوشته بودم و هم راجع به سومين مطلب كه در دل نگهداشته و ننوشته بودم . (7) 2 - نصربن صالح نقل كرد كه: «مردي از اهل بلخ پنج دينار با نامه اي كه اسمش را در آن عوضي نوشته بود فرستاد . پاسخ وصول پول به او رسيد با نام اصلي اش و نسبش و دعا براي او» . (8) 3 - محمدبن ابراهيم بن مهزيار كه مال امانتي پدرش به او رسيده بود، بايستي مطابق وصيت آن را به امام زمانش برساند، اما او پس از فوت حضرت عسكري (ع) درباره امام بعدي در شك بود . با خود گفت: «پدرم به كاري نادرست وصيت نمي كند . من اين مال را به عراق مي برم و خانه اي بر كنار شط كرايه مي كنم و به هيچ كس هم خبر نمي دهم . اگر همانطور كه در زمان امام حسن عسكري امر امامت برايم روشن بود اكنون نيز آشكار گشت مال را به امام تسليم مي كنم و گرنه آن را صدقه مي دهم . پس همين برنامه را اجرا كردم و به عراق رفتم . خانه اي بر كنار شط اجاره نمودم و چند روزي از اقامت من نگذشته بود كه ناگاه رسولي با نامه اي آمد كه در آن نوشته بود: اي محمد! فلان مبلغ مال درون فلان چيز است و تمام آنچه با من بود و كسي ممكن نبود از آن باخبر شود شرح داد . من به رسول اطمينان پيدا كردم و مال را به او تسليم كردم . سپس چند روزي تنها بودم و غمگين شدم، تا اينكه نامه اي برايم رسيد بدين مضمون: ما تو را جانشين پدرت كرديم، پس خداي را سپاسگزار باش . (9) 4 - رسولي كه از قم كالاهايي را نزد ابوجعفر محمدبن عثمان آورده بود، دو جامه سرداني (10) را فراموش كرده بود . ابوجعفر به او يادآوري مي كند . رسول به جستجوي بار مي پردازد و چون چيزي نمي يابد مراجعه كرده مي گويد: چيزي بر جا نمانده نايب امام به او مي فرمايد: به فلاني كه پنبه فروش است و دو عدل پنبه برايش برده بودي مراجعه كن و يكي از دو عدل پنبه را كه بر آن چنين و چنان نوشته بازكن، اين دو جامه در كنار آن است . مرد از آنچه ابوجعفر به او خبر داد حيرت كرد و بسيار متعجب شد، ولي بر طبق راهنمايي اش عمل كرد . چون بار پنبه را گشود، دو جامه سرداني را در كنار بسته بار پنبه ديد و برداشت و براي نايب امام آورد و به او تسليم كرد . اين مرد محمدبن عثمان را نمي شناخت و همانطور كه بازرگانان كالاي خود را براي فروش به وسيله باربران معتمد مي فرستند، هداياي امام را هم به او داده بودند كه به نايب امام دهد و هيچ نامه اي هم كه صورت اجناس ارسالي باشد همراه نداشت، زيرا در زمان معتضد عباسي سختگيري عليه شيعه زياد بود، و چنانكه گفته اند «از شمشيرش خون مي ريخت . به اين علت كسي كه حامل كالا يا پول براي نايب امام بود خود خبر از اجناس محوله نداشت، فقط به او گفته مي شد اين كالاها را فلان جا ببر و به فلاني بده . (11) 5 - بين حسن بن علي نصيبي و محمدبن فضل موصلي به سال 307 ق . در بغداد راجع به صحت وكالت و نيابت ابوالقاسم حسين بن روح مباحثه و مشاجره بود، و محمدبن فضل با آنكه شيعه بود آن را نمي پذيرفت و دليل مي طلبيد، و مي گفت اموالي كه او مي گيرد در غير موردش صرف مي شود . روزي حسن بن علي گفت: دليلي كه مورد قبولت واقع شود ارائه خواهم داد . به اين جهت از دفتر بزرگي كه همراه محمدبن فضل بود نيمي از يك ورق جدا كرد و با قلمي كه بي مركب بود و نشاني بر كاغذ نمي گذاشت مطالبي را كه بين خود قرار گذاشته بودند نوشت . بعد نامه را مهر كرد و به شيخ سياه چرده اي كه خدمتكار محمد موصلي بود داد كه نزد حسين بن روح ببرد . چون خادم بازگشت، آنان مشغول غذا خوردن بودند

ص: 37

كه پاسخ بر همان ورقه رسيد و با مركب به جزءجزء مندرجات آن كاغذ - كه خطش نامرئي بود و خوانده نمي شد - جواب مقتضي داده شده بود . چون محمد بن فضل چنين امر شگفت آور خارق العاده اي را ديد بسيار ناراحت شد و [از اينكه تاكنون در اشتباه بوده] بر سر و روي خود زد . او از غذاخوردن افتاد و با حسن بن علي گفت: زود برخيز تا نزد ابوالقاسم حسين بن روح برويم . چون به حضورش رفتند محمدبن فضل شروع به گريستن و عذرخواهي كرد . نايب امام براي او از خدا طلب آمرزش نمود و به رحمت الهي اميدوارش گرداند . (12) 6 - بنابر خبري كه شيخ طوسي مسندا از مشايخ قم نقل مي كند: همسر علي بن حسين بن موسي بن بابويه (پدر صدوق) دخترعمويش بود، كه از او فرزنددار نمي شد . به ابوالقاسم حسين بن روح ، رضي الله عنه، نامه نوشت، كه از حضرت بخواهد تا برايش دعا كنند كه خدا فرزنداني فقيه نصيبش گرداند . پاسخ برايش آمد: «همانا تو از اين زن فرزنددار نمي شوي، اما بزودي زن جواني اهل ديلم نصيبت خواهد شد، كه از او دو فرزند فقيه خواهي داشت . بنابر آنچه در دنباله خبر مذكور آمده: علي بن بابويه داراي سه پسر شد كه دوتاي آنها - محمد و حسين - فقيه شدند و استعدادي شگرف در حفظ [اخبار] داشتند، و چيزها حفظ مي كردند كه ديگر اهل قم نمي توانستند . آن دو، برادري ديگر به نام حسن داشتند كه از نظر سن دومين فرزند محسوب مي شد . وي به عبادت مشغول و مردي زاهد بود، با مردم آميزش نداشت و فقيه هم نشد . راوي گويد: چون دو فرزند فقيه - ابوجعفر (صدوق) و ابوعبدالله - داد سخن مي دادند و اخبار فراواني از حفظ نقل مي كردند كه مردم به شگفت درمي آمدند، به آن دو مي گفتند: اين مقام ويژه شما دو تن است كه به دعاي امام نصيبتان شده است . اين موضوع در بين اهل قم مشهور و معروف شده بود . (13) حسن بن خفيف از پدرش نقل مي كند كه گفت: صاحب الزمان، خادماني به مدينه فرستاد، كه با آنان دو خادم [اجير] نيز بودند . حضرت به خفيف نامه نوشت كه با آنان برود و او هم رفت . چون به كوفه رسيدند يكي از آن دو خادم مسكري آشاميد . [حضرت به الهام رباني با فاصله مكاني از عمل حرامش باخبر شدند] خادمان از كوفه بيرون نرفته بودند كه از سامرا نامه رسيد به برگرداندن خادمي كه مسكر آشاميده و بركنار كردنش از خدمت [در آن اماكن مقدس] . (14) نمونه هاي ديگر از اشراف بر ضماير و آگاهي از وقايع و نهان داني ولي حق تعالي را در توقيعات ديگري نيز كه تحت موضوعات مختلف - مخصوصا توقيعات درباره اموال رسيده به امام - نقل شده است مي بينيم . به بيان ديگر حضرت به گونه هاي مختلف با بيان حقايق پنهاني اثبات صحت امامت و ولايت خود و سفارت نايبان را مي فرموده است تا براي طالبان حقيقت ترديدي بر جا نماند . پي نوشت ها: 1 . كتابي كه متعهد گردآوري و دسته بندي همه توقيعات - به روشي غير از اين نوشته - است با اين مشخصات انتشار يافته: كلمه الامام المهدي (ع) تاليف آية الله سيدحسن شيرازي، ترجمه دكتر سيدحسن افتخارزاه سبزواري، تنسيق، مقابله و تكميل حسن تاجري، شعبان 1407، نشر آفاق . كتابي كه ادعيه رسيده از آن امام را دربردارد با اين مشخصات است: صحيفة المهدي (ع) الشيخ عيسي الاهري، مؤسسة الغدير، 1406 . 2 . شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 3، ص 233 و 274 . به نقل از: پژوهشي در زندگي امام مهدي (ع) 188 . 3 . متن حديث چنين است ... «فاذا فيه مكتوب بخط يده (ع) الذي كان ترد به التوقيعات عليه . 4 . كمال الدين، ص 434 - 433 . 5 . در كمال الدين عبارت مذكور بدين صورت است: «فوردت في التوقيع بخط مولانا صاحب الزمان (ع) ...» ، ص 483 . 6 . كتاب الغيبة، ص 229 - 228 . 7 . كمال الدين، ص 490، ح 13; كتاب الغيبة، ص 171 . به رعايت اختصار خلاصه اين اخبار ترجمه و نقل شده مي شود . 8 . كمال الدين، ص 488، ح 10 . 9 . كتاب الغيبة، 171 . يادآور مي شود شيخ طوسي اين خبر را تحت عنوان «آشكار شدن معجزاتي در زمان غيبت كه دلالت بر درستي امام صاحب الزمان (ع) مي كند» آورده . 10 . سردنانيه جزيره بزرگي است در درياي مغرب (قاموس) شايد پارچه سرداني منسوب به اين جزيره باشد (كتاب الغيبة، زيرنوشت ص 179) . 11 . كتاب الغيبة، ص 180 - 178 . 12 . همان، ص 193 - 192 . 13 . همان، ص 188 . 14 . الكافي، ج 1، ص 523، ح 21 .

ص: 38

مهدويت و رسالت نهادهاي فرهنگي

با تشكر از اينكه وقت خود را در اختيار مجله قرار داديد لطفا به عنوان اولين سؤال بفرماييد كه ضرورت بحث راجع به حضرت مهدي، عليه السلام چيست؟ مساله مهدويت و بحث كردن راجع به حضرت مهدي، عليه السلام، در حقيقت مربوط به حوادث آينده است و نوعي پيشگويي و آينده نگري است و آينده نگري هم از حياتي ترين مسايل بشري است . مي دانيد كه انسان بين گذشته، آينده و اكنون قرار دارد . اگر آينده اش را از او بگيريم يعني ديواري از بتن آرمه ميان او و آينده اش بكشيم; هيچ نداند كه در آينده، سرنوشت خودش و انسان هاي همراه خودش چه خواهد شد، همين الآن مي ايستد و به زمين مي خورد و مرگش فرا مي رسد . اگر گذشته را هم از او بگيريم همين طور مي شود . پس آينده نگري يك ضرورت اساسي است براي كل بشريت . از اين روست كه شما مي بيند در جامعه هاي غيراسلامي كساني نظير تافلر، فوكوياما و ... به نظريه پردازي در مورد آينده و آينده نگري پرداخته اند . و حتي براي كشورها طرح هايي مي دهند; براي اقتصاد، براي جنگ، براي مسايل زيست محيطي و ... همچنين طرح هايي مي دهند كه مثلا در بيست سال آينده چه خواهد شد . در درون جامعه مذهبي هم مساله آينده پس از اثبات خدا و پيامبر مساله اي حياتي است . به خاطر اين هم هست كه ما بيشترين روايات را راجع به حضرت مهدي (ع) داريم و بيشترين توجهات مشخص پيامبر به حضرت مهدي (ع) بوده است . در حديث لوح از اسرار آل محمد (ع) حضرت مهدي (ع) مطرح مي شود . حضرت رضا (ع) در آن جلسه كه دعبل شعرش را مي خواند هم اين مساله را مطرح مي كند و ائمه اطهار (ع) همگي همينطور اين بحث را مطرح مي كرده اند . آيت الله آقاي مظاهري يك وقتي در برنامه هاي بعدازظهر جمعه شان گفتند: ما 6000 حديث درباره مهدويت داريم، در حالي كه اين تعداد حديث درباره نماز نداريم و چيزي حدود 4000 حديث در اين زمينه بيشتر نداريم . البته ما هنوز به يك استقصاي كاملي درباره اين مقوله نپرداخته ايم . ايشان هم شخص محقق و متتبعي است و مي شود به سخنان ايشان اعتماد كرد . مي دانيد كه دين ما ناتمام گذاشته شد; يعني به تمام و كمال رسيد ولي در اجرا ناتمام ماند . تبيين واقعيت ها و ابعادش و اجرايش مربوط به حضرت مهدي (ع) است كه در آينده مي آيند . اصلا حضرت مهدي (ع) تسلاي همه ائمه (ع) است و هر چه را كه پيش آمده حضرت مهدي (ع) مي آيند و درست مي كنند . كاركرد اين بحث در عصر غيبت چيست؟ و آيا زندگي شخص معتقد به حضرت با زندگي شخص بي اعتقاد به ايشان تفاوتي دارد؟ اگر اعتقاد به حضرت مهدي (ع) و لازمه آن يعني انتظار ايشان اعتقادي راستين باشد كه در درون انسان پديد آمده نه مثل نوع اعتقاداتي كه بعضي افراد به حلال و حرام دارند كه حرام را مي خورند و حلال را زير پا مي گذارند . يعني اعتقاد راستيني به حضرت مهدي (ع) به وجود بيايد، انتظار براي آنها بيشترين چيزي كه به وجود مي آورد تعهد به اصول مهدويت است . اين تعهد كه پيدا شد ديگر كار تمام است و فرد به گونه اي مي شود كه در جامعه به درد مي خورد; در برابر كمترين حرام مي ايستد، براي اجراي همه حلال ها اقدام مي كند; چون حضرت مهدي (ع) طبق رواياتي كه داريم امامي است كه براي غم شيعه اش غمگين مي شود و براي خوشحالي اش خوشحال مي شود . به عبارت ديگر شخص منتظر براي رفع مشكلات جامعه بيشترين تلاش ها را مي كند; چون خرسندي حضرت را در اين مي بيند . چون او در انتظار جامعه صالح است، ابتدا به صلاح خود اقدام مي كند . محال است شخصي 60 سال فاسد باشد و فرياد منادي مصلح كه بلند شد يكدفعه بيايد در يك جامعه صالح . همچنين چيزي نمي شود مثل اين است كه شخصي را از كوره دهات و پشت كوه ها يا دل «آمازون برداريد و بگذاريد در ساختمان صد طبقه «نيويورك چنين كسي نمي تواند خودش را تطبيق دهد . وقتي انسان به انتظار مصلح است خودش را صالح مي كند و سعي مي كند در آن جوي كه هست به مقداري كه مي تواند در خانواده

ص: 39

و فرزندانش بعد قوم و خويشان و بعد هم شاگردان صلاح ايجاد كند . بنابراين جامعه ما كه بر اصل قانون باوري، اصل تعهدشناسي و اصل مسؤوليت پذيري استوار است در پرتو مهدويت جان مي گيرد و زنده مي شود اگر مهدويت راستين باشد - بنابراين تاثيرهاي بسيار عيني، لحظه اي، فوري بر كل جامعه مي گذارد . جبهه هاي ما يكي از نمونه هايش بود . در جبهه هاي ما توجه به حضرت مهدي (ع) و مهدويت زياد بود و ذكر «يا مهدي محرك قوي جوان هاي ما بود . ببينيد آنها چه كار بزرگي كردند . اين اعتقاد در همه بخش هاي اجتماع اثر دارد . پس انساني كه به مهدويت و انتظار معتقد است و توجهي به حضرت دارد، به خصوص اگر هفته اي يكبار «سلام علي آل ياسين را بخواند، نمي تواند آدم ولنگار و بي تعهدي باشد و رشوه بگيرد و يا زمين خورده اي را ببيند دستش را نگيرد و كاري را كه قرار است بكند درست انجام ندهد، ما چنين آدمي سراغ نداريم و اين امكان ندارد . بنابراين توجه، انتظار و اعتقاد به مهدويت بزرگترين انگيزه و محرك براي اعمال خوب براي ساختن فرد و جامعه و بزرگترين پايگاه و خاستگاه حركت متعالي انسان است . چطور مي توان يك نفر را با اين فضا آشنا كرد؟ با توجه دادن، با خواندن آيات، روايات و البته پس از اثبات خدا و پيامبر اسلام (ص)، با اين همه روايات كه در موضوع مهدويت ميان اهل تسنن و تشيع است; و نه با صرف دعاي ندبه خواندني و لقلقه زبان باشد . فرهنگ مهدويت را بايد انتقال داد . در جلسات دعاي ندبه كساني هستند سي سال است مي آيند ولي با اندك شبهه اي منحرف مي شوند . بنابراين شناخت حضرت مهدي (ع) - اين ولي خدا كه قيام بالسيف خواهد كرد - و همچنين شناخت نقش، ارزش و عظمت آن حضرت و آشنايي با آياتي كه به ايشان تاويل شده، بشاراتي كه قبلا همه اديان به ايشان داده اند و ... اينها خيلي مهم است . نظراتي كه علما دارند اينها را بايد در جامعه گفت . كتاب هاي خوب بايد نوشت . «موعود» خوب بايد نشر كرد، مطالب خوب فرهنگي و عميق و نه سطحي و زودگذر . عليرغم صحبت هايي كه مطرح شد مي بينيم در حال حاضر بسياري از كتاب ها صرفا به تاريخ تولد حضرت و غيبت صغري و كبري و تشرفات مي پردازند در حالي كه جوانان در فضايي جديد رشد يافته اند و سبك و قالب و محتوايي جديد مي طلبند كه اثربخش و ثمرده باشد . با توجه به اين حديث كه «لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا» در اين رابطه چه صحبتي مي توان داشت؟ عرضم به حضور شما كه «مدينه گفتي و كردي كبابم محاسن كلام ائمه (ع) كه راجع به تصوير و ترسيم حضرت مهدي (ع) و چگونگي عملكرد و انقلاب ايشان است مساله بسيار مهمي است . اولا انسان هايي بايد اين محاسن كلام را خوب بفهمند كه ويژگي ها و چگونگي ها و علل محاسن اين كلام ها را بدانند . بعد آن را به خوبي براي مردم تبيين كنند و به اشكال مختلف از نوشته و شعر، تا نمايشنامه و تابلو و فيلم براي آنها ترسيم كنند . تابلو «اميد و انتظار» فرشچيان به هر حال زيباست پس شناخت محاسن كلام ائمه (ع) و محاسن كلام ايشان راجع به حضرت مهدي (ع) و عرضه آن خيلي مهم است . راجع به حضرت مهدي (ع) احاديث به نكات ظريف و لطيفي اشاره كرده اند كه اگر اينها در جامعه گفته شود و اينها را به هر جواني بگوييم پايش مي لرزد . چون اگر انديشمند نباشد و سطحي نگر باشد، به زن و پول و شغل و مسكن خود مي انديشد كه رئيس جمهورها وعده به اينها مي دهند . اگر كمي فهميده تر باشد تمام بشريت را در برابر اين چند نياز مي بيند; يعني غذا، لباس، مسكن، شغل، وسايل رفاهي، سلامت محيط زيست، سلامت صوتي، سلامت تغذيه و ... حالا اگر اين شخص از يك طرف توجه كند كه جامعه سرمايه داري غرب ضد اينها است; زيرا خودش بيشترين عامل از بين بردن منابع است; شرق هم كه نتوانست در مقابل اين نيازها بايستد . و از طرف ديگر هم بداند كه ما يك جامعه اي در آينده داريم كه به همه اين نيازها پاسخ منطقي و معقول مي دهد، به اين سو ميل مي كند . عدالت اجتماعي «منشوده ضاله امت هاست «ضالته المنشودة . «منشوده ; يعني داد و فرياد . عدالت گمشده انسان است كه براي آن هم داد مي زند . تاريخ را كه شما نگاه كنيد مي بينيد انسان ها هميشه براي عدالت اجتماعي داد مي زده اند ولي هيچگاه محقق نشده است . وعده ها به هيچي و پوچي مي گرايد، هم در جامعه شرقي و هم در جامعه غربي در حالي كه همه به نام عدل قيام كرده اند . اگر به جوانان بگوييد يك جامعه عدل محور واقعا به وجود مي آيد آنگونه كه طبق روايت حضرت مهدي (ع) عدالت را وارد خانه ها مي كند مثل

ص: 40

اكسيژن كه حتي از درزها عبور مي كند و وارد خانه ها مي شود - كنايه از روابط سري و پنهاني و درون خانه اي - كه پاي هيچ قانوني به آن نمي رسد يعني عدالت در روابط زن و شوهر، پدر و مادر و پدر و فرزند و پدر و دختر و بالعكس وارد مي شود و اين جور رهبري مي كنند، آنها تحت تاثير قرار مي گيرند . از قديم تا الآن بشريت را تشريفاتي بودن حكومتگران از پا درآورده است . تخت جمشيد را ببينيد . يكي رفت و آنجا نشست و گفت اينها از افتخارات ماست حالا اجداد ما اين سنگ ها را به دوش كشيده اند و روي هم سوار كرده اند . امام خميني ساده زيست بود و بعضي از آقايان الآن هم واقعا ساده زيستند . البته بعضي از اينها هيچ . ولي وقتي بشريت عاجز است از پرداخت هزينه طبقه حاكم و وابستگان آنها، اگر به آنها گفته شود راهبري مي آيد كه شبيه اميرالمؤمنين (ع) است و عين علي (ع) است به سمت او گرايش پيدا مي كند . در كتاب عصر زندگي مي توانيد ويژگي هاي اين رهبر را پيدا كنيد . او رهبري است كه اول كه مي آيد با ياران خاص 313 نفر خود بيعت مي كند . از اصول تعهدات آنها اين است كه كمربند طلا نبنديد; لباس ساده بپوشيد; ساده بنشينيد; ساده بلند شويد; ساده بخوابيد; من به شما تضمين مي دهم كه چنين كنم . رهبري كه به ياران درجه يك خود تضمين مي دهد كه عين شما باشم . نهج البلاغه هم دارد كه حضرت امير (ع) ضمن اولين خطبه اي كه پس از بيعت خواندند - كه اگر اين خطبه نيم صفحه اي را مردم در ذهنشان رفته بود اوضاعشان خيلي بهتر از الان بود و ديگر اين همه كنگره نهج البلاغه و بگير و ببند و بستني سه رنگ و شربت هفت رنگ كه به جايي نرسد نيازي نبود - در برابر مردمي كه عثمان را كشته اند تا با ايشان بيعت كنند مي فرمايند: «ذمتي بما اقول رهينة و انا به زعيم ; من رهبري هستم كه گردنم گرو وعده هايم است . وعده هايم قلاده اي است بر گردنم اگر عمل نكردم آن را بكشيد . ما بگوييم در آينده چنين رهبري مي آيد، كدام جواني است كه اينها را بشنود و معتقد نشود؟! ولو فرض و خيال . چون مي گويند آينده خوب را ولو فرضي هم هست بايد بسازيد . اين كتاب هايي كه من جوش مي زنم و مي گويم باطل است و بعد از اينكه برخي ناشران كتب مهدوي آنها را چاپ مي كند بايد بفرستند خميرشان كنند اقلا كارتن بشود براي اينكه اينجور مطالب و تبيين ها را ندارند و زدگي ايجاد مي كنند . نمي خواهم برخي از تكه هايش را بگويم چرا كه مستهجن است، بياييم بگوييم كه مدفوع حضرت مهدي چگونه است؟ آخر اين مسائل به شما چه ربطي دارد؟ اينها از اسرار روايات است . ائمه ما (ع) بدنشان غير از بدن ماست و از جنس روح ما ساخته شده است . مسائلي است كه گفتنش كار همه نيست . آشيخ مجتبي قزويني اين مطالب را مي توانست بگويد . آنها ويژگي هاي خاصي دارند، انسان هاي خدايي صفتند . تو چه كار داري به اين مطالب؟ علي و مهدي (ع) را جوري بايد تصوير كني كه اين جوان بيايد به عنوان يك رهبر نمونه دنبالش بدود . اين باند سكولارها و آقايان مي گويند كه دين مخالف رفاه است . ابدا دين با رفاه كاملا موافق است ولي نه سرمايه داري در اسلام هست و نه فقر . حتي در مورد گوشت داريم كه اگر كسي چهل روز گوشت گيرش نيامد مي تواند قرض كند و گوشت بخرد و بخورد . اگر قرضش را نتوانست بدهد وظيفه امام المسلمين است كه آن را پرداخت كند . اينها از اسلام است حتي ميوه ها، سبزي ها، شير، گوشت . اينها هست ولي ريخت و پاش و اضافه خوردن و اشرافي گري و سفره هاي اينچنين و غذاهاي آنچنان خوردن بيش از اندازه نيست . دارد كه يك سوم معده تان براي غذا و يك سوم آب و يك سوم تنفس، نه مثل اين آمريكايي ها و بعضي از اين ايراني ها اينقدر بخورند كه از چاقي بتركند . زندگي مي كنند كه بخورند نه مي خورند كه زندگي بكنند . خوردن هدف مي شود و لذايذ مادي است . حديث مفضل را كه مي گويند مرفوع است و سند ندارد ولي به نظر من اين سخنان از امام صادق (ع) است چون در آن مطالبي دارد كه دليل بر اين است كه از امام معصوم (ع) صادر شده است . مدتي كه به بنياد نهج البلاغه مي رفتم قسمتي از آن را مطرح كردم و عده اي را ديدم كه اشك از چشم هايشان جاري شد . اگر اولا ما محاسن كلام ائمه (ع) را درست بشناسيم و بعد خوب بيان كنيم نه در نثرهاي بد و نه در گويش هاي بد . خلاصه اگر خوب بيان كنيم همه مريد مي شوند . خدا رحمت كند دكتر شريعتي را (اين را بگويم كه در صحبت هايم گاهي از دكتر شريعتي نقل مي كنم چون همشهري و دوستمان بود نه اينكه همه حرف هايش را قبول داشته باشم) . ايشان در فرانسه كه درس مي خوانده مي گفت طبقه بالاي منزلشان الجزايري ها ساكن بوده اند گاهي مراسمي كه داشتيم نهج البلاغه را مي بردم و مي خواندم . مي گفت بعد هم كه مي رفتم مي گفتند آن كتابت را بياور و بخوان . صحيفه سجاديه اخيرا در كنفرانسي ديني كه بوده به افراد مي داده اند تعجب مي كنند كه شما عجب كتابي داريد . كه اين صحيفه سجاديه در ايران ما مظلومترين كتاب است . در اين صحيفه سجاديه مباحث محيط زيست، اقتصاد، اثرات شغل و كار و بيكاري بر انسان، الگوي مصرف كه مشكل اساسي جامعه است و تربيت فرزند و ... در قالب دعا مطرح شده است . برحسب ابواب الحياة، صحيفه سجاديه تجزيه شده است . خودم از علامه اميني شنيدم كه به من گفتند از اهل تسنن براي من نوشتند همه صحبت ها و اسناد و مداركتان درست ولي از شما سؤال دارم كه يك امام شما (امام زين العابدين (ع)) يك عمر گريه كرده و دعا خوانده اين ديگر چه جور امامي است؟ آقاي اميني مي گفتند در جوابش يك صحيفه سجاديه براي او پست كردم . بعد از مدتي برايم نامه نوشت كه اگر اين امام شما پانصد سال عمر مي كرد و همين اثرش بود امام بود . اما حالا در سطح همين شهر آيا جوانان ما اصلا صحيفه را مي شناسند كه در آن چيست؟ تازه خوب هايشان مي گويند كتاب دعاست و بايد دعاهايش را بخوانيم . در لبنان چاپخانه اي دارد به نام مطبعة المزامير كه دعاهاي مرسوم مسيحي ها را چاپ مي كنند . بنده در آنجا جزوه كوچكي ديدم كه روي آن نوشته بود مناجات امام زين العابدين; يعني امام زين العابدين را از خودشان مي دانند . مناجات خمسة عشر كه اول مفاتيح آمده چه مناجاتي است حقيقتا اين مناجات ها را براي خودشان چاپ كرده بودند . جزوه اش را خودم داشتم . مناجاتي كه از نظر محتوا و آثار معنوي اينجور است . ما اين بحث ها را اگر بگوييم و مطالب روايت هايي را كه راجع به حضرت مهدي (ع) است اگر اينها را آناليز و دسته بندي كنيم; مساوات، برابري، برادري، قانون گرايي، مسؤوليت پذيري و ... اگر ما اينها را استخراج كنيم . ببينيد چه مطالبي خواهيم داشت . با توجه به اهميت و ضرورت اين بحث ها عملكرد سازمان هاي مسؤول در امور فرهنگي و به ويژه مذهبي را چگونه مي بينيد و چطور بايد مي بود؟ سؤالي است كه يك كتاب هزار صفحه اي پاسخ مي خواهد، اما اگر بخواهم اجمالا جواب بدهم بايد بگويم در بعد فرهنگي چه كردند و در بعد عملي چه . انديشمندان حسابي ما را كه كشتند . بي تعارف . باقيمانده شان هم كه كم وبيش سه چهار نفري باقي ماندند گرفتار جنگ و ديگر مسائل شدند . كه به آن كاري ندارم . اما متاسفانه در بعد انديشه حتي انديشه و حرف خوب زده نشده است . هنوز كه هنوز است حوزه هاي علميه ما نمي انديشند كه ما جامعه اي ساخته ايم و به همه مشكلات جامعه بايد يك پاسخي بدهيم . همين الآن طلبه اي كه تربيت مي شود اينطور تربيت نمي شود . خدا رحمت كند احمد آرام را كه مترجم الحياة است به اخوي ما گفته بود كه حوزه هاي علميه افرادي مثل آقاي بهشتي را تربيت مي كنند كه حوزه ها را نگه دارند يا خير؟ سؤال عجيبي است . اخوي گفته بود: بله! اما مي پرسم: كي اقتصاد بايد درس رسمي حوزه ها بشود؟ بدون نمره آوردن از اقتصاد بايد طلبه حذف شود . اما كجا تدريس مي شود؟ بنده خدا آقاي صدر كه من عقيده ام اين است كه شهيد همين كتاب اقتصادنا شد و گر نه آدم مبارزي نبود كه سينه چاك كند و با صدام جنگ كند . بارها ايشان را در نجف ديده بوديم . ايشان كشته تئوري هاي اقتصادي شد كه ضدسرمايه داري و سلطه اختاپوس هاي داخلي و خارجي است . اگر يك تئوري

ص: 41

طرفدار سرمايه داري داشت صدام او را روي سرش مي گذاشت . ايشان اقتصادنا را براي طلبه ها نوشته اند . حالا بسم الله بياييد در حوزه مشهد يا قم چراغ به دست برويم به درس خارج هاي آقايان، بايستيم ببينيم پنج سطر از اين اقتصادنا را كه بلد است؟ اصلا نثر روز و علمي اش را مي توانند بفهمند ؟ شهيد بهشتي اقتصاد نوشت . شهيد مطهري اقتصاد نوشت دست خطهايش حاضر بود و به فكر تكميلش بود كه شهيد شد . حالا كاري به بعد روحي جامعه بشري كه تربيت و معنويت لازم دارد نداريم . بعد فيزيكي آن مانند ماشيني كه بنزين مي خواهد سوخت نياز دارد و با فرمول هاي اقتصادي است كه سوخت بدن انسان درست و تضمين و تامين مي شود . همين اقتصاد الآن در اين سازمان هاي فرهنگي كه شما نام برديد جايگاهي ندارد . تازه حالا هم كه خوب شده اند افتاده اند دنبال علم كلام جديد . دنبال دو سه اصل ذهني افتاده اند . غربي ها عمدا سكولاريسم، پلوراليسم (تكثرگرايي)، هرمنوتيك (نسبيت شناخت)، فمينيسم و ... را براي مشغول كردن اذهان ما پيش كشيده اند . طلبه ها دوباره مثل استدلال هاي صدرايي و ابوعلي سينا كه ذهن گرايي است، تحليل مي كنند در خارج آب هست حالا بياييم بحث كنيم بسيط است يا نه . خوب در خارج تجزيه اش مي كنند به دو چيز . خدا رحمت كند ميرزا جواد آقاي طهراني را كه در درس منظومه اش مي گفت من و آقاي طبسي با هم بوديم . ايشان مي گفت اين آب را تجزيه كرده اند، دو عنصر شده است . ما مي گفتيم ذهن گرايي نكنيد و بياييد به دنبال عين گرايي باشيم . الآن ما را انداخته اند دنبال جواب دادن به اين سه چهار اصل . اقتصاد حذف شده در همين دفتر تبليغات مشهد يك بخش اقتصاد بوده حذف شد . ما اميد داشتيم كه اقتصادنا شهيد صدر مطرح بشود ولي نشد . سازمان تبليغات نكرد . دفتر تبليغات هم نكرد . الآن در دنيا جنگ، جنگ اقتصاد، جنگ منابع و آب هاي شيرين است . اسرائيل رفته در تركيه روي آب هاي شيريني كه به كشورهاي عربي مي رود سد مي زند . حدود بيست، سي سد كه اين آب ها به سوريه و عراق و اردن نرود تا اينها همه از بين بروند . اينها در دنيا جنگ است . حالا از طلبه ها بپرسيد ببينيد مي گويند جنگ چيست؟ سكولاريسم را جواب داديد و دين با دنيا كار داشت چه جوري؟ كدام اتاق 4×3 يك اداره اي را مي تواني درست كني؟ در تئوري ما پس هستيم . برگشته ايم به قبل از اقتصادنا، به دوره هاي الفباي اقتصادي . بعد هم اين مشكل به بخش هاي فرهنگي و دانشگاهي كه ميليون ها تومان خرج دارند كشيده مي شود درد دل است . بنده يكي از عقايدم اين است كه كساني كه براي حضرت مهدي (ع) كار مي كنند به صورت كلي و اجتماعي كه نمي شود خيلي كاركرد ولي يكي از كارها خدمت به خلق است كه در كتاب ها و روايات داريم كه هر كس مؤمني را خوشحال كند ولي امر را خوشحال كرده است چون بار ايشان را سبك مي كند گرفتاري كه هر شيعه دارد باري است بر دوش حضرت مهدي (ع) بي تعارف . اگر اين گرفتاري را ما حل كرديم اين بار برداشته مي شود . حضرت در دار فيزيكي قدرت دارد كه با اراده آن را حل كند ولي به علل خاص خودش نمي كنند و قلب حضرت شاد مي شود، اين مهم است . و مراكز مهم مهدويت بايد يك بخش خدماتي داشته باشند و خدمت كنند به جامعه . اين يك ضرورت است . پس ما در تئوري بسيار عقبيم و وقتي در تئوري عقب بوديم در عمل هم عقبيم . اضافه بر اينكه متاسفانه بعضي از مسايلي كه پس از پيامبر (ص) در صدر اسلام هم پيش آمد امروز هم پيش آمده كه باعث غم و غصه شديد بعضي از بزرگان ما شده است . پيام اخير مقام معظم رهبري كه راجع به رانت خواري و ... به سران سه قوه دادند و ... يادتان هست؟ امام راجع به بنياد مستضعفان گفت: بنياد مستضعفان بنياد مستكبران شده است؟ مي گويند طلحه يا زبير طلاهايش را پس از پيامبر (ص) با تبر مي شكستند آن زهادي كه جز يك شمشير و يك اسب نداشتند يكباره اينطور دنياگرا شدند . الحمدلله در برخي رده هاي بالا نشده اند ولي بحث رانت هاي مسؤولين بحثي طولاني است . دانه خرما را كه حضرت فرمود: اسراف نشود اينكه ديگر اصلا مفهومي ندارد . الان اسراف هاي ميلياردي مي شود . يكي از آنها را بگويم اخيرا در جزوه اي به نام «اصلاحات در پاورقي آن نوشته ام: اين همايش ها، هر روز نكوداشت، همايش، گردهمايي، بزرگداشت، پايين داشت، بالاداشت، سمينار، هر روز چند تا از اينها در كشور داريم؟ ده تا پانزده تا سي تا؟ چه خبر است؟ راجع به حضرت امير (ع) در نجف تجار كاظميني آرام اعلام كردند (نه سمينار گرفتند نه دور هم نشستند نه بليط فرستادند براي ميهمانان خارجي) كه از ميان نويسندگان خاورميانه راجع به حضرت امير (ع) هر كس بهترين كتاب را آورد 000/400 دينار جايزه به او مي دهيم . «سليمان كتاني مسيحي برنده شد . كتابش را از نجف خريده ام و آورده ام . كتابش را كه ديدم

ص: 42

خيال كردم اين مطالب بايد از يك شاعر نوپرداز عرب و جوان باشد از بس زيباست . بخشي از آن مناجات است با حضرت علي (ع) بعد از انقلاب بود كه ديدمش، تمام موهايش سفيد بود ولي مغزي جوان داشت . علماي نجف برنده نشدند و اين مسيحي برنده شد . مجددا جايزه اي گذاشتند براي بهترين كتاب راجع به حضرت فاطمه، عليهاالسلام، باز همين سليمان كتاني برنده شد و از نجف تا قم و مشهد كسي برنده نشد . كتابش هم اين است فاطمة الزهرا وتر في قمر كه ترجمه اين دو كتاب مثل خودشان نيست . در بخش فرهنگي، عرضه و معرفي مان خوب نيست . اين همه كنگره نهج البلاغه و صحبت ها كو محصولش؟ به كنگره حضرت رضا (ع) ديگر نمي پردازم . معيارهاي اقتصادي در تعاليم رضوي كه بنده اين را نوشته ام بدون كنگره بوده است اين چه كنگره اي است كه همه چيز حضرت رضا (ع) را تمام كرد . پس اين از كجا درآمد؟ حالا اگر معيارهاي تربيتي اش را هم بنويسم آن را باز نگفته اند . معيارهاي جامعه سازي هم همينطور . براي اينكه هزينه ها صرف فكر نشده صرف آمدن ها و رفتن ها شده، صحبت از نهج البلاغه، قرآن و ... . فقط لفظ است . سطحي نگري در مذهب و بي محتوايي با شعار دقيقا مانند هيات ها . هيات ها را ديده ايد كه آهن هاي عجيب و غريب به هم مي بندند - كه ما فلسفه اين را نفهميديم - كه يك انسان بيچاره بايد زير آن بايستد . اينها سطحي نگري مذهبي است . بله راه برويد، گل بماليد، سينه و زنجير هم بزنيد اما ديگر اين آهن ها چيست؟ يا يزدي ها هم چوب هاي عجيب و غريبي دارند . اين سطحي نگري مذهبي الآن در نشريات ما هست، نه لفظ دارد نه محتوا و نه برنامه و نه نگارش خوب . روزگاري كه وسايل تبليغاتي بالاترين رقم ميلياردي را مي برده براي تزريق يك جنس بد به جامعه و همان انديشمندان آمريكا و كانادا مي خرند و مي خورند و مي پوشند بدترين و دروغترين حرف را با تبليغ مي توان ثبت كرد در اين دوره ما راست ترين حقايقمان را نتوانيم ثبت كنيم، خيلي بي عرضگي است! برويد دنبال كار درست، عرضه درست، نشر درست . آقا اين طلبه ها بايد بروند نشر بياموزند . نويسندگان مذهبي، اولا بايد خوب نشر را بياموزند . ببينند يك رمان چقدر چاپ شد در اين كشور . ائمه ما (ع) با بهترين لفظ حرف زدند از عجايب نهج البلاغه بهترين نشر است . جرج جرداق نويسنده صوت العدالة مي گويد در دبيرستان فرار مي كردم مي رفتم ييلاق هاي لبنان كه به شهر نزديك است و يك نهج البلاغه زير بغلم بود و يك ديوان «ابي تمام و او نويسندگي اش را از نهج البلاغه ياد مي گيرد و ما چنين هستيم . خلاصه اينكه بايد در خيلي از چيزها تجديد نظر بكنيم .

ص: 43

راهيان كوى دوست

وحيد لطيفى چه تابلوى زيبا و دلربايى است؛ عجب شور و غوغايى برپاست؛ گويى اتفاقى افتاده كه اينگونه كودك و جوان، ميانسال و كهنسال، زن و مرد به سمت مشرق در حركتند. چون رودى روان كه در آبراه پر پيچ و خمى در حركت باشد، روان گشته اند. عده اى با هم صحبت مى كنند و از سرگذشت هاى خود براى يكديگر تعريف مى كنند. بعضى تنها با خود خلوت كرده اند، ذكر مى گويند، زمزمه مى كنند، اشك مى ريزند، گاهى آه عميقى مى كشند و گاه تبسمى معنى دار بر لبانشان نقش مى بندد، نگاهشان به افق دوخته شده و بى وقفه طى طريق مى كنند.

به راستى چه خبر است؟ اينان كيانند و چه مى خواهند؟ به كجا مى روند كه اينگونه با خضوع و خشوع و با دنيايى از عشق و معرفت در اين مسير خاكى و هواى گرم، آن هم با پاى برهنه در حركت هستند.

آرى اين جاده انتهايش مسجد جمكران است و اينان همان عاشقان امام زمان (ع) هستند و به سمت آنجا در حركتند.

اين جاده يكى از جاده هاى قديمى و تقريباً كوتاهترين مسير به مسجد جمكران است كه مبداء آن در ضلع شرقى قم، انتهاى خيابان چهار مردان ما بين گلزار شهدا (على بن جعفر) و هنرستان قدس واقع شده است. طول اين مسير تقريباً 5 الى 6 كيلومتر است و در ميانه راه به جاده قديم (كه از مسير خيابان شهدا به موازات ريل راه آهن است) مى پيوندد. اين جاده از ميان كوچه باغ ها و مزارع و روستاى جمكران گذر كرده، به مسجد جمكران ختم مى شود و هر هفته (روزهاى سه شنبه، پنج شنبه و جمعه) عاشقان حضرت دوست را به سجده گاه وصال راهنمايى مى كند.

ما نيز قصد كرديم كه تنى به اين درياى بيكران بزنيم و همراه با خيل عشاق به سمت معشوق روان شويم و با تنى چند از اين رهروان طريق گفت وگو كنيم. به يكى از آنها نزديك مى شويم، با خود زمزمه اى دارد:

تا كى به تمناى وصال تو يگانه

اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه ؟

خواهد به سرآيد غم هجران تو يا نه ؟

اى تير غمت را دل عشاق نشانه

جمعى به تو مشغول و تو غايب ز ميانه

رفتم به در صومعه عابد و زاهد

ديدم همه را پيش رخت راكع و ساجد

ص: 44

در ميكده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتكف ديرم و گه ساكن مسجد يعنى كه تو را مى طلبم خانه به خانه

هر در كه زنم صاحب آن خانه تويى تو

هر جا كه روم پرتو كاشانه تويى تو

در ميكده و دير كه جانانه تويى تو

مقصود من از كعبه و بتخانه تويى تو

مقصود تويى كعبه و بتخانه بهانه

همينطور اين اشعار را زمزمه مى كند و اشك مى ريزد.

سلام مى كنم، با گرمى جواب داده و »التماس دعا« مى گويد.

- مى توانم وقت شما را بگيرم ؟

- خواهش مى كنم .

- به كجا مى رويد؟

- نگاه معنى دارى كرد و گفت: جمكران .

- براى چه مى روى؟

- به عشق ديدار مولا و مدد جستن از او.

- چند وقت است كه به مسجد مى آئيد؟

ص: 45

- خيلى وقت است. از زمانى كه قم هستيم. هر وقت كه فرصتى مى شد مى آمديم، ولى چهار پنج سال قبل با چند تن از دوستان قصد كرديم كه هر هفته پياده بياييم و تقريباً نزديك به يك سال هر هفته آمديم. امّا مشكلاتى پيش آمد و نتوانستيم كه اين استمرار را حفظ كنيم و از آن پس هر وقت كه بتوانم چه پياده و چه با ماشين مى آيم .

- نذر دارى؟

- خير .

- پس چرا اين راه را مرتب آنهم با پاى برهنه مى آيى؟

- به احترام آقا »فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ افنَّكَ بفالوادفالْمفقَدَّسف طفوى« به عشق زيارت آقا !

در بيابان گر به شوق كعبه خواهى زد قدم

سر زنش ها گر كند خار مغيلان غم مخور اين راه، راه مقدسى است، اهل بيت عليهم السلام همان مقام قرب الهى هستند و اين وادى متعلق به منجى عالم بشريت حضرت مهدى (ع) است .

- آيا همه كسانى كه اين مسير را طى مى كنند با همين عقيده و هدف مى آيند؟

هر كسى از ظن خود شد يار من

از درون من نجست اسرار من

هر كسى به يك نيت و آرزويى در اين مسير قدم مى گذارد. عده اى به قصد زيارت آقا مشرف مى شوند كه البته اكثراً همين نيت را دارند و عده اى نذر كرده اند، عده اى هم براى برآورده شدن حوائج خود مى آيند و...

- آيا تا كنون كسى حاجت گرفته است ؟

اگر كسى حاجتى نمى گرفت اين همه حضور معنى نداشت ؟ همه اينها به سهم خود حاجت گرفته اند. علماى بزرگ هم اين راه را آمده اند و حاجات عديده اى گرفته اند .

- خود شما تاكنون حاجتى گرفته ايد؟

ص: 46

حاجت من زيارت آقاست كه البته اين توفيق هنوز نصيبم نشده، ولى من هر چه دارم از لطف و عنايت خداوند وائمه معصومين (ع) به خصوص آقا دارم، خيلى عنايت كرده اند. از موقعى كه تقريباً مرتب مى آمديم به طور مكرر لطف الهى شامل حالم شده و اين الطاف همچنان ادامه دارد.

- مى شود كمى توضيح دهيد؟

براى توضيح بايد كمى به قبل برگردم. از همان اوايل جنگ ( سال 1359) درس را رها كردم و به جبهه رفتم. پس از مدتى كه از جبهه برگشتم ديگر درس را ادامه ندادم و به كار مشغول شدم. البته در اثناى جنگ يكى دو بار ديگر توفيق پيدا كردم كه به جبهه بروم. به هر تقدير چند سال پس از پايان جنگ (در سال 73) تصميم به ادامه تحصيل گرفتم، دوران دبيرستان را سپرى كردم و در همين ايّام بود كه تقريباً مرتب به جمكران مى رفتم. پس از اخذ ديپلم اقوام، آشنايان و حتى همكاران مرا تشويق مى كردند كه ادامه تحصيل بدهم، ولى من به دليل اينكه شاغل و متاهل بودم و دو فرزند داشتم، ادامه تحصيل برايم مشكل بود. لذا يك سالى وقفه افتاد. سال بعد براى كنكور ثبت نام كردم و با اينكه حدود يك هفته بيشتر براى خواندن دروس وقت نگذاشته بودم مرحله اول را پشت سر گذاشتم، مرحله دوم نيز به همين صورت سپرى شد و با رتبه خوب و با شرايط بسيار مطلوب به دانشگاه راه يافتم.. يعنى هم در رشته دلخواه قبول شدم و هم در مجتمع آموزش عالى قم و هم به صورت روزانه قبول شدم و اين جز لطف وعنايت آنان چيز ديگرى نبود. سپس در همان سال اول دانشگاه، سفرى را كه حتى در خواب هم نمى توانستم تصور كنم برايم پيش آمد و آن تشرف به بيت الحرام و انجام حج تمتع بود. آن هم بدون هيچ هزينه اى. دو سال بعد هم براى بار دوم اين سفر ملكوتى نصيب من گرديد كه اين نيز از الطاف خفيه الهى و عنايت آقا بود و اميدوارم كه اين سفر نصيب همه علاقه مندان بشود و من هم توفيق تشرف مجدد را پيدا كنم .

- از ايشان خداحافظى كرده و او را با خلوت خودش تنها مى گذارم و به مسير ادامه مى دهم و پس از مدتى با يكى ديگر از اين رهپويان گفتگو مى كنم:

- آقا! سلام عليكم .

- عليكم السلام و رحمه الله و بركاته .

- اهل كجا هستيد؟

- اهل شمال ولى ساكن تهران هستم .

- چند وقت است كه به جمكران مى آييد؟

- خيلى وقت است. معمولاً با هيأت محل مى آئيم ولى از اين راه به صورت پياده اولين بارى است كه مى آيم. تاكنون نمى دانستم كه اين راه هم وجود دارد. يكى از اقوام قمى از اين راه برايم گفت و آدرس آن را به من داد قصد كردم كه اين بار از اين راه بيايم .

- حاجت من زيارت آقاست و ديدن ايشان، البته گاهى حوائجى داشته ام و يكبار هم نذر كرديم. مدتى قبل خانم من بيمارى صعب العلاجى داشت. آمدم مسجد جمكران و نذر كردم كه اگر حالش خوب شود يك وعده غذا براى زائرين تهيه كنم . پس از مدتى همسرم كاملاً خوب شد و الان اين نذر را بدهكار هستم. يكى دو بار هم آقا را در خواب ديده ام. يك بار خواب ديدم كه در مسجد جمكران هستم و نماز مى خوانم بعد از فارغ شدن از نماز شخصى كه كنار من نشسته بود، به من گفت كه بيا برويم خدمت آقا، گفتم برويم و بعد به حياط مسجد آمديم، ديدم جوانى خوش سيما روى تختى دراز كشيده، ايستادم و براى شخصى كه همراه من بود گفتم كه برو جلو و از آقا بخواه كه دعا كند تا حاجت تو برآورده شود و به او گفتم حاجت تو تعجيل در ظهور آقا باشد.او هم جلو رفت و مرتب گريه مى كرد واز آقا مى خواست تا دعا كند كه حاجت او برآورده شود.و در همين حال از خواب بيدار شدم. ولى اميدوارم كه در بيدارى خدمت آقا برسم .

ص: 47

نزديك مسجد رسيده بوديم. كمى بيش از يك ساعت راه آمده بوديم. هنگام غروب بود كاروان هاى متعدد در حال پياده شدن از اتوبوس ها بودند، سيل جمعيت به طرف مسجد روان بود. وارد حياط مسجد شديم مردم گروه گروه در حياط مسجد نشسته بودند، عده اى مشغول استراحت، عده اى مشغول درست كردن غذا، عده اى در حال نماز و نيايش و... به مسجد مى رسيم، جلوى مسجد را فرش كرده اند .انبوه جمعيت منتظر اقامه نماز جماعت هستند، جايى را براى نشستن پيدا كرديم و مهياى نماز شديم. پس از نماز مغرب و عشاء به داخل مسجد رفتم نماز تحيت مسجد و سپس نماز امام زمان (ع) را به جاى آوردم. سپس به قسمت امور فرهنگى و ثبت كرامات مراجعه كردم. مسئول اين قسمت حجة الاسلام شاهينى بود. از ايشان در باره اين راه خاكى سؤال كردم. ايشان نيز در حد توان اطلاعاتى را در اختيار بنده گذاشتند و چند نفر از مؤسسين اين راه را نيز به بنده معرفى كردند كه يكى از اين افراد آقاى حاج عبدالله خردمند از كسبه قم بود. با ايشان تماس گرفتم و ايشان توضيحات زير را در اختيار ما گذاشت:

قبل از اينكه اين راه احداث شود سه راه ديگر براى جمكران وجود داشت. يكى راهى است كه از كنار كوه خضر عبور مى كند و تردد از اين مسير بسيار كم صورت مى گرفته است. راه ديگر از انتهاى خيابان صفائيه (شهدا) و به موازات ريل راه آهن بوده كه الان اين راه آسفالت شده و لذا رفت و آمد ماشين از اين مسير خيلى زياد شده است. قبل از اينكه جاده فعلى از سمت جاده كاشان تاسيس بشود بيشتر رفت و آمد (با وجود اينكه جاده خاكى بوده است ) از همين جاده صورت مى گرفته است .

راه سوم نيز همين راه فعلى است كه بسيار وسيع شده و تردد اصلى از اين راه صورت مى گيرد.ولى همانطور كه عرض كردم به خاطر اينكه اين راه ها فاصله زيادى تا مسجد داشتند، تصميم گرفتيم كه اين راه را احداث كنيم كه اين مسئله مربوط به سال هاى 1340 و 1341 است. اين راه همانطور كه مشاهده كرديد از ميان باغ ها و مزارع عبور مى كند بنابراين براى جلب رضايت مالكين تلاش زيادى كرديم. و اين موجب حوادث زيادى گرديد كه هر كدام با كرامت آقا مرتفع گرديد. يكى از اين كرامات مربوط به يكى از مالكينى بود كه ملك او در مسير اين جاده قرار داشت. اين ملك مربوط به حاج آقا شهاب اشراقى داماد مرحوم امام بود. ايشان به هيچ عنوان حاضر نبود كه مقدارى از زمين خود را به ما بفروشد. ما نيز هر چه تلاش مى كرديم بى فايده بود. حتى خدمت حضرت امام (ره) رسيديم ودرخواست كرديم تا پا در ميانى كند. امام هم قضيه را به آقاى اشراقى گفتند ولى ايشان راضى نشده بود. مدتى از اين قضيه گذشت. روزى حاج آقا شهاب دنبال ما فرستادند. وقتى خدمت ايشان رفتيم گفتند كه برويد و هر كجاى زمين را كه مى خواهيد علامت گذارى كنيد تا به شما واگذار كنم. ما در عين حال كه خيلى خوشحال شده بوديم ولى متعجب بوديم كه چه شده كه ايشان حاضر شده زمين را واگذار كند. به هر حال ما رفتيم و محل عبور جاده را مشخص كرديم و ايشان آمدند و محل را به ما واگذار كردند. ضمناً ما را براى شام به منزل خود دعوت كردند. شب هنگام ما قضيه را ازايشان جويا شديم و از علت آن همه مخالفت و اين موافقت سوال كرديم. ايشان ابتدا حاضر نبودند كه پاسخ ما را بدهند ولى پس از اصرار زياد با حالتى متاثر گفتند كه من يك روز عصر به خانه آمدم ديدم فرزندم نقش زمين شده، رنگ او كبود گرديده و نفس هاى آخر را مى كشد .نمى دانستم چه كنم و به كجا بروم ،نه دكترى بود، نه وسيله اى و نه كارى از دست ما ساخته بود. از خانه بيرون آمدم. رو به مسجد جمكران كردم و به آقا گفتم اگر فرزندم را نجات بدهى از هر كجاى زمين كه بخواهى براى جاده مى دهم. اين را گفتم و به داخل خانه برگشتم ديدم فرزندم نشسته و حال او كاملاً خوب است و بقيه ماجرا .

البته چندين مورد ديگر در رابطه با احداث اين جاده اتفاق افتاده كه الان به طور كامل در خاطرم نيست.

خلاصه با همه اين مشكلات ما جاده را احداث كرديم و پس از اتمام آن جشنى ترتيب داديم و از همه علما از جمله حضرت امام (ره) نيز دعوت كرديم - البته ايشان به دلايلى تشريف نياوردند - تا در جشن ما شركت كرده و راه را افتتاح نمايند. واين جشن به خوبى برگزار شد و از آن پس بيشتر افرادى كه قصد پياده رفتن به مسجد را دارند از اين راه رفت و آمد مى كنند.

ص: 48

طبق نقل علماى زيادى از اين راه و راه قبلى به صورت پياده به مسجد جمكران مشرف شده اند و كرامات زيادى نيز در اين رابطه وجود دارد. از جمله علمايى كه از اين راهها به مسجد مشرف مى شدند حضرات آيات حائرى يزدى، بروجردى، سيد محمد تقى خوانسارى، اراكى، گلپايگانى، مرعشى نجفى، امام خمينى، حجت كوه كمره اى، موسوى زنجانى، فاضل لنكرانى، صافى گلپايگانى، سبحانى، بنى فضل، پايانى، فاطمى، مجتهدى تهرانى، محسنى ملايرى و... هستند كه بعضاً به طور مكرر اين مسير را پياده ،در گرما و سرما طى كرده اند.

كرامات و حكايات زيادى در باره مسجد جمكران از علما نقل شده كه من در اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنم:

حضرت آيت الله سيد مهدى مرعشى نقل مى كنند كه مدتى بود در قم باران نباريده بود و مردم و به خصوص كشاورزان در فشار بودند. حضرت آيت الله حجت كوه كمره اى چهل نفر از طلاب را انتخاب نمودند و فرمودند كه فردا صبح پياده، به مسجد جمكران برويد و بعد از نماز صاحب الزمان (ع) زيارت عاشورا را بخوانيد ودعا كنيد كه با عنايت حضرت ولى عصر (ع) خداوند باران بفرستد و سپس براى نهار به منزل من بياييد.فردا صبح همه چهل طلبه رفتند و هنگام مراجعت چنان بارانى در گرفت كه وقتى به منزل آيت الله حجت رسيدند لباس هاى آنها به قدرى خيس شده بود كه وقتى آن را فشار مى دادى آب جارى مى شدو اين از كرامات آن خضرت بود.

حضرت آيت الله فاضل لنكرانى نقل مى فرمايند كه: من قبل از آمدن آيت الله بروجردى به قم، خواب ديدم كه در حياط مسجد جمكران هستم و شيخ طوسى روى منبرى نشسته و تمام حياط پر از طلبه است . وقتى خواب را براى مرحوم پدرم نقل كردم، فرمودند: تعبير من اين است كه شخصيتى به قم خواهد آمد و طلاب در اطراف او جمع شده و حوزه رونق خواهد گرفت. طولى نكشيد كه حضرت آيت الله بروجردى به قم تشريف آوردند و ايشان بسيار به شيخ طوسى و آثار او اهميت مى دادند.

حضرت آيت الله فاضل نقل مى فرمايند كه هر وقت براى آيت الله بروجردى مشكلى پيش مى آمد مرحوم پدرم به ايشان عرض مى كردند كه يك قربانى براى مسجد جمكران بفرستيد تا رفع مشكل شود.

حضرت آيت الله بروجردى قدس سره مى فرمودند اگر موفق بشوم در قم دو كار انجام خواهم داد. يكى راه مسجد جمكران را باز خواهم كرد، دومى بيمارستانى در شهر قم بنا خواهم نمود.ايشان مى فرمودند اگر براى من مقدور بود نمازهاى واجب روزانه را در مسجد جمكران ادا مى كردم .

حضرت آيت الله سبحانى از قول امام(ره) نقل مى كردند كه پنجشنبه و جمعه اى بر ما نمى گذشت مگر اينكه با دوستان جلسه انسى تشكيل داده و به خارج از قم و بيشتر به سوى جمكران مى رفتيم .

از تعداد افرادى كه ازاين راه به صورت پياده رفت و آمد مى كنند آمار دقيقى در دسترس نيست ولى بنابر شواهد و قرائن هر هفته بيش از هزار نفر از اين راه به مسجد جمكران مشرف مى شوند

همسفر با خورشيد

مريم ضمانتي يار علي اصغر با عصبانيت از ركاب ماشين پايين پريد و گفت نه گفتم نه ..

محمود دست او را گرفت و گفت آرام باش مرد! جان اين همه حاجي را سپرده اند دست من و تو .علي اصغر دستش را از دست محمود بيرون كشيد و پشت به محمود كرد و گفت

_ اولاً جان اينها دست خداست نه دست من ثانياً...

بر گشت و در چشمان محمود خيره شد: تو كه شاهد بودي من از تهران تا مكه دراين جاده ها چي كشيدم پشت سر اين قافله ماشين خاك خوردم و دم نزدم در بيابان هاي حجاز شن به چشم و دهانم ريخت چيزي نگفتم امّا در راه برگشت مي خواهم جلو باشم .

محمود دستي به موهاي

ص: 49

غبارآلودش كشيد و گفت خاك اينجا هم صفا دارد كه روي سر و صورت ما بنشيند. لج نكن مرد! اگر از قافله ماشين ها جدا شويم و اتفاقي برايمان بيفتد، جواب خانواده اين همه را چه مي دهي ؟اينها به هزار اميد به حج رفته اند، هنوز زيارت كربلا را در پيش دارند...

ساك سفرم را برداشتم و به طرف علي اصغر و محمود رفتم همه مسافران سوار شده بودند جز مسافران ماشين ما كه دور دو راننده تهراني حلقه زده بودند و هر كسي چيزي مي گفت محمود كه مرا ديد قدمي جلو گذاشت و گفت حاج اسماعيل تو بزرگ و روحاني اين كارواني تو به اين جوان بگو دست از اين كارش بردارد. ما در راه رفتن به مكه با ماشين هاي پليس حمايت شديم حالا وقت برگشتن اين جوان مي خواهد ميان بر بزند و از جمع جدا شود.

جلوتر رفتم دستي به شانة

علي اصغر زدم و گفتم ببين جوان من چهارده سفر به مكه رفته ام بار اولم نيست امّا تو براي اولين بار است كه پا به اين بيابان مي گذاري راه حجاز تا عراق تماماً بيابان و شنزار است جاده ها هم همه خاكي هستند و يك طوفان شن كه بيايد زمين و آسمان را به هم مي ريزد. اگر گم شويم نجاتمان ممكن نيست خيلي مسير خطرناكي است .

علي اصغر ميان هياهوي حاجيان و راننده ها و بوق ممتد اعلام سوار شدن و امر و نهي پليس محافظ كاروان سر تكان داد و انگار كه اصلاً حرف هاي مرا نشنيده باشد به طرف ماشين رفت و گفت

_ حاج اسماعيل احترامت واجب است امّا همين كه گفتم من تمام مسير تهران تا مكه را خاك خوردم در برگشتن به تهران مي خواهم جلو باشم آب و گازوئيل هم به قدر كافي داريم محمود هم كه راننده خوبي است كمكم مي كند. سوار شويد كه برويم و از بقيه جلو بزنيم .

منتظر نماند تا من بقيه حرفم را بزنم همسفران ما هم كه همه اولين باري بود كه به اين سفر آمده بودند، همراهيم نكردند و سوار شدند. شوق رسيدن به كربلا و بعد هم برگشتن به وطن بر اصرار علي اصغر، مهر تاييد زد و وقتي به خود آمدم كه ديدم تنها مسافر جا مانده از ماشين هستم اينجا ديگر نمي توانستم به عنوان روحاني كاروان حرفي بزنم در اين برهوت من هم مسافري بودم كه راننده مرا به سفر مي برد.

بقيه حاجيان تحت حمايت پليس سوار شدند و يك قافله از ماشين هاي حجاج به دنبال هم راه افتاد و

علي اصغر در آن شلوغي و ازدحام دور زد و راهش را به سمت بصره كج كرد تا به قول خودش ميان بر بزند و نگاه من از پنجره غبار گرفته ماشين به بيابان پيش رويمان خيره ماند.

ص: 50

سياهي شب وهم انگيز، بر تمامي دشت سايه انداخته بود و سكوتي سنگين و دلهره آور، فضاي ماشين را

پر كرده بود. تا چشم كار مي كرد ظلمت و تاريكي بود ودر عمق نگاه همه نگراني موج مي زد. علي اصغر وحشتزده شده بود و مرتب مسيرش را عوض مي كرد. هر سي چهل كيلومتر كه مي رفتيم مي ايستاد، پياده مي شد و در ظلمت شب به دنبال نشانه و نور اميدي مي گشت امّا هيچ چيز جز دشت و خاك و تاريكي نمي ديد. ماشين را براي نماز خاموش كرد. همه به من نگاه مي كردند و من هيچ حرفي براي گفتن نداشتم محمود سكوت سنگين فضا را شكست و گفت حاج اسماعيل تو زياد اين راه را آمده اي تكليفمان چيست چه بايد بكنيم

سعي كردم لحن كلامم بوي شماتت و سرزنش ندهد، گفتم من كه گفتم از قافله ماشين ها جدا شدن دراين بيابان خيلي خطرناك است دو شبانه روز است كه سرگردان فقط دور خودمان مي گرديم علي اصغر پريشان و آشفته از پشت فرمان بلند شد و در راهروي ماشين به طرف صندلي من آمد و گفت درست ولي حالا تكليف ما چيست

گفتم شايد از روي ستاره ها بتوانم بفهمم كجا هستيم .

چشمان نگران علي اصغر درخشيد. دستم را گرفت و گفت حاجي پس معطل چي هستي

بلند شدم و زير نگاه همسفرانم كه اميدوار شده بودند از ماشين پياده شدم كمي از ماشين دور شدم همه منتظر و نگران پياده شدند. من ستاره ها را مي شناختم چهارده سفر گذشتن از بيابان هاي حجاز، مرا با آسمان اين سرزمين آشنا كرده بود. علي اصغر در كور سوي نور چراغ ماشين به من خيره شده بود. سرم را بلند كردم و به آسمان چشم دوختم دستم را گرفت و با التماس گفت حاجي حرفي بزن دستش از وحشت مي لرزيد. گفتم ما... ما گم شديم .

محكم با دست به پيشاني اش كوبيد و گفت نه .. نه ..

گفتم خيلي از مسير اصلي دور شديم امشب بايد همين جا بمانيم تا بيش از اين در تاريكي دورخودمان نگرديم فردا بعد از نماز صبح

راه مي افتيم و راه آمده را بر مي گرديم .

علي اصغر توان حرف زدن نداشت از من دور شد. محمود نگران جلو آمد: چي شد حاجي گفتم همان كه انتظارش را داشتيم .. ما گم شديم .

محمود هم محكم دو دستش را بر سرش زد و گفت خاك بر سر شديم حاجي .. بيچاره شديم حاجي .. چقدر تو اصرار كردي چقدر من گفتم .. گوش نكرد .

دستش را گرفتم و گفتم سرزنش آن جوان حالا ديگر بي فايده است بايد به فكر چاره بود. فردا كه آفتاب طلوع كند و ذخيره آب و گازوئيل تمام شود معني گم شدن در بيابان را مي فهميم .. بيا برويم نمازمان را بخوانيم محمود پريشان از من دور شد و لحظه اي نگذشت كه صداي فريادش در برهوت شب دل همه را فرو ريخت گم شديم .. ما تو اين بيابون گم شديم ..

همهمه در جمع افتاد. وحشت در صداي همه موج مي زد. همه همصدا حرف مي زدند و هيچكس نمي توانست اين جمع را آرام كند. به طرف آنها رفتم و گفتم آرام باشين شما زائران و حاجيان خانه خدا هستيد و بعد هم زائر كربلا. خدا بزرگ است به خدا توكل كنيد. همه امشب توي ماشين همين جا مي خوابيم تا فردا راه آمده را برگرديم .

علي اصغر در بيابان از ما دور شده و صداي هق هق گريه اش در ميان هياهوي حاجيان گم شده بود.

ص: 51

تمام شب همه در دلهره و اضطراب بيدار بودند و خواب به چشم هيچكس نيامد. نماز صبح مان را كه خوانديم لقمه ناني كه همراه داشتيم خورديم و راه افتاديم بيابان شن نرم داشت و شب باد، شن را روي راه آمده ما ريخته بود و اثري از راه نبود. تا چشم كار مي كرد شن بود وشن ..

تمام روز سرگردان و آشفته زير آفتاب داغ تابستان دور خودمان گشتيم به هر سمت كه مي رفتيم جز بيابان و افق دور دست چيزي نمي ديديم شب كه از راه رسيد وحشتمان از شب قبل بيشتر شده بود. محمود قمقمة آب را خم كرد. حتي يك قطره از آن هم توي دهانش نچكيد. حاج احمد پيرمرد اهل شاهرود كه كمتر از ما توان تحمل داشت با ديدن قمقمه خالي محمود ناله كرد: ما همين جا مي ميريم .. آرزوي ديدن زن و

بچه مان به دلمان مي ماند. علي اصغر عصبي فرياد زد: بس كن حاجي آيه يأس نخوان حاج رضا كه جوان بود و

سرپا، بلندتر از علي اصغر فرياد زد: حق داري سر ما بيچاره ها داد بزني همه ما را به كشتن دادي حاج رسول دست حاج رضا را گرفت و گفت آرام باش پدرجان با داد و فرياد كه به جايي نمي رسيم . محمود بلند شد و گفت حاجي راست مي گويد، آرام باشيد ببينيم چه خاكي بر سرمان بايد بريزيم . علي اصغر بي قرارتر از قبل محكم روي فرمان كوبيد و گفت از كجا مي دانستم به اين روز سياه مي افتيم ؟

حاج احمد ناليد: حاجي كه گفت پيرمرد چهارده سفر مكه رفته راه را مي شناسد. به تو گفت گوش نكردي علي اصغر نهيب زد: پيرمرد احترام خودت را نگه دار. نمك به زخم مون ...

آمدم بلند شوم كه آرامشان كنم ماشين تكاني خورد و ايستاد. با خاموش شدن صداي ماشين كه نشان مي داد گازوئيل هم تمام شده وحشت همه را در بر گرفت تاريكي شب

وهم آلوده تر شده بود. همه به هم نگاه كرديم در عمق نگاه هم ترس از مرگ در بيابان به وحشت و اضطراب شب قبل افزوده شده بود. پياده شديم با تيمم نمازمان را خوانديم و كنار ماشين روي شن ها نشستيم كاري از دست هيچكس ساخته نبود. نه يك قطره آب نه يك قطره گازوئيل ، نه يك نشانه و نه يك راهنما.

علي اصغر نگاهش را از همه مي دزديد و سعي مي كرد جداي از بقيه باشد. وقتي همه سوار بوديم او پياده مي شد و وقتي براي نماز پياده مي شديم نمازش را سريع مي خواند و سوار مي شد. امّا ديگر مهم نبود او باعث اين سرگرداني شده بود. همه به مرگ فكر مي كرديم مرگي كه به زودي در اثر تشنگي و گرماي روز، آن هم روز تابستان در بيابان هاي حجاز به سراغمان مي آمد.

ص: 52

هر چه آفتاب بيشتر روي دشت پهن مي شد، بر شدت عطش ما هم افزوده مي شد. قمقمه ها و ظرف هاي خالي آب هر كدام گوشه اي روي خاك افتاده بودند و ماشين هم مثل يك تكه آهن پاره بي خاصيت ميان بيابان افتاده بود. فقط در پناه سايه اش مي توانستيم از شدت سوزش پوستمان در زير آفتاب در امان بمانيم . به نزديكي ظهر كه رسيديم آنها كه مسن تر بودند مثل حاج احمد، بي رمق افتادند و جوان ترها با آخرين قدرت تلاش مي كردند تا بيهوش نشوند. رنگ همه به شدت پريده بود. با آخرين رمق سرپا نشستم و رو به دوستانم گفتم

_ من اين بيابان ها را مي شناسم سه روز است كه سرگردانيم نه گذر كسي به اين برهوت مي افتد و نه كسي از ميان آن قافله ماشين ها، متوجه گم شدن ما شده و اگر هم شده باشد هرگز به دنبالمان نمي آيند. چون اميدي به

زنده ماندن ما ندارند. بياييد همه دامان امام زمان ،عليه السلام را بگيريم اين را بدانيد اگر او به ما جواب ندهد، مي ميريم و طعمه حيوانات وحشي مي شويم .

همه با سكوت و چشمان خيسف اشك به من خيره شده بودند. دهانم خشك و تلخ شده بود و با نهايت

نا اميدي حرف مي زدم بياييد تا قبل از آنكه از تشنگي كاملاً بيهوش شويم هر كدام براي خودمان يك قبر بكنيم اگر افتاديم و ديگر نتوانستيم بلند شويم حداقل خودمان را به قبرمان برسانيم باد شن را روي ما بريزد و خود به خود مدفون شويم و به چنگ حيوانات وحشي بيابان نيفتيم .

همه به هم نگاه كردند. نمي دانم چرا اين حرف ها را زدم و اين پيشنهاد رادادم يعني عمداً مرگ دراين بيابان را پذيرفته بودم نمي دانم هر چه بود، بر زبانم جاري شد و همه در نهايت درماندگي بي هيچ اعتراضي پذيرفتند. شن نرم بود و به راحتي هر كدام به دست خودمان قبرمان را كنديم نوزده قبر در كنار هم شن دشت از اشك چشمانمان خيس شده بود. صورت بر خاك گذاشته بوديم و انتظار مرگ را

مي كشيديم باد شن را به سر و صورتمان مي ريخت و لب هاي خشك و ترك خورده مان مزه خاك مي داد. علي اصغر آشفته تر از بقيه ضجه مي زد. عذاب وجدان و پشيماني از كاري كه كرده بود، دردناك تر از عطش و كندن قبر خودش آزارش مي داد. هيچكس حال خودش را نمي فهميد و در بيابان باد صداي گريه و ضجه حاجيان گمشده را با خود به دور دست ها مي برد...

قبرها را كه حفر كرديم هر كس كنار قبري كه براي خودش كنده بود، زانو زد و من روضه خواندم و همه گريه كرديم و هم صداي با هم مولاي مان امام زمان (ع را صدا كرديم

يا فارس الحجاز، يا ابا صالح المهدي ادركني ..

همه در نهايت استيصال صدايش مي كرديم من ميان گريه و ناله گفتم فكر كنيد چه كار خيري تا به حال براي خدا كرده ايد، خدا را به آن كار خير قسم بدهيد. هر كس حرفي مي زد. امّا صداي گريه باعث مي شد هيچكس نفهمد ديگري چه مي گويد. گفتم بياييد با خدا قرار بگذاريم اگر از اين بيابان نجات پيدا كرديم هر چه را كه همراهمان هست در راه خدا ببخشيم و بقيه عمرمان هم اگر كسي حاجتي داشت و از ما در خواستي كرد، حاجتش را برآورده كنيم .

هر كس با حالي كه داشت با خدا عهدي مي بست كم كم حس كردم تحمل اين همه ضجه و درماندگي را ندارم .به زحمت از جايم بلند شدم و به راه افتادم كمي دورتر از آنها، تپه اي بود كه پشت آن باد شن را كنار زده بود و گودال كوچكي به وجود آمده بود. به آنجا رفتم و در آن گودال زانو زدم فقط دلم مي خواست تنها باشم من به آنها گفته بودم قبر خودشان را بكنند. امّا در آن لحظه از قبري كه براي خودم كنده بودم وحشت داشتم و دلم نمي خواست آن را ببينم به شن هاي داغ بيابان چنگ زدم و ضجه زدم خدايا من دلم نمي خواهد اينجا بميرم دلم مي خواهد به وطنم برگردم خانواده ام را دو باره ببينم يا امام زمان تو اگر اينجا به داد ما نرسي مي خواهي كجا به فريادمان برسي ما كه داريم در اين آفتاب داغ بيابان از شدت عطش جان مي دهيم تو كه فقط ناجي توي كتاب ها و داستان ها نيستي ناجي آدم هايي قديمي تو فقط امام زمانف شيخ مفيد و مقدس اردبيلي و بحر العلوم كه نيستي پس ما چي ما كه با ماشين بدون گازوئيل بدون يك قطره آب در اين برهوت مانده ايم .. پس ما چي تو امام ما هم هستي تو

ص: 53

فارس الحجازي امام همه شيعيان ... ديگر صدايم بالا نمي آمد. آنچه مي گفتم فقط بر دلم مي گذشت زبانم از شدت عطش به كامم چسبيده بود و شن دهانم را تلخ و بد مزه كرده بود صداي ضجه همسفرانم ديگر به گوش نمي رسيد. همه گويي بي حال در قبرهايشان افتاده بودند. آفتاب در نهايت حرارت بر سرمان مي تابيد و دشت گسترده و بي پايان بي رحمانه فقط نگاهمان مي كرد...

در آن لحظه ميان گريه و ضجه ناگهان مردي را پيش رويم ديدم كه لباس مردم عرب را پوشيده بود و افسار هفت شتر را در دست داشت دشت آنقدر صاف بود كه يك تكه سنگ را در فاصله پنجاه متري مي ديدي امّا اين مرد بلند قامت و خوش سيما با اين هفت شتر از كجا آمده بود و ناگهان پيش روي من ظاهر شده بود؛ نفهميدم از خوشحالي از جا پريدم گريه و زاري به كلي يادم رفت جلو رفتم و صورتش را بوسيدم .

و چون ديدم لباس عربي پوشيده به عربي هم سلام و احوالپرسي كردم فرمود: عليكم السلام و رحمة الله و بركاته چهره اش آنقدر زيبا بود كه براي لحظاتي محو زيبايي اش شدم وقتي ديد سكوت كرده ام فرمود: راه را گم كرده ايد؟ گفتم بله فرمود: من آمده ام راه را به شما نشان دهم .

دلم از شادماني لرزيد. گفتم ممنونيم آقا. بفرماييد.

پيش روي ما در انتهاي افق دو كوه بود. با دست به كوه ها اشاره كرد و فرمود: مستقيم به طرف اين دو كوه برويد و از وسط آن دو كوه كه بگذريد، راه پيدا مي شود و طرف چپ جاده را مي بينيد. اين جاده به آبادي «جريه مي رسد كه مرز بين حجاز و عراق است از آنجا هم به بصره مي رسيد و مي توانيد به كربلا برويد.

هنوز نگفته بودم شما از كجا مي دانيد كه مقصد ما كربلاست باز به عربي فرمود: نذري هم كرده ايد درست نيست بي آنكه بفهمم اين مرد عرب كه تازه از راه رسيده از كجا مي داند ما در اين بيابان چه نذر و عهدي كرده ايم فقط پرسيدم :چرا؟

فرمود: آنچه كه بين شما هست قيمت كنيد و بنويسيد، بعد كه به وطنتان برگشتيد، معادل آن مقدار را در راه خدا انفاق كنيد. الان نذر شما رجحان ندارد و اگر آنچه داريد، در راه خدا بدهيد، خودتان معطل مي مانيد و بايد تكدي كنيد و تكدي هم حرام است حالا برو رفقايت را صدا كن كه همين الان راه بيفتيد كه اول مغرب به «جريه برسيد...

ص: 54

من بدون تعجب و بهت انگار كه اصلاً مسئله غريبي نشنيده ام سري تكان دادم و دوستانم را صدا كردم در تمامي مدتي كه من با آقا حرف مي زدم آنها را مي ديدم كه هنوز گريه مي كردند، امّا آنها ما را نمي ديدند وقتي آقا اجازه داد كه صدايشان كنم آنها متوجه ما شدند و تازه ما را ديدند. همه از جا بلند شدند و ناباورانه آقا و قافله شترها را نگاه كردند. شادماني يك آن جاي اشك و وحشت را در چشمان بهت زدة دوستانم گرفت همه به طرف ما آمدند. دورمان جمع شدند و هر كدام جلو آمدند و سلام كردند و دست آقا را بوسيدند. آقا به عربي جواب همه را دادند و رو به من فرمود: سوار شويد. شما راه را مي خواستيد من راه را به شما گفتم .حالا برويد.

حاج محمد جلو آمد و به من گفت ما راه كه بيفتيم باز ماشين در شن فرو مي رود و دو باره راه را گم مي كنيم الان هر چه همراهمان هست و نذر كرديم كه آنها را در راه خدا بدهيم همه را به اين مرد عرب مي دهيم تا ما را راهنمايي كند. بعد بقيه آنچه را برايمان مي ماند در راه خدا مي دهيم .

آقا حرف حاج محمد را شنيد و رو به من فرمود: اين نذر درست نيست .

من به فارسي رو به حاج محمد گفتم كه اگر شما اين نذر را ادا كنيد با

چه چيزي به كربلا مي رويد و به ايران بر مي گرديد؟

نه آنها و نه من هيچكدام اين سوال به ذهنمان نرسيد اين مرد عرب از كجا مي داند ما راهي كربلا و بعد ايران هستيم حاج محمد گفت حرفي نيست ولي صلاح نيست راه بيفتيم ما گم مي شويم .

آقا ما را كه مردد ديد فرمود: من مي دانم پولي كه همراهتان هست براي سفرتان كافي است و گرنه من پول هم به شما مي دادم من پول لازم ندارم .

نفهميديم او از كجا مقدار پول ما و خرج ادامه سفر را مي دانست فقط فهميديم كه نمي توانيم او را به پول قانع كنيم كه تنهايمان نگذارد. من قرآن كوچكي در جيبم داشتم به دلم گذشت اعراب حجاز، خيلي به قرآن عقيده دارند. اين مرد عرب هم كه پول قبول نمي كند. قرآن را از جيبم درآوردم و گفتم آقا من شما را به اين قرآن قسم مي دهم كه ما را تنها نگذاريد و به مقصد برسانيد.

فرمود: حالا كه مرا به قرآن قسم دادي من شما را مي رسانم

فرياد شادي از همه بلند شد. تمام آن وحشت و اضطراب از بين رفته بود و حضور او چنان آرامشي بر وجود همه حاكم كرده بود كه انگار اصلاً آن همه سختي نكشيده بودند و آماده مردن در قبرهايي كه حفر كرده بودند، نبودند. چهره ها مثل گل شكفت و همه به تكاپو افتادند تا هر چه زودتر سوار شوند و از قبرها دور شويم آقا فرمود: مقصر، علي اصغر است او برود عقب و محمود پشت فرمان بنشيند.

ما هيچكدام از خودمان و از يكديگر نپرسيديم او از كجا اسم راننده هاي ما را مي

ص: 55

پي نوشت

نگاهي به تشرف حاج شيخ اسماعيل نمازي شاهرودي از علماي كنوني مشهد كه در سال 1336 شمسي در بازگشت از حج همراه با همسفرانش طعم شيرين حضور امام زمان (ع را چشيده است

آيا »جورج دبليو بوش همان دجال است«؟

تلخيص و ترجمه: سيد احمد يكانى فرد اشاره: موجى كه در آستانه سال 2000 ميلادى در زمينه آخرالزمان شناسى و گرايش به طرح موضوعات مرتبط با آخرالزمان در غرب برخاست، نه تنها فروكش نكرده بلكه روزبه روز بر دامنه آن افزوده مى شود. امروزه پايگاه هاى متعددى در اينترنت، به موضوع آخرالزمان، نشانه هاى آن و تطبيق آنها با رويدادهاى اجتماعى، سياسى، نظامى و زيست محيطى جهان پرداخته اند و تلاش مى كنند به صورت روزآمد آخرين تحولات مرتبط با اين موضوع را منعكس كنند.

به منظور آشنايى خوانندگان عزيز موعود با فضاى حاكم بر مقالات و مطالبى كه با موضوع آخرالزمان در اينترنت منتشر مى شوند، از اين شماره برخى از اين مقالات را ترجمه و در مجله عرضه مى كنيم .

گفتنى است كه نقل اين مقالات به معناى تأييد محتوا و مستندات آنها نيست.

مقدمه مترجم: اخيراً در يكى از سايت هاى اينترنتى خبرى با اين مضمون به چاپ رسيده است كه: »جورج بوش دجال است!«. در اين مقاله اينترنتى تلاش شده كه با استناد به علم اعداد (Numerology)، پيشگويى هاى »نوستراداموس«، طرفدارى فرقه شيطان پرستان و ساحران از بوش (در جريان انتخابات) و پيشگويى هاى كتاب مقدس به نوعى اين نكته القا شود كه »جورج بوش« همان دجال و يا »آنتى كريست« ذكر شده در كتاب مقدس است. در اين مقال در حد حوصله خوانندگان محترم نكات مهم و حائز اهميت و جالب توجه اين مقاله و اسناد آن را يك به يك عنوان مى كنيم. امّا قبل از پرداختن به اسناد، بيوگرافى خاصى را كه از (George w.Bush) در ابتداى اين مقاله ارايه شده ذكر مى كنيم، سپس به مستندات مى پردازيم. »او كسى است كه كوكائين مصرف مى كرده و دوستانش او را به عنوان يك الكلى عياش بدخلق مى شناسند. او شكست هاى تجارى متعددى داشته كه به كمك دوستان ثروتمندش از آنها خلاصى يافته است. وى فرماندار ايالت تگزاس بوده و در طول فرماندارى او در تگزاس بدترين اخبار از اين ايالت گزارش شده است كه به چند مورد آن اشاره مى كنيم: »تگزاس داراى بالاترين آمار كودكان فقير (26/2%) در بين ايالات متحده است و 24/5 % از مردم اين ايالت از بيمه درمانى برخوردار نيستند. مطالعات اخير وزارت كشاورزى در مورد ايالت تگزاس نشان مى دهد كه 5 % از خانوارهاى تگزاس اكثر اوقات چيزى براى خوردن پيدا نمى كنند. اين ايالت كمترين هزينه سرانه خدمات اجتماعى را نسبت به ديگر ايالت ها داراست. در پنج سال اخير وى كليدهاى رهايى مردم تگزاس از فقر و تنگدستى را در دست داشت امّا با غرورى كاذب سهم طبقات ثروتمند تگزاس در پرداخت ماليات را كاهش داد و از اين راه آنها را مبلغان انتخاباتى خود كرد. تگزاس بيشترين درصد بازداشت ها و زندانى ها را داراست. در تگزاس براى يك سياه امريكايى 6 برابر يك سفيد پوست احتمال دريافت حكم اعدام وجود دارد، تا يك سفيد پوست براى كشتن يك سياه پوست. در تگزاس براى اولين بار پس از جنگ هاى داخلى يك خانم(Karla faye Tucher) به مجازات اعدام محكوم شد.

و امّا اسناد مورد بحث : سند اول : تشخيص دجال از طريق علم اعداد

در انجيل براى اينكه آيا شخصى دجال است و يا خير، راهى از طريق علم اعداد نشان داده شده است. انجيل مى گويد اين عدد P}666 و مربوط به يك مرد است. روش كار به اين شكل است كه به هر يك از حروف لاتين از A تا Z از 1 تا 26 را اختصاص مى دهند كه اگر اين اعداد را براى نام جورج دبليو بوش محاسبه كنيم چنين مى شود:

7 + 5 + 15 + 18 + 7 + 5 براى جورج، 18+5+11+12+1+23 براى براى دبليو(Walker) و 8+19+21+2 براى بوش كه جمع همه آنها مى شود [6]=177=7+7+1=15=5+1 كه اين اولين شش ماست .

دومين شش را مى توان از روى تاريخ تولد وى يعنى 6 جولاى 1946 به دست آورد. به اين ترتيب كه اگر ارقام جولاى را كه هفتمين ماه ميلادى است به بقيه اعداد به اين شكل جمع كنيم

7+6+1+9+4+6=33 مى شود [6]=33=3+3 كه دومين شش را به دست مى آوريم.

سومين شش را مى توان با توجه به اين مطلب كه هدف ابتدايى دجال غلبه بر كل جهان و تقديم آن به شيطان است و اولين قدم در اين راه فرماندارى تگزاس بوده است پيدا كرد. بوش براى اولين بار در هشتم نوامبر 1994 به فرماندارى تگزاس انتخاب شد كه باز هم اگر ارقام اين تاريخ را با هم جمع كنيم خواهيم داشت:

ص: 56

1+1+8+1+9+9+4=33

[6]=33=3+3 كه مجدداً سومين 6 را به ما مى دهد.

حال اگر تاريخ رياست جمهورى رسيدن وى را نيز درنظر بگيريم كه 20 ژانويه 2001 بوده است مجدداً به عدد 6 مى رسيم كه مى توانيم آن را جايگزين سومين عدد شش مربوط به دوران فرماندارى او كنيم.

[6]=1+1+0+2+0+0+1

شايد برايتان حيرت انگيز باشد كه چرا پدر وى به هنگام نامگذارى او نام هربرت را قبل از كلمه Walker از نام وى حذف كرد؟ آيا آن راهى براى پيشكش پسرش به شيطان نبوده است؟

George= 6 حرف، Walker= 6 حرف، BUSHJRيا ريشه آلمانى آن Busche نيز داراى شش حرف است كه دو باره سه شش را تشكيل مى دهد.

اگر هنوز متقاعد نشده ايد بايد بدانيد كه شانس رخداد چيزى شبيه به حالت فوق به طور اتفاقى و تصادفى 1 در 100/000/000/000 است كه بيش از 16 برابر كل جمعيت بشر است . حال اگر باز هم تصور مى كنيد كه اين يك تصادف است بد نيست به اين ضرب المثل و به تبع آن دومين سند دقت كنيد كه مى گويد: »شخص را از طرفدارانش بشناس« . سند دوم: حمايت گروه هاى شيطان پرست

وى در طول دوران مبارزات اوليه اش در گروه هاى شيطان پرست نيوهامپشاير (New Hampshire)حضور يافت و اين واقعه اى بود كه به طور گسترده در رسانه هاى خبرى پوشش داده شد و اين در حالى بود كه يك تجمع نفرت آور از ساحره ها و جادوگران از سراسر نيواينگلند گردهم آمدند تا صعود وى به مقام رياست جمهورى را پيش بينى كرده و جشن بگيرند. سند سوم: پيشگويى هاى نوستراداموس

ميشل نوستراداموس (1566 - 1503م) يك پزشك و منجم فرانسوى بود كه كتابى با بيش از 900 پيشگويى در باره حوادث فرانسه و كل جهان نگاشته است. وى پيشگويى هاى خود را به صورت مصراع هاى آهنگين نگاشته كه به دليل برخوردارى از دقت زياد بسيار مورد توجه بوده اند. يكى از پيشگويى ها كه اخيراً در اينترنت نيز وارد شده اين است كه:

هزاره مى آيد، ماه دوازدهم، در خانه نيرومندترين قدرت و آدم سبك مغز روستايى مى آيد تا ادعاى رهبرى كند. وى سپس ادامه مى دهد:

يك فرد مشكوك از سلطنت دور مى شود با اينكه عده زيادى از آن حمايت مى كنند و او راى عمومى را به دست مى آورد امّا گروهى اجازه نمى دهند كه او حكمفرما شود.

اين مطلب به نظر مى رسد كه تماماً در مورد »ال گور« رقيب بوش باشد وى اضافه مى كند به حكومت رسيدن بوش مصادف با آمدن ستاره دنباله دارى است به نام Hale Bop. سال هاى 95 تا 97؛ يعنى زمان شروع و آغاز مقدمات مبارزات انتخاباتى بوش و سال 97؛ يعنى زمانى كه از وى به عنوان نامزد رياست جمهورى سخن به ميان آمد، آخرين حد روشنايى اين ستاره دنباله دار بود. او در ادامه مى گويد:

پس از روى كار آمدن وى قتل عام شديدى صورت مى گيرد و صدها تن به انتقام بر مى خيزند و سپس كسى مى آيد [ از طرفداران بوش ] كه مانند »هانى بال« است.

هانى بال ژنرال سياهى بود كه با فيل هايش براى تسخير روم حركت كرد امّا در نهايت شكست خورد، در اينجا »كولين پاول« سياه پوست كه به طرف عراق (بابل) حركت مى كند موردنظر است. قابل ذكر است كه اين پيش گويى ها با تفصيلات بسيارى ادامه مى يابد كه مجال پرداختن به همه آنها و توضيح دقيق و با جزئيات آنها نيست و در صورت علاقه خوانندگان متن اصلى آن قابل ارايه است . سند چهارم: پيشگويى هاى انجيل

اين پيش گويى ها بر اساس مكاشفه عجيب دانيال نبى است كه تعبير آن اين چنين است:

ص: 57

وى (دانيال نبى) مى گويد: در ايلام [ Susa ،سمت مشرق بابل در عراق ] در پيش روى خود قوچى دو شاخ را ديدم [ اشاره به صدام حسين ] و شاخ هاى وى بلند بودند [ اشاره به اينكه او چهارمين ارتش قدرتمند جهان را داشت ]. يكى از شاخ ها بلندتر از ديگرى بود و بعداً بلندتر شد [اشاره به نيروهاى نظامى عادى و گارد جمهورى عراق دارد كه بعداً شكل گرفت و به هفت لشكر تقسيم شد] اين قوچ را مى ديدم كه به سمت شمال [ كردها و ايران ] و جنوب [كويت ] حمله مى كند. و هيچ نيرويى نمى توانست او را از اين اعمالش بازدارد. او به بزرگترين قدرت در منطقه تبديل شد. در حالى كه به اين قوچ مى انديشيدم. ناگهان بزى با يك شاخ از غرب آمد در حالى كه تمام كره را مى پيمود بدون اينكه زمين را لمس كند [ اشاره به جورج دبليو بوش و نيروى هوايى وى دارد ] او به طرف قوچ دو شاخ آمد و به او با خشم زياد حمله كرد و قوچ توانايى ايستادگى در برابر آن را نداشت. و بز پشت او را به زمين زد.بز خيلى بزرگ و برتر شد امّا با وجود قدرتش شاخش شكسته بود [ جورج بوش پدر به خاطر تصويب حمله هوايى آمريكا به عراق يكسال بعد رياست جمهورى را از دست داد]. به جاى شاخ قبلى وى چهار شاخ رشدكرد [ وى سه پسر و يك دختر داشت كه به دليل »لوسمى« فوت كردند ] و به جاى آنها شاخ ديگرى رشد كرد{P [ اشاره به جورج دبليو بوش ] كه ثروتمند بود و به طرف غرب و جنوب رفت [ وى بيشتر دوران جوانى خود را در قمار بازى و شراب خوارى گذراند و بعدها به فرماندارى تگزاس رضايت داد و سپس به رئيس جمهورى رسيد] و به طرف سرزمين زيبا [يعنى خاورميانه] لشكركشى كرد. او خود را برتر از همه و به عنوان رهبر گروه خود معرفى كرد [رهبر ائتلاف عدالت بى پايان ] و بعد من شنيدم كه فرد مقدسى به فرد مقدس ديگر مى گفت: چقدر طول مى كشد تا روياى دانيال تحقق يابد. او جواب داد 2300 روز و شب و اين جنگ [جنگ خاورميانه] شش ونيم سال به طول خواهد انجاميد كه باعث مرگ ومير و خرابى هاى ناباورانه مى گردد. زمانى كه من در حال ديدن اين رؤيا بودم و مى كوشيدم آن را بفهمم پشت من كسى ايستاد كه مردى بود [درانجيل پسر خدا] عيسى (ع) و به جبرئيل گفت كه جبرئيل به او بگو كه اى پسر! بدان كه اين رويا به آخرالزمان مربوط مى شود و اين در حالى بود كه او در نزديكى جايى كه بودم آمد و من هم از ترس به سجده افتادم .

اين بود چكيده مقاله اى 9 صفحه اى كه با توجه به حوادث اخير مركز تجارت جهانى نيويورك و واشنگتن حاوى نكات بسيار جالب و مهمى است كه اميد است مورد توجه خوانندگان عزيز قرار گيرد و آنان را هر چه بيشتر به حساسيت اوضاع جارى و نتايج و پيامدهاى دنيوى و اخروى آن و اتصال آن به ظهور حضرت حجت (ع) و برقرارى، صلح جهانى واقف نمايد.

ص: 58

پى نوشت ها:

× عنوان اصلى مقاله اين است:

! George Walker Bush is the ANTI-CHRIST

1. انجيل، كتاب رستاخيز، 13/ 18 .

2. بيمارى كم خونى.

پايگاههاي اهل بيت (ع)در اينترنت

امام على (ع)

انديشه امام على، سيره امام على، شيعه امام على، نهج البلاغه با سه ترجمه و يك شرح الغدير، كتابخانه، امام على در قرآن و سنت، امام على از منظر ديگران، فضايل امام على و...

زبان: فارسى، عربى، انگليسى

نشانى: www.imamali-s.net - امام على (ع)

نهج البلاغه، كتاب عيون الحكم و المواعظ، رساله هايى درباره حضرت على (ع) و مقالات علمى

زبان: فارسى

نشانى:

www.hadith.net/persian/imam-ali/index.htm - امام على و پيامبر (ص)

شجره نامه پيامبر اكرم (ص)، معجزات امام على (ع) و تصاويرى از مرقد ائمه اطهار (ع)

زبان: انگليسى

نشانى: www.al-imam.net/imagepage.htm - امام مهدى (ع)

بحث و بررسى در تمامى احاديث مربوط به امام مهدى (ع)

زبان: عربى

نشانى: 216.71.59.224/prog/MAHDIv2.zip//:http - اهل بيت در پايگاه شيعه

خلاصه اى از زندگانى 14 معصوم همراه با بعضى نوحه ها، متن كامل چندين كتاب درباره اهل بيت (ع) و متن زيارت عاشورا

زبان: فارسى

نشانى: www.al-shia.com/html/far/ahlbayt-h.htm

- اهل بيت در پايگاه شيعه

خلاصه اى از زندگانى 14 معصوم و متن كامل چند كتاب درباره اهل بيت

زبان: عربى

نشانى: www.al-shia.com/html/far/ahlbayt-h.htm - اهل بيت (ع)

خلاصه اى از زندگانى 14

زبان: انگليسى

نشانى: www.al-shia.com/htm1/eng/ahl/h.htm - اهل بيت (ع) در پايگاه الاسلام

شامل متن كامل تعداد زيادى كتاب، تعدادى مقاله و چندين سخنرانى و فيلم درباره اهل بيت و بويژه امام على، حضرت زهرا (س)، امام حسن و امام حسين و امام سجاد

زبان: انگليسى

نشانى:

www.al-shia.org/index/main3.htm-ab-general - اهل بيت

شامل سخنرانى ها و كتاب هايى درباره اهل بيت و همچنين نهج البلاغه و خطبه حضرت زهرا و...

زبان: عربى

نشانى:

www.al-shia.org/arabic/main3.htm-ab-general - اهل بيت در پايگاه حديث

چند كتاب درباره اهل بيت، اهل بيت در منابع اهل سنت

زبان: فارسى

نشانى:

www.hadith.net/persian/ahl-al-bayt/index.htm

- اهل بيت در پايگاه الكوثر

مباحثى كوتاه درباره اهل بيت (ع)

زبان: عربى

نشانى:

www.al-kathar.com/ahl-bayt/bayt-pg.htm - اهل بيت عصمت (ع)

مقالات و مطالبى درباره امام على (ع)، امام حسين (ع)، امام باقر (ع)، امام كاظم (ع)، امام هادى (ع)، امام حسن عسكرى و امام زمان (ع)

زبان: انگليسى

نشانى: www.fabonline.com/guide/imamszguide.html - اهل بيت (ع)

خلاصه اى از زندگانى و سيره دوازده امام (ع)

زبان: انگليسى

ص: 59

نشانى:

www.nidaner.com/nidanetprophet/ahlebayt/ahlebayt.htm - المنتظر

كتابها و مقالات درباره امام زمان (ع)، ادعيه به صورت متن و صوت، كتاب ها و سخنرانى ها.

زبان: فارسى، اردو، انگليسى.

نشانى: www.almuntazar.org - امام رضا (ع)

مطالبى درباره زندگى، دوران امامت و ولايت عهدى، كرامات، گفتارها، احاديث آن حضرت، كتاب ها، دعاها، شهادت، زيارت و... امام رضا (ع)

زبان: عربى

نشانى:

www.emamreza.net/arabic/emamreza/index.htm - امام رضا (ع)

مطالبى جامع درباره زندگى، احاديث، حكايت ها، سلسلةالذهب و... درباره امام رضا (ع)

زبان: عربى

نشانى:

www.emamreza.net/english/emamreza/index.htm - امام رضا (ع)

زندگى نامه امام از مدينه تا خراسان، سخنان امام و كرامات رضويه

زبان: فارسى

نشانى: www.aqrazavi.org/imammain.htm - ادعيه و زيارت

متن كامل، گوش كردن و دانلود كردن بسيارى از ادعيه و زيارتهاى مشهور

زبان: عربى

نشانى: www.fadak.org/do3a.htm - اجلاس امام مهدى (ع)

برگزيده مقالات و گزارش از اجلاس هاى برگزار شده درباره امام مهدى (ع) به همراه نغمه، مولودى و مناجات با امام زمان (ع)

زبان: فارسى، عربى، انگليسى

نشانى: www.ejlasmahdi.com - بخش اهل بيت پايگاه فدك

ديدگاه و زندگى 14 معصوم بصورت مجزا

زبان: عربى

نشانى: www.fadak.org/ahal/ahal.htm - بخش اهل بيت پايگاه النجات

شامل زندگى و مطالب متنوع ديگرى درباره اهل بيت (ع)

زبان: عربى

نشانى: www.annajat.com/ahlabit/ahl.htm - پيامبر و اهل بيت

خلاصه اى از زندگان ائمه اطهار (ع)

زبان: فارسى

نشانى: www.hawzah.net/e/ea/ea.htm

ص: 60

گزارش برنامه هاي دهه مهدويت

در شعبان المعظم سال 1421.ق به پيشنهاد برخى از علماى اصفهان و به منظور گسترش فرهنگ انتظار و مهدويت، دهه اى به نام »دهه مهدويه« اختصاص يافت و برنامه هاى متنوعى در اين ايّام توسط دوستداران و خادمان آن حضرت با همكارى كتابخانه تخصصى حضرت ولى عصر (عج) به اجرا در آمد.

سرآغاز كار اين دهه فرخنده با دعوت از اساتيد محترم حوزه و دانشگاه و برگزارى مجالس سخنرانى و كلاس هايى براى طلاب و دانشجويان بود كه با پيوستن ياران دلسوخته و عاشقان آن حضرت براى تجليل هر چه بيشتر اين دهه فرخنده رونقى خاص گرفت. در شعبان سال جارى نيز دهه فرخنده مهدويت با شكوه و جلال بيشترى برگزار شد.

پرچم هاى افراشته شده بسيار زيبا و مزين به آيه شريفه »بقية الله خير لكم ان كنتم مؤمنين« در شهرهاى اصفهان، تهران، قم، شيراز، جهرم، بوشهر، كاشان، نجف آباد و خمينى شهر، منظره چشم نوازى به اين شهرها بخشيده بود. در مدرسه عقائد و كتابخانه تخصصى حضرت ولى عصر (ع) با همكارى هيئت هاى مذهبى اصفهان و بعضى از شهرهاى ديگر جلسات متعددى در اين دهه برگزار شد كه از آن جمله كنفرانس با شكوهى كه با سخنرانى چندين تن از شخصيت هاى علمى داخلى و خارجى و علما و اساتيد حوزه و دانشگاه با حضور هزاران نفر از عاشقان امام زمان »ارواحنا فداه« در ساختمان قائميه اصفهان برگزار گرديد.

در اين كنفرانس اساتيد عاليقدرى چون: آقايان على دوانى، نظرى منفرد، مهدى پور، رحمانى همدانى، اسدى گرمارودى، فقيه امامى از تهران، قم و اصفهان همچنين دكتر ظهير الحسن از نيويورك سخنرانى كردند. تشكيل نمايشگاه بزرگ كتاب و CD تخصصى امام زمان (ع) از برنامه هاى جنبى كنفرانس بود.

با بهار در رستاخيز حج

معصومه نجفى مطيعى

آن هنگام كه عطر نسيم بهارى در كوچه هاى تنهايى مى پيچد ،

آن هنگام كه منادى خدا در صور عشق مى دمد، 1

و آنگاه كه مؤذن، فرا رسيدن صبح ديدار را مژده مى دهد،

زائران روشنى به تماشاى خانه دوست مى آيند،

مسافران غريب، قدم در شهر آشنايى مى نهند

و رهگذران خسته در سايه محبت محبوب مى نشينند.

اين چنين است كه خدا دست هاى سبزشان را شكوفه باران مى كند تا رويش دو باره خويش را نظاره گر باشند. و اينك...

با آغاز بهار

و در رستاخيز حج

آسمان چشمان من

درياى دل و جان تو

و كوير لب هاى او

شادمان و مسرور از نور باران خدا گشته است...

ص: 61

من از هر چه زمستان سرد و بى روح، دل كنده ام تا آتش عشق خدا دلگرمم كند؛

تو فارغ از هر كه غريبه است به سوى محبوب آشناى خويش شتابان آمده اى تا دعوت او را لبيك بگويى؛

و او از همه كس خود جدا گشته است تا به ديدار خدا بيايد2

من تمام خانه ام را براى ميزبانى مهربانترين مهمان از گرد و غبارها زدوده ام؛

تو باغ دلت را براى حضور بهترين باغبان از علف هاى هرز گناه پاك كرده اى ؛

و او يك عمر، چشمانش را با اشك ندامت شستشو داده است تا آفتاب عنايت خدا بر دلش بتابد.3

من پاكترين لباس هايم را در استقبال از ورود خجسته و مبارك عيد پوشيده ام؛

تو با پاكترين و سپيدترين لباس ها احرام بسته اى؛

و او آخرين لباس پاك و سپيد خويش را بر تن كرده است. 4

من چشم انتظار زمان موعود تحويل سال نشسته ام؛

تو ميقات با خدا را لحظه شمارى مى كنى و خواب از شهر چشمانت گريخته؛

و او بيدارتر از هميشه در وقت معلوم آمده است. 5

من در هياهوى انبوه مردمان، تنهايى ام را با خدا قسمت مى كنم؛

تو تنهاتر از هميشه تا صحن مقدس خدا و به شوق طواف كعبه راه پيموده اى؛

و او در آستان پاك آفريدگار خويش تنهاترين است، آنچنانكه هنگام آمدن نيز تنهاترين بود.6

من مست از تلاوت آيه هاى روشن و زيباى خدا در آسمان و زمينم ،

تو در تماشاى شكوه و عظمت خانه خدا متحيرى؛

و او در مقابل ميزان حق و عدالتى كه بر پا گشته است غرق در شگفتى است. 7

ص: 62

من با قطره هاى باران رحمت الهى وضو مى گيرم؛

تو از زمزم عشق خدا تبرك مى جويى؛

و او در طلب جرعه اى از زلال كوثر استغاثه مى كند.8

من در سپاس از اين همه نعمت بى شمار، سر بر سجده فرود آورده ام و بر پيشانى خاك بوسه مى زنم؛

تو، به شكرانه اين زيارت دست بر دعا بلند كرده اى و قنوت را زمزمه مى كنى؛

و او در محراب بخشش خدا، با زمزمه آيه هاى نورانى حمد به معراج مى رود9 . آرى...

من رهگذر جاده هاى سبز بهارم؛

تو زائر هميشه مشتاق خانه خدايى؛

و او مسافر ديارى است كه بى آبى حيات، جاودانه ماندن را نصيبش مى كند.10

اينچنين است كه خدا آسمان روحمان را ستاره باران مى كند تا طلوع دوباره خويش را نظاره گر باشيم .

ص: 63

پى نوشت ها

1. »و آنگاه كه در صور بدمند (و ملائك ندا كنند كه) اين است روز وعده گاه خلق«. سوره ق (50)، آيه 20.

2. »آن روز كه هر كس از برادرش مى گريزد و از مادر و پدرش و زن و فرزندش هم مى گريزد در آن روز هر كس چنان گرفتار كار خود است كه به هيچكس نتواند پرداخت«. سوره عبس (80)، آيه 37- 34.

3. »آنانكه مرتكب عمل زشت شده سپس از آن عمل بد توبه كردند و به اخلاص ايمان آوردند، خداى تو بر آنها بعد از توبه به يقين بخشنده و مهربان است« سوره اعراف (7)، آيه 153 .

4. »اى فرزندان آدم ما لباسى كه ستر عورت شما كند و جامه هاى زيبا و نرم براى شما فرستاديم و بر شما باد به لباس تقوى كه اين نيكوترين جامه شماست...«. همان، آيه 26.

5. »و همه در وعده گاه روز معين محشر جمع مى گردند«. سوره واقعه (56)، آيه 50.

6. »و محققاً شما يكايك (براى حساب) به سوى ما بازآييد بدان گونه كه شما را آفريديم«. سوره انعام (6)، آيه 94 .

7. »و ما ترازوهاى عدل را براى روز قيامت خواهيم نهاد و ستمى به هيچ نفسى نخواهد شد و اگر عملى به قدر دانه خردلى باشد در حساب آوريم«. سوره انبيا(21)، آيه 47 .

8. »... و خدايشان شرابى پاك و گوارا بنوشاند«. سوره انسان (76)، آيه 21.

9. »... تنها او را بخوانيد و به اخلاص بندگى كنيد كه ستايش و سپاس مخصوص خداى يكتا و آفريدگار عالميان است«. سوره مؤمن (40)، آيه 65.

10. »... اين روز جاودانى است«. سوره ق (50)، آيه 34.

ص: 64

دست دعا

بارالها ! ... عدل و داد را به وجود مقدس امام عصر آشكار گردان؛

با يارى خويش تأييدش فرما؛

يارانش را نصرت ده؛

خواركنندگانش را خوار كن؛

گردنكشان كفر را به وسيله او در هم شكن؛

كفار و منافقان و تمامى ملحدان را در تمامى شرق و غرب زمين و در همه نقاط خشكى و درياهاى عالم نابود كن؛

به وجود مقدسش زمين را از عدالت آكنده ساز؛

و دين پيامبر خويش را - كه بر او و خاندانش سلام و درود باد - ظاهر فرماى؛

بارالها! مرا نيز از زمره ياران و ياوران و تابعان و پيروانش قرار ده؛

بارالها! در مورد آل محمد، آنچه را كه [از ظهور و پيروزى حق] آرزو دارند، به من بنماى؛ و در مورد دشمنانشان نيز آنچه را كه [ از شكست دولت باطل] از آن بيم دارند، به من نشان ده [ كه آن روزگار بس شيرين را درك كنم]؛ اى معبود حق، اين دعا را مستجاب فرما.

ص: 65

يك كتاب در يك نگاه

ترجمه: محمد باقر محبوب القلوب ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمكران تاريخ و نوبت چاپ: بهار سال 1380، نوبت اول گرچه به بركت روايات متواتري كه از پيامبر اكرم (ص) در باره ابعاد شخصيت حضرت مهدي (ع) به يادگار مانده است تقريبا اغلب قريب به اتفاق مسلمانان عقيده دارند كه آن حضرت تنها فرزند امام حسن عسكري (ع) هستند كه در برهه اي از زمان كه شرايط ظهورشان فراهم شود قيام مي كنند و زمين را پس از پر شدن از جور و ستم از عدل و داد سرشار مي سازند و از طريق اكميت بخشيدن به معارف اسلامي صلح و آرامش و آسايش را براي بشريت به ارمغان مي آورند و همه نابساماني ها را از جوامع انساني بر طرف مي سازند . با اين همه گاهي افرادي نيز پيدا شده اند كه تحت تاثير مستشرقان مغرض يا به خاطر جهل و كم اطلاعي و يا اغراض سياسي و غير سياسي اين باور را از اساس منكر شده اند يا از طريق طرح برخي شبهات كوشش نموده اند تا پايه هاي اين اعتقاد اصيل اسلامي را سست و متزلزل و مسلمانان را نسبت به آينده خود مايوس كنند، تا از اين طريق زمينه نفوذ افكار و ايده هاي غلط خود را كه بسترساز حضور بيگانگان است هر چه بيشتر آماده تر نمايند . در اثر حاضر كه ترجمه كتاب المهدي المنتظر في التفكر الاسلامي است مولف محترم تلاش مي نمايند از طريق پاسخ به شبهات يكي از اين افراد عقيده به مسئله مهدويت را با دليل هاي متقن و روشن مجددا مورد تاكيد قرار دهند . وي ابتدا به نقد ديدگاه هاي مستشرقان مي پردازد آن گاه معارف مهدويت را در كتاب و سنت دنبال مي كند و ديدگاه هاي علماي بزرگ اهل سنت را در مورد احاديث مربوط به مهدي (ع) مورد بررسي قرار مي دهند . در فصل دوم كتاب تحت عنوان «امام (ع) كيست؟» از طريق كنكاش در احاديث مربوط به نسب و خاندان و قوم و قبيله مهدي (ع) و تبيين ايراد برخي از احاديث مورد استناد مخالفان به اثبات مي رساند كه بر طبق مجموعه اي از روايات معتبر كه تعداد آنها از حد تواتر نيز مي گذرد، مهدي مورد اشاره در روايات پبامبر (ص) و اعتقاد اسلامي همان امام مهدي فرزند حضرت عسكري (ع) است و از اين طريق پايه اعتقاد به مهدي نوعي و ... را باطل مي سازد . در قسمت دوم فصل سوم اين شبهه را كه مهدي مورد نظر پيامبر اكرم (ص) هنوز متولد نشده است از طريق بيان دليل هاي تاريخي و تحليل روايات و معرفي شواهد مستند پاسخ مي گويد و از جمله مطالبي كه در اين قسمت مورد استناد قرار گرفته است اعتراف انديشمندان بسيار بزرگ اهل سنت نظير ابونصر بخاري، سيد عمري، فخر رازي، محمد بن امين سويدي و ابن اثير جوزي، ابن خلكان، ذهبي و ... است . فصل سوم و چهارم كتاب نيز به پاسخ برخي پرسش هاي مطرح در موضوع مهدويت اختصاص يافته است . در اين دو فصل در كل به هفت پرسش جواب داده مي شود كه اين پرسش ها عبارتند از: 1 . چرا كتاب هاي صحيح اهل سنت از حديث هاي مربوط به مهدي (ع) خالي است؟ 2 . چرا ابن خلدون احاديث مهدي را تضعيف مي كند؟ 3 . آيا مهدي همان عيسي بن مريم نيست؟ 4 . اگر احاديث مربوط به مهدي (ع) صحيح است چطور يك كودك پنجساله مي تواند به امامت برسد؟ 5 . طول عمر امام زمان عليه السلام را چگونه مي توان توجيه كرد؟ 6 . علت طولاني شدن غيبت آن حضرت چيست؟ 7 . چگونه مي توان از امام غايب بهره برد؟ مولف پس از پاسخ هاي مستدل و مناسب به اين سؤالات مجموعه مطالب اين اثر را كه مشتمل بر 266 صفحه است به پايان مي برد

ص: 66

گلبانگ

رونق گفتار

ذكرت دليل رونق گفتار مى شود

بختف سخن ز ذكر تو بيدار مى شود

گر خار گويد از تو، خودش بوى گل دهد

گر گل نگويد از تو، خودش خار مى شود

هر كس نگويد از تو، به خود مى كند ستم

گاه آدمى به خويش ستمكار مى شود

در كيش ما زكات زبان از تو گفتن است

بى اين زكات، كار زبان زار مى شود

گردد خراب كاش هر آن مانعى كه او

بين دل و ولاى تو ديوار مى شود

نازم به خوش سليقگى عاشقى كه او

عشق تو را اسير و خريدار مى شود

كامران اسدى حقايقى به ناگهانى يك لحظه!

اگر چه روز من و روزگار مى گذرد

دلم خوش است كه با ياد يار مى گذرد

چقدر خاطره انگيز و شاد و رويايى است

قطار عمر كه در انتظار مى گذرد

ص: 67

به ناگهانىف يك لحظه عبور سپيد

خيال مى كنم آن تك سوار مى گذرد

كسى كه آمدنى بود و هست، مى آيد

بدين اميد، زمستان، بهار، مى گذرد

نشسته ايم به راهى كه از بهشت اميد

نسيم رحمت پروردگار مى گذرد

به شوق زنده شدن، عاشقانه مى ميرم

دو باره زيستنم زين قرار مى گذرد

همان حكايت خضر است و چشمه ظلمات

شبى كه از بَرف شب زنده دار مى گذرد

شبت هميشه شب قدر باد و، روزت خوش

كه با تو روز من و روزگار مى گذرد

محمد تقى جمالى (مذنب) سوار مى آيد

به شفكوه جوانه ها سوگند

به تبف سبز دانه ها سوگند

ص: 68

كه ز پا هيچ و هيچ ننشينيم

تا شكوفاى فجر را بينيم

عاقبت آن سوار مى آيد

بى قراران، قرار مى آيد

پرويز بيگى حبيب آبادى

شرح مسلمانى من

بر جاده ها مى نشيند،چشمان بارانىف من

بال پريدن ندارد، تابوت طوفانى من

آتش گرفته، چو قفقْنوس خاكستر دستهايم

بالى نمانده براى شوق پرافشانى من

فانوس هايم فسردند، نورى نمانده وليكن

عمرى است چشم انتظار است، شام زمستانى من

اى كاش روزى بيايى از سمت سبزى طربناك

باران ايمان ببارى بر خاك عصيانى من

يك آيه از چشمهايت در چشمهايم يقين ريخت

اين بود آرى چنين بود، شرح مسلمانى من

محبوبه زارعى

ص: 69

پيغام سحر

نسيم كوى تو پيغامى از سحر دارد

سبدْ سبد گلف خورشيد روى سر دارد

بهشت، در نفس باد صبحدم جارى است

كه از ديار تو اى آشنا گذر دارد

شميم عاطفه ات را ز باغ بايد جست

كه در هواى تو هر شاخه، برگ و بر دارد

اگر چه روز و شبم بى تو سخت مى گذرد

خيال روى توام عالمى دگر دارد

همين نه من ز فراق تو اشك مى بارم

كه هر كه از تو سخن گفت چشمف تر دارد

پيام دلكش جبريلف شعرف من اين است

كه يار از دل عفشّاق خود خبر دارد

صداى شيهه رخْشف ظهور مى آيد

به گوش آنكه دلى عاشقانه تر دارد

جهان مسخَّر آن حفسن دل فروز شود

شبى كه ماه من از رخ، نقاب بردارد

كسى به چشمه آب بقا رسد (سالار)!

كه خضر وادى همت به او نظر دارد

محمد على سالارى ثانى (سالار) ... با توست

پفر از نياز شرابيم و لعلف تر با توست

ز حسرتم بكشى يا نه؟ اين دگر با توست

به شكر آنكه شدى مير شاهدان چمن

ص: 70

به چشم بلبل خود اذن يك نظر با توست

كليد ميكده حالى تو راست ساقى من !

بده كه مستى ياران تشنه تر با توست

من ار نشسته به ظلمات وحشتم چه دريغ ؟

صفاى چشمه فيّاض صد سحر با توست

ز روشنان فلك چشم ياريَم نبود

چراغ روشن اين بيشه خطر با توست

ز تنگناى قفس چيست شكوه ات با من؟

شكوه وسعت پرواز بحر و برّ با توست

به رغْمف مدّعيان ساقيا بده جامى

صلاح كار خراباتيان اگر با توست

خيال ساغر جم باد زايرف سرما

كه مرهم دل عشّاق خونْ جگر با توست

به هر ديار ز غم سر به بوى گمشده اى

علاج درد من اى عشق اين سفر با توست

اى دل! ملامتت به خموشى نمى كنم

اى دل! چنين كه طوطى من حسرت شفكَر با توست

در انتظار تو مائيم چشم خيره به راه

بيا كه صبح اهورايى ظفر با توست

ص: 71

بهمن صالحى غرق انتظار

دلم به وسعت صد زخم، داغدار تو شد

تمام سينه من دشت لاله زار تو شد

بلور صبر من از طاقف طاقتم افتاد

شكست مثل دلف من كه بى قرار تو شد

مدينه چشم به راه تو، مكّه گوش به زنگ

حرم به زمزمه و، زمزمْ اشكبار تو شد

نجف به شوق ظهور تو يا على گويان

نگاهدار و نگهبان ذوالفقار تو شد

نگاه سامره سرمست سرمه ديدار

مفدام، خيره به سرداب يادگار تو شد

قسم به كام عطشْ ديدگان دشت فرات

زمينف كرب و بلا، غرق انتظار تو شد

به نااميدى سقّاى كربلا سوگند

اميد من، دل اميد، اميدوار تو شد

چنان كه بايد و شايد، كسى به ياد تو نيست

قلم ز مصرع اين بيت شرمسار تو شد

تو گفته اى كه غريبم، شنيدم و مفردَم

دلم، شكسته قلب جريحه دار تو شد

ص: 72

مپوش اى ز پدر مهربان تر از ما روى

بيا كه مادرف ايّام سوگوار تو شد

به زندگانى ما رحم كن، بيا و ببين

كه روز ما چو شب زلفف تابدار تو شد

بيا و جرعه اى از جام خود به من بچشان

كه پاى، تا به سرف (واعظى) خمار تو شد

احمد واعظى

سيلف گدازه ها

نام تو بر زبان من آمد، زبانه شد

سيل گدازه هاى خروشان، روانه شد

گفتم به خاكْ نام تو را، جنگلى اميد

گفتم به شعرْ نام تو را، عاشقانه شد

گفتم به بادْ نام تو را، گردباد گشت

گفتم به رودْ نام تو را، بى كرانه شد

گفتم به راه نام تو را، رفت و رفت و رفت

گفتم به لحظه نام تو را، جاودانه شد

اين حرف ها كه همهمه يى در غبار بود

با نَم نمف تَرنّفمف نامت، ترانه شد

اى واپسين سپيده!

ص: 73

خورشيد را گرفته، زمينْ گير كرده يى

اى واپسين سپيده كه تأخير كرده يى

پژمرده اند بى تو تمام درخت ها

از زيستن، تبار مرا سير كرده يى

ابريم، ابرف آبىف از ياد رفته را

چشم انتظار تفنْدرف شمشير كرده يى

بنشين به چشم من، كه به دريا كشيده رخت

اين رودخانه يى كه سرازير كرده يى

من دست از تمام مذاهب كشيده ام

در شوق مفصَحفى كه تو تحرير كرده يى

تنها دليلف ماندن دل هاى عاشق است

تقدير روشنى كه تو تصوير كرده يى قربان وليئى

تا بهار خواهم مرد بيا وَ گرنه در اين انتظار خواهم مفرد

اگر كه بى تو بياييد بهار، خواهم مفرد

به روى گونه من، اشك سال ها جارى است

و زير پاى همين آبشار، خواهم مفرد

نيامدى و خدا آگه است، من هر روز

به اشتياق رفخَت چند بار خواهم مفرد

خبر رسيد كه تو با بهار مى آيى

در انتظار تو، من تا بهار خواهم مفرد

پدر كه تيغ به كف رفت، مژده داد كه من

به روى اسب سپيدى، سوار خواهم مفرد

تمام زندگىف من در اين اميد گذشت

كه در ركاب تو با افتخار خواهم مفرد

پدر كه رفت به من راستْ قامتى آموخت

به سان سَروف سَهى، استوار خواهم مفرد محسن حسن زاده ليله كوهى بار عام زمان

خليده فلسفه خسر در كلام زمان

ص: 74

و نا تمامى عقل است با تمام زمان

پريده روزى روز از تب خباثت شب

چنان كه تلخ شده روز و شب به كام زمان

به جاى عقربه ها مى زنند عقرب ها

ظهور زهر تنفر شده سلام زمان

بيا! گريخته تاريخ از تسلط عشق

مگر به جذبه بگيرى به كف زمام زمان

بيا كه عقربه ها شاخه شاخه بشكوفد

كه بشكفد به زبان زمانه نام زمان

كه تا به رقص بيايد به گوشه گوشه زمين

به ضرب ضربه باران ، به زير گام زمان

گناهكار نبود تو بوده تا بوده

قبول كن كه بزرگ است اتهام زمان

ظهور كن كه زمين هم مگر قيام كند

از آستانه غفلت به احترام زمان

بيا و جمعه تعطيل را به هفته بيار

بريز جرعه اين روز را به جام زمان

كه بغض ملتهب لحظه ها بدر شود از

گلوى گور شكايت به بار عام زمان

على محمد مودب

ص: 75

خدا مى داند ...

كى به پايان برسد درد، خدا مى داند

ماه ساكن شود و سرد، خدا مى داند

در سكوت شب هر كوچه اين شهر خراب

گم شود ناله شبگرد، خدا مى داند

مردم شهر همه منتظر يك نفرند

چه زمانى رسد اين مرد، خدا مى داند

برگ ها طعمه بى غيرتى پاييزند

و از اين مرثيه زرد خدا مى داند

خنده غنچه گلها به حقيقت زيباست

شايد اين است رهاورد، خدا مى داند

محسن جلالى فراهانى

وارث شكوه اساطير

اى ناگهان تر از همه اتفاق ها

پايان خوب قصه تلخ فراق ها

يك جا ز شوق آمدنت باز مى شوند

درهاى نيمه باز تمام اتاق ها

ص: 76

يك لحظه بى حمايت تو اى ستون عشق

سر باز مى كنند ترك ها به طاق ها

بى دستگيريت به كجا راه مى برم

در اين مسير پر شده از باتلاق ها

باز آ، بهار من! كه به نوبت نشسته اند

در انتظار مرگ درختان اجاق ها

اى وارث شكوه اساطير، جلوه كن

تا كم شود ابهت پر طمطراق ها

مهدى عابدى

آدينه غم آلود

آدينه من بعد تو همواره چنين بود

آغاز پر از گريه و پايان غم آلود

معشوق زمين، قلب خدا، دلبر جاويد

چشمان من آنى ز فراق تو نياسود

با ذكر تو و عشق تو پيوسته وجودم

ذكر تو بود تار من و عشق توام پود

باز آ كه زمين روى تو را باز ببيند

تا جلوه كند در رخ تو چهره معبود

مهدى حاجيان

بر بال عشق تو

ص: 77

مرا عشقت ببين كه تا كجا برد

چه آرام و چه زيبا، بى صدا برد

شكوه لحظه اى سبز يادت

دو بالم داد و تا پيش خدا برد

شدم مبهوت و شيداى نگاهت

نفهميدم، نپرسيدم چرا برد

دو چشم مست و خونريز تو امّا

مرا تا بيكران لحظه ها برد

فراتر از زمين و آسمانها

ببين كه تا كجا عشقت مرا برد

صديق - مهر 80

ص: 78

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109