ماهنامه موعود شماره2 - خرداد و تير 1376

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1376

عنوان و نام پديدآور:شماره 2 - خرداد و تير 1376/ ماهنامه موعود.

ناشر چاپي : ماهنامه موعود

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان، 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

ص: 1

شماره 2 - خرداد و تير 1376

حسين(علیه السلام) مفسر معني مرگ

سخن از نمونه ها و الگوها به مردي باز مي گردد كه در وقت مشاهده تباهي و سياهي قوم خود از جاي برخاست تا نمونه اي و الگويي والا براي آنها بسازد.

خاموشي صدا در سينه ها، دهانهاي بازمانده از حيرت و بيچارگي ، فرود تازيانه چپاولگران بر گرده ها، ناتواني پاهاي وامانده از رفتن ، غفلت تام و تمامي كه همه چيز را از معني تهي ساخته بود و غروب خورشيد حقيقت در پشت كوههاي بلند ظلم بود كه مردي از تبار سلحشوران اهل حقيقت را به حركت درآورد.

او از جاي برخاست تابا شمشير خويش، همه ديوارها و پرده هاي مانع از تابش خورشيد را فرو ريزد.

او شوري در همه نهادها، گفتگويي در زبانها و جستجويي بزرگ در سرها شد. داستاني و آرزويي در دلهاي شيدا. نمونه اي كه بودن ، شدن و رفتن را تفسير مي نمود.

حسين(علیه السلام) ، آغاز قصه اي سترگ بود و جاني در همه پيكرهاي فسرده و منجمد. آتشي كه در ميان پير و جوان افتاد و شوري كه از ميان همه شهرها و بلاد گذشت.

همو كه در شبي سياه ، شعله اي درخشان شد تا آتش در همه سينه هازند و نهادهاي خفته را با خواندن داستاني از همه دلدادگي در گوشها، بيدار سازد.

حسين(علیه السلام) به راه افتاد، تا با برهم زدن همه زندگي و پيرايه هايي كه بر در و

ص: 1

ديوار حيات آدمي بسته شده بود به او بفهماند: «در وقت فراموشي مرگ ، زندگي را هيچ اساس و بنيادي نيست» باشد كه خداي را به شهادت طلبند و از آن همه سياهي وارهند.

حسين(علیه السلام) نيك دريافته بود كه او را پيوندي با فرزندخواندگان سياهي و تباهي نيست. بنده اي كه سر در آستان معبود آورده بود تا رهايي از همه چيز را امام خويش سازد. او در اول گام سخن از «شهادت» به ميان آورده بود تا اعلام كند نه براي زندگي، كه براي مرگ از جاي برخاسته است، كه گفته بود: مي روم ، و جوانمرد را مرگ ننگ نباشد، چرا كه او مخلصانه مي كوشد و با جوانمردان با نيكويي رفتار مي كند تا خواري را به جان نخريده باشد.(1)

گفتگو از نمونه ها، و بار عظيمي كه بر دوش خويش حمل مي كنند به «مردي» باز مي گردد كه رنج همه انسانها را بر دوش مي كشيد، در وقتي كه تاريكي ، همه سرزمين بزرگ اسلامي را در خود گرفته بود.

حسين(علیه السلام) ، فرزند علي بن ابي طالب(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) سفري را آغاز كرد كه در آن همه امور عالم و آدم ، تفسيري دوباره مي يافتند، خالي از هر گونه تحريف ، آنچنان كه او ، بحقيقت دريافته بود و بر آن بود تا بر همگان مكشوف سازد.

نگاهي به برگهاي اين دفتر بزرگ ، نشان مي دهد كه او - حسين(علیه السلام) - نه براي زندگي ، نه براي حكومت كه در يك كلام براي تبيين آيه «مرگ» و «شهادت» سفر خويش را آغاز كرد. در وقتي كه هيچ نشانه اي از «معني

ص: 2


1- برگرفته از يكي از خطبه هاي حضرت حسين(علیه السلام)، ص 95 ، نفس المهموم .

مرگ» و «حقيقت» آن ديده نمي شدو همگان چنان با فراموشي مرگ ، در فتنه دنيا افتاده بودند كه ديگر هيچ موعظه و نصيحتي كارساز نبود و دستگاههاي تبليغاتي بيگانگان با مرگ ، چنان زندگي را وارونه جلوه داده بود كه فرزندان آدمي هيچ معني روشني از «زندگي» به خاطر نمي آوردند و در حقيقت ، زندگي اي وجود نداشت تا معني روشني بر آن مترتب باشد، تا چه رسد به آنكه مردي چون حسين(علیه السلام) بخواهد داعيه «حاكميت» و «اميري» بر چنان مرداب عفني را در سر بپرورد.

آغاز سفر حسين(علیه السلام) ، همراه با كلامي در توصيف زيبايي «مرگ» بود و پايان آن ، مرگي سرخ در ميانه ميدان.بدان اميد كه در سرزميني مملو از تيرگي ، كه حجابهاي ضخيم چونان ابرهاي متراكم حقايق را پوشانده ، چهره حقيقت نمودار گردد. در وقتي كه ، انحرافات چنان مردم را متزلزل و زبون ساخته بود كه از كتاب خدا ، پيامبر و سنتهاي او جز اسمي بي مسمي يافت نمي شد. آن هم در خدمت بهره مندي از تنعمات دنيوي. و او پيش از آن كه به تعريف زندگي و چگونگي آن بپردازد، در پي آن شد كه تصويري بحقيقت از مرگ عرضه نمايد. تا شايد بر پايه هاي سترگ آن ، انسان را مجال درك معني حقيقي حيات و زندگي به وجود آيد.

امري كه در ميان غفلت تمام پوشيده مانده و فرو رفتن در تباهي و ابتذال را نصيب امتي ساخته بود كه بيش از نيم قرن از دوران كفر و جهالت و روي آوردنشان به ايمان نمي گذشت. حسين بن علي(علیه السلام) نيك مي دانست كه بايد، بار ديگر

ص: 3

، ابتدا و انتهاي سفر آدمي معلوم شود تا صورت و سيرت زندگي، برايش معني پيدا كند. چرا كه بدون روشن شدن غايت سفر، چگونگي طي طريق و جهت گيري خاص بين راه معلوم نمي شد و در واقع آنچه كه حسين(علیه السلام) آن را گمشده مردم عصر خويش مي دانست; نه طريق زندگي كه «چگونه مردن» بود. آيين و سنت مرگ. زيرا ازآن پس، چگونه زيستن را مي شد پيدا كرد.

او ، مرگ را براي مردمي معني مي كرد كه فراموشي آن ، آنها را در مردابي به اسم زندگي انداخته بود، تا دريابند كه چگونه مشتاقانه زندگي را به هواي رسيدن به چنان مرگي طي كنند.

«سوءتفاهمي بزرگ» گرداگرد مسلمين را فراگرفته بود. بي آنكه پنجه در تكيه گاهي مطمئن انداخته باشند به راه افتاده بودند. همان كه مجاز را چهره حقيقت مي پوشانيد. دين ، زندگي ، رهبري و همه امور در اوضاع حاكم آن زمان معني مقلوب و واژگونه خويش را نمودار مي ساختند و همه مناسبات نيز علي رغم پوشش ظاهريشان باطني پليد داشتند. گوييا كه همگان دست در دست هم بر اندام فريب، دروغ و نيرنگ، جامه صلاح مي پوشانيدند تا ايام حيات را در كامراني سپري سازند.

حكومت حاكم ، همه منكر را معروف جلوه مي داد و معني همه آداب بودن و اعمال زيستن را مقلوب مي كرد.

اين همه ، تنها محصول عصري بود كه جاهلترين حكام، زمام امور را به دست گرفته بودند و آنك، غاصبانه به نام شايسته ترين مردان اهل حقيقت بر مردم حكم مي راندند و در نتيجه ، به جاي رستگاري ، نگون بختي تام و تمام را نصيب مردم مي كردند.

در چنين وقتي اگر

ص: 4

حسين(علیه السلام) در خانه مي نشست مسؤول بود، او ، ناگزير صبورانه دندان بر جگر فشرده و تنهازماني كه از هر طرف نامه ها به سويش روان شد، پاي از خانه بيرون نهاد. اگر چه تجربه هاي رفته بر پدر و برادر و اخبار رسيده از جد بزرگوارشان همراه با علم امامت همگي خبر از آينده نيكويي نمي دادند و غدر و جفاكاري دعوت كنندگان را متذكر مي شدند، ليكن ، بر حسين(علیه السلام) بود تا به پاخيزد ، به سويشان رود و حجت را تمام كند . مبادا كه فردا، زمزمه سر دهند كه «حسين را فراخوانديم و حكمش را گردن نهاديم اما، او اجابت نكرد.»

درود پاك خداوند بر او و همه ياران با وفايش باد.

سردبير

امام مهدي(علیه السلام) در كلام امام حسين(علیه السلام)

امام مهدي(علیه السلام) در كلام امام حسين(علیه السلام)

وجود مقدس حضرت بقية الله الاعظم ، اروحناله الفداء، در معارف به عنوان «خونخواه كشته كربلا»(1) شناخته شده و شيعيان همراهي با آن امام منصور براي گرفتن انتقام خون حسين(علیه السلام) و يارانش را يكي از آرزوهاي بزرگ خود مي دانند،(2) تا جايي كه در هر عاشورا به يكديگر اينگونه سر سلامتي مي دهند:

«اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسين(علیه السلام)و جعلنا و اياكم من الطالبين بثاره مع وليه الامام المهدي من آل محمد:» (3)

خداوند پاداش ما را در عزاي مصيبت حسين(علیه السلام) بزرگ گرداند و او شما را از جمله كساني كه به همراه ولي اش امام مهدي از آل محمد: به خونخواهي او برمي خيزند قرار دهد.

در يك كلام نام حسين(علیه السلام) و مهدي(علیه السلام) براي شيعيان يادآور يك حكايت ناتمام است، حكايتي كه آغازگر آن حضرت اباعبدالله الحسين(علیه السلام) و پايان بخش آن حضرت بقية الله الاعظم (علیه السلام) است.

در هر حال

ص: 5


1- 1. ر. ك: قمي ، شيخ عباس ، مفاتيح الجنان ، دعاي ندبه ، اصل عبارتي كه در دعاي مزبور آمده چنين است: «اين الطالب بدم المقتول بكربلاء»
2- 2. ر. ك: همان ، زيارت امام حسين(علیه السلام) در روز عاشورا. در بخشي از زيارت يادشده چنين آمده است: «فاسئل الله الذي اكرم مقامك و اكرمني ان يرزقني طلب ثارك مع امام منصور من اهل بيت محمد:»
3- 3. همان جا

از آنجا كه در اذهان شيعيان اين دو وجود مقدس از قرابت و ارتباطي جدايي ناپذير برخوردارند. از همين رو مناسب ديديم كه در ايام عزاي سرور آزادگان به بخشي از معارف ارزشمندي كه از آن حضرت در ارتباط با فرزند ارجمندش حضرت مهدي(علیه السلام) رسيده است اشاره كنيم:

1. نسب مهدي(علیه السلام)

حضرت اباعبدالله الحسين(علیه السلام) در روايتهاي متعددي به اين موضوع كه حضرت مهدي(علیه السلام) از فرزندان و نوادگان ايشان است اشاره كرده اند كه از جمله آنها روايتي است كه در زير آمده است:

«دخلت علي جدي رسول الله (صلی الله علیه و آله) فاجلسني علي فخذه و قال لي: ان الله اختار من صلبك يا حسين تسعة ائمة، تاسعهم قائمهم، و كلهم في الفضل والمنزلة عندالله سواء»(1)

بر جدم رسول خدا، كه درود و سلام خدا بر او باد، وارد شدم، پس ايشان مرا بر زانوي خود نشانده و فرمود: اي حسين! خداوند از نسل تو نه امام را برگزيده است كه نهمين نفر از ايشان قيام كننده آنهاست و همه آنان در پيشگاه خداوند از نظر فضيلت و جايگاه برابر هستند.

اين موضوع كه قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) از نسل حسين(علیه السلام) و نهمين نواده اوست در روايات بسياري ، كه از طريق شيعه و اهل سنت روايت شده، آمده است و هر گونه شك و ترديد نسبت به نام و نشان و مشخصات موعود آخرالزمان وآخرين ذخيره الهي را برطرف مي سازد.

«دخلت علي النبي (صلی الله علیه و آله)فاذاالحسين علي فخذه و هو يقبل عينيه وفاه و يقول: انت سيدابن سيدانت، امام ابن امام، نت حجة ابن حجة، ابوحجج تسعة من صلبك تاسعهم قائمهم.»(2)

بر پيامبر خدا وارد شدم و ديدم كه

ص: 6


1- 4. القندوزي، سليمان بن ابراهيم ، ينابيع المودة ، نجف ، مكتبة الحيدرية، 1411 ق ، ص 590 ، به نقل از: موسوعة كلمات الامام الحسين(علیه السلام)، قم ، دارالمعروف ، 1415 ق ، ص 659 ، ح 688 .
2- 5. حسيني ترمذي ، محمد صالح ، مناقب مرتضوي ، ص 139 ، به نقل از: قرشي،علي اكبر، اتفاق در مهدي موعود7، ص 35

آن حضرت در حالي كه حسين را بر زانوي خود نشانده بر چشمها و دهان او بوسه مي زند و مي فرمايد: تو آقايي فرزند آقايي ، تو امامي فرزند امامي، تو حجتي فرزند حجتي ، تو پدر حجتهاي نه گانه اي، از نسل تو نهمين حجت و قيام كننده آنان بر خواهد خاست.

2. عدالت گستري مهدي(علیه السلام)

عدالت و تشكيل جامعه اي بر اساس عدل از آرمانهاي هميشگي بشر بوده و در طول هزاران سالي كه از زندگي انسان بر كره خاك مي گذرد و صدها و هزاران نفر در پي تحقق اين آرمان، بشريت خسته از ظلم و ستم را به دنبال خود كشيده اند، اما جز در مقاطع كوتاهي از زندگي بشر و آن هم در سرزمينهاي محدود هرگز اين آرمان بدرستي تحقق نيافته و هنوز هم عدالت آرزويي دست نيافتني براي انسان عصر حاضر است.

با توجه به همين موضوع در روايتهايي كه از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم شيعه: وارد شده، گسترش عدالت و از بين بردن ظلم را يكي از بزرگترين رسالتهاي امام مهدي(علیه السلام) بر شمرده و تحقق عدالت واقعي را تنها در سايه حكومت او امكان پذير دانسته اند.

از جمله اين روايتها روايتي است كه از حضرت اباعبدالله الحسين(علیه السلام) نقل شده و در آن آمده است:

«لولم يبق من الدنياالا يوم واحد، لطول الله عزوجل ذلك اليوم حتي يخرج رجل من ولدي، فيملاها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما، كذلك سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله) يقول»(1)

اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقي مانده باشد و خداوند آن روز را چنان طولاني مي گرداند كه مردي از فرزندان من

ص: 7


1- 6.الشيخ الصدوق،ابوجعفرمحمدبن علي بن الحسين، كمال الدين و تمام النعمة، تهران، دارالكتب الاسلامية،1359 ق، ج 1 ، ص 317 ، ح 4; به نقل از موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 661، ح 693 .

قيام كند و دنيا را پس از آنكه از ظلم و ستم پر شده بود پر از عدل و داد نمايد، من اين سخن را از رسول خدا، كه درود و سلام خداوند بر او باد، شنيدم.

پيامبر گرامي اسلامي (صلی الله علیه و آله) نيز قيام عدالت گستر نهمين فرزند امام حسين(علیه السلام) را چنين بيان مي كنند:

«... و جعل من صلب الحسين(علیه السلام) ائمة يقومون بامري ...التاسع منهم قائم اهل بيتي، مهدي امتي، اشبه الناس بي في، شمائله واقواله و افعاله، يظهر بعد غيبتة طويلة و حيرة مظلة ، فيعلن امرالله و يظهر دين الله ...فيملاالارض قسطا و عدلا ، كما ملئت جورا و ظلما.»(1)

... خداوند از فرزندان امام حسين ، اماماني قرار داده است كه امر (راه و روش آيين) مرا بر پا مي دارند. نهم آنان قائم خاندان من مهدي امتم مي باشد. او شبيه ترين مردمان است به من در سيما و گفتار و كردار . پس از غيبتي طولاني و سرگرداني و سردرگمي مردم ، ظاهر مي شود ، آنگاه امر (آيين) خدا را آشكار مي سازد... پس زمين را از عدل و داد لبريز مي كند پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز شده باشد.

3. صابران در غيبت مهدي(علیه السلام)

يكي از اركان انتظار فرج صبر و پايداري است و انسان منتظر در واقع كسي است كه همه سختيها و ناملايمات را به اميد رسيدن به آرمان بلند خويش تحمل مي كند و از فشار و تهديد زورگويان و طعنه و تكذيب نابخردان هراس به دل راه نمي دهد، از همين رو در روايات صبر و انتظار همواره قرين يكديگر بوده و فضيلت بسياري براي

ص: 8


1- 7. همان ، ج 1، ص 257 ، به نقل از: حكيمي، محمد ، عصر زندگي و چگونگي آينده انسان و اسلام، قم ، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم ، 1374 ، صص 36-35.

صبرپيشگان در زمان غيبت بر شمرده شده است.

حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) كه خود والاترين مظهر صبر و مقاومت در راه اداي تكليف الهي است در بيان مقام منتظراني كه صبر و شكيبايي پيشه ساخته و بر آرمان خويش پايداري مي ورزند مي فرمايد:

«منا اثنا عشر مهديا، اولهم اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب، و آخرهم التاسع من ولدي، و هوالقائم بالحق، يحيي الله به الارض بعد موتها، و يظهر به دين الحق علي الدين كله، ولو كره المشركون. له غيبة يرتد فيهااقوام و يثبت فيها علي الدين آخرون، فيؤذون و يقال لهم: «متي هذاالوعد ان كنتم صادقين»،اما ان الصابر في غيبته علي الاذي و التكذيب بمنزلة المجاهدبالسيف بين يدي رسول الله (صلی الله علیه و آله)»(1)

در ميان ما اهل بيت دوازده مهدي وجود دارد كه اولين آنها اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(علیه السلام) و آخرين آنها نهمين فرزند من است. و اوست قيام كننده به حق ، خداوند به وسيله او زمين را پس از آنكه مرده است زنده مي كند و دين حق را به دست او بر همه اديان غلبه مي دهد، اگر چه مشركان نپسندند. براي او غيبتي است كه گروهي در آن از دين خدا بر مي گردند و گروهي ديگر بر دين خود ثابت مي مانند، كه اين گروه را اذيت كرده و به آنها مي گويند:

«پس اين وعده چه شد اگر راست مي گوييد؟» آگاه باشيد آنكه در زمان غيبت او بر آزار و اذيت و تكذيب صبر كند همانند كسي است كه در مقابل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با شمشير به جهاد برخاسته است.

شايد بتوان گفت فضيلتهاي بي شماري در روايات ما كه براي منتظران فرج بر شمرده اند به اعتبار همين صبر و شكيبايي و تحمل مشكلاتي

ص: 9


1- 8 . همان ، ج 1، ص 317 ، به نقل از موسوعة كلمات الامام الحسين، صص 666- 655، ح 703.

است كه منتظران واقعي فرج بر خود هموار مي كنند. چنانكه در روايتي كه از امام صادق(علیه السلام) وارد شده، آمده است:

«...فلا يستفرنك الشيطان، فان العزة لله ولرسوله وللمؤمنين، و لكن المنافقين لايعلمون ، الا تعلم ان من انتظر امرنا و صبر علي ، يري من الاذي والخوف، هو غدا في زمرتنا...»(1)

شيطان تو را تحريك نكند. زيرا كه عزت از آن خدا و پيامبر و مؤمنان است ليكن منافقان نمي دانند ، آيا نمي داني كسي كه منتظر امر ما (حاكميت اجتماعي آرماني ما) باشد، و بر بيمها و آزارهايي كه مي بيند شكيبايي ورزد، در روز بازپسين در كنار ما خواهد بود...

4. خصال مهدي(علیه السلام)

حضرت مهدي(علیه السلام) عصار و فشرده عالم هستي(2) و وارث همه انبياء اولياء الهي است، و خداوند متعال همه خصال نيكويي را كه در بندگان صالح پيش از او وجود داشته، در آن حضرت جمع كرده است. به بيان ديگر آنچه خوبان همه دارند او به تنهايي دارد.

در زمينه آنچه گفته شد روايتهاي بسياري وارد شده كه از جمله آنها مي توان به روايت زير كه از حضرت اباعبدالله الحسين(علیه السلام) نقل شده اشاره كرد:

«في القائم منا سنن من الانبياء: سنة من نوح، و سنة من ابراهيم ، و سنة من موسي و سنة من عيسي ، و سنة من ايوب و سنة من محمد(صلی الله علیه و آله) . فاما من نوح: فطول العمر; واما من ابراهيم: فخفاءالولادة و اعتزال الناس; واما من موسي: فالخوف والغيبة; و اما من عيسي: فاختلاف الناس فيه، واما من ايوب: فالفرج بعدالبلوي; واما من محمد(صلی الله علیه و آله) فالخروج بالسيف.»(3)

در قائم ما (اهل بيت) سنتهايي از پيامبران الهي وجود دارد; سنتي از نوح

ص: 10


1- 9. الكليني ، محمدبن يعقوب، الكافي ، ج 8 ، ص 37، به نقل از حكيمي،محمد، همان، ص 293 .
2- 10. در برخي از تفاسير كلمه «والعصر» به وجود حضرت مهدي(علیه السلام) تفسير شده است.
3- 11. علم اليقين ، ج 2 ، ص 793 ، به نقل از موسوعة كلمات الامام الحسين(علیه السلام) ، صص 669- 668، ح 710 .

، سنتي از ابراهيم ، سنتي از عيسي ، سنتي از ايوب: و سنتي از محمد(صلی الله علیه و آله) از نوح طول عمر، از ابراهيم پوشيده ماندن ولادت و كناره گيري از مردم ، از موسي، ترس و غيبت از جامعه ، از عيسي اختلاف مردم درباره او، از ايوب گشايش بعد از سختيها و بلايا، و از محمد(صلی الله علیه و آله) قيام با شمشير را .

جايگاه امام معصوم(علیه السلام) در نسبت با كل هستي

جايگاه امام معصوم(علیه السلام) در نسبت با كل هستي

آيت الله محمد علي گرامي از استادان حوزه علميه قم و از شاگردان حضرت امام خميني و علامه طباطبايي » هستند كه براي گفتگو درباره جنبه هاي مختلف موضوع «غيبت حضرت صاحب الزمان(علیه السلام)» خدمتشان رسيديم و ايشان با رويي گشاده و با حوصله بسيار ما را پذيرا شدند و به سؤالهاي ما پاسخ دادند.

آنچه در پي مي آيد اولين بخش از گفتگوي ايشان مي باشد كه اميدواريم مورد استفاده علاقه مندان و مشتاقان موعود قرار گيرد. ان شاءالله

موعود: يكي از مسائلي كه در موضوع غيبت امام معصوم(علیه السلام) بسيار مورد پرسش قرار مي گيرد اين است كه در زمان غيبت چه فايده اي بر وجود امام مترتب است و مردم از وجود امام چه استفاده اي مي برند؟ آيا نقش امام معصوم تنها به بيان احكام الهي محدود مي شود تا بگوييم وقتي عملا به خاطر عدم حضور امام در جامعه اين كار انجام نمي شود پس امام در زمان غيبت نقش چنداني در زندگي مردم و به طور كلي عالم هستي ندارند؟

آيت الله گرامي: در اينجا بايد به دو مطلب توجه كرد ، اول اينكه به اينكه غيبت در مفهوم «حاضر نبودن در جمع» در بين ائمه

ص: 11

اطهار: سابقه داشته است. و غير از امام زمان(علیه السلام) كه غيبتشان طولاني است، تعدادي از ائمه: هم غيبتهايي داشته اند مانند حضرت موسي بن جعفر(علیه السلام) كه مدتها در زندان ابد بوده اند و در زندان هم از دنيا رفته اند. حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) هم سالهاي بسياري را در تبعيد و زندان گذراندند. بسياري نيز معتقدند كه امام صادق(علیه السلام) علاوه بر تبعيد غيبتي داشته اند يعني در زندان و ممنوع الملاقات بوده اند حضرت امام عسكري(علیه السلام) نيز در زمان حيات، زندان طويل المدتي را گذراندند. در چنين اوقاتي استفاده مردم از آنها با استفاده مردم از امام زمان(علیه السلام) چندان فرقي ندارد. يعني آن موقع خواص اصحاب مي توانستند با آنها تماس بگيرند حالا هم كساني هستند كه تماس با آقا امام زمان دارند منتهي در تماس آن موقع بيان احكام مي شد ولي در تماس كنوني با آقا امام زمان بيان احكام نيست. يعني آنان كه با ايشان تماس دارند، وظيفه شان اين است كه احكام را به طرق متعارفه كشف كنند نه از طريق سؤال از ايشان. مطلب ديگر اينكه ، تنها يكي از فوايد وجود امام حضور مردم در برابر ايشان و شهود ايشان است كه براي بيان احكام و تشكيل حكومت و امثال اينها صورت مي گيرد، اما فوايد مهم ديگري نيز وجود دارد كه در هم در متون فلسفي و هم در متون روايي به آنها اشاره شده است.

موعود: اگر ممكن است در مورد بيان فلسفي كه براي اين موضوع شده است قدري توضيح دهيد.

آيت الله گرامي: در بحث به طريق عقلي و يا فلسفي بايد گفت كه از نظر مباني فلسفه، هم از

ص: 12

طريق برهان لمي فاعلي و هم از طريق برهان لمي غايي، اين موضوع ثابت شده كه آنچه در عالم از نعمتها هست و يا به عبارت ديگر انواع فيوضاتي كه از طرف حضرت حق به خلق مي رسد هم به وسيله وسايطي مي رسد و هم به خاطر آن وسايط مي رسد. منتهي فلاسفه وسايط را عالم عقول گفته اند ولي به حسب اعتقادات ما و نصوص مذهبي ما اين فيوضات به وسيله انوار اهل بيت(علیه السلام) مي رسد. اين هم مفاد براهين مبتني بر حركت جوهريه است و هم مفاد برهان. قاعده «الواحد لايصدر عنه الا الواحد» و هم مفاد قاعده بديهيه «سنخيت علت و معلول» . اجمال قضيه اين است كه: حضرت حق كه واحد بسيط من جميع جهات است با عالم كثرات كه از هر نظر متشتت اند، نسبتي ندارد. يعني بين وحدت بساطتي و كثرت و تشتت همه جانبي، هيچ نسبتي وجود ندارد. لذا مي گويند حتما بايد وسايطي در كار باشد تا سنخيتي به وجود آورد. اما اين كه اين وسايط چه بايد باشند و چگونه بايد انجام شوند، شش نظريه مختلف ابراز شده است، كه در اينجا فرصت پرداختن به آنها نيست، اما به طور كلي بايد گفت در اينجا قضيه يك بعد فلسفي دارد و يك بعد ارزشي يا عرفاني.

در بعد فلسفي بايد گفت كه همه عالم به يك اصل واحد بر مي گردد. يعني كل اين عالم متكثر يك واحد است، مثل بدن ما كه از ميليونها و يا ميلياردها موجود زنده تشكيل شده ولي در عين حال يك واحد است و همه ياخته هاي عجيب و غريب تشكيل دهنده جسم انساني در واقع تحت پوشش يك

ص: 13

موجودند. كره زمين نيز كه در برگيرنده اين همه نبات و جماد و حيوان و انسان است در واقع يكي است. منظومه شمسي هم با همه سيارات اطرافش يك منظومه است. همچنانكه كهكشان با همه منظومه هايي كه آن را تشكيل مي دهند يك كهكشان است و عالم كلا همين طور داراي كهكشانهايي است كه همه به يك واحد بر مي گردند و اينها همه مرتبطين آن واحدند، و تكثر از حدود هر يك در مقايسه با ديگري است. ولي وقتي قياس را بين خودشان نگيريم بلكه با علت كل مقايسه كنيم، حدود ملغي مي شود و اصل به تعبير فلاسفه وجود انبساطي ظلي است. يك وجود منبسط ظلي است كه از حضرت حق صادر شده و به تعبير قرآن«و ماامرنا الا واحدة كلمح بالبصر» (1) و باز در آيه كريمه ديگري مي فرمايد:

«انما امره ، اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون» (2)

اصلا امر خدا اين است كه وقتي چيزي را مي خواهد باشد به آن [چيز] مي گويد: «بشو ! مي شود»

بعضي از فلاسفه مي گويند: «انما امره اذا...» اشاره است به عالم امر يا به عالم عقول يا به تعبيري عالم ابداعيات . ولي در مقايسه با آيه كريمه «و ما امرنا الا واحده كلمح بالبصر» شايد بتوان گفت كه اصلا همه عالم خلق، يك امر است و اين امر واحد را هر وقت خدا اراده كند كه بشود، مي شود «و يقول له كن فيكون» و اين «كن» همان «كن» ازلي دارد. علت نمي تواند حتي لحظه اي از معلول غايب شود. اگر معلول از علت غايب شود، فنا مي شود. ولي در عين حال امر پيوند به همان امر ازلي

ص: 14


1- . قمر، آيه 50
2- . يس ، آيه 82

است نه اينكه چيزي مستقل و جدا از آن امر ازلي باشد. بنابراين در بعد فلسفي همه عالم به يك امر بر مي گردد و آن هم وجود انبساطي ظلي است به عنوان امر واحد. مثل اينكه اصلا كثراتي نيست. اما بنا به دليلي، خود فلاسفه هم اين بحث را روي نظام ارزشي و يا عرفاني پياده كرده اند. به اين بيان كه: درست است همه عالم، به يك واحد برمي گردد ولي تفاوت درجات يعني اجزاي عالم خيلي زياد است. در اين موجودات عالم، خاك هست كه منشا استعداد خدا شدن است، آتش هست كه آن استعداد را ندارد مثل خاك نيست چنانكه متولدين از آتش هم مثل متولدين از خاك به عظمت نمي رسند. در اين عالم جماد هست كه فاقد استعداد است و استعداد ترابي در آن مرده است. در اين عالم نبات هم هست كه استعدادش حد يقف دارد و بالاتر نمي رود، حيوان هم هست كه بالاتر نمي رود اما يك استعداد خاكي هم وجود دارد كه در اين حدود نمانده و راه را ادامه داده و تا مقام انساني كه باب الابواب وصول به حضرت حق است رسيده و بالاتر هم مي تواند برود. در هر حال چنين استعدادهاي مختلفي در اين عالم طبيعت وجود دارد و خود اين عالم طبيعت هم جزيي از آن مجموعه كل است. در فوق طبيعت هم عقل داريم. عقول طولاني درجه يك و عقول عرضي داريم ، عالم انشاء داريم ، عالم اختراع داريم، عالم به اصطلاح «مثل معلقه» داريم كه احيانا به آنها هم انشائيات گفته شده است. علي اي حال عالم عقل ، عالم نفس و عالم شهادت و ظاهر،

ص: 15

هر كدام تفاوتهايي دارند با وجود اينكه همه عالم به يك مجموعه واحد بر مي گردند، اما اندك دقتي نشان مي دهد كه از نظر قرب به علت و قرب به حضرت حق درجات اينها با هم متفاوت است. چنانكه از نظر هدف فاعل يا به عبارتي از نظر هدف حضرت حق نمي توانيم بگوييم كه همه اينها در هدف يكسان بوده اند، چون ارزشها بسيار بسيار متفاوتند. لذا، خود فلاسفه در عين اينكه معتقدند كه طبق قواعد فلسفي كل عالم به يك واحد بر مي گردد و به تعبير قرآن «و ما امرنا الا واحده»، اما به خاطر مطلب اخير يعني همان تفاوت ارزشها در درجات قرب به علت و در درجات ارزشي مي گويند كه با وجود اينكه مجموعه به يك واحد بر مي گردد اما وقتي علت مي خواهد اين مجموعه را ايجاد كند متوجه يك نقطه خاص است. نظير كسي كه سوار تاكسي مي شود مي رود ترمينال و از آنجا سوار اتوبوسي مي شود و مسافتي را طي مي كند تا برود به مشهد زيارت آقا علي بن موسي الرضا(علیه السلام). هدف اعلي زيارت ايشان است و بقيه كارها مغفول عنه است و مورد توجه قرار نمي گيرد. به عبارت ديگر مي توان گفت بقيه كارها ، جز زيارت از نظر استقلالي مغفول عنه است. يا از نظر ارزش براي آن اعتباري قائل نيستيم، كه به هر حال اين هم به حكم مغفول عنه است. در عالم هستي نيز اين چنين است. يعني موجودات ديگر را همچون مغفول عنه حساب مي كنند و اراده اصلي را متوجه آن موجودات با ارزش، مي دانند و از همين رو گفته اند خدا به وسيله آن موجودات با ارزش ، ديگران را آفريد

ص: 16

و به خاطر آن موجودات با ارزش چيزهاي ديگر را ايجاد كرد. در مثالي كه زدم ، اتوبوس و زيارت آقا علي بن موسي الرضا(علیه السلام) اين قدمهاي قبلي معلول زيارت نيستند به علت فاعلي ولي معلولند به علت غايي. اما در آن مثل خودمان كه مثال خلقت است اصلا ديگران هم معلول وسايط اند به نحو علت فاعلي و هم معلول وسايط اند به نحو علت غايي . يعني خداوند عالم را ايجاد كرد براي اينكه مي خواست از اين عالم موجودي خداگونه در بيايد. به عبارت ديگر مثلهاي الهي در اين عالم به كمال برسند تا دوباره متصل به خدا شوند. اگر چه اين موجودات خداگونه ممكن اند و خدا واجب ولي نمونه اعلاي الهيت در عالم امكان هستند . معناي «منه المسير و اليه المسير» هم همين است از خدا شروع شده ايم و دوباره مي خواهيم به خدا برسيم. هدف خلقت اين است كه در حقيقت خداگونه درست شود. اما نه خداي واجب بلكه خداي ممكن يعني بي نهايت ممكن، همان طوري كه بي نهايت واجب داريم. در برخي از دعاهاي ماه رجب، تعبيرهاي جالبي وارد شده است، كه توجه به آنها در روشنتر شدن آنچه بيان شد مفيد است ، اگر چه گاهي بعضي از آقايان به اين دعاهاايراد مي گيرند ، ولي از نظر قواعد ما دعاهاي بسيار خوبي هستند:

«اللهم اني اسئلك بمعاني جميع ما يدعوك به ولاة امرك المامونون علي سرك المستبشرون بامرك الواصفون لقدرتك المعلنون لعظمتك ... لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها بيدك ، بدؤها منك وعودها اليك ، اعضاد و اشهاد و مناة و ازواد ...» (1)

بار

ص: 17


1- .قمي،شيخ عباس،مفاتيح الجنان،اعمال ماه رجب

خدايا! من از تو مي خواهم به حق معاني همه آنچه كه واليان امرت با آنها تو را مي خوانند ، هم آنها كه امينان بر راز تو ، شادي كنندگان به امر تو ، وصف كنندگان قدرت تو و هويدا كنندگان عظمت تو هستند... فرقي ميان تو و آنها نيست جز اينكه آنان بندگان تو و مخلوق تواند و بستن و گشايش آنان به دست تو است ، آغازشان از تو و انجامشان به سوي توست، بازوان حق اند و گواهان ، ميزانهاي حق اند و مدافعان آن ...

چنانكه ملاحظه مي شود در اين دعا وسايط فيض الهي بدينگونه توصيف شده اند كه: فرقي بين تو و اين وسايط نيست، جز اينكه آنها بندگان تو هستند. تو بي نهايتي، آنها هم بي نهايت.

بزرگاني هستند كه به اين دعا اشكال كرده اند، تا آنجا كه در خاطرم هست مرحوم آقاي خويي در شرح حال راوي اين حديث و مرحوم شيخ شوشتري در شرح حديث مي فرمايند اين دعايي را كه نقل كرده اند نمي شود پذيرفت. چه كسي مي تواند بگويد: «لا فرق بينك و بينها». (1) به نظر من فرمايش اين بزرگان درست نيست، چون در اين دعا مي فرمايد:

«لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك»

هيچ فرقي بين تو و آنها نيست مگر اينكه آنها بندگان تو هستند.

يعني در عين اينكه مي گويد: «لا فرق» ولي قيدي را اضافه مي كند كه خود بيان كننده اين است كه «فيه كل الفرق،الا انهم عبادك» فرق اصلي در اين است كه خداوند واجب است و آنها ممكن . ولي خداوند كه خود غيرمتناهي واجب است، موجودات ممكني را چون خودش غيرمتناهي قرار داده است. در

ص: 18


1- . عبارت مرحوم آيت الله خويي در اين زمينه چنين است: «غريب عن الاذهان المتشرعية و غيرقابل للاذعان بصدوره عن المعصوم.» (معجم رجال الحديث ، ج 7، ص 83) مرحوم شيخ شوشتري نيز در كتاب الاخبارالداخيلة: ضمن بيان اشكالاتي مي گويد: «و لم ار من تعرض له بالتكلم فيدوانما نقله الاقبال عن الشيخ و البحار عن الاقبال بلا بيان.»

حقيقت اين جمله شبيه جمله اي است كه همه فلاسفه اشراق درباره عالم عقول مجرده تعبير كرده مي گويند: «ما لايتناهي» ، منتها درباره خداوند مي گويند: «فوق ما لايتناهي» . اين مفاد حديث قدسي است:

«عبدي اطعني اجعلك مثلي انا حي لا اموت اجعلك حيا لا تموت...» (1)

بنده من! مرا اطاعت كن تا ترا مثل خود قرار دهم ، همچنانكه من زنده و غيرفاني هستم ترا هم زنده و غيرفاني قرار مي دهم.

بنابراين در حقيقت هدف خلقت اين بوده كه همه به خدا برسند، «منه المسير و اليه المسير» ولي اين هدف فقط در آن وسايط پياده شد پس عالم همه طفيل آنها هستند و روي مباني حركت جوهري ، چون حركت تدريجي است و هر قدمي مقدمه قدم بعدي است همانطور كه همه عالم طفيل بزرگان اند هر درجه پايين هم هدف درجه پايين تر از خويش است. يعني همانطوري كه در حديث قدسي آمده است: «و لولا شيوخ ركع ، و بهائم رتع و صبية رضع لصببت عليكم البلاء صبا و ترضون به رضا» (2)

مطابق اين حديث اگر پيران قد خميده اي كه براي خدا عبادت مي كنند نبودند خداوند عذاب خود را بر همه نازل مي كرد و نه تنها به خاطر پيران قد خميده اي كه در برابر حضرت حق راكع و ساجدند بلكه به خاطر آنهايي كه حركت اكمالي نكرده اند، اما ضد حركت هم نكرده اند مثل «صبية رضع» ; اطفال شيرخوار خداوند عذابش را بر مردم نازل نمي كند، زيرا آنها اگر چه حركت اكمالي نكرده اند ولي چون حركت نزولي هم نداشته اند نسبت به آن كفاري كه حركت نزولي داشته اند و فساق و فجار ، بهترند.

ص: 19


1- . الحرالعاملي ،محمد بن الحسن ، الجواهر السنيه في الاحاديث القدسيه، بيروت ، مؤسسة الاعلمي، 1402 ق ، ص 284
2- . المجلسي ، محمدباقر ، بحارالانوار، بيروت ، مؤسسه الوفاء،1403 ق، ج 88 ، ص 315 .

در اصطلاح عاميانه هم مي گويند «طفل معصوم» پس هدف غايي از كل خلقت اين بوده است كه خداگونه هايي در زمين پيدا شوند و ساير موجودات طفيل هستي آنها هستند، و لذا در روايات در مورد امام زمان(علیه السلام) وارد شده است كه «بيمنه رزق الوري» نه تنها علت غايي ، بلكه علت فاعلي خلقت هم اينها هستند. به اين بيان وقتي كه بنا شد، سنخيت بين علت و معلول لازم باشد، از واحد بسيط من جميع الجهات ، كثرات در نمي آيند. وقتي كه ما بين اين اجزا عالم نظام ارزشي برقرار مي كنيم مي بينيم كه اينها با هم تفاوتهايي دارند و كان از نظر درجات و رتبه از هم جدا هستند. هر چند كه به يك واحدي هم برمي گردند. پس خدا بسيط من جميع جهات است و اينها كثرات متشتت از هر نظر. آن كه به خدا قريب و نزديك است و در عين حال تناسب بيشتري با بقيه دارد آن واسطه فيض مي شود. خدا به آنها فيض مي دهد و از طريق آنها به ديگران . فلاسفه مشاء مي گفتند: خداوند عقل اول را آفريد و چون در عقل اول وجود و ماهيت است و علم به خود و علم به حق و عشق به خود و عشق به حق حداقل شش جهت كثرتي در عقل اول هست و اين وسيله مي شود براي ايجاد كثرت بيشتر. عقل دوم فلك اقصي و به همين ترتيب تا برسد به عقل فعال كه عقل دهم است. كثرات زيادي در آن هست كه اين نزديك مي شود به كثرات عالم پايين تر . اشراقيون مي گويند نخير ما برهان لازم براي اثبات ده عقل را

ص: 20

نداريم، اما اصل عالم عقول بايد باشد. شايد هم آنها بي نهايت باشند و در روايات ما هم تعداد ملائكه مثل بي نهايت توصيف شده است. بنابراين اينها وسايط اند و به وسيله اينها و از طريق اينها فيوضات به بقيه مي رسد.

موعود: كار اصلي اين وسايط چيست؟

آيت الله گرامي: كار اصلي اين وسايط عبارت است از:

1. رساندن كل فيوضات به ديگران

2. وجود آنها براي برخورداري ديگران از فيوضات الهي

كه اين دو هم از طريق لم فاعلي هم از طريق لم غايي قابل اثبات است. آنچه ذكر شداصل، مباني فلسفي فلاسفه بود. گاهي مي گويند اولين مخلوق عقل اول است، صادر اول عقل اول است. گاهي هم مي گويند، همه عالم به واحدبرمي گردد و وجود انبساطي ظلي يك وجود است بقيه اش هم حدود و قيود است، حدود و قيود الحاقي . هر دو تعبير را فلاسفه دارند.

موعود: نصوص مذهبي و روايي ما در اين زمينه چه مي گويند؟

آيت الله گرامي: در نصوص مذهبي در جايي مي فرمايد: «اول ما خلق الله العقل» (1) اما درجايي ديگر نيز به نقل از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) آمده است: «اول ما خلق الله نوري» (2) در روايت ديگري كه در بحارالانوار به نقل از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) وارد شده ، چنين آمده است:

«يا ابن مسعود ان الله تعالي خلقني و خلق عليا و الحسن والحسين من نور قدسه ، فلما اراد ان ينشي خلقه فتق نوري وخلق منه السموات والارض...» (3)

خدا مرا و علي را و حسن و حسين: را از نور قدس خودش آفريد و چون خواست خلق را انشا كند (يعني ديگران را)

ص: 21


1- . همان جا، ج 1، ص 97 .
2- . همان جا.
3- . همان ، ج 36 ، ص 73 .

نور مرا شكافت و از نور شكافته شده من آسمانها و زمين درآمد.

اين همان معناي واسطه است كه فلاسفه مي گويند و سپس ادامه مي دهد: «فعند ذلك اظلمت المشارق و المغارب» ; اگر چه آن موجودات مقدس آفريده شده بودند، اما هنوز شرق و غرب جهان در تاريكي به سر مي برد.

«فعند ذلك تكلم الله بكلمة اخري فخلق منها روحا ، فاحتمل النور الروح ، فخلق منه الزهراء فاطمة فاقامها امام العرش ، فازهرت المشارق و المغارب فلاجل ذلك سميت الزهرا...» (1)

اين بود كه خداوند فاطمه زهرا(علیها السلام) را آفريد تا با نور او ظلمتها برطرف شود. مي گويند روايت «لولا فاطمه لما خلقتكما» سند ندارد، البته سند دارد ولي بعضي مجهولات در آن هست. اما در هر حال اين روايات طبق قواعد است. با توجه به اين روايات است كه مرحوم مجلسي مي فرمايد:

«فاعلم ان اكثر ما اثبتوه لهذاالعقول قد ثبت لارواح النبي و الائمة: في اخبارناالمتواترة علي وجه آخر فانهم اثبتواالقدم للعقل، و قد ثبت التقدم في الخلق لارواحهم ...» (2)

بيشتر چيزهايي را كه فلاسفه براي عقول اثبات كرده اند، براي ارواح پيامبر و امامان: در اخبار متواتره ثابت شده است. آنها قدم را براي عقل ثابت كرده اند، اما در روايات ما تقدم در آفرينش براي ارواح پيامبر و امامان: ثابت شده است.

ما مي خواهيم بگوييم كه حسب نصوص مذهبي ما، هر آنچه كه فلاسفه درباره عقول گفته اند درباره پيغمبر و اهل بيت(علیه السلام) است و ائمه ، آن وسايط فيض هستند و رواياتي هم كه مي فرمايد: «اول ما خلق الله نوري» يا روايت «لولا انت ...» ، «لولا انتما ...» ، «لولا انتم ...» «لولا

ص: 22


1- . همان جا
2- . همان ، ج 1 ، ص 103 .

هولاء...» «لولا علي ...» و «لولا فاطمه ...» همه بر اين موضوع دلالت دارند. در اين روايات قسمت اول متواتر است. اگر اين اهل بيت نبودند ، اگر شما دو تا نبوديد ، اگر شماها نبوديد، اينها تعبيرات مختلف است و متواتر . بعضي از اينها علت غايي را مي رسانند ، اگر شما نبوديد درست نمي كردم ، روي قاعده هم هست چون هدف تكامل است. تكامل هم بسته به حضرت حق است. بالاتر از انسان خداست ولي اين چهارده تن معصوم شده اند و بقيه به يك درجه اي رسيده اند. پس انبيا از آدم تا قبل از حضرت خاتم: به خاطر حضرت خاتم(صلی الله علیه و آله) و اهل بيت او هستند. ديگران به خاطر انبيا هستند. پايين تر به خاطر اوصيا هستند تا برسد به پايين و پايين تر. فساق به خاطر آن «شيوخ ركع» هستند. يعني اگر اينها نبودند اصلا خلقت لغو مي شد. براي چه اين عالم را درست كنند ؟ اين حالت برهان غايي قضيه است . در برهان فاعلي هم نصوص بسيار است مثلا زيارت جامعه كبيره . تعبيراتي كه در جامعه كبيره هست بسيار زيباست . مثلا در جايي مي فرمايد:

«موالي لااحصي ثناءكم و لا ابلغ من المدح كنهكم و من الوصف قدركم و انتم نورالاخيار و هداة الابرار و حجج الجبار ، بكم فتح الله و بكم يختم الله» اصلا شروع عالم به وجود شما بوده است، اين علت فاعلي است . مي گويد «بكم» نه «لكم»، «بكم فتح الله و بكم يختم الله» شروع و ختم عالم به وسيله شماها بوده است. «بكم ينزل الغيث» يعني اصلا به وسيله شما باران فرود مي آيد. اين كه بگوييم «باء» به

ص: 23

معني لام است يعني چه؟ «بكم ينزل الغيث» بعضي از آقايان اشكال مي كردند و مي گفتند تعبير شما درست نيست، چون بر طبق اين تعبير بايد بگوييم كه مثلا امام علي(علیه السلام) خالق است. بنده هم عرض كردم خوب اگر عيسي(علیه السلام) خالق باشد چطور است؟ قرآن صريح مي گويد: عيسي خالق است «و اذتخلق من الطين» ما كه نگفتيم علي(علیه السلام) در مقابل خدا، گفتيم به اذن خدا. بله آنها خالق اند. انوار مقدس آنها خالق كل آسمانها و زمين است، نه وجود طبيعي آنها كه مثلا فرزند ابي طالب است. ما همه يك سابقه اي داريم قبل از عالم طبيعت . زيرا ما بعدا به ظلمت مبتلا شديم . آنها به ظلمت مبتلا نشدند. پس اين زيارت جامعه را چگونه معني مي كنيد؟ يا در زيارت آقا ابي عبدالله(علیه السلام) ، «زيارت وارث» كه مي گويد: «لم تنجسك الجاهليه بانجاسها و لم تلبسك من مدلهمات ثيابها» آقا امام حسين(علیه السلام) كه آن موقع نبودند كه حالا صحبت از تنجيس و غير تنجيس باشد. بلكه نور ايشان بوده است. ما همه مان به نوعي قبلا بوده ايم. ما از عدم كه به وجود نيامده ايم، مگر در خلقت اوليه عالم كه هيچ چيز نبوده است. خدا «خلق الاشياء من العدم» يعني هيچ چيز نبوده است. در حقيقت آن هم از عدم نبوده است. به يك معنا از ذات است ، ماده اي ندارد و الا علت فاعليش كه موجود بوده است. علي اي حال همه ما به يك نوعي بوده ايم. منتها ما دچار ظلمت شده ايم و آنها در همان عالم انوار مانده اند. همانطور كه اينها مي گويند امور به وسيله عقول انجام شد ما مي گوييم به وسيله اين انوار انجام

ص: 24

شد.

«بكم فتح الله ، بكم يختم الله ، بكم ينزل الغيث ، بكم يمسك السماء، ان تقع الارض الاباذنه» (1)

اصلا به وسيله شما جاذبه و دافعه برقرار مي شود كه كرات به هم نخورند. «بكم ينفس الهم و يكشف الضر»

خداوند به وسيله شما غم و اندوه و گرفتاريها را برطرف مي كند

شبيه اين تعبيرات در زيارت مطلقه آقا ابي عبدالله(علیه السلام) هم وارد شده است، قسمتي از آن كمي فرق دارد ولي آن هم همين طوري است . تعبير اين است، مي فرمايد:

«من ارادالله بدءبكم ، بكم يبين الله الكذب ، بكم يباعدالله الزمان الكلب» (2)

به وسيله شماهازمان سخت برطرف مي شود.

حالا اين شايد اشاره به تاريخ آينده است.

«بكم فتح الله ، بكم يختم الله ، بكم يمحو مايشاء و يثبت »

اصل عالم محو و اثبات به وسيله شماست.

«بكم يفك الضر من رقابنا، بكم يدرك الله ترة كل مؤمن يطلب بها» اصلا انتقامها به وسيله شماست.

اين باز هم جنبه تاريخي است.

«بكم تنبت الارض اشجارها»

اصلا روييدن زمين به وسيله شماست.

«بكم تخرج الارض ثمارها»

به وسيله شما ميوه ها در مي آيد.

«بكم تنزل السماء قطرها و رزقها»

به وسيله شما آسمان باران و روزيش را فرو مي فرستد.

«بكم يكشف الله الكرب بكم ينزل الله الغيث ، بكم تسبح الارض التي تحمل ابدانكم»

خود اين زميني كه بدنهاي شما را در بر دارد به وسيله شما تسبيح مي كند، حركت مي كند و كار مي كند.

«تستقر جبالها عن مراسيها»

اگر كوهها در زمين قرار دارد به وسيله شماست.

«ارادة الرب في مقادير اموره تهبط اليكم و تصدر من

ص: 25


1- . قمي ، شيخ عباس ، مفاتيح الجنان ، زيارت جامعه
2- . همان ، زيارت مطلقه ، امام حسين(علیه السلام) ، زيارت اول

بيوتكم»

اراده خدا در كل مقدرات امور[نه فقط بيان احكام و نه فقط عالم طبيعت ، بلكه كل امور عالم] به شما محول شده ، و از خانه هاي شما صادر مي شود.

اين است كه مي گوييم اينها اشرف از عالم عقول اند.

«والصادر عما فصل من احكام العباد»

احكام هم به وسيله شما بيان مي شود.

در آخر هم كه مي گويد:

«لعنت امة قتلتكم و امة خالفتكم» مي گويد; كساني كه شمارا كشتند و با شما مخالفت كردند، ما را از نعمتهاي زيادي محروم كردند. اما اين نعمتهاي ظاهري است كه فعلا در زمان غيبت انجام نمي شود. پس اينها وسايط اند به طور علت فاعلي ، و هم به طور علت غايي.

موعود: شما به تعبيرهايي كه در لسان ادعيه در مورد ائمه: به كار رفته است اشاره كرديد، اگر ممكن است به تعدادي از رواياتي هم كه در اين زمينه وارد شده است اشاره بفرماييد.

آيت الله گرامي: در اصول كافي در تفسير آيه «ولله الاسماء الحسني فادعوه بها» (1) به نقل از امام صادق(علیه السلام) آمده:

«نحن والله الاسماءالله الحسني التي لايقيل الله من العباد عملا الا بمعرفتنا» (2)

به خدا قسم اسماء حسني خدا ماييم.

در روايت ديگري امام صادق(علیه السلام) مي فرمايند:

«و بنا اثمرت الاشجار و اينعت الثمار و جرت الانهار و بنا ينزل الغيث السماء» (3)

به وسيله ما تمام درختان به ثمر مي نشينند ، و ميوه ها رسيده مي شوند و رودخانه ها جاري مي شوند و به وسيله ما باران از آسمان فرو مي بارد.

مرحوم صدرالمتالهين در اينجا يك بياني دارد، ايشان مي گويد: دقت كنيد كه در اين روايت «بنا»

ص: 26


1- . سوره اعراف ، آيه 180 .
2- . الكليني ، محمدبن يعقوب ، الكافي ، تهران ، دارالكتب الاسلامية، 1365 ، ج 1، ص 144 .
3- . همان.

هست نه «لنا» . «ب» است نه «لام» يعني به سبب ما ائمه است كه درختان به ثمر مي نشينند و ...

سپس مي گويد: ما در محل خودش با براهين عقلي ثابت كرديم كه اينها واسطه خلقت هم هستند. بنابراين كمالات ، ما چه انتظاري از اين وسايط داريم. خلق به وسيله اينهاست «بكم فتح الله» برگشت به كمال به وسيله اينهاست، نعمتها به وسيله اينهاست «بكم يختم الله» ، «بكم تنبت الارض» ، «بكم تنزل السماء» بيان اوليه احكام به وسيله اينهاست. «والصادر عما فصل من احكام العباد» همه به وسيله اينهاست. الان هم كه زمان غيبت است همه چيز را ما از اينها يادگرفته ايم. بنابراين تمام نعمتهاي اصلي خلقت ، تكامل و غفران هم به دست ارواح مقدس معصومين(علیه السلام) است. در همين زيارت جامعه هم در قسمت پايانيش درباره غفران ذنوب مي گويد:

«يا ولي الله ان بيني و بين الله عزوجل ذنوبا لا ياتي عليهاالارضاكم» (1)

اي ولي خدا بين من و حضرت حق گناهاني است كه هيچ چيزي جز رضايت شما نمي تواند آنها را از بين ببرد.

در روايات ديگر هم تعبيرات ديگري در اين زمينه داريم. بنابراين آقا امام زمان غايب است. حال ببينيم غايب است يعني چه ؟ يعني اينكه فقط حكومت ظاهري تشكيل نشده است. مگر زماني كه حضرت علي(علیه السلام) خانه نشين بود اين كارها را انجام نمي داد!؟ علي(علیه السلام) درست همان زماني كه طناب به گردن مباركش انداختند و او را در كوچه كشاندند و همسرش ، دختر پيامبر، را كتك زدند، همان حكومت را حفظ مي كرد. آنها نمي فهميدند. همه عرب مي دانستند كه علي(علیه السلام) هم قدرت ظاهري دارد هم قدرت باطني

ص: 27


1- . قمي ، شيخ عباس ، همان ، زيارت جامعه.

به مقتضاي آنچه كه ما از ولايت مي دانيم. علي(علیه السلام) همان زمان مي توانست دست به قائمه شمشير ببرد و همانجا اين حكومت را واژگون كند. اما چرا نكرد؟ علي(علیه السلام) فكر مي كرد كه اصل اسلام هم به وسيله توطئه از بين مي رود و اگر از قدرت ظاهريش استفاده كند و همه را از بين ببرد آن وقت بعدها بقيه كه مسلمان شدند آن اسلام از روي ترس و وحشت است نه آن اسلامي كه خدا مي خواهد، يعني از طريق عقل جاي اعجاز موارد خاصي است. علي(علیه السلام) زنداني ، علي(علیه السلام) 25 سال خانه نشين ، علي(علیه السلام) طناب به گردن انداخته ، عليي كه شمشير بالاي سرش گرفته بودند تا بيعت كند، همين علي(علیه السلام) همان حكومت را حفظ كرد. ناني كه همان روز ظهر ابوبكر مي خورد به يمن وجود علي(علیه السلام) بود.

بنابراين بيان احكام يا تفسير قرآن با همه اهميتشان كار بسيار كوچكي است كه علي(علیه السلام) مي كند. فضايل ائمه در روايات ما بسيار است و همه را در اين بحث نمي شود عنوان كرد و ما در اينجا به ذكر عناويني از ابواب مختلف اصول كافي كه روايات مربوط به فضايل ائمه: در آنها وارد شده است اكتفا مي كنيم:

«في ان الائمة شهداءالله عزوجل علي خلقه» (1)

اينها گواهانند ، ناظر بر اعمالند.

مي دانيد كه نظارت وسيله تكامل است.

«في ان الائمه هم الهداة» (2)

ائمه هاديانند.

هدايت فقط هدايت مستقيم از طريق احكام نيست.

«في ان ائمة ولاة امرالله و خزنة علمه» (3)

خزينه علم خدا هستند و واليان امرالله.

منظور از واليان امرالله ، نه فقط امر

ص: 28


1- .الكليني، محمد بن يعقوب،همان، ج 1،ص 190 .
2- . همان ، ص 191.
3- . همان ، ص 192.

احكام بلكه همه امور است. خلق و بدء.

«الائمه خلفاءالله عزوجل في ارضه و ابواب التي منها يؤتي» (1)

ائمه جانشين خدايند.

جانشين خدا چه مي كند؟ كار كه فقط بيان احكام نيست.

«ان الائمة نورالله عزوجل» (2)

ائمه نور خدا هستند.

اگر نباشند دنيا تاريك است. منتهي اين را كسي مي فهمد كه مي داند ظلمت [چيست و] كجاست ، نور[چيست و] كجاست. «ان الائمة هم اركان الارض»; (3)

اگر ائمه نباشند زمين بقا ندارد. براي اين كه ديگر نقض غرض مي شود.يعني ديگر خلقت بي هدف مي ماند بنابراين بقا نمي تواند داشته باشد.

و يا عناوين ديگري همچون «ان اهل الذكر، الذين امرالله الخلق بسؤالهم هم الائمة» (4) ، «عرض الاعمال علي النبي والائمه»، (5)

«ان الائمه معدن العلم و شجرة النبوه و مختلف الملائكه» (6) ائمه رابط عالم پايين و بالا هستند. «تفويض الي الرسول و الائمه في امر دين» (7) يكي از مطالبي كه در موردائمه مي گوييم اين است كه آنها مي توانند قانون وضع كنند، چون به آنها تفويض شده است.

به هر حال يك جهت از فوايد امام آن است كه ظاهر باشد و تشكيل حكومت ظاهري بدهد و الا فوايد بيش از اينهاست. ائمه كارهاي اصلي خلقت را انجام مي دهند حالا يكي از آنها تشكيل حكومت است البته فعلا به وسيله امام زمان نيست، كما اينكه آن موقع هم به وسيله ائمه نبود ولي آثار ديگر كه مهمتر، بلكه خيلي هم مهمتر است، آنها به جاي خودشان باقي است. به اضافه اينكه آقا امام زمان الان هم هدايتهاي جانبي براي افرادي دارند و در يك شرايط حساس كه شخص چه بسا مي خواهد تغيير روش زندگي

ص: 29


1- . همان ، ص 193.
2- . همان ، ص 194 .
3- . همان ، ص 196 .
4- . همان ، ص 210.
5- . همان ، ص 219 .
6- . همان ، ص 221 .
7- . همان جا.

بدهد. يكدفعه به دادش مي رسند . چيزهاي غريبي است ، يكي دو تا هم نيست، بوده است كسي كه در شرايط ناراحت كننده روحي قرار داشته ، حالت ياس و ناگهان با يك نگاه همه چيز را به او فهمانده اند و راه را به او نشان داده اند. منتهي روابط حضرت با افراد بر حسب كمالات روحيشان است و هر كس به هر مقداري كه كمال دارد مي تواند اين ارتباط را برقرار كند.

موعود: ضمن تشكر از اينكه وقتتان را به ما داديد ان شاءالله در جلسه بعدي سؤالات ديگري را كه در اين ارتباط وجود دارند مطرح خواهيم كرد. ا.

تكليف عاشقان

تكليف عاشقان

گريستن و گرياندن بر فراق آن عزيز و ذكر محنتها و اندوههايي كه بر او رسيده انعكاس همه محبتي است كه از آن گرامي و اهل بيت نبي اكرم: در سينه مؤمن نهاده اند چنانكه امام هشتم ، حضرت علي بن موسي الرضا(علیه السلام) مي فرمايند:

«هر آنكس كه مصيبت ما را متذكر شود پس به خاطر آنچه بر ما رفته بگريد و بگرياند، روز قيامت با ما ، در رتبه ما خواهد بود، و هر آنكه مصيبتمان برايش يادآوري شود پس بگريد و بگرياند ديدگانش در روزي كه همه چشمها اشكبارند، گريان نخواهد شد.»

بحارالانوار - ج 10

امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمودند:

«پس هر كس از روي مهر نسبت به ما و به خاطر آنچه بر ما رسيده بگريد، جز اين نيست كه خداوند بر او رحمت آرد پيش از آنكه اشك از چشمش بيرون بيايد، پس چون اشكهايش بر گونه اش جاري شود اگر قطره اي از اشكها بر جهنم بيفتد، آتش آن را خاموش خواهد ساخت آنگونه

ص: 30

كه حرارتي نماند.

بحارالانوار - ج 44، ص 290

انتظار در انديشه امام خميني

اشاره

انتظار در انديشه امام خميني

انقلاب رهايي بخش حضرت امام خميني قدس سره نه تنها باعث دگرگوني در صحنه حيات اجتماعي - سياسي مردم مسلمان ايران شد، بلكه منشا تحولي بزرگ در فرهنگ واژه ها و مفاهيم اسلامي گرديد.

به بركت اين انقلاب بسياري از واژگان معنايي نو يافتند و بسياري از مفاهيم فراموش شده، حيات دوباره پيدا كردند.

امام راحل امت قدس سره به مدد پشتوانه غني فكري و مباني نظري خود، كه مبتني بر منابع و متون اصيل اسلامي و به دور از هر گونه شائبه التقاط و خودباختگي بود، در طول حيات پر بركت خود دست به تدوين قاموسي عظيم از مفاهيم اسلامي زد كه در سراسر تاريخ حيات فكري - فرهنگي مردم مسلمان ايران بي سابقه بود. زيرا در اين قاموس، واژه ها نه در صفحات محدود كتاب بلكه در صفحه اي به گستردگي زندگي اجتماعي - فرهنگي مردم معنا مي شد.

در قاموس مفاهيمي كه بنيانگذار فقيد جمهوري اسلامي ايران تدوين آن را آغاز كرد، واژه هايي چون جهاد ، شهادت ، امر به معروف و نهي از منكر و ... كه سالها به فراموشي سپرده شده بودند حيات دوباره يافتند، همچنانكه واژه «انتظار» كه سالها با سكون و سكوت ، تحمل ظلم و دم فرو بستن و در يك كلمه، ماندن و در جا زدن به اميد برآمدن دستي از غيب ، مرادف شمرده مي شد مفهومي ديگر يافت و اين بار «انتظار» نه به عنوان عاملي براي خاموش ساختن روح سركش اجتماع بلكه به عنوان ابزاري براي دگرگون كردن وضع موجود و حركت به سوي آينده موعود به كار

ص: 31

گرفته شد.

براي آشنايي هر چه بيشتر با مفهوم «انتظار» در فرهنگ واژگان امام راحل قدس سره و درك نقش عظيمي كه آن فرزانه دوران در احياي انديشه انتظار داشتند، در اين مقاله بخشي از بيانات ايشان را كه در زمينه موضوع مذكور ايراد شده است، مورد بررسي قرار مي دهيم. باشد كه اين مختصر اداي ديني باشد به ساحت مقدس بزرگ احياگر انديشه اسلامي در قرن حاضر.

احياي هويت اسلامي

حضرت امام با توجه به شناخت عميقي كه از وضعيت اجتماعي - سياسي مسلمانان در عصر حاضر داشتند احياي هويت اسلامي و بازگشت به خويشتن را تنها راه تجديد عظمت و قدرت اسلام و مسلمانان در جهان دانسته و اين موضوع را سرلوحه دعوت خويش قرار دادند:

«من بصراحت اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي با تمام وجود ، براي احياي هويت اسلامي مسلمانان در سراسر جهان سرمايه گذاري مي كند و دليلي هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروي از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوي جاه طلبي و فزون طلبي صاحبان قدرت ، پول و فريب را نگيرد.» (1)

از آنجا كه انتظار موعود يا به عبارتي انتظار تحقق وعده الهي در حاكميت جهاني دين اسلام مي تواند در احياي هويت اسلامي مسلمانان و مقابله با روحيه خودباختگي و احساس حقارت در مقابل فرهنگ و تمدن مغرب زمين بسيار مؤثر باشد، حضرت امام با ژرف انديشي تمام احياي فرهنگ انتظار را به عنوان يكي از اركان مهم احياي هويت اسلامي و وسيله اي براي تحقق دوباره قدرت و شوكت گذشته مسلمانان در جهان مد نظر قرار داده و در يكي از بيانات خود كه در اولين سال استقرار نظام

ص: 32


1- . صحيفه نور (مجموع رهنمودهاي امام خميني رحمه الله...)، تهران ، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ،1369 ، ج 20

اسلامي ايراد كردند، ضمن بيان مفهوم «انتظار فرج» وظيفه منتظران قدوم حضرت صاحب الامر (علیه السلام)را چنين برشمردند:

«ما همه انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار، خدمت كنيم. انتظار فرج ، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا بكند و مقدمات ظهور ان شاءالله تهيه بشود.» (1)

چنانكه ملاحظه مي شود در مفهومي كه حضرت امام قدس سره از «انتظار» ارائه مي دهند نه تنها از سكون و سكوت و تن دادن به وضع موجود خبري نيست، بلكه صحبت از تلاش و كوشش براي تحقق قدرت اسلام و آماده شدن زمينه ظهور است، كه اين با مفهومي كه سالها سعي مي شد از «انتظار» در اذهان مردم جا داده شود بسيار فاصله دارد.

انتظار رمز پايداري

حضرت امام قدس سره در برهه هاي مختلف انقلاب اسلامي به منظور آماده ساختن مردم براي مقابله با مشكلات و خطراتي كه انقلاب و نظام نوپاي اسلامي را تهديد مي كرد، بر مفهومي كه خود از انتظار داشتند تاكيد مي فرمودند و مردم را به پايداري و تلاش بيشتر فرا مي خواندند:

«من اميدوارم كه ان شاءالله برسد روزي كه آن وعده مسلم خدا تحقق پيدا كند و مستضعفان مالك ارض بشوند. اين مطلب وعده خداست و تخلف ندارد، منتها آيا ما درك كنيم يا نكنيم ، آن به دست خداست. ممكن است در يك برهه كمي وسايل فراهم شود و چشم ما روشن بشود به جمال ايشان. اين چيزي كه ما در اين وقت ، در اين عصر وظيفه داريم، اين مهم است. همه انتظار داريم وجود مبارك ايشان را، لكن با انتظار تنها نمي شود ، بلكه با وضعي كه

ص: 33


1- . همان، ج 7 ، ص 255 .

بسياري دارند، انتظار نيست. ما بايد ملاحظه وظيفه فعلي شرعي - الهي خودمان بكنيم و باكي از هيچ امري از امور نداشته باشيم . كسي كه براي رضاي خدا ان شاءالله مشغول انجام وظيفه است، توقع اين را نداشته باشد كه مورد قبول همه است، هيچ امري مورد قبول همه نيست. كار انبياء هم مورد قبول همه نبوده است، لكن انبيا به وظايفشان عمل كردند و قصور در آن كاري كه به آنها محول شده بود نكردند، گر چه مردم اكثرا گوش ندادند به حرف انبيا، ما هم آن چيزي كه وظيفه مان هست عمل مي كنيم و بايد بكنيم گر چه بسياري از اين عمل ناراضي باشند يا بسياري هم كارشكني بكنند.» (1)

جانمايه تفكر امام راحل قدس سره و موضوعي كه همواره ، چه در نظر و چه در عمل ، مد نظر ايشان بود، عمل به وظيفه و اداي تكليف الهي است و همين موضوع است كه ديدگاه ايشان در باب انتظار فرج را از ساير ديدگاهها متمايز مي سازد.

براي درك بيشتر برداشتي كه حضرت امام قدس سره از موضوع انتظار داشتند لازم است كه ساير برداشتها نيز دركنار اين برداشت مورد مطالعه قرار گيرند، از اين رو در اينجا ديدگاههاي متفاوتي را كه در موضوع انتظار فرج ابراز شده است، از زبان امام راحل نقل مي كنيم تا تفاوت ديدگاه حضرت امام از ساير ديدگاهها بخوبي روشن شود:

برداشتهاي متفاوت ازموضوع انتظار فرج

رهبر فقيد انقلاب اسلامي در يكي از بيانات خود برداشتهاي متفاوتي را كه از موضوع «انتظار فرج» شده است دسته بندي كرده و به شرح زير مورد نقد و بررسي قرار مي دهند:

1. اولين ديدگاه در باب

ص: 34


1- . همان، ج 19 ، ص 154 .

موضوع «انتظار فرج » ، كه حضرت امام به طرح آن مي پردازند، ديدگاه كساني است كه تكليف مردم در زمان غيبت را تنها دعا براي تعجيل فرج حضرت حجت (علیه السلام) مي دانند:

«بعضي ها انتظار فرج را به اين مي دانند كه در مسجد ، در حسينيه و در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان(علیه السلام) را از خدا بخواهند. اينها مردم صالحي هستند كه يك همچو اعتقادي دارند .بلكه بعضي از آنها را كه من سابقا مي شناختم بسيار مرد صالحي بود، يك اسبي هم خريده بود، يك شمشيري هم داشت و منتظر حضرت صاحب 7 بود. اينها به تكاليف شرعي خودشان هم عمل مي كردند و نهي از منكر هم مي كردند و امر به معروف هم مي كردند ، لكن همين ، ديگر غير از اين كاري ازشان نمي آمد و فكر اين مهم كه يك كاري بكنند نبودند.» (1)

2. ديدگاه دومي كه حضرت امام بدان اشاره مي كنند بسيار شبيه به ديدگاه اول است با اين تفاوت كه در ديدگاه دوم به طور كلي وظيفه اي كه هر فرد مسلمان نسبت به جامعه خود دارد به فراموشي سپرده شده و حتي از امر به معروف و نهي از منكر هم غفلت شده است:

«يك دسته ديگري بودند كه انتظار فرج را مي گفتند اينست كه ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه مي گذرد ، بر ملتها چه مي گذرد ، بر ملت ما چه مي گذرد ، به اين چيزها ما كار نداشته باشيم، ما تكليفهاي خودمان را عمل مي كنيم، براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاءالله درست مي كنند. ديگر ما تكليفي نداريم، تكليف

ص: 35


1- . همان، ج 20، ص 196 .

ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كاري به كار آنچه در دنيا مي گذرد يا در مملكت خودمان مي گذرد نداشته باشيم . اينها هم يك دسته اي ، مردمي بودند كه صالح بودند.» (1)

امام راحل قدس سره در ادامه بياناتشان به نقد و بررسي دو ديدگاه يادشده پرداخته و مي فرمايند:

«ما اگر دستمان مي رسيد قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلمها و جورها را از عالم برداريم، تكليف شرعي ماست منتها ما نمي توانيم، اين كه هست اين است كه حضرت عالم را پر مي كند از عدالت ، نه شما دست برداريد از اين تكليفتان ، نه اين كه شما ديگر تكليف نداريد.» (2)

3. سومين برداشت از مفهوم انتظار فرج ، كه در بيانات حضرت امام بدان اشاره شده است، برداشت كساني است كه به استناد رواياتي كه در آنها آمده است حضرت قائم ، ارواحناله الفداه ، زماني ظهور مي كنند كه دنيا پر از فساد و تباهي شده باشد، مي گويند ما نبايد در زمان غيبت با انحرافها و مفاسدي كه در جامعه وجود دارد كاري داشته باشيم ، بلكه بايد جامعه را به حال خود بگذاريم تا به خودي خود زمينه ظهور حضرت فراهم شود: «يك دسته اي مي گفتند كه خوب! بايد عالم پر معصيت بشود تا حضرت بيايد. ما بايد نهي از منكر نكنيم ، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كاري مي خواهند بكنند، گناهها زياد بشود كه فرج نزديك بشود.» (3)

4. ديدگاه چهارم به شكلي افراطي تر همان برداشت گروه سوم را مطرح ساخته و قائل به اين است كه ما نه تنها نبايد جلوي معاصي و گناهاني كه در جامعه وجود دارد بگيريم بلكه

ص: 36


1- . همان جا.
2- . همان، ص 197.
3- . همان، ص 196.

بايد به آنها دامن هم بزنيم تا زمينه ظهور حضرت حجت (علیه السلام) هر چه بيشتر فراهم شود:

«يك دسته اي از اين بالاتر بودند مي گفتند بايد دامن زد به گناهها، دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت(علیه السلام) تشريف بياورند. اين هم يك دسته اي بودند كه البته در بين اين دسته منحرفهايي هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهايي هم بودند كه براي مقاصدي به اين دامن مي زند.» (1)

حضرت امام قدس سره دو ديدگاه اخير را بشدت مورد انتقاد قرار داده و در ادامه سخنانشان مي فرمايند:

«يعني خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نيست اين معنا كه ما ديگر معصيت بكنيم تا حضرت صاحب بيايد! حضرت صاحب كه تشريف مي آورند براي چه مي آيند؟ براي اين كه گسترش بدهند عدالت را ، براي اين كه حكومت را تقويت كنند، براي اين كه فساد را از بين ببرند . ما بر خلاف آيات شريفه قرآن دست از نهي از منكر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براي اين كه حضرت بيايند. حضرت بيايند چه مي كنند؟ حضرت مي آيند مي خواهند همين كارها را بكنند. الان ديگر ما هيچ تكليفي نداريم؟ ديگر بشر تكليفي ندارد بلكه تكليفش اين است كه دعوت كند مردم را به فساد! به حسب راي اين جمعيت كه بعضي شان بازيگرند و بعضي شان نادان، اين است كه ما بايد بنشينيم دعا كنيم به صدام، هر كسي نفرين به صدام كند خلاف امر كرده است، براي اين كه حضرت دير مي آيند... ما بايد دعاگوي آمريكا باشيم و دعاگوي شوروي باشيم و دعاگوي اذنابشان

ص: 37


1- . همان، صص 197-196.

از قبيل صدام باشيم و امثال اينها تا اين كه اينها عالم را پر كنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند! بعد حضرت تشريف بياورند چه كنند؟ حضرت بيايند كه ظلم و جور را بردارند ، همان كاري كه ما مي كنيم و ما دعا مي كنيم كه ظلم و جور باشد، حضرت مي خواهند همين را برش دارند.» (1)

5 .آخرين ديدگاهي كه حضرت امام قدس سره در بيانات خود بدان مي پردازند ديدگاه كساني است كه هر اقدامي براي تشكيل حكومت در زمان غيبت را خلاف شرع دانسته و عقيده دارند كه اين عمل با نصوص روايات مغاير است:

«يك دسته ديگري بودند كه مي گفتند كه هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند، آنهايي كه بازيگر نبودند مغرور بودند به بعضي رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر علمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت ، آن علم ، علم باطل است، آنها خيال كرده بودند كه نه ، هر حكومتي باشد، در صورتي كه آن روايات كه هر كس علم بلند كند، علم مهدي به عنوان مهدويت بلند كند. حالا ما فرض مي كنيم كه يك همچو رواياتي باشد، آيا معنايش اين است كه ما تكليفمان ديگر ساقط است!؟» (2)

ايشان در ادامه كلامشان نتايج چنين ديدگاهي را بررسي كرده و مي فرمايند:

«ايني كه مي گويد حكومت لازم نيست معنايش اينست كه هرج و مرج باشد. اگر يك سال حكومت در يك مملكتي نباشد، نظام در يك مملكتي نباشد، آن طور فساد پر مي كند مملكت را كه آن طرفش پيدانيست. آني كه

ص: 38


1- . همان، ص 197.
2- . همان جا.

مي گويد حكومت نباشد معنايش اين است كه هرج و مرج بشود، همه هم را بكشند، همه به هم ظلم بكنند براي اين كه حضرت بيايد، حضرت بيايد چه كند؟ براي اينكه رفع كند اين را . اين يك آدم اگر سفيه نباشد ، اگر مغرض نباشد ، اگر دست سياستي اين كار را نكرده باشد كه بازي بدهد ماها را كه ما كار به آنها نداشته باشيم ، آنها بيايند هر كاري بخواهند انجام بدهند، اين بايد خيلي آدم نفهمي باشد.» (1)

و در ادامه نيز اضافه مي كنند كه:

«اينهايي كه مي گويند كه هر علمي بلند بشود ... خيال كردند كه هر حكومتي باشد اين برخلاف انتظار فرج است ، اينها نمي فهمند چي دارند مي گويند. اينها تزريق كردند بهشان كه اين حرفها را بزنند، نمي دانند دارند چي چي مي گويند ، حكومت نبودن يعني اينكه همه مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را ، بزنند هم را ، از بين ببرند، بر خلاف نص آيات الهي رفتار بكنند. ما اگر فرض مي كرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مي زديم براي اينكه خلاف آيات قرآن است. اگر هر روايتي بيايد كه نهي از منكر را بگويد نبايد كرد، اين را بايد به ديوار زد. اين گونه روايت قابل عمل نيست، و اين نفهم ها نمي دانند دارند چي مي گويند.» (2)

حضرت امام قدس سره، در پايان بررسي ديدگاههاي يادشده ، ديدگاه خود در باب مفهوم انتظار فرج را بصراحت مطرح كرده و مي فرمايند:

« البته اين پر كردن دنيا را از عدالت ، اين را ما نمي توانيم بكنيم، اگر مي توانستيم مي كرديم اما

ص: 39


1- . همان جا.
2- . همان، ص 198 .

چون نمي توانيم بكنيم ايشان بايد بيايند. الان عالم پر از ظلم است، شما يك نقطه هستيد در عالم ، عالم پر از ظلم است، ما بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، تكليفمان است. ضرورت اسلام و قرآن تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه كار را بكنيم . اما نمي توانيم بكنيم ، چون نمي توانيم بكنيم بايد او بيايد تا بكند، اما ما بايد فراهم كنيم كار را ، فراهم كردن اسباب اينست كه كار را نزديك بكنيم، كا را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت(علیه السلام)» (1)

فرمايش امام راحل يادآور اين حديث نبوي صلی الله علیه و آله است كه:

«يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدي يعني سلطانه» (2)

مردمي از مشرق زمين به پا مي خيزند و زمينه را براي برپايي حكومت مهدي آماده مي سازند

آري انتظار در قاموس امام خميني قدس سره ، مفهومي جز آمادگي فردي و اجتماعي براي برپايي دولت كريمه حضرت ولي عصر ، ارواحنا له الفداء، ندارد و اين همان است كه در فرهنگ شيعي بدان اشاره شده و در روايات معصومين(علیه السلام) از آن سخن به ميان آمده است.

اينجاست كه هر پژوهشگر منصفي بر نقش عظيم حضرت امام در احياي انديشه انتظار اذعان نموده و اقرار خواهد كرد كه هيچ حركتي در طول قرون گذشته به اندازه حركت رهايي بخش امام راحل در زمينه سازي ظهور حضرت حجت « تاثير نداشته است.

به اميد روزي كه فجر انقلاب اسلامي به صبح روشن انقلاب جهاني حضرت مهدي(علیه السلام) متصل شود و چشمهاي ناقابل مابه جمال بي مثال آن پيك خجسته پي روشن گردد، ان

ص: 40


1- . همان جا.
2- . الصافي الگلپايگاني ، لطف الله ، منتخب الاثر في الامام الثاني عشر7 تهران ، مركز نشر الكتاب ، ص 304 .

شاءالله.

والسلام

چرا درباره غيبت كتابي نمي نويسي؟

چرا درباره غيبت كتابي نمي نويسي؟

شيخ طوسي ره به واسطه، از مشايخ اهل قم نقل فرموده كه: علي بن الحسين، پدر شيخ صدوق، دختر عموي خود را به همسري گرفت و از او فرزندي پيدا نكرد لذا نامه نوشت به ابوالقاسم حسين بن روح -رض كه از حضرت ولي عصر(علیه السلام) بخواهد كه دعا بفرمايد تا خداوند، فرزنداني فقيه، روزي او فرمايد پس جواب آمد كه تو از اين زن داراي فرزند نمي شوي و زود باشد كه جاريه اي ديلميه را مالك شوي كه دو فرزند فقيه، از او نصيب تو گردد. و بعد سه فرزند خداوند به او عطا فرمود يكي محمد - صدوق معروف - و ديگر حسين كه اين دو برادر دو فقيه ماهر بودند و رواياتي حفظ داشتند كه ديگران ، از اهل قم ، حفظ نداشتند و ديگر برادر آنها به نام حسن كه فرزند وسط به شمار مي رفت و سرگرم به عبادت و زهد بود ولي از فقه بهره اي نداشت. محمد بن سوره قمي مي گويد: هر گاه آن دو فرزند فقيه و بزرگ ابن بابويه روايتي را نقل مي كردند مردم از حفظ آن دو تعجب مي كردند و مي گفتند اين مرتبه و حالت ، امتيازي براي شما دو نفر است كه به بركت دعاي امام(علیه السلام) نصيب شما شده و اين مطلب در ميان اهل قم مستفيض و شايع بود. (1) حسين بن عبدالله مي گويد: شنيدم كه شيخ صدوق مي فرمود: من به دعاي صاحب الامر(علیه السلام) متولد شدم و بدين موضوع افتخار مي كرد. (2) و از محقق بحراني نقل شده كه فرموده: شيخ صدوق ره و برادرش به دعاي حضرت صاحب الامر(علیه السلام) متولد شدند. (3)

ص: 41


1- . منتخب الاثر، ص 385.
2- . همان جا.
3- . مقدمه معاني الاخبار، طبع جديد، ص 13.

كي از آثار قلمي رئيس المحدثين شيخ صدوق كتاب اكمال الدين اوست كه پيرامون حضرت ولي عصر(علیه السلام) تاليف فرموده و وجود و غيبت امام زمان و ظهور آن حضرت را در اين كتاب با اخبار اهل بيت مورد تحليل قرارداده و اثبات مي كند. وي در مقدمه كتاب يادشده راجع به انگيزه خودبرتاليف آن كتاب چنين مي نگارد:چيزي كه مرابه تاليف اين كتاب واداشت، اين بودكه چون به خواسته و مراد خودم كه زيارت حضرت علي بن موسي الرضا(علیه السلام) بود، رسيدم به نيشابور آمدم و در آنجا اقامت كردم و مشاهده نمودم اكثر كساني كه به نزد من رفت و آمد مي كردند راجع به جريان غيبت امام زمان(علیه السلام) دچار تحير و سرگرداني شده و در امر قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) ، به شبهه افتاده اند و از مسير تسليم و پذيرش به اظهار نظر و قياس ، روي آورده اند. من براي ارشاد و هدايت آنان به راه راست، با ذكر اخباري كه از پيغمبر و امامان: وارد شده كوشش و تلاش بسيار كردم . بعد از مدتي مردي بزرگ از اهل فضل و خرد به نام شيخ نجم الدين ابوسعيد محمدبن الحسن از بخارا در شهر قم بر ما وارد شد. من از دير زمان آرزوي ملاقات او را داشتم و براي جنبه ديانت و فكر استوار و انديشه هاي بلند او مشتاق ديدارش بودم پس خدا را بر اين نعمت و رسيدن به آرزويم و بر دوستي و محبت و صفاي او شكر كردم، تا يك روز كه با من مشغول صحبت بود نقل كرد كه در بخارا به مردي از بزرگان فلاسفه واهل منطق برخورد كرده و از او درباره حضرت قائم سخني را شنيده كه موجب تحير و شك و شبهه اش در موضوع

ص: 42

غيبت امام زمان(علیه السلام) و انقطاع خبر آن حضرت شده است . من در اثبات وجود امام زمان(علیه السلام) مطالبي براي آن شخص فاضل و دوست با صفا گفتم و اخباري را از پيغمبر و ائمه: راجع به غيبت امام زمان(علیه السلام) برايش ذكر كردم كه شك و شبهه اش مرتفع گرديد و قلبش اطمينان يافت و در برابر اين اخبار صحيحه كاملا تسليم شد و از من درخواست كرد كه براي او كتابي در اين موضوع بنگارم و من وعده دادم كه خواسته او را در آتيه انجام دهم. در اين ميان شبي درباره خانواده و فرزندان و برادران و نعمتي كه شت سرگذاشته بودم، فكر مي كردم ناگهان خواب بر من غلبه كرد. در خواب ديدم گويا در مكه ام و بر گرد بيت الله الحرام طواف مي كنم و در دور هفتم مي باشم و به نزد حجرالاسود آمده ام دست بدان مي كشم و آن را مي بوسم و مي گويم:

«امانتي اديتها و ميثاقي تعاهدته لتشهد لي بالموافاة.»

امانت خود را ادا كرده و عهد و پيمانم را مواظبت نمودم تا به وفاداري من شهادت و گواهي دهي .

در اين هنگام مولايم حضرت قائم(علیه السلام) را ديدم كه بر درخانه كعبه ايستاده. من با قلب مشغول و فكر پريشان نزديك شدم آن حضرت با فراست، راز درونم را از چهره ام دانست پس سلام كردم و جواب سلامم را دادند سپس فرمود:

«لم لا تصنف كتابا في الغيبة حتي تكفي ما قدهمك؟»

چرا درباره غيبت كتابي تاليف نمي كني تا اندوه دلت را برطرف كني؟ عرض كردم: اي فرزند پيامبر، درباره غيبت چيزهايي تصنيف كرده ام.

فرمود: بدان روش و سبك

ص: 43

ترا امر نمي كنم كه كتاب بنويسي بلكه الان كتابي در غيبت بنويس و غيبتهايي را كه پيامبران: داشته اند ذكر كن!

اين را فرمودند و سپس رفتند. من هراس زده از خواب برخاستم و تا طلوع صبح به دعا و گريه و درد دل و شكايت مشغول بودم. صبح كه فرا رسيد; در پي امتثال امر ولي الله و حجت الهي شروع به تاليف اين كتاب كردم در حالي كه از خداوند،استعانت جسته و بر او توكل مي كنم و از تقصيرات خود طلب آمرزش مي نمايم. (1)

نقل از كتاب «عنايات حضرت مهدي موعود به علما»صص 46-42

بر كشته كربلا بگرييد

با كاروان كربلا

اين دل شوريده همچون ني ، نوادارد هنوز ناله ها از جان به شور نينوا دارد هنوز اي حسين(علیه السلام) اي تشنه كام كربلا، در ماتمت جويبار خون ، نشان از چشم ما دارد هنوز تا برآرد سر به گردون ، در هواي كوي تو اين سر شوريده سوداي تو را دارد هنوز آبروي چشمه عشق است خاك كربلا زمزم و كوثر نشان از كربلا دارد هنوز غنچه خونين دل، پريشان دفتر گل را گشود قصه درد تو ، با باد صبا دارد هنوز در درون ، سوزي چو آتش شعله ور دارد علي(علیه السلام) بر جگر داغي از اين غم ، مصطفي 6 دارد هنوز در جنان ، سرگشته از اين ماتم گردونگداز چهره نيلي روز و شب خيرالنساء دارد هنوز موج خيز رحمت يزدان به چشم اهل راز راه بر سرچشمه خون خدا دارد هنوز نخل دين احمدي بارآور از خون تو گشت گلشن توحيد از او ارج و بها دارد هنوز

مشفق كاشاني

در مصائب حضرت خامس اصحاب كسا حسين بن علي(علیه السلام)

ص: 44


1- . كمال الدين و تمام النعمة، صص 4-2.

ين جامه سياه فلك در عزاي كيست؟ وين جيب چاك گشته صبح از براي كيست؟ اين جوي خون كه از مژه خلق جاري است تا در مصيبت كه و در ماجراي كيست؟ اين آه شعله ور كه زدلها رود به چرخ ز اندوه دل گداز و غم جانگزاي كيست؟ خوني اگر نه دامن دلها گرفته است اين لخت دل به دامن ما خونبهاي كيست؟ ذرات از طريق صدا ناله مي كنند تا اين صدا ز ناله انده فزاي كيست؟ صاحب عزا كسي است كه دلهاست جاي او دلها جز آنكه مونس دلهاست جاي كيست؟ آري خداست در دل و صاحب عزا خداست زآن هر دلي به تعزيه شاه كربلاست شاهنشهي كه كشور دل تختگاه اوست محنت سپاهدار و مصيبت سپاه اوست گفتي گناه او چه كه شمرش گلوبريد انصاف وجود و رحم و مروت گناه اوست گويي كه سقف چرخ چرا شد سياه پوش از دود آتشي است كه در خيمه گاه اوست بر كربلاي او نرسد فخر، كعبه را كان يوسف عزيز امامت به چاه اوست سبط نبي فروغ ده جرم نيرين رخشنده آفتاب سپهر وفا حسين اي چرخ از كمان تو تيري رها نشد كآزاده اي نشان خدنگ بلا نشد دور تو بر خلاف مراد است اي دريغ بس كام ناروا شد و كامت روا نشد از بوالبشر گرفته بگو تا به مصطفي آن كيست كز تو خسته تيغ جفا نشد؟ دندان مصطفي نشكست از عناد تو!؟ يا حمزه از تو خسته زخم عنانشد!؟ نشكافت از تو تارك حيدر به تيغ كين!؟ يادرد دل حواله خيرالنسانشد!؟ اي طشت واژگون مگر از حيله هاي تو در طشت ، پاره جگر مجتبي نشد!؟ با

ص: 45

اين همه تطاول و با اين همه خلاف ظلمي بسان واقعه كربلا نشد

وصال شيرازي

پيام پرپر

شبي كه بر سر ني آفتاب ديدن داشت حديث دربدري هاي من شنيدن داشت نه نالم از خط تقدير خويش در زنجير كه سرنوشت تو در خاك و خون طپيدن داشت چه بود در سر گلهاي سرخ باغ رسول كه دست فتنه هنوز آرزوي چيدن داشت بسيط دشت چنان لاله زار حسرت بود كه سبزه نيز سر سرخ بر دميدن داشت هدف چه بود، از اين كارزار خون آلود كه شعله شوق به هر خيمه سر كشيدن داشت گلي كه بر بر و دوش رسول مي خنديد بروي خاك مگر جاي آرميدن داشت ستارگان چمن پيش تيغ صف بستند خدا دوباره مگر عزم گل گزيدن داشت پيام پرپر گلهاي باغ را مي برد نسيم صبح كه بر خاك و خون وزيدن داشت صبور ثانيه هاي غم و بلاي تو بود دلم كه وعده بسيار داغ ديدن داشت

جوادمحقق

بر كشته كربلا بگرييد

اي قوم درين عزا بگرييد با اين دل مرده ، خنده تا چند؟ امروز در اين عزا بگرييد فرزند رسول را بكشتند از بهر خداي را، بگرييد از خون جگر سرشك سازيد بهر دل مصطفي بگرييد و ز معدن دل به اشك چون در بر گوهر مرتضي بگرييد با نعمت عافيت به صد چشم بر اهل چنين بلا بگرييد دلخسته ماتم حسينيد اي خسته دلان هلا بگرييد در ماتم او خمش مباشيد يا نعره زنيد و يا بگرييد تا روح كه متصل به جسم است از تن نشود جدا، بگرييد بر دنيي كم بقا بخنديد بر عالم پر عنابگرييد بسيار درونمي توان بود بر اندكي بقا بگرييد

ص: 46

بر جور و جفاي آن جماعت يك دم ز سر صفا بگرييد اشك از پي چيست ؟ تا بريزيد چشم از پي چيست؟ تا بگرييد در گريه به صد زبان بناليد در پرده به صد نوا بگرييد تا شسته شود كدورت از دل يك دم ز سر صفا بگرييد نسيان گنه صواب نبود كرديد بسي خطا، بگرييد

سيف فرغاني

از كيومرث تا سوشيانس

از كيومرث تا سوشيانس

اشاره:

عقيده به ظهور «موعود» مخصوص به دين يا ملت خاص نيست. هر يك از ملل منتشر در عالم به نوعي براي اين اعتقاد اقرار آورده اند و براي رهايي جهان از چنگال ظلم و تباهي ، ظهور منجي آخرالزمان را انتظار مي كشند.

«سوشيانس مزديسنا» به منزله «كرشناي» برهمنان و «بوداي پنجم» بودائيان مورد قبول همه زردشتيان مي باشد، آنان منتظر سه موعود مي باشند و قائل به وجود هزار سال فاصله ميان هر يك از آنانند. «اين موضوع در اوستا و كتب پهلوي و پازند و پارسي مشروحا با يك زبان شاعرانه و تعبيرات بسيار دلكش و عالي بيان شده است در اوستاي عهد ساسانيان نسك مخصوصي راجع به سوشيانس بوده است» بنابر اعتقاد زردشتيان ، طول جهان دوازده هزار سال خواهد بود كه خود به چهار دوره يا عهد سه هزارساله تقسيم مي شود.

با مراجعه به منابع ديني زردشتيان بويژه فصل اول «بندهشن» دريافته مي شود كه در سه هزار سال آغازين از عمر جهان ، اهورا مزدا عالم روحاني فروهر را آفريد و پس از آن ، جهان جسماني را پديدار ساخت، عمر اين دوره از حيات جهان نيز سه هزارسال بطول انجاميد.

در عهد سوم ، طغيان اهريمن موجب

ص: 47

پديدار شدن تباهي و رنج شد تا آنكه در سه هزارساله چهارم، زردشت نمودار گرديد.

دهمين هزاره ، سرآغاز سلطنت پيامبر ايراني است.

در آغاز هر يك از هزاره يازدهم و دوازدهم بالاخره ، آخرين هزاره از عمر جهان پسران زردشت نمودار خواهند شد.

به هر «سه پسر زردشت كه در آخرالزمان تولد يا بند سوشيانس نام داده اند بخصوص اين اسم براي تعيين آخرين موعود تخصيص يافته است و او آخرين مخلوق اهورا مزدا خواهد بود. دريسنا26 فقره 10 آمده است:

«ما به فروهر پاكان از نخستين بشر كيومرث تا سوشيانس درود مي فرستيم»

با اين مقدمه به سراغ «موبد موبدان» اسفندياري ، عالم روحاني زردشتين ايران مي رويم تا در محل انجمن زردشتيان ، با ايشان درباره «موعود» گفتگو كنيم.

موعود: لطفا مختصري درباره تاريخ موضوع موعود در آيين زرتشت بفرماييد؟

موبد اسفندياري: به طوري كه مي دانيد در مذهب زرتشتي عقيده به موعود آينده يا "سوشيانت" يكي از عقايد بسيار قديم ايراني است و نياكان ما حتي پيش از زرتشت به ما بشارت داده بودند كه اميدوار باشيم كه پايان شب سيه سپيد است و اين اميد باعث شد كه ايرانيان بعد از هزار سال تحمل ظلم و ستم ضحاك تازي يعني حكومت بابليها و كلدانيها وقتي كه كاوه آهنگر قيام كرد و آن چرم پاره پيش بندش را سر نيزه كرد و به قصد خونخواهي راه افتاد مردم هم دنبالش رفتند و ضحاك را شكست دادند و فريدون را بر تخت نشاندند. اين از مظاهر اميد و اميد داشتن بود. در مقابلش يكي از عقايد بوداييها اين است كه هر وقت گرفتار سختي و

ص: 48

زحمت فوق العاده اي شدند خودكشي كنند و در مذهب بوداييها خودكشي يكي از كارهاي صواب شمرده مي شود كه آن را «هاراكيري» مي نامند و معتقدند كه اين افراد مستقيم مي روند نيروانا. نيروانا هم يعني نابودي و مي گويند كه ما در اصل نابود بوديم و به خاطر گناهي كه كرديم خداوند اين كالبد هستي را به ما داد وقتي هم مرديم ديگر از هر رنج و بلايي آسوده مي شويم.

موعود: يعني مي فرماييد اعتقاد به منجي موعود در دين زرتشت منشا صرفا اميدآفريني دارد؟

موبد اسفندياري: بله فقط اميد است البته بعدا مي بينيم كه يكي از پادشاهان ايران قبل از زردشت به نام كيخسرو زنده از دنيا رفته است و جزء جاودانيهاست. الان ما نمازي داريم به نام نماز تندرستي و براي عده زيادي از اينها نماز تندرستي مي خوانيم يعني نمرده اند، مثلا بهرام شاه ورجاوند ، دستور پشوتن ، كيخسرو پادشاه، هوشيدرماه و سوشيانت را جزء جاودانيها مي دانيم كه بعد از اينكه بشر با نيروي خودش شر را شكست مي دهد زمين آماده مي شود براي پيشبرد خير. آن وقت اين موعود آينده مي آيد. كه اين موعود آينده پيش از زرتشت سه گروه بوده اند:يكي هوشيدران (خردمندان) سوشيانتها(خيرخواهان) و فرشوكرتها (نوكنندگان) و معتقدند خداوند هميشه اينها را زنده نگه مي دارد تا بشر را راهنمايي كنند. زرتشت هم وقتي ظهور فرمود گفت: «كه من هم يكي از اين سوشيانتها هستم . يعني من از خيرخواهان شما هستم.»

موعود: لطفا بفرماييد در كداميك از منابع ديني شما به ظهور موعود اشاره شده است؟

موبد اسفندياري: بله در فروردين يشت. مي دانيد كه تمام يشتها بجز يكي دو تا متعلق به زماني قبل از زرتشت

ص: 49

است.

موعود: سوشيانت يا سوشيانس از نظر لغوي يعني چه ؟

موبد اسفندياري: يعني خيرخواه ، شيانتا يعني آرزومند، آرزو كردن ، خواهش كردن و «ساو» كه بعدا به «او» تبديل شد يعني خوبي. پس سوشيانت يعني خيرخواه.

ما معتقديم كه اين فرمانده روز آخرت يعني قيامت يك نفر خواهد بود به نام سوشيانت و سوشيانت يعني هم خيرخواه و هم نجات دهنده ولي البته او نمي آيد دين جديدي داير كند او مي آيد عدل و داد و انصاف را در دنيا رواج بدهد پيش از ظهورش دنيا مثل امروزه گرفتار جنگ و جدال و بي انصافي و مردم آزاري و تقلب و دروغگويي و هر گونه بدانديشي و بدگفتاري و بدكرداري هست و او مي آيد براي اينكه نيك انديشي و نيك گفتاري و نيك كرداري و عدل و داد و صلح و دوستي را در پيش عالميان برقرار كند. پس همراه سوشيانت يك عده اي از ارواح درگذشتگان پاك و پارسا هم به همراه او خواهند آمد و در ركاب او براي پيشبرد مرامشان همراهي خواهند كرد.

موعود: بفرماييد طبق اعتقاد شما ماموريت سوشيانت در وقت ظهور چيست؟

موبد اسفندياري: ما معتقديم كه اين سوشيانت وقتي مي آيد دين تازه اي نمي آورد بلكه مي خواهد عدل و داد را برقرار كند و البته شرط دارد. به شرطي كه ما (بشر) زمينه را آماده كرده باشيم براي شنيدن حرفهايش و گرنه ، نه او خواهد آمد و نه خدا او را خواهد فرستاد و انسان وظيفه مهمي دارد در از بين بردن شر.

موعود: ظهور سوشيانت چه علائم و نشانه هايي دارد؟

موبد اسفندياري:نوشته اند اول سه تا سوشيانت مي آيند. اولي كه مي آيد خورشيد ده

ص: 50

شبانه روز در وسط آسمان مي ايستد و غروب نمي شود، دومي كه مي آيد خورشيد 20 روز وسط آسمان مي ايستد و غروب نمي شود و وقتي سوشيانت يعني آخرين موعود مي آيد خورشيد يك ماه تمام وسط آسمان مي ايستد و غروب نمي كند: هنوز كسي نفهميده كه مقصود و فلسفه اين حرف چيست، چون اينجور چيزها اغلب نتيجه و معني فلسفي دارد. مثلا وقتي مي گوييم كه فلان پيغمبر كور را بينا كرد يا مرده اي را زنده كرد مردم ساده و عوام همان ظاهرش را مي گيرند در حاليكه در واقع كور آدم نفهم و نادان و بي علم است وقتي دين پيدا كرد ، علم پيدا كرد مثل كوري بوده است كه بينا شده است و مي گوييم:

بود مرده آنكس كه نادان بود كه بي دانشي دشمن جان بود.

موعود: ببخشيد جناب موبد منظور من معجزات نبود. سؤالم اين است كه وقتي سوشيانت بخواهد ظهور كند چه علائم طبيعي در زمين و آسمان و يا در خود اجتماع به وجود خواهد آمد؟

موبد اسفندياري: اينها تمام فرضيه است هر چه هم كه بگوييم فرضيه است.

ما ز آغاز و ز انجام جهان بي خبريم اول و آخر اين كهنه كتاب افتاده است

موعود: ضمن صحبتهايتان فرموديد كه مؤمنان بايد خودشان را آماده كنند براي ظهور سوشيانت اين آماده شدن به چه معني است؟

موبد اسفندياري: يكي از موبدان زمان ساساني اين مطلب را گفته است كه سوشيانت وقتي مي آيد كه شما همه يكي باشيد متحد، يكدل و يكزبان باشيد و زندگي مسالمت آميز با هم داشته باشيد.

موعود: آيا سوشيانت (موعود زرتشتيان) به هنگام ظهور ياراني هم دارد؟

موبد اسفندياري: بله

ص: 51

تمام اين جاودانيها از ياران او محسوب مي شوند.

موعود: با پوزش از جناب موبد و تشكر از ايشان كه علي رغم وجود مشكلات و مراجعه كنندگان فراوان چنددقيقه اي از وقت خود را براي پاسخگويي به سؤالهاي ما اختصاص دادند. اميدواريم در فرصتي ديگر امكان پاسخگويي به ديگر سؤالها را فراهم سازند.

موعود جوان سخن اول

موعود ، خوني است در تمامي رگها و شوري در همه دلها كه مي آيد.

«موعود جوان» صفحه ايست كه از اين پس گشوده مي شود تا با ياران جوان مهدي(علیه السلام) گفتگو داشته باشد.

از زبان آنها با او سخن گويد و سخن ناب او را با جوانان در ميان بگذارد.

پس اين صفحه ، صفحه همه بچه هاي مهدي(علیه السلام) است. صفحه همه مشتاقان منتظر كه صحن زمين را با مژگان خويش مي روبند و با اشك چشم آب مي پاشند تا با علمهاي برافراشته ، چشمهاي منتظر و قدمهاي آماده اعلام دارند:

نه من بر آن گل عارض غزل سرايم و بس كه عندليب تو از هر طرف هزارانند

برآنيم تا با فراهم شدن مقدمات ، صفحه «موعود جوان» را در قالب نشريه اي مخصوص نوجوانان و جوانان خوب اين وطن اسلامي عرضه كنيم و اين كار نيازمند عنايت مهدي موعود علیه السلام و همراهي همه دوستداران اوست.

قصه ها ، شعرها، طرحها و ديدگاههايتان را درباره موضوع نشريه براي صفحه موعود جوان بفرستيد. از عموم نويسندگان و شاعران متعهد نيز مي خواهيم تا با حضور در جمع موعوديان و نوشتن براي فرزندان ديار عشق و شهادت ، آنان را در آماده شدن براي استقبال از پيك خجسته ايمان و رستگاري ، حضرت صاحب الامر (علیه

ص: 52

السلام) ياري دهند.

باشد تا در زمره منتظران حقيقي درآييم.

سردبير

اگر او را ببينم به او مي گويم :

اگر او را ببينم به او مي گويم :

درا كه در دل خسته توان درآيد باز بيا كه در تن مرده روان درآيد باز بيا كه فرقت تو چشم من چنان دربست كه فتح باب وصالت مگر گشايد باز

در ايام برگزاري جشنواره مطبوعات ، غرفه موعود، پذيراي جمع زيادي از مشتاقان و عاشقان حضرت بود. از اينكه توانايي پاسخ گويي به همه محبتهايشان را نداشتيم خجل بوديم و به پيشنهاد دوستي، جوانان و نوجوانان ميهمان موعود را به نوشتن پاسخي كوتاه به اين سؤال دعوت كرديم: اگر او را ببينيد به او چه مي گوييد؟ پاسخهاي لطيف، شاعرانه و زيبايي به دستمان رسيد; البته هنوز هم منتظر رسيدن ديگر جوابها از طريق پست هستيم. از اين شماره و در شماره هاي آينده پس از چاپ پاسخهاي برگزيده به بهترين اثر رسيده هديه ارزنده اي تقديم خواهيم كرد.

به تو مي انديشم من در اين تنهايي به تو مي انديشم بي تو در تك تك گلهاي بهار بي تو در زمزمه بين گل و سبزه و آب به تو مي انديشم بعد تو; يك يك گلها خشكيد بعد تو كاج بلند، صبحگاهان به صداي خوش باد، هيچ لبيك نگفت و قناري در باغ ، مرد در گوشه سرد و تاريك و درخت گل سرخ، قهر كرد با همه اهل زمين به تو مي انديشم! كاش مي شد كه سرانجام تو را مي ديديم و تو با عطر گل ياس به ما مي گفتي كه محبت زيباست كه درخت گل سرخ هر كجا مي تواند باشد و گل شادي هر سو تا ابد زنده و شاداب

ص: 53

مي زند گلبرگي بر سر دخترك شاه و فقير و زمان خوبي تا ابديت جاريست كاش مي شد كه سرانجام تو را مي ديدم به تو مي انديشم

تهران: مرجان كرديان

(دانشجوي دانشگاه الزهرا)

اگر او را ببينم به او مي گويم:

اي قرار بي قراران ، انس حضور تو ، درمان آوارگيهايمان در راه حق شد.

كاشان - مريم نكو لعل

(دانشجوي دانشگاه علوم پزشكي)

اگر او را ببينم به او مي گويم:

دريا به دريا ، كوه به كوه ، صحرا به صحرا در انتظار تو پيمودم

شهريار - عبدآباد

اگر او را ببينم جسارت گفتن؟! ديدن و پرواز ... فقط همين

تهران - وحيد عليان نژادي

(دانشجوي دانشگاه علوم پزشكي)

اگر او را ببينم زبانم بند مي آيد.

تهران - روح الله نوريان

(دانشجوي علوم پزشكي)

اگر او را ببينم به او مي گويم:

اي كسي كه در قنوتهاي نيازم تو را از ته دل صدا مي زدم، و خدا را به آمدنت سوگند مي دادم و دعا مي كردم تا خدا در ظهور تو تعجيل فرمايد اما باز، در غروبهاي دلتنگيم لايه اي اشك بود كه روي چشمانم را مي پوشاند و مرا در صبر براي آمدنت بي تاب مي كرد با آنكه مي دانستم: افضل الاعمال انتظار الفرج

تهران - سارا استاد عباس ، كلاس سوم راهنمايي

اگر او را ببينم به او مي گويم:

كه تا چه حد چشم انتظار ديدار او بوده ام و چقدر براي رسيدن به اين زمان لحظه شماري كرده ام. (اما ، اين در صورتي است كه اشكهاي جاري شده از چشمانم به من ياراي ديدار او و قلب

ص: 54

كوچكم تاب تحمل اين موهبت بزرگ را داشته باشد) به او مي گويم: مهدي جان ، دوستت دارم بيشتر از همه چيز و همه كس .

نرگس السادات هاشمي دانا، دانش آموز

اگر او را ببينم به او مي گويم:

آن روز كه كبوتران، غريبانه صلح را انتظار مي كشند، روزيست كه چشمان ما از سخاوت خورشيد پلك نخواهند زد. و صداي بال مرغان مهاجر از دور، همراه موسيقي باد گوشواره گوش ماخواهد شد و قاصدكها پيغام خواهند آورد كه:

تو مي آيي!

با بيرق حق مي آيي،و با شقايقي در ميان انگشتانت ...و من ،باور دارم كه تو و كبوتران روزي خواهيد آمد.

تهران - گلي قهقائيان ، چهارم دبيرستان

اگر او را ببينم به او مي گويم

در كدامين شب كوفه بازخواهي گشت؟ در كدامين اوج در كدامين عروج چشم به راه آمدنت ، در پس تمامي دريچه هاي زمين ايستاده ام چقدر دلم تنگ شده است! و چشمهايم چه بزرگ شده اند! و نطفه يك سؤال كه در سرم بارور مي شود! پس تو كي مي آيي؟ تو اي وسعت بيداري اي همه دريايي ، كه دلم لبريز از عطشهاي بياباني است.

كشيك چي

كشيك چي

هنوز چند قدمي با مسجد فاصله داشتيم كه ديدم جنازه اي را مي برند. وضع تابوت و چند نفري كه اطرافش بودند نشان مي داد ميت از افراد سرشناس و مورد توجه نيست، بلكه از طبقه پايين و اشخاص گمنام است، چون جنازه اش در هايت سادگي همراه چند تن از باربرها و كشيك چي هاي بازار تشييع مي شد.آنچه حيرتم را برانگيخت اين بود كه ديدم يكي از تجار معروف اصفهان، با حال پريشان و چشم گريان پشت سر تابوت مي رود و مثل

ص: 55

شخصي كه عزيزش را از دست داده منقلب است و اشك مي ريزد.

من او را مي شناختم ، مردي بزرگوار و مورد اعتماد و از چهره هاي مؤمن و مشهور بازار بود.

وقتي او را با آن حال افسرده و چشمان اشكبار در پي جنازه ديدم ، سخت متحير شدم و با خود گفتم اگر اين ميت از بستگان نزديك وي باشد كه چنين بي تابانه در مرگش زار مي زند و اشك تاثر مي افشاند، چرا جنازه را بي تشريفات و بدون اعلام قبلي اينطور بي اهميت حركت داده اند و تجار بازار و ساير آشنايان نيامده اند؟! و اگر ميت با اين بازرگان عاليمقام بستگي و پيوندي ندارد، چرا در عزاي او چنين سر از پا نشناخته و ماتم زده ، سرشك غم مي بارد و مثل مادر بچه مرده گريه مي كند؟!

در اين فكر بودم و تعجب زده مي نگريستم كه آن تاجر چشمش به من افتاد. وقتي مرا ديد جلو آمد و با صداي شكسته و آهنگ حزيني گفت: آقا به تشييع جنازه اولياي حق نمي آييد؟

سخن او چنان در قلبم تاثير گذاشت كه از مسجد رفتن و نماز جماعت منصرف گشتم و گويي بي اختيار به طرف جنازه كشيده شدم.

من با آن بازرگان محترم در تشييع جنازه شركت كردم و همراه باربرها و كشيك چي هايي كه تابوت را بر دوش داشتند، به سمت غسالخانه حركت نمودم.

در آن روزگار غسالخانه مهم اصفهان در محلي به نام سرچشمه پاقلعه قرار داشت كه اموات را براي غسل و كفن به آنجا مي بردند.

هنگامي كه به غسالخانه رسيديم من در گوشه اي نشستم و به فكر فرو رفتم.

خيلي خسته

ص: 56

شده بودم، راه درازي را پياده در پي جنازه پيموده بودم، در آن حال به سرزنش خود پرداختم و در دل به خويشتن نهيب زدم كه چرا بدون جهت ، نماز اول وقت با جماعت را در مسجد از دست دادي ؟! چرا اين همه رنج و حمت بر خود روا داشتي ؟! چرا به خاطر يك جمله كه آن تاجر افسرده دل گفت چنين بيهوده راه افتادي و دنبال تابوت دويدي و خويش را به مشقت و سختي افكندي؟!

در اين انديشه بودم كه آن بازرگان نزد من آمد، كنارم نشست و گفت: از من نپرسيديد كه اين جنازه كيست؟

شتابزده پرسيدم: بگوييد اين ميت كيست وشما او رااز كجا مي شناسيد؟ گفت: داستان او داستان عجيبي است و آشنايي من با وي قصه شنيدني و بهت انگيزي دارد.

من كه سخت در شگفت بودم و خيلي ميل داشتم ماجراي او را بدانم مشتاقانه پرسيدم: قضيه چيست؟

گفت: مي دانيد كه امسال براي حج و زيارت بيت الله عازم مكه شده بودم.

جواب دادم: آري اما حكايت شما با اين ميت چيست؟

گفت: آشنايي من با او از همين سفر حج پيدا شد و عظمت مقام او را كه به ظاهر يك فرد عادي و از كشيك چي هاي شهراست ، در مسير مكه دانستم.

سپس ماجراي آن مرد و آشنايي خود را با وي چنين شرح داد:

قافله به قصد حج از اصفهان حركت كرد. ابتدا وارد عراق شديم تا پس از زيارت امام حسين(علیه السلام) و ساير مشاهد مشرفه رهسپار حجاز شويم.

هنوز مسافتي تا كربلا مانده بود كه تمام پولها و وسايل سفر

ص: 57

و اشياي مورد نيازم مورد دستبرد واقع شد و مفقود گرديد. هر چه جستجو كردم اثري از آنها نيافتم . وقتي وارد كربلا شدم در موقعيت دشواري قرار گرفتم. از يكسو شوق مكه در دل داشتم و به آرزوي ديدار كعبه و قصد حج آمده بودم، از سوي ديگر ادامه سفر و انجام مناسك حج برايم امكان نداشت، چون همه هزينه سفر و اسباب مورد نيازم به سرقت رفته بود و در كربلا هم كسي را نمي شناختم كه از او پولي قرض كنم و توشه راه سازم.

خيلي متاثر شدم، در نهايت اندوه و افسردگي از اينكه تا اينجا آمده ام اما ادامه سفر و زيارت بيت الله برايم ميسر نيست، در انديشه نشستم و سخت مضطرب گرديدم كه چه كنم و براي حل اين مشكل به كجا پناه ببرم.

از كربلا به نجف رفتيم. شبي تنها از نجف خارج شدم و راه كوفه در پيش گرفتم تا مسجد كوفه را زيارت كنم.

تاريكي شب همه جا را پوشانده بود، من تنها و غمزده راهي بيابان شدم و همچنان در انديشه سرنوشت خويش بودم و پريشان حال و افسرده دل سر به زير و نگران گام بر مي داشتم كه ناگهان ديدم سواري در كمال شكوه و بزرگي در برابرم پيدا شد. همه جا روشن گرديد، گويي يكباره نورباران شده بود، وقتي جمال دل آرا و چهره پرفروغش را نگريستم ، اوصاف و نشانه هايي را كه براي امام زمان حضرت صاحب الامرعلیه السلام بيان شده، در آن بزرگوار مشاهده نمودم.

آنگاه نزديك من ايستادند و فرمودند: چرا اينطور افسرده حالي؟

عرض كردم: مسافرم ، خستگي راه

ص: 58

سفر دارم.

فرمودند: اگر سببي غير از اين دارد بگو.

چون ديدم آن بزرگوار اصرار دارند كه سرگذشتم را شرح دهم ، ماجراي خود را بيان كردم و سبب ناراحتي و تاثرم را عرضه داشتم .

در اين هنگام شخصي را به نام هالو (1) صدا زدند. بي درنگ مردي نمدپوش در لباس كشيك چي ها پيدا شد. من يادم آمد در بازار اصفهان نيز يكي از كشيك چي ها كه اطراف حجره ام رفت و آمد داشت، اسمش هالو بود. وقتي آن شخص جلو آمد و به دقت در وي نگريستم ، متوجه شدم همان هالوي اصفهان خودمان است كه مدتهااست او را مي شناسم.

حضرت رو به او نموده و فرمودند: اسباب سرقت شده اش را به او برسان و او را به مكه ببر و بازگردان.

آقا اين جمله را فرمودند و رفتند. سپس آن شخص با من قرار گذاشت كه ساعت معيني از شب در محل خاصي حاضر شوم تا وسايل گمشده ام را تحويلم دهد.

در وقت قرار به وعده گاه آمدم ، او نيز حاضر شد و اسباب و كيسه پولها را كه به سرقت رفته بود، به دستم داد و گفت: درست ببين ، قفل آن را باز كن و آنچه را داشتي به دقت بنگر تا بداني كه صحيح و سالم تحويل گرفته اي.

من به بررسي وسايل و شمارش پولها پرداختم، همه آنها سالم و درست بود و هيچ كم و كاستي نداشت. آنگاه زمان و مكان ديگري را تعيين كرد و گفت: اكنون برو و اين اثاث را به كسي بسپار و موقع مقرر، در ميعادگاه حاضر باش تا تو را به مكه برسانم.

ص: 59


1- . برخي از معاني كلمه هالو عبارتند از ساده دل، سليم ، بي خبر و خوش باور، از اين رو شخص سليم النفس و ساده دل را هالو گويند. فرهنگ معين ، ج 4 ، ص 509

زمان وعده فرا رسيد و من در محل قرار حضور يافتم. وي نيز آمد و گفت: پشت سرم حركت كن. او به راه افتاد و من در پي اش قدم برداشتم، اما هنوز بيش از چند گام نرفته بودم كه ناگهان خود را در مكه يافتم.

در مكه از من جدا شد و هنگام خداحافظي ، مكاني را تعيين نمود و گفت: بعد از اعمال و مناسك حج به آنجا بيا تا تورا برگردانم، اما اهل قافله و دوستانت را كه ديدي پرده از اين راز برندار و اسرارمان فاش نساز، فقط به آنها بگو همراه شخصي از راهي نزديكتر آمدم.

بعد از مناسك حج در محلي كه قرار گذاشته بوديم حاضر شدم، او نيز به سراغم آمد و به همان كيفيت سابق با طي الارض مرا به كربلا برگرداند. عجيب اين است كه گر چه در موقع رفتن و برگشتن با من صحبتهايي داشت و به نرمي و لايمت سخن مي گفت، ولي هر گاه خواستم بپرسم آيا شما همان هالوي اصفهان ما هستيد يا نه ؟ عظمت و هيبتش مانع مي شد و بيمي در دلم مي افتاد كه از طرح اين پرسش عاجز مي ماندم.

هنگامي كه خواست از من جدا شود گفت: آيا بر تو حق دوستي و محبت دارم؟

جواب دادم: بله ، شما درباره من نهايت لطف و مرحمت را ابراز نموديد.

گفت: از تو خواسته اي دارم كه اميدوارم هر زمان وقتش رسيد انجام دهي. اين جمله را گفت و با من وداع كرد و رفت.

روزها سپري شد و ايامي گذشت، سفر ما با تمام خاطرات معجزنما و بهت انگيزش به پايان

ص: 60

رسيد و سرانجام وارد اصفهان شديم.

پس از استراحت كوتاهي ديد و بازديدها شروع شد. نخستين روزي كه به حجره بازار رفتم نيز جمعي به ديدارم آمدند، در اين موقع ديدم همان شخص عاليمقام و صاحب كرامت وارد شد. اما همين كه خواستم به احترامش برخيزم و به خاطر عظمتي كه از او مشاهده كرده بودم تجليل و اكرامش نمايم، با اشاره ممانعت كرد و دستور داد چيزي اظهار نكنم و كسي را از سرش آگاه نسازم. بعد يكسره به قهوه خانه رفت، در رديف ديگران نشست و مانند ساير كشيك چي ها قلياني كشيد و چاي خورد.

وقتي خواست برود نزد من آمد و آهسته زير گوشم گفت: فلان روز دو ساعت قبل از ظهر مرگم فرا مي رسد و از دنيا خواهم رفت، تو در همان ساعت بيا و كفن و دفنم را به عهده بگير. ضمنا داخل صندوقي كه در منزل دارم هشت تومان پول همراه كفنم هست، كفن را بردار و آن هشت تومان را براي غسل و دفنم خرج كن.

اين سخن را گفت و رفت. من شگفت زده بر جاي ماندم و تاثري آميخته با حيرت در جانم فرو ريخت.

روزي را كه او تعيين كرده و از مرگش خبر داده بود همين امروز است. دو ساعت به ظهر مانده در بازار به محل مقرر رفتم و ديدم جان به جان آفرين تسليم كرده و از دنيا رفته است. چند تا از كشيك چي ها اطرافش جمع شده بودند. به خانه اش رفتم و صندوقي را كه نشاني داده بود گشودم ، ديدم كفني با هشت تومان پول در آن نهاده شده، آنها را برداشتم و

ص: 61

همانگونه كه وصيت كرده بود به انجام كارهايش پرداختم. اكنون هم جنازه اش را تشييع كردم و براي دفنش مهيا شده ام. حال به نظر شما چنين شخصيتي از اولياءالله نيست؟! آيا مرگ او اندوه و تاثر ندارد و نبايد در عزايش اشك ماتم ريخت و سرشك حسرت باريد؟!

در اين قضيه كه مرحوم «شيخ علي اكبر نهاوندي» از عالم نامي مرحوم آقا «جمال الدين اصفهاني» نقل كرده و در كتاب «عبقري الحسان» ثبت نموده نكات مهم و ارزشمندي وجود دارد كه هر يك درسي روشنگر و پيامي بيدارگر و مشعلي فروزان فرا راه زندگي انسانها است.

به نقل از مقام امام زمان ، اثر سيدجمال الدين حجازي صص 13-5

اوقات فراغت عارضه بزرگ جوامع بشري در عصر حاضر

اوقات فراغت عارضه بزرگ جوامع بشري در عصر حاضر

امروزه ، وسايل نقليه مدرن و سريع السير ، مردم را بي احساس رنج سفر از يك گوشه جهان به اقصي نقاط عالم منتقل مي سازد. دستگاههاي مدرن مخابراتي نيز ارتباطات را سهل نموده و انسان را از بسياري رفت و آمدها بي نياز ساخته است.

رشد ابزار توليد، اتوماسيون (خودكارشدن) كارخانه ها و ساخته شدن ماشين آلات بزرگ نياز مؤسسات را به داشتن نيروي انساني كم و كمتر نموده است.

زندگي ماشيني ، محدود شدن سالهاي فعاليت به 30 يا حداكثر 40 سال و بالاخره عرضه انواع و اقسام اطعمه و اشربه آماده و بسته بندي شده ، همگي در زمره عواملي هستند كه باعث افزايش ايام و ساعاتي شده اند كه به اوقات فراغت معروف است.

تاريخ جديد بشر كه با رنسانس مغرب زمين آغاز شد، تاريخ جدايي انسان از دو امر جدي حيات بود. زيرا ، آدمي از سويي به تبع اين جريان -

ص: 62

رنسانس - بي تاريخ ، بي گذشته و بي بنياد شد و از ديگر سو فاقد آينده اي روشن.

يعني انسان ، در اين دوره تاريخي همه تلاش خويش را مصروف درك «حال» نمود. اين رويگرداني از هويت ديني و معنوي و مورد ترديد قرار گرفتن همه دريافتهاي گذشته ملتها به وسيله انديشمندان غربي موجب شد تا وجه صرفا جسماني دريافتهاي عقل تجربي و بالاخره «اصالت حال» وجه نظر انسان شود و بدين وسيله گذشته هاي خويش را با همه ويژگيهايش به دست فراموشي سپارد.

چشم پوشي از عالم ماوراء ماده و انكار عالم غيب نيز موجب بود تا اين دو پاي عجول به جهان پس از مرگ با ديده ترديد بنگرد. ترديدي كه آينده را نيز از اين موجود گرفت.

اين انسان ديگر دريافتهاي خود را - بر اساس اصل ترقي - مطمئن و كافي مي دانست و بر مدار آن به كندوكاو در زمين وسلطه جويي خويش ادامه مي داد. ضمن آنكه راز مرگ و جهان پس از آن برايش تبديل به سرنوشتي محتوم و مخوف شده بود، به گونه اي كه همه تلاشش را مصروف عقب انداختن آن مي كرد.

گفتيم كه اوقات فراغت عارضه عصري انسان است. انساني كه سرخود و رها در كوير برهوت طي طريق مي كند. حال بايد پرسيد كه صاحبان كدام انديشه و كدام تعريف از مرگ براي آدم اوقاتي را به عنوان «اوقات فراغت» قائلند!؟

فراغ از چه!؟ از رفتن!؟ از كشتن!؟ از مهيا شدن!؟ فراغت از سرنوشت محتوم پس از مرگ!؟ فراغت از دغدغه دهشتناك فرود پيك مرگ!؟ فراغت از ذكر ، تسبيح و تهليل!؟ فراغت از خود ، هويت و حقيقت گرفتار

ص: 63

آمده در طاق نسيان!؟ فراغت از خصم دروني «نفس»!؟ فراغت از خصم بيروني «شيطان»!؟ فراغت از جواني زودگذر و پيري زودرس كه بسرعت همه فرصتها رااز بين مي برد!؟ فراغت از تعليم و تعلم اصول و فروعي كه اين مسافر را در رفتن به سر منزل مقصود ياري مي دهد!؟ فراغت از تحكيم بنيان عمل!؟ فراغت از تبيين مفاهيم اخلاقي كه آدمي را مهياي كسب معرفت مي كند!؟ فراغت از همه معارفي كه پشت مردان مرد را در كسب اين فضيلت خم مي سازد!؟ فراغت از بار بزرگي كه آدمي بر دوش گرفته و بايد به سر منزل برساند!؟

جا دارد تا از مناديان و مبشران «اوقات فراغت» و غني سازان آن اوقات سؤال شود كه آيا از آنچه گفته شد غفلت كرده اند يا مفروض خود را استغنا انسان از آن همه قرار داده اند!؟

آيا جز اين است كه نسخه هاي پركننده اوقات فراغتي كه مي پيچند در زمره بازيها و لهو و لعبي هستند كه كودكان را مي فريبد و كودك صفتان را به هلاكت مي اندازد؟

به نظر مي رسد كه «اوقات فراغت» را كه محصول ابتلا انسان معاصر در فلك زدگي است ضرورت وجود آدمي فرض كرده اند كه براي پر كردن آن برنامه ريزي مي كنند و گر نه مي بايست بر عكس عمل مي كردند.

چه بايد كرد تا انسان معاصر از ابتلاء به اوقات غافل كننده فراغت خلاصي يابد و مهياي گذر از عقبه ها و گردنه هاي مهيب حيات كوتاه مدتش شود؟

انسان فارغ ، فراموشكاري است كه تصوير و سياهه شهر دور دست آرماني را از تير رس نگاه خويش دورساخته است و در ميان ابتلائات زمان ، جوياي اسبابي براي تحمل دوران غفلت خويش

ص: 64

است.

در اين ميان نبايد فراموش كرد كه بسط علوم غربي و از جمله «علم الاجتماع» و «روانشناسي» تاثير بسزايي در بسط تعاريف ايدئولوژيها، مفروضات ، پرسشها و دسته بندي امور مختلف و مبتلابه داشته است.

ابتلاء مهلك غربزدگي و گسترش آن در ميان ملل غيرغربي نيز خود موجب نشر آن مباحث در ميان اينگونه اقوام شده است. بويژه تحصيلكردگان علوم جديد به هيچ روي از تبعات اين آموخته ها در امان نبوده اند.

ضعف اعتقادات مذهبي و در حاشيه قرار گرفتن علوم ديني خود در قوام بخشيدن آن مباحث و رسميت يافتن آنها در ميان معلمان و مجريان امور فرهنگي و مدني ملتهاي به اصطلاح امروز جهان سومي مؤثر بوده است اگر نگارنده را متهم به بدبيني نفرمايند، عمل سردمداران استكبار و امپرياليسم نيز نقش بسزايي در ايجاد وضعيت درهم ريخته فرهنگي و مدني مردم جهان داشته است.

وقتي «جهان ولايي» عارض بر حال و روز انسان شد و «دنيامداري» چشمهاي معادانديش آخرت گرايان را بست، تنها راه گريز از نگراني روح كمال طلب و دغدغه نفس فرصت طلب، روي آوردن به انواع ابزار و وسايلي است كه در هنگام فراغت از كار طاقت فرسا كه به تبع وضع دوران حول محور اصالت سود مي چرخد - لحظه اي آدمي را از غلتيدن در اضطراب ناشي از طغيان و خودمحوري برهاند.

انواع و اقسام وسايل سرگرم كننده - كه به اقتضاي زيستن در عالم غربي حاصل آمده اند - همچون تلويزيون ، ماهواره ، ويدئو و انواع و اقسام بازيها كه با عنوان فنون ورزشي امكان سرگرم كردن اين انسان را فراهم مي آورند. همان كه راز پنهان همه برنامه هاي ورزشي

ص: 65

و همه محصولات كمپانيهاي فيلم سازي است. «غافل ساختن عموم از آنچه در پنهان مي گذرد.»

نبايد از اين نكته غفلت كرد كه يكي از وظايف ورزش امروز جهان، «سياست زدايي» است. بدين معني كه در ميان غوغاي مسائل ورزشي همگان از كنار رخدادهاي سياسي و اعمال استكباري دولتهاي قدرت طلب بسادگي مي گذرند. زيرا، هوشياري سياسي و فرهنگي همواره ، مانع بزرگي بر سر راه عوامل خودكامه استكبار صهيونيستي و دست نشانده هاي آنان بوده است.

حال اگر هوشياري در صفحه ذهن و قلب جوانان خانه كند، خطرات بسياري براي قدرتهاي استكباري به وجود خواهد آورد پس چه بهتر كه با انواع و اقسام وسايل ، ابزار و راههاي ايجاد غفلت سدي در مقابل هوشياري سياسي و فرهنگي ايجاد شود.

تعمق و غور در اين مساله روشن مي سازد كه طرح موضوع «اوقات فراغت» و گفتگو درباره «نحوه پر كردن اين اوقات» از سويي به نوع تفكري بر مي گردد كه بر جهان امروز مستولي شده و انسان را در مدار تنگ دنيا و دنيامداري اسير ساخته است و از ديگر سو به مجموعه عوامل سياسي و اقتصادي بر مي گردد كه به سبب جايگير شدن آن تعاريف و علمي شدن آنها سعي در استفاده از اين وضع دارند تا انواع اطعمه ، اشربه و البسه خود را به فروش رسانده و سيطره سياسي خود را نيز گسترش دهند.

بر همه «دين باوران» آشكار است كه هر انسان مكلف اعم از زن يا مرد تنها براي تنظيم روابط مادي حيات خود و مهيا كردن جسمش براي مؤدب شدن به ادب دين نيازمند آگاهي از حدود 3000 مساله شرعي و عمل

ص: 66

بدانها ست تا مباد كه در ورطه حرام و مكروه افتد و حيات اخروي خود را به مخاطره اندازد.

آيا مي توان تعليم اين مسائل و ايجاد امكانات لازم براي عمل به آنها را تا سن 60 و 70 سالگي به تعويق انداخت. چنان است كه مردي را به ناگاه بر تشك كشتي رو در روي حريفي قوي و زيرك قرار دهند. هيچ كشتي گيري در وقت رويارويي با حريف قادر به آموختن فنون كشتي ، اجرا آنها و كسب پيروزي نبوده است.

حريفي چون نفس اماره فرصت طلب و شيطاني كه آدمي را خوار و ذليل مي طلبد و مرگي كه دير يا زود فرا خواهد رسيد و قيامتي كه آدمي را به پاي ميز محاسبه مي كشد و انسان ، غافل از همه امور، چنان در بند حيات اين جهاني گرفتار آمده است كه آمادگي جسماني خود را تا دم مرگ به تاخير مي اندازد.

اين در حالي است كه مؤدب شدن جسم به ادب شريعت تنها مقدمه مؤدب شدن نفس است و از آن پس تنها در مدرسه اخلاق است كه مراتب رشد و صعود نفس فراهم مي آيد.

آيا اين همه حكايت از غفلت انسان امروز و دست اندركاران امر تعليم و تربيت نمي كند؟ مگر اينكه در تعريف «انسان» و بيان «نقش و جايگاه او در ميانه هستي» در ميان منابع ديني و بيانات معصومين(علیه السلام) تجديد نظر كرده باشيم و انسان را حيواني بپنداريم كه در طول حيات از تنعمات حيواني بهره مي برد و در سرانجامي سياه و تاريك به فراموشي سپرده مي شود.

بايد گفت «فراغت» تنها براي اين انسان معني پيدا

ص: 67

مي كند.

سالهاست كه همگي از بحراني دم مي زنيم كه اساس اخلاق و زندگي مردم را به خطر انداخته است.

آيا هيچ پرسيده ايم كه اين بحران از ميان كدام بستر برخاسته است؟

مگر نه اين است كه بحران ، محصول طبيعي درگيري نيروهاي متناقض است؟

آيا هيچ پرسيده ايم كه ميان آنچه براي انسانها عرضه مي كنيم و خاستگاه نهاد آدمي چه نسبتي وجود دارد!؟

آيا هيچ پرسيده ايم كه اين همه دستورالعملهاي اجتماعي و اخلاقي و ... را از ميان كدام منابع و با كدامين مباني استخراج كرده ايم!؟

آيا اينها در جايي انسان را با خود و با فرايند حاصله از تناقض و كشمكش نيروها درگير نمي سازد!؟

پس چگونه است كه خود از بحران دم مي زنيم و در همان حال عاملي براي بسط بحرانها مي شويم بايد توجه كرد كه بحران مخربي كه بسياري از مناسبات مادي و فرهنگي ملتهاي مسلمان را در برگرفته ناشي از خلاء مطالعات فرهنگي است.

هيهات كه برنامه ريزان، سياستگذاران و مجريان پيش از مطالعه فراگير درباره مسايل نظري و فرهنگي و كشف رابطه ميان اعمال و مناسبات خرد و كلان و در باب سابقه تاريخي موضوعات، برنامه هاي اجرايي را تدوين نموده و امر به اجراء داده اند.

هشدار كه تا غول بيابان نفريبد به سرابت

مفهوم تفكر و مشخصات تمدن اسلامي در...

مفهوم تفكر و مشخصات تمدن اسلامي در...

شخصيتهاي عاليقدر و بزرگي چون «ابن سينا» و «خواجه نصيرطوسي» به جهت اعتقاد به ارتباط دو ساحت حكمت «نظري» و «عملي» با يكديگر به عنوان متفكران و فلاسفه عظيم الشان ، عهده دار مقام وزارت حكومتهاي وقت گرديدند . اما از آن جهت كه حكومت در

ص: 68

زمان آنها، در اختيار فرمانروايان غير «حكيم» بود نتوانستند علي رغم اعتقاد شان به ارتباط تنگاتنگ فكري و عيني دو ساحت «حكمت نظري و عملي» با يكديگر ، عهده دار تحقق عيني « حكمت عملي» در همه ابعاد اجتماعي و سياسي آن شوند و تنها در عرصه نظر و محدوده اي بسيار كوچك از عمل و سلوك فردي، قادر به تحقق عيني حكمت عملي در عرصه زندگي اجتماعي شدند. امام خميني رحمه الله با دارا بودن همه ابعاد علمي و عملي مكتب جامع اسلام در تمامي ابعاد و ساحات علوم فقهي ، حكمت ، عرفان و سياست بعد از چند قرن جدايي عيني و سياسي دو عرصه حكمت نظري و عملي از يكديگر ، با تشكيل حكومت اسلامي ايران، به تحقق كامل پيوند فكري و سياسي حكمت نظري و عملي در همه ابعاد فردي ، اجتماعي و سياسي آن موفق گشتند. جا دارد متفكران جامعه اسلامي ما با الهام از امام خميني قدس سره به تبيين نظري و علمي ارتباط ميان اصول هستي شناسي اسلام و علوم انساني ، طبيعي و حتي رياضي و تكنولوژيك نوين مبادرت ورزند، اما متاسفانه مراكز فرهنگي جامعه ما غالبا به ارتباط زنده و مستقيم مباني فلسفي و عرفاني با عرصه جامعه ، سياست، علوم انساني و طبيعي قائل نيستند و گاه حتي ديده مي شود كه به وجود تعارض و حتي تقابل ميان آنها معتقدند. از اين رو برخي از متفكران دانشگاهي و مراكز فكري ما نيز قائل به تعارض علم و دين و در نتيجه معتقد به جدايي دين از عرصه اداره جامعه و سياست اند و به اين علت هم اكنون مبتلا به نوعي

ص: 69

از هم گسيختگي و خلاء فكري و اجتماعي هستند. در حالي كه از ديدگاه حكمت جامع اسلامي ، همه علوم و ابعاد اجتماعي و سياسي ارتباط تنگاتنگ با اصول عاليه فلسفي و حتي عرفاني اسلام دارند.

علوم اسلامي درگذشته ، با نابودي عيني نظام سياسي مبتني بر ولايت ، وحدت بنيادين خود را از دست دادند و به دنبال آن فهم از اسلام تجزيه گرديد و هر نحله و متفكري از منظر علم و تخصص خود اسلام را تفسير كرد. از اين رو اسلام در گذشته به صورت جامع مطرح نگرديد. در نتيجه تلقي و نحوه زندگي مسلمين به علت اختلاف علوم و ديدگاههاي مختلف متفكران اسلامي متحمل انحرافات و اختلافات فردي و اجتماعي بسيار شد. در اين ميان هم در عرصه تعليم و تربيت و هم اداره جامعه و سياست، مفهوم انسان كامل از ديدگاه اسلام مخدوش و مهجور ماند و غالبا ديدگاهي غير جامع، نامتعادل و فردي به اسلام از سوي متفكران اسلامي ارائه شد و به اين وسيله معنا و حقيقت اسلام در منظر مسلمين تحريف و مسخ گرديد و از اين رو اسلام ، اين دين كامل الهي در طي قرون متمادي دچار نوعي تعصب ، جمود و تحجر فكري و سياسي شد و يا با واكنش در برابر گذشته، تحت تاثير تمدن غرب مبتلا به انديشه هاي التقاطي و ظهور جريانات روشنفكري غربگرا و تجددگرا در چند دهه گذشته گرديد.

در حالي كه در مكتب اسلام و بخصوص مذهب تشيع در تفكر و شخصيت ائمه اطهار: بعد از حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) و همچنين در وجود

ص: 70

امام خميني قدس سره در قرن حاضر، اسلام به صورت جامع و كامل آن مطرح است و اين درست در جهت عكس تلقي نامتعادل و كاملا فردي از اسلام در طول سده هاي اخير است كه منتهي به اختلاف ، تفرقه و جدايي فكري و اجتماعي مسلمانان شده است . به اين علت امام خميني قدس سره به پيروي از حضرات معصومين(علیه السلام) در قرن حاضر ضمن طرح اسلام با تمام ابعاد و جامعيت آن امكان وحدت و يگانگي فكري ، اجتماعي و سياسي جهان اسلام بعد از چند قرن اختلاف و كشمكش سياسي ميان مسلمين را فراهم آوردند همچنانكه ديديم ، حضرت امام قدس سره همواره دعوت به رعايت اعتدال و حفظ مراتب گوناگون علوم اسلامي مي فرمودند و امت بزرگ اسلام را همواره متوجه يك مقصد، «وحدت كلمه» و «اتحاد كامل سياسي» مي نمودند. البته لازمه تحقق اين مقصد و هدف بزرگ الهي همچنانكه بيان گرديد بدون طرح كامل اسلام كه تنها به تشكيل حكومتي الهي - اسلامي ميسر مي گردد، ممكن نيست . از اين رو امام بزرگوار علت اساسي انحرافات و عقب ماندگي مسلمين در طول تاريخ گذشته و حال را در عدم حاكميت چنين حكومتي كه متكفل تحقق كامل همه احكام فردي، اجتماعي و سياسي اسلام باشد مي دانستند و موكدا در انديشه تحقق نظامي مبتني بر «ولايت مطلقه فقيه» بودند و سرانجام موفق به تاسيس حكومت اسلامي در ايران گشتند. ايشان در اين مورد مي فرمايند:

«ولايت فقيه از موضوعاتي است كه تصور آن موجب تصديق مي شود و چندان به برهان احتياج ندارد. به اين معنا كه هر كسي عقايد و احكام اسلامي را حتي اجمالا دريافته باشد

ص: 71

چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور درآورد بي درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضروري و بديهي خواهد شناخت. اينكه امروز به ولايت فقيه چندان توجهي نمي شود و احتياج به استدلال پيدا كرده علتش اوضاع اجتماعي مسلمانان عموما و حوزه هاي علميه خصوصا مي باشد. (1)

و در جاي ديگر مي فرمايند:

«هيچ كس نمي تواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضي وطن اسلامي دفاع كنيم يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود. قانون كيفر اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود. هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامي ضرورت ندارد، منكر ضرورت اجراي احكام اسلام شده و جامعيت احكام و جاودانگي دين مبين اسلام را انكار كرده است.» (2)

اما همچنانكه بيان گرديد در فهم اصول و باطن اين مكتب بزرگ تنها در تفكر برخي عرفاء و فلاسفه تجلي نمود و ابعاد ظاهري، دنيوي و ناسوتي آن در عالم دين در عرصه فقاهت و در ساحت تحقق خارجي و سياسي در بسياري از حكومتهاي متفرعن ، خودكامه و مستبد تقرر يافت و اگر برخي علماء نحله هاي كلامي و فكري در صدد تبيين اين پيوند و ارتباط حساس ميان ظاهر و باطن اسلام كه جنبه اي نظري - تاريخي دارد برآمدند، چون مؤيد به تاييد كامل الهي نبودند به انواع اشتباهات و انحرافات پيدا و پنهان فكري و سياسي دچار شدند، نظير تفكر بسياري از متفكران و نحله هاي گوناگون كلامي. در اين ميان تنها مفسران معصوم قادر به استنتاج و تبيين اين امر بسيار بزرگ اند همانان كه زندگي كليه مسلمين و حتي

ص: 72


1- . ولايت فقيه ، امام خميني ، ص 5
2- . همان ، ص 27

غير مسلمين وابسته به آنهاست.

امام باقر(علیه السلام) در اين مورد مي فرمايند:

«شما مسلمين در هيچ امري اختلاف نمي كنيد مگر آنكه اصل و بنياد آن در قرآن موجود است ولي شما قادر به درك آن نيستيد.»

توجه به سخنان ائمه معصومين(علیه السلام) كه مفسران و سرپرستان دين و قيم فهم و تبيين حقايق نهايي و جهاني زندگي بشر و جهان هستي اند و علم آنها ناشي از علم الهي است ، از ضرورتي حياتي برخوردار است . در حال حاضر نيز چنين قيمي جز امام معصوم و صاحب وقت و زمان، حضرت مهدي(علیه السلام) نيست. علم او علمي كامل و مقتبس از مشكات علم الهي و ربوبي حق تعالي است و ما مي دانيم در متن هستي و علم خداوند هيچگونه اختلاف ، تفاوت و جهلي قابل تصور نيست و اگر در فهم اسلام نقصي هست همه از علوم محدود و آميخته با جهل متفكران عادي سرچشمه مي گيرد و اگر كسي با تاييد كامل حضرت حق، فاني در حقيت هستي شود و بعد متحقق به صفات كامل پروردگار گردد، علم او از هر محدوديتي منزه مي گردد و بلكه مظهر كامل علم ربوبي مي شود اما اين حقيقت و نكته بزرگ در عالم اسلام و بخصوص عصر جديد غرب مورد انكار مستقيم يا غير مستقيم آنها قرار گرفت و در مغرب زمين افرادي چون «دكارت» و «هگل» سعي نمودند خود را به نحوي غير ديني مظهر چنين علمي پايان ناپذير قلمداد نمايند. از اين رو تمامي آنها به انكار لزوم ارتباط علم و زندگي بشر با جهان غيب پرداختند اما بعد از چند قرن تلاش تمامي متفكران

ص: 73

عصر جديد غرب در برابر يك سلسله تناقضات و محدوديتهاي تفكر بشري به زانو درآمدند به نحوي كه در عصر حاضر تمدن بشري با يك سلسله بحرانها و چالشهاي فكري و تاريخي مواجه گشته است. در واقع جهان غرب به علت انكار برخي حقايق و اصول ثابت متافيزيكي و فلسفي و توجه صرف به جنبه هاي تاريخي و متغير فكري و اجتماعي دچار نوعي درهم ريختگي و آنارشيسم فكري و نسبيت كامل ارزشهاي اخلاقي و خانوادگي شده و در مقابل جهان شرق به علت عدم توجه به مقتضيات نو پديد جامعه اسلامي و اصرار و پايبندي نسبت به برخي مباني متافيزيكي و غيرناسوتي دچار جمود فكري بوده است و در اين ميان تنها انقلاب اسلامي با الهام از تفكر و شخصيت حضرت امام خميني قدس سره و دين اسلام در صدد تطبيق اصول و مبادي ثابت (نه ساكن) ما بعدالطبيعي بر جهان ، تاريخ و جوامع اسلامي برآمده، همانكه جهان بحران زده معاصر نياز كامل و مبرمي دارد. در اين مورد امام باقر(علیه السلام) مي فرمايد:

«به من علم به قرآن و تفسير كامل آن و نيز علم به تغيير زمان و تحولاتي كه در آن واقع مي شود داده شده است.» (1)

از اين رو در شرايط فكري كنوني جامعه اسلامي ما ، لزوم تحقق اسلامي شدن دانشگاهها به عنوان زمينه ساز فكري ايجاد تمدن بزرگ اسلامي، بدون اعتقاد حقيقي به ارتباط زنده و مستقيم ميان علوم اسلامي و دانشگاهي و نيز اداره جامعه اسلامي ايران، امكان پذير نيست و اين خود مستلزم اعتقاد جدي به رابطه تنگاتنگ هستي شناسي اسلامي و عرفاني با تمام علوم انساني و حتي تجربي و رياضي

ص: 74


1- . اصول كافي ، باب حجت

و نيز اداره عرصه جامعه ، سياست و نظام ولايت و رهبري سياسي است و درست در اين راستا امام خميني قدس سره به عنوان فقيه ، حكيم ، عارف و سياستمداري مدبر و شجاع با تشكيل و تحقق حكومت اسلامي و نظام ولايت به نحوي عيني (و نه فقط در ساحت نظر) و تاريخي به لزوم ارتباط طولي و تنگاتنگ اصول هستي شناسي فلسفي و عرفاني و مسائل حكمت عملي يعني حقايق و مسائل اجتماعي و سياسي و حتي تكنولوژيك، تحقق خارجي و تاريخي بخشيدند. اما در اين ميان با وجود اينكه مكتب اسلام و ولايت داراي كاملترين نظام فكري در همه عرصه هاي هستي شناسي، انسان شناسي و جهان شناسي مترقي و عميق است، برخي از روشنفكران غربزده و حتي ديندار به استثناي گروهي از نويسندگان و مترجمان عاليقدر با چند دهه تاخير فكري از تفكر معاصر جهان غرب به طرح برخي مباحث گمراه كننده در قلمرو الهيات اسلامي و نيز طرح برخي فلسفه هاي سست ، متناقض و بي اعتبار «تحليلي» آن هم نه به قصد تبادل سازنده و مثبت افكار و نقادي عالمانه آنها - كه مي تواند باعث رشد جامعه اسلامي گردد - بلكه به عنوان حقايق و مكاتبي بنيادين و نهايي، و نيز برخي مباحث ديني و فلسفي تحت عناوين «كلام جديد» ، «فلسفه دين» و «هرمنوتيك» مبادرت مي ورزند و با اين خودباختگي اسفبار، جامعه را دچار ترديد و تشكيكي فاجعه آفرين نموده و سعي مي كنند با ارائه يك منطق پوزيتويستي صرف يا شبه ديني و عرفاني اعتقاد به جهان ماوراءالطبيعه را امري غير علمي و فاقد معنا و غير قابل تحقيق قلمداد نمايند و به اين وسيله ، در راستاي

ص: 75

تحقق مكتب پوزيتويستم و سلطه نامتعادل تكنيك در عرصه جهان كه وجود بشر را تا حد يك ماشين و «روبات» خدمتگزار تنزل داده است. تسليم اين جريان نامتعادل مي شوند در حالي كه جهان غرب در قرن حاضر دچار يك سلسله چالشهاي فكري و اجتماعي بزرگ گشته است. زيرا مكتب پوزيتويسم در عرصه فكر ، سعي در قطع ارتباط انسان با جهان مابعدالطبيعه داشته و در اين ميان اعتقاد حسي به دين را نيز در خدمت بشر و بلكه به عنوان يك نوع كالاي فكري و فرهنگي كه مي بايست به مصرف زندگي طبيعي و مادي برسد، مي داند و مي خواهد در خدمت سياست مبتني بر سلطه جهان غرب باشد، اين مكتب مادي نوين، قائل به اعتبار كامل علم جديد كمي و حسي صرف است در حالي كه جهان غرب بخصوص بعد از جنگ جهاني دوم و شكست تفكر «حلقه وين» با تجربه جدايي علم و زندگي بشر غربي از اعتقاد به جهان ماوراء الطبيعه درچند قرن اخير، دچار بحراني همه جانبه در عرصه فلسفه ، اخلاق ، سياست و حيث اعتبار علم جديد گرديده و در حال حاضر مجددا با قوت هر چه تمامتر، به لزوم پيوند برخي مبادي علمي و نيز زندگي اجتماعي با برخي اصول مابعدالطبيعي ، دست يافته است.

از اين رو ، در حال حاضر ، ميان اين حاكميت تكنولوژيكي و فكري پوزيتويسم و همچنين تفكري «انتقادي» و ژرف بين كه با وجود اعتقاد به لزوم پيشرفت كامل علمي و تكنولوژيك جامعه جهاني به نحوي مبهم ، اما جدي خواستار تحقق رابطه متعادل ميان وجود انسان با مبدا هستي است و طالب فراتر رفتن از بسياري

ص: 76

از محدوديتهاي تفكر و تمدن معاصر غرب است، نوعي تعارض و كشمكش فكري عميق، وجود دارد. به صورتي كه تمامي متفكران جهان غرب، به اين تفكر انتقادي معتقدند، هر چند فاقد اصول متعادل فكري و مابعدالطبيعي مورد نياز هستند و به اين علت برخي از آنها به جهان شرق دور و اساطير پناه برده اند، در حالي كه افراد سطحي مغرب زمين و برخي روشنفكران خودباخته شرقي، سخت مجذوب و مرعوب برخي پيشرفتهاي مادي علم جديد گشته اند و در اين ميان تنها مكتب اسلام و تشيع و تفكر مبتني بر «نظام ولايت» مي تواند الهام بخش متفكران منتقد و عميق مغرب زمين قرار گيرد. اما علي رغم اين حقيقت ، بسياري از انديشمندان جامعه ما مفتون نظام تكنولوژي و علم جديدند. در حالي كه جولان اين تمدن مادي خود زماني بيش نمي پايد و بزودي جاي خود را به بنيادهاي عميق فرهنگي و الهي كه در خود، علوم كاملا پيشرفته و هماهنگ با نظام و جهان تكوين و هستي را داراست خواهد داد. از اين رو انديشه ولايت علي رغم برخي كاستيهاي موجود، با تحقق كاملش مي تواند به دور از افراط و تفريطهاي فكري و عملي دو دوره قرون وسطي و عصر جديد با طرح لزوم ارتباط متعادل ميان انسان و جهان يا عرصه طبيعت با عالم مابعدالطبيعه و در نهايت خداوند و مبدا هستي - كه مهمترين ويژگي دين اسلام است - جهان اسلام و بلكه نوع بشر را از انحراف چندهزارساله تاريخ بشر كه در نتيجه سوءاستفاده از منابع جهان بيعت يا در روابط اجتماعي و سياسي به انحايي از استبداد اومانيستي و يا دموكراسيهاي نامتعادل در چند قرن اخير دچار آمده اند، رهايي

ص: 77

بخشد و به اين وسيله به تعارض و تناقص ، ميان دو نحوه تفكر «ايده آليستي» و «رئاليستي» صرف كه با نوعي از آرمانگرايي غير حقيقي و اومانيستي و موهوم و يا واقع بيني صرف مادي و طبيعي همراه است، پايان بخشد تا به اين وسيله بتواند جوامع غربي را از برخي آثار سوءفكري و اجتماعي دو جريان و تفكر «آمپريستي و پوزيتويستي» افراطي از يك سو و مكتبهاي نامتعادل «اگزيستانس» علي رغم برخي تعاليم ارزشمند اين هر دو جريان كه بشر غربي را در نهايت ميان واقع بيني صرف و انحطاط و ابتذال طبيعي تفكر جهان آنگلوساكسون از يك سو و يا آرمانگرايي خيالي و كست خورده و به بن بست رسيده فلاسفه ماركسيست و مكاتب اگزيستانس و پديدار شناسي از سوي ديگر سرگردان ساخته اند در امان بمانند.

در چنين شرايطي امام خميني قدس سره مبشر لزوم تحقق ارتباط متعادل ميان «وجود» و «زمان» به نحوي حقيقي (نه به صورت اعوجاج آميز آن كه در تفكر «هگل» و « هيدگر» ملاحظه مي شود) در عرصه هستي شناسي وانسان شناسي بودند.

از سوي ديگر امام خميني قدس سره با تحقق يگانگي دين با سياست ، حكومت و اداره جامعه ، متذكر لزوم تحقق كامل توحيد الهي در عرصه هاي مذكور و در زندگي اجتماعي مسلمين گشتند و براي جهان غير مسلمان مبشر نفي سلطه و استبداد جهاني شدند و از اين جهت معظم له منادي آزادي و رعايت حقيقي حقوق انسانها و ملل گوناگون عالم به خصوص جهان استضعاف و عقب نگهداشته شده اند. جهاني كه به علت تحولات بزرگ تكنولوژيك و عصر ارتباطات رو به سوي تشكيل دهكده اي واحد و نظمي نوين دارد

ص: 78

و البته لازمه تحقق اين وحدت جهاني تفاهم و رعايت واقعي حقوق همه ملل عالم است و اين درست در جهت عكس سياستهاي سلطه طلبانه جهان غرب قرار دارد. از اين رو امام خميني قدس سره در جهت مخالف جهان سلطه مبادرت به ايفاي مترقيانه ترين نقش ممكن بين المللي براي ورود كشورهاي گوناگون عالم به جهاني واحد و يكپارچه نمودند.

اما جهان غرب تاكنون با اعتقاد به مكتب اومانيسم و لزوم جداسازي معنويت و دين از ساحت تفكر و عرصه ياست بشري و با جايگزيني انسان ، ثروت ، قدرت و تجمل و غرور به جاي اعتقاد به مبدا هستي و لزوم ارتباط زندگي بشر با مبدا غيب (علي رغم برخي موفقيتهاي بزرگ مادي و فكري خود) موجب ظهور انواع تبعيضات طبقاتي و سياسي در سطح جهان معاصر گرديده است.

در حال حاضر مغرب زمين بدون رجوع آگاهانه و متعادل به اصل الاصول زندگي بشر و جهان هستي و يا توجيه ناب الهي در دو عرصه تفكر و عمل هرگز قادر به خروج از اين وضع بحراني و متناقض جهاني نيست و اين خود حقيقتي ژرف است كه درباره آن خداوند بزرگ در قرآن كريم مي فرمايد:

«اي اهل كتاب بياييد در برابر يك سخن تسليم و فرمانبردار باشيم و آن اين كه جز خدا را نپرستيم و برخي ، برخي ديگر را تحت سلطه و انقياد خود قرار ندهيم ...» (1)

در اين ميان تشكيل تدريجي دهكده واحد جهاني با همه تحولات سريع خود در عصر ارتباطات زمينه مادي و جهاني را براي ظهور عالمگير و عدل گستر آخرين امام معصوم شيعيان فراهم مي سازد به نحوي كه سرانجام، جهان با

ص: 79


1- . آل عمران آيه 64

گذر از يك سلسله تناقضات هولناك فكري ، سياسي و اقتصادي معاصر و آينده كه در نهايت به علت عدم واقع بيني سران كفر و جهان سلطه منجر به ظهور و جنگهاي آن حضرت خواهد شد به سر منزل امن و فلاح خواهد رسيد و به اين وسيله همه موانع تحقق تمدن واحد جهاني تحت حاكميت مكتب بزرگ اسلام از ميان برخواهد خاست و اسلام با تمام ابعاد مادي، معنوي خود حاكم بر جهان خواهد شد و نوع بشر با تجربه تاريخ خونبار چندهزارساله خود به آنچنان رشد فكري و معنوي نائل خواهد شد كه ديگر هرگز اختلاف ناشي از جهل و يا خودخواهي وجود نخواهد داشت و بلكه بالعكس به نهايت وحدت آگاهانه و مثبت اعتقادي ، اقتصادي و سياسي با همفكران خود در سراسر جهان دست خواهد يافت. در اين ارتباط از برخي روايات صحيح اسلامي مستفاد مي شود كه در آخرالزمان مردم به آنچنان رشدي نائل مي گردند كه ديگر با يكديگر اختلاف نزاع برانگيز نخواهند داشت.

به اين ترتيب از نگاه دين مبين اسلام جهان بشري در آينده از عرصه خونين معركه هاي تناقضات اعتقادي و تاريخي بزرگي عبور خواهد كرد تا نظام واحد جهاني اسلام آگاهانه بر عالم حاكميت يابد و سرانجام جهان بشري شاهد تحقق يگانگي و ارتباط تنگاتنگ ميان واقعيت و حقيقت ، جهان غيب و ابديت با عالم طبيعت و ناسوت باشد .

ميعادگاه منتظران

ميعادگاه منتظران

در پي درخواست جمعي از خوانندگان و دوستداران «موعود» از اين پس با گشودن صفحه «ميعادگاه منتظران» پاسخ گوي سؤالهاي مختلف شما درباره «موعود آخرالزمان» خواهيم بود . جمعي از علما و همچنين معاونت فرهنگي مسجد مقدس جمكران صميمانه

ص: 80

پذيراي اين درخواست «موعود» شدند. ضمن آنكه در همين صفحه با دوستداران موعود از «ميعادگاه منتظران» سخن خواهيم گفت. ان شاءالله

سؤالهاي خود را به آدرس مجله ارسال داريد (تهران: ص . پ 771-19615).

پاسخ پرسشهاي اين شماره:

برادر محترم آقاي عليرضا سالار: سؤالهاي شما را حضرت حجة الاسلام شيخ علي كوراني پاسخ گفته اند، اميد كه شما را در درك معارف ياري دهد.

در مناطقي از افريقاي غربي كشورهايي مانند سنگال ، نيجريه و ... فرقه هاي مختلفي از اهل تصوف وجود دارند كه از جمله آنها مي توان به «تيجانيه» اشاره كرد برخي از اين فرقه ها امام عصر (علیه السلام) را به عنوان قطب و رهبر روحاني خودپذيرفته اند و همان رابطه مريد و مرادي كه ساير فرقه هاي صوفيه با رئيس و رهبر خود دارند اين فرقه ها با امام عصر دارند. چنانكه از توضيحات بالا مشخص شد مراد از قطب كه در سؤال شما آمده بود رهبر روحاني و رئيس صوفيه است كه در اصطلاح اهل تصوف از آن تعبير به قطب مي شود. البته در معارف شيعي هم از امام عصر (علیه السلام) به عنوان قطب عالم امكان ياد مي شود كه آن معناي ديگري دارد و اشاره به نقش محوري امام و حجت الهي در عالم هستي است.

در اين زمينه احاديث مختلفي نقل شده كه از جمله مي توان به اين حديث نبوي اشاره كرد كه:

«و انه يخرج قوم من اهل المشرق او خراسان يمهدون للمهدي(علیه السلام) سلطانه و هم اصحاب الريات السود و يكون قائدهم الخراساني من ذرية الحسين(علیه السلام).»

گروهي از مردم از مشرق زمين به پا مي خيزند و زمينه را براي برقراري حكومت مهدي(علیه

ص: 81

السلام) آماده مي سازند براي اطلاع بيشتر در اين زمينه به كتاب عصر ظهور از آقاي علي كوراني از انتشارات سازمان تبليغات اسلامي مراجعه كنيد.

در تفسير آيه «و بالحق انزلناه و بالحق نزل» (اسري، آيه 105) نظرهاي مختلفي ابراز شده است اما شايد بتوان فت بهترين آنها نظري است كه مي گويد «بالحق انزلناه» ناظر به محتواي قرآن است كه حق است ، يعني ماده و قوام قرآن بر اساس حق است چون مشتمل بر اين آيه است و مصون از هر گونه لغو و باطل است به تعبير قرآن «انه لقول فصل و ما هو بالهزل» (الطارق، آيه 13) اما قسمت دوم آيه يعني و «بالحق نزل» ناظر به مسير ابلاغ و نزول قرآن به مردم است و مراد از آن اين است كه قرآن به واسطه جبرئيل امين به پيامبر نازل شد و در اين مسير هيچگونه باطلي به آن راه نيافت يعني نه جبرئيل كه واسط در ارسال وحي بود و نه پيامبر كه گيرنده وحي و مامور ابلاغ آن بود، هيچكدام در آن تصرفي نكرده و نه بر آن چيزي افزودند و نه از آن چيزي كم كردند همچنانكه شياطين هم نتوانستند در اين وحي رخنه كنند. به تعبير قرآن «لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه»(فصلت، آيه 42)

خواهر گرامي خانم (م . پ ):

نماز امام زمان(علیه السلام) دو ركعت است كه معمولا در شبهاي چهارشنبه و يا شب جمعه آن را اقامه مي كنند و بهتر است در يكي از اين دو شب در مسجد مقدس جمكران اقامه شود دستور آن به ترتيب زير است.

1. دو

ص: 82

ركعت نماز در هر ركعت آيه «اياك نعبد و اياك نستعين» صدمرتبه 2. ذكر ركوع و سجود هفت مرتبه

3. پس از سلام يك بار لااله الاالله و تسبيحات فاطمه زهرا7 قرائت شود.

4. در آخر، سر بر سجده نهاده صدمرتبه صلوات فرستاده شود و حاجات خود طلب نماييد.

برادر عزيز آقاي حسن آقاجاني:

نامه شما دريافت شد به اطلاع مي رساند كه: كتابخانه عمومي مسجد همه روزه صبح و عصر در خدمت دوستداران كتاب است روزهاي معمولي 9 تا13 و بعد از ظهرها از ساعت 16 الي 20 و روزهاي سه شنبه و پنج شنبه از ساعت 16 الي 24 در دو قسمت خواهران و برادران پذيراي عزيزان است.

رجعت

رجعت

قسمت دوم

رجعت يك پيشگويي تاريخي است يا يك مساله اعتقادي؟

يكي از انديشمندان معاصر تصور كرده كه رجعت نه يك مساله اعتقادي ، بلكه از قضاياي مسلم تاريخي است، در نتيجه اعتقاد و انكار آن هيچ خدشه اي در ايمان انسان وارد نمي سازد. وي مي گويد: «قضيه رجعتي كه برخي از آيات قرآني و احاديث از آن سخن گفته اند، از آنچه شيعه از بين امت اسلامي به آن قائل است، بدين معني نيست كه اصل رجعت ، به عنوان يكي از اصول دين مطرح و در مرتبه اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد باشد، بلكه از مسلمات قطعيه محسوب مي شود و شان آن در اين مورد هم شان بسياري از قضاياي فقهي و تاريخي است كه راهي به انكار آنها نيست ، مثلا همه فقها در حرمت مال غصبي اتفاق دارند يا با دلايل محكم تاريخي ثابت شده كه جنگ بدر در سال دوم از هجرت واقع شده است. قضيه اول، قضيه اي

ص: 83

فقهي و قضيه دوم، قضيه اي تاريخي است و با اين حال هر دو از اصول دين محسوب نمي شوند و رجعت نيز چنين است؟ (1)

در اين سخن دو احتمال به نظر مي رسد ، يكي آنكه اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست كه انكار آن موجب كفر گردد، هر چند خود از امور اعتقادي محسوب مي شود. اين سخن صحيح و قابل قبول است. احتمال ديگر آنكه رجعت از سنخ امور اعتقادي نيست بلكه صرفا يك پيشگويي تاريخي در مورد آينده بشري است، همانند قضاياي تاريخي و فقهي كه هر چند قطعي است، ولي اعتقاد به آن ضروري نيست.

اين سخن بر خلاف مفاد ادعيه و روايات و سخنان علماي كلام است، در زيارت امام حسين(علیه السلام) مي خوانيم:

«اني من المؤمنين برجعتكم» (2)

من به بازگشت شما اهل بيت(علیه السلام) ايمان و اعتقاد دارم .

يا در زيارت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) آمده:

«اني بكم وبايابكم من المؤمنين» (3)

من به شما و بازگشتتان معتقدم

در روايتي كه قبلا بيان شد، امام صادق(علیه السلام) مي فرمايند:

«من اقر بسبعة اشياء فهو مؤمن و ذكر منهاالايمان بالرجعة» (4)

هر كس به هفت چيز معتقد باشد، مؤمن است و از ميان هفت چيز ايمان به رجعت را بيان فرمود.

در سخنان بسياري از انديشمندان كلامي، رجعت به عنوان يك امر اعتقادي مطرح شده بطوري كه اعتقاد به آن را ضروري شمرده اند ، به عنوان نمونه: مرحوم شبر مي فرمايد:

«پس اعتقاد به اصل رجعت به طور اجمالي واجب است ... هر چند كه تفاصيل آن موكول به ائمه اهل البيت: مي شود.» (5)

بنابراين در تمامي روايات مذكور و روايات متعدد ديگر، رجعت به عنوان

ص: 84


1- . سبحاني ، جعفر، الالهيات علي هدي الكتاب والسنة والعقل، قم ، مكتبة الاعلام الاسلامي، ج 2 ، ص 787.
2- . القمي ، ابوالقاسم جعفر بن محمدبن قولويه ، كامل الزيارات ، صص 257 - 218 ، نجف ، المطبعة المرتضوية في النجف الاشرف .
3- . همان جا
4- . المجلسي ، بحارالانوار ، ج 53 ، ص 92 ، 121.
5- . حق اليقين ، ج 2 ، ص 35 .

يك مساله اعتقادي مطرح شده است، كه خود گوياي آنست كه رجعت از زمره امور اعتقادي است نه صرفا يك قضيه مسلم تاريخي.

شاهد ديگر آنكه پيوسته علماي كلام موضوع رجعت را در كنار ساير مباحث اعتقادي بحث كرده اند، و اين خود شاهد تلقي اعتقادي بودن رجعت است. نكته ديگر آنكه آيا صرف تحقق آن در آينده موجب پيشگويي تاريخي بودن آن مي شود؟ اگر چنين است، معاد هم كه در آينده محقق مي شود، پس صرفا يك قضيه تاريخي است، آيا نويسنده به آن ملتزم مي شود؟

رابطه رجعت با بعضي از امور اعتقادي

تفكيك مفاهيم و واژه هايي كه بيانگر اعتقادات و باورهاي ديني است از اهميت زيادي برخوردار است. و گاهي كم توجهي در اين راستا مشكلاتي را به همراه داشته و باعث گرديده است تا اشتباهات بزرگي رخ دهد، و شايد يكي از عوامل آن شباهت معنايي زياد اين دو واژه در فرهنگ مردم باشد. از اين روي در لغتنامه دهخدا (1) از ظهور امام عصر (علیه السلام) و نزول حضرت عيسي(علیه السلام) به رجعت تعبير شده است كه از جهت لغوي چنين كاربردي ممكن است صحيح باشد، اما از نظر اصطلاح علماي كلام غلطي فاحش است...، به هر صورت در اين فصل تفاوتهاي محتوايي رجعت با ساير مفاهيم مشابه بدقت بررسي مي شود تا جايگاه واقعي كاربرد آن مفاهيم روشن گردد. ممكن است از توضيحاتي كه در مورد رجعت ذكر شد، چنين برداشت شود كه رجعت همان معاد است، چرا كه مؤمنان و كافران هر كدام به پاداش و سزاي عمل خويش خواهند رسيد و معناي معاد چيزي جز اين نيست و اساسا انتقام الهي از مشركين

ص: 85


1- . لغتنامه دهخدا، حرف راء ، انتشارات دانشگاه تهران، صص 295- 294.

و يا پاداش به مؤمنان و نيز آن اتفاقات غير عادي كه در رجعت اتفاق مي افتد - همانند سلطنت طولاني اهل بيت(علیه السلام) ، زنده شدن برخي مردگان و ... - تحققش در دنيا ممكن نيست، لذا مطالبي كه در مورد رجعت گفته مي شود، در حقيقت بخشي از حوادث معاد است و همين تلقي و دريافت از رجعت سبب شده تا برخي از اهل سنت گمان كنند كه اعتقاد به رجعت مستلزم بطلان رستاخيز خواهد شد. زيرا وقتي كه در رجعت، مؤمنان به پاداش و كافران به سزاي عمل خويش برسند، نيازي به رستاخيز نخواهد بود ... پس در هر صورت مي بايست تفاوتهاي اين دو امر اعتقادي بدقت تببين شود.

تفاوتهاي متعددي بين رجعت و معاد وجود دارد كه از آن ميان به چهار فرق اساسي اشاره مي كنيم:

1. رجعت در اين جهان مادي با همه مشخصات و عوارض ، محقق مي گردد و همانطور كه در تعريف رجعت آمد، مردمان در همان شكل و صورتي كه در گذشته بودند، بر مي گردند ، اما معاد در جهان ديگر اتفاق مي افتد، در جهاني كه از عوارض مادي خبري نيست.

2. در معاد همه خلايق براي حسابرسي محشور مي گردند، در حاليكه رجعت اختصاص به كافران و مؤمنان خالص دارد.

3. انكار اصلي از اصول دين موجب كفر مي شود، بر خلاف انكار اصول مذهب ، از اين روي انكار معاد موجب خروج از دين مي گردد، لكن در مورد رجعت چنين نيست .

4. بازگشت كنندگان به دنيا در زمان رجعت دوباره خواهند مرد يا كشته خواهند شد ، اما در معاد ديگر مرگ و ارتحالي نخواهد

ص: 86

بود، چرا كه آنجا سراي ابدي است.

جعت و ظهور

رجعت همانگونه كه گذشت آنست كه گروهي از مؤمنان خالص و سردمداران كافر كه از دنيا رفته اند، به دنيا برمي گردند، تا گروه اول به عزت نائل شوند و گروه دوم به ذلت دنيوي برسند، اين معنا با ظهور امام دوازدهم (علیه السلام) متفاوت است، چرا كه «ظهور» در فرهنگ شيعه آن است كه امام دوازدهم حضرت حجة بن الحسن العسكري (علیه السلام)، پس از غيبت بسيار طولاني آنگاه كه جهان پر از ظلم و ستم شود، ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.

رجعت و ظهور در يك جهت اشتراك دارند و آن اينكه هر دو در آخرالزمان و قبل از قيامت اتفاق مي افتند ، اما فرقشان اين است كه خداوند براي برچيدن ريشه هاي ظلم و ستم و ايجاد عدالت در روي زمين ، ولي خويش را پس از غيبتي طولاني، آشكار مي سازد. ولي رجعت آن است كه در هنگام ظهور، براي ياري حضرتش و نيز استمرار حاكميت حق بعد از برقراري عدالت، خداوند گروهي از مؤمنان را كه از دنيا رفته اند، به دنيا باز مي گرداند تا براي ياري وي بشتابند. مؤمناني كه ساليان درازي انتظار فرجش را مي كشيدند ، ولي قبل از ظهور و رؤيت حضرتش ، ديده از جهان فرو بستند. (1)

رجعت يكي از وقايع مهمي است كه در آستانه ظهور رخ مي دهد و زمان آن هنگام ظهور است، نه قبل و نه بعد ظهور، بلكه در همان هنگام است كه برخي پيامبران الهي و ائمه اطهار: و مؤمنان صالح به دنيا بر مي گردند تا شاهد اعتلاي

ص: 87


1- . از امام صادق(علیه السلام) منقول است كه هر كه چهل صبح اين عهد (دعاي عهد امام زمان(علیه السلام)) را بخواند از ياوران قائم « ما باشد و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد خدا او را از قبر بيرون آورد كه در خدمت آن حضرت باشد، قمي، شيخ عباس ، مفاتيح الجنان، قدس، ص 892

كلمه اسلام در روي زمين باشند. اما نبايد چنين تصور كرد كه رجعت همان ظهور است، رجعت يعني بازگشت عده اي از مؤمنان و كفار، ولي ظهور به معناي آشكار شدن و قيام دوازدهمين ذخيره الهي پس از غيبت طولاني است. در نتيجه نزديكي زمان اتفاق آن دو واقعه نبايد موجب شود كه آنها را يكي تلقي كنيم.

شايد اين مطلب در مورد رجعت از روايات و كلمات علما به دست بيايد، آنجا كه شيخ مفيد 1 فرمود:

«ذلك عند قيام مهدي آل محمد(علیه السلام)» (1)

رجعت هنگام قيام مهدي آل محمد(علیه السلام) خواهد بود.

و نيز سيد مرتضي از علماي بزرگ اسلام در مورد رجعت مي گويد:

«آنچه كه شيعه به آن اعتقاد دارد اين است كه، خداوند متعال هنگام ظهور امام زمان مهدي(علیه السلام) گروهي از شيعيان را كه از دنيا رفته اند، به دنيا بر مي گرداند.» (2)

پس با اين بيان روشن شد كه رجعت هرگز به معناي ظهور حضرت ولي عصر (علیه السلام) نيست.يكي از مستشرقين به نام «دويت نلسون» در كتاب «عقيدة الشيعة» از ظهور امام زمان(علیه السلام) به رجعت تعبير مي كند، كه اين خلاف معناي رجعت در اصطلاح كلام شيعه است.

اين چنين اشتباهاتي گاهي سبب شده تا كساني به غلط تصور كنند كه واقعيت رجعت نيز همان ظهور امام عصر (علیه السلام) است. از اين رو صاحب كتاب «الدعوة الاسلامية»مي نويسد: (3)

«اگر منظور از رجعت ، ظهور حضرت ولي عصر7 باشد، اين حرف قابل قبول نيست، ولي اگر منظور بازگشت عده اي به جهان ، قبل از قيامت است، اين باطل است و اخبارش با آن همه كثرت فايده اي نداشته و

ص: 88


1- . رجوع شود به تعريف رجعت ، شماره قبل موعود، صص 49- 48 .
2- . به نقل از بحارالانوار، ج 53، ص 128 .
3- . الخنيزي ، شيخ علي ابوالحسن بن حسن بن مهدي، الدعوة الاسلامية ، بيروت، ج 2 ، ص 94 .

مطلبي را اثبات نمي كند.»

سپس مي گويد:

«اگر منظور رجوع به دنيا قبل از قيامت باشد، بايد توجه داشت كه مفهوم لفظ ظهور با مفهوم لفظ رجعت بسيار متفاوت است، واژه اول در جايي به كار مي رود كه چيزي يا كسي بوده ولي پنهان شده و در زمان خاصي آشكار مي شود ولي از رجعت چنين به ذهن مي آيد كه چيزي يا كسي به جاي خاصي رفته باشد، بعد از مدتي به همان جا برگردد. مضافا اين كه در عرف شيعه بين معاني اصطلاح آن دو نيز تفاوت بسياري وجود دارد.»

از اين رو اخباري كه در مورد رجعت به دست ما رسيده است، بخوبي گوياي بازگشت گروهي از مؤمنان به دنيا پيش از قيامت است، و در برخي روايات نام تعدادي از آنان را بيان مي كند و يا برخي وقايع آن را بر مي شمارد، به طوري كه نمي توان آن را همان ظهور امام عصر (علیه السلام) دانست.

مرحوم شيخ حر عاملي قدس سره دوازده فرق بين واژه رجعت و ظهور ذكر كرده كه به خاطر طولاني نشدن بحث از ذكر همه آنها خودداري كرده و تنها به ذكر اين نكته اكتفا مي كنيم كه تنها در يك روايت در مورد وقايع حضرت ولي عصر (علیه السلام) به رجعت تعبير شده است. و آن روايتي است كه در كتاب غيبت نعماني ذكر شده است:

«اخبرنامحمدبن سعيد قال حدثنا احمد بن محمد الدينوري قال: حدثنا علي بن الحسن الكوفي قال: حدثتنا عميرة بنت اوس قالت: حدثني جدي الحصين بن عبدالرحمن ، عن عبدالله بن صخره عن كعب الاحبار انه قال:...ان القائم من ولد علي(علیه السلام) له غيبة كغيبة يوسف و رجعة كرجعة عيسي بن مريم،

ص: 89

ثم يظهر بعد غيبته مع طلوع النجم الاحمر و خراب الزوراء و هي الري و خسف المزورة و هي بغداد و خروج السفياني...» (1)

... حضرت قائم(علیه السلام) از فرزندان حضرت علي(علیه السلام) داراي غيبتي مانند غيبت يوسف(علیه السلام) و رجعت و بازگشتي مانند رجعت عيسي بن مريم(علیه السلام) دارد، آن حضرت زماني ظهور خواهد نمود كه وقايع زير به وقوع بپيوندد: طلوع ستاره قرمز، خراب شدن زوراء (ري) در زمين فرو رفتن مزورة (بغداد)، خروج سفياني و ...

بررسي روايت:

در مورد اين روايت بايد گفت كه:

اولا: سند حديث به دو جهت مخدوش است. يكي آنكه روايت مضمره است يعني كعب الاحبار روايت را به پيامبر(صلی الله علیه و آله) نسبت نداده است و اينگونه احاديث حجت نيستند و ديگر آنكه راوي آن كعب الاحبار معروف است كه يهودي بود و احاديث بسياري از يهوديت وارد كرده است، البته بايد توجه داشت كه احاديث مهدي(علیه السلام) تواترشان ثابت شده است و اينكه يك مورد از كعب الاحبار در مورد امام مهدي(علیه السلام) نقل شود دليل نمي شود كه او اين عقيده را وارد مذهب شيعه كرده است.

نكته ديگر آنكه منظور از رجعت در اين حديث، رجعت اصطلاحي نيست، زيرا همانطور كه گفته شد رجعت ، رجوع به دنيا پس از مرگ است در حالي كه در مورد حضرت ولي عصر7 چنين نيست كه وي از دنيا رفته باشد و پس از سالياني به اين جهان برگردد، بلكه منظور رجعت لغوي است،به خصوص با توجه به اينكه آن رابه رجعت حضرت عيسي(علیه السلام) و غيبتش را به غيبت حضرت يوسف(علیه السلام) تشبيه مي كند، درصدد رفع استبعاد و بيان مقام والاي امام عصر7 مي باشد.

ص: 90


1- . المجلسي ،بحارالانوار، ج 52 ، ص 226- 225، با اندكي تفاوت ، مؤسسه المعارف الاسلامية - بهمن ، چاپ اول سال 1411 ق، 52 ، ص 226-225، معجم الاحاديث الامام المهدي(علیه السلام)،ج 3، صص 33-329

ثانيا: اگر خوب دقت كنيم درمي يابيم كه از غيبت به رجعت تعبير نشده، بلكه گفته شده است كه حضرت علاوه بر غيبت داراي رجعتي نيز هست و در اين حديث رجعت و غيبت كنار هم ذكر شده است و لذا كيفيت غيبت حضرت را از نوع غيبت حضرت يوسف(علیه السلام) و رجعت حضرت را همانند رجعت حضرت عيسي(علیه السلام) بيان مي كند. خلاصه سخن آنكه حديث تمام نيست و بر فرض قبول سند، جهت دلالتي آن مخدوش است.

بديهي است كه زمان دقيق رجعت را با ذكر سال و ماه و روز همانند زمان ظهور و معاد نمي توان معلوم كرد، اما به طور كلي مي توان گفت كه رجعت در هنگام ظهور حضرت مهدي(علیه السلام) رخ خواهد داد. چنانكه در برخي از كلمات علما از زمان رجعت به «بعد ظهوره» تعبير شده است، يعني بعد از ظهور ولي عصر (علیه السلام) رجعت اتفاق خواهد افتاد. و نيز در دو روايت به اين مطلب تصريح شده است. از جابر جعفي نقل شده كه گفت از امام باقر(علیه السلام) شنيدم كه فرمود:

«والله ليملكن رجل منا اهل البيت الارض بعد موته ثلاثمائة سنة، و يزداد تسعا ، قلت: فمتي ذلك؟ قال: بعد موت القائم. قال قلت: وكم يقوم القائم في عالمه حتي يموت؟ قال: تسع عشرة سنة من يوم قيامه الي يوم موته . قال قلت: فيكون بعد موته هرج؟ قال نعم ، خمسين سنة ، قال: ثم يخرج المنصور الي الدنيا و فيطلب بدمه و دم اصحابه فيقتل و يسبي حتي يخرج السفاح و هو اميرالمؤمنين» (1)

به خدا سوگند كه او مردي از اهل بيت ما را پس از سيصد و نه سال

ص: 91


1- . بحارالانوار، ج 53 ، صص 104 -103.

از وفاتش قدرت مي دهد. جابر گفت: پرسيدم اين واقعه چه زماني خواهد بود؟ فرمودند: بعد از رحلت قائم(علیه السلام). تا هنگام مرگش چند سال در جهان حكومت مي كند؟ فرمود: نوزده سال از هنگام قيامش تا وقت مرگش به طول مي انجامد. پرسيدم: آيا بعد از او جهان دچار آشوب مي شود؟ فرمودند: بله مدت پنجاه سال و اضافه كردند و بعد از آن منصور [امام حسين(علیه السلام)] به دنيا برمي گردد تا انتقام خون خود و يارانش را بگيرد. تااينكه سفاح قيام كند، كه همان اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) است.

حديث ديگري از علي بن مهزيار نقل شده است، وي مي گويد: «در خواب ديدم كسي مي گويد: امسال حج انجام بده تا صاحب زمان(علیه السلام) را زيارت كني ... بعد او با حضرت سخن مي گويد و ايشان وقايع ظهور را بيان مي كنند و مي فرمايد:

«احج بالناس حجة الاسلام واجي ء الي يثرب ... قلت: يا سيدي مايكون بعد ذلك؟ قال: الكرة الكرة الرجعة الرجعة» (1)

حج را با مردم به جا مي آورم و به سوي يثرب عازم مي شوم... عرض كردم: آقاي من بعد از آن چه رخ خواهد داد .فرمودند: برگشت برگشت رجعت رجعت

چنانچه مشاهده مي شود در هر دو حديث تصريح مي شود كه رجعت بعد از ظهور خواهد بود، روشن است كه منظور از «بعد از ظهور» اين نيست كه وقتي ظهور تمام شد، رجعت اتفاق مي افتد ، بلكه مقصود آن است كه اندكي پس از ظهور حضرت، مردماني نيكو همچون برخي انبيا و صلحا براي ياري حضرت به دنيا بر مي گردند. و رجعت به صورت تدريجي خواهد بود. يعني برخي از افراد همانند اميرالمؤمنين(علیه السلام) و پيامبر(صلی الله علیه و آله) و

ص: 92


1- . همان جا، ج 52 ، ص 9 و 42.

برخي ديگر رجعتشان تقريبا همزمان با ظهور است و رواياتي در مورد اين مطلب داريم كه آنان حضرت ولي عصر (علیه السلام) را ياري مي دهند و اين طبعا با همزماني رجعت آنان با ظهور سازگاري دارد. و نيز در برخي روايات داريم كه وقتي حضرت ظهور مي كند، به بعضي از مؤمنين در قبر خطاب مي شود كه حضرت ظهور كرده اگر مايليد ، مي توانيد امروز حضرتش را ياري دهيد (1) . البته بعضي از ائمه ممكن است رجعتشان مدتي بعد از ظهور باشد.

خلاصه سخن آنكه رجعت يكي از وقايع همزمان با ظهور است و نبايد آنها را دو نام براي يك واقعيت پنداشت.

تاريخچه رجعت

معمولا در كتابهايي كه پيرامون رجعت نگارش شده است، توجهي به تاريخچه و سير تحول و تطور اين عقيده ننموده اند، در صورتي كه مطالعه تاريخي در مورد يك پديده مي تواند تصوير روشني از آن در ذهن ايجاد كند و بسياري از كج انديشيهاي موجود را پاسخ دهد. از اين رو با توجه به مستندات تاريخي مي توان سه دوره براي اين عقيده در بستر تاريخ در نظر گرفت:

1. دوره پيدايش (از عصر رسالت تا سنه 95 ق شهادت امام سجاد(علیه السلام)). در اين دوره كه دوره تكون و پيدايش اين عقيده است ، رجعت براي اولين بار توسط پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله) تحت عنوان «خروج» مطرح گرديد. و در زمان حضرت علي(علیه السلام) از آن به رجعت تعبير شد. در اين عصر رجعت به عنوان يكي از اسراري كه در آينده اتفاق خواهد افتاد، به اصحاب خاص ائمه: گفته مي شد، و كم كم آن را شيوع دادند، و مدتي

ص: 93


1- . همان جا، ص 92 .

طول كشيد تا اذهان عامه با آن انس گرفت. از اين رو در اين مرحله از استدلال و نقد و رد آن خبري نيست و عمده مطالب طرح شده پيرامون رجعت كنندگان بوده است.

جنبنده خدا

رجعت يكي از امور اعتقادي است كه از صدر اسلام مورد توجه ويژه پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله) بوده و به مناسبتهاي مختلف آن را بيان مي كرده است. در روايتي كه در ذيل مي آيد حضرت به بازگشت اميرالمؤمنين(علیه السلام) در آخرالزمان به دنيا اشاره كرده و براي تبيين آن از آيات قرآني استفاده مي كنند.

در حديثي امام صادق(علیه السلام) مي فرمايد:

«انتهي رسول الله صلی الله علیه و آله الي اميرالمؤمنين و هو نائم في المسجد ، قد جمع رملا و وضع راسه عليه فحركه برجله ثم قال: قم يا دابة الله فقال رجل من اصحابه: يا رسول الله انسمي بعضنا بعضا بهذاالاسم؟ فقال: لا، والله ما هوالا له خاصة و هو دابة التي ذكرالله في كتابه و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض تكلمهم ان الناس كانوا باياتنا لا يوقنون» ثم قال: يا علي اذا كان آخرالزمان اخرجك الله في احسن صورة و معك ميسم تسم به اعدائك» (1)

روزي رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به سوي اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) آمد در حالي كه وي در مسجد خوابيده بود و مقداري شن را به عنوان بالش زير سر گذاشته بود، او را با پا حركت داد و فرمود: اي دابة الله (جنبنده خدا) برخيز، يكي از اصحاب عرض كرد: اي رسول گرامي آيا ما مجازيم اين اسم را به ديگران نسبت دهيم؟ حضرت فرمود: خير ، به خدا

ص: 94


1- . همان جا، ص 52.

سوگند كه آن نام مخصوص او (حضرت علي(علیه السلام)) است . و او همان دابه و جنبنده اي است كه خداوند در كتابش فرمود: «هنگامي كه قول بر آنان واقع گردد ، براي آنها دابه اي از زمين خارج مي كنيم كه با آنان سخن مي گويد و يا ايشان را مجروح مي كند در صورتي كه («تكلمهم» را بدون تشديد بخوانيم) به درستي كه مردم به آيات و نشانه هاي ما يقين نمي كنند.» سپس اضافه كردند:اي علي هنگامي كه آخرالزمان فرا رسد، خداوند تو را در بهترين صورت از زمين خارج مي سازد، در حالي كه به همراه تو عصايي است، كه با آن دشمنانت را مشخص مي كني.

پيامبر گرامي اسلام در مورد بازگشت حضرت علي(علیه السلام) در آخرالزمان، تعبير به اخراج (از زمين) مي كند، كه دقيقا مفهوم رجعت را بيان مي كند.

در محضر زيارت ناحيه

در محضر زيارت ناحيه

السلام علي الحسين الذي سمحت نفسه بمهجته ، السلام علي من اطاع الله في سره و علانيته، السلام علي من جعل الله الشفاء في تربته ، ... السلام علي ابن خاتم الانبياء ، السلام علي ابن سيدالاوصياء، السلام علي ابن فاطمة الزهراء، ... السلام علي ابن سدرة المنتهي ، السلام علي ابن جنة الماوي ،السلام علي ابن زمزم والصفا، السلام علي المرمل بالدماء، ....

مشهور اين است كه از ناحيه مقدسه حضرت مهدي(علیه السلام) درباره سالار شهيدان اباعبدالله الحسين(علیه السلام) و وقايع عاشورا، زيارتي وارد شده است و معمولا مضمون همين زيارت ، مورد استناد خطبا و مداحان اهل بيت(علیه السلام) قرار مي گيرد.

هدف از عرضه مقاله، آشنايي مختصري با محتواي اين زيارت و ذكر سند آن است اميد كه مورد رضاي حق واقع گردد.

اين زيارت به دوصورت مختلف ذكر شده و مرحوم «سيدابن طاووس» هر دو را

ص: 95

نقل كرده است اما يكي را در كتاب «اقبال الاعمال» و ديگري را در كتاب «مصباح الزائر».

آنچه در كتاب «اقبال الاعمال» (1) است، عنوانش «زيارة الشهداء في يوم عاشورا» مي باشد.

«ابن طاووس» درباره سند اين زيارت مي فرمايد:

«روينا باسنادنا الي جدي ابي جعفر محمد بن الحسن الطوسي 1 قال: حدثنا الشيخ ابوعبداله محمد بن احمد بن عياش قال: حدثني الشيخ الصالح ابومنصوربن عبدالمنعم بن النعمان البغدادي 1 خرج من الناحية سنة اثنين و خمسين و ماتين علي يدالشيخ محمد بن غالب الاصفهاني ، حين وفاة ابي و كنت حديث السن و كتبت استاذن في زيارة مولاي ابي عبدالله(علیه السلام) و زيارة الشهداء رضوان الله عليهم ; فخرج الي منه ...» (2)

جدم ابوجعفر محمد بن حسن طوسي ، با سندي كه ما به ايشان داريم ، چنين روايت كرده است: شيخ ابوعبدالله محمدبن احمد بن عياش براي من روايت كرد كه: شيخ پرهيزگار ابومنصور بن عبدالمنعم بن نعمان بغدادي فرمود: در سال 252 ، در هنگام وفات پدرم ، و در حالي كه من نوجواني بيش نبودم ، نامه اي نوشتم و طريقه زيارت مولايم اباعبدالله(علیه السلام) و شهدا را درخواست كردم ، پس از ناحيه [مقدسه] به دست شيخ محمدبن غالب اصفهاني نوشته اي به اين شرح براي من خارج شد ...

مرحوم سيد بعد از اين توضيح به بيان متن زيارت مي پردازد.

اين زيارت، دربردارنده سلام و درود بر حدود 80 نفر از شهداي كربلا با ذكر صريح نام و بيان حالات بعضي از آنهاست . سپس بر قاتلين آنها با ذكر صريح نام، لعن مي فرستد. مرحوم مجلسي در بحارالانوار بعد از نقل اين زيارت مي گويد:

ص: 96


1- . ابن طاووس ، علي بن موسي بن جعفر،اقبال الاعمال ، تهران، دارالكتب الاسلامية ، ص 537
2- . ر.ك: المجلسي ، محمدباقر ، بحارالانوار،تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، 1388ق، ج 45 ، ص 65 ; ج 101 ، ص 269 .

«اين زيارت را مفيد و سيد (مرتضي) و غير اين دو نفر نيز ، در كتاب مزار خود در قسمت زيارت عاشورا آورده اند و سندش را حذف كرده اند.»

سپس سند آن را در كتاب «المزار الكبير» تاليف «محمد بن المشهدي» ذكر مي كند. (1)

بررسي سند و محتواي اين زيارت:

الف: بررسي سند: در سلسله سند اين حديث بعد از شيخ طوسي نام سه نفر ذكر شده است كه عبارتند از:

1. محمد بن احمد بن عياش

2. ابومنصور بن عبدالمنعم البغدادي

3. محمد بن غالب الاصفهاني

نام هيچكدام از اينها در كتب رجال ذكر نشده و حال اينها براي ما معلوم نيست.

اشكال ديگري كه در سند اين حديث است، تاريخ صدور آن از ناحيه مي باشد. مرحوم مجلسي در اين باره مي گويد:

«در تاريخ اين خبر اشكالي است. چون چهار سال زودتر از ولادت (حضرت) قائم(علیه السلام) صادر شده است.» (2)

سپس براي اين موضوع ، دو توجيه ذكر مي كند:

توجيه اول اين است كه احتمال دارد از ناسخ اشتباهي رخ داده و صحيح آن 262 ق باشد.

توجيه دوم اين است كه احتمال دارد از ناحيه امام حسن عسكري(علیه السلام) باشد.

بنابراين ، هم راويان اين خبر مجهول هستند و هم اينكه بر فرض صدور آن از ناحيه مقدسه معلوم نيست كه از امام حسن عسكري يا حضرت مهدي (علیه السلام) هست يا نه ؟

اما در عين حال ما نمي توانيم روايتي را تنها به خاطر ضعف سند از حيز انتفاع بيندازيم; به خصوص اگر محتواي آن دربردارنده معارف بلند اخلاقي و ديني

ص: 97


1- . المجلسي ، محمدباقر، همان ، ج 101 ، ص 274.
2- . همان جا

باشد، مضافا اينكه دقت در سند روايات بيشتر مربوط به روايات فقهي و كلامي است ، زيرا در اينگونه روايات احتمال تقيه و يا دسيسه در ساختن روايت بيشتر وجود دارد.

ب: بررسي محتوايي: مضمون اين زيارت مفيد و با وقايع تاريخي منطبق است و خواندن آن اختصاص به وقت معيني ندارد به همين جهت مرحوم مجلسي مي گويد; «من اين زيارت را در زيارات مطلقه ذكر كرده ام.» (1)

اما زيارتي كه به اسم زيارت ناحيه مشهور است غير از اين زيارتي است كه نقل شده و آن زيارت دربردارنده وقايع عاشورا است. اصل اين زيارت را «ابن طاووس» در «مصباح الزائر» (2) و مرحوم «مجلسي» در «بحارالانوار» نقل كرده است . البته مرحوم مجلسي در يك جا آن را به صورت كامل ذكر كرده (3) و در جاي ديگر قسمتي از آن را آورده است. (4)

مرحوم مجلسي قبل از نقل كامل اين زيارت مي گويد: «ظاهرا اين تاليف سيد مرتضي رصي الله عنه است» (5) و «ابن طاووس» هم تصريح دارد كه سيد مرتضي به وسيله اين الفاظ ، امام حسين(علیه السلام) را زيارت مي كرد. (6)

علامه مجلسي در جاي ديگر مي فرمايد:

«ظاهرا اين زيارت از مؤلفات سيد مرتضي و مفيد » است و شايد در كيفيت نماز خبري به آنها رسيده باشد چون اختراع نماز جايز نيست» (7) و در جاي ديگر منشا اختلافي را كه بين اين زيارت و زيارت منسوب به سيد مرتضي است در اين مي داند كه سيد مرتضي از جانب خود مطالبي اضافه كرده است. (12)

تنها نكته اي كه با توجه به آن مي توان ، اين زيارت را به حضرت مهدي(علیه السلام) نسبت داد

ص: 98


1- . همان جا
2- .ابن طاووس ، علي بن موسي بن جعفر، قم ، مؤسسه آل البيت: لاحياءالتراث،1417ق ، ص 221
3- . المجلسي ، محمدباقر ، همان ، ج 101 ، صص 249 - 231
4- . همان ، ج 101 ، صص 327 -317
5- . همان ، ج 101 ، ص 231
6- . ابن طاووس، علي بن موسي بن جعفر، همان ، ص 221
7- . المجلسي ، محمدباقر، همان، ج 101 ، ص 251 12. همان ، ج 101 ، ص 328

جمله اي است كه در بحارالانوار از مؤلف مزار كبير «محمد بن المشهدي» نقل شده است كه ، ايشان مي فرمايد: «اين زيارت از ناحيه به سوي يكي از ابواب بيرون آمده است.» (1)

ولي نه راوي آن براي ما روشن است و نه بابي كه اين روايت به آن انتقال يافته است! در هر حال در اينجا نيز با قطع نظر از سند ، به بررسي محتواي اين زيارتنامه مي پردازيم:

در متن كاملي كه ذكر شده است، براي هر يك از مواقفي كه در ذيل آمده ، اذكار ، ادعيه و اعمالي خاص تعليم داده شده است . هنگام خروج از خانه ، هنگام رسيدن به مقصد، هنگام نزديك شدن به شهادتگاه ، هنگام رسيدن به قتلگاه ، هنگام داخل شدن در قبه شريفه و وقوف بر قبر و توجه به جوانب مختلف زيارت علي بن الحسين (علي اكبر) (علیه السلام) زيارت ساير شهدا، خواندن دو ركعت نماز زيارت با كيفيت مخصوص و اعمال بعد از نماز زيارت ...

بحث ما درباره اين زيارت معرفي قسمتهايي است كه مضامين آن داراي مطالبي است كه از نظر اخلاقي و تاريخي نكاتي آموزنده به همراه دارد.

ما در اين مقاله باختصار بخشهايي از اين زيارت را كه داراي مضامين بلند اخلاقي و يا نكات آموزنده تاريخي هستند شرح مي دهيم .

به طور كلي مي توان زيارت مورد بحث را در 10 بخش دسته بندي كرد.

بخش اول: درود و سلام بر انبيا و پنج تن آل عبا

در اين بخش اولا سلام و درود بر 24 پيامبر به همراه اوصاف مشهور آنها آمده است سپس بر علي و

ص: 99


1- . همان جا.

فاطمه زهرا و امام حسن: درود مي فرستد. پس از آن با درود بر امام حسين(علیه السلام) فصل جديدي از زيارت آغاز مي شود.

درباره اين بخش توجه به دو نكته لازم است: اول اين است كه بسياري از زيارات اهل بيت(علیه السلام) با درود بر انبيا الهي شروع مي شود، كه شايد حكمتش توجه به اين مطلب باشد كه اين بزرگواران در مسيري حركت مي كنند كه از حضرت آدم شروع شده است و ادامه راه انبياء الهي است و اينها وارثان انبياء براي رسيدن به اهداف عاليه الهي هستند. پيام اين زيارت نيز همين است كه وقايع عاشورا و مصائبي كه بر امام حسين(علیه السلام) و يارانش پيش آمد، در راستاي برنامه الهي است.

دوم اين است كه در هنگام سلام بر حضرت داود(علیه السلام) مي خوانيم:

«السلام علي داود الذي تاب الله من خطيئتة»

سلام بر داود(علیه السلام) كه خداوند از خطايش گذشت

در اينجا توضيح اين نكته لازم است كه چون ما معتقد به عصمت تمام انبياي الهي هستيم بنابراين ، مراد از خطيئة حضرت داود(علیه السلام) در اينجا ، آن افسانه اي نيست كه در كتب عهد عتيق ذكر شده است (1) چنانكه در روايات مختلفي كه از اهل بيت رسيده است، بشدت آن تهمتها را تكذيب مي كنند، (2) بلكه مراد عجله در قضاوتي است كه انجام گرفت و بلافاصله توبه كرد و اين ترك اولايي بيش نبود. (3) و اينكه در ميان تمام اوصاف زيبايي كه خداوند در قرآن، حضرت داود(علیه السلام) را بدان مي ستايد، چرا در اينجا، اين وصف انتخاب شده است و علتش براي ما مشخص نيست و علمش را به اهلش

ص: 100


1- . ر. ك: كتاب دوم اشموئيل، فصل 11 ، جمله هاي 2 تا27
2- . ر. ك: طباطبائي ، سيد محمدحسين ، تفسير الميزان ، قم ، انتشارات اسلامي، ج 17 ، ص 200
3- . ر.ك: ص ، آيات 24 -21

مي سپاريم .

بخش دوم: بيان حالات و اوصاف شخصي امام حسين(علیه السلام)

در اين بخش امام حسين(علیه السلام) به عنوان كسي معرفي مي شود كه با خون خود، جانش را در راه دين بخشيد، و خدا را در پنهان و آشكار، اطاعت كرد، و خداوند در خاك او شفا قرار داد و زير گنبد و بارگاه او ، دعا مستجاب است و ائمه: از نسل او هستند و او فرزند پيامبر(صلی الله علیه و آله) و علي(علیه السلام) فاطمه زهرا(علیها السلام) و خديجه كبري 3 است و او فرزند سدرة المنتهي و فرزند بهشت ابدي و فرزند زمزم و صفا است ...

بخش سوم: بيان مصائب دردناك حضرت اباعبدالله الحسين و يارانش:

در اين بخش از زيارت گوشه اي از مصائب جانفرسايي كه در واقعه كربلا براي امام حسين(علیه السلام) و يارانش پيش آمد در قالب عبارتهايي بسيار حزن انگيز بيان مي شود:

«پيكرش به خون آغشته شد ، حرمت خيمه گاهش شكسته شد. او و يارانش در حالي كشته شدند كه لبانشان خشكيده ، جسدهايشان عريان، پيكرهايشان تغيير يافته و اعضايشان قطعه قطعه شده و سرهايشان بالاي نيزه رفته بود. تجهيزاتشان به غنيمت برده شد و در بيابانها افتادند و بدون كفن دفن شدند و محاسن او به خون خضاب شد و دندانش با چوب خيزران نواخته شد و سرش بالاي نيزه و بدنش عريان در صحرا بود...»

بخش چهارم:اظهار اندوه در برابر واقعه جانگداز كربلا

در قسمتي از اين بخش چنين آمده است:

«اگر روزگاران مرا به تاخير انداخت و تقدير الهي مرا از ياري تو باز داشت، و نبودم تا با كساني كه با تو جنگيدند،

ص: 101

بجنگم، و با كساني كه به دشمني تو برخاستند ، به دشمني برخيزم، در عوض ، هر صبح و شام ندبه و زاري مي كنم و به جاي اشك براي تو خون گريه مي كنم و ...»

پيام اين بخش اين است كه در برابر ظلم ظالمان و ستمي كه به مظلومان مي رسد، نبايدبي تفاوت بود، حتي اگر كاري از عهده ما بر نيايد ، بايد با اظهار تاسف ، تنفر خود را اعلام كنيم.

بخش پنجم: گواهي بر اداي وظيفه حسين(علیه السلام)

در اين بخش از زيارت ، زائر گواهي مي دهد كه امام حسين(علیه السلام) وظائفي را كه در برابر خداوند و جامعه داشت، به نحو احسن انجام داد، در اقامه نماز و انجام زكات و امر به معروف و نهي از منكر كوشا بود، مطيع خدا بود ، به ريسمان او تمسك كرده بود، او خدا را از خود ، خشنود ساخت، ياور حق و دين و مدافع حريم آن بود، و در برابر سختي و بلا، صابر بود ...

در اين بخش ، امام حسين(علیه السلام) به عنوان دربردارنده تمام صفات كماليه و عامل به همه تكاليف شرعي و اجتماعي در حد اعلاي آن معرفي شده اند و چنين كسي مي تواند الگوي عملي ما در زندگي باشد.

بخش ششم: فلسفه قيام امام حسين(علیه السلام)

اين زيارت علت قيام را ظلم آشكار ظالمان ذكر كرده است و خطاب به امام حسين(علیه السلام) مي گويد:

«... تا آن زمان كه ستم دست تعدي دراز كرد و ظلم و بيداد، نقاب از چهره برافكند و ضلالت و گمراهي ، پيروان خويش را فرا خواند ،

ص: 102

... پس در آن زمان بود كه آگاهي تو ، به شرايط موجود ، موجب گرديد كه به انكار عملي برخيزي و بر تو لازم شد كه با فاجران و بدكاران به جهاد برخيزي ...»

بخش هفتم: بيان مراحل قيام كربلا

امام حسين(علیه السلام) آغاز گر جنگ و خونريزي نبود و براي جلوگيري از ظلم و ستم ، مراحلي را طي كرد كه در اين زيارتنامه اين مراحل به اين صورت ذكر شده است كه: ايشان مردم را به وسيله حكمت و موعظه حسنه به سوي خدا دعوت كرد و به برپايي حدود الهي و فرمانبرداري از خداوند امر كرد، و مردم را از پليديها و سركشي نهي كرد، و آنها را از عذابهاي الهي ترساند و حجت را بر آنها تمام كرد.

بخش هشتم: برخورد شديد دشمن با امام حسين(علیه السلام)

در اين قسمت بيان مي كند كه وقتي امام حسين(علیه السلام) حجت را بر آنها تمام كرد به مبارزه با آنها پرداخت و آنها پيمان و عهد و بيعت شكستند، به جنگ ابتدا كردند و با هر وسيله اي به امام حسين(علیه السلام) و يارانش ضربه زدند و امام حسين(علیه السلام) نيز با قدرت تمام به مقابله با آنها پرداخت. سپس در ادامه چنين آمده است:

«و چون دشمنان تو را ثابت قدم و قويدل ديدند، براي تو دامهاي مرگ آفرين قرار دادند، و آب را بر تو بستند و تو را تيرباران و سنگ باران نمودند ، و با زخمهاي فراوان تو را از پاي انداختند و راه نجات را برايت بستند و كار به جايي رسيد كه ديگر برايت ياوري نمانده بود و لي

ص: 103

در عين حال همه چيز را به حساب خدا گذاشته بودي و صابر بودي و از زنان حرم و فرزندانت دفاع مي كردي ، تا آنجا كه تو را از اسب سرنگون ساختند واسبها تو را لگدكوب مي كرد و تجاوزگران با شمشيرهايشان بر تو ضربه مي زدند ، در اين هنگام عرق مرگ بر پيشانيت نشست... و تو هنوز گوشه چشمي به سوي حرم و خيمه هايت مي گرداندي .»

سپس در ادامه واقعه چنين آمده است:

«اسب توشيون كنان از تو دورشده ، شيهه كشان و گريه كنان به قصد خيام حرم سرعت مي گرفت. پس چون زنان حرم اسب تو را بلازده و زين را واژگون ديدند، از خيمه ها بيرون آمدند در حالي كه موهايشان را پريشان كرده و بر صورتهاي خويش سيلي مي زدند و نقاب از چهره انداخته بودند و با صداي بلند مي گريستند، در حالي كه بعد از عزت ذليل شده بودند و به سوي قتلگاه تو مي شتافتند و در اين حال شمر بر روي سينه تو نشسته بود و شمشيرش را در گلويت فرو مي برد و از خون گلويت سيرابش مي كرد و با دستش محاسن ترا گرفته بود و با شمشير تيزش سر از بدنت جدا مي كرد. در اين حال حواست از حركت باز ايستاد و نفسهايت پنهان شد و سرت بر بالاي نيزه ها رفت و ...»

بخش نهم: وقايع بعداز شهادت و آثار آن

در اين بخش سخن از اسارت اهل بيت و به غل و زنجير كشيدن و حركت دادن آنها در صحراها در هواي گرم و سوزان در بازارهاست. سپس خطاب به امام حسين(علیه السلام) چنين آمده است:

«با كشتن

ص: 104

تو اسلام را كشتند و نماز و روزه را متروك ساختند ، و سنتهاي الهي و احكام دين را شكستند و پايه هاي ايمان را ويران نمودند و آيه هاي قرآن را تحريف كردند و در ظلم و تجاوز سرعت گرفتند .... و كتاب الهي مهجور واقع شد ... و با فقدان تو ذكر الله اكبر و لااله الاالله و حرام و حلال خدا و تنزيل قرآن ، مفقود شد و بعد از تو تغيير و دگرگوني و بي ديني و تعطيل دين و هوا و هوسها و گمراهيها و فتنه ها و باطلها ظاهر گشت.»

بخش دهم:ارتباط با خدا به وسيله پيامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بيت(علیه السلام)

بخش پاياني زيارت به توسل به خاندان عصمت و طهارت: اختصاص يافته و زائر با واسطه قرار دادن ارواح پاك امامان معصوم سعادت دنيا و آخرت و پاك شدن از همه گناهان و پليديها را از خداوند درخواست مي كند.

پيام اين بخش از زيارت اين است كه تمام اين تكريم هايي كه نسبت به اهل بيت(علیه السلام) مي شود به خاطر اينست كه اينها چون بر اقرار به خدا ثابت قدم بودند و مطيع و ياور پيامبر بودند و از نوري كه با پيامبر نازل شد تبعيت كردند ، بنابراين ، تنها وسيله اي هستند كه مي توانند واسطه بين ما و خدا گردند و در آخرت نيز شفيع ما واقع شوند فلذا در زيارت جامعه نيز مي خوانيم:

«خدايا! اگر من شفيعاني نزديكتر از محمد و اهل بيت اخيار و ابرار او: مي يافتم ، آنها را در درگاه تو شفيع قرار مي دادم.»

«اللهم ثبتني علي الاقراربك و احشرني عليه

ص: 105

والحقني بالعصبة المعتقدين له، الذين لم يعترمنهم فيك الريب و لم يخالطهم الشك ، الذين اطاعوانبيك و وازروه و عاضدوه و نصروه و اتبعواالنورالذي انزل معه.»

پي نوشتها:

×. لفظ «ناحيه» از زمان امام علي النقي و امام حسن عسكري (علیه السلام) كه شيعيان در جو اختناق به سر مي بردند به عنوان رمز استفاده مي شد و مرادشان از اين لفظ محلي بود كه امام را در آنجا ديده اند و يا حكمي را از ايشان گرفته اند، در عصر غيبت صغري نيز كساني كه به حضور حضرت حجت (علیه السلام) شرفياب مي شدند و مطلبي را دريافت مي كردند، اين گونه تعبير مي كردند كه اين مطلب از ناحيه مقدسه خارج شده است.

با حافظ در اشتياق ظهور ...

با حافظ در اشتياق ظهور ...

شعر پارسي اقيانوس بيكرانه اي است و در اين گستره عظيم و پهناور كيست كه با نام «خواجه شمس الدين محمد شيرازي» متخلص به «حافظ» بيگانه باشد كه نداي ملكوتي «لسان الغيب» قرنهاست در زير اين گنبد نيلي طنين انداز است و يار رندان و صاحبدلان .

آتشي كه اين رند پشمينه پوش در سده هشتم هجري برافروخت گويي خاكستر نمي شناسد . گذشت زمان هيچ گاه نتوانست از روشنايي و حرارت آن بكاهد و غبار فراموشي بر چهره آن بنشاند. مقام و منزلت غزل حافظ تا بدان پايه است كه در طول اعصار و قرون هماره بر استادي و چيره دستي او در سخن سرايي آفرين گفته اند و شعر دلنشين او را بر تارك ادبيات اين مرز و بوم ، بحق جاي داده اند.

بررسي كلام آسماني حافظ سابقه اي بس كهن و ديرينه دارد و چه بسيار كسان كوشيده اند تا با نگرشي ژرف از رموز سحرانگيز

ص: 106

كلام او آگاهي يابند و راز ماندگاري اين افسون شرقي را دريابند.

جستجو در آثار و احوال حافظ و برشمردن ويژگيهاي لفظي و معنوي اثر جاودان او موجب شده است كه هر از چندي ، دري از اين خزانه غيب گشوده شود و چشم خلايق به جلوه ديگري از اين معدن بلاغت و حكمت روشن گردد.

ناگفته نماند كه در بسياري از تحليلها و بررسيهاي به انجام رسيده در اين قلمرو بيشتر ويژگيهاي سبكي و ادبي شعر خواجه مورد توجه بوده و در حيطه مرام و مشرب و جهان بيني حافظ كار كمتري صورت پذيرفته است و دريغا كه در برخي از مطالعاتي كه در اين زمينه انجام شده ، به سبب خامي و سطحي نگري مغرضانه و يا ناآگاهانه چهره تحريف شده اي از حافظ قرآن با چهارده روايت ارايه شده است ، كه البته مورد اعتناي هيچ پژوهشگر فرهيخته اي قرار ندارد. لذا آنچه زمانه ما به دنبال اوست رهيافتي نو به عمق اين وسعت نامتناهي است و «حافظ در اشتياق ظهور» عنوان كتاب تازه اي است از «عبدالعظيم صاعدي» شاعر و پژوهشگر آشناي روزگار ما كه مي كوشد از دريچه ديگري بر اين حقيقت والا نظر افكند.

از صاعدي ، علاوه بر اين اثر، تاكنون كتابهايي مانند: «آنجا كه خدا را مي توان يافت»، «غنچه هاي سرخ سجود»، «چرا با من نمي خواني»، «سلام بر بعثت» ، «فقط عشق مي تواند» ، «كليد هفت آسمان» ، «حافظ خلوت نشين»، «نام ديگر زمين»، «با حافظ تا كهكشان عرفان و اخلاق» و مقدمه هايي بر «تماشاگه راز» و «ديوان پروين اعتصامي» نيز چاپ و منتشر شده است.

و اما نگاه

ص: 107

صاعدي در اين كتاب بر مذهب و عرفان متكي است و موضوع اصلي و اساسي بحث او ، اصل «مهدويت» در اشعار خواجه است كه در مقايسه با بحثهاي رايج درباره حافظ ، سخني تازه و جذاب است كه اگر از اين روزن به شعر حافظ بنگريم جهاني ديگر را شاهد خواهيم بود فراتر از آنچه مي پنداشتيم .

در كارنامه قلمي صاعدي سابقه آشنايي او با حافظ باز مي گردد به مقدمه اي كه بر كتاب ارجمند «تماشاگه راز»، (1) همچنين كتاب «با حافظ تا كهكشان عرفان و اخلاق» (2) كه در همين كتاب وي در مبحث «حديث و روايت در شعر حافظ شيراز» بحث «مهدويت در اشعار خواجه» را مطرح نموده است كه البته بسيار فشرده به اين مطلب پرداخته و بي گمان همين بحث انگيزه وي در تاليف كتاب جديد اوست به اعتراف صاعدي در تاليف اين كتاب ، وي از كتاب «خورشيد مغرب» (3) بهره فراوان برده است ، كه البته اين موضوع مربوط به بخشهاي نخست كتاب است كه پيرامون وجود مقدس حضرت امام عصر (علیه السلام) تدوين شده است.

كتاب بي هيچ ديباچه اي وارد اصل مطلب مي شود و با طرح مساله فلسفه اعتقاد به موعود و خاستگاههاي چنين نگرشي، ادوار مختلف تاريخ بشري را مورد كاوش و بررسي قرار مي دهد.

اعتقاد به دوره آخرالزمان (فتوريسم) عقيده اي است كه در كيشهاي آسماني يهود (جوداييسم) ، زردشتي (زوراستريانيسم) و مسيحيت به مثابه يك اصل مسلم پذيرفته شده است و درباره آن در مباحث تئولوژيك مذاهب آسماني ، رشته تئولوژي بيبليكال كاملا شرح و بسط داده شده است. علاوه بر اين در آثار مصر قديم و در كتابهاي هندوها

ص: 108


1- . مطهري،مرتضي، تماشاگه راز،با مقدمه عبدالعظيم صاعدي ، قم ، صدرا ، چاپ اول 1359
2- . صاعدي ، عبدالعظيم ، با حافظ تا كهكشان عرفان و اخلاق ، شيراز ، نويد، چاپ سوم ، بهار1369; گفتني است كه پيرامون اين كتاب مقاله اي در صفحه بررسي كتاب «كيهان فرهنگي» س 11، ش 111، تيرماه 1373 صص 56 - 54 به چاپ رسيده است.
3- . حكيمي ، محمدرضا ، خورشيد مغرب ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، چاپ اول 1360

و بوداييان نيز نويد ظهور منجي درج شده است. كتاب اوستا، كتاب زند، كتاب جاماسب نامه ، كتاب داتستان دينيك و كتاب زردشت نامه آثاري هستند كه در آن بشارت ظهور «سوشيانت مزديسنا» را مي بينيم ، همانگونه كه در آيين هندوان در كتب «مهاباراتا» و «پورانا» و يا در كتب مقدس يهوديان مانند كتابهاي دانيال پيامبر ، كتاب حجي (حكا) پيامبر ، كتاب اشعياي پيامبر و «زبور» حضرت داود(علیه السلام) و يا در كتب مقدس مسيحيان همچون «انجيل متي» ، «انجيل لوقا» ، «انجيل مرقس» ، «انجيل برنابا» و «مكاشفات يوحنا» مژده ظهور مصلح عالم بشريت ذكر شده است. پس بدين ترتيب شكي باقي نمي ماند كه سوشيانت مزديسنا، به منزله كريشناي برهمنان، بوداي پنجم بوداييان ، مسيح يهوديان ، قار قليط عيسويان و همانا مهدي صاحب الزمان(علیه السلام) مسلمانان است.

ريشه هاي قرآني مهدويت، ولادت مهدي ، نامهاي آن حضرت ، القاب آسماني ، مهدي در بيان رسول خدا ، صحابه و ائمه معصوم ،مهدويت در نوشتار شيعه ، مهدي در كتب اهل سنت ، مهدويت در قلمرو فلسفه و عرفان ، مهدويت در فلسفه الهي ، مهدويت در فلسفه سياسي ، مهدويت در فلسفه اشراقي ، مهدويت در فلسفه اخوان الصفا، مهدويت در علم كلام و اعتقادات ، مهدويت در مكاشفات و عرفان از بخشهاي نخستين اين كتاب است كه به طور فشرده اطلاعاتي پيرامون جنبه هاي مختلف حيات مقدس حضرت ولي عصر (علیه السلام) ارايه مي دهد. ارزش اين اطلاعات از آنجاست كه هر چقدر آگاهيهاي ما از مسايل مربوط به آن حضرت بيشتر باشد، هنگام خواندن اشعار لسان الغيب بيشتر متوجه ظرافتهاي كلام خواجه خواهيم شد

ص: 109

و بسهولت درخواهيم يافت كه منظور خواجه از به كار گرفتن واژهها يا عبارتها چيست، زيرا شعر حافظ تكيه بر پشتوانه غني فرهنگ اسلامي دارد و حافظ خود بر اين نكته فخر مي برد:

ز حافظان جهان كس چو بنده جمع نكرد لطايف حكمي با نكات قرآني

قبل از حافظ نيز بسياري از عرفاي بزرگ و شاعران نام آور در آثار خويش از آخرين سفير آسماني سخن گفته اند كه از آن ميان مي توان از «شيخ اكبر محي الدين عربي»، «صدرالدين قونوي» ، «مولاناجلال الدين محمد مولوي»، «شاه نعمت الله ولي»، «شيخ حسن عراقي» ، «شيخ فريدالدين عطار»، «شيخ محمود شبستري» ، «شيخ احمدجام نامقي (ژنده پيل)» و «مهدي سراييهاي خواجه حافظ» عنوان يكي ديگر از بخشهاي اين كتاب است كه به عبارت ديگر از اين نقطه بحث اصلي كتاب آغاز مي شود.

در ميان تقريبا 9000 بيتي كه از شمس الدين محمد خواجه حافظ شيرازي به يادگار مانده ابيات كثيري را مي توان با استدلال پيرامون موضوع مهدويت برشمرد كه با توجه به اينكه حافظ شاعري غزلسرا و نه قصيده گوست، كثرت مدح وي از قائم آل محمد(علیه السلام) را تنها مي توان بر عشق و علاقه شاعري شيعي حمل كرد و بدين ترتيب است كه ادبيات فارسي را نيز مي توان در شمار مقدسترين جلوه ادبيات بشري به نظاره نشست . «جلوه حديث و روايت در شعر حافظ» بحث قابل تامل ديگري است كه در آن با مصاديق آشكار بهره مندي حافظ از احاديث و روايات برشمرده شده است.

«اثبات تشيع حافظ» در اين كتاب با ذكري از مقدمه محمد گلندام يار گرمابه و گلستان خواجه همراه است، سپس نمونه هايي از شعر حافظ

ص: 110

در قالبهاي غزل، قصيده و رباعي در تصديق اين برهان به شهادت گرفته شده است:

مردي ز كننده در خيبر پرس اسرار كرم ز خواجه قنبر پرس گر طالب فيض حق به صدقي حافظ سرچشمه آن ز ساقي كوثر پرس

(ص 88)

حافظ اگر قدم زني درره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف

(ص 88)

آن را كه دوستي علي نيست كافراست گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش امروز زنده ام به ولاي تو يا علي فردا به روح پاك امامان گواه باش قبر امام هشتم ، سلطان دين رضا از جان ببوس وبردرآن بارگاه باش ...

(صص 88 -89)

به حق دين محمد، به خون پاك حسين به حق مردم نيك از مهاجر و انصار كه نيست دين هدي را به قول پاك رسول امام غير علي بعد احمدمختار بعداوحسن است وحسين وعترت او مجوي جهل بر اين كار مؤمن ديندار به دشمنان منشين حافظا تولا كن نجات خويش طلب كن به جان ز هشت و چهار

(ص 90)

در ادامه اين بحث نگارنده عناد و تعارض و خصومت بين «عماد فقيه كرماني» - شاعر معاصر حافظ را كه اهل تسنن بوده - با حافظ نتيجه ناهمسويي فكري اين دو مي داند، چنانكه مراد حافظ را از اين نكته كه: «دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو» اعلان تشيع و همسويي عقيدتي حافظ با خواجوي كرماني شاعر شيعي مذهب آزاده مي داند كه مدايح و مراثي بسيار درباره معصومين بالاخص قائم آل محمد(علیه السلام) در ديوانش فراگرد آورده است.

بدين ترتيب اين بحث مدخلي است براي ورود به سخن اصلي كتاب

ص: 111

كه همانا «مهدويت در اشعار خواجه» است. در اين فصل از كتاب مؤلف با ذكر ابيات فراوان و مقايسه آن با آيات كلام الله مجيد، روايات ، احاديث و ادعيه بتفصيل پيرامون اين مهم سخن گفته كه در اين مقال نمونه اي چند از ابيات خواجه را مرور مي كنيم:

ز رقيب ديوسيرت به خداي خود پناهم مگرآن «شهاب ثاقب»مددي دهدخدا را

(ص 93)

كجاست صوفي دجال فعل ملحدشكل بگو بسوز كه مهدي دين پناه رسيد.

(ص 97)

در پايان كتاب يكصد و هفده غزل برگزيده از خواجه كه در هر يك از آن اعتقاد به منجي عالم بشريت موج مي زند درج شده است.

در مجموع مقالات به طور منظم و هماهنگ تنظيم شده است كه ذهن خواننده را براي دريافت و درك مطالب باحث بعدي آماده مي سازد ، در نگاه اول شايد برخي مطالب حاشيه اي و يا حتي خارج از موضوع به نظر آيد كه اين نگرش چيزي جز يك پيش داوري غيرمنصفانه نيست.

اما بايد گفت كه علاوه بر فهرست اعلام ، جاي خالي فهرست مقالات و فصول كتاب نيز احساس مي شود كه درج آنها ضروري است. گويا شتابزدگي محقق ارجمند موجب اين مساله بوده كه اميد است در چاپهاي بعدي اين كتاب اصلاح گردد.

معرفي كتاب

معرفي كتاب

حماسه عاشورا به بيان حضرت مهدي(علیه السلام)

گردآور و بازگردان: جلال برنجيان تاريخ انتشار:1367 ناشر: مؤسسه انتشارات طور قطع: رقعي قيمت: 140 تومان

در معرفي اين اثر آقاي برنجيان مي نويسد:

در ميان تمامي آثار، جاي كتابي كه به بيان فرزند برومند حضرت حسين(علیه السلام)، حجت خداوند در زمين ، حضرت حجة بن الحسن (علیه

ص: 112

السلام) باشد خالي بود، از اين رو ما تلاش كرديم كه از ميان مواريث اسلامي سخنان حضرتش را درباره امام حسين(علیه السلام) استخراج نماييم.

بخش نخست كتاب را زيارات و بخش دوم آن را توقيعات و ديدارها تشكيل مي دهد.

چشم به راه مهدي(علیه السلام)

جمعي از نويسندگان مجله حوزه ناشر:دفترتبليغات حوزه علميه قم تاريخ انتشار: 1375 قطع: وزيري قيمت: 750 تومان

ناشر در مقدمه اين اثرمي نويسد:

شماره هاي 71-70 مجله حوزه، ويژه امام زمان(علیه السلام) با اينكه دوبار به چاپ رسيد ، به بسياري از خوانندگان نرسيد، از اين رو بر آن شديم ، براي سومين بار ، اما به گونه كتاب، در دسترس ديده به راهان آن امام همام، تقديم بداريم. اين كتاب ، در برگيرنده ده عنوان اصلي است. برخي عناوين اثر عبارتند از: امام زمان(علیه السلام) و رسالت حوزه هاي علوم ديني ، ارتباط با امام زمان(علیه السلام) در عصر غيبت ، حكومت اسلامي در عصر انتظار، مهدويت و مدينه فاضله ، زندگي ديني پيش از ظهور و بالاخره بررسي نشانه هاي ظهور، اين اثر در496 صفحه به چاپ رسيده است.

عصر ظهور

مؤلف: علي كوراني مترجم: عباس جلالي ناشر: سازمان تبليغات اسلامي قطع: وزيري قيمت: 900 تومان

شيخ علي كوراني از محققان و علماء جنوب لبنان و ساكن ايران است . فعاليتهاي تحقيقاتي خود را در شهر قم متمركز كرده است.

عصر ظهور در زمره آثاري است كه مورد توجه عموم علاقمندان بحث مهدويت واقع شده و تاكنون پنج مرتبه تجديد چاپ شده است.

در اين اثر عناوين فراوان ومتنوعي به چشم مي خورد كه مي تواند پاسخگوي بسياري از

ص: 113

سؤالهاي خوانندگان باشد. برخي از اين عناوين عبارتند از: روميان و نقش آنان در زمان ظهور ، تركان و نقش آنان در زمان ظهور، اعراب و نقش آنان در هنگام ظهور ، جنگ جهاني در دوران ظهور، ايرانيان و نقش آنان در دوران ظهور، سيماي حكومت جهاني امام مهدي منتظر (علیه السلام) از ديدگاه اهل سنت .

فراخوان ويژه موعود آخرالزمان

فراخوان ويژه موعود آخرالزمان

نه من بر آن گل عارض غزلسرايم و بس كه عندليب تو از هر طرف هزارانند

چنانكه پيش از اين ، در پيش شماره اول «موعود» اعلام شد ، بررسي مناسبات فرهنگي و مادي انسان و بويژه مسلمين در عصر حاضر، نقد و تحليل مباني نظر و فرهنگ و مدنيت مغرب زمين و مباحث مربوط به مهدويت و منجي گرايي، در زمره مباحث اصلي و مورد نظر «موعود» است، طي يك سال گذشته به انحاء مختلف از صاحبان قلم و محققان و پژوهشگران براي درج مطالب در خور نام مبارك حضرت صاحب الامر (علیه السلام) در «موعود» دعوت به عمل آورده ايم.

پوشيده نيست كه در اين ميان جوانان به مطالعه مطالب خواندني و تحقيقاتي نيازمندترند. شايد كه از اين رهگذر ، انگيزه لازم براي بازگشت به هويت حقيقي و پايبندي به ارزشهاي فرهنگ اسلامي در آنها به وجود آيد. بي شك هيچ صاحب انديشه اي در شرايط كنوني منكر تبعات سوء غلبه فرهنگ الحادي مغرب زمين در جامعه اسلامي و عملكرد استكبار جهاني نيست. همو كه مسلمين را ذليل و خوار مي خواهد.

ديگر بار همه انديشمندان را به حضور در صحنه «جهاد فرهنگي» فرا مي خوانيم و متذكر اين نكته مي شويم كه شكست در اين جهاد به منزله از دست

ص: 114

رفتن همه دستاوردها و مجاهدات بزرگمردان سرزمين اسلامي و شهيدان عاليمقام اين امت است .

ما نيز در حد استطاعت خويش آثار ارزشمند نويسندگان را ارج مي نهيم و با درج آثار ، ذكر نام و تحفه اي از خوان «موعود آخرالزمان(علیه السلام)» خوشامد گويشان مي شويم. آنچه مراعات آن را طالبيم عبارت است از:

1. ملاحظه ميزان درك ، فهم و نيازمندي جوانان اين سرزمين

2. توجه به نحوه حضور و نقش حضرت صاحب الزمان در عالم و نياز انسان امروز به ذكر و نام و يادشان

3. جستجو درباره نحوه حضور و عمل استكبار جهاني و غرب الحادي در عمل و نظر عموم مردمان و مسلمين

قالبها

استفاده از قالبهاي مختلف «مقاله، داستان ، نمايشنامه ، فيلمنامه ، قطعه ادبي ، نقد آراء ، نقد كتب ، شعر ، طرح و عكس » آزاد است.

موضوعات پيشنهادي:

گرچه با توجه به مواردي كه ذكرشد، شركت كنندگان در اين فراخوان در انتخاب موضوعات مختارند اما، طرح موضوعات زير را نيز پيشنهاد مي كنيم:

1. اعتقاد به موعود آخرالزمان در متون ديني اديان پيش از اسلام (موعود اديان) 2. اميد 3. انتظار 4. آينده جهان و سرانجام سير تاريخي انسان 5. مديريت ديني 6. رهبري آينده جهان 7. ضرورت وجود منجي و هدايت الهي 8. شرح ادعيه و زيارات ويژه حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) 9. تفسير آيات مرتبط با امام غايب ، عصر غيبت ، عصر ظهور ، و مابعدالظهور 10. جهان و جوامع بشري در عصر ظهور 11. سرنوشت آدمي و مسلمين پس از ظهور 12. مشكلات اصلي بشر كنوني و آينده در

ص: 115

وجوه اعتقادي ، فرهنگي و مدني 13. تكليف عاشقان (مهدي(علیه السلام)) 14.اصول و رؤوس برنامه هاي حكومتي حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) 15. مهدي(علیه السلام) در كلام انبياء: 16. مهدي(علیه السلام) در كلام معصومين(علیه السلام) 17. مسلمين و فرهنگ و مدنيت مغرب زمين 18. مسلمين و شبيخون فرهنگي غرب 19. سيماي منتظران 20. بشارتهاي قرآن و روايات درباره ظهور موعود 21. شهر منتظران 22. استراتژي انتظار 23. مسكن و خانه منتظران 24. عدم كفايت و ناتواني مكاتب انساني و تفكر بشري در نيل به رستگاري 25. نقد و بررسي شهرسازي ، معماري ، پوشش ، تعليم و تربيت مغرب زمين 26. اتوپياي غرب و نقد و بررسي آراء نظريه پردازان غربي درباره آينده جهان 27. سيما و صفات مهدي منتظر7 28. هجران 29. زندگي ، غيبت و ظهور حضرت صاحب الامر7 30. نقش اقوام در آماده سازي زمينه ظهور (ايرانيان ، اعراب ، غربيان و ...) 31. سيماي نواب خاص امام عصر7 32. سيماي تشرف يافتگان از عصر غيبت تا امروز 33. سيماي مدعيان مهدويت (مدعيان مهدويت در عصر غيبت كبري ) 34. بحران فرهنگي عصر حاضر 35. ظهور مقدس 36. ردپاي موعود در ادب پارسي و آثار سخنوران 37. مهدي منتظر (علیه السلام) در آثار شاعران 38. زيارات و ادعيه 39. رد پاي موعود در زمين (معرفي امكنه ،قدمگاه،مساجد و ...) 40. دجال 41. نشانه هاي عصر ظهور 42. فراق و وصل جانان 43. پرچمهاي خراسان و يمن 44. لشكركشيهاي امام عصر (علیه السلام) بعد از ظهور 45. تصوير حكومت 46. آمادگي 47. اوضاع سياسي ، اجتماعي و فرهنگي جهان اسلام در عصر غيبت صغري 48. اثرات اجتماعي انتظار 49. ويژگيها و

ص: 116

نحوه قيام حضرت 50. آخرالزمان 51. اصحاب و ياران مهدي(علیه السلام) به هنگام ظهور 52. رجعت در قرآن ، در روايات و فلسفه رجعت 53. فلسفه تاريخ در تشيع و كلام معصومين(علیه السلام) 54. انقلاب اسلامي در نسبت با انقلاب جهاني مهدي(علیه السلام) 55. خاتم الانبياء و خاتم الاوصياء (وجوه اشتراك و افتراق) 56. مساله نيابت 57. سير تربيتي حوادث عصر ظهور 58. موقعيت اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي جهان پس از ظهور 59. همسر ، فرزندان و ذريه مهدي(علیه السلام) 60. خلافت بعد از مهدي(علیه السلام) تا ظهور قيامت كبري 61. نواب ، وزرا، وكلا، وصاياي مهدي(علیه السلام) 62. توقيعات 63. مهدي و شيخ صدوق 64. مهدي و شيخ مفيد 65. مهدي و نفس زكيه 66. مهدي و اصحاب كهف 67. مهدي و عاشورا 68. علم و عقل در زمان مهدي(علیه السلام) 69. تطبيق ويژگيهاي ذكر شده در روايات براي آخرالزمان با عصر حاضر 70. وظيفه علماء در زمان غيبت...

موجب امتنان است چنانچه آثار با خطي خوانا، بر يك رويه كاغذ A4 و همراه با ذكر منابع ارسال شوند.

از كليه نويسندگان تقاضا مي شود در هنگام نگارش مخاطب ويژه اين آثار - جوانان - را در نظر داشته باشند از همين رو به كارگرفتن زبان فصيح و پرهيز از الفاظ و اصطلاحات مهجور و پيچيده عربي ضروريست .

ذكر ترجمه آيات و روايات و اعرابگذاري دقيق آنها الزامي است .

آثار ارسال شده عودت داده نمي شود.

آثار برگزيده با نام نويسنده منتشر خواهد شد و در صورت برگزاري سميناري ويژه از ايشان براي شركت در سمينار دعوت به عمل مي آيد.

ص: 117

جوايز ويژه اين فراخوان متعاقبا به اطلاع خواهد رسيد. زمان مقرر براي ارسال آثار از زمان درج اين آگهي تا مدت سه ماه است. آثار خود را به وسيله پست سفارشي به نشاني: تهران ، صندوق پستي 771 - 19615 «مؤسسه فرهنگي موعود» ارسال داريد.

براي كسب اطلاعات بيشتر مي توانيد با تلفن 2236670 و يا نمابر 2211494 تماس حاصل نماييد.

جام نيايش

جام نيايش

بود آيا كه در ميكده هابگشايند گره از كار فروبسته ما بگشايند اگر از بهر دل زاهد خودبين بستند دل قوي دار كه از بهر خدا بگشايند به صفاي دل رندان صبوحي زدگان بس دربسته به مفتاح دعا بگشايند

هيچ صبحي نيست كه شرمسار از تيره بختي خود ، در عزاي غيبت تو نباشد. هيچ گلشني نيست كه زردروي از خزان فراق ، به خاري پناه نبرده باشد. و هيچ شمعي نيست كه به اميد سپيده ظهور، تا صبح فرج ، در شبستان انتظار نسوزد.

با تو از كدام دلتنگي خود بگوييم؟ از تلخي فراق ، يا سختي طعن هايي كه مي شنويم و دلخسته از آن مي گذريم؟ اي آن كه هر گياهي در اين باغ سبزينگي خود را، وامدار طراوت اوست و اي آن كه هر مرغي در آسمان ، پرواز را از نگاه تو آموخت ! جرعه اي از جام نيايش خود را در جان ما فرو ريز ، تا ما نيز پيوستگي لطف مدام را بنوشيم.

اي خوب ترين! نمي گويم: «با من به از آن باش كه با خلق جهاني» كه مي دانم تو با هر كه هماني كه اوست .... و اين آغاز ماجرايي است كه ميان ما افتاده است. اما نه

ص: 118

; اين حكايت تلخي است ميان ما و ما . يعني هر گرهي كه هست در صورت مساله است ، نه بر جبين پاسخ ... و ما مانده ايم كه با خود چگونه باشيم.

آيا دري هست كه به روي تو بسته باشد!؟

آيا سري هست كه زير منت تو خاكساري نكند!؟

آيا چراغي هست كه در سخاوت نور، پيش تو فروغي داشته باشد!؟

و آيا همه آنچه اهل دل گفته اند - از فراق و وصال و ... - جز در آستان تو معنايي دارد؟

اي همه خوبي و لطف ! روي به كدام كعبه ، نماز عهد بگزاريم ؟ كه تو خود مقصود كعبه اي و موعود قبله .

حضور غايبانه تو آخرين معجزه آسمان است ، و جهان از روزي كه اين شگفتي نازل شد، از حضور غيبت تو سرشار است.

شگفتا! اين چه غيبتي است كه همه حاضران را به جوي نمي خرد، و خرمني از شاهدان را به خوشه اي بر نمي گيرد!

غيبت، بهانه اي است براي انتظار، و انتظار بهايي است كه با آن مي توان يك خروار بهشت خريد.

حضور تو كه هرگز غايب نمي شود ، همان ظهور است بي نمك انتظار و ما حضور مليح تو را كه بهانه آن - نه بهاي آن - انتظار كودكانه است ، پرداخته ايم .

اي بقيت خدا! از ما جز چشمي براي انتظار و دلي براي اميد باقي نمانده است. اين چشم و دل را نيز خاك راه تو كرده ايم; باشد كه غباري از آن بر گوشه اي از قباي تو بنشيند.

اي پاك تر از نسيم و صادق تر از صبح !

ص: 119

از رهگذر خاك سر كوي شما بود هر نافه كه در دست نسيم سحرافتاد

شرح دعاي عهد

شرح دعاي عهد

قسمت چهارم

اين دعا در زمره ادعيه منقول از حضرت امام صادق(علیه السلام)است كه حراست از آن و ذكر مداومش در عصر غيبت تاكيد شده است. عالم جليل ، ميرزا محمدبن حسن بن ملاعلي هرندي در سال 1287 ق آن را شرح نموده است و برادر محترم جناب آقاي «حسين درگاهي» تصحيح مجدد آن را عرضه داشتند.

و فقره «فاخرجني من قبري» محصل آن و ثمر آن و حقيقت آن; ظهور حقيقت است; از مظهر آن به وجود. يا به مشخص شدن احوالات او، بعد از وجود كه آن هم نوعي (1) وجود (2) است.

و اما خروج از قبر ظاهري ، بعد از ظهور امام خواهد بود، به حكم و مشيت خدا كه واسطه آن، امام است. مانند شهادت ظاهري و نصر و عون امام و غير اينها از صفاتي كه سابقا گذشت و تفسير ظاهري آنها را گفتيم كه بعد از ظهور امام، ظاهر خواهد شد.

و معني «موتزرا كفني» محصل آن لباسي است كه در دنيا، آدمي به جهت قيامت ، پوشانده شده است. و لباس، آن چيزي است كه بر روي ظاهر جسد است و ساتر عورت و حفظ كننده از سرما و گرما و باعث تجمل شخص است. نظير آن ، اعمال خير و شر است. پس چنانكه لباس، خوب و بد، درست و پاره و ساير انواع را دارد، عمل هم همان آنها را دارد و معلوم است كه عمل مطلوب است به جهت آخرت. و الا دنيا به هر قسمي كه باشد، مي گذرد. پس

ص: 120


1- . اصل: نوع .
2- . اصل: وجودي.

شباهت تمام فيمابين اعمال و لباس هست و از اين جهت خداوند، تقوي را كه عمل خير است، لباس خوانده و فرموده:

«و لباس التقوي ذلك خير.» (1)

پس يحتمل كه مراد حقيقي در «مؤتزرا كفني» آن باشد كه اين اعمال من، كه از آن جمله ، خواندن اين دعا است ; يعني ثواب آنها، با من باشد. و به واسطه عدم تصديق به امام ، ضايع و باطل نشود. اگر چه مراد ظاهري همان كفني است كه از قبر با ميت بيرون مي آيد. و بالجمله مقصود از امثال اين تحقيقات، آن است كه مي خواهيم بگوييم، حقيقت اين دعاها بايد بالفعل در خواننده موجود باشد. زيرا كه در صورت ادعاء استعداد استجابت آنها، تاخير فيض استجابت بر خداوند روا نيست. هر چند در عالم ظاهر، بر وفق نظم حكمت خداوند ظهور ظاهر آن، بعد از ظهور امام باشد. (2)

و بالجمله; تحقيقي كه در «كفن» كرديم، اگر چه خالي از بعد در اذهان نيست، و لكن بيان حقيقت و ثمر، به طريقي كه گفتيم ، محتمل است.

و ايضا محتمل است كه مراد از اين فقره، به عجب آوردن خلايق از كفن پوشي صاحب قبر باشد.زيرا كه صاحب قبر در اين صورت، محل عبرت مي شود. و مردم بالمعاينه مي ببينند كه مرده اي از قبر بيرون آمد و زنده شد. و كفن او هم كه در گردن او است، شاهد است كه مرده بوده. و دو مرتبه زنده شده. پس از خدا مي ترسند، و به ديدن اين ، در اطاعت امام در مي آيند. هر چند باز بعضي عناد ورزيده و بر كفر خود اصرار نمايند و با امام در مقام

ص: 121


1- . اعراف،آيه 26 .
2- . حقيقت تاخير هم چيزي جز اين نيست. و در ضمن در روايات وارده از ناحيه مقدسه ائمه اطهار9 بحث جامعي در علل تاخير استجابت دعا از جانب خداي متعال شده است. در اين باره ، رجوع شود به كتاب عدة الداعي ، اثر ارزشمند عالم جليل ابن فهد حلي ص 82 و 90.

محاربه برآيند.

و بنابراين ، اين معني قبل از ظهور امام و قبل از مردن، به اين صورت مي گيرد كه آدمي در قيد حيات و زندگي دنيا نباشد، به نوعي كه همه مردم او را به اين طريق بدانند. پس با اين حال او را ببينند كه كمال جد و جهد را در دعا و ساير اعمال كه دليل اخلاص خدمت امام است، از او به ظهور مي رسد. پس از حال او عبرت گيرند. اگر چه بعضي باز هم متنبه نشوند.

و بنابراين كمال توجه و اقبال و مداومت بايد در اين فقره ، از خواننده اين دعا ظاهر باشد. و اگر نه اين دعاي او كذب و بي ثمر خواهد بود.

و اما فقره «شاهرا سيفي» ، ادعاي شجاعت است ، در مقام ترويج حق. پس صدق در آن موقوف است بر آنكه احوال آدمي به اين نوع باشد كه هرگز در حق مداهنه نكند. (1) و تشويش از احدي ننمايد. و برهان قاطع هميشه با او باشد. و اگر نه در اين فقره كاذب است.

و اما «مجردا قناتي» كنايه از دفع اعدا است، به طعن در اقوال و ادله ايشان. و «تجريد قنات» با وجود آنكه آن را غلافي نيست، اشاره به كمال ظهور آن است، مثل شمشير كه از غلاف بيرون آيد و شهرت داده شود. و طول نيزه اشاره به رسا بودن طعن است به طوري كه خصم هم اذعان نمايد.

و فقره «ملبيا دعوة الداعي في الحاضر و البادي» اشاره به اجابت حق است، در هر كجا كه باشد، بدون استكبار و اهمال، و صدق در آن، به اين است كه آدمي

ص: 122


1- . مداهنه: خدعه كردن ، دورويي كردن.

مقام خود را بشناسد. و چون حقي را بيابد بر او ثقيل نيايد و في الفور آن را تصديق كند. خواه از شاه بروز كند يا رعيت ، خواه از ملا يا عام، و خواه از مسن و يا جوان، و خواه از اهل شهر يا ده، و خواه در امر دين يا دنيا. و همچنين در ساير انواع آن. و چون فقرات مذكوره خواهش حيات و ساير امور مذكوره شده ، به جهت در زمان ظهور امام، لهذا تاكيد مي كني خواهش دريافتن حضور امام را ، به اينكه مي گويي:

«اللهم ارني الطلعة الرشيدة و الغرة الحميدة واكحل ناظري بنظرة مني اليه.»

خداوندا! بنما به من [آن] درخشيدن هدايت كننده و [آن] سفيدي پيشاني ستوده شده را. و سرمه فرما، چشم نظر كننده مرا به نظري از من به سوي او.

و مراد از «طلعة رشيدة»; حضرت قائم(علیه السلام) است. زيرا كه آن حضرت در كتاب و سنت تشبيه شده به آفتاب. حتي آنكه در بعض احاديث هست كه مراد از آفتابي كه نزديك قيامت از مغرب طلوع مي كند، آن جناب است. (1)

و همچنين مراد از «غره حميدة» نيز آن حضرت است. زيرا كه نوري است كه ظاهر مي شود و با بركت از براي بندگان است. مثل سفيدي پيشاني اسب كه علامت مبارك بودن است.

و «سرمه چشم ، به نظر به سوي آن جناب»، كنايه از قوت و روشني چشم است به مشاهده آن جناب. كه اين روشني چشم ، ديگر كنايه است از سرور به ظهور آن حضرت .

و علي اي حال; مناسب در مقام توضيح، مناسبت آن حضرت

ص: 123


1- . ر.ك: كمال الدين باب 47 ، حديث الدجال و ما يتصل به من امر قائم(علیه السلام) ، ضمن حديث 1 ، صص 528 -527، خراساني ، شيخ محمد جواد، صص 123-122.

است با آفتاب ، تا وجه تشبيه آن حضرت به آن معلوم شود. پس مي گوييم كه:

چنانكه آفتاب روشن است، و به طلوع او عالم روشن مي شود ، و راه از چاه پيدا مي شود، و هر كسي و هر چيزي با صفات او ظاهر و هويدا مي شود، همچنين آن حضرت هم چون در وقتي كه ظاهر مي شود، عالم به نور جمال او منور مي شود و هدايت و ضلالت از يكديگر ممتاز مي شوند و مؤمن و كافر، بلكه هر چيزي از ساير اشيا ممتاز مي شوند و قدر و مرتبه آنها معلوم مي شود، لهذا آن جناب شباهت تامه به آفتاب دارد.

بلكه مي توان گفت كه خلقت خداوند هم هر چيزي را ، به ظهور آن حضرت متحقق مي شود. زيرا كه آن حضرت مربي كل موجودات است. پس مثل آفتاب به طلوع خود، تربيت عالم را مي فرمايد. و حقيقت خلقت هم غير اين نيست. و اگر به نظر تحقيق نظر شود، مشاهده خواهد شد كه همه ممكنات به آن حضرت موجود و بر پايند. پس تغير احوال آن حضرت، كه ظهور او بعد از خفاء او باشد، موجب تغير احوال كل ممكنات خواهد شد.

پس كانه همه به ظهور آن حضرت ، خلقت تازه مي شوند. و بلاتشبيه مثل آن حضرت ، مثل آفتاب است كه به غروب او، عالم تاريك و به طلوع او، عالم روشن مي شود. پس به غيبت آن حضرت عالم غايب مي شود. (1)

و اما تشبيه آن حضرت به «غره حميده» . پس آن هم به واسطه نور و ميمنت است كه در اول خلقت ، از مقدم بر كل خلق، ظاهر مي شود. مثل آنكه

ص: 124


1- . مقصود از اين كلام آن است كه چون امر خلق امر بين الامرين است، نه در وقت وجود ايشان را وجود صرف است و نه در وقت عدم ايشان را ء عدم صرف است. پس حقيقت ايشان ، در هر وقت ، بر حال خود است. خواه ايشان را موجود گويند و خواه معدوم. پس بنابراين ، حقيقت وجود، به ظهور بعد از غيبت است. و حقيقت عدم، به غيبت بعد از ظهور يا قبل از ظهور است. و محصلي براي آنها، غير اين نيست.

سر اسب، كه از اول ظاهر شد، اول سفيدي پيشاني او به نظر مي آيد.

و توضيح «كحل ناظر به نظر به آن حضرت» ، اين است كه; آن حضرت به ديده بصيرت مشاهده شود و شناخته شود. و ظهور او باعث سرور مؤمنين شود. و اگر نه مجرد نظر ظاهري او ، مثمري نخواهد بود. و حقيقت اين رؤيت ، به چشم بصيرت به اين متحقق مي شود كه آدمي ، چشمي همجنس آن حضرت به هم رساند، كه به چشم او ، او را ببيند و بشناسد، كه في الحقيقه ، دليل او ، خود او باشد. نه آنكه غير او را، وسيله معرفت او سازند. و گر نه غير، حجاب فيمابين او و شخص خواهد شد. پس عين نظر، كحل ناظر خواهد بود. نه آنكه به كحل خارج، چشم ناظر شود. و اين همجنس بودن، بسته به پاكي اصل طينت و استعداد است، و گر نه اعراض را اعتباري و ثباتي نيست.

و از اينجا معلوم مي شود كه اين فقره هم ادعا طيب طينت است، كه محتمل صدق و كذب هست. و ميزان، ظهور آن حضرت است . و اگر نه هر كسي ادعا مي نمايد. و به مقتضاي قاعده اي كه مكررا گذشت تاخير فيض از مستعد جايز نيست. لهذا حقيقت استجابت در اين فقره هم، در صورت صدق در زمان غيبت هم، ممكن است و در نفس دعا است. چنان كه نظائر آن را سابقا دانستي. و همچنين است كلام در آنچه مي گويي:

«و عجل فرجه و سهل مخرجه و اوسع منهجه و اسلك بي محجته و انفذ امره و اشدد ازره.»

و

ص: 125

تعجيل فرما فرج او را. و آسان فرما بيرون آمدن او را . و فراخ فرما راه رفتار او را و سلوك فرما ، مرا در محل و راه حجت او . و نفوذ ده او را . و محكم فرما قوت و پشت او را.

و مراد به «فرج» يا ظهور او است، يا آن چيزي كه بر ظهور او مترتب مي شود; از فتح و نصرت و غلبه بر اعدا. و ثاني ، اظهر است. ولكن اول ، اوفق به قواعد عقليه است. زيرا كه بلايي و غمي و همي بدتر از غيبت امام نيست. زيرا كه غيبت اصل همه مفاسد مترتبه بر عدم حضور حجت و سلطان است، (1) بلكه اگر نبود اعظميت مفاسد، ديگر هر آينه ، غيبت امام خلاف حكمت خداوندي بود. و چون مفاسد ديگر كه اعظم است، بر ظهور دائمي او مترتب مي شود، كه منشا كل آنها، عدم استعداد مردم است براي خدمت او. لهذا غيبت موافق حكمت شده و خداوند اگر چه قادر است بر دفع جميع مفاسد، و لكن دفع كل هم خلاف قانون حكمت و عموم رحمت است. و لهدا امام غايب مي شود و با وجود اين ، بايد بندگان ، غيبت او را بلاي عظيم بدانند و رفع آن را از خدا بخواهند كه آن ظهور امام است. اگر چه با قطع نظر باشد از فوائد ديگر مترتبه بر آن. (2)

و مراد از «تسهيل مخرج امام» ، مهيا ساختن اسباب آن است. مثل آنكه به عنايت خود، مردم را مستعد خدمت او كند. و خود او را ماذون در خروج فرمايد. و اعادي او را خوار و ذليل كند،

ص: 126


1- . مفاسد مترتبه بر غيبت حجت ، طغيان مردم و شيوع جهل و حيرت خلايق است در علوم دينيه . و مفاسد مترتبه بر داوم ظهور او، عدم قبول مردم است اسرار علم او و حقايق علوم دينيه را . و همچنين در صدد ايذاء و قتل او بر آمدن و او را مقتول و مخذول كردن و نظاير اينها از آنچه كه در احاديث و كلمات علماء اعلام بيان شده ، يا اشاره به آنها شده از آنچه سؤال از آن را منع كرده اند.
2- . فوائد مترتبه بر غيبت امام بسيار است. يكي حصول استعداد است كه در متن اشاره به آن شده و عمدتا همين است. و فوائد ديگر مانند ظهور علو امر او است بعد از ظهور او و ظهور نعمت است بعد ازعدم آن و تقدم شر و انقطاع آن است به خير نه به عكس، و حال آنكه كمال خير به شر ظاهر مي شود. و از اين جهت شر هم ضرور است و در حكمت و همچنين امثال اينها از آنچه كه مرجع آنها كلا امتناع ابتداء به خير است به ملاحظه آنكه مراتب آن را نهايت نيست و هر مرتبه اي مادوني نسبت به ما فوق آن شر است.

كه او در خروج ، انديشه از ايشان نفرمايد. و همچنين ساير اسباب ظاهره و باطنه را براي او فراهم آورد. و «فراخي راه رفتاراو» ، يحتمل، اشاره به آن باشد كه به هيچ وجه ، تنگي براي آن حضرت نباشد; نه در معاش و نه در سلطنت و نه در حكمراني و نه در حضر و نه در سفر و نه در جنگ و نه در صلح و نه در تكليف و نه در علوم و معارف و همچنين غير اينها از هر چه كه تصور شود. زيرا كه حذف مقتضي مفيد عموم است. و در اينجا «منهج» مقيد به چيزي نشده است.

و حقيقت كل اين «وسعت»ها، راجع به وسعت صدر و ذات و نفس خود امام است كه حاكي از لاحدي خداوند است كه به هيچ وجه محدود نيست. و جميع حدود در تحت او و در فرمان او است. چنانكه از صفات خداوند است كه «يفعل ما يشاء و يحكم ما يريد» . و اگر نه دنيا را قدر و مقداري در نزد امام نيست كه از براي او تنگ شود يا فراخ.

و مراد از «سلوك محجه» او ، قبول حجج او است در اثبات امر خود; از دلايل و براهين و بينات از معجزات و غيرها، كه كل ، طريق معرفت او است. و هر كسي بايد در آن سلوك كرده تا به مقصود برسد. و ممكن است كه مراد، سلوك راه حجج او باشد در اثبات امر او ، براي الزام مخالفين و معاندين. يا مراد عمل به مقتضاي حجتهاي او باشد در اصول و فروع دين.

ص: 127

زيرا كه اين دو وجه هم نوع سلوكي است در راه حق.

و مراد از «نفوذ امر او»، قبول خلايق است فرمايشات او را . يا مراد رسوخ حقيت او است در قلوب; يعني اعتقاد به حقيقت او كنند. با آنكه مقصود آن است كه آثار حقيت او در آفاق و انفس ظاهر شود، به اينكه ظهور او تصرف در اوضاع عالم كند. مثل آنكه نيكان را ، نيكي ايشان را ظاهر كند، و بدي بدان را نيز ظاهر كند; هر چند در ظاهر ، نيكي نيكان قبل از ظهور او، مخفي و بدي بدان نيز مخفي باشد. و به واسطه ظهور او ، اين دو ظاهر شود.زيرا كه ظهور آن حضرت ، ميزان و محك حقايق و اسرار خلايق است.

و بالجمله; بعيد نيست كه امثال اين احتمالات همه مندرج در اين فقرات باشد. زيرا كه منافاتي فيما بين آنها نيست.

و اينكه خواهش از خدا مي شود كه خداوند نفوذ دهد امر او را ، با وجودي كه در غير وجه اخير نفوذ امر آن حضرت بايد از خلايق متمشي شود به جهت آن است كه مرجع خلايق هم خداوند است. و زمام همه امور به دست او است. و تقدير و تدبير ملك بر وفق حكمت مختص او است. پس همه با او است و احدي در چيزي خارج از قدرت او نيست. اگر چه آن را در حد خود، قدرت و اختياري باشد. ولكن با وجود همه اينها، از قواعد سابقه و فوريت اجابت ادعيه صادقه و رجوع آنها و متعلقات آنها در نفس داعي، معلوم شود كه حقيقت

ص: 128

همه اين فقرات بالفعل در نفس داعي بايد موجود باشد، كه دعا بنابر آن ، اظهار حال است نه غير آن.

و مراد از «محكمي قوت و پشت آن حضرت» ، تسديد (1) خداوند است، آن حضرت را، به تاييد دلايل و براهين و توضيح حجج امارات يقين . يا مراد كثرت اتباع و اصحاب و خلوص ياران و احباب او است، كه سبب رواج امر او شود. و ممكن است كه «شدت ازر» اشاره به وزرا و امرا و علما و حكما و ساير اهل دانش باشد، كه خداوند براي آن بزرگوار قرار دهد، تا آنكه همه اركان ملك براي او حاصل شود.

و بنابراين ، افراد «ازر» يحتمل اشاره باشد به راس و رئيس ظوائف مذكوره كه به منزله حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) باشد نسبت به خاتم الانبياء6 و هارون نيست به حضرت موسي(علیه السلام) چنانكه در آيه كريمه: «اشدد به ارزي» (11) واقع شده است.

والحاصل ، چون ظهور آن حضرت، شباهت تامه با ظهور انبيا: خواهد داشت، لهذا در امثال اين گونه امور، نظير آنها خواهد بود. و چون امر ملك آن حضرت، به آنچه گذشت، تمام شد، بعد از آن تعمير آن را از خدا مي خواهي و مي گويي:

«و اعمر اللهم به بلادك و احي به عبادك فانك قلت و قولك الحق ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس .»

و عمارت فرما خداوندا! به سبب امام، شهرهاي خود را . و زنده فرما! به او ، بندگان خود را . پس به درستي كه تو فرموده اي و فرمايش تو حق است ، كه ظاهر شد

ص: 129


1- .تسديد: استوار كردن، راست و درست كردن . 11. طه، آيه 31.

تباهي در بيابان و دريا، به سبب آنچه كسب كرده است دستهاي مردم.

و «تعمير بلاد» به سبب ظهور آن حضرت خواهد شد، كه غالب بر بلاد خواهد شد. و قواعد عدل و داد را در آنها، جاري خواهد فرمود. و اگر نه ، بلاد ملك خداوند، هميشه معمور است. زيرا كه سلطنت و قدرت او تمام است. و به هيچ وجه ، نقصي را راه به آنجا نيست . (1) و همچنين است كلام در «حيات بندگان»، به سبب ظهور امام، كه آن هم كنايه از ظهور صلاح ايشان است، بعد از خفاء آن، در اول خلقت. و الا هرگز خلقت خالي از مصالح كامنه (2) نيست. زيرا كه خداوند حكيم و كامل است و به مقتضاي آن فاعل است و تغييري به او راه نمي يابد.

و ممكن است كه فقره «احي به عبادك»، اشاره به زنده شدن ايشان بعد از موت باشد كه آن را «رجعت» مي ناميم. و به عبارت اخري، قيامت صغري مي ناميم. ولكن احتمال اول اقرب و انسب است به فقره «و اعمر اللهم به بلادك».

و علي اي حال ، چون طلب تعمير و احياء بلاد و عباد، دليل اثبات خرابي و موت فعلي است. و آنها به سبب خود بلاد و عباد است نه خداوند، لهذا در استدلال بر ثبوت خرابي و موت اشاره شده كه باعث آنها اعمال مردم است كه بد است. چنانكه خداوند در آيه «ظهر الفساد» (3) - تا آخر بيان آن را فرموده.

و بالجمله; در توضيح اين فقره مي گوييم كه: شبهه اي نيست كه قدرت خداوند و حكمت او،تمام است و بنابراين تمكين او، مردم را

ص: 130


1- . چنانچه در كريمه «و احيينابه بلدة ميتا»(ق، آيه 11) تفسير شده حيات زمين و بلده، به ظهور صلاح ثمار و نباتات آن . فتدبر منه.
2- . كامنه: مؤنت كامن; پنهان ، پوشيده شونده.
3- .روم، آيه 41 .

به جهت افساد ملك او محال است. زيرا كه اين ، ابطال حكمت خواهد شد. و حال آنكه مصلحت مقصوده در حكمت ، به مقتضاي عموم قدرت ، بايد لا محاله به عمل بيايد. پس مقصود از فسادي كه مترتب مي شود بر اعمال مردم، نيست مگر آن چيزي كه راجع به قصور، تقصير خود ايشان مي شود، در استعداد و قبول خيرات و مصالح مفاضه (1) از خداوند.

و بنابراين مقصود از تعمير بلاد كه كنايه از رفع فساد است، و احياء عباد كه كنايه از ترقي ايشان از حضيض قصور و تقصير است، آن است كه چون ظهور امام، موجب رشد و هدايت و صلاح عباد و بلاد است، لهذا در اين فقره خواهش شده كه: خداوندا! فساد بلاد و عباد را به ظهور امام رفع فرما.

و بعد از ذكر، وجه فساد بلاد و عباد; كه اعمال مردم باشد، متفرع بر آن مي كني، خواهش وجه صلاح ايشان را، كه ظهور امام باشد و مي گويي:

«فاظهر اللهم لنا وليك و ابن بنت نبيك المسمي باسم رسولك»پس ظاهر فرما، خداوندا! از براي ما، صاحب اختيار از جانب خود را ، و پسر دختر پيغمبر خود را ، كه مسمي است به اسم فرستاده تو.

زيرا كه ظهور آن حضرت ، چنانكه گفتيم ، موجب ترقي بلاد و عباد است. پس وجه صلاح ايشان همان خواهد بود و بس.

و خواندن آن حضرت را به اسم «ولي»، اشاره به صاحب اختياري او است، در كل امور دين و دنياي مردم زيرا كه حذف مقتضي ، مفيد عموم است.

و خواندن او رابه اسم پسر

ص: 131


1- . مفاضه: افاضه شده. به فيض داده شده .

دختر پيغمبر، به جهت آن است كه نسب آن حضرت به فاطمه(علیها السلام) مي رسد. اگر چه به چندين واسطه باشد. زيرا كه كثرت وسائط، مانع از اولاد بودن نيست. و از اين جهت است كه همه بني اسرائيل را مثلا «بني اسرائيل» مي گويند. با وجودي كه ميانه اسرائيل و اكثر ايشان قرنهاي بسيار گذشته است.

و اگر قناعت به اين نكني و بگويي كه پسر دختر پيغمبر را بايد زيادتي خصوصيتي باشد به دختر پيغمبر، مي گوييم كه امام عصر (علیه السلام) زيادتي خصوصيت هم نسبت به فاطمه(علیها السلام) دارد، زيرا كه اشرف و اقرب از اويي به فاطمه(علیها السلام) در عصر غيبت نيست ، با وجود آنكه ممكن است كه ذكر اين فقره من باب ذكر فضائل فاطمه(علیها السلام) و پيغمبر(صلی الله علیه و آله) باشد. به اين معني كه در نزذ خداوند، ذكر ثنا و مدح و فضيلت ايشان ، به اين فضيلت شده ; به جهت آنكه ايشان شفاعت خواه شخص شوند در نزد خداوند، تا اين حاجت او را روا فرمايد و لكن اين احتمال خالي از بعدي نيست. (1)

و بالجمله مقصود اين است كه: «خداوندا! آن كسي را كه ما معرفت به حق او به واسطه پيغمبر و دختر او داريم، ظاهر فرما; به جهت رفع فساد بلاد و عباد.»

و مسمي بودن آن حضرت به اسم پيغمبر، اشاره است به اسم «م - ح - م - د»، كه در اخبار منع از تصريح به آن شده . و از اين جهت در اين دعا هم تصريح به آن نشده است. و در اين فقره هم اشاره به تشريف آن حضرت است، به مسمي بودن به

ص: 132


1- . و وجه بعد آن است كه امام مشرف به نبي است نه نبي به امام . و اين احتمال مبتني بر دويم است نه اول. ولكن مقصود ، اصل اين است كه فرزند پيغمبر مروج طريقه پيغمبر است. و معروف به او است. و فضيلت او فضيلت او است. پس فرقي فيمابين ايشان نيست، پس ظهور هر دو در ظهور امام مطلوب است. فافهم .منه رحمه الله تعالي.

اسم «رسول» كه موجب انجاح مسؤول است، بر وجه احسن. زيرا كه چنانكه پيغمبر اهل بود براي اصلاح عباد و بلاد، همچنين كسي هم كه مسمي به اسم شريف او است، اهل براي آن خواهد بود. پس خواهش ظهور او بجا خواهد بود.

والحاصل ; چون در شريعت پيغمبر ، دلها همه بسته به حب آن جناب و ايمان به او است، لهذا امام عصر هم (علیه السلام) معروف به آن جناب است. و اگر نه سلطنت و جهان گيري امام دخلي به پيغمبر ندارد، چنانكه كل عباد و بلاد را مسخر خواهد فرمود، به نوعي كه ربع آن را پيغمبر مسخر نفرموده باشد.

با شما مشتاقان و دوستداران موعود

با شما مشتاقان و دوستداران موعود

طرحهاي ارسالي شما را دريافت كرديم. از اين بابت سپاسگزاريم . از آنها بهره خواهيم جست.

تهران - آقاي محمدرضا رحماني

غزل زيباي «حقيقت شفا» را دريافت كرديم. از آن در نشريه استفاده مي كنيم. با اعلام قدرداني و سپاس منتظر آثار ديگر شما هستيم.

تهران - آقاي محمد علي شاه محمدي

از توجه شما به موعود خوشحاليم ، كتاب ارسالي شما را دريافت كرديم . سپاس ما را پذيرا باشيد.

تهران - آقاي افشين محمدي

قصيده شما را دريافت نموديم. با اعلام تشكر، از آن اشعار در مجله استفاده خواهيم كرد.

سروستان - آقاي يوسف كمالي

قطعه ادبي شما و فرزند عزيزتان را دريافت كرديم. ضمن اعلام قدرداني منتظر آثار ديگر شما هستيم.

مشهد - آقاي حاجي سعيدي زاده

مقاله شما به دفتر مجله رسيد، اميدواريم پس از اصلاح و ويرايش در مجله موعود منتشر شود،

ص: 133

ما را با ديگر آثارتان همراهي كنيد.

تهران - مجتمع آموزشي نيكوكاري رعد

حسب تقاضا، از اين پس به مدت يك سال نشريه موعود را به صورت رايگان براي استفاده آن مؤسسه خيريه ارسال خواهيم داشت.

دماوند - آقاي حيدري

نامه شما رسيد، جواب مفصل را از طريق پست ارسال داشتيم .

كاشان - مدرسه علميه امام خميني قدس سره

موجب امتنان است چنانچه فرم اشتراك ضميمه مجله را تكميل و ارسال داريد.

تهران - آقاي عليرضا سالار

نامه شما رسيد، پاسخ سؤالهايتان را با جناب شيخ علي كوراني در ميان نهاديم و پاسخ ايشان را در همين شماره بخوانيد.

تهران - آقاي اكبر زهرايي

خوشحال مي شويم اگر روايات انتخاب شده را از اين پس به صورت موضوعي تنظيم و ارسال كنيد.

ص: 134

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109