ماهنامه موعود شماره 1 : فروردين و ارديبهشت 1376

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1376

عنوان و نام پديدآور:شماره 1 ماهنامه موعود- فروردين و ارديبهشت 1376/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

ص: 1

شماره 1 - فروردين و ارديبهشت 1376

متن سخنراني مقام معظم رهبري درتاريخ 15شعبان سال 1375

متن سخنراني مقام معظم رهبري درتاريخ 15شعبان سال 1375 در خجسته سالروز ميلاد مبارك نجات بخش عالم بشريت ، حضرت بقيه الله الاعظم ولي عصر(علیه السلام) هزاران تن از اقشار مختلف مردم،در حسينيه امام خميني 2 با حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي ديدار كردند.

مقام معظم رهبري در اين ديدار ولادت با سعادت صاحب الامروالزمان مهدي موعود(علیه السلام) را به مستضعفان جهان، امت اسلام و ملت بزرگ ايران تبريك و تهنيت گفتند و فرمودند: «انتظار ظهور امام زمان(علیه السلام) به معناي انتظار براي پرشدن جهان از عدل و داد و عدالت براي همه انسانها، انتظار رفع ظلم از صحنه زندگي بشر و انتظار فرارسيدن دنيايي برتر از لحاظ معنوي و مادي است و بر همين اساس نيمه شعبان ، عيد بسيار بزرگي است كه جهان چشم انتظار مولود مبارك و معظم آن و بشريت تشنه رهبري و هدايت اوست.» حضرت آيت الله خامنه اي وجود حالت انتظار حضرت ولي عصر(علیه السلام) در دل آحاد مردم را يكي از الطاف خداوند بر مردم ايران در دوران انقلاب دانستند و فرمودند: «اين بزرگوار در فضاي ذهني و معنوي جامعه ما حضور دارد و جوانان مؤمن و با اخلاص نيز با آن حضرت قلبا در ارتباط هستند.

اين ارتباط به معناي حقيقي كلمه دو جانبه است و در حالات برجسته شور و محبت و احساس و عواطفي كه ملت ايران نسبت به اين بزرگوار دارند،

ص: 1

اين ارتباط طرفيني است.» رهبر معظم انقلاب اسلامي انتظار ظهور امام زمان(علیه السلام) را موجب زنده شدن روح انتظار فرج در جوامع بشري دانستند و فرمودند: «انتظار به معني اشتياق انسان براي دسترسي به وضعي برتر و بالاتر است و اين حالتي است كه بشر هميشه بايد در خود حفظ كند و پيوسته در حال انتظار فرج الهي باشد.» مقام معظم رهبري گشايش ابواب رحمت و معرفت و سرازير شدن سرچشمه هاي معرفت بر دل انسان را يكي از عمومي ترين نمونه هاي انتظار فرج توصيف كردند و فرمودند: «در عالم معنويات انسان بايد حميت و تلاش تمام نشدني خود را در جهت قرب كامل الي الله و معرفت حق قرار بدهد و در اين راه به هيچ حدي نيز قانع نباشد زيرا همين معرفت حق است كه موجب بريدن انسان از همه عوائق و موانع مادي در سير به سوي كمال مي شود.» حضرت آيت الله خامنه اي عادت دادن ملتها به وضعيت تحميل شده از سوي قدرتهاي جهاني را خواست استكبار و عوامل صهيونيزم بر شمردند و فرمودند: «استكبار جهاني و صهيونيزم در تلاش هستند تا ملتهاي تحت سيطره آنان به وضع تحميل شده عادت كنند و آن را ثابت ، ابدي و تغييرناپذير بپندارند.

قدرتهاي استكباري خواهان غفلت، خواب آلوده بودن، نداشتن آرمان و نيز عدم تحرك ملتها هستند و چنين وضعي را بهشت خود مي دانند اما انتظار فرج موجب مي شود كه انسان به وضع موجود قانع نباشد و بخواهد به وضعي بهتر و برتر دست پيدا كند.» رهبر معظم انقلاب اسلامي ظهور حضرت بقيه الله امام زمان(علیه السلام) و ايجاد محيطي آكنده از عدل واقعي و عدل كامل الهي و اسلامي را بالاترين شرايط زندگي مادي

ص: 2

و معنوي انسان خواندند و فرمودند: «اگر فطرت انساني تحت فشار قدرتهاي استكباري مسخ و لگدمال نشود، دلها بطور فطري و طبيعي منتظر چنان آينده اي است و بدون ترديد آن قدرت متكي بر عدل مطلق الهي پرچم برخواهد افراشت و اميد است چشمهاي منتظر مظلومان و مستضعفان ، بندگان صالح و نيز جوانان شايسته و مؤمن و فداكار ملت ايران آن روز و صاحب آن روز را درك كند.» مقام معظم رهبري به تلاش مستمر قدرتهاي شيطاني براي از بين بردن فروغ اميد در دل انسانها اشاره كردند و فرمودند: «مبناي كار قدرتهاي طاغوتي بر اين است كه فروغ اميد را در دلها بميرانند و همه اميدها را به يك نقطه مادي يعني پول و زخارف كم ارزش دنيا متمركز كنند كه سررشته آن نيز در دست خود آنهاست.

همه چيز را با حسابهاي كمي و پولي محاسبه مي كنند و معنويات را از حساب خارج مي كنند و بويژه مي كوشند كه آن آينده موعود را از چشم ملتها دور نگهدارند.

اما ملتها بايد اميدوار باشند تا اين اراده تكويني الهي تحقق پيدا كند.» حضرت آيت الله خامنه اي فراگيرشدن ظلم، طغيان و فساد از سوي مراكز قدرت امروز استكباري را در تمامي ادوار گذشته تاريخ بي نظير خواندند و فرمودند: «قدرت جهنمي استكبار و صهيونيست امروز با تكيه بر پول و تبليغات و استفاده از شعارهاي ظاهر فريب مانند حقوق بشر، حقوق زن و حقوق اساسي ملتها براي تحميل ظلم بر ملتها و ترويج فساد ، دورويي، تزوير و رياكاري و نفاق در جوامع بشري تلاش مي كند و در طول تاريخ چنين شرايطي وجود نداشته است اما براي تحقق ظهور امام

ص: 3

زمان(علیه السلام)، وجود ظلم و جور، شرط كافي نيست و وجود انسانهاي صالح، انگيزه هاي قوي ، ايمانهاي راسخ، گامهاي استوار و نيز دلهاي روشن نيز لازم و ضروريست.»

با مرزداران حريم تفكر شيعي

با مرزداران حريم تفكر شيعي علماي شيعه در طول دوران پرفراز و نشيب غيبت كبري همواره چون مرزداراني جان بركف پاسدار حريم مقدس تفكر شيعي ، با همه ابعاد آن ، اعم از فقه ، حديث، كلام و ...، بوده اند و در هر زمان كه احساس كرده اند شياطين جن و انس از روزنه اي قصد نفوذ و تجاوز به اين حريم مقدس را داشته و در صدد ايجاد شبهه در اذهان ضعفاي شيعه مي باشند با تمام توش و توان خويش به مقابله با متجاوزان فرهنگي و غارتگران فكري پرداخته اند.

نكته مهمي كه در بررسي آثار علماي گرانقدر شيعه به چشم مي خورد اين است كه هرگز اشتغال آنها در عرصه هايي همچون فقه و حديث، مانع از پرداختن به وظيفه اصليشان; يعني دفاع از حريم اعتقادات شيعي و تبيين و ترويج جانمايه تفكر شيعي ، و يا به عبارتي انديشه ولايت نشده و آنها بطور مستمر خود را رويارو با جريانهايي كه در صدد لطمه زدن به اركان اين انديشه بوده اند ، مي ديدند و از همين رو، بسته به مقتضيات زمان و با توجه به شبهاتي كه در هر عصر متوجه تفكر ناب شيعي بوده است به تدوين كتابها و رساله هايي براي پاسخگويي و رد آن شبهات مي پرداختند.

مروري بر آثار علماي بزرگواري همچون شيخ صدوق (م 381 ق)، شيخ مفيد (328 -413 ق)، شيخ طوسي (385 - 460 ق)، علامه حلي (648 -726 ق)، علامه مجلسي (1037 - 1111 ق) و

ص: 4

... صحبت مدعاي بالا را اثبات كرده و نشان مي دهد كه اين بزرگان ، آني از احوال شيعيان آل محمد(صلی الله علیه و آله)، غافل نشده و در هر زمينه كه احساس كرده اند جامعه شيعه دچار ضعف و ناتواني است به تاليف كتاب و رساله پرداخته اند.

ساير علماي شيعه نيز هر يك در عصر خود چونان خورشيدي درخشيده و به طالبان، نور و روشنايي و حيات و زندگي بخشيده اند.

اما در ميان، موضوعات مختلفي كه علماي پيشين بدانها پرداخته اند موضوع غيبت امام عصر7، از جايگاه خاصي برخوردار بوده است و علماي شيعه عنايتي خاص به اين موضوع داشته و در اين زمينه دست به تاليفات فراواني زده اند، تا جايي كه به نقل كتابشناس بزرگ شيعه مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني در «الذريعه افزون بر چهل كتاب و رساله با عنوان «الغيبة از سوي فقها، متكلمان و محدثان بزرگ شيعه در طي قرون متمادي به رشته تحرير درآمده است.(1) كه از جمله اين بزرگان مي توان به ابومحمد فضل بن شاذان (م 260 ق)، ابوجعفر محمد بن علي بن العزافر (م 323 ق)، ابوبكر محمد بن القاسم البغدادي (م 332 ق)، ابو عبدالله محمد بن ابراهيم بن جعفر النعماني (م 360 ق)، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين معروف به شيخ صدوق (م 381 ق) ، ابو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان معروف به شيخ مفيد (م 413 ق)، ابوالقاسم علي بن حسن الموسوي معروف به سيد مرتضي علم الهدي (م 436 ق)، ابوجعفر محمد بن حسن بن علي معروف به شيخ طوسي (م 460 ق) و ... اشاره كرد.

حتي پاره اي از بزرگان شيعه به تاليف يك كتاب و رساله اكتفا نكرده و كتابها

ص: 5


1- الطهرانى ،الشيخ آقا بزرگ، الذريعة الى تصانيف الشيعة ، بيروت ، دارالاضواء، ج 16 ، ص 83 - 75.

و رساله هاي متعددي در زمينه موضوع غيبت موعود آخرالزمان تاليف كردند، چنانكه شيخ مفيد با حدود سيزده رساله(1) و شيخ صدوق(2) با حدود ده رساله در صدر اين سلسله جليله قرار دارند.

اما بدون ترديد آنچه كه همه اين بزرگان را به تلاش و مجاهده براي زدودن زنگارهاي جهل و خرافه از موضوع غيبت آخرين ذخيره الهي حضرت بقية الله الاعظم(علیه السلام) واداشته ، شناخت و معرفتي بوده است كه آنها نسبت به وظيفه خود در قبال موضوع يادشده داشته اند، وظيفه اي كه از سوي امامان شيعه:، براي علماي اين مذهب ترسيم شده و آنها را وا مي دارد كه با تمام توان خود در راه ترويج و تبليغ اين موضوع تلاش كنند.

چنانكه در روايتي كه از امام هادي(علیه السلام) نقل شده وظيفه علماي شيعه در زمان غيبت بدين گونه تصوير شده است: «لولا من يبقي بعد غيبته قائمكم(علیه السلام) من العلماء الداعين اليه و الدالين عليه و الذابين عن دينه بحجج الله و المنقذين لضعفاء عبادالله من شباك ابليس و مردته من فخاخ النواصب لمابقي احد الا ارتد عن دين الله و لكنهم الذين يمسكون ازمة قلوب ضعفاء الشيعة كمايمسك صاحب السفينة سكانها، اولئك هم الافضلون عندالله عزوجل.»(3) «اگر بعد از غيبت قائم شما نبودند علمايي كه مردم را به سوي او مي خوانند، و به سويي او را راهنمايي مي كنند، و با برهانهاي الهي از دين او پاسداري مي كنند ، و بندگان بيچاره خدا را از دامهاي ابليس و پيروان او و همچنين از دامهاي دشمنان اهل بيت رهايي مي بخشند، هيچ كس بر دين خدا باقي نمي ماند.

اما علماي دين دلهاي متزلزل شيعيان ناتوان را حفظ مي كنند، هم چنانكه كشتيبان سكان كشتي را حفظ مي كند.

ص: 6


1- الرفاعى، عبدالجبار، معجم ما كتب عن الرسول و اهل البيت 9، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 1371، ج 9 ، ص 86 -247
2- همان ماخذ، ص 162 - 240 .
3- الطبرسى، احمد بن على بن ابى طالب ، الاحتجاج ، نجف اشرف ، النعمان للطباعة و النشر، 1368 ه ق ، ج 1 ، ص 9

اين دسته از علما در نزد خداوند داراي مقام و فضيلت بسياري هستند.» و در روايت ديگري نيز كه از امام جعفر صادق(علیه السلام) نقل شده است مي خوانيم: «علماء شيعتنا مرابطون في الثغرالذي يلي ابليس و عفاريته ، يمنعونهم عن الخروج علي ضعفاء شيعتنا و عن ان يتسلط عليهم ابليس و شيعته و النواصب.»(1) «علماي شيعه در مرزهايي كه شيطان و ايادي او در پشت آنها كمين كرده اند پاسداري داده و آنها را از اينكه بر شيعيان ناتوان هجوم برند باز مي دارند، و اجازه نمي دهند كه شيطان و پيروان او و دشمنان اهل بيت بر ضعفاي شيعه تسلط يابند. » همچنين در روايتي از امام جواد(علیه السلام) وظايف علماي دين به هنگام غيبت امام از جامعه چنين بيان شده است: «من تكفل بايتام آل محمد(صلی الله علیه و آله)المنقطعين عن امامهم، المتحيرين في جهلهم، الاساري في ايدي شياطينهم و في ايدي النواصب من اعدائنا، فاستنقذهم منهم و اخرجهم من حيرتهم و قهرالشياطين برد وساوسهم و قهر الناصبين بحجج ربهم و دلائل ائمتهم، ليحفظوا عهدالله علي العباد بافضل الموانع ، باكثر من فضل السماء علي الارض و العرش والكرسي والحجب علي السماء.» «كسي كه سرپرستي يتيمان ال محمد(صلی الله علیه و آله) را ، كه از امام خود دورافتاده ، در ناداني خويش سرگرادن مانده و در دستان شياطين و دشمنان اهل بيت گرفتار آمده اند ، به عهده گيرد و آنها را از چنگال دشمنان رهايي بخشد و از حيرت و جهالت خارج سازد و وسوسه هاي شياطين را از آنها دور كند، و با دلايل پروردگارشان و برهانهاي امامانشان دشمنان اهل بيت را مقهور سازد، تا عهد خدا بر بندگانش را به بهترين شكل حفظ نمايد، برتري چنين شخصي بر ساير مردم از برتري آسمان بر زمين، و

ص: 7


1- الطبرسى، احمد بن على بن ابى طالب ، الاحتجاج ، نجف اشرف ، النعمان للطباعة و النشر، 1368 ه ق ، ج 1 ، ، ص 8 .

برتري عرش و كرسي و حجابها بر آسمان بيشتر است، و او بر ديگر بندگان خدا فضيلت دارد همچنانكه ماه شب چهارده بر كوچكترين ستاره آسمان فضيلت دارد.»(1) حال بايد ديد آيا ضرورتهايي كه استوانه هاي فقاهت شيعه را به تدوين كتاب و نگارش رساله در زمينه شناخت آخرين حجت حق و ديگر موضوعات مرتبط يا غيبت امام عصر7 واداشته است از بين رفته است يا خير؟ آيا آن نگراني كه خاطر شيخ صدوق را پريشان ساخته و او را وادار به تاليف كتاب «كمال الدين و تمام النعمة نمود، ديگر برطرف شده و جايي براي نگراني خاطر باقي نمانده است!؟(2) آيا آن شبهات و سؤالات گوناگون پيرامون غيبت كه شيخ مفيد را وا مي داشت براي پاسخ به آنها رساله هاي گوناگوني همچون «الفصول العشرة في الغيبة(3) ، «خمس رسائل في اثبات الحجة(4) ، «في سبب استتار الحجة(5) و ... را به رشته تحرير درآورد ديگر از بين رفته است!؟ آيا آن احساس ضرورتي كه شيخ طوسي را وادار مي ساخت كه با همه اشتغالات علمي و درگيري در عرصه هايي همچون فقه، تفسير، حديث و رجال دست به تاليف «كتاب الغيبة بزند، ديگر زمينه اي ندارد!؟ آيا ديگر هيچ خطري سرمايه اعتقادي شيعيان آل محمد(صلی الله علیه و آله) را تهديد نمي كند!؟ آيا ديگر ضعفاي شيعه به چنان امنيتي دست يافته اند كه مرزداران حريم تفكر شيعي بتوانند سلاح بر زمين گذاشته و پايان ماموريت خود را اعلام كنند!؟ آيا جوانان و نوجوانان كشور كه به تعبير امام راحل قدس سره «كشور ائمه هدي و كشور صاحب الزمان(علیه السلام)» است، به آن حدي از شناخت نسبت به حجت عصر رسيده اند كه علماي شيعه و دعوت كنندگان به سوي قائم بتوانند با خاطري آسوده سر به بالين بگذارند!؟ آيا فكر مي كنيد همين كه

ص: 8


1- الطبرسى، احمد بن على بن ابى طالب ، الاحتجاج ، نجف اشرف ، النعمان للطباعة و النشر، 1368 ه ق ، ج 1 ، ، ص 9 .
2- الشيخ الصدوق، ابوجعفر محمدبن على بن الحسين ، كمال الدين و تمام النعمة، تهران ، دارالكتب الاسلاميه 1395 ق ، ج 1 ، مقدمه كتاب در بيان انگيزه شيخ از تاليف كتاب مزبور.
3- الرفاعى، عبدالجبار ، پيشين ، ج 9 ، ص 86 -247 .
4- ر . ك: همان ماخذ، ص 154.
5- ر . ك: همان ماخذ، ص 227.

در هر نيمه شعبان با چند سخنراني از آن امام غايب ياد مي كنيم و مردم را متوجه وظيفه خود نسبت به آن حضرت مي سازيم براي زمينه سازي ظهور كافي است!؟ اينها سؤالهايي است كه در مقطع كنوني متوجه علماي گرانقدر شيعه و بزرگ پاسداران حريم اعتقادات شيعي مي باشد.

براستي آيا حوزه هاي علميه شيعه ، علماي گرانقدر تشيع ، نهادها و مراكز فرهنگي ، تحقيقاتي و تبليغاتي كشور دين خود را نسبت به صاحب اصليشان ، آن وجود شريفي كه امام راحل امت قدس سره در شانش فرمود: «رهبر همه شما و همه ما وجود مبارك بقية الله است و بايد ماها و شماها طوري رفتار كنيم كه رضايت آن بزرگوار را كه رضايت خداست به دست بياوريم(1) به انجام رسانده اند؟!

در حقيقت بهار و باران بهاري

در حقيقت بهار و باران بهاري در عبارت «السلام علي ربيع الانام كه از زيارت نامه آن حضرت نقل شده، به امام زمان(علیه السلام) ، ربيع نام اطلاق گرديده است.

يكي از معاني ربيع، بهار است اما، معناي ديگر آن، باران بهاريست، كه زمين را سرشار از نعمت و طراوت مي سازد و گلها و گياهان را زندگي نوين مي دهد.

«طريحي در مجمع البحرين مي نويسد: «الربيع: المطر في الربيع، سمي ربيعا لان اول المطر يكون فيه و به ينبت الربيع. » يعني ربيع، باراني است كه در بهار مي بارد، اين باران را ربيع گفته اند.

زيرا آغاز باران ، در فصل بهار مي باشد و به سبب آن ، نباتات در اين فصل مي رويند و سرسبز و خرم مي گردند.

در المنجد آمده است: « الحظ من الماء للارض . الربيع: مطرالربيع.» در بهاران ، زمين از باران بهره مند و پر نصيب مي گردد. باران بهاري و اين حظ و بهره

ص: 9


1- صحيفه نور (مجموعه رهنمودهاى امام خمينى 1 ...). ج 14، ص 94، تهران سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى. 1369، ج 14 ، ص 195 .

زمين از باران را ربيع گويند.

كلمه انام فقط شامل مردم و انسانها نمي شود، بلكه معناي عام و گسترده اي دارد كه جن و انس را در بر مي گيرد و بالاتر از آن ، به تمام موجودات زمين اطلاق مي شود و حتي فراتر از آن ، همه هستي را در عالم امكان و هر پديده اي را در نظام آفرينش، شامل مي گردد.

مجمع البحرين در مفهوم اين واژه چنين گفته است: «الانام بفتح الفاء: الجن و الانس و قيل: الانام ماعلي وجه الارض من جميع الخلق و در المنجد گويد: «انم: الانام و الآنام: الخلق .» در عبارتي كه از زيارت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نقل شد، حضرت بقية الله(علیه السلام) «ربيع انام خوانده شده و وجود گرانقدرش تشبيه گرديده به فصل حيات آفرين بهار و باران ثمربخش بهاري.

آري، اين نور ملكوتي و جلوه ايزدي ، همچون بهار، زندگي و نشاط مي آفريند و دلهاي مرده و قلبهاي پژمرده را روح و صفا مي بخشد، آنهم نه تنها براي آدميان و نه فقط در محدوده جن و انس، بلكه در تمام جهان آفرينش.

هر پديده اي بخواهد زنده شود و شادابي و طراوات معنوي به دست آورد و بصيرت و كمال حقيقي كسب كند و از نور معرفت و عرفان واقعي بهره مند شود، بايد به آستان آن بزرگوار رو آورد ، از چشمه زلال ولايتش سيراب گردد، به درگاه وي توسل جويد و از آن رحمت واسعه الهي، استمداد نمايد و فيض گيرد.

سيد جمال الدين حجازي

مهدويت درعصرحاضر

مهدويت درعصرحاضر گفتگويي با حجة الاسلام والمسلمين شيخ علي كوراني،نويسنده لبناني الاصل كتاب عصرظهور» براي گفتگو درباره مهدويت در عصر حاضر، (فرهنگ انتظار و نقش انقلاب اسلامي در

ص: 10

زمينه سازي ظهور موعود(علیه السلام) به حضور حجة الاسلام والمسلمين شيخ علي كوراني ، نويسنده لبناني الاصل «عصر ظهور» و از علماء گرانمايه تشيع رسيديم.

حاصل اين مصاحبه صميمانه را تقديم خوانندگان موعود مي نماييم.

موعود: با توجه به شناختي كه حضرت عالي از كشورهاي اسلامي عرب زبان داريد، جايگاه تفكر مهدويت و انتظار موعود آخرالزمان را در اين كشورها، اعم از كشورهاي شيعي مذهب يا اهل سنت چگونه مي بينيد و به نظر شما آنها تا چه حد از اين موضوع شناخت دارند؟ - روشن است كه تمام مسلمين در سرتاسر كشورهاي عربي و اسلامي، اعتقاد به احاديث پيغمبر(صلی الله علیه و آله) درباره امام مهدي(علیه السلام) دارند و اين اجماع است و همه متفق القولند كه يك نفر از فرزندان پيغمبر(صلی الله علیه و آله) مي آيد و جهان را اصلاح مي كند و او موعود است.

ولي تفاوتشان اين است كه در بعضي از كشورها، اعتقادشان راسخ و ثابت و قوي است و باصطلاح گرم و داغ است مي روند دنبال اخبار امام مهدي(علیه السلام) .

مي پرسند كه كي محقق مي شود؟ و در نظرشان اين مساله عملي است.

آنها به تولد امام مهدي(علیه السلام) اعتقاد دارند و در افريقا و غيره معتقدند قطب زمين امام مهدي(علیه السلام) است اما در بعضي كشورها نه اين اعتقاد ضعيف است.

موعود: ظاهرا اين مساله در شمال افريقا رواج بيشتري دارد؟ - بله ، در بعضي از كشورها سابقه تاريخي دارد.

مثلا در شمال آفريقا « مرابطون ادعاي مهدويت كردند.

در سودان مهدي سوداني صدسال قبل يا كمتر ادعاي مهدويت كرد و با انگليسي ها جنگيد.

حتي در نيجريه «عثمان بن فوده در حدود كمتر از دويست سال پيش حكومتي تاسيس كرد و حكومتش صد سال طول كشيد. او تاكيد

ص: 11

داشت كه مردمش توجه داشته باشند به امام مهدي(علیه السلام) و هكذا در جاهاي مختلف.

موعود: آيا فكر مي كنيد در اقليت بودن شيعيان در كشورهاي سني مذهب عامل مؤثري بوده در اينكه آنها توجه بيشتري به موضوع مهدويت داشته باشند تا شيعياني كه در كشور خود در اكثريت اند.

- در اين مورد مي توانيم بگوييم كه در سه صورت توجه به مساله امام مهدي در كشورها بيشتر مي شود يكي زماني است كه شكستهاي نظامي ، اجتماعي و سياسي براي كشوري اتفاق مي افتد، مثل بوسني ، فلسطين و امثال اينها.

زماني كه اسرائيل لبنان را گرفت و مردم تحت يك فشار شديد داخلي و خارجي قرار گرفتند اين توجه بيشتر شد.

يا در حالتهاي پيروزي غير معمولي هم اتفاق مي افتد و مردم متوجه امام مهدي(علیه السلام) مي شوند و سؤالات مختلف در ذهنشان شكل مي گيرد.

همان چيزي كه الان در فلسطين مطرح است و كتاب يا حديث از امام مهدي(علیه السلام) بسرعت در داخل فلسطين منتشر مي شود و همه مي خوانند و معتقدند به امام مهدي(علیه السلام).

با اينكه بيشترشان سني اند و اعتقاد دارند كه هنوز حضرت متولد نشده اند.

مي خواهم بگويم كه در اقليت بودن تنها مطرح نيست; بلكه فشار و شكست نظامي و سياسي و يا پيروزي هاي غيرمعمولي مثل پيروزي «انقلاب اسلامي ايران هم مي تواند عامل توجه بيشتر مردم به امام مهدي(علیه السلام) شود.

از آنجا كه احاديثي در نزد اهل سنت و اهل تشيع هست كه آغاز حركت زمينه سازان حكومت امام مهدي(علیه السلام) را از ايران مي دانند، بنابراين وقوع انقلاب اسلامي ايران و سابقه ذهني موجود از اينگونه احاديث اين سؤال را پيش مي آورد كه: آيا ارزش اساسي اين انقلاب به دست مرحوم امام خميني 1 از

ص: 12

نظر اعتقادي اين است كه زمينه ساز ظهور حضرت امام مهدي(علیه السلام) بشود؟ موعود: پس در مجموع به نظر شما پيروزي انقلاب اسلامي در گسترش فرهنگ انتظار و مهدويت مؤثر بوده است مخصوصا در كشوري مثل لبنان؟ - بله حتما مؤثر بوده است .

همانطور كه گفتم در حالتهاي شكست و فشار و يا پيروزي، مثل پيروزي انقلاب اسلامي ايران اصلا مردم سؤال مي كردند: آيا مساله امام مهدي(علیه السلام) از اينجا شروع شده است؟ خيلي سؤالها پيش آمد.

بارها تمام نوشته هاي راجع به امام مهدي(علیه السلام) را مردم خواندند.

حتي غربيها و نه فقط مسلمين، حتي مسيحي ها. حال چرا مسيحي ها ؟ علتش اين است كه مساله امام مهدي(علیه السلام) به رجعت حضرت عيسي ارتباط دارد و غربيها به اين اعتقاد خيلي اهميت مي دهند.

موعود: چگونه مسائلي نظير ساختن فيلمهايي در زمينه قيام موعود آخر الرمان را كه با هدف اراوه چهره اي نامناسب از اين قيام توسط غربيها بعد از انقلاب اسلامي شروع شد چگونه ارزيابي مي كنيد؟

- بعد از پيروزي انقلاب اسلامي غربيها شروع كردند به سؤال از ايران و از شيعه و از امام مهدي(علیه السلام) حتي يك لطيفه اي هم مي گفتند كه سازمان سيا پرونده اي براي امام مهدي(علیه السلام) تشكيل داده و كامل است فقط عكس ايشان را ندارند.

اينها سؤالهايشان راجع به امام مهدي(علیه السلام) زياد شد و پيدا كردند يك شخصي از فرانسه در 500 سال پيش به نام «نوستر آداموس كه منجم، طبيب و كشيش بود و اطلاعاتي از آينده نوشته بود.

يهوديها هم سوژه پيدا كردند و فيلمي ساختند در هاليوود كه به مدت سه ماه از تمام شبكه هاي تلويزيون آمريكا پخش شد. فيلمش بدين مضمون است كه پيش

ص: 13

بيني مي كند كه امام مهدي(علیه السلام) مي آيد و زمين جديد و ارض جديدي به وجود مي آورد و امريكا را مي زند و پيروز مي شود بر غرب، بعد و امريكا (غرب) با شوروي به توافق مي رسند و پيمان مي بندند بر عليه پسر پيغمبر كه از مكه خارج مي شود و شكستش مي دهند.

اين را خودشان بر نوشته هاي آداموس اضافه كردند و اين فيلم را ساختند و پخش كردند. هدفشان هم اين بود كه بگويند به مردمشان كه خطر اصلي بر عليه تمدن غرب از اسلام و از مكه است. الان آغازش با امام خميني قدس سره است و فردا با امام مهدي(علیه السلام).

موعود: حال اين مساله مي تواند مطرح باشد كه در مقابل اين حركتي كه عليه تفكر مهدويت شروع شده مسلمين چه استفاده اي مي توانند بكنند به اين مساله انتظار و ترويج فرهنگ انتظار و مهدويت به عنوان عاملي براي مقابله با تهاجم فرهنگي غرب و حركتهايي كه مي خواهد مسلمين را از خودشان تهي كند استفاده كرد.

آيا اين توجه به مساله مهدويت و انتظار مي تواند در برگشت مسلمين بهاصل خودشان مؤثر باشد؟ - حتما، الان اعتقاد به مهدويت عموميت دارد و در ميان مسلمين اعتقاد به پيروزي اسلام و مسلمين و تحقق وعده الهي، اين يعني اميد، اميد قطعي كه فرهنگ اسلامي پيروز مي شود.و اين خيلي مهم است و خيلي تاثير دارد.

اثباتش از اين نظر و از نظرات ديگر خيلي مهم و مؤثر است. مثلا در اعتقادش به شخصيت و هويت انسان بسيار مؤثر است.

گاهي هم البته اثرات منفي دارد به اين معني كه سوء استفاده از اين اعتقاد بشود. البته از هر چيزي مي شود سوء استفاده كرد ولي

ص: 14

ابعاد مثبت اين اعتقاد بسيار زياد است. موعود: حال اگر ما بخواهيم كمي قدم فراتر بنهيم و اين مساله را مطرح كنيم كه آيا مي شود ما با توجه به فرهنگ انتظار، وضعيت موجود فرهنگي، اجتماعي و سياسي كشورهاي اسلامي را مورد نقد و ارزيابي قرار دهيم و در واقع بياييم و مسائلي را مثل تعليم و تربيت انسان منتظر، فرهنگ انسان منتظر يا شهرسازي انسان منتظر مطرح كنيم و از فرهنگ انتظار كمك بگيريم بريا دگرگون كردن وضعيت موجود كشورهاي اسلامي و دگرگون كردن ساختار فرهنگي، اجتماعي آنها و هدايت وضعيت موجودشان به سمت مطلوبي كه مورد نظر اسلام است؟

- منظورتان اين است كه تاثير بگذاريم بر فرهنگ حاكم در جوامع اسلامي و با مراجعه به احاديث تعميم بدهيم اصول فرهنگي را كه امام مهدي مطرح مي كند.

البته اين خيلي مؤثر است كه مردم ميزان را به دست بياورند. به نظر مردم هم امام مهدي(علیه السلام) از جانب خدا و پيغمبر است و كارش درست است. مردم بر اساس كارهايي كه آن حضرت مي خواهند بكند مي توانند بفهمند كه حيات امروزشان چقدر از آن موازين دور است.

يعني بياييم و از طريق اشاعه و معرفي اقدامات اصلاحي آن حضرت مردم را متوجه كنيم وگر نه نمي توانيم فرهنگ انتظار را از فرهنگ كنوني آنها جدا كنيم. بلكه بايد مقدمات فرهنگ انتظار را تقويت كنيم.

موعود: اشاره كرديد حركتهايي در بعضي كشورها به عنوان مهدويت مطرح مي شود از نظر شما زمينه اين حركتها و جريانها چيست و چگونه مي شود جلو حركتهاي انحرافي را گرفت؟ - ظاهرا تا حدي مي توان جلو اين حركتهاي انحرافي را گرفت اما ادعاي مهدويت برمي گردد به

ص: 15

ايامي كه جبرئيل بر پيغمبر نازل شد و خبر تولد فرزندي به نام مهدي موعود(علیه السلام) داد. و ايشان مسلمين را در جريان قرار دادند و خيلي سريع موسي بن طلحة بن ابي عبيد الله ادعاي مهدويت كرد و ادعاي مهدويت كردند و غيره و غيره و در شمال افريقا، در خود دمشق ادعاي سفياني كردند.

ادعاي مهدويت كردند اين فكر را نكنيد كه مي شود جلويش را گرفت هر چه به زمان ظهور نزديكتر شويم اين ادعاها هم بيشتر مي شود و ما مي توانيم از صفات قطعي امام زمان(علیه السلام) كه در منابع شيعه و سني ثابت است جواب محكم بدهيم به آنها كه ادعاي مهدويت مي كنند.

موعود: به عنوان آخرين سؤال لظفا نظرتان را درباره تاسيس مؤسسه فرهنگي موعود كخ به طور خاص محور فعاليتهاي خود را مطالعات فرهنگي و تحقيقاتي ويژه حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) قرار داده و همچنين دباره مجله موعود بفرماييد.

- به اعتقاد من در اين باره خلاء بسياري وجود دارد و كاري در اين زمينه به ويژه در قالب نشريه، فيلم و برنامه هاي كامپيوتري انجام نشده و نياز بدانم احساس مي شود.

ولي بايد متوجه بود كه سلايق اشخاص در كارشان تاثير نگذارد بايد يك تصور جهاني از امام مهدي به جهانيان عرضه كنيم و اين موضوع بسيار لازم و مهم است.

الحمد الله ايم مجله موعود كه شما به نام حضرت منتشر كرده ايد اقدام بسيار مفيد و مهمي است اميدوارم كه جذابتر هم بشود.

و همتي كنيد و به زبانهاي ديگر نيز ترجمه و چاپ كنيد.

موعود: متشكريم كه وقتتان را در اختيار ما گذاشتيد.

انتظار آميخته با جان و روح آدمي

انتظار آميخته با جان و روح آدمي جشن

ص: 16

ميلاد، انعكاس تمناي دست يابي به چشمه زلال ايمان و رستگاريست.

آرزوي ديدار تماميت عدالت. جشن ميلاد، تكرار نام و ياد شهسواريست كه مي آيد و در صبحگاهي همه آيه هاي تاريكي را از دامان زمين مي زدايد. جشن ميلاد ، ضرباهنگ اعتقاد شيعيان است در وقت غيبت خورشيد امامت تا اعلام كند: انسان و زمين، به خود وانهاده نسيت . باشد تا بيايد و جشن ميلاد بندگي تام خداوندگار هستي را مرحم دلهاي خسته منتظران كند.

ان شاءالله در سالروز ميلاد آن گوهر تابناك ، با خيلي از دوستان و مشتاقان كه بر ما منت نهاده بودند در محل مؤسسه بگرد شمع و گل و شيريني درآمديم و با ياد همه مشتاقان گلگون كفن دشت ايران اسلامي به سوز نشستيم و ابيات زيباي شاعران و مداحان و كلام شيواي حجة الاسلام مهريزي را زيوربخش آن مجلس ساختيم.

و سهم دوستداران موعود، مطلبي با عنوان زير كه تقديمشان مي داريم.

قال امام الصادق(علیه السلام): «ان لنا دولة يجيي ء بهاالله اذا شاءثم قال: من سر ان يكون من اصحاب القائم(علیه السلام) فلينتظر وليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر»(1) با تبريك سالروز ولادت مبارك امام زمان(علیه السلام) مطالبي پيرامون مساله انتظار خدمت عزيزان عرض مي كنم.

به نظر مي رسد براي تفسير بحث انتظار كه در منابع ديني ماآمده بايد توجه داشته باشيم به زندگي خودمان تا دريابيم كه زندگي انسان هميشه توام با انتظار است.

هر كسي در هر سني و هر موقعيتي با انتظار زندگي مي كند.

صبح كه از خواب بيدار مي شود منتظر شب است . شب كه مي خواهد بخوابد منتظر روز است. در دوران نوجواني در انتظار جواني است. همين كه ازدواج كرد منتظر تولد بچه

ص: 17


1- لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 497 ، فصل 10، باب 2، حديث 9.

است. به همين ترتيب همه لحظات زندگي ما سرشار از انتظار است. و اين انتظار به زندگي ما تزريق نشده بلكه در آن موجود است و چون بازندگي ما عجين است قاعدتا بايد از آن تعريف روشني داشته باشيم.

به نظر مي رسد كه انتظار با سه ركن تحقق پيدا مي كند .

ركن اول نارضايتي يا قانع نبودن به وضع موجود است . ركن دوم اميد داشتن به آينده بهتر و ركن سوم حركت و تلاش است .

آن كه در دوره دبيرستان تحصيل مي كند و مي خواهد به دانشگاه برود يا از وضع موجود ناراضي است و يا به آن قانع نيست - كه البته هميشه نارضايتي عامل نيست بلكه قانع نبودن و بهتر و بيشتر خواستن مطرح است - قانع نيست كه ديپلم داشته باشد و اميد دارد كه بتواند به دوره عاليتري از تحصيل راه يابد. ديگر اينكه اين توانايي را در خود مي بيند پس حركت و تلاش را ادامه مي دهد و مقدماتش را فراهم مي كند.

انتظار همين است و انتظار يعني اين سه ركني كه عرض كردم . تصور من اين است كه كار دين و ديانت تعميق و توسعه آن چيزي است كه انسانها در زندگي دارند.

به اين معني كه دين كمتر چيزي را كه در زندگي انسان نيست ايجاد مي كند و شايد اصلا نتوانيم پيدا كنيم چيزي را كه خلاف اين باشد. به عبارت ديگر دين تفسير انسان را از حيات توسعه مي دهد و به او مي فهماند كه گمان نكن كه زندگي تا اينجاست، نه ، زندگي وسيعتر است.

و سپس به دريافت انسان عمق مي بخشد. يعني; فكر نكن كه زندگي

ص: 18

در همين لايه رويي و صوري خلاصه شده است. مثلا انسان در زندگي شكرگزار و سپاسگزار است. دين نمي آيد كه شكر كردن را به او بياموزد بلكه دين اين دريافت انسان را توسعه مي دهد و عميقتر مي كند.

عبادت هم همين طور . اطاعت هم همين طور . در مساله انتظار هم دين يك چنين كاري كرده است . انسانها با انتظار زندگي مي كنند. دين ، اين انتظار را كه جوهره زندگي آدمي است وسعت مي بخشد و سپس آن را تعميق مي دهد.

يعني چيزي را كه انسان دارد، كاملتر مي كند.

ما خود منتظر بوديم . مثلا منتظر بوديم كه پسرمان داماد شود. دخترمان عروس شود. خودمان رشد كنيم . همه رشد كنند. همه عالم شوند . همه صالح شوند.

اينها انتظار است اما در حيطه زندگي فردي. اما دين مي آيد و اين انتظاري را كه در من است توسعه مي دهد، يعني كه تو فقط منتظر بهبودي براي خود و اطرافيانت نباش! بلكه اين انتظار را نسبت به همه افراد داشته باش ! يعني براي همه نگران باش ! اگر كامل نيستند براي همه اميد به كمال داشته باش و براي كمال همه حركت كن! اين توسعه دادن به وسيله دين است . اما، آنجا كه تعميق مي بخشد اين است كه به انسان مي گويد كه انتظارت فقط در حيطه مسائل زندگي ظاهري نباشد.

تو انتظار ظهور حقيقت مطلق را داشته باش! تو انتظار تحقق عدالت مطلق را داشته باش! بنابراين اگر مي بينيم اين همه روايت و جود دارد درباره انتظار كه «منتظر فرج باشيد!»(1) يا «افضل اهل هر زمان منتظران آن دورانند»(2) و بسياري ديگر از تعبيرات كه از پيامبر(صلی الله علیه و آله) به ما رسيده و

ص: 19


1- شيخ صدوق ، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2 ، ص 645، ح 4.
2- منتخب الاثر، ص 499 ، ح 16.

در آنها اشاره به امام زمان(علیه السلام) هم نشده است ، همين معني كلي را به ما القا مي كند(1) كه ما به بهبود زندگي انسانها اميد داشته باشيم و در آن زمينه تلاش كنيم.

جانمايه و روح همه اين روايتها اشاره به وجود مبارك امام زمان(علیه السلام) است، و گر نه اين مبحث پيش از دوران غيبت هم مطرح بوده و بسياري از آن روايات انتظار را مطرح مي كردند و در سخنان منقول از ائمه: هم اين تعابير موجود است.

اين تعبيرهاي كلي در هر دوره اي قابل تحقق اند.

اما مرحله عالي و كامل آن با ظهور منجي موعود محقق مي شود و در هر سال مي توان در اين انتظار ماند و نتايجش راديد.

تاكيد بر اين است كه مرحله عالي و كامل آن با امام عصر(علیه السلام) به انجام مي رسد.

پس دين انتظار را ايجاد نكرده بلكه آن را توسعه بخشيده و تعميق داده است.

به عبارت ديگر دين با فطرت انساني مخالفت نمي كند، بلكه، فطرت انساني را مي پروراند و آن را در مسير تكاملي قرار مي دهد حال برگرديم به اينكه ما براي انتظار در فطرت انسان سه وجه قائل شديم:

1- نارضايتي از وضع موجود يا قانع نبودن به آن

2- اميد داشتن به وضع مطلوب

3- حركت و تلاش براي رسيدن به وضع مطلوب حال اگر بخواهيم اين انگيزه ها را در ارتباط با ظهور حضرت در زندگي خود همراه كنيم، اول معرفت مي خواهد دوم باور و سوم حركت.

نخست ما بايد به يك آگاهي برسيم.

آگاهي از اينكه اين وضع خشنودكننده نيست يا قانع كننده نيست كه اين امر نياز به مقايسه دارد . يعني انسان زندگي خود و

ص: 20


1- ر.ك:منتخب الاثر، ص 493-500; كمال الدين، ج 2، ص 647 - 644.

همگنان خود را ببيند و آنها را مقايسه كند و برسد به اينكه اين وضع قانع كننده يا راضي كننده نيست. به اين معني كه اگر به اين آگاهي نرسيده باشد و برسد به اينكه چيزي كم ندارد، مشكلي ندارد، او ديگر منتظر چه چيزي مي تواند باشد!؟ بنابراين در مساله انتظار ركن اول كسب معرفت و آگاهي است . آگاهي كه از مقايسه حاصل مي شود.

ركن دوم باور است . همانكه در همه اديان وجود دارد . چه آنها كه اهل كتابند و چه آنان كه اهل كتاب نيستند . باور به اينكه جهان به يك نهايت خوبي ختم خواهد شد. حال اين عقيده را ما در دين خودمان اسلام و بطور خاص در مذهب تشيع نسبت به يك فرد خاص داريم و معتقديم كه وضع بهتر با ظهور او بروز خواهد كرد برخي ديگر معتقدند كه بالاخره منجي و نجات دهنده اي خواهد آمد و عدالت را با همه ابعادش بدون هيچ ملاحظه اي در تمام صحنه هاي زندگي انسانها پياده خواهد كرد.

ركن سوم حركت و تلاش است يعني هر كس به ميزان توانايي خود در اين زمينه و براي تحقق آن وضع گام بردارد . از اين حركت و تلاش در روايات ما به صورت سه دستور يا سه وظيفه ياد شده است .

امام صادق(علیه السلام) مي فرمايند: «ان لنا دولة يجيي ء بهاالله اذا شاء...;من سر يكون من اصحاب القائم(علیه السلام) فلينتظر...» «ما دولت و حكومتي داريم و خدا هر گاه بخواهد اين دولت ظهور خواهد كرد و اگر كسي خوشحال و خشنود مي شود كه از ياران مهدي(علیه السلام) باشد پس منتظر باشد.» و سپس انتظار را تفسير مي كنند. انتظار يعني چه؟

ص: 21

«وليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر» طبق دستور زبان عربي جمله «هومنتظر» جمله حاليه است براي فعلهاي قبلي، يعني اين كارها را انجام بدهد در حالي كه منتظر است.

بنابراين مي بينيم در اين حديث دو توصيه وجود دارد يعني اولين كاري كه در راستاي حركت انتظاري، انسان بايد داشته باشد پرداختن به خود است و اين حديث بيان مي كند كه انسان بايد از خود آغاز كند.

اگر منتظر مصلح است، بايد در راستاي صلاح گام بردارد و اگر منتظر عدالت مطلق است، بايد خودش در راستاي عدالت گام بردارد، و اهل ورع و پاكي باشد.

اهل پارسايي باشد اهل محاسن و مكارم اخلاق باشد. خود را بيارايد به خوبيها و محاسن اخلاق و همچنين خودش را و وجودش را تخليه كند از آنچه كه مانع مي شود تا خوبيها در او تحقق پيدا كند چون تا ظرف وجوديش تخليه نشود جايي براي ورود محاسن اخلاق در او نيست.

اول ورع و تقوي بعد محاسن اخلاق. بنابراين شخص منتظر اولين وظيفه اش و حركتش حركت در مسير صلاح خودش است. در زندگي فردي و در سلوك شخصي.

انسان وقتي به كسي علاقه دارد، تلاش مي كند تا مثل او باشد و حال اگر او مظهر خوبيهاست، مظهر عدالت و مظهر حقيقت و حقانيت است، منتظر هم بايد يك انس و مشابهتي به او در خودش ايجاد كند .

ما وقتي مي خواهيم به مجلس سوگواري برويم سعي مي كنيم لباس تيره تر بپوشيم تا يك سنخيتي با صاحبان عزا در خود ايجاد كنيم.

اگر بخواهيم به مجلس جشن برويم سعي مي كنيم لباس شاد بپوشيم تا با آن مجلس يك سنخيتي ايجاد كنيم.

ص: 22

به همين ترتيب هم انساني كه انتظار عدالت و صلاح مطلق را دارد بايد آن سنخيت را در خود ايجاد كند.

جايي كه مجلس عروسي است كه پرچم عزا نمي زنند . جايي كه مجلس ختم است چراغاني نمي كنند. شخصي هم كه در دلش اميد ظهور آقا را دارد و انتظار عدالت ايشان را مي كشد كه نبايد پرچمش، پرچم ظلم باشد.

كسي كه در خانه دلش اميد به عدالت دارد سر در خانه اش را كه نبايد پرچم ظلم نصب كند. كسي كه در دلش آرزوي حقيقت و حقانيت و انتظار موعود را دارد نبايد زبان و رفتار و سلوك و كارهايش خلاف حق و حقيقت باشد.

پس شخص اول بايد در زندگي فردي خود با مطلوبش ايجاد سنخيت كند. دومين وظيفه انسان منتظر، حركت جمعي است. روايتي هست در فضيلت شهر قم و كه مي گويد: «يك زماني دانش دين از كوفه رخت بر مي بندد و از شهري به نام قم سر مي زند و سپس از آنجا همه جا منتشر مي شود.» «حتي لايبقي في الارض مستضعف في الدين حتي المخدرات في الحجال(1) «مستضعف ديني نخواهيد يافت حتي آناني كه پشت پرده هستند.» يعني حتي پيرزنهايي كه به مكتب نرفته و درس نخوانده اند، با دين آشنا مي شوند. پس تلاش مي خواهد . يك تلاش فرهنگي و يك تلاش علمي .

اگر وظيفه اول جهاد اكبر و جهاد نفس است، دومي جهاد كبير است و جهاد فرهنگي و علمي. برخي جهاد را سه قسم مي كنند. اكبر، كبير و اصغر، جهاد اكبر آن سلوك و خودسازي نفسي است كه گفتيم.

جهاد كبير آن جهاد علمي و فرهنگي است كه انسان در مسير صلاح و رشد ديگران گام بر مي دارد

ص: 23


1- محمدباقر مجلسي ، بحارالانوار . ج 14 ، ص 338 ; منتخب الاثر ، ص 443.

. جهاد اصغر هم براي دين ما يك ضرورت و يك اضطرار است. در ديني كه پيامش عدالت و صلح و انسانيت و مسالمت است ; جنگيدن اصل نيست. اما، گاهي اضطرار اقتضا مي كند كه انسان يك عضو از دست خود را قطع كند. چون بقيه جاها را فاسد مي كند. بنابر اين جهاد اصغر يا جنگيدن در دين ما يك اصل نيست، بلكه يك اضطرار است كه گاهي جامعه انساني به آن مبتلا مي شود.

به هر حال بايد ديد جهاد كبير به عهده چه كسي است و آيا غير مسلمانان مي آيند تا سخن دين ما را منتشر كنند!؟ يهوديان مي آيند اسلام را تبليغ كنند!؟ چه كساني مبادرت به اين كار مي ورزند؟ البته آنها كه باور دارند و دوست دارند . پس اين جهاد علمي و فرهنگي در مسير اشاعه دين و اشاعه سخنان كسي كه انتظارش را مي كشيم به عهده آناني است كه باور دارند و دوست دارند.

بنابراين جهاد كبير دومين گام در مسير حركت است. روايت ديگري هم هست: «يخرج ناس من المشرق و يوطئون للمهدي سلطانه(1) «گروهي از مشرق زمين قيام مي كنند و زمينه ساز حكومت امام مهدي(علیه السلام) مي شوند» اين زمينه سازي به معني جنگ نيست.

زمينه سازي نظامي نيست. زمينه سازي فرهنگي، علمي است. يعني مردم در آن دوران به يك نوع باور مي رسند كه وقتي حق مطلق بيايد آن را مي پذيرند.

بنابراين دين ما كمال را در صلاح خويش و اصلاح ديگران ، رشيد شدن و مرشد بودن ، عالم شدن و معلم بودن مي داند.

در سوره عصر مي خوانيم: «والعصر، ان الانسان لفي خسر، الاالذين امنوا و عملوالصالحات و تواصوابالحق و تواصوا بالصبر» راجع به كلمه

ص: 24


1- منتخب الاثر، ص 304 ، فعل 2، باب 40 ، ح 1.

«عصر» كه در اين سوره آمده چند احتمال گفته شده است: يكي اينكه، عصر يعني يك زمان خاص كه بعد از ظهر است ، احتمال دوم اينكه مراد از عصر زمان پيامبر(صلی الله علیه و آله) است و احتمال سوم هم اين است كه عصر در اينجا ، عصر امام زمان(علیه السلام) است. عصاره يعني فشرده . عصر و يا فشرده همه خوبيها، همه انسانها ، همه دوره ها كيست ؟ يا امام زمان(علیه السلام) است يا دوره پيامبر(صلی الله علیه و آله).

لذا هر دو صادق است. پس «والعصر ان الانسان لفي خسر»; يعني سوگند به آن عصاره كمال و انسانيت، كه انسان ضرر مي كند، مگر آنهايي كه كامل و مكمل باشند. چهار مطلب در سوره عصر آمده است كه دو مطلب از آنها فردي و دو مطلب ديگر جمعي است.

«آمنوا و عملواالصالحات ; يعني خودش عالم و عامل شود، «تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» خودش معلم و مصلح براي ديگران شود. زيرا رشيد تنها در دين ما مطلوب نيست . زيرا رشيدي كه مرشد باشد به كمال دست يافته است. عالمي كه معلم باشد، كاملي كه مكمل باشد.

فرق عابد و عالم هم همين است عابد خودش را مي خواهد به مقصد برساند ولي عالم ديگران را هم مي خواهد با خود ببرد. پس براي تحقق ركن سوم انتظار بايد اول به خود پرداخت دوم در راه اصلاح ديگران تلاش كرد. روايت ديگري است از امام صادق(علیه السلام) كه مي فرمايند: «قيام امام زمان(علیه السلام) نشانه هايي دارد.» راوي مي پرسد:

«قلت و ماهي جعلت فداك.» «آنها چيستند؟»

امام صادق(علیه السلام) مي فرمايند:

«ذلك قول الله عزوجل: ولنبلونكم بشي ء من الخوف و الجوع و...»(1) «اين سخن خداوند كه: شما را با گرسنگي و ترس

ص: 25


1- كمال الدين . ج 2 ، ص 649 .

آزمايش مي كنيم.»

اگر جهاد اكبر و جهاد كبير جزء وظايف منتظران عصر غيبت است، مشكلات بهمراه دارد. هم جهاد اكبر اين مشكلات را دارد و هم جهاد كبير.

كسي كه مي خواهد خود را بسازد با اين مشكلات روبرو مي شود. و كسي كه مي خواهد ديگران را بسازد با اين مشكلات درگير است. اين بلايي است كه پايداري مي خواهد اما اجر خوبي هم دارد، خداوند به آنهايي كه گرفتار مصيبت مي شوند وعده داده: «تتنزل عليهم الملائكه(1) «فرشتگان بر آنها نازل مي شوند.» در قرآن خداوند دو جا به دو گروه سلام و درود فرستاده است.

يكي به انبياء و فرستادگان خودش(2) و ديگر به صابران و مقاومان(3) .

يعني آنهايي كه در مسير ايفاي مسؤوليت خودشان پايداري و مقاومت مي كنند. اميدواريم خداي متعال همه ما را از منتظران واقعي قرار دهد. ان شاءالله

تشرفات بين نفي و اثبات

تشرفات بين نفي و اثبات يكي از مسائل قطعي و مسلم در ميان علماي شيعه در طول قرون و اعصار اين است كه بعد از رحلت «علي بن محمد سمري قدس سره چهارمين نايب خاص حضرت بقية الله(علیه السلام) در نيابت خاصه بسته شده و باب وكالت مسدود گشته و تا روز ظهور آن حضرت ، نايب خاصي در ميان شيعه نخواهد بود.

شيعيان در اين برهه از زمان ، مسائل شرعي خود را از علماي عامل و فقهاي كاملي كه قدرت استنباط احكام را دارا بوده ، با حليه تقوا و فضيلت آراسته و از هواي نفس و تعلقات دنيا پيراسته باشند، فرا خواهند گرفت.

اين مطلب نه تنها مورد اتفاق و اجماع همه علماي شيعه ، بلكه يكي از ضروريات مذهب شيعه به شمار مي آيد و لذا نيازي به استدلال

ص: 26


1- سوره فصلت، آيه 30 .
2- سوره احزاب ، آيه 56.
3- سوره بقره ، آيه 157.

ندارد. يكي از شواهد زنده آن توقيعي است كه روز نهم شعبان سال 329 ق (شش روز پيش از وفات علي بن محمد سمري) (1) از ناحيه مقدسه شرف صدور پيدا كرده است.

توقيع مذكور از سوي بسياري از بزرگان نقل شده كه در زير به برخي از آنها اشاره مي كنيم: شيخ صدوق (م 381 ق) اين توقيع شريف را از شخصي به نام «ابومحمد حسن بن احمد مكتب نقل كرده كه متن و ترجمه آن به قرار زير است:

1- حديث گفت براي ما ابومحمد حسن بن احمد مكتب: در سالي كه شيخ علي بن محمد سمري رحمه الله علیه وفات كرد ، من در مدينة السلام [بغداد] بودم ، چند روز پيش از فوت او به خدمتش رفتم.

در آن هنگام كه من حضور داشتم توقيعي براي مردم بيرون آورد كه متن آن چنين بود: بسم الله الرحمن الرحيم يا علي بن محمد السمري ! اعظم الله اجر اخوانك فيك ، فانك ميت ما بينك و بين ستة ايام ، فاجمع امرك و لاتوص الي احد يقوم مقامك بعد وفاتك ، فقد وقعت الغيبة الثانية ، فلا ظهور الا بعد اذن الله عزوجل ، و ذلك بعد طول الامد و قسوة القلوب ، وامتلاءالارض جورا، و سياتي شيعتي من يدعي المشاهدة، الا فمن ادعي المشاهدة قبل خروج السفياني والصيحة فهو كاذب مفتر ، و لاحول و لا قوة الابالله العلي العظيم به نام خداوند بخشنده و مهربان اي علي بن محمد سمري! خداوند پاداش برادرانت را در سوك تو افزون كند، كه تو از اين تاريخ تا شش روز ديگر خواهي مرد، پس كارهاي خود را فراهم كن، و به كسي وصيت نكن كه

ص: 27


1- وفات علي بن محمد سمري بنا بر مشهور روز نيمه شعبان 329 ق است.ر.ك: بحارالانوار، ج 51 ، ص 360 ; سفينة البحار، ج 6 ، ص 431 ، كشف المحجة ، ص 159 ; تابع المواليد ، ص 144. ولي در برخي منابع نيمه شعبان 328 ق آمده است، ر. ك: اعلام الوري، ص 417 ; منتخب الانوار المضيئه، ص 130; كشف الغمه، ج 3، ص 320.

بعد از تو جانشين تو گردد، كه غيبت دوم واقع شد، ديگر ظهوري نخواهد بود مگر به فرمان خداوند متعال ، و آن پس از طول مدت ، قساوت دلها و پر شدن زمين از جور و ستم خواهد بود.

در ميان شيعيانم كس و يا كساني خواهند بود كه ادعاي مشاهده مرا كنند، آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني ادعاي مشاهده كند، دروغگوي تهمت پيشه است، هيچ حول و قوه اي جز به اراده خداوند والا و بزرگ نيست.» حسن بن احمد مكتب (راوي حديث) مي گويد: «ما اين توقيع را استنساخ نموديم و از نزد او بيرون رفتيم ، چون روز ششم يك بار ديگر به نزد او رفتيم او را در حال احتضار يافتيم.» به او گفته شد: «بعد از شما جانشين شما كيست؟» او گفت: «لله امر هو بالغه ; «خداوند اراده اي دارد كه خود آن را به انجام خواهد رسانيد.» اين بگفت و ديده از جهان فرو بست، و اين آخرين سخني بود كه از او شنيده شد.(1)

2- شيخ طوسي، (م 460 ق) نيز اين توقيع را توسط جمعي از مشايخ خود ، از شيخ صدوق ، از حسن بن احمد مكتب روايت كرده ، جز اينكه به جاي: «فقد وقعت الغيبة الثانية ، «فقد وقعت الغيبة التامة و به جاي: «فهو كاذب مفتر»، «فهو كذاب مفتر» آورده است. (2)

3- امين الاسلام طبرسي، (م 548 ق) در كتاب «اعلام الوري از حسن بن احمد مكتب (3) و در كتاب «تاج المواليد» مطابق روايت شيخ طوسي نقل كرده است. (4)

4- ابومنصوراحمدبن علي طبرسي، از علماي قرن ششم ، در كتاب «احتجاج

ص: 28


1- شيخ صدوق ، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2 ، ص 516 ، چاپ جامعه مدرسين ، قم.
2- شيخ طوسي ، كتاب الغيبة ، ص 395 ، المعارف الاسلاميه، قم.
3- طبرسي، اعلام الوري ، ص 417 ، چاپ دارالتعارف ، بيروت.
4- طبرسي ، تاج المواليد، در ضمن مجموعه نفيسه، ص 144، بصيرتي، قم.

با حذف سند مطابق نقل شيخ طوسي روايت كرده است. (1)

5 - قطب راوندي ، سعيدبن هبة الله ، (م 573 ق) در كتاب «خرائج از طريق شيخ صدوق روايت نموده ، جز اينكه به جاي «الثانيه ،«التامه آورده است. (2)

6- ابن حمزه ، عمادالدين محمد بن علي بن حمزه طوسي، از علماي قرن ششم، در كتاب «الثاقب في المناقب با حذف اسناد از حسن بن احمد مكتب مطابق نقل قطب راوندي روايت كرده است. (3)

7- علي بن عيسي اربلي، (م 693 ق) در كتاب «كشف الغمه مطابق روايت شيخ طوسي نقل كرده است. (4)

8 - علي بن يونس بياضي، (م 877 ق) در كتاب «الصراط المستقيم از طريق شيخ صدوق مطابق نقل شيخ طوسي روايت كرده است. (5)

9- سيدعلي نيلي، از علماي قرن نهم، (6) در كتاب «منتخب الانوار المضئته از طريق سعد بن عبدالله، از حسن بن احمد مكتب، مطابق نقل قطب راوندي روايت كرده است. (7)

10- شيخ حر عاملي ، (م 1104 ق) در كتاب «اثبات الهداة از طريق شيخ طوسي، از شيخ صدوق - با تلخيص - روايت كرده است. (8)

11- علامه مجلسي، مولي محمد باقر، (م 1110 ق) در كتاب «بحار الانوار» از غيبت شيخ طوسي و احتجاج طبرسي روايت كرده است. (9)

12- محدث نوري ، حسين بن محمد تقي نوري طبرسي (م 1320 ق) در كتاب «جنة الماوي (10) و «نجم ثاقب از غيبت طوسي و احتجاج طبرسي روايت كرده است. (11)

13- صاحب مكيال، حاج ميرزا محمد تقي موسوي اصفهاني، (م 1348 ق) در كتاب ارزشمند «مكيال المكارم از طريق شيخ صدوق روايت كرده است. (12)

14- محدث قمي، حاج شيخ عباس (م 1359 ق) در كتاب «سفينة البحار» آن

ص: 29


1- طبرسي ، احتجاج، ج 2، ص 478 ، اعلمي، بيروت.
2- قطب راوندي ، الخرائج و الجرائح ، ج 3، ص 1129، مؤسسه الامام المهدي، قم.
3- ابن حمزه ، الثاقب في المناقب ، ص 603، انصاريان، قم.
4- اربلي ، كشف الغمه، ج 3 ، ص 320 ، دارالكتاب الاسلامي، بيروت.
5- بياضي، الصراط المستقيم، ج 2 ، ص 236 ، المكتبة المرتضويه، تهران.
6- دكتر جاسم حسيني وفات نيلي را به سال 790 ق نوشته است . ر . ك: تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ص 23.
7- نيلي، منتخب الانوار المضيئة ، ص 130، خيام، قم.
8- شيخ حر عاملي ، اثبات الهداة، ج 3 ، ص 693، علميه، قم.
9- علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 51، ص 361 و ج 52، ص 151، اسلاميه، تهران.
10- ميرزاي نوري ، جنة الماوي ، ص 145، دارالمحجة البيضاء، بيروت.
11- محدث نوري ، نجم الثاقب ، ص 559 ، جمكران، قم.
12- فقيه احمدآبادي ، مكيال المكارم، ج 2، ص 357، علميه، قم.

را باختصار روايت كرده است. (1)

15- شيخ علي اكبر نهاوندي (م 1363 ق) در كتاب «العبقري الحسان از طريق علامه مجلسي ، از شيخ طوسي روايت كرده است. (2) اين بود متن ، ترجمه و منابع توقيع شريفي كه بر اساس روايت شيخ صدوق در آخرين روزهاي غيبت صغري و در آستانه غيبت كبري از ناحيه مقدسه حضرت بقية الله(علیه السلام) توسط چهارمين نايب خاص آن حضرت شرف صدور يافته است. از اين توقيع شريف نكاتي استفاده مي شود كه در اينجا اشاره مي كنيم:

1- علي بن محمد سمري آخرين نايب خاص حضرت مهدي(علیه السلام) است . با وفات او در سفارت بسته شده ، ديگر احدي به عنوان نايب خاص در ميان شيعيان نخواهد بود.

2- با مرگ سمري غيبت نخستين (غيبت صغري) به پايان رسيده ، غيبت دوم (غيبت كبري) آغاز شده است.

3- غيبت كبري آن قدر طولاني خواهد بود كه دلها را قساوت بگيرد و زمين پر از جور و ستم گردد.

4- ظهور حضرت ولي عصر(علیه السلام) جز به فرمان حضرت احديت ، آن هم در آينده اي بسيار دور (نسبت به تاريخ صدور توقيع) نخواهد بود.

5 - در اين مدت افرادي پيدا خواهند شد كه ادعاي مشاهده حضرت حجت (علیه السلام) را خواهند كرد.

6- هر كس پيش از خروج سفياني و نداي آسماني ادعاي مشاهده كند، دروغگو و تهمت پيشه است. دلالت اين توقيع بر سپري شدن دوران سفارت و نيابت خاصه، و اين كه علي بن محمدسمري آخرين نايب خاص بوده، ديگر نايب خاصي در ميان امت نخواهد بود، بسيار صريح و روشن است و اين مطلب مورد اتفاق و اجماع همه علماي شيعه ، بلكه از ضروريات

ص: 30


1- محدث قمي ، سفينة البحار، ج 6 ، ص 431، اسوه، قم.
2- شيخ علي اكبر نهاوندي ، العبقري الحسان

مذهب شيعه به شمار مي آيد و لذا نيازي به بحث و استدلال ندارد. همچنين دلالت اين توقيع بر بطلان مدعيان مهدويت و بابيت تا روز خروج سفياني و نداي آسماني بسيار صريح و روشن است و به اتفاق همه علماي شيعه و به ضرورت مذهب شيعه ، همه مدعيان بابيت و مهدويت كه در گذشته بوده و احيانا در آينده پيدا شوند، دروغگو ، شياد و حقه باز هستند، اين مطلب نيز نيازي به بحث و استدلال ندارد. آنچه در پيرامون اين توقيع لازم به بحث و بررسي است نكات زير مي باشد:

1- آيا سند اين توقيع درست است ؟ و مي توان به آن اعتماد كرد يا نه؟

2- آيا «حسن بن احمد مكتب ، تنها راوي توقيع ، در منابع رجالي توثيق شده است ؟

3- آيا روايات ديگر ضعف سند آن را جبران مي كنند؟

4- آيا منظور از «ظهور» در اين توقيع ظهور اصطلاحي است؟

5 - منظور از «مشاهده در اين توقيع چيست؟

6- آيااين توقيع قلم سرخ بر همه تشرفات مي كشد؟

7- آياتاكنون فقهاي بزرگ شيعه گفتار صريحي در مورد امكان ديدار حضرت در عهد غيبت كبري فرموده اند؟

8 - آيا ناقلان اخبار و راويان آثار - كه اين توقيع را در منابع حديثي خود آورده اند - به اين معني ملتزم شده اند كه از تشرفات سخن نگويند يا هر كدام فصلي را به سرگذشت ديدار كنندگان اختصاص داده اند؟ چرا ؟

9- آيا اين بزرگان براي توجيه كار خود دلائلي ارائه داده اند؟

10- آيا بر اساس روايات وارد شده از معصومين(علیه السلام) كسي در غيبت كبري به محضر آن كعبه مقصود مشرف مي شود يا نه؟

ص: 31

اينها مطالبي است كه به فضل الهي لازم است در اين گفتار مورد بررسي قرار بگيرد و طبعا بيشتر آنها در شماره هاي آينده به محضر خوانندگان گرامي تقديم خواهد شد، ولي نظر به اينكه اين مساله از طرفي بشدت مورد نقض و ابرام ، ونفي واثبات قرارگرفته، و از طرفي ديگر با اعتقادات ما ارتباط دارد، پيش از طرح ديگر مسائل مربوطه ، نظر فقهاي بزرگ جهان تشيع را در طول قرون و اعصار باختصار يادآور مي شويم و قضاوت را به خوانندگان پژوهشگر و بي طرف وامي گذاريم:

1- سيد مرتضي علم الهدي «ابوالقاسم علي بن حسين موسوي ، معروف به سيدمرتضي علم الهدي (م 436 ق) در كتاب بسيار ارزشمند «تنزيه الانبياء» در مورد بيان آثار وجودي حضرت در عهد غيبت مي نويسد: «ما هرگز يقين نداريم كه احدي به خدمت آن حضرت نمي رسد و هيچ كس با آن حضرت ديدار نمي كند ، اين مطلبي است كه براي ما معلوم نيست و ما راهي نداريم كه بر آن يقين پيدا كنيم.» (1) آنگاه پس از بحث طولاني در اين زمينه مي فرمايد: «ممتنع نيست كه امام(علیه السلام) براي برخي از دوستانش كه اسباب خوف در بين نباشد ظاهر شود، و اين مطلبي است كه ما هرگز نمي توانيم يقين كنيم كه چنين چيزي نبوده است، زيرا هر يك از شيعيان آن حضرت، از حال خود آگاه هستند و راهي ندارند كه از حال ديگران آگاه شوند.» (2) «سيدمرتضي در كتاب ديگرش ، «الشافي في الامامة در اين رابطه مي فرمايد: «ما هرگز يقين نداريم كه امام(علیه السلام) براي گروهي از دوستان و شيعيانش ظاهر نمي شود ، بلكه ممكن است براي آنها ظاهر شود و ممكن است براي هيچ كدام

ص: 32


1- علم الهدي ، تنزيه الانبياء ، ص 235 ، دارالاضواء، بيروت.
2- همان ماخذ، ص 238.

از آنها ظاهر نشود، هر يك از ما فقط از حال خود خبر دارد و حال ديگران برايش معلوم نيست.» (1) سيد مرتضي كتاب مستقلي پيرامون غيبت دارد به نام «المقنع في الغيبة سپس تكمله اي بر آن نوشته به نام: «الزيادة المكمل بها كتاب المقنع ، اين دو كتاب در يك مجلد به چاپ رسيده است.

ايشان در بخش تكمله در ضمن بحث از آثار وجودي امام(علیه السلام) مي فرمايد: «آيا در ميان افرادي كه به امامت و وجوب اطاعت او معتقد هستند، كسي پيدا مي شود كه اگر امام(علیه السلام) بر او ظاهر شود و معجزه اي نشان دهد تا او يقين كند او امام زمان(علیه السلام) مي باشد، آنگاه بخواهد او را اصلاح كند، يا تاديب كند، و يا حد الهي را بر او جاري كند، او امتناع كند و خود را در اختيار امام(علیه السلام) قرار ندهد و تسليم فرمان او نشود؟!» (2) و در ادامه همين بحث مي فرمايد: «منعي نيست از اين كه امام(علیه السلام) براي برخي از شيعيان ظاهر شود، آنها را اصلاح، ارشاد، موعظه، تاديب و يا تعليم نمايد.» (3) آنگاه در مورد تاثير امام(علیه السلام) در پرهيز كردن شيعيان از گناه مي نويسد: «هنگامي كه ما او را نمي شناسيم، دايره پرهيز از گناه گسترده تر مي شود، زيرا با ديدن هر فرد ناشناسي احتمال مي دهيم كه او حجت خدا باشد و خود را به پرهيز از گناه ملزم مي دانيم، در اين رابطه ناگزير مي شويم كه با ديدن همسايگان ، ميهمانان و ديگر افرادي كه بر ما وارد مي شوند و يا با ما مواجه مي شوند از گناه دوري بجوييم.» (4) سيدمرتضي رساله ديگري در غيبت دارد به نام «مسئلة و جيزة في الغيبة ، اين رساله به پيوست

ص: 33


1- علم الهدي، الشافي، ج 1، ص 149، مؤسسة الصادق ، تهران.
2- علم الهدي ، المقنع في الغيبة ، ص 75، آل البيت، قم .
3- همان ماخذ، ص 77.
4- همان ماخذ، ص 78.

دهها رساله ديگر در ضمن مجموعه اي به نام «كلمات المحققين به سال 1315 ق در تهران چاپ سنگي خورده و اخيرا در قم افست شده است.

سيد مرتضي در اين رساله نيز اين موضوع را بررسي كرده با تعبير روشنتري فرموده: «ما جايز مي دانيم كه بسياري از دوستان و قائلين به امامت آن حضرت به خدمتش برسند و از فيض ديدارش برخوردار باشند.» (1) عبارتهاي نقل شده از سيدمرتضي براي اثبات اين مطلب كه از نظر ايشان امكان ديدار حضرت در عهد غيبت منتفي نيست ، كافي و روشن است.

2- شيخ طوسي «ابوجعفر محمدبن حسن طوسي ، مشهور به شيخ الطائفه ، (م 460 ق) در كتاب ارزشمند «الغيبة مي فرمايد: «ما هرگز يقين نداريم كه آن حضرت از همه دوستانش پوشيده است، بلكه ممكن است براي بيشتر آنها ظاهر شود، زيرا هيچ كس جز از حال خويشتن آگاه نيست، پس هر كس كه امامش بر او ظاهر شود، مشكلش برطرف شده است ، و اما كسي كه امام(علیه السلام) بر او ظاهر نشود، او متوجه مي شود كه لابد در او قصور و يا تقصيري هست كه امام(علیه السلام) بر او ظاهر نشده است ، اگر چه به تقصير خودش به صورت تفصيلي آگاه نباشد.» (2)

اين بخش از سخنان شيخ طوسي صريح است در اين كه ديدار حضرت امري بر اساس قاعده است و كساني كه از اين فيض مرحوم هستند بايد در اعمال خود تجديد نظر كنند تا معلوم شود كه مشكل آنها در كجاست؟! علامه مجلسي پس از نقل سخنان شيخ طوسي به بررسي آن پرداخته و در پايان به اين نتيجه رسيده است كه: «غيبت امام زمان(علیه السلام) از مخالفان

ص: 34


1- علم الهدي، كلمات المحققين ، ص 533، مكتبه مفيد، قم.
2- شيخ طوسي ، كتاب الغيبة، ص 99 ، معارف اسلاميه، قم.

به جهت تقصير آنهاست ولي غيبت آن حضرت از شيعيان معترف ، در مواردي ممكن است به جهت تقصير آنها باشد، ولي همه جا اين طور نيست و در مواردي ممكن است دلائل خاص خودش را داشته باشد.» (1) شيخ طوسي اين مطلب را با بسط بيشتري در كتاب «تلخيص الشافي آورده است. (2)

3- طبرسي «ابوعلي، فضل بن حسن مشهور به امين الاسلام طبرسي، (م 548 ق) صاحب تفسير «مجمع البيان ، دركتاب پرارج «اعلام الوري باعلام الهدي مي فرمايد: «ما يقين نداريم كه احدي به خدمت امام(علیه السلام) نمي رسد، اين مطلب براي ما معلوم نيست و راهي براي چنين يقيني وجود ندارد.» (3)

4- سيدابن طاووس «رضي الدين علي بن موسي بن طاووس ، معروف به سيدابن طاووس (م 664 ق) در كتاب ارزشمند «طرائف در اين رابطه مي فرمايد: «بعد از غيبت صغري نيز بسياري از شيعيان و غير آنها، آن حضرت را ملاقات كرده ، از معجزات و كراماتي كه به دست آن حضرت به وقوع پيوسته فهميده اند كه او همان مهدي موعود است.

پس اگر امروز از نظر نوع شيعيان و دوستانش غايب است، منافات ندارد كه عده اي از آنها حضرتش را زيارت كنند و از گفتار و كردارش بهره مند شوند و در عين حال از مردم پوشيده دارند.» (4) سيدابن طاووس در كتاب ديگرش «كشف المحجه به پسرش خطاب كرده مي گويد: «تنها كساني از درك محضر آن حضرت محرومند كه در پيروي از فرمانهاي حضرت حجت و خداوند احديت كوتاهي دارند.» (5) و در بخش ديگري از همين كتاب مي فرمايد: «چندين بار حوادثي براي تو رخ داد در اين رخدادها به آن حضرت نياز پيدا كرديم، در مقامات و منامات چندي او را ديدار كرديم و از

ص: 35


1- علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 51 ، ص 215، اسلاميه، تهران.
2- شيخ طوسي ، تلخيص الشافي، ج 4، ص 222، دارلكتب الاسلاميه ، قم.
3- طبرسي ، اعلام الوري ، ص 438 ، دارالتعارف، بيروت .
4- سيدابن طاووس ، طرائف ، ص 356 ، نويد اسلام ، قم.
5- سيدابن طاووس ، كشف المحجه، ص 53 ، حيدريه، نجف اشرف.

روي احسان بي كرانش حوائج ترا كفايت نمود.» (1) و در جاي ديگري از كتاب يادشده مي فرمايد: «من به اين مقدار بيدارباش بسنده كردم - براي كسي كه خداوند بخواهد به او عنايت كند و احسانش را بر او تمام نمايد، راه را به سوي امام(علیه السلام) باز است.» (2)

5 - علامه مجلسي «مولي محمد باقر مجلسي (م 1110 ق) در دهها مورد از كتاب بي نظير «بحار الانوار» به اين موضوع تصريح كرده، كه از آن جمله است فرازهايي كه از غيبت شيخ طوسي نقل كرديم ، (3) كه علامه مجلسي آنها را نقل كرده و بتفصيل بررسي نموده است. (4) علامه مجلسي در مورد متن توقيع ، هم نقطه نظرهايي دارد كه در شماره هاي بعدي نقل خواهد شد.

6- آخوند خراساني «آية الله آخوند ملامحمد كاظم خراساني (م 1329 ق) در كتاب معروف «كفاية الاصول در مقام بيان حجيت اجماع مي فرمايد:

«گاهي براي يگانه هاي دوران پيش مي آيد كه به ديدار آن حضرت شرفياب شود و فتوا را از خود آن حضرت اخذ كند وبه دلايلي مجبور به كتمان باشد و لذا مستقيما از آن حضرت نقل نكند بلكه ادعاي اجماع كند.» (5) آنگاه با بيان روشنتري مي فرمايد: «اگر چه ممكن است برخي از يگانه هاي دوران به محضر آن حضرت شرفياب شوند و احيانا او را هم بشناسند.» (6) اهميت اين فراز از فرمايش مرحوم آخوند در اين است كه ايشان حتي ديدار با فرض شناخت را هم تجويز نموده است.

7- ميرزاي ناييني «آية الله ميرزامحمدحسين غروي ناييني (م 1355 ق) به نقل تلميذش شيخ محمدعلي كاظمي(م 1365 ق)در كتاب «فوايدالاصول مي فرمايد: «آري براي انسانهاي كم نظير اتفاق مي افتد كه به حضور مبارك آن حضرت تشرف يافته، حكم خدا را از حجت خدا

ص: 36


1- همان ماخذ، ص 151.
2- همان ماخذ، ص 154.
3- علامه مجلسي ، بحارالانوار، ج 51، ص 196 ، چاپ اسلاميه ، تهران.
4- همان مدرك، ج 51 ، ص 215
5- آخوند خراساني ، كفاية الاصول، ج 2 ، ص 70 ، اسلاميه ، تهران.
6- همان ماخذ، ج 2 ، ص 74، چاپ آل البيت، ص 291 و چاپ جامعه مدرسين، ص 335.

فرا گيرند.» (1)

8 - اصفهاني «آية الله حاج شيخ محمدحسين اصفهاني (م 1361 ق) در كتاب «نهاية الدرايه به هنگام بحث از مدرك اجماع منقول مي فرمايد: «يقين و يا گمان نمي رود كه اين سخن را از دو لب امام(علیه السلام) شنيده باشند، يا عمل او را ديده باشند و يا تقرير آن حضرت را براي ما حكايت نموده باشند، زيرا احتمال اين معني در عصر غيبت جز براي افراد بي نظير نمي رود.» (2) بر اساس عبارتهاي بالا كه از سه استوانه استوار حوزه علميه نجف اشرف در قرن اخير نقل شد، تشرف به محضر كعبه موعود در عصر غيبت براي افراد يكتا و بي نظير امكان پذير است و احتمال تشرف افراد اوحدي و استماع فتوا از آن حجت پروردگار منتفي نيست.

9- حكيم «آية الله حاج سيد محسن حكيم (م 1390 ق)در كتاب ارزشمند «المستمسك العروة الوثقي به هنگام اقامه دليل بر يك فتواي فقهي ، از «حسن بن ابي طالب يوسفي آبي تلميذ محقق حلي ، نقل مي كند كه در كتاب «كشف الرموز» (3) مي نويسد:

«شخص فاضل و بزرگواري از ما در اين مساله قائل به حرمت بود و ادعا مي كرد كه آن را از دو لب كسي كه قولش حجت است شنيده است.» (4) از اين سخن استفاده مي شود كه از نظر آية الله حكيم چنين ادعايي در عصر غيبت واضح البطلان نيست و گر نه ايشان آن را به عنوان يكي از ادله باب ذكر نمي كرد.

ايشان همچنين عين عبارت آخوند خراساني را در كتاب «حقايق الاصول آورده و تعليقه اي بر آن نزده است. (5)

10- ميلاني «آية الله حاج سيد محمد هادي ميلاني (م 1395 ق) مطابق نقل تلميذش آية الله حاج شيخ رضا توحيدي - مقيم تبريز در منزل خود در كربلاي معلي

ص: 37


1- ميرزاي ناييني ، فوايدالاصول ، جامعه مدرسين، قم.
2- اصفهاني ، نهاية الدراية، ج 3، ص 185، چاپ آل البيت، قم.
3- كشف الرموز شرح مختصر النافع محقق حلي است كه به سال 672 ق تاليف شده است.
4- حكيم، المستمسك العروة الوثقي، ج 14، ص 62، چاپ احياء التراث ، بيروت .
5- حكيم ، حقايق الاصول، ج 2، ص 100 و 104 ، آل البيت ، قم .

خطاب به ايشان فرموده بود: «آقا حضرت امام زمان(علیه السلام) بنا است از چشمهاي متعارف غايب باشند.» البته نظرشان اين بود كه بايد چشمها بيش از متعارف باشد تا آن حضرت را در هر لباسي بشناسد. (1)

11- گلپايگاني «آية الله حاج سيدمحمدرضا گلپايگاني (م 1414 ق) در پاسخ اين پرسش كه: - چه كار بايد كرد تا بتوان امام زمان(علیه السلام) را ملاقات كرد؟ چنين نوشتند: «بطور كلي براي تشرف به حضور ايشان نمي توان راهي را كه همه كس به آن برسند ارائه داد زيرا، بسياري از مردم از اين فيض عظيم - شناخت آن حضرت - محروم هستند، مع ذلك عمل به تكاليف شرعيه و جلب رضايت و خشنودي آن حضرت و بعض اعمال مثل چهل شب به مسجد سهله رفتن بسا موجب تشرف بعضي اشخاص كه مصلحت باشد خواهد بود.» (2)

اينها عبارتهاي گروهي از چهره هاي ممتاز و شخصيتهاي برجسته جهان تشيع در طول يكهزار سال گذشته بود، كه همگي بر امكان شرفيابي افراد خاصي به پيشگاه آن كعبه مقصود و قبله موعود در عهد غيبت صراحت داشتند.

به خواست خداوند ديگر مسائل مربوط به اين موضوع در شماره هاي بعدي بررسي خواهد شد.

سخني با مسئولان و جوانان

سخني با مسئولان و جوانان جوانان ، اولين كساني هستند كه همزمان با كشف و شناخت اجتماع خود، در حدود هيجده سالگي به دردها و ناهنجاريهاي جهان پيرامون خود پي مي برند.

جوانان، چون منطقي دست نخورده و غريزه اي شايان اعتماد و اطمينان دارند، از آنچه كه فرارويشان قرار مي گيرد ناآگاهند و با عكس العملهاي سريع و گاه ساده لوحانه ، به همان سادگي كه دل مي بندند، مي گسلند. امروزه به هر كجا كه سر بزني ، شاهد گلايه از

ص: 38


1- توحيدي ، كعبه مقصود ، ص 31 ، ستاد بزرگداشت نيمه شعبان ، تبريز.
2- دفاتر استفتائات ، به نقل از عنايات حضرت مهدي موعود، علي كريمي جهرمي ، ص 18.

عمل و رفتار جوانان و يا نگراني والديني هستيم كه آنان را مي پرورند. بحران در رفتار جوانان، جز بحران تمدني كه در آن به سر مي بريم و جلوات مختلف آن نيست.

تمدني كه غرب زير لواي فرهنگ ويژه خود به جهانيان هديه كرده است. اعتياد به افيون، لجاجت در رفتارهاي اجتماعي، بي بندوباري و بي اعتنايي به قوانين و سنتهاكه همه روزه در ميان كوچه و خيابان خود را مي نماياند، بيانگر فقدان طرح و هدف و غايتي است كه به زندگاني جوانان معنا مي بخشد. بي شك مي توانيم امتيازاتي را كه به جوانان مي دهيم دو چندان كنيم.

مي توانيم فرهنگسراهاي بيشتري بسازيم و در آنها جوانان را بي هيچ منع و رادعي به حال خود رها كنيم و يا آن مراكز را بيش از پيش شكوهمندتر بسازيم اما، اين همه به هيچ روي درمان درد نيست. بي دليل نيست كه پس از چندي كه از عمر اينگونه خانه هاي فرهنگ مي گذرد متروك مي مانند. بيهوده نيست كه جوانان به كساني روي مي آورند كه شيوه زندگيشان از ديدگاه آنان قابل قبول است.

بويژه كه در آن شيوه از زندگي، طرد و نفي مقتضيات و شرايط اجتماعي را مشاهده كنند، تا آنجا كه زندگاني شبه هنرمندانه و قهرمان كاريهاي نادرست را پيشه مي سازند و يا دلبسته تعهدات سطحي و منحط مي شوند. امروزه شاهد هستيم كه جوانان ، ميراث فرهنگي را پس مي زنند و آنها را خوار مي دارند.

ميراثي كه در راه انتقال آن به جوانان كوشش بسياري به عمل آمده است. سركوب اين نفي و انكار به همان اندازه نارواست كه پذيرش اين همه. عرضه دلايل زندگي به جوانان، علتي غايي است براي همه فعاليتهايي كه از آنان

ص: 39

انتظار مي رود. و اين سرمايه كلاني است كه يغماگران از جوانان مي ربايند و با انواع حيل ، سعي در پنهان داشتن اين دزدي بزرگ مي كنند. اين راز پوشيده همه دستگاههاي ارتباط عمومي جهان معاصر است. همان كه در ميان غوغاي شبكه هاي اطلاعاتي، ماهواره ها و دستگاههاي سرگرم كننده پنهان مي ماند. چه بايد كرد؟ انسان، حتي اگر موفق به تامين ابزار و ادوات براي ادامه زندگي راحت و بي دردسر شود، آنگاه كه غوغاي روز فروكش مي كند و اندامها بر فرشي از نرمترين و گرمترين جامه هاي خواب فرو مي غلتند، هجوم انديشه اي درباره غايت حيات و معناي بودن، همه لذتها را تبديل به كابوسي دهشتناك مي سازد.

از همين جا عصيان بر عليه وضعي كه تا چندي پيش آن را خوشبختي تمام مي دانست ، آغاز مي شود. جوانان از ما مي خواهند تا تصويري روشن از آنچه كه بايد برايش زندگي كنند بدانها ارزاني داريم.

غايتي سترگ كه بتواند همه جامه هاي رخوت را بركند. آنان حق دارند تا ايمان به آن غايت را در همه اعمال و كنشهاي ما مشاهده كنند. آنان حق خود مي دانند تا به همه مربيان، ناصحان و معلمان خود اعتماد داشته باشند و تنها در اين اعتماد تام است كه خود را همسو مي سازند و آن غايت را به تمامي باور مي آورند و تا پاي جان بر سر عهد خويش مي ايستند. آنان ...و ما ... در برابر همه آنان و آنچه كه فرارويشان مي آيد مسؤوليم . والسلام

انفجار اطلاعات

انفجار اطلاعات نظريه پردازان، بلندگوها و همه دستگاه تبليغاتي، با بمباران اطلاعات ، عصر امروز را عصر «انفجار اطلاعات مي خوانند. راديوها، تلويزيونها ، ماهواره ها و صدها شبكه كامپيوتري ، هر روزه ميليونها كلمه

ص: 40

از اطلاعات پراكنده ، سطحي و بي بنياد را بر ذهن و روان مردمان آوار مي كنند و ذهنشان را در چنبره آن اسير مي سازند. بدين ترتيب ديگر، هيچ فرصتي براي انديشيدن و هيچ رخصتي براي تفكر درباره آنچه كه در جهان پيرامون مي گذرد باقي نمي ماند و انسان ، در ساده انديشي عجولانه چنان غوطه مي خورد كه در نمي يابد: در كجاي زمين سير مي كند؟ براي چه آمده است ؟ به كجا مي رود؟ و چه عواملي در وراي پرده هاي رنگين شبكه هاي اطلاعاتي و روزنامه ها براي او برنامه ريزي مي كنند؟ بي سوادي دهشتناك عصر حاضر، در هاله اي از مدركها و اعتبارها مانده و امر را بر همگان مشتبه ساخته است تا مردمان خود را در زمره دانايان به شمار آرند و در جهل عارض شده همه ناداني را به فراموشي سپارند. انفجار همه غفلتها ، انفجار بي خبري انساني است كه نمي داند به كجا مي رود. بهتر بگويم ، نمي داند به كجا بايد برود. گمان سياه «برپاي خود ايستادن همه را از پايه هاي چوبين و پنهان برنامه ريزان استعمارگر غافل ساخته است. ساكنان سرزمينهاي غربي، در زمره ساده انديش ترين و عوام زده ترين مردمان كره خاكند چه ; بمباران اطلاعات فرصتهاي انديشيدن را و اشتغال غفلت زا، حضور آگاهانه در عرصه هستي را از آنان دور ساخته است. زنجيرهاي طلايي عصرحاضر، سخت ترا از هر يوغ ، پاهاي اين بردگان را در خود گرفته است. بردگاني كه به سياهچال خو گرفته اند و هر زمان خود بر خفقان اين زندان رنگين مي افزايند. چنان مي نمايد كه ماندن در بند و زنجير را افتخار خويش مي دانند و سالهاي اسارت را به مايه مباهات همه دوران حيات خويش; كه چنين در مدح زنجير و سياهچال

ص: 41

به سرودن شاعرانه ها مشغول آمده اند. هيهات كه بمباران اطلاعات بي بنياد، بر لايه هاي جهل مي افزايد و بيشتر از پيش باطن وقايع را مي پوشاند. هيهات كه جرقه هاي انفجار اطلاعات ، استعداد پاره كردن پرده هاي افتاده بر حقيقت هستي را ندارند. هيهات كه آدمي ، ماندگاري در اسارت را ارج مي نهد و آن همه را در زمره سالهاي نور و روشنايي به حساب مي آورد. هيهات كه ...صداي هولناك انفجار اطلاعات، گوشها را بسته و برق آن چشمها را فرا گرفته، آن سان كه ديگر مجالي براي بازگشت و نگريستن به همه آنچه رفته باقي نمانده است . و تاريخ ; به خاطره دوري مي ماند كه اجزاء آن از هم پراكنده اند.

گذشته اي كه روشناي جرقه هاي انفجار، بر سطح آن مي تابد و حقيقت آن را مكتوم مي دارد. و آينده; تصوير مبهمي است از آنچه بشر خود را در آن مفلوك مي بيند و دست بسته مانده است تا انفجاري ديگر آن را باز بنمايد. بن بست كوري كه آوارگان عصر اطلاعات را در درك «حال گرفتار مي سازد. ساكن سرزمين جرقه ها، بسان خرگوشي ، در برابر فوران دهان اژدهاي اطلاعات مانده است. اژدهاي بي رحمي كه راه گريز را مي بندد تا شكار خود را در گلوگاه گرفتار آورد.

انسان امروز، گرفتار آمده در زنجيره درخشان ، حتي قادر به شناسايي خورنده خود نيست. او خود را ، تماميت هستي را و همه گذشته و آينده را وا مي نهد تا شايد خود را در خيل ساكنان كوي اژدهاي آدميخوار جاي دهد و از رنجش برهد. خرگوش وامانده اي است كه مسحور اژدهاي آدمخوار شده و راه گريزي برايش نيست. گردانندگان پنهان دستگاه سياسي و اطلاعاتي همه

ص: 42

تلاش خود را مصروف آن مي دارند تا به اين انسان القاء كنند: - از همه آدمهايي كه در طول تاريخ بر كره خاك آمده اند خوشبخت تر است و از همه آنان نيز داناتر چه او امروز، تعداد اتمهاي هسته اورانيوم را مي شناسد. گلبرگهاي گلها را مي شمارد و رنگيزه هايش را تجزيه مي كند. پس او داناترين و در عين حال برحق ترين انسان همه تاريخ حيات بر عرصه خاك است اما; هيچگاه نمي خواهند انفجاري در درون ، او را متوجه آن كند كه با همه اطلاعاتش ، جاهل ترين انسان ساكن در زمين بلكه همه تاريخ گذشته است. انساني كه همه بودن ، ماندن و شدن براي او بي معني است و چشمان واقع بين و سطحي نگرش ، چشمان درون و بصيرت او را از بين برده است.

او خود را با اعتباري مضحك ، صاحب همه دانايي و اعتبار مي داند. همه وقايع و حوادث را از برابر ديدگاه آدميان دور مي سازد.

همه تاريخ را و گذشته عالم و آدم را پنهان مي دارد. همه آينده محتوم و حتي مرگ را دگرگون جلوه مي دهد تا آدمي; همه خونهاي ريخته بر فرش زمين را و همه خنجرهاي كين و عصيان را از ياد ببرد. همه دشمنيهاي ريشه دار را،قاتلين هابيل ، يحيي ، علي و حسين را،مصلوب كننده عيسي مسيح را،از ياد ببرد. صداي مهيب اين انفجار ، همه صدا را در گلو خفه مي كند و بر گوشها پرده مي كشد تا همه ناله ها و فريادها را نشنود. همه صداهاي طنين افكنده در هستي . همه دعوتها و همه مويه هاي غريبانه را . ديگر صدايي نيست. ديگر انسان صدايي نمي شنود. نه مويه هاي غريبانه علي،نه

ص: 43

نداي هل من ناصر حسين رانه ندبه هاي شبانه آن مضطر را كه گمشده خويش مي جويد و بانگ برمي آورد: «اين الطالب بدم المقتول بكربلا...» «اين هادم ابنية الشرك و النفاق گويي صدايي نيست و دعوتي . نه صفير تازيانه هاي فرود آمده بر اندامهاي برهنه،نه ضجه هاي دردناك مانده در زنجيرنه صداي گريه هاي طفلان گرسنه خانه همسايه و نه پاسخ آن اجابت كننده را. غوغاي اطلاعات همه آيتهاي محكم خداوندي را به سخره مي گيرد. چنين مي نماياند كه يك قانون بر پهنه هستي بيش نيست: «دو ضرب در دو مساوي است با چهار» و ديگر هيچ . چنين مي نمايد كه ابليس در ساز خويش دميده و يا دجال بر خرمراد همه پهنه هستي را در نورديده . آري ،انفجار اطلاعات ، رنگها را هم در چشم آدمي دگرگون ساخته است. ديگر هيچ سرخي سرخ و هيچ سپيدي سپيد نيست.

تكليف عاشقان

تكليف عاشقان به مقام نيكوكاران دست نخواهيد يافت مگر آنكه از آنچه دوست مي داريد انفاق كنيد. در احتجاج شيخ طبرسي از محمد بن يعقوب، از اسحاق بن يعقوب آمده كه گفت: از محمد بن عثمان عمروي ; خواستم كه نامه اي [ به ناحيه مقدسه حضرت صاحب الامر(علیه السلام)] برساند كه در آن از مسائلي كه بر من بود پرسيده بودم ، پس توقيع به خط مولايمان صاحب الزمان(علیه السلام) وارد شد ... تا آنجا كه فرموده: «و اما اموال شما را نمي پذيريم مگر براي اينكه شما پاكيزه شويد. پس هر كه مي خواهد صله كند و هر كه خواهد قطع نمايد كه آنچه خداوند به ما عطا كرده بهتر از آن چيزي است كه به شما داده است.» مكيال المكارم ، ج 2، ص 356 نامه سيدبن طاووس به فرزندش

ص: 44

و «سيد اجل علي بن طاووس رضي الله عنه در كتاب «كشف المحجة فرزندش را سفارش و امر كرده به انجام اموري كه مربوط به آداب و وظايف او نسبت به مولايمان صاحب الزمان(علیه السلام) است ، تا آنجا كه گفته: « ... پس در پيروي و وفاداري و تعلق خاطر و دلبستگي نسبت به آن حضرت(علیه السلام) به گونه اي باش كه خداوند و رسول او (صلی الله علیه و آله) و پدران آن حضرت و خود او از تو مي خواهند ، و حوائج آن بزرگوار را بر خواسته هاي خود مقدم بدار! هنگامي كه نمازهاي حاجت را به جاي مي آوري ، و صدقه دادن از سوي آن جناب را پيش از صدقه دادن از سوي خودت و عزيزانت قرار ده ، و دعا براي آن حضرت را مقدم بدار بر دعا كردن براي خودت ، و نيز در هر كار خيري كه مايه وفاي به حق آن حضرت است آن بزرگوار را مقدم بدار، كه سبب مي شود به سوي تو توجه فرمايد و به تو احسان نمايد...». كشف المحجه ،ابن طاووس; / 152 و 151 ; فصل 150

جلوه عروسان طبع

جلوه عروسان طبع يك گل نرگس

صد گلستان گل، به باغ ارغوان دارد بهار دامني رنگين، ز كالاي جنان دارد بهار سوي گلگشت چمن برخيز از خواب و ببين شور بيداري به مغز استخوان دارد بهار زين همه نقش دلارايي كه بخشيده به باغ چون كتاب عشق ، راز آسمان دارد بهار بس كه پرورده است فروردين عروس نوبهار از نكورويان بستان كاروان دارد بهار صبر جانسوزي كه از رنج زمستان ديده است رويش آلاله ، پاداش گران دارد بهار آفتاب عالم آرا مي دمد بر جان باغ كز فروغش

ص: 45

روي گلها سايبان دارد بهار يك گل از باغ «محمد» (صلی الله علیه و آله) مي رسد در فصل عشق بهر ديدار جمالش آرمان دارد بهار ز آتش هجران آن گنجينه اسرار غيب چون شفق داغ شقايق، بيكران دارد بهار در خزاني كه هزاران گل «پريشان مي شود يك «گل نرگس براي يك جهان دارد بهار محمد حجتي «پريشان خواب سبز كاشكي مردي بيايد حرفهاي سينه را معنا كند واژه واژه، رمز خط كوفي آيينه را معنا كند كاش با فانوس چشمش ، از خطوط مبهم اين دستها غم، غم اين مهمان ناخوانده درون سينه را معنا كند بس كه ماندم در حصار انتظاري تلخ ، معلومم نشد خوب من كي خواهد آمد ، عصر آن آدينه را معنا كند هيچ من چيزي نمي بينم درين آيينه حسرت نما پس بيا! تا يك نفر پيدا كنيم آيينه را معنا كند خواب سبزي ديده ام ، انگار مي آمد سواري سبزپوش شعله ور خشمي به دستش ، تا تب ديرينه را معنا كند علي پور حسن آستانه لحظه موعود

آن بي نهايت محض! در آخرين صحيفه ماندگار خويش، تصويري از پايان عالم، به وديعت نهاده است... «ان الارض يرثها عبادي الصالحون.» و او خواهد آمد تا پاكان ، وارثان حقيقي زمين طومار ننگين حيات پليدان را درهم پيچند; و دگرباره ، نفخه روح بخش «جاءالحق و زهق الباطل در برهه اي ديگر از زمان و به دست تواناي او! آخرين ماندگار عشق! درخشش و تلالؤيي دوباره يابد. ... ذوالفقار در فراخناي هستي فرجام كار خويش را به انتظار نشسته است. و نبيره هاي ابوسفيان ، ناپاكان همه اعصار در بيغوله هاي اسطوره فارغ از هر گونه دردي، افسانه ظهور را به استهزا

ص: 46

گرفته اند. و هنوز باور نمي دارند ; كه او ، آن راز سر به مهر هستي! روزي خواهد آمد، تا بساط عيش و نوش ، آنان را بر هم زند... همه چيز حكايت از پايان كار دارد; اما من! مترنم ، سرود آغازي ديگرم! دمي بيش ، تا آن «لحظه موعود» باقي نمانده است. و آنان كه ، وقت خويش را ، ارج مي نهند. قدر اين لحظات را بيشتر مي دانند... مشتاقان با قلوب آكنده از محبت او و شيفتگان با چشمان اشك آلوده ، در عشق او ! هنوز بر اين باورند، كه آن تكسوار آشنايي ! با شمدي از پرنيان ، و هاله اي از نور ، ودايع انبيا بر كف و ميراث ولايت بر دوش روزي خواهد آمد... روزي خواهد آمد... غلامرضا دوست زاده فيض با تو بودن

كسي كه بي تو سر صحبت جهانش نيست چگونه صبر و تحمل كند؟ توانش نيست به سوز هجر تو سوگند ، اي اميد بشر! دل از فراق تو جسمي بود، كه جانش نيست اسير عشق تو اين غم كجا برد، كه دلش محيط غم بود و ، طاقت بيانش نيست نه التفات به طوبي كند، نه ميل بهشت كه بي حضور تو ، حاجت به اين و آنش نيست كسي كه روي ترا ديد يك نظر چون خضر چگونه آرزوي عمر جاودانش نيست؟! كسي كه درك كند فيض با تو بودن را بحق حق، كه عنايت به ديگرانش نيست بهار زندگيم ، در خزان نشست بيا! (بهار نيست به باغي كه باغبانش نيست) كنار تربت زهرا تو گريه كن، كه كسي بجز تو ، با خبر از قبر بي نشانش نيست بيا و پرده ز راز شهادتش بردار

ص: 47

پسر كه بيخبر از مادر جوانش نيست! بجز ولاي تو ، اي ماه هاشمي طلعت! (شفق)، ستاره به هر هفت آسمانش نيست محمدجواد غفورزداه آشكار بيا!

مهربان! مهربان نگار! بيا اي گل سرخ نوبهار، بيا! درد هجرت قرار دل را برد تا دلم را دهي قرار ، بيا ! بر سر شامگاه درد آهنگ ديده ام شد ستاره بار، بيا! تا نگاهت شكوه مريم صبح بنمايد به شام تار، بيا! تانشاني نشاي گلها را به گلستان روزگار بيا! روي بنما، كه نيست جاي درنگ نور حق مانده در غبار ، بيا! از رخ خوبتر ز خورشيدت پرده بردار و آشكار بيا! تا رهاني دل جهاني را از غم و رنج بيشمار، بيا ! زين كن اي مه! سمند سركش نور از بيابان انتظار بيا! تا كه بر مقدم همايونت جان خود را كنم نثار، بيا! سيميندخت وحيدي در انتظار صبح

خون مي چكد ز چشم فلق از ديار صبح داغي كه مانده بر جگر روزگار صبح شب رفت و شد سپيده، نتابيد آفتاب شايد كه مهر و ماه ندارد ديار صبح بس رنج شب به شانه كشيديم تا به صبح در انتظار ديدن گلگون عذار صبح يك شب اگر به خواب در آغوش آرمش از بسترم جوانه زند ، نوبهار صبح چون موج بيقرارم از ين تيره روزگار تا كي به سر برم همه شب ، در خمار صبح رنجي كه از بلاي زمستان كشيده ام آيا بود كه عرضه كنم بر بهار صبح؟ بي روي دوست، صبح سعادت نمي دمد در باور حضور، مكن زينهار صبح شبها به راه دوست مياسا، كه صبحدم برخيزد آفتاب جهان از مدار صبح گر، ديده

ص: 48

شد سپيد ز هجران و انتظار بايد كشيد شب همه شب انتظار صبح روشن شود چراغ دل از آفتاب وصل گر بر كني دل از شب و آيي كنار صبح بي رنج و صبر جان «پريشان نمي دمد گلهاي آرزو و ز سر شاخسار صبح محمد حجتي «پريشان اميد

بيا! و گر نه در اين انتظار خواهم مرد اگر كه بي تو بيايد بهار، خواهم مرد به روي گونه من ، اشك سالها جاري است و زير پاي همين آبشار خواهم مرد خبر رسيد كه تو با بهار مي آيي در انتظار تو من تا بهار خواهم مرد نيامدي و خدا آگه است: من هر روز به اشتياق رخت ، چندبار خواهم مرد پدر كه تيغ به كف رفت مژده داد كه من به روي اسب سپيدي، سوار ، خواهم مرد تمام زندگي من در اين اميد گذشت كه در ركاب تو با افتخار خواهم مرد پدر كه رفت به من راست قامتي آموخت به سان سرو سهي ، استوار ، خواهم مرد محسن حسن زاده اي خوب

خوشا جمال جميل تو اي سپيده صبح كه جلوه هاي تو پيداست در جريده صبح هلا طليعه موعود! جان رستاخيز بيا كه با تو برويد گل سپيده صبح به پهندشت خيالم ، چمن چمن گل ياس شكفته شد به هواي گل دميده صبح گلوي ظلمت شب را دريده خنجر روز نماي روشن اميد در پديده صبح دراي قافله شب دگر نمي آيد ز پشت پلك افق شد شكفته ديده صبح اگر چه غايبي از ديدگان من ، اي خوب! خوشا به چهره زيباي آفريده صبح اكبر بهداروند رخ زيباي تو

به تمناي طلوع تو

ص: 49

جهان چشم به راه به اميد قدمت كون و مكان چشم به راه به تماشاي تو اي نور دل هستي ، هست آسمان ، كاهكشان، كاهكشان چشم به راه رخ زيباي تو را ياسمن ، آيينه به دست قد رعناي تو را سرو جوان ، چشم به راه در شبستان شهود، اشك فشان دوخته اند همه شب تا به سحر، خلوتيان چشم به راه ديدمش فرشي از ابريشم خون مي گسترد در سراپرده چشمان خود، آن چشم به راه نازنينا!نفسي اسب تجلي زين كن كه زمين گوش به زنگ است و زمان چشم به راه آفتابا! دمي از ابر برون آ، كه بود بي تو، منظومه امكان نگران ، چشم به راه زكريا اخلاقي هجرنامه

ز كعبه عزم سفر كن ، به اين ديار بيا! چو عطر غنچه نهان تا كي؟ آشكار بيا! حريم دامن نرجس شد از تو رشگ بهار گل يگانه گلزار روزگار ، بيا! تويي ، تو نور محمد، تو جلوه يي ز علي تو سيف منتقمي، عدل پايدار بيا! ز اشك و خون دل ، اين خانه شستشو داديم بيا به مشهد عشاق بيقرار!بيا! زمان ، گذرگه پژواك نام نامي تست زمين ز راي تو گيرد مگر قرار، بيا! ميان شعله غم سوخت هجرنامه ما بيا كه گويمت آن رنج بيشمار، بيا! زلال چشمه تويي، روح سبزه ، رمز بهار بيا كه با تو شود فصلها، بهار بيا! براي آنكه نشاني تو اي مبشر نور درخت خشك عدالت به برگ و بار، بيا! براي آمدنت ، گر چه زود هم ديرست! شتاب كن كه برآري ز شب دمار، بيا! بيا كه دشت شقايق به داغ ، آذين گشت تو اي

ص: 50

تسلي صحراي سوگوار، بيا!]حريق فاجعه، گلهاي عشق مي سوزد فرو نشان به قدوم خود اين شرار، بيا! بتاب از پس دندانه هاي قصر سحر بزن حجاب به يكسو، سپيده وار بيا! نگاه منتظرانت فسرد و ، مي ترسم كه پژمرد همه گلهاي انتظار، بيا! زدند خيمه ، سپاه تو بر صحاري عشق براي ياري شيران شب شكار بيا! ز شعله پر پروانه ها چراغان شد زمين شب زده ، اي مهر ماندگار بيا! فشانده ايم ، به راهت بسي شكوفه خون به كربلاي غريبان اين ديار بيا! تويي تو ، وارث خون شهيد اي گل نور! قسم به غربت سنگر، مسيح وار بيا! نشسته ديده درماندگان دهر، به راه هماي ساحل درياي انتظار ، بيا! به انتظار تو تا كي ، طلايه داربهار؟! تو اي قرار به دلهاي بيقرار بيا! خوش آن زمان كه تو باشي خطيب جمعه ما خوش آن زمان كه تو شويي ز دل غبار، بيا! چه نارساست كلامم كه زان عظيم تري تو اي عصاره قرآن به كوله بار، بيا! اميد آنكه بيايي و در قدم قدمت (سپيده) اشك و گل جان كند نثار، بيا! دلم ز هجر تو ويرانه شد، ز پرده بتاب چو مه ببخش به ويرانه، اعتبار بيا! قسم به عصمت كوثر، هلا طليعه صبح ! قسم به سوختگان اميدوار ، بيا! قسم به اشك يتيمان بيا ! بيا مهدي ! قسم به حسرت دلهاي داغدار، بيا! سپيده كاشاني تو مي آيي

تو آرامي ، تو آشوبي ، تو خوبي تو مي آيي كه زشتي را بروبي تو چون ماهي، ولي كاهش نداري تو خورشيدي ، وليكن بي غروبي شستشو بيا روي رهايي را بشوييم ز دل گرد جدايي را بشوييم

ص: 51

لباس روشنايي بر تن ماست بيا تا روشنايي را بشوييم ! قيصر امين پور هماي پرده نشين

چهره ها شد ز درد هجران زرد غيبتت ، رنجها به بار آورد گرد بگرفته چهره قرآن با دل غم گرفته ات ، همدرد و من الماء كل شي حي بي تو گلزار زندگي شد زرد اي جهاندار! جاي تو خالي است در جهاني كه گشته خوبان طرد مرد ميدان عشق ، غير تو نيست آري ! آري ! تويي تويي آن مرد اين تويي بين چارده معصوم در قيام جهانگشايي ، فرد در كفت اي كه ذوالفقار«علي است كفر، قصد فناي ايمان كرد العجل كز ستم جهان پر شد عادلا ! كن شتاب بهر نبرد كاروان ها گذشت و از پي شان در مسير زمان بر آمد گرد عاشقانت هنوز منتظرند با دوچشم تر و دلي پر درد همچو خورشيد تا به كي تنها؟ همچو مهتاب، تا به كي شبگرد؟ اي همايون هماي پرده نشين جان زهرا ، به آشيان برگردد! حبيب الله چايچيان اميد فردا

تو اي پرورده «نرگس كه از گلزار زهرايي دل افروز و دلارامي و دلجوي و دل آرايي به بي همتايي يزدان ، تو هستي بهترين برهان كه اي موجود بي همتا، نداري مثل و يكتايي ز سوي عالم امكان، كمر بر خدمتت بسته به فرمان مطاع تو مهيا ، تا چه فرمايي! ز يك سو ، روز و شب ، هر لحظه در آماده باش تو سراپا گوش بر فرمان حق ، استاده بر پايي گرفتاران هجرانت نشسته بر سر راهت مگر اين عقده غمها ، به وصل خويش بگشايي رسيده جان به لب ديگر ، جدايي دلبرا تا كي؟ برفت از كف

ص: 52

قرار ما، چرا آخر نمي آيي؟ تو را آيينه قرآن به خوبي مي نماياند به پشت پرده غيبت ، مشو پنهان ، كه پيدايي جهان از بند مشكلها، به آساني رها گردد اگر اي رحمت يزدان جمال خويش بنمايي مكن امروز و فردا در ظهورت ، اي كه مي داني پناه ما به امروزي ، اميد ما به فردايي «حسان حيران ازاين رافت كه برما بي كسان داري كه ديده چون تو دلسوزي ؟كه دارد چون تو مولايي ؟ حبيب الله چايچيان (حسان)

موعود در قرآن

موعود در قرآن «هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لوكره المشركون «او كسي است كه رسول خود را همراه با هدايت و آئين حق فرستاد تا او را بر همه اديان پيروز كند هر چند كه مشركان كراهت داشته باشند.» اين آيه شريفه، هم در سوره توبه آيه 33 و هم در سوره صف آيه 9 آمده است .

مشابه اين در سوره فتح آيه 28 نيز ذكر شده است. با اين تفاوت كه در آن «ولوكره المشركون تعبير به «وكفي بالله شهيدا» شده است. اگر بخواهيم آياتي را كه بيانگر اهداف بعثت انبيا است بررسي كنيم و با اين آيه شريفه مقايسه كنيم به نظر مي رسد كه اين آيه جامع همه اين اهداف است و هدف كلي و نتيجه نهايي بعثت انبيا در اين آيه جمع شده است. در اين آيه كريمه خداوند اولا رهاورد پيامبرش را بيان فرموده و اين كه او از جانب خداوند به همراه دلائل روشن و براهين آشكار مردم را به دين حق دعوت كرده است. جهاني كه با هدف خلق شده است و باطل خلق نشده (1) بنابراين بايد

ص: 53


1- سوره ص، آيه 28: «و ما خلقناالسماء و الارض و ما بينهما باطلا»; ما آسمان و زمين و آنچه در بين اين دو مي باشد را باطل خلق نكرديم .

اهداف آن نيز حق باشد و آنچه كه ما را به اين اهداف سوق مي دهد آنها نيز بايد حق باشند. با اين توضيح كه خداوند اراده هميشگي خود را اينگونه بيان كرده است كه: «يريدالله ان يحق الحق بكلماته «خداوند اراده كرده است كه حق را بوسيله كلمات خود تقويت كند» (1) براي رسيدن به اين هدف هم، پيام را نازل و پيامبر را مبعوث كرده و راجع به پيام فرموده است: نسبت به پيام فرمود: «تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق «ما اين آيات الهي را به حق بر تو تلاوت مي كنيم (2) نسبت به پيام آور هم فرمود: «انا ارسلناك بالحق «ما ترا با حق فرستاديم (3) و يا فرمود: «يا ايهاالناس قدجاءكم الرسول بالحق من ربكم «اي مردم، پيامبر با حق از جانب پروردگارتان به سراغ شما آمد.» (5) بنابراين، قرآن هم در مرحله انزال و هم در مرحله نزول همراه با حق بود (4) و باطل از هيچ جهتي به طرف او راه ندارد. (5) و از اين رو هيچگاه مطالبش قابل نسخ و زوال نيست. چنين ديني، دين حق مي شود. پيامبران بهترين رهاورد و توشه را به مردم داده و آنها را به يك امر واقعي و حقيقي رهنمون كرده اند و چنين چيزي بايد باقي بماند. بنابراين، اراده الهي بر اين قرار گرفته كه چنين ديني بايد پا برجا و جهاني شود و ساير اديان را تحت سيطره خود قرار دهد و آنچه را كه باطل و جزء اوهام و خرافات است از بين ببرد. روي همين اصل خداوند متعال در جريان جنگ بدر و وعده پيروزي مسلمين بصورت يك قاعده كلي هدف را اينگونه بيان كرد: «ليحق الحق و

ص: 54


1- سوره انفال، آيه 7.
2- سوره آل عمران، آيه 108.
3- سوره بقره، آيه 119. 5 - سوره نساء، آيه 170.
4- سوره اسراء، آيه 105 «و بالحق انزلناه و بالحق نزل ; مااو را به همراه حق نازل كرديم و همراه با حق نازل شد.
5- سوره فصلت، آيه 42 «لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ; هيچ گونه باطلي نه از پيش رو و نه از پشت سر به سراغ آن نمي آيد. 8 - سوره انفال، آيه 8.

يبطل الباطل «[هدف اين است] كه حق را تثبيت كند و باطل را از ميان ببرد.» (8) همچنين به اين نكته توجه داد كه با آمدن حق ، ديگر جايي براي باطل نمي ماند: «و قل جاء الحق و زهق الباطل، ان الباطل كان زهوقا» «و بگو حق آمد و باطل نابود شد ، محققا باطل از بين رفتني است (1) اين از خصوصيات حق است كه بر باطل مسلط مي شود و جايي براي او نمي گذارد. «بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه ، فاذا هو زاهق «بلكه ما به وسيله حق بر باطل مي كوبيم تا آن را نابود كند و باطل در اين هنگام محو و نابود مي شود» (2) در جاي ديگر براي روشن شدن اين مطلب از راه تمثيل وارد شده و مي فرمايد: «انزل من السماماء فسالت اودية بقدرها، فاحتمل السيل زبدا رابيا و مما يوقدون عليه في النار ابتغاء حلية او متاع زيد مثله ، كذلك يضرب الله الحق و الباطل ، فاماالزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض ، كذلك يضرب الله الامثال «خداوند از آسمان آبي فرستاد، هر ذره اي به اندازه خودش آن را حمل كرد، سپس سيل كفهايي را بر بالاي خود حمل مي كند و (همچنين) در فلزاتي كه به وسيله آتش ذوب مي شوند، تا از آن زينت آلات و يا وسائل زندگي بسازند، كفهايي همانند كفهاي آب وجود دارد.

اينچنين خداوند براي حق و باطل مثال مي زند. اما كفها به كنار مي روند و اما آنچه كه براي مردم سودمند است در زمين مي ماند، اينگونه خداوند مثالهايي مي زند.» (3) در اين آيه كريمه ، هم طبيعت حق و باطل بيان شد و هم منشا اين دو

ص: 55


1- سوره اسراء، آيه 81.
2- سوره انبياء، آيه 18.
3- سوره رعد، آيه 8.

روشن شد. بنابراين، طبيعت حق اين است كه يك امر واقعي و ريشه داري است كه با قوانين خلقت هماهنگ است و با صدق و درستي همراه است. چنين چيزي باقي مي ماند. اما باطل امري است غيرواقعي و ساختگي كه با قوانين خلقت هماهنگي ندارد و چنين چيزي از خصوصياتش اين است كه از بين رفتني است. با توجه به نكاتي كه ذكر شد، روشن مي شود كه كار حكيمانه زمينه سازي براي احياء حق و سيطره آن است. و در آيه محل بحث نيز خداوند حكيم هدف بعثت انبياء را اينگونه بيان كرد كه آنها دين حق را در سراسر گيتي گسترش دهند. دين حق كدام است؟

قرآن تنها دين حق را كه ريشه دار و هماهنگ با قوانين طبيعت و مطابق با خواسته هاي فطرت بشري است ، همان توحيد مي داند و مي فرمايد: «فاقم وجهك للدين حنيفا ، فطرة الله التي فطرالناس عليها لاتبديل لخلق الله ...» «روي خود را متوجه دين معتدل و ميانه كن ، اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر اساس آن آفريده است و دگرگوني در آفرينش خدا نيست.» (1) چنين ديني چون مطابق فطرت است ، حق است و چون حق است ، پايدار و استوار است بنابراين در ادامه همين آيه شريفه فرمود: «ذلك الدين القيم و لكن اكثرالناس لايعلمون «اين دين محكم و استوار است ولي اكثر مردم نمي دانند» (2) بر اساس همين اصل تنها دين رسمي ، نزد خداوند، اسلام است (3) و اگر كسي ديني غير از اسلام انتخاب كند از او قبول نمي شود. (4) حال كه چنين است اراده خداوند بر اين قرار گرفته است كه با ارسال رسل اين دين رسمي

ص: 56


1- سوره روم، آيه 30.
2- همان ماخذ.
3- سوره آل عمران، آيه 19: «ان الدين عندالله الاسلام.»
4- سوره آل عمران، آيه 85: «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه.»

را كه مطابق با فطرت نيز مي باشد، همگاني كند و چنين مي فرمايد كه: «هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و كفي بالله شهيدا.» «او كسي است كه پيامبرش را به همراه هدايت در دين حق فرستاد تا اين دين را بر همه اديان چيره كند و خداوند براي شهادت كافي است.» (1) خدايي كه «عالم الغيب والشهادة است (2) و كوچكترين چيزي در زمين و آسمان از او پنهان نيست (3) و راستگوتر از او و بالاخره كسي بيش از خدا به عهد خود وفادارتر نيست (4) چنين خدايي براي شهادت به اين مساله كافي است و او خبر مي دهد كه چنين امري تحقق مي يابد.

از طرف ديگر چون دست و قدرت خداوند بالاترين دستها و قدرتها است (5) و او بر تمام بندگان خود مسلط است (6) ، كسي قادر نيست كه در برابر خداوند قد علم كند و مانع تحقق اراده و خواسته او شود. بنابراين، در همين آيه محل بحث در سوره صف و توبه، بعد از خبر دادن از غلبه حق فرمود: «ولوكره المشركون ; يعني اين امر تحقق مي يابد هر چند كه مشركين از اين كار بدشان بيايد.

مشركين و ساير رهروان راه باطل با قدرت ناچيز خود ، تلاش در خاموش كردن نور حق دارند ولي خداوند تمام تلاش آنها را بيهوده مي داند و نور خود را كامل مي كند. در سوره صف قبل از آيه محل بحث مي فرمايد: «يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره ولوكره الكافرون «آنها مي خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولي خداوند نور خود را كامل مي كند هر چند كه براي كافران ناخوشايند است.» (7) همچنين شبيه

ص: 57


1- سوره فتح، آيه 28.
2- سوره رعد، آيه 9; سوره مؤمنون: آيه 92; سوره سجدة، آيه 6 و ...
3- سوره سبا، آيه 3: «لايعزب عنه مثقال ذرة في السموات و لا في الارض.»
4- سوره توبة، آيه 111: «و من اوفي بعهده من الله ; چه كسي از خداوند به عهدش وفادارتر است.
5- سوره فتح، آيه 10: «يدالله فوق ايديهم.»
6- سوره انعام، آيه 18 و 61: «و هو القاهر فوق عباده.»
7- سوره صف، آيه 8 .

همين تعبير با مقداري تفاوت در سوره توبه قبل از آيه محل بحث آمده است: «يريدون ان يطفئوا نورالله بافواههم ويابي الله الا ان يتم نوره و لوكره الكافرون «آنها مي خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولي خداوند فقط مي خواهد نور خود را كامل كند هر چند كه براي كافران ناخوشايند است.» (1) كافران براي رسيدن به مقاصد شوم خود از هر دري وارد مي شوند . گاهي از طريق مسخره كردن اسلام و مسلمين گاهي از طريق محاصره اقتصادي ، گاهي از طريق جنگ ، گاهي از طريق حركت منافقانه و اختلاف در صفوف مسلمين ، گاهي از طريق انحرافات اخلاقي ، گاهي از طريق سلطه سياسي ، نظامي يا اقتصادي . ولي بالاخره خداوند وعده داده كه پيروزي نهايي با حق است و آنها تسليم اراده حق گرديده و نابود مي شوند و اين در حقيقت همان تحقق وعده الهي است كه مي فرمايد: «والعاقبة للتقوي (2) و يا در چند جاي ديگر از قرآن مي فرمايد: «والعاقبة للمتقين (3) اين وعده الهي است كه آنچه سرانجام باقي مي ماند و مفيد و سازنده و حياتبخش است تقوي است و سرانجام پيروزي با متقيان است. مرحوم «علامه طباطبائي در اين باره چنين مي گويد: «سرانجام دنيا تسليم حق خواهد گشت ، چون اين وعده خداوند است كه «والعاقبة للتقوي علاوه بر اينكه نوع انساني به آن فطرتي كه در او به وديعت سپرده اند طالب سعادت حقيقي خويش است، و سعادت حقيقي او در اين است كه بر كرسي فرماندهي بر جسم و جان خويش مسلط شود، زمام حيات اجتماعيش را به دست خويش بگيرد، حظي كه مي تواند از سلوك خود در دنيا

ص: 58


1- سوره توبه، آيه 32.
2- سوره طه، آيه 132.
3- سوره اعراف، آيه 128 و سوره قصص، آيه 83.

و آخرت بگيرد، به دست آورد و اين همانطور كه توجه فرموديد همان اسلام و دين توحيد است (1) ايشان در قسمت ديگري درباره علت تحقق غلبه حق بر همه دنيا چنين مي گويند: «اسلام به آن معنايي كه مورد بحث است هدف نهايي نوع بشر و كمالي است كه بشر با غريزه خود رو به سويش مي رود، چه اينكه بطور تفصيل توجه به اين مسير خود داشته باشد و يا نداشته باشد، تجربه هاي پي در پي كه در ساير انواع موجودات شده نيز اين معنا را به طور قطع ثابت كرده كه هر نوع از انواع موجودات در سير تكاملي خود متوجه به سوي آن هدفي است كه متناسب با خلقت و وجود اوست و نظام خلقت او را به سوي آن هدف سوق مي دهد، انسان هم يك نوع از انواع موجودات است و از اين قانون كلي مستثني نيست.» (2) كيفيت تحقق وعده الهي

فخر رازي در مورد اين مساله كه مراد از غلبه حق در اين آيه چيست؟ پنج احتمال داده است: (3) احتمال اول: منظور غلبه هايي است كه در بعضي نقاط ، براي مسلمين حاصل شد مثل اخراج يهوديان از بعضي از بلاد عرب و پيروزي بر مسيحيان در بلاد شام و روم ، و پيروزي بر بت پرستان در بسياري از جزيرة العرب و هند.

احتمال دوم: منظور وعده الهي است كه اسلام بر همه اديان برتري مي يابد و طبق روايات، اين مربوط به زمان خروج عيسي(علیه السلام) و طبق روايت «سومي مربوط به زمان خروج حضرت مهدي(علیه السلام) است.

احتمال سوم: منظور پيروزي اسلام بر جزيرة العرب است كه حاصل شد.

احتمال چهارم: منظور ، آگاه ساختن

ص: 59


1- سيد محمد حسين طباطبائي، تفسير الميزان. ج 4، ص 208 ، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم ، دفتر انتشارات اسلامي).
2- همان ماخذ ، ج 4، ص 210.
3- فخر رازي ، تفسير الكبير، ج 16، ص 42.

پيامبر اسلام بر همه شرايع سابق است.

احتمال پنجم: منظور ، پيروزي منطقي اسلام بر ساير اديان است. بهترين راه براي بدست آوردن منظور واقعي اين آيه ، نظر كردن به درون خود آيه است. از اين آيه مي توان سه پيام براي حل مشكل بدست آورد.

پيام اول: اين آيه خبر از واقعه اي است كه هنوز اتفاق نيفتاده و در آينده به وقوع مي پيوندد.

پيام دوم: آيه بشارت پيروزي و غلبه جهاني اسلام بر ساير اديان است.

پيام سوم: آيه بيانگر ناراحتي مشركين از اين امر است (ولوكره المشركون) با توجه به پيام اول نمي توان احتمال پنجم (پيروزي منطقي) را پذيرفت چون پيروزي منطقي اسلام بر ساير اديان از همان آغاز آشكار بود. بنابراين مراد از پيروزي غلبه و استيلاي خارجي است. با توجه به پيام دوم آيه جايي براي احتمال اول (غلبه موضعي) و احتمال سوم (پيروزي بر جزيرة العرب) باقي نمي ماند چون اين پيروزيها، جهاني نبود و همچنين بعضي از آنها در زمان رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) اتفاق افتاد و در حالي كه آنچه از آيه استنباط مي شود، خبر از واقعه اي در آينده است.

با توجه به پيام سوم آيه ، احتمال چهارم معنا ندارد. چون آگاه ساختن پيامبر بر همه شرايع چيزي نيست كه موجب ناخوشايندي مشركين باشد و سياق آيه چنين نظريه اي را رد مي كند.

بنابراين، با توجه به اينكه اين آيه شريفه در صدد بيان استيلا و غلبه دين حق بر تمام جهانيان است كه در آينده اتفاق مي افتد به نظر مي رسد از اين احتمالات پنجگانه ، احتمال دوم قابل پذيرش باشد و در بحث روايي كه در پيش داريم و روايات فريقين

ص: 60

در مورد اين آيه مطرح مي شود، همين معنا را تاييد مي كند. بحث روايي آيه محل بحث بيانگر يك امر كلي بود كه زماني فرا مي رسد كه اسلام بر همه اديان ديگر غلبه پيدا مي كند. اما چون قرآن نسبت به جزئيات آن ساكت است براي روشن شدن قضيه به سراغ بعضي از رواياتي مي رويم كه در ذيل اين آيه از فريقين نقل شده است.

الف - روايات شيعه:

1- روايتي است از امام باقر(علیه السلام) كه در ذيل اين آيه فرمودند: «ان ذلك يكون عند خروج المهدي من آل محمد ، فلايبقي احدالا اقر بمحمد(صلی الله علیه و آله)» «اين واقعه مربوط به زمان خروج مهدي از آل محمد(صلی الله علیه و آله) است كه هيچكس در روي زمين باقي نمي ماند مگر اينكه به [نبوت حضرت] محمد(صلی الله علیه و آله) اقرار كند.» (1)

2- از امام صادق(علیه السلام) روايت شده است كه در ذيل اين آيه فرمودند: «والله ما نزل تاويلها بعد و لاينزل تاويلها حتي يخرج القائم ، فاذا خرج القائم لم يبق كافر بالله العظيم و لا مشرك بالامام الا كره خروجه «قسم به خدا، تاويل و حقيقت اين آيه تا به حال نازل نشده است و نازل نمي شود مگر زماني كه قائم خروج كند. سپس زماني كه آن قائم(علیه السلام) خروج كرد هيچ كافر به خداي عظيم و هيچ مشرك به امام نيست مگر اينكه از خروج او ناخوشايند است.» (2)

3- روايتي است از امام باقر(علیه السلام) كه فرمود: «القائم منا منصور بالرعب ، مويد بالنصر .... يبلغ سلطانه المشرق و المغرب و يظهرالله عزوجل دينه علي الدين كله ولوكره المشركون ، فلايبقي في الارض خراب الاعمر، و ينزل روح الله عيسي بن مريم فيصلي خلفه ....» «آن كسي كه از ميان ما قيام

ص: 61


1- ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 5، ص 38.
2- نورالثقلين، ج 2، ص 211، حديث 122.

مي كند به وسيله رعب [در دل كفار] ياري مي شود. و به وسيله ياري [از جانب ما و مؤمنين] تائيد مي شود .... حكومتش مشرق و مغرب را فرا مي گيرد و خداوند عزوجل دينش را بر همه اديان غلبه مي دهد ، هر چند كه مشركان ناراحت باشند. پس در اين هنگام زمين خرابي نيست مگر اينكه آباد شود ، و همچنين روح الله عيسي بن مريم (علیه السلام) نيز فرستاده مي شود و پشت سر آن حضرت نماز مي خواند.» (1)

4- در روايت ديگري از امام حسين(علیه السلام) مشخص شده است كه اين فرد ، دوازدهمين امام و نهمين فرزند آن حضرت است . «منا اثني عشر مهديااولهم اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(علیه السلام) و اخرهم التاسع من ولدي و هوالقائم بالحق، يحيي الله به الارض بعد موتها و يظهر به الدين الحق علي الدين كله و لوكره المشركون «از ميان ما دوازده هدايت كننده مي باشد كه اولين آنها اميرالمؤمنين و آخرين آنها نهمين فرزند من مي باشد ، او به حق قيام مي كند، خداوند به وسيله او زمين را بعد از بي حاصليش زنده مي كند و به وسيله او دين حق بر همه اديان غلبه پيدا مي كند هر چند كه براي مشركين ناخوشايند است.» (2) اينها نمونه اي از روايات بود كه از طريق شيعه نقل شده و خبر از قيام كننده اي مي دهد كه هم نامش و هم نسبتش و هم كارهايش مشخص است. او به وسيله قيام خود بر سراسر جهان حكومت مي كند و حضرت عيسي بن مريم علیهما السلام نيز او را همراهي مي كند.

ب - روايات اهل سنت:

1- در تفسير «الدرالمنثور» در ذيل اين آيه روايتي به اين شرح نقل شده است: «الاديان ستة: الذين امنوا والذين هادوا والصابئين و النصاري و

ص: 62


1- همان ماخذ، ج 2، ص 212، حديث 124.
2- همان ماخذ، ج 2، ص 212، حديث 123.

المجوس والذين اشركوا ، فالاديان كلها تدخل في دين الاسلام و الاسلام لايدخل في شي منها ، فان الله قضي فيما حكم و انزل ان يظهر دينه علي الدين كله و لوكره المشركون اديان بر شش گروهند: مؤمنين و مسلمانان ، يهوديان ، ستاره پرستان ، نصاري ، مجوس و مشركان ، همه اين اديان داخل در دين اسلام مي شوند و اسلام داخل در هيچ يك از اين اديان نمي شود.

همانا خداوند در آنچه حكم كرده است انجام مي دهد. و چنين نازل كرده است كه دينش را بر همه اديان غلبه دهد هر چند كه براي مشركين ناخوشايند است.» (1)

2- در روايت ديگري است كه: «لا يكون ذلك حتي لايبقي يهودي و لا نصراني صاحب ملة الا الاسلام ... و يكسر الصليب و يقتل الخنزير...» «اين امر تحقق نمي يابد مگر زماني كه هيچ يهودي و نصراني صاحب مذهب نخواهد بود مگر اسلام ...و صليب شكسته مي شود و خوك كشته مي شود...» اما اين واقعه به دست چه كسي صورت مي گيرد؟ در ادامه روايت است كه: «و ذلك اذانزل عيسي بن مريم «اين زماني اتفاق مي افتد كه عيسي بن مريم (علیه السلام) نازل شود.» اما از «سدي نقل شده است كه مي گويد: «ذاك عند خروج المهدي لايبقي احد الا دخل في الاسلام او ادي الجزيه «اين مربوط به زمان خروج مهدي « است كه هيچ كس باقي نمي ماند مگر اينكه يا مسلمان مي شود يا جزيه مي پردازد.» (2) «قرطبي بعد از نقل اين مطلب از بعضي نقل مي كند كه معتقدند «مهدي همان «عيسي است .

ولي خودش مي گويد: «اين حرف صحيح نيست چون اخبار صحيفه متواتري داريم كه مي گويد: مهدي از خاندان رسول الله

ص: 63


1- جلال الدين السيوطي،الدرالمنثور ، ج 4، ص 176، بيروت ، دارالفكر.
2- - القرطبي، الجامع الاحكام القرآن ، ج 8 ، ص 121 ، بيروت ، دار احياء التراث العربي.

(صلی الله علیه و آله) است.» (1) نمونه اين اخبار حديثي است از ام سلمة كه مي گويد: من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنيدم كه مي گفت: «المهدي من عترتي من ولد فاطمة «مهدي(علیه السلام) از خاندان من و از فرزندان فاطمه(علیها السلام) مي باشد» (2) بنابراين نمي توان گفت مراد عيسي بن مريم است.

3- «احمد حنبل در مسند خود از «ابوسعيد خدري نقل مي كند كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) اسلام فرمود: «لاتقوم الساعة حتي تمتلا الارض ظلما و عدوانا، فقال: ثم يخرج رجل من عترتي او من اهل بيتي يملاها قسطا و عدلا كماملئت ظلما و عدوانا» «قيامت بر پا نمي شود تا اينكه زمين پر از ظلم و ستم شود، سپس مردي از خاندان من قيام مي كند و زمين را پر از قسط و عدل مي كند همانطور كه از ظلم و ستم پر شده است.» (3) از مجموع اخباري كه از اهل سنت نقل شد همان نتايجي گرفته مي شود كه از روايات شيعه استفاده مي شود، منتهي در روايات اهل سنت بعضي اين واقعه را حمل بر خروج عيسي بن مريم علیهما السلام كرده اند كه ما مي گوييم اينها با هم منافاتي ندارند چرا كه حضرت عيسي بن مريم نيز به همراه حضرت مهدي(علیه السلام) قيام مي كند.

«اللهم انا نرغب اليك في دولة كريمة ، تعزبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدعاه الي طاعتك و القادة الي سبيلك و ترزقنا بها كرامة الدنيا و الاخرة

رجعت

رجعت يكي از آرزوهاي ديرينه بشر گسترش عدالت به معناي واقعي در سرتاسر گيتي است; و اين اميد و آرزو به شكل نوعي اعتقاد در اديان الهي تجلي نموده است.

در طول تاريخ كساني كه مدعي تحقق اين ايده شدند، طرحها ريختند و چاره ها

ص: 64


1- همان ماخذ ، ج 8 ، ص 122.
2- ابوداود، صحيح ابي داود ، ج 2، ص 207.
3- احمد بن حنبل ، مسند احمد ، ج 3، ص 36.

انديشيدند، ولي، نتوانستند بشر خسته دل را اميدي بخشند. آري انديشه ظهور مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تنها چراغ فروزاني است كه مي تواند تاريكيها و غبار خستگي را از انسان دور كند.

روزي كه او مي آيد و حكومت واحد جهاني تشكيل مي دهد، انحراف و بي عدالتيها را محو مي سازد و ابرهاي خود خواهي و نفاق را كنار مي زند تا بشر لذت و زيبايي زندگي واقعي را در سايه حكومت اهل بيت(علیه السلام) و پياده شدن همه احكام الهي با تمام وجود احساس كند.

در آستانه اين ظهور نوراني، حوادث شگفت انگيزي اتفاق مي افتد كه يكي از آنها بازگشت گروهي از مؤمنان واقعي براي درك و تماشاي عظمت و شوكت جهاني اسلام خواهد بود.

البته عده اي از كافران بدطينت نيز در اين ميان پيش از آخرت به دنيا بر مي گردند تا به سزاي پاره اي از اعمال ننگين خويش برسند.

بازگشت گروهي از مؤمنان خالص و كافران ستمگر به اين جهان پيش از قيامت رجعت ناميده مي شود.

اعتقاد به رجعت يكي از اعتقادات مسلم «شيعه است و ساير مذاهب اسلامي به چنين امري اعتقاد ندارند. از اين روي پيوسته رجعت يكي از موضوعات كلامي مورد اختلاف شيعه و سني بوده است. انديشمندان اسلامي كتب و مقالاتي گرانمايه در اين موضوع نگاشته اند، كه هر يك از سبكي ويژه برخوردار است. برخي به سبك روايي محض ، برخي ديگر در پاسخ به شبهات و دلائل مخالفان و ... معناي لغوي

الفاظ مختلفي براي بيان اين اصل اعتقادي در قرآن مجيد و روايات اسلامي به كار رفته است، مانند: رجعت، اياب، كره، رد، حشر ، كه همه در معناي بازگشت مشتركند ولي در ميان همه اين

ص: 65

الفاظ ، لفظ رجعت مشهورتر است. رجعت مصدر «مره است (1) و بيانگر «يكبار بازگشت است، چنانچه در «لسان العرب (2) آمده است: «رجعت مصدر مره از ماده رجوع است.» در «اقرب الموارد» (3) در توضيح واژه رجعت ذكر شده: «رجع الرجل رجوعا و مرجعا ، و معه انصرف ... هو يومن بالرجعة اي بالرجوع الي الدنيا بعدالموت . يعني رجوع به معناي بازگشت است و فلاني به رجعت ايمان دارد يعني او به رجوع به دنيا پس از مرگ اعتقاد دارد، پس واژه رجعت در لغت به معناي «يكبار بازگشت است. معاني اصطلاحي

رجعت همانند بسياري از واژه ها علاوه بر معناي لغوي، در علوم مختلف در معاني گوناگوني به كار رفته، و با توجه به اين معاني است كه مي توانيم تصوير و شناخت صحيحي از معناي مورد بحث داشته باشيم. لغتنامه دهخدا معاني اصطلاحي مختلفي براي رجعت بر شمرده است، كه به اختصار آنها را نقل مي كنيم:

1- اصطلاح فقهي: بازگرديدن مرد به سوي زن مطلقه خود در مدت قانوني و شرعي .

2- اصطلاح نجومي: رجعت نزد منجمان و اهل هيات عبارتست از حركتي غير از حركت كوكب متحيره به سوي خلاف توالي بروج و آن را رجوع و عكس نيز مي نامند.

3- اصطلاح عرفاني: نزد اهل دعوت عبارتست از رجوع و كال و نكال و ملال صاحب اعمال به سبب صدور فعل زشت از افعال ، يا متكلم گفتاري سخيف از اقوال . (4)

4- اصطلاح جامعه شناسي:برخي جامعه شناسان به هنگام بحث از قانونمندي جامعه و تاريخ ،معتقدند كه قوانين تطورات تاريخي در همه جوامع مشترك است و تاريخ سه مرحله رباني و قهرماني و انساني را طي مي كند

ص: 66


1- در علم صرف بيان شده كه مصدر داراي انواعي است. يك نوع آن «مره است كه براي وقوع فعل يكبار به كار مي رود.
2- لسان العرب، ج 8 ، ص 114، ابن منظور چاپ نشر ادب الحوزه 1363 شمسي 1405 قمري)
3- اقرب الموارد ج 1 ، ص 2 - 391 (سعيد الخوري الشرتوني . چاپ مؤسسه النصر)
4- لغتنامه دهخدا حرف راء ص 294 و 295 (علي اكبر دهخدا - چاپ دانشگاه تهران - 1342 تهران)

و هميشه اين ادوار تكرار مي شوند و آنان اين حركت تاريخ را «ادوار و اكوار» و «رجعت گويند. (1) روشن است كه هيچكدام از معاني چهارگانه مذكور مورد بحث ما نيست و آنچه در اين تحقيق مورد توجه است اصطلاح كلامي است.

5 - اصطلاح كلامي: شيخ حر عاملي در بيان تعريف اصطلاحي رجعت مي فرمايد: «بدان كه رجعت در اينجا [كلام] همان حيات و زندگي بعد از مرگ و قبل از قيامت است، و اين معنا از لفظ رجعت به ذهن سبقت مي جويد، و همين معناست كه مورد تصريح علما بوده كه از موارد به كارگيري آن و نيز از احاديث استفاده مي شود». (2) اين تعريف بيانگر معناي كامل اصطلاحي رجعت نيست ، زيرا مجرد زنده شدن بعد از مرگ ، قبل از قيامت ، نمايانگر معناي اصطلاحي رجعت نيست ، زيرا (همانطور كه خواهد آمد) قرآن ماجراي عده اي را بيان مي كند كه پس از مرگ زنده شدند.

مثل جريان زنده شدن عده اي از ياران حضرت موسي كه مي خواستند خدا را ببينندو ... روشن است كه رجعت در اصطلاح كلام شيعه چنين رجوعي نخواهد بود (زنده شدن عده اي از مؤمنان خالص و كافران فاجر در زمان ظهور امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) افزون بر اينكه معناي لغوي رجعت در اين تعريف لحاظ نشده است، چرا كه رجعت به معناي بازگشت به دنيا پس از مرگ است نه زنده شدن ، به هر حال اين تعريف گوياي معناي اصطلاحي رجعت نيست. تعريف ديگر تعريف شيخ مفيد است.

كه گوياي معناي واقعي رجعت بوده و داراي نواقص تعريف نخست نيست. ايشان در تبيين معناي اصطلاحي (كلامي) رجعت چنين مي نويسد: «ان الله

ص: 67


1- براي مطالعه بيشتر به «جامعه و تاريخ استاد مصباح يزدي ، چاپ سازمان تبليغات اسلامي ، ص 14 رجوع شود.
2- الايقاظ من المجعة بالبرهان علي الرجعة ، چاپ دارالكتب العلميه ، اسماعيليان - قم ص 140 و 141

يرد قوما من الاموات الي الدنيا في صورهم التي كانواعليها فيعز فريقا و يذل فريقا و المحقين من المبطلين و المظلومين منهم من الظالمين و ذلك عند قيام مهدي آل محمد عليهم السلام (1) «خداوند گروهي از اموات را به همان صورتي كه در گذشته بودند، به دنيا بر مي گرداند، و گروهي را عزيز و گروهي ديگر را ذليل مي كند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه و نصرت داده ، و مظلومين را بر ظالمين و ستمگران غلبه مي دهد، اين واقعه هنگام ظهور ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) رخ خواهد داد». شرح تعريف

تعبير «يرد» بسيار ظريف است و دقيقا انعكاس دهنده معناي لغوي رجعت و بازگشت است، بر خلاف «الحيوة بعد الممات كه در تعريف نخست آمده است. و نيز قيد «قوما من الاموات بيانگر اين مطلب است كه رجعت مختص به گروه خاصي بوده و عمومي نخواهد بود، كما اينكه در احاديث بدان اشاره خواهد شد، و آن گروه ، مؤمنان كامل و كافران بدطينت هستند. تعبير «في صورهم التي كانواعليها» بيان مي كند كه افرادي كه رجوع مي كنند، به همان صورت دنيوي و داراي جسم و خواص ماده خواهند بود. پس منظور از رجعت رجوع دولت حقه اهل بيت(علیه السلام) و امر و نهي آنها نيست ، بلكه رجوع اشخاص است ، كما اينكه در آينده مورد بحث قرار خواهد گرفت. جمله «فيغز فريقا ... الظالمين اشاره به فلسفه رجعت دارد و آن عزت مؤمنان و ذلت ظالمان است ، و بالاخره «عند قيام مهدي (عجل الله تعالي )» هم زمان رجعت را بطور اجمالي مشخص مي كند كه قبل از قيامت و در

ص: 68


1- اوائل المقالات ص 89، شيخ مفيد، ناشر مكتبه الداوري قم (8 ) بحارالانوار ، ج 53 ، ص 63 ، چاپ مؤسسه الوفاء ، بيروت - لبنان و معاني الاخبار ص 366 ، چاپ جامعه مدرسين قم .

هنگام ظهور حضرت مهدي آل محمد(صلی الله علیه و آله) خواهد بود. ان شاءالله تعالي . جايگاه رجعت در اعتقادات شيعه

اعتقاد به رجعت و بازگشت نخبگان امت، پيش از قيامت، به دنيا ، از ويژگي خاصي برخوردار است و در منابع اسلامي اهميت آن با بيانات گوناگوني مطرح شده است. در برخي روايات روز رجعت را يكي از روزهاي الهي كه عظمت و قدرت الهي در آن متجلي خواهد شد، برشمرده اند. «عن ابي عبداله عليه السلام قال: ايام الله ثلاثة: يوم يقوم القائم و يوم الكره و يوم القيامة (8) امام صادق(علیه السلام) فرمودند: روزهاي الهي سه تاست: روزي كه قائم آل محمد(علیه السلام) قيام خواهد كرد، و روز رجعت و روز قيامت .

منظور از «روزهاي خدا» چيست؟ مرحوم علامه طباطبائي در اين زمينه مي فرمايد: «اينكه ايام خاصي به خدا نسبت داده مي شود با اينكه همه روزها متعلق به خداست ، نكته اش اين است كه در آن روزهاي خاص، امر خدا چنان ظهوري مي يابد كه براي هيچ كس ديگري اين ظهور پيدا نمي شود.

مثل مرگ در آن موقعي كه تمام اسباب دنيوي از تاثير گذاري مي افتد و قدرت و عظمت الهي ظهور و بروز مي كند. ايشان در ادامه احتمال ديگري را در تفسير «ايام الله بيان مي كند كه ممكن است مقصود اين باشد كه نعمتهاي الهي در آن روز ظهور خاصي مي يابند ، كه آن ظهور براي غير او نخواهد بود، مثل روز نجات حضرت ابراهيم(علیه السلام) از آتش. پس منظور از «ايام الله روزهايي است كه امر الهي اعم ازنعمت يا نقمت ، عزت و ذلت ظهور تام مي يابد. (1) آري رجعت و بازگشت انسانهايي كه سالها پيش از دنيا رفته اند حكايت از قدرت و

ص: 69


1- تفسير الميزان ج 12 ، ص 18-19 . مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، - بيروت - علامه سيدمحمد حسين طباطبايي

عظمت الهي دارد و در آن روز اين عظمت و شوكت الهي براي همگان آشكار مي شود (معناي اول) و يا در آن روز نعمتهاي خداوند شامل مؤمنان برجسته و نخبه شده و آنان را براي مشاهده ظهور امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و غلبه مظلومان بر زور مداران به اين دنيا بر مي گرداند ، و از طرفي هم با بازگشت كافران از سيه دل ، آنان را بر سر خاك ذلت و خواري خواهد نشاند (معناي دوم). امام صادق(علیه السلام) يكي از ويژگيهاي شيعه بودن را اعتقاد به رجعت شمرده و مي فرمايد: « ليس منا من لم يؤمن بكرتنا و لم يستحل متعتنا» (1) يعني از ما نيست كسي كه ايمان به رجعت ما نداشته باشد و نيز متعه ما را حلال نشمرد. چرا كه در آن روزگار ، جعت يكي از معتقدات ويژه شيعه محسوب مي شد، بطوري كه ساير مذاهب آن را يكي از نقاط امتياز شيعه از ساير مكاتب قلمداد مي كردند. امام صادق(علیه السلام) در حديث ديگري ، يكي از شرايط ايمان را اعتقاد به رجعت برشمرده و مي فرمايند: «من اقر بسبعة اشياء فهو مؤمن و ذكر منها الايمان بالرجعة (2) «هر كس به هفت چيز اعتقاد داشته باشد ، مؤمن است، و در ميان آن هفت چيز ايمان به رجعت را ذكر فرمودند». لازمه چنين سخني آن است كه ايمان كامل زماني حاصل ميشود كه علاوه بر اعتقاد به توحيد و ... ، اعتقاد به رجعت نيز وجود داشته باشد. بر اين اساس بر هر شيعه اي اين اعتقاد ضروري است، از سوي ديگر اين اميد را در دل خويش زنده نگه مي دارد كه اگر پيش از ظهور منجي

ص: 70


1- بحارالانوار، ج 53 ، ص 92 و 121
2- همان منبع

عالم بشريت از دنيا برود خداوند وي را براي نصرت دين خويش و درك لقاي آن حضرت ، به دنيا بر مي گرداند. حال سؤال اين است كه:اعتقاد به رجعت از اصول دين است يا اصول مذهب؟ قبل از پاسخ دادن به اين سؤال مي بايست نخست مفهوم و تصوير روشني از آن دو واژه به دست آوريم تا بتوانيم به پاسخ سؤال فوق برسيم.

همانطور كه مي دانيم دين در يك تقسيم بندي به اصول دين و فروع دين تقسيم مي شود و منظور از اصول دين ، در اين تقسيم ، هر گونه اعتقاد معتبر ديني است كه مربوط به بينش و شناخت خدا و جهان و انسان مي شود، و فروع دين منظور احكام عملي است كه وظايف فردي و اجتماعي پيروان آن دين را بيان مي كند.

به عبارت ديگر منظور از اصول دين، اساسي ترين و زيربنايي ترين امور اعتقادي است، در مقابل ساير امور اعتقادي كه نسبت به آنها جنبه تبعي و فرعي دارند، آن اصول عبارت اند از: توحيد ، نبوت و معاد - كه اديان الهي در سه اصل فوق مشتركند - كه اين اصول در حقيقت پاسخي به روشن ترين سؤالات فكري انسانند.

و طبيعي است كه انكار هر يك از اين سه اصل موجب خروج از دين و اثبات كفر است. اما اصول مذهب عبارت از اين است كه گاهي پيروان يك مكتب كه در اصول بنيادي دين با يكديگر مشتركند برداشتها و تلقيات مختلفي از دستورات و پيامهاي ديني دارند، كه موجب پيدايش روشهاي مختلفي در دين مي شود. اين برداشتها و طرز تفكر خاص از مكتب - با حفظ اصول و وجوه اشتراك - را اصول مذهب مي گويند.

ص: 71

عدم اعتقاد به اين اصول موجب خروج از دين نمي شود ، بلكه موجب خروج از آن طرز تفكر و برداشت خاص مي شود، مثل اعتقاد به عدل و امامت ، كه عدل از امور اعتقادي تابع توحيد و امامت تابع نبوت است . از اين روست كه مي بينيم مذاهب مختلفي پديد آمده همچون شيعه و سني كه هر كدام طرز تفكر خاصي نسبت به امامت دارند.

اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست و معتقد نبودن به آن هم موجب كفر و خروج از دين نيست ، بلكه از اصول مذهب اماميه است. بطوري كه اعتقاد به اصل رجعت گروهي از مؤمنان و كافران ، به دنيا پيش از قيامت ، ضروري است .

هر چند كه باور داشتن جزئيات مسائلي كه در رجعت اتفاق مي افتد لازم و ضروري نيست. به هر حال اعتقاد به رجعت همسنگ اعتقاد به صراط و ميزان است. مرحوم «شبر» در اين باره مي گويد: اصل رجعت حق است ، و شبهه اي در آن نيست و عدم اعتقاد به آن موجب خروج از جرگه مؤمنان و شيعيان مي شود.

چرا كه رجعت از امور ضروري مذهب شيعه بوده و رواياتي كه در مورد صراط و ميزان و غير آن دو به دست ما رسيده است، از جهت تعداد و نيز صحت مدارك و وضوح دلالت ، افزونتر از روايات رجعت نيست . با آنكه اعتقاد به صراط و ميزان و جز آنها ضروري است، اما، بايد توجه داشت كه اختلاف و بينشهاي متفاوت در جزئيات مساله رجعت ، ضرري به اصل آن نمي زند، همانطور كه برداشتهاي متفاوت در ويژگيهاي صراط و ميزان در اصل آن خدشه وارد

ص: 72

نمي سازد» (1) آنگاه ايشان ادامه مي دهند كه ايمان به رجعت بطور كلي واجب و لازم است.

نتيجه آنكه مساله رجعت از ضروريات مذهب و مكتب تشيع است، كه اعتقاد به آن (بدون در نظر گرفتن جزئيات) ضروري است، هر چند اعتقاد به جزييات مانند اينكه چه كساني رجعت مي كنند و يازمان آن چه موقعي است و ... لازم نيست. ولي بايد توجه داشت كه اعتقاد به آن، در درجه اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد، نيست. در كتاب الشيعه والرجعة ، نويسنده خواسته است با استناد به يك حديث، كفر كساني را كه اعتقاد به رجعت ندارند ثابت كند، ايشان نخست اين آيه را مطرح مي كند: «فالذين لايومنون بالاخرة قلوبهم منكرة و هم مستكبرة . (13) آنگاه در تفسير و تبيين اين آيه، حديثي را از امام باقر(علیه السلام) نقل مي كند كه فرمودند: «في قوله: الذين لايومنون بالاخرة، يعني انهم لايومنون بالرجعة انها حق (قلوبهم منكرة) يعني انها كافرة (و هم مستكبرون). (14) اين كلام خداوندكه مي فرمايد: «كساني كه به آخرت ايمان ندارند»معنايش اين است كه آنهابه حقانيت رجعت ايمان ندارندومرادازاين جمله كه مي فرمايد: «قلبهاي آنهاانكاركننده ست اين است كه آنهاكافرهستند» وي در فهرست كتاب ، مطلب را چنين عنوان مي كند:«معتقد نبودن به رجعت كفر است آنگاه در جايگاه بحث يادشده ، به آن حديث استناد مي كند، چنانچه منظور ايشان آن است كه همچنانكه معتقد نبودن به رجعت ، مستلزم كفر است و همتراز با توحيد و نبوت و معاد، مي بايستي به رجعت نيز معتقد بود طبق اين برداشت ، با توجه به بيانات گذشته اشتباه آن مشخص مي گردد، ولي چنانچه منظور آن باشد، كسانيكه قلوب آنها كافر است ، از پذيرفتن رجعت سرباز مي زنند، يعني قبل از عدم اعتقاد به رجعت ، صفت «كفر» را داشته اند و اين كفر مانع پذيرش رجعت شده

ص: 73


1- الشيعه والرجعة ج 2 ، ص 107 . محمدرضا طبسي نجفي - چاپ اول ، مطبعه الحيدريه - النجف الاشرف 1375 ه ق

است، نه اينكه با عدم اعتقاد به رجعت كافر شده اند، اين حرف قابل قبول است.

و در حقيقت حديث به ريشه رواني عدم پذيرش رجعت اشاره دارد. احتمال ديگري در معناي حديث است كه دقيق تر به نظر مي رسد، و آن اينكه منظور از اينكه قلوب آنها كافر است ، اين نيست كه آنها مثل كفار هستند و آثار و احكام كفار بر آنها مترتب مي شود، بلكه بدين معناست كه قلوب آنها در اثر عدم پذيرش رجعت به كفر متمايل شده نه اينكه واقعا كافر شده اند.

شرح مجموعه گل

شرح مجموعه گل مهدي جان! مولاي عزيزم! از روزي كه رفته اي روحم نيز با تو رفته و هنوز بازنگشته است. مي خواهم برايت غزل غزلهاي «سليمان نبي را بسرايم و نامت را به جاي «زمزمه هدي براي اشتران آرزوهاي مقدسم بخوانم . مصلح كل ، ناجي امت ، طينت بهشت ، نور زمين! قريشي ، هاشمي و مكي نسب! قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله)! هادي و مهدي هدايت انسان! امام و ركن ركين حكومت امن صالحان! سلام بر سرزميني كه در آن مقيمي ، خوشا و خرما هر منزلي كه در آن ، دمي فرود مي آيي.

روزي گر ببويم از تو بويي، يا ببينم از تو رويي، بر آرم از عمق دل ، چه هايي وهويي! سنت عاشقي به «احتمال آمدن معشوق زنده است و عاشق صادق آن باشد كه تا رخ يار بيند، جان مي دهد و دل وي خوش از آنكه پياپي فرمان محبوب را شنود. اي لطف سبز آنسويي بر سر عالم ، اي جاري علم و قدرت لايزال خدايي، ساري در سيل اشك و آه يتيمان تاريخ ، پشت و پناه هر بي پشت و پناه!

ص: 74

اگر دولت وصل تو نباشد، زندگي و مرگ ما توفيري نمي كند! خنده شكوفه ها از تبسم تو مي شكفد و آهوان ، شادي خود را از تو مي گيرند. دلم را آينه كن! آينه ام را مصفا ساز! و قدمت بر ديدگانم گذار! اي يار غايب از نظر ! مطاف و قبله قلوب منتظر! شفيره گلهاي محمدي ياس و نرگس! عينيت «خلق الادم علي صورته ! پونه خوشبوي خانه فاطمه(علیها السلام) ، وارث علي(علیه السلام)! ظهورت «بعثت مكرر»! سرو خوش اعتدال باغ خرم امامت ! مولي جان! مهدي صاحب زمان آخر «كي مي كني پا در ركاب؟ خاك پايت بوسم و بر سر زنم بسيار گل مولانا ، حبيبي ، نور عيني! حال شبهاي من را ، همچو مني داند و بس.

شاهد شبهاي بلند و آزاردهنده هجر، سيل اشكهاي سرخم! گواه عشقت ، سوز و گداز گدازنده «هرم درونم كه در آن شعله ورم و نشانگر صدق تعلقم به توست! هر چند در منطق عاشقانه عارفان «هجربهتر از وصل است چون «در هجر ، اميد وصل است و «در وصل بيم فراق ! و عاشق با هجر پخته مي شود و «عشق و هجر» عقد اخوت ذاتي بسته اند.

زمان و مكان را در نورديده ، از شب و روزهاي طولاني و طاقت فرساي انتظار گذشته; و اگر «حسن ليلي ، مجنوني بيش نداشت، عالمي مجنون توست. در اينكه شيدا، ديوانه و سينه چاكت هستم كه شكي نيست! در اينكه خدا را به جان و مقام عمه ات زينب (علیها السلام) بايد قسم داد تا تعجيل در ظهورت فرمايد كه هميشه دست به دعايم! در اينكه اراده حق ، ساعت ظهورت را مشخص نموده و مقام و مرتبه ماشاءاللهي تقدير

ص: 75

و علم ازلي است، حرفي نيست! در اينكه از حال و احوال خرابم با خبري آمناو صدقنا! در اينكه ما را مي بيني و تو را نمي بينم نيز بر فرض دلم مي گذرد! ولي از اينكه «تو خود مشتاقتر به زيارت شيعيانت هستي ، آزارم مي دهد»! يابن الزهرا (علیه السلام) ! هيچ عاشق شوريده را ديده اي كه طاقت شنيدن رنج معشوق را داشته باشد؟! نازنينا! من ناقابلترين پرستوي ايوان توام .

آهي سرگردان كه به دنبال تو تمام بادهاي اساطيري جهان راگشته ام! وقتي تمناي ديدار چهره نوراني و هواي جمال زيبا و دل آراي اجداد طاهرينت به سرم مي زند، طفل دلم را دلداري مي دهم كه «مهدي را ببيني همه را ديده اي! مهدي را ببيني ، شهروند مكه و محله بني هاشم گشته اي! مهدي را كه ببيني تمامي شهداي بدر، حنين ، احد، خندق و صفين بر تو سلام مي دهند و دسته دسته ملائك ذاكر از آسمان بر تو «نور» مي پاشند.

شوق است در جدايي و جور است در نظر هم جور به كه طاقت شوقت نياوريم آينه مجلاي جمال و جلال حق! وقتي لباس پيامبر(صلی الله علیه و آله) رابر تن مباركت ببينم دوباره «شهادتين را بر زبان دل جاري مي سازم. دوست دارم دوباره به دست تو مسلمان شوم.

اسلام سيماي منور تو حقيقت اسماعيل گندمكارتام اسلام است! گل هميشه معطر حضرت نرگس خاتون! چه بگويم كه تو نداني؟ كسي كه بر روي آتشي است چگونه مي تواند نجوشد؟! اي ستاننده فيض سرمدي از عرش به فرش! امام و مقتدايم ، فرزند پيغمبر ، يابن الحيدر!فدايت گردم . بيا و برهم زن بساط ظالمان را . بيا و فرو ريزكاخهاي ستم را . بيا و ويران نما آمال

ص: 76

طواغيت را . نه فقط دل پر رنج من، بلكه فضاي زمان، تو را مي طلبد. ظاهر و باطن عالم ترا مي خواهد و سخت مشتاق ديدار توست. اي عالم علوم اولين و آخرين ! ذوالفقار علي در دست! صاحب علم الكتاب! مظهر اسم اعظم! تجلي اسم متاثر! يكبار ديگر ما را به مدينه بازگردان.

بيا ، تا كوفه ها براي هميشه ويران شود. بيا تا به همراهت بر زمين محزون «بقيع شبنم ها بباريم. كاش يكبار در نمازجمعه ات شركت جويم خطبه علي وارث ببينم و آن تجلي نگاه خدايي را در چشمانت زيارت كنم.

وقتي به حرم امام رضاي غريب، بي بي معصومه مظلومه، بقيع مطهر، نجف و كربلا و شام و سامرا و كاظمين ، حوزه قم و نجف و جماران ، بهشت زهرا و ... فكر مي كنم باخود مي گويم حتما در «ايران حاضري و بر وضعيت ما از طرف حق «ناظري و دعايمان مي كني و بركتمان مي بخشي.

آخر مگر مي شود كشوري ، عاشق و شيعه تو باشد و در جهان حكومتش به نام تو باشد، به آن نظر و مرحمتي نفرمايي؟! هر كجا كه تو باشي ، همانجا بهشت برين است. هر جا كه قدم گذاري هلهله فرشتگان و عالم مجردات به آسمان بلند مي شود.

هر شيي كه ترا ببيند ، صلوات مي فرستد. به هر كس گوشه چشمي بيفكني از شر «جهنم و نفس تا ابد خلاصش مي سازي. يا حجة الله ! مهدي دين خدا! پدر و مادرم فدايت! گناهان ، حاجب ما بين ماست! اي دو صد لعنت بر گناهان پليد . آقا و سرور من ! اگر گناهي كرده ام به اميد شفاعت شمابوده است و اگر كفه اعمال خوبم سبك است،

ص: 77

مطمئنم شامل دعايت در «سرداب مقدس - كه از سنگيني اعمال خوب ما بر سبكي اعمال شيعيانم بيفزا خواهم شد. امام زمان يعني كل قرآن ، گل رعناي نرگس ، يعني سي جزء همه گلهاي عرش! حكومت مستضعفين ، وارثين ائمه ، حكومت جهاني توست . اي عزيز! در مشرقي ترين آسمان كدامين «عمل خير» مي توان تو را يافت؟ سلام بر قلبت كه عرش اعلاي خداست! و سلام بر چشمان نجيبت كه تفسير تام عصمت است و مناجات محض ابديت! سلام بر روحي كه لطيف تر از خنكاي نسيم سحرگهان است.

مي دانم هر سال در ايام حج در لابلاي صفوف حجاج لبيك گويان در طوافي و شيعيانت را دستگيري مي نمايي! كاش مي دانستم در كجايي؟ اگر مي دانستم در كجايي ، جاده را نه با پا كه با مژگان مي رفتم و مي آمدم! به چه كار آيد زباني كه مترنم به زمزمه نام و ياد نورانيت نباشد؟ ترسم مرگ زودرس فرا رسد، آرزوها و وعده ها به تاخير افتد و عاقبت «عاقبت به خير» نشوم ! از ديدار رويت محروم گردم و در آن صورت پس واي بر دل و بر بخت رميده و بر عشق ناكامم .

مهديا! دل شيعيان حجله ناز توست ! العجل! يارا، كه وقت سخت تنگ است. العجل ! يارا! كه «صبر» ز كف رفت. العجل! كه دل زيباپسندم، حقيقت و زيبايي را در تو مي جويد! كه تو آينه تمام ديني! آينه تمام اهل البيتي ، آينه تمام شهيداني، آينه تمام آياتي و حال كه مرا مبتلاي روي نكويت ساخته اي ، العجل! ذره ذره كاندر اين ارض و سماست، چشم به ظهورت گشوده و انتظار آمدنت را مي كشند! جان و روح

ص: 78

ما تويي! جان مولي علي! كاري كن و ما را از هر حبي غير حب حق نجات ده. و از هر ذاتي ، غير ذات حق - منفك ساز! آخر بي تو جسم، بي جانيم . كالبد بي روح و ديده بي ديده ايم! ما را از هر وجودي غير وجود خدا - خلع نما! و در عين تعلق، مجردمان ساز! اي كه گفتي عشق را هجران درمان مي كند كاش مي گفتي كه هجران را چه درمان مي كند؟ سلام ، ش 1612 5/10/1375 ، ص 2، 4

چشم به راه خورشيد

چشم به راه خورشيد در انشقاق عرش، از روزنه اي گشاده به سمت فرش، رحمت خداوندي بر انسان نازل شد. عرشيان گلي از باغستان خدا هديه فرشيان كردند. و هنوز فرشيان عطر آن گل را در مشام خود دارند و هر جا كه آفتاب بر آن بتابد و باران بر آن ببارد، عطر آن گل را فراياد مي آورند.

انتظار، خيرگي چشمهاي زمينيان است; شايد به آن روزنه اي كه عرش گشوده است. چشم دوختن به آن خورشيدي است كه از روزنه در تابش است و انوار بهشتي بر زمين مي افشاند، اما ... اما انسان آنچه را كه بايد ، از عرش ستانده است.

كه انسان خواستني ترين گلهاي بهشتي را با عميق ترين نياز دلش چيده است و زمين بارها و بارها در گلباراني بهشت و بهشتيان مطهر شده است.

و چنين است كه خورشيد زمين ، در زمين مي خرامد و هواي زمين را ، ذرات زمين را ، منور مي كند. و زمينيان ، شگفتا كه سالهاي دير و دور را در اين نوراني ترين لحظه هاي رب العرش زيسته اند و باز چشم به آسمان دارند. اما...اما آسمان بار امانتهاي خود را

ص: 79

بر دوش احسن الخالقين نهاده و سبك شده است ، آنسان سبك كه پرنده در پروازش . همه تقديس خداوندي بر خاك نازل شده است. پيامبران همه از عرش بر زمين گام نهاده اند. مشتي خاك را مگر خدا برنگرفت و بر وي ندميد؟ بر دميد تا خاك ، انسان شد. و مگر مشتي خاك و گل انسان را نگذاشتند كه سالهاي سال، در انتظار در تابش خورشيد بماند؟ ... بماند ... بماند... شايد از همان است كه انتظار شيوه انسان شده است; خيره شدن به ابعاد كهكشانها، تا آن انفجار بزرگ آغاز شود و نور عظيم پديد آيد ... اما... اما نور عظيم اين بار نه از مشرق آسمان كه از مشرق زمين پديدار خواهد شد... زميني كه خدايش ، مهبط احسن الخالقين اش خواست.

كه بهشت گنجايش حجم اين انتظار را نداشت، كه آسمان توان بركشيدن بار انتظار را نداشت، كه سينه انسان را گشوده بودند تا انتظارش بياموزند. و اگر زمين ، روزي مطلع خورشيد خواهد بود، هم از آن روست كه انسان به جستجوي خود برآيد و بداند كه بايد... بايد در همين نزديكي ها باشد.

اگر خدا از رگ گردن به او نزديك تر است ، امام(علیه السلام) در منظر دو نگاهش است. اگر سر فرود آرد از خيرگي ، و خويش را در صيقل زمين بنگرد. امام(علیه السلام) همين نزديكي هاست. وقتي كه عود بسوزاني تا سرايت معطر شود، وقتي كه قرآن بخواني تا روحت مطهر شود... چون نسيمي بر خانه ات مي گذرد و در صميم خلوت ملكوتي ات انباز مي شود. واي اگر بدانيم ... اگر بدانيم كه غفلت ، گوش هوش ما را كر كرده است! اگر بدانيم

ص: 80

كه كور شده ايم از بس كه بر پرتوهاي كاذب اميد بسته ايم . اگر بدانيم و بخواهيم . امام(علیه السلام) مي آيد، از همين روبروي ما، از همين در، از همان سمتي كه باران مي چكد و نسيم مي وزد و گل عطر مي افشاند. از همان گلدسته اي كه الله اكبر مي شكفد ، ما را نگاه مي كند، انگار ... انگار همين حالاست كه سينه فشرده شود و ديگر جايي براي قلب متورم و ملتهب انسان باقي نماند. باشد... يا الله بگوييم و قلبهايمان را در مشتهايمان بگيريم، رو به آن سمت ره بپوييم .

نترسيم از سمومي كه بر ما خواهند وزيد. نترسيم از تردد ماهواره هايي كه راه را بر نگاه حسرتمان مي بندند. نترسيم از امواجي كه بر تارهاي شعورمان رله مي شوند... اوج بگيريم .

از فراز گردنه ملكوت ، زمين را تماشا كنيم . اگر آن نقطه سبز، سبزترين سبز را ديديم و هوايش را حس كرديم و در حافظه مان نفس كشيديم ، بدانيم كه پيدا كرده ايم آن يعسوب المتقين و عزالموحدين را . السلام عليك يا سبيل الله السلام عليك يا نورالله الذي لايطفي ميثاقي لديك اذ انت نظام الدين و خداوند با ظهور آخرين خليفه خود بر زمين، آزمون آخرين بشر را آغاز خواهد كرد.

يا رب العالمين و اظهر كلمتك التامة و مغيبك في ارضك بايد كه رجعتي به قلبهامان بكنيم . از سلامتشان بپرسيم. ست بكشيم و جنس قلبهايمان را بدانيم. كه خداوند ما را با قلبهايمان به امتحان مي كشد. دكتر علي اصغر شعردوست اگر قلبهامان را سكه هاي قلب ، نستانده باشند، اگر هنوز در شبانگاهان آدينه روز ، از پس انتظاري ، انگار كه ابدي ، اندوهي چنگ بر جانمان مي اندازد و هراس مرگ قبل از ظهور

ص: 81

، روحمان را مي افسرد... مولاي فان ادركني الموت قبل ظهورك فاني اتوسل بك و بآبائك الطاهرين الي الله تعالي. و چه گواراست انتظاري از اين سان در ركاب ولي فقيه زمان، و چه زيباست... اطلاعات ، ش 20949 5/10/1375 ، ص 2

مقاله نامه «انتظار»

مقاله نامه «انتظار»

(2) انتظار، زمينه ساز انقلاب جهاني مهدي(علیه السلام) بي نا اطلاعات،26/2/1363 ، ص 19

(3) انتظار زيباترين پديده تاريخي بي نا پيام هاجر، ش 122 (10/2/1365) ص 1، 2

(4) انتظار سازنده و انتظار ويرانگر مطهري ، مرتضي - جمهوري اسلامي،17/11/1371 ، ص 16

(5) انتظار ظهور امام مهدي(علیه السلام) انگيزه نهضتهاي الهي بي نا هوشيار، س 3 ، ش 3 (25/3/1361) ص 3

(6) انتظار فرج از زبان امام خميني ; بي نا جمهوري اسلامي، 21/12/1368، ص 11

(7) انتظار فرج و اثرات سعادتبخش آن در كلام معصومين(علیه السلام) محفوظي موسوي ، يوسف - اطلاعات، 1/11/1373، ص 7

(8) انتظار مهدي(علیه السلام) خاتمي، احمد - كيهان،16/12/1372، ص 16

(9) انتظار واقعي بي نا جمهوري اسلامي،23/1/1366، ص 1، 12

(10) ايمان به ظهور مهدي(علیه السلام) ايمان به نابودي ستم بي نا - اطلاعات،9/3/1361، ص 6

(11) باور شورآفرين حكيمي ، محمدرضا - كيهان،26/10/1373، ص 7

(12) بحثي پيرامون انتظار بي نا جمهوري اسلامي ، 15/2/1364 ، ص 3،6

(13) جهان در انتظار موعود بي نا مرزداران، س 2 ، ش 21 (ارديبهشت 1363) ص 10- 15، 55

(14) در انتظار انقلاب آخرالزمان بي نا مرزداران، س 5 ، ش 55 (فروردين 1366) ص 24 - 25

(15) در انتظار مصلح موعود بي نا جمهوري اسلامي،29/11/1370 ، ص 14

(16) در انتظار مهدي پيشواي ظلم ستيزان تاريخ بي نا پيام انقلاب،س 7، ش 160، (6/2/1365) ص 4-7، 12

(17) راست

ص: 82

قامتان، در انتظار ظهور وعده الهي مؤمن ، محمدصادق - كيهان ،26/10/1373، ص 7

(18) فلسفه انتظار و وظايف منتظران راستين بي نا - جمهوري اسلامي ،26/10/1373 ، ص 14

(19) منتظران ظهور بي نا كيهان،29/10/1373 ، ص 12

(20) مهدويت را به انتظار نشستن بي نا اطلاعات، 28/10/1373 ، ص 2 واحد آرشيو اطلاعات و منابع مطالعاتي موعود

نامه اي از ميان نامه ها

نامه اي از ميان نامه ها در اين شماره از ميان انبوه نامه هاي شيفتگان و مشتاقان حضرت بقية الله الاعظم(علیه السلام) كه با اظهار محبتهاي خود دلهاي موعوديان را گرمي مي بخشند قسمتي از نامه برادر عزيزمان آقاي سيد محمد خردمند را چاپ مي كنيم ، اميدواريم كه به ياري مولايمان بتوانيم جوابگوي اين همه صفا و محبت بي دريغ باشيم. ... اولين بار كه چشمانم به نام موعود افتاد برخود لرزيدم ، نمي دانستم بايد بگريم يا خنده كنم .

متحير ايستادم . دوستم مردمي را كه چشم به روزنامه هاو مجلات ورزشي دوخته بودند كنار زد و يكي از مجله ها را از بين موعودها بيرون كشيد و گفت: سيد ...! اول خودم ديدمش بعد لبخندي به من زد و صفحه اولش رو باز كرد . گفتم: جانم ، آقا رو عشق است . اكبر! جان آقا حال اومدم ها، صفا كردم.

آقا ببخشيد: يك موعود ... با هم رفتيم مسجد، بچه هاي كتابخانه نبودند ولي يكي داشت كتابها را ليست مي كرد. بعد از سلام و احوالپرسي گفتم! حاجي ، يك مجله در اومده به نام موعود ، در مورد آقاست . برويد كتابخانه مسجد را عضو كنيد. گفت: بايد ببينم . گفتم: بيا، صفا كن ... توي تاكسي مدام ورق مي زدم و تو دلم دعابه جان دست اندركاران

ص: 83

مجله مي كردم. پيش خودم مي گفتم: بالاخره آرزو به دل نمونديم . از بين اين همه مجله ورزشي ، خياطي ، سياسي ، طنز و ... يك مجله اختصاصي در مورد آقا بيرون آمد. بالاخره از بين اين همه نويسنده و محقق و گوينده و ... يكي به فكر افتاد كه به داد عاشقان مهدي برسد .

فقط خدا كند باب دندون باشه و الا مي آيد كارها را درست كنه و به مردم بگه آي مردم ، يك صاحبي داريد ، يك سروري داريد! مردم را بيزار هم مي كند! اين سومين باره كه دارم سرتاسر مجله رو مي خوانم . رفتم مدرسه به مسؤول كتابخانه گفتم:اخوي، شما كه اين همه مجله ادبي و علمي و سياسي اينجا گذاشته ايد، اين رو هم بگيريد كه بچه ها زنگهاي آزاد كه مي خوان يك چيزي ورق بزنن ، لااقل بعضي اين را بخوانند و بفهمند كه بابا همه اش اين حرفهانيست ، يك حرفهاي ديگري هم هست.

گفت: بايد ببينم . گفتم: بيا، اين صفحه ... ، اين خيلي عاليه ، اين علميه ، اين قلمش خوب نيست ، اين جالبه ، اين تحقيقيه ، اين داستانه ، و . .. گفت: بايد ببينم مسؤولين مدرسه چي مي گن ، ولي من مي دونم مدرسه هيچ خطي را قبول نداره . ناراحت شدم ، خداحافظي كردم و زدم بيرون. تو دلم گفتم: اسم مهدي رو هم يك خط حساب مي كنن! تو دانشكده ديدم بعضي از بچه ها بيكارند، گفتم: بياين اينو بخونين خيلي جالب نوشته موضوعش هم جديده! صفحه اي رو آوردم كه بالايش نوشته بود، غيبت يا غفلت . گفتم كوتاه هم هست بخونين ! خلاصه خسته تان نكنم .

ص: 84

ما با اين موعود حالي كرديم تا مدتها هر جا رفتيم دنبالمون بود. از روز اول شعبان هم از همه دكه ها كه يادمون بود پرسيدم آقا اين موعود ما كي مياد، تا اينكه برگه هايي از موعود آمد تا نويدي از آمدن موعود دهد. آقايون و خانمهاي موعود! خسته نباشيد. راستش نمي دانم چند تا دل را شاد كرديد ولي دل من كه خيلي شاد شد. از همان روزهاي اول مي خواستم برگه اي سياه كنم و دست مريزاد بگم ولي نشد تا الان . خدا ان شاءالله قلم شما را طوري بچرخاند كه دل مهدي(علیه السلام) از آن شاد باشد . خداان شاءالله شما را در راه خدمت به مهدي فاطمه و علي علیهما السلام موفق گرداند. خداان شاءالله نفسهاي بي صداي قلمهاي شما را چنان گرم كند كه هر خواننده اي را شيدايي مهدي(علیه السلام) قرار دهد. خداان شاءالله بلا را از جان شما و تمام دوستداران حجة بن الحسن(علیه السلام) دور دارد و بر جان دشمنان يوسف زهرا و علي: نازل فرمايد. خدا ان شاءالله قلب مقدس مولانا اباصالح المهدي(علیه السلام) را از خدمت شما ياوران اسلام راضي و خشنود بگرداند...

معرفي كتاب

معرفي كتاب كتابنامه حضرت مهدي(علیه السلام)

مؤلف: علي اكبر مهدي پور

ناشر: مؤلف

نوبت چاپ: اول

جلد: اول قيمت: 10000 ريال اين كتاب ، كتابشناسي توصيفي 1040 كتاب مستقل چاپي و خطي به زبانهاي زنده جهان پيرامون حضرت مهدي(علیه السلام) و شامل بسياري از اطلاعات كتب مربوط به آن حضرت از قبيل زبان، تعداد مجله ات ، نام مؤلف ، تاريخ فوت مؤلف و مترجم ، نوبت چاپ، تاريخ چاپ ، حمل چاپ ، اسم ناشر و ... است.

از ابتكارات بسيار جالب و ارزشمند مؤلف محترم

ص: 85

ذكر اين نكته است كه «بيش از 600 جلد از كتابهاي معرفي شده در كتابخانه نگارنده موجود است.

و اين كتابها با ستاره × مشخص شده اند تا علاقمندان به هنگام لزوم بتوانند مراجعه كنند. اميد است كه ديگر نويسندگان و محققان محترم نيز با پيروي از اين سنت حسنه علاقمندان حضرت را در دستيابي به آثار مورد نيازشان ياري دهند. او مي آيد

به همت انصافعلي هدايت

ناشر: انتشارات نور ولايت: «ستاد بزرگداشت مراسم نيمه شعبان مسجد آيت الله انگجي تبريز»

نوبت چاپ اول قيمت: 2000 ريال اين كتاب كه با مقدمه اي از حجت الاسلام والمسلمين استاد علي دواني با عنوان «موعود جهاني در عقايد مشترك مذهبها و ملتها» مزين شده است مجموعه اي است از گفتگوهايي درباره موعود آخرالزمان با اسقف اعظم ارامنه ايران، دبير انجمن كليميان ، مؤبد زرتشتيان و دو تن از پيروان سيلك با برداشت مهدويت

مؤلف: حضرت آيت الله حاج شيخ لطف الله صافي گلپايگاني

ناشر: انتشارات نور ولايت: ستاد نيمه شعبان مسجد آيت الله انگجي تبريز

چاپ اول قيمت: 1800 ريال

مؤلف محترم پس از ذكر مطالبي درباره بابرداشت مهدويت ، الهام گيري از با برداشت مهدويت، اساس عقيده به مهدويت كتابهاي مستقل درباره مهدويت را معرفي كرده و سپس به ذكر اسامي مشايخ و صاحبان كتابهاي جامع حديث، اسامي برخي از مشاهير ، از تابعين و غير آن پرداخته و در پايان چهل حديث مشهور در اين باره را ذكر نموده است. ملاقات در صاريا

نوشته: سيدجمال الدين حجازي

قطع: رقعي 160 صفحه

نشر: مولود كعبه - قم

نوبت چاپ: اول قيمت: 2900 ريال

محتواي اين نوشتار ،

ص: 86

روايات و اخباري است همراه با استدلال و بيان عقايد شيعه در موضوع امامت عامه و اثبات مامت خاصه حضرت بقية الله(علیه السلام) كه به زبان داستان و سبك حكايت نگاري ، نگارش يافته است تا براي خواننده، دلنشين و جذاب باشد و ضمن قصه گويي، معارف قرآني را بازگو كند.

كتاب با گزارش بيست كرامت از امام زمان(علیه السلام) شروع شده و ضمن سرگذشت هايي كه همه روايات اهل بيت(علیه السلام) است و پيرامون موضوع بحث يعني نص بر امامت ائمه اثني عشر عموما و امامت و وصايت حضرت مهدي(علیه السلام) خصوصا حول محور علم و قدرت وهبي الهي و نص آسماني دور مي زند.

كتاب با گزارش بيست كرامت از امام زمان(علیه السلام) شروع شده و ضمن سرگذشتهايي كه همه روايات اهل بيت(علیه السلام) است ، پيرامون موضوع نص بر امامت ائمه اثني عشر عموما و امامت و رضايت حضرت مهدي(علیه السلام) خصوصا دور مي زند. نويسنده بر مساله علم و قدرت وهبي الهي و نص آسماني درباره معرفت حجت خدا تكيه نموده و سپس با نقل گزارشهايي مستند ثابت نموده است كه مصداق امامت امروز وجود حضرت صاحب الامر (علیه السلام) است و سرانجام به بيان آثار تربيتي اعتقاد به آن حضرت پرداخته و تاثير معرفت او را در تهذيب نفس انسانها خاطرنشان ساخته است.

اين نوشتار با استناد به آيات و روايات و اقوال دانشمندان به بسياري از سؤالات علاقمندان حضرت پاسخ گفته است.

با شما دوستداران و مشتاقان مهدي (عج)

با شما دوستداران و مشتاقان مهدي (عج) تهران: برادر ارجمند آقاي محمد حسن حجتي مرقومه شما رسيد. سپاسگزاريم . اشعار زيبايتان در اين شماره به چاپ رسيده است . منتظر آثار بعدي شما هستيم .

تبريز - برادر ارجمند آقاي غلامرضا دوست زاده صميمانه سپاسگزاريم. ما نيز

ص: 87

اميدواريم كه خداوند ظهور حضرتش را نزديك گرداند.

شعر زيباي شمارا در اين شماره چاپ كرده ايم. آمل - آقاي بهرام عطايي منظورتان را از اين كه خواسته بوديد چاپ غزل ارسالي شما با همين رسم الخط باشد نفهميديم. لطفا بيشتر توضيح دهيد.

تهران - آقاي سيد احمدرضا يگاني فردنامه شما رسيد. از احساسات پاك و صادقانه شما سپاسگزاريم . پس از هماهنگي مي توانيد يك روز سه شنبه با نمونه هايي از آثارتان به دفتر ماهنامه مراجعه كنيد. رشت: خانم يا آقاي ف . ا. ب اشعارتان رسيد ان شاءالله در موقع مناسب از آنهااستفاده خواهيم كرد. لطفا مطالبتان را خواناتر بنويسيد. متشكريم.

اهواز: حضرت حجة الاسلام سيدمحسن شفيعي با سپاس از اظهار لطف و محبت شما و تذكرات بجا، منطقي و عالمانه تان . خوشحال خواهيم شد چنانچه با ارسال مطالب تحقيقي خود ما را در خدمت به دوستداران حضرت بقية الله(علیه السلام) ياري فرماييد.

مشهد: خواهر گرامي خانم فروغ الزمان ضرغامي نامه شما رسيد. از شما متشكريم . ان شاءالله در اولين فرصت از شعر زيبايتان استفاده خواهيم كرد. كرمان - خواهر محترم ، خانم مريم ضمانتي يارنامه شما رسيد ما هم از شما متشكريم و ملتمس دعا هستيم.

درباره نوع همكاري با موعود ، در اين شماره توضيح لازم داده شده است . توجه شما را بدان جلب مي نماييم .

گيلان - رضوانشهر - برادر گرامي آقاي عادل مهري از شما به خاطر نامه صميمانه اي كه فرستاديد متشكريم. مجله درخواستي شما را ارسال داشتيم .

فارس - لامرد - برادر محترم آقاي خليل ذكاوت اشعار زيباي شما را دريافت كرديم. بزودي از آنها در نشريه موعود استفاده مي كنيم .

همايشها و مراسم عيد ميلاد در سراسر ايران

همايشها و مراسم عيد ميلاد

ص: 88

در سراسر ايران نيمه شعبان ، شور و نشاط عيد ميلاد را در دلهاي مشتاقان پراكند، در هر كجا، شعر و شمع و شيريني ، رايحه انتظار و اشتياق را به مشام مي رساند و به اعتراف همگان ، نسبت به سالهاي قبل از جلوه بيشتري برخوردار بود. در كنار جشن عمومي مردمان كوچه و بازار كه بصورت خودجوش و طبيعي همه ساله خود را مي نماياند، چندگردهمايي و نمايشگاه نيز جلب نظر مي كرد. دست اندركاران «موعود» نيز ، با برپايي نمايشگاهي از «آثار مكتوب و هدايا» در جمع ميهمانان نشريه ، گوش جان به اشعار شاعران و مداحان و سخن سخنوران سپردند.

سخنران اين محفل حجة الاسلام والمسلمين مهريزي ، قائم مقام مركز مطالعات اسلامي قم بودند كه در همين شماره متن سخنانشان به چاپ رسيده است. در فرخنده سالروز ميلاد خجسته بزرگ پرچمدار عدالت حضرت مهدي(علیه السلام) مراسم جشن باشكوهي در دفتر مقام معظم رهبري در قم برگزار شد كه در آن فضلا ، روحانيون و قشرهاي مختلف مردم شركت داشتند. آيت الله استادي مدير حوزه علميه قم در سخناني به بيان فلسفه غيبت و مساله انتظار پرداختند و برخي از وظايف منتظران آن حضرت را در عصر غيبت تشريح كردند و سپس مداحان اهل بيت عصمت و طهارت به مديحه سرايي و مولودي خواني پرداختند.

اجلاس دو سالانه بررسي ابعاد وجودي حضرت مهدي(علیه السلام) با شركت جمع كثيري از محققان و صاحب نظران حوزه و دانشگاه در زاهدان برگزار شد. مقاله هاي اجلاس در3 محور: - اثرات وجود حضرت مهدي(علیه السلام) در جوامع بشري - بررسي ابعاد وجود آن حضرت از تولد تا غيبت و ظهور - بررسي مبحث نظم به اصطلاح نوين جهاني و سرانجام

ص: 89

آن ارائه شد. به مناسبت خجسته ميلاد منجي عالم بشريت حضرت ولي عصر (علیه السلام) تعدادي از سپاهيان و بسيجيان شهر قم از حرم مطهر حضرت معصومه(علیها السلام) تا مسجد مقدس جمكران راهپيمايي كردند.

اين راهپيمايي به منظور تجديد ميثاق و توسل به قطب عالم امكان بقية الله الاعظم (علیه السلام) برگزار شد. مراسم جشن ميلاد فرخنده نجات بخش انسان از ظلم و بي عدالتي حضرت مهدي(علیه السلام) ، با برپايي نمايشگاه «از بعثت تا ظهور» به همت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي مركز تهران در كتابخانه مركزي پارك شهر برگزار شد. در مراسم ميلاد با سعادت حضرت مهدي(علیه السلام) جشن باشكوهي در سالن اجتماعات دانشگاه آزاد واحد رودهن برگزار شد. در اين مراسم شركت كنندگان با مديحه سرايي، مولودي خواني ، تواشيح و پخش نقل و شيريني ميلاد منجي عالم بشريت را گرامي داشتند.

نجوا

نجوا الهي! و ربي! اي آرمان و اي مقصود من، اي همه خواسته و اي آرزوي من، سوگند به تو كه جز تو نه آمرزنده اي براي لغزشهايم مي يابم و نه ، مرهمي براي دردهايم مولايم! اي پاسخگوي درماندگان! اي برطرف كننده پريشاني ! اي پرده پوش هر ناروا! به تو روي آورده ام تنها به تو شايد كه بخوانيم.

اي آنكه خواستارش مردود نمي شود! آرزومندش نااميد نمي شود، و درگاهش بر خوانندگان باز است و پرده اش بر اميدواران برداشته الهي! جاني را كه به توحيدت عزيز داشتي چگونه برخواري هجران ذليل مي گرداني!؟ دلي را كه در كمند عشق خود گرفتار آوردي چگونه به آتش دوزخ مي سوزاني!؟ اگر توشه ام در سير به سوي تو اندك است، گمانم بر توكلي كه بر تو كرده ام نيكوست.

اينك منم ، آنكه رو به روي نسيمهاي رحمت و مهربانيت ايستاده! آنكه

ص: 90

به بخششهايت اعتماد كرده، آنكه به سرپرستي تو نيازمند است . آنكه ، باران جود و لطف ترا سراغ مي گيرد پس: آنچه از فضلت آغاز كرده اي به انجام رسان. آنچه با حلمت بر من پوشانيدي ، عيان مكن . آنچه از كرمت بخشيدي ، سلب مفرما. آنچه از زشتي كرده ام ، بيامرز الهي و ربي! ترا پيش خودت شفيع آورده ام.

از توبه خودت پناهنده ام . به درگاهت آمده ام در حالي كه; احسانت را چشم دارم. و از ابر فضيلتت خواستار بارانم. و به اميد جويبار عطاي توام. و تنها در خانه تو مي كوبم. پس آن گونه كه سزاوار تست از آمرزش با من كن نه آنچنان كه من شايسته ام.

الهي! بخششهاي پي درپي ات مرااز سپاس تو غافل ساخته، ريزش فضل تو ، مرا از برشمردن ثناي تو عاجز كرده، لطف سرشارت مرا از ستودنت بازداشته، نعمت بي حدت مرا از نشر نيكي هايت ناتوان ساخته، پس: تو خود طاقتت را به ما الهام كن! تو خود ، ما را از معصيت بر كناردار! پرده هاي شك را از ديدگانمان بردار! حق را در نهادمان ثابت دار! از لذت مناجاتت بهره مندمان ساز! در حوضچه هاي محبتت واردمان كن! و شيريني دوستيت را به ما بچشان! كيست آنكه شيريني محبت ترا چشيد و غير تو را خواست!؟ كيست آنكه با تو مانوس شد و از تو روي برگرداند!؟ و الهي ! ما را آن ده كه ما را آن به .

آمين ، رب العالمين

ص: 91

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109