ماهنامه موعود12 - بهمن و اسفند 1377

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1377

عنوان و نام پديدآور:شماره 12 - بهمن و اسفند 1377/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

ص:1

سرمقاله

يا ابا صالح المهدى ادركنى!

روزى در كتاب يكى از بزرگان اهل علم كه درباره امام مهدى، عليه السلام، به رشته تحرير درآمده مى خواندم كه: در تشكيلات اطلاعاتى انگلستان پرونده اى درباره مهدويت گردآورى شده كه تنها عكس امام، صلواة الله عليه، را كم دارد. شايد اين سخن كمى اغراق آميز به نظر بيايد اما، مطالعه نحوه عمل و حضور استعمار در سرزمينهاى اسلامى از يكى دو قرم قبل تا به امروز و آثارى كه منتشر ساخته اند پرده از واقعيتى در خور تامل برمى دارد. بى گمان بسيارى خاطرات «مستر همفرى » همان جاسوس انگليسى را كه به قصد جمع آورى اطلاعاتى از اوضاع سرزمينهاى اسلامى وارد اين منطقه شده بود مطالعه كرده اند. در اين اثر خواننده بخوبى درمى يابد كه استعمار براى بسط سلطه سياسى و اقتصادى خود دهها سال پيش چگونه وارد عمل شده و چه طرحهايى را در افكنده است. «وهابيت »، حاصل طرحى بود كه در افكنده شد، به همان سال كه «بهايى گرى » ارمغان شوم استعمار در ايران بود و بسيارى از فرقه سازيهاى ديگر در سرزمين بزرگ اسلامى. استعمار طى همه سالهاى حضورش به اين نكته واقف شده بود كه خط اصلى و مانع جدى بسط اهدافش را بايد درميان شيعيان جستجو كند، همان جمعيتى كه پرچم سرخ حسينى را طلايه دار خويش ساخته اند تا

ص: 1

با بر هم زدن وضع انفعالى و مطلوب استعمارگران و برچيدن بساط ظالمانه آنها قدم در راهى نهند كه جهان را مهياى تشكيل و تاسيس دولت كريمه امام مهدى، عليه السلام، مى سازد. از اين رو شيعيان طى يكى دو قرن اخير زير بار ضربات پى در پى تازيانه استعمار قرار گرفته اند. چنانچه بسيارى از فرقه سازيها، رواج فراماسونرى و ساير ترفندهاى استكبارى متوجه اين جماعت بوده تا امكان روى پاى ماندن آنها فراهم نيايد. طى بيست سال اخير نيز بعينه ديده ايم كه با انواع حيل سعى در برهم زدن ثبات اقتصادى، سياسى و فرهنگى مردم ايران اسلامى داشته اند. يك سال پس از پيروزى انقلاب، فيلمى با نام «نوستر آداموس » به ايران آمد، فيلمى كه پرده از يك توطئه برمى داشت. سازنده فيلم جمعى از يهوديان بودند كه با به تصوير كشيدن زندگى و اقوال يك پيشگو سعى در القاى اين نكته داشتند كه بزودى «حكومت جهانى » زير لواى يهود در بيت المقدس به وجود مى آيد. «نوستر آداموس » آخرين فيلم نبود چنانكه از آن پس، آثار مكتوب و فيلمهاى بسيارى ساخته شد كه جملگى سخن از «نبرد نهايى » داشتند. نبردى كه منابع مسيحى و يهودى از آن خبر داده اند و بسيارى از منابع روايى اسلامى وشيعى نيز به گونه اى ديگر بر آن تاكيد دارند. در واقع آثار فرهنگى استعمار هميشه عهده دار ايجاد جو روانى و تبليغى لازم است، چنانكه دستگاههاى سياسى و نظامى آنها نيز وظيفه ايجاد امكان لازم براى مقابله با حوادث و رخدادهاى آينده را كه به همان «نبرد نهايى » است

ص: 2

عهده دار شده اند. واقعه انقلاب اسلامى، خود تاييدى بر اين امر بود. چنانكه حضرت امام خمينى، رحمة الله عليه، در ميان سخنان خودهمواره بر اين نكته تاكيد مى ورزيدند كه قرن حاضر، پايان سلطه استكبار است و انقلاب اسلامى زمينه ساز ظهور امام مهدى، عليه السلام، بى گمان جمله معروف «ما در انتظار رؤيت خورشيديم » را همه به ياد دارند. طى دهه هاى اخير «آمادگى براى نبرد نهايى » به عنوان يك استراتژى سياسى و نظامى و فرهنگى در دستور كارآمريكا و انگليس قرار گرفت. استراتژى ويژه اى كه منابع مكتوب و فيلمهايى چون «آرماگدون و نوستر آداموس و...» آن را آشكار مى ساختند. متاسفانه مقارن با همين سالها، استكبار سعى در القاى استراتژى ديگرى (متفاوت با استراتژى ويژه خود) به ملتهاى مسلمان داشت، امرى كه آنان را ديگر بار از آنچه پيش مى آمد و مى بايست آمادگى لازم را براى آن حاصل نمايد غافل مى ساخت و ديگر بار آنان را تابع منفعل سياستهاى استعمارى مى نمود. خروج مسلمين از شرايط تحميل شده سياسى، اقتصادى، فرهنگى و نظامى استعمارگران غربى در گرو اتخاذ يك استراتژى ويژه و مبتنى بر دريافتهايى از «جهان آينده و آينده جهان » (بر اساس دريافتهاى دينى و گرفته از كلام معصومين، عليهم السلام) است. اما، فقدان سازمانهاى مطالعاتى در كنار القائات سوء دشمن كه سعى در دور ساختن مسلمين از هويت حقيقى ايشان دارد، مانع از اتخاذ اين استراتژى است. بى گمان آنچه كه پيش از اين با عناوينى چون «نقطه عطف » و «استراتژى انتظار» مطرح كرده ايم، ناظر بر اين تذكرويژه است. امرى كه

ص: 3

در ميان غوغاى سياستمداران و طالبان قدرت پنهان مى ماند و آخرين فرصتها را براى تحقق آرمانهاى خمينى كبير و ايجاد آمادگى براى ورود به عصرى كه همگان شاهد ورود پيك پى خجسته ايمان و رستگارى انداز بين مى برد. اما بعد; با پوزش از خوانندگان عزيزمان; از آنجا كه «موعود»، همواره شاهد كم لطفيهاى بسيارى از دست اندركاران امور فرهنگى كشور بوده و بسيارى از شيعيان متمكن نيز از حداقل حمايت درباره نشر مجموعه اى از آثار فرهنگى ويژه اين موضوع مهم و حياتى دريغ ورزيده اند; متاسفانه در اين غوغاى گرانى كاغذ ناگزير به تغيير نوع كاغذ مجله شديم. والسلام

تكليف عاشقان-3

بدان كه يكى از تكاليف مشكل تو در عصر غيبت امام عصر، عجل الله تعالى فرجه الشريف، كه مشكلترين آنها نيزهست; داشتن حالت «مراقبه» است نسبت به خداى خود، جل جلاله، ... و نظير آن داشتن «مراقبه» است نسبت به امام عصر، عليه السلام، اما معناى مراقبه آن است كه در تمام حركات و سكنات و اعمال و اقوال خود آن حضرت را بر خودمراقب بدانى و يقين داشته باشى كه امام تو همه جا با تو همراه است و از تو جدايى و غفلت ندارد. تصور كن كه مرشد يا پير رياضت كشيده اى دارى كه در اثر رياضتهاى سختى كه تحمل كرده، از بيشتر امورباطنى و درونى تو آگاه است و تو با آن مرشد مدتى انيس و همنشين شده اى. تو را به خدا توجه كن كه تا چه ميزان، هم در ظاهر و هم در باطن، ملاحظه آن مرشد را مى كنى; ادب او را نگاه مى دارى و

ص: 4

مواظب و مراقب خود هستى كه در خلوت و آشكار و در ظاهر و باطن امرى خلاف ادب از تو سر زند; چه درنشست و برخاست، چه در رفتار و كردار، چه در خوردن و آشاميدن و چه در نماز و طاعت. پس بهتر آن است كه تكليف خود را در حركات و سكنات ظاهرى و باطنى بدانى و بفهمى; و عقيده تو به طور يقين اين باشد كه تمام اعمال و افعال و اقوال تو در نزد امام عصر، عليه السلام، مشهود است و او لحظه اى از تو غفلت ندارد. چنانكه خود فرمود: و انا غير مهملين لمراعاتكم ولا ناسين لذكركم و لولا ذلك لنزل بكم البلاء واصطلمتكم الاعداء و اتقوا الله جل جلاله. (1) ما، در مراقبت و مواظبت از شما كوتاهى نمى كنيم و شما را از ياد نمى بريم و اگر جز اين بود; هر آينه، بلا بر شمانازل مى گرديد و دشمنان، شما را در كام خود فرو مى بردند. پس تقواى الهى را پيشه كنيد. (2)

مهر يار، محور مودتها

سيد محمود بحر العلوم ميردامادى

اشاره: اهميت وحدت ميان مسلمانان بر هيچ كس پوشيده نيست و برهمگان لازم است كه با تاكيد بر نقاط اشتراك اهل اسلام، بر پيوند و برادرى ميان شيعه و اهل سنت را بيش ازپيش مستحكم نمايند. در مقاله حاضر ضمن معرفى امام مهدى، عليه السلام، به عنوان محورى كه همه مسلمانان مى توانند با تكيه برآن به همدلى و مودت دست يابند، ازهمه پيروان دين محمد،صلى الله عليه وآله، خواسته شده كه بارجوع به منابع اصيل خود بيش ازپيش به موضوع مهدويت توجه نمايند. ضمن تشكر از حجة الاسلام جناب آقاى سيد محمود بحرالعلوم ميردامادى از مسؤولان كتابخانه تخصصى ولى عصر، عليه السلام اصفهان كه زحمت

ص: 5


1- نامه امام عصر، عليه السلام، به شيخ مفيد، بحار الانوار، ج 53، ص 175.
2- بازنويسى شده از كتاب: همدانى، صدر الاسلام على اكبر، پيوند معنوى با ساحت قدس مهدوى، ص 34-37.

تهيه و ارسال اين مقاله را متحمل شدند، توجه همه عزيزان را به اين مقاله جلب مى كنيم. اساس دين اسلام محبت است،محبت خداوند، كه منعم است، محبت پيامبر كه خير خواه بشر و مذكراست، محبت راهنمايان نور، كه نگاهدار دين و مفسران نسخه سعادت اند و محبت راهيان نور ومنتظران ظهور، آنها كه وابسته به محبوبان الهى اند. روايت مى فرمايد: هل الدين الا الحب و البغض. (1) آيا ايمان غير از دوستى خدا و اوليا اوو دشمنى با دشمنان ايشان است؟ پاسخ اين است كه: الدين هو الحب و الحب هوالدين. (2) حقيقت دين دوستى خدا و اوليااوست. دوستى خدا و اوليا او حقيقت دين است. انسان محب، در طريق محبت محبوب پيروى از كتاب تكوين آفرينش و كتاب تشريع «قرآن كريم مى نمايد. قانون محبت درسراسر عالم وجود حكمفرماست وهمه موجودات با نظم خاص و ارتباطو تاثيرپذيرى نسبت به يكديگر،گوش به فرمان خالق، تسبيح گو ومحب اويند. يسبح لله ما فى السموات والارض ... (3) قرآن كريم كه خود نسخه محبت و سعادت است، انسان را به هماهنگى با كتاب آفرينش فراخوانده و به محبت الله و اولياء اودعوت مى نمايد.

موجبات محبت

موجبات محبت فراوان است، و مابه خواست خداوند متعال درگفتارهاى آينده به بررسى آنهامى پردازيم. نفع رسانى محبوب به محب، يكى از موجبات محبت است. قرآن كريم مى فرمايد: فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ماينفع الناس فيمكث فى الارض. (4)سوره آل عمران (3)، آيه 103.(5) اما كف (و خاشاك روى آب) نابود گرددولى آنچه براى مردم سودمند است درزمين پايدار بماند. زبد، كف و خاشاك كه خود فاقدكمال است چگونه مى تواند به جامعه بشرى نفع رسان باشد؟ كور چگونه مى تواند عصا كش كور ديگر بشود، خودش درهوى خواهى و علو طلبى مانده،ادعاى خليفة اللهى، مرشديت خلق مى كند. خاشاكهاى تاريخ، سلاطين جور،حكام ستمگر، از خوبيها چه داشتندكه بتوانند عطا كنند و سودببخشند!؟ اما آب; اول; طهور است، پاك وپاك كننده، چه هنرى از اين بالاتر؟محيط زيست را از آلودگى پاك مى كند، به جنگ ميكروبها و آفتهامى رود، هوا را طراوت و طهارت مى دهد و حيات بخشى دارد، حيات هر ذى حياتى از آب است، پس آب به دليل نفع رسانى اش باقى مى ماند ومحبوب حيات داران عالم است. علما و دانشمندان ربانى،مجاهدان و شهيدان الهى كه بعد ازپيشوايان معصوم، عليهم السلام،نقش آب را در طهارت بخشى و حيات دهى در جامعه انسانى دارند، محبوب انسانها و باقى به بقاء حق وجاويدانند. على، عليه السلام، مى فرمايد: ... العلماء باقون ما بقى الدهر (6) دانشمندان پايدار و جاويدان اندچندانكه روزگار به جا است. قرآن مى فرمايد: و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل الله امواتا بل احياء و لكن لاتشعرون. (7)

خورشيد هم نفع رسان است

چگونه راه را از چاه تشخيص مى دهيد، به چه وسيله؟ اگر نور نباشدچطور؟ الله نورالسموات و الارض. (8) خداوند راه و چاه را به شمانمايانده و همگان را به پيمودن صراط مستقيم امر فرموده است. نور او به وسيله عقل «حجت درون و پيامبر، صلى الله عليه وآله،و ائمه، عليهم السلام، «حجج برون به انسان مى رسد. پس هادى بالذات و اول اوست،نفع رسانى اش براى همه لايقان عالم است، و لذا محبوب هدايت يافتگان وروشن ضميران است. رسول اكرم، صلى الله عليه وآله،خورشيد آشكار هدايت كه بايدها ونبايدها را از طرف خداوند براى مردم بيان داشت، صراط مستقيم وطريق ظلمت را معين نمود وصحراى خشك و خزان زده فكر وانديشه بشر را با باران رحمت آيات و آب حيات مواعظ و روايات، زندگى دوباره و جان تازه بخشيد، نيزمحبوب زنده دلان و پاك سيرتان است. پيامبرى كه بيشتر از همه انبيادر راه بيدارى مردم و سعادت جامعه بشرى، رنج و شكنجه ديد وبراى رضاى محبوبش صبر واستقامت را پيشه ساخت.

ص: 6


1- الحرالعاملى، محمدبن الحسن،وسائل الشيعة، ج 11، ص 435.
2- همان.
3- سوره جمعه (62)، آيه 1.
4- سوره رعد
5- ، آيه 17.
6- فيض الاسلام، علينقى، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص 1156.
7- سوره بقره (24)، آيه 154.
8- سوره نور (24)، آيه 35.

حب شى مستلزم حب آثار شى است

انسان محب، خدا را براى نعم،خاصه نعمت هدايتش دوست مى دارد و پيامبر را به خاطر خدا و به جهت نفع رسانى، طهارت بخشى ونور فشانى اش محبت مى ورزد. سؤال اين است: آيا آنكه در نفع رسانى و حيات بخشى به جامعه بشرى، كمالات و فضايل انسانى،نفس ( خود) رسول الله،صلى الله عليه وآله، است، از محبت محبان مستثنى است!؟ راستى آيا كسى مى تواند، پيامبررا دوست داشته باشد، ولى قلبش خالى از محبت على، عليه السلام،باشد؟ اينچنين كسى در دوستى اش دروغگو و كاذب است، زيرا روح وجان نبى و ولى، طبق آيه شريفه مباهله (1) و روايات منقول از فريقين متحد و دوستى هر كدام، مستلزم دوستى ديگرى است. شما را به خدا حديث منقول ازفريقين «كتاب الله و عترتى چه مى گويد؟ كتاب الله يعنى كتاب خدا، عترتى يعنى عترت من پيامبر، آيا كسى مى تواند خدا را دوست داشته باشدولى با كتابش بيگانه و مخالف باشد،ادعاى دوستى با رسول الله،صلى الله عليه وآله، بكند و دوستى عترتش را ناديده بگيرد؟ دوستى عترت چگونه تحقق مى يابد؟ آيا مقدم داشتن مفضول برفاضل، خانه نشين نمودن «من عنده علم الكتاب (2) و شمشير كشيدن براعلم امت و استاد فرشته و ملك،دوستى عترت، عليهم السلام،محسوب مى شود؟ مگر حب پيامبر مستلزم حب آثارو وابستگان آن حضرت، نيست؟ پس چرا آثار و احاديث حيات بخش پيامبر، صلى الله عليه وآله، محوگرديد، و بيان و نشر آن ممنوع اعلام شد؟ چرا هر چه در تاريخ اسلام مى نگريم كمتر دوستى و دوست نسبت به خاندان عصمت،عليهم السلام، پيدا مى كنيم و بيشترين صفحات تاريخ را ستم در حق اهل البيت، عليهم السلام، پر كرده است؟ مسلمانان اين زمان بايد پاسخگوباشند كه چرا با يگانه وارث پيامبر،صلى الله عليه وآله، حضرت مهدى، عليه السلام، بيگانه اند و نسبت به ياداو و اهداف مقدسش بى تفاوت؟ مگر اهل سنت به وجود و قيام وظهور حضرت مهدى، عليه السلام،بى عقيده اند!؟ مگر احاديث حضرت مهدى،عليه السلام، را بسيارى از صحابه;مثل عثمان بن عفوان، طلحة بن عبيدالله، عبدالرحمن بن عوف،ابوهريره،

ص: 7


1- سوره آل عمران (3)، آيه 61.
2- من عنده علم الكتاب، حضرت على،عليه السلام، مى باشند، ر. ك: شواهد التنزيل،ج 1، ص 307.

عبدالله بن عمر، انس بن مالك و... نقل نكرده و در كتابهاى اهل سنن مثل ابوداود ترمذى، ابن ماجه ومسانيدى مثل مسند احمد و... گزارش اين موضوع مقدس ثبت نشده است!؟ چرا ائمه جمعه و خطباى مسجدالحرام و مسجدالنبى،صلى الله عليه وآله، درباره اين موضوع سرنوشت ساز سخن نمى گويند و با بيان احاديث المهدى،عليه السلام، از كتب خودشان، قلوب مسلمين را در برابر تهاجم دشمنان اسلام تسكين نمى دهند؟ مگر شمانبايد دوستدار عترت باشيد؟ و مگرحضرت مهدى، عليه السلام، از عترت رسول الله، صلى الله عليه وآله،نيست!؟ آيا سنت رسول خدا،صلى الله عليه وآله، دوستى به عترت را درس نمى دهد!؟ آيا ابن تيميه در كتاب فتاوايش (1) و ديگر بزرگان اهل سنت احاديث قيام و ظهور حضرت مهدى،عليه السلام، را متواتر و غير قابل انكار معرفى نكرده اند!؟ مگر ابو نعيم، صاحب كتاب اخبارالمهدى و ابن حجر هيثمى،صاحب كتاب «القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر» از علماى شما نيستند!؟ مگر «رابطة عالم الاسلامى حجاز در جواب سؤال «ابومحمد كنيايى مساله قيام و ظهور حضرت مهدى، عليه السلام،را از اخبار متواتر معرفى نكرده است!؟ (2) به چه علت اگر شيعه اى محبت قلبى خودش را نسبت به عترت و (بقيه عترت)، بقية الله «حضرت مهدى، عليه السلام بروز دهد و در فضاى پرمعنويت مسجدالحرام و مسجدالنبى صبح جمعه اى به ياد آن يگانه مصلح بشريت اظهار مودت كند و دعاى فرج آن حضرت را كه فرج و گشايش مؤمنين و آزادى مسلمين از اسارت كفار و مستكبرين است، بخواند،مشرك خوانده مى شود و تحت محاكمه قرار مى گيرد؟ راستى سرزنش كنندگان شيعه،حديث شريف نبوى «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية (3) را چه پاسخ مى دهند؟ حديث مذكور منقول از فريقين است، و مدلولش اين است كه در هرزمانى بايد امام و رهبرى وجودداشته باشد، بنابراين امام و پيشواى زمان ما چه كسى است؟ شما را به خدا از بحث فرار نكنيد ومجادله به غير علم ننماييد، امامى كه عدم شناختنش، كفر به حساب بيايد، يعنى افراد بى معرفت در حق او درصف كفار و مشركين قرار گيرند، آيامى تواند حاكم غير معصوم باشد؟ ما قائل به امامت آن آقايى هستيم كه سنتش سنت نبوى است، و انبياظهورش را بشارت داده و حكومتش را مظهر قسط و عدل و آيينه ايزدنمامعرفى كرده اند.

ص: 8


1- ر. ك: بيانيه رابطة العالم الاسلامى به نقل از: مكارم شيرازى، ناصر، مهدى انقلابى بزرگ، ص 154.
2- الفتوى فى مسالة المهدى المنتظر پاسخ رابطة العالم الاسلامى در مكه به يك مسلمان كنيايى. ر. ك: مكارم شيرازى، ناصر، همان،ص 146; مهدى پور، على اكبر، او خواهد آمد،ص 83.
3- براى مطالعه سند حديث و شرح آن ر.ك: فقيه ايمانى، مهدى، شناخت امام يا راه رهايى از مرگ جاهلى.

محور محبتها

برادرى و اخوت مسلمين بايد براساس محور محبت خداوند و اوليا اوباشد، در تفسير آيه شريفه واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا» (13) مفسران شيعه و اهل سنت رواياتى نقل كرده اند مبنى براينكه «حبل الله حضرت على،عليه السلام، است. (1) حضرت رسول اكرم،صلى الله عليه وآله، فرمود: بنا يصبحون اخوانا بعدضلالة الفتنه كما بنا اصبحوااخوانا بعد ضلالة الشرك. (2) به وسيله ما مردم بعد از گمراهى فتنه به برادرى روى مى آورند همانطوركه به وسيله ما پس از گمراهى شرك برادر شدند. در حديث كمى تدبر نماييد،نمى فرمايد «بى يعنى به وسيله من،مى فرمايد «بنا» يعنى به وسيله ما پس محور برادرى، دوستى پيامبر،صلى الله عليه وآله، و اهل بيت ايشان است، احترام و تعظيم مقام بالا ووالاى ايشان است. اخوت شيعه و دوستى و محبت گرم آنان با يكديگر به محبت آنان نسبت به رهبران معصوم برمى گردد.امروز نقطه اصلى مودتها و كانون مركزى و اساسى محبتهاى مؤمنان نسبت به يكديگر قلب عالم هستى،حضرت ولى الله الاعظم، عليه السلام،است. كسانى كه خواهان تاليف قلوب اندبايد جامعه مسلمين «اعم از اهل سنت و شيعه را به اين نقطه اصلى و محوراساسى; يعنى وجود مطهر و منور ومقدس حضرت ولى عصر،عليه السلام، توجه داده با بيان آياتى كه در مورد آن جناب است، تشريح رواياتى كه «فريقين درباره آن حضرت نقل كرده اند و بيان وظايف در زمان غيبت، افكار را به اين باب بزرگ الهى سوق دهند. در دعاى ندبه مى خوانيم: اين مؤلف شمل الصلاح والرضا. كجاست آقايى كه پراكندگى در اموردين و صلاح و رضاى مؤمنان را جمع مى كند؟ راستى چه سعادتمند هستندمردمى كه به ولى خداوند و وارث انبيا و ائمه طاهرين، عليهم السلام،حضرت مهدى، عليه السلام، مودت ودوستى ورزيده و در نتيجه اين حب،صفات محبوب را پيدا كرده اند. مگرنه اين است كه بر دوستى آثارى مترتب است، از جمله اينكه محب صفات محبوب را به خود مى گيرد. و اين خود دليلى ديگر بر لزوم ترويج و تبليغ حب ولى خدا درجامعه انسانى است. دلسوزان جامعه، معلمان ومربيان، كسانى كه عليه انحطاطفرهنگى و تهاجم فكرى قدم برداشته، دنبال پيشگيرى و يا درمان مفاسد اجتماعى هستند، بايدتابلوهاى تقوى و فضيلت،جوانمردى و عدالت را كه در زندگى اهل بيت، عليهم السلام، وجود دارد به نمايش گذاشته، حيات سر تا سرنورانى

ص: 9


1- ر. ك: القندوزى، حافظ سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج 1، ص 139.
2- الصدوق، محمدبن على بن الحسين،كمال الدين، و تمام النعمة، باب 22.

و اهداف مقدس حضرت مهدى، عليه السلام، را به تمام زبانهاى جهان ترجمه نموده، مبلغ دوستى مصلح بشريت بشوند. امام زمان دوست داشتنى اند،زندگى زيبايى دارند، اهداف والا وحيات بخشى دارند، مگر مى شودكسى ايشان را بشناسد و زيبايى صورت و سيرتشان را ببيند ولى دوستشان نداشته باشد؟ جاذبه وجود مطهر خاتم الانبيا،صلى الله عليه وآله، را در تاريخ خوانده ايد؟ آن گونه بود كه از «اويس قرنى با اينكه رسول الله،صلى الله عليه وآله، را رؤيت ننموده محب دلباخته و پيرو استوارى ساخته بود. همين جاذبه در وجودخاتم الاوصيا وجود دارد، شما كه ازتهاجم فرهنگى و تلاش شرق و غرب در ترويج فساد گله و شكايت داريدچرا از جاذبه هاى الهى حضرت مهدى، عليه السلام، نمى گوييد ونمى نويسيد، چرا نسل جوان را به معرفت و شناخت صاحب زمان نزديك نمى كنيد؟ تشكيل كلاس شناخت آن بزرگوار، نقل تشرفات معتبر و بيان دستگيرى و عنايات حضرت، ترويج مراسم ندبه و اشك در فراق آن جناب، مس وجود آدمى را مبدل به زرناب مى سازد و جوان طاغى و گمشده راه را، خاضع متقى مى نمايد. پيامبر اسلام، صلى الله عليه وآله،خريداران ولايت آن حضرت را به شگفتى ايمان و عظمت يقين وصف فرموده است: ... ان اعجب الناس ايمانا واعظمهم يقينا قوم يكونون فى آخرالزمان لم يلحقوا النبى وحجبتهم الحجة، فآمنوا بسوادعلى بياض. (1) شگفت انگيزترين مردم از نظر ايمان و بزرگترين آنها از نظر يقين كسانى هستند كه در آخرالزمان زندگى مى كنند وبا اينكه پيامبر را نديده و حجت (الهى) هم از ديدگان آنها غايب است، ولى ايمان دارند به آنچه در كتب نوشته شده است. شگفتى ايمان اين مردان الهى درآخرالزمان به اين است كه تبليغات مسموم و تهاجم فرهنگى دشمنان دراعتقاداتشان اثر نمى گذارد، و دل به آيات قرآن و روايات معتبره پيامبراسلام، صلى الله عليه وآله، و عترت ايشان، عليهم السلام، داده، تسليم قوانين و مقررات دين مى باشند و اين در حالى است كه محبوبان الهى را باچشم ظاهر نديده و جمال نورانى پيامبر، صلى الله عليه وآله، و حجت الهى را ظاهرا مشاهده ننموده اند. اماءدر واقع با تقواى قلبى كه داشته اند، دراثر مطالعه و تفكر در آثار و احاديث اهل البيت، عليهم السلام، و چشيدن شيرينى ذكر و نام آن بزرگواران وشركت در مجالسشان و در سايه خدمت در راه دوست و دفاع از حريم محبوب الهى حضرت مهدى، عليه السلام، بصيرت و بينايى يافته،ناديده را با چشم دل ديده اند و دل به او داده اند. امام صادق، عليه السلام،مى فرمايند: يا ابابصير: طوبى لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره فى غيبته و المطيعين له فى ظهوره،اولئك اولياء الله الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون. (2)

ص: 10


1- الصافى الگلپايگانى، لطف الله،منتخب الاثر، ص 513; القندوزى، حافظسليمان بن ابراهيم، همان، ص 494.
2- الحرالعاملى، محمدبن الحسن،اثبات الهداة، ج 3، ص 476.

اى ابا بصير! خوش به حال شيعيان قائم ما، آنها كه در زمان غيبت، انتظار اورا مى كشند، و زمان ظهور، فرمان آن حضرت را اطاعت مى كنند، آنها اولياءخدايند كه خوفى بر آنها نيست، و اندوهى ندارند. و اين مقام و بلندى نام كه امام صادق، عليه السلام، توصيف مى فرمايند، نشات گرفته از معرفت وشناختى است كه شيعيان در زمان غيبت نسبت به امامشان كسب مى كنند. بايد دانست كه سبب غيبت اوابرهاى جهل و نادانى است كه بر فكرو انديشه انسانها نشسته و آنها را ازديدار خورشيد باز داشته است.منتظران ظهور و طالبان نور آنهايى هستند كه با تلاش پيگير و فعاليت فراوان در زدودن ابر نادانى جامعه نسبت به حضرت ولى عصر،عليه السلام، مى كوشند و در تمسك به حبل ولايت، ابراز دوستى نسبت به پيشوايان هدايت و برائت از اعداءقرآن و عترت، عليهم السلام،مى خروشند. از امام هفتم، عليه السلام، نقل شده كه فرمود: «طوبى لشيعتنا المتمسكين بحبلنا فى غيبة قائمنا الثابتين على مولاتنا و البرائة من اعدائنا،اولئك منا و نحن منهم.» (1) خوشا به حال شيعيان ما، آنها كه درغيبت قائم ما متمسك به حبل ولايت ماهستند و در دوستى ما و دشمنى با اعداءما استوار و ثابت قدم اند، آنها از ما هستندو ما از آنها. رمز اين محبت، جاذبه الهى حضرت مهدى، عليه السلام، است،عارفان به آن حضرت، متنعم به اين جاذبه اند، و در امواج خروشان اين كشش غرق اند، براى همين سر از پانمى شناسند و سرفرازيشان درسربازى نمودن است، خدمت در راه دوست، يارى به وابستگان و دوستان دوست، كارشان است. دل جز ره عشق تو نپويد هرگز جز محنت و درد تو نجويد هرگز صحراى دلم عشق تو شورستان كرد تامهر كسى در آن نرويد هرگز

ص: 11


1- همان، ج 3، ص 477.

دانستنيهايي درباره حضرت مهدي، (عليه السلام)

آخرين قسمت 7. آيا امام زمان همسر و فرزند دارد؟ مطلب ديگر كه احيانا مطرح مي شود اين است كه آيا امام زمان،عليه السلام، زن و فرزند دارد يا خير؟و البته در اطراف اين سؤال هم پرسشهاي ديگري كه مطرح است كه اگر امام ازدواج نكرده چگونه سنت پيامبر را ترك نموده؟ و اگر ازدواج كرده آيا اولاد دارد يا خير؟ و اگراولاد ندارد آيا همسر ايشان نازاست يا خير؟ و اگر اولاد دارد آنها كجاهستند؟ و اگر فوت كرده اند كي و كجابوده و اگر زنده اند آيا آنها نيز همانندخود حضرت طول عمر دارند يا خير؟و سؤالهاي پيوسته و سلسله وار كه در اين خصوص مطرح مي شود. لكن حق مطلب اين است كه هيچ دليلي برهمسر و اولاد داشتن امام زمان نيست، بلكه احيانا دليل بر نفي آن هم در شرايط فعلي وجود دارد. اما دررابطه با اينكه ازدواج سنت نبوي،صلي الله عليه وآله، است به احتمال عقلي دو مساله مطرح است يكي اينكه بگوييم ازدواج في نفسه سنتي است ازسنن پيامبر، هر چند هيچ مساله اي هم به دنبال آن نباشد «ان من سنتي النكاح (1) ولي معلوم نيست كه اين صورت صحيح باشد. لذا احتمال دوم مطرح مي گردد زيرا روايات ديگري ناظر بر اين هستند كه انسان ازدواج كند و بچه دار شود تا نسل مبارك اسلام فزوني يافته و زياد شود «تثقل الارض بلااله الاالله (2) كه البته اين كه در روايات آمده چيز واجبي نيست زيرا اگر ضرورت جامعه اسلامي ونيازهاي قطعي عالم ايجاب كند كه امام زمان، عليه السلام، تنها زندگي كند; ديگر عنوان سنت، پيامبر به هرمعنا باشد،

ص: 12


1- مكارم الاخلاق تاليف شيخ جليل حسن بن الفضل الطبرسي (از اعلام قرن ششم هجري)چاپ انتشارات اعلمي، لبنان ص 196.
2- همان، ص 196.

هر چند به صورت مقطعي،منتفي خواهد بود و بحث اهم و مهم مطرح است كه سنت پيامبر براي مصالح عامه و جامعه اسلامي ترك شده و اين اشكالي ندارد. البته بحث مادر وجود همسر و فرزندان بر امام زمان، عليه السلام، قبل از ظهور است و گر نه ما بر وجود همسر و فرزندبراي حضرت صاحب الامر، عليه السلام، بعد از ظهور دلائلي داريم. براي اين ادعا كه امام زمان،عليه السلام، قبل از ظهور همسر وفرزنداني دارد به روايتي استدلال شده كه مرحوم شيخ طوسي، (1) دركتاب بسيار نفيس و ارزشمند خود به نام «الغيبة آن را ذكر نموده است.اين روايت از حضرت صادق،عليه السلام، نقل شده است كه ايشان فرمودند: مطلع نيست بر مكان امام زمان درايام غيبت هيچ كس نه از اولاد امام ونه غير اولاد مگر غلامي كه متصدي كارهاي آن حضرت است و فقط او ازمحل امام مطلع است. (2) به اين روايت استدلال شده كه امام صادق فرمودند: لايطلع علي موضعه احد من ولده و لاغيره. پس معلوم مي شود كه امام زمان اولاد دارد و وقتي فرزند داشت قطعاهمسر هم دارد. لكن مرحوم نعماني (3) كه از اجله علماي اسلام است در كتاب الغيبة خود روايت را «من وليه (4) نقل كرده نه

ص: 13


1- شيخ الطائفه ابوجعفر محمدبن الحسن الطوسي(460-385 ق.)
2- عن المفضل بن عمر قال: سمعت اباعبدالله،عليه السلام، يقول: ان لصاحب هذاالامرغيبتين.احاهماتطول حتي يقول بعضهم مات و يقول بعضهم قتل و يقول بعضهم ذهب، حتي لايبقي علي امره من اصحابه الانفريسير، لايطلع علي موضعه احد من ولده ولاغيره الا المولي الذي يلي امره. «كتاب الغيبة تاليف شيخ طوسي ص ص 161 - 162 و نيز «بحارالانوار» علامه مجلسي، ج 52، ص 153.
3- الشيخ الاجل محمد بن ابراهيم بن جعفرالنعماني (از اكابر علماي اماميه در قرن سوم هجري).
4- «... لايطلع علي موضعه احد من ولي و لاغيره الاالمولي يلي امره ، كتاب الغيبة، ص 114، ح 1.

«من ولده يعني هيچ كس نه دوست نه غير دوست بر جايگاه امام زمان، عليه السلام، مطلع نيست مگر آن خدمتكاري كه متصدي كارهاي آن حضرت است. با اين نقلي كه مرحوم نعماني ذكرفرموده نمي توان به نقل شيخ طوسي استدلال كرد; زيرا «اذاجاء الاحتمال بطل الاستدلال و به نظر مي آيد كلمه ولي هم بهتر است چون با كلمه مولي كه در انتهاي روايت آمده انسب است و سازگارتر. مرحوم سيدبن طاووس، در كتابي به نام «جمال الاسبوع كه جمع آوري و تدوين فرموده و اعمال هفته را ازشنبه تا جمعه با مستحبات و زيارات و اعمال ذكر نموده از حضرت رضا،عليه السلام، زيارتي نقل مي كند كه امام هشتم فرموده است: «اين زيارت را براي امام زمان، عليه السلام،بخوانيد». در فقره اي از اين زيارت چنين آمده است: اللهم اعطه في نفسه و اهله وولده و ذريته و امته و جميع رعيته ما تقر عينه و تسر به نفسه.. (1) خدايا به امام زمان، عليه السلام، درمورد خودش، خانواده و اولادش، و ذريه و امت و رعايايش آنقدر عطا فرما كه چشمش روشن و دلش شادمان گردد. بنابراين زيارت امام زمان،عليه السلام، نه فقط اولاد بلكه ذريه يعني نوه و غير آن هم دارد. اما به اين زيارت نامه دو اشكال وارد شده است. يكي اشكال سندي كه سندش ضعيف است و از اعتبار كافي برخوردار نيست و ديگر اينكه نظارتي به اين مطلب كه اهل و ذريه آن حضرت مربوط به دوران غيبت باشند ندارد بلكه شايد مربوط به دوران ظهور و حضور آن بزرگوارباشند. همچنين سيدبن طاووس (2) از امام هشتم، عليه السلام، زيارت ديگري براي امام زمان، عليه السلام، نقل كرده كه در فقره اي از آن چنين آمده است: اللهم صل علي ولاة عهده والائمة من ولده (3) اما بايد توجه داشت در اين موردنيز دو نقل وجود دارد يكي «الائمة من ولده و ديگري «الائمة من بعده وچون دو نقل محتمل هستند به هيچ كدام نمي توان استدلال بر مدعاكرد. البته ما مي دانيم كه بعد از امام زمان، عليه السلام، ائمه اي وجودندارد، حال يا فقها، يعني نواب عام امام زمان منظور هستند كه داراي مقام ولايت مي باشند به قرينه كلمه ولاة عهد يا مطلب ديگري مورد نظراست لكن به هر حال با وجود دو نقل،نمي توان بطور قطع به هيچ كدام استدلال و استناد كرد. در كتاب «بحارالانوار»، علامه مجلسي، رضوان الله عليه، (4) روايتي از امام صادق، عليه السلام، درباره حضرت صاحب الامر، عليه السلام،نقل مي كند كه فرمودند: كاني اري نزول القائم في مسجد السهله باهله و عياله. (5) اين روايت هم سواي اشكال سندي


1- مكيال المكارم، ج 2، ص 73، به نقل از جمال الاسبوع، سيد ابن طاووس، ص 506.
2- رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن جعفربن محمد بن طاووس الحسني الحسيني معروف به ابن طاووس (م 664 ق.)
3- مكيال المكارم، ج 2، ص 76 به نقل از جمال الاسبوع.
4- علامه متتبع مولي محمد باقر مجلسي،قدس سره، (م 1110 ق.)
5- بحارالانوار، ج 52، ص 317.

ياابامحمد كاني اري نزول القائم في مسجد السهلة باهله و عياله. قلت: يكون منزله؟ قال نعم... در اين سلسله سند بعضي رواة همچون «حمدان قلانسي و «محمد بن عمار» توثيق نشده اند وبعضي ديگر همچون «محمد بن علي بن المفضل مجهول و مهمل هستند. «محمد بن جمهور» نيز شديدا ضعيف است واشكالات ديگر. مگر آنكه بگوييم لزوم شرايطحجييت خبر واحد مخصوص به اخبار مشتمل براحكام فقيهه است و در غير احكام معيار يا موازين ديگري مورد توجه و نظر مي باشد كه تفصيل اين بحث از حوصله اين نوشتار خارج است.(1)ابوالحسن علي بن الحسين بن علي المسعودي (م 345 يا 363ق)، از بزرگان دانش رجال و تراجم و از شخصيتهاي علمي برجسته بوده است.(2)اثبات الوصيه، مسعودي، ص 201.(3)ضروري است به كتاب نفيس و تحقيقي تاريخ النبي والال به قلم علامه تستري،(م 1374-1281ش) از انتشارات دارالشرافه قم صفحات 112 و134 تا 131 مراجعه شود.


1- نظارت به تشريف فرمايي وظهور حضرت دارد چون نزول درمسجد سهله را بيان مي فرمايدبنابراين نمي توان از آن دلالت برزمان غيبت رابرداشت كرد. روايت ديگري كه بسيار جالب است و مسعودي
2- كه شيعيان وسنيان قبولش دارند آن را نقل كرده چنين است كه مي گويد: «علي بن حمزه «وابن السراج و «ابن ابي سعيد» خدمت حضرت رضا،عليه السلام، مشرف شدند. علي بن حمزه مي گويد: «عرض كردم يابن رسول الله ما از زبان شما براي شيعيان نقل كرده ايم كه هيچ امامي ازدنيا نمي رود مگر اينكه فرزند خود رامي بيند.» كه ملاحظه مي كنيد اين فقره روايت شامل امام زمان، عليه السلام،هم مي شود لكن اين را هم جواب داده اند كه اين ناظر به وقت شهادت يافوت امام، عليه السلام، است پس اين روايت نيز به اعتبار شمول و صدق برامام زمان، عليه السلام، ناظر به بعد ازظهور آن حضرت و قبل از شهادت ايشان است، و جالب اين است كه وقتي علي بن حمزه اين را عرض مي كند امام هشتم مي فرمايد: اضافه كرديد الا امام زمان
3- كه معلوم مي شود امام زمان، عليه السلام، درهنگام شهادت يا فرزند ندارد يا اگردارد در آن وقت حضور ندارند. به هر صورت از مجموع روايات ذكر شده ما هيچ دليلي بر اينكه الان امام زمان، عليه السلام، زن و فرزندداشته باشد نداريم. ظاهرا اولين كسي كه صريحا به اين مطلب متعرض شده مرحوم آية الله شيخ محمد تقي شوشتري، قدس سره الشريف، است كه دربعضي تاليفاتش نوشته امام زمان،عليه السلام، بعد از ظهور اگر مجالي باشد ازدواج مي كند اما در دوره غيبت هيچ دليلي برانجام اين مساله نداريم.

واقعه آرماگدون - غرب و آمادگي هاى پيش از ظهور

عبدالكريم زبيدى

مترجم: امين ميرزايى يادداشت مترجم: كلمه [Armageddon] يا آنگونه كه در اصل مقاله اى كه خواهيد خواند آمده است «هر مجدون » واژه اى است اصلايونانى كه بنا به تعريف واژه نامه هاى آمريكايى همچون فرهنگ «وبستر» به معنى نبرد نهايى حق و باطل در آخرالزمان است. همچنين اين واژه نام شهرى است در منطقه عمومى شام كه بنا به آنچه در باب شانزدهم مكاشفات يوحنا، در عهد جديد آمده است، جنگى عظيم در آنجا رخ مى دهد و مرحله حاضر از زندگى بشر در آن زمان پايان مى يابد. به عبارتى نبرد مذكور مقدمه تحولى بزرگ است كه سرنوشت نهايى آدمى بر روى كره زمين به آن بستگى دارد. دكتر عبدالكريم زبيدى نويسنده مقاله اى كه ترجمه آن در پى خواهد آمد، در نوشته كوتاه خود به بررسى اعتقاد غربيان به اين حادثه پرداخته و به طور خلاصه از رابطه اين واقعه با حادثه عظيم ظهور مهدى آل محمد، صلوات الله عليهم اجمعين،پرده برداشته است. اين مقاله گرچه در برخى موارد حاوى تحليلى سطحى است، اما در عين حال نكات مهمى را درخود دارد كه در شرايط سياسى كنونى منطقه قابل اهمال نيست. حادثه شريف ظهور، حادثه اى بزرگ است و قدرتهاى بزرگ جهان،سياست خارجى خود را بر مبناى حوادثى كه پيش از آن رخ مى دهدجهت داده و نقشه هاى نظامى خود رابه شكلى سامان داده اند كه آمادگيهاى لازم براى اين حادثه درآن ملحوظ باشند. اين در حالى است كه مؤسسات دينى و رسانه هاى اين دولتها نيز، مردم خود را براى پيشباز اين حادثه آماده مى سازند. اين مؤسسات دينى به همراه رسانه هاى ديدارى و شنيدارى اين دولتها، از سالهاى دهه هشتادميلادى مردم خود را به ايمان جمعى به وقوع حادثه اى بزرگ در سرزمين شام كه به نبردى هسته اى خواهدانجاميد توجه داده اند. اين مؤسسات پيوسته مردم خود را به ايمان به اين نكته فرا

ص: 16

مى خوانند كه بزودى لشكرى از دشمنان مسيح كه بدنه اصلى آن از ميليونها نظامى تشكيل يافته، از عراق حركت مى كند و پس از گذشتن از رود فرات - كه در آن زمان به خشكى گراييده است - به سوى قدس رهسپار مى شود. امانيروهاى مؤمن به مسيح راه اين لشگر را سد كرده و همگى در«آرماگدون» با يكديگر برخوردخواهند كرد و در اين مكان است كه درگيرى اتفاق خواهد افتاد. صخره هاذوب مى شوند... ديوارها بر زمين فرو مى غلتند... پوست تن انسانها درحاليكه ايستاده اند ذوب شده وميليونها نفر از بين مى روند... و اين نبردى نهايى و هسته اى است...سپس مسيح براى بار دوم از جايگاه بلند خود بر زمين فرود مى آيد... وپس از چندى زمام رهبرى جهان رادر دست گرفته و صلح جهانى رابرقرار مى كند... او دولت صلح را برزمين نو و زير آسمانى تازه بنامى كند... و اين مهم را از مركزفرماندهى خود در قدس عملى مى سازد. يك بررسى انجام گرفته از سوى مؤسسه «تلسن » كه در اكتبر سال 1985 م. به نشر رسيده است; نشان مى دهد كه در حال حاضر 61 ميليون آمريكايى در انتظار واقعه آرماگدون گوش خوابانده اند و اين در حالى است كه ذكر مؤسسات دينى وايستگاههاى راديو تلويزيونى كه به اين مهم پرداخته اند; در اين مجال كوتاه ميسر نيست. مؤسسات دينى آمريكايى اين نكته را روشن ساخته اند كه سپاهى كه از عراق به سوى قدس رهسپارخواهد شد، بنا به پيشگويى حرقيال(فصل 38 و 39) از نظاميانى ازعراق، ايران، ليبى، سودان و قفقاز درجنوب روسيه تشكيل مى شوند.دانستن اين موضوع ما را در تحليل سياست خارجى دولتهاى آمريكايى و اروپايى درباره مردم كشورهاى ياد شده مدد مى دهد. مدارس انجيلى در آمريكا بر پايه اين تحليل كه واقعه آرماگدون تنها حادثه اى است كه بازگشت دوباره مسيح را به زمين ممكن مى سازد... و اين واقعه اى بسيار نزديك است به تبليغ اين ديدگاه پرداخته اند. آرماگدونى كه اين عده از آن سخن مى گويند همان حادثه عظيمى است كه پيش از ظهور مهدى، عجل الله تعالى فرجه، رخ خواهد داد،همان حادثه بزرگى كه ائمه ما،عليهم السلام، نام «قرقيسيا» را بر آن اطلاق كرده اند. ائمه ما، عليهم السلام،از اين نكته خبر داده اند كه ميليونهانظامى از آمريكا، اروپا، روسيه،تركيه (1) ، مصر و دول مغرب عربى به اضافه سربازانى از سرزمين شام شامل كشورهاى سوريه، اردن،لبنان، فلسطين و اسراييل همگى درناحيه اى در اين محدوده تحت عنوان «قرقيسيا» با يكديگر برخورد كرده وپس از حصول درگيرى، اين سفيانى است كه در پس آنكه همگى را چونان كشتزارى درو شده در هم مى كوبداز صحنه نبرد پيروز بيرون مى آيد.در صحيحه ميسر از امام باقر،عليه السلام، نقل است كه فرمود: «اى ميسر! از اينجا تا قرقيسياچقدر راه است » عرض كردم: «همين نزديكيها در ساحل فرات قرار دارد.»پس فرمودند:

ص: 17


1- شايان ذكر است كه در روايات ازكشورهاى درگير در واقعه «قرقيسا» باعنوان «ترك » و «روم» تعبير شده است كه ظاهرا نويسنده با تطبيق روم بر كشورهاى غربى، از آن با عنوان «امريكا» و «اروپا» يادكرده است. م.

«اما در اين ناحيه واقعه اى اتفاق خواهدافتاد كه از زمانى كه خداوند متعال آسمانها و زمين راآفريده بى سابقه بوده، چنانكه تا وقتى آسمانها و زمين برپا هستند هم،واقعه اى همچون آن اتفاق نخواهدافتاد... سفره اى است كه درندگان زمين و پرندگان آسمان از آن سيرمى شوند.» (1) امثال اين روايات از امام صادق،عليه السلام (2) ، و ساير ائمه نقل شده است. حادثه «قرقيسيا» همان حادثه بزرگى است كه پيش از ظهورحضرت حجة بن الحسن العسكرى،عليهماالسلام، رخ مى دهد و از آنجاكه اين حادثه به سفيانى ارتباط داردو سفيانى از علايم حتمى ظهور امام زمان، عليه السلام، است وقوع اين حادثه حتمى است، چه، امام مهدى پس از حادثه قرقيسيا با سفيانى برخورد خواهد كرد (و پس ازشكستهاى سفيانى فرو رفتن سپاه اوما بين مكه ومدينه) براى ديدار بامسيح، عليه السلام، رهسپار قدس خواهد شد. (به هر تقدير) زمان بسرعت مى گذرد و حوادث سياسى، اقتصادى و اجتماعى به همراه نشانه هاى طبيعى همگى به نزديك بودن اين حادثه عظيم اشعار دارند و اين درحالى است كه ما نه خود و نه فرزندانمان را براى آن آماده نكرده ايم. آماده ساختن نسل آينده ازجوانان و مردان در سطوح مختلف روانى، عقلى و بدنى به منظور پيشبازاز حادثه شريف ظهور قائم آل محمد،عليهم السلام، امرى بى نهايت مهم است. بى گمان ايمان يك نفر به يك قضيه و پافشارى و ايمان او به لزوم به كرسى نشاندن آن، عهده دار به كرسى نشستن آن قضيه خواهد بودو اين نكته اى است كه همه روانشناسان به آن قائل هستند. اينك اگر يك نفر مى تواند آنچه را بر آن پافشرده به كرسى تحقق بنشاند، درصورتى كه مجموعه اى از افراد گردهم جمع شوند و توان فكرى خود رادر زمينه اى خاص به كار گيرند و به لزوم تحقق قضيه اى معين ايمان داشته باشند، چه خواهد شد؟! روانشناسان در پاسخ مى گويند: اگرچنين مجموعه پاى از افراد تشكيل شود; بى ترديد قادر خواهند بود درطبيعت و در آنچه پيرامون آنهاست اثر گذاشته و بسترى مناسب براى تحقق آن قضيه فراهم آورند. مؤسسات دينى

ص: 18


1- ر. ك: الكلينى، محمد بن يعقوب الكافى،ج 8، ص 295، ح 451; النعمانى، محمدبن ابراهيم، كتاب الغيبة، باب 14، ص 267، ح 36.م.
2- ر. ك: النعمانى، محمدبن ابراهيم، همان،ص 278، ح 63. م.

انجيلى آمريكا واروپا آنچه را روانشناسان گفته انددر قضيه بازگشت دوباره مسيح به زمين پس از حادثه آرماگدون به كاربسته به اين گفته قائل اند كه بى گمان امكان تحقق هر نوع پيشگويى دروهله نخست به ايمان مردم به آن و به پافشارى شان بر ضرورت به كرسى نشستن آن و همچين به شمار نفرات آنهاو شمار نفرات كسانى بستگى دارد كه رهبرى كاروان تبليغاتى به راه افتاده براى تحقق بخشيدن به آن پيشگويى را بر عهده دارند. (گذشته از مسيحيان) ما مسلمين هم با مساله بزرگى مواجه هستيم كه پيامبر ما محمد، صلى الله عليه وآله، واهل بيت آن حضرت، عليهم السلام، ازآن به ما خبر داده اند. اين مساله پيشگويى صادقانه اى است كه پاك شدن زمين از انواع ستمها وگرفتاريها و بر پايى اسلام در ربع مسكون آن بدان بستگى دارد. پس سزاوار است كه ما و فرزندانمان به خود آييم و ايمانمان را به ظهور قائم آل محمد عمق بيشترى بخشيده وپافشارى مان را بر لزوم تعجيل ظهورآن حضرت و نزديك شدن وقوع آن ژرفا دهيم و چنانكه سزاوار است شمار كسانى را كه به اين مساله ايمان دارند و براى پيشباز اين ظهورشريف و حوادث پيش از آن آمادگى دارند فزونى ببخشيم. نكات زيرپيشنهادهايى است براى وصول به اين اهداف: 1. اينكه تنها يكبار در سال و آن هم در جشن ميلاد به حضرت حجت توجه مى شود; كافى نيست. 2. تلاش در جهت فراهم آوردن برنامه هاى هفتگى يا دو هفته يكبارشامل نشستها و مصاحبه ها درباره قضيه امام مهدى، عليه السلام، ظهورشريف آن حضرت و آنچه پيش از آن رخ خواهد داد. 3. دعوت از دانشمندان و صاحبان انديشه براى نگارش مقالاتى پيرامون اين قضيه در روزنامه ها، مجلات ونشريات داخلى. 4. استفاده از يك كانال فعال ماهواره اى براى برگزارى نشستها ومصاحبه ها روزانه و هفتگى به منظورژرفا بخشيدن به ايمان نسل حاضربه ظهور قائم آل محمد و آماده ساختن آنهابراى پيشباز حادثه ظهور. 5. بستن بيعتهاى دسته جمعى دردسته هاى مختلف كه طى آن مردم باامام و رهبر خود حجت بن الحسن، عليه السلام، بر سر كمك به آن حضرت و پيوستن به اردوگاه ايشان،پس از آگاهى از ظهورشان بيعت مى كنند. اين بيعتها در مناسبتهاى مختلف بسته مى شود، همچون مناسبات اداى عمره و حج، ماه محرم، پانزدهم شعبان و سايرمناسبتهاى مربوط به معصومين،عليهم السلام. 6. بستن بيعت عمومى با حضرت حجت در همه مناطق شيعه نشين وتعيين يك روز بخصوص براى آن در سال، بطورى كه اين بيعت بامحتوايى يكسان و در ساعتى واحدادا شود. 7. تلاش به منظور فزونى بخشيدن به شمار مبلغان كه نزديك بودن ظهور حضرت حجت را تبليغ

ص: 19

كند وهمچنين فزونى بخشيدن به شماركسانى كه به اين مساله ايمان دارندهمراه با جهت دادن توان فكرى آنهادر اين راستا. ديگران مجدانه به منظورظهورمسيح تلاش مى كنند و من ازاين مى ترسم كه زمان از ما پيشى بگيرد و ناگهان با آن حادثه عظيم روبرو شويم و نتوانيم كارى انجام دهيم و از كسانى باشيم كه اين فرموده خداوند متعال بر آنان منطبق است. و لو ترى اذا فزعوا فلا فوت، واخذوا من مكان قريب × و قالوا امنا به انى لهم التناوش من مكان بعيد. (1) اگر بينى، آنگاه كه سخت بترسند ورهاييشان نباشد و از مكانى نزديك گرفتارشان سازد. گويند: اينك به رسول ايمان آورديم. اما از آن جاى دور چسان به آن دست يابند.

×. اين مقاله از منبع زير برگرفته شده است: الفكر الجديد، مجلة فصيلة تغنى بالفكر وقضايا المسلم المعاصر، تصدر عن دارالاسلام للاراسات و النشر بر لندن، الحدالمزدوج 15 - 16، السنه الخامسه، شوال 1417ه، شباط 1997 م.

ص: 20


1- سوره سباء (34)، آيه 51-52.

گفتگو درباره مهدى، عليه السلام(طول عمر و اعجاز)-7

قسمت هفتم

شهيد سيد محمد باقر صدر

تحقيق: عبدالجبار شراره

مترجم: مصطفى شفيعى اشاره: در قسمت پيشين مقاله، اين پرسش مطرح شد كه چگونه ممكن است كه امام عصر، عليه السلام، از عمرى چنين طولانى برخوردار باشند؟ در پاسخ اين پرسش شهيد صدر ابتدا به بررسى اين موضوع پرداخته كه از نظر علمى چنين عمر طولانى امرى ممكن است. اگرچه علم بشر تاكنون نتوانسته است در عمل اين امكان را تحقق بخشد و اينك ادامه پاسخ ايشان به پرسش مزبور... دانستيم كه عمر طولانى از نظر علم، ممكن است. حال اگر فرض كنيم از نظر علم امكان نداشته باشد و قانون پيرى و شكستگى قانونى حتمى باشد كه بشريت هرگز نتواند آن را تغيير دهد، در اين صورت چه مى شود؟ بايد گفت: در اين صورت طول عمر افرادى چون نوح و مهدى كه قرنها بر خلاف قوانين طبيعى كه در علم جديد به اثبات رسيده است

ص: 21

زنده مانده اند از موارد اعجاز محسوب مى گردد. معجزه، در مقطع خاصى قانون طبيعت را از كار مى اندازد تا زندگى شخصى را كه رسالت آسمانى به وجود او بستگى دارد حفظ كند. معجزه طول عمر از نظر يك مسلمان كه عقيده خود را از قرآن و سنت برگرفته است دور از انتظار و منحصر به فرد نيست. (1) مثلا قانون طبيعت اين است كه جسمى كه حرارت بيشترى دارد در جسمى كه حرارت كمترى دارد اثر مى گذارد تا برسد به جايى كه هر دو يكسان شوند و قاطعيت اين قانون از قانون پيرى هم بيشتر است; در حالى كه مى دانيم اين قانون براى حفظ زندگى حضرت ابراهيم، عليه السلام، از تاثير افتاد زيرا تنها راه براى نگهدارى او بود; وقتى آن حضرت به آتش در افتاد وحى آمد: «يا نار كونى بردا و سلاما» اى آتش بر ابراهيم سرد و گوارا باش!. (2) و ابراهيم سالم بدون هيچ گزندى از آتش بيرون آمد! و ديگر قوانين طبيعى كه براى شمارى از پيامبران و حجتهاى الهى در روى زمين از كار افتاد; دريا براى موسى شكافته شد، (3) روميان تصور كردند عيسى را دستگير كرده اند (4) در حالى كه اشتباه مى كردند و پيامبر اسلام، صلى الله عليه وآله، در حالى كه گروه زيادى از قريش خانه اش را در محاصره داشتند و ساعتها در كمين او بودند، از خانه بيرون آمد و از ميان آنان گذشت در حاليكه خداوند وى را از ديد آنان پنهان داشت. (5) در همه اين نمونه ها قانون طبيعت براى حمايت و حفاظت يك شخص از كار مى افتد زيرا حكمت الهى اقتضاى زنده ماندن او را داشته است و قانون پيرى هم مى تواند در زمره يكى از اين نمونه ها باشد. شايد بتوان از آنچه تا به حال اتفاق افتاده يك نتيجه كلى به دست آورد و آن اينكه: هر وقت حفظ جان حجتى الهى در روى زمين نياز به تعطيل قانونى طبيعى داشته باشد و هرگاه ادامه زندگى آن شخصيت براى انجام يك طرح مهم، ضرورى باشد در اين هنگام لطف الهى باعث مى شود كه آن قانون طبيعى موقتا از كار بيفتد ولى وقتى شخصيتى وظيفه الهى خود را به انجام رساند، مطابق قوانين طبيعى مى ميرد و يا به شهادت مى رسد. در اينجا هم ما با يك سؤال

ص: 22


1- يعنى در اين صورت معجزه است كه در قرآن و سنت آمده است. دعوت انبيا و ادعاى رسالت از طرف خدا هميشه با اعجاز همراه بوده است و اين چيزى نيست كه مسلمان بتواند آن را انكار يا در آن شك كند بلكه غير مسلمانان نيز به معجزه عقيده دارند و از اين جهت با مسلمانان مشترك اند.
2- سوره انبيا، آيه 69.
3- اشاره است به قول خداوند متعال: «فاوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك البحر فانفلق فكان كل فرق كالطورالعظيم; به دنبال آن به موسى وحى كرديم عصايت را به دريا بزن (عصايش را به دريا زد) و دريا از هم شكافته شد و هر بخشى همچون كوه عظيمى بود»، سوره شعراء، آيه 63.
4- اشاره است به قول خداوند متعال: «و ما قتلوا و ما صلبوه و لكن شبه لهم...; در حالى كه نه او را كشتند و نه بر دار آويختند، لكن امر بر آنها مشتبه شد» (سوره نساء، آيه 157).
5- رجوع كنيد به سيره ابن هشام، ج 2، ص 127، كه اين حادثه را نقل كرده و اين قضيه اجماعى است.

روبرو مى شويم و آن اينكه چگونه ممكن است يك قانون از كار بيفتد؟ (1) چگونه مى شود پيوند حتمى و ضرورى ميان پديده ها گسسته شود؟ آيا اين با علم تناقض ندارد؟ علمى كه قوانين طبيعى را كشف و بر اساس آزمايش و استقراء منطقى، پيوندهاى ضرورى آن را شناسايى كرده است. در جواب بايد گفت كه خود علم با عقب نشينى از انديشه ضرورى بودن قوانين طبيعى به اين پرسش، پاسخ داده است. توضيح اينكه، علم بر اساس آزمايش و مشاهدات، قوانين طبيعى را كشف مى كند; هرگاه پديده اى طبيعى هميشه دنبال پديده اى بيايد از اين پيوستگى به يك قانون كلى پى مى بريم و آن اينكه هر جا آن پديده اولى پيدا شد دنبالش پديده دومى مى آيد. ولى علم نمى گويد بايستى ميان آن دو پديده، يك وابستگى ذاتى حتمى وجود داشته باشد كه از ژرفاى آنها سرچشمه گرفته است. زيرا حتميت و ضرورت، يك حالت غيبى است كه وسايل آزمايشگاهى و علمى نمى تواند آن را اثبات كند. از اين رو منطق علم جديد تاكيد مى كند كه قانون طبيعى - آنگونه كه علم تعريف مى كند - سخن از ارتباط و علاقه حتمى ندارد بلكه سخن از مقارنه دائمى ميان دو پديده دارد. (2) پس اگر معجزه آمد و اين دو پديده طبيعى را از هم جدا كرد چنين چيزى هرگز گسستن يك رابطه ضرورى و حتمى نيست. حقيقت اين است كه معجزه به معنى دينى كلمه در پرتو منطق علم جديد بيش از آنچه نقطه نظر علم قديم بود، قابل فهم شده است. زيرا نقطه نظر گذشتگان اين بود كه هر پديده اى اگر با پديده ديگر مقارنه داشت، رابطه آندو ناگسستنى بود و معنايش اين بود كه محال است يكى از ديگرى جدا شود. ولى در منطق علم روز اين رابطه به قانون «مقارنه يا قانون «تتابع شايع (3) تعبير مى شود. بدون اينكه رابطه غيبى و حتمى ميان آن دو لازم شمرده شود. با اين ديد معجزه يك حالت استثنايى براى اين عموم مى گردد بدون اينكه با يك ضرورت، اصطكاك پيدا كند يا منجر به يك امر محال و نشدنى گردد.

ص: 23


1- گفته مى شود قانون از حيث اينكه قانون است بايستى فراگير باشد و تصور تعطيلى و از كار افتادگى در آن راه نيابد در حاليكه خود مى دانند گاهى قانون با قانون ديگرى از كار مى افتد مثل قانون جاذبه كه ايجاب مى كند همه چيز به مركز زمين جذب شود در حاليكه در گياهان آب از ريشه به طرف بالا مى رود و البته اين از خواص مويرگهاست كه خود يك قانون دارد. رجوع شود به كتاب «القرآن محاولة لفهم عصرى از دكتر مصطفى محمود.
2- شهيد صدر در كتاب «فلسفتنا»، ص 259 و299، در اين زمينه مفصلا بحث كرده است.
3- به كتاب «فلسفتنا» ص 282 به بعد مراجعه شود.

و ما بنابر آنچه به عنوان اساس استقراء در منطق (1) پذيرفته ايم با نظر

علم جديد موافقيم و مى گوييم: استقراء دليلى بر رابطه ضرورى ميان دو پديده اقامه نمى كند بلكه تنها دلالت بر وجود يك تفسير مشترك در تقارن دائمى و تعاقب دائمى ميان دو پديده دارد و همانطور كه مى شود اين تفسير مشترك را برا اساس يك رابطه ذاتى تصور كرد مى شود آن را بر اساس حكمتى فرض كرد كه باعث شده نظم آفرين جهان، رابطه مستمرى ميان پديده هاى خاصى برقرار كرده باشد. و همين حكمت احيانا ممكن است خود، دعوت به استثنا كند كه در اين صورت معجزه رخ مى دهد.

ماهنامه موعود شماره 10-11

ص: 24


1- براى توضيح بيشتر درباره اين نظريه به كتاب «الاسس المنطقيه للاستقراء» مراجعه كنيد; شهيد صدر در آنجا به كشف مهمى راجع به نظريه شناخت، دست يافته است.

نظريه پردازى درباره آينده جهان و جهان آينده -2

قسمت دوم

محمد صادق امة طلب اشاره: قسمت اول مقاله حاضراختصاص به نقد و بررسى ديدگاههاى سه تن از نظريه پردازان غربى; يعنى «فرانسيس فوكوياما»،«مارشال مك لوهان و «آلوين تافلر»،در زمينه «آينده جهان و جهان آينده داشت.

نقد و بررسى دو ديدگاه اول درقسمت پيشين انجام گرفت و در موردمشخصات ديدگاه سوم نيز تا حدودى صحبت شد.

در اين قسمت از مقاله ابتدا ابعادديگرى از نظريه «تافلر» بيان شده ودر ادامه ايرادات وارد بر اين نظريه مورد بررسى قرار خواهد گرفت. تافلر برخى از ويژگيها را براى نظام جهانى در قرن بيست و يكم ذكرمى كند و آن را «نظام جهانى از نوعى كه با مفهوم رايج و كنونى آن متفاوت است، مى خواند: 1. شناخته شدن پايان جنگ سرد غرب و شرق به عنوان نقطه آغاز اين نظام جهانى سه پاره كه ناشى از خيزش تمدنى تازه در زمين مبتنى بر توليدثروت از طريق دانش است.

2. سر برآوردن دولت ملى (عنصراصلى نظام جهانى در قرون اخير) بامرزهاى سست كه بر خلاف گذشته مفهوم كشور يكپارچه را ندارد، بلكه موجوديتى متفاوت مثل فدراسيونهاى قبيله اى يا دولتشهرهاى موج سومى خواهند داشت. (گذار از يك نظام جهانى مبتنى بر ملل به نظامى سه رده اى - موج اول و دوم و سوم -مبتنى بر كشورها.)

ص: 25

3. در سومين و تازه ترين رده نظام مذكور، «قطبهاى تكنولوژى منطقه اى (مجمع الجزاير تكنولوژى پيشرفته) ايجاد مى شود. 4. بازيگران اصلى نظام جهانى آينده،شركتهاى بزرگ فرا ملى و نيز مذاهب جهانى از اسلام تا ارتدوكس روسى -كه نفوذى رو به افزايش دارند - خواهندبود. 5. علاوه بر دولتها، قطبهاى تكنولوژى،شركتهاى بزرگ، و مذاهب بزرگ، واحدديگرى نيز بسيار مهم خواهد بود: سازمانهاى غير دولتى كه بعضى ازجنبشهاى سياسى فرا ملى را نيز در برمى گيرد مثل سازمان «صلح سبز».البته نظام جهانى باز هم سه بخش مى شود: در جوامع موج اولى سازمانهاى فرا ملى سست است ياوجود ندارد، در جوامع موج دومى بيشتر و قويتر است، در جوامع موج سومى با شتاب بسيار فزونى مى گيرد.البته تمام كسانى كه در اين «جامعه مدنى فرا مليتى عضوند، رفتارى بانزاكت يا دور از خشونت ندارند.

6. در نظام جهانى آينده، اجزاى آن درموج اول به دليل اقتصاد تك محصولى و غير متنوع، داراى پيوستگى و ارتباطكمى با ديگران هستند و كشورهاى موج دوم به علت پيچيده تر بودن اقتصاد و ساختار اجتماعى شان، پيوندهاى متنوع ترى با جهان خارج دارند، ولى موج سوم، كشورهاى برخوردار از تكنولوژى پيشرفته را به سوى پيوستگى بيش از حد و اندازه پيش مى راند.

7. شتاب و تندى تغيير هم در جوامع كشاورزى از همه كندتر، در جوامع صنعتى تا حدى تندتر و در جوامع درحال گذار به اقتصادهاى موج سومى،سرعتهاى الكترونيكى دارد. (سرعت مذاكره در تجارت تا تغييرات سياسى ونوآورى تكنولوژى و ساير متغيرها.)

ص: 26

8. در كشورهاى موج اول، زمين،انرژى، آب (براى آبيارى)، سوخت،مواد غذايى (در زمان قحطى)، حداقل سود و بازار فروش، از ضروريات ادامه حيات است. كشورهاى موج دوم به دليل ويژگى اقتصادشان نياز به انرژى زياد و مواد اوليه فراوان و بازارصادرات دارند. اما «فرا ملت هاى موج سوم از ضروريات زندگى فوق عمدتابه انرژى و مواد غذايى نياز دارند وعلاوه بر آن به دانش قابل تبديل به ثروت (دسترسى به بانكهاى اطلاعاتى و شبكه هاى ارتباطى دوربرد در سطح جهانى) نيازمندند. بعلاوه براى فراورده ها و خدمات مخصوص خود(هوشمندانه) كه عمدتا در زمينه اطلاعات و نرم افزار و برنامه ريزى ومديريت و تحقيقات است، به بازار و نيزسيستم محافظ در برابر سرقت احتياج دارند. همچنين از كشورهاى «آلوده نشده موج اول مى خواهند كه براى خير جهان طبيعت خود را حتى به بهاى توسعه اقتصادى نيافتن، حفظكنند! اين نيازهاى متفاوت سه قسمتى،موجب تفاوت در برداشتهاى اساسى از «منافع ملى شده و ممكن است درآينده موجب تنشهاى سختى بين كشورها شود. (البته هنوز روشهاى موج سومى براى صلح، شناخته نشده اند.)

9. در نظام جهانى آينده، سياست توازن قدرت براى «همسنگى كه تدبيرى بود براى جلوگيرى از اقتداربيش از حد يك كشور در عرصه بين الملل، پايان يافته و در ابتداى كار (لحظه بحرانى) بجاى تاثير تصميم گيرى عقلانى، بيش از هميشه آماده اثرپذيرى از شانس و تصادف است و پيش بينى رفتار كشورها سخت تر مى شود.اجزاى اين سيستم پيوسته دستخوش افت و خيز (در برابر نفوذ خارجى،تغيير بهاى نفت، اوج گيرى ناگهانى تعصب دينى، به هم خوردن همسنگى تسليحات و غيره) بسيار حساس هستند و ثبات ندارند، جنگهاى كوچك در آنها ممكن است دامنه اى بسياروسيع پيدا كنند. (1) به هر حال از نظر تافلر خصوصيت جهان آينده، پيوند انقلابى جديد ميان دانش، ثروت و جنگ است. (2) تافلر اصول بنيادين حكومتهاى موج سومى را (كه دموكراسى در آنهاحاكم است) سه اصل مهم زير مى داند:


1- ر. ك: تافلر، آلوين و هايدى، جنگ و پادجنگ (زنده ماندن در سپيده دم سده بيست و يكم)، ترجمه مهدى بشارت، صص 33-321.
2- همان، ص 334.

تفاوت قشربندى اجتماعى با ظهور طبقات متوسط جديد، تفكيك ظاهرى قدرت و مالكيت، رشد مشاركتهاى سياسى و احزاب و اصناف سياسى و اقتصادى براى احقاق حقوق كارگران و تفكيك تنشها وتضادهاى سياسى و صنعتى، پيدايش دولت رفاهى،گسترش تامين اجتماعى و پى ريزى اصول جديددموكراسى و غيره، به تدريج نظريات يكسويه ومستقيم اقتصادى و اجتماعى دستخوش تحولات وتغييراتى گرديد كه باعث پيدايش جريان جديدى تحت عنوان «نظريه هاى همگرا يا تلفيقى شد كه مى كوشد با تلفيق و تركيب و اصول قطعى ابعادمختلف پديده هاى اجتماعى و قشربنديهاى اجتماعى را شناسايى كرده و به صورت نظريات جديد درآورد. در اين مورد ر. ك: على طايفى، «جامعه فراصنعتى و نظريات تلفيقى در قشربندى اجتماعى ، ماهنامه اطلاعات سياسى - اقتصادى،بهمن و اسفند 1373، شماره هاى 89 و 90، صص 24-120 و فروردين و ارديبهشت 1374،شماره هاى 91 و 92، صص 41 - 136.

3. «توزيع تصميم گيرى به معنى ازبين بردن موانع تصميم گيرى وواگذارى آن به عهده افراد ذى حق و ذى صلاح نه فقط در محل يا در سطح ملى،بلكه براى تصميم گيرى و اقدام همزمان در بسيارى از سطوح حتى فرا ملى، كه سبب تمركز زدايى خواهد شد و موجب ازدياد نخبگان يا استفاده از آنهامى شود، زيرا توان تصميم گيرى گروههاى قديمى حاكم در هم شكسته ولازم است كه نخبگان و خرده نخبگان جديدى در راس امور و بر مسندتصميم گيرى قرار گيرند (تحت نظرنخبگان انسجام دهنده يا تكنيسينهاى قدرت.) (1) از اين سه اصل نبايد نتيجه گرفت كه خاستگاه فكرى تمدن موج سومى غير از تمدن موج دوم است. ظاهرا اين دو در اين جهت مشترك بوده واز تمدن كشاورزى متمايزند. انديشه هاى جديدى كه مبناى موج دوم بودندعبارتند از: انديشه ترقى، حقوق فردى،قرارداد اجتماعى روسو، دنياگرايى(سكولاريزم ,(Secularism جدايى كليسا و دولت (دين و سياست)، و اين انديشه بدعت آميز كه رهبران بايد به جاى مشيت الهى با اراده مردم انتخاب شوند. (2) او نماد تمدن كشاورزى را كج بيل ونماد تمدن صنعتى را خط مونتاژ و نمادتمدن فرا صنعتى را كامپيوتر مى داند. از نظر او اين سه تمدن در نقاط مختلف جهان با هم برخورد خواهند داشت، چه به شكل جنگ و خشونت و چه مبارزه منفى و اشكال ديگر برخورد. (3) شكل آينده جهان را اين برخورد تمدنهاتعيين خواهند كرد كه يقينا نه «پايان تاريخ فوكوياما است و نه «زوال وانحطاط آمريكا»ى پال كندى. برخى از نتايج مهم ديدگاه تافلر ازاين قرار است: 1. از آنجا كه تمركز دانش و آگاهى واطلاعات و عمليات با آن در غرب است،محور عمده قدرت در آينده هم غرب خواهد بود. 2. كشورهايى مثل كره جنوبى و چين مى توانند در آينده قدرت فراوانى كسب كنند. 3. فاصله دارندگان دانش و آگاهى بامحرومان از آن، روز به روز بيشتر وعملا غيرقابل پركردن مى شود. لذاكشورهاى توسعه نيافته بايد با واقع بينى، حد ترقى خود را بر اساس ميزان ترقى اطلاعاتى ممكن الوصول تعيين كنند.

ص: 29


1- ر. ك: تافلر، الوين و هايدى، به سوى تمدن جديد(سياست در موج سوم)، ترجمه محمدرضا جعفرى،تهران، سيمرغ، 1374، صص 35-120.
2- همان، ص 41.
3- همان، صص 4-42.

4. چون صاحبان قدرت فردا، دارندگان دانش و آگاهى و توان اطلاعاتى فراوان امروز هستند، پس مى توان نقشه سياسى آينده دنيا را ترسيم كرد. 5. دموكراسى ليبرال با همه اشكالات عملى خود، بهترين راه و رسم زندگى اجتماعى است. توان اطلاعاتى غرب به نحو طبيعى دخالت آنها را در يك جمع واحد ميسر بلكه ضرورى كرده است.پس دنياى ليبرال بايد خطر بنيادگرايى را جدى گرفته و تلاش كند از همه امكانات براى جهانشمول كردن ارزشهاى ليبرال (يكسان سازى) استفاده كند و در اين صورت، دنياى آينده كه دنيايى با محوريت اطلاعات هست، داراى نظم و همگونى خواهدشد. (1) اما نظريه تافلر هم على رغم طمطراق ظاهرى، مشكلاتى بنيادين دارد از اين قرار: 1. ديدگاه مبتنى بر استنباطى ماركسيستى از همه ساحتهاى وجودانسانى است; زيرا تمامى نظريه براساس شيوه توليد و ابزار توليد است وتمام امور فرهنگى، اجتماعى، سياسى،جنگ و صلح و خلاصه همه تحولات حول همين محور تفسير شده است.فقط براى آينده جهان به جاى جامعه اى بى طبقه، جهانى داراى سه طبقه پيشنهاد شده است. حتى در كوچكتر وكم اهميت تر شدن دولت (حاكميت اقليت) و دموكراسى نيمه مستقيم نيزردپايى از ماركسيسم وجود دارد.مدتهاست كه پنبه ماركسيسم زده شده است و علاقه مندان مى توانند به كتابهاى فراوانى در نقد علمى و عملى آن مراجعه كنند. البته خود تافلر اتهام مذكور را رد مى كند، او هرچند درجوانى ماركسيست بوده است، ولى ادعا مى كند كه سوسياليسم وسرمايه دارى هر دو زاده عصر صنعت بوده و به پايان عمر خود رسيده اند. (2) 2. در اين ديدگاه فرض بر اين است كه انديشه هايى كه مبناى تبديل جوامع كشاورزى به صنعتى (موج اول به دوم) بودند، بالضروره در تمدن موج سوم نيز رايج خواهد بود كه اولاضرورتا هر تحولى در جهت صنعتى شدن در جوامع مختلف از چنان انديشه هايى آغاز نمى شود، بلكه آن انديشه ها پاسخهايى بود از سوى جوامع اروپايى به معضلات لاينحلى كه بين عدالت اجتماعى - دين; و علم - دين;و رفاه مادى - دين و مشاركت (اراده مردم) - دين (مشيت الهى); و خلاصه پيشرفت مادى - دين در آن جوامع وجود داشت. اگر در جامعه اى چنين معضلاتى نباشد، پيشرفت صنعتى او بامبادى فكرى ديگر شروع شده و طبعااگر هم به موج سوم برسد، آن موج سوم موجى خواهد بود با جوهره اى متفاوت از جهان صنعتى غرب وضرورتا غير از موج سوم آقاى تافلر. لذا از عمده ترين اشكالات ايشان ناديده گرفتن امواج رو به تزايدمعنويت گرايى و دين گرايى و نفرت ازلذت مادى حتى در درون غرب موج سومى و موج دومى (تركيبى) است.

ص: 30


1- لاريجانى، محمدجواد، كاوشهاى نظرى درسياست خارجى، ص ص 4-273.
2- ر. ك: تافلر، آلوين، ورقهاى آينده، ترجمه عبدالحسين نيك گهر، تهران، بهنشر، تير1364،صص 139-113.

تحولاتى كه مسيحيت انقلابى آمريكاى لاتين و بنيادگرايى اسلامى ومسيحيت ارتدوكس از سر مى گذرانند،با وجود اهميتش مورد كم توجهى وى واقع شده است. 3. در تمدن موج سوم آنچنان كه ايشان مى گويد، باز هم مصرف گرايى روزافزون و راحت تر رواج و رونق بيشتر مى يابد. چنانكه بررسى كرده ايم، غرب هم اكنون دچاروارونگى مدنى در پاسخگويى به نيازهاى مختلف بشر است و بحرانهاى اصلى آن ناشى از مسكوت گذاردن انگيزشهاى عالى انسانهاست. چگونه ممكن است اين راه ادامه پيدا كند؟ آيا در تمدنهاى موج سوم انسانهابه موجودى با هويت دوگانه حيوانى شرير و شهوتران و ماشينى هوشمند وبى عاطفه تبديل مى شوند؟ و آيا اين امردر كشورهاى موج سوم (يامجمع الجزاير آن) منجر به تحول انقلابى خواهد شد؟ و در آن صورت درچه جهتى؟ آيا اين احتمال جدى نيست كه تحولات انقلابى كنونى هنوز مطلع برخورد جهان با آن موج سوم است وآيا هرچه آن موج قدرت بگيرد اين تحولات، جدى تر و قدرتمندتر وخشن تر نخواهد شد؟ نه آقاى تافلر و نه ما پاسخ قطعى اين را نمى دانيم، ولى مادر اين مجموعه سعى كرديم با تكيه برپيشگوييهاى متقارن و متناظر اخبارآخرالزمان با حوادث كنونى جهان به پاسخى از آن دست يابيم. 4. تافلر اذعان دارد كه بخش عظيمى ازجهان در حالت موج اول و دوم باقى مى مانند. عامل دين (مذهب) براى به تحرك واداشتن آنها عليه موج سوم ناديده گرفته شده است (يا اينكه وى معتقد است كنترل اطلاعات وجنگ افزار الكترو - ليزرى براى كنترل آنها كافيست؟!)، برخى از دين شناسان، اديان را به مذاهب محافظه كار، مقاومت، انقلاب، و ضدانقلاب تقسيم مى كنند و معتقدند يك مذهب مقاومت به سه شرط تبديل به مذهب انقلاب مى شود: اول. شرايط عينى درون جامعه (مالى،اقتصادى، سياسى، پزشكى، غذايى،نظامى و غيره) بايد رو به وخامت گذاشته باشد. دوم. مذهب مقاومت بايد تئورى سياسى مشروع تازه اى را تعميم دهدكه بتواند حق گروه حاكم را در اشغال جايگاه ويژه، و حق محافظه كار را درديكته كردن ارزشهاى هنجارى تكذيب كند. سوم. مذهب مقاومت بايد بر انزواى خود چيره شود، فعالانه شروع به گرفتن نيروى تازه كند، و پيروان جديدى از اقشار مختلف جامعه كه قبلاعضو آن نبوده اند فراهم كند. (1) دقت در جهان پيرامونمان معلوم مى كند كه آيا در اين سه شرط در حال وقوع واقعا موج سوم پيروزخواهد شد؟ 5. تافلر با اين توجيه كه نظام آينده جهان داراى وضعيتى سيال ونامشخص خواهد بود، تلاش مى كند ازمحك اصول و قوانين حاكم بر روابطبين الملل و ساير علوم بگريزد. در حالى كه آن نظام هم در هر وضعيت كه باشد،به هر حال نوعى از قوانين بر تحولات آن حاكم خواهد بود. در شماره آينده به نقد ديگرديدگاههاى غربيان درباره آينده جهان مى پردازيم.

ص: 31


1- ر. ك: لينكن، بروس، «يادداشتهايى در راستاى يك تئورى مذهب و انقلاب ، ترجمه حميد عضدانلو،ماهنامه اطلاعات سياسى - اقتصادى، مهر وآبان 1374، شماره 97 و 98، صص 8-22.

ايرانيان و نقش آنان در دوران ظهور -2

قسمت دوم

على كورانى

ترجمه: عباس جلالى اشاره: نويسنده در قسمت اول مقاله حاضر، پس از ذكر برخى از آيات قرآن، رواياتى را كه در آنها به ايرانيان به عنوان مصداق اين آيات اشاره شده، مورد بررسى قرار دادند.

اينك در ادامه اين مطلب، آيه اى ديگر مورد بررسى قرار گرفته و پس از آن تعدادى از رواياتى كه در آنها به ستايش ايران پرداخته شده، بيان مى گردد. 3. در تفسير كلام خداى بزرگ: وقضينا الى بنى اسرائيل فى الكتاب لتفسدن فى الارض مرتين و لتعلن علوا كبيرا. فاذا جاء وعداولهما بعثنا عليكم عبادا لنااولى باس شديد فجاسواخلال الديار و كان وعدا مفعولا. (1) به بنى اسرائيل اعلام نموديم در كتاب،«تورات كه دوبار درزمين فساد و سركشى بزرگى خواهيد كرد، پس چون وعده يكى از آنها(فساد) برسد. بندگانى از خودرا كه داراى قوت و نيرومندى شگرفى هستند به طرف شمامى فرستيم تا در همه جا جستجو كنند واين وعده اى انجام شده است. در تفسير «نورالثقلين از«روضه كافى درباره تفسير آيه شريفه «بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باس شديد» از امام صادق،عليه السلام، نقل شده است كه فرمود: آنان كسانى هستند كه خداوندتبارك و تعالى قبل از ظهور قائم،عليه السلام، آنها را برمى انگيزد وآنان دشمنى از آل پيامبر، صلى الله عليه وآله، را فرانمى خوانند مگر اينكه او را به قتل مى رسانند. و «عياشى در تفسير خود ازامام باقر، عليه السلام، روايت كرده كه حضرت آيه شريفه «بعثناءعليكم عبادا لنا اولى باس شديد»را قرائت مى كردند، سپس فرمودند: او قائم، عليه السلام، و ياران اويندكه داراى قوت و نيروى زيادمى باشند. و در «بحارالانوار» روايت شده كه روزى امام صادق، عليه السلام،آيه شريفه فوق را قرائت كردند; دراين هنگام ياران آن حضرت ازايشان پرسيدند: «فدايت شويم اينهاچه كسانى هستند؟» آن حضرت درپاسخ سه مرتبه فرمودند: «به خداسوگند آنان اهل قم هستند» (2)

ص: 32


1- سوره اسراء (17)، آيه 4-7.
2- المجلسى،محمدباقر،بحارالانوار،ج 60،ص 216.

* بررسى روايات:

اما رواياتى كه از طريق شيعه و سنى در ستايش ايرانيان و نقش آنان در به دوش كشيدن درفش هدايت اسلام وارد شده، بسياراست، از آن جمله اند:

1. روايت «مبارزه بااعراب، براى بازگشت به اسلام» «ابن ابى الحديد» معتزلى درشرح نهج البلاغه نقل كرده است كه: روزى اشعث بن قيس نزداميرمؤمنان، عليه السلام، آمد و از ميان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزديكى حضرت رساند، بعد رو به آن بزرگوار كرده و گفت: اى اميرمؤمنان اين سرخ رويان (ايرانيان) كه اطراف شما را گرفته و نزديك شما نشسته اندبر ما چيره شده اند. در اين لحظه كه حضرت كاملا سكوت فرموده و سر رابه زير افكنده و با پاى خود آرام به منبر مى كوبيد (يعنى اشعث چه گفتى) ناگهان «صعصعة بن صوحان ، يكى از ياران باوفاى حضرت، گفت: ما را با اشعث چه كار؟امروز اميرمؤمنان، عليه السلام،درباره اعراب مطلبى را مى فرمايد كه هميشه بر سر زبانها خواهد ماند وفراموش نمى گردد، سپس حضرت پس از درنگى اندك، سر را بالا گرفته وفرمود: كدام يك از اين شكم پرستان بى شخصيت مرا معذور مى دارد و حكم به انصاف مى كند، كه برخى از آنهامانند الاغ در رختخواب خود مى غلتد وديگران را از پند آموختن محروم مى سازد! آيا مرا امر مى كنى آنان(ايرانيان) را طرد كنم؟ هرگز طردنخواهم كرد. چون در اين صورت اززمره جاهلان خواهم بود. اما سوگندبه خدايى كه دانه را شكافت وبندگانش را آفريد حتما شما را براى برگشت مجدد به آيين تان سركوب مى كنند همانگونه كه شما آنان(ايرانيان) را در آغاز، براى پذيرش اين آيين سركوب نموديد. (1) اشعث بن قيس رئيس قبيله بزرگ كنده ، از سران منافقين و از جمله كسانى بوده كه در قتل اميرمؤمنان، عليه السلام، شركت داشت و دختر او«جعده نيز همسر امام مجتبى،عليه السلام، بود كه آن حضرت رابوسيله زهر مسموم نمود و پسرش محمدبن اشعث از جمله افرادى بوده كه در به شهادت رساندن سيدالشهدا حضرت حسين بن على،عليه السلام، سهيم بوده است. به گفته روايت، اشعث در صف آخر نمازگزاران آنگونه كه آداب مسلمانهاست ننشست، بلكه صفهارا شكافت و گردنهاى نمازگزاران رااين طرف و آن طرف زد تا در صف اول نماز بگزارد، همينكه به قسمت جلو رسيد گروه انبوهى از ايرانيان را ديد كه اطراف منبر اميرمؤمنان،عليه السلام، گرد آمده اند. اشعث باقطع كردن خطبه و سخنرانى حضرت، با صداى بلند، آن بزرگواررا مخاطب ساخت: اى امير مؤمنان!اين سرخ رويان بر ما چيره شده اند.البته سر اينكه تعبير به سرخ رويان كرده اين است كه عربها رنگ سبز رااگر زياد باشد سياه مى گويند به همين جهت در اثر سرسبزى وبسيارى نخل خرمادر عراق، آن كشور را «ارض سواد» يعنى سرزمين سياه مى نامند.

ص: 33


1- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 284.

از اين رو ازسفيد نيز تعبير به سرخ مى كنند.بدين جهت عجم (ايرانيان) را چون سفيدپوست هستند، سرخ رويان و يافرزندان سرخ رويان مى گويند. اما اينكه اميرمؤمنان،عليه السلام، مكرر با پاى مباركش به منبر زد، شايد به اين خاطر بود كه مى خواستند با اين كار خود به اشعث بگويند: تو چه مى گويى؟ درواقع مى خواستند با سكوت خودپاسخ او را بدهند. اما «صعصعة بن صوحان عبدى كه از ياران برگزيده آن حضرت بود. اهميت قضيه را درك كرد كه منظور اشعث طرح خلافت مسلمانهاست كه از ارزشهاى دنيوى است و بايد ويژه اعراب وامثال آنان باشد. و سزاوار نيست مسلمانهاى جديد و سفيدپوست(ايرانيان) اطراف حضرت جمع شده باشند و از اشعث به آن بزرگوارنزديكتر باشند. وانگهى صعصعة عارف به آن موازين اسلامى بود كه اميرمؤمنان، عليه السلام، به آنهاملتزم است. با توجه به اين شناخت صعصعة مى دانست كه جواب امام،عليه السلام، به اشعث كوبنده خواهدبود. از اين رو صعصه با جمله «ما رابا اشعث چه كار؟» او را سرزنش كرد كه چنين نعره عشيره اى ونژادپرستانه را بر ضد ايرانيان سرداد. كه امام، عليه السلام، پس ازسكوتى طولانى سرش را بالا گرفت اما نه اينكه به اشعث نگاه كند وجوابش را بدهد بلكه از او روى گردانيده مسلمانان را مورد خطاب قرار داد كه: چه كسى مرا معذورمى دارد؟ چه كسى به انصاف حكم مى كند درباره من، از اين افرادبى شخصيت كه يكى از آنان كه نه داراى انديشه است و نه هدف بلكه انسانى كودن و پرخواب وشهوتران است كه با لوليدن دررختخواب از ناز و نعمت و پرخورى و شكمبارگى مانند حيوان، به بى شخصيتى و كسل بودن و تنبلى خود اكتفا ننموده، بلكه ديگران را نيزاز آموختن معارف دين محروم مى كند و آنان را مورد طعنه قرارمى دهد زيرا آنان (ايرانيان)قلبهايشان متوجه علم و اهل دانش بوده و اطراف امام و پيشواى خود ومنبر وى گرد مى آيند. اى اشعث! آيا مرا امر مى كنى كه آنان را طرد كنم آنگونه كه گروهى مرفه از طرفداران حضرت نوح،عليه السلام، چنين درخواستى را ازاو نمودند و بدو چنين گفتند: «افرادى كه اطراف تو را گرفته و از تو پيروى مى كننند جز اراذل و اوباش وبى انديشه ها نيستند»، بلكه اى اشعث!پاسخ من به تو همان پاسخ پيامبرخدا حضرت نوح، عليه السلام، به افراد پست و بى شخصيت قوم خودش مى باشد كه فرمود: «من آنان را طرد نخواهم كرد چون دراين صورت از جمله جاهلان خواهم بود.» سپس مولاى متقيان، عليه السلام- با سوگندهايى كه پيامبر اسلام،صلى الله عليه وآله، از آينده كسانى كه اطراف منبر او حلقه زده بودند وطرفدارانش [خبر داده بود] - گفتارخود را به پايان برد مانند فقره اى ازخطبه گذشته كه فرمود: سوگند به خدايى كه دانه راشكافت و موجودات زنده را آفريد،البته آنان شما (اعراب) را براى اينكه به آيين اسلام برگرديد سركوب مى كنند آنگونه كه شما در اوايل، آنان(ايرانيان) را مى زديد تا داخل در دين اسلام شوند. اين مطلب دلالت دارد كه وعده الهى بزودى در بين اعراب محقق مى شود و آنان از دين روبرمى گردانند و خداوند فرس(ايرانيان) را جايگزين آنها مى نمايدكه مانند آنان عرب زبان نيستند... ودلالت دارد كه پيروزى اسلام در اين مرحله از ايران آغاز شده و به طرف قدس ادامه مى يابد و مقدمه براى ظهور حضرت مهدى، عليه السلام،است.

ص: 34

2. روايت «شيران بى فرار» اين روايت را «احمد بن حنبل ازپيامبر، صلى الله عليه وآله، نقل كرده كه آن حضرت فرمود: نزديك است كه خداوند متعال،اطراف شما را از عجم پر نمايد، آنان چون شيرانى هستند كه اهل فرارنيستند طرفهاى درگير و دشمنان شمارا مى كشند و از غنيمتهاى شمااستفاده نمى كنند. (1) اين روايت را «ابونعيم در كتاب خودش به چند طريق از «حذيفه و«سمرة بن جندب و «عبدالله بن عمر» نقل كرده است، الا اينكه او به جاى عبارت «از غنائم شما استفاده نمى كنند» «استفاده مى كنند» آورده است. (2) 3. روايت «گوسفندان سياه و سفيد» اين روايت را نيز «حافظ ابونعيم در كتاب خود به چند طريق از«ابوهريره و از مردى از صحابه واز «نعمان بن بشير» و «مطعم بن جبير» و «ابوبكر» و «ابو يعلى و«حذيفه يمانى از پيامبر،صلى الله عليه وآله، نقل كرده است كه عبارت حديث، از حذيفه مى باشد: پيامبر، كه درود و سلام خدا بر اوباد، فرمود: امشب خواب ديدم گوسفندانى سياه پشت سرم درحركت اند، سپس گوسفندان سفيدى به آنها پيوستند، به طورى كه ديگرگوسفندان سياه را نديدم، ابوبكر گفت:اين گوسفندان سياه اعراب هستند كه از شما پيروى مى كنند و گوسفندان سفيد عجم هستند كه از شما پيروى مى كننند و آنقدر تعداد آنان زيادمى شود كه عربها در بين آنها ديده نشده و به شمار نمى آيند، پيامبر، كه درود و سلام خدا بر او باد، فرمود:درست است فرشته وحى هم چنين تعبير كرده است. (3) در روايات ابو نعيم عبارات گوناگونى است كه تعبير ابوبكر درآنها نيست و در برخى از آن روايات آمده است كه پيامبر،صلى الله عليه وآله، در خواب ديد كه گوسفندان سياهى را آب مى دهد كه گوسفندان سفيد بسيارى نيز به طرف ايشان روى آوردند... تا آخر.

ص: 35


1- ابن حنبل، احمد، مسند، ج 5، ص 11.
2- ابو نعيم الاصفهانى، احمد بن عبدالله، ذكراخبار اصبهان، ص 13.
3- همان، ص 8-10.

4. روايت «ايرانيان، طرفداران اهل بيت» حافظ ابونعيم اين روايت را دركتاب ياد شده از «ابن عباس نقل كرده و گفته است: نزد پيامبر، صلى الله عليه وسلم،صحبت از فارس ها به ميان آمد،حضرت فرمود: فارس ها (ايرانيان)طرفداران و دوستداران ما اهل بيت هستند. (1) 5. روايت «عجم، مورد اعتمادپيامبر» اين روايت را نيز ابونعيم دركتاب خويش از «ابوهريره روايت كرده كه گفت: نزد پيامبر، صلى الله عليه وسلم،سخن از موالى و عجمها به ميان آمد،حضرت فرمود: سوگند به خدا من بيش از شما (و يا بيشتر از بعضى از شما)به آنها اعتماد دارم. (2) قريب به همين مضمون را«ترمذى در كتاب خود آورده است (3) ، البته لفظ عجمها در اينجا اعم از عجم (ايرانى) است و شامل غيرعرب از عجم، مانند تركان وغيرآنها نيز مى شود. 6. روايت «آيا مردم، كسانى جزفارسيان و روميان اند؟» ابونعيم در كتاب خود، اين روايت را از ابوهريره نقل كرده كه پيامبر،صلى الله عليه وسلم، فرمود: امت من آنچه را كه امتهاى گذشته ونسلهاى قبل از آنان گرفته اند وجب به وجب و متر به متر خواهند گرفت. گفته شد: يا رسول الله همانگونه كه فارس و روم انجام دادند؟ حضرت فرمود:مردم كدامند غير از فارسها وروميان؟ (4) اين روايت، به حقيقتى از تاريخ تمدن اشاره دارد و آن اينكه فرس(عجم) و روميان يعنى غربى هامركز ثقل تمدن بشريت را در تاريخ تشكيل مى دهند و ما در زمان خود،شاهديم كه هيچ ملتى مانند فرس(ايرانيان) بر سر تمدن، طرف درگير،با غربيها نيست. ادامه دارد ماهنامه موعود شماره 12

ص: 36


1- همان، ص 11.
2- همان، ص 12.
3- الترمذى، ابو عيسى محمد بن عيسى، سنن، ج 5،ص 382.
4- ابونعيم الاصفهانى، احمدبن عبدالله، همان، ص 11.

سلطان جهانم به چنين روز غلام است

پس از اين انقلاب چه تحولاتى درجهان رخ مى دهد، و قيام عدالت گسترمهدوى چه آثارى در زندگانى بشر به جا مى گذارد؟

هنگامى كه قائم ما قيام مى كند دوران برابرى و برادرى فرا مى رسد در آن زمان يك مسلمان آنچه نياز داشته باشد، ازجيب برادر مسلمانش برمى دارد و اومانع نمى شود.

محسن نامدارزاده

اشاره: درباره امام عصر، عليه السلام،و انقلاب جهانى آن حضرت پرسشهاى مختلفى مطرح است، از جمله اينكه: پس از اين انقلاب چه تحولاتى درجهان رخ مى دهد، و قيام عدالت گسترمهدوى چه آثارى در زندگانى بشر به جا مى گذارد؟

آنچه در زير خواهد آمد، اشاره مختصرى است به برخى از آثارى كه در روايات براى قيام موعودآخرالزمان برشمرده شده است.

ص: 37

اولين اثر: ثروت به طور مساوى تقسيم مى شود، اولين ثمره عدالت اين است كه ثروتها به طور مساوى تقسيم خواهند شد. هنگامى كه به واسطه ظهور امام زمان، عليه السلام،دنيا پر از عدالت شد، در نتيجه ثروتهاى جهان به طور مساوى تقسيم خواهند شد چنانچه حضرت امام محمدباقر، عليه السلام، فرمودند: اذا قام مهدينا اهل البيت، قسم بالسوية و عدل فى الرعية (1) . چون قائم ما اهل بيت قيام كند، ثروت را به طور مساوى تقسيم مى كند و عدالت را در ميان مردم پياده مى كند. دومين اثر: رضايت و خشنودى همگانى. رسول اكرم،صلى الله عليه وآله، مى فرمايند: فيفرح به اهل السماء و اهل الارض و الطير و الوحوش والحيتان فى البحر (2) . ساكنان آسمان، مردم روى زمين،پرندگان هوا، درندگان صحراها و ماهيان درياها همه و همه از او خشنود خواهندشد. سومين اثر: فقر و بينوايى ريشه كن خواهد شد. در پرتو عدالت حضرت بقية الله، عليه السلام، عموم مردم،غنى و بى نياز خواهند شد. چنانچه درحديث آمده است: لياتين على الناس زمان يطوف الرجل فيه بالصدقه من الذهب ثم لا يجد احدا ياخذها منه (3) . زمانى براى مردم پيش مى آيد كه انسان صدقات از طلا را با خود برمى دارد;تا آنها در راه خدا انفاق بكند، ولى نيازمندى را پيدا نمى كند كه اين صدقه راقبول كند. چهارمين اثر: همه مردم در امنيت به سر خواهند برد. چهارمين اثرعدالت حكومت امام زمان،عليه السلام، امنيت عمومى است.چنانچه اميرالمؤمنين مى فرمايند: و لذهبت الشحناء من قلوب العباد و اصطلحت السباع والبهائم، حتى تمشى المراة بين العراق الى الشام لا تضع قدميهاالا على النبات و على راسها زنبيل لا يحيجها سبع و لا تخافه (4) . دشمنيها از دلها زدوده مى شود،درندگان و چهارپايان با يكديگر سازش مى كنند، يك زن طبقى بر سر گذارده ازعراق تا شام (از شرق تا غرب) تنها سفرمى كند، همه جا قدم بر سرزمين سبز وخرم مى گذارد و درنده اى او را نمى آزارد ودچار ترس و وحشت نمى شود. پنجمين اثر: بركات آسمانى نازل مى شود. چنانچه در حديث آمده است: لا تدخر الارض من بذرها شيئاالا اخرجته و لا السماء من قطرهاشيئا الا صبه الله عليهم مدرارا (5) . زمين چيزى از بذرهاى خود را نگه نمى دارد، جز اينكه آن را بيرون فرستد وآسمان چيزى از باران رحمتش را نگه نمى دارد جز اينكه سيل آسا بر بندگان خود فرو مى ريزد. ششمين اثر: همگى در رفاه به سرمى برند. رسول خدا، صلى الله عليه وآله، فرمودند: تنعم امتى فى زمن المهدى لم ينعموا مثلها قط (6) . امت من در زمان حضرت مهدى،عليه السلام، آنچنان متنعم مى شوند كه هرگز متنعم نشده اند. هفتمين اثر: زمين گنجهاى پنهان خود را آشكار مى كند. پيامبر اكرم،صلى الله عليه وآله، در اين زمينه مى فرمايد: تامن البهائم و السباع وتلقى الارض افلاذ كبدها... امثال الاسطوانة من الذهب و الفضة (7) . چهارپايان در امان باشند و درندگان سازش كنند. و زمين پاره هاى جگرش(گنجهاى پنهان و با ارزش خود) را بيرون مى ريزد... پاره هاى جگر زمين ستونهايى از طلا و نقره مى باشد. هشتمين اثر: دامها و چهارپايان زيادمى شوند. چنانكه در روايتى از ازپيامبر گرامى اسلام،صلى الله عليه وآله، آمده است: يخرج فى آخر امتى المهدى;يسقيه الله الغيث و تخرج الارض نباتها و يعطى المال صحاحا وتكثر و تعظم الامة (8) .

ص: 38


1- المقدسى السلمى الشافعى، عقد الدرر فى اخبارالمنتظر، ص 40.
2- السيوطى، جلال الدين عبدالرحمن، الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 82.
3- البخارى، اسماعيل بن ابراهيم، صحيح البخارى،ج 2، ص 136.
4- الكاظمى، السيدمصطفى، بشارة الاسلام،ص 236.
5- الحاكم النيسابورى، ابوعبدالله محمد،المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 514.
6- الطبرسى، ابوعلى الفضل بن الحسن، اعلام الورى باعلام الهدى، ص 433.
7- الحاكم النيسابورى، همان، ص 514.
8- الصدر، السيدمحمد، تاريخ مابعدالظهور،ص 774.

در پايان امت من، مهدى، عليه السلام،خارج مى شود، خداوند با باران رحمتش او را سيراب مى كند، زمين گياهش رامى روياند، ثروت را به طور مساوى تقسيم مى كند، و دام در جهان زيادمى شود و امت اسلام بزرگ و شكوهمندمى گردد. نهمين اثر: رفع مزاحمتها و ايجادآسايش براى عموم مردم است.چنانچه امام محمدباقر، عليه السلام،مى فرمايند: وسع الطريق الاعظم و كسركل جناح خارج فى الطريق و ابطل الكنف و التازيب الى الطرقات (1) . راههاى اصلى را توسعه مى دهد،بالكنهايى را كه به خارج جاده ها آمده و ازديگران سلب آزادى كرده است از بين مى برند، ناودانهايى را كه به كوچه هامى ريزد از بين مى برد. دهمين اثر: پرده هاى ظلمت كنارمى رود. امام صادق، عليه السلام،دراين باره مى فرمايند: ان قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور ربها و استغنى العباد عن ضوء الشمس و صار الليل والنهار واحدا و ذهبت الظلمة (2) . چون قائم ما قيام كند، زمين به نورپروردگارش نورانى مى شود، و مردم ازنور خورشيد بى نياز مى شوند و شب وروز يكى مى شوند و تاريكى از بين مى رود. يازدهمين اثر: ايجاد برادرى ومواسات ميان انسانهاست. چنانچه حضرت امام محمدباقر، عليه السلام،مى فرمايند: اذا قام القائم جاءت المزاملة وياتي الرجل الى كيس اخيه فياخذحاجته لا يمنعه (3) . هنگامى كه قائم ما قيام مى كند دوران برابرى و برادرى فرا مى رسد در آن زمان يك مسلمان آنچه نياز داشته باشد، ازجيب برادر مسلمانش برمى دارد و اومانع نمى شود. ماهنامه موعود شماره 12

ص: 39


1- المفيد، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد،ص 365.
2- البحرانى، السيد هاشم، المحجة فيما نزل فى القائم الحجة، ص 185.
3- المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 52،ص 372.

شرح دعاى ندبه

قسمت پنجم

حاج شيخ عباسعلى اديب اصفهانى

فقتل من قتل و سبى من سبى واقصى من اقصى

پس كشته شدند آن كسانى كه كشته شدند و اسير شدند آنان كه اسير شدند، واز وطن آواره شدند آن كسانى كه آواره شدند. دشمنان دين، اولاد پيغمبر،صلى الله عليه وآله، را سه دسته كردند، يك دسته را مانند على وحسن و حسين و ساير ائمه وسادات بنى الحسن كشتند و يك دسته را مانند اهل بيت سيدالشهدااسير نموده شهر به شهر گردانيدندو دسته ديگر را از وطن آواره كردند، حضرت امير، عليه السلام،در نجف دفن شد و سيدالشهدا،عليه السلام، در كربلا. و امام موسى، عليه السلام، و امام جواد،عليه السلام، در كاظمين و امام رضا، عليه السلام، در خراسان وامام على النقى، عليه السلام، و امام حسن عسكرى، عليه السلام، درسامرا دفن شدند; و امامزادگان وسادات از ترس دشمنان متفرق دربلاد گرديدند. «منهال بن عمر طايى » در مسجدجامع شام و به قولى در بازار، كنارخرابه خدمت حضرت زين العابدين، عليه السلام، رسيد،ديد به عصا تكيه داده و ساقهاى پاى او مانند دو نى، ضعيف و باريك شده و خون از او مى ريخت و رنگ آنحضرت زرد گرديده; عرض كرد:چگونه صبح كرديد؟ فرمود: چگونه باشد حال كسى كه اسير يزيد است،زنان و كودكان ما تا حال غذايى سير نخورده، و چادر تمامى به سرندارند،

ص: 40

و هميشه در حال نوحه وگريه مى باشند. مثل ما اهل بيت مثل بنى اسرائيل شده كه فرعونيان پسران ايشان را مى كشتند و زنها رابا لت باقى مى گذاشتند. عرب به واسطه پيغمبر،صلى الله عليه وآله، بر عجم افتخاركردند و قريش به نام آن حضرت برعرب مباهات نمودند و ما كه خانواده آن حضرت باشيم بعضى را به قتل رسانيده و دسته اى رااسير و اطراف شهرها گردانيدند، وحق ما را غصب نمودند و بالاى منبرها; ما و پدران ما را سب و شتم مى كنند، و هرگاه يزيد ما را بطلبد مارا گمان آنست كه براى قتل،مى طلبد، بعد فرمود: «انا لله و انااليه راجعون » منهال مهيار شاعر،خوب گفته است: يعظمون له اعوار منبره و تحت ارجلهم اولاده و ضعوا باى حكم بنوه يتبعونكم و فخركم انكم صحب له تبع اين امت براى احترام پيغمبر،صلى الله عليه وآله، چوبهاى منبر او راتعظيم مى كنند، ولى اولاد او را زيرپاى نهادند، فرزندان او در هر حكمى بايد تابع شما باشند. با اينكه فخرشما آنست كه از تابعين و اصحاب اوييد، منهال گفت: حال به كجامى رويد؟ فرمود: جايى كه ما رامنزل داده اند سقف ندارد و آفتاب ما را اذيت مى كند، از شدت ضعف براى استراحت بيرون آمده ام وبايد زود به آن مكان برگردم. ناگاه زنى بيرون آمده صدا زدكه: به كجا مى روى؟ كنايه از آن كه برگرد به خرابه مى ترسم غلامان يزيد ترا اذيت نمايند. و جرى القضاء لهم بما يرجى له حسن المثوبه اذ كانت الارض لله يورثها من يشاء من عباده،والعاقبة للمتقين و سبحان ربناان كان وعد ربنا لمفعولا و لن يخلف الله وعده وهوالعزيزالحكيم. و قضا و تقدير حق براى ايشان جارى شد به مصيبتى كه در مقابل آن اميدسزاى نيك و عاقبت خوبى مى باشد. زيراكه زمين ملك خداوند است و آنرا ميراث هركه بخواهد از بندگان خود قرار مى دهدو عاقبت كار براى پرهيزكاران است. ومنزه است خداى ما از عجز. بدرستى كه وعده خدا عملى خواهد شد. و خدا در وعده خود خلف نمى كند. و اوست غالب و حكيم. شرح وظيفه هفدهم: اعتقاد به اينكه سر مظلوميت اين خانواده احياى دين است و در اين قطعه آن را بيان مى كند، كه اگر از راه حكمت وامتحان براى مردم مدتى دشمنان دين مانند، بنى اميه و بنى عباس،غالب شدند و داراى رياستى شدند،و خداوند راضى شد كه مصيبتهايى بر ائمه دين وارد آيد، براى آنست كه اهل ظلم منقرض گردند و دين رونق گيرد و مذهب حق غالب وشايع گردد، پس اين مصيبتها لطف است

ص: 41

كه شرح آن در صفحه 15 گفته شد و براى آن استدلال مى كند به آيه 128 سوره (7) اعراف: ان الارض لله يورثها من يشاءمن عباده والعاقبة للمتقين. و مراد از آيه اينست كه زمين ملك خدا است و آن را نصيب بندگان پرهيزكار خود قرار داده وعاقبت براى ايشان است. و خدا وعده فرموده كه دين حق غالب گردد، و اين امر واقع خواهدشد; زيرا كه اگر كسى به وعده خودعمل نكند يا از راه عجز است يا آنكه كار او از راه دانايى و حكمت خارج است; و نيز به آيه 108 سوره (17)بنى اسرائيل: «سبحان ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولا» استدلال مى كنديعنى; كه خدا منزه از عجز و نقص است و مسلم است كه وعده او واقع خواهد شد. و به آيه 47 سوره حج (22): «ولن يخلف الله وعده » استدلال مى كند كه چون خداوند حكيم است خلف نمى كند و به اين آيه قرآن: «وهو العزيز الحكيم » استدلال مى كند: كه خدا عزيز و غالب است پس عجز بر او روانيست و خداخلف نمى كند. فعلى الاطائب من اهل بيت محمد و على، صلى الله عليهماوآلهما، فليبك الباكون; واياهم فليندب النادبون و لمثلهم فلتذرف الدموع وليصرخ الصارخون و يضج الضاجون ويعج العاجون پس بر پاكيزگان از خانواده محمد وعلى، صلى الله عليهما، بايد گريه كنندگريه كنندگان و بر ايشان ناله زنند، ناله زنندگان; و براى مثل ايشان بايدريخته شود اشكها، و شيون كنندشيون كنندگان; و صيحه بزنند صيحه زنان و آه برآورند آه برآوردندگان. شرح وظيفه هجدهم: گريه و ندبه وعزادارى بر مصيبات اهل بيت است و اين قطعه دعا تفريع بر قطعه سابق است. و علت اينكه گريه و ناله وشيون بر مصيبات اهل بيت ازمستحبات مؤكده است براى دو امرباشد: اول آنكه مظلوميت ايشان چون براى حفظ دين و بقاى مذهب حق بوده و نفع آن به همه عالميان رسيده، بايد همه مردم بر ايشان گريه كنند و عزادارى نمايند. دوم، آنكه به گريه بر ايشان واقامه مجلس عزا و اجتماع در آن اقامه حق و اثبات حقانيت ايشان وابطال طريقه دشمنان ايشان شايع مى شود. لذا اين امر از تكاليف ومستحبات مؤكده است و از قطعه سابق معلوم شد كه مظلوميت ايشان براى برطرف كردن دشمنان دين و بقاى شريعت است. اين شعرمنسوب به اميرالمؤمنين، عليه السلام، است كه در زمان خلفافرموده: ليبك على الاسلام من كان باكيا و قد تركت اركانه و معاليه بايد بر اسلام گريه كند هركه گريان باشد، زيرا رها شد ستونها ونشانه هاى اسلام. و حضرت رضا، عليه السلام، به «ريان بن شبيب » فرمود: يابن شبيبان كنت باكيا لشئئ فبك للحسين بن على بن ابى طالب. فانه ذبح كما يذبح الكبش، و قتل معه من اهلبيته ثمانية عشر رجلا ما لهم فى الارض شبيهون.

ص: 42

اى پسر شبيب اگر گريه كنى بر چيزى پس براى حسين بن على، عليه السلام، گريه كن كه او را ذبح نمودند مانند ذبح گوسفند،و كشته شد با او هيجده مرد از خانواده اوكه نبود، براى ايشان شبيه و نظيرى. تا آنكه فرمود از جدم رسيده كه اگر بر حسين گريه كنى به حدى كه اشك بر رخساره ات جارى شود،خدا تمام گناهان تو را مى بخشد.كوچك باشد يا بزرگ، كم باشد يابسيار. اى پسر شبيب اگر خواهى در قيامت هيچ گناهى بر تو نباشد.زيارت كن حسين، عليه السلام، را واگر خواهى در غرفه هاى بهشت باپيغمبر، صلى الله عليه وآله، باشى لعن بر كشندگان حضرت حسين،عليه السلام، كن، و اگر خواهى ثواب شهدا به تو برسد بگو: يا ليتنى كنت معهم فافوز فوزا عظيما. و اگر خواهى در درجات بهشت با ما باشى در اندوه ما اندوهناك; ودر شادى ما شاد باش، و بر تو بادبه ولايت ما، كه اگر مردى سنگى رادوست دارد خدا او را با آن محشورفرمايد. و از ابوهرون بن مكفوف نقل شده كه خدمت حضرت صادق،عليه السلام، رسيدم فرمود مرثيه بخوان، پس خواندم. فرمود بلند ودلسوز بخوان همچنانكه بر سر قبراو باشى، پس اين شعر را خواندم: امرر على جدث الحسين فقل لاعظمه الزكية يعنى; بر پيكر حسين گذر كن،پس بگو به استخوانهاى پاكيزه اش،ديدم آن حضرت گريان شد. پس خوددارى كردم، فرمود باز بخوان،و مرثيه را زياد كن. پس من خواندم و آن حضرت گريست و صداى زنان حرم هم به گريه بلند شد، چون ساكت شدند فرمود: من انشد فى الحسين شعرا فابكى واحدا فله الجن هركه شعرى درباره حسين بخواند.پس يك نفر را بگرياند براى اوست بهشت باز فرمود: هركه ياد حسين كندو بگريد، براى او است بهشت، وهركه تباكى كند جاى او در بهشت است. و حضرت اميرالمؤمنين،عليه السلام، فرمود: ان الله اطلع الى اهل الارض فاختار لنا شيعة ينصروننا ويفرحون لفرحنا و يحزنون لحزنناو يبذلون اموالهم و انفسهم فينااولئك منا و الينا. خدا نظرى به سوى زمين كرد، پس ما راستود و شيعيانى براى ما برگزيد كه يارى ما مى نمايند. و به شادى ما شاد و به اندوه ما اندوهناك مى باشند، و نفوس واموال خود را در راه ما بذل مى كنند. اين گروه از مايند، و بازگشت ايشان به سوى ما است. و در خبر است كه چون پيغمبر،صلى الله عليه وآله، خبر شهادت حسين را به فاطمه داد، فاطمه سخت گريان شد و سؤال كرد كه: اين امردر چه زمانى است. فرمود: درزمانى است كه من و تو و على وفات نموده ايم، پس گريه فاطمه زيادترشد و پرسيد: كه براى حسين،عليه السلام، اقامه عزا و گريه مى كند؟ فرمود: يا فاطمة ان نساء امتى يبكون على نساء اهل بيتى و رجالهم يبكون على رجال اهل بيتى. ويجددون العزاء جيلا بعد جيل فى كل سنة فاذا كان يوم القيامة،تشفعين انت للنساء و انا اشفع للرجال، و كل من بكى منهم على مصاب الحسين، عليه السلام،اخذنا بيده و ادخلناه الجنة يافاطمة كل عين باكية الا عين بكت على مصاب الحسين فانها ضاحكة مستبشرة بنعيم الجنة. اى فاطمه زنان امت من بر زنان اهل بيت من مى گريند و مردان ايشان بر مردان اهل بيت من، و عزاى حسين، عليه السلام،را تجديد مى نمايند. دسته اى بعد ازدسته اى در هر سال. پس روز قيامت كه برپاى مى شود

ص: 43

تو زنان را شفاعت مى كنى ومن مردان را; و هركه بر مصيبت حسين،عليه السلام، گريه كرده است، دست او رامى گيريم. و او را در داخل بهشت مى نماييم. اى فاطمه هر چشمى روزقيامت گريانست مگر چشمى كه برمصيبت حسين گريسته، كه آن چشم به نعمت بهشت خوشنود و خندانست. از بحار نقل است كه: سيد على حسينى گويد: در مشهد حضرت رضا، عليه السلام، بوديم روزعاشورا، يكى از رفقا مقتل مى خواندرسيد به اين روايت كه حضرت باقر، عليه السلام، فرموده: من ذرفت عيناه على مصاب الحسين و لو كان مثل جناح البعوضة غفرالله له ذنوبه و لو كانت مثل زبد البحر هركه دو چشمان او بر مصيبت حسين گريان شود، اگرچه به مقدار بال پشه اى باشد، خداى گناهان او را بيامرزد و اگرچه به مقدار كف دريا باشد. مردى نادان كه خود را عالم مى دانست منكر اين خبر شد و گفت:اين خبر به عقل درست نمى آيد. و بااو مباحثه كرديم و از عناد خوددست برنداشت و چون شب به خواب رفت قيامت را به خواب ديد.حشر مردمان و ميزان اعمال و پل صراط. و تطائر كتب و شعله نيران و زينتهاى جنان همه را مشاهده نمود، در اين حال تشنگى خت براو غالب شده، در طلب آب برآمد،حوضى ديد طولانى و پهناور كه آب آن به نظر از برف سردتر و از عسل گواراتر و دو مرد و يكزن سياه پوش كه نور ايشان صحراى محشر را روشن نموده در كنار آن جاى داشتند و از شدت اندوه اشك از چشم ايشان جارى بود. از نام ايشان جويا شد، گفتند آن دو مرد پيغمبر، صلى الله عليه وآله،و على، عليه السلام. آن زن فاطمه زهرا، سلام الله عليها، است; پرسيدچرا سياه پوش و گريانند؟ گفتند: آيانمى دانى ايام عاشورا و شهادت حسين، عليه السلام، است. پس نزدفاطمه، عليهاالسلام، رفت و طلب آب نمود، فاطمه نظر تندى به او كرد وفرمود: چگونه آب مى خواهى، و تومنكر ثواب گريه بر مصائب حسين فرزند من مى باشى؟ با اينكه او را به ظلم كشتند و آب را از او منع نمودند، پس ترسان از خواب بيدارشد، و از گفته خود پشيمان شده استغفار نمود، و از همنشينان عذرخواهى كرد. و در خبر است كه چون آيه 78سوره بقره (2) «و اخذنا ميثاقكم لاتسفكون دمائكم » نازل شد كه خدادر آن مذمت مى فرمايد يهود را كه تكذيب انبيا نمودند و اوليا را كشتند.پيغمبر، صلى الله عليه وآله، فرمود:بعد از من دسته اى از يهود امت من نيز شريعت مرا تغيير مى دهند وحسن و حسين را با عده ديگر ازفرزندان من به قتل مى رسانند همچنانكه يهود زكريا و يحيى راكشتند، و لعنت خدا باد بر ايشان ودوستان ايشان و بر آنان كه بدون تقيه بر ايشان لعن نكنند. الا وصلى الله على الباكين على الحسين، عليه السلام،والمقيمين عزائه. همانا رحمت خداى بر گريه كنندگان بر حسين، عليه السلام، وبر كسانى كه مجلس عزاى او را برپامى نمايند; و فرشتگان، اشك ايشان را ضبط مى كنند به امر خدا و آن رابه آب بهشتى كه براى ايشان مهياشده ممزوج مى نمايند، و هزار برابربر گوارايى و شيرينى آن فزوده شود. و در خبر است كه «مسمع بن كردين » خدمت حضرت صادق،عليه السلام، رسيد، حضرت فرمود:اى مسمع تو اهل عراقى، آيا به زيارت جدم حسين، عليه السلام،مى روى؟ گفت: از بنى اميه مى ترسم;

ص: 44

و من شهرتى دارم از اين جهت در پنهانى هم نمى توانم به زيارت بروم. فرمود: آيا هيچ از مصائب او يادمى كنى و بر او گريه مى كنى، گفت:بلى هرگاه ياد او مى كنم چشمانم پراز اشك مى شود. فرمود: رحم الله دمعتك، اما انك من الذين يعدون فى اهل الجزع لناوالذين يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا و يخافون لخوفنا ويامنون اذا امناخدا رحمت كند اشك چشم تو را، تو درشمار كسانى باشى كه اهل جزع بر ماهستند، و در شادى ما شاد، و در اندوه مااندوهناكند و براى خوف ما خائف؟ و درزمان ايمنى ما ايمن اند. اى مسمع! وقت مرگ پدران من به بالين تو حاضر مى شوند وسفارش تو را به عزرائيل مى كنند. وعزرائيل از مادر به تو مهربانترشود. تو را به آسانى قبض روح كند، و پيش از مرگ بشارت بهشت به تو مى دهند، و از معاوية بن وهب رسيده كه حضرت صادق،عليه السلام، در حال سجده، دعا به زائرين و گريه كنندگان مى نمود، ودر آن حال مى گفت: وارحم تلك الاعين التى جرت دموعها رحمة لنا وارحم تلك القلوب التى جزعت و احترقت لناو ارحم تلك الصرخة التى كانت لنا. اللهم انى استودعك تلك الانفس و تلك الابدان حتى ترويهم من الحوض يوم العطش. رحمت كن بر آن چشمهايى كه بر ما اشك مى ريزند و رحمت كن بر آن دلهايى كه برما جزع مى كند و مى سوزد، و رحمت كن برآن فرياد و ناله هايى كه براى ما مى كنند.خدايا اين نفوس و بدنها را به تو امانت مى سپاريم تا ايشان را در تشنگى قيامت از حوض كوثر سيراب كنى اين الحسن اين الحسين. اين ابناءالحسين صالح بعد صالح وصادق. اين السبيل بعد السبيل.اين الخيرة بعد الخيرة اين الشموس الطالعة، اين الاقمارالمنيرة اين الانجم الزاهرة. اين اعلام الدين و قواعد العلم. كجا شدند حسن و حسين; و كجايندفرزندان حسين هر شايسته پس ازشايسته اى؟ و هر راستگويى پس ازراستگويى، كجايند آنان كه راهنما به سوى خدا بودند يكى پس از ديگرى؟كجايند برگزيدگان خدايى هريك پس ازديگرى; كجايند آفتابهاى طلوع كننده؟كجايند ماههاى نوردهنده؟ كجايندستارگان درخشنده؟ كجايند نشانه هاى دين و ستونهاى علم. شرح وظيفه نوزدهم: ندبه كردن وناله كردن در فراق پيشوايان وپرستاران دين، و اين فقرات تعليم به طريق گريه و شيون كردن به شيعيان است كه مانند كسى كه براى عزيز خود ديوانه وار فرياد وشيون مى كند; براى مظلوميت وفراق ائمه اطهار نيز گريه و بى تابى نمايند. و در اين دعا به ده طريق عبارت ندبه مى كند: 1. به كلمه اين يعنى; اين بزرگان دين كجايند؟ 2. به كلمه بابى انت و امى، يعنى; پدر ومادرم فداى تو باد 3. به كلمه ندا كه امام زمان را ندا مى كند، 4.به كلمه ليت شعرى، 5. به كلمه عزيز على، 6.به كلمه بنفسى انت، 7. به كلمه الى متى، 8. به كلمه هل، 9. به كلمه متى،10. به خدا استغاثه كردند كه شرح هر يك مفصلا مى آيد و

ص: 45

صالح به معنى شايسته و از القاب اميرالمؤمنين، عليه السلام، است كه در تفسير آيه 4 سوره تحريم (66): فان الله هو مولاه و جبرئيل وصالح المؤمنين. خدا و جبرئيل و مؤمنان شايسته،ياور پيغمبرند. نقل است از مجمع از حضرت باقر، عليه السلام، كه پيغمبر،صلى الله عليه وآله، دو مرتبه حضرت على، عليه السلام، رامعرفى فرمود: يكى در موقعى كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه وديگر چون اين آيه نازل شد دست على، عليه السلام، را گرفت و فرمود:ايهاالناس هذا صالح المؤمنين. واز اسماء بنت عميس رسيد كه پيغمبر، صلى الله عليه وآله، فرمود:صالح المؤمنين على بن ابى طالب است. و صادق به معنى راستگو. ولى در اينجا مراد راستگوى در امامت واز القاب ائمه است، كه در تفسير آيه 120 سوره توبه (9): و كونوا مع الصادقين. با راستگويان باشيد. از حضرت باقر، عليه السلام،رسيده كه فرمود: يعنى; با آل پيغمبر، صلى الله عليه وآله، باشيد واز حضرت امام رضا، عليه السلام،رسيده كه: «الصادقون الائمة »; مراداز راستگويان ائمه مى باشند. و اطلاق شمس و قمر و نجوم برائمه، عليهم السلام، از باب استعاره و تشبيه معقول به محسوس است،كه آفتاب و ماه و ستاره ها عالم حس و دنيا را روشن و تاريكى رابرطرف مى نمايند، و ائمه اطهار به انوار علم و فضايل; دلهاى عالميان را روشن و تاريكى كفر و ضلالت وجهالت را برطرف مى نمايند و درزيارت وارث است: اشهد انك كنت نورافى الاصلاب الشامخه والارحام المطهرة. تو نورى بودى در صلب هاى رفيعه،و رحم هاى پاكيزه. و شرح آنكه ائمه، عليه السلام،ستون هاى علم مى باشند، چنانكه ازعبارت «انا مدينة العلم و على بابها» معلوم مى شود. بلكه وجدانى است كه ائمه، عليه السلام،سرچشمه علوم مى باشند. توضيح: اين ناله ها و ندبه ها واجتماعات و صداى شيعيان سبب ترقى عالم تشيع; و شكست دشمنان دين است، و اگر اين طريقه از اول نبود اين مذهب ضعيف، بلكه منسوخ مى گرديد. به نداى مظلوميت حسين،عليه السلام، خلافت بنى اميه منقرض و افراد ايشان تا آخر نابودشدند.

ص: 46

مهدويت در كشورهاي اسلامي

در حاشيه اجلاس دو سالانه بررسي ابعاد وجودي حضرت مهدي،عجل الله تعالي فرجه، كه در روزهاي 13 تا 15 شعبان 1419 ق. به همت سازمان تبليغات اسلامي در زاهدان برگزار گرديد فرصتي پيش آمد تا باتني چند از طلاب خارجي كه در اين اجلاس شركت كرده بودند; گفتگويي داشته باشيم و از آنها در موردموضوع مهدويت و جايگاه آن دركشورهايشان پرس و جو كنيم. آنچه در پي مي آيد، گزيده اي است ازگفتگوي موعود با اين عزيران، اميدواريم كه درج اينگونه مطالب مقدمه اي باشد براي طرح گسترده ترانديشه مهدويت در كشورهاي اسلامي. ان شاء الله. «احمد محمد تراوري 27 ساله ازكشور مالي، در غرب آفريقا براي تحصيل در حوزه علميه قم به ايران آمده است. او در پاسخ به سؤال مادر زمينه «جايگاه مهدويت دركشور مالي مي گويد: حدود 99% جمعيت كشور ما راءمسلمانان تشكسل مي دهند كه البته بيشتر آنها اهل سنت و پيرو مذهب مالكي هستند. اگرچه اهل سنت نيزچون ما به موضوع مهدويت اعتقاددارند، اما در اين اعتقاد تفاوتهايي ميان ما و آنها وجود دارد. ماشيعيان معتقديم كه امام زمان،عليه السلام، متولد شده و روزي به خواست خدا ظهور مي كند. اما اهل سنت معتقدند كه آن حضرت هنوزمتولد نشده و بعدا متولد خواهد شد.تفاوت ديگري كه ما با ايشان در اين زمينه داريم، اين است كه آن اهميتي را كه ما براي انتظار قائليم، آنها قائل نيستند و اعتقاد به اينكه در اين زمينه بايد تلاش كرد، ندارند. از او درباره مجله موعودمي پرسيم، در پاسخ مي گويد: البته من همه مطالب مجله موعودرا نخوانده ام و بيشتر از سخنراني شما در اجلاس استفاده كردم. امادر كل مجله خوبي است و ان شاءالله كه خداوند به شما در اين راه توفيق دهد.

ص: 47

بايد به دنبال اين باشيدكه اين مجله را به زبانهاي زنده دنياءترجمه كنيد تا همه مردم جهان باموضوع مهدويت آشنا شوند. «قاسم كورا ابراهيم از كشور نيجردومين فردي بود كه با او به گفتگونشستيم. او 24 سال دارد و حافظكل قرآن است. يك سال است كه براي تحصيل علوم اسلامي به ايران آمده است. از او هم درباره جايگاه مهدويت در كشور خودش پرسيديم، در پاسخ گفت: بيشتر مردم كشور ما اهل سنت هستند و تنها حدود يك درصدجمعيت اين كشور شيعه اند. برخي از مسلمانان اهل سنت اعتقاد دارندكه حضرت مهدي هنوز متولد نشده و برخي ديگر هم اعتقاد دارند كه ايشان متولد شده است، اما در هرحال همه آنها به ظهور مهدي اعتقاددارند. از او پرسيديم در ميان شيعيان نيجر، مساله مهدويت تا چه حدمطرح است؟ در پاسخ گفت: همانطور كه گفتم جمعيت شيعيان نيجر خيلي كم است و به همين خاطر ما در كشورمان مراسم نيمه شعبان مثل ايران نداريم وتوجه به مساله مهدويت هم محدودمي شود به همان مراسم ساده اي كه در روز نيمه شعبان در مدرسه مخصوص شيعيان برگزارمي شود. او در پاسخ به اين پرسش كه مجله موعود را چگونه ديديد؟ گفت: البته من با مجله آشنا نبودم و دراين اجلاس بود كه براي اولين بارآن را ديدم و هنوز فرصت پيدانكرده ام كه همه مطالبش را بخوانم.ولي فكر مي كنم كه وجود چنين مجله اي براي شناخت مساله مهدويت ضروري است. بخصوص اگر به زبانهاي ديگر هم ترجمه شودتا مردم ديگر كشورها هم بتوانند ازآن استفاده كنند. «نصيب الله حبيب الله 28 ساله ازكشور تاجيكستان يكي ديگر ازطلاب غير ايراني شركت كننده دراجلاس زاهدان بود كه توانستيم بااو گفتگو كنيم او در مورد جايگاه مهدويت در كشور خودش چنين توضيح داد: در جمهوري تاجيكستان موضوع مهدويت جايگاه ويژه اي دارد، صرف نظر از آنكه اكثر مردم آنجا سني مذهب و حنفي هستند، امااعتقاد به امام مهدي، عليه السلام، درآنجا مطرح است و شما در اين كشور با افراد بسياري برخوردمي كنيد كه نامهايي چون «احمدمهدي ، «محمد مهدي و مشابه اينها دارند. در بين علما نيز بحثهايي راجع به حضرت مهدي مطرح است;ولي آنطور نيست كه جنبه سازندگي و ايجاد دگرگوني درافراد داشته باشد.

ص: 48

مي پرسيم در بين شيعيان تا چه حد اين موضوع مطرح است؟ مي گويد: البته در بين شيعيان موضوع مهدويت گسترده تر وعلمي تر بحث مي شود. ولي هنوزنياز به كارهاي بيشتري دارد. مي پرسيم: آيا در ايام نيمه شعبان مراسم و جشن خاصي هم در كشور شما برگزار مي شود؟ مي گويد: خير، زيرا شرايطخاصي بر كشور ما حاكم است وشيعيان هم تازه شروع به رشد وگسترش كرده اند. البته اهل سنت شب نيمه شعبان را شب برات مي دانند و در آن شب به احيامي پردازند. از او مي پرسيم: نظر شما درمورد انتشار مجله اي خاص حضرت حجت، عليه السلام، چيست و فكر مي كنيد انتشار چنين مجله اي به زبانهايي غير از فارسي چه اثري مي تواند داشته باشد؟ مي گويد: خوشبختانه من در اين اجلاس با مجله موعود آشنا شدم وخيلي خرسند شدم كه مؤسسه اي به طور خاص در زمينه مهدويت فعاليت مي كند. مطالب مجله موعودو موعود جوان خيلي براي من جالب بود. مطالب اين مجله علمي و قابل استفاده است و مي تواند در جوانان و عموم مردم مؤثر باشد. ترجمه اين مجله به زبانهاي زنده دنيا، مثل عربي، انگليسي،روسي خيلي مهم است. امروزه ما با 15 جمهوري شوروي سابق با بيش از 300 ميليون نفر جمعيت روبروهستيم كه مردم همه آنها زبان روسي مي دانند ولي اكثر مجلات به زبان غير روسي ترجمه مي شود.بنابراين لازم است در اين زمينه كاري صورت گيرد. مخصوصا درمورد مجله موعود كه به آينده وخوشبختي انسانها بيشتر توجه دارد. «محمد اشرف الدين خان 38 ساله از كشور بنگلادش، بيش از دو سال است كه در حوزه علميه قم مشغول تحصيل است.

ص: 49

او در مورد ميزان توجه مردم كشورش به موضوع مهدويت مي گويد: در بررسي مساله مهدويت دركشور بنگلادش بايد توجه داشت كه جمعيت شيعه اين كشور بسيارمحدود است و از چند هزار نفرفراتر نمي رود. لذا آنچه به عنوان مهدويت در اين كشور مطرح است مربوط به عموم مسلمانان آنجاست كه حنفي مذهب اند. مي شود گفت كه مهدويت در كشور ما يك موضوع زنده است و من از همان دوران كودكي به ياد دارم كه به اين موضوع اهميت داده مي شد و دربين جامعه اهل سنت اين موضوع كاملا مطرح است و در اين زمينه من هيچ شك و ترديدي در ميان آنهانديدم. و جالب است كه علما ومتفكران اين كشور در گذشته و حال موضوع مهدويت را به عنوان يك اميد آينده مطرح كرده و مي كنند. وهمين باعث شده كه يك بيداري عمومي در بين مسلمانان پديد بيايدو روز به روز هم قوي تر شود وشك و ترديدهايي هم كه اخيرا ازسوي برخي مسلمان نماها در اين زمينه ايجاد شده، هيچ تاثيري درمردم بنگلادش نداشته، بلكه روز به روز مهدويت بيشتر مطرح شده وبيشتر اوج گرفته است. همچنين دراين باره كتابهاي زيادي، اعم ازكتابهاي تحقيقاتي و كتابهايي كه درمورد ابعاد شخصيت و زندگي حضرت مهدي، عليه السلام، نوشته و منتشر شده است. نكته قابل توجه اين است كه ماوقتي به اين كتابها مراجعه مي كنيم مي بينيم عقيده اي كه در بين مسلمانان بنگلادش در مورد امام مهدي، عليه السلام، وجود داردتقريبا شبيه عقايد شيعه است و تنهادر يكي دو مورد اختلاف نظر وجوددارد. پرسيديم: در بين مسلمانان بنگلادش هم همان اعتقاد عمومي اهل سنت; يعني «مهدويت نوعي مطرح است، يا اينكه آنها چون شيعيان به «مهدويت شخصي معتقدند؟ در پاسخ گفت: اگرچه مسلمانان بنگلادش حنفي مذهب اند، اما، شايدنيمي از آنها تحت تاثير عقايدصوفيه قرار دارند، كه عقايد آنهاخيلي به شيعه نزديك است. و حتي بعضي از صوفيه دوازده امام را به عنوان ائمه در عرصه معنويت و يابه عبارت ديگر «قطب قبول دارند;و در مورد امام مهدي، عليه السلام،نيز همين اعتقاد را دارند. نظر او را در مورد مجله موعودجويا شديم، در پاسخ گفت: اينكه مجله اي به نام «مهدي موعود» وجود داشته باشد بسياربجاست، اما جا دارد كه در جمهوري اسلامي ايران به عنوان يك كشورشيعه مجلات متعددي به اين موضوع اختصاص داشته باشند.بعلاوه لازم است براي خارج ازكشور نيز مجلاتي با اين موضوع منتشر شود;

ص: 50

زيرا در كشورهايي مثل بنگلادش كه شيعه خيلي معرفي نشده طرح موضوع مهدي موعود،كه موضوع مهم و مشترك همه مسلمانان است، تاثير خوبي مي تواند داشته باشد. «محمد كامل زهيري 32 ساله ازكشور مالزي، مدت 8 سال است كه در مدرسه حجتيه قم به تحصيل علوم اسلامي اشتغال دارد. او درمورد اعتقاد مردم كشورش به موضوع مهدويت مي گويد: در مورد اعتقاد به مهدويت درميان شيعيان مالزي بايد توجه داشت كه در اين كشور شيعيان دراقليت اند و از 20 ميليون جمعيت اين كشور تنها 4 تا 5 هزار نفر آنهاشيعه هستند; كه بيشتر آنها هم پس از پيروزي انقلاب اسلامي شيعه شده اند و قبلا بر مذهب بيشترمسلمانان مالزي; يعني مذهب شافعي بوده اند، و لذا قوت و ضعف اعتقاد به مهدويت در ميان آنهابستگي به تحقيقات خود افراد دارد. اما در مورد اعتقاد به مهدويت در عموم مردم مالزي بايد گفت كه آنها كم و بيش به اين موضوع اعتقاددارند و از همان زمان كودكي كه درروستا بودم يادم هست كه اين اعتقاد در ميان مردم مطرح بود و به آن توجه مي شد. البته در ميان گروههايي كه گرايشهاي صوفيانه دارند، بيشتر از ساير مسلمانان اعتقاد به امام مهدي، عليه السلام، مطرح است. پرسيديم اعتقادي كه در ميان مسلمانان شافعي مذهب كشور شمادر مورد مهدويت وجود دارد تا چه حد به اعتقاد شيعه نزديك است؟ درپاسخ گفت: اعتقاد آنها مشابه اعتقادي است كه بيشتر اهل سنت در مورد امام مهدي، عليه السلام، دارند; يعني مهدويت نوعي و استدلالهايي هم كه مطرح مي كنند همان استدلالهاي عموم اهل سنت است. از او پرسيديم آيا در ايام نيمه شعبان از سوي شيعيان و يا اهل سنت توجه بيشتري به موضوع مهدويت مي شود؟ در پاسخ گفت: اگرچه در ايام نيمه شعبان از سوي اهل سنت مراسم خاص دعا و احيا برپامي شود اما به موضوع مهدويت توجهي نمي شود. به عنوان آخرين سؤال ازاوپرسيديم: نظر شما درموردانتشار مجله اي خاص به نام مبارك امام عصر، عليه السلام، چيست؟ در پاسخ گفت: به نظر من اين كارخيلي خوب و بنيادي است و اگربتوان اين مجله را به زبانهاي ديگردنيانيز ترجمه و منتشر ساخت خيلي كار مهمي صورت گرفته است. «سيد صادق تقوي 28 ساله، طلبه اهل پاكستان مدت 5/2 سال است كه در قم مشغول تحصيل علوم اسلامي است.

ص: 51

او در مورد جايگاه مهدويت در كشور خودش مي گويد:مساله مهدويت تداوم راه رسالت است و جميع فرق اسلامي معتقدندكه امام زمان از نسل پاك رسول اكرم، صلي الله عليه وآله، هستند وان شاء الله روزي خواهد آمد كه ايشان تشريف مي آورند و زمين همانطوري كه از ظلم پر شده از عدل و قسط پر مي كنند. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي همانطور كه فرهنگ شهادت،فرهنگ عاشورا و فرهنگ جهاد درميان مسلمانان پاكستان مطرح شد،فرهنگ مهدويت هم بيش از پيش مطرح شد و اكنون در ايام نيمه شعبان در سراسر پاكستان مراسم جشن و سرود برپا مي شود وسخنرانان فرهنگ و اهداف امام زمان را براي مردم مطرح مي كنند وآنهابا وظايفشان در زمان غيبت آشنا مي سازند. او همچنين درباره انتشار مجله تخصصي ويژه امام عصر،عليه السلام، گفت: كشور ايران يك كشور با فرهنگ و مسلمان و مايه افتخار همه مسلمانان و شيعيان جهان است. و مااسلام ناب محمدي را از ايران آموختيم، از همين رو انتشار مجله اي به نام مبارك امام عصر، عليه السلام،از ايران خيلي مي تواند در ميان مسلمانان مؤثر باشد و لذا لازم است كه مجله موعود به زبانهاي ديگر هم منتشر شود تا فرهنگ مهدويت بيش از پيش فراگير شود.

ص: 52

بي عمر ، زنده ايم ما

نازنين تر ز قدت در چمن ناز نرست خوش تر از نقش تو در عالم تصوير نبود چه بى عار مردمى هستيم ما! چه بى آب چشمانى در سر كاشته ايم! چه بى رقص دست و پايى به خود آويخته ايم! «چه بى نشاط بهارى كه بى روى تو مى رسد!» (1) فرياد! از اين روزهاى بى فرهاد. حسرتا! از شبهاى بى مهتاب. فغان! از چشم و دل نا كشيده هجر. آيا هنوز، نوبت مجنون است و دور ليلى؟ پنج روزى كه نوبت ماست (2) ، مغلوب كدام برج نحس است؟ تهمت نحس، اگربر زحل ننهم (3) ، با طالع پرده نشين، چه مى توانم گفت؟ حافظ! يك بار ديگر بر سينه مرده خوار من بنشين و بخوان! كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش ; كى روى؟ ره ز كه پرسى؟ چه كنى؟ چون باشى؟ مهپاره هاى سعدى، اينك همه بر سفره ى مار و مورند. تو كه از ماه تا ماهى، بر خوان خود، نشانده اى، از او اين خاكسارى را بپذير: در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم. بدان اميد دهم جان، كه خاك كوى تو باشم رضا بابايى شمس را در مثنوى نمى آراستى، اگر ديده بودى، خورشيد، چه سان، هر صبح برسر و روى موعود ما بوسه مى زند;چه سان، هر شب، ماه در گوشه ى محراب سهله، به عقيق خاتم او مى انديشد; چه انبوه ستارگان، غبار راه او، بر خودمى آويزند; چه دلفريب غنچه هايى، كه در نسيم يادش، سينه مى گشايند! نى را به شكايت نمى خواندى، اگر ديده بودى، در نيستان چه آتشى افتاده است! اى قيامتگاه محشر! در اين غوغاى عاشق پيشگى ها، كسى هم تو را جست؟ كسى گفت آيا، به شكرخوارى، نبايد از شكرساز غفلت كرد؟ به مه پرستى، از آسمان نبايد چشم دوخت؟ شراب نيم خورده نبايد، به پاى درختان انگور ريخت؟ دهان را كه معدن بوسه و كلام است، از ناسزا نبايد انباشت؟ كسى گفت آيا: دوست دارد يار اين آشفتگى كوشش بيهوده، به از خفتگى ...؟ ولى من كه هزار زخم شرافت، در مريضخانه ى عشقم، با تو مى گويم. از درازى راه; از سنگينى بار; از گل اندودى دل; ازپا و دست بى دست و پا; از گنگى سر; از تنگى رزق; از بى رحمى باغبانهايى كه فقط، پاييز و زمستان، آهن به در چوبين باغ مى كوبند، و تيغ و تبر را خط و نشان مى كنند. با تو مى گويم. از شوكران غيبت، كه هنوز بر جام انتظار مى ريزد; از بغضهاى جمعه شب، كه گلو مى فشارد، سينه مى دراند، و عبوس مى نشيند. باور كن كه بى عمر، زنده ايم ما. و اين بس عجب مدار; «روز فراق را كه نهد، در شمار عمر» (4) . كه گفت عمر ما كوتاه است؟ عمر ما هزار و اند حجله دارد. روزگار درازى است در نزديك ترين قله به آسمان - ميان ابرها - نفس از كوهستان سرد زندگى گرفته است. بى عمر هم مى توان زندگى كرد، و ما اين گونه بودن را از سرداب سامرا تا روزگار اكنون، پاس داشته ايم. اى شادترين غم ! شكوه تو، چنين مرا به شكوه واداشت، و من از صبورى تو در حيرتم. آرزونامه هاى مرا كه يك يك، پر مى دهم، به دانه اى در دام انداز، و آنگاه، جمله اى چند برآن بيفزا; تا بدانم كه نوشتن راخاصيتى است شگرف. اينك كودك دل را به خواب مى برم: «شكوه چرا؟ مگر نه اين كه غيبت، سراپرده ى جلال است، و غمگنانه ترين فرياد عاشقان، جشن حضور؟».

پى نوشتها: 1. دور مجنون گذشت و نوبت ماست هر كسى پنج روزه نوبت اوست حافظ 2. از شما نحس مى شود اين قوم تهمت نحس بر زحل منهيد خاقانى 3 . بى عمر زنده ام من و، اين بس عجب مدار روز فراق را كه نهد در شمار عمر؟ حافظ

ص: 53

تا مرز آبى يقين

مريم ضمانتى يار چيزى به ظهر نمانده بود. سايه نخل دامانش را از روى خانه جمع كرده بود و آفتاب، سايه ديوارها را هم ربوده بود.«حسن بن على وجناء» مهمان داشت و به غلامش گفته بود كه ناهار خوبى تهيه كند. اما هنوز مهمان نيامده، غلام از داخل اتاق، صداهاى صحبت و مشاجره مى شنيد. باور نمى كرد كه حسن با مهمانش اينقدر تند حرف بزند. - محمد از خدا بترس! اين حرفها را نزن. - مگر دورغ مى گويم؟ اين همه آدم قابل اعتماد ومشهور... امام زمان، دست كم ده تا وكيل در بغداد دارد وهمه آنها هم از حسين بن روح، به محمد بن عثمان نزديكترند،حالا چطور او نايب خاص امام شده است؟!... - گوش كن. من خودم از ابوسهل نوبختى شنيدم كه مى گفت، اگر حسين، امام را در زير جامه خويش پنهان كرده باشد و ديگران، بدنش را با قيچى قطعه قطعه كنند تا او رانشان دهد، وى هرگز اين كار را نخواهد كرد. - من فقط مى دانم كه اموال مردم را در جاى خودش مصرف نمى كند و به مستحق نمى رساند. - ببين! نيابت حسين بن روح نوبختى مثل نيابت محمد بن عثمان، مسلم است. من از ابوالعباس بن نوح شنيدم كه گفت از ناحيه مقدسه امام زمان نامه اى رسيد كه نوشته بود: «اوكاملا مورد اطمينان ماست; او در نزد ما مقام و جايگاهى دارد كه او را مسرور مى كند.» - من به چشم خودم هيچ دليل و مدركى نديده ام; من به نيابت حسين بن روح اعتقادى ندارم; تو بگو چه دليلى براى صحت حرف خود و اثبات نيابت حسين دارى؟ محمد بن فضل موصلى مهمان حسن بود و حسن نمى توانست او را متقاعد كند. از طرفى مى خواست حرمت اورا هم حفظ كند;

ص: 54

در طول اتاق قدم مى زد; پيشانى اش خيش عرق بود اما سعى مى كرد آرام باشد. او را به ناهار دعوت نكرده بود كه با هم بحث كنند اما او سخت منكر نيابت حسين بن روح بود درحاليكه حسن، خودش وكيل امام بود و باحسين ارتباط نزديك داشت. ناگهان فكرى به خاطرش رسيد: - من اين موضوع را با دليل روشن برايت ثابت مى كنم،دفترت را به من بده. دفترى با جلد سياه و برگهاى سبز، در دست محمد بن فضل بود كه در آن حساب و كتاب كارهايش را مى نوشت.. . - دفتر مرا مى خواهى چه كنى؟ - آن را به من بده تا بگويم. دفتر را از محمد گرفت و يك برگ سبز از آخر دفتر جداكرد و قلمى از قلمدان روى طاقچه اتاق برداشت و گفت: - ببين سر اين قلم تيز است. من بدون آنكه قلم را در مركب بزنم فقط با تيزى سر قلم نى نامه اى براى حسين بن روح مى نويسم و آن را برايش مى فرستم. اگر او عين جملات مرانوشت و فرستاد معلوم است كه نايب خاص امام زمان است. - قبول دارم. حسن، بدون استفاده از مركب، نامه اى براى حسين بن روح نوشت و آن را مهر كرد و به دست غلامش سپرد: - اين نامه را به خانه حسين بن روح مى رسانى و همانجامى مانى تا جواب بگيرى. غلام، نگاهى به چهره محمد انداخت و پرسيد: مهمانتان براى ناهار نمى ماند؟ - چرا مى ماند، براى چه مى پرسى؟ - جسارت است ولى از وقتى آمده، شما با هم بحث مى كنيد! حسن خنديد و گفت: مهم نيست، تو كار خودت را انجام بده; وقتى برگشتى، ما غذا مى خوريم; حالا برو! غلام، كه از خانه بيرون رفت; حسن به طرف محمدبازگشت و گفت: وقت نماز است، بلند شو برويم وضوبگيريم و نمازمان را بخوانيم تا او هم با جواب نامه برسد. محمد بلند شد; در دل هر كدام شور غريبى بود. حسن باهمه وجودش به حسين بن روح ايمان داشت و منتظر بود تااو با عنايت و كمك امام زمان، عليه السلام، عين متن نامه رابنويسد و بفرستد. اما محمد كه به اين نيابت اعتقادى نداشت،دلش مى خواست تا اين قضيه به حسن نيز ثابت شود... پس از نماز، هر دو به در خانه خيره مانده بودند; انتظار به جانشان چنگ انداخته بود و لحظه ها به كندى مى گذشت.صداى در كه بلند شد، هر دو از جا كنده شدند; حسن با شتاب در را باز كرد; غلام پشت در بود اما در دستش چيزى نبود.چشمان محمد، برقى زد... - ديدى حسن! ديدى كه حسين بن روح، از جواب دادن عاجز مانده؟!... حسن جا خورد; - امكان ندارد محمد،... امكان ندارد! - چرا،... گفتم كه او لايق اين امر نيست، او را چه به نيابت خاصه امام زمان! - نه،... باور نمى كنم! غلام دستهايش را بالا برد، صبر كنيد!... اجازه بدهيدبگويم. به من گفتند: «تو برو، جواب مى آيد.» چهره حسن غرق شادى شد: «خدايا شكرت!» گفتم... محمد دلخور به عقب برگشت و حرفى نزد. حسن گفت :بيا برويم ناهار بخوريم كه من بسيار گرسنه ام. - من فعلا ميل ندارم... محمد گوشه اتاق كز كرد و نشست. در تمام مدتى كه غلام، سفره را پهن مى كرد و غذا را مى آورد، او يك كلمه هم حرفى نزد.

ص: 55

حسن دستهايش را شست و سر سفره نشست:بيا غذا بخور مرد! محمد اشتهايى نداشت اما به حرمت حسن سر سفره رفت. هنوز اولين لقمه را به دهان نگذاشته بود كه در زدند. هردو دست كشيدند; غلام كه متوجه انتظار آنها بود، با عجله دررا باز كرد و جواب نامه را به اتاق آورد: آقا،... جواب نامه است! اصلا همان نامه است; همان كه بردم... دل حسن لرزيد، نامه را از دست غلام گرفت... - ببين محمد، روى همان برگه سبز دفتر خودت. جمله به جمله، با مداد نوشته شده; بگير و نگاه كن! دستهاى محمدمى لرزيد... نامه را گرفت; دقيقا همه آنچه را كه با هم نوشته بودند، آن هم با سر قلم نى و بدون مركب! نامه را كه خواند، بى اختيار بر سر خود زد: واى بر من!... حسن دست او را گرفت و گفت: آرام باش، اما يك چيز رابدان! من از «جعفر بن محمد بن قولويه » شنيدم كه مى گفت:«هر كس حسين بن روح را نكوهش كند، محمد بن عثمان رانكوهش كرده و هر كس او را نكوهش كند; امام زمان رانكوهش كرده و از او انتقاد نموده است.» اشك، تمام صورت محمد را پوشانده بود.ناگهان محمداز جاى برخاست و گفت: بايد برويم. - كجا؟ - برويم تا من حسين بن روح را ببينم; به پايش بيفتم و ازاو طلب بخشش كنم. - اما تو كه هنوز غذا نخورده اى؟!... - غذا نمى خواهم، اصلا گرسنه نيستم. بيا برويم، مرا به خانه حسين ببر. حسن، پريشان حالى او را كه ديد، بلند شد. غذا همچنان دست نخورده در سفره باقى مانده بود... در راه، محمداشكهاى خود را مى سترد و مى گفت: تا او را نبينم و از او طلب بخشش نكنم، آرام نمى گيرم. ... حسين بن روح نوبختى، در صدر اتاق نشسته بود،دفترى پيش رويش گشوده بود و به حساب اموال مردم ونامه هاى ايشان رسيدگى مى كرد. سيمايش نورانى وچشمانش، روشن و نافذ بود و در ميان جامه سفيد وپاكيزه اى كه پوشيده بود، در منظر نگاه محمد ابهت خاصى مى يافت. محمد دوزانو پيش روى او نشست. - نامه اى كه جوابش را ساعتى پيش نوشته بوديد... حسين بن روح، سر تكان داد. صورت محمد، دوباره خيس اشك شد: من بودم كه به شما شك كردم و حال آمده ام تا طلب بخشش كنم... مرا ببخشيد... من... حسين به چشمان اشك آلود محمد نگاه كرد: خداوند،همه ما را ببخشد. مهربانى نگاه حسين بن روح و كلام دلنشين او،به دل محمد بن فضل آرامش داد.

ص: 56

باران احسان

سيد محمد سادات اخوى اين «جزوه ها»ى درسى، پريشان تر از آنند كه مرا نظام شايسته اى بخشند. «جبر»، دلم را منقبض مى كند و«مثلثات »، دلم را به «دلتا» مى كشاند. سرم گيج مى رود و از زمين و زمان، «تو» را مى خواهم. «دانشگاه »، جز تو، همه چيزرا به من مى رساند و من، نمى دانم كه تو مى دانى يا نه...؟ اگر بدانى كه نظم تاريخ به هم مى خورد. معشوق، «نبايد» ازحال عاشق با خبر باشد، اين را استاد ادبياتمان مى گويد. ايشان، مرد بسيار محترمى است، اما فقط استاد ادبيات ماست. «استاد اخلاق اسلامى » ما، نمازش را اول وقت مى خواند، اما هزار هزار سؤال ناگفته ام را نمى داند. پرسيدم: «كجاست؟» گفت: «نمى دانم ». پرسيدم: «كيست؟» گفت: «نمى دانم ». پرسيدم: «هست؟» گفت: «البته »... و من، نپرسيدم، ستودم. هواى اين ناحيه، بارانى است، باران من!... كويرم و عطش، سينه ام را داغ عشق كوبيده است. اين جزوه ها، پريشان تر از آنند كه مرا نظام شايسته اى بخشند... «بينش اسلامى » من، كمترين ضريب را دارد. براى دانشكده «دوست داشتن »، «پيش دانشگاهى »، «معرفت » لازم است. دست كم، «پنج » واحد... اينكه جور نمى شود؟... باشد،چه چيز ما جور مى شود كه اين يكى نمى شود؟ هر وقت جور شد كه ببينمت، اين نيز جور خواهد شد. باور كن!... همين كه دور باشى، بهتر است. به حضرتت كه دوست دارم هرگز از حالم خبر نشوى. دلت مى گيرد. اين قلمهاى شكسته چه كرده اند، جز به «زاويه فراموشى » كشاندن تو؟... سرم گيج مى رود و خانم جان، مدام فكر مى كند كه هذيان مى گويم. مى گويد: «عاشق شده؟... درمون عاشق، زندگيه...» اولش را درست مى گويد و آخرش را اشتباه، مثل تصور اول حال من از تو. «سرداب » چه مى فهمد كه «نيمه شعبان » خودش يك ماه است. «ليلة القدر»، هر سال، در يك شب، ظهور مى كند. ماه، فقط سى روز نيست. بهار، اولين فصلى است كه ماههايش سى و يك روز مى شود. اين يك روز، مال تو... جمعه كه قابل تو را ندارد! جمعه، تنها روزهفته است كه تنها يك «نقطه » دارد. تو، در همان نقطه اى، كه جمعه دارد. خوانايى آن، به همان نقطه است كه گاهى هويتش را تغيير مى دهد و مى شود «خال هاشمى » تو... خفاش، هيچ وقت تفسير درستى از خورشيد به دست نمى دهد... مشكل، سواد نيست. دانشكده، يك راه عاشق شدن را مى گويد; هفتاد و يك راه ديگرش، در خاطر نينوايى توست. شعبان، تولد تو را مى شناسد... و من نيز... كه تو را نمى شناسم. اين جزوه ها... اين جزوه ها... سرم گيج مى رود، تو مى آيى... چشمهايم بارانى اند و دلم، خشك است. «باران » من! «احسان » كن! برگرفته از: مجله پيداى نهان (ويژه نامه نيمه شعبان 1419ق.)، ستاد بزرگداشت نيمه شعبان مسجد آية الله انگجى تبريز.

ص: 57

حديث نياز

فاطمه رهبرى شندى يا اباصالح المهدى، ادركنى و لا تهلكنى اى مهدى محمد، صلى الله عليه وآله! هر دو يادگار رسول، صلى الله عليه وآله، مگر جز تو بودند؟ قرآن ناطق «تويى » و عترت باقى هم، تنها «تو». كنون چه شده ست ديده دل را، كه «قرآن ناطق » را نمى بيند و «عترت باقى » را نيز،نمى يابد؟... اى فرزند «على عظيم »، عليه السلام! سكوت پرمعنايت، سكوت «على »، عليه السلام، را تفسير مى كند و صبرت، عظمت صبر او رامتجلى مى سازد. اى تمامى عدالت، صاحب ولايت و مصدر جهانى حكومت!... كنون اين دست ما و التماس بيعت!... (عجل على ظهورك) اى يوسف «زهرا»، سلام الله عليها! مگر ريسمان ستم، به واسطه جهل عوام تواند كه دو دست غيرت جوانمردان را به زنجير كشد;خانه اميد نبوت را به آتش كشد; به مسمار قساوت، مهبط وحى (1) را از «خون خدا» گلگون كندو فرزند «ولى حق » را نيامده، قربانى كند!؟ مى دانم كه هميشه آزارت مى دهد.

ص: 58


1- ساحت مقدس، سينه فاطمه زهرا، سلام الله عليها، كه به واسطه فرو رفتن ميخهاى در مجروح شد.

آخرين فرياد جگرخراش مادرى در ميان آتش در و ديواركه: «يا مهدى!...» اى جان جانان «حسن »، عليه السلام! تو زيباترين تجلى حسنى و امين ترين وارث بر كمال عقل «حسن »، عليه السلام. چه زيبا همچو «حسن »، شجاعت را به نجابت آميخته اى. اى وارث «خون خدا»! «حسين »، آغازگر نهضت بود... از آن روزى كه امام، عليه السلام، خون «اصغرش » را به آسمان هديه فرستاد،خون «پسر» در آسمانها و خون «پدر» بر زمين سرخ كربلا، غوغا مى كند. اى منتقم خون خدا! «حسين » آغاز كرد...، تو كى پايان خواهى بخشيد؟... اى حقيقت عاشقانه ترين سجده ها! زيباترين جلوه هاى هستى، لحظه اى است كه «بقية الله »، در سجده «الله »،سر تعظيم فرود مى آورد. اى وارث سجده هاى هر دو «على » (1) ! آنان را كه توفيق نظاره سجود تو در نماز، حاصل شد; زان پس به شرم نشستند از هرچه سجده انسانى، كه پيش از آن بر كره خاك ديده بودند... اى يگانه «علم و حكمت »! تو وارث «شهر علم » و «دروازه آنى ». تو وارث علوم انبيا و «شكافنده » آنى! اى سيره ات همه بر مبناى حكمت! «علوم حقيقت » و «حقيقت حكمت » را، بر قلب ما مستولى ساز! اى حافظ استوار مكتب «صدق »! دين آباء تو با «صداقت » قوام يافت و صداقت محض نيز، تنها «تشيع » متجلى است... رهروان مكتب خود را از شر دو طايفه گمراه، در امان دار: «عالمان بى عمل و جاهلان مقدس مآب » (2) اى عظيم تمثال «حلم »! درس حلم و كظم «موسوى » را به ما و همكيشانمان بياموز تا بدانيم كه تنها دشمنان تو شايسته غضب اند، و نه دوستان! اى تجلى محض «رضا»! خدا هم در خيل بندگانش - پس از على بن موسى الرضا، عليه السلام - هرگز «رضايى » دوباره چون تو نديد. «رضا»يى كه هرلحظه، شقاوت دنيا را ديد; چشم حيا برهم نهاد و شايد، تنها در دل گريست، اماگفت: «الهى; رضا برضائك، صبرا على بلائك، فاغث يا غياث المستغيثين!». اى متصل به درياى جود «جواد»! چشم دل را از هرچه سراب دنياست، نااميد كن تا ببيند كه سرچشمه زلال جود و سخاوت، به دست كيست! اى روح هدايت «هادى »، عليه السلام! دگر دل را طاقت ديدن اينهمه «ضلالت » نيست... دست افتادگان، همه برگير. اى فرزند حسن «زكى »، عليه السلام! شايد كسى همچو پدر، هرگز ترا نشناخت; صاحب لشكرى كه خود آرزوى سربازى سپاه تو بردل داشت... سپاهش به سپاه مخلص تو، متصل باد. يا «اباصالح المهدى »(عج)! چه بگويم با تو، كه ناگفته، همه را مى دانى...; سوز حزين دل را تنها تو دريابى! بدان كه من هم به تو اقتدا مى كنم آنگاه كه براى فرج خويش، مى خوانى: «امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء».

ص: 59


1- على بن ابى طالب، عليه السلام، و على بن الحسين، «سجاد»، زين العابدين، عليه السلام.
2- امام جعفر صادق، عليه السلام، فرمودند: «دو طايفه كمر مرا شكستند: «عالمان بى عمل و جاهلان مقدس مآب ».

ديدار يار غائب

در ايام تحصيل علوم ديني و فقه اهل بيت،عليهم السلام، در نجف اشرف، شوق زيادي جهت ديدارجمال مولايمان بقية الله الاعظم، عجل الله تعالي فرجه،داشتم با خود عهد كردم چهل شب چهارشنبه پياده به مسجد سهله بروم، به اين نيت كه جمال آقا صاحب الامر،عليه السلام، را زيارت كنم و به اين فوز بزرگ نايل شوم. تا 35 يا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم تصادفا در اين شب رفتنم از نجف به تاخير افتاد و هوا ابري و باراني بود نزديك شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصا از زيادي قطاع الطريق و دزدها، ناگهان صداي پايي را از پشت سر شنيدم كه بيشتر موجب ترس و وحشتم گرديد. برگشتم به عقب، سيد عربي را با لباس اهل باديه ديدم، نزديك من آمد و با زبان فصيح گفت: اي سيد! سلام عليكم. ترس و وحشت بكلي از وجودم رفت و اطمينان وسكون نفس پيدا كردم و تعجب آور بود كه چگونه اين شخص در تاريكي شديد، متوجه سيادت من شد و در آن حال من از اين مطلب غافل بودم. به هر حال سخن مي گفتيم و مي رفتيم از من سؤال كرد: كجا قصد داري؟ گفتم: مسجد سهله. فرمود: به چه جهت؟ گفتم: به قصد تشرف و زيارت ولي عصر،عليه السلام. مقداري كه رفتيم به مسجد زيد بن صوحان كه مسجدكوچكي است نزديك مسجد سهله رسيديم داخل مسجدشده و نماز خوانديم و بعد از دعايي كه سيد خواند كه،مثل آن بود كه ديوار و سنگها با او آن دعا را مي خواندند;احساس انقلابي عجيب در خود نمودم كه از وصف آن عاجزم. بعد از دعا سيد فرمود: سيد تو گرسنه اي، چه خوب است شام بخوري. پس سفره اي را كه زير عبا داشت بيرون آورد و درآن سه قرص نان و دو يا سه خيار سبز تازه بود. مثل اينكه تازه از باغ چيده و آن وقت چله زمستان و سرماي زننده اي بود و من منتقل به اين معنا نشدم كه اين آقا اين خيار تازه سبز را در اين فصل زمستان از كجا آورده؟طبق دستور آقا شام خوردم. سپس فرمود: بلند شو تا به مسجد سهله برويم. داخل مسجد شديم آقا مشغول اعمال وارده درمقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظيفه مي كردم و بدون اختيار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتداكردم و متوجه نبودم كه اين آقا كيست؟ بعد از آنكه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود:

ص: 60

اي سيد آيا مثل ديگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد كوفه مي روي يا در همين جا مي ماني؟ گفتم: مي مانم و سپس در وسط مسجد در مقام امام صادق، عليه السلام، نشستيم. به سيد گفتم: آيا چاي يا قهوه يا دخانيات ميل داري آماده كنم؟ در جواب كلام جامعي را فرمود: اين امور از فضول زندگي است و ما از اين فضولات دوريم. اين كلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوي كه هرگاه يادم مي آيد اركان وجودم مي لرزد به هر حال مجلس نزديك دو ساعت طول كشيد و در اين مدت مطالبي رد و بدل شد كه به بعضي از آنها اشاره مي كنم؟ 1. در رابطه با استخاره سخن به ميان آمد. سيد عرب فرمود: اي سيد با تسبيح به چه نحو استخاره مي كني؟ گفتم: سه مرتبه صلوات مي فرستم و سه مرتبه مي گويم: «استخير الله برحمته خيرة في عافية پس قبضه اي از تسبيح را گرفته مي شمارم، اگر دو تا بماند بداست و اگر يكي ماند خوب است. فرمود: براي اين استخاره، باقي مانده اي است كه به شما نرسيده و آن اين است كه هرگاه يكي باقي ماند فوراحكم به خوبي استخاره نكنيد بلكه توقف كنيد و دوباره بر ترك عمل استخاره كنيد اگر زوج آمد كشف مي شوداستخاره اول خوب است اما اگر يكي آمد كشف مي شودكه استخاره اول ميانه است. به حسب قواعد علميه مي بايست دليل بخواهيم و آقاجواب دهد به جاي دقيق و باريكي رسيديم پس به مجرداين قول تسليم و منقاد شدم و در عين حال متوجه نيستم كه اين آقا كيست. 2. از جمله مطالب در اين جلسه تاكيد سيد عرب بر تلاوت و قرائت اين سوره ها بعد از نمازهاي واجب بود. بعد ازنماز صبح سوره ياسين و بعد از نماز ظهر سوره عم بعداز نماز عصر سوره نوح و بعد از مغرب سوره واقعه وبعد از نماز عشاء سوره ملك. 3. ديگر اينكه تاكيد فرمودند: بر دو ركعت نماز بين مغرب و عشا كه در ركعت اول بعد از حمد هر سوره اي خواستي مي خواني و در ركعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را مي خواني و فرمود: كفايت مي كند اين از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنانكه گذشت. 4. تاكيد فرمود كه: بعد از نمازهاي پنجگانه اين دعا رابخوان: «اللهم سرحني عن الهموم و الغموم و وحشة الصدر و وسوسة الشيطان برحمتك يا ارحم الراحمين . 5. و ديگر تاكيد بر خواندن اين دعا بعد از ذكر ركوع درنمازهاي يوميه خصوصا ركعت آخر: «اللهم صل علي محمد و آل محمد و ترحم علي عجزنا و اغثنا بحقهم . 6. در تعريف و تمجيد از شرايع الاسلام مرحوم محقق حلي فرمود: تمام آن مطابق با واقع است مگر كمي از مسايل آن. 7. تاكيد بر خواندن قرآن و هديه كردن ثواب آن، براي شيعياني كه وارثي ندارند يا دارند و لكن ياد از آنهانمي كنند.

ص: 61

8. تحت الحنك را از زير حنك دور دادن و سر آن را درعمامه قرار دادن چنانكه علماي عرب به همين نحو عمل مي كنند و فرمود: در شرع اينچنين رسيده است. 9. تاكيد بر زيارت سيد الشهدا، عليه السلام. 10. دعا در حق من و فرمود: قرار دهد خدا تو را ازخدمتگزارن شرع. 11. پرسيدم: نمي دانم آيا عاقبت كارم خير است و آيا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفيدم؟ فرمود: عاقبت تو خير و سعيت مشكور و روسفيدي. گفتم: نمي دانم آيا پدر و مادر و اساتيد و ذوي الحقوق از من راضي هستند يا نه؟ فرمود: تمام آنها از تو راضي اند و درباره ات دعامي كنند. استدعاي دعا كردم براي خودم كه موفق باشم براي تاليف و تصنيف. دعا فرمودند. در اينجا مطلب ديگري است كه مجال تفصيل و بيان آن نيست پس خواستم از مسجد بيرون روم به خاطرحاجتي، آمدم نزد حوض كه در وسط راه قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد به ذهنم رسيد چه شبي بود واين سيد عرب كيست كه اينهمه با فضيلت است؟ شايدهمان مقصود و معشوقم باشد تا به ذهنم اين معني خطور كرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را نديدم و كسي هم در مسجد نبود. يقين پيدا كردم كه آقا را زيارت كردم و غافل بودم، مشغول گريه شدم و همچون ديوانه اطراف مسجد گريه مي كردم تا صبح شد، چون عاشقي كه بعد ازوصال مبتلا به هجران شود. اين بود اجمالي از تفصيل كه هر وقت آن شب يادم مي آيد بهت زده مي شوم.

ص: 62

امام زمان و سيد بن طاووس

قسمت اول

سيد جعفر رفيعى سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،نامش «على ملقب به «رضى الدين از علما و بزرگان جهان اسلام بوده وچون يكى از اجداد بزرگوارش جناب محمد بن اسحاق، رحمة الله عليه،بسيار زيبا و نيكو صورت بوده به طاووس ناميدند و فرزندانش به ابن طاووس معروف گرديدند. وخود او در مورد ولادتش مى فرمايد: ولادتم قبل از ظهر روز پنجشنبه نيمه ماه محرم سال پانصد و هشتاددر «حلة سيفيه بوده. سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،دوران كودكى را در زادگاهش شهرحله سپرى نمود و در دامان پر محبت و معنويت و روحانيت پدر رشد كرد،بايد دانست كه براى رشد معنوى وكسب كمال، هر شخصى خودش بايدقابليت و آمادگى را ايجاد كند; ولى پدر و مادر و محيط خانواده وشرايطى كه انسان در آن محيطزندگى مى كند نقش بسيار مهم وبسزايى در تربيت و رشد فرزندان دارند، خود او مى فرمايد: من از اوان طفوليت در دامن جدم ورام (1) » و پدرم كه گرايش به سوى خداوند، جل جلاله، داشتند نشو و نمانموده و تربيت يافتم در حاليكه نزدايشان عزيز بودم.

ص: 63


1- عالم بزرگوار جناب ورام بن ابى فراس،رحمة الله عليه، از بزرگان و علما جهان تشيع مى باشد وصاحب كتاب معروف «مجموعه ورام نيز هست و ازنوادگان «مالك اشتر»، رحمة الله عليه، مى باشد و خودسيدبن طاووس، رحمة الله عليه، در شان او چنين مى فرمايد: پدر بزرگم ورام بن ابى فراس ،رحمة الله عليه، از كسانى بود كه به افعالش اقتدا مى شد(روضات الجنات، ج 4، ص 337).

او با سيزده واسطه از طرف پدر بادومين پيشواى جهان اسلام، امام حسن مجتبى، عليه السلام، پيوندمى خورد از طرف مادر به سومين پيشواى جهان اسلام امام حسين،عليه السلام، مى رسد بدين جهت او راملقب به «ذى الحسنين نيز كرده اند وچون پدر سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، فرزند دخترى «شيخ طوسى ، رحمة الله عليه، نيز بوده درتاليفاتش از جناب شيخ طوسى،رحمة الله عليه، با كلمه «جدى يادمى كند. براى شناخت و پى بردن به عظمت و شخصيت بزرگان، بعضى مى گويند بايستى اصل و نسب آنان وى را مورد مطالعه و جستجو قرارداد، شخصيتهاى بزرگ كه در طول تاريخ اسلام به صحنه آمدند و تحولى عظيم در محيط اجتماع خويش به وجود آوردند و منشا خير و بركت درجامعه شدند; اكثرا از چهره هايى هستند كه وابسته به خاندان اصيل ومقدسى بوده اند. زيرا در تربيت انسان بيش از هر عاملى خانواده نقش مهم و اساسى دارد و موجب سعادت و يا بدبختى شخص مى شود. سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،از شخصيتها و فقهاى نامدارى است كه پدر و اجداد او همه از فرزانگان ودانشمندان بنام جهان اسلام بوده اندو همه اهل دين و دانش و فضيلت به شمار مى رفته اند. خود سيد بن طاووس، رحمة الله عليه، در موردنسبت پاكش چنين مى فرمايد: خداوند متعال از اجداد طاهرين ماحضرت محمد، صلى الله عليه وآله، وعلى، عليه السلام، و فاطمه،عليهاالسلام، و حسن، عليه السلام، وحسين، عليه السلام، و زين العابدين،عليه السلام، گرفته تا ساير پدران ابرار ما، ما را به آبا و اجداد و مادرانى شرافت داده است كه همه اهل علم وديانت و امانت و مورد اعتماد كامل مردم بوده اند و همه ثناخوان آنان بوده و به جلالت و بزرگوارى ايشان اقرار و اعتراف داشتند و دارند كه شمه اى از آن را در كتاب «الاصطفاء»ذكر نموده ام. همانا هر صاحب حسب و نسبى آرزومند است كه حسب و نسب او ازحسب و نسب ما بوده باشد، ولكن ماهرگز حسب و نسبى بهتر از حسب ونسب پاكيزه خود سراغ نداريم كه آرزو كنيم يا راضى شويم از ايشان بوده و فرعى از فروع آنان باشيم. بدان آنچه كه مى گويم نه آنست كه از شرافت تقوى و پرهيزكارى غفلت داشته و در مقام خود ستايى باشم،بلكه از اين باب است كه سالم بودن اعقاب از طعن،

ص: 64

و منزه بودن انساب ازلئامت و پستى، خود از بزرگترين نعمتهاى خداوند است كه ما را به اقرارو اعتراف به قدر و منزلت آن امرنموده، و در قرآن شريف به حديث كردن و اظهار آن ترغيب و تحريص فرموده است آنجا كه مى فرمايد: و امابنعمة ربك فحدث. (1) شهر حلة يكى از شهرهاى بزرگ جهان تشيع مى باشد و زمانى ازمهمترين حوزه ها و مراكز علمى وفقهى و ادبى جهان تشيع به شمارمى رفت كه از آن علماءو فقهاى بزرگوارى به صحنه آمدند كه نقش مهمى در گسترش و رشد علم و فقه واصول داشتند و تحول بزرگى درعلوم اسلامى ايجاد كردند همچنين عامل مهمى در تبليغ و گسترش مكتب اهل بيت بودند كه از جمله آنان سيدبن طاووس، رحمة الله عليه، بوده است. در اين قسمت روايتى از حضرت امير المؤمنين، عليه السلام، را نقل مى كنيم كه آن حضرت خبر از ظهورچنين علما و بزرگانى را داده اند. «ابوحمزه ثمالى از «اصبغ بن نباته نقل مى كند كه: حضرت اميرالمؤمنين،عليه السلام، در مسير حركت از كوفه به طرف صفين بر تپه هاى بابل رسيدند، بر روى تلى ايستادند و به بيشه و نيزارى كه بين بابل و همان تل بود، اشاره كردند و فرمودند: شهرى است و شگفت شهرى است! اصبغ بن نباته از ياران نزديك آن حضرت بوده عرض مى كند: يااميرالمؤمنين! مى بينم از وجود شهرى در اينجا سخن مى گوييد، آيا در اينجاشهرى بوده كه اكنون آثار آن از بين رفته است؟ فرمودند: نه! ولى در اينجا شهرى به وجود مى آيد كه آن را «حلة سيفيه گويند و مردى از تيره بنى اسد آن رابنا خواهد كرد و از اين شهر مردان پاك سرشت و مطهر پديد مى آيند كه درپيشگاه خداوند «مقرب و «مستجاب الدعوة مى شوند. (2) لذا سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، زادگاهش در شهر«حلة سيفيه را مى ستوده و درموردش مى فرمايد: از نعمتهاى الهى بر من اين است كه از شهرى هستم كه محل و منشا فرقه ناجيه بوده و هست و نزديك به مشاهده مشرفه واقع است كه از طرفى به نجف اشرف و از جانبى به كربلاى معلا و از سمتى به كاظمين و سامرا،على مشرفهاالسلام، نزديك و قرب دارد. سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،در سال 645ق. به سوى نجف اشرف هجرت نمود و در سال 649ق. به كربلاى معلا منتقل شد و سپس عزم نمود كه در سال 652ق. به شهرسامرا برود كه در راه به بغداد رفت ودر آن مستقر گرديد. تا اينكه هولاكو» بغداد را به تصرف خوداو با سيزده واسطه از طرف پدر با دومين پيشواى جهان اسلام، امام حسن مجتبى،عليه السلام، پيوند مى خورداز طرف مادر به سومين پيشواى جهان اسلام امام حسين، عليه السلام، مى رسدبدين جهت او را ملقب به ذى الحسنين نيز كرده اند. سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، از شخصيتهاو فقهاى نامدارى است كه پدرو اجداد او همه از فرزانگان ودانشمندان بنام جهان اسلام بوده اند

ص: 65


1- سوره ضحى(93)، آيه 11.
2- روضات الجنات، ج 2، ص 270.

و همه اهل دين ودانش و فضيلت به شمارمى رفته اند. سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، در اثرتحصيل مقامات علمى ومعنوى شهرت بسزايى پيداكرده بود بدين هت خليفه براين بود كه از وجه و موقعيت سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، براى تحكيم حكومت خويش استفاده كند. درآورد و درسال 656ق. هلاكو سيدبن طاووس، رحمة الله عليه، را احظارنموده و به او امان نامه مى دهد، سيداز فرصت استفاده كرده و به زادگاهش شهر حله بازگشت. سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،در اثر تحصيل مقامات علمى ومعنوى شهرت بسزايى پيدا كرده بودبدين هت خليفه بر اين بود كه از وجه و موقعيت سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، براى تحكيم حكومت خويش استفاده كند، لذا «مستنصربالله از سيد درخواست كرد كه كه مقام «شيخ الاسلامى را بر عهده بگيرد. سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،كه از نقشه ها و هدفهاى خليفه آگاه بود با تضرع و زارى در پيشگاه پروردگار و استمداد جستن از امام زمان، ارواحنا فداه، توانست خود رااز اين دام برهاند گرچه سرپيچى ازامر خليفه براى او بسيار گران تمام شد ولى در مقابل تهديدهاى مستنصربالله ايستادگى نمود و خداوند او رايارى كرد و خليفه پيشنهاد ديگرى به او كرد و آن اين بود كه مقام «نقابت يعنى رسيدگى به امور سادات در آن زمان را به او پيشنهاد كرد، تا به اين طريق با دستگاه حكومتى وقت مرتبطشود. سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،اين پيشنهاد خليفه را نيز نپذيرفت وهرچه اصرار كرد، سيد پافشارى نمود. وزير خليفه به سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، گفت: اين مقام ومنصب را قبول كن و به آنچه خداوندراضى است و مى پسندد عمل كن. سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،فرمود: تو چرا در پست وزارتى كه دارى به آنچه پروردگارت را خشنودمى سازد عمل نمى كنى؟! اگر در اين دستگاه چنين شيوه اى ممكن بود، توبه آن عمل مى كردى! مستنصر بالله گفت: تو با ما همكارى نمى كنى در حالى كه «سيد مرتضى علم الهدى و «سيدرضى در حكومت وارد شدند ومنصب و مقام پذيرفتند، آيا تو آنها راستمگر مى دانى يا معذور مى شمارى؟حتما و بدون ترديد آنها را معذورمى دانى، پس تو هم مانند آنان معذورخواهى بود، داخل كار شو و مقام بپذير. سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،گفت: آنان در روزگار آل بويه زندگى مى كردند كه ملوكى شيعى بودند و دربرابر خلفايى كه مخالف اعتقادشان بودند قرار داشتند. به اين جهت ورودآنها در حكومت با خشنودى و رضاى پروردگارشان همراه بود. با اين بحث و مناظره از دام خليفه خود را نجات داد. در زمانى كه مغولان دست به شورش زدند خليفه از اوضاع بسيارنگران شده بود و تصميم گرفت ازوجود سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، استفاده كند و به عنوان سفير او را نزد مغولها بفرستدو هنگامى كه درخواست خليفه را به سيد رسانيدند، باز پاسخ منفى داد وفرمود: سفيرى خليفه براى من نتيجه اى جز ندامت و پشيمانى نخواهد داشت،اگر در اين ماموريت موفق شوم پشيمان خواهم شد و اگر پيروزنگردم باز پشيمان مى شوم. فرستاده خليفه با تعجب پرسيد:

ص: 66

چگونه چنين خواهد بود؟! سيدبن طاووس، رحمة الله عليه،فرمود: اگر توفيق رفيق را هم باشد وتلاشهايم به ثمر بنشيند، خليفه دست از من نخواهد كشيد و تا آخر عمر مرابراى سفارت خود انتخاب مى كند،بدين ترتيب از عبادت و بندگى پروردگارم باز خواهم ماند و اگركامياب و موفق نشوم، حرمتم از ميان مى رود و راه آزار و اذيت به رويم گشوده خواهد شد تا جايى كه مرا بى حرمت نموده و به رنجش خاطرم برمى آيد و از پرداختن به دنيا و آخرتم باز مى دارد. تازه اگر تن به اين سفارت بدهم ممكن است پس از رفتنم دشمنان وبدخواهانم چنان شايع كنند كه سيدبن طاووس، رفته تا با پادشاه مغول بسازد و به يارى وى دودمان خليفه سنى مذهب را از بين ببرد، در نتيجه شما نيز باور كرده و كمر به نابودى من مى بنديد و مسمومم مى سازيد. بعضى كه در آن مجلس حاضربودند گفتند: چاره چيست؟ فرمان خليفه است! سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،براى فرار و آخرين جواب فرمود: استخاره مى كنم و من هرگز برخلاف استخاره عمل نمى كنم. آنگاه با همه وجود به قرآن كريم روى آورد و آن را گشود آيه اى كه برذم اين سفر دلالت مى كرد برآمد و آن را براى حضار خواند و خود راخلاص نمود. در جاى ديگر خطاب به فرزندش مى فرمايد: روزى يكى از علما به من گفت:همانا ائمه، عليهم السلام، در مجالس خلفا و سلاطين حاضر مى شدند و باآنان خلط و آميزش داشتند. در جوابش گفتم: ائمه، عليهم السلام، در مجالس آنان حاضرمى شدند در حاليكه در دل از ايشان اعراض كرده بودند و در باطن به طورى كه خدا خواسته بود بر آنان غضبناك بودند، اما تو آيا خود راچنين مى دانى؟! خصوصا در حالى كه حوايج تو رابرآورند و تو را نزد خود مقرب دارند وبه تو نيكى و احسان نمايند؟ در جوابم «لا» گفت و به تفاوت حال اعتراف نمود و تصديق كرد كه حضورو دخول ضعفا بر آنان مثل ورود وحضور اهل كمال نيست. و در جواب دعوت بعضى ازملوك نوشتم: آيا اين كاخى كه در آن سكونت دارى، ديوار يا آجر، يا زمين، يا فرش ويا چيز ديگرى كه در آن وجود دارد،براى خدا و در راه رضاى خدا به كاربرده شده؟! اگر چنين است من حاضرشده و بر آن مى نشينم و به آن نظرمى كنم و ديدن آن بر من آسان خواهدبود. و نيز فرمود: اى فرزندم محمد! از جمله چيزهايى كه من در اثر معاشرت بامردم به آن مبتلا شدم اين بود كه پادشاهان و ملوك مرا شناخته و با من اظهار دوستى و محبت نمودند تاجايى كه نزديك بود سعادت دنيا وآخرت من تباه گردد، و ميان من و مالك حقيقى و صاحب نعمتهاى باطنى وظاهريم حايل و مانع شده و جدايى اندازند به طورى كه اى فرزندم مرانمى ديدى مگر اينكه به سبب جاه ومقام اين دار غرور، لباس ننگ و عار برتن كرده بودم و دليل و راهنماى خود وتو به سوى هلاكت و عذاب جهنم مى شدم. ومرا از اين خطرها نجات نداد مگرفضل و كرم خداوند، جل جلاله، و ديگرتربيت و تاديب و نصايح جدم «ورام و پدرم، قدسهما، كه از طفوليت مراقب و مواظب من بودند. (1)

ماهنامه موعود شماره 12

×. برگرفته از كتاب: امام زمان و سيدبن طاووس. ص

ص: 67


1- سيدبن طاووس، على، كشف المحجة لثمرة المهجة،ترجمه، ص

ميعادگاه منتظران

بيش از هزار سال است كه مسجدمقدس جمكران ميعادگاه منتظران وسجده گاه مشتاقان كوى مهدى، عليه السلام، است. و هر شب چهارشنبه هزاران عاشق دلسوخته ازگوشه و كنار ايران اسلامى و ديگركشورها به اين مسجد رو مى آورند تاشايد نشانى از آن يار غايب از نظربيايند. به منظور فراهم آوردن امكان ارتباط گسترده تر خوانندگان موعودبا مسجد شريف جمكران بر آن شديم كه در هر شماره صفحاتى را به اين مسجد اختصاص دهيم. مطالبى كه در اين صفحات درج مى شود همگى توسط معاونت فرهنگى مسجد مقدس جمكران تهيه وتدوين شده و در اختيار علاقه مندان موعود قرار گرفته است. برادر «عليرضا سالار» از تهران: آيا درست است كه مى گويند امام زمان، عليه السلام، در بين مردم هستند و زندگى مى كنند؟ 1. امام زمان، عليه السلام، از آن روكه پيشوا و مقتداى انسانهاست، و از آن جهت كه حجت خدا بر بندگان است و به عنوان نمونه عملى و الگوى عينى اسلام و احكام متعالى قرآن براى همه مسلمانان معرفى شده است، بايدخصوصيات و نيازهاى ساير انسانهارا داشته باشد، تا عذرى براى مردم باقى نماند. نگويند او چون غرايز واميال بشرى در وجودش نبود ونيازهايى مانند ما نداشت، قادر بودزندگانى خود را بر طبق خواسته خدا ومطابق با احكام اسلام قرار دهد. پس مى توان گفت: امام زمان،عليه السلام، نيز همچون ساير انسانهاغرايز و نيازهاى بشرى دارد، همانندآنها نيازمند زندگى اجتماعى است و دربين مردم زندگى مى كند، همچون آنان غذا مى خورد و همانند آنان در بازاررفت و آمد دارد. و اين ويژگى نه فقطبراى امام، عليه السلام، بلكه براى همه پيامبران، عليهم السلام، نيز ابت بوده است. «و ما ارسلنا من قبلك من المرسلين الا انهم لياكلون الطعام و يمشون فى الاسواق.» (1) «پيش از تو نيز هيچ پيامبرى رانفرستاديم

ص: 68


1- سوره فرقان، آيه 20.

مگر اينكه آنان نيز غذامى خوردند و در بازارها راه مى رفتند.» 2. اين كه در روايات آمده است كه مردم امام زمان، عليه السلام، رامى بينند ولى نمى شناسند، مى توانددليل ديگرى باشد بر اينكه او در ميان مردم زندگى مى كند و با آنان معاشرت دارد، اما به خاطر حكمتهاى خاصى كه غيبت او را اقتضا مى كند، مردم ازشناختن او محروم هستند. «يجعل الله بينه و بين الخلق ججابا يرونه و لا يعرفونه.» (1) امام صادق، عليه السلام. 3. در روايات متعدد آمده است كه حضرت مهدى، عليه السلام، هر سال درمراسم عبادى حج حاضر مى شود وهمراه با مردم، مناسك و اعمال حج راانجام مى دهد. «يفقد الناس امامهم فيشهد الموسم فيراهم و لا يرونه.» (2) امام صادق،عليه السلام. عثمان بن سعيد عمرى - اولين نايب خاص امام زمان، عليه السلام - گويا درصدد اثبات همين حضور مستمر آن بزرگوار در بين مردم است كه سوگندياد مى كند و مى فرمايد: «والله ان صاحب الامر ليحضرالموسم كل سنة، فيرى الناس ويعرفهم و يرونه و لا يعرفونه.» (3) «به خدا سوگند، حضرت صاحب الامر، عليه السلام، هر سال در موسم حج حاضر مى شود، مردم را مى بيند ومى شناسد اما مردم او را مى بينند ونمى شناسند.» 4. در جريان يكى از تشرفات به محضر امام زمان، عليه السلام، كه براى شخصى به نام «حسن بن وخباءالنصيبى حاصل شده است، اومى گويد: پس از طواف، زير ناودان كعبه به سجده رفته بودم و به تضرع و زارى ازخدا طلب حاجت مى كردم كه كسى مراتكانى داد و گفت: برخيز اى حسن بن وخباء! برخاستم و به دنبال او رفتم تابه خانه حضرت خديجه، عليها السلام،رسيدم. در آنجا صداى مولايم امام زمان، عليه السلام، را شنيدم كه فرمود:بالا بيا، اى حسن! از پلكانى كه بود بالا رفتم و دم درايستادم. فرمود: «اى حسن! آيا كمان كردى كه ازديدگان ما پنهان مى مانى؟ به خداسوگند، در هيچ يك از اوقات حج از توجدا نبودم، من در همه لحظات حج با توبودم.» «يا حسن اتراك خفيت على و الله مامن وقت فى حجك الا و انا معك فيه.» (4) 5. مرحوم ميرزا حسين نورى دركتاب «جنة الماوى جريان يكى ازتشرفات را از زبان مولى على رشتى نقل كرده است كه طى آن جوانى به نام ياقوت از اهالى حله پس از گم شدن وسرگردانى فراوان در صحراها به امام زمان، عليه السلام، توسل مى يابد وزمانى كه به دست آن حضرت به قريه اى راهنمايى مى شود، مى پرسد:آقاى من! آيا شما با من به اين روستانمى آييد؟ امام زمان، عليه السلام، پاسخ مى دهند:

ص: 69


1- كمال الدين، صدوق، ج 2، ص 351.
2- مدرك پيشين، ص 440.
3- مدرك پيشين، همان صفحه، حديث 8.
4- مدرك پيشين، ص 444.

«نه، زيرا هزاران نفر در گوشه و كنار بلاد مختلف مرا مى خوانند، مى خواهم به فريادشان برسم (1) اين همراهيها و فرياد رسيها نشانه خوبى بر همزيستى امام زمان،عليه السلام، با مردم مى تواند به شمارآيد. 6. صريح ترين پاسخ مثبت به چنين سؤالى در فرمايش امام صادق،عليه السلام، روايت شده است كه فرمود: «صاحب هذا الامر يترد بينهم، ويمشى فى اسواقهم و يطا قرشهم و لايعرفونه.» (2) «صاحب اين امر - امام زمان،عليه السلام - در بين مردم رفت و آمدمى كند، در بازارهاى آنان راه مى رود وبر فرشهاى آنان قدم مى گذارد ولى مردم او را نمى شناسند.» امام صادق، عليه السلام، اين بيان را در مقايسه بين امام زمان،عليه السلام، و حضرت يوسف،عليه السلام، آورده كه برادرانش با اوسخن مى گفتند; تجارت كردند و او راداشتند و با اين كه برادران وى در برابراو... اما تا زمانى كه خود را معرفى نكرد، آنان نيز نتوانستند او رابشناسند. بنابراين چگونه مى شودمنكر شد كه خداى تعالى، آخرين حجت خويش - امام زمان، عليه السلام - را نيزهمچون حضرت يوسف، عليه السلام،در ميان مردم به طور ناشناخته باقى بدارد تا زمان ظهور فرا برسد. (3) 7. اين كه در برخى روايات، سخن از «عزلت امام زمان، عليه السلام به ميان آمده، با آنچه كه طى بندهاى گذشته ذكر شد، منافاتى ندارد زيرا درهيچ يك از اين نمونه روايات، به استمرار اين عزلت و گوشه نشينى ودورى از مردم اشاره نشده است. صريح ترين روايتى كه بيانگر چنين ديدگاهى است، روايتى است از امام صادق، عليه السلام، كه فرمود: «لابد لصاحب هذا الامر من غيبة، ولا بد له فى غيبته من عزلة، و نعم المنزل طيبة و ما بثلاثين من وحشة.» (4) صاحب اين امر - حضرت مهدى،عليه السلام - را ناگزير غيبتى خواهدبود و در غيبتش بناچار عزلتى خواهدداشت و بهترين منزل، مدينه طيبه است و با حضور سى نفر ديگر وحشتى نخواهد بود. اولا: عزلتى كه در عزلتگاهى همچون مدينه منوره صورت گيرد، باعزلت اصطلاحى تفاوت دارد. ثانيا: او در همين عزلت هم سى نفربه همراه دارد، سى نفرى كه ازبرگزيدگان همين مردم هستند. ثالثا: نكره بودن «عزلة با موقتى بودن و مقطعى و گاه گاه انجام يافتن آن سازگارتر است. 8. اين كه بدانيم امام زمان،عليه السلام، حتى در زمان غيبت نيز باما زندگى مى كند اثرات اجتماعى وتربيتى فراوان دارد: احساس انس ما را با امام،عليه السلام، بيشتر مى سازد. بركات وجود او، زندگى و جامعه مارا شامل مى شود. باور ما نسبت به اجابت او درفريادخواهيها و استغاثه ها و توسلهاى ما بيشتر مى كند. جستجو را براى عاشقان ديدار،آسان تر مى كند. حس احترام به ديگران و پرهيز ازاهانت و تند خويى نسبت به مردم ناشناس را در وجود ما تقويت مى نمايد. و بسيارى اثرهاى ديگر... والسلام

ص: 70


1- جنة الماوى، ص 292، حكايت 47.
2- بحار الانوار، ج 52، ص 154.
3- همان مدرك، همان حديث شريف.
4- بحار الانوار، ج 52، ص 157.

معرفى كتاب

*آفتاب در حجاب

نويسنده: سيد مهدى شجاعى

ناشر: كانون پرورشى فكرى كودكان و نوجوانان

تاريخ انتشار: 1377 (چاپ اول)

تعداد صفحات: 238

در اين كتاب نقش حضرت زينب كبرى، سلام الله عليها، در واقعه كربلاو مصيبتهايى كه اين بانوى بزرگواردر اين واقعه شاهد و ناظر آن بوده اندبا بيانى شيوا و گيرا به تصوير كشيده شده است. اين كتاب براى گروه سنى د و ه(دوره راهنمايى و دبيرستان) نگاشته شده و به قيمت 4700 ريال به فروش مى رسد.

ص: 71

*دعاى ندبه روزنه اى به آفتاب

مقدمه و ترجمه: دكتر سيد حسن افتخار زاده سبزوارى

ناشر: مؤسسه نبا

تاريخ انتشار: 1377 (چاپ اول)

تعداد صفحات: 54 صفحه

در اين كتاب پس از مقدمه اى نسبتا مفصل در توصيف و معرفى دعاى شريف ندبه، متن اين دعا به همراه ترجمه اى شيوا عرضه گرديده است. قيمت اين كتاب 1500 ريال است.

*فرهنگ موعود (عج) (اعلام)

نويسنده: حسين كريمشاهى بيدگلى

ناشر: انتشارات ناصر

تاريخ انتشار: 1377 (چاپ اول)

تعداد صفحات: 278 صفحه

در اين كتاب به ترتيب حروف الفباواژه ها و اصطلاحاتى كه به نحوى به حضرت حجت، سلام الله عليه، ارتباطدارد، به اختصار شرح داده شده است. قيمت اين كتاب 8500 ريال است.

ص: 72

*مهدى (ع) آخرين سفير انقلاب (دوجلد در يك مجلد)

ذبيح الله محسنى كبير

ناشر: انتشارات دانشوران

تاريخ انتشار: 1376

تعداد صفحات: 314 + 356

در اين كتاب مطالب متنوعى درموضوع مهدويت به رشته تحريردرآمده است. مهدى در ميان اديان وملل، سيماى مهدى در اخبار واحاديث، ضرورت وجود امام، فلسفه غيبت، فايده امام غايب، حكومت واحدجهانى و... از جمله موضوعاتى است كه در اين كتاب به تفصيل در موردآنها سخن گفته شده است. اين كتاب به قيمت 18000 ريال به فروش مى رسد.

*به دنبال آفتاب

نويسنده: سيد جمال الدين حجازى

بازنويسى: مهدى رحيمى

ناشر: مؤسسه نبا

تاريخ انتشار: 1377 (چاپ اول)

تعداد صفحات: 40 صفحه

در اين كتاب با بيانى داستانى و روان چگونگى آمدن مليكه (نرگس) مادرگرامى امام عصر، عليه السلام، ازروم به سامرا و ازدواج ايشان باحضرت امام عسكرى، عليه السلام،را شرح داده است. اين كتاب براى گروه سنى «د» دوره راهنمايى تهيه شده با قيمت 1000ريال عرضه شده است.

ص: 73

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109