ماهنامه موعود16 مهر و آبان 1378

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1378

عنوان و نام پديدآور:شماره 16 - مهر و آبان 1378/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

ص: 1

گر سنگ ازاين حديث بنالد عجب مدار!

اسماعيل شفيعي سروستاني

... در آخرين روزهايى كه مطالب اين شماره مهياى چاپ مى شد، غوغاى درج نمايشنامه اى موهن در نشريه اى دانشجويى به نام «موج » بالا گرفت. برخى از خوانندگان «موعود» با تماس تلفنى و حضور در دفتر مجله ضمن اعلام انزجار از اين واقعه نظر ما را در اين باره جويا شدند. حسب وظيفه و تعهدى كه موعود درباره مباحث ويژه «مهدوى » دارد موضوع سرمقاله اين شماره را بررسى اين واقعه قرار داديم. نمايشنامه «كنكور، وقت ظهور» كه در نشريه «موج » با امضاى مستعار «مسافر كوچولو» به چاپ رسيد در يك صفحه و نيم تصويرگر گفتگويى مملو از هتاكى و گستاخى به ساحت مقدس حضرت امام عصر، ارواحنافداه، بود، عباراتى كه دل را مى آزرد و اشك از ديدگان جارى مى ساخت. اگر چه خبر موثقى درباره نويسندگان، انگيزه آنان و ارتباطشان با جريانات سياسى و اجتماعى (تا آخرين ساعات بسته شدن صفحات موعود) به دست ما نرسيده، ليكن موضوع را از چند وجه مى توان بررسى نمود. 1- نويسندگان (ظاهرا دانشجو) پيش و بيش از آنكه متوجه اهانت و گستاخى خود باشند، براى طرح موضوع اجتماعى و سياسى مورد نظر خود (كه در جاى خود قابل نقد و بررسى است) از دو شخصيت عباس و امام، ارواحناله الفداء، بهره جسته اند. غافل از آنكه استفاده نابخردانه و نمادين از مقدسترين و عزيزترين شخصيت دينى و اسلامى شيعيان به هر دليل موجب هتك حرمت است.

ص: 2

2- بيان اقوالى سراسر كذب و سخيف از زبان حضرت امام، عليه السلام، اگر چه نويسنده را به عنوان كذاب و مفسده جو معرفى مى نمايد از ديگر سو موجب بروز بدعت، تجرى بيگانگانى كه كين اهل بيت، عليهم السلام، را در دل مى پرورند و بسط ميدان ترديد و تشكيك در معتقدات جوانان مى شود. 3- اسائه ادب به ساحت قدس حضرات معصومين، عليهم السلام، با الفاظى زشت و موهن و نسبت دادن اعمالى سخيف به برگزيدگانى كه شان الهى و مقام قدسى آنها مبرا از هر گونه آلايشى است موجب آزرده شدن خاطر و دل معتقدان مى شود و ميدان بروز اختلاف، درگيرى و تشتت در ميان صفوف مسلمين را مى گشايد. واقعه دردناكى كه جامعه اسلامى و انقلابى ايران را در معرض مخاطرات جدى قرار مى دهد. و... بى گمان اينهمه، هر نويسنده، تصويرگر و مسببى را مستحق مجازات و تنبيه مى نمايد. از همين رو «موعود» ضمن اعلام انزجار و تنفر شديد از اين واقعه طالب پيگيرى جدى مسؤولان امور فرهنگى است. و اما از وجهى ديگر: حرمت شكنى اخير مجله «موج » تنها حلقه اى از زنجيره بلندى است كه بيش از ده سال درازا دارد. مرزهايى كه مرحله به مرحله شكسته شدند و اينك پس از هتك حريم احكام صريح الهى (قصاص و...) به تعرض حريم قدس ائمه معصومين، عليهم السلام، و بالاخره امام عصر، صلواة الله عليه رسيده است. بى گمان آن روز كه نويسنده اى در يكى از نشريات فرهنگى كشور نوشت: «به حكومت رسيدن على، عليه السلام، به حكومت نرسيدن ديگر امامان شيعه و غيبت امام دوازدهم، دوازده نفر بودن آنها و... همه عرضى دين اند و به همين سبب به آنها به منزله واقعه هاى تاريخى ممكن بايد نگريست و نه بيشتر، اينها همه به يك اندازه ضرورى يا تصادفند و لذا اجزاى اسلام تاريخى اند و نه اسلام عقيدتى و ايمان به اسلام عقيدتى تعلق مى گيرد و نه تاريخى » (1) اين نهال خبيث آبيارى شد تا ميوه تلخى چنين به بار آورد. اما، آنچه بيش از همه موجب بروز بسيارى از ناهنجاريهاى فرهنگى در حوزه هاى مختلف شده; غفلت تمام نشدنى از مسايل و امورى است كه بارها درباره آنها سخن به ميان آمده و استمرار آن زمينه وقايع بزرگتر را در آينده فراهم مى سازد، كه از آن ميان موارد زير در زمره عواملى هستند كه طى ده سال اخير زمينه هاى اينگونه حرمت شكنيها را فراهم ساخته اند. - غفلت بسيارى از مديران و مسؤولان دستگاه فرهنگى كشور از مطالعات فرهنگى و سياستگزارى كلان براى فعاليتهاى فرهنگى (مبتنى بر نظامنامه فرهنگ ويژه شيعى و منابع دينى). - غفلت از خصمى كه با كنار گذاشتن سلاح و ترك جنگ رويارو، كمر به استحاله فرهنگى جامعه اسلامى و اغواى جوانان بسته است. - غفلت از همه آنچه كه جوانان ما براى ماندن در ميدان نبرد با صورتهاى مختلف الحاد، ارتداد و شرك بدان نيازمندند. - ميدان دادن به عوامل معاند و معارض با دين و انقلاب به اسم اعطاى آزادى و دموكراسى. - حمايت از مطبوعات و كسانى كه عداوتشان با تفكر دينى و فرهنگى اسلامى طى سالهاى گذشته به اثبات رسيده. - حمايت نكردن از اشخاص حقيقى و حقوقى مبشر فرهنگ ولايى

ص: 3


1- «ذاتى و عرضى در دين »، كيان، شماره 42، خرداد و تير 77.

شيعى كه مى توانستند چونان سنگرى مانع نفوذ عوامل بيگانه به جغرافياى فرهنگى اين سرزمين اسلامى باشند. و شايد از همين روست كه امروزه با جمعيتى كلان اما جوان روبرو هستيم كه قادر به نقد جدى و اصولى اقوال و نوشته هاى فراوانى كه به مدد «سياست توسعه فرهنگى » چون قارچ از ميان صفحات مطبوعات و كتب سر برمى آورند نيستند. اين جمعيت جوان دوران تحصيل مدرسى خود را در ميان كلاسها و با كتبى پشت سر نهاده اند كه به دلايل مختلف از دگرگونى جدى در امان مانده و تنها با تغييراتى جزيى همه آراء و دريافتهاى غربى و غير دينى درباره عالم و آدم را فراروى دانش آموزان قرار مى دهند. اين جمعيت جوان حريمها و مرزها را تشخيص نمى دهند و چنانكه بايسته است امر مقدس را از غير مقدس باز نمى شناسند، و جاهلانه همه چيز را به بازى مى گيرند و قهرمانان فيلمهاى تلويزيون و سينمايى را امام خويش مى پندارند. «موعود» مصرانه دفاع از حريم ولايت را وظيفه خويش مى داند; ليكن، بايد پرسيد چه ضمانتى وجود دارد كه پس از شناسايى و تنبيه هتاكان حريم ولايت ديگر بار و ديگر بار در آشكارا و نهان اين نوع هتاكى تكرار نشود؟ بى گمان حساب جريان سازان شناخته شده از نوجوانان و جوانان جداست. در هنگامه اى كه كودكان و نوجوانان ما از اولين سالهاى دبستان تا پايان دوره دبيرستان كمتر از سه يا چهار صفحه درباره امام حى حاضر و حجت برحق خداوند مى خوانند و جشن ميلاد نيمه شعبان را با تماشاى فيلمهاى كمدى چارلى چاپلين و لورل و هاردى و كارتونهاى موش و گربه والت ديسنى پشت سر مى نهند و برپاكنندگان جشن و سرور تنها پخش نقل و نبات و شيرينى را وجهه همت خود مى سازند چه انتظارى از اين نونهالان مى رود؟ در سرزمينى كه مجموعه هاى دانشگاهى آن تنها چند صفحه درس معارف را در كنار صدها واحد درسى (براى خالى نبودن عريضه) به جوانان عرضه مى نمايند و با هزاران ابزار تبليغى آنها را براى ورود به مسابقه بزرگ دستيابى به اعتبارات دنيايى و مناسبات نفسانى تشويق مى كنند به ثمر رسيدن كدام نهال را چشم داريم؟ با اين همه مى خواهيم جوانى را شاهد باشيم كه بتمامى همه حرمتها را پاس مى دارد؟! هيهات كه چنين نخواهد شد. به استناد كدام حكم از ميان احكام قرآنى و ائمه معصومين، عليهم السلام، به هر از راه رسيده اى اجازه انتشار نشريه داده مى شود تا در مقام «داعى » جمعيتى از شيعيان و مسلمين را به طرف هواجس نفسانى خود بكشد و موجب تشكيل صدها و هزارها فرقه و دسته و گروه سياسى و مذهبى شود؟ هيهات كه پراكندگان تخم پلوراليسم (تكثرگرايى) و تساهل و تسامح فرهنگى خود در زمره هتاكان واقعى به حريم مقدس كتاب خدا و ائمه معصومين، عليهم السلام، هستند. هم آنان كه همواره از مصونيت اجتماعى و سياسى و حقوقى برخوردارند و يا با اتصال به مقام آنان كه مصونيتى ويژه براى خود قائلند از تعرض در امان مى مانند. و اينجاست كه بايد گفت: «اين قافله تا به حشر لنگ است ». والسلام.

سردبير

ص: 4

تكليف عاشقان-6

به هنگام نماز خواندن بايد پس از خداى متعال امام خود را آنچنان حاضر و ناظر بر اعمالت بدانى كه گويى آن حضرت در كنار تو نشسته و شاهد است. مباد كه نمازت چون نماز حماد باشد كه شصت سال از عمرش گذشته بود اما در حضور حضرت امام صادق، عليه السلام، نتوانست درست نماز بخواند و همچنين بايد كه در قيام و قعود و ركوع و سجود و به هنگام تشهد كه بر رسول اكرم و خاندان گراميش درود و صلوات مى فرستى به ياد امام زمان خود باشى و چون بگويى: السلام علينا و على عبادالله الصالحين... به ياد امام زمان خود باشى، و چون بگويى: السلام عليكم و رحم الله و بركاته... به ياد محمد و آل محمد، و بويژه امام زمان خود و ساير مؤمنان باشى، تا سلام تو لغو نباشد. و چون سجده شكر به جا مى آورى نيز دعا در حق آن حضرت، ارواحنا فداه، را فراموش نكنى، چنانكه حضرت صادق، عليه السلام، در سجده خود دعا نموده است. از جمله وظايفى كه در غيبت امام، عليه السلام، توصيه شده است دعا كردن در حق ايشان است بعد ازنماز و چنگ زدن به دامانشان تا شفاعت كنند در درگاه حضرت احديت كه نمازمان مقبول واقع شود وهمچنين تضرع و زارى كردن است تا اعمال و عبادات ما به هنگام عرضه به ايشان مورد قبول افتد. بهتراست كه تعقيبات بعد از هر نماز اختصاص داده شود به دعا كردن به وجود مقدس امام يا به دعاهايى كه ازامامان به ما رسيده است و بخصوص سلام كردن و زيارت آن حضرت و پدران معصومش بعد از هرنماز ترك نشود كه اين كار سيره و روش اهل اسلام است. (با استفاده از كتاب پيوند معنوى با ساحت قدس معنوى از على اكبر صدرالاسلام همدانى)

ص: 5

عصر امام خميني ، قدس سره - 1

قسمت اول

مير احمدرضا حاجتى و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم الائم و نجعلهم الوارثين. (1) رهبر معظم انقلاب اندك زمانى بعد از رحلت و عروج روح ملكوتى حضرت امام، قدس سره، با اشاره به اين مطلب مهم و اساسى كه «امام كبير ما عصر جديدى را آغاز كردند»،تاكيد فرمودند: بزرگترين وظيفه ما اين است كه مشخصات عصرى را كه امام،رضوان الله تعالى عليه، آغاز كردند وملت را در فضاى آن قرار دادند و به جهان اعلام فرمودند بدانيم و اين مشخصه ها را حفظ كنيم... (2) آنچه بوضوح مشهود است وبيقين محسوس، اين است كه با وقوع انقلاب اسلامى در ايران و استمرارآن، جهان در حال انتقال به عصرى جديد و دوره اى نو است. دوره اى كه ويژگيهاى خاص و منحصر به فردش آن را از دگر ادوار مختلف و پرتلاطم حيات بشرى جدا مى سازد. مقام معظم رهبرى، حضرت آى الله خامنه اى در تعريف و توصيف اين واقعيت مى فرمايند: امروز يك عصر و يك دوران جديدبه وجود آمده است، دوران جديد رابايد دوران امام خمينى ناميد: با آغازدوران جديد نه تنها در ايران ياكشورهاى اسلامى مردم به باورهاى الهى بازگشته اند بلكه در سطح جهان،عقيده اى مذهبى و گرايشى معنوى درميان جوامعى كه دهها سال تحت سلطه حكومتهاى ضد مذهب زندگى كرده بودند رشد نموده است. (3) ايشان در جاى ديگر، در اين باره مى فرمايند: امروز در دنيا گرايش به دين شروع شده است. (4) و تاكيد مى فرمايند: قرن حاضر قرن گرايش عمومى بشريت، به معنويت و دين است. (5) خلف صالح خمينى، قدس سره،دگر بار تاكيد مى نمايند كه: ما امروز نشانه هاى رشد معنويت و افول ماديت را در دنيا مى بينيم. (6) در اين عصر كه مقام معظم رهبرى بحق آن را عصر امام خمينى،قدس سره، ناميدند امواج گسترده توجه به ارزشهاى معنوى و رويكردوسيع بشر جهت بازيابى هويت دينى و پشت پا زدن به باورهاى خداستيزانه در ميان همه ملل و فرق دنياى امروز، خصوصا كانون فعلى ترويج الحاد و دين ستيزى يعنى جهان غرب، چشمان جهانيان رامتحيرانه به خود خيره نموده است.

ص: 6


1- سوره قصص (28)، آيه 5.
2- از سخنرانى ايشان در تاريخ 28/3/1368.
3- اولين سالگرد ارتحال امام، قدس سره،مرقد امام، 16/3/69.
4- در جمع تشكلهاى اسلامى دانشگاههاسراسر كشور، 18/10/74.
5- در ديدار با اعضاى ستاد پيگيرى قطعنامه 598، روزنامه ابرار 1/10/70.
6- روزنامه اخبار، 26/5/76.

به تعبير سيد شهيدان اهل قلم: اكنون بار ديگر انسان از زمين وقفس خودش روى گردانده است و به عالم معنى و آسمان توجه يافته... انسان يك بار ديگر تولد يافته و عصرديگرى آغاز شده است. (1) وى با نگاهى بصيرانه وضعيت جهان معاصر را اينچنين تشريح مى كند: جهان امروز در دوران انتقال از يك عصر به عصرى ديگر قرار دارد. و تااين انتقال به انجام رسد ديگر روى ثبات را به خود نخواهد ديد. شهيد آوينى با اشاره به مبدا اين تحول عظيم مى نويسد: اين دوران با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران آغاز شده است و به اين لحاظ دهه شصت را بايد اولين دهه از اين تجديد عهد محسوب داشت. (2) يكى ديگر از انديشمندان معاصرنيز در اين رابطه چنين اظهار مى دارد: اگر بنا باشد تاريخى را براى احياى هويت دينى (در جهان معاصر)در نظر بگيريم آن تاريخ 1977 ميلادى يعنى مقارن با پيروزى انقلاب اسلامى ايران كه خيزش عظيمى را براى تفكرات دينى در تمام اديان به وجودآورد، مى باشد. وى در ادامه مى افزايد: آخرين آمارها در مورد احياى تفكردينى كه در سال 1990 صورت پذيرفته نشان مى دهد كه تقريبا 70%مردم اروپا احساس ديندارى مى كنند. در تمام اديان از هندوئيسم گرفته تابوديسم و... و انواع فرقه هاى مسيحيت همه از يك نوع بازگشت به تفكر دينى خبر مى دهند. وى تاكيد مى كند: انقلاب اسلامى موجب احياى تفكردينى در جهان گشت. (3) يكى از محققان در تبيين مبدانهضت جهانى دينگرايى در عصرجديد مى گويد: اسلام دينى جهانى است و انقلاب اسلامى امروز سراسر عالم را تكان داده است وقتى به دنيا نگاه مى كنيم مى بينيم تمام جهان اسلام به حركت درآمده است و همه جا صحبت ازتجديد حيات اسلام و لزوم هدايت ورهبرى اسلامى است. ايشان مى افزايد: در كشورهاى ديگر جهان، احترام به اسلام و كوشش براى شناخت آن وبه دنبال اين شناخت اعتقاد به اسلام روز به روز رشد يافته و حتى اديان ديگر هم كم كم معانى تازه گرفته اند وسيرى نو را آغاز كرده اند. (4) به هر جهت، توجه و رويكرد بشركنونى به حوزه معارف دينى، مذهبى جهت بازخوانى عوامل اساسى ومفاهيم كاربردى شكل دهنده حيات معنوى و مادى، واقعيتى غير قابل انكار بوده كه مورد اعتراف بسيارى از افراد مطلع و محقق و صاحب نظرقرار گرفته است. و در حقيقت: بشر كنونى همه اميدش به دين ومعنويت است. بشر سرش به ديوارخورده، باز گشته، تا خود را بيابد،غرب هم همه اميدش الان به دين است. پوپر و امثال او يعنى پوزيتيويستهاكه پشت به دين كرده اند پنبه غفلت درگوششان است. به وضع معاصر غرب نظرى بيندازيد! در تفكر غالب متفكران معاصر چه اهل دين و چه غيراهل دين توضيحاتى راجع به دين ومعنويت دارند. (5)

ص: 7


1- مجله سوره، دوره دوم، ش 10.
2- مجله دانشجو، ويژه نامه شهيد آوينى،ص 66، تابستان 77.
3- پروفسور محمدحسين هدى، انديشمندمسلمان مقيم اطريش، در مصاحبه باروزنامه كيهان، 25 و 29/11/76.
4- شمس الدين رحمانى، ماهنامه نيستان،ش 13، مهر 75، ص 9.
5- دكتر رضا داودى، كيهان، 20/5/69.

* امام خمينى و احياى فكر دينى

«آرتگا گاست » متفكر اسپانيايى با اشاره به تحولات عمده اى - كه ساختار زندگى انسان كنونى بويژه انسان غربى را در معرض خطرات عمده اى قرار داده است - مى نويسد: گفته اند و شايد هم نه بى دليل كه همه اصول نوآورانه عصر جديداكنون خود در وضعيتى بحرانى قرارگرفته اند. در تاييد اين نظر دلايلى چندوجود دارد كه نشان مى دهد انسان اروپايى (غربى) مشغول جمع كردن خيمه و خرگاه خويش از سرزمين نوينى است كه طى سيصد سال گذشته در آن رحل اقامت افكنده بود،اين انسان آهنگ عزيمت به قلمروتاريخى و شيوه زيستى ديگرى دارد. (1) در نگاه بسيارى از انديشمندان واقع نگر و تحليلگران منصف تحولات بين المللى، ملى و تاريخى و... مورداشاره نگارنده سطور فوق، چيزى نيست، مگر حيات طيبه اى كه بابهره گيرى از ابعاد مثبت تمدن بشرى در چارچوب ارزشهاى معنوى واخلاقى و باورهاى دينى و الهى معنى يافته و تشخص پيدا مى كند، باورهاى دينى و مفاهيم مذهبى كه دين مبين اسلام مصداق متعالى آن و تنهانسخه شفابخش دردهاى ديرين بشراست. و آنچه در اين مقال بر آن اصرارورزيده و پاى مى فشاريم اين مهم است كه تقدير الهى و محاسبات غيبى بار مسؤوليت تاريخى زمينه سازى حيات مجدد معنوى بشريت را برعهده يگانه دوران حضرت امام خمينى، قدس سره، نهاد و ايشان بودكه طرحى نو درانداخته و رجعت دوباره ساكنان سياره زمين را به خداجويى و دين باورى رهبرى نمودو آن را تعالى بخشيد. حضرت امام، قدس سره، صفحه جديدى از حيات پر فراز و نشيب انسانى را رقم زده و عصر جديدى راآغاز نمودند كه مقام معظم رهبرى بحق آن را عصر امام خمينى،قدس سره، ناميدند، عصرى كه درنگاه صاحبنظران صاحب بصر،سرآغاز حكومت جهانى اسلام به رهبرى حضرت ولى عصرحج بن الحسن العسكرى،عليه السلام، است. فصل الخطاب در اين زمينه كلام نورانى حضرت امام، قدس سره،مى باشد، آنجا كه فرمودند: انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت، ارواحنافداه، است. (2) بسيارى از صاحب نظران معاصر با تاييد نظريه شروع دوره انتقالى بشر معاصر و رويكرد او به قلمرو تاريخى ديگر و شيوه زيستى جديد در تشريح ماهيت و بررسى ويژگيهاى منحصر به فرد اين دوره صراحت بيشترى را در كلام خوداستخدام نموده اند. پروفسور «ياوس اوسوس » تازه مسلمان آلمانى و قائم مقام دانشكده فنى دانشگاه برمن آلمان و از رهبران برجسته مسلمانان آلمانى زبان دراروپا در اين ارتباط چنين اظهارمى دارد: بيدارگر]قدس سره[امام خمينى همه موحدان در عصر ماست، احياى دين و معنويت در روزگارى كه سيطره ماديت و ابزار مادى وانديشه هاى ضد معنوى جامعه بشرى را در چنبره خود گرفته بود مديون و ياران]قدس سره[امام خمينى انقلاب اسلامى است. من كلام امام و جانشين برحق ]قدس سره[خمينى ايشان - امام خامنه اى، روحى فداه، رابه نفخه صور براى «زنده دلان خاموش » روى زمين تعبير مى كنم. وى با اشاره به اينكه هر كس درضمير آگاه خود صداى اسرافيلى امام خمينى را نشنيد يقينا در خواب غفلت مانده است، اضافه مى كند: من با توجه به حقايق آشكارى كه در متن واقعى جوامع و حكومتهاى غربى مى بينم و با توجه به الهاماتى كه از اشارات و رهنمودهاى پيامبرگونه امام خامنه اى مى گيرم يقين دارم كه قرن چهاردهم هجرى قرن امام خمينى و امام خامنه اى است و اين بزرگواران حكومت بر روى زمين را به دست صاحب الزمان، عليه السلام،مژده مى دهند

ص: 8


1- انسان و بحران، ترجمه احمد تدين، علمى فرهنگى، 1376، ص 3.
2- صحيفه نور، ج 21، ص 108، 2/1/68.

تا بعد از اين، همه اعصار و قرون به نام اهل بيت پيامبر،صلى الله عليه وآله، باشد. احمد هوبى، انديشمند وروزنامه نگار تازه مسلمان سوئيسى،نيز در تشريح تاثيرات عظيم انقلاب اسلامى در جمع كارشناسان سازمان پژوهشى و برنامه ريزى آموزشى در تهران گفت: امروز در اروپا احساس مى شودسقوط ديوار برلين با انقلاب و قيامى كه شما آغاز كرديد مرتبط است. و اين قيام اساسى امروز در اروپا محسوس است. در اروپا، حدود 12 تا 15 ميليون مسلمان زندگى مى كنند كه 100 هزارنفر آنها در سوئيس هستند. وى در ادامه افزود: نه تنها]قدس سره[امام خمينى مسلمانان را بيدار كردند بلكه بر جهان غير اسلام نيز از خود تاثير بر جاى نهادند. ايشان اضافه كردند: بدانيد آن مرد سالخورده كه رهبرشما بود هرگز نمرده است بلكه همواره زنده است و فعال، چرا كه همه اين تحولات به دست ايشان ايجاد شده است. (1) حمد لنسل، رئيس مركز فرهنگى تجديد حيات اسلام در اتريش، طى مقاله اى تحت عنوان تاثير نهضت امام خمينى بر اروپا مى نويسد: بى ترديد انقلاب اسلامى امام خمينى نه تنها تصوير تازه اى ازاسلام در اروپا ارايه كرد بلكه حتى زندگى مذهبى غير مسلمانان را هم دگرگون ساخت به عبارت ديگر امروزحتى در اروپا نيز مذهبى بودن ارزش و معنى تازه اى يافته است. اين عبارت را رئيس جمهور سابق اطريش در يك سخنرانى بيان كرد كه انقلاب اسلامى به تمامى افراد مذهبى اعتبار و اتكاى به نفس تازه اى ارزانى داشت. (2) طلال عتريسى، استاد دانشگاه لبنان هم با تاكيد بر پيوند اساسى تحولات جارى در زمينه رويكردمعنوى بشر با خصيت حضرت امام تصريح مى نمايد: رهبرى امام خمينى و پيروزى انقلاب اسلامى اساس حركت و تحول جهان كنونى مى باشد. (3) چنانكه يكى ديگر از انديشمندان مسلمان در اين زمنيه مى گويد: امام خمينى آغازگر عصر تازه اى در تاريخ اسلام و زندگى مسلمانان است، از ويژگيهاى اين عصر هم مى توان غور و تعمق مسلمانان نسبت به اسلام را برشمرد و هم جهانى شدن حيات سياسى اسلام را. (4) مدير مركز پژوهشى اسلامى درفرانسه با اشاره به عظمت روحى وفكرى حضرت امام و ويژگيهاى منحصر به فرد ايشان مى گويد: امام خمينى 14 قرن را در اعمالش خلاصه كرد... ما خيلى خوشبخت هستيم كه در اين عصر (امام خمينى)زندگى مى كنيم، گويى در عصر پيامبر اكرم زندگى مى كنيم.]صلى الله عليه وآله[وى تصريح مى كند: مردم جهان همه مشتاقند از تعاليم امام خمينى پيروى كنند; در اكثركشورها جنبشى آغاز شده، حتى درجوامع غربى ما مى بينيم كه مسايل تحت بازنگرى قرار گرفته است... اكنون خيلى ها مى دانند كه اسلام پاسخگوى مشكلات بشرى است. ايشان اضافه مى نمايد: جهان در حال تحول است وارزشهاى جهانى در حال تغيير، غرب دچار فروپاشى تدريجى شده است واسلام جلوه خود را در سراسر جهان نشان داده است. دكتر عادل عبدالمهدى با بيان اين نكته بسيار مهم كه «ميليونها نفر درغرب در انتظار نجات بخش و مسيح هستند» مى گويد: اگر اسلام بدرستى معرفى شودمى تواند براى آنها نجات بخش باشدتعاليم اسلام راهى براى رهايى ازسرنوشت محتوم تمدن غرب يعنى نابودى است. (28) پرفسور اسماعيل كيلبس،فيلسوف برجسته فرهنگ اسپانيولى زبانها، هم با اشاره به حيات مجدددين در صحنه زندگى بشر در وصف اين واقعيت عظيم چنين مى گويد: دين زنده شده است، كليساها جان تازه گرفته اند، توجه به مذهب وانديشه هاى مذهبى در دانشگاههاديگر زشت و كم بها تلقى نمى شود. زيباييهاى معنوى در زندگى روزمره مورد بازيابى قرار گرفته است. جهان براى نجات و زيبا كردن روابط اجتماعى اش به قدرت دينى وجاذبه هاى معنوى گرايش شديد پيداكرده است. وى تاكيد مى كند: و اين همه ناشى از دعوت نوينى با]قدس سره[بود كه امام خمينى انقلاب دينى اش در عرصه افكار وذهنيت جامعه جهانى آغاز كرد. (5)

ص: 9


1- ماهنامه امامت، شماره تير و مرداد 78.
2- روزنامه كيهان، 28/7/69.
3- اين مقاله براى كنفرانس انديشه اسلامى در تهران ارسال شده بود.، كيهان،21/11/69.
4- كتاب امام خمينى در جهان معاصر، چاپ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، ص 79.
5- در مصاحبه با فصلنامه حضور، ش 27،بهار 78 دكتر عادل عبدالمهدى.

* دين گرايى در عصر جديد

ويژگيهاى نهضت گسترده دين گرايى انسان عصر جديد را اززبان نگاه برخى از شخصيتها ومطبوعات جهان غرب مورد بررسى مضاعف قرار مى دهيم: فوريد كالمر، جامعه شناس وسردبير روزنامه ايتاليايى «آل استمپا» و استاد دانشكده مسايل بين المللى دانشگاه كلمبيا با اشاره به رويكرد و رجعت دوباره بشر به پيامهاى معنوى و الهى مى نويسد: به سبب خداجويى در ميان مردم آمريكا بر ميزان توجه آنان به مسايل مذهبى چه به صورت فردى و چه ازلحاظ اجتماعى افزوده شده است. اين امر بدون شك مهمترين ومنحصرترين رويداد دهه هفتاد وهشتاد در آمريكاست و اگر بگوييم اين جريان همه جامعه آمريكا و رفتارمردم و فرهنگ كشور را در سالهاى آينده اين قرن تحت تاثير قرار خواهدداد حرف باطلى نگفته ايم. (1) بيل سايرز، روزنامه نگار و محقق آمريكايى طى ده برنامه متوالى كه ازشبكه تلويزيونى عمومى (بدون آگهى)(ثآت) پخش شد گفت: مردم در سراسر جهان ازمادى گرايى و ماترياليسم خسته شده اند و بسرعت به سوى معنويت باز مى گردند، اين بازگشت چندى است كه آغاز شده است. وى افزود: دين و پيروى محض از اصول آن بار ديگر مورد توجه قرار گرفته است. (2) جورج ويگل، متفكر غربى مى گويد: غير مادى - مذهبى شدن جهان يكى از واقعيتهاى برجسته در زندگى اواخر قرن بيستم است. (3) و همچنين جرج متالينوس، استادعلوم سياسى كليسا و دانشكده الهيات آتن تصريح مى كند كه: در اين عصر مذهب و بازگشت به ديانت رونق گرفته است. (4) پروفسور جان كين دانشمندانگليسى در مصاحبه اى مطبوعاتى مى گويد: اين روزها در آمريكا و انگليس،فرانسه، اسپانيا بازگشت دينى آنقدرقوى است كه همه چيز را تحت الشعاع قرار داده است. (5) و پروفسور خوزه ماريا، رئيس دانشكده تاريخ باستان دانشگاه مادريد اظهار مى دارد كه: الان در غرب كليساها پرجمعيت تراز سابق اند. الان در دنيا رويكرد به مذهب چشمگير است. (6) در اينجا به نقل اين چند اظهار نظراز باب مشت نمونه خروار است بسنده مى كنيم و پديده مهم رويكرددينى و مذهبى و معنوى بشر معاصرغرب و رويكرد دوباره به دين را ازطريق منابع موثق در ميان اخبار واطلاعات و گزارشهاى متعدد وگوناگون جستجو و بررسى مى نماييم.ادامه دارد

ص: 10


1- روزنامه كيهان،ستون فرهنگ وانديشه،23/5/75.
2- كتاب خدا در آمريكا، ص 242.
3- روزنامه همشهرى، 29/7/75.
4- برخورد تمدنها هانتينگتون و منتقدانش،دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، ص 51.
5- كيهان فرهنگى، بهمن 71.
6- نشريه ينه يوژيل،چاپ تركيه،18مى 1997.

در جستجوى آخرالزمان

تد دانيلز (Ted Daniels)، اهل فيلادلفيا، محققى است كه زمينه تحقيق اش كمى عجيب مى نمايد: »سال 2000 و موج فرقه هاى مذهبى كه آغاز هزاره تازه اى را نويد مى دهند«. او در ماهنامه صد صفحه اى خود از تب هزاره سخن مى گويد. دانيلز در اين صفحات با حوصله تمام از 1100 گروه و فرقه اى كه مى شناسد، گفتگو مى كند. هر هفته كه او ادبيات سال 2000 را بررسى مى كند، بيش از پيش بر اين باور ايمان مى آورد كه هزاره بعدى، زمان ظهور منجى آخرالزمان است. دانيلز در اين مورد مى گويد: هزاره جديد نوعى حفره سياه ذهنى است، اين حفره ذهنى به طور مقاومت ناپذيرى مردم را به سوى خود مى كشد. دانيلز تحصيلاتش رإ؛ در هاروارد طى كرده و دكترايش را از دانشگاه پنسيلوانيا گرفته است. او معتقد است كه زمانه حاضر آماده دريافت نبوتهايى [پيش گوييهايى]1از انواع مختلف است، نبوتهاى جديد مى توانند در بحبوحه تغييرات وسيع اجتماعى ظهور كنند درست زمانى كه عدم ثبات و پديده هاى غير قابل پيش بينى مردم را در بيم و هراس فرو برده باشند. در بخشى از تحقيقات دانيلز و در پى يك نظرخواهى انجام شده از سوى هفته نامه »يو اس نيوز« اين نكته روشن مى شود كه 61 درصد از آمريكاييها بازگشت دوباره مسيح، عليه السلام، را به زمين باور دارند و 59 درصد آنها به آخرالزمان معتقدند. حتى 12 درصد آخرالزمان را براى چند سال آينده پيش بينى مى كنند. تمام وقت دانيلز صرف طبقه بندى نبوتهايى كه امكان ظهورشان وجود دارد، مى شود. او بعد از اينكه اطلاعات را بدقت طبقه بندى كرد، آنها را در اختيار محققان و تاريخ نگاران قرار مى دهد، اگر چه از جهت فلسفى بين گروهها و فرقه هاى گوناگون، اختلافاتى وجود خواهد داشت، اما دانيلز، يك دورنماى اصلى را در همه آنها يكسان مى انگارد: افسانه اى كه بر اساس آن اين اعتقاد وجود دارد كه زمين به حالت اوليه اش باز مى گردد و عدالت و يكرنگى بر همه جا حاكم مى شود. آن روز ديگر از بدبختى و جنگ خبرى نيست. اين انديشه همواره با ظهور قهرمانى كه همه امور را مرتب مى سازد، همراه است.

ص: 11

اما قبل از رسيدن به اين نقطه، بايد جهان مصايبى چون طوفانهاى عظيم، فوران آتشفشانها، سقوط شهاب سنگها و حتى اپيدمى هايى چون ايدز را پشت سر بگذارد. تد دانيلز چهار مكتب اصلى را در هزاره بعدى چنين معرفى مى كند: كليساهاى انجيلى كه به وحى معتقدند و در جستجوى علايم ظهور مسيح هستند. داويدهايى كه در سال 1993، در واكو از بين رفتند، از اين جمله هستند. گروه دوم طرفداران عصر جديد (Nouvel Age) هستند كه معتقدند جهان شاهد تغييرات عظيمى خواهد بود. گروه سوم، اكولوژيستها هستند كه اصولاً معتقد به تحولات زيست محيطى در سطح كره زمين هستند: اگر ما روش زندگى مان را تغيير ندهيم، در آينده كره زمين نابود خواهد شد. تد دانيلز تشابه هايى بين اكولوژيستها و ارتشهاى زيرزمينى، از جهت اينكه براى هر دو گروه نظام جديد دنيا به زمان قبل از مسيح باز خواهد گشت، مشاهده مى كند. گروه آخر نيز معتقدين به بشقاب پرنده ها هستند. تد دانيلز توضيح مى دهد:

هزاره بعدى، آغازى ديگر است، انسان دوباره از اول شروع مى كند. به همين دليل است كه آمريكاييها به طور ويژه نسبت به آخرالزمان حساس شده اند. چرا كه آمريكا اصلاً بر روى اين عقيده بنا شده كه اولين مهاجرين به اين سرزمين بودند كه براى نجات جهان به اينجا آمده اند. فعلاً، اين هزاره جديد، وسيله خوبى براى كار و كاسبى شده است. يكى از شركتهاى آبجوسازى با استفاده از همين موضوع در تبليغاتش چنين مى گويد: آبجوى آينده را، امروز بنوشيد. موضوع آخرالزمان دست كم براى امور تجارى نان آور شده است. ماهنامه موعود شماره 16 پى نوشت:

× عنوان اصلى اين مقاله كه در مجله لوپوئن، شماره 1215، مورخ 30 دسامبر 1995 برابر با 74/10/9 چاپ شده، چنين است:

’Le Chercheur de I :An 2000 _ JEAN :P.23 Apocalypse PAR ,SEBASTIEN STEHLI

شايان ذكر است ترجمه اين مقاله از مجله ترجمان شماره 8 مورخ 74/10/30 برگرفته شده است. 1. ظاهراً »نبوّت« در اين مقاله به معنى لغوى آن يعنى »پيشگويى« است و معنى اصطلاحى آن يعنى »پيامبرى« اراده نشده است.

ص: 12

سبزترين پاسخ

م. يگانه آنان كه اسوه اند، هماره زنده اند. «اسوه اند»; كه زنده اند. و «زنده اند»; كه اسوه اند. و آنان نيز كه اينان را الگوى خويش قرار دهند به قدر خود زنده واسوه خواهند بود. خاندان رسالت را مى گويم وره پويان كويشان را. خصوصا در اين ايام، بزرگ بانوى اسلام، حضرت فاطمه زهرا، عليهاالسلام، را; و آنان كه حبل ولايت حضرتش به گردن افكنده و دل از معرفت و محبتش آكنده اند. و اكنون اگر من از تو - كه مى دانم دل به هواى او سپرده اى - بپرسم: آن حضرت براى ما و جامعه ما«چگونه اسوه است؟»و من و تو چه سان مى توانيم دراين عصر، او را الگوى خويش قراردهيم؟ و جوان و دختر و پسر ما، چگونه؟ چه پاسخى خواهى داد؟ اين نوشتار مى كوشد اندكى بدين پرسش و پاسخ بپردازد و باب انديشه و تامل را براى تو خواننده گرامى و صميمى در اين زمينه بگشايد. يك سؤال: ممكن است جوان امروز از من و شما بپرسد; يا حتى اين سؤال براى ما نيز پيش آيد كه: چرا الگوى امروز را از انسانهاى ديروز انتخاب كنيم؟ چرا دخترى كه در اين قرن و دراين اجتماع زندگى مى كند، حضرت فاطمه را كه چهارده قرن قبل مى زيسته، اسوه قرار دهد؟ اين سؤال در واقع به همان سؤال نخست باز مى گردد كه مطرح كرديم: ما چگونه دخت گرانقدر پيامبر،صلى الله عليه وآله، را مى توانيم الگوقرار دهيم؟ بنابراين پاسخ اين سؤال،پرسش مذكور را نيز در بر خواهدگرفت; اما شايسته است اختصاصاقدرى بدان پرداخته شود. پاسخ در دين شناسى ودين باورى نهفته است. اسلام به عنوان آخرين دين، گر چه چهارده قرن پيش نازل شده، اما براى همه زمانها و تمامى انسانهاست. به همين سان، كسانى هم كه تجسم كامل دين و تبلور عينى قرآن و وحى الهى اند وما از آنان به عنوان الگوى هدايت واسوه تكامل نام مى بريم، براى همه زمانها و انسانهايند و در مورد آنهاديروز و امروز مطرح نيست. آنان همواره اسوه هاى روز و فراتر اززمانند; زيرا ما هر قدر مراتب رشد وكمال را بپيماييم، باز آنان جلوتر وكاملترند. به عبارت ديگر، آنان چون تمامى مدارج تكامل را پيموده اند، در واقع درهر نقطه از مسير هدايت، حضوردارند، براى هر مرتبه تكامل و هرانسانى الگو و اسوه اند. بلى، البته جامعه و شرايط زندگى هر دوره با دوره ديگر تفاوت دارد;اما سخن بر سر شرايط نيست.

ص: 13

اسوه هاى انسانى هيچ گاه محصوردر يك دوره و شرايطى خاص نيستند، و الاض نمى توانستند اسوه والگو قرار گيرند. و از قضا، درس مهم آنان براى ما، اين است كه انسان در هر شرايط ودورانى مى تواند راه تعالى و كمال رابيابد و بپيمايد و جوهره راستين خودرا شكوفا سازد. الگوپذيرى انسان امروز از آنان نيز در واقع، يافتن راهها و چگونگى همين شكوفاسازى است; و اين هم درخطوط اصلى زندگى اسوه هاى مكتبى نهفته و ارتباطى با زمان ندارد. پس حضرت فاطمه يعنى شخصيت، تفكر و فرهنگ زندگى. ايشان در همين زمان نيز زنده وپوياست و در حقيقت، آن حضرت هم اكنون و در اين عصر «زندگى مى كند»; شخصيتى است كه انسان ساز است، بلكه امتى و جهانى را نيز مى تواند بسازد و به سوى هدايت و سعادت رهنمون گردد. به سؤال نخست باز گرديم... آن حضرت براى من و تو وجامعه مان در اين عصر، چگونه مى تواند الگو باشد؟ اشاره كرديم كه الگوپذيرى ما ازشخصيتى چون حضرت زهرا،عليهاالسلام، شكوفاسازى جوهره انسانى است كه در خطوط اصلى الگوهاى مكتبى نهفته است. چگونگى الگوپذيرى از نگاه رهبرى

در اين زمينه آنچه مقام معظم رهبرى بيان فرموده اند، بسيار دلپذيرو روشنگر است. بدين روى جالب ديديم آن را براى خوانندگان عزيز وگرامى نقل كنيم. در اين مطلب كه آن بزرگوار براى جوانان تبيين نموده اند، سخن دقيقا به سؤالى بازمى گردد كه مطرح كرديم. دانشجويى از ايشان سؤال مى كند: «به عنوان يك دختر دانشجو، ماچگونه مى توانيم از زندگانى حضرت زهرا، عليهاالسلام، الگو بگيريم؟»و ايشان جواب مى دهند: «سؤال خوبى است. اولا من به شما بگويم كه الگو را نبايد براى مامعرفى كنند و بگويند كه اين الگوى شماست. اين الگوى قراردادى وتحميلى، الگوى جالبى نمى شود. الگورا بايد خودمان پيدا كنيم; يعنى در افق ديدمان نگاه كنيم و ببينيم از اين همه چهره اى كه در جلوى چشممان مى آيد، كدام را بيشتر مى پسنديم;طبعا اين الگوى ما مى شود.حضرت فاطمه يعنى شخصيت، تفكر و فرهنگ زندگى. ايشان در همين زمان نيززنده و پوياست و در حقيقت، آن حضرت هم اكنون و در اين عصر«زندگى مى كند»; شخصيتى است كه انسان ساز است، بلكه امتى و جهانى را نيز مى تواند بسازد و به سوى هدايت و سعادت رهنمون گردد. من معتقدم كه براى جوان مسلمان، بخصوص مسلمانى كه بازندگى ائمه و خاندان پيامبر ومسلمانان صدر اسلام آشنايى داشته باشد، پيدا كردن الگو مشكل نيست، والگو هم كم نيست. حالا خود شماخوشبختانه از حضرت زهرا،عليهاالسلام، اسم آورديد. من درخصوص وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا، عليهاالسلام، چندجمله اى بگويم; شايد اين سر رشته اى در زمينه بقيه ائمه و بزرگان بشود وبتوانيد فكر كنيد. شما خانمى كه در دوره پيشرفت علمى

ص: 14

و صنعتى و تكنولوژى و دنياى بزرگ و تمدن مادى و اين همه پديده هاى جديد زندگى مى كنيد، ازالگوى خودتان در مثلا هزار وچهارصد سال پيش توقع داريد كه دركدام بخش مشابه وضع كنونى شمارا داشته باشد تا از آن بهره بگيريد؟ مثلا فرض كنيد مى خواهيد ببينيدچگونه دانشگاهى مى رفته است؟ ياوقتى كه مثلا در مسايل سياست جهانى فكر مى كرده، چگونه فكرمى كرده است؟ اينها كه نيست. يك خصوصيت اصلى درشخصيت هر انسانى هست; آنها رابايستى مشخص كنيد و الگو را درآنها جستجو نماييد. مثلا فرض بفرماييد در برخورد با «مسايل پيرامونى انسان چگونه بايدبرخورد بكند؟ حالا حوادث پيرامونى، يك وقت مربوط به دوره اى است كه متروهست، قطار هست، جت هست، وكامپيوتر هست، يك وقت مربوط به دوره اى است كه نه، اين چيزهانيست، اما حوادث پيرامونى بالاخره چيزى است كه انسان را هميشه احاطه مى كند. انسان دوگونه مى تواند با اين قضيه برخورد كند: يكى مسؤولانه،يكى بى تفاوت. مسؤولانه هم انواع واقسام دارد; با چه روحيه اى، با چه نوع نگرشى به آينده؟ آدم بايد اين خطوط اصلى را درآن شخصى كه فكر مى كند الگوى اومى تواند باشد، جستجو كند و از آنهاپيروى نمايد... الف: بعد اجتماعى

... حضرت زهرا، عليهاالسلام، درسنين شش سالگى، هفت سالگى بودند... كه قضيه شعب ابى طالب پيش آمد. شعب ابى طالب، دوران بسيارسختى در تاريخ صدر اسلام است;يعنى دعوت پيامبر شروع شده بود،دعوت را علنى كرده بودند، بتدريج مردم مكه - بخصوص جوانان،بخصوص برده ها - به حضرت مى گرويدند; بزرگان طاغوت، مثل همان ابولهب و ابوجهل و ديگران ديدند كه هيچ چاره اى ندارند جز اينكه پيامبر و همه مجموعه دور و برش رااز مدينه اخراج كنند; همين كار را هم كردند. تعداد زيادى از اينها را كه دههاخانوار مى شدند و شامل پيامبر وخويشاوندان پيامبر و خود ابى طالب -با اينكه هم جزو بزرگان بود - و بچه وبزرگ و كوچك مى شدند، همه را ازمكه بيرون كردند. اينها از مكه بيرون رفتند; اما كجا بروند؟ تصادفا جناب ابى طالب در گوشه اى از نزديكى مكه در شكاف كوهى ملكى داشت; اسمش شعب ابى طالب بود. شعب، يعنى شكاف كوه، يك دره كوچك... گفتند به آنجا برويم. حالا شما فكرش را بكنيد،در مكه، روزها هوا گرم; شبهابى نهايت سرد بود; يعنى وضعيتى غير قابل تحمل. اينها سه سال در اين بيابانهازندگى كردند. چقدر گرسنگى كشيدند، چقدر سختى كشيدند، چقدرمحنت بردند، خدا مى داند. يكى ازدوره هاى سخت پيامبر آنجا بود. پيامبر اكرم در اين دوران،مسؤوليتش فقط مسؤوليت رهبرى به معناى اداره يك جمعيت نبود; بايدمى توانست از كار خودش پيش اينهايى كه دچار محنت شده اند، دفاع كند. مى دانيد وقتى كه اوضاع خوب است، كسانى كه دور محور يك رهبرى جمع شده اند، همه از اوضاع راضى اند، مى گويند خدا پدرش رابيامرزد، ما را به اين وضع خوب آورد. وقتى سختى پيدا مى شود، همه دچار ترديد مى شوند، مى گويندايشان ما را آوردند; ما كه نمى خواستيم به اين وضع دچارشويم! البته ايمانهاى قوى مى ايستند; امابالاخره همه سختيها به دوش پيامبرفشار مى آورد. در همين اثنا، وقتى كه نهايت شدت روحى براى پيامبر بود،جناب ابى طالب كه پشتيبان پيامبر واميد او بود، و خديجه كبرى كه او هم بزرگترين كمك روحى براى پيامبربود، در ظرف يك هفته از دنيا رفتند;حادثه خيلى عجيبى است; يعنى پيامبرتنهاى تنها شد. در اين شرايط من نمى دانم شماهيچ وقت رئيس يك مجموعه كارى بوده ايد تا بدانيد معناى مسؤوليت يك مجموعه چيست. در چنين شرايطى،انسان واقعا بيچاره مى شود. در اين شرايط، نقش فاطمه زهرا،عليهاالسلام، را ببينيد!

ص: 15

آدم تاريخ راكه نگاه مى كند، اين گونه موارد را درگوشه كنارها هم بايد پيدا بكند;متاسفانه هيچ فصلى براى اين طورچيزها باز نكرده اند. فاطمه زهرا، عليهاالسلام، مثل يك مادر، مثل يك مشاور، مثل يك پرستار، براى پيامبر بوده است. آنجابوده كه گفتند فاطمه «ام ابيها»; مادرپدرش است اين مربوط به آن وقت است، يعنى وقتى كه يك دختر شش ساله، هفت ساله، اين طورى بوده است. البته در محيطهاى عربى و درمحيطهاى گرم، دختران زودتر رشدجسمى و روحى مى كنند; مثلا به اندازه رشد يك دختر ده، دوازده ساله حالاى ما. اين احساس مسؤوليت است. آيااين نمى تواند براى يك جوان الگوباشد، كه نسبت به مسايل پيرامونى خودش زود احساس مسؤوليت كند،زود احساس نشاط كند؟ آن سرمايه عظيم نشاطى كه در وجود او هست،اينها را خرج كند، براى اينكه غباركدورت و غم را از چهره پدرى كه حالا حدود مثلا پنجاه سال از سنش مى گذشته و تقريبا پيرمردى شده است، پاك كند. آيا اين نمى تواند براى يك جوان الگو باشد؟ اين خيلى مهم است.

ب: بعد خانوادگى

نمونه بعد، مساله همسردارى وشوهردارى است. يك وقت انسان فكر مى كند كه شوهردارى، يعنى انسان در خانه و آشپزخانه غذا راحاضر كند و اتاق را تر و تميز كند وپتو را پهن كند و مثل قديميها تشكچه را بگذارد كه آقا از اداره يا از دكان بيايد. شوهردارى كه فقط اين نيست. شما ببينيد شوهردارى فاطمه زهراچگونه بود. در طول ده سالى كه پيامبر درمدينه بودند، حدود نه سالش حضرت زهرا و حضرت اميرالمؤمنين باهمديگر زن و شوهر بودند. در اين نه سال، جنگهاى كوچك و بزرگى ذكركرده اند - حدود شصت جنگ اتفاق افتاده - در اغلب آنها هم اميرالمؤمنين بوده است. حالا شما ببينيد او خانمى است كه در خانه نشسته و شوهرش مرتب در جبهه است، و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ مى ماند - اين قدرجبهه وابسته به اوست - از لحاظزندگى هم وضع رو به راهى ندارند;همان چيزهايى كه شنيده ايم: و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا×انمانطعمكم لوجه الله... (1) يعنى حقيقتا زندگى فقيرانه محض داشتند; در حالى كه دختررهبرى هم هست، دختر پيامبر هم هست، يك نوع احساس مسؤوليت هم مى كند. ببينيد انسان چقدر روحيه قوى مى خواهد داشته باشد تا بتواند اين شوهر را تجهيز كند; دل او را ازوسوسه اهل و عيال و گرفتاريهاى زندگى خالى كند; به او دلگرمى بدهد;بچه ها را به آن خوبى كه او تربيت كرده، تربيت كند. حالا شما بگوييدامام حسن و امام حسين، امام بودندو طينت امامت داشتند، زينب كه امام نبود. فاطمه زهرا او را در همين مدت نه سال تربيت كرده بود. بعد از پيامبرهم كه ايشان مدت زيادى زنده نماندند. اين طور خانه دارى، اين طورشوهردارى و اين طور كدبانويى كردند و اين طور محور زندگى فاميل ماندگار در تاريخ قرار گرفتند. آيااينها نمى تواند براى يك دختر جوان،يك خانم خانه دار الگو باشد؟ اينهاخيلى مهم است.

ص: 16


1- سوره انسان (76)، آيه 8 و 9.

ج: بعد سياسى و مبارزاتى

حالا بعد از قضيه وفات پيامبر،آمدن به مسجد و آن خطبه عجيب راخواندن، خيلى شگفت انگيز است. اصلا ماها كه اهل سخنرانى و حرف زدن ارتجالى هستيم، مى فهميم كه چقدر اين سخنان عظيم است. يك دختر هجده ساله... آن هم با آن مصيبتها و سختيها به مسجد مى آيد،در مقابل انبوه جمعيت، با حجاب سخنرانى مى كند; كه آن سخنرانى كلمه به كلمه اش در تاريخ مى ماند. كلمات مفت در تاريخ نمى ماند، هرحرفى نمى ماند. اينقدر حرفها زده شده، اينقدر سخنرانى شده، اينقدرمطلب گفته شده، اينقدر شعر گفته شده; اما نمانده است و كسى به آنهااعتنا نمى كند. آن چيزى كه تاريخ دردل خودش نگه مى دارد و بعد از هزارو چهارصد سال هر انسان كه نگاه مى كند، احساس خضوع مى كند، اين يك عظمت را نشان مى دهد، به نظر من اين براى يك دختر جوان الگوست...» (1) نگاهى به شرايط روز جامعه اكنون شرايط روز جامعه نيزخود، زمينه بسيار مناسب و مهمى براى پيمودن راه آن اسوه بزرگ اسلام است. در اين راستا آنچه مى سزدرهروان مكتب ولايت در اين زمان،نيك بدان عنايت ورزند، علاوه برآنچه گذشت عبارتست از: در زمينه فكرى: شناخت صحيح و ژرف مبانى معرفتى دين، انقلاب اسلامى و ولايت. در زمينه اجتماعى: مردمگرايى،همكارى و تعاون، محبت و دوستى،ايثار و... در زمينه فرهنگى و اخلاقى: تقوا،عفاف، كرامت نفس، خودشناسى،خودسازى در زمينه سياسى: حركت درمسير انقلاب و ولايت، شناخت ومبارزه فكرى و عملى در قبال جريانات مخالف اين مسير;بخصوص گروهها و جرياناتى كه باتوطئه هاى فرهنگى و مطبوعاتى،ايمان، معنويت، انقلاب، صلابت،يكپارچگى و ولايت مردم را هدف قرار داده و بلندگوى دشمن در اين مملكت امام عصر، عليه السلام،شده اند. حضرت فاطمه، عليهاالسلام،يگانه شخصيتى بود كه در اين بعدمقابل جريان مخالف اسلام و ولايت،يعنى سقيفه ايستاد، فرياد زد،روشنگرى كرد دشمنان را مفتضح ورسوا ساخت و از اسلام ناب و خطولايت تا سرحد شهادت، فداكارى نمود. و از آن سوى نيز، با ارائه عملى والاترين ارزشها و فضيلتهاى انسانى و مكتبى، راه روشن تعالى وتكامل را به روى همه انسانها وبخصوص دختران و زنان گشود وبراستى «روز زن را براى آنان به ارمغان آورد. آرى «فاطمه ، عليهاالسلام،«سبزترين پاسخ به روح تشنه انسانها در اين عصر و دوران است.

ص: 17


1- برگرفته از جزوه اى تحت عنوان «حديث شورانگيز جوانى ، ص 13 - 8 كه از سوى دبيرخانه شوراى عالى جوانان در بهار1377 منتشر شده است.

با دعاى ندبه در پگاه جمعه-3

قسمت سوم

على اكبر مهدى پور اجتماعات پرشكوه شيعيان شيفته و عاشقان دلسوخته در بامدادان جمعه در محافل دعاى ندبه، دشمنان قسم خورده اهل بيت، عليهم السلام، را بشدت مى آزارد و خواب راحت را از ديدگانشان مى ربايد. هر بانگ «يابن الحسن » كه از اين اجتماعات بلند مى شود و در فضاى شهر طنين مى اندازد، چون تيرى خون آلود در سينه دشمن فرو مى رود و آسايش و آرامش را از آنها سلب مى نمايد. از اين رهگذر پرسشهاى زيادى از ديرباز پيرامون دعاى ندبه، به عنوان اعتراض و براى ايجاد شبهه و ترديد از طرف دشمنان ابراز شده و احيانا توسط دشمنان ناآگاه انتشار يافته،غبار شك و ترديد در ميان نوجوانان برانگيخته، لامت سؤال در اذهان آنها پديد آورده است. ما در اين نوشتار در پى آنيم كه اين پرسشها را مطرح نموده، پاسخهاى ساده و روشن و در عين حال مستدل و منطقى آنها را به خدمت خوانندگان گرامى مجله «موعود» تقديم نماييم. قسمتى از اين پرسشها از اين قرار است: 1- آيا دعاى ندبه سند معتبرى دارد؟ 2- آيا معقول است كه پيش از تولد فردى در فراقش گريه كنند؟ 3- آيا دعاى ندبه با معراج جسمانى پيامبر، صلى الله عليه وآله، ناسازگار است؟ 4- آيا دعاى ندبه از عقايد كيسانيه سرچشمه گرفته است؟ 5- آيا دعاى ندبه حالت تخديرى دارد؟ 6- آيا دعاى ندبه بدعت است؟ 7- آيا دعاى ندبه با عقل منافات دارد؟ 8- آيا دعاى ندبه با امامت دوازده امام هماهنگ نيست؟ 9- آيا معقول است كه دعاى ندبه از معصوم صادر شود؟ 10- آيا فرازهايى از دعاى ندبه با قرآن ناسازگار است؟ در مورد پرسش نخستين در شماره پيشين بتفصيل سخن گفتيم و سلسله اسناد دعاى ندبه را در طول قرون و اعصار بررسى كرديم و تاكيد شخصيتهاى برجسته اى چون علامه مجلسى را بر استحكام سند آن نقل كرديم و در اينجا اضافه مى كنيم كه: سختگيريهاى رايج در فقه شيعه، در مورد اخبار و احاديثى است كه در مسير استنباط يك حكم الزامى (واجب يا حرام) قرار بگيرد، اما در مورد مسايل مستحبى، بويژه دعاها و زيارتها، آن سختگيرى و موشكافى سندى معمول نيست، بلكه همين مقدار كه مضامين آن مقبول و شرع پسند باشد و در يك كتاب مشهور نقل شود; كافى است. پس اگر سند دعايى معتبر نباشد و صدور آن از معصوم - بالخصوص - ثابت نشود،

ص: 18

چون به نحو عموم به دعا و نيايش امر شده و دعا از اعمال راجحه و از عبادات مؤكده است، خواندن آن بر حسب عمومات قرآنى و حديثى راجح و مستحب است و در مقام عمل نيازى به سخت گيرى سندى نيست، بلكه قاعده «تسامح در ادله سنن » در اينجا جارى است و همين مقدار براى درك پاداش اخروى كافى است. قاعده تسامح در ادله سنن متكى بر احاديث فراوانى است كه به «احاديث من بلغ » شناخته مى شوند. بر اساس اين احاديث، اگر در مورد يك عمل خير، اجر و پاداشى از خدا و پيامبر نقل شده باشد و اين نقل به فردى رسيده باشد و او براى رسيدن به آن پاداش، به آن عمل خير اقدام نمايد، خداوند منان آن پاداش را به او عنايت مى فرمايد، اگر چه چنين حديثى در واقع از معصوم صادر نشده باشد. در اين رابطه احاديث فراوانى از معصومين، عليهم السلام، رسيده (1) و شيخ انصارى، قدس سره، رساله مستقلى در جواز تسامح در ادله سنن به رشته تحرير درآورده است. قوت متن و استحكام الفاظ و مضامين دعا نيز بر اعتبار آن مى افزايد. سخن شناسان و آشنايان با شيوه گفتار معصومين، عليهم السلام، از بررسى مضمون و محتواى يك متن مى توانند بر صدور يا عدم صدور آن از معصوم، عليه السلام، اطمينان حاصل كنند. هنگامى كه از مرحوم آية الله كاشف الغطاء در مورد سند «دعاى صباح » سؤال كردند فرمود: براى هر يك از صاحبان دانش و فرهنگ اسلوبى هست و براى هر گروهى از جوامع بشرى، بلكه براى هر ملتى از اهالى يك كشور، شيوه و اسلوبى هست... براى ائمه، عليهم السلام،

ص: 19


1- الكلينى، محمد بن يعقوب، اصول الكافى، چاپ بيروت، ج 2، ص 87; البرقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، چاپ قم، ج 1، ص 93; الشيخ الصدوق، محمد بن على بن بابويه، ثواب الاعمال، چاپ قم، ص 132; الحلى، احمد بن فهد، عدة الداعى، چاپ بيروت، ص 13; ابن الطاووس، على بن موسى، اقبال الاعمال، چاپ سنگى، ص 627; همان، فلاح السائل، چاپ قم، ص 12; الشيخ البهايى، محمد بن الحسين العاملى، مفتاح الفلاح، چاپ قم، ص 406; المجلسى، محمدتقى، روضة المتقين، چاپ كوشانپور، ج 1، ص 455; العاملى، السيد محمد بن على الموسوى، مدارك الاحكام، چاپ قم، ج 1، ص 187; الحر العاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، چاپ آل البيت، ج 1، ص 80; المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ 110 جلدى، ج 2، ص 256; همان، مرآت العقول، چاپ تهران ج 8، ص 112.

نيز در مقام نيايش، ستايش، حمد و ثناى پروردگار شيوه خاصى است كه هر كس با سخنان آنها مانوس باشد، برايش ملكه اى حاصل مى شود كه سخنان آنها را مى شناسد و چنين شخصى ترديد نمى كند كه «دعاى صباح » از آنها صادر شده است. (1) بسيارى از بزرگان در مورد «دعاى ندبه » و «زيارت جامعه كبيره » نيز فرموده اند كه بررسى متن و مضامين عاليه آنها، به تنهايى براى اثبات اعتبار آنها كافى است و نيازى به بررسى سند ندارند. (2) ابن ابى الحديد معتزلى، نيز در برابر كسانى كه در صدور برخى از فرازهاى نهج البلاغه از مولاى متقيان امير مؤمنان، عليه السلام، ابراز ترديد كرده اند، به همين طريق استدلال كرده و اثبات نموده كه همه فقرات نهج البلاغه از آن حضرت مى باشد. وى در مورد خطبه «شقشقيه » از مصدق بن شبيب واسطى نقل مى كند كه او مى گفت: به سال 603 ق. اين خطبه را در محضر شيخ ابومحمد، عبدالله بن احمد، معروف به «ابن خشاب » مى خواندم... از او پرسيدم: «آيا شما معتقد هستيد كه اين خطبه جعلى است؟». فرمود: «نه، به خدا سوگند، من يقين دارم كه اين خطبه از سخنان آن حضرت است، آنچنانكه يقين دارم كه تو مصدق هستى ». گفتم: «بسيارى از مردمان مى گويند كه اين خطبه از كلمات سيد رضى، قدس سره، مى باشد». گفت: «نه، رضى و نه غير رضى، كجا اين توان، اين شيوه و اين اسلوب را داشتند؟! ما نوشته هاى رضى را ديده ايم، با سبك و اسلوب او در سخن نثر آشنا هستيم...». (3) روى اين بيان، معارف والا، حقايق درخشان، معانى روشن و مطالب ژرفى كه با اسلوبى بديع، بيانى شيوا، منطقى گيرا و عباراتى بسيار بلند و فصيح در اين دعاى شريف آمده، ما را از ارايه هر گونه سند و منبع بى نياز مى سازد، كه چنين حقايق تابناك و دقايق درخشان هرگز از هيچ منبعى جز چشمه سار زلال ولايت سرچشمه نمى گيرد. استاد فرزانه ما مرحوم آية الله حاج سيد مرتضى شبسترى، كه در مسايل قرآنى و حديثى، آيتى بى نظير بود، در مقطعى كه بحث ولايت ائمه اطهار، عليهم السلام، را بر اساس محكمات قرآن براى گروهى از فضلاى برجسته حوزه علميه قم تدريس مى كرد، روزى به فراز كرسى تدريس فرمودند: من ادعا مى كنم كه هر فرازى از فرازهاى دعاى ندبه متواتر است و همه حوزه هاى علميه را در اين رابطه به بحث و گفتگو فرا مى خوانم. كسانى كه با قدرت علمى آن استاد فرزانه آشنا بودند مى دانند كه او براحتى از عهده اثبات اين مطلب برمى آمد. يكى از شارحان دعاى ندبه، اين راه را دنبال كرده، متن دعاى ندبه را به 124 فراز تقسيم نموده، منابع قرآنى و حديثى هر فرازى را در ذيل آن فراز، از كتب تفسير و مجامع حديثى آورده و سعى كرده كه اكثر آنها را از منابع اهل سنت بياورد. (4) يكى ديگر از شارحان، در شرح فرازهاى اين دعاى شريف، سعى بليغ نموده كه فرازهاى آن را با آيات قرآنى تطبيق دهد و در تفسير و تاويل آنها، از كتب تفسير و منابع حديثى استفاده نموده است. (5) يكى ديگر از نويسندگان معاصر در تفسير و تبيين اين شيوه پسنديده، تعبير ظريفى نموده و مى فرمايد:

ص: 20


1- كاشف الغطاء، شيخ محمدحسين، الفردوس الاعلى، چاپ تبريز، ص 50.
2- السيد شبر، السيد عبدالله، الانوار اللامعة، چاپ مشهد، ص 31.
3- ابن ابى الحديد، ابوحامد بن هبة الله المدائنى، شرح نهج البلاغه، چاپ قاهره، ج 1، ص 205.
4- محب الاسلام، سيد على اكبر موسوى، شرح دعاى ندبه، چاپ تهران.
5- زمرديان شيرازى، احمد، ندبه و نشاط، چاپ تهران.

اگر كسى خانه مسكونى دارد، از او مطالبه سند و قباله مى كنند، اگر او به دلايلى نتواند سند خانه را ارايه دهد، ولى سند خريد زمين، پروانه ساخت، پايان كار، و فاكتور خريد تك تك قطعات و مواد به كار رفته در آن ساختمان، از گچ، سيمان، آجر، تيرآهن، درب و پنجره و غيره را ارايه دهد، مالكيت او محرز مى شود، ديگر خانه را از او مطالبه نمى كنند. روى اين بيان، اگر هر فرازى از فرازهاى دعاى ندبه، جزء عقايد حقه و تعاليم مسلم جهان تشيع باشد و به تعبير آن استاد گرانمايه هر فرازى از فرازهاى آن متواتر باشد و سند هر فرازى از آن در قرآن و سنت موجود باشد، و سبك انشاى آن از ديدگاه سبك شناسى دقيقا با ديگر دعاهاى صادره از خاندان عصمت و طهارت منطبق باشد و در كتابهاى مشهور و معتبر درج شده باشد، ديگر نيازى به ارايه سند نيست، در حالى كه در شماره پيشين مجله، سند معتبر و قابل استناد آن را به خدمت خوانندگان گرامى تقديم نموديم و تاكيد صريح شخصيت برجسته اى چون علامه مجلسى را بر اعتبار سند آن نقل كرديم كه فرمود: و اما دعاى ندبه كه مشتمل است بر عقايد حقه و تاسف بر غيبت حضرت قائم، عليه السلام، به «سند معتبر» از حضرت امام جعفر صادق، عليه السلام، منقول است، كه مستحب است اين دعاى ندبه را در چهار عيد بخوانند، يعنى جمعه، عيد فطر، عيد قربان و عيد غدير. (1) علامه مجلسى، اين غواص بحار علوم اهل بيت، عليهم السلام، در همين فراز كوتاه به نكات ارزشمندى اشاره فرموده: 1- دعاى ندبه از نظر محتوا مستقيم و مشتمل بر عقايد حقه است. 2- دعاى ندبه ماثور است و از معصوم رسيده است. 3- دعاى ندبه از نظر سند معتبر است. 4- سند دعاى ندبه به امام صادق، عليه السلام، مى رسد. 5- خواندن دعاى ندبه در چهار عيد بزرگ اسلامى مستحب است. اما در مورد پرسش دوم كه گفته مى شود: «آيا معقول است كه پيش از تولد يك فرد در فراقش گريه كنند و ناله ها سر دهند؟!». توضيح اينكه: دعاى ندبه از امام صادق، عليه السلام، نقل شده است. امام صادق، عليه السلام، به سال 148 ق. به شهادت رسيده و حضرت بقية الله، ارواحنا فداه، به سال 255 ق. ديده به جهان گشوده است. پس هنگامى كه امام صادق، عليه السلام، دعاى ندبه را انشا فرموده، بيش از يك قرن به تولد حضرت ولى عصر، عليه السلام، مانده بود، پس چگونه ممكن است انسان نسبت به انسانى كه بعد از يك قرن ديده به جهان خواهد گشود، گريه و زارى كند و در فراقش اشك بريزد و ناله سر دهد؟! در پاسخ بايد عرض كنيم: اگر اين معنى در مورد افراد معمولى تصوير شود، حق به جانب معترض است و هرگز معقول نيست كه يك انسان عاقل در مورد ششمين نواده اش گريه و زارى كند و در فراقش اشك حسرت بريزد، ولى اگر فرد مورد نظر گل سرسبد جهان خلقت باشد و همه پيامبران الهى به فرمان پروردگار نويد او را به پيروان خود داده باشند، و به مت خود فرمان انتظار داده، از غيبت طولانى او گفتگو كرده باشند، بسيار طبيعى و منطقى خواهد بود كه افراد دردآشنا در طول قرون و اعصار، در انتظار آمدنش ثانيه شمارى كنند، در فراقش اشك حسرت بريزند و از طول غيبتش گريه ها سر دهند. در قسمت اول از اين مقال، بتفصيل در اين رابطه سخن گفتيم و نمونه هاى ارزنده اى را از پيامبران گذشته، رسول گرامى اسلام و امامان معصوم، عليهم السلام، نقل كرديم (2) و از سدير صيرفى روايت نموديم كه با گروهى از اصحاب به محضر امام صادق، عليه السلام، شرفياب شده، حضرتش را ديده بودند كه روى خاكها نشسته، همانند مادر داغ فرزند ديده، سيل اشك روان كرده، ناله هاى جانسوز سر مى دهد، هنگامى كه از علت آن جويا شده بودند با يك بيان جانكاه فرموده بودند كه براى طولانى شدن غيبت حضرت قائم، عليه السلام،

ص: 21


1- علامه مجلسى، مولى محمدباقر، زادالمعاد، چاپ سنگى، ص 486.
2- مجله موعود، شماره 14، ص 30 - 35.

و پريشانى مؤمنان در دوران غيبت اشك مى ريزند. (1) و اينك چند نكته در اين رابطه يادآور مى شويم: 1- امام باقر، عليه السلام، به زراره فرمود: در روز جمعه پيش از آنكه براى خود دعا كنى در قنوت نمازت بگو: اللهم انا نشكو اليك فقد نبينا و غيبة ولينا و شدة الزمان علينا و وقوع الفتن و تظاهر الاعداء و كثرة عدونا و قلة عددنا، فافرج ذلك يا رب عنا بفتح منك تعجله و نصر منك تعزه و امام عدل تظهره، اله الحق آمين. خدايا ما به تو شكايت مى كنيم از فقدان پيامبرمان، از غيبت ولى امرمان، از سختگيرى روزگار، از وقوع فتنه ها، از همدستى دشمنان، از فزونى دشمنان و كمى ياران، بار پروردگارا گشايشى فراهم ساز، با يك پيروزى نزديك، نصرت شكوهمند و پيشواى عادلى كه براى ما ظاهر فرمايى، اى خداى حق مستجاب فرما (2) 2- نظير همين عبارت از پيشواى متقيان امير مؤمنان حضرت على، عليه السلام، روايت شده كه در قنوت خود مى فرمود: اللهم انا نشكو اليك فقد نبينا و غيبة امامنا ففرج ذلك اللهم بعدل تظهره و امام حق نعرفه... خدايا ما به تو شكايت مى كنيم از رحلت پيامبرمان و غيبت پيشوايمان... خدايا گشايشى فراهم كن با عدالتى كه ظاهر سازى و پيشواى حقى كه از او شناخت داريم... (3) 3- شهيد اول را در كتاب «ذكرى » نقل كرده و فرموده است: ابن ابى عقيل اين قنوت امير مؤمنان، عليه السلام، را از ميان دعاها برگزيده و فرموده است: به من رسيده است كه امام صادق، عليه السلام، به شيعيان خود امر مى كرد كه بعد از كلمات فرج اين دعا را در قنوت بخوانند. (4) جالب توجه است كه حضرت على، عليه السلام، بيش از دو قرن پيش از ميلاد مسعود آن امام موعود، در قنوت نمازش از غيبت آن قبله موعود به خدا شكايت مى كند و گشايش همه مشكلات جهان اسلام را با ظهور آن مصلح جهانى از خداى منان درخواست مى نمايد. امام باقر، عليه السلام، همان متن را در قنوت نمازش مى خواند و به زراره فرمان داد كه آن را در قنوتهاى خود در روز جمعه بخواند و امام صادق، عليه السلام، به شيعيان دستور مى دهد كه آن را بعد از كلمات فرج در قنوت بخوانند. 4- امام هشتم شيعيان حضرت رضا، عليه السلام، نيز به شيعيان خود دستور مى دهد كه در روزهاى جمعه در قنوت نماز ظهر، دعايى را در همين رابطه بخوانند. (5) 5- امام جواد، عليه السلام، در قنوت نمازش براى تعجيل در امر فرج دعا كرده، در وصف پيروان آن كعبه مقصود مى فرمايد: فاصبحوا ظاهرين و الى الحق داعين و للامام المنتظر القائم بالقسط تابعين... آنها پيروز شده، به سوى حق فرا مى خوانند و از امام منتظرى كه قائم به قسط است پيروى مى كنند. (6) 6- امام هادى، عليه السلام، نيز در قنوت نمازش براى تعجيل در امر فرج دعا مى كرد. (7) 7- امام حسن عسكرى، عليه السلام، در قنوت نمازش دعاى بسيار شكوهمندى براى تعجيل در امر فرج فرزند دلبندش مى خواند و از خداوند درخواست مى كند كه پس از سپرى شدن شب ظلمانى غيبت، روز روشن عدالت را آشكار نمايد. (8) 8- هنگامى كه اهل قم از جنايات «موسى بن بغى » عامل متوكل بر قم به محضر امام حسن عسكرى، عليه السلام، شكايت كردند، امام، عليه السلام، به آنها فرمود كه نماز مظلوم را بخوانند و دعاى ياد شده را در قنوت آن بخوانند. (9) 9- امام باقر، عليه السلام، در قنوت نمازش از طول غيبت مى نالد و به محضر پروردگار عرضه مى دارد: ... اللهم فان القلوب قد بلغت الحناجر، و النفوس قد علت التراقى و الاعمار قد نفدت بالانتظار... خدايا دلها به تنگناى گلوها رسيد، نفسها در سينه حبس گرديد و عمرها در اثر انتظار به پايان رسيد. آنگاه از خداوند مى خواهد كه آرزوى باورداران را تحقق

ص: 22


1- الشيخ الصدوق، محمد بن على بن بابويه، كمال الدين، چاپ تهران، ج 2، ص 353.
2- الشيخ الطوسى، محمد بن الحسين، مصباح المتهجد، چاپ بيروت، ص 366.
3- المحدث النورى، ميرزا حسين الطبرسى، مستدرك الوسايل، ج 4، ص 404.
4- الشهيد الاول، محمد بن المكى، الذكرى، چاپ سنگى، ص 184.
5- ابن الطاووس، على بن موسى، جمال الاسبوع، چاپ سنگى، ص 413.
6- العلامة المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 85، ص 226.
7- ابن الطاووس، على بن موسى، مهج الدعوات، چاپ سنگى، ص 62.
8- همان، ص 64.
9- الاصفهانى، محمدتقى الموسوى، مكيال المكارم، چاپ قم، ج 2، ص 85.

بخشد، مؤمنان را به آرزوى خود نائل سازد، دين را نصرت دهد، حجتش را آشكار نمايد و به دست نيرومندش از دشمنان انتقام بگيرد. (1) 10- يحيى بن فضل نوفلى گويد: در بغداد به محضر مقدس امام كاظم، عليه السلام، رسيدم، چون از نماز عصر بپرداخت، دستها را به سوى آسمان برافراشت و عرضه داشت... دعاى مفصلى نقل كرده، در پايان عرضه مى دارد: و ان تعجل فرج المنتقم لك من اعداءك و انجز له ما وعدته يا ذالجلال و الاكرام. و اينكه تعجيل فرمايى در فرج منتقم، كه انتقام تو را از دشمنانت مى گيرد، پس آنچه را كه به او وعده فرموده اى به انجام برسان اى صاحب جلالت و كرم. نوفلى پرسيد: اين دعا در حق چه كسى است؟ فرمود: در حق مهدى آل محمد، عليه السلام. آنگاه برخى از ويژگيهاى آن حضرت را مى شمارد و در پايان مى فرمايد: بابى القائم بامرالله. پدرم به فداى آن بزرگوارى كه به فرمان خدا قيام مى كند. (2) اينها نمى از يم، مشتى از خروار، و اندكى از موارد بى شمارى بود كه ائمه، عليهم السلام، در مواقع نيايش، در قنوت نمازها و يا در تعقيبات نمازها و يا در تعقيبات خود از يوسف گمگشته سخن گفته، از دوران غيبتش شكوه ها نموده، در فراقش ندبه ها سر داده، براى پريشانى مؤمنان در عصر غيبتش سيلاب اشك روان ساخته، براى تعجيل امر فرجش دست نياز به درگاه ربوبى برافراشته، از نثار تعبيراتى بسيار بلند دريغ نكرده اند. و اگر بخواهيم اين موارد را استقصا كنيم، مثنوى هفتاد من كاغذ شود. در اينجا اضافه مى كنيم كه اين حال انتظار و اشتياق، به امامان، عليهم السلام، اختصاص ندارد، بلكه بسيارى از اصحاب، تحت تربيت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، و پيشوايان دين، با دولت كريمه حضرت بقية الله، ارواحنا فداه، آشنا گشته، عشقى جانسوز پيدا كرده، شب و روز در فراق آن حضرت اشك مى ريختند، كه يك نمونه آن، جناب سلمان است. (3) جالب تر اينكه اين سوز و گداز به اصحاب پيامبر اكرم و ائمه هدى، عليهم السلام، نيز اختصاص نداشت، بلكه برخى از بزرگان اهل سنت نيز از اين عشق و علاقه بهره مند بودند، كه يك نمونه آن «عباد بن يعقوب رواجنى » است. رواجنى از بزرگان اهل سنت بود، بخارى، ترمذى، ابن ماجه، ابوحاتم، بزاز و ديگر محدثان اهل سنت، از او روايت كرده اند و همه رجاليون بر وثاقت و صداقت او تاكيد كرده اند. (4) اشتياق و انتظار و سوز و گداز او به گريه و زارى ختم نمى شد، بلكه شمشيرى

ص: 23


1- ابن الطاووس، مهج الدعوات، ص 52.
2- همان، فلاح السائل، ص 200.
3- الطبرى، محمد بن جرير، دلائل الامامة، چاپ قم، ص 449.
4- الذهبى، محمد بن احمد بن عثمان، سير اعلام النبلاء، ج 11، ص 537.

تهيه كرده بود كه اگر عصر حضرت مهدى، عليه السلام، را درك كند با آن شمشير در ركاب آن حضرت پيكار نمايد. نقل است كه قاسم بن زكريا براى استماع حديث به خدمت رواجنى رفت، بالاى سرش شمشيرى آويخته مشاهده كرد، پرسيد: اين شمشير از آن كيست؟ رواجنى پاسخ داد: من آن را مهيا كرده ام كه در محضر حضرت مهدى، عليه السلام، با آن شمشير بزنم. (1) نكته جالب توجه اين است كه رواجنى به سال 250 ق. وفات كرده (2) و حضرت بقية الله، ارواحنا فداه، به سال 255 ق. متولد شده است. جالبتر اينكه از او كتابى به يادگار مانده به نام «اخبار المهدى المنتظر». (3) اهميت كتاب رواجنى در اين است كه آن را پيش از تولد حضرت بقية الله نوشته است. در جايى كه يك فرد سنى پيش از ولادت آن مهر تابان به او عشق بورزد، در فراقش اشك بريزد و براى دفاع از حريمش اسلحه آماده كند، و در جايى كه شخصيتى چون سلمان قرنها پيش از ولادتش در فراق او اشك بريزد، و در جايى كه امامان معصوم از امير مؤمنان تا امام حسن عسكرى، عليه السلام، در قنوت نمازشان براى تعجيل در امر فرج دعا كنند و از غيبت طولانى اش شكوه كنند، و بيش از يكصد دعا به شيعيان تعليم كنند و دستور دهند كه در عصر غيبت به خواندن آن مواظبت كنند (4) اگر كسى در صدور دعاى ندبه از امام صادق، عليه السلام، ترديد كند و بگويد: «آيا معقول است كه امام صادق، عليه السلام، براى كسى كه هنوز به دنيا نيامده اشك بريزد؟!» چنين شخصى يا نادان است و يا مغرض، زيرا دعاى ندبه يكى از صدها دعايى است كه از معصومين، عليهم السلام، براى عصر غيبت توصيه شده است. در پايان يادآور مى شوم كه هرگز كسى ادعا نكرده كه امام صادق، عليه السلام، دعاى ندبه مى خواند، بلكه به شيعيان امر فرموده كه اين دعا را در اعياد چهارگانه بخوانند. روى اين بيان دعاى ندبه يك دستورالعمل است براى شيعيان در عصر غيبت. ولى بر اساس آنچه گفته شد، اگر كسى ادعا كند كه امامان، عليهم السلام، در زمان خودشان دعاى ندبه مى خواندند، هيچ مانعى ندارد، نه خلاف عقل است و نه خلاف ذوق. مگر نه اين است كه امام سجاد، عليه السلام، در روز عرفه در صحراى عرفات، در دعاى معروف عرفات، بخشى از اين دعاى پر سوز و گداز را به حضرت بقية الله، ارواحنا فداه، اختصاص داده، عرضه مى دارد: و اصلح لنا امامنا... اللهم املا الارض به عدلا و قسطا... و اجعلنى من خيار مواليه و شيعته... و ارزقنى الشهادة بين يديه... خدايا امر امام ما را اصلاح كن... خدايا زمين را به دست او پر از عدل و داد كن... خدايا مرا از بهترين دوستان و شيعيان او قرار بده... و شهادت در ركاب او را به من ارزانى بدار... (5) امام سجاد، عليه السلام، با يك سوز و گداز زايدالوصفى اين دعا را در صحراى عرفات خواند و همه ساله صدها هزار حاجى اين دعا را در روز عرفه با هزاران آه و سوز مى خوانند. اين چه جرات و گستاخى است كه برخى از بدانديشان چون سخن از دعاى ندبه به ميان مى آيد، آن را غير معقول و غير منطقى مى شمارند و در مورد صدها دعاى ديگرى كه در اين رابطه از معصومين، عليهم السلام، رسيده شك و ترديدى ابراز نمى كنند. بر عاشقان شيفته و شيعيان دلسوخته است كه با حضور فعال در مجالس دشمن شكن دعاى ندبه، پاسخ عملى كج انديشان را بدهند. ادامه دارد

ص: 24


1- همان، ميزان الاعتدال، ج 2، ص 379.
2- البخارى، محمد بن اسماعيل، التاريخ الكبير، ج 6، ص 44.
3- الزركلى، خيرالدين، الاعلام، ج 3، ص 258.
4- الاصفهانى، محمدتقى الموسوى، مكيال المكارم، ج 2، ص 2 - 103.
5- الشيخ الطوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجد، ص 698.

بعثت در كلام خاندان رسالت

اشاره: در مورد بعثت نبي اكرم حضرت محمد بن عبدالله،صلي الله عليه وآله، سخنهاي بسياري گفته شده و شاعران، اديبان، حكيمان و نويسندگان، هر يك به فراخور حال خود، اين واقعه شگرف را به نظم و نثركشيده اند. اما شايد هيچ كس مانند خاندان پيامبر خاتم، صلي الله عليه وآله، كه در درك اسرار بعثت يگانه همه اعصارو در شيوايي و رسايي سخن سرامدروزگار بوده اند، نتوانسته است حق مطلب را ادا كند و چنانكه شايسته اين رويداد عظيم است در مورد آن سخن گويد. از اين رو شايسته ديديم كه به بهانه سالروز مبعث حضرت ختمي مرتبت، صلي الله عليه وآله، گزيده اي از بيانات دو گل سرسبد خاندان رسالت; امير بيان مولا علي بن ابي طالب، عليه السلام، و سيده زنان سخنور حضرت فاطمه زهرا، عليهاالسلام، را تقديم شما خوانندگان عزيز موعود كنيم. ضمن تبريك اين روز خجسته به پيشگاه بزرگ ثمره بعثت حضرت بقي الله الاعظم، ارواحناله الفدا، وهمه شيعيان منتظرش، توجه شما رابه گزيده اي از چند خطبه اين بزرگواران جلب مي كنيم.

1- بعثت در كلام امير مؤمنان علي، عليه السلام

در اولين خطبه نهج البلاغه، اميرمؤمنان، عليه السلام،

ص: 25

درباره پيامبران و از جمله پيامبر خاتم مي فرمايد: پس هر چند گاه پيامبراني فرستادو به وسيله آنان به بندگان هشدار دادتا حق ميثاق الست بگزارند، و نعمت فراموش كرده را به ياد آرند. با حجت وتبليغ، چراغ معرفتشان را بيفروزند تابه آيتهاي خدا چشم دوزند; از آسماني بالا برده و زميني زيرشان گسترده، وآنچه بدان زنده اند و چسان مي ميرندو ناپاينده اند، و بيماريهاي پيركننده و بلاهاي پياپي رسنده. و هيچگاه نبود كه خدا آفريدگان را بي پيامبربدارد، يا كتابي در دسترس آنان نگذارد، يا حجتي بر آنان نگمارد، يا ازنشان دادن راه راست دريغ دارد. پيامبران كه اندك بودند و مخالفشان بسيار، و در دام شيطان گرفتار، در كارخويش در نماندند و دعوت حق را به مردم رساندند. گاه پيامبر پيشين نام پيامبر پس از خود را شنفته، و گاه وصف پيامبر پسين را به امت خويش گفته. زمان اينچنين گذري شد، وروزگار سپري. پدران رفتند و پسران جاي آنان را گرفتند تا آنكه خداي سبحان محمد، صلي الله عليه وآله، راپيامبري داد تا دور رسالت را به پايان رساند و وعده حق را به وفا مقرون گرداند، طومار نبوت او به مهرپيامبران ممهور و نشانه هاي او دركتاب آنان مذكور، و مقدم او بر همه مبارك و موجب سرور; حالي كه مردم زمين، هر دسته به كيشي گردن نهاده بودند، و هر گروه پي خواهشي افتاده،و در خدمت آييني ايستاده; يا خدا راهمانند آفريدگان دانسته، يا صفتي كه سزاي او نيست بدو بسته، يا به بتي پيوسته و از خدا گسسته. پروردگارآنان را بدو از گمراهي به رستگاري كشاند و از تاريكي ناداني رهاند. سپس ديدار خود را براي محمد،صلي الله عليه وآله، گزيد - و جوارخويش او را پسنديد - و از اين جهانش رهانيد. او را نزد خود برد تا درفردوس اعلي نشيند، و بيش سختي اين جهان نبيند. پس بزرگوارانه او را ديدار ارزاني داشت و او ميراثي كه پيامبران مي نهند براي شما گذاشت، چه آنان امت خويش را وانگذارند مگر با نشان دادن راهي روشن و نشانه اي معين: كتاب پروردگار در دسترس شماست، حلال و حرام آن پيداست،واجب و مستحب آن هويداست، ناسخ و منسوخش روشن، رخصت و عزيمت آن معين، خاص و عامش معلوم، پند ومثلهايش مفهوم، مطلق و مقيدش پديدار، محكم و متشابهش آشكار،مجمل آن تفسير شده، و نامفهومش تعبير شده، از حكمي كه بدانند و انجام دادني است، و آنچه ندانند وواگذاردني است; حكمي است وجوب آن در قرآن معين، و نسخ آن در سنت مبرهن; و حكمي كه سنت گويد

ص: 26

بايد، وكتاب رخصت دهد كه ترك آن شايد; وحكمي كه در وقتي خاص بر مكلف نوشته است، و چون وقتش سپري شدتكليف هشته است; و حرامهايي ناهمسان، با كيفرهايي سخت و ياآسان; گناهي بزرگ كه كيفرش آتش آن جهان است، و گناهي خرد كه براي توبه كننده اميد غفران است، يا آنچه مقبول، ميان دشوار و آسان است. (1) آن حضرت در قسمتي از خطبه 33 بعثت پيامبر اكرم،صلي الله عليه وآله، را چنين توصيف مي كند: خدا محمد را برانگيخت و از عرب كسي كتابي نخوانده بود و دعوي پيامبري نكرده بود. محمد،صلي الله عليه وآله، مردم را به راهي كه بايست كشاند، و در جايي كه بايدنشاند، و به رستگاري رساند، تا آنكه كارشان استوار و جمعيتشان پايدارگرديد. (2) در خطبه 94 نيز در وصف سلسله پيامبران الهي مي فرمايد: پس آنان را در بهترين وديعت جاي به امانت سپرد، و در نيكوترين قرارگاه مستقر كرد. از پشتي به پشت ديگرش داد، همگي بزرگوار، وزهدانهايي پاك و بي عيب و عار. چون يكي از آنان درگذشت، ديگري براي حمايت دين برخاست، و جانشين اوگشت; تا آنكه تشريف بزرگواري ازسوي خداي باري، به محمد،صلي الله عليه وآله، رسيد، و او را ازبهترين خاندان و گراميترين دودمان بركشيد. از درختي كه پيامبران خود رااز آن جدا كرد، و امينان خويش رابرگزيد و بيرون آورد. فرزندان اوبهترين فرزندانند، و خاندانش نيكوترين خاندان; و دودمان اوبهترين دودمان. در گرداگرد مكه روييدند، و در كشتزار بزرگواري باليدند. شاخه هايشان بلند و سر به آسمان كشيده است و دست كسي به ميوه آن نارسيده. او پيشواي كسي است كه راه پرهيزگاري پويد، و چراغ آن است كه راهنمايي جويد. چراغي است كه پرتوآن دميد، و درخشي است كه روشني آن بلند گرديد، و آتشزنه اي است، كه نور آن درخشيد. رفتار او ميانه روي در كار است، و شريعت او راه حق رانمودار. سخنش حق را از باطل جداسازد، و داوري او عدالت است - و ستم را براندازد - او را هنگامي فرستاد كه پيامبران نبودند - و مردمان - به خطاكار مي نمودند، و امتان در گولي وناداني مي غنودند. خداتان بيامرزاد! به كار پردازيد، ونشانه هاي آشكار را پيشواي خودسازيد تا كه راه گشاده است و راست،و شما را به خانه اي مي خواند كه سلامت آنجاست. شما در خانه اي به سر مي بريد كه بايد خشنودي خدا رادر آن به دست آريد، در مهلت وآسايش خاطري كه داريد، كه نامه هاگشوده است و خامه فرشتگان روان،تن ها درست است و زبانها گردان. توبه شنفته است و كردارها پذيرفته. (3) امير مؤمنان، عليه السلام، درخطبه 95 به توصيف وضعيت مردمان تا پيش از برانگيخته شدن حضرت ختمي مرتبت، صلي الله عليه وآله، پرداخته مي فرمايد: او را برانگيخت، حالي كه مردم سرگردان بودند، و بيراهه فتنه رامي پيمودند. هوا و هوسشان سرگشته ساخته، بزرگي خواهي شان به فرودستي انداخته. از ناداني گرفتار. او كه درود خدا بر وي باد، خيرخواهي را به نهايت رساند، به راه راست رفت،

ص: 27


1- شهيدي، سيد جعفر، ترجمه نهج البلاغه،ص 6 - 7.
2- همان، ص 34.
3- همان، ص 87.

و از طريق حكمت و موعظه نيكو مردم را به خدا خواند. (1) آن حضرت در قسمتي از خطبه 96 نيز حضرت ختمي مرتبت را چنين توصيف مي كند: قرارگاه او بهترين قرارگاه است. وخاندان او را شريفترين پايگاه است، ازكانهاي ارجمندي و كرامت، و مهدهاي پاكيزگي و عفت. دلهاي نيكوكاران به سوي او گرديده. ديده ها در پي اودويده. كينه ها را بدو بنهفت و خونهابه بركت او بخفت. مؤمنان را بدوبرادران هم كيش ساخت; و جمع كافران را پريش; خواران را بدو ارجمندساخت و سالار، و عزيزان را بدو خوار. گفتار او ترجمان هر مشكل است وخاموشي او زباني گويا براي اهل دل. (2) و سرانجام در خطبه 110 در ذكرپيامبر اكرم، صلي الله عليه وآله،مي فرمايد: دنيا را خوار ديد، و كوچكش شمرد،سبكش گرفت و هيچش به حساب آورد; و دانست كه خدا دنيا را از اوگرفت چون چنين خواسته بود، وديگري را ارزاني داشت چون حقيرمي بود. پس به دل از آن روي برگرداند، و يادش را در خاطر خويش ميراند; و دوست داشت كه زينت دنيااز ديده اش نهان شود تا از آن رختي گرانبها نگزيند، و اميد ماندن در آن به دلش ننشيند. رسالت پروردگار راچنان رساند، كه براي كسي جاي عذرنماند; و امت خود را اندرز گفت وترساند; و مژده بهشتشان داد، و بدان خواند. ما درخت نبوتيم و فرود آمد نگاه رسالت، و جاي آمد شد فرشتگان رحمت، و كانهاي دانش وچشمه سارهاي بينش. ياور و دوست ما، اميد رحمت مي برد; و دشمن وكينه جوي ما، انتظار قهر و سطوت. (3) 2 بعثت در كلام فاطمه زهرا،عليهاالسلام

پاره تن رسول خدا، حضرت فاطمه زهرا، عليهاالسلام، كه در خانه وحي پرورده شده بود و صداي بال جبرئيل را شنيده بود پس از رحلت نبي اكرم، صلي الله عليه وآله، و در پي جفاي بزرگي كه امت پيامبر در حق خاندان او روا داشتند، با قلبي پرخون به مسجد مدينه درآمده و رو به مردم غفلت زده خطبه اي ايراد مي كند كه درتاريخ سخنوران عرب جاودانه مي شود. آن حضرت در اين خطبه به زيباترين بيان بعثت و رسالت نبي اكرم، صلي الله عليه وآله، به وصف مي كشند و حال و روز مردم جزيرالعرب را قبل و بعد از بعثت به تصوير در مي آوردند. حضرت فاطمه زهرا،عليهاالسلام، در ابتداي خطبه مزبوربه حمد و ثناي الهي پرداخته ومي فرمايد: ستايش خداي را بر آنچه ارزاني داشت و سپاس او را بر انديشه نيكوكه در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهاي فراگير كه از چشمه لطفش جوشيد. وعطاهاي فراوان كه بخشيد. و نثاراحسان كه پياپي پاشيد. نعمتهايي كه از شمار افزون است. و پاداش آن ازتوان بيرون. و درك نهايتش نه در حدانديشه ناموزون. سپاس را مايه فزوني نعمت نمود. و ستايش را سبب فراواني پاداش فرمود. و به درخواست پياپي برعطاي خود بيفزود. گواهي مي دهم كه خداي جهان يكي است. و جز او خدايي نيست. ترجمان اين گواهي دوستي بي آلايش است. و پاي بندان اين اعتقاد،دلهاي با بينش. و راهنماي رسيدن بدان، چراغ دانش. خدايي كه ديدگان اورا ديدن نتوانند، و گمانها چوني وچگونگي او را ندانند. همه چيز را ازهيچ پديد آورد. و بي نمونه اي انشاكرد. نه به آفرينش آنها نيازي داشت. و نه از آن خلقت سودي برداشت. جزآنكه خواست قدرتش را آشكار سازد وآفريدگان را بنده وار بنوازد. و بانگ دعوتش

ص: 28


1- همان، ص 88.
2- همان.
3- همان، ص 106.

را در جهان اندازد. پاداش رادر گرو فرمانبرداري نهاد. و نافرمانان را به كيفر بيم داد. تا بندگان را ازعقوبت برهاند، و به بهشت كشاند. (1) آن حضرت در ادامه در بيان آفرينش و بعثت حضرت ختمي مرتبت مي فرمايد: گواهي مي دهم كه پدرم محمد بنده او و فرستاده اوست. پيش از آنكه او رابيافريند برگزيد. و پيش از پيمبري تشريف انتخاب بخشيد و به ناميش ناميد كه مي سزيد. و اين هنگامي بود كه آفريدگان ازديده نهان بودند. و در پس پرده بيم نگران. و در پهنه بيابان عدم سرگردان. پروردگار بزرگ پايان همه كارها را دانا بود. و بر دگرگوني هاي روزگار در محيط بينا. و به سرنوشت هر چيز آشنا. محمد، صلي الله عليه وآله، را برانگيخت تاكار خود را به اتمام و آنچه را مقدرساخته به انجام رساند. پيغمبر كه درود خدا بر او باد ديد: هر فرقه اي ديني گزيده. و هر گروه در روشنايي شعله اي خزيده. و هر دسته اي به بتي نماز برده. و همگان ياد خدايي را كه مي شناسند از خاطر سترده اند. پس خداي بزرگ تاريكيها را به نور محمد روشن ساخت. و دلها را ازتيرگي كفر بپرداخت. و پرده هايي كه بر ديده ها افتاده بود به يك سوانداخت. سپس از روي گزينش ومهرباني جوار خويش را بدو ارزاني داشت. و رنج اين جهان كه خوش نمي داشت، از دل او برداشت. و او را درجهان فرشتگان مقرب گماشت. و چتردولتش را در همسايگي خود افراشت. و طغراي مغفرت و رضوان را به نام اونگاشت. درود خدا و بركات او بر محمد،صلي الله عليه وآله، پيمبر رحمت،امين وحي و رسالت و گزيده ازآفريدگان و امت باد. (2) آنگاه رو به مجلسيان كرده وآنچه را كه پيامبر خاتم،صلي الله عليه وآله، بر آنها ارزاني داشته بود، چنين برمي شمارد: شما بندگان خدا! نگاهبانان حلال وحرام، و حاملان دين و احكام، وامانت داران حق و رسانندگان آن به خلقيد. حقي را از خدا عهده داريد. و عهدي را كه با او بسته ايد پذيرفتار. ماخاندان را در ميان شما به خلافت گماشت. و تاويل كتاب الله را به عهده ما گذاشت. حجتهاي آن آشكار است، وآنچه درباره ماست پديدار. و برهان آن روشن. و از تاريكي گمان به كنار. وآواي آن در گوش مايه آرام و قرار. وپيرويش راهگشاي روضه رحمت پروردگار. و شنونده آن در دو جهان رستگار. دليلهاي روشن الهي را در پرتوآيتهاي آن توان ديد. و تفسير احكام واجب او را از مضمون آن بايد شنيد. حرامهاي خدا را بيان دارنده است. وحلالهاي او را رخصت دهنده. ومستحبات را نماينده. و شريعت راراهگشاينده. و اين همه را با رساترين تعبير گوينده. و با روشنترين بيان رساننده. سپس ايمان را واجب فرمود. و بدان زنگ شرك را زا دلهاتان زدود. و با نماز خودپرستي را از شمادور نمود. روزه را نشان دهنده دوستي بي آميغ ساخت. و زكات رامايه افزايش روزي بي دريغ. و حج راآزماينده درجات دين. و عدالت رانمودار مرتبه يقين. و پيروي ما را مايه وفاق. و امامت ما را مانع افتراق. ودوستي ما را عزت مسلماني. وبازداشتن نفس را موجب نجات، وقصاص را سبب بقا زندگاني. وفا به نذر را موجب آمرزش كرد. و تمام پرداختن پيمانه و وزن را مانع ازكم فروشي و كاهش. فرمودمي خوارگي نكنند تا تن و جان ازپليدي پاك سازند و زنان پارسا راتهمت نزنند، تا خويشتن را سزاوارلعنت نسازند. دزدي را منع كرد تا راه عفت پويند. و شرك را حرام فرمود تابه اخلاص طريق يكتاپرستي جويند«پس چنانكه بايد، ترس از خدا را پيشه گيريد و جز مسلمان مميريد!» آنچه فرموده ست بجا آريدو خود را از آنچه نهي كرده بازداريد كه «تنها دانايان ازخدا مي ترسند». (3) حضرت زهرا، عليهاالسلام، دربخش ديگري از اين خطبه به تلاشي كه پدر ارجمندش براي گسترش توحيد و اسلام متحمل شد اشاره كرده و مي فرمايد: مردم، چنانكه در آغاز سخن گفتم: من فاطمه ام و پدرم محمد،صلي الله عليه وآله، است «هماناپيمبري از ميان شما به سوي شما آمدكه رنج شما بر او دشوار بود، و به گرويدنتان اميدوار و بر مؤمنان مهربان و غمخوار». اگر او را بشناسيد مي بينيد او پدرمن است، نه پدر زنان شما. و برادرپسر عموي من است نه مردان شما. اورسالت خود را به گوش مردم رساند. وآنان را از عذاب الهي ترساند. فرق وپشت مشركان را به تازيانه توحيدخست.

ص: 29


1- شهيدي، سيد جعفر، زندگاني فاطمه زهرا، عليهاالسلام، ص 126 - 127.
2- همان، ص 127 - 128.
3- همان، ص 128 - 129.

و شوكت بت پرستان را در هم شكست. تا جمع كافران از هم گسيخت. صبح ايمان دميد. و نقاب از چهره حقيقت فرو كشيد. زبان پيشواي دين در مقال شد. و شياطين سخنور لال. (1) آن حضرت وضعيت مردم را درپيش از بعثت چنين به تصويرمي كشد: در آن هنگام شما مردم بر كنارمغاكي از آتش بوديد خوار. و در ديده همگان بي مقدار. لقمه هر خورنده. وشكار هر درنده. و لگدكوب هر رونده. و نوشيدنيتان آب گنديده و ناگوار. خوردنيتان پوست جانور و مردار. پست و ناچيز و ترسان از هجوم همسايه و همجوار. تا آنكه خدا بافرستادن پيغمبر خود، شما را از خاك مذلت برداشت. و سرتان را به اوج رفعت افراشت. پس از آن همه رنجها كه ديد وسختي كه كشيد. رزم آوران ماجراجو،و سركشان درنده خو. و جهودان دين به دنيا فروش، و ترسايان حقيقت نانيوش، از هر سو بر وي تاختند. و بااو نرد مخالفت باختند. هر گاه آتش كينه افروختند، آن راخاموش ساخت. و گاهي كه گمراهي سر برداشت، يا مشركي دهان به ژاژانباشت، برادرش علي را در كام آنان انداخت. علي، عليه السلام، بازنايستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت. و كار آنان با دم شمشيربساخت. او اين رنج را براي خدا مي كشيد. ودر آن خشنودي پروردگار و رضاي پيغمبر را مي ديد. و مهتري اولياي حق را مي خريد. اما در آن روزها، شما درزندگاني راحت آسوده و در بستر امن و آسايش غنوده بوديد. (2) فاطمه زهرا، عليهاالسلام، درادامه سخن به جفايي كه امت محمد،صلي الله عليه وآله، پس از وفات ايشان با خاندانش روا داشتند اشاره كرده و مي فرمايد: چون خداي تعالي همسايگي پيمبران را براي رسول خويش گزيد،دورويي آشكار شد، و كالاي دين بي خريدار. هر گمراهي دعوي دار و هرگمنامي سالار. و هر ياوه گويي دركوي و برزن در پي گرمي بازار. شيطان از كمينگاه خود سر برآورد وشما را به خود دعوت كرد. و ديد چه زود سخنش را شنيدند و سبك در پي او دويديد و در دام فريبش خزيديد. وبه آواز او رقصيدند. (3)

ص: 30


1- همان، ص 130.
2- همان، ص 130 - 131.
3- همان، ص 131.

يك سبو عطش -2

قسمت دوم مرتضى مهدوى نگرشى بر موضوع دعا براى تعجيل فرج

انگيزه پرداختن به اين موضوع از آنچه گفتيم، انگيزه ما در انتخاب موضوع «دعا براى تعجيل فرج » تا اندازه اى روشن شد، اما لازم است توضيح بيشترى درباره آن ارايه كنيم. آنچه سبب شد به بيان موضوع مذكور بپردازيم، عبارت است از: 1- اهميت دعاى تعجيل فرج

درباره اهميت فوق العاده موضوع «دعا براى تعجيل فرج »، در قسمت قبل اشاراتى داشتيم، در آينده نيز بتفصيل سخن خواهيم گفت. آنچه در اينجا مى گوييم، اين است كه: الف) دعاى تعجيل فرج، بخشى از فرهنگ مهدويت و مكتب انتظار است، و بنابراين، اهميت آن به تبع اهميت اين فرهنگ و مكتب، بسيار درخور توجه خواهد بود. همان طور كه اين فرهنگ با اعتقاد، هدف، زندگى، آرمان و دنيا و آخرت ما ارتباط و تاثير مستقيم دارد هر بخش آن نيز، از جمله «دعاى تعجيل فرج »، به تناسب، اهميت پيدا مى كند. پس براى درك ارزش و اهميت دعاى تعجيل فرج، بايد نگاه ما به آن، با توجه به اهميت اصل فرهنگ مهدويت باشد، نه به صورت جزئى و موردى و بنابراين نبايد آن را صرفا به عنوان يك كار ساده، يعنى يك دعاى معمولى تلقى كرد. ب) اين موضوع مؤكدا مورد توجه خود حضرت ولى عصر، عجل الله تعالى فرجه، بوده و مكررا به آن امر فرموده اند. يك نمونه آن، حديث معروفى است كه فرموده اند: براى تعجيل فرج،

ص: 31

بسيار دعا كنيد; زيرا فرج شما نيز همان است. (1) در اين حديث شريف، نكات زيادى نهفته است كه به خواست حضرت حق بعدا به آن خواهيم پرداخت. اما آنچه در اينجا بايد گفت اين است كه اين، يك دستور و مساله معمولى نيست، بلكه دستور «امام معصوم و فرمان حجت بالغه الهى » است و از معدن عصمت، علم و حكمت مطلقه صادر گرديده است و بايد براى آن، اهميت قائل شد; اهميتى در خور آن امام همام و شايسته مقام امامت و ولايت. بايد فكر كنيم و به تامل بنشينيم كه چرا امام و حجت مطلق حق چنين امرى فرموده است؟ بايد بينديشيم وقتى كه امام و حجت خدا، آن كانون علم، حكمت، عصمت، رحمت و هدايت، از پس پرده غيبت براى شيعيان و دوستداران خويش پيامى مى فرستد، بى ترديد مهمترين سخن، توصيه و پيام را انتخاب مى فرمايد، انگشت بر نقطه اى مى نهد و نكته اى را برمى گزيند كه اهميت و ارزشى قابل توجه دارد; اين لازمه شان امامت و ولايت و لطف و مهربانى امام، عليه السلام، است. نمونه دوم: امر به نوشتن كتابى مستقل درباره «دعاى تعجيل فرج »از جمله مواردى كه اهميت و لزوم دعا براى تعجيل فرج را بخوبى بيان مى كند، امر امام عصر، عليه السلام، به نوشتن كتابى مستقل پيرامون اين موضوع است. صاحب كتاب «مكيال المكارم »، ميرزا محمدتقى موسوى اصفهانى، بعد از آنكه در نوشتن كتابى در اين زمينه تاخير مى كند، شبى جمال دلرباى آن حضرت را در خواب مى بيند كه درباره آن مى فرمايد: اين كتاب را بنويس و عربى هم بنويس و نام آن را بگذار مكيال المكارم فى فوائد الدعاء للقائم. (2) اين مطلب نشان مى دهد كه حجت بالغه الهى براى موضوع دعاى تعجيل فرج، اهميت و اصالت بسيارى قائل است و شايسته نيست شيعيان و منتظران ولى اعظم نسبت به آن بى توجهى روا دارند. نكته اى كه در اين مقام لازم است تذكر داده شود، اين است كه ذكر اين گونه موارد كه مشتمل بر نقل رؤياست، براى اثبات و استدلال نيست; چرا كه روايات و احاديث و نيز دلايل عقلى در اين زمينه وجود دارد و بعدا به آنها خواهيم پرداخت. بنابراين، ذكر چنين مواردى صرفا براى تاييد موضوع و توجه هر چه بيشتر علاقه مندان و دوستان امام عصر، عجل الله تعالى فرجه، است. بى ترديد اگر اين موارد از انسانهاى صالح و موثق نقل شود، از اعتبار لازم براى اطمينان و اعتماد به آنها برخوردار خواهد گشت، چنانكه محدث بزرگوار و عالم گرانقدر شيعه، شيخ صدوق، اعلى الله مقامه، در مقدمه كتاب «كمال الدين » كه از مهمترين و قديمى ترين كتب معتبر و

ص: 32


1- كمال الدين، باب 45 حديث چهارم; متن حديث را در قسمت قبل ذكر كرديم.
2- مفهوم اين عبارت به فارسى چنين است: «ميزان سنجش ارزشها در زمينه فوائد و آثار دعا براى (تعجيل فرج) حضرت قائم، عجل الله تعالى فرجه، و به طور خلاصه: «ارزش دعاى تعجيل فرج ». چاپ اول اين كتاب در يك مجلد و چاپ بعدى آن در دو مجلد به طبع رسيده و به فارسى نيز ترجمه گرديده است. مطلب مذكور در مقدمه اين كتاب مندرج است.

جامع درباره غيبت امام عصر، ارواحنا فداه، است متذكر مى شود كه آن را به دستور آن حضرت كه در عالم رؤيا به او امر فرموده بودند، نوشته است. (1) حساسيت نسبت به اعتبار اين گونه امور و ملاكهاى آن است كه ما را از ذكر موارد ديگرى مانند رؤياهاى صادقه و يا حتى پيامهاى شفاهى امام عصر، عليه السلام، در اين زمينه منصرف مى سازد; گر چه آثار صدق و درستى در برخى از آنها بخوبى آشكار است. علاقه مندان مى توانند آنها را در بعضى از كتابهايى كه در اين مورد نوشته شده، بيابند. (2) اكنون بنگريد; امام عصر، عليه السلام، دستور فرموده است كه شيعيان و دوستانش براى فرج و ظهور آن حضرت دعا كنند، آن هم بسيار زياد. و آنگاه به عالمى گرانقدر امر مى فرمايد كتابى مستقل پيرامون آثار و فوائد دعاى تعجيل فرج بنويسد. براى چه؟ براى اينكه پيروان و دوستداران آن حضرت به اين آثار و بركات و در نتيجه، به اصل دعاى تعجيل فرج توجه كرده و اهميت و ارزش آن را دريابند و در نهايت به آن عمل نمايند. راستى اين همه عنايت به دعاى تعجيل فرج، توجه، تاكيد و امر و دستور به آن از طرف امام عصر و حجت خدا در روى زمين، چقدر مورد توجه ماست؟ ج) مطلب ديگر در مورد اهميت دعاى تعجيل فرج، احاديث و روايات در اين زمينه و بحثهاى آينده است كه به واست خداوند مطرح خواهد شد. 2- افراط و تفريط

انگيزه ديگر ما، كج فهمى در افراط و تفريط بسيارى از دوستداران و ارادتمندان امام عصر، عليه السلام، نسبت به اين مساله، يعنى دعاى تعجيل فرج است. عده اى از آنان به مساله مذكور گر چه توجه دارند و براى آن چه بسا جلسه نيز تشكيل مى دهند; با سوز و اخلاص نيز براى امام عصر، عليه السلام، و تعجيل در فرج آن حضرت دعا مى كنند; اما به همين مقدار بسنده كرده و به ابعاد ديگر دعا و وظايف و تكاليف ديگر منتظران كارى ندارند و تصور مى كنند وظيفه خود را خوب انجام داده اند. عده اى ديگر از دوستداران امام عصر، ارواحنا فداه، از ارزش و اهميت دعاى تعجيل فرج بى خبرند و به آن اعتراض نيز مى كنند، به پندار اينان، دعا تاثير مهمى ندارد و كسانى كه خود را به آن مشغول كرده اند، عامى، قشرى و از مسايل بنيادى، ناآگاهند. برخى پا را فراتر نهاده و دعا براى تعجيل فرج را امرى تخدير كننده، غفلت زا و فرار از مسؤوليتها مى دانند، در حالى كه از تحليل و محتواى بلند، سازنده و ارزشمند آن آگاه نيستند. قشر عظيم و نوع دوستداران معمولى امام عصر، عليه السلام، يعنى بسيارى از مردم نيز، از اهميت و جايگاه آن بى خبر و غافلند; و اين حاصل عدم تبليغ كافى از سوى مبلغان و مسؤولان فرهنگى و دينى براى مردم است. در اين ميان تنها عده كمى هستند كه مفهوم راستين و عميق دعا براى تعجيل فرج را درك كرده و به آن عمل مى كنند.

ص: 33


1- و يا رؤياى صادقه اى كه استاد شهيد مطهرى، در بحث تجسم اعمال در كتاب «عدل الهى » نقل مى كند.
2- ذكر نكته مذكور براى اين است كه دوستان و شيعيان امام عصر، عليه السلام، بيش از پيش به محتواى عقلانى، غنا و مبانى استوار مكتب ولايت و فرهنگ انتظار توجه كنند و از عوام زدگى بپرهيزند، على رغم وجود بسيارى از رؤياهاى صادقه و يا تشرفاتى كه براى اشخاصى صالح و شايسته به وفوع پيوسته و ذكر آنها نيز ممكن است مفيد باشد; اما بناى ما در اين نوشتارها، نگاه تحليلى و معقول به مساله دعاى تعجيل فرج است; گر چه تاثير احساسى، عاطفى و ارزشى نمونه هايى از موارد مذكور نيز قابل توجه است

* خاستگاه اين بينشها

خاستگاه اين بينشها، تلقى انسانها از مساله انتظار فرج است. كسى كه «انتظار فرج » را فقط يك حالت نفسانى و صرفا وظيفه اى فردى و عبادى مى داند; كسى كه انتظار فرج را تكاليف مهم و سرنوشت ساز مسلمانان در زمينه هاى اجتماعى، سياسى و حكومتى نمى نگرد; كسى كه انتظار فرج را با تشكيل حكومت در زمان غيبت، منافى مى پندارد; طبعا چنين افرادى نمى توانند تلقى عميق، گسترده، تاثيرگذار، حماسى و پراهميتى از دعاى فرج داشته باشند. روشن است كسى كه بپندارد مبارزه با مستكبران جهانى و تشكيل حكومت اسلامى فقط وظيفه امام زمان، عليه السلام، است و هر حكومتى كه در زمان غيبت تشكيل شود باطل است و به نتيجه نمى رسد تصور خواهد كرد كه براى تحقق حاكميت اسلام فقط بايد منتظر آمدن امام عصر، عليه السلام، بود و بنابراين بايد براى آمدن حضرت دعا كرد! برخى با برداشت غلط و سطحى از اينكه «زمين قبل از ظهور امام عصر، عليه السلام، پر از ظلم و جور مى شود، با هر گونه حركت اصلاحى جدى (چه رسد به تشكيل حكومت اسلامى و مبارزه با استكبار جهانى و...) مخالف هستند و حتى گروهى از آنان مى پندارند كه قبل از ظهور، زمين «بايد» از ظلم و ستم پر شود; يعنى از آن، برداشتى «تكليف آور» تصور مى كنند. اين در حالى است كه پر شدن زمين از ظلم و جور صرفا خبر (اخبار از واقع) است كه آن هم به اهل باطل مستند است، يعنى اين مقدمه ظهور، توسط دشمنان اسلام و امام عصر، عليه السلام، واقع مى شود و وظيفه دوستان آن حضرت ايجاد مقدمه و زمينه مثبت براى ظهور است. منطق گروهى ديگر «فاجلسوا فى بيوتكم » است. يعنى: در زمان غيبت مطلقا در خانه هاى خود بنشينيد (و در هيچ مبارزه و قيامى شركت نكنيد). اين عبارت عين تعبير حديث يا برگرفته از احاديثى است كه ائمه، عليهم السلام، بيشتر در زمينه قيام و تشكيل حكومت در زمان خود به ياران و اصحاب خويش بيان مى فرمودند، و يا ناظر به مبارزات و قيامهايى است كه در زمان غيبت، نه براى اقامه حق و امر به معروف و نهى از منكر، بلكه براى رياست طلبى و قبضه قدرت و اينگونه امور از جانب برخى قدرت طلبان صورت مى گيرد; همچنانكه رواياتى با اين مفهوم كه «هر قيامى قبل از ظهور امام عصر، عليه السلام، باطل است » يا «به نتيجه نمى رسد»، به اتفاق نظر تمام علماى اسلام شناس، ناظر به مواردى است كه كسى به عنوان يابت خاصه يا مهدويت قيام كند و مردم را به خويش بخواند (به اصطلاح «دعوت به نفس » نمايد). چنين انديشه ها و بينشهايى برخاسته از عدم تلقى صحيح، عميق و حماسى از انتظار فرج و ابعاد آن است كه يكى از آثار ويرانگر و منفى آن برداشت نادرست، ناقص و انحرافى از «دعاى تعجيل فرج » است، زيرا صاحبان چنين انديشه هايى تصور مى كنند هيچ وظيفه و تكليف جدى و بنيادينى به عنوان مبارزه با دشمنان اسلام (آن هم دشمنان جهانى) و تشكيل حكومت اسلامى و برپا كردن حق در روى زمين ندارند، و همه اينها مختص امام زمان، عليه السلام، است. طبيعى است چنين كسانى فكر كنند كه فقط بايد بنشينند و براى آمدن آن حضرت دعا كنند، دعايى خشك و بى ارتباط با وظايف و آرمانهاى سنگين منتظران واقعى. اينان در واقع همان گونه كه موضوع «انتظار فرج » را تحريف كرده اند، مساله مهم و ارزشمند «دعا براى تعجيل فرج » را نيز، محرف ساخته اند. بينش صحيح و معقول كدام است؟

ص: 34

تلقى درست و سازنده از «انتظار فرج » عبارت است از انتظار قدرت اسلام و اقتدار و آمادگى مسلمانان براى ظلم ستيزى، عدل گسترى و مبارزه با دشمنان اسلام. صاحبان اين بينش معتقدند كه بايد خود، جامعه خود و بلكه افكار عمومى جهان را براى آمدن امام عصر، عليه السلام، و ظهور و حكومت آن حضرت آماده كرد. منطق اين گروه، به زبان روايات، در حقيقت اين حديث است كه: ... فيوطئون للمهدى يعنى سلطانه (1) (ياران و منتظران راستين امام زمان كسانى اند كه) زمينه حكومت جهانى امام مهدى را براى آن حضرت آماده مى سازند. اكنون سؤال اين است كه: آيا زمينه سازى براى حكومت و دولت امام زمان، عليه السلام، (كه جهانى است)، جز با مبارزه با استكبار جهانى، تشكيل حكومت اسلامى و گسترش آن هر قدر كه ميسر شود، انتشار و اقتدار اسلام و صدور انديشه حق طلبى، ستم ستيزى و اسلام خواهى ممكن است؟ آيا صاحبان و عاملان چنين انديشه اى واقعا «منتظر فرج » هستند، يا خانه نشينان و كسانى كه با احياى حق، تشكيل حكومت و صدور و انتشار عدالت و فضيلت و اسلام ناب، مخالفند و آن را مانع تعجيل فرج مى پندارند؟!

* يك نمومه عينى

نمونه عينى آنچه گفتيم، انقلاب اسلامى ايران است. هر انسان عاقل و انديشمندى اذعان مى كند كه انديشه انتظار فرج و دعاى تعجيل در ظهور بزرگ منجى بشريت، امام عصر، عليه السلام، در اين زمان و در اين شرايط، از حقيقت و محتواى معقول و راستين خود برخوردار گرديده است. اكنون براى اينكه نمونه عينى مذكور را كاملتر كنيم، فرازهايى از دعاى حضرت امام خمينى، رضى الله عنه، بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران را زينت بخش پايان مقال قرار مى دهيم. همه ما تحليل آن بزرگ رهبر اسلام و اسلام شناس ژرف نگر اين دوران در مورد انتظار فرج و دعاى تعجيل فرج را كم و بيش شنيده ايم. ايشان در مورد انتظار فرج فرموده اند: انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است. ما بايد با قدرت بخشيدن به اسلام، زمينه ظهور حضرت صاحب، عليه السلام، را فراهم سازيم... (قريب به مضمون)امام امت، قدس سره، با چنين تفكر و بينشى، مفهوم راستين و ژرف «انتظار فرج » را تبيين نموده و با برپايى انقلاب اسلامى ايران به آن عينيت بخشيد. همين بزرگمرد الهى، گستره جهانشمول آرمانهاى مقدس اسلام و انقلاب اسلامى را در ظهور امام عصر، عليه السلام، مى ديد و براى تعجيل در فرج آن حضرت دعا مى فرمود. نمونه هايى از دعاهاى ايشان، چنين است: - ... حضرت صاحب، عليه السلام، اين معنا را اجرا خواهد كرد و در تمام عالم، زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد... ان شاءالله خداوند تعجيل كند در فرج او (2) . - چه مبارك است زادروز ابرمردى كه جهان را از شر ستمگران و دغلبازان تطهير مى نمايد... اميد است كه خداوند آن روز فرخنده را به ظهور اين مولود فرخنده هر چه زودتر فرا رساند... از نفس گرم ولى الله الاعظم، عجل الله تعالى فرجه الشريف، مى خواهم كه از خداوند متعال تقاضا فرمايد كه همه ما و همه مقامات و تمام ملت شريف را توفيق به عمل به اسلام و قوانين اسلامى عطا فرمايد، و تعجيل در ظهور بقية الله روحى فداه نمايد... (3) - مسؤولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت، ارواحنا فداه، است، كه خداوند همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد... (4) از اين فراز چنين بر مى آيد كه امام امت، قدس سره، آن قدر به دعاى تعجيل فرج اعتقاد و اميد داشتند كه تحقق آن را حتى در عصر حاضر از خداوند متعال درخواست مى كردند. روشن است كه چنين دعاى گرم، آگاهانه و اميدوارانه اى ثمره آن بينش عميق و عملكرد مكتبى صحيح و انقلابى است. نكته بسيار مهم و قابل توجه اين است كه اين پيشواى بزرگ استكبارستيز، احياگر اسلام ناب محمدى، صلى الله عليه وآله، برپا كننده انقلاب اسلامى ايران و كسى كه بينشهاى سخيف، ضعيف و نادرست مربوط به انتظار فرج و دعا براى تعجيل در ظهور را سخت به باد انتقاد گرفته و مدعيان دروغين ولايت و انتظار را مورد ملامت قرار مى داد، اين گونه خاضعانه به درگاه حضرت حق دعا كرده و تعجيل در ظهور امام عصر، عليه السلام، را (حتى در همين دوران حاضر) درخواست مى نمود; باشد كه ما نيز پيرو راهش باشيم.

ادامه دارد

ص: 35


1- الصافى، الگلپايگانى، لطف اله، منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر، عليه السلام، ص 304.
2- صحيفه نور، ج 12، ص 208.
3- پيام امام امت، قدس سره، تاريخ نيمه شعبان سال 1401 ق.
4- پيام امام امت، قدس سره، به مهاجرين جنگ تحميلى به مناسبت نيمه شعبان، تاريخ 2/1/1368.

دو سير شتابان در آخرالزمان

سيد محمد قائم مقامى اشاره: از اولين روزهاى زندگى آدمى بر كره خاك نبرد حق و باطل و سياهى و سپيدى نيز آغاز شده و همواره حزب خدا و حزب شيطان رو در روى هم بوده اند، و اين نبرد و رويارويى همچنان نيز ادامه دارد تا روزى كه به دست مبارك امام مهدى ، عجل الله تعالى فرجه، شيطان و حزب او براى هميشه به نابودى سپرده شوند. هر چه زمان به نبرد نهايى حق و باطل و غلبه كامل روشنى، بيدارى و آگاهى بر تاريكى، غفلت و گمراهى نزديكتر مى شود، بر شدت درگيرى سپاه، حق و باطل نيز افزوده مى شود و لشكر تاريكى بر تلاش خود براى تسخير جهان دلها مى افزايد. و البته لشكر روشنايى نيز آسوده نبوده و خود را بيش از پيش براى رو در رويى با تاريكى و جهالت آماده سازد. مقاله اى كه پيش روى شماست شرحى است از مقابله روزافزون جريان روحانيت و معنويت با جريان نفسانيت و قساوت در آخرالزمان. اكنون ما با دو جريان و دو سير كه هر دو بسيار شتابانند روبرو هستيم. نخست، سيرى مبارك به سوى معنويت و روحانيت هر چه بيشتر و دوم، سيرى شوم به سوى نفسانيت و قساوت هر چه شديدتر. سير نخست، ما را به آسمان و خداوند و سعادت مى خواند و سير دوم، ما را به زمين و شيطان و شقاوت مى كشاند. ما اكنون ميان اين دو دعوت قرار گرفته ايم كه دقيقا در نقطه مقابل هم هستند و هر چه جلوتر مى رويم هر دو شديدتر و جدى تر مى شوند. سير نخست، سيرى است عالمانه و روشنفكرانه و ناظر به آينده و به معناى دقيق كلمه، انقلابى، كه با تمام وجود تلاش مى كند «وضع گذشته و موجود» را به «وضع آينده و موعود» و «يوم الدنيا» را به «يوم الدين بدل نمايد و سير دوم سيرى است قهقرايى و به معناى دقيق كلمه ارتجاعى كه با تمام وجود در جهت حفظ وضع موجود كه وضع حاكميت ظلم و كفر است و در جهت حراست از يوم الدنيا، تلاش مى كند و حالت «انقلاب على الاعقاب و برگشت به گذشته دارد. اكنون در راس سير انقلابى و الهى، وجود مقدس امام زمان، عليه السلام، و در راس سير ارتجاعى،

ص: 36

قدرتهاى طاغوتى و شيطانى موجود قرار دارند كه مى خواهند آدم و عالم را به عقب برگردانند و مانع طلوع آفتاب حقيقت شوند. نكته مهمى كه وجود دارد اين است كه در زمانه ما كه هنوز آفتاب نورانى مقدس مهدوى به طور تام و تمام ظاهر نشده و در عين حال بارقه اى و جلوه اى از آن، به واسطه انقلاب اسلامى ايران، در جهان متجلى گشته و درجه اى از درجات فرج تحقق يافته، فعاليت نفسانى و شيطانى در روى زمين بسيار بيشتر شده است. پس از وقوع انقلاب اسلامى و صلا در دادن به معنويت و ايمان و بازگشت به خداوند، توامان ما شاهد سست شدن پايه هاى حاكميت شيطان و در عين حال افزايش فعاليت اين حاكميت هستيم و اين طبيعى است كه وقتى جريانى زوال خود را احساس مى كند براى حفظ خود بر شدت فعاليت خود مى افزايد. بنابراين وقتى ما در دنيايى كه نفسانيت در آن حاكم بوده، دم از روحانيت زده ايم، بايد تا قبل از شكسته شدن كامل سيطره نفسانيت و غلبه تام و تمام روحانيت، منتظر شدت و افزايش نفسانيت و رسيدن آن به نقطه اوج باشيم. وقوف به اين مطلب به همه ما كه ميان اين دو جنبه و دو جريان قرار گرفته ايم مى تواند كمك كند زيرا كه هيچ كس بر كنار از اين ماجرا و بركنار از هجوم بى سابقه نفسانيت نيست. اكنون كفار حاكم بر زمين وضع را به گونه اى تنظيم كرده اند كه در آن مؤمنين «خسته شوند. زيرا دستور كار كافران پس از نوميدى از امحاء فيزيكى مؤمنان، خسته كردن آنان است. وضع كنونى جهان به گونه اى است كه با سخت تر شدن معيشت و با صرف شدن تمام هم و غم آدميان جهت تامين معاش، هر گونه حال و حوصله از آنان سلب و دچار خستگى و وازدگى و گريز از فكر و ذكر شوند. سپس تمدن كنونى براى رفع اين خستگى و بى حوصلگى چاره انديشيده و از طريق رسانه هاى صوتى و تصويرى خود، انسانها را با انواع بازيها، شوخيها و نوارهاى طرب انگيز،سرگرم ساخته است. تمدن كفرآميز موجود، از يك سو انسانها را خسته مى كند و از سوى ديگر جهت رفع اين خستگى، سيل خروشانى از لهو و لعب و موسيقى را روانه ذهن و جان انسانها مى نمايد. از طرفى شيطان در اين جهت بشدت فعال است و آسيب او شرق و غرب عالم را فرا گرفته و ما حتى در درون حكومت اسلامى خود، از اين آسيب و از اين سيل تباهى بر كنار نيستيم، و از سويى شخص ديگرى در جهت مقابل بشدت و با قدرت فعال است و امواج فكر و ذكر و دعا و عبادت او در سراسر جهان منتشر است. يعنى همانگونه كه بازى و مسخرگى و پايكوبى شيطان، كسانى را به اين وادى مى كشاند در عين حال فكر و ذكر و دعا و گريه و تسبيح و تهليل امام زمان، عليه السلام، و ركوع و سجود آن وجود مقدس، كسانى را به اين امور سوق مى دهد. اين گونه نيست كه در آخرالزمان تنها شيطان فعال باشد، بلكه امام زمان، عليه السلام، نيز فعال است و ما ميان اين دو فعاليت و اين دو دعوت قرار گرفته ايم و دايما دو ندا به گوشمان مى رسد: ندايى از آسمان و ندايى از زمين. نداى آسمانى در گوش جان ما مى گويد: «مهدى، عليه السلام،

ص: 37

امام زمان، عليه السلام، در جهان وجود دارد و زنده و حاضر است، مبادا غافل شوى. مبادا فراموش كنى، مبادا فريب بخورى، و خيال كنى دولت باطل هميشگى است.» نداى زمينى مى گويد: «تا بوده دولت، دولت باطل بوده و از اين پس و تا آخر نيز اين چنين خواهد بود.» وقتى ما بدون نور و از زاويه نفسانيت به جهان نگاه مى كنيم مساله دقيقا همين گونه است و دچار اين پندار مى شويم كه گويى قرار است دولت باطل تا ابد برقرار باشد. آدمى در اين ديدگاه با آنكه سقوط شوروى را ديده لكن سقوط آمريكا را باور نمى كند و با خود مى گويد مگر مى شود كه آمريكا هم سقوط كند. اكنون در ميان برخى از مسلمين ضيعف النفس اين حالت وجود دارد كه خيال مى كنند آمريكا جاودانه است. وقتى انسان دچار اين پندار شد به اين نظر متمايل مى شود كه دولت شيطان بر زمين هميشگى است و اصلا چيز ديگرى نمى تواند واقع شود مگر از طريق يك معجزه، غافل از آنكه معجزه اكنون آغاز شده و حادثه ظهور مقدس و نورانى امام زمان، عليه السلام، البته به طور عام و با جلواتش شروع شده و ما اكنون در متن اين تجليات قرار گرفته ايم و در درون كشور اسلامى فى الواقع در دولت امام زمان، عليه السلام، به سر مى بريم و بديهى است كه تا ظاهر شدن اصل آفتاب، سختيها و مشكلات و گرفتاريها خواهيم داشت. كسانى كه مى خواهند اين جريان را از جريان امام زمان، عليه السلام، جدا كنند و بگويند ما با اين جريان كارى نداريم لكن منتظر ظهور حضرت هستيم; به خود ظلم مى كنند و دچار خسران و زيانند. مگر مى شود به اين جريان كارى نداشت. مگر مى شود امام خمينى، قدس سره، را نشناخت و همچنان منتظر ظهور امام زمان، عليه السلام، باقى ماند!؟ آن كسان كه امام خمينى را نشناختند، خوف اين هست كه وقتى امام زمان، عليه السلام، نيز تشريف بياورند او را نشناسند و انكار نمايند. در قرآن كريم در سوره مباركه بقره آيه عجيب و عبرت انگيزى وجود دارد كه تنزيل آن در مورد يهود و تاويل آن در مورد هر قوم ديگرى كه در انتظار ظهور مصلح الهى هستند، مى باشد. ماجرا از اين قرار است كه يهوديان نيز منتظر ظهرو منجى و به طور خاص منتظر بعثت آخرين پيامبر بودند و بر مبناى اطلاعات و معلوماتى كه داشتند، مى دانستند كه پيامبر خاتم در مدينه ظاهر مى شود و به اين علت به اين منطقه آمده و در مدينه و اطراف آن ساكن شده بودند تا به هنگام بعثت از جمله اولين مؤمنين به آن حضرت باشند. آنان منتظر آمدن پيامبر بودند و با طلب ظهور آن حضرت عليه كفار زمان خود طلب پيروزى مى كردند. بعد خداوند مى فرمايد: فلما جائهم ما عرفوا كفروا به. (1)سوره بقره (2)، آيه 89.(2) هنگامى كه آمد به نزد ايشان آن كس كه او را مى شناختند، به او كافر شدنددر حالى كه پيش از آن ظهور او را طلب مى كردند و به واسطه او فتح و پيروزى مى خواستند: و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا. (2) يهود در مدينه از جمله اول كافران به پيامبر اكرم، صلى الله عليه وآله، بودند و برهانشان هم اين بود كه: ايشان آن كسى نيست كه ما مى خواستيم. در مورد اينكه چرا يهود، پيامبر اكرم، صلى الله عليه وآله، را قبول نكردند، «آبا ابان وزير امور خارجه سابق اسراييل در كتاب مفصل «تاريخ قوم من بنى اسراييل

ص: 38


1- سوره بقره
2- ، آيه 89.

توضيح مى دهد كه يهوديان به دو دليل پيامبر را قبول نكردند، نخست به اين دليل كه آنان از نظر اقتصادى و معيشتى وضع خوبى داشتند و مايل نبودند وضعشان تغيير كند و مى ترسيدند با حاكميت پيامبر وضعشان عوض شود و دوم به اين دليل كه يهوديان خود پيامبران بسيارى داشتند و نمى خواستند از اعتقاد به آنان دست بردارند! حال، اين چه پديده اى است كه انسان كسى را بخواهد لكن هنگامى كه آن كس مى آيد او را نخواهد و انكار نمايد، اين باز مى گردد به نحوه ارتباط انسان با كسى كه منتظر اوست هنگامى كه ارتباط انسان جنبه ذهنى و تخيلى داشته باشد و واقعى نباشد، مساله همين گونه است و از آنجا كه موعود مورد انتظار منطبق با خيالات شخص منتظر نيست، هنگام ظهور مورد انكار قرار مى گيرد و نكته جالب اينجاست كه در اين حالت شخص منتظر در باطن خود خواهان ظهور نيست همچون بعضى از مذهبيها و منتظران ما كه دلشان مى خواهد امام زمان، عليه السلام، هميشه غايب باشد و هيچ گاه ظاهر نشود، آنان امام زمان، عليه السلام، هميشه غايب را دوست دارند نه امامى كه بالاخره بايد ظاهر شود و ظهورش نيز درجات و مراتب دارد و تا قبل از ظهور تام و تمامش، درجاتى از ظهور و فرجش، تحقق مى يابد. در زمانه ما وقوع انقلاب اسلامى با ظهور حضرت امام خمينى، قدس سره، قطعا و يقينا درجه اى از ظهور و فرج امام زمان، عليه السلام، است كه مى خواهند ببينند مردم با اين درجه از ظهور چه مى كنند؟ آيا خواهان ظهور بيشترند يا طلب اعاده تاريكى؟ آن كسان كه خود را منتظر ظهور حضرت مى دانند و كارى هم به انقلاب و امام خمينى ندارند، اينان زندگى كردن در زير سلطه طواغيت و ولايت شيطان را مى پسندند و به آن راضى هستند. در اين انتظار هيچ فضيلت و هنرى نيست و هنر آن است كه وقتى آن وجود مقدس مستقيم يا غير مستقيم، بلاواسطه يا مع الواسطه، پا در صحنه گيتى مى گذارد، ما بلافاصله او را بشناسيم و به او پيونديم و البته اين توفيق لازم دارد، آگاهى و بيدارى و پاكى لازم دارد و سبكبارى مى خواهد. آن كس كه مى خواهد به امام زمان، عليه السلام، بپيوندد بايد آگاه و بيدار و پاك و سبكبار باشد و خود را از وزنه هاى تعلقات به اين جهان سنگين بار نكرده باشد. اگر بخواهيم در اين دو سير و دو جريانى كه ذكر شد با تمام وجود در جريان آسمانى و مهدوى قرار داشته باشيم بايد روز به روز بر تقوى و محبت و عرفان و عشقمان بيفزاييم. نداى آسمانى را لبيك بگوييم. در دوران حساس كنونى هر دو دعوت و هر دو سير بسيار شديد و فعال است و ما بايد بسيار هوشيار باشيم تا ندانسته در جريان نفسانى قرار نگيريم، و به سوى دعوت شيطانى نلغزيم يكى از راههاى لغزيدن به اين دعوت، ميل به لهو و لعب و غناست كه اكنون همه ما در معرض آلوده شدن به آن هستيم. اين درست است كه اكنون با حكومت اسلامى، درجه اى از فرج براى ما حاصل شده و اين درست است كه فرج مقتضى طرب است لكن مساله اين است كه ما اكنون به ميزانى بسيار بيشتر از فرج حاصل شده

ص: 39

مى خواهيم طرب كنيم گويى كه تمام فرج حاصل شده و شخص امام زمان ظهور فرموده و گويى كه انتقام خون مقدس امام حسين، عليه السلام، گرفته شده و شيطان از مسند فرمانروايى جهان فرو كشيده شده است، هر چند معلوم نيست كه ما هنگام فرج كامل كه هنگام طرب كامل است به اين موسيقيها و به طربهاى موجود نياز داشته باشيم و چه بسا كه آن هنگام، هنگامه طرب از نوع ديگر باشد. اين موسيقيها و غناهاى موجود كه غالبا با ابزار و آلات همراه است اساسا به فرهنگ كفر تعلق دارد كه آدمى را از هشت حضور خداوند است دور مى كند و به طربى جعلى و مصنوعى سرگرم مى سازد. اگر آدمى تكاليف خود را درست انجام دهد و در راه خداوند جهاد كند، شادى از درون وجود او مى جوشد و سرچشمه مى گيرد. شادى اين نيست كه از بيرون از وجود انسان و از طريق ابزار و آلات به جان او وارد شود. علت اين كه دنياى كفر تا اين حد بر موسيقى تاكيد دارد، اين است كه قرار نيست در اين دنيا آدمى به تكليف خود در برابر خداوند عمل كند و بديهى است كه فرو نهادن تكاليف و ترك وظيفه، وجدان را تحت فشار و انقباض قرار مى دهد و چون اين حالت دردناك است و آدمى مى خواهد خود را از آن نجات دهد از اين رو گوش جانش را به غنا و طربهاى مصنوعى مى سپارد و به قول كسى: «اگر تو هنوز به حقيقت نرسيده اى و به رضا و رضوان خداوند نايل نگشته اى و در حال سلوكى، ترا با طرب چه كار و اگر به حقيقت رسيده اى و طرب از درون جان تو مى جوشد، باز هم ترا با طرب مصنوعى چه كار؟ و هيهات كه بگويى اين طرب مصنوعى ممكن است ذريعه اى باشد براى رساند آدمى به آن طرب حقيقى كه اگر مستى ناشى از معجزه اكنون آغاز شده و حادثه ظهور مقدس و نورانى امام زمان، عليه السلام، البته به طور عام و با جلواتش شروع شده و ما اكنون در متن اين تجليات قرار گرفته ايم و در درون كشور اسلامى فى الواقع در دولت امام زمان، عليه السلام، به سر مى بريم و بديهى است كه تا ظاهر شدن اصل آفتاب، سختيها و مشكلات و گرفتاريها خواهيم داشت الكل بتواند آدمى را به آن مستى حقيقى الهى برساند اين طرب نيز مى تواند انسان را به آن طرب نايل سازد.» اميدوارم خداوند ما را به شادى وصال خود و نظر به جمال بى مثال خود، شاد و از جامى كه ساقى اش اميرالمؤمنين على، عليه السلام، است، سرمست فرمايد.

ص: 40

تكاپوى آخرالزمان در غرب

ترجمه: احمد يكانى فرد همانطور كه خوانندگان عزيزمستحضرند امروزه يكى از مباحثى كه در دنياى غرب و مسيحيت توجه عده كثيرى را به خود جلب نموده،توجه به يكى از مباحث مسيحيت است كه در رابطه با آخرالزمان وآمدن مسيح، عليه السلام، گفتگومى كند و از طرف ديگر قرار گرفتن درآستانه قرن بيست و يكم و ورود به سال 2000 ميلادى كه از نظرمسيحيان نويددهنده دوران آخرالزمان است موجب گشته تا كتب و فيلمهاى خاصى در زمينه مباحث آخرالزمان، علايم آخرالزمان، مكاشفات مختلف، چگونگى حفظخود از گزند حوادث و وقايع و غيره ساخته و منتشر شوند. يكى از انتشاراتى كه اخيرا در اين زمينه بويژه در زمينه توليد فيلمهاى ويديويى فعاليت وسيعى را آغازكرده انتشارات آرماگدون است (Arageddon) كه خود را با عنوان بزرگترين كتابفروشى در زمينه كتب مربوط به نبوت، مكاشفات و انجيل معرفى نموده است. جستجوى كامپيوترى در شبكه اينترنت فهرستى از كتب و فيلمهاى ويديويى تهيه شده در اين زمينه رامعرفى مى نمايد كه در ذيل نمونه هايى از اين كتب و نوارهاى ويديويى رابراى آشنايى خوانندگان عزيزمعرفى مى نماييم: 1 در مورد بازگشت مسيح،عليه السلام: فيلم ويديويى به روايت «ادوند پاردوم (1) موضوع اين نوار ويديويى دررابطه با به پايان رسيدن هزاره دوم ميلادى و نگريستن دقيق بشر به آينده مشكوك قرن بيست و يكم است، عده اى از مردم پايان هزاره دوم را به عنوان سرآغاز جديدى تصور مى نمايند. كتاب آسمانى مسيحيان مى گويد: «مسيح زمانى مى آيد كه شما انتظار آمدن او رانداريد، و اين چنين است كه شمارش معكوس آغاز شده است و سؤالى كه به ذهن وارد مى شود اين است كه مادر چه زمانى از تاريخ واقع شده ايم؟ 2 هشدار دو دقيقه اى زمين: اين نوار ويديويى مهيج و جنجالى شما را به كشف اين مطلب مى رساندكه چرا متخصصان و كارشناسان امور دينى و مكاشفات در غرب معتقدند كه هشدار دو دقيقه اى زمين به گوش مى رسد! در اين نوار شمامى توانيد نگاهى دقيق به روزگاران آشفته اى داشته باشيد كه ما در آن بسر مى بريم و ضمنا به شواهدى دست يابيد كه توضيح دهنده اين مطلب است كه ما در واپسين روززندگى مى كنيم. اين نوار ويديويى براساس كتاب «جان ويلر» (2) تهيه شده وروايت كننده آن نيز «كاريل ماتريسيانا» (3) مى باشد. 3 آخرالزمان دوران سختى است اين نوار ويديويى

ص: 41


1- EdmundPurdom
2- John Wheeler
3- Caryl Matrisciana

در سه كاست تهيه شده و با اينكه به شيوه اى حرفه اى تهيه شده است اما از آنجا كه در برگيرنده اطلاعات كمى و كيفى خاصى است كه به حيات و بقاى روحى و جسمى بشر در خلال دوران آشوب و اضطراب آخرالزمان مى پردازد بسيار حيرت آور است. اولين بخش از اين نوار ويديويى به بحثى جامع در رابطه با دوران قبل ازآشوب و اضطراب پرداخته و اين مطلب را خاطر نشان مى سازد كه بشر براى رسيدن به آشوب واضطراب به دنيا نيامده است، امادچار آشوب و اضطراب شده وخوشى خود را از دست داده است دراين فيلم «ديك آينزورت (1) انسان رادر زمينه اينكه چگونه خود را از گزندحوادث دور ساخته و حفظ نمايد و يااينكه چگونه غذا تهيه نموده،محصولات خود را به بار آورد و خودرا براى شرايط سخت آماده سازدراهنمايى مى كند. در بخش دوم و سوم اين نوار به افراد آموخته مى شود كه چگونه وسايل و لوازمى را كه به طورروزمره دور مى اندازند مى توانند به عنوان ابزارى مفيد مورد استفاده قرار دهند و همچنين به شما آموخته مى شود كه چگونه اجاق خورشيدى و ابزار ديگر بسازيد و آب براحتى پيدا نماييد. 4 دلايل شگفت انگيز; آيا خدابراستى وجود دارد؟ اين نوار ويديويى نوارى مستنداست كه شواهدى جديد و شگفت انگيزرا كه موجب اثبات خدا شده است ارايه مى دهد، تهيه كنندگان اين فيلم نظير «پاول لالوند»، (2) «گرانت جفرى ، (3) «ديو بريس ، (4) «ديو مانت (5) و «چوك ميسار» (6) معتقدند كه با ديدن اين فيلم مى توانيد خود و دوستان نجات نيافته خود را به فلاح ورستگارى برسانيد. 5 مكاشفه اين فيلم نشان مى دهد كه در دوزخ خشونت، حيله و نيرنگ و در دنياى شهوانى امروز، مردان و زنان باايمانى وجود دارند كه همه چيز را به نام خدا و با استعانت از او مى خواهندو آنان اهل مقاومت و بردبارى وپايدارى هستند. مدت اين نوارويديويى 97 دقيقه است. اميد است كه در آينده بتوانيم مطالب كاملتر و بيشترى را به خوانندگان عزيز ارايه نماييم.

ص: 42


1- Dech Ainsworth
2- Paul Laloude
3- Grant Jeffrey
4- Daye Breese
5- Dave Hunt
6- Chuch Missler

سير تاريخى نگارش در موضوع غيبت-2

ابراهيم امينى كتابهاى غيبت بعد از امام حسن عسكرى، عليه السلام

بعد از وفات امام حسن عسكرى و در زمان غيبت صغرى نيز كتابهايى درباره غيبت امام زمان تأليف شد از باب نمونه:

1- حسن بن حمزه عبداللّه بن محمد بن حسن بن حسين بن على سجاد كتابى در غيبت تأليف نمود. او از بزرگان و فقهاى اماميه بوده و در سال 358ق. وفات نموده است.(1)

2- عبداللَّه بن جعفر بن حسن حميرى كتابى در غيبت نوشته است. او از بزرگان و شخصيتهاى بزرگ قم بوده و در حدود سال 290ق. به كوفه رفت و اهل كوفه از وى استماع حديث نمودند.(2)

3- حسن بن محمد بن يحيى معروف به ابن اخى طاهر نيز كتابى در غيبت ولى عصر نگاشته، و در سال 358ق. وفات نموده است.(3)

4- محمد بن ابراهيم بن جعفر نعمانى معروف به ابن ابى زينب كتابى در غيبت تأليف نموده است. نجاشى درباره اش مى نويسد:

محمد بن ابراهيم از بزرگان اصحاب و جليل القدر و صحيح العقيده و كثيرالحديث است. داراى كتابهايى است كه يكى از آنها »الغيبة« است.(4)

كتاب مذكور به چاپ رسيده و در دسترس مى باشد. مؤلف كتاب در اوايل غيبت صغرى متولد شده و چنانكه از خود كتاب معلوم مى شود در موقع تأليف كتاب هشتاد و چند سال از عمر شريف حضرت صاحب الامر مى گذشته است.(5)

ص: 43


1- - رجال نجاشى، ص51.
2- - رجال نجاشى، ص162.
3- - نجاشى، ص51.
4- - رجال نجاشى، ص297.
5- - غيبت نعمانى، ص80.

نعمانى از اصحاب مخصوص محمد بن يعقوب كلينى بوده كه در سال 329ق. يعنى سال وفات آخرين نايب امام زمان، على بن محمد سمرى وفات نموده است.

نعمانى به طورى كه از كتابش معلوم مى شود تا اواسط قرن چهارم هجرى زنده بوده است، زيرا محمد بن ابى الحسن شجاعى مى گويد:

نعمانى در سال 342ق. كتاب غيبت را براى من قرائت نمود.(1)

5- محمد بن قاسم بغدادى نيز كتابى در غيبت نوشته است. او از مشاهير متكلمين اماميه و معاصر ابن همام بوده كه در تاريخ 328ق. وفات نموده است.(2)

6- سلامة بن محمد بن اسماعيل ارزنى كتابى در غيبت تأليف نموده و از بزرگان و موثقين اماميه بوده و تلعكبرى در سال 328ق. از او استماع حديث نموده است. او در سال 333ق. به شام رفت. بعداً به بغداد مراجعت نمود و در همانجا وفات كرد.(3)

7- محمد بن شلمغانى نيز كتابى در غيبت نوشته است(4). وى معاصر حسين بن روح نايب سوم امام زمان بوده است. نجاشى در رجالش و شيخ در »فهرست« مى نويسد:

در آغاز امر، خوب بود ولى بعداً به حسين بن روح حسد ورزيد و موضوعات باطلى را ادعا كرد و بدين جهت توقيعى در مذمت او از ناحيه مقدسه صادر شد و به دستور خليفه وقت توقيف و به قتل رسيد.(5)

8- مظفر بن على بن حسين حمدانى - كه اواخر زمان مفيد را درك نموده - كتابى در غيبت نوشته است.(6)

9- حنظلة بن زكريا بن يحيى بن حنظلة تميمى نيز كتابى در غيبت نوشته است(7). شيخ طوسى در رجالش او را از جمله كسانى كه از ائمه روايت نكرده اند ذكر نموده و مى نويسد:

ص: 44


1- - غيبت نعمانى، ص2.
2- - آغا بزرگ تهرانى، الذريعة، ج16 و كتاب تأسيس علوم الشيعه العلوم الاسلام، ص380.
3- - رجال نجاشى، ص145 و رجال شيخ، ص475 و فهرست شيخ، ص107.
4- - آغا بزرگ تهرانى، الذريعة، ج16.
5- - رجال نجاشى، ص292 و رجال شيخ، ص173.
6- - الذريعة، ج16.
7- - رجال نجاشى، ص113.

از اماميه بوده و تلعكبرى از او حديث شنيده و اجازه دارد.(1)

10- احمد بن محمد بن عمران معروف به ابن جندى نيز كتابى در غيبت تأليف نموده است. نجاشى مى نويسد:

ابن جندى استاد من است و كتابهايى نوشته كه از جمله آنها كتاب غيبت است(2). او در سال 396ق. وفات نموده است.(3)

11- محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى صدوق كتاب بزرگى در غيبت تأليف نموده به نام »كمال الدين و تمام النعمة« كه به چاپ رسيده است. نجاشى درباره اش مى نويسد:

از فقهاى بزرگ اماميه است و كتابهاى زيادى تأليف نموده كه از جمله آنها كتاب غيبت است. و در سال 381 ق. در رى وفات نمود.(4)

شيخ طوسى در »الفهرست« مى نويسد:

محمد بن على بن حسين مرد جليل القدر و دانشمند بى نظيرى است و در حدود سيصد كتاب نوشته و از جمله آنها كتاب »غيبت« است.(5)

12- محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شيخ مفيد نيز چندين كتاب و رساله در غيبت تأليف نموده است. او از بزرگان علماى اماميه و استاد شيخ طوسى و نجاشى است و در سال 336ق. تولد يافته و در سال 413ق. وفات نمود.(6)

13- على بن حسين بن موسى، معروف به سيد مرتضى، كتابى در غيبت تأليف نموده به نام »المقنع«، نجاشى درباره اش مى نويسد:

عالم بى نظيرى بوده، در علم حديث و كلام و ادبيات دست داشت. و در سال 436ق. وفات نمود.(7)

شيخ طوسى نيز درباره او مى نويسد:

در علوم بى نظير بود. در علم كلام و فقه و اصول و ادبيات تبحر داشت. كتابهايى نوشته كه يكى از آنها كتابى است به نام »المقنع« در غيبت، در سال 355ق. تولد يافت و در سال 436ق. وفات نمود.(8)

دفاع از انديشه دوازده امامى

چنانكه نوبختى در كتاب »فرق الشيعه« و سعد بن عبداللَّه اشعرى در »المقالات و الفرق« نوشته اند، بعد از وفات امام حسن عسكرى پيروانش چهارده فرقه شدند. جمعيت قليلى از آنان گفتند كه امام حسن عسكرى فرزندى دارد و اوست مهدى موعود و غايب است. ولى طرفداران اين عقيده، خيلى كم بودند، چنانكه نعمانى كه در زمان غيبت صغرى مى زيسته مى نويسد:

ص: 45


1- - رجال شيخ، ص467.
2- - رجال نجاشى، ص67.
3- - شوشترى، قاموس الرجال، ج1، ص415.
4- - رجال نجاشى، ص306.
5- - فهرست شيخ، ص184.
6- - رجال نجاشى، ص311 - 315.
7- - رجال نجاشى، ص206.
8- - فهرست شيخ، ص125.

اين جمعيت كمى كه در اين عقيده پا بر جا ماندند همانهايى هستند كه على بن ابيطالب درباره شان مى فرمايد: »در پيمودن راه حق از كمى نفرات وحشت نكنيد«.(1)

آن جمعيت كم هم كاملاً در تقيه و تحت فشار مخالفان بودند و نمى توانستند عقيده خودشان را اظهار دارند. حتى جرأت نداشتند كه نام امام غايب را در يكى از مجالس عمومى بر زبان جارى سازند. زيرا اگر چنين سخنى از دهان يك نفر صادر مى شد، جانش در معرض خطر قرار مى گرفت.

حسن بن موسى نوبختى و سعد بن عبداللَّه اشعرى كه در همان عصر مى زيسته اند مى نويسند:

بر ما جايز نيست كه درباره امام غايب بحث كنيم و در جستجويش باشيم زيرا جانمان در معرض خطر قرار مى گيرد. و ما حق نداريم امام ديگرى براى خودمان اختيار كنيم، زيرا خدا آن حضرت را براى ما انتخاب نموده و خودش بهتر صلاح ما را مى داند. و خود امام وظيفه خودش و اوضاع زمانه را بهتر مى داند.

امام صادق، عليه السلام، با اينكه در بين مردم معروف، و ولادت و جايش معلوم بود باز هم مى فرمود:

هركس مرا در مجلس عمومى ذكر كند خدا لعنتش كند.

يكى از اصحاب او را در بين راه ملاقات نمود ولى كناره گرفت. پس امام صادق، عليه السلام، از او تشكر كرد و فرمود:

فلان شخص مرا در راه ديد و صحبت و سلام كرد. در صورتيكه كار خوبى انجام نداد.

همچنين موسى بن جعفر، عليه السلام، به اصحابش مى فرمود:

نام مرا در مجالس نبريد.

ص: 46


1- - غيبت نعمانى، ص9.

در صورتيكه آنان چنين بودند پس چگونه براى ما جمعيت اندك امكان دارد كه نام آن حضرت را ببريم با اينكه مخالفين، با كمال جديت در جستجوى آن حضرت مى باشند و از طرف خليفه وقت چه ستمها مى شود و مراعات حقوق امثال او را نمى كنند. مگر امام حسن عسكرى، عليه السلام، مورد تعدى صالح بن وصيف قرار نگرفت؟ مگر آن حضرت را زندان نكرد تا از نام و جاى فرزندش اطلاع پيدا كند.(1)

فرقه دوازده امامى و معتقدين به وجود امام حسن عسكرى، در زمان غيبت صغرى، كاملاً در اقليت بودند و بيش از حدّ، تقيه و تحفّظ مى نمودند و بدين جهت چندان مورد توجه واقع نمى شدند و بحث و انتقاد زيادى در عقيده شان به عمل نمى آمد.

كتاب الغيبة نعمانى كه در آن زمانها تأليف شده، ايراد و بحثهاى دامنه دار و مفصل در آن ديده نمى شود. و در آن به ذكر رواياتى كه دلالت دارند بر اينكه ائمه دوازده نفرند و زمين هرگز از امام خالى نمى شود و روايات غيبت اكتفا شده است.

گاهى هم كه بحثى به ميان آمده به جوابهاى ساده و كوتاه اكتفا شده است. مثلاً بعد از ذكر روايات غيبت مى نويسد:

مردم مى گويند جانشين امام حسن كجاست و تا كى غايب خواهد ماند، در صورتى كه هم اكنون هشتاد و چند سال از عمرش مى گذرد؟ بعضى مى گويند: مرده است. بعضى اصل ولادت را انكار مى كنند و معتقدان او را مسخره مى نمايند و مدت هشتاد سال عمر را بعيد مى شمارند و نمى دانند كه خداوند قدرت دارد عمر ولى خود را طولانى گرداند. ما هم اكنون افرادى را مشاهده مى كنيم كه صد سال يا زيادتر عمر دارند و حواس و قوايشان برجاست.(2)

هرچه زمان غيبت طولانى تر مى گرديد؛ تعداد معتقدان به غيبت ولى عصر زيادتر مى شد و دعوتشان علنى تر مى گشت و در اظهار عقيده خودشان بيشتر پافشارى مى كردند. و به همين نسبت، تعداد مخالفان آن عقيده نيز، افزايش مى يافت و زبان طعن و انتقاد و بحث و رد و ايرادشان بازتر مى شد. بطورى كه وقتى زمان شيخ صدوق فرا رسيد دائره مباحث و رد و ايرادها توسعه يافته بود.

ص: 47


1- - فرق الشيعه، ص132 و المقالات و الفرق، ص104.
2- - غيبت نعمانى، ص80.

* شيخ صدوق و مسأله غيبت

صدوق در اواخر زمان غيبت صغرى تولد يافت و در سال 381ق. وفات نمود. او كتاب »كمال الدين و تمام النعمة« را در اواخر عمرش تأليف كرده است. اما علت تأليف كتاب ياد شده اين بود كه در آن عصر، از طرف فرقه اسماعيليه كه فرقه قابل توجهى بودند و فرقه زيديه و طرفداران جعفر كذاب و اهل تسنن كه اكثريت داشتند، ايرادات و اشكالاتى به فرقه اماميه وارد مى شد و بدين وسيله اذهان مردم را مشوب مى كردند. از اين جهت شيخ صدوق، عليه الرحمة، كتاب »كمال الدين« را تأليف نمود. در اول آن كتاب اشكالات مخالفان را نقل مى كند و بدانها پاسخ مى دهد. و بخوبى از عقيده اماميه دفاع مى كند و بتفصيل درباره قائم آل محمد بحث مى كند. شيخ مفيد و مسأله غيبت

وقتى نوبت به شيخ مفيد رسيد باز هم دايره اشكالات توسعه يافته بود و مسأله امامت، يكى از مسائل قابل توجه شده بود. مفيد در سال 336ق. تولد يافت و در سال 413ق. وفات نمود. موقعيت حساس و اهميت مسأله امامت را از كتابهاى زيادى كه مفيد در آن عصر، در آن باره تأليف نموده مى توان دريافت.

نجاشى كتابهاى زير را از جمله كتابهاى مفيد مى شمارد:

كتاب الايضاح فى الامامة، كتاب النقض على ابن عباد فى الامامة، كتاب المسائل العشرة فى الغيبة، كتاب مختصر فى الغيبة، كتاب جوابات الفارقيين فى الغيبة، كتاب نقض الامامة على جعفر بن حرب، كتاب النقض على الطلحى فى الغيبة، كتاب المسألة على الزيدية، كتاب نقض الامم فى الامة، النقض على غلام العجرانى فى الامامة، كتاب النقض على النصيبى فى الامامة، الرد على لكرابيسى فى الامامة، كتاب الجوابات فى خروج المهدى، كتاب الرد على ابن رشيد فى الامامة، كتاب الرد على ابن الاخشيد فى الامامة، كتاب العهد فى الامامة.(1)

ص: 48


1- - رجال نجاشى، ص311 - 315.

* سيد مرتضى و مسأله غيبت

سيد مرتضى در سال 355ق. تولد يافت و در سال 436ق. وفات نمود. سيد مرتضى از استادان شيخ طوسى بوده است. در آن عصر نيز دائره ردّ و ايراد باز هم تا حدودى توسعه يافته بود لذا سيد مرتضى قدّ علم كرد و كتاب بزرگى پيرامون امامت تأليف نمود به نام »الشافى«. او در اين كتاب تمام مسائل امامت را مورد بحث و بررسى قرار داده و اشكالات و ايرادات مخالفان را پاسخ داده و درباره امام غايب بتفصيل وارد بحث شده است. علاوه بر آن كتابى هم در خصوص غيبت تأليف نموده به نام: »المقنع«. شيخ طوسى و مسأله غيبت

سيد مرتضى در سال 436ق. درگذشت و منصب زعامت و رياست اماميه به شيخ طوسى، عليه الرحمة، محول شد. در آن عصر فرقه دوازده امامى، كاملاً معروف و سرشناس بودند و مناقشات و مباحثات مذهبى مخصوصاً در مسأله امامت به اوج خود رسيده بود. افكار عالى شيخ مفيد و سيد مرتضى و ساير دانشمندان در پيرامون امامت، در بلاد اسلامى مخصوصاً بغداد پخش شده بود و بدين جهت، حملات و ردّ و ايرادهاى مخالفان متوجه محيط علمى بغداد بود. فرقه اسماعيليه و زيديه به وسيله زبان و قلم به مبارزه مى پرداختند، اكثريت مسلمين يعنى اهل تسنن نيز كه تا آن روز كاملاً به خطر توجه نداشتند، در مقابل اماميه بسيج شدند.

اما محيط علمى بغداد، با تمام اين اوضاعف خطرناك آماده تبليغ و مبارزه شده و فداكاريها و مبارزات علمى شيخ مفيد و سيد مرتضى و ساير دانشمندان جهان اسلام را متوجه بغداد ساخته بود. در چنين محيط پر انقلاب و غوغايى، از طرف خليفه وقت »القائم باللّه« كرسى كلام رسماً به شيخ طوسى واگذار شد و او در چنين موقعيت حساس و خطرناكى قرار گرفت و به پيكارهاى علمى و دفاع از عقيده تشيع مشغول گشت.

در اثر مساعى و فداكارى آن دانشمند مبارز، و استادان از خود گذشته اش بود كه فرقه دوازده امامى كه تا مدتى قبل، فرقه گمنامى شمرده مى شد به يك مذهب علمى، فعال و مبارز تبديل شد. تبليغات شيخ و استادان فداكارش به حدى مؤثر واقع شد كه اذان رسمى شهر بغداد بر طبق عقيده شيعه خوانده مى شد. و بر درب اكثر خانه هاى شيعيان نوشته بود: محمد و على بهترين مردم هستند. و بسيارى از امراء و بزرگان به مذهب اماميه متمايل شده بودند و از آنان طرفدارى مى كردند. سنّى و شيعه در مجلس درس شيخ حاضر مى شدند و از سخنان علمى وى بهره مند مى گشتند. كار فداكارى كلامى و تبليغى شيخ به جايى رسيد كه مخالفان، از پاسخ علمى عاجز شدند و كار به دست عوام افتاد و ناگهان به شيعيان حمله نمودند و محيط شهر بغداد را تصرف كردند و شعارهاى محمد و على را كه بر درب خانه ها بود محو ساختند و اذان شهر را بر طبق مذاق خودشان درآوردند و كتابخانه بزرگ و نفيس اماميه را كه بهترين نسخه هاى خطى در آن موجود بود آتش زدند و ضربه بسيار سنگين و غير قابل جبرانى بر پيكر علمى جهان تشيع وارد ساختند.

ص: 49

ما قصد نداريم تاريخچه زندگى شيخ را بنگاريم و در صدد نيستيم مشرب كلامى شيخ را بتفصيل تشريح كنيم و اميدواريم دانشمندان، آن شعبه ها را بخوبى بررسى نمايند. هدف ما بيان فهرستى از داستان غيبت ولى عصر و عقيده شيخ طوسى در اين باره است. لذا سخن را در همين موضوع متمركز مى سازيم.

شيخ طوسى كتاب »الشافى« استادش سيد مرتضى را در زمان حيات استاد، تلخيص و تأليف كرد و در جلد اول و چهارم آن كتاب، درباره امام زمان، عليه السلام، بحث نمود. علاوه بر آن، كتاب جداگانه اى در خصوص امام زمان، عليه السلام، تأليف نمود و در مقدمه آن كتاب نوشت:

شيخ بزرگوار به من دستور داد كه كتابى درباره غيبت صاحب الزمان و سبب دوام غيبت و پاسخ شبهات مخالفان بنويسم. من با وجود كمى فرصت و ناراحتى روحى و موانع روزگار خواهش او را پذيرفتم و بطور اختصار آن مطلب را تعقيب خواهم كرد.(1)

در وقتى كه شيخ به تأليف كتاب »الغيبة« مشغول بوده در حدود 192 سال از عمر امام زمان، عليه السلام، مى گذشته است. زيرا در كتاب مذكور مى نويسد:

اكنون كه سال 477ق. است من به نوشتن كتاب اشتغال دارم.(2)

چنانكه از مقدمه كتاب پيداست تأليف غيبت، در زمانى صورت گرفته كه شيخ از هر جهت تحت فشار و شكنجه روحى قرار داشته و مخالفان اسباب اذيت و آزارش را فراهم مى ساخته اند. مخالفان چندين مرتبه خانه و كتابخانه اش را مورد تجاوز قرار دادند تا در مرتبه آخر در سال 449 يا 448ق. خانه اش را خراب نمودند و كتابخانه اش را آتش زدند و نوشته هايش را غارت كردند و كرسى كلامش را سوزانيدند و خودش ناچار شد از ترس دشمنان فرار كند و به نجف منتقل گردد.

مؤلف، با آن همه گرفتارى و در اوضاع آشفته و خطرناك بغداد به تأليف كتاب غيبت اشتغال داشت. ابتدا با ادلّه و براهين متعدّد، وجود امام دوازدهم يعنى فرزند بلافصل امام حسن عسكرى را اثبات مى كند؛ سپس به شبهات اسماعيليه، زيديه، كيسانيه، ناووسيه، واقفيه، فطحيه و سايرين جواب مى دهد. و عقائدشان را ابطال و در هر مورد روايات مناسبى را از باب نمونه نقل مى كند.

شيخ طوسى در اين كتاب روايات غيبت مهدى موعود را نقل كرده و براى رفع استبعاد از غايب شدن پيغمبر در غار و »شعب ابيطالب« و غايب شدن خضر و يوسف و موسى و يونس و اصحاب كهف و غيبتهاى منسوب به بعضى از پادشاهان فرس، و حكماى روم و هند تمسك مى جويد.

براى رفع استبعاد از طول عمر آن جناب، به عمر حضرت نوح و خضر و دجّال و سلمان فارسى و لقمان حكيم و گروه ديگرى استدلال مى نمايد. و درباره طول عمر آن جناب كه در آن زمان در حدود 192 سال بوده مى نويسد:

چنين عمرى بر خلاف طبيعت هم نيست. زيرا افراد دراز عمرى ديده و شنيده شده است. و خدا هم قدرت دارد كه هر كس را خواست عمر درازى عطا كند و زنده و جوان باقى بدارد. چنانكه اهل بهشت در بهشت جوان مى مانند و پير نمى شوند.

و در فلسفه غيبت ترس از كشته شدن را ذكر مى كند.

و در فايده امام غايب مى گويد:

ص: 50


1- - غيبت شيخ طوسى، ص2.
2- - غيبت شيخ طوسى، ص78.

وجود امام لطفى است و تصرف كردن در امور لطف ديگر. خدا به وسيله ايجاد امام لطف خودش را به عمل آورده و فردى را كه براى اداره اجتماع لازم است آفريده و حجت را بر مردم تمام كرده تا اگر خواستند از وجودش بهره مند گردند، بتوانند و زبان معذرتشان منقطع شود. و تصرف كردن در امور مردم و خوددارى از دخالت و هدايت، از جانب خود مردم است و آنانند كه اسباب رعب و ترس و غيبت او را فراهم ساخته اند. و از جانب خدا كوتاهى به عمل نيامده است.

شيخ طوسى نسبت به موقعيت زمانى و مكانى و فرصت كمى كه داشته بخوبى از غيبت حضرت ولى عصر، عليه السلام، دفاع نموده و به شهادت و اشكالات مخالفان پاسخ داده است.

كتابهاى غيبت بعد از شيخ طوسى

در خاتمه، لازم به ذكر است كه بعد از شيخ طوسى نيز كتابهاى زيادى در پيرامون غيبت ولى عصر، عليه السلام، نوشته شده است ولى مندرجات آنها همان مطلبى است كه شيخ مفيد و سيد مرتضى و شيخ صدوق و شيخ طوسى، عليهم الرحمة، تحقيق كرده اند. تغيير صورت پيدا كرده و مطلب تازه در بين آنها كم است. بر روى هم بايد اعتراف كرد كه موضوع مهدى موعود گر چه از لحاظ حديث بسيار غنى و قابل شك و شبهه نيست و محدثين بزرگوار اسلام رسالت خويش را به انجام رسانيده اند ولى هنوز مشكلاتى دارد و محتاج به تحقيقات عميق و بررسيهاى بيشترى است.

پى نوشتها:

×. برگرفته از كتاب »پيداى نهان« ويژه نامه نيمه شعبان 1419ق. ستاد بزرگداشت نيمه شعبان مسجد آيةاللّه انگجى تبريز.

ص: 51

گفتگو درباره امام مهدى عليه السلام

شهيد سيد محمدباقر صدر

تحقيق: عبدالجبار شراره

ترجمه: مصطفى شفيعى

چگونه يك فرد مى تواند سرنوشت بشريت را تغيير دهد؟

به دنبال سؤالات گذشته به سؤال ديگرى مى رسيم و آن اينكه يك شخص هر قدر باعظمت باشد آيا مى تواند يك تنه اين نقش بزرگ را ايفا كند؟ و آيا اين شخصيت جز همان انسانى است كه عوامل و شرايط خارجى او را پرداخته تا پيش در آمدى براى محقق ساختن حركت طبق همان شرايط باشد؟

منشأ و خاستگاه اين پرسش مربوط به ديدگاه خاصى است كه تاريخ را اين چنين تفسير مى كند مى گويد انسان در حركت تاريخ عامل ثانوى و فرعى است؛ و عامل اصلى،تنيروهاى مادى و خارجى هستند كه انسان را احاطه كرده اند! در نتيجه يك فرد در بهترين حالات مفسر جهت گيرى آن عامل اصلى است و چيزى جز اين نيست.(1)

در حالى كه ما در ديگر كتابهاى خود بخوبى روشن ساخته ايم كه اساس تاريخ بر دو محور قرار دارد يكى انسان و ديگرى عوامل مادى كه انسان را احاطه كرده است؛ همانطور كه عوامل مادى و ابزار توليد و طبيعت در انسان اثر مى گذارد، انسان نيز در اطراف خود و در ديگر عوامل خارجى اثر مى گذارد و هيچ توجيهى وجود ندارد كه بگوييم حركت از ماده شروع و به انسان ختم مى گردد؛ مگر عكس آن را هم بپذيريم كه ممكن است حركت از انسان شروع و به ماده ختم گردد؛ زيرا انسان و ماده در طول زمان در يكديگر اثر مى گذارند.

با اين حساب يك فرد مى تواند در جريان تاريخ از يك طوطى برتر باشد بويژه كه اين شخص رابط و واسطه ميان زمين و آسمان باشد كه اين(2) رابط خود همانند يك نيرو براى حركت تاريخ عمل مى كند و اين چيزى است كه در تاريخ پيامبران به اثبات رسيده است بويژه در تاريخ پيامبر خاتم، صلّى اللّه عليه وآله.

پيامبر اسلام حضرت محمد، صلّى اللّه عليه وآله، به خاطر تحقق رسالت آسمانى اش خود زمام حركت تاريخ را در دست گرفت و يك خط طولانى فرهنگى و تربيتى ايجاد كرد كه هرگز عوامل مادى و خارجى نمى توانستند از عهده آن برآيند؛ - چنانكه اين موضوع را در مقدمه دوم كتاب »الفتاوى الواضحه« توضيح داده ايم - و هر چه به وسيله پيامبر(3) اكرم، صلّى اللّه عليه وآله، امكان وقوع داشته به وسيله امام منتظر، عليه السلام، نيز ممكن است؛ امامى كه از اهل بيت است و رسول گرامى اسلام، صلّى اللّه عليه وآله، از نقش بزرگ او سخن گفته و به وجود او بشارت داده است.

ص: 52

(4) و بالاخره به آخرين سؤال مى رسيم، مى پرسند:

روشى كه مى شود تصور كرد چنين فردى بتواند پيروزى قطعى عدالت را به ارمغان آورد و كيان ظلم و ستم را براندازد، چيست؟

پاسخ دقيق به اين پرسش بستگى دارد به شناخت زمان و مرحله اى كه حضرت مهدى، عليه السلام، پا به ميدان مى گذارد؛ اگر بشود دقيقاً خصوصيات و اوضاع و احوال آن زمان را تشخيص داد؛ ممكن است در پرتو آن بتوان تصويرى از چگونگى عمليات و حركت آن را ترسيم كرد ولى تا زمانى كه ما شناختى نسبت به آن زمان نداريم و چيزى از شرايط و واقعيتهاى خارجى آن را نمى دانيم نمى شود پاسخى علمى راجع به آنچه در آن روز اتفاق خواهد افتاد بيان كرد؛ گر چه مى شود حدس و گمان هايى زد كه آن هم غالباً بر پايه ذهنيات است نه واقعيتهاى عينى و خارجى.

در اينجا يك تصور درست وجود دارد كه مى شود آن را پذيرفت. اين تصور بر پايه رواياتى است كه(5) درباره اين جريان وارد شده و نيز بر پايه تجربه هايى است كه از انقلابهاى بزرگ تاريخ استفاده مى شود.

تصور مى شود كه ظهور حضرت مهدى، عليه السلام، به دنبال يك خلأ بزرگ كه نتيجه فساد و بحران تمدن است، واقع مى شود. اين خلأ راه(6) پيشروى رسالت جديد را مى گشايد و زمينه روحى پذيرش دعوت را آماده مى سازد.

اين بحران روحى، حادثه اى اتفاقى نيست كه ناگهان در تاريخ تمدن انسانها پديد آيد بلكه نتيجه طبيعى تناقضات تاريخ است، تاريخ منهاى خدا؛ كه در نهايت هيچ راهى براى حل آن تناقضات پيدا نخواهد شد. آنگاه است كه آتش روشن مى شود؛ آتشى كه هيچ چيز باقى نمى گذارد و از هيچ چيز نمى گذرد.

در اين لحظه است كه آن نور ظهور مى كند تا آتش را خاموش و عدالت آسمانى را در گستره زمين بر پا دارد.

والحمدلله رب العالمين و الصلوة و السلام على محمد و آله الطاهرين.

شروع نگارش اين اوراق روز سيزدهم جمادى الثانيه سال 1397 ق. و پايان آن عصر روز هفدهم همين ماه بوده است. والله ولى التوفيق

محمدباقر صدر - نجف اشرف

ص: 53

تحقيق اين كتاب در ماه رجب سال 1416 ق. در شهر مقدس قم پايان يافت.

دكتر عبدالجبار شراره ماهنامه موعود شماره 16 پى نوشتها:

1. اشاره است به نظريه مادى تاريخ يعنى تفسيرى كه ماركسيسم از تاريخ دارد. در كتاب »اقتصادنا« ج1، ص19 تحليل علمى و بحث فلسفى عميقى در اين زمينه به قلم استاد شهيد صدر، رضى اللّه عنه، شده است.

2. اشاره به كتاب »فلسفتنا« و مقدمه كتاب »اقتصادنا« مى باشد.

3. ر.ك: كتاب قهرمانان (قهرمانى به صورت يك پيامبر) نوشته توماس كارلايل.

4. ر.ك: مقدمه دوم كتاب »الفتاوى الواضحة« ص63 كه اين مسأله را بخوبى توضيح و تفصيل ظهور حضرت مهدى، عليه السلام، به دنبال يك خلأ بزرگ كه نتيجه فساد و بحران تمدن است، واقع مى شود. اين خلأ راه پيشروى رسالت جديد را مى گشايد و زمينه روحى پذيرش دعوت را آماده مى سازد.

داده است.

5. التاج الجامع للاصول، ج5، ص343، از ابوسعيد از پيامبر، صلّى اللّه عليه وآله:

»المهدى منّى أجلى الجبهة أقنى الأنف يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً« يعنى: مهدى از من است، پيشانى فراخ و بلندبينى؛ زمين را از عدل و داد پر مى كند پس از آنكه انباشته از ظلم و ستم شده باشد.

6. اشاره به رواياتى است درباره نشانه هاى ظهور و وقايعى كه پيش از ظهور مبارك آن حضرت يا همزمان با آن رخ مى دهد. اين روايات به صورت مشروح در كتاب »عصر ظهور« از سيد محمد صدر آمده است. هم چنين به كتاب ارشاد شيخ مفيد، ص356 به بعد و كتاب »الاشاعة لأشراط الساعة« از محمد بن رسول حسينى برزنجى رجوع شود.

7. اشاره است به عاقبت كار انسان و بحران تمدن كه بر اثر رقابت و كشمكش ميان تمدنهاى مادى و قطبهاى سياسى و ناتوانى در ايجاد امنيت و خوشبختى براى انسانها پيش خواهد آمد. نشانه هاى اين خلأ هم اكنون پيدا شده و روز به روز در شرق و غرب گسترش مى يابد. هر كس اخبار و گزارشها و تفسيرهاى سياسى روز را پيگيرى كند بخوبى اين مسأله را درمى يابد؛ و روز موعود دور نيست.

ص: 54

نگرشي به زيارت آل ياسين -2

قسمت دوم السلام عليك يا داعى الله و ربانىّ آياته

سلام بر تو اى خواننده خلق به سوى حق

و اى پرورش گر آيات خداوند

اين جمله - كه نخستين سلام خاص بر آن وجود مقدس است - متضمن دو صفت از اوصاف كمال حضرتش مى باشد:

1- داعى الله

2- ربّانىّ آياته

صفت اول داعى الله است. داعى اسم فاعل است؛ به معنى خواننده و دعوت كننده كه در اينجا به مفعول اضافه شده است؛ يعنى، اى كسى كه خدا را مى خوانى؛ اى خواننده خدايى. ممكن است به مفعول دوم اضافه شده باشد و مفعول اول در تقدير و حرف جرّ حذف شده باشد؛ يعنى اى كسى كه بندگان خدا را به سوى خدا مى خوانى و دعوت مى كنى. هر دو احتمال و معنى در اين جمله مناسب است و هر كدام از آنها بيانگر كمالى است از كمالات آن بزرگوار؛ يكى كمال لازم و ديگرى كمال متعدّى.

كمال لازم صفت نفسانى آن وجود مقدّس است كه پيوسته در حال دعا و خواندن ذات قدّوس الاهى است. كمال متعدى مقام داعَويّت و دعوت نمودن و خواندن خلق است به سوى حقّ. آن حضرت در هر دو عصر غيبت و ظهور به نحوى به اين مقام قيام نموده اين وظيفه بس خطير را ايفا مى نمايد.

آرى او داعى الله و داعى الى الله. او ختم خاندانى است كه دعاة الى الله و خوانندگان خلقند به حقّ.

از اين رو كه نخستين سلام به آن وجود مقدس به عنوان داعى الله ذكر شده استفاده مى شود كه مقام داعويت برترين مقامى است كه حضرتش حائز گرديده است؛ زيرا اين مقام مجمع مقامات و در بردارنده كمالات بسيارى است كه در سايه آن مقامات و كمالات، خداوند - جلّ و عزّ - اين مقام را عنايت مى فرمايد. هر كس نمى تواند داعى الله باشد. داعى الله كسى است كه از جهل و خطا و لغزش و نادانى محفوظ و مصون است و الّا داعى الله حقيقى نيست. همچنين داعى الله بايد عالم بالله باشد و الّا نمى تواند داعى و خواننده و رساننده خلق به خالق باشد. چگونه كسى مى تواند به چيزى كه نمى شناسد و علم ندارد دعوت كند؟ نتيجتاً از خود اين جمله مى توان مقام عصمت و قداست و علم وآگاهى مطلق آن حجّت مطلقه حقّ و داعى الله مطلق را استفاده كرد.

ص: 55

گفتيم مقام داعويت - كه نخستين مقام مذكور در اين زيارت شريفه است - مى تواند از بالاترين و برترين مقامات آن صاحب مقامات جامعه باشد؛ زيرا از سال 260 هجرى تا به حال و از حال تا آن زمان كه اراده حقّ متعال به حيات آن حقيقت حيات تعلق گرفته است، صاحب مقام داعى اللهى بوده و هست و خواهد بود. او از همه دعاة الى الله در اين مقام بيشتر جا داشته و دارد كه آباء گرامى و اجداد طاهرينش هر كدام چند سالى بيش تكيه گزين اين مسند نبودند.

صفت دوم در اين سلام، ربانىّ آياته مى باشد. خوب است ابتداءً معناى ربانى را بياوريم تا مفاد اين سلام بهتر روشن شود. مرحوم طريحى گويد:

در كشّاف آمده است كه ربّانى كسى است كه تمسّكش به دين و اطاعت خداى - تعالى - محكم و شديد باشد. در قاموس است كه خداپرست خداشناس را ربّانى گويند. طبرسى گويد: كسى كه امر مردم را اصلاح و تدبير نمايد (چنين خوانده مى شود)... در حديث كه وارد شده است: »لا علم إلّا مفن عالمف ربّانىّف«؛ علمى نيست مگر از عالم ربّانى. مقصود كسى است كه علمش موهبتى است و حق - تعالى - فرمان يادگيرى از وى را داده باشد يا آنكه راسخ و پابرجاى در علم است يا كسى كه جز خدا چيزى در طلب علم در نظر ندارد يا كسى كه به دين خدا پاى بند است.

ص: 56

گفته اند: ربّانى منسوب به ربّ است كه الف و نون براى مبالغه به آن اضافه شده [ياى آخر آن ياى نسبت است]. بعضى آن را از ربّ به معنى تربيت گرفته اند.(1)

با توجه به آنچه در معناى ربّانى آورديم، اين جمله را مى توان چنين معنى كرد:

سلام بر تو اى كسى كه در ميان آيات پروردگار و نشانه هاى او پيوند و ارتباط با دين و طاعت حقّ از همه بيشتر است تا آنجا كه خودت نفس دين هستى و اطاعت از تو اطاعت از خدا است. سلام بر تو اى كسى كه مربّى و تربيت كننده آيات حق متعالى.

بنا بر اين معنا، جمله بيانگر مقام منيع ربّانى آن وجود مقدس نسبت به همه آيات خلقت مى باشد. خداوند سبحان تربيت و پرورش جميع آياتش را بجميع معنى الكلمة به خاندان رسالت، عليهم السلام، اضافه نموده است.

امروز اين مقام شامخ و منصب والا به آن امام همام اختصاص دارد. تنها كسى كه بر اريكه ربّانيت حقّ به حق تكيه زده و تربيت و پرورش تمام آيات حقّ به كف با كفايت او سپرده شده آن وجود مقدس است.

ممكن است در توضيح اين جمله چنين بگوييم:

با توجه به اينكه تمام آيات خلقت و آفريده هاى آفريدگار مى توانند نمايانگر او باشند و او را نشان دهند و آيه ربّ قرار گيرند، آن وجود مقدس ربّانى آيات است؛ ربّ النوع آيات حق است و از همه آيات آيتيّتش بيشتر و از همه نشانه ها نشان دارتر است. اين هم از عجائب آيات است كه آيتيّت آيه اى بى نشان - كه كسى نشانى از او ندارد و جايش را نمى داند - از همه آيات بانشان - در مقام معرفى خلّاق سبحان و خداى مهربان بيشتر باشد تا آنجا كه ربانى آيات او قرار گيرد. سلام بر تو اى كسى كه از همه بيشتر خدا را نشان مى دهى.

آخرين احتمالى كه در معناى اين جمله به نظر مى رسد اين است: سلام بر تو اى ربّانى؛ اى نشانه خداگونه؛ اى آيه هستى؛ نشانه هستى؛ اى مخلوق هستى؛ آيه و نشانه و مخلوق و بنده اى خداگونه و خدانشانه؛ با حفظ جهت مخلوقى و امكانى و حدوثى و همه آنچه در چنين مقامى بايد لحاظ شود كه: »لا فرق بينك و بينها إلّا أنّهم عبادك و خلقك؛ فتْقفها و رتقفها بيدك...«.(2)

تو آيه اى هستى كه جلوه ذوالآيه دارى؛ مخلوقى هستى كه از خالق نشان دارى؛ تو خدا نشان دهى. خدا كه ديده نمى شود. او با هيچ كدام از حواس ظاهرى و باطنى درك نمى گردد. بايد تو را ديد كه وجه الله اى؛ با تو سخن گفت كه افذفن الله اى؛ از تو حرف شنيد كه لسان الله اى. اين جا قلم در مى ماند كه چه بنويسد تا از دائره و مرز بيرون نرود و سرشكسته نگردد!

پى نوشتها:

×. برگفته از كتاب »سلام بر پرچم افراشته«، تأليف: سيد مجتبى بحرينى ).

ص: 57


1- . مجمع البحرين 2: 65 ماده ربب.
2- . مصباح المتهجّد: 740 (از توقيع شريف دعاى ماه رجب).

اعتقاد وحدت بخش

گفتگوى اختصاصى موعود با سيد ساجد نقوى رهبر شيعيان پاكستان

گفتگوازپريوش دانش نيا موعود: از نظر مسلمين و معتقدات اسلامى اصلاح و بازگشت كامل جهان از چه زمانى و با چه كسى آغاز مى شود؟ تا حدى كه اطلاع دارم بشريت بر اين اتفاق نظر دارد كه براى اين جهان بشريت يك منجى لازم است و حتما در يك مقطعى از زمان يك منجى براى نجات بشريت خواهد آمد و جهان را از اين همه مظالم و مشكلات و سختيها نجات خواهد داد. در اديان مختلف هم اين اتفاق نظر وجود دارد كه در جهان توسط كسى كه رهبرى مى كند و بر عليه ظالمين و طاغوتها قيام مى كند; جامعه اى مبنى بر عدل و انصاف به وجود مى آيد. اين عقيده ماست كه آن منجى و نجات بخش امام مهدى، عليه السلام، است و اين عقيده نيز مبنى بر تعليمات اسلامى، قرآن و فرموده هاى رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، است. ولى اينكه ايشان كى ظهور خواهند كرد و علائم ظهور كدام است كه حتمى است و ما بايد به آن اعتقاد كنيم، معلوم نيست. ما در انتظار هستيم و حتى همه عالم در انتظار است. ما بايد از اين عقيده درس بگيريم چون حضرت مهدى، عليه السلام، براى نجات بشريت مى آيد، نجات از دست ظلمه و طاغوتها، پس اگر، ما پيروان مهدى هستيم و مى خواهيم از او پيروى كنيم بايد بر عليه مصائبى كه از طرف طاغوتها بر بشريت وارد مى شود; قيام كنيم و جهاد كنيم تا جلو اين ظلم را بگيريم و دستهاى آنها را كوتاه كنيم. موعود: آيا مسلمين نمى توانند مانند غربيان و قدرتهاى امپرياليستى براى جهان آينده و آينده جهان تصميم گيرى كنند؟ اگر مى توانند مقدمه اين حركت چيست؟ براى اين كار هم ما محتاج به وحدت هستيم. چون وحدت منشا قدرت است بالاخص در اين زمان كه قدرتهاى استعمارى همه متحد شده اند بر اينكه بشريت را تحت ظلم و ستم خود درآورند و سلطه خود را بر مردم ستمديده جهان استمرار دهند. ما مكلفيم از طرف خدا، قرآن و پيغمبر خدا كه يك نظام قسط در دنيا به وجود آوريم «ليقوم الناس بالقسط » و براى به وجود آمدن آن قيام لازم است و مجتمع كردن

ص: 58

نيروها لازم است. اگر ما تفرقه داشته باشيم و متفرق باشيم نمى توانيم با قدرتهاى استعمارى مقابله كنيم و اين زمان كه همه تشنه عدالت اسلامى اند و دنياى بشريت هم نجات خود را در همين نظام عدل اسلامى مى بيند. نظامى كه اگر در دنيا نافذ شود بشريت نجات خواهد يافت. پس بر ماست كه نظام عدل اسلامى را تقويت كنيم و با منطق و فكر و علم آن را اثبات نماييم و با توطئه هايى كه بر عليه اين نظام از طرف استعمارگران مى شود مقابله كنيم. بنابراين وحدت ضرورى است و تنها وسيله اى كه استعمار مى خواهد با آن مسلمين را تضعيف كند تفرقه و فرقه گرايى است و ايجاد گروهها و انفكاك در مسائل فرعى. اين تجربه اى بوده كه استعمار در بسيارى از كشورهاى اسلامى آن را اتخاذ كرده است. بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، استعمارگران متوجه شدند كه احتمالا انقلاب اسلامى ديگرى هم در عراق و پاكستان ممكن است به وقوع بپيوندد. از اين رو توطئه كرده و جنگ ايران و عراق را راه انداختند. از آن طرف هم در پاكستان بين شيعه و يك گروهى از آلت دستان استعمار توطئه كرد. سنى و شيعه هيچ اختلافى آنجا با هم ندارند فقط يك گروه آلت دست استعمار است كه مسايل جزيى و فرعى را علم مى كند و مى خواهد بين شيعه و سنى ايجاد تفرقه كند. در پاكستان شيعه و سنى با هم كاملا متحدند. به طورى كه در يك خانواده هم شيعه هست و هم سنى. اينها با هم زندگى مى كنند، وصلت مى كنند و خويشاوندند. ما سعى كرديم ضمن ارتباط با گروههاى اهل سنت تشكلى به نام «شوراى همبستگى ملى » به وجود آوريم كه در آن تشكل همه احزاب دينى بر عليه فرقه گرايى و تفرقه متحد شدند و همه تفرقه را محكوم كردند. استعمار كه ديد در ايجاد تفرقه موفق نشده است; از طريق تروريسم وارد شد كه در اين چند سال مى بينيد كه بسيارى از شيعيان را ترور كردند. موعود: چگونه مى توان از موضوع «مهدويت » به عنوان وجه مشترك اعتقادى مسلمين براى آماده سازى و ايجاد وحدت بين آنها استفاده كرد؟ يكى از ترفندهايى كه همان گروه آلت دست در چند سال پيش بر عليه مسلمين انجام داد اين بود كه بر عليه حضرت مهدى، عليه السلام، چيزهايى گفتند و توهين هايى كردند كه اين مساله در شوراى همبستگى مطرح شد و همه احزاب اين عمل را محكوم كردند و گفتند كه ما در ظهور حضرت اتفاق نظر داريم. ببينيد كه استعمار براى رسيدن به اهداف خود چگونه وارد مى شود. آنها خوب مى دانند كه اين عقيده بين سنى و شيعه مشترك است و احترام فوق العاده اى دارد لذا مى خواهند اين را خدشه دار كنند. شيعه و سنى در قطعيت ظهور مهدى متفق اند. اما اين عقيده با توجه به ناخت شيعيان از منجى بين شيعيان اهميت بيشترى دارد ولى در ميان اهل سنت مسكوت است. اما اينكه بر اين مبنا راهى براى آينده ما اتخاذ بشود بايد گفت كه نخير اين كار انجام نشده است. موعود: جهان مسيحى و يهودى سعى در گسترش موضوع بازگشت مسيح دارد; جنابعالى چه نظرى درباره آماده سازى اخلاقى و عملى مسلمين براى زمان احتمالى ظهور و بازگشت موعود داريد؟ معلوم است كه وقتى يك نهضتى در بين مسلمين به وجود آمد

ص: 59

و آنها برگشتند به طرف قرآن و سنت و در صدد پياده كردن نظامى عادلانه بر مبناى سنت و قرآن برآمدند و ديديم كه انقلابى هم بر همين مبنا پيروز شد و حكومت اسلامى به وجود آمد و به وجود آمدن آن جهشى را كه در بين مسلمين بود بيشتر كرد و ملتهاى ديگر يعنى غربيان ديدند كه نمى توانند آن قدرت و سلطه خود را داشته باشند و ديگر قدرت مادى آنها در مقابل اين خيزش كارساز نيست آنها هم رو كردند به نوعى معنويت. اين همان چيزى است كه مسلمين بايد به نحو صحيحى از آن براى تبليغ استفاده كنند. يعنى از روحيه اى كه در توجه به مذهب براى آنها به وجود آمده استفاده كنند و حقايق و معارف اسلامى را با استدلال و برهان تبليغ كنند تا آنها را با استفاده از شرايط بتوانيم در ظل و پناه اسلام بياوريم. نكته جالب در همين ظهور حضرت عيسى مسيح كه گفتيد تبليغ مى كنند اين است كه ما هم اين را قبول داريم و حضرت مهدى، عليه السلام، نماز را مى خوانند و ديگران پشت سر حضرت نماز مى خوانند. يعنى برگشت حضرت مسيح، عليه السلام، دليل بر وجود حضرت مهدى، عليه السلام، و قوت اين عقيده مسلمانان است. موعود: به نظر شما طرح مساله بازگشت منجى و موعود آخرالزمان چه تاثيرى در اخلاق عملى مسلمين و بويژه جوانان دارد؟ ما بايد در بين جوانها اين عقيده را تبليغ كنيم و جزييات آن را شرح دهيم و آنها را آگاه كنيم و بگوييم مهدى مى آيد كه ظلم و فساد و اخلاق سيئه را از بين ببرد و شما هم بايد از اين توانايى خود استفاده كنيد و بياييد منكرات را از بين ببريم و اخلاق سيئه را از بين ببريم و جوانها را هدايت كنيم. در اين زمان ضرورت دارد كه از عقيده مهدى و اوصاف و اخلاق حضرت و سيره ايشان بيشتر مردم را آگاه كنيم و همين موجب مى شود كه مردم به دين و اخلاق تمايل پيدا كنند من اين مجله شما را امروز ديدم و تاكنون نديده بودم. بسيار كار خوبى است و سعى خواهيم كرد از آن استفاده كنيم و آن را به زبان اردو ترجمه و بين جوانان منتشر كنيم. ما در بلوچستان پاكستان گروهى داريم كه آنها را «ذكرى » مى گويند ولى اسم اصلى شان مهدوى است. آنها فكر مى كردند كه ما اعتقاد به مهدى نداريم ما كار كرديم و تبليغات كرديم و كتابهايى منتشر كرديم و آنها متوجه شدند كه ما مهدوى و شيعه هستيم. اين مجله در آگاه كردن مردم مى تواند بسيار مؤثر باشد.

ص: 60

دارالسلام كرمان

مهديه شهداى مسجد مقدس صاحب الزمان كرمان گزارش: مريم ضمانتى يار

با جمكران همه آشناييد كه جمكران نه مسجدى مقدس در نزديكى قم كه بنايى مقدس در نهانخانه وجود هر شيعه دوستدار حضرت مهدى، عليه السلام، است. چه بسيارند كسانى كه هرگز جمكران نرفته اند اما در خلوت و تنهايى خود هزار ندبه جمكرانى خوانده اند و به سعادت ديدار، حضرت نايل آمده اند و چه بسيار كسانى كه هرگز »سهله« نرفته اند اما چهل شب چهارشنبه كه نه، صدها شب، در خلوت، سجاده گشوده و به حسرت يك لحظه ديدار، نذرها كرده اند و سجاده هاى خيس اشكشان گواه سجده هاى عاشقانه شان در سهله دل است.

از آنها كه سرداب مبارك سامرا را زيارت نكرده اند بپرسيد چند بار در خلوت سامراى تنهايى شان »آقا« را زيارت كرده اند و نه براى رفع نيازهاى مادى يا درمان دردهاى جسمانى كه فقط به عشق يك لحظه ديدار سيماى آسمانى اش اشكها ريخته اند و التماسها كرده اند...؟

پس حرف اول را نه جمكران و سهله و... مى زند كه حرف اول را دل عاشق مى زند و پاى همه چيزش هم مى ايستد. آخر عاشقى به دنبال خودش غربت و دلتنگى دارد، تنهايى و بى كسى و هجران جانسوز دارد ولى عاشق همه اينها را به جان مى خرد و در خلوت غريبانه اش اشك مى ريزد و دعا مى كند كه غربت و تنهايى محبوبش به سر آيد كه همه چيز تحمل كردنى است جز اينكه محبوب آسمانى، غريب باشد و تنها...

ص: 61

اينها، همه را گفتم كه بگويم در شيعه خانه امام زمان، عليه السلام، در ايران اسلامى، شهرى است به نام كرمان در دل كوير كه در دامنه كوههاى سر به فلك كشيده اش، مسجدى قديمى است كه به نام مقدس صاحب الزمان، عليه السلام، متبرك است. اگر صبحهاى جمعه قبل از طلوع آفتاب راهى آنجا شوى و در مسير خيابانى بلند قدم بزنى كه در دو سويش جنگلى سر سبز و زيبا به نام مقدس »قائم« شهرت دارد و بيش از پنجاه سال است كه به اين منطقه صفا بخشيده است، مى بينى كه مردان و زنانى راهى دامنه كوه هستند و در بين آنان جوانانى را مى بينى كه با پاى برهنه تمام اين مسير طولانى را پياده طى مى كنند. آنها كه مى توانستند صبح جمعه را در خواب و بيخبرى بگذرانند يا در تفريح و... راهى دامنه كوه صاحب الزمان شده اند و هنوز آفتاب طلوع نكرده مسجد از جمعيت موج مى زند. نه تبليغى، نه فراخوانى، نه ظاهراً دعوتى از سوى كسى، جز اذن دوست، جز عشق محبوب و جز نگاه عنايت و دعوت خود حضرت، هيچ چيز اين جمعيت چند هزار نفرى را از ميان جنگل سبز قايم به سمت كوه صاحب الزمان فرا نمى خواند.

از همان اولين ميدان، تابلويى بزرگ نگاهت را جلب مى كند: »يا اباصالح المهدى ادركنى...« و خيل جمعيت با ديدگانى مشتاق و اشكبار به سوى مسجد روان است. مسجدى كه از يك سو گلدسته هايش سر به آسمان آبى كوير مى سايد و از سويى همجوار خفته گان در خاك است. همسايه ديوار به ديوار خورشيدهايى كه در خون غروب كردند تا در ركاب مولايشان، در صبح صادق موعود، طلوع كنند. و صداى مداحى كه هر جمعه در مهديه شهداى مسجد صاحب الزمان كرمان، دعاى ندبه مى خواند و دعايش در تمام آن ناحيه سرسبز و باصفا به گوش مى رسد و آنها را كه توان و پاى رفتن از دامنه كوه و بالا رفتن از پله هاى ساختمان مسجد نيست، در گوشه و كنار، در جوار گلزار شهدا، در ميان چمنهاى سبز و شبنم زده، همصدا با ميهمانان حضرت در مسجد، بهره مند مى كند. مى بينى يكى به خلوت دامنه كوه پناه برده، يكى به درختى تكيه كرده، آن ديگرى كنار قبر شهيدش زانو زده و مسجد هم از جمعيت موج مى زند...

اينها صبح جمعه را با »ندبه« انتظار آغاز مى كنند به اين اميد كه »سمات« را با آواى دلنشين مهدى، عليه السلام، و در پايان هزاران جمعه انتظار نجوا كنند.

مهديه شهداى مسجد مقدس صاحب الزمان كرمان دلسوختگانى از سراسر استان و حتى كشور دارد كه از راههاى دور و نزديك هر شب جمعه به آنجا مى آيند تا صبح جمعه، ندبه را در مهديه زمزمه كنند. در طول اين سالها، لحظاتى گذشته كه اگر پاى صحبت عاشقان مهدى، عليه السلام، در مهديه بنشينى يك دنيا گفتنى دارند اما ناگفته هاى بسيارى هم در دلها مكنون است تا مبادا واگويه كردن لحظه هاى نورانىف وصال آنها را از حلاوت تكرار محروم سازد.

حجةالاسلام و المسلمين حاج آقا نيشابورى از روحانيون سرشناس استان كرمان و مدير حوزه علميه، از اعضاء هيأت امناى مهديه شهداى مسجد مقدس صاحب الزمان، عليه السلام، و امام جماعت مسجد طالبى، درباره اين بناى مقدس چنين مى گويد:

ص: 62

از زمان كودكى من يعنى بيش از هفتاد سال پيش اين مكان مقدس مورد علاقه و عنايت مردم كرمان بوده است. دامنه پايين مسجد و كوههاى اطراف آن از ديرباز محل پناه مردم بوده و از جمله نشانه هاى به جا مانده از آن دوران مى توان به ستونهاى محكم و خشتى و عمارت بسيار قديمى مسجد كه هنوز هم پابرجاست، اشاره كرد. در آن دوران، در اين مكان آب انبارهايى وجود داشت كه از آب باران پر مى شد و آب مردم شهر را تأمين مى كرد و در كنار اين آب انبارها، به جز مسجد بناى ديگرى نبود.

مرحوم آيةالله حاج ميرزا محمدرضا... كه از اعاظم بزرگ آن زمان بوده، مى فرمودند در اين دامنه مقدس بزرگانى دفن شده اند كه به حرمت آنان بايد قدر اين مكان را بيش از پيش بدانيد.

از جمله آثار به جا مانده در اين مكان مقدس از سالها قبل، مى توان به سنگ نوشته هايى به طول 2 متر و قطر چندين متر اشاره كرد كه بر روى آنها مطالبى درباره پيشينه زندگى مردم و همچنين درباره وقوف عرفا و بزرگان در اين مكان مقدس نوشته شده است.

در آغاز دوران جنگ تحميلى، با توجه به نام مبارك صاحب الزمان، عليه السلام، و قداست اين مكان، بهترين محل براى گلزار شهدا در اينجا پيش بينى شد و ساختمان جديد مهديه شهدا در كنار بناى قديمى مسجد صاحب الزمان و با همت مردم بزرگوار و عاشق امام زمان، عليه السلام، در طول چندين سال ساخته شد چون مردم از دير باز شبهاى چهارشنبه و جمعه در مراسم مذهبى مسجد قديمى صاحب الزمان شركت مى كردند، با شروع احداث بناى جديد مهديه، روز به روز بر جمعيت مشتاق امام زمان، عليه السلام، افزوده شد و بعدها كه دعاى ندبه صبح جمعه هم به برنامه مسجد اضافه شد، محافل رونق خاصى گرفت و امروزه اين جمعيت كثير و غير قابل توصيف، هر صبح جمعه از شهرهاى دور و نزديك و حتى از استانهاى ديگر خود را به اين محل مى رسانند تا از فضاى معنوى آن بهره مند شوند.

حاج محمد قاضى زاده مدير اجرايى مهديه شهدا و عضو هيأت امناء نيز درباره مهديه و اين مكان مقدس مى گويد:

بزرگترين مسؤوليت اين مجموعه كه به نام مقدس صاحب الزمان، عليه السلام، فعاليت مى كند بالا بردن سطح درك و شناخت استقبال كنندگان و مشتاقان مهديه شهدا است تا هر چه بيشتر نسبت به امام زمان خويش معرفت يابند.

در مهديه علاوه بر صبحهاى جمعه با سخنرانى و قرائت دعاى ندبه، شبهاى چهارشنبه و جمعه نيز با قرائت دعاى توسل، زيارت آل يس، دعاى كميل، زيارت عاشورا و زيارت جامعه اين مكان مقدس در خدمت عموم هموطنان عزيز است كه همه هفته از اقصى نقاط كشور و شهرهاى استان، شب جمعه را در اينجا تا صبح به راز و نياز با خدا و درد دل با امام عصر، عليه السلام، مى پردازند و ميهمان امام زمان، عليه السلام، هستند.

ص: 63

از ديگر فعاليتهاى ناچيز مهديه، توليد و پخش يك برنامه راديويى با موضوعيت امام زمان، عليه السلام، با مشاركت صداى جمهورى اسلامى مركز كرمان است كه اين برنامه از يكسال پيش هر هفته پنج شنبه ها به مدت نيم ساعت با برنامه هاى متنوع ضمن پرداختن به موضوع مهدويت و انتظار با اجراى مسابقه بوى گل نرگس و طرح سؤالاتى در رابطه با امام عصر، عليه السلام، پخش مى شود و تاكنون بيش از 50 هزار نفر از مشتاقان موفق به تماس تلفنى با اين برنامه و شركت در مسابقه شده اند كه هر هفته نيز از سوى مهديه جوايزى از جمله سفرهاى زيارتى، سياحتى و دهها جوايز ارزنده ديگر اهدا شده است. كه اين برنامه هم اينك نيز ادامه دارد. حاج آقا سعادت فر استاد دانشگاه و عضو هيأت امناى مهديه شهدا نيز درباره اين مكان مقدس مى گويد:

خداوند انسانها و بندگانش را به عبادت امر فرموده و اين عبادت بايد در اماكن مقدس و مشخصى صورت گيرد. چرا كه همه توسلها و دعاها و عبادات نياز به مكانى خاص و مشخص دارد و خداوند نظر و توجه خاصى به اين اماكن مقدس دارد. چون ويژگى مكانى يكى از خصوصيات استجابت دعاست كه با طهارت ظاهرى و باطنى و توجه قلب و رعايت آداب خاصى، امكان حضور داده اند.

مهديه شهدا به جهت نزديكى و قرب به قبرستان از امتياز خاصى برخوردار است. چرا كه بزرگان دين، ما را براى تأمل و تفكر به اين مكان يعنى قبرستان رجوع داده اند چون قبرستان ما را به تدبر و تفكر وامى دارد. يكى ديگر از خصوصيات اين مكان مقدس نزديكى آن به گلزار شهدا است، چرا كه شهيدان طبق كلام خدا زنده اند و نزد او روزى مى خورند. و چون شهدا بزرگترين سرمايه خود را در طبق اخلاص تقديم خدا كردند، پروردگار نيز بزرگترين و بهترين بركات خود را همواره بر آنان نازل مى كند.

ديگر خصوصيت اين مكان مقدس قرار گرفتن آن در دامنه كوهى به نام صاحب الزمان است كه از ديرباز مورد توجه همگان بوده است. امروز مهديه صاحب الزمان با زيربناى 4000 متر مربع و چندين سالن بسيار بزرگ پذيراى جمعيت چندين هزار نفرى صبحهاى جمعه است و در حال حاضر با نظارت هيأت امناء اداره مى شود. اين هيأت بر تمام كارهاى فرهنگى، طرحهاى عمرانى، توسعه مهديه و مسجد و تمامى امورات جارى مهديه نظارت دارند. رسالت اصلى مهديه شهدا نيز اشاعه فرهنگ غنى و انسان ساز اهل بيت، عليهم السلام، در جامعه و معرفى چهره واقعى امام زمان، عليه السلام، و تبيين فلسفه انتظار، رفع شبهات از انتظار امام عصر، عليه السلام، حضور بيشتر فرهنگ و تفكر امام زمان، عليه السلام، در زندگى روزمره مردم و جذب جوانان پاك و معصوم اين مرز و بوم به سمت فرهنگ مهدويت است.

ص: 64

اسلام، تنها راه نجات آمريكا و جهان

اشاره: دكتر مايكل برداين، استاد تاريخ دانشگاه آريزونا در آمريكاست. او در سال 1992 به اسلام روى آورد و نام محمد اسعد را برگزيد و هم اكنون مسؤول مركز اسلامى توسان آمريكاست. براى دريافتن انگيزه اسلام آوردن او و ديدگاههايش پيرامون اسلام و مسلمانان آمريكا و نيز مفهوم غرب از نظر مسلمانان آمريكايى و... گفتگوى زير را با او ترتيب داديم:

س: شما يك مسلمان آمريكايى هستيد؛ اين يعنى چه؟

ج: اگر يك زن اروپايى يا آمريكايى كه با مردى مسلمان ازدواج مى كند، اسلام بياورد، شگفت نخواهد بود. اما مسلمان شدن مردى چون من، غير عادى مى نمايد.

البته اين نگرش بسيارى از آمريكاييهاست كه دقيق هم نيست. زيرا مردان و زنانى اروپايى و آمريكايى وجود دارند كه بى آنكه با مسلمانى ازدواج كرده باشند، مسلمان شده اند و مى شوند. اگر چه شمار آنها اندك است، اما رو به فزونى مى روند.

هنگامى كه يك مرد يا زن آمريكايى اسلام مى آورد با مشكلهاى پيچيده اى در خانواده و محل كارش رو به رو مى گردد. اين مسأله در خانواده، نه تنها به معناى پشت پا زدن به همه عقايد پيشين خويش، خانواده و جامعه است، بلكه به معناى كنار گذاشتن فرهنگ و نظام ارزشى آمريكايى است. بنابراين چنين كارى تقريباً خائنانه تعبير مى شود و تهديدى نسبت به خانواده و جامعه ارزيابى مى گردد. به هر حال، ما مسلمانها مى دانيم كه قضيه اين گونه نيست. زيرا همه ارزشهاى مورد توجه آمريكاييها مانند آزادى و تلاش براى خوشبختى، ارزشهايى اسلامى هستند كه در چارچوب تعاليم قرآن و سنت پيامبر ما محمد، صلّى اللّه عليه وآله، قرار گرفته اند. البته با همين ارزشها در اسلام، بسيار دقيقتر و بااهميت تر از آنچه در غرب ديده مى شود برخورد شده است زيرا اسلام بر مكارم اخلاق، قداست پيوند همسرى و اهميت خانواده تأكيد كرده است، در حالى كه بيشتر آمريكاييها به اين موارد به عنوان مرده ريگهاى بر جاى مانده از گذشته مى نگرند.

س: چرا مسلمان شديد؟

ص: 65

ج: اول و پيش از هر چيز، لطف و عنايت خداوند بزرگ بود كه مرا به اسلام خواند. هيچ كار باارزشى انجام نداده بودم و هيچ ويژگى مهمى نداشتم كه در خور چنين تحولى شوم. تنها و تنها فضل خدا بود. دوم اينكه اسلام آوردم براى اينكه تنها راه حل مشكلهاى امروز آمريكا و جهان است. بدون اسلام، آينده اى تيره و ناپايدار خواهيم داشت.

سوم اينكه مسلمان شدم چون اسلام، خردزا و منطق پرور است. راه حلهاى عملى همه مشكلهاى شخصى، ملى و جهانى امروز نيز در اسلام نهفته است. روانشناسى، اقتصاد، سياست، معاملات، اخلاق و ديگر تعاليم اسلامى، آفرينش بى مانند آفريدگارى كه همه ما را آفريده نمايان مى سازد. يگانه اى كه آفريده هاى خود را مى شناسد. براى مسلمان شدن، چه دلايلى بهتر از اينها مى خواهيد؟ امروز آمريكا و جهان، دچار فاجعه اى بزرگ و بى سابقه شده اند. اگر بتوان مانندى براى دوره جاهليت پيدا كرد، همين دوره است. در آغاز سال جارى، مشتى مسيحى تندرو در اوكلاهاما به يك ساختمان دولتى حمله كردند و حدود دويست زن و كودك را كشتند. بى درنگ مسلمانها را به خاطر انجام اين جنايت جنون آميز محكوم كردند بى آنكه دليلى براى اين اتهام داشته باشند و مراكز اسلامى در جاى جاى آمريكا تهديدهايى مبنى بر حمله و قتل دريافت كردند.

براى زنان مسلمان و باحجاب، تنگناهايى درست كردند كه در پى آن، يك زن باردار، فرزند خود را از دست داد. دانش آموزان و دانشجويان مسلمان نيز با مشكلهايى رو به رو شدند. با همه اين احوال، آمريكإ؛پ پ مى تواند با كمك اسلام، هم خود و هم جهان را نجات دهد. من مسلمان شدم براى اينكه خدا چنين دين خوبى را به ما ارزانى كرد و الگويى به نام محمد، [صلّى اللّه عليه وآله] را براى ما فرستاد و مسلمان شدم براى اينكه اسلام، نسخه نجات جهان و كشورم را در جيب دارد.

س: انديشمندان غربى معتقدند تمدن غرب به سوى بن بست گام برمى دارد و بشريت را به طرف تمدن انسان بحران زده مى برد. زيرا دگرگونيهاى معاصر، اوضاع بحرانى را وخيمتر كرده است، نظر شما چيست؟

ج: به عقيده من تمدن غربى به بن بست مى رسد و جاى آن را تمدن اسلامى خواهد گرفت. ان شاءالله اسلام رفق و مدارا و نه اسلام اختلاف، تفرقه، دشمنى، حزب بازى، و... و اسلام قرآن و سنت شريف، جايگزين خواهد شد. اسلامى كه خدا خواسته است نيروى برجسته (و نه سلطه گر) جهان در قرن بيست و يكم باشد.

ص: 66

شمار اندكى از مردم، چنين تغييرى را در جهان دريافته اند. ما به عنوان مسلمان توفيق يافته ايم كه اين را بفهميم زيرا از قرآن آموخته ايم كه هستى به سوى يك هدف آسمانى همواره در حركت است. مسلمانان مى دانند كه طلوع و غروب تمدنها بخشى از سنت الهى است كه در پى هدفى خدايى رخ مى دهد. بسيارى از انديشمندان غربى دريافته اند كه تمدنشان به آخر خط رسيده است و از اين مسأله بيمناك شده اند. برخى پيش بينى مى كنند كه اسلام به عنوان تمدنى نيرومند جاى تمدن ايشان را مى گيرد. بعضى نيز دريافته اند كه تمدن اسلامى مى تواند همه تمدنها از جمله تمدن غربى را از نيستى برهاند. بد نيست كه در اينجا به برژينسكى، مشاور امنيت ملى كارتر، اشاره كنم. او شهرت خود را مديون پيش بينيهايش درباره دگرگونى تمدنهاست و ده سال پيش كتابى نوشته بود و در آن تأكيد كرده بود كه تمدن كمونيستى به زودى نابود خواهد شد. وى اكنون هشدار مى دهد كه همين سرنوشت براى آمريكاى بزرگ نيز رقم خورده است و آمريكا از دو قرن پيش، حركت به سوى نابودى را آغاز كرده است برژينسكى با صراحت و تأكيد مى گويد: جامعه غوطه ور در شهوتها نمى تواند آداب اخلاقى جهان را پايه ريزى كند و هر تمدنى كه نتواند در اخلاق، پيشگام و جلودار باشد، فرو خواهد پاشيد.

س: شما تاريخ اسلام را با چه روشى در آمريكا تدريس مى كنيد؟

ج: تاريخ اسلام بخشى از تاريخ جهان است و از آن جدا نيست. هر كس بخواهد تاريخ اسلام را درس بدهد بايد تاريخ جهان را بداند. من در دانشگاه آريزونا با نگرشى اسلامى به تدريس تاريخ اسلام مى پردازم به دانشجويانم مى گويم كه من مسلمان هستم اما اين مهم نيست. مهم آن است كه بدانيد چرا تاريخ اسلام، اين گونه گسترده و فراگير است. مى كوشم.

آنها را از همه زوايا و حوادث اين تاريخ، آگاه نمايم و نقاط مشترك تاريخ اسلام و تاريخ غرب را به آنها نشان دهم.

هنگامى كه به برخى مقاطع سرنوشت ساز مانند جنگهاى صليبى مى رسم، تلاش مى كنم ديدگاه اسلامى درباره آنها را تشريح نمايم. همچنين حضور مسلمانان در اسپانيا را به گونه اى تحليل مى كنم كه براى همه آنها تازگى دارد.

س: تدريس تاريخ اسلام را چگونه آغاز كرديد و واكنش دانشجويان نسبت به ديدگاههاى اسلامى شما چيست؟

ص: 67

ج: تاريخ اسلام را با سيره پيامبر [صلّى اللّه عليه وآله] آغاز كردم و ابتدا فيلم محمد رسول الله [صلّى اللّه عليه وآله] را براى آنها به نمايش گذاشتم اين فيلم، تأثير عميقى بر دانشجويان ديگر نيز به نمايش گذاشت پس از پايان درس، بسيارى از دانشجويان نزد من آمدند و براى اطلاعات تازه اى كه به آنها داده بودم سپاسگزارى كردند.

س: در مورد تاريخ معاصر يعنى استعمار و استثمار جهان اسلام از سوى غرب چه مى گوييد؟

ج: در اين مورد نيز دانشجويان را از چگونگى ورود استعمار به آفريقا و خاور ميانه آگاه كرده ام از اهداف استعمار و پيدايش و نقش دولت يهود در منطقه، سخن گفته ام و اين سخنان در روشنگرى ايشان نقش بسزايى داشته است چرا كه اطلاعات آنها در چنين مواردى منحصر به داده هاى نادرست و مغرضانه رسانه هاى گروهى است من به عنوان يك آمريكايى مى دانم چگونه با چنين مردمى حرف بزنم و حقايق را براى آنان بازگو كنم.

س: از جنگهاى صليبى، كه اكنون نهصدمين سالگرد آغاز آن است، سخن به ميان آورديد. شما به اين جنگها چگونه مى نگريد و آيا پايان يافته است؟

ج: در اين مورد با تاريخدان توانا، خانم آرمسترانگ هم عقيده هستم. او به منطقه آمده بود تا در مورد چگونگى پيدايش اين جنگها تحقيق كند. نمى دانم اكنون در منطقه است يا نه؟ اما به اين نتيجه رسيده بود كه جنگهاى صليبى هنوز پايان نيافته است و برخى همكيشان ما همچنان تلاش مى كنند كه اسلام بر پايه بت پرستى و هرج و مرج بنا شده و ضد مسيحيت است. در بسيارى از كتابهاى درسى اروپا، چنين مفاهيمى به دانش آموزان و دانشجويان آموخته مى شود. گر چه همه اسناد موجود در اين كتابها، ساختگى است، اما هر كس آنها را مى خواند گمان مى كند واقعيت دارد.

من تلاش بسيارى كرده ام كه اين مسأله را براى دانشجويان شرح دهم، اما ذهنيت آنها نسبت به اسلام و پيامبر [صلّى اللّه عليه وآله] همچنان نامطلوب است. هنگامى كه مى گويند اسلام به زور شمشير پيش رفته است، براى آنها توضيح مى دهم كه اين مسيحيت و صليبها بودند كه به زور شمشير پيش رفتند نه اسلام.

س: غرب براى جهان عرب و اسلام به معناى استعمار است؛ براى شما به عنوان يك مسلمان آمريكايى، غرب چه معنايى دارد؟

ص: 68

ج: نگرش من به غرب، درست مانند نگرش شماست. آمريكا تنها قدرت امپرياليستى جهان است كه در داخل و خارج، هر كارى بخواهد مى كند و رژيمهاى ديكتاتورى را در جاى جاى جهان تغذيه مى كند. سخن روژه گارودى را يادآور مى شويم كه: آمريكا به كشورها كوكاكولا صادر مى كند و آنها را وادار مى كند كه بخرند.

در سال 1857 آمريكاييها به ژاپن رفتند و توپهاى خود را به سوى كاخ امپراتور نشانه گرفتند و گفتند ما مى خواهيم با شما رابطه تجارى داشته باشيم. بنابراين هر چه خواستند كردند. امروز هم آمريكا همين كار ار مى كند و مى خواهد ژاپن را به امضاى خريد اتومبيلهاى آمريكايى وادار نمايد. آمريكا امروز تنها قدرت بزرگ است، زيرا ستاره استعمارگران كهن (فرانسه، انگلستان و روسيه) تا حدى غروب كرده است. تنها آرزوى من اين است كه آمريكا عقل خود را بازيابد و مردم را به حال خويش واگذارد.

×. اين گفتگو با عنوان »الاسلام يحمل الخلاص لإميركا و العالم« در مجله العالم، شماره 540، تاريخ انتشار مارس 1996 برابر با اسفند 1374، به چاپ رسيده است، و ترجمه آن نيز در شماره 14 مورخ 74/12/12 مجله ترجمان منتشر شده است.

ص: 69

امام خميني و انديشمندان جهان اسلام

اشاره: حركتي كه امام خميني، قدس سره، براي احياي هويت اسلامي مسلمانان آغاز كرد، فقط به كشور ايران محدود نشد و در فاصله زماني كوتاهي مسلمانان جهان، از جنوب آسيا گرفته تا شمال آفريقا و از منطقه بالكان تا قفقاز را تحت تاثير قرار داد. وجود بي بديل امام راحل تاثيري شگرف بر انديشمندان جهان اسلام گذاشت و باعث گرديد كه ايشان با تاملي دوباره درباره اسلام به آنچه سالها از دست داده بودند، برگردند. آنچه مي خوانيد، گفتگوي كوتاهي است با تني چند از انديشمندان مسلمان از كشورهاي مختلف كه به مناسبت سالگرد ارتحال امام امت، به جمهوري اسلامي ايران آمده بودند. از آنها پرسيديم: «چه چيزي در وجود امام خميني بود كه شما را جذب كرد؟» آنها پاسخ ما را اينچنين دادند: سيد حسن عباس فطرت 65 ساله از روحانيون كشور هندوستان و مدير مسؤول هفته نامه صداقت در كشور هندوستان و مدرس حوزه علميه در آن كشور است. حسن عباس فطرت با وجود اين كه تحصيلات ديني را در قم و هند به پايان رسانده، اما ليسانس زبان انگليسي هم دارد، با او در هتل آزادي به گفتگو نشستيم، او در پاسخ سؤال ما گفت: من كتابي نوشتم تحت همين عنوان «امام خميني، قدس سره . ببينيد امام در عرصه عملي اسلام را بنيان كرد و من به عنوان شاگرد كوچكي از مكتب او همواره شارح انديشه هاي او بوده ام. چندين مقاله هم در اين زمينه نوشته ام. افكار امام تاثير زيادي در من و مردم هندوستان داشته است، نظرات ايشان در باب حكومت، در باب زنان، در باب سياست همه و همه باعث شده كه ما بيشتر به او بپردازيم. بطور كلي خميني چيزي ديگر و جداي از همه علماي ديگر بود. دومين فردي كه سراغ او رفتيم، سيد محمدسلمان نقوي فرزند شهيد دكتر سيد محمدعلي نقوي از دانشجويان دانشگاه اماميه پاكستان است، پدر او از فعالين دانشگاه اماميه پاكستان و از بنيانگذازان سازمان دانشجويان اماميه پاكستان و از فعالين دانشگاه اماميه بوده كه مظلومانه به شهادت رسيده است. او نيز پاسخ ما را چنين داد: اين كه امام در عمل و گفتار تفاوتي نداشته يعني آنچه را كه مي گفتند آن را عمل مي كردند همين باعث شده كه من بشدت متاثر از امام خميني باشم و افكار امام را در پاكستان نشر بدهم. فرد ديگري كه سراغ او رفتيم شيخ محمدحسن نجفي ذاكري معروف به ذاكري از علماي پاكستان بود كه تحصيلات خود را در نجف به پايان رسانده و هم اكنون مشغول تبليغ در كويته پاكستان است و همچنين امام جمعه شهري از توابع كويته به نام «ماچ مي باشد كه شهري است كه وهابيان حضور جدي در آن شهر دارند و شيعيان بشدت در ضعف هستند.

ص: 70

شيخ محمدحسن ذاكري در پاسخ پرسش ما گفت: البته اين سؤال شما بسيار سخت است و من بايد مطالب مفصلي را بگويم اما به اجمال اين كه يكي از كارهاي مهم امام اين بود كه مسايل فقهي را به روز مطرح كرد، يعني جزيي ترين مسايل ديني را با زبان مردم و به زبان روز مطرح كرد كه همان بحث فقه پويا و سنتي است كه بحث مفيد است كه كه مجال آن در اينجا نيست. سيد طفيل حسين شيرازي از كشور پاكستان فرد ديگري بود كه به سؤال ما پاسخ داد. او تحصيلات خود را در انگلستان به پايان رسانده و سپس به پاكستان بازگشته است. نامبرده سؤال ما را اينگونه پاسخ داد: من پيش از انقلاب، امام خميني، قدس سره، را مي شناختم. از روزي كه به پاريس (نوفل لوشاتو) تبعيد شدند، اخبار زندگي ايشان را بدقت دنبال مي كردم سخنرانيها و كتابهاي ايشان را بدقت مطالعه مي كردم. و وقتي مي ديدم كه يك نفر بخاطر خدا خانه و زندگي را رها كرده است بسيار در من تاثير گذاشت. اين نكته از زندگي امام براي من جالب بود كه ايشان چقدر در راه و هدف خود پايدار و بااخلاص است و اين هميشه براي من سرمشق بوده است. فرد ديگري كه سراغ او رفتيم احمد يوسف از نويسندگان سوريه و از نويسندگان روزنامه الشراع لبناني است كه در سوريه منتشر مي شود. او در پاسخ پرسش ما گفت: انسان امروز با اين تمدن جديد، و ابزار تكنولوژي كه مواجه مي شود، در واقع چيزي به دست مي آورد و چيزي از دست مي دهد، چيزي كه به دست مي آورد يك چيز مادي است. اما چيزي كه از دست مي دهد يك چيز روحي است. و از اين لحاظ شخصيت و روح انسان در عصر امروزي با ابزار مدرنيته جديد زير فشار تمدن غربي جديد است. راه رهايي از اين شرايط چيزي نيست جز بازگشت به معنويت و اين ميسر نمي شود جز از راه بازگشت به اسلام، كه پناه بياوريم به دامن گشاده اين دين روحاني كه ارزشهاي انساني ما و كرامت ما حفظ شود. و اين درست همان راهي است كه امام خميني به روي ما گشود. الشيخ محمد ابوالخير شكري از روحانيون بزرگ و معروف سوريه و امام جمعه مسجد بزرگ امام شافعي دمشق و مدير التحفيظ القرآن الكريم دمشق، فرد ديگري بود كه با او به گفتگو نشستيم. از او پرسيديم چه چيزي شما را مجذوب امام خميني، قدس سره، كرد؟ او پاسخ داد: ببينيد يك نويسنده آمريكايي است به نام مايكل هارد، كه كتابي نوشته است به نام «الاوايل يعني «اولينها در تاريخ ، در اين كتاب بررسي كرده است چه كساني در تاريخ بشريت اثر گذاشته اند چه خير چه شر، مهم اين است كه چه كساني اثر گذاشته اند. مايكل هارد شخص اول كه انتخاب كرده شخصيت پيامبر اكرم، صلي الله عليه وآله، است چون اين شخص توانست هم از لحاظ دنيوي به پيروزي كامل برسد و هم از لحاظ اخروي و معنوي دنيا را تحت تاثير قرار دهد در واقع جمع بين دنيا و آخرت را خوب انجام داده است، من مي خواهم بگويم امام خميني هم اين گونه بود از طرفي يك فقيه، يك رهبر علمي، يك انسان فيلسوف، از طرفي زاهد و عابد و از طرفي يك رهبر سياسي بود، كه همه اينها از او وجودي ساخته بود كه جمع اضداد بود كه من روز به روز بيشتر با ابعاد وجودي اين شخصيت آشنا مي شوم و از شخصيت و افكار ايشان استفاده مي كنم. استاد حسن الباش مدرس علوم اسلامي كشور فلسطين است و اكنون در سوريه زندگي مي كند، استاد حسن الباش عضو اتحاديه نويسندگان و متفكران فلسطيني است. او 23 كتاب در زمينه مباحث فرهنگي و اسلامي و مباحثي كه در مواجهه با غرب و صهيونيست است، به رشته تحرير درآورده است. و مقالات او در مجلات سوري و عربي و ايراني، از جمله در مجله قرآني «بينات كه در قم منتشر مي شود، به چاپ مي رسد. او درباره امام خميني گفت: آنچه شخصيت امام خميني را متمايز مي سازد، شخصيت فراگير اوست و اين كه او فكر عرفاني و فلسفي و سياسي را با هم جمع كرده بود، شخصيتي كه در عين اين كه كتابي عرفاني به نام شرح دعاي سحر مي نويسند در عين حال رهبري سياسي يك اجتماع را بر عهده دارد، او جمع اضداد بود لذا چنين شخصيتي در عصر ما نادر است و او عالم مادي و روحاني را با هم جمع كرده بود.

ص: 71

بهاران در حجاز

در شبى ظلمانى و اندوه بار لحظه ها مى آمد از ره سوگوار سرزمينى بود و شب فرمانروا دردها بسيار، اما بى دوا خاك گلهايش گياه درد بود صبح ديده ناگشوده مى غنود مى شكفت از نوگلى بر شاخصار باغبان را اشك حسرت بد نثار زانكه آن گل سرنوشتش مرگ بود شاخه را حاصل تنى بى برگ بود مرگ گلها بود در طغيان جهل ناخداى ظلم، كشتى بان جهل مهر خونين، خاك تفته، كوه داغ فصل فصل رويش گلهاى داغ غنچه اى چون لب به خنده مى گشود دست خون ريز خزانش مى ربود ناگهان آمد بهاران در حجاز شد گلى بر شاخسار وحى باز چشمه اى از نور جوشيدن گرفت گشت جارى و خروشيدن گرفت شب پريده رنگ، زان سامان گريخت ساغر شام سيه بر خاك ريخت شد زمان گهواره ميلاد نور صبح آمد زرافشان از راه دور نوگل باغ نبوت باز شد مهر با مه همدل و همراز شد اختر تابنده دامان وحى رخ نمود از شرق بى پايان وحى در رسيد از جان جانان اين ندا سوى آن عاشق كه بد رمز آشنا كاى محمد كوثرت بخشيده ايم مهر و مه در طالع او ديده ايم كوثرت در قرنها جارى شود مظهر عشق و وفادارى شود پاكى از او چشمه سار آموخته شمع سان از عشق «ما» افروخته ما به او عاشق شويم و او به ما خلق گويند اوست محبوب خدا جان عاشق، جسم پر دردش دهيم سينه اى بس عشق پروردش دهيم كز پريشانى به رسم عاشقان شهره گردد نام او اندر جهان روشنى بخشد دلت ديدار او گسترد حق در جهان، اشجار او (جلوه معشوق شورانگيز شود) ساغر عصمت از او لبريز شد مهر، مه را همچو جان در برگرفت آفرينش شوكتى ديگر گرفت عرشيان با حمد و تهليل و سرور گرد آن گل آمدند از راه دور چشم صحرا اين عجب كى ديده بود در زمين عطر خدا پيچيده بود نام او را مصطفى، زهرا نهاد آن مه از گردون فراتر پا نهاد سپيده كاشانى

ص: 72

تا نهايت آسمان

مهدى فاطمه، عليهاالسلام، چقدر دلم براى لحظه هاى آمدنت تنگ شده است. اى كاش مى آمدى و بر شنزار قلبم مى باريدى. اين روزها كه پرنده كوچك حرفم پشت ميله هاى سخت حنجره زندانى است اى كاش تو مى آمدى و با باريدن ابر رمت يكباره وجودم را دريايى مى كردى. اى كاش تو مى آمدى تا گلها نفسى تازه مى كشيدند و درختها روزى هزار بار سبز مى شدند. امروز باغ خيالم مى تپد، بيش از هميشه. امروز دستهايم را به بوى نيايش به سوى تو دراز كرده ام و آسمان بيكرانت را بوضوح لمس مى كنم. دستهايم تا نهايت آسمان قد مى كشند و از چشمانم، اقيانوسها جارى مى شوند. مهدى جان! امروز عزم رويش دارم. بذرى مى شوم و خود را در خاك پايت پنهان مى كنم. مى روم سنگها را در هم مى شكنم و تا سبزترين نقطه هستى بالا مى روم. بهاران آرام آرام در برگهايم مى خزند و ساقه هايم عاشقانه تو را فرياد مى زنند. غروب، عطر تو در كوچه پس كوچه هاى غبارآلود دلم مى پيچد و كوچه هاى خاك گرفته ام از بوى خوش تو سرشار مى شود. على اكبر منجذب - شيراز

ص: 73

حديث نياز

فاطمه رهبرى شندى فاطمةالزهراء، ...

خليفة الورع و الزهد و تفاحة الفردوس و الخلد التى شرف مولدها بنساء الجنة و سللت منها انوار الائمة و ازجت دونها حجاب النبوة

اى عزيز »حبيب خدا«!

حميده اى چون تو، حضرت محمود را مى زيبد كه تو را غير محمد، صلّى اللّه عليه وآله، نيز، پدرى سزاوار نيست.

اى يگانه مرواريد »زوجف الكريم«!

شاهين سنجش آسمان معرفت، هرگز همطرازى چون تو براى على، عليه السلام، و براى، على، عليه السلام، چون تو نيافت.

ص: 74

همه آيه هاى نور، در شأن شماست و... آنجا كه خداوند فرمود: مرج البحرين يلقتيان، بينهما برزخٌ لا يبغيان، يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان. (1)

اى محبوبه آسمانها، ألا »فاطمة الزهراء«!

... چه بگوييم در ثناى تو، آنجا كه »حضرت حق«، سبحانه و تعالى، خطاب به رسول گرامى اش، فرموده است: يا »محمد«! اگر تو نبودى، آسمانها را خلق نمى كردم؛ اگر »على« نبود، تو را خلق نمى كردم؛ و اگر »فاطمه« نبود، هيچ يك از شما دو تن را خلق نمى كردم!

اى زيباترين نگين خلقت!

فرزند تو »حسن«، عليه السلام، وارث حفسن خلق و كمال عقل توست.

اى آزاده ترين حماسه سراى تشيع!

»حسين«، عليه السلام، در حريّت و آزادگى، وارث شهامت و جسارت تو بود.

اى عاشقترين عارف و عارفترين عاشق خدا!

»سجاد«، عليه السلام، از عرفان تو به عشق، و از عشق تو به عرفان رسيده بود.

اى درياى بى پايان علم!

فرزند تو »باقر«، عليه السلام، شكافنده علوم انبياء بود و مگر يگانه وارث خاتم الانبياء، كسى جز تو بود؟!

ألا صديقه طاهره!

»صادق آل محمد«، عليه السلام، فرزند صداقت محض تو بود.

اى بيكرانه حلم و كظم!

»كاظم«، عليه السلام، از كوثر »كظم« تو، شراب »حلم« نوشيده بود.

اى نفس مطلق راضيه و مرضيه!

ص: 75


1- - قرآن كريم، سوره الرحمن، آيه هاى 23 - 20، ترجمه مهدى الهى قمشه اى. نيز، حضرت صادق، عليه السلام، فرمودند: على، عليه السلام، و فاطمه، عليهاالسلام، دو بحر عميق ولايت و عصمت هستند كه هيچ يك را بر ديگرى بغى و طغيان نيست و مراد از برزخ، رسول خدا، صلّى اللّه عليه وآله، مى باشد و منظور از لؤلؤ و مرجان حسن و حسين، عليهماالسلام، مى باشند.

»رضا«، عليه السلام؛ زيباترين تجلى از ذات على، عليه السلام، و راضيه مرضيه، عليهاالسلام، است.

اى بيكرانه جود الهى!

»جواد«، عليه السلام، آن اقيانوس جود و بخشش؛ خود، فرزند مهر و موهبت توست.

اى برترين روح هدايت!

»هادى«، عليه السلام، پرچم هدايت بشر به دست، و چشم به اشارتهاى تو دارد.

ألا زكيه مطهره!

»حسن زكى«، عليه السلام، پاكيزه روح خدا، همه روح تو بود!

- ألا امّ الائمه...، و مادر مهتر مهدى!

... و مهدى موعود، عليه السلام، حيران هميشه جمال و جلال تو؛ و منتقم است از هر چه ناجوانمرد تاريخ، كه حفرمت نام تو را به جهل و نادانى خويش شكستند!

اى نور آسمانها و زمين!

پاى نزول خويش نَه بر زمين، كه بر چشم و دل ما نفه؛ كه بسيار به عشق جمال تو، اين مزار را به اشك شوق شستشو داده ايم. .

ص: 76

شعروادب

مادر كاروانسالار عشق

مريم از يك نسبت عيسى عزيز از سه نسبت حضرت زهرا عزيز نور چشم رحمة العالمين آن امام اولين و آخرين آنكه جان در پيكر گيتى دميد روزگار تازه آيين آفريد بانوى آن تاجدار هل اتى مرتضى مشكل گشا شير خدا پادشاه و كلبه اى ايوان او يك حسام و يك زره سامان او ما در آن مركز پرگار عشق ما در آن كاروانسالار عشق آن يكى شمع شبستان حرم حافظ جمعيت خيرالامم تا نشيند آتش پيكار و كين پشت پا زد بر سر تاج و نگين وان دگر مولاى ابرار جهان قوت بازوى احرار جهان در نواى زندگى سوز از حسين اهل حق حريت آموز از حسين سيرت فرزندها از امهات جوهر صدق و صفا از امهات بهر محتاجى دلش آن گونه سوخت با يهودى چادر خود را فروخت نورى و هم آتشى فرمانبرش گم رضايش، در رضاى شوهرش آن ادب پرورده صبر و رضا آسيا گردان و لب قرآن سرا گريه هاى او ز بالين بى نياز گوهر افشاندى به دامان نماز اشك او برچيد جبريل از زمين همچو شبنم ريخت بر عرش برين رشته آيين حق زنجير پاست پاس فرمان جناب مصطفى است ور نه گرد تربتش گرديدمى سجده ها بر خاك او پاشيدمى

اقبال لاهورى زيور تاج امامت

مصطفى تاج است و حيدر تاجدار فاطمه گوهر سبطين احمد، گوشوار فاطمه ايزد يكتا به طاق عرش اعلى برنگاشت نام پاك و عزت و شان و وقار فاطمه پيش سرو قامتش شرمنده طوباى بهشت عرشيان تكبيرگويان بر شعار فاطمه آسمان را دامن از در و گهر پر كرده اند تا شبى از شوق گرداند نثار فاطمه تا ابد گردد مشام اهل جنت مشكبو زلف حورالعين گر افشاند غبار فاطمه معدن در ولايت منبع فيض خدا در شفاعت عالمى چشم انتظار فاطمه صد تبارك گفت نقاش ازل چون برنگاشت طلعت زيبا و زلف مشكبار فاطمه زيور تاج امامت زيب شاهان وجود گوهر زهرا و در شاهوار فاطمه طاهر طهر مطهر ظل نور لم يزل آيت تطهير نازل شد به دار فاطمه زد «الهى » چنگ در دامان عصمت كز نشاط مست ناب كوثر است از جويبار فاطمه

ص: 77

مهدى الهى قمشه اى ابر رحمت

اى روشن از فروغ رخت آفتابها خاك تو از نفوس فلك برده آبها اى مانده در مقابل راز وجود تو مكتوب اشتياق عقول از جوابها سهم مناقب توبه ديوان روزگار بيرون ز مرز حوصله حجم بابها درك محامد تو، به جان، نشئه بخش تر از انتشار گرمى موج شرابها افواج خنگ انجم هفت آسمان، به شوق در امتثال امر تو، پا در ركابها بهت غياب جسم تو اى روح سرمدى سنگين تر از خروج روانها به خوابها گيرد ز جذبه تو به درياى عاشقى ابعاد ساحرانه توفان حبابها آنجا كه باغ حاجت عالم در انتظار سيماى شاهدان سخن در نقابها گر لمعه اى نسيم تو بر بوستان وزد گل از جنون به شعله دراند حجابها در كارگاه غامض خلقت، محال نيست بيرون ز اقتدار شعور و حسابها هم شعله ور در آتش عشقت، رقاع ياس هم شسته از اميد تو لوح سرابها معمور از عبور خيالت، قصور جان آباد از شكوه جمالت، خرابها مهر تو شافع همه در روز رستخيز ياد تو رافع الم و اضطرابها آن كس كه ملتجى نشود بر شفاعتت جانش قرين بيم خدنگ عذابها وان كس به ابر رحمت عام تو معتقد خاكش مصون ز دغدغه التهابها از حكمت تو، باز طريق مباحثات وز منطق تو، برزخ شك، بسته بابها اى سينه از صفاى تو آيينه بهشت وى عطر ناب ياد تو رشك گلابها ميراث جاودانى ات - اسلام - خلق را تا حشر، رهنمون به طريق صوابها «قرآن » به پاسدارى شمشير نام توست سلطان بى منازع ملك كتابها منظومه مبارك اسلاف عاليت بر وادى ظلام بشر آفتابها دارم ز داغ شنعت اين قرن هولناك اى نور رستگارى انسان، عذابها كوچكترم اگر چه در اقليم مدح تو تا بر توام سزا بود اذن خطابها درياب حال امت مسلم، كه در جهان با خون، به چهره بسته ز غيرت خضابها

بهمن صالحى اى غايب

اى غايبى كه در همه جا انتظار توست اى قائمى كه آل محمد تبار توست تعجيل كن!زچهره برافكن نقاب را اى صاحب الزمان كه عدالت شعار توست

كامران شرفشاهى

ص: 78

وعده موعود

رضا بابايى فلق را شكافتن، و از دريا گرد برآوردن، و ثانيه ها را پر از قرن كردن، و موعود را وعده دادن، شمه اى از كارستان تو است. خمينى،اينك تنها نامى است كه در خلوت او، خمها با آهنگ نى مى جوشند. خمينى، همان راز طردى است كه هيچ معشوق از پرده آن بيرون نيامد و پيوسته عاشق را در تب و تاب نگه داشت. نام سبز عاطفه ها است. سرود بى رنگ رايحه ها است. جهان بى تو، بى رنگ و بو است بى تو اين مزرعه خواب يك گرگ آواره در دشت خسته است جهان بى تو، بى رنگ و بو است وقتى تو رفتى رنگ من، بوى من هر دو خاكسترى است مجال حضور تو در دست عاطفه ها، دير گاهى است كه گردى به لطافت آب انگيخته است. تو بعثت دوباره مكه و منا بودى. مدينه، شهر پيغمبر، چندى غربت خود را در غريبستان ما فراموش كرده بود. آيا بى رفتن، آمدنى نبايد بود؟ آيا در حوصله سبزينه هاى كوير،گوشه اى براى تو پيدا نمى شد؟ پاره اى از زمان ما را در ميان دو انگشت خود گرفتى، و چه نور انور كردى زمانه ما را. معبود ما آن بود كه تو مى پرستيدى، و موعود ما در قاب وعده هاى تو لبخند مى زند. نام آن سفر كرده بازگشتنى، بر لبهاى تو، مرغى را مى ماند كه آشيان خود را ميان هزار دانه و دام يافته است. خانه انتظار ما، فروغى به گرمى برق چشم تو نداشت. جمعه هاى دلتنگ، بعد از دامان تو، سر بر سنگ آسيابان قدر گذاشته اند و ديگر هيچ دستى را نوازشگر تنهايى هاى خويش نمى يابند. سطر سطر ندبه فراق، از سفر به لبهاى تو، آسمان آسمان خاطره دارند. گرماى حضور موعود، سرماى غيبت را مات مى كرد وقتى تو سربازهايش را به راه مى انداختى و بر سطح زمين، بيرق انتظار مى افراشتى. اى وعده موعود! خانه تو، اجازه آخرين حرفهاى باران بود. هر گاه كه نگاهى به سوى تو مى لغزيد، به سوى او برمى گرداندى و چه شبهايى كه ما صداى او را در سيماى تو مى نوشيديم. نگاه تو، آسمان را مى بلعيد. وقتى دست نوازش تو بالا مى رفت، من به يتيمى خود مى باليدم. مرا نقاش كاش آفريده بود خدا. مى دانستم آنگاه كه چه خطى را بايد در حاشيه نگاه تو كشيد. هيچ طلوعى به رنگينى آغازه تو نيست. و هيچ هنگامه اى به شكوهمندى نگاه تو نديديم. آتشى را كه هزار سال، خاكستر سرد خاموشى، پوشانده بود، چنان برافروختى كه «هر چه جز معشوق، باقى جمله سوخت.» (1) كرشمه هاى ذهن بدخواهان همان قلكهايى كه پول سياه، چشمشان را بر همه سپيدى هاى شاد بسته است، هيچ دلى را نتوانستند از ياد تو خالى كنند. و ما كه مهبط پيام تو بوديم، در اين فترت بى انتها، چه تنها مانده ايم. در هيچ فلسفه اى، تفسيرى از اين همه خالى بودن جهان، نيست. كدام عرفان، چراغى توانست پيش پاى ناباوران برافروزد. آيا منطقى است كه ما بى دل و جان، بار تن كشيم، و بى سر و گردن، دست و پا به رقص آوريم؟ دانش، رهگذرى پرسه زن در باغستان معرفت تو است. جهان را چنان از خود پر كرده بودى كه انديشه بى تو بودن، بختك هاى نيمه شب را نيز هراسان مى كرد. و امروز ماييم كه از ياد تو سرشاريم و حادثه ها را در سبزى امتداد تو، تسبيح مى گوييم. ما درس موعود را در وعده گاه تو آموختيم و گريه و خنده ما، چاكران كمترين احساس روزمره تواند: چشمان تو از سحر، سحرخيزتر است نى چيست؟ كلام تو دلاويزتر است با خنده تو، غنچه ما نيز شكفت از گريه تو، ديده ما نيز تر است

ص: 79


1- . عشق آن شعله است كو چون برفروخت هر چه جز معشوق، باقى جمله سوخت مولانا

ماه در آينه

مريم ضمانتى يار زن كوزه آب را آهسته برداشت. جرعه اى آب در كاسه ريخت و خورد. نگاهش از پنجره به قرص روشن ماه افتاد كه در آسمان شب مى درخشيد. كوزه را با احتياط سر جايش گذاشت. ناگهان متوجه شد «محمد» در خواب بى قرارى مى كند. در پرتو نور مهتاب چهره جوان همسرش غرق اشك بود. دل زن فرو ريخت. جلو رفت و كنار بستر او زانو زد و آهسته او را تكان داد: محمد... محمد... بيدار شو... چرا گريه مى كنى؟... محمد از صداى زن بيدار شد. چشمانش را باز كرد و زن را بالاى سرش ديد: من... نه... من... زن جرعه اى آب در كاسه ريخت و به دست او داد: آب بخور... خواب پريشان ديده اى؟ محمد بلند شد و نشست. دستهايش بشدت مى لرزيدند و بدنش خيس عرق شده بود. كاسه آب را محكم با دو دست گرفت و آب خنك را نوشيد. زن دوباره پرسيد: خواب پريشان ديده اى؟ آهسته زير لب تكرار كرد: پريشان؟... نه شيرين بود... شيرين ترين خواب همه عمرم... - دلم را آب كردى. جانم را به لب رساندى. بگو چه ديدى؟ اگر خوابت شيرين بود، پس چرا گريه مى كنى؟ محمد به قرص روشن ماه خيره شد و حلاوت خوابى را كه ديده بود، با همه وجودش مزه مزه كرد: باور نمى كنم... - محض رضاى خدا حرف بزن. محمد آهى كشيد و گفت: خواب ديدم در شبستان مسجد محله «كرخ » نشسته ام... بزحمت بغضش را فرو داد. محاسن سياهش خيس اشك بود: باور نمى كنى ام عبدالله... باور نمى كنى... ناگهان از در مسجد «فاطمه زهرا» دختر رسول خدا، وارد شد. ام عبدالله دستش را روى قلبش گذاشت، انگار كه بخواهد آن را از هيجان باز دارد: پناه بر خدا... تو... تو... مطمئنى آنكه خواب ديدى دختر رسول خدا بود؟ - آرى به خدا مطمئنم... آن حضرت دست فرزندانش «حسن » و «حسين » را كه هر دو كوچك بودند در دست داشت. جلو آمد و فرزندانش را به من سپرد و فرمود: اى شيخ فقه را به ايشان بياموز...! اين ماه... با همه زيبايى در برابر چهره معصوم كودكان زهرا هيچ است... باور مى كنى؟ دل ام عبدالله فرو ريخت: بانوى دو عالم، فرزندانش را به تو سپرد تا به آنها فقه بياموزى؟ - آرى؟ اين عين خوابى است كه من ديدم و از شدت شوق در خواب گريه مى كردم كه تو بيدارم كردى. - تعبير اين خواب چيست؟ - نمى دانم... واقعا نمى دانم... از جا بلند شد. نگاهش را از پنجره به ماه دوخت: من كه نمى توانم به امام معصوم چيزى بياموزم. از طرفى خواب ديدن ائمه هم نمى تواند شيطانى باشد. پس ماجراى اين خواب چيست؟ رو برگرداند و به چهره متحير همسر جوانش نگاه كرد: تو مى گويى چه مى شود؟ زن برخاست: نمى دانم... محمد... نمى دانم اما به تو غبطه مى خورم. محمد ميان گريه خنديد: من مى روم وضو بگيرم تا به مسجد بروم. مى روم همانجايى كه در خواب ديدم مى نشينم تا ببينم

ص: 80

خوابم چگونه تعبير مى شود... محمد از اتاق بيرون رفت. مهتاب زيبايى تمام حياط را روشن كرده بود. از چاه دلو آبى كشيد و وضو گرفت. نسيم خنك سحرگاهى شاخه هاى درخت نخل را به بازى گرفته بود. دل محمد لبريز از يك احساس شيرين و لذت بخش بود لحظه اى تصوير روشن آن رؤياى شيرين از پيش چشمش دور نمى شد... آفتاب بر شبستان مسجد «كرخ » نور مى ريخت. خورشيد تازه طلوع كرده بود و هواى صبحگاهى سرشار از نشاط بود. چند كبوتر چاهى كمى دورتر از سجاده محمد روى زمين نشسته بودند و دانه هايى را كه خادم مسجد برايشان ريخته بود برمى چيدند. محمد با چشمانى اشكبار به دانه برچيدن كبوتران خيره شده بود. كبوتر سفيدى نزديكش آمد با آرامش بر سجاده او نوك زد. محمد آهى كشيد و سر به سوى آسمان بلند كرد و با خودش زمزمه كرد: اين چه خوابى بود كه ديدى محمد؟! بى اختيار اشك از چشمانش جارى شد و تصوير پرواز كبوتر را در آسمان صحن مسجد تار ديد. اشكهايش را پاك كرد تا كبوتر را بهتر ببيند. ناگهان صدايى توجهش را جلب كرد. خادم پير به كسى خوشامد مى گفت. محمد به در مسجد خيره شد. بانويى مجلله همراه با سه كنيز جوان پا به مسجد گذاشت و دو پسر بچه هم همراه آنان بود. محمد با گوشه دستارى كه بر سر داشت اشك چشمانش را پاك كرد و از جا بلند شد. قلبش بشدت مى تپيد. بانو جلو آمد. كنيزكانش با نهايت احترام اطرافش را گرفته بودند. محمد سلام كرد. بانو پاسخ محمد را داد و بدون هيچ مقدمه اى گفت: «اى شيخ، فقه را به ايشان بياموز!». و بچه ها را به سوى محمد هدايت كرد. محمد بى اختيار پيش پاى آن دو پسر بچه معصوم و زيبارو زانو زد و با دست بازوى آنها را گرفت و با صداى لرزانى گفت: اينها كه هستند؟ زن با تعجب از حال پريشان محمد و چشمان اشكبار او گفت: اين يكى، «سيد محمد رضى » است و اين هم «سيد مرتضى » است. محمد پيشانى هر دو سيد كوچك را بوسيد و گفت: پدرشان كيست؟ - پدرشان، ابواحمد طاهر ذى المناقب است كه نسبتش با يازده نسل به على بن ابى طالب مى رسد. - و تو خود كيستى؟ - من نيز فاطمه دختر حسين بن الحسن الناصر هستم كه طى نه نسل به على بن ابى طالب مى رسم. جدم ابومحمد حسن بن على نيز عالم و اديب و شاعر بود. اين دو پسرم متعلق به خاندانى بزرگند. حال آمده ام تا آنها را به تو بسپارم كه فقه را به آنها بياموزى. محمد سر و صورت سيد رضى و سيد مرتضى را غرق بوسه كرد و حرفى نزد. فاطمه متوجه شد كه حال او منقلب است و رفتارش نسبت به فرزندان او، رفتارى عادى نيست و هر چه او بيشتر سخن مى گويد محمد بيشتر اشك مى ريزد و بچه ها را مى بوسد. فاطمه گفت: اى شيخ! تو را خوب مى شناسم و مى دانم كه صاحب الامر تو را به لقب مفيد مفتخر كرده است و تو را «شيخ مفيد» ناميده، با آنكه هنوز جوانى، اما شاگردان بسيارى دارى و آوازه محفل درس فقه تو زبانزد همگان است. همسرم ابواحمد نيز به همين جهت تو را براى تعليم فرزندانمان انتخاب كرده است. اما نمى دانم اين چه حالى است كه دارى؟ از من پرسيدى كيستم و من فقط اصل و نسب فرزندانم و موقعيت و مقام خانواده ام را به تو گفتم تا بدانى كه تعليم اين دو فرزند برايمان بسيار مهم است. اما علت اين گريه تو را نمى دانم. تو شاگردان بسيارى دارى كه كودكان خردسال من در ميان آنها نبايد... محمد سخن فاطمه را قطع كرد: اينها فرزندان فاطمه زهرا هستند... اما از اينها گذشته، من... من ديشب خواب عجيبى ديدم كه اگر شما هم آن را ديده بودى، حال مرا داشتى بانو. فاطمه با اشتياق گفت: حرف بزن شيخ! حرف بزن. چه خوابى درباره فرزندان من ديده اى كه تو را اينگونه منقلب كرده و بر سر و روى فرزندان من بوسه مى زنى؟ شيخ مفيد آن دو كودك خوش سيما را در بغل گرفت

ص: 81

و آهى از دل كشيد: ديشب خواب ديدم در همين مسجد و همين شبستان نشسته ام كه ناگاه فاطمه زهرا، دختر رسول خدا با دو فرزندش حسن و حسين كه هر دو كوچك بودند وارد مسجد شدند و به من... صداى شيخ در گلو شكست. دل فاطمه لرزيد. ناباورانه به دهان شيخ چشم دوخت: خب بعد؟! - زهراى مرضيه... فرزندانش را به من سپرد و فرمود: اى شيخ! فقه را به آنها بياموز...! من از خواب بيدار شدم و تا صبح اشك ريختم و در شگفت بودم كه اين چه خوابى است كه من ديده ام؟ من كه باشم كه زهرا - بانوى دو عالم - فرزندانش حسن و حسين را براى تعليم فقه به من بسپارد... بعد از نماز صبح از سر سجاده برنخاسته بودم كه آمدى و اين دو سيد خردسال را به من سپردى و دقيقا همان جمله اى را به كار بردى كه جده شان «فاطمه زهرا» فرمود. دل فاطمه لبريز از يك حس شيرين شد نگاهى سرشار از احترام به شيخ مفيد انداخت و نگاهى از سر مهر به دو كودكش كه در آغوش مهربان شيخ مفيد آرام گرفته بودند. دستى بر سر دو سيد كوچكش كشيد و گفت: با اين رؤياى صادقانه ايمان دارم آينده اى روشن پيش روى فرزندان من است. پس اين تو و اين دو پسر من كه جده شان بانو فاطمه زهرا تعليم آنها را به تو سپرده است. شيخ آرام زمزمه كرد: نهايت تلاشم را مى كنم. بانو فاطمه همراه كنيزكانش از مسجد خارج شد در حالى كه در دلش احساسى شيرين موج مى زد... بامداد روز يكشنبه ششم محرم سال 406 ق. بود و بغداد در ماتم از دست دادن سيد رضى سياهپوش شده بود. علما، بزرگان و قضات شهر همه در تشييع پيكر او جمع شدند و «فخرالملك » وزير «بهاءالدوله » بر پيكرش نماز خواند... اما بيش از همه اين شيخ مفيد بود كه از فقدان سيد رضى مى سوخت. سيد رضى در حالى كه تنها چهل و هفت سال زندگى كرده بود، از دنيا رفت و اين براى شيخ خسران بزرگى بود. در تمام طول اين سالها شيخ با نهايت عشق و احترام به سيد رضى و سيد مرتضى درس داده بود و هر وقت به مجلس درس آنها وارد مى شد. شيخ بيش از هر چيز احترام مقام سيادت آنها را داشت و حال يكى از آن دو كه بى نهايت برايش عزيز بودند، خيلى زود از دستش رفته بود. شيخ مفيد در حالى كه در محله «كرخ » همانجا كه اولين بار سيد رضى و برادرش را ديده بود، بر سر قبر او نشسته بود به رؤياى صادقه اى مى انديشيد كه سالها قبل ديده بود و به ياد مى آورد كه چطور سيد رضى از ده سالگى شروع به سرودن شعر كرد و چون جد مادرى اش از طبع موزون و لطيفى بهره مند بود. بيست و يك ساله بود كه با وجود اينكه پدرش در قيد حيات بود از سوى «بهاءالدوله » مقام و موقعيتى بسيار بالا به دست آورده بود، ذره اى از فروتنى اش كاسته نشده بود. سى ساله بود كه در مدتى اندك كل قرآن كريم را حفظ كرد و در برابر همه موفقيتهاى بزرگش، از هيچ كس، نه از درباريان آل بويه و نه از پدرش، صله و پاداشى نپذيرفت و در عمر كوتاهش كتاب گرانبهاى جدش امير مؤمنان على، عليه السلام، - نهج البلاغه - را گردآورى كرد و نام بلند نهج البلاغه و نام سيد رضى در كنار يكديگر جاودانه شدند و افتخار تعليم او نيز در دفتر حيات شيخ مفيد ثبت شد.

ص: 82

مهاجر!

كدام چشم بيهوده - هنوز در «مشرق زمين » به جستجوى تو مانده است؟ وقتى كه قلبهاى عاشقت - در «مغرب آسمان » به بهانه تو - در جستجوى خداى تواند؟ ديروز بود كه تو را در بازارمان ديدم، راستى اگر كه لبخندت نبود چگونه باز مى شناختمت از آن همه انبوه؟ عجب فلسفه اى است طلوع تو از غرب! راستى! اگر از پس كوههاى مشرق طلوع مى كردى فهم خردبين ما را كجا توان تميز دادن تو از آفتاب بود. اى از آفتاب برتر! [اى از آفتاب برتر] اى نسيم! باران! امروز را فصل عجيبى ورق مى زند; كجاست سر انگشتان «مهر» تو؟... خورشيد بار ديگر به كبودى نشست... بار ديگر شهيد شد... عجب مى كشد اين انتظار و فراق تو!... چشمهامان ديگر نمى جوشد... عشق در قحطى است... ياران در فراموشى... انسان در پستو... و گونه هامان كوير! آه! اين سيل زدگان فراموشى را... اين تفتيدگان و ترك خوردگان تاريخ را... و اين نالايقان «شوق » را تو، تو مگر بتابانى و ببارانى و بوزانى خويشتن را. عزيز نيامده! امروز، مشتاقانت بر دو «روى » و «جامه » شده اند: دستانى را دستانى - تنها - بر دعا نشانده اند،و پاهايى، هنوز، بر شمشير و اميد ايستاده... عده اى «آتش روى » و «سپيدجامه »و عده اى «سپيدروى » و «سرخ جامه »! و چه كم اند سرخ جامگان سپيدروى اين دشت بى قرار! دنيا! دستانت، جاودانه، بريده باد! كه آنچنان دامن، انسان را گرفته اى كه كائنات هنوز در حسرت «سيصد» مخلص در آتش مى سوزد و به خاكستر مى نشيند. .. امروز كدام مرثيه را بر «انسان » بايد خواند، نمى دانم؟ راستى! كجايند «پروانگان بى بال » سنگرنشين «زخم »؟ كجايند وارثان رب النوع «شمشير» و «عشق »؟ «كجايند مردان بى ادعا؟»... اين «سايه »نشينان ديوار «نسيان » را «آفتاب رسالت » تو - مگر - سرزنده شان كند؟ و گرنه اميدى به «انسان » و «انسان ماندن » نيست... محمدعلى وردى پسندى - عباس آباد تنكابن

ص: 83

در مطبوعات

«مسيح 2000»; عملكرد كليساى انگليس طى چند قرن گذشته

لندن - خبرگزارى جمهورى اسلامى:

به اعتقاد اسقف اعظم انگليس، كليساى اين كشور در حق حضرت مسيح، عليه السلام، اجحاف كرده است. دكتر «جورج كرى » اسقف اعظم انگليس، در كتاب اخير خود اذعان داشته است; كليساى انگليس در گذشته در تعدى و ستم به حقوق زنان و سركوب آزادى بيان نقش داشته است و از امپرياليسم و بردگى حمايت كرده و اين نوعى ظلم در حق حضرت مسيح، عليه السلام، بوده است. «جورج كرى » در كتاب خود تحت عنوان «مسيح 2000» كه به مناسبت فرا رسيدن هزاره سوم ميلادى منتشر خواهد شد، اين حقيقت را بيان داشته كه براى مردم باور اعجاز و مواردى مانند حيات دوباره حضرت عيسى دشوار است. وى به رغم بيان اعتقاد قوى خود به موضوع بازگشت حضرت عيسى، عليه السلام، به زمين پس از مرگ و حلول روح وى تصريح مى كند كه مسيحيان نسبت به اين موضوع به اندازه تولد و يا به صليب كشيدن حضرت مسيح اطمينان ندارند. اسقف اعظم انگليس در كتاب خود آورده است: طبيعتا موضوع احياى مجدد حضرت مسيح با تجربه هاى انسانى سازگار نيست و غريزه اوليه ما ديرباورى و شك نسبت به آن است. وى مى افزايد: كليساى مسيحى مانعى بزرگ در بسيارى از بحرانهاى جهان بوده است و نام حضرت عيسى، عليه السلام، را در مواردى مخدوش ساخته است. جرايد انگليس در گزارش خود در مورد كتاب جديد دكتر «كرى »، ادعا كرده بودند وى موضوع رجعت حضرت مسيح، عليه السلام، را به زمين زير سؤال برده است. سخنگوى مطبوعاتى اسقف اعظم انگليس گفت: هر گونه ادعا مبنى بر اينكه «جورج كرى » نسبت به بازگشت حضرت عيسى، عليه السلام، به زمين ابراز ترديد كرده، سخنى بيهوده است. وى افزوده است: اسقف اعظم انگليس از روش تجربه شده ايراد سؤال و طرح جواب در اين كتاب 40 صفحه اى خود استفاده كرده است، ولى برخى جرايد تنها به درج سؤالات پرداخته اند. روزنامه اطلاعات، شنبه 16 مرداد 1378 يك زن ژاپنى در حرم مطهر حضرت عبدالعظيم، عليه السلام، مسلمان شد

ص: 84

شهر رى - خبرگزارى جمهورى اسلامى: يك زن ژاپنى با پذيرش دين اسلام در حرم مطهر حضرت عبدالعظيم، عليه السلام، مسلمان شد. اين زن 35 ساله كه نام «سارا» را براى خود انتخاب كرده اظهار داشت: با تحقيقات و مطالعاتى پيرامون دين مبين اسلام و ائمه اطهار، عليهم السلام، تحت تاثير احكام نورانى اسلام قرار گرفته و مصمم شدم در حرم مطهر حضرت عبدالعظيم، عليه السلام، به طور رسمى به دين اسلام مشرف شدم.حجة الاسلام و المسلمين عظيما امام جماعت حرم حضرت عبدالعظيم گفت: دين اسلام كاملترين دين و داراى جاذبه است. امام جماعت حرم حضرت عبدالعظيم، عليه السلام، اين خانم تازه مسلمان را به فراگيرى و آشنايى بيشتر با احكام و مبانى دين و سيره ائمه اطهار توصيه كرد. روزنامه جمهورى اسلامى 23/5/78 رئيس جمهور ليبريا به دين اسلام مشرف مى شود

خبرگزارى جمهورى اسلامى: روزنامه سعودى «عكاظ » روز گذشته گزارش داد. «چارلز تيلور» رئيس جمهور ليبريا در سفر آتى خود به مكه، به دين مقدس اسلام مشرف خواهد شد. به گزارش خبرگزارى فرانسه از رياض، تيلور گفته است: «با مطالعه عميق مقررات اخلاقى دين اسلام، ارزشهاى اسلامى را تحسين مى كنم.» عكاظ نوشته است كه رئيس جمهور ليبريا به پيشنهاد معمر قذافى براى تشرف به دين مبين اسلام پاسخ مثبت داده است. اين گزارش حاكى است، تيلور تغيير دين خود را در سفرى كه در آينده بسيار نزديك به عربستان خواهد داشت، در شهر مقدس مكه اعلام خواهد كرد. روزنامه جمهورى اسلامى 23/5/78 گزارش يك محقق آمريكايى از گسترش روزافزون اسلام در اين كشور

يك محقق آمريكايى مى گويد: اسلام بيشتر از آن چه تصور مى شود در آمريكا ريشه دارد. به گزارش خبرگزارى جمهورى اسلامى از نيويورك، روزنامه «نيويورك تايمز» به معرفى كتاب «اسلام در آمريكا» نوشته «جين اسميت » پروفسور مطالعات اسلامى آكادمى آموزشهاى اسلامى «هارتفورد» در ايالت كانگتيكات پرداخته و مى گويد: بيشتر شهرهاى متوسط آمريكا از نظر وسعت، دستكم داراى يك مسجد مى باشند. ارتش آمريكا، روحانى مسلمان استخدام مى كند و كاخ سفيد نيز براى عيد فطر پيام تبريك براى مسلمانان مى فرستد. در حالى كه اسلام در نظر مردم آمريكا به دليل رفتار برخى گروههاى مبارز خاور ميانه ممكن است دينى بد و مخرب جلوه كرده باشد اما اين كتاب مى تواند در رفع سوء تفاهم آمريكايى ها مؤثر باشد. نويسنده كتاب مى گويد: اصولى در اسلام وجود دارد كه براى بسيارى از مخاطبين آن جذاب است مانند اعتقاد به خدا و حضرت محمد، صلى الله عليه وآله، به عنوان پيامبر خدا، نماز، روزه، زيارت مكه و اعمال نيكوكارانه. «جين اسميت » مى گويد: اگر چه اسلام از شبه جزيره عرب نشات گرفته است اما مسلمانان دنيا اكنون در آسياى جنوبى بيشتر از خاور ميانه هستند به طورى كه بيشترين جمعيت مسلمان دنيا در اندونزى، هند و پاكستان بسر مى برند. مهاجرت مردم اين كشورها همچنين مهاجرانى كه از ايران، مصر و تركيه وارد آمريكا شده اند، چهره مذهب را در آمريكا تا

ص: 85

حد زيادى تغيير داده كه بيشترين تحول طى سى سال اخير رخ داده است. گر چه در حال حاضر بر اساس آمار دولتى، شش ميليون مسلمان در آمريكا زندگى مى كنند (مسلمانان آمريكا معتقدند جمعيت آنان 12 ميليون نفر است) اما اين مذهب در آمريكا چيز تازه اى نبوده و به زمانى كه برده هايى از غرب آفريقا به آمريكا آورده شدند، باز مى گردد. اسميت مى گويد: بر اساس مدارك موجود، برخى از بردگان غرب آفريقا كه به آمريكا منتقل شدند مسلمان بوده و حتى دفتر خاطرات يكى از آنها اكنون در آرشيو دانشگاه جورجيا نگهدارى مى شود. اين نويسنده مى افزايد: نماز جماعت در آمريكا حتى به يك قرن پيش باز مى گردد كه مسلمانان «سدار رپيدز» ايالت آيوا مدعى هستند افتخار ساخت مسجد مادر در آمريكا به آنها مربوط مى شود كه 70 سال قدمت دارد. در حالى كه مسلمانان مهاجر آمريكا، اولين جوامع مربوط به خود را به وجود مى آوردند، برخى آفريقايى ها - آمريكايى ها جنبشهاى جداگانه سياه را پايه گذارى مى كردند و ايده اصلى خود را از اسلام مى گرفتند. در ميان آنها حزب «ملت اسلام » به رهبرى عاليجاه محمد از همه موفق تر بود و «ملكوم ايكس » نيز در زندان به اين جنبش پيوست اما پس از آزادى، شكل تندروترى به خود گرفت و سرانجام در سال 1344 به قتل رسيد. «واريث دين محمد» پسر عاليجاه محمد پس از مرگ پدرش در سال 1354 پيروان زيادى را به اين دين هدايت كرد. واريث احترام زيادى به عنوان رهبر مسلمانان آمريكا داشت و شخصيتى شناخته شده بود كه عقايدش نه تنها بر مسلمانان سياه بلكه بر سياهان غير مسلمان نيز تاثير فراوان داشت. واريث به نام «مجيد» معروف شد كه به معنى احياءكننده اسلام براى عصر خود مى باشد. مسلمانان آمريكا سازمانهايى دارند كه براى آگاه كردن و درك بهتر مردم از اسلام تاسيس شده اند. اقدام نهايى كه اسلام براى يكى شدن با جامعه آمريكا بايد انجام دهد اين است كه توسط سازمانها و گروههاى غير مذهبى شناخته شود. روزنامه جمهورى اسلامى 18/5/78 پاپ: انسان ها بايد خود را از بردگى پول و قدرت رها كنند

خبرگزارى جمهورى اسلامى: پاپ ژان پل دوم، از جوانان كاتوليك اروپا خواست كه برده «قدرت، لذت، پول و مقام » نشوند. به گزارش خبرگزارى فرانسه از رم، رهبر كاتوليكهاى جهان در پيامى كه بر روى نوار ضبط و براى شركت كنندگان در گردهمايى جوانان كاتوليك اروپا پخش شد، از جوانان مؤمن خواست كه «مسيح را نااميد نكنند.» اين گردهمايى در سن - ژاك دوكمپوستل در اسپانيا برگزار شده است. پاپ در پيام مذكور مى گويد: «تن به حقارت ندهيد... در مقابل جهان با شهامت و خاضع باشيد و سعى كنيد كه تقدس موجود در حقيقت و آزادى را پيدا كنيد.» ژان پل دوم در پيام خود به جوانانى كه از چهار گوشه اروپا براى زيارت سن - ژاك دوكمپوستل گرد آمده اند، تاكيد كرد اين تفكر به شما كمك خواهد كرد كه تا عشق واقعى را پيدا كنيد... و شما را از بردگى قدرت، لذت، پول و مقام آزاد خواهد كرد.» روزنامه جمهورى اسلامى 18/5/78 براى اولين بار در آلمان به يك زن محجبه آلمانى اجازه تدريس داده شد

ص: 86

بن - خبرگزارى جمهورى اسلامى: براى نخستين بار به يك معلم زن آلمانى محجبه مقيم شهر هامبورگ اجازه داده شد كه در حين تدريس در مدرسه از روسرى خود استفاده نمايد. روزنامه آلمانى «دى ولت » به نقل از مقامات مدرسه مذكور نوشت هيچ يك از مقررات موجود استفاده از روسرى را منع نكرده است. اين روزنامه با اشاره به وجود سعه صدر و مدارا در شهر هامبورگ مى افزايد، خانم «روزه مارى راب » از حزب سوسيال دمكرات «اس. پ. د» نيز از استخدام يك زن محجبه، در يكى از مدارس هامبورگ، حمايت به عمل آورده است. ايستگاه راديويى «هامبورگ وله » نيز طى برنامه اى اعلام كرد، مقامات آموزشى هامبورگ اكنون در انتظار واكنش اولياى دانش آموزان نسبت به حضور يك زن محجبه در مدرسه هستند. اين زن آلمانى مسلمان 30 ساله، و نزديك به سه سال است كه به دين مبين اسلام مشرف شده است. روزنامه جمهورى اسلامى، شنبه 30/5/78 ماهاتير محمد:عدم توجه به توصيه قرآن مسلمانان را به غرب نيازمند كرده است.

كوالالامپور - خبرگزارى جمهورى اسلامى: «ماهاتير محمد» نخست وزير مالزى گفت: بى توجهى به مساله دانش اندوزى مسلمانان، باعث شده است تا آنان به سوى غرب كشيده شوند. نخست وزير مالزى اين مطلب را هنگام گشايش يك مركز علمى و آموزشى اسلامى در نزديكى كوالالامپور پايتخت مالزى بيان كرد و افزود: قرآن به فراگيرى علم و دانش بسيار تاكيد كرده است ليكن ما مسلمانان بدون توجه به اين سفارش امروز به حدى ضعيف شده ايم كه براى داشتن جنگ افزار پيشرفته جهت دفاع از خود بايد به قدرتهاى غربى متكى باشيم. نخست وزير مالزى اظهار داشت: گر چه كشورهاى اسلامى از نظر وسعت و جمعيت بزرگ تر از كشورهاى غربى هستند اما از نظر دانش دفاعى بمراتب ضعيفتر از آنها هستند. به گفته وى وجود اين نقيصه باعث شده است كه ما نتوانيم در موارد ضرورى و اضطرارى نقش خود را پايان دادن به درد و رنج مسلمانانى همچون مردم كوزوو و بوسنى ايفا كنيم. ماهاتير محمد تصريح كرد: ما مسلمانان مالزى از اينكه نتوانسته ايم به برادران مسلمان خود در ديگر كشورها كمك كنيم مرتكب گناه شده ايم. نخست وزير مالزى با اشاره به ظلمى كه به مردم مسلمان كوزوو و بوسنى هرزگوين روا داشته شده و مى شود افزود: برادران ما در كشورهاى ديگر به دليل آنكه مى خواهند براى دفاع از خود دانش كسب كنند تحت فشار قرار دارند. بازديد پاپ از شهرهاى مذهبى در سال 2000

قرار است پاپ ژان پل دوم در سال 2000 از شهرهاى مذهبى واقع در خاور ميانه بازديد كند. شهر «اور» محل زندگى حضرت ابراهيم، عليه السلام، در سرزمين عراق، كوه سينا در مصر و نيز شهرهاى ناصره و بيت المقدس در فلسطين اشغالى نقاطى هستند كه رهبر كاتوليكهاى جهان بازديد مى كند. در همين حال مراحل مقدماتى آماده سازى اين سفر در واتيكان در حال انجام است. قرار است پاپ در نوامبر و يا دسامبر از شهر «اور» ديدار كند و در 25 ماه مارس در شهر ناصره محل تولد عيسى مسيح، عليه السلام، حضور داشته باشد. آگاهان سياسى معتقدند سفر پاپ مى تواند تاثيرات بسزايى در نزديكى سه مذهب الهى در منطقه داشته باشد. روزنامه دى ولت، 30/6/1999 چاپ اولين تفسير نوين از كتاب انجيل مسيح

قرار است براى اولين بار از سوى شركت انتشارات «هردر» در شهر فرايبورگ آلمان سه جلد اول از مجموعه تفاسير انجيل مسيح كه در 54 جلد تا پايان سال 2010 به چاپ خواهد رسيد، به بازار عرضه گردد. مجموعه 54 جلدى «هردر» متشكل از تفاسير آيات كتب قديم و جديد مسيحيان كاتوليك و پروتستان مى باشد. از نكات قابل توجه در تفسير «هردر» همكارى هشت نويسنده يهودى در امر تفسير آيات كتاب انجيل است. همچنين قرار است ده جلد از اين مجموعه توسط استادان دينى زن نوشته شود. روزنامه دى ولت، 24/7/1999 تدريس تعليمات دينى اسلامى در مدارس ايالت «نوردراين - وستفالن » آلمان

با آغاز سال تحصيلى جديد در سال 1999 در آلمان در 37 مدرسه از مدارس ايالت «نوردراين - وستفالن » درس اسلام شناسى به طور مستقل و به زبان آلمانى تدريس مى شود. تعليمات اسلامى در مدارس ابتدايى و راهنمايى همانند دروس دينى براى كاتوليكها و پروتستانها دو ساعت در هفته پيش بينى شده است. شايان ذكر است كه از سال 1986 در اين ايالت كه داراى جمعيت زيادى دارد، براى دانش آموزان مسلمان دو ساعت درس علوم اسلامى در نظر گرفته بودند. روزنامه فرانكفورتر آلگماينه، 30/7/1999

ص: 87

بوى يار

امام مهدى، عليه السلام، در بيان شهيد آوينى

ما پيروان راه هزاران ساله انبيا هستيم و به عهد ازلى خويش با آفريدگار متعال لبيك گفته ايم و براى تحقق آن عصر موعود، عصر عدالت و حاكميت احكام خدا، قيام كرده ايم تا راه تاريخ را به سوى نور بگشائيم و اگر چشم دل باشد خواهد ديد كه اين راه با بالهاى ملائكه فرش شده است.

امروز بعد از يازده قرن كه از تولد آخرين حجت خدا در كره زمين مى گذرد; نشانه هاى صدق وعده هاى قرآن و احاديث ظهور بيشترى يافته است، عصر جاهليت ثانى تاريكترين روزهاى خويش را نيز سپرى كرده و اين خود نشانه اى ديگر است مگر نه اينكه فجر صادق هنگامى فرا مى رسد كه شب كامل شده باشد؟

رايحه ظهور موعود، دل شيفتگان حق را بى تاب كرده و آنان را به صحنه حضور كشانده است. اما، مهدى جان! اين قرن قرنى است كه حق در كره زمين به حاكميت خواهد رسيد آينده در انتظار توست. در اين سالهاى نخستين قرن پانزدهم هجرى قمرى پيشگويى حضرت نبى اكرم، صلى الله عليه وآله، به تحقق پيوست و قوم سلمان فارسى، ايرانيان، طليعه دار نهضت آخرالزمانى اسلام، علم قيام انبيا را بر دوش گرفتند و وجودشان شمسى تازه شد كه در خلاصه ظلمانى جاهليت ثانى تولد يافت. در ميان بيداردلان سراسر كره ارض هستند بسا دلدادگانى كه اين عهد تازه را دريافته اند و به خيل منتظران موعود پيوسته اند. منتظران موعود اهل مبارزه اند و مى دانند خلوص عشق موحدين جز به ظهور كامل نفرت از مشركين و منافقين ميسر نخواهد شد اما از آن فراتر اهل ولايت و اطاعتند و انتظار مى كشند تا فرمان چه در رسد. بسيجى خود را در نسبت ميان مبدا و معاد مى بيند و انتظار موعود و با اين انتظار هويت تاريخى انسان را باز يافته است و خود را از روزمرگى و غفلت ملازم با آن رهانده. او آسايش تن را قربانى كمال روح كرده است و خود را نه در روز و ماه و سال و شهر و كوچه و خيابان كه در فاصله ميان مبدا و موعود تاريخ باز شناخته است.

ص: 88

ميعادگاه منتظران

اشاره: بيش از هزار سال است كه مسجد مقدس جمكران ميعادگاه منتظران و سجده گاه مشتاقان كوى مهدى، عليه السلام، است. و هر شب چهارشنبه هزاران عاشق دلسوخته از گوشه و كنار ايران اسلامى و ديگر كشورها به اين مسجد رو مى آورند تا شايد نشانى از آن يار غايب از نظر بيايند. به منظور فراهم آوردن امكان ارتباط گسترده تر خوانندگان موعود با مسجد شريف جمكران بر آن شديم كه در هر شماره صفحاتى را به اين مسجد اختصاص دهيم. مطالبى كه در اين صفحات درج مى شود همگى توسط معاونت فرهنگى مسجد مقدس جمكران تهيه و تدوين شده و در اختيار علاقه مندان موعود قرار گرفته است.

ص: 89

* كلام نور

از حضرت مهدى، عليه السلام، چنين روايت شده است: ... و فى ابنة رسول الله، صلى الله عليه وآله، لى اسوة حسنة. دختر رسول خدا، صلى الله عليه وآله، براى من سرمشق خوبى است. (1) اسوه كه در زبان فارسى آن را به الگو و سرمشق و نمونه و... معنى مى كنند. در بخشهاى مختلف زندگى انسان از جمله در امورى چون نظامهاى تعليم و تربيت و انتقال احكام و ارزشهاى مكتبى و... مطرح مى گردد و به جهت نتايجى كه بر آن مترتب است از اهميت و جايگاه بسيار والايى برخورد است. توضيح آنكه در تمامى نظامهاى آموزشى و تربيتى در كنار ساير عوامل مساله ارايه الگو براى متعلمين يكى از شيوه هاى مهم و در عين حال مؤثر انتقال مواد مورد نظر آموزشى و تربيتى است. چون مجموعه مطالبى كه مقرر شده است به متعلمين آموزش داده شود به صورت عينيت يافته در كليه اعمال و رفتار افراد متصف به اين مطالب كه همان الگوها هستند نشان داده مى شود تا علاقه مندان از طريق مطالعه و دقت در عملكردهاى آنها از كم و كيف و نتايج و ثمرات عملى آن در پيشبرد اهداف اصلى زندگى فردى و اجتماعى افراد جامعه مطلع شوند و بعلاوه مشاهده نتايج مثبت عينى، خود انگيزه اى باشد تا آحاد جامعه در راستاى گسترش و تعميم اين امور بطور داوطلبانه از روى ميل و رغبت اقداماتى را در حد توانشان به عمل آورند. بر اين اساس در آيات و روايات اسلامى بارها و بارها در زمينه اهميت الگو و معرفى الگوهاى مناسب و لزوم تبعيت از آنها سخن به ميان آمده است. به عنوان مثال در يكى از آيات قرآن مجيد از وجود مبارك پيامبر اكرم، صلى الله عليه وآله، به عنوان اسوه حسنه (2) كه همه ملزم به پيروى از ايشان هستند ياد شده است يعنى مردم موظفند با سرمشق قرار دادن مجموعه اعمال و رفتارهاى آن حضرت به تصحيح و تكميل نارساييهاى موجود در عملكردهاى خود بپردازند چرا كه مجموعه سيره فردى و اجتماعى آن حضرت در چارچوب تعاليم عاليه اسلام انجام مى شود و به عبارت بهتر عملكردهاى آن رهبر بحق الهى تجسم عينى مجموعه تعاليم قرآن و اسلام است. لذا هر بخش از اعمال و رفتار و گفتار ايشان جت براى آحاد امت اسلامى است. در اين روايت هم كه از وجود مبارك حضرت امام زمان، عليه السلام، نقل شده است به اين حقيقت از بعد ديگرى اشاره مى شود. اغلب در سطح جامعه اسلامى خودمان به افراد زيادى برمى خوريم كه وقتى بحث ظهور حضرت ولى عصر، عجل الله تعالى فرجه، و يا وظايف مردم در قبال آن حضرت مطرح مى شود سؤال مى كنند: آن حضرت در برخورد با امور جامعه و حوادث مربوط به آن چه شيوه اى را در پيش خواهند گرفت؟ و اصولا ما از چه راههاى مى توانيم با ملاك و معيارهاى ويژگيهاى رفتارى آن حضرت آشنا شويم؟ شايد يكى از بهترين جوابها در اين زمينه آن باشد كه هر كس از طريق مراجعه به مجموعه رواياتى كه از حضرات معصومين، عليهم السلام، درباره ابعاد مختلف زندگى و حكومت آن حضرت وارد شده است مى تواند از كم و كيف عملكردها و معيارها و ملاكهاى آن اطلاع حاصل كند. هر چند اين شيوه راههاى مناسب براى آن امر است ولى

ص: 90


1- . بحارالانوار ج53، ص 180.
2- . لكم فى رسول الله اسوة حسنة. سوره احزاب، آيه 21.

وجود مبارك حضرت ولى عصر، عليه السلام، بر طبق اين حديث نورانى، راه نزديكتر و در عين حال همگانى ترى را نشان مى دهند و مى فرمايند: مجموعه عملكردها و سيره فردى و اجتماعى دختر بزرگوار پيامبر اكرم، صلى الله عليه وآله، حضرت فاطمه، عليهاالسلام، سرمشق و الگو و مقتداى من است. يعنى اگر شما در صدد هستيد كه بدانيد عملكردهاى من چگونه و بر طبق كدام معيارها خواهد بود; مى توانيد براى پى بردن به اين امر، ابعاد مختلف زندگى آن حضرت را از بدو تولد تا لحظه شهادت مورد مطالعه و بررسى قرار دهيد و ببينيد در عرصه زندگى شخصى در انجام عبادات و تكاليف دينى و در برخورد با اطرافيان و مردم و در پيشامدهاى اجتماعى در برخورد با دشمنان و... به چه صورتى عمل كردند و مجموعه اين رفتار و عملكردها را بر اساس چه ملاكها و در چارچوب چه اصولى انجام دادند. آنگاه مى توانيد از برنامه ها و اهداف مربوط به قيام من آگاه شويد و روند و جهت گيرى كارهاى مرا بشناسيد. چرا كه اعمال و رفتار حضرت زهرا، عليهاالسلام، براى من حجت و وجود مباركشان الگو و سرمشق است. اينجا ممكن است كسى سؤال كند چون شرايط دوره ظهور با جريانات عصر زندگى حضرت فاطمه، عليهاالسلام، تفاوت خواهد داشت; لذا در اغلب موارد كارهاى اين دو بزرگوار بطور طبيعى بايد با همديگر تفاوت داشته باشد. در پاسخ به چنين پرسشى بايد گفت: هر چند در ظاهر عملكردهاى اين دو حجت الهى به لحاظ تغيير شرايط فرق خواهد داشت همانطور كه اين تفاوت را در مقايسه برخوردها و اعمال هر يك از معصومين، عليهم السلام، با يكديگر هم مى بينيم ولى آنچه حائز اهميت است آن كه انگيزه و اهداف و ملاكهاى همه آنها مشترك است يعنى همه آنها جهت فراهم نمودن زمينه براى حاكميت پيدا كردن احكام الهى تلاش و كوشش كردند; منتهى چون هر كدام از آنها با افراد خاصى و با شرايط مخصوصى روبرو بودند لذا بظاهر عملكردهايشان با همديگر فرق مى كرد وگرنه همه آنها هدف واحدى را دنبال مى كنند.

والسلام

ص: 91

معرفى كتاب

لايق عشق

مريم ضمانتى يار «لايق عشق » انسانى است كه در هواى محبوب و مولاى خويش سر از پا نمى شناسد. از خود بيرون آمده ايست كه چشم براه تك سوار دشت ايمان و رستگارى مى ماند تا دلدار، او را از زمين بركشيده و تا اوج قله هاى شرف و بزرگى صعود دهد. «لايق عشق »، قصه مردان مرديست كه در هواى مهدى، عليه السلام، ماندند و دل و دين بدو سپردند تا نام خويش را شايسته لقب «منتظر» سازند... شناخت زندگى بخش

گفتارهاى در شناخت آخرين حجت حق ابراهيم شفيعى سروستانى سخن از مردى كه نام و يادش كليد گشاينده همه درهاى بسته است، ساده نيست. مردى كه انتظار ديدارش غمها را از دل مى زدايد و اميد فرجش گشايش امور را در پى دارد. او رحمة للعالمين، مهدى موعود، عليه السلام، صاحب زيباترين صورتهاست. يوسفى است كه هر كس با همه داشته هايش خريدار اوست. كسى است كه همه انبيا و اوصيا در هواى ديدارش روزگار گذراندند و وعده آمدنش را دادند تا شايد معرفت يافتگان و منتظران بخت تماشاى جمالش را به دست آورند. اين اثر ذكر نام اوست. بدان اميد كه در آستانه جشن ميلاد (شعبان 1420) يادش آرامش بخش قلب همه مردان و زنانى شود كه طالب گشايش اند و همه چيز را از آستان او مى جويند. داستان ورزش ايران

سيرتحول تاريخى وفرهنگى ورزشى ايران «داستان ورزش ايران » شرح تحولات تاريخى و فرهنگى تربيت بدنى از دوران كهن تا به عصر حاضر است، قصه بلندى از آمدنها و رفتنهاى جوانمردان، پهلوانان، عياران، و رادمردانى كه به نام و براى اعتلاى دين و حفظ شرافت و جوانمردى پاى به عرصه نهادند. اين اثر نگاهى پژوهشگرانه و محققانه به سنتهاى ورزشى كهن و دوران جديد پس از مشروطيت است. دفترى كه اميد است با گشوده شدن آن امكان بررسى سنتهاى تربيت بدنى كهن و نقد آگاهانه ورزش مدرن فراهم آيد. ان شاءالله داستان ورزش غرب

سيرتحول تاريخى وفرهنگى ورزشى غرب تاليف:ابراهيم شفيعى سروستانى «داستان ورزش غرب » حاصل مطالعه اى تاريخى و فرهنگى درباره سير تحول تربيت بدنى در مغرب زمين است. بى گمان شناسايى هر يك از امور و مسايل مبتلابه، در گرو انجام اينگونه مطالعات است. چه، از اين طريق وجوه مختلف فرهنگى و تاثيرپذيرى صورت اعمال از اخلاق و تفكر هر دوره تاريخى آشكار مى شود. در اين اثر نگارنده ضمن تحقيقى مفصل درباره خاستگاه ورزش غرب و مبانى نظرى و فرهنگى آن نحوه بسط و گسترش ورزش مدرن را مورد بررسى قرار داده است...

ص: 92

پرسش شما پاسخ موعود

در پى درخواست جمعى از خوانندگان و دوستداران «موعود»، صفحه «ميعادگاه منتظران » پاسخگوى سؤالهاى مختلف شما درباره «موعود آخرالزمان » خواهد بود. سؤالهاى خود را به آدرس مجله ارسال داريد. اشاره: بيش از هزار سال است كه مسجد مقدس جمكران ميعادگاه منتظران و سجده گاه مشتاقان كوى مهدى، عليه السلام، است. و هر شب چهارشنبه هزاران عاشق دلسوخته از گوشه و كنار ايران اسلامى و ديگر كشورها به اين مسجد رو مى آورند تا شايد نشانى از آن يار غايب از نظر بيايند. به منظور فراهم آوردن امكان ارتباط گسترده تر خوانندگان موعود با مسجد شريف جمكران بر آن شديم كه در هر شماره صفحاتى را به اين مسجد اختصاص دهيم. مطالبى كه در اين صفحات درج مى شود همگى توسط معاونت فرهنگى مسجد مقدس جمكران تهيه و تدوين شده و در اختيار علاقه مندان موعود قرار گرفته است. برخى از دوستان من كه شبهاى چهارشنبه به «مسجد مقدس جمكران » رفته اند، ادعا مى كنند كه امام زمان، عليه السلام، را ديده اند. آيا راست است كه هر كس به جمكران برود عاقبت امام زمان، عليه السلام، را مى بيند؟ چرا برخى مثل من هنوز موفق به اين ديدار نشده اند؟ «پرستو رازى / تهران » 1- شكى نيست كه تا كنون تعداد زيادى از شيفتگان مخلص امام زمان، عليه السلام، در مسجد مقدس جمكران توفيق زيارت آن بزرگوار را پيدا كرده اند كه تفصيل اين ديدارها در كتب مربوطه و نيز در دفتر ثبت كرامات مسجد جمكران موجود است. 2- عنايات و كرامات حضرت مهدى، عليه السلام، كه در مسجد جمكران شامل حال زايرين و نمازگزاران اين مكان مقدس شده است، منحصر به زيارت و ديدار نبوده بلكه گاهى به شفاى درد و مرض، يا علاج فلجى و ناتوانى، يا رفع مشكلى، يا برآوردن حاجت و نيازى بوده است كه به نظر لطف و دعاى مستجاب آن بزرگوار تحقق پذيرفته است. 3- بسيارند كسانى كه حضورشان در مسجد جمكران و سوز و گدازشان در دعا صاحب الزمان، عليه السلام، نه به خاطر شفاى دردى ظاهرى يا رفع مشكلى مادى يا برآمدن حاجتى دنيوى، بلكه به منظور بهره هاى معنوى فراوانتر، منفعت و تقواى افزونتر و محبت و انس بيشتر نسبت به امام زمان، عليه السلام، است. اينان اگر چه بظاهر توفيق ديدار امام زمان، عليه السلام، را نيابند، اما دست عنايت او را بر سر خود و بارش باران رحمت او را بر دل خود احساس مى كنند.

ص: 93

4- بايد دانست كه حصول ديدار امام زمان، عليه السلام، يا هر گونه عنايت و مرحمتى از ناحيه آن امام عزيز منحصر به مسجد جمكران نبوده بلكه در اماكن مقدسه ديگرى همچون مسجد سهله در عراق، حرم امام رضا، عليه السلام، و ساير امامان بزرگوار عليهم السلام، و حرم حضرت معصومه، عليهاالسلام، و يا هر مكان مناسب ديگر نيز اين توفيقات نصيب بسيارى از شيعيان سعادتمند شده است. 5- مهم آن است كه انسان با خودسازى و مواظبت بر تقوى، شايستگى ديدار يا بذل عنايت امام زمان، عليه السلام، را پيدا كند. در اين صورت هر جا كه باشد محروم نخواهد ماند و الطاف آن امام مهربان و بزرگوار شامل حال او خواهد شد. البته به جز خودسازى و مواظبت بر تقوى، حالت انقطاع كامل به سوى خدا و قطع اميد از وسايط مادى و ظاهرى نيز مى تواند عاملى براى ديدار يا عنايت خاص حضرت مهدى، عليه السلام، به شمار آيد. در هر صورت حضور در مسجد جمكران خود مى تواند براى تذكر بيشتر نسبت به امام زمان، عليه السلام، و كسب آمادگى زيادتر براى تقرب به آن بزرگوار و شايستگى افزونتر براى بهره گيرى از عنايت او تاثيرگذار باشد. 6- مسجد مقدس جمكران از جهات متعددى داراى اهميت است: الف) تنها مسجدى است كه به فرمان مستقيم امام زمان، عليه السلام - طى ديدار آن بزرگوار با حسن مثله در همين مكان مقدس - تاسيس گرديده است. ب) علماى بزرگوار و عاليقدر تشيع از همان ابتدا تا كنون به اين مسجد اهتمام داشته و نسبت به زيارت توسل به امام زمان، عليه السلام، در اين مكان كوتاهى نكرده اند. ج) هر هقته بلكه هر شب و روز هزاران عاشق صادق و مؤمن بااخلاص، كه نفس حضورشان بركاتى براى هر مكانى به ارمغان مى آورد، مهمان اين مسجد مقدس مى شوند و با سوز و گدازشان معنويتى خاص به اين مسجد مى بخشند. 7- با همه قداست و اهميتى كه براى مسجد جمكران و عنايت حضرت صاحب الزمان، عليه السلام، به زايرين اين مكان مقدس بايد قايل بود، متاسفانه كم نيستند كسانى كه به خاطر كسب وجاهت و شهرت، يا به انگيزه جلب توجه و محبت ديگران، يا در پى برخى عوامل مادى ديگر ادعاى تشرف به محضر امام زمان، عليه السلام، و ديدار آن بزرگوار را دارند. اينان يا از سادگى و صفاى مردم سوء استفاده مى كنند و دروغ مى گويند، يا برخى توهمات و خيالبافى هاى خود را به عنوان واقعيتهاى عينى حكايت مى كنند. 8- سعادتمندانى كه توفيق ديدار امام زمان، عليه السلام، را يافته اند يا: الف) افرادى بى ادعايند و براى خود اهميت و شانى ويژه قايل نيستند. ب) خود را مديون كرامت مولا مى دانند و نه از لياقت خود، بلكه از عنايت او سخن مى گويند. ج) پيشينه گزافگويى و لافزنى ندارند و صداقت پيشه اند. د) از تشرف خود نه در هر جا و براى هر كس و نه به انگيزه جلب توجه ديگران، بلكه بندرت و به منظور متوجه ساختن دلها به ساحت مقدس امام زمان، عليه السلام، سخن مى گويند. ه’)نه تنها در پى اشتهار و مطامع مادى نيستند، بلكه از آن گريزانند. و) عنايتى را كه دريافته اند همواره به يك منوال بيان مى دارند و هرگز براى جالبتر شدنش از خود چيزى بر آن نمى افزايند. ز) آثار تقوى و پرهيز از گناه و اهتمام به واجبات و اطاعت پروردگار در رفتار و گفتار آنان مشهود است. 9- با توجه به آنچه گذشت در جواب خواهرمان بايد گفت: الف) ادعاهاى دوستانتان را ساده انديشانه نپذيريد، اما بدون دليل نيز آنها را رد نكنيد. ب) اينكه هر كس به مسجد جمكران بيايد، عاقبت امام زمان، عليه السلام، را مى بيند، هيچ مدركى ندارد و اصولا تنها به انگيزه ديدار به مسجد جمكران آمدن نادرست است. ج) با اينكه ديدار امام زمان، عليه السلام، اصل نيست، اما به عنوان مظهرى از عنايات آن بزرگوار و به عنوان گواهى صادق بر آمادگى هاى معنوى و تعالى روحى مى تواند آرزوى هميشگى شيفتگان و منتظران آن حضرت باشد، و با سعى و تلاش بيشتر در راه ترك گناه و جلب رضايت آن امام همام، براى شما نيز قابل حصول خواهد بود. ان شاءالله. والسلام

ص: 94

كتاب در يك مقاله

اسماعيل شفعي سروستاني

فرارسيدن نيمه شعبان، سالروز ميلاد حجت حق، مولانا امام المهدى، صلوات الله عليه، را به همه منتظران ومشتاقان ديدار جمالش تبريك مي گوئيم. اين شماره از مجله درحالى تقديم مي گردد كه سه سال از عمر فعاليتهاى «مؤسسه فرهنگى موعود» مي گذرد.و در گوشه گوشه اين وطن بزرگ اسلامى در كنار مجلسهاى جشن و نقل و شيرينى مردان و زنانى بي واهمه ازهر اتهام و انگى بنام آن عزيز گرامى مشغول به فعاليت فرهنگى و علمي اند تا شايد جشن ميلاد عمرى به درازاي همه سال پيدا كند و معرفت درباه امام عصر، عليه السلام، ميان همه مردم و بويژه جوانان گسترده شود و«موعود» تا رسيدن به اين نقطه راه پرفراز و نشيبى را پشت سر نهاد و قطعا نيل به نقطه مطلوب، تلاش بيش از اين را مي طلبد. «تا يار كه را خواهد و ميلش به كه باشد» آن روز كه مي گفتيم: «لازم است ميدان نشر آثار فرهنگى درباره آخرين حجت حق گسترده شود»، مي گفتند: «مگر امام زمان، عليه السلام، هم مجله مي خواهد؟ هرچه لازم بوده گفته شده . وقتى مي گفتيم: «براى در امان نگه داشتن جوانان از تبعات سوء فرهنگ بيگانه و خارج ساختن آنان از انفعال مي توان با تمسك به فرهنگ مهدوى در آنها مصونيت طبيعى ايجاد كرد»، مي گفتند: «در عصر كامپيوتر و پايان قرن بيستم اين حرفها به گوش كسى فرو نمي رود». وقتى مي گفتيم: «از موضوع انتظار و فلسفه تاريخ شيعه استراتژى و آرمانى براى طرحهاى كلان فرهنگى، اجتماعى و حتى سياسى و اقتصادى بسازيد تا سفينه انقلاب اسلامى در مدارى بالاتر قادر به خروج از بن بست بحثهاى بي پايه و وارداتى «سنت گرايى و مدرنيته شود»، مي گفتند: «طرحهاى توسعه اقتصادى، سياسى وفرهنگى ما را بس ». وقتى گيوه ها را كشيده و شال بر كمر سفت كرديم و دست در كار نشريه آورديم و اولين شماره هاى آن را به همراه نامه براى بيش از 200 حوزه عليمه، 1000 كانون فرهنگى مستقر در مساجد، 300 مركز فرهنگى، 400كتابخانه بزرگ، صدها نويسنده، صدها عالم روحانى، دفاتر نمايندگى ولى فقيه مستقر در دانشگاههاى كشور،ائمه جماعات شهرها و بلاد، دفاتر نشريات مذهبى و فرهنگى، روابط عمومى همه وزارتخانه ها و... فرستاديم و ازهمه آنان براى همراهى و مساعدت

ص: 95

در طى اين مسير، آن هم، در عصر غيبت دعوت به عمل آورديم; بجز تعدادمعدودى (كمتر از عدد انگشتان دست) كه دست فراپيش آوردند و دست مريزادى گفتند; همراهى پيدا نشد. وقتى درخواست كرديم: «دركنار اينهمه هزينه و آنهمه نشريه كه مستقيم و غير مستقيم وارد مدارس ومساجد مي شود، جائى نيز براى تنها نشريه اى كه ذاكر نام امام عصر، عليه السلام، است باز كنيد; دريغ كردند و باتعارف بهانه اى آوردند و حتى گاه اعلام داشتند صفحات مجله را به مطالب و موارد دلخواه ما اختصاص دهيد تا... طى سالهاى اخير دست اندركاران امور فرهنگى و اجتماعى راههاى مختلفى را براى حل معضلات مردم وبويژه جوانان تجربه كرده اند كه در بسيارى از موارد، دانسته يا ندانسته، سردرپى طرحهاى بيگانه بافرهنگ اسلامى داشته اند. درآستانه جشن ميلاد امام عصر، عليه السلام، بر خود فرض مي دانيم كه اعلام كنيم: به اتكاءفرهنگ مهدوى (البته بدور از غوغاى نام و نان و جنجال تبليغاتى و سور و سات و شيرينى) مي توان براي بسيارى از معضلات فرهنگى و مدنى جوامع اسلامى و بويژه جوانان و نوجوانان، راه حلهاى مناسب، مؤثر وكارآمد جست. بي آنكه ناگزير به تجربه راهى شويم كه يكبار غرب بتمامى آن را پيموده است. اينك «مؤسسه فرهنگى موعود» به اتكا همان باور، با نشر كتاب، مجلات موعود و موعود جوان، نرم افزارهاي صوتى و تصويرى، انجام تحقيقات مبنايى و ميدانى همه خدمات خود را تقديم مولانا امام المهدى، عجل الله تعالي فرجه الشريف، مي نمايد و خداى را شاكر است كه بيش از هشتاد و پنج درصد مطالب همه مجلات موعود وموعود جوان را از طريق نيروهاى پژوهشى خود تهيه و عرضه مي نمايد. اميد است گفتگو درباره حضرت و ذكر نام بلندش فراتر از نيمه شعبان و در همه ايام سال مددرسان جامعه اسلامى و امت بزرگوار پيرو اهل بيت، عليهم السلام، باشد. ان شاءالله سردبير

ص: 96

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109