(برگرفته از کتاب مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیهالسلام )
عنوان و نام پدیدآور: مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیهالسلام
مشخصات نشر: [مشهد]: کنگره جهانی حضرت رضا علیهالسلام ، انتشارات، ۱۳۶۵
مشخصات ظاهری: ج.
فروست: کنگره جهانی حضرت رضا علیهالسلام ؛ ۲۲.
وضعیت فهرست نویسی: برون سپاری.
یادداشت: فهرستنویسی بر اساس جلد سوم، ۱۳۶۸.
یادداشت: ص. ع به انگلیسی: A collection of the articles presented at the second world congress of Imam Reza (p. b. u. h).
یادداشت: عنوان روی جلد: مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیهالسلام ۱۳۶۵ھ. ش.
یادداشت: کتابنامه
عنوان روی جلد: مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیهالسلام ۱۳۶۵ھ. ش.
موضوع: علی بن موسی علیهماالسلام ، امام هشتم، ۱۵۳؟ - ۲۰۳ق. - - کنگرهها
رده بندی کنگره: BP۴۷ / ک۹ ۱۳۶۵
رده بندی دیویی: ۲۹۷ / ۹۵۷
شماره کتابشناسی ملی: م۶۶ - ۵۴۱
بسم الله الرحمن الرحیم
افتخار بزرگی نصیب این کمترین گشته که در این ارض اقدس و بلد مقدس در جوار مرقد حضرت ثامن الائمة و الحجج امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه و علی آبائه آلاف التحیة و السلام.
امام هدی لله یعمل جاهدا
ذخائره التقوی و نعم الذخائر
امام سما للدین حتی أثاره
و قد مح عنه الرسم و الرسم داثر
علیم بما یاتی، ابیموفق
مبیر لاهل الجور، للحق ناصر [1].
فرصت ایراد خطابه یافتهام و عرض سخنان ناچیز این حقیر در حضور علمای اعلام و فضلای کرام همچون ران ملخی است که پیش حضرت سلیمان آورده شود و یا به قول شاعر:
اهدی کمستبضع تمرا الی هجر
او حامل وشی أبراد الی الیمن
[صفحه 250]
هشتمین پیشوای شیعیان حضرت امام علی بن موسی بن جعفر علیهالسلام مکنی به ابوالحسن و ملقب به الرضا بنا به روایتی در روز پنجشنبه یازدهم ذیقعده سال صد و چهل و هشت هجری پا به جهان هستی نهاد و در روز دوشنبه سه روز به پایان ماه صفر مانده در سال دویست و سه رخت از این دنیای فانی بربست [2] دوران زندگی پربرکت آن حضرت مصادف است با دورانی که هفت تن از خلفای بنیعباس بر ممالک اسلام حکومت داشتهاند و اینان عبارتند از:
1 - ابوجعفر عبدالله المنصور بن محمد، 13 ذیالحجه 136.
2 - ابوعبدالله محمد المهدی بن المنصور، 6 ذیالحجه 158.
3 - ابومحمد موسی الهادی بن المهدی، 22 محرم 169.
4 - ابوجعفر هارونالرشید بن المهدی، 16 ربیعالاول 170.
5 - ابوموسی محمد الامین بن الرشید 3 جمادی الاخرة 193.
6 - ابوجعفر عبدالله المامون بن الرشید 26 محرم 198.
7 - ابراهیم المبارک بن المهدی، 5 محرم 202 [3].
تحلیل اوضاع سیاسی و اجتماعی این نیم قرن به عهده مورخان و جامعهشناسان است و بحث دربارهی اوضاع ادبی این دوره که از مهمترین ادوار پختگی نظم و نثر عربی به شمار میرود در کتب تاریخ ادبیات عرب به تفصیل یاد
[صفحه 251]
شده پیشرفت علوم ادبی در این دوره در ارتباط با توجه و عنایت مسلمانان به علوم قرآن و حدیث بوده است و این علوم سیر تحول و تکامل خود را پیمود، چنانکه در قرن پنجم و ششم هجری به اوج ترقی و تعالی خود رسید و آنچه که در این گفتار ارائه میشود مسأله انتقال علوم یونانی به حوزههای علمی اسلامی است که به وسیله ترجمه صورت پذیرفته است. مسلمانان به استناد آیاتی همچون:
«َ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ » [4].
و احادیثی همچون:
« اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ » [5].
ترغیب و تشویق شدند که از علومی که در بلاد دیگر است آگاهی و اطلاع یابند و بدین وسیله منابع علمی خود را قویتر و غنی تر سازند.
چنانکه پس از این خواهد آمد امر ترجمه از دوره امویان آغاز شد و در دورهی بنیعباس یعنی از زمان منصور تا عهد مامون به نهایت کمال خود رسید و مرکز این جریان علمی شهر مدینة السلام یعنی بغداد بوده است.
مورخان اسلامی سیر علوم و فلسفه و انتقال آن را از آتن بدین نحو یاد کردهاند که فلسفه مدنیه از سقراط و افلاطون و ارسطو آغاز شد و سپس به ثاوفرسطس و اودیمس و آیندگان آنان رسید و پس از آن مجلس تعلیم از آتن به اسکندریه از بلاد مصر منتقل گشت و در زمان عمر بن عبدالعزیز از
[صفحه 252]
اسکندریه به انطاکیه و سپس به حران انتقال یافت. [11].
و علت انتقال مجلس تعلیم از آتن به اسکندریه این بود که ظهور دعوت مسیح در بلاد روم موجب شد که همهی ساکنان آن دیار مسیحی بشوند و در نتیجه گروهی از فلاسفه بزرگ در اسکندریه آشکار گشتند و همت بر نظر به کتب قدما گماشتند آنان همه کتابهای جالینوس را مختصر ساختند و از آنها جمل و جوامع بوجود آوردند تا حفظ و یادگیری آنها آسان گردد [7].
مشهور چنان است که نخستین کسی که کتابهای یونانی را به زبان عربی برگردانید خالد بن یزید بن معاویه بود که علاقه فراوانی به کیمیا داشت. او که به حکیم آل مروان موسوم بود مردی عالم و فاضل بود و به علوم عنایت و همت و محبت میورزید و چون توجهی خاص به علم صنعت یعنی کیمیا داشت فرمان داد تا گروهی از فیلسوفان یونان که در مصر ساکن بودند احضار شوند تا آنان کتابهای کیمیا را از یونانی و قبطی به عربی ترجمه کنند و این نخستین بار بود که در اسلام ترجمه از زبانی به زبان دیگر صورت میگرفت [8].
ابن ابی اصیبعه در شرح حال ماسرجویه متطبب بصره میگوید که او کتاب اهرن (Heron) را از سریانی به عربی ترجمه کرد او مذهب یهودی داشت و محمد بن زکریای رازی در کتاب حاوی خود هرجا که گوید:
«قال الیهودی» او را موردنظر دارد و سپس از قول ابن جلجل نقل میکند که ماسرجویه در ایام بنیامیه بود و در زمان مروان وفات یافت او
[صفحه 253]
کتاب اهرن را به عربی گزارش کرده است و این همان کتابی است که عمر بن عبدالعزیز در کتابخانهها یافته و نزد خود آورده و در زیر جانماز خود نهاده بود و استخاره میکرد که آیا آن را برای انتفاع مسلمین در اختیار آنان قرار بدهد؟ تا پس از چهل روز مصمم شد که آن کتاب را در دسترس مسلمانان بگذارد. [9].
از کسانی که بعدها به آوردن کتب از روم عنایت ورزیدهاند محمد و احمد و حسن فرزندان شاکر منجماند که حنین بن اسحق و دیگران را به روم اعزام داشتند و آنان با خود کتابهای طریف و مصنفات غریب در فلسفه و هندسه و موسیقی و ارثما طیقی (Arithmetic) و طب آوردند. [10].
ابن ندیم در فهرست خود اسامی مترجمان از زبان یونانی و سریانی و فارسی و هندی و نبطی به عربی را ذکر کرده است [11].
دانشمندان سیر تحول ترجمه و تاریخ آن را در زمانی که مورد بحث ماست یعنی در دوره بنیعباس به سه دورهی متمایز تقسیم کردهاند:
دورهی اول از خلافت ابوجعفر منصور تا وفات هارونالرشید یعنی از 136 تا 193 هجری و طبقهی اول از مترجمان در این دوره میزیستهاند. از جمله یحیی بن بطریق مترجم مجسطی که در روزگار منصور میزیسته و جرجیس بن جبرائیل طبیب که در سال 148 در قید حیات بوده و عبدالله بن
[صفحه 254]
مقفع که در سال 143 درگذشته و برخی از کتابهای منطقی ارسطو را ترجمه کرده است و یوحنا بن ماسویه که در ایام رشید بوده و متوکل را نیز درک کرده و عنایت او بیشتر به کتابهای پزشکی بوده است و سلام ابرش که در ایام برامکه بوده و همچنین باسیل مطران.
دوره دوم از حکومت مامون یعنی 198 تا 300 است و این دوره طبقهی دوم از مترجمان است از جمله یوحنا بن بطریق و حجاج بن مطرکه در214 میزیسته و قسطا بن لوقا بعلبکی که در سال 220 زندگی میکرده و عبد المسیح بن ناعمه حمصی که در سال 220 در قید حیات بوده و حنین بن اسحق که در سال 260 و یا 262 درگذشته و پسرش اسحق بن حنین که در سال 298 وفات یافته و ثابت بن قره حرانی که در 288 از دنیا رفته و حبیش بن الحسن معروف به حبیش اعسم خواهرزاده حنین که در سال 300 وفات کرده است و در این دوره کتابهای بقراط و جالینوس و ارسطو و قسمتی از کتابهای افلاطون و تفاسیر این کتب ترجمه شده است.
دوره سوم از سال 300 هجری که تاریخ وفات حبیش است تا نیمه قرن چهارم و از مترجمان این دوره میتوان از افراد زیر نام برد: متی بن یونس که تاریخ وفاتش مجهول است و مسلم آنست که او میان سنوات 320 و 330 در بغداد زندگی میکرده است و سنان بن ثابت بن قره متوفی 360 و یحیی بن عدی متوفی 364 و ابوعلی بن زرعه که از سال 331 تا 389 میزیسته و هلال بن هلال حمصی و عیسی بن چهار بخت و اینان بیشتر به ترجمه کتب منطقی و طبیعی ارسطو و آثار مفسران ارسطو همچون اسکندر افرودیسی و یحیی نحوی و مانند این دو اشتغال داشتند [12].
[صفحه 255]
با توجه به کتاب هائی که بوسیلهی دانشمندان یاد شده ترجمه گردیده میتوان حدس زد که همه آنها در یک درجه از قوت و ضعف نبوده و روش آنان نیز از هم متمایز بوده است و این نکتهای بوده است که دانشمندان اسلامی متوجه آن شدهاند.
مترجمان را در نقل کتابها به زبان عربی دو روش بوده است:
یکی روش یوحنا بن بطریق و ابن ناعمه حمصی و دیگران و آن این بود که به کلمات مفرده یونانی و معنی مدلول آن نظر میافکندند و کلمهای مفرد از زبان عربی که مرادف آن در دلالت بر آن معنی باشد انتخاب میکردند که کلمهی یونانی به کلمهی عربی تبدیل میگردید و با آن تبیین میشد و با پیوستن کلمات جملهای عربی پدید میآمد.
این روش از دو جهت نادرست است یکی آنکه در کلمات عربی کلماتی یافت نمیشود که برابر همه کلمات یونانی باشد از این جهت است که در خلال ترجمه بسیاری از الفاظ یونانی بصورت خود باقی مانده است و دیگر آنکه خواص ترکیب و روابط اسنادی یک زبان همیشه با زبان دیگر تطبیق نمیکند و نیز در استعمال مجازات که در هر زبانی موجود است خلل وارد میآید.
و روش دیگر روش حنین بن اسحق و جوهری و دیگران است که محصول معنای جملهای را در ذهن میآوردند و آن محصول معنا را طی جملهای از زبان دیگر تعبیر میکردند و این روش درستتر است از این جهت است که کتابهای حنین بن اسحق نیازی به تهذیب ندارد مگر در علوم ریاضی که او مهارتی در آنها نداشت برخلاف کتابهای پزشکی و
[صفحه 256]
منطق و طبیعی و الهی که ترجمههای او از این کت نیازی به اصلاح ندارد [13].
چنانکه یاد شد در دورهی مامون ترجمه از کتابهای بیگانگان به اوج تعالی و ترقی خود رسید چه آنکه او کتابخانهای مخصوص را مرکز این امر قرار داده بود و همین است که به «بیت الحکمه» یا به قول بلعمی به «گنج خانه» مامون معروف گشته است بسیاری از دانشمندان و مترجمان در آنجا مشغول تحقیق و ترجمه بودند یحیی بن ابی منصور موصلی منجم صاحب رصد در زمان مامون و محمد بن موسی خوارزمی صاحب زیج از خازنان این بیت الحکمه بودند و همچنین احمد طیبی معروف به صنوبری و فضل بن نوبخت و بنو نوبخت از کسانی بودند که در آنجا به مطالعه و استنساخ و ترجمه و تالیف اشتغال داشتند [14].
از میان پزشکانی که در این عصر از اهمیت بسیاری برخوردار بودند میتوان از جبرئیل بن بختیشوع جندی شابوری و یوحنا بن ماسویه نام برد. جبرئیل از مسیحیان نسطوری پزشک حاذقی بود که نه تنها طبیب بلکه دوست و ملازم هارون گردیده بود چنانکه هر کس را حاجتی به هارون بود به او رجوع میکرد و پس از هارون بن خدمت امین و مامون درآمد در سال 213
[صفحه 257]
وفات یافت [15] یوحنا بن ماسویه از مسیحیان سریانی بود که هارون امور ترجمه کتب کهن را که مسلمانان از انقره و عموریه و بلاد روم بدست آورده بودند به او واگذار کرده و نویسندگان و مترجمان ماهری در اختیار او گذاشته بود او هارون و امین و مامون را خدمت کرد و حنین بن اسحق از شاگردان و خدمت گزاران او بوده است [16].
ابومحمد هارون بن موسی تلعکبری روایت کرده است که وقتی حضرت امام رضا علیهالسلام از مدینه به طوس میآمدند در نیشابور در مجلس مامون با جماعتی از فلاسفه و متطببان همچون یوحنا بن ماسویه و جبرائیل ابن بختیشوع و ابن بهله هندی [17] و دیگر کسانی که بحلیه فضل آراسته بودند گرد آمدند و سخن از طب و آنچه که به صلاح بدن میانجامد به میان آمد و وقتی که مامون در این باره از حضرت رضا علیهالسلام سؤال کرد حضرت فرمود: برای من به مرور زمان تجربیاتی حاصل گشته که آن را برای امیر مینویسم و وقتی مامون استدعای انجاز وعد کرد حضرت کتابی را دربارهی امور پزشکی نوشتند
[صفحه 258]
و برای او فرستادند و وقتی مامون آن را خواند فرمان داد تا آن را با طلا بنویسند و به «رسالهی ذهبیه» موسوم گردانند [18].
از اینکه نام جبرائیل و یوحنا در مقدمهی رسالهی ذهبیه آمده و همچنین چنانکه پس از این خواهد آمد نام هر دو به عنوان فرمان دهنده و درخواست کننده ترجمهها بوسیله حنین بن اسحق یاد شده میتوان حدس زد که هر دو از علمای طراز اول در علم پزشکی در دوره خود بوده و سمت استادی و مرشدی بر سایر پزشکان و حکیمان بیت الحکمه داشتهاند.
از این دو که بگذریم نام حنین بن اسحق شاگرد یوحنا بن ماسویه که به «حنین الترجمان» [19] شهرت داشته است در راس سایرین قرار میگیرد حنین عالم به زبان عرب و فصیح در زبان یونانی بود او از بغداد به فارس رفت و ملازمت خلیل بن احمد [20] را در سرزمین فارس اختیار نمود و کتاب العین خلیل را به بغداد آورد سپس متوکل او را برای ترجمه انتخاب کرد و او را امین این امر گردانید و نویسندگان و مترجمان زبر دستی در اختیار او
[صفحه 259]
بودند که ترجمه آنان را حنین بازبینی و اصلاح میکرد مانند اصطفن بن بسیل و حبیش و موسی بن ابی خالد ترجمان و یحیی بن هارون. او یونانی را در اسکندریه آموخته بود و کتب بقراط و جالینوس را توضیح و تلخیص و مشکلات آنها را حل کرد [21] او در سال 260) به قول ابن ندیم) یا 264) به قول ابن ابی اصیبعه) از دنیا رفته است.
از حنین بن اسحق رسالهای در دست است که به علی بن یحیی نوشته و در آن آثار جالینوس را که به زبان سریانی و عربی ترجمه شده یاد کرده است. این رساله قدیم ترین فهرست اسلامی موجود و در عین حال نخستین کتابی است که اسلوب و روش ترجمه در اسلام در آن بطور دقیق و علمی ثبت و ضبط شده است. نسخه منحصر به فردی از این رساله در کتابخانهی ایاصوفیه به شماره 3631 تحت عنوان: «رسالة الی علی بن یحیی فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس بعلمه و بعض ما لم یترجم» موجود بوده و خاورشناس آلمانی Bergshtrasser آن را به زبان آلمانی ترجمه و با متن عربی آن را در سال 1925 به چاپ رسانده است [22] حنین در این رساله صد و بیست و نه اثر از جالینوس را یاد میکند و در هریک کیفیت فراهم آوردن نسخه و ترجمه و مقابله و تهذیب و اصلاح کتاب را یاد و نیز نام مترجم را با ارزیابی علمی از کارش و همچنین نام کسانی را که ترجمه به خواهش و تشویق و حمایت آنان صورت پذیرفته در رساله میآورد. چنان که یاد شد چون رساله
[صفحه 260]
حنین کهنترین سند موجود دربارهی دورهی ترجمهی علوم و فنون در اسلام است و مطالبی در آن است که در هیچ جای دیگر یافت نمیشود نام کسانی که در رساله آمده به ترتیب الفبائی با قید اینکه مترجم یا مشوق و یا اصلاح کننده کتاب بودهاند یاد میشود و شمارههای پس از نامها ارجاع به ترجمه فارسی این رساله است و نشان دهندهی اینکه هریک در چند مورد مباشرت و مشارکت در ترجمه داشتهاند.
ابراهیم بن الصلت، مترجم عربی و سریانی، 399 / 398 / 395
ابراهیم بن محمد بن موسی، مشوق و حامی، 404
ابن شهدا از اهل کرخ، مترجم سریانی، 372 / 371
ابوالحسن علی بن یحیی - علی بن یحیی
ابوجعفر بن موسی - محمد بن موسی
ابوالحسن احمد بن موسی، مشوق و حامی، 410 / 406 / 405 / 403 / 402 / 400 / 396 / 395 / 393 / 392 / 390 / 380 / 378 / 370
ابوموسی بن عیسی کاتب، مشوق و حامی، 402
احمد بن محمد معروف به ابن المدبر، مشوق و حامی، 404
اسحق بن حنین، مترجم عربی و مشوق و مقابل، 415 / 414 / 412 / 411 / 403 / 400 / 395 / 391 / 389 / 370
اسحق بن ابراهیم طاهری، مشوق و حامی، 399
اسحق بن سلیمان، مشوق و حامی، 408 / 400 / 376
اسحق بن یحیی، مترجم، 408
[صفحه 261]
اسرائیل بن زکریا معروف به طیفوری، مترجم، 378
اصطفن بن باسیل، مترجم عربی و مقابل و مصلح، 399 / 394 / 389 / 388 / 387
ایوب رهاوی معروف به ابرش، مترجم سریانی، 414 / 413 / 410 / 408 / 406 / 399 / 398 / 396 / 395 / 394 / 393 / 391 / 390 / 387 / 386 / 385 / 384 / 383 / 379 / 372 / 370
بختیشوع بن جبرئیل، مشوق و حامی، 412 / 410 / 403 / 401 / 400 / 396 / 394 / 382 / 378 / 375 / 370
ثیادوری اسقف کرخ، مشوق و حامی، 378
ثیوفیل رهاوی، مترجم سریانی، 403
تومای رهاوی، مترجم، 412
راسی (راس العینی) ، مترجم، 379
ثابت بن قره، مترجم عربی، 411 / 400
جبرئیل بن بختیشوع، مشوق و حامی، 411 / 410 / 409 / 389 / 383 / 380 / 379 / 376
حبیش، حبیش بن الحسن، مترجم عربی، 415 / 413 / 411 / 410 / 407 / 403 / 401 / 400 / 395 / 393 / 392 / 390 / 389 / 388 / 386 / 385 / 384 / 382 / 379 / 378 / 377 / 374 / 371
حنین بن اسحق، مترجم در موارد عدیده و مقابل و مصلح، 415 / 414 داود متطبب، مشوق و حامی، 413 / 412 / 370
سرجس، مترجم سریانی، 407 / 404 / 401 / 400 / 399 / 398 / 394 / 393 / 391 / 381 / 380 / 378 / 377 / 375 / 376 / 373 / 372
سلمویه، مشوق و حامی، 407 / 404 / 396 / 393 / 392 / 389 / 382 / 373 / 372
شیر یشوع بن قطرب، مشوق و حامی، 371
عبدالله بن اسحق، مشوق و حامی، 411
علی معروف به فیوم، مشوق و حامی، 395
علی بن یحیی، مشوق و حامی، 415 / 408 / 403 / 393 / 392 / 377 / 375
عیسی شاگرد حنین، مشوق و حامی، 389
عیسی بن علی، مترجم عربی، 415 / 414 / 413 / 412 / 411 / 408 / 406 / 405 / 404 / 403 / 402 / 400 / 399 / 396 / 394
عیسی بن یحیی، مترجم عربی، 390 / 389
محمد بن عبد الملک وزیر، مشوق و حامی، 388
محمد بن موسی، مشوق و حامی، 415 / 414 / 413 / 411 / 410 / 407 / 404 / 401 / 400 / 398 / 396 / 391 / 389 / 388 / 387 / 386 / 385 / 381 / 380 / 379 / 375 / 374 / 373 / 372 / 371 / 370
منصور بن اثاناس، مترجم سریانی، 413
یحیی بن بطریق، مترجم عربی، 402
یحیی بن ماسویه، مترجم، 401
یسع، مشوق و حامی، 378
یوحنا بن بختیشوع، مترجم سریانی، 402
یوحنا بن ماسویه، مشوق و حامی، 413 / 400 / 393 / 388 / 387 / 386 / 383 / 380 / 379 / 374
[صفحه 263]
یوسف خوری، مترجم سریانی، 393
اکنون فقراتی چند از رساله حنین را نقل میکنیم و همین منقولات نشان میدهد که متجاوز از هزار سال پیش امر ترجمه در عالم اسلام کاملا پیشرفته بوده و نظامی استوار و اسلوبی متقن و قواعدی منظم و ضوابطی مشخص داشته است.
در ذیل ترجمه «کتاب البرهان» جالینوس میگوید:
«تاکنون کسی از اهل زمان ما نسخهای کامل از آن را به یونانی بدست نیاورده با وجود اینکه جبرئیل همت زیادی به جستن آن گماشته است و من هم به جستن آن فراوان پرداختم و برای یافتن آن شهرهای جزیره و شام و فلسطین و مصر را گشتم تا اینکه به اسکندریه رسیدم و چیزی از آن را نیافتم فقط در دمشق بود که به حدود نیمی ازآن دسترسی یافتم که مقالاتی نا متوالی و ناتمام بود و جبریل هم مقالاتی از آن یافت که همه آنها عین مقالاتی که من یافته بودم نبود و ایوب آنچه را که او یافته بود برای او ترجمه کرد ولی من جانم آرام نمییافت به ترجمه آن کتاب تا وقتی که خواندن آن را چنانکه باید کامل نکنم زیرا نقصان و اختلال درآن وجود داشت و من هم آرزومند و مشتاق به یافتن همه کتاب بودم. [23].
در ذیل ترجمهی «کتاب الفرق» جالینوس میگوید:
[صفحه 264]
«این کتاب را پیش از من مردی بنام ابن شهدا از اهل کرخ به سریانی ترجمه کرده بود و او در ترجمه بسیار ناتوان بود سپس آن را من در جوانی در سن بیست سالگی یا کمی بیشتر برای طبیبی از اهل جندی شاپور بنام شیر یشوع بن قطرب از نسخهای یونانی که افتادگی بسیار داشت ترجمه کردم و بعد شاگرد من حبیش از من خواست که آن را اصلاح کنم در هنگامی که من به حدود سن چهل سالگی رسیده بودم. در این وقت من نسخههای متعددی از یونانی گرد آورده بودم که با یکدیگر مقابله کردم تا اینکه نسخهای فراهم گردید و سپس نسخه سریانی را با این نسخه درست مقابله نمودم و چنین است عادت من در هرچه ترجمه میکنم» [24].
در ذیل ترجمه «فی القوی الطبیعیه» جالینوس میگوید:
«این کتاب را سرجس به سریانی ترجمه بدی کرده بود و سپس من آن را به سریانی برای جبریل به بختیشوع ترجمه کردم در حالی که کودکی بودم که هفده بهار از زندگی من گذشته بود و پیش از آن فقط یک کتاب را که پس از این یاد میکنم ترجمه کرده بودم. ترجمه این کتاب از نسخههای یونانی که افتادگی هائی داشت صورت پذیرفت سپس من نیک به تصفح آن پرداختم تا آنکه افتادگی ها را اصلاح کردم و پس از آنکه پا به سن نهادم دوباره تصفح نمودم و افتادگی های دیگری را یافتم که اصلاح کردم. این امر را به تو اعلام داشتم برای آنکه اگر از ترجمه من از این کتاب
[صفحه 265]
نسخههای مختلف یافتی سبب آن را بدانی» [25].
در ذیل کتاب «حیلة البرء» گوید «سلمویه از من درخواست کرد که این قسمت دوم (از حیلة البرء) را برای او اصلاح کنم و چنین میپنداشت که اصلاح آسانتر و بهتر از ترجمه است بدین منظور قسمتی از مقاله هفتم را با من مقابله کرد در حالی که نسخه سریانی در دست او و نسخه یونانی در دست من بود و او متن سریانی را بر من قرائت میکرد و هرگاه نکتهای از آن با متن یونانی مخالف بود من او را آگاه میکردم و او آن را اصلاح مینمود و بدان اندازه اصلاح کرد که دیگر کار بر او سخت آمد و برای او آشکار گشت که از نو ترجمه کردن آسانتر و درستتر و پیوستگی در آن استوارتر است لذا از من خواست تا آن مقالات را ترجمه کنم» [26].
در ذیل «کتابه فی التریاق الی بمفولیانس» گوید:
«گمان میبرم که در روزگار جوانی آن را ترجمه کردهام همین قدر میدانم که آن را نادرست یافتم نمیدانم وراقان آن را فاسد ساختهاند و یا کسی خواسته است آن را اصلاح کند و افساد کرده است» [27].
در ذیل «فی جوهر النفس ما هو علی رای اسقلیبیادس» گوید:
[صفحه 266]
«من این مقاله را به سریانی برای جبریل ترجمه کردم در وقتی که جوان بودم و به درستی آن ترجمه اطمینان ندارم زیرا آن را از روی یک نسخه که آن هم نادرست بود ترجمه کردم» [28].
در ذیل «العلل و الاعراض» گوید:
«این کتاب را سرجس به سریانی دو بار ترجمه کرده بود یک بار پیش از آنکه در مدرسه اسکندریه ورزیده گردد و بار دیگر پس از آن» [29].
در ذیل «فی حیلة البرء» گوید:
«این کتاب را سرجس به سریانی ترجمه کرده بود ترجمه شش مقاله اول در وقتی صورت گرفته بود که او در ترجمه ضعیف بود ولی هشت مقاله دیگر را هنگامی ترجمه کرد که مهارت کافی در ترجمه یافته بود بدین جهت است که ترجمه این هشت مقاله بهتر از ترجمه شش مقاله اول میباشد» [30].
در ذیل «جملة کتابه الکبیر فی النبض» گوید:
«من نمیپذیرم که جالینوس این مقاله را نوشته باشد زیرا مشتمل بر همه نیازمندیها در امر نبض نیست گذشته از اینکه مقاله خوبی هم نیست شاید جالینوس وعده داده که آن مقاله را بنویسد ولی آمادگی آن را نیافته و برخی از جاعلان دیدهاند که او وعده کرده و وفای به وعد ننموده آن مقاله را نوشته و نام آن را در فهرست آوردهاند تا وعده او راست آمده باشد» [31].
[صفحه 267]
چون مترجمان و ناقلان و مشوقان و حامیان بیشتر مسیحی بودند و حتی پزشکی در خانوادههای خاصی از غیر مسلمانان همچون خانواده بختیشوع و حنین و ثابت بن قره موروثی گردیده بود مسلمانان مجال تبرز و تبحر در این علم را نمییافتند و به انزوا کشانده شدند با توجهی که به پزشکان مذکور در ابن ابی اصیبعه میشود بدست میآید که در قرن سوم هجری 130 پزشک مسیحی و 3 پزشک یهودی و 3 پزشک مشترک وجود داشته و پزشک مسلمان فقط 5 تن بودهاند [32].
و اگر پزشک مسلمان ماهری هم پیدا میشد در برابر مسیحیان نمیتوانست آن چنان که باید و شاید جلوه کند و داستان زیر این مدعا را کاملا تایید میکند:
اسد بن جانی پزشک مسلمان کارش به کسادی کشید گویندهای به او گفت: امسال سال وبائی است و بیماران فراوان و تو در این فن دانشمند و صبر و خدمت تو در این حرفه آشکار چگونه است که در این کسانی افتادهای؟ او پاسخ داد: نخست من نزد آنان مسلمان هستم و پیش از آنکه من پزشک شوم بلکه پیش از آنکه من به دنیا بیایم مردم معتقد شدهاند که مسلمانان در علم پزشکی توفیق ندارند. نام من «اسد» است در حالی که میباید نامم «صلیب» و «جبرائیل» و «یوحنا» و «بیرا» باشد. کنیهام
[صفحه 268]
ابو الحارث است و میباید «ابو عیسی» و «ابوزکریا» و «ابو ابراهیم» باشد. من ردائی پنبهای سفید بر تن دارم و میباید ردایم حریر سیاه باشد. زبان من زبان عربی است و میباید زبانم زبان اهل جندی شاپور باشد [33] و برخی از همین پزشکان غیر مسلمان چون مسلمانان را نیازمند به خود میدیدند آنان را نسبت به عقائد و افکارشان تحقیر میکردند و به آنان توهین روا میداشتند و داستان زیر این مطلب را تایید میکند:
در روزگار هارونالرشید در بغداد مردی متطبب بود که مقبولیت عامه داشت او دهری بود ولی تظاهر میکرد که از اهل سنت است گروهی کثیر هر روز با قاروره های آب (مقصود بول است که نشان دهنده نوع بیماری است) بر او گرد میآمدند وقتی ازدحام فراوان میشد و برمیخاست و میگفت: ای گروه مسلمانان شما که میگویید زیان و سود فقط از خداست پس چرا نزد من میآئید و سود و زیان خود را از من میجوئید؟ بروید پیش خدایتان و توکل بر او کنید تا کردارتان مطابق گفتار تان باشد. برخی با این گفتار او را رها میکردند و درمان نشده تن به مرگ میدادند و برخی میماندند تا او آرام گیرد و قاروره را به او نشان میدادند و او دارو میداد و میگفت: ایمان تو ضعیف است وگرنه توکل بر خدا میکردی همچنانکه تو را بیماری کرده همو تو را بهبود میبخشید [34].
با چنین وضعی است که محمد بن ادریس شافعی پیشوای شافعیان میگوید: هیچ علمی پس از علم حلال و حرام (فقه) شریفتر از علم طب نیست و او افسوس میخورد از اینکه مسلمانان به این علم بیتوجهی
[صفحه 269]
کردهاند و میگفت: ثلث علم را ضایع کردند و آن را به یهودیان و مسیحیان سپردند [35].
اهل سنت در برابر علوم یونانی واکنش سختی نشان دادند که از میان مهمترین آنان میتوان از ابوحامد غزالی نام برد که تهافت الفلاسفه را رد بر فیلسوفان نوشت و آنان را تکفیر کرد، و همچنین از ابن تیمیه که الرد علی المنطقیین را نوشت و مبانی منطق یونان را سست جلوه داد، و سیوطی که صون المنطق و الکلام عن المنطق و الکلام را نوشت و پایههای علم کلام را که متکی بر استدلالات فلسفی است متزلزل نشان داد. اینان میگفتند که فلاسفه مفاهیم قرآنی را با عبارات غیر قرآنی تعبیر کردهاند مثلا آنان با لفظ توحید و واحد اراده چیزی را کردهاند که دارای صفت نیست و چیزی از آن دانسته و دیده نمیشود در حالی که توحیدی را که رسول خدا آورده متضمن این نفی ها نیست بلکه متضمن اثبات الوهیت خدای یگانه است به اینکه گواهی شود که خدائی جز او نیست و فقط باید به او توکل کرد و دوستی برای او و دشمنی بر مخالفان اوست و اعمال برای خشنودی او صورت میگیرد [36].
و نیز میگفتند در میان سخنان پیغمبر و صحابه و تابعین و پیشوایان پیرو آنان نیامده که دلائل و مسائل اصول دین به جوهر و جسم و متحیز و عرض و مانند این کلمات بستگی داشته باشد و متکلمان خود در مفهوم این الفاظ
[صفحه 270]
اختلاف دارند. [37].
آنان ورود علوم یونانی را مطابق میل خود در داستان خاصی درآوردند که سیوطی آن را بدین گونه نقل کرده است: شیخ ابوالفتح نصر بن ابراهیم شافعی فقیه در کتاب «الحجة علی تارک المحجه» در مورد چنگ زدن مسلمانان به علوم بیگانگان چنین میگوید:
چون عمال و اصحاب ولایت بنیامیه عرب بودند در اسلام بدعتی پدید نیاوردند و نوبت خلافت به بنیعباس که رسید ریاست و دولت به دست ایرانیان افتاد و بیشتر روسای آنان کفر به اسلام و بغض به عرب را در دل داشتند و حوادثی را بوجود آوردند تا به نابودی اسلام بینجامد و اگر نه این بود که خداوند تبارک و تعالی به پیغمبر خود وعده داده که دین او و اهل ملت او را تا روز قیامت آشکارا نگه دارد آنان خط بطلان بر اسلام کشیده بودند و خداوند وعده خود را به انجام میرساند ان شاء الله.
نخستین حوادثی که آنان احداث نمودند آوردن کتابهای یونانیان به سرزمین اسلام و ترجمهی آنها به عربی و شیوع دادن محتوای آن به میان مسلمانان است و سبب آوردن آن کتابها از سرزمین روم به بلاد اسلام یحیی بن خالد بن برمک بوده است و این چنان بود که پادشاه روم که کتابهای یونانی بسیاری در دسترس بزرگانشان بود ترسید که اگر مردم آن سرزمین توغل بسیار در آن کتب کنند از دین نصرانی برگردند و به مذاهب یونانی روی آورند و کلمهی آنان متشتت و جماعتشان متفرق گردد از این روی همهی آن کتابها را در موضعی گرد آورد و دور آن را بنائی از سنگ و
[صفحه 271]
گچ احداث کرد که کسی بدان دست نیابد وقتی ریاست دولت بنیعباس به یحیی بن خالد بن برمک رسید که او خود زندیقی بود به او دربارهی آن کتابها در روم خبر دادند او هدایای فراوانی را برای پادشاه وقت روم فرستاد و درخواست حاجتی ننمود وقتی این هدایای پی در پی افزون گردید پادشاه روم به طریق های خود را گرد آورد و به آنان گفت: این مردی که خدمتگزار عرب است هدایای فراوانی برای من فرستاده و از من درخواست حاجتی ننموده است میترسم در پایان از من حاجتی خواهد که آن بر من دشوار باشد و این اندیشه من را بخود مشغول داشته است. از این جهت این بار به فرستاده یحیی گفت: اگر فرستنده هدایا حاجتی دارد بخواهد. فرستاده خبر را به یحیی رسانید و یحیی در پاسخ گفت: حاجت من همان کتاب هائی است که در زیر بنا محبوس است اگر آنها را نزد من فرستد برخی از آنچه که بدان نیاز دارم برمیدارم و سپس آنها را به او بر میگردانم. پادشاه روم چون نامه را خواند بسیار شادمان شد و بطریق ها و اسقفها و رهبانان را جمع کرد و گفت به شما گفتم که این خدمتگزار عرب حاجتی داشته است و اکنون حاجت خود را آشکار ساخته و آن حاجت برای من از سبک ترین حاجتها است و من دربارهی آن تصمیمی گرفتهام اگر شما بدان رضایت دادید آن را اجرا میکنم و اگر مخالف بودید با هم مشاورت میکنیم تا اتفاق کلمه داشته باشیم.
آنان گفتند رای شما بر چیست؟ او گفت ما میدانیم اسلاف ما که کتابها را در بنائی پنهان کردهاند از ترس این بوده که مبادا در دست مسیحیان بیفتد و آنها را بخوانند و به وسیلهی آن دینشان تباه و جماعتشان پراکنده گردد و من بدین رای هستم که کتابها را برای او بفرستم و از او
[صفحه 272]
بخواهم که آنها را بر نگرداند تا آنان بدان کتابها مبتلا گردند و ما از شر آن کتابها رها شویم زیرا هیچ بعید بنظر نمیآید که بعد از من کسی جسارت بورزد و کتابها را در دسترس مردم بگذارد و مردم در آنچه که از آن ترسیده میشد بیفتند. آنان گفتند ای پادشاه اندیشه خوبی است آن را به اجرا درآور. او کتابها را برای یحیی بن خالد فرستاد و وقتی کتابها رسید زندیقان و فیلسوفان را برای دیدن کتابها گرد آورد و از کتاب هائی که از میان آنها بیرون آوردند کتاب «حد المنطق» بود که به قول ابن ابی زید کمتر کسی به این کتاب نظر افکنده و از زندقه برکنار مانده است [38].
این داستان مطابقت دارد با آنچه که معروف است که مامون فرستادهای را به سوی حاکم سیسیل که مسیحی بود فرستاد و از او خواست که کتابخانهی سیسیل را که از کتابهای فلسفی و علمی غنی بود نزد او بفرستد حاکم اعیان دولت را جمع کرد و درخواست مامون را با آنان در میان گذاشت مطران بزرگ به او گفت: کتابها را به سوی او بفرست که سوگند به خدا این علوم به هر کشوری که داخل شد مردم آنجا را فاسد کرد. حاکم این گفته را استوار داشت و بدان عمل کرد [39].
در اینجا مجال آن نیست که به تحلیل رد و نقض های کتابهای فلسفی و تکفیر و تفسیق فیلسوفان بپردازیم و با جمال میگوئیم که برخی از اهل سنت حتی تحمل نام فیلسوف اسلام را هم برای بزرگان فلسفه نمیکردند میگویند وقتی از یعقوب بن اسحق کندی تعبیر به «فیلسوف الاسلام» میشد آنان میگفتند: یعنی فیلسوفی که در اسلام بوده است وگرنه فلاسفه مسلمان
[صفحه 273]
نیستند چنانکه در برابر یکی از قاضیان بزرگ گفته شد ابن سینا از فلاسفه اسلام است او گفت اسلام فیلسوف ندارد [40].
به موازات جبهه گیری در برابر علوم یونانی و محتوای کتابهای ترجمه شده، زبان و کلمات یونانی که فقط عامل انتقال معانی و مفاهیم بودند مورد بغض و نفرت قرار گرفت و این امر گذشته از اینکه معلول اثر محتوی در قالب است به دو نکتهی مهم که فقط مربوط به زبان میشود بستگی پیدا میکند: یکی روشن و رسا نبودن عبارات ترجمه شده و دیگری دشواری فهم کلمات نا مانوس یونانی.
در مورد اول باید اذعان کرد که بسیاری از مترجمان خود تسلط به علمی که کتاب مربوط به آن را ترجمه میکردند نداشتند از این روی عبارات نامفهوم و نارسا به نظر میآمد مولفان رسائل اخوان الصفا میگویند:
فرفوریوس صوری کتابی ساخت و آن را ایساغوجی یعنی مدخل به صناعت منطق فلسفی نام نهاد ولی از جهت آنکه آنان خطب را در آن طولانی کردهاند و کسانی آن کتاب را از زبانی به بان دیگر نقل کردهاند که آگاه به زبان و معانی مفاهیم نبودهاند فهم معانی آن کتاب بر خوانندگان و دریافت آن بر دانشجویان دشوار گشته است [41].
دانشمند دیگری در همین گونه موارد چنین گوید:
ما جماعت متکلمان در کتابهای منطقی نظر افکندیم و از آن جز الفاظ
[صفحه 274]
مغلق و القاب چیزی به دست نیاوردیم و اگر ارباب این کتابها به آنچه که موافق حق است دست یافته بودند میباید طریقی برای روشن ساختن آن ارائه دهند و کتابی واحد یافت شود که با داشتن آن از کتابهای دیگر برای گشودن دشواریها بینیاز شویم [42].
در مورد دوم که افراط و مبالغه در بکار بردن کلمات و الفاظ یونانی است نمونههائی از آن را یاد میکنیم:
نام علوم: علوم فلسفی چهار نوع است :
اول ارثماطیقی که شناخت ماهیت عدد است،
دوم :جومطریا که آن هندسه است،
سوم :اسطرنومیا که آن نجوم است،
چهارم :موسیقی [43].
نام کتابها: کتابهای ارسطو با این نامها یاد گردیده قاطیغوریاس مقولات، باری ارمیناس عبارت، انالوطیقای اول تحلیل قیاس، انالوطیقای دوم برهان، طوبیقا جدل، سوفسطیقا صناعت مغالطان، ریطوریقا خطابه، بوطیقا شعرا [44].
نام جانوران: یوحنا بن بطریق در ترجمه کتاب ارسطو میگوید برخی از جانوران دارای خزف نرم هستند مانند جانورانی که سولناس و مواس و قنخا خوانده میشوند و آن جانوری که مردم آن را غلاقاس گویند و برخی دارای خزف خشن هستند مانند لمنسطریا و پنا و انواعی از جانوران که قنخا و قیروقاس نامیده میشوند [45].
[صفحه 275]
اصطلاحات علوم: اسحق بن حنین در ترجمه منطق ارسطو میگوید مقدمه افود قطیقیه که برهانیه است، انسطاسیس که مقدمهای ضد مقدمهای دیگر است، ایقوس و علامت که یک چیز نیستند، انتومیا که قیاس مرکب است [46].
حبیش در ترجمهی کتاب آزمایش پزشکی جالینوس میگوید که قیاس بر دو نوع است: یکی انالوجسموس و دیگری ابیلوجسموس آن که به ابیلوجسموس نام دارد قیاس بر اشیاء ظاهره یا قیاس ظاهر بر ظاهر است و آن که نالوجسموس خوانده میشود قیاس بر اشیاء خفیه یا قیاس ظاهر بر خفی است [47] گاهی کلمات به صورتهای مختلف بکار برده میشد مثلا از قیاس به سولوجسموس Syllogism تعبیر میشد در حالی که در بسیاری از کتابها به صورت سولوقسموس دیده میشود [48] و مشتقاتی که از کلمات یونانی میساختند خود دشواری را افزون میکرد چنانکه از کلمهی سولوجسموس فعل تسلجس ساخته شده و کلمه «المتسلجسه» به معنی محمول بر قیاس به کار رفته است [49] و نیز گاهی کلمات واحدی به صورتهای گوناگون دیده میشود مثل سیاست مدن که بصورت «بولیطیا» و «بولیطیقوس Politics» بکار رفته است [50] تحریف و تصحیف کلمات
[صفحه 276]
یونانی در زبان عربی خود مشکل را افزونتر میکرد چنانکه میرداماد در آثار خود کلمهی «طونیقا» را به جای «طوبیقا» بکار برده است. [51].
این جریان و سریان کلمات یونانی در زبان عربی تا قریب به زمان ما مشاهده میشود چنانکه حاج ملا هادی سبزواری کلمهی «بنطاسیا» را که اصطلاح فلسفی است در بیت زیر بکار برده:
فصور مدرکها بنطاسیا
لها بجنبه الخیال واقیا
و نیز دو اصطلاح پزشکی «کیلوس» و «کیموس» در این بیت او دیده میشود:
اولها المعدی للکیلوس
و الکبدی الثان للکیموس [52].
این غرابت و نامانوسی و دشواری و اشکالات چنان انزجاری به وجود آورد که مردم از هر کلمهای که یونانی بود حتی اسمهای خاص تنفر داشتند. ابوریحان بیرونی میگوید از آنجا که منطق به ارسطو منسوب است و برخی از آراء و اعتقادات او با اسلام وفق نمیدهد زیرا یونانیان و رومیان در زمان او بتپرست و ستاره پرست بودند اکنون اهل تعصب بدین جهت هر کس که نامش با «سین» ختم میشود او را به کفر و الحاد نسبت میدهند در حالی که «سین» در زبان آنان در اسم اصلی نیست بلکه همچون رفع است برای مبتدا در زبان عرب [53].
دانشمندان برای رهائی از این شناعت ناچار بودند که الفاظ یونانی را
[صفحه 277]
به الفاظ اسلامی تبدیل کنند ابو الحجاج یوسف بن محمد معروف به ابن طملوس هنگامی که آثار غزالی را در علم منطق نام میبرد میگوید: این کتاب هائی را که ابوحامد تالیف کرده در صناعت منطق است ولی او نامهای کتب و نامهای معانی مورد استعمال در آن را تغییر داده و از بکار بردن الفاظ اهل آن صناعت به کار بردن الفاظی که مالوف نزد فقها و معتاد نزد علمای معاصر اوست روی آورده و این بدان جهت بوده که خود را از رنج و خواری که بر علمای پیش از او در نتیجه بکار بردن الفاظ نا مانوس پیش آمد برحذر بدارد [54].
در پایان لازم است یادآوری شود که در برابر آنکه برخی با کلمات یونانی الاصل برخورد غیر علمی داشتند دانشمندانی هم بودند که عالمانه با کلمات یونانی و صرف و نحو آن برخورد میکردند برای نمونه عباراتی را که ابونصر فارابی در مورد رابطه غیر زمانی میان موضوع و محمول و فرق میان زبان عربی با زبان فارسی و یونانی در این باب ذکر کرده است یاد میکنیم:
در همه زبانها مثل فارسی و سریانی و سغدی الفاظی وجود دارد که آن را برای دلالت بر ربط میان «خبر» و «مخبر عنه» بکار میبرند این الفاظ محمول را به موضوع مرتبط میکند هرگاه محمول اسم باشد و یا محمول مرتبط با موضوع شود بدون ذکر زمان، چه اگر مرتبط گردد در زمانی محصل از ماضی و استقبال در آن صورت کلمات وجودیه مانند کان و یکون و سیکون بکار میبرند و اگر بخواهند بدون تصریح به زمان محمول را به
[صفحه 278]
موضوع مرتبط سازند لفظی را بکار میبرند که در فارسی «هست» و در یونانی «استین» و در سغدی «استی» است و این الفاظ در این زبانها از چیزی مشتق نشدهاند بلکه خود مثالهای نخستین هستند و مصادر و تصاریفی برای آنها نیست ولی اگر بخواهند از آنها مصدری بسازند الفاظ دیگری از آنها بیرون میآورند همچنانکه از «انسان» که خود در عربی مثال نخستین است و مصدر تصریفی ندارد مصدر «انسانیت» از آن میسازند و در فارسی هم اگر بخواهند از «هست» مصدری بسازند «هستی» گویند.
در زبان عربی از آغاز وضع لفظی وجود نداشته که قائم مقام «هست» در فارسی و «استین» در یونانی باشد لذا وقتی که فلسفه به زبان عربی منتقل شد و فیلسوفانی که به زبان عربی تکلم میکردند و فلسفه و منطق با زبان عرب بیان میداشتند درصدد برآمدند که از کلمهی «هو» به جای «هست» فارسی و «استین» یونانی استفاده کنند زیرا لفظ «هو» در عربی گاهی بعنوان کنایه (ضمیر) بکار برده شود مثل «هو یفعل» و «هو فعل» و گاهی بعنوان ربط استعمال میشود مانند: «هذا هو زید» و «هذا هو المتکلم یوم کذا و کذا» که در صورت دوم حالت کنایه ندارد بلکه به جای «هست» فارسی بکار رفته است و از همین لفظ مصدر «هویة» ساخته شده چنانکه از «انسان» «انسانیت» و از «رجل» «رجولیت» ساختند و برخی دیگر به جای «هو» از «موجود» استفاده کردند که خود مشتق و دارای صرف است و به جای «هویة» «وجود» را قرار دادند یعنی موجود را درد و موضع بکار بردند یکی آنکه دلالت بر همه اشیاء کند و دیگر آنکه در جائی که قصد ذکر زمان نیست محمول را به موضوع پیوند دهد و «هست» فارسی و «استین» یونانی در هر دو موضع بکار میرود بنابراین وجود را در عربی در
[صفحه 279]
همان جائی بکار بردند که «هستی» فارسی بکار برده میشد و کلمات «وجد» و «یوجد» و «سیوجد» را به جای «کان» و «یکون» و «سیکون» استعمال کردند [55].
اگر پراکندگی و عدم انسجام در این گفتار مشاهده میشود نه بدان جهت است که راقم سطور در گردآوری مطالب برای عرضه داشتن در این مجلس شریف اهمال کرده است بلکه معلول آنست که فقط یک هفته وقت داشته تا این مقاله را فراهم کند تا به هنگام برگزاری کنگره آماده باشد بنابراین از دانشمندان گرامی انتظار دارد که با عین عنایت و رضا درآن بنگرند و از عیوب آن چشم پوشند که:
و عین الرضا عن کل عیب کلیلة
ولکن عین الخط تبدی المساویا
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
تهران، ششم تیر ماه 1365
مهدی محقق
[1] شعر دعبل بن علی الخزاعی، صنعة الدکتور عبدالکریم الاشتر (دمشق 1403 الطبعة الثانیة) ، ص 135. به نقل از مجمع الآداب فی معجم الالقاب ابن الفوطی که در همین ماخذ آمده که این ابیات نخستین قصیدهای است که دعبل دربارهی حضرت امام رضا علیهالسلام سروده است.
[2] تاریخ الائمه، ابو الثلج البغدادی، جزء اول از «مجموعة نفیسة حاویة لرسائل شریفة» مصدر به مقدمهی آیة الله شهاب الدین الحسینی المرعشی النجفی در رمضان 1396 هجری قمری (قم مکتبة بصیرتی بدون تاریخ) ص 127 - 125.
[3] معجم الانساب و الاسرات الحاکمة فی التاریخ الاسلامی للمستشرق زامباور (قاهره مطبعة جامعة فواد الاول 1951 م) ، ص 3 - 2.
[4] سورة الزمر 39 / آیهی 9.
[5] الجامع الصغیر، سیوطی (قاهره 1325 ه. ق) ، ج 1 ص 143.
[6] التنبیه و الاشراف، مسعودی (بغداد 1357 ه. ق. ) ، ص 105.
[7] طبقات الاطباء و الحکماء، ابنجلجل (قاهره 1955 م) ، ص 51.
[8] فهرست، ابن ندیم (تهران 1393 ه. ق. ) ص 303.
[9] عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ابن ابی اصیبعه (بیروت 1965 م) ، ص 232.
[10] فهرست، ص 304.
[11] فهرست، ص 305 - 304.
[12] عصر المامون، احمد فرید رفاعی (قاهره 1346 ه. ق. ) ص 380 - 379.
[13] الغیث المسجم فی شرح لامیة العجم، صفدی (بیروت 1395 ه. ق. ) ، ج 1 ص 79 کلمهی «اصلاح» همانست که امروز مترجمان آن را «ویراستاری» میگویند.
[14] عصر المامون، ج 1 ص 375.
[15] عیون الانباء، ص 187 و طبقات الاطباء و الحکماء ص 64.
[16] عیون الانباء، ص 346 و طبقات الاطباء و الحکماء، ص 65.
[17] صالح بن بهلة الهندی طبیبی است نامدار از اطباء هارونالرشید معالجات بر قوانین اطباء هند نمودی. تاریخ الحکماء، قفطی (ترجمهی فارسی تهران 1347 ه. ش. ) ، ص 299.
[18] نقل به اختصار از الرسالة الذهبیة المعروفة به طب الامام الرضا علیهالسلام علیهالسلام تحقیق محمد مهدی نجف (مطبعة الخیام، قم 1402).
[19] کلمهی ترجمان را برخی از اهل لغت معرب ترزقان مساوی تر زبان دانستهاند، مقدمه ترجمان القرآن جرجانی به ترتیب عادل (تهران 1337 ه. ش. ) و این درست نیست زیرا این کلمه از ریشه عبری «ترگوم» به معنی توضیح دادن و تفسیر کردن آمده و مسعودی میگوید: «اسرائیلیان را در عراق زبانی سریانی معروف به ترجوم است که تورات را از زبان عبرانی نخستین تفسیر میکنند»
التنبیه و الاشراف، ص 69.
[20] مقصود خلیل بن احمد فراهیدی که واضع علم عروض است.
[21] طبقات الاطباء، ابن جلجل، ص 169.
[22] این رساله به وسیله راقم سطور به زبان فارسی ترجمه شده و در کتاب «بیست گفتار در مباحث علمی و فلسفی کلامی و فرق اسلامی» (تهران 1355 ه. ش. ) ص 416 - 368 چاپ شده است.
[23] بیست گفتار، ص 411.
[24] بیست گفتار، ص 371.
[25] بیست گفتار، ص 376.
[26] بیست گفتار، ص 382.
[27] بیست گفتار، ص 412.
[28] بیست گفتار، ص 408.
[29] بیست گفتار، ص 377.
[30] بیست گفتار، ص 382.
[31] بیست گفتار، ص 397.
[32] تعلیم پزشکی در بلاد اسلامی از قرن هفتم تا چهاردهم میلادی، گری لیزر، مجله تاریخ طب، ج 38 سال 1983، ص 49.
[33] کتاب البخلاء، جاحظ (قاهره، دائرة المعارف) ، ص 102.
[34] مروج الذهب، مسعودی (بیروت 1970 م) ، ج 3، ص 225.
[35] الطب النبوی، حافظ ابوعبدالله محمد بن احمد ذهبی (بیروت 1404 ه. ق. ) ، ص 228.
[36] موافقة صحیح المنقول لصریح المعقول، ابن تیمیه (بیورت 1985 م) ج 1، ص 172.
[37] مأخذ پیشین، ج 1، ص 55.
[38] سیوطی، صون المنطق و الکلام عن المنطق و الکلام (قاهره 1366 ه. ق. ) ، ص 7 و 8.
[39] عصر المامون، ج 1، ص 375.
[40] صون المنطق و الکلام، ص 288.
[41] رسائل اخوان الصفا (بیروت 1957) ، ج 1، ص 269.
[42] الاعلام بمناقب الاسلام، ابوالحسن عامری نیشابوری (قاهره 1387 ه. ق. ) ص 93.
[43] رسائل اخوان الصفا، ج 1، ص 266.
[44] فهرست، ابن ندیم، ص 308.
[45] طباع الحیوان، ارسطو (کویت 1977 م) ، ص 167.
[46] منطق ارسطو (قاهره 1948) ، ج 1 صفحات 302، 301، 299، 105.
[47] التجریة الطبیة، جالینوس (اکسفورد 1944) ، ص 58و 66.
[48] منطق ارسطو، ج 3، ص 993.
[49] منطق ارسطو، ج 3، ص 786.
[50] التنبیه و الاشراف، مسعودی، ص 68، عیون الانباء، ابن ابی اصیبعه، ص 147. گاهی این اختلاف مربوط به حالت صرفی کلمه در یونانی بوده مثلا در کتابهای عربی زادگاه جالینوس گاهی «فرغامس» و گاهی «فرغامن» آمده است که اولی حالت فاعلی و دومی حالت مفعولی در یونانی است. رجوع شود به ص 295 فیلسوف ری محمد زکریای رازی تالیف راقم سطور.
[51] قبسات، میرداماد (تهران 1355 ه. ش. ) ، ص 25.
[52] شرح غرر الفرائد معروف به شرح منظومه حکمت (چاپ ناصری) ، ص 286 و 290.
[53] تحدید نهایات الاماکن، بیرونی (انقره 1961 م) ، ص 9.
[54] المدخل الی صناعة المنطق، ابنطملوس (مادرید 1916) ، ص 13.
[55] کتاب الحروف، فارابی (بیروت 1969) ، ص 113.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».