بانك جامع بيانات مقام معظم رهبري (دام ظله)

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان،1390 عنوان و نام پديدآور:بانك جامع بيانات مقام معظم رهبري (دام ظله)/ آيت اللّه العظمى سيد على خامنه اى (دام ظله). مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390. مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع:مجموع بيانات، خطبه ها و مصاحبه ها

بيانات در سال 1366

سخنرانى آيت الله خامنه اى در چهل ودومين مجمع عمومى سازمان ملل، نيويورك

بسم الله الرّحمن الرّحيم

سال 1366ماه شهريور31/ 06/ 1366

خداوندا به نام تو آغاز مى كنم و از تو هدايت و كمك مى طلبم. زندگى و مرگ و نياز و نيايش من متعلق به توست؛ تو خود روشنى و گيرايى سخن حق را به گفته هايم ببخش، و آن را پيك حقيقت بسوى صدها ميليون گوش و دلى قرار ده كه هم اكنون ملتهبانه آن را مى طلبند، و بسوى صدها برابر كه در آينده چنين خواهند بود.

بارالها! درودى سپاسگزارانه از سوى من و ملتم به روان پيامبران بزرگ به ويژه ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد صلوات الله عليهم بفرست؛ كه پيام رهايى و آگاهى انسان را به بهاى جان و با همه ى توان در جهان پراكندند و ابدى ساختند. و سلامى تكريم آميز به دلهاى پاك و روشن كه آن پيام را نيوشيدند، به ويژه آنان كه بر سر آن جان باختند. آقاى رئيس، آقاى دبير كلّ، حضار محترم، من رئيس جمهور كشورى هستم كه در يكى از بلندترين و حساس ترين دورانهاى تاريخ مهد تمدن و كانون فرهنگ بشريت بوده است، و اكنون نيز قلمرو نظامى است كه بر همان پيشينه ى استوار بنا شده، و به پشتوانه ى فرهنگى بى نظير آن كه اكنون به بركت بيدارى اسلامى غناى بيشترى يافته تكيه كرده است.

من از ايران مى آيم، كه زادگاه پرآوازه ترين و درعين حال ناشناخته ترين انقلاب هاى دوران معاصر است.

انقلابى بر پايه ى دين خدا و در امتداد راه پيامبران و مصلحان بزرگ الهى؛ راهى به درازاى همه ى تاريخ بشر. ريشه ى استوار و انديشه ى زيربنائى اين انقلاب جهان بينى توحيدى اسلام است. تفسير انسان، تفسير تاريخ، تحليل حوادث حال و گذشته و آينده، تفسير طبيعت، تبيين همه ى علائقى كه انسان را با دنياى بيرون از وجود او جهان، انسانها، اشياء مرتبط مى كند، و نيز فهم و درك آدمى از وجود خود و خلاصه همه ى چيزهايى كه نظام ارزشى جامعه را مى سازد، و آن را بر اداره ى مطلوب خود قادر مى كند، همه و همه از اين جهان بينى الهى ريشه و مايه مى گيرد و منشعب مى شود. در انديشه ى الهى اسلام همه ى هستى آفريده ى خداست و جلوه گاه علم و قدرت او و پوينده بسوى اوست، و انسان برترين آفريده و جانشين اوست.

انسان مى تواند با استخراج گنجينه هاى استعداد كه در نهاد اوست خود را و جهان را كه براى او آفريده شده به زيباترين وجهى بسازد و بيارايد، و با دو بال علم و ايمان به عروج معنوى و مادى نائل آيد، و مى تواند با تضييع يا به انحراف كشاندن اين استعدادها جهنمى از ظلم و فساد در جهان بيافريند. چراغ هدايت بشر ايمان او به خدا و تسليم او در برابر امر و نهى الهى است. دنيا كشتزار آخرت است، و مرگ نه پايان زندگى كه دروازه ى ابديت و سرآغاز نشئه اى جديد. در انديشه ى الهى اسلام افراد بشر، برادران و خواهران يكديگر و همه بندگان خدايند.

ميان نژادها، رنگها، مردم سرزمين ها هيچ تفاوت نيست، و اين ها مايه ى برترى كس يا ملتى نيست. انسانيت پيوسته است، و تعرض به يك انسان

تجاوز به همه ى انسانيت است؛ بدون دخالت خصوصيات جغرافيائى و نژادى. برترى جوئى و انحصارطلبى برادرى را به جان برادرى افكند و خونى كه جارى شد ديگر فروننشست، و شبيه آن ضربه و آن انگيزه، جويهاى خون به راه انداخت و ميان برترى جويان و قربانيان برترى جوئى درياهاى خون پديد آورد و آسايش از بشر گرفته شد. پيغمبران مردم را به بندگى خدا كه پتكى بر سر خودخواهى و برترى جوئى است فراخواندند، و آئينى كه بهشت صفا و آرامش را حتى پيش از بهشت اخروى به بشر ارزانى مى داشت بدو عرضه كردند، و او را به مهار كردن غريزه ى افزون خواهى و سلطه جويى تشويق نمودند، و از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتيدن در لجنزار فساد اخلاقى برحذر داشتند، و سرچشمه هاى فضيلت و راستى و محبت و كار و ابتكار و دانش و آگاهى را در او جارى ساختند، و ياد خدا و عشق به او را كه ضامن اين همه و تعالى بخش روان اوست بدو تلقين كردند.

آن ها همچنين به او آموختند كه بازوى خود را براى حراست از اين ارزشها نيرومند كند، و راه را بر شيطانهاى شر و فساد و انحطاطآفرين ببندد؛ با جهل و ظلم و استعباد بستيزد، و از علم و عدل و آزادى پاسدارى كند. بدو آموختند كه بايد نه ستم كند و نه ستم پذيرد. بايد براى اجراى قسط و عدل قيام كند، و بايد به راهزنان صلاح و فلاح انسان امان ندهد. تسليم در برابر دشمنان فضيلت و عدالت و صلاح، رضا دادن به نابودى اين ارزشها و قبول رذيلت و ظلم و فساد است. در انديشه ى الهى اسلام

دين خدا قالب و شكل زندگى بشر است، و نه تنها گوهرى بر تارك آن. دين يك نظام اجتماعى به بشر ارائه مى كند، و نه فقط يك

سلسله عبادات و عادات. هرچند كه عبادات و عادات نيز انباشته از روح زندگى و در جهت همان نظام است؛ و اين نظام اجتماعى مبتنى بر همان جهان بينى و ساخته به شكل آن است.

آزادى، برابرى انسانها، عدل اجتماعى، خودآگاهى افراد جامعه، مبارزه با كژى و زشتى، ترجيح آرمان هاى انسانى بر آرزوهاى شخصى، توجه و ياد الهى، نفى سلطه هاى شيطانى و ديگر اصول اجتماعى نظام اسلامى و نيز اخلاق و رفتار شخصى و تقواى سياسى و شغلى، همه و همه ملهم و زائيده ى آن جهان بينى و برداشت كلى از جهان و انسان است. اسلام نظامهاى مبتنى بر زور و قلدرى و زاينده ى ظلم، جهل، اختناق، استبداد، تحقير انسان و تبعيض نژادها، ملتها، خونها و زبانها را رد مى كند و غلط مى شمرد، و با هرآن نظام و كس كه به ستيزه ى نظام اسلامى كمر بندد، با شدت و مقاومت مى ستيزد، و بجز آنان با همه ى انسانها چه هم كيش و چه ناهم كيش به محبت و مساعدت امر مى كند. بر چنين پايه ها و با چنين هدفهايى انقلاب اسلامى در ايران پديد آمد، و نظام جمهورى اسلامى را بنا نهاد. بسيارى پيدايش انقلاب اسلامى در بهمن 57 را ريشه جوئى كرده، و بسيارى به خطا در فهم درست اين مسئله دچار شده اند.

ما اين پديده ى عظيم را از جمله ناشى از نارسائى سيستم هاى موجود جهان و پوچ در آمدن شعارهاى آزادى، دموكراسى و برابرى در اين سيستم ها مى دانيم. اسلام در اين تاريكى دلهره آميز توانست

از لابه لاى غبار توهم و تحريفى كه پيرامونش در طى چند قرن برانگيخته بودند برق بزند. در ايران اين برق به درخششى و سپس به طوفانى انجاميد، و در بسيارى از نقاط ديگر جهان هنوز بايد چشم به راه حوادث بود. نهضت بيدارى مسلمانان در بسيارى از كشورهاى اسلامى برخلاف آنچه تصور و تبليغ مى شود فرزند انقلاب اسلامى ايران نيست، برادر آن است. ايران در يكى از حساس ترين نقاط استراتژيك جهان قرار گرفته است؛ با تاريخى و پيشينه ى علمى و فرهنگى و نيز ذخائرى كم نظير، و انقلاب اسلامى ايران بر ضد رژيمى برپا شد كه آن همه را در خدمت منافع قدرتهاى سلطه گر جهانى و در بيست و پنج سال اخير بيش از همه در خدمت رژيم ايالات متحده ى امريكا گذاشته بود. هيچ كس از خود ملت ايران به دارائى هاى مادى و معنوى آن محتاج تر نبود، اما اين همه از او باز داشته مى شد. ادعاهاى دهان پركُن آنان دروغ و فريب بود، هرچند دستگاه هاى تبليغاتى غرب مخصوصاً آنچه به صهيونيست ها مربوط مى شود به آن آب و تاب زيادى مى دادند. انقلاب اسلامى بر ضد چنين رژيمى و با هدفهايى بزرگ و استوار پديد آمد. از آن روز نزديك به نُه سال مى گذرد، اما همچنان مسائل زيادى براى گفتن هست.

در باره ى ما و انقلابمان و اصول و نقطه نظرهايمان بيش از معمول سخن مغرضانه يا جاهلانه گفته شده است. در انقلاب ما چند نقطه ى اختصاصى هست كه مى توان آن را استثنائى از سرگذشت معمولى انقلابها شمرد. من به آن نقطه ها مى پردازم، و در پايان پيام خودمان را خواهم گفت. اول؛ اين انقلاب حتى در شروع خود صددرصد مردمى بود،

نه يك گروه چريكى مسلح، نه يك حزب فعال سياسى نظامى، نه گروهى از افسران انقلابى و آزادى خواه و نه هيچ يك از ديگران انواع رائج و معمولى كه تحولات انقلابى كشورها را پديد مى آورند در انقلاب ما وجود و حضور و فعاليت نداشتند، فقط مردم بودند و مردم، آن هم كاملًا بى سلاح كه در تهران و همه جاى ديگر چنان فضا را و خيابانها را و محيط زندگى شهرى را از وجود و حضور و شعارهاى انقلابى خود پر كردند كه ديگر جايى براى هيئت حاكم و حكومتش باقى نماند؛ و آنان مجبور شدند يكى يكى و دسته جمعى از كاخها و مراكز اقتدار خود و سپس از كشور خارج شوند. شاه، نخست وزير، بزرگان ارتش، وزراء و ديگر سرجنبانان هركدام كه توانستند از مردم گريختند.

اين پس از آن بود كه در مدتى بيش از يك سال آنان با استفاده از همه ى توانايى خود سياسى، نظامى، پليسى كوشيده بودند مردم را متفرق سازند؛ و به خانه ها يا مراكز كارشان برگردانند، و در اين مدت هزاران نفر از مردم جلو چشم ديگران در خيابان، در مسجد، در دانشگاه، در محيط كار كشته شده بودند؛ اما حضور مردم روز به روز بيشتر شده بود. در آخرين ماهها خشونت دستگاه بيشتر و متقابلًا حضور مردم هم بيشتر شد. رژيم كه زير فشار خشم مردم دست از جان شسته قادر به مقاومت نبود، مجبور شد بزرگترين امتياز خود را بدهد. شاه رفت؛ و بعد از آن عقب نشينى هايش پى درپى و سريع شد. رهبر بزرگ انقلاب كه كلمه به كلمه ى سخنانش به تك تك ملت روح و آگاهى و درس مى داد به اتكاى خداوند

متعال كه همه ى قدرتها در يد قدرت اوست و با اعتماد به همين اراده ى عظيم و خدشه ناپذير مردم دولت انقلاب را تشكيل داد. دولت ستم شاهى خود به خود و بى آنكه راه ديگرى داشته باشد مسند را رها كرد و گريخت. آخرين سنگرها، پادگانهاى خالى از سرباز و افسر بود، آن ها هم گريخته بودند، و بسيارى به صف مردم پيوسته.

بيانات، سال 1366، ص: 3

در آخرين لحظات چند پادگان اندكى مقاومت كردند، اما بيهوده. در آنجا هم مردم حضور داشتند، و معجزه ى اين انقلاب پيروزى مردم بود. تنها پس از سقوط پادگانها بود كه مردم به اسلحه دست يافتند، اما آن روز ديگر نظام پادشاهى سقوط كرده بود؛ اين سلاحها براى مراقبت از نهال نورس انقلاب به كار گرفته شد. مردم جوانان و پيران، زنان و مردان تنها كسانى بودند كه رژيم پهلوى را كه به نظر قوى و كاملًا مسلح مى رسيد، و از پشتيبانى بزرگترين قدرتها برخوردار بود شكستند، و نظام جمهورى اسلامى را بر سر كار آوردند. سلاح آنان ايمانشان، اراده ى نيرومندشان و خونشان بود، و خون بر شمشير پيروز شد. سياست پيروزى خون بر شمشير همان سياست مقاومت مظلومانه است. رهبر ما پيش از پيروزى انقلاب آن را اعلام كرد، و اولين معجزه ى آن پيروزى بر رژيم سرتاپا مسلح شاه بود، كه كاملًا حمايت امريكا و غرب را نيز با خود داشت؛ و پس از آن نيز پيروزيهايى داشت كه برخى حتى از غلبه بر رژيم شاه نيز بزرگتر بوده اند.

اين تجربه اى بى نظير لااقل در يك قرن اخير بود و خوب است مورد تأمل و دقت قرار گيرد، هم از سوى كشورهاى زير سلطه و

هم نيز از سوى قدرتهاى سلطه گر جهانى. دوم؛ اين انقلاب متكى به دين بود، به اسلام. بسيارند انقلاب هايى كه ريشه هاى مبارزاتى آن از ايمان دينى تغذيه كرده است، هرچند در ساختار انقلاب اين ايمان چندان يا هيچ به حساب نيامده است. اما انقلاب ما همه چيزش را، هدفها را، اصول را، و حتى روشهاى مبارزاتى را و نيز شكل نظام نوين و نوع اداره ى آن را از اسلام گرفت. اين ابعاد شگفت آورى به انقلاب مى بخشد، و تعريف تازه اى از پيروزى آن ارائه مى دهد.

چه اسلام به خاطر دارا بودن اين ظرفيت عظيم انقلابى و سازندگى اكنون حد اقل صد و پنجاه سال است كه مورد تهاجم قدرتهاى استعمارگر و عوامل مرتجع و زبون آنان بوده است. به علاوه اسلام در بيش از پنجاه كشور و ميان يك ميليارد انسان يك ايمان مقدس، يك دين الهى است. پيروزى انقلابى كه روح و محتوايش اسلام است در حقيقت پيروزى بر همه ى آن مهاجمان و در عرصه ى زندگى همه ى اين يك ميليارد است. صدها ميليون مرد و زن مرد و زن مسلمان در دهها كشور از پيروزى انقلاب ما احساس پيروزى كردند. اين خصوصيت همچنين راه عقب نشينى، شكست، ضعف و ترس را بر مردم و رهبر انقلاب و مديران آن مى بندد. در راه خدا شكست نيست، تا ضعف و ترس و عقب نشينى باشد.

سوم؛ عدم اتكاء به شرق يا غرب، خصوصيت استثنائى ديگر اين انقلاب بود و هم اكنون نيز سياست قاطع نظام انقلابى ماست. اين خود يكى از مظاهر اعتقاد و اتكاء به خدا در همه ى صحنه هاى حيات فردى و اجتماعى ماست. امروز تفكر مسلط بر دنياى سياست در سراسر جهان

اين است كه بدون اتكاء به يكى از قطبهاى قدرت نمى توان در صحنه ى سياست معاصر زنده ماند. اگر در شدت و ضعف اين اتكاء اختلاف نظر باشد، در اصل آن حرفى نيست. حتى آنان كه در انديشه عدم اتكاء و عدم تعهد را پذيرفته اند، معتقدند در عمل نمى توان چنين بود.

انقلاب ما در چنين جوى يك فلسفه ى جديد را عرضه كرد، و تا امروز به آن پايبند ماند. انقلاب ما ثابت كرد كه مى توان قدرتهاى سلطه گر را به خود راه نداد، و قلدرى آنان را جدى نگرفت، و به آنان باج نداد. مشروط بر اينكه نقطه ى اتكائى قوى تر از هر قدرت مادى را باور داشت خدا را ما دانسته ايم كه براى اين عقيده و اين راه بهاى سنگينى نيز بايد پرداخت، و خود را آماده كرده ايم. بگذار اين تجربه ملتها را به استقلال واقعى و خدشه ناپذير و در نهايت نفى كامل سلطه هاى بزرگ جهانى رهنمون شود. روند كنونى تقسيم قدرت بشريت را به آينده ى بازهم تلخ ترى تهديد مى كند. چهارم؛ يك خصوصيت استثنائى ديگر نيز در انقلاب ما بود و هست و آن خصومتها و ضربه هاى استثنائى عليه آن است.

هيچ انقلابى از دشمنى نظام سلطه در جهان بركنار نمى ماند؛ اما تنوع، عمق، گستردگى و خشم آلودگى خصومتهايى كه در طول نُه سال با ما شده، حكايتى استثنائى و شنيدنى است. هنوز انقلاب به پيروزى نرسيده بود كه دشمنى با آن شروع شد، و بيشتر از سوى امريكا. دست اندركارانى كه گذشت زمان را مجوز افشاى رازهاى نهان دانسته اند، امروز اعتراف مى كنند كه در ماههاى آخر عمر رژيم ستم شاهى دستگاه رياست جمهورى امريكا مشاور امنيتى رئيس جمهور و شخص او به

شاه دلگرمى مى داده، و او را تشويق به قاطعيت مى كرده اند.

مقصود از اين قاطعيت همان چيزى است كه بعدها بصورت مشخص تر در گفته هاى شخصى به نام ژنرال هايزر شنيده شد. شخصى كه با مأموريت ويژه از سوى رئيس جمهور امريكا به تهران آمده بود. از نظر او و طبق توصيه هايى كه به او شده بود، بايد رژيم شاه و لو به بهاى كشته شدن ده هاهزار نفر محفوظ بماند. با اين استدلال موجّه كه اين بهتر از آن است كه بعدها چند برابر اين كشته شوند. به نظر رژيم ايالات متحده ى امريكا اين فرض كه با عدم مداخله ى

امريكا در امور داخلى ايران مى توان خون ده هاهزار نفر در آن روز و چند برابر آن را پس از آن بر زمين نريخت، كاملًا مردود بوده است.

يقيناً ناكام ماندن مأموريت هايزر و فرار او از تهران و به دام افتادن يا فرارى شدن همه ى كسانى كه امريكا براى اجراى آن نقشه ى شوم به آن ها اميد داشت، دليلى جز كوبندگى موج انقلاب و قدرت عظيم ملتى كه براى خدا قيام كرده و از هيچ چيز جز خدا نمى ترسد نداشت. اين دشمنان انقلاب نبودند كه كوتاه آمدند، اين انقلاب بود كه هر دشمنى را از ميدان مى راند. دشمن قبلًا نيز به دست شاه خائن هر فشارى را كه ممكن بود وارد آورده بود. پس از پيروزى انقلاب توطئه هاى خصمانه به شكلهاى ديگرى آغاز شد؛ اولين كار تلاش همه جانبه براى نفوذ دادن ايادى دشمن در مديريتهاى انقلاب بود، و سپس با استفاده از جو باز سياسى پس از يك دوره ى اختناق چند ده ساله سازماندهى احزاب و گروههاى مخالف انقلاب.

در مورد اول اين نمونه جالب

است، كه مهره ى سرسپرده ولى نه جندان معروفى كه چند هفته پس از پيروزى انقلاب در دادگاه انقلاب خائن و مجرم شناخته شد در اولين روزهاى پيروزى با برانگيختن وسائل و وسائط توانست فرمانده نيروى هوايى شود؛ و در مورد دوم كافى است گفته شود كه طيفى از سلطنت طلب تا كمونيست و از تجزيه طلب تا پان ايرانيست را شامل مى شد، و لازم است كه فراموش نشود كه برخى سفارتخانه هاى مقيم تهران از جمله سفارت امريكا، مركزى براى هدايت و حمايت بعضى از اين گروهها بودند. تروريسم خشن يكى ديگر از خصومت هاى انتقام آميز با انقلاب بود.

گروههاى فاقد پايگاه مردمى با دزدى سلاح و مواد كه آن روزها كار دشوارى نبود و پس با پشتيبانى دولتهاى خارجى بزرگترين شبكه ى تروريستى را در ايران ايجاد كردند. ترور فردى و جمعى، انفجارهاى مهيب، هواپيماربائى، آدم ربائى، شكنجه و كشتارهاى هولناك، كارى بود كه به دست چندين گروه تروريستى مورد حمايت و تشويق دشمنان بزرگ انقلاب در ايران اتفاق افتاد. قربانيان اين موج قساوت و خشونت را همه ى قشرها تشكيل مى دادند؛ از بزرگترين مديران انقلاب و كشور تا افراد عادى جامعه كارگران، زحمتكشان، زنان و كودكان و رهگذران بى خبر امروز افراد و سران همان تروريست ها كه غالباً مسئوليت جنايات خود را نيز بر عهده گرفته اند در امريكا و فرانسه و برخى ديگر از كشورهاى غربى مصونيت و زندگى راحت دارند، و به نام اپوزيسيون انقلاب ناميده مى شوند؛ و آن كشورها غالباً جمهورى اسلامى را به تروريسم متهم مى كنند. از شگفت ترين بازيهاى سياست اين است، كه مظلوم ترين قربانيان تروريسم كور و خشن به تروريسم متهم مى شود، آن هم از سوى كسانى كه خود در

پيش راندن تروريست ها به سوى آن و سپس پناه دادنشان نقشى بزرگ داشتند.

من به عنوان رئيس جمهور و خدمتگزار كشورم و به نام كسى كه خود نيز هدف يكى از اين جنايتهاى خشن قرار گرفته و خدا آن را ناكام گذارده، افتخار مى كنم كه ملتم در برابر اين قساوت ها نلرزيد؛ و حوادث بى نظيرى كه فقط در يكى از آن ها هفتاد و دو نفر از رهبران و كارگزاران بلند پايه ى انقلاب شامل چند وزير، چندين نماينده ى مجلس، تعدادى مسئولان بزرگ و شخصيت كم نظير انقلاب شهيد بهشتى و در يكى ديگر رئيس جمهور و نخست وزير باهم به شهادت رسيدند، تنها ايمان و توكل او به خدا و خشم انقلابى اش را افزايش داده است.

كودتا تجربه ى خونين سنتى و معمول قدرتها با همه ى انقلابها نيز در ايران بارها سازماندهى شد، و در يك مورد تا مراحل بسيار نزديك و خطرناك پيش رفت، و اگر هوشيارى مأموران و كمك مردم نمى بود بايد همان پيش بينى ژنرال امريكائى اتفاق مى افتاد. حمام خون و كشتارهاى ميليونى آن هم بيش از يكبار. بزرگترين، دردناك ترين و فاجعه آميزترين خصومت دشمنان ما به راه انداختن جنگ تحميلى بود. تحريك حس جاه طلبى يك همسايه، تشويق او به حمله و دلگرم كردن او به پشتيبانى و كمك. امروز ديگر پس از گذشت هفت سال همه به روشنى مى توانند يقين كنند كه حمله ى ارتش عراق در 31 شهريور 59 يعنى 19 ماه پس از تشكيل جمهورى اسلامى كه با ده لشكر و صدها فروند جنگنده از زمين و هوا و دريا انجام شد، بجز توسعه طلبى و انضمام بخشى از ايران به عراق چيزى كه بارها در كتب و مطبوعات عراقى يا غير

عراقى جيره خوار به آن تصريح شده، شكست انقلاب و سرنگونى جمهورى اسلامى را هم هدف گرفته بوده است.

آن ها بارها هر دو هدف را به صراحت گفته و خود را افشا كرده اند. نتايج بزرگى كه عراق از اين پيروزى از پيروزى اين حمله مى توانست به دست آورد، غير از تثبيت وضع داخلى اش ظهور در صحنه ى منطقه و حتى در عرصه ى عربى به عنوان يك قدرت فائقه بود، و اين براى بى سروپايان حاكم بر عراق چيز زيادى است؛ و نيز دستيابى به مرز قابل توجهى در حوزه ى بسيار مهم خليج فارس. با اين پيروزى كه ناگزير مى بايد شكست ايران و تجزيه ى آن و سقوط نظام جمهورى اسلامى را همراه داشته باشد، قدرتهاى سلطه انديش نيز به هدف بزرگى مى رسيدند. حذف نظامى كه با ظهور خود معادلات سياسى اقتصادى منطقه را عوض كرده، و دست استكبار

مخصوصاً امريكا را از كشور بزرگ ايران كوتاه كرده بود. براى امريكا و بعضى ديگر در صورت شكست ما آب رفته به جوى برمى گشت، و همان داستان هميشگى نفوذ اقتصادى و سياسى و غيره تكرار مى شد. ما اول غافلگير شديم، اين را اعتراف مى كنيم. سرگرمى به مسائل بى شمار انقلاب در داخل كشور و عدم تجربه ى كافى آن را بر ما تحميل كرد؛ ولى ويژگيهاى انقلاب به دادمان رسيد.

ظرف چند ماه مردم و نيروهاى مسلح با حضور و تلاش معجزه آساى خود حماسه ى بزرگى آفريدند، و بخش مهمى از سرزمين هاى مغصوب آزاد شد، ولى فاجعه اى كه در اين مدت اتفاق افتاده بود حقيقتاً غير قابل وصف است. چه شهرهاى آبادى همچون خرمشهر، آبادان، هويزه، قصرشيرين كه با خاك يكسان شد، و تنها شهر دزفول مورد اصابت

يك صد و هفتاد و سه موشك زمين به زمين قرار گرفت. چه روستاهاى آبادى كه از آن حتى ديوار نيمه خرابى برجاى نماند؛ چه كارخانه هايى كه به آهن پاره اى تبديل گشت، و چه مزارعى كه در آن نشانى از آبادى نماند، و چه آثار گرانبهاى فرهنگى كه مورد آسيب قرار گرفت و از همه عزيزتر چه جانهاى گرامى و انسانهاى بى گناه كه به قتل رسيدند.

ارتكاب جنايات جنگى از حمله ى وحشيانه به مناطق مسكونى غير نظامى تا كشتار بى رحمانه ى هزاران كودك و زن بى دفاع و به اسارت گرفتن مسافران عادى در جاده هاى اشغالى در هفته هاى اول جنگ و زير پا گذاشتن تعهدات و مقررات بين المللى و به كارگيرى حجم گسترده اى از سلاحهاى شيميائى و بمباران كشتيهاى تجارى، هواپيماهاى غير نظامى و مسافربرى، قطارهاى مسافران عادى، از جمله ى كارهاى هميشگى و شناخته شده ى عراق در طول اين جنگ است. ملت ايران در اولين وهله اى كه پس از تلاشهاى آغازين جنگ توانست حوادث را مورد تدبّر و جمع بندى قرار دهد، به حقيقتى تلخ دست يافت؛ و آن اينكه بنيان امنيتى كه با اعتماد بر قول و قرار عنصرى متجاوز و آتش افروز نهاده شده باشد، بسى سست و بى اعتبار است؛ و اعتماد به چنين امنيتى ساده لوحانه و غير منطقى است.

رئيس رژيم عراق صريحاً اعلام مى كرد كه قرارداد قبلى اش با دولت ايران در سال 1975 معروف به قرارداد الجزائر، چون در هنگام ضعف عراق بوده اكنون لازم الاجرا نيست؛ قرارداد را پاره كرد و پس از روزهاى معدودى حمله را آغاز نمود. اين براى ملت ما درسى تلخ و آموزنده بود. از آن لحظه ملت بيدار و انقلابى ما تصميم خود را گرفت

و هدفهاى خود را مشخص كرد.

اين هدف تنها بازپس گرفتن زمينهاى اشغالى يا گرفتن غرامت جنگى نبود هرچند كه اين هر دو حق مسلم ملت ايران بود و هرچند كه بسى خسارتها قابل جبران نبود بلكه هدف مهم تر تنبيه متجاوز و برچيدن بساط تجاوز بود. با طرح مسأله ى تنبيه متجاوز ما نه فقط تكيه گاه مطمئنى براى امنيت ملى خود جستجو مى كرديم، بلكه اين براى همه ى منطقه متضمن امنيت و ثبات بود و هست. اگر يكبار متجاوزى به دليل تجاوز از سوى خانواده ى بين المللى مجازات شود، مى توان مطمئن شد كه دست كم تا ساليانى اين انگيزه كه همواره در عناصر شرير و فرصت طلب قابل جستجو است فروخواهد نشست؛ و منطقه و يا شايد جهان مصيبتهاى يك جنگ متجاوزانه و بى دليل را تحمل نخواهد كرد. دادگاه نورنبرگ توانسته است بيش از چهل سال صلح و امنيت اروپاى جنگ خيز را تضمين كند. چرا نبايد از آن تجربه استفاده كرد؟ قدرتهاى بزرگ حتى در هنگامى كه هزاران كيلومتر مربع از خاك ما در زير چكمه هاى اشغالگران متجاوز بود، با استفاده از ابزار فوق العاده نيرومند تبليغات ما را زير فشار قرار بدهد.

اين بدان معنا بود كه ما بخشى از وجود خود را، بخشى از شرف خود را در زير دست و پاى دشمن رها كنيم و به اميد بازگرداندن آن به دريوزگى اين يا آن كميته ى بين المللى برويم. براى يك ملت بزرگ و پرافتخار انقلابى هيچ اهانتى از اين بالاتر نيست. بى هوش ترين انسانهاى عالم هم براى رد چنين پيشنهاد ظالمانه اى سرگذشت غم انگيز و خونبار ملت فلسطين را به عنوان دليلى بزرگ و زنده در پيش روى خود دارند. اگر آتش بس هاى تحميلى

و وعده هاى فريبنده و پوچ توانسته است ملت فلسطين را به حق واضح و مسلم خود برساند، هر ملت ديگر را هم خواهد رساند.

ما امروز هم كه بيشترين بخش از سرزمينهاى اشغالى را با مجاهدت قهرمانانه ى ملت خود و با نثار هزاران جان عزيز آزاد كرده ايم، و البته هنوز بخشهايى از آن جمله نفت شهر در تصرف ارتش متجاوز است مهم ترين هدف خود را تنبيه متجاوز مى شماريم. و امروز با نگاه به سرمايه ى عظيم و غير قابل جبرانى كه جنگ تحميلى از ما گرفته، بيش از هميشه به آن اهميت مى دهيم؛ و هر دستاورد ديگرى را بدون آن براى ملت خود خسارت مى دانيم. ما كه بار سنگين جنگ تحميلى هفت ساله اى را بر دوش داريم از هركسى به صلح تشنه تريم. اما صلح را، صلح

پايدار را فقط در سايه ى مجازات تجاوزگرى كه گناه تجاوز را با گناهان فراوان ديگر در جنگ همراه كرده، قابل دسترسى مى دانيم و بس. امروز نيز مانند سال 1975 عراق در موضع ضعف است، و اين را همه ى دنيا مى داند. صلحى كه امروز از سوى آن رژيم قبول شود چند سال بعد، آنگاه كه وى به خود گمان قدرت ببرد در يك لحظه دود خواهد شد، و منطقه را دوباره آتش جنگ فراخواهد گرفت. تنها تضمين براى آينده آن است كه متجاوز مجازات شود.

صلح بى شك كلمه اى زيبا و جذاب است؛ تا آن حد كه آتش افروزان بزرگ بين المللى و پديدآورندگان سلاحهاى جهان سوز نيز بدان علاقه نشان مى دهند، و رياكارانه از آن دم مى زنند. اما به نظر ما عدالت واژه اى كه زورمندان و متجاوزان همواره با ترس و احتياط بدان مى نگرند از صلح بالاتر و

مهم تر است. اى بسا مظلومانى كه زندگى را و رفاه را و صلح را به خاطر رسيدن به عدالت فدا كرده اند، اين ها همواره قهرمان شناخته شده اند. شهرهاى اروپا هنوز به مقاومت خود در برابر تجاوز هيتلرى افتخار مى كنند، و لنينگراد هنوز به خودسوزى اش كه ارتش ناپلئون را ناكام و مبهوت كرد و به مقاومت چهارساله اش در محاصره ى مهاجمين نازى به خود مى بالد. سازمان ملل بخصوص بنا بر اولين ماده ى منشور خود موظف به تأمين عدالت در شكل ويژه اش يعنى مقابله ى با متجاوز است. ما همين را از دنيا و از سازمان ملل مى طلبيم.

قدرتهاى بزرگ رياكارانه اين جنگ را كه بر ما تحميل شده بى معنا مى نامند و اين در حالى است كه خود همواره از آغازگر متجاوز آن حمايت نظامى، سياسى و اقتصادى كرده اند. شك نيست كه به راه انداختن چنين جنگى همواره بى معناست، ولى آنان تا وقتى هنوز متجاوز از دست يافتن به هدفهاى شومش مأيوس نشده بود چنين تعبيرى نمى كردند. اما امروز اين جنگ براى ملت ما داراى معنايى بسيار مهم است. كوشش مجاهدت آميز و فداكارانه براى سوزاندن ريشه ى تجاوز و اثبات اينكه يك ملت قادر است كه على رغم خواست قدرتهاى بزرگ از انقلاب و ثبات و شرف خود دفاع كند. ملت ما با فداكارى و ايثار خود در حال شكستن و ابطال معادله اى است كه هميشه مشوق تجاوز و جنگ بوده است، و آن معادله اين است كه تكيه بر سلاح پيشرفته و تكيه بر حمايت قدرتها تضمين كننده ى موفقيت است. ملت ايران در مدت اين هفت سال پاسخ به سؤال بزرگى را جستجو كرده است.

من مايلم از اين تريبون آن سؤال را مطرح كنم.

سؤال اين است، كه چرا دولتهايى كه به روشنى و قاطعيت دانسته اند كه رژيم عراق برافروزنده آتش جنگ و اقدام كننده ى به تجاوز است و كم نيستند كسانى كه اين حقيقت را مى دانند چرا در مقابل اين جرم بزرگ و گناه بين المللى سكوت كرده اند؟ و چرا رسانه هاى گروهى عالم مسئوليت عظيم خود در برابر وجدان بشريت و استيضاح تاريخ را در اين مورد به فراموشى سپرده اند؟ ممكن است آشنايى به وضع رابطه ى سياسى در دنياى امروز و هندسه ى معيوبى كه سلطه ى قدرتهاى بزرگ در روابط جهانى به وجود آورده كليد حل اين معما باشد، و اين از نظر ملت ما پوشيده نيست.

اما سؤالى كه هيچ پاسخ قانع كننده اى براى آن نمى توان يافت اين است كه چرا شوراى امنيت سازمان ملل، ارگانى كه اساساً براى مقابله با تجاوز و تأمين امنيت بين المللى به وجود آمده، در قبال اين تجاوز به كلى وظيفه ى خود را از ياد برد و حتى ضد آن عمل كرد؟ خوب است همه بدانند كه شوراى امنيت در شروع حمله ى عراق كه در جبهه اى به عرض هزار كيلومتر واقع شد هيچ عكس العملى نشان نداد. ارتش عراق ظرف يك هفته مرزهاى بين المللى را درنورديد، و در برخى از نقاط تا عمق هفتاد، هشتاد و نود كيلومتر پيش رفت، و در آن مستقر شد، و چنان كه برخى از سران عراق گفتند، با اين نيت كه هرگز از آن خارج نخواهد شد. تنها پس از اين بود كه اولين قطعنامه ى شوراى امنيت صادر شد. 28 سپتامبر، 1980. اين قطعنامه نه به تجاوز اشاره كرد، نه به اشغال و نه بازگشت به مرزهاى بين المللى را لازم شمرد؛ بلكه به

جاى اين همه با كمال تعجب طرفين را به عدم توسل بيشتر به زور دعوت كرد. اين عبارت در حقيقت از آنچه تا آن روز توسط قواى قهريه ى عراق تصرف شده بود چشم پوشى مى كرد، و فقط از او مى خواست بيش از آن پيشروى نكند، و از ايران نيز مى خواست كه از جنگ براى عقب راندن متجاوز خوددارى كند.

اين اولين اقدام شوراى امنيت بود، كه در آن وظائف اصلى شورا يعنى نگاهبانى از صلح و امنيت بين المللى به شكل زشت و تأسف انگيزى به وسيله ى خود آن شورا پايمال مى شد. پس از آن شوراى امنيت را سكوتى مرگ بار فراگرفت، و تا آزادى خرمشهر عملياتى كه در آن ستون فقرات نيروهاى اشغالگر شكست، و هزاران نفر از آنان به وضع ذلت بارى اسير شدند جنگ خونين و مستمرى را كه خبرهاى آن در صدر اخبار جهان بود فراموش كرد. در اين مدت قهرمانى هاى ملت ما و شكل گيرى نيروهاى رزمنده ى ما، سر بر آوردن يك نيروهاى جوان، انقلابى و تعيين كننده را در منطقه خبر مى داد، و قدرتهاى جهانى را از دست يافتن به هدفهاى شومى كه در حمله ى عراق به ايران جستجو مى كردند به كلى مأيوس ساخت. اين بود كه بار ديگر شوراى

امنيت به ياد جنگ ايران و عراق افتاد. چند هفته پس از فتح خرمشهر دومين قطعنامه ى شورا صادر شد؛ 12 ژوئيه، 1982. اين قطعنامه بازگشت به مرزهاى بين المللى را درخواست مى كرد. يعنى چيزى كه بخش اعظم آن با فداكارى ملت ما و با شجاعت بى نظير رزمندگان ما خود حاصل شده بود. در اين قطعنامه نيز نه سخنى از تجاوز، نه نامى از متجاوز، نه يادى از خسارتها و

چاره اى براى جبران آن و نه بالأخره تضمينى براى امنيت و ثبات حقيقى و تنبيهى براى عامل ناامنى وجود نداشت. بار ديگر ما خود را در تلاش براى احقاق حق خود تنها يافتيم. تا امروز شوراى امنيت همواره در مورد جنگى كه بر ما تحميل شده با همين روش موضع گرفته است.

ابتكارات مستقل دبيركل مى رفت تا راه گشا شود، و سازمان ملل را در وصول به هدفهاى خود كمك كند، ولى از اين امكان بهره اى گرفته نشد. من در اينجا لازم مى دانم خوشنودى خودمان را از تلاشهاى ايشان ابراز دارم؛ و همچنين از نخست وزير فقيد سوئد آقاى اولاف پالمه كه در سمت نمايندگى دبيركل تلاشهاى دلسوزانه اى كرد به نيكى ياد كنم. سفر دبيركل به تهران و مذاكرات سودمندى كه پيرامون قطعنامه ى 598 انجام شد نيز گام ديگرى در اين راه بود. ما آن مذاكرات را چنان كه گويا گزارش دبيركل به شوراى امنيت نيز از آن حكايت مى كند واقع بينانه و راه گشا ارزيابى مى كنيم. با كمال تأسف احساس مى شود كه برخى از اعضاى مؤثر شوراى امنيت مايلند اين حقيقت را مكتوم بدارند. آن ها همان كسانى هستند كه از آغاز تلاش خود براى تصويب اين قطعنامه را به انگيزه ى فشار بر جمهورى اسلامى جهت دادند.

ما نقطه نظرهاى صريح خود را در اين باب به دبيركل منتقل كرده ايم، و انتظار داريم شوراى امنيت بنا به وظيفه ى خود از امكانى كه به وى ارائه شده به درستى استفاده كند. آيا شوراى امنيت براى تخلف از اولين وظيفه ى خود يعنى مقابله با تجاوز كه در ماده ى اول منشور از همه ى هدف هاى ديگر ارجح شمرده شده استدلالى دارد؟ آيا براى مقابله با تهديد

صلح و نقض صلح و توسل به زور مفاد مواد فصل هفتم چقدر عراق را تحت فشار گذارده است؟ بى طرفى كمترين چيزى است كه جمهورى اسلامى كه خود قربانى تجاوزگرى خونين و خسارت بار قرار گرفته مى تواند از شوراى امنيت انتظار داشته باشد. زيرا وظيفه ى آن شورا مقابله با تجاوز و حمايت از قربانى تجاوز است، و نه بى طرفى ميان اين دو؛ اما آيا شوراى امنيت مى تواند ادعا كند كه در اين رابطه حتى بى طرف بوده است؟ احساس ما اين است كه شوراى امنيت تحت تأثير خواست و اراده ى برخى از قدرتهاى بزرگ مخصوصاً امريكا در موضعى چنين ناشايسته و محكوم شونده قرار گرفته است. در اين صورت بايد گفت بناى امنيتى كه به پشتيبانى چنين شوراى امنيتى نهاده شده، كاخى پرزرق وبرق از مقواست. ملتها مخصوصاً ملتهاى جهان سوم و به ويژه آنان كه مايلند كاملًا مستقل از ابرقدرت ها زندگى كنند هرگز نمى توانند تضمين امنيت خود را از اين شوراى امنيت بخواهند. خوددارى از محكوم كردن عراق به عنوان متجاوز آتش جنگ تحميلى را مشتعل نگاه داشته و حتى گسترش داده است. اكنون خليج فارس بخاطر حضور نظامى امريكا و ديگر كشورهايى كه به دنبال شيطان بزرگ و بنا به اصرار و فشار او وارد منطقه شده اند تبديل به انبار باروتى خطرناك شده است.

من لازم مى دانم مجمع عمومى سازمان ملل و نيز افكار عمومى ملت امريكا را به خطر بسيار بزرگ و بسيار نزديكى كه اكنون رژيم امريكا با اقدام اخير خود در خليج فارس همه ى دنيا را و نه فقط منطقه را با آن تهديد مى كند، معطوف سازم. ديروز ناوهاى امريكائى يك كشتى تجارى ايرانى

به نام ايران اجر را مورد حمله قرار داد. پنج نفر كشته، چهار مجروح به جاى نهاد؛ كشتى را تصرف و تعدادى را دستگير كرد و به گروگان گرفت. ديروز تلوزيون امريكا اين را به عنوان زدن يك قايق در حال مين ريزى پخش كرد، و طبق معمول به افكار عمومى دنيا دروغ گفت. اما من اينك اعلام مى كنم كه اين يك كشتى تجارى و موسوم به ايران اجر بوده است، و نه يك قايق تندرو جنگى. اين آغازى است براى حوادثى كه بى شك عواقب تلخ آن به خليج فارس منحصر نخواهد ماند، و مسئوليت همه ى پيشامدهاى بعدى به عهده ى شروع كننده يعنى امريكاست. آيا ادعاهاى بى تابانه ى امريكا براى صلح در خليج فارس را بايد باور كرد؟ يا اين آتش افروزى عملى و آشكار را؟ من صريحاً اعلام مى كنم كه امريكا پاسخ اين اقدام زشت را دريافت خواهد كرد.

اين تنها يكى از دنباله هاى شوم جنگ تحميلى و نتيجه ى ناتوانى شوراى امنيت در مقابله با تجاوز عراق است. اگر شوراى امنيت عراق را به خاطر شروع جنگ تحميلى و سپس شروع جنگ شهرها و آنگاه شروع جنگ كشتيها محكوم مى كرد، امروز امريكا نمى توانست على رغم فشار افكار عمومى جهان و حتى داخل امريكا دست به چنين تهديد آشكارى عليه صلح و امنيت جهانى بزند؛ آن هم بلافاصله و على رغم قطعنامه ى 598 كه خود عامل اصلى براى تهيه و صدور آن بود. آيا قطعنامه ى 598 فقط براى فشار بر جمهورى اسلامى تهيه شده است؟ من بايد به همه ى جهان و مخصوصاً به ملت بزرگ امريكا اعلام كنم، كه حضور نظامى تهديدكننده ى امريكا در خليج فارس تنها يكى از خصومتهاى آشكار رژيم ايالات متحده

با ملت ماست.

تاريخ ملت ما در فصلى سياه، تلخ و خونين آميخته به انواع دشمنيها و كينه ورزيهاى رژيم امريكاست. بيست و پنچ سال حمايت از رژيم ديكتاتور و جلاد پهلوى، با آن همه جناياتى كه وى نسبت به ملت ما مرتكب شد. غارت اموال اين ملت با همدستى شاه، مقابله ى جدى با انقلاب در آخرين ماه هاى عمر رژيم شاه و تشويق وى به سركوب تظاهرات ميليونى مردم. كارشكنى نسبت به انقلاب به وسائل گوناگون در اولين سالهاى پيروزى، تماس تحريك آميز سفارت امريكا در تهران با عناصر ضد انقلاب، كمك به كودتاچيان، كمك مستمر به عناصر تروريست و ضد انقلاب در خارج از كشور، بلوكه كردن نقدينه ها و اموال ايران و عدم تحويل اجناسى كه بهاى آن مدتها قبل دريافت شده است، عدم تحويل اموالى كه شاه از بيت المال برداشته و به نام خود در بانك هاى امريكا گذارده بود، تلاش براى محاصره ى اقتصادى و ايجاد جبهه ى متحد غرب عليه ملت ما، حمايت آشكار و مؤثر از عراق در جنگ عليه ما و بالأخره لشكركشى بى منطق قلدرمآبانه به خليج فارس و در خطر قرار دادن جدى امنيت و آرامش منطقه. اين ها بخشى از ادعانامه ى ملت ما عليه رژيم ايالت متحده ى امريكاست. ادعا نامه اى كه مى تواند كليه ى ادعاهاى صلح طلبى و اظهارات سران اين رژيم در مورد حُسن نيّت نسبت به جمهورى اسلامى را كه ظاهراً هدفى جز حل مشكلات داخلى شان ندارد مورد ترديد جدى قرار دهد.

آخرين نمونه از طومار خصومت هاى امريكا با ملتمان فاجعه ى خونينى است كه نسبت به حجاج بى دفاع و مظلوم در سرزمين مقدس مكه و در حرم امن الهى آفريده شد؛ و در آن نزديك

چهارصد ايرانى و غير ايرانى كه اكثراً زنان بودند به شهادت رسيدند، و چندين برابر مجروح و مصدوم و مضروب شدند. بنا به قرائنى دست امريكا در اين فاجعه ى بى نظير تاريخى مؤثر بوده است. آيا رژيم امريكا و دست نشاندگان سعودى اش براى كشتار اين تعداد زن و مرد مظلوم و بى گناه پاسخ قانع كننده اى مى توانند ارائه دهند؟ بى شك فاجعه آفرينان براى توجيه عمل خود ناگزيرند بهانه اى بتراشند و تهمت هايى بزنند؛ اما طبيعت حادثه اى كه يك طرف آن قريب به چهارصد تن مسافر كشته و بيشتر بانوان است، و يك طرف پليس محلى مسلح به مسلسل و چماق و گاز سمّى، راه هر بهانه را مى بندد. درست است كه خون، خونى كه به ناحق و از سر ظلم و قساوت ريخته شود، پيام رسائى را نه فقط براى امروز كه براى همه ى زمانها با خود حمل مى كند، و دست خونريز را افشاء مى كند؛ اما حادثه ى مكه از اين جهت كه هماهنگى سياست امريكا با ارتجاع عرب را نشان مى دهد، و پرده از پنهان كارى هاى اين دو در منطقه ى خليج فارس برمى دارد، داراى ابعادى جهانى است؛ و درخور آنكه در مجامع بين المللى به دقت در آن نگريخته شود.

من لازم مى دانم مؤكداً بگويم، كه اين ادعانامه عليه سردمداران رژيم امريكاست، و نه عليه ملت امريكا؛ كه خود در صورت اطلاع از آنچه دولتش با ملتى كرده پاى آن ادعانامه را امضا خواهد كرد. ملت ما نشان داده است كه به هدفهاى خود مؤمن و در راه آن تا سرحد نثار جان ايستاده است. چنين ملتى از امريكا و از هيچ قدرتى نمى ترسد، و به يارى خدا نشان خواهد داد كه پيروزى از

آن حق و مؤمنان به حق است. آقاى رئيس، آقاى دبيركل، حضار محترم، اين بود سرگذشت انقلاب ما. انقلابى كه اگر موج اميدى گسترده ميان ملتهاى رنج ديده از سلطه ى استكبار جهانى پديد آورد، موج مخالفتى به همان گستردگى نيز ميان قطب هاى سلطه ى بين المللى ايجاد كرد. و اين مخالفتها هرچند جدى، عميق و متنوع بود، نتوانست نهالى را كه ريشه در اعماق داشت و روز به روز استوارتر مى شد، از پا بياندازد؛ هرچند سنگ و زخم فراوان به آن زده شد.

اكنون همه ى دنيا ببيند و مى بيند كه ما به رغم انف سلطه ها زنده ايم و زنده خواهيم بود. سنت هاى الهى در تاريخ اين را حكم كرده و جز اين نخواهد بود، و اين زنده ترين و گوياترين پيام ماست. نظام سلطه همواره خواسته است عكس اين را ثابت كند، و اداره ى خود را براى ملت ها و كشورهاى جهان سوم سرنوشت ساز بداند؛ ما اين را تخطئه كرديم. شك نيست كه نظام سلطه حيات و استمرار جمهورى اسلامى را نمى خواست، ولى اراده ى ما غالب شد. پيام ما به همه ى ملت ها و دولتهايى كه مى خواهند مستقل و بى اعتنا به خواست و اراده ى سلطه هاى بزرگ جهانى بمانند، اين است كه از آنان نترسند، و به خود و ملت خود اعتماد كنند. انقلاب ما همچنين پيام بزرگ خود را نفى نظام سلطه در جهان مى داند. امروز عملًا جهان ميان قدرتهاى بزرگ و سلطه گر تقسيم شده است، و آنان خود را صاحب اختيار دنيا مى شمارند. به اعتبار ديگر جهان به دو بخش سلطه گر و سلطه پذير تقسيم شده است، و بخش اول خود را مالك سرنوشت بخش دوم مى داند. نظام سلطه عبارت از وجود همين

روابط نابرابر ميان اين دو بخش از جهان است. نظام سلطه به ميل خود انقلابها را نفى و براى رژيمهاى انقلابى مشكل تراشى مى كند. نيكاراگوئه و كشورهاى انقلابى جنوب آفريقا چند مثال زنده ى اين حقيقتند. نظام سلطه على رغم ملتها براى آنان تصميم مى گيرد.

فلسطين مظلوم نمونه ى كامل و افغانستان نمونه ى ديگر اين حقيقتند. نظام سلطه با مفاهيم به ميل خود بازى مى كند، و آن را برطبق مصالح خود تغيير مى دهد؛ و همه ى امكانات خود را براى جا انداختن آن به كار مى برد. تروريسم و حقوق بشر نمونه هايى از مفاهيم دست كارى شده اند.

نظام سلطه حتى مستقيماً به كشورهاى مورد غضب خود حمله مى كند. نمونه هاى اخير آن حمله ى امريكا به ليبى و گراناداست. نظام سلطه براى همه ى دنيا و به عوض همه ى ملتها تصميم مى گيرد. نمونه ى ديروز آن هيروشيماست، و امروز هم رئيس جمهور امريكا به كار هولناك اسلاف خود افتخار مى كند؛ با اين استدلال كه اگر ما اين چند هزار را نمى كشتيم، بعداً ممكن بود بيشتر از آن در همه ى دنيا كشته شود، و بدين ترتيب دلسوزى قيّم مآبانه ى امريكا نسبت به همه ى دنيا را به رخ مى كشد. نظام سلطه از رژيمهاى فاشيست و نژادپرست مانند اسرائيل و آفريقاى جنوبى حمايت مى كند، و آنان را چون دست مسلح و خونريزى به جان ملتهاى مظلوم مى اندازد. لبنان مسلمان كه صبورانه و مقاوم در برابر تجاوزهاى خباثت آميز صهيونيست ها مى ايستد نمونه ى بارز و كشورهاى خط مقدم جنوب آفريقا نمونه هاى ديگر آنند.

نظام سلطه به خود حق مى دهد كه سازمانهاى بين المللى را زير فشار قرار دهد؛ نمونه ى حاضر آن فشار امريكا بر شوراى امنيت و يونسكو است. نظام سلطه منافع سلطه گران را مطلق و موجب ناديده

انگاشتن منافع ديگران مى شمارد؛ نمونه ى آن حضور تشنج زا و خطرآفرين ناوهاى امريكا در خليج فارس است؛ كه به استدلال حفظ منافع امريكا و بدون توجه به منافع كشورهاى منطقه انجام گرفته است. و خلاصه نظام سلطه تبليغات جهانى را در دست مى گيرد و به كمك آن همه ى حقايق را واژگونه و همه ى اين شيطنت ها را خدمت جلوه مى دهد، و راه مقابله با خود از سوى افكار عمومى عالم را مى بندد. پيام ما به همه ى ملت ها و دولت هاى جهان سوم و نيز به ملتهايى كه دولتهاى آنان خود بوجودآورندگان نظام سلطه اند اين است كه دنيا بيش از اين نبايد اين وضع ناهنجار را تحمل كند. بايد به قدرتها و دولتهاى بزرگ از سوى همه گفته شود در خانه هاى خودتان بنشينيد، و دنيا را به همه ى مردم دنيا بسپريد، شما قيّم آن ها نيستيد. در سازمان ملل دو تبعيض ناروا هست؛ حق وِتُو و عضويت دائم در شوراى امنيت؛ اين دو تبعيض بايد برداشته شود.

اين تنها چيزى است كه مى تواند سازمان ملل و شوراى امنيت را به راستى همان كانونى كند كه همه ى ملت ها به آن دل ببندند، و مسائل فى مابين خود را در آن حل كنند؛ و گر نه هميشه مثل امروز شوراى امنيت جايى خواهد بود براى صدور احكام بى اعتبار و دستورهاى بى عمل، و هميشه مثل امروز ملتها احساس خواهند كرد كه جايى براى حل مسائل بين المللى وجود ندارد، و خشونت تنها راه پيشبرد كارهاست. پيام ما به دولتهاى جهان سوم آن است كه تا نظام سلطه و وضع كنونى باقى است در راه اتحاد ميان خود بكوشند؛ اين بهترين راه براى قوى شدن است. سلطه هاى

جهانى جز قوّت و قدرت هيچ نمى فهمند، و در برابر زبان قدرتى كه آنان به كار مى گيرند با زبان قدرت بايد سخن گفت. بيدارى ملتها و آگاهى يافتن آنان از ماهيت و نقش نظام سلطه بزرگترين پشتوانه ى دولتهاى جهان سوم و مايه ى قدرتى حقيقى در برابر سلطه گران است. رهبران اين دولت ها هيچ بازوى قدرت مندى و نيز هيچ چاره اى جز فكر روشن و اراده ى نيرومند ملتهاى خود ندارند. اتحادى كه ما به كشورهاى جهان سوم پيشنهاد مى كنيم، اتحاد براى جنگيدن با قدرتهاى بزرگ نيست؛ اتحاد براى دفاع از خود و جلوگيرى از تضييع حقوق حقه ى خود است. قدرتهاى سلطه گر بزرگترين عامل توجيه و نشر فسادند؛ فساد اخلاقى، فساد جنسى و فساد اعتقادى.

همه و همه در انگيزه هاى سياسى و اقتصادى و جاسوسى اين قدرتها پشتوانه ها و مروّجين عمده و اصلى خود را مى يابند. و چنين شده است كه امروز در دنياى سياه و تلخى كه اين بار شامل خود ملتهاى متعلق به قدرتهاى بزرگ نيز مى شود ارزشهاى اخلاقى بربادرفته، بنيان خانواده سست و لرزان، ديو الكليسم و اعتياد به مواد مخدر از هميشه مسلطتر و جاذبه ى معنويت و اخلاق از هميشه كمتر است. ما بايد در كشورهاى خود با فساد مبارزه اى جدى آغاز كنيم؛ بايد بنيان خانواده را محكم و نخستين و اصلى ترين پرورشگاه آدمى را كانون محبت، صفا، عاطفه و معنويت سازيم.

بايد حراست از حقوق و ارزشهاى زن را مورد تأكيد قرار داده، در معيارهاى كنونى آن كه ساخته ى دست و پندار همين نظام سلطه است تجديد نظر كنيم؛ و زن را جداً از وسيله اى براى التذاذ كه فرهنگ سلطه ى غرب عملًا بر او تحميل كرده

رها سازيم. زن يك عالِم، يك سياستمدار، يك مدير، يك شخصيت برجسته و برتر از همه يك همسر و يك مادر آرى، اما يك وسيله براى كامجويى و سرگرمى نه. اين است آنچه خواهد توانست به نيمى از بشريت هويت و شخصيت حقيقى اش را اعطاء كند؛ و خانواده را بنيانى ماندگار و مقدس ببخشد. اين ها

پيامهاى انقلاب ماست؛ نه فقط به آنان كه گوش خود را آماده ى شنيدن نگه داشته اند، بلكه به همه ى آنان كه مى توانند حجاب هاى شنيدن را كنار زنند و به قضاوت عادلانه روى آورند.

متشكرم.

بيانات در سال 1367

بيانات در آيين گشايش كنگره جهانى حافظ

بسم الله الرّحمن الرّحيم

28/ 08/ 1367

الحمد للّه و الصّلاة على رسول الله و على آله الأطيبين

به حسن و خلق و وفا كس به يار ما نرسد ترا در اين سخن انكار كار ما نرسد

اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند كسى به حسن و ملاحت به يار ما نرسد

به حقّ صحبت ديرين كه هيچ محرم راز به يار يك جهتِ حق گزار ما نرسد

هزار نقش برآمد ز كلك صنع و يكى به دلپذيرى نقش نگار ما نرسد

هزار نقد به بازار كاينات آرند يكى به سكه ى صاحب عيار ما نرسد

دريغِ قافله ى عمر كان چنان رفتند كه گردشان به هواى ديار ما نرسد

بسوخت حافظ و ترسم كه شرح قصه ى او به سمع پادشه كامكار ما نرسد بهترين فاتحه ى سخن، در بزرگداشت اين عزيز هميشگى ملت ايران و درّ يگانه ى فرهنگ فارسى، سخنى بود از خود او، كه اين غزل را به عنوان ارادتى به خواجه ى شيراز و شاعر همه ى عصرها و قرنهايمان در حضور شما عزيزان برادران و خواهران و ميهمانان گرامى خواندم و در

حقيقت توصيفى براى خود حافظ شيرازى است.

حافظ بدون شك، درخشان ترين ستاره ى فرهنگ فارسى است شعر فارسى، در طول اين چندين قرن تا امروز نداريم هيچ شاعرى را كه به قدر حافظ، در اعماق و زواياى جامعه ى ما و ذهن و دل ملت ما نفوذ كرده باشد و حضور داشته باشد. شاعرِ همه ى قرنهاست و همه ى قشرهاست. از عرفاى بى خود از خودِ مجذوبِ جلوه هاى الهى، تا اديبان و شاعران خوش ذوق، تا رندان بى سر و پا و تا مردان و زنان معمولى جامعه ى ما، هركدام در حافظ سخن دل خود را يافتند و به زبان او، شرح حال و وصف حال خود را سرودند. شاعرى كه ديوان او تا امروز هم، پرفروش ترين كتاب و پرنشرترين كتاب، بعد از قرآن است و ديوان او در همه جاى اين كشور و در بسيارى از خانه ها يا بيشتر خانه ها با قداست و حرمت، در كنار كتاب الهى گذاشته شده است. شاعرى كه لفظ و معنا را و قالب و محتوا را باهم به اوج رسانده و در هر مقوله اى كه سخن رانده، زبده ترين و موجزترين و شيرينترين را گفته است. امروز بزرگداشت اين شاعر است.

البته در جامعه ى ما و در بيرون از كشور ما، در باره ى حافظ، سخنها گفتند و قلمها زدند و به دهها زبان ديوان او را برگرداندند و دهها كتاب در شرح حال او يا ديوان او نوشتند؛ امّا همچنان حافظ به صورت كامل، ناشناخته است. اين را اعتراف مى كنيم و بر اساس اين اعتراف بايد حركت كنيم و اين كنگره بزرگترين هنرش اين خواهد بود إن شاء اللّه كه در اين راه گامى به جلو باشد.

در

اين كنگره، اساتيد بزرگ، شعرا، ادبا و صاحب فضيلتان و افراد صاحب نظر بحمد اللّه زيادند. بايد بگويند و بسرايند و بنويسند و پس از اين جلسه هم، بايد اين حركت ادامه پيدا كند.

ما حافظ را فقط به عنوان يك حادثه ى تاريخى ارج نمى نهيم، بلكه حافظ همچنين حامل يك پيام و يك فرهنگ است. دو خصوصيت وجود دارد كه به ما حكم مى كند كه از حافظ تجليل كنيم و ياد او را زنده كنيم. اول: زبان فاخر اوست كه همچنان در قله ى زبان فارسى و شعر فارسى است

و ما اين زبان را بايد ارج بنهيم و از آن معراجى بسازيم به سوى زبان پاكِ پيراسته ى كامل والا؛ چيزى كه امروز از آن محروميم.

دوم: معارف حافظى است كه خود او تكرار مى كند كه از نكات قرآنى استفاده كرده است. قرآن درس هميشگى زندگى انسان است و ديوان حافظ مستفاد از قرآن است و خود او اعتراف مى كند كه نكات قرآنى را آموخته و زبان خودش را به آن ها گشوده است. پس محتواى شعر حافظ آنجا كه از جنبه ى شعرى محض خارج مى شود و قدم در وادى بيان معارف و اخلاقيات مى گذارد، يك گنجينه و ذخيره است براى ملت ما امروز و نسلهاى آينده و همچنين براى ملتهاى ديگر؛ چون معارف والاى انسانى مرز نمى شناسد. پس بزرگداشت از حافظ، بزرگداشت از فرهنگ قرآنى و اسلامى و ايرانى است و بزرگداشت از آن انديشه هاى نابى است كه در اين ديوان كوچك، گردآورى شده و به بهترين و شيواترين زبان، ادا شده است.

من امروز مايل بودم بتوانم يك بحث مورد قبول خود حد اقل در اين مجمع شما داشته

باشم. ارادت به حافظ و احساس مسئوليت در مقابل پيام حافظ و جهان بينى او و نيز زبان او، من را وادار مى كند و مى كرد به شركت در اين اجتماع و همكارى با شما؛ امّا وقت و گرفتاريهاى من به من اجازه نداده اند و نمى دهند كه آن چنان كه دلخواه يك دوستدار حافظ است، در باره ى او حرف بزنم و بيان كنم. در استعجال، با كمك از حافظه و از حافظ، مطالبى را آماده كرده ام كه عرض كنم. بحث را در سه قسمت عرض خواهم كرد: يك قسمت در باب شعر حافظ، قسمت ديگر در باب جهان بينى حافظ و قسمت سوم در باب شخصيت حافظ.

آن چنان كه من جمع بندى مى كنم از ديوان او و از مجموعه ى سخن او شعر حافظ در اوج هنر فارسى است و از جهات مختلف در حد اعلاست. اين بحث كه بهترين شاعر فارسى كيست، تاكنون بحث بى جوابى مانده و شايد بعد از اين هم بى جواب بماند؛ امّا مى توان ادعا كرد كه به اوج سخن حافظ يعنى به اوجى كه در سخن حافظ هست هيچ سخن ديگرى نرسيده است. نه اينكه مرتبه ى شعر حافظ در همه ى غزليات و سروده ها مرتبه اى است والاتر از ديگران، بلكه بدين معنا كه در بخشى از اين مجموعه ى گرانبها و نفيس، اوجى وجود دارد كه شبيه آن را در كلام ديگران انسان مشاهده نمى كند.

يك تقريبى به ذهن برادران و خواهرانى كه با حافظ تا حدودى آشنائى دارند عرض مى كنم. شعر غزلى به طور طبيعى شعر عشق است هر نوع شعر غزلى، چه عارفانه و چه غير عارفانه و شعر عشقى كه متعهد بيان لطيفترين احساسات انسان را متعهد است، به طور

طبيعى نمى تواند از شيوه ها و اسلوبها و كلماتى استفاده كند كه به فخامت شعر خواهد انجاميد؛ آنچه كه در قصيده به راحتى مى توان از آن بهره برد و حتّى در مثنوى. لذا شما مى بينيد كه سعدى بزرگ كه استاد سخن هست، فخامتى را كه در بوستان نشان مى دهد؛ در غزليات خودش نمى تواند نشان بدهد. اين، طبيعت زبان غزل است و هر شاعرى ناگزير در غزل محدوديتهايى دارد، محدوديتهايى كه سخن را از استحكام و فخامت و جزالت لازم مى اندازد.

حالا اگر نگاه كنيد به تشبيب ها و نسيبهايى كه در مقدمات قصائد معمولًا شعرا داشته اند كه در گذشته كمتر قصيده اى بود كه از تشبيب و نسيب، يعنى از همان ابيات عاشقانه اى كه در ابتداى قصيده شاعر مى سرود، خالى باشد خواهيد ديد كه هيچ كدام از اين ابياتى كه به عنوان تشبيب در مقدمه و طليعه ى قصائد، سروده شده؛ نتوانسته است كار يك غزل را در بين مردم بكند. نه هرگز با او خواننده اى آوازى سروده و نه به عنوان وصف الحال عاشقى به كار رفته است. بااينكه غزل است و شعر است در مضمون غزل؛ امّا طنطنه ى قصيده، مانع از اين است كه آن لطف و آب غزل را داشته باشد آن لطافت و نازكى غزل را دارا باشد.

پس لطافت و نازكى در غزل، به طور طبيعى منافات دارد با طبيعت استحكام و محكم بودن شعر كه در قصيده مشاهده مى شود، حالا ما شعرى را اگر پيدا كرديم كه بااينكه غزل هست، از لحاظ استحكام الفاظ، كوچك ترين نقيصه اى ندارد؛ اين شكل شعر، برترين است. اگر غزلى را ما يافتيم كه علاوه بر لطف سخن و لطافت كلمات، از يك

استحكام و استوارى هم برخوردار است به طورى كه نمى توان جاى هيچ كلمه اى از كلمات آن را عوض كرد يا چيزى به آن افزود يا چيزى از آن كاست بايد استنتاج كنيم كه اين غزل، اين سخن، در حد اوج است و در ديوان حافظ، از اين قبيل بسيار است. آن چنان استحكام سخن در غزل حافظ، چشم را به خود جلب مى كند كه كسانى كه بر روى خصوصيات لفظى سخن كار مى كنند منهاى مسائل معنوى بلاشك يكى از چيزهايى كه آن ها را مبهوت مى كند، همين استحكام سخن حافظ است در بسيارى از ابيات او و غزليات او. كه حالا در خلال صحبت، ممكن است بعضى از اين ها را عرض كنم.

البته همان طور كه عرض كردم نمى خواهيم بگوئيم كه همه ى غزليات حافظ اين جورى است. به قول غنىّ كشميرى:

شعر اگر اعجاز باشد بى بلند و پست نيست

در يد بيضا همه انگشتها يكدست نيست

بنابراين در شعر حافظ هم، كوتاه و بلند وجود دارد و تصادفاً شعرهاى پائين حافظ، آن چيزهايى است كه نشانه هاى مدح در او هست.

احمد الله على معدلة السلطانى

احمد شيخ اويس حسن ايلخانى

اين را براى مدح گفته است. اين، شعر حافظ مى توان گفت به شمار نمى آيد. شعر حافظ را در جاهاى ديگرى و بخشهاى ديگرى بايستى جستجو كرد.

برخى از خصوصيّات شعر حافظ را من عرض مى كنم خصوصيات بيشتر لفظى شعر حافظ البته در اين باره اساتيد چيزهاى خوبى نوشتند بنده هم از بعضى از اين ها در گذشته غالباً استفاده كردم و فرصت مراجعه ى درستِ كاملى اين ايام نداشتم و شما برادران و خواهرانى كه اهل استفاده ى از اين كتابها هستند، مى توانند استفاده كنند اساتيد

هم كه خودشان مى دانند. امّا يك چيزهايى را من از خصوصيّات لفظى شعر حافظ عرض مى كنم:

يكى از اين خصوصيّات، قدرت تصوير در شعر حافظ است؛ از چيزهايى است كه كمتر به آن پرداخته شده است. تصوير در مثنوى، چيز آسان و ممكنى است. لذا شما تصويرگرى فردوسى را در شاهنامه و مخصوصاً نظامى را در كتابهاى مثنويش، مشاهده مى كنيد كه چه تصويرهاى زيبائى از طبيعت، از وضعيت، مى كند. در غزل اين كار، كار آسانى نيست. بخصوص وقتى كه غزلى بايد داراى محتوا باشد؛ يعنى شاعر متعهد است كه محتوايى در آن غزل، حتماً بيان كند و معارفى را ادا كند. تصوير، با آن زبان محكم و با لطافتهاى ويژه ى شعر حافظ و با مفهوم، چيز نزديك به اعجازى است. چند نمونه از تصويرهاى حافظ را من مى خوانم، چون روى اين قسمت تصويرگرى حافظ گمان مى كنم كمتر كار شده، يعنى من نديده ام. چون همه ى كتابهايى كه در باب حافظ نوشته شده، من نديده ام، شايد هم اين بحث شده و من به آن دست نيافتم.

براى اينكه بيشتر روى اين قضيه در شعر حافظ كار بشود، اين ابياتى كه عرض مى شود تصوير مى كند يك منظره اى را؛ شما ببينيد چقدر زيبا و قوى تصوير مى كند!

در سراى مغان رُفته بود و آب زده نشسته پير و صلائى به شيخ و شاب زده

سبوكشان همه در بندگيش بسته كمر ولى ز ترك كُلَه چتر بر سحاب زده

شعاع جام و قدح نور ماه پوشيده عذار مغبچگان راه آفتاب زده

گرفته ساغر عشرت فرشته ى رحمت مى رسد به اينجا:

سلام كردم و با من به روى خندان گفت كه اى خماركش

مفلس شراب زده

چه كسى؟ چه كاره اى و چطور؟ سؤال مى كند از او تا مى رسد به اينجا:

وصال دولت بيدار ترسمت ندهند

كه خفته اى تو در آغوش بخت خواب زده

پيام شعر را ببينيد چه قدر زيبا و بلند و شعر چه قدر برخوردار از استحكام لفظى است كه حقيقتاً كم نظير است از لحاظ استحكام لفظى و درعين حال اين جور تصويرگرى، درِ سراى مغان را نشان مى دهد و پير را نشان مى دهد و مغبچگان را نشان مى دهد و چهره هايشان را

نشان مى دهد، حال خودش را تصوير مى كند. يك چيز عجيبى است اين تصويرى كه انسان در اين غزل مشاهده مى كند و نظاير اين در ديوان حافظ زياد است. همين غزل معروف:

دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند

ساكنان حرم ستر و عفاف ملكوت

با من راه نشين باده ى مستانه زدند

يك ترسيم بسيار روشن از آن چيزى است كه در يك مكاشفه يا در يك الهام ذهنى يا در يك بينش عرفانى شاعر دارد و احساس مى كند كه اين را به بهترين زبان ذكر مى كند كه اگر ما قبول كنيم كه قبول هم داريم كه اين پيام عرفانى اى است و بيان معرفتى از معارف عرفانى؛ شايد به بهتر از اين زبان، به هيچ زبانى حقيقتاً نشود اين را بيان كرد، تصوير كرد. تصويرگرى حافظ، يكى از برجسته ترين خصوصيّات اوست.

ايهام بيان حافظ را بزرگ داشتند، نويسندگانى و گويندگانى همين جور هم هست، در باره اش زياد بحث شده من تكرار نمى كنم.

از جمله ى خصوصيّات زبان حافظ، شورآفرينى است. شعر حافظ شعر پرشور و شورانگيز است. بااينكه شعر غزلى در برخى از اشكالش كه شايد صبغه ى غالب هم داشته باشد شعر رخوت

و بى حالى است؛ امّا شعر حافظ، شعر شورانگيز و ولوله آفرين است. ابياتى را به ياد شما مى آورم، ببينيد چقدر اين پرتحرك و برانگيزاننده است!

سخن درست بگويم نمى توانم ديد

كه مَى خورند حريفان و من نظاره كنم

...

در نمازم خم ابروى تو با ياد آمد

حالتى رفت كه محراب به فرياد آمد

ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم

اى بى خبر ز لذت شرب مدام ما

حاشا كه من به موسم گل ترك مِى كنم

من لاف عقل مى زنم اين كار كِى كنم

سرتاپا شور و حركت و هيجان است اين شعرها و هيچ به يك سخن يك انسانِ بى حالِ افتاده ى دنيا را به ترك گفته، ندارد. همين شعر معروفى كه اول ديوان حافظ هست و در فاتحه ى ديوانِ آن هست همين:

الا يا ايها الساقى ادر كأسا و ناولها

كه عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشكلها

نمونه ى بارزى از همين شورآفرينى و ولوله آفرينى است و اين يكى از خصوصيّات شعر حافظ است.

خصوصيت ديگر اين است كه شعر حافظ، سرشار از مضامين است چه مضامين ابتكارى و چه مضامين شعراى گذشته كه آن ها را با بهترين بيانى و غالباً با بهتر از بيان خودشان، ادا كرده است. چه شعراى عرب و چه شعراى پيش از خودش مثل سعدى و چه شعراى معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجى كه گاهى مضمونى را از آن ها گرفته و به زيباتر از بيانى از بيان خود آن ها، آن را ادا كرده است.

اينى كه گفته مى شود كه در شعر حافظ مضمون نيست، اين ناشى از دو علت است: يكى اينكه مضامين حافظ آن قدر بعد از او تكرار شده و تقليد شده كه امروز كه ما آن

را مى خوانيم،

به گوشمان تازه نمى آيد. اين گناه حافظ نيست اين مدح حافظ است كه شعر او و سخن او و مضمون او، آن قدر دست به دست گشته و همه او را گفتند و گرفتند و تقليد كردند كه امروز يك حرف تازه به گوش نمى آيد و دوم اينكه: زيبائى سخن و صافى سخن، آن چنانى كه مضمون در او گم مى شود، برخلاف بسيارى از گويندگان سبك هندى كه مضامين عالى را به كيفيتى بيان مى كنند كه زبان سبك هندى اين البته اين، نقص آن سبك هم نيست، در آنجا هم در جاى خود بحث دارد و نظر هست كه آنجا يكى از كمالات سبك هندى است. به هرحال در آنجا برجسته است مضمون در شعر حافظ، آن چنان هموار و آرام بيان شده، مضمون كه به چشم نمى آيد.

كم گوئى و گزيده گوئى، خصوصيت ديگر شعر اوست. يعنى حقيقتاً جزء برخى از ابيات حافظ يا بعضى از غزليات و قصائدى كه غالباً هم معلوم مى شود كه مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش هست يا مدح اين و آن هست كه راجع به اين مدح هم بعد اگر يادم ماند مطلبى عرض خواهم كرد؛ در بقيه ى ديوان، نمى شود جايى را پيدا كرد كه انسان بگويد توى اين غزل، اگر اين يك بيت نبود، بهتر بود، كارى كه با ديوان خيلى از شعرا اين كار مى شود. انسان ديوانهاى بسيار خوب را از شعراى بزرگ مى خواند، مى بيند توى اين قصيده ى به اين قشنگى، تو اين غزل به اين شيوائى، اين بيت زيادى است! اگر نبود، يكدست تر بود، بهتر بود. در شعر حافظ، چنين چيزى را آدم نمى تواند پيدا كند.

روانى، صيقل زدگى الفاظ، تركيبات

بسيار شيرين و لحن زبان شيرين، يكى از خصوصيّات استثنائى حافظ است. بااينكه كيفيت بيان او همچنان كه در شعر منسوب به او هست بسيار شبيه به خواجوست؛ يك جاهايى انسان شعر خواجو را وقتى مى خواند مى بيند كه شبيه شعر حافظ و قابل اشتباه است. امّا شيرينى بيان حافظ، در مجموع ديوان، در هيچ ديوان ديگرى از ديوانهاى فارسى تا آنجايى كه بنده ديدم و احساس كردم مشاهده نمى شود.

بعضى حافظ را متهم كردند به تكرار، بايد عرض كنم تكرار حافظ، تكرار مضمون نيست، تكرار ايده ها و مفاهيم است. يك مفهوم را به زبانهاى گوناگون تكرار مى كند. نمى شود اين را گفت تكرار مضمون كه معيوب، عيب هست در شعر.

موسيقى عبارات حافظ و گوش نوازى اين كلمات، خود يك خصوصيت ديگرى است. شعر را به سبك معمولى وقتى كه بخوانند، گوش نواز است. چيزى كه در شعر فارسى، نظيرش انصافاً كم است. بعضى از غزليات ديگر هم البته همين جور است. در معاصرين او، خواجو همين جور است. بسيارى از غزليات سعدى همين جور است. بعضى از مثنويات همين جور است. امّا در حافظ، اين يك صبغه ى عمومى است. كثرت ظرافتها و ريزه كاريهاى لفظى، از قبيل جناسها و مراعات نظيرها و ايهام و تناسبها و ايهام و تضادها، إلى ما شاء اللّه است كه شايد كمتر بتواند انسان پيدا كند غزلى را كه در آن غزل، چند مورد از اين ظرافتها و ريزه كاريها و ظريف كارى ها و ترصيع هاى لفظى وجود نداشته باشد. اين بيتى كه اينجا يادداشت كردم به مناسبت همين ظرافتها اين را بخوانم:

جگر چون نافه ام خون گشت و كم زينم نمى بايد

جزاى آنكه با زلفت سخن از چين خطا گفتم

يكى از خصوصيّات شعر

حافظ، روانى و رسائى است كه هركسى كه با زبان فارسى آشنا باشد شعر حافظ را مى فهمد. شما شعر حافظ را با زبان معمولى به يك آدمى كه هيچ سواد هم نداشته باشد وقتى كه بخوانيد، برايش، راحت مى فهمد؛ مثل حرف زدن معمولى:

مشكلى دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مى كنند

اصلًا هيچ ابهامى و نكته اى كه پيچ وخمى در او باشد، انسان مشاهده نمى كند. نو ماندن زبان كه به گفته ى يكى از ادبا و نويسندگان معاصر ما كه ايشان ادعا مى كند، بايد هم همين جور باشد مى گويد هنوز زبان غزلى ما، مديون حافظ است و همين هم درست است يعنى؛ امروز شيواترين غزل ما، آن غزلى است كه شباهتى به حافظ مى رساند. نمى گويم اگر كسى درست، نسخه ى حافظ تقليد كند؛ اين بهترين غزل خواهد بود. نه، تطوّر زبان و تحوّل سبكها و پيشرفت شعر، يقيناً ما را به جاهاى جديدى رسانده و حقّ هم همين است. امّا در همين شعر غزلى ناب پيشرفته ى امروز، آن جايى كه شباهتى به حافظ و زبان حافظ در او هست، انسان احساس شيوائى مى كند. و بالأخره به كار بردن معانى رمزى و كنائى، كه اين هيچ شكّى درش نيست، يعنى حتّى آن كسانى كه شعر حافظ را يكسره شعر عاشقانه و به قول خودشان رندانه مى دانند و هيچ معتقد به گرايش عرفانى در حافظ نيستند كه واقعاً جفاى به حافظ است كسى اين جور حرف بزند حتى آن ها هم در يك مواردى، نمى توانند ردّ كنند كه سخن حافظ، سخن رمزى است. يعنى كاملًا روشن است كه سخن حافظ، اينجا عبارتى را و تعبيرى را به جاى معناى ديگر مورد نظر

خودش گذاشته است.

نقد صوفى نه همين صافى بى غش باشد

اى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد

خب نقد صوفى نه همين صافى بى غش، صافى بى غش يعنى «مى»، در حالى كه صوفى كه ادعاى «مى» ندارد، ادعاى معنويات دارد. بنابراين صافى بى غش به كار رفته به معناى «مى ناب»، يعنى به معناى عرفان ناب. صافى بى غش كه به معناى مى ناب است به كار رفته به معناى عرفان ناب و خالص.

نقد صوفى نه همين صافى بى غش باشد

اى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد

خصوصيات لفظى زيادى باز، از جمله ى چيزهايى كه من به نظرم رسيد كه جا دارد روى اين كار بشود، در شعر حافظ استفاده ى شجاعانه ى از لهجه ى محلّى است با ظرافت؛ يعنى از لهجه ى شيرازى در شعرى با آن عظمت استفاده كرده حافظ كه موارد زيادى ديده مى شود. اين استفاده كردن «به» به جاى «با»:

اگر غم لشكر انگيزد كه خون عاشقان ريزد

من و ساقى به هم سازيم و بنيادش براندازيم

كه تا امروز هم در لهجه ى شيرازى، اين موجود است. يا:

در خرابات طريقت ما به هم منزل شديم يا شويم

كاين چنين رفتست از عهد ازل تقدير ما

و موارد ديگرى از اين قبيل هست. در اين غزل معروف حافظ: «صلاح كار كجا و من خراب كجا» كه كجا رديف است و «باى» قبل از رديف كه حرف رديف بايد ساكن باشد. در حالى كه در مصراع بعدى مى گويد: «ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا». اين غلط نيست به لهجه ى شيرازى: «ببين تفاوت ره از كجاست تا كجا» كه الآن هم شيرازيها وقتى حرف مى زنند، همين جور حرف مى زنند؛ تابْكجا. يعنى از لهجه ى شيرازى لهجه ى محلّى استفاده كرده و

آن را در قافيه به كار برده.

استفاده از اصطلاحات روزمرّه ى معمولى و از اين قبيل چيزها كه زياد است. حالا من بخواهم بازهم در اين زمينه حرف بزنم، بحثهاى زيادى است.

يك نكته ى ديگر هم عرض بكنم اين قسمت مربوط به شعر را خاتمه بدهم و آنكه نشانه هاى سبك هندى را هم در غزل حافظ بنده مشاهده مى كنم، يعنى؛ ريشه هاى سبك هندى را مى شود فهميد و ارادت صائب و نظيرى و عُرفى و كليم اين شعراى بزرگ سبك هندى به حافظ، احتمالًا به معناى انس زيادى اين ها با زبان حافظ است و يقيناً اثر داشته كه من دوتا بيت را همين طور دم دستى پيدا كردم و يادداشت كردم اگر بتوانم اينجا بخوانم:

كردار اهل صومعه ام كرد مِى پرست

اين دود بين كه نامه ى من شد سياه از او

كه كاملًا بوى سبك هندى را مى دهد.

اى جرعه نوش مجلس جم سينه پاك دار

كائينه ايست جام جهان بين كه واى از او

بنابراين در زمينه ى مسائل شعر حافظ، بحثها و حرفهاى زياد و خصوصيّات ممتازى هست كه اساتيد و نويسندگان روى اين، كار كردند؛ بازهم بايد كار بكنند. من همين جا از فرصت استفاده كنم؛ توصيه كنم براى كار روى ديوان حافظ، از جهات مختلف. بااينكه كارهاى خوبى نسبتاً شده، جاى برخى از كارها خالى است. مثلًا «كشف الكلمات» حافظ ما نداريم. يعنى شما اگر چنانچه يك كلمه اى را بخواهيد در حافظ جستجو كنيد داريد؟ ... آقاى دكتر شهيدى مى فرمايند داريم. خب اين هم از بى سعادتى هاى ماست كه به قول مرحوم آقاى جلال همائى «تا يك ورق از كليله در گوشم شد سيصد ورق از شفا فراموشم شد» تا يك ورق از كارهاى روزمرّه ى سياسى

را ما دست گرفتيم به قول ايشان سيصد ورق از كتاب و درس و بحث و ... پس خوب است من نگويم، پيشنهاد نكنم. بعد خصوصى به برادران مى گويم، ممكن است هرچى كه به ذهن من رسيده، قبلًا انجام شده باشد. خب، يك بحث ديگر در باره ى جهان بينى حافظ است. در باب جهان بينى حافظ، بحثهاى زيادى شده بنده هم در اين زمينه نظرى دارم كه عرض مى كنم. مطمئناً در اين جلسه هم بحثهاى مختلفى خواهد شد و نظرات گوناگونى ابراز خواهد شد و حالا كه مسئله اختلاف انگيز هست و مورد بحث هست؛ چه بهتر كه كسانى دور از تعصّب، دور از پيش داورى حقيقتاً بروند وارد ديوان حافظ بشوند تا جهان بينى اين مرد بزرگ را به صورت قطعى و مسلّم بياورند بيرون. متأسّفانه در دوره ى اخير در اين چهل، پنجاه سال اخير كتابهايى نوشته شد كه در اين كتابها، اين بى نظرى و بى غرضى رعايت نشد و مطالبى نوشته شد و گفته شد كه حقاً و انصافاً بعضى از آن ها، جفاى به حافظ است. بعضى اهانت به حافظ است. بعضى بى بصرى در مقابل حافظ است و انسان حيرت مى كند كه چرا بايستى اين حرفها به ذهن كسى خطور كند؟! حافظ را كافر و بى دين و زنديق و منكر آخرت و از اين قبيل چيزها معرّفى كردند! آن كسى كه زيباترين اشعارش، اشعار عرفانى است يا لااقل اشعار عرفانى، جزو زيباترين اشعار اوست:

در ازل پرتو حسنت ز تجلّى دم زد

عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه اى كرد رخت ديد ملك عشق نداشت

عين غيرت شد از اين آتش و بر آدم زد

مدّعى خواست كه آيد به

تماشاگه راز

دست غيب آمد و بر سينه ى نامحرم زد

و از اين قبيل، اشعار فراوانى كه در سرتاسر ديوان حافظ پراكنده است و نداى يك عرفان والاى مصفّاى عِلوى را مى دهد و خبرش در وجود حافظ. اين را نديده بگيرند! بيايند بگويند اين آدم به خدا و به قيامت و به دين معتقد نبود! اين از اين

شبيه همين جفا شايد يك مرحله پائين تر است جفاى آن كسانى است كه على رغم اين همه شعر عرفانى و اين همه شعر اخلاقى در وجود حافظ، جهان بينى او را جهان بينى شكّ و بى خبرى و بى اطلاعى از غيب و معرفت جهانى و انسانى معرفى كردند و خود او را كه حالا در باره ى خود او بعداً عرض خواهم كرد يك انسانى كه معتقد به دمْ غنيمتى و دمدمى مزاجى و اسير شهوات روزمرّه ى زندگى و نيازهاى پست و حقير مادّى!

عجيب اين است كه اين افرادى كه حافظ را فاسق و فاجر و غرق در محرّمات و پستى هاى معمولى روح بشر معرّفى مى كنند؛ همين ها باز حافظ را ستايش مى كنند به اينكه اين دچار سرمستى بود، دچار نمى دانم غرق سرمستى بود، غرق معرفت بود. من نمى دانم چه معرفتى است ديگر؟! سرمستى باده را با سرمستى از عرفان و معنويّت باهم مخلوط مى كنند كه متأسّفانه اين را من هم در نوشته هاى معاصرين خودمان از فضلا و دانشمندان ديدم؛ هم در گذشته ها كه مرحوم شبلى نعمانى در «شعر العجم» مى گويد كه به من نگوئيد كه «مى» حافظ مِى ظاهرى بود يا مِى معنوى، هر دو مستى مى آورد.

اين شد حرف! تعجب است از اين دانشمند بزرگ و فاضل اديب كه يك چنين حرفى را بزند! هر

دو مستى مى آورد! خب بله، امّا اين مستى، مستى و بى خودى از عقل است، بيگانگى از خرد انسانى است و از شعور انسانى است؛ آن، بى خبرى از خودِ مادّى است و غرق شدن در معرفت و درك معنوى و والاى انسانى. اين ها چه طور اصلًا قابل مقايسه با باهمند؟! جز در لفظ. بعضى اين جورى حافظ را خواستند معرفى كنند!

بنده جهان بينى حافظ را جهان بينى عرفانى مى دانم. بلاشكّ حافظ يك عارف است. البته همين جا بگويم: وقتى ما مى گوئيم يك عارف است، منظورمان اين نيست كه از اوّلى كه رفت مكتب يا از مكتب آمد بيرون يك عارف شبيه «بايزيد» بود تا آخر عمرش. نه، مردى بوده هفتاد سال، هفتاد و پنج سال عمر كرده اگر سى سال آخر عمرش هم با عرفان گذرانده باشد، خب يك عارف است. عرفاى بزرگ هم، از اوّل باى بسم اللّه زندگيشان كه عارف نبودند. بالأخره يك دورانى را گذراندند يا دوران عادى را يا دوران كسب و تجارت را يا دوران علم و تحصيل علم و فضل را يا دوران فسق و فجور را، يك چيزى را گذراندند. يك وقت هم به خاطر يك حادثه اى يا به خاطر معلوماتى يا به خاطر هر دليلى، به معنويت و نور، راه پيدا كردند و عارف شدند. ما مى گوئيم حافظ، عارف به وصال حق رسيده و از دنيا رفته.

جهان بينى حافظ آنچه كه به عنوان جهان بينى او مى شود معرّفى كرد و سخن آخر حافظ هست آن جهان بينى عرفانى است بدون شك. همان طور كه عرض كردم، حتّى بسيارى از كسانى كه او را غرق در كامجوئى و سقوط شهوانى هم معرّفى مى كنند؛ در بيانات ستايش آميز، امّا در

واقع هجوآميز خودشان، آن ها هم قبول مى كنند كه حافظ نمى تواند محدود باشد به همين مسائل حسّى در ضمن كلماتشان اين چيزها هست. ممكن است سؤال كنيد كه اگر ايشان عارف بوده، چرا به اين زبان حرف زده؟ پاسخ اين است كه اين زبان، زبان رائج عرفا و متذوّقين اسلام است. از زمان محيى الدين عربى تا امروز، تا زمان حافظ و از زمان حافظ تا امروز، يعنى محيى الدين عربى هم از شراب و محبوب و يار حرف زده، فخر الدين عراقى هم با همين زبان حرف زده، مولوى در ديوان شمس هم با همين زبان حرف زده، همه ى كسانى كه در عرفان آن ها هيچ شكّى نيست، با همين زبان صحبت كرده اند. برخى قبل از زمان حافظ بودند، بعضى هم بعد از زمان حافظ. حالا اگر بگوئيم بعديها از حافظ ياد گرفتند، در مورد قبليها طبعاً چنين حرفى نيست. اين زبان رائج عرفان بوده، در آن روزگار دلائلى هم دارد. حالا چرا با اين زبان مى گفتند؟ در اين باره هم گويندگان و نويسندگان گفتند و نوشتند. حتّى در ميان گويندگان عرب زبان همان طور كه عرض كردم محيى الدين ابن فارض، شاعر عارف معروف عرب قبل از حافظ، او هم با همين زبان حرف زده. من ادعا نمى كنم كه همه ى شعر حافظ در سرتاسر ديوانش، شعر عارفانه است. نه، بلكه به عكس، من اين را هم يك افراط مى دانم كه ما حتّى شعرهاى واضحى را كه هيچ محمل عرفانى ندارد:

گر آن شيرين پسر خونم بريزد

دلا چون شير مادر كن حلالش

اين را ديگر نمى شود به عرفان حمل كرد. «ميان جعفرآباد و مصلّى» نمى شود گفت جعفرآباد روح

انسانى و مصلّاى فيض ازلى. جعفرآباد و مصلّى در شيراز موجود است. «خوشا شيراز و وضع بى مثالش» و از اين قبيل چيزهايى كه وجود دارد. و در اشعار حافظ، حتّى بعضى از اشعارى كه عرفا از آن زياد استفاده مى كنند، بنده دقت كردم. ديروز نشستم روى همين اشعار نگاه كردم؛ ديدم نه، بعضى از همان اشعار، انصافاً اشعارى هستند كه مى تواند به معناى ظاهرىِ عشقىِ مادى به حساب بيايد. يك دوره اى از عمر شاعر، اين جور حرف زده. هر دو طرف به نظر من تأويلهاى اغراق آميز مى كنند. اينى كه ما بگوئيم تمام اشعار حافظ به يك تأويلى بالأخره به دين و عرفان و قرآن مربوط مى شود، اين مبالغه است و هيچ اصرارى نيست كه ما بيائيم همه ى اشعار او را به اين معنا. من ديدم يك خانم متديّن محترمى را در دوران كودكى كه،

سحر چون خسرو خاور علم بر كوهساران زد

به دست مرحمت يارم در اميدواران زد

را تعبير مى كرد به مثلًا پيغمبر يا به امام زمان در حالى كه آدم مى تواند خيلى راحت، واضح كسى كه با شعر آشناست بفهمد كه اين جورى نيست نمى شود. البته عرفا از تمام گفته هاى شاعر استفاده ى معنوى و عرفانى كردند. در حقيقت حال خودشان آن ها را به اين استفاده رسانده. اين را فراموش نبايد بكنيم و هيچ كس را هم منع نبايد بكنيم از اين كار. من در آخر سخن عرض خواهم كرد.

مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى، عارف معروف دوره ى قبل از ما كه يكى از سوختگان و مجذوبان زمان خودش بوده و بزرگانى را تربيت كرده، در قنوت نماز شب مى خوانده:

زان پيشتر كه عالم فانى شود خراب

ما را ز

جام باده ى گلگون خراب كن

اين عارف، به آقاى دكتر شهيدى آن روز عرض كردم پدربزرگ من از علماى معروف مشهد بود، مرد زاهدى هم بود. ديوان حافظ او در خانه ى ما بود كه آن را به مادر من داده بود ايشان. جزو جهيزيه ى مادر من آمده بود، وارد منزل ما شده بود. من در كودكى با آن ديوان مأنوس بودم. در حاشيه ى ديوان، آن مرد عالمِ فقيهِ زاهد، يادداشتهايى نوشته بود. از جمله ى يكى از يادداشتها يكى اين بود كه: اين غزل را در كشتى، ما بين كجا و كراچى در سفر مكّه مى خواندم. در راه مكّه كه مى خواسته حالى بكند يك عالم عابد زاهد سالك، از شعر حافظ استفاده مى كرده! اين جورى است. ما راه نبايد را بر كسى ببنديم. هركس از هرچى مى خواهد استفاده كند و هر جور استفاده اى دل او مى خواهد بكند، او آزاد است. امّا ما حق داريم جهان بينى حافظ را چهارچوب برايش مشخص كنيم.

جهان بينى حافظ، جهان بينى عرفانى است بلاشك. آن كسى كه اشعار عرفانى اى را مى گويد كه نظير او در باب عرفان تاكنون گفته نشده او نمى تواند جهان بينى اى غير از جهان بينى عرفانى داشته باشد. اگرچه ممكن است در مدتى از دوران عمرش به اين جهان بينى هنوز نرسيده باشد. در باره ى جهان بينى عرفانى حافظ من چند جمله اى عرض مى كنم:

اوّلًا بارزترين مظهر اين جهان بينى در كلام حافظ عشق است و اين بدين خاطر است كه بشر در راه طولانى اى كه دارد در اين مراحل طولانى سلوك انسان تا برسد به لقاء للّه كه از منزل يقظه شروع مى شود و اين منازل گوناگون جز با شهپر عشق امكان ندارد كه حركت بكند. بدون

محبّت و بدون عشق و جذبه ى عاشقانه، هيچ سالكى نمى تواند اين طريق را حركت كند. لذا در جهان بينى عرفا و در مكتب عارفان، عشق و محبّت جايگاه بسيار برجسته اى دارد و در ديوان حافظ هم، اين موج مى زند:

طفيل هستى عشقند آدمى و پرى

ارادتى بنما تا سعادتى ببرى

بكوش خواجه و از عشق بى نصيب مباش

كه بنده را نخرد كس به عيب بى هنرى

مِى صبوح و شكرخواب صبحدم تا چند

به عذر نيم شبى كوش و گريه ى سحرى

طريق عشق، طريقى عجب خطرناكست

نعوذ باللّه اگر ره به مقصدى نبرى

اين، نَفَس يك عارف است. امكان ندارد كسى بدون پايه ى والائى از عرفان اين جور حرف بزند. در مباحث عرفان نظرى، وحدت وجود كه يكى از اصلى ترين مباحث عرفان است، در كلمات حافظ فراوان ديده مى شود. البته بازهم نمى توانم خوددارى كنم از اظهار تأسّف، از اينكه بعضى از نويسندگان و ادباى محقّقى كه با وجود مقام والاى تحقيق در ادبيات، از عرفان عرفان نظرى اطلاعى ندارند و در آن كارى نكردند! وحدت وجود را كه به حافظ نسبت داده شده، به معناى همه خدائى كه ناشى از عدم درك درست مسئله است، تعبير كردند و آن را جزو شَطَحياتى دانستند كه بر زبان حافظ مثل بعضى از عرفاى ديگر صادر مى شده و نه يك بينش و طرز فكر و جهان بينى!

مسأله ى وحدت تجلّى كه از مباحث معروف عرفان و ميان عرفاست. در مقابل نظريه ى فلاسفه ى اسلامى كه قائل به كثرت فاعليت حق هستند، عرفا قائلند به وحدت فاعليت و وحدت تجلّى.

عكس روى تو چو در آينه ى جام افتاد

صوفى از خنده ى مِى در طمع خام افتاد

يا آن غزلى كه «در ازل

پرتو حسنت ز تجلّى دم زد» كه قبلًا خواندم.

هر دو عالم يك فروغ روى اوست

گفتمت پيدا و پنهان نيز هم

يكى ديگر از مباحث عرفانى موجود در بساط عرفا، مسأله ى حيرت است. همان چيزى كه متأسّفانه به شك تعبير شده در كلام كسانى كه معناى حيرت عارف را درك نكردند، و آن را تفسير كردند يا تعبير كردند به شك. شكّ يعنى ترديد در ريشه ى قضايا، در اصلِ قضيّه ترديد دارد. اين غير از حيرت عارف است كه هرچه عرفان او و معرفت او بيشتر مى شود، حيرت او هم بيشتر مى شود كه: «زدنى فيك حيرة» از دعاهايى است كه نقل شده و مأثور است. «و ما عرفناك حقّ معرفتك» كه از رسول اكرم نقل شد. بى اعتنائى به دنيا، ديد عارفانه است. اينى كه ما بيائيم اين تعبيرات مربوط به بى اعتنائى را مربوط به رندى او بدانيم اين درست نيست. بالأخره آن رندى كه آن ها تصوير مى كنند و از كلام خود او استفاده مى كنند: «خرقه جايى گرو باده و

دفتر جايى»؛ پولى مى خواسته، وظيفه اى مى خواسته تا اينكه بتواند همان باده ى خودش را تأمين كند! آن رند مورد تصوير آن آقايان، اين چه طور مى تواند به دنيا و ما فيها بى اعتنا باشد؟! اگر همان شاه شجاع و حتّى همان امير مبارز الدين منفور پيش حافظ، اگر پولى به حافظ مى داد، آن حافظى كه آن ها تصوير مى كنند، مطمئناً آن پول را از او مى گرفت و مى رفت و صرف «مى» مى كرد و مى خورد و مى خوراند و مى نوشيد و مى نوشانيد. اينكه بى اعتنائى به دنيا تويش درنمى آيد. بى اعتنائى به دنيا مال آن انسان مستغنى است. كى مستغنى است؟ آن كسى

كه دلش با خدا آشناست.

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود

ز هرچه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است

در اين بازار اگر سودى است با درويش خرسند است

الهى منعمم گردان به درويشى و خرسندى اين مال يك آدم رندِ عرق خورِ پلاسِ درِ خانه ى عرق فروش نيست! آن چهره ى زشتى كه بعضى ترسيم مى كنند از حافظ، اين مال يك عارف پاك باخته است استغنا، بى اعتنائى به دنيا.

از جمله ى خصوصيّات عارفانه ى حافظ در ديوانش، سوءظنّ او به استدلال است. كه اين مال عرفاست كه:

پاى استدلاليان چوبين بود

پاى چوبين سخت بى تمكين بود

مى گويد استدلال تمكين نمى كند و نمى تواند تو را به همه جا برساند. حافظ هم همين مضمون را در غزلهاى متعددى گفته است: «كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معمّا را» يعنى از راه حكمت نمى شود فهميد.

بحث سالوس ستيزى حافظ هم از همين قبيل بحث عرفانى است. يكى از بيت الغزلهاى ديوان حافظ، سالوس ستيزى است. دشمن نفاق و دورنگى است و تزوير در هركه كه باشد؛ چه در شيخ، چه در صوفى، چه در امير. براى او فرق نمى كند؛ با تزوير مخالف است. اين هم ناشى از همان ديد عرفانى است.

گرچه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود

تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود

اين حرف يك عارف است. نَفَس، نَفَسِ يك عارف است. راست هم مى گويد مسلمانى، اصلًا اسلام، يعنى تسليم در مقابل پروردگار و محو شدن در اوامر او و لو فروتر از پايه ى عرفان و معرفت. اين با تزوير و ريا كه شرك است، نمى سازد.

آزادگى اى كه در حافظ مشاهده مى شود، ناشى از همين بينش عرفانى است و البته اخلاقيات حافظ هم بخشى از جهان بينى حافظ است كه

بحث اخلاقيات در ديوان حافظ هم از جمله ى چيزهايى بود كه من مايل بودم توصيه كنم به اينكه اگر رويش كار نشده، كار بشود. كه توصيه هاى اخلاقى حافظ از ديوان او استخراج بشود و اين ها بيان بشود و شرح بشود. اين بحث را هم من پايان مى دهم. و مى ماند مسأله ى شخصيّت حافظ، به صورت جمع بندى شده.

البته شايد از بخشى از آنچه كه گفته شد، اين مطلب هم ادا شده باشد. لكن مختصرى عرض مى كنم براى اينكه يك ترسيمى از شخصيت حافظ ارائه شود.

حافظ به هيچ وجه آن رندِ ميكده نشينِ اسير مى و مطرب و مَهْ جبين كه تصوير كردند، بعضى نيست و باز تكرار مى كنم كه منظور من از حافظ، آن شخصيتى است كه از حافظ در تاريخ ماندگار است يعنى آن بخش اصلى و عمده ى عمر حافظ كه بخش پايانى عمر اوست. نمى گويم در طول عمرش چنين نبوده، شايد هم بوده البته قرائنى هم بر اين معنا دلالت مى كند اما حافظ در اقلًّا ثلث آخر زندگيش، يك انسان وارسته و والاست. اوّلًا يك عالم زمانه است، يعنى درس خوانده و تحصيل كرده و مدرسه رفته است. فقه و حديث و كلام و تفسير و ادب فارسى و ادب عربى را آموخته. حتّى آن چنان كه حدس زده مى شود از اصطلاحاتى كه در نجوم و غيره به كار رفته، در اين علوم هم دستى داشته و تحصيلى كرده، يك عالم است. اين عالم، بساط علم فروشى و زهدفروشى و دين فروشى را هرگز نگسترده، كه آن روز چنين بساطهايى رواج داشته. اين عالم، در بخش عمده اى از عمرش، راه سلوك و عرفان را هم پيموده. در اينكه وابسته ى به فرقه اى از متصوّفه

هم نيست، شايد شكّى نباشد. يعنى هيچ يك از فرق متصوّفه، نمى توانند ادعا كنند كه حافظ جزو سلسله ى آن هاست؛ زيرا كه براى او هيچ مرشدى، شيخى، قطبى بيان نشده و بعيد هم به نظر مى رسد كه او قطبى و شيخى داشته باشد و در اين ديوانى كه از افراد زيادى در او سخن رفته، از آن مرشد و معلّم سخنى نرفته باشد. البته در اشعار او، اشاره اى هست به اينكه بدون پير نمى شود رفت در راه عشق كه من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد:

به راه عشق منه بى دليلِ راه قدم

كه به من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد

بنابراين يك انسان وارسته اى است كه شعر او و سخن شاعرانه ى او در زمان خودش، هم در شيراز و هم در سراسر ايران و خارج از ايران گسترش يافته بوده و شهرت يافته بوده كه خود او در اشعارش، به اين اشاره مى كند: از بنگاله و هند و چين تا روم و مصر، آنچه كه در شعر خودش هست. بايد هم همين جور باشد حقّاً و انصافاً.

زمان او از لحاظ زمان سياسى، يكى از بدترين زمانهاى ايران است و من واقعاً در تاريخ يادم نمى آيد تتبّع هم نكردم البته، اما در همان مقدارى كه در حافظه دارم به ياد ندارم زمانى را و منطقه اى را كه به قدر شيراز در زمان حافظ دستخوش تحولات گوناگون سياسى، همراه با خرابيها و ويرانيها شده باشد. اگر مبدأ اين دوران پادشاهيهاى زمان حافظ را، زمان شاه شيخ ابو اسحاق اينجو بدانيم كه زمان شروع سلطنت او فكر مى كنم، هفتصد و چهل و خورده اى است كه دوران جوانى حافظ است،

چون حافظ سال ولادتش معلوم نيست؛ هفتصد و بيست، هفتصد و هيجده، هفتصد و بيست و دو، روشن نيست كه كى است، لكن حدوداً مى شود فهميد كه در همان حول وحوش هفتصد و بيست است حافظ جوان بيست و چندساله اى بوده كه اين پادشاه به مسند حكومت مى رسد و بعد از او حالا در زمان خود همين پادشاه جوان و خوش ذوق و مورد علاقه ى حافظ احتمالًا و عيّاش و زيبا و شاعر و اديب، همين پادشاه با اين خصوصيات هم جنگهاى فراوانى را مى كرده با امير مبارز الدين در كرمان و با ديگران، يعنى خود اين آدم هم نمى نشسته كه حالا در شيراز به كار حكومت خودش بپردازد. جنگهاى متعدّدى داشتند تا بالاخره منجر مى شود به غلبه ى آل مظفّر مبارز الدين محمّد مظفّر بر اين شيخ ابو اسحاق و فرار او و بالأخره قتل او و سلطنت آل مظفّر كه تا سال هفتصد و نود و پنج كه آل مظفّر تمام از صغير و كبير، به دست تيمور قتل عام شدند اين خانواده آنجا حكومت داشتند. حدود شايد چهل سال يا بله شايد حدود چهل سال تقريباً چهل و چند سال خانواده ى آل مظفّر كه من دقيقاً الآن يادم نيست؛ اما در تواريخ ثبت است اين ها حكومت داشتند كه وفات حافظ هم به احتمال زياد هفتصد و نود و دو است. شايد هم هفتصد و نود و يك و شايد هم هفتصد و نود و سه، بيشتر هفتصد و نود و دو ذكر شده، كه حالا محقّقين و بزرگان هستند لا بد؛ در اين زمينه هم مطالبى بعداً خواهند گفت.

در طول اين چهل سال، چندين پادشاه

از اين خانواده بر سر كار آمدند. يك خانواده ى عجيبى كه وقتى آدم مى شنود كه آمدند به تيمور گفتند كه شرّ اين خانواده را كم كن؛ چون اين ها آرام كه ندارند برادر با برادر، پدر با پسر، پسر با پدر، پسرعمو با پسرعمو، برادرزاده با عمو، اين قدر از همديگر اين ها كشتند و چشم ميل كشيدند و زندان كردند كه حدّ و حصر ندارد اين ها اگر بمانند، بازهم همين فسادها را خواهند كرد! آدم احساس مى كند كه حق با آن ها بود كه يك چنين گزارشى را به تيمور دادند. امير مبارز الدين را پسرش شاه شجاع كور كرد، بعد كشت. شاه شجاع سالها زندگى كرد، به وسيله ى برادرش از شيراز اخراج شد، مجدّداً بعد از يكى دو سال به حكومت شيراز برگشت. او باز برادر را اخراج كرد. بعضى از برادرهايش را كشت، بعضى از پسرهاى خودش را كور كرد تا بالأخره از دنيا رفت. پسر او شاه زين العابدين نامى سلطان زين العابدين به حكومت رسيد. او هم باز به وسيله ى پسرعمويش شاه منصور كه اين شاه منصور آخرينشان بود كه در همين بيابانهاى شيراز، در ميان لشكريان تيمور كشته شد خودش و يارانش شما ببينيد در طول چهل سال، چقدر جنگ، چقدر خونريزى، چقدر هم ديگركشى و خويشاوندكشى و بيگانه كشى! يك چنين وضعيتى در شيراز وجود داشته و دائماً مردم شيراز زير فشار ارعاب اين ديكتاتورهاى زبان نفهم مغرور قرار داشتند كه هركدام هم يك سليقه ى مخصوصى داشتند! يكى اهل زهد بوده، يكى اهل عيّاشى بوده، يك روز اهل عيّاشى بوده، يك روز اهل زهد بوده! يك چنين وضعيت آشفته اى بر شيراز حكومت مى كرده و

حافظ حدود شايد چهل سال، چهل و پنج سال از عمر خودش را، در دوران اين خانواده گذرانده. طبيعى است اگر چنانچه با صيت شهرت حافظ بر شعر و شاعرى، اين انتظار از او وجود داشته باشد كه زبان به مدح بعضى از افراد اين خاندان بگشايد و گشوده. نمى شود ما ديگر بيائيم توجيه كنيم، بگوئيم نخير: «كه دور شاه شجاع است مى دلير بنوش» اين، مراد شاه شجاع نيست. «بيا كه رايت منصور پادشاه رسيد»

خب منصور پادشاه را دارد مى گويد ديگر؛ شكى نيست اين، يا «حاجى قوام ما»، خب حاجى قوام وزير مثلًا شاه شيخ ابو اسحاق است ديگر كس ديگرى كه نيست. اين يقيناً اين مدحها، مربوط به اين افراد است. امّا آنچه كه من مى خواهم بگويم اين است كه اين مدحها، از رتبت حافظ و قدر حافظ، چيزى نمى كاهد. اين كمترين كارى است كه يك شاعرى در حدّ حافظ مى توانسته آن روز بكند. شما نگاه كنيد ببينيد معاصرين حافظ چه مى كردند! «سلمان ساوجى» يك شاعر معاصر حافظ است. چقدر مدح براى ايلكانيان چه شيخ حسن و چه پسرش اويس بن حسن و چه آن احمد بن اويس و چقدر شعر گفته در باره ى اين خانواده شايد سلمان ساوجى يا خواجوى كرمانى يا ديگر شعرائى كه معاصر حافظ بودند يا قبل و بعد او بودند، آنچه كه حافظ گفته، كمترين است.

البته اينجا من باز يك نكته ى ديگرى را عرض بكنم: يكى از آن جفاهاى بزرگى كه به وسيله ى بعضى از نويسندگان ما به حافظ شده، اين است كه مى گويند: حافظ به زبان غزل، قصيده مى گفت و مدح مى سرود. به نظر من از اين

بزرگتر اهانتى به حافظ نيست! اينى كه تو يك غزلى در پايان غزل يا يك گوشه اى از غزل اسم يك پادشاهى را آورده باشد، اين غير از اين است كه غزل را در مدح آن پادشاه سروده باشد. اين كار در بين شعرا رائج است. شاعر، يك غزلى را براى دل خودش، نه براى كس ديگر، مى گويد؛ بعد آن را موَشّح مى كند؛ مزيّن مى كند به نام يك دوستى، يك رفيقى، يك عزيزى، در پايان آن غزل اسم آن عزيز را هم مى آورد. اين معنايش اين نيست كه از اوّل تا آخر غزل هرچه گفته، خطاب به آن عزيز است يا به آن دوست است به آن رفيق است. اين كار را حافظ هم كرده. در بعضى از غزليات، غزل را براى خودش براى دل خودش و ذهن خودش و آن آرمان خودش گفته در پايان، يك بيتى، مصرعى هم به نام يكى از آن كسانى كه آنجا هستند بودند در آن زمانها يكى از آن امرا مثلًا اضافه كرده؛ جز چند غزل خيلى معدود كه يكى همان غزل «احمد اللّه» است كه در باره ى سلطان احمد ايلكانى است. يكى همين «منصور پادشاه» است كه در باره ى منصور مظفّرى است و يكى دوتا هم راجع به شاه شجاع است.

آن «فيروزه ى بواسحاقى» را هم بعد از زمان شاه شيخ ابو اسحاق گفته و همان هم بنده احتمال مى دهم مرادش از فيروزه ى بواسحاقى، همان فيروزه ى معروف بواسحاقى است كه نوشته اند يك نوع فيروزه ى خوب هست كه جزو بهترين فيروزه هاست و به فيروزه ى بواسحاقى معروف است. اين با اين اسم بازى كرده و يك معناى عرفانى هم حتى مى تواند

مورد نظر حافظ باشد، هيچ نمى شود قطعاً گفت كه اين در مدح اوست؛ اما آن جاهايى كه در مدح گفته، حد اقل را در نظر گرفته و كمترين را گفته.

من در باره ى شخصيت حافظ، اين شخصيت والا و ارجمند، خيلى حرف و سخن در ذهن دارم؛ لكن مصلحت نمى دانم كه بيش از اين، اين جلسه را و شما برادران و خواهران عزيز را و مهمانان گرامى را معطّل كنم. اميدوارم كه به بحثهاى مفيد و ممَتِّعى در اين باره برسيد. من همين قدر بگويم كه حافظ همچنانى كه تا امروز شاعر همه ى قشرها در كشور ما بوده، بعد از اين هم شاعرِ همه خواهد ماند و اميد است كه هرچه بيشتر ما توفيق پيدا كنيم كه معارف اين شاعر بزرگ را از اشعارش بفهميم و شخصيت او را بيشتر درك كنيم و آن را پايه ى خوبى قرار بدهيم براى پيشرفت معرفت جامعه ى خودمان و فرهنگ كشورمان.

و السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته

بيانات در سال 1368

بيانات در ديدار با حجةالاسلام والمسلمين حاج سيّد احمد خمينى

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم براي ما و همه ي ملت، شما يادگار عزيز امام(ره) هستيد. ميزان محبت و علاقه ي امام به جناب عالي را مي دانيم و از زبان خود ايشان مكرر شنيديم كه مي گفتند شما را عزيزترين اشخاص مي دانند. ما هم به خاطر شخص خودتان و به خاطر احترام به روح بزرگ رهبر عزيز و عظيممان، شما را بسيار عزيز و گرامي مي داريم و يادگار عزيز و يگانه ي حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) به حساب مي آوريم و از خداوند براي شما صبر آرزو مي كنيم. اين حادثه براي همه، مخصوصاً براي شما و خانواده ي بزرگوارتان و خانم والده ي مكرمه و ساير خانمها، حقيقتاً مصيبت بزرگي است و نسبت به مصيبتهاي ديگر،

سنگينتر و بزرگتر است. خداوند ان شاءاللَّه به شما صبر و اجر بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در مراسم بيعت نخست وزير و هيأت وزيران

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عظمت شخصيت امام، مايه ي هويت و اميد مسلمانان از بيانات جناب آقاي مهندس موسوي نخست وزير محترم تشكر مي كنم. متقابلاً اين مصيبت بزرگ و بسيار سنگين را به تك تك شما برادران عزيز كه در دستگاه اجرايي و در خط مقدم مواجهه با مشكلات جاري كشور فعاليت و جهاد مي كنيد، صميمانه تسليت عرض مي كنم. حقيقت اين است كه در طول ده سال گذشته، ياد چنين مصيبتي دل ما را به لرزه مي انداخت و باور نمي كرديم كه بتوانيم مصيبت اين حادثه را تحمل كنيم. همه ي ما يتيم شديم. مسلمانهاي كشورهاي ديگر هم احساس يتيمي مي كنند. امام عزيز، با عظمت شخصيت خودش، توانسته بود به اينها هويت واميد بدهد و چشم انداز روشني را در مقابل آنها ترسيم كند. زمان ما، زمان بروز حوادث بزرگ، هم در سطح جهان و هم در ايران بود. انقلاب و جمهوري اسلامي، دو پديده ي فوق العاده بزرگ عصر حاضرند. حاكميت ارزشهاي اخلاقي و معنوي در نظام ما به معجزه شبيه است؛ زيرا در همه ي دنيا تلاش مي شود كه اين ارزشها را منزوي كنند و يا به فراموشي بسپارند. حادثه ي باعظمت ديگر، استحاله ي بزرگ ملت ايران نسبت به وضعيت گذشته است. ملتي كه ضعيف و تسليم و ستم پذير بود، به ملتي مقاوم و شجاع و متعرض متحول شد و اميد را در دل ملتهاي ديگر ايجاد كرد. خصوصيات امام، استثنايي و ممتاز و بي نظير بالاتر از همه ي اين عظمتها و عظيمها، امام عزيزمان بود كه توانست همه ي اينها را به وجود آورد. درست است كه انقلاب

ما مردمي است و سيل خروشان آنهاست كه مي تواند اين همه راه هموار و كار بهنجار را از ناهمواريها و ناهنجاريها به وجود آورد، اما تبديل خود اين ملت به چنين حالتي، جز با دست تواناي يك انسان معنوي و الهي و متصل به منبع قدرت پروردگار، امكانپذير نبود. يقيناً خصوصيات امام، استثنايي و ممتاز و بي نظير است و هرچه در ابعاد شخصيت ايشان تأمل كنيم، اين استثنا و امتياز را بهتر و بيشتر مي يابيم. حال كه اين داغ بزرگ، دلهاي ما را گداخته است و غم سنگيني قلبهاي ما را مي فشارد، خلأ وجود او را بيشتر احساس مي كنيم. من طلبه يي كوچك و مشحون به انواع قصورها و نقصها و كاستيها هستم. به هرحال مسؤوليتي به من محول شده است و من با توكل به خدا، همه ي همت خود را به كار خواهم گرفت، تا بتوانم اين مسؤوليت بسيار سنگين و اين بارِ بسيار گران را تحمل كنم و بردارم و پيش ببرم و به سرمنزل برسانم. يقيناً بدون كمك آحاد عظيم الشّأن مردم و مديران كشور، انجام اين مسؤوليت امكانپذير نيست. اعلام حمايت گروههاي مختلف مردم و اظهار همراهي آنها در اين قضيه، براي من بسيار اميدبخش است. ان شاءاللَّه با اين اعلام حمايتهاي مردمي، خواهيم توانست راه امام(ره) را دنبال كنيم. امام، مصداق ايمان و عمل صالح شخصيت امام تا حد بسيار زيادي به اهميت و عظمت آرمانهاي او مربوط مي شد. او با همت بلندي كه داشت، هدفهاي بسيار عظيمي را انتخاب مي كرد. تصور اين هدفها، براي آدمهاي معمولي دشوار بود و مي پنداشتند آن هدفهاي والا، دست نيافتني هستند؛ ليكن همت بلند و ايمان و توكل و خستگي ناپذيري

و استعدادهاي فراوان و تواناييهاي اعجاب انگيزي كه در وجود اين مرد بزرگ نهفته بود، به كار مي افتاد و در سمت هدفهاي مورد نظرش پيش مي رفت و ناگهان همه مي ديدند كه آن هدفها محقق شده اند. نقطه ي اساسي كار او، اين بود كه در اراده ي الهي و تكليف شرعي محو مي شد. هيچ چيز برايش غير از انجام تكليف، مطرح نبود. واقعاً او مصداق ايمان و عمل صالح بود. ايمانش به استحكام كوهها مي مانست و عمل صالحش با خستگي ناپذيريِ باورنكردني توأم بود. آن چنان در تداوم عمل صبور و كوشا بود كه انسان را دچار حيرت مي كرد. به همين خاطر، هدفهاي بزرگ قابل وصول شد و دست يافتن به قله ها امكانپذير گرديد. جمهوري اسلامي در حالي به وجود آمد كه هيچ كس در دنيا باور نمي كرد اين نظام پابرجا بماند و بر دشمنان كينه ورز و قدرتمند خود، فايق آيد. ما بايد اين راه را ادامه دهيم. آن چيزي كه از امام براي ما قابل تقليد است، هدفهاي او و حركت به سمت آن هدفهاست. هيچكدام از هدفها و آرمانهايي كه امام معين كردند، صرف نظركردني نيست. آن بزرگوار براي ملت ايران و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، بهترين و والاترين و اصليترين هدفها را انتخاب كردند و به زبان آوردند و آنها را در دهها اثر از ادبيات مخصوص خود ثبت كرده و حركت به سمت آنها را نشان دادند. هدفها و آرمانهاي امام آرمانهاي بزرگي كه امام(ره) بيان مي كردند، عبارت بود از: مبارزه با استكبار جهاني، حفظ اعتدال قاطع در خط «نه شرقي و نه غربي»، اصرار فراوان بر استقلال حقيقي و همه جانبه ي ملت - خودكفايي به معناي كامل -

پافشاري فراوان و تمام نشدني بر حفظ اصول ديني و شرع و فقه اسلامي، ايجاد وحدت و همبستگي، توجه به ملتهاي مسلمان و مظلوم دنيا، عزت بخشيدن به اسلام و ملتهاي اسلامي و مرعوب نشدن در مقابل قدرتهاي جهاني، ايجاد قسط و عدل در جامعه ي اسلامي، حمايت بي دريغ و هميشگي از مستضعفان و محرومان و قشرهاي پايين جامعه و لزوم پرداختن به آنها. همه ي ما شاهد بوديم كه امام در اين خطوط، مصرانه و بدون تعلل، حركتش را ادامه داد. ما بايد راه و اعمال صالح و حركت مداوم او را دنبال كنيم. فرداي آن شبي كه امام عزيز(ره) به جوار رحمت الهي پيوسته بودند، سحرگاه در حالت التهاب و حيرت، تفألي به قرآن زدم؛ اين آيه ي شريفه ي سوره ي كهف آمد: «وامّا من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسني و سنقول له من امرنا يسرا»(1). ديدم واقعاً مصداق كامل اين آيه، همين بزرگوار است. ايمان و عمل صالح و جزاي حسني، بهترين پاداش براي اوست. بارها از ايشان شنيده ايد كه همه مسؤول هستند و مسؤوليت در يك جا متمركز نيست. آحاد ملت و مديران كشور و كساني كه ارشاد و هدايت جامعه را برعهده دارند، بخصوص كساني كه سررشته ي فكر و ذهن مردم در دستشان است، مسؤوليتهاي مضاعف دارند و همه ي ما تقريباً مصداق اين واقعيت هستيم. اميدواريم ان شاءاللَّه بتوانيم به وظايف خود عمل كنيم و با همكاري و همدلي و وحدت كلمه - به معناي واقعي آن - راه آن بزرگوار را ادامه دهيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كهف: 88

سخنرانى در مراسم بيعت گروه كثيرى از فرماندهان و اعضاى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و وزارت سپاه

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شخصيت امام، با هيچ شخصيت ديگري قابل مقايسه نبود ما

در مقابل اراده ي الهي و قضاي حتمي پروردگار تسليم هستيم؛ اما حقيقت اين است كه همه يتيم شديم. البته اين موضوع اختصاص به ملت ايران هم ندارد. خدا مي داند كه در اين چند روز در سراسر جهان اسلام، تا چه اندازه روحهاي اميدوار و دلهاي مشتاق و چشمهاي منتظر، ناليدند و خون گريستند. شخصيت عظيم رهبر كبير و امام عزيز ما، حقاً و انصافاً پس از پيامبران خدا و اولياي معصومين، با هيچ شخصيت ديگري قابل مقايسه نبود. او وديعه ي خدا در دست ما، حجت خدا بر ما، و نشانه ي عظمت الهي بود. وقتي انسان او را مي ديد، عظمت بزرگان دين را باور مي كرد. ما نمي توانيم عظمت پيامبر(ص)، اميرالمؤمنين(ع)، سيّدالشّهداء(ع)، امام صادق(ع) و بقيه ي اوليا را حتّي درست تصور كنيم؛ ذهن ما كوچكتر از آن است كه بتواند عظمت شخصيت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور كند؛ اما وقتي انسان مي ديد شخصيتي با عظمت امام عزيزمان و با آن همه ابعاد گوناگون: ايمان قوي، عقل كامل، داراي حكمت، هوشمندي، صبر و حلم و متانت، صدق و صفا، زهد و بي اعتنايي به زخارف دنيا، تقوا و ورع و خداترسي و عبوديت مخلصانه براي خدا، دست نيافتني است، و مشاهده مي كرد كه همين شخصيت عظيم، چگونه در برابر آن خورشيدهاي فروزان آسمان ولايت، اظهار كوچكي و تواضع و خاكساري مي كند و خودش را در مقابل آنها ذره يي به حساب مي آورد، آن وقت انسان مي فهميد كه پيامبران و اولياي معصومين(ع) چه قدر بزرگ بودند. خرسنديم كه ميراث امام در دست ماست به هرحال، اين ده سال گذشت و ما ديگر اين عزيز را در كنار خود نداريم. خدا مي داند كه

در طول اين ده سال، فكر چنين روزي، هميشه دل ما را لرزانده بود. نمي دانستيم دنياي بدون «خميني» چگونه قابل تحمل است. به همين خاطر، چندين بار به ايشان عرض كردم: دعاي بزرگ من در پيشگاه خدا اين است كه من قبل از شما بميرم. در همان روز تلخ كه حال امام مساعد نبود، من جمعي از اعضاي شوراي بازنگري قانون اساسي را دعوت كردم و به آنها گفتم كه حال امام خوب نيست؛ كار بازنگري را قدري تسريع كنيم و مژده ي اتمام آن را به ايشان در بيمارستان بدهيم، تا دل امام شاد شود. واقعاً از تصور آن چيزي كه ممكن بود پيش آيد، قلب من مي لرزيد؛ صدايم شكست و نتوانستم حرفم را تمام كنم. شايد چند ساعت بعد از آن بود كه اطلاع پيدا كرديم اين وديعه ي الهي و اين گوهر ارزنده را از دست داده ايم. همه ي پيامبران و اوليا رفتند؛ چاره يي هم جز اين نيست. حالا كه مقدر بود ما زنده بمانيم، بايد طاقت برخورد با اين حادثه ي بسيار تلخ را هم در خودمان ايجاد كنيم. خداوند به پيامبرش فرمود: «انّك ميّت و انّهم ميّتون»(1). گزيري از اين گونه حوادث تلخ نيست؛ اما خرسنديم كه ميراث او در دست ماست و آن، «جمهوري اسلامي» توأم با ارزشهايي است كه او در اين جمهوري به وجود آورد؛ يا بهتر است بگوييم با ارزشهايي كه او جمهوري اسلامي را با آنها ساخت. ما مس بوديم، او ما را طلا كرد. او كيميا بود، او اكسير بود. ما زندگي معمولي يي داشتيم، او خمودگيها را تبديل به تحرك و تپش كرد و انسان ساخت. در پيامي به

مناسبت يكي از فتوحات ارزنده ي شما در جبهه فرمودند: فتح الفتوح، عبارت از ساختن اين گونه انسانها و جوانهاست. در حقيقت، فاتح اين فتح الفتوح، خود او بود. او بود كه اين انسانها را ساخت. او بود كه اين فضا را مهيا كرد. او بود كه مسير را به وجود آورد. او بود كه ارزشهاي اسلامي را بعد از انزوا و خمول، دوباره احيا كرد. ميراث او، همين ارزشها و همين جمهوري اسلامي است. هر كدام از ما در هر مسؤوليتي كه هستيم، عشق و محبت وافرمان را به آن عزيز، بايد در حفظ و تداوم ارزشها و نظام جمهوري اسلامي مجسم كنيم. سپاه پاسداران، پاسدار حقيقي انقلاب اسلامي من از احساسات صادقانه و پاك شما برادران عزيز سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و اظهار وفاداريتان، صميمانه تشكر مي كنم. از شما كه در عمق وجود، به انقلاب و ارزشهاي آن ايمان آورديد، جز اين هم انتظاري نيست. ما سپاه را با همان چشمي نگاه مي كنيم كه امام عزيزمان نگاه مي كرد: به عنوان بازوي قدرتمند نظام و به عنوان گام استوار در مقابله با دشمنان انقلاب اسلامي. ما شما را به معناي حقيقي كلمه، پاسدار انقلاب اسلامي مي دانيم؛ هميشه هم اين گونه بوده است و من هم اين طور فكر مي كنم. من معتقدم اگر ما امروز سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را نمي داشتيم، بايد آن را به وجود مي آورديم. اين كه بعضيها پس از پذيرش قطعنامه، در گوشه و كنار - داخل و بيرون از سپاه - با زبانهاي مختلف، زمزمه هايي درست كردند كه سرنوشت سپاه چه خواهد شد، به اعتقاد من اين زمزمه ها يا ناآگاهانه و ناهوشيارانه بود، و يا بدخواهانه و مغرضانه.

من به برادران عزيزمان در مسؤوليتهاي بالاي سپاه اين تعبير را مكرر گفته ام كه بسيار نابخردي است كه مسؤولان يك نظام، مطمئنترين بازوي قدرتمند را قدرناشناسي كنند، يا آن را از دست بدهند و يا تضعيف كنند. ما بايد هم ارتش و هم سپاه را تقويت كنيم سپاه امروز با سپاه ده سال پيش، از زمين تا آسمان فرق كرده است. امروز سپاه مجموعه يي از تجربه ها و آگاهيها و دانشهاي نظامي و دانشهاي جنبي مثل دانش تسليحات نظامي و نيز پيشرفتهاي گوناگون را باخود همراه دارد. سپاه را بايد همه ي مسؤولان كشور، همه ي آحاد مردم و همه ي آحاد سپاه، كاملاً جدي بگيرند. مبادا در بين برادران سپاه كساني پيدا شوند كه در مأموريتهاي سپاه و يا در ضرورتهاي بي شماري كه نسبت به اين نهاد انقلابي وجود دارد، اندكي شك كنند. ما بايد نيروهاي مسلح - هم ارتش و هم سپاه - را تقويت كنيم. اين دو نيرو، دو حقيقتند. اين حرفي است كه همواره امام عزيزمان تا آخر عمر بر آن تكيه مي كردند. بعضي خيال مي كردند كه اگر من مي گويم هم سپاه باشد و هم ارتش، به خاطر اين است كه من خودم يك گرايش خاصي دارم! خير، اين ادعا اشتباه بود. لزومي نداشت كه ما هر حرفي را صريحاً در ملأ عام بگوييم. اين، حرف و خواست امام بود. ايشان مكرر اين مطلب را به من تأكيد كرده بودند و هر وقت صحبت مي شد، مي گفتند هم سپاه و هم ارتش بايد تقويت شوند؛ ارتش را حفظ كنيد، سپاه را هم حفظ كنيد. هر وقت هر كسي نظري غير از اين داشت، ايشان قبول نكردند.

اين، خط ايشان و فكر و تشخيص آن بزرگوار بود. البته تشخيص خود من هم همين بود. من با نگاه به صحنه ي نظامي كشور و نيازهايش و تحليل آن، مي فهميدم كه ما اين دو نيرو را لازم داريم. هر كدام از اين دو سازمان، طبيعت خاص خودشان را دارند و يك نظام حكيم و كارآمد و بخرد، آن نظامي است كه از هر چيزي به قدر ظرفيت و صلاحيت او، در راه اهداف عالي استفاده كند و آن را در جاي خودش به كار ببرد. ما هميشه بر اين اساس حركت كرده ايم. نظر من سالهاست كه همين است و چنين نيست كه امروز به آن رسيده باشم. سپاه، نور چشم و عضو اصلي انقلاب من سپاه را همواره به عنوان نور چشم و عضو اصلي انقلاب و نهادي كه از خود اين سرزمين روييده و هسته ي آن در سرزمين انقلاب شكل گرفته و از جاي ديگر در اين سرزمين غرس نشده است و ذره ذره ي وجودش با ذره ذره ي سرزمين انقلاب خويشاوندي دارد، مي شناخته ام و راجع به او قضاوت كرده ام و نسبت به آن محبت ورزيده ام. خدا را شكر مي كنيم كه سپاه رشد كرد، قوي شد و رو به كمال رفت. امروز چيزهاي زيادي در سپاه وجود دارد كه همه ي آنها مثبت است. در گذشته، اين موفقيتها و امكانات را سپاه نداشت. خوشبختانه بعد از آن كه امام عزيزمان(ره) جانشيني فرماندهي كل قوا را به برادر بسيار ارزشمند و ذي قيمتمان - جناب آقاي هاشمي رفسنجاني - دادند، حقيقتاً خيال ما از خيلي جهات راحت شد. ايشان براي اين سمت، بهترين كس بودند؛ الان هم هستند و

ان شاءاللَّه بايستي همان مسؤوليت را ادامه دهند، كه البته من اين موضوع را تصريحاً هم اعلام خواهم كرد. آنچه كه الان مي خواهم مطرح كنم، اين است كه برادران اين روزها بيش از هميشه بايد استعداد و آمادگي همه جانبه ي خودشان را حفظ كنند. امروز دنيا دارد به شما و ما و اين كشور نگاه مي كند. ده سال است خفاشها منتظر ماندند كه خورشيد غروب كند، تا بتوانند جست وخيز كنند و به اين در و آن در بزنند. الان اينها منتظرند ببينند چه كار مي توانند بكنند. ما بايد نگذاريم. ما بايد اميد آنها را نااميد كنيم. اين، هوشياري همه ي ملت و شما را مي طلبد. آمادگي، هوشياري و توجه به عظمت بار مسؤوليت را در خودتان تقويت كنيد، تا روح آن بزرگ را خشنود و راضي نگهداريد. اميدوارم كه خداوند به شما توفيق بدهد و براي اسلام حفظ كند و دلهايتان را با معرفت و توكل و ايمان به ذات مقدس خودش، منور و مستحكم فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) زمر: 30

سخنرانى در مراسم بيعت نماينده ى امام در ارتش، وزير دفاع، فرماندهان و پرسنل منتخب نيروهاى سه گانه

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام، امير هوي ها و خواهشهاي خود بود حقيقتاً براي انسان بزرگ و شخصيت بي نظيري مثل امام عزيز و بزرگوارمان، جا دارد كه برگزيده ترين انسانها و هوشمندترين ذهنها و صافترين و پاكترين دلها و جانها، از احساس تعظيم و تكريم سرشار شوند. فرق است ميان شخصيتي كه به خاطر مقام و سمت ظاهريش مورد احترام و تجليل واقع مي شود، و كسي كه شخصيت و عظمت و عمق وجود و آراستگيهاي گوناگون او، هر انسان بزرگ و قوي و هوشمندي را به تعظيم و تجليل و ستايش و تكريم وادار مي كند. امام عزيز ما،

از اين نوع انسانها بود. امام(ره)، خصلتهاي گوناگوني داشت: بسيار خردمند و عاقل و متواضع و هوشيار و زيرك و بيدار و قاطع و رئوف و خويشتندار و متقي بود. نمي شد حقيقتي را در چشم او واژگونه جلوه داد. داراي اراده يي پولادين بود و هيچ مانعي نمي توانست او را از حركت باز دارد. انساني بسيار دلرحم و رقيق بود؛ چه در هنگام مناجات با خدا كه از خود بي خود مي شد، و چه در هنگام برخورد با نقطه هايي از زندگي انسانها كه به طور طبيعي دلها را به عطوفت و رأفت وادار مي كند. انگيزه هاي نفساني، جاذبه هاي مادّي، هوي ها و هوسها، نمي توانست به قله ي رفيع وجود باتقواي او دست اندازي كند. او امير هوي ها و خواهشهاي خود بود؛ ولي خواهشها بر او حكومت نمي كردند. صبور و بردبار بود و سخت ترين حوادث در اقيانوس عظيم وجود او، تلاطم ايجاد نمي كرد. در دوران سختيها، از هر دو بلوك تحت فشار بوديم نوع دشمنيهايي كه عليه نظام ما مي شد، در تاريخ نظامهاي انقلابي دنيا بي سابقه است. در كجا سراغ داريد كه بلوك شرق و غرب متفقاً با همديگر تصميم بگيرند به دولتي كمك نكنند و به دشمن او كمك برسانند؟! معمولاً اين گونه است كه اگر به كشوري توسط قدرتي فشار وارد شد، بلوك ديگر با كمكهاي خود سعي مي كند فشار وارد شده را خنثي كند. كشور ما در دوران سختيهاي خود، از هر دو بلوك تحت فشار بود. هشت سال جنگ تحميلي، مصداق بارز اين گونه فشارهاست. در چنين شرايط سخت و دشواري، ما كه مسؤوليت اداره ي كشور را برعهده داشتيم، به او پناه مي برديم. آن بزرگوار مثل اقيانوسي عميق و آرام بود

و هيچ تلاطمي در او تأثير نداشت. با نگاه به او، به آرامش مي رسيديم و مشكلات بزرگ را كوچك مي يافتيم. هر كدام از اين خصوصيات مهم، به تنهايي كافي بود كه از دارنده ي آن، يك انسان بزرگ بسازد. امام عزيز ما تمام اين خصلتهاي ارزنده را يكجا در خود داشت. من قادر نيستم خصلتهاي انساني و والاي اين مرد بزرگ را كه مثل خورشيد در تاريخ ايران درخشيد، توصيف كنم. سالهاي متمادي خدمت امام بودم. از سال 37 با ايشان آشنا شدم و به درس او مي رفتم. در دوره هاي مختلف زندگي و در بحرانهايي كه پيش مي آمد، رفتار حساب شده ي آن مرد را ديده بودم. اين انسان استثنايي، اصلاً از نوع مردم زمان ما نبود. واقعاً نمي توانم خصلتها و خصوصيات اين مرد بزرگ را توصيف كنم. حالا كه خورشيد فروزان وجود او به افول گراييده و ديگر در اين دنياي ظلماني نيست، كساني كه تا ديروز به چشم انكار و عناد نگاهش مي كردند، اكنون به ذكر فضايل و مناقب او زبان باز كرده اند! حرفهايي كه در اين چند روز توسط خبرگزاريها و شخصيتهاي سياسي جهان زده شد، واقعاً عبرت انگيز است. اينها تا يك هفته پيش حاضر نبودند درباره ي امام اين حرفها را بزنند؛ اما امروز اين حقايق را مي گويند و اعتراف مي كنند! تأثير جهان بيني در تشكيل شخصيت انسان من دوران بعد از پيروزي انقلاب تاكنون را به خاطر حضور امام(ره) در اين ده سال، يك دوران استثنايي مي دانم. انقلاب و مردم و هدفها و دشمنيهايي كه با ما مي شد، نيز استثنايي است؛ ولي از همه استثنايي تر، امام(ره) است كه متأسفانه امروز از وجود او محروم هستيم.

او نعمت بسيار بزرگي بود و افسوس كه از دست ما رفت؛ آن هم در حالي كه دنياي اسلام هنوز به رهبريها و هدايتها و شخصيتي كه او در انسانهاي مظلوم و مستضعف و ملتهاي تحقيرشده ي دنيا مي دميد، احتياج داشتند. امروز جمعي از رهبران نهضتهاي بزرگ و معروف اسلامي دنيا براي ابراز همدردي خود، با من ملاقات داشتند. اي كاش حرفهاي آنها عيناً ضبط شده بود و به گوش مردم ما مي رسيد، تا مي ديدند كه چگونه امواج ساطع شده از آن كانون جوشان و خروشان و آن مركز بي نظير نور و حرارت، به مسلمانان و انسانهاي مظلوم و مستضعف و تحقيرشده ي دنيا جان و روح و قدرت داده است و توانسته اند در برابر سيل تهاجمها و دشمنيها ايستادگي كنند. همين چهره هاي معروف نهضتهاي اسلامي لبنان، فلسطين، افغانستان و كشورهاي ديگر كه اسم آنها را شنيده ايد، به من مي گفتند: ما يتيم شديم. حقيقتاً هم همه ي ما يتيم شده ايم و ثقل عظيمي را از دست داده ايم. برادران عزيز ارتشي و نظامي! شخصيت هر انساني، غير از عوامل و عناصري كه وجود خارجي و ظاهري او را تشكيل مي دهد - مثل جسم و ذهن و روحيات و خصلتها و خلقيات - مقوّمات ديگري نيز دارد كه گاهي نسبت به آن عناصر و عوامل، جنبه ي زيربنايي دارد؛ مانند افكار و جهان بيني و ديدگاهها. همه ي جهان بيني ها نمي توانند انساني مثل امام(ره) تربيت كنند. آن كسي كه به خدا، قيامت، حضور در برابر پروردگار، زندگي پس از مرگ، شهادت و توكل معتقد است، در دنيا به گونه يي عمل مي كند، و كسي كه فاقد اين جهان بيني است، طور ديگر رفتار مي كند. پس، جهان بيني هر

انساني، در تشكيل شخصيت او تأثير اساسي دارد. بخش عظيمي از شخصيت امام در اختيار ماست يكي از اين مقوّمات، تعيين محدوده ي هدفهاست. عمل و شعاع حركت و كشش ادامه ي راه، بسته به نوع هدف و محدوده ي آن، متفاوت است. هدفهاي بزرگ، به خودي خود، حركتها و شخصيتهاي بزرگ را توليد مي كند. هدفها و آرمانها و افكار و تأملات انسان درباره ي زندگي و جامعه و آينده و وظايف بشر، عناصر سازنده ي شخصيت انسان است. اگرچه امام(ره) عوامل و عناصر و مقوّماتي كه وجود ظاهري او را به وجود مي آورد و تشكيل مي داد، با خود برد، اما افكار، آرمانها، جهان بيني، هدفها، توصيه ها، راهها و ابزارها را در اختيار ما گذاشت. هم اكنون بخش عظيمي از شخصيت امام در اختيار ماست. آرمانهاي اعلام شده به وسيله ي او، برترين و بالاترين آرمانهاست. ما بايد اينها را دنبال كنيم. ملتي كه اين طور بر سر و سينه مي زنند و اشك مي ريزند و دل در سينه هاشان تاب ماندن ندارد و هركدام اگر مي توانستند، همه ي دنيا را مي دادند، تا امام را يك لحظه ي ديگر به حيات برگردانند، اينها دنبال افكار امام(ره) هستند و او را به خاطر فكر و ايده و آرمان و راه و مجاهدت و مقاومتش دوست مي دارند. ما بايد آرمانهاي اين مردم و شما رزمندگان را نگهداريم. ما همان راهي را كه امام بزرگوارمان رفت، ادامه خواهيم داد آن افسر جواني كه صاحب زن و دو بچه است و پدر و مادر آرزومندي دارد كه دوست مي داشتند بچه ي آنها لباس افسري بپوشد و به او نگاه كنند و لذت ببرند، همچنين وسيله ي آسايش و رفاه او در حد معقولي فراهم بوده

است، به جبهه ي جنگ مي رود و فرمانده ي گردان مي شود؛ گذشتِ شب و روز و هفته و ماه را نمي شناسد و به گرد و غبار و گرسنگي و تشنگي و جيره ي جنگي فكر نمي كند و همه ي اينها را با آغوش باز مي پذيرد. صدبار گلوله ي توپ جلوي پايش، پشت سرش، پشت چادرش و پشت سنگرش منفجر مي شود، ولي از حضور در جبهه پشيمان نمي شود و حتّي به زندگي راحت در تهران يا شهرستان هم متمايل نمي گردد. بعد هم در يك عمليات كه احساس مي كند نيروهاي او احتياج به تقويت روحي دارند، بلند مي شود و تفنگش را برمي دارد و راه مي افتد و در كنار نيروهايش، عليه دشمن مي جنگد و همان جا هم به شهادت مي رسد. اگر اين شخص، آن جهان بيني و آرمان را نداشته باشد، اين كار را نمي كند. پدر و مادر او، به جاي اين كه گريه كنند و اشك بريزند و پيش من و يا ديگران بروند و گله و شكوه كنند و نوازش بطلبند، مقاوم مي ايستند و سينه ي خود را سپر مي كنند و در شهادت پسر رشيد و جوان و اميد زندگيشان، شيريني پخش مي كنند؛ بعد هم مي گويند اگر پسرهاي ديگري هم داشته باشند، به جبهه مي فرستند! فقط با آرمانهاي امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) است كه چنين افرادي با اين گونه جهان بيني و عمل پيدا مي شوند و بدون آن اصلاً امكان ندارد. امروز آرمانها و آرزوهاي امام، از هر چيز ديگر زنده تر است؛ دنيا هم از آنها مي ترسد. خبرگزاريهاي جهان و محافل تحليل گر سياسي، ايران را زير ذره بين گذاشته اند و لحظه به لحظه تحليلي را منتشر مي كنند. آنها بدروغ مي گويند رهبر جديد چنين و چنان خواهد كرد؛ بعد كه ديدند آن گونه نشد و

راه و هدف ما، راه و هدف امام است و توصيه هاي او را به كار مي بنديم و همواره او را معلم خود مي دانيم، لحن گفتارشان عوض شد! آنها از شخص امام، به خاطر آن آرمانها مي ترسند. ما همان راهي را كه آن بزرگوار رفت، ادامه خواهيم داد؛ زيرا برتر و والاتر و شيرينتر و مقدستر و شايسته تر از آرمانهاي او سراغ نداريم. امتياز نيروهاي مسلح اين است كه امام فرمانده ي آنان بود برادران ارتشي و سپاهي و بسيجي و نيروي انتظامي، با بقيه ي ملت ايران از يك نظر تفاوت دارند، و به تعبير بهتر، از يك امتياز برخوردارند. اميتازشان اين است كه امام(ره) با اين كه رهبر همه بود، ولي مستقيماً فرمانده ي آنها بود. من بارها به ارتشيها گفته ام كه غير از دوران پيامبران، فرمانده ي كل قواي عارف و حكيم و عاشق و الهي در دنيا سراغ نداريم. امروز در جهان، فرماندهان نيروهاي مسلح، غالباً خشنتر و متقلبتر از ديگران هستند و بِزور و يا از طريق غصب و وراثت، در مركز فرماندهي قرار گرفته اند. آن جا هم كه رؤساي كشورها فرضاً با انتخابات و شيوه ي دمكراسي سر كار آمده اند، آدمهاي معمولي يي هستند با همان احساسات و هوي ها و هوسها و ضعفهاي بي شمار، كه ما زندگي و روحياتِ بسياري از آنها را از نزديك ديده ايم و مي شناسيم. ما در هيچ جاي دنيا - نه امروز و نه در گذشته - نيروهاي نظامي يي را سراغ نداريم كه تحت فرماندهي انساني معنوي و الهي و عارف و داراي رقيقترين احساسات بشري و در عين حال با قاطعيت و صلابتي كه هيچ فرماندهي در دنيا از آن برخوردار نيست، به

حراست و دفاع از ناموس و حيات شرافتمندانه ي ملت در مقابل تجاوزگران بپردازد. برادران عزيز، ارتشيان و نيروهاي مسلح! شما بايد در راه هدفهاي الهي، معنويتر و پاكتر و بي آلايش تر و مصممتر از مردم عادي باشيد؛ چون تحت فرماندهي انسان والايي قرار داريد. اين فرمانده ي بزرگ، بيشتر از هر كسي به گردن ارتش حق دارد. البته كشورهايي در دنيا وجود دارند كه ارتش آنها براي مردم محبوبند، اما چنين چيزي در گذشته ي ايران سابقه نداشته است. امام ارتش را محبوب مردم كرد، و الان شما ارتشيها مورد محبت مردم هستيد و مردم از صميم دل شما را دوست دارند. ارتش ما، ارتش بسيار والايي است او تا لحظه ي آخر از ارتش دفاع كرد. بعد از آتش بس تا همين اواخر، بارها بر سر قضاياي مختلف و طرحهاي گوناگون كه از سطوح متوسط پيشنهاد مي شد و گاهي هم جنجال برانگيز بود و اگر اجرا مي شد، هويت ارتش را به خطر مي انداخت، ايستادگي كرد و با يك سخن و حركت قاطع، همه را نفي كرد. سعي كنيم تا آن جا كه ممكن است، با استفاده از عناصر معنوي و بهره گيري از افكار و رهنمودهاي او، شخصيت اين بزرگمرد كم نظير تاريخ را ارج نهيم و از زحماتش قدرشناسي كنيم. خوشبختانه او در زمان ما حضور داشت؛ توانستيم او را ببينيم و سخنش را بشنويم. حركات و وجنات و نگاه پُرمعنا و چهره ي نورانيش را - كه در تاريخ، نقلِ مانند او را شنيده بوديم - در اين زمان به چشم خود ديديم و لمس كرديم. انصافاً ارتش ما، ارتش بسيار والايي است. امتيازهاي زيادي در شما وجود دارد كه در ديگران

نيست. شما ارتشي هستيد كه ده سال براي كشور و ملت خود جنگيده ايد. كمتر ارتشي در دنيا اين گونه است. خيلي از ارتشهاي دنيا، در متن بحرانها قرار نگرفته اند و يا لااقل شرايط دشواري نداشته اند و امتحاني اين چنين به مردمشان نداده اند. شما با وجود شرايط دشوار، ده سال جنگيديد. جنگ تحميلي، هشت سال طول كشيد؛ اما شما با دشمن ده سال جنگيديد؛ زيرا قبل از شروع جنگ تحميلي، ارتش در جبهه ها بود. از هفته ي اول پيروزي انقلاب و از ماجراي پادگان مهاباد، ارتش فعاليت داشت. من از نزديك شاهد حضور نيرومند ارتش بوده ام و پادگانها و خطوط و قرارگاههاتان را ديده ام. انسانهاي وارسته يي وجود داشتند كه هفت سال خانه ي آنها سنگر، و ويلايشان چادر بيابان بود. خلبانهاي شجاع، كادرهاي پروازي و غيرپروازي نيروي هوايي، عناصر نيروي دريايي در شرايط سخت دريا، جبهه هاي زميني، بخشهاي پشتيباني، مثل دستگاههاي صنايع و آموزشگاهها و امثال آنها، حقاً و انصافاً امتحان خوبي دادند. من اين نكته را با قوّت و قدرت مي گويم و به خاطر ملاحظه ي حال و دل كسي آن را مطرح نمي كنم. كمتر دستگاهي مثل ارتش، مورد توجه دشمن بود. راديوهاي بيگانه، شايعات گوناگون، سازمانهاي پليد و خبيث و مأيوس، مزدورهاي امريكا و بعضي كشورهاي ديگر، ارتش را هدف گرفتند، تا در آن نفوذ و رخنه كنند و به اهداف خود برسند. بنابراين، كمتر جايي تاكنون هدف اين همه خباثت و بدجنسي دشمن قرار گرفته است. با وجود همه ي اينها، شما محكم ايستاديد و حركت خود را ادامه داديد و عناصر ناباب را مثل دندان فاسد دور انداختيد و پشت سرتان را هم نگاه نكرديد. اينها امتحانات بسيار خوبي

بوده است كه شما داده ايد. ارتش بايد تا درجه ي عالي پيش برود ارتش، محبوب مردم و ماست. من ارتش را از صميم قلب دوست مي دارم؛ چون آن را تجربه كرده ام و تواناييهاي او را ديده ام. آن جا كه از او توقعي مي رود و بايد خودش را نشان دهد، فداكاري مي كند و وظيفه اش را انجام مي دهد. خوشبختانه امام عزيز(ره) جانشيني فرماندهي كل قوا را برعهده ي انسان خوبي گذاشتند؛ من هم تأييد خواهم كرد. برادر عزيزمان جناب آقاي رفسنجاني، حقيقتاً از چهره هاي مغتنم و ارزنده و ممتاز ما هستند. در آن روز كه اين مسؤوليت به ايشان سپرده شد، خوشحال شدم؛ امروز هم از اين كه همان مسؤوليت را داشته باشند، خوشحالم. آنچه را كه امروز مي خواهم بر آن تأكيد كنم، اين است كه تا آن جا كه مي توانيد، آمادگيهاي خود را زياد كنيد. البته منظور اين نيست كه در آينده جنگي رخ خواهد داد؛ خير، وقوع اين مسأله را خيلي بعيد مي دانيم و معتقديم كه دشمنان تجربه ي ناكام گذشته ي خود را تكرار نخواهند كرد. ايجاد آمادگي، همچنين به معناي آن نيست كه ما آتش بس را متزلزل مي بينيم. البته طرف مقابل شرارتهايي مي كند، ليكن آتش بس همچنان ادامه خواهد داشت. ان شاءاللَّه مذاكرات هم به نتايج خوبي خواهد رسيد. ما تصميم داريم كه مذاكرات مربوط به قطعنامه ي 598 را پيش ببريم؛ بايد هم پيش برود و به نقطه ي درستي برسد؛ اينها همه به جاي خود محفوظ است. ارتش نبايد نگاه كند كه مذاكره در چه وضعيتي است. مذاكره و قطعنامه هرچه باشد و طرف مقابل هر كاري مي خواهد بكند، ارتش بايد هر روز آماده تر از ديروز باشد. بايد در همت خود تسريع

كنيد، تا واحدهايي كه در جبهه هستند، كيفيت عالي پيدا كنند. ارتش مناسب شأن جمهوري اسلامي، بايد از نظر آمادگي و انضباط و روحيه، عالي باشد و به تجهيزات در حد توان دست يابد. تجهيزات را در حد عالي نگفتم؛ چون ممكن است كشور نتواند تجهيزاتي را كه شما امروز لازم داريد، برايتان فراهم كند؛ اما آمادگي و پرداختن به تعمير و نگهداري و پشتيباني و اهتمام به خودكفايي و توليد و ابتكار، بايد در حد عالي باشد. من به درجه ي خوب و بسيار خوب قانع نمي شوم؛ بايد همت كنيد و تا درجه ي عالي كارتان را به پيش ببريد، و اعتقاد دارم كه به نتيجه هم مي رسد. روند خودكفايي را ادامه دهيد و تلاشتان را بيشتر كنيد اين كه امام(ره) در وصيت نامه ي سياسي، الهي خويش به خودكفايي ارتش اشاره كرده بودند و مرقوم فرموده بودند: «امروز چيزهايي را با قيمت ارزانتر مي سازند»، در واقع همان گزارشي بود كه در آن سال به ايشان دادم و گفتم در زمان طاغوت وقتي مي خواستند قطعه يي از تجهيزات ارتش را تعمير كنند، با هواپيما آن را به كشور سازنده مي بردند و پس از تعمير، به كشور برمي گرداندند؛ ولي امروز همين قطعات داخل ايران ساخته و تعمير مي شود. اين گزارش، امام(ره) را تحت تأثير قرار داد و ايشان اين موضوع را در وصيت نامه ي سياسي، الهي خود آوردند. گزارشي كه من به امام دادم، براساس شايعات و گفته ها نبود؛ بلكه از روي اطلاع و براساس واقعيات ارتش بود كه در جريان عمل، به آن رسيده بودم. اين روند را ادامه دهيد و تلاش خود را بيشتر كنيد. هر كس بگويد اين كار

شدني نيست، او را به كوتاهي همت متهم مي كنم. هيچ كاري نيست كه از انسان ساخته نباشد. انسان نيرومندتر از اين حرفهاست و مي تواند كارهاي نشدني را شدني كند. تا آن جا كه مي توانيد، بايد با قوّت اراده و تصميم، نظم و انضباط و آموزش و پشتيباني و كيفيت تجهيزات و ابزارتان را بالا ببريد؛ مخصوصاً واحدهاي مناطق مرزي كه بايد مسؤولان ارتش و نيروي زميني، به صورت ويژه به آنها بپردازند و هرگونه ساييدگي را از بين ببرند و آنها را قابل عرضه كنند، تا هر كس آرايش واحد و كيفيت استقرار يگانها و افراد و ابزارها را ديد، بفهمد كه فرماندهي قوي و با كيفيت بالايي بر اين واحد حكمفرماست. عين همين مسأله، در تجهيزات هوايي و دريايي مطرح است و البته وزارت دفاع و سازمان صنايع، خوب مي توانند در اين زمينه مؤثر باشند. نقش برادران عقيدتي، سياسي در رساندن ارتش به نقطه ي مطلوب در پايان، نكته يي را هم به برادران عزيز عقيدتي، سياسي متذكر شوم: نقش شما برادران در رساندن ارتش به نقطه ي مطلوب (حد بالاي خوب بودن) نقش بسيار مؤثري است؛ زيرا ايمان قلبي و ديني، تأثير بسيار فراواني در حركتهاي سازنده دارد. برعكس ِآنچه كه سالهاي سال تبليغات غربي و استكباري وانمود مي كرد كه دين مايه ي تخدير و انزوا و دنياگريزي افراد جامعه است، امام(ره) كه متدين واقعي بود، با دنيا و سياست و حوادث و سازندگي، برخورد برجسته و متفاوتي داشت و بطلان ادعاي آنها را ثابت كرد. آنها كه مي گفتند دين، ترياك و افيون (!) ملتهاست، در حقيقت دين را نشناخته بودند؛ شايد هم سوءنيتي نداشتند؛ چون در دسترسشان،

يك چيز بي ربط و تخديركننده به نام دين ديده بودند و فكر كرده بودند كه دين تخديركننده است. خير، دين تخديركننده نيست؛ دين اسلام، برانگيزاننده و احياكننده است. اين نكته را برادران عقيدتي، سياسي خوب مي توانند تأمين كنند. اميدوارم خداوند متعال به اين برادران عزيز هم توفيق كامل بدهد، تا ان شاءاللَّه با سازماندهي قوي و خوب و به كارگيري روشهاي ابتكاري و استفاده از حداكثر خلقيات و خصلتها و خصوصيات جاذبه آفرين و كششدار،اين مقصود را عملي كنند. ان شاءاللَّه موفق باشيد. خداوند به شما كمك كند و توفيق بدهد، تا بتوانيد راه امام عزيز و فقيد بزرگوار را ادامه دهيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت فرماندهان و اعضاى كميته هاى انقلاب اسلامى

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سخت ترين كار، سخن گفتن درباره ي فقدان امام عزيز است سخت ترين كار اين است كه درباره ي فقدان امام عزيز و جان ملت سخن بگوييم. حقيقتاً همه ي ما يتيم شديم. ده سال پيش كه ايشان دچار عارضه ي قلبي شدند، با جمعي از دوستان - كه امروز بسياري از آنها جزو شهدا هستند و در جوار رحمت الهي آرميده اند - خود را در آن هواي سرد و برفي به قم رسانديم و آن وجود عزيز را كه حيات انقلاب مرهون او بود، به تهران آورديم و در بيمارستان قلب بستري كرديم. چه روزهاي سختي گذشت و چه دلهره ها و نگرانيهاي غيرقابل توصيفي را پشت سر گذاشتيم. از آن روزها تا پايان حيات ايشان، دايماً نگران اين حادثه ي تلخ بوديم و بارها به پروردگار متعال عرض مي كرديم كه دعاي شوق انگيز امت مؤمن و مخلص ما به درگاه تو، سلامت و بقاي اين قلب تپنده است؛ با بزرگواري خود، دعاي امت ما را مستجاب كن.

هروقت تصور فقدان اين موجود عظيم و عزيز را مي كرديم، واقعاً دنيا براي همه ي ما بي معني و تاريك جلوه مي كرد. امروز ما در مقابل چنين مصيبت بزرگ و سختي قرار داريم، كه حقيقتاً حادثه يي جانكاه و باورنكردني است و با هيچ مصيبت ديگري قابل مقايسه نيست. توصيف اعتراف آميز دشمنان از عظمت شخصيت امام شخصيت امام، حتّي براي دشمنان او نيز درخشيد و همان كساني كه در طول ده سال تبليغات زهرآگين و خباثت بار، هميشه سعي مي كردند چهره ي منور اين وليّ خدا را دگرگونه جلوه دهند و اميدي را كه در دل مسلمانان و مستضعفان عالم درخشيده بود، خاموش كنند، امروز لحن همه ي آنها تغيير كرده و توصيفشان از امام(ره)، توصيفي اعتراف آميز نسبت به عظمت اين شخصيت بزرگ است. حقيقتاً اين فصل دهساله ي تاريخ انقلاب ما، عجيب و تكرارنشدني است. نمي دانم چگونه اين فصل را گذرانديم و چگونه لحظات آن را با وجودمان لمس كرديم. اين ايام، درست ده سال و چند ماه - به اندازه ي مدت رهبري رسول خدا(ص) در مدينه - طول كشيد. حوادث چه قدر شبيه به هم اتفاق مي افتند. وقتي رسول خدا(ص) از مكه به مدينه تشريف آوردند، مردم يثرب كه تازه مسلمان شده بودند، به استقبال پيامبر رفتند. آنها در نقطه يي ايستادند، گردنها را كشيدند و چشمها را تيز كردند، تا ببينند محبوبشان كي وارد شهر مي شود. در ايران هم شبيه اين حادثه اتفاق افتاد. آن روز تاريخي كه امام(ره) وارد كشور شدند و سوار بر اتومبيل در خيابانها حركت كردند، زن و مرد موانع را در مي نورديدند و خودشان را به اتومبيل حامل امام مي رساندند، تا چهره ي رهبر عزيزشان را ببينند.

روز رحلت پيامبر(ص) در مدينه غوغا بود. شبيه آن حادثه، امروز در كشور ما تكرار شده است. شايد بتوان گفت كه اخلاص و علاقه و وفاداري عموم مردم ما نسبت به مردم زمان پيامبر، خيلي بيشتر است. با توجه به شرايط آن زمان و روزگار ما، مردم ايران اخلاص و علاقه ي بيشتري از خود نشان دادند، و در حالي كه معنويت و ارزشهاي اخلاقي در دنياي معاصر افول كرده بود و به مادّه و جسم بهاي بيشتر داده مي شد، امام عزيز معنويت را زنده كردند. امام را فقط با پيامبران و اوليا و معصومان مي توان مقايسه كرد شخصيت امام(ره) با هيچكدام از رهبرهاي دنيا قابل مقايسه نيست؛ او را فقط با پيامبران و اوليا و معصومان(ع) مي توان مقايسه كرد. او شاگرد و دنباله روِ آنها بود و به همين خاطر نمي توان با رهبرهاي سياسي دنيا مقايسه اش كرد. ما رهبرهاي سياسي دنيا را مي شناسيم و تاريخ مبارزه ي آنها و ملتها را با دقت مطالعه كرده ايم؛ واقعاً حيف است كه به آنها رهبر بگوييم و امام را هم با همين عنوان ياد كنيم. اگر به آنها رهبر بگوييم، بايد عنوان ديگري براي امام(ره) انتخاب كنيم. او اصلاً از جنس و خميره ي انبيا بود. توصيف و ترسيم چهره ي آن عزيز خدا و عزيز بندگان صالح او، واقعاً خيلي مشكل است. داغ بزرگي بر قلب ملت، و حادثه ي عظيمي در تاريخ كشور ايجاد شده است. ما بايد لحظه لحظه ي آن ده سال را مورد مداقه قرار دهيم و از كلمه كلمه ي سخنان امام(ره)، درس بگيريم. آن فصلي كه در تاريخ ملت ما گذشت، استثنايي بود و ديگر به اين آساني و زودي

تكرار نخواهد شد. ما در مقابل اين واقعيت قرار گرفته ايم و بايد بدان واقف باشيم. بعد از رحلت رسول گرامي(ص) نيز مسلمانان در هر سطحي كه بودند چه در سطح اميرالمؤمنين(ع) يا فاطمه ي زهرا(س)، و چه در سطح مسلمانان معمولي آن روز، كه طبعاً احساسات و برداشتهاي مشابه يكديگر هم نداشتند - احساس كردند كه بايد راه آن بزرگوار را ادامه دهند؛ همچنان كه امروز شما ملت ايران احساس مي كنيد كه بايد راه امام(ره) را ادامه دهيد. ما بايد پيمان ببنديم كه راه امام را ادامه دهيم اگر ما امام را دوست داريم - كه واقعاً همين گونه است و هيچ كس نمي تواند ترديد كند كه ملت ايران در عشق و محبت به امام صادق نيست - بايد راه و درس او را زنده نگهداريم و هدفهايش را، هدفهاي حقيقي و اصلي انقلاب به حساب آوريم و به سمت آنها حركت كنيم و هدف ديگري از خودمان درست نكنيم. هدفهاي امام(ره) مشخص و روشن است و احتياج به كار زياد ندارد. حال كه خداي متعال اين طور مقدر كرد كه بنده ي صالحش در نيمه ي اين راه بار را به ديگران بسپارد و به ملكوت اعلي بپيوندد و در جوار او آرام بگيرد، ما نخواهيم گذاشت اين بار روي زمين بماند. بايد همه ي آحاد ملت - كوچك و بزرگ - مسؤولان در سطوح مختلف و هركس كه كاري در دستش است، اين نكته را حديث نفس خود كند و پيمان ببندد كه راه امام را ادامه دهد و به سمت هدفهاي او حركت كند. در اين صورت، عشق و محبت و ارادت و شاگردي ما نسبت به او صادق

خواهد بود؛ والّا اگر در فراق او گريه كنيم و بر سر و سينه ي خود بزنيم، ولي راه او را از سمت ديگر ادامه دهيم، محبت و احترام و وفاداري ما صادقانه نخواهد بود. وفاداري اين است كه عيناً در همان خط و هدف او حركت كنيم و به بيراهه نرويم. ويژگيهاي ممتاز امام برادران عزيز! درست است كه شما مورد توجه امام(ره) و سرباز او بوديد و هستيد و آن عزيز از شما راضي بود، ولي بايد به اين نكته توجه كنيد كه راهي را كه امام(ره) دنبال مي كرد و كار سنگيني كه او انجام مي داد، فقط با عقل و درايت و قوّت بدني و نيروي سياسي پيش نمي رفت؛ او از خلوص و صفاي باطني و رابطه ي با خدا نيز برخوردار بود، تا توانست اين موفقيتها را به دست آورد. هرچند خصوصيات بشري امام، در مرتبه يي بالاتر از افراد معمولي بود، ولي كسي خيال نكند كه اين انقلاب، صرفاً با حكمت و قوّت عقلاني و خصوصيات معمولي و بشري امام به پيروزي رسيد و ادامه يافت. ويژگيهاي بشري او، كمتر در افراد عادي پيدا مي شود. اگر يكي از آن خصوصيات در فردي مشاهده شود، او انسان بزرگي به شمار مي رود؛ چه رسد به آن كه همه ي ويژگيهاي ممتاز را يكجا در خود جمع كرده باشد. امام(ره) انساني بسيار عاقل، دورانديش، حكيم، آدم شناس، تيزبين، حليم، متين و آينده نگر بود؛ كه هركدام از اين صفات، كافي بود كه شخصي را در مرتبه يي والا جاي دهد و احترام همگان را جلب كند. متانت و بردباري و حلم امام به گونه يي بود كه اگر صد نفر در مجلسي سخناني مي گفتند

كه او آنها را قبول نداشت، تا لازم نمي دانست، حرفي نمي زد و سكوت مي كرد؛ در صورتي كه اگر در حضور آدمهاي معمولي كلمه يي گفته شود كه برخلاف عقيده ي آنها باشد، طوفاني در روحشان به وجود مي آيد كه سريعاً پاسخ بدهند. همه ي شما ديديد كه در پايان وصيت نامه ي ايشان، به مواردي اشاره شده بود كه امام قبلاً نسبت به طرح آنها سكوت كرده بودند. در زمان بني صدر كه من خدمت امام(ره) رسيده بودم، ايشان مي گفتند: حرفهايي كه او از قول من مي گويد، همه اش خلاف واقع است و حقيقت ندارد. بنابراين، هر حرفي كه زده مي شد، فوراً او را نمي آشفت و تحريك نمي كرد و در صدد پاسخ سريع برنمي آمد. اين متانت، بردباري، حلم، تسلط بر نفس و سعه ي صدر، در هركس كه باشد، از او يك انسان بزرگ خواهد ساخت. درعين حال اگر امام(ره) آن عوامل اصلي معنويت، ارتباط با خدا، كار براي رضاي او، تقوا و انجام تكليف را نمي داشت، نه انقلاب به پيروزي مي رسيد، نه شما مردم اين گونه عاشقش مي شديد، نه مي توانست اين طوفان را در دنيا به وجود آورد، و نه قادر بود در مقابل تهديد و ارعاب دشمن، مثل كوه بايستد. امام واقعاً عبد صالح خدا بود بارها ايشان مي فرمود كه ما كار را براي رسيدن به «نتيجه» نمي كنيم؛ بلكه مأمور به انجام «تكليف» هستيم. اگر فرض كنيم بعد از برگشتن امام(ره) از پاريس، آنچه كه تاكنون پيش آمد، اتفاق نمي افتاد، بلكه برعكس، مردم را مي كشتند، اطرافيان امام را اعدام مي كردند و خود امام را نيز مثل گذشته تبعيد مي كردند، در آن صورت باز هم امام(ره) احساس شكست نمي كرد و اعتقاد داشت كه پيروز

شده است. آن كس كه براي انجام تكليف كار مي كند، پيروزيش به اين نيست كه به مقصود خود دست پيدا كند؛ بلكه زماني احساس پيروزي مي كند كه موفق شود به تكليفش عمل كند. به راه باديه رفتن به از نشستن باطل كه گر مراد نجويم به قدر وسع بكوشم در حادثه ي مدرسه ي فيضيه و سپس در قضيه ي پانزده خرداد، عده يي مي گفتند فايده يي ندارد، بي خود معطليد؛ آنها چند برابر شمايند! بعد هم كه در سال 43 امام(ره) را تبعيد كردند، باز اين طرز فكر در بعضي از اين افراد راسخ شد و گفتند امام بي جهت زحمت مي كشند و تلاش مي كنند؛ ايشان به جايي نمي رسند! در حقيقت اگر كسي بخواهد با عقل و منطق معمولي محاسبه كند، همين نتيجه را مي گيرد؛ ولي آن چيزي كه امام را وادار مي كرد كه علي رغم همه ي اين حرفها، اميدش را از دست ندهد و به حركت خود ادامه دهد، انجام تكليف الهي بود. او معتقد بود كه اين انقلاب را يك دست غيبي هدايت و پشتيباني مي كند و ما نبايد به دنبال نتيجه ي كار خود باشيم. در همين خصوص خاطره يي در ذهنم مانده است كه نقل مي كنم: چند روز قبل از پايان سال 65 كه خدمت امام بوديم، چون يكي از روزهاي فروردين 66 با ولادت يكي از ائمه(ع) مصادف مي شد، من و آقاي هاشمي رفسنجاني و حاج احمد آقا اصرار كرديم كه ايشان در حسينيه ي جماران با مردم ديداري داشته باشند. امام استنكاف كردند و قاطع گفتند: حالش را ندارم. من در ايام نوروز به مشهد رفته بودم و آقاي هاشمي هم از جبهه ديدار داشتند. در همان روزها، ناگهان

قلب امام مشكلي پيدا مي كند و چون حاج احمدآقا - كه حق بزرگي بر گردن همه ي ملت دارد و امام را در اين چند سال حفظ كرد - همه ي وسايل را براي بهبود امام(ره) مهيا كرده بود، فوراً به وضعيت جسمي ايشان رسيدگي شد و خطر برطرف گرديد. وقتي در بيمارستان بر بالين ايشان حاضر شدم، عرض كردم: چه قدر خوب شد كه آن شب اصرار ما را براي ملاقات با مردم نپذيرفتيد؛ والّا اگر خبر اين ملاقات اعلام مي شد، مردم به زيارت شما مي آمدند و آن وقت شما با اين حال نمي توانستيد مردم را ملاقات كنيد و انعكاس آن در دنيا خوب نبود. اين كار شما، خواست خداوند و كمك الهي بود و در آن زمان تصميم بجايي گرفتيد. ايشان در پاسخ من گفتند: آن طور كه من فهميدم، مثل اين كه از اول انقلاب تا حالا، يك دست غيبي در همه ي كارها دارد ما را هدايت و پشتيباني مي كند. واقعاً همين طور است؛ والّا محاسبات معمول سياسي، اقتصادي و محاسباتي كه براساس آن دنيا دارد اداره مي شود، اين نتايج را به دست نمي دهد. آن چيزي كه امام را بر هدايت و اداره و رهبري ملت ايران و انقلاب عظيمش قادر مي كرد، عبارت بود از ارتباط با خدا و اتصال و توجه و توكل به او. او واقعاً عبد صالح خدا بود. من هيچ تعبيري را بهتر از اين براي امام(ره) پيدا نمي كنم. تأثر امام در مواجهه با فداكاريهاي مردم معنويت مردم و خانواده ي شهدا و اخلاص رزمندگان در جبهه ها، امام را به هيجان مي آورد. من چند بار گريه ي امام را - نه فقط به هنگام روضه و ذكر

مصيبت - ديده بودم. هر دفعه كه راجع به فداكاريهاي مردم با امام صحبت مي كرديم، ايشان به هيجان مي آمدند و متأثر مي شدند. مثلاً موقعي كه در محل نماز جمعه ي تهران، قلكهاي اهدايي بچه ها به جبهه را شكسته بودند و كوهي از پول درست شده بود، امام(ره) در بيمارستان با مشاهده ي اين صحنه از تلويزيون متأثر شدند و به من كه در خدمتشان بودم، گفتند: ديدي اين بچه ها چه كردند؟ در آن لحظه مشاهده كردم كه چشمهايشان پُر از اشك شده است و گريه مي كنند. بار ديگر موقعي گريه ي امام را ديدم كه سخن مادر شهيدي را براي ايشان بازگو كردم: در شهري سخنراني داشتم. بعد از پايان سخنراني، همين كه خواستم سوار ماشين شوم، ديدم خانمي پشت سر پاسدارها خطاب به من حرف مي زند. گفتم راه را باز كنيد، تا ببينم اين خانم چه كار دارد. جلو آمد و گفت: از قول من به امام بگوييد بچه ام اسير دست دشمن بود و اخيراً مطلع شدم كه او را شهيد كرده اند. به امام بگوييد فداي سرتان، شما زنده باشيد؛ من حاضرم بچه هاي ديگرم نيز در راه شما شهيد شوند. من به تهران آمدم، خدمت امام رسيدم، ولي فراموش كردم اين پيغام را به ايشان بگويم. بعد كه بيرون آمدم، سفارش آن مادر شهيد به ذهنم آمد. برگشتم و مجدداً خدمت امام رسيدم و آنچه را كه آن خانم گفته بود، براي ايشان نقل كردم. بلافاصله ديدم آن چنان چهره ي امام درهم رفت و آن چنان اشك از چشم ايشان فرو ريخت، كه قلب من را سخت فشرد. بايد همچون امام، از خدا كمك بگيريم برادران عزيز! عامل اخلاص امام(ره) و

رابطه ي او با خدا و نيز اخلاص مردم، تاكنون ما را به اين جا رسانده است؛ بعد از اين هم بايد همين گونه باشد. اگر هدفها و راه ما، هدفها و راه امام است، وسايل ما هم بايد وسايل امام باشد. وسيله ي امام(ره)، كمك گرفتن از خدا بود. بياييد از خدا كمك بگيريم. اين كار، با زبانِ تنها ميسر نيست؛ بلكه با خلوص و اخلاص عملي و ترك گناه و تقويت رابطه ي بين خود و خدا كه در قلب انسان جاي مي گيرد، عملي است. اين، درس هميشگي امام براي ماست. شما برادران عزيز، شغلتان حساس و خطير است. همه ي شما - چه مقامات بالاي كميته، و چه حتّي يك پاسدار معمولي اين نهاد - با زندگي و جان و مال و عرض مردم سروكار پيدا مي كنيد؛ به همين خاطر بايد خيلي متدين باشيد، با خدا بسيار رابطه داشته باشيد، از او كمك بگيريد، نماز باحال بخوانيد، قرآن تلاوت كنيد، تقوا داشته باشيد، اخلاق و ادب اسلامي را رعايت كنيد و در مقابل جلوه هاي فريبنده ي دنيا تسليم نشويد. من هم مثل شما هستم. من هم بايد همين كارهايي را كه به شما توصيه مي كنم، به صورت مضاعف انجام دهم. همه ي ما بايد تقواي الهي پيشه كنيم. شما جوانها، باصفا و بي آلايش و داراي دلهاي پاك و روحهاي صاف هستيد. كار شما از ما راحت تر است و اين راه را آسانتر از ما مي پيماييد. شما نسل و نهال انقلاب هستيد و نهادتان نيز انقلابي است. شما مي توانيد بندگان صالح و مؤمن و متعبد و ذاكر و پرهيزكار باشيد. توصيه مي كنم اين خصوصيات را حفظ كنيد. وصيت امام هم بر

اين نكات تأكيد داشت. ايشان تا آخرين لحظات حياتشان، ذكر و نماز و دعا را از دست ندادند. حاج احمدآقا فرزند عزيز حضرت امام مي گفتند: پيش از ظهر روز آخر حيات امام(ره)، ايشان روي تخت دايماً نماز مي خواندند. مدتي گذشت، بعد پرسيدند: ظهر شده است؟ گفتم: بلي. آن وقت خواندنِ نماز ظهر و عصر با نوافلش را شروع كردند. بعد از اتمام نماز، مشغول ذكر گفتن شدند و تا لحظاتي كه در حالت اغما بسر مي بردند، مرتب پشت سر هم مي گفتند: «سبحان اللَّه والحمدللَّه ولااله الّااللَّه واللَّه اكبر، سبحان اللَّه والحمدللَّه ولااله الّااللَّه واللَّه اكبر». اين كار براي ما درس است. ما كه رهبرمان را دوست داريم، بايد به كارها و روحيات او توجه كنيم و از آن درس بگيريم. هميشه خدا را شاهد و ناظر اعمال خود بدانيد استقامت و استحكامتان را حفظ كنيد. دشمنها خيال مي كردند كه در خلأ وجود حضرت امام(ره) خواهند توانست شيطنت و شرارت كنند. الحمدللَّه حضور مردم، آنها را مأيوس كرد. نبايد صرفاً به حضور مردم در شهرها كه به مناسبت ايام عزاداري امام انجام مي شود، اكتفا كرد. عامه ي مردم حضورشان همين است؛ ولي حضور شما در مراكز خدمتتان است. بايد قوي و محكم، با سوداگران مرگ و بدخواهان و توطئه گران، در محدوده ي مسؤوليت و قلمرو فعاليت كميته ي انقلاب اسلامي، برخورد كنيد. بايد نشان دهيد كه امت امام و فرزندانش، اين نكته را از او ياد گرفته اند كه هميشه خدا را شاهد و ناظر اعمال خود بدانند، و اگر امامشان در قيد حيات نيست، خداي امامشان با آنهاست. مسؤوليتها و مأموريتها را خيلي قوي و محكم و با قاطعيتِ كامل و با حضور وسيع و

همه جانبه انجام دهيد و دشمن را مأيوس كنيد. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شما را حفظ كند و موفق بدارد و دل و روح آن عزيزِ محبوبِ فقيد را از شما شاد كند و دعاي حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) را شامل حال همه ي شما وامت اسلامي بكند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در مراسم بيعت وزير كشور به همراه معاونان، مشاوران و استانداران سراسر كشور

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام پشتوانه ي معنوي و روحي و مايه ي اميد ما بود از برادر عزيزمان جناب آقاي محتشمي و همه ي شما برادران عزيز و زحمتكش صميمانه تشكر مي كنم. حقيقتاً خيلي سخت است كه ما وضعيت جديد را در ذهنمان تصوير كنيم و آن را جا بيندازيم. تا آن جا كه من با احساس و عقلم و با مشاهده ي جلوه هاي گوناگون وجود اين مرد درك كرده ام، ارزيابي اين ضايعه ي بسيار بزرگ و سنگين و خطير، حقاً و انصافاً ميسور نيست و اصلاً قابل مقايسه با آنچه كه در كشورهاي ديگر رخ مي دهد، نمي باشد. امام(ره) فقط يك رهبر سياسي و يك مقام در سلسله مراتب تشكيلاتي كشور نبود؛ او پشتوانه ي معنوي و روحي و مايه ي اميد ما بود؛ وزنه ي بزرگ و قله ي عظيمي بود كه دايم مي جوشيد و هر كس را به قدر ظرفيتش سيراب و بهره مند مي كرد. من به نوبه ي خود، اين مصيبت بزرگ را به همه ي برادران عزيز تسليت عرض مي كنم و اميدوارم با توكل به خدا و استعانت از او، و نيز با تدبير و عقل و حكمت و صفا و همكاري حقيقي و واقعي با يكديگر، اين كمبود بزرگ و خلأ عظيم پُر شود. از لحاظ تشكيلات كشور، پيكره ي نظام جمهوري اسلامي با انتخابات مجلس خبرگان كامل شد؛ اما قضيه به اين جا خاتمه پيدا نمي كند و

ما مسؤوليت سنگينتري به عهده داريم. امروز شما برادران عزيز استاندار و پيكره ي وزارت كشور، مسؤوليت سنگيني به عهده داريد و نقش بزرگي را مي توانيد ايفا كنيد، كه به اعتقاد من امروز اين نقش را كمتر دستگاهي در جمهوري اسلامي مي تواند ايفا كند. من نسبت به آينده ي انقلاب و كشور و نظام خوشبينم من حادثه ي جانگداز رحلت امام عظيم الشأن را بسيار بزرگ مي دانم. اين كه شما ديديد خبرگزاريهاي خارجي و تحليل گرهاي سياسي، در روز اول فقدان امام پيش بيني كردند كه همه چيز تمام شد، ناشي از يك كار تبليغاتي محض نبود؛ بلكه آنها براساس معيارهاي خود محاسبه كرده بودند و اين نتيجه را گرفته بودند. آنها حقايق موجود در جامعه ي ما را نمي بينند و ايمان و شهادت طلبي و ارتباط معنوي بين مردم و مسؤولان و دشمن شناسي و دشمني ملت ايران نسبت به استكبار را مشاهده نمي كنند. من هم حقيقتاً معتقدم اگر بخواهيم اين فقدان را از دريچه ي محدود مادّي ارزيابي كنيم و از بركات الهي و معجزاتي كه هميشه به ما كمك رسانده و انقلاب را به پيش برده است، چشم بپوشيم و توكل به خدا و ايمان به او را ناديده بگيريم، بايد همان گونه قضاوت كنيم. من به نقش انسان و اراده و قدرت انساني، ايمان زيادي دارم. اين جزو اصول فكري ماست كه در طول دوران انقلاب و در بررسي مسايل اسلامي به آن رسيده ايم و آن را در عمل اجرا كرده ايم و آثار و نتايجش را هم ديده ايم. ايمان به اراده ي انساني و در كنار آن، اعتقاد و ايمان و اطمينان به كمك الهي، باعث مي شود كه بزرگترين مشكلات به آساني حل شوند.

با اين ديد، من نسبت به آينده ي انقلاب و كشور و نظام خوشبينم و اين خوشبيني را با قوّت تمام حفظ كرده ام و امروز به اندازه ي يك ذره، احساس بدبيني و ضعف نمي كنم؛ بخصوص كه حركت عظيم مردم، معجزه ي الهي را نشان مي دهد و ما را با عظمت و تأثير نقش مردم آشنا مي كند. نقش وزارت كشور و استانداريها در حفظ روحيه ي مردم يكي از نكاتي كه شما آقايان در وزارت كشور و استانداريها مي توانيد آن را تأمين كنيد، يا در تأمينش تأثير داشته باشيد، حفظ روحيه ي مردم است. اشاره كردند كه برادران عزيز استاندار - علي رغم ميلشان - در مراسم تشييع و وداع نيامدند. كار بسيار خوبي كرديد؛ زيرا هميشه خوف اصلي اين است كه مأموريني كه در جاي خاصي به آنها نياز است، آن جا حضور نداشته باشند. مراكز استانها حقاً و انصافاً مهم هستند و شما كار خوبي كرديد كه در آن جا مانديد؛ حالا هم به نظر من بايد زودتر برگرديد و در محل مأموريت خود حضور داشته باشيد. سعي كنيد در ميان مردم باشيد و دايماً با روحانيون و علما و ائمه ي جمعه ارتباط داشته باشيد. مراسم را در حدي كه متناسب با شأن استاندار است، هدايت كنيد و در جزييات كارهايي كه مردم مي خواهند انجام دهند، دخالتي نكنيد. اين حركت، حركت مردمي است؛ ليكن تسهيل كارها به دست استاندار است. بايد حضور استاندار در همه ي جوانب بزرگداشت اين حادثه كه به دست مردم اجرا مي شود، محسوس باشد و معلوم شود كه استاندار در بهتر اجرا شدن مراسم، نقش و تأثير دارد. اگر مردم امكانات مي خواهند، در اختيارشان بگذاريد، و اگر ضايعات

دارند، فوراً جبران كنيد. براي تسهيل در انجام كارها و رفت وآمدها و پشتيبانيها و كارهاي اورژانسي و ...، دستورهاي لازم به دستگاههاي مختلف داده شود. استاندار بايد محور كل استان باشد، تا مردم حضور او را احساس كنند. بسيار لازم است كه در مراسم عظيمي كه انجام مي گيرد، از فرصتهاي گوناگون استفاده كنيد و به عنوان نماينده ي دولت، با مردم حرف بزنيد، به آنها تسلّا دهيد، به لطف الهي اميدوار كنيد و روحيه ي توكل به خدا را در وجودشان تقويت كنيد. بارها گفته ام كه استاندار، مثل نخست وزير و يا رئيس جمهور براي استان است. مردم بايد اين حضور را احساس كنند. البته دستگاهها نيز بايد همواره با همفكري شما، در شوراها و كميسيونهاي مختلفي كه در استان تشكيل مي شود و در اين روزها ضرورت تشكيلشان بيشتر است، تلاش خود را مضاعف كنند و گزارش آن را به شما بدهند. استاندار نبايد از جريانات كنار بماند؛ بايستي در متن جريانها قرار داشته باشد و در همين خصوص، وزارت كشور، هم در تهران و هم در سطح كشور، مي تواند نقش مؤثري داشته باشد. راه ايجاد وحدت و يكپارچگي در بين مردم مسأله ي ديگر، مسأله ي وحدت است. هيجان عظيم عمومي كه اين روزها جريان دارد، زمينه ي خوبي است تا بتوانيم به فضل پروردگار، بددليها و گله منديها و دودستگيهايي را كه متأسفانه در غالب استانها وجود دارد، از بين ببريم. شما اگر با ابتكار و عقل و حكمت و به انگيزه ي رفع مناقشات، در صحنه ي اين حادثه ي بزرگ حركت كنيد، من خيلي اميدوار مي شوم. البته بعضي جاها مشكل و مسأله ي چنداني ندارند، ليكن در بعضي از استانها واقعاً

مسأله وجود دارد. در دوراني كه ما وزنه ي عظيم حضرت امام(ره) را نداريم، حقيقتاً بيش از همه چيز بايستي به يكپارچگي و وحدت مردم بينديشيم؛ والّا انقلاب تهديد خواهد شد. راه ايجاد وحدت و يكپارچگي، بسته به وضعيت سياسي هر استان، با استان ديگر متفاوت است و نمي توان نسخه ي واحدي را ارايه كرد. مثلاً در بعضي جاها، از طريق تماس شما با امام جمعه، مسأله حل مي شود. در جاي ديگر، با ميانجيگري شما بين چند نفر از علما، مشكل حل مي شود. و در استان ديگر، با كوتاه آمدن شما در مقابل كسي كه فرضاً تا حدودي از او نگراني داريد، مسأله حل مي شود. بايد در تمام مدتي كه مردم اين شور و هيجان را دارند، براي ايجاد قاعده و پايه براي همدلي بين آنها تلاش و كوشش كنيد. آن روزگاري كه افراد به خاطر برخي از ملاحظات فكري و سليقه يي و عاطفي، نيروهاي خودشان را استخدام مي كردند، گذشته است. امروز، روزي است كه همه بايستي از سلايق و انگيزه هاي شخصي عبور كنند و هرچه را هم كه در گذشته بوده، پشت سرشان بريزند و از آن عبور كنند و ان شاءاللَّه زمينه ي يك همكاري عمومي را فراهم سازند. چند ماه آينده، ماههاي حساسي هستند؛ زيرا انتخابات رياست جمهوري و همه پرسي قانون اساسي را در پيش داريم و تا دولت جديد سركار بيايد و جا بيفتد و بخواهد حركت كند و زمام مشكلات را به دست بگيرد، فاصله ي زماني چند ماهه يي بايد سپري شود. در اين مدت بايستي مسؤولان كشور حداكثر عقل و حكمت را بخرج دهند، تا بتوانند ان شاءاللَّه اين حركت را به شكل آرام و

صحيحي هدايت كنند. ملت ايران هوشيار و پُرانگيزه در خدمت هدفهاي انقلاب من وقتي به وضع كلي كشور نگاه مي كنم و خبرها و اظهاراتي كه از خارج مي رسد، مي بينم و مشاهده مي كنم، نگراني يي از آينده ندارم. احساس مي كنم كه امروز ملت ايران بحمداللَّه آن رشد را دارد كه بتواند حركتي را كه آغاز كرده است، براساس رهنمودهاي امام عزيز(ره) آن را تداوم بخشد. همه اين موضوع را پذيرفته اند كه انقلاب اسلامي ايران به صورت يك حقيقت غيرقابل خدشه، در ذهنيت سياسي عالم جا افتاده است. دشمنان ما اميد داشتند كه شايد از گوشه و كنار قضايا و يا اظهارات و موضعگيريهاي داخلي چيزي را احساس كنند، تا بتوانند براساس آن بگويند انقلاب راه و جهتگيريش را عوض كرده است. بحمداللَّه از اميدي كه بسته بودند، مأيوس شدند و در اين روزها، اخبار خبرگزاريها و اظهارات مقامات سياسي قدرتهاي استكباري، كاملاً منعكس كننده ي اين يأس است. راه ما، روشن و مستقيم است. ابزار كار براي حركت آماده است و حقيقتاً ملت ايران هوشيار و پُرانگيزه در خدمت هدفهاي انقلاب است. مشكلات جزيي و نارضاييهاي ناشي از برخي مضيقه ها كه در بعضي از قشرها بود، الان به طور موقت فراموش شده است. اگر تلاش كنيم و خوب حركت كنيم و از حادثه ي عظيمي كه اميد داشتند به شكست جمهوري اسلامي منتهي شود، حسن استفاده را بكنيم، آنچه كه عامل شكست تصور مي شد، مي تواند عامل تقدم و پيشرفت به حساب آيد. همه ي خصوصيات امام، مشمول و منشأ سلام و بركت الهي است بزرگان هميشه همين گونه اند. مردان بزرگ و انسانهاي والا، همه چيزشان در خدمت انقلاب و اهداف آن قرار

مي گيرد. حركت و سكوت و سخن و مبارزات و ديگر خصوصيات امام(ره)، در خدمت اهداف انقلاب بود. فقدان او كه ضايعه يي غيرقابل مقايسه با هر ضايعه ي ديگر است، با تفضلات الهي انقلاب و ملت را به پيش مي برد. بركت بزرگي نصيب نظام ما شده است؛ «و جعلني مباركا اين ما كنت»(1)، «و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّا»(2). سلام بر ولادت و مرگ و حيات دوباره اش. واقعاً همه ي خصوصيات او، مشمول و منشأ سلام و بركت الهي است. اين واقعيتي است كه وجود دارد و اگر نتوانيم از اين واقعيت استفاده كنيم، ضعف خود را نشان داده ايم و بايد جوابش را بدهيم. اميدواريم كه ان شاءاللَّه با همفكري و همكاري استانداران عزيز سراسر كشور - كه شما هم به نوبه ي خود، مسأله را به فرماندارها منتقل مي كنيد - بتوان راه را خوب و قوي ادامه داد و از تفضلات الهي حداكثر استفاده را كرد؛ «انّه سميع مجيب». خداي متعال يقيناً از بندگاني كه در راه او حركت مي كنند و با اخلاص گام برمي دارند، حمايت خواهد كرد؛ من در اين موضوع هيچ ترديدي ندارم. البته تضرع و ابتهال به پروردگار را هم نبايد فراموش كنيم؛ «قل مايعبؤا بكم ربّي لولا دعاؤكم»(3). بدون دعا و توجه و توسل به پروردگار نمي شود راه را پيش برد و من اعتقاد دارم كه يكي از علل موفقيت امام(ره)، همين تضرع و توجه به پروردگار متعال بود. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شما را در انجام وظايفتان موفق كند، تا بتوانيد روح مطهر امام عزيز را از خودتان راضي و خشنود كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مريم: 31 2) مريم: 15 3) فرقان: 77

سخنرانى در مراسم بيعت جمع كثيرى از عشاير عرب خوزستان و مردم نجف آباد

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مردم ما در مقايسه با مسلمانان صدر اسلام، از آنان جلوترند «انّا للَّه و انّا اليه راجعون»(1). در هنگام رحلت رسول اكرم(ص) تمام شهر مدينه يكپارچه ضجه و عزاداري شد و احساسات پُرشور مردم مسلمان به حدي بود كه در تاريخ به عنوان يك روز نمونه باقي ماند؛ اما وقتي احساسات و هيجان ملت بزرگ ايران را در هنگام دريافت خبر رحلت امام عزيز و بزرگوارمان مشاهده مي كنيم، بار ديگر به اين حقيقت ايمان مي آوريم كه مردم بااخلاص ما و مسلمانان امروز جهان، از لحاظ عمق ايمان و شور و احساسات، حتّي از دوره ي رسول گرامي اسلام(ص) و مردم آن زمان جلوترند. اين واقعيت را در جلوه هاي متعدد فداكاري مردم، از اول پيروزي انقلاب تا امروز مشاهده مي كنيم. امام عزيزمان نيز اين مطلب را تصديق مي كردند و مي گفتند: عمق اعتقاد و شور ايمان مردم در سطح عموم، حتّي از دوران صدر اسلام هم بالاتر است. در آن وقت، مردم به چشم خودشان پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) را مي ديدند؛ ولي امروز مردم ما، پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و ائمه ي هدي (عليهم السّلام) را فقط در تاريخ ديده اند؛ در عين حال، ايمان و شور و احساسات و فداكاري و صدق نيت و آمادگي آنها براي مواجهه با حوادث بزرگ، از مردم آن روزگار كمتر نيست و در مواردي حتّي بيشتر است. اگر از برجستگان و بزرگاني كه در صدر اسلام بوده اند و تا هميشه ي تاريخ مثل خورشيد خواهند درخشيد، بگذريم، در مقايسه با سطح عامه ي مردم، ملت ما حقاً و انصافاً از مردم آن زمان جلوترند. در ايام رحلت امام

عزيزمان، يك بار ديگر اين معنا نشان داده شد. احساسات پُرشور مردم و ابراز عشق و وفاداري آنها به امام و انقلاب، حقيقتاً نظام اسلامي را در دنيا روسفيد كرد و مايه ي مباهات امام عزيزمان شد. اين بيداري و خيزش نيز از بركات همان بزرگمرد و درس آن معلم چيره دست است. ملت ايران نشان داد كه مي تواند دوره هاي دشوار را طي كند ما ملتي بوديم كه در طول ساليان متمادي، استعمار و استكبار با تلاش سياسي و فرهنگي خود، هويت اسلامي و مليمان را گرفته بود و هرگاه مي خواستيم قيام و تحركي بكنيم، غالباً با خطر و مشكل مواجه مي شديم و در بلندمدت نمي توانستيم ايستادگي كنيم. يعني استكبار و ايادي داخلي آنها و بخصوص حكومتهاي ستمگر، آن چنان فشاري بر مردم ما وارد آورده بودند كه شيره ي حيات و جوهر انسانيت را از درون جامعه ي ما زدوده بودند و توان ملت بزرگ و بافرهنگ ما را - چه در ماجراهاي مشروطيت، و چه در قضاياي بعد از آن - گرفته بودند. ملت ايران در نهضت و انقلاب اسلامي بزرگ ما، كه از سال 41 و42 شروع شد و در سال 57 به پيروزي رسيد و پس از آن هم كه زندگي پُرفراز و نشيب و پُرماجراي خودش را گذراند، جلوه ي استثنايي كرد. حقيقتاً امروز ملت ايران در چشم مردم عالم، به عنوان يك ملت قدرتمند و بزرگ و باشخصيت و تصرف نشدني جلوه كرده است. حوادث انقلاب و دوره ي جنگ هشت ساله و مقاومت در مقابل توطئه ها و فشارهاي دشمن، اين موضوع را تأييد مي كند. نقش دو عامل امام و امت، در انقلاب ما بسيار مهم بوده است. شما

مردم تأثير فوق العاده يي در شكست توطئه هاي دشمن و روسفيدي انقلاب داشتيد، و در حال حاضر كه در فقدان آن عزيز تازه سفر كرده مي سوزيم، بايد راه او را با همان اقتدار و قوّت اراده ادامه دهيم، و عزاداري و ابراز احساسات مردم ما در اين چند روز نشان داد كه راه آن بزرگوار ادامه مي يابد. هر ملت و انقلابي، دوران سختي دارد كه بايد از آن عبور كند. بعد از عبور از اين مرحله، دوره ي پابرجايي و آسايش و خوشيهاي حقيقي - كه ناشي از استقلال و آزادي و اتكاي به خود و خداست - فرا مي رسد. ملت ايران در حال گذراندن اين دوران است، و تا يأس كامل دشمن مي بايد در مقابل هرگونه توطئه يي، آگاهانه و هوشيارانه، مقاومت و ايستادگي كند. شما نشان داديد كه مي توانيد دوره هاي دشوار را طي كنيد. خدا را شكر مي كنيم كه توفيق داد تا بيشترين مدت سختي و دشواري جنگ هشت ساله ي تحميلي را بگذرانيد و آبديده شويد. جلوه هاي بركات الهي، در اراده و روشن بيني مردم ما پديدار شده است و امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) با رضايت از ملت ايران به لقاءاللَّه شتافت. او بدون شك از شما مردم راضي و خشنود است و مطمئنم كه در پيشگاه پروردگار عالم، از امت خود و مردمي كه به نداي او پاسخ دادند، اظهار رضايت خواهد كرد و براي آنها دعا مي كند. حقيقتاً امام، شما مردم را خوب مي شناخت و در مقابل مسايلتان فوق العاده حساس بود و نسبت به حل آنها اهتمام داشت. بايد در سايه ي وحدت كلمه كشورمان را بسازيم برادران عزيز! ما امروز بيش از همه چيز، به هوشياري و وحدت كلمه احتياج

داريم. دشمن پيچيده است و در مواجهه با انقلاب و ملت ايران، مرموزانه عمل مي كند. غالباً لباس دشمني نمي پوشد؛ بلكه با چهره ي نفاق، دورويي، فريب، تبليغات، شايعه پراكني، ايجاد دلسردي و زنده كردن انگيزه هاي گوناگون قومي و تاريخي و فرقه يي، جلو مي آيد. به همين خاطر، با دشمن بايد هوشيارانه برخورد كرد. اگر مردم هوشيار نباشند، همان بلايي بر سرشان خواهد آمد كه بر سر مردم مسلمان در دوره ي امام حسن(ع) و بعضي از دوره هاي ديگر آمد. در آن زمان، چون مردم هوشيار و آگاه نبودند، جريان حق شكست خورد. اگر آگاهي و هوشياري باشد، وحدت كلمه هم هست. مراقب باشيد كه وحدت كلمه را حفظ كنيد؛ موقعيتها را بدرستي درك كنيد و بدانيد كه امروز اساسيترين كار ما، توجه به اين امور است. بايد در سايه ي وحدت كلمه، دست به دست هم دهيم و كشورمان را بسازيم و آباد كنيم. بايد با امكانات فراواني كه اين كشور به فضل پروردگار دارد، زمينه ي ايجاد زندگي مرفه را براي عامه ي مردم، مخصوصاً قشرهاي فقير و محروم فراهم كنيم. بايد رهنمودهاي امام(ره) را كه در همه ي زمينه ها بيان شده است و هم اكنون در اختيار ماست، مورد بهره برداري قرار دهيم و يقيناً كمك الهي هم با ما خواهد بود. بار ديگر از همه ي شما عزيزان كه زحمت كشيديد و از راههاي دور به اين جا تشريف آورديد، تا دشمنان را بكلي مأيوس كنيد و رشد و آگاهي ملت ايران را به اثبات رسانيد، صميمانه تشكر مي كنم. سلام من را به بقيه ي برادران و خواهران نجف آباد و خوزستان و عشاير عزيزمان برسانيد. اميدواريم بتوانيم راه و خط و جهتگيري امام(ره) را، با

همان قدرت و با اتكال به نيرو و مدد الهي و با تكيه بر حمايتهاي مردمي ادامه دهيم و ان شاءاللَّه به همان هدفها نايل شويم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 156

سخنرانى در مراسم بيعت جهادگران جهاد سازندگى سراسر كشور

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بايد از امروز تلاشتان را مضاعف كنيد جهاد سازندگي از جمله دستگاههايي است كه بيش از همه، ما را به ياد امام عزيزمان مي اندازد. چه قدر ايشان به اين مجموعه ي جوان و انقلابي و بااخلاص و كارآمد اهميت مي دادند، و چه قدر لذت مي بردند وقتي مي شنيدند جهاد سازندگي موفقيتهايي را در جبهه ي جنگ و مناطق دورافتاده ي روستايي به دست آورده است. آن دل بزرگ، از ديدن اين همه تلاش، پُر از اميد و شادي مي شد. تيزبيني و روشن نگري و تشخيص آن عزيز، درست و بجا بود و مي دانست اين مجموعه كه از عناصر مؤمن و انقلابي و جوان و فعال و كارآمد و باسواد تشكيل يافته است، تا چه اندازه مي تواند براي كشور مفيد باشد. شما كه عاشق امام بوديد و هستيد، شما كه رگ جانتان به امام وصل بود، شما كه ارتباط با او را هويت اصلي جهاد به حساب مي آورديد، بايد براي تعظيم روح و شادي آن پروازكرده به ملكوت اعلي كه بي شك ناظر و نگران كارهاي ماست، از امروز تلاشتان را مضاعف كنيد. مصيبت، خيلي عظيم، و فقدان و ثلمه، غيرقابل تحمل است. امواج حياتي و دايمي كه از شخصيت او متصاعد مي شد، مثل خورشيد به ذرات جان مي داد. حيات او براي ما بسيار تعيين كننده و سرنوشت ساز بود. اين گونه نيست كه با انتخاب يك فرد ديگر به جاي اين عزيز كه جايگاهي در نظام ما داشت، كار تمام شود.

امام(ره) آسماني بود، و بنده و امثال بنده، خاكي هستيم. فاصله ي ميان اين دو، ناپيمودني است. ما در اين ده سال، بخصوص سه، چهار سال اخير كه بيماري قلبي ايشان نگران كننده بود، خيلي دلهره داشتيم. دنياي خالي از وجود امام، تاريك است. بدون او، در خلأ زندگي مي كنيم و جسم ما بي روح است. از تحقق چنين روزي، هميشه به خدا پناه مي بردم. وقتي مردم دعا مي كردند كه تا انقلاب مهدي(عج) او را نگهدارد، با خودم مي گفتم: پروردگارا ! آيا مي شود اين دعا مستجاب شود، تا هيچ احساس خلأيي نكنيم؟ من امروز احساس مي كنم كه چون ضايعه بزرگ، و حادثه سنگين، و خسارت بالاتر از حد تصور است، بايد تلاش خود را مضاعف كنيم. وقتي خدا چشم را از انساني گرفت، حواس سامعه و شامه و ذايقه و لامسه و تمام استعدادهاي او به كمكش مي آيند. البته گوش و ديگر حواس انسان، كار چشم را نمي كنند؛ اما مقداري از ضايعه را مي كاهند. در اين مواقع، ديگر حواس هنري را نشان مي دهند كه در بودن چشم، آن هنر و حساسيت را نداشتند و يا امكان بروز آن را پيدا نمي كردند. ما امروز در فقدان امام و چشم بيناي انقلاب، بايد اين گونه عمل كنيم. اگر اين نعمت را با خود نداريم، بياييد سامعه و شامه و ذايقه و لامسه و همه ي احساسهاي مكمون و مكنون خود را بيش از گذشته به كار اندازيم. امروز بايد بيشتر كار كنيم، بيشتر فكر كنيم و همبستگي بهتري داشته باشيم، تا بتوانيم وظايفمان را انجام دهيم. اهداف انقلاب بايد همواره در مقابل ديدگانمان باشد انقلاب به سرچشمه هاي فياض و جوشان استعدادهاي

بشري نياز دارد؛ بايد براي تأمين اين نياز بكوشيم و اين، عمل به وصيت بزرگمردي است كه جاي خالي او را با همه ي وجودمان لمس مي كنيم. اگر بخواهيم انقلاب با همان سرعت و شتاب و با همان اتقان و استقامت و درست در همان خط صحيح اسلام و بدون گرايش به چپ و راست حركت كند، بايد هدفهايي كه بر قله ي بلند آرزوهاي ملت ما - بلكه ملتهاي اسلامي - مي درخشند، همواره مقابل ديدگان ما باشد. بايد تلاش خود را براي تحقق اين هدفها مضاعف كنيم و از مشكلات نهراسيم. بزرگترين خطر اين نيست كه ما از رفتن باز بمانيم، يا خسته شويم؛ بزرگترين خطر اين است كه چشم انداز ترسيم شده و هدفهاي تعريف شده را گم كنيم و نبينيم. نگذاريد غبارها و ابرها جلوي اين هدفها و آرمانها را بگيرد. من با معرفتي كه بيش از همه ي مردم دنيا به ضعفها و كاستيهاي خودم دارم، تصميم گرفتم كه بيشتر كار و تلاش كنم و از سرچشمه هاي حياتي كه در اين راه ممكن است به كار آيد، بيشتر استفاده كنم؛ اين تنها راه ماست. البته يك نكته وجود دارد كه در زندگي امام هم اصليترين نكته بود و آن، توجه به خدا و كمك خواستن از اوست. خصوصياتي كه امام(ره) داشتند، هر كدامش كافي بود يك انسان معمولي را، انساني بزرگ معرفي كند. اراده و قاطعيت و علم و شجاعت و صدق و صراحت و تقوا و ورع، ويژگيهاي بارز امام بودند. اگر هركدام از اينها به تنهايي در يك انسان معمولي دميده شود، او را تبديل به يك آدم بزرگ مي كند. نكته ي اصلي در شخصيت معنوي

امام نكته ي اصلي اين است كه اگر در مجموعه ي ذي قيمتي كه شخصيت معنوي امام(ره) را تشكيل داده بود، عنصر عبوديت و اخلاص وجود نمي داشت، او به اين موفقيتها نمي رسيد. بنابراين، كارهاي انجام شده، خيلي عظيمتر از آن است كه شخصيتي با همه ي آن خصوصيات - منهاي ارتباط با خدا - بتواند آن كارها را انجام دهد. امام كه توانست اين حركت عظيم را در دنيا به وجود آورد، به خاطر آن بود كه با خدا ارتباط داشت و در اين راه ملاحظه ي هيچ چيزي را نمي كرد. امروز كه او در ميان ما نيست، سيل اعترافها و تعريفها سرازير شده است و همه ي دنيا به اقدام عظيم او كه اقيانوس انسانها را به حركت درآورد، معترفند. اين كار بزرگ، تنها در سايه ي قاطعيت و اراده و هوش و شجاعت و تيزبيني و آينده نگري به وجود نيامد؛ اين خصلتها قادر نبودند اين طوفان عظيم را پيش آورند؛ عنصر اصلي، ارتباط با خدا و كمك خواستن از او بود كه نام امام(ره) و كار او را در تاريخ جاودانه كرد. اگر ما خصلتهاي ديگرِ امام را نداريم، ولي مي توانيم خصلت اخير را داشته باشيم. شما بيشتر از من مي توانيد با خدا مرتبط باشيد؛ چون جوانيد و دلهاتان صاف و پاك است و آينه ي وجودتان، شفافتر و متعاليتر از آينه ي ماست. شما جوانها، نسل انقلاب هستيد و از آن روييده ايد. شما كساني هستيد كه ده سال از تعيين كننده ترين فصول زندگي و بهترين اوقات عمر خود را در دوران حاكميت دين و ارزشهاي اخلاقي گذرانده ايد. من و امثال من، همان ده سال را در حاكميت طاغوت گذرانديم. شما بهتر از

ما هستيد و براي جذب انوار الهي قابلتريد. حال كه اين زمينه ي خوب در اختيارتان است، سعي كنيد همان عنصري را كه در وجود امام(ره) قرار داشت و ضامن آن همه توفيقات براي او بود، در خودتان تقويت كنيد؛ يعني با خدا ارتباط داشته باشيد، در مقابل او تعبد كنيد و روح پرهيز از گناه و بديها و لجنها و آلودگيها را در خودتان زنده تر كنيد. اگر اين گونه بوديد، همه ي كارها آسان خواهد شد و به هدفها خواهيد رسيد. حيات و ممات امام براي خدا بود حيات و ممات اين مرد بزرگ براي خدا بود؛ «سلام عليه يوم ولد ويوم يموت و يوم يبعث حيّا»(1). قيامش، تبعيدش، آمدنش، زندگي پُربركتش و از دنيا رفتنش، براي خدا بود. شما نيز توسل و دعا و توجه به پروردگار را فراموش نكنيد؛ رابطه ي خودتان را با او محكم كنيد و با ابتكارهاي بيشتر و تلاش مضاعف، كشور را بسازيد. دعاي حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) را طلب كنيد و از روح بزرگ امام عزيز كمك بگيريد. من هميشه پشتيبان جهاد سازندگي بوده ام و بعد از اين هم بدون هيچ گونه ترديد و تأملي خواهم بود. بايد حركت خود را با ابتكار همراه كنيد و به دنبال راههاي جديد و ميان بُر باشيد، تا بتوانيم به پيشرفتهاي جديد مادّي دست يابيم. اگر ما خودمان را به قافله ي توسعه ي جهاني رسانديم و از لحاظ توسعه و عمران و آبادي توانستيم جلو برويم، از همه ي دنيا بهتر خواهيم بود؛ چون ما چيزي داريم كه آنها ندارند و آن، توكل و ايمان و معرفت ماست. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق دهد، تا مايه و پايه و پيشقراول

توسعه و حركت اساسي در كشور باشيد و در اين راه همواره مشمول تأييدات و تفضلات خودش قرار گيريد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مريم: 15

بيانات در مراسم بيعت فقها و حقوقدانان شوراى نگهبان

بيانات در مراسم بيعت فقها و حقوقدانان شوراي نگهبان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شوراي نگهبان، نبض نظام اسلامي از نصايح بليغه يي كه فرموديد، خيلي متشكرم. از خداي متعال صميمانه درخواست مي كنم كه به من توفيق دهد، تا بتوانم ان شاءاللَّه اين نصايح و امثال آنها را به كار بندم؛ زيرا جز عمل كردن به نصايحي كه متخذ از سرچشمه ي وحي و الهام الهي است، راه نجاتي وجود ندارد. همچنين از اظهار محبت و ابراز حمايتي كه شما برادران عزيز اعضاي محترم شوراي نگهبان مي كنيد و قبلاً هم اعلام فرموديد، تشكر مي كنم. شوراي نگهبان، عماد ملت و دين و مايه ي اطمينان و سكينه ي قلب مؤمنين است و درحقيقت نبض نظام اسلامي به شمار مي رود. وقتي شوراي نگهبان مثل همه ي دوره هاي گذشته ي آن قوي و قاطع و دقيق باشد، موجب آرامش كساني مي شود كه دلشان براي اسلام مي تپد و آرزويشان تحقق اهداف اسلامي و شريعت حقه ي نبويه است. و اگر خداي نكرده روزي شوراي نگهبان تضعيف بشود - چه تضعيف حيثيتي، و چه تضعيف هويتي و دروني - مطمئناً ضربه ي جبران ناپذيري به انقلاب خواهد خورد. اين نقطه كه نمايشگر صحت و اتقان تصميم گيري در نظام اسلامي است، تأثير فوق العاده و تعيين كننده يي در حركت نظام دارد و جز با اخلاص و استمداد از پروردگار و طلب هدايت از او، هيچ كار نمي شود كرد. اين راه، يك راه دنيوي نيست؛ بلكه راه آرمانهاي الهي و تداوم خط انبياست. شرط اول در اين راه آن است

كه انسان اهواي نفس خود و ديگران را ملاك عمل قرار ندهد و در مقابل حق و دستورات الهي و راهي كه خداي متعال معين كرده است، تسليم باشد. بخشي از مفهوم توحيد و شرك، همين جا معني مي دهد. خداي متعال تفضل كرده و ما را از شرك ممنوع كرده است. اين تكريم انسان است كه پروردگار متعال او را از عبادت غير خود منع كرده است؛ همان طور كه حضرت يوسف(سلام اللَّه عليه) به همراهان زندانيش فرمود: «ذلك من فضل اللَّه علينا و علي النّاس»(1)؛ يعني اين فضل خدا بر انسانهاست كه شرك را ممنوع كرده و فقط عبوديت خودش را خواسته است. ما بايد اين تكريم الهي را درك كنيم و از آن بهره مند شويم و نگذاريم كه نيت و عمل ما به اندكي شرك آلوده شود؛ شركي كه ممكن است با اتباع از هواي خود و ديگران، در مراتب بالاي اداره ي نظام جمهوري اسلامي و زعامت امت اسلامي تجلي پيدا كند. كاري كه امام انجام داد، جز با كار انبيا قابل مقايسه نيست رهبر كبير عزيز و امام فقيد بزرگوار ما، چهره ي درخشاني در عالم بود و حقيقتاً مثل او را نه در اين زمان و نه در زمانهاي گذشته نداشتيم و در ميان چهره هاي معروف عالم - بعد از انبيا و اوليا(عليهم السّلام) - شخصيتي با اين عظمت و خصوصيات مثبت و جامع الابعاد و جامع الاطراف سراغ نداريم. من عقيده ي قاطع دارم كه اگر اين بزرگوار همه ي آن خصوصيات مثبت چون: علم و قاطعيت و هوش و شجاعت و اراده را دارا بود، ولي اخلاص و ارتباط با خدا و تنزه از شرك - به معناي تجنب از

اهواي خود و ديگران - را نمي داشت، به اين توفيقات دست نمي يافت. اين توفيقات بزرگ در زماني به وجود آمد كه تمام نشانه ها حكايت از انزواي دين و كهنه شدن و فرسوده شدن آن و روآمدن تفكرات و اخلاق و شيوه هاي مادّي و حاكميت هوسهاي شيطاني و بشري در دنيا داشت. كار عظيمي كه او انجام داد، اين بود كه در چنين دنيايي كه اقيانوسي از لجن را در خود جاي داده بود و افراد خجالت مي كشيدند نام دين و ارزشهاي الهي را بر زبان آورند او توانست ارزشهاي الهي را مطرح و بزرگ كند و پرچمش را در جهان به اهتزاز درآورد. كاري كه او انجام داد، جز با كار انبيا قابل مقايسه نيست؛ حتّي با هيچيك از حركاتي كه مصلحان بزرگ كرده اند، قابل مقايسه نيست. قرن حاضر، قرن ظهور مصلحان بزرگ است. از نيمه هاي قرن گذشته تاكنون، چه قدر مصلحان بزرگ و انقلابيون و سياستمداران پيدا شدند و حركات عظيمي در دنيا و يا در بخشي از آن به راه انداختند؛ در عين حال حركت هيچكدام از آنها قابل مقايسه با اين تحرك عظيم و رنسانس معنوي جهاني كه به وجود آمد، نيست. در پارلمانهاي كشورهايي كه دهها سال است رسماً در آن جا دين جرم محسوب مي شود و ترويج آن ممنوع است و به عنوان يك پديده ي قديمي و زيادي و منسوخ و از مد افتاده و مضر تلقي مي شود، اسم خدا بر زبانها آمد و نطقها با «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» شروع شد. در دنياي مادّي، پرچم معنويت و اسلام بلند شده است و اين موفقيت، چيز كوچكي نيست. همه ي اين توفيقها، به دست قوي آن

رهبر عظيم ايجاد شد. البته حركت را ملت ايران كرد؛ اما ملت ايران را جز آن دست قوي و آن شخصيت عظيم - با همه ي خصال و صفات ويژه و استثنايي - كسي نمي توانست به حركت درآورد. اخلاص و اتصال به خدا، مهمترين راز موفقيت امام به اعتقاد من، مهمترين و تعيين كننده ترين راز موفقيت او، همان اخلاص و توجه و اتصال به خدا بود. ايشان توانست معناي «ايّاك نستعين» را در عمل خود مجسم كند و به منبع لايزال قدرت الهي متصل شود. وقتي يك انسان كوچك و ضعيف و ظرف محدودي، خودش را به اقيانوس بي پاياني وصل مي كند، ديگر هيچ عاملي وجود ندارد كه بتواند بر او فايق آيد. اگر هر انساني همين كار را بكند، همان گونه خواهد شد. البته انسانها به آساني نمي توانند اين كار را بكنند؛ ولي ايشان توانست و كرد. ما بايد به قدر وسع خودمان تلاش كنيم. بزرگان در قله ها ايستادند، ما نيز از دامنه ها حركت كنيم و به آن سمت پيش برويم؛ هرچند به آن قله ها هم دست پيدا نكنيم؛ ولي به هرحال حركت و رفتن، فريضه و وظيفه ي همه ي ماست. من از زحمات برادران عزيز شوراي نگهبان - چه حضرات آقايان فقهاي محترم، كه همه از اساتيد و بزرگان و مجتهدان و شخصيتهاي بارز فقهي هستند، و چه آقايان حقوقدانان - تشكر مي كنم. ما جز خوبي و تلاش مخلصانه و آگاهانه، از شما چيزي مشاهده نكرده ايم. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق دهد و با همان استقامت و استحكامي كه تاكنون براي حفظ خط درست نظام اسلامي و هدايت قوانين به سمت شرع مقدس داشته ايد، باز هم همان

راه را با قوّت و قاطعيت ادامه دهيد؛ من هم همواره وظيفه ي خود مي دانم كه از شما حمايت كنم؛ همچنان كه امام عزيزمان هميشه از شوراي نگهبان حمايت مي كرد. ايشان شوراي نگهبان را بسيار بزرگ مي دانستند و بارها در وصايا و بياناتشان، بر اهميت آن تأكيد مي كردند. من هم ان شاءاللَّه همان خط و راه را خواهم رفت. ان شاءاللَّه باز هم در آينده ما را از نصايح و بياناتتان مستفيض خواهيد كرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) يوسف: 38

سخنرانى در مراسم بيعت هزاران تن از طلاب، فضلا و اساتيد حوزه ى علميه ى قم و روحانيون بيست كشور جهان

سخنراني در مراسم بيعت هزاران تن از طلاب، فضلا و اساتيد حوزه ي علميه ي قم و روحانيون بيست كشور جهان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حوزه هاي علميه، قوام اصلي و ستون مهم نظام جمهوري اسلامي حقيقتاً تسليت اين حادثه ي بزرگ را بيش از همه بايد به شما فضلا و طلاب جوان و فرزندان محبوب حضرت امام(ره) گفت. من اين مصيبت جانسوز را به همه ي حوزه هاي علميه و فضلا و علما و طلاب جوان و مدرّسان و بزرگان علم تسليت عرض مي كنم. بين شما و امام(ره) محبت متقابل وجود داشت. شما محبت خود را به امام ابراز كرديد؛ امام هم به شما خيلي محبت داشت. هرگز نشد كه ايشان راجع به حوزه ها و طلاب و فضلا و مدرّسان صحبتي بكنند و يا در حضورشان صحبتي بشود، مگر آن كه نشانه هاي توجه و اهتمام و محبت پدرانه و دلسوزانه و آگاهانه در ايشان مشاهده مي شد. حقيقتاً حوزه هاي علميه، قوام اصلي و ستون مهم انقلاب و نظام مقدس جمهوري اسلامي هستند. سالهاست كه من با قشر و نسل شما قلباً و روحاً پيوند و انس دارم. شما مايه ي اميد هستيد. آينده متعلق به

شما و در دستهاي شماست. دل و دست و مغز و روح و زبان گوياي شماست كه آينده ي كشور و انقلاب و حتّي آينده ي اسلام و مسلمين را طراحي مي كند و مي سازد. در اول انقلاب، نسل جوانِ همسنِ امروزِ شما خيلي نقش داشت. در آن سالهاي پُرماجرا، طلاب جوان و سبكبال و كمربسته و عاشق صادق، مانند زنبورهاي عسل بودند كه قرآن به آن اشاره مي كند: «و اوحي ربّك الي النّحل ان اتّخذي من الجبال بيوتا و من الشّجر و ممّا يعرشون»(1). آنها در گلزار مصفاي حوزه هاي علميه، برفراز معطرترين گلها و باطراوت ترين شاخه ها و جاندارترين ساقه ها و ريشه ها مي نشستند و عسل شيرين «فيه شفاء للنّاس»(2) علوم اسلامي را مي مكيدند و آن را به انسانهاي مستعد و مشتاق در اطراف و اكناف اين كشور و در ميان روستاها و شهرها و راههاي دور و جنوب و شمال و حتّي به خارج از كشور مي رساندند. و چنين شد كه گردونه ي انقلاب به حركت درآمد و اين بركات بر آن بار شد. اين نبود، مگر به خاطر آن محور و قلب و مركز و مغز فعال حوزه ها؛ يعني همان روح مقدسي كه امروز ما براي او عزاداريم. خدا مي داند كه چه قدر بركات بر وجود او مترتب بود. قبل از قيام رهبرمان، حوزه هاي علميه جان و روح و طراوت نداشتند. در اين مراكز، درس و بحث و علم و تحقيقات اصولي و مطالعات و تأملات به چشم مي خورد - كه البته سعي اسلاف بزرگوار ما مشكور است؛ چون همه ي اين علوم و معارف، از دست آنها به ما رسيده است - اما آن چيزي كه محور بود، يعني حركت

جهتدار به سمت حاكميت و اقامه ي دين، وجود نداشت؛ همان ديني كه ما براي او درس مي خوانيم، به خاطر او تلاش مي كنيم و براي او عمامه بر سرمان مي گذاريم و مردم هم به خاطر پايبندي به آن، از ما حمايت مي كنند. امام عزيز ما، حقيقتاً به كالبد حوزه هاي علميه ي مقدسه، روح و جان داد و حياتي دوباره بخشيد. سه عنصر اصلي قاعده ي نظام جمهوري اسلامي عزيزان! طلاب جوان! فضلا! توجه كنيد كه حوزه ي علميه - همان طور كه امام(ره) مكرر فرمودند - قاعده ي نظام جمهوري اسلامي است و همه چيز روي اين قاعده بنا شده و دوام خواهد يافت. اين قاعده بايد محكم باشد. استحكام اين قاعده، با تضمين سه عنصر اصلي امكانپذير است، و هر كدام از آنها نباشد و يا كم باشد، اين قاعده متزلزل خواهد شد، و اگر قاعده متزلزل شد، طبيعتاً همه ي آنچه كه بر او سوار است، تكان خواهد خورد. ما بحث آينده ي بلندمدت نظام اسلامي را مي كنيم. شما در ذهنتان چهل سال بعد را تصوير كنيد و ببينيد كه جمهوري اسلامي در آن سالها چگونه بر تمام دنياي ظلماني مادّي آن روز پرتو خواهد افكند؛ «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها في السّماء تؤتي اكلها كلّ حين باذن ربّها»(3). دل مؤمن، به كمتر از اين پيشرفت قانع نيست؛ «من ساوي يوماه فهو مغبون»(4). امسالمان با سال گذشته نمي تواند مثل هم باشد؛ بايد جلوتر رفته باشيم. پس شما چهل سال ديگر را در نظر بگيريد و ببينيد جمهوري اسلامي چه هويت درخشاني ايجاد كرده و چه خيمه ي عظيمي بر فراز فكر و ذهن بني آدم در

سرتاسر جهان زده است. قاعده يي كه ما از آن صحبت مي كنيم، قاعده ي بناي محكم و استواري است و سه عنصر قطعي در وجود و ذات خودش لازم دارد، كه البته هريك از آن سه عنصر بر اموري متوقف است و بر او نيز اموري مترتب مي باشد: اولين عنصر، فقه است. فقاهت را به همان معناي پيچيده و ممتازي كه امام(ره) براي ما معنا مي كردند و بخصوص در بيانات دو، سه سال اخيرشان بر آن تأكيد داشتند، معنا مي كنيم؛ يعني تركيبي از متد علمي و دقيق فقاهتي و به تعبير امام(ره): فقه جواهري. فقه صاحب جواهر، به معناي دقت و اتقان كامل در قواعد فقهي و استنتاج منظم فروع از همان قواعدي است كه در فقه و اصول مشخص شده است. اين فقاهت، دو ركن دارد، كه ركن اول آن، اصول معتدل و قوي و آگاه به همه ي جوانب استنباط است، و ركن دوم، تطور فقه مي باشد و همان چيزي است كه امام در معناي اجتهاد و مجتهد و فقيه مي فرمودند و تأكيد داشتند كه مجتهد و فقيه بايد با ديد باز بتواند استفهامها و سؤالهاي زمانه را بشناسد. سؤال، نصف جواب است. تا شما سؤال زمان را ندانيد، ممكن نيست بتوانيد در فقه براي آن جوابي پيدا كنيد. بنابراين، فهم سؤال و ترتيب جواب مناسب براي آن، مهم است. عنصر دوم، تهذيب و اخلاق است. روزي به اتفاق جمعي از فضلاي بزرگ در خدمت امام(ره) بوديم. در آن محفل، از حوزه ي قم صحبت شد. يكي از بزرگان اساتيد و علماي اعلام قم كه مورد احترام و قبول همه ي ما هستند، در آن جلسه به امام

عرض كردند كه شما نسبت به قم، توجه و عنايت داشته باشيد. آن روز امام(ره) فرمودند كه اين چيزها لازم نيست؛ شما اگر فقط به ابقاي دو عنصر در حوزه ي قم توجه كنيد، همه چيز حل خواهد شد: اول، فقاهت است - كه گمان مي كنم تعبير ايشان اين بود كه مواظب باشيد شعله ي فقاهت فروننشيند - و دوم، اخلاق و تهذيب است. ما اگر مهذب باشيم، خواهيم توانست هستي خود را در خدمت اسلام و نظام اسلامي قرار دهيم؛ ولي اگر مهذب نباشيم، آنچه كه داريم، در خدمت قرار نخواهد گرفت و چه بسا كه در جهت عكس هم قرار گيرد. تاريخچه ي حوزه هاي علميه و سرگذشت شگفت انگيز علماي بزرگ و اسلاف درخشان ما، حامل تجربه هاي بسيار زيادي در اين زمينه است كه تهذيب چه قدر اثر مي گذارد. نزديكترين تجربه يي كه ما در اختيار داريم، وجود همين شخصيت عظيمي است كه امروز دنيا را به خود متوجه كرده است. امام(ره) مدرّسي منزوي در قم بودند. درسشان در مسجد سلماسي كه داخل يك كوچه - نه در مركز حوزه - قرار گرفته بود، ارايه مي شد. خانه ي ايشان هم در انتهاي همان كوچه واقع شده بود؛ يعني براي رفت وآمد به مسجد محل درس كه روزي دوبار انجام مي گرفت، حتّي احتياج به ديدن خيابان نداشتند و طبيعتاً هميشه مسير خانه به مسجد و مسجد به خانه را طي مي كردند. ايشان علي الظاهر منزوي بودند؛ ولي در حقيقت مدرّسي بزرگ و قطبي جذاب براي طلاب و فضلاي جوان و سرشار از خصلتها و صفات خوب به شمار مي آمدند. اعتقاد من اين است كه اخلاص و صفاي باطن و رابطه ي معنوي و پيوند

مستحكم بين قلب او و خداي مقلب القلوب، موجب شد كه اين مرد بتواند از انزواي ظاهري خود خارج شود و دست نيرومندي براي دگرگون كردن بنياد ارزشهاي مادّي در سطح جهان شود. براستي بنيان ارزشهاي مادّي در دنيا لرزيده است. رهبر كمونيست كشوري دوردست با قدرت مادّي بالا و داراي پيشرفتهاي زياد مي گويد: خواهش مي كنم كتابي درباره ي اسلام بدهيد تا مطالعه كنم(!) قبل از پيروزي انقلاب، شما نمي توانستيد بِزور دست جواني كه باد ماركسيسم به دماغش خورده بود، يك جلد كتاب اسلامي بدهيد و بگوييد اين كتاب را مطالعه كن! ما با زحمت زياد و هزار كلام شيرين، تعدادي جوان را گرد هم جمع مي كرديم، تا چند كلمه از مباني اسلام را به صورت شفاهي و يا كتبي به گوش و دل آنها برسانيم؛ ولي باز هم نمي رسيد. در آن روزها همه ي ما - حوزه هاي علميه، علما و مدرّسان و فضلا - بوديم، ولي عملاً به نتيجه ي دلخواه نمي رسيديم. سرانجام به بركت قيام امام(ره)، ملت ايران و دنيا تكان خوردند و دگرگوني عظيمي در افكار و انديشه هاي مردم و جوانها به وجود آمد. امروز نماينده ي مجلس يك كشور مادّي كه هفتاد سال برمبناي ماترياليسم ديالكتيك اداره شده است، به من مي گويد: به بركت امامِ شما، در پارلمان كشورم سخنرانيها با «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» شروع مي شود. شخصيتهاي معروف فكري دنيا نيز نسبت به آنچه كه در مشت اين مرد بزرگ بود و بر دنيا عرضه مي كرد، احساس عطش مي كنند. بنابراين، با حركت آن رهبر عزيز، بنياد ارزشها و قراردادها و مسلّمات مادّي تكان خورد و دگرگون شد. مسأله اين نيست كه ما چند شرابخانه را در مملكتمان بستيم

و نگذاشتيم فلان منكر انجام بگيرد؛ اينها ظواهر كار و پديدارهاي قضيه است؛ عمق كار خيلي از اينها بيشتر است. به بركت قيام اين مرد، دنيا و ايران تكان خورد. هرچند ما نقش ملت ايران را در انقلاب، نقش اول و درجه ي يك مي دانيم، اما چه كسي اين ملت را اين گونه هدايت كرد؟ چه كسي اين همه سرچشمه را در آنها به جوشش در آورد و اين همه استعداد را زنده كرد؟ آيا غير از آن روح بزرگ و آن انسان عظيم، كس ديگري بود؟ عظمت كار او، به ارتباطش با خدا و تهذيب نفس او برمي گردد. امام(ره) يك انسان مهذب بود. دشمنان داخلي و خارجي او نيز اين ويژگي را قبول داشتند و اعتراف مي كردند كه او آدم مؤمني است. آن گروگان امريكايي كه چهارصد و چهل و چهار روز در ايران اسير بوده و طبيعتاً همه ي آن ماجراها را از چشم امام مي ديده است، مصاحبه مي كند و مي گويد: من از كساني نيستم كه از فوت امام خوشحال شوم. او ارزشهاي اخلاقي مخصوص خودش را داشت و هيچ كس در حد او نبود. عنصر سوم، آگاهي سياسي است. آگاهي سياسي به مثابه ي چشمي است كه اگر نداشته باشيم، آن دو عنصر ديگر در حركت به ما كمك نخواهند كرد. بايد سه عنصر اصلي قاعده را حفظ كرد. البته حوزه ي علميه بايد يكپارچه باشد و از برخي تشنجات كه در گوشه و كنار وجود دارد، بري و بركنار بماند. حوزه ي علميه، جايگاه قداست و پاكي است. كيفيت حوزه از آنچه كه هست، بايد بهتر شود در درجه ي اول، به حوزه ي علميه ي قم، و در درجه ي بعد، به

ديگر حوزه هاي علميه اميد زيادي است. شما كه حركت مي كنيد، دنيا متوجه مي شود عده يي از طلاب و فضلا از قم به تهران مي آيند. اين، نقش تعيين كننده و بسيار بزرگ حوزه را نشان مي دهد. من همان ايمان گذشته را نسبت به حوزه دارم و معتقدم بايد كيفيت حوزه از آنچه كه هست، بهتر شود و هرچه كيفيت آن بالاتر رود، باز هم جا دارد و زياد نيست. بايد ان شاءاللَّه در آينده بزرگان و فضلاي حوزه براي ايجاد نظم و ترتيب شايسته ي اين مكان مقدس كمك كنند، تا درسي كه طلاب مي آموزند، هدر نرود و هر صفحه كتابي كه مي خوانند، بيجا نباشد. خداوند ان شاءاللَّه شما را موفق بدارد و قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) و امام عزيزمان را از شما راضي كند و ان شاءاللَّه دعاي آن حضرت را شامل حال همه ي ما قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نحل: 68 2) نحل: 69

3) ابراهيم: 24 و 25 4) بحارالانوار، ج 71 ، ص 173

سخنرانى در مراسم بيعت جمع كثيرى از دانشجويان و دانشگاهيان

سخنراني در مراسم بيعت جمع كثيري از دانشجويان و دانشگاهيان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم دانشگاه، پايه يي براي آينده ي كشور در اين روزهاي بسيار مهم و حساس حيات سياسي كشور كه دلهاي همه ي ملت ما، مخصوصاً شما جوانان و دانشجويان و انديشمندان را غم سنگيني از فقدان امام عزيزمان فرا گرفته و فضاي ايران در سايه ي همدلي مردم و مصيبت بزرگ مشتركي كه همه ي قلبها را فشرده و تمام چشمها را اشكبار كرده، بحمداللَّه به صفا و صميميت آغشته است، چه بهتر كه در اين فضاي معنوي و محيط صميمي، از اصليترين و ضروريترين مسايل كشور سخن به ميان آيد و مؤثرترين قشرهاي كشور،

آينده ي انقلاب و كشور و خط صحيح و مستقيم نظام و آرمانهاي روشن و منور را با خود مرور كنند و نسبت به آنها تصميم قاطع بگيرند و حركت جديدي كه مرهون بركات امام عزيزمان است، آغاز شود. حقيقت آن است كه اين مرد بزرگ و شخصيت عظيم تاريخي، نشان داد كه با حيات و وجود و تحرك و ابتكار و راهنماييهاي خود كه از روح بزرگ و دل روشنش برمي آمد، و همچنين با مرگ پُرحادثه و عروج ملكوتي خويش، به انقلاب و اسلام و مسلمين خدمت كرد. شخصيت اين بزرگوار، حامل هدايتهايي است كه براي سالهاي متماديِ امت اسلامي، درس و رهنمود و راهگشا خواهد بود. يكي از همين مسايل اساسي كه جا دارد در فضاي عمومي جامعه براي آن به طور جد فكر شود و تصميم قاطعي اتخاذ گردد، مسأله ي دانشگاه و دانشجويان و علم و تحقيق است. ما مي توانيم به صورت قاطع ادعا كنيم كه در نظر رهبر كبير فقيد ما، مسأله ي دانشگاهها، جزو مسايل طراز اول براي انقلاب و كشور بوده است. يك وقتي در ديدار جمعي از مسؤولان فرهنگي كشور ايشان فرمودند: مسأله ي جنگ، يك امر موقت است؛ در صورتي كه مسأله ي مهم و ماندگار و اساسي ما، دانشگاههاست. اين، يك واقعيت است. دانشگاه كه قوام اصلي آن به استاد و دانشجوست، حقيقتاً پايه يي براي آينده ي كشور محسوب مي شود. در نظام جمهوري اسلامي كه يك نظام صددرصد مردمي است، دانشجو بايد بارزتر از ديگر دانشجويان در هر جاي ديگر دنيا، نقش داشته باشد. درست است كه همه ي ملتها و جوانها به كشور و سرنوشت و ملتشان علاقه مندند، اما فرق است بين

نظامي كه براساس انقلاب مردمي و متكي به اراده و احساس عامه ي مردم بنا شده و حركت كرده و با دشمن درافتاده و موانع را برداشته باشد و يكايك آحاد مردم با آن احساس پيوند عميقي كنند، و نظامي كه اين چنين نباشد. در اين روزها، مظهر ديگري از اين حقيقت آشكار شد. اگرچه در قضاياي گوناگون انقلاب و در حضورهاي سياسيِ متنوع و متوالي و راهپيماييها و بسيج عمومي و در حركت عظيم مردم به سمت جبهه هاي جنگ - قبل و بعد از آتش بس - اين معنا ثابت شده بود، اما تبليغات جهاني كه سعي مي كرد حقيقت را واژگونه جلوه دهد و نظام را جدا از مردم معرفي كند و آنها را نسبت به سرنوشت انقلاب، بي تفاوت وانمود كند، در اين قضايا دچار بهت و حيرت و انفعال شد. امروز دنيا در مقابل حضور و هيجان عظيم مردم و پيوندي كه با هزاران زبان به صورت فراموش نشدني در فضاي تاريخ و عالم منعكس شد، دچار انفعال است. دانشجويان بايد در سازندگي و ترسيم حركت عمومي جامعه نقش داشته باشند بارها در مجامع دانشجويي گفته ام كه در اين نظام مردمي، دانشجويان كه طبقه ي پيشرو و پيشاهنگ و زبده و بانشاط پيكره ي اجتماع هستند، بايد در سازندگي آينده و ترسيم حركت عمومي جامعه، بيش از جاهاي ديگر نقش و اثر داشته باشند. اين تأثير، با دو عاملي كه بايد در كنار هم باشند، تحقق پيدا مي كند: عامل اول، درس و علم و تحصيل است، تا نام دانشگاه و دانشجو و استاد و معلم معنا پيدا كند و اميدهايي كه براي آينده ي كشور ترسيم مي شود، پوچ و

واهي و باطل نباشد. جوانها بايد خوب درس بخوانند و اساتيد هم بايد آنها را تربيت كنند و آينده ي علمي و عملي كشور را تأمين و تضمين كنند. در كنار تحصيل، نقش تحقيقات، نقش فوق العاده مهمي است كه بايد مسؤولان به آن بپردازند. بنابراين، عنصر اول، عنصر درس و علم است كه نمي شود آن را دست كم گرفت و نقشش را كوچك انگاشت و به آن بي اعتنايي كرد. برادران و خواهران عزيز دانشجوي من، به اين نكته توجه كنند. هيچ چيز نبايد موجب شود كه در حركت علمي آنها، اندك توقف و تعللي به وجود آيد. دشمن اين را مي خواهد. نبايد بگذاريد او به اهدافش برسد. علي رغم خواست دشمن، بايد حركت علمي در كشور شكوفا و اميدبخش و آينده نگر باشد. عامل دوم، جهت فكري و سياسي و انقلابي دانشگاه است؛ آن چيزي كه به علم هم جان و روح و جهت خواهد داد. در بيانات حضرت امام(ره) و وصيت نامه ي ايشان، به اين نكته ي اساسي بسيار توجه شده است. دانشگاه لاابالي و بيگانه از ارزشهاي ديني و بي تفاوت و خونسرد نسبت به مفاهيم و جهتگيريهاي انقلابي، دانشگاهي كه در او نبض انقلاب نزند، دانشگاهي كه اعضايش - چه دانشجو و چه استاد - نسبت به حركت انقلابي ملت ايران و براي پيشاهنگي و پيشقراولي، احساس تكليف نكند و نقش درجه ي يك را در كار انقلاب نداشته باشد، دانشگاهي نيست كه اميدبخش و تضمين كننده ي آينده و مورد نظر امام(ره) باشد. دانشگاه جهتدار، بشدت متمايل به ارزشهاي اسلامي است دانشگاه جهتدار و ديندار، بشدت متمايل به ارزشهاي انقلابي و اسلامي است. البته ارزشهاي انقلابي از ارزشهاي اسلامي به

هيچ وجه تفكيك پذير نيست؛ اينها با هم يكي است. كسي نمي تواند بگويد من مسلمانم؛ اما انقلاب را قبول ندارم، و يا بگويد من انقلابي هستم؛ اما اسلام را قبول ندارم! امروز زنده ترين تپشهاي انقلابي در اين جاست؛ بسيج كننده ترين نيروهاي مردمي، اين انقلاب است؛ در حالي كه سرتاسر دنيا، انباشته از انقلابهاي گوناگون است. پس انقلابي غيراسلامي و اسلامي غيرانقلابي نداريم. ارزشهاي انقلابي، همان ارزشهاي اسلامي است. شما دانشجويان عزيز بايد بدانيد نقش دانشجو براي حركت انقلابي و پيشبرد آن، همچنان يك نقش زنده است. خيال نكنيد كه انقلاب تمام شد؛ انقلاب ادامه دارد. اگر انقلاب به معناي ايجاد تحول بنيادين است و نويد نجات و سعادت و صلاح براي قشرهاي عظيم محروم و مظلوم را مي دهد و دشمنهايي در برابر جهتگيريهاي آن به صف آرايي برمي خيزند، طبيعي است كه اين كار هنوز جريان دارد و تمام نشده است. دليلش، دشمنيها و خصومتهايي است كه در دنيا نسبت به ما مي شود و نيز حمايتها و محبتها و صميميتهايي است كه از طرف ملتهاي مظلوم دنيا نسبت به اين انقلاب و رهبر آن - كه شما اين روزها مظهرش را مي بينيد - ابراز مي شود. مردم يك كشور بيگانه كه نه زبان ما را مي دانند و نه حتّي با الفباي فرهنگ ما آشنا هستند، در فقدان امام عزيز ما به سرشان مي زنند و اشك مي ريزند و پرچم جمهوري اسلامي را جلوي راهپيماييشان حركت مي دهند و به آن افتخار مي كنند. آنها در اين مصيبت بزرگ، احساس مي كنند پدر مهرباني را از دست داده اند. ما براي ايستادگي روي اصولمان، هيچ چيز كم نداريم اگرچه امروز دشمنهاي جهاني جمهوري اسلامي تودهني سختي به وسيله ي شما

مردم خوردند و انتظارشان از روز و لحظه ي در گذشت رهبركبير انقلاب برآورده نشد، اما مطمئناً هنوز دست از خصومت و خباثت و توطئه و كيد و مكر عليه انقلاب و نظام مظلوم جمهوري اسلامي برنداشته اند. ما بايد در صحنه باشيم. مردم بايد هوشيار و بيدار باشند. دشمني كه در مقابل ماست، دشمني است كه از ارزشهاي انساني بويي نبرده است. اگر ملتي را ضعيف و تسليم پذير و توسري خور يافت، لحظه يي براي ضربه زدن و لگدمال كردن درنگ نمي كند. دشمنان ما - اين قلدرهاي معروف جهاني و در رأسشان امريكا - جز زبان زور و قلدري هيچ چيز ديگر را نمي دانند و درك نمي كنند. اين طور نيست كه ملايمت كردن در مقابل آنها و روي خوش نشان دادن، موجب جلب همكاري يا محبت و يا انصراف آنها از خصومتها و خباثتها شود. روح فرعوني خبيثي كه در طول تاريخ، ملتها و انسانها را همواره لگدمال كرده و مورد ظلم قرارداده، امروز در كالبد همين قدرتها حلول كرده است. آنها هرگونه نرمشي را، دليلي بر اقتدار خودشان مي گيرند. چرا ما در مقابل قدرتهاي زورگو و مستبد و ظالم كه از بن دندان با اسلام و ارزشهاي اسلامي و حقوق و قيام ملتها مخالفند، نرمش بخرج دهيم و احساس ضعف كنيم؟ ما هيچ احساس ضعفي نمي كنيم و به فضل پروردگار همواره احساس قدرت كرده ايم. خداوند آگاه است كه امروز از صميم قلب، در مقابل همه ي خصوم جمهوري اسلامي، احساس قدرت و توان مي كنيم. ما براي ايستادگي روي اصولمان و حركت در خط همان اصول و به سمت آرمانهاي اعلام شده ي هميشگي، هيچ چيز كم نداريم. دشمنان خيال نكنند كه چون

ملت ايران امام و رهبركبيرشان را از دست دادند، قدرت مقاومتشان را هم از دست داده اند؛ اصلاً اين طور نيست. مردم، امروز مقاومتر از گذشته هستند. همه ي ما احساس مي كنيم كه چون عنصر عظيمِ نيرومندِ مقتدرِ عزيزي را از دست داده ايم، بايد جاي خالي او را با احساسات و فكر و تلاش و همبستگي و كارمان پُر كنيم. ملت ايران نشان داد كه بايد تحليل گرهاي سياسي دستگاههاي استكبار، در تحليلهاي خود تجديدنظر كنند. آنهايي كه نسبت به مسايل ايران و آينده ي آن و دوران بعد از امام(ره) اظهارنظر كردند، بايد بافته هاي خودشان را برگردانند و حرفهاي خود را پس بگيرند. آگاهي سياسي كسب كنيد و هوشيار باشيد ما قوي هستيم و به عزت پروردگار عزيزيم؛ منتها شما دانشجويان نقش خودتان را فراموش نكنيد. آگاهي سياسي كسب كنيد و نسبت به آنچه كه مي گذرد، هوشيار باشيد و انگيزه و تپش جوانانه ي انقلابيِ متناسب با قشر شما، در خدمت هدفهاي نظام قرار گيرد. عده يي از افراد ساده انديش خيال مي كنند كه اگر دانشجو بخواهد حضور انقلابي داشته باشد، راهش اين است كه بر سر مسؤولان خود داد بكشد؛ خير، اين كه انقلابيگري نيست. آن جايي كه مي بينيد دانشجو بر سر مسؤولان امر داد مي كشد، مسؤولان با دانشجويان هم جهت نيستند؛ آنها مزدور امريكا هستند و اين جوانان نمي توانند طاقت بياورند و بالاخره فرياد اعتراض مي كشند؛ كمااين كه در رژيم گذشته همين گونه بود و دانشجو و طلبه و مردم و وجدانهاي بيدار و انسانهاي شجاع و روحهاي سالم، بر سر مسؤولان امر داد مي كشيدند. مبادا عده يي به صورت فريب انگيز و با ترفندهاي گوناگون بيايند و به چند جوان ساده تفهيم كنند كه دانشجو بايستي

فرياد بكشد! بله، فرياد بايد كشيده شود؛ ولي بر سر امريكا و قدرتهايي كه مزاحم مسؤولان و اداره كنندگان نظام هستند. در هر دانشگاهي كه تحصيل مي كنيد، حضور دانشجويي خود را به صورت قوي و با خط درست حفظ كنيد. در محيط دانشگاه يكپارچگي خود را حفظ كنيد عزيزان دانشجو و جوانهاي خوب و باصفا و سالم! تا آن جا كه در توان و قدرت شماست، در محيط دانشگاه يكپارچگي خود را حفظ بكنيد و نگذاريد نامهاي گوناگون، به معناي جهتگيريهاي گوناگون تلقي شود و نيروهايي كه بايد به سمت دشمن بايستند و موضع بگيرند، روبه روي هم قرار گيرند؛ مواظب اين خطر باشيد. مطلقاً نبايد اسمها و عنوانها، ديوار به وجود آورند و مرز ايجاد كنند. طرح عناويني مثل دانشجوي اين وزارت و دانشجوي آن وزارت، دانشجوي اين دانشگاه و دانشجوي آن دانشگاه، دانشجوي دانشگاه دولتي و دانشجوي دانشگاه غيردولتي، انجمن اسلامي اين جا و انجمن اسلامي آن جا، خطرآفرين است. هنر بزرگ امام ما اين بود كه اين ديوارها را از ميانه ي اجتماعات مردم برداشت؛ ديوارهايي كه فضاي عظيم و وسيع و باز را به حفره ها و خانه ها و كلبه هاي كوچك تبديل كرده بودند. او يك فضاي وسيع ساخت و دلها را با هم آشنا كرد و اين نيروي عظيم را به وجود آورد. روح «واعتصموا بحبل اللَّه جميعا»(1) در سخن و عمل او تجلي يافته بود؛ لذا اگر علي رغم اختلاف بعضي از سليقه ها و ديدگاهها، بياييم و همين خط يكپارچگي و وحدت را ادامه دهيم، در حقيقت روح امام عزيز را احترام كرده ايم. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شما را حفظ كند. دانشجويان و استادان و مديران و نمايندگان روحاني و

معلمان و همه ي كساني را كه به نحوي در امور دانشگاهها دخالت دارند، مشمول رحمت و هدايت و لطف و فضل خودش قرار دهد. ان شاءاللَّه خداوند به ما توفيق عنايت فرمايد، تا در خطي كه امام عزيزمان مي خواست و آرزو مي كرد، حركت كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 103

سخنرانى در مراسم بيعت حجةالاسلام والمسلمين هاشمى رفسنجانى، رئيس و كليه ى نمايندگان مجلس شوراى اسلامى

سخنراني در مراسم بيعت حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني، رئيس و كليه ي نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تكليف و راه عوض نشده است حقيقتاً اين روزها، روزهاي سخت و تلخي است. خلأ وجود عزيزِ بارزِ قويِ امام و رهبر كبيرمان، چيزي نيست كه حتّي به آساني بشود آن را باور كرد. خاطرات اين ده سال پُرماجراي انقلابمان و جمهوري اسلامي مظلوممان، قدم به قدم سرشار از حضور قوي و فعال و تعيين كننده و خطدهنده ي امام عزيزمان است. واقعاً ملت و نظام ما به آساني نخواهند توانست جبران اين ضايعه ي سنگين را بكنند؛ لذا از خداي متعال بايد استمداد كنيم. اين حادثه، نه فقط براي ما كه مسؤولان اين نظام هستيم، و نه فقط براي ملت ايران حادثه است، بلكه ضايعه يي براي اسلام و مسلمين و تاريخ اسلام است. ما از خود اين معلم بزرگ و از تعاليم اسلامي آموخته ايم كه با اتكال به پروردگار و با تكيه به عنايات الهي، بايد سختيها و مصيبتها و حوادث تلخ و سنگين را به نحوي جبران كرد. اين حادثه، باري بر دوش همه ي ماست. بايد آن قدر ارتباطاتمان را قوي كنيم و آن قدر تلاشمان را مضاعف، و اخلاص و ارتباط با خدا را در خودمان تقويت نماييم، تا بتوانيم مقداري از اين خلأ را پُر كنيم. تكليف و

راه كه عوض نشده است. اهداف كه همان اهداف است. ما حركتي را با قدرت و صلابت و با ايمان كافي به هدفهاي اين راه و حركت آغاز كرديم و مثل كارواني راه افتاديم و هنوز در اثناي راه هستيم. اين ضايعه بر ما وارد شده، ولي ماندن و توقف كردن و ترديد كردن، گناه و جرم است. چون راه را بايد ادامه دهيم، بنابراين بايد ببينيم با چه عواملي خواهيم توانست اين ضايعه را جبران كنيم. روي اين نكته بايد فكر كنيم. نقش شما تعيين كننده تر، و تكليفتان سنگينتر است من از همدلي و صفا و همكاري برادران عزيز - كه با بسياري از شما در دوران مسؤوليتهاي پس از انقلاب تا امروز، همكاريهاي طولاني داشتيم - صميمانه تشكر مي كنم. مطمئناً مجلس شوراي اسلامي، آن ركن ركيني است كه موضعگيري و تصميم و حركت صحيح و جهتدار و مدبرانه ي او، نقش عمده يي در تداوم راه انقلاب و امام خواهد داشت. هركسي و هر دستگاهي، در اين تكليف بزرگ و عمومي نقش دارد؛ ولي نقش شما تعيين كننده تر است، و لذا تكليف شما هم سنگينتر است. خوشبختانه مجلس شوراي اسلامي امتحان خوبي داده است. من به عنوان كسي كه بخشي از دوران مأموريتش را در مجلس و در سنگر استوار و مردمي حضور داشته و خدمت كرده و همواره براي اين نهاد، احترام شايسته ي خودش را قايل بوده و به آن اعتقاد راسخ داشته است، احساس مي كنم كه مجلس در گذشته، نقش بسيار حساسي را در روند حركت انقلاب ايفا كرده است - كه ان شاءاللَّه در آينده هم بايد اين گونه باشد - و آزمايشهاي سختي را

گذرانده، و به اعتقاد من از اين آزمايشها سرافراز بيرون آمده است. بر اثر همين قدرت و استقامت در راه و به خاطر حفظ جايگاه قانوني بالايي كه در قانون اساسي به اين دستگاه عظيم و حساس داده شده، امروز مجلس شوراي اسلامي در جهان از حيثيت بالايي برخوردار است و فقط به عنوان يك دستگاه قانونگذاري در كشور ما شناخته نمي شود؛ بلكه دستگاهي است كه در سياستهاي كشور و جهان هم سهم مؤثري دارد و اين نقش بايستي به طور كامل حفظ شود. من از برادران و خواهران عزيز نماينده به خاطر نقش استواري كه همواره از خود نشان داده اند و بخصوص به خاطر مواضع بسيار خوبي كه در اين روزهاي حساس در نطقهاي پيش از دستور و ديگر مواضع عمومي گرفته اند، صميمانه تشكر مي كنم. رشد سياسي مردم و مسؤولان، موجب نااميدي دشمنان مجلس دستگاهي است كه حركت و موضعگيري و سخن او در سطح جهان و سياستهاي بين المللي، نشاندهنده ي حركت كلي نظام است و شما امروز تأثيري را كه مجلس و رئيس عزيز و محترم آن در ترسيم و تبيين سياستهاي نظام جمهوري اسلامي در سطح جهاني دارند، مي بينيد. همين حركت ديروز مجلس شوراي اسلامي و رأي بالايي كه به رياست برادر عزيزمان جناب آقاي هاشمي رفسنجاني داده شد، در دنيا انعكاس بسيار وسيعي داشت. اين، نشاندهنده ي حساسيت هرگونه حركتي است كه در مجلس انجام مي گيرد. دشمن بشدت روي جزييات وقايع كشور ما حساس است. اينها به روزهايي اميد بسته بودند كه خلأ وجود امام در جمهوري اسلامي آشكار شود! به شروع اختلافات ميان مسؤولان و آن چيزي كه آنها آن را جنگ

قدرت (!) مي نامند، اميد بسته بودند! دلخوش بودند كه جمهوري اسلامي، دچار آشفتگي سياسي شديدي شود و مسؤولان - حتّي اگر مسأله ي رهبري را هم حل كرده باشند - نتوانند اوضاع كشور را جمع وجور كنند و كار را ادامه دهند! اميد بسته بودند كه مردم در صحنه حضور پيدا نكنند و فقدان امام به معناي خاموش شدن شعله ي انقلاب تلقي شود! امروز شما حيرت و تعجب آنها را از واقعيات باشكوهي كه در كشور ما در حال اتفاق است، مي بينيد. هر روز با يك واقعه، رشد سياسي مردم و عمق ايمان انقلابي آنها و رشد سياسي مسؤولان و دست اندركاران - كه موجب نااميدي و حيرت دشمنان است - تأييد مي شود. سه نقطه ي اميد دشمن من با مطالعه ي اخبار و تحليلهايي كه اين روزها مرتباً محافل خبري و سياسي - بخصوص محافل غربي - منتشر مي كنند، احساس مي كنم كه غربيها در ذهن خود، سه نقطه ي اميد را تصور كرده اند و فكر مي كنند از اين طريق مي توانند سه حادثه ي مطلوب براي خودشان، و سه واقعه ي زيانبار براي جمهوري اسلامي به وجود آورند: اولين نقطه ي اميد آنها، ايجاد تنازعها و اختلافهاست. آنها فكر مي كردند پس از ارتحال امام(ره)، جنگ قدرت(!) به وجود خواهد آمد؛ حتّي در روزهاي اول، خيلي ناشيانه پيش بيني مي كردند كه برخوردهاي نظامي خواهد شد و حوادث خونين پديد خواهد آمد! در آن لحظات اول، دنيا اين گونه تلقي مي كرد و غربيها هم در گذشته بارها اين پيش بيني غلط را كرده بودند؛ ولي بعد كه ديدند اين پيش بيني، از واقعيت خيلي دور است، گفتند كشمكش بر سر قدرت پيش خواهد آمد و تا مدتها مسأله ي رهبري نظام

به جايي نخواهد رسيد! هنگامي كه اين پيشگويي هم به نتيجه نرسيد، مرتب تكرار مي كردند كه انتخاب مجلس خبرگان، يك كار سطحي و يك پديده ي زودگذر است و به صورت بالقوه جنگ قدرت در پشت پرده وجود دارد و بايد منتظر باشيم تا چند روز آينده، اين كشمكش و نزاع خودش را نشان دهد! روزها گذشت. شخصيتها و افرادي كه موضعگيري و اظهاراتشان تعيين كننده است - مانند نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، اعضاي هيأت دولت، علماي بزرگ، مراجع، گروههاي مردمي و نهادهاي انقلابي - همه يكپارچگي و تمركز خودشان را نشان دادند و پيش بيني آنها هم عملي نشد؛ ولي باز تحليلها و تفسيرها سراغ نقاطي مي رود كه به آنها نويد وجود زمينه ي اختلافي را بدهد. من با مطالعه ي خبرها و اظهارها و گزارشها و تحليلهاي سياسي، به اين نتيجه مي رسم كه اينها نمي خواهند به اين زودي از مسأله ي ايجاد اختلاف و كشمكش ميان مسؤولان جمهوري اسلامي و گروههاي مردمي و گرايشهاي سياسي نااميد شوند؛ سعي مي كنند به هر قيمتي - حتّي با القائات - اين مسأله را براي خودشان تأمين كنند. بنابراين، وحدت كلمه يي كه امروز وجود دارد، براي آنها بسيار سنگين است؛ زيرا ايجاد اختلاف و دودستگي و تنازع و درگيري، براي آنها يك هدف است. بدون ترديد در اين چند سال، با القائات خبري و تحليلي كه در روح و مغز افراد بسياري هم در دنيا اثر مي كند، درصدد تأمين اهداف خود بوده اند و خوشبختانه در جمهوري اسلامي اين القائات هيچ تأثيري نداشته است. دومين نقطه ي اميد آنها، مسأله ي آشفتگي سياسي در سطح كشور و القاي اين نكته كه حركت و حضور مردم

در صحنه، بي بنياد است! آنها بشدت سعي مي كنند اين حضور و حركت را يك پديده ي زودگذر، يك موج و يك هيجان وانمود كنند كه به پايان خواهد رسيد. به دنبال اين موضوع، سومين نقطه ي اميد آنها مشخص مي شود و آن، واقعيتهاي دشوار اقتصادي و مشكلات مردم است، كه آنها سعي مي كنند اين نكته را به اثبات رسانند كه بالاخره مشكلات اقتصادي گريبان دستگاه را خواهد گرفت و نظام جمهوري اسلامي را به بن بست خواهد رساند و مردم را دچار سردي و خمودي خواهد كرد! نقش نمايندگان در كور كردن نقاط اميد دشمن ما كه نسبت به آرمانهاي انقلاب و خط امام و اهداف اعلام شده يي كه مردم فداكار روي آنها پيمان خون بستند، همدل هستيم و اتفاق نظر داريم، بايد تلاش كنيم اين سه نقطه ي اميد دشمن به هيچ قيمت تحقق پيدا نكند. كساني كه با قلب آرام و مطمئن و پُر از سكينه - همان سكينه يي كه بر قلب مقدس اماممان نازل شده بود - نسبت به اصول و اهداف و راه انقلاب و آرزوهاي امام احساس دلسوزي مي كنند، بايستي نقاط اميد دشمن را كور كنند. شما برادران و خواهران عزيز نماينده ي مجلس شوراي اسلامي مي توانيد نقش زيادي در اين جهت داشته باشيد. سخن شما آرامبخش، و اظهارنظر شما درس و الهام است. همان طور كه در گذشته براي خدا و رضاي روح مطهر امام(ره) كوشش كرديد كه جز خط روشن انقلاب - همان چيزي كه همه ي ما بر آن توافق داريم و مردم با آن پيمان خون بسته اند - هدف ديگري را مد نظر قرار ندهيد، در شرايط حاضر هم بايد همين روش را ادامه

دهيد. هر نطق پيش از دستور شما كه از مجلس شوراي اسلامي منعكس مي شود و مردم گوش مي كنند - و من خيال مي كنم اين روزها مردم بيشتر دلبسته ي مجلس هستند؛ چون مجلس شوراي اسلامي حقيقتاً ركن اطمينان بخشي است - اگر پيام التيام و وحدت و محبت و توافق و همكاري و همگامي داشته باشد، دل مردم را شاد و دشمن را مأيوس خواهد كرد. اين عقيده ي هميشگي من بوده است كه مسؤولان جمهوري اسلامي، خوشبختانه هيچ گونه اختلافي در زمينه هاي اصولي با هم ندارند. ممكن است در برخي مواقع، اختلاف سليقه هايي وجود داشته باشد، ولي امروز بحمداللَّه آنها هم به هيچ وجه خودشان را نشان نمي دهند. همان طور كه مسؤولان در اين خط حركت مي كنند، شما كه نمايندگان مردم هستيد، بايد اين چشمه ي فياض جوشان و بابركت را روي آحاد مردم سرازير كنيد و صفاي انقلاب و امام را در آنها حفظ نماييد. همه ي ما تصميم بگيريم كه ان شاءاللَّه اين گونه حركت كنيم و دشمن را مأيوس سازيم. دشمن روي اين نكته بشدت سرمايه گذاري تبليغاتي مي كند و سعي مي كند به نحوي دلهاي مردم را - كه در بهشتي از صفا آرميده اند - مشوش و آشفته كند. همه ي دستگاههاي مسؤول بايد تلاش كنند و نگذارند آن سه نقطه ي اميد دشمن، تأثير سوء خودش را بگذارد. شما نمايندگان محترم مي توانيد نقش عمده يي در خنثي كردن اهداف آنها در مجلس شوراي اسلامي داشته باشيد. سعي كنيد كارها براي مردم آسان شود توصيه ي امام عزيزمان هميشه اين بود كه كاري كنيد كارها براي مردم آسان شود و مشكلات مردم حل گردد. البته مشكلات اداري و اقتصادي وجود دارد، ولي اينها تأثيري در حركت انقلابي

مردم ندارد. همان طور كه مشاهده كرديد، مردم با اين كه مشكلات ناشي از جنگ و كمبودها را لمس مي كردند، درعين حال ايمان و عشقشان را به امام و انقلاب و خط روشن آن حفظ كردند. ما نبايد بگذاريم كه مردم زياد سختي بكشند. من برخلاف بعضي از تحليلها، احتمال مي دهم كه دشمن براي اين كه مردم را از ادامه ي اين راه و اين حضور مأيوس و پشيمان كند، حتّي مشكلات جديد اقتصادي را بر ما تحميل نمايد. هيچ بعيد نيست مشكلاتي را براي فروش نفت، تهيه ي مواد اوليه و كالاهاي ضروري به وجود آورد، تا فشار را بر مردم زياد كند. دولت و مجلس و مسؤولان بايد دست به دست هم دهند و بهترين راهها و موفقترين شيوه ها را جستجو كنند، تا مشكلات اقتصادي مردم كم شود؛ نمي گويم بكلي از بين برود؛ چون در كوتاه مدت، چنين چيزي ميسور نيست. نقش مؤثر تمركز در قوّه ي قضاييه و مجريه من نسبت به آينده، اميدواري زيادي دارم. مسأله ي بازنگري قانون اساسي كه اين قدر امام(ره) روي آن تكيه كردند و آخرين كار بزرگي بود كه ايشان در زمان حياتشان انجام دادند، گرههاي بزرگي را باز كرد. در اين بازنگري، تمركز در قوّه ي قضاييه و قوّه ي مجريه به وجود آمد، كه هركدام از اينها نقش بسيار مؤثري در حسن اداره ي كشور خواهند داشت. تمركز در قوّه ي قضاييه، به مسؤولان قضايي كشور اين امكان را خواهد داد كه در مسأله ي قضاوت، قاطعانه برخورد كنند. شما مسؤولان قضايي ما را مي شناسيد. برادراني كه امروز در رأس قوّه ي قضاييه هستند، مؤمن و خوب و كارآمد و شناخته شده و چهره هاي روشن و مورد اعتماد امام مي باشند، و

در اين هيچ ترديدي نيست. بخش عمده يي از مشكلات قضايي كشور، ناشي از همين مسأله ي عدم تمركز بود؛ يعني مدير واحدي كه بتواند اين گرهها و مشكلات را با سرپنجه ي اراده و تدبير خودش باز كند، وجود نداشت. عين همين قضيه، در قوّه ي مجريه مشاهده مي شد. بخش عمده يي از مشكلات در قوّه ي مجريه، ناشي از تعدد مديريت بود، كه بحمداللَّه با مصوبه ي شوراي بازنگري قانون اساسي، اين مشكل برطرف شده است. البته نظرها مختلف است. ممكن است بعضيها اين روش را بهترين شكل ندانند؛ اما همه ي نظرها در اين متفقند كه تمركز و ايجاد يك دست قوي و واحد در مديريت كشور، مشكلات به وجود آمده را آسانتر حل مي كند. در جمهوري اسلامي، همدستي و همدلي يك اصل است من بشدت اميدوار هستم كه در سايه ي مديريت واحد، موفق به رفع بهتر نارساييها شويم. ان شاءاللَّه با تصميم قاطع برادر عزيز و عالي قدرمان جناب آقاي هاشمي، براي پذيرش پست مديريت قوّه ي مجريه - كه واقعاً مژده و شفايي براي دلهاي مردم است - اين آرزو محقق شود. ما منورتر و روشنتر و سابقه دارتر و شناخته شده تر و دردآشناتر و رمزآشناتر از ايشان با مسايل انقلاب، كس ديگري را سراغ نداشتيم. نمي شود گفت شما بهتر از من ايشان را مي شناسيد؛ چون سوابق انس و ارادت و آشنايي من با آقاي هاشمي، خيلي طولاني است؛ اما شما درمدت كارتان با ايشان در مجلس شوراي اسلامي، از نزديك همه ي اين موارد را خوب احساس كرده ايد. ملت ما بحمداللَّه ايشان را مي شناسند و اين، آينده خوبي را نويد مي دهد. ما بايد به آينده اميدوار باشيم و اين اميد را در مردم

ايجاد كنيم. دشمن مي خواهد ما با يكديگر اختلاف داشته باشيم؛ ولي ما بايد به صورت قاطع به دشمن تفهيم كنيم كه ترفندهاي او مؤثر نيست و در جمهوري اسلامي، همدستي و همدلي، براي مسؤولان يك اصل است. اين وحدت و يكپارچگي را واقعاً يك اصل بدانيم و براي آن سرمايه گذاري كنيم و از اختلافات بگذريم. من گمان نمي كنم در طول ده سال گذشته كه امام عزيزمان(ره) اين همه بيانات حكمت آميز ايراد كردند، چيزي را به اندازه ي «وحدت» مورد تأكيد قرار داده باشند. يكي از دو يا سه موضوعي كه ايشان بيشترين تأكيد را مي كردند، همين مسأله ي وحدت دلها و وحدت زبانها و وحدت راهها و همدستي و همگامي و همدلي بوده است. ما اين مقوله را به منظور حفظ حرمت امام(ره) و تعظيم به روح او پاس بداريم و به عنوان يك هدف قطعي تلقي كنيم و با هر قيمتي درصدد تأمين آن باشيم. مجلس شوراي اسلامي مي تواند مظهر بسيار خوبي براي اين تكريم باشد. دشمنان انقلاب سعي مي كنند آينده را تاريك و نوميدكننده جلوه دهند. آن برادر مسلماني كه با احساسات پُرشور خود بر سر مزار منور حضرت امام رفته و روز و شبي را گذرانده و يا در تشييع جنازه ي آن عزيز شركت نموده و در راهپيماييها پشتيباني خود را از نظام اعلام كرده است، وقتي به شهر خود برگردد و خبري به گوشش بخورد كه چيزي را به ذهن او القا كند و تصور كند كه فردا، فرداي تاريك و دشواري است و هيچ اميدي به آينده نيست، شماببينيد چه حالي به او دست مي دهد و چه قدر براي او نشاط باقي مي ماند؟ ما

بايد دقيقاً در نقطه ي مقابل اين مسير، حركت كنيم و از تمام امكانات و نيروهايمان براي اميد دادن و روشن كردن افق آينده در چشم مردم استفاده كنيم. با همت و تدبير مديران قوي، مي توانيم آينده را بسازيم واللَّه من اعتقاد ندارم كه اين كار، مردم فريبي و دروغگويي است؛ برعكس، در شرايط حاضر، اميدوار كردن مردم، مبتني بر واقعيت است. جمهوري اسلامي مي تواند بزرگتر از اين كارها را انجام دهد. ما نظام طاغوتي را از بين برديم و ده سال با امريكا و شوروي و قدرتهاي شرقي و غربي جنگيديم. ما مي توانيم آينده را بسازيم و با همت وتدبير مديران قوي اين كشور، براي مردم زندگي مناسبي به وجود آوريم. ما مي توانيم فرهنگ ناب و خالص اسلامي را برجامعه ي خود حاكم كنيم. ما مي توانيم همان خطي را كه امام ترسيم كرده اند، كاملاً و دقيقاً طي كنيم. البته اگر آن دست نيرومند با ما بود، كارها آسانتر مي شد؛ اما چاره چيست كه «افان متّ فهم الخالدون»(1). وقتي پيامبراكرم(ص)، اميرالمؤمنين(ع)، انبيا و اوليا(ع) از دار دنيا مي روند، بايد انتظار اين گونه حوادث ناگوار را داشت. اين، واقعيت تلخي است كه بايد آن را بپذيريم و با توجه به اين واقعيت، برنامه ريزي كنيم. آيا مي شود گفت كه ما ملت انقلابي و خوب و قوي هستيم؛ به شرطي كه امام(ره) با همان قدرت جلوي ما حركت كند، و اگر امام نباشد، ما هم نيستيم؟! اين كار كه شدني نيست. ما بايد بگوييم ملتي انقلابي و قوي و قاطع هستيم و از بركات وجود امام حداكثر استفاده را مي كنيم، و آن روزي هم كه خداوند با اراده و تقدير خودش، اين

نعمت بزرگ را از ميان ما برداشت و اين وزنه را از ما گرفت، سعي مي كنيم با همه ي امكاناتمان و با اشك چشممان و با نفس گرممان و با ذره ذره ي وجودمان، اين راه را ادامه دهيم و خلأ وجودش را پُر كنيم؛ ان شاءاللَّه خداي متعال هم كمك خواهد كرد؛ «ومن يتوكل علي اللَّه فهو حسبه»(2)، «من كان للَّه كان اللَّه له»(3). امام به خاطر رابطه اش با خدا بود كه مورد تفضلات الهي قرار مي گرفت. بياييد ما هم با همان توكل و اخلاص و تلاش و تصميم، راه او را ادامه دهيم. من قاطعانه معتقدم كه شما برادران و همه ي نيروهاي كارآمد و زبده ي اين نظام، توانايي لازم را داريد و ان شاءاللَّه آينده ي روشني در انتظار شماست. خداوند به شما برادران عزيز، خير و توفيق و پاداش نيك بدهد؛ بركات خودش را همواره بر شما مستدام بدارد؛ دلهاي شما را محكم كند؛ با تفضلات الهي، دلهاي ما و شما را بيش از پيش به خودش متوجه كند و دعاهاي ما را مستجاب فرمايد و هميشه روح امام عزيز را از ما راضي و خشنود بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انبياء: 34

2) طلاق: 3 3) بحارالانوار، ج 85 ، ص 319

بيانات در مراسم بيعت اعضاى جامعه ى مدرّسين حوزه ى علميه ى قم

بيانات در مراسم بيعت اعضاي جامعه ي مدرّسين حوزه ي علميه ي قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جامعه ي مدرّسين، مغز متفكر و چشم بيناي دستگاه اداره كننده ي كشور از اظهار لطف آقايان و اساتيد و بزرگان، كه حقيقتاً اركان البلاد و مايه ي اميد مردم هستند،صميمانه متشكرم. من جامعه ي مدرّسين را - همان طور كه فرمودند - هم بخوبي مي شناسم، و هم به اعضا و مجموعه ي آن ارادت دارم، و اين موضوع

مربوط به امروز نيست؛ بلكه هميشگي است. من جامعه ي مدرّسين را مغز متفكر و چشم بينا و وجدان سالم و حساسي براي دستگاه اداره كننده ي كشور مي دانم و معتقدم اگر ما براي حوزه ي علميه به عنوان قاعده ي اصلي و اساسي در انقلاب و جمهوري اسلامي، نقش و ارزش قايل هستيم - كه البته قايليم - ناگزيريم براي جامعه ي مدرّسين با آن سوابق و تاريخ درخشان و علم و تقوا و استعداد بالا و مايه هاي قوي فقاهتي، نقش اول را قايل شويم. من يك وقتي مطرح كردم كه اگر ما جامعه ي مدرّسين را نمي داشتيم و مي خواستيم براي حوزه ي قم يك دستگاهي نمادين و سمبليك به وجود آوريم، مي بايستي نهادي مثل جامعه ي مدرّسين را به وجود مي آورديم؛ منتها درآن صورت، جامعه ي مدرّسين جديد، ديگر آن تاريخ، آن سابقه و آن پرونده ي درخشان را نمي داشت. امروز همان جامعه ي مدرّسينِ مورد نظر كه بحمداللَّه سرشار از علم و فقاهت و تقوا و آگاهيهاي گوناگون است، وجود دارد؛ مضاف بر آن، مجموعه ي شما با سوابق تاريخي انقلاب هم آشناست. اصولاً همه ي كساني كه تاريخچه ي انقلاب را مي دانند، بايد با سوابق آن آشنا باشند. اگر اين سوابق را ندانند، يقيناً قصوري در معرفت آنها پديدار شده است. يقيناً از كمك فكري شما استفاده خواهم كرد و بايد همه ي دستگاهها استفاده كنند. اميدوارم خداي متعال توفيق دهد، تا بتوانيم در همين خط صحيح و درستي كه به اعتقاد ما همه ي آرمانهاي انقلاب: رفع محروميت و فقر، كمك به مستضعفان، زنده كردن و احياي ارزشهاي اصيل اسلام ناب و ... با تداوم اين خط تأمين مي شود، حركت كنيم و ان شاءاللَّه با تقويت و

ترويج و توسعه ي آن، به طرف اهداف مقدسمان پيش برويم. بار ديگر از اين كه لطف فرموديد و اين جا تشريف آورديد و اين فرصت را داديد كه در خدمتتان باشم، تشكر مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت گروهى از مردم شهرهاى آمل، نيشابور، مهدى شهر، سعادت شهر و عده يى از خانواده هاى

سخنراني در مراسم بيعت گروهي از مردم شهرهاي آمل، نيشابور، مهدي شهر، سعادت شهر و عده يي از خانواده هاي شهداي بهار همدان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم استكبار جهاني، وارث حقيقي فرعونها و نمرودها اگرچه مصيبت درگذشت رهبر كبير و عزيزمان، يكي از بزرگترين مصايبي است كه ملت ما آن را در طول تاريخ انقلابش مشاهده كرده است، ليكن تفضلات الهي بر اين ملت مؤمن و مقاوم و لطفي كه خداوند در سايه ي ايمان و مجاهدت به ملت ما فرموده، موجب شده است كه از سرتاسر كشور، سرچشمه هاي ايمان و حضورِ در صحنه و توكل به خدا، آن چنان بجوشد كه دشمنان و بدخواهان اسلام و مسلمين را متحير و متعجب و سرگردان كند. نزول هر نعمتي براي اين ملت، از دوران شروع مبارزه تا بعد از پيروزي انقلاب و تا امروز، به طور واضح حاكي از آن است كه پروردگار عالم اراده ي قطعي فرموده كه در دوران انحطاط ارزشهاي الهي، به اسلام و مسلمين، نصرت و قدرت و عظمت عطا كند. در شرايط معمول امروز دنياي مادّي، كه سرتاسر آن را كفر و استكبار و ظلم و فساد و انحطاط و تباهي فراگرفته است، شايد ملتي نتواند پرچم معنويت را اين طور سرافراز كند و به اهتزاز درآورد؛ اما ملت ايران در اين ده سالي كه بر او گذشت، حقيقتاً پرچمي را به اهتزاز درآورد كه هميشه انبيا آن پرچم را دردست داشتند؛ شعاري را داد

كه پيروان انبيا(ع) آن شعار را مي دادند؛ هدفهايي را دنبال كرد كه عباد صالحين و بندگان شايسته ي خدا، آن هدفها را دنبال مي كردند؛ كساني هم با او خصومت ورزيدند كه معمولاً با پيامبران و اولياي الهي(ع) دشمني مي كردند. امروز استكبار جهاني، وارث حقيقي فرعونها و نمرودهاست. امروز هدفهاي ابراهيم(ع) و موسي(ع) و ديگر انبياي عظام(ع) كه به دنبال حاكميت ارزشهاي الهي و شكستن بتهاي زر و زور بودند، هدف آحاد مردم در جمهوري اسلامي است و اين، افتخار بسيار بزرگي است. بايد با همه ي وجود، از جمهوري اسلامي حراست و حمايت كنيم ما مشاهده مي كنيم كه روح ايمان وتوكلي كه در امام بزرگوار ما بود و در طول حيات دهساله ي مبارك ايشان پس از انقلاب، مردم ما را هدايت مي كرد، امروز هم دارد مردم و مسؤولان را به سمت هدفهاي الهي هدايت مي كند. همان طور كه خود امام بزرگوار(ره) به مناسبتي فرمودند كه از اول انقلاب گويي يك دست و يا قدرتي دارد اين مردم و اين انقلاب را هدايت مي كند، امروز هم ما احساس مي كنيم كه حقيقتاً دست قدرت غيبي الهي است كه به مردم اراده و نيرو و روحيه و نشاط حضور در صحنه مي دهد و آنها را نسبت به هدفهاي انقلاب دلگرم مي كند. توجه كنيد كه راه نجات، راه صلاح، راه پيروزي بر دشمنان خبيث و مكار، راه جلب رضاي الهي و توفيق در رسيدن به هدفهاي مقدس اسلام وانقلاب، عبارت است از همان توصيه يي كه امام عزيزمان هميشه آحاد ملت ايران را به آن فرامي خواندند؛ يعني حفظ ارتباط با خدا، توكل به او، نترسيدن از دشمنان خدا و با همه ي وجود حمايت

و حراست از جمهوري اسلامي. اين، راه ملت ايران است. بايد با همه ي وجود، تمام آحاد ملت و مسؤولان، از جمهوري اسلامي - كه ارزنده ترين ميراث امام عزيز ماست - حراست و حمايت كنند و در مقابل دشمنان باشند. بدانند كه خدا با آنهاست و دشمن با همه ي كيد و مكري كه دارد، ضعيف است. بدانند كه راه سعادت ملت ايران، همين راهي است كه با هدايت امام و رهبرمان آن را شناختيم و در آن قدم گذاشتيم و پيش رفتيم. بحمداللَّه ملت ايران به توفيقات زيادي نايل شده است و باز هم توفيقات بيشتري در انتظار اوست. آينده، آينده ي بسيار روشني است. من امروز آينده ي ملت ايران و جمهوري اسلامي را، آينده يي بسيار روشن و اميدبخش مي دانم. من اين اطمينان و اعتماد را به لطف وتفضل الهي دارم كه ملت ايران در مواجهه ي با همه ي مشكلات، ياري و پيروز خواهد شد و ان شاءاللَّه به عنوان يك ملت پيشرو و قدرتمند در صحنه ي داخلي و خارجي، خود را نشان خواهد داد. از شما خواهران و برادران عزيز كه از راههاي دور تشريف آورديد - بخصوص برادراني كه اين راه طولاني را با پاي پياده پيمودند - صميمانه تشكر مي كنم. اميدوارم روح مقدس و متعالي امام عزيزمان(ره) به شما دعا كند و باران رحمت و فضل الهي بر شما ببارد. سلام و تسليت متقابل من را بپذيريد و آن را به مردم عزيز شهرهايي كه از آن جا حركت كرديد، برسانيد. اميدوارم خداوند اين زحمات و خدمات بي شايبه و باارزش شما را، مشمول لطف و فضل و قبول كامل خويش قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و

بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت وزير آموزش و پرورش، معلمان و جمعى از دانش آموزان استان تهران

سخنراني در مراسم بيعت وزير آموزش و پرورش، معلمان و جمعي از دانش آموزان استان تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم رحلت امام عزيز براي ما يك امتحان الهي بود بدون شك حادثه ي تلخ و ضايعه ي سنگين فقدان رهبر كبير و امام بزرگوار ما، تلخترين و مصيبت بارترين حادثه يي است كه در طول تاريخ انقلاب اسلامي براي ملت ايران پيش آمده، و از جمله حوادث نادري است كه همه ي مسلمانان جهان را تحت تأثير قرار داده است. از طرفي، اين مصيبت و ضايعه، براي مردم ما و همه ي اقشار اين ملت بزرگ و قهرمان و مقاوم، ابتلاي الهي هم است. كساني از اين امتحان سربلند بيرون مي آيند كه با حسن انتخاب خود، از حوادث مصيبت بار و تلخ، پله يي در راه تعالي وتكامل خويش بسازند. اگرچه اين مصيبت، سخت و تلخ است، اما كساني كه با اين مصيبت روبه رو مي شوند، چنانچه بتوانند با تصميم و انتخاب و حركت درست، كار صحيح و صواب انجام دهند، همين حادثه ي تلخ و مصيبت بار، وسيله ي تعالي و تكامل آنها خواهد شد. اما بعكس، اگر با امتحان و ابتلاي الهي برخورد بد بشود و جامعه با عدم بصيرت و ضعف اراده و سردرگمي و عدم استفاده از فرصتهاي الهي و روآوردن به ضعفها ونقصهاي بشري با حادثه مواجه شود، مصيبت وارده، آنها را نخواهد ساخت و پيش نخواهد برد؛ بلكه مصيبت مضاعفي را به بار خواهد آورد. رسول گرامي اسلام(ص) از حادثه يي مثل جنگ اُحد و شكستي كه براي مسلمين پيش آمد، در جهت تكامل مسلمانها استفاده كرد. همين امام و پيشواي بزرگمان نيز در طول ده سال گذشته، از حوادثي كه براي همه ي ما

بسيار تلخ و سنگين و مصيبت بار بود، به عنوان عاملي در جهت تقويت و پيشرفت ملت استفاده كرد. آن رهبر عزيز، قبل از پيروزي انقلاب، از وقايعي مثل حادثه ي مدرسه ي فيضيه يا قيام پانزده خرداد - با آن همه فشار و سنگيني كه براي مردم داشت - به عنوان يك ابزار و وسيله در جهت اهداف انقلابي خود و ملت ايران استفاده كرد و مردم را پيش برد. همه ي آزمايشها و امتحانها، دوطرف دارد: يا آن شخص و ملتي كه دچار آزمايش است، در امتحان موفق و پيروز مي شود، و يا شكست مي خورد. رحلت امام عزيزمان، براي ما يك امتحان است و بحمداللَّه تا اين زمان، ملت ما كاري كردند كه در امتحان پيش آمده، موفق و سربلند شدند. در حالي كه استكبار جهاني در حد اعلي تصميم گرفته بود از اين حادثه براي تضعيف اسلام و مسلمين و نظام جمهوري اسلامي استفاده كند، ملت بزرگ و بارشد و هدايت شده و مورد تفضل پروردگار، در همين شرايط توانست تثبيت نظام جمهوري اسلامي را براي اسلام و مسلمين به ارمغان آورد. امروز تحليل گران سياسي در سرتاسر عالم، اعتراف مي كنند كه ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي، از لحاظ قدرت و قوّت و ثبات، نسبت به سالهاي پيش، اگر جلوتر و قويتر نباشد، عقبتر و ضعيفتر نيست. علت اين اعتراف، رشد و آگاهي و اراده و تصميم آگاهانه ي ملت ايران در اثبات قوام جمهوري اسلامي است. با اين حركت و حضور مردم در مراسم عزاداري و اظهار وفاداري به امام عزيز و نظام جمهوري اسلامي، و با اين وحدت و همدلي و هماهنگي و صفا كه در اين

ايام بين تمام اقشار ديده شد، و با اين شجاعتي كه در برخورد با حادثه ي فقدان امام راحل از همه ي مردم مشاهده گرديد، دشمن جرأت نكرد در مقابل قاطعيت و اراده ي ملي و اسلامي ملت ايران، دست از پا خطا كند. شما معلمان و مربيان هستيد كه فردا را مي سازيد من به شما فرهنگيان عزيز مي گويم كه مسأله ي فرهنگ و تعليم وتربيت، مسأله ي اول در نظام ماست. در بلند مدت، هيچ چيز به اندازه ي تعليم و تربيت اهميت ندارد. نقش معلم و مربي در جامعه ي ما، نقش طراز اول است. در حقيقت، سنگر مبارزه با كفر و ظلم و استكبار جهاني و قلدري شياطين سياسي عالم، همين سنگر مدرسه و تعليم و تربيت و فرهنگ است. دانش آموزان نونهالي كه در اختيار دستگاه فرهنگي كشور قرار دارند، عزيزترين و سرشارترين سرمايه و ذخيره ي آينده ي اين ملتند. قدر تعليم و تربيت و معلمي و سنگر فرهنگي را بدانيد. جوانها ونوجوانها، قدر درس وبحث و فراگيري و خودسازي را بدانند. شما معلمان و مربيان ونسل جوان هستيد كه فردا را مي سازيد و استكبار جهاني را مأيوس مي كنيد و نقطه ي اميد روشن را - كه امام و انقلاب اسلامي آن را به وجود آوردند - در دل مستضعفان عالم زنده نگه مي داريد. امام عزيزمان هميشه بر اين مطلب اساسي تأكيد مي كردند و ما اعتقاد داريم كه اين موضوع، جزو محكمات و ضروريات انقلاب و خط امام است. لزوم تلاش همه جانبه در جهت اقتدار نظام جمهوري اسلامي امروز استكبار جهاني وقلدرهاي سياسي عالم و امپراتوريهاي زر و زور در سرتاسر جهان كه در فساد و انحطاط غرقند، با اسلام و

نظام اسلامي دشمن هستند؛ زيرا افشاگر و تهديدكننده ي آنها، اسلام و بيداري مسلمين است. طبيعي است هر كاري كه عليه اسلام و نظام اسلامي و جمهوري اسلامي از عهده ي آنها برآيد، مي كنند. در يك صورت، نظام جمهوري اسلامي مي تواند خود را به طور كامل از خطر و آسيب دشمن مصون نگهدارد و آن، وقتي است كه با اقتدار خويش آنها را مأيوس كند. روزي كه جمهوري اسلامي، با اثبات اقتدار سياسي و اقتصادي خود و با اثبات قدرت ادامه ي زندگي، دشمن را مأيوس كرد، مي توان اطمينان داشت كه دشمن از توطئه دست خواهد كشيد؛ چون احساس مي كند تلاش او بي فايده است. تلاش همه ي قشرها و آحاد مردم و مسؤولان رتبه هاي اول و دوم و سوم در نظام دولتي بايد اين باشد كه بر اقتدار نظام جمهوري اسلامي اضافه كنند، و اقتدار سياسي و اقتصادي و نظامي حاصل نمي شود، مگر با سازندگي. تمام كساني كه در اداره و سازندگي كشور نقش دارند، بايد تلاش خود را چندبرابر كنند. در صحنه ي توليد، توليدگران بايد تا جايي كه توان دارند، توليد كشور را بالا ببرند. بخشهاي اداري ودولتي بايد با حسن عمل و جلب اعتماد مردم و با ارايه ي خدمات مخلصانه به آنها، بركيفيت كارشان بيفزايند، و كساني كه در زمينه هاي فرهنگي براي مردم منبع الهام و ارشاد هستند، تلاش خود را اضافه كنند. ما قوي هستيم و از ثبات لازم برخورداريم اگر استكبار جهاني و شياطين عالم احساس كنند كه جمهوري اسلامي ضعيف است، فشار را زياد خواهند كرد. ما بحمداللَّه قوي هستيم و از ثبات لازم برخورداريم. سرمايه يي كه جمهوري اسلامي ايران دارد - اعتماد مردم و

پشتيباني آنها از نظام - گمان نمي كنم هيچ دولتي آن را داشته باشد. اين نعمت را بايد مسؤولان وآحاد مردم حفظ كنند. در كشور ما، دولت و ملتي وجود ندارد؛ همه سربازان انقلاب هستند و بايد هم باشند. همه بايد روح سربازي براي انقلاب را حفظ كنند. در اين خصوص، فرقي هم بين آحاد مردم و مسؤولان و مقامات نيست. در قبال اسلام و نظام اسلامي، همه وظيفه ي واحدي دارند. مجدداً به شما برادران وخواهران عزيز فرهنگي تأكيد و توصيه مي كنم كه اين كار را مهم بشماريد و به آن اهميت دهيد - همچنان كه مي دهيد - و قدر آن را بدانيد و با مشكلات آن صبر كنيد و بدانيد كه اساسيترين و بنياديترين كار در جامعه ي ما، كار شماست؛ زيرا آموزش و پرورش كامل، آموزش عالي كامل را به دنبال خواهد داشت و اين هر دو، نظام اداري و تشكيلاتي و حكومتي كامل و حد عالي مطلوب را ايجاد خواهد كرد. بنابراين، اساس صلاح ملت و دولت و كشور، در اين جا پايه گذاري مي شود. اميدواريم خداي متعال به بركت روح بزرگ امام عزيزمان، اين محبوب فقيد ملت كه در جوار صديقان و صلحا و انبيا و در پيشگاه پروردگار متنعم است و يقيناً ناظر و نگران حال ملت مي باشد، همواره راه درست را به ما نشان دهد و ما را بر ادامه ي آن راه كمك كند. خداوند ما را مورد توجهات و تفضلات خودش قرار دهد و شما برادران و خواهران عزيز را محفوظ بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت گروه كثيرى از اقشار مختلف مردم چالوس و نوشهر و استان هرمزگان

سخنراني در مراسم بيعت گروه كثيري از اقشار مختلف مردم چالوس و نوشهر و

استان هرمزگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ما راه خود را بر اساس راه امام ادامه خواهيم داد از شما برادران و خواهران گرامي كه با اخلاص و صميميت و به شوق زيارت مرقد امام عزيزمان و همچنين انجام تعهد و ابراز وفاداري، از شهرهاي دوردست به راه افتاديد و به تهران تشريف آورديد، صميمانه تشكر مي كنم. انگيزه و ايمان و روح صميميتي كه در شما وجود دارد، بسيار در خور تقدير وسپاسگزاري است. با همين ايمانها و روحيه ها و انگيزه ها بود كه انقلاب ما بحمداللَّه به پيروزي رسيد و در مقابله با مشكلات توانست بايستد. همين حقيقت زيبا در ملت ما بود كه امام بزرگوار فقيدمان را اين طور نسبت به مردم علاقه مند كرد. واقعاً امام ما (رضوان اللَّه تعالي عليه) باهمه ي وجود به مردم كشور عشق مي ورزيد و اين به خاطر همين ايمان و فداكاري و اخلاص بود. من با تمام وجود از شما تشكر مي كنم. خواهش مي كنم وقتي به شهرتان برگشتيد، سلام من را به همشهريهاي گرامي خود برسانيد و به همه ي آنها بگوييد كه راه ملت ايران، همان راهي است كه امام بزرگوارمان پا در آن راه گذاشت و مشكلات را تحمل كرد و در آن راه پيش رفت. هدفها، همان هدفهاست؛ دشمنها هم همان دشمنها هستند؛ و نيت و همت و اراده هم همان نيت و همت و اراده است. ما راه خود را بر اساس راه امام(ره) ادامه خواهيم داد. وظيفه ي مردم اين است كه همچنان مثل سابق، هميشه خودشان را سرباز انقلاب و اسلام بدانند و در اين راه از هيچ چيز دريغ نكنند. نتيجه ي تلاشها، پيروزي همه جانبه ي اسلام بر دشمنان است آينده، خيلي روشن و اميدبخش

است؛ گويي به سمت چشمه ي زلالي در حركت هستيم. طبيعي است كه در بين راه، با مشكلات و سختيهايي مواجه خواهيم بود. در چنين شرايطي كه خداوند رهبر و مراد و مرشدمان را نيز از ما جدا كرده است، اگر برگرديم و يا تعلل و توقف كنيم، به او خيانت كرده ايم. بايد راه را ادامه دهيم و شك نكنيم كه نتيجه ي سعي و تلاش ما، رسيدن به آن سرچشمه ي شفاف وزلال است؛ يعني حاكميت مطلق اسلام و دين خدا به صورت كامل و پيروزي همه جانبه ي اسلام بر دشمنان. هرجا كه هستيد و در هر شهري كه زندگي مي كنيد و جزو هرقشري كه محسوب مي شويد و هر شغلي كه داريد و با هر سليقه يي كه كار مي كنيد، بايد بدانيد كه راه ما يكي است و بايد با ايمان و تلاش آن را ادامه دهيد. دشمنها نمي توانند ما را بترسانند و متزلزل كنند. ماقويتر از دشمنهامان هستيم. خداوند با عزت و قوّت خود، مؤمنين را از هر جناح و صف و جبهه يي كه شما فرض كنيد، عزيزتر و قويتر قرار داده است. عزت، متعلق به خدا و رسول و مؤمنين است. ما اگر مؤمن باشيم، عزت متعلق به ماست، و ما به خداوند عرض مي كنيم: پروردگارا ! ما به تو و راه تو و آينده يي كه به ما وعده داده يي، مؤمنيم. با دلهاي محكم و اراده هاي قوي، به شهرهاي خودتان برگرديد و روحيه ي كار و تلاش و وحدت و صفا و صميميت و حضور در صحنه و آمادگي براي خدمت و كمك به اسلام وانقلاب را در خودتان حفظ كنيد و ان شاءاللَّه خداوند به شما توفيق خواهد

داد و يقيناً روح مقدس امام عزيزمان نيز ما را ياري خواهد كرد. از خداوند مدد وهمت مي طلبيم و اميدواريم كه دعاي مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه فرجه) در طول اين راه همواره پشتيبان ما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت فرماندهان، نمايندگان ولىّ فقيه و مسؤولان عقيدتى، سياسى ژاندارمرى و شهربانى، و

سخنراني در مراسم بيعت فرماندهان، نمايندگان وليّ فقيه و مسؤولان عقيدتي، سياسي ژاندارمري و شهرباني، و رئيس و پرسنل سازمان پليس قضايي كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مشخصه هاي عصر امام خميني خداوند به بركات روح پُرفتوح امام عزيزمان و با دعاي خير آن قلب رؤوف و مهربان، كه هميشه به شما اظهار علاقه مي كرد و در دل پُر از رأفت و رحمتش، محبت خدمتگزاران خانه داشت و ان شاءاللَّه امروز هم دعاي آن بزرگوار شامل حال ما و شماست، به همه ي برادران عزيز و خدمتگزار و زحمتكش خير عنايت فرمايد و شما را مشمول عنايات و رحمت خود قرار دهد. امام كبير ما عصر جديدي را آغاز كرد، و امروز كه دلها و جانهامان لبالب از حسرت فقدان آن عزيز بي همتاي امت اسلامي است، بزرگترين وظيفه ي ما اين است كه مشخصات عصري را كه امام(ره) آغاز كردند و ملت را درفضاي آن قرار دادند و به جهان اعلام فرمودند، بدانيم و اين مشخصه ها را حفظ كنيم. عزاداري واقعي وقتي است كه ما به اين فريضه عمل كنيم. عصري كه امام بزرگ و عظيم الشأن ما آغاز كردند، مشخصه هايي دارد كه عمده ي آنها عبارت است از: ايجاد روح عزت و استقلال و استغنا و اعتماد به نفس براي ملتي كه در طول ساليان متمادي سعي شده بود اين روحيات از او گرفته شود و ديگران بر سرنوشت او تسلط پيدا كنند. اين جا همان

مملكتي است كه رئيس جمهور امريكا، كمك چند ده ميليوني خود به دولت ايران را متوقف به تعيين فردي كه وابسته به امريكاست، كرده بود. اين جا همان مملكتي است كه امريكا - قدرت زورگو و گردن كلفت جهاني - رئيس آن را رعيت خود مي دانست و با او مثل يك رعيت رفتار مي كرد. اين جا همان مملكتي است كه آراء و افكار و ايمان و دلبستگيها و خواست مردم، هيچ تأثيري در تعيين سرنوشت اقتصادي و سياسي آنها نداشته است. دست قدرتمند معمار انقلاب و پدر جمهوري اسلامي، اين كشور و ملت را، به كشور و ملتي تبديل كرد كه در طول اين ده سال، بزرگترين وسنگينترين تحقيرها را نسبت به همان قدرتهاي گردن كلفت و قلدر دنيا روا داشت و تاكنون هيچ ملتي مثل ملت ما، رژيم مستكبر و زورگوي امريكا را اين گونه تحقير نكرده است. همه ي دنيا هم به اين موضوع اعتراف كرده اند. اين جا همان كشور و سرزمين است؛ اما نسبت به گذشته، صدوهشتاد درجه تفاوت كرده است. بايد اين اقتدار و عزت را كه ميراث امام(ره) است، حفظ كرد. اگر امام را دوست داريم و اگر جاي خالي او براي ما تلخ است، بايد راه او را ادامه دهيم. مشخصه ي ديگر عصري كه امام موجد آن بودند، عبارت است از گرايش و احترام به ارزشهاي انساني و عدالت و حريت و آراي مردم. همان شخصيت باعظمت كه امروز مردم دنيا و دشمنان او نيز به عظمتش اعتراف مي كنند، مي گفت: اگر به من خدمتگزار بگويند، بهتر است از اين كه به من رهبر بگويند. راست مي گفت و تعارف و تظاهر نمي كرد. او تا آن اندازه براي مردم

احترام قايل بود كه خود را خدمتگزار آنها بداند. ما مثل اين نمونه را در دنيا و تاريخ سراغ نداريم. احترام واقعي به انسان در سايه ي اسلام حرف و تعارف زياد است، ادعاي حقوق بشر زياد مطرح مي شود؛ اما صادقانه و واقعي نيست. امروز دولتهايي ادعاي طرفداري از حقوق بشر را مي كنند كه بزرگترين اهانتها را به بشر كرده اند! رژيمهايي داعيه ي آزادي بيان و فكر را در دنيا بلند كرده اند كه بزرگترين اختناقها و استبدادهاي عالم، از آثار وجود شوم آنهاست! چه دولتهايي از اختناق چند ده ساله ي رژيم پهلوي در ايران حمايت مي كردند؟ آيا غير از امريكا و انگليس، دولتهايي مطرح بودند؟ آن وقت اين دو كشور ادعا مي كنند كه طرفدار حقوق بشر و آزادي بيانند! امروز آفريقاي جنوبي و بسياري از كشورهاي آفريقايي و آسيايي و نيز سرزمينهاي اشغاليِ مقهور سلطه ي غاصبان صهيونيست خبيث - كه سياهترين رژيمها را دارند - با پشتيباني كدام كشورها حكومت خود را حفظ كرده اند و بزرگترين اختناقها را اعمال مي كنند؟! اسرائيل كه جنوب لبنان را بمباران مي كند و مركز تجمع كودكان را ويران مي سازد و جنايتبارترين حركت را از خود نشان مي دهد، با پشتيباني كدام كشور اين فجايع را مرتكب مي شود؟! قطعاً اگر پشتيباني امريكا از اسرائيل نبود، اين كشور امكان ادامه ي حيات نداشت. درحقيقت امريكاست كه دارد جنوب لبنان را بمباران مي كند. چه قدر وقيح است كه امريكا و انگليس و دولتهايي مانند آنها، ادعاي طرفداري از حقوق بشر و احترام به آزادي انسان را مي كنند! پيداست كه دروغ مي گويند. اگر احترام واقعي به انسان ملاك است، تحقق آن جز در سايه ي اسلام امكانپذير نيست. شكل كامل و مظهر

اعلاي اين احترام و ارزش، زندگي و برخورد همين بزرگمردي بود كه دست قدرتمند او، همه ي دنيا را متوجه اسلام و انقلاب و ايران كرده است. پليس بايد پناهگاه مردم باشد من به شما برادران و خواهراني كه از سه سازمان ژاندارمري و شهرباني و پليس قضايي در اين جا جمع شده ايد، مي گويم كه شما مي توانيد در اين زمينه ها، برآورنده ي خواستهاي امام باشيد. پليس - چه شهرباني و چه ژاندارمري - بايد پناهگاه مردم باشد. وقتي مردم پليس را مي بينند، بايد احساس محبت و آرامش كنند. البته امروز وضعيت نيروهاي انتظامي ما با دوران گذشته، از زمين تا آسمان تفاوت كرده است. امروز نيروهاي انتظامي، با مردم و در كنار مردم و پشت سر آنها هستند. هرچه مي توانيد، اين روحيه را در خودتان تقويت كنيد كه شما براي مردم هستيد. فلسفه ي وجودي نيروهاي انتظامي اين است كه بتوانند براي آسايش مردم و آرامش محيط زندگي آنها، نظم برقرار كنند. مواظب باشيد مردم دچار ناراحتي نشوند. برادران عزيز روحاني در عقيدتي، سياسي هاي نيروهاي انتظامي، نقش مهمي را مي توانند ايفا كنند، كه بحمداللَّه در ايجاد روح تقوا و پرهيز از زياده روي در هر امري، مشغول هستند. همچنين شما برادران عزيز پليس قضايي كه مظهر دستگاه قضايي كشور هستيد، در ارتباط با مردم بايد نشانه هاي عدالت را از خود بروز دهيد. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: آن كسي هم كه محكوم به مجازاتهاي سخت است، نبايد به او دشنام دهيد و نسبت به او ستم روا داريد. مجازات، مجازات است. دستگاه عدالت كه براي مجرمان مجازات معين مي كند، بايد به همان اندازه مجازات اعمال شود؛ نه كمتر و نه زيادتر. البته حاكم

اسلامي مي تواند به مقتضاي شرايط عفو كند، كه اين اختيار مربوط به حاكم است. مجري بايد به همان اندازه يي كه مقرر شده، اجراي مجازات كند؛ بيشتر از آن خلاف است. نيروهاي انتظامي، مظهر عطوفت و محبت و تدبير نظام همه ي شما برادران عزيز به ياد داشته باشيد، نيروهاي انتظامي كه دايماً با مردم سروكار دارند، مي توانند هم مظهر عطوفت و محبت نظام باشند، و هم مظهر تدبير و مديريت آن. اين دو عامل را در كنار هم رعايت كنيد. حركات و تصرفات شما، هم بايد نشاندهنده ي عقل وتدبير ومديريت نظام باشد (در اسرع وقت مجرم دستگير شود)، و هم بايد مظهر عطوفت و ترحم و محبت و وداد. معلوم باشد كه مأمور دولتي، با كسي نظر شخصي و عناد ندارد. خوشبختانه ژاندارمري و شهرباني جمهوري اسلامي و پليس قضايي در طول اين چند سال خدمات خوبي كردند؛ بعضي در جنگ و بعضي در پشت جبهه ي جنگ، به خدمت مشغول بودند. همه ي ما بايد در خلأ شخصيتي عظيم مثل رهبر كبير و فقيدمان، تلاش مضاعف كنيم. تمام دستگاههاي كشور و همه ي آحاد مردم به اين نكته واقف باشند كه جمهوري اسلامي و ملت ايران، با ارمغانهاي ارزشمند و عطيه هاي الهي كه امام به آنها داده، قادر است بر تمام دشمنيها و خصومتها در سطح جهان فايق آيد. بحمداللَّه از آينده نگران نيستيم. راه را روشن و هدف را مشخص مي دانيم و معتقديم در اين راه بايد حداكثر تلاشمان را مبذول كنيم و از خداي متعال هم كمك بخواهيم. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق دهد و در ادامه ي اين راه مهم و الهي، نصرت و كمك خود

را به همه ي ما مرحمت فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم آذربايجان

سخنراني در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم آذربايجان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هوشياري و ايمان مخلصانه ي ملت در فقدان امام از همه ي برادران و عزيزاني كه اين راه طولاني را طي كردند و از شهرهاي استان آذربايجان به تهران تشريف آوردند و اين شور و حماسه ي مخلصانه را درباره ي مسايل اساسي امروز، ابراز كردند، صميمانه متشكرم. همچنين از علماي مكرّم آذربايجان و ائمه ي محترم جمعه كه در طول اين ده سال و در آزمايشهاي مختلف انقلاب، پيشاپيش صفوف مردم قرار داشتند و مراحل دشواري را پشت سر گذاشتند، تشكر مي كنم. ازعوامل رشد يك ملت اين است كه از حادثه يي كه ممكن است به نظر دشمن يك عامل ضعف به حساب آيد، از همان حادثه به عنوان عامل قوّت استفاده كند. از سالهاي پيش، تحليل همه ي دشمنان ما اين بود كه با رحلت امام بزرگوار - كه ركن اساسي و سنگينترين وزنه ي انقلاب و عمود حقيقي خيمه ي نظام به حساب مي آمدند - انقلاب نابود مي شود و وحدت ملت مخدوش مي گردد و جمهوري اسلامي دچار ضعف ويا انحلال خواهد شد! حقيقتاً اگر كسي با ابزارهاي مادّي و با چشم ظاهري تحليل مي كرد، همين نتيجه ي قهري و طبيعي را به دست مي آورد. در اين تحليل، فقدان امام(ره) عامل تمام شدن همه چيز به حساب مي آمد. ملت ما در اين امتحان بزرگ، عكس اين مطلب را ثابت كرد و از آن حادثه يي كه عامل ويراني به حساب مي آمد، در جهت ثبات و وحدت و پيشرفت استفاده كرد. بنابراين، با هوشياري و ايمان مخلصانه ي ملت، فقدان امام(ره) به

عامل قوّت در نظام جمهوري اسلامي تبديل شد. امروز رشد وبينش مردم ما، حتّي از مسلمانان صدر اسلام و زمان پيامبر اكرم(ص) نيز بيشتر است؛ زيرا آنها نتوانستند بعد از رحلت آن بزرگوار، وحدت و تحرك و ايمان خود را حفظ كنند؛ اما ملت ما توانست اين كار را بكند. در اين جا لازم است كه به موضعگيري شما مردم غيور آذربايجان تصريح كنم. البته آنچه شما در طي اين چند روزِ بعد از رحلت حضرت امام(ره) انجام داديد كه باعث نااميدي دشمن شد، براي من غيرمنتظره نبود. هركس آذربايجان را بشناسد، اين شور و حماسه را انتظار دارد. آذربايجان در طول ده سال پس از انقلاب، سخت ترين امتحانها را با بهترين وجه گذرانده است. هيچ استان و منطقه يي از مناطق كشور، با امتحانهاي دشواري كه آذربايجان با آن مواجه بود و به اين خوبي از عهده ي آن برآمد، مواجه نشد. از نهضت مشروطيت تا امروز، آذربايجان هميشه در صفوف مقدم خط اسلام و تبعيت از رهبري اسلامي و مقابله با دشمنان قرار داشته است. همين نقاط قوّت، دشمن را مأيوس مي كند. اختلاف و تفرقه، سم مهلك براي ملتها و تمدنها و انقلابها استكبار جهاني به زمينه هاي بروز اختلافات قومي و مذهبي و منطقه يي و سليقه يي و سياسي در ميان ملت ما دل بسته بود. براي يك ملت، هيچ عاملي مضرتر از اختلاف و تفرقه نيست. سم مهلك براي ملتها و تمدنها وانقلابها، اختلاف است. اگر بهترين ملتها دچار اختلاف و دودستگي شوند، همه ي نيروي حياتي خودشان نه تنها از بين مي رود، بلكه در جهت ويراني كشور به كار مي افتد. تا امام بزرگوار - آن مظهر

وحدت و سرچشمه ي جوشان الفت و محبت - در ميان آحاد مردم بود، دشمن نتوانست كاري انجام دهد. تمام دلبستگي استكبار اين بود كه در فقدان امام، وارد صحنه شود. امروز بحمداللَّه ملت ما در يك انسجام اعجاب انگيزي قرار دارد. ما بايد در برابر اين نعمت بزرگ الهي، به دستور خدا عمل كنيم. اگر كفران نعمت شد، نعمتِ اعطا شده زايل مي گردد. اين الفت و محبت ميان دلهاي مردم را خدا به وجود آورد. دست خدا با اين ملت بود كه موجب شد دلها به هم نزديك شوند. در صدر اسلام هم خداي متعال به پيامبر خود همين نكته را فرمود: «لو انفقت ما في الارض جميعا ما الّفت بين قلوبهم ولكنّ اللَّه الّف بينهم»(1). خدا دلهاي شما را به هم نزديك كرد. او احساس محبت و صميميت و فشردگي صفوف براي دفاع از انقلاب را به شما داد. شكر نعمت اعطا شده آن است كه ما اين محبت و الفت را در دل و عمل و زبان خودمان حفظ كنيم. دشمن بي كار نمي نشيند؛ او دايماً مشغول ايجاد شر و فساد است. انقلاب ما در دلهاي مسلمانها اميد به وجود آورده است برادران و خواهران! انقلاب بزرگ اسلامي ما، تمام مسلمانان دنيا را اميدوار كرده است. اگر مسلمانان در شرق وغرب عالم و در آسيا و اروپا و آفريقا، براي ارتحال امام(ره) عزادار مي شوند و مثل ملت ايران عزاداري مي كنند، به دليل اميدي است كه حركت ملت ايران به رهبري امام در دلهاي آنها به وجود آورده است. آنها امام بزرگوار ما را مظهر آرزوها و اميدهاي خودشان به حساب مي آوردند؛ لذا در غم آن

عزيز، آن گونه عزاداري مي كردند. انقلاب ما در دلهاي مسلمانها اميد به وجود آورده است. ما بايد اين اميدواري را حفظ كنيم. در صورتي اين اميد حفظ خواهد شد كه در همان خط و راهي كه امام عزيز، ملت و مسؤولان را به سمت اهداف انقلاب حركت دادند، ادامه ي مسير بدهيم و از هيچ چيز نترسيم. دشمن علي رغم تظاهر به قدرت، قدرتمند نيست. قدرت استكبار، قدرت مادّي است، و قدرت مادّي توان مقابله با قدرت معنوي و انساني را ندارد. آن جا كه دلها و دستها و زبانهاي يك ملت با هم يكي باشند و همه در راه هدفهاي والاي اسلام و انقلاب احساس مسؤوليت كنند، استكبار جهاني و ديگر قدرتها نمي توانند ضربه وارد كنند و آنها را از ميدان خارج سازند. ده سال است كه استكبار نسبت به ملت ايران سختگيري مي كند؛ اما ثبات ما روزبه روز بيشتر شده و قدرت كاري ما بالاتر رفته است. اعتقاد راسخ دارم كه با انسجام و وحدتي كه بحمداللَّه امروز در ملت ما وجود دارد و عزم و اراده يي كه همه ي اقشار جامعه براي دفاع از انقلاب و جمهوري اسلامي دارند، آينده ي ما به مراتب از گذشته بهتر خواهد بود. بايد آحاد ملت در خط اسلام و پشت سر علماي متعهد و در جهت سازندگي كشور حركت كنند. حضور مردم در صحنه هاي انتخابات، دشمن را مأيوس مي كند و زمينه را براي پيشرفت كشور و آينده ي درخشان آن آماده مي سازد. سلام من را به همه ي برادران و خواهران آذربايجان شرقي و غربي برسانيد. ما قدر صميميتهاي شما را خيلي خوب مي دانيم. شما مردم آزموده يي هستيد كه از امتحانهاي مختلف سربلند و

روسفيد بيرون آمده ايد. اميدوارم كه ان شاءاللَّه در آينده بتوانيد آرزوهاي بزرگ اسلامي امام عزيز و فقيد را، بهتر وقويتر جامه ي عمل و تحقق بپوشانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 63

سخنرانى در مراسم بيعت وزير و كاركنان وزارت اطلاعات و گروهى از پرسنل واحد حفاظت اطلاعات نيروهاى نظامى

سخنراني در مراسم بيعت وزير و كاركنان وزارت اطلاعات و گروهي از پرسنل واحد حفاظت اطلاعات نيروهاي نظامي و انتظامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اصول تعليماتي دستگاه اطلاعاتي كشور متقابلاً اين حادثه ي جانسوز و مصيبت بار را به شما برادران و خواهران زحمتكش و مؤمن و بااخلاص تسليت عرض مي كنم. از افتخارات دستگاه اطلاعاتي كشور و پرسنل آن، اين است كه امام بزرگوار(ره) از آنها راضي بود و تلاش مخلصانه ي شما را كه از روي ايمان انجام مي گيرد، ارج مي گذارد. اين براي شما مايه ي افتخار است كه توانستيد رضايت آن مرد الهي و ملكوتي و حكيم و بزرگ و هوشمند را جلب كنيد. معمولاً در دستگاههاي اطلاعاتي دنيا، مجموعه يي از افراد وجود دارند كه به خاطر تكيه بر اقتدار اطلاعاتي خود، طغيان و فساد مي كنند. خوشبختانه در دستگاه اطلاعاتي كشور ما خصوصيتي وجود دارد كه بسيار اميدبخش است. بحمداللَّه ايمان و تقوا و توجه به وظيفه و رعايت حق، جزو اصول تعليماتي دستگاه اطلاعاتي ماست؛ حتّي از بسياري از ديگر دستگاههاي اجرايي، اين روحيه قويتر است. طبيعي است كه اين دستگاه، كارآمدتر از مراكز اطلاعاتي دنيا باشد. اگرچه دستگاه اطلاعاتي ما جوان است و در دنيا هم تنهاست و از كمكهاي معمولي و رايج - كه معمولاً دستگاههاي اطلاعاتي بهره مندند - بي بهره است، اما همان روح ايمان و خلوص نيت و احساس وظيفه و تعهد و اعتنا و پايبندي به ارزشهاي اخلاقي، كارايي بيشتري به

شما مي بخشد و نقصهاي ديگر را جبران مي كند؛ قدر اين روحيه را بدانيد. عوامل موفقيت دستگاه اطلاعاتي كشور يكي از عوامل موفقيت دستگاههاي اطلاعاتي ما، كه از اول انقلاب تا كنون خودش را نشان داده است، احساس مسؤوليت عمومي مردم نسبت به تحركات دشمن و آمادگي آنها براي دفاع از مرزهاي انقلاب است. اين حالت، امروز هم در مردم وجود دارد. نظام جمهوري اسلامي با هدفهاي انساني يي كه دارد و با اراده ي قاطعي كه در حفظ استقلال و شرف انساني و ملي از خود نشان مي دهد، طبعاً در دنيا با دشمنهاي بزرگي مواجه مي باشد. طبيعت نظامهاي قلدر اين است كه با هر ملتي كه داعيه ي استقلال داشته باشد، برخورد كنند. بحث اين نيست كه ما به دست آنها بهانه بدهيم يا ندهيم، يا چه كار كنيم كه دشمنان جهانخوار و غارتگر معروف ملتها، با ما مواجه بشوند يا نشوند؛ مسأله اين است كه وقتي در دنيا سيستم سلطه حاكم است و قدرتهايي وجود دارند كه ادامه ي حيات آنها جز با اعمال سلطه بر كشورها و ملتها ميسور نيست و بناي حكومت و اقتدارشان بر اين است كه به سوي ملتها دست اندازي و در كار آنها دخالت كنند و دولتها را در اختيار بگيرند و از منابع آنها استفاده كنند و صنايع خودشان را با بازار مصرفي آنها بگردانند، متأسفانه در اين نظام، هر ملت و دولتي كه به وجود آيد و بخواهد مستقل زندگي كند و باج ندهد، آن قدرتها در مقابلش قرار مي گيرند. جمهوري اسلامي ايران به هيچ قدرتي باج نخواهد داد جمهوري اسلامي ايران قصد باج دادن به قدرتهاي بزرگ را ندارد و ثابت

هم كرده است كه به هيچ قدرتي باج نخواهد داد و مرعوب هيچ قدرتي نخواهد شد. بنابراين، هيچگاه براي جلب محبت يا همكاري قدرتهاي زورگوي عالم، از مواضع بحق خودمان تنزل نخواهيم كرد. ما اين اراده را در طول ده سال گذشته نشان داده ايم، و امام فقيد عزيز بزرگ ما كه مظهر تبلور نظام جمهوري اسلامي و مظهر صلابت و مقاومت در مقابل زورگوييها بود، قاطعانه در برابر باج خواهيهاي دشمن مي ايستاد و مرعوب آنها نمي شد. بعضيها معتقدند كه ما نبايد با قدرتهاي جهاني دشمني كنيم و خشم آنها را نسبت به خودمان برانگيزانيم! اين افراد غافلند كه طبيعت آن قدرتها، طبيعت سلطه گري است و نظام استكبار جهاني با هر ملت و نظامي كه باجگزار او نباشد، درمي افتد. البته بلافاصله اين نكته را هم اضافه كنم كه اعتقاد قاطع ما اين است كه عناد دشمنان تا زماني ادامه خواهد داشت كه از ما مأيوس شوند. مادامي كه نسبت به تعرض خود اميدوار باشند، معارضه و عناد وجود خواهد داشت. وقتي از ضربه زدن به نظام و باج خواهي مأيوس شدند و احساس كردند جمهوري اسلامي تثبيت شده است و هيبت آنها كسي را نمي ترساند، آنگاه خطر رفع و يا كم خواهد شد. ما بايد قدر موضع قاطع امام را بدانيم. بدون شك اين موضع، موضع شخصي او نبود؛ بلكه موضع نظام جمهوري اسلامي را منعكس مي كرد، كه مظهر و معلم و معمار و خطدهنده اش امام(ره) بود. موضع ما هم بدون هيچ كم و زياد، همين است. در چنين شرايطي، تمام نيروهاي دفاع كننده از مرزهاي انقلاب - از جمله نيروهاي اطلاعاتي - بايد قوي و هوشيارانه عمل

كنند. با قوّت و نيروي شما، دشمن عقب نشيني مي كند. با اِعمال اقتدار نظام جمهوري اسلامي، دشمن مأيوس مي شود. باضعف و سستي، هيچ دشمني از تعرض دست برنمي دارد. ضعف دولتهاي زبون و توسري خور كه به قدرتهاي جهاني ميدان دادند، استكبار را بر آنها جريتر كرد. ضعف رژيم پليد گذشته در اين كشور، استكبار را بر تمام امور اين مردم مسلط كرد. اگر آن رژيم اندكي شرف ايراني مي داشت - نمي گويم اسلامي، كه از آن بي خبر بودند - تا اين اندازه دشمن بر امور كشور مسلط نمي شد. اهميت كار اطلاعات بايد بر كار خود قوي بود و اقتدار داشت. يكي از اساسيترين كارها در اين خصوص، كار اطلاعات است. علت اهتمام امام عزيز به شما، همين موضوع بود كه كار اطلاعات را مهم مي دانستند و اخلاص را در شما مشاهده مي كردند. دستگاههاي اطلاعاتي بايد با يكديگر همكاري كنند. البته حفاظتها، بحث و منطقه ي جداگانه يي دارند. مجموعه ي دستگاههاي اطلاعاتي كشور، بدون تمركز و فرماندهي متحد و مستقل، نخواهند توانست به قدر كافي و لازم، از همه ي نيروهاي خوب و كارآمد استفاده كنند. بايد مديريت خوب و متمركز، با رعايت همه ي جوانب، حركت عمومي نيروهاي اطلاعاتي را در كشور جهت بدهد. البته بايد پشتيباني عظيم مردمي شما حفظ شود. مردم بايد هوشياري اطلاعاتي خود را حفظ كنند و در مقابل تحرك دشمن حساسيت داشته باشند. در نظام جمهوري اسلامي، حضور عظيم مردم، اقتدار الهي را نشان مي دهد و به ميزان زيادي دشمن را مأيوس مي كند؛ اما اين نكته به معناي آن نيست كه تحركات دشمن و خباثتهاي او تمام شده است؛ خير، نمي توان انتظار داشت كه دشمن خباثتهاي خود

را متوقف كند. آنچه موجب مي شود كه دشمن نتواند ادامه دهد، هوشياري مردم است. ارتباط با مردم را قوي كنيد و اخلاص و تقوا و رابطه ي با خدا را سرلوحه ي كار خود قرار دهيد. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق بدهد، تا بتوانيد كارهاي اساسي و مهم و تكليف سنگيني كه بر دوش شماست، به بهترين وجه انجام دهيد؛ تا همچنان كه امام(ره) در حيات خودشان از شما راضي بودند، ان شاءاللَّه درعالم ملكوت هم روح مطهر ايشان نسبت به شما سرشار از رضايت باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در مراسم بيعت دبير و اعضاى جامعه ى روحانيت مبارز تهران

بيانات در مراسم بيعت دبير و اعضاي جامعه ي روحانيت مبارز تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نقش شخصيتهاي روحاني در انقلاب، بارز و برجسته است متقابلاً اين ضايعه ي مصيبت بار و بسيار سنگين را به جناب عالي و ديگر آقايان، كه همواره بازوهايي توانا براي امام فقيد و عزيزمان بوديد، تسليت عرض مي كنم. شكي نيست كه نقش شخصيتهاي روحاني از قبيل جناب عالي و برادران عزيز ديگري كه سالهاست در اين مجمع مشغول كار و تلاش هستند، در تحقق و تثبيت و پيشرفت انقلاب، يك نقش بارز و برجسته بود. البته در آينده هم ان شاءاللَّه همين نقش ادامه خواهد داشت و بي شك ملت و هواداران اين انقلاب، تأثير و نقش سازنده و تعيين كننده ي روحانيت بزرگوار را در اقطار كشور - بخصوص در تهران - كه براي تبيين مباني انقلاب و تحقق و ترويج آن و بسيج نيروهاي عظيم ملت تلاش كردند، فراموش نخواهد كرد. از اين كه فرموديد به من - برادر و همكار هميشگي خودتان - در انجام اين مسؤوليت سنگين كمك خواهيد كرد، عميقاً تشكر مي كنم. انتظار هم همين است و بدون اين

كمك و بدون لطف الهي و دعاي حضرت وليّ عصر(عج) و نفس گرم اخيار و صلحا، هيچ كار نمي شود كرد. اميدوارم كه خداي متعال اين لطف و فضل را همواره شامل حال من قرار دهد، تا بتوانم از اين نيروهاي فعال و مخلص و تجربه شده و امتحان داده، حداكثر استفاده را در راه اهداف بزرگ انقلاب و رسيدن به مقاصدي كه مسؤوليت من و امثال من است، بكنم. ازاظهارات و تبريكتان صميمانه متشكرم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت امام جمعه و اقشار مختلف مردم قزوين، خواهران حوزه ى علميه ى اصفهان، راهپيمايان

سخنراني در مراسم بيعت امام جمعه و اقشار مختلف مردم قزوين، خواهران حوزه ي علميه ي اصفهان، راهپيمايان ورامين، جمعي از رزمندگان نوشهر و دانشجويان سازمان جوانان اماميه ي پاكستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام با همان روحيه و روش پيامبران حركت مي كرد ازهمه ي برادران و خواهراني كه با صميميت و خلوص نيت، از راههاي دور به اين جا تشريف آوردند، بخصوص از برادران پاكستاني سازمان جوانان اماميه و تحريك نفاذ فقه جعفري، صميمانه متشكرم. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما جزاي خير دهد و روح متعالي و ملكوتي امام فقيد و عزيز و محبوبمان را از شما راضي كند. وقتي كه اعلام مي كنيم راه اماممان را قاطعانه دنبال خواهيم كرد، اولين تكليف اين است كه ببينيم عناصر اصلي حركت امام(ره) چه بود.حركتي كه امام امت از حدود بيست سال پيش شروع كردند، منجر به تأسيس نظام و حكومتي شد كه اسلام را مبناي زندگي قرار داد و با توفيق الهي كار را به جايي رساندند كه اسلام و مسلمين در دنيا عزيز شدند. اين راه، راهي طولاني و دشوار بود. پيمودن اين مسير، شرايطي داشت، و چون امام بزرگ ما حايز آن شرايط بود، توانست اين

راه را طي كند. ما كه مي خواهيم آن راه را دنبال كنيم و بر اين نيت هم صادقيم، بايد ببينيم كه آيا آن شرايط را در خودمان ايجاد كرده ايم يا خير؛ اين مهم است. يقيناً امام با همان روحيه و روشي حركت مي كرد كه پيامبران الهي حركت مي كردند. راه و هدف او هم براساس راه و هدف پيامبران بود. آنها در پيمودن راه دشوار خود، عواملي را ملاحظه مي كردند. «قال موسي لقومه استعينوا باللَّه واصبروا انّ الارض للَّه يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتّقين»(1). اول، صبر و استقامت؛ و دوم، استعانت به خدا و تكيه به او. اين دو عامل حتماً لازم است و اگر نباشد، راه طي نخواهد شد. نمي توان انتظار داشت كه دشمن توطئه نكند اگر امام(ره) اين دو عامل را در نظر نمي داشت، نمي توانست راه را طي كند. او بر مشكلات و سختيها و كمبودها و فشارها و طعنه ها و شايعه پراكنيها و شماتتهاي دشمن، صبر واستقامت كرد. نمي توان انتظار داشت كه دشمن توطئه و دشمني نكند؛ او دشمن است و توطئه و دشمني خواهد كرد. اين ما هستيم كه بايد در مقابل مشكلات و توطئه هايي كه دشمن سر راه ما مي گذارد، صبر و استقامت كنيم و نسبت به ادامه ي راه، خسته و كسل و ملول نشويم. از طرف ديگر، بايد از خدا استعانت بجوييم و با او رابطه داشته باشيم و راه او را درست بدانيم و جز حول و قوّه ي الهي، به نيروي ديگري اعتقاد نداشته باشيم. مردم ما بحمداللَّه در برابر مشكلات، صبر و استقامت خود را نشان دادند و درهمه ي مراحل مبارزه، استعانت از خدا و تكيه به

لطف وتفضل الهي را ثابت كردند و در امتحان بزرگي هم كه خدا براي ملت ما به خاطر فقدان رهبر عظيم و عزيزمان پيش آورد، باز مردم نشان دادند كه حقاً و انصافاً صبور و آگاه و بااستقامت و به خدا متوكل و متكي هستند. اين روحيه را بايد حفظ كنيم. امام منطقه يي و در محدوده ي مرزها فكر نمي كرد امام عظيم الشأن ما، امت اسلامي را يكجا مي ديد. اگر شما مي بينيد مردم پاكستان و مسلمانهاي آفريقا و آسيا و حتّي اروپا، نسبت به انقلاب و نظام جمهوري اسلامي اين قدر احساس وابستگي مي كنند و امام را پدر و رهبر خود مي دانند، بدان خاطر است كه امام(ره) منطقه يي و در محدوده ي مرزها فكر نمي كرد. براي او، اسلام و امت اسلامي - در هرجا كه باشد و در هر گوشه يي از دنيا كه زندگي كند - مطرح بود؛ براي ما نيز همين طور است. ما امت اسلامي را با همان كليت كه در سرتاسر جهان حضور دارند، معتبر و محترم مي شماريم و معتقد به استحكام روابط برادري بين مسلمانان هستيم. شما برادران پاكستاني و همه ي برادران و خواهران مسلمان در سراسر عالم بايد بدانيد كه راز عظمت مسلمانان، پيوند و اتحاد آنان با يكديگر است، و خيانتي كه استعمار به اسلام كرد، اين بود كه به يكپارچگي و وحدت مسلمانها ضربه زد. استعمار و حكام فاسد در دوران جديد و قديم، مسلمانها را تكه تكه و خانه ها را از هم جدا و دلها را با هم نامهربان كردند؛ لذا رسالت و پيام و وظيفه ي الهي ما اين است كه در مقابل آنچه استعمار انجام داد، حركت كنيم؛ يعني دلهاي مسلمين را

در سطح جهان به هم نزديك كنيم و آنهارا زير پرچم توحيد و اسلام گرد آوريم. مصالح مسلمين مشترك است مصالح مسلمين، مصالح مشترك است؛ اگرچه حكومتهاي فاسد و دست نشانده هاي استعمار، از اين مصالح بترسند و به خاطر نقشه هاي استكبار جهاني، با آن مخالفت كنند. مسلمين بايد به هم كمك كنند و در شادي يكديگر شاد، و در غم يكديگر غمگين باشند. اين پيام انقلاب ماست و حركت امام(ره) بر همين مبنا بود؛ ما هم ان شاءاللَّه با كمك خداوند، بر همين مبنا حركت خواهيم كرد. مجدداً به همه ي شما عزيزان، برادران و خواهران داخل و خارج از كشور، شهرها و نقاط دور و نزديك و قشرهاي مختلف مردم، مخصوصاً علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه و روحانيون و طلاب عزيز و رزمندگان، اين مصيبت بزرگ را صميمانه تسليت عرض مي كنم و از خداي متعال براي همه ي شما صبر و اجر و هدايت الهي مسألت مي كنم. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي ما و شما توفيق دهد، تا وظايفي را كه برعهده داريم، بخوبي انجام دهيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 128

سخنرانى در مراسم بيعت نيروهاى بسيج پايگاههاى شهريار، دانشجويان مدرسه ى عالى تربيتى و قضايى قم و خانو

سخنراني در مراسم بيعت نيروهاي بسيج پايگاههاي شهريار، دانشجويان مدرسه ي عالي تربيتي و قضايي قم و خانواده هاي شهداي ازناي لرستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هر حركت شما ضربه يي بر دشمن وارد مي كند از همه ي شما برادران و خواهران كه زحمت كشيديد و با كمال اخلاص و صميميت از راههاي دور تشريف آورديد، صميمانه تشكر مي كنم. هر كدام از اين حركتها و ابراز احساسات، ضربه يي بر دشمن وارد مي كند؛ دشمناني كه ملت بزرگ ما را در حال سرگشتگي و حيرت و تفرق و جدايي مي پسنديدند و

مي خواستند جمهوري اسلامي، ضعيف و ناتوان باشد. خدا را سپاس مي گوييم كه هميشه آنها را مأيوس، و جمهوري اسلامي را روزبه روز قويتر و باثبات تر كرده است. حركتها و ابراز احساسات ملت ايران نسبت به امام فقيد و عزيز و نسبت به ثبات و انسجام جمهوري اسلامي، دل دوستان ما و مسلمانان باوجدان و معتقد را در سرتاسر عالم شاد مي كند؛ حتّي غيرمسلمانها و مستضعفان بسياري از كشورها نيز از اين همه انسجام و تحرك و اراده و ثبات و ايستادگي خوشحالند و احساس اميد مي كنند و متقابلاً دشمنان ما خشمگين و مأيوس مي شوند. انسجام و وحدت ملت بايد هميشه باقي بماند اين حركتها و وفاداريها و اين انسجام و وحدت بايد هميشه باقي بماند؛ مردم در صحنه حضور داشته باشند و از انقلاب و اسلام و نظام الهي خود دفاع كنند. اين كار علاوه بر اميدواري دلهاي مؤمن در سرتاسر عالم، فرشتگان خدا را هم خوشحال و شياطين را مأيوس خواهد كرد. يقيناً روح پُرفتوح امام عزيز از شما راضي است. او آرزو داشت كه هميشه ملت مسلمان ايران، قدرت و اراده و ايستادگي و ثبات خود را در مقابل دشمن حفظ كند و هيچ وقت احساس ضعف نكند و شكسته و مأيوس نشود. مجدداً از همه ي شما خواهران و برادران، بخصوص خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودان و نيز علماي محترم و عزيز كه از راههاي دور تشريف آورديد، صميمانه تشكر مي كنم. سلام من را به همشهريها و همكاران و ديگر مردم اين مناطق برسانيد و تشكر اين جانب را به آنها ابلاغ كنيد. از خداي متعال براي همه ي شما توفيق كامل و وافر

مسألت مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت گروهى از رزمندگان سپاه پاسداران و روحانيون شهرهاى خمين، دامغان و گناباد

سخنراني در مراسم بيعت گروهي از رزمندگان سپاه پاسداران و روحانيون شهرهاي خمين، دامغان و گناباد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم آگاهي شما مردم جلوي دشمن را گرفته است به همه ي برادران و خواهران عزيز كه از شهرهاي مختلف كشور به اين جا تشريف آوردند، خصوصاً برادراني كه با پاي پياده اين راه را طي كردند و رنج راههاي طولاني را تحمل نمودند، صميمانه تسليت عرض مي كنم و از اين همه ابراز عشق و شوق نسبت به امام عزيز(ره) متشكرم. وقتي به چهره ي نوراني شما برادران سپاهي و جبهه رفته مي نگرم، احساس مي كنم كه دل امام براي شما مي تپيد و همواره نسبت به شما احساس محبت و عطوفت پدرانه مي كرد. اين محبتها طرفيني است. بي شك روح آن بزرگوار هم متوجه ي شما و نيز علماي عزيز و محترم و خدمتگزار هميشگي انقلاب و اسلام كه در اين مجلس حضور دارند، است. اين حادثه، مصيبت بزرگي بود كه بر ما وارد شد و دنيا را تكان داد. عظمت مصيبت به حدي بود كه در سطح عالم اثر گذاشت. ما هنوز كاملاً به عظمت اين ضايعه پي نبرده ايم. مردم دنيا كه از دور به ما نگاه مي كنند، اين واقعه را عظيمتر مي بينند؛ درست مانند انقلاب و جمهوري اسلامي و مقاومت وپايمردي ملت ايران در جنگ، كه مردم دنيا و مسلمانان جهان ابعاد عظيمش را بسيار باابهت تر و برجسته تر از خود ما مشاهده مي كنند. ما از خدا كمك خواستيم و به او تكيه كرديم؛ زيرا بدون هدايت و كمك او، از ما كاري ساخته نبود و نمي توانستيم به اين همه افتخار و سربلندي دست پيدا كنيم و دشمن جهاني

را داغدار سازيم. خوشبختانه به بركت انقلاب و اسلام، ملت ما آگاه است. اين نعمت بزرگي است كه ملتهاي ديگر كمتر از آن بهره برده اند. اگر آگاهي شما ملت نبود، كارها سخت مي شد و دست دشمن بر مقدرات اين مملكت باز مي شد و فشار دشمن مانند گذشته بر ما ممكن مي گشت؛ ليكن آگاهي شماست كه جلوي دشمن را گرفته است. در كنار صبر و وفا و استقامت شما، و با كسب كمكها و امدادهاي الهي، همه ي ما - هرجا هستيم و در هر شهر و منطقه يي كه زندگي مي كنيم و به هر قشر و گروه اجتماعي يي كه وابسته هستيم - دو وظيفه ي سنگين را برعهده داريم كه بايد آنها را به بهترين وجه انجام دهيم. وظايف ما در شرايط امروز وظيفه ي اول اين است كه صلابت و ابهت و عزت انقلاب را حفظ كنيم و راه امام را با قاطعيت ادامه دهيم و تسليم باج خواهيهاي دشمنان اسلام و انقلاب نشويم. شرق و غرب عالم اين انقلاب را شناخته اند و زورگوهاي دنيا هم توقعشان را از جمهوري اسلامي كم كرده اند. ملتها و دولتهاي ضعيف، با ضعف خود بزرگترين ضربه را به خودشان مي زنند. چنين ملتها و دولتهايي، از طرف قدرتهاي بزرگ مورد ترحم قرار نمي گيرند. قدرتهاي استكباري بايد بدانند كه انقلاب ما مانند صخره است و نمي توان به او ضربه زد و چيزي از او كاست. ما بايد اين اقتدار و ابهت را حفظ كنيم. اميد ملتهاي مسلمان به انقلاب و جمهوري اسلامي، به خاطر همين صلابت است. اين كه در رحلت امامِ شما، ملتهاي تحقيرشده ي اقصا نقاط جهان، با تمام فشاري كه روي آنها وجود دارد،

اين گونه عزاداري مي كنند و بر سر و سينه ي خود مي كوبند، به خاطر اين است كه عزت و عظمت خودشان را در چهره ي آن مرد الهي مي ديدند؛ لذا او را دوست داشتند و به او علاقه مند شده بودند و به او عشق مي ورزيدند و آن عزيز را مظهرموجوديت و هويت و عزت خودشان به حساب مي آوردند. اين افتخار براي جمهوري اسلامي بايد محفوظ بماند. وظيفه ي دوم، توجه به سازندگي و آباداني كشور است. اگر ما نتوانيم كشور خود را بسازيم، ملتهاي مسلمان از ما مأيوس مي شوند و دشمنان نيز نسبت به ما جري خواهند شد. بدگوها خواهند گفت اينها نتوانستند كشورشان را بسازند و آباد كنند. ما وظيفه داريم براي آباداني كشور تلاش كنيم و سازندگي را در همه ي ابعاد طبيعت و شهرها و روستاها و اقتصاد و صنعت و كشاورزي و اشتغال و... محقق سازيم. همچنين وظيفه داريم فقر و محروميت را در كشور از بين ببريم و به زندگي اين قشر بيشتر رسيدگي كنيم. اين، وظيفه ي ما و وصيت امام(ره) است. بايد ميراث امام را حفظ كنيم ما بايد ميراث امام را حفظ كنيم. او كه اهل درهم و دينار نبود؛ «لم يورثوا دينارا و لا درهما»(1). او مانند پيامبران، از خود درهم وديناري باقي نگذاشت. زخارف مادّي دنيا كوچكتر از آن بود كه به آن روح ملكوتي و بلند راه پيدا كند. درحقيقت ميراث او، جمهوري اسلامي و جوانهاي ساخته شده ي دست اوست، كه به بركت انقلاب بايد آنها را حفظ كرد. سازندگي بايد در تمام ابعاد مادّي و معنوي آن صورت گيرد. هم بايد چرخهاي اقتصاد به حركت درآيد، و هم بايد روحيه ي

معنوي و اخلاق و رابطه ي با خدا در ما تقويت شود. همه ي ما در قبال اين وظيفه ي بزرگ مسؤوليم. از من كه به عنوان يك طلبه در نظام جمهوري اسلامي مسؤوليتي دارم، تا علما و دانشگاهيان و كارگران و كشاورزان و شهري و روستايي و كارمند و بازاري و هر كس كه مي تواند در راه اين سازندگي بزرگ كوشش كند، بايد نهايت تلاش خود را انجام دهيم. خوشبختانه مسؤولان كشور مشغولند. كمك و حمايت مردم هم بايستي دايماً پشتوانه ي كار آنها باشد. همواره بايد وحدت كلمه را مورد توجه قرار دهيم اگر بخواهيم اين دو وظيفه ي بزرگ را به نحو مطلوب انجام دهيم، بايد همواره يك راز را كه رمز پيروزي و توفيق در سازندگي و توفيق در حفظ انقلاب و جمهوري اسلامي بود، مورد توجه قرار دهيم و آن، «وحدت كلمه» است. بايد بهانه ها را دور ريخت. بايد اين فضاي صميميت و مهرباني را كه امروز به بركت توجهات روح پُرفتوح امام(ره) در كشور به وجود آمده است، حفظ كرد. بايد انگيزه هاي اختلاف را در درون خود كشت. بايد طرح مسايل اختلاف انگيز را، ممنوع ديني و شرعي دانست. بعضيها به خاطر محدود بودن شعاع وجودشان، خيلي نمي توانند زمينه ساز اختلاف و تفرقه باشند؛ ممكن است حداكثر بين چند نفر ايجاد اختلاف كنند - هرچند همين موارد جزيي هم حرام است و اشكال دارد - اما بعضيها هستند كه نقش و تأثير و قوّت وجوديشان طوري است كه كمترين اشاره ي آنها - هرچند غيرعمد باشد - ممكن است خداي نكرده موجب تفرقه و اختلاف شود. افرادي كه حساس هستند و حركات و حرف و اشاره و

تصريح آنها در مردم اثر مي گذارد، بايد مواظب باشند كه كار آنها به ايجاد اختلاف و تفرقه دامن نزند. كساني كه قلم در دستشان و تريبون در اختيارشان است، و كساني كه در ميان مردم از وجهه يي برخوردارند، بايد خيلي مراقبت كنند. بايد وحدت كلمه را حفظ كرد؛ اين وصيت دايمي امام بود. شايد در طول ده سال بعد از انقلاب، كمتر مسأله يي به اندازه ي «وحدت» مورد تأكيد آن بزرگوار بود. اگر كمك خدا نبود، اين همه پيشرفت به دست نمي آمد البته از خدا هم بايد كمك گرفت. ما ضعيفيم، ما به آساني بر احساساتمان فايق نمي آييم؛ مگر خدا به ما كمك كند. از لغزش، به خداي متعال پناه ببريد. از او براي اصلاح توفيق بخواهيد. من اعتقاد دارم فضل پروردگار - مثل گذشته - بر اين انقلاب تعلق گرفته است. اگر كمك خدا و تفضل الهي نبود، در ميدانهاي مختلف اين همه پيشرفت به دست نمي آورديم. امروز هم كه بحمداللَّه در داخل و خارج كشور حيثيت انقلاب حفظ شده است و دشمنهاي آن مأيوس گرديده اند، فضل پروردگار شامل حال ما شده است. بار ديگر از برادران و خواهران تشكر مي كنم. شما عزيزاني هستيد كه مدتها آرزو و شوق زيارت امام(ره) را داشتيد. شايد در بين شما كساني باشند كه در زمان حيات امام موفق به زيارت ايشان نشده باشند؛ به همين خاطر براي ما سخت و ناگوار است كه مي بينيم مشتاقان آن بزرگوار، مرقد مطهرش را زيارت مي كنند. به هرحال، از خداي متعال براي همه ي شما صبر و اجر و توفيق مسألت مي كنم. شما هم دعا كنيد و از خدا بخواهيد كه راههاي خير و هدايت را

به روي ما باز كند و كمك كند تا بتوانيم ان شاءاللَّه اين راه پُرافتخار را - كه هيچ افتخاري بالاتر از پيمودن راه خدا و زندگي كردن و مردن در اين راه نيست - با موفقيت بپيماييم. خداوند روح امام عزيز(ره) و قلب مقدس وليّ عصر(عج) را از ما شاد و خشنود كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) الاصول من الكافي، ج 1 ، ص 32

سخنرانى در مراسم بيعت امام جمعه ونماينده ى ولىّ فقيه و قشرهاى مختلف مردم سمنان، ائمه ى جمعه و قشرهاى

سخنراني در مراسم بيعت امام جمعه ونماينده ي وليّ فقيه و قشرهاي مختلف مردم سمنان، ائمه ي جمعه و قشرهاي مختلف مردم كرج، شيروان، قوچان، كازرون و جمعي از بسيجيان نيشابور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام به شجاعت و ايمان و وفا و حضور مردم باور داشت متقابلاً اين مصيبت بزرگ را به همه ي شما برادران و خواهران، خانواده هاي محترم شهدا و فرزندان سنگر و جبهه و جانبازان و امتحان داده هاي صحنه ي نبرد و علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه تسليت عرض مي كنم و از اين كه با زحمت زياد و به خاطر اداي واجب شرعي، راههاي طولاني را طي كرديد و به تهران تشريف آورديد، صميمانه تشكر مي كنم. حضور مردم در صحنه هاي انقلاب و ايمان آنها به خداوند، دشمنان نظام را مأيوس مي كند. دست غيب الهي و قدرت لايزال او، دلها را به طرف اسلام و انقلاب و رهبر معظم و بي نظير آن و نظام جمهوري اسلامي جذب كرد. امام فقيد عزيز ما، قدر اين توجه عمومي را مي دانست. كمتر كسي را ديده ايم كه به قدر امام، نسبت به مردم از عمق دل احساس محبت و اعتماد كند. او به شجاعت و ايمان و وفا و حضور مردم باور داشت، و مردم هم حقاً و

انصافاً پاداش آن اعتماد مطلق را به رهبر و امام بزرگوارشان دادند. امتحان عجيبي براي امام(ره) و شما مردم به وجود آمد. آن بزرگوار به مردم باهمان چشمي نگاه مي كرد كه پيامبران نگاه كرده بودند. پيامبران دنبال آدمهاي برجسته و ممتاز نبودند؛ بلكه در پي انسانهاي مؤمن و توده ي مردم مي گشتند؛ «خفضوا اجنحتهم للمؤمنين»(1). امام دنبال خواص نمي گشت، به توده ي مردم دل مي داد، با آنها حرف مي زد و با آنها رابطه داشت؛ همان طور كه اميرالمؤمنين(ع) به مالك اشتر سفارش مي كرد. دل دادن به توده و متن مردم و همان كساني كه سنگينترين بارهاي دفاع از انقلاب و كشور بر دوش آنهاست، از ويژگيهاي امام(ره) بود. مردم هم به آن بزرگوار پاسخ مناسب مي دادند و به همين خاطر توانستند اين انقلاب را از راههاي صعب العبور و خطرناك عبور دهند و بگذرانند. تا كنون راههاي خطرناكي را طي كرده ايم اگر به عقب برگرديم و راههاي خطرناكي را كه طي كرده ايم، نگاه كنيم، وحشت مي كنيم. گاهي انسان در ميان پيچ وخمهاي يك جاده ي كوهستاني و صعب العبور، با احتياط و دقت قدم برمي دارد؛ بعد كه به قله ي كوه رسيد، پشت سرخود را نگاه مي كند و با تعجب مي بيند كه از چه جاهاي خطرناكي عبور كرده است. ده سال گذشته ي ما اين وضعيت را دارد. جنگ، محاصره ي اقتصادي، همدستي قدرتهاي بزرگ عليه جمهوري اسلامي، تباني نيروهاي نظامي اروپا و امريكا و ارتجاع عليه ما، توطئه هاي داخلي، نفوذيهاي دشمن، طراحي كودتا، نفوذ ليبرالها و ملي گراها و بي اعتقادان به اسلام و مردم، مسيرهاي صعب العبوري بوده اند كه ما آنها را باسلامت پشت سر گذاشته ايم. كسب اين موفقيت، در درجه ي اول، به خاطر لطف و فضل

و دست قدرت و حمايت پروردگار، و در درجه ي بعد، پيوند مستحكم شما مردم با امام و رهبر بزرگ خود بوده است. لذا وقتي جاي خالي آن شخصيت عظيم، همه ي دنيا را متوجه ما كرد و دوستانمان نگران و دشمنانمان خوشحال شدند، در اين لحظه ي حساس، حضور مردمي ملت ايران و پيوندشان با آرمانهاي امام(ره) انقلاب را بيمه كرد. داشتن روحيه ي ايمان و حساسيت و وفا نسبت به اصول انقلاب و اسلام و امام، موهبت بسيار بزرگي است كه خداوند آن را بر شما مبارك كند و برايتان نگهدارد و اين ايمان و احساسات را، پشتوانه ي محكمي براي انقلاب قرار دهد. اگر ضعف نشان دهيم، دشمن رحم نخواهد كرد از حالا به بعد هم همان وظيفه ي پشتيباني و حساسيت و همت و هوشياري و بيداري بر دوش همه است. هنوز دشمنهاي ما چشم مي گردانند تا نقاط ضعف را پيدا كنند و فشار خود را وارد آورند. اگر مردم و قشرهاي مختلف و مسؤولان در هر رده يي، به دشمن نقطه ضعف نشان دهند، دشمن رحم نخواهد كرد. شما كه به شهرهاي خود برمي گرديد، شاهد شايعه پراكني، اختلاف افكني، نق زدن، كم كاري، بدكاري و كارشكني خواهيد بود؛ اينها همان منفذهايي است كه دشمن از آن جا نفوذ مي كند. دو دسته از مردم، نفوذ دشمن را تسهيل مي كنند: دسته ي اول، مغرضها و كساني كه با اسلام و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي و روحانيت و حاكميت ارزشهاي اسلامي مخالفند - البته اينها بسيار كم هستند ولي بي اثر نيستند - و دسته ي دوم كساني هستند كه غرض ندارند، اما غافل و ناآگاه و بازي خورده ي دست مغرضها هستند. دسته ي دوم را بايد آگاه كرد

و نسبت به دسته ي اول، مسؤولان بخشهاي مختلف كشور تصميم گيري مي كنند. اين طور نيست كه هركسي ما را قبول نداشته باشد، ما با او با شدت عمل برخورد كنيم. روش ما اين است كه با قدرت و تدبير و بدون عصبانيت برخورد كنيم. ما بايد با روش درست واداره ي صحيح، دشمن را - اگر باانصاف باشد - به دوست تبديل كنيم. البته بعضيها غرض ورزي و توطئه و شماتت مي كنند، كه طبيعي است نظام جمهوري اسلامي با اينها برخورد قوي خواهد كرد. بنابراين، وظيفه ي مردم مؤمن - خصوصاً جوانان - اين است كه اولاً مغرضان را بشناسند و آنها را با آدم خيرخواه اشتباه نگيرند؛ ثانياً افراد غافل را آگاه كنند و راه را به آنها نشان دهند. شما جوانها كه روحيه ونشاط و توان بالايي داريد، بايد مسؤوليت بيشتري را بر دوش خود احساس كنيد. آگاه كردن مردم، هوشيار بودن و دشمن را در هر چهره و لباسي شناختن، اساسيترين تكليف ماست. با تمام وجود از اسلام و انقلاب و نظام دفاع كنيد بايد ايمان و انگيزه و احساسات را در درون جماعت خود حفظ كنيد. به اجتماعات اسلامي از قبيل نماز جمعه و... اهميت دهيد. درصدد باشيد با تمام وجود، از انقلاب و نظام مقدس جمهوري اسلامي واسلام عزيز دفاع كنيد. نظام جمهوري اسلامي، به بركت همين دفاع مخلصانه و باقدرت مردم، روزبه روز ريشه دارتر شده است. اگرچه امروز دشمنان ما از توطئه و كيد و مكر دست برنمي دارند، اما احساس مي كنند كه روزبه روز توطئه هاي آنها كم رنگ تر و بي اثرتر مي شود. در گذشته، توطئه ي آنها عليه جمهوري اسلامي، هم آسانتر و هم مؤثرتر بود؛ اما امروز دشمنان

جهاني اسلام و مسلمين حس مي كنند كه توطئه عليه اين نظام، هم مشكلتر وهم بي اثرتر است؛ چون اين درخت تناور و شجره ي طيبه، تا اعماق زمين ريشه دوانده است. من به آينده بسيار اميدوارم من به آينده بسيار اميدوارم؛ زيرا اولاً لطف الهي شامل حال مؤمنين است؛ ثانياً مسؤولان نظام روزبه روز مجربتر مي شوند؛ و ثالثاً آگاهي مردم در حد بالايي است. بايد احساسات و عواطف و حضور شما كمك كند، تا ان شاءاللَّه بهترين تلاشها در راه ساختن كشور و اداره ي درست آن انجام گيرد. ما هرچه جلوتر مي رويم، قدرت اسلام بيشتر مي شود و توطئه و مكر دشمن ضعيفتر مي گردد. آن روز كه دشمن احساس كند ديگر از دستش كاري عليه اين نظام برنمي آيد، مردم نفس راحتي خواهند كشيد، و آن روز دور نيست. بايد از خداي متعال كمك بخواهيم و از روح مقدس امام عزيز استمداد كنيم، تا رابطه ي ما با پروردگار عالم، محكمتر و عميقتر شود. مجدداً از همه ي شما برادران و خواهران كه از راههاي دور و نزديك تشريف آورديد، تشكر مي كنم. سلام من را به مردم شهرهاي خود برسانيد و از خداي متعال توفيق همه ي مسؤولان را در راه انجام وظايفشان بخواهيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، خطبه ي 192

سخنرانى در مراسم بيعت گروه كثيرى از ائمه ى جمعه و روحانيون استان مازندران و اصفهان و علما و طلاب كشور

سخنراني در مراسم بيعت گروه كثيري از ائمه ي جمعه و روحانيون استان مازندران و اصفهان و علما و طلاب كشورهاي اسلامي مقيم ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انقلاب اسلامي نمي تواند به مرز و مليت خاصي محدود باشد متقابلاً به همه ي شما برادران عزيز كه معلمان امت و پيشقراولان حركت به سمت اهداف مقدس اسلام هستيد و هميشه مورد توجه و عنايت خاص

امام فقيد و عزيز ما بوديد، اين مصيبت بزرگ و ضايعه ي جبران ناپذير را تسليت عرض مي كنم. حقيقتاً سرسلامتي اين حادثه ي مصيبت بار را بايد به جامعه ي روحانيت داد؛ زيرا آنها وارثان معنوي امام(ره) هستند؛ همچنان كه علماي امت، وارثان انبياي الهي(ع) مي باشند و امام بزرگوار و فقيد ما، خود وارث سلسله ي انبيا(ع) در علوم و اهداف و راهشان بود. از آن جا كه انقلاب اسلامي ايران بر پايه ي شريعت اسلام ناب محمّدي(ص) استوار شده است، نمي تواند به مرز و مليت و قوميت خاصي محدود باشد. مسأله اين نيست كه ملت ايران يا مسؤولان اين كشور بخواهند با روشهاي معمول دنيا، انقلاب را به جايي و براي كسي صادر كنند؛ بلكه موضوع اين است كه وقتي تفكر و درك اسلامي و الهي و بينش نوين براي جمعي از مسلمين مطرح مي شود، به طور طبيعي همه ي فضاي عالم اسلام بنا بر ظرفيت و موقعيت خود، از آن بينش و درك استفاده خواهند كرد. اگر عوامل تبليغاتي استكبار عليه انقلاب اسلامي سمپاشي مي كنند، غير از اين انتظاري نيست؛ چون مبناي تبليغات آنها بر تزوير و خدعه و دروغ است. مسأله اين است كه وقتي يك فكر درست و يك تفكر آزادكننده و بيداركننده متكي به اسلام بود، در تمام آفاق و بلاد اسلامي، طرفدار و خريدار و علاقه مند و دلباخته خواهد داشت. چه كسي از ايران به اقصا نقاط كشورهاي اروپايي و آفريقايي و آسيايي رفته بود و از فضايل امام امت(ره) براي آنها سخن گفته بود كه اين حركت عظيم در دنيا، به طرفداري از او در زمان حيات بابركتش، و به عزاداري آن عزيز پس از رحلتش، برخاست. علي رغم ميل

استكبار، دنياي اسلام و امت اسلامي يكپارچه است. وقتي از اسلام و اصول انقلاب و اهداف انقلاب اسلامي سخن مي گوييم، مخاطب ما همه ي مسلمانان عالم هستند؛ و آن هنگام كه از مبارزه و مقابله با استكبار جهاني و قلدرها و غارتگرهاي جهان حرف مي زنيم، مخاطب ما تمام مستضعفان عالمند. اين، طبيعت پيام ماست؛ استكبار جهاني هم اين مطلب را مي داند. دشمني او با ما و امام(ره) و انقلاب اسلامي نيز به خاطر همين نكته است. در ميان مسلمين، موارد مشترك بيشتر از موارد اختلاف است نكته ي ديگر اين است كه اگر قرار باشد ارزشهاي اسلامي به صورت ارزشهاي قطعي در دنيا مطرح شود و دل انسانها را جذب كند و بر مبناي آن در زندگي مسلمانها تغييري به وجود آيد، بايد وحدت بين آنها حفظ شود. با شعبه شعبه شدن و دشمني كردن و جنگ فرقه يي راه انداختن، امكان ندارد كه مسلمين به وحدت دست يابند. ما به فرقه هاي عالم اسلام نمي گوييم از عقايد مخصوص فرقه ي خود دست بكشيد و عقايد فرقه ي ديگر را قبول كنيد؛ اما به همه ي مسلمين مي گوييم در ميان ما موارد مشترك، بيشتر و مهمتر و اساسيتر از موارد اختلاف است. دشمنان ما روي موارد اختلاف تكيه مي كنند؛ ما برعكس بايد مواضع مشترك را تقويت كنيم و نگذاريم دشمن بهانه به دست آورد و با تفرق ما، نقطه ي فشار روي پيكر امت اسلامي را پيدا كند. خوشبختانه در ايران اين مسايل را حل كرده ايم. بسياري از برادران ما در نقاط مختلف عالم اسلام نيز اين موارد را يا حل كرده اند و يا به حل آن نزديك شده اند؛ اما دشمن از ديرگاه

دست بردار نبوده است. از نزديك به دويست سال پيش - هنگامي كه استعمار وارد كشورهاي اسلامي شد - تا امروز، روي قضيه ي اختلاف بين فرقه هاي مسلمين كار كردند؛ ما بايد خيلي مواظب باشيم. شيعه و سني بايد خود را متعهد كنند كه در راه نزديك كردن فِرق اسلامي به يكديگر بكوشند و از محبت و تعامل برادرانه با يكديگر، حراست و پشتيباني كنند. تلاش استعمار براي حذف روحانيت مطلب اصلي و آخر، راجع به روحانيت است. سعي استعمار در تمام عالم اسلام اين بود كه يا علماي دين را از بين ببرد و از صحنه خارج كند، و يا اين كه هويت واقعي آنها را مخدوش و بي خاصيت كند. در بعضي از كشورها، جامعه ي روحانيت، محدود به يك مركز و دفتر كوچك شد كه برخي از كارهاي نه چندان مهم را انجام مي داد و با زندگي روزمره ي مردم ارتباطي نداشت و فرد روحاني حتّي نمي توانست به تعليم دين مبادرت ورزد. در جوامعي كه نابودي روحانيت ممكن نبود، سعي مي كردند اين قشر را به قدرتها و دربارهاي فاسد و حكومتهاي جاير وابسته كنند. آخوندهاي وابسته ي درباري كه اين همه در بيانات امام عزيز از آنها به بدي و نفرت ياد مي شد، به اسلام ومسلمين خيلي خيانت كردند. امام سجاد(ع) به يكي از اشخاص نام آور زمان خود فرمود: «مي بينم گردن خودت را براي ستمگران محور آسياب قرار دادي، تا آنها مظالمشان را بر گرد محور گردن تو بگردانند و با تكيه به تو، به مردم ظلم كنند»(1). آن عالمي كه توجيه كننده ي ظلم دستگاههاي فاسد باشد، از خود آن دستگاهها خطرناكتر است. آن روحانيتي كه مبتني بر اهداف استكبار

عمل كند، زشت ترين و پليدترين ايادي او به حساب مي آيد؛ چون با ظاهر حق، باطن باطل را ترويج مي كند. استكبار سعي كرد با پول و تطميع و فشار، در طول نزديك به دو قرن، اين پديده ي خطرناك را در كشورهاي اسلامي رواج دهد. البته دراين راه كاملاً هم موفق نبود؛ به خاطر اين كه در تمام دنياي اسلام - مخصوصاً ايران - جامعه ي روحانيت در مواضع حق و قاطع خويش ايستاد و در ايران انقلاب عظيم را به راه انداخت و نظام مرتفع جمهوري اسلامي را به وجود آورد و پرچم اسلام را در دنيا برافراشت و اين دين را عزيز كرد. اگر روحانيت در كشور ما جلودار اين قضيه نبود، نهضت همه گير نمي شد و نيروها در راه اسلام به كار نمي افتاد. در دنياي اسلام هم علمايي را مي شناسيم كه در سخت ترين شرايط و دشوارترين فشارها، حق گفتند و دنبال آن حركت كردند. اينها كساني بودند كه به خاطر حمايت از جمهوري اسلامي و امام(ره) و انقلاب، فشارهاي سختي را در كشور خود تحمل كردند. يقيناً اين افراد، جزو بندگان صالح خدا هستند و پرچمي را به اهتزاز در آوردند كه آبروي روحانيت را حفظ كرد. كساني هم هستند كه نقطه ي مقابل اينها عمل كردند و ضرر زيادي به اسلام زدند. اينها وسيله ي توطئه و نفوذ و تبليغات دشمن هستند. مردم مسلمان دنيا بايد از شر آنها به خدا پناه ببرند و آنهارا «الدّالخصام» مفاهيم و ارزشهاي اسلامي بدانند. تكليف جامعه ي روحانيت تكليف ما جامعه ي روحانيت - كه بنده هم طلبه يي در اين مجموعه ي عظيم روحاني هستم - اين است كه هرچه توان داريم، بر استحكام معنوي

جامعه ي علمي روحانيت بيفزاييم. علماي محترم در اين زمينه، عملاً و فكراً و مشياً و زيّاً وارد شوند؛ زيرا آبروي روحانيت، آبروي اسلام و انقلاب - بخصوص آبروي امام - است. امام(ره) از روحانيت خيلي تجليل و حمايت كردند. هر حركتي كه روحانيت انجام دهد و براي اسلام ومسلمين مثمر و بابركت و درخشان و مفيد باشد، براي امام نيز آبرو و ذخيره است. برعكس، هر حركتي كه از جامعه ي روحانيت و افراد معمم سر زند كه خداي نكرده باعث ايجاد ترديد در ذهن مردم يا ابهام در عقايد و افكار آنها و يا موجبات بدبيني مردم نسبت به روحانيت را فراهم آورد، مايه ي سرشكستگي اسلام و انقلاب - و بخصوص امام عزيزمان - خواهد بود، كه بايد با آن مقابله شود. اعتقادم اين است كه بزرگان علماي حوزه هاي علميه در سراسر كشور، مي توانند و مي بايد نهايت سعي و تلاش را در استحكام فكري و اخلاقي و علميِ يكايك طلاب و روحانيون بكنند واز اين قضيه ي مهم آسان نگذرند. به همين طريق، با زشتيهاي داخل صنف روحانيت نيز مقابله كنند. چه قدر امام عزيز(ره) نسبت به اين قضيه، با دقت و هوشياي برخورد مي كردند؛ به همين خاطر دستور دادند دادگاه ويژه ي روحانيت، براي مقابله با كجيهاي اين جامعه به وجود آيد. ايشان احكام مسؤولان آن دادگاه را نوشتند، من هم تنفيذ و تأييد كردم. بايد آن دادگاه با قوّت و قاطعيت عمل كند، تا جامعه ي روحانيت بتواند زيبايي و درخشندگي و صفاي معنوي خود را بيش از پيش نشان دهد. حقيقتاً علماي دين، اَعلام دين هستند. هر عالِمي، يك عَلَم براي اسلام و يك حجت بر دوست

و دشمن است. «حجةالاسلام» به معناي واقعي كلمه، همين منظور را افاده مي كند. روحانيت همچنان پيشتاز است زحمات شما آقايان محترم وعلما و فضلا و طلاب و گويندگان در طول اين ده سال، با زحمات هيچ قشري قابل مقايسه نيست. در اين مدت، تلاشها و صدق و صفا و حضور شما در صحنه هاي گوناگون، دلهاي مشتاق را به تپش درآورد و آنها را آماده ي فداكاري كرد. چه قدر دشمنان اسلام در جاهاي مختلف قصد خرابكاري داشتند، ولي حضور يك روحاني مانع از خرابكاري آنها شد. امروز انقلاب و جمهوري اسلامي، باز هم به همان تلاشها نيازمند است. هنوز هم بايد جامعه ي روحانيت، بيشترين و سنگينترين بارها را بر دوش خود احساس كند و پيشقراول و پيشتاز قشرهاي گوناگون مردم باشد، و همچنان كه امام(ره) همواره توصيه مي كردند، دين واخلاق و معنويت را، با عمل و زبان خود در جامعه بپراكند و همه ي دلها را متوجه ي معنويت و دين و اخلاق كند. يك بار ديگر از همه ي برادران گرامي و آقايان محترم و علما و فضلا و طلاب كه از راههاي دور و نزديك تشريف آوردند و اين اجتماع را تشكيل دادند، صميمانه تشكر مي كنم و توفيق و تأييد و نصرت شما را از خداي متعال مسألت مي نمايم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) تحف العقول، ص 275

سخنرانى در مراسم بيعت جمع كثيرى از مردم استان همدان و شهرهاى سارى و ساوه

سخنراني در مراسم بيعت جمع كثيري از مردم استان همدان و شهرهاي ساري و ساوه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عامل موفقيت حضرت امام متقابلاً اين مصيبت بزرگ و حادثه ي غمبار را، كه دلهاي يكايك امت بزرگ ما را به درد آورد و جانهاي مشتاق را سوزاند، به شما برادران و خواهران

گرامي صميمانه تسليت عرض مي كنم و از اظهار لطفتان متشكرم. همه ي ما بايد به يك نقطه و يك مركز متوجه باشيم و آن، تكليف الهي است. آنچه ما را در طول اين ده سال وچند ماه، به اين قدرت و استحكام و صلابت در مقابل دشمنان جهاني رساند و از اختناق و ضعف و تفرق و ذلت گذشته بيرون آورد و به عزت اسلام منتهي كرد، توجه به خدا و اتكال به او بود. وقتي مردم به بركت راهنماييهاي آن رهبر بزرگ، از گرايش و سرسپردگيهاي مادّي بيرون آمدند و به سمت خدا حركت كردند و راه او را بر راه زندگي راحت ترجيح دادند، توانستند انقلاب را به پيروزي برسانند. عامل موفقيت رهبر عظيم الشأن ما - آن امام استثنايي و بي نظير - اين بود كه توانست اقيانوس عظيمي را اين طور به حركت درآورد و ميليونها انسان را خدايي كند و راه اسلام را، راه زندگي قرار دهد و اسلامي را كه همه ي قدرتهاي دنيا عليه او بسيج شده بودند، عزيز كند و معنويت و ارزشهاي منزوي شده ي معنوي را دوباره احيا نمايد. او چون مرد خدا بود و براي خود كار نمي كرد، خدا نيز بنده ي صالحش را هدايت كرد و به دل و ذهن او صفا و روشني يي بخشيد، تا راه را پيدا كند. به او جرأت و شهامت داد، تا در مقابل دنيايي از دشمن بايستد؛ و با دل او انس گرفت، تا از روگرداني انسانها در روزگار غربت، وحشت نكند. يك روزي امام ما مثل نوح و ابراهيم(عليهماالسّلام)، در غربت و تنهايي و اقليت بود؛ اما از تنهايي و تهديد نترسيد و خدا

را از همه ي خلايق بزرگتر شمرد. برادران و خواهران! شما كه بندگان مؤمن خدا هستيد و به خاطر او قيام و حركت و اقدام كرديد و شعار داديد و تصميم گرفتيد جبهه را پُر كنيد و شهيد داديد و در راه خدا انفاق كرديد و تن هاي خود را به زحمت انداختيد، بدانيد كه راز اصلي اين است كه بايد با تكيه بر خدا، به دنبال اهداف الهي حركت كنيد. قيامِ للَّه و قيامِ باللَّه عامل پيروزي ما بود اگر كسي به خدا تكيه كند، اما از خود حركتي نشان ندهد، بي فايده است. و اگر كسي حركت و قيام كند، اما به خدا تكيه نكند، باز هم به مقصد نمي رسد. قيامِ للَّه و قيامِ باللَّه وتكيه ي به خدا، عامل پيروزي و موفقيت است. من و شما بايد كوشش كنيم اين عامل را در خودمان تأمين و تقويت كنيم؛ آن وقت وحشتها مي ريزد، ذهنها روشن مي شود، دلها محكم مي گردد و كمبودها ونداشتنها، به نظر انسان كوچك مي آيد. مؤمنين صدر اسلام و خود شما در دوران سخت جنگ هشت ساله، اين روند را آزموديد و نتيجه ي آن را ديديد. اگر به گذشته نگاه كنيد و ايمان و فداكاري و عشق و خلوص مردم را در نظر بگيريد و خصومت و تهديد دشمنان ما را كه به جايي نرسيد و عملي نشد، مرور كنيد، خواهيد ديد كه چگونه به بركت رهبري آن مرد خدايي و انسان پيامبرگونه - نه پيامبر، بلكه شاگرد پيامبر و حركت كننده به روش آنان؛ بهانه طلبها و وسوسه گرها به دنبال بهانه جويي نباشند! - راه دشوار آينده هموار شده است. در آينده باز هم دشواري خواهيم داشت؛ اما راه

باز است و دشمن به خاطر ضرباتي كه بر او وارد آمده است، كمتر از گذشته جرأت مي كند به ما نزديك شود. براي يك دولت و رژيم، خيلي سفاهت لازم است تا بخواهد همان كارهاي گذشته ي خود با ملت ايران را در آينده تكرار كند. صلابت و قدرت مقاومت اين ملت را ديده اند. ما بايد از همان نيرويي كه در گذشته به ما كمك كرد، براي پيمودن آينده نيز مدد بگيريم؛ يعني به خدا اتكال كنيم و وحدت و يكپارچگي بين اقشار مردم را حفظ كنيم. نبايد مشكلات را عمده كرد. نمي گويم مشكلي وجود ندارد؛ ولي بايد بناچار از اين مرحله عبور كنيم، تا به هدفهاي بزرگ و متعالي و استقلال و آزادي و رفاه دست يابيم. بالاخره تأمين اين اهداف، مشكلاتي را نيز به همراه دارد. بدون تحمل مشكلات، انسان نمي تواند به اهداف بزرگ نايل شود. همه بايد به سمت هدفهاي تعيين شده از سوي امام حركت كنند ما بحمداللَّه با روحيه ي خوب شما، عمده ي مشكلات كشور را پشت سر گذاشته ايم. همه ي قشرها بايد به سمت هدفهاي تعيين شده از سوي امام(ره) حركت كنند؛ زيرا خصومت ما با دشمناني كه كينه توزي آنها با اسلام و جمهوري اسلامي و ملتهاي مستضعف ثابت شده، عيناً همان خصومت گذشته است. روشها و وسايل، همان روشها و وسايلي است كه در گذشته آنها را آزموده ايم. آن آزمايشها براي ملت ما و همه ي كساني كه وضعيت ما را مي ديدند، خوشحال كننده و آموزنده بود. ما بايد به سمت آينده ي روشن حركت كنيم. همه بايد تلاش و كار كنند و اميدوار باشند. اميد، شرط اصلي حركت است. همه بايد بدانند كه عبور

از اين راه، همت و مردانگيِ يك ملت انقلابي را مي خواهد. خداوند راههاي زندگي را به روي اين ملت بازتر خواهد كرد و توفيقات خودش را بر اين ملت - كه براي او حركت و قيام مي كند - نازل خواهد كرد. ما در اين راه، به كمكها و امدادهاي غيبي الهي و به دعاي وليّ عصر(ارواحنافداه) معتقد و متكي هستيم. ما عقيده داريم كه دعاي آن حضرت، دلهاي ما را محكم و استوارمي كند و راه را بر ما مي گشايد. اميدواريم ان شاءاللَّه روح مطهر و مقدس امام(ره) نيز از همه ي ما راضي و خشنود باشد. خداوند اين زحمات و تلاشها را از همه ي شما قبول كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت هزاران نفر از نمايندگان كارگران سراسر كشور

سخنراني در مراسم بيعت هزاران نفر از نمايندگان كارگران سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وضعيت اختصاصي و استثنايي كارگران نسبت به انقلاب ديدار برادران و خواهران عزيز كارگر و مشاهده ي احساسات پُرشور و ايمان آگاهانه ي شما، هر كسي را به ياد محبت و رابطه ي قلبي و عميق امام عزيزمان با قشر كارگر زحمتكش - كه ستون اصلي توليد در كشور هستند - مي اندازد. يكي از مميزات انقلاب اسلامي ايران اين است كه كارگران نسبت به انقلاب، وضعيت اختصاصي و استثنايي داشتند. «كارگر» در نظام جمهوري اسلامي، در دو جبهه - كه مرجع هر دو يك مبنا بود - چنان حضوري از خود نشان داد كه واقعاً تاريخي و به يادماندني است. يكي از اين دو جبهه، جبهه ي كار و توليد و تلاش، و ديگري جبهه ي دفاع از انقلاب بود. كارگر انقلابي و مسلمان ما كه در طول ده سال گذشته، در جبهه و سنگر كار، اخلاص و ازخودگذشتگي

و خستگي ناپذيري نشان داد، درست با همان انگيزه عمل مي كرد كه در جبهه ي جنگ يا در جبهه ي دفاع از انقلاب، از خود ايستادگي نشان مي داد. وقتي به جنگ نگاه مي كنيم، نقش كارگران را در آن بارز و روشن مي بينيم. من بسياري از اوقات، در ميان اين عزيزان بسيجي در جبهه هاي جنگ بوده ام. وقتي از آنها سؤال مي كرديد كه شما چه كسي هستيد و از كجا آمده ايد و شغلتان چيست، مي ديديد كارگر زحمتكشي است كه از شهر و روستا و نقاط دورافتاده ي كشور به جبهه آمده است. در اوايل جنگ، وقتي جبهه ها ضعيف و خلوت بودند، حضور چندهزار نفري آنها تعيين كننده بود و امداد بزرگي را به نيروهاي رزمنده مي رساند. از قشرهاي مختلف در جنگ شركت مي كردند؛ ليكن جبهه ها عمدتاً از همين طبقه ي زحمتكش و كارگر پُر مي شد. گاهي كارگري با داشتن خانواده و چند سر عايله، زندگي خود را رها مي كرد و در جبهه ي جنگ حضور مي يافت. نقش اين قشر زحمتكش جامعه، كه با جسم و سرپنجه ي خود توليد را افزايش مي دهند و نيازهاي مردم را تأمين مي كنند، در همه ي صحنه هاي حضور، چشمگير و پُرتحرك است. هيچ كس نمي تواند منكر اين واقعيت شود، مگر اين كه مطلع نباشد. گاهي در جبهه ي دفاع از انقلاب، كارگران ايثارهايي مي كردند كه واقعاً انسان از اين همه اخلاص شرمنده مي شد. مثلاً در بحبوحه ي جنگ باخبر مي شديم كه كارگران كارخانه يي، بخشي از حقوق خود را به حساب جنگ واريز كرده اند! مگر حقوق يك كارگر چه قدر بود كه خود را در هزينه هاي جنگ هم سهيم مي دانست؟! نقش كارگران در خنثي كردن توطئه هاي دشمن جبهه ي كار و توليد نيز همين تحرك را داشت. در

ابتداي پيروزي انقلاب، وقتي همه سرگرم كارهاي حاد انقلاب بودند و مثل پروانه دور شمع وجود امام عزيز مي گشتند، در گوشه و كنار كشور، عده يي ضدانقلاب و ضد اسلام، درصدد اخلال در كارخانه ها و تشكل منسجم كارگران برآمده بودند. اين شبكه هاي جاسوسي، ماركسيستهاي امريكايي (!) نام داشتند؛ كه براي شناخت آنها، هيچ اسمي بهتر از اين اصطلاح نبود. اين گروه، هرچند ظاهراً چپ عمل مي كردند، اما باطناً وابسته به استكبار امريكا بودند. تمام همت آنها اين بود كه نظام و انسجام انقلاب اسلامي را به هم زنند و از طريق سازماندهي و برنامه ريزي نيروهايشان، در كارخانه ها اخلال كنند. هيچ كس نمي تواند بگويد كه ما در آن زمان كاملاً متوجه نقشه هاي آنان شده بوديم. به خاطر حساسيت اوضاع، روزهاي نوزدهم تا بيست ودوم بهمن ماه سال 57 را به اتفاق افراد ديگر در منطقه ي كارگري غرب تهران گذرانديم؛ حتّي خبر پيروزي انقلاب را از طريق راديو در همان جا شنيديم. واقعاً نمي دانستيم چه اتفاقي خواهد افتاد. در آن روزها خداي متعال دستمان را گرفت و ما را در جايي كه بايد باشيم، برد. كارگرها در جامعه، يك قشر آگاه محسوب مي شوند. من اين قشر را جزو گروههاي روشنفكر - به معناي عام آن - مي دانم. در ابتداي پيروزي انقلاب، ماركسيستهاي امريكايي(!) سرمايه گذاري روي اين قشر را شروع كردند. قصد آنها اين بود كه اين دست كارآمد و بازوي قوي را از انقلاب بگيرند، و اگر بتوانند، آن را عليه نظام به كار بندند؛ خيلي هم تبليغات مي كردند. اگر قرار بود اين تبليغات مؤثر واقع شود، مي بايد حداقل يكي دو سال اول انقلاب، در واحدهاي صنعتي كشور بي كاري مزمن مي داشتيم. در پاسخ

به زمينه هاي تبليغاتي آن روزها، مشت طبقه ي كارگر، چنان به دهان دشمنان اسلام و انقلاب خورد كه آنها را مأيوس و گيج كرد و تا مدتي به سراغ اين قشر نيامدند. اين روحيه در دنيا كم نظير است. حتّي در نظامهاي كارگري كه صرفاً به اسم كارگر توجه مي شود، وفاداري به انقلاب، مثل وفاداري كارگران به جمهوري اسلامي نيست. بنابراين، نقش كارگران در كشور ايران، برجسته و ممتاز است. راز ايستادگي و اقتدار نظام ما سعي همه ي ما بايد اين باشد كه خدا را از خود راضي كنيم. اصلاً برجستگي انقلاب ما به همين نكته است. نظامي كه همه ي قدرتهاي بزرگ دنيا و ناتو و مرتجعان منطقه عليه او صف آرايي و كارشكني كرده بودند و قصد نابوديش را داشتند، امروز بحمداللَّه قويتر و ريشه دارتر از گذشته، پابرجا مانده و دشمنانش را به اعتراف واداشته است. هر نظام ديگري به جاي جمهوري اسلامي بود، با اين همه دشمني و درگيري، يا از بين رفته بود، و يا در تاريخ فراموش شده بود. ما از اصول خود دست نكشيديم و همان حرف حق قوي را كه روز اول زديم، تا آخر زديم و به فضل پروردگار تا قطره ي خوني در رگها و نفسي در كالبد داريم، آن را خواهيم گفت. راز ايستادگي و اقتدار اين نظام اين است كه آحاد آن با خدا رابطه ي قلبي و اعتقادي و پيوند ولايتي دارند. مردم ايران ثابت كردند كه دشمن نمي تواند به آنها طمع ورزد؛ علتش همين ايمان به خدا و كار براي رضاي اوست. در كشورهاي گوناگون دنيا، به اسم شما و انقلاب شعار مي دهند. ما تا چه اندازه توانسته ايم با

مسلمانهاي اروپا و آفريقا و خاورميانه و شرق آسيا و ديگر كشورهاي دنيا رابطه برقرار كنيم كه اين گونه در ضايعه ي مصيبت بار امام عزيزمان با ما همدردي كردند؟ هيأت ايراني كه به يكي از كشورها رفته بود، مردم آن جا دست به گردنشان مي انداختند و گريه مي كردند. آيا ما اين رابطه را به وجود آورديم؟ خير، اين رابطه ي معنوي و عاطفي و پيوند قلبي را خدا به وجود آورده است. در قرآن كريم، خطاب به رسول گرامي مي فرمايد: «لوانفقت ما في الارض جميعا ماالّفت بين قلوبهم»(1)؛ اگر همه ي پولهاي دنيا را هم خرج مي كردي، نمي توانستي اين قدر دلها را به هم نزديك كني. پول نفت كه چيزي نيست، در آمد ارزي كشور كه به حساب نمي آيد؛ اگر تمام پولهاي دنيا را هم خرج تبليغات و عوامل تبليغاتي و رسانه هاي گروهي و احزاب سياسي مي كرديم، نمي توانستيم اين پيوند عاطفي و قلبي را كه امروز از آن بهره منديم، ايجاد كنيم. بنابراين، ارتباط با خداوند متعال، عامل اصلي اين پيوند و همبستگي است. امام مردم را خوب شناخته بود الحمدللَّه انقلاب اسلامي ده سال از دشوارترين راهها را به خاطر داشتن همين روحيه پشت سر گذاشت. من نسبت به همه ي مسايل جاري كشور آگاهم و مي دانم كه دشمن چه مشكلاتي را به وجود آورده و چه سختگيريها و خباثتهايي را اعمال كرده است. شايد بسياري از چيزهايي كه ما مي دانيم، مردم آنها را ندانند و مطلع نباشند كه دشمن چه كارهايي كرده و چه طرحهاي عمل نشده يي داشته است. در حال حاضر كه من به پشت سر نگاه مي كنم و عملكرد اين ده سال را مي بينم، حقيقتاً حيرت مي كنم كه ما از چه

راههايي عبور كرده ايم و با چه دره ها و پرتگاههاي سختي مواجه بوده ايم. خدايا! لحظه به لحظه بر آن روح پاك، نور و رحمت ببار. چه معجزه يي نشان داد، و چه قدر دست او قوي و دلش پُرظرفيت بود. در سخت ترين مراحل، به مردم اطمينان فراوان داشت. در يكي از پيامهاي خود به مردم فرمود: من شما را خوب مي شناسم، شما هم من را خوب شناختيد. واقعاً اين گونه بود. امام اين مردم را خوب شناخته بود و به صفا و وفا و غيرت و شجاعت و صداقتشان واقف بود؛ مردم هم حقاً و انصافاً امامشان را خوب شناخته بودند و پاسخ مناسب به او مي دادند. بخش سخت تر راه را طي كرده ايم ما در اين ده سال و نيم تقريباً در سخت ترين شرايط حركت كرديم و سخت ترين گذرگاهها را پشت سر گذاشتيم. نمي گويم همه چيز تمام شده و دشمن ما را رها كرده است؛ خير، دشمن كه از خيانت خود دست برنمي دارد؛ مي خواهم بگويم كه بخش سخت تر راه را طي كرده ايم و بخش آسانتر و راحت تر آن پيش روي ماست. يقيناً تحليل گرهاي دنيا براي سال دهم و يازدهم انقلاب اسلامي، چنين وضعي را - آن هم با فقدان امام(ره) - پيش بيني نمي كردند؛ بلكه برعكس، استراتژيستهاي سياسي امريكا و اروپا، براي امروز ما وضعيت سياهي را ترسيم مي كردند. آنها فكر نمي كردند در چنين روزي، تا اين اندازه با هم متحد باشيم و با قضاياي پيش آمده، برخوردي قوي كنيم. تصور نمي كردند كه اين ملت بتواند خودش را با سرعت بازيابي كند و تصميم لازم را بگيرد و راهش را ادامه دهد. پس، وضعيت ما از آنچه كه در محاسبات دشمنان و حتّي

دوستانمان بود، خيلي بهتر است. كسب اين موفقيت و سربلندي، پاداش الهي به مجاهدتهاي شما ملت وفادار است؛ «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا و انّ اللَّه لمع المحسنين»(2): كساني كه در راه خدا مجاهدت و تلاش مي كنند، خدا به آنها راه را نشان مي دهد و در كنار نيكوكاران مي ماند. ملت ما نيكوكاري كرد، خدا هم با اوست. تضمين سلامت و رشد انقلاب، با كار مخلصانه و وحدت كلمه بعد از اين مرحله، وظيفه ي ما اين است كه حفاظت و سلامت انقلاب و رشد روزافزون نظام جمهوري اسلامي و ريشه دواندن هرچه بيشتر اين نظام را، با كار مخلصانه و وحدت كلمه و داشتن ارتباط و پيوند قلبي با خدا و اتكاي به نفس تضمين كنيم. با اين روش، ما تا دهها سال ديگر به فضل پروردگار خواهيم توانست انقلاب را به پيش ببريم. ما در اصل، انقلابمان را بر پايه ي شكست سيطره ي زورگوهاي دنيا پايه گذاري كرده ايم. اگر بتوانيم - كه به فضل پروردگار مي توانيم - راهمان را همان طور كه در اين ده سال طي كرديم، ادامه دهيم و قوي و هوشمند و باصفا و اخلاص حركت كنيم، دندان همه ي زورگوها و قلدرهاي دنيا، با مشتهاي پولادين اين ملت شكسته خواهد شد. وضع زندگي كارگران بايد بهبود پيدا كند شما كارگرها نقش مهمي در كشور داريد. بار اصلي توليد روي دوش شماست. قطعاً يكي از وظايف عمده ي نظام جمهوري اسلامي اين است كه اين قشر زحمتكش - كه بزرگترين حق را در توليد و اداره ي اقتصاد كشور دارد - از حق مشروع انساني و اسلامي خودش برخوردار شود. بايد وضع زندگي كارگران از لحاظ مادّي و معنوي بهبود پيدا

كند. با اجراي قوانين مناسب و توسعه ي اشتغال، نبايد در جامعه ي ما مستمند وجود داشته باشد. كارگران كه جزو قشرهاي مستضعف جامعه هستند، بايد در اولويت برنامه ريزيهاي توسعه ي اقتصادي قرار گيرند. اگر كارگر تأمين بود و نيازهايش برآورده شد، كار بهتر انجام مي گيرد. تكليف الهي ما و مقتضاي عدالت اسلامي اين است كه همه ي افراد جامعه - از هر قشري - برخورداريهاي لازم و مناسب شأن انساني يك مؤمن را داشته باشند و تبعيضها و بهره منديهاي ناحقي كه در جوامع فاسد دنيا وجود دارد و در جامعه ي قبل از انقلاب ما نيز به بدترين شكل وجود داشت و هنوز بقاياي آن بكلي از بين نرفته است، برچيده شود. كارگر بودن يك ارزش است از جنبه ي معنوي نيز كارگر بايد احساس كند كه بار سنگيني را بر دوش دارد. مسؤولان و مردم بايد شأن و اهميت نقش او را درك كنند و بدانند كه كارگر شأن معنوي و انساني بالايي در جامعه دارد. در نظام ارزشي اسلام، پولدار بودن اصلاً ارزش نيست؛ حتّي بسياري از خصوصيات نفساني، جزو ارزشها به حساب نمي آيد؛ اما كارگر بودن - ولو براي خودش كار كند - يك ارزش است، و اگر كارِ انجام شده، در پيشبرد زندگي جامعه مؤثر باشد، ارزش آن مضاعف خواهد شد؛ به همين خاطر، رسول اكرم(ص) دست كارگر را بوسيد. دست كارگر بوسيدن، امتياز مادّي براي كارگرمحسوب نمي شود؛ اما براي او يك امتياز معنوي است؛ زيرا شأن كارگر را در جامعه بالا مي برد. شما كارگران بايد توجه داشته باشيد كه ادامه ي حيات شرافتمندانه ي ملت عزيز ايران و حفظ و تداوم شعارها و مواضع باارزش نظام جمهوري اسلامي

در مقابل قلدرهاي عالم و استكبار جهاني، با كار و تلاش شما ميسر است. بايستي اين كار را مخلصانه و دلسوزانه و خوب انجام دهيد. البته بايد مسؤولان دولتي سعي كنند مواد اوليه را براي شما تأمين كنند، تا كارخانجات با همه ي ظرفيت و توان خود كار كنند و واحدهاي توليدي جديدي به وجود آيد و نيروهاي كار جذب اين مراكز شوند. كارگرها بايد اين ميدان را پيدا كنند كه كار خودشان را در خدمت نظام و رونق و حركت اقتصادي مردم قرار دهند و به بهترين وجه به توليد كالاهاي باكيفيت بپردازند. از رسول اكرم(ص) نقل شده است كه فرمود: «رحم اللَّه امرء عمل عملا فأتقنه»(3)؛ يعني رحمت خدا بر آن آدمي كه كار را با محكم كاري انجام دهد. شما بايد كار خود را به بهترين وجه عرضه كنيد. بدانيد كه تلاش شما پيش خدا محفوظ است؛ حال آن كارفرماي دولتي و غير دولتي، تلاش شما را درك بكند يا نكند و پاداش مناسب را بدهد يا ندهد. البته بايد تلاش شما را درك كنند و متناسب با آن پاداش بدهند. نفس اين محكم كاري، مطلوب خداي متعال است و ما بايد اين ارزش را در نظر داشته باشيم. وحدت را در سطح عموم مردم حفظ كنيد توصيه ي آخر من اين است كه كوشش كنيد وحدت را در سطح عموم مردم حفظ كنيد. اگر اسلام روي بعضي از قشرها تكيه مي كند و براي آنها احترام خاصي قايل است - مثل معلمان و عالمان دين و كارگرها و كشاورزها و ... - به آن معنا نيست كه اسلام قشرگرايي مي كند؛ خير، اسلام با طبقه گرايي و قشربازي مخالف

است. مؤمنين در تمام خانواده ي بزرگ اسلامي با هم برادرند و پيوند آنها، پيوند برادري است. همه ي آحاد مردم بايستي اين پيوند را در سطح بزرگ جامعه ي خودمان، و پس از آن در سطح وسيع امت اسلامي حفظ كنند. من آينده را بحمداللَّه آينده ي روشني مي بينم و اميدهاي زيادي را مشاهده مي كنم و دشمن را نگران و حتّي مأيوس احساس مي كنم. مي بينم كه دوستان آگاه ما در سطح جهان، مسايل را خوب درك مي كنند و در داخل جامعه ي خودمان، افراد مطلع و آگاه، نسبت به آينده ي نظام جمهوري اسلامي، بسيار خوشبين و خوشحال و اميدوار هستند. شرطش اين است كه ما ايمان و تقواي خود را حفظ كنيم و به تفضل الهي اعتقاد داشته باشيم. اين، توصيه ي همه ي پيامبران و اوليا(ع) و صلحاست. اميدوارم خداوند به همه ي ما توفيق دهد، تا رضايت امام عزيزمان را جلب كنيم و روح آن بزرگوار را از روند حركت خودمان راضي، و قلب مقدس وليّ عصر (عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) را از آنچه كه در جامعه مي گذرد، خشنود و خوشحال سازيم و توفيقات و هدايت و حمايتهاي الهي را به طرف خويش و ملت عزيز ايران جلب كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 63 2) عنكبوت: 69

3) بحارالانوار، ج 22 ، ص 157

سخنرانى در مراسم بيعت جمع كثيرى از بسيجيان نمونه

سخنراني در مراسم بيعت جمع كثيري از بسيجيان نمونه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بسيج پدر مهرباني را از دست داد من هم متقابلاً اين مصيبت بزرگ و جانسوز را به شما برادران و خواهران عزيز بسيجي و فرزندان امام امت، تسليت عرض مي كنم. اين حرف درستي است كه بسيج بيست ميليوني پُرشور و بااخلاص كشور، پدر مهرباني را

از دست داد. حقيقتاً رابطه ي بين شما و آن قلب منور و پُرعطوفت، رابطه ي پدر و فرزند بود. شايد هيچ وقت اتفاق نمي افتاد كه در حضور آن بزرگوار، از بسيج و فداكاريهاي جوانان مؤمن و بااخلاص ميدانهاي جنگ و صحنه هاي انقلاب صحبت شود، ولي آن بزرگوار از اين حركت پُرشور مردمي، با رقت و عطوفت ياد نكنند. گاهي افرادي در شمار بسيجيان عظيم و انبوه خدمت امام(ره) مي رسيدند و آن پدر عزيز، پاسخ محبت آميز و پدرانه به آنها مي دادند. حال ما آن وجود عظيم الشأن را در كنار خود نداريم، و اين يك واقعيت تلخ است. ما كه معتقديم روح مؤمنين، آزاد و بينا و مسلط بر امور دنياي مادّي است، شايد بشود با اطمينان گفت كه هم اكنون روح مقدس امام، ناظر بر احوال جامعه ي ما و متوجه فرزندان خود است. اين ملت فرزندان او بودند. براستي، آن بزرگوار از ما و فرزندانش چه توقعي دارد؟ نكته ي اصلي اين جاست. عزاداري لازم است؛ اصلاً دست خود ما نيست. مگر مي توانيم بر اين مصيبت نگرييم و احساسات جوشان خودمان را نسبت به آن عزيز يگانه، سرپوش بگذاريم؟ اينها به جاي خود محفوظ است؛ اما اصل قضيه، تداوم راه و اجراي وصيت اوست. اگر امروز او زنده بود، از ما چه مي خواست؟ اين مهم است كه خواسته ي او را جامه ي عمل بپوشانيم. بسيج، بدنه و زبده ي ملت است بدنه و زبده ي ملت، همان «بسيج» است. شما در هر سن و از هر قشري - نوجوان سيزده ساله، تا پيرمرد نود ساله - و در هر نقطه يي از كشور كه زندگي مي كنيد، دايم با خودتان حديث نفس كنيد و از خودتان

بپرسيد كه امام عزيز و محبوب از من چه مي خواهد و آيا آنچه را كه او از من توقع دارد، انجام مي دهم يا نه؟ اين خط مستقيم، ما را هدايت خواهد كرد، تا هدفها و آرمانهاي امام عظيم الشأن را محقق كنيم. انتظاري كه امام از بسيج داشت، آمادگي و حضور دايمي بود؛ زيرا بسيج، پشتوانه ي اصلي انقلاب است. نيروهاي ما - ارتش و سپاه - بحمداللَّه نيروهاي خوبي هستند. هر كدام از آنها محسناتي دارند كه در هيچ نيروي مسلح ديگر دنيا، اين برجستگيها را نمي بينيم. سپاه، نيروي انقلابيِ پُرشور و آزمايش داده و تجربه شده يي است كه ده سال در ميدانهاي نبرد، جمهوري اسلامي را سربلند كرد و خود، ميوه ي درخت انقلاب بود و هست. ارتش نيز يك نيروي منظم و كارآمدي است كه علي رغم سرمايه گذاريهاي دشمن، در مسير خدمت به انقلاب قرار گرفت و بازوي نيرومندي براي آن شد. غير از حضور دهساله در ميدان جنگ، آموزش داد و پشتيباني كرد و زمينه هاي باارزشي را فراهم آورد. امروز ارتش نيروي بسيار كارآمد و مؤمن و مخلص و ذخيره يي براي انقلاب است و در اين باور هيچ شكي وجود ندارد. افتخار مي كنم كه يك بسيجي باشم اما آن چيزي كه انقلاب ما - با داعيه هاي بزرگش - به او تكيه مي كند، نيروي «بسيج» است. اگر ما نيروهاي بسيج و مردمي را از آن دو نيرو جدا كنيم، ارتش و سپاه نخواهند توانست انقلاب را در ابعاد جهانيش پشتيباني كنند. محور دفاع از انقلاب، همين آحاد عظيم ميليوني بسيج هستند. بسيج در زندگي معمولي، جزيي از توده هاي ميليوني مردم است؛ اما بايد سازماندهي و آموزش و بازآموزي

داشته باشد. نبايد به آموزشي كه طي چند ماه داده مي شود، اكتفا كرد؛ بلكه بايستي آن را تكرار نمود. اگر يك فرد بسيجي، در مدرسه و دانشگاه و حوزه ي علميه و كارخانه و مزرعه و اداره مشغول است، بداند كه جزو ارتش عظيم مردمي و انقلابي است و بايد به آن افتخار كند. در هر مجموعه يي كه افراد آن عضو بسيج هستند، از جهت خدمت به انقلاب، نسبت به ديگران برتر و مقدمترند؛ زيرا هرگاه خطري نظام را تهديد كند، سينه ي بسيجي سپر انقلاب خواهد شد. بنابراين، هر كس وارد اين عرصه شد، باارزش ترين افراد جامعه است و بايد به اين توفيق، افتخار كند. من هم افتخار مي كنم كه يك بسيجي باشم. به عنوان يك بسيجي، هرجا كه انقلاب به وجود من نياز داشته باشد، حاضرم خدمت كنم. همه بايد به اين عضويت افتخار كنيم؛ چون اساسيترين كار انقلاب را بسيج انجام مي دهد. حفظ موجوديت انقلاب، كار اول ماست حفظ موجوديت انقلاب، كار اول ماست كه در استمرار نظام جمهوري اسلامي تجسم يافته است. به همين خاطر، امام(ره) مكرر مي فرمودند: حفظ نظام اسلامي، واجبترين فريضه است. انقلاب، از نظام جمهوري اسلامي جدا نيست. نبايد كسي خيال كند كه اين دو از هم جدا هستند. تجسم انقلاب، نظام جمهوري اسلامي است كه همه ي قلدرهاي دنيا دست به دست هم داده بودند، تا او را ريشه كن كنند. امروز هم عناد و دشمني استكبار امريكا، سرمايه دارهاي بزرگ جهاني، رژيم اشغالگر قدس و ارتجاع ادامه دارد و با آن مخالفت مي كنند. انقلاب ما كه به پيروزي رسيد، نظام جمهوري اسلامي متولد شد. پس، دفاع از اين نظام، اولين و

مقدسترين و واجبترين فرايض ملت ايران است، و بسيجي كسي است كه سينه اش را سپر مي كند و با هر وسيله يي كه در اختيارش باشد، دفاع از انقلاب را به عهده مي گيرد؛ چون درحقيقت از اسلام و قرآن دفاع كرده است. ما جنگ طلب نيستيم البته كساني كه در دنيا منتظرند با هر بهانه و يا بدون بهانه عليه جمهوري اسلامي حرف بزنند، از اين كه ما مردم را به آمادگي بيشتر تشويق مي كنيم، استنباط غلط مي كنند كه جمهوري اسلامي جنگ طلب است و علاقه يي به صلح ندارد! خير، اين گونه نيست. ما به دنيا ثابت كرده ايم كه جنگ طلب نيستيم و نشان داده ايم كه به وجود صلح در همه ي منطقه - بلكه همه ي عالم - از صميم دل علاقه منديم. ما معتقديم كه در صلح و آرامش مي توان به سازندگيهاي دروني و بيروني پرداخت. ما جنگ طلب نيستيم - از اول هم نبوديم - آنها جنگ را بر ما تحميل كردند. ما ملتي هستيم كه از خودمان دفاع مي كنيم؛ خوب هم دفاع مي كنيم. ما مردمي نيستيم كه عقب بنشينيم و به دشمن پشت كنيم؛ ما با خطر مواجه مي شويم. در ده سال گذشته، اين حقيقت را نشان داده ايم. در حال حاضر، علي رغم اين كه رژيم عراق و ديگران، راجع به صلح زياد حرف مي زنند، ما اين گفته ها را قبول مي كنيم و از مذاكراتي كه منتهي به يك صلح پايدار شود، استقبال مي كنيم. اين نكته را هم پوشيده نمي داريم كه تا وقتي نيروهاي دشمن در خاك ما هستند، اعتماد لازم را به طرف مقابل پيدا نخواهيم كرد. اين، چه صلح طلبي يي است كه آنها ادعا مي كنند؛ در حالي كه هنوز اولين اقدام لازم را انجام

ندادند؟! بايد نيروهاي خود را از خاك ما بيرون ببرند، بعد دم از صلح بزنند. بايد هميشه آماده باشيم ما آمادگي براي دفاع از انقلاب را هميشه لازم مي دانيم. نبايد روزي بر ما بگذرد كه اهميت آمادگي عمومي، مغفولٌ عنه واقع شود. اين چيزي است كه مورد ستايش و ترحم هيچ كس قرار نخواهد گرفت. اميرالمؤمنين(ع) به ما درس دادند و فرمودند: «و من نام لم ينم عنه»(1)؛ اگر تو خوابت برد، بدان دشمنت بيدار است. لذا مجموعه ي بسيج - خصوصاً جوانها در همه ي اقشار مردم - بايد با قوّت و قدرت و آمادگي و نشاط و احساس ضرورت، كار و راه خودش را ادامه دهد و مثل گذشته وظيفه ي دفاع از انقلاب را به عهده گيرد. خواهران بسيجي ما نيز كه زنهاي محجب و عفيف و مقيد به آداب شرعي هستند و انسان را به ياد صدر اسلام مي اندازند، در اين دفاع مقدس و بااهميت سهيم هستند و نقش برجسته يي در حضور ميليوني بسيج دارند. مسؤولان محترم بسيج بايد به سازماندهي خيلي اهميت دهند؛ زيرا اصل قضيه، سازماندهي است و در چارچوب سازماندهي خوب، آموزش و پشتيباني و تغذيه ي فكري خوب شكل مي گيرد. بسيجي بايد از همه جهت نمونه باشد شما بسيجيها بايد به گونه يي رفتار كنيد كه احترام و محبت مردم جلب شود. شما بايد نمونه ي اخلاق و تواضع و مهرباني و رعايت مقررات باشيد. اين فكر غلط بايد از ذهنهاي ديگران بيرون رود كه بسيجي كسي است كه مقررات را رعايت نمي كند؛ برعكس، آن كسي بسيجي تر است كه مقررات را بيشتر رعايت مي كند؛ به خاطر آن كه اين فرد بيشتر از همه براي نظام دل

مي سوزاند و مقررات، لوازم قطعي اداره ي درست نظام است. پس، در محيط كار و زندگي، حتماً اخلاق و مقررات و نظم و انضباط را رعايت كنيد و بدانيد كه وجود شما براي انقلاب، يك ذخيره ي تمام نشدني است. تا وقتي كه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي متكي به اين احساسات وايمانها و اخلاصهاست، هيچ دشمني در هيچ سطحي قادر نيست به انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ضربه وارد كند. خداوند ان شاءاللَّه شما را حفظ و تأييد و حمايت كند و دلهاتان را به خودش نزديك فرمايد و توفيق اطاعت و بندگي به شما عنايت كند و هميشه دست لطفش روي سرتان باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، نامه ي 62

سخنرانى در مراسم بيعت خانواده هاى شهداى هفتم تير، اعضاى شوراى عالى قضايى، قضات و مسؤولان دادگسترى و

سخنراني در مراسم بيعت خانواده هاي شهداي هفتم تير، اعضاي شوراي عالي قضايي، قضات و مسؤولان دادگستري و جمعي از مردم لرستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هفتم تير، حادثه يي فراموش نشدني در تاريخ انقلاب ما متقابلاً به همه ي شما برادران بزرگوار در شوراي عالي قضايي و قضات محترم و كارمندان دستگاه قضايي كشور و خانواده هاي عزيز شهداي عالي قدر هفتم تير - كه يادگارهاي ارزنده ي يكي از مقاطع مهم انقلاب هستند - و علما و ائمه ي جمعه ي محترم استان لرستان و شما اقشار مؤمن و مخلص و غيور آن استان، مصيبت جانگداز رحلت امام عزيز و بزرگوار را تسليت عرض مي كنم. ان شاءاللَّه خداوند سنگيني بار اين مصيبت را كه بر دوش ملت ايران است، مايه ي اجر و ثواب و رحمت خود قرار بدهد و به همه ي آنان قدرت صبر و استقامت در راه آن قائد و رهبر عظيم الشأن عنايت كند. مسأله ي هفتم تير، حادثه يي فراموش نشدني در تاريخ انقلاب ماست و

هنوز هم در دنياي سياست و در سطح جهان، هفتم تير قابل طرح و احتجاج است. در ماجراي هفتم تير، دو گروه رسوا شدند: گروه اول كساني بودند كه ادعا مي كردند طرفدار مردم و خلق و انقلابند. آنها پرده ي غليظي از ريا و دروغ و خدعه بر كار خودشان كشيده بودند. حادثه ي هفتم تير، اين پرده را دريد و آنها را افشا كرد. گروهكها بعد از اين واقعه خيلي هم تبليغات كردند، اما ملت ايران تحت تأثير آن حادثه و حوادث مشابه آن كه بعداً اتفاق افتاد - اگرچه به آن عظمت نبود - چهره ي منافقين و گروهكهاي مدعي را شناخت؛ معلوم شد اينها ضد همه ي ارزشهاي انساني هستند و از آدمكشي در ابعاد وسيع آن ابايي ندارند و به خاطر تحقق هدفها و مقاصد شوم خود، حاضرند با انقلاب بزرگ اسلامي - كه در حساسترين لحظات عمر خود، درگير جنگ همه جانبه شده بود - مبارزه كنند و در چنين شرايطي دست به جنايتي بزرگ بزنند و ملت ايران را داغدار كنند. گروه دوم، قدرتهاي جهاني مدعي حقوق بشر و ضديت با تروريسم بودند. البته باز هم سردمداران سياستهاي جهاني، با وقاحت و گستاخي همين شعارها را مي دهند و هنوز هم سردمداران رژيم امريكا و بسياري از كشورهاي اروپايي ادعا مي كنند كه با تروريسم مخالفند! ليكن مسأله ي تبليغات و هياهو و جنجال يك مسأله است، و واقعيتهايي كه براي مردم آگاه و بصير در سطح عالم روشن مي شود، مسأله ي ديگري است. امريكا و بعضي از كشورهاي اروپايي مروج تروريسم هستند كاملاً واضح است كه وقتي دولتي مثل امريكا يا بعضي از كشورهاي اروپايي، از گروهكهاي

تروريستي كه دستشان به خون آحاد ملت آغشته است، حمايت مي كنند و آنها را در كشورهاي خود راه مي دهند و پناهنده ي سياسي قلمداد مي كنند، نمي توانند در ادعاي مبارزه با تروريسم صادق باشند. اينها مروج تروريسم هستند و تروريستها را براي تحقق مقاصد شوم خود، در دامان خويش تربيت مي كنند. كيست كه نداند بسياري از گروهكهاي داخل ايران - حتّي آنهايي كه صبغه ي چپ داشتند - از منابع مالي دولتهاي غربي و امريكا تغذيه مي شدند و هنوز هم مي شوند؟! ملت ايران، اين ادعاهاي دروغين را شناخت. ديرباورترين افراد هم فهميدند كه دولت امريكا و بسياري از كشورهاي اروپايي و جوامع به اصطلاح متمدن طرفدار حقوق بشر، كمترين خبري از حقوق بشر ندارند و كوچكترين دفاعي از آنها نمي كنند! كساني كه در حادثه ي هفتم تير و ديگر حوادث انقلاب به شهادت رسيدند و خونشان ريخته شد، نفوس زكيه يي از افراد بشر و انسانهاي ممتاز جامعه بودند. در بين اينها، علما و دانشمندان و مبارزان قديمي و توده هاي مردم و انسانهاي فداكار و كساني كه براي ملت و كشور و آرمان و انقلابشان فداكاري مي كردند، وجود داشتند. كشتن آنها طبق كدام ميزان از موازين مجاز است، و چه كسي مي تواند كُشندگان آنها را تروريست نداند و جنايتكار نخواند و محكوم نكند؟ اين، يك حقيقت روشن است. ادعاهاي طرفداري از حقوق بشر، دروغ و فريب است ما به ادعاهاي طرفداري از حقوق بشر، كه امروز از طرف دولتها و سازمانهاي وابسته به ابرقدرتها در دنيا اعلام مي شود، كوچكترين اعتقادي نداريم. ما اينها را فريب و خدعه و دروغ مي دانيم. ما معتقديم تروريسم در دامان رژيم امريكا و بسياري از

حكومتهاي غربي و قدرتهاي زورگوي جهاني پرورش مي يابد و رشد مي كند. ملتي كه به هيچ قدرتي از قدرتهاي عالم وابسته نيست و از حقوق خود و مرزهايش دفاع مي كند و دم از استقلال مي زند و به اعتراف همه ي دنيا مي خواهد بر سرنوشت خود مسلط باشد، با چه مجوزي يك عده از افراد خرابكار حق داشته باشند انسانهاي باارزش و دانشمند و انقلابي اين كشور را با چنين وضعيت خون آشامانه يي ترور كنند و به شهادت رسانند و بعد هم دولتهاي غربي بدون هيچ شرم و ملاحظه يي، اسم اينها را به عنوان يك سازمان بياورند و در كشورشان راه بدهند و نشريات اينها را منتشر كنند؟! اجتماعاتي مثل «پارلمان اروپا» و ديگر جاها كه تغذيه ي پولي و سياسي اينها را در سطح جهان برعهده دارند، خود را در تاريخ و در چشم انسانهاي منصف و آگاه اين روزگار محكوم كردند و لكه ي ننگي براي خويش باقي گذاشتند. اين از بركات خون پاك شهداي عزيزي است كه در فاجعه ي هفتم تير به شهادت رسيدند. حقيقتاً شهادت آنها مظلومانه بود و خون پاكشان دامان جانيها و قاتلها و گروهكهاي وابسته را گرفت. قوّه ي قضاييه، ملاك و معيار سلامت جامعه به مناسبت حضور آقايان محترم دستگاه قضايي، چند جمله يي را هم درباره ي قوّه ي قضاييه متذكر مي شوم: شكي نيست كه قوّه ي قضاييه در جمهوري اسلامي ايران، مثل ديگر ارگانها و دستگاههاي اين نظام، از تلاش مخلصانه و دلسوزانه و عظيم و باارزش برخوردار است. در طول اين چند سال، قضات دادگاهها و دادسراها و دستگاههاي عالي قضايي و دست اندركاران امور اداري و همه ي عناصر قوّه ي قضاييه، با الهام از احكام اسلامي

تلاش كردند و زحمت كشيدند و حقاً و انصافاً زحمت مأجوري را متقبل شدند، كه همه ي آنها مغتنم است. در تمام دنيا، قوّه ي قضاييه، ملاك و معيار سلامت جامعه است. اگر قوّه ي قضاييه يي سالم و دقيق و عامل به عدل و انصاف و مقررات اسلامي وجود داشته باشد، به مرور تمام دستگاههاي كشور و جامعه ي اسلامي اصلاح خواهند شد. ممكن نيست كه كشوري به سلامت كامل اجتماعي برسد، مگر آن كه دستگاه قضايي سالم و بي عيبي به وجود آيد. اگر دستگاه قضايي سالم نباشد، دستگاههاي ديگر هم بتدريج به فساد خواهند گراييد. به همين دليل، اسلام نسبت به قضا و قضاوت و قاضي و محكمه و مقدمات كار و ابزار كار قضايي، حداكثر اهتمام را ورزيده است و شايد در تعاليم اسلامي، چيزي به اندازه ي عدالت در قضا مورد تأكيد واقع نشده باشد. دستگاه قضايي، ملجأ و مأمن مردم دستگاه قضايي ما درحقيقت دستگاه جديدي است؛ زيرا حاكميت قوانين و مقررات اسلامي، مسايل جديدي را براي اين دستگاه پيش آورده است و همان طور كه چندين بار از زبان امام عزيزمان هم شنيده شد، برادراني كه در قوّه ي قضاييه مشغولند، زحمات و تلاشهاي فراواني را كشيده اند؛ اما بايد در نظام اسلامي، نسبت به رشد و اعتلاي روزافزون دستگاه قضايي، همت گماشته شود و در هيچ حدي قانع نبود. حقيقتاً دستگاه قضايي بايد ملجأ و مأمن مردم به حساب آيد. در جامعه، كمبود و مشكلات و درگيري و ظلم به افراد و تعرض به اموال و جان و حيثيت اشخاص وجود دارد؛ اما دستگاه قضايي بايد به گونه يي باشد كه هر كس در جامعه مورد ظلم هر مقامي

واقع شد، خاطرش آسوده باشد كه رسيدگي مي شود؛ مثل فرزندي كه پدر عاقل و مهربان و قوي يي دارد و هر كس به او اندك تعرضي كند، دلش محكم است و مي گويد ظلم تو را به پدرم مي گويم و او حق من را از تو خواهد گرفت. بايستي بر تمام آحاد كشور، چنين روحيه يي نسبت به دستگاه قضايي حكمفرما باشد. اگر به كسي ظلم شد، بداند كه با مراجعه به دستگاه عدل اسلامي، قطعاً آن ظلم برطرف خواهد شد. اين يك بعد از ابعاد كار دستگاه قضايي است كه مورد انتظار اسلام و همه ي مردم است؛ كه ان شاءاللَّه حركت دستگاه قضايي، به همان طرف خواهد بود. ما شاهد هستيم كه تلاشهاي انجام شده، تلاشهاي خوبي است و ان شاءاللَّه دستگاه قضايي را به سمت ايجاد عدالت اسلامي خواهد برد. نبايد در مقابل جنجال مخالفان دچار انفعال شويم بُعد ديگر، حاكميت احكام و ارزشها و ملاكها و معيارهاي اسلامي است، كه قويترين و متقنترين و محكمترين ملاك و معيار براي اداره ي يك مجموعه ي قضايي است. نبايد در مقابل جنجال مخالفان و دشمنان و كساني كه هر نقطه ي مثبتي هم در جامعه ي اسلامي باشد، مورد انتقاد قرار مي دهند، دچار انفعال بشويم. فرهنگ غربي، شيوه ي قضايي اسلامي را قبول ندارد؛ ما هم شيوه ي قضايي آنها را قبول نداريم؛ «ولا انتم عابدون ما اعبد ولا انا عابد ماعبدتم»(1). آنها حاضر نيستند موازين قضايي مبتني بر ارزشهاي اسلامي را درك كنند و بفهمند. اصلاً فرهنگ غربي اجازه نمي دهد كه كسي ارزش بينه و قسم و حد و تعزير و ديگر معيارهاي قضايي اسلام را درك كند و بفهمد. در اسلام، قاضي به جز

هيبت قضاوت، هيبت ديگري ندارد، و مسلماني مثل بقيه ي مسلمانهاست؛ روي خاك مي نشيند، با مردم برادرانه برخورد مي كند و ترتيب و آداب خاصي براي خود قايل نيست؛ اما در دنيا شكل و آداب ديگري براي قاضي و محكمه و كار قضايي قايلند. ما در مقابل دنيا منفعل نيستيم. ما به معيارهاي قضايي متقني كه در اسلام وجود دارد، افتخار مي كنيم و براساس همان معيارها نيز حركت مي كنيم و معتقديم عدالت در جامعه ي اسلامي از طريق قضاي اسلامي مي تواند تأمين شود. قدر حيثيت اسلامي و آبروي انقلاب خود را بدانيد به همه ي اقشار مردم ايران توصيه مي كنم كه قدر حيثيت اسلامي و آبروي سرشار انقلاب خود را بدانند و سعي كنند آن را حفظ كنند. اسلام به ملت و كشور ما خيلي عزت و شخصيت داده است. جا دارد كه هرچه در توان داريم، از اسلام و نظام اسلامي دفاع كنيم. دنيا ملتي را مثل ملت ايران نمي شناسد كه اين قدر با قاطعيت و قدرت و اعتماد به نفس، در مقابل زورگوييهاي قدرتهاي مستكبر جهاني ايستاده باشد و از كسي هم واهمه نداشته باشد. روحيه ي ايستادگي و مقاومت در شما مردم و وفاداري نسبت به امام عزيز و بزرگوارمان - كه مظهر ايستادگي و مقاومت انقلابي ملت ما بود - و عزتي كه از طريق همين ايستادگيها و مقاومتها در دنيا و در چشم ملتها به وجود آمده، موارد نادري است كه براي يك ملت به آساني پيش نمي آيد. بحمداللَّه از اول انقلاب تا امروز، علي رغم برخورد با مشكلات فراوان، ملت ما راه مستقيم را - كه راه حاكميت اسلام و عمل به احكام اسلامي است - طي

كرده و مشكلات زياد و گذرگاههاي سختي را پشت سر گذاشته است. ما دشمنان زيادي را نسبت به خودمان مأيوس كرده ايم و اميد آنها را از اين كه بتوانند در حركت و هدفهاي ما اثري بگذارند، قطع كرده ايم. آينده ي بسيار روشني پيش روي ماست آينده ي بسيار روشني پيش روي ماست، كه به سمت آن در حركتيم؛ آينده يي كه ملت ايران خواهد توانست به بركت اسلام و نظام اسلامي، هم عدالت اجتماعي و رفاه مادّي داشته باشد، و هم به استقلال كامل دست يابد. از روز اول پيروزي انقلاب، ما به سمت اين آينده حركت كرده ايم و به اعتقاد من، قسمتهاي سخت ترش را پشت سر گذاشته ايم. نمي گويم بدون تحمل زحمت مي شود به آن آينده رسيد؛ اما مي گويم با حفظ وحدت و ايمان و انگيزه و ادامه ي حركت، مي توان به آن دست يافت. عمده اين است كه ما ياد و راه و هدفهاي امام(ره) را هميشه در خاطر داشته باشيم و آنها را حفظ كنيم. بايد وحدت و صميميتي را كه بحمداللَّه امروز بر سرتاسر كشور ما حاكم است، با جديت حفظ كنيم و از مخدوش شدن آن جلوگيري كنيم و در تمام صحنه هاي انقلاب حاضر باشيم؛ همچنان كه تاكنون ملت ما در همه ي صحنه هاي انقلاب حاضر بوده است. البته دشمن تبليغات و دروغ پراكني و شايعه پردازي مي كند و سعي دارد كه دلها را نسبت به آينده نااميد كند. دشمن تبليغ مي كند تا مردم را از ادامه ي حركت باز دارد. از دشمن، جز اين انتظاري نيست. آنها سعي مي كنند وحدت را مخدوش كنند و مشكلات را عمده نمايند. وجود مشكلات براي جامعه و نظامي كه جوان و تازه كار است،

يك امر طبيعي است. جوان بودن سختيهايي دارد؛ اما امتيازات زيادي هم به همراه دارد. بايد مشكلات را تحمل كنيم ما يك نظام جوان هستيم كه از تجربيات گذشته برخورداريم. بايد آينده را بسازيم. بايد همه دست به دست يكديگر بدهيم و مشكلات را تحمل كنيم، تا آينده خوب ساخته شود. با تحمل مشكلات است كه مي شود از اين معبر عبور كرد. هرگز ارتباط و پيوند مستحكم خود با خدا را فراموش نكنيم. از خداي متعال كمك بخواهيم و تفضل او را طلب كنيم و مطمئن باشيم كه خداي متعال به ما كمك خواهد كرد. اميدوارم پروردگار متعال به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از راههاي دور تشريف آورديد و آقايان محترم قوّه ي قضاييه و مسؤولان محترم اين قوّه كه حقيقتاً زحمات ارزشمندي براي اصلاح و تكميل قوّه ي قضاييه كشيدند، مخصوصاً جناب آقاي اردبيلي كه شخصيت بارزي هستند و سالهاي متمادي زحمات قوّه ي قضاييه را بردوش دارند، توفيق دهد و لطف و فضل و رحمت خودش را شامل حالتان كند و ان شاءاللَّه به همه ي ما كمك كند، تا بتوانيم با تحمل زحمات انقلاب، اين بارِ باارزش را به سر منزل مقصود برسانيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كافرون: 3 و 4

سخنرانى در مراسم بيعت اصناف مشهد و تعاونيهاى شهرى خراسان، مسؤولان بنياد پانزده خرداد و نهضت سواد آموز

سخنراني در مراسم بيعت اصناف مشهد و تعاونيهاي شهري خراسان، مسؤولان بنياد پانزده خرداد و نهضت سواد آموزي و تعدادي از كاركنان و مسؤولان وزارت نيرو و سازمانهاي تابعه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم براي انجام كارهاي بزرگ، بايد به نصرت الهي و كمك مؤمنين تكيه كرد از همه ي برادران و خواهران عزيز متشكر و ممنون هستم. به همه ي شما كه از اعماق

جانتان داغدار هستيد، صميمانه تسليت عرض مي كنم. حقاً امت اسلام در همه جاي عالم احساس يتيمي كرد. اگر ملت ايران همچنان لباس عزا بر تن داشته باشد و دايماً از ديدگانش اشك ببارد و مرقد مطهر آن عزيز را رها نكند، حق دارد. شايد اين خلأ عظيم، تا سالهاي متمادي در دلها و جانها و محيط زندگي ما و دنياي اسلام پُر نشود. شما از راههاي دور و نقاط مختلف كشور به اين جا تشريف آورديد؛ اما همه احساس و انگيزه و تكليف مشترك داريد، و اين نقطه ي قوّت است. براي انجام كارهاي عظيم، فقط بايد به كمك و نصرت الهي و ايمان عامه ي مردم تكيه كرد. پول و سلاح مدرن و قدرت مادّي و سياستبازي و سياسيكاري، تكيه گاه مطمئني براي انجام كارها نيستند. البته آن دو عامل، در عرض يكديگر نيستند؛ بلكه در طول هم هستند؛ يعني اگر تكيه گاه ما خدا و كمك الهي بود، دلهاي مردم هم متوجه پروردگار خواهد شد. خداي متعال به رسول گرامي خود - كه بزرگترين تكليفها را متناسب با شخصيت او بر دوشش گذاشته بود و در طول تاريخ بشر، هيچ تكليفي بدان پايه نمي رسيد - فرمود: «هوالّذي ايّدك بنصره و بالمؤمنين»(1)؛ يعني همين دو تكيه گاه - نصرت الهي و كمك مؤمنين - تو را پيش برد. براي همين است كه ما اعتقاد داريم وقتي قدرتهاي مادّي با حق سينه به سينه شوند، پوشالي و توخالي هستند، و وقتي به قدرتهاي باطل اعتنايي نشود و انسانها با اراده ي خود با آنها درنيفتند، هيچ عكس العملي نخواهند داشت، و هرگاه نيروي پُرتوان مردم با قدرتهاي باطل درگير شود، خودبه خود آن قدرتها را به

عقب نشيني وادار خواهد كرد. قدرتهاي استكباري بامشاهده ي هجوم مردم عقب نشيني مي كنند در گذشته و نيم قرن اخير كه قدرتهاي استعماري اروپا و امريكا با ملتها سرِستيز داشتند، هرجا ملتها با اين قدرتها درافتادند، آنها مجبور به عقب نشيني شدند. امريكا تا وقتي امريكا بود كه ملت ويتنام با او درگير نشده بود؛ هنگامي كه درگير شد، اين كشور به ظاهر قدرتمند، به يك نيروي شكست خورده كه ظرف مدت چند ماه مجبور شد پانصد هزار نيروي نظامي خود را از صحنه ي نبرد عقب بكشد، تبديل شد! قدرت استعماري فرانسه و انگليس هم خيلي قوي محسوب مي شدند؛ اما هنگامي كه مردم كشورهاي زير ستم با آنها درافتادند، گويي كوهي از پنبه و پوشال به نابودي گراييد. رژيمهاي استبدادي هم اين طبيعت را دارند و با مشاهده ي هجوم ملتها عقب نشيني مي كنند؛ ولي اگر احساس كنند كه مردم جرأت مقابله را ندارند، روزبه روز بر فشار و تهديد خود مي افزايند. بايد نيروي ملت منسجم شود و با ايمان حركت كند و به خدا تكيه دهد و از سختيها نترسد و پا عقب نكشد، تا هيچگاه دشمن به خود اجازه ي نفوذ ندهد. در گذشته افرادي بودند كه سطحي فكر مي كردند و ظاهربين بودند. هرچند نمي شود به آنها اتهام غرض ورزي زد، ولي نمي توانستند باور كنند كه توان مقابله با دشمن در ملت وجود دارد. اما آن كسي كه راز حركت تاريخ و سنتهاي الهي را مي دانست، ايستادگي مي كرد و انسجام مي بخشيد و اراده را تقويت مي كرد. ما افتخار مي كنيم كه يكي از گوهرهاي گرانبهاي خداوند در ميان ما بود در كنار همه ي اينها، رهبري پيشاهنگ و قوي لازم بود كه بحمداللَّه ملت ما

از آن بي نصيب نبود. اقبال با مردم ايران بود كه خداي متعال گوهر يكدانه و ذخيره ي خودش را به آنها عنايت فرمود. معمولاً خداي متعال گوهرهاي ناب خود را براي روزهاي حساس تاريخ بشر ذخيره مي كند، و ما اين افتخار را داشتيم كه خداوند يكي از گوهرهاي گرانبهاي خود را در ميان ما قرار داده بود. خيليها امام(ره) را مي ديدند، اما نمي شناختند و او را به انسانهاي معمولي تشبيه مي كردند؛ اما جوهر درخشان و فروزان او به كمك پروردگار و در سايه ي عبوديت خدا آشكار شد. او براي خودش عنوان و بهره يي قايل نبود. آن دستي كه توانسته بود تمام سياستهاي دنيا را با قدرت خويش تغيير دهد و جابه جا كند، آن زبان گويايي كه كلامش مثل بمب در دنيا منفجر مي شد و اثر مي گذاشت، آن اراده ي نيرومندي كه كوههاي بزرگ در مقابلش كوچك بودند، هر وقت از مردم صحبت مي شد، خودش را كوچكتر مي انگاشت و در مقابل احساسات و ايمان و شجاعت و عظمت و فداكاري مردم سر تعظيم فرود مي آورد و خاضعانه مي گفت: مردم از ما بهترند. انسانهاي بزرگ همين گونه اند. آنها چيزهايي را مي بينند كه ديگران نمي توانند و يا نمي خواهند رؤيت كنند. گاهي در مقابل كارهايي كه به نظر مردم معمولي مي آيد، آن روح بزرگ و آن كوه ستبر تكان مي خورد و مي لرزيد. هنگام جنگ، بچه هاي مدرسه در نماز جمعه ي تهران قلكهاي خود را شكسته بودند و پولهايش را براي جنگ هديه كرده بودند. فرداي آن روز كه خدمت امام(ره) رسيده بودم، ايشان را در حالي كه چشمهاي خدابينش از اشك پُر شده بود، ديدم؛ به من فرمودند: كار اين بچه ها را ديدي؟

به قدري اين كار به نظرش عظيم آمده بود كه او را متأثر ساخته بود. او خوب مي فهميد و درست تشخيص مي داد. او از همه ي انسانهايي كه ما تاكنون ديده ايم و وصف آنها را شنيده ايم - غير از انبيا و اوليا و ائمه(ع) - يك سر و گردن بالاتر بود. افراد بزرگي كه ما در تاريخ گذشته و معاصر زندگي آنها را مطالعه كرده ايم، هيچكدامشان به لحاظ عظمت، اصلاً قابل مقايسه با شخصيت عظيم او نبودند؛ اما همين امام در مقابل مردم مي گفت: من در برابر شما احساس حقارت مي كنم. همه ي آرزوهاي انبيا و اوليا به دست شما قابل عمل است خداي متعال آن قدر عظمت در اجتماع يك ملت مؤمن گنجانده، كه آن را با نصرت خود مقايسه كرده است؛ «هوالّذي ايّدك بنصره و بالمؤمنين»(2). اين روحيه را نگهداريد. تا شما ملت ايران، اين اتحاد و آمادگي براي انجام كارهاي بزرگ را داريد، همه ي آرزوهاي انبيا و اوليا(ع) به دست شما قابل عمل است. آمال بزرگ آنان، استقرار عدل جهاني و نجات مستضعفان و نابودي ظلم در سطح عالم بود. البته وعده ي الهي حق است و استقرار عدل جهاني فقط در دوران ظهور حضرت بقيةاللَّه(ارواحناله الفداء) انجام خواهد گرفت؛ اما يك ملت مؤمن و مبارز مي تواند زمينه را براي تشكيل آن حكومت فراهم كند؛ همچنان كه ملت ايران تاكنون توانسته و بر خيلي از مشكلات فايق آمده است. ما امروز در مقابل قدرتهاي جهاني، احساس كوچكترين ضعفي نمي كنيم؛ احساس قدرت ما بالاست. ما به قدرتهاي جهاني مي گوييم، اگر شما محبت ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي را مي خواهيد، بايد شرايط ما را بپذيريد. اولين شرط اين است

كه دست از زورگويي و گردن كلفتي و افزون طلبي خودتان برداريد. شرط ديگر اين است كه دفاع از تروريستها و مفسدان و بدكاراني را كه عليه اين انقلاب يا انقلابهاي ديگر مشغول توطئه هستند، رها كنيد. چرا قدرتهاي بزرگ از قبيل امريكا به خودشان حق مي دهند كه هرجا ملتي قيام كرد و انقلابي به راه انداخت و حكومتي مردمي تشكيل داد، فوراً در اداره ي آن كشورها اخلال كنند و به مخالفان آن حكومتها، سلاح و تجهيزات و پول و راديو دهند و به نفع آنها تبليغات كنند و هزاران خباثت ديگر را مرتكب شوند، تا شايد بتوانند آن حكومتي را كه مستقل است - هرچند به طور نسبي - از پا درآورند؟! امريكا بايد به خاطر حمايت خود از ضد انقلابيون و منافقان و قاتلان مردم توبه كند. مادامي كه اين توبه هاي سياسي انجام نگيرد، دشمني و خشم ملت ايران نسبت به ابرقدرتها - خصوصاً شيطان بزرگ امريكا - به هيچ وجه كم نخواهد شد. ما انگيزه يي جز رضاي خدا و پياده كردن احكام الهي نداريم ما احساس مي كنيم بحمداللَّه از درون قوي هستيم. قوّت ما، نه به خاطر تكيه به كسي يا به سياستي يا به روشي از سياستها و روشهاي معمول دنياست؛ بلكه به خاطر اين است كه با خدا رابطه داريم و مي دانيم براي او كار مي كنيم و كمك او شامل حال ماست. ما انگيزه يي جز رضاي خدا و پياده كردن احكام الهي نداريم. اين، هدف ما و تمام زندگي ماست. عمرمان را در اين راه گذرانده ايم و همه ي ملت ايران نيز همين احساس را دارند. بنابراين، هم به كمك الهي اعتماد و اطمينان داريم، و

هم به آگاهي و ايمان و انگيزه ي قوي مردم متكي هستيم. بايد اين دو نيروي قوي را حفظ كنيد. نگذاريد در انگيزه ها و ايمانتان، كوچكترين سستي و اختلال به وجود آيد. دشمن خيلي كار مي كند، تا با بزرگ جلوه دادن مشكلات، ايمان و حرارت و انگيزه ي مردم را كم كند. البته طبيعي است ملتي كه ده سال است انقلاب كرده و در طول اين مدت دايماً با دشمن درگير بوده است، مقداري از مشكلات را تحمل كند. ملتي كه هشت سال درگير جنگ بوده و در تمام سالهاي آن، با تلاش و تدبيري كه به كار بسته، خودش را در مقابل دولتهاي ديگر مقروض نكرده و درعين حال توان رزمش هم پايين نيامده است، بناچار تا حدودي در مضيقه و تنگنا قرار خواهد گرفت. وقتي ما دست نياز به سوي كشورهاي ديگر دراز نكرديم و عزت و استقلال خود را حفظ كرديم، طبيعي است كه در داخل به ما سخت بگذرد. اگر ملت رشيد و قدرتمند ما تلاش كند، اين سختيها و دشواريها برطرف خواهد شد. ترفند خصمانه ي دشمن اين است كه مشكلات را بزرگ جلوه دهد و موفقيتها را كوچك بشمارد و روي كمبودها انگشت بگذارد و آنها را مشكلات اصلي جامعه وانمود كند. مردم بايد بر اين ترفندها و تبليغات فايق آيند. مسؤولان و مردم نگذارند زمينه هاي اختلاف به وجود آيد توطئه و ترفند ديگر دشمن اين است كه القا كند بين مسؤولان و يا مردم، جناح بندي حاد خصمانه وجود دارد! مردم نبايد اين تبليغات را جدي تلقي كنند. البته از لحاظ سياسي، اختلاف سليقه وجود دارد، كه طبيعي است و وجود آن خطري

را ايجاد نمي كند. بارها امام(ره) مي فرمودند: من از اين بحثها نگران نمي شوم؛ نگراني ما زماني است كه اينها را عمده كنيم. نبايد تصور كنيم كه به خاطر اين مباحثات، آحاد ملت از هم جدا مي شوند. اگر مسؤولان و يا مردم، اختلاف سياسي و سليقه هاي مختلف داشته باشند، باز هم دوش به دوش و دست در دست يكديگر، براي كشور و نظام كار مي كنند. اگرچه در حال حاضر اختلافات سليقه يي كم رنگ شده است، ولي مسؤولان و مردم نگذارند زمينه هاي اختلاف در جامعه به وجود آيد. من از همه ي آحاد ملت مي خواهم كه به خاطر دوستي و علاقه ي به من، هيچ كس را مورد تهاجم يا اهانت قرار ندهند؛ اين كار هيچ وجهي ندارند. معنا ندارد كه يك نفر بگويد من با فلاني بيشتر دوست هستم، يا از لحاظ فكري به فلاني نزديكترم و ديگران دورتر هستند! بايد همه در خط اسلام و انقلاب و دنبال هدفهاي اسلامي باشيم و با همان شعارها و آرمانهايي كه امام عزيزمان ما را پيش برد و در مقابل دشمنان ايستادگي كرد، راه گذشته را ادامه دهيم. خباثت و خصومت دشمنهاي ما كه تغيير نكرده و ماهيت آنها كه عوض نشده است؛ بنابراين بايد با اتكال به خدا و پافشاري بر همان اصول، در صف واحد حركت كنيم. افراد را طرد نكنيد، به ديگران تهمت نزنيد و به كسي اهانت نكنيد. همه با يكديگر برادرند و در خط امام(ره) هستند و تصميم منتخبان مردم را با همه ي وجود تأييد مي كنند. ما تكليف سنگيني بر دوش داريم و بايستي اين راه را با قوّت و قدرت ادامه بدهيم. من آينده را بسيار روشن مي بينم و مشكلات

را قابل رفع مي دانم. احساس مي كنم نيروي عظيم مردمي و انقلابي خواهد توانست كوهها را از سر راه بردارد. ما از بيشترين مشكلات عبور كرده ايم. البته نمي گويم هيچ مشكلي وجود ندارد. هيچ انسان و جامعه يي نيست كه براي انجام كارهاي بزرگ، با مشكلات مواجه نشود. آنچه در مقابل ماست، مشكلاتي است كه در مقابل همت ملت ايران و اراده و قدرت دروني آنها، و بالاتر از همه لطف پروردگار، چيزي به حساب نمي آيد. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شما را موفق و مؤيد بدارد؛ توجهات و دعاي حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) را شامل حال ما كند و به شما توفيق دهد تا بتوانيد به بهترين وجه رضاي آن بزرگوار را كسب كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 62

2) انفال: 62

سخنرانى در مراسم بيعت نمايندگان عشاير سراسر كشور

سخنراني در مراسم بيعت نمايندگان عشاير سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خصوصيات عشاير، سرمايه ي مهمي براي كشور از همه ي برادران عزيز عشاير كه با علاقه و صميميت مخصوص اين قشر مؤمن، از نقاط مختلف كشور تشريف آوردند و احساسات پُرشور و مخلصانه ي خودشان را ابراز كردند، صميمانه متشكرم. اميدوارم خداي متعال به همه ي شما مرزداران كشور و انسانهاي شجاع و صبور توفيق دهد و دستهاي نيرومند شما را در انجام وظايفي كه به عهده داريد، ياري كند. مسأله ي عشاير در كشور ما، يكي از مسايل حساس و مهم است. در سرتاسر كشور، مخصوصاً در مناطق مهم و حساس مرزي، مجموعه هاي عشاير از قديم الايام سكونت دارند و با لهجه هاي مختلف و آداب و عادات متفاوت، زندگي مي كنند. درعين حال، خصوصيات مشتركي هم دارند كه همان خصوصيات اصيل اسلامي ملت ايران است. فرهنگ فاسد و مفسد غرب، در بعضي

از مردم نقاط كشور تأثير گذاشت و رفتار و اخلاق اسلامي خوب آنها را عوض كرد؛ اما در اين مردم مؤمن و پُرشور و بااخلاص مؤثر واقع نشد و دست بيگانگان به اعماق و زواياي زندگي عشاير و طوايف كشور ما نرسيد. من شخصاً با بسياري از اين عزيزان آشنايي نزديك داشتم و زندگي اينها را در طول سالهاي متمادي بتدريج و تناوب ديده ام. عشاير ما، مردماني صادق و بااخلاص و راستگو و شجاع و دور از نيرنگ و خدعه هستند. اين خصوصيات، سرمايه ي مهمي براي كشور محسوب مي شود. در ماههاي اول جنگ تحميلي، كه روزهاي غربت جبهه ها بود، مشاهده مي كردم كه عشاير با همان تفنگهاي خودشان - كه خيلي هم ساده و ابتدايي بود - يا با سلاحي كه به آنها داده مي شد، مي آمدند. بخش مهمي از جبهه ي جنگ را اينها پُر كردند و با شجاعتشان، به همه روحيه دادند. در مناطق مرزي، عشاير بومي ما مثل كوه در مقابل دشمن مي ايستادند و زمين و رودخانه يي را كه اشغالگران تصرف كرده بودند، پس مي گرفتند، يا مانع دست اندازي و تصرف مجدد دشمن مي شدند. امام عزيز كه حقيقتاً قلب او در مواردي ملهم به الهامات غيبي الهي بود و گويي كلماتش متكي به وحي است، در يك جمله فرمود: عشاير ذخاير انقلابند. ذخيره، يعني سرمايه يي كه انقلاب در اختيار دارد، تا در وقت احتياج آن را خرج كند. يكايك عشاير بايد با همين روحيه و احساس، زندگي و كار كنند. عشاير وظيفه ي مرزباني را جدي بگيرند عشاير غيوري كه در مرزها هستند، بايد وظيفه ي مرزباني را جدي بگيرند و دشمني را كه درصدد تجاوز است، منكوب

كنند. البته بسيار بعيد مي دانيم كه دشمنها بار ديگر به فكر تجاوز به مرزها باشند - اين كار براي آنها حماقت است - اما يك ملت بايد بيدار باشد و مرزهاي خود را حفظ كند، و شما عشاير بايد در اين بيداري و حراست، سهم زيادي را ايفا كنيد. عشاير مرزنشين مؤمن و غيور و شجاع، بايد همان گونه كه از خانه و منطقه و ميهن خود دفاع مي كنند، از مرزهاي جمهوري اسلامي نيز دفاع كنند. تا وقتي عشاير غيور ما به طور كامل روحيه ي مرزباني را در خود حفظ مي كنند، دشمن جرأت تجاوز به مرزها را پيدا نخواهد كرد. عشايري هم كه در مناطق غير مرزي و نزديك به مركز كشور ساكن هستند، از نظر حفظ امنيت عمومي كشور، نقش مهمي را برعهده دارند. شما هرجا باشيد، سرباز اسلام هستيد. برادران شجاع عشاير ما در هر نقطه يي كه هستند، بايد بدانند امروز وظيفه ي انساني تك تك عشاير مؤمن كشور، دفاع از انقلاب و نظام جمهوري اسلامي است، كه بايد با قوّت و قدرت انجام گيرد. بايد توان توليد خود را بالا ببريد مسؤوليت ديگري كه عشاير برعهده دارند، توليد و رفع نياز بخشي از احتياجات كشور است. عشاير از قديم يك قشر توليدكننده و مايه ي بركت براي كشور بوده اند. در دوراني كه مسؤولان نظام جمهوري اسلامي سعي در بازسازي كشور دارند، عشاير بايد اين توان را حفظ كنند و بالا ببرند. البته مسؤولان موظف هستند به امور عشاير برسند و مشكلات احتمالي آنها را برطرف كنند. بايد همه دست به دست هم بدهيم، تا با كمك پروردگار و با كار و تلاش خود، كشور و نظام جمهوري

اسلامي را به طور كامل بيمه كنيم. ما معتقديم و بروشني هم مي بينيم كه كيد و توطئه ي دشمن عليه اسلام و نظام جمهوري اسلامي، مانند گذشته هرگز به جايي نخواهد رسيد. خداوند ان شاءاللَّه به شما خير و بركت و لطف عنايت كند و پشتيبان شما باشد و به ما توفيق دهد تا بتوانيم به وظايف خود در قبال اسلام و نظام جمهوري اسلامي عمل كنيم. سلام گرم ما را به ساير عشاير مناطق خود برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم محلات، دليجان و نراق، دزفول، لارستان، بندرلنگه، لامرد فارس

سخنراني در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم محلات، دليجان و نراق، دزفول، لارستان، بندرلنگه، لامرد فارس، فلاورجان، قهدريجان، كليشاد و اصناف شهرري، به همراه ائمه ي جمعه، روحانيون و نمايندگان آنان در مجلس شوراي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم همه احساس مي كنند كه يتيم و داغدار شده اند از همه ي شما برادران و خواهران گرامي كه زحمت كشيديد و از نقاط مختلف كشور و راههاي دور به اين جا تشريف آورديد، صميمانه متشكرم و متقابلاً اين حادثه ي مصيبت بار و عظيم را به شما عزيزان تسليت عرض مي كنم. حقيقتاً در اين مصيبت بزرگ، فرد و يا جمع خاصي صاحب عزا نيست؛ بلكه ملت ايران و امت بزرگ اسلامي در اين حادثه ي تلخ و دردناك صاحب عزا هستند و بايد به همه ي آنها تسليت گفت. آنچه امروز براي ملت ايران اهميت دارد، اين است كه مسلمانان و مستضعفان سراسر عالم نيز احساس مي كنند يتيم شده اند و داغدار و عزادار گشته اند. امروز چشم آنها به ملت ايران است و هر حركت و سخن و حادثه يي كه در كشور ما پديد مي آيد، انعكاس برجسته تري در دنياي اسلام دارد. اگرچه در ده سال گذشته، به خاطر آن كه

ايران امّ القراي اسلام بوده است، همين حساسيت وجود داشته و ملتهاي مسلمان - خصوصاً عناصر مؤمن و مبارز و روشنفكر و متعهد در اين كشورها - منتظر بوده اند كه از ايران چه خبري مي رسد، اما در اين روزهاي حساس، ملتهاي مسلمان ديگر كشورها، بيشتر تشنه ي شنيدن رويدادهاي ايران هستند و مي خواهند بدانند كانون مركزي انقلاب اسلامي در چه وضعي است و مردم چه مي گويند و چه تصميم و اراده يي دارند. لذا امروز نسبت به گذشته، حركات و موضعگيريهاي شما مردم، تأثير و اهميت چند برابر دارد. موضع ملت ايران، دشمنان را متحير و دوستان را اميدوار كرد بعد از وفات رهبر عظيم الشأن انقلاب(اعلي اللَّه مقامه)، كه استكبار جهاني و دشمنان كوچك و بزرگ ما مترصد بودند تا شايد بتوانند سوءاستفاده يي بكنند، موضع ملت ايران همه ي دشمنان را متحير كرد و اميد را به دل دوستان ما - كه نگران وضعيت كشور بودند - برگرداند. ضربه ي شديد ناشي از فقدان امام بزرگوار براي ملتهاي مسلمان در سرتاسر دنيا، ضربه يي كاري بود و حقيقتاً آنها را دچار غلق و اضطراب كرد. بخشي از اين نگراني به خاطر آن بود كه امام(ره) را از دست داده بودند، و بخشي ديگر به اين دليل بود كه نسبت به سرنوشت انقلاب و جمهوري اسلامي نگراني داشتند. در اين ميان، موضع ملت ايران، اميد را به دلهاي مسلمانها در سرتاسر عالم برگرداند. امروز همه ي آنها فهميده اند كه انقلاب در اين كشور كاملاً ريشه دوانده است و نمي توان آن را تهديد كرد. ايمان شما مردم، اين واقعيت را اثبات كرده است. اگر در گذشته، آگاهي و ايمان و وفاداري شما نسبت به امام و

انقلاب توانست مانع تحقق پيش بينيهاي دشمنان شود و آنها را نااميد كند، در آينده نيز بايد اين گونه باشد. دشمن در تمام روزهايي كه از وقوع اين حادثه ي مصيبت بار گذشته، دايماً مشغول مطالعه روي حوادث ايران بوده است. با تحليلهايي كه اين روزها از رسانه هاي بيگانه منتشر مي شود، مي توان فهميد كه دشمن هيچ اميدي براي خود مشاهده نمي كند. البته براي اين كه طرفداران و مزدورانشان مأيوس نشوند، اميدهاي واهي و مبهمي را به آنها مي دهند و مي گويند حرارت و شور و هيجان و وفاداري مردم پايدار نيست و مدت زيادي طول نخواهد كشيد كه اختلاف و دو دستگي به وجود خواهد آمد! اين گونه اظهارات دشمن هم براي ما مفيد است؛ زيرا ما بخوبي احساس مي كنيم كه آنها به چه چيزهايي اميد بسته اند. مردم بايد در راه ايجاد آينده يي بهتر تلاش كنند مردم بايد با تمام قدرت و اميدواري، در راه ايجاد آينده يي بهتر تلاش كنند. چرا بايد ملت ايران به آينده ي خود و لطف الهي اميدوار نباشد؛ در حالي كه تمام رويدادهاي اين ده سال، حاكي از لطف بي حد و حصر پروردگار نسبت به ما بوده است؟ امام عزيز و بزرگوار نيز هميشه همين احساس را داشتند. در يكي از تصميمهايي كه اتخاذ كرده بودند، عرض كردم تصميمي كه شما گرفتيد، خيلي به نفع اسلام و جمهوري اسلامي تمام شد. ايشان فرمودند: گمان نكنيد اين كاري كه اتفاق افتاد، قبلاً آن را پيش بيني كرده بودم؛ اين، كار خدا و كمك او بود. بعد فرمودند: از اول انقلاب تا كنون و در مراحل مختلف، گويي دست قدرتمندي هدايت ما را برعهده دارد. حقيقتاً انسان احساس مي كند كه دست قدرت

پروردگار، ملت و مسؤولان ما را هدايت و كمك مي كند. البته دست حمايت الهي، بي دليل بر سر ملتي كشيده نمي شود. علت اين كه خداي متعال لطف خود را شامل حال اين ملت كرده و آنها را هدايت مي كند، ايمان و عمل صالح مردم است. وقتي اين دو عنصر در شخص يا ملتي به وجود آمد، خدا هم او را كمك خواهد كرد. بحمداللَّه ايمان و عمل صالح در ملت ما هست و بايد براي حفظ و تقويت آن تلاش كرد. وحدت عمومي تمام قشرها و طبقات نيز موجب جلب الطاف و نعمتهاي الهي مي شود و بايد مثل گذشته از آن نگهداري كرد و در ميان عامه ي مردم گسترش داد. همين يكجا قرار گرفتن عواطف و احساسات و اراده ي مردم در فراق امام خويش، نمونه يي از وحدت بين اقشار مختلف است كه در سرتاسر كشور خود را نشان داده است. اين يكپارچگي و وحدت، بسيار باارزش است و بايد آن را حفظ كرد. حضورتان را حفظ كنيد و براي دفاع از انقلاب آماده باشيد بارها گفته ام كه آينده را بسيار خوب و روشن و اميدبخش و بهتر از گذشته مشاهده مي كنم. خداي متعال به پيامبر خود فرمود: «وللاخرة خير لك من الاولي»(1)؛ يعني وضعيت آينده ي تو بهتر از گذشته خواهد بود. زحماتي كه امام عزيزمان با پشتيباني ملت در طول ده سال گذشته كشيدند، بذري بود كه پاشيده شد و ان شاءاللَّه در آينده ثمر خواهد داد. مسيرهاي سختي كه دست نيرومند امام(ره) عبور از آنها را ممكن مي ساخت، ديگر تكرارشدني نيست؛ لذا آينده ي ما بسيار خوب و روشن و اميدبخش خواهدبود. مردم بايد حضورشان را در صحنه

حفظ كنند و براي دفاع از انقلاب در همه ي ميدانها آماده باشند؛ ارتباط و اتصال محبت آميز ميان خود و مسؤولان، و بالاتر از همه، پيوند خود با خدا را حفظ و مستحكم كنند. روحيه ي عبوديت الهي و تسليم در مقابل پروردگار و كار براي رضاي او را - كه راز اصلي موفقيتهاي ملت و امام ما بود - پاس بداريم؛ مطمئناً فضل و لطف الهي با ما خواهد بود. پيمان و پيوند ما خدايي است؛ به نام او حركت خواهيم كرد و از او كمك خواهيم گرفت. اميدوارم همه ي شما در جلب رضايت پروردگار موفق باشيد. سلام من را به مردم شهر و ديار خود برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ضحي 4

سخنرانى در مراسم بيعت ائمه ى جمعه، روحانيون، مسؤولان، نمايندگان مجلس شوراى اسلامى، اقشار مختلف مردم

سخنراني در مراسم بيعت ائمه ي جمعه، روحانيون، مسؤولان، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، اقشار مختلف مردم و خانواده هاي معظم شهداي استانهاي يزد و كهكيلويه و بويراحمد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ملت ما با حوادث آموزنده ي بسياري مواجه شده است متقابلاً اين مصيبت بزرگ و جانسوز را به شما برادران و خواهران عزيز، علماي گرامي، ائمه ي محترم جمعه و اقشار مردم حزب اللَّه و مؤمن، كه از راههاي دور تشريف آورديد، صميمانه تسليت عرض مي كنم. تاريخ كوتاه انقلاب ما سرشار از حوادثي است كه هركدام از آنها به تنهايي ملتي را به تفكر و تأمل وادار مي كند. در همه ي اين رويدادها، دو نكته ي روشن مشاهده مي شود: اول، خباثت دشمن؛ و دوم، مقاومت و ايمان عميق و كم نظير ملت مسلمان و بااخلاص ما. از اول انقلاب تاكنون، در هر سال و ماه و هفته، حادثه يي را مشاهده مي كنيم كه معمولاً اين گونه وقايع در سرگذشت ملتها

كمتر رخ مي دهد، و به همين جهت است كه ملت ما از لحاظ معارف انقلاب غني است؛ چون در دوران انقلاب، با حوادث آموزنده ي بسياري مواجه شده است، و اين هم لطف خداست. يكي از آن حوادث، شهادت مرحوم آيةاللَّه صدوقي، عالم بزرگوار و از پيشاهنگان انقلاب و يار صميمي و ديرين امام امت و زبان گويا و پشتوانه ي باارزش انقلاب و شخصيت برجسته و ممتاز نظام بود. شهادت ايشان - كه سومين شهيد محراب در زمان ما بودند - يك درس و حادثه ي آموزنده بود و خباثت و دنائت دشمن را به اثبات رساند. ماهيت دشمنان ما روشنتر شد دشمنهاي ما كساني هستند كه با انسانهاي مرتبط با خدا و دين و پيرمردهاي نوراني و باصفا و پاكباخته آن چنان كينه توزانه برخورد مي كنند كه نظير آن جز در رفتار بدكارترين خلق خدا در طول تاريخ - مثل خوارج - مشاهده نمي شود. اين گروه در دوران اميرالمؤمنين(ع) نيز نسبت به مردان خدا و مؤمنين و مخلصين صادق، با وحشيگري و سبعيت رفتار مي كردند. ترورهايي كه در حوادث كثيرالوقوع انقلاب ما صورت مي گرفت، چهره ي واقعي دشمن را براي ملت ايران و دنيا روشنتر كرد. چه كسي گمان مي كرد منافقين و ديگر گروهكهاي تروريست، اين قدر قسي القلب و خشن و كينه توز و خبيث باشند؟ آيا كسي فكر مي كرد كه چهره ي نفاق اينها اين قدر زشت و پليد باشد و مزورانه از خدا و خلق خدا اسم بياورند و ناجوانمردانه عليه خدا و خلقش اقدام كنند؟! بحمداللَّه والمنه آنها رسوا شدند و كساني هم كه از اين گروهكها حمايت مي كردند، آبروي خود را بر باد دادند. معلوم شد مدعيان حقوق بشر

و سازمانهايي كه به اين نام در دنيا تلاش مي كنند و پولهاي گزافي را خرج اين كار و تبليغات آن مي كنند، چه اهدافي را پي مي گيرند و زير اين پوشش، چه مقاصد سويي را دنبال مي كنند. حوادثي كه پيش آمد، دل مردم را نلرزاند طرف ديگر قضيه كه اهميت آن كمتر از افشاي دشمن نيست، بروز عمق ايمان و اخلاص و استقامت مردم ماست. حوادثي كه پيش آمد، دل مردم را نلرزاند؛ در آنها ايجاد ترديد نكرد و نسبت به صحت هدفهاي خود، دچار تزلزل نشدند؛ بلكه بعكس، هر حادثه يي كه اتفاق افتاد، ايمان مردم را روشنتر، هدفهاي آنها را واضحتر، و آنها را نسبت به صحت راهي كه دنبال مي كردند، مطمئنتر كرد. قرآن كريم، همين سكينه و آرامش و اطمينان قلب را در باره ي مؤمنين واقعي بارها تكرار كرده است. وقتي مؤمنين حوادث تلخ و فشارهاي دشمن را مي بينند و چهره ي پليد مخالفان را مي شناسند، ايمانشان عميقتر و به خدا مطمئنتر مي شوند و با خودشان مي گويند: خدا و رسول به ما گفته بودند كه بر سر اين راه، مشكلات و سختي و ترور و فشار و دشمني قرار دارد. آنچه خدا و رسول گفته بودند، واقع شد؛ «قالوا هذا ما وعدنااللَّه و رسوله»(1). امام عزيز ما، آن قلب منور و نوراني و آن زبان گوياي حقايق، از اول گفته بود كه در اين راه، سختي و ترور و فشار و دشمني و تبليغات وجود دارد. ما ديديم كه هرچه اتفاق افتاد، صحت پيش بيني آن حكيم الهي و منورالقلب را نشان داد. پس راه، راه درستي بود؛ زيرا ايمان مردم لحظه به لحظه عميقتر مي شد. حادثه ي ديگري كه

اوج رذالت و دنائت دشمن را نشان داد، سرنگون شدن هواپيماي ايراني به وسيله ي مزدوران امريكايي بود. با آن كه امريكاييها مي دانستند هواپيماي ما مسافربري و بي دفاع و غيرنظامي است، ولي با كمال وقاحت آن را سرنگون كردند و به قعر آبهاي دريا فرستادند. دنيا با اين جنايت چگونه برخورد كرد؟ وسعت دامنه ي دشمني با اسلام را اين جا مي شود فهميد. عظمت دشمني آنها، نشاندهنده ي عظمت پيام ماست. اسلام ناب دشمنيها را برخواهد انگيخت بارها گفته ام كه قبل از پيروزي انقلاب، دستگاه جبار براي هر كلمه يي كه مناديان نهضت اسلامي در سرتاسر كشور بر زبان مي آوردند، فشارهاي زيادي را متوجه آنها مي كرد؛ در حالي كه خودشان علي الظاهر كارهاي شبه اسلامي - سخنراني مذهبي، تلاوت قرآن، روضه خواني و ... - انجام مي دادند! آنها روي كارهاي مبارزان، بشدت حساس بودند. عكس العمل دشمن در آن زمان، نشاندهنده ي صحت كار ما بود. اصولاً تا وقتي دشمن تهديد نشود، به عكس العمل وادار نخواهد شد. عكس العمل دشمن، نشاندهنده ي اين است كه كار و حرف و پيام و اقدام ما براي او خطرناك است. شما در نظر بگيريد، اين همه جمعيت كه از اطراف عالم به حج مي روند و اعمال را انجام مي دهند، هيچ حساسيتي را براي امريكا و اسرائيل و دولتهاي مرتجع وابسته ايجاد نمي كنند؛ ولي هنگامي كه زاير ايراني به حج رفت و مراسم برائت از مشركين را بجا آورد و در حج معني دار خود، عليه طواغيت و بتهاي زر و زورِ امروز فرياد زد، همه ي دستگاههاي استكباري دنيا همدست شدند، تا صداي او را در گلو خفه كنند، و بعد هم آن فاجعه ي عظيم را در مكه بر سر زوار و حجاج

ايراني آوردند. بنابراين، دشمن در لحظات ترس خود، عكس العمل نشان مي دهد. اسلامي كه پيام پيامبر اسلام(ص) را با خود همراه داشته باشد، حتماً دشمني ابوجهل و ابولهب را برخواهد انگيخت. اگر شما در جايي ديديد ابوجهل ها و ابولهب ها و بقيه ي صناديد كفر جهاني، در مقابل پيام اسلام بي تفاوتند، بدانيد اين اسلام، اسلام صدر اسلام و پيامبر اكرم(ص) نيست و روح و تپش حقيقي اسلام در آن مشاهده نمي شود. آن اسلامي كه صناديد زر و زور و اقطاب قدرت جاهلي و طاغوتي را در دنيا مي ترساند، اسلام ناب محمّدي(ص) است. كار به جايي مي رسد كه دولت امريكا با تمام ادعاهاي بزرگ خود و تظاهر به رعايت قوانين بين المللي، جلوي چشم همه ي خلايق دنيا و در ديد رادارها و دوربينها، از داخل ناو خود هواپيماي مسافربري ما را ساقط مي كند؛ فقط به اين خاطر كه هواپيما متعلق به ايران اسلامي است! وقاحت و گستاخي و عمل مذبوحانه ي آنها نشاندهنده ي اين است كه اسلام پايه هاي كفر و استكبار جهاني را لرزانده است و سران اين كشورها از اسلامي كه پرچم آن امروز در دست جمهوري اسلامي و ملت ايران است، احساس خطر مي كنند. بنابراين، پيام غيرمستقيم خصومتهاي دشمن عبارت از قدرت جمهوري اسلامي است. نظام ما كلمه و شجره ي طيبه است دايماً در طول ده سال گذشته تبليغات مي كردند كه جمهوري اسلامي متزلزل و رو به زوال است؛ اما درحقيقت، عمل آنها نشان داد كه نظام ما كلمه و شجره ي طيبه يي است كه «اصلها ثابت و فرعها في السّماء تؤتي اكلها كلّ حين باذن ربّها»(2). امام بزرگوار با آن قلب نوراني و ذهن روشن، مكرراً اين قدرت را

به دنيا اثبات كرد و يك بار ديگر در هنگام ارتحال ملكوتي آن زاده ي پيامبران و دنباله رو انبياي الهي، اصالت و استحكام آن روشن و واضح شد. به خاطر داشته باشيد كه اهداف مشخص ما، در اسلام خلاصه مي شود. اسلام فقط يك اعتقاد نيست؛ اسلام زندگي طيبه ي انسانهاست. وقتي از حيات و نظام اسلامي صحبت مي كنيم، منظور ما نظام و حيات طيبه يي است كه همه ي خيرات مورد علاقه ي انسان در آن وجود دارد؛ هم رفاه مادّي و امنيت اجتماعي و روحي تأمين مي شود، و هم صفاي معنوي و دانش و بينش و تحقيق و تعبد و خلوص و توجه به خدا مشاهده مي گردد. اسلام اين مواهب را به ما مي دهد. اسلام نشان داده است كه مي تواند از مردمي كه به او اعتقاد دارند و براساس تعاليم او زندگي مي كنند، دفاع كند. درست است كه دشمني قدرتهاي عالم با ما، به خاطر اعتقادات اسلامي ماست؛ «و ما نقموا منهم الّا ان يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد»(3)، اما حصار محكم و سنگر بزرگي كه مي توانيم در آن قرار بگيريم و از حيثيت و شخصيت و هويت خويش دفاع كنيم و براي خود حيات طيبه فراهم آوريم، همين اسلام است. هدف و راه ما مشخص و روشن است و ما براي پيمودن اين راه، هيچ چيز كم نداريم. اگر ايمان و حركت و عمل لازمه ي رسيدن به هدف است، خداي متعال دلهاي ما را به نور ايمان خودش منور كرده و اين توفيق را به ملت ايران داده است كه در حركت و عمل خود، سختيها را تحمل كنند و از موانع نهراسند. بايد ايمان عميق و اقدام قاطع

خود را حفظ كنيم منطقه يي كه امروز در آن زندگي مي كنيم، چه دشمنهاي ما بپسندند يا نپسندند، يكي از حساسترين مناطق عالم است. هر ملتي در اين جا زندگي كند، از همين امتياز برخوردار مي شود. خداي متعال اين امتياز را به ما داده و امكانات طبيعي فراواني را نيز در اختيار ما نهاده است. بايد دو عامل مهم ايمان عميق و اقدام و عمل قاطع را كه تاكنون ما را به پيش برده و به اهدافمان نزديك كرده است، حفظ كنيم. بحمداللَّه وحدت و يكپارچگي بر ملت ما حاكم است؛ بايد سعي شود اين گوهر گرانبها حفظ و تقويت شود. كساني كه در ميان مردم زبان گويا و مؤثري دارند و مي توانند بر ذهنها و دلها و روحهاي مردم اثر بگذارند، براي تقويت ايمان و تشويق به عمل و حفظ يكپارچگي و پيوند عمومي ملت، وظيفه ي سنگينتري دارند. بارها به مردم عزيزمان كه دلهاشان پُر از اميد و ايمان است، گفته ام كه نسبت به آينده هيچ ترديد و نگراني يي ندارم. ملت ما به فضل پروردگار خواهد توانست حيات طيبه ي اسلامي را كه دنيا و آخرت و مادّه و معنا و علم و عبادت و رفاه در آن جمع شده است، به وجود آورد. اگر توانستيم چنين جامعه و نظامي را تشكيل دهيم، آن روز شكست واقعي را براي دشمنان جهاني اسلام ايجاد كرده ايم. خداوند به همه ي شما توفيق و خير عنايت كند، ما را در راه خودش ثابت قدم بدارد و قدردان هدايتها و ارشادهايي كه امام عزيزمان - آن سلاله ي پيامبران و بقيه ي اولياي الهي - در ميان ما گذاشته است، قرار دهد و توفيق حركت به

سمت آن هدفها را عنايت فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 22

2) ابراهيم: 24 و 25 3) بروج: 8

سخنرانى در مراسم بيعت ائمه ى جمعه ى سراسر كشور به اتفاق رئيس مجلس خبرگان

سخنراني در مراسم بيعت ائمه ي جمعه ي سراسر كشور به اتفاق رئيس مجلس خبرگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين براي ملت ايران و انقلاب و آينده ي كشور، زمان مهمي سپري مي شود به همه ي آقايان محترم و برادران عزيز خيرمقدم مي گويم، و به خاطر اين كه روز اول اين سمينار بزرگ و مجمع پُرفايده را مصروف كرديد تا ما در خدمتتان باشيم، تشكر مي كنم. اميدوارم ان شاءاللَّه اين تجمع براي همه ي ما و مردم مؤمن و صالح، حاوي خير و بركت باشد. در اين برهه ي حساس، مسأله ي اصلي «رهبري» است، كه سعي مي كنم به نحو اجمال آن را تبيين كنم: براي ملت ايران و انقلاب و آينده ي كشور و در جهت حفظ انتظام و انسجام ملت، زمان مهمي سپري مي شود. ما در طول ده سال گذشته، نسبت به اين برهه ي حساس - كه يقين داشتيم روزي حادثه ي فقد امام(ره) پيش خواهد آمد - نگراني بسيار داشتيم و حالا ناگهان مي بينيم كه در همان فصل از زمان هستيم. با توجه به اين امر، احساس مي كنيم كه همه بايد در اين فصل بسيار مهم و حساس و خطير و تعيين كننده، حداكثر ابتكار و تلاش و اخلاصي را كه از آنها برمي آيد، ارايه كنند، تا بتوانيم ان شاءاللَّه انقلاب را از اين پيچ بسيار مهم و نقطه ي عطف بسيار خطير، بسلامت عبور دهيم. مسؤوليت رهبري، حتّي در يك لحظه از زندگي گذشته ام متوقع

و منتظر نبود آنچه كه در خصوص تعيين رهبر واقع شد و بار اين مسؤوليت بر دوش بنده ي كوچك ضعيف حقير گذاشته شد، براي خود من حتّي يك لحظه و يك آن از آنات گذشته ي زندگي، متوقع و منتظر نبود. اگر كسي تصور كند كه در طول دوران مبارزه و بعداً در طول دوران انقلاب و مسؤوليت رياست قوّه ي اجرايي، حتّي يك لحظه در ذهن خودم خطور مي دادم كه اين مسؤوليت به من متوجه خواهد شد، قطعاً اشتباه كرده است. من هميشه خودم را نه فقط از اين منصب بسيار خطير و مهم، بلكه حتّي از مناصبي كه به مراتب پايينتر از اين منصب بوده است - مثل رياست جمهوري و ديگر مسؤوليتهايي كه در طول انقلاب داشتم - كوچكتر مي دانستم. يك وقتي خدمت امام(ره) اين نكته را عرض كردم كه گاهي نام من در رديف بعضي از آقايان آورده مي شود، در حالي كه در رديف آنها نيستم و من يك آدم كوچك و بسيار معمولي هستم. نه اين كه بخواهم تعارف كنم؛ الان هم همان اعتقاد را دارم. بنابراين، چنين معنايي اصلاً متصور نبود. البته در آن ساعات بسيار حساسي كه سخت ترين ساعات عمرمان را گذرانديم و خدا مي داند كه در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت، برادرها از روي مسؤوليت و احساس وظيفه، با فشردگي تمام، فكر و تلاش مي كردند كه چگونه قضايا را جمع وجور كنند. مكرر از من به عنوان عضو شوراي رهبري اسم مي آوردند، كه البته در ذهن خودم آن را رد مي كردم؛ اگرچه به نحو يك احتمال برايم مطرح مي شد كه شايد واقعاً اين مسؤوليت را به

من متوجه كنند. در همان موقع به خدا پناه بردم و روز شنبه قبل از تشكيل مجلس خبرگان، باتضرع و توجه و التماس، به خداي متعال عرض كردم: پروردگارا ! تو كه مدبر و مقدر امور هستي، چون ممكن است به عنوان عضوي از مجموعه ي شوراي رهبري، اين مسؤوليت متوجه من شود، خواهش مي كنم اگر اين كار ممكن است اندكي براي دين و آخرت من زيان داشته باشد، طوري ترتيب كار را بده كه چنين وضعيتي پيش نيايد. واقعاً از ته دل مي خواستم كه اين مسؤوليت متوجه من نشود. بالاخره در مجلس خبرگان بحثهايي پيش آمد و حرفهايي زده شد كه نهايتاً به اين انتخاب منتهي شد. در همان مجلس، كوشش و تلاش و استدلال و بحث كردم، تا اين كار انجام نگيرد؛ ولي انجام گرفت و اين مرحله گذشت. حالا كه اين بار را بر دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت من همين الان خودم را يك طلبه ي معمولي و بدون برجستگي و امتيازي خاص مي دانم؛ نه فقط براي اين شغل باعظمت و مسؤوليت بزرگ، بلكه - همان طور كه صادقانه گفتم - براي مسؤوليتهاي به مراتب كوچكتر از آن، مثل رياست جمهوري و كارهاي ديگري كه در طول اين ده سال داشتم. اما حالا كه اين بار را روي دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت؛ آن چنان كه خداي متعال به پيامبرانش توصيه فرمود: «خذها بقوّة»(1). براي اين مسؤوليت، از خدا استمداد كردم و باز هم استمداد مي كنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم، تا بتوانم اين مسؤوليت را در حد وسع خودم - كه تكليف هم

بيش از وسع نيست - با قدرت و قوّت و حفظ شأن والاي اين مقام، حفظ كنم و انجام بدهم. اين تكليف من است، كه اميدوارم ان شاءاللَّه مشمول لطف و ترحم الهي و دعاي وليّ عصر(عج) و مؤمنين صالح باشم. حساسيت وضع را به طور كامل و دقيق مورد توجه قرار دهيد برادران عزيز و آقايان محترم! شما كه زمام انديشه و ايمان و روحيه ي ديني مردم را به ميزان زيادي در دست داريد، خوب است كه اهميت زمان و حساسيت وضع را به طور كامل و دقيق مورد توجه قرار دهيد. دشمنان ما فرض كرده بودند كه جامعه از هم گسسته شود و ميان مردم حيرت به وجود آيد و در بين مسؤولان اختلاف كلمه بروز كند و انقلاب از حمايت مردمي و حصار دفاع عمومي محروم شود. آنها به اين فرض اميد بسته، و براي آن لحظه سرمايه گذاري كرده بودند. بحمداللَّه در آن برهه دشمن نا كام شد و مردم وحدتشان را حفظ كردند و نسبت به انقلاب و امام(ره) وفاداري فوق تصوري از خود نشان دادند. مسؤوليت جاي خودش را پيدا كرد و مورد تسالم خواص و عامه ي مردم قرار گرفت. دشمن حيرت كرد، و حتّي تحليل گرهاي سياسي آنها در روزهاي اول حادثه سعي كردند وانمود كنند كه قضيه جدي نيست؛ گفتند قضيه موقتي و مصلحتي است! آنها مي خواستند وانمود كنند كه آنچه را كه در انتظارش بودند، هنوز فوت نشده است؛ بنابراين هنوز جاي اين است كه بين مردم اختلاف بيفتد و صفوف از هم جدا بشود و حمايت عمومي مردم نسبت به انقلاب، از بين برود! با گذشت زمان و با

قاطعيتي كه رهبران امت و خواص ملت و وفايي كه عامه ي مردم نشان دادند و با آگاهي و هوشياري عمومي، وضع عوض شد. امروز تحليلها و برداشتهاي دنيا طور ديگر است. بالاخره دشمن تودهني را از مردم ما خورد. اگر غفلت كنيم، ضربه خواهيم خورد برادران عزيز! ما در طول اين ده سال، تجربه هاي زيادي كسب كرده ايم. حقيقتاً به اين كلام اميرالمؤمنين(ع) رسيده ام كه: «و من نام لم ينم عنه»(2). اگر غفلت كرديم، در همان لحظه ي غفلت، ضربه را خواهيم خورد. دشمن از ضربه زدن و هجمه كردن و توطئه كردن عليه اين بساط ديني و اسلامي، هيچ وقت منصرف نخواهد شد؛ منتها آن وقتي كه ما قاعده ي كار را محكم كرده باشيم، دشمن مأيوس خواهد شد. اگرچه در حال يأس هم بتواند، ضربه مي زند، منتها وقتي اميد دشمن از او گرفته شد، طبعاً تلاش و تحرك او هم كم خواهد شد. ما بايد خودمان را به آن جا برسانيم، و در وضع كنوني نبايد يك لحظه از كيد و توطئه ي دشمن و طرق گوناگون آن غافل باشيم. فكرنكنيم كه چون مسأله ي رهبري حل شد، قانون اساسي شكل مطلوب خودش را پيدا كرد و مردم حضور قوي خودشان را در صحنه نشان دادند، پس همه ي قضايا تمام شد، و بنابراين از دقت وسواس آميز و مراقبتهايي كه بايد بكنيم، خداي نكرده غافل بشويم و منصرف بمانيم؛ نه، من در مسؤوليت خودم، مسؤولان گوناگون كشوري و عامه ي مردم در كار خودشان، و بخصوص شما آقايان محترم در مسؤوليت و وظيفه ي خطيري كه بر دوشتان گذاشته شده و بسيار مهم و تعيين كننده است، نبايد غافل شويم، كه دشمن از طرق

مختلف ممكن است وارد شود و ضربه بزند. ما با روحيه و ايمان مردم پيش مي رويم ما در نظام جمهوري اسلامي، با روحيه و ايمان مردم پيش مي رويم و حركت مي كنيم. اگرچه استعداد و امكانات و منابع ما به عنوان يك كشور و ملت، خيلي زياد است و بحمداللَّه تجربه ي انقلابيِ كشورداريِ سطح عالي هم در اختيار مسؤولان كشور است، اما آنچه كه نقداً و بالفعل در اختيار ماست و قبل از آن كه منابع استخراج بشوند و صنعت ما شكل لازم را پيدا كند و توسعه ي كشور به نحو صحيحي انجام گيرد، آن را در دست داريم، همين مردمي هستند كه در همه ي آنات، رضايت و قبول و حمايتشان، پشت سر مسؤولان كشور بوده است و ضمن اين كه ايمانشان خيلي بالاست، اما در مواردي به خاطر كمبودها و كسريها و يا حتّي به خاطر بعضي از واردات ذهني يي كه به وسيله ي دشمن يا دوست در ذهن مردم جاي مي گيرد، ممكن است روحيه ي آنها آسيب پذير هم باشد. آنچه كه درحقيقت اين حصار را الان نگهداشته، ايمان و روحيه ي مردم است. ايمان و روحيه را چه كسي براي مردم حفظ مي كند؟ به نظر من، يكي از مهمترين عوامل حفظ ايمان و روحيه در مردم، همين نمازهاي جمعه و خطبه هاي جمعه و حضور معنوي مردم در صحنه ي نمازجمعه است و اين كه يك نفر انسان امين، با زبان صادقي كه مردم او را قبول دارند، هر جمعه از اوضاع كشور براي مردم مي گويد و آنها را نصيحت، و جهتگيريشان را تصحيح مي كند. به اعتقاد من، اين مهم يكي از پايه هاي اساسي حفظ نظام اجتماعي ماست؛ در تاريخ هم همين طور

بوده است. هم ائمه ي عدل - مثل رسول مكرم اسلام(ص) - و هم خلفاي جور در دوران بني اميه و بني عباس و امراي آنها در اقطار بلاد اسلامي، از نمازجمعه براي تحكيم پايه هاي حكومت استفاده مي كردند. اينها كه نظام باطلي داشتند، بر مبناي ظلم و تبعيض و عمل فاسقانه كار مي كردند - مثل حجاج بن يوسف ثقفي - و نمازجمعه شان حقيقي نبود و دعوت به تقوايي كه مي كردند، به خاطر عمل غيرپرهيزكارانه ي خودشان، اثر حقيقي را نداشت، اما درعين حال اين حرفها تأثير زيادي مي گذاشت؛ چون حساسيت و اهميت اين تريبون زياد است. نمازهاي جمعه، قوام معنوي و حصار ايماني جامعه را حفظ خواهد كرد در حال حاضر، دستگاه حقي بر مبناي امامت و ولايت حق به وجود آمده است و كساني كه امروز متصدي امر امامت جمعه اند، حقيقتاً انسانهاي مؤمن و متقي و صادق و معنوي و روحاني و بي طمع هستند و قصد اقتدار و قدرتمندي ندارند و اين منصب را مقام و موقعيت دنيايي نمي دانند. تأثير و نقش اين تريبون در چنين شرايطي، فوق العاده و طراز اول خواهد بود و قوام معنوي و حصار ايماني جامعه را حفظ خواهد كرد. اگر ما اين تريبون را نمي داشتيم، معلوم نبود وضع انقلاب و روحيه ي مردم چگونه بود. اين، يكي از بركات انقلاب بود و امام(ره) به اين نكته توجه داشتند. اوايلي كه به امامت جمعه ي تهران منصوب شده بودم، تشكيل اين سمينار را خدمت حضرت امام(ره) پيشنهاد كردم. به ايشان گفتم: ما در سرتاسر كشور، تعدادي علماي محترم داريم كه امام جمعه هستند - البته در آن وقت تعدادشان به اندازه ي الان نبود - و درحقيقت يك شبكه ي سراسري براي

اداره ي معنوي جامعه و حفظ ايمان و حصار ايماني كشور تشكيل مي دهند. اگر شما موافقت كنيد، ما اين شبكه را به هم وصل كنيم و بعداً بين اين مجموعه و ائمه ي جمعه ي جهان اسلام، كنگره هايي تشكيل دهيم. ايشان از اين پيشنهاد خيلي خرسند شدند و استقبال كردند. پس از جلب موافقت امام(ره) به قم آمديم و آن سمينار اول را كه در كتابخانه ي مدرسه ي فيضيه برگزار شد، تشكيل داديم و نتيجتاً اين كار پايه گذاري شد و بحمداللَّه تا امروز هم ادامه دارد. شبكه بندي منصب امامت جمعه، امر فوق العاده مهمي است شبكه بندي منصب امامت جمعه و نگاه كردن به اين مجموعه به عنوان حصار معنوي و ايماني كشور و ملت، امر فوق العاده مهمي است كه مطلقاً نبايستي مورد غفلت قرار گيرد. هنگامي اين شبكه حقيقي خواهد بود و خواهد توانست به صورت يك حصار واقعي كار كند، كه اين اجتماعات به شكل مرتب و منظم انجام بگيرد. توصيه ي مؤكد من به آقايان محترم اعضاي دبيرخانه اين است كه سمينارهاي ائمه ي جمعه - چه سمينارهاي سراسري، چه سمينارهاي استاني و چه سمينارهاي بين استاني كه گاهي چند استان در يك منطقه سمينار دارند - مطلقاً وقفه و تعطيلي پيدا نكند؛ بلكه به صورت منظم و زمان بندي شده تشكيل شود. بايد اين كار جدي تلقي شود؛ نه اين كه مجمعي به وجود آيد، تا افراد دور هم بنشينند و حرفي بزنند و قضيه تمام شود. سمينار، مجمعي است كه افراد شركت كننده، مسايل مربوط به آن مجموعه را به صورت تحقيقي و بنياني بيان كنند، تا همه نسبت به اين مسايل مشترك، ديد واحدي پيدا كنند و راه واحدي را

برگزينند و گاهي هم از تجربيات و تحقيقات يكديگر استفاده كنند؛ يعني مجموعه همسان بشود و سطحش بالا رود. يك سمينار حقيقي بايد دو خاصيت داشته باشد: اولاً مجموعه را همسان و سطح آنها را به هم نزديك كند، ثانياً سطح را در مجموع بالا ببرد. يعني با هر سميناري كه تشكيل مي شود، ما شاهد آن باشيم كه قوام و استحكام معنوي امامت جمعه و تريبوني كه در شهر شماست، از گذشته بيشتر شده است. بعد هم ان شاءاللَّه اين سمينارها را به كنگره ي جهاني ائمه ي جمعه وصل كنيد كه الان مدتي است چنين كنگره يي - كه بسيار لازم و مفيد مي باشد - تشكيل نشده است. بايد برادران محترم دبيرخانه همت كنند و مقدمات كار را فراهم آورند و وقت بگذارند و قبل از آن كه به اين سمينار تشريف بياورند، روي مسايلي كه فكر مي كنند بايد مطرح بشود، مطالعه و فكر و تحقيق كنند. ممكن است بعضي از آقايان اهل تتبع و تحقيق واسعي باشند؛ در اين اجتماع تشريف بياورند و مسايل را مطرح كنند، تا سطح مجموعه بالا رود. محتواي خطبه ها بايد اعتلاي روزافزون داشته باشد از سوي ديگر، بايد محتواي خطبه ها و آنچه كه ارايه مي شود، به صورت روزافزون اعتلاء داشته باشد و سطحش بالا رود. البته به نظر من، اين كار كاملاً عملي و ميسور است و از كارهاي جنبي خيلي مهمتر مي باشد. اگر مي خواهيم در نمازجمعه فكر مردم را از لحاظ اسلامي به استدلالهاي لازم آشنا كنيم، يا ذهنشان را از لحاظ جهتگيري سياسي توجيه و ايمانشان را تقويت كنيم، اين امر احتياج به كار و مطالعه دارد و بدون آن ممكن

نيست. من براي رفتن به نمازجمعه، شايد به طور متوسط سه ساعت مطالعه مي كنم و هميشه هم ناراضيم؛ به خاطر اين كه واقعاً سه ساعت وقت كمي است. به دليل اشتغالات زيادي كه هميشه داشتم، قبل از روز جمعه يي كه مي خواهم به نماز بروم، فرصت نمي كنم مطالعه كنم. روز جمعه از ساعت هشت صبح تا وقتي كه به نماز مي روم، مي نشينم مطالعه مي كنم؛ در عين حال احساس مي كنم وقتِ بسيار كمي است. واقعاً جا دارد كه يك خطبه ي روز جمعه، هفت، هشت ساعت مطالعه پشت سر خودش داشته باشد. اگر ما بتوانيم اين مهم را تأمين كنيم، احساس مي شود كه يك كلاس عمومي سراسري براي عامه ي مردم خواهيم داشت، و اين چيزي است كه قطعاً انقلاب را پيش خواهد برد. بنابراين، بايستي هم ارتباط و اتصال آقايان روزبه روز مستحكمتر بشود، و هم آنچه كه به مردم داده مي شود، روزبه روز سطحش بالاتر رود. مردم به نمازجمعه و امام جمعه و چيز فهميدن و يادگيري مسايل سياسي عالم علاقه مندند. هر كس قدري از اخبار و تحليلها و حرفهاي تازه ي دنيا و كشور را براي مردم بزند، آنها با شوق و علاقه دور او جمع مي شوند و به حرف او گوش مي دهند. اگر اين برنامه در نمازجمعه باشد، بلاشك جاذبه پيدا خواهد كرد. بايد با جاذبه هاي گوناگون، نمازجمعه را مورد توجه مردم قرار داد، تا آنها بيايند و اهميت آن را درك كنند. آنچه كه من مطرح مي كنم، به معناي اين نيست كه حرف تازه يي مي زنم و شما آن را نمي دانيد؛ خير، حرفهايي است كه همه مي دانند و بارها هم گفته شده است؛ بعضي از آنها مخصوصاً مورد تأكيد

امام بزرگوار و عزيزمان بود كه مكرر بيان مي كردند و ايشان عمده يا همه ي آنها را فرموده اند، كه لازم نيست ديگر من تكرار كنم؛ فقط چند نكته را مورد تأكيد قرار مي دهم: لزوم برخورد پدرانه ي ائمه ي جمعه با مردم و مسؤولان نكته ي اول، برخورد پدرانه در شهرها ومراكز نمازجمعه است؛ اين واقعاً مهم است. يكي از خطرهايي كه انقلاب را تهديد مي كند، همين است كه مردم دچار دودستگي شوند و جناح بندي و صف آرايي و خط و خطوط بر آنها حاكم شود. اگر امام جمعه به زبان بگويد كه من به جايي وابسته نيستم و جناحي را تقويت نمي كنم و حتّي اين نكته را در نماز جمعه هم تأكيد بكند، اما در واقع اين گونه نباشد، مردم متوجه اين دو موضع مي شوند. اين طور نيست كه ما در تريبون نمازجمعه به مردم بگوييم به هيچ طرف وابستگي نداريم و از كانديدايي حمايت نمي كنيم و پدر همه هستيم، اما در كنار اين حرفها، با تعبيرات و گوشه و كنايه و بعضي از كارهاي جنبي، برخلاف اين گفته و ادعا عمل كنيم؛ مردم زود مي فهمند. اين اشتباه است كه ما خيال كنيم مردم به زبان فريب مي خورند و خيال مي كنند كه ما به يك طرف و جناح گرايش و تمايل خاصي نداريم؛ خير، مردم اين اختلاف را حس مي كنند و تفاوت بين قول و عمل امام جمعه، اثر معكوس خواهد بخشيد. واقعاً بايد آقايان ائمه ي جمعه پدرانه برخورد كنند. البته امكان ندارد انسان در دل خود، با دو آدم يا دو جرياني كه از لحاظ فكري و سياسي و سليقه يي در مقابل هم قرار دارند، يكسان برخورد كند. طبيعي است

كه بالاخره شما از اين دو نظر، يكي را قبول داريد و ديگري را نمي پذيريد و به همان اندازه نسبت به آن كه با شما همفكر است، گرايش قلبي بيشتري داريد - اشكالي هم ندارد - اما دقت كنيد كه برداشت ذهني شما نبايستي در عمل و اظهارات و برخوردتان اثر بگذارد. نماينده يي كه به مجلس مي آيد، احساس رقابت با امام جمعه نكند. مسؤولي كه در مسندي گمارده مي شود - كه ممكن است به جناحي هم وابسته باشد - احساس مخالفت و مقابله با امام جمعه نكند. امام جمعه با همه، گرم و مهربان و صميمي برخورد كند. البته كار مشكلي است، ولي بايد تمرين و تلاش كنيم كه ان شاءاللَّه اين كار انجام بگيرد. ائمه ي جمعه بايد با مردم باشند و ساده زيستي را پيشه ي خود كنند نكته ي دوم، با مردم بودن و ساده زيستي است. البته شما اين چنين هستيد و الحمدللَّه همه ي آقايان از لحاظ زندگي - با عرض نسبتاً عريضي در كيفيتها - در سطح متوسط قرار دارند؛ منتها برخي از اين حفاظتهاي زيادي كه در بعضي از شهرستانها مشاهده مي شود، به اعتقاد ما غيرضروري است و در جاهايي اصلاً حفاظت لازم نيست. اين كار، امام جمعه را از مردم دور مي كند. نبايد وانمود شود كه امام جمعه فردي است كه مورد تهديد و خطر است و بايد برايش محافظ گذاشت. البته نمي خواهم بگويم اگر خطر واقعي وجود دارد، آن خطر دفع نشود. معلوم است كه حفظ جان عزيز آقايان واجب است؛ اما مهم آن است كه در اين كار مبالغه نشود. بايد واقع بين بود. اين طور نباشد كه اگر حقيقتاً احتمالي نيست و يا به قدر معقول

و مورد اعتنايش وجود ندارد، باز ما همان ترتيب اثر را بدهيم كه گويي انسان يقين دارد كه خطر هست. آن مقداري كه واقعاً لازم است، حفاظت انجام بگيرد و به همان اندازه ي ضروري «تقدّربقدرها» با قضيه برخورد شود، نه بيشتر. ائمه ي جمعه به جاي اتكاء به مركز، به مردم تكيه كنند در تأمين امكانات نيز اعتقاد شخصيم اين است كه امام جمعه بايد به مردم متكي باشد و همان رابطه ي آخوندي سنتي با مردم حفظ شود. اين بهتر از آن است كه امام جمعه به مركز متكي باشد و مركز براي امام جمعه خانه بسازد و يا ماشين تهيه كند. يك وقتي احتياج و ضرورت وجود دارد، كه يقيناً بايستي اين پشتيبانيها از مركز انجام بگيرد؛ اما بايد روال عمومي و طبيعي اين باشد كه امام جمعه مثل يك روحانيِ معمولي عمل كند. البته در بين برادران اهل سنت، وضع طور ديگر است و نوع رابطه ي با مردم و پشتيبانيهاي مالي آنها، با ما متفاوت است. ارتباط مالي و معيشتي ما با مردم، بسيار خوب است. آن وقت كه در مشهد بودم، بارها اين نكته را به دوستان گفته بودم كه وقتي كسي وجوهاتش را به ما - كه روحاني محل هستيم - مي دهد، درحقيقت دل و محبت خودش را هم به ما مي دهد. وقتي مردم روحاني را پشتيباني مالي مي كنند، با او احساس پيوند مي كنند. بعضي خيال كرده اند كه اگر مردم به روحانيون پول بدهند و آنها را پشتيباني مالي بكنند، كارخوبي نكرده اند؛ خير، من عقيده ام بعكس است. من معتقدم اين كار، يكي از بابركت ترين و بهترين روشهاست كه مردم خودشان روحاني را پشتيباني

مالي بكنند. درمورد ائمه ي جمعه نيز عقيده ي من همين است و طبعاً مقدار بيشتري هم تأمين مي شود. در خصوص ارتباطات و كارهايي كه ائمه ي جمعه با من دارند، مثل گذشته عمل كنند. البته اعضاي محترم دبيرخانه ي مركزي كه در قم هستند، به كار خودشان ادامه مي دهند و همان مسؤوليتها و وظايفي را كه دارند، باز هم پيگيري مي كنند. از جناب آقاي رسولي هم خواهش كردم كه اگرچنانچه آقايان ائمه ي جمعه با من كاري داشته باشند و يا بخواهند موضوعي را پيشنهاد كنند، قبول زحمت بكنند و اين زمينه را فراهم آورند. حفظ وحدت را اصل قرار بدهيم نكته ي سوم، حفظ وحدت است. دشمن اميدوار است كه از طريق ايجاد دودستگي و اختلاف، در ميان ما نفوذ كند. اين، كار بسيار ظريف و دقيقي است كه روي آن سرمايه گذاري مي كند. اين طور نيست كه ما بگوييم دشمن مي خواهد تفرقه افكني كند، ما هم مشتها را گره مي كنيم و شعار مي دهيم و نمي گذاريم دشمن به اهدافش برسد؛ خير، او روشها و مكانيسمهاي بسيار حساب شده و دقيقي را براي اين كار دارد؛ لذا ما بايد هوشيار باشيم. آن جا كه حرفي را از كسي پيش ما مي آورند، يا شايعه يي را عليه كسي و مقامي و مديري و مسؤولي درست مي كنند، يا در ذهن كسي شكل وظيفه ي شرعي را مجسم مي كنند و مي گويند بايد اين حرف را بزني يا اين موضع را بگيري، در همه ي اين موارد، اولين چيزي كه بايد به ذهن بيايد، اين است كه شايد طرح اين موارد را دشمن برنامه ريزي كرده است، تا به وسيله ي آن اختلاف ايجاد كند. حفظ وحدت را اصل قرار بدهيم و اگر تكليف

شرعي يي هم احساس كرديم، ولي ديديم عمل به اين تكليف ممكن است مقداري تشنج به وجود آورد و وحدت را از بين ببرد، قطعاً انجام آنچه كه تصور مي كرديم تكليف شرعي است، حرام است و حفظ وحدت واجب خواهد بود. پس از رحلت امام(ره)، مسؤولان خوب و ارزشمند كشور در سطوح بالا، خوشبختانه با قضايا هوشمندانه و قوي برخورد كردند. همه ي افراد و مراكزي كه دشمن فكر مي كرد بتواند روي آنها سرمايه گذاري كند، در مقابله با توطئه ي دشمن، قوي و صادقانه و مخلصانه برخورد كردند. از بيت شريف حضرت امام و بازماندگان ايشان و فرزند ارجمند و عزيزشان، تا مسؤولان كشور وشخصيتهاي روحاني و چهره هاي طراز اول جامعه ي ما، خيلي خوب و قوي و قاطع و هوشمندانه و مخلصانه و مؤمنانه با قضايا برخورد كردند و حقيقتاً دشمن را دچار حيرت كردند. در رديفهاي بعدي، مديران گوناگون كشور نيز همين گونه بودند. عامه ي مردم هم كه واقعاً در صفا و اخلاصشان هيچ وقت شك و ترديدي نبوده و نيست، در اين مقطع بسيار خوب عمل كردند. بايستي همين هوشمندي و توجه به كيد و توطئه ي دشمن، دايماً مورد توجه باشد. وقتي كه دشمن مي خواهد اختلاف ايجاد كند، صريحاً نيت خود را بيان نمي كند؛ بلكه حرفي را براي اذهان اشخاص مطرح مي كند كه فكر مي كنند واقعاً حرف منطقي است و بايد عكس العمل نشان داد و اعتراض كرد. همين جاست كه هوشمندي لازم است و بايد با اين توطئه ها مقابله كرد. به خدا متكي باشيد و احساس ضعف نكنيد بهار سال 1365 را - روزي كه امام(ره) در بستر بيماري بودند - فراموش نمي كنم. ايشان دچار ناراحتي قلبي شده بودند

و تقريباً ده، پانزده روزي در بستر بيماري بودند. در آن زمان من در تهران نبودم. آقاي حاج احمد آقا - آقازاده ي محترم ايشان (حفظه اللَّه وسلمه وايده)- به من تلفن كردند و گفتند سريعاً به آن جا بياييد؛ فهميدم كه براي امام(ره) مسأله يي رخ داده است. آناً حركت كردم و پس از چند ساعت طي مسير، خود را به تهران رساندم. اولين نفر از مسؤولان كشور بودم كه شايد حدود ده ساعت پس از بروز حادثه، بالاي سر ايشان حاضر شدم. در آن وقت برادر عزيزمان جناب آقاي هاشمي در جبهه بودند و هيچ كس ديگر هم از اين قضيه مطلع نبود. روزهاي نگران كننده و سختي را گذرانديم. خدمت امام(ره) رفتم و هنگامي كه نزديك تخت ايشان رسيدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را نگهدارم و گريه كردم. ايشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه كردند. بعد چند جمله گفتند كه چون كوتاه بود، به ذهنم سپردم؛ بيرون آمدم و آنها را نوشتم. برادر عزيزمان آقاي صانعي هم در اتاق بودند. از ايشان كمك گرفتم، تا عين جملات امام(ره) را بازنويسي كنم. در آن لحظه يي كه امام(ره) ناراحتي قلبي پيدا كرده بودند، ما بشدت نگران بوديم. وقتي كه من رسيدم، ايشان انتظار و آمادگي براي بروز احتمالي حادثه را داشتند. بنابراين، مهمترين حرفي كه در ذهن ايشان بود، قاعدتاً مي بايد در آن لحظه ي حساس به ما مي گفتند. ايشان گفتند: قوي باشيد، احساس ضعف نكنيد، به خدا متكي باشيد، «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم»(3) باشيد، و اگر با هم بوديد، هيچ كس نمي تواند به شما آسيبي برساند. به نظر من، وصيت سي صفحه يي امام(ره) مي تواند در همين چند جمله خلاصه شود. او واقعاً

حكيم بود و مصداق كامل «صيرورت الانسان عالما عقليّا مضاهيا للعالم العيني»(4) محسوب مي شد. انسان احساس مي كرد كه تمام حقايق عالم در وجود او منعكس بود. او چيزهايي را بوضوح و روشني و باهمان نورانيت نفساني و نگاه رحماني و حكمت خودش - نه با استدلال و تمهيد مقدمات معمولي - مي ديد و مي فهميد كه ديگران عصازنان خودشان را به آن نقطه مي رساندند. اين مرد حكيم الهي مجرب دلسوزي كه چندين سال اين جامعه را اداره كرده بود، مهمترين مسأله را همين چند كلمه مي دانست، كه يكي از آنها «رحماءبينهم» است. من وصيت حقيقي امام(ره) را تحقق همين نكات مي دانم. بايد بر سلايق پا گذاشت؛ آن جا كه موجب جداشدن از ديگران است؛ چه رسد به اهواء و هوسها و انگيزه هاي مادّي كه حالش معلوم است. بايد از نفوذ عناصر ناباب دشمن در مراكز حساس جلوگيري كرد همچنين بايد از نفوذ عناصر ناباب دشمن در مراكز حساس جلوگيري كرد، كه البته اين نكته را در درجه ي اول بايستي خود من به آن متوجه باشم. توجه به اين نكته، صرفاً مخصوص من و امثال من نيست. مراكز حساس در همه جا هست؛ از جمله در آن جايي كه شما تشريف داريد؛ يعني مركز امامت جمعه، كه بايستي در انتخاب افرادي كه آن جا هستند، خيلي توجه و ملاحظه داشت، تا خداي نكرده دشمن از آن طريق ضربه يي وارد نكند؛ زيرا ضربه ي معنوي، به مراتب سخت تر و بالاتر از ضربات مادّي است. مجدداً از همه ي آقايان كه تشريف آورديد و اظهار لطف كرديد و روز اول اين سمينار را اختصاص به اين ديدار داديد، تشكر مي كنم؛ اميدوارم كه سمينار مفيدي براي

همه باشد. ظاهراً صحبت بر اين است كه از همين جا كار كميسيونهاي سمينار شروع بشود و آقايان در اين كميسيونها جداً بحث كنند و مسايلي را كه فكر مي كنند بايد به وسيله ي شبكه ي عظيم امامت جمعه در ذهنيت و فضاي جامعه منتشر بشود، مشخص بكنند و اشكالات و راه علاجها و پيشنهادها را مورد بررسي قرار دهند، تا محصول محسوسي از اين اجتماع بزرگ به دست آيد. مجدداً تأكيد مي كنم كه دبيرخانه ها بايد فعال باشند و به سمينارهاي استاني و بين استاني اهميت بدهند و ان شاءاللَّه سمينار سراسري هم بايستي شكل منظمي بگيرد. واقعاً احساس مي كنم كه سالي يك بار براي تشكيل چنين مجمعي كم باشد. البته بستگي به اين دارد كه برنامه ريزيهاي آقايان چه طور جواب دهد و وقتتان چگونه اقتضاكند. ما احتياج به اين داريم كه اجتماع بيشتر باشد و بخصوص قبل از هر اجتماعي، روي مسايلي كه مي خواهد بحث شود، مطالعه و تدبر انجام گيرد، تا ما را به پيش ببرد. ان شاءاللَّه آقايان موفق و مؤيد باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 145

2) نهج البلاغه، نامه ي 62

3) فتح: 29

4) الاسفارالاربعه، ج 1 ، ص 20

سخنرانى در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم استانهاى ايلام و فارس و گروهى از طلاب پاكستانى

سخنراني در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم استانهاي ايلام و فارس و گروهي از طلاب پاكستاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انقلاب ما داراي ابعاد داخلي و خارجي است متقابلاً به همه ي برادران و خواهران كه از راههاي دور تشريف آوردند، اين مصيبت بزرگ و داغ سنگين را تسليت عرض مي كنم. اميدوارم روح مطهر امام و باطن نوراني آن مرد خدا، به همه ي ملت ايران و ديگر مسلمانان عالم مدد دهد، تا بتوانند ان شاءاللَّه راه پُرافتخار مورد

رضاي پروردگار را دنبال كنند. انقلاب ما داراي دو بُعد بود: بُعد داخلي و بُعد خارجي. در بُعد داخلي، ملت فداكار ايران زندگي دست ساخته ي فرهنگ غرب و آلوده به فساد قدرتهاي استكباري را به زندگي اسلامي - كه آرزوي همه ي مردم ايران بود - تبديل كرد. در اين بُعد، پيشرفتهاي بسيار چشمگيري هم پديدار شد. امروز روحيات و واقعيات زندگي ملت ايران، با آنچه كه قبل از پيروزي انقلاب وجود داشت و دستهاي استعماري روي آن كار كرده بودند، تفاوتهاي بسيار زيادي دارد. البته نمي گوييم كه امروز زندگي ما كاملاً اسلامي است؛ ولي معتقديم در مقايسه با گذشته، به مراتب به زندگي اسلامي نزديك شده ايم و بايد تلاش كنيم كه باز هم نزديكتر شويم. زندگي و حيات طيبه ي اسلامي، يعني سعادت دنيا و عقبي و رفاه مادّي و تعالي معنوي. انقلاب ما اين حركت را در كشور به وجود آورد و دست قدرتمند الهي رهبر و امام بزرگوار آن را به پيش برد، و از اين جهت امروز بحمداللَّه در دنيا ملتي نمونه هستيم. اهميت بُعد خارجي انقلاب، كمتر از بُعد داخلي آن نيست. در بُعد خارجي، انقلاب ما توانست ملتهاي مسلمان را با هم آشنا، و نسبت به يكديگر دلسوز و علاقه مند كند. سالهاي متمادي استعمار در ميان كشورهاي اسلامي كار كرد، تا آنها را از هم جدا كند و يا در مقابل يكديگر قرار دهد؛ فارس در مقابل عرب، هر دو در مقابل ترك، هر سه در مقابل ملت پاكستان، و همه در مقابل ملتهاي ديگر مسلمان. استعمار قصد داشت با اين كار، بين كشورها و دولتها، مرزهاي جغرافيايي و نژادي و ملي

به وجود آورد. اين كه امروز مي بينيد بعضي از سلاطين و رؤساي دست نشانده ي استعمار فرياد مليت گرايي و قوميت گرايي را در دنيا سر مي دهند، در اصل همان خطوط و روشهاي استعماري را دنبال مي كنند. انقلاب ما ملتها را با هم آشنا و نزديك كرد. امروز كشورها و ملتهاي اسلامي، به بركت انقلاب ايران احساس مي كنند كه روحيه ي مسلماني در آنها زنده شده است. ملتهاي عرب، پيش از آن كه به عرب بودن خود افتخار كنند - اگر وجدان و ايمانشان آزاد باشد - به مسلماني خويش افتخار مي كنند. ملت مسلمان شبه قاره ي هند و آفريقا و ساير ملتهاي مسلمان آسيا نيز به مسلماني خود افتخار مي كنند. اسلام به بركت انقلاب، به صورت يك ارزش درآمد و مسلمانها با احساس اسلام، به هم نزديك شدند؛ و از سوي ديگر، دشمنان جهاني اسلام - يعني استكبار جهاني و شرق و غرب متجاوز و امريكاي تجاوزكار و غارتگر - كه از اعماق وجود با اسلام مخالفند، از وحدت اسلامي و آشنايي ملتهاي مسلمان با يكديگر، دچار وحشت شده اند. وظايف ما و ملتهاي مسلمان در ابعاد داخلي و خارجي انقلاب ما كه امروز براي امام(ره) عزادار هستيم، بايد اين دو بُعد را با كمال جديت مورد توجه و نظر قرار دهيم؛ والّا اگر خداي ناخواسته راه و وصيت امام فراموش بشود - كه ان شاءاللَّه هرگز فراموش نخواهد شد - نتايج زحمات طولاني آن بزرگوار از بين خواهد رفت. امروز هر دو بُعد انقلاب براي ما حايز اهميت است. در بُعد داخلي، بايد تمام اقشار ملت و مسؤولان و علماي اعلام و معلمان و گويندگان و نويسندگان و سازندگان و برنامه ريزان و سياستگذاران تلاش

كنند، تا باز هم جامعه را به سمت زندگي اسلامي جلوتر ببريم و به آرمانها نزديكتر كنيم. و در بُعد خارجي انقلاب نيز، بايد همه ي ملتهاي مسلمان - بخصوص علما و روشنفكران و كساني كه حرفشان بر ذهن مردم اثر مي گذارد - تلاش كنند، تا وحدت و نزديكي و آشناييِ ايجادشده، حفظ و تقويت شود. در مراسم حج كه متأسفانه دست مزدوران دست نشانده ي استكبار جهاني، ملت ما را در اين دوسال از زيارت خانه ي خدا و مرقد مطهر رسول اكرم(ص) محروم كرده است، بايد بازگشت به اسلام و نزديك شدن آحاد امت اسلامي به يكديگر، مورد تأكيد قرار گيرد. مسلمانان كشورهاي اسلامي و نيز مسلماناني كه در كشورهاي غيراسلامي در اقليت هستند، بايد بدانند كه ملت ما پيوند الهي و اسلامي خود با ملتهاي مسلمان ديگر را هرگز فراموش نخواهد كرد و به آن اهميت خواهد داد. اين، وصيت امام بزرگوار(ره) است. دو ركن اساسي انقلاب ما من به شما برادران و خواهران عزيز كه از راههاي دور تشريف آورديد و همچنين به برادران محترم پاكستاني توصيه مي كنم كه هرگز احساس كار و تلاش براي ساختن جامعه ي اسلامي كامل در داخل، و پيوند مستحكم برادري و اسلامي در خارج را فراموش نكنيد. دو ركن اساسي و دو روي صفحه ي انقلاب ما، همين نكته است. اميدوارم خداي متعال به همه ي مسلمانان عالم كمك كند، تا در راه پيروزي جهاني اسلام تلاش كنند، و مخصوصاً به ملت بزرگ ايران توفيق دهد، تا بتواند راه پُرافتخار و شرافت آميزي كه امام بزرگوار ما را در آن مسير رهبري و هدايت كرد، ادامه دهد. در مراجعت به شهرهاي خود، سلام

من را به همه ي برادران و خواهران عزيز همشهري خويش ابلاغ كنيد. خداوند ان شاءاللَّه شما را تأييد كند و روح مقدس امام(ره) را از همه ي ما راضي كند و دعاي حضرت بقيةاللَّه(ارواحنافداه) را شامل حال ما قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم كُرد از استانهاى كُردستان، آذربايجان غربى و كرمانشاه

سخنراني در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم كُرد از استانهاي كُردستان، آذربايجان غربي و كرمانشاه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در ايران مسأله ي قوميتها و فرقه هاي اسلامي حل شده است من هم متقابلاً به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از راه دور و مناطق كُردنشين تشريف آورده ايد، صميمانه تسليت عرض مي كنم. محبت و صميميت و وحدت كلمه يي كه در همه ي نقاط كشور، از جمله در مناطق كردستان و شهرها و روستاها و بخشهاي كُردنشين نشان داده شد، مظهر عظمت و علو اسلام است و بدون شك دشمنان جمهوري اسلامي را مأيوس خواهد كرد و از ادامه ي توطئه نسبت به اسلام و انقلاب اسلامي، نااميد خواهد ساخت. تركيبي كه من در اين جا از برادران عزيز كُرد و فارس و سنّي و شيعه مشاهده مي كنم، شبيه همين اجتماعات و محبتها و صميميتها را قبلاً ديده ام. اين تركيب و يگانگي، براي دوستان زيباست، و براي دشمنان دردآور است. اين نعمت را بايد با همه ي وجودتان حفظ كنيد. خيلي از مسايل وجود دارد كه هنوز در دنيا حل نشده است؛ اما جمهوري اسلامي به بركت انقلاب و روحيه ي انقلابي مردم و قوّت و شخصيت و معنويت و ايمان امام بزرگوار و قائد عظيم الشأن، آنها را حل كرده است. يكي از آن مسايل، مسأله ي قوميتها و فرقه هاي اسلامي است كه به بركت اسلام و انقلاب و امام در ايران

حل شده است. جدايي و دشمني، كار شيطان است همه ي افراد هوشمند در اين زمان مي فهمند كه دشمن مايل است بين فرقه هاي اسلامي اختلاف بيندازد و بين اقوام و قشرها و گروههاي ملت، جدايي ايجاد كند. جدايي و دشمني، يك امر طبيعي نيست؛ كار شيطان است. شيطان بين برادران و دوستان و نزديكان اختلاف ايجاد مي كند. وقتي ما شيطان استعمار و شيطان امريكا و شيطان سياستهاي توسعه طلبانه ي خارجيها را از كشور بيرون رانديم، به خودي خود اين مشكلات حل شد. من از اول انقلاب تاكنون، نسبت به حالت صميميتي كه هميشه فكر مي شد بايد بين برادران باشد، حساس و علاقه مند بودم. اين هم از توجيهات و ارشادهاي آن حكيم بزرگ و آن روح معنوي و الهي(اعلي اللَّه مقامه واعلي اللَّه كلمته) بود. امروز بحمداللَّه احساس مي كنيم كه دشمن از ايجاد اختلاف ميان اقوام ايراني و برادران مسلمان در داخل كشور مأيوس شده است. البته طبيعت شيطان اين است كه هرگز از وسوسه و نفوذ و خرابكاري به طور كامل مأيوس نمي شود. شما مي بينيد حتّي «عباداللَّه المخلصين» هم در معرض وسوسه ي شيطان قرار مي گيرند؛ حتّي انبياي عظام الهي هم در معرض نفوذ و دخالت آراء و وسوسه هاي شيطاني قرار مي گيرند؛ منتها شيطان زورش به آنها نمي رسد، ولي به هر حال اقدام خودش را مي كند. شيطان نمي گويد كه چون اين شخص، مؤمن و صالح و عبد مخلص خداست، ديگر نمي توان او را گمراه كرد و نبايد سراغ او رفت؛ خير، شيطان حتّي سراغ مخلصين هم مي رود؛ منتها مخلصين به شيطان تودهني مي زنند؛ «انّ الّذين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّيطان تذكّروا فاذا هم مبصرون»(1). شيطان بزرگ، شيطان استكبار و شيطان سياست هم عيناً همين گونه است؛

تودهني را مي خورد، اما بكلي مأيوس نمي شود. خيال نكنيم كه چون از اول انقلاب تاكنون، به شيطان بزرگ رو و ميدان نداديم تا بين ما ايجاد اختلاف كند، پس ديگر درصدد وسوسه ي ما برنخواهد آمد؛ خير، شيطان بزرگ، يعني امريكا و نيز اذناب او - حكومتهاي مرتجع - با روشهاي سياسي و ايجاد مذهبهاي اختراعي و اعمال سياستهاي شيطاني خود، دايماً در اين فكرند كه بين دو برادر تني را هم جدايي بيندازند؛ چه رسد بين برادران ديني و ميهني و اقوام گوناگون! ايجاد اختلاف در كشورهاي اسلامي به بهانه ي دين و توحيد مع الاسف در حال حاضر قلمها و زبانهايي در سطح كشورهاي اسلامي فعاليت دارند و با پول و دلارهاي حاصله از نفت كه متعلق به مسلمانهاست، برخلاف نظر اسلام بين مسلمين تفرقه مي اندازند و جمع كثيري از مسلمين را از دايره ي اسلام بيرون مي كنند. بزرگترين هنرِ (!) بعضي از مذاهب دست ساخته ي استعمار اين است كه به بهانه هاي مختلف، انبوه جمعيت مسلمين عالم را از دايره ي اسلام واقعي خارج كنند، و عجيب آن است كه همه ي اين كارها را به نام دين و توحيد انجام مي دهند! امروز ابزار كار امريكا و سردمداران سياستهاي امريكايي در منطقه، عمدتاً همان آخوندهاي درباري مزدور و قلم فروش و دين فروش هستند كه مي توان اثر انگشت پليدشان را در بسياري از نفاق افكنيها و توطئه پراكنيها مشاهده كرد. سعي زياد مي شود كه بين مسلمين اختلاف بيندازند؛ مخصوصاً از زماني كه انقلاب اسلامي پرچم وحدت اسلامي را بلند كرد و به دوش كشيد، اين تلاش بيشتر شد. در داخل كشور ما هم كوشش زيادي كردند، تا در مناطقي كه برادران اهل سنت و

برادران شيعه سكونت دارند، عده يي را وادار كنند بذر اختلاف بپاشند. متأسفانه همه ي اين اقدامات شوم هم به نام دين انجام مي گرفت. البته كساني كه پرچمهاي قوميت و طرفداري از خلق كُرد را در دست داشتند، به گونه يي ديگر مزدور شيطان بزرگ و آلت دست امريكا بودند. بحمداللَّه همه ي اينها به وسيله ي ايمان و هوشياري و توجه شما به كيد دشمن خفه شدند و كارشان بي نتيجه ماند. اگر ملتي هوشيار باشد، بسيار باارزش است؛ «العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس»(2). خاصيت علم به زمان و آگاهي از توطئه هاي دشمنان، اين است. كساني كه با انقلاب اسلامي مخالفت مي كنند، با اسلام بدند در سفري كه به كردستان و آذربايجان غربي كرده بودم و با مردم سنندج و مهاباد و عزيزان كُرد و روحانيون و روشنفكرهاي آن مناطق ديدار داشتم، آنها نسبت به امام و انقلاب اظهار اخلاص مي كردند، كه حقيقتاً تودهني محكمي به دشمنان و مدعيان و تفرقه افكنان بود. وقتي به تهران برگشتم، خدمت امام رسيدم و شرح آن ديدارها را براي ايشان گفتم. ديدم دل منور آن مرد روحاني شاد شد و آثار آن در چهره ي پاك و مطهر او آشكار گرديد. نظر امام(ره) از اول همين بود كه مردم با انقلاب و اسلام همراهند؛ چون مسلمان و مؤمنند. آن كسي كه با انقلاب و جمهوري اسلامي موافق نيست، ضد اسلام است؛ والّا جمهوري يي كه بر مبناي اسلام تشكيل شده است، چرا بايد مورد مخالفت كسي قرار بگيرد كه معتقد به اسلام است؟! كساني كه با انقلاب اسلامي مخالفت مي كنند، با اسلام بدند. لعنت خدا برآنان كه به خاطر خشنودي اسرائيل، با اسلام و انقلاب و

جمهوري اسلامي جنگيدند و مقابله كردند. امت اسلام و تاريخ اسلامي، زشت رويي كساني كه با امريكا و اسرائيل و دشمنان اسلام صلح كردند و صفا نشان دادند و براي آنها امنيت خاطر فراهم كردند، اما با اسلام و جمهوري اسلامي و امام امت مقابل شدند، فراموش نخواهد كرد و از آنها نخواهد گذشت. البته شما مردم از اول انقلاب تاكنون، تودهني محكمي به آنها زديد و با وفاداري و اتحاد و يكپارچگي خود، باز هم خواهيد زد. همه بايد براي آباداني كشور احساس مسؤوليت كنند آنچه مهم است، اين است كه همه ي آحاد جامعه در هر جاي كشور كه هستند، براي آباداني و سازندگي كشور احساس مسؤوليت كنند؛ وظيفه ي اول ما همين است. ما در دوران بعد از جنگ هستيم و بايد همه ي نيروهاي خود را براي آباداني و عمران واقعي و توسعه ي حقيقي كشور متمركز كنيم؛ كاري كه هيچ وقت كشور ما به صورت درست از آن برخوردار نبود. بعد از انقلاب كه مي خواستيم مشغول سازندگي شويم، دشمن جنگ را بر ما تحميل كرد؛ حالا هم با كارشكني در مسأله ي قطعنامه، اخلالگري مي كنند؛ اما بالاخره بر اين مشكلات فايق خواهيم آمد. بايد ملت ايران و مسؤولان، كار اصلي سازندگي را به طور جدي شروع كنند. اگرچه الان هم كارهاي زيادي در حال انجام است، ليكن بايستي حركت بنياني براي سازندگي كشور، با برنامه ريزيهايي كه انجام شده و مي شود، با تمام قوّت جلو رود. مسؤولان همت خود را به كار گيرند و آستينها را بالا بزنند و از مردم كمك بخواهند؛ مردم هم با دل و جان به آنها كمك كنند. ايران كشور بااستعدادي است. مناطق

غرب كشور از بالا تا پايين و مناطق ديگر، هر كدام به نسبت خود استعدادهاي زيادي از لحاظ كشاورزي و توسعه ي صنعت صحيح و عمران روستاها و توسعه ي دانشگاهها و سرمايه گذاري در علم و تحقيق دارند. ما از همه جهت امكانات فراوان داريم كه بايد ان شاءاللَّه ملت ايران از آنها برخوردار شود، و اين با تدبير صحيح مسؤولان و پشتيباني مردم از آنها ميسر است. مواظب نفوذيهاي دشمن باشيد بايد بيش از گذشته، «وحدت» را براي اسلام و پيشرفت به سمت هدفهاي اسلامي و سازندگي كشور رعايت كرد. خيلي مراقب باشيد كه نفوذيهاي دشمن، پرچمهاي اختلاف را بلند نكنند. هر پرچم اختلافي كه بلند شد، شما آن را متهم كنيد كه نفوذي دشمن است؛ هرچند خودش نداند. گاهي مفسد نمي داند و توجه ندارد كه فساد مي كند؛ «قل هل ننبّئكم بالأخسرين اعمالا الّذين ضلّ سعيهم في الحيوة الدّنيا و هم يحسبون انّهم يحسنون صنعا»(3). خيال مي كنند كه دارند كار خوب انجام مي دهند؛ در حالي كه فساد مي كنند. متأسفانه كساني هستند كه با حرفهاي بي مبناي خود و يا از طريق موضعگيريها و كارهاي نامطلوب، در جامعه فساد مي كنند. بنابراين، آن كس كه دم از اختلاف زد و صحبت از يأس و نااميدي كرد، شما او را متهم كنيد كه دانسته و يا ندانسته، تحت تأثير دشمن است؛ از او تبرّي كنيد و ان شاءاللَّه خداي متعال هم كمكتان خواهد كرد. مجدداً از وفاداري صميمانه ي همه ي شما، مخصوصاً آقايان علما و ائمه ي محترم جمعه و خانواده هاي معظم شهداي عزيزمان تشكر مي كنم و اميدوارم كه خداوند به همه ي شما توفيق دهد و لطف خودش را افاضه كند. والسّلام عليكم و

رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 201

2) بحارالانوار، ج 78 ، ص 269

3) كهف: 103 و 104

سخنرانى در مراسم بيعت گروه كثيرى از بازاريان، اصناف و روستاييان كشور

سخنراني در مراسم بيعت گروه كثيري از بازاريان، اصناف و روستاييان كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم همه ي مسلمين در مقابل اسلام بدهكار و مسؤولند از همه ي برادران و خواهران عزيز كه از راههاي دور و نزديك تشريف آورده اند، صميمانه تشكر مي كنم و مصيبت جانگداز رحلت عزيز قلوب مسلمين و روح پُرتپش امت اسلام را به همه ي شما تسليت مي گويم. همه ي شما مي دانيد كه مسلمين در طول تاريخ به اسلام بدهكارند. خدا را شاكريم كه با اعطاي ايمان بر ما منت نهاد و دلهاي ما را به نور معرفت خود و دين منور كرد. همه ي مسلمين در مقابل اسلام بدهكار و مسؤولند؛ «اللَّه يمنّ عليكم ان هداكم للايمان»(1). بر پايه ي همين مسؤوليت است كه مسلمين صدر اسلام و اصحاب سيّدالشّهداء(عليه الصّلاةوالسّلام) و اصحاب ائمه ي معصومين(ع) و همه ي مؤمنين و صالحين و مخلصين در طول تاريخ آن همه تلاش كردند، تا اسلام را حفظ كنند و پيام پيامبران(ع) را به ما برسانند. شروع مبارزات ما هم بر اساس همين مسؤوليت و مديون بودن مؤمنين به خدا و دين بود كه آحاد و اقشار مختلف مردم، انواع و اقسام تلاشها و زحمات را مبذول داشتند. امروز هم همان طور است. خوشا به حال آن فرد و قشري كه مسؤوليت خود را در قبال اسلام و دين خدا بداند و به آن عمل كند. اين، بزرگترين نعمت الهي براي انسان است كه او را براي رسيدن به كمال آماده مي كند. برهمين اساس، نكاتي را به شما دو قشر مهم و تعيين كننده در اجتماع متذكر مي شوم: تقويت

و آباداني روستاها، سياست كلي جمهوري اسلامي اگر بخواهيم كشورمان به طور نسبي به استغنا و خودكفايي و بي نيازي از ديگران نايل شود، بايد در روستاها سرمايه گذاري كنيم و زحمت بكشيم. پايه ي اول خودكفايي، خودكفايي در امور تغذيه ي مردم است. اين كه مي گوييم خودكفايي نسبي، به خاطر آن است كه يك كشور نمي تواند به طور كامل از ديگر كشورهاي جهان بي نياز باشد. تبادل ميان ملتها و كشورها، امري عادي و معمولي تلقي مي شود. عمده اين است كه يك كشور بتواند روي پاي خود بايستد و اساس زندگي خود را تأمين كند. اين كار مستلزم آبادي روستاها و كار كشاورزان و توجه مسؤولان و صرف پول و سرمايه ي دولتي و مردمي در دهات و روستاهاست. شما كه عضو شوراي اسلامي هستيد و توجه مردم روستا به شماست، اين نكته را به برادران و خواهران روستايي ابلاغ كنيد كه روستاييان در طول ساليان بعد از پيروزي انقلاب، نقش مهمي در همه ي مراحل خودكفايي جبهه ي جنگ، بسيج عمومي و پشتيبانيها داشتند. اين نقش و حضور را بايد تقويت كرد. سياست كلي در جمهوري اسلامي اين است كه روستاها تقويت و آباد شوند و كشاورزان كار توليد را كه براي آينده ي اين كشور و سرنوشت اسلام و مسلمين حايز اهميت است، جدي بگيرند؛ مسؤولان نيز بايد بر همين اساس برنامه ريزي كنند. اميدواريم ان شاءاللَّه همه ي اين كارها به نحو شايسته و مناسبي انجام گيرد و در كنار كارهاي صنعتي، استعداد عظيمي كه در كشور ما براي فعاليتهاي كشاورزي نهفته است، مورد توجه قرار گيرد. ما كه مي خواهيم با ابرقدرتها و زورگوها و چپاولگرهاي دنيا سينه به سينه شويم و با آنها مقابله

كنيم، بايد اساسيترين و اصليترين نياز مردم و كشور، يعني امر تغذيه را به نقطه ي اطمينان بخشي برسانيم، و اين جز با توجه به روستاها امكانپذير نيست. مسؤولان بايد اين سياست را دنبال كنند و خود روستاييان هم نسبت به اين قضيه اهتمام ورزند. ان شاءاللَّه خداوند هم به آنها كمك خواهد كرد و به كار و تلاش مخلصانه و مؤمنانه ي آنها بركت بيشتري خواهد داد. اصناف مؤمن و بااخلاص هميشه مورد توجه امام بودند شما برادران اصناف و بازاريان نيز از اولين روزهاي شروع نهضت، پشت سر امام عزيزمان ايستاديد و اولين پاسخهاي اجابت را به دعوت او و كساني كه در جهت انقلاب حركت مي كردند، داديد و در طول ساليان دراز مبارزه، حداكثر كمك و حمايت را نسبت به انقلاب و مقام معظم امام بزرگوارمان داشتيد. شما اصناف مؤمن و متعبد و بااخلاص، هميشه مورد توجه ايشان بوديد. در اين مورد، بارها از زبان امام(ره) گفتار صريح و روشني شنيديم. واقعاً اگر در نظام تبادل شهري كه نيازهاي مردم در اختيار كسبه و اصناف است، امانت و امنيت حقيقي حكمفرما باشد، مردم احساس آسايش خواهند كرد؛ هرچند در كشور كمبودهايي هم وجود داشته باشد. كمبودها غالباً ناشي از فشارهايي است كه دشمن از چند طرف بر ملت ما وارد كرده است. بنابراين، وجود كمبودها در دوران جنگ و حتّي در دوران بازسازي، تا حدودي قهري است. هنر ملت بزرگ ايران اين بود كه در مقابل اين فشارها ايستادگي كرد و استحكام خودش را نشان داد و دشمن را مجبور به عقب نشيني كرد. اگر امانتي را كه خداي متعال از كاسب و سوداگر و معامله گر -

كساني كه دست امين مردم در دادوستد هستند و نياز جامعه به وسيله ي آنها تأمين مي شود - انتظار دارد، در فضاي عمل اين مجموعه تقويت شود، مردم احساس آسايش و آرامش خواهند كرد. البته من با اعتقاد و بصيرت مي گويم كه تعداد كساني كه در ميان اصناف و كسبه توانستند اين امانت را حفظ كنند، بسيار زيادند. آنها همان مردم مؤمني هستند كه در طول سالهاي متمادي، همواره در خدمت انقلاب بوده اند و كمكهايشان به انقلاب و پيشروان آن، واضح و آشكار است. در كنار اين افراد، كساني هم هستند كه فضاي امن و امان محيط كسب را براي مردم به هم مي زنند. من بارها در ملاقات با كسبه و اصناف و انجمنهاي اسلامي اصناف و بازاريها، روي اين نكته تكيه كرده ام و الان هم مي خواهم آن را تكرار كنم: شما كه متعبد و متدين و انقلابي و مريد و مخلص امام(ره) هستيد و اسلام برايتان يك باور حقيقي است و دلتان براي آن مي سوزد، بايد كوشش كنيد و نگذاريد كه محيط كار صنفي، با روشهاي غلط و سودجويانه ي عده يي معدود، بدنام و خراب شود. نبايد در محيط بازار به حيثيت انقلاب و اسلام لطمه وارد شود بعضي از كسبه با مردم برخورد شايسته نمي كنند و آن امانت لازم را كه براي كاسب حبيب خدا لازم است، رعايت نمي كنند و منتظر بهانه اند تا كلاً نظام كسب و معامله گري را زير سؤال ببرند. در اين خصوص، نظر اسلام روشن و مشخص است. اسلام نظام خريد و فروش و معامله و تجارت را امضاء و تأييد كرده است. كساني كه در اين نظام افساد مي كنند و كار

خلاف انجام مي دهند، اگرچه دستگاههاي دولتي بايد به كارهاي خلاف آنها رسيدگي كنند، اما جو و محيط كار شما مي تواند فشار زيادتري روي آنها وارد آورد. جوانهاي مؤمن بازاري و افراد غيور و انقلابي بايد مراقب باشند كه در محيط كسب و كار و بازار، به حيثيت انقلاب و اسلام لطمه و صدمه نخورد. همه ي ما در مقابل اسلام و انقلاب و دين و قرآن، مسؤول و مديون و بدهكاريم، كه بايد اين بدهكاري را ادا كنيم. امروز بحمداللَّه در سطح عالم، نظام جمهوري اسلامي به عنوان يك نظام مستحكم و تثبيت شده و كاملاً جاافتاده معرفي شده و دشمن را دچار حيرت كرده است. اين، به بركت ايمان قوي مردم و مخصوصاً وفاداري عموم قشرهاي ملت نسبت به امام و انقلاب است. آراء و اراده و حضور مردم، وسيله ي استحكام نظام ماست خيلي از نظامها، ظاهر مستحكم و باطن پوكي دارند؛ به تشر و قدرت ظاهري و قبض و بسط حكومتي وابسته اند و مردم به عنوان مبناي حقيقي قدرت، در آن نظامها مطلقاً حذف شده اند و حضوري ندارند. آن نظامها هرچند ظاهر باثباتي هم داشته باشند، اما باطن پوكي دارند. غالب نظامهاي مرتجع و وابسته به قدرتهاي جهاني - مخصوصاً امريكا - از اين قبيلند. نظامي كه باطن قوي و قابل اتكايي دارد، نظامي است كه مبناي حقيقي قدرت - يعني آراء و اراده و حضور مردم - در آن تأمين شده باشد. اگر به نظامهاي دنيا نگاه كنيد، خواهيد ديد كه غير از جمهوري اسلامي، هيچ كشور ديگري تا اين اندازه به آراء و اراده و حضور مردم متكي نيست، و اين وسيله ي استحكام نظام

ماست. وظيفه ي يكايك مسؤولان و مردم اين است كه حضور قوي و اراده ي مستحكم عمومي را با تمام وجود حفظ كنند. ما بايد بتوانيم خلأ وجود مبارك و مقدس امام عزيز - آن شخصيت عظيم و كفه ي سنگين - را با پيوند مستحكمتر ميان خود و خدا، و با اخلاص و همبستگي و تلاش و حضور بيشتر و قويتر پُر كنيم و به فضل پروردگار راه او را ادامه دهيم. من از روي اعتقاد كامل تكرار مي كنم كه آينده ي روشني براي ملت ما در پيش است، كه ان شاءاللَّه نشانگر گشايش و استحكام و قدرت و رفاه بيشتر و عدالت كاملتر خواهد بود. همه ي اينها از بركات انفاس مقدس آن عزيز بزرگوار است كه حيات و مماتش مايه ي بركات الهي بود. اميدواريم دعاي وليّ عصر(ارواحنالتراب مقدمه الفداء) و توجهات آن حضرت شامل حال شما شود. بايد پيوند خود را با مراكز معنوي و الهي و غيبي هرچه بيشتر مستحكم كنيم، تا بتوانيم با كمك پروردگار اهداف الهي و اسلامي را به صورتي كه خواست امام بود، در جامعه پياده كنيم. خداوند ان شاءاللَّه روح آن بزرگوار را از همه ي شما شاد و راضي كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حجرات: 17

سخنرانى در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم استان كرمانشاه و شهرهاى رشت، اراك، سربند، فردوس، طبس، خوانسار

سخنراني در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم استان كرمانشاه و شهرهاي رشت، اراك، سربند، فردوس، طبس، خوانسار، بيدخت، گناباد و جويبار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اگر ايمان مردم به اسلام نبود، انقلاب به پيروزي نمي رسيد متقابلاً اين مصيبت عظيم و حادثه ي فراموش نشدني را از صميم قلب به همه ي شما برادران عزيز و مؤمن و بااخلاص و پُرشور تسليت عرض مي كنم و از همه ي برادران و خواهران كه زحمت كشيدند

و از نقاط مختلف كشور به اين جا تشريف آوردند، مخصوصاً برادران عزيزي كه اين راه طولاني را با پاي پياده طي كردند و عاشقانه به زيارت مزار مطهر و منور آن محبوب دل مسلمين عالم، بلكه محبوب ملائكةاللَّه و همه ي عباد صالحين رفتند، همچنين از آقايان علماي اعلام و ائمه ي جمعه ي محترم و خانواده هاي شهدا صميمانه تشكر مي كنم. دست نيرومندي كه دلهاي شما مردم را به انقلاب و امام و جمهوري اسلامي با استحكام متصل كرد، و نيروي عظيمي كه ملت ايران را مثل اقيانوسي مواج در تمام مراحل انقلاب - از جمله بعد از رحلت امام امت(ره) - در مقابل چشم جهانيان قرار داد، عبارت از ايمان و اعتقاد شما به خدا و اسلام است؛ اين عامل اصلي را نبايد دست كم گرفت. اگر ايمان مردم به اسلام نبود، انقلاب به پيروزي نمي رسيد. اگر امام عزيزمان در دلهاي يكايك مردم - چه در داخل كشور و چه در اقطار عالم - نفوذ عميق داشت و اشاره و سخن و رفتار او براي مردم مسلمان داخل و خارج از كشور درس بود، به خاطر اين بود كه مردم به خدا و اسلام ايمان داشتند. در تحول عظيمي كه در دنيا اتفاق افتاده، نقش ايمان به اسلام، نقش درجه ي يك است. چون ما براي اسلام كار مي كنيم، خداي متعال هم نصرتش را بر ما نازل مي كند. چون ملت ايران به خدا و اسلام و قرآن مؤمنند، ملتهاي ديگر عالم نسبت به مردم ما احساس احترام مي كنند. چون قلب آن رهبر عزيز، منور به نور ايمان صادقانه و مخلصانه و روشن بينانه بود، اين گونه در ميان مردم جا

باز كرد و بر ذهن و روح آنها تأثير عميق گذاشت و خدا به او قدرت و قوّتي بخشيد، تا بتواند بزرگترين كارهاي اين روزگار را انجام دهد. ما افتخار مي كنيم كه به اصول و بنيانهاي اسلامي برگشته ايم رازي را كه ما كشف كرده ايم و آن را عامل اصلي پيروزي انقلاب مي دانيم، مجموعه ي دشمنان ما، يعني استكبار و قلدرهاي دنيا و صاحبان زور و زر و مرتجعان وابسته و مزدور نيز آن را كشف كرده اند و به علت اصلي عظمت ملت ايران و پيروزي او پي برده اند و درست مثل صدر اسلام و دوران پيامبر اكرم(ص)، با تمام قوّت و قدرت براي كوبيدن ايمان مردم بسيج شده اند. بنابراين، عامل عمده ي دشمنيها ايمان است، و استكبار فهميده است كه اين ملت به بركت ايمان متحد شد و رهبر خود را انتخاب كرد و از قدرتهاي بزرگ دنيا نترسيد. آنها متوجه شدند كه همه ي موفقيتها و پيشرفتهاي ما به بركت ايمان به دست آمده است؛ لذا با ايمان و اسلام ما دشمن شدند و با روشهاي تبليغاتي و سياسي خود سعي كردند چهره ي واقعي اسلام و انقلاب را مخدوش كنند. آنها به خيال خود به ما دشنام مي دهند و ما را بنيادگرا مي خوانند! در حالي كه اين كار، تعريف از ماست. ما افتخار مي كنيم كه به اصول و بنيانهاي اسلامي برگشته ايم؛ اين راز قوّت و قدرت ماست. در اين چند سال، تمام تبليغات استكبار جهاني بر روي اهانت به ايمان اسلامي مردم ما متمركز بوده است. مردم ما از كساني كه نسبت به اسلام و ايمان اسلامي آنهابه هر شكلي اهانت كنند، نخواهند گذشت. اسلام و ايمان اسلامي، مايه ي

عزت و نصرت ماست و دنيا و آخرت ما را اصلاح خواهد كرد. با ايمان صادقانه، از عزت و راحتي و رفاه مادّي برخوردار خواهيم شد ملتي كه با ايمان صادقانه و صحيح اسلامي حركت كند، از عزت و راحتي و رفاه مادّي برخوردار خواهد شد و ديگر كسي نمي تواند چيزي را بر او تحميل كند. ما به فضل پروردگار و در سايه ي ايمان عميق ملتمان خواهيم توانست در اين قطعه از عالم، جامعه يي آباد و آزاد و مرفه و راحت به وجود آوريم كه مشاهده ي آن براي ملتها درس باشد و منجر به صدور فكر انقلاب شود. تاكنون فضل پروردگار شامل حال ملت ما بوده است و بعد از اين هم خواهد بود. بايد وحدت كلمه يي را كه به بركت ايمان به اسلام و اعتقاد به خدا در ميان اقشار مختلف مردم به وجود آمده است، صنع الهي بدانيم و از آن قدرشناسي و پاسداري كنيم. امروز ابهت ملت ايران به بركت همين ايمان است. حتّي دشمنان ملت هم اين حقيقت را قبول دارند و اعتراف مي كنند كه ملت ايران، شجاع و آزاده و نيرومند و تحميل ناپذير است. سعي كنيم روزبه روز اين ايمان را در دلهامان تقويت كنيم. علماي محترم و روحانيون و وعاظ و گويندگان و نويسندگان ديني كه معلمان و مبشران بشارتهاي الهي براي مردم هستند، بايستي در عمق بخشيدن به ايمان مردم تلاش كنند. همان طور كه خداي متعال در قرآن وعده فرموده، تا وقتي ايمان عميق اسلامي با مردم همراه است، هيچ خطري ملت و انقلاب را تهديد نمي كند و هيچ قدرتي نمي تواند كمترين آسيبي به جمهوري اسلامي و انقلاب شكوهمند ايران

وارد آورد. خداوند شما برادران و خواهران را مشمول رحمت و فضل خودش بكند و ان شاءاللَّه اين زحمات را از شما قبول فرمايد. يك بار ديگر از همه ي حضار محترم كه از راههاي دور و استانهاي مختلف كشور به اين جا تشريف آوردند، صميمانه تشكر مي كنم و اين مصيبت بزرگ را به شما تسليت مي گويم و سلام و اخلاص خود را به وسيله ي شما به همه ي همشهريان محترمتان ابلاغ مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت گروه كثيرى از خواهران شهرهاى مختلف كشور

سخنراني در مراسم بيعت گروه كثيري از خواهران شهرهاي مختلف كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در همه ي مراحل انقلاب، حضور خواهران زنده و نيرومند بوده است از همه ي خواهران عزيز كه از راههاي دور و نزديك تشريف آوردند، صميمانه تشكر مي كنم و مصيبت جانگداز ارتحال امام عزيزمان را به شما تسليت مي گويم. حضور خانمها در همه ي مراحل انقلاب، حضوري زنده و نيرومند و قوي بود و توانستند بارهاي سنگين را تحمل كنند و مصيبتهاي بزرگ را از سر بگذرانند. در طول تاريخ اسلام، مانند زنهاي ما، نادر و كمياب بوده است. يقيناً اگر پشتيباني و حمايت بانوان كشورمان نمي بود، در دوران جنگ و پيش از آن در همه ي مراحل انقلاب، اين پيروزيها به دست نمي آمد. چه قدر مادران و همسران و خواهران شهدا و ساير بازماندگان آنها در دوران جنگ و قبل از آن استقامت و ثبات از خود نشان دادند كه گاهي موجب تعجب انسان مي شود؛ زيرا نمونه ي آن را در تاريخ اسلام كم مي بينم. در مراحل ديگر هم حضور خواهران، حضور نيرومندي بود. در بسيج و نهادهاي انقلابي ديگر، خواهراني را مي شناسيم كه وظايف سنگيني را برعهده دارند و مشغول كار هستند.

زنان پشتوانه ي حركت مردان زنان كشور ما در طول مدت انقلاب، پشتوانه ي حركت مردها بودند. اگر احساسات و ايمان قوي زنها نبود، شايد بسياري از مردهاي ما اين قدرت را پيدا نمي كردند كه در ميدانهاي سخت مبارزات گوناگون حضور داشته باشند. امروز هم همان مسؤوليت بر دوش خانمهاست. شما كه مي دانيد دشمنان ما درصددند به انقلاب ضربه بزنند و اطلاع داريد كه وحدتِ به وجود آمده در كشور ما چه قدر باارزش است و حضور مردم ما در صحنه هاي انقلاب تا چه اندازه اهميت دارد، بايد اين حضور را حفظ كنيد و مردها و فرزندان و شوهران و برادرانتان را به حضور قوي در همه ي صحنه ها و حفظ وحدت و پشتيباني از آرمانهاي عزيز انقلاب - كه امام بزرگوارمان تأمين آنها را از ما انتظار داشتند - وادار كنيد. من براي همه ي شما خواهران دعا مي كنم. اميدوارم خداوند لطف خودش را نازل كند و به شما توفيق دهد و ان شاءاللَّه اين زحمات را از همه ي شما قبول فرمايد و روح مقدس اماممان را شاد و خوشحال و راضي بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و مردم استان زنجان و اقشار مختلف مردم شهرهاى نهاوند، كاشمر،

سخنراني در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و مردم استان زنجان و اقشار مختلف مردم شهرهاي نهاوند، كاشمر، بجنورد، اسفراين، طرقبه و چناران، اقليد، بم، ملاير و دهبيد فارس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تمام ابعاد شخصيت امام براي ما شناخته شده نيست از همه ي برادران و خواهران كه از نقاط مختلف كشور و راههاي دور به اين جا تشريف آوردند، صميمانه تشكر مي كنم و اين مصيبت بزرگ و جانگداز را كه حقيقتاً براي جهان اسلام و همه ي مسلمين عالم و بخصوص براي ملت ايران سنگين بود، به

شما تسليت عرض مي كنم. امروز بزرگترين وظيفه ي ما ملت ايران كه مريدان قديم و اولين ياران امام خميني(ره) بوديم، اين است كه درسهاي آن امام بزرگوار را مرور كنيم. شخصيت عظيم رهبر كبير انقلاب و جوهر درخشاني كه همه ي دنيا را تحت تأثير قرار داد، در درسها و بيانات و رهنمودهاي او آشكار شده است. البته همه ي ما با شناخت كامل آن شخصيت عظيم خيلي فاصله داريم و بدون مبالغه و اغراق بايد گفت كه هنوز ابعاد بسياري ازشخصيت آن روح ملكوتي و انسان بزرگ و والا براي ما شناخته شده نيست. ما از نزديك قضايا را مي ديديم و همه ي كساني كه از چنين فاصله يي در كنار وقايع قرار مي گيرند، به آساني قدرت جمع بندي ندارند. جمع بندي آن شخصيت و تحليل ابعاد گوناگون آن انسان بزرگ و والا، قدري تدبر و تأمل لازم دارد، كه به اين زوديها براي ما كه در عصر امام و نزديك به او بوديم، ميسر نخواهد شد؛ ولي بيانات آن بزرگوار براي ما درس است، و درس چيزي است كه در دسترس و اختيار ماست. تدبر در درسهاي آن بزرگوار، خواهد توانست ما را با ابعاد شخصيت آن راحل عظيم الشأن آشنا كند و راه را بر ما بنماياند. اين درسها را نمي شود در چند جمله خلاصه كرد. در هر بخشي از زمان و در هر حادثه يي از حوادث، يكي از آن درسها مي تواند به عنوان رهنمود راهگشاي ما باشد. با توجه به شرايطي كه امروز در جهان براي كشور ما و موقعيت عظيم ملت ايران در اذهان عالم به وجود آمده است، درس بزرگ امام عزيزمان عبارت است از قدرداني از وحدت و

انسجامي كه به اراده ي الهي براي ما پيش آمد. امروز دلهاي ملت ايران از غالب اوقاتِ دوران دهساله ي انقلاب به هم نزديكتر است؛ اين هم از بركات روح ملكوتي امام بزرگوارمان بود. وحدت كلمه، قدرت ملت را چند برابر مي كند آن چيزي كه ابرقدرتها را در مقابل ملت ايران مرعوب كرده است، در درجه ي اول وحدت كلمه بود. وقتي در ميان ملتي وحدت كلمه باشد، قدرت آنها چند برابر مي شود. اگر دشمن در مقابل خود ملت مقتدري را مشاهده كرد، مجبور به عقب نشيني خواهد شد. علت عقب نشينيهاي مكرر دشمن در طول مبارزه و بعد از پيروزي انقلاب هم همين بود. گمان نكنيم كه اگر ما ضعيف باشيم، دشمن ترحم خواهدكرد. آن چيزي كه مردم مادّي را كه معنويات و ارزشها برايشان مطرح نيست، مي ترساند، قدرت است. براي دولتهاي گردن كلفت و مقتدر و زورگوي عالم، هيچ ارزش انساني و اخلاقي مطرح نيست. آن چيزي كه از آن واهمه دارند، قدرت است. قدرتهاي بزرگ مادّي دنيا هم احتياط مي كنند. علت اين كه دولتهاي استعمارگر در كشورهاي ضعيف جهان سوم، بدون ملاحظه تاخت وتاز كردند، اين بود كه در آن كشورها در مقابل خودشان قدرتي مشاهده نكردند و مانعي بر سر راه خود نديدند. هرجا كه استكبار مانع نبيند، تاخت وتاز خواهد كرد؛ حدي هم نمي شناسد؛ اما اگر در مقابل خود قدرتي مشاهده كرد، مجبور به توقف خواهد شد. ملت ايران قدرتهاي بزرگ را مرعوب خود كرد ملت بزرگ ما بحمداللَّه در سالهاي آخر عمر رژيم گذشته و در طول ده سال پس از پيروزي انقلاب، آن چنان قدرتي از خود نشان داد كه استكبار جهاني و امريكا و قلدرهاي عالم و

همدستان آنها احساس كردند كه نبايد با ملت ايران بي احتياط برخورد كرد. ملت ايران قدرتهاي بزرگ را مرعوب خود كرد، و اين يك واقعيت است. نبايد كشور ما را با كشوري از جهان سوم كه مثلاً سي و يا پنجاه ميليون جمعيت دارد، مقايسه كرد. بسياري از كشورها هستند كه شايد جمعيت آنها به اندازه ي جمعيت كشور ما و يا بيشتر از آن باشد؛ اما آن كشورها قدرت ملت ما را ندارند. علت اين است كه متأسفانه حكومتهاي فاسد در بسياري از اين كشورها مردم را از صحنه خارج كرده اند و براي آنها شأني قايل نيستند و قدرت به مردم متكي نيست و با آنها سروكار ندارد؛ بلكه به دولتمردان و رؤسا و مسؤولان كشور قائم است! در كشور ما قدرت جنبه ي عمومي دارد در كشور ما ملت در صحنه است و خودش را صاحب مملكت و مدافع ارزشهاي انقلاب و كشور مي شناسد و خود را از مسؤولان جدا نمي داند؛ لذا در اين جا، قدرت متعلق به مسؤولان و دولتمردان نيست؛ بلكه قدرت جنبه ي عمومي دارد و متعلق به مردم است؛ مسؤولان هم به پشتيباني مردم و - از همه مهمتر - به ايمان و توكل به خدا متكي هستند. هر فرد و جمعيتي از اين عامل برخوردار باشد، در هيچ ميداني احساس شكست نخواهد كرد. ما اين سرمايه ها را داريم، و همين سرمايه ها بود كه ده سال ملت ما را در سخت ترين مراحل مبارزه نگهداشت و بر دشمن غالب كرد و پيش برد. همه بايد در اين برهه ي زماني، دو درس را از امام به ياد داشته باشيم: اول، وحدت كلمه و حفظ انسجام و

محبت به يكديگر و دور ريختن عوامل تفرقه و اختلاف؛ دوم، حضور عمومي در صحنه؛ همچنان كه امروز بحمداللَّه همه ي ملت ايران در صحنه حاضرند. در آينده ي نزديك، همه پرسي و انتخابات رياست جمهوري انجام خواهد شد. حضور مردم در آن صحنه ها بايد به گونه يي باشد كه مشت محكمي به سينه ي دشمنان كوبيده شود. سازندگي كشور و حركت به سمت آباداني و عمران و توسعه ي اقتصادي، ابتكار و تلاش و همكاري با دستگاههاي دولتي، شركت در بازسازي كشور با پول و فكر، حضور مردم را در صحنه نشان خواهد داد. همين كارهاست كه تاكنون انقلاب را با طراوت و با نشاط نگهداشته است و روح مقدس امام(ره) را خشنود خواهدكرد. كينه ي استكبار تمام شدني نيست استكبار جهاني نسبت به اسلام و انقلاب، از اعماق وجود كينه دارد، و تا ملتي از اصول و دين خودش دست برندارد و تسليم نشود، آنها راضي نخواهند شد. خداوند متعال به مسلمانها فرمود: «ولن ترضي عنك اليهود ولاالنّصاري حتّي تتّبع ملّتهم»(1). بنابراين، كينه ي استكبار به خاطر اعتقادات و استقلال خواهي و شعار«نه شرقي و نه غربي» و پايبندي عميق مردم ما به اسلام است. كينه ي استكبار تمام شدني نيست؛ اما علي رغم كينه ي عميق او عليه ملت ما، به لطف پروردگار اميدوار و دلگرميم كه ان شاءاللَّه ملت ايران بتواند در همه ي صحنه هاي اقتصادي و سياسي و فرهنگي، به مقاصد الهي دست يابد و دشمن را وادار به عقب نشيني كند. اميدواريم خداوند فضل و لطف و رحمت خود را شامل همه ي شما برادران و خواهران كند و به ملت ايران توفيق دهد كه راه امام عزيز را تداوم بخشند. مجدداً از همه ي شما، مخصوصاً علما

و ائمه ي محترم جمعه و روحانيون و فضلا و خانواده هاي معظم شهدا صميمانه تشكر مي كنم. در مراجعت به شهرها و مراكز خودتان، سلام من را به اهالي آن ديار برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 120

سخنرانى در مراسم بيعت جمع كثيرى از اقشار مختلف مردم جهرم و بخشهاى تابعه، كاشان، فريمان، سرخس

سخنراني در مراسم بيعت جمع كثيري از اقشار مختلف مردم جهرم و بخشهاي تابعه، كاشان، فريمان، سرخس، احمدآباد، نكا، بوشهر، بندر ديلم و خواهران بندر گناوه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ده سال رهبري امام براي ما مغتنم بود متقابلاً اين ضايعه ي جانسوز و مصيبت بار براي جهان اسلام را به يكايك شما برادران و خواهران صميمانه تسليت عرض مي كنم و توفيق كامل همه ي شما عزيزان را از خداوند متعال مسألت مي كنم. همچنين لازم مي دانم از همه ي برادران و خواهراني كه از شهرهاي مختلف و اقطار گوناگون كشور و راههاي دور و نزديك تشريف آوردند، مخصوصاً علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه و روحانيون معظم و خانواده هاي مكرم شهيدان و جانبازان صميمانه تشكر كنم. در زندگي همه ي ملتها و بلكه در زندگي هر انسان فرصتهايي پيش مي آيد كه اگر توفيق خدا به كمك آن ملت و فرد بيايد، عقل و هوش او برانگيخته مي شود و از آن فرصتها حداكثر استفاده را مي كند؛ اما اگر خداوند توفيق ندهد، فرصتها از دست مي روند و غالباً هم به آساني و بزودي تجديد نمي شوند. در تاريخ ملتها از اين قبيل حوادث زياد مشاهده مي شود. نبايد شك كرد كه ده سال رهبري عيني و قدرتمندانه ي امام بزرگوار و عظيم ما، براي ملت ايران فرصت مغتنمي بود. تا آن جا كه ما به ياد داريم، بعد از انبيا و ائمه ي معصومين(ع)، ملت ما هيچ شخصيت و رهبري

را با اين عظمت و قدرت و توفيقات هرگز به خود نديده است. انصافاً ملت ما از اين فرصت حداكثر استفاده را كرد. شما مردم باوفا و مؤمن و فداكار، در اطاعت و پيروي از اين امام بزرگ و بزرگوار، هيچ كم نگذاشتيد. ملت ما از مردم دوره ي صدر اسلام بهتر و فداكارترند وقتي ملت خودمان را با دوران مختلف تاريخ اسلام و ملتهاي ديگر مقايسه مي كنيم، مي بينيم واقعاً ملت ما خيلي بهترند و در بعضي موارد حتّي قابل مقايسه هم نيستند. با دوره ي صدر اسلام هم كه مقايسه كنيم، باز هم در مجموع ملت ما بهتر و فداكارتر و صادقترند و ايثارشان بيشتر است. البته اگر شخصيتها و چهره هاي برجسته ي عهد رسول خدا(ص)، مثل صحابه ي خاص و نزديك و حواريون ايشان و شخص اميرالمؤمنين(ع) را در نظر داشته باشيم، مسلماً آنها خيلي ممتاز و كم نظيرند. شكي نيست كه خداي متعال به حسب عمل ملتها به آنها پاداش و جزا مي دهد، كه گاهي آثار آن را ما مي فهميم و گاهي هم متوجه نمي شويم. آيات كريمه ي قرآن دلالت مي كنند كه اگر ملتي عمل صالح انجام داد و مخصوصاً آن را با ايمان و تقوا همراه كرد، زندگي و دنيا و عزت و استقلال او تأمين خواهدشد؛ حتّي اگر با ايمان و تقوا هم همراه نبود، باز هم خداي متعال پاداش خواهد داد؛ «كلّا نمدّ هولاء و هولاء»(1): هم كساني كه براي دنيا كار مي كنند، و هم افرادي كه براي آخرت تلاش مي كنند، خداي متعال همه را جزا خواهد داد. اين كه مي بينيد بعضي از ملتها دين و تقوا هم ندارند، اما از زندگي مادّي و علي الظاهر مطلوبي برخوردارند،

به خاطر آن است كه كار دنيا را خوب انجام مي دهند؛ منتها اين گونه زندگي عاقبت خوشي ندارد و با فساد همراه مي شود و آن شخص را از بين خواهد برد. تمدن مادّي امروز جهان، اين روش زندگي را برگزيده است؛ ليكن ملتي كه مؤمن باشد و مثل شما تلاش كند، شكي نيست كه خداي متعال به او پاداش خواهدداد. اين پاداش فقط مخصوص آخرت نيست؛ بلكه در دنيا هم پاداش داده خواهدشد. پاداش دنيا اين است كه طبق عملي كه انجام داده اند، خوشبخت و عزيز خواهندشد و از ذلت و زور و تحميل بيرون خواهند آمد. مردم ما در دوران گذشته كمترين دخالتي در امور خود نداشتند امروز شايد در بين ملتهاي دنيا، ملتي مانند ايران نباشد كه از هيچ قدرت خارجي فرمان نبرد و ملاحظه ي آنها را نكند و خودش تصميم بگيرد و راه خودش را انتخاب كند و مستقل باشد. در داخل ايران هم امور كشور در دست خود مردم است. بحمداللَّه بساط حكومتهاي استبدادي و زورگو از اين كشور برچيده شده است. آنها قرنهاي متمادي بر كشور و ملت ما حاكميت داشتند و مردم كمترين دخالتي در امور خودشان نداشتند. در دوران رژيم گذشته، اگر قطع رابطه و يا ايجاد ارتباط مي شد؛ اگر معامله يي انجام مي گرفت و اگر سفري برگزار مي گرديد، آن كسي كه نه نظرش خواسته مي شد و نه در جريان امور قرار مي گرفت و نه از احترامي برخوردار بود، ملت ايران بود. مجلس شورايي هم كه در آن وقت وجود داشت، درحقيقت از نمايندگان مردم تشكيل نشده بود، تا آنها ناظر و حاضر كارها باشند. مجلس از دست نشانده هاي خود دستگاه

و خوانين و زورگوها و گردن كلفتهاي محلي و متنفذين تشكيل مي شد و مردم هم در كناري سرشان پايين و مشغول كار خودشان بودند و با سختي زندگي را مي گذراندند و دستگاه نيز ثروت مملكت را براي خودش برمي داشت و مي فروخت و استفاده مي كرد و مي خورد و مي پاشيد و حسابي هم به كسي پس نمي داد! انقلاب اسلامي كه پيروز شد، همه چيز را عوض كرد. امروز رئيس جمهور و دولت و نمايندگان مجلس و رهبري متعلق به مردمند. مردم تصميم مي گيرند و امضاء مي كنند، و درحقيقت اراده ي آنها براي مسؤولان مورد توجه و محور اصلي كار است. ملت ما مستقل است و خودش تصميم مي گيرد پاداش الهي همين است كه زندگي يك ملت، زندگي خوب و مطلوب و مستقل شود؛ خودش تصميم گيري كند و رئيس جمهور و نماينده ي مجلس را برگزيند؛ آنها را از خود بداند و مطمئن باشد به او ايمان و اعتقاد دارند، به او محبت مي ورزند، در حقش خيانت نمي كنند و براي مصالح او تلاش مي كنند. پس از تأمين اين موارد، آنگاه ملت به كمك مسؤولاني كه خود معين كرده است، مي شتابد و با آنها همكاري مي كند و به عمران و آباداني كشور مي پردازد. كشور ما يكي از نادرترين كشورها در زمينه هاي عمران و آباداني است. ما اگر دو برابر امروز هم جمعيت داشته باشيم، باز هم مي توانيم بدون كمترين نيازي به كشورهاي ديگر، خود را به بهترين وجه اداره كنيم. اين ظرفيت خوب، هم در خاك بابركت ما، و هم در استعدادهاي انساني ممتاز كشور، و هم در دستورات و روش و قانون اساسي، و هم در مسؤولان ما وجود دارد. اگر

جنگ هشت ساله را بر ما تحميل كردند، به خاطر اين بود كه ما ديرتر به بازسازي كشور و زنده كردن زمينه هاي عمران بپردازيم. استعمار و استكبار مي دانند كه اگر ملت ما به كمك مسؤولان و گردانندگان و مديران دلسوز كشور بتواند ايراني آباد و آزاد بسازد و آحاد جامعه را كاملاً مرفه و برخوردار از عدالت اجتماعي و ساير ارزشهاي اسلامي كند و در زير چتر شريعت مقدسه ي اسلام نگهدارد، در آن صورت انقلاب بزرگ و شكوهمند ما به خودي خود و بدون آن كه كسي تلاش كند، به همه ي كشورهاي اسلامي صادر خواهد شد و الگوي ديگران قرار خواهد گرفت. ده سال فشار وارد آوردند، تا اين دگرگوني پيش نيايد؛ ولي كوشش آنها بي فايده بود. ملت ما، ملتي زنده و لايق و بارشد است. اين ملت باعث شد تا حادثه ي رحلت امام و رهبرش كه حادثه ي تلخ و جانسوزي بود و همه ي دنيا منتظر بودند تا اين حادثه موجب ضعف ملت و تشكيلات و نظام شود، موجب قوت نظام گردد. مردم ايران لياقت خود را به اثبات رساندند ملت ما با تجمع خود و ابراز وفاداري و سرسپردگي مخلصانه نسبت به روحانيت دلسوز و علاقه مند، لياقت خود را به اثبات رساند. امريكا و اذناب او هرچه تلاش كنند، نخواهند توانست اين ملت را از رسيدن به قله يي كه امام عزيزش همه را به آن سمت هدايت مي كرد، باز بدارند. اگر تمام گردن كلفتها و قلدرهاي دنيا هم دست در دست يكديگر دهند، نمي توانند ما را از حركت به سمت جامعه ي اسلامي مرفه و عادل و آباد باز بدارند. ما بحمداللَّه اراده ي پيمودن اين راه و انجام

اين كار را با لطف الهي و كمك مردم داريم و چيزي هم كم نداريم. فقط مواظب باشيد وحدت و شور و احساس تكليف را در خود حفظ كنيد. قرآن به مسلمانها خطاب مي كند و مي گويد: اگر مؤمن باشيد، نه از كسي بترسيد و نه سست شويد(2). مظهر ايمان، همين شور و نشاط و تلاش و وحدت و حضور در صحنه است؛ دشمن هم از همين مي ترسد. تا وقتي حضور قوي و پُرشور شما مردم استمرار دارد، ان شاءاللَّه لطف خدا هم با ما خواهد بود. اميدوارم دعاي حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه تعالي فرجه) و توجهات روح ملكوتي امام عزيزمان هميشه با شما باشد و كمكتان كند، تا بتوانيد راهي را كه انقلاب و اسلام تعيين كرده اند، تا آخرين مراحل و منازل ادامه دهيد. خداوند شما را حفظ كند. مجدداً از همه ي شما عزيزان تشكر مي كنم. خواهش مي كنم سلام من را به مردم عزيز شهرهاي خود برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اسراء: 20

2) آل عمران: 139

سخنرانى در مراسم بيعت معاون وزير اطلاعات، نماينده ى فرمانده ى كل قوا در سازمان حفاظت اطلاعات ارتش

سخنراني در مراسم بيعت معاون وزير اطلاعات، نماينده ي فرمانده ي كل قوا در سازمان حفاظت اطلاعات ارتش به همراه رئيس اين سازمان، و جمعي از مديران كل و كارشناسان وزارت اطلاعات و سازمان حفاظت اطلاعات ارتش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام نسبت به مسايل اطلاعات اهتمام زيادي داشتند لازم است از برادران عزيز تشكر كنم كه اين فرصت را فراهم كردند، تا از زحمات و تلاشهاي شبانه روزي و مجاهدتهاي خاموش و آرام و بي رياشان سپاسگزاري كنم. امام عزيز(ره) علي رغم آن كه سابقه ي ذهني با مسايل اطلاعات نداشتند، اما چه قدر نسبت به اين مسأله اهتمام داشتند. آن قدر ايشان براي وزارت اطلاعات و مسؤولان آن اهميت قايل

مي شدند و حرف آنها را ملاك مي دانستند كه من نمونه ي آن را براي هيچ دستگاهي نديدم. اين، بلوغ فكري آن بزرگمرد را نشان مي داد كه همه چيز را با ديد حكمت الهي نگاه مي كرد. ايشان خيلي سنجيده فرمودند: برادران مشغول در جبهه ي اطلاعات، سربازان گمنامند. حقيقتاً همين گونه است. شما در جبهه يي درگير هستيد كه به هيچ وجه خطر و توطئه و زحمت و مجاهدتش از جبهه ي نظامي كمتر نيست. شما از افتخارات و هيجانات ظاهري و تعريف و تمجيدهايي كه معمولاً در كار نظامي وجود دارد، چشم پوشيديد و در اين سنگر زحمت مي كشيد. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شما را حفظ كند و توفيق دهد، تا ذهن و اراده ي شما روشن و قوي باشد و سلاح هوش و ابتكار كه اصليترين سلاح شماست، بيش از پيش برّا شود. تلاش موفق اخير شما كه به انهدام يك شبكه ي خطرناك اطلاعاتي و استكباري در داخل كشور منتهي شد، واقعاً كار بزرگ و قابل تحسين و باارزشي بود كه مشتركاً با برادران عزيز حفاظت اطلاعات ارتش انجام گرفت و مجموعه ي خطرناكي را كه همه گونه عضو - آخوند و ارتشي و بازاري و ... - در آن به چشم مي خورد، منهدم كرد. خداوند ان شاءاللَّه از شما قبول كند. تلاش دشمن، ارزيابي دقيق نقطه ي ضعف شماست البته دشمن دست بردار نيست و توطئه ي خودش را متوقف نخواهد كرد؛ ضربه را مي خورد، ولي باز خودش را براي ضربه ي بعدي آماده و جمع وجور مي كند؛ و بدون شك ضربه ي بعدي دشمن، با توجه به نقصهاي او در ضربه ي اول است. يعني دقت مي كند ببيند شما چگونه و از چه راهي توانستيد به او تودهني بزنيد، قطعاً

آن روزنه را محكم خواهد گرفت. دشمن بيشترين تلاش خود را در ارزيابي دقيق نقطه ي ضعفش مي كند و با دستگاههاي آماده و منسجم و قوي يي كه دارد، فوراً نقاط ضعف كار خود را پيدا مي كند و به جبران آنها مي پردازد. شما هم بايستي در نوبت بعد ضربه ي ابتكارآميز ديگري بزنيد. هميشه ابتكار عمل دست مهاجم است؛ به همين خاطر، او شيوه ي برخورد را انتخاب مي كند. شما بايستي هوشمندي خود را به كار ببريد و شيوه يي را كه او در بين صدها احتمال انتخاب كرده است، پيدا كنيد و به خودش برگردانيد. آن وقتي كه شما به عنوان دستگاه اطلاعاتي اسلام و حق، حمله مي كنيد و به آنها ضربه وارد مي آوريد، اين معادله برعكس خواهد شد؛ يعني آنها بايد ببينند شما از چه شيوه يي استفاده مي كنيد. بايد دايماً بيدار باشيد و ضربه را به دشمن برگردانيد كار آنها سخت تر است؛ چون آنها شيوه هاي ما را نمي شناسند. شيوه هاي آنها، قابل حدس و استاندارد و شبه استاندارد است. ابزار و پول و نفوذي و شهوات جنسي و... ، روشهاي شناخته شده يي هستند كه معمولاً با ابتكار هم توأم مي شوند و ضربه ي خود را مي زنند؛ اما شيوه هاي شما براي آنها ناشناخته است و به همين خاطر كارشان دشوارتر است. شما از ايمان و دين و تلاش و زحمتِ بيشتر استفاده مي كنيد، كه نقطه ي قوّت كار شماست و درك همه ي اينها براي آنها آسان نيست. هنگامي كه دشمن حمله مي كند، ابتكار عمل در دست اوست؛ شما بايد كاملاً حواستان جمع باشد و مثل جبهه ي جنگ آمادگي خود را حفظ كنيد؛ چون ما نمي دانيم كه دشمن از كجا حمله خواهدكرد؛ ممكن است از جبهه ي

مياني و يا بالا و پايين حمله كند. به هرحال، بايد در همه جا بيدار باشيم. بايد در طول جبهه يي كه يقيناً از لحاظ معنوي به مراتب طولانيتر از مرزهاي ماست، دايماً بيدار باشيد و فوراً ضربه را به خودشان برگردانيد. همين الان هم آنها مشغول كارند. در حال حاضر، جاسوسهاي امريكا و انگليس و ديگر رژيمهاي استكباري، ميان مردم و دستگاههاي مختلف و حوزه هاي علميه هستند و قصد ضربه زدن به نظام و انقلاب را دارند. اين شما هستيد كه بايد با همت بلند خود و با اتكاء به پروردگار دنبالشان باشيد و نقشه هاي آنها را خنثي كنيد. كار ضداطلاعاتي شما بسيار مهم است صحنه يي كه شما درگير آن هستيد، صحنه ي بسيار عجيبي است. شايد در ميان سنگرهايي كه جمهوري اسلامي مبارزه مي كند - مبارزه به معناي خاص آن و دست به يقه شدن و ضربه زدن و ضربه خوردن - هيچ سنگري بافضيلت تر از سنگر شما نباشد؛ چون هميشه و در همه جا، خطر از ناحيه ي نفوذ اطلاعاتي دشمن بيشتر است. در قضيه ي جنگ هم اگر ما بيشتر مي زديم و كمتر مي خورديم، به خاطر اين بود كه كار اطلاعاتي شايسته و ممتازي انجام مي داديم. با چشم بسته كه نمي شود به جنگ رفت؛ بايد با چشم باز دشمن را ديد و محل پرتاب ضربه اش را برآورد كرد، تا متقابلاً پاسخ كوبنده تري به او داد. كار ضداطلاعاتي شما بسيار مهم است؛ حتّي از كارهاي اطلاعاتي آفندي و كارهاي نظامي هم مهمتر و بافضيلت تر است. سنگر عظيمي در اختيار شماست؛ مواظب باشيد اخلاصتان را از دست ندهيد. اگر توانستيد با همين اخلاص و صفا و دلسوزي، براي مردم و

انقلاب و اسلام كار كنيد و احساسات و انگيزه ها و نيتهاي خود را خالص كنيد، بدانيد پيروزيد و هيچ عاملي نمي تواند به شما ضربه بزند؛ اجر الهي هم در جاي خودش محفوظ است؛ «و ما عنداللَّه خير و ابقي»(1). بزرگترين پاداش انساني كه تلاش مي كند، موفقيت اوست؛ اما آنچه را كه پيش خدا داريد، از شاديهاي دنيايي باارزش تر و بالاتر است. اين سنگر را محكم نگهداريد و مبادا براي لحظه يي دلسرد و خسته و مردد بشويد؛ با همديگر همكاري كنيد. خداوند ان شاءاللَّه از شما راضي باشد و توفيقتان دهد و روح مطهر و مقدس امام عزيزمان را با اوليايش محشور كند و شما را مورد تأييد خودش قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) قصص: 60

سخنرانى در مراسم بيعت فرماندهان و مسؤولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى

سخنراني در مراسم بيعت فرماندهان و مسؤولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تكليف امروز شما بيشتر است من هم به همه ي برادران عزيز صميمانه تسليت عرض مي كنم. در ديدارهايي كه با شما برادران در طول سالهاي گذشته - چه قبل از شروع جنگ و چه در دوران جنگ - داشتم، هميشه افتخارم اين بود كه از طرف امام(ره) و به نمايندگي او با شما حرف مي زنم، و هيچگاه فكر نمي كردم كه روزي امام نباشد و باز من با شما به عنوان همكار و مسؤول بخواهم صحبت كنم. به هر حال، مصيبت سنگين و بزرگي براي عالم اسلام بود و خلأ عظيمي ايجاد شد، و اگر كساني مي بايد تلاش كنند تا اين خلأ را به نحوي جبران و پُر كنند، آنهايي هستند كه به امام ارادت بيشتري داشتند و نزديكي بيشتر و رابطه ي مستحكمتري بين خودشان و

امام احساس مي كردند، و شكي نيست كه شما برادران عزيز سپاهي، از جمله ي پيشقدم ترين و برترين افراد در اين زمينه هستيد. تكليف امروز شما در مقايسه با گذشته و نسبت به ديگران، بيشتر است. خوب است كه بر غمهاي خود چيره شويم و از احساسمان نسبت به امام عزيز نردباني درست كنيم، تا به قله ي آرمانهايي كه او به ما نشان داده بود و هميشه ما را در پيمودن راه به سمت آن آرمانها تشجيع كرده بود، برسيم. او به ما تعليم داده بود كه مي توانيم هر كاري را انجام دهيم، و از اين كه بترسيم و ترديد كنيم، ما را برحذر داشته بود. سعي كنيم ان شاءاللَّه همتها و دلها را يكي كنيم، راه را بپيماييم و به مقصد اعلايي كه آن بزرگوار به ما نشان داده و ما را به سمت آن هدايت كرده بود، برسيم. ما حقيقتاً مرده بوديم؛ امام(ره) ما را زنده كرد. ما گمراه بوديم؛ او ما را هدايت كرد. ما از وظايف بزرگ انسان و مسلمان غافل بوديم؛ او ما را بيدار كرد و راه را به ما نشان داد و دست ما را گرفت و ما را تشجيع نمود و خودش هم جلوتر از همه حركت كرد. خدا را شكر مي كنيم كه با همه ي وجودمان سخن او را باور كرديم و پشت سر او حركت كرديم و متوقف نشديم و در نيمه ي راه او را رها نكرديم. بحمداللَّه شما امتحان سخت و بزرگي را داديد. اين جنگ براي شما نعمت بسيار بزرگي بود؛ شما را باصفا، و جوهرهاي وجودتان را آشكار كرد. اگر جنگ اتفاق نمي افتاد، معلوم نبود كه ما

چگونه باشيم و در چه وضعيتي بسر ببريم. اگر جمهوري اسلامي با انقلاب همراه باشد، تهديدي متوجه او نيست مايلم چند نكته ي كلي را در جمع شما مطرح كنم: نكته ي اول اين است، تا مادامي كه نظام جمهوري اسلامي با انقلاب همراه است، نبايد لحظه يي تصور شود كه تهديدي متوجه او نيست. خدا نكند آن روزي بيايد كه جامعه و انقلاب ما، مثل بعضي از كشورهاي به اصطلاح انقلابي كه صرفاً اسمشان انقلابي است، اما در ميدان سياست هيچ مسأله و مشكل انقلابي يي برايشان مطرح نيست و مثل كشورهاي ديگر با همه رابطه و همخواني دارند و چيزي به نام آرمان در نظر آنها مطرح نيست، باشد. خدا نكند كه ما سرنوشتمان به آن جا برسد و جمهوري اسلامي از انقلاب جدا شود و با او نباشد. اگر فرض ما اين است كه جمهوري اسلامي را توأم و آميخته با انقلاب اسلامي فهميديم و قبول كرديم، پس بايستي فرض ما بر اين باشد كه دشمني و تهديد براي اين انقلاب - كه مثل روحي در كالبد اين جمهوري وجود خواهد داشت - همواره متصور خواهد بود و نيرويي كه از انقلاب بايد دفاع كند، هميشه لازم است. البته آن نيرو، همه ي ملتند؛ اما همه ي ملت كه مسلح نيستند. آن سازمان مسلحي كه بايد بر خود حتم كند كه از انقلابي كه همچون روحي در كالبد اين جمهوري است، دفاع كند، كدام است؟ بنابراين، بايد با چنين تصور و احساس لزوم حضور و دفاع دايمي و احساس هميشگيِ در سنگر بودن، مسايل نيروهاي مسلح و سپاه و كشور را مورد بررسي قرار دهيم. هر پايه ي ديگري براي

تحليل، غلط و غيرواقع بينانه است. ما بايد فرض كنيم كه همواره دشمن داريم و انقلاب تهديد مي شود. نمي خواهم بگويم حتماً جنگي عليه ما به راه خواهد افتاد؛ شكل خاصي از تهديد مورد نظرم نيست؛ اما آنچه كه مي توانم در قلبم به آن معتقد باشم، اين است كه تهديد عليه نظام جمهوري اسلامي كه انقلاب را با خود دارد و از او جدا نشده است، هميشگي است. فقط يك شق ديگر وجود دارد كه ما آن شقه را رد كرديم و آن، اين است كه جمهوري اسلامي برقرار باشد، اما ديگر انقلاب نباشد؛ در آن صورت فرض مي شود كه ما دشمني هم نداشته باشيم! اين امر اصلاً قابل تصور نيست. ما براي جمهوري اسلامي تعريفي نداريم كه با نبودن انقلاب و يا جدايي از آن منطبق باشد و بسازد. بايد همه ي تصميم گيريها براي آينده را بر اساس اين تحليل و مبنا قرار بدهيم. تنها نيرويي كه قادر است از انقلاب و نظام دفاع كند، سپاه است اعتقادم اين است كه اگر سپاه نباشد و يا ضعيف باشد، امكان ندارد بتوانيم در مقابل تهديدي كه وجودش را مسلّم مي دانيم، دفاع كنيم. شما به نظرات من در مورد نيروهاي مسلح آشنا هستيد. شايد تاكنون با خيلي از شما در جمعهاي كوچك، دوبه دو و سه به سه نشسته ام و صحبت كرده ام. شما نظرات من را مي دانيد. همان طور كه حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) معتقد بودند و تا آخر هم اعتقادشان همين بود كه سپاه و ارتش نبايستي به نفع ديگري هضم بشوند و از بين بروند، بلكه هر دو بايد بمانند، من هم همين نظر را دارم و بارها آن را با شما

در ميان گذاشته ام. اگر من چنين نظري هم نمي داشتم، لازمه ي تبعيت از امام(ره) همين بود كه مطرح كردم. ارتش هم مانند سپاه مي ماند؛ اما عقيده ي من بر اين است كه تنها نيرويي كه قادر است از انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، انقلابي دفاع كند، فقط سپاه است. اگر ما سپاه را نداشته باشيم و يا ضعيفش را داشته باشيم، قادر نخواهيم بود از انقلاب دفاع كنيم. البته اين عقيده ي جديدي هم نيست. از اول كه سپاه شكل گرفت، من اين عقيده را داشتم و در طول جريانات جنگ هم اين عقيده براي ما روزبه روز روشنتر شد. اگرچه الان علي الظاهر در دوران جنگ نيستيم و شرايط صلح هم فراهم نشده است، ليكن تا سالهاي متمادي اين ديد نسبت به سپاه وجود خواهد داشت. ما براي هيچ مسأله يي تا دويست سال و يا صد سال ديگر پيش بيني نمي كنيم و در مورد آن نظر نمي دهيم؛ اما در همان بُرد ديدي كه معمولاً انسان مي تواند مسايل را پيش بيني كند - يعني لااقل تا ده، بيست، سي سال ديگر مي گوييم وضعيت همين گونه است. بعد از سي سال ديگر هم هر كس بود، ما نمي دانيم كه چه خواهد شد و چه تصميمي خواهد گرفت. فعلاً در حال حاضر آنچه كه ما فكر مي كنيم و بُرد نگاه و تحليل ما ايجاب مي كند، همين است كه با شما در ميان گذاشتم. بايد سپاه را تقويت كرد بايد به معناي حقيقي كلمه، سپاه را تقويت كرد. اين تكليفي است كه هم بر گردن شما و هم برعهده ي من است. به بُعد معنوي، يعني روحيه و فكر و اعتقاد و اخلاص و همان چيزهايي كه

سپاه را از بقيه ي نيروهاي مسلح متمايز مي كند و اگر آنها را از او بگيريم، معنايش اين است كه سپاه را نداريم، بايد توجه كرد. همچنين سازماندهي اداري و نظامي و سلسله مراتب فرماندهي و استحكام مديريت و تواناييهاي علمي و رزمي و ابزار و ساير چيزهايي را كه لازم است، بايد جدي گرفت. اين دو بُعد را بايد مبناي كار قرار دهيم. اشتباهاتي در فهم اين قضيه و چگونگي تقويت سپاه و عناصر آن همواره وجود داشته است. اختلاف نظرها هم غالباً از همين جا ناشي مي شده است. يك نفر تقويت را در چيزي فهميده است، و نفر ديگر در چيز ديگر؛ يكي جامعتر فهميده، و ديگري ناقصتر متوجه است. ما چنين اشتباهاتي را نبايد بكنيم. بايستي سپاه را به عنوان نيروي مطمئن و قابل اعتماد و كارساز از همه جهت، در وسط صحنه ي انقلاب و كشور داشته باشيم. اين، هدف ماست و بايستي هر طرحي بر مبناي اين هدف شكل بگيرد. امروز در داخل سپاه آن قدر نيروي مؤمن وجود دارد كه اگر از يكي دو نهاد انقلابي بگذريم، شايد در هيچ مجموعه يي از مجموعه هاي فراوان و متعدد كشور نتوان اين همه نيروي خوب و بااخلاص را يكجا مشاهده كرد؛ نيروهايي كه علم و ابتكار و تجربه و اخلاص و شوق و نشاط و اميد دارند. اين، سرمايه ي عظيمي است. اگر ما توانستيم از اين سرمايه خوب استفاده كنيم، پيش خداي متعال سربلند خواهيم بود؛ والّا هيچ عذري نزد او نخواهيم داشت. كوشش كنيد كه در كادرهاي سپاه يأس و ترديد راه پيدا نكند نكته يي كه علي العجاله مي خواهم به شما بگويم، اين است كه كوشش كنيد

در كادرهاي سپاه يأس و ترديد راه پيدا نكند؛ با اين امر بشدت مبارزه كنيد. در سال گذشته كه قطعنامه ي پايان جنگ مطرح بود، به هر نقطه يي از سپاه كه سر مي زدم، مي ديدم كه اين ترديد وجود دارد. اول در كادرهاي پايين آن را ديدم و سپس در كادرهاي بالاتر هم به چشم مي خورد. اين ترديدها نابودكننده است. كاري كه در آن وقت مي توانستم بكنم، اين بود كه به برادرها بگويم جاي ترديد نيست، و الان مي توانيم عملاً نشان دهيم كه اين ترديد بيجاست؛ منتها فرصتي لازم است كه بتوانيم آن را به صورت عملي و قطعي و ترديدناپذير در فضاي كشور تحقق ببخشيم. شما كمك كنيد كه در اين فواصل - بخصوص با حادثه ي تكان دهنده ي فقدان حضرت امام(ره) - اين ترديد در دلها جا نكند. گاهي اوقات مواردي در مراكز قانونگذاري يا امثال آن مشاهده مي شود كه ممكن است مايه ي ترديد و نگراني شود. نبايد هيچ پديده يي مايه ي ترديد و نگراني بشود. براي يك فرد سپاهي، قاعدتاً بيش از اين چيزي كه من گفتم، مطلوب نيست؛ يعني داشتن يك سپاه قوي و مقتدر و كارآمد و با مسؤوليت عظيم. به نظر من، اين بالاترين خواست يك فرد سپاهي علاقه مند به سپاه است. تصميم گيري در مورد اين كار با ماست. اين طور نيست كه يك قانون يا يك تصميم گيري يا حتّي حرف و زمزمه يي در مراكز گوناگون موجب شود كسي به ترديد افتد كه آيا سپاه با همان قدرت مورد نظر و توانايي دوام خواهد داشت يا خير. بايستي با اين ترديد در ذهنها بشدت مبارزه و مقابله شود. حضور در جبهه و خطوط دفاعي

بايد قوي باشد نكته ي ديگر - كه البته به اين اندازه اصولي نيست، اما مهم مي باشد - اين است كه حضور در جبهه و خطوط دفاعي، بايد حضور قوي يي باشد. آن طور كه من شنيدم، برادران بسيجي كمتر از برادران وظيفه در آن جا مشغول هستند. شايد آن استحكام و اقتداري كه در خطوط دفاعي متوقع است، در بعضي از نقاط به آن اندازه نباشد. بايستي استحكام خطوط دفاعي - بخصوص در اين دوران - در حد اعلي باشد. خود اين مسأله، در روحيه ي افراد سپاهي و مراودين با اين نهاد منعكس خواهد شد. يعني اگر به كسي مأموريتي مي دهيد تا در منطقه حضور پيدا كند، چنانچه در آن جا حالت اختلال و تزلزلي مشاهده كند، اگر اين فرد اميدوار هم باشد، با مشاهده ي آن اختلال، اميدش دچار ترديد و تزلزل خواهد شد. هركاري كه ممكن است، بايد براي استحكام خطوط مقدم كرد. حالت عدم تفاهم بين ارتش و سپاه را از بين ببريد نكته ي آخر اين است كه تا آن جا كه مي توانيد، سعي كنيد حالت عدم تفاهم و روحيه ي تنافري كه بين اين دو سازمان نظامي - ارتش و سپاه - هست، از بين ببريد. شما ديديد كه چه قدر امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) روي اين مسأله تكيه مي كردند. ايشان روي وحدت و تفاهم و محبت - بخصوص بين سپاه و ارتش - بسيار تأكيد مي كردند، و من خيال مي كنم كه لازمه ي وفاداري به آن بزرگوار اين است كه سعي كنيد اين روحيه ي تنافر را يكجانبه از طرف خود مرتفع كنيد و آن را به روحيه ي محبت تبديل سازيد. چنانچه محبت باشد، كارايي به حد كمال خواهد رسيد؛ و اگر محبت

نباشد و تنافر جاي آن را بگيرد، كارايي وجود نخواهد داشت. شما در سطوح بالا هستيد و حرفتان در جمع كثيري از برادران سپاه نفوذ دارد. خداي متعال به شما كمك خواهد كرد؛ چون برادران خوبي هستيد و حقاً و انصافاً مظهر فداكاري و صفا و صدق براي انقلابيد و اين را در سخت ترين جاها و مراكز نشان داديد وبه منصه ي ظهور درآورديد. حقيقتاً ميدان امتحاني به اين عظمت، كمتر وجود داشته است. نقش روحانيون در سپاه تعيين كننده است يك جمله را هم با برادران عزيز روحاني در ميان مي گذارم. اگرچه حق اين عزيزان بيش از يك جمله است، منتها چون ذهنم بكلي به اين مسأله مصروف شده است، به عنوان اظهار علاقه و ارادت به آقايان مي گويم. برادران عزيز روحاني كه در سرتاسر سپاه حضور دارند، بايستي اين نقش حساس و مهم را خيلي گرامي و عزيز بشمارند؛ زيرا حقيقتاً نقش تعيين كننده يي است و همان طور كه گفتم، قوام و شخصيت سپاه به معنويتش است، و اين معنويت از طريق شما آقايان و علماي محترم كه معلمان اخلاق و معنويت و تزكيه هستيد، قابل تأمين است. هم برادران بايستي قدر شما آقايان را بدانند، و هم شما بايستي اين صفحه ي قلوب منور برادران مؤمن سپاه را براي منقش كردن بهترين معارف و بهترين خصوصيات مغتنم بشماريد. ان شاءاللَّه اين مجموعه، مجموعه ي كاملي است و اميدواريم كه خداي متعال، هم به شما برادران كه به كار تعليم و تربيت مشغول هستيد، و هم به شما كه به كار سازماندهي و اداره سرگرميد، كمك كند، تا بتوانيد اين نهاد عزيز را به سطح مطلوب خود و جايگاهي كه شايسته ي

آن است و انقلاب به آن نياز دارد، برسانيد. از آقايان محترم كه اين ديدار خوب را ترتيب دادند، تشكر مي كنم و از اين كه شما را بعد از مدتها مجدداً زيارت كردم، خوشحالم. خداوند ان شاءاللَّه شما را حفظ و تأييد كند. دست پروردگار هميشه يار و مدد كارتان باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت جمع كثيرى از اقشار مختلف مردم شهرهاى قم، رفسنجان و كهنوج

سخنراني در مراسم بيعت جمع كثيري از اقشار مختلف مردم شهرهاي قم، رفسنجان و كهنوج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم صدور انقلاب، به معناي صدور فرهنگ انسان ساز اسلام من هم متقابلاً به همه ي شما برادران و خواهران عزيز، بخصوص علماي محترم و روحانيت معظم و ائمه ي محترم جمعه و خانواده هاي عزيز شهيدان گرامي كه با صفا و محبت و اخلاص طي طريق كرديد و از راههاي دور تشريف آورديد، و نيز كساني كه اين راه را با پاي پياده طي كردند، تسليت صميمانه و برادرانه ي خودم را عرض مي كنم. شايسته است كه به مناسبت امروز و براي درس گرفتن، اشاره ي كوتاهي به زندگي امام باقر(عليه السّلام) بشود. اين بزرگوار كه حدود هجده سال دوران امامتشان طول كشيد، الگوي كامل تلاش و مبارزه و مجاهدت خستگي ناپذير و پُر از مشكلات براي اشاعه ي دين و كلمه ي حق و راه انداختن جريان فكري درست در دنياي آن روز بودند. هدفي كه امروز ملت ايران براي آن تلاش مي كند - يعني زنده كردن سخن حق در دنياي مادّي و منحط و گمراه كننده و غرق در فساد - كاري است كه امام باقر(عليه السّلام) يك تنه به كمك معدودي از اصحاب خود، در دنياي بزرگ آن روز اسلام انجام مي داد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سردمداران تبليغات جهاني روي اشاعه ي فرهنگ

انقلابي اسلام جنجال راه انداختند و آن را به عنوان صدور انقلاب - با معناي غلطي كه از صدور انقلاب مي كردند - مورد تهاجم تبليغاتي قرار دادند. همه ي رسانه ها در سرتاسر عالم، روي اين نكته و كلمه تكيه مي كنند كه جمهوري اسلامي درصدد صدور انقلاب است! خباثت آنها در اين جاست كه صدور انقلاب را به معناي صدور مواد منفجره و ايجاد درگيري در گوشه و كنار عالم و از اين قبيل كارها معرفي مي كنند! كه اين هم مثل بقيه ي خباثتهاي تبليغاتي دنياي غرب، يك ترفند رذيلانه است. صدور انقلاب، يعني صدور فرهنگ انسان ساز اسلام و صدور صفا و خلوص و تكيه و اصرار بر ارزشهاي انساني. ما به اين كار و انجام اين وظيفه افتخار مي كنيم. اين، راه انبياست و ما اين راه را بايد ادامه دهيم. دنياي غرب بايد از صدور فساد و بدبختي به سراسر عالم خجالت بكشد دنياي غرب و سردمداران فرهنگ فاسد و منحط غربي، از اين كه فساد و فحشا و اعتياد و انواع و اقسام بدبختيها و روسياهيها را به سراسر عالم صادر مي كنند، خجالت نمي كشند؟! اين فرهنگ فحشايي كه امروز متأسفانه سراسر دنيا و بيش از همه، دنياي فقير جهان سوم را فرا گرفته، از كجا آمده است؟ اين، يكي از صادرات فرهنگ غربي و تمدن استعماري و استكباري است. انواع و اقسام فسادها و انحطاطهايي كه امروز بشريت را در فشار گذاشته و اعتيادهاي خطرناكي كه گريبان جوانها را در بسياري از كشورهاي فقير و عقب افتاده گرفته، از كجاست؟ فرهنگ مصرفي غلط كه بر بسياري از كشورهاي اسلامي و غيراسلامي جهان سوم تحميل شده، از كجاست؟ اگر شما وارد

بازار كشورهاي فقير منطقه ي خودمان - نفت خيز و غيرنفت خيز - بشويد، خواهيد ديد پروپاگاند و تبليغات اجناس مصرفي زايد و غير لازم غربي، تمام فضاي زندگي اينها را پُر كرده است. آيا بشر به اين چيزها احتياج داشت؟! كشورهاي توليد كننده ي نفت، ثروت خدادادي متعلق به همه ي مردم را كه بايد صرف عمران و آبادي كشورشان بشود، مي دهند و در مقابل وسايلي مي گيرند كه جز انحطاط و فساد در زندگي، تأثير ديگري ندارند. همه ي اينها صادرات فرهنگ غربي و امريكا و اروپا به كشورهاي جهان سوم است. امريكا و اروپا و كشورهاي غربي، در لابلاي فرآورده هاي خوب تمدن خود - مثل صنعت و علم و تحقيق، كه متعلق به همه ي بشريت است و براي گروه خاصي نيست - انواع و اقسام بديها و فسادها و انحطاطها را وارد كشورهاي جهان سوم كردند و مردم و جوانها و دولتها و ملتها را مبتلا و ذليل نمودند و به خاك سياه نشاندند. آنها از كارهاي خود شرم نمي كنند و خجالت نمي كشند و به صادرات پليد خودشان به كشورهاي ديگر افتخار هم مي كنند! ما از صدور فرهنگ اسلام ابايي نداريم چرا ما بايد از صادر كردن توحيد و اخلاق انبيا و روح فداكاري و اخلاص و تزكيه ي اخلاقي به كشورهاي ديگر خجالت بكشيم؟! چرا بايد شرم كنيم از اين كه غيرت و حميت صحيح و ايستادگي در مقابل قدرتهاي باطل را به صورت درس عملي به ملتهاي ديگر ارايه و تعليم بدهيم؟ ملتها باور نمي كنند كه بشود با عوامل و مزدوران قدرتهاي استكباري درافتاد. ما درافتاديم و پيروز هم شديم. چرا اين عمل و تجربه ي خودمان را در اختيار

افكار عمومي ملتها نگذاريم؟ ما اين انقلاب را صادر مي كنيم. ما از اين كه بتوانيم توحيد و مكتب انبيا و روشهاي انسانيِ پاكيزه و طيب و طاهر و صبر و مقاومت و ايثار را به كشورهاي ديگر صادر كنيم، هيچ ابايي نداريم. رسانه هاي غربي كه با پول صهيونيستها و با تدبير سياستمداران خبيث و ظالم و فاسد اداره مي شوند، مي خواهند جنجال درست كنند و ما را از اين حرف و عمل كه فرهنگ و مفاهيم انقلاب بايد صادر شود، پشيمان كنند. اگر منظور اين است كه ما مواد منفجره صادر مي كنيم، اين ادعا دروغ است. اين كار را خود دستگاههاي پليد خبيث استكباري مي كنند. سازمان جاسوسي امريكاست كه براي ساقط كردن دولتها وارد صحنه مي شود و اسلحه و مواد منفجره و نيرو مي برد و به ضد انقلاب در كشورهاي انقلابي كمك مي كند. ما به هيچ كشوري مواد منفجره نمي بريم. خرابكاري دور از شأن ماست و به هيچ وجه به ما نمي چسبد و هر كس بگويد، خلاف و دروغ گفته است. اين تهمتهاي ناشايست، باب خود همان كساني است كه اينها را به اسلام و جمهوري اسلامي نسبت مي دهند. تروريسم كار امريكاست كيست كه امروز به دولت غيرقانوني مستقر در شرق بيروت و همپيمان با اسرائيل و امريكا، براي كوبيدن مسلمانها سلاح و مهمات و موشك مي دهد؟ تروريسم كار امريكاست. دولت امريكا كه هواپيماي مسافربري را با صدها سرنشين منهدم مي كند، تروريست است. دولت سعودي كه صدها زن و معلول و بيمار را در مثل چنين روزي در حريم امن الهي با آن وضعيت رقت بار به شهادت مي رساند، تروريست است. از شأن انقلابي جمهوري اسلامي و اسلام و ملت

ايران، كارهاي تروريستي به دور است. نامهايي از قبيل تروريست، شايسته ي همان آدمهاي پَست است كه خودشان بزرگترين تروريستهاي دنيا هستند. صدور انقلاب، به معناي صادر كردن ارزشهاي انقلابي و افشاگري درباره ي مستبدها و ظالمهاي عالم، وظيفه و تكليف الهي ماست. اگر اين كار را نكنيم، كوتاهي كرده ايم. جمهوري اسلامي و ملت ايران و آن شخصيت عظيم و عالي قدري كه دنيا را در مقابل عظمت خودش كوچك و خاضع كرد، نشان دادند كه همه ي قدرتهاي عالم براي مقابله با چنين عزم و اراده ي معظم و پولاديني - كه اسلامي است و متعلق به عموم ملت است - كوچكند. مردم، مهمترين پايه ي جمهوري اسلامي بحمداللَّه جمهوري اسلامي به پايه هاي راسخ مستحكم است، و مهمترين پايه ي اين جمهوري و راسخترين عمود اين خيمه، شما مردم هستيد. هر دولتي استحكام و اراده و آگاهي و آمادگي شما را داشته باشد، آسيب ناپذير است. البته اين عامل هم آسان به دست نمي آيد. تا نظام بر اساس عقيده يي مستحكم و ايماني صادقانه بنا نشده باشد، مردم اين گونه دلهاشان را به نظام نمي دهند. جلب دلهاي شما مردم، از عهده ي انسان خارج است. محبت شما به امام(ره) را كه خودش به وجود نياورده بود؛ بلكه آن را خدا ايجاد كرده بود. اتحاد و همبستگي و محبت و خلوص و ايستادگي و وحدت كلمه ي شما و حضور قاطعي كه نشان مي دهيد، كار كسي جز خداوند نيست. هيچ كس نمي تواند بگويد من اين كار را كردم. پيامبر خدا(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) هم نمي توانست چنين كارهايي را بكند. خداي متعال به پيامبرش فرمود: «لو انفقت ما في الارض جميعا ما الّفت بين قلوبهم»(1)؛ تو اگر همه ي دنيا را هم خرج

مي كردي، نمي توانستي اين طور دلها را به هم كلاف و آنها را با هم متحد و متصل كني؛ «ولكنّ اللَّه الّف بينهم»(2)؛ اين، كار خداست. در دوران اوج نهضت هم كار خدا بود؛ در دوران دهساله ي درخشان حيات مبارك امام عزيزمان هم كار خدا بود؛ امروز هم كار خداست و خدا با اين ملت است. اگر شما مردم اخلاص و ايثار نداشتيد و فداكاري نشان نداده بوديد، خدا اين گونه از شما حمايت نمي كرد. اين، هنر ايمان و عمل صالح است. هرجا ايمان و عمل صالح باشد، لطف خدا وجود دارد؛ «من كان للَّه كان اللَّه له»(3). اينها كه دروغ نيست؛ واقعيات عالم هستي است. وقتي ملتي خودش را در خدمت خدا و اهداف الهي مي گذارد، خدا هم تمام نيروهاي عالم طبيعت را در خدمت آن ملت قرار مي دهد و لطف خودش را شامل حال آنها مي كند. ملت ما عمل صالح انجام داد و پاداش خود را خواهد گرفت جنگ را خوب اداره كرديد و خوب به پايان برديد. از امامتان خوب پشتيباني كرديد، به حرف او گوش داديد و دل او را شاد كرديد. امام(ره) از اين ملت راضي از دنيا رفت و به جوار الهي پيوست؛ اين براي يك ملت خيلي مهم است. مشكلات را در دوران دهساله ي حساس و مهم اول انقلاب خوب تحمل كرديد. رشد و آگاهي و معرفت نشان داديد و بعد از ارتحال ملكوتي آن بزرگوار، خوب وفاداري نشان داديد؛ الان هم با مشتهاي پولادين خود، خوب به دهان دشمن مي زنيد. اينها كارهايي است كه عمل صالح ملت ما به حساب مي آيد و خداي متعال براي آن، پاداش خواهد داد. فقط

فراموش نكنيم كه بايد اينها را حفظ كنيم. نبايد يادمان برود كه دستگاه الهي، دستگاه بي حساب و كتابي نيست. با خدا باشيم، تا پيروزي را همواره داشته باشيم و ملت سربلند و آبرومندي در دنيا محسوب شويم؛ «انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين»(4). بحمداللَّه سربلند هستيد، و به فضل الهي همواره چنين خواهيد بود. وحدت كلمه و محبت و الفت خود را حفظ كنيد برادران و خواهران! اين وحدت كلمه و محبت و الفت را حفظ كنيد. شما بحمداللَّه ملت بارشدي هستيد. شايد كمتر ملتي در دنيا پيدا شود كه در مجموع از لحاظ رشد سياسي، مثل ملت ما باشد. راههاي از بين بردن وحدت و چگونگي ورود دشمن را بشناسيد و با آن مقابله كنيد. حضور در صحنه هاي انقلاب و حمايت از نظام و احساس صاحب انقلاب و كشور بودن را كه همه ي ملت ما دارند، حفظ كنيد؛ راز اصلي اين است. اگر اينها حفظ شد - كه البته به فضل الهي خواهد شد - تمام قدرتهاي بزرگ و همه ي توطئه گرها و حيله گرهاي عالم، از اين كه بتوانند به شما ضربه و خدشه وارد آورند، ناتوان و كوچكند. ان شاءاللَّه تمام خيرات و بركات عالم به سمت شما و كشورتان سرازير خواهد شد؛ اين هم وعده ي الهي است: «و لو انّ اهل القري امنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء»(5). خداي متعال، بركات مادّي و معنويش را خواهد فرستاد. انصافاً ملت ايران شايسته ي اين است كه بركات مادّي و معنوي را به عنوان پاداشِ با هم از پروردگار عالم بگيرد. خداوند ان شاءاللَّه به شما خير بدهد. من از همه ي برادران و خواهران عزيز مجدداً تشكر مي كنم.

ما به همه ي شما برادران و عزيزاني كه با اين اخلاص تشريف آورديد، ارادت داريم و افتخار مي كنيم كه در راه رضاي خدا و در كنار شما، به سمت هدفهاي عالي اسلامي عمرمان را سپري كنيم و پيش برويم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) و 2. انفال: 63 2) 3) بحارالانوار، ج 85 ، ص 319

4) آل عمران: 139 5) اعراف: 69

سخنرانى در مراسم بيعت مدرّسان، فضلا و طلاب حوزه ى علميه ى مشهد، به همراه نماينده ى ولىّ فقيه در خراس

سخنراني در مراسم بيعت مدرّسان، فضلا و طلاب حوزه ي علميه ي مشهد، به همراه نماينده ي وليّ فقيه در خراسان وتوليت آستان قدس رضوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وظيفه يي كه امروز برعهده ي علماست، استثنايي و سنگين است به همه ي آقايان محترم و علماي اعلام و اساتيد و مدرّسان محترم حوزه ي علميه ي مشهد كه در حركت عظيم اسلامي مردم حقيقتاً صادق و ثابت قدم بودند و سابقه ي درخشاني داشتند و ان شاءاللَّه در آينده هم همين خصوصيات برجسته را حفظ خواهند كرد، خير مقدم عرض مي كنم و متقابلاً اين مصيبت جانكاه و فقدان بزرگ براي عالم اسلام را به همه ي شما، مخصوصاً علماي اعلام و اساتيد و بزرگان، تسليت مي گويم. به مناسبت اجتماع شما آقايان محترم و اقتران اين روزها با سالگرد شهادت حضرت امام باقر(صلوات اللَّه وسلامه عليه)، بجاست اشاره يي به مسايل خاص روحانيت و حوزه هاي علميه بكنيم. وظيفه يي كه امروز در نظام جمهوري اسلامي برعهده ي علما و روحانيون است، از چند جهت وظيفه ي استثنايي است: هم براي خود ما در طول تاريخ روحانيت شيعه و فقاهت اسلام استثنايي است و هرگز چنين دوراني را نداشتيم كه فقها و علما وظيفه ي سنگيني مانند امروز داشته باشند، و هم نسبت به ساير علماي دين در سراسر جهان اين وظيفه استثنايي است؛ چون

در كشور و جامعه ي ما نظامي استقرار پيدا كرده است كه بر مبناي تفكر و شريعت اسلامي شكل گرفته و اداره مي شود و اين نظام پذيرفته است كه به سمت تحقق كامل شريعت و اهداف اسلامي حركت كند. علما در بلاد اسلامي، از اين جهت بار سبكتري بر دوش دارند. وظايف روحانيون در ايران با كشورهاي ديگر متفاوت است اگرچه به يك معنا وظيفه ي دفاع از دين عمومي است و سكوت علما در مقابل سلاطين و رؤساي ظالم و ضد دين و مماشات آنها در برابر سياستهاي استكباري - چه شرقي و چه غربي - قابل قبول نيست و خداي متعال وظيفه ي دفاع از دين را برعهده ي علما و مرشدان ملت و معلمان امت گذاشته است و اين امر اختصاص به زمان و مكان خاصي ندارد و در همه ي اقطار اسلامي، دفاع از اسلام و قرآن و شريعت اسلامي در درجه ي اول برعهده ي علماست و در هيچ شرايطي از اين كار معاف نمي شوند، منتها در آن كشورها كار علما آسانتر و ساده تر است و پيچيدگي كار در نظام اسلامي را ندارد. در آن جا مسؤوليت دفاع از حيثيت جهاني اسلام و تنظيم سيستم و نظامي كه لزوماً تمام جوانب آن براساس اسلام شكل بگيرد، بر دوش آنها نيست. آنها وظيفه ي امر به معروف و نهي ازمنكر را تا حدي كه در فقه مشخص شده و به اندازه يي كه امكان اثر و يا قدرت انجام آن باشد، لازم مي دانند؛ اما اداره ي نظام و مردم و ساختن و پرداختن و جمع وجور كردن مجموعه ي زندگي انسانها براساس اسلام، كار بسيار پيچيده و ظريف و دشواري است كه در

اين زمان بر دوش ما و علما در جامعه ي اسلامي است. ممكن است آنها از لحاظ مبارزه ي سياسي، بعضي از دشواريها را داشته باشند؛ اما آن سختيها به مراتب آسانتر و سبكتر از مسؤوليتهايي است كه براي دفاع از حيثيت جهاني اسلام در نظام ما وجود دارد. بايد باور كنيم كه اگر امروز جمهوري اسلامي بد و ضعيف عمل كند، فقط به حيثيت اين نظام صدمه نمي خورد؛ بلكه به تمام حيثيت اسلام صدمه خواهد خورد. عمل ضعيف ما، و قضاوت نادرست درباره ي اسلام درحقيقت از نظر ناظران جهاني، قبةالاسلام و عَلَم و مظهر جامعه ي نمادين اسلام اين جاست. اگر ما ضعيف و بد عمل كنيم و نتوانيم احكام اسلامي و عدالت اجتماعي را استقرار ببخشيم و استعدادها را جوشان سازيم و ازآنها استفاده كنيم و نتوانيم اخلاق اسلامي را در جامعه رواج دهيم و روابط انسانها را به صورت مطلوب تنظيم كنيم، قضاوت دنيا اين خواهد بود كه اسلام نتوانست به وعده هاي خود عمل كند. مي بينيد كه اين مسؤوليت فقط برعهده ي ماست، و علماي كشورهاي ديگر كه با نظامهاي متفاوت زندگي مي كنند، اين احساس را در خود ندارند. داستاني را مولوي نقل كرده است كه البته نمادين (سمبليك) است؛ ولي هرگاه به يادم مي آيد، بر خودم مي لرزم و به خدا پناه مي برم. او مي گويد: در شهري كه هم مسلمانها و هم مسيحيها زندگي مي كردند، مؤذن بدصدايي وارد محله ي مسلمانها شد و چند وعده اذان گفت. روزي يك مرد نصراني از محله ي خود به محله ي مسلمانها آمد و سراغ مؤذن را گرفت؛ او را راهنمايي كردند، تا بالاخره مؤذن را پيدا كرد و بعد از ديدنش تشكر

فراواني از او كرد! مؤذن گفت: چرا از من تشكر مي كني؟ مرد نصراني پاسخ داد: تو حق بزرگي بر گردن من داري كه هيچ كس ندارد؛ زيرا من دختر جواني در خانه دارم كه مدتي است محبت اسلام به دلش افتاده است و تمايل به مسلماني دارد. هر كار مي كردم، به كليسا نمي آمد و در مراسم ما شركت نمي كرد و به عقايد ما بي اعتنا بود. ما در كار اين دختر، عاجز و درمانده شده بوديم. دو، سه روز پيش كه تو اذان گفتي و اين دختر صدايت را شنيد، گفت: اين صداي كريه از كجاست؟! گفتم: اذان مسلمانهاست. از آن لحظه بود كه ما راحت شديم و بكلي محبت اسلام از دل اين دختر رفت و در حال حاضر مثل زمان عادي گذشته، به زندگي خود مشغول است و در كليسا حاضر مي شود و مراسم را انجام مي دهد! بنابراين، تو بودي كه دختر ما را به ما برگرداندي! بارها به خود و دوستانم گفته ام كه مبادا ما آن مؤذن بدصدا باشيم كه عشق به اسلام را در دلها فرو بنشانيم و استفهام عظيمي را كه در دنيا براي شناخت اسلام به وجود آمده است، با پاسخ منكر و زشتي پاسخ دهيم. ما مبارزه ي خود را براي اسلام و خدا شروع كرديم ما مبارزه ي خود را براي اسلام و خدا شروع كرديم و قصد قدرت طلبي و قبضه كردن حكومت را هم نداشتيم. چندين بار از امام عزيزمان(اعلي اللَّه كلمته) پرسيده بودم كه شما از چه زماني به فكر ايجاد حكومت اسلامي افتاديد، و آيا قبل از آن چنين تصميمي داشتيد؟ (اين پرسش به خاطر آن بود كه در سال

1347، درسهاي «ولايت فقيه» ايشان در نجف شروع شده بود و 48 نوار از آن درسها نيز به ايران آمده بود). ايشان گفتند: درست يادم نيست كه از چه تاريخي مسأله ي حكومت برايمان مطرح شد؛ اما از اول به فكر بوديم ببينيم چه چيزي تكليف ماست، به همان عمل كنيم؛ و آنچه كه پيش آمد، به خواست خداوند متعال بود. امام عزيز(ره)، با ايمان و جهاد و اخلاص و عمل صالح خود، سنگ بناي حكومت اسلامي را در ايران گذاشت وخداي متعال هم نصرت خود را بر او نازل كرد. پروردگار عالم اصدق القائلين است كه فرمود: «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»(1)، «من كان للَّه كان اللَّه له»(2)، «و لينصرن اللَّه من ينصره»(3). اين آيات و روايات، بيان حقيقت و واقعيت است. در كشور ما، جهاد و مبارزه و تلاش و اخلاص در ميان مردم نمود پيدا كرد و خداي متعال هم بركت داد و پيروزي به دست آمد و اسلام حاكميت يافت و قرآن عزيز شد و مسلمانها در دنيا اعتزاز معنوي پيدا كردند و روي آوري به اسلام را افتخار خود دانستند و از مسلمان بودن خويش خجالت نكشيدند.

بايد همچنان به تكليف حساس و دقيق خود عمل كنيم اسلام در ايران ريشه دواند و مردم ده سال با مشكلات مبارزه كردند. اينها همه از نعمات و بركات الهي است. بايستي شكرگزار و قدرشناس اين نعمات باشيم و همچنان به تكليف حساس و دقيق و ظريف خود عمل كنيم. اگر ما نتوانيم قضاي اسلامي به معناي واقعي را در جامعه پياده كنيم و عدل اسلامي را در دستگاه قضاوت و حكومتمان نشان دهيم و نتوانيم زمينه هاي

تداول ثروت بين اغنيا را كه اسلام آن را منع كرده است، با نظام اقتصادي درست در جامعه ي اسلامي از بين ببريم و نتوانيم اخلاق و ارزشهاي اسلامي را در جامعه مجسم و محقق كنيم، در نتيجه نظامي با پرچم و اسم اسلام، اما با حقيقت و معناي غيراسلامي - و احياناً جاهلي - خواهيم داشت؛ كه هر چيز غيراسلامي باشد، جاهلي است؛ «فماذا بعد الحقّ الّا الضّلال»(4). اگر خداي نكرده چنين شد، ما همان مؤذن بدصدايي خواهيم بود كه صدا و آهنگ ناخوش ما، به جاي آن كه به اسلام عزت و آبرو ببخشد، آن را دچار سرشكستگي خواهد كرد. دراين ميان، جامعه ي روحانيت و حوزه هاي علميه نقش اول را دارند و مسؤولند كه اسلام را درست تبيين كنند و هرجا كه احتياج به متصديان لايق و مؤمن و عارف و آشنا به رموز اسلامي است، آن جا را پُر كنند و مردم را ارشاد و حكومت را نصيحت نمايند و با قدرت معنوي خود، مسير مشكلات را هموار سازند. مباني تحرك و سازماندهي و نوآوري حوزه هاي علميه حوزه هاي علميه بايد بر سه مبنا تحرك خودشان را افزايش دهند و سازماندهي و نوآوري كنند: مبناي اول، فقه سنتي و جواهري است، كه تعبير امام بزرگوارمان بود. صاحب جواهر، مظهر يك فقيه مقيد به مقررات فقاهت و قواعد اصولي و فقهي است. او يك ملاي اصوليِ مقيد و دقيق و منظم بود كه از موازين رايج فقهي بين اصوليين، هيچ تخطي نكرد و در بررسي هر مسأله، شهرت و اجماع و ظواهر ادله و اصول و هرچه را كه جزو ابزارهاي معمولي كار فقاهت شمرده مي شود، در

اختيار گرفت و آنها را با همان دقتِ يك فقيه اصولي به كار مي بست. بنابراين، فقه جواهري، يعني همان فقه سنتي رايج با متد فقاهت. اين روش و متد، همان كيفيت رسيدگي يك مسأله در فقه است. روش رايج فقها، بدين ترتيب است: اولاً، استفاده از ظواهر و علاج مشكلات ظواهر و امارات؛ و هنگامي كه فقيه دستش از امارات كوتاه شد، مراجعه به اصول، و پيدا كردن اصلي كه اين جا مجراي آن است؛ و اگر معارضه يي ميان اصول وجود داشته باشد، علاج كردن آن معارضه و ديگر مشكلات باب اجراي اصول ... و بالاخره از آب در آوردن مسأله ي فقهي. اين، فقه جواهري است. ما دو فقه، يكي سنتي و ديگري پويا نداريم. فقه پويا، همان فقه سنتي ماست. پوياست، يعني علاج كننده ي مشكلات انسان و پاسخگوي حوادث واقعه است؛ و سنتي است، يعني داراي شيوه و متدي است كه بر طبق آن «اجتهاد» انجام مي گيرد، و اين شيوه قرنها معمول بوده و كارايي خود را نشان داده است. بايد فقاهت تقويت شود و درسها و حوزه هاي فقاهت مورد اهتمام قرار گيرند. اصولاً بي مايه فطير است و بدون درس خواندن و زحمت كشيدن و ملا شدن، نمي توان مفيد واقع شد. مبناي دوم، تزكيه ي اخلاقي است، كه اگر در افراد حوزوي نباشد، همان مسأله ي دزدي است كه با چراغ مي آيد و كار را مشكلتر مي كند. اين قسمت، مستغني از بيان است. مبناي سوم، آگاهيهاي سياسي است. اگرشما اعلم علما هم باشيد، ولي زمانتان را نشناسيد، محال است بتوانيد براي جامعه ي اسلاميِ امروز مفيد واقع شويد. اگر ندانيم كه استكبار چه كار مي خواهد بكند و دشمنان ما

چه كساني هستند و از كجا نفوذ مي كنند، و اگر متوجه نباشيم كه در جامعه ي ما چه مي گذرد و چه مشكلاتي وجود دارد و علاجش چيست، و اگر اطلاع نداشته باشيم كه در جبهه بنديهاي امروز جهان چه جايگاهي داريم، نمي توانيم نقش واقعي خود را ايفا كنيم. هميشه كتك و توسري را كساني مي خورند كه بين دو جناحِ بازيگر قرار گيرند و ندانند چه اتفاقي مي خواهد بيفتد و چه عواملي صحنه ي بازي را به نفع خود تغيير مي دهند. بصيرت و علم به زمان و استفاده از موقعيتها براي هر عاملي - چه اعلم العلماء باشد، و چه كسي كه در يك محله احكام دين را به چند نفر تعليم مي دهد - ضروري است؛ منتها هرچه مقام بالاتر باشد، آگاهيهاي بيشتر و وسيعتري مورد لزوم است. بايد آگاهي و بصيرت را در خود تقويت كنيم ما در طول تاريخ تشيع، به خاطر عدم آگاهي علما از حقايق جريانات دنيا، خيلي ضربه خورديم؛ بخصوص در دويست سال اخير كه دنيا شكل جديدي پيدا كرد و استعمار پديد آمد و سياستها عوض شد و دولتهاي اروپايي وارد ميدان سياست جهاني شدند و به كشورهاي اسلامي تعرض كردند. هرگاه ما عالِم دين و تقيّ و باهوش و زرنگ و دقيقي مثل ميرزاي شيرازي و شيخ انصاري داشتيم، از شر دشمن محفوظ مي مانديم و برنده بوديم؛ ولي آن جا كه قدري غفلت و ناآگاهي در كار بوده است، ضرر مي كرديم، كه آن ضرر، به يك نفر و يك حوزه و يك مجموعه و يك شهر و يك سال و چند سال محدود نمي شد؛ بلكه در برخي موارد اثرش تا پنجاه سال تمام، جامعه ي

اسلامي را تحت فشار قرار مي داد. ديگر نبايد تسليم ناآگاهيها شويم. بايد آگاهي و بصيرت را در خودمان تقويت كنيم. بايد برآن سه مبنا، حوزه ها را بازسازي كنيم و توسعه دهيم. حقاً و انصافاً حوزه ي مشهد از استعداد بالايي برخوردار است و از نظر علمي و عملي و اخلاقي و سياسي، اساتيد خوب و علماي بزرگ وشخصيتهاي برجسته يي دارد و طلاب باسابقه ي خوب و مستعدي در آن جا مشغول تحصيل هستند. ان شاءاللَّه حوزه ي مشهد بتواند در اين زمينه نقشي داشته باشد و اقدام مهمي بكند. امروز دشمنها منتظرند تا به ما ضربه زنند؛ ما بايد حواسمان جمع باشد. خوشبختانه امروز طوري است كه توطئه هاي استكبار جهاني از نظر ملتها افشا شده است و اين جمله ي منسوب به امام سجاد(ع): «الحمدللَّه الّذي جعل اعدائنا من الحمقاء»، واقعاً در مواردي صدق مي كند. همين توطئه ي اخير حكام سعودي براي متهم كردن ملت بزرگ ايران و مسؤولان آن، از همان قبيل توطئه هايي است كه تاكنون افشا شده است. همه مي دانند و مي فهمند كه اين بغضها و حقدها از كجا سرچشمه مي گيرد. مجدداً به همه ي آقايان خيرمقدم و تسليت مي گويم و از اين كه راهي طولاني را طي فرموديد و تشريف آورديد، تشكر مي كنم. اميدوارم كه لطف و فضل الهي شامل حال شما باشد و روزبه روز ان شاءاللَّه وضعي بهتر از گذشته داشته باشيد و قلب مقدس حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه تعالي فرجه) از ما راضي باشد و دعايش شامل حالمان گردد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) عنكبوت: 69 2) بحارالانوار، ج 85 ، ص 319 3) حج: 40

4) يونس: 32

سخنرانى در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم استانهاى فارس و هرمزگان و شهرهاى قزوين

سخنراني در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم استانهاي فارس

و هرمزگان و شهرهاي قزوين، تاكستان، ابهر، شاهين شهر، ساري، كياسر، فريدون كنار، بهشهر، و فرماندهان منطقه ي يكم دريايي و سپاه پنجم عاشوراي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بزرگترين افتخار ملت ايران اين است كه امام از او راضي بود متقابلاً اين مصيبت بزرگ و جانگداز و غم سنگين را به همه ي شما برادران و عزيزان كه با اخلاص و صميميتي كم نظير، از راه دور طي طريق كرديد و به اين جا تشريف آورديد، صميمانه تسليت عرض مي كنم. بارها امام عزيزمان - آن دل حكيم و روح آگاه - درباره ي ملت ايران و وفا و اخلاص و صميميت شما مردم سخن گفته بود و شهادتهاي روشن و قاطعي را بيان فرموده بود. شايد براي امتي، از اين بالاتر فخري نباشد كه امام و پيشوايي مانند امام بزرگوار ما، از او اظهار رضايت و خشنودي كند و زبان به ستايش و مدح او بگشايد. شما كه در اين هواي گرم، راههاي طولاني را با پاي پياده طي كرديد، عشق و صفاي خودتان را نسبت به انقلاب و امام به نهايت رسانديد و زبان دشمنان را كوتاه و دل دوستان را محكم كرديد و اميد را در دل ملتهاي مسلمان سراسر عالم شكوفا نموديد. حقيقتاً آنچه ملت بزرگ ايران در اين چهل روز از خود نشان داد، به عنوان يك درس هميشگي، در تاريخ ثبت خواهد شد. من لازم مي دانم صميمانه ترين و مخلصانه ترين تشكر خود را از شما برادران و عزيزان ابراز كنم. در ميان شما، خانواده هاي عزيز شهيدان و جانبازان و اسرا و مفقودان و نيز رزمندگان و مدافعان حريم مرزهاي جمهوري اسلامي و علماي اعلام و ائمه ي

جمعه و روحانيون محترم و ساير قشرهاي مختلف هستند. اين مجموعه كه به عشق امام(ره) و انقلاب، از نقاط مختلف كشور با پاي پياده تشريف آوردند، و ديگر كساني كه با همين روحيه اين راهها را طي كردند، بي شك مورد لطف الهي و رضاي وليّ عصر(ارواحنالتراب مقدمه الفداء) و مايه ي آبروي اسلام و انقلابند. هر وقت اسلام با چهره ي واقعي خود ظاهر شد، در مقابلش صف آرايي كردند مطلب مهم اين است كه هر وقت اسلام در هر دوره يي از دوره ها و در طول هزاروچهارصد سال گذشته، با چهره ي واقعي خود در دنيا آشكار شد، دشمنيهاي شديد و كينه هاي عميق و خباثتهاي عجيب و غريب در مقابل آن صف آرايي كردند؛ و هر وقت اسلام از چهره ي واقعي خود خارج شد و جلوه ها و درخشندگيها و برندگيها و داعيه هاي بزرگش را پنهان كرد، دشمنيها و صف آراييها كم شد. شما ببينيد كه اسلام در مكه با چه دشمنيها و خباثتهايي روبه رو بود. همه ي آدمهاي بد و حيوان صفت و ددمنش، در مقابل پيامبراكرم(ص) و اسلام صف كشيدند. وقتي آن بزرگوار به مدينه تشريف آورد، دشمنيهاي خونين و خباثت آميز از سوي آدمهاي شرير و پليد ادامه يافت. در قرآن سوره يي به نام «احزاب» است كه شرح همين وقايع در آن منعكس مي باشد. احزاب، جناحهاي مختلفي بودند كه در مقابل اسلام و رهبر عالي قدر آن صف آرايي كردند. در ميان آنها، مشركان قريش و سقيف و اهل كتابِ دورافتاده از كتاب و يهود و نصاري و منافقان بودند كه همه براي كوبيدن اسلام، يكدل و يكدست شده بودند. در دوران حكومتهاي طولاني سلاطين بني اميه و بني عباس، كساني كه دم از اسلام واقعي و محمّدي(ص)

مي زدند، زير انواع فشارها و شكنجه ها و اختناقها بودند و با انواع توطئه ها مواجه مي شدند. زندگي موسي بن جعفر(ع) و ديگر ائمه، و زندگي علما و محدثان بزرگي كه در آن روزگار از دست خلفاي جور چوب و تازيانه و كتك خوردند و زندان رفتند و كشته شدند، با همين مشكلات مواجه بوده است. بنابراين، هرجا كه اسلام ناب و حقيقي ظاهر شد، گروههاي شر و فساد در مقابل آن صف مي بستند و با همه ي توان با آن مبارزه مي كردند؛ اما اسلامي كه از شعارهاي اصلي و روح خود خالي شد و با ظلم درنيفتاد و با انواع و اقسام فساد اخلاقي دمساز و دمخور شد و از اصول خود چشم پوشي كرد و به بعضي از شعاير اكتفا نمود، قدرتها با آن مبارزه نمي كنند وشريرها در مقابل آن صف نمي كشند. اين موضوع در تاريخ فصل عريض و مشبعي دارد كه شما مي توانيد در كتابها بخوانيد و مانند آن را در دوران تاريك و سرشار از فساد و تباهي سلطنت رژيم گذشته و ديگر رژيمهايي كه بر ايران حاكم بودند، ببينيد. محبوبيت امام به خاطر اسلام بود امروز هم در دنيا اسلامي كه با ظلم و زورگويي درافتد و چپاولگري و فساد را محكوم كند، وجود دارد. اين اسلام بايد در انتظار دشمني ابرقدرتها و امريكا و صهيونيستها و كمپانيهاي غارتگر عالم و سلاطين فاسد و رؤساي مفسد امروز دنيا باشد. روزي كه ما پشت سر امام عزيز و علمدار اسلام ناب، شعارهاي اسلام واقعي را مطرح مي كرديم، مي دانستيم كه دشمنها و قدرتها و ابرقدرتها در مقابل ما صف آرايي مي كنند. در صدر اسلام هم همين گونه بود. آن روزي

كه يهوديها و منافقان و كفار و مشركان، اطراف مدينه ي پيامبر را محاصره كردند و جنگ احزاب و خندق را به وجود آوردند، مؤمنين واقعي گفتند: «هذا ما وعدنااللَّه و رسوله»(1)؛ اين، چيز تازه يي نيست. خدا و رسولش به ما گفته بودند كه بدها و شريرها و فاسدها عليه شما همدست خواهند شد. بنابراين، آنها چون صدق وعده ي الهي را ديدند، ايمانشان قويتر شد. هرجا كه اسلام واقعي آشكار شد، اگرچه قدرتهاي خبيث و پليد در مقابل آن صف آرايي كردند، اما انسانهاي پاك و دلهاي مطهر و روحهاي صاف و فطرتهاي پاك و ناآلوده، با همه ي توان و وجود از آن حمايت كردند. چرا ده ميليون انسان عزادار در ايام رحلت امام(ره) گرد پيكر مطهر آن بزرگوار جمع شدند و آن گونه بر سر و سينه ي خود مي زدند؟ چرا صدها ميليون مسلمان در سرتاسر عالم، به خاطر درگذشت يك انسان، اين طور عزادار و داغدار شدند؟ محبوبيت امام ما به خاطر چه بود؟ جواب، يك كلمه است: به خاطر اسلام. خود آن بزرگوار اين نكته را به ما ياد داد و خود او به ما فهماند و تأكيد كرد كه به خاطر اسلام، خدا دلها را متوجه انقلاب و رهبر و ملت ايران كرد. آن چيزي كه به پاها و دلهاي شما قوّت داد، تا بتوانيد راههاي طولاني را طي كنيد و به اين جا بياييد، اسلام ناب و مدافع مظلوم و ناسازگار با ظالم بود. اين اسلام است كه دلها را جذب و جمع مي كند و نيرويي عظيم و شكست ناپذير به وجود مي آورد. راز اصلي همين نكته است، كه ما بايد آن را درست درك كنيم و

هميشه به ياد داشته باشيم. وحدت كلمه بر محور اسلام را فراموش نكنيد انقلاب اسلامي تا وقتي كه در خط صحيح اسلام ناب - يعني خط امام - با دقت حركت مي كند و شما مردم دين و اسلام را بر هر چيز ديگر ترجيح مي دهيد و روحيه ي دفاع از اسلام و ارزشهاي اسلامي را زنده نگه مي داريد و شعارهاي كوبنده و برخاسته از متن اسلام را مورد توجه قرار مي دهيد، نه امريكا و نه شرق و غرب و نه ارتجاع و نه هيچ قدرت ديگر، قادر نخواهند بود كه شما و كشور و نظام جمهوري اسلامي را از حركت به سمت هدفهاي خود باز دارند. همه ي ملت ايران، اين درس پُرمغز و كوتاه را از امام عزيزمان به ياد داشته باشند و وحدت كلمه بر محور اسلام را فراموش نكنند؛ «واعتصموا بحبل اللَّه جميعا»(2). به ريسمان الهي چنگ زنيد و بر محور اسلام متحد شويد. اين اتحاد، علاج همه ي دردها و كوبنده ي تمام دشمنان است. اكسير اعظم براي پيروزي ملت ايران، همين يك نكته است: اتحاد كلمه براساس اسلام. البته اسلام را به چندگونه معنا نكنند. اسلام مورد نظر ما، همان اسلامي است كه امام عزيز در طول زندگيش از آن دم زد و در ده سال درخشان آخر عمرش، با تمام وجودِ خود براي آن سرمايه گذاري كرد؛ اسلامي كه او به ما آموخت و در راه آن حركت كرد. همه بايد بر گرد محور اسلام و خط امام، متحد و همدل و مهربان باشند و با يكديگر همكاري كنند، تا هيچ مشكلي بر سر راه ما باقي نماند. بايد با سرعتي حركت كنيم كه جبران هشت

سال جنگ بشود ما كارهاي زيادي داريم كه بايد انجام بدهيم. استكبار ما را هشت سال به جنگ تحميلي مشغول كرد. قبل از آن هشت سال هم جنگ بود؛ منتها جنگِ اعلام نشده بود. ما بايد با سرعتي حركت كنيم كه جبران آن هشت سال را بكند. بايد براي رفاه كشور، تأمين عدالت اجتماعي، استقرار ارزشهاي اسلامي و عمق بخشيدن به انگيزه هاي انقلابي كار كنيم و نيازهاي مادّي اين ملت را برآورده سازيم. اينها كارهاي مهمي است. اين كارهاي مهم، فقط به دست مسؤولان انجام نمي گيرد. مسؤولان با همكاري ملت و با اعتصام به حبل اللَّه و اتحاد و اتفاق بر محور اسلام و خط امام، كارها را پيش خواهند برد. مطمئن باشيد كه دست خدا با اين ملت بوده و خواهد بود و دعاي وليّ عصر(ارواحنافداه) به اين ملت كمك كرده و باز هم ان شاءاللَّه خواهد كرد. يك بار ديگر از همه ي شما كه زحمت كشيديد و با پاي پياده مسير را طي كرديد و گرما و ناراحتي و عطش را تحمل نموديد، صميمانه تشكر مي كنم؛ اگرچه من كوچكتر از آن هستم كه بتوانم از اين همه صفا و صميميت تشكركنم. ان شاءاللَّه سپاس و شكر الهي شامل حال شما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 22

2) آل عمران: 103

سخنرانى در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و مردم استان خوزستان، و روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم

سخنراني در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و مردم استان خوزستان، و روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم گلپايگان، دشتستان، شبستر و خامنه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ارتحال امام، مصيبت جهان اسلام و ملتهاي مستضعف متقابلاً اين مصيبت جانسوز و جانكاه را به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از راههاي دور تشريف آورديد و رنج راه

را بر خود هموار كرديد، صميمانه تسليت عرض مي كنم. بسياري از شما با پاي پياده طي طريق كرديد و عاشقانه قدم زديد و مزار محبوب و معشوق ملت ايران و قبله ي دلهاي مشتاقان را در آغوش گرفتيد؛ خداوند از شما قبول كند. اين مصيبت، مصيبت جهان اسلام است؛ بلكه مصيبتي است كه از آن، قلب همه ي ملتهاي مستضعف در رنج است. البته ملت ايران، صاحب عزا و داغدار اصلي است. مردم دنيا - چه مسلمانها و چه غيرمسلمانها - به ملت ايران تسليت مي گويند؛ حق هم همين است. اين ملتِ بزرگ بود كه اولين بار به نداي آن قائد آسماني و راهرو راه انبيا پاسخ مثبت داد. ملت ايران بود كه پشت سر او حركت كرد و به اشاره ي او، جان و مال و عزيزان خود را در راه خدا قرباني كرد. حقاً در طول تاريخ اسلام، ملت ايران وفادارترين و باصفاترين امتي است كه نسبت به امام و پيشواي خود، اين گونه وفاداري كرده است. بنابراين، جا دارد كه در اين مصيبت، ملت بزرگ ايران از همه ي ملتهاي ديگر و مسلمانان عالم، رنج بيشتري ببرد، و نيز جا دارد كه مسلمين و مستضعفان عالم، به اين ملت تسليت بگويند. نيروي الهي مانع نفوذ دشمن به ميهن اسلامي شد يك نكته ي اساسي وجود دارد كه اگرچه همه ي ملت ايران آن را به رأي العين ديده اند، اما شما مردم خوزستان و شهرهاي مجاور مرزها، اين نكته را واضحتر مشاهده كرده ايد. نكته اين است كه آن قدرت و نيرويي كه توانست دشمنان را از تعرض و تجاوز به ميهن اسلامي مانع شود، نيروي الهي بود. در اين واقعيت نبايد هيچ شكي

كرد. البته نيروي الهي به وسيله ي انسانها و در اسباب تجلي و تحقق پيدا مي كند؛ اما بين انسانها و لشكرها فرق است. آن مجموعه يي كه مورد تأييد الهي است، طور ديگري عمل و حركت مي كند و احساس ديگري دارد. در طول هشت سال جنگ، بارها مشاهده شد كه نيروي دشمن با نيروي ما نابرابر است. دشمن فقط عراق نبود؛ عراق به مثابه ي دروازه يي بود كه استكبار جهاني و شرق و غرب از آن به ما تهاجم مي كردند. همه فهميدند و دنيا هم فهميد كه سلاحهاي فرانسوي و روسي و انگليسي و غيره در كنار يكديگر عليه ما تهاجم مي كردند و از بسياري كشورها مزدور مي آوردند و دلارهاي نفتي را به نفع دشمن ما به كار مي انداختند. بنابراين، يك كشور و دولت در مقابل ما نبود؛ بلكه استكبار و اذناب او عليه ما وارد نبرد شده بودند. اين نيرو، با همه ي حجم عظيم ظاهريش، در مقابل عزم ملت ايران كه از لحاظ ابزار و تجهيزات با او قابل مقايسه نبود، كارايي نداشت و ديديم كه رزمندگان و بسيجيان و ارتش و سپاه و عشاير و روستاييان و شهريها و ديگر قشرهاي مختلف مردم ما، چگونه با حالتي عارفانه در ميدان جنگ حضور پيدا مي كردند و عاشقانه مي جنگيدند و ضربات خود را شبيه ضربات اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) در غزوات صدر اسلام، بردشمنان وارد مي كردند. به همين خاطر، خداي متعال هم به اين حركات و ضربات ناشي از ايمان و انگيزه و اخلاص و عرفان بركت داد و بلاي عظيمي را از انقلاب و ملت ايران دفع كرد. اين مقوله يي است كه همه ي ملت ايران، مخصوصاً شما مردمي كه در نزديك

مرزها بوديد و مسايل را ديديد و قضايا را لمس كرديد، آن را تجربه كرده ايد. درس هميشگي امام براي ملت ما جمله يي در وصيت نامه ي امام عزيزمان هست كه هرگز نبايد آن را فراموش كنيم. ايشان فرمودند: آن عاملي كه انقلاب را به پيروزي رساند، همان عامل، انقلاب را تداوم خواهد داد. يعني اتكال به خدا و ايمان مردم به اسلام و تصميم قاطع بر انجام وظيفه ي الهي و اسلامي و وحدت كلمه، رمز پيروزي و تداوم انقلاب است. اين، يك درس هميشگي براي همه ي ماست. امروز شاهديم كه بر كشور ما، وحدت و صميميت و صفاي همگاني حاكم است. اين، حادثه يي بسيار عظيم و از بركات روح مطهر امام بزرگوار ماست. اخلاص آن مرد بزرگ الهي، بعد از رحلت او هم در فضاي اين جامعه اثر گذاشت و دلها را به هم انس داد و پيوندها را محكم كرد. اتحاد كلمه و همراهي شما مردم با هم و پيوند محكمي كه بين شما و مسؤولان ابراز شد، همه ي دنيا آن را ديدند و باعث يأس دشمنان گرديد. با ورود امام به صحنه ي داخلي كشور در سال 57، انقلاب طراوت ديگري يافت و برگ و باري پيدا كرد و ثمربخش شد. لطف خدا بر امام بود كه در وجودش اين بركات را قرار داد. روح مطهر او در هنگام وفات و عروج ملكوتيش نيز مشمول بركات و لطف الهي شد و موجب گرديد تا انقلاب در ايام رحلت آن بزرگوار هم مثل روزهاي اول پيروزي، برگ و بار تازه تر پيدا كند و از هيمنه و هيبت برخوردار بشود و دشمنان را مأيوس كند. به بركت امام،

از موضع قدرت با دنيا حرف مي زنيم ما امروز به بركت امام(ره) مي توانيم از موضع قدرت و قوّت با دنيا حرف بزنيم. هيچ كس در دنيا نبايد تصور كند كه جمهوري اسلامي اندكي در خود احساس ضعف مي كند. به فضل پروردگار، ما امور داخلي خودمان را با قوّت و اعتمادبه نفسِ كامل پيش خواهيم برد و ارتباطات خارجي را تا آن جا كه با اصول ما منطبق باشد و براي اسلام و مسلمين و ملت ايران و انقلاب و جمهوري اسلامي مقرون به صلاح و صرفه باشد، با قوّت و قدرت و از موضع بالا گسترش خواهيم داد. هيچ دولتي با داشتن سرمايه يي كه امروز جمهوري اسلامي در دست دارد، ممكن نيست احساس ضعف كند. دولتهايي كه دم از قوّت و قدرت مي زنند، غالباً - و بلكه عموماً - از سرمايه يي كه در اختيار جمهوري اسلامي است، محروم و تهيدستند. پول و سلاح، وسيله ي قوّت نيست. رژيم منفور پهلوي، هم پول و هم سلاح داشت و از پشتيباني جهاني برخوردار بود؛ ولي ديديد كه چگونه در مدت كوتاهي بكلي منهدم شد و اثري از آثار او در دنيا باقي نماند. بسياري از رژيمهايي كه با پول و سلاح و پشتيباني جهاني، علي الظاهر احساس قدرت مي كنند، قدرتشان كاذب است. قدرت حقيقي، با پشتيباني و عنايت الهي به دست مي آيد، كه مظهر آن، حمايت و حضور عظيم مردم در صحنه است. امروز جمهوري اسلامي از اين قدرت برخوردار است. حضور و ايمان مردم راه را هموار خواهد كرد اگر بخواهيم كشور را آباد كنيم و كشاورزي را كه زمينه ي مستعدي در كشور ما دارد، رايج وداير كنيم و صنعت مستقل

و متكي به استعداد و علم و تجربه ي متخصصان داخلي را به وجود آوريم و راه بيندازيم و علم و تحقيق را در دانشگاهها و مراكز تحقيقاتي كشور توسعه بدهيم و ان شاءاللَّه رفاه عمومي را در سطح كشور تا اعماق روستاها پيش ببريم و معنويت و اخلاق و احكام قرآني و اسلامي را به طور كامل در تمام شؤون اين كشور پياده و محقق كنيم - كه به فضل پروردگار همه ي اين كارها بايد صورت گيرد - وسيله و ابزار براي انجام همه ي اين خواسته ها شما مردم هستيد، و حضور و ايمان شما اين راه را هموار خواهد كرد. هركس امروز سعي كند در مردم اختلاف ايجاد كند، يا آنها را از صحنه دور سازد، درحقيقت به همه ي هدفهايي كه اشاره شد، ضربه زده است. عوامل تبليغاتيِ جهاني كه با شايعه پراكني و دروغ و فريب سعي مي كنند ملت ما را دلسرد كنند، دشمني حقيقي آنها با همان هدفهايي است كه گفته شد؛ چون مي دانند اگر ملت دلگرم و اميدوار و در صحنه بود، آن كارها انجام خواهد شد. بعضي از خناسان و وسوسه گران داخلي - كه بحمداللَّه با قدرت و ايمان مردم، نفس آنها قطع، و صداشان ضعيف، و حناشان بي رنگ شده است - باز هم در گوشه و كنار به فعاليت خود مشغولند. اگر مي بينيد كه آنها در اصول مقدس اين ملت، مثل «ولايت فقيه» كه اساسيترين اصل نظام جمهوري اسلامي است و در ده سال گذشته به بركت آن توانستيم اين پيشرفتها را به دست آوريم، خدشه و مناقشه مي كنند و دست به شايعه پراكني مي زنند و تلاشهاي مذبوحانه انجام مي دهند، به خاطر اين

است كه نمي خواهند هدفهاي بزرگ ملت ايران، به دست جمهوري اسلامي و به وسيله ي مؤمنين باللَّه محقق شود. كلمات و نصايح امام، بزرگترين نعمت براي ما اين جمله را كه امام بزرگوارمان بارها و بارها روي آن تاكيد مي كردند، به ياد داشته باشيد كه: رمز همه ي پيروزيها، وحدت كلمه و حضور در صحنه است. اگر وحدت كلمه و حضور مردم در صحنه نباشد، ملت ايران نخواهد توانست گامي به جلو بگذارد؛ ولي اگر همه ي مردم اين رمز را شناختند و حفظ كردند، البته خداوند به آنها كمك خواهد كرد. اين وعده ي الهي است كه: «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»(1)، «من كان للَّه كان اللَّه له»(2). اينها وعده ي حق و صدق و قطعي الهي است. بحمداللَّه خدا با ملت ايران است و وجود بزرگوار آن رهبر عالي قدر و انسان والا و بي نظير، واقعاً بزرگترين نعمتها براي ما بوده است. امروز هم كلمات و نصايح او كه براي ما باقي مانده، بزرگترين نعمت براي ماست؛ چون كلمات خدا و انبياست و بايد قدرشان را بدانيم و ان شاءاللَّه به آنها عمل كنيم. مجدداً از همه ي شما برادران و خواهران صميمانه تشكر مي كنم؛ مخصوصاً از آقايان علماي محترم و ائمه ي جمعه و روحانيون عالي قدر و خانواده هاي معظم شهدا و رزمندگان عزيز كه از خوزستان و ساير شهرها به اين جا تشريف آورده اند. خداوند به همه ي شما اجر بدهد و ان شاءاللَّه توفيقات خودش را برشما مستدام بدارد و همواره لطف خود را برشما نازل كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) عنكبوت: 69 2) بحارالانوار، ج 85 ، ص 319

سخنرانى در مراسم بيعت ميهمانان خارجى شركت كننده در مراسم چهلمين روز ارتحال رهبر كبير انقلاب اسلامى،

سخنراني در مراسم بيعت ميهمانان خارجي شركت كننده در مراسم چهلمين روز

ارتحال رهبر كبير انقلاب اسلامي، و جمعي از اقشار مختلف مردم مشهد و گروهي از عشاير استان خوزستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم يكي از مسايل اساسي در انقلاب ما، توجه به امت بزرگ اسلامي است اولاً به همه ي شما برادران و خواهران كه از اقطار جهان اسلام و شهرهاي مختلف كشور به قصد زيارت مزار امام عزيزمان و شركت در مراسم اربعين آن بزرگوار به تهران تشريف آورديد، خيرمقدم مي گويم و به مناسبت اين مصيبت بزرگ، تسليت عرض مي كنم. يكي از مسايل اساسي در انقلاب اسلامي ايران و حركت عظيمي كه امام امت به وجود آوردند، توجه به امت بزرگ اسلامي و پيوند عميق و مستحكم ميان مسلمانان عالم - علي رغم وجود فاصله هاي جغرافيايي و تفاوتهاي نژادي و زباني - است. شايد در دنياي اسلام، يكي از چند مسأله ي معدود و درجه ي اول كه اهتمام همه ي مسلمين عالم را طلب مي كند، همين مسأله باشد. يكي از هدفهاي ورود استعمار به كشورهاي شرقي و اسلامي، فاصله انداختن ميان مسلمانها بود. راههاي گوناگوني را براي ايجاد فاصله ميان برادران مسلمان در اقطار اسلامي پيمودند؛ از غليظ كردن احساسات و انگيزه هاي ناسيوناليستي، تا ايجاد و تشديد اختلافات فرقه يي. مسلماً نقش حكومتهاي فاسد و دست نشانده ي استعمار در ايجاد اين فاصله، نقش بي نظير و بسيار مؤثري بود. ما امروز در سرتاسر عالم، يك جمعيت حدوداً يك ميليارد نفري را تشكيل مي دهيم كه در نقاط استراتژيك و حساس و مناطقي كه ثروتهاي عمده و مورد نياز جهان امروز در آن جا ذخيره شده، پراكنده شده است. در عين حال، مسلمانان عالم در غالب كشورها - چه كشورهايي كه در آن به صورت اقليت زندگي مي كنند،

و چه كشورهايي كه اكثريت قاطع و عمده ي بدنه ي ملت را تشكيل مي دهند - از لحاظ اجتماعي و سياسي و اقتصادي، در وضعيت نامطلوبي بسر مي برند. اين در حالي است كه اسلام و آيات كريمه ي قرآن، پيروان خود را به انواع كمالات بشري، مانند علم و فضايل اخلاقي و عدالت اجتماعي و عزت و قوّت و يگانگي و وحدت و تسليم نشدن در مقابل تحميلها سوق مي دهند. بروشني مي شود فهميد كه وضع كنوني مسلمين در دنياي اسلام و سراسر جهان، وضع طبيعي يا تصادفي نيست؛ بلكه اين شرايط را بر مسلمانان تحميل كرده اند. از اولين روزي كه نهضت اسلامي در ايران به رهبري امام عظيم الشأن و بزرگوار ما آغاز شد، يكي از اصليترين مواد داعيه هاي اين نهضت، عبارت از وحدت مسلمين در سرتاسر عالم و كوتاه كردن دست قدرتهاي ستمگر و متجاوز از سر مسلمانان بود. اين پيام، همچنان پيام انقلاب ماست. مسلمانان نبايد از نام اصولگرا و بنيادگرا تحاشي كنند رسانه هاي صهيونيستي با جنجال و هوچيگري، ما را به بنيادگرايي نسبت مي دهند؛ درحالي كه اگر بنيادگرايي را به معناي بازگشت به اصول و بنيادهاي اسلامي بدانيم، بزرگترين افتخار را به دست آورده ايم. مسلمانان در هيچ نقطه ي عالم نبايد از نام اصولگرا و بنيادگرا تحاشي كنند. اصول مقدس اسلام، تضمين كننده ي سعادت انسانهاست. دست استعمار، اصول را در زندگي ما كمرنگ و ضعيف كرد؛ ولي اينك ما افتخار مي كنيم كه به اصول اسلامي و قرآني برگرديم. از طرف ديگر، رسانه هاي صهيونيستي و دستگاههاي استعماري عالم، جمهوري اسلامي را به صدور انقلاب منسوب مي كند. اگر صدور انقلاب به معناي صدور مواد منفجره و ايجاد جنجال و اغتشاش

در ميان ملتها و كشورهاي ديگر باشد، اين تهمت از دامان جمهوري اسلامي بكلي دور است. صادر كردن شر و فساد، متعلق به امريكا و دستگاههاي جاسوسي و مخرب نظامهاي استكباري است. آنها هستند كه ناراحتي و اغتشاش و ناامني را در ميان ملتها مي برند و به ناحق در كار و زندگي و امور داخلي آنها دخالت مي كنند. آنها هستند كه به وسيله ي عوامل و مزدورانشان، بر ضد حكومتهاي انقلابي ومردمي و نيز بي گناهان وارد عمل مي شوند و ايجاد زحمت و ناراحتي مي كنند. امروز دست سردمداران رژيم امريكا و عمال و مزدوران آنها و مرتجعان حاكم بركشورهاي اسلامي، به خون بي گناهان و غيرنظاميان و سرنشينان هواپيماي مسافربري ايران و چهارصد نفر حاجي و زاير ايراني و فلسطينيان مظلوم و مردم لبنان آغشته است. آنها تروريست هستند، و جمهوري اسلامي ايران از چنين تهمتهايي مبراست. وظيفه ي خود مي دانيم كه مفاهيم و ارزشهاي اسلامي را اشاعه دهيم اگر صدور انقلاب به معناي صدور فرهنگ قرآني و انسان ساز اسلام است، اين درست است و به آن نيز افتخار مي كنيم. ما وظيفه ي خود مي دانيم كه با صداي بلند و توان بالا، مفاهيم و ارزشها و احكام و معارف اسلامي را كه مايه ي نجات ملتها و مستضعفان و مظلومان است، اشاعه دهيم. ما احساس مي كنيم كه اگر به اين تكليف عمل نكنيم، مقصريم. اگر ما اقدام به گسترش مفاهيم و ارزشهاي اسلامي و انقلابي هم نكنيم، طبيعت اين مفاهيم و معارف آن است كه مثل هواي لطيف و عطر گلهاي بهاري، خودبه خود در فضاي ذهنيت جهان گسترش پيدا مي كنند؛ چه دشمنان بخواهند و يا نخواهند. امروز مسلمانان عالم بايد توجه

كنند كه دستگاههاي استكباري با جنجال آفريني مي خواهند آنها را از بيان صحيحترين و صادقانه ترين احساسات و معارف باز بدارند. سالهاي متمادي، فرهنگ منحط غرب بدون هيچ مانع و رادعي، به تخريب و افساد در كشورهاي اسلامي مشغول بوده است. متأسفانه حكومتهاي فاسد و وابسته نتوانستند سد محكمي را كه از يك حكومت صالح انتظار مي رود، درمقابل توطئه هاي فرهنگي و سياسي دشمنان به وجود آورند؛ لذا سردمداران كشورهاي غربي، در راه سلطه گري سياسي و غارتگري اقتصادي خود، به گسترش فرهنگ منحط و خفت بار و ذليل كننده ي خويش در كشورهاي اسلامي پرداختند و هيچ كس هم مانع و رادع آنها نشد. امروز، روزي است كه دنياي اسلام بيدار شده است و مسلمانان در سرتاسر عالم، احساس عزت و سربلندي مي كنند. آن روز كه مسلمانان در هر نقطه ي عالم، از ابراز مسلماني خود خجالت مي كشيدند، گذشت. امروز مسلمانان به مسلماني خود افتخار مي كنند، و اين به خاطر قدرت و عظمت انقلابي است كه با دست تواناي رهبر بزرگ و امام عظيم الشأن ما و با فداكاري و ايثار اعجاب انگيز ملت بزرگ ايران در اين نقطه ي حساس عالم به وقوع پيوست و دنيا را مبهوت كرد. اسلام تختهاي قدرت استكبار را به لرزه درآورده است ده سال است كه جمهوري اسلامي در مقابل توطئه هاي گوناگون استكبار مردانه ايستاده و از اسلام و موجوديت و ثبات خود با قدرت دفاع كرده و توانسته است ضربات دشمن را به خودش برگرداند. دولتهاي استكباري تصور مي كنند با تحميل جنگ هشت ساله بر ما و محاصره ي اقتصادي و تبليغاتي و شايعه پراكني و تهمت در سطح عالم، خواهند توانست به ما ضربه زنند؛ غافل از آن كه اسلام و

بيداري مسلمانان، تختهاي قدرت آنها را به لرزه درآورده است، و هر روز كه بگذرد، امواج سهمگين بيداري اسلامي، تختهاي قدرت فرعونهاي عالم را بيشتر خواهد لرزاند. برادران مسلمان ما در سراسر عالم بدانند كه ملت ايران با اتكال به خدا و با ذخيره ي ارزشمندي كه از رهبريها و هدايتها و درسهاي ماندگار امام عظيم الشأن و فقيد خود در اختيار دارد و با تجربه ي ذي قيمتي كه در طول ده سال ونيم بعد از پيروزي انقلاب به دست آورده است، امروز از همه ي دوران بعد از پيروزي انقلاب، با نشاطتر و آماده تر و مجربتر و در مقابل دستگاههاي استكبار و سلطه ي جهاني، باجرأت تر است. اتكال به خدا، ذخيره ي تمام نشدني است ما به هيچ وجه در مقابل توطئه هاي استكبار، احساس ضعف نمي كنيم؛ برعكس، هميشه در دل و عمق جانمان، احساس قدرت مي كنيم. قدرت واقعي متعلق به ماست؛ زيرا ما به خدا متكي و متكل هستيم و مي دانيم كه اتكال به خدا، ذخيره ي تمام نشدني است. ما مسؤولان جمهوري اسلامي، متكي به اين ملت عظيم و نيرومند و بااخلاص و فداكار هستيم؛ كه اين هم لطف خدا و نتيجه ي عنايت و فضل اوست. ملت ايران بخوبي فهميده اند كه اسلام همان عاملي است كه دشمنان را عليه آنها بسيج كرده است؛ «و مانقموا منهم الّا ان يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد»(1)، و مي دانند كه همين اسلام، مايه ي عزت و پيروزي و سربلندي آنها خواهد شد. اين نكته را مردم ما با تمام وجود و اعماق جانشان معتقدند. به نظر ما آينده ي بسيار روشن و اميدبخشي در پيش است. راهي را كه امام(ره) شروع كرد و ما را با آن آشنا نمود، ان شاءاللَّه تا تحقق هدفهاي

نهايي، آن راه را ادامه خواهيم داد. مسلمين بايد همدل و همزبان و همفكر و همگام باشند مسلمانان سراسر عالم، پيوند خود را با برادرانشان در جمهوري اسلامي مستحكم كنند. دلهاي آحاد امت بزرگ اسلامي بايد روزبه روز به هم نزديك شود. وسايل و ابزارهاي تفرقه و اختلاف كه به وسيله ي دشمن بر ملتهاي مسلمان تحميل شده است، نبايد در فضاي بيداري امروز مسلمانان مؤثر افتد. مسلمين علي رغم بُعد منطقه يي و جغرافيايي و اختلاف زباني و نژادي، بايد با يكديگر همدل و همزبان و همفكر و همگام باشند و به سمت هدفهاي بزرگ اسلامي حركت كنند. بار ديگر از همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از كشورهاي مختلف به جمهوري اسلامي تشريف آورديد و با ملت ايران همصدا شديد و به آنها تسليت گفتيد و در عزاي امام عزيز امت اسلام، همدردي و خلوص نشان داديد، و نيز از برادران و خواهران عزيزي كه از مشهد تشريف آوردند، صميمانه تشكر مي كنم و همه ي شما را به خدا مي سپارم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بروج: 8

خطبه هاى نمازجمعه ى تهران

خطبه هاي نمازجمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين نحمده و نستعينه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين و صلّ علي ائمّة المسلمين وحماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه و نظم امركم ما در اين مصيبت به خدا پناه مي بريم همه ي برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به رعايت تقواي الهي و

ياد خدا در همه ي مراحل زندگي و پناه بردن به او در همه ي مشكلات و اميد بستن به فضل الهي در همه ي كارها و تلاشها و مجاهدتها، دعوت و توصيه مي كنم. چهل روز از فقدان عظيم و مصيبت بار امام بزرگوارمان مي گذرد و اين اولين جمعه يي است كه من در فقدان آن عزيز به نماز جمعه مي آيم و با شما امت وفادار و ياران مخلص او روبه رو مي شوم. باور كردن اين حقيقت تلخ، بسيار سخت است. در طول سالهاي گذشته، تصور دنياي بي روح و فضاي افسرده و زندگي غم انگيزي كه در آن، امام و رهبر و مراد و معلم و مرشد و پدر و اميد ما حضور نداشته باشد، برايمان بسيار دشوار بود. پروردگارا ! ما در اين مصيبت به تو پناه مي بريم، از تو تسلا مي جوييم، از تو كمك مي خواهيم و به تو شكوه مي كنيم. اي بقيّةاللَّه، اي حجةبن الحسن العسكري! تسليت اين مصيبت بزرگ را به تو عرض مي كنيم. از خود آن معلم بزرگ و پدر مهربان آموخته ايم كه مصيبتها را - هرچند بزرگ باشند - بايد تحمل كرد. ياران و مؤمنان، مصيبت رحلت پيامبر اسلام(ص) و شهادت علي بن ابي طالب(ع) و ديگر مصيبتهاي بزرگ را تحمل كردند و از مصيبت، وسيله ي عروج و پلكاني به سمت هدفهاي والا و بلند ساختند. ما هم اي امام بزرگ و اي خميني عزيز! از خداي تو كمك مي گيريم و درسهاي تو را، درس زندگي خود قرار مي دهيم، تا شايد از اين مصيبت، پلكاني به سمت هدفهاي والا و عزيزي كه يك عمر در راه آن مجاهدت كردي، بسازيم. امروز مايلم در خطبه ي اول راجع به اماممان صحبت كنم. درباره ي او

خيلي حرف زده شد؛ اما به اعتقاد من هنوز زود است كه تحليل گرهاي جهاني بتوانند امام بزرگوار را بدرستي بشناسند؛ شخصيت عظيمي كه در طول تاريخ بعد از انبيا و اوليا، امثال او بسيار بندرت ظهور مي كنند. آنها كارهاي بزرگ انجام مي دهند و مثل برق مي درخشند و فضا را منور مي كنند و مي روند. كارهاي بزرگ حضرت امام امام بزرگوار ما كارهاي بزرگِ متناسب با بزرگي خود انجام داد و من امروز بعضي از آنها را به ياد شما مي آورم. يقيناً اگر تحليل گرها و متفكران كارهاي بزرگ امام امت را فهرست كنند، چند برابرِ آن چيزي خواهد شد كه من امروز آنها را برمي شمارم. اولين كار بزرگ او، احياي اسلام بود. دويست سال است كه دستگاههاي استعماري سعي كردند تا اسلام به دست فراموشي سپرده شود. يكي از نخست وزيرهاي انگليس در جمع سياستمداران استعماري دنيا اعلام كرده بود كه ما بايد اسلام را در كشورهاي اسلامي منزوي كنيم! قبل و بعد از آن نيز پولهاي گزافي خرج شد تا اسلام در درجه ي اول از صحنه ي زندگي، و در درجه ي دوم از ذهن و عمل فردي انسانها خارج شود؛ چون مي دانستند اين دين، بزرگترين مانع در راه چپاول قدرتهاي بزرگ و استكباري است. امام ما اسلام را دوباره زنده كرد و به ذهن و عمل انسانها و صحنه ي سياسي جهان برگرداند. دومين كار بزرگ او، اعاده ي روح عزت به مسلمين بود. اين گونه نبود كه اسلام صرفاً در بحثها و تحليلها و دانشگاهها و صحن جامعه و زندگي مردم مطرح شود؛ بلكه بر اثر نهضت امام ما، مسلمانها در همه جاي عالم احساس عزت كردند. يك نفر مسلمان

از كشوري بزرگ كه مسلمين در آن در اقليت قرار دارند، به من مي گفت: قبل از انقلاب اسلامي، مسلمان بودن خود را هرگز اظهار نمي كرديم. طبق فرهنگ آن كشور، همه اسم محلي داشتند، و هرچند خانواده هاي مسلمان روي بچه هاي خود اسم اسلامي مي گذاشتند، اما جرأت نمي كردند آن اسم را اظهار كنند و از بيان آن خجالت مي كشيدند! اما بعد از انقلاب شما، مردم ما با افتخار اسم اسلامي خود را مي گويند، و اگر از آنها بپرسند كه شما چه كسي هستيد، اول آن اسم اسلامي را با افتخار بر زبان مي آورند. بنابراين، با كار بزرگي كه امام(ره) انجام داد، مسلمانها در همه جاي دنيا احساس عزت مي كنند و به مسلماني و اسلام خود مي بالند. سومين كار بزرگ او اين بود كه به مسلمانها احساس درك امت اسلامي داد. قبل از اين، مسلمانها در هر جاي دنيا كه بودند، چيزي به نام امت اسلامي برايشان مطرح نبود و يا اصلاً جدي تلقي نمي شد. امروز همه ي مسلمانها در اقصاي آسيا تا قلب آفريقا و تمام خاورميانه و در اروپا و امريكا، احساس مي كنند كه جزو يك جامعه ي جهانيِ بزرگ به نام امت اسلامي هستند. امام احساس شعور نسبت به امت اسلامي را ايجاد كرد، كه بزرگترين حربه براي دفاع از جوامع اسلامي در مقابل استكبار است. چهارمين كار بزرگ او، ازاله ي يكي از مرتجعترين و پليدترين و وابسته ترين رژيمهاي منطقه و جهان بود. ازاله ي حكومت پادشاهي در ايران، يكي از بزرگترين كارهايي بود كه كسي مي توانست آن را تصور كند. ايران مهمترين دژ استعمار در منطقه ي خليج فارس و خاورميانه بود. اين دژ، به دست امام ما در

هم فرو ريخته شد. كار پنجم او، ايجاد حكومتي بر مبناي اسلام بود؛ چيزي كه به ذهن مسلمانها و غيرمسلمانها خطور نمي كرد، و خواب خوشي بود كه مسلمانهاي ساده لوح هم هرگز آن را با خود تصور نمي كردند و نمي ديدند. امام(ره) در حد يك معجزه، به اين خيال افسانه آميز لباس واقعيت پوشاند. كار ششم او، ايجاد نهضت اسلامي در عالم بود. قبل از انقلاب اسلامي، در بسياري از كشورها و از جمله كشورهاي اسلامي، گروهها و جوانها و ناراضيها و آزادي طلبها، با ايدئولوژيهاي چپ وارد ميدان مي شدند؛ اما بعد از انقلاب اسلامي، پايه و مبناي حركتها و نهضتهاي آزاديبخش، اسلام شد. امروز در هر نقطه يي از دنياي وسيع اسلام كه جمعيت يا گروهي به انگيزه ي آزاديخواهي و ضديت با استكبار حركت مي كنند، مبنا و قاعده ي كار و اميد و ركنشان، تفكر اسلامي است. هفتمين كار بزرگ او، نگرشي جديد در فقه شيعه بود. فقاهت ما پايه هاي بسيار مستحكمي داشته و دارد. فقاهت شيعه، يكي از محكمترين فقاهتها و متكي به قواعد و اصول و مباني بسيار مستحكمي است. امام عزيزمان اين فقه مستحكم را در گستره يي وسيع و با نگرشي جهاني و حكومتي مورد توجه قرار داد و ابعادي از فقه را براي ما روشن كرد كه قبل از آن روشن نبود. كار هشتم او، ابطال باورهاي غلط در باب اخلاق فردي حكام بود. در دنيا پذيرفته شده است كه كساني كه در رأس اجتماعات قرار مي گيرند، اخلاق فرديِ خاصي داشته باشند! تكبر ورزيدن، برخوردار بودن از زندگي راحت و مسرفانه، تجمل گرايي، خودرأيي و خودخواهي و امثال اينها، چيزهايي است كه مردم دنيا قبول كردند كه

كساني كه در رأس حكومتها قرار مي گيرند، اين اخلاق را داشته باشند. حتّي در كشورهاي انقلابي، انقلابيوني كه تا ديروز زير چادرها زندگي مي كردند و در دخمه ها مخفي مي شدند، به مجرد اين كه به حكومت مي رسند، وضع زندگيشان عوض مي شود و اخلاق حكومتيشان تغيير مي كند و همان وضعيتي را به خود مي گيرند كه بقيه ي سلاطين و رؤساي عالم داشتند! ما از نزديك چنين چيزي را ديده ايم؛ براي مردم هم مايه ي تعجب نيست. امام ما اين باور غلط را عوض كرد و نشان داد كه رهبر محبوب و معشوق يك ملت و ديگر مسلمانان عالم، مي تواند زندگي زاهدانه يي داشته باشد و به جاي كاخهاي مجلل، در يك حسينيه از ديداركنندگان پذيرايي كند و با لباس و زبان و اخلاق انبيا با مردم برخورد كند. اگر دلهاي حكام و زمامداران به نور معرفت و حقيقت روشن شده باشد، تجمل و تشريفات و اسراف و برخورداريهاي زياد و خودرأيي و تكبر و استكبار، جزو لوازم حتمي زمامداري آنها محسوب نمي شود. از معجزات بزرگ آن بزرگوار اين بود كه هم در زندگي خود و هم در آن دستگاهي كه به وجود آورده بود، نور معرفت و حقيقت تجلي يافته بود. كار نهم او، احياي روحيه ي غرور و خودباوري در ملت ايران بود. برادران عزيز! حكومتهاي استبدادي و فردي، سالهاي متمادي ملت ما را به صورت ملتي ضعيف و مستضعف و توسري خور در آورده بودند؛ ملتي كه از استعداد جوشان و خصلتهاي جمعيِ فوق العاده ممتاز برخوردار است و در طول تاريخ بعد از اسلام، اين همه افتخارات علمي و سياسي دارد. قدرتهاي خارجي - مدتي انگليسيها و مدتي هم روسها و ديگر

دولتهاي اروپايي، و پس از آن امريكاييها - ملت ما را تحقير كرده بودند. ملت ما هم باور كرده بود كه قابليت و لياقت كارهاي بزرگ را ندارد، سازندگي از او بر نمي آيد، ابتكار از او ساخته نيست و ديگران بايد بر او آقايي كنند و به او زور بگويند! بنابراين، روح غرور و افتخار ملي را در ملت ما كشته بودند؛ ولي امام عزيز ما، روح غرور و افتخار ملي را در ملت ايران بيدار و زنده كردند. در همان حال كه ملت ما از احساسات و نخوتهاي بيجاي ناسيوناليستي - كه استكبار عامل آن، و رژيم منحوس پهلوي مروجش بود - مبرا هستند، اما احساس عزت و قدرت مي كنند. امروز ملت ما از دست به دست هم دادن و توطئه ي مشترك شرق و غرب و ارتجاع نمي ترسند و احساس ضعف هم نمي كنند. جوانهاي ما احساس مي كنند كه خودشان مي توانند كشورشان را بسازند. مردم ما احساس مي كنند كه قدرت و توان آن را دارند كه در مقابل تحميلها و زورگوييهاي شرق و غرب بايستند. اين روح عزت و خودباوري و غرور ملي و افتخارات حقيقي و اصيل را امام(ره) در ملت ما زنده كرد. و بالاخره دهمين كار بزرگ او، اثبات اين نكته بود كه «نه شرقي و نه غربي»، يك اصل عملي و ممكن است. ديگران خيال مي كردند كه يا بايد به شرق متكي بود و يا به غرب، يا بايد نان اين قدرت را خورد و ستايشش كرد و يا آن قدرت را ! فكر نمي كردند كه يك ملت بتواند هم به شرق و هم به غرب «نه» بگويد و بايستد و

بماند و خود را روزبه روز ريشه دارتر كند؛ اما امام(ره) اين نكته را ثابت كرد. من ده محور از كارهاي بزرگ امام(ره) را برشمردم؛ اما اگر بنشينيم فكر كنيم، كارهاي بزرگ را در پرونده ي منور اين مرد الهي چندين برابر خواهيم يافت. در اين جا دو نكته را يادآوري مي كنم: كساني كه با امام درافتادند، خودشان را روسياه كردند نكته ي اول: كساني كه با امام در افتادند، خودشان را روسياه كردند. بدبخت آن كساني هستند كه به خاطر شادكردن دل صهيونيستها و خوشحال كردن امريكا و پُركردن كيسه ي خود از پولهاي نفت ارتجاع، حقيقت را پوشاندند و با امام ما درافتادند. روسياه آن كساني هستند كه مي توانستند زير بالهاي مهربان اين پدر و استاد و معلم قرار بگيرند و از او منتفع شوند؛ ولي به بخت خودشان لگد زدند و به آغوش دشمنان او پناه بردند و الان در اروپا و امريكا و امريكاي لاتين و عراق و بعضي كشورهاي ديگر سرگردانند. اين بيچاره ها و روسياهها هنگامي كه داخل كشور بودند، قطره يي در مقابل اقيانوس محسوب مي شدند؛ اما نمي فهميدند كه چه قدر ناچيز و كوچكند. مراسم ارتحال آن بزرگوار به همه فهماند كه امام(ره) چه كسي بود و ملت كجاست و چه مي گويد و چگونه مي انديشد و چه مي خواهد و همچنين مخالفان چه كساني هستند و كجايند. خدا كند براي خودشان هم ديگر اين اشتباه باقي نمانده باشد كه خيال كنند چيزي و كسي هستند. آنها حقيقتاً به خودشان جفا كردند كه در مقابل امام(ره) ايستادند. آينده و افتخار متعلق به كساني است كه پشت سر امام حركت كردند؛ يعني قشر عظيم متن ملت و همه ي آحاد مردم.

شما مردم نشان داديد كه ياران و وفاداران و مخلصان امام هستيد و بر اين ياري و وفاداري و اخلاص پايداريد. توفيقات امام از اخلاص و توكل و حسن ظن او ناشي مي شد نكته ي دوم اين است كه امام خصوصيات ممتاز فردي خيلي داشت؛ اما توفيقات او بالاتر از آن بود كه به خصوصيات فردي يك انسان - هرچه هم بالا - متكي باشد. شجاعت و آگاهي و عقل و تدبير و دورانديشي امام بسيار ممتاز بود - در اينها هيچ شكي نيست - اما توفيقاتي كه آن بزرگوار به دست آورد، خيلي بالاتر از اين است كه به شجاعت و عقل و تدبير و آينده نگري زياد يك انسان متكي باشد. آن توفيقها از جاي ديگر نشأت مي گرفت، كه در درجه ي اول از اخلاص او ناشي مي شد؛ «مخلصين له الدّين». مخلص خدا بود و كار را فقط براي او - ولاغير - انجام مي داد. لذا اگر همه ي دنيا هم در مقابل او قرار مي گرفتند و از او چيزي مي خواستند كه مورد رضاي خدا نبود، انجام نمي داد. در درجه ي دوم، توكل و حسن ظن به خدا داشت. هيچ كاري در نظر او خارج از قدرت الهي نبود. كارهاي بزرگ، حركتهاي عظيم، كندن كوههاي راسخ و جبال راسيات براي او ميسور بود؛ چون عقيده داشت كه به خدا متكي است و خدا او را كمك مي كند؛ و چون به خدا توكل داشت، لذا با حسن ظن مي نگريست. روزي كه او نهضت را شروع كرد، كساني كه فكر كنند مي شود نهضتي بر پا كرد، خيلي كم بودند. آن روزي كه او شعار اسقاط رژيم سلطنت را داد، كساني

كه فكر كنند مي شود رژيم سلطنت در ايران ساقط شود، بسيار معدود بودند. آن روزي كه سياست «نه شرقي و نه غربي» را اعلام كرد، كساني كه فكر مي كردند مي شود بدون اتكاي به شرق و غرب حكومتي داشت و آن را نگهداشت و اداره كرد، بسيار نادر بودند. آن روزي كه گفت: «امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند»، كساني كه باورشان باشد كه امريكا نسبت به امام و امتش هيچ غلطي نمي تواند بكند، خيلي كم بودند. او تمام اين كارهاي بزرگ را به خاطر توكل به خدا انجام داد و مي دانست كه مي تواند انجام دهد. البته براي او، انجام شدن كار هدف نبود. او مي گفت: من وظيفه ام را انجام مي دهم. پيروزي او به اين بود كه بتواند وظيفه اش را انجام دهد. در نظر امام(ره)، پيروزي اين نبود كه انسان بتواند آن كاري را كه مي خواهد، انجام بدهد؛ در نظر او، پيروزي اين بود كه انسان بر طبق تكليف خود عمل كند. با اين روحيه و احساس و انگيزه، او كار را پيش برد و ادامه داد. امام دو خصوصيت ديگر هم داشت، كه اين هم جز با نورانيت الهي ممكن نبود، و آن عبارت بود از: دشمن شناسي و دوست شناسي. در شناخت دشمنها و دوستها اشتباه نكرد. از اول دشمنها را شناخت و آنها را اعلام كرد و تا آخر هم در مقابلشان ايستاد، و نيز از اول دوستها را شناخت و آنها را اعلام كرد و تا آخر هم از دوستي آنها منتفع شد. امام هميشه بر مردم و ملتها تكيه مي كرد او هميشه بر مردم و ملتها تكيه مي كرد. در سفري كه مي خواستم به خارج

از كشور بروم، خدمت امام بزرگوارمان رفتم. در آن زمان جرياني وجود داشت، كه به ايشان گفتم در دنيا نسبت به اين جريان عليه ما خيلي حرف است. (البته مي خواستم به ايشان گزارش بدهم؛ والّا من هم هيچ رعب و خوفي از آن جنجالهاي جهاني نداشتم و بعداً هم وارد آن ماجرا شدم). ايشان تمام خبرهاي دنيا را هميشه به صورت نزديك و نقد در اختيار داشتند و غالباً خبرهاي جهاني را زودتر از ديگران به دست مي آوردند. امام(ره) در پاسخِ من با لبخند رضايتي گفتند: بلي، اطلاع دارم؛ اما همه ي ملتها با ما هستند. واقعاً همين طور بود كه ايشان مي فرمودند. در همان سفر، آن چنان حضور ملتها در كنار ما آشكار شد كه همه را مبهوت كرد. بنابراين، او هم دوستانش را مي شناخت، و هم دشمنانش را. از دوستانش منتفع مي شد و به آنها اعتماد و تكيه مي كرد. بزرگترين دوستانش شما ملت وفادار بوديد، و امام چه خوب شما را شناخته بود. صِرف ستايش امام فايده يي ندارد ما بايد با تكرار اين حقيقتها، يك هدف را دنبال كنيم و آن، درس گرفتن است ولاغير؛ والّا صِرف ستايش كردن فايده يي ندارد؛ بلكه گاهي هم مضر است؛ زيرا وقتي كه خيال كنيم او كارها را انجام داده است، تصور مي كنيم كه ديگر كاري به عهده ي ما نيست. گر نماز آن بود كان مظلوم كرد ديگران را زين عمل محروم كرد ما آن بزرگوار و انسان والا و مقتدا و قائد را ستايش مي كنيم، تا خودمان را به او نزديك سازيم و راهش را ادامه دهيم. تقواي خدا بر همه ي امور زندگي او حاكم بود؛ ما نيز بايد

تقواي خدا را ملاك همه ي امورمان بشماريم. اصل قضيه تقواست. تقوا، يعني مراقب باشيم برخلاف اراده ي الهي حركتي از ما سرنزند. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم، امام عزيزمان را با برترين و محبوبترين و مقربترين بندگانت محشور بفرما و به او بهترين جزا و پاداش را عنايت كن. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي عليّ اميرالمؤمنين و صدّيقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين و الحسن و الحسين سبطي الرّحمة و امامي الهدي و عليّ بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن علي و عليّ بن محمّد و الحسن بن علي والخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه تشكر از خبرگان و مردم ايران در اين خطبه مايلم در گفتار كوتاهي، نگاهي به آينده بيندازيم. اولاً، از خبرگان منتخب مردم به خاطر حسن ظني كه به اين بنده ي حقير ابراز داشتند و مسؤوليت بزرگ و سنگيني را بر دوش من نهادند، تشكر مي كنم. ثانياً، از آحاد ملت بزرگ ايران و گروههاي پُرشور و وفادار كه در طول اين مدت به عنوان بيعت و اعلام وفاداري، با پيام و حضور و پياده روي و تهيه ي طومار و غيره، تأييد و حمايت خودشان را اعلام داشتند، صميمانه و با همه ي وجود تشكر مي كنم و به خاطر وفاداري بي نظيرشان نسبت به امام و مقتداي بزرگ امت در طول چهل روز عزاي عمومي، سپاسگزارم. آنچه شما ملت ايران

از خود نشان داديد، يقيناً درس بزرگي خواهد بود كه در طول تاريخ به ثبت خواهد رسيد. از برادران عزيز كشورهاي ديگر و مسلمانان سراسر عالم كه در اين عزاي بزرگ با ملت ايران همنوايي كردند و همدردي نشان دادند و ياد امام و قائد بزرگ ما را گرامي داشتند، صميمانه تشكر مي كنم. به ميهمانان عزيز جمهوري اسلامي نيز كه جمع كثيري از آنها در نماز حضور دارند، خير مقدم مي گويم و از حضورشان در جمهوري اسلامي و احترامشان به امام بزرگوارمان متشكرم. ملت هميشه بايد بيدار باشد و وحدت كلمه ي خود را حفظ كند برادران و خواهران عزيز و ملت بزرگ ايران! حضور و اجتماع و وحدت كلمه ي شما در اين مرحله ي بسيار حساس، بزرگترين پيروزي را به جمهوري اسلامي داد. بارها تكرار كرده ايم كه دشمنان ما به اين مرحله - فقدان امام(ره) - چشم اميد دوخته بودند. بحمداللَّه با حركت قاطع شما، طلسم دشمن شكسته شد و خواب و خيال باطل از چشمش رخت بربست. ملت ايران در اين مرحله، بهترين حركت و موضعگيري را انجام داد؛ اما بايد به همه ي برادران و خواهران عزيز در سراسر كشور بگويم كه ما براي سازندگي كشور و تداوم راه امام عزيزمان و تحقق آمال و آرزوها و آرمانها و اهداف اين انقلاب الهي و بزرگ، راهي طولاني در پيش داريم. يقيناً دشمنهاي كينه ورز و توطئه گر و خدعه گر حاضر نيستند از دشمني خود با اسلام و جمهوري اسلامي دست بردارند. شما در طول اين ده سال ونيمي كه از پيروزي انقلاب گذشته، بارها به دشمن تودهني زده ايد و او را دچار شكستي خفت بار كرده ايد؛ اما باز هم دشمن دست

به توطئه و خدعه و خباثت خواهد زد. البته او انتظار دارد كه ملت ايران دهها بار ديگر هم در مقابله با توطئه هاي خبيثانه اش، مشت محكم خود را به دهان و سينه ي او بكوبد و ان شاءاللَّه خواهد كوبيد. براي اين كار، بيداري ملت ايران و وحدت كلمه ي شما مردم هميشه لازم است. شما از همه ي دشمنانتان قويتريد در يك موازنه ي حقيقي و با توجه به معيارهاي الهي و واقعي، شما از همه ي دشمنانتان قويتريد؛ در اين هيچ شكي نيست. ثروتهايي كه در اختيار قدرتهاي جهاني است، وسايل تبليغاتي يي كه آنها دارند و سلاحهاي مدرني كه به آن مي بالند، قدرت ظاهري است؛ نبايد گول خورد و زرق و برقها و ظاهر كارها را ملاك قرار داد. اگر قرار بود اينها دشمن را به اقتدار حقيقي در مقابل ما برساند، ما بايد حالا در دنيا وجود نمي داشتيم و جمهوري اسلامي بايد يك افسانه مي بود؛ مي بينيد كه اين طور نيست. قدرت واقعي، عبارت است از قدرت ملتي كه اولاً آگاه باشد پيرامون او چه مي گذرد، ثانياً به حق و راه خود ايمان داشته باشد، ثالثاً تصميم بگيرد كه اين راه را ادامه دهد. اگر ملتي اين سه خصوصيت را داشت، هيچ قدرتي در دنيا از او قويتر نيست. ما از حق خودمان دفاع مي كنيم. ما كه نمي خواهيم به حقوق ديگران دست اندازي كنيم. ما كه قصد توسعه طلبي نداريم. ما كه براي دخالت در امور ديگران، به آن سمت دنيا لشكركشي نمي كنيم؛ اما دشمنان ما اين كارها را مي كنند. بنابراين، آنها محكوم به شكستند. ما داريم از حيثيت و شرف و دين و انقلاب و حقوق انساني و استقلالمان دفاع مي كنيم.

هر ملتي كه از حقوق حقيقي خود با آگاهي و ايمان و تصميم دفاع كند، قطعاً پيروز خواهد شد. بنابراين، ما از دشمنهامان قويتريم؛ منتها توجه كنيد كه قويتر بودن وقتي به كار مي آيد كه بيدار باشيم. يك آدم قوي و پهلوان، هرچه هم كه قوي باشد، اما اگر در خواب بماند، ممكن است بچه يي هم به او ضربه بزند. بايد بيداري را حفظ كنيد. قوّت و قدرت ما هنگامي بروز مي كند كه ملتي يكپارچه باشيم. اگر بين ما اختلاف و دودستگي شد، بگومگو رخ داد، جريانهاي مختلف پديد آمد و قدرت طلبي شد، قدرتمان را از دست خواهيم داد؛ «و تذهب ريحكم»(1). اختلاف، اصلاحيات و آبرو و اقتدار را از هر ملتي مي گيرد. اگر شما وحدت كلمه را حفظ كنيد، اين قدرت مي ماند. بايد كشورمان را بسازيم بايد براي حركت، كمرمان را محكم ببنديم. ما ديگر جنگ نظامي نداريم؛ اما جنگ با موانع سازندگي پيش روي ماست. بايد كشورمان را بسازيم، و اين كار بزرگي است كه در راه آن موانعي وجود دارد. بايد با اين موانع جنگيد و آنها را از سر راه برداشت. اين موانع ممكن است تنبلي و بي برنامگي و بي قانوني و نداشتن نيروي لازم باشد. هرچه كه هست، بايد آنها را از سر راه برداريم و ايران را بسازيم. اسلام و جمهوري اسلامي بايد نشان دهد كه مي تواند ايران را چنان بسازد كه در طول تاريخ كشورها، با اين كيفيت ساخته نشده باشد. اين هنر را اسلام و ملت مسلمان ما دارند. مردم همت كنند و با وحدت كلمه و خلوص و اخلاص و حضور در صحنه، كشور را بسازند و

آباد كنند. ببينيد مسؤولاني كه مورد اعتمادتان هستند - جا هم دارد كه مورد اعتماد باشند - از شما چه مي خواهند؛ آن را انجام دهيد. با همكاري شما مردم، تمام موانع برطرف خواهد شد. اين كه ما مي گوييم بر دشمن پيروز بشويم، يعني كشور را بسازيم. دشمن نمي خواهد ما كشور خود را آن چنان كه شايسته ي يك ملت انقلابي و بزرگ است، آباد و آزاد و آراسته و پيراسته بسازيم. ما در اداره ي داخلي كشور و در ارتباطات خارجي، از اصول انقلابي و اسلامي پيروي خواهيم كرد و دقيقاً همان راهي را كه امام(ره) مي پيمود، طي خواهيم كرد. با حضور شما مردم در صحنه، هر ناممكني ممكن، و هر مشكلي آسان خواهد شد. ياد امام هرگز از دل ما نخواهد رفت در پايان لازم مي دانم عيد سعيد قربان را به همه ي شما برادران و خواهران عزيز نمازگزار و ملت ايران و مسلمانان جهان تبريك عرض كنم. تقدير الهي اين بود كه پايان چهل روز عزاداري ملت ايران، روز عيد قربان باشد. اين هم نگاه روشني به آينده است. البته ياد امام(ره) هرگز از دل ما نخواهد رفت و عزاي او در قلب ما تمام نخواهد شد. ديروز فرزند عزيز و يادگار گرانمايه ي امام بزرگوارمان - حجةالاسلام آقاي حاج سيّد احمد آقا - بر سر مزار پدر بزرگوارشان به شما مردم گفتند كه عزاداري در چهل روز تمام شد، و خواستند كه مردم لباسهاي سياه را بركنند و لباس كار و تلاش بر تن كنند. ياد امام هرگز از دل و جان ما رخت نخواهد بست. امام عزيز! مگر ممكن است ما تو را فراموش كنيم؟ يقيناً اين غم بزرگ

همچنان ما را تا سالهاي متمادي همراهي خواهد كرد. امام عزيز! ما از امروز - كه عيد قربان است - باز هم به خاطر تو زندگي و تلاش را شروع مي كنيم؛ چون تو اين راه را مي خواستي و مي پسنديدي و مي طلبيدي. برادران و خواهران عزيز! تقوا پيشه كنيد. امام ما مظهر تقوا و پرهيزگاري و پارسايي بود. السلام علي ابناء امتنا الاسلامية في كل مكان. اتقدّم اولا بأحرّالتهاني لكل المسلمين رجالا و نساء بمناسبة عيد الاضحي المبارك اعاده اللَّه علي المسلمين و هم يرفلون باثواب العزّة والسؤدد و وفّق ابناء امتنا لاستلهام ما في هذا العيد الكبير من دروس في التضحية والفداء و تسليم الوجه للَّه الواحد الاحد القهار. و بمناسبة اربعينية وفاة القائد الاسلامي الكبير و إمام الامة الاسلامية والاب الرؤوف بها عبداللَّه الصالح الامام الخميني (رضوان اللَّه تعالي عليه) اعزي امتنا الاسلامية سائلا اللَّه سبحانه ان يحسن لها العزاء و يجزل لها الاجر في المصاب و اناللَّه و انا اليه راجعون. حياة الامام الخميني(اعلي اللَّه كلمته) كانت درسا حيّا في جميع ابعاد الاسلام. علّمنا اولا ان نوحّد اللَّه في كل حركاتنا و سكناتنا و ان نبتغي وجهه وحده و ان نخشاه و لانخشي سواه. اقيمت الدولة الاسلامية الكريمة بفضل اللَّه و عونه، و تصاعد الجهاد الاسلامي لاقامة حاكمية اللَّه في افغانستان و انتفاض الشعب الفلسطيني ليستعيد عزّته و كرامته بعد اربعين عامّا من الهوان و تحرّك المسلمون علي طريق الرسالة في بقاع مختلفة من ارض المسلمين. ليس من الميسور الحديث عن عظمة الامام الخميني في الصحوة الاسلامية المعاصرة، و لمكانته الكبيرة هذه عقد اعداء الاسلام الامل علي غيابه عن الساحة، ظنّوا ان هذه الانتفاضة الاسلامية العالمية ستخبو بعد وفاته، لكنهم خابوا و خسئوا حينما شاهدوا انّ

الامام الراحل العظيم تحول الي امة عقدت العزم علي ان تواصل طريقه، و أن تحث الخطي لتحقيق الاهداف التي عاش من اجلها هذا الرجل الكبير. لقد شهد العالم بعد وفاة الامام القائد(رفع اللَّه قدره) عاصفة من الاسي والحزن عمّت المسلمين في كل بقاع العالم، لكنه كان اسيً و حزناً ممزوجين بالعهد الحازم علي مواصلة الطريق و بالميثاق المؤكد علي الالتزام بالمبدأ والعقيدة والجهاد لاعلاء كلمةاللَّه. كانت كلمةالامام الراحل(قدّس سرّه) كلمةالاسلام، و كلمةالاسلام هي الكلمة الطيبة التي اصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي اكلها كلّ حين باذن ربها. الميسرة التي بدأها الامام الخميني(رضوان اللَّه عليه) متواصلة باذن اللَّه حتي تحقيق الاهداف الاسلامية الكاملة و باللَّه التوفيق. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه و استغفراللَّه لي و لكم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت الناس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّابا. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 46

سخنرانى در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم استان اصفهان

سخنراني در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم استان اصفهان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما يكي از بهترين امتحانها را در طول دوران نهضت داديد من هم متقابلاً اين مصيبت بزرگ و ثلمه ي غير قابل انسداد را به شما برادران و عزيزان، خصوصاً حضرات آقايان علماي اعلام وائمه ي محترم جمعه و مدرّسان محترم حوزه ي علميه ي اصفهان و همچنين خانواده هاي عزيز شهداي عالي قدر و مفقودان و جانبازان و اسرا و رزمندگان، كه با عشق به امام امت و احساس مسؤوليت نسبت به انقلاب، از راه دور تشريف آورديد، از صميم قلب تسليت عرض مي كنم. حقاً شما عزيزان يكي از بهترين امتحانها را در طول دوران نهضت داديد. خطوط مقدم جبهه و صحنه هاي سياسي انقلاب و همه ي عرصه هايي را كه حضور ملت طلبيده مي شد، شما پُر كرديد.

اگرچه من بارها در تشييع جنازه ي پيكرهاي مطهر شهداي شما و اجتماعات بزرگ بسيج و اعزام به جبهه ها و مناسبتهاي گوناگون ديگر حضور پيدا كردم و احساسات صادقانه ي خود را نسبت به شما مردم ابراز داشتم، اما اين نكته را يادآور مي شوم كه آنچه كه در طول سالهاي مبارزه و پس از پيروزي در راه انقلاب انجام داديد، همه ي آنها در پرونده ي الهي - چه پرونده ي عالم غيب كه به دست «كرام برره» و ملائكه ي الهي ثبت مي شود، و چه در پرونده ي واقعيت خارجي - محفوظ است. پرونده ي الهي فقط نامه ي اعمال غيبي ما نيست كه نزد ملائكةاللَّه و مأموران الهي و در علم پروردگار محفوظ است؛ پرونده ي ديگر اعمال ما آن چيزي است كه سرنوشت و وضع زندگي ما را مي سازد و به وجود مي آورد. ملت ايران قدرت دارد اسلام و جمهوري اسلامي را حفظ كند اگر شما ملاحظه مي كنيد كه امروز جمهوري اسلامي در سطح جهان و سياست بين الملل به عنوان يك نظام پابرجا و تثبيت شده معرفي گرديده است، و يا اگر امروز كشورهاي غربي - كه ملت ايران به خاطر رفتارهاي سوءشان از آنها ناراضي بوده و هست - با طرق مختلف سعي مي كنند رضايت ملت ايران را جلب كنند و سابقه ي نامطلوب خودشان در رفتار با ملت ايران را به دست فراموشي بسپارند، و يا اگر مي بينيد كه قضاوت تحليل گرها و سياسيون و كساني كه راجع به مسايل عالم حرف مي زنند، حاكي از اين است كه ملت ايران قدرت دارد اسلام و جمهوري اسلامي را حفظ كند، همه ي اين واقعيتها محصول و نتيجه ي تلاشهاي گذشته و مجاهدتهاي امروز شماست. درحقيقت اينها

همان فداكاريها و مجاهدتهاي شماست كه در عالم تكوين ثبت شده است. اين، پرونده ي ملت ايران است. هر كس و هر گروهي كه در ميان اين ملت تلاش بيشتري كرده است، در افتخارات و پيروزيها سهم بيشتري دارد. اگر ملتي از عزت و شرف خود دفاع نكند و از هدفهاي خود دست بكشد و از گردن كلفتهاي عالم بترسد و حرف خود را پس بگيرد و در ميدان مواجهه با دشمن عقب نشيني كند سرنوشتش چيز ديگري خواهد بود و نتايجي كه براي او حاصل مي شود، غير از آن چيزي مي باشد كه امروز براي ملت ايران پديد آمده است. برادران عزيز! اگر امروز ملت ايران در دنيا عزيز است، و اگر رهبر ما با ارتحال خود دنيا را تكان داد، و اگر ميهمانان خارجي و ناظران بين المللي با زبان ستايش راجع به شما حرف مي زنند، ناشي از تلاش و مجاهدت شماست. آن روزي كه شما در جبهه شهيد مي داديد و در صحنه هاي انقلاب حضور ميليوني پيدا مي كرديد، بعضيها كوته بين بودند و نمي دانستند فوايد اين تحرك انقلابي چيست. كوته بيني، واقعاً بلاي بزرگي است. اگرانسان حال را ببيند، ولي آينده را نبيند؛ موارد نقد را مشاهده كند، ولي كارهاي بلندمدت را نبيند، آفت بزرگي براي عقل و سعادت انسان خواهد بود. امروز در دنيا وضعمان خوب است امروز بحمداللَّه در دنيا وضعمان خوب است. اين شعار نيست؛ بلكه عين واقعيت است. وقتي مي گوييم در دنيا وضعمان خوب است، اين براي يك ملت يعني همه چيز. وقتي يك ملت توانست در غوغاي تنازع قدرتهاي بزرگ ثابت كند كه براي ماندن و قوي بودن به كسي احتياج ندارد، پس ملت نيرومندي

است. يك وقت است كه دنيا آرام است و در منطقه صلح و صفا برقرار مي باشد و كسي به عمل كسي كاري ندارد و درست مثل يك فضاي بي مزاحم كه هر گياهي قابليت رشد و نمو دارد، همه ي فعاليتها به آرامي انجام مي گيرد. اما يك وقت هم است كه چنين وضعيتي به چشم نمي خورد؛ يعني هوا طوفاني است، گرما و سرماي كشنده وجود دارد و هر گياهي در چنين شرايطي توان حيات ندارد و فقط آن درخت مستحكم ريشه دار و ستبر باقي خواهد ماند. امروز وضعيت دنيا اين گونه است. قدرتهاي بزرگ به دنبال منافع خود هستند قدرتهاي بزرگ مايلند كه ملتها بدون اجازه ي آنها نفس نكشند و ثروت و معادن و منابعشان به جاي اين كه به درد خود ملتها بخورد، به كار آنها بيايد! قدرتهاي بزرگ، هزاران كيلومتر دور از خاك خود و لب مرزهاي كشورهاي كوچك، كشتي جنگي و تانك و نيروي مسلح مي برند و وقتي از آنها بپرسيد شما اين جا چه كار مي كنيد و چرا به نقاطي دوردست مثل ويتنام، كره، ايران، خليج فارس و خاورميانه آمده ايد، با پُررويي و وقاحت جواب مي دهند كه ما در اين جا منافع داريم و براي حفظ آنها تلاش مي كنيم! و اگر به آنها گفته شود شما كه براي حفظ منافع خودتان به اين نقاط آمديد، منافع كشورهاي اين منطقه را تهديد مي كنيد، مي گويند اصل، منافع ماست، و پايمال شدن منافع ملتها و ناامني آن نقاط به ما مربوط نيست! وضع ابرقدرتها و سلطه گرهاي عالم و سرگردنه بگيرهاي بزرگ دنيا اين گونه است. مگر مي گذارند ملتي بدون اجازه و رضايت آنها آب بخورد؟ ابرقدرتها مي گويند آن مقداري كه ما مي گوييم، نفت

بفروشيد، و به كسي كه ما مي گوييم و به قيمتي كه ما تعيين مي كنيم، عرضه كنيد! به كشورهايي كه منابع مس يا طلا يا الماس يا اورانيوم دارند، مي گويند به قدري كه ما مي گوييم، استخراج كنيد، و به قيمتي كه ما مي گوييم، بفروشيد! امروز در دنيا نظام سلطه حاكم است؛ اين يك نظام جهاني است. تسلط نظام سلطه بر دنيا و زندگي بشر، دو طرف دارد: يك طرف، سلطه گرها كه همان ابرقدرتهايند؛ و طرف ديگر، دولتهاي سلطه پذير هستند كه دخالتهاي وقيحانه و گستاخانه ي ابرقدرتها را قبول مي كنند؛ اينها هم خودشان شريك جرمند. در اين ميان، ملتها بيچاره هستند كه از روي ناآگاهي و ضعف و يا بي همتيِ خودشان پايمال مي شوند و از بين مي روند. ملت ايران خيلي ريشه دار و مقتدر است در وسط اين جنگل وحش و غوغاي سلطه گري كه قدرتها با همديگر بدند و از خودشان مي ترسند و حساب مي برند و آتش بس پنهاني را بين خود برقرار كرده اند تا دنيا را راحت تر تقسيم كنند و منابع كشورها را به غارت ببرند، ناگهان ملتي پيدا شده است كه به آن قدرتها و وابستگانشان و به زورگوييها و دخالتها و قيمتگذاريشان، «نه» مي گويد. اين ملت روي پاي خود ايستاده است و با شجاعت در چشم قدرتهاي بزرگ نگاه مي كند و مي گويد من با شما و زورگوييهاتان دشمنم و مخالف سلطه طلبيتان هستم و تا آن جا كه بتوانم، با شما مبارزه مي كنم. ملتي كه اين گونه با شجاعت و بي اعتنا به قدرتها در مقابل آنها مي ايستد و با اتكاء به نفس حرف مي زند، قاعده اش اين است كه همه ي قدرتها با هم متحد شوند و اين ملت و نظامي كه

مردم ايران را اين طور ساخته است، از بين ببرند. اگر مي بينيم ملت و نظام ما با اين «نه» گفتنها و با اين جرأتها و گستاخيها و با ضرباتي كه عليه او وارد مي كنند، نه فقط از بين نرفته، بلكه روزبه روز قويتر هم شده است، به اين دليل مي باشد كه ملت ايران خيلي ريشه دار و مقتدر است. دنيا مجبور شده است جمهوري اسلامي و ملت ايران را با همين وضع تحمل كند و بپذيرد. من و شما مسؤوليم. مسؤوليت، مخصوص يك فرد و يك جمع نيست. بار بر دوش همه است؛ گاهي بيشتر و سنگينتر، و گاهي كمتر و سبكتر؛ «كلّكم راع»(1). نظام اسلامي اين گونه است. ما كه مسؤوليم، بايد با خودمان فكر كنيم كه اين ثبات و قدرت از كجا آمد و ناشي از چه عاملي بود؛ تا آن عامل را محكم نگهداريم و در آينده به كار بزنيم. ايمان و اخلاص، عامل قدرت و ثبات ما بود ايمان و اخلاص و عمل مخلصانه، عامل قدرت و ثبات ما بود. الگو براي اين ارزشها، همين بزرگواري است كه امروز با ارتحال خود دنيا را به لرزه درآورده است. آن عزيز كه قطعاً جزو اولياءاللَّه بود، مثل پيامبران و اوليا كه به صورت طبيعي فقدان آنها دنيا را تكان مي دهد، با ارتحال خودش دنيا را تكان داد. ايمان او به خدا و راه و هدفهايش در حد اعلي بود، و اخلاص بي شايبه يي را در خود نگهداشته بود، و فداكاري و آمادگي به كار را هم در طول سالهاي متمادي - حتّي قبل از آن كه نهضت در سال 41 شروع بشود - نشان داده بود. ملت ايران

هم انصافاً امت خوبي براي اين امام بودند؛ او نيز چنين امتي را مي خواست. ملت ايران با اقتدا به امام خود و با پاسخ مؤمنانه و مخلصانه يي كه به او داد، نزد پروردگار و ملائكةاللَّه و ارواح معصومين(ع) و تاريخ سربلند است. بعد از اين، راه همين است كه تاكنون ترسيم شده است. با ايمان و عمل صالح و اخلاص مي شود اين راه را طي كرد و پيش رفت. ما هنوز وسط راهيم. دست نيرومند امام(ره) راه را باز كرد و موانع عمده را برطرف ساخت و براي آينده ي ما دستورالعملهاي زيادي به جا گذاشت. وظيفه ي امروز ملت ايران وظيفه ي امروز مردم اين است كه اولاً وحدت و صفا و برادري را با همه ي وجودشان حفظ كنند و از سليقه ها و انگيزه هاي گوناگون صرف نظر كنند - نه اين كه سليقه شان را كنار بگذارند؛ بلكه سلايق مختلف را موجبي براي مخالفت و كارشكني و بدگويي به يكديگر ندانند - و برادروار با هم زندگي كنند؛ ثانياً ملت ايران گوش به زنگ باشند، تا آن جايي كه انقلاب و نظام حضور آنها را لازم مي داند، در صحنه حاضر باشند. مي بايست نظام و كشور را كه متعلق به خودشان است، به معناي حقيقي كلمه از خودشان بدانند و از آن دفاع كنند، و از مسؤولان كشور و كساني كه بار سنگين اجرا را بردوش دارند، حمايت كنند؛ همچنان كه امام(ره) در طول اين مدت به مردم توصيه مي كردند كه مسؤولان را كمك و حمايت و همراهي كنند. بارها اين بيانات از زبان مبارك ايشان صادر و شنيده شد؛ بعد از اين هم بايد همين گونه باشد. با حضور آگاهانه و مخلصانه ي شما، تمام

مشكلات ريز و درشت اين كشور و ملت برطرف خواهد شد. ما ملتي هستيم كه امكانات زيادي داريم و مي توانيم زندگي مادّي و معنوي سطح بالايي داشته باشيم؛ هم آزاد و آقا و عزيز و مرفه و برخوردار باشيم، و هم مؤمن و پرهيزگار و درستكار و پاكدامن. اين، آن زندگي يي است كه اسلام براي امت اسلامي وطرفداران خود خواسته است و ما مي توانيم اين گونه زندگي را با اين اركان در دنيا به وجود آوريم. ابزار و وسيله ي كار در اختيار ملت ايران است و كشور ما همان كشوري خواهد بود كه براي ملتهاي ديگر الگو و نمونه خواهد شد وآنها را ان شاءاللَّه به وادي نجات و رستگاري سوق خواهد داد و هدايت خواهد كرد. خداوند همه ي شما را حفظ كند و توفيق دهد و اين زحمات و خدمات را قبول كند و ان شاءاللَّه شما را - مثل گذشته - جزو عناصر مؤثر در رسيدن به هدفهاي اسلامي قراردهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 75 ، ص 38

سخنرانى در مراسم بيعت گروه كثيرى از جانبازان و نيروهاى جهادىِ احداث ساختمان مرقد مطهر رهبر كبير انقلاب

سخنراني در مراسم بيعت گروه كثيري از جانبازان و نيروهاي جهاديِ احداث ساختمان مرقد مطهر رهبر كبير انقلاب اسلامي، به همراه وزير راه و ترابري، مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي، و مسؤول حرم مطهر حضرت امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما حقيقتاً صاحب عزا هستيد اولاً لازم مي دانم كه اين مصيبت عظيم و فراموش نشدني و جبران ناپذير را به شما عزيزان و نيروهاي مخلص و وفادار به امام بزرگوار و انقلاب، تسليت عرض كنم. هر كس كه در مجموعه ي ملت بزرگ ما، براي انقلاب و اسلام و امام فداكاري و اخلاص بيشتري بخرج داده است

و مي دهد، در مصيبت امام(ره) صاحب عزاتر است. با اين حساب، شما جانبازان و جهادگران و سپاهيان عزيز و نيروهاي بسيجيِ دستگاههاي مختلف، حقيقتاً صاحب عزا هستيد. امام به معناي حقيقي كلمه متعلق به شما بود. ثانياً مي بايست از زحمات تحسين برانگيز و تلاش نمونه و سرمشقي كه در ساختن و پرداختن و آماده كردن قبله ي دلهاي همه ي ما - يعني مزار منور امام عزيزمان - بخرج داديد، با همه ي وجود تشكر كنم. البته زبان از تشكر نسبت به اخلاصها و زحمات همه ي افرادي كه مثل شما مخلصانه و دلسوزانه كار مي كنند، قاصر است؛ اما به هرحال وظيفه دارم تشكر قلبي خودم را به شما ابراز كنم. زحمت كشيديد، تلاش كرديد، ساعات مستمر و طولاني يي را بدون استراحت و بدون انديشيدن به چيزي غير از كار و زحمت صرف كرديد؛ اما آنچه محصول مبارك اين تلاشها شد، بايد مايه ي روشني چشم شما باشد و هست. حركت و تلاشي كه براي احترام به امام و تعظيم و تكريم نسبت به مقام والاي آن بزرگمرد انجام مي گيرد، همان صدقه ي جاريه يي است كه تا دنيا هست و اسلام باقي است، اثر و نتيجه ي آن هرگز كهنه و مندرس نخواهد شد. زمان زيادي لازم است تا بشود عظمت شخصيت امام را حيطه بندي كرد درباره ي شخصيت حضرت امام(ره) واقعاً نمي شود حرف زد. وقتي بخواهيم راجع به ابعاد شخصيت اين عزيز دوران و يادگار پيامبران حرف بزنيم، مي دانيم كه ناقص خواهد ماند. زمان زيادي لازم است تا زبانهاي گويا بتوانند عظمت اين شخصيت را حيطه بندي كنند؛ لذا من نمي خواهم در آن باره واقعاً صحبت كنم؛ زيرا ما كوچكتر از آن هستيم كه بتوانيم در اين زمينه

به بررسي ابعاد شخصيت آن بزرگوار بپردازيم. اما اين نكته را مي خواهم بگويم كه اگر نظام جمهوري اسلامي و اين انقلاب بزرگ و جهاني را، و رستاخيز عظيمي كه در دنيا به وجود آمده، و رستاخيز عظيمتري كه در درون انسانها پديد آمده، و اين تحولي كه مسها را طلا كرده است، كلمه ي طيبه و شجره ي طيبه بدانيم - كه هست - ريشه ي اين شجره ي طيبه، همين شخصيت عظيمي است كه همه چيز از او روييد. او بود كه اين درخت مبارك را روياند. او همه چيز بود، و اگر نبود، ما هيچ چيز نداشتيم. در گذشته، همين ايران و ملت و موقعيت جغرافيايي و همين فقه و قرآن و نهج البلاغه بود؛ اما در واقع چيزي نداشتيم و روزبه روز عقبتر مي رفتيم و بيشتر بر سرمان مي خورد وشخصيت ما هضم مي شد. بعد كه او پديد آمد و قدم در صحنه گذاشت، مثل وجودي كه ماهيات را هستي و تحقق مي بخشد، و مثل خورشيدي كه مي تابد و اشيا را آشكار مي كند، و مانند روحي كه به كالبدي دميده مي شود و اجزاي آن را زنده مي سازد، ما را زنده و نمايان كرد و به حركت درآورد؛ آن وقت ارزش جغرافيايي و تاريخي و فرهنگ گذشته و قرآن و نهج البلاغه و ملت ما احيا شد و به كارمان آمد. امام ريشه ي شجره ي طيبه ي انقلاب بود او كليد بود. او ريشه ي اين درخت محسوب مي شد. اين ريشه بايد محفوظ بماند. اگر اين نظام از ريشه ي خود - يعني از امام عزيز(ره) - جدا شود، مثل درختي است كه «اجتثّت من فوق الارض»(1)؛ يعني از روي زمين آن را اره كرده باشند و

بين تنه و ريشه ي آن فاصله انداخته باشند. ممكن است چهار روزي هم نمود و هيكلي داشته باشد، اما سرنوشتش معلوم است: ديگر رابطه ي حياتي و تغذيه يي بين اين دو نيست. ما نبايد بگذاريم نظام اسلامي از ريشه ي خودش - يعني امام(ره) - جدا شود. ممكن است بگوييد امام از ما جدا شد و در عالم ملكوت بسر مي برد و ما با او مرتبط نيستيم. ولي بايد بگويم شخصيت امام(ره) مثل شخصيت پيامبران، فقط به وجود خارجي او نبود. آن روزي كه حضرت موسي(ع) از مردم خودش گرفته شد، آيا بني اسرائيل و امت موسي(ع) بكلي از منبع خودشان جدا شدند؟ خير، ارتباط و اتصال درشخصيتهاي معنوي و روحي كه به وجود خارجي آنها وابسته نيست. آن روزي كه رسول اسلام، حضرت محمّدبن عبداللَّه(ص) رحلت فرمود، آيا امت اسلام بي پيامبر شد؟ ما كه در قرنها و نسلهاي بعد آمديم، آيا ديگر پيامبر نداشتيم؟ چرا، ما هم پيامبر داشتيم؛ در حالي كه جسم او نزد ما نبود و در عالم ملكوت و بالاتر از آن بسر مي برد. هويت شخصيتهاي معنوي، به فكر و راه و رهنمودشان وابسته است هويت شخصيتهاي معنوي، به جسم و حضور دنيويشان نيست؛ بلكه به فكر و راه و رهنمود و سرانگشت اشاره شان - كه همواره باقي است - وابسته است. پيامبر و اوليا و همين امام بزرگوار ما با انگشتشان به يك طرف اشاره مي كردند و راه را نشان مي دادند. البته خودشان هم جلوتر از همه حركت مي كردند؛ نه اين كه بايستند و بگويند شما برويد. در حال حاضر، اين انگشت اشاره همچنان موجود است. اينها تعيين كننده ي هويت امام و منبع و ريشه ي حياتي يك جامعه

است كه دايماً مي شود از آن تغذيه كرد؛ زيرا ديگر وابسته به جسم او نيست. اگر ما بخواهيم اين فكر را نگهداريم، اما شخصيت امام و ياد و خاطره ي او مورد اهتمام نباشد، مطمئناً دچار اشتباه خواهيم شد. لذا مي بينيد كه به ما گفته اند هرسال براي امام حسين(ع) گريه كنيد. گريه كردن، به معناي زنده بودن يك مصيبت است؛ گويي همين ديروز اتفاق افتاده است. انساني هزاروچندصدسال قبل به شهادت رسيده است، چرا بايد امروز براي او گريه كرد؟ گريه ي ما به خاطر اين است كه اگر ياد او با همه ي ابعادش در ذهن و زندگي و بساط هستي ما زنده نماند، بتدريج فكر و سرانگشت اشاره ي او كمرنگ خواهد شد؛ چه ما بخواهيم و چه نخواهيم. عمل شما صدقه ي جاريه است اگر ساخت گنبد و بقعه و مرقد و صحن و سراي امام(ره) مورد اهتمام شما قرار بگيرد و براي آن نيرو و پول و عمر و ابتكار خرج كنيد، به معناي كار براي يك شخص نيست؛ بلكه به معناي فعاليت براي هويت فكري امام است. اين كار در بقاي آن فكر تأثير دارد. عمل شما، صدقه ي جاريه و به معناي زنده نگهداشتن ياد امام(ره) است. ايجاد گنبد و بارگاه و بقعه و مقبره براي بزرگان، از چند قرن پيش مورد اعتراض و انتقاد عده يي از خشك مغزهاي عالم اسلام قرار گرفت. بعدها دست سياست انگليس، اينها را به شكل حكومت و دولت و سياست درآورد و آنها هم با اين گونه بزرگداشت بشدت مبارزه كردند. تئوريسينهاي خشك مغز و سياسيون خيانت پيشه اصرار داشتند كه مقبره يي ساخته نشود! ديديد كه بر سر مقبره ي ائمه ي هدي ع) و

اصحاب پيامبر(ص) و ياران و نزديكان رسول خدا و شهداي اُحد چه بلايي آوردند. اگر از مسلمانها نمي ترسيدند، مقبره ي پيامبر(ص) را هم به همان روز درمي آورند و با خاك يكسان مي كردند! آدمهاي خشك مغز و جاهلِ بدبخت حرفش را زدند و مطلبش را در كتابها نوشتند؛ زيرا از حقايق اسلام بي خبر بودند؛ اما اينهايي كه عملش را كردند، جاسوسهاي صهيونيستِ استعمارزده ي مزدورِ بدبختي بودند كه همه ي وجودشان با يادگارهاي اسلامي دشمن بود و حاضر نبودند آنها را تحمل كنند؛ الان هم حاضر نيستند تحمل كنند، و اگر اين اماكن وسيله ي پول و اعتبار دنيوي نبود، شايد همين الان آن نقاط را مي زدند و با خاك يكسان مي كردند! طبق بينش ما، يادگارهاي اسلامي عزيزند. مي شد اسلام به مردم بگويد برويد در زمين صافي بايستيد و نماز بخوانيد و عبادت كنيد؛ در صورتي كه به عمارت مسجد دستور داده است؛ «انّما يعمر مساجد اللَّه»(2). آباد كردن مسجد ملاك است و تجسم و تجسد خارجي اين كار مورد نظر اسلام مي باشد؛ چون تأثير بسزايي دارد. در مورد شخصيتها هم همين طور است. ان شاءاللَّه اين مزار و بقعه ي مبارك، مركز بركات و نورانيت و گسترش تفكرات و الهامات الهي و حال و روح عرفاني و توجه مردم عاشق و اهل بصيرت و محبت خواهد بود و هر كسي از شعبه ي خودش از اين مكان استفاده خواهد كرد. بنابراين، كاري كه كرديد، باارزش است. جانبازان عزيز هرچه در راه خدا داده اند، برايشان مانده است به جانبازان عزيزي كه در اين محفل حضور دارند، اين نكته را يادآوري مي كنم كه هرچه در راه خدا مي دهيم، براي ما مي ماند و درحقيقت براي «منِ» واقعي

خودمان خرج كرده ايم. هرچه براي خودمان نگه مي داريم، درحقيقت براي ما نمي ماند و مثل همه چيز ديگر دنيا از بين خواهد رفت. من در اين خصوص اعتقاد راسخ دارم و هيچ نقطه ي غباري در ذهنم نيست. در زمان پيامبر اكرم(ص) بزغاله يي را خدمت ايشان آوردند و حضرت آن را ذبح كردند. فقرا و مستحقان نزد ايشان آمدند و طلب گوشت كردند. پيامبر(ص) مرتب از گوشت آن بزغاله يي كه براي خودشان ذبح كرده بودند، مي بريدند و به فقرا مي دادند. نهايتاً از تمام گوشتها، فقط كتف آن باقي ماند. چون ديگر كسي نبود، آن را به خانه ي خود بردند، تا بپزند و بخورند. يكي از همسران حضرت عرض كرد: يا رسول اللَّه! همه ي بزغاله ي ما رفت و فقط همين كتفش برايمان ماند. پيامبر(ص) فرمودند: خير، همه اش ماند و همين كتفش است كه از دست ما خواهد رفت؛ چون اين كتف را مي خوريم و تمام مي شود، اما آنهايي را كه انفاق كرده ايم، براي ما مي ماند. بنابراين، هرچه از مال و ثروت دنيا داديد، براي شما خواهد ماند؛ و هرچه خرج كرديد يا براي ديگران گذاشتيد تا بعد از شما بخورند، از دست شما خواهد رفت. جسم هم همين حالت را دارد. هرچه شما از جسمتان در راه خدا استفاده كرديد و مثلاً دست و پا و چشم و ساير اعضا را در راه جبهه و سازندگي و خدمت به خلق خدا و تلاش براي ديگران و ساير كارهاي خير صرف كرديد و با فكر و حرف و عمل خود خدمتي را انجام داديد، بدانيد كه هرمقدار بيشتر از اين كارها كرديد، ثوابش بيشتر است. ايثار جانبازان، آنها را به

سلسله ي طيبه ي شهدا ملحق مي كند نقطه ي اوج آن جاست كه انسان عضوي را در راه خدا مي دهد. بالاتر از اين كار چيزي نيست. اگر شما صدسال ديگر هم چشم مي داشتيد و در اين مدت از چشم خود هزاران استفاده را در راه خدا مي كرديد، فضيلتش به قدر حالا كه اين چشم را در ميدان جنگ و در راه خدا از دست داديد، نيست. و اگر دست و پايي كه از شما قطع شده است، تا صدسال ديگر هم با آن كار وتلاش مي كرديد و براي خدا مي دويديد و گرههاي مردم را مي گشوديد - كه همه ي اين كارها فضيلت دارد - اما به قدر اين نيست كه اعضاي بدن خود را در راه خدا تقديم كرده باشيد. آنها كه شهيد شدند، به حد اعلي و اوفي رسيدند؛ اما شما كه شهيد نشديد، درحقيقت اعضاي قطع شده و آسيب خورده ي شما شهيد شده اند. قدر اين ايثار را بدانيد؛ چون شما را به سلسله ي طيبه ي شهداي في سبيل اللَّه ملحق مي كند. يك وقت در مورد جانبازها فكر مي كردم، كه به نظرم رسيد گاهي فضيلت آنها از شهدا هم بيشتر است. جانباز كسي است كه بعد از آن كه قسمتي از بدنش را در راه خدا داد و عضو يا اعضاي شهيدي را با خودش همراه كرد و در بقيه ي مدت زندگي و عمرش هم متقي و شكرگزار بود و عمل صالح انجام داد، خداي متعال در مورد اين گونه از مجروحين جنگ در قرآن مي فرمايد: «الّذين استجابوا للَّه و الرّسول من بعد ما اصابهم القرح للّذين احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظيم»(3). كلمه ي «عظيم» در پايان اين آيه ي شريفه، قابل تأمل است. يك وقت من و شما اين

كلمه را به كار مي بريم و مثلاً مي گوييم كوه عظيمي است، و يك وقت هم هست كه خداوند تبارك و تعالي آن را بيان مي فرمايد؛ خدايي كه تمام عظمتها ناشي از اوست و با اراده اش همه ي كون و مكان به وجود مي آيد و از بين مي رود؛ خدايي كه بزرگتر از آن است كه بشود او را توصيف كرد. چنين خدايي، با اين عظمت غيرقابل تصور مي فرمايد: اگر تقوا و احسان پيشه كرديد، اجر عظيمي خواهيد داشت. اين عظمت، فوق تصور من و شماست. جانبازان عزيز قدر موقعيت خود را بدانند جانبازان عزيز بايد قدر اين موقعيت را - اگرچه با سختي مواجهند - بدانند. من مي دانم كه شما سختي مي كشيد. محروميت از پا و دست و نخاع و چشم و سلامتي، براي شما كه در دوران جواني بسر مي بريد و مي توانستيد سالم باشيد، سخت است. هيچ پاداش بزرگ و خوبي را بدون سختي به انسان نمي دهند. شما خيال نكنيد كه انسان بدون تحمل سختيها ممكن است به اجرهاي عظيم برسد؛ خير، چنين چيزي نيست؛ «افضل الاعمال احمزها»(4): بافضيلت ترين كارها، سخت ترين و دشوارترين آنهاست. در مقابل اين سختي يي كه تحمل مي كنيد، آن اجر عظيم را به شما مي دهند. شما، هم عضو شهيدي را با خود همراه داريد، و هم زنده ايد و از تنعمات زندگي در حد زيادي برخوردار مي شويد. وقتي انسان بين مرگ و زندگي قرار مي گيرد، اگر به او بگويند زنده بمان، اما فلان عضو را نداشته باش و يا اين كه مرگ را انتخاب كن، مي گويد زنده بمانم، آن عضو را هم بگيريد. زندگي شيرين است و هر انساني آن را مي خواهد. بنابراين، جانبازان ما، هم

از نعمت زندگي برخوردارند، و هم عضو شهيدي را با خود همراه دارند، و هم - اگر تقوا و احسان را در عمل رعايت كنند - به آن اجر عظيم و باورنكردني مي رسند. قدر اين نعمات را بدانيد. فعلاً به جنبه ي عملي وظايف مسؤولان كه چه مسؤوليتهايي را برعهده دارند، كاري ندارم؛ چون حدود آن واضح است و توصيه هم نمي خواهم بكنم؛ چون توصيه ي در سخنراني، بر توصيه ي خصوصي ترجيح ندارد. بحمداللَّه تشكيلاتي براي كار جانبازان وجود دارد كه اميدواريم روزبه روز كارهايش بهتر شود. من مي خواهم جنبه ي معنوي قضيه برايتان روشن باشد. شما جانبازان عزيز توجه داشته باشيد كه فرصت و موقعيت خوبي در اختيار داريد. ان شاءاللَّه خداوند به شما صبر و اجر و عوض خير بدهد و آنچه را كه از شما گرفته شده است، در معنا به صورت اضعاف مضاعف برگرداند. آرزو مي كنيم كه خداوند به شما شفا عنايت كند، كه شفا هم چيزي است كه كاملاً مورد اميد مي باشد. اميدواريم ان شاءاللَّه پيشرفتها و امكانات روزافزون موجب شود كه همه ي شما عزيزان بتوانيد كمبودها را جبران كنيد. مجدداً از همه ي شما برادران عزيز تشكر مي كنم و روز ولادت حضرت هادي(ع) را به شما و ملت بزرگ ايران تبريك مي گويم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ابراهيم: 26

2) توبه: 18

3) آل عمران: 172 4) بحارالانوار، ج 67 ، ص 191

سخنرانى در ديدار با اعضاى جامعه ى روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز تهران، علما و ائمه ى جماعت

سخنراني در ديدار با اعضاي جامعه ي روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز تهران، علما و ائمه ي جماعت و جامعه ي وعاظ تهران و اعضاي شوراي هماهنگي سازمان تبليغات اسلامي، در آستانه ي ماه محرّم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم پشتوانه ي پيروزي نهضت ما، توجه به قيام امام

حسين(ع) بود اولاً، بر خود لازم مي دانم مصيبت بزرگ فقدان امامِ مروّجان قرآن و پيشواي مدافعان اسلام را كه حقيقتاً ضايعه و ثلمه يي غيرقابل جبران است، به جمع معظّم علماي دين و شاگردان مروّج مكتب قرآن، تسليت عرض كنم؛ زيرا بعد از رحلت امام عزيزمان، براي من فرصتي پيش نيامده است كه به علماي اعلام و مبلّغان و سنگرداران مرزهاي عقيده و معارف اسلامي - كه صاحب عزاهاي واقعي هستند - تسليت عرض كنم. ثانياً، لازم است از همه ي شما آقايان محترم و علما و متشخّصان روحاني و مبلّغان و ائمه ي جماعت، كه اين اجتماع را تشكيل داديد و اين فرصت را به من داديد كه درباره ي مسايل مربوط به مجموعه ي روحانيت، مطالبي را مطرح كنم، تشكر مي كنم. در آستانه ي ماه محرّم، آنچه كه به نظر مي رسد طرح آن مفيد باشد، دو مطلب است: يكي، آنچه مربوط به مسايل محرّم و عزاداري سالار شهيدان و مطالبي كه در اين محدوده است و دوم، مسايل عام مربوط به حوزه ي روحانيت و وظايف ويژه ي ما معممان و علماي دين و روحانيون در اين برهه و شرايط خاص زمان مي باشد. اينها مطالبي است كه براي آقايان روشن و واضح است؛ ليكن در تكرار واضحات هم فوايدي وجود دارد. در مورد مسأله ي محرّم و عاشورا، بايد بگويم كه روح نهضت ما و جهتگيري كلي و پشتوانه ي پيروزي آن، همين توجه به حضرت ابي عبداللَّه(عليه الصّلاةوالسّلام) و مسايل مربوط به عاشورا بود. شايد براي بعضيها، اين مسأله قدري ثقيل به نظر برسد؛ ليكن واقعيت همين است. هيچ فكري - حتّي در صورتي كه ايمان عميقي هم با آن همراه باشد - نمي توانست توده هاي

عظيم ميليونيِ مردم را آن چنان حركت بدهد كه در راه انجام آنچه احساس تكليف مي كردند، در انواع فداكاري ذره يي ترديد نداشته باشند. محبت، به ايمان كارايي مي بخشد اساساً مادامي كه ايمان، با محبت و عشق عميق و رنگ و بوي پيوند عاطفي همراه نباشد، كارايي لازم را ندارد. محبت است كه در مقام عمل و تحرك - آن هم در حد بالا - به ايمان كارايي مي بخشد. بدون محبت نمي شد ما نهضت را به پيش ببريم. بالاترين عنوان محبت - يعني محبت به اهل بيت - در تفكر اسلامي، در اختيار ماست. اوج اين محبت، در مسأله ي كربلا و عاشورا و حفظ يادگارهاي گرانبهاي فداكاري مردان خدا در آن روز است كه براي تاريخ و فرهنگ تشيع، به يادگار گذاشته شده است. در آن روزهايي كه مسايل اسلامي، با ديدهاي نو مطرح مي شد و جاذبه هاي خوبي هم داشت و براي كساني كه با دين و اسلام سر و كار زيادي نداشتند، موضوع مباركي هم بود و گرايشهاي نو در تفكر اسلامي، چيز بدي نبود - بلكه براي عالم اسلام و بخصوص قشر جوان ذخيره محسوب مي شد - يك گرايش شبه روشنفكرانه به وجود آمده بود كه ما بياييم مسايل ايماني و اعتقادي اسلام را از مسايل عاطفي و احساسي - از جمله مسايل مربوط به عاشورا و روضه خوانيها و گريه - جدا كنيم!! شايد بسياري در آن روزها بودند كه با توجه به اين كه در ماجراي ذكر عاشورا و روايت فداكاري اباعبداللَّه(عليه الصّلاةوالسّلام) چيزهايي وارد شده بود و احياناً به شكلهاي تحريف آميزي بيان مي شد، اين حرف برايشان مطلوب و شيرين بود و اين گرايش رشد مي كرد؛ ليكن در

صحنه ي عمل، ما بوضوح ديديم كه تا وقتي اين مسأله از طرف امام بزرگوارمان، به صورت رسمي و علني و در چارچوب قضاياي عاشورا مطرح نشد، هيچ كار جدي و واقعي انجام نگرفت. نهضت ايران در دو فصل به مسأله ي عاشورا گره خورد در دو فصل، امام(ره) مسأله ي نهضت را به مسأله ي عاشورا گره زدند: يكي در فصل اول نهضت - يعني روزهاي محرّم سال 42 - كه تريبون بيان مسايل نهضت، حسينيه ها و مجالس روضه خواني و هيئات سينه زني و روضه ي روضه خوانها و ذكر مصيبت گويندگان مذهبي شد و ديگري، فصلِ آخر نهضت - يعني محرّم سال 57 - بود كه امام(ره) اعلام فرمودند: «ماه محرّم گرامي و بزرگ داشته بشود و مردم مجالس برپا كنند». ايشان، عنوان اين ماه را ماه پيروزي خون بر شمشير قرار دادند و مجدداً همان طوفان عظيم عمومي و مردمي به وجود آمد؛ يعني ماجراي نهضت كه روح و جهت حسيني داشت، با ماجراي ذكر مصيبت حسيني و ياد امام حسين(ع) گره خورد. اين، در مقام عمل بود. در مقام تبليغ و واقع و ثبوت هم كه مطلب روشن است. حركت امام حسين(ع) براي اقامه ي حق و عدل بود: «انّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي اريد ان امر بالمعروف وانهي عن المنكر ...»(1). در زيارت اربعين كه يكي از بهترين زيارات است، مي خوانيم: «و منح النّصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرةالضّلاله»(2). آن حضرت در بين راه، حديث معروفي را كه از پيامبر(ص) نقل كرده اند، بيان مي فرمايند: «ايهاالنّاس انّ رسول اللَّه صلّي اللَّه عليه و اله و سلّم قال: من رأي سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه ناكثا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسول اللَّه

صلّي اللَّه عليه و اله و سلم يعمل في عباداللَّه بالاثم والعدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لاقول كان حقّا علي اللَّه ان يدخله مدخله»(3). تمام آثار و گفتار آن بزرگوار و نيز گفتاري كه درباره ي آن بزرگوار از معصومين رسيده است، اين مطلب را روشن مي كند كه غرض، اقامه ي حق و عدل و دين خدا و ايجاد حاكميت شريعت و برهم زدن بنيان ظلم و جور و طغيان بوده است. غرض، ادامه ي راه پيامبر اكرم(ص) و ديگر پيامبران بوده است كه: «يا وارث ادم صفوةاللَّه يا وارث نوح نبيّ اللَّه ...»(4) و معلوم است كه پيامبران هم براي چه آمدند: «ليقوم النّاس بالقسط»(5). اقامه ي قسط و حق و ايجاد حكومت و نظام اسلامي. ما بيشتر از اسلاف خود قدر نهضت حسيني را مي دانيم آنچه كه نهضت ما را جهت مي داد و امروز هم بايد بدهد، دقيقاً همان چيزي است كه حسين بن علي(عليه السّلام) در راه آن قيام كرد. ما امروز، براي شهداي خود كه در جبهه هاي گوناگون و در راه اين نظام و حفظ آن، به شهادت مي رسند، با معرفت عزاداري مي كنيم. آن شهيد و جواني كه يا در جنگ تحميلي و يا در برخورد با انواع و اقسام دشمنان و منافقان و كفار به شهادت رسيده، هيچ شبهه يي براي مردم ما وجود ندارد كه اين شهيد، شهيد راه همين نظام است و براي نگهداشتن و محكم كردن ستونهاي همين نظام و انقلاب، به شهادت رسيده است؛ در حالي كه وضع شهداي امروز، با شهداي كربلا كه در تنهايي و غربت كامل قيام كردند و هيچ كس آنها را به پيمودن اين راه تشويق نكرد، بلكه همه ي مردم و بزرگان

وجوه اسلام، آنها را منع مي كردند، متفاوت است. در عين حال، ايمان و عشقشان آن چنان لبريز بود كه رفتند و غريبانه و مظلومانه و تنها به شهادت رسيدند. وضع شهداي كربلا، با شهدايي كه تمام دستگاههاي تبليغي و مشوقهاي جامعه به آنها مي گويد برويد و آنها هم مي روند و به شهادت مي رسند، فرق دارد. البته اين شهيد، شهيد والامقامي است؛ اما او چيز ديگري است. ما كه امروز اين نظام اسلامي را لمس مي كنيم و بركات آن را از نزديك مي بينيم، بيشتر از اسلاف خود، قدر نهضت حسيني(عليه السّلام) و معناي آن را درك مي كنيم و بايد بكنيم. آن بزرگوار، براي چنين چيزي حركت كرد. آن بزرگوار، براي همين قيام كرد كه رژيمهاي فاسد و مخرّب انسان و دين و ويرانگر صلاح، در جامعه نباشند و نظام اسلامي و الهي و انساني و مبني بر صلاح، در جامعه استقرار پيدا كند. البته، اگر آن نظام در زمان آن بزرگوار و يا در زمان ائمه ي بعدي(عليهم السّلام) - كه معصومند و به منبع وحي متصلند - تحقق پيدا مي كرد و آنها در رأس آن نظام قرار مي گرفتند، طبيعي است كه وضعشان با ما متفاوت بود. در عين حال، هيكل و هندسه ي قضيه، يكي است و آنها هم براي همين طور نظامي، حركت مي كردند. حالا اين يك بحث طولاني است كه نمي خواهم در اين جا وارد آن بشوم كه آيا ائمه(عليهم السّلام) براي ايجاد نظام اسلامي، عزم جدي داشتند يا كار آنها صرفاً به عنوان سرمشق بود. ائمه(ع) جداً مي خواستند نظام اسلامي به وجود آورند آنچه كه از روايات مربوط به زندگي ائمه(عليهم السّلام) به دست مي آيد و شواهد زيادي بر آن وجود دارد، اين

است كه ائمه(عليهم السّلام) جداً مي خواستند نظام اسلامي به وجود آورند. اين كار - آن طور كه تصور مي شود - با علم و معرفت امام منافات ندارد. آنها واقعاً مي خواستند نظام الهي برقرار كنند. اگر برقرار مي كردند، تقدير الهي همان بود. تقدير الهي و اندازه گيريها در علم پروردگار، با شرايط گوناگون اختلاف پيدا مي كند كه حالا اين موضوع را بحث نمي كنيم. اجمالاً، در اين كه حركت آنها براي اين مقصود بوده است، شكي نيست. ما امروز، به بركت آن نهضت و حفظ فرهنگ و روحيه ي آن نهضت، در جامعه ي خودمان اين نظام را به وجود آورده ايم. اگر در جامعه ي ما، عشق به امام حسين(ع) و ياد او و ذكر مصايب و حوادث عاشورا معمول و رايج نبود، معلوم نبود كه نهضت با اين فاصله ي زماني و با اين كيفيتي كه پيروز شد، به پيروزي مي رسيد. اين، عامل فوق العاده مؤثري در پيروزي نهضت بود و امام بزرگوار ما، در راه همان هدفي كه حسين بن علي(عليه السّلام) قيام كرده بودند، از اين عامل حداكثر استفاده را كردند. امام(ره) با ظرافت، آن تصور غلط روشنفكرمآبانه ي قبل از پيروزي انقلاب را كه در برهه يي از زمان رايج بود، از بين بردند. ايشان، جهتگيري سياسيِ مترقيِ انقلابي را با جهتگيري عاطفي در قضيه ي عاشورا پيوند و گره زدند و روضه خواني و ذكر مصيبت را احيا كردند و فهماندند كه اين، يك كار زايد و تجملاتي و قديمي و منسوخ در جامعه ي ما نيست؛ بلكه لازم است و ياد امام حسين و ذكر مصيبت و بيان فضايل آن بزرگوار - چه به صورت روضه خواني و چه به شكل مراسم عزاداري گوناگون - بايد به شكل

رايج و معمول و گريه آور و عاطفه برانگيز و تكان دهنده ي دلها، در بين مردم ما باشد و از آنچه كه هست، قويتر هم بشود. ايشان، بارها بر اين مطلب تأكيد مي كردند و عملاً هم خودشان وارد مي شدند. ما نتايج محرّم را در زندگي خود مي بينيم ما در آستانه ي محرّمِ انقلاب و محرّمِ امام حسين(ع) كه يكي از محصولات آن نهضت، نظام جمهوري اسلامي است، قرار داريم. محرّمِ دوران انقلاب، با محرّمهاي قبل از انقلاب و دوران عمر ما و قبل از ما، متفاوت است. اين محرّمها، محرّمهايي است كه در آن، معنا و روح و جهتگيري، واضح و محسوس است. ما نتايج محرّم را در زندگي خود مي بينيم. حكومت و حاكميت و اعلاي كلمه ي اسلام و ايجاد اميد به بركت اسلام در دل مستضعفان عالم، آثار محرّم است. ما در دوران خود، محرّم را با محصول آن، يكجا داريم. با اين محرّم، بايستي چگونه رفتار كنيم؟ پاسخ اين است كه ما معممان، همه ي علماي دين، همه ي مبلّغان و همه ي ذاكران، بايد مسأله ي عاشورا و مصايب حسين بن علي(عليه السّلام) را به صورت يك مسأله ي جدي و اصلي و به دور از شعار، مورد توجه قرار بدهيم. واقعاً اگر بخواهيم اين مسأله را جدي بگيريم، راهش چيست؟ بايد حادثه ي عاشورا را از پيرايه هاي مضر خالي كنيم اولين شرط اين است كه ما حادثه را از پيرايه هاي مضر خالي كنيم. چيزهايي وجود دارد كه اگرچه پيرايه است، اما نه مضر و نه حتّي دروغ است. همه ي كساني كه بخواهند با بيان هنري، حادثه يي را ترسيم كنند، فقط متن حادثه را نمي گويند. وقتي شما مي شنويد كه در شرايط خاصي، سخني از

زبان كسي خارج شده، مي توانيد احساسات آن گوينده ي سخن را هم حدس بزنيد. اين، يك چيز قهري است. اگر در بياباني و در مقابل لشكرياني، انساني حرفي بر زبان جاري مي كند، بسته به اين كه آن حرف چه باشد - دعوت و التماس و تهديد و ... - قاعدتاً حالاتي در روح و ذهن اين گوينده وجود دارد كه اين براي شنونده ي عاقل، قابل حدس است و براي گوينده ي هنرمند نيز قابل بيان مي باشد. گفتن اينها، اشكالي ندارد. ما وقتي بخواهيم حالات امام و اصحابش(عليهم السّلام) را در روز و شب عاشورا - آن مقداري كه در كتب معتبره خوانديم و يافتيم - بيان كنيم، قهراً خصوصيات و ملابساتي دارد. فرض كنيد سخني را كه امام(ع) با يارانش در شب عاشورا گفته است، مي توانيد با اين خصوصيات بيان كنيد: در تاريكي شب و يا در تاريكي غم انگيز و حزن آور آن شب و از اين قبيل. اين پيرايه ها، نه مضر و نه دروغ است؛ اما بعضي از پيرايه ها دروغند و بعضي از نقلها خلاف مي باشند و حتّي آنچه كه در بعضي از كتابها نوشته شده است، مناسب شأن و لايق مفهوم و معناي نهضت حسيني نيست. اينها را بايستي شناخت و جدا كرد. بنابراين، اولين مسأله اين است كه ما حادثه را خالص كنيم و آن حادثه ي خالص شده و دقيق و متقن را، به انواع بيانهاي هنري - از شعر و نثر و سبك روضه خواني كه خودش يك سبك هنري مخصوصي است - بياميزيم. اين كار، اشكالي ندارد و مهم است. ما بايد اين كار را بكنيم. كساني كه در اين رشته متصلّب و واردند، بايد اين

كار را انجام بدهند. اگر ما از حادثه ي عاشورا، مثلاً «ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرةالضّلالة»(6) را بيان كرديم - كه امروز معنا و مفهوم آن براي ما روشن است - ولي آن معنا و مفهوم را نقض كرد و با آن مخالف و مغاير بود؛ اين كار، خدمت به مرام حسيني و حادثه ي عاشورا نيست. ما بايد حادثه را خالص كنيم و سپس ابعاد مختلف آن را براي مردم تشريح نماييم. حادثه ي كربلا بايد آبرومند و پرتپش و پرقدرت باقي بماند من نمي خواهم به آقايان علما و مبلّغان و گويندگان و ذاكران محترم و همه ي جمع ما كه اهل منبر و روضه و بيان مصايب و محامد سيّدالشّهداء(عليه الصّلاة والسّلام) هستيم، مطلبي را در آن زمينه ها مطرح بكنم؛ ولي به طور كلي بايد بگويم كه اين حادثه - به عنوان پشتوانه ي نهضت و انقلاب - بايد آبرومند و پرتپش و پرقدرت باقي بماند. اگر برخورد امروز ما با اين حادثه، مثل روضه خواني باشد كه در پنجاه سال قبل برخورد مي كرد - يعني چيزي را در جايي مي ديد و مثلاً بر حسب احتمال ذهني، آن را ترجيح مي داد و نقل مي كرد و مؤمنين را مي گرياند و هم آنها و هم خود او به ثواب مي رسيدند - ممكن است به حادثه ضرر بزنيم. امروز اين حادثه، پشتوانه ي يك نهضت است. اگر امروز به ما بگويند ريشه ي اين نهضتي كه به وجود آورده ايد، كجاست؟ ما مي گوييم: ريشه اش پيامبر و اميرالمؤمنين و امام حسين(عليهم السّلام) است. امام حسين كيست؟ كسي است كه اين حادثه را به وجود آورده و در تاريخ از او نقل شده است. پس اين حادثه، پشتوانه ي اين

نهضت است. اگر ما ندانسته و بي توجه و از روي سهل انگاري، حادثه را با چيزهايي كه جزو آن نيست، مشوب كرديم، به آن حادثه و نيز به انقلابي كه ناشي از آن حادثه است، خدمت نكرده ايم. شايد بتوان گفت كه امسال در مجالس و محافل ماه محرّم، آقايان حتّي از سالهاي قبل، وظايف بيشتري دارند. ما امسال، مصيبت امام بزرگوارمان را هم كه هنوز داغ آن تازه است، داريم. نبايد دستگاه تبليغي اسلامي كشور بگذارد كه ياد امام(ره) - حتّي اندكي - كهنه بشود؛ كه البته كهنه هم نخواهد شد. امام، با شخصيت و عظمت خود و با خصوصياتي كه در او بود و بعد از معصومين(ع) در هيچ كس جز او نديده ايم و نشنيده ايم، پايه ي اصلي و ريشه ي اين شجره ي طيبه است. اين ريشه، بايد هميشه محكم و زنده و تازه بماند. ياد امام را با ابعاد حقيقي شخصيت و بيان افكار و بخشهايي از وصيت نامه و محكمات و مسلّماتِ فرمايشها و جهتگيريهاي او، زنده كنيم و زنده بداريم. وظايف در كنار انتظارات است امسال، با توجه به اين كه يك دوره ي جديد اداره ي كشور را شروع مي كنيم، انتظارات زياد است. از همه سؤال شد كه شما از رئيس جمهوري كه انتخاب خواهد شد، انتظار داريد كه چه كاري براي شما انجام بدهد؟ در كنار اين پرسش، بايد اين سؤال هم مي شد و بايد بشود كه به رئيس جمهور و دولت جديد، چه كمكي مي خواهيد بكنيد؟ انتظارات بجاست؛ اما وظايف هم در كنار انتظارات است. اين نظام، مردمي است. نظام مردمي، به معناي تأثير نه فقط اراده، بلكه عمل آحاد مردم در اقامه ي اين

نظام و بپاداشتن آن است. مردم بايد كمك كنند. البته، زمام اداره ي كشور، دست مسؤول اجرايي است؛ اما اگر كمك و حمايت و همكاري و محبت و صبر مردم و منطقي نگريستن به قضايا از سوي آنها وجود نداشته باشد، هيچ دست معجزه گري قادر به هيچ كاري نيست. اين، نكته يي است كه بايد شما آقايان در اين مجالس به مردم بگوييد. سخني كه شما در جلسه، روي منبر به مردم مي گوييد، با حرفي كه در راديو به مردم گفته خواهد شد، فرق مي كند؛ ولو خود شما آن حرف را بزنيد. من بارها اين نكته را گفته ام كه در نشستن و در چشم هم نگاه كردن و نفس و صداي همديگر را شنيدن و حضور و گرماي وجود يكديگر را لمس كردن ميان مستمع و گوينده، اثري است كه در پيامِ از راه دور، آن اثر نيست. ما معممان، اين را قدر بدانيم. بارها در جلسات اهل علم و وعاظ، اين مطلب را تكرار كرده ام و گفته ام اين امتياز كه در جلسات مردم، چشم به چشم و روبه رويشان، با آنها حرف مي زنيم و نه فقط امواج صداي ما، بلكه وجودمان را حس مي كنند، متعلق به ماست. اين، چيز خيلي مغتنمي است و تأثير مضاعفي دارد. بايد در اين دوره و فصل جديد كه به حق، اميدهاي زيادي هم نسبت به آن وجود دارد و مي بايست آن اميدها و انتظارات برآورده شوند، مردم به وظايف اساسيشان تذكر و توجه داده شوند. وحدت كلمه را حفظ كنيد نكته ي بعدي كه بايد در اين مجالس مورد توجه قرار بگيرد، همين مسأله ي وحدت كلمه ي آحاد مردم است. تقريباً در اين دو

ماهه ديديم كه اتحاد مردم و وحدت كلمه ي آنها، چه تأثير معجزآسايي در سياست جهاني و در فضاي بين المللي به وجود مي آورد. ما بعد از ده سال، يك بار ديگر اين معجزه را لمس كرديم. وقتي مردم با صدا و نفس و اراده ي واحد، اقدامي مي كنند و حرفي مي زنند و راهي را مي روند، نفس دنيا در سينه اش حبس مي شود و خيره مي ماند و قدرتهاي قوي پنجه، زبون و كوچك مي شوند و از كار مي مانند. انتظار و توقع و طمع دشمن در دورانِ بعد از امام، چيز كوچكي نيست. قضيه، خيلي جدي بود. آنها، سالها منتظر اين ساعت بودند. ما - بيننا و بين اللَّه - براي اين ساعت هيچ برنامه ريزي يي نكرده بوديم؛ اما تمام دشمنان ما - هر كس به نحوي - براي آن ساعتها و آن روزها، برنامه ريزي كرده بودند و خودشان را آماده ساخته بودند. «انّهم يكيدون كيدا و اكيد كيدا»(7)؛ اما خداي متعال به بركت وحدت كلمه ي مردم، كيد و مكر الهي خودش را نشان داد. البته، خودِ آن وحدت كلمه هم كار خدا بود: «ولكنّ اللَّه الّف بينهم»(8). كار هيچ كس نبود، فقط كار او بود. حالا كه خدا اين نعمت را به ما داده است، بايد حفظش كنيم. اولاً، در جلساتي كه تشكيل مي شود، از طرف خود گويندگان، سخن و اشاره و حركتي كه به اختلافي اشاره كند، مطلقاً نبايد وجود داشته باشد. هيچ بهانه يي مجوّز اين نمي شود كه ما در جلسه يي، چيزي را كه ممكن است بين دو دسته از مردم، اختلافي به وجود آورد، مطرح كنيم. در قضاياي سياسي و ديني و در مسايل مربوط به دولت و روحانيت و مرجعيت و

رهبري و ديگر مسايلي كه مي تواند بين مردم، اختلاف و شكاف و دودستگي و بگومگو ايجاد كند، نبايد سخني از گويندگان مذهبي صادر شود كه وحدت كلمه ي مردم را خدشه دار كند؛ بلكه به عكس، گويندگان مذهبي كوشش كنند كه فضا، فضاي محبت آميز باقي بماند و همكاري بين مسؤولان و مردم و نيز وحدت كلمه، توصيه بشود. كيد و مكر دشمن تمام شدني نيست اين نكته را هم بايستي در اين مجالس و محافل تذكر داد كه اگر چه ما امروز بحمداللَّه از لحاظ سياسي، در موضع قوّتيم و دشمن - يعني استكبار - در موضع انفعال قرار دارد؛ اما اين به معناي تمام شدن كيد و مكر دشمن نيست. «ولن ترضي عنك اليهود ولاالنّصاري حتّي تتّبع ملّتهم»(9). البته بر مبناي: «قل انّ هدي اللَّه هوالهدي»(10)، جناح حق به خواست دشمن تسليم نمي شود؛ ولي به هر حال، طبيعت دشمن را بايد شناخت. ما نبايد هيچ لحظه يي از كيد دشمن غافل باشيم. اين نكته را بايد به مردم گفت. ما امروز در قوّتيم و دشمن و استكبار جهاني، در انفعال است. استكبار جهاني در طول اين چند وقت، همواره نسبت به انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، تهديدهايي صريح و غيرصريح و مستقيم و غيرمستقيم داشته است. ملتي در مقابل تهديدهاي دشمن، مطلقاً تحت تأثير قرار نمي گيرد كه با خدا ارتباط دارد و خودش را وابسته ي به خدا مي داند. امروز، مصداق آن به صورت سياسي و جمعي، نظام جمهوري اسلامي و ملت مسلمان ايران است. بنابراين، ما از تهديد دشمن به هيچ وجه دچار رعب نمي شويم و از هيچ دشمني نمي ترسيم و از هيچ قدرتي در دنيا هراس نداريم. دشمنان

ما، عملاً نشان دادند كه قادر نيستند به صورت جدي و قاطع به ما ضربه بزنند؛ به خاطر اين كه در اين ده سال، هر كاري كه مي توانستند، كردند و ما امروز بحمداللَّه از هميشه قويتر و پابرجاتر و در بين خود، اميدوارتريم. امروز، آينده براي ما از هميشه روشنتر است. ما از دشمن نمي ترسيم و دشمن هم قادر به ضربه زدن به ما نيست؛ اما همه ي اينها مشروط به حفظ هوشياري و حضور آحاد مردم در صحنه است. اين طور نباشد كه مردم احساس كنند كه حالا ديگر بحمداللَّه كارها تمام شد و هر كسي سراغ كار خود برود. نه، صحنه را نبايد خالي كرد. ملت، نبايد حمايت از نظام و مسؤولان و مجريان و مديران كشور را، يك لحظه فراموش كند. البته، مسؤولان و مديران هم، در قبال اين ملت وظايف زيادي دارند كه بيان و ذكرش، جاي خود را دارد و مسلّم است. بايد ايمان مردم به روحانيت را حفظ كنيم در مورد فصل بعدي هم، فقط يك جمله ي كوتاه مطرح كنم: من دو سه سال پيش، به مناسبتي خدمت حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) رسيدم تا پيشنهادي را در ميان بگذارم. به ايشان عرض كردم كه به اعتقاد من، پيروزي اين نظام، فقط به آبروي روحانيتِ زمان ما انجام نگرفت؛ بلكه آن سرمايه يي كه ما خرج كرديم تا اين انقلاب - كه واقعاً معجزه بود - به پيروزي برسد، عبارت از آبروي ذخيره و نقد روحانيت شيعه، از زمان شيخ كليني و شيخ طوسي تا زمان ما بود. امام هم در آن روزي كه اين مطلب را عرض كردم، مطلب را تلقي به قبول كردند،

معلوم بود كه نظر شريف خود ايشان هم همين مي باشد و اين واقعيتي است. ما اگر آن ريشه ي تاريخي را نداشتيم، مردم آن محبت و اعتماد را به ما نداشتند و به اشاره ي روحانيت حركت نمي كردند؛ به طوري كه بيايند و جان و فرزندانشان را در راهي قرباني كنند. مگر آسان است؟ آن پشتوانه و ذخيره وجود داشت و حالا هم در نظام جمهوري اسلامي تبلور پيدا كرده است. اين نظام، نظام اسلامي است و من و شما هم كه معمم هستيم، مظاهر اسلاميم. اگر امروز كه دين و روحانيت، قدرت پيدا كرده است، عملي انجام بدهيم كه - خداي نكرده - اندك اختلال و خدشه يي در آن سرمايه و ذخيره ي قرنها به وجود بيايد، ضايعه يي خواهد بود كه ديگر جبران آن، با يك نسل و دو نسل ممكن نخواهد بود. سرمايه ي يك نسل مصرف نشد تا اگر - خداي نكرده - از بين رفت، يك نسل ديگر بيايند و اين سرمايه را دوباره تجديد كنند. ايمان مردم به روحانيت، ناشي از سابقه ي طولاني روحانيت شيعه و نفوذ و تأثير آنها در ذهن و ايمان مردم است. ما بايد اين ايمان را حفظ كنيم. امروز وضع ما روحانيون استثنايي است امروز، اگر روحانيت از زيّ خود خارج بشود و قدرت طلبي و قدرت نمايي و سوء استفاده بكند و اگر عملي از او سر بزند كه حاكي از ضعف تقوا و ورعي باشد كه مردم در او سراغ كردند و به او اعتماد دارند، هر كدام از اينها لطمه اش غيرقابل جبران است. از اين جهت هم، امروز وضع ما روحانيون استثنايي است؛ يعني با دوره ي قبل از

انقلاب فرق مي كند. البته، در دوره ي قبل از انقلاب هم، اگر از يك روحاني كاري سر مي زد، ضايعه بود و به همه ي روحانيت سرايت مي كرد؛ اما امروز چون نظام، نظام اسلامي است و روحانيون مظهر اسلام هستند، ضايعه فقط متوجه جمعي از روحانيون - يا حتّي جمع روحانيت - نمي شود؛ بلكه ضايعه متوجه اسلام مي شود و به اين زودي هم قابل جبران نخواهد بود. در اين زمينه، امام بزرگوارمان خيلي توصيه هاي آموزنده كردند. بايد حفظ زيّ روحانيت و همان رابطه هاي قديمي و معمولي با مردم و همان اعمال و حركاتي كه انتزاع تقوا و ورع و ايمان و پايبندي شديد به دين از آن مي شد و اجتناب از هر چيزي كه اين اصل را مخدوش بكند، مورد تأكيد و توجه قرار بگيرد. البته اين خطاب، به جمع حاضر نيست؛ متعلق به همه ي ما روحانيون در سراسر كشور و هر جا كه هستيم، مي باشد. امروز، انتزاعي كه از كار ما خواهد شد و معنايي كه هر حركت و سكون ما خواهد داشت، يك چيز تعيين كننده است. اگر در گوشه و كنار، از معممان كساني پيدا بشوند كه امتياز عظيمي را كه امروز نظام اسلامي به مسلمين و مؤمنين و روحانيون و علما داده است، درك نكنند و خداي نكرده در اظهاراتشان حرفي باشد كه مردم را نسبت به اين نظام، يا بدبين كند و يا مردّد نمايد - اگر چه مردم با حرفهاي خنّاسان متزلزل و مردّد نمي شوند، اما به هر حال در يك دايره ي محدودي تأثير مي گذارد - اين افراد بلاشك عملشان، خيانت به اسلام و قرآن و مسلمين است و بايد با برخورد خود

جامعه ي روحانيت، مواجه بشود. مساجد و حسينيه ها و مجالس عزاداري را بايستي خوب اداره كرد. بايد از سوي خود علما و مسؤولان روحاني، نظمي براي اين مراكز به وجود آيد. اميدواريم خداي متعال به بركات سيّدالشّهداء(صلوات اللَّه وسلامه عليه) ما را هدايت كند، نهضت را پابرجا بدارد، روحانيت را - كه قوام دستگاه و نظام به قوام اوست - روزبه روز در اين جامعه عزيز كند و به همه ي ما روحانيون توفيق دهد كه بتوانيم اسلام و دين و معارف اسلامي و قرآني و حسيني را به بهترين شكل و وجه، براي اذهان عمومي مردم بيان كنيم. مجدداً از همه ي آقايان محترم، به خاطر تشكيل اين جلسه ي خوب، تشكر مي كنم. اميدوارم كه محرّم آينده، يكي از بهترين محرّمها در جهت ترويج مباني اسلامي و انقلابي براي همه ي ما و مؤمنين باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 44، ص 329 2) مفاتيح الجنان، زيارت اربعين 3) بحارالانوار، ج 44، ص 382 4) مفاتيح الجنان، زيارت وارث 5) حديد: 25 6) مفاتيح الجنان، زيارت اربعين 7) طارق: 15 و 16 8) انفال: 63 9) 10) 1و2. بقره: 120

سخنرانى در مراسم تنفيذ حكم رياست جمهورى حجةالاسلام والمسلمين هاشمى رفسنجانى

سخنراني در مراسم تنفيذ حكم رياست جمهوري حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم با الهام از درسهاي امام، مقطع ديگري را آغاز مي كنيم حسينيه ي جماران، نقطه يي است كه همواره سازنده ي تاريخ انقلاب ما در طول ده سال اخير بوده است. در اين نقطه و در زير همين جايگاه مقدس و متبرك بوده كه ما توانسته ايم در طول اين ده سال، تجربه هاي دشوار را از سر بگذرانيم و مقاطع حساس را در زندگي انقلابي خود شروع كنيم و درسهاي سازنده را از امام و معلم

و مرادمان بگيريم. خلاصه اين كه ملت ايران، در اين نقطه حركتها را آغاز كرده، در مشكلات به اين نقطه پناه آورده و از اين نقطه، مقاطع حساس را آغاز كرده است. ما امروز با فقدان رهبر و امام عزيز و معظّم و بي نظيرمان، بي شك دچار كمبود و خلأ مهمي هستيم؛ ليكن با ياد صلابت و قاطعيت و معنويت و روحانيت آن بزرگوار و با الهام از درسهاي فراموش نشدني ايشان، امروز مقطع و دوران ديگري را آغاز مي كنيم. به نظر من، امروز روز مهم و شروع مقطع حساس و حايز اهميتي است. البته، بلندگوهاي تبليغاتي استكبار جهاني و صهيونيسم، مي خواهند هم به ملت ايران و هم به افكار عمومي عالم و شايد هم به بعضي از مسؤولان القا كنند كه نظام جمهوري اسلامي، دوران جديدي با جهتگيري جديدي را آغاز كرده است! اين حرف، مثل همه ي حرفهاي القا شده از سوي بوقهاي استكباري، هم غلط و هم بسيار ناشيانه و ابلهانه است. دوران جديد، اگر به معناي انصراف از خطوط ترسيم شده ي قطعي به وسيله ي امام عزيزمان باشد - كه همان خطوط انقلاب و اسلام است و چيزي از آن فراتر نيست - هرگز در انقلاب ما پيش نخواهد آمد. تا وقتي كه دلهاي بيدار و مردم مسؤول و مسؤولان مؤمن و اسلام شناس و امام شناس، در اين كشور هستند، امريكا و ديگر دشمنان و مستكبران عالم و بدخواهان و منافقان، بايد آرزوي چنين روزي را به گور ببرند. ما براي تحكيم راه امام و انقلاب آماده ايم خطي كه امام براي انقلاب ترسيم كردند و ده سال است كه ملت ايران بر اساس آن حركت مي كند،

خط عظمت اسلام و مسلمين و دفاع از محرومان و مستضعفان در سراسر عالم است. خط و راهي است كه ملت ايران را در دنيا، به صورت يك ملت زنده و سرافراز و مستقلترين و زنده ترين و فعالترين ملتهاي دنيا درآورده و ما را از حالت ملت عقب افتاده ي وابسته ي مرده، خارج ساخته است. خطي است كه ايمان و محبت و عشق مردم به اسلام را برانگيخته و آنها را در اين راه، به فداكاريهاي اعجاب انگيز و بي نظير واداشته است. اين خط، زندگي و همه ي هستي و هويت ملي و انقلابي ماست و به فضل پروردگار اين خط، با قاطعيت و قدرت و اميد و با همان روحيه يي كه امام در طول دوران نهضت و انقلاب، عملاً به ما تعليم دادند، به پيش خواهد رفت. ما براي تحكيم راه امام و انقلاب و فداكاري و تلاش و كوشش شبانه روزي، آماده ايم. جانها و خونهاي ما، فداي اين راه و خط است. سعادت ما در اين است كه زندگي خود را در اين راه بگذرانيم. در اين، هيچ ترديدي نيست. ما امروز، فصل جديدي را - كه براي ملت ايران و مسؤولان قابل توجه است - آغاز مي كنيم. ما آن خانواده ي بزرگ و فعّالي هستيم كه اميد و اتكاء و قوّت قلبش، به پدر اين خانواده بود. با بودنش، همه ي تكيه ها - بعد از خدا - به او بود. هر مشكلي براي كشور و مسؤولان پيش مي آمد، سرانگشت هنرمند و كارآمد او بود كه گره را باز مي كرد. در جنگ و سياست خارجي و مسايل داخلي و مسايل اقتصادي و اجتماعي، ملت و دولت و مسؤولان، حقيقتاً پشتشان

به امام بزرگوارمان گرم بود. اين، واقعيتي است كه ما ده سال اين طور حركت و سير كرديم و اين كشور را اداره نموديم. براي رفع مشكلات، به امام پناه مي برديم در دوران مسؤوليت ممتدي كه از روزهاي اول انقلاب داشتم، بارها به ياد اين جمله ي اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) مي افتادم كه مي فرمايد: «اذا اشتدّ بنا الحراق التجينا برسول اللَّه»(1). اميرالمؤمنين مي فرمايند: وقتي در جنگها كار بر ما سخت مي شد و احساس مي كرديم كه در مقابل حادثه ضعيفيم، به رسول خدا پناه مي برديم. وقتي اين جمله ي اميرالمؤمنين(صلوات اللَّه عليه) به يادم مي آمد، مي ديدم بر وضع ما نيز صادق است. مكرّر اتفاق افتاد كه سر قضاياي مختلف، با برادران مسؤول مي نشستيم و فكرهايمان را تبادل مي كرديم و مشكل را در مجموعه يي مي گذاشتيم و خدمت امام(ره) مي برديم و او بود كه با نظر صايب و اراده ي قوي و ايمان و توكل بي نظير خود، مشكل را حل مي كرد. خدا شاهد است كه در مدت عمر خود، كسي را در اين حد از توكل و حسن ظن به خدا نديده و نشنيده ام. او، مشكل را حل و گره را باز مي كرد. امروز، اين پدر خانواده و آن متّكاي محكم و كسي كه خاطرمان آسوده بود كه در مشكلات، به او مراجعه خواهيم كرد، در ميان ما نيست. در چنين شرايطي، بايد مثل همه ي خانواده هايي كه پدر و بزرگ خود را از دست مي دهند، عمل كنيم. در چنان وضعيتي، هر كدام از افراد خانواده، به نوبه ي خود احساس مسؤوليت تازه يي مي كنند و گاهي يك جوان پانزده ساله كه تا ديروز مشغول بازي يا درس خواندن بود و احساس مسؤوليتي نمي كرد، امروز در خانه، چهره ي يك مرد را به

خود مي گيرد و احساس مي كند كه بايستي او هم به سهم خود، نقشي داشته باشد و مقداري از اين خلأ را پر كند. برادران عزيز! اين، خصوصيت دوران جديد ما مسؤولان و ملت است. بايد با تلاش و همكاري مسؤولانه و محبت و پيوند مستحكم و حضور دايمي مردم در صحنه و دلسوزي كامل علماي اعلام و بزرگان اسلام و قشرهاي مختلف كشور و با وحدت كلمه و حفظ حاكميت نظام جمهوري اسلام و مركزيت اين نظام و تجمع حول اين محور و تسليم در مقابل جهتگيريهايي كه برخاسته از همان رهنمودها و اصولي كه بر طبق مصالح كشور است، اين خلأ را پر كنيم. فقدان امام به معناي پايان يافتن راه نيست شكي نيست كه فقدان امام بزرگوارمان را به هيچ وجه به معناي پايان يافتن راه يا تكليف يا اميد، به حساب نمي آوريم. پيامبر خدا(ص) از دنيا رفت و تازه فتوحات عظيمه ي مسلمين شروع شد. او، با ايجاد بنا و قاعده ي يك نظام عظيم جهاني، توانست جامعه يي اسلامي بسازد كه قرنها پس از رحلتش، به صورت مقام و قدرتِ اولِ سياسي و اقتصادي و نظامي و اجتماعي، در دنيا خود را نشان داد. اگر فساد سردمداران در دوره هاي بعد نبود كه به نام اسلام، سالها بعد از رحلت پيامبر(ص)، در ميان مردم حكومت كردند، يقيناً اثر حركت رسول خدا، تا قرنهاي متمادي ديگر و شايد تا اين روزها ادامه مي داشت؛ منتها فساد سردمداران، راه را قطع كرد. ما مي توانيم بعد از رحلت امام(ره)، راه او را ادامه دهيم. همچنان كه رسول خدا، ده سال و چند ماه در ميان امت خود بود، امام عزيز

ما هم كه شاگرد و پيرو راه انبيا و اوليا بود، حدود ده سال و چند ماه در ميان ما بود. اگر ما همان اصول و خطوط و همان قاعده و مبنا را به معناي حقيقي كلمه و به صورت جدي و با همان اراده و اميد در دست بگيريم، اين راه را ادامه خواهيم داد. اميدها و تلاشها پايان نيافته است. با همت و تلاش همه جانبه ي شما ملت و با محبت و صميميتي كه روح مطهر و مبارك آن عزيز فقيد، بر سرتاسر اين ملت پاشيد و آنها را با عطر محبت و ابزارهاي كارآمد مطهر و معطر كرد، ما مي توانيم راه را خيلي خوب و سريع ادامه بدهيم. به مديريت جديد كشور اطمينان و اميد دارم من، حقيقتاً به مديريت جديد كشور، از اعماق دل اعتقاد و اطمينان و اميد دارم. من، آن روزي را مي بينم كه اين مديريت صالح و سالم و كارآمد و انقلابي، بتواند ان شاءاللَّه به كمك مردم - كه شرط اصلي است - همه ي اين گرههايي را كه وجود دارد، باز كند و راهها را هموار نمايد. البته، همان طور كه بارها گفته شده است و باز هم تكرار و تأكيد مي كنيم، مبادا مردم انتظار معجزه داشته باشند. اين كشور، هشت سال در جنگ بود و اگر درست نگاه كنيم، ده سال جنگ مي كرد. مسؤولان دلسوز و عزيز و خدمتگزاري كه در اين هشت سال، براي مردم كار كردند، با انواع مشكلات دست و پنجه نرم نمودند تا توانستند كشور را در يك شرايط قابل قبول و بالنّسبه خوب - كه مبالغه هم نمي كنيم - نگه دارند و حفظ كنند. در

عين حال، مشكلات جنگ از بين نرفته و تمام نشده است. بعضي خيال مي كنند تا جنگ تمام شد، همه ي مشكلاتِ جنگ از بين خواهد رفت. نه، مشكلات جنگ، بايد بعد از جنگ برطرف بشود. برطرف كردن يك مشكل، بسيار طولانيتر از ايجاد مشكل خواهد بود. يك بمب مي خورد و در يك لحظه، ساختماني را ويران مي كند. ما اگر بخواهيم همين ساختمان را دوباره سرپا كنيم، زمان زيادي لازم است. اين همه ويرانيهايي كه در جنگ به وجود آمد، اين همه منابعي كه تعطيل ماند، اين همه منابعي كه ضايع و خراب شد، اين همه مشكلاتي كه بر مردم وارد آمد، ترميمش زمان زيادي لازم دارد. نبايد عجله بخرج داد و زياد طلبكاري كرد. اين فكر را نبايد القا كرد كه به مجرد آن كه دولت تشكيل بشود، با فاصله ي كوتاهي همه ي مشكلات برطرف خواهد شد. البته مشكلات، در زمان معقول و مناسب برطرف خواهد شد. برنامه ريزي و تلاش و گرفتن همكاري از مردم و ابتكارات گوناگون لازم است تا ان شاءاللَّه مشكلات برطرف بشود. سازندگي كشور در كنار تأمين روحيه ي انقلابي مردم اين جمله را هم مطرح كنم كه علاج مشكلات ما در اين است كه سازندگي كشور را در كنار تأمين روحيه ي انقلابي در مردم و حفظ همان صلابت و چهره ي باعظمت و هيبت انقلاب ببينيم. اگر به رفاه عمومي نينديشيم و به سازندگي كشور فكر نكنيم، مطمئناً نظام جمهوري اسلامي نخواهد توانست الگو و تجربه ي مطلوب را به دنيا ارايه بدهد. اگر در مسايل رفاه زندگي عمومي و ايجاد تسهيلات و رفع مشكلات غرق شويم، به طوري كه جهتگيريهاي انقلابي را به دست غفلت بسپريم،

به ابهت و هيبت انقلاب ضربه زده ايم و جاذبه ي آن را در دنيا مخدوش كرده ايم و اين، مطمئناً به كارايي ما ضربه خواهد زد. بنابراين، اين دو در كنار هم مطرحند. البته، در مسايل داخلي و سازندگي، رفاه و رفع مشكلات و ايجاد سازندگي، تنها هدف نيست. در مسايل داخلي هم، تأمين عدالت اجتماعي و امنيت عمومي و رعايت طبقات ضعيف و محروم، يك ركن اصلي است؛ همچنان كه در سطح حركت عمومي كشور، اخلاق و روحيات اسلامي و برادري و گذشت و ايثار و بقيه ي خلقيات حسنه ي اسلامي هم، بايد مورد توجه قرار بگيرد. توكل ما به خداست. ان شاءاللَّه عزم و همت مردم و مسؤولان، كارها را روبه راه و راهها را هموار خواهد كرد و دعاي حضرت بقيةاللَّه الاعظم(ارواحنافداه وعجّل اللَّه تعالي فرجه) ان شاءاللَّه ما را كمك خواهد كرد و به پيش خواهد برد و اميدواريم آن روز دور نباشد كه ببينيم بسياري از آرمانهاي امام بزرگوارمان، در جامعه ي اسلامي و انقلابي ما تحقق پيدا كرده است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، كلمات قصار

بيانات در ديدار با اعضاى مجلس خبرگان رهبرى

بيانات در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان رهبري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مسؤوليت رهبري بسيار سنگين و خطير است در ابتدا از همه ي آقايان محترم به خاطر حسن ظن و نظرشان نسبت به بنده كه اين مسؤوليت مهم و بار سنگين را به اين جانب موكول كردند و بنده را مسؤول قراردادند، صميمانه تشكر مي كنم. همچنين از حضرت آيةاللَّه مشكيني، به خاطر اظهارات و بيانات محبت آميز و بزرگوارانه شان متشكرم. لازم نيست تأكيد بكنم كه اين بارِ مسؤوليت، بسيار سنگين و خطير مي باشد و امتحان الهي هم است. البته، مسؤوليتهاي بزرگ به نسبت عظمت و خطورتشان،

مورد توجه و عنايت بيشتر پروردگار هم قرار مي گيرند و بايد عرض كنم كه: «هذا من فضل ربّي ليبلوني أ اشكر ام اكفر»(1). اگر خداي متعال توفيق بدهد و دعاي حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) شامل حال بشود و بتوانم اين وظايف بسيار خطير و سنگيني كه به من متوجه است، ان شاءاللَّه آنها را انجام بدهم، لطف و فضل الهي و افتخاري بزرگ براي من خواهد بود. و به خدا پناه مي بريم از اين كه اين توفيق را لطف نكند و در اين صورت، البته مشكلات زيادي خواهد بود. من، همين طور كه از اول تا حالا به اين قضيه نگاه مي كنم و وضعيت تمهيد مقدمات و ترتيب نتايج بر مقدمات را مي بينم، احساس مي كنم مثل اين كه اراده ي الهي و خواست خداست. لذا من هم در مقابل آن چيزي كه به نظر مي رسد خداي متعال اراده فرموده، كار به اين شكل انجام بگيرد، تسليم مي شوم و آن را به عنوان قضا و تقدير الهي تلقي مي كنم و مسؤوليت را با همه ي سنگيني و خطورتش، بر دوش مي گيرم. به بركت همدلي قشرهاي مختلف كارها پيش رفته است نكته يي كه براي من در درجه ي اول مهم است، همين نكته يي است كه فرمودند؛ يعني همكاري و كمك و همفكري از سوي همه ي آقايان محترم و بقيه ي كساني كه در سطح كشور از مسؤوليتي در چشم مردم و در نزد پروردگار برخوردارند. با اين همكاريها، هيچ مشكلي نيست كه قابل حل نباشد و هيچ راهي نيست كه پيمودني نباشد؛ همچنان كه از اول انقلاب تاكنون هم، به بركت همدلي و همكاري و همراهي قشرهاي مختلف - مخصوصاً علماي محترم و عيون ملت و اعيان

امت - بوده كه بحمداللَّه كارها پيش رفته و ما توانستيم در مقابل مشكلات بايستيم و آنها را در مقابل اراده ي عمومي اين ملت خاضع كنيم. بعد از اين هم، همين طور خواهد بود. وقتي كه بزرگان قوم و علماي امت و موجّهان ميان مردم و متشخصان و مسؤولان قشرهاي مختلف، احساس مسؤوليت مي كنند و عظمت بار و مسؤوليت و هدفهايي را كه در مقابل داريم، به خوبي تشخيص مي دهند و خودشان را سهيم مي دانند و همكاري مي كنند، در اين صورت اين ظرفيت را داريم كه به فضل پروردگار، خود را به هدفهاي عالي اين انقلاب نزديك كنيم. اين مسؤوليتها از جنبه ي ظاهريش هيچ گونه كششي براي ما ندارد خدا را شكر مي كنيم كه در دل ما ذرّه يي دلبستگي و عشق و علاقه به امور دنيويِ مسايل مربوط به انقلاب نيست. يعني اين مسؤوليتها، از جنبه ي ظاهريش براي ما هيچ گونه كشش و انگيزه يي ندارد. اين، لطف خداست و با جرأت آن را بيان مي كنيم و همين طور هم ان شاءاللَّه عمل مي نماييم. آنچه كه هست، مسؤوليت - يعني اهداف ديني - است. من، امروز در اين مسؤوليت كنوني، همان احساس و روحيه يي را دارم كه در روزهاي اختناق، با دشواريهاي فراوان، براي رسيدن به هدفهايي كه بحمداللَّه هيچ تغيير نكرده - بلكه روشنتر هم شده است - حركت مي كردم. مي دانم كه آقايان محترم و مسؤولاني كه از اول انقلاب كارهاي بزرگ انقلاب را بر دوش داشتند، همين طور هستند. دوستان همكار خود را مي شناسيم؛ كساني كه از اول انقلاب تا حالا با آنها بوديم و كار كرديم و مي دانيم كه همه همين طور فكر مي كنند و با همين روحيه و انگيزه

حركت مي كنند. وقتي اين گونه باشد، به نظر مي رسد مشكلي بر سر راه نيست كه قابل حل نباشد. اين درس را هم سعي كردم كه از امام عزيز بزرگوار فقيدمان به ياد داشته باشم كه بايد مقصود ما انجام تكليف باشد؛ حالا چه آن اقدامي كه ما مي كنيم، به نتايج مرسوم و مفروض خود در عرف معمول برسد و چه نرسد. ما براي نتايج كار نمي كنيم ما براي نتايج كار نمي كنيم؛ اگر چه به آن نتايج علاقه داريم و مي خواهيم جمهوري اسلامي، قدرتمند و ثروتمند باشد و آسيب دشمنان جهاني به ما نرسد و از لحاظ مادّي و معنوي، ملت ما برجسته و برخوردار باشد. اما حقيقت اين است كه اين گونه نيست كه اگر ما با تلاش خود و طبق وظيفه و حجت، به اين مقاصد نرسيم، احساس شكست بكنيم. اين نكته را امام(ره) در طول ده سال گذشته، قولاً و عملاً به همه ي ما تفهيم كردند. آن چيزي را كه احساس مي كنيم تكليف شرعي ماست، ان شاءاللَّه انجام مي دهيم. در تشخيص تكليف هم سعي مي كنيم نهايت دقت و احتياط را انجام بدهيم. چيزي كه من براي خود فرض مي دانم، اين است. در تشخيص تكليف، ان شاءاللَّه دچار سهل انگاري و آسان نگري نمي شويم. جوانب امر را مطالعه مي كنيم تا آن چيزي كه به عنوان تكليف، در سمت هدايت عمومي ملت بر دوش ماست، تشخيص بدهيم. وقتي كه تشخيص داديم، پا را در آن جا محكم مي گذاريم و بدون هيچ گونه ترديد و ترسي و بدون هيچ گونه ملاحظه يي از هيچ قدرت سياسي و نظامي عالم و هيچ تهديد كننده و خطر هشدار دهنده يي و بدون رعايت آن چيزهايي كه انسان مجاز نيست آنها را

در راه انجام تكليف رعايت كند، عمل مي كنيم. اين، ان شاءاللَّه شيوه و سيره ي ما خواهد بود؛ يعني تشخيص درست تكليف و اقدام قطعي در جهت آن. البته، اگر خداي متعال به آن حركت بركت داد و نتايج را بر اين اقدام مترتب كرد، خوشحال و مسرور خواهيم بود و تحقق وعده هاي الهي براي همه ي كساني كه به آن وعده ها اعتقاد دارند، لذتبخش و شيرين خواهد بود. اگر هم خداي متعال مقدّر نفرمود كه آن نتايج بر اين مقدمات مترتب بشود، ما خوشحاليم كه تكليفمان را انجام داده ايم و كار خود را كرده ايم. اين، آن روش و خط اساسي است كه انجام مي دهيم. معيار كار هم تكليف شرعي است؛ همان چيزي كه براساس موازين مرسوم و رايج بين متديّنان و متشرّعان، تكليف شرعي محسوب مي شود. اين، مقصود و هدف ماست و ان شاءاللَّه در اين خط پيش خواهيم رفت. البته، همان طور كه عرض كردم، بعد از عنايت و تفضل الهي - كه چشم ما به اوست و بدون او هيچ كاري از ما ساخته نيست و خودمان هيچ نيستيم - اتكاء و اميد به شما آقايان محترم و بزرگوار و چهره هاي موجّه روحاني و اساتين امت و ملت است كه كمك و راهنمايي و همفكري و همكاري شما، مطمئناً كارها را آسان و نتايج را نزديك خواهد كرد. مجدداً از شما به خاطر لطف و حسن ظنّي كه به من داشتيد و بنده را براي تحمل و قبول اين مسؤوليت شايسته دانستيد، تشكر مي كنم. خواهش مي كنم در حق ما دعاكنيد كه ان شاءاللَّه صعاب را آسان و مشكلات را برطرف كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1)

نمل: 40

بيانات در مراسم توديع هيأت دولت

بيانات در مراسم توديع هيأت دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خط خدمت، يك خط مستمر است غرض من از اين ديدار و جلسه اين بود كه يك بار ديگر در جمع شما برادران عزيز و همكار در دولت جمهوري اسلامي ايران بنشينيم؛ هم تجديد عهدي بكنيم و ياد روزهاي دشوار همكاري را گرامي بداريم و هم ان شاءاللَّه خاطره ي خوبي را براي ايامِ بعد از اين بگذرانيم. البته، روش معمول من اين بود كه غالباً با وزرايي كه به هر دليل از جمع دولت آقاي مهندس موسوي جدا مي شدند، تماس مي گرفتم و گاهي دعوتشان مي كردم و با آنها جلسه مي گذاشتم و اين خداحافظيِ جمعي را به تنهايي با آنها انجام مي دادم. گاهي هم كه وضع به گونه يي بود كه چند نفر با هم جدا شده بودند، برادران را به صورت جمعي زيارت مي كرديم و با آنها احوال پرسي و خداحافظي مي كرديم و با خوبي از هم جدا مي شديم. البته اين دفعه، من هستم كه از جمع شما جدا شدم. شايد بسياري يا بعضي از شما، در مجموعه ي آتي دولت حضور داشته باشيد. به هر حال فرقي نمي كند، خطِ خدمت يك خط مستمر است و مجموعه ي دولت، مجموعه ي واحدي است و هر وقت و هر جا كه برادران مشغول كار باشند و هر كدام از ما در هر جايي قرار داشته باشيم، در اين مجموعه ي بزرگ و خانواده ي عظيم نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران، با هم همكاريم. ممكن است نوع همكاريها فرق كند؛ ولي بلاشك اصل همكاري تغييري نخواهد كرد. اين گونه نيست كه اگر ما با هم دور يك ميز ننشينيم و در يك شغل و مجموعه ي واحد

كار نكنيم، به معناي اين باشد كه ما ديگر با هم همكار نيستيم. نه، واقعاً روحيه ي من اين نيست. در جمهوري اسلامي، جدايي از مجموعه ي دستهاي كارآمد و مغزهاي هوشمند، متصور نيست؛ هر جا باشند، با همند. هر جا كه باشيم، با يكديگر همكاري مي كنيم قبل از رحلت حضرت امام(اعلي اللَّه مقامه) كه ماههاي آخر مسؤوليت من بود، با خودم فكر مي كردم كه به كارهاي فرهنگي مشغول خواهم شد. اين، گرايش اصلي ماست كه دوست مي داريم به كارهاي فرهنگي بپردازيم. ذهنيت من، آقاي مهندس موسوي و بعضي ديگر از دوستان، غالباً همين طوري است؛ يعني كشش اصليمان به سمت كارهاي فرهنگي است، مگر اين كه مسؤوليتي بر دوشمان قرار بگيرد و بر ما واجب بشود. البته، همان وقت هم در جمعي گفتم كه اگر بر من واجب و تكليف بشود كه در سمت رياست عقيدتي، سياسي گروهان ژاندارمري زابل - كه مي دانم آن جا گروهاني هست و عقيدتي، سياسي هم دارد - مشغول شوم، مي رفتم و مشغول مي شدم. واقعاً هر جا كه انسان كار كند، احساس نمي كند كه از مجموعه ي كارآمدها و مجرّبينِ كاريِ اين نظام جداست. علي ايّ حال، الان هم كه ما اين جلسه را تشكيل داديم و با هم صحبت مي كنيم، به معناي خاتمه ي يك مقطع كاريِ يك مجموعه ي خاص است؛ نه به معناي جدا شدن از يكديگر و عدم همكاري، كه اين براي من نسبت به برادرهاي متعهد و خوب - كه همه ي شما اين گونه ايد و با همين اوصافي كه مطرح كردم، هستيد - اصلاً متصور نيست. طبيعي است كه ما هر جا باشيم، با هم همكاري داريم؛ منتها حالا اين مجموعه ي دولت و اين جمع ما چيز خاصي

است كه بعد از اين، ديگر دور هم نخواهيم بود. مبارزه ي توأم با محنت در راه خدا، لذت معنوي دارد من، نسبت به اين گذشته ها احساس خاصي دارم. درست است كه هشت سال دايماً جنگ و خون دل و دلهره و نگراني بود و روزي نبود كه از خواب برخيزيم و در باب مسايل اساسي كشور - كه در رأس و اهمّ آنها جنگ بود - نگراني و غصه يي نداشته باشيم و درست است كه جنگ، مشكلات و ناتوانيهاي زيادي را بر ما تحميل كرد كه شايد جزو طبيعت ما نبود. بسياري از كارها را خيلي مجموعه ها مي توانند بكنند؛ اما وقتي عارضه يي مي آيد، امكان آن كار - و حتّي كاراييش - را از آنها مي گيرد. اين، واقعيتي است كه وجود داشت و تلخ و سخت و همراه با زجر و ناراحتي بود؛ ليكن به مقتضاي اين كه در راه خدمت و محبت و مطلوب و هدفي كه معشوق انسان است و انسان به او عاشقانه دل بسته است، بوده، هر زحمتي به يك معنا لذتي است. وقتي من به اين دوران هشت ساله نگاه مي كنم و آن رنجها و تجربه ها و آن ساعات دشوار را به ياد مي آورم، همان حالتي به من دست مي دهد كه وقتي به دوران مبارزه ي قبل از انقلاب نگاه مي كنم، يعني اگرچه خشنوديم كه مبارزاتي كه ملت ايران و عناصر مبارز كردند، بحمداللَّه به نتيجه ي به اين خوبي رسيد؛ اما لذت دوران مبارزه ي توأم با محنت در راه خدا، چيزي است كه ديگر قابل فراموش كردن و تعويض با چيز ديگر نيست. حقيقتاً در دوران مبارزه، آن سختيها و محنتها و دلهره ها

و اضطرابها، با خودش لذت خاصي را به همراه داشت كه در دوران راحت و عافيت، متصور نيست. آن لذت معنوي، ناشي از محبت و عشق و تلاش عاشقانه ي يك انسان به سمت هدفي است كه محبوب و معشوق اوست. عين اين احساس را نسبت به همين دوران هشت ساله ي جنگ داريم. سال گذشته، به دنبال آن تهاجم نامردانه يي كه رژيم عراق بعد از پذيرش قطعنامه كرد، به منطقه ي جنگي رفتم و اين روزها را - مثل همين ايام دهه ي محرّم - در آن جا بودم و اتفاقاً همين امروز قبل از آمدن به اين جلسه، فكر آن حالات و ساعات و لحظات و احساساتِ آن روزها و ساعات را مي كردم و مي ديدم كه واقعاً قابل معاوضه با هيچ چيز ديگري نيست. لحظاتي كه انسان براي خدا و در راه او زحمتي را متحمل مي شود و بار سنگيني را بر دوش مي گيرد و اضطراب و محنتي را بر جان خودش مي پذيرد، واقعاً نمي شود آن را با چيز ديگر معاوضه كرد. خاطره ي هشت سال گذشته، فراموش نشدني است اين هشت سالي كه ما با مجموعه ي شما بوديم، واقعاً ديگر قابل تجديد نيست. البته، همه ي شما در دوران هشت ساله نبوديد، بعضي از اوايل و بعضي از اواسط و برخي هم از اواخرش تشريف آورديد. روزهاي خاص و مقطع عجيب و فراموش نشدني يي بود. روزهايي كه به تعبير آقاي مهندس موسوي، واقعاً برادران تلاش مي كردند و زحمت مي كشيدند و همه ي همتها به كار مي افتاد تا بتوانند آن چيزي را كه هدف كاريشان بود، تحقق ببخشند و اين در حالي بود كه فضاي كشور، به يك محنت عظيم ملي - نه

متعلق به يك قشر و يك جمع و يك گوشه ي مملكت - آغشته بود. محنت جنگ بر او تحميل شده بود و در كنار اين محنت، جوشش فداكاريها و ايثارها و جلوه هاي زيباي حضور انقلابي ملت در صحنه هاي گوناگون، به چشم مي خورد و روي همه ي اينها، به خيمه ي منوّر حضور امام و نظر فراگير آن بزرگوار و اراده ي همه جا حاضر او - كه واقعاً مثل كوه پشت سر ما بود - دلخوش و دلگرم بوديم. هم زحمت مي كشيديم، هم محنت عمومي را درك مي كرديم، هم از احساسات و تلاشها و فداكاريهاي مردم به هيجان مي آمديم و هم در يك فضاي آميخته به معنويت و عرفان و حماسه و اراده و عزمي كه از وجود و حضور امام ناشي مي شد، زندگي مي كرديم. اين، واقعاً چيزي است كه ديگر قابل تكرار و تجديد نيست. ما اين هشت سال را در زندگي و خاطره مان، خوب حفظ كنيم. هشت سال عجيب و پرماجرايي بود و يكي از مقاطع عظيم ملت ايران به حساب مي آيد و حالا خداي متعال اين گونه مقدّر كرده بود كه در اين مدت، جمع ما با همديگر، يكي از مهمترين و اصليترين كارهاي اين مملكت را به عهده داشته باشد و با هم مشغول انجام آن كار باشيم. به گذشته با اين چشم بايد نگاه بكنيم؛ يعني با چشم رضايت و نگاه از روي احساس انجام تكليف كه هر مؤمني وقتي تكليفي را انجام دهد، خوشحال است و اين خوشحالي عيب نيست، بلكه حسن است. اين خوشحالي، با تكبر و عجب و اين طور چيزها، به هيچ وجه مخلوط نشود. اين، يك احساس ديگر است. انسان مي گويد:

الحمدللَّه توفيق پيدا كردم، در اين مدت تكليفم را انجام دادم. ما بايد ياد زيباي آن روزها را واقعاً در ذهنمان نگهداريم و حفظ كنيم و اگر بتوانيم، بر روي كاغذ بياوريم تا براي آينده بماند. ما مي خواهيم اراده ي خود را در آينده دخيل كنيم آنچه مطرح كرديم، مربوط به گذشته است؛ اما آنچه نسبت به آينده بايد گفت، اين است كه ما آينده را نمي شناسيم چگونه است و از آن خبر نداريم. همه چيز مبتني بر حدس و تحليل است. گذشته، عينيات و حسّيات ماست و وجود ما با همه ي شراشر حياتش، آن را درك و لمس كرده است؛ ولي ما آينده را به حدس درمي يابيم. در عين حال، اين حدس آميخته به اراده ي ماست؛ يعني ما اجازه نمي دهيم كه آينده، جداي از اراده و خواست ما، به جهتي حركت كند. ما مي خواهيم اراده ي خود را در آينده دخيل كنيم. اين هم خاصيت انسان مؤمنِ باهدف است. اگر هدفي داريم و اگر مشخص است كه كجا مي خواهيم برويم و اگر تصميم بر رفتن داريم، پس آينده قابل حدس است و اين حدس، ناشي از اراده ي ما مي باشد. ما در اين راه حركت خواهيم كرد و البته، در بين راه ممكن است حوادثي پيش بيايد و عوارض و آفات و مشكلاتي عارض بشود. همينهاست كه يقين را به حدس تبديل مي كند. اگر احتمال اين حوادث نبود، وقتي اراده داريم و مي خواهيم و مي دانيم به كجا مي رويم، در آن صورت به يقين مي رسيديم؛ اما چون احتمالاتي هم وجود دارد، به حدس تبديل مي شود. پس، در تكوين حدسي كه نسبت به آينده مي زنيم، اراده ي ما دخيل است.

من مي گويم اين اراده را بايستي آن چنان قرار بدهيم كه احساس كنيم موجب رضاي خداست. طبعاً حدس ما هم، اين خواهد بود. در همه ي صحنه هاي خدمت مي توان حضور داشت مجموعه ي ما بايد تصميم بگيريم كه خط انقلاب را به معناي حقيقي كلمه و بدون هيچ گونه كمبود و كسري و پذيرش ساييدگي در گوشه يي از اين هدفها، با قاطعيت و قدرت به سمت هدفهاي انقلاب ادامه دهيم. صحنه، صحنه ي وسيعي است. همه جايش مي شود حضور داشت و اين احساس را كرد؛ چه در پست وزارت و چه در پست مديريت اجرايي كشور - مديريتهاي بالا و يا پايين - و يا حتّي اگر چنانچه كسي در مجموعه ي دستگاه و دولت هم نخواهد كار كند (كه البته اين، نسبت به آن شق ديگر مرجوح است)، در هر جايي از اين كشور كه بخواهد كار بكند، مي تواند مفيد باشد. اگر مديريتهاي بالاي اجرايي و كارآمد هم نخواهند كاري به عهده بگيرند، خارج شدن از مجموعه ي دستگاه اجرايي كشور را مصلحت نمي دانيم. هر كسي مي تواند مفيد باشد؛ اما در اين مجموعه بيشتر مي تواند مفيد باشد. همه بايستي بالاخره در اين مجموعه، تا آن جا كه ممكن و ميسور باشد، ان شاءاللَّه مسؤوليتهايي را بپذيرند. بايد با ياد امام به سمت هدفها حركت كنيم هر جا كه باشيم، بايستي تصميم را بر اين قرار بدهيم كه با هماهنگي كامل و با ياد امام، به سمت هدفها حركت كنيم. حالا كه امام را نداريم، اما ياد ايشان براي ما زنده و مشخص است. بايد ببينيم كه امام چه فكر مي كردند و چگونه حركت مي نمودند، تا ان شاءاللَّه آينده را به اين شكل ترسيم كنيم. شايد اگر

چند سال ديگر بگذرد و ما زنده باشيم، باز اين مجموعه احساس بكند كه دوران مهمي را پشت سر گذاشته و كارهاي مهمي را در اين دوران انجام داده و زمان تعيين كننده يي را از سر گذرانده است. حدس ما هم همين است كه همين طور خواهد بود. البته، ممكن است نوع اين دوره و سالهاي آينده يي را كه حدس مي زنيم، با نوع آنچه كه در گذشته بود، متفاوت باشد؛ اما شك نداريم كه اهميت دوراني كه در پيش داريم، از لحاظ تعيين كننده بودنِ سرنوشت اين كشور و انقلاب، نسبت به آنچه كه در گذشته گذرانديم و پشت سر گذاشتيم، تقريباً كمتر نخواهد بود. اين دوره را هم ان شاءاللَّه بايستي با عزم و همت و توكل به خدا گذراند. به هر حال، لازم مي دانم از يكايك برادران عزيزمان تشكر كنم؛ بخصوص آنهايي كه دوران همكاري با آنها طولانيتر بوده و در درجه ي اول، خود آقاي مهندس موسوي و بعد بعضي ديگر از برادران كه الان آنها را مي بينم و جلو چشمم هستند. بعضي از برادران، از همان روزهاي اول تشكيل اين دولت بودند و بعضي هم در بين راه ملحق و متصل شدند و با هم حركت كرديم. حالا بعضي باز جدا شدند؛ ليكن در ذهنمان، مجموعه را به صورت يك مجموعه مي بينيم. از همه ي شما به خاطر آنچه كه بين ما گذشته و بسيار خوب بوده است، صميمانه تشكر مي كنم و اميدوارم كه ان شاءاللَّه همواره ارتباطات ما، ارتباطات خوب و صميمانه و مبني بر ايمان و محبت باشد و خداي متعال توفيق بدهد تا بتوانيم با اين همكاريها، وظايف اساسي خود را انجام بدهيم. والسّلام عليكم و

رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم توديع كاركنان نهاد رياست جمهورى

سخنراني در مراسم توديع كاركنان نهاد رياست جمهوري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم احساس رضايت از مجموعه ي همكاران دوران رياست جمهوري يكي از چيزهايي كه مطمئناً جزو نعم الهي محسوب مي شود، اين است كه هركسي در مقاطع مختلف زندگي خود، وقتي به محاسبه يي دست زد و جريان كار در آن مقطع را مشاهده كرد، با معرفتي كه به حال و كار خود دارد، احساس كند كه پيش وجدانش و وجدان بيدار كساني كه در جريان اين عمل قرار خواهند گرفت، سرافراز است. اين، حقيقتاً يك نعمت است. من احساس مي كنم كه در محاسبه ي همكاريِ دوران هشت ساله يي كه با جمع همكاران نهاد رياست جمهوري داشتيم، از اين نعمت برخوردارم. اگر مجموعه ي اين دستگاه نسبتاً كوچك كه در جايگاه ممتازي قرار دارد و داشت، در طول اين دوران - كه يك مقطع طولاني از يك استمرار كاري است - مورد محاسبه ي منصفانه قرار بگيرد، هم خود اين مجموعه و من كه با او سر و كار داشتم و هم كساني كه با چشم باز و وجدان بيدار، با اين مجموعه مواجه بوده اند يا كار آن را مورد ارزيابي قرار داده اند يا خواهند داد، دچار آرامش وجدان و رضايت خاطر خواهند بود. لذا من از مجموعه ي همكاران دوران هشت ساله ي كار در نهاد رياست جمهوري، احساس رضايت مي كنم. ادعا نمي كنيم كه در اين مجموعه ي كوچك ما، كاستي و قصور و خطا وجود نداشته است؛ زيرا از يك مجموعه ي بشري انتظار نمي رود كه هيچ قصور و خطايي نداشته باشد و همچنين از يك مجموعه ي نوپا كه از صفر شروع كرده و اول كارش است و در طول اين مدت - كه

در عمر كارهاي نهادي و سازماني عمر كوتاهي است - هيچ گونه سابقه و تجربه يي از گذشته به او به ارث نرسيده، انتظار نمي رود كه بتواند خودش را آن قدر كامل بكند كه كاستي و كمبودي از او سر نزند. كمبودها و بي تجربگيها و كاستيها، طبيعي است. خطاها و اشتباهات هم - در آن حدي كه بوده - قابل قبول است. در اين مدت، مجموعه، مجموعه ي خوبي بوده است. شايد بعضي گمان كنند كه من از پاره يي نابسامانيها و نارساييها در داخل مجموعه بي خبرم. بايد بگويم كه نه، بي خبر نيستم؛ اما براي خوب بودن و خوب نبودن يك مجموعه، ملاك چيست؟ ما كاري به كشورها و نظامهاي ديگر نداريم كه در يك مجموعه در اين سطح، چه كارهايي انجام مي گيرد و چه مشكلاتي به وجود مي آيد، ربطي هم به ما ندارد؛ اما اگر شما اين مجموعه ي كوچك را با ساير مجموعه هايي كه در نظام جمهوري اسلامي وجود داشته، مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه اين مجموعه، بعد از آنچه كه مربوط به مقام معظّم رهبري مي شده، بالاتر از همه ي مجموعه هاي ديگر بوده است. اين جا، مجموعه ي رياست جمهوري بوده كه همه ي مجموعه هاي ديگر، از لحاظ سطح اداري و اعتبار، پايين تر از اين است. مهمترين و حساسترين معيارها در يك مجموعه دو نكته را مورد نظر قرار بدهيم: يك نكته، استفاده ي غيرقابل قبول از اعتبارات و سمتها و عنوانهاست - آنچه كه اصطلاحاً به آن قدرت نمايي مي گويند - و ديگري، استفاده ي نامشروع از موارد مالي است. البته در جمهوري اسلامي، بحمداللَّه همه ي دستگاهها مبني بر صلاحند؛ اما در مجموعه هاي مبني بر صلاح، بالاخره اين طور نيست كه شيطان راه

پيدا نكند. در عين حال، اگر مقايسه كنيد، مي بينيد كه بحمداللَّه اين مجموعه از لحاظ اين دو ملاك و معيار - كه شايد مهمترين و حساسترين ملاكها و معيارها باشد - سالم مانده است. خيلي مهم و قابل توجه است كه كساني از انتصاب به دستگاهي در سطح بالاي جامعه و در دستگاههاي گوناگون، استفاده ي نامشروع نكنند. اين، براي من ملاك بالا و مهمي است. ما بحمداللَّه اين وضعيت را در اين جا حاصل مي بينيم. معلوم مي شود كه در اين قسمت و نيز در آن مقوله ي دوم، تدين برادران و توجه مسؤولان به اندازه يي بوده است كه توانسته از بروز چنين مشكلي جلوگيري كند. برادراني كه در اين نهاد، كارهاي محتوايي يا شكلي انجام مي دادند، در دوران گوناگون و فراز و نشيبهاي اين هشت سال، گاهي خدماتي مي كردند و سختيهايي را هم تحمل مي نمودند كه نخواستند به رخ ديگران بكشند. بعضي از عناصر كارآمد، در اين مجموعه بوده اند كه بي شك در رديف اولِ كارايي و معرفت و گره گشايي براي نظام جمهوري اسلامي قرار مي گرفتند؛ ولي اين را هيچ وقت در بوق نكردند. مسلماً كار آنها، بر اجرشان مي افزايد. آن عدم تبليغات گسترده، شايد هم قدري به خلقيات من ارتباط پيدا مي كرده است. نمي دانم كه اين خلقيات، در ارتباط با حقوق معنوي برادران، چه قدر مثبت بوده است. در عين حال، دوست نمي داشتم كه از بعضي از تواناييها و كارايي ها و معرفتها و اطلاعات، استفاده ي تبليغاتي كنم؛ اگرچه آن جايي كه براي دستگاهها لازم مي دانستيم، هر چه كه بوده، در اختيار دستگاهها قرار مي داديم؛ زيرا متعلق به مملكت و انقلاب بوده است. اگر كسي علم و كارايي و معرفت

درست دارد، متعلق به انقلاب است و بايد در اختيار آن قرار بگيرد؛ اما اين كه حالا علم و كارايي را مطرح كنيم و در آفاق ذهنيت جامعه يا نظام سياسي و دولتي، به جلوه درآوريم، اين طور نبوده است. برادران، در موارد بسياري، خدمتشان را خاموش و بي سر و صدا و بي توقع در اين جا انجام دادند؛ در حالي كه كارايي هاي خيلي خوبي هم وجود داشته و زحمات خوبي هم كشيده شده است. اينها، به اعتماد اجر الهي و براي مقاصد حسنه، كار را انجام مي دهند كه اگر مورد قبول خدا قرار بگيرد، بزرگترين پاداش براي آنهاست و كاري ندارند كه مردم از فعاليت آنها مطلع بشوند يا نشوند. لازم است از همه ي كساني كه در دو دوره ي رياست جمهوري يا در بخشي از اين مدت، كارهاي فكري و خدماتي و محتوايي و شكلي انجام دادند و خالصانه و مخلصانه و بي توقع و بي سروصدا فعاليت كردند، سپاسگزاري كنم. مطمئناً سپاسگزاري پروردگار از آنها، بسيار بالاتر و باارزشتر است. خود را براي خدمت در هرجا و به هرگونه آماده كنيم نسبت به آينده، بايستي خودمان را براي خدمت در هر جا و به هر گونه آماده كنيم؛ بدون اين كه قبلاً در جايي، خدمت خود را نشان و مشخص كرده باشيم. از اول انقلاب، خودم اين گونه بودم و بنايم بر اين بود. هنگامي كه قرار بود امام(ره) تشريف بياورند و ما در دانشگاه تهران تحصن داشتيم، جمعي از رفقاي نزديكي كه با هم كار مي كرديم و همه شان در طول مدت انقلاب، نام و نشانهايي پيدا كردند و بعضي از آنها هم به شهادت رسيدند - مثل شهيد بهشتي، شهيد مطهري،

شهيد باهنر، برادر عزيزمان آقاي هاشمي، مرحوم رباني شيرازي، مرحوم رباني املشي - با هم مي نشستيم و در مورد قضاياي گوناگون مشورت مي كرديم. گفتيم كه امام، دو سه روز ديگر يا مثلاً فردا وارد تهران مي شوند و ما آمادگي لازم را نداريم. بياييم سازماندهي كنيم كه وقتي ايشان آمدند و مراجعات زياد شد و كارها از همه طرف به اين جا ارجاع گرديد، معطل نمانيم. صحبت دولت هم در ميان نبود. ما عضو شوراي انقلاب بوديم و بعضي هم در آن وقت، اين موضوع را نمي دانستند و حتّي بعضي از رفقا - مثل مرحوم رباني شيرازي يا مرحوم رباني املشي - نمي دانستند كه ما چند نفر، عضو شوراي انقلاب هم هستيم. ما با هم كار مي كرديم و صحبتِ دولت هم در ميان نبود؛ صحبتِ همان بيت امام بود كه وقتي ايشان وارد مي شوند، مسؤوليتهايي پيش خواهد آمد. گفتيم بنشينيم براي اين موضوع، يك سازماندهي بكنيم. ساعتي را در عصر يك روز معيّن كرديم و رفتيم در اطاقي نشستيم. صحبت از تقسيم مسؤوليتها شد و در آن جا گفتم كه مسؤوليت من اين باشد كه چاي بدهم! همه تعجب كردند. يعني چه؟ چاي؟ گفتم: بله، من چاي درست كردن را خوب بلدم. با گفتن اين پيشنهاد، جلسه حالي پيدا كرد. مي شود آدم بگويد كه مثلاً قسمت دفتر مراجعات، به عهده ي من باشد. تنافس و تعارض كه نيست. ما مي خواهيم اين مجموعه را با همديگر اداره كنيم؛ هر جايش هم كه قرار گرفتيم، اگر توانستيم كارِ آن جا را انجام بدهيم، خوب است. اين، روحيه ي من بوده است. البته، آن حرفي كه در آن جا زدم، مي دانستم كه كسي من را

براي چاي ريختن معيّن نخواهد كرد و نمي گذارند كه من در آن جا بنشينم و چاي بريزم؛ اما واقعاً اگر كار به اين جا مي رسيد كه بگويند درست كردن چاي به عهده ي شماست، مي رفتم عبايم را كنار مي گذاشتم و آستينهايم را بالا مي زدم و چاي درست مي كردم. اين پيشنهاد، نه تنها براي اين بود كه چيزي گفته باشم؛ واقعاً براي اين كار آماده بودم. من، با اين روحيه وارد شدم و بارها به دوستانم مي گفتم كه آن كسي نيستم كه اگر وارد اطاقي شدم، بگويم آن صندلي متعلق به من است و اگر خالي بود، بروم آن جا بنشينم و اگر خالي نبود، قهر كنم و بيرون بروم. نخير، من هيچ صندلي خاصي در هيچ اطاقي ندارم. من وارد اطاق مي شوم و هر جا خالي بود، همان جا مي نشينم. اگر مجموعه احساس كرد كه اين جا براي من كم است و روي صندلي ديگري نشاند، مي نشينم و اگر همان كار را نيز مناسب دانست، آن را انجام مي دهم. گفتن اين مطالب، شايد چندان آسان نباشد و ممكن است حمل بر چيزهاي ديگر شود؛ اما واقعاً اعتقادم اين است كه براي انقلاب بايد اين طوري باشيم. از پيش معيّن نكنيم كه صندلي ما آن جاست واگر ديديم آن صندلي را به ما دادند، خوشحال بشويم و برويم بنشينيم و بگوييم حقمان بود و اگر ديديم آن صندلي نشد و يا گوشه اش ذره يي ساييده بود، بگوييم به ما ظلم شد و قبول نداريم و قهر كنيم و بيرون برويم. من، از اول اين روحيه را نداشتم و سعي نكردم اين طوري باشم. در مجموعه ي انقلاب، تكليف ما اين است. اگر تكليف نباشد، دنبال كارهاي فرهنگي

مي روم قبل از رحلت حضرت امام كه دوران رياست جمهوري در حال اتمام بود، دست و پايم را جمع مي كردم. مكرر مراجعه مي كردند و بعضي از مشاغل را پيشنهاد مي نمودند. آدمهاي بي مسؤوليت، اين مشاغل را پيش خودشان به قد و قواره ي من بريده و دوخته بودند! ولي من گفتم كه اگر يك وقت امام به من واجب كنند و بگويند شما فلان كار را انجام دهيد؛ چون دستور امام تكليف است و برو برگرد ندارد، آن را انجام مي دهم. اما اگر چنانچه تكليف نباشد - و من از امام خواهش خواهم كرد كه تكليفي به من نكنند تا به كارهاي فرهنگي بپردازم - دنبال كارهاي فرهنگي مي روم. نه تنها براي اين مقطع، كه براي هميشه خودتان را آماده نگه داريد تا انقلاب - به هر طريق كه اقتضا مي كند - از شما استفاده كند. اين يادگاري را با هم داشته باشيم. يك وقت، بهترين استفاده از يك انسان زنده و عاقل و باشعور اين است كه مثل نردبان بشود و يك نفر پايش را روي دوش او بگذارد تا دستش به جايي برسد كه كاري انجام بدهد. چه اشكالي دارد؟ اگر مصلحت انقلاب و كشور اقتضا مي كند، بايد چنين كاري هم كرد. انقلاب به كار آدمهاي كارآمد و صادق نياز دارد توصيه ام به شما برادران عزيز اين است كه هر جا هستيد، هر كاري كه احساس مي كنيد انقلاب بدان نياز دارد، آن را انجام بدهيد. انقلاب به كار آدمهاي كارآمد و صادق نياز دارد. صدق و اخلاص، شرط اول است. اگر ما در كسي صدق و اخلاص نبينيم، خيلي احتمال دارد كه كار او هم به

درد نخورد و يا در مواقعي مشكل درست كند. انساني كه صدق و اخلاص ندارد، ولي كارايي دارد، مثل ماشيني مي ماند كه اگر مراقبش نبودند و يك پيچ آن اشكال پيدا كرد، گاهي مي بينيد كه ضربه يي هم به آدم مي زند. كارايي انساني به اين است كه هر فردي، از روي اخلاص و صدق و نيت صحيح، كاري را كه به عهده اش است، انجام دهد تا انسان تلقي شود و ماشين نباشد. مجدداً از برادران و خواهران عزيزمان كه زحمات زيادي هم كشيده اند، تشكر مي كنيم و اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند به شما توفيق بدهد تا هميشه در خدمت انقلاب و كشور و اسلام باشيد و از نيروهاي شما - در هر جا كه شد - براي انقلاب و اسلام و كشور، حداكثر استفاده بشود. خدا هم ان شاءاللَّه به ما و شما توفيق بدهد كه بتوانيم همواره اخلاص و صفاي نيّتمان را حفظ كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از خانواده هاى معظّم اسرا و مفقودان شهرهاى تهران، كرج، ورامين، قم

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از خانواده هاي معظّم اسرا و مفقودان شهرهاي تهران، كرج، ورامين، قم، كاشان، زنجان و اهواز بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روز اسرا و مفقودان، يكي از مناسبتهاي مهم جمهوري اسلامي يقيناً يكي از مناسبتهاي مهم جمهوري اسلامي - كه بسيار هم داراي تناسب است - همين روز اسرا و مفقودان است كه با خاطره ي تاريخي آن مناسبت دارد. همه مي دانيد كه در روز يازدهم محرّم، يكي از عظيمترين فاجعه هاي تاريخ اسلام به وقوع پيوست. اسارتي اتفاق افتاد كه نظير آن را ديگر ملت و تاريخ اسلام نديد و به آن عظمت هم نخواهد ديد. كساني اسير شدند كه از خاندان وحي و نبوّت و عزيزترين

و شريفترين انسانهاي تاريخ اسلام بودند. زناني در هيأت اسارت در كوچه و بازارها گردانده شدند كه شأن و شرف آنها در جامعه ي اسلاميِ آن روز نظير نداشت. كساني اين عزيزان را به اسارت گرفتند كه از اسلام بويي نبرده بودند و با اسلام رابطه يي نداشتند و خبيثترين و پليدترين انسانهاي زمان خودشان بودند. در روز يازدهم محرّم، خاندان پيامبر و علي بن ابي طالب(عليهم السّلام) به اسارت دچار شدند و اين خاطره به عنوان يكي از تلخترين خاطره ها، براي ما تا امروز و تا آخر مانده و خواهد ماند. البته، اسارتِ آن روز با اسارتِ امروز فرق داشت. اسارتِ امروز همين است كه سربازي، افسري، رزمنده يي يا - وقتي اسير گيرنده رژيم منحوسي مثل رژيم بعث باشد - غيرنظامي يي، مدتي در زندان و اسارتگاه قرار مي گيرد و از اهل و خاندان خود دور مي ماند. البته سخت است؛ اما با اسارتِ آن روز، از زمين تا آسمان فرق دارد. در روز يازدهم محرّم، اسارت دسته جمعيِ زنان و كودكان و مرداني كه باقي مانده بودند، بود؛ اساراتي توأم با تحقير و اهانت و گرسنگي دادن و سرمادادن و گرمادادن و اذيت كردن و در كوچه و بازار گرداندن و در سخت ترين شرايط آنها را نگهداشتن و شماتت كردن و از اين قبيل. خانواده هاي اسرا و جانبازان و مفقودان، بعد از خانواده هاي شهدا نكته يي را كه در اين جا بايد براي شما خانواده هاي اسرا و مفقودان عرض كنم، اين است كه شما از جمله قشرهاي فداكار اين انقلاب به حساب مي آييد. بعد از خانواده ي شهدا، شما هستيد. البته، رنج خانواده هاي مفقودان بيشتر است. مفقودي كه ما داريم، يا اسير و يا شهيد است.

غم اين خانواده ها سنگينتر و رنج آنها بيشتر است؛ اما به هر حال در دلشان نور اميدي هست كه عزيزشان را روزي خواهند ديد و خدا كند و دعاي ما اين است كه همين طور هم باشد. اما خانواده هاي اسيران عزيز ما مطمئند كه - حالا قدري ديرتر و يا زودتر، ان شاءاللَّه عزيزشان به سلامت و عافيت و با تجربه هاي زياد و ساخته شدن در محنتِ زندان دشمن، به آنها برخواهد گشت. شهدا و خانواده هايشان در رتبه ي مقدّمند و كسي را با آنها نبايد مقايسه كرد؛ اما پشت سر خانواده هاي شهدا، همين خانواده هاي اسرا و جانبازان و مفقودان هستند كه يقيناً نقش اساسي و مهمي را شما خانواده هاي اسرا و مفقودان در حفظ آبروي انقلاب داريد. به همان اندازه كه صبر و شكر مي كنيد و عظمت و افتخار مجاهدت در راه خدا را درك مي كنيد، به همان اندازه شرافت و كرامت وعزت و ثواب الهي متعلق به شماست. بنابراين، شما خانواده ها بايد افتخار كنيد كه جزو قشرهاي خدمتگزار انقلابيد و مي توانيد براي ملت و كشورتان آبرو و حيثيت درست كنيد و يقيناً در صورت صبر، ثواب و اجر الهي شامل حال شما خواهد بود. اين، يك افتخار بزرگ است. نام اسرا در تاريخ انقلاب و ايران جاودانه خواهد ماند و اما نكته يي را هم درباره ي اسيران و عزيزان ما كه در بندند، عرض كنم. احساسات زنداني، آن هم در شرايطي كه احساس مي كند مسؤوليتي بر دوش اوست، احساسات مخصوصي است. اين را كساني كه خودشان روزي و يا دوراني در اسارت و دربند دشمني بودند و اين مسؤوليت را احساس مي كردند، كم و بيش مي توانند درك

كنند؛ علاوه بر اين كه بعضي از عزيزان آزاد شده هم كه آمده اند، چيزهايي مي گويند كه حدس به يقين تبديل مي شود. اسراي ما، از آن كساني هستند كه نامشان در تاريخ انقلاب و ايران جاودانه خواهد ماند؛ براي اين كه در بدترين شرايط، عزت اسلام و كشور و انقلاب را حفظ كردند و تسليم دشمن و دچار شكستگي دروني نشدند. آن چيزي كه يك انسان را بكلي منهدم و نابود مي كند، شكستگي دروني است. بعضيها ظاهرشان هم خيلي خوب است، اما باطنشان شكسته است و در باطنشان اميد و افتخار و احساس عزت و سربلندي نيست. بعضيها هم اين گونه نيستند. اين كه اسلام مي فرمايد: «و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين»(1)، يك وجه از عزت مؤمنين همين است. مؤمن در سخت ترين شرايط هم احساس مي كند عزيز است و احساس ذلت نمي كند و خودش را نسبت به دشمن، خوار احساس نمي كند؛ چون اقتدار معنوي و دروني خودش را حفظ كرده و از دست نداده است. در زندانهاي رژيم طاغوت مكرر اتفاق مي افتاد كه زنداني يي كه در سخت ترين شرايط سلول زندگي مي كرد، از آن كسي كه روبه روي او پشت ميز نشسته بود و متكي به اسلحه و شلاق و پول و قدرت ظاهري بود، بيشتر احساس قوّت و استحكام و اطمينان مي كرد. اين از او متزلزلتر بود، چون باطنش خراب بود و به جايي اتكاء نداشت؛ اما او به خدا اتكاء داشت. مؤمن، اين طوري است. عزيزان ما كه در بند هستند، اين اتكاي به نفس و عزت نفس و قدرت دروني و داخلي را حفظ كردند. اين را ما اطلاع داريم. البته، شرايط مختلف بود. بعضي

از اردوگاهها شرايط معمولي داشته و بعضي هم شرايط خيلي سخت داشته اند؛ اما آنهايي كه دلشان به نور ايمان منوّر است - كه اكثريت قريب به اتفاق عزيزان دربند ما اين طوريند؛ الّا يك اقلّ قليل نادري - توانسته اند در همه ي شرايط، آن عزت و استحكام دروني و شخصيت و هويت مسلماني خودشان را حفظ كنند و دشمن از اين كه بتواند آنها را ذليل كند و در هم بشكند و خردشان كند، ناتوان و عاجز شده است. اين نكات را شايد شما كه نامه هايشان را دريافت مي كنيد، بدانيد؛ اما اينها را من مي گويم تا ملت ايران بدانند كه رزمندگان عزيز آنها، فقط در ميدان جنگ نبود كه مثل شير شجاعت نشان مي دادند، بلكه در اسارتگاه هم همان شيران شجاع و قوي باقي ماندند. نبرد رزمندگانِ در بند ما در اسارتگاهها هنوز ادامه دارد نكته ي دوم اين است كه به حسب ظاهر، جنگ ما در جبهه و در سنگرهاي نظامي تمام شد و الان در دوران آتش بس هستيم. اگر چه لجاجت دشمن و سوء نيت سردمداران رژيم عراق، تا حالا مانع از اين شده است كه صلحي برقرار بشود و دو ملت نفس راحتي بكشند و مشغول كارهاي معمولي خودشان بشوند و هنوز دشمن يك حالت استخوان لاي زخمي را نگهداشته است؛ اما به هر حال در جبهه ها ديگر جنگ نيست. نكته ي مهم اين جاست كه هر چند نبرد ما در ميدانهاي جنگ و در سنگرهاي نظامي تمام شد، ولي نبرد رزمندگانِ در بند ما در اسارتگاهها ادامه دارد و آنها هنوز مقاومت مي كنند. اگر شما مادران و همسران و خواهران و پدران و برادران توجه

داشته باشيد، بايد به اين مقاومت افتخار كنيد؛ كه البته توجه هم داريد. چه كسي مي تواند افتخار سربازي را كه جانانه در راه انقلاب و دين و ميهن و ملتش مي جنگد، انكار كند؟ افتخاري از اين بالاتر وجود دارد كه كسي در راه هم ميهنان و كشور و انقلاب و عقيده اش مبارزه كند؟ اين، افتخار خيلي بزرگي است. اين افتخار، در جبهه ها براي رزمندگان گوناگون ما به نقطه ي انتها رسيد؛ اما نسبت به آن عزيزانِ در بند هنوز ادامه دارد و بايد مقاومت بكنند. دشمن مي خواهد با نگهداري اسراي ما، از ملت ايران امتياز بگيرد اسيران ما آزاد خواهند شد؛ در اين شكي نيست. مگر دشمن مي تواند اسرا را براي مدت زيادي نگهدارد؟ اما من اعلام مي كنم كه دشمن به وسيله ي اسراي ما - كه عزيزان ما هستند - نخواهد توانست به ملت ما زورگويي كند. مي خواهند مسأله ي اسرا را وسيله يي قرار بدهند براي اين كه ملت ايران را به دادن امتياز وادار كنند. مگر چنين چيزي مي شود؟ اگر ملت ما مي خواست امتياز بدهد، چرا هشت سال جنگ كند؟ اگر ملت ما مي خواست زورگويي و قلدري كسي را قبول كند، چرا انقلاب كرد؟ نظام گذشته، بزرگترين سيئه و گناهش اين بود كه مملكت و ملت را دست زورگوهاي عالم - امريكا و قدرتهاي بزرگ - داده بود كه هر كاري مي خواهند بكنند. امروز، عراق تنها كشور همسايه يي نيست كه با ما طرف شد و هشت سال جنگ را بر ما تحميل كرد، بلكه همان امريكا و غرب است كه شريك و حامي عراق بودند. اشتباه نكنند. اگر كساني روابط ايران و عراقِ امروز را با قبل از

انقلاب مقايسه كنند، درخواهند يافت كه قبل از انقلاب در دوران رژيم پهلوي، همان كساني كه امروز نقطه ي مقابل ملت ايران قرار دارند، مدافع رژيم غيرقانوني و خائن پهلوي بودند. چرا؟ چون مملكت را دو دستي به آنها داده بود. امروز كه ملت ايران در مقابل دشمنان جهاني و جهانخواران و غارتگران قيام كرده و خودش كشور را در دست گرفته و دست دشمنان را كوتاه كرده است، همان اربابها و چپاولگران ديروز، چون امروز سفره ي آنها در اين جا جمع شده است، از طريق جلو انداختن عراق و كارهايي از اين قبيل، روي ملت ايران فشار مي آورند كه تسليم شود. مگر چنين چيزي مي شود؟! مگر ملت بزرگ ايران قبول مي كند كه ما تسليم زورگويي كسي بشويم؟ به فضل پروردگار، در هيچ مسأله يي ما تسليم زورگويي هيچ دولت و قدرتي - حتّي امريكا و ابرقدرتها - نخواهيم شد؛ عراق كه جاي خود دارد. اول عقب نشيني، بعد مذاكره ي مستقيم براي اين كه مسأله ي قطعنامه و مذاكرات صلح به جايي برسد و مسايل حل بشود، ما تلاش خود را يك لحظه متوقف نمي كنيم. انصافاً مسؤولان با دلسوزي و تلاش كار مي كنند؛ اما گفتيم و باز هم مي گوييم كه امتياز نخواهيم داد. تا وقتي عراق از نقاطي كه تصرف كرده و امروز داخل كشور ماست، خارج نشود، ما از بند اول قطعنامه جلوتر نمي رويم. آنها همين را مي خواهند. آنها مي خواهند بند اول كان لم يكن شود. بند اول مي گويد: آتش بس و عقب نشيني. عقب نشيني هم در بند اول است. از خدا مي خواهند كه ما از بند اول عبور كنيم و به بندهاي ديگر برويم تا مسأله ي عقب نشيني فراموش بشود و اين استخوان

لاي زخم ملت ايران بماند. مگر چنين چيزي مي شود؟ عقب نشيني، مقدمه ي هرگونه حركت ديگري است. مرتب در تبليغات جهاني خود مي گويند: ايران بيايد با ما مذاكره ي مستقيم بكند. حرفي نداريم. عقب نشيني انجام بگيرد، بعد از آن حاضريم مذاكره ي مستقيم هم بكنيم. اگر طرف مقابل ما، از اول منطقي و معقول حرف مي زد، اين قضايا بين ما پيش نمي آمد. رژيم عراق، يك رژيم غيرمنطقي و غيرمعقول است. ما منطقي و معقول حركت مي كنيم. ما بر طبق مقررات پذيرفته شده ي جهاني حركت مي كنيم و حاضر نيستيم درباره ي حقوق ملتمان، يك ذره با كسي معامله كنيم. اصل، اين است. بزرگترين حق يك ملت، حق حاكميت ملّي اوست. بايد بتواند در داخل مرزهاي خودش حاكميت داشته باشد. اينها مي خواهند اين حق را از ملت ايران بگيرند. آن وقت مي گويند بياييد اسرا را مبادله كنيم! مي خواهند مسأله ي اسرا را وسيله يي قرار بدهند براي اين كه حاكميت ملت ايران بر سرزمين و محدوده ي مرزهاي خودش را سلب كنند. مگر چنين چيزي مي شود؟ اول، عقب نشيني است. اول، تأمين حاكميت ملت ايران بر سرزمين خودش است؛ يعني عقب نشيني دشمن تا پشت مرزهاي بين المللي. بعد از آن، همه چيز ممكن است. اين كار كه انجام گرفت، ما روز بعدش مسأله ي اسرا را تمام مي كنيم و در مسايل گوناگون مذاكره مي نماييم. دنياي استكبار و همين امريكا - دولتهايي كه دم از صلح مي زدند - اين جاست كه دشمني و خباثت خود را نسبت به انقلاب و اسلام و ملت ايران نشان مي دهند. همه ي ملت ايران يادشان است كه همان كساني كه دادِ قطعنامه ي 598 را داشتند و در هر مذاكره و نشست و برخاستي، از قطعنامه دم

مي زدند - مثل رؤساي جمهور و سلاطين و بعضي از مرتجعان منطقه - فريادشان ديگر تمام شد! گويي كه همه ي مشكل اين بود كه رژيم عراق به وسيله ي رزمندگان اسلام تهديد نشود. حالا كه آتش بس شد و آن تهديد تمام گرديد، ديگر هيچ چيز برايشان مطرح نيست! امريكا، اسرائيل را به گروگانگيري و آدم ربايي تشويق مي كند در همه ي قضايا، امريكا همين طور است. الان در همين قضاياي لبنان، بزرگترين خباثت را امريكا نسبت به مردم لبنان و مردم مسلمان انجام مي دهد. اسرائيل را كه دست نشانده ي خودشان است، به گروگانگيري و آدم ربايي تشويق مي كنند كه بلند شود با هلي كوپتر به يك كشور ديگر بيايد و داخل يك شهرِ مربوط به يك كشور ديگر بنشيند و صريحاً و علناً يك روحاني محترم را از داخل خانه اش بربايد و ببرد!! ديگر از اين تروريسم و گروگانگيري، زشت تر و واضحتر در دنيا هست؟! كدام دولتي چنين كاري را انجام مي دهد؟ ولي ديديم كه اسرائيل كرد(2)v. چنين كاري، جز به تشويق امريكا و خاطرجمعي اسرائيل از امريكا ممكن نبود. براي چه اين كار را كردند؟ براي اين كه از مبارزان و مجاهدان و مسلمانان باج بگيرند و همه ي دستگاههاي اين كشور و ديگر دولتهايي را كه فكر مي كنند نسبت به مسايل لبنان ارتباط يا انگيزه يي دارند، وادار كنند تا براي آزادي گروگانهاي امريكايي تلاش نمايند؛ يعني باج ستاني به وسيله ي گروگانگيري! ما بارها گفته ايم كه از گروگانگيري حمايت نمي كنيم. ما بارها گفته ايم اولين دولتي كه در لبنان از او گروگان گرفتند، ما بوديم. كاردار ما را همين فالانژهايي كه مورد حمايت امريكايند، گروگان گرفتند. ما گروگانگيرها را از قبيل فالانژها و اسرائيل و

امريكا - كه پشتيبان اينهاست - به شدت محكوم مي كنيم. خود ما اهل گروگانگيري نيستيم و گروگانگيري را هم تشويق نمي كنيم. در مقام مقايسه ميان گروگانگيريهايي كه در لبنان انجام گرفته، آيا آن عده از مظلومان لبنان - كه ما هم نمي دانيم چه كساني هستند - جاسوس امريكايي را كه به كشورشان آمده است، مي گيرند، محكومترند يا اسرائيل كه به لبنان مي آيد و از خانه ي كسي، صاحبِ خانه را مي دزدد و مي برد؟! كداميك از اين دو نوع كار، زشت تر و منفورتر است؟ اگر به لبناني بگويند: چرا شما سرهنگ امريكايي يا فلان فرد ديگر را گروگان گرفتيد؟ خواهد گفت: اين فرد داخل خانه ي من آمده و جاسوسي مي كند؛ برود تا گرفتار نشود. اما اگر به اسرائيل و امريكا بگويند: چرا شما آمديد «شيخ عبيد» را از داخل خانه اش گرفتيد برديد؟ چه جوابي دارند بدهند؟ گروگانگيريِ منفور، آن است يا اين؟ آن وقت رئيس جمهور امريكا با كمال وقاحت مي گويد: ما با گروگانگيرها صحبت نمي كنيم!! شما پشتيبان گروگانگيرها هستيد. از همه ي گروگانگيرها بدتر و خبيثتر، اسرائيل است كه دست نشانده و دست آموز شماست. اين، كيفيت قضاوت آنها در مسايل بين المللي است كه از حق و انسانيت و عدالت، فرسنگها فاصله دارد. امريكاييها اين گونه اند. امريكا، منفورترين دولتها بعد از دولت غاصب صهيونيستي براي ملت ايران، چيزي از اين خنده آورتر و مسخره تر نيست كه امريكا بيايد مذاكره با ملت ايران را ادعا كند و براي آن شرط قرار بدهد و بگويد ما به شرطي روابطمان را با ايران برقرار مي كنيم كه چنين و چنان بشود!! شما امروز در چشم ملت ايران، منفورترين دولتها بعد از دولت غاصب صهيونيستي

هستيد. ملت ايران چه احتياجي به ارتباط و مذاكره با شما دارد؟ چه كسي در نظام جمهوري اسلامي با شما مذاكره كرده است؟ مذاكره ي ما با امريكا همين است كه در تريبونهاي عمومي، به سردمداران آن كشور هشدار مي دهيم و نهيب مي زنيم و مي گوييم شما با اين روشها و با اين تهديد و تطميعها، نخواهيد توانست ملت بزرگ و انقلابي و مسؤولان كشور ما را تحت تأثير قرار بدهيد. ما امروز هم مثل گذشته مي گوييم: رابطه با امريكا را نمي خواهيم. تا وقتي كه امريكا در چنين مواضعي قرار دارد، ما رابطه با او را رد مي كنيم. تا وقتي كه سياست امريكا بر دروغ و فريب و جنايت و حمايت از دولت پليدي مثل اسرائيل و ظلم به ملتهاي مستضعف استوار است و تا وقتي كه خاطره ي جنايتهايي كه از طرف سردمداران امريكايي نسبت به ملت ايران انجام گرفته، در ذهن ملت ماست و جبران نشده - مثل خاطره ي سقوط هواپيما، مثل مسدود كردن داراييها و اموال ملت ايران در امريكا - امكان ندارد ما با دولت امريكا مذاكره كنيم يا با او رابطه يي برقرار نماييم. بحمداللَّه ملت ما، ملتي بيدار و زنده و قوي است. ما براي رفاه و ساختن ملت و كشورمان، احتياجي به دولتي مثل امريكا نداريم. ما امكانات بالفعل و بالقوّه ي بسيار خوبي در اختيارمان است و مي توانيم بدون اتكاي به دشمنانمان، راه سعادت و رفاه ملت ايران را بپيماييم. البته ما در ارتباطات جهاني باز برخورد مي كنيم. ما با كساني كه نسبت به ملت ايران، اين طور خصومت وقيحانه و آشكار نكردند، همكاري مي كنيم. اين را هميشه اعلام كرده ايم. در گذشته همين طور

بوده، امروز هم همين گونه است. اما اگر كساني در دنيا خيال كنند كه مسؤولان كشورمان براي سازندگي كشور، دست - آن هم دست ذلت - به سوي امريكا دراز خواهند كرد، بدانند كه سخت در اشتباهند. چنين چيزي پيش نيامده و ابداً پيش نخواهد آمد. ملت ما يكي از مستحكمترين و قويترين ملتهاست شما ملت عزيز ايران، توكلتان به خدا و استحكامتان را مثل هميشه حفظ كرده ايد و باز هم ان شاءاللَّه حفظ خواهيد كرد. ما مشاهد مي كنيم كه ملت ما يكي از مستحكمترين و قويترين ملتهاست. اين ملت، شايسته ي آقايي و عزت است. آن ملتي كه قدر خودش را دانست و از قبول ذلت دوري كرد، عزيز خواهد شد. ملتهايي را كه مي بينيد ذليل شدند، خودشان تن به ذلت دادند. ملت ما بحمداللَّه ملتي كارآمد و باهوش و فعال و داراي امكانات كار و تلاش و سازندگي است؛ آن هم با ايمان به خدا و با وحدت كلمه. با قوّت مديريت در داخل كشور و با تلاش و فعاليت همه جانبه ي مسؤولان و دولتيها و آحاد مردم، به فضل پروردگار تمام مشكلات در ظرف مناسب خود حل خواهد شد و از بين خواهد رفت. دشمن نمي تواند به برخي از مشكلاتي كه براي همه ي ملتها وجود دارد، چشم بدوزد و خيال كند كه اين مشكلات، ملت ما را زبون و خسته خواهد كرد. چنين چيزي متصور نيست. اميدواريم ان شاءاللَّه عزيزان ما - چه اسرا و چه مفقودان - اولاً تا وقتي كه آزاد نشده اند، مشمول لطف و فضل و كمك و اعانت الهي باشند. ثانياً ان شاءاللَّه هر چه زودتر وسايل استخلاص اين عزيزان فراهم شود و

دل و چشم خانواده ها و منتظرانشان، به ديدار آنها روشن بشود. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، صبر و اجر و لطف و فضل خودت را بر اين خانواده هاي عزيز نازل كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) منافقون: 8 2) v شيخ عبدالكريم عبيد (امام جمعه ي شهرك جبشيد) در نزديكي شهر نبطيّه، در سحرگاه جمعه 6/05/68 توسط يك واحد نظامي رژيم صهيونيستي ربوده شد.

سخنرانى در ديدار با فرزندان ممتاز شهدا، مسؤولان امور فرهنگى بنياد شهيد و گروهى از دانشجويان اماميه ى

سخنراني در ديدار با فرزندان ممتاز شهدا، مسؤولان امور فرهنگي بنياد شهيد و گروهي از دانشجويان اماميه ي پاكستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما انتساب افتخارآميزي به شهادت داريد اگرچه در روزها و شبهاي متعلق به سيّدالشّهداء(عليه السّلام)، همه ي اجتماعات مردم ما و ديگر شيعيان سراسر عالم، بوي شهادت و عطر فداكاري در راه خدا را دارد؛ اما اجتماعي كه متعلق به خانواده و فرزندان شهدا و مسؤولان دستگاهي كه خادم شهداست، طبعاً آب و رنگ ديگر و حال و هواي مخصوص به خود را دارد. شما، انتساب افتخارآميزي به شهادت داريد. شهادت، يكي از مفاهيمي است كه فقط در اديان معنا مي دهد. هرچند در همه ي ملتها و كشورها، اگر كسي در راه هدفهاي ملي كشته شود، به او شهيد مي گويند و همه ي كشورهايي كه امروز نام و آوازه يي دارند و تاريخي پشت سر آنهاست، كساني را به عنوان شهيد در ميان خودشان مي شناسند و به آنها افتخار مي كنند و ياد آنها را گرامي مي دارند و اينها كساني هستند كه در برهه يي از تاريخ آن كشور و ملت، در راه هدفهاي ملي يا حفظ استقلال ملي، جنگ كردند و كشته شدند؛ اما در حقيقت نام و معناي شهيد، در جايي صادق مي باشد كه دين

موجود است. شهيد، يعني انساني كه در راه آرمانهاي معنوي كشته مي شود و جان خود را - كه سرمايه ي اصلي هر انساني است - براي هدف و مقصدي الهي صرف مي كند و خداي متعال هم در پاسخ به اين ايثار و گذشت بزرگ، حضور و ياد و فكر او را در ملّتش تداوم مي بخشد و آرمان او زنده مي ماند. اين، خاصيت كشته شدن در راه خداست. كساني كه در راه خدا كشته مي شوند، زنده اند. جسم آنها زنده نيست؛ اما وجود حقيقي آنها زنده است. حقيقت هر انساني، خواسته و فكر و هدف و راه اوست حقيقتِ هر انساني، خواسته و فكر و هدف و راه اوست. كسي كه براي هدفهاي شخصي و دنيايي كشته مي شود، آن هدف هم با او دفن مي شود و از بين مي رود. هر هدفي كه قايم به نفس و شخص انسان است، متعلق به اوست و با رفتن و مردن انسان، آن هدف هم مي ميرد و از بين مي رود؛ اما هدفي كه الهي و قايم به غيب و خواست خداست و انسان در راه آن فداكاري مي كند، با مردن انسان، آن هدف نمي ميرد. البته، همين هدفهاي خدايي هم ممكن است از بين بروند؛ اما از بين رفتن آن هدفها و پايمال شدنشان در صورتي است كه در راه آنها مجاهدتي صورت نگيرد. اگر كسي در راه هدفهاي والا و الهي، مجاهدت كرد و زحمت كشيد و بعد كشته شد، آن هدف زنده مي شود و وجود اين شخص هم همان هدف است و شخصيت و هويت واقعي او قايم به آن هدف مي باشد. عكس قضيه اين است كه هدف، قايم به او

نيست، بلكه او قايم به هدف است؛ لذ زنده مي ماند و از بين نمي رود. به همين جهت، انبيا و مناديان حق امروز زنده اند؛ زيرا فضايل و تكامل و هدفهايي كه در بشر دنبال مي كردند، با رفتن آنها نمرد و بتدريج هدفهاشان در واقعيت عالم و جريان تاريخ تحقق يافت. اگرچه همه ي آن اهداف هنوز برآورده نشده است؛ اما امروز مي بينيد كه در دنيا، نداي عدالت و آزادي هست و روشنفكران عالم هدفهايي را به عنوان هدفهاي عالي اسم مي آورند كه اين همان هدفهاي انبياست؛ گرچه خود ندانند كه از كيست. رسم شهادت، با نظام اسلامي زنده شد حقيقتي كه ما بايد بدان افتخار كنيم، اين است كه رسم شهادت و سنت الهيِ قتل في سبيل اللَّه، با نظام اسلامي زنده شد. در گذشته، سيلي خوران در راه خدا كم بودند و برخي در طي عمر هفتاد ساله ي خود، تحمل كمترين سختي در راه خدا را هم نداشتند و حاضر نبودند در راه خدا يك اخم را تحمل كنند؛ چه برسد به اين كه جان و سرمايه ي وجود خود را در راه خدا بدهند. براي ملتي كه به نام اسلام زندگي مي كند، خيلي بد است كه در راه تحقق اين هدف عظيم، هيچ مشكلي را بر خود هموار نكند. پيداست كه در اين جامعه، اسلام روزبه روز ذوب و كم رنگ و بي اثر خواهد شد. در گذشته، متأسفانه در كشور ما و بسياري از كشورهاي اسلامي ديگر، رسم سرمايه گذاري براي دين و تحمل مشكلات براي خدا، منسوخ و يا بسيار كم شده بود؛ چه رسد به كشته شدن در راه خدا. يكي از بزرگترين خدمات انقلاب و امام به ملت و اسلام، احياي انگيزه ي

فداكاري در راه خدا - چه در ايران و چه در ساير كشورهاي اسلامي - بود. امروز، نفوس طيبه ي بسياري، حاضر به تلاش و تحمل زحمت و قبول دردسر و بذل جان براي خدا هستند و مظهر بزرگ آن، همين شهداي عزيز ما هستند كه شما بازماندگان و يادگارهاي عزيز آنها هستيد. شهادت، مرگ انسانهاي زيرك و هوشيار مرگ براي همه هست. ما اگر در راه خدا بميريم، به حسب موازين مادّي و ظاهري هم، چيزي از دست نداده ايم. مردن، سرنوشت اجتناب ناپذير هر يك از ماست. اين متاعي است كه بالاخره از دست ما خواهد رفت؛ ولي اين متاع جان به دوگونه از دست مي رود: يكي اين كه آن را گم كنيم و ديگر اين كه آن را بفروشيم. كدام بهتر است؟ آنها كه در راه خدا كشته نمي شوند، جانشان را گم كرده اند و در مقابل، چيزي در دست ندارند. و آنها كه اين متاع را در راه خدا مي دهند و جانشان را در راه او مصرف مي كنند، كساني هستند كه آن را فروخته اند و در عوض چيزي گرفته اند: «ان اللَّه اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة»(1). شهيد، جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضاي الهي را گرفته است كه بالاترين دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از اين منظر نگاه كنيم. شهادت، مرگ انسانهاي زيرك و هوشيار است كه نمي گذارند اين جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چيزي عايدشان نشود. اين جان، سرمايه ي اصلي ماست. مردن و شهادت، پيري و جواني نمي فهمد. بسياري هستند كه در راه خدا هم كشته نمي شوند؛ اما در جواني مي ميرند. چه قدر جوانان هستند كه مي ميرند

و در حقيقت جانشان از دست رفته است. اگر در راه خدا حركت نكنند، اگر مسير آنها الهي نباشد و مرگشان در راه خدا و هجرت و جهاد في سبيل اللَّه نباشد، متاع عمر - كه بسيار عزيز است - از دستشان خواهد رفت و در مقابلش، چيزي عايدشان نمي شود. البته، اگر بازماندگان آنها صبر كنند، خداي متعال به آنها اجر خواهد داد؛ اما خود آن مرده، در مقابل جانش كه از او گرفته شده است، چيزي به دست نخواهد آورد. شهادت، بالاترين مزد جهاد في سبيل اللَّه بسياري هم هستند كه در سنين غيرجواني يا بعد از جواني، در راه خدا شهيد شدند - مثل شهداي محراب و عزيزاني كه در جبهه شهيد شده اند - اينها هم كساني هستند كه جانشان را فروخته اند. شهادت براي هر انساني چنين امتيازي است. واقعاً اگر خداي متعال اين دعا را از كسي قبول كند كه مرگ او را در شهادت قرار دهد، بزرگترين امتياز را به يك انسان داده است و در مقابل سرمايه يي كه از بين مي رفت و هدر مي شد، بهشت و رضايت خود را قرار داده است. چرا شهادت اين قدر با عظمت و اهميت است؟ علت اين است كه انساني كه جان خود را در راه خدا مي دهد، در حقيقت در يك لحظه ي نياز و در آن وقتي كه دين و راه خدا به كساني كه آن را رونق دهند، احتياج دارد، آن تلاش لازم را انجام داده است. كسي كه در راه خدا تلاش مي كند و از راحتي و زن و بچه و آسايش معمولي و امتيازات مادّي صرف نظر مي كند،پاداش الهي را - كه همان شهادت است -

به دنبال دارد. اين نشاندهنده ي عظمت مجاهدت اوست. لذا مكرر گفته ام كه شهادت بالاترين پاداش و مزد جهاد في سبيل اللَّه است. تأثير شهادتها در تقويت نظام اسلامي در اين جا، دو نكته گفتني است كه مطرح مي كنم: نكته ي اول، تأثير شهادتها در تقويت نظام اسلامي است. شما برادران و خواهران مي دانيد كه ابهت و اقتدار معنوي امروز نظام اسلامي و ملت مسلمان در دنيا و در چشم قدرتهاي شيطاني، ناشي از همين شهادتها و كاري است كه عزيزان شما كردند. فرزندان شهدا بدانند كه پدران آنها موجب شدند كه اسلام، در چشم شيطانها و طاغوتهاي عالم، ابهت پيدا كند. روزي بود كه به اسلام و جامعه ي مسلمين، اصلاً اعتنايي نمي كردند و كمترين محلي نمي گذاشتند و آنان را صاحب فكر نمي دانستند؛ اما امروز دريافته اند كه اسلام، كاخهاي اقتدار شيطاني آنان را در سراسر دنيا لرزانده است. امام بزرگواري كه نام و ياد او، دل قدرتهاي طاغوتي را آب مي كرد و كاخهاي آنان را تكان مي داد، عظمت خود را از اسلام گرفت. عظمت او، به خاطر اين بود كه خود را خادم اسلام و مسلمين مي دانست و مجاهدت او و ملتش، به اسلام عظمت بخشيد. امروز، به فضل همين شهادتها و به بركت خون شهدا، ملت ما، ملت سربلند و آبرومندي است و ملتها آبرو و عزت را اين گونه بايد پيدا كنند. قدرتهاي استكباري، براي ملتهاي كشورهاي امثال ما - كشورهاي اسلامي و ديگر كشورهاي مستضعف - حق حيات و حق رأي و نظر قايل نيستند؛ حتّي حق استفاده از منابع ثروت خودشان را هم قايل نيستند. با قدرتهاي شيطاني، از سر ضعف و ذلت نمي شود وارد شد؛ چون به ضعيف

رحم نمي كنند. بايد هر ملتي خود را قوي كند و قدرت حقيقي خودش را پيدا نمايد و اين، جز به بركت اعتقاد و عمل در راه آن اعتقاد تا سرحد مجاهدت و شهادت، امكانپذير نيست. اين، كاري است كه ملت و شهداي ما انجام دادند و دنياي استكبار و دولتهاي متكبر را - نه انسانها و ملتها، چون آنها با ما همراهند - وادار به پذيرش و تحمل اسلام و جمهوري اسلامي كردند. البته، از توطئه و اعمال دشمني و مكر غافل نيستند. شما هم غافل نباشيد. امروز، مهمترين شگرد دشمني استكبار جهاني، در كيفيت تبليغات اوست. به اعتقاد من، امروز يكايك طراحان سياسي و تبليغاتي دشمن، درباره ي كشور و مردم و دولت و مسؤولان ما، فكر مي كنند و چگونگي تبليغات را نسبت به اين مجموعه انتخاب مي كنند و خبرگزاريهاي وابسته به استكبار و صهيونيسم بين المللي نيز، در باب كشور ما با همان شيوه ها عمل مي كنند. تبليغات امروز خبرگزاريها و راديوها درباره ملت و امام و مسؤولان و آينده ي كشور، همه محاسبه شده است. ما امروز، با ترفندهاي تبليغاتي مواجه هستيم. ملت بايد در مقابل تبليغات دشمن، خيلي هوشيار باشد. بايد راه شهدا را دنبال كنيد نكته ي دوم اين است كه بازماندگان شهدا بايد به شهدا افتخار كنند؛ ولي به اين كار اكتفا نكنند. بايد راه شهدا را كه راه دين و فداكاري براي اسلام و سربازي براي انقلاب و تقويت نظام اسلامي بود، دنبال كنيد. بازماندگان شهدا، بايد احترام به اسلام و استحكام بخشيدن به نظام و سربازي انقلاب را، بيشتر از بقيه ي مردم شعار خود قرار بدهند و در اين راه حركت كنند.

بعضي خيال مي كنند چون خانواده هاي شهدا مورد احترام و عطوفت دستگاههاي دولتي و مردم هستند، ديگر وظيفه يي برعهده ندارند و با دادن شهيد، از آنها سلب وظيفه شده است. اين، اشتباه است. هر كه براي اين نظام بيشتر سرمايه گذاري كرده، بيشتر موظف به حفظ نظام است و هركه در شركتي، سهم بيشتري داشته باشد، نسبت به منافع آن شركت حساسيت بيشتري دارد. خانواده هاي شهدا چون با دادن عزيزشان، سرمايه گذاري بيشتري براي بقاي نظام كرده اند، بايد بيش از تمام مردم براي حفظ نظام اسلامي و حيثيت آن حساس باشند؛ كه بحمداللَّه اين گونه هم هست و خوشبختانه بازماندگان شهداي ما به نحوي هستند كه ان شاءاللَّه كارشان موجب رضاي روح مطهر شهداي ماست. ارايه ي خدمات معنوي و فكري به خانواده هاي شهدا مسؤولان مربوط در بنياد شهيد هم، بايد در كارهاي فرهنگي و فكري و خدمات معنوي، روي اين خانواده ها سرمايه گذاري بيشتري بكنند. البته، خدمات مادّي به خانواده هاي عزيز شهدا لازم است؛ اما خدمات معنوي و فكري لازمتر است. اگر ما خدمات مادّي را جداي از خدمات معنوي و فكري، در اختيار اين عزيزان قرار بدهيم، در حقيقت كار عبثي انجام داده ايم. لذا بايد روي مسايل معنوي و فكري، برنامه ريزي و كار و سرمايه گذاري معقول و خوب و عميق و كارشناسي بشود؛ آن هم به دست صميميترين و دلسوزترين و كارآمدترين افراد. هرچه اين سرمايه گذاري بهتر و بيشتر باشد، ضرري در آن نخواهد بود و هر چه هست، منفعت خواهد بود. اگر فايده ي كار ذهني كم باشد، بايد در كيفيت برنامه ريزي خودمان ترديد كنيم. اثر كار فرهنگي، صددرصد است و هيچ كار فرهنگيِ درست، بدون اثر نيست. راز كار فرهنگي را

تبليغاتچيهاي جهاني مي دانند. اگر اين همه پول خرج مي كنند و راديو و خبرگزاري راه مي اندازند، به اين دليل است كه آثار و نتايج كار فرهنگي را مي دانند. تأثير هيچ سرمايه گذاري يي مثل كار فرهنگي قطعي و نتيجه اش صددرصد نيست. اگر كار فرهنگي كم تأثير باشد، بدانيم كه اركانش ناقص است و به ميزان لازم انجام نگرفته است. بايد عيب آن را يافت و اصلاح كرد. اميدوارم كه خداي متعال، بر همه ي شما خانواده هاي عزيزان شهيد ما، فضل و لطف خودش را نازل كند. همچنين خداوند به برادران عزيز و مؤمن و دلسوز و متعهد پاكستانيِ حاضر كه به حكم آگاهي و روشنفكري خويش، مسؤوليت سنگينتري دارند و اسلام به اين سربازان جوان و متعهّد مي بالد و احتياج دارد، توفيق دهد. خداوند ما را در راه خودش، موفق و ثابت قدم بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) توبه: 111

بيانات در ديدار با وزير، معاونان و مديران كل وزارت امور خارجه و سفرا و رؤساى نمايندگيهاى سياسى خارج

بيانات در ديدار با وزير، معاونان و مديران كل وزارت امور خارجه و سفرا و رؤساي نمايندگيهاي سياسي خارج از كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سالهاي مبارزه ي سخت و ظريف ديپلماسي جمهوري اسلامي در ابتدا به آقايان عزيز و برادران خدمتگزار، خيرمقدم عرض مي كنم و به خاطر زحمات و تلاشهاي حساس و ظريف و مهمتان، «خسته نباشيد» مي گويم. در خصوص كار شما، دو مسأله قابل بررسي است: يكي اين كه در طول ده سال و عمدتاً هشت سال گذشته، كه وزارت خارجه سروسامان و روال مرتب و منظمي داشته، سياست خارجي جمهوري اسلامي، در فضاي سياست بين المللي چه مقدار توفيق داشته است؟ و ديگر اين كه بر اساس آن گذشته، آينده را چگونه و با كدام هدفها بايد دنبال كنيم؟ قاعدتاً در سميناري

كه شما برادران عزيز داشتيد و داريد و من هم تا حدودي با روال آن آشنا هستم و مسايل كلي مربوط به نمايندگيها را در جلسات طولاني و صميمي با شما گفتگو كرده ام، جمع بنديهاي مفيد و نزديك به واقعيت در آن وجود داشته است. در يك محدوده ي كليتر، اين ده سال را بايد سالهاي مبارزه ي سخت و ظريف ديپلماسي جمهوري اسلامي به حساب آورد. اين مبارزه، از داخل وزارت امورخارجه و كارهاي تشكيلاتي اين وزارت و تدوين كليات و اصول سياست خارجي شروع مي شده و تا گزينش و پيدا كردن افراد براي فرستادن به خطوط مقدم اين جبهه - كه عمدتاً كشورهاي خارجي است - و تغذيه ي آنها با تفكرات و خطوط درست و هدايت پي درپي نمايندگيها و سفارتخانه ها و موضعگيريهاي ما در سراسر عالم - كه حقيقتاً مبارزه ي دشواري است - ادامه داشته و دارد. در عالم ديپلماسي، دچار يك جنگ تحميلي ناخواسته شده ايم اين مبارزه، فقط يك مبارزه ي معموليِ ديپلماتيك نيست. ديپلماسي، يك جنگ است. شما اين را به خوبي مي دانيد و آن را مثل جنگهاي نظامي و برخوردهاي اقتصادي كه تاكتيك و عقب نشيني و حمله و جابه جايي و فريب جنگي دارد، لمس كرده ايد. همه ي ديپلماتهاي دنيا مشغول جنگند. ارزش و تأثير آن جنگ هم، گاهي از جنگهاي نظامي كمتر نيست؛ بلكه در مواردي هم بيشتر است. البته، هميشه اين گونه نيست. منظور من از جنگ، يك مبارزه ي معمولي نيست؛ كه اين كار همه ي ديپلماتهاست. ما دچار يك جنگ تحميليِ ناخواسته در عالم ديپلماسي شديم و آن، تمركز فعاليت همه ي قدرتهاي مخالف اسلام و حتّي دين - مثل صهيونيسم سياسي كه در رأس است و امريكا

و ايادي و همپيمانهاي او در سراسر دنيا و نيروهاي خرده ريزي چون عناصر ضدانقلابي ايراني مقيم خارج و مخالف با حضور اسلام در ايران - روي ديپلماسي ما بود. دستگاه ديپلماسي ما، يك تنه روياروي همه ي اين تمركز بين المللي بود. بخصوص در سالهاي آخر اين هشت سال، برخي كشورها مشكل ديپلماتيك با ما نداشتند و تا حدي مناسبات و ارتباطاتي با هم داشتيم؛ ولي بر سر مسايل مبنايي - چون اسلام - مستقيم و غيرمستقيم و در مواقع حساس، ضربه ي خود را وارد مي كردند. وقتي كه هر كس با هر قدرت و تشكيلاتي، به جهت مخالفت با اسلام و جمهوري اسلامي، توان خود را بر ديپلماسي ما متمركز كرد، كار واقعاً مشكل و دشوار مي شود. اين ديپلماسي، ديگر يك حركت معمولي در ميدان جنگ نيست؛ بلكه همچون رزمنده يي است كه در جنگ پايش را بسته اند و يا مسير حركتش را گِل كرده باشند. در حقيقت، جنگ ديپلماسي ما، يك جنگ مضاعف است. شما آقاياني كه در كشورهاي مختلف هستيد، اگر يك نگاه سطحي به برخوردهايي كه از سوي رسانه ها و ديپلماتهاي آن كشور، در مقايسه با ديپلماتهاي مقيم ساير كشورها با شما شده است، بيندازيد؛ يك مبارزه ي پنهاني دايمي با تلاش يك تشكيلات بين المللي را به نيكي درمي يابيد. تا وقتي پايبندي اسلامي ما محفوظ است، اين مبارزه وجود دارد؛ گرچه ممكن است در آينده مجبور به عقب نشيني شوند. اين، ترسيم دوره ي دشوار ديپلماسي ماست كه گذرانده ايم. نتايج فعاليت شما در عرصه ي ديپلماسي از كاري كه شما كرديد، دو نتيجه مي توان گرفت: اول، پرورش ذهني و سياسي خوبي كه بحمداللَّه دستگاه ديپلماسي پيدا كرده است. اگرچه به قول

آقاي دكترولايتي، از صفر شروع كرده ايد؛ ولي خوشبختانه امروز نيروهاي بسيار خوب و زبده با برجستگيها و درخشندگيهاي خوب، در ميان شما يافت مي شوند. اين را بايد قدر دانست. دوم، اين است كه ميدانداري سياسي و موضعگيريهاي وزارت خارجه در طول اين چند سال، راه صحيح ديپلماسي انقلابي و اسلامي را ترسيم كرده است. به همين دليل، همواره مورد تأييد امام و مسؤولان هم قرار مي گرفت. يعني اگر ما براي جامعه ي انقلابي و اسلامي، به ديپلماسي انقلابي و اسلامي قايل هستيم، بايد در درجه ي اول جهتگيري اسلامي حفظ شود و گستاخي و شجاعت در مقابل تهديدهاي دشمنان و قدرتهاي بزرگ و نيز حاكميت عقل و منطق بر تصميم گيريها و حركات، مورد توجه قرار بگيرد. اين، خط درست ديپلماسي است. براي خيليها كه بين انقلابيگري و برخورد منطقي منافات مي بينند، عمل انقلابي همراه با تشكيلاتي منطقي و دقيق و حساب شده، قابل جمع نيست. ما مشاهده مي كنيم كه اينها مي تواند با هم جمع شود. انقلابيگري به اين نيست كه ما آن جايي كه نبايد پرخاش كنيم، بي خودي پرخاش كنيم. انقلابيگري به آن است كه ما مواضع اسلامي و انقلابي را قاطعانه و بدون رودربايستي و مرعوب شدن و خام شدن در مقابل برخي از چهره هاي اميدبخش كاذب، حفظ كنيم. وقتي توانستيم خط روشن مواضع انقلابي و اسلامي را دقيقاً حفظ كنيم و مرعوب قدرتها نشويم و با كسي رودربايستي نداشته باشيم و فريب نخوريم، در حقيقت به ممشاي انقلابي و اسلامي توجه كرده ايم. خوشبختانه، در طول اين هشت سال، اين خط به مرور رو به سمت تكامل بوده و محفوظ مانده است. لذا امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) - آن

شخصيت حكيمِ والايِ دورانديشِ نافذالبصيره - با رضايت از وزارت خارجه و خط كلي ديپلماسي، از ما جدا شدند و دنيا را ترك كردند. ما بارها احساس رضايت ايشان را شنيده بوديم. موفقيت امروز ديپلماسي ما، مديون تقيد و پايبندي اسلامي شماست اين نكته را هم اضافه كنم كه برادران عزيز! هرچه بر پايبندي به اصول اسلامي و روشهاي آن بيشتر تأكيد بورزيد، موفقتر خواهيد بود. موفقيت امروز ديپلماسي ما كه دنيا، و حتّي مخالفان ما، بدان اذعان دارند، در درجه ي اول مديون تقيد و پايبندي شما دست اندركاران است. اين را حفظ كنيد. بخصوص سفراي ما در نمايندگيهاي خارجي، بر حفظ صددرصد تقيدات و ظواهر اسلامي نسبت به خود و خانواده ها و همكارانشان مراقبت كنند و اين مسأله را در گزينشها رعايت نمايند. به هيچ وجه در اين مسأله انعطاف و نرمش نشان ندهيد كه قوام شخصيت شما و شخصيت ديپلماسي ما، به اين است. جايي كه ما پايبندي و اعتقاد ديني قوي يي نشان دهيم، دشمن در ما چيزي از قدرت را احساس خواهد كرد كه چون او را درست نمي شناسد، ابهت آن در دلش جاي خواهد گرفت. چنين اعتقاد و اقتداري ابهت است؛ والّا اين اقتدارهاي معمولي و ظاهري - چون پول و ثروت و علم و تسليحات و ... - قابل فهم و تشخيص است و خيليها هم بيشتر از ما از آن برخوردارند. چيزي كه در ما استثنايي است و توجه دنيا و احترام ديگران را جلب مي كند، همين پايبندي ما به يك فكر و اعتقاد الهي است كه آن را نشان مي دهيم. در راه آن، هيچ گونه رودربايستي و گذشت و انعطاف و

معامله، وجود ندارد. اين اعتقاد و پايبندي را هر چه ممكن است حفظ كنيد و اين كار، با ظواهر و امانت اسلامي و پايبنديهاي شديد اسلامي تأمين خواهد شد ولاغير. اين معنا را خيلي رعايت كنيد. البته، من بحمداللَّه در موارد متعددي شاهد بوده ام كه اينها رعايت مي شده است. يعني هر جا رفتيم، يا از نزديك ديديم و يا مشاهدات و خبر كساني را كه فرستاديم، خوب بوده است؛ ليكن هر چه بيشتر رعايت كنيد و اصلاً كوتاه نياييد. سفير ما در يك كشور، بايد انساني مستغني و متدين و آزاد و بدون شايبه ي مبتلابه ديگر سفرا و همكاران شما در محل مأموريت باشد. شما رفتار سفراي همكار را در محل مأموريت به نيكي مي دانيد. بايد اين گونه تلقي شود كه سفير ما از جنس آنها نيست و چيز ديگري است. البته، در برخوردهاي تبليغاتي ممكن است شما را مرتجع و عقب افتاده بخوانند؛ ولي قضاوت باطني آنها چيز ديگري است و از شما در ذهن رجال سياسي آن كشور، شخصيت انقلابي نفوذناپذيري ترسيم خواهد كرد. به هرحال، هر چه مي توانيد بر تقيدات اسلامي و پايبندي مذهبي، بيشتر تأكيد داشته باشيد. براي ايجاد ارتباط سالم و دور از تكلف و تحميل آماده ايم و اما نسبت به آينده، مكرر گفته ام كه سياست خارجي ما نسبت به گذشته هيچ تفاوتي نكرده و نمي كند. ما در گذشته هم تصريح كرده ايم و الان هم مي گوييم كه براي ايجاد ارتباط سالم و دور از تكلف و تحميل، آماده ايم با هر كشوري - به جز چند استثنا كه دلايل خاص و واضح خودش را دارد - ارتباط داشته باشيم. دولتهاي استثنا شده، مثل دولت نامشروع

صهيونيستي است كه در اين مراوده، اصولاً در طرف مقابل كسي وجود ندارد و اين كه هست، غيرقانوني است. انسان، توپ را براي گرفتن پرتاب مي كند و اين واقعيت كه بر اساس اعتباري غلط، تحقق پيدا كرده است، مثل لاواقعيت است و وجود غيرقانوني او كالعدم و نامشروع مي باشد. آفريقاي جنوبي و امريكا هم، همين وضعيت را دارند. البته، امريكا از مصاديق و مواردي است كه ما ارتباط با او را قبول نداريم و رد مي كنيم. سؤال مي شود تا كي؟ پاسخ اين پرسش را، هم امام(ره) و هم همه ي كساني كه دراين باره صحبت كرده اند، گفته اند: تا وقتي كه سياستهاي مبني بر زور و ظلم و فشار و خصومت با جمهوري اسلامي و حمايت از دشمنان جمهوري اسلامي و پشتيباني بي قيد و شرط از دولت صهيونيستي خاتمه پيدا كند. امام فرمودند: «تا وقتي كه آدم بشود». يعني اين روشهاي غلط را اصلاح بكند. البته، حقيقتاً ما در جبين آن كشتي، نور رستگاري هم نمي بينيم و هياهوي رابطه و مذاكره هم، حرف مفتي است و هيچ كس هم نگفته است. البته، تفاسير خارجي مي گويد كه در ايران، بين مخالفان و موافقانِ اين مسأله، شكاف وجود دارد! خير، بحمداللَّه دشمنان ما در همه ي مسايل داخلي اشتباه مي كنند و كج و غلط مي فهمند. البته، اين طور هم نيست كه در همه جا غلط بفهمند. خير، يك وقتهايي هم درست مي فهمند كه چه خبر است؛ منتها در مقام تبليغات، مصلحت اين است كه روي شخصيتها و چهره ها و جريانها اظهاراتي بكنند كه نفس آن اظهارات، برايشان مهم و مؤثر است وگرنه، اظهارات آنها حاكي از عقيده شان نيست. حال در اين قضيه، چه از

روي عقيده و چه - به قول ما طلبه ها - مصلحت در انشا باشد، خلاف واقع و ترفند است و ما آن را رد مي كنيم. هيچ كس طرفدار و متمايل به مذاكره و ارتباط با امريكا نيست آنها، بحمداللَّه هيچ چيز از مسايل داخلي ما را درست تشخيص نداده اند. اين را هم درست تشخيص نمي دهند. در ايران، هيچ كس طرفدار و متمايل به مذاكره و ارتباط با امريكا نيست. اين حرفهايي كه گفته مي شود، حرفهاي ديگري است كه اصلاً ربطي به رابطه و مذاكره ندارد. ما از امريكا طلبكاريم كه بايد آن را به ما پس بدهد. شكي نيست كه اموال ما در آن جا مسدود است و بايستي آنها را باز كند و حق را به حقدار بدهد. طلب ما از امريكا و مسدود بودن اموالمان در آن جا، ربطي به ارتباط سياسي ندارد. بايد حق را به صاحبش بدهند. غير از اين استثناها، ما در ايجاد ارتباط باز عمل مي كنيم و هيچ شرطي جز ارتباط سالمِ مبتني بر منافع طرفين و عدم ابتنا بر زورگويي و سلطه گري نداريم. اصل سياسي و زيربناي «نه شرقي، نه غربي» ما هم به هر حال محفوظ است. بر اساس اين اصل، سياست ما تابع هيچ ركني - نه شرق و نه غرب - نخواهد شد و اين جزو اصول و مباني ماست و هيچ شكي هم در اين نيست و تغييرپذير هم نيست. اين، اصلاً سياست نيست؛ بلكه مبنا و پايه ي نظام است و منافاتي هم با ارتباط ندارد. آقايان در اين جهت حركت بكنيد و ارتباطات را بر مبناي تفكر و اعتقاد و راه اسلامي، مستحكم نماييد. اميدواريم خداوند به

شما توفيق بدهد و اين راه را برايتان هموار كند. ان شاءاللَّه برادران زحمتكش و خدمتگزار ما در وزارت خارجه و همه ي شما را كه در اطراف و اكناف جهان، مشغول عملي كردن و پيشبرد اين سياستها هستيد، توفيق بدهد و تأييد كند، تا بتوانيد اين خدمت بزرگ به اسلام و مسلمين را ادامه دهيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمعى از مبارزان شيعه ى لبنان، گروهى از خانواده هاى معظّم شهدا و اقشار مختلف مردم

سخنراني در ديدار با جمعي از مبارزان شيعه ي لبنان، گروهي از خانواده هاي معظّم شهدا و اقشار مختلف مردم تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حفظ و تداوم نعمتهاي الهي مشكلتر از به دست آوردن آنهاست در ابتدا به همه ي شما برادران و خواهران كه از نقاط مختلف تشريف آورديد، مخصوصاً به اين جوانان صالح و مؤمن كه از لبنان آمده اند، خوش آمد مي گويم. به طور مختصر مي گويم كه حفظ و تداوم نعمتهاي الهي - چه مادّي و چه معنوي - مشكلتر از به دست آوردن آنهاست. يعني بعد از آن كه خداوند متعال، نعمت خودش را به انسان يا يك ملت داد، چه اين نعمت مادّي باشد - مثل ثروت و رفاه و سلامتي و از اين قبيل - و چه نعمت معنوي باشد - مثل عزت و استقلال و آزادي و ايمان و روحيه ي جهاد و مقاومت - تلاش و زحمتي براي حفظ اين نعمتها لازم است. ما خيلي از ملتها را در تاريخ سراغ داريم كه نعمت خدا شامل حال آنها شد؛ اما نتوانستند اين نعمت را براي خودشان حفظ كنند. در قرآن، بارها به بني اسرائيل خطاب شده است كه ما شما را بهترين خلايق قرار داديم: «و انّي فضّلتكم علي العالمين»(1)؛ اما همين بني اسرائيل، به خاطر ناشكري و به خاطر اين كه نتوانستند نعمت الهي

را حفظ كنند، كارشان به جايي رسيد كه قرآن فرمود: «ضربت عليهم الذّلّة والمسكنة»(2). تاريخِ بشر و ملتها، از تجربه ي كساني يا ملتهايي يا افرادي كه نعمت را به دست آوردند، اما نتوانستند آن را نگه دارند، پُر است. جمهوري اسلامي و حاكميت دين و آزادي، نعمت بزرگ ملت ايران ما ملت ايران، نعمت بزرگي را به دست آورديم كه عبارت از جمهوري اسلامي و حاكميت دين و آزادي از زورگوييِ قدرتهاي بزرگ بود. يك روز بود كه در اين كشور، سفير امريكا و انگليس، با سران كشور ملاقات مي كردند و سياست خارجي و نفتي و اقتصادي را به آنها ديكته مي كردند و خارج مي شدند! در اين صد سال اخير - مخصوصاً پنجاه سال اخير - روزي بر كشور ما گذشت كه ملت ايران در سرنوشت خود و تعيين آن، كمترين قدرت و اراده يي نداشت. ملت ما را تحقير كردند، استقلالش را گرفتند، دانشمندان را در اين كشور از بين بردند، ريشه ي علم و دانش و پيشرفتهاي مادّي و معنوي را ضعيف كردند؛ اما ما به بركت اسلام توانستيم آن دوران سياه را پايان بدهيم. ملت ايران آزاد و مستقل شد، در دنيا عزت و نام نيك پيدا كرد و بر امور خود مسلط گرديد. امروز، كشور متعلق به مردم و در دست آنهاست. مردم، رئيس جمهور را انتخاب مي كنند و نمايندگان قانونگذار را از قشرهاي غالباً مستضعف و متوسط برمي گزينند. خود اين ملت، توانستند با قدرت و مقاومت و مبارزه و مجاهدت و توكل به خدا و جمع شدن پشت سر يك انسان بزرگ و يك رهبر بي نظير، خودشان را از آن وضعيت، به اين وضعيت

برسانند. اين، نعمت خدا و خواست و اراده ي او بود. خداوند به ملت ما پاداش داد و بعد از مقاومتها و مبارزات و جانفشانيها و فداكاريهاي زياد، اين عزت و استقلال و تدين و ايمان و نظام اسلامي را به آنها بخشيد. ملت ما توانست اين نظام را در طول ده سالِ بسيار سخت، حفظ كند و آن را از گردنه هاي خطرناك - مثل جنگ تحميلي هشت ساله و توطئه ي امريكا و مبارزه ي دسته جمعي كشورهاي عضو ناتو - عبور دهد و از آسيب نگه دارد و آزمايشهاي بسيار دشوار را پشت سر بگذارد. ما هر روز و هر ساعت در معرض يك امتحانيم ما هر روز و هر ساعت، در معرض يك امتحانيم. ملت ما بايد با همان اراده يي كه اين نظام را در طول چند سال مبارزه و مقاومت به وجود آورد و آن را حفظ كرد، در آينده هم با قدرت و مقاومت و مجاهدت و آگاهي و هوشياري، اين نعمت بزرگ الهي را حفظ كند. ملت ما، بحمداللَّه ملت هوشياري است. شايد كمتر ملتي را در دنيا بتوان نشان داد كه سطح عمومي آگاهي سياسي در آن، به قدر ملت ما باشد. بچه ها و نوجوانها و پيرزنها و روستاييهاي دوردست و همه ي قشرهاي ملت، از مسايل سياسي و جهاني، چيزهايي را مي دانند و آگاهيهاي خوبي دارند. البته، بايد اين آگاهيها تقويت هم بشود و قدرت تحليل، روزبه روز بالا رود تا مردم در مقابل حوادث بتوانند خودشان را حفظ كنند. امروز، دنيا در مقابل ملت ما، با حال تعجب به اوضاع داخلي نگاه مي كند. آنها انتظار داشتند كه بعد از خلأيي كه از رحلت رهبر عظيم الشّأن

و امام فقيد ما به وجود مي آيد، همه ي اوضاع مردم دگرگون بشود و همه چيز به هم بريزد و جنگ داخلي به وجود آيد! آنها، اين انتظارات و اميدها را تبليغ هم مي كردند و در رسانه ها و اظهاراتشان، منعكس مي ساختند. بحمداللَّه، علي رغم خواست آنها، همه چيز برخلاف نظرشان پيش آمد. امروز، مردم نگاه مي كنند و مي بينند كه بعد از گذشت دو سه ماه از رحلت حضرت امام(قدّس اللَّه نفسه الزّكيّه) با پشتكار و مجاهدتشان، رئيس جمهوري انتخاب شده است. مردم در انتظار دولتي قوي و كاردان هستند كه بتواند اوضاع مملكت و مسايل و گرههاي گوناگون كشور و مشكلات اقتصادي را با عقل و درايت و لياقت و پشتكار و بهره گيري از كمك و همكاري مردم، از ميان بردارد. رؤساي قواي ثلاثه معيّن شدند، دستگاههاي كشور مشغول كار هستند، بحمداللَّه نظم بر اوضاع حاكم است و مردم با روحيه ي بالا، در صحنه ها حضور پيدا كردند و مي كنند. دنيا در مقابل اين پديده، متعجب و حيران است. اين، پاداش آگاهي شماست. حمايت از رئيس جمهور بر يكايك افراد واجب است براي اين كه دشمن بيشتر متحير شود و دوستان در سرتاسر دنيا خوشحال گردند، بايد همه ي قشرها سعي كنند هر كاري كه در سازندگي و آينده ي كشور، از آنها خواسته مي شود و هر كاري كه از آنها ساخته است، انجام بدهند. امروز، حمايت از اين رئيس جمهورِ منتخبِ مورد علاقه ي مردم، بر يكايك افراد واجب و لازم است. اگر دولتي مورد حمايت مردم باشد و رئيس آن، از محبوبيت بين مردم برخوردار باشد، كارها آسان خواهد شد. شما ملاحظه كرديد كه امام بزرگوارمان، بارها و بارها با تعبيرات گوناگون، از دولت

تعريف مي كردند و آن را تقويت و حمايت مي نمودند. اين، به خاطر آن بود كه دولت، بدون حمايت مردم قادر نيست به وظايف خود عمل كند. بنابراين، بايد حمايت مردم پشت سر هر دولتي كه از آراي مردمي و از رأي نمايندگان و حمايت مجلس برخوردار است، باشد. مردم بايد از اين دولت حمايت بكنند. امروز، بحمداللَّه كشور ما رئيس جمهوري دارد كه جزو چهره هاي شناخته شده - هم براي مردم ما و هم براي دنيا و هم در صحنه ي انقلاب و سازندگي و هم در صحنه ي سياسي و امور ديني - مي باشد. مردم، مسؤولان خدمتگزار خودشان را امتحان كرده اند. اين، براي همه يك وظيفه است كه از رئيس جمهور و دولتي كه با او همكاري خواهد كرد و مجلس به آن رأي خواهد داد، حمايت كنند. مبادا كساني در گوشه و كنار پيدا بشوند و از كاهي كوه بسازند و اگر ديدند كاري در بلندمدت قابل اصلاح است، ولي در مدت كوتاهي اصلاح نشد، مورد انتقاد قرار دهند. بايد زباني و عملي و مالي و با هر وسيله يي كه مي شود، دولت و مسؤولان را كمك و حمايت بكنند. اظهار رأي، غير از خصومت و درگيري است جمله يي را هم خطاب به نمايندگان محترم مردم در مجلس شوراي اسلامي مطرح مي كنم: مجلس شوراي اسلامي، بحمداللَّه يكي از بهترين مجلسهاي قانونگذاري در سطح دنياست و يك مجلس مردمي و آزاد و مستقل مي باشد. واقعاً در تاريخ گذشته ي كشورمان، از اول مشروطيت تا امروز، مثل اين سه دوره ي مجلس شوراي اسلامي نداشتيم. نمايندگان مجلس، به اتكاي آراي مردم و طبق وظيفه، حرفهاي خودشان را مي زنند و تصميم مي گيرند

و قانون معيّن مي كنند. بحمداللَّه، مجلس خوبي است. البته، امام(ره) مكرراً توصيه مي فرمودند كه در مجلس، از تنازعات اجتناب بشود. من هم اين توصيه را مي كنم. مجلس بايد آزاد باشد و هر كسي نظر و رأي خود را در آن ابراز كند؛ اما اظهار رأي، غير از خصومت و تنازع و درگيري است. بحمداللَّه، امروز اين توجه تا حدود زيادي در مجلس تأمين شده است. روحيه ي تنازع و خصومت را از بين ببريد و آن را به روحيه ي محبت تبديل كنيد. اگر چنانچه محبت باشد، كارايي به حد كمال خواهد رسيد و اگر محبت نباشد و تنافر باشد، كارايي شما به حد كمال نخواهد رسيد. البته، خداي متعال به شما كمك خواهد كرد. شما حقاً و انصافاً برادران خوبي هستيد. شما براي انقلاب مظهر فداكاري و صفا و صدق هستيد و اين را در سخت ترين جاها و مراكز نشان داده ايد و به منصه ي ظهور درآورده ايد. تاكنون حقيقتاً به اين عظمت، ميدان امتحان كمتري وجود داشته است. مصلحت نيست كه يك وزارتخانه بدون وزير بماند يك جمله هم به برادران عزيز روحاني عرض كنم؛ اگرچه حق اين عزيزان بيش از يك جمله است: ما به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي رأي داديم و اينها هم در تصميم گيري نسبت به وزرا آزادند. وزرايي كه از طرف آقاي رئيس جمهور به مجلس پيشنهاد خواهند شد، نمايندگان آزادانه درباره ي اينها تفحص مي كنند و رأي مي دهند؛ اما من مي خواهم بگويم كه امروز مصلحت نيست كه يك وزارتخانه بدون وزير بماند و در اين شرايط حساس، كارهايش متوقف بشود. مردمي كه اين قدر اخلاص و وفاداري و صفا نشان دادند و نسبت

به امام بزرگوارشان، اين طور عاشقانه وفاداري و عزاداري كردند و با آن كه داغدار و غمگين بودند، در انتخابات رياست جمهوري و همه پرسي قانون اساسي، با آن حجم عظيم شركت كردند و رئيس جمهوري را انتخاب و قانون اساسي را تصويب نمودند تا كار مملكت راه بيفتد و خلأيي در كشور به وجود نيايد، اين مردمِ وفادار و فداكار، شايسته ي آن هستند كه كارهاشان انجام بگيرد. نبايد طوري بشود كه در مجلس شوراي اسلامي، به خاطر اختلاف سليقه و خداي نكرده نظرهاي شخصي، به يك وزير يا دو وزير و يا بيشتر، رأي داده نشود و در نتيجه وزارتخانه يي بدون وزير بماند. يك روز هم جايز نيست كه وزارتخانه يي بدون وزير بماند. در رأي دادن به وزرا، روي لياقتها و صلاحيتها تأكيد شود چه قدر بجا و خوب است كه وقتي نمايندگان محترم، درباره ي وزرايي كه پيشنهاد شده اند، بحث مي كنند و مي خواهند تصميم گيري كنند، صددرصد روي لياقتها و صلاحيتها فكر كنند و نظر بدهند و اگر ديدند كه اين آقايان، داراي صلاحيت و لياقتند، به آنها رأي بدهند. مبادا خداي نكرده به خاطر مسايل گوناگون سياسي يا خطي يا شخصي و يا هوي هاي نفساني، به وزيري رأي داده نشود تا وزارتخانه ي او، بدون وزير بماند. حقيقتاً در شرايط حاضر، يك روز هم براي اين ملت مهم است. هريك از وزارتخانه ها، اگر يك روز يا دو روز و يا يك هفته هم رئيس و مسؤول نداشته باشند، بخش عمده يي از كارهاي مردم بر زمين خواهد ماند و شايسته نيست كه نسبت به اين مردم فداكار و بزرگوار و وفادار، اين طور برخورد شود. انتظار ما اين است كه

مجلس در عين حفظ آزادي - كه حق آنهاست تا نسبت به وزرا نظر و رأي بدهند - در اظهارنظر، صلاح كشور و ملت را رعايت كنند و مصلحت اين زمان را درنظر بگيرند كه نگاه امروز دنيا به اين كشور و ملت و دولت جديد و مجلس شوراي اسلامي، نگاه ديگري است. دنيا مي خواهد ببيند كه اينها، دوره ي شروع كار بعد از رحلت امام را چگونه خواهند گذراند. ما نبايد به دست دشمن بهانه بدهيم و زبانش را به روي خودمان باز كنيم و دلهاي اميدوارِ مردم را نااميد سازيم. اراده و ايمان انسان بر هر گونه سلاحي تفوّق دارد يك جمله هم به مناسبت حضور جوانان عزيز لبناني در اين مجلس بگويم: مسلمانان لبنان و نيروهاي مؤمن در آن كشور، ثابت كردند كه اراده ي انسان و ايمان مؤمن، بر هر گونه سلاح و تجهيزاتي تفوّق دارد. همين جوانان و مؤمنين بودند كه توانستند تجاوز چند سال قبل اسرائيل را كه تا نزديك بيروت پيش آمده بود، متوقف كنند و دشمن را به عقب نشيني مجبور نمايند. همان جوانان مؤمن در لبنان بودند كه امريكاييها و فرانسويها را كه نيروي نظامي وارد لبنان كرده بودند، با حال خفت و خواري، وادار به عقب نشيني از لبنان كردند. اين كار، نه به خاطر آن كه اينها تجهيزات زيادي داشتند - اين جوانان دستشان از مادّيات خالي است و تهي دستند - بلكه به خاطر ايمان آنهاست. اين ايمان، آن چنان قوّت و قدرتي به انسان مي بخشد كه يك جمع مستضعف مظلوم محدود كه از همه طرف - يعني از جانب صهيونيستها و مارونيهاي وابسته و ديگران - در زير فشار دشمنان

قرار گرفتند، توانستند امريكا و فرانسه و صهيونيستها را به عقب نشيني وادار كنند. امروز هم، همين ايمان در لبنان و در ميان جوانان آن كشور وجود دارد و خوب است كه قدرتهاي اروپايي و امريكايي كه نسبت به لبنان خط و نشان مي كشند، وجود قدرت جوانان مؤمن در لبنان را فراموش نكنند. ما مطمئنيم كه با اين روح ايمان و اخلاص، دنياي اسلام خواهد توانست بار ديگر عزت از دست رفته ي خود را به دست آورد. اميدواريم كه خداوند متعال، به همه ي مؤمنين و مبارزان في سبيل اللَّه و مجاهدان مقاوم در همه جاي جهان، توفيق دهد و آنها را حفظ كند و فضل و لطف و رحمت خودش را نيز، بر شما ملت عزيز و مؤمن نازل فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 47 2) بقره: 61

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم استان چهارمحال و بختيارى و جمعى از خواهران بسيجى شهرهاى اصفهان،

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم استان چهارمحال و بختياري و جمعي از خواهران بسيجي شهرهاي اصفهان، يزد، فومن و گروهي از طلاب پاكستاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مردم چهره هاي پليد و زشت را طرد مي كنند در ابتدا از همه ي شما برادران و خواهران كه از نقاط مختلف كشور و راههاي دور تشريف آورديد - چه از استان عشايري سلحشور و فداكار چهارمحال و بختياري و چه از شهرهاي اصفهان و يزد و فومن - و همچنين از برادران جوان و پرشور پاكستاني صميمانه تشكر مي كنم. خداوند ان شاءاللَّه خير و رحمت و فضل خود را بر همه ي شما نازل كند و ما را مشمول هدايت و رحمت خود قرار بدهد. اين روزها به مناسبت شهادت دو نفر از چهره هاي برجسته ي نظام جمهوري اسلامي در هشت سال قبل، روزهاي

خاطره انگيزي است. يك مسأله، خودِ آن مصيبت و حادثه ي تلخ و تحليل آن است كه چه شد در هشتم شهريور سال شصت، اين مصيبت بزرگ اتفاق افتاد و چه كساني اين جنايت را مرتكب شدند و چه دشمني يي با اين دو چهره ي مؤمن و فداكار داشتند؟ البته، در اين هشت سال، همه در اين باره حرف زده اند و خود شما مردم، آن دستهاي جنايتكار و چهره هاي سياه و زشت را - كه لعنت مردم شامل حال آنها شد - خيلي خوب مي شناسيد. لعنت، يعني طرد و محروم كردن از محبت و عاطفه. وقتي مي گوييم لعنت خدا و ملائكه و مردم بر فلان كافر يا منافق، معنايش اين است كه آن كافر يا منافق، از درگاه و رحمت خدا و حمايت و دعاي فرشتگان و محبت مردم، مطرود مي شود. مردم، چهره هاي پليد و زشت را طرد مي كنند و لذا ديديد كه بعد از حادثه ي هفتم تيرماه سال شصت و حادثه ي هشتم شهريور همان سال، منافقين مطرود و ملعون شدند. يكايك بندگان صالح و مؤمن خدا در اين سرزمين و مردم نقاط ديگر دنيا كه از اين قضايا بدرستي مطلع شدند، آنها را نفرين كردند و بدانها لعنت فرستادند و بكلي از حوزه ي محبت و احساسات خود راندند. هيچ وقت كينه ي شيطانها و شيطان صفتان را از دل خود بيرون نكنيد البته اين نكته را هم در اين جا مطرح كنم كه مردم نبايد هيچ وقت كينه ي شيطانها و شيطان صفتان را از دل خود بيرون كنند. نگوييد حالا گذشت و تمام شد و چه لزومي دارد كه ديگر به يادمان آوريم. نه، دين ما اين است: «هل الدّين الّا الحبّ والبغض»(1).

دين، عبارت از محبت و كينه است: از يك طرف، محبت به خوبان و خوبيها و مظلومان و انسانهايي كه مورد جفاي شيطانها قرار گرفته اند و از طرف ديگر بغض و كينه نسبت به شيطانها و موجودات پليد و پليديها و كساني كه براي آنها، انسان و انسانيت و خدا، حرف مفت است. اين هم جزو دين است. تولّي و تبرّي، جزو فروع دين و به قول بعضي از علما، جزو اصول دين است. زشت صورتي دشمنان خدا و خلق را فراموش نكنيد. اگر فراموش كرديد، همان دشمن، چهره ي خودش را عوض خواهد كرد و نزديك مي شود. دشمن كه نزديك شد، براي ضربه زدن نزديك مي شود. دشمن كه براي نوازش نزديك نمي شود. اين كه شما مي بينيد گاهي دشمنان ما - چه دشمنان شناخته شده، مثل مستكبران عالم و قلدرهاي روزگار و چه دشمنان شناخته نشده كه خطرشان بيشتر است - چهره ي خوب نشان مي دهند و مثل مار خوش خط وخال به صورت فريبنده به طرف انسان مي آيند، اظهار محبت مي كنند و مي گويند بياييد با هم دست بدهيم، بدانيد اين يك حمله و تهاجم خصمانه است. حواستان جمع باشد. نبايد كينه ي دشمن از دلتان خارج شود. وقتي كه دشمن مي گوييم، منظور ما دشمني نيست كه براي يك شاهي صنار دنيا دشمني كند - كه اينها دشمني نيست - و نه دشمني براي اختلاف سليقه و اختلاف نظر - كه اينها خيالات است - و نه دشمني براي امور دنيوي و مادّي - كه ممنوع و مطرود است - دشمن، يعني آن شيطان و شيطان صفتي كه با خوبيها و فضيلتها و بندگان صالح و صلاح و خداي صلاح آفرين، مخالف و

دشمن است. اين، آن دشمن اصلي است. نبايد كينه ي اين دشمن از دلتان خارج بشود. اگر احساس كرديد كه نسبت به اين دشمن، در دلتان بغض و كينه كم شد، اين يك علامت خطر شخصي براي شماست؛ بايد احساس كنيد مثل اين كه درجه ي ايمان در حال تنزل است. عيناً مثل محبت بندگان خدا كه بايد روزبه روز در دل قويتر و ريشه دارتر بشود. اگر به شيطان كينه و دشمني نورزيد، او مي آيد و راه شما به طرف خدا را سد خواهد كرد. اين چيزي است كه ديگر قابل جبران نيست. بنابراين، نسبت به اصل و تحليل حادثه و آن سيه روهايي كه اين حادثه را راه انداختند، بايد آحاد مردم از كوچك و بزرگ، بغض و كينه داشته باشند و آن را به يكديگر نيز توصيه كنند. قوّت و قدرت ايمان ملت ما در حادثه ي هشتم شهريور اين حادثه، يك روي ديگر هم داشت. آن روي ديگر، عبارت از قوّت و قدرت ايمان ملت ما بود كه عظمت حادثه، تحت الشعاع قوّت آنها قرار گرفت. اين، چيز بسيار با اهميتي بود و امام بزرگوار ما(قدّس اللَّه نفسه ورضوان اللَّه تعالي عليه) - آن مردي كه با زبان پيامبران حرف مي زد و از قلب پيامبران الهام مي گرفت و حقايق را با چشم آنها مي ديد - روي اين نكته تكيه كرد. معمولاً اگر رئيس جمهور يا نخست وزير يا وزير يك كشور، مورد تهاجم موفق دشمن قرار بگيرد، يك ضربه براي آن كشور محسوب مي شود و او را تكان مي دهد و يك مقدار تزلزل ايجاد مي كند؛ ولي در كشور ما، اين حادثه اتفاق افتاد و رئيس جمهور و نخست وزير، در آتش بغض و كينه ي پليد دشمنان

سياه رو با هم سوختند و نه فقط در مردم ضعف ايجاد نكرد؛ بلكه آنها را نيز قويتر و مصممتر كرد. اين، آن نقطه ي اصلي است. چون ايمان مردم قوي بود، تكان نخوردند و چون تكان نخوردند و ضعيف نشدند، توقف نكردند و توانستند راه را ادامه بدهند و چون راه را ادامه دادند و متوقف نشدند، دشمن پشت دروازه باقي ماند. دشمن، منتظر بود كه مردم دچار ضعف و فتوري بشوند و سپس او وارد بشود. وقتي كه ديد اين طور نيست و مردم مبارزه و حركت و جنگ و سازندگي را با قوّت ادامه مي دهند، متحير ماند و احساس شكست كرد. مبادا دشمن دلهاي افراد متوسط و ضعيف را بلرزاند برادران و خواهران عزيز، جوانان غيور و سلحشور، خانواده هاي شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودان، روحانيون محترم و صاحبان فكر و انديشه و مسؤوليت و قشرهاي مختلف! تا لحظه يي كه اين ملت، آن احساس قدرت را داشته باشد، بر همه ي موانع و مشكلات فايق خواهد آمد و پيروز خواهد شد. بدانيد كه شما قوي هستيد. دشمن با وسوسه هاي خود، مبادا دلهاي افراد متوسط و ضعيف را بلرزاند. دشمن ضعيف است، نه ما. دليلش هم، همين چيزي است كه مشاهده مي كنيد. اگر شما ملت، بعد از رحلت جانگداز و مصيبت بار امام(ره) - كه حادثه ي خيلي عظيمي بود - قوي نبوديد، زانوان شما مي لرزيد و از ادامه ي راه باز مي مانديد؛ ولي ديديد كه زانوان شما نلرزيد. اين، نشانه ي زنده بودن ملت ماست كه از حادثه ي رحلت امام - كه همه ي دنيا تصور مي كردند مردم را ضعيف خواهد كرد - براي قويترشدن استفاده كرد. اين، حيات يك

ملت را نشان مي دهد. يك ملت زنده، يعني همين. يعني از چيزي كه همه ي دنيا خيال مي كنند وسيله ي ضعف اوست، وسيله ي قوّت خود را مي سازد. بعد از رحلت امام، قضاوت دنيا در مورد شما مردم، ستايش آميزتر شد و فهميدند كه اين ملت، ملت قوي يي است. قوّت شما به خاطر ايمان و اتحادتان است؛ چون به خدا مؤمنيد و اتحاد كلمه داريد. اين اتحاد كلمه را حفظ و اين ايمان را روزبه روز در خودتان قوي كنيد. اين، راز حل تمام مشكلات است. اگر ايمان به خدا و خودتان و مسؤولان و نيز ايمان به موفقيت و هدف، روزبه روز در قلب شما قويتر شد و اين وحدت كلمه يي را هم كه بحمداللَّه داريد، حفظ كنيد و نگذاريد دشمن آن را به هم بزند؛ تمام مشكلات - چه مشكلاتي كه امروز مردم ما به آنها توجه دارند (مثل كمبود و گراني) و چه مشكلاتي كه به آنها توجه ندارند يا كمتر توجه دارند (مثل مشكلات اخلاقي و فرهنگي و بي سوادي و ...) - برطرف خواهد شد. شيطنت دشمن مانع تشكيل دولت نشد ملاحظه كرديد كه بحمداللَّه با اراده ي شما، دولت قوي و بانشاط و كارآمدي تشكيل شد. البته، در اين جا هم راديوهاي بيگانه و دستهاي دشمن، خيلي شيطنت كردند تا شايد بتوانند مانع تشكيل اين دولت بشوند و با تبليغات و شيطنت خود، كاري كنند كه بعضي از اعضاي اين دولت، از مجلس رأي نياورند و دولت ناقص بيرون بيايد. دشمن در تبليغات خود، شيوه ها و شگردهاي عجيبي دارد. بايد خيلي هوشيار بود تا كسي فريب اين تبليغات را نخورد. خوشبختانه، نمايندگان شما در مجلس شوراي اسلامي، اين

هوشياري را بخرج دادند و با رشد و هوشياري، به صورت كامل و بدون اين كه بگذارند حتّي يك وزارتخانه، يك روز بدون وزير بماند، به اين دولت رأي اعتماد دادند و وزرا را دنبال مأموريتهايشان فرستادند. الان، ما يك دولت قوي و خوب، آن هم تحت رياست يك شخصيت محبوبِ شناخته شده ي مورد اعتماد و اتكاي امام و مورد قبول مردم داريم. بحمداللَّه انقلاب و ملت ما، سالهاي متمادي است كه ايشان را مي شناسد و به او اعتماد دارد. اين اعتماد را هم، ملت ما نشان دادند. اگر شما ايمان خود را در همان شكل گسترده يي كه مطرح كردم، حفظ كنيد - كه البته حفظ مي كنيد - و اتحاد كلمه را نگه داريد - كه البته نگه مي داريد - و ان شاءاللَّه پشتيباني از اين مسؤولان دلسوز و كارآمد را ادامه دهيد، آينده ي بسيار روشن و اميدبخشي پيش روي ما خواهد بود و بدانيد كه دشمنان - امريكا و بقيه ي استكبارگران و قلدران - در مقابل چنين ملت و مسؤولاني، هيچ غلطي نمي توانند بكند. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما برادران و خواهران توفيق بدهد و مشمول فضل و رحمت خود گرداند. خواهش مي كنم وقتي ان شاءاللَّه به سلامتي به شهر خود برگشتيد، سلام من را به همشهريها و برادران و خواهران مسلمان خوبمان در آن مناطق برسانيد. اميدوارم خداوند تأييد خود را نسبت به شما ملت عزيز و قهرمان، همواره رو به ازدياد قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 68 ، ص 63

بيانات در ديدار با حجةالاسلام والمسلمين هاشمى رفسنجانى رئيس جمهور و هيأت وزيران، به همراه حجةالاسلام

بيانات در ديدار با حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور و هيأت وزيران، به همراه حجةالاسلام والمسلمين حاج سيّد احمد

خميني، به مناسبت آغاز فعاليت كابينه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تشكر از اعضاي كابينه ي قبلي در ابتدا به همه ي شما برادران عزيزي كه تشريف داريد - جناب آقاي هاشمي رئيس جمهور عزيز و محترممان، جناب آقاي حاج سيّداحمد آقا يادگار و فرزند ارجمند و گرامي امام بزرگوارمان و يكايك شما برادران بسيار خوب و خدوم و زحمتكش - خيرمقدم و تبريك عرض مي كنم. لازم است كه در چنين روز و مناسبتي، ياد شهداي عزيز اين روزها را گرامي بداريم. شهيدان عزيزمان مرحوم آقاي رجايي و مرحوم آقاي باهنر، حقيقتاً دو نمونه ي برجسته از ياران انقلاب و امام بودند. همچنين از مرحوم شهيد عراقي ياد كنيم كه سالگرد شهادتشان در همين روزهاست. ايشان نيز جزو فداييان امام(ره) بودند. ان شاءاللَّه خداوند اين عزيزان انقلاب را با اولياي خودش محشور كند و به ما هم توفيق حركت با همه ي وجود در راه شهداي گرانقدرمان - كه راه خدا و قرآن و امام است - بدهد. وظيفه ي خود مي دانم كه به مناسبت تشكيل كابينه ي جديد، از اعضاي كابينه ي قبلي، مخصوصاً برادر خوب و عزيزمان آقاي مهندس موسوي كه حقيقتاً هشت سال در سخت ترين دوران، با همه ي وجود تلاش كردند، تشكر كنم. من شاهد بودم و اداي اين شهادت را لازم مي شمارم كه آن برادران در آن شرايط دشوار، چه خون دلهايي خوردند و چه دغدغه ها و تلاشهاي پر حجمي داشتند. آن تلاشها، بحمداللَّه نتايج خودش را هم داشت. بعضي از آن برادران، بحمداللَّه در اين كابينه هم تشريف دارند و اميدواريم به همان تلاش خود ادامه دهند و بعضي هم كه در اين كابينه نيستند، ان شاءاللَّه در مجموعه ي عناصر خدمتگزار نظام جمهوري اسلامي هستند

و خواهند بود. مجلس شوراي اسلامي، واقعيات و مصالح كشور را خوب درك مي كند من بايد به مردم عزيزمان تبريك عرض كنم؛ چون رئيس جمهوري با اين خصوصيات، حقيقتاً براي ملت و انقلاب و كشور ما يك موهبت الهي است. وجود جناب آقاي هاشمي و مسؤوليتشان، هر دو براي مردم و بر ما نعمت است. من، قدر اين نعمت را مي دانم و مطمئنم كه مردم هم قدر اين نعمت را مي دانند و اين را در رأي خود و اعلام وفاداريشان نشان دادند و بعد از اين هم، ان شاءاللَّه نشان خواهند داد. براي شما برادران هم كه با اين مجموعه و با ايشان كار مي كنيد، يقيناً تبريك جداگانه يي لازم است. تبريك ديگر به شما، به خاطر ابراز اعتماد مجلس شوراي اسلامي است. بحث اين دو سه روز مجلس، بسيار جالب و حقيقتاً استثنايي و حاكي از آزادي كامل بود كه البته، يكي از امتيازات بزرگ كشور و مجلس ما همين است. كساني كه در اصول حكومت اسلامي و آزادي كامل اسلامي در كشور ترديد مي كنند، اين امتياز بزرگ مجلس ما را ببينند كه نمايندگان، با كمال شجاعت و صراحت و احساس وظيفه، نظر موافق و مخالف خود را بيان مي كنند. اين، نعمت بزرگي است كه ما از آن برخورداريم. در اين ايام، احساس مسؤوليت بسيار خطير مجلس نيز در دادن رأي اعتماد به همه ي اعضاي كابينه آشكار شد و نشان داد كه مجلس شوراي اسلامي، حقيقتاً واقعيات و مصالح كشور را خوب درك مي كند و خود را در مقابل حقايق موجود و مردم، مسؤول مي داند. دليل بزرگ آن، همين بود كه اين رأي اعتماد بالا را به

شما اعضاي كابينه ي جديد داد. من، از همه ي نمايندگان مجلس شوراي اسلامي - بخصوص برادران و خواهران متدين و حزب اللّهي - كه با رأي مثبت خود، امكان شروع به كار كابينه را در اسرع وقت فراهم كردند، تشكر مي كنم. البته، ما در آينده با شما برادران تبادل نظر و همفكري و همكاري مستمر خواهيم داشت. مسؤوليت و تكليف، يكجانبه نيست شما خوب مي دانيد كه در اسلام، مسؤوليت و تكليف يك جانبه نيست. وقتي كساني به معناي اسلاميِ حكومت - نه به معناي طاغوتي و رايج بين افكار و ذهنهاي جاهلي - بر مردمي حكومت مي كنند و مديريت كشور را برعهده مي گيرند و بار سنگين مسؤوليت را بر دوش مي كشند، يك وظيفه و مسؤوليت طرفيني بين آنها و مردم به وجود مي آيد. از امروز، شما حقي بر مردم داريد و مردم حقي بر شما دارند. حق مردم بر شما اين است كه با همه ي وجود براي آنها كار كنيد. اين چيز تازه يي براي شما نيست. شما اين امتحان را هميشه داده ايد و براي مردم كار كرده ايد. اين تذكّر در درجه ي اول براي خود من و بعد هم براي شما و همه ي كساني كه مسؤوليتي بر دوش دارند، يك نصيحت است. ما واقعاً بايد با همه ي وجود كار كنيم و هر چه ظرفيت و ابتكار در جسم و ذهنمان داريم، بايد صرف اداره ي امور كشور و راه اندازي كار مردم به سوي يك زندگي اسلامي كنيم. زندگي اسلامي، به معناي توجه به معنويات و نه مادّيات نيست؛ همچنان كه به معناي توجه به مادّيات و نه آرمانها و معنويات هم نيست. اين كابينه اعلام كرده است كه مي خواهد ان شاءاللَّه مشكلات

مردم را در حد توان حل كند. جناب آقاي رئيس جمهور اعلام كردند كه كابينه، كابينه يي كاري است و قصدش انجام كارها در شعب مختلف با قدرت و قوّت است. اين، آينده ي خوبي را نويد مي دهد؛ ولي برخي گمان نبرند كه گشودن گرههاي امور ملتي كه هشت سال جنگ را پشت سرگذاشته و فشارهاي جهاني را تحمل كرده، به معناي دوري از معنويات و آرمانهاست. اسلام براي دنيا و آخرت مردم برنامه و هدف دارد دشمن و بيگانگان، اين گونه وانمود مي كنند كه اگر يك مجموعه، براي ايجاد رفاه و حل مشكلات مردم كار مي كند، لزوماً به معناي دور افتادن از معنويات و آرمانهاست! اين، غلط است. اين، تصور افراد ساده لوح و تغليط و تسويل افراد مغرض است. اسلام، براي دنيا و آخرت مردم، برنامه و هدف دارد. مسؤولان اداره ي كشور موظفند همان قدر به امور مادّي مردم برسند كه به امور معنوي مي رسند. بيگانگان، اين گونه تبليغ مي كنند كه اگر مجموعه يي مي خواهد مشكلات مردم را حل كند و توليد را زياد و معادن و صنايع را فعال نمايد و كشاورزي را پربار كند و كارخانه ها را با همه ي ظرفيت به كار وابدارد، پس لابد اين كار، به معناي فراموش كردن و يا ضعيف و كم رنگ نمودن آرمانها و معنويات و اهداف انقلاب است. اين فكر، فكر دشمن است كه مي خواهد در ذهن مردم ما آن را القا كند و خيلي مايه ي تأسف است كه انسان مشاهده كند بعضي از افرادي كه دوستند، غافلانه و ساده لوحانه، همان حرف دشمن را تكرار مي كنند! دنيا و آخرت، رفاه و آرمان، با هم و در كنار هم قابل پيشرفت است.

تصور اين كه جامعه ي آرمانگرا به حل مشكلات مادّي و رفاهي نخواهد رسيد، به معناي اين است كه بگوييم اديان و مقدسات و معنويات و آرمانها، به فكر دنيا و زندگي مردم نيستند! اين، خلاف صريح اسلام و همه ي اديان است. مطمئناً حركت به سمت گشودن گرههاي مردم و باز كردن راه به سمت يك زندگي مرفه و سالم و خوب، كه مردم از فراواني و ارزاني و ديگر امكانات استفاده كنند، يك وظيفه ي اسلامي است كه بر دوش همه - بخصوص بر دوش شما كه مسؤولان و مديران كشور هستيد - است. اين كار، عملي است و قطعاً جزو آرمانهاي اسلامي و امام عزيزمان مي باشد. جامعه ي مؤمن و انقلابي، تعارض دنياي زودگذر و سهل الوصول با آرمانهاي ماندگار و صعب الوصول را به نفع اين دومين حل خواهد كرد. رسيدن به آرمانها دشوار است؛ ولي ملت ايران در برنامه ريزيهاي جامع و بلند مدت شما، ان شاءاللَّه آرمانها و معنويات اسلامي خود را به دست خواهد آورد. ما هم عجله نمي كنيم و مسؤولان كشور را دچار دستپاچگي نمي كنيم. ان شاءاللَّه با صبر و حوصله و حواس جمع، در همه ي بخشها برنامه ريزي بكنيد تا بخشهاي اقتصادي و فرهنگي و بهداشت و درمان و خدمات و توليد و بخصوص بعضي از بخشهاي ويژه - مثل كشاورزي و معدن - تكان حسابي بخورد. دين شما به مردم، حركت با برنامه ريزي است. مسؤوليت مردم در قبال دولت در سوي ديگر، مسؤوليت مردم در مقابل شماست كه جداي از مسؤوليت شما در مقابل آنان نيست. نمي شود گفت شما در مقابل مردم مسؤوليد؛ اما مردم در مقابل شما مسؤوليتي ندارند، يا مردم در مقابل شما مسؤولند؛ ولي

شما مسؤوليتي نداريد. هر دو در مقابل يكديگر مسؤوليد. اين، كلام اميرالمؤمنين(ع) و طرز فكر اسلام است. مسؤوليت اول مردم، حمايت از شما در حد اعلي است كه بدون حمايت آنان، كار بر هر دولتي دشوار و گاه محال خواهد بود. مردم بايد به شما به چشم امنا و وكلاي خويش نگاه كنند كه به دنبال رفع مشكلات آنها هستيد. انسان با وكيل خود بداخلاقي نمي كند و نسبت به او خرده نمي گيرد و حمايت از وكيل و نماينده را وظيفه ي خود مي داند. شما وكيل مردم هستيد. هم رئيس جمهور كه منتخب ميليونها انسان است، شما را معرفي كرده و برگزيده است و هم نمايندگان مجلس كه وكلاي مردمند، بر روي شما صحه گذاشتند و شما را برگزيدند و به شما رأي دادند. مردم بايد از وكلا و امناي خود - كه شما هستيد - حداكثر دفاع و حمايت را بكنند. مسؤوليت ديگر مردم، توجه به مشكلات كار است. در طول جنگ ديديم كه گاه صداي غيرمسؤولانه يي از حنجره يي بر مي خاست و مردم و امام بزرگوار را مغموم و افسرده مي ساخت و البته، افسردگي و همّ و غم امام و مردم، به خاطر ارزش اين صداها نبود؛ بلكه به خاطر كج انديشي تعدادي بود كه مشكلات و حقايق اين نظام را به عنوان يك تهديد جهاني درك نمي كردند. مردم بايستي مشكلات را درك كنند امروز، قدرتهاي بزرگ جهاني و قلدرها و چهره هاي ضدمردمي دنيا و در رأس همه ي آنها امريكا، به اسلام و جمهوري اسلامي به چشم يك تهديد و خطر مي نگرند و طبيعي است كه دل صاف و دست مساعدي نخواهند داشت و مشكلات ايجاد خواهند كرد؛ چنان كه تاكنون

كرده اند. شما كه در دولتهاي قبلي و در مجلس و يا در بخشهاي ديگر بوده ايد، مي دانيد آنها چه مشكلاتي ايجاد كرده اند. البته، اين مشكلات و موانع، در مقابل اراده ي انسان و اراده ي يك ملت و اراده ي مؤمنين، چيز زيادي نيست و قابل برطرف شدن و عبور است و مردم هم اين را مي دانند؛ ليكن شكي نيست كه در سرعت و سهولت كار، مشكلاتي ايجاد مي كند. مردم بايستي اين مشكلات را درك كنند و عجله و سراسيمگي بخرج ندهند تا ان شاءاللَّه مسؤولان كشور و شما بتوانيد كار را با قوّت و قدرتِ هر چه تمامتر، انجام بدهيد. البته، مردم حق دارند بعد از گذشت زمان معقولي، از مسؤولانِ هر يك از بخشها سؤال كنند كه نتيجه ي كار شما چيست؟ بايد خودتان را براي پاسخگويي آماده كنيد. بايد كار را به گونه يي تنظيم كنيد كه بتوانيد محصول و نتيجه ي آن را به مردم نشان دهيد و دليل نقايص آن را بازگوييد. مردم حسابگر و هوشيارند. رعايت عدل و انصاف در همه ي امور مطلبي كه بايد مورد توجه همه ي برادران كارگزار از دولت و مسؤولان قضايي و همه ي بخشها قرارگيرد، رعايت عدالت و انصاف در همه ي امور است. ما بايد به سمتي برويم كه برخلاف نظام طاغوت، امتيازات غلط و بي دليل، حذف و ازاله شود و ان شاءاللَّه همان عدل حقيقيِ اسلامي برقرار شود. قشرهاي مظلوم و دورافتاده از مركز و روستاييان و عشاير و كساني كه مشكلات بيشتري دارند، قطعاً بايد در اولويت برنامه ريزيها قرار گيرند و اين اولويت، نه فقط در بخش اقتصادي كه در انواع و اقسام خدمات فرهنگي نيز بايد باشد. خداوند ان شاءاللَّه به شما خير بدهد

و كمك كند. من تشكيل اين كابينه و چنين مجموعه ي بسيار كارآمد و عزيز را، به خودم و به ملت و به همه ي مؤمنيني كه در دنيا، به دين و مصالح اين ملت علاقه مند هستند، تبريك مي گويم. وجود شما را مغتنم مي شماريم و اين مسؤوليت بسيار گران و عظيم را، به خود شما هم تبريك عرض مي كنم. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق بدهد و تأييدتان كند تا همه ي ما بتوانيم با هم وظايفمان را انجام بدهيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با رئيس و مسؤولان قوّه ى قضاييه

بيانات در ديدار با رئيس و مسؤولان قوّه ي قضاييه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مجموعه ي در رأس قوّه ي قضاييه، مجموعه يي كامل در ابتدا لازم مي دانم مراتب سپاسگزاري خودم را از خداوند به مناسبت اين كه بحمداللَّه مجموعه يي با اين كيفيت وجود دارد، ابراز كنم. هم خودم نسبت به بخش اعظم اين مجموعه شناخت دارم و هم شهادت جناب آقاي يزدي - آن طور كه بيان كردند - براي هر كسي كافي است. ايشان، امروز بر امر قوّه ي قضاييه ي با اين اهميت تسلط دارند. در رأس اين قوّه، شخصي مثل جناب آقاي يزدي قرار دارند كه فضايلشان از قديم الايام - نه فقط جديداً - براي من روشن بوده و ما از سالهاي پيش، به ايشان ارادت داشتيم. بحمداللَّه ايشان، علماً و عملاً براي اين امر مهم صالح و كافي هستند. خداوند هم توفيق داده كه بتوانند از افراد و عناصري مؤمن و متعهد و آگاه به كار و مسؤوليت و داراي وجدان كار، براي اين امر مهم استفاده كنند. البته اين ابراز سپاس، به معناي نفي مسؤولان گذشته نيست. ما هميشه نسبت به آن برادران محترم هم

قلباً اطمينان و اميد و علاقه داشتيم. حقاً هم خيلي زحمت كشيدند؛ چه آن كساني كه از اول شروع كار قوّه ي قضاييه و تشكيل قوّه ي قضاييه ي جديد وارد امر و كار شدند و چه برادراني كه بعداً به آنها پيوستند. ليكن اين مجموعه يي كه فعلاً در برابر ماست و در رأس قوّه ي قضاييه قرار دارد، بحمداللَّه مجموعه يي است كه مي شود آن را كامل دانست؛ زيرا در آن از علما و فضلا و افراد غير روحانيِ صالح و شايسته و وارد به كار و با سابقه در امور مختلف قضايي و غيرقضايي حضور دارند و من خدا را شاكرم كه بحمداللَّه چنين وضعي پيش آمده است و متضرعانه و مبتهلانه از خداي متعال درخواست مي كنم كه به شما توفيق بدهد و كمكتان بكند؛ زيرا بدون هدايت و كمك الهي، نمي شود هيچ كاري را انجام داد و به عاقبت هيچ كاري اميد بست. بايد بخواهيم كه خداوند ما را در گفتار و عمل، از لغزشها مصون و محفوظ بدارد. تكليف اصلي قوّه ي قضاييه، اقامه ي قسط و عدل به اعتقاد من، مسأله ي قوّه ي قضاييه از مسايل بسيار مهم است. در همين خصوص نكاتي را مطرح مي كنم: نكته ي اول اين است كه تكليف اصلي قوّه ي قضاييه، عبارت از اقامه ي قسط و عدل است. اين، در حركت و دعوت انبيا، شايد اصليترين امر مربوط به زندگي مردم باشد. حالا آن مسايل معنوي و تعالي روحي و امثال اينها، به جاي خود محفوظ است. در عين حال، آنچه كه مربوط به اداره ي زندگي مردم مي شود، هيچ چيزي به قدر عدل و قسط - نه در قرآن و نه در حديث -

مورد توجه قرار نگرفته است. البته، رفاه زندگي مردم و تأمين امنيت كه يكي از لوازم زندگي آنهاست، وجود دارد؛ اما تكيه يي كه روي عدل شده - كه قيام همه ي امور بر قيام عدل مي باشد - روي هيچ چيز ديگر نشده است. البته، عدل فقط به وسيله ي قوّه ي قضاييه اجرا نمي شود؛ بلكه همه ي دست اندركاران حكومت اسلامي به سهم خود در اقامه ي عدل موظف هستند؛ منتها ضامنش قوّه ي قضاييه است. اگر شما كه قوّه ي قضاييه هستيد، عادل باشيد و در هر شرايط و نسبت به هر كسي - از شخص من تا آحاد مردم و مابين همه ي مسؤولان حكومتي - عدالت را هدف اصلي و غيرقابل اغماض بدانيد، امكان ندارد كه بتوانند از عدالت منحرف بشوند؛ زيرا دست قوي قاضي كه هم به دنبال عدل است و هم به موارد اجراي عدالت - يعني به مفهوم عدالت و آن چنان كه بايد عدالت را اجرا كند - بصير است و هم به موارد تخلفش - يعني خارجيات و موضوعات خارجي - آگاه مي باشد، سراغ آن متخلف مي آيد و گريبان او را مي گيرد و نمي گذارد كه از عدل تخلف بشود. پس، سلامت همه ي عالم به سلامت شما و دستگاهتان وابسته است. اگر اين دستگاه سالم شد، همه ي دستگاهها - چه بخواهند و چه نخواهند ولو قصراً و جبراً - به سمت سلامت سوق داده خواهند شد. اگر خداي نكرده اين دستگاه سالم نبود، همه ي دستگاهها هم سالم بنا بشوند، يقيناً به طرف عدم سلامت سوق داده خواهند شد؛ به خاطر اين كه طبيعت انسان، طبيعت آسيب پذيري است و اگر دست قويِ تضمين كننده بالاي سرش نباشد، به سمت

عدم سلامت سوق داده خواهد شد. پس، اگر اين دستگاه سالم شد، مي توان اين گونه نتيجه گرفت كه همه سالم خواهند شد و اگر اين دستگاه سالم نبود، همه ناسالم خواهند شد؛ ولو در اول ناسالم نبودند. اين، اهميت دستگاه قضايي را مي رساند. بنابراين، اولين هدفي كه بايد در اين جا مورد نظر باشد، اقامه ي قسط است. هركسي كه وارد دستگاه قضايي مي شود، بايد در درجه ي اول تكليف خود را اين بداند كه در جامعه قسط و عدل اقامه بشود. حالا اين قسط و عدل چگونه در جامعه اقامه خواهد شد - يعني ملاك قسط و عدل چيست - آن بحث ديگري است. حكومت و قوانين ما اسلامي است و طبيعتاً قسط و عدل، جز با انطباق به قوانين اسلامي تحقق پيدا نمي كند. هرچه خلاف اسلام بود، عدل و قسط نيست؛ بلكه ظلم است. اين، بحثي جداگانه است. به هر حال، آنچه كه بالاخره عدل و قسط از آب در خواهد آمد، بايستي هدف اول قوّه ي قضاييه باشد. در تمام مراحل، مسؤولان بخشهاي مختلف و قضاتي كه خودشان مباشرتاً امر قضاوت را اجرا مي كنند و دستگاههاي دادسراها و مقدمات قضاوت و دادستانها و بازپرسها و ضبّاط قضايي و كساني كه مي خواهند حكم قاضي را اجرا كنند و كساني كه ازمقدمات تا زندان و يا بازداشت موقت مدخليت دارند و مجازاتهاي گوناگون را اجرا مي كنند و نيز كساني كه در اين مجموعه كار راه مي اندازند، اعم از پشتيبانها و دفتردارها و غيره، بايد مقصودشان اين باشد كه عدل اقامه بشود. اين فرهنگ بايد در قوّه ي قضاييه به وجود آيد. البته، اين از بالا و قله مي جوشد و به دامنه

سرازير مي شود. يعني اگر ما در بالا، گوشه يي از امر قسط و قسط خواهي و عدالت خواهي و دلسوختگي براي عدالت را كم ببينيم، لامحاله در دامنه نقايص زيادي به وجود خواهد آمد. در حقيقت، اين شما هستيد كه «ينحدر منكم السّيل». شما هستيد كه عدالت را به دامنه مي ريزيد تا همه اين انگيزه را داشته باشند. در قوّه ي قضاييه افراد بايد اصلاح شوند نكته ي دوم، مسأله ي اشخاص در قوّه ي قضاييه است. من تصور مي كنم كه بهترين قوانين - بخصوص در قوّه ي قضاييه - چنانچه در دست آدمهاي ناسالمِ عملي (آدمهاي فاسد) يا ناسالم فكري (افراد جاهل و بي سواد و نادان و بي عقل) قرار گيرد، به يك چيز بي خاصيت و احياناً مضر تبديل خواهد شد. پس، قانونِ خوب كافي نيست. يك وقتهايي گفته مي شد كه قوّه ي قضاييه براي فلان كار قانون ندارد، ولي حالا اين قانون وجوددارد؛ با اين قانون چه كار مي خواهيم بكنيم؟ مسأله اين است كه در قوّه ي قضاييه، افراد بايد اصلاح بشوند و ملاكهايي در نظر گرفته بشود. حالا من نمي گويم كه اين افراد و ملاكها، خيلي هم ايده آل باشند و دنبال افرادي بگرديم كه شايد كم پيدا بشوند؛ اما در آن حد معقول، ملاكاتي را در نظر بگيريد كه ديگر كمتر از آن نمي شود كسي داشته باشد. در قوّه ي قضاييه ي جمهوري اسلامي، هر كسي كه از اين ملاك كم آورد، بي محابا او را از قوّه ي قضاييه خارج كنيد. يعني قوّه ي قضاييه ي جمهوري اسلامي، انساني را كه از ملاكاتِ حداقّلِ لازم، چيزي كم داشته باشد، بر نمي تابد. كسي كه احياناً فاسد و بدخواه و كج دست باشد، نمي تواند در اين قوّه

بماند. يادم مي آيد كه در اوايل دوران رياست جمهوري، جمع آقايان شوراي عالي قضايي، پيش من تشريف آوردند. در آن جلسه، صحبت از قاضي يي شد كه در شهري تخلفي كرده بود. من نظر خودم را درباره ي او مطرح كردم و گفتم سليقه ام اين است، شما آن را ارزيابي كنيد و ببينيد كه آن را قبول داريد يا نه؟ گفتم: آن قاضي را در همان شهري كه اين تخلف را كرده، محاكمه كنيد. اگر شلاق يا زندان و يا هرچيز ديگر است، در همان جا حكم را بر او اجرا كنيد و بعد هم در همان شهر، او را دوباره بر مسند قضاوت بگذاريد. گفتند: اين كار، تشكيلات قضايي را تضعيف مي كند. گفتم: به نظر من تقويت است؛ زيرا آن دادستان و يا حاكم شرعي كه به خاطر تخلف، آن جا كتك را مي خورد، بعد كه پشت آن مسند قضا نشست، خواهد گفت ببينيد، مسأله ي قوّه ي قضاييه اين است؛ من حتّي فاسد شدم، با من اين كار را كردند. بنابراين، خودش ديگر اشتباه نخواهد كرد. اين، انتقام و نقمت الهي است. او ديگر جرأت نمي كند علي الظاهر تخلف نمايد؛ مگر آدمهاي واقعاً مريض كه تخلف مي كنند. با اعمال اين قاطعيت، ديگران هم خواهند گفت كه ببينيد، قوّه ي قضاييه اين است و چنين متخلفاني را خودش مجازات مي كند. البته، اگر بر اساس موازين قضا، مثلاً دست قاضي يي قطع شده باشد، اين ديگر مانع از قضاوت كردن است. من چنين مواردي را نمي گويم. آن جايي مورد نظرم است كه ايرادي ندارد، مثلاً لازم بوده باشد قاضيِ متخلف را تعزير بكنند و بعداً بگويد من قاضيم؛ اما قاضي تعزير شده. سينه اش را

هم سپر مي گيرد و سرش را هم بالا نگه مي دارد و مي گويد قضاوت اسلامي يعني اين؛ من خودم تعزير شدم، شما ديگر چه مي گوييد؟! ...v نبايد رحم كرد. ترحم در اين جا، واقعاً به معناي جفاكاري بر اين امت اسلامي است. به نظر من، روي قضات فاسد بايد بيش از اندازه ي مردم معمولي فشار آورد. جرم اين افراد، به ملاك گناه در شب جمعه يا به ملاك گناه سادات يا به ملاك گناه شيعيان است كه فرمودند: هر كدام از شما كه گناه كنيد، گناهتان دوبرابر ديگران است؛ چون «شَين» براي ماست. بايد از اين قاضي انتقام گرفت. البته، انتقام الهي مورد نظر است، نه انتقام شخصي. اگر چنين فردي تخلف كرد، اگر توصيه قبول نمود، اگر كاري كه از معيارها خارج است، انجام داد، در هر شرايطي كه هست، بايد به مجازات برسد. به نظر من، اگر اين كار نشود، دستگاه قضايي درست نخواهد شد. قاضي در اجراي حكم نبايد منتظر دستور يا منتهي از نهي كسي شود نكته ي سوم، استقلال است. راجع به استقلال قوّه ي قضاييه، خيلي حرف زده شده است. استقلالهايي هم اعمال شده كه به نظر من بعضي از اين استقلالها، آن استقلال واقعي قوّه ي قضاييه نبوده است. من نمي دانم حقوقدانها در باب مفهوم استقلال قوّه ي قضاييه چه مي گويند. لابد حرفهاي زيادي هم هست كه بعداً آقايان حقوقدانها روي آن بحث خواهند كرد؛ اما آنچه كه من مي فهمم، اين است كه قاضي در اجراي حكم الهي، منتظر دستور كسي و منتهي از نهي كسي نشود؛ چون حكم الهي است. البته، مسأله ي اهم و مهم، حرف درستي است. اهم و مهم در همه ي

احكام الهي است. در باب تزاحم، جاهايي وجود دارد كه چيزي اهم از ديگري است؛ اما موارد استثناهاي بسيار كوچك و كم را كه در اجراي عدالت به وسيله ي پيامبر واميرالمؤمنين(عليهماالسّلام) مشاهده مي شود، كاري ندارم. روال كلي بايستي بر اين باشد كه استقلال قوّه ي قضاييه به معناي حقيقي كلمه حفظ شود. اگر اين استقلال انجام شد، يعني معلوم گرديد كه نفوذ و وجهه و دست داشتن در دستگاهها، هيچ گونه تأثيري بر حكم كسي نمي گذارد، مردم خوشحال و اميدوار مي شوندو مثل بچه يي كه به دامن مادرش پناه مي برد، به دامان قوّه ي قضاييه پناه مي برند. من مي گويم ما بايد كار را به اين جا برسانيم كه اگر كسي در خيابان، كمترين تعرضي به حق كس ديگري كرد، او بگويد كه من حالا سراغ قوّه ي قضاييه مي روم. يعني واقعاً اين حرف را با اطمينان بگويد و خودش را به اندك عكس العملي محتاج نداند. بنابراين، قوّه ي قضاييه بايد به معناي واقعي، مرجع و ملجأ و پناهگاه همه ي مردم باشد. ...v اين هم نمي شود جز به همان استقلال. استقلال به اين معناست كه وقتي قاضي مي خواهد حكم بكند، نگاه نكند كه اين حكم موجب خوشايند يا عدم خوشايند چه كساني مي شود. در دنيا معمول است كه چشم آن قاضي را كه در دستش ترازوست، مي بندند. يعني براي صدور حكم، چشمش بسته است. اين چشم بستن، يك چيز سمبليكِ بسيار درستي است. من كاري ندارم كه چه كسي اين جا نشسته است و در خطاب كردن افراد، يكي را با اسم و ديگري را با كنيه نمي آورم. من، به دو آدم فارغ و خالي از همه ي عناوين و اعتبارات كار دارم و درباره ي

اين دو نفر انسان مي خواهم حل و فصل خصومت بكنم. آن جايي هم كه خصومت نيست، همين طور حكم الهي را جاري بكنيم. قانونگرايي در قوّه ي قضاييه، اهم امور نكته ي چهارم، قانون گرايي در قوّه ي قضاييه است. در مورد قسط مطرح كرديم كه ملاكش اجراي احكام الهي است. در همين جا مايلم قدري راجع به قانون صحبت كنم. به نظر من، قانون گرايي در قوّه ي قضاييه، اهم امور است. اصلاً ملاك عدل و اقامه ي آن، قانون است. اگر چيزي بر طبق قانون تحقق پيدا كرد، عدالت است و خلاف عدالت آن است كه برخلاف قانون انجام بشود. اصلاً ما كه مي گوييم بايد در قوّه ي قضاييه ي جامعه ي اسلامي و يا در هر جامعه ي ديگر عدل اجرا بشود، يعني ما يك سري قوانين را معتبر مي دانيم و آن را در وسط مي گذاريم و همه چيز را با آن مي سنجيم و هرچه كه بر قانون منطبق شد، عدل است و هرچه كه منطبق نشد، عدل نيست. در حال حاضر، ما قوانين متناقض و خلاف شرع و مبهم داريم. آنچه كه خلاف شرع است، اعتبار ندارد. ملاك قانون، شرع است. اگر واقعاً در قوانين نقصي داريم، از اين بُعد نقص را برطرف كنيم. همين چند روز پيش شنيدم كه يك نفر براي كارش به جايي مراجعه كرده بود و آن طرف هم براي انجام كار اين فرد، رشوه مي خواسته است. مراجعه كننده رشوه نداده و آن طرف هم گفته من مي دانم كه تو حزب اللّهي هستي و حتماً به يك ارگان و جايي ارتباط داري كه اين طور قرص و محكم حرف مي زني؛ اما آيا اين پول را مي دهي يا نمي دهي؟ اگر بدهي، طبق اين بخشنامه

عمل مي كنم و كارت انجام مي شود و اگر ندهي، طبق بخشنامه ي ديگر عمل مي كنم كه كارت انجام نشود! يعني دو بخشنامه وجود دارد و راه براي من باز است! اينها قوانين مبهمي است كه از متن آن مي شود دو بخشنامه ي متناقض درآورد، يعني اگر پول داد، اين مأمور دولتي «له الخيار» مي تواند بر طبق اين بخشنامه عمل كند و اگر نداد، مي تواند بر طبق آن بخشنامه عمل نمايد. من نگاه مي كنم كه تو چه كسي هستي؛ اگر آدم خوب و خوش اخلاق و پول بده يي هستي، بر طبق اين بخشنامه عمل مي كنم و اگر آدم بداخلاق و سختگيري هستي، بر طبق آن بخشنامه عمل مي نمايم! بايد ابهام قوانين مبهم و تناقض قوانين متناقض برطرف بشود. بايد ضد اسلامها، اسلامي بشود. يعني اگر ما مي خواهيم برگرديم و المام به قوانين و اصلاح آنها را انجام بدهيم، از اين بُعد نگاه بكنيم، نه اين كه حالا ما قانون كم داريم، بياييم قانون بگذاريم. نه، الحمدللَّه قانون فراوان است. انتخاب راه ميان بُر در مواقع خاص حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) مطلبي را در نظر داشتند كه من هم در آن وقت عيناً همان نظر ايشان را قبول داشتم و الان هم قبول دارم و آن اين است كه در مواردي، چون وضع ما وضع بدي است و از آن خط منطقي و درست خيلي عقبيم و تا بخواهيم خودمان را به آن خط - كه خط قانوني است - برسانيم، احتياج به راه ميان بُر داريم و اگر بخواهيم از راه ميان بُر حركت نكنيم، ممكن است تا آن جا مي رسيم، كار از كار گذشته باشد، اين جاست كه حاكم شرع و «من له الخيار» در اين امر، يك

راه ميان بُر را اختيار مي كند. اين، در اختيار همه نمي باشد و اين طور نيست كه هر كس و هر قاضي و هر دادستان و هر مسؤولي در گوشه يي بخواهد چيزي را برخلاف قانون بگويد و مطرح كند كه اين قانون، قانون دست و پاگيري است و ما جلويش را مي بنديم. نه، اين طور نيست. اين اختيارات، موارد كاملاً محدودي دارد كه خود آن، يك قانون است و «من له الخيار» در جامعه ي اسلامي وجود دارد كه با اجازه و رأي و اذن او، مي شود راههاي ميان بُري را براي رسيدن به آن حداقل مشي كرد كه از آن جا انسان شروع كند و بر اساس قانون حركت نمايد و برود. اين، فقط مستثناست و لاغير. در مورد اداره ي قوّه ي قضاييه، الحمدللَّه من از مجموعه يي كه الان وجود دارد، واقعاً احساس خير مي كنم. از اين كه بحمداللَّه با كمك هدايت الهي، جناب آقاي يزدي براي تصدي اين كار مطرح شدند و خود ايشان هم اين بار بسيار سنگين را قبول كردند، خيلي خوشحالم. الحمدللَّه اين كار شروع شد وايشان هم واقعاً همكاران خوب و شايسته و صالحي را انتخاب كردند. همدلي و همفكري و همكاري، شرط پيشرفت كار نكته ي پنجم در همين ارتباط است. من مي خواهم بگويم كه برحسب تجربه يي كه در كار اجرايي دارم و هشت سال مباشرتاً كار اجرايي داشتم و قبل از آن هم از اول انقلاب در امور اجرايي داخل بودم، اگر بخواهيم از لحاظ تشكيلاتي اين كار سامان بگيرد و كار اجرايي دسته جمعي انجام شود، جز با همدلي و همكاري در سطوح بالا امكان ندارد. يعني اگر دونفر آدم صالح كه به خودي

خود، «من حيث هو هو» صالحند، اما «هما معا» آنها اشكال پيدا كند و نتوانند با همديگر همكاري و معيت داشته باشند، اينها هر چند هم صالح باشند، نمي توانند كار راه ببرند. در حال حاضر، خوشبختانه زمينه هم آماده است. در شكل گذشته، پنج نفر در رأس قرار داشتند كه دونفر از آنها را امام(ره) معيّن مي كردند و ممكن بود كه ايشان در معيارهاي خود، امكان همكاري اين دونفر را در نظر مي گرفتند و ممكن هم بود كه در نظر نمي گرفتند و ممكن هم بود كه مصلحت اهمي به نظرشان بيايد كه آن را ملاك قرار مي دادند. از آن دونفر كه مي گذشتيم، سه نفر ديگر بودند كه با انتخابات روي كار مي آمدند. هيچ تضميني در انتخابات نيست كه در آن همدلي و همفكري وجود داشته باشد. بنابراين، مبناي كار بر اين نبود كه حتماً بايد تفاهمي بين آن پنج نفر باشد؛ اما الان اين طور نيست. الان رئيس قوّه ي قضاييه، با بصيرت و معرفت و مشورت و رعايت جوانب گوناگون، افرادي را انتخاب مي كند؛ همچنان كه جناب آقاي يزدي بحمداللَّه حالا هم انتخاب كرده اند. قهراً در اين جهت همدلي و همفكري، امكان همكاري مي تواند ملحوظ بشود كه در گذشته نمي توانست بشود. اين مسأله ي همدلي و همكاري و اطمينان كردن به آن كسي كه انسان مسؤوليت مي دهد و مسؤوليت خواستن و اطمينان كردن به اختيارات و به قدر مسؤوليت به او سپردن و كار را به او محول كردن و مشورت مستمر در يك مجموعه ي كاملاً اطمينان بخش، به نظر من خيلي مهم است كه بتواند كار قوّه ي قضاييه را به جريان بيندازد و به شكل درستي تقسيم

وظايف كند. قوّه ي قضاييه بايد جاذبه پيدا كند نكته ي ششم، مسأله ي جذب در قوّه ي قضاييه است كه به نظرم خيلي مهم مي آيد. قوّه ي قضاييه بايد جاذبه پيدا كند؛ يعني واقعاً بايد علما و فضلا و حقوقدانها و افراد خوشفكر و صاحب نظر در مسايل، احساس كنند كه براي همكاري با قوّه ي قضاييه هيچ حالت منتظره يي ندارند. از اينها درخواست شود تا بلافاصله بيايند، حتّي خودشان داوطلب شوند. بايد روي اين موضوع خيلي كار كرد تا ان شاءاللَّه چنين حالتي به وجود آيد و دست شما پُر باشد و اگر در جايي خواستيد شاخه يي را بزنيد، دستتان نلرزد و احساس نكنيد كه كمبود پيدا خواهد شد. بنابراين، براي جذب واقعاً بايد برنامه ريزي بشود. در همين زمينه، نكته ي ديگري به ذهن من مي آيد و آن اين است كه در باب تحقيق قضايي و كشف جرم، چيزهايي وجود دارد كه شرعاً ممنوع مي باشد. بعضي از اين تجسسها و تفحصهاي زيادي و رفتن در بطون بعضي از مسايل، واقعاً ممنوع است. واقعاً نبايد مجرم تراشي كرد. نبايد بِزور بگرديم يكي را پيدا كنيم و با اعتراف و اقرار و يا مثلاً با شهادت زوركي، او را مجرم از آب در بياوريم و احكام الهي را بر او جاري بكنيم. اصلاً بناي كار بر اين نيست؛ بلكه شرعاً ممنوع است. براي جرم يابي، واقعاً مي شود متدلوژي آن را دنبال كرد. اين، از جمله ي كارهاي ماست. ما كه مي خواهيم قاضي را به معرفتي برسانيم و مي خواهيم واقعاً حقيقت را كشف كنيم، جا دارد كه بر اساس همان مباني اسلامي بگرديم ببينيم چه طوري مي شود از طريق شهادت و قسم و...، حقيقتاً اين جرايم را آشكار كرد

كه هم عده ي كمتري از بي گناهها دچار نقمت دستگاه قضايي و عوامل و اياديش بشوند و هم تعداد بيشتري از مجرمان گرفتار گردند. اين معنا، كاري تحقيقاتي است كه به نظرم مي آيد مي تواند انجام بشود. تعيين اهم و مهم در دنبال گيري مشكلات جامعه نكته ي هفتم اين است كه در دنبال گيري مشكلاتي كه در جامعه وجود دارد، واقعاً اهم و مهمي درست كنيم. يعني هيأت رئيسه و سياستگذاران دستگاه قضايي - هر مجموعه يي كه هستند - بنشينند موارد را «الاهم في الاهم» كنند و مهمترين آنها را دنبال نمايند؛ چون واقعاً امروز در جامعه موارد بدي وجود دارد كه همه را بايد دستگاه قضايي دنبال كند. ببينيم واقعاً كدامها را بايستي در درجه ي اول قرار داد. الان مثلاً در جامعه فساد و ارتشاء و جرايم ضد انقلابي و براندازي و خدعه و تزوير و جعل و امثال اينها وجود دارد. در ميان اين موارد، كدام از همه مهمتر است؟ من خيال مي كنم اگر بخواهيم دنبال اهم بگرديم، همين مسأله ي فسادهاي مالي و اخلاقي و ارتشاء و تزوير و امثال اينها، چيزهايي است كه بخصوص از مردم سلب امنيت مي كند و واقعاً در رتبه هاي بالا قرار مي گيرند. ...v حالت ناامني واقعاً در جامعه چيز بدي است، بايد با آن مبارزه كرد. خداي متعال بر مردم قريش منت مي گذارد و مي فرمايد: «الّذي اطعمهم من جوع و امنهم من خوف»(1). حضرت ابراهيم به پروردگار عرض مي كند: «رب اجعل هذا بلدا امنا»(2). امنيت اين قدر مهم است. ما كه حكومت اسلامي هستيم، بايد در جامعه مان امنيت وجود داشته باشد و مردم بايد خاطرشان جمع باشد. با مردم حرف بزنيد و

كارهاي مثبت و اقدامات و تصميمات خوبي را كه انجام مي گيرد، با آنها در ميان بگذاريد. مثلاً بگوييد براي افراد فلان دستگاه، فلان كارت را صادر كرده ايم كه بعد از اين، وقتي به عنوان مأمور دولت و يا دادستاني به سراغ مردم مي آيند، اين شبهه وجود نداشته باشد كه از جاي ديگر آمده اند. مردم بايد توجيه بشوند، بايد آموزش قضايي عمومي به آنها داده بشود و بايد عدالتخواهي و اطمينان به انس با عدالت در جامعه مطرح شود. مردم به قوّه ي قضاييه اميدوارند آن مسأله يي هم كه جناب آقاي يزدي راجع به اجازات امور مالي فرمودند، من حرفي ندارم. البته، آن چيزي را كه اول گفتم، شامل اجازات حضرت امام در موارد خاص مي شد. دليلش هم اين است كه دايماً افراد مختلفي به ما مراجعه كردند و مواردي را كه حضرت امام(رضوان اللَّه عليه) اجازه فرموده بودند، از من خواستند كه اجازه بدهم. من هم مواردي را مطلقاً و يا مشروطاً اجازه دادم. غالباً اين گونه بود. جايي را كه اجازه نداده باشم، شايد نبود و يا خيلي نادر بود. حرفي نيست. شما واقعاً به اين كه بشود كاري كرد، احق و اولي هستيد. در مورد قضيه ي اموال مجهول المالك و امثال اينها، حضرت امام طريقه ي ديگري براي آن درست كردند. در ابتدا اجمالي فرموده بودند كه كارهايي انجام بشود، بعد خود ايشان خطاب به جناب آقاي اردبيلي، راه و ممشاي ديگري براي آن درست كردند كه ما هم همان را تثبيت كرديم و گفتيم كه همان ممشا عمل بشود و الان بناست ان شاءاللَّه همان طور عمل بشود. طبعاً همين آقايان قوّه ي قضاييه مجريان آن كارها هستند، ليكن

شرطش اين است كه بدانيد كار چيست. من هيچ دريغي ندارم، من مي دانم كه دستگاه قضايي، حقاً و انصافاً به پشتيبانيهاي فراوان مالي احتياج دارد و نمي شود انتظار داشت كه بدون كمك مالي، كاري انجام بگيرد. بودجه ي دولتي هم كم است. اگر بشود از راهي درست كرد، آماده هستيم كه ان شاءاللَّه هر كمكي كه از ما بر مي آيد، انجام بدهيم. به هر حال، از خداي متعال براي جناب عالي و آقايان توفيق مي خواهيم. مردم به هر حال، به قوّه ي قضاييه اميدوارند. بايستي همه ي نيروها و تلاشها يك كاسه بشود كه خداي نكرده اميد و انتظارات مردم خدشه دار نشود. مردم الان خيلي خوشحال و اميدوار شده اند. شايد هم مقداري ناشي از سوءظنهايي بوده كه در گذشته داشتند. البته، اين سوءظنها بي خود بوده و واقعاً وجهي نداشته است. آن آقايان هم واقعاً خيلي زحمت كشيدند، از حق نبايد گذشت. كارهاي خيلي خوبي هم انجام گرفت. اگر چه دركنارش نابسامانيهاي زيادي هم وجود داشت؛ اما حالا خداي متعال در دلهاي مردم اميد و اطمينان و نور به وجود آورده است. طوري نشود كه خداي نكرده نور اميد در دل مردم خاموش بشود. آن وقت ديگر دوباره مردم را اميدوار كردن، خيلي سخت خواهد بود.(3) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) قريش: 4 2) بقره: 126 3) v از آن جا كه اين سخنراني، در جمع محدودي ايراد شده و بعضي از قسمتهاي آن، طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر، اين بخشها حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم آباده، شال و تاكستان، هرسين و صحنه، بويين زهرا، سلماس، كنگان

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم آباده، شال و تاكستان، هرسين و

صحنه، بويين زهرا، سلماس، كنگان، چالوس، گرمسار، بيدگل و آران كاشان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم دفاع از انقلاب و تشخيص مصلحت آن سهل و ممتنع است در ابتدا از همه ي برادران و خواهران، مخصوصاً علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه و خانواده هاي عزيز شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودان و جوانان رزمنده ي ارجمند و عزيز كه از شهرهاي مختلف كشور و نقاط دوردست، براي اظهار و اثبات وفاداري نسبت به انقلاب و اسلام تشريف آورده اند، صميمانه و قلباً تشكر مي كنم. مطلبي كه همه ي ما بايد به آن توجه كنيم، اين است كه دفاع از انقلاب و تشخيص مصلحت آن، كاري است كه هم آسان و هم مشكل (سهل و ممتنع) مي باشد. آسان است؛ چون فطرتهاي پاك عامه ي مردم آن را تشخيص مي دهد. اگر شما به جمعيت عظيم مردم ايران نگاه كنيد، خواهيد ديد كه در همه ي مسايل از اول انقلاب تا امروز، تقريباً عامه ي مردم درست فكر كرده اند، درست تشخيص داده اند و راه را خوب شناخته اند و اصولاً شبهه و وسوسه و خدشه يي در راه مستقيم آنها به وجود نيامده و يا زود گذر بوده است. لذا مثلاً در جنگ، عموم مردم از شهرها و روستاها و قشرهاي مختلف و زنها و خانواده ها عشاير و كارگران - مخصوصاً قشرهاي مستضعف و محروم - هر چه در وسع و توانشان بود، براي جنگ انجام دادند. پس، اين بدان معناست كه عامه ي مردم و متن جامعه، مصلحت انقلاب را تشخيص داده و درك مي كنند. اما از طرف ديگر، به نظر مي رسد تشخيص مصلحت انقلاب و دفاع از آن مشكل است؛ چون بعضي از خواص و بعضي از كساني كه ادعا مي كنند مسايل

كشور يا مسايل سياسي را مي شناسند، گاهي اشتباه مي كنند و غلط مي فهمند و كج تشخيص مي دهند و بد عمل مي كنند. كساني كه ادعا مي كردند مسايل سياسي ايران را مثلاً از چهل سال پيش آگاهند، گاهي در مسايلِ واضحِ امروز، درمي مانند. چيزي را كه مردم بروشني مي فهمند، بعضي از اين افرادِ به اصطلاح صاحب نظر و فهيم، تشخيص نمي دهند! معلوم مي شود چنين فهمي مشكلاتي دارد و خيلي هم آسان نيست. مردم در قضيه ي جنگ وظيفه ي خود را فهميدند به عنوان مثال، در قضيه ي جنگ مردم خوب فهميدند چه كار مي كنند. هركس به صحنه نگاه مي كرد، متوجه قضايا مي شد. دشمنان اسلام، جنگي را بر انقلاب ما تحميل كردند، به مرزهاي ما هجوم آوردند، آتش زدند، مردم غيرنظامي را از ميان بيابانها اسير گرفتند، برخي از شهرها و روستاهاي ما را ويران كردند و فجايع زيادي آفريدند. هر كس با ذهن سالم به اين وقايع نگاه كند، خواهد فهميد كه در اين جا وظيفه عبارت از دفاع كردن و دشمن را بر سر جاي خود نشاندن است. چه كسي بود كه با ذهن صحيح و سالم و بي غرض و مرض، به قضيه نگاه كند و اين حقيقت را نفهمد؟ معلوم است كه اگر ملتي از خودش دفاع نكند، لايق زندگي كردن و مستقل ماندن و حتّي ترحم نيست. مردم خوب فهميدند كه بايد بدون اعتماد و اتكاي به تلاشهاي به اصطلاح سياسي يي كه در سطح بين المللي انجام مي گرفت و هيچ كدام به نفع ملت ايران نبود، خودشان آستينها را مردانه بالا بزنند و از لذات كوچك زندگي بگذرند تا بتوانند سرنوشت خويش را از دست دشمنان خارج كنند. شما ملت عزيز،

جوانان و ميانسالان و پيرمردان و زنان و حتّي نوجوانان به ميدان جنگ رفتيد، پشتيباني كرديد، پول داديد، دعا كرديد، شعار داديد، تظاهرات سياسي به نفع رزمندگان راه انداختيد، از رهبر بزرگوار و عالي قدر حمايت كرديد و كاري كرديد كه نه فقط دشمن مجبور شد عقب بنشيند و از تجاوز دست بردارد، بلكه به دشمن هم درس سختي داده شد تا همه دنيا بفهمند كه ايران اسلامي، لقمه يي نيست كه بشود آن را به راحتي فرو داد و درباره ي او طبق ميل جباران عالم عمل كرد. در همان موقع كه مردم اين مسأله را خوب مي فهميدند، تعدادي عليه جنگ و دفاع و عزيمت به جبهه اعتراض مي كردند و فرياد مي كشيدند و شب نامه پخش مي كردند! راديوهاي خارجي نيز حرف اينها را بزرگ مي كردند و در دنيا پخش مي نمودند تا شايد ملت ما آنها را بشنود و عزمش سست گردد. به يمن بيداري ملت، نتوانستند اين كار را بكنند. مردم شعار «مرگ بر امريكا» را هرگز از زبان نينداخته اند مثال ديگر در اين خصوص، مسأله ي سياست خارجي جمهوري اسلامي و موضع محكم و ضداستكباري نظام و مسؤولان سياست خارجي در مقابل زورگوييهاي امريكاست. مردم، شعار «مرگ بر امريكا» را هرگز از زبان نينداخته اند؛ ولي در طول اين چند سال، يك عده به اصطلاح عقلا و مصلحت انديشها، هميشه مصلحت انديشانه و به اصطلاح عاقلانه، مردم و مسؤولان نظام و رهبر عظيم الشّأن فقيدمان را نصيحت مي كردند كه شما چرا بي خود با امريكا - كه در دنيا قدرتي است - رزم آوري و مبارزه مي كنيد؟! چرا خود را با غول وحشتناكي به جنگ مي اندازيد؟! اين هم از همان جاهايي است كه مردم

ماهيت آن را فهميده اند؛ اما بعضي از خواص نفهميدند! آنها خيال مي كردند كه جمهوري اسلامي بدون هيچ علت و دليلي، اقدام به ايجاد دشمني با غول پر قدرتي در سطح جهان كرده است؛ در حالي كه قضيه اين نبود. ما كه ملت ايران باشيم، ابتدائاً با هيچ كس دشمني نكرده ايم. كشورهاي زيادي در دنيا هستند كه در مرز و ايدئولوژي و افكار و منطقه ي جغرافيايي، با ما اشتراك ندارند؛ ولي ما با آنها رفت و آمد و معامله و روابط دوجانبه و بين المللي داريم. پس، مسأله اين نيست. توجه به دو نكته ي اساسي در رابطه ي ما با امريكا در رابطه ي ما با امريكا، دو نكته ي اساسي وجود دارد كه بدون توجه به آن، هر كس اشتباه خواهد كرد: نكته ي اول اين كه ملت ايران، دولت و سياست امريكا را به عنوان يك غاصب و زورگو و استثمارگر و متعرض، از كشور خود بيرون كرده است. اين، حكايت صاحبخانه يي است كه در زمان غفلت و ناداني كودكي، خانه و مستغلاتش غصب شده و حالا كه به سن رشد و جواني رسيده، به واسطه ي عقل و نيرومندي، مصالح خود را تشخيص مي دهد و غاصب را از ملك خويش بيرون مي راند. هيچ غاصبي، به زبان خوش بيرون بُرو نيست و بايد او را راند. در غير اين صورت، از آغاز غصب نمي كرد. غاصب را بايد بيرون انداخت. ملت ايران، غاصب - يعني سياست و راه امريكا و مستشاران و مزدوران امريكايي - را بِزور و با قدرت، از داخل خانه ي خود بيرون انداخت. معلوم است كه اين غاصب، كينه ي اين ملت و انقلاب و دولت را هميشه در دل نگه خواهد

داشت. اگر باز هم آمد و گفت: اجازه بدهيد ما با هم آشتي كنيم و دوست باشيم، بدانيد كه قصد او باز هم دشمني و سوء استفاده و استثمار است. امريكا از حضور در ايران، استفاده هاي سياسي و اقتصادي و نظامي مي برده است. او در مرزهاي ما حضور داشت تا رقيب جهاني خود را زير نظر داشته باشد. او از منابع ما براي فربه تر كردن امكانات مالي و كمپانيهاي عظيم خود استفاده مي كرد. او از دولت ايران به عنوان يك نوچه و آلت دست، در تمام قضاياي جهاني و دشمني با اعراب در اوپك و ايجاد حلقه ي امنيتي دور اسرائيل، استفاده مي كرد. اين، معناي آلت دست است كه امريكا امروز ديگر در اختيار ندارد و به همين خاطر، زخم خورده است. نكته ي ديگر اين است كه جمهوري اسلامي، به اخراج امريكا از كشور اكتفا نكرده و كاري بزرگتر از اقدام اول صورت داده است و آن اين كه نور اميدي در دل يك ميليارد مسلمان در سطح جهان به وجود آورده و امريكا را در اين سطح تهديد كرده است. امروز، امريكا به آسانيِ گذشته نمي تواند در كشورهاي مسلمان اعمال نفوذ كند؛ چون مسلمانهاي كشورهاي ديگر هم بيدار شده اند. شما تظاهرات مسلمانان يكي از كشورها را در دو سه سال پيش هنگام پهلوگيري يك ناوگان امريكايي در بندر آن كشور شنيده ايد. هر چند اين گونه ديدارها، علي الظاهر يك سياحت و مسافرت معمولي وانمود مي شود؛ ولي خدا مي داند كه باطنش چيست. در عين حال، مسلمانان آن كشور فرياد زدند كه نبايد كشتي امريكايي در بندر كشورشان پهلو بگيرد. اين، مشكلات امروز امريكا در همه ي دنياي اسلام است. اين، تأثير

اسلام است؛ گرچه راهكار امريكا، زدن تهمت به ايران در هر جايي است كه مسلماني سربلند مي كند، تا بگويد از ايران حقوق مي گيرد و ايران عامل تحريك است! ما به اين اتهامها بي توجهيم و به شيوه ي اسلام، زندگي خود را مي كنيم. امروز، مسلمانها با حيات اسلام بيدار و زنده و اميدوار شده اند و هويت اسلامي خويش را بتدريج مي يابند و اين براي امريكا دردسر عظيمي است. پس، انتقام طلبيِ امريكا به دنبال اين حادثه ي تلخ است و اين تلخي، ناشي از طبع تجاوزطلب و توسعه طلب دولت متجاوز و قلدري مثل امريكاست. البته، بدانيد كه اگر دولت امريكامتجاوز و توسعه طلب نباشد، اين دو نكته برايش تلخ نخواهد آمد. امريكاييها، توسعه طلب و بي توجه به منافع ملتها شما كه كشور و دولت ثروتمند و پيشرفته يي هستيد، سر جاي خود بنشينيد و در چارچوب كشورتان زندگي كنيد.به آفريقا چه كار داريد؟ به آسيا چه كار داريد؟ به خاورميانه و اقيانوس هند چه كار داريد؟ به امريكاي لاتين چه كار داريد؟ به دولتهاي مترقي چه كار داريد؟ اگر به حق خود قانع باشيد، مثل بقيه ي كشورهاي ديگر، با همه ي منابع طبيعي و نفت و كشاورزي و معدن و كارخانه و علم و پيشرفت و صنعتي كه داريد، مشغول كار خود مي شويد؛ ولي امريكا به دليل توسعه طلبي، مايل به حضور و دخالت و استثمار منافع ملتها در همه جاي دنياست؛ هر چند كه خود كشور بزرگي است. امريكاييها توسعه طلبند و مي خواهند در همه جاي دنيا دستي داشته باشند و حضوري پيدا كنند و استثمار نمايند. منافع ملتها هر چه باشد، براي آنها مهم نيست! منافع آنها نبايد به خطر بيفتد؛ ولو با از

بين رفتن منافع ملتهاي ديگر! وقتي اين گونه است، معلوم مي شود حركت اسلامي برايشان مضر است و درصدد برمي آيند انتقام بگيرند. انتقام امريكا همين سختگيريهاي سياسي و نظامي و محاصره ي اقتصادي است كه در چنته دارد. انتقام امريكا همين است كه يك دولت بي عقل و آدم خامي را پيدا نمايد و او را وادار به جنگ با ما كند. البته، اين موضوع براثر فداكاريهاي شما، ديگر تكرار نخواهد شد و هيچ كس آن قدر بي عقل نيست كه خودش را در چنين چاهي بيندازد؛ گرچه هميشه بايد بيدار بود و هيچ گاه خطر را بكلي منتفي ندانست. بيداري و آمادگي ملت، دستور اسلام است. دشمن، عليه ما بيدار است و اگر ما خواب بوديم، صدمه خواهيم خورد. ايستادگي و مقاومت، تنها راه دفاع از اسلام و انقلاب امروز، عراق يكي از مقروضترين كشورهاي دنياست و در رديفهاي اول قرار مي گيرد. كشوري كه پشتوانه ي ارزي فراواني داشت، امروز حدود هشتاد ميليارد دلار قرض دارد! و اين ضربه ي بزرگ و خسارت عظيمي است كه بر او وارد شده است. كشور ايران كه هشت سال درگير يك جنگ تحميلي بود و از كمكهايي كه به عراق مي شد، برخوردار نبود، به هيچ وجه مقروض نشد. چنين امتيازي به خاطر آن است كه ملت ما، زنده و بيدار و مسلمان و فداكار و ايثارگر و در صحنه و متحد و به حق خود واقف و علاقه مند است. تنها راه ما براي دفاع از اسلام و انقلاب، ايستادگي و مقاومت است. ايستادگي، براي حال و آينده ي ملت، بركات زيادي دارد. همين مقاومت و ايستادگي شما، ان شاءاللَّه مشكلات را يكي پس از ديگري برطرف خواهد كرد.

اثر ايستادگي شما، بحمداللَّه تثبيت اركان جمهوري اسلامي بعد از ضايعه ي عظيم رحلت حضرت امام است. دولت، رئيس جمهور، مجلس، قوه ي قضاييه و دستگاههاي مختلف، امروز براثر ايستادگي و آگاهي شما، در جاي خود قرار گرفته و به دنبال حل مشكلات هستند و البته بايد اين تلاش به همت مسؤولان مضاعف شود. من مي بينم و مي دانم كه مسؤولان، حقيقتاً به دنبال حل مشكلاتند و هيچ مشكلي نيست كه با تلاش جمعي كارآمد و دلسوز و فعال حل نشود. حال، برخي زودتر و برخي ديرتر حل خواهد شد. بالاخره به فضل الهي و تأييد پروردگار و با توجهات و عنايات خاص حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه فرجه) و با پشتيباني مردم، ان شاءاللَّه همه ي مشكلات حل خواهد شد. جهتگيري برنامه ها بايد خدمت به قشرهاي محروم باشد اين تلاشها، تلاشهاي خوبي است. البته، جهت تلاشها بايد در جهت خدمت به قشرهاي محروم ملت باشد كه هم استحقاق بيشتري دارند و هم در طول اين چند سال، وفاداري عمده يي نشان داده اند. قشرهاي ضعيف، شهرهاي دورافتاده، مردم روستايي، عشاير، قشرهاي متوسط شهري، اينها در طول اين چند سال، سربازان وفادار واقعي انقلاب بودند كه امام به «پابرهنه ها» تعبير مي كردند؛ كساني كه از رفاه و زندگي عالي برخوردار نيستند و اكثريت مردم ما را تشكيل مي دهند. بايد جهتگيري برنامه ها، در خدمت اينها باشد كه من احساس مي كنم و مي بينم كه همين طور است. اميدواريم خداوند متعال، به همه ي شما توفيق بدهد و محفوظتان بدارد و شرّ دشمن را از سر اسلام و مسلمين و مخصوصاً جمهوري اسلامي كوتاه كند. بايد از خداي متعال استمداد كنيد تا اين آگاهي و وحدت كلمه و فداكاري و تشخيص

مصالح انقلاب و راه دفاع از آن را - كه بحمداللَّه در شما مردم هست - هميشه براي خود نگهداريد. خداي متعال هم به فضل و رحمت خود، سايه ي لطفش را تا حالا بر سر شما گسترده و بعد از اين هم ان شاءاللَّه خواهد گستراند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم نايين و ابرده ى خراسان و جمعى از خانواده هاى شهداى تهران، گرگان

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم نايين و ابرده ي خراسان و جمعي از خانواده هاي شهداي تهران، گرگان و چهاردونگه، اعضاي جمعيت هلال احمر، مسؤولان واحدهاي فرهنگي بنياد شهيد و خواهران دانشجوي دانشگاه اصفهان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در اربعين، ياد نهضت حسيني براي هميشه جاودان شد در ابتدا از همه ي شما برادران و خواهران، بخصوص علماي اعلام و خانواده هاي عزيز شهدا و اسرا و مفقودان و جانبازان و همچنين خدمتگزاران به اين عزيزان، كه از نقاط مختلف كشور و از سازمانها و دستگاههاي گوناگون تشريف آورده ايد، صميمانه تشكر مي كنم و اميدوارم اين سازمانهاي امدادگر - مانند هلال احمر و بنياد شهيد - خدمات ارزنده ي خود را نسبت به كساني كه در حقيقت گُلهاي سر سبد جامعه ي ما هستند، به بهترين وجه ادامه بدهند و خاطره ي شهداي گرانقدر را، در فعاليتهاي فرهنگي و هنري و تبليغي حفظ كنند. امروز، به مناسبت نزديك شدن به شب اربعين حضرت سيّدالشّهداء (عليه الصّلاةوالسّلام) كه ارتباط تام و تمامي با همين تلاش با ارزشي كه در روزگار ما براي احياي ياد و نام شهيدان انجام مي گيرد، دارد، مطالبي را مطرح مي كنم. اساساً اهميت اربعين در آن است كه در اين روز، با تدبير الهي خاندان پيامبر(ص)، ياد نهضت حسيني براي هميشه جاودانه شد و اين كار پايه گذاري گرديد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلي،

در حوادث گوناگون - از قبيل شهادت حسين بن علي(عليه السّلام) در عاشورا - به حفظ ياد و آثار شهادت كمر نبندند، نسلهاي بعد، از دستاورد شهادت استفاده ي زيادي نخواهند برد. درست است كه خداي متعال، شهدا را در همين دنيا هم زنده نگه مي دارد و شهيد به طور قهري در تاريخ و ياد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبيعي يي كه خداي متعال براي اين كار - مثل همه ي كارها - قرار داده است، همين چيزي است كه در اختيار و اراده ي ماست. ما هستيم كه با تصميم درست و بجا، مي توانيم ياد شهدا و خاطره و فلسفه ي شهادت را احيا كنيم و زنده نگهداريم. رمز زنده ماندن واقعه ي عاشورا اگر زينب كبري سلام اللَّه عليها) و امام سجّاد(صلوات اللَّه عليه) در طول آن روزهاي اسارت - چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاي بعد در راه شام و كوفه و خود شهر شام وبعد از آن در زيارت كربلا و بعد عزيمت به مدينه و سپس در طول سالهاي متمادي كه اين بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبيين و افشاگري نكرده بودند و حقيقت فلسفه ي عاشورا و هدف حسين بن علي و ظلم دشمن را بيان نمي كردند، واقعه ي عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقي نمي ماند. چرا امام صادق(عليه الصّلاةوالسّلام) - طبق روايت - فرمودند كه هر كس يك بيت شعر درباره ي حادثه ي عاشورا بگويد و كساني را با آن بيت شعر بگرياند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟(1) چون تمام دستگاههاي تبليغاتي، براي منزوي كردن و در ظلمت نگهداشتن مسأله ي عاشورا و كلاً مسأله ي اهل بيت، تجهيز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضيه

چه بود. تبليغ، اين گونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهاي ظالم و ستمگر، حداكثر استفاده را از تبليغات دروغ و مغرضانه و شيطنت آميز مي كردند. در چنين فضايي، مگر ممكن بود قضيه ي عاشورا - كه با اين عظمت در بياباني در گوشه يي از دنياي اسلام اتفاق افتاده - با اين تپش و نشاط باقي بماند؟ يقيناً بدون آن تلاشها، از بين مي رفت. آنچه اين ياد را زنده كرد، تلاش بازماندگان حسين بن علي(عليه السّلام) بود. به همان اندازه كه مجاهدت حسين بن علي(عليه السّلام) و يارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نيز مجاهدت زينب (عليهاالسّلام) و مجاهدت امام سجّاد(عليه السّلام) و بقيه ي بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنه ي نظامي نبود؛ بلكه تبليغي و فرهنگي بود. ما به اين نكته ها بايد توجه كنيم. درسي كه اربعين به ما مي دهد درسي كه اربعين به ما مي دهد، اين است كه بايد ياد حقيقت و خاطره ي شهادت را در مقابل طوفان تبليغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببينيد از اول انقلاب تا امروز، تبليغات عليه انقلاب و امام و اسلام و اين ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبليغات و طوفاني كه عليه جنگ به راه نيفتاد جنگي كه دفاع و حراست از اسلام و ميهن و حيثيت و شرف مردم بود. ببينيد دشمنان عليه شهداي عزيزي كه جانشان - يعني بزرگترين سرمايه شان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه كردند و مستقيم و غيرمستقيم، با راديوها و روزنامه ها و مجله ها و كتابهايي كه منتشر مي كردند، در ذهن آدمهاي ساده لوح در همه جاي دنيا، چه تلقيني توانستند بكنند. حتّي افراد معدودي از

آدمهاي ساده دل و جاهل و نيز انسانهاي موجّه و غير موجّهي در كشور خودمان هم، در آن فضاي ملتهب جنگ، گاهي حرفهايي مي زدند كه ناشي از ندانستن و عدم احاطه به حقايق بود. همين چيزها بود كه امام عزيز را برمي آشفت و وادار مي كرد كه با آن فرياد ملكوتي، حقايق را با صراحت بيان كند. اگر در مقابل اين تبليغات، تبليغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهي ملت ايران و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان، در خدمت حقيقتي كه در اين كشور وجود دارد، قرار نگيرد، دشمن در ميدان تبليغات غالب خواهد شد. ميدان تبليغات، ميدان بسيار عظيم و خطرناكي است. البته، اكثريت قاطع ملت و آحاد مردم ما، به بركت آگاهيِ ناشي از انقلاب، در مقابل تبليغات دشمن بيمه هستند و مصونيت پيدا كرده اند. از بس دشمن دروغ گفت و چيزهايي را كه در مقابل چشم مردم بود، به عكس و واژگون نشان داد و منعكس كرد، اطمينان مردم ما نسبت به گفته ها و بافته ها و ياوه گوييهاي تبليغات جهاني، بكلي سلب شده است. دستگاه ظالم جبار يزيدي با تبليغات خود، حسين بن علي(ع) را محكوم مي ساخت و وانمود مي كرد كه حسين بن علي(ع) كسي بود كه بر ضد دستگاه عدل و حكومت اسلامي و براي دنيا قيام كرده است!! بعضي هم، اين تبليغات دروغ را باور مي كردند. بعد هم كه حسين بن علي(عليه السّلام)، با آن وضع عجيب و با آن شكل فجيع، به وسيله ي دژخيمان در صحراي كربلا به شهادت رسيد، آن را يك غلبه و فتح وانمود مي كردند! اما تبليغات صحيح دستگاه امامت، تمام اين بافته ها را عوض كرد. حق، اين گونه است. حقانيت ما موجب مي شود كه

حرفهاي ما در دلهاي سالم اثر كند درست است كه ما بلندگوهاي قوي جهاني را كه در اختيار استكبار و رسانه هاي صهيونيستي است، با آن عظمت و وسعت در اختيار نداريم و شبكه هاي تبليغاتي آنها، بسيار وسيعتر از ماست و ما نسبت به آنها محدود هستيم؛ اما حقانيت ما موجب مي شود كه وقتي حرفي از زبان مسؤولان جمهوري اسلامي و ملت ايران صادر بشود، در دلهاي سالم و در سطح جهان، اثر مي كند. اين همه سعي كردند با تبليغاتي كه استكبار جهاني آن را هدايت و برنامه ريزي مي كرد، وانمود كنند كه ملت ايران در مواجهه با كيد جهانيِ استكبار شكست خورده است. اين بي عقلهاي همسايه ي ما در عراق هم باورشان آمد كه واقعاً اين گونه است! به همين خاطر، در تبليغات خودشان همواره تكرار كردند و گفتند كه ما پيروز شديم! سعي كردند چهره ي فاتح به خودشان بدهند؛ ولي همه ي آدمهاي منصف و سالم دنيا، حقيقت را فهميدند و دريافتند آن كسي كه در اين جنگ پيروز شد، ملت ايران بود و آن كسي كه شكست خورد، رژيم عراق بود. همه ي عقلاي عالم، قضاوت و تشخيصشان در مورد رژيمي كه با هاي و هوي، جمعيتي را براي گرفتن نقطه يي و تصرف منطقه يي تجهيز مي كند، واضح است. فرضاً شما خانه يي داريد و دزد يا گردن كلفتي، جمعيتي را برمي دارد و با هاي و هوي مي آيد تا اين خانه را از دست شما خارج كند. به آن جا مي آيد و مدتي عربده كشي مي كند و مدتي متوقف مي شود و بعد هم افرادش را از دست مي دهد و خسارات زيادي بر او وارد مي آيد و زخم مي خورد و بعد از

گذشت مدتي، ناكام برمي گردد و مي رود. قضاوت مردم دنيا و عقلا، نسبت به چنين آدمي چيست؟ بزرگترين پيروزي اين است كه بدون تكيه به ديگران، دشمن دفع شود شكستي بالاتر از اين نيست كه رژيم عراق به قصد تجزيه ي ايران - كه صريحاً هم آن را گفت - و به قصد ساقط كردن نظام جمهوري اسلامي - كه اين را در اولِ كارِ تبليغاتي خود بيان كرد - و به قصد ضربه زدن به نيروهاي مسلح و نابود كردن آنها راه افتاد و تقريباً از تمام دنيا - شرق و غرب و اروپا و امريكا و بعضي از كشورهاي جهان سوم و ارتجاع عرب - كمك مالي و انساني و فكري و تجهيزاتي گرفت و تا نزديك مرزهاي جمهوري اسلامي آمد. مدتي معطل شد، هاي و هوي كرد، عربده كشيد، كارهاي خلاف كرد، خودش را بدنام نمود، حيثيت سياسي و اجتماعيش را در دنيا لكه دار كرد و آخرش هم دست از پا درازتر برگشت!! مي خواستند جمهوري اسلامي را از بين ببرند؛ اما نظام ما روزبه روز قويتر شد. مي خواستند كشور را تجزيه كنند؛ ولي بحمداللَّه يكپارچگي كشور در حد اعلي قرار گرفت. مي خواستند نيروهاي مسلح ما را از بين ببرند؛ ليكن امروز نيروهاي مسلح ما سازمان يافته و كارآزموده و مجرّب و قوي و آماده ي دفاعند. مي خواستند ملت ايران را نسبت به انقلاب و اسلام بدبين كنند؛ امّا همه ي دنيا شاهدند و مي بينند كه روزبه روز ايمان و اخلاص و آمادگي و حضور و رشد و آگاهي اين ملت و پايبنديشان نسبت به اسلام و انقلاب، بيشتر شده است. اين، شكست بزرگي براي دشمن بود و ملت ايران

كه با اتكال به خدا و با ايثار و فداكاري ايستاد و مانع از اين شد كه دشمن به هدفهاي شوم خود برسد، پيروز است. پيروزي يعني همين. اين، بزرگترين پيروزي است كه انسان بتواند بدون تكيه به ديگران بايستد و دشمن را دفع كند. بحمداللَّه، اين پيروزي براي ملت ايران پيش آمد. رژيم عراق در اجراي قطعنامه تعلل مي كند ما در آستانه ي هفته ي جنگ تحميلي قرار داريم. روزهايي كه در پيش است، به ياد سالهاي جنگ و آن همه امتحان و ابتلاي ملت ايران، برپا مي شود و بايد دايماً اين فكر را براي ملت ايران تجديد كند كه در جنگ تحميلي، پيروزي و موفقيت ملت ما، به بركت اتحاد و يكپارچگي و اتكاي به خدا و عدم اتكاي به ديگران و آمادگي براي فداكاري، پيش آمد. ملت ايران، بايد اين خصوصيات را براي خودشان حفظ كنند تا اگر فكر تجاوز در ذهن كسي و يا متجاوزي هم وجود دارد، آن فكر از ذهنهاي دشمنان و متجاوزان بكلي رفع بشود. البته، ما بعد از آن كه قطعنامه ي 598 را قبول كرديم، پايبندي ما نسبت به مواد اين قطعنامه، تاكنون باقي است و باقي خواهد بود. دشمن و رژيم عراق، در اجراي قطعنامه تعلل مي كنند و متأسفانه فشار لازم از سوي سازمان ملل و ديگر محافل بين المللي، بر عراق وارد نيامده است. بايد فشار وارد مي آوردند، بايد همان كساني كه اين قطعنامه را تصويب كردند و براي اجرايش، آن همه حرف زدند و تبليغات كردند، عراق را به اجراي آن قطعنامه وادار مي كردند. رژيم عراق تعلل كرد و تاكنون اولين بند قطعنامه اجرا نشده است. ما

مصرّاً روي اين مطلب تكيه و تأكيد داريم كه بايد مواد قطعنامه، يكي پس از ديگري اجرا بشود. اين كه شعار گفتگو و مذاكره ي مستقيم را مطرح مي كنند، اگر به معناي تعطيل ماندن مواد قطعنامه است، به هيچ وجه مورد قبول نيست. گفتگو و مذاكره ي مستقيم خوب است؛ ليكن مواد قطعنامه كه تضمين كننده ي حقوق هر دو كشور است و حق را به حقدار مي دهد، بايد اجرا بشود و ما روي اين مسأله تأكيد داريم. قدرت ملت ما، پشتوانه ي اين قضيه است و با جنجال و هياهو و تبليغات هم نخواهند توانست ما را از چيزي كه بر آن تأكيد و پافشاري كرديم، منصرف كنند. بايد مواد قطعنامه اجرا شود بايد مواد قطعنامه اجرا بشود و اولين قدم، عقب نشيني دشمن از مرزهايي است كه اشغال كرده است. كم يا زياد آن، مطرح نيست؛ مهم اين است كه همان مقداري كه دشمن اشغال كرده، بايد پس دهد. عدم عقب نشيني دشمن به مرزهاي بين المللي، تهديد صلح در منطقه است. اين، همان خوي تجاوزگري است كه ما چند سال آن را به رژيم عراق نسبت داديم؛ ولي عده يي باور نمي كردند؛ ليكن حالا ثابت مي شود. وقتي كه آتش بس انجام شد، بايد نيروهابه مرزهاي بين المللي عقب نشيني كنند. آن كه عقب نشيني نمي كند، او متجاوز است. اين، اولين قدم است كه حتماً بايد انجام بگيرد و انجام خواهد گرفت؛ زيرا همه ي دنيا مي دانند كه يك ملت انقلابي، تحمل نخواهد كرد كه يك وجب از خاك او، دست دشمن باشد. اميدواريم كه خداوند به همه ي شما برادران و خواهران، مخصوصاً كساني كه خدمتگزار خانواده هاي عزيز شهدا و اسرا و جانبازان و مفقودان هستند، توفيق

بدهد. همان طور كه امام و رهبر عظيم الشّأن فقيدمان بارها مي فرمودند، اينها ولي نعمتهاي حقيقي ملتند و كساني هستند كه قدرت و صلابتِ امروزِ ملت و دولت ايران در دنيا، به بركت فداكاري و ايثار آنهاست. اميدواريم خداوند ملت عزيز و بزرگ ما را به عاليترين آرمانها و آرزوهايش - كه پيروزي كامل اسلام و مسلمين است - برساند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 44، ص 282

سخنرانى در ديدار با جمعى از بسيجيان و روحانيون تهران، مدرّسان و طلاب اهل سنت استان خراسان، اقشار مختلف

سخنراني در ديدار با جمعي از بسيجيان و روحانيون تهران، مدرّسان و طلاب اهل سنت استان خراسان، اقشار مختلف مردم اردستان و مسؤولان و كاركنان گمرك كشور و گروهي از اعضاي حزب اللَّه لبنان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم دفاع از جامعه ي انقلابي، يك واجب اهم و ضروري از همه ي برادران و خواهران كه از راههاي دور و نقاط مختلف، براي تجليل از روزهايي كه يادآور خاطره ي با شكوه دفاع ملت ماست، تشريف آورده اند، مخصوصاً از علماي اعلام و خانواده هاي معظّم شهدا و رزمندگان و دلاوران عزيز، صميمانه تشكر مي كنم. بايد به اين سؤال پاسخ گفت كه بعد از آن كه جنگ تحميلي، با گذشت قريب هشت سال به پايان رسيد، نيروهاي بسيجي و رزمندگان جوان و پرشور، چه موقعيت و جايگاهي در جامعه ي ما دارند؟ شايد اين هم يكي از شگردهاي دشمن باشد كه وانمود كند بعد از پايان جنگ، رزمندگان - چه آنهايي كه در ميدان جنگ امتحان دادند و توفيق يافتند كه مجاهدت و فداكاري كنند و چه جوانان پرشوري كه قدرت و روح دفاع را در خود مي يابند، ولي از اين كه در ميدانهاي جنگ حضور زيادي داشته باشند، نااميدند - نسبت به نقش دفاع

از انقلاب، دلسرد و نوميد شده اند. ما مي گوييم كه دفاع از جامعه ي انقلابي، هميشه يك واجب اهم و ضروري است؛ چون تهديد عليه جامعه ي انقلابي، موضوعي تقريباً دايمي است. نمي گوييم جنگ دايمي است. تهديد وجود دارد؛ اما بسته به اين است كه ملت ما چگونه در مقابل تهديد، خود را نشان بدهد و آمادگي خود را در چه حدّي حفظ كند. اگر ملت انقلابي، هميشه آمادگي خود را حفظ كرد، يعني جوانها عضويت در بسيج و كار در ميدان تمرين و آموزش را هميشه براي خودشان نگه داشتند و اگر مردم، روحيه ي دفاع را براي خودشان حفظ كردند و اگر چهره و قيافه ي جامعه طوري بود كه هركس به آن نگاه كرد، احساس كند ملت آماده و مستعد دفاع از كشور است، در اين صورت تهديدها عملي نخواهد شد و نيّت دشمن به تحقق نخواهد پيوست. علت ايستادگي و مقاومت ملت ايران در مقابل تهاجم دشمن از رفتار يك جامعه مي شود فهميد كه آيا اين جامعه، قادر به دفاع از هويت و حيثيت خود هست يا نه. جامعه يي كه مردمِ آن به مسايل شخصي بيشتر اهميت بدهند تا مسايل كشور و مسايل جمعي، جامعه يي كه در آن جوانان رو به فساد روند، جامعه يي كه افراد مؤثرِ آن نسبت به مصالح انقلاب و كشور بي تفاوت و بي اعتنا شوند، جامعه يي كه در آن اختلافهاي سياسي و مذهبي و گروهي و صنفي و قومي اوج بگيرد و رشد كند، جامعه يي كه زن و مرد آن به عشرت و زندگي مرفه و توأم با فساد گرايش پيدا كنند، بدانيد كه اين جامعه قادر به دفاع از خود نيست. چنين جامعه يي

از مصالح و شرف و حيثيت خود نمي تواند دفاع كند. اين كه شما مشاهده كرديد و افراد مسن خودشان ديدند و افراد جوان خبرش را شنيدند كه در صد و پنجاه سال اخير، استعمار روي فرهنگ كشور و جوانان و آموزش و پرورش ما اعمال نفوذ كرد و مردم را به بيكارگي و فساد و تباهي و اختلاف سوق داد، بدين علت بود كه مي خواستند ملت ما از منافع و شخصيت و مصلحت و آينده ي خود نتواند دفاع كند. اگر دشمن به اين نتيجه رسيد كه جامعه ديگر نمي تواند از خودش دفاع كند، بدانيد كه تهديد جدي است و نيت دشمن عملي خواهد شد و ضربه اش را وارد خواهد كرد. علت اين كه ما ملت ايران، در ده سال بعد از انقلاب توانستيم در مقابل تهاجم گوناگون دشمن - با همه ي مشكلات آن - بايستيم و مقاومت كنيم و ضرر بيشتري متوجه آنان بكنيم، اين است كه به بركت دين و ايمان و انقلاب و اسلام و آموزش قرآني و اسلاميِ شخصيت عظيم الشّأني كه بيان و سخن و كلامش، مفاد و مضمون قرآن و اسلام بود، در ميان مردم ما روحيه ي انقلابي و پارسايي انقلابي و وحدت كلمه ي بيشتر حكم فرما بود. دشمنان ما - عراق و امريكا و شرق و غرب - از اتحاد خود و حمله و فشار به نظام جمهوري اسلامي، طرفي نبستند. علت موفقيت ما اين بود كه شما جوانان در صحنه بوديد، ملت آماده بود و روحيه ي انقلابي بر جريانهاي غيرانقلابي و ضد انقلابي غلبه داشت. تا وقتي اين گونه باشد، تهديدهاي دشمن عملي نخواهد شد. تهديد و سوء نيت دشمن و

خطر وجود دارد؛ اما تا شما در صحنه هستيد، اين خطر تحقق پيدا نخواهد كرد. نقش بسيج و جوانان بسيجي در آمادگي عمومي نقش جوانان بسيجي و بسيج، در اين آمادگي عمومي كاملاً روشن است. من در جواب آن سؤال آغازين كه جايگاه بسيج در كشور ما بعد از دوران جنگ كجاست؟ مي گويم كه بسيج بايد با همان روحيه و شور و قدرتِ دوران جنگ باقي بماند و جوانان آموزش ببينند و سازماندهي شوند و آمادگي و حضور پيدا كنند. بسيج، يكي از نيروهاي مسلح نيست. بسيج، متن ملتي است كه در مراكز نظامي و صنعتي و اجتماعي و ديني و آموزشي حضور دارد. اين طور نيست كه ما ارتش و سپاه داريم و يك نيروي مسلح ديگر هم به نام بسيج داريم. خير، بسيج متن ملتي است كه در سايه ي آموزش، سلاح به دست گرفته و در وقت نياز كشور، همراه نيروهاي مسلح، بيشترين و سنگينترين بار را به دوش مي گيرد؛ چنان كه در جنگ ديده شد. البته، سازماندهي و نظم و ترتيب و ادب و برخورد اسلامي، اساس قضيه است. من، به برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سفارش مؤكد كرده ام كه مسأله ي بسيج را جدي بگيرند. اداره و ترتيب بسيج، در حدود نيمي از مأموريت و مسؤوليت سپاه پاسداران است. در كنار اين موضوع، بايد بگويم كه رفتار و ادب و نظم و انضباط افراد بسيج بايد از ديگران به رفتار اسلامي نزديكتر باشد و روحيه ي آمادگي بسيجي در تمام دستگاهها و سازمانهاي كشور، بايد ان شاءاللَّه حكم فرما شود. لزوم حاكميت روحيه ي بسيجي در سازمانهاي اقتصادي و اجتماعي به مناسبت حضور جمعي از برادران گمرك در اين

مجلس، تأكيد مي كنم كه روحيه ي بسيجي و انقلابي توأم با آمادگي كامل براي كار و تلاش، به نحو صحيح و صادقانه، در سازمانهاي مالي و اقتصادي و اجتماعي حكم فرما شود. گمرك، از جمله مراكز انحصاري بيگانگان در زمان سلطه ي آنان بر ايران بود كه از طريق آن، عليه مصالح ملت كار مي كردند. دروازه هاي ورودي و خروجي كشور، در اختيار بيگانگان و افراد و مؤسسات و دولتهاي وابسته به آنان بود؛ بيگانگاني كه هيچ علاقه يي به مصالح كشور نداشتند و اين جز ذلّت و رقت نبود. بعدها هم كه از دست بيگانه ها گرفته بودند، فساد دستگاههاي مالي - از جمله گمرك - در دوران رژيم گذشته آن چنان بود كه باز براي ملت ضرر و زحمت به همراه داشت. البته، عناصر خوب و امين همه جا بودند - آن جا هم بودند - ليكن گاهي يك آدم فاسد، دستگاهي را به فساد مي كشاند. البته در دوران انقلاب، بحمداللَّه مديران خوب و مسؤولان دلسوز، بر اين مجموعه ها مديريت كرده اند و تلاش فراواني شده است، ولي همچنان كارهاي زيادي باقي است. گمرك جمهوري اسلامي، اولين منزل و دروازه ي ورودي براي خارجيهاست و در همين منزل اول، ادب و امانت و ميهمان نوازي و حدود مسلمانيِ ما را مي سنجند و اميدوارم تلاش شود تا كار، با مقررات آسان و در كمال سلامت و سهولت و اتقان و استحكام و بدون هيچ گونه فشار غيرقانوني و ناشي از سليقه ي شخصي انجام بگيرد؛ به طوري كه منافع ملت از اين طريق مورد خطر و تهديد قرار نگيرد. گرچه امروز، تلاش و زحمت زيادي جهت گره گشايي مشكلات توسط دستگاههاي دولتي صورت مي گيرد؛ ولي در شرايط فراغت از

جنگ، بايد گمرك ان شاءاللَّه به بهترين شكلِ مطلوب ظاهر شود. امروز بيشتر از هميشه بايد به وحدت كلمه ي مسلمين اهميت داد من، اشاره يي نيز به مناسبت حضور جمعي از برادران اهل سنّتِ ايراني و خارجي در اين محفل بكنم؛ برادراني كه به بركت اسلام و بدون در نظر گرفتن مرزها، برادر يكديگرند و چنان كه در روايت آمده است: «المؤمن اخ المؤمن لابيه و امّه»(1): مؤمن، برادر پدر و مادريِ مؤمن است. امروز، بيشتر از هميشه بايد به وحدت كلمه ي مسلمين اهميت داد؛ چون اختلاف، راه هميشگي نفوذ دشمنان در جوامع اسلامي است. راههاي بلند مدت اختلاف و شكاف كه صد يا دويست و يا پانصد سال به طول مي انجاميده، آييني استعماري به وجود مي آورده تا زخمي در پيكر و مجموعه ي عالم اسلامي ايجاد كند كه درمانش به سادگي ميسر نباشد؛ مثل وهابيت و برخي مذاهب و اديان ساختگي كه با هدف ايجاد شكاف در دنياي اسلام پديد آمده است. اگر بنا باشد كه تاريخچه ي استفاده هايي كه استعمار از اين شكاف و زخم كرده است، بيان شود، يك كتاب خواهد شد. من، نمونه هاي مفصلي را از اين سوء استفاده هاي گوناگون در همه جاي دنياي اسلام - از صد سال قبل به اين طرف - سراغ دارم كه با حربه و يا تهمت وهابيت، ايجاد اختلاف و شكاف كرده اند. دشمن، با همه ي راههاي مختلفي كه براي ايجاد شكاف در جامعه ي اسلامي آزموده است، امروز با پديده يي بدون سابقه كه مركز وحدت همه ي مسلمين شده است، روبه روست و آن «جمهوري اسلامي» است. اين پرچم بلند و صداي رسا، پديده يي نوظهور است كه قانون اساسي و شعار و عمل آن،

مطابق اسلام است و به طور طبيعي دلهاي مسلمانان در اقطار عالم، براي آن مي تپد. امروز، جاي ديگري با اين قاطعيت و جديّت، دنبال احكام اسلامي نيست. منظور، ملتها نيستند؛ چرا كه ملتهاي مسلمان، همه جا عاشق اسلام و آماده براي عمل به اسلامند. منظور، سياستها و نظامها و دولتهاست كه اگر به نام اسلام هم شروع كردند، وقتي با امواج شديد تهاجمهاي جهاني مواجه شدند، عقب نشستند. ايران، امّ القري و وطن اصلي و مركز حقيقي اسلام همان طور كه ديديد، در اين ده سال به خاطر اسلام به ما همه چيز گفتند: كهنه پرست، مرتجع، بي تمدن، فناتيك! در سفري كه من به پاكستان مي رفتم، امام امت(رضوان اللَّه عليه) فرمودند كه شما به علماي پاكستان بگوييد: فشارهاي وارده بر ما از سوي امريكا و ارتجاع و شرق و غرب، نه به خاطر ايراني بودن ماست؛ بلكه به خاطر اسلام است. آن روزي كه دنيا احساس كند - العياذباللَّه - ما نسبت به اسلام جدّي نيستيم، آن روزي كه دنياي مستكبر احساس كند ما حاضريم روي اسلام معامله كنيم و بي تفاوت شده ايم، اين فشارها تمام خواهد شد. من، عين بيان حضرت امام را به علماي پاكستان - كه جمع كثيري از علماي مسلمين بودند و از همه ي اقطار پاكستان آمده بودند - گفتم. براي ما محسوس و ملموس است كه علت فشار، اسلام است. مسلمانهاي عالم اين نكته را مي فهمند و احساس مي كنند كه اين جا امّ القراي اسلام و وطن اصلي و مركز حقيقي اسلام است. لذاست كه دلهاشان براي ايران و نظام جمهوري اسلامي مي تپد و به اين عاملِ وحدت شوق پيدا مي كنند. امروز، استعمار با توجه به وجود عامل وحدت، سعي مي كند شكافها و اختلافها

را از طرق مختلفِ قومي و مذهبي، ميان شيعه و سنّي به وجود آورد. در بين اهل تسنن، به نام مكتب فلان مدرسه، اهل حديث و...؛ و در بين شيعه، به نامهاي ديگر. اتحاد مسلمين و صفاي دل آنان، شرط اصلي اعلاي كلمه ي اسلام ما كه مسلمان هستيم، بايد حواسمان جمع باشد. ما بايد بفهميم كه پول نفت فلان كشوري كه به نوكري امريكا و غرب، در ميان ملتهاي مسلمان شناخته شده و روسياه است و به استكبار وابستگي دارد، اگر صرف انتشار كتابي در رد تشيع شد، محض رضاي خدا و علاقه ي به تسنّن نيست و غرض خبيثي را دنبال مي كند. عكس قضيه هم صادق است. اگر ديديم عواملي در جامعه ي شيعي، مشغول تحريك و برانگيختن حساسيت نسبت به برادران اهل سنّت يا مقدّسات آنها هستند، اگر حمل بر كج سليقگي و بد فهمي نكنيم، بايد بدانيم كه قطعاً دست دشمن است. دشمن، از كجي سليقه نيز بيشترين استفاده را مي كند. لذا امروز، اتحاد مسلمين و صفاي دل برادران مسلمان با يكديگر، شرط اصلي اعلاي كلمه ي اسلام است. اگر كسي اعلاي كلمه ي اسلام را نمي خواهد، شما در برابر او تعهدي نداشته باشيد؛ اما اگر طرفداران قرآن و اسلام - از هر فرقه و مذهبي - راست مي گويند و واقعاً دل مي سوزانند و مي خواهند كه قرآن عزيز و عظيم بماند، بايد بدانند كه اين فريادها و اين قلمهاي مزدور و اين پولهاي پليد و خبيث كه در بعضي از كشورها براي ايجاد اختلاف خرج مي شود، مانع از سربلندي اسلام است و اين، كار دشمن است. لذا توصيه مي كنم هفته ي وحدت را - كه نزديك هم است - هم دستگاهها

و هم مردم و بخصوص علماي شيعه و سني در داخل و خارج از كشور، با جدّيت برگزار كنند و نشانه ي وحدت و برادري قرار دهند. اگر ما متحد و برادر باشيم و بر اختلافات خويش فايق بياييم، حربه ي دشمن كُند و از ضربه پذيري دنياي اسلام كاسته خواهد شد. مجدداً از همه ي شما برادران و خواهران و قشرهاي مختلفِ داخل و خارج كشور كه تشريف آورديد، تشكر مي كنم و اميدوارم كه خداي متعال به شما توفيق بدهد و همه ي ما را در راه خود ثابت قدم نگهدارد و روح مقدّس امام عزيزمان را از همه ي ما شاد بفرمايد و قلب مقدّس وليّ عصر را از ما خشنود بگرداند و دعاي آن بزرگوار را ان شاءاللَّه شامل حال ما بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 67 ، ص 76

بيانات در مراسم اعطاى نشان فتح به فرماندهان سپاه و ارتش در عمليات ظفرمندانه ى بيت المقدس

بيانات در مراسم اعطاي نشان فتح به فرماندهان سپاه و ارتش در عمليات ظفرمندانه ي بيت المقدس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قدر كار شما بيش از اين نشانهاست در ابتدا، به برادران عزيزي كه اولين نشان افتخار و نشان حضور فداكارانه در جنگ را در جمهوري اسلامي دريافت كرده اند، صميمانه تبريك عرض مي كنم. به نيروهاي مسلح هم تبريك مي گويم كه بالاخره اين رسم و سنتِ مطلوبِ قدردانيِ مشخص و معيّن را از كساني كه فداكاري نمودند، شروع كردند و با اين نشانها، آن را هميشگي ساختند. اين نشان، اولاً نشان سپاسگزاري و قدرداني جمهوري اسلامي از شما عزيزاني است كه خدمتي بزرگ و ارزنده را در جنگ تحميلي، از خودتان نشان داديد. ثانياً، يك يادگار ماندني است تا در آينده همه بدانند كه در يك فصل بسيار خطرناك و

دشواري از زندگي و تاريخ جمهوري اسلامي، صاحبان اين نشانها، چه فداكاري يي نشان دادند و چه عظمت انساني يي از خودشان بروز دادند. اين نشان، يك كار سمبليك است، والّا قدر كار شما بيش از اينهاست و اميدواريم كه همه ي ملت و كشور و مسؤولان، قدر شما و مجاهداتتان را بدانند و ان شاءاللَّه هميشه از شما قدرداني كنند. عمل خير هيچ وقت از بين نمي رود نكته ي ديگر اين است كه گرچه ما به چند ده نفر از برادران «نشان» داديم و عملاً و رسماً از آنها قدرداني شد؛ اما كساني كه در خور اين نشانها هستند، فقط جمعِ امروز نيستند. همان طور كه برادران بيان كردند، عمليات بزرگ ديگري در جبهه بوده و رشادتهاي بزرگي در آن عملياتها نشان داده شده است و چهره هاي گمنام و بي ادعا و كم ادعا و متواضع و گوشه گير - چه ارتشي و چه سپاهي و چه از آحاد نيروهاي بسيجي - بودند و هستند كه شايسته و درخورِ اين نشانها مي باشند و بايد مورد احترام و قدرداني قرار بگيرند. ان شاءاللَّه در آينده بايد اين كار انجام بشود و يكي از برنامه هايي را كه ستاد كل تعقيب خواهد كرد - چه مباشرتاً و مستقيماً و چه به وسيله ي دستگاههاي ديگر - بايد همين باشد كه افرادي كه در طول اين ساليان فداكاري كردند - چه امروز در خدمت باشند يا نباشند - شناخته و برآورده و بركشيده شوند و مورد احترام قرار گيرند و از آنها قدرداني به عمل آيد؛ زيرا عمل خير هيچ وقت از بين نمي رود. اثر كار شما در جنگ، محفوظ است آن شبي كه شما تا صبح بيدار مانديد، آن ساعات

متوالي كه شما در قرارگاهتان نشستيد و اين طرحها را ريختيد، آن حضور شجاعانه يي كه شما در صحنه ي جنگ انجام داديد، آن قدرت روحي كه شما از خودتان نشان داديد و موجب شد تا نيروهاي شما جلو بروند و نيروي دشمن سركوب گردد، حتّي آن گلوله يي كه شما شليك كرديد و يا دستور داديد شليك بشود، همه و هر يك از اينها، حادثه يي نبود كه يك روز واقع شد و بعد هم تمام گشت. نه، عين آن حادثه، الان موجود است و در دو جاي ديگر محفوظ مي باشد و اگر خواستيد بگوييد سه جاي ديگر، جاي سوم را به قدر آن دو، نبايد خيلي اهميت داد؛ زيرا گاهي هست و گاهي نيست. اما آن دو جاي اصلي كه وجود دارد، اول در ميزان و علم و دفتر محاسبه ي الهي است كه «لايغادر صغيرة ولاكبيرة الّا احصاها»(1): هيچ كار كوچك و بزرگي از شما سرنزده، مگر اين كه در آن صحيفه ي الهي نوشته شده و موجود است و تمام نخواهد شد و در روز قيامت، به شكل چيزي شيرين و مطلوب و دلنشين و آرامبخش و نجاتبخش مجسم خواهد شد. بنابراين، كاري را كه شما در ساعتي و لحظه يي و زماني انجام داديد، آن كار در آن جا باقي است. دومين جايي كه كار شما باقي مي ماند، عبارت از همين وضع موجود شماست. مگر شما نمي گوييد كه جمهوري اسلامي، يك نظام مستقر و نيرومندي است و مجموعه و محصولي است كه در ذات و خلال او، كار آن روز شما موجود است و اگر آن كار نبود، امروز اين مجموعه نبود؛ پس تلاش شما در وضع

موجود ما مستقر است و اگر تا قيامت اين وضعيت باشد، آن تلاش هم خواهد بود. مثل آن دانه يي كه شما در زمين مي نشانيد و يك درخت سيب مي شود. ميوه هايي كه از اين درخت سيب به عمل مي آيد، آن دانه به نحوي در همه ي اينها وجود دارد. اگر آن دانه نبود، هيچ يك از اين ميوه ها هم نبودند. اگر شما نظام مستقر و حركت بهنگام و بساماني را مي بينيد و مشاهده مي كنيد كه آينده روشن و اميدبخش است، اگر مي بينيد ابهت جهاني يافته ايم، اگر مي بينيد داراي كشوري هستيم كه در جهت آبادي و عمران و استقلال و سيادتِ روزافزون حركت مي كند، فشرده و متراكم شده ي همان هزاران كاري است كه شما در طول زمان انجام داديد و محصول يا مجموعه ي آن، اين شده است. اگر هر كدام از آنها نبود، اين ثمرات نيز نبود. اگر تلاش آن شب شما كه تا صبح زحمت كشيديد تا نيروها را در سنگرها مستقر كنيد، يا از آب عبور بدهيد، يا دشمن را دور بزنيد، يا در مراكزِ كمين مستقر بشويد، يا آمادگيها و يا نقشه را به وجود آوريد، اگر آن تلاشها نبود، امروز اين نتيجه نبود. پس، آن تلاش شما در اين وضع موجود ما مستقر است و تا قيامت وجود خواهد داشت. سومين جا، حافظه ي ملتها و خاطره ي تاريخ است كه گاهي هست و گاهي نيست و همان طور كه گفتيم، خيلي هم به قدر آن دو مهم نيست؛ اما خالي از اهميت هم نمي باشد. تاريخ و آينده ي ما و گزارش گزارشگران و ياد يادآوران، كارها و تلاشهاي شما را همواره در خود حفظ خواهد كرد. بنابراين، آن كارها موجود

است. نيروهاي مسلح بايد قوي بشوند و قدرت دفاعي خود را بالا ببرند از نيروهاي سپاه و ارتش، افراد زيادي بوده و هستند كه بعضي شهيد شدند و بعضي هم بحمداللَّه زنده و سرپا هستند و تلاشهاي زيادي كرده اند و ان شاءاللَّه بايستي شناسايي بشوند و نامشان مشخص گردد و ان شاءاللَّه با اعطاي نشان، از آنها قدردانيِ مشخص و مجسم و متبلور انجام بگيرد. البته، ليستها محفوظ و گزارشها مشخص است، خيلي هم زحمت ندارد؛ اما اين شروع كار بوده و ان شاءاللَّه در ادامه ي كار، حقوق همه ي كساني كه در اين زمينه ذي حق هستند، بايد حفظ و رعايت بشود. آنچه كه صحبت شد، مربوط به گذشته بود؛ ولي آنچه كه مربوط به آينده مي باشد، اين است كه برادران نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي بايد قوي بشوند و قدرت دفاعي خود را بالا ببرند. اين، دو كلمه حرف است؛ اما پشت سر اين حرف، هزاران تلاش قرار دارد. اگر تلاش نكرديم، آن دو محقق نخواهد شد و اگر نشد، ملت و كشور و انقلاب و نظام جمهوري اسلاميمان، تهديد خواهد شد. آن گونه كه من استنباط كرده ام، بايد بر طبق فهم خودم عمل بكنم و اين تكليف شرعي من است و در نيروهاي مسلح، هر كس موظف است كه بر طبق همين روال عمل بكند. ما بايد ارتش و سپاه را به عنوان دو سازمان و دو بازوي مسلح و دو تشكيلاتي كه امام تا آخرين روزها اصرار داشتند اين دو سازمان بمانند و قوي بشوند، نگهداريم و تقويت كنيم و هر كدام تشكيلات خودشان را به بهترين وجه ممكن اداره كنند و ستاد كل هم با وظايف

مشخص و معيّني كه وجود دارد و بر اساس آنها تشكيل شد، برنامه ريزي و سياستگذاري خواهد كرد. ارتش و سپاه دو سازمان موازي نيستند برنامه ريزيهاي كلي و سياستگذاريهاي عموميِ نيروهاي مسلح مثبت است و درخشندگيها و نيز كمبودها و كاستيها و ضعفهايي دارند. هم بايد كاستيها برطرف بشود و ضعفها به قوّت تبديل گردد و هم بايد درخشندگيهاي هر يك از اين دو سازمان، براي ديگري درس و آموزش و الگو بشود. هر كدام امتيازاتي دارند كه آن امتياز، مطلوب و يادگرفتني و پيروي كردني است و هركس ندارد، ياد مي گيرد و پيروي كند. هر كدام هم ضعفها و نقصهايي دارند كه بايد برطرف بشود. اين كه گفته بشود ما مي خواهيم به نفع ارتش، سپاه را ضعيف كنيم يا به نفع سپاه، ارتش را ضعيف سازيم، به طور قاطع وجود نخواهد داشت و ندارد. البته، در گذشته هم تا آن جا كه من از سياستها و تدابير حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) و كاري كه بر اساس تدابير ايشان از سوي مسؤولان و جانشين محترمشان انجام مي گرفت، باخبرم؛ چنين چيزي وجود نداشته است. البته، شايعه و سوءظن و روح وسوسه و نگراني دايمي و قلق و اين كه چه خواهد شد و اين كار به چه نيّتي انجام گرفت و از اين قبيل چيزها هميشه بوده؛ اما اكنون نيست و حالا ما بحث امروز را مي كنيم. محققاً ارتش و سپاه، دو سازماني هستند كه موازي هم نمي باشند. علي الاصول مأموريت ارتش بامأموريت سپاه متفاوت است و دو گونه مأموريت مي باشد. هر دو هم نيروي مسلح و نظاميند و هر كسي بگويد نيروي سپاه، يك نيروي انتظامي است، برخلاف آن چيزي

كه نظر ما بوده و دنبالش هستيم، حرف بي خود زده است. همچنين هر كس بگويد كه سپاه يك نيروي ويژه به معناي كوچك كردن و كوچك گرفتن است، بي خود گفته است. خير، سپاه هم يك سازمان رزمي و نظامي است و مأموريت مشخصي هم دارد. ما اين مأموريتها را به طور رسمي به هر سازماني ابلاغ خواهيم كرد. بايد هر دو سازمان بنشينند و حدود و مرزهاي دقيق اين مأموريتها را طبق تدبيري كه داده مي شود، معيّن بكنند و بر طبق آن، هر سازماني خودش را منطبق نمايد. بنابراين، ارتش و سپاه به عنوان دو سازمان باقي مي مانند؛ اما بايد هر چه ممكن است، از جهاتي كه لازم مي باشد، به هم شباهت پيدا كنند. البته، چون مأموريتها جداگانه است، اقتضائات خاصي دارد كه هر دو مأموريت، اقتضائات خودش را دنبال خواهد كرد و طبيعتاً ممكن است هر مأموريتي، اقتضاي خاصي هم در شيوه ي سازماندهي يا بقيه ي چيزها داشته باشد؛ اما در برخي موارد، اين طور نيست. ارتش و سپاه دو بازو هستند لازم نيست در مأموريتشان به هم شباهت پيدا كنند؛ اما در آن چيزهايي كه دو سازمان رزمي بايد به هم شباهت پيدا كنند، بايستي روزبه روز به همديگر نزديكتر و شبيه تر و از حالِ هم آگاهتر و به هم مهربانتر و نسبت به سرنوشت يكديگر علاقه مندتر باشند. حقيقتش هم همين است. يعني اگر ارتش توجه بكند، خواهد ديد كه حضور سپاه پاسداران در كنار او، به وي كمك خواهد كرد. سپاه هم اگر درست دقت بكند، خواهد ديد كه حضور ارتش جمهوري اسلامي ايران در كنار وي، به كمك او خواهد آمد. اين دو سازمان،

دو بازو هستند و دو بازو از يك بازو بهتراست. اين تعبيرِ دو بازو، عيناً همان تعبيري است كه امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) به خود من گفتند. راجع به همين مسأله ي سپاه و ارتش صحبت بود كه ايشان دو بازوي مباركشان را بلند كردند و گفتند: «هر دو، دو بازوي جمهوري اسلامي هستند و بايد باشند». حقيقتش هم همين است. من هم بدون اين كه در اين نظر شكي داشته باشم، از اول اعتقادم همين بوده است كه اين دو سازمان وجود دارند و هر دو لازم و مكمل يكديگرند. تدبير اين است كه هر دو سازمان، با اين ديد به مسايل خود و سازمانشان و مسايل سازمان ديگر نگاه كنند؛ نه اين كه با ديد حدسي، ارزيابي نمايند. ارتش فكر نكند كه چون سپاه پاسداران برادران خوبي هستند و جنگ هم كه تمام شد، پس از اين ديگر فقط سازمان او مطرح است. نمي گويم شما برادران ارتشي اين فكر را مي كنيد. من شاهد همكاريها و علاقه منديهاي شما بوده ام و در جبهه ي جنگ و بيرون از جنگ هم بوده ام؛ اما نبايد از اين كه در گوشه و كنار، كساني اين فكر را ترويج كنند و دشمن هم به آنها كمك كند، غافل بود. از طرف ديگر، سپاه هم نبايد فكر كند كه چون اين همه عمليات موفق و پيروز انجام داده است، ديگر هيچ چيز كم و كسر ندارد و لزومي هم ندارد كه حتماً ارتش در كنارش باشد. خير، ارتش يك سرمايه و ذخيره و اندوخته براي اين ملت است. هيچ كس به دست خودش، اندوخته ي خويش را از بين نمي برد. هر دوي اينها - همان طور

كه امام(ره) فرمودند و من هر چه فكر مي كنم، بهتر از اين تعبير پيدا نمي كنم - دو بازو هستند و هيچ آدم عاقلي، يكي از دو بازوي خودش را قطع و يا ضعيف نخواهد كرد. اين دو بازو، جز به سود شخص حركت نخواهند كرد و هماهنگي نخواهند داشت. اگر شما هم بخواهيد اين دستتان با آن دستتان هماهنگي نكند، نمي توانيد. به طور طبيعي، اين دو دست با همديگر حركت و هماهنگي مي كنند؛ مگر آن كه خداي ناكرده يكي فلج باشد يا شما تمرين كرده باشيد و بِزور بخواهيد چنين چيزي را به يك دستتان تحميل كنيد. براي اين كشور، تهديد وجود دارد. نمي گويم جنگ وجود خواهد داشت - ممكن است وجود داشته باشد و يا نداشته باشد - اما تهديد قطعي است. اين تهديد، چه زماني عملي مي شود؟ آن وقتي كه شما ضعيف باشيد و دچار اختلاف شويد و خداي نكرده در صحنه حضور نداشته باشيد و كارايي و آموزش و تجهيزات و نيروي انساني و انضباط نداشته باشيد؛ والّا دشمن در مرحله ي تدبير خواهد ماند و اميدواريم كه بماند و هرگز اين توان را پيدا نكند كه به جمهوري اسلامي چشم زخمي وارد كند. البته، من صريح بگويم كه تا شما باشيد و با هم خوب كار كنيد و آماده به خدمت و پا به ركاب و دامن همت به كمر زده و كاردان و با چشم باز در صحنه باشيد، چشم زخمي زده نخواهد شد و دشمن، اين قدرت را پيدا نخواهد كرد. از حق فرماندهي به نحو شايسته استفاده خواهم كرد من، به نيروهاي مسلح رسيدگي خواهم كرد. وجود ستاد مشترك ارتش و ستاد

مركزي سپاه پاسداران و ستاد كل نيروهاي مسلح، به معناي عدم حضور و عدم رسيدگيِ من نيست. آن جا كه لازم باشد، من به همه ي امور رسيدگي خواهم كرد و اين حق براي من محفوظ است كه تا پايين ترين رده ها وارد بشوم و چيزي را سؤال و استفسار و تصرف كنم. البته، سلسله مراتب آن چناني كه مقرر است، به جاي خود محفوظ مي باشد؛ اما سلسله مراتب، مانع از حق فرمانده براي رسيدگي در حيطه ي فرماندهي - به هر شيوه يي كه مصلحت بداند - نيست و از اين حق براي خدا و تجهيز نيروهاي مسلح و براي اين كه در اين روزگار بتوانيم نيروهاي مسلحمان را نيرومند كنيم، به نحو شايسته استفاده خواهم كرد. اين بازوها بايد قدرتمند شده و اين مشتها بايد گره شوند. ما كسي را تهديد نمي كنيم، از اول هم تهديد نكرديم، دنيا هم اين را مي داند. نگويند كه جمهوري اسلامي ايران، ما را تهديد كرده و خودش را آماده مي كند. بلي، ما ان شاءاللَّه روزبه روز خودمان را بيشتر آماده خواهيم كرد و بايد هم بكنيم، وظيفه ي مردم هم اين است كه پشتيباني كنند. ما تهديد نمي كنيم؛ بلكه در مقابل تهديدهاي دشمنان كه ثابت شده به هيچ اصلي از اصول انساني پايبند نيستند، ايستادگي خواهيم كرد. سپاه و ارتش صميمانه با هم كار كنند ان شاءاللَّه ديدارهاي ديگري هم به مناسبتهاي كاري، با شما برادران سپاهي و ارتشي خواهم داشت و توصيه هاي لازم را خواهم كرد؛ اما امروز كه يك تجمع خوبي در اين جا ايجاد شده است، مايلم نكاتي را به شما توصيه بكنم: اولاً - همان طور كه قبلاً گفتم - اين دو

سازمان، صميمانه با هم كار كنند. اگر صميميت نباشد، طرف مقابل آن را زود مي فهمد. نبايد به زبان بگوييم بله، اين گونه است؛ اما در باطن صميميت نباشد. بايد بدانيم خداي متعال چنين قرار داده است كه بي صميميتي زود فهميده شود. آدمهاي بي واقعيت و بي صداقت خيال مي كنند زرنگند، نمي دانند كه افراد زيادي هستند كه با همديگر مي نشينند و ديگران را به بي صداقتي و بي صميميتي متهم مي كنند و مي گويند فلان كس آدم بي صداقتي است و صميميت ندارد؛ در حالي كه خودش خيال مي كند هيچ كس عدم صداقت او را نفهميده است. او اصرار ورزيده كه صميمي جلوه كند؛ اما بالاخره حقيقت آشكار شده است و در جمع افراد، اين معنا واضحتر هم خواهد شد. اگر يك مجموعه نسبت به مجموعه ي همجوار خود، صميميت نداشته باشد، زود آشكار خواهد شد و در عمل، تناقضها و درگيريها و اصطكاكها پديدار خواهند گرديد. دو سازمان بايد نسبت به هم صميميت و برادري داشته باشند و به هم كمك كنند و هدف را بالاتر از اهداف سازماني قرار بدهند. الان اگر به يكي از لشكرها - چه لشكرِ ارتش و چه لشكرِ سپاه - بگويند شما ده بيست تانك يا يك مقدار وسايل و تجهيزات و آشپزخانه و... را به لشكر ديگر بدهيد تا اصلاً متعلق به خودشان باشد، خواهيد ديد كه از همه ي امكانات براي ندادن آن وسايل استفاده مي كنند؛ در حالي كه بناست آن لشكر هم بجنگد. گاهي هم آن لشكر، وسايل و تجهيزات ندارد و به آنها احتياج دارد و آن ديگري زيادي هم دارد؛ اما نخواهد داد. البته، در دستگاههاي غيرنظامي هم همين گونه است و اين چيزي

نيست كه مخصوصِ شما باشد. بنابراين، مي بينيد كه در برخي موارد، متأسفانه هدفهاي سازماني و حتّي كوچكتر از سازماني، از اهداف اصلي بالاتر قرار مي گيرند. بايد با اين روحيه مبارزه كرد. چه كسي بايد مبارزه كند؟ طبيعي است كه اول خودمان بايد اين كار را بكنيم و حقيقتاً گشاده دستانه با آن ديگري برخورد كنيم تا برادريِ بيشتري بين ارتش و سپاه برقرار شود. مأموريتهاي دفاعي مرزي را خيلي جدي بگيريد نكته ي ديگر اين است كه مأموريتهاي دفاعي مرزي را خيلي جدي بگيريد. من، قبلاً هم به شما گفته ام و اكنون نيز تكرار مي كنم: اين خطوط مرزي را، هم سپاه و هم ارتش مستحكم كنند. حقيقتاً هيچ بهانه يي براي توجيه عدم استحكام و عدم اطمينان و گسيختگي خطوط مرزي ما قابل قبول نيست. هم سپاه و هم ارتش، در منطقه يي كه مأمور حفاظت هستند، بايد با كمال دقت و مراقبت حضور داشته باشند و از هرگونه سستي و بي مبالاتي و سهل انگاري و ولنگاري از طرف افراد و مأموران پايين دست، به شدت جلوگيري كنند. نظم، شاخصه ي يك مجموعه ي نظامي نكته ي بعدي اين است كه اساس كار نظام و نيروهاي نظامي، نظم و انضباط است. اگر نظم داشتيد، هم نيروي انساني و هم سلاح و هم امكانات شما، به دردتان خواهد خورد؛ ولي اگر نظم نداشتيد، چنانچه نيروي انساني و سلاح و تجهيزات و امكانات و پول هم داشته باشيد، به دردتان نخواهد خورد. آن چيزي كه يك توده ي انبوه آدم را از يك لشكر و يگان نظامي ممتاز مي كند، در درجه ي اول نظم او است. بنابراين، شاخصه ي يك مجموعه ي نظامي، نظم است. هر چه ممكن است،

به نحو صحيح بر نظم و انضباط خود بيفزاييد. ممكن است بعضي تصور كنند كه فقط سپاه مخاطب است. خير، هم سپاه و هم ارتش مخاطب است. متأسفانه، گاهي در برخي از قسمتها و يگانهاي ارتش هم، نشانه هاي بي نظمي مشاهده مي شود كه بايد تكرار نشود. امروز، يكي از برنامه هاي ما، معرفي آقاياني است كه اخيراً منصوب شده اند و چون بنا را بر اين گذاشتيم كه مراسم ما از معنويت و حقيقت و صميميت سرشار باشد، چنانچه برخي از تشريفات هم در آن نباشد، به آن خللي وارد نمي كند. البته، من با تشريفات نظامي مخالف نيستم؛ ولي با مطلق تشريفات و وجود تشريفات در زندگي شخصي خودم و ديگران، صددرصد مخالفم. در عين حال، در تشريفات رسمي كه گاهي شعار است و يك معنا و مفهومي در آن وجود دارد، حايز اهميت است. من، به اين گونه تشريفات علاقه مند هستم؛ اما اگر يك وقت به خاطر جهت ديگري، اين تشريفات عملي نشد، از نظر من ايرادي ندارد و طبعاً امروز به خاطر وضعيت مكاني ما، نمي توانست آن تشريفات مفصل انجام بگيرد. وضعيت ما طلبگي است و فعلاً با همين وضعيت، اين كار را انجام مي دهيم. هويت و معنويت و معناي كار مهم است؛ اگر چه از لحاظ ظاهر، آن گونه كه مي خواهيم، نباشد و به همين جهت است كه تشريفاتِ آن چناني نداريم. وظايف ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح من، به ستاد فرماندهي كل، آقاي دكتر فيروزآبادي - كه برادر بسيجيِ سابقه دار و مورد اعتماد ما هستند - گفتم كه سياستگذاري و هدايت كلّي و همسان سازي و هماهنگ سازيِ دو سازمان، برعهده ي اين ستاد است و ستاد سپاه پاسداران

و ستاد مشترك ارتش، براي كارهاي خود، از طريق ستاد فرماندهي كل اقدام خواهند كرد. البته، به هر نحو و هر جا كه لازم باشد، من با فرماندهان ارتش و سپاه، ديدار و ملاقات و نظرخواهي خواهم داشت؛ ليكن روال جاري كار، آن گونه خواهد بود كه از طريق ستاد فرماندهي كل كارها انجام مي گيرد. ستاد كل هم در كارهاي ستادي آن دو ستاد و سازمان، دخالتي نخواهد كرد. من، براي ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي، آقاي سرتيپ شهبازي را منصوب كردم كه ايشان هم از برادران بسيار خوب و شناخته شده در صحنه ي جنگ بوده است. خود من شاهد بودم كه ايشان در صحنه ي انقلاب، خدمت بزرگي به ارتش و نيروهاي مسلح كرد و در اوايل پيروزي انقلاب، ايشان و جمعي ديگر، هميشه جزو همكارهاي خوب ما بود و امروز برادر شناخته شده يي است. نيروهاي سه گانه ي ارتش، بايد ستاد مشترك را به عنوان مادر خودشان به حساب آورند و بدانند كه اگر ستاد مشترك تضعيف شد، نيروها تضعيف خواهندگرديد. نيروها خيال نكنند كه اگر ستاد مشترك را دور زدند، به نفعشان است؛ بلكه به ضررشان خواهد بود. من، اين نكته را به عنوان روش و خط مشي به شما گفتم و البته شما در عمل هم همين را تجربه خواهيد كرد و خواهيد ديد كه اگر نيروهاي سه گانه ي ارتش، ستاد مشترك را جدي نگيرند، كارشان پيش نخواهد رفت و بلكه عقب خواهند افتاد. ستاد مشترك، حالت مادر و مركز را براي ارتش دارد و بر سه نيرو مشرف است و در حقيقت، ستاد فرماندهي كل ارتش مي باشد. بنابراين، مسايل تدابير فرمانده ي كل، از طريق

ستاد مشترك به نيروها و به قسمتها و ادارات و سازمانها ابلاغ خواهد شد. براي ستاد سپاه پاسداران، برادر بسيار خوبمان آقاي ذوالقدر، به پيشنهاد فرماندهي كل سپاه پاسداران انتخاب شد كه البته خود من هم شناخت خوبي از ايشان داشتم و اين اميد را دارم كه ان شاءاللَّه ستاد كل سپاه پاسداران بتواند قدمهاي اساسي يي در طريق منتظم كردن مجموعه ي سپاه بردارد. اين ستاد، بايد از پشتيباني فرماندهي كل برخوردار باشد و همين طور سازمانها و نيروها و قسمتهاي مختلف سپاه پاسداران هم توجه بكنند كه از طريق ستاد كل سپاه، كارهاي خود را انجام بدهند. البته، اين سؤال وجود دارد كه شوراي عالي سپاه - كه شوراي قانوني اين سازمان است - رابطه و جايگاهش با فرماندهي و ستاد كل، چگونه خواهد بود؟ اين مسأله، جزو آن نكاتي است كه من ان شاءاللَّه در آينده، براي آن كه كار برادران به خوبي انجام بگيرد، پاسخ روشني به سپاه خواهم داد. به هر حال، ما اميد زيادي به ستاد كل سپاه بسته ايم كه ان شاءاللَّه بتواند با تدبير و نظم و برآورد و بررسي و تجزيه و تحليل منطقي از مسايل، كارها را هر چه بيشتر رو به انتظام ببرد. برادر عزيزمان، آقاي رحيم صفوي نيز به عنوان جانشين فرمانده ي كل معرفي شده اند. در حقيقت، اين برادر، هم شهيد و هم جانباز است و فقط بحمداللَّه مفقود و اسير نيست؛ حي و قايم كامل! ايشان از اول جنگ، در كردستان بودند كه من خود در مراحلي، واقعاً شاهد فداكاريهاي مخلصانه ي اين برادر بسيار خوب بودم. چهره يي برجسته و با اخلاص و صميمي و خوب كه فرماندهي كل سپاه

- جناب آقاي رضايي - ايشان را معرفي و پيشنهاد كردند و من هم منصوب كردم كه بجا هم هست. براي فرماندهي نيروي زميني سپاه، برادر عزيزمان آقاي مصطفي ايزدي را در نظر گرفتيم كه از آن برادرهاي بسيار خوب مي باشند. من خودم نيز ايشان را از سابق از دور و نزديك مي شناختم. از آن وقتي كه ايشان در كردستان بودند و بعد به سپاه و فرماندهي وارد شدند و كارها و تلاشهاي مخلصانه يي در منطقه ي كردستان و بعداً مدتي هم در منطقه ي جنوب انجام دادند، حقاً و انصافاً جزو برادرهاي بسيار ارزنده و محبوبي هستند كه جا دارد افرادي از قبيل ايشان، در مسؤوليتهاي بالا باشند. برادر عزيزمان آقاي محتاج هم به عنوان جانشين فرمانده ي نيروي زميني معرفي شدند و بنده هم تأييد كردم و حكم دادم. گرچه با ايشان خيلي همكاري نداشتم؛ اما سوابق شناخته شده ي خوبي از آقاي محتاج دارم. اين مجموعه، برادران عزيزي هستند كه امروز بنا بود در اين جا معرفي بشوند و وظايف و شرح كارشان مشخص است. من، به همه ي برادران عزيز توصيه مي كنم كه كمك كنند تا ان شاءاللَّه اين برادران بتوانند به مأموريتها و وظايف مهم خودشان عمل كنند. لازم است از برادراني كه در طول مدت جنگ، تلاشهاي زيادي كردند و مسؤوليتهاي مهم و بالايي داشتند و هنوز نام آنها مطرح نشده است تا از آنها تجليل شود، به صورت كلي تجليل كنم. اميدوارم كه ان شاءاللَّه همه ي آنها مشمول رحمت و فضل الهي باشند. همچنين ياد شهداي عزيزمان: سرداران و رزمندگان و بسيجيان و نيروهاي خدماتي - چه نيروهاي درماني، چه جهاد سازندگي و چه ديگران -

را گرامي مي داريم و اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه به خانواده هاي آنها صبر و اجر بدهد و بركات خودش را بر آنها نازل كند و شهداي آنها را با شهداي ابرارِ صدر اسلام، محشور فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كهف: 49

بيانات در ديدار با رئيس جمهور موقت افغانستان و رهبران مجاهدان افغانى

بيانات در ديدار با رئيس جمهور موقت افغانستان و رهبران مجاهدان افغاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مسأله ي افغانستان، يك مسأله ي اسلامي به همه ي آقايان محترم و برادران عزيز كه ميهمانان ارجمند جمهوري اسلامي و مجاهدان في سبيل اللَّه هستند، خير مقدم و خوش آمد عرض مي كنم و از خداوند متعال مسألت مي نمايم كه اين اجتماعات و گفتگوها و تلاشهايي را كه شما به آن مشغوليد، مشمول فضل و رحمت خود قرار بدهد و بركت ببخشد؛ چون نه فقط يك ملت، بلكه دنياي اسلام چشم انتظار كارهاي شماست. امروز، اگرچه در محافل سياسي و در گفتگوهاي سياسيون عالم، مسأله ي افغانستان يك مسأله ي صرفاً سياسي و بين الدّولي است؛ اما از نظر ملتهاي مسلمان، يك مسأله ي اسلامي است كه به سرنوشت دنياي اسلام و آينده ي بين الملل اسلامي ارتباط تام و تمامي دارد. آنچه بحمداللَّه، هم براي همه ي مسلميني كه از مسايل جاري اين منطقه و افغانستان مطلع و آگاه هستند و هم بخصوص براي ملت افغانستان و ايران مايه ي خشنودي و خوشحالي است، اين است كه مبارزات شما پس از سالها رنج و زحمت، به يك نتيجه ي مقطعي و مرحله يي نايل آمد و ثابت شد كه يك ملت، هر چند هم تنها و مستقل و علي الظاهر بي پناه باشد، اگر جهاد كرد، خداي متعال به او كمك مي كند و با اراده اش معادلات جهاني را به هم خواهد زد - كه به

هم زد. هنوز ملت افغانستان قدم آخر را برنداشته است كسي باور نمي كرد كه ملت افغانستان خواهد توانست نيروهايي را كه با كميّت زياد و با اراده و تصميم قاطع وارد افغانستان شده بودند، از اين كشور بيرون كند. جز ملت افغانستان، هيچ كس ديگر نبود كه بتواند اين كار را بكند. اگر كسي، دولتي، سياستي، ادعا كند كه او در چنين كاري مؤثر بوده است، حتماً گزافه است. فقط اراده ي ملت افغانستان و جهاد بزرگ و بسيار مرارتبار اين ملت مؤثر بوده است. اگر شما جهاد نمي كرديد و اگر آن جبهه هاي سخت و محروم از اوّليات زندگي، با آن فداكاري تلاش نمي كردند، ممكن نبود دشمن از خاك افغانستان بيرون برود. البته، تغيير سياستها در داخل شوروي هم مؤثر بود، اما آن چيزي كه زمينه ي تغيير سياست را فراهم مي كرد، جهاد ملت افغانستان بود؛ والّا ملتي كه مثل بره، رام و مطيع دشمنان و اشغالگران باشد، هيچ كس اراده نخواهد كرد كه او را رها كند. اين اراده و جهاد شما بود كه بحمداللَّه موفق شديد. يادم مي آيد كه در آن دوران سخت، حتّي خود عناصر مؤثر مجاهدِ افغانستان هم وقتي اوضاع را بررسي مي كردند، افق روشني را نمي ديدند. هر چند با اعتقاد به حكم و قضاي الهي، اجمالاً هر مؤمني معتقد است كه خداي متعال پيروزي را به مؤمنين خواهد داد، اما در مورد افغانستان، هيچ فرمول ظاهري براي اين كار وجود نداشت؛ ولي شما ديديد كه پيروزي واقع شد. امروز هم شما به سمت پيروزي نهايي حركت مي كنيد و بايد حركت كنيد. آنچه مهم است، اين است كه همان عواملي كه در آن روز به

شما كمك كرد تا بتوانيد مجاهدت كنيد، امروز هم لازم است تا كمك كند كه بهترين راه را انتخاب كنيد و قويترين تصميم را بگيريد و قدم آخر را برداريد. هنوز ملت افغانستان قدم آخر را برنداشته است و حيف است كه انسان بعد از رسيدن به دروازه هاي پيروزي، متوقف شود و نتواند خود را به پيروزي برساند. اگر انسان ببيند شناگري نيرومند و چيره دست، با شنا از دريا عبور كرده تا خودش را به ساحل برساند، اما در يك كيلومتري ساحل، خداي نكرده برايش عارضه يي پيش بيايد، خيلي تأسف مي خورد. مشكل امروز شما مسأله ي اختلافات داخلي است من امروز مسايل شما را مي دانم و از طرق سياسي و معمولي و مذاكرات فراواني كه با اغلب شما آقايان محترم - كه از دوستان خيلي نزديك و قديمي من هستيد - داشته ام، در جريان آن هستم. امروز مشكل شما، مسأله ي اختلافات داخلي است كه بايد آن را برطرف كنيد. دشمن مايل است كه اختلافات روزبه روز بيشتر مشتعل شود و در همه جا بهانه هم زياد دارد؛ بخصوص در افغانستان كه بيش از بعضي جاهاي ديگر، بهانه براي اختلاف وجود دارد. اگرچه به نظر ما، اختلاف شيعه و سني در حقيقت اختلاف نيست؛ زيرا در اصول اصلي اسلام - كه اگر كسي آنها را نداشت، مسلمان نيست - مشتركند؛ يعني هر دو مذهب، به قبله ي واحد، خداي واحد، پيامبر واحد، قرآن واحد و احكام و اركان واحد اسلامي معتقدند؛ اما شما ببينيد كه استعمار در طول زمان از طرح مسأله ي شيعه و سني در مقابل يكديگر، چه وسيله ي اختلافي - بخصوص در محافل پايين تر و نسبت به

اوساط پايين مردم كه از معرفت و توجه، قدري دورتر هستند - درست كرده است. قبل از انقلاب، ما در ايران تلاش زيادي داشتيم كه اين اختلافها برطرف شود، منتها تلاشها فردي بود؛ ولي بعد از انقلاب، سياست جمهوري اسلامي اين بود كه بين برادران، وحدت و تفاهم ايجاد كند تا به هر دو طرفي كه اختلافات خودشان را آن قدر عميق و غيرقابل التيام مي بينند، ثابت شود كه در اشتباهند. بحمداللَّه علي رغم آن همه فشاري كه دشمن وارد كرد، در داخل كشور موفق شديم. شما غالباً جزييات را نمي دانيد؛ ولي اگر زماني اينها نوشته بشود، آن وقت منصفان عالم خواهند فهميد كه در اين ده سال، ما براي ايجاد وحدت، از جانب توطئه هاي استعمار چه كشيديم و متوجه خواهند شد كه آنها با چه طرقي وارد شدند تا برادران مسلمان را در مقابل هم نگهدارند. ما هميشه به علماي فريقين گفته ايم، شما كه مي دانيد وحدت و اتحاد حق است، بنابراين بايد اين نكته را به مردم خودتان و به عوام تفهيم كنيد. البته، مخلصان قبول كردند و به همان اندازه هم تأثير گذاشته اند. دشمن بهانه ي زيادي براي ايجاد اختلاف دارد چون من قبلاً در خراسان بوده ام و اين استان با افغانستان هم مرز است، قبل از انقلاب دايماً رفت و آمد و ارتباط داشتم. به علاوه از طريق طلّاب افغانيِ مقيم مشهد، در جريان مصايب افغانستان بوده ام. بنابراين من مي دانم - و شما هم خوب مي دانيد - كه تعصبهاي قومي و مذهبي و گرايشهاي سياسي، بهانه يي براي ايجاد اختلاف در افغانستان است. به هر حال، دشمن بهانه ي زيادي براي ايجاد اختلاف دارد. بايد بر اين بهانه ها فايق آمد و

اين كار، يك عزم توحيدي و الهي و پيامبرمآب لازم دارد؛ همان طوري كه پيروان و انصار انبياي الهي، واقعاً با عزم راسخ وارد ميدانها شدند. سختي اين ميادين، كمتر از سختي ميدان جهاد با تفنگ و مسلسل و ضدهوايي نيست. ميدان خيلي دشواري است كه بايستي بر آن فايق آمد. شما، رهبران و بزرگان و مرشدان مردم هستيد. بايد روي اين مسأله كار كنيد و علاوه بر ايجادوحدت در ميان مردمِ گوناگون از اقوام و تيره هاي مختلف افغاني با مذاهب مختلف و دادن پيام آرامبخش وحدت به آنها، تلاش كنيد كه پيام آرامبخش وحدت در خود دستگاه سياسي و ميان تلاشگران سياسي به وجود آيد. اگر يك طرف هم احساس كرد كه حق او تضييع مي شود، اغماض و تسامح و علاقه به وحدت را بر آنچه كه او حقِ خودش مي داند، غلبه دهد. هدف عمومي و اصلي بايد ايجاد وحدت باشد همه بايد تلاش كنند تا وحدت ايجاد شود. البته در طول اين چند سال گذشته - بخصوص در يك سال اخير - مكرراً به برادران مستقر در پاكستان و ايران گفته ايم كه افغانستان جز با وحدت گروهها و نيروها، نخواهد توانست به مقصود خودش دست يابد. اگر كسي خيال كند كه با حذف اين گروه يا آن دسته، خواهد توانست كار را به پيش ببرد، اشتباه كرده است. امروز مشكل اصلي، مشكل اختلاف است. بايد هدف عمومي و اصلي، ايجاد وحدت باشد. همه هم بايد كمك بكنند. آنهايي كه بزرگترند، بيشتر بايد تلاش كنند و آنهايي هم كه كوچكترند، بايد تلاش كنند تا اين وحدت ان شاءاللَّه انجام بگيرد. افغانستان، يك كشور و ملت مسلمانِ

خالص با سوابق ديرين در فرهنگ اسلامي است. ملت افغانستان، حق زيادي در اشاعه ي فرهنگ اسلامي دارد. كتب حديث و تفسير و فقه و تاريخ و امثال اينها، كه در طول قرون متمادي از افغانيها صادر شده، چند برابر آن مقداري است كه كشورهاي مغرب اسلامي توانستند به وجود آورند. يعني توليد اسلامي ملت افغانستان، يكي از توليدهاي درجه ي يك محسوب مي شود كه بسيار باارزش است. بنابراين، ملت افغانستان در فرهنگ و مواريث اسلامي، داراي حق است. ملتي با اين خصوصيات كه كشورش كشور اسلامي است، قاعدتاً حكومتش هم بايد اسلامي باشد. امروز كه روز شروع كارتان است، بايد ببينيد كه وحدت را از چه راهي مي توانيد تأمين بكنيد. امروز وحدت براي شما، هم تاكتيك و هم استراتژي و هم يك اصل اسلامي است و هميشه براي شما لازم است. امروز اگر بخواهيد به قضايا خيلي سياسي نگاه كنيد، وحدت براي شما لازم است. البته نبايد به وحدت به چشم تاكتيك نگاه كرد؛ وحدت يك اصل اسلامي است: « واعتصموا بحبل اللَّه جميعا»(1). يعني اعتصام به حبل اللَّه، جميعاً و مجتمعاً لازم است. اعتصام به حبل اللَّه، به صورت تك تك ممكن نمي شود: «ولاتفرّقوا»(2). ما هميشه در كنار شما بوديم و هستيم اميدواريم كه خداي متعال به شما برادران عزيز افغاني كمك كند، تا ان شاءاللَّه آن سعه ي صدر و سماحت لازم و وسعت نظري را كه به ايجاد وحدت كمك خواهد كرد، به دست آوريد. ما در كنار شما بوديم و هنوز هم هستيم. يكي از اهداف بلندگوهاي استعمار اين است كه بين ملتهاي برادر، جدايي بيندازند. اختلاف، صرفاً بين اعضاي يك ملت كه ايجاد نمي شود، بلكه طرح اختلاف

ميان ملتها، بخصوص دو ملت مانند افغانستان و ايران كه مسايلشان به طور كامل به يكديگر مرتبط است و هر حادثه يي كه در اين جا اثر بگذارد، در آن جا هم اثر خواهد گذاشت و بعكس، مي تواند آثار سويي دربر داشته باشد. بلندگوهايي سعي داشتند و دارند كه روزبه روز بين اين دو ملت جدايي بيندازند؛ اما ما در سخت ترين شرايط نيز، هيچ مصلحتي را بر مصلحت دفاع از افغانستان غلبه نداديم. همه ي شما مي دانيد كه تهران زير موشك بود و هر شبانه روز، ده تا پانزده موشك - بلكه بيشتر - وارد تهران مي شد و منفجر مي گرديد و دهها انسان را از بين مي برد و خانه هايي را خراب مي كرد. آن روز، علاج كار اين بود كه به يك طرف لبخند بزنيم؛ ولي در جهت رضاي الهي نزديم و آن شرايط سخت را تحمل كرديم. قبل و بعد از آن نيز در طول جنگ تحميلي هشت ساله، بخش عمده از زحماتي كه متحمل شديم، به خاطر موضع قاطع و صريحي بود كه در امر افغانستان داشتيم. آن موضع، امروز هم وجود دارد و هيچ فرقي نكرده است. امروز هم ما در كنار ملت و جهاد و وحدت افغانستان و نيز حكومت اسلامي آينده اش قرار داريم. اگر كسي بخواهد اين وحدت را بشكند و در داخل ايجاد فتنه كند، با او احساس برادري نخواهيم كرد و او را دست شيطان به حساب خواهيم آورد. كساني كه خودشان و زبان و عملشان تفرقه انگيز است، به اعتقاد ما ايادي شيطان هستند. برادري و مسلماني، اين گونه نمي شود. اميدواريم خداي متعال به ما و شما توفيق دهد تا ببينيم كه قضيه ي افغانستان، در همان شكل مطلوب اسلامي خودش

قرار گرفته است و اين جهاد پاكيزه و مخلصانه و مظلومانه ي شما، به آخرين نتايج خودش نايل آمده است. مجدداً از شما آقايان كه لطف كرديد و به اين جا - كه خانه ي شماست - تشريف آورديد، تشكر مي كنم. مردم هم برادران شما هستند، ما هم در خدمت شما هستيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 2) 1و2. آل عمران: 103

بيانات در ديدار با جمعى از مسؤولان و كاركنان نهادها و سازمانهاى خدماتى و حمايت كننده از مستضعفان

بيانات در ديدار با جمعي از مسؤولان و كاركنان نهادها و سازمانهاي خدماتي و حمايت كننده از مستضعفان و محرومان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تشخيص حق از باطل، نقطه ي دشوار زندگي انسانها از همه ي شما برادران و خواهران، مخصوصاً آقايان علماي اعلام و خانواده هاي مكرّم شهدا و جانبازان عزيز و خدمتگزاران به قشرهاي محروم، به خاطر اين اجتماع پرشور با محبتي كه تشكيل داديد، صميمانه متشكرم. مسأله ي تشخيص حق از باطل، يكي از آن مسايلي است كه در طول تاريخ بشر و تاريخ نبوتها، نقطه ي دشوار زندگي انسانها به حساب مي آمده است. همه مايلند حق را تعقيب كنند و به آن عمل نمايند. همه مايلند از باطل اجتناب كنند. البته، غير از انسانهايي كه وجودشان به آتش قهر الهي تبديل شده است و مظهر شيطانند، عموم مردم و انسانهاي داراي عقل و انصاف و صفات انساني، مي خواهند از باطل اجتناب بكنند و به حق گرايش پيدا نمايند؛ اما تشخيص اينها، هميشه آسان نيست. اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) در يكي از خطبه هايي كه دردمندي آن بزرگوار، در كلمات و جملات آن آشكار است، همين مطلب را بيان مي كنند. مي فرمايند: اگر حق صريح و خالص بود، كسي به شبهه نمي افتاد و اگر باطل لخت و عريان ظاهر مي شد، كسي از آن تعقيب نمي كرد.

«ولكن يوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولي الشّيطان علي اوليائه»(1). يعني دستهاي كج انديش و ترفندكار، قسمتي از حق را با باطل مخلوط مي كنند و لعابي از حق روي باطل مي دهند تا باطل قابل عرضه شود و براي مردم ساده لوح ، قابل قبول باشد. اين جاست كه شيطان بر دوستانش مستولي شده و حق مشتبه مي شود. ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاريخ انبيا و در طول تاريخ اسلام بارها خورده ايم. شايد يكي از علل اين كه دوران اختناق در اين كشور طولاني شد و اقلاً دو قرن استعمار در اين كشور حضور موذيانه يي داشت و ما مردم نتوانستيم آن چنان به دهان استعمار بكوبيم كه برود و نيايد، همين بود كه حق و باطل مشتبه مي شد و صريح نبود و صراط روشن براي مردم وجود نداشت. لذا چه در مشروطه و چه در قضاياي قبل و بعد آن، ما ملت ايران چوب اشتباه حق و باطل را خورديم. البته، نهضت عظيم روحانيت و ملت به رهبري امام عظيم الشّأن بزرگوار ما، شعارهايي را مطرح كرد كه نگذاشت حق و باطل با يكديگر ممزوج بشود. وقتي مردم در طول پانزده سال، بتدريج حق را شناختند و آن را از باطل جدا كردند، مسأله فيصله پيدا كرد. انقلاب پيروز شد و بعد از انقلاب هم، امام(رضوان اللَّه تعالي عليه واعلي اللَّه كلمته ومقامه) با آن دم عيسوي نگذاشتند حق با باطل ممزوج بشود. معيارهاي شناخت حق و باطل اگر حق و باطل قابل امتزاج و اشتباهند، معياري براي تشخيص لازم است؛ چون ممكن نيست كه خداوند مردم را بدون معالم و نشانه ها رها كند. اين معيار شناخت حق

و باطل چيست؟ آن را بايد از قرآن و حديث و كلمات اوليا و بزرگان با دقت جستجو كرد. بايد معيار حق و باطل را شناخت. البته، در مواردي معيار كتاب و سنت مطرح مي شود. هر چه را ديديد كه بر طبق شرع است، حق مي باشد و هر چه بر خلاف شرع بود، باطل است. البته، در همه جا اين معيار براي همه ي مردم قابل استفاده نيست؛ چون تشخيص شرع و خلاف شرع هم كار آساني نيست. در سياستهاي كلي و امور عمومي جامعه، معيار ديگري هم هست و آن، خواست ومنافع و جهتگيري مصلحت مردم است. يعني هر كار و حركتي كه در جهت مصلحت و خواست مردم مسلمان و آگاه بود، حق است. در سياستهاي جهاني، اين يك معيار است. امروز مسأله ي لبنان، يك مسأله ي اساسي و اسلامي است. علت اين هم كه مي بينيد مناديان و سخنگويان، به نام اسلام درباره ي مسايلي مثل مسأله ي لبنان يا افغانستان و امثال آن حرف مي زنند و اقدام مي كنند و دل مي سوزانند، همين است كه مسأله در چارچوب مرزهاي يك ملت محدود نمي شود. مسأله ي لبنان، محدود به همان چند هزار كيلومتر زمين نيست؛ بلكه متعلق به همه ي دنياي اسلام است. فشار روي لبنان، ناشي از اصرار استكبار بر حفظ دولت صهيونيستي است. آنها مي خواهند دولت صهيونيستي را از خشم روزافزون مسلمانان مبارز حفظ كنند. به همين خاطر، روي لبنان فشار مي آورند تا اين كشور را پشتوانه ي اسرائيل غاصب قرار بدهند. بنابراين، مسأله يك مسأله ي بين الملل اسلامي است كه به همه ي مسلمانان مربوط است. شما مي بينيد همه ي قدرتمندان عالم، همان كساني كه در دنيا به دخالتِ در كشورها

و اقدام عليه مصالح آنها شناخته شده اند و استعمار را به وجود آوردند و جنگهاي خونين را به راه انداختند و ملتها را ذليل كردند و سرمايه هاي مردم را نابود و ضايع كردند، در تلاشند تا به قول خودشان براي مسأله ي لبنان راه حلي پيدا كنند. اين راه حل چيست؟ آيا راه حلِ مشكل مردم است يا راه حلِ مشكل استكبار؟! چون در لبنان فقط مردم نيستند كه مشكل دارند؛ امريكا و دولتهاي مرتجع هم در لبنان به خاطر بيداري مردم و شيوع و رواج تفكر اسلام ناب محمدي(صلّي اللَّه عليه واله و سلّم) و اعتقاد مردم به مجاهدت و مبارزه و عدم سكوت و عدم ذلت، مشكل پيدا كرده اند. اين راه حلي كه مي خواهند پيدا كنند، راه حلِ كيست؟ آيا راه حلِ مشكل استكبار را مي خواهند جستجو كنند يا راه حلِ مشكل مردم را؟ اين جاست كه حق و باطل، ملاك و معيار و علامت پيدا مي كند. اگر تلاشهايي كه انجام مي گيرد، براي حفظ سيادت ملي مردم لبنان و بيرون كردن اسرائيل و دور كردن دست امريكا و ديگر طمع ورزان در آن كشور مي باشد، خوب و حق است. اگر به عكس، تلاشي كه مي شود و راه حلي كه جستجو مي گردد،براي تثبيت و تحكيم نظام طايفي و فرقه گرايانه و مرتجعانه ي لبنان مي باشد، باطل است. مرتجعترين نظامها در دنيا، نظامي است كه بر مبناي تبعيض - چه تبعيض نژادي، چه تبعيض قومي و چه تبعيض مذهبي - باشد. لبنان، يكي از همينهاست. كشوري كه ادعا مي كردند قلب تمدن كشورهاي عربي است، سيستم حكومتي يي دارد كه با سيستم حكومتي آفريقاي جنوبي، خيلي تفاوت ندارد. در آن جا يك اقليت - به ناحق -

بر اكثريت حكومت مي كند، در لبنان هم يك اقليت ماروني - به ناحق - بر اكثريتي كه يا سه برابر و يا دو برابر و نيم آنهايند - يعني مسلمانان - حكومت مي كند؛ آن هم حكومتي بر مبناي خيانت به وحدت و تماميت و استقلال لبنان و در خدمت هدفهاي صهيونيسم و حكومت صهيونيستي. بنابراين، خير و صلاح و تمايل و مصلحت اكثريت مردم، ملاك شد. البته مصلحت اكثريت، درست مصلحت همه است. در بلند مدت اين گونه است. در كوتاه مدت، اگر ما مصلحت اكثريت را رعايت كرديم، هر چند خلاف مصلحت اقليت است؛ اما رعايت مصلحت اكثريت در يك كشور، در بلند مدت مصلحت همه - حتّي مصلحت آن اقليت - است. اگر دقت كنيد، اين معنا آشكار خواهد شد. پس، مي بينيد كه در سياستها و حكومتها ونظامها، ميل و صلاح و خواست و شوق مردم، يكي از ملاكات حقانيت است. نظام جمهوري اسلامي ايران، حكومتي است كه اين كشور را اداره مي كند. قبل از آن، دهها حكومت اين كشور را اداره كردند. ما كه مي گوييم اين حكومت حق است و آن حكومتها باطل بودند، غير از جنبه ي اسلامي و پايبندي و تقيد مبنايي به اسلام در اين حكومت، مسأله ي مصالح و خواست مردم مطرح است. مردم نسبت به حكومتهاي گذشته احساس علقه و رابطه نداشتند شما به حكومتهايي كه در طول اين چند صد سال در ايران بوده اند، از حكومت منحوس و وابسته و فاسد پهلوي تا حكومت ضعيفِ وابسته ي بي عرضه ي بي لياقت قاجاري تا حكومتهاي قبل از قاجار كه بعضي نام و نشان و عنوان فاتح هم دارند، نگاه كنيد، ببينيد در

كداميك از اين حكومتها، آحاد ملت ايران نسبت به اولياي حكومت، احساس علقه و رابطه مي كردند. خواهيد ديد كه در هيچ كدام چنين وضعي وجود نداشته است. مردم جدا بودند، آنها هم جدا بودند. آنها سياست خارجي را تنظيم مي كردند و مردم هم خبر و علاقه يي به آن نداشتند. كارها بر طبق مصالح مردم هم نبود. حتّي كارهايي كه به وسيله ي حكومتها به عنوان خدمت در اين كشور انجام مي شد، غالباً - مگر در موارد خيلي معدودي - به نفع و صلاح بيگانگان و يا همان اولياي حكومت فاسد بود. همين راه آهن سرتاسري كه در زمان رضاخان كشيده شد، تحقيقاتِ هم بيگانگان و هم خوديها نشان مي دهد كه مسير اين راه آهن، صرفاً به مصلحت انگليسيها و بر ضد مصلحت ملت ايران انتخاب شد. از اين قبيل كارها زياد بود. آنچه مطرح نبود، ميل و اراده و مصلحت و عواطف و علايق مردم بود. در حقيقت آنچه مطرح و ملاك بود، منفعت بيگانگان يا سردمداران فاسد قدرتمدار بود. لذا مردم هم نسبت به آنها رابطه و محبتي نداشتند و هر كدام از اين سلاطين يا سلسله هاي سابق كه از بين رفتند، رفتن آنها با خوشحالي مردم مواجه شد. كساني كه يادشان است، مي دانند كه وقتي رضاخان رفته بود، مردم خوشحالي مي كردند. ما هم از بزرگترهاي خود، چنين چيزي را شنيده ايم. وقتي اين سلسله ي منحوس در ايران منقرض شد، شما ديديد كه مردم چه جشن عظيمي به راه انداختند كه آن جشن و خوشحالي، غير از خوشحاليِ پيروزي انقلاب بود. اين، يك چيز ديگر بود و آن، يك چيز ديگر. آن واقعه، مستقلاً براي مردم شادي آور بود؛ چون

مردم از اينها بيگانه بودند و بدشان مي آمد. اين، ملاك بطلان است. باطل بودن، يعني اين. رژيمي كه وقتي هست، مردم ناراحتند و وقتي مي رود، مردم خوشحالند؛ وقتي قدرت پيدا مي كند، مردم در فشار مي افتند و وقتي ضعيف مي شود، عليه او مشت گره مي كنند؛ اين رژيم، رژيم باطلي است. جمهوري اسلامي ايران، نظام حق نظامي كه آحاد مردم، خودشان دست به دست هم مي دهند و آن را به وجود مي آورند و بعد با همه ي وجود، به ايجاد كننده ي آن نظام عشق مي ورزند نظام حقي است. اگر اين ابراز عشق مردم را در زمان حضرت امام (رضوان اللَّه عليه) مي گفتيم، در آن وقت ياوه گوياني بودند كه بگويند: نخير، اين طور نيست، مردم به امام عشق نمي ورزند!! ليكن رحلت اين بزرگوار و آن حوادث عظيم، واقعيتها را نشان داد. ده سال و چند ماه، امام در ميان ما مردم زندگي كرد و در تمام اين لحظات، آحاد مردم به آن مرد بزرگ عشق ورزيدند و هر چه گفت، آن را دين خودشان دانستند و فريضه ي الهي فرض كردند. چنين نظامي، حق است و مردم او را مي خواهند؛ چون براي مردم است، نه بر مردم و چون آنها را به راه حق و هدايت مي كشاند؛ در حالي كه شما مي دانيد در اين ده سال، سخت ترين حوادث بر اين ملت وارد آمد. در همين ده سال، جنگ هشت ساله يي بر مردم وارد آمد و تحميل شد. چه قدر مردم شهيد دادند، چه قدر جوانان معلول و از سلامتي محروم شدند، چه قدر بر اثر فشار و محاصره ي اقتصاديِ دشمنان جهاني، از لحاظ وضع معيشت بر ضعفا و مردم سخت گذشت. در عين حال،

عاشقترين عشاقِ امام و انقلاب، همان ضعفا بودند. چرا؟ چون مي دانستند كه راه درست است و فشارها هم ناشي از درستي راه مي باشد. يك وقت در جرياني، امام بزرگوار(رضوان اللَّه تعالي عليه) مي فرمودند كه وقتي دشمن از انسان تعريف كند و دشمني نكند، انسان در خودش شك مي كند. وقتي بدگويي مي كند و فشار مي آورد، انسان خوشحال مي شود و اطمينان پيدا مي كند كه راه درست است. اين كه دشمن فشار مي آورد و الان هم با كمال شدت فشار مي آورد، به خاطر درستي راه است. اين حكومت - كه راهش درست است و براي مصلحت مردم و در خدمت آنهاست - حكومت حق است. ملاك حق و باطل، در اين جا معلوم مي شود. حمايت و كمك به مسؤولان كشور، يك واجب شرعي لذا امام در تمام مدت دهساله، اصرار داشتند كه مردم بايد از دولت و مسؤولان دولتي و قوّه ي مجريه و قوّه ي قضاييه حمايت كنند. اين، به معناي آن نبود كه قوّه ي قضاييه يا قوّه ي مجريه يا مسؤولان دولتيِ آن روز، هيچ خطا و يا اشتباهي نداشتند. خير، هيچ انساني خالي از خطا نيست. اين، به معناي آن بود كه وقتي خط و راه درست است و حكومت در جهت صحيح حركت مي كند، دشمن فشار مي آورد و بنابراين، آحاد مردم به حمايت و پشتيباني از كساني كه اين كاروان عظيم را پيش مي برند و هدايت و پشتيباني مي كنند، موظفند. امروز هم، همان گونه است. من، به تبعيت از امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) اعلام مي كنم كه امروز حمايت و كمك به مسؤولان كشور، يك واجب و فريضه ي شرعي است. همه ي مسؤولان كشور - كساني كه اين بار سنگين را بر دوش گرفتند - شايسته ي

اين هستند كه مردم از آنها حمايت كنند. واجب است كه از رئيس جمهور و دولت و قوّه ي قضاييه حمايت شود. حمايت كنيد تا تقويت شوند و بتوانند توقعاتي را كه از آنها مي رود، برآورده كنند. يك وقت، چند سال قبل از اين - سال 61 و شايد 62 - در مجلس شوراي اسلامي شركت كردم. در آن زمان، انتقاداتي از دولت در مجلس مي شد. من در آن جا گفتم كه يك گردنه و شيب بسيار تندي وجود دارد و اين ماشين هم با كمال فشار و ناله كنان از اين جا بالا مي رود. حالا شما توقع داريد كه مثلاً سرعتش به صد برسد، ولي سرعت اين ماشين چهل است. علاجش چيست؟ آيا علاجش اين است كه يك سنگ برداريد و به ماشين بزنيد و بگوييد چرا سرعتت كم است؟! طبيعي است كه سرعتش كمتر خواهد شد. علاج اين است كه اگر ديديد سرعتش كم است، پشت ماشين دست بگذاريد و شما هم هُل بدهيد تا به آن سرعت مورد نظر شما نزديك شود. عاقلانه و منصفانه اش اين است. آن وقت، اين توصيه را به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي مي كردم و امروز هم به همه ي آحاد مردم و كساني كه نسبت به مسايل جامعه دلسوز و ذي علاقه اند و حقيقتاً مصلحت جامعه را دنبال مي كنند - كه اگر كسي دلسوز نباشد، حرف ما در او اثر هم نخواهد كرد - مي گويم كه پشتيباني و حمايت از قوّه ي مجريه و قوّه ي قضاييه و مسؤولان بالاي كشور لازم است و تضعيف آنها حرام مي باشد. همه بايد اين را رعايت كنند. صندوقهاي قرض الحسنه، نهادي اسلامي و اصيل همه ي شما برادران و خواهراني

كه در اين جا تشريف داريد، تقريباً از جمله دستگاههايي هستيد كه در خدمت متن مردميد و من بايد از يكايك شما تشكر كنم. هم سازمان بهزيستي كه يكي از سنگينترين و سخت ترين كارها را بر دوش دارد و هم كميته ي امداد امام كه يكي از مباركترين نهادهاي انقلاب بعد از پيروزي انقلاب بوده است و حقاً و انصافاً آثار بسيار خوبي را بي سروصدا داشته و بحمداللَّه هميشه هم مورد تأييد امام بزرگوار و فقيدمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) بوده است. بايد باز هم ان شاءاللَّه آن خدمات را دنبال كنند. صندوقهاي قرض الحسنه، يكي از نهادهاي اسلامي اصيل هستند و من لازم مي دانم روي اين نكته تكيه كنم. قبلاً هم در سال گذشته به مناسبتي در جمعي، درباره ي صندوقهاي قرض الحسنه صحبت كردم و الان هم لازم است اين نكته را بگويم كه صندوق قرض الحسنه، يك عمل اسلامي و يك حسنه است و اگر كسي به انجام اين كار اقدام كند و نيت خير داشته باشد، در صورتي كه سودجويي نخواهد بكند و از روشهاي غلط استفاده نكند (كه شنيدم در گوشه و كنار، بعضي از صندوقها اين كارها را مي كنند و صندوقهاي قرض الحسنه را بدنام مي كنند)، يكي از حسنات و انفاقهاي بزرگي است كه كسي انجام مي دهد. اين كار را دنبال كنيد. قبل از پيروزي انقلاب، كساني كه تفكرات چپ و التقاطي داشتند، از اين كه كسي به فقرا و مستمندان كمك و احسان كند، ناراحت و ناراضي بودند. به ما مي گفتند: چرا وقتي كه زمستان مي شود، مي آيند به شما ذغال مي دهند كه به فقرا بدهيد و شما هم قبول مي كنيد و به آنها مي دهيد؟! آن وقت در مشهد معمول بود كه

آدمهاي اهل خير مي آمدند و حواله هاي ذغال را به امثال ما مي دادند و ما هم به فقرا مي داديم كه بروند بگيرند و استفاده كنند. مي گفتند: چرا اين كار را مي كنيد؟! بگذاريد اينها سرما بخورند تا در سايه ي سرما خوردن، از دستگاه عصباني بشوند و انقلاب جلو بيفتد! يك تحليل ابلهانه ي غلط و متكي به تفكرات مادّي، و درست دور از واقعيات و حقايق اسلامي. آنها با احسان و همين كارهاي قرض الحسنه و امثال اينها هم مخالف بودند. همان وقت در روزهاي اختناق، بعضي از همين برادراني كه امروز هم مي بينم بحمداللَّه در كارهاي اين صندوقها هستند، در ابتدا چند صندوق و بعد بيشتر تشكيل دادند و اين كار در آن وقت، چه كمكهايي مي كرد. ما كه در جريان بوديم، مي فهميديم كه اين پولها به چه كساني قرض الحسنه داده مي شد و چه گرههايي را باز مي كرد. هيچ مشكل اقتصادي بر تشكيل صندوقهاي قرض الحسنه مترتب نيست تشكيل صندوق قرض الحسنه، كار بسيار خوبي است. البته، بعضيها موافق نيستند؛ ولي ما موافقيم و وجود اين صندوقها را مفيد مي دانيم. هيچ مشكل اقتصادي هم بر تشكيل صندوقهاي قرض الحسنه مترتب نيست كه بعضيها مي آمدند و مي گفتند فعاليت اين صندوقها تورم زاست و از اين قبيل. نه تورم زاست و نه مشكل اقتصادي ايجاد مي كند؛ بلكه چيز بسيار خوبي است. تورم را بانكها - كه در صورت نياز و احتياج، مجبورند نشر اسكناس بكنند - به طور ناگزير ايجاد مي كنند، نه صندوقهاي قرض الحسنه كه پول انبوه و انباشته يي را از دست صاحبش مي كشند و در اين جا مي گذارند و به صد نفر آدم محتاج مي دهند. او هم اگر دستش بود، از اين پول استفاده مي كرد

و آن را به گردش مي انداخت، اين بيچاره هم از آن پول استفاده مي كند و مريضش را مي برد و درمان مي كند، يا براي زمستانش آذوقه يي مي خرد، يا لباس شب عيد بچه هايش را تأمين مي كند. از لحاظ موازين و معيارهاي اقتصادي، هيچ اشكالي ندارد و اصلاً مشكلي ايجاد نمي كند؛ بلكه علاوه بر سد فقرِ فقرا و مستمندان در محدوده ي خود، در جامعه خير هم ايجاد مي كند. من، جداً از مسؤولان ذي ربط - چه در وزارت اقتصاد و دارايي و چه در وزارت كشور و چه در جاهايي كه با اين صندوقهاي قرض الحسنه ارتباطي دارند - مي خواهم كه به توسعه و جريان صحيح اين صندوقها كمك كنند تا مردم استفاده نمايند. البته، آدمهاي بدخواهي هستند كه از همه ي نامهاي نيك و لباسهاي مقدس و شعارهاي خوب و نيز از اين صندوقهاي قرض الحسنه سوء استفاده مي كنند. اينها را به دستگاه معرفي كنيد و نگذاريد ناشناخته بمانند و به سوءاستفاده ي خود ادامه بدهند. مواظب باشيد كار را دقيق و صحيح و طبق مقرارت - آن چنان كه حقيقتاً موجب فايده و صلاح مردم باشد - انجام بدهيد. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق بدهد. من، همچنين از برادران ديگري كه از ساير بخشها تشريف آوردند و نامشان در ذهن من نيست و مخصوصاً از مردمي كه از نقاط دوردست تشريف آوردند، تشكر مي كنم. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما توفيق و خير بدهد و همه ي ما را در راه انجام مسؤوليتهاي الهي و شرعي، با تأييدات خود مؤيّد بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، خطبه ي 50

سخنرانى در مراسم اعطاى جوايز، دانشنامه، تقديرنامه و سردوشى به فارغ التحصيلان دانشكده ى فرماندهى

سخنراني در مراسم اعطاي جوايز، دانشنامه، تقديرنامه و سردوشي به فارغ التحصيلان

دانشكده ي فرماندهي و ستاد و دانشجويان دانشگاه علوم نظامي نيروي زميني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ارتش ما يك ارتش آبرومند و پرافتخار و كم توقع نخست به همه ي شما عزيزان، چه فارغ التحصيلان دانشكده ي فرماندهي و ستاد و چه فارغ التحصيلان اين دوره ي دانشكده ي علوم نظامي و چه شما عزيزاني كه امروز سردوشي گرفتيد و همين طور به معلمان و اساتيد و مديران اين مراكز علمي و نظامي و مسؤولان ارتش جمهوري اسلامي ايران، تبريك عرض مي كنم. در حقيقت، اين جا خاستگاه ارتش و نقطه ي آغاز براي پيكره ي عظيم و كارآمدي است كه دفاع از اين كشور و ملت و انقلاب را بر عهده دارد و حفظ مرزها بر دوش و عهده ي اوست. اين قاعده بايد محكم باشد. در مراسم اين دانشكده، مكرراً گفته ايم كه اين جا بايد از لحاظ تأمين همه ي عناصري كه ما در يك سرباز واقعي و لايق اسلام و نظام اسلامي توقع داريم، با دقت مورد توجه قرار بگيرد. ارتش جمهوري اسلامي ايران، يك ارتش آبرومند و پُرافتخار و كم توقعي است. شايد در بين ارتشهايي كه ما در دنيا سراغ داريم، با اين خصوصيات، خيلي كم باشند و شايد هم نباشند. ارتش را بايد متناسب با هدفهاي يك ملت سازماندهي كرد دشمنان، هشت سال جنگ رسمي و پيش از آن، نزديك به دو سال جنگ واقعي و عملي را بر ملت ما تحميل كردند. از روز اول، ارتش در ميدان بود و من از نزديك شاهد تلاشها و مجاهدتها و دلسوزيها و كارايي ها در عناصر بسياري از اين مجموعه ي كارآمد بودم. ارتش را بايد متناسب با هدفهاي يك ملت، سازماندهي كرد و ساخت. هدفهاي ما، هدفهاي بلند و شايسته

است. ما نسبت به ملتها و كشورها و دولتها، همواره به چشم همراهي و دوستي و محبت و علقه ي في مابين و به نحو متناسب نگريسته ايم. در دنيايي كه سلطه هاي جهاني و گردن كلفتهاي عالم، منافع اقتصادي و سياسي و استراتژيك خودشان را بر همه ي آرزوهاي ملي ملتها ترجيح مي دهند؛ در دنيايي كه رژيمي براي حفظ منافع خود، در چند هزار كيلومتر دورتر از مرزهايش، ناوگان و پايگاه و عنصر نظامي نگهداري مي كند؛ در دنيايي كه ابرقدرتها براي حفظ امنيتي كه ادعاي آن را مي كنند و حاضرند امنيت ملي تمام كشورها و مرزها را به هم بريزند و متأسفانه بسياري از ملتها و دولتها و كشورها، اين وضع را تحمل كرده و اين وضعيت ناهنجار و غيرانساني و غيرمعقول را قبول كرده اند؛ در دنيايي كه رابطه ي سلطه در آن حكم فرماست و ملتها و دولتها، به سلطه گر و سلطه پذير تقسيم شده اند - الّا استثناهاي بسيار معدود - در چنين دنيايي و با اين معادله ي غلط، نظام اسلامي و ملت رشيد و انقلاب ما سربلند كرده است و مي گويد: من سلطه و سلطه گر را رد مي كنم و تن زير بار سلطه نمي دهم و ملتها را هم تا بتوانم، با فرياد مخلصانه ي خود بيدار خواهم كرد. شما فكر مي كنيد آن قدرتهاي سرگردنه بگير دنيا، نسبت به چنين ملتي چه احساساتي خواهند داشت؟ طبيعي است كه اين احساسات، دوستانه نبوده و خصمانه و متعرضانه خواهد بود. ملت ايران، با اين هدفها و خط مشيهاي روشن و انساني و معقول بپاخاست و اين نظام را به وجود آورد. يعني با اين ايده ها، به رهبري آن رهبر عالي قدر و بزرگوار و آن انسان حقيقتاً بزرگ،

سر بلند كرد و يك رژيم وابسته ي فاسد را مثل دندان فاسدي بركند و دور انداخت و به جاي آن، اين نظام اسلامي را بر مبناي استقلال و آزادي ملي و ترجيح آرزوهاي ملي بر آرزوهاي بيگانگان و اطماع متجاوزان بنا كرد. طبيعي است كه قدرتهاي سلطه گر و دزدان غارتگر عالم، با اين ملت و نظام دشمني خواهند كرد. ما وقتي رد نظام سلطه و سلطه گر و سلطه پذير را در دنيا اعلام مي كنيم، ملتها به هيجان مي آيند. من، در مجامع جهاني مكرر حضور پيدا كرده ام. وقتي اين فكر را مطرح كردم، ديدم حتّي رؤساي دولتها به هيجان مي آيند؛ منتها دست و ذهنشان بسته است و بعضي هم همتشان كوتاه است؛ اما دوست مي دارند ملتي را ببينند كه شجاعانه در وسط ميدان، از چنين فكري دفاع مي كند و مي ايستد و از هيچ كس هم نمي ترسد. آن ملت با اين آرمان، ملت ماست كه بايد نيروي دفاعيش متناسب با اين آرمان بلند و شايسته، سازماندهي و تقويت بشود. ارتش تجارب خيلي خوبي دارد شما جوانها كه امروز سردوشي و درجه گرفتيد و فارغ التحصيل شديد، قاعده ي مستحكم و متين چنين نيروي مسلحي را پايه گذاري مي كنيد. خوشبختانه ارتش جمهوري اسلامي ايران، تجارب خيلي خوبي هم دارد كه بايد از اين تجارب، در كلاسها و كتابهاي درسي استفاده بشود. اين دانشكده ي فرماندهي و ستاد، مركزي است كه اگر خوب اداره بشود و در آن تحقيقات انجام بگيرد، شايسته است كه كليه ي طرحهاي بزرگ ملي، از لحاظ ارتباط با وضعيت دفاعي كشور، در آن مورد توجه قرار بگيرد. اگر ما مي خواهيم جاده و پل و سد و بندرگاه و فرودگاه بين المللي

درست كنيم، بايد بررسي شود كه اين كار از نقطه نظر دفاعي در چه وضعيتي قرار مي گيرد؟ شايسته است كه كارشناسان و زبدگان و صاحب نظران نظامي در دستگاه علمي دانشكده ي فرماندهي و ستاد، چنين پروژه هايي را بررسي بكنند. بايد در اين سطح از لحاظ علمي قرار بگيرد. در كنار دانش، به دين و تقوا اهميت مي دهيم در ارتش جمهوري اسلامي ايران، در كنار دانش، به دين و تقوا اهميت مي دهيم. من، مخصوصاً به شما جوانان مي گويم: ملتي كه بر اساس اسلام و دين و قرآن حركت كرده است، ارتشش بايد متدين باشد. شما، جوان و پاك و خالص هستيد. سعي كنيد هر چه مي توانيد، روح و خلوص ديني و تقوا را در كار و عمل خودتان تقويت كنيد و آن را با خود به داخل يگانها يا قسمتها و اداراتي كه به آن جا مأمور خواهيد شد، ببريد. بحمداللَّه امروز ارتش ما، مجموعاً ارتش متديني است و با گذشته بسيار فرقها كرده است؛ اما باز هم بايد بيشتر به سمت روحيه ي تدين و خلوص و اخلاص حركت كند. نقش ارتش قوي براي يك كشور، حياتي است. كشور را هميشه سياستمداران اداره كرده اند؛ اما در سخت ترين شرايط، سرداران آن را نجات داده اند. اگر دهها سياستمدار خوب در كشوري مشغول كار باشند، بسازند و بنا كنند و پيش ببرند و آبرو ببخشند، اما سرداران بزرگ و شجاعي نداشته باشند، در شرايط حساسي، كشور نابود خواهد شد. ارتش و سپاه، دو برادر تني هستند نمي شود گفت ما با سياست خوب، كاري مي كنيم كه كسي به ما حمله نكند؛ خير، اين متعلق به دنياي صلح است كه اگر شما خوب باشيد،

كسي به شما حمله نخواهد كرد. در دنياي سلطه، اگر خيلي هم خوب باشيد، شياطيني هستند كه شما را تهديد كنند. بنابراين، در كنار سياستمداران خوب، سرداران خوب بايد باشند. البته، سياستمدار به كار خود برسد، سردار هم به كار خويش مشغول شود و در كار هم دخالت نكنند. در غير اين صورت، فساد به وجود خواهد آمد؛ همچنان كه در بعضي از كشورها كه در كار هم دخالت كرده اند، مي بينيم كه فساد به وجود آمده است. نكته ي ديگري كه بايد تذكر بدهم، اين است كه ارتش و سپاه، دو برادر تني هستند كه هر دو فرزندان انقلاب و اين آب و خاك و كشور و ملت مي باشند. مبادا دشمن بتواند از جهالتها استفاده كند و بين دو برادر نقار بيندازد. بحمداللَّه امروز، ارتباط بين ارتش و سپاه خوب است و من با اميد فراوان به شما نگاه مي كنم. ان شاءاللَّه همين گونه باشيد و با همين روحيه هميشه عمل كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از اقشار مختلف مردم شهرهاى شاهرود، خلخال، بيرجند، قيدار، خمسه

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از اقشار مختلف مردم شهرهاي شاهرود، خلخال، بيرجند، قيدار، خمسه، تيران و چالوس، روحانيون و معاونان دفاتر عقيدتي، سياسي نيروي زميني ارتش و جمعي از شيعيان استان سرحدّ پاكستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نقاط اشتراك شيعه و سني، بيش از نقاط افتراق آنهاست در ابتدا از همه ي شما آقايان و خواهران محترم كه از نقاط مختلف تشريف آورديد، مخصوصاً از آقايان علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه و خانواده هاي معظّم شهيدان و جانبازان و اسرا، صميمانه تشكر مي كنم و توفيق همه ي شما برادران و خواهران را از خداوند مسألت مي نمايم. مسأله يي كه لازم است در آستانه ي هفته ي وحدت به

همه ي ملت ايران و همچنين به مسلمانان عالم عرض كنم، اهميت وحدت بين مسلمين و ارتباط برادرانه ميان برادران مسلمان در همه جا و در همه ي شرايط است. در ابتدا بايد معلوم كنيم كه مقصود ما از وحدت مسلمانان چيست؟ آيا مقصود اين است كه مسلمانان از مذهب خود دست بردارند و به مذهب ديگري اعتقاد پيدا كنند و عمل نمايند؟ نه، مقصود اين نيست. ما وقتي به وحدت دعوت مي كنيم، مقصود ما اين نيست كه فِرَق مسلمين - اعم از شيعه و سني - يا فِرَقي كه داخل تشيع و تسنن هستند، موظف و مجبورند كه از عقيده ي خود دست بردارند و به عقيده ي سومي يا به عقيده ي طرف مقابل، گرايش پيدا كنند. اين، چيزي است كه به تحقيق و تفحص و مطالعه ي هر كسي وابسته است و بينه و بين اللَّه تكليف اوست. بحث ما اين نيست. بحث ما اين است كه مي خواهيم به همه ي مسلمانان - از شيعه و سني - بگوييم و تذكر بدهيم كه شما يك نقاط مشترك و يك نقاط اختلاف و افتراق داريد. در بعضي چيزها، با هم شريكيد و يك طور فكر و عمل مي كنيد و در بعضي چيزها، هر فرقه روش خود را دارد. نكته اين است كه اولاً، آن نقاط اشتراك بيشتر از نقاط افتراق است. يعني همه ي مسلمين، به خداي واحد و قبله ي واحد و پيامبر واحد و احكام و نماز و روزه و زكات و حج اعتقاد دارند. شما دو نفر مسلمان را پيدا نمي كنيد كه وقتي صبح مي شود، براي نماز بلند نشود؛ مگر اين كه بخواهد به تكليفش عمل نكند، والّا همه ي مسلمين

عالم معتقدند كه صبح و ظهر و عصر و شب، بايد نماز خواند و مستحب است كه در نيمه ي شب، نماز شب بجا آورد. همه ي مسلمين عالم معتقدند كه نماز را بايد به طرف كعبه و به زبان قرآن و از آيات قرآن خواند. همه ي مسلمين عالم، ماه رمضان كه فرا مي رسد، آن وقتي كه فهميدند روز اول ماه است، روزه مي گيرند؛ مگر كسي كه نخواهد به تكليفش عمل كند و بخواهد فسق كند، والّا همه ي مسلمين عالم به اين امور اعتقاد دارند. حساسترين مناطق عالم دست مسلمانان است هم اكنون بيش از يك ميليارد نفر مسلمان در نقاط مختلف عالم زندگي مي كنند كه نقطه ي تراكم آنها، همين منطقه ي بين شرق و غرب است كه از لحاظ استراتژيكي و موقعيت جغرافيايي و وضعيت اقليمي و آب و هوايي، حساسترين مناطق عالم دست اينهاست. قديميترين تمدنها و عميقترين فرهنگها، در همين منطقه يي بوده كه مسلمانان در آن زندگي مي كنند. آن وقتي كه ديگر مردم در وحشيگري بودند، همين مردم مسلمان بودند كه دنيا را با علم و معرفتشان اداره مي كردند. مسلمانان، جمعيتي متشكل و منسجم هستند، كشورهايشان نزديك به هم است، ملتها از لحاظ فرهنگ به هم متقاربند و در تمام نقاط دنيا كساني را از خود دارند كه همه ي آنها مسلمانند. ما مي گوييم: اي مسلمانان عالم! در هر جاي دنيا كه هستيد، اگر با هم دشمني نكنيد، عليه هم مبارزه و جنگ نكنيد و دشمنان و دوستانتان را بشناسيد، وضع زندگي شما با آنچه كه امروز است، تفاوت خواهد كرد. امروز، دچار تشتت و ضعف و عقب ماندگي هستيد. كشورهاي اسلامي - غالباً يا عموماً -

فقير و وابسته و اسيرند. دشمنان اسلام مي خواهند اسلام را از ميان كشورهاي اسلامي بِزور بيرون برانند. قلب آحاد مردم مسلمان، با اسلام و خداست. آنها به اسلام علاقه مندند. سياستها و قدرتهاي بزرگ جهاني سعي مي كنند به وسيله ي دولتهاي دست نشانده، مردم را از اسلام دور نمايند. اگر شما با هم باشيد و با هم دعوا نكنيد و نيروي خود را - كه عنصر عظيمي است و براي بهتر كردن دين و دنياتان، مي شود از آن استفاده كنيد - عليه يكديگر مصرف نكنيد، اهداف پليد دشمن محقق نخواهد شد. مسلمانان با هم متحد شوند و به يكديگر دشمني نكنند ما نمي گوييم كه سنيهاي عالَم بيايند شيعه بشوند، يا شيعه هاي عالَم دست از عقيده شان بردارند. البته، اگر يك سني يا هر كسي تحقيق و تفحص كرد، عقيده اش هر چه شد، بايد بر طبق عقيده و تحقيق خودش عمل كند. تكليف او با خدايش است. حرف ما در هفته ي وحدت و به عنوان پيام وحدت اين است كه مسلمانان بيايند با هم متحد بشوند و با يكديگر دشمني نكنند. محور هم كتاب خدا و سنت نبيّ اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و شريعت اسلامي باشد. اين حرف، حرف بدي نيست. اين حرف، حرفي است كه هر عاقل بي غرض و منصفي، آن را قبول خواهد كرد. از سالها قبل از انقلاب كه اين حرف به صورت رقيقي گفته مي شد، دستگاههاي وابسته به استكبار جهاني، با آن مخالفت كردند. از وقتي كه انقلاب اسلامي پيروز شد، مستكبران عالم فهميدند كه اگر اين حرف - يعني اتحاد مسلمين - پا بگيرد، مسلمانان به پايگاه و مركز و كانون و امّ القراي اسلام - يعني ايران اسلامي -

متوجه خواهند شد. لذا از اول پيروزي انقلاب، پولهاي زيادي از طرف دولتهاي مرتجع و وابستگان به استكبار، براي ايجاد اختلاف خرج مي شود. در كشورهاي مختلف، اعم از كشورهاي عربي يا اردوزبان و يا حتّي در خود كشور اسلامي، به طرق نامرئي و با دستهاي پنهان، مي خواهند نگذارند اين وحدتي كه پيام انقلاب و اسلام است، پا بگيرد. ما مي گوييم اين وحدت را بايد مهم شمرد. حرف ما اين است. بعضي در بيان وحدت اسلامي اشتباه مي كنند البته، بعضي در بيان مطلب اشتباه مي كنند. وقتي كه آنها اين حرفها را مي زنند، شايد خيلي هم ساده نباشد. وقتي مي خواهند وحدت اسلامي را بيان كنند، مي گويند كه در صدر اسلام، نه شيعه و نه سني بود؛ پس شيعه و سني غلط است! نه، اين حرفِ نادرست و سستي است. بحث سر اين نيست كه در صدر اسلام، آيا شيعه و سني وجود داشت يا نه. بالاخره بعد از پيامبر، آراي مسلمين متفاوت شد. يك عده در مسأله ي امامت نظري داشتند و عده يي نظر متفاوت ديگري داشتند. بعضي منبع احكام الهي را يك چيز و بعضي چيز ديگري دانستند. بنابراين، در اصول و فروع، از همان اول اختلافاتي بين مسلمانان به وجود آمد. اين كه ما بگوييم در صدر اسلام، نه شيعه و نه سني بود، حرف غلطي است. امروز اين حرف، در حقيقت به معناي نفي كردن و از بين بردن معارف و فقه و محصول فرهنگي همه ي فِرَق مسلمين است. روي هر چه دست بگذارند، مي گويند در صدر اسلام نبوده، پس اين غلط است! اين، خودش حرفي شبيه توطئه است. اوايل انقلاب، در ايران هم بعضي

آدمهاي كج سليقه يا واقعاً سوء نيت دار بودند كه از اين حرفها مي زدند. حالا هم در دنيا، بعضي آدمهايي كه اصلاً چيزي از اسلام سرشان نمي شود، از اين حرفها مي زنند. ما آن مطالب را نمي گوييم؛ ما مي گوييم بالاخره اين دو جريان عمده - يعني تسنن و تشيع - وجود دارد كه جريان عمل به فقه اسلام از طريق اهل بيت، تشيع است و جريان عمل به شريعت اسلام از غير طريق اهل بيت، برادران اهل تسنن پيرو آن هستند.البته، آنها هم اهل بيت را قبول دارند، منتها مثل ما انتهاي سلسله را اهل بيت نمي دانند؛ بلكه آنها را به عنوان راوي يي كه ممكن است سخني را از پيامبر نقل بكند، ملاك قرار مي دهند. ما اين طور معتقد نيستيم. ما هر چه را كه اهل بيت رسول اكرم فرمودند، آن را حكم خدا و مثل بيان پيامبر(ص) مي دانيم. ما آنها را معصوم مي دانيم. حالا هر كسي مبنايي دارد. ما مي گوييم اين دو جريان كه از اوايل اسلام و بعد از رحلت پيامبر(ص) بودند و تا حالا هم هستند، هر كدام زندگي خود را بكنند و با هم دشمني نكنند. وحدت مسلمين، يكي از پيامهاي عمده ي انقلاب ما امروز، پولهاي نفت براي نوشتن كتاب ضد شيعه مصرف مي شود. دلارهاي امريكايي براي رد تشيع به كار مي رود و به زبان عربي و اردو كتاب نوشته و ترجمه مي شود. اينها، دستهاي شيطانند. اينها، انسانهاي سالمي نيستند كه اين چيزها را مي نويسند. هر جا باشند، همين طورند. ما مي گوييم امروز نبايد آتش افروزي كرد. هر كسي عقيده ي خود را داشته باشد و آن را اثبات هم بكند. ما نمي گوييم وقتي گويندگانِ مذاهب مختلف اسلامي، بر

منابر خود قرار مي گيرند، استدلال نكنند و عقيده ي خود را اثبات ننمايند. نه، استدلال و اثبات بكنند، اما اثبات عقيده بحثي است و دشمني كردن با طرف مقابل و همصدا شدن با استكبار جهاني و نيروها را صرف جنگ داخلي بين مسلمين كردن، بحث ديگري است. لذا يكي از پيامهاي عمده ي انقلاب ما، وحدت مسلمين است. ما در همه جاي دنياي اسلام، اين حرف را مي زنيم و به كساني كه در كشورهاي مختلف، همه ي همتشان را براي مقابله با انقلاب اسلامي و وارد آوردن تهمت و بستن دروغ به آن يا به رهبر فقيد عظيم الشّأن انقلاب يا نقد آراي ملت مسلماني كه در اين جا با همه ي وجودشان، در راه خدا و اسلام مخلصانه مبارزه مي كنند، گذاشتند؛ نصيحت مي كنيم. در همان روزهاي جنگ تحميلي كه ملت ما با همه ي وجود، فشار امريكا و استكبار را حس مي كرد و آن را تحمل مي نمود و زيربار تحميل امريكا نمي رفت، يك عده قلمها و دستها و حنجره هاي مزدور در دنيا پيدا شدند و شروع به مناقشه و خدشه و اهانت به آراء و عقايد اين ملت شجاع و مبارز و قهرمان و ايثارگر و فداييِ راه خدا و اسلام كردند. ما مي گوييم اين حنجره هاي ناسالمي كه امروز در دنيا عليه انقلاب اسلامي و ملت ايران و مذهب و راه آنها كار مي كنند و شعار مي دهند و حرف مي زنند، مزدورند. به همه مي گوييم كه احترام يكديگر را حفظ كنند البته، ما يكجانبه حرف نمي زنيم. ما به همه ي مسلمين عالم - هم سني و هم شيعه - اين سفارش را مي كنيم. داخل كشور خودمان، برادران شيعه و سني را در كنار هم

در نماز جماعت و صحنه ي خونين جنگ و عرصه ي مبارزات سياسي و حضور در صحنه هاي گوناگون انقلاب و در انتخابات و در مجلس شوراي اسلامي و در همه جا، با يكديگر ديديم و مي بينيم و هستند. آنها با هم مهربانند و مشكلي هم ندارند . ما به همه مي گوييم كه احترام يكديگر را حفظ بكنند و به عقايد و مقدسات هم اهانت نكنند. اگر كسي به بهانه ي عقيده يي بخواهد به مقدسات ديگران اهانت بكند، از نظر ما به هيچ وجه قابل دفاع نيست. محبت، طرفيني است. بايستي همه با هم كمك كنند تا محبت به وجود آيد و دشمن نتواند سوء استفاده بكند؛ دشمني كه نه با شيعه رابطه ي خوبي دارد و نه با سني، بلكه با اصل اسلام مخالف است و نسبت به آن كينه مي ورزد. همان اسلامي كه سني يا شيعه دارد، مبغوض امريكا و مرتجعان است. اختلافات داخلي را براي آن زماني بگذاريم كه از طرف هيچ دشمن جهاني تهديد نشويم. اگر چنين روزي پيش آمد، آن وقت مقابل هم بنشينند و سنگهايشان را با هم حك كنند. امروز، وقتِ اين حرفها نيست. لذا من توصيه مي كنم هفته ي وحدت را - كه به مناسبت ميلاد نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) از روز دوازدهم تا هفدهم ربيع الاول ادامه دارد - همه ي آحاد مردم، مخصوصاً علما و فضلا و گويندگان و دانشمندان و افراد صاحب نفوذ گرامي بدارند و اين مسأله را به عنوان يك شعار جمهوري اسلامي هميشه نگه دارند. كشورهاي مرتجع منطقه شعارهاي تفرقه افكن مي دهند امروز، اين كشورهاي مرتجع منطقه، بدطوري به شعارهاي تفرقه افكن و اختلاف انگيز چسبيده اند. اگر ملت ما در مراسم حج،

عليه امريكا و اسرائيل شعار بدهد، آنها اعتراض مي كنند و مي گويند چرا شما در بين مسلمين حرف جديدي آورده ايد؟! اين را تفرقه تلقي مي كنند؛ در حالي كه ايجاد تفرقه نيست، بلكه انجام وظيفه است. مسلمانان ديگر هم بايد شعار دادن عليه امريكا و اسرائيل را از ملت ايران ياد بگيرند. پولها، قلمها، امكانات، بلندگوها و عناصر مزدورِ پست كشورهاي مرتجع، مرتب عليه انقلاب و ايران اسلامي و ملت فداكار عمل مي كنند. اين، تفرقه و ايجاد شكاف و اختلاف است. لعنت خدا بر آن دستهايي كه به اين ترتيب بين مسلمين ايجاد شكاف و اختلاف مي كنند. ما به همه ي مسلمانان و متن ملتها اين توصيه را داريم و به ملت برادرمان پاكستان هم مؤكداً اين سفارش را مي كنيم كه نگذارند بعضي از روحاني نماها و وعاظ وابسته به دربارها و استكبار جهاني، با طرح شعارهاي تفرقه انگيز كه بعضاً مشاهده مي شود، بين برادران اختلاف بيندازند. جامعه ي تشيع در پاكستان، جامعه ي مظلوم و بسيار نجيبي است. آنها در جهت تفرقه حركت نمي كنند. رهبرانشان، آنها را به برادري اسلامي توصيه مي كنند. خداوند شهيد بزرگوار مرحوم سيّد عارف حسين را رحمت كند كه در طول مدت مجاهدت و فداكاريش، هميشه مردم را به وحدت و متحد شدن در مقابل استكبار جهاني دعوت مي كرد و سرانجام، استكبار با ايادي مرموز و پنهانش او را به شهادت رساند. ما از حركتي كه براي محاكمه ي متهمان به قتل آن شهيد عزيز انجام مي گيرد، قوياً حمايت مي كنيم. بايد مسأله دنبال بشود و معلوم گردد كه چه دستهاي مرموز و مزدوري، اين سيّد بزرگوار را به شهادت رساندند. اين، حق مردم پاكستان است. هفته ي وحدت را

يك هفته ي پُرمحتوا قرار دهيد وحدت را مهم بشماريد و هفته ي وحدت را يك هفته ي حقيقتاً پر محتوا و پر مغز قرار بدهيد. در امور ديگر هم، ما اين مسأله ي وحدت را مورد تأييد و به عنوان يك اصل اسلامي و انقلابي، مورد تأكيد قرار مي دهيم. وقتي مي گوييم بين برادران شيعه و سني و مذاهب مختلف اسلامي، براي هدفهاي اسلامي اتحاد باشد، پس به طريق اولي، قشرهاي مختلف مردم فداكار و مبارز ايران، اهل هر شهر و استاني، متكلمان با هر زبان و لهجه يي هستند، موظفند وحدت را حفظ كنند. مبادا دستهاي تفرقه افكن و مغرض و يا نادان - كه گاهي ضرر آدمهاي نادان از آدمهاي مغرض كمتر نيست - با حرف و شعار و نطقي، ايجاد اختلاف كنند. مغرض و جاهل، در نتيجه ي عمل يكسانند. همه - مخصوصاً كساني كه زبان و حنجره شان براي گفتن و حرف زدن باز است - مراقب باشند با هيچ حركت و اشاره يي، موجب اختلاف بين مردم نشوند. همه بايد وحدت را بر محور اصول انقلاب و جريان صحيح نظام اسلامي و ولايت فقيه حفظ كنند. اين، اساس قضيه است. اگر وحدتِ با انسجام و استحكامي كه تا كنون بوده است، محفوظ بماند، مطمئناً اين ملت و كشور به هدفهاي انقلاب خواهد رسيد. ايمان به خدا، وجه تمايز ارتش اسلامي يك مطلب را هم براي برادران محترم عقيدتي، سياسي ارتش - چه برادران روحاني و علمايي كه در عقيدتي، سياسي هستند و چه غير معممان نظامي و غير نظامي يي كه با آنها همكاري مي كنند - مطرح مي كنم و آن اين است كه نيروهاي مسلح، اگر چه براي استحكام خود، به

اسلحه وتجهيزات و آموزش ونيروي انساني و امثال اينها احتياج دارند، اما آن چيزي كه ارتش اسلامي را از همه ي ارتشهاي ديگر متمايز مي كند، عبارت است از ايمان به خدا و تعبد در مقابل فرمان الهي و احساس اين كه جنگشان جهاد في سبيل اللَّه است. اين، آن عامل اصلي است كه اگر آن را جدا كنيم، لشكر اسلامي هم مثل بقيه ي ملتها و لشكرهاي كشورهاي ديگر، چيزي در عداد آنها خواهد شد. يعني اگر اسلحه و تجهيزات و نفرات ونيرو و استعداد بالا داشت، ممكن است بتواند مقاومت كند؛ و الّا اگر تعداد طرف مقابل، يك خرده بيشتر و يا تجهيزاتشان پيشرفته تر بود، مجالي براي تحرك اينها نخواهد داد. شما مي دانيد كه امروز دشمنان اسلام از لحاظ عِدّه و عُدّه و امور مادّي، از كساني كه در خدمت اسلام و پشتيبان اسلامند، قويترند. اين در صورتي است كه ما آن ايمان را حذف كنيم؛ اما اگر عامل ايمان مورد ملاحظه قرار بگيرد و ارتش و نيروي مسلح اسلامي - اعم از ارتش و سپاه - به ايمان مجهز بشود و با اتكاي به خدا و براي جهاد في سبيل اللَّه و انجام تكليف عمل بكند، هيچ قدرتي در دنيا، با هر تجهيزاتي كه داشته باشد، نخواهد توانست در مقابل او مقاومت كند. اين باور را بايد در ميان نيروهاي مسلح به وجود آورد؛ و الّا تجهيزات چيزي نيست كه در ميدان آن بتوانيم با قدرتهاي بزرگ جهاني رقابت كنيم؛ زيرا آنها از لحاظ تجهيزات و نيروي انساني، سالها از ما جلوترند. عامل ايمان در اختيار ماست؛ بايد آن را به نيروي رزمنده تزريق كرد. هر جا كه ما

پيش رفتيم، با اين نيرو پيش رفتيم و هر جا كه شكست خورديم، اين نيرو در ما ضعيف شده بود. اگر برويد عمليات را تحليل كنيد، به همين نقطه خواهيد رسيد. آن جايي كه دلها به شعله ي ايمان مشتعل بوده است، ما از همه ي سدها و مانعها گذشتيم و جلو رفتيم و آن جايي كه گرايش به مادّيات و ظواهر و بي رغبتي به صواب الهي و بي توجهي به تكليف شرعي، نيتهاي ما را مختصري مشوب و مخدوش كرده است، همان جا ضربه خورديم و شكست را پذيرفتيم. بايد با عمل و زبان تبليغ كرد اين جنگ تحميلي هشت ساله، صفحه ي عجيبي براي تجربه ي اين واقعيت است. اين را بايد تقويت كرد. اين، در ارتش جمهوري اسلامي، به وسيله ي همين واحدهاي عقيدتي، سياسي قابل تأمين است. البته، آقايان توجه بفرماييد كه با عمل و زبان - هر دو - بايد تبليغ كرد و اخلاص را بايد مشعل راه قرار داد و به وسيله ي رفتار، دلها را به صدق گفتار معتقد كرد؛ و الّا اگر رفتارِ خوب در كنارِ گفتار خوب نباشد، صدق گفتارِ خوب براي مخاطب ثابت نخواهد شد و آن تأثيري كه ما به آن نياز داريم، به وقوع نخواهد پيوست. اميدوارم كه خداوند متعال به همه ي شما برادران و خواهران محترم، در هر قسمتي كه هستيد و به هر وظيفه يي كه اشتغال داريد و در هر نقطه يي از نقاط كشور كه زندگي مي كنيد، لطف و فضل و توفيق خود را عنايت كند و قلب مقدس وليّ عصر (ارواحنافداه) را از ما راضي و خشنود نمايد و ان شاءاللَّه ما را به انجام تكليف و وظيفه ي الهي خود

موفق بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروهى از روحانيون و مردم رفسنجان

سخنراني در ديدار با گروهي از روحانيون و مردم رفسنجان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خاطرات بسيار خوبي از مردم رفسنجان در ذهن دارم بسيار خوشحالم كه يك بار ديگر، جمعي از مردم مؤمن و مبارز و انقلابي شهر رفسنجان را به اتفاق علماي محترم اين شهر ملاقات مي كنم. من در طول سالهاي گذشته، مخصوصاً سالهاي پيش از پيروزي انقلاب كه دوران اختناق و ترس و شدت بود، خاطرات بسيار خوبي از مردم رفسنجان در ذهن دارم. من در رفسنجانِ شما، با مردم و علماي مبارز آن شهر، ملاقاتها و ديدارها و همكاريها داشتم. حقيقتاً مردم رفسنجان جزو كساني هستند كه بايد آنها را در شمار سابقين در امر مبارزه و انقلاب دانست. از اوايل شروع نهضت، در اين شهر مقلدان امام(ره) بودند، زياد هم بودند، كانونهاي مبارزه در آن شهر بود و اين، يكي از افتخارات شهر شماست. من، هرگز آن روزها و آن سخنرانيها و آن جلسات گرم و آن چهره هاي مصمم و با اخلاص و مؤمن را از ياد نخواهم برد. بحمداللَّه بعد از پيروزي انقلاب هم مردم رفسنجان راه را ادامه دادند. در جبهه هاي نبرد، در انفاقات مالي و در كارهاي گوناگون انقلابي، هميشه حضور داشتند و افتخارات گذشته ي خود را تثبيت و تحكيم كردند و درست هم همين است. اگر يك جمعيت و ملتي، در خط انقلاب و راه صحيح الهي و اسلامي كه تشخيص داده، با اخلاص و صدق نيت استقامت كند، بركات و رحمت الهي بر آن جمعيت نازل خواهد شد. من اميدوارم كه شما مردم رفسنجان و همه ي آحاد آن شهر، مثل گذشته

و در كنار بقيه ي اقشار مردم و جمعيت شهرها و قسمتهاي ديگر اين كشور الهي و اسلامي، از همه ي كوشش خود در راه خدا و اسلام استفاده كنيد. بدانيد كه دشمن بيدار است و استكبار جهاني تصميم خود را براي ضربه زدن به اين انقلاب حفظ كرده است. دشمن در مقابل ملت ما ضعيف است اگر مي بينيد كه بحمداللَّه جمهوري اسلامي و نظام و دولت اسلامي، قريب يازده سال با قوّت و قدرت ايستادگي كرد و عقب نشيني نكرد و راه را ادامه داد، نه به خاطر اين است كه دشمنان نخواستند به ما ضربه بزنند؛ آنها سعي كردند ضربه بزنند، منتها كيد شيطان ضعيف است. دشمن، در مقابل يك ملت مؤمن و متحد و يكپارچه و مطيع امر خدا، كوچك است. هر چه ظاهر دشمن پر زرق و برق باشد، باطن او ضعيف است. امريكا بر حسب ظاهر، قوي و قدرتمند است. قدرت او، قدرت مادّي است و در مقابل مردم مادّي، كارساز است. قدرت مادّي در كار خود پيش مي رود، اما وقتي طرف مقابل او مردم مادّي باشند؛ نه مردمي خدايي و خداجو و مؤمن. اگر در مقابل قدرتهاي بزرگ مادّي، يك ملتِ خداجو و مؤمن قرار بگيرد، او هر چه هم قوي باشد، كاري از پيش نخواهد برد. همان طور كه مي بينيد، دشمن نتوانست در مقابل ملت ايران كاري از پيش ببرد. بعد از اين هم نخواهد توانست، در آينده هم او ضعيف و ملت ايران قوي است؛ به شرط اين كه ايمان و وحدت كلمه و هوشياري خود را حفظ كنيم. هيچ قدرتي قادر نيست در مقابل ملت ايران و عليه انقلاب و دين

او، كار عمده يي بكند. چرا هدفها را عقب مي اندازند و ايجاد زحمت مي كنند؟ آنها نمي توانند ملت ما را شكست بدهند؛ چون ملت، قوي و نيرومند است. در همان خط اسلام و انقلاب و ولايت حركت كنيد توصيه ي من به شما مردم رفسنجان - چه كساني كه اين جا هستيد و چه خيل عظيم مردم در آن شهر - اين است كه در همان خط درست اسلام و انقلاب و ولايت حركت كنيد. اولين شرط براي يك ملت مؤمن اين است كه اولياي امور خود را در حوزه ي كارشان صاحب اختيار بداند. وقتي مصلحت مي دانند كه مأمور و مسؤولي را جا به جا كنند، وقتي مردم آن مسؤولِ بالا را مي شناسند، بايد تسليم باشند. اين، يك دستور هميشگي است؛ مخصوص رفسنجان هم نيست، متعلق به همه جاست. مانعي نيست كه مردم حرفشان را به گوش مسؤولان برسانند؛ اما هر چه مسؤولان تصميم گرفتند، آن را قبول كنيد و روي چشم بگذاريد و اطاعت كنيد. اين، راه صلاح و نجات و پيروزي بر دشمن است. مسؤولان قوّه ي مجريه و قوّه ي قضاييه و قوّه ي مقننه و نيروهاي نظامي و انتظامي و مسؤولان بالاي كشور، دستچين شده هستند. افرادي كه از دور مسايل را مي بينند و قضاوت مي كنند، خيال نكنند كه خواهند توانست كساني مثل اين مسؤولان بزرگوار و دلسوز و مؤمني كه ما داريم و امور مهم را به آنها واگذار كرده ايم، به آساني پيدا كنند. اين، افتخار شما رفسنجانيهاست كه امروز رئيس جمهور مقتدر و قوي و كاردان و متدين و متقي اين كشور، از ميان شماست. گمان نكنيد در بين شخصيتهاي سياسي - در اين جا و در سطح

جهان - شخصيتي را مثل رئيس جمهور عزيز مردم ايران مي شود پيدا كرد. اينها، دستچين شده اند. مسؤولان ديگر هم همين طورند، رئيس قوّه ي قضاييه هم همين گونه است. خدشه دار كردن تصميمات مسؤولان، دشمن را شاد مي كند يكي از چيزهايي كه دشمن را شاد مي كند، همين است كه در هر شهر و گوشه يي، شروع به خدشه دار كردن تصميمات مسؤولان قضايي، مسؤولان شهري و مسؤولان استاني كنند. اين كار، دشمن را خوشحال مي كند. بگذاريد مسؤولان كشور با دستِ باز آنچه را كه مصلحت مي بينند، در اين دوران انجام بدهند. جابه جايي ايرادي ندارد، جابه جايي دليل بر بدي نيست. شما برخاسته ايد و به تهران آمده ايد، حرفتان را بگوييد - ايرادي هم نيست - اما مبادا شما و علما و ديگران، به بعضي از افراد در آن جا ميدان بدهيد تا با طرح شعاري، جلوي كار مسؤولان را بگيرند. بايد مانع اين كار بشويد. من، قطعاً از حجةالاسلام آقاي هاشميان خواهم خواست كه به رفسنجان برگردند و اقامه ي نماز جمعه كنند. ايشان بايد برگردند. نماز جمعه را گرم بگيريد و اجتماع نماز جمعه را مغتنم بشماريد. نماز جمعه و امامت جمعه، سمت مهمي است و در هدايت فكر مردم بسيار مؤثر است. هر چه تريبون نماز جمعه قويتر و بهتر و صادقتر و مستقيمتر باشد، مردم صادقتر و مستقيمتر و قويتر و مقاومترند و در مقابل فشار دشمن، هوشيارتر خواهند بود. ايشان بايد برگردند و نماز جمعه را خوب و قوي اداره كنند. در مورد قوّه ي قضاييه هم همان كاري كه رئيس محترم قوّه ي قضاييه كردند، همان درست است. هيچ شبهه و خدشه يي نكنيد. ما به طور كلي به همه ي مسؤولان

كشور توصيه كرده ايم كه در گزينشها رعايت كنند و انتخابها را صحيح و با چشم باز انجام بدهند. آنها هم همين كار را مي كنند و هر چه كه آنها انتخاب كردند، مردم همكاري كنند و با آنها راه بروند و به آنها كمك كنند، كه نظام جمهوري اسلامي بدون حمايت و كمك مردم قادر نخواهد بود از اسلام و قرآن و حقوق مسلمين - آن چنان كه شايسته است - دفاع كند. از كيد دشمن غافل نباشيد من اميدوار هستم كه خداوند متعال به همه ي مردم عزيز رفسنجان توفيق دهد و همه ي علماي محترم رفسنجان را - چه آقاياني كه اين جا تشريف دارند و چه كساني كه در اين جا نيستند - محفوظ نگهدارد و لطف و رحمت و فضل خودش را شامل حال آنها بكند. ان شاءاللَّه به همه ي ما توفيق بدهد كه بر طبق رضاي وليّ عصر (ارواحنافداه) حركت و عمل كنيم و بدانيم كه يك لحظه غفلت ما، دشمن را كه در فكر ضربه زدن به اسلام و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي است، جري خواهد كرد. من مجدداً تأكيد مي كنم كه از كيد دشمن غافل نباشيد. درست است كه ما علي الظاهر در جبهه ي نظامي جنگ نداريم؛ اما در جبهه هاي اقتصادي، سياسي، تبليغاتي، فرهنگي و همچنين در جبهه ي پنهان نظامي، دشمن در مقابل ما صف آرايي كرده است. مسؤولان كشور بايد با خيال راحت و حواس جمع و با قدرت، كيد دشمن را خنثي كنند و به مقابله با آن بپردازند. مردم بايد كمك كنند كه ذهن مسؤولان آرام باشد تا بتوانند ان شاءاللَّه با جرأت و قدرت، كار خود را ادامه بدهند و مطمئناً خداي متعال هم

به ما لطف خواهد كرد. من در اين شك ندارم كه اگر ملت ايران، همين ايستادگي و وفاداري و اظهار حمايت از مسؤولان و وحدت كلمه و همين رويه را كه تا امروز در پيش گرفته اند، ادامه دهند، نه امريكا و نه استكبار جهاني با همه ي شاخه هايش و نه دولتهاي ديگر و نه ارتجاع و نه عوامل نفوذي و نه نفاق و كفر در عالم، نخواهند توانست كوچكترين ضربتي به اين انقلاب و نظام مقدس وارد كنند. خداوند ان شاءاللَّه به شما خير بدهد و مورد لطف و رحمت و هدايت و فيض خود قرار دهد. به رفسنجان برگرديد و سلام من را هم به مردم عزيز آن سامان برسانيد و به آنها بگوييد كه ان شاءاللَّه آقاي هاشميان براي نماز خواهند آمد و نماز جمعه را اقامه خواهند كرد. كوشش كنيد كه نماز جمعه را هر چه با شكوهتر انجام دهيد و وحدت خود را هم در رفسنجان حفظ كنيد. مواظب باشيد به هيچ عنواني و با هيچ نام و بهانه يي، در ميان صفوف محكم شما ملت فاصله ايجاد نشود و بخصوص شما آقايان علماي اسلام كه بايد بيش از هميشه و قويتر از هميشه با هم وحدت داشته باشيد و سعي كنيد با وحدت كلمه ي خودتان، عملاً وحدت را به مردم بياموزانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با ميهمانان كنفرانس وحدت اسلامى، روحانيون و مسؤولان و ائمه ى جمعه

سخنراني در ديدار با ميهمانان كنفرانس وحدت اسلامي، روحانيون و مسؤولان و ائمه ي جمعه و برادران اهل تسنن و تشيع استانهاي كردستان و كرمانشاه و جمعي از اقشار مختلف مردم قزوين، مباركه، سرخه و خواف بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وجود پيامبر(ص) بزرگترين مايه ي وحدت در همه ي ادوار اسلامي متقابلاً ميلاد

مبارك نبيّ اكرم و رسول اعظم، حضرت محمّدبن عبداللَّه(صلّي اللَّه عليه واله و سلّم) و همچنين ولادت با سعادت سبط بزرگوار ايشان و مروّج و مبلّغ مكتب آن بزرگوار - امام جعفر صادق(عليه الصّلاةوالسّلام) - را به همه ي شما برادران و خواهران، مخصوصاً ميهمانان گرامي، تبريك عرض مي كنم. وجود نبيّ مكرّم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، بزرگترين مايه ي وحدت در همه ي ادوار اسلامي بوده است و امروز هم مي تواند باشد؛ چون اعتقاد آحاد مسلمانان به آن وجود اقدسِ بزرگوار، با عاطفه و عشق توأم است و لذا آن بزرگوار، مركز و محور عواطف و عقايد همه ي مسلمانهاست و همين محوريت، يكي از موجبات انس دلهاي مسلمين و نزديكي فِرَق اسلامي با يكديگر به حساب مي آيد. ابعاد شخصيت نبيّ اكرم را هيچ انساني قادر نيست به نحو كامل بيان كند و تصوير نزديك به واقعي از شخصيت آن بزرگوار ارايه نمايد. آنچه ما از برگزيده ي پروردگار عالم و سرور پيامبرانِ سراسر تاريخ شناخته و دانسته ايم، سايه و شبحي از وجود معنوي و باطني و حقيقي آن بزرگوار است؛ اما همين مقدار معرفت هم براي مسلمانان كافي است تا اولاً، حركت آنها را به سمت كمال تضمين كند و قله ي انسانيت و اوج تكامل بشري را در مقابل چشم آنان قرار بدهد و ثانياً، آنها را به وحدت اسلامي و تجمع حول آن محور تشويق كند. بنابراين، توصيه ي ما به همه ي مسلمانان عالم اين است كه روي ابعاد شخصيت پيامبر و زندگي و سيره و اخلاق آن حضرت و تعاليمي كه از آن بزرگوار مأثور و منصوص است، كار زيادي بشود. بايد روي معرفي شخصيت رسول اكرم(ص) كار كنيم بعد از دوران قرون

وسطي كه در دنياي مغرب زمين و مسيحيت، تهاجم تبليغاتي وسيعي نسبت به شخصيت رسول اكرم(ص) انجام گرفت و دشمنانِ سوگندخورده ي اسلام فهميدند كه يكي از راههاي مبارزه با اسلام اين است كه چهره ي نبيّ مكرّم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) را مخدوش بكنند و كارهاي زيادي هم در اين زمينه انجام گرفت، تا امروز كه دشمن به نحو مستمر و با شيوه هاي مختلف، روي امحاي شخصيت پيامبر از ذهنهاي آزادگان عالم كار كرده است، مردم بسياري در دنيا هستند كه اگر پيامبر اسلام را به همان اندازه يي كه مسلمانها مي شناسند يا حتّي كمتر از آن بشناسند - يعني حقيقتاً فقط شبحي از آن چهره ي منوّر بر دلهاي آنان آشكار بشود - عقيده و گرايش آنها نسبت به اسلام و معنويت اسلامي تضمين خواهد شد. ما بايد روي اين مسأله كار كنيم. بزرگترين تبليغ براي اسلام، شايد همين باشد كه ما چهره ي پيامبر اسلام را براي بينندگان و جويندگان عالم روشن كنيم و بسيار بجاست قبل از آن كه دشمنان و مخالفان، با روشهاي و شيوه هاي فرهنگي و هنري پيچيده ي خود، چهره ي آن بزرگوار را در اذهان مردمِ بي خبرِ عالم مخدوش كنند، مسلمانانِ هنرمند و مطلع و وارد به شيوه هاي گوناگون در عالم، با بيان و تبليغ و تبيين راجع به آن شخصيت معظّم و مكرّم، كار علمي و فرهنگي و هنري و تبليغي بكنند. اينها كارهاي لازمي است. شما در همين اواخر ملاحظه كرديد كه وقتي استكبار جهاني به بركت انقلاب اسلامي، با رشد معنوي اسلام مواجه شد و در جبهه ي نظامي و سياسي نتوانستند انقلاب و جمهوري اسلامي را - كه امروز مظهر و نمودار اسلام عملي

است - بكوبند و شكست بدهند و خواستند به تهاجم فرهنگي دست بزنند، مزدور خودشان را وادار كردند تا به شخصيت رسول اكرم و نبيّ معظّم اهانت بكند و شيطان صفتي، به دستور شياطين زر و زور عالم، آن كتاب شيطاني را بنويسد كه البته با پاسخ و عكس العمل قاطع مسلمين عالم و در مقدّم آنان، امام بزرگوار و رهبر عظيم الشّأن و فقيد ما مواجه شدند كه به هدر بودن خون آن شيطان صفت و اعدام او حكم كردند. پس، يك مطلب اين است كه بايد روي معرفي شخصيت رسول اكرم كار كنيم، و نه فقط شخصيت آن بزرگوار به معناي زندگي آن حضرت، بلكه ابعاد گوناگون وجود آن بزرگوار مثل: اخلاقيات و روش حكومت و مردمداري و عبادت و سياست و جهاد و تعليمات خاص را مورد توجه قرار دهيم. نه فقط هم كتاب بنويسيم، بلكه بايد كار هنري و تبليغي را با شيوه هاي جديد و با استفاده از تكنيكهاي موجود شروع كنيم و نه فقط در جمهوري اسلامي، بلكه در همه ي انحاي جهان اسلام، آن را انجام دهيم. امروز توطئه ي دشمن عليه وحدت، از هميشه بيشتر است و اما راجع به مسأله ي وحدت مسلمين و هفته ي وحدت بايد بگويم كه اگر وحدت و نزديكي فِرَق اسلامي چيزي است كه در خدمت اسلام مي باشد و اگر قبول داريم كه اتحاد مسلمين به حال مسلمين مفيد است و در جهت عظمت اسلام مي باشد، يقيناً بايدمعتقد باشيم كه از سوي دشمنان اسلام، سخت ترين تلاشها و پيچيده ترين توطئه ها، عليه اين وحدت و اتحاد در جريان است. اين دو از هم غيرقابل انفكاك است. امروز، هر چيزي كه براي

اسلام نافعتر است، از نظر دشمنان اسلام مبغوضتر مي باشد. امروز، هر چيزي كه بيشتر در جهت عظمت اسلام باشد، بيشتر هم مورد تهاجم دشمنان اسلام است. اين، يك معادله ي قطعي است. شما ببينيد كه امروز فشار دشمنان اسلام، روي كدام نقطه از دنياي اسلام بيشتر است؟ همان قدرتها و دشمناني كه به بعضي از سلاطين و رؤساي كشورهاي مسلمان، دست دوستي و صميميت داده اند و با همه ي وجود از آنها دفاع مي كنند و پول و سلاح و تجهيزات و تبليغات را در خدمت آنها قرار داده اند، امروز با تمام وجود خود، عليه جمهوري اسلامي و نظام و ايران اسلامي، در حال تلاش و كوششند. چرا؟ چون فهميده اند كه در جمهوري اسلامي و نظام ما، عظمت اسلام تضمين و تعقيب خواهد شد. هركاري كه امروز در خدمت اسلام است، مورد نقمت دشمنان اسلام مي باشد. وحدت ميان مسلمين، يكي از مصاديق اين قاعده ي كلي است. اگر حقيقتاً لازم است كه مسلمين عالم با يكديگر اتحاد پيدا بكنند و اگر اين اتحاد به حال اسلام و مسلمين مفيد است - كه ظاهراً در نظر عقلا و مصلحان عالم اسلام، جاي شكي در اين حرف نيست - پس بايد مطمئن بود كه امروز توطئه ي دشمن عليه اين وحدت، از هميشه بيشتر است. من، به همه ي برادران مسلماني كه در سراسر عالم هستند، توجه و تذكر مي دهم كه تبليغات استكبار جهاني عليه جمهوري اسلامي را كه از طريق خبرگزاريها و مطبوعات و راديوها و اظهارات رسمي سياسيون منتشر مي شود، با اين منطق و قاعده ي كلي بسنجند و معنا كنند كه تمام دستگاههاي تبليغاتي استكبار و در رأس آنها امريكا، امروز

بسيج شده اند تا جمهوري اسلامي و ايران و ملت اسلام را برخلاف آنچه كه هست، در چشم مردم عالم معرفي كنند و نشان بدهند. اين، مسأله ي بسيار مهمي است. دلهاي مسلمين امروز به امّ القراي اسلام متوجه است امروز، پولهاي دستگاه استكبار و ايادي آنها، در دنيا و بيشتر از همه در دنياي اسلام، براي ايجاد تفرقه بين مسلمين خرج مي شود تا اگر بتوانند - كه نخواهند توانست - بين ايران اسلامي و مسلمانان عالم، اختلاف ايجاد كنند و فاصله بيندازند. جنگِ دشمن ساخته ي شيعه و سني، به بركت انقلاب اسلامي بحمداللَّه رو به خمود و خاموشي رفت و برادران شيعه و سني در ميدانهاي مختلف در كنار هم قرار گرفتند و به يكديگر كمك كردند و برادروار با هم حركت كردند - كه حق هم همين بود - ولي امروز تبليغات جهاني سعي مي كند باز هم اين شعله را مشتعلتر و اين آتش را برافروخته تر كند و اين اختلاف را كه رو به از بين رفتن است، دوباره زنده نمايد. چرا؟ چون مي دانند كه امروز وحدت اسلامي - يعني تجمع مسلمين - حول محور ايران اسلامي است. مي دانند كه دلهاي مسلمين، امروز به امّ القراي اسلام - يعني ايران اسلامي - متوجه است. مي دانند كه امروز در دنياي اسلام و در سراسر عالم، آن جايي كه قرآن رسماً و عملاً حاكميت دارد، ايران اسلامي است. ايران، مثل بسياري از كشورهاي مسلمان نام نيست كه علي الظّاهر يك كشور اسلامي باشد و سران و رهبران آن دم از اسلام بزنند، اما عمل خود آن سران، بيشتر از همه ي آحاد مردم يا اكثر آنها، از اسلام دور و بيگانه باشد.

در اين جا، كساني كه در رأس امور هستند، شرط قبول و تحمل مسؤوليت براي آنها، ايمان و تقواست. اين جا، مثل بعضي از ديگر كشورهاي اسلامي نيست كه مسؤولان و رهبران، فسق و فجور كنند و محرّمات كبيره را - كه قرآن ناطق به حرمت آنهاست - عملاً انجام بدهند و شرب خمر و تجاوز و تعدي از حدود الهي بكنند و نوكري دشمنان خدا و دشمني با بندگان صالح او بكنند و بر مؤمنين و متقين و علما فشار وارد آورند و در عين حال، نام خودشان را مسلمان بگذارند. تنها نقطه يي در عالم اسلام كه مسؤولان كشور و اداره كنندگان و مديران، بايد از نظر مردم به تقوا و ايمان و تعبد شناخته شده باشند، ايران اسلامي است. اين را مردم دنيا مي بينند و حس مي كنند كه بقيه ي كشورها، ادعاي اسلام مي كنند و زمامدارانشان فسّاق و فجّاري در رأس امور قرار مي دهند و مردم مسلمان هم مشاهده و تحمل مي كنند و چاره يي هم ندارند . علماي اسلام بايد مواظب باشند شما بعضي از كشورهاي اسلاميِ مدعيِ اسلاميت و ترويج اسلام را ببينيد؛ بعضيها آن قدر پُررو و وقيح هستند كه خودشان را باني و صاحب و مروّج اسلام هم به حساب مي آورند و معرفي مي كنند در عين حال كه كپسول فساد و انحطاط و منشأ محرّمات و گناهان كبيره هستند!! اين را مردم دنيا مي بينند. مسلماناني كه بصيرند، اينها را مي فهمند و مي دانند كه در اين صورت، اگر پرچم وحدت اسلامي بلند شد، دلهاي مسلمانان به طور قهري به آن جايي متوجه خواهد شد كه حقيقتاً اسلام حاكم است وملاكها و معيارها از اسلام گرفته شده

و ملاك حاكميت و مديريت و مسؤوليت، مسلمان بودن است و اين آيه ي شريفه كه: «الّذين ان مكّنّاهم في الارض اقاموا الصّلوة و اتوا الزّكوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر»(1) صادق است. مردم دنيا، اين را مي بينند و دلهاشان متوجه ايران اسلامي خواهد شد. لذا امروز، تمام تشكيلات تبليغاتي وابسته به استعمار و استكبار و ايادي آنها در همين منطقه ي اسلامي، دست به دست هم داده اند تا با تبليغات مضر، وحدتي را كه مورد نظر اسلام است و نظام اسلامي كمربسته ي آن مي باشد، بشكنند. علماي اسلام بايد مواظب باشند. مراقب اين مذاهب اختراعي و جعلي - كه نقض وحدت است - باشيد. مواظب اين دلارهاي نفتي كه براي ايجاد تفرقه به كار مي رود، باشيد. مواظب اين دستهاي پليد و مزدور كه سعي مي كنند «عروةالوثقي»ي وحدت بين مسلمين را بگسلند و پاره كنند، باشيد. با اينها برخورد كنيد. اين، لازمه ي علاقه به وحدت و پيمودن راه وحدت اسلامي است. بدون اين، ممكن نيست. اتحاد به معناي انصراف از عقايد نيست ما در مسأله ي وحدت، جدي هستيم. ما اتحاد مسلمين را هم معنا كرده ايم. اتحاد مسلمين، به معناي انصراف مسلمين و فِرَق گوناگون از عقايد خاص كلامي و فقهي خودشان نيست؛ بلكه اتحاد مسلمين به دو معناي ديگر است كه هر دوي آن بايد تأمين بشود: اول اين كه فِرَق گوناگون اسلامي (فِرَق سني و فِرَق شيعه) - كه هر كدام فِرَق مختلف كلامي و فقهي دارند - حقيقتاً در مقابله با دشمنان اسلام، همدلي و همدستي و همكاري و همفكري كنند. دوم اين كه فِرَق گوناگون مسلمين سعي كنند خودشان را به يكديگر نزديك كنند و

تفاهم ايجاد نمايند و مذاهب فقهي را باهم مقايسه و منطبق كنند. بسياري از فتاواي فقها و علما هست كه اگر مورد بحث فقهيِ عالمانه قرار بگيرد، ممكن است با مختصر تغييري، فتاواي دو مذهب به هم نزديك شود. لذا ما جداً علاقه مند هستيم كه «دارالتّقريب بين المذاهب الاسلاميّه» را ايجاد كنيم. ما مايليم اين كار انجام بگيرد. البته، در گذشته اين كار شروع شده و تلاشهاي مخلصانه يي هم داشته؛ اما اكنون مدت مديدي است كه ما حركت حقيقي يي مشاهده نمي كنيم. احساس مي كنيم كه اين كار بايد انجام بگيريد و مردم مخلص و مؤمن و شخصيتهاي عالمي از همه ي دنياي اسلام همكاري كنند. ما آماده هستيم و مايليم كه ميزبان اين مجموعه باشيم و زحمات و خدمتهاي اين كار را برعهده بگيريم. علماي اسلامي بايد كوشش كنند. فقها و متكلمين و فلاسفه ي اسلامي بنشينند آراء را با يكديگر تطبيق كنند و آنها را در مجموعه هايي جمع نمايند تا نظرات فِرَق مختلف اسلامي در مجموعه ي واحد و با نگاه مساعد به يكديگر، در اختيار همه ي مسلمين قرار بگيرد. اين، از جمله كارهاي بسيار لازم و ضروري است و اميدواريم كه همتِ صاحب همتان، اين كار را به انجام برساند. مجدداً اين ميلاد مبارك را به همه ي شما برادران و خواهران تبريك عرض مي كنم و اميدوارم كه خداي متعال تفضل و كمك كند تا همه ي ما بتوانيم اين راه مهم و اين اهداف بلند را تعقيب كنيم و بپيماييم و به تأييد الهي - ان شاءاللَّه - بر دشمنان اسلام پيروز شويم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حج: 41

سخنرانى در ديدار با جمعى از علما، ائمه ى جمعه و جماعات، مسؤولان دستگاههاى ادارى و نهادهاى انقلابى

سخنراني در ديدار با جمعي از علما،

ائمه ي جمعه و جماعات، مسؤولان دستگاههاي اداري و نهادهاي انقلابي و تشكيلات قضايي، جمع كثيري از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و فرماندهان نيروهاي مسلح، به مناسبت ميلاد با سعادت حضرت رسول اكرم(ص) و ولادت امام جعفرصادق(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم لازم است در دل و جان خود هم تحول و انقلابي به وجود آوريم اين ميلاد مسعود را كه هم انتسابي به نبيّ مكرّم اسلام، حضرت محمدبن عبداللَّه (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و هم نسبتي به امام صادق(عليه الصّلاةوالسّلام) دارد، به همه ي شما آقايان و ملت ايران تبريك عرض مي كنم. مهم اين است كه ما به عنوان ادامه دهندگان راه آن بزرگواران - كه لااقل ادعاي ما اين است و مردم دنيا ما را به اين ادعا شناخته اند - سعي كنيم ابعاد گوناگون آن شخصيتهاي عظيم و الهي را در وجود شخص خودمان - ولو به نحو ضعيف - به وجود آوريم و احيا كنيم. كافي نيست كه مجاهدان في سبيل اللَّه و مبارزان راه حاكميت اسلام، صرفاً در فكر ساختن جامعه و نظام اسلامي باشند - اگر چه اين يك وظيفه ي اعلي و يك واجب بزرگ و شايد اصليترين واجبات يك مؤمن و مسلم است - اما در كنار مجاهدتي كه براي ايجاد نظام اسلامي و تكميل و پيروزي آن مي كنيم، مجاهدت ديگر و شايد سخت تري لازم است تا در وجود و دل و جان خود هم تحول و انقلابي به وجود آوريم. اگر درباره ي شخصيت اولياي دين - چه نبيّ مكرم و چه ائمه ي معصومين و چه فاطمه ي زهرا و زينب كبري سلام اللَّه عليهم اجمعين) - حرف مي زنيم، غالباً ناظر به همين قسمت دوم است. حقيقتاً امروز جمهوري اسلامي احتياج دارد كه در درجه ي اول ما مسؤولان و سپس

آحاد مردم، به صورت دقيق و منظم و مرتب سعي كنيم در وجود و دل خود، تحولي در جهت هدفهاي اخلاقي اسلام به وجود آوريم. البته، اين درست است كه اگر تحول در دلها و جانها پديد نمي آمد، انقلاب پيروز هم نمي شد. نفس پيروزي انقلاب، به معني آن است كه در مجموع، دگرگوني و تحولي در دلها انجام گرفت. بدون اين دگرگوني،انقلاب پيروز نمي شد؛ اما براي تداوم انقلاب و پيروزيها و استقامت اين خط و عدم انحراف - كه اين از همه مهمتر است - همه ي ما احتياج داريم كه در وجود و اخلاق و روحيات خود، تغييرات بدهيم. بخش مهمي از پيروزيهاي ما ناشي از روحيات امام بود مكرراً در طول اين چند سال فكر مي كردم وبه ذهنم مي رسيد كه بخش مهمي از پيروزيهاي ما، ناشي از روحيات شخص امام(ره) است. يعني آن بزرگوار، علاوه بر اين كه حقاً و انصافاً يك ذات ممتاز و تربيت شده و رياضت كشيده و روي خود كار كرده بود - همه ي كساني كه از قديم ايشان را مي شناختند، اين نكته را تصديق مي كنند - اما احساس مي كرديم كه در همين دوران انقلاب هم، ايشان در درون خود متوقف نبودند و مثل اولياي خدا و وجود مقدس پيامبر و ائمه - كه دايماً در حال پيشرفت و تحول و تكامل بودند - سير پيشرفت و تكامل را طي مي كردند. لحظه ي بعثت رسول اكرم(ص)، مثل لحظه ي رحلتشان نبود. در اين بيست وسه سال، ايشان خيلي پيشرفتها و ترقيات داشتند كه براي ما افراد عادي، دهشت انگيز است. مؤمن اين گونه است و لحظه به لحظه در حال پيشرفت مي باشد. امام(ره) نيز عيناً همين طور بودند

و ما آن را - مخصوصاً در مواقع خاص - احساس مي كرديم. مثلاً در ماه رمضان، ايشان معمولاً هيچ ملاقاتي نداشتند و بيشتر به خودشان مي پرداختند. بعد از ماه رمضان كه انسان با ايشان ملاقات مي كرد، محسوس بود كه نورانيتر و معنويتر شده اند. يقيناً بسياري از موفقيتهاي انقلاب و اين ملت، ناشي از همان كانون جوشان منوّر بود. البته، بخش عظيم ديگري هم به همين اخلاصها و صفاها و فداكاريها و نورانيتهايي كه در آحاد مردم ماست، مربوط مي شود؛ بخصوص اين جوانها و جبهه بروها؛ كساني كه براي خدا از عيش و لذت زندگي در دوران جواني صرف نظر مي كردند و به سمت جبهه ها مي رفتند. الان هم هستند و الان هم همان فداكاريها را در صحنه هاي مختلف مي كنند. مهمترينش جنگ بود، ولي فقط جنگ نبود. ما به اين روحيات و فداكاريها احتياج داريم. هر كدامِ ما بايد تلاش كنيم در درون خود، صفا و نورانيتي به وجود آوريم. اين، درس ولادت پيامبر(ص) است و بدون آن، اين بارِ سنگين قابل حمل نيست. راز پيشرفت انقلاب اسلامي بار سنگين انقلاب اسلامي، با هيچ بار و تكليفي قابل مقايسه نيست. حقيقتاً انقلاب را سالم نگه داشتن و سالم جلو بردن، كار سنگيني است و اين ملت بحمداللَّه در اين سالهاي دشوار و در آزمايشهاي گوناگون، اين بار را خوب تحمل كرده و پيش برده است. انقلاب و حكومت ما، مثل انقلابها و حكومتهاي ديگر نيست. خداي متعال به رسول اكرم(ص) خطاب فرمود: «يا ايّهاالمزّمّل. قم اللّيل الّا قليلا. نصفه او انقص منه قليلا. اوزد عليه ورتّل القران ترتيلا. انّا سنلقي عليك قولا ثقيلا»(1). اين سخن و بار سنگين، حتّي بر دوش پيامبر آن چنان

سنگين است كه او را محتاج به تربيت معنوي و نفساني و تزكيه ي روحي و تمرين مداوم مي كند و ما افراد ضعيف در مقابل آن چشمه هاي جوشانِ قدرت و نيروي الهي، جاي خود داريم. راز اين كه تاكنون انقلاب پيش رفته، نيز همين است. سياستها و قدرتهاي جهاني اشتباه كردند كه خيال نمودند با جمهوري اسلامي هم مثل بقيه ي كشورها و دولتهايي كه در همين حدود، قدرت مادّي و سعه ي ظاهري دارند، مي شود برخورد كرد و با تهديد و تطميع و فشار، مي توانند كشور ما را از ميدان خارج كنند. نه، اشتباه بزرگشان همين بود كه اين معنويت و روح توجه به خدا و معنا را در مردم و انقلاب ما درك نكرده بودند. اگر اين روح تقوا و توجه به خدا باشد، بگومگوها هم نخواهد بود. به نظر من، اين اختلافهاي كوچك و كم عمق - و البته غيرمهم - كم اهميت تر از آن است كه بدان خيلي توجه بشود. هرچه يكپارچگي و وحدت از همه جهات بيشتر باشد، زيباتر و باشكوهتر خواهد بود و براي دشمن شكننده تر و براي دوست اميدواركننده تر است. اميدوارم كه خداي متعال، به بركت اين روز مقدس و اين دو مولود مبارك، به همه ي ملت عزيز و آحاد مردم فداكار ما، توفيق و فضل و رحمت خود را نازل كند و به مسؤولان هم توانايي روحي و قوّت اراده و عزم و همچنين توانايي در عمل را ببخشد تا بتوانند آن چنان كه براي اين ملت شايسته است، تلاش كنند. خدا را شكر مي كنيم كه امروز، مديران كشور و دستگاههاي مسؤول در مقابل مردم و خدا، با صدق و صفا

مشغول تلاشند. بحمداللَّه هميشه همين طور بوده است و همه در جمهوري اسلامي، همين طور با صدق و صفا كار كرده اند. بحمداللَّه وضعِ خوب و منسجمي است و ملت، با روحيه هاي خوب در صحنه و آماده اند. ما هم بايستي از خداي متعال قوّت و مدد بخواهيم و تلاشمان را بكنيم و اين بار سنگين را به سر منزل مقصود برسانيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مزّمّل: 1 تا 5

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نستهديه و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين الهداة المهدييّن المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم(1) پيامبر فضاي زندگي را با ارزشهاي اسلامي آغشته مي كرد همه ي برادران و خواهران نمازگزار عزيز را به رعايت تقوا و پرهيزگاري دعوت و توصيه مي كنم. همه ي جوانان را به قدرداني از فرصت بي نظير جواني و حفظ پاكدامني و عفت و تلاش و كار در اين دوران بي نظير و درخشان عمر آدمي توصيه مي نمايم. همه ي مردان و زنان را به امانت و راستگويي توصيه و دعوت مي كنم كه رسول خدا(صلّي اللَّه عليه واله) نشانه ي حقيقي مؤمن را حفظ امانتها و صدق لهجه و راستگويي معيّن فرمود. همه ي گويندگان و نويسندگان را به رعايت تقوا و مصالح الهي و اسلامي و حفظ حقوق مردم در هنگام گفتن و نوشتن توصيه مي كنم. خود و همه ي

شما را به تجنّب و دوري گزيدن از هوي هاي نفساني و انتخاب راه خدا در دوراهيهاي زندگي توصيه مي نمايم. اميدوارم خداوند متعال به بركت رسول مكرّم و نبيّ اعظم - كه اين روزها مقارن با ولادت آن بزرگوار است - به همه ي ما توفيق بدهد تا بتوانيم راه و سيره و هدفهاي او را دنبال كنيم. بحثي را كه امروز در خطبه ي اول مطرح خواهم كرد، نگاهي اجمالي و كلي به سيره ي رسول خداست. در ابتدا لازم است ولادت باسعادت آن بزرگوار و سبط معظّم او - امام صادق(عليه الصّلاةوالسّلام) - را به همه ي شما و ملت ايران و همه ي ملتهاي مسلمان تبريك عرض كنم. نكته يي كه امروز در بحث زندگي رسول اكرم(ص) مورد نظر من مي باشد، عبارت از اين مطلب است كه پيامبر اسلام براي آن كه ارزشها و اخلاق اسلامي كاملاً در جامعه جابيفتد و با روح و عقايد و زندگي مردم مخلوط و ممزوج بشود، فضاي زندگي را با ارزشهاي اسلامي آغشته مي كرد. يك وقت كسي دستور مي دهد يا توصيه مي كند كه مثلاً مردم حسن خلق و گذشت و صبر و استقامت در راه خدا داشته باشند و ظلم نكنند و دنبال اقامه ي عدل و داد باشند؛ يعني توصيه و دستور دادن و تعليم دادن مطرح است - كه البته كار لازمي است و پيامبر اسلام هم تعليم مي داد يعلّمهم و درس معرفت و زندگي به مردم مي آموخت - اما يك وقت مطلب از ياد دادن بالاتر است؛ يعني معلم كاري مي كند و رفتاري در پيش مي گيرد كه اين اخلاق و وظيفه ي اسلامي، در جامعه به شكل رنگ ثابت درمي آيد، با عقايد غلط مردم

به مقابله برمي خيزد، با احساسات جاهلي و ته مانده هاي رسوب كرده ي اخلاق غيراسلامي مبارزه مي كند و مقابل مي شود، به جامعه و مردم شوك وارد مي كند و در مقاطع مناسب و با روشهاي مناسب، كاري مي كند كه فضاي جامعه و محيط زندگي مردم، با اين صفت و اخلاق و روش خوب كاملاً ممزوج مي شود. اگر يك جامعه بخواهد رشد كند و اخلاق صحيح اسلامي را در خود به وجود آورد، محتاج همين روش است. شايد در چند آيه ي قرآن كه «يزكّيهم» پس از «يعلّمهم» يا قبل از آن بيان شده است، مراد از تزكيه در اين آيات همين مطلب باشد؛ يعني پاك كردن و طاهر كردن و پيراسته كردن مردم؛ مثل طبيبي كه به مريض خود فقط نمي گويد اين كار را بكن و اين كار را نكن، بلكه او را در محل مخصوصي قرار مي دهد و آنچه را كه او لازم دارد، به او مي دهد و مي خوراند و آنچه كه براي او مضر است، از او باز مي گيرد. پيامبر اكرم(ص)، چنين وضعيت و روشي را در طول بيست وسه سال نبوّت دنبال مي كردند؛ مخصوصاً در ده سالي كه در مدينه زندگي مي كردند و دوران حاكميت اسلام و تشكيل حكومت اسلامي بود. در جامعه ي اسلامي بايد با خوشبيني با افراد برخورد كرد من، چند مثال و نمونه را آماده كرده ام تا مطرح بكنم. اين، براي امروز ما در نظام اسلامي خيلي مهم است؛ هم براي آحاد مردم و هم بخصوص براي مسؤولان و كساني كه با جمعي سر و كار دارند و مجموعه يي از مردم به دهان آنها نگاه مي كنند و به حرف آنها گوش مي دهند. ما بايد توجه كنيم

كه اگر بخواهيم آن ته مانده ها و پس مانده هاي اخلاق دوران طاغوت را - كه براي رشد و تعالي ما بسيار هم مضر است - از خودمان دور كنيم و بزداييم، چاره يي نيست جز اين كه در زندگي خود، همين روشهاي رسول اكرم را با شجاعت و قاطعيت عمل كنيم. يك مثال، به ايجاد فضاي سالم و دور از تعصبهاي جاهلانه در محيط زندگي مردم مربوط است. مي دانيد كه همه ي ملتها همين طور هستند و جز افرادي كه از لحاظ معرفت، به سطح خيلي بالايي رسيده باشند، وضعشان اين گونه است كه در موارد زيادي تعصبات و غرضها و مرضها و حقدها و امثال آن، بر زندگي آنها حكومت مي كند و مردم را از رفتار عادلانه و حق بازمي دارد و فضا را فضاي ناسالم مي كند. بايد اين فضا را سالم كرد. براي ايجاد فضاي سالم و ايجاد خوشبيني ميان مردم، رسول اكرم(ص) غير از توصيه هايي كه داشتند، روشهايي را هم اعمال مي كردند. بخصوص در آن دوران كه اين مسأله بسيار مهم بود؛ چون اعراب جاهلي بين خودشان و نسبت به هم، حقدها و سوءظنهاي زياد و تعصبات قبيله يي و فاميلي بسياري داشتند و پيامبر اكرم(ص) بايد اينها را از دلهاي مؤمنين بيرون مي كشيد و دلهاي آنها را نسبت به يكديگر پاك و صاف و روشن مي كرد. روايتي از پيامبر اكرم نقل شده كه فرمود: «لايبلغني احد منكم عن احد من اصحابي شيئا فانّي احبّ ان اخرج اليكم و انا سليم الصّدر»(2). پيش پيامبر مي آمدند و از يكديگر بدگويي مي كردند و چيزهايي را درباره ي يكديگر مي گفتند؛ گاهي راست و گاهي هم خلاف واقع. پيامبر اكرم(ص) به مردم فرمودند: هيچ كس درباره ي اصحابم به

من چيزي نگويد. دايماً نزد من نياييد و از همديگر بدگويي كنيد. من مايلم وقتي كه ميان مردم ظاهر مي شوم و به ميان اصحاب خود مي روم، «سليم الصّدر» باشم؛ يعني با سينه ي صاف و پاك و بدون هيچ گونه سابقه و بدبيني به ميان مسلمانها بروم. اين، سخني از پيامبر و دستوري درباره ي مسلمانها نسبت به شخص آن حضرت است. ببينيد چه قدر اين رفتار رسول اكرم(ص) كمك مي كند به اين كه مسلمانها احساس كنند كه در جامعه و محيط اسلامي، بايد بدون سوءظن و با خوشبيني با افراد برخورد كرد. در روايات داريم كه وقتي حاكميت با شر و فساد است، به هر چيزي سوءظن داشته باشيد؛ اما وقتي حاكميت با خير و صلاح در جامعه است، سوءظنها را رها كنيد، به يكديگر حسن ظن داشته باشيد، حرفهاي هم را با چشم قبول بنگريد و گوش كنيد، بديهاي يكديگر را نبينيد و خوبيهاي هم را مشاهده كنيد. بين مسلمانها رسم بود كه نزد پيامبر مي آمدند و دَرِ گوش آن حضرت حرفهايي مي زدند و به صورت نجوا، حديث مخفي و محرمانه يي را مي گفتند كه آيه ي شريفه نازل شد و مردم را از نجوا و دَرِگوشي با پيامبر نهي كرد؛ چون در ديگر مسلمانها ايجاد سوءظن مي كرد. » ماجراي «افك»، حادثه ي عظيم تاريخ اسلام در اين رديف، آن خاطره و حادثه يي كه خيلي مهم است و من بارها آن را در ذهن خود مرور كردم و به آيات اين حادثه در قرآن مراجعه كردم، حادثه ي «افك» است. در سوره ي مباركه ي نور، چند آيه مربوط به همين حادثه مي شود. حادثه ي «افك» به طور خلاصه اين است كه يكي از همسران پيامبر، در

يكي از جنگها از قافله عقب افتاده بود. پيامبر، آن همسرشان را به ميدان جنگ برده بودند، وقتي كه برمي گشتند و مي آمدند، او را نديدند. حالا به هر جهتي، يا آن مخدره خواب مانده بود و يا به دنبال حاجتي رفته بود. مسلمانها آمدند، يك وقت ديدند كه همسر پيامبر در ميان آنها نيست. مردي از مسلمانها پيدا شد و همسر پيامبر را به مدينه آورد. حالا آن زن، كداميك از همسران پيامبر بوده، بين اهل سنت و شيعه اختلاف است. شيعه در رواياتشان مي گويند «ماريه ي قبطيه» بوده و اهل سنت مي گويند «عايشه» بوده است. اين، تعيين بحث انحرافي در روزگار ماست كه بگوييم كداميك از زنان پيامبر بوده است. اصلاً قضيه اين نيست كه ما بخواهيم ببينيم كدام زن پيامبر بوده كه اين آيات درباره ي تهمت به او نازل شده است. مسأله، مسأله ي ديگري است؛ يك دستور اخلاقيِ اجتماعي بسيار مهم است. بعد از آن كه اين مخدره به مدينه برگشت، بعضي از افراد هرزه گو و ياوه گو، زمزمه يي را ميان مردم انداختند كه اين خانم كجا بود و چرا عقب ماند و اين شخصي كه او را آورد، چه كسي بود؟! بدون اين كه تصريح كنند و تهمت مشخصي را متوجه بكنند، زمزمه و شايعه يي را در ميان مردم پخش كردند. مسأله اين نيست كه آن مخدره، زن پيامبر است و بايد او را احترام كرد؛ در آيات قرآن، مسأله چيز ديگري است. آيات سوره ي نور درباره ي «افك» - يعني همين سخن دروغي كه منافقان و بدخواهان و افراد ناسالم در جامعه پخش و شايع مي كردند - به شدت حساسيت نشان مي دهد و چند آيه ي پي درپي،

با لحن بسيار تندي خطاب به مسلمانها ذكر مي شود كه چرا وقتي شما اين شايعه را شنيديد، نسبت به گوينده ي آن شدت عمل بخرج نداديد - مستفاد از آيات اين است - و چرا اين شايعه را قاطعاً رد نكرديد. در اين آيه، دو جا جمله با «لولا» شروع مي شود. اهل ادبيات عرب توجه دارند كه «لولا»ي تحذيريه وقتي به كار مي رود كه انسان مي خواهد با كمال شدت و توبيخ كامل، به مخاطب خود بگويد: چرا اين كار را نكرديد؟ «لولا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون والمؤمنات بانفسهم خيرا و قالوا هذا افك مبين»(3): چرا وقتي كه شما مسلمانها (مؤمنين و مؤمنات) اين شايعه را شنيديد، به يكديگر حسن ظن نشان نداديد و به طور قاطع نگفتيد كه اين دروغ است؟ يك جاي ديگر مي فرمايد: «و لولا اذ سمعتموه قلتم ما يكون لنا ان نتكلّم بهذا سبحانك هذا بهتان عظيم»(4): چرا وقتي كه اين شايعه را شنيديد، نگفتيد كه ما حق نداريم اين شايعه را تكرار كنيم؟ اين، يك بهتان بزرگ است. بعد در آخر اين آيات هم مي فرمايد: «يعظكم اللَّه ان تعودوا لمثله ابدا ان كنتم مؤمنين»(5). يعني خدا به شما موعظه و نصيحت مي كند كه هرگز ديگر گِرد چنين شايعه هايي نگرديد و ديگر چنين حادثه يي ميان جامعه ي اسلامي به وجود نيايد؛ اگر مؤمن هستيد. يعني شرط ايمان اين است. همان طور كه اشاره كردم، مسأله اين نيست كه اين شخص، همسر پيامبر بود. اگر همسر پيامبر هم نبود، همين عتاب و خطاب و همين تكليف براي مؤمنين وجود داشت. لذا در اسلام اين گونه است كه اگر كسي، كس ديگري را به بعضي از تهمتهاي خاص متهم كند، اگر نتواند آن را

با چهار شاهدِ عادل ثابت كند، خود تهمت زننده محكوم است كه بر او حد جاري بشود. اين طور نيست كه شما حرفي را همين طور وسط فضا بيندازيد و ذهنها را مشوب و دلها را نگران و ناراحت كنيد و اگر توانستيد ثابت كنيد كه ثابت كرده ايد و اگر هم نتوانستيد، سرتان را بگيريد و به راه خود برويد! نه، اگر نتوانستيد برخي از تهمتهايي را كه بر طبق آنها حد به مجرم زده مي شود، ثابت كنيد، خود شما بايستي به خاطر زدن اين تهمت، حد بخوريد و مجازات بشويد. به نظر من، اين حادثه ي عظيمي در تاريخ اسلام و زمان پيامبر است كه به اين وسيله در محيط اسلامي، ريشه ي شايعه پراكني در مسايل شخصي افراد - كه موجب سوءظن و بدبيني نسبت به يكديگر مي شود و محيط و فضا را ناسالم مي كند - كنده شد. اسلام، اين گونه است. پس، يكي از كارهاي رسول اكرم(ص) اين بود كه فضاي جامعه را يك فضاي مهربان و سرشار از مهر و محبت بسازد تا همه ي مردم در آن، نسبت به يكديگر محبت بورزند و به چشم حسن ظن و خوشبيني به يكديگر نگاه كنند. امروز هم تكليف ما همين است. مسلمانان بايد از حالت بي تفاوتي نسبت به يكديگر خارج شوند يك مورد و نمونه ي ديگر از همين تلاشِ فضاسازي پيامبر اين بود كه دشمنيها و كينه ها را از دلهاي مردم بزدايد. در مورد قبلي، ايجاد حسن ظن و فضاي سالم بود؛ ولي در اين مورد، مسأله بالاتر از اين است. يعني بايد مسلمانان در جامعه ي اسلامي، از حالت بي تفاوتي نسبت به يكديگر خارج بشوند. اين كه مسلمانها با هم كاري

نداشته باشند و هر كسي براي خود، دنياي جداگانه يي باشد و كاري به كار مسلمانهاي ديگر نداشته باشد، در اسلام پسنديده نيست و يكي از فصول زندگي رسول اكرم اين بود كه اين فضاي بي تفاوتي را، به فضاي محبت و همكاري و برادري و ايجاد يك مجموعه ي همكار با يكديگر تبديل كند. اين، همان چيزي است كه امروز هم در نظام خود، به او احتياج داريم. مسلمانها نسبت به يكديگر، بايد با علاقه و دلسوزي و بدون ذره يي بي تفاوتي، سروكار داشته باشند. اين طور نيست كه اگر شما ديديد مسلماني مورد ابتلا به حادثه يي قرار گرفته است، از كنار او بي تفاوت بگذريد. نه، همكاري و همدردي و دلسوزي و محبت متقابل بين مسلمانها، يكي از كارهاي بزرگ رسول اكرم(ص) بود. آن بزرگوار، تا آن جا كه حضور داشت و در سعه ي وجودش بود، نمي گذاشت كه در جامعه ي اسلامي، مسلمانها - حتّي در يك مورد - نسبت به كسي بغض و كينه و عداوت داشته باشند. يعني پيامبر با حكمت و حلم خود، حقيقتاً يك محيط شيرين و سالم و فضاي آغشته به محبت را به وجود مي آورد. نقل كرده اند كه عرب بيابانگردي - كه از تمدن و شهرنشيني و آداب معاشرت و اخلاق معمولي زندگي چيزي نمي دانست - با همان خشونت صحراگردي خود، به مدينه آمد و خدمت پيامبر رسيد. آن حضرت، در ميان اصحاب خود - حالا يا در مسجد و يا در گذرگاهي - بودند. او، از ايشان چيزي خواست كه پيامبر هم به او كمكي كردند و مثلاً پول و غذا و لباسي به او دادند. بعد كه اين را به او بخشيدند،

به او گفتند: حالا خوب شد؟ من به تو نيكي كردم؟ راضي هستي؟ آن مرد، به خاطر همان خشونت صحراگردي خود و صراحت و بي تعارفي يي هم كه اين گونه افراد دارند، به خاطر آن كه ظاهراً اين محبتها كمش بوده است، گفت: نه، هيچ كاري انجام ندادي و هيچ محبتي نكردي و اصلاً اين چيزي نبود كه تو به من دادي! طبعاً اين گونه برخورد خشن نسبت به پيامبر، در دل اصحاب يك چيز ناخوشايند سنگيني بود. همه عصباني شدند. چند نفري كه اطراف پيامبر بودند، خواستند با عصبانيت و خشم، به اين عرب چيزي بگويند و عكس العملي نشان بدهند؛ اما پيامبر فرمود: نه، شما به او كاري نداشته باشيد، من با او مسأله را حل خواهم كرد. از جمع خارج شدند و اين اعرابي را هم با خودشان به منزل بردند. معلوم مي شود كه پيامبر در آن جا چيزي نداشتند كه به او بدهند؛ والّا بيشتر هم به او مي دادند. او را به منزل بردند و باز چيزهاي اضافه يي - مثلاً غذا يا لباس يا پول - به او دادند. بعد به او گفتند: حالا راضي شدي؟ گفت: بله. مرد، در مقابل احسان و حلم پيامبر شرمنده شد و اظهار رضايت كرد. پيامبر(ص) به او فرمودند: تو چند لحظه ي پيش، در مقابل اصحاب من حرفهايي زدي كه آنها دلشان نسبت به تو چركين شد. دوست داري برويم همين حرفهايي كه به من گفتي و اظهار رضايت كردي، در مقابل آنها بگويي؟ گفت: بله، حاضرم. بعد پيامبر(ص) شبِ همان روز يا فرداي آن روز، اين عرب را برداشتند و در ميان اصحابشان آوردند و گفتند: اين برادر اعرابيمان خيال

مي كند كه از ما راضي است؛ اگر راضي هستي، بگو. او هم بنا به ستايش پيامبر(ص) كرد و گفت: بله، من خوشحال و راضيم و - مثلاً - از رسول اكرم خيلي متشكرم؛ چون ايشان به من محبت كردند. اين سخنان را گفت و رفت. بعد كه او رفت، رسول اكرم(ص) رو به اصحابشان كردند و فرمودند: مَثَل اين اعرابي، مَثَل آن ناقه يي است كه از گله يي كه چوپاني آن را مي چراند، رميده و جدا شده باشد و سر گذاشته، به بيابان مي دود. شما دوستان من، براي اين كه اين شتر را بگيريد و او را به من برگردانيد، حمله مي كنيد و از اطراف، دنبال او مي دويد. اين حركت شما، رميدگي او را بيشتر و وحشتش را زيادتر مي كند و دستيابي به او را دشوارتر خواهد كرد. من نگذاشتم شما او را بيشتر از آنچه كه رميده بود، از جمع ما برمانيد. با محبت و نوازش، دنبال او رفتم و به گله و جمع خودمان برگرداندم. اين، روش پيامبر(ص) است. مسلمانان نسبت به يكديگر حق برادري دارند رسول اكرم، به هيچ عنوان نمي خواهد كه در فضاي زندگي جامعه ي اسلامي و در ميان مسلمانها، اندكي كينه و حقد و دشمني باشد. او، در ايجاد محبت و صميميت بين مردم سعي داشت. حتّي آن وقتي كه دايره ي اسلام وسيعتر شد و رسول اكرم مكه را هم گرفتند، مردم آن شهر را عفو كردند. مردم مكه همان كساني بودند كه پيامبر را از شهر خود بيرون كرده بودند. پيامبر، از همان اهالي مكه، سيزده سال ناراحتي تحمل كرده بود و زجر كشيده بود. بعد هم چندين جنگ با ايشان

كرده بودند و چه قدر از مسلمانها را كشته بودند و متقابلاً مسلمانها هم از آنها كشته بودند. اگر قرار بود كه اينها با همان وضعيت، ميزبان لشكر فاتح رسول خدا مي شدند، تا سالهاي متمادي امكان اين كه بين اينها آشتي برقرار بشود، وجود نداشت. لذا به مجرد اين كه پيامبر وارد مكه شد، اعلام عمومي كرد كه: «انتم الطّلقاء»؛ يعني من همه ي شما را آزاد و عفوتان كردم. او، قريش را عفو كرد و تمام شد. يكي از كارهايي كه پيامبر شايد در همان ماههاي اولِ ورود به مدينه انجام دادند، ايجاد عقد اخوّت بين مسلمانها بود؛ يعني مسلمانها را با هم برادر كردند. اين كه مي گوييم با هم برادر هستيم، در اسلام يك تعارف نيست؛ يعني حقيقتاً مسلمين نسبت به يكديگر، داراي حق برادري هستند و نسبت به هم طلبكارند؛ همچنان كه برادران نسبت به هم، مديون يكديگر هستند و بايد نسبت به هم، حقوق متقابلي را عمل كنند. پيامبر، اين را عملي كرد. او، مسلمانها را دو به دو با هم برادر كرد و طبقات و خانواده هاي اينها و اشرفيگريِ اشراف مدينه و قريش را رعايت نكرد. غلام سياهي را با يك شخص بزرگ و آزادشده يي را با يك آقازاده ي معروف بني هاشم يا قريش برادر كرد. به هرحال اين برادري ابعاد مختلفي داشت كه يكي از مهمترين ابعاد آن، همين بود كه مسلمانها نسبت به هم احساس برادري بكنند. روح وفاداري و حق شناسي، در سلامت جامعه بسيار مؤثر است يك مثال ديگر مي زنم تا نشان بدهم كه پيامبر(ص) چگونه فضاي جامعه را با ارزشهاي اسلامي مي آغشت. در اسلام - منهاي عقايد و سلايق سياسي و خط و ربط

و بقيه ي امور - اين روح وفاداري و حق شناسي و پاسِ زحمات و خدمات افراد را داشتن است كه مهم مي باشد و در سلامت جامعه بسيار مؤثر است و پيامبر عملاً روي آن زياد تكيه مي فرمودند. ايشان، صرفاً به زبان اكتفا نمي كردند و مثلاً بفرمايند پاس عهد و پيمان و حق شناسي نسبت به يكديگر را داشته باشيد؛ بلكه در عمل هم اين فضا را به وجود مي آوردند. در حديثي ديدم كه هيأتي از سوي نجاشي - پادشاه حبشه - نزد رسول اكرم در مدينه آمدند كه لابد پيامي بياورند؛ همچنان كه بين دولتها معمول و متداول است. نجاشي در كشور حبشه پادشاه بود و هم مثل خيلي ديگر از سلاطين و امرايي كه در آن روز در اطراف دنيا بودند، مسيحي و غيرمسلمان بود؛ اما وقتي كه هيأت حبشي آمدند، ديدند خود پيامبر(ص) از جا بلند شدند و براي اين هيأت مشغول پذيرايي شدند. اصحاب گفتند: يا رسول اللَّه! ما كه هستيم، اجازه بدهيد ما پذيرايي كنيم. فرمود: نه، آن وقتي كه مسلمانها به حبشه هجرت كردند، پادشاه اينها نسبت به مسلمانها احترام و تكريم زيادي كرد؛ من مي خواهم جبران كنم. اين، حق شناسي است. لذا شما مي بينيد كه پيامبر اكرم در زمان حيات خود، هر چند با كفار قريش جنگهاي زيادي داشتند و چند جنگ هم عليه امپراتور روم شرقي - كه منطقه ي شامات و فلسطين در آن دوران متعلق به او بود - به راه انداختند و در جنگهاي يرموك و موته و تبوك شركت كردند و تا آن نقاط مشغول جهاد و فتوحات و كشورگشايي بودند؛ اما هيچ لشكركشي يي به طرف حبشه نكردند و به آن طرف

نرفتند. اين طور نبود كه هر پادشاهي كه ايمان اسلامي را قبول نمي كرد، پيامبر با او جنگ داشته باشد. نه، عهدشناسي و حق شناسي و پاس محبتهاي نجاشي، تا دوران حكومت اسلامي و آن وقتي كه پيامبر رئيس نظام اسلامي هم مي شود، همچنان باقي است. از اين قبيل، در زندگي رسول اكرم(ص) زياد است كه اگر بخواهيم هر كدام از اين موارد را ذكر كنيم، طولاني مي شود. يك مورد ديگر را هم مطرح كنم: در دوران حكومت اسلامي، زني در مدينه به ديدن پيامبر آمد. اصحاب ديدند كه رسول اكرم(ص) نسبت به اين زن خيلي اظهار محبت كرد و احوال خود و خانواده اش را پرسيد و با كمال صميميت و محبت با او رفتار كرد. بعد كه آن زن رفت، پيامبر براي رفع تعجب اصحاب فرمودند كه اين زن در زمان خديجه (دوران اختناق و شدت در مكه) به منزل ما رفت و آمد مي كرد. لابد در زماني كه همه، ياران پيامبر را محاصره كرده بودند و خدمت حضرت خديجه (سلام اللَّه عليها) - همسر مكرم پيامبر - نمي آمدند، اين خانم آن وقت با خديجه رفت و آمد مي كرده است. در اين روايت هم ندارد كه اين زن، مسلمان شده بود. نه، احتمالاً اين زن هنوز هم مسلمان نبود، اما به صرف اين كه در گذشته چنين خصوصيتي داشته و چنان صميميت و محبتي را ابراز مي كرده است، پيامبر اكرم سالها بعد از آن، اين حق شناسي را رعايت مي كردند. پيامبر روحيه ي كار و تلاش را در مردم زنده مي كرد يك نمونه ي ديگر هم، همين مسأله ي ايجاد فضاي كار و تلاش در جامعه است كه پيامبر اكرم به اين كه دستور بدهند مردم

بايد كار و تلاش كنند، اكتفا نمي كردند. ايشان، با روشهاي مختلف، روحيه ي كار و تلاش را در مردم زنده مي كردند و گاهي اگر جواني را مشاهده مي كردند كه بي كار است، مي فرمودند: «انّ اللَّه لايحبّ الشّابّ الفارغ»(6): خدا از جواني كه عمر خود را تلف مي كند و به بي كاري مي گذراند، خشنود نيست. در روايتي دارد كه رسول اكرم(ص) وقتي جواني را مي ديدند كه «كان يعجبه» و از اندام و سلامت و جواني او خوششان مي آمد، از او دو سؤال مي كردند و مي پرسيدند: ازدواج كردي و آيا شغلي داري يا نه؟ اگر آن جوان مي گفت ازدواج نكردم و شغلي ندارم، پيامبر مي فرمود: «سقط من عيني»: اين جوان از چشمم افتاد. او، با اين طور روشها و برخوردها، مردم را به اهميت كار و تلاش متوجه مي كرد. يك وقت، چند نفر خدمت رسول اكرم آمدند و از شخصي تعريف كردند و گفتند: يا رسول اللَّه! ما با اين مرد همسفر بوديم و او مرد بسيار خوب و پاك و باخدايي بود، دايماً عبادت مي كرد، در هر منزلي كه فرود مي آمديم، از لحظه ي فرود تا وقتي كه مجدداً سوار مي شديم، او مشغول نماز و ذكر و قرآن و اينها مي شد. وقتي كه اين تعريفها را كردند، پيامبر(ص) با تعجب از آنها سؤال كردند: پس چه كسي كارهايش را مي كرد؟ كسي كه وقتي از مركب پياده مي شود، دايم مشغول نماز و قرآن است، چه كسي غذاي او را مي پخت؟ چه كسي وسايل او را فرود مي آورد و سوار مي كرد؟ چه كسي كارهايش را انجام مي داد؟ اينها در جواب گفتند: يا رسول اللَّه! ما با كمال ميل، همه ي كارهاي او را انجام مي داديم. پيامبر فرمود: «كلّكم

خير منه»: همه ي شما از او بهتريد. اين كه او كار خودش را انجام نمي داد و به دوش شما مي انداخت و خود مشغول عبادت مي شد، موجب نمي شود كه او مرد خوبي باشد. مردِ خوب، شما هستيد كه كار و تلاش مي كنيد و حتّي كار ديگري را هم شما به عهده مي گيريد. مردم بايد نسبت به سرنوشت كشور و بازسازي آن احساس وظيفه كنند با اين گونه روشها، فضاي زندگي در جامعه ي اسلامي، از علاقه ي به كار و تلاش زندگي پُرمي شود. همه ي اين مواردي كه مطرح كردم، امروز مورد ابتلا و احتياج ماست. همه ي مردم مسلمان در ايران و جامعه ي اسلامي، بايد نسبت به سرنوشت كشور و بازسازي آن، احساس وظيفه كنند. هيچ كس نبايد در كاري كه انجام مي دهد، هدف سازندگي جامعه ي اسلامي را فراموش كند؛ ولو كاري كه شما مي كنيد، براي زندگي خودتان باشد. همه ي مردم حق دارند براي اعاش و زندگي و تأمين آتيه ي شخصي و خانوادگي خود كار كنند؛ اما در اين تلاش و كاري كه انجام مي دهيد، مسأله ي سازندگي كشور هم بايد مورد نظر باشد. يعني اگر كاري كه شما انجام مي دهيد، براي خود شما خوب است، اما براي ايران مضر و براي سازندگي كشور بد و مزاحم است، اين كارِ شما نامطلوب است و درست نمي باشد. همه بايد احساس كنند كه نسبت به سرنوشت جامعه تكليف دارند؛ آن تكليف را جستجو و پيدا كنند. در كار شخصي خود - چه كار فرهنگي، چه كار اداري، چه كار تجاري، چه كار فني، چه كارهاي بزرگ و چه كارهاي كوچك - بايد احساس همه ي مردم اين باشد كه اين خانه، بايستي به دست

صاحبان خانه - يعني آحاد مردم - ساخته بشود و دولت هم مدير و سرپرست اين خانه است كه بايد برنامه ريزي بكند و كار هر كس و وظيفه ي هر مجموعه و قشري را معلوم بكند تا مردم بدانند تكليفشان چيست و انجام بدهند. سعي كنيد همه را دوست بداريد همه ي آحاد مردم وظيفه دارند كه فضا را فضاي سالم قرار بدهند؛ فضايي كه در آن، محبت بر خصومت فايق و غالب باشد. اين، در اسلام بسيار مهم است. انسان، تركيبي از دوست داشتن و دشمن داشتن است. هم احساس محبت و هم احساس بغض و عداوت، در وجودتان هست. اين، طبيعيِ هر انسان است كه يك روحِ دوست داشتن و يك روحِ دشمن داشتن و كينه ورزيدن، در او وجود دارد. اسلام، تكليف اينها را معيّن كرده و گفته است روح خصومت و دشمنيِ شما، مخصوص به دشمنان خدا و نظام اسلامي و مردم است. ببينيد آن كساني كه با خدا و رسولش و جامعه ي اسلامي و ملت مسلمان دشمنند، چه كساني هستند؛ دشمني را متوجه آنها كنيد تا مابقي وجود شما، دوستي و محبت نسبت به آحاد جامعه باشد. سعي كنيد همه را دوست بداريد. اين، يك تكليف و يك تعليم اسلامي است. اين، چيز بدي نيست. براي دشمن داشتن، نبايد بهانه پيدا كرد و انسان هر كسي را به بهانه يي، از مجموعه و ليست محبت خود خارج كند و دور بيندازد. نه، فضاي جامعه ي اسلامي، فضاي صميميت است؛ ولو كسي را كه نمي شناسيد. همين طور، بايد روح سوءظن و بدبيني نسبت به افراد را در نظام اسلامي از بين برد. سوءظن، متعلق به نظام غيراسلامي است.

وقتي شر و ظلم، غالب و حاكم است؛ وقتي در جامعه، غيرخدا زمام امور را به دست دارد؛ روايت داريم كه حسن ظن، ساده لوحي است و به هر پديده يي، بايد با چشم ترديد و سوءظن نگاه كرد. اما آن وقتي كه غلبه با حق است، حكومت متعلق به خدا و بندگان اوست و راه، راه صراط مستقيم دين است، در اين جا بايد سوءظنها را كنار گذاشت و حسن ظن داشت؛ مگر آن كه براي انسان چيزي ثابت بشود. اين، آن تكليف اسلامي است. فضاي اسلامي و جامعه ي اسلامي، بايد از اين خصوصيات پُر باشد و اين، آن كاري است كه نبيّ مكرّم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، با روشها و تعليمات و حضور خود در ميان قشرهاي مردم و ابتكارهاي جالبي در هر مورد - همچنان كه نمونه هاي مختصري مطرح شد - انجام مي داد. اميدوارم خداوند توفيق بدهد و ما بتوانيم اين راه را دنبال كنيم. در همين مورد، چند دعا مي كنم تا ان شاءاللَّه مورد توجه و لطف الهي قرار بگيرد: پروردگارا! راه ما را راه نبيّ مكرّم خود قرار بده. دلهاي ما را به يكديگر مهربان كن. ما را در مقابل دشمنان خود، «اشدّاء» قرار بده. در ميان بندگان خود، «رحماء» قرار بده. پروردگارا! توفيق پياده كردن اسلام و استقرار عدل اسلامي و نبوي و علوي را به همه ي ما عنايت بفرما. پروردگارا! از اين اجتماع بزرگ ما و از حسناتي كه از مردم مسلمان سر مي زند، هديه يي به روح مطهر امام بزرگوار و فقيدمان برسان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الذين امنوا و عملوا الصّالحات وتواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا

و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اهل بيته الاطيبين الاطهرين سيّما عليّ اميرالمؤمنين والصّدّيقةالطّاهرة سيّدة نساءالعالمين والحسن والحسين سبطي الرّحمة و امامي الهدي و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن علي و عليّ بن محمّد والحسن بن عليّ والخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. اللّهمّ اغفرللمؤمنين والمؤمنات والمسلمين والمسلمات الاحياء منهم و الاموات افكار عمومي دنيا در مقابل ظلمهاي آشكار ساكت است در خطبه ي دوم، مايلم به مناسبت حوادث جهاني و جريانهاي استكباري عالم كه همچنان مانند ده، يازده سال گذشته، عليه جهت انقلاب و اسلام و مسلمين در جريان است، بحث كوتاهي را مطرح كنم. البته، حوادثي وجود دارد كه امروز يادآور آن خاطرات و حوادث است و من نمي خواهم به اين جزييات بپردازم. اجمالاً، شما به دنيا نگاه كنيد و روش استكبار جهاني و امريكا را در برخورد با ملتهاي مسلمان و بخصوص ملتهاي خاورميانه، مسايل جاري لبنان و توطئه يي كه عليه اين مردم مظلوم و مسلمان جريان دارد، مشاهده كنيد. در اين چند هفته ي گذشته ديديد كه چگونه قدرتهاي بزرگ دنيا، دست به هم دادند تا سرنوشت لبنان را - درست بر خلاف مصالح مردم و اكثريت مسلمان مظلوم و مستضعف آن كشور - ببندند و رقم بزنند. همچنين برخورد با مسأله ي فلسطين و خيانتي را كه برخي از سران و بزرگان عرب و قدرتمندان كشورهاي عربي، با همدستي بعضي از سران منتسب به فلسطين انجام دادند، در نظر بگيريد كه اين هم در همين چارچوب قابل بررسي است. داخل سرزمينهاي اشغالي، مسلمانان مظلوم فلسطيني، شامل جوانها و

زنها و مردها، با تن و جان خودشان مبارزه مي كنند و قدرتمندان، نسبت به اين جامعه ي مظلوم فلسطيني، ذره يي احساس وجدان انساني نمي كنند. وضع دنيا را تا آن جايي كه به ما مسلمانان مربوط است، مشاهده مي كنيد، خبرها را مي شنويد، فشار روي گروههاي مسلمان در دنيا را مي بينيد، وابستگي دولتهاي مرتجع و مزدور را كه بر خلاف مصالح كشورهايشان كار مي كنند، مشاهده مي نماييد و مي بينيد كه چگونه افكار عمومي دنيا در مقابل اين ظلمهاي آشكار ساكتند. اين، چيز سخت و غيرقابل تحمل يا صعب التحملي است. وقتي امريكا اعلام مي كند كه براي خودش اين حق را قايل است تا مجرماني را كه در دادگاههاي آن كشور محكوم شده باشند، در هر جاي دنيا تحت تعقيب قرار بدهد - يعني يك كاپيتولاسيون عمومي براي همه ي كشورهاي دنيا - افكار عمومي عالم تحرك لازم را پيدا نمي كند؛ در حالي كه وقتي اين حرف اعلام مي شد، بايد ملتهاي كشورهاي اروپا و آسيا و آفريقا، در مقابل اين تصميم قلدرمآبانه، موضعگيري مي كردند؛ ولي نمي كنند و نكردند. مي بينيد كه در مقابل اظهارات غيرانساني و غلط آن رئيس كشوري كه حمايت از مردم مظلوم آفريقاي جنوبي را يك عمل غيرمسؤولانه به حساب مي آورد، عكس العملي در دنيا نشان داده نمي شود. يعني قدرت قدرتمندان و مستكبران، دنيا را يك دنياي آميخته به نامردمي و ظلم قرار داده است. البته، ملتها دلخونند؛ در اين شكي نيست. ملتها در سطح عالم، آماده ي مقابله با اين زورگوييها هستند - نه اين كه نباشند - اما به اميد و راهنمايي و رهبري يك نمونه احتياج دارند تا ببينند كه مي شود در مقابل استكبار جهاني ايستادگي كرد. تنها كشوري كه در

مقابل زورگوييها و قلدريها ايستاده، ايران است امروز، اين نمونه، ايران اسلامي است. در هر جاي دنيا كه شما نگاه كنيد، آن دولتي كه در مقابل زورگوييها و قلدريها - كه از طرف قدرتمندان به ظهور مي رسد - شجاعانه و قاطع ايستاده است، جمهوري اسلامي است. غير از جمهوري اسلامي و ملت ايران، ملتي را سراغ نداريم كه در مقابل زورگوييهاي قلدرهاي عالم، يكپارچه ايستاده باشد. البته، اين به بركت اسلام است؛ اسلام نابي كه مردم ما، آن را با همه ي وجودشان لمس كرده اند و بدان ايمان آورده اند و بحمداللَّه تا حدود زيادي به آن عمل كرده اند. اسلام، اين قدرت و شجاعت و جرأت را به شما مردم و مسؤولانتان داده كه در مقابل زورگوييها بايستيد. امروز، وقتي حادثه يي در دنيا اتفاق مي افتد - از قبيل حوادث منطقه ي خاورميانه، لبنان و فلسطين - و ملت و شخصي مظلوم واقع مي شود و ظلمي در يك جا اتفاق مي افتد و از دهان كسي، حرف غلط و قلدرمآبانه يي خارج مي شود، اگر بخواهيم اعتراض كنيم و موضعگيري نماييم و آن كار را لازم و تكليف خود بدانيم، هيچ ملاحظه ي سياسي و ترس از هيچ قدرتي، ما را از موضعگيري باز نمي دارد. بعضي از كشورهاي ديگر تعجب مي كنند كه چه طور ممكن است دولت و كشوري باشد كه از قدرتهاي مسلط عالم نترسد و ملاحظه نكند؟ امروز، بحمداللَّه اين نمونه در دنيا وجود دارد. آن روزي هم كه شرق و غرب با يكديگر، عليه ما دست به دست هم داده بودند و در دوران جنگ و قبل از آن، عليه ما متفق عمل مي كردند و همه ي دنيا تقريباً در يك صف نظامي مقابل ما

ايستاده بودند، آن روز هم ما به دنيا نشان داديم كه از هيچ كس باكي نداريم و قوي هستيم. اين، متعلق به جمهوري اسلامي و مخصوص كشور ماست. ملتهاي ديگر دنيا هم اين را مي فهمند. امروز ايران براي ساير مسلمانان الگوست امروز، مسلمانان در كشورهاي عربي و اسلامي و آفريقا و اروپا، بحمداللَّه شجاعت پيدا كرده اند و احساس هويت اسلامي خود را به بقيه ي مردم نشان مي دهند. شما مردم، در چشم اين ملتها و اين مسلمانهاي پراكنده در اقطار عالم، يك نمونه هستيد. تا حالا خيال نمي كردند كه بشود در مقابل اين قدرتها با شعار اسلامي ايستاد؛ ولي حالا ديدند كه اين ملت ايستادگي كرد و توانست و پيش برد؛ لذا آنها هم تشجيع شدند. اين، سرّ بزرگي است كه استكبار جهاني سعي دارد يا به نحوي ملت ايران را شكست بدهد تا به ملتهاي ديگر بفهماند كه ملت مقاومي مثل ايران هم شكست خورد و اين تجربه ي تلخ را براي ملتها به وجود آورد و يا اين كه ملت ايران را به سازش بكشاند تا باز به ملتهاي عالم بگويد كه ملت مقاومِ پرشورِ پرحماسه يي مثل ملت ايران هم، آخرش مجبور شد تا با ما كنار و كوتاه بيايد. بحمداللَّه تا امروز چنين چيزي اتفاق نيفتاده، بعد از اين هم اتفاق نخواهد افتاد. تا ما هستيم، تا اين ملت هست، تا روح و نفس گرم امام فقيد عزيزمان در خاطره هاي ما و در اين فضاي انقلابي زنده است، چنين چيزي پيش نمي آيد. به طور خلاصه بايد گفت كه امروز دولت و ملت ايران و كشور اسلامي ما در نقطه يي واقع شده است كه فشارها و

تهديدها و زورگوييها، تاكنون روي اين نقطه اثري نگذاشته و ملتهاي دنيا هم، چون اين ايستادگي و مقاومت را ديدند و فهميدند، اميدشان به اين جاست. امروز، تكليف بزرگي بر گردن ماست. امروز، موظفيم اين تكليف بزرگ الهي - يعني اميد دادن به مردم عالم - را انجام دهيم: «لتكونوا شهداء علي النّاس»(7). شما، آن نمونه هاي شاهدي هستيد كه ملتهاي ديگر و مردم دنيا، به شما نگاه مي كنند. تكليف بزرگي را كه امروز به گردن ماست، بايد درست بشناسيم. كار عمده ي ما اين است كه اين نقطه ي اميد را در دلهاي ملتهاي مسلمان حفظ كنيم. همچنان كه در طول اين ده، يازده سال، ملت ايران توانسته است هميشه در جايگاهي قرار داشته باشد كه چشم و دل ملتها به او روشن و اميدوار باشد، از حالا به بعد هم بايد روش و كيفيت عمل و حرفها و اظهارات ما به نحوي باشد كه اين اميد در دلهاي مستضعفان و بيم در دلهاي دشمنان باقي بماند. بايد نقطه ي مقابل آنچه كه دشمن مي خواهد، عمل كنيد دشمنان ملت ايران، سعي كرده اند ملت را نسبت به آينده بدبين و نااميد كنند. شما در طول اين چند سال شنيديد كه هر حادثه يي اتفاق افتاده است، راديوهاي خارجي شروع به سخن پراكني كردند. بعضي گفتند: كار ايران ديگر تمام شد! بعضي گفتند: تا سه ماه يا شش ماه ديگر، اثري از جمهوري اسلامي باقي نخواهد ماند! بعضي گفتند: اين تجربه هم شكست خورد! در هر مناسبتي، راديوهاي خارجي سعي كردند اين طور تفهيم كنند كه ملت ايران نسبت به آينده ي خود نااميد و بدبين است. سعي كردند اين گونه وانمود كنند كه مسؤولان جمهوري اسلامي نتوانستند

كارها را سامان بدهند و مملكت را بسازند. چند سال است كه اين تبليغات وجود دارد. اين تبليغات براي چيست؟ انتظار از آحاد مردم، مخصوصاً افرادي كه از زبدگان هستند و حرف و روش آنها، بر ذهن و عمل مردم تأثير مي گذارد، اين است كه درست نقطه ي مقابل آنچه كه دشمن مي خواهد، عمل كنند. دشمن مي خواهد مردم را نسبت به آينده ي خود بدبين و نااميد كند. دشمن مي خواهد وانمود كند كه مسؤولان جمهوري اسلامي و مديران اين كشور، نمي توانند با اراده و تدبير خود، بنا و بازسازي اين كشور را انجام بدهند. دشمن مي خواهد بگويد نظام اسلامي قادر نيست از عهده ي نيازهاي مردم برآيد. دشمن مي خواهد بگويد مردم ايران نسبت به مسؤولان خود خوشبين نيستند و به آنها اعتماد ندارند. دشمن مي خواهد بگويد ميان مردم و مسؤولان فاصله به وجود آمده است و اين فاصله، روزبه روز بيشتر مي شود. دشمن، اين چيزها را تفهيم و سمپاشي مي كند. دشمن مي خواهد از طريق تبليغات، راديوها، نوشتجات، مقالات، مجلات و اظهارات آدمهاي بي خبر و ناآگاه - كه تحت تأثير تبليغات جهاني قرار مي گيرند و حرف مي زنند - در جامعه بذر ترديد و شك و بي اعتمادي و بدبيني بپاشد. ملت ما واقعيات را لمس مي كنند و مي بينند كه واقعيتها، درست نقطه ي مقابل آن چيزي است كه دشمن مي خواهد به مردم تفهيم كند و بباوراند. مردم مي بينند كه مسؤولان، در دل مردم جا دارند و به آنها محبت مي ورزند. در زمان حيات حضرت امام(ره) هم، تبليغات بر اين نقطه متمركز بود كه بگويند مردم از امام جدا شدند! البته، مردم ما به باطن و قلب خود كه مراجعه مي كردند، مي ديدند كه پُر از

محبت امام است. دشمن سعي مي كند حس اعتماد را از مردم بگيرد اين حس اعتمادي كه مردم نسبت به مسؤولان دارند، چيز بسيار باارزشي است. تبليغات دشمن سعي مي كند اين حس اعتماد را از مردم بگيرد؛ در حالي كه اين حس اعتماد، در طول دوران بعد از انقلاب و حتّي پيش از پيروزي آن، براي ملت و انقلاب ما كارساز بود. با همين روح اعتماد بود كه مردم حركت كردند، تجاوز دشمن را دفع نمودند و مملكت را نجات دادند. وقتي به آنها گفته شد كه دشمن قصد دارد با تهاجم نظامي، نظام جمهوري اسلامي را منهدم كند و از بين ببرد، مردم قبول كردند و به ميدان جنگ رفتند و از موجوديت جمهوري اسلامي و تماميت كشور دفاع كردند. با گذشت زمان، روشن شد كه قضيه چه بوده است. همه فهميدند كه قصد دشمن از سازماندهيِ اين حمله و تهاجم نظامي، همين بود كه نظام جمهوري اسلامي را از بين ببرد. مسأله، يك مسأله ي مرزي و اختلاف دو همسايه نبود. اين اعتماد، كشور را نجات داده است. اين اعتماد، در طول دوران حيات بابركت امام عزيزمان، به مسؤولان شجاعت و جرأتِ كار داده است. در دوران امام بزرگوار، شما مي ديديد كه ايشان چه قدر بر حمايت مردم از مسؤولان تكيه مي كردند. اين طور نبود كه امام ضعفهايي را كه در دستگاهها وجود دارد، ندانند و نبينند. امام(ره) ضعفها را شايد از بسياري افراد هم دقيقتر و بهتر مشاهده مي كردند. ضعفهايي كه در دستگاههاي دولتي و قوّه ي قضاييه و بخشهاي مختلف دستگاه وسيع اداره ي كشور بود، بر امام پوشيده نبود؛ اما با وجود اين، تأكيد امام اين

بود كه مردم بايد با مسؤولان همكاري كنند و پشت سر مديران كشور قرار بگيرند، تا آن مديران بتوانند اين ضعفها را برطرف كنند. روح خوشبيني و اميد به آينده را از دست ندهيد امروز هم همان گونه است. امروز هم سه نكته وجود دارد كه من به شما برادران و خواهران و همه ي ملت ايران توصيه مي كنم: يكي اين كه روح خوشبيني و اميدتان نسبت به آينده را از دست ندهيد. بدانيد كه اين خوشبيني و اميد بجاست. شما آن شجره ي طيبه يي هستيد كه فرمود: «اصلها ثابت و فرعها في السّماء تؤتي اكلها كلّ حين باذن ربّها»(8). چرا به آينده خوشبين نباشيم؟ يك ملتِ باشجاعتِ باشهامتِ نيرومند، متحد، اهل كار، خوشفكر و بااستعداد، ساكن بر سرزميني سرشار از بركات الهي، چرا به آينده اميدوار و خوشبين نباشد؟ در حالي كه روزهاي سختي را پشت سر گذاشتيم و گذرانديم. اگر بنا بود كسي بدبين و نااميد باشد، آن روزها بايد بدبين و نااميد مي بود. به بركت هدايت امام و رهبر عظيم الشّأنمان، از گذرگاههاي بسيار خطرناكي گذشتيم. با قوّت و قدرت، راه را ادامه مي دهيم و كشور را مي سازيم و قدرتمان را از لحاظ اقتصادي و نظامي و سياسي و توانايي عظيم فرهنگي اضافه مي كنيم و روزبه روز در جامعه پيشرفت خواهيم كرد. ما مسلمانيم، قرآن در دست ماست و دلهاي ما به اسلام و قرآن وابسته است. قرآن فرموده است: «كنتم خير امّة اخرجت للنّاس»(9). بايد بهترين باشيم. بايد پيش برويم و خواهيم رفت. شبهاي تاريك و ظلماني را گذرانده ايم، باز هم پاره هاي ابر فتنه را در هر زماني با تمسك به خداوند و قرآن، از سر خواهيم گذراند. چرا

اميدوار نباشيم؟ تك تك آحاد مردم بايد اميد به آينده و خوشبيني نسبت به آن را - علي رغم ميل دشمن - در دلهايشان نگهدارند؛ چون دشمن مي خواهد اميد را در دلها بميراند. مي داند كه بزرگترين دشمن او، اميدواري شماست. شما اگر نااميد شديد، دشمن نفس راحتي خواهد كشيد و كار او آسان خواهد شد؛ لذا مي خواهد نااميدي را بر مردم چيره كند. نسبت به كارگزاران كشور حس اعتماد داشته باشيد نكته ي دومي كه به تك تك آحاد مردم توصيه مي كنم، اين است كه حس اعتمادتان را نسبت به كارگزاران كشور از دست ندهيد. ما امروز، بهترينها را در رأس امور مشاهده مي كنيم. كسي خيال نكند كه اگر اينها نبودند و ديگري بود، چه مي شد. به هيچ وجه اين طور نيست. همه ي گروهها و مجموعه ها و تيپهاي اجتماعي، در اين يازده سال به صحنه ي امتحان آمدند. امروز، كساني كه مسؤوليتها را - كه خيلي هم سنگين است - بر دوش گرفته اند، انسانهاي شايسته و صالحي هستند كه مي توان به آنها اعتماد كرد. همه تكليف دارند اين روح اعتماد را در دلها راسخ كنند. كسي مجاز نيست كه اين روح اعتماد را از مردم بگيرد و دلهاي آنان را متزلزل كند. اين كه بعضي اين جا و آن جا بنشينند و بدون اين كه احساس مسؤوليت بكنند، اعتماد مردم نسبت به مسؤولان را متزلزل نمايند، يك عمل غلط و غيرانقلابي و غيراسلامي انجام داده اند. مردم بايد به راننده يي كه اين قطار يا اين اتوبوس را مي راند و جلو مي برد، اطمينان داشته باشند تا به او امكان بدهند و كمك كنند كه اين قافله را به منزل برساند. اگر روح بي اعتمادي حاكم شد،

او هم نمي تواند كار كند، اينها هم نمي توانند كمك كنند. همان طور كه در خطبه ي قبل هم مطرح كردم، فضاي جامعه ي اسلامي در عهد صدر اول، به بركت تعاليم پيامبر(ص)، يك فضاي اعتماد و اطمينان متقابل بود. امروز هم همين گونه است؛ بخصوص كساني كه در تريبونهاي گوناگون قرار مي گيرند و سخنراني مي كنند و حرف مي زنند و مي نويسند. آنها بيش از ديگران بايد سعي كنند كه اين روح اعتماد را در دلها قوي كنند. مبادا آن را تضعيف و متزلزل نمايند. نگذاريد احساس غيرت انقلابي در دلهاي شما ضعيف شود نكته ي سومي كه به آحاد مردم توصيه مي كنم، اين است كه نگذاريد احساس غيرت انقلابي و تكليف در مقابل انقلاب، در دلهاي شما ضعيف بشود و فرو بنشيند. مثل كسي كه از خانواده و حرم و ناموس خود دفاع مي كند، از انقلاب و ارزشها و دستاوردهاي آن، همين طور دفاع كنيد. زن و مرد و پير و جوان، در هر شغلي از شغلها كه هستيد و در هر گوشه يي از اين كشور كه زندگي مي كنيد - فرق نمي كند - بدانيد كه اين انقلاب آسان به دست نيامده است. خون دلها خوردند، خونها ريخته شد و كمكها و فيوضات عظيم الهي شامل حال اين مردم شد تا اين دستاوردِ عظيم به دست آمد. اين طور نيست كه مردم و ما بنشينيم نگاه كنيم كه كساني ارزشهاي انقلاب را تاراج كنند و يا به آنها اهانت نمايند و آنها را سبك بشمارند. نه، ارزشهاي انقلابي و دستاوردهاي انقلاب و فضاي اسلامي جامعه، ناموس همه ي آحاد مردم ماست و از آن، غيرتمندانه و با كمال قدرت دفاع مي كنيم و بايد بكنيم. دشمن نبايد بتواند

با ترويج فرهنگ فساد - هر نوع فسادي، چه فسادهاي مربوط به شهوات جنسي و چه فسادهاي مالي و چه انواع و اقسام فسادهاي اخلاقي و عملي ديگر - اين انقلاب را از درون بپوساند. يكايك شما زن و مرد، بايد مثل آن جوان شجاع و غيرتمندي كه در برابر خانه و حريم و خانواده و موجودي خود سينه سپر مي كند و از آن دفاع مي كند، از انقلاب و اسلام و مسؤولان و دستاوردها و ايمان اسلاميتان دفاع كنيد و در مقابل كساني كه به آن هجوم مي ورزند، بايستيد. يقيناً كمك و فضل الهي هم با ما خواهد بود و روح مطهر امام عزيزمان و ارواح مقدسه و قدسيه ي ائمه ي هداة مهديّين و نبيّ مكرّم اسلام و ادعيه ي زاكيه ي وجود مقدس وليّ اللَّه الاعظم امام زمان(عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف وارواحنافداه) در اين راه به ملت ما كمك خواهد كرد. السلام علي كل المسلمين في كل انحاء العالم. تصادف هذه الايام ذكري ولادة النبيّ الاعظم و رسول الاسلام الاكرم (صلي اللَّه عليه واله وسلم) و كذلك ذكري ولادة ولده الامام جعفربن محمد الصادق (عليه وعلي ابائه السلام) حامل لواء رسالته والعامل في سبيله، و من هنا فاني ابارك لكل المسلمين في العالم و أرجو لهم من اللَّه تعالي توفيق التأسي بالرسول الاكرم والتحرك باتجاه اهدافه السامية. فلقد كان (صلي اللَّه عليه واله وسلم) مظهراً للاسلام و لذا كانت معرفته و حبّه و اكرام ذكراه مؤدّية لعظمة الاسلام، و من هنا رأينا اعداء الاسلام سواء منهم من كان القرون الوسطي، قرون الكتّاب الصليبين العاملين علي تشوية صورة النبي الاسلام او من كان في زماننا هذا يقود الهجوم الثقافي ضد الاسلام موجهاً الاهانة بشكل علني بشخصية رسول اللَّه و كذلك ما نراه في

كتابات المستشرقين و دراساتهم شبه العلمية في القرن التاسع عشر والقرن العشرين. رأينا هؤلاء جميعا يعملون علي تشوية الصورة الحقيقية لنبيّ الاسلام (صلي اللَّه عليه واله وسلم) في هدف ضرب الاسلام نفسه. هذا و من جهة أخري فان علينا نحن المسلمين لكي نعرف الاسلام معرفة حقيقية أن نعرف الرسول معرفة حقيقية. اننا نري هذه الفريضة واجباً مؤكداً حتي في زماننا هذا حيث تتسع المعارف الاسلامية و نحسّ بالفراغ الكبير في مجالها، و ها انا اشير الي بعض الامثله في هذا الصدد: اولا: اننا نلاحظ و منذ زمن بعيد و بالخصوص عند دخول الاستعمار الي الاقطار الاسلامية ان الاموال الضخمة تبذل والجهود الكثيرة تصرف لكي تثبت للمسلمين فكرة فصل الدين عن السياسة، حتي عادت فكرة مسلمة لدي الكثير من المجتمعات الاسلامية و عند مجموعات كبري من الافراد و حتي لدي بعض علماء الدين، في حين ان التدبّر في حياة النبي الاكرم و معرفته يوضّح انه (صلّي اللَّه عليه واله) كان يسعي في كل مراحل النبوة و بكل جدّ لايجاد النظام الاسلامي و صيانته و انه قضي نصف عمر هذه النبوّة رئيساً و مديراً لشؤون الدولة الاسلامية مما يثبت بوضوح بطلان فكرة فصل الدين عن السياسة بعد ان كان السعي السياسي في حياته يشكّل الخط المستمر والمحور الاصيل لكل أنماط السعي و من خلال معرفة هذه الحقيقة ينفتح باب واسع من المعرفة الاسلامية امام الجميع. ثانيا: من الملاحظ و منذ زمان بعيد ايضا ان الكثير من ذوي القدرة والنفوذ في المجتمعات الاسلامية انما يلحظون في علاقاتهم السياسية مصالحهم الضيّقة تماماً كما يفعل باقي اهل السياسة في العالم دون ان يدخل في حساباتهم نوع المواقف العدائية التي تتخذها اطراف العلاقة تجاه الاسلام، و من هنا

نجد اليوم الكثير من الحكومات في الاقطار الاسلامية تقيم علاقات ودّية مع امريكا و اسرائيل و باقي الدول المشهورة بتآمرهم ضد الاسلام. فلا تحدد علاقتها بها سوي المصالح السياسية الضيّقة. هذا في حين كان الرسول الاكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلم) خلال مدة حكومته في المدينة يعمل علي العكس من ذلك تماماً. فهو يتعامل بشدة و عداء مع المجموعات والقوي المعادية. للاسلام كما يتعامل برفق مع تلك القوي غير الاسلامية و غير المعادية. انه كان يحارب قريش الكافرة و يعمل للقضاء المبرم علي اليهود، و يشدّد الخناق علي المنافقين و هم قواعد العدو الخارجي، و يقود حملة متوجهة الي اراضي الرومان الذين كانوا ينوون التدخل في شؤون المسلمين، و في قبال ذلك يكرم رسل ملك الحبشة غير المسلمين و يذكر ذلك الملك ذكرا حسنا و ايضا لايجهز حملة ضد الدولة الكافرة في شرق البلاد الاسلامية، لانّه لم تكن تقصد مهاجمة الدولة الاسلامية. انّ هذا السلوك النبويّ هو بكل دقة ما امره القران الكريم حيث قال «لاينهاكم اللَّه عن الّذين لم يقاتلوكم في الدّين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم انّ اللَّه يحبّ المقسطين. انّما ينهاكم اللَّه عن الّذين قاتلوكم في الدّين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا علي اخراجكم ان تولّوهم و من يتولهم فاولئك هم الظّالمون»(10). ثالثا: ثم اننا نلاحظ خط الرؤساء، نلاحظ الرؤساء و الزعماء في الاقطار الاسلامية لايكترثون بالشؤون الدينية و اذا شاءت لهم مصالحهم احياناً ان يأمروا شعوبهم بالتدين فانّماهم يكتفون ببعض المظاهر والادّعاءات، و ما اكثرالملوك والرؤساء في الاقطار الاسلامية اليوم الذين يعيشون حياة المنكرات الكبيرة كشرب الخمر و اكل السحت والربا و القمار و امثالها بشكل علني دون ان يخافوا لومة لائم بعد ان افهموا

شعوبهم باستمرار انّه ليس من الضروري ان يعمل الزعماء بالشريعة، ولم نسمع من فقهاء البلاد و وعاظ السلاطين رغم علمهم بارتكاب هؤلاء الموبقات من اعترض عليهم و منعهم من ارتكابها. الامر الذي يؤدّي بشكل طبيعي لشيوع المفاسد الاخلاقية، هذا في حين كان رسول اللَّه (صلّي اللَّه عليه واله وسلم) اعبد الناس و ازهدهم و اكثرهم عملا بالشريعة. لقد كان و هو الحاكم يري نفسه ملزماً برعاية موازين الحق اكثر من باقي المسلمين و هذا هو منطق الاسلام الذين يضاعف وجوب ذلك علي رؤساءالمسلمين و زعماءهم. نعم انّ معرفة حياة النبي من هذه الجهة تودّي لمعرفة اكبر للاسلام و تفضح واقع المدعين له، و خلاصة الامر ان المسلمين اليوم محتاجون اكثر من ذي قبل لمعرفة حياة النبي الاكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلم) لكي تتمزق حجب التحريف التي نسجها الجهل والاهداف التآمرية للسياسات المعادية للاسلام. يجب ان يكون الرسول الاكرم مقياساً يقيس اليه الفرد مسلم نفسه و غيره و ان يكون المجتمع الذي جاهد لبناءه الرسول مقياساً للمجتمع الاسلامي بشكل دائم. لقد سعي رسول الاقامة العدل في ظلّ نظام اسلامي كهدف أعلي فيجب اذن أن يسعي العالم الاسلامي لتحقيق الكمال والعروج الانساني. و هذا المعني انما يتجلّي لنا اذا طالعنا سيرة الرسول الاكرم و اكتشفنا الواجبات التي يلقيها علينا هذا الهدف السامي من خلال معرفة اعمال الرسول العظيم و اقواله. لايكفي ان يحبّ المسلمون رسول اللَّه (صلي اللَّه عليه واله وسلم) و يؤمنون برسالته فحسب بل انّ عليهم ان يتبعوه و يسيروا بسيرته تماماً نحوالهدف الذي استهدفه فهو الذي يفتح سبيل الجهاد أمام هذه الامة و يوضّح لها مسؤولياتها و هنا نقول ان الامة يجب ان لا تتبع الّا من انسجم مع هذا الهدف، اما من عدا ذلك

و لم ينسجم معه فهو اما في زمرة الغافلين او في حضيض الشياطين. ارجو ان ينتبه المسلمون في العالم تماماً و يستعيدوا قوّتهم و توكّلهم و يعملوا علي انقاذ مجتمعهم الاسلامي من هذه الورطة والحرمان الذي يهدد دنياهم و اخرتهم و استغفراللَّه لي و لكم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) توبه: 128 2) بحارالانوار، ج 16، ص 231 3) نور: 12 4) نور: 16 5) نور: 17 6) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 17، ص 146 7) بقره: 143 8) ابراهيم: 24 و 25 9) آل عمران: 110 10) ممتحنة: 8 و 9

بيانات در ديدار با اعضاى بنياد دائرةالمعارف اسلامى

بيانات در ديدار با اعضاي بنياد دائرةالمعارف اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مقالات در حد اعلاي توان علمي و تحقيقي باشد خيلي خوش آمديد. از اين ديدار بسيار خرسندم. با همه ي پيشنهادهايي كه شما مي فرماييد، موافقم. مثلاً محلي را براي يك مركز تحقيقات علوم اسلامي بسازيم و به جاي آن كه اردنيها و سعوديها و امثال اينها - كه واقعاً مايه هاي علمي كافي ندارند - اين كار را بكنند، ما انجام بدهيم. با توجه به عمق فرهنگ اسلامي در ايران و علماي اسلامي قوي يي كه هميشه در اين جا بوده اند و حالا نيز هستند؛ خيلي روشن است كه مثلاً اردن، كوچكتر از آن مي باشد كه بتواند مانند ايران، در تحقيقات و مسايل علمي،اسلامي فعاليت كند. البته، ممكن است آدم برجسته يي هم در آن جا پيدا بشود و يا در بعضي از كشورها تحقيقاتي هم صورت گيرد و در زمينه هاي مختلف، دائرةالمعارفهايي هم نوشته شود؛ ولي يقيناً در

مجموع، ما اولي هستيم. در خصوص كار شما، دو نكته مورد تأكيد وسواس آميز من است: نكته ي اول اين است كه سعي شود مقالاتي كه در اين دايرةالمعارف تهيه و تدوين مي شود، در حد اعلاي توان علمي و تحقيقي باشد و به آن اتقان و متانت بدهيم؛ چون ايران با مايه ي علمي و عمق فرهنگ اسلامي و داراي اين همه سوابق و كتاب و دانشمند، به عنوان مركز و پايگاه اسلام شناخته مي شود. آن چيزي كه به عنوان دائرةالمعارف اسلامي يا دانشنامه ي جهان اسلام در اين جا فراهم مي شود، بايد واقعاً در حد ممكن مقالاتش از لحاظ اتقان و متانت در رديف بالا باشد. لذا براي پرداخت نهايي، بايد از ويرايشگران مجرب بهره گرفت. اين واقعاً خيلي مهم است كه ببينيم در نهايت، اين مقالات كجا و توسط چه كساني پرداخت نهايي مي شود و عرضه مي گردد. در تمام بخشهاي مربوط به علوم انساني و مسايل فلسفي و تاريخي و جغرافيايي و ديگر علوم، بايد مجمع كوچكي از آدمهايي كه ديگر هيچ شك و ترديدي در تصلّب و تسلط آنها نباشد، تشكيل شود تا پرداخت نهايي را روي متنها انجام دهند. گاهي اوقات كه دست خودم كار كوچكي است، از اين كه يك ذره اشكال و غلط در آن باشد، تنم مي لرزد. اين روحيه، قدري كار آدم را كُند خواهد كرد؛ اما به نظر من شايسته و لايق به حالِ دايرةالمعارفي كه مي خواهد از ايران بيرون بيايد، اين است. اصلاً نبايد هيچ جنبه ي بازاري و رقابتي و امثال اينها، در اين كار راه پيدا كند. بايد با خيال راحت كار انجام شود و محكم به پيش برويد. اين، نكته يي

است كه من واقعاً قدري نگرانم. ما نمي توانيم راجع به معارف اسلامي، بدون دلبستگي حرف بزنيم نكته ي دوم - كه شايد مقداري از نكته ي اول ظريفتر باشد - اين است كه كارهاي تحقيقاتيِ نوع جديد درباره ي اسلام - از جمله دائرةالمعارف نويسي - را غربيها و اروپاييها (غير مسلمين) نوشته اند. طبيعي است كه وقتي آنها راجع به اسلام بحث مي كنند، به عنوان چيزي كه در خارج واقع است و بدون اين كه هيچ گونه دلبستگي خاصي به آن داشته باشند، درباره اش حرف مي زنند. خوفم اين است كه اين دائرةالمعارف ما بر اثر رنگ پذيري قهري از سبك كار اروپاييها، همين روند را دنبال كند. مثلاً همين مقاله ي جديدي كه تدوين شده، طوري راجع به شيعه حرف مي زند كه آدم احساس مي كند كه آن شخص نسبت به اين تفكر هيچ دلبستگي يي ندارد. البته، ممكن است از يك نظر اين كار ممدوح به حساب بيايد كه مثلاً ما مي خواهيم با ديد علمي و بي طرفانه به قضيه نگاه كنيم؛ ولي من گمان نمي كنم اين فكر، فكر درستي باشد. آن كساني كه نسبت به اسلام بي تفاوت مطلب نوشتند، آنها واقعاً غير مسلمان بودند؛ امّا ما مسلمان و شيعه هستيم و راجع به عقايد و معارف اسلامي نمي توانيم بدون دلبستگي و عواطف حرف بزنيم. تحقيقاً كيفيت ادا و ارايه ي اين دائرةالمعارف، با ديگر دائرةالمعارفها تفاوت مي كند و اين دلبستگي از اتقانش نمي كاهد. اين اشتباه است كه ما خيال كنيم اگر دائرةالمعارف جانبدارانه نوشته شد، از اتقان مطلب كاسته خواهد شد. نه، اين طور نيست. مطلب را كاملاً متقن و با يك نوع ابراز دلبستگي در تعبيرات بنويسيد؛ به طوري كه هيچ صاحب

چشم علمي خشك نتواند در آن خدشه يي وارد كند. چه اشكال دارد كه وقتي راجع به پيامبر اسلام(ص) مي نويسيم، طوري بنويسيم كه شيفتگي ما به آن حضرت در مقاله مان محسوس باشد. ما شيفته هستيم و مي خواهيم شيفتگيمان هم مشخص بشود. عين همين قضيه، راجع به بقيه ي معارف اسلامي است؛ مگر آن كه چيزي را قبول نداشته باشيم. اگر انسان چيزي را قبول ندارد و مي خواهد بيان بكند، طبعاً شيفتگي در او محسوس نخواهد بود. من از اين خائفم كه آن روح خشكِ بي تفاوت اروپاييها - كه شروع كننده ي اين كار هستند - در دائرةالمعارف ما كه براي اول بار در جامعه ي متدين اسلامي ارايه مي شود، منعكس گردد. البته، در مصر دائرةالمعارف نوشتند، اما محيط آن جا متدين به اسلام نبوده و فقط مي خواسته اند يك كار اسلامي بكنند؛ همچنان كه ممكن است يك مسيحي، يك كار اسلامي - و در حقيقت علمي - بكند؛ در حالي كه ما الان در يك جامعه ي متدين هستيم و نظام ما يك نظام متدين و دلبسته ي به دين است. همين احساس پيمودن راه جديد، احساس خيلي خوبي است؛ يعني واقعاً ما احساس كنيم كه در عالم دائرةالمعارف نويسي، يك كار جديد مي كنيم. به عبارت ديگر، چون تا كنون دائرةالمعارف اسلامي به قلم جمعي از مسلمانان متدين و شيفته ي اسلام نوشته نشده است، ما حالا مي خواهيم آن كار را بكنيم. اين احساس خوب است و من كاملاً موافق با آن هستم. بعضي از روايات نبايد با همه ي تفصيلاتش بيايد معمولاً در اين طور كارها، چند درصد اشتباه هم ديده مي شود. چه كار كنيم كه همان درصد كوچك اشتباه هم در كتاب نماند؟

هر چه بتوانيم اشتباه نكنيم، بهتر است. اصلاً كار جمعي هم مي تواند بي اشتباه در بيايد. آنچه نمي تواند بي اشتباه در بيايد، كاري است كه يك نفر انجام مي دهد؛ و الّا كاري كه جمعي مي كنند، واقعاً چه اشكالي دارد كه كاري كنيم اصلاً بي اشتباه در بيايد؟ بعضي از روايات نبايد با همه ي تفصيلاتش در دائرةالمعارف بيايد، مثلاً «باب اللَّه الّذي منه يعطي». در مورد اين گونه روايات، چنانچه ديديم موردي است كه اگر در دنيا مطرح بشود، موجب طرح سؤالهاي فراواني مي گردد كه جوابي هم ندارد يا ما مجال نداريم جوابش را بدهيم، بايد اشاره يي بكنيم و عبور نماييم. اما اگر جزو اعتقادات و معارف لازم المعرفه و لازم الاعتقاد بود، بايد به آساني از آن نگذريم. از جمله جاهايي كه خيلي راحت مي شود حق مطلب را ادا كرد و هيچ مشكلي وجود ندارد و بدون آن كه از اصول كار هم خارج بشويم و از آن چيزهايي هم كه خودمان قبول داريم، بيرون برويم، همين دائرةالمعارف است. مثلاً راجع به كلمه ي «سقيفه» كه در حرف «سين» خواهد آمد، ما «سقيفه» را درست شرح مي دهيم و نظرات اهل سنت و شيعه را نيز در كنار هم بيان مي كنيم. عقيده ام اين است كه مي شود نوشت و خوب هم مي شود نوشت كه بشود در همه ي دنيا هم چاپ و منتشر كرد. بايد از محصول تفحص و تحقيق ديگران استفاده كنيم اين حرف بسيار درستي است كه فرموديد ما بايد از محصول تفحص و تحقيق ديگران استفاده كنيم. مثلاً فرض كنيد در جغرافيا و يا تاريخ، يك مورخ و محقق اروپايي مطلبي نوشته است كه ما استفاده مي كنيم و همان را مي آوريم.

در اين جا هيچ ابايي نيست، ولي بايد سعي شود كه در كنار آن، حرف ما هم زده بشود. اخيراً كويتيها اطلس تاريخ اسلام را درست كرده اند كه از محتوايش اطلاعي ندارم؛ ولي از لحاظ طبع، كتاب خيلي بزرگي است. پارسال، امير كويت دو نسخه از آن را براي من فرستاد كه من يك نسخه اش را به كتابخانه ي نهاد رياست جمهوري دادم و نسخه ي ديگر را در كتابخانه ي خودم نگه داشتم. اطلس تاريخ اسلام توسط كويتيها درست شده كه تقريباً بدون استثنا مورد استفاده ي همه ي مسلمانهاست. اين كه مي گويم تقريباً، به اين دليل است كه «خليج فارس» را «خليج عربي» نوشته است كه اگر الان به ما پول دستي هم بدهند، حاضر نيستيم اين كتاب را در كتابخانه هاي خودمان ترويج و يا به فارسي ترجمه كنيم؛ چون «خليج عربي» دروغ است. اگر يك وقت خواستيم اين را برگردانيم، حتماً «خليج فارس» خواهيم نوشت. البته، يك جا هم از دستشان در رفته و تصوير يكي از نقشه هاي قديمي را چاپ كرده اند و «الخليج الفارسي» را به كار برده اند. با اين كه همه جا و در همان نقشه هاي قديمي، اين اصطلاح را عوض كرده اند، ولي يك جا تصادفاً براي اتمام حجّت، در اين كتاب به اين بزرگي و با اين همه خرج چاپ، اصطلاح «الخليج الفارسي» را نوشته اند. غرضم اين بود كه گاهي اوقات تاريخ و جغرافيا را مي نويسند، اما نكته يي در آن هست كه ما نسبت به آن حساسيم. حالا اين از جهت ملّيش بود كه البته الان خليج فارسي و عربي براي ما فقط ملي هم نيست؛ سياسي و اعتقادي هم است. گنجينه ي عظيمي از معارف اسلامي

در اختيار ماست مطلبي را كه آقاي دكتر محقق مي گويند، من كاملاً تأييد مي كنم. اين حرف بسيار درستي است. حتّي در اين باب، مي شود قدري خلاصه گويي هم كرد. مثلاً ما قواعد فقهي داريم كه در باب آن كتابهاي متعددي نوشته اند و شايد نشود تك تك اين قواعد را به صورت يك مدخل آورد يا فقط بعضي از آنها را بشود آورد؛ اما مي توان در ذيل كلمه ي «قاعده» مثلاً گفت كه چيزي به نام قاعده ي فقهي در فقه ما وجود دارد و اين هم نمونه هايش است، يا مثلاً ليستي از قواعد فقهي را در آن جا آورد. در قواعد فقهي هم تأليفاتي وجود دارد. هم مرحوم بجنوردي و هم آقاي مكارم نوشته اند و از گذشته ها هم علماي قديم تأليفاتي در اين خصوص داشته اند، مثل قواعد شهيد. غرض، اين كارهايي است كه مي شود كرد و من به آن معتقدم. ما الان در كتابها ونوشته ها و تحقيقات - چه فقهي و اصولي و چه فلسفي و تاريخي - گنجينه ي عظيمي از معارف اسلامي در اختيار داريم. نبايد هم خودمان را خيلي دست كم بگيريم. ديگران تازه وارد ميدان شده اند. ما مي توانيم اينها را در خلال معارف اسلامي عرضه كنيم. مثلاً «حكومت» و «ورود» يك اصطلاح فقهي و اصولي است. به نظر من مي شود اينها را آورد؛ چون چيزهاي بسيار جالبي است. من تصور مي كنم براي اين طور چيزها مي توان از فضلاي حوزه ها هم استفاده كرد. درست است كه آن آقايان به سبك تحقيقات رايج روز مطلبي نمي نويسند، ليكن مي توان آن مواد را به اين سبك هم درآورد. ان شاءاللَّه شما آقايان موفق باشيد. از زيارتتان خيلي خوشحال شدم و همان طور

كه عرض كردم، آماده و مشتاق هستم كه گاهي اوقات به شكلي خدمت آقايان برسم و زيارتتان بكنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با ائمه ى جمعه، علما، مسؤولان و اقشار مختلف مردم نيشابور، قصرشيرين، سرپل ذهاب

سخنراني در ديدار با ائمه ي جمعه، علما، مسؤولان و اقشار مختلف مردم نيشابور، قصرشيرين، سرپل ذهاب، گيلان غرب، نفت شهر، سومار، رشت، خدابنده و قيدار و جمعي از روشندلان و گروهي از زايران پاكستاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم راه ترقي علمي و عملي براي همه باز است اميدوارم كه خداي متعال همه ي شما برادران و خواهران را كه از نقاط مختلف كشور تشريف آورديد، مشمول لطف و رحمت و فضل خود قرار بدهد. از همه ي شما، مخصوصاً آقايان علماي اعلام و خانواده هاي محترم شهدا و رزمندگان عزيز، تشكر مي كنم و اميدوارم كه توفيقات الهي، شامل حال همه ي شما باشد. در ابتدا، جمله ي كوتاهي به اين نابينايان عزيزمان - مخصوصاً جوانانشان - عرض كنم و آن اين است كه قدر قواي جسمي خود را بدانند و با وجود اين كه از بينايي برخوردار نيستند، توجه كنند كه راه ترقي به روي آنها باز است. مبادا كساني كه به خاطر ضايعه يي و يا اين كه خلقتاً اين گونه بوده اند و يكي از حواس يا يكي از اعضا را در بدن خود كم دارند، خيال كنند كه راه ترقي علمي و عملي براي آنها بسته است. همه ي افرادي كه از يكي از اعضاي بدن - چه چشم، چه گوش، چه ديگر اعضا - محرومند، بقيه ي نعم الهي و بخصوص هوش و ذهن خويش را به كار اندازند و خود را به صورت انسانهاي مفيد و بخصوص عالمي درآورند و براي كشور و مردم و خودشان مفيد بشوند. از بُعد جهانيِ انقلاب نبايد

لحظه يي غفلت شود اما مسأله ي اصلي اين است كه در انقلاب ما، يك بُعد جهاني و بين المللي وجود دارد كه يكي از مهمترين ابعاد انقلاب ماست. از اين بُعد، نبايد لحظه يي غفلت بشود. بُعد جهاني و بين المللي - يعني حرف ملت ايران و راه و هدفهاي او - براي بقيه ي ملتها و حداقل براي بعضي از ملتهاي عالم، مورد قبول و مورد علاقه است. اين طور نيست كه ملت ايران انقلابي كرده اند و بقيه ي ملتها تماشا كنند و بگويند: اين، براي خودشان و مربوط به اوضاع و احوالشان بود و به ما ارتباطي يا فايده يي ندارد. خيلي از كشورها را انسان مي تواند ببيند كه در آنها حادثه و تحولي هم به وجود آمد، اما اين حادثه و تحول، يا در مرزهاي خود آنها محدود شد و يا بُرد خيلي كمي داشت. انقلاب اسلامي ايران، بُرد زيادي داشت و هنوز دارد و در آينده هم خواهد داشت. دليل اصلي اين قضيه اين است كه انقلاب ما براي اسلام بود. نمي گوييم كه مردم از اوضاع كشور در دوران حكومت طاغوت، ناراضي نبودند و تغيير آن را نمي خواستند. مردم، از همه چيز دوران طاغوت ناراضي بودند. مردمي كه وقتي در دوران سلطنت طاغوت - چه در رژيم وابسته ي پهلوي و چه در غالب حكومتهاي قبل از آن - چشم خود را باز مي كردند و حقايق را مي ديدند، سختي و بدي و ذلت و نابودي شخصيت خود را احساس مي كردند. طبيعي بود كه بخواهند در زندگي و معيشتشان اين سختيها تغيير پيدا كند؛ اما اساس همه ي آن سختيها يك چيز بود و آن اين بود كه هيچ كس براي مردم و عقيده

و فكر و ايمان آنها ارزشي قايل نبود. مردم، اسلام و رسوم اسلامي را مي خواستند؛ ولي دستهاي قدرت و حكومت، ضد اسلام را تبليغ مي كردند. دست قدرتهاي زمان، فساد اخلاقي و برهنگي و دوري از رسم و سنت اسلامي را ترويج و بر مردم تحميل مي كرد. در مقابل چشم مردم، همه ي چيزهاي محبوب آنها مورد اهانت قرار مي گرفت. اين، راز اصلي قضيه بود. ايمان اسلامي ملت ما، يكي از عميقترين ايمانهاست. كساني كه ملتهاي ديگر را از نزديك ديده اند، شهادت مي دهند كه ملت ايران نسبت به اسلام و عقايد و احكام اسلامي، يكي از مؤمنترين ملتهاي مسلمان است. براي مردم روشن شد كه در سايه ي اسلام مي توانند زندگي آزاد و برخوردار از نعم معنوي و مادّي داشته باشند. اسلام، ايمان و محبت مردم بود. مردم قيام كردند و اين انقلاب عظيم انجام گرفت و به دست آنها، حكومتي بر پايه ي اسلام به وجود آمد. هر جا در دنيا مسلماني هست، به اين حركت احساس علاقه مي كند؛ چون اين حركت در چارچوبهاي ميهني و ملي - كه مخصوص ملتي و دون ملت ديگري باشد - محدود نبود؛ بلكه حركتي براي اسلام بود كه اسلام ميان ملتهاي بسياري مشترك است. پس، ملتهاي مسلمان، به اين انقلاب و نظام علاقه مندند. همه ي ملتهاي زير فشار، به انقلاب ما علاقه مندند در يك نگاه ديگر، چون اين انقلاب ضد قدرتهاي قلدر عالم بود، يعني ابرقدرتها را يكجا و با هم نفي مي كرد و مي كند و ملت ايران به همه ي قدرتهاي مستكبر عالم، «نه» گفت، پس هر جا ملتي زير فشار يكي از اين قدرتها قرار داشت و قرار داشته باشد، به

اين انقلاب علاقه مند است؛ چون حرف دل اوست. خيلي ملتها هستند كه از حضور امريكا و نفوذ استكبار و ايجاد پايگاههاي نظامي و دخالتهاي اقتصادي و ترويج فرهنگ بيگانه در كشورشان، دلهايشان پُر است و ناراحت و ناراضيند؛ اما جرأتِ نفس كشيدن و قدرتِ اقدام كردن ندارند، رهبري براي حركت در ميان آنها نيست و اختناق به نحوي است كه اجازه ي تكان خوردن به آنها نمي دهد. كشورهاي مرتجعي كه به امريكا وابسته اند، غالباً از اين قبيل هستند. اين ملتها، وقتي مي بينند ملتي آزادانه و با قدرت و بدون ترس، در مقابل نفوذ امريكا و فرهنگ غرب و دخالت استكبار و حضور نظامي و اقتصادي و فرهنگي بيگانه، شعار مي دهد و عمل مي كند و محكم مي ايستد، قهري است كه در دلشان نسبت به اين ملت و انقلاب، احساس علاقه مي كنند. بُعد جهاني، يعني همين كه ملت و انقلاب ما، براي ملتهاي ديگر پيامي دارد و آن پيام اين است كه اگر ملت بخواهد و اگر گرد يك رهبر و محور توانايي مجتمع بشود، خواهد توانست كارهاي نشدني را انجام بدهد. براي همه ي مسلمانان پيامي دارد و آن اين است كه با وجود آن كه سالهاي متمادي است دستهاي ضداسلام تلاش مي كنند تا اسلام را از بين ببرند، اگر مسلمانها اراده كنند و بخواهند، مي توانند اسلام را به جامعه برگردانند و حاكميت بدهند. اين، پيامهاي ملت و انقلاب ماست. پشتيباني ملتها از ايران، دست دشمنان را در فشار به ملت ما بسته است گمان نكنيد كه ملتهاي ديگر، اين پيامها را درك نمي كنند و نمي شنوند. اين كه شما مشاهده مي كرديد در مراسم حج در كنار شما و همصداي با

شما، از آفريقا و آسيا و خاورميانه و عرب و ترك و بقيه ي مليتها مي ايستند و شعار مي دهند و راهپيمايي مي كنند، در حقيقت پاسخي است كه آنها به پيامهاي شما مي دهند. اين كه مشاهده مي كنيد امروز تبليغات استكباري اين همه عليه ايران تبليغات دروغ مي كنند، به خاطر اين است كه مي خواهند نظر آن ملتها را از شما برگردانند. اين همه تبليغات خلاف واقع و دروغِ واضح مي كنند كه اگر كسي اين خبرهاي جهاني را بخواند و به چگونگي كار تبليغاتچيها آشنا نباشد، حقيقتاً تعجب خواهد كرد و از خود خواهد پرسيد اينها از كجا حرف مي زنند؟ راجع به كدام ملت و كدام كشور سخن مي گويند؟! اين تبليغاتِ ضد ايران و ضد جمهوري اسلامي و ضد ملت قهرمان و بزرگ ما، براي همين است كه ملتهاي ديگر را دلسرد و نااميد كنند و نظر آنها را از اين جا برگردانند. شما ملتي هستيد كه بر اثر تجربه ي بزرگ انقلابتان و بخصوص بر اثر آزمايش عظيمي كه در جنگ از خود نشان داديد و محبت عاشقانه يي كه نسبت به امام بزرگوارتان - در حيات و مماتش - ابراز كرديد و شجاعتي كه در مقابل قدرتها از خود نشان داديد، در چشم ملتهاي ديگر، يك ملت بزرگ و قهرمان به حساب مي آييد و حق هم همين است. آيا اين توجه و علاقه ي جهاني، به درد ملت ايران مي خورد يا نه؟ بله، خيلي هم به درد مي خورد. پشتيباني ملتها از شما، دست دشمنان و قدرتها را در فشار به ملت ايران بسته و محدود كرده است. يعني هر گونه فشاري از سوي دشمن و هر مظلوميتي از طرف ملت ما، ملتهاي ديگر را

به حقانيت پيام ملت ايران بيشتر معتقد خواهد كرد و اين، براي استكبار خطرناك است. امروز، در خيلي از كشورهاي جهان، همين حرفها و اعتقادات و راه و شعارها و حتّي رسوم و عادات انقلابيِ ملت ايران، نزد بسياري از ملتها به عنوان سرمشق به حساب مي آيد و آنها همين شعارها را مي دهند و همين رسوم را عمل مي كنند. من، در چند سال قبل از اين، در يكي از كشورهاي دوردست كه فاصله ي زيادي با كشور ما دارد، ديدم كه زنهاي جوانِ علي الظاهر دانشگاهي، پوشش خود را شبيه پوشش زنهاي انقلابي ايران قرار داده بودند. اين، بر اثر چيست؟ ما كساني را به آن جا نفرستاديم كه بروند بگويند شما پوشش زنها را اين گونه قرار بدهيد و به اين شكل لباس بپوشيد. اين، گسترش طبيعي پيام انقلاب است. امروز، همين حرفها و شعارها و عقايد و هدفها، در بسياري از كشورهاي جهان - بخصوص كشورهاي اسلامي - وجود دارد و مطرح است و مردم پرشور - و مخصوصاً جوانها - را به خود جذب و جلب مي كند. اين، همان چيزي است كه استكبار از آن مي ترسد. استكبار سعي مي كند رابطه ي معنوي ما با ملتها را قطع كند از اين صحبت كوتاه، دو نكته را استنتاج مي كنم: اول اين كه چون رابطه ي معنوي ملت و انقلاب ما با ملتهاي ديگر، براي استكبار چيز خطرناكي است، استكبار سعي مي كند اين رابطه را قطع كند. به چند طريق مي تواند اين كار را بكند: يكي اين كه به وسيله ي دولتهاي وابسته و مزدورشان، روي آن ملتها فشار آورند كه البته اين راه، راه موفقي نيست؛ زيرا هرچه فشار را روي آنها بيشتر كنند،

علاقه آن مردم به انقلاب و نظام اسلامي بيشتر مي شود. راه ديگر اين است كه در تبليغات جهاني طوري حرف بزنند كه دل ملتها از ايران سرد بشود. البته، اين كار را از اول انقلاب تاكنون انجام داده اند. اين كه مي بينيد نسبتِ مرتجع و بنيادگرا مي دهند و مرتب آمار شكنجه و اعدام را از كشور ما پخش مي كنند، براي اين است كه ملتهاي ديگر در كشورهاي مسلمان و غيرمسلمان، نسبت به ملت ايران و حكومت اسلامي دلسرد شوند. وقتي كه قاچاقچيِ دشمنِ جان جوانها و انسانها به مجازات مي رسد، در تبليغات استكباري گفته مي شود: مخالفان سياسي دولت كشته شدند! عفو به اصطلاح بين الملل - كه يك سازمان وابسته به محافل قدرتمند دنياست - هر چند وقت يك بار، براي تفنن هم كه شده، از تعداد اعدامها و شكنجه ها و كشتارها و بگيروببندهاي ادعايي خود در ايران ليستي تهيه مي كند و آماري را كه دشمنان ما ساختند و پرداختند و دست آنها دادند، منتشر مي سازد. اين، براي همين است كه وقتي ملتهاي ديگر اين تبليغات را شنيدند، نسبت به ملت ايران و حكومت اسلامي دلسرد بشوند. اين هم راهي است كه از اول انقلاب تاكنون انجام مي دهند. يك راه ديگر هم كه از همه بدتر و خطرناكتر مي باشد، اين است كه فكر رابطه با ملتها را از ذهن خود ما ملت ايران ببرند. يعني از طرف ما رابطه را قطع كنند و به ملت ايران تلقين نمايند كه شما به فكر خودتان باشيد، به ملتهاي ديگر و به دنيا چه كار داريد؟! خودتان را دريابيد و بسازيد و مشكلات خودتان را برطرف كنيد. ممكن است اين فكر در

بعضي از افراد ساده لوح اثر هم بكند، غافل از اين كه مشكلات يك ملت انقلابي، با كارهاي گوناگون و متنوعي برطرف مي شود كه يكي از آنها، همين حمايتهاي جهاني است. بسياري از مشكلات، مشكلاتي است كه دشمن بر ما تحميل كرده و با دست او در كشور مشكل به وجود آمده است. اين طور نيست كه ما به خودي خود، مشكل داشته باشيم. دشمنان خارج از اين مرزها - نه دشمنان حقيري كه احياناً در داخل هستند - با محاصره ي اقتصادي و فشار و تحميل جنگ و با بسياري از كارهاي ديگر، مشكلات را سازماندهي مي كنند. اگر ملت ايران بخواهد مشكلات خود را برطرف بكند، كافي نيست كه در داخل مرزها دور خودش بچرخد و به تك تك مشكلات و گرهها فكر كند و بينديشد كه چگونه بايد آنها را باز كند. مي بايد توطئه ي دشمن را در بيرون هم خنثي كند. در جبهه ي جهاني هم بايد در مقابل دشمن قرار بگيريد و بهترين شيوه و طريق آن، عبارت از افكار عمومي ملتهاست. پس، ما نبايد اين رابطه را از اين طرف قطع كنيم. البته، دشمن از اين گونه تبليغات دارد. ملت ما بايد شخصيت و منش و چهره ي انقلابي خود را حفظ كند نكته ي دومي كه مي خواهم مطرح بكنم، اين است كه اگر ملت ايران بخواهد هميشه محبوب و مورد قبول و علاقه ي ملتهاي ديگر بماند، بايد در داخل، شخصيت و منش و چهره ي انقلابي خود را حفظ كند. آن چيزهايي كه شما را در چشم ملتها بزرگ كرد، عبارت از: اولاً، وحدت شما بود. اين وحدت را حفظ كنيد اين، عنصر بسيار باارزشي است. يك ملت

يكپارچه، براي ملتهاي ديگر اسوه است. ثانياً، شجاعت شما و نترسيدن از دشمنان بود. اين عنصر را در جنگ و انقلاب و صحنه هاي گوناگون ثابت كرديد. اين را نيز بايستي حفظ كنيد؛ همچنان كه بحمداللَّه تاكنون حفظ كرده ايد. ثالثاً، پيوند و وابستگي و يكپارچگي كامل و شديد ميان ملت و مسؤولان بود. اين، براي دنيا يك چيز تماشايي است. در كشورهاي ديگر كمتر اتفاق مي افتد كه سران و مسؤولان كشورها در ميان مردم خود، اين قدر محبوبيت داشته باشند. در كدام كشور سراغ داريد كه رئيس يك كشور از خياباني عبور كند و مردم بريزند و ماشين او را ببوسند و نسبت به او اظهار علاقه و احترام كنند؟ در شهرهاي مختلف كشور انقلابي ما، اين مناظر مشاهده شده است و مي شود. اين علاقه ي ملت به مسؤولان، بخصوص آن پيوند عاشقانه يي كه ملت ايران با امام بزرگوار(ره) داشتند، از آن چيزهاي نمونه يي است كه ملتهاي دنيا را به اين ملت جذب مي كند. و بالاخره، خصوصيت چهارمي كه ملت ايران را در چشم ملتها بزرگ و چهره ي او را درخشان مي كرد، اين بود كه ملت ما در طول دوران جنگ و انقلاب، مسايل كشور و انقلاب را بر مسايل شخصي ترجيح داد. اين فداكاريها و ايثارها، بسيار مهم است. من، امروز هم به آحاد ملت عزيزمان مي گويم كه مسايل كشور و انقلاب را بر مسايل و نيازهاي شخصي خود ترجيح بدهند. براي انقلاب و ايران و عظمت و پيشرفت و آبادي كشور كار كنيد كه در اين صورت، منافع همه ي قشرها و آحاد كشور هم تأمين خواهد شد. البته، هميشه اقليتي بودند و هستند كه منافع

خود را بر منافع كشور و ملت ترجيح مي دادند و مي دهند. اينها، كار و رَوششان مردود است. مردم خود را براي باز سازي و آباداني و تقويت دولت متعهد بدانند براي بازسازي و آباداني و عمران سرتاسر كشور، براي تقويت دولت و براي پيشرفت هدفها و برنامه هاي اقتصادي يي كه مسؤولان طرح مي كنند، همه ي مردم خودشان را متعهد بدانند. اين، به آبادي كشور خواهد انجاميد و همان چيزي است كه هميشه چهره ي انقلابي ملت ما را در مقابل ملتهاي ديگر، چهره ي باصلابت و قدرتمندي نشان خواهد داد و اين رابطه ي معنوي حفظ خواهد شد. البته، تأييدات الهي شرط اول است. بايد رابطه ي قلبي با خدا را قوياً حفظ كرد. بايد حالت تقوا و پرهيزگاري و معنويتي را كه در انقلاب ما بوده و هست و بايد باشد، قوياً حفظ كنيد. در اين كار، مخصوصاً جوانها بايد پيشقدم باشند؛ زيرا محبوبترين انسانهاي جامعه در نزد پروردگار، جوانهاي پارسا و پرهيزگار و مؤمن هستند. اين، بركات الهي را جلب مي كند و روح نشاط اسلامي را در جامعه زنده نگه مي دارد. اين رابطه ي قلبي و ارتباط معنوي با خدا را حفظ كنيد. خداي متعال هم، الطاف و فضل و فيض و كمك خود را بر شما نازل خواهد كرد. اميدواريم كه خداوند به همه توفيق عنايت فرمايد و شما برادران و خواهران عزيز را مشمول بركات خود قرار بدهد و برادران پاكستاني كه در جلسه ي ما هستند و همه ي ملت مؤمن و مسلمان پاكستان و ساير ملتهاي مسلمان را مشمول لطف و فضل و فيوضات خود قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در مراسم معارفه ى دريادار على شمخانى، فرمانده ى نيروى دريايى ارتش جمهورى اسلامى ايران

بيانات در مراسم معارفه ي دريادار

علي شمخاني، فرمانده ي نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم يك قدم مؤثر در جهت پيوستگي هرچه بيشتر بين سپاه و ارتش خدا را سپاسگزاريم كه اين توفيق را به ما عنايت كرد تا يك قدم مؤثر و بزرگ در جهت ايجاد پيوستگي و ارتباطِ هرچه بيشتر بين دو سازمان بزرگِ رزميِ جمهوري اسلامي ايران برقرار كنيم و يكي از برادران برجسته و سرداران نام آور در صحنه ي جهاد مقدس را، از سازمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به سازمان ارتش جمهوري اسلامي ايران منتقل كنيم و رابطه يي را كه ملت ايران و - پيشاپيش همه - امامِ فقيدِ عزيزِ بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) مي خواستند ميان اين دو سازمان برقرار شود، در برترين شكل آن ايجاد كنيم. البته، چنين كاري بي سابقه نيست؛ اگرچه بسيار كم سابقه است. چهره ي درخشان ديگري را نيز سراغ داريم كه داوطلبانه از ارتش جمهوري اسلامي ايران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي منتقل شد و در رتبه هاي بالا و ممتاز اين سازمان قرار گرفت و خدمات بسيار با ارزشي انجام داد و سرانجام هم به افتخار شهادت در راه خدا نايل شد. «شهيد كلاهدوز» را مي گويم؛ همان افسر ارتشي كه سپاه او را پذيرا شد و بديهي است كه حضور يك ارتشيِ مطلع - همچون آن عزيز بزرگوار - در رده هاي بالاي سپاه پاسداران در آن زمان، چه آثار و بركاتي را دربرداشت. نيروي دريايي از لحاظ تجهيزات و نيروي انساني، پُرذخيره است در اين جا چند نكته را يادآوري مي كنم: نكته ي اول اين است كه اگر ما برادر عزيزمان تيمسار شمخاني را به فرماندهي نيروي دريايي منصوب كرديم، به معناي بي محبتي يا نارضايتي از برادر زحمتكشِ خدوممان - تيمسار ملك

زادگان - نبوده و نيست. ايشان، در دوران فرماندهي نيروي دريايي، فرمانده ي برجسته و ممتازي بودند و از همه ي فرماندهان پيش از خودشان، بهتر و صادقانه تر و مؤمنانه تر جهاد كردند و براي نيروي دريايي منشأ بركات زيادي بودند. ايشان، يكي از افسران وامراي لايقِ خوشنامِ ارتش جمهوري اسلامي بوده و هستند و ان شاءاللَّه همواره خواهند بود. آقاي ملك زادگان را از دفتر خودم به نيروي دريايي فرستاده بودم. ايشان، عضو گروه كار نظامي ما بودند كه در اوايل دوران رياست جمهوري، مورد مشورت من قرار مي گرفتند. امروز هم بعد از چند سال خدمت صادقانه در نيروي دريايي، مجدداً ايشان را به جمع مشاوران خود برمي گردانيم. نكته ي دوم اين است كه برادر عزيزمان آقاي شمخاني، يك عنصر نظاميِ كارآمد و لايق و شايسته ي اعتماد از سوي مسؤولان نظام و نظاميان دلسوز و متعهد كشورند و من اميدوار هستم ايشان در سمت فرماندهي نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، بتوانند منشأ بركات و خدماتي باشند كه تأثير مثبت آن نه فقط در حيطه ي نيروهاي نظامي ما، بلكه حتّي در محدوده ي مسايل سياست خارجي كشور هم مشهود باشد. همان طور كه مي دانيم، امروز حساستر از همه ي مناطق مرزي كشور، منطقه ي مرزي جنوب و كرانه هاي طولاني و ممتد دريايي كشور عزيزمان در آن منطقه است كه از لحاظ حساسيت بين المللي و موقعيت سوق الجيشي و از نظر اقتصادي و سياسي و ديگر جنبه ها، براي سرنوشت كشور كمال اهميت را داراست. نيروي درياييِ كارآمد و زنده و فعال و ميداندار ما، ان شاءاللَّه خواهد توانست تأثيرات مثبتي بر سياستهاي كلي كشور بگذارد. خوشبختانه اين نيرو - همان طور كه در حكم ايشان نيز ذكر

كردم - هم از لحاظ تجهيزات و هم از لحاظ نيروي انساني، پُربار و پُرذخيره است و انسانهاي كارآمد و متخصصان آگاه و پرسنل آماده، در نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران مشغول خدمت هستند. دو وظيفه ي فرمانده ي نيروي دريايي وظيفه ي اول ايشان اين است كه از داخل و يا خارج از نيروي دريايي، تا هر جا كه نياز داشته باشند، عناصري را كه زبدگان نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي خواهند بود، در رده هاي مؤثر و بالاي اين نيرو بگمارند و آماده ي كار كنند. وظيفه ي دوم اين است كه كوشش شود در داخل نيروي دريايي، عنصر تعهد و ايمان و تديّن و علاقه منديِ بي قيدوشرط و بي دريغ نسبت به سرنوشت كشور و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، جزو خصال و خصوصيات بارز و برجسته ي نيروي دريايي ما شود؛ زيرا شايد بتوان گفت كه امروز و احتمالاً در سالهاي آينده، نيروي دريايي متعهد است كه حساسترين نقاط آسيب پذير و يا مورد حدس و گمان و تهديد كشور را نگهداري كند. البته، بديهي است كه هر كسي در نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران حضور داشته و مشغول كار باشد، ارتشي و عضو نيروي دريايي خواهد بود. اين طور نبايد باشد و نخواهد بود كه غير ارتشي، در نيروي دريايي جمهوري اسلامي ايران حضور و مسؤوليت داشته باشد. به هرحال، بايد عناصر زبده را به كارهاي اساسي و مهم در آن نيرو بگمارند و ميدان را براي رشد و ترقي انسانهاي مستعد باز نگه دارند تا بتوانيم ان شاءاللَّه همواره اعتماد كامل را به آن منطقه و مرزها داشته باشيم. لازم است مجدداً از زحمات دريادار ملك زادگان تشكر كنم.

من شاهد بوده ام كه ايشان چه قدر در نيروي دريايي زحمت كشيدند و تلاش كردند. نيرويي كه ايشان تحويل گرفتند، با نيرويي كه امروز به نفر بعد تحويل مي دهند، بسيار تفاوت دارد. اين روند ترقي و تعاليِ نيرو، بايستي همچنان ادامه پيدا كند. بايد مشكل ناهماهنگي و تعدّد مسؤوليت را حل كنيم ما بايد ان شاءاللَّه در منطقه ي مرزي دريايي و در اين نيرو، مشكل ناهماهنگي و تعدّد مسؤوليت را به ترتيب صحيحي حل كنيم. خوشبختانه، نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، در موازات نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي نيست؛ بلكه مكمل آن به حساب مي آيد. نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، چيزهايي را داراست كه ما بايد در نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران - اگر آن را نمي داشتيم - به وجود مي آورديم. بنابراين، هماهنگي ميان آنها و دركنارهم چيدن اين دو نيرو، كار ممكن و سهل و آساني است كه شيوه ي آن را ان شاءاللَّه به شكل روشن و واضحي، در هنگام خودش به مسؤولان ابلاغ خواهيم كرد. طرق گوناگوني مطرح است كه يقيناً ميان آنها بهتريني وجود دارد و همان بهترين را انتخاب خواهيم كرد تا به آن ترتيب عمل شود و آن منطقه ي حساس، دچار تعددِ جهتگيري و فرماندهي نباشد. جوانان بايد بيش از همه مورد توجه قرار گيرند شايد توصيه ي اين نكته به برادر عزيزمان آقاي شمخاني زايد باشد كه در نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، آنچه كه بايد بيش از همه مورد توجه قراربگيرد؛ جوانهايي هستند كه وارد اين نيرو مي شوند. نوشهر كه مركز آموزشي مجهز و كارآمدي است، مركز بسيار مهمي مي باشد. بايد روزبه روز بر ايمان جوانهاي مؤمني كه

در دستگاههاي نظامي به ما مي پيوندند، بيفزاييم و آنها را به همان شيوه يي كه انقلاب مي پسندد، پيش ببريم و اين امر بسيار مهمي است. به برادران عزيز ارتشي و ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران و برادر عزيزمان تيمسار شهبازي و به ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح و نيز پرسنل نيروي دريايي، براي همكاري و پشتيبانيِ همه جهت، مؤكداً توصيه مي كنم. آنچه كه انجام مي گيرد، اگر چه از نظر من يك امر كاملاً طبيعي و برجسته است، اما ممكن است بعضي از اذهان دچار ابهام و ترديد شوند كه بايد به بهترين شكل و روشنترين روش، ابهامها را از ذهنها بزدايند و مسأله را - آن چنان كه هست - روشن و صحيح و كامل ارايه كنند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين نيرو با استفاده و استمداد از كمكها و تأييدات الهي، بتواند آن چنان كه در منطقه ي حساس از آن انتظار مي رود، باشد و روزبه روز قويتر شود. اميدوارم خداوند توفيقات فراوان خود را به همه ي شما برادران عزيز عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از دانشجويان و دانش آموزان، به مناسبت سيزدهم آبان ماه

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از دانشجويان و دانش آموزان، به مناسبت سيزدهم آبان ماه (روز ملي مبارزه با استكبار) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم همه بايد به سمتگيري انقلاب و خط مستقيم آن توجه كنند خاطرات دوران نهضت و انقلاب، غالباً حوادث پر معنا و خط دهنده يي هستند كه جهت مسير و حركت نهضت و انقلاب را به ما و آيندگان نشان مي دهند. علت اين كه شما ملاحظه مي كنيد برخي از خاطرات دوران نهضت و انقلاب، در ذهنها ماندگارتر و در چشمها پررنگتر و جذابترند، اين است كه از جهت ارايه ي خط كليِ نهضت و انقلابِ پيروزِ

اسلامي گوياتر و رساترند. خاطره ي مربوط به سيزده ي آبان، از اين قبيل خاطره هاست. من مايلم كه در اين خصوص قدري به عمق تفكر اسلامي و قرآني توجه كنيم و شعار را با مبناي فكري آن تطبيق بدهيم و با توجه به عمق اين مبنا، قدر شعار را بيشتر بدانيم و به وسيله ي آن، سمت حركت در انقلاب را با دقت مراقبت كنيم؛ چون يكي از چيزهايي كه همه - مخصوصاً شما جوانها - بايد به آن توجه داشته باشيد، همين سمتگيري انقلاب و خط مستقيم آن است. اين را بايد حفظ كرد و با دقت و مراقبت، به آن توجه كرد كه اگر اين مراقبت بود، هيچ خطري ما و انقلاب را تهديد نخواهد كرد. فشار بر مؤمنين استقامتشان را زيادتر مي كند در سيزدهم آبان - همان طور كه همه مي دانيد - سه خاطره است كه هر سه ي آنها در ارتباط با امريكاست. دو خاطره مربوط به ضربه يي است كه امريكا به ما زد و يك خاطره مربوط به سيلي يي است كه ملت ما به امريكا نواخت. خاطره ي تبعيد حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) اولين خاطره ي مربوط به آن روز است؛ چون قضيه ي كاپيتولاسيون - يعني حاكميت قضايي دولت امريكا - در سايه ي حكومت دست نشانده اش در كشور ايران، در حال استقرار بود. اصلاً معنا و لازمه ي استكبار همين طور چيزهاست و مشخصه ي مستكبر نيز تحميل چنين حاكميتي است. امام(ره) در مقابل اين حادثه، موضع سختي گرفتند. بيانات ايشان در سرتاسر كشور پخش شد و دستگاه وابسته ي به امريكا، احساس خطر كرد و با همان تشخيص غلطي كه معمولاً اصحاب شياطين دارند، اولاً خيال مي كردند فشار روي شخص، مقاومتها را كم

مي كند؛ غافل از اين كه فشار بر مؤمنين، استقامتشان را زيادتر مي كند. ثانياً تصور مي كردند كه شخص را بايد از ميان بردارند؛ غافل از اين كه جريان، جريان الهي بود. آنها امام را تبعيد كردند و همان تبعيد تا هنگام بازگشتِ آن بزرگوار در دوازدهم بهمن نيز ادامه پيدا كرد. دومين خاطره، خاطره ي دانش آموزان شهيدي است كه در ادامه ي همان نهضتي به وجود آمد كه حدود پانزده سال قبل از آن، طاغوتيان خيال كرده بودند با تبعيد امام از بين خواهد رفت؛ ولي برخلاف ميل آنان روزبه روز قويتر شده و آفاق جامعه را فراگرفته و مرد و زن و پير و جوان و نوجوان را به صحنه كشانده بود. دانش آموزان ما به خيابانها آمدند و مزدوران امريكايي - كه ما يقيناً جنايات شاه و دستگاهش را به حساب آنها مي گذاريم - اين عزيزان را شهيد كردند. اين هم ضربه ي دومي بود كه در اين روز امريكاييها به ما ملت ايران زدند. حمله ي انقلاب به امريكا، طبيعيترين حادثه حادثه ي سوم، باز نتيجه ي طبيعي همين جريان است. نهضت اول آن قدر غريب است كه مي توانند رهبر آن را از داخل خانه بربايند و تبعيد كنند. با گذشت حدود پانزده سال، نهضت اول آن قدر پر حجم و پركيفيت مي شود كه جوانان و نوجوانان دانش آموز را هم به خيابانها مي كشد و بلافاصله بعد از آن، پيروزي نهضت و انقلاب و تشكيل نظامي بر مبناي اسلام را مشاهده مي كنيم. از اين جا به بعد، نوبت تهاجم ابتدايي سربازان و فرزندان كتك خورده ي همين انقلاب است كه اين يك امر طبيعي است و اشتباه را آن كساني كردند كه حمله ي انقلاب به

امريكا و بغض فرزندان انقلاب نسبت به او را يك چيز عجيب دانستند! اين، طبيعيترين حادثه يي بود كه بايد در كشور ما انجام مي گرفت. عكس العمل انقلابيون نسبت به امريكايي كه ضامن همه ي فجايعِ دوسه دهه ي اخير قبل از انقلاب بوده است، همين است كه وقتي ملت انقلابي توانست و قدرت پيدا كرد، هر طور كه مي تواند، نفرت خودش را نسبت به مستكبران و زورگوها و قلدرها و متجاوزان نشان بدهد. حادثه ي سوم، در همين روز اتفاق افتاد. اين جا ديگر مسأله بر عكس شد. يعني جوانان ما و دانشجويان مسلمان پيرو خطّ امام - همان اسمي كه خودشان آن را انتخاب كرده بودند و گويا بود و جهت را روشن مي كرد - به سفارت امريكا حمله كردند و آن حادثه ي عجيبِ تاريخي اتفاق افتاد. مسأله، مسأله ي سفارت و اعضاي آن و اين قبيل مسايل نبود؛ مسأله اين بود كه امپراتوري عظيم زر و زور و تزوير با اين عرض و طول در دنياي معاصر كه تمام ملتها و رهبرانشان را در مواجهه با قدرت استكباري خود تحقير مي كند و دولتهاي برخاسته از ملتها را به چيزي نمي انگارد و هر وقت اراده كند، آنها را بر مي دارد و يا به آنها تهاجم مي كند، يكجا تحقير بشود و به دنيا نشان داده شود كه زورِ زورگويان، يك چيز مطلق نيست و اراده ي مستكبران، امر غالب بر فطرت جهان نيست. آنها خواستند اين باور غلط در ذهن مردم واقع بشود؛ در حالي كه اين باور واقعيت ندارد. امريكاييها، در آن حادثه تحقير شدند كه هنوز هم غبار ملالتش از چهره ي سردمداران مستكبر امريكا زدوده نشده است و در آينده هم

زدوده نخواهد شد. هر كدام از اين سه حادثه، پرمعنا و كاملاً روشن است. انقلابي با جوهر فكري اسلام، از تعرض امريكا بركنار نيست در اين جا مايلم دو مطلب را مطرح كنم: اول اين است كه از اوايل پيروزي انقلاب، براي جمعي كه از صحنه هاي اصلي انقلاب جدا بودند و روح حقيقي انقلاب را درك نكرده بودند، عادت شده است كه تكرار كنند و بگويند و بنويسند كه اگر ما از اول انقلاب با امريكا مواجهه نمي كرديم، در طول اين چند سال، اين همه خطر و زحمت از طرف امريكا براي انقلاب و ملت ما پيش نمي آمد!! ممكن است پشت سر اين گويندگان، دستهاي تبليغاتچيهاي خود امريكاييها و غربيها قرار داشته باشند، من به اين قسمت و به اين بُعد قضيه كاري ندارم. اصلاً خود حرف، حرفي غلط و ساده لوحانه است - البته اگر مغرضانه نباشد. مسأله اين نيست كه ملت ايران آيا حق داشت به امريكا تعرض بكند يا نه؟ و اگر حق داشت يا حق نداشت، آيا مقتضاي عقل و حكمت اين بود كه به امريكا تعرض بكند يا نه؟ اصلاً قضيه اين نيست؛ بلكه مسأله اين است كه انقلابي با جوهر فكريِ اسلام، ممكن نيست از تعرض امريكا و امثال آن، خود را بر كنار بداند. استكبار جهاني، بر تخت فرعوني امپراتوري زر و زورش كه ننشسته تا صرفاً تماشا كند و بي تفاوت بماند و مشاهده كند كه در ميان ملتها، فكرها و انديشه هايي رشد مي كند كه پايه ي اين انديشه ها، واژگون كردن تخت استكباري است. معلوم است كه بي تفاوت نمي ماند. معلوم است كه با دستگاههاي اطلاعاتي و ايدئولوگهاي مخصوصِ خود، كاملاً

تشخيص مي دهد كه كجا و كدام فكر و كدام ملت و كدام شخص، براي او تهديد محسوب مي شود و سعي مي كند با تمام قوا، اين تهديد را از خودش رفع كند و در اين خصوص، حتّي شخصيتها را ترور كند و قبل از آن كه نهضتِ ملتها به ثمر برسد، آنها را زيرفشارهاي وحشيانه قرار دهد. آيا فكر مي كنيد آن جايي كه استكبار احساس خطر مي كند، نسبت به انقلابي كه علي رغم ميل او، رشد كرده و پيروز شده و دولت و ملتي تشكيل داده و شعاري در دنيا مطرح كرده و همه ي اركانش تهديدي نسبت به عرش قدرت استكبار است، آرام و نجيب و بي تفاوت خواهد بود و در گوشه يي خواهد نشست؟! استكبار، با همه ي وجود به مقابله با انقلاب و نظام جمهوري اسلامي كمر بست. اگر انقلاب اسلامي - به فرض محال - متعرّض امريكا هم نمي شد، آن قدر فشار و حيله و خدعه از طرف استكبار و امريكا، عليه اين انقلاب و نظام انجام مي گرفت، تا يا منحرفش كنند و يا بكلي نابودش نمايند. اين، روش امريكا و استكبار در مقابل انقلاب اسلامي است و انقلاب اسلامي با جوهر و طبيعت و ماهيت اسلامي خود، چنين خصومت و دشمني يي را از طرف استكبار اقتضا دارد. مفهوم استكبار، مقابله ي با او را اقتضا مي كند نكته ي دومي كه جوانها بايد به آن توجه كنند، اين است كه ما چرا با فلان دولت يا فلان رژيم مخالفيم؟ آيا اين درست است كه كسي تصور كند موضعگيري ما در مقابل قدرتهاي استكباري عالم، يك موضعگيري موسمي يا مصلحتي يا تاكتيكي است، يا نه؟! البته كه اين تصور غلطي

است. معنا و مفهوم استكبار، يك مفهوم قرآني است و چيزي نيست كه بي خود و بي دليل، در فرهنگ انقلاب ما به وجود آمده باشد. مفهوم استكبار، مقابله با استكبار را از سوي مسلمين و مؤمنين و نظام و انقلاب اسلامي اقتضا مي كند؛ آن هم نه به صورت مصلحتي و موسمي و تاكتيكي؛ بلكه به صورت هميشگي اين مقابله وجود دارد. ذات انقلاب اين است و تا انقلاب هست، چنين چيزي هم خواهد بود. اصلاً مفهوم استكبار در قرآن همين است كه عنصري يا شخصي يا جمعي يا جناحي، خود را بالاتر از حق به حساب آورد و زير بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاك حق قرار بدهد! اولين مستكبر در تاريخي كه قرآن براي ما ترسيم مي كند، ابليس است: «ابي واستكبر»(1). او، اولين مستكبر است. ممكن نيست فرض كنيم كه يك مسلمان يا مؤمن يا موحّد، حتّي يك روز يا يك لحظه، از دشمني با ابليس و شيطان منصرف بشود. اصلاً خط اسلام، يعني خط ضد ابليس و شيطان. در طول دعوت انبيا، مستكبران كساني بودند كه دعوت الهي و توحيد را قبول نكردند و با آن به مقابله برخاستند و زور گفتند: «قال الملأ الّذين استكبروا من قومه لنخرجنّك يا شعيب»(2). وقتي پيامبر سخن حق مي گويد و مردم را به حق دعوت مي كند، مستكبران مي گويند: اگر زياد حرف بزني، تو را اخراج مي كنيم! اين لحن زورگويانه، در مقابل داعي به حق است. اين، معنا و تصويري روشن از استكبار است كه در دنياي امروز، همان نظام سلطه مي باشد و در محيط سياسي دنيا، همان روح ابرقدرتي و هرآن چيزي است كه به سمت

ابرقدرتي كشش داشته باشد و تمايل پيدا بكند. قدرتهايي كه هنوز ابرقدرت نيستند، اما خودشان را نيمه ابرقدرت(!) مي دانند، آنها هم در برخوردشان همين طورند. محيط زندگي بشر، سرشار از تصرفات استكبار امروز، متأسفانه محيط زندگي بشر از تصرفات و عملكرد گروههاي استكباري در سرتاسر دنيا سرشار است. البته، در رأسشان امريكاست. اين كه دولتي در آن سر دنيا به خود حق مي دهد علي رغم منافع ملتهاي منطقه، منافع خودش را تأمين بكند، اين همان روح استكبار است و چيز ديگري نيست. اين كه دولتي به خود حق مي دهد كه اگر دولتي مخالف او بود، صريحاً و علناً و بدون هيچ خجالتي بگويد: من او را برمي اندازم، اين روح استكبار است؛ همين چيزي كه امروز از امريكا نسبت به بسياري از دولتهاي امريكاي لاتين و بعضي جاهاي ديگرِ دنيا سر مي زند. استكبار، چون جوابي ندارد و منافعش در خطر است و منفعتش با سقوط آن دولت، بيشتر تأمين مي شود، اين موضع را مي گيرد. اگر شما امروز به صحنه ي سياسي دنيا نگاه كنيد، از اين قبيل چيزها زياد مشاهده مي كنيد. اين كه قدرتها بيايند كشوري را قرق كنند و ملتي را از خانه ي خودش بيرون نمايند و بِزور، دولت ديگري را در آن جا تشكيل دهند و جاي آنها بنشانند، اين همان حركت استكباري است. در حادثه ي فلسطين، قدرتهاي زورگوي دنيا دست به دست هم دادند و يك ملت را از خانه ي خودش بكلي آواره كردند. اين، چيز خيلي بزرگ و عجيبي است. امروز، دنيا به اين رويه عادت كرده است كه ملتي را از داخل كشورش اخراج كنند و سپس بِزور، آدمهايي را از جاهاي مختلف دنيا بياورند و در آن جا بنشانند و يك

ملتِ دروغين و مصنوعي به وجود بياورند و دولتي را هم در رأسش بگذارند تا منافع قدرتهاي بزرگ در آن منطقه ي عربيِ حساس تأمين بشود!! اين، همان استكبار است. اين كه امروز مشاهده مي كنيد امريكاييها با خونسرديِ تمام، از كشتار هزاران انسان حرف مي زنند و انفجار بمب در هيروشيما و كشتار هزاران انسان را عادي تلقي مي كنند و مي گويند: آن اقدام به مصلحت بود و ما چنين كاري را لازم دانستيم!!، همان روح استكبار است. اگر هواپيمايي را با سرنشينانش ساقط مي كنند و مورد اعتراض قرار مي گيرند، مي گويند: قضيه يي بود كه تمام شد، صحبتش را نكنيد!! به طور طبيعي، براي آنها آدمكشي و جنايت، يك امر معمولي است؛ اما آن جايي كه پاي منافع خودشان در ميان باشد و يا فرضاً يك شهروند آنها در گوشه يي از دنيا غلطي كرده باشد و چند نفر از فشارِ رنج و ناراحتي، بلايي سر او بياورند، در اين هنگام، دنيا را از جنجال پُر مي كنند؛ چون براي خودشان حقي در زندگي و حيات قايلند كه براي هيچ يك از افراد بشر، اين حق را قايل نيستند. اين، همان روح استكبار است كه در نظام سلطه ي كنوني دنيا وجود دارد. هيچ دولتي وقيحتر از امريكا، سلطه و استكبار را آشكار نمي كند ما در دنيا اعلام كرده ايم كه انقلاب اسلامي، با نظام سلطه مخالف است. نظام سلطه، يعني اين كه دولتها و قدرتهايي زور بگويند و ملتها و گروهها و كشورها و دولتهايي، آن زور را قبول كنند. طرفين، طرفين نظام سلطه اند و ما نظام سلطه را ردكرديم و رد مي كنيم و با آن به مبارزه بر مي خيزيم. ما در نظام سلطه، طرفين را مقصر مي دانيم؛

هم سلطه گر و هم سلطه پذير را. استكبار، به معناي همين نظام سلطه است. امروز كه شما به كل نظام غربي نگاه مي كنيد، از اين خصوصيت استكبار و سلطه، نشانه هايي را مي بينيد. البته، در دنيا هيچ دولتي پُرروتر و وقيحتر از رژيم امريكا، سلطه و استكبار را آشكار نمي كند؛ اما اين خصوصيت، مخصوص امريكا هم نيست. در كل نظامهاي غربي و كساني كه تابع آنها هستند - مثل دولتهاي ارتجاعي و وابسته و نظامهايي كه براي خودشان قدرتي هستند - خصوصيات سلطه خودش را نشان مي دهد؛ اگر چه دنيا آنها را به عنوان ابرقدرت نپذيرد. همين جنجالِ مربوط به حجاب در اروپا را مشاهده كنيد. علي رغم شعارهاي آزادي يي كه مي دهند، ولي يك گرايش كوچك و يك مظهر محدود از تفكرِ غير و ضد خودشان را به هيچ وجه تحمل نمي كنند. اين، همان روح استكبار است، همان «لنخرجنّك يا شعيب»(3) است كه چون بر خلاف نظر ما حرف مي زني، اصلاً تحملت نمي كنيم. فشاري كه روي ملت لبنان براي تحميل نظام فرقه يي و تحميل اقليت بر اكثريت وارد آورده مي شود، برخلاف همه ي ادعاهاي دمكراسي است؛ اما مشاهده مي كنيم كه چنين تحميلي از سوي كساني وارد مي شود كه مدعي دمكراسي در دنيا هستند!! اين، يكي از نشانه هاي سلطه در دنياست و از خصوصيات استكبار مي باشد. اين كه مشاهده مي كنيد در سرتاسر دنيا، تبليغات عليه گروههاي مبارز و مسلمان و مخلص، غالباً تبليغات طرفدار استكبار است و انسانهاي فداكاري را كه براي نجات خودشان از شرايط بد زندگي، دست از جان شسته اند، تروريست معرفي مي كنند، همه ي اينها از همان خصوصيات استكبار است. يكي از كساني كه در قرآن، راجع به او كلمه ي

استكبار و مستكبر به كار رفته، شخص فرعون است. او، درباره ي موسي چنين حرفهايي مي زد. بنابراين، مسأله ي استكبار يك مسأله ي قرآني است. ما با همه ي اين جلوه هايي كه بيان شد، مخالفيم. مبارزه ي ملت ايران، يك مبارزه ي شعاري و احساساتي و موسمي و تاكتيكي نيست؛ بلكه يك مبارزه ي قرآني و عميق و داراي ريشه ي مكتبي است. ما با همه ي مظاهر استكبار در دنيا برخورد مي كنيم ما با همه ي مظاهر استكبار در دنيا برخورد مي كنيم. با امريكا بيشتر از ديگر دولتها و مستكبران عالم برخورد مي كنيم؛ چون بيشتر از همه مستكبر است؛ چون جاهلانه تر و غرورآميزتر از همه، نسبت به ملتهايي كه با او روبه رو هستند - و بيش از همه نسبت به ملت ما - استكبار را به كار مي برد. تحليل مبارزه ي مردم ايران، اين گونه است. البته، تحليل گرانِ غالباً وابسته به محافل سياسيِ جهت دار، قضاياي ايران را صادقانه تحليل نمي كنند؛ بلكه مسايل را مغرضانه تحليل مي كنند. آنها مي گويند: در ايران دو جناح وجود دارد. يك جناح اين گونه مي گويد و جناح ديگر آن گونه! يا مثلاً مي گويند: تمهيدات و مقدمات را فراهم مي كنند تا با فلان و بهمان شخصيت كنار بيايند! اينها، تحليلهاي دشمنان ماست. اينها، تحليلهاي بيگانه از واقعيت است. در ايران، هركسي كه به انقلاب اسلامي و به اسلام و به پايه هاي اسلاميِ اين انقلاب اعتقاد دارد، لاجرم به مبارزه ي هميشگي با پرچمداران قدرت استكباري دنيا - كه امروز در رأس آنها امريكاست - نيز اعتقاد دارد. البته، بوق تبليغات دست دشمنان ماست. آنها، روشهاي تبليغاتي را هم خيلي خوب مي دانند. پولهاي زيادي را خرج يادگرفتن تبليغات كردند و خيلي خوب مي توانند ملتي را

به خشونت و وحشيگري و آداب نداني و ماجراجويي متهم كنند؛ فقط به دليل اين كه نسبت به حق انساني خود پافشاري كرده و نسبت به متعرضان و متجاوزان به حقوق انساني تعرض كرده است؛ كما اين كه در اين چند سال، از اين كارها نسبت به ملت ما كردند؛ ولي ما كه اين جا نشسته ايم، نبايد تحت تأثير آن تبليغات قرار بگيريم. چرا بايد در داخل كشور انقلابي و ايران اسلامي، كسي تصور كند كه فرياد و خروش عليه امريكا، يك عمل خشونت آميز و ماجراجويانه است؟! اين، تبليغ آنهاست. ماجراجويي را آن دزدي مي كند كه وارد حريم خانه ي شما مي شود؛ نه شما كه او را از خانه بيرون مي كنيد يا عليه او شكوه مي كنيد يا سرِ او داد مي كشيد يا مظلوميت خودتان را اين جا و آن جا نقل مي كنيد. خشونت را آن كسي مي كند كه جان صدها و هزارها انسان انقلابي از هر كشوري - از جمله كشور و ملت ما - برايش هيچ ارزشي ندارد؛ نه ما كه نسبت به روش خشونت و وحشيگري دشمنان و اين گونه قدرتها فرياد مي كشيم و نه آن بيچاره هايي كه در لبنان و امثال آن، زير فشار نيروهاي امريكايي و مزدوران سياسي و نظامي آنان، به عمل انتحاري دست مي زنند تا وجود و حضور و بغض خودشان را نشان بدهند. بله، تبليغات جهاني، اين حركت را به عنوان خشونت و ماجراجويي و از آداب به دور بودن و امثال آن وانمود مي كند؛ اما رفتار خودشان را نمي بينند!! در حركت عظيم ملت ايران، نسل جوان بايد پيشرو باشد شما دانشجويان و دانش آموزان و جوانان، براي نسل آينده و دوره ي بعد، پايه هاي اصليِ

انقلابيد. امروز هم شما در انقلاب تأثير زيادي داريد؛ چون جوانيد. امروز هم شما در جبهه ي سياسي و نظامي و سازندگي و هر جاي ديگر كه بتوانيد حضور داشته باشيد، عنصر فعال انقلابيد؛ امّا فردا شما پايه هاي انقلاب هستيد. امروز، عناصر مؤثريد؛ ولي فردا ستونهاي انقلاب هستيد. توجه كنيد انقلاب را با ريشه ها و مباني فكري و منطقيش، بدرستي بشناسيد. امروز كه يازده سال از آن روزهاي خونين مي گذرد، نسل جوان ملت ايران حق ندارد آن روزهاي سياهِ قبل از آن را از ياد ببرد. در حركت عظيم ملت ايران، نسل جوان بايد پيشرو باشد. براي نسل جوان - بخصوص نسل جوان دانشجو - بي تفاوتي و خونسردي جايز نيست. آن جواني كه به سرنوشت كشور نينديشد و حوادث و خصومتهايي را كه نسبت به كشورش در دنيا سازماندهي مي شود، نبيند و نسبت به آنها نجوشد و نخروشد، آن جوان لايق اين نيست كه نام جوانِ شهروندِ يك ملت انقلابي را روي خودش بگذارد. روح جوان، آن روح پر تپشي است كه در سختيها، به داد كشورو ملت رسيد و آنها را نجات داد. جوان نسل امروز، از اين جهت كه در دوراني مثل دوران سياه خفقان و اختناق رضاخاني و محمدرضاشاهي نبوده، شانس آورده است. سختيهايي كه جوانانِ آن روزگار تحمل كردند، هيچ وقت نبايد از ياد جوانانِ امروز برود. البته، اين فداكاري مخصوص ملت ما هم نبود؛ جوانها و نوجوانهاي ملتهاي ديگر هم، در دوران اشغال كشورشان و يا در دوران اختناق حاكم بر ملتشان، فداكاريها كردند. امروز، شما جوانان وظيفه داريد انقلاب را با همه ي وجود، تا اعماق جانتان نفوذ و رسوخ بدهيد و

مفهوم انقلاب و مباني فكري آن را از بن دندان درك كنيد و براي هنگامي كه اين ملت بدان احتياج دارد و در دو صحنه مبارزه مي كند، آن را در خود ذخيره كنيد. صحنه ي اول، صحنه يي است كه انقلاب را از لحاظ اقتصادي يا نظامي و يا سياسي تهديد مي كند كه بايد آن ذخيره را براي دفاع از انقلاب و كشورتان - به هرگونه كه زمان و موقعيّت اقتضا مي كند - به كار بنديد. صحنه ي دوم، صحنه ي سازندگي است. بهترين سازندگان، سازندگان انقلابيند. بهترين پديدآورندگان دنياي آباد باغ انقلاب، كساني هستند كه از انقلاب جوشيده اند و انقلاب در جان آنها رسوخ كرده است. شما جوانان بايد براي اين دو صحنه، خودتان را هر لحظه آماده داشته باشيد. دشمن روي جوانان سرمايه گذاريهاي زيادي مي كند من به عنوان فردي كه جريانها را مي شناسد و از جريانهاي جهاني و پشت پرده و توطئه هاي دشمن آگاه است و از اول انقلاب با آنها سروكار داشته است، مي گويم كه جوانان عزيز! دشمن روي شما سرمايه گذاريهاي زيادي مي كند؛ حواستان جمع باشد. عده يي را به بي تفاوتي مي كشاند و عده يي را دلسرد و مأيوس مي كند. يأس، بزرگترين آفت جوان است. جوانها بدانند كه متأسفانه يأس به روح جوان زودتر راه پيدا مي كند؛ همچنان كه اميد اين گونه است. در مقابل يأسي كه دشمن مي خواهد به جوانها تلقين و تزريق كند، خودتان را مصونيت بدهيد. جواني كه مظهر طهارت و صفا و پاكي است، دشمن مي خواهد او را به فساد و بي صفايي و ناپاكي - در انواع مختلفش - بكشاند. همچنين عده يي را با تزريق تأملات و تفكرات غلط سياسي، از راه صحيح منحرف كند. اوايل انقلاب، عده يي

جوان در اين كشور پيدا شدند و اسلحه به دست گرفتند و با دولتي انقلابي - كه شرق و غرب با آن مبارزه مي كرد - جنگيدند! دشمن، در مغز اين بيچاره ها و طفلكها، فكر غلط سياسي تزريق كرده بود. در همين دانشگاه تهران، در سال 58 و 59، دانشجو سنگرسازي كرد و اسلحه به دست گرفت و به سمت دولت و ملت انقلابي تيراندازي كرد. اين كار، با كدام مقياس قابل فهم و باور است؟! دانشجويي كه بايد در برابر دشمنان انقلاب سينه سپر كند و سپر بلاي اين انقلاب بشود، خودش بلايي به جان اين انقلاب شد! اين، اصلاً قابل باور نيست؛ اما اتفاق افتاد. البته، انقلاب موج خروشاني است كه هر چيزي بخواهد با او مقابله كند، آن را تحمل نمي كند. انقلاب، آنها و بزرگتر از آنها را با خودش برد. بعضي توانستند با جريان انقلاب همسو شوند و بالاخره خودشان را به نحوي با انقلاب همراه كنند و نجات پيدا كنند؛ امّا عده يي ديگر هم در اين اقيانوس موّاج غرق و نابود شدند و صد البته، نابودي معنوي از نابودي جسمي خطرناكتر است. امروز، هر انديشه يي كه جوان را دچار اين احساس بكند كه از مسؤولان و پيشروان انقلاب و مديران كشور جداست، اين انديشه و تفكر، از نوع همان تفكرات سياسيِ غلطِ تزريق شده است. امروز بايد ملت و دولت، پشت به پشت و دست به دست هم و در كنار يكديگر، با تمام توان تلاش كنند تا همه ي طلسمهاي استكبار و سلطه را بشكنند و از بين ببرند. اين، صحنه ي بسيار مهم و حساسي است. تفكري كه شما را هدايت خواهد كرد و بايد بكند،

تفكر اسلامي است. بايد در دانشگاهها به تفكرات اسلامي و كار اسلامي، خيلي اهميت بدهيد. اميدوارم خداوند متعال به شما توفيق دهد و تأييدتان بكند. از همه ي شما برادران و خواهران، مخصوصاً خانواده هاي شهداي عزيز دانشجوي مسلمان پيرو خط امام، تشكر مي كنم. يقيناً اين پاداش مجاهدتها و صدق و صفاي آنهاست. خداوند به همه ي شما توفيق بدهد و همه ي ما را در راه تحكيم نظام اسلامي و گسترش تفكر اسلامي در سراسر دنيا، كمك كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 34 2) اعراف: 88 3) اعراف: 88

بيانات در ديدار با شعرا، قصه نويسان، فيلمسازان، آهنگسازان، عكاسان و هنرمندان رشته هاى تجسمى

بيانات در ديدار با شعرا، قصه نويسان، فيلمسازان، آهنگسازان، عكاسان و هنرمندان رشته هاي تجسمي حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هنرمند مي تواند هدايت بيافريند و لذت روحي ببخشد از حضور شما در اين جا خيلي تشكر مي كنم و از زيارت دسته جمعي شما برادران و خواهران خوشحالم. اگرچه اين ديدار دسته جمعي موجب مي شود به جاي اين كه من از اظهارات شما محظوظ بشوم، باز طبق معمولِ چنين اجتماعاتي، ما صحبت كنيم و شما مستمع باشيد؛ در حالي كه مايل بودم كيفيّت ديدار به گونه يي باشد كه حداقل به آن اندازه يي كه من صحبت خواهم كرد، شما هم افاده و صحبت كنيد. آقاي زم گفتند كه برادران و خواهران قلباً محبت و اشتياق دارند كه ما ديدار داشته باشيم. بايد بگويم كه من هم اين اشتياق را همواره داشته ام كه با جمع هنرمندان انقلاب، در ديدارهايي خوب - چه كاري و چه تبادل نظري و چه اُنسي - ملاقات داشته باشم. پارسال هم به ايشان گفتم كه آماده هستم يك وقت با اعضاي حوزه ي هنري ملاقات كنم. حالا هم خيلي خوشحالم كه

لطف كرديد و تشريف آورديد. جمع بزرگ شما به خاطر تراكمش، براي افرادي از قبيل ما كه مستمع هنر هستيم، كمتر قابل استفاده مي شود؛ چون هر كدام از شما در هر جا كه باشيد، جمع كثيري را مستفيض خواهيد كرد. وقتي همه با هم هستيد، تراكم و تجمع اين همه استعداد و فعليت، طبعاً موجب مي شود كه نتوانيم في المجلس از شما استفاده كنيم و حقيقتاً وقتي يك مجموعه ي خوش استعداد و خوش فعليت - مثل شما - يك جا جمع بشوند، سرمايه ي خيلي بزرگي است و هر هنرمندي مي تواند كشور و بلكه دنيايي را با هنر خودش پوشش بدهد و ذهنيتهايي را بسازد و هدايتهايي را براي افراد بيافريند و يا لذتهاي روحي و معنوي را به كساني كه اهل التذاذ هنري هستند، ببخشد. از كساني كه نمي خواهند هنر اسلامي را بفهمند، متأثر نشويد نكته يي را در خصوص اظهاراتي كه بيان شد و در حقيقت اظهارات اين جمع بود، يادآور مي شوم و آن اين است كه به نظر من، شما از كساني كه نمي خواهند هنر اسلامي را بفهمند يا به آن اقرار كنند، نبايد خيلي متأثر بشويد. اين كه امكانات در اختيار يك مجموعه نگذارند، چيزي است كه انسان بايد تلاش كند تا اين مشكل را برطرف نمايد. امكانات را بايد در اختيار مجموعه يي بگذارند كه كارِ خوب مي كند. اشكالي ندارد كه به دنبال جلب امكانات باشيم و بگوييم كه چرا به ما امكانات نمي دهيد تا ما اين كارها را بكنيم يا اين توسعه را در كارمان بدهيم - اين كار ايرادي ندارد و ما بايد تلاش خود را بكنيم - ليكن اگر كساني حاضر نيستند هنر ما

و ما را كه هنرمنديم، قبول كنند، از زبان شما مي گويم كه اين اصلاً چيز مهمي نيست، چيز بدي هم نيست. مگر مي شود همه با يك هنرِ برخاسته از يك انديشه و تفكر خاصي موافق باشند؟ لابد عده يي مخالفند؛ اشكالي ندارد، مخالف باشند. لابد عده يي با محتوا و جهتگيري مخالفت خواهند كرد. آدم كه نبايد اين مسأله برايش خيلي بزرگ بيايد. يك چيز است كه كسي با آن نمي تواند مخالفت كند و آن خود هنر و مايه ي هنري شماست. اگر شما يك نوشته و شعر و آهنگ و نقاشي و يا محصول خوب هنر را كه سرشار و برخوردار از مايه ي هنري است، عرضه كرديد، هيچ كس نمي تواند بگويد كه اين بد است. هيچ كس نمي تواند با آن مخالفت كند؛ زيرا مثل همان دشمني با خورشيد مي شود: مادح خورشيد مداح خود است كه دو چشمم روشن و نامُرمد است اگر من هنر شما را ستايش كردم، در حقيقت از خودم ستايش كردم. كسي كه از هنر شما تعريف كند، بر سر شما منّتي ندارد. اگر كسي به هنر شما تهاجم كرد، در حقيقت خودش را خراب نموده و به خودش حمله كرده است. وقتي صحبت از ستايش هنر مي شود، يك اثر هنريِ برجسته به معني آثار استثنايي تاريخ، مورد نظر نيست؛ بلكه برخورداري از مايه ي كافي هنر مورد نظر است. مگر مي شود كسي اين واقعيت را انكار كند؟ كساني كه اهل انصافند، اين آدم را تخطئه خواهند كرد. به افزايش مايه ي هنري خود بپردازيد من مي خواهم از اين نكته چنين نتيجه بگيرم كه شما - چه به عنوان شخص هنرمند و چه به عنوان مجموعه ي حوزه ي هنري

سازمان تبليغات - بايد به افزايش مايه ي هنري بپردازيد، تا مايه ي هنريِ شما بيننده را خاضع كند و كسي را كه مدعي و مستفسر حالات و منتظر ره آورد شماست، قانع نمايد كه در اين جا، مايه ي هنري موجود است. شكي نيست كساني كه تفكرات يا انگيزه ها يا اهواي غلط دارند، از هنر استفاده خواهند كرد. هنر چيزي است كه همه ي ذي شعورهاي عالم - عامل و مستمع - با به كار بردن و با التذاد به آن، مي خواهند استفاده كنند. اصلاً در دنيا كسي وجود دارد كه صاحب عقل باشد، ولي نخواهد از هنر استفاده كند؟ طبيعي است كه همه مي خواهند از هنر استفاده كنند. يكي از انواع استفاده هم اين است كه يك نفر، انديشه ي ناپاكي را با يك وسيله ي هنري در ذهنها بريزد. بنابراين، آن فرد هم مي خواهد از هنر استفاده كند - اصلاً جاي ملامت نيست - مثل پول و سلاح كه از آن استفاده مي كنند. جلوي صاحبان انديشه ها و روشهاي ناپاك را نمي شود گرفت. كاري كه مي شود كرد، اين است كه بياييم آن چيزي را كه صاحب انديشه ي ناپاك مي خواهد استفاده بكند يا كرده است، در اختيار سرپنجه ي مقتدر انديشه ي مقدس و پاك و والا قرار بدهيم؛ والّا اگر آن انديشه ي پاك و مقدس و والا نتوانست از اين مايه استفاده كند، شكي نداريم كه عقب خواهد ماند. كسي كه مي خواهد فسادي را در نقطه يي از دنيا به وجود آورد، از وسيله هاي تندرو - مثل هواپيما و اتومبيل - استفاده خواهد كرد. او پول دارد، وسيله كرايه مي كند و در آن مي نشيند و مي رود مثلاً دزدي يي را در آن نقطه سازماندهي كند و يا قتلي راه

بيندازد. شما هم كه مي خواهيد مانع او شويد و به آن جا برويد تا احياي نفوس بكنيد، بايد سوار همين هواپيما بشويد و راه بيفتيد. اگر شما خيلي آدم خوب و قوي يي هستيد و دلتان هم خيلي مي خواهد، كار خوب انجام بگيرد و احياي نفوس بشود، بايد زودتر يا لااقل هماهنگ با او و بلافاصله بعد از او به آن جا برسيد؛ اما اگر خودتان را با اين هواپيماي تندرو، پاي كار نمي رسانيد، قهري است كه عقب مي مانيد. همه ي صحبت من بدين معنا و در اين جهت است كه شما - چه به عنوان مجموعه ي حوزه كه بحمداللَّه همه نوع هنري در اين مجموعه مي گنجد و چه به عنوان غيرمجموعه ي حوزه - وقتي كه هنري را در خود يافتيد و آن را دنبال كرديد و ريشه و چشمه ي هنر را در خودتان به جوشش درآورديد، بايد كوشش كنيد مايه ي هنري را غليظ نماييد تا بتوانيد اين انديشه ي مقدس و اين روح پاك امروز دنيا - يعني انقلاب اسلامي - را كه مثل روح و انديشه ي معصومي، در دنياي ناپاك افكار غلط و در روزگار سياه ما، بالاخره جاي خودش را در دنيا باز مي كند، تقويت نماييد و گسترش دهيد. سنت الهي اقتضا مي كرد كه تفكر اسلامي رو بيايد ما در اين مورد، خيلي صاحب مسأله نيستيم. صاحب مسأله خود خداست كه اين فكر را پيش مي برد. اين سنتهاي الهي است، ما هم يكي از آن كسان و مجموعه هايي هستيم كه اين سنت را عمل كرديم. نه اين كه حالا خيال كنيم و اين شبهه يكباره براي ما به وجود آيد كه ما بوديم اسلام را در دنيا به اين ابهت

رسانديم و اكنون كه در آفريقا و اروپا و در همه جا، مسأله ي اسلام براي استكبار جهاني، يك مسأله ي خطرناك شده و از آن احساس خطر مي كند، پس ما هستيم كه به عنوان خودمان استكبار جهاني را مي ترسانيم و مي لرزانيم و اسلام چنين كاري را نكرده است!! سنت الهي در تاريخ اقتضا مي كرد كه تفكر اسلامي و انديشه ي پاك الهي، در يك نوبت روبيايد، و آن نوبت اكنون آغاز شده است و معلوم مي شود كه يكي از نشانه هايش ماييم. يكي از نشانه هايش، لبنان و آفريقا و كشورهاي گوناگون اسلامي است. يكي از نشانه هايش، احساس ضعف دنيا در مقابل تفكر الهي و توحيدي است كه وجود دارد و در حال به وجود آمدن است. در اين مجموعه و در اين حركت عظيم، اين فكر پاك و مقدسي كه در دنيا به وجود آمده است - فكر انقلابي و توحيدي و الهي - در صف آرايي با فكر شيطاني و اهريمني قرار گرفته است. ما كه اهل هنريم - شما را مي گويم و از زبان شما حرف مي زنم - بايد اين مايه ي هنر را به كار ببريم و غليظ كنيم و شاعر و نويسنده و هر گونه هنرمند ديگري، در خدمت اين تفكر مقدس قرار بگيرند و از هنر و مايه ي هنر و ابزار هنر، حداكثر استفاده را بكنند. البته، حالا اين بحثها را كه آيا هنر ابزار است يا خير و اصولاً تعبير ابزار براي هنر درست است يا نه، براي كساني كه اهل اين مباحثند، بگذاريم. معلوم است كه مقصود من چيست. خواهش مي كنم خواهران و برادراني كه در مجموعه ي حوزه ي هنري كار مي كنند، اين را مهم بشمارند. هنر حقيقي

خواهد توانست تفكر انقلاب را عمق ببخشد پيشرفت شما خيلي خوب بوده است. البته، هرچند شما برادران و خواهران را غالباً از نزديك نمي شناسم و نمي توانم بگويم پيشرفت شما و پيشرفت هنر متعهد و انقلابي، خوب بوده است. انسان كه كارهاي شما را مي بيند، اين پيشرفت را احساس مي كند. مطمئنم كه اگر تلاش بكنيد و امكانات هم - همان طور كه گفتند - فراهم بشود، هنر حقيقي و پرجوشش در كشور ما كه پايگاههاي خيلي زيادي هم دارد، واقعاً خواهد توانست در آينده ي نزديكي، فكر صحيح و تفكر انقلاب و تفكر توحيدي را بر جو اين جامعه مسلط كند و آن انديشه را عمق ببخشد. دو سه سال قبل از اين، يكي از اين نشريات شما را مي خواندم كه يكي از نوشته هاي خوب و با قوّت آن، به قدري من را تحت تأثير قرار داد كه به گريه افتادم. گفتم: پروردگارا! واقعاً اين جوانهاي ما چه قدر به خاطر تو و به بركت ايمان به تو پيش رفته اند و با چه قدرت و جرأتي اين مطالب را مي نويسند. در همان جا نقدي نوشته شده بود كه به نظرم خيلي جالب آمد. از اين كه هنر و ادبيات انقلاب اين گونه رشد مي كند، واقعاً تحت تأثير قرار گرفتم. آن چيزهايي كه ما به عنوان يك مستمع مي توانيم برداشتي داشته باشيم، الحمدللَّه روزبه روز بهتر شده است و شايد در بعضي از بخشها، خيلي هم بهتر شده باشد كه ما خيلي توفيق استفاده و درك آن را نداشته باشيم. جهتگيري هنر بايد خيلي دقيق و روشن و درست باشد چيزي كه خيلي مهم مي باشد، اين است كه به كار بردن هنر بايد مثل همه ي ابزارهاي

ديگر كه حامل يك فكر هستند، جهتگيريش خيلي دقيق و روشن و درست بوده باشد و دچار اشتباه در جهتگيري نباشد. پيامبر اسلام(ص) از همه ي ابزارها، حتّي ابزار هنر، براي حمل همين فكر - كه حالا شما دنبالش هستيد - استفاده كرده است؛ آن هم در راقيترين و فاخرترين حلّه و پوشش خودش، يعني قرآن. واقعاً قرآن مايه ي هنري خيلي عجيبي دارد كه اصلاً براي ما قابل تصوير نيست. اگر از اول تا آخر قرآن و همين طور بيانات رسول اكرم(ص) را ملاحظه كنيد، خواهيد ديد توحيد و دشمني با شرك و بت و شيطان - كه مظهر شر و بدي و پليدي است - وجود دارد و موج مي زند. همچنين تصميم بر تلاش و كار و خسته نشدن و محبت به مردم و تكريم انسان و انسانيت موج مي زند. به عبارت ديگر، اصول اسلامي و چيزهايي كه پايه هاي انقلاب هستند، در تمام قرآن و از اول تا آخر ادبيات صدر اسلام و ادبيات درست اسلامي - يعني همين رواياتي كه از ائمه(ع) رسيده و نيز نهج البلاغه - موج مي زند. هنرمند حقيقت را بهتر و زودتر مي فهمد در اين منابع، حركت زيگزاگي وجود ندارد كه مثلاً يك روز جهتگيريمان طوري باشد كه به طرف چپ برويم و روز ديگر به طرف راست بپيچيم! اين، غلط است. نمي شود به مجوز هنرمند بودن، اين حالت تذبذب را براي خودمان روا بدانيم و بگوييم چون فلاني هنرمند است، نسبت به اصول با ديگران متفاوت است؛ يعني كأنّه بعضي از اصول زندگي هست كه براي همه ي مردم اصل است، ولي اينها براي هنرمند اصل نيست و هنرمند به خاطر لطافت و

رقت روحش و به خاطر ظرافت انديشه و برداشتش، از اصول معمول زندگي مستثناست! نه، اصلاً چنين چيزي نيست. هنرمند به خاطر آن ظرافت و لطافت و حساسيت، حقيقت را بهتر و زودتر مي فهمد و بهتر بيان مي كند و نسبت به آن پايبندتر مي ماند؛ نه اين كه حالا چون حقيقت را زودتر از ديگران به دست آورده، يا لطيفتر و ظريفترش را به دست آورده است، آسانتر از دست مي دهد. مگر چنين چيزي ممكن است؟! اصلاً اين اهانت به هنر است كه ما تذبذبهايي را كه در ذات خودمان است و يا ناشي از احساسات غلطي است كه در خودمان وجود دارد، به پاي هنر ببنديم؛ كمااين كه در گذشته، اين هنرمندها غالباً اعتيادهاي بدي داشتند و به انواع و اقسام آلودگيها معتاد بودند. در آن وقت، من بعضي از آنها را مي شناختم و بعضي را هم از دور مي شناختم و مي دانستم كه در چه وضعيتي هستند. يك وقت به يك نفر گفتم كه چرا همه ي آنها اين گونه اند و هر كس را كه ما شنيديم و فهميديم و ديديم، معلوم شد كه يك طور گرفتار است. گفت: هنرمند است ديگر!! واقعاً به نظر من هيچ اهانتي به هنر بالاتر از اين مطلب نيست. او به عنوان اهانت، اين اظهارنظر را نمي كرد؛ بلكه او به عنوان عذرخواهي مي گفت! مي خواست بگويد بالاخره هنرمند آدم لطيفي است و دچار چنين چيزهايي مي شود؛ در حالي كه اين اصلاً مجوز نمي شود. من مي گويم حالا كه در دوراني زندگي مي كنيم كه آن آلودگيها و گرفتاريها كم شده و يا در معيارهاي موجود زندگي ساقط شده است و در معيارهاي دوران بعد از انقلاب، اين حرفها بيش از

گذشته عيب است، نبايد چيزهاي ديگري را به حجت و مجوز هنرمند بودن، جايگزين همان گرفتاريها بكنيم. به اعتقاد من، غرض اين است كه آن خط اصيل اسلامي و ناب و قرآني كه همان خط انقلاب اصيل و خط امام ماست، حفظ شود. امام براي همه ي ما الگوست هويت هنري امام، بعد از رحلتشان براي همه آشكار شد. شايد خيليها اصلاً نمي دانستند كه امام اهل شعر يا شاعر است؛ آن هم شعر با اين مايه از لطافت عرفاني وآن سوخته حاليِ مخصوص يك انسان عارف دلباخته. اين بزرگوار، با آن روح عرفاني، همان كسي است كه صدايش قويترين صداها عليه استكبار جهاني بود. يعني لطافت روحي با قوّت اراده ي آن چناني همراه مي شود و بزرگترين كارهاي روزگار ما را انجام مي دهد. واقعاً تشكيل جمهوري اسلامي، فقط تشكيل يك حكومت جديد و از بين بردن يك حكومت قديم نبود؛ كار خيلي مشكلتر از اين بود. در دنيايي كه همه چيز در جهت مادّيت است و شايد حدود دويست سال است كه به طور برنامه ريزي شده، عليه اديان و بخصوص عليه اسلام كار مي شود، تأسيس حكومت اسلامي در يكي از حساسترين نقاط دنيا، واقعاً كار معجزه آسايي بود. آن بزرگوار، با قوّت اراده ي خودش توانست همه ي نيروهاي عظيم مردمي را به كار گيرد و اين معجزه را به كمك پروردگار تحقق ببخشد. خيلي مهم است كه آن روح لطيف، در طول سالهاي متمادي مبارزه - كه مشكلات فراواني به همراه داشت - با قوّت اراده و استقامت در راه، يك سر مو به چپ و راست نرفت. به نظر من، ايشان براي همه ي ما و شما به عنوان هنرمندان متعهد و مؤمن و براي

هر قشري به عناوين مختلف، الگو هستند و بايستي از ايشان تعليم گرفت. دستگاههاي مختلف بايستي به شما كمك كنند شخصاً به شما به خاطر ارزشهاي زيادي كه در وجودتان است و من برخي از آنها را احساس و ادراك مي كنم و به خاطر سرمايه يي كه در وجود شماست و براي ملت و مردم و كشور و انقلاب و تاريخ ما، يك چيز فوق العاده ضروري و لازم است، محبت و علاقه ي زيادي دارم. خواهش مي كنم كه اين سرمايه را در خودتان تقويت كنيد و آن را هرچه بيشتر در خدمت هدفهاي پاك و مقدس قرار بدهيد. دستگاههاي مختلف بايستي به شما كمك كنند و موانع را از سر راهتان بردارند، تا ان شاءاللَّه بتوانيد پايه و هسته ي مركزي هنر صحيح و اصيل اسلامي را هرچه قويتر و ريشه دارتر پايه گذاري كنيد و شكل بدهيد. ديگران هم كه هنرمندند، اما فكر و روحيه ي آنان چيز ديگر و طور ديگري است، بايد بدانند كه حقيقتاً دريغ و حيف است كه آن سرمايه و هنر، در راه چيزي غير از راه خدا و معنويت و انقلاب و نجات انسانها و كمك به محرومان و مستضعفان به كار برود و نيز حيف است كه در مصارف و راههاي خيلي كم ارزشي كه متأسفانه آن مبتذلات به كار مي روند، به كار رود. يك بار ديگر، از اين كه اين توفيق را به من داديد كه زيارتتان كنم، تشكر مي كنم. البته، مقصودم از اين ديدار اين نبود كه مثل هميشه براي شما صحبت بكنم؛ مقصود اين بود كه بيشتر از شما بشنويم و استفاده كنيم كه آن هم طبعاً در چنين جمعي ميسور نيست و ان شاءاللَّه بايستي آقاي زم براي

اين كار برنامه ريزي خوبي بكنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از جانبازان، خانواده هاى معظّم شهدا، اسرا، مفقودان و مسؤولان بنياد شهي

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از جانبازان، خانواده هاي معظّم شهدا، اسرا، مفقودان و مسؤولان بنياد شهيد، جمعي از روحانيون و ائمه ي جمعه و مسؤولان شهرهاي مشهد، رودسر، فيروزكوه، خميني شهر، سوادكوه، بابل، اميركلا، اصفهان، رهنان، شهرضا و دهاقان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در زمان ما مجاهدت و فداكاري ارزش مضاعف دارد من هم متقابلاً ارادت و اخلاص صميمانه ي خود را نسبت به شما خانواده هاي معزّز شهيدان كه حقيقتاً از جمله فداكارترين مردم كشور ما و انقلاب هستيد، تقديم مي دارم و از همه ي شما، مخصوصاً آقايان علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه كه از راههاي طولاني و نقاط مختلف كشور تشريف آورديد و اين توفيق را به من ارزاني داشتيد، تشكر مي كنم. در زمان ما، ارزش شهادت و فداكاري در راه خدا، از بسياري زمانهاي تاريخ اسلام بيشتر است. شهادت، هميشه با ارزش است و فداكاري در راه خدا، هميشه كاري عظيم و ارجمند است؛ اما همين كار خوب و بزرگ، در برخي از شرايط و در بعضي از زمانها، بزرگتر و مهمتر و باارزشتر است. مثلاً در صدر اسلام، فداكاري واقعاً ارزش مضاعف داشت. علت هم اين بود كه در آن دوران، اسلام مثل نهالي بود و اگر فداكاريها نمي بود، شايد دشمنان اسلام اين نهال را مي كندند. در زمان سيّدالشّهداء(عليه الصّلاةوالسّلام) آن فداكاري و شهادت بزرگ، ارزش مضاعف داشت؛ چون حقيقتاً در آن روزها محصول زحمات پيامبر(ص) در حال از بين رفتن بود و فداكاري حسين بن علي(ع) و ياران آن بزرگوار، مانع از چنين كاري شد. بعضي از زمانها اين گونه است كه مجاهدت در راه خدا و شهادت

در راه او، ارزش مضاعف دارد و دو برابر و چند برابر است. مثلاً يك ظرف آب گوارا كه در حالت طبيعي هم با ارزش است، اما در يك تابستان گرم، آن هم براي انساني كه مدتي تشنگي كشيده، بخصوص اگر آن انسان بيمار هم بوده و در جايي باشد كه آب در آن جا كم است، اين يك ظرف آب گوارا چند برابر ارزش پيدا مي كند. بنابراين، همه جا قيمتها يكسان نيست، بلكه شرايط متفاوت است. به دليلي، در زمان ما مجاهدت و فداكاري ارزش مضاعف دارد. اين زمان از همان زمانهايي است كه اگر كسي در راه خدا جهاد كند و شهيد بدهد، با بسياري از زمانهاي ديگر تفاوت دارد. اگر بخواهيم آن علت و دليل را به طور خلاصه مطرح كنيم، بايد بگوييم علت اين است كه امروز دشمنان اسلام، از هميشه ي تاريخ مجهزترند. تجهيزاتي كه امروز در اختيار دشمنان اسلام است، هيچ وقت در طول تاريخ در اختيار دشمنان اسلام قرار نداشته است. مثلاً در دوره يي از صدر اسلام، خلفاي ظالم و غاصب مي خواستند نسبت به اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) سمپاشي كرده و در متن جامعه ي اسلامي، عليه اميرالمؤمنين و عليه اسلام ناب و عليه تفسير صحيح قرآن تبليغات كنند تا مردم را به راهي كه خودشان مايلند، بكشانند. اين كار را چگونه انجام مي دادند؟ در چه مدتي و با چه وسايلي بايد كساني را به سرتاسر عالم مي فرستادند؟ اين كه در عالم اسلام هر كسي برود جمعيتي را پيدا كند، خطبه يي بخواند، حرفي بزند و مطلبي را كه حكام جور مي خواهند، در اختيار مردم و اذهان آنان قرار بدهد، كاري مشكل بود. البته، كارِ مشكل

را مي كردند؛ اما طبيعتاً توفيقات آنها زياد نبود. امروز تجهيزات دشمنان اسلام بيشتر از گذشته است امروز، در اين دوران و در اين نيم قرن اخير كه تجهيزات تبليغاتي عالم به صورت عجيبي پيشرفت كرده است، اگر بخواهند عليه اسلام تبليغاتي بكنند - كه مي خواهند و مي كنند - براي قدرتمندان ضد اسلام زحمتي ندارد. براي آنها در اين كار، اين همه سختي نيست. كاري را كه در گذشته در طول چند سال بايد انجام مي دادند - آن هم در يك منطقه ي محدود - امروز همان كار را در طول چند ساعت انجام مي دهند. در سطح وسيعي از عالم، بر ضد اسلام فيلم مي سازند و در تلويزيونهاي بين المللي منتشر كرده و پخش مي كنند. هر كسي اين فيلم را تماشا كند، اگر خبر از اسلام نداشته باشد، نسبت به اسلام بدبين خواهد شد. راديوها، خبرنامه ها، خبرگزاريها و خبرهاي آنان، دايماً در سطح عالم عليه اسلام و عليه ارزشهاي اسلامي كار مي كنند. اين، يك نمونه از پيشرفت تجهيزات دشمنان اسلام است. امروز، در هر نقطه يي از عالم كه سياستها بخواهند بر مسلمانها فشار وارد كنند، به آساني انجام مي دهند. براي قدرتها آسان است كه بر توده هاي ضعيف و بي سلاح و بي دفاع، فشار وارد كنند. مثلاً مي بينيد كه هزاران مسلمان در هند زير فشار قرار مي گيرند. دولت آن جا هم اگر نگوييم به دشمنان اسلام و مسلمين كمك مي كند - كه احتمال دارد كمك هم بكند - حداقل اين است كه آرام نشسته و تماشا مي كند كه اكثريتي، جمع مسلمانان را - با اين كه خيلي زيادند، اما در آن كشور اقليتند - زير فشار قرار بدهند، كشتار كنند، اهانت نمايند، كتك

بزنند و آواره كنند. اين، يك نمونه در كشورهاي اسلامي است. گروههاي مسلماني كه براي دفاع از اسلام قيام مي كنند، به وسيله ي سردمداران آن كشورها به راحتي زير فشار و شكنجه و زندان قرار مي گيرند و قدرتهاي جهاني هم از اينها - يعني از دولتها - حمايت مي كنند. مصر، امروز اين گونه است. بسياري از كشورهاي ديگر در دنيا همين گونه اند. يك ملت مسلمان مانند ملت فلسطين را از شهر و خانه و كشورشان بيرون مي كنند و قدرتهاي بزرگ جهاني هم به اين كار كمك مي نمايند و بلكه خودشان آن را انجام مي دهند. پس، مي بينيد كه امروز تجهيزات و قدرت و امكانات دشمنان اسلام براي فشار آوردن روي مسلمانها و طرفداران اسلام، با گذشته خيلي تفاوت كرده است. حالا در اين شرايط، اگر ملتي براي دفاع از اسلام و براي عظمت دادن به آن قيام كند و در راه اعتلاي اسلام مجاهدت نمايد و از كسي و چيزي نترسد و در راه اين مجاهدت به شهادت برسد، اين قيام و مجاهدت و شهادت، از هميشه ي تاريخ باارزشتر است و ملت ايران، بخصوص خانواده هاي شهدا و عناصر شهيد ما، امروز اين امتياز را داشته و دارند كه براي اسلامي قيام كردند و خون و شهيد دادند كه دشمنان اين اسلام در سطح عالم، به انواع سلاحها مجهزند. ايستادگي در مقابل دشمنان مقتدرِ مسلطِ زورگوي ظالمِ پرروي گستاخ، كار بسيار بزرگ و با عظمتي است. اين، همان كاري است كه مردم ما كردند و عظمت ملت ما به خاطر همين شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود. اسلام امروز بيش از هميشه مورد بغض قدرتهاي شيطاني است به دو

نكته ي در كنار هم كه من در خلال عرايضم مطرح كردم، توجه كنيد: نكته ي اول اين است كه امروز اسلام بيش از هميشه در دنيا مورد بغض و عداوت سردمداران قدرتهاي شيطاني است. سابق هم با اسلام بد بودند و هيچ وقت گردن كلفتها و زورگوهاي عالم، از اسلام خوششان نمي آمد و با اسلام دل صافي نداشتند؛ اما امروز اين دشمني چند برابر است. امروز، قدرتهاي شيطاني مزه ي ضربتهايي را كه اسلامِ زنده بر آنها وارد مي كند، چشيده اند. امروز، قدرتهاي شيطاني غربي - امريكا و ايادي و اذنابش - فهميده اند كه وقتي يك ملت مسلمان بود و به نام خدا قيام كرد، چه معنايي دارد. لذا از اسلام بيشتر مي ترسند و نسبت به اسلام بيشتر بغض و عداوت مي ورزند. نكته ي دوم اين است كه شما مسلمانان مؤمن و مقاوم توانسته ايد در مقابل اين نفرت و خشم و عداوتِ ديوانه وار قدرتها ايستادگي بكنيد. ارزش اين ايستادگي و مسلماني و مسلمان ماندن، بيشتر از مسلمانيِ صد سال و پنجاه سال پيش است. اين مسلماني، مثل مسلمانيِ دوران صدر اسلام است؛ هم فضيلت و هم دردسرش بيشتر است. آن اسلامي كه انسان، پنجاه سال يا شصت سال يا هفتاد سال در دنيا زندگي مي كرد و در تمام اين مدّت، يك بار با دشمنان خدا مواجه نمي شد و به روي دشمنان خدا اخم نمي كرد و حتّي از طرف دشمنان خدا تلنگري نمي خورد، اسمش اسلام بود. اين مسلماني، با مسلمانيِ جوان نورسيده ي ما كه بيست سال يا بيست و پنج سال سن دارد و از ابتداي بلوغ كه به شرف تكليف مشرّف شده، در ميدان جهاد با دشمنان خدا قرار

گرفته و در ميدان جنگ مقاومت و مجاهدت كرده، يا به شهادت رسيده و يا جانباز و اسير شده است، از زمين تا آسمان فرق دارد. مسلمانيِ جوانان امروز ما كه در راه خدا مقاومت و مجاهدت و ايستادگي مي كنند، مثل مسلمانيِ جوانيهاي ابي ذرغفاري و حنظله ي غسيل الملائكه و مصعب بن عمير است. مثل مسلمانيِ گذشتگان ما نيست كه عمري مسلمانِ خوب هم بودند - كه خداي متعال يقيناً اجرشان را هم خواهد داد - نمازي مي خواندند، عبادتي مي كردند، كاسبي يي مي كردند و دنبال كار خودشان بودند؛ نه امر به معروف و نهي از منكري بود، نه جهادي بود و نه مواجهه با دشمنان خدا. اين كجا و آن كجا؟ اين دو حالت با يكديگر خيلي فرق دارد. قدر مسلمانيِ دوران جهاد را بايد دانست قدر مسلمانيِ دوران جهاد را بايد دانست. البته، مقداري هم سختي دارد، اما اين سختي اول كار است. شما از دوران دهساله ي زندگي پر بركت رسول گرامي اسلام(ص) كه در مدينه و در ميان مسلمانها زندگي كردند، آگاهيد و مي دانيد كه از اول تا آخر آن، جنگ و سختي و كمبود بود؛ اما اگر در جغرافياي دنيا بنگريد، خواهيدديد كه همان مجاهدات دهساله ي پيامبر بود كه پنجاه سال بعد از آن جنگها، حكومت پيامبر نصف بيشتر دنياي آباد آن روز را فرا گرفت. اين، همان ده سال بود كه به خاطر همان مجاهدتها اين گونه شد. البته، بعدها آن طور كه دوران پيامبر بود و انتظار مي رفت، ادامه نيافت و بعد از گذشت مدتي، وضعِ خوب، بد هم شد؛ اما در عين حال همان زحمات و مجاهدتها و سختي كشيدنها و گرسنگي خوردنهاي دهساله ي رسول اكرم(ص) و يارانش، باعث

شد كه نيم قرن بعد از رحلت آن حضرت، بيشتر از نيمي از دنيا در اختيار مسلمانان باشد. سختيهاي زيادي در زمان پيامبر تحمل شد. سرگذشت اصحاب صُفّه را كه مي دانيد. لباس قرض دادن به يكديگر را كه شنيده ايد. آنها در آن زمان، با يك خرما در ميدان جنگ مقاومت مي كردند. نفر اول خرما را مي مكيد تا از شيريني آن مقداري جان بگيرد، بعد از دهانش بيرون مي آورد و به نفر دوم مي داد و او هم مي مكيد و قدري او هم جان مي گرفت و سپس خرماي دوبار مكيده را به نفر سومي مي داد كه او فرو بدهد. اين گونه زندگي مي كردند، اين طور سختي مي كشيدند و اين طور كمبود داشتند. در ابتداي كار، فشار روي آنها از همه طرف زياد بود. اول كار، همان پنج، شش ماه و يك سال اول نيست؛ پنج، شش ماه در عمر يك مسافرت، اول كار محسوب مي شود، نه در عمر يك ملت و نه در عمر يك تاريخ نو. در عمر يك ملت، ده سال و بيست سال، چند روز محسوب مي شود. در دوران پيامبر(ص)، مردم سختيها را تحمل كردند؛ اما بعد از آن كه پايه محكم شد، آن مجاهدتها و فداكاريها و اخلاصها و تربيتها، موجب شد كه اين حركت آن چنان سريع ادامه پيدا كند كه پنجاه سال بعد از رحلت پيامبر، بيشتر از نيم دنيا در اختيار مسلمانها باشد. در آن زمان چنين بود و امروز هم همان گونه است. در زمان ما، مجاهدت ارزش مضاعف دارد. منافقان و كساني كه در دلهايشان مرض است، در زمان پيامبر نق مي زدند؛ امروز هم نق مي زنند و در زمان امام عزيز ما

هم نق مي زدند. آنها در آن روزگار، سختيها و كمبودها و شدتها را بزرگ مي كردند؛ امروز هم بزرگ مي كنند. به حرف آنها نبايد اعتنا كرد كه بحمداللَّه مردم اعتماد نمي كنند. سرانجام شما اسلام را در دنيا عزيز خواهيد كرد مسأله اين است كه امروز شما در مقابل دنيايي كه قدرتمندانش تصميم گرفته اند با اسلام مبارزه بكنند - چون از اسلام مي ترسند و از او ضربت خورده اند - مي خواهيد اسلام را عزيز و زنده كنيد. كار خيلي مهمي است. من به شما مي گويم كه بالاخره كارتان را پيش خواهيد برد و سرانجام شما هستيد كه به كوري چشم كساني كه نمي توانند ببينند، اسلام را عزيز خواهيد كرد. قدرتمندان دنيا و امپراتورهاي زر و زور خيال نكنند كه خواهند توانست با سختگيريهايي از قبيل آنچه كه در اروپا و كشورهاي اسلامي و جاهاي ديگر عليه مسلمانها انجام مي گيرد، اسلام را از صحنه خارج كنند. روز طلوع اسلام فرا رسيده و اسلام در صحنه ماندني است. آن وقتي كه مي توانستند اسلام را منزوي كنند، گذشت. سالهاي متمادي اسلام را منزوي كردند و اين انزوا به قدري بود كه ديگر از آن نمي ترسيدند؛ چون خطري برايشان نداشت. اسلام فراري، اسلام مخفي شده، اسلامي كه مسلمانهايش ننگشان مي آيد بگويند ما مسلمانيم و ننگشان مي آمد در اول سخنرانيهايشان «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» بگويند، هيچ خطري براي استكبار ندارد. نمايندگان جمهوري اسلامي، مردانه و قدرتمندانه، نام خدا را در تمام تريبونهاي بزرگ دنيا عظمت بخشيدند و به آن افتخار كردند. آن وقت ديگران ديدند كه از قافله عقب مانده اند و لذا حالا بعضي از سران مسلمان وقتي مي خواهند در جايي نطق كنند، اول كار «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» مي گويند!

خجالت مي كشيدند «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» بگويند. اصلاً اسم خدا را نمي آوردند و ننگشان مي آمد. اسلام اين گونه در غربت بود. بنابراين، از چنين اسلامي نمي ترسيدند؛ همچنان كه از اسلام زراندوزاني مثل سعودي و امثال او نمي ترسند. امريكا، از اسلامِ نوكرمآبهايي مثل بعضي از دولتهاي ديگر نمي ترسد - آن اسلام ترس ندارد - از آن اسلامي مي ترسد كه اسلام ناب است، اسلام قرآني است، اسلام جهاد و مبارزه و اسلام توكل به خداست؛ يعني همان اسلامي كه در دست مردم انقلابي ما و در دست شماست و دست جوانهايتان بود كه رفتند و جنگيدند و شهيد شدند. از اين اسلام مي ترسند. خانواده هاي اسرا به جوانان آزاده ي خود افتخار كنند هر نفر از جوانان ما در جبهه، براي استكبار يك خطر محسوب مي شد. هر نفر از اسراي ما كه امروز در زندانهاي دولت بعثي است، براي استكبار به عنوان يك خطر بالقوّه و بالفعل به حساب مي آيد. اين واقعيت را خانواده هاي اسرا بدانند و بدان افتخار كنند. همچنان كه خانواده هاي شهدا به شهداي خود افتخار كردند، خانواده هاي اسرا هم بايد به اين آزادمردان و جوانان آزاده افتخار كنند. ما مي دانيم اينها چه قدر مردانگي و قدرت نفس از خود نشان دادند و دشمن نتوانسته آنان را هضم كند. البته، روي اسراي عزيزمان در طول اين چند سال سختگيريها و فشارهايي هم داشتند؛ ولي آنها مردند و مؤمنند و آن همه سختي را تحمل كردند و به خاطر اسلام ايستادگي نمودند. همان رژيمي كه آن قدر نسبت به اسرا سختگيري كرده است، حالا براي مصلحت خود و براي فريب افكار عمومي مردم دنيا مي گويد كه مسأله ي اسرا، يك مسأله ي انساني است و بياييد قبل

از عقب نشيني، اسرا را مبادله كنيم!! كدام اسرا را مبادله كنيد؟! اسرايي كه ثبت نام نشده اند؟ چندين هزار از اسراي ما در زندانها و اردوگاههاي رژيم بعثي هستند كه هنوز ثبت نام نشده اند و صليب سرخ اين قدر شجاعت و بي طرفي نداشته كه برود آنان را ثبت نام بكند. تعدادي از اسراي ما در آن جا ثبت نام شده اند. آنها مي گويند بياييد همه ي اسراي عراقي در ايران را به ما بدهيد و تعدادي از اسراي خود را بگيريد! با اين پيشنهاد، بعداً ما بايد دنبال عراق راه بيفتيم و چند سال التماس كنيم كه ما چند هزار نفر ديگر آن جا اسير داريم! آنها دلشان اين گونه مي خواهد. مسأله ي اسرا را به عنوان يك مسأله ي انساني مطرح مي كنند، در حالي كه از اوّليترين و ابتداييترين خدماتي كه بايد نسبت به اسرا انجام بشود، خودداري كردند. حتّي اجازه ندادند كه اسمهاي آنان روي كاغذ بيايد و در ليستهاي صليب سرخ درج شود تا مشخص گردد اينها اسيرند. تعداد زيادي از مفقودان ما جزو اسرايند كه رژيم عراق هيچ نام و نشاني از آنها نداده است.

ما بيش از ديگران به سرنوشت اسرا علاقه منديم دستگاههاي استكبار جهاني - همانهايي كه در دوران جنگ دايماً از عراق حمايت كردند - امروز هم مسأله ي اسرا را عَلَم كرده اند. ما به سرنوشت اسرا بيش از آنها علاقه منديم. ما بيش از آنها مايليم فرزندان و عزيزان ما كه در اردوگاههاي عراق هستند، برگردند. هيچ كس به قدر ما براي اين كار دل نمي سوزاند و علاقه ندارد؛ اما ما نمي خواهيم فريب دشمن را بخوريم و دستخوش بازيچه ي سياسي سياستمداران خبيثي بشويم كه در تمام هشت سال جنگ، پشت

سر عراق بودند و به او كمك كردند و حالا در اين موقعيت هم مي خواهند به او كمك كنند. بله، مسأله ي اسرا مسأله ي انساني است؛ اما قدم اول براي حل اين مسأله ي انساني آن است كه عراق صادقانه بگويد چه تعداد اسير ايراني در دست دارد. صليب سرخ كه بايد يك مؤسسه ي بي طرف باشد، تاكنون اين كار را انجام نداده است. البته، اين هم به خاطر مسلمان بودن ماست. ما در راه خدا و براي مسلمان بودن، از اين چيزها زياد تحمل كرده ايم و باز هم تحمل مي كنيم و سرانجام به فضل پروردگار، با استقامت خودمان دشمن را به زانو در خواهيم آورد. هم خانواده هاي شهداي عزيزمان و هم خانواده هاي اسراي عزيزمان و هم جانبازان عزيزمان و خانواده هاي گراميشان، قدر خودشان را بدانند و مطمئن باشند كه عمل آنها امروز خيلي ارزش داشته و دارد و تأثير زيادي براي عظمت اسلام داشته و خواهد داشت. البته، همه ي مردم بايد قدر اين عزيزان را بدانند و دستگاههاي دولتي و مردم معمولي بايد آگاه باشند كه شهيد و خانواده اش و جانباز و خانواده اش و اسير و خانواده اش، جزو برجسته ترين انسانها و شريفترين و عزيزترين آنها هستند و بايد همان گونه هم با آنها معامله شود. البته، معامله ي خدا و آنچه خدا با شما خواهد كرد، از همه بالاتر و باارزشتر و ماندگارتر است. اميدواريم كه خداوند به شما اجر بدهد و دلهاي شما را شاد كند و رحمت و فضل خود را به خاطر جبران اين فداكاري بزرگ، بر شما ارزاني بدارد و ان شاءاللَّه پيروزي كامل اسلام و مسلمين را به همه ي شما نشان بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با ائمه ى جمعه، روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم شهرهاى كبودرآهنگ و بهار همدان،

سخنراني در ديدار با ائمه ي جمعه، روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم شهرهاي كبودرآهنگ و بهار همدان، هشتپر طوالش، سبزوار و مرند، اعضاي ستاد نماز جمعه ي تهران، فرهنگيان و دانش آموزان گلپايگان و دست اندركاران احداث حسينيه ي امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اسلام در اجتماعات بشري، در حال نفوذ و رشد است از همه ي برادران و خواهران كه از نقاط دوردست تشريف آوردند، مخصوصاً علماي اسلام و خانواده هاي معظم شهيدان، صميمانه تشكر مي كنم. اميدوارم خداوند متعال رحمت و فضل و بركات خود را بر همه ي شما مردم مؤمن و شريف و علاقه مند و فداييِ انقلاب نازل كند. امروز، در سرتاسر عالم حقيقت روشني محسوس است كه اگر كسي از مسايل جهان مطلع باشد، اين حقيقت را خواهد ديد و نخواهد توانست انكار كند و آن اين است كه اسلام در اجتماعات بشري در حال نفوذ و رشد است؛ چه اجتماعاتي كه از ظلم و ستم قدرتهاي شيطاني و نظامهاي طاغوتي بجان آمده اند و به دنبال فكر و راه جديدي هستند - مثل جوامع كشورهاي آفريقايي و آسيايي و امثال اينها - و چه حتّي جوامع كشورهاي اروپايي. البته، كدام اسلام؟ اين، قابل بحث است؛ چون دو نوع اسلام وجود دارد كه شايد بعضي از ظواهر اين دو، با هم شبيه باشند، اما روح و جهتگيري آنها يكسان نيست: يكي اسلام حقيقي و قرآني و ناب محمّدي(ص) است؛ يعني همان اسلامي كه پيروان خود را به وضع جديدي از زندگي دعوت مي كند و در خدمت صاحبان قدرت و رؤساي شرق و غرب قرار نمي گيرد. ديگري هم همان اسلامي است كه ظواهر و اسم اسلام را دارد؛ امّا به آساني در خدمت

امريكا و غرب و شرق قرار مي گيرد - مثل اسلامِ همين قلدرهايي كه بر بعضي از كشورهاي اسلامي مسلطند. آنها هم از اسلام دم مي زنند؛ اما اسلام براي آنها يك دكان و وسيله ي حيات و قدرت است؛ والّا اسلام اگر همان اسلامِ قرآن باشد، تسلط امريكا بر مخازن نفتي و سرنوشت مسلمين را صريحاً رد مي كند. آنچه امروز در دلها نفوذ مي كند، اسلام ناب محمّدي است چه طور ممكن است كه كسي هم مسلمان باشد و هم مطيع و منقاد امريكا؟! هم مسلمان باشد و هم اهل فساد و انحطاط و عيش و طرب و انواع و اقسام گرفتاريهاي اخلاقي؟! هم مسلمان باشد و هم به مردم ظلم كند و در رأس قدرت ظالمانه يي قرار داشته باشد و به ميل دشمنان اسلام بر مسلمانها فشار وارد كند. پس، همان تعبير «اسلام امريكايي» - كه امام فقيد و بزرگوارمان مكرّر بيان مي كردند - تعبير درستي براي اسلام آن چنان افراد و مدعياني است. آنچه امروز در دلها و جوامع بشري نفوذ مي كند، اسلام حقيقي و ناب و سازش ناپذير است. لذا شما مي بينيد در كشورهايي كه مردمِ آن مسلمان هستند - مثل بعضي از كشورهاي عربي و آفريقايي كه توده ي مردم مسلمانند - مساجد معمور است؛ اما جمعي به عنوان طرفداري از اسلام قيام مي كنند و حكومتهاي وابسته، اين جمع را زير فشار قرار مي دهند و آنها را با انواع شكنجه ها، شكنجه مي كنند و نهايتاً هم آنها را خرابكار مي نامند!! اين، به چه معناست؟ معنايش اين است كه آنچه در آن كشورها رايج است، چون از لُب و حقيقت اسلام فاصله دارد، لذا افراد مؤمن و داراي وجدانِ آگاه

و آزاد در صدد برمي آيند كه اسلام واقعي و سازش ناپذير را حاكم كنند و به همين خاطر اصطكاك پيش مي آيد. اين، يك حقيقت است كه امروز اسلام در حال پيشروي است و اين، يكي از معجزات اسلام و قرآن است؛ زيرا آن قدري كه عليه اسلام - بخصوص در طول ده سال اخير - تبليغ و اقدام شده و پول خرج شده است، شايد عليه هيچ فكر و عقيده ي ديگري در مدت مشابه، اين همه تبليغ و ضديت و خصومت انجام نگرفته باشد. مبارزه با جمهوري اسلامي، به خاطر اسلام است وقتي كه انقلاب اسلامي در ايران پيروز شد، مردم مؤمن و متعهد ما بر اساس اسلام عمل كردند؛ يعني اسلام در كشور ما فقط لقلقه ي لسان نبوده و نيست، بلكه ملت ما به همان جهتگيريهايي كه قرآن براي مسلمانها خواسته است، عمل كردند؛ لذا با شيطانها و قدرتهاي ظالم مبارزه كردند و در راه خدا از همه چيز گذشتند و همان فداركاريهايي كه اسلام خواسته است، انجام دادند. ملت ما، عزت خود را در مقابل قدرتهاي جهاني حفظ كرد؛ يعني همان چيزي كه قرآن براي مسلمانها خواسته است: «و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين»(1). عزت، متعلق به مؤمن است؛ چون مؤمن تنها كسي است كه با همه ي وجود، در مقابل هر چيزي كه بوي شيطنت و ظلم و فساد مي دهد، مبارزه و مقاومت مي كند و فقط بنده ي خداست و غير او را بندگي نمي كند. از وقتي كه ملت ايران با پيروزي انقلاب توانست دين خدا و اسلام را در قالب يك نظام اجتماعي مجسم و متبلور كند، ترس از اسلام در دل مستكبران به

وجود آمد و لذا عليه اسلام، تلاش و مبارزه و تبليغ نمودند و پول خرج كردند. مبارزه با جمهوري اسلامي، به خاطر اسلام است. آن وقتي كه جمهوري اسلامي اثبات كرد كه به معتقدات خود و به اصول اسلام پايبند است، به عنوان يك خطر بزرگ تلقي شد و تمام دستگاههاي استكبار عليه او به كار افتادند؛ والّا در آن اوايلِ كار كه هنوز نمي دانستند جمهوري اسلامي چيست و تا چه حد به مباني خود پايبند است، آن قدر حساسيتي نشان نمي دادند. دو جريان در مقابل هم بنابراين، دو جريان در مقابل هم قرار دارند و اين براي ما مردم ايران، مطلبي مهم و سرشار از عبرت و درس است: از يك طرف، در هر جاي دنيا كه نشانه يي از اسلام ديده شود، فشارهاي استكبار و قدرتهاي مادّي عليه آن روزافزون است - كه شما خبرهايش را مي شنويد - حتّي مظهر كوچكي از اسلام در يك كشور اروپايي، مايه ي جنجال مي شود و دولتمردان و سياستمداران با آن مبارزه مي كنند. از طرف ديگر، علي رغم فشاري كه امروز عليه مسلمانها و اسلام در دنيا وجود دارد، دلهاي مردم دنيا - بخصوص جوانها و روشنفكران و انسانهاي آگاه - متمايل و مجذوب اسلام است و اين همان چيزي است كه گسترش اسلام حقيقي را تدوين خواهد كرد. اسلامي كه متكي به فطرت انسانها و مبارز با همه ي دستگاههاي ظلم و ستم باشد، خواهد توانست بماند و در دنيا حكومت كند و انسانها را به سمت خود جذب نمايد. عبرت اين مطلب براي ما و ملت ايران اين است كه در جامعه ي خودمان، قدر اسلام را بيش از پيش بدانيم. آن چيزي كه

ملت ما را از همه ي بندها و اسارتها آزاد خواهد كرد، نظام و احكام اسلامي است. امروز، شما در دنيا ملتي را نمي توانيد پيدا كنيد كه به نحوي زير فشار و اعمال نفوذ قدرتهاي بزرگ نباشد. حتّي ملتهاي بزرگ به نحوي زير نفوذ چند قدرتند. در سرتاسر دنيا، چند قدرت بزرگ هستند كه مثل قلدرهاي يك محله و گردن كلفتهاي يك آبادي عمل مي كنند و بقيه مجبورند به آنها باج بدهند و از آنها اطاعت كنند و آنها را ملاحظه نمايند! امروز، چند قدرت در دنيا هستند كه حكم همان قلدرها و گردن كلفتها را دارند و بقيه ي ملتها به نحوي از انحاء زير نفوذ آنهايند. خودِ ملتها اين وضعيت را نمي خواهند؛ اما دولتهاي فاسد و حكومتهاي غير مردمي و بي اعتقاد به مردم، آنها را زير نفوذ قدرتهاي بزرگ برده اند و به آنها باج داده اند و باز هم مي دهند. در شرايطي كه دنيا ميان زورگو و زورشنو و ستمگر و ستم پذير تقسيم شده است، يك ملت اعلام كرده و ثابت نموده كه از نفوذ همه ي قدرتها و گردن كلفتها آزاد است و آن، ملت ماست. اين، مبالغه نيست؛ بلكه يك حقيقت است. هيچ كدام از قدرتهاي بزرگي كه امروز به نحوي بر دنيا اعمال نفوذ مي كنند، قادر به اعمال نفوذ بر نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران نيستند. اين، به خاطر آزادگي ملت ايران و همين آزادي سياسي بسيار با ارزشي است كه داريم. اين ويژگي ممتاز، بايد روزبه روز قويتر بشود و توسعه پيدا كند. بايد بتدريج به سمت استقلال كامل اقتصادي برويم ما بايد از لحاظ اقتصادي هم خودمان را به طور كامل از زير نفوذ قدرتها خارج كنيم.

يعني ملت ما بايد بتواند بنابر تشخيص و مصلحت خود، آن صنعت و كالا و متاعي را كه احتياج دارد، در داخل كشور و با استفاده از منابع و امكاناتِ موجود توليد كند. البته، امروز ما هنوز براي اين كار مشكلاتي داريم و ملت به آن حد نرسيده است كه بتواند تمام نيازهاي خود را در داخل برآورده كند؛ زيرا در گذشته همه چيز اين ملت به گونه يي بنا شده بود كه به همان قدرتها وابسته باشد. صنعت دقيق ما كه جاي خود دارد، حتّي كشاورزي ما را وابسته كردند و بيگانگان و قدرتهاي حاكم و رژيم منحط پهلوي و قبليها، كاري كردند كه كشاورزي ما با پيشرفتهاي علمي دنيا ناآشنا باشد. بايد اين ملت بتدريج، با ابتكار و تلاش خود و با قوّت مديريتي كه بر آن اعمال مي شود و نيز با وحدتي كه همه ي مردم در جهت آزادي و استقلال دارند و همچنين با آشنايي آنها به توطئه و ترفندهاي تبليغاتي دشمن، به طرف آزادي و استقلال كامل اقتصادي برود. البته، مقدمه ي اين استقلال اقتصادي، استقلال سياسي است. كشورهايي كه از لحاظ سياسي وابسته هستند، قادر نخواهند بود و اصلاً انگيزه ندارند كه آزادي و استقلال اقتصادي را به دست آوردند. بحمداللَّه در مملكت ما، استقلال و آزادي سياسي وجود دارد كه دنباله ي آن، استقلال اقتصادي و بالاتر از همه استقلال فرهنگي است؛ آن هم فرهنگ مستقل با طرد نشانه هاي فرهنگ منحط و فاسد غربي از جامعه. در اين باره، حرفها و بحثهاي زيادي است كه فعلاً مي گذريم. ملت ايران هنوز در نيمه ي راه است آنچه مي خواهم در اين موقعيت مطرح كنم، اين است

كه ملت ايران هنوز در نيمه ي راه است و هنوز تحقق اهداف بزرگ و حقيقيش، به نحوي كه مورد علاقه ي او و منطبق بر اصول اسلامي باشد، تلاش بيشتري مي طلبد. تمام سعي و تلاش دشمن - يعني استكبار جهاني و در رأس آن امريكا - بر اين بوده است كه نگذارد ملت ما به اين هدفها برسد و هر دولت و تشكيلاتي كه سعي كند ملت و كشور را به اين استقلال و غناي لازم برساند، منفور قدرتها و استكبار جهاني است. امروز، دولت فعلي ايران همت گماشته است تا كشور را از لحاظ امكانات ذاتي، به تلاش همه جانبه يي وادار بكند و سازندگي و بازسازي بعد از جنگ را در كشور به راه بيندازد. براي اين كار، برنامه ريزي مي كنند و زحمت مي كشند تا مشكلات را از سر راه مردم بردارند و آن چيزي را كه شايسته ي انقلاب و جمهوري اسلامي است، تحقق ببخشند. دولتي كه امروز بر سازندگي حقيقي كشور همت گماشته است، از نظر استكبار جهاني و قدرتهاي بزرگ دنيا، به معناي واقعي كلمه مبغوض است. آنها بدشان مي آيد كه يك ملت انقلابي و زنده و بيدار، به فكر سازندگي و بازسازي بيفتد و براي آن تلاش و برنامه ريزي كند و با مديريتي قوي، سازندگي را به پيش ببرد. آنها مي خواهند كه مشكلات ملت، هميشه باقي بماند و به دنيا چنين القا كنند كه اسلام نمي تواند كشور را اداره كند. آنها مي خواهند كشور اداره نشود. آنها مي خواهند به ديگر مسلمانان دنيا اين گونه وانمود كنند كه اگر انقلاب كرديد و به سمت اسلام رفتيد، مشكلات شما زياد و زندگيتان سخت خواهد شد!! آنها نمي خواهند ملت مسلمان

ايران - كه اولين انقلاب اسلامي بزرگ و پيروز را به راه انداخته است - زندگي خوب و شيرين و توأم با گشايشي داشته باشد؛ چون مي دانند كه اگر ملت ما اين توانايي را پيدا كرد، براي ملتهاي ديگر سرمشق و الگو خواهد شد. لذا استكبار با هر دستگاه و دولت و شخصيتي كه براي بازسازي و ساختن واقعي كشور تصميم گرفته باشد، مخالف است. ترديد نسبت به آينده، ترفند تبليغاتي دشمن يكي از ترفندهاي تبليغاتي دشمن اين است كه به نحوي ذهنها را نسبت به آينده دچار ترديد بكند. متأسفانه، بعضي از افراد ساده دل - كه شايد آدمهاي مغرضي هم دنبال قضايا باشند - وقتي مي بينند كشور به سمت سازندگي و آبادي پيش مي رود، به جاي كمك و همكاري و تسهيل امور و روشن كردن افق ديد مردم، بر همه چيز هاله يي از ابهام و شك مي گسترانند؛ به گمان اين كه مردم را دچار ترديد كنند. تلاش مديريت قوي بايد با پيشرفتها همراه باشد. چرا ما در پيشرفتهاي يك ملت شك كنيم؟ كساني كه حرفي مي زنند و اظهار نظري مي كنند، مواظب باشند مبادا برطبق خواست دشمن و استكبار حرف بزنند. دشمن، همين را مي خواهد و مايل است كه مردم در تلاش و سازندگي خودشان، دچار شك و ترديد بشوند. همان طور كه بارها گفته ام، وقتي يكپارچگي ملت و اين ايمان سرشار و اخلاص اين مردم را مشاهده مي كنيم، وقتي اين برنامه را مي بينيم و وقتي كه به لطف و كمك الهي توجه پيدا مي كنيم؛ دلهاي ما از اميد به آينده لبريز مي شود. مطمئناً براي اين ملت مبارز و شجاع و مؤمن و پايبند به اسلام و آماده

براي مقابله با دشمنان اسلام، آينده روشن و شيرين است. اسلام به فضل پروردگار خواهد توانست دشمن را كه هنوز اعمال نفوذ و قدرتش، مشكلاتي را بر ملّت ما تحميل مي كند، بكلي از منطقه ي زندگي مردم دور كند. من، به همه ي برادران و خواهراني كه شما از ميان آنها تشريف آورده ايد، ابلاغ سلام و دعا مي كنم. اميدوارم كه خداوند متعال با لطف و فضل و رحمت خود، همه ي كارها را براي ملت ما آسان كند و اين وحدت و هماهنگي ميان آحاد مردم و دولت را روزبه روز ان شاءللَّه قويتر و مستحكمتر كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) منافقون: 8

بيانات در ديدار با مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان

بيانات در ديدار با مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنياد مي تواند گرههايي را باز كند كه دولت قادر به گشودن آنها نيست الحمدللَّه در مجموعه ي شما، چهره هاي آشنا زيادند. برادراني كه در دوراني از عمر جمهوري اسلامي، هر كدام در گوشه يي و بخشي بزرگ يا كوچك، خدمت صادقانه يي را انجام داده اند و ياد و خاطره ي زحمات و خدماتشان در ذهن من هست. شايد اغلب آقايان - جز چند نفر معدودي - اين گونه اند و اين جاي خوشوقتي است كه آدم احساس كند الحمدللَّه روحيه ها و نشاطها و كارايي ها و تعهدها، در طول زمان و با همان شادابيِ روزهاي اول انقلاب باقي است و حالا هم دور يكديگر جمع شده ايد و شما هم اين رشته ي تسبيح را انداخته ايد و آقايان را به يك كار دسته جمعيِ خوبي مشغول كرده ايد. ان شاءاللَّه همه ي شما موفق باشيد. راجع به بنياد مستضعفان و جانبازان، عقيده ام از آغاز اين بود كه اگر اين بنياد درست كار كند و امورش دلسوزانه

پيگيري شود، اين ثروت عظيم مردم در برخي جاها گرههايي را مي تواند باز كند كه دولت قادر به گشودن آن نيست. اين، از باب مقايسه با دولت نيست كه بنياد مجموعه يي كوچك در مقابل مجموعه ي بزرگ دولت است؛ ولي في نفسه به دليل وجود ثروت عظيم در اين بخش، مجموعه يي بزرگ است كه اگر خارج از تشريفات معمول دولتي، به دنبال پُركردن خلأهاي موجود باشد، اين احساس به انسان دست خواهد داد كه گرههاي زيادي از كار دولت و كشور گشوده خواهد شد. اطلاع مسؤولان بنياد از داراييهاي اين نهاد، دقيق و جامع نيست در مورد بنياد مستضعفان، نكته هايي هميشه در ذهن من بوده است كه گرچه جديد نيست، ولي تذكر آن لازم است: نقص اول در اين مجموعه، عدم علم و اطلاع دقيق و حيطه بندي مشخص توسط مسؤولان بنياد بر مجموعه ي موجودي و دارايي اين نهاد است. نه اين كه مسؤولان بنياد در اين خصوص چيزي ندانند. خير، اطلاع دارند؛ ولي دقيق و جامع نيست. مسؤولان بنياد بايد مثل صاحب و مدير يك شركت، از دارايي خود مطلع باشند و بدانند در دستگاهشان چه مي گذرد؛ ولي هيچ وقت اين گونه نبوده اند و نمي دانستند در دستگاهشان چه داراييهايي وجود دارد. براي همين است كه گاهي بعضيها - كه مسؤوليتي هم نداشتند و فقط عضو خانواده ي جمهوري اسلامي بودند - مي آمدند اشك مي ريختند و مي گفتند كه فلان ملك و يا فلان كارخانه و يا فلان باغ، ضايع مي شود. وقتي اين حرف به مسؤولان اين تشكيلات عظيم منتقل مي شد، آنها گريه نمي كردند! فرق است بين كسي كه نمي داند چه دارايي يي دارد و فقط از تخريب و نابودي آن با خبر مي شود، با

كسي كه خودش را صاحب و مالك دارايي مي داند. بنابراين، اشكال اول اين است كه توجه و يا حتّي اعتنا به داراييهاي اين مجموعه نمي شود و بررسي نمي گردد كه در ميان سفره يي كه جمهوري اسلامي براي مستضعفان باز كرده است، چه مي گذرد. فقط دلخوش باشيم كه ما را رئيس يا مدير آن جا گذاشته اند! صرف و خرج اموال، در موارد مغاير با فلسفه ي كار بنياد نقص دوم، ضعف مديريتها بود؛ البته اگر معلوم مي شد. بعضي قسمتها، انصافاً مديريتهاي ضعيفي داشت. نقص سوم، صرف و خرج اموال بنياد در موارد مغاير با فلسفه ي كار آن است. مثال بخش فرهنگي بنياد را مطرح مي كنم كه قبلاً هم به آقاي رفيقدوست گفته ام. وظيفه ي اين بخش در نگاه اولِ يك آدم ناآشنا - بينه و بين اللَّه - تأسيس مدارس براي مستضعفان، تقسيم امكانات آموزشي، اعطاي بورس تحصيلي و رفع مشكلات فرهنگي و آموزشي اين قشر است. حالا اگر همين بخش به جاي انجام اين رسالت، به چاپ كتابي پرداخت كه ضرورتي در انتشارش نبود، معنايش چيست؟ به عنوان مثال، كتابي در هشتصد سال پيش تأليف شده و بعد از انقلاب اسلامي به سه چاپ رسيده است، ولي بنياد مستضعفان دوباره آن را با زيرنويس و تحقيق فلان محقق به چاپ رسانده است. اين، وظيفه ي يك مؤسسه مطبوعاتي است؛ آن هم تحقيقهايي كه من به جهت آشنايي با اهل قلم، معناي آن را مي دانم. اين، معناي بخش فرهنگي بنياد مستضعفان نيست و هر كس در كار مطبوعات وارد باشد، معناي آن را زود مي فهمد. يا مثلاً فيلمي را كه بنياد در يكي دو سال قبل از تلويزيون پخش كرد، به خاطر داريد. ماجراي اين

فيلم، درباره ي فرار يك ساواكي از تهران به يك روستا بود كه از دست مردمِ حزب اللّهي گريخته بود. خلاصه و سرانجام فيلم اين است كه آن فرد ساواكي، دچار خيال و احساس شده و در كابوس مي ميرد! اين فيلم، پس از هشت سال از انقلاب در سيما به نمايش در مي آيد و انسان آتش مي گيرد و ناراحت مي شود كه موضوع فيلم، موضوع بكري نيست و پس از گذشت هشت سال از انقلاب، فرار ساواكي معني ندارد. اين، همان تير به غير هدف مطلوب نشاندن است. من، قصد انتقاد ندارم و براي جلوگيري از تكرار اين مسايل، عرض مي كنم. كمك به جانبازان باارزش است بنياد در بُعد اقتصادي هم مثالهاي فراواني دارد. اگر خداوند تفضلي فرموده و نعمتي را براي خدمت به جانبازان در اختيار ما قرار داده است، از اين نبايد غفلت كرد و اين مهم را نبايد از دست داد. نه اين كه كمكها در اختيار افراد نامناسبي - نمي گويم ناشايسته - كه اصلاً از مستضعفان نبوده اند، قرار داده شود. نمي دانم نيتها چه بوده و چه قدر به اين نكته توجه داشته اند. اين جريان بايد در خدمت جانبازان قرار بگيرد و بدانيد كه يك قلم كمك به جانبازان، با ارزش است و ان شاءاللَّه بركاتي هم خواهد داشت. خوشبختانه جناب آقاي رفيقدوست، اصلاً و طبعاً و روحاً با اين كار تناسب دارند. از همان اوايل هم كه صحبت از بنياد جانبازان بود، يكي از كساني كه به ذهنم مي گذشت، ايشان بودند كه غالباً هم پيشنهاد همين بود. حالا هم الحمدللَّه «وقع الحقّ علي مداره». تشكيلات را استحصال كنيد و قانونمندي مجموعه را از دست ندهيد كار اول

اين است كه تشكيلات را استحصال كنيد تا از نابودي حفظ شود. مبنا را بر حفظ اساس تشكيلات بگذاريد و از مسايل جزيي بپرهيزيد تا بنياد به عنوان سرچشمه يي جوشان همراه با شفافيت، براي مستضعفان - اعم از جانباز و غير جانباز - باقي بماند تا ان شاءاللَّه به مصرف صحيح و درست و به دور از هرگونه كارِ بي بندوبارانه يي برسد. نكته ي ديگري كه الحمدللَّه همه به آن توجه داريد، مراقبت بر قانونمندي بنياد است. قانونمنديِ مجموعه را به هيچ قيمتي از دست ندهيد. در اين تشكيلات غيردولتي، اگر بند قانونمندي پاره شد، آشفتگي ظهور مي كند و همه چيز به هم مي ريزد. جوهر اين قانونمندي، در بنياد موجود است و بايد موجود باشد و شما آن را بدون امساك يا زياده روي حفظ كنيد تا ان شاءاللَّه ثمره ي كارِ با قاعده در جامعه ي مستضعفان ما قابل مشاهده باشد و بتوان بر آن اساس ادعا كرد كه فلان تعداد افراد، از استضعاف در آمده اند. بنياد، در قالب برنامه هاي سه يا پنجساله مي تواند عهده دار تأمين بخشي از كمبودهاي - مثلاً - هزار روستا باشد و آب و مدرسه و بهداشت و كارگاههاي كوچك اشتغال آن را از جهت زندگي داخلي تأمين و خودكفا كند تا بتواند ادعا كند كه بنياد مستضعفان بوده و به نفع مستضعفان كار كرده است. ان شاءاللَّه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروهى از رزمندگان بسيجى نمونه ى سراسر كشور

سخنراني در ديدار با گروهي از رزمندگان بسيجي نمونه ي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روزهايي كه شما در جبهه بوديد، سازنده ي تاريخ يك ملت است هر كدام از اين صدها و هزارها روزي كه شما در جبهه بوديد، سازنده ي يك عمر تاريخ ملتي است

و اگر كساني مثل شما در آن سنگرها نبودند، امروز از اسلام و نظام اسلامي و اسم و ياد امام، هيچ خبري در اين مملكت نبود. هيچ كس خيال نكند كه اين ساعتها و اين روزها هدر رفته و تمام شده و فراموش گرديده است. خير، هر ساعتي كه آن روزها را به وجود آوردند، الان در علم الهي و منشور كرام الكاتبين و حافظه ي تاريخ اين ملت موجودند. اين عمري كه شما در جبهه صرف كرديد و اين سالها و ماهها و روزهاي زريني كه در آن جا حضور داشتيد، هر كدام حقيقتاً بركت و نعمتي از طرف پروردگار براي اين ملت است. خيلي خوب و بجا وظيفه ي بزرگي را انجام داديد و انجام اين وظيفه، نعمت بزرگي از سوي خدا بر شما بود. خوشا به حال شما كه موفق شديد وظيفه تان را انجام بدهيد و بدا به حال كساني كه اين وظيفه را نشناختند و از آن سر باز زدند و آن را به بازيچه گرفتند. بدانيد كه اين وظيفه تمام هم نشده است. همه ي ما موظف به دفاع از ارزشهاي الهي - كه امروز در اين نظام اسلامي مجسم است - هستيم. دفاع از استقلال اين كشور اسلامي، دفاع از تماميت ارضي آن است. دفاع از انقلابي كه اين همه بركات و خيرات براي همه ي دنيا داشته و هر حركتي كه شما كرديد و هر تيري كه زديد و هر گلوله يي كه به سمت دشمن پرتاب كرديد و هر شبي را كه به صبح رسانديد، ان شاءاللَّه در حفاظت اين نظام و به ثمر رسيدن نتايج آن، تأثير گذاشته است. خيال نكنيد كه انقلاب

تمام شده است بعضي آدمهاي ياوه گو و سطحي، خيال مي كنند كه كاري انجام نشده است. آنها مي گويند: رفتن به جبهه چه فايده يي داشته است؟! يا بعضي ديگر مي گويند: رفتيم، زحمت هم كشيديم، كار هم كرديم؛ ولي نتايج انقلاب كجاست؟! اينها، خيلي ظاهربين و سطحي نگرند. اينها، نمي فهمند چه حادثه يي در شرف اتفاق افتادن در اين كشور است و الان هم دايم در حال اتفاق افتادن مي باشد. خيال نكنيد كه انقلاب تمام شده است. خير، انقلاب مثل آتشفشاني است كه تمام شدن ندارد و مثل جويباري است كه اگر آن جا نجوشد، اين جا خشك خواهد شد. مي بينيد كه اسلام و قرآن در جريان است و مي جوشد و همچنان دشمن را مي لرزاند و مي ترساند و دوستها را شاداب مي كند و قوّت مي دهد. از خدا كمك و هدايت بخواهيد تا ان شاءاللَّه بتوانيد هميشه در سنگرهاي مهمِ دفاع از انقلاب و كشور، حضور داشته باشيد. در هر مسؤوليت و مأموريتي كه هستيد، بازوان خوبي براي سپاه باشيد تا بتوانيد ان شاءاللَّه كارِ سازماندهي و بسيج ارتش بيست ميليوني را انجام بدهيد؛ بخصوص كه امروز، بسيج مسؤوليت بسيار مهمي دارد و شما، بسيجيهاي كارآمد و كار آزموده هستيد. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما توفيق و خير بدهد و زحماتتان مشكور و مأجور باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با مجمع نمايندگان طلّاب و فضلاى حوزه ى علميه ى قم

سخنراني در ديدار با مجمع نمايندگان طلّاب و فضلاي حوزه ي علميه ي قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مسأله ي حوزه، يكي از اهمّ مسايل و احبّ موضوعات براي ماست در ابتدا از زحمتي كه شما برادران عزيز و آقايان محترم كشيديد و از قم تشريف آورديد تا درباره ي مسأله يي كه به نظر همه ي ما، يكي از اهم مسايل

امروز دنياي اسلام و احبّ موضوعات براي ماست - يعني مسأله ي حوزه - با يكديگر صحبت و تبادل نظر كنيم، خيلي متشكرم و اميدوارم كه اين ملاقات، منشأ خير باشد و براي من و شما آقايان، پيش خداي متعال حسنه يي به حساب آيد. نفس عنوان «مجمع نمايندگان طلّاب قم» يك عنوان شيرين و اميدبخش و بيداركننده ي آرزوهاي ديرين در باب حوزه ي علميه است. اين كه طلّاب قم به اين عزم راسخ برسند كه بايد تشكّل و حضور و تلاشي براي بهسازي حوزه داشته باشند و اين عزم در مقام عمل به آن جا برسد كه انتخاباتي صورت بگيرد و نمايندگاني برگزيده بشوند، مژده ي بسيار بزرگي است. اصلاح حوزه از سالها پيش در قم مطرح بوده است مسأله ي اصلاح حوزه، چيزي نيست كه در اين زمان مطرح شده باشد؛ از سالها پيش در قم، اين مسأله مطرح بوده است. در آن سالهاي اولي كه وارد قم شدم (سال 37)، فضلاي جواني را يافتم كه دور هم مي نشستند و اين آرزوها را به زبان مي آوردند و تكرار مي كردند و براي تحقق آن، تلاش مي نمودند. بعد در آن وقت براي ما معلوم شد كه در دوره ي قبل از ما - يعني قبل از ورود مرحوم آيةاللَّه العظمي بروجردي(رضوان اللَّه عليه) به قم - نيز همين افكار مطرح بوده است و فضلاي برجسته و خوشفكر و خوشنام، دنبال آن بوده اند. بعد كه قدري بيشتر با مسايل مربوط به حوزه ها آشنا شديم، فهميديم كه حتّي ريشه ي اين قضايا قبل از اينهاست و در نجف زمان مرحوم آقا سيّد ابوالحسن اصفهاني(رضوان اللَّه عليه) اين حرفها بين طلّاب جوان و روشنفكرِ آن روز مطرح بوده است. دو نفر

براي من مشروحاً و مفصلاً جرياني را كه ده دوازده نفر از فضلاي آن روز نجف - مثل مرحوم آقاي ميلاني، مرحوم آقا سيّدعلي مددقايني و عده يي ديگر - پيش مرحوم آقا سيّد ابوالحسن رفتند و درخواست خود را با ايشان در ميان گذاشته بودند، نقل كرده اند: يكي مرحوم علامه ي اميني - صاحب الغدير - بود و ديگري مرحوم آقا سيّد حسن تهامي(رضوان اللَّه عليه) كه از مجتهدان و علماي برجسته ي كشور ما محسوب مي شد و سالهاي متمادي در بيرجند منزوي شده بود و قدرش ناشناخته ماند تا وفات كرد. ايشان هم قبل از مرحوم اميني، در سال 41 يا 42 كه من براي منبر به بيرجند رفته بودم، عين همان صحبتِ مرحوم آقاي اميني را نقل كرد و جزييات قضيه را به من گفت كه حالا نمي خواهم با تفصيل آن را مطرح كنم. چرا انديشه ي اصلاح حوزه، جامه ي تحقق نپوشيده است؟ سؤالي كه پيش مي آيد، اين است كه چرا تفكر و انديشه يي كه بيش از نيم قرن در حوزه هاي علميه سابقه دارد، جامه ي تحقق نپوشيده است. مرحوم آقاسيّدابوالحسن، در سال 1325 وفات كردند. اين افكار ممكن است مثلاً پنج يا ده سال قبل از وفات ايشان مطرح بوده باشد. از سال 1320 تا آن سالهايي كه ما به قم رفتيم - يعني تا سال 36 يا 37 - و بعد از آن تا زمان فعلي، چرا آن آرزوها و چيزهايي كه هميشه زبدگان و روشنفكران و فضلا و دلسوزان و دردمندانِ حوزه ها دنبالش بودند، تحقق پيدا نكرده است؟ خواهش مي كنم يكي از كارهايي كه شما آقايان مجمع نمايندگان طلّاب در دستور كار قرار مي دهيد، تحقيق در مورد همين

مسأله باشد. آيا ما خيلي تنبل بوديم؟ آيا انگيزه ها كم بوده است؟ آيا ابزار كار در اختيار نبوده است؟ آيا مانعي به صورت شناخته وجود داشته يا موانع و روادعي به صورت مبهم و مرموز ايجاد مي شده است؟ همه ي اينها قابل بررسي است و علت هركدام باشد، امروز حجت بر ما تمام است كه آنچه را كه در طول سالهاي متمادي انجام نشده، انجام بدهيم. امروز همه بايد براي ساختن و اصلاح حوزه بكوشند امروز، انقلاب اسلاميِ پيروزمندي بر محور حوزه ي علميه به پيروزي رسيده و نظامي به وجود آمده است. حوزه، در اين نظام كه بيگانه نيست؛ بلكه از لحاظ حرمت و تأثير واقعي و آينده نگري، محور و هسته ي مركزي است - در اين كه بحثي نيست. امروز، بهانه ها منقطع است و همه بايد براي ساختن و اصلاح حوزه - و اگر اين تعبير به گوشها سنگين نيايد، بگوييم براي مدرنيزه كردن حوزه - منطبق با نيازها بكوشند. همه مسؤوليت دارند و تمام كساني كه دستشان مي رسد كاري انجام بدهند - از طلّاب تا فضلاي جوان تا مدرّسان و مراجع عظام(اعلي اللَّه كلمتهم) تا مسؤولان كشور و مؤمنان و علما و دين باوران و مخلصان دانشگاهي كه در سطح كشور هستند - هر كدام مي توانند سهمي در اين كار داشته باشند. البته در اين مورد، من براي خودم احساس مسؤوليت مي كنم و در حيطه ي خاصي، آنچه را هم كه احساس كنم تكليف من است، ان شاءاللَّه آن را انجام خواهم داد و منتظر نمي مانم كه شرايط خاصي پيش بيايد. اگر واقعاً در اين زمينه تكليف شرعي فعلي منجّزي را احساس كنم، در آن حدي كه به من مربوط

خواهد شد، به فضل پروردگار معطل نخواهم ماند؛ ليكن تكاليف عمده يي بر دوش شما آقايان فضلاي حوزه و مدرّسان و عامه ي طلّاب و حضرات مراجع عظام است. بايد مشخص شود كه در حوزه چه كاري مي خواهيم بكنيم اما چند مطلب را مي خواهم مطرح كنم كه طرح يكي از آنها را جلو مي اندازم و آن، راجع به نفس تشكل شماست. اين تشكل، چيز بسيار خوبي است. آنچه كه اتفاق افتاده - يعني انتخاباتي كه انجام گرفته و اساسنامه يي كه در دستور كار شماست - كار مباركي است كه بايد محكم آن را حفظ كنيد و نگذاريد به هيچ وجه با ايراد شبهه، كار لنگ بماند. كارِ مهمي انجام گرفته است. خداوند، نور و رحمت و فضل خودش را بر روان پاك امام عظيم الشّأن ما - آن انسان استثناييِ دوران معاصر - فرو ببارد كه در آخرين قدمهاي زندگيِ سرشار از بركت خود، چنين بركتي را به وجود آوردند. «من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها»(1). هر كاري بكنيد، دنباله ي آن سنت حسنه يي است كه ايشان با پيام پُرطنين و پُرمحتوا و سرشار از روح و تپش خود، بنيانگذاري كردند. اين را دنبال كنيد و سعي نماييد در همان چارچوبي كه امام در آن پيام آوردند، كار را محتوا بدهيد و پيش ببريد؛ يعني نگذاريد اندكي توقف در كار به وجود آيد. اگر تشكيلاتي به وجود آمد، اما هدف روشني نداشت، يا هدف داشت و ليكن برنامه ريزي براي رفتن به سمت آن هدف انجام نگرفت و تشكيلات بي كار ماند، به خودي خود، تشكيلات از هم خواهد پاشيد و اگر هم بماند، صورت بي جاني خواهد

بود. خاصيت تشكل انساني اين است. هدف را محدّد كنيد و مشخص نماييد كه مي خواهيد چه كار كنيد. هدف را از پيام امام(ره) بگيريد. امام در اين پيام، پيشنهاد و طرح خاصي را ارايه نفرمودند؛ اما اول تا آخر پيام، سرشار از جهتها و اَعلام لازم و تابلوهاي سر راه است كه انسان را هدايت مي كند. بايد هدف اين پيام مبارك - كه من ديدم آقايان روي آن كار خوبي كردند و نكات پيام را استخراج نمودند و روي آن تأمل و دقت كردند - روشن بشود و حيطه بندي گردد. بايد مشخص بشود كه مي خواهيم در حوزه چه كار بكنيم. بعد بر اساس آن هدف، برنامه ريزي كنيد و بر پايه ي آن برنامه ريزي، هر دستگاهي مشغول كار خودش بشود. اگر بتوانيد كاري بكنيد كه هر طلبه ي احساس مسؤوليت داري در قم، صبح كه بلند مي شود، همچنان كه به فكر برنامه ي درس و بحث روزانه اش است، بداند كه براي آن هدف چه كار بايد بكند. اين، شكل ايده آل كار است و حداعلي مي باشد. ليكن اگر اين كار هم نشود، همين اندازه معلوم باشد كه شما مي خواهيد ده سال ديگر چه اتفاقي در قم بيفتد و حوزه در ده سال ديگر چه فرق و تفاوتي با امروز داشته باشد. اين، تعقيب همان هدف است. اين را مشخصش كنيد و بر اساس آن هدف، برنامه ريزي نماييد. رابطه ي مجموعه ي شما با هدفهاي عمومي حوزه چيست؟ سؤالي پيش مي آيد و آن اين است كه رابطه ي اين مجموعه با هدفهاي عمومي حوزه، چه رابطه يي است؟ آيا حوزه ي علميه بايد به دست طلّاب و با اراده و فكر آنها متحول و متغير بشود يا شكل

ديگري وجود دارد؟ طبيعي است كه در حوزه، مراجع معظم حضور دارند كه آنها طلبه ها و فضلا و مدرّسان سابق و مراجع امروزند. يعني راهي را كه شما امروز طي مي كنيد، آنها مثلاً چهل يا پنجاه سال پيش، با سلامت طي كرده اند و امروز مرجع تقليد شده اند. پس، نقش آنها در آينده ي حوزه، نقش بسيار بارزي است؛ كمااين كه در همين پيام هم، امام(ره) به نقش مراجع در آينده تصريح مي كنند. اين فكر براي ما پيدا نشود كه طلبه ها بايد مثل نيروهاي انقلاب كه در جاهايي از پايين به بالا انقلاب شروع شد و بالاييها را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند، عمل كنند. طلّاب تصور نكنند كه مي توانند انقلابي را از پايين شروع كنند و حوزه را به صورتي كه مي خواهند، در بياورند و بعد به مراجع و بزرگان بگويند: بسم اللَّه، اين حوزه را اداره كنيد! اين كار، نه شدني است و نه جايز مي باشد؛ زيرا در اين جا، مسأله ي تقابل قشر پايين و بالا - مثل كارگر و سرمايه دار و كشاورز و مالك - نيست؛ بلكه همه سر و ته يك مجموعه هستند. آن مثال اعلي و رب النوعش وجود دارد، بقيه هم بالقوه هايي هستند كه به آن جا منتهي خواهند شد. بنابراين، جهت حركت، همان جهت است البته، همه نمي كوبند كه مرجع بشوند و صحيح و جايز و مفيد هم نيست؛ اما جهت، جهتِ فقاهت و دين شناسي و همان چيزي است كه امروز مراجع ما در سطح بالاي آن قرار دارند. بنابراين، مراجع كه حسابشان مشخص است و در آينده ي حوزه، نقش وافري هم دارند و بدون نظر و موافقت و كمك و اراده و

اقدام آنها، نه جايز و نه ممكن است كاري انجام بگيرد. مراجع ما با اصلاح حوزه موافقند خوشبختانه، مراجع ما موافقند. امروز، مراجع ما مثل مراجع دوران مرحوم آقاسيّدابوالحسن اصفهاني نيستند كه فقط به تدريس فقه و اصول راضي باشند. خاطره يي را مرحوم آقاي تهامي(رضوان اللَّه عليه) مي گفتند كه همين نكته را ثابت مي كند. ايشان مي گفتند كه جلسه يي با مرحوم آقاسيّدابوالحسن اصفهاني برگزاركرديم و در آن جلسه مطرح شد كه طلّاب برنامه و نظام پيدا كنند و بعضي از علوم جديده را بخوانند و زبان خارجي ياد بگيرند. ايشان هم اجمالاً موافقت كردند و بناشد طرحي فراهم بكنيم. جلسه ي دوم كه خدمت ايشان رفتيم، در اتاق بيروني به انتظار نشستيم. ايشان از اتاق شخصي خود تشريف آوردند و در چارچوبِ در ظاهر شدند. ما بلند شديم و احترام كرديم. ايشان در حالي كه قباي دگمه نبسته بر تن داشتند، گفتند كه من نمي خواهم بيايم بنشينم؛ فقط خواستم نكته يي را به آقايان بگويم و آن اين است كه اين پول و شهريه يي كه من به طلّاب مي دهم، ملك شخصي من است. به اين صورت كه آن را قرض مي كنم، بعد كه وجوهات آمد، قرض خودم را ادا مي كنم. بنابراين، شهريه يي كه من مي دهم، ملك من است و من راضي نيستم كه كسي اين سهم امام و شهريه را مصرف كند؛ در حالي كه غير از فقه و اصول چيز ديگري را در حوزه بخواند. ايشان، اين مطلب را گفتند و در را بستند و رفتند. آقاي تهامي مي گفتند: ما همين طور متحير مانديم چه كنيم. ما آمده بوديم با ايشان ترتيبات دروس جنبي و كلام و تفسير و اخلاق و زبان

انگليسي و امثال اينها را بدهيم و ايشان هم همين طور سَرِپا جوابمان را دادند و تشريف بردند! البته، آقاسيّدابوالحسن اصفهاني، مرجع بزرگوار عالم شيعه است و حق فراواني هم به گردن اسلام و تشيع و روحانيت و فقاهت دارد. ما به ايشان اعتراضي نداريم. تشخيص ايشان اين بوده؛ ليكن امروز مراجع اين گونه نيستند. امروز، مراجع به ضرورتهايي كه حوزه با آنها مواجه است، آشنا هستند و براي آن كه حوزه را - آن چنان كه نياز زمان است - سازماندهي بكنند، آماده اند. من، اين نكته را از روي قراينِ تقريباً علميه و از روي سوابق گذشته عرض مي كنم. ما كه آن وقتها در قم بوديم و افكار آقايان را از نزديك مي شناختيم، مي دانيم كه الان خوشبختانه وضعيتِ گذشته وجود ندارد و مراجع ما الان با اين برنامه ريزي و آينده نگري موافقند و در اين زمينه ها همكاري و تدبير و ابتكارِ عمل و پشتيباني و عزم و تصويب و تأييد را خواهند داشت. مجموعه ي مدرّسان را در رتبه يي بالاتر از خود مشاهده كنيد بعد سراغ مدرّسان - و به طور خاص جامعه ي مدرّسين - مي آييم. امام(ره) در پيام خود، به جامعه ي مدرسين اشاره كردند و خطاب به طلّاب فرمودند كه شما جذب جامعه ي مدرّسين بشويد. مسأله، جذب شدن است. جذب شدن به چه معناست؟ همه مي توانند اين نكته را بفهمند. امام در پيام خود، جهت را مشخص كردند. در آن وقتها، حرف و فكري در حوزه رايج بود و به آن دامن هم زده مي شد كه جامعه ي مدرّسين را از همه ي امور حوزه و انقلاب، بكلي مسلوب الاعتبار و الاختيار بكنند. امام با پيام خود خواستند با اين

فكر معارضه كنند و صريحاً نيز مبارزه كردند. توصيه ي امام به فضلا و مدرّسان اين بود كه به نظر طلّابِ جوانِ انقلابيِ مؤمن توجه شود و با آنها گرم بگيرند و به همان طلّاب انقلابي هم گفتند كه شما جذب جامعه ي مدرّسين بشويد. پس نمي شود ما يك حركت طلبگي و حوزه يي عمومي داشته باشيم؛ در حالي كه اين طرف از آن طرف جدا باشد. اين دو طرف، يك جريان هستند كه بايد با هم باشند و همچنان كه در اساسنامه ي شما آمده است، مجموعه ي طلّاب، مجموعه ي مدرّسان را در رتبه و رده يي بالاتر از خودشان مشاهده كنند. شوراي مديريت هم همين طور است. البته، شوراي مديريت و جامعه ي مدرّسين، هر دو عناوينند. اگر چه اشخاص محترم و بزرگوار فراواني در اين مجموعه ها هستند كه ما بايد به حضور چنين عناصري در مجموعه ي حوزه ي علميه ي خود افتخار كنيم؛ اما آنچه كه مورد نظر امام بزرگوار و عزيزمان بود، عنوان شوراي مديريت و جامعه ي مدرّسين است. بالاخره افراد در اين شورا و آن جامعه مي آيند و مي روند؛ همچنان كه در مجموعه ي شما مجمع نمايندگان، افراد مي آيند و مي روند. بنابراين، قوام عنوان به افراد نيست. عنوان، عنوان است و محل ورود مدح و ذم و داشتن اعتبار و امثال اينهاست. البته، افراد در ذيل اين عنوان قرار مي گيرند و مصداق آن مي شوند؛ ولي بعضي از افراد به عناوين - بيش از آنچه كه دارد - اعتبار مي بخشند. يك كار چند بعدي بايد انجام بگيرد پس، ملاحظه مي كنيد آنچه كه در حوزه ي علميه بايد انجام بگيرد، يك حركت سازنده و يك كار ذوجوانب است؛ يعني فكر و اراده و تشخيص

طلّاب - بخصوص نيرويشان - در آن نقش دارد. همچنين مدرّسان و جامعه ي مدرّسين و فضلا و شوراي مديريت و مراجع محترم و معظم در او نقش دارند. يك كار چند بعدي بايد انجام بگيرد. در اين جمع و در اين صفحه ي مشتركٌ فيه، سهم طلّاب چيست؟ آن را جستجو و دنبال كنيد. اين چيزي است كه بايد در بحثهاي شما مورد توجه و تأمل قرار بگيرد و پس از آن، با برنامه ريزي و بدون اندكي وقفه، پيش برويد. بنابراين، حركت مباركي است كه بايد دنبال بشود. خصوصياتي هم كه مطرح كردم، در اين حركت وجود دارد. ما واقعاً مي خواهيم حوزه را چگونه بسازيم؟ وقتي كه بحث سازندگي و تشكيلات و نوسازي حوزه مي شود، نبايد فوراً ذهنها به اين طرف برود كه حالا مي خواهيم تمام پايه هاي حوزه را به هم بريزيم. نه، اصلاً چنين چيزي نيست. بايد از موجودي ارزشمند حوزه ي علميه ي قم استفاده بشود و سازماندهي و جهت دهي بشود و از دوباره كاريها پرهيز گردد. اين كار براي چيست و مي خواهيم چه چيزي در حوزه تحقق پيدا بكند؟ اصل قضيه اين است. دوسه نكته را در اين مورد مطرح مي كنم تا معلوم بشود كه توقع ما از حوزه چيست. چه مرجعي بايد الگوي زندگي اسلامي را ارايه بدهد؟ مطلب اول اين است كه نظامي بر اساس اسلام تحقق پيدا كرده است و موفقيت و عدم موفقيت آن در دنيا و تاريخ، به حساب اسلام گذاشته خواهد شد؛ چه من و شما بخواهيم و چه نخواهيم. اين نظام، بر محور تفكرات اسلامي بنا شده و بايستي برمحور مقررات و بينشهاي اسلامي اداره بشود. اين تفكرات و بينشها

و مقررات، در كجا بايستي تحقيق و تنقيح بشود؟ اين استفهامها، در كجا بايد پاسخ داده بشود؟ اگر حوزه ي علميه ي قم كه امروز در كشور ما و بلكه در عالم تشيع، مادر و محور حوزه هاي علميه است و در درجه ي بعد بقيه ي حوزه ها، تنقيح و تبيين مقررات و احكام و معارف اسلامي را - كه نظام با آنها حركت خواهد كرد - به عهده نگيرند، چه كسي بايد به عهده بگيرد؟ حوزه ها بايستي اين مسؤوليت را احساس بكنند. حوزه، تاكنون اين مسؤوليت را به صورت مستقيم برعهده نگرفته است. من، اين نكته را به صورت صريح عرض مي كنم. غيرمستقيم به عهده گرفته است؛ ولي مستقيم نه. در حوزه ها كساني هستند كه كار و تلاش مي كنند و از لحاظ فكري، مشكلات و گرههاي نظام را با مباحث خود باز مي كنند. كساني از حوزه ها متخرج شده اند و به سراسر كشور يا در داخل تشكيلات گوناگون نظام رفته اند و كار مي كنند؛ اما حوزه - به ماهي حوزه - هنوز تنظيم و تدوين مقررات اسلامي و نظام ارزشي اسلام و اخلاق عمومي يي را كه ما مي خواهيم ملت داشته باشند و متكي به مدارك قطعي شرع باشد و ديگر جاي بحث و لَيت و لعلّ ولِمَ و بِمَ نداشته باشد، متكفل نشده و الگوي زندگي اسلامي را ارايه نداده است. هي به ما مي گويند: الگوي زندگي اسلامي را بدهيد. چه كسي بايد اين كار را بكند؟ طبيعي است كه حوزه بايد در اين جهت گام بردارد. حوزه بايد مراكز متعدد تحقيقاتي داشته باشد حوزه بايد مراكز متعدد تحقيقاتي داشته باشد تا در تمام اين زمينه ها، مثل يك مجموعه ي توليدي مرتب

و مدرن كار كند و محصول بدهد. اگر چنانچه دستگاه در مسأله يي دچار سؤال شد - مثل مسأله ي زمين و موسيقي و در يك چارچوب وسيعتر، سيستم اقتصادي و روابط خارجي و ارتباط با ملتها و مسايل پولي و ارزشهاي كارگزارانِ حكومت و صدها مسأله از اين قبيل كه هر دستگاهي همواره با اين سؤالات از لحاظ مبنايي مواجه است كه ما بر چه اساسي قانون بگذرانيم و بر چه اساسي مقررات اداري بگذاريم و بر چه اساسي عمل بكنيم - بداند كه مركزي اين گونه سؤالها را جواب مي دهد. حوزه هاي علميه - مخصوصاً حوزه ي علميه ي قم - در تصوير مطلوب و ايده آلي، يك كارگاه ايدئولوژي و مركز ايدئولوگهاست. البته - همان طور كه مطرح كردم - تاكنون حوزه اين نقش را مستقيماً به عهده نگرفته است. اگر چه بركات نازل بر اين كشور، از شخص شخيص امام بزرگوارمان - كه ريشه ي همه چيز و مايه ي اصلي همه ي اين بركات بود - ناشي مي شد و ديگران همه متخرجان حوزه اند؛ اما اين غيرمستقيم است. حوزه بايد مستقيماً در اين مسايل دخالت كند. پنج مسؤوليت مهم حوزه ي علميه مطلب دوم در باب كارهاي اصلي يي است كه بايد از حوزه توقع داشته باشيم. ما وقتي به تصوير دنياي اسلامي كشورمان نگاه مي كنيم، پنج كار اصلي را مي بينيم كه بايد انجام آن را از حوزه توقع داشته باشيم. از آن پنج كار، سه كار است كه خود حوزه براي بقاي خودش، تقريباً به آنها احتياج دارد و دو كار ديگر را بيرون حوزه بدان احتياج دارند. البته، اين تعريف و تقسيم بندي يي كه ما مي كنيم، جامع و مانع نيست. كار

اول، عبارت از مرجعيت و افتاست. مردم هميشه محتاج مرجع و مفتي هستند و حوزه متكفل تربيت و توليد مرجع و مفتي است. كار دوم، تربيت مدرّس است. حوزه، طبعاً مدرّساني لازم دارد كه بايد در خود حوزه تربيت بشوند. كار سوم، تحقيق و تأليف در مسايل علمي است؛ چه كارهايي كه از بيرون به حوزه عرضه مي شود و چه كارهايي كه متعلق به خود حوزه است و به محققان و مؤلفاني كه كتابهايي بنويسند، احتياج دارد و چه كتابهايي كه براي بيرون حوزه لازم است و چه كتابهايي كه حاوي تحقيقات جديد در مسايل فقهي است و شيوه ي نوين استنباط را بيان مي كند - كه امام در همين پيام و يكي از پيامهاي قبليشان به آن اشاره كردند - و چه كتابهاي درسي. اين سه كار، بيشتر به درون حوزه توجه دارند؛ ولي دو كار ديگر به بيرون حوزه نگاه مي كنند. كار چهارم، مسأله ي قضاست. سيستم قضايي اسلامي، فقيه و مجتهد و عادل را مي طلبد. قضاي اسلامي اين است. آن وقتي كه ما مجتهد و مفتي و صاحب نظر نداريم، به قاضي مأذون مِن قِبَل المجتهد اكتفا مي كنيم. اين از باب ضرورت است كه «الضّرورات تبيح المحذورات». آن وقتي كه قاضي عادل قطعي نداريم، به آن كه مورد اعتماد باشد، اكتفا مي كنيم؛ والّا بايد فقيه و مجتهد عادل، منصب قضا را به عهده بگيرد. پس، اين هم كار ديگر حوزه هاي علميه است كه بايستي دايماً يك رشته از رشته هاي پنجگانه ي آن، براي اين مهم كار كند. كار پنجم، تبليغ در سطح وسيع و به شيوه ي مطلوب و مدرن است كه در مطلب سوم، شأن تبليغ و

ابعاد گوناگون تبليغي را كه امروز از ما متوقع است، توضيح خواهم داد. اين پنج مسؤوليت را حوزه ي علميه بايد انجام بدهد. آيا بدون نظم و تقسيم بندي و تقسيم كار و كوتاه كردن راهها و زدن از زوايد و پرداختن به بعضي از كارهاي لازمي كه امروز به آنها پرداخته نمي شود، ممكن است اين پنج وظيفه را از حوزه متوقع باشيم و حوزه آنها را برآورده كند؟ ما بايد حساب كنيم فرضاً در سي سال آينده، اين كشور اسلامي چند نفر قاضي مجتهد عادل لازم دارد. حوزه بايستي اين طور خيز بردارد كه بتواند تا سي سال آينده، اين تعداد را تربيت كند. همچنان كه براي تربيت پزشك، به دانشگاهها مي گوييم مثلاً براي بيست سال آينده، اين تعداد پزشك لازم داريم. دانشگاههاي پزشكي هم طوري برنامه ريزي مي كنند كه اين نياز تأمين بشود. حالا اگر پزشك نداشتيم، از كشورهاي ديگر مي آوريم؛ ولي اگر ملا نداشتيم، از كجا بياوريم؟ اين توقع نيز جز با سازماندهيِ درست انجام نمي گيرد. در جهت ارايه ي مباني فكري انقلاب كم كار شده است مطلب سوم در باب حوزه و انتظاراتي است كه از حوزه مي رود. آقايان! ما ملت ايران، انقلاب بسيار بزرگي كرديم. عظمت اين انقلاب، خيلي زياد است و من محكم به شما عرض مي كنم كه اغلب ما خيلي از چيزها را مي دانيم؛ ولي هنوز نمي دانيم چه كار عظيمي انجام گرفته است. اين انقلاب، حادثه ي فوق العاده و عجيبي است. همه ي دنياي استكبار و طغيان و جاهليت يك طرف و اين انقلاب طرف ديگر. واقعه ي خيلي مهمي اتفاق افتاده است و در خودش اين كفايت را مي بيند كه به مصاف تمام طغيان و

كفر جهاني برود. ما در اين انقلاب قرار گرفته ايم و نمي فهميم چه قدر بزرگ و مهم است. اين انقلاب، با اين عظمت و ابعاد و آثار عملي، از لحاظ ارايه ي مباني فكري خودش، يكي از ضعيفترين و كم كارترين انقلابها و بلكه تحولات دنياست. مثلاً وقتي بازار مشترك به وجود مي آيد، دهها كتاب و جزوه و تحقيق و فيلم، در باب مباني فكريِ اين كار، در سطوح مختلف منتشر مي شود و براي اقتصاددانها و سياستمدارها و عامه ي مردم و جهانِ مصرف كننده و توليدكننده ارسال مي شود. مگر بازار مشترك چيست؟ آيا غير از اين است كه چند كشور دور هم نشسته اند و مثل چند تاجر با هم تجارت مي كنند و مبادلات بازرگاني دارند؟ بازار مشترك، مثال كوچكي در دنياست؛ ولي اگر شما انقلابهاي بزرگ دنيا را هم در نظر بگيريد، باز هم مشخص مي شود كه ما كم كار كرده ايم. وقتي انقلاب اكتبر تحقق پيدا مي كند، در طول ده پانزده سال، آن قدر كتاب و فيلم و قصه و جزوه در سطوح مختلف راجع به مباني فكري اين انقلاب نوشته مي شود كه در كشورهايي كه باد آن انقلاب به آنها رسيده، ديگر مردم احتياجي ندارند از كتابهاي آنها استفاده كنند! آن قدر فضاي ذهني پُرشده است كه روشنفكرهاي خود كشورها مي نشينند راجع به مباني ارزشي و فكري آنها كتاب مي نويسند! در سه چهار دهه ي گذشته، چه قدر ايرانيها درباره ي مباني فكري انقلاب شوروي، به زبان فارسي كتاب نوشتند؛ چون ديگر اشباع شده بودند. يعني آنها اين قدر نوشتند كه همه ي روشنفكرهايي كه به نحوي از لحاظ فكري با آنها ارتباط پيدا مي كردند، از لحاظ فكري اشباع مي شدند و

بعد يك آدم مثلاً دست به قلم و با فكر و روشنفكري، خودش مي جوشيد و مطالبي - غير از ترجمه هاي فراواني كه از آثار آنها مي شد - مي نوشت. بيشترين مسؤوليت را حوزه ي علميه دارد ما چه كار كرديم؟ كاري كه ما در اين زمينه كرديم، واقعاً خيلي كم است. گاهي انسان دلش نمي آيد كه بگويد در حد صفر؛ چون واقعاً كساني با اخلاص كارهايي كرده اند. اما اگر نخواهيم ملاحظه ي اين جهات عاطفي را بكنيم، بايد بگوييم يك ذره بيشتر از صفر و خيلي خيلي كم كار شده است. البته، اين كم كاري دلايلي دارد: بعضي از روشنفكران و متفكران اصلي را در اول كار از ما گرفتند و بعضي از آنها نيز مشغول كارهاي گوناگون اجرايي شدند؛ اما اساس قضيه اين است كه ما توليد نكرديم. يازده سال از انقلاب مي گذرد؛ خوب بود كه صدها نويسنده ي اسلامي، مباني اسلام را بنويسند - چون انقلاب ما اسلامي است - و منتشر بكنند. مي بايست تربيت مي كرديم كه نكرديم. اين، يكي از كارهاي حوزه است. نمي خواهم بگويم كساني كه بيرونِ حوزه ها نشسته اند، مسؤوليتي ندارند؛ اما بيشترين مسؤوليت را حوزه ي علميه - و بيش از همه قم - دارد. قم بايستي محصول وافري در اين زمينه مي داد. اگر به مسؤولان راديو مي گوييم: چرا شما براي مسايل اسلامي منتشر شونده در راديو، اين قدر ضعيفيد؟ خواهند گفت: بنويسيد تا ما بخوانيم. حوزه ي علميه در اين زمينه ها موظف است. مثلاً شما مي بينيد كه در راديو در باب زندگي ائمه و يا اين قطعه هاي ديني يي كه مي خوانند و صحبت مي كنند و بحثهاي ديني يي كه در آن رسانه مي شود و از لحاظ حجم هم

زياد است - ليكن كم اثر مي باشد - واقعاً شايد بشود گفت كه اين مطالب، يك نفر را مسلمان و هوشمند و داراي بينش در باب مسايل اسلامي نمي كند. مطلبي كه ارايه مي شود، يا خيلي ضعيف است و يا نحوه ي ارايه اش خيلي ضعيف مي باشد؛ به خاطر اين كه بدون هنر و زبان خوب و قدرت القا بيان مي شود. يعني يا آدمهاي معموليِ متوسط، آن مطالب را بيان مي كنند و يا اين كه افراد كج سليقه يي مي آيند و يك سري مطالب عجيب و غريب - صورتاً عرفاني و باطناً پوچ - را مطرح مي كنند. اوايلي كه شعر نو رايج شده بود، يك عده از اين جوانها مي آمدند و همين طور چيزي مي گفتند. در آن زمان شايع بود كه وسطهاي يك شعر را پاك مي كنند و خيال مي كردند شعر نو مي سرايند! البته، اين شايعه واقعيت هم داشت و در مواردي به نحو موجبه ي جزييه اتفاق هم افتاده بود. بعضي از مطالب عرفاني كه در راديو مطرح مي شود، همين حالت را تداعي مي كند و بعضي خيال مي كنند عرفان همين است كه آدم چيزي ببافد! ديده اند كه اگر كسي مطالب عرفاني مي گويد، آدم نمي فهمد. به همين خاطر خيال كردند هر مطلبي كه آدم نفهميد، عرفان است! يك چيزي مي سازند و با يك زبان بي ربطِ چرندي، در رسانه هاي ما پخش مي كنند و هر چه آدم فكر مي كند، مي بيند هيچ چيز در آن پيدا نمي شود و هيچ معنايي ندارد. به مسؤولان راديو اعتراض مي كردم كه چرا اين طوري است؟ در دلم به خودم جواب دادم كه اينها چه كار كنند و به چه كسي مراجعه كنند و از چه كسي بخواهند؟ تا من بگويم: چرا اين گونه

است؟ مي گويد: بنويسيد تا من بخوانم. من چه جوابي بايد به او بدهم؟ وضع تبليغ ما اين است و حوزه ي علميه در اين زمينه ها موظف مي باشد. در حوزه هاي علميه، استعدادهاي فوق العاده وجود دارد. واقعاً فهميدن بعضي از مطالبِ اصولي و فلسفي و بعضي از ريزه كاريهاي فقهي، مشكلتر از فهميدن بسياري از فرمولهاي علمي دنياست و طلبه ها با آن دقت فكري خودشان، اين مطالب را مي فهمند. مگر مي شود آدم مغزي مثل مغز صاحب «قوانين» به آساني پيدا كند؟ در حوزه هاي علميه، از اين قبيل متفكران كه مرتب فكر و دقت و ريزبيني مي كنند، زياد است. اگر اين استعدادها و خلاقيتها و ذوقهايي كه گاهي مشاهده مي شود، به شكل صحيحي به سمت يك تبليغ درست هدايت شود، ما ديگر محتاج چيزي نيستيم. بايد پاسخ اتهامات را داد خارجيها كتاب مي نويسند و ما بايد پاسخ آنها را بدهيم. يكي از وعاظالسلاطين مصري - كه واقعاً حيف است وعاظ السلاطين بناميم؛ بلكه بايد آنها را خدام السلاطين ناميد؛ چون وعاظ السلاطين بعضي وقتها سلطان را وعظ مي كردند - كتابي به نام «الشيعة والمهدي والدّروز» نوشته و به اصطلاح، تحقيقي در باب شيعه و حضرت مهدي و دروز كرده است. حالا چه ارتباطي بين شيعه و دروز وجود دارد، خودش بحثي است! اين خدام السلاطين، از بس پول و ثروت فهد و صدام و شاه حسن را در شكمهاي خود ريخته اند كه ديگر چاشته خور شده اند و گرفتن اين همه شيريني و لذت از آنها سخت است. آنها واقعاً ضايع شده اند و اگر علم و دين هم مي داشتند، حالا ديگر به دردشان نمي خورد. از اين نوع كتابها زياد مي نويسند. ما بايد در حوزه ي

علميه ي قم و در مراكز علمي خود، صد جواب رد در مشتمان داشته باشيم و به آنها پاسخ بدهيم. هنوز كه هنوز است، در دنياي اسلام به ما مي گويند: شما قايل به تحريف قرآنيد! چرا كه يك روز فصل الخطابي نوشته شد و ما هنوز نتوانسته ايم آن قدر فضاي فرهنگي دنياي اسلام را از حرف حق خودمان و اين كه قايل به تحريف قرآن نيستيم، اشباع كنيم تا اگر بي دين لامذهبي خواست بنويسد كه شيعه قايل به تحريف قرآن است، بداند كه فردا شاگرد سر كلاسش در الازهر، يقه اش را خواهد گرفت كه اين كتاب شيعه پاسخ شما را داده است. هرچه مرحوم «سيّد شرف الدين» و مرحوم «اميني» نوشته، همان است ديگر. البته، هر كدام از آن كتابها براي جاهايي به درد مي خورد؛ اما نكته اين است كه ما به صورت مدرن و طبق نيازهاي امروز، از حق خود و تشيّع و اعتقاد و انقلاب و اسلام و حتّي اماممان دفاع نكرديم. امام را متهم كردند كه مي گويد: پيامبران ناموفق بودند(!) ما چند جلد كتاب در جواب اين اتهام نوشتيم و به دنيا ارايه داديم و پخش كرديم؟ پس، ببينيد اينها كارهاي حوزه است. ما بايد اينها را باور كنيم. تا كي بايد به انتظار ديگران بود؟ آقايان! ما تا كي به سازمان تبليغات و وزارت ارشاد فشار بياوريم كه بنويسيد و بدهيد؟ آنها مي گويند: نمي توانيم. راست هم مي گويند، كار آنها نيست؛ كار حوزه و طلبه است. اين گونه كارها بايد در آن جاها انجام بگيرد. من از آقايان سؤال مي كنم كه آيا مي دانيد امروز در درجه ي اول، چند عنوان كتاب براي دنياي اسلام لازم است؟ گمان نمي كنم

كسي از شما بداند. من شايد از بعضي از شما يك ذره بيشتر بدانم؛ اما به طور دقيق نمي دانم. حوزه هم نمي داند. اگر من ندانم، عيب نيست؛ ولي اگر حوزه نداند، عيب است. حوزه ي علميه بايد بداند كه مثلاً امروز پنجاه عنوان كتاب وجود دارد. در درجه ي اول، ما بايد در پنجاه موضوع و در درجه ي دوم، در صدوبيست موضوع كتاب نوشته باشيم يا بنويسيم. بايد به تناسب تهمتهايي كه به ما مي زنند و به تناسب فحشهايي كه به ما مي دهند و به تناسب كتابهايي كه عليه ما مي نويسند، نيازها را بدانيم. مركز و بانك اطلاعات حوزه كجاست كه اينها را نگاه كند و درباره ي آن موضوعات تحقيق نمايد و بنويسد؟ يكي از كارهايي كه حوزه بايد انجام بدهد، همين است. يعني مركزي داشته باشد و كتابهايي را كه در دنيا راجع به انقلاب نوشته اند، جمع كند؛ چه آنهايي كه مستقيماً درباره ي انقلاب است و چه آنهايي كه به خاطر انقلاب، به شيعه و يا اسلام فحش داده اند و چه كتابهايي كه از ما تعريف كرده اند و نقاط قوّت ما را - كه بعضاً خودمان هم از آنها غافل بوده ايم - يادآور شده اند. در اين مركز، محققان حوزه بايد مشابه اين كتابها را نيز در داخل كشور جمع آوري كنند و مورد بررسي قرار دهند. وقتي كه محقق مي گوييم، فوراً ذهن به سمت پيرمردهاي از كار افتاده نرود. محققان جوان - مثل خود شما - بنشينند اينها را تقسيم بندي كنند و تفكر و ذهنيت انقلاب و به تعبير اروپايي آن، ايدئولوژي انقلاب را - كه متأسفانه هنوز معادل فارسي آن را پيدا نكرده ايم - تدوين كنند

و آن را - نه در يك جلد كتاب و نه با يك بيان - بيرون بدهند؛ كه اگر از ما پرسيدند: انقلابتان چيست؟ بگوييم اين است. اگر شما چنين كاري نكرديد، ديگراني كه غالباً صلاحيت ندارند، خواهند كرد. امروز تهاجم فرهنگي عظيمي عليه اسلام هست مطلب چهارم اين است كه امروز تهاجم فرهنگي عظيمي عليه اسلام هست كه ارتباط مستقيمي با انقلاب ندارد. اين تهاجم، وسيعتر از انقلاب و عليه اسلام است. چيز عجيب و فوق العاده يي است كه با تمام ابعاد فرهنگي و اجتماعي و سياسي، عليه اسلام - و حتّي اسلامي كه در توده ي مردم الجزاير نفوذ دارد - وارد كارزار شده است. فقط يك استثنا دارد و آن اسلامِ وابسته به دستگاههاي استعماري و فهدگونه است؛ والّا حتّي اسلامهاي به معناي اعتقاد عوامانه ي مردم هم مورد تهاجم است؛ چه برسد به اسلام ناب و انقلابي - و به تعبير آنها اسلام ايران - كه ديگر وضعش روشن است. تهاجم عجيبي وجود دارد. چيزهايي كه شما مي شنويد - مثل حجاب در فرانسه و مبارزه با دختران محجبه در اين كشور - اينها جرقه هايي است كه نشان از آتشهاي زير خاكستر مي باشد و از كار عظيمي در پشت پرده خبر مي دهد. قضيه فقط اين نيست كه يك دولتِ مثلاً لاييكي بگويد كه ما نمي خواهيم محجبه يي باشد؛ نه، اينها اصلاً از اسلام به شدت احساس خطر كرده اند. البته، اين موضوع تازگي هم ندارد؛ از سابق نيز اين طور بوده است. من در كتاب «مسلمانان در نهضت آزادي هندوستان» اين نكته را يادآور شده ام كه يكي از نايب السلطنه هاي هند قبل از استقلال اين كشور در سال 1947

گفته بود كه اوايلي كه انگليسيها وارد هند شده بودند - يعني بعد از دوران كمپاني هند شرقي - و مي خواستند حكومت هند را به دست بگيرند، گفته بودند كه مسأله ي ما در هند، مسلمانها هستند و بزرگترين هدف ما بايستي قلع و قمع و سركوب آنها باشد! سخن معروف «گلادستون» را هم كه حتماً شنيده ايد كه گفته بود: اين قرآن را بايد برداشت. استعمارگران، از قديم نسبت به اسلام همين احساس را مي كردند كه آن هم ناشي از چيزهايي بود كه از اسلام ديده بودند. مدتي از قضيه ي تنباكو و قضاياي مختلفي كه در همان هند و افغانستان و ايران و مصر و ساير كشورها اتفاق افتاده بود، گذشته بود و استكبار و استعمار جهاني، از قدرت اسلام غافل شده بودند و ديگر آن حساسيت را نسبت به اسلام خيلي نشان نمي دادند. علتش هم اين بود كه از اين طرف، اسلام چيزي از خودش نشان نداده بود و آنها قدري دچار غفلت شده بودند. چند دهه يي كه گذشت، انقلاب ما پيروز شد و تمام معلومات و معارف استعماري آنها - كه در طول سالهاي متمادي اندوخته بودند - به هم ريخت و ناگهان احساس كردند كه همان اسلام قديمي - كه از او مي ترسيدند - با قدرت فراوان به ميدان آمده است. استكبار براي مسايل بلند مدت، فكر و طراحي مي كند اينها، راجع به اسلام كارشناس و متفكر دارند كه مي نشينند بررسي مي كنند و درباره ي ملتها و انديشه ها و روحيات و مذاهب گوناگون، پرونده هايي درست مي كنند و در مراكز تحقيقاتي و فرهنگي و جاسوسي و سياسي خود، تمام آن پرونده هاي آرشيو شده را دو مرتبه

مطرح مي كنند و كارهاي تحقيقاتي جديد انجام مي دهند. اين كه مي شنويم در اسرائيل، سميناري تحت عنوان «شناخت اسلام و تشيع در ايران» برگزار مي شود، به همين معنا و در همين جهت است. در بسياري از جاهاي دنيا، سمينارها و جلساتِ تحقيقاتي يي توسط دنياي غرب و سرمايه داري و استكبار تشكيل مي شود و تزهاي گوناگوني براي بازنگري به اسلام مطرح مي گردد. استكبار، همه ي وجودش را انديشمندانه در جهت اداره ي مطلوب خودش به كار مي گيرد و كاملاً با فكر حركت مي كند و جريانات جهاني را هدايت مي نمايد تا محفوظ بماند؛ چون مي داند كه اگر فكر و پيش بيني و آينده نگري نكرد و اگر آمار نداشت، ضربه خواهد خورد. عاليترين و ممتازترين دستگاههاي فكري، در اختيار استكبار است. اينها، از پانزده يا بيست سال پيش، براي مسايل بلند مدت سرمايه داري، فكر و طراحي مي كنند و نقشه مي ريزند تا در آينده از آن جواب بگيرند. مقايسه بين انقلاب ايران و كودتاي عراق من، مقايسه يي بين انقلاب ايران و كودتاي عراق مي كنم تا شما ببينيد كه انقلاب اسلامي ايران، چه ضربه يي بر استعمار وارد كرد. وقتي كه در سال 37 در عراق كودتا شد و «فيصل» را سرنگون كردند و «نوري سعيد» را به جاي او نشاندند، «ايدن» - نخست وزير انگليس - در خاطراتش نوشت: من در جزيره يي مشغول تفريحِ آخر هفته بودم كه خبر كودتاي عراق به من رسيد و بزرگترين ضربه به مغز من وارد شد و ناگهان احساس كردم كه دنيا تكان خورده است. (تعبيرات دقيق او الان يادم نيست.) براي انگليس و دستگاه استعمار، آن قدر كودتاي عراق مهم بود كه حد نداشت. اين نگراني، در تمام

نوشته ها و خاطراتي كه بعد از كودتا منتشر شد، منعكس شده بود و عظمت ضربه، خودش را نشان مي داد. اين كودتا، در كشوري انجام گرفت كه بعدها معلوم شد بعضي از دستگاههاي استعماري، در آن نقش داشته اند و بعضي هم بعداً از آن استفاده كرده اند و در مشت خود گرفته اند. حالا هم شما دنباله هاي آن كودتا را مي بينيد كه بعد از گذشت حدود سي سال، تحفه هاي امروز عراق، دنباله ي همان كودتا - و به قول خودشان انقلاب(!) - هستند. ملاحظه كنيد، يك كودتاي معمولي در يك كشور اتفاق افتاد و فقط به اين جهت كه عراق مستعمره ي انگليس بود و انگليس از قِبَل حاكميت بر عراق، از آن كشور استفاده مي كرد، اين قدر برايشان سنگين بود. حالا شما آن كودتا را با انقلاب اسلامي مقايسه كنيد؛ اصلاً قابل مقايسه نيست. انقلاب اسلامي، ناگهان تمام موجوديت و نظام ارزشي دستگاه استعماري غرب و دنياي سرمايه داري را زير سؤال برد. يعني آينده شان را كلاً تهديد كرد و ابهامي به آينده ي آنها داد؛ چون اين انقلاب بر مبناي اسلام بود و نتيجتاً هرجا مسلماني باشد، ممكن است اين انقلاب بالقوه در آن جا تحقق پيدا كند. بعد هم مرتب نمونه هاي آن را از افغانستان گرفته تا اندونزي و مالزي و مصر و تونس و حتّي در كشورهايي كه سيستمهاي به اصطلاح انقلابي دارند - مثل الجزاير يا ليبي - ديدند و مشاهده كردند كه همين اسلام در آن جاها سر بلند كرده است و هل من مبارز مي گويد و آينده را ترسيم مي كند. اينها، احساس وحشت كردند و تمام دنياي سرمايه داري و استكباري دست به هم دادند، براي اين كه در

مقابل اسلام بايستند. البته، دنياي سوسياليسم به گونه ي ديگر مقابله مي كرد؛ منتها مثل غربيها ابزار لازمِ انديشمندي و آينده نگري و توجه را در اختيار نداشت. اين، رشته يي از تمدن صنعتي و مسأله ي آمار و آرشيوها و آينده ها و حدسيات است كه شرقيها به همان نسبت كه در كار صنعتي عقبند، در اين قضيه هم از غربيها عقبند. علاوه بر اين، آنها اشتراك منافعي نيز با اين انقلاب حس مي كردند؛ چون مي ديدند غرب صدمه مي خورد. آنها، خيال مي كردند كه برايشان خوب است؛ ولي حالا ديگر همه چيز يك كاسه شده و بلوك غرب و شرق معنا ندارد و آرزوها و ايده آلهاي ماركسيستي و سوسياليستي تمام شده است و چند كشورِ منزويِ بخت برگشته - مثل آلباني و روماني و ... - باقي مانده اند كه اينها هم چيزي بارشان نيست. ما روماني را از نزديك ديده ايم و مي دانيم كه آن جا چه خبر است. اصلاً چيزي نيستند و واقعاً نمي شود گفت كه اينها هستند، پس دنياي سوسياليسم وجود دارد! امثال كوبا و كشورهاي ضعيفِ عقب مانده هم كه ديگر اصلاً قابل ذكر نيستند. تنفس آنها هم با اجازه ي روسها و اربابهاي شرقي بود. امروز، همان تفكر ضد اسلام ناب، يا اگر بخواهيم دقيقتر بگوييم، ضد مذهب ناب - كه دايره اش از انقلاب وسيعتر است - به كليت اسلام و به يك معنا به هر مذهبي كه احساس مي كنند در آن اصالتي وجود دارد، متوجه است. امروز، كاردينالهاي مسيحي امريكاي لاتين، به همان اندازه مغضوبند كه علماي انقلابي مصر يا تونس مورد غضب واقع شده اند. الان تمام دنيا متوجه اين است؛ منتها همه مي دانند و متوجهند كه ايران، كانون اصلي است.

تفكر مقابله با تهاجم فرهنگي بايد در حوزه توليد شود در حال حاضر، يك جبهه بندي عظيم فرهنگي كه با سياست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانه ها همراه است، مثل سيلي راه افتاده تا با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامي نيست. بسيج عمومي هم در آن جا هيچ تأثيري ندارد. آثارش هم به گونه يي است كه تا به خود بياييم، گرفتار شده ايم. مثل يك بمب شيميايي نامحسوس و بدون سروصدا عمل مي كند. فرض كنيد در محوطه يي يك بمب شيميايي بيفتد كه احدي نفهمد كه اين بمب در آن جا افتاد؛ ولي پس از هفت، هشت ساعت ببينند صورتها و دستهاي همه تاول زده است. الان در مدرسه ها و داخل خيابانها و جبهه ها و حوزه هاي علميه و دانشگاههاي ما، ناگهان نشانه هاي اين تهاجم تبليغي و فرهنگي را خواهيد ديد. الان مقداري هم آن را مي بينيد و بعداً هم بيشتر خواهد شد. يك كتاب چاپ مي شود، يك فيلم توليد مي شود و به صورت ويدئو داخل كشور مي آيد و زمينه ي چنين تهاجمي را فراهم مي كند. ديشب يكي از آقايان مي گفت: وسايل كوچكي اختراع شده كه در آن، بيست فيلم ويدئويي به صورت ميكروفيلم ضبط مي شود و هر فردي مي تواند آن را لاي دكمه اش مخفي كند و به داخل كشور بياورد و بين جوانها توزيع كند! هدف اين تهاجم با چنين ابعادي، اسلام و انقلاب و ما هستيم. البته، شكي نيست كه مقابله با اين تهاجم، پول و بودجه و امكانات و پشتيبانيهاي سياسي دولت را مي خواهد؛ اما دولت پول بدهد و پشتيباني بكند كه چه بشود؟ طبيعي است كه فكري پخش بشود. آن فكر كجا توليد خواهد شد؟

آيا آن هم در دولت است يا در حوزه؟ اينها انتظاراتي است كه از حوزه مي رود. حوزه ي ما با وضع كنوني نمي تواند انتظارات را پاسخ دهد من، چهار انتظار را مطرح كردم كه حوزه ي علميه پاسخگو باشد. حالا شما بفرماييد كه حوزه با شكل و سازماندهي كنوني، مي تواند پاسخگو باشد؟ پاسخ من منفي است. شما هم همين جواب را مي دهيد. من، خودم طلبه هستم و از حوزه منسلخ نيستم و حوزه را خوب مي شناسم و در آن بودم و زندگي كردم و درس خواندم و بعد هم بي ارتباط با حوزه نبودم. حوزه هاي ما با وضع كنوني نمي تواند آن انتظارات را پاسخ دهد؛ مگر در آن برنامه ريزي شود و طرح نويني افكنده و دنبال گردد. شما به عنوان نمايندگان طلّاب، در اين مجموعه سهمي داريد؛ آن سهم را پيدا كنيد، ببينيد كجاست و آن را با كمال جدّيت انجام بدهيد. همان طور كه عرض كردم، در كنار مراجع و جامعه ي مدرّسين و هر كسي كه در اين قضيه ذي سهم است، سهم شما سهم وافري است. اين، آن مطلب اصلي است كه مي خواستم مطرح بكنم. نقش سياسي حوزه در اداره ي جامعه البته، يك چيز ديگر هم در اين جا وجود دارد و آن نقش حوزه - غير از جنبه هاي فرهنگي - در اداره ي جامعه است. ما نبايد از نقش سياسي حوزه و شخصيتهاي حوزوي در اداره ي جامعه غافل شويم. اين، چيز مهمي است. شما بايد رهبران آينده ي انقلاب و كشور را در حوزه بسازيد و بپرورانيد و فراهم كنيد؛ شخصيتهايي كه بتوانند رئيس جمهور و وزير و نماينده و نظريه پرداز سياسي باشند. كما اين كه شما ملاحظه

مي كنيد، بعد از پيروزي انقلاب، منهاي شخص شخيص امام بزرگوار - كه «لايعادله احد» - سهم و نقش معممان و متخرجان حوزه در اداره ي انقلاب و مسؤوليت پذيري در مسايل آن - چه در قانون گذاريش، چه در قضايش، چه در قوه ي مجريه اش و چه در زمينه هاي سياسيش - اگر نگوييم بيشتر است، اقلاً نقشي برابر با غيرحوزويها داشته اند. اينها، متخرجان قبل از انقلابند. به قول آن باغبان قديمي: كاشتند و خورديم، كاريم و خورند. حوزه، در اين مورد چه كرده و چه خواهد كرد؟ البته، در اين زمينه حوزه تلاشهاي خوبي داشته است و نمي شود آن را منكر شد؛ اما مطمئناً كمتر از آن چيزي است كه لازم مي باشد. طلّاب جوان خيلي مهمند من، توجه به اين طلبه هاي جوان را به شما آقايان محترم كه بحمداللَّه از فضلا و برجستگان هستيد، توصيه مي كنم. اين طلّاب جوان، خيلي مهمند. طلّاب، محور اداره ي حوزه نيستند؛ اما در حقيقت محور اميدها و انرژيهاي بالفعل و بالقوه ي حوزه اند. اگر طلبه نااميد شد، شما چيزي در دست نخواهيد داشت؛ مراجع هم چيزي نخواهند داشت. اين، نكته ي مهمي است. سعي بشود كه طلّاب، مأيوس و مسأله دار نشوند. البته، اين نكته را نيز سفارش و خواهش بكنم كه نگذاريد مجموعه ي شما، از حالت يك مجموعه ي طلبگي و كاري خارج شود و به يك مجموعه ي سياسي و خطي تبديل گردد. به شدت مراقبت كنيد كه اين طور نشود؛ چون واقعاً چيز بدي است. حوزه، به وحدت احتياج دارد. شما حتّي در درون خودتان، اختلافات داخل حوزه و اختلافات خطي و جرياني را حل كنيد. كوشش كنيد حسن ظن داشته باشيد همان طور كه در پيام

چند روز پيش مطرح كردم و به عموم مردم توصيه نمودم، بخصوص به شما آقايان نيز توصيه مي كنم كه كوشش كنيد حسن ظن داشته باشيد. مضمون روايت هم همين است كه وقتي خير حاكم و غالب بر زمان است، آدم بايد حسن ظن داشته باشد و وقتي شر غالب است، انسان بايد سوء ظن داشته باشد. امروز، ديگر اسلام و خير غالب و حاكم است و حكومت و رهبري و دولت، اسلامي است. اگر چه در جامعه شر هم وجود دارد؛ اما غلبه و حاكميت با خير است. امروز، روز حسن ظن است. من خواهش مي كنم كه گرايشهاي سوءظن گونه را رشد ندهيد. به عنوان مثال، آن موردي را كه شايد مقداري هم به من بي ارتباط نيست، عرض مي كنم: راضي نيستم كه به عنوان حمايت و اظهار لطف و محبت نسبت به من، بعضي از برادران به اين مجموعه اعتراض كنند. هيچ كس نبايد به عنوان حمايت و طرفداري از من، هيچ گونه موضعگيري يي عليه كسي بكند. اگر كسي به من محبت و لطف دارد و واقعاً مي خواهد از من جانبداري بكند، راهش اين نيست كه بايستد و بگويد كه مثلاً چرا مراجع چنين كردند يا چرا جامعه ي مدرّسين چنان كرد يا چرا مجمع طلّاب چنين كرد. بحمداللَّه ميانه ي ما با مراجع بسيار خوب است. هميشه به مراجع ارادت داشته ايم؛ حالا هم همين طور است و ارتباطاتمان بسيار خوب مي باشد. با جامعه ي مدرّسين و قشرهاي گوناگون طلّاب و جهتگيريها و جناحهاي مختلف سياسي هم ارتباطاتمان بسيار مستحكم و خوب است؛ يعني من با هيچ كس مسأله يي ندارم. بنابراين، تصور نشود كه حالا اگر مثلاً فلان حرفي در جايي گفته شد يا

فلان اظهاري - قولاً يا كتباً - از كسي صادر گرديد، تعريض به من است و كسي به عنوان محبت به من، اعتراض و پرخاش كند و كسي را متهم نمايد. مطلقاً نگذاريد كه در مجموعه تان و بلكه داخل حوزه، اين حرفها باب شود. نسبت به مسايل حوزه، خود را غير مسؤول نمي دانم البته - همان طور كه در ابتدا هم اشاره كردم - نسبت به مسايل مربوط به حوزه، به هيچ وجه خودم را غير مسؤول نمي دانم. يعني وجدان طلبگي و وجدان مسؤوليت كنوني من، به هيچ وجه اجازه نمي دهد كه مسأله ي اهم اسلامي جامعه و كشورمان، يك مسأله ي درجه ي دو باشد. نخير، اين مسأله ي مهم و درجه ي يكي است. من خودم را نسبت به اين قضايا و نسبت به قم و آينده و ترتيباتش و هركاري كه شرعاً بر عهده ي من باشد، مسؤول مي دانم و اگر تشخيص بدهم، ان شاءاللَّه انجام خواهم داد. به هر حال، غرض اين است كه مطلقاً نگذاريد به بهانه هاي گوناگون، در حوزه و داخل مجموعه تان، اين مشاجرات و حرفها راه پيدا كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) التهذيب، ج 6 ، ص 124

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم و جمعى از پزشكان، پرستاران و كاركنان مراكز آموزش عالى و درمانى

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم و جمعي از پزشكان، پرستاران و كاركنان مراكز آموزش عالي و درماني كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در دوران جنگ، ارزش افراد و دستگاهها مشخص مي شود متقابلاً ولادت زينب كبري س)، بانوي بزرگ تاريخ اسلام را به همه ي شما برادران و خواهران كه از نقاط مختلف و دستگاههاي گوناگونِ خدمتگزار به اين جا تشريف آورده ايد، تبريك و تهنيت عرض مي كنم و به همه ي شما خوش آمد مي گويم. جمع پرستاران و پزشكان و مددكاران و

مجموعه ي خدمتگزاران به قشرهاي ناتوان و بيمار، شايسته ي احترام و تجليل از طرف مردم و مسؤولان هستند. ما دوران دشوار جنگ را گذرانده ايم. در اين دوران است كه ارزش افراد و دستگاههاي گوناگون مشخص مي شود. امروز، بعد از گذراندن دوره يي سرشار از ابتلا و سختي و امتحان، مي توانيم درباره ي مردم خودمان - به طور عموم - و همچنين درباره ي برخي از قشرهايي كه مسؤوليت برجسته و ويژه يي داشته اند، قضاوت كنيم. پرستاران ما از اين قبيلند؛ چون آنها با بيمار مواجهند و آنچه از آنها سر مي زند، خدمت و محبت است و آنچه آنها با آن مواجهند، سختي و رنج است و اين، يكي از امتحانهاي بزرگ بني آدم است كه با سختي و رنج و درد مواجه شود و از خود صبر و متانت و محبت و خدمت نشان دهد. به مناسبت روز ولادت زينب كبري سلام اللَّه عليها) كه در اوج قله ي شرف انساني و ارزش يك فرد آدمي قرار گرفته است، جا دارد كه ما روز پرستار را گرامي بداريم و به پرستاران - چه زن و چه مرد - به خاطر شغلشان و به خاطر امتحان سختي كه در اين شغل با آن مواجهند و به خاطر خدماتي كه در طول دوران جنگ و پيش از آن و بعد از آن و در آينده نيز داشته اند و خواهند داشت، مورد ستايش قرار بدهيم و به آنها تهنيت بگوييم. لحظه ها و ساعتهاي دشوار، تمرين تكامل انساني است پزشكان نيز كه از قشرهاي حساس جامعه هستند و مي توانند خدمتگزاران بزرگي باشند، جان انسانها و سلامتشان به دست آنهاست. در دوران جنگ، آزمايشهاي خوبي دادند و برخي از پزشكان، شخصيت و كرامتي را در

ميدان جنگ به نمايش گذاشتند كه نمونه است و بعضي ديگر هم خدمات فراواني انجام داده اند. اشخاصِ خاطي و متخلف از روش صحيح در هر شغلي، نبايد پايه ي قضاوت قرار گيرند. قضاوت بايد بر مبناي كار كساني كه به سلامت و درستكاريِ مقتضاي شغل وفادارند، انجام شود. پرستاران و مددكاران سازمان بهزيستي كه با معلولان و سالخوردگان و عقب افتادگان و بيماران دشواري روبه رو هستند؛ نيز در حال مجاهدت و ابتلا و امتحان و تمرين تكامل انساني هستند. لحظه هايي كه بر انسان مي گذرد و در آن براي هدفهاي بلند انساني و الهي تلاش مي شود، لحظه هاي مباركي است. همه بدانند كه آن لحظه ها و ساعتهاي دشوار، تمرين تكامل انساني است و از دست نمي رود. اين لحظات، باعث ايجاد رشد و تواندهي و نزديكي به خداي بزرگ مي شود و بركت خيز است. اين ارزش انساني و فرهنگ پيشرفته ي جامعه است كه محور كلام امروز من خواهد بود. در همين جا، بايد ياد شهداي گرانقدر و عزيز سرتاسر كشور و شهرها و بخشهايي را كه شما برادران و خواهران از آن جا تشريف آورده ايد، گرامي بداريم. اين تلاشها و خدمات باارزش و حضور بي قيدوشرط شما در صحنه هاي نبرد و پشت جبهه و انقلاب بود كه توانست انقلاب شكوهمند اسلامي را ريشه دار كند و مستحكم سازد و امروز علي رغم همه ي ظلمات تبليغاتي و فضاي غبارآلوده يي كه اطراف اين انقلاب به وجود آورده اند، تلألوي انقلاب اسلامي در دنيا چشمها را خيره كرده است. استقلال يك ملت جز با استقلال فرهنگي تأمين نمي شود مطلبي را كه لازم مي دانم مطرح كنم، اين است كه همه ي مردم كشور و مخصوصاً قشرهاي با فرهنگ و برخوردار از سواد

و علم و معرفت بدانند كه استقلال يك ملت جز با استقلال فرهنگي تأمين نمي شود. اگر يك ملت، از لحاظ سياسي تحت تأثير قدرتهاي بزرگ نباشد و از لحاظ اقتصادي هم به خودكفايي كامل برسد، اما فرهنگ و اخلاق و عقايد و باورهاي دشمنان و بيگانگان در ميان اين ملت رواج داشته باشد و رشد بكند، اين ملت نمي تواند ادعاي استقلال كند. در دنيا، سررشته ي فرهنگ دست عده يي است كه آنها چگونگي لباس و پوشش و كيفيت زندگي و نشست و برخاست و اخلاق و معرفت را براي انسانهاي بي گناه و بي خبر در سرتاسر عالم رقم مي زنند و تعيين سرمشق مي كنند. اگر ملتي بتواند خود را از سرايت موج مسموم فرهنگيِ ساخته و پرداخته ي بيگانگان حفظ كند، اين ملت مستقل خواهد بود؛ اما اگر نتواند و تحت تأثير غلبه ي فرهنگ بيگانه قرار بگيرد، اين ملت، ملتي وابسته و اسير است؛ ملتي است كه تلاشهاي استقلال طلبانه ي سياسي و اقتصادي او نيز تحت تأثير كساني خواهد بود كه سررشته ي فرهنگ را در دست و اختيار دارند. امروز، صدها ايستگاه راديو و صدها روزنامه و مجله در سرتاسر عالم، براي گسترش فرهنگ مطلوب قدرتمندان بزرگ و گسترش فرهنگ استكبار جهاني در سطح ملتها، روزانه و هفتگي منتشر مي شود و اگر كسي با اين فرهنگ مخالفت كرد، دشمنيِ آنها با او نسبت به كسي كه تصميمهاي سياسي آنان را نقض كند، به مراتب بيشتر است؛ چون مي دانند كه تأثير فرهنگ، تأثير عميقتر و تعيين كننده تري است. چرا بايد از فرهنگ غرب گريخت؟ ممكن است شما سؤال كنيد كه چرا بايد از فرهنگ غرب و اروپا و امريكا گريخت و

چرا بايد ذهن خود را به روي آن بست؟ اين سؤال بجايي است كه مردم بعد از انقلاب، تا حدودي پاسخ آن را دريافته اند؛ ليكن در اين مورد جمله ي كوتاهي را مطرح مي كنم: فرهنگ غرب، فرهنگ برنامه ريزي براي فساد انسان است، فرهنگ دشمني و بغض با ارزشها و درخشندگيها و فضيلتهاي انساني است، فرهنگي است كه همچون ابزار در اختيار خداوندان زور و زر و امپراتوران قدرت است. با اين فرهنگ، درصددند نسل بني آدم را از همه ي فضايل انساني تهي دست كنند و انسانها را به موجودات فاسد و مطيع و تسليم و غافل از ياد خدا و معنويت تبديل كنند. منافع آنها، جز از طريق گسترش اين فرهنگ تأمين نمي شود. اين فرهنگ، برهنگي و اختلاط و امتزاج بي قيد و شرط زن و مرد با هم است كه يكي از پايه هاي اصلي فرهنگ غربي مي باشد و از روز اول، براي فساد انسانها و خروج انسانيت از دايره ي فضايل انساني بنيانگذاري شد. آنها كه دلشان براي انسانيت نسوخته است. بزرگترين ايستگاههاي تلويزيوني و راديويي، از آنِ صاحبان بزرگترين كارخانه ها و معادن و منابع و عظيمترين ثروتهاست. تشكيلات صهيونيستي، براي فساد نسل بشر، از حدود صد و پنجاه سال پيش، شروع به برنامه ريزي و اشاعه ي فساد و فحشا كرده اند. آنها زنها را از عفت بشري خارج ساختند؛ به طوري كه حتّي زنهاي اروپا و امريكا هم، به شدتِ پنجاه سال اخير دچار فحشا و فساد و دوري از فضايل انساني نبوده اند! زنان كشورهاي اسلامي و ديگر كشورهاي دور دست كه جاي خود دارد. همچنين مردها را به فساد و راحت طلبي و تنبلي و عشرت جويي و مصرف گرايي كشاندند و

به قبول وضع زندگي حيواني وا داشتند. براي اين كه از طرف مردها و زنهايي كه در كشورهاي مختلف عالم، زير فشار استبداد و استعمارِ اين قدرتها قرار مي گيرند، تهديد نشوند، مغزها را فاسد كردند. امروز، وضع فساد اخلاقي مردم كشورهاي استعمارزده ي دنيا در آفريقا و امريكاي لاتين، در نهايت درجه است. آنها به خودي خود، اين گونه فاسد نشدند؛ بلكه استعمار و استكبار براي افساد اينها برنامه ريزي كردند تا از شر و تعرض و مقابله به مثل و بيداري آنها جلوگيري كنند و امپراتوري قدرت شيطاني و اهريمني دستگاههاي استعماري و استكباري خود را حفظ نمايند. مردم امريكا و اروپا از سست بودن بنيان خانواده رنج مي برند با ملت ما هم قبل از سلطنت خاندان منفور پهلوي اين كار را شروع كرده بودند؛ ولي در جريان سلطنت آن رژيم منحوس، اين روند را شدت بخشيدند. استعمار و استكبار در دوران سلطنت اين خانواده ي مزدور و دست نشانده، در اشاعه ي فرهنگ غربي در جامعه زياد كوشيدند و متأسفانه موفق هم شدند. امروز، اگر تمايلات برخي خانواده هاي ايرانيِ داخل كشور را به انجام آن آداب و اطوار و لباس و معاشرت مي بينيد، نتيجه ي تعليمات همان معلمان رذل و خائن غربي است كه در طول دهها سال در اين كشور نفوذ و رشد يافته است. با اين كه انقلاب آمد و تحول عظيمي در فرهنگ و ذهنيت مردم به وجود آورد، با اين حال، بسياري از افرادي كه هنوز دلشان در هواي كيفيت زندگي غربي است، متأسفانه از مفاسد زندگي غربي كه لجن آلوده و فاسد است و در آن، هيچ يك از بنيانهاي اصيل بشري - همچون خانواده و شخصيت

انساني زن و مرد - سالم نمي ماند، اطلاعي ندارند. امروز، ببينيد كه در امريكا و انگليس، همجنس بازي رسمي و قانوني شده است و خجالت هم نمي كشند! كاري را انجام دادند كه ما از نقل و حكايت آن شرم داريم و حيا مي كنيم. مردم ما بدانند، آيا وقتي در كشوري ازدواجِ دو همجنس با هم قانوني مي شود، بنيان خانواده در اين جامعه باقي خواهد ماند؟! امروز، توده ي معمولي مردم امريكا و اروپا - نه قدرتمندها و تبليغاتچيهايشان - از سست بودن بنيان خانواده رنج مي برند. زنها و مردها، در يك حد از متلاشي شدن خانواده ها رنج مي برند و ناراحتند و اين، روزبه روز تشديد مي شود و البته آخرين ضربه است. خانواده، محل آسايش انسان است. هيچ انساني، بدون داشتن يك خانواده ي آسوده و آرام و راحت، مزه ي زندگي و طعم واقعي حيات انساني را نخواهد چشيد. اينها، اين بنيان اصيل را متلاشي و منهدم مي كنند و از بين مي برند. اين، فرهنگ غربي است. نتيجه ي اين آزادي و بي بندوباري و فرهنگ برهنگي و اختلاط زن و مرد، همين مسايل است. ما براي زن ارزش واقعي انساني قايليم آنان، ما را متهم به جلوگيري از رشد علمي و فرهنگي زنان مي كنند!! خودشان هم مي دانند اين اتهام دروغ است؛ ولي تكرار مي كنند. ما براي زن، ارزش واقعي انساني قايليم. ما ميان زن و مرد تفاوتي قايل نيستيم. معتقديم زن و مرد هر دو انسانند و ميدان تكامل، پيش رويشان باز است. هر چه تلاش كنند، هر چه زحمت بكشند و هر چه به سمت خدا پيش روند، به همان اندازه رشد و تكامل پيدا خواهند كرد. راه علم و حضور

سياسي هم، جلوي هر دوي آنها باز است. ما در جنگ و انقلاب مشاهده كرديم كه نقش خانمها اگر از مردها بيشتر نبود، كمتر نبود. اگر زنها حماسه ي جنگ را نمي سرودند و جنگ را در ميان خانه ها به عنوان يك ارزش تلقي نمي كردند، مردها اراده و انگيزه ي رفتن به ميدان جنگ را پيدا نمي كردند. دهها عامل دست به دست هم مي دهد تا خيل عظيم بسيجي را به سمت جبهه روانه مي كند. يكي از مهمترينِ اين عاملها، روحيه ي مادرها و همسرها و زنهاست. من، شايد بتوانم ادعا كنم كه در ملاقات با خانواده هاي معظم شهدا، روحيه ي مادري را شكسته نديده ام. گرچه همه يكي نيستند، برخي قويتر و برخي ضعيفترند، بعضي مطلب را به آن روشني درك نكرده اند و برخي آن را در اوج وضوح حقيقت دريافته اند، ولي در بيشتر خانواده ها، روحيه ي زن را از مرد بهتر يافتم. اين، وضع زن در جامعه ي ماست؛ اما غربيها نه فقط زن، بلكه هر دو جنس را به لجنزار فساد سوق مي دهند. مردم ما بايد چشم و گوش خود را باز كنند. برگشت به سمت فرهنگ فاسد و منحط غربي، در جامعه ي انقلابي و اسلامي ما محال و ممنوع است. ملت و مسؤولان انقلاب ما، ممكن نيست اجازه دهند تا مجدداً رفتار و زندگي مردم به سمتي رود كه فرهنگ فاسد غرب تزريق كرده بود و آن را بزور به اين ملت تحميل نموده بود. كساني كه تاريخچه ي ورود بي حجابي و عرياني زنان در جامعه ي ما را كه به وسيله ي خاندان شوم پهلوي انجام گرفت، خوانده اند و يا كساني كه سنشان اقتضا مي كند و آن روزها را ديده اند، مي دانند كه چگونه بي حجابي و بي حدومرزي و اختلاط زن

و مرد را به داخل كشور وارد كردند و آن را به ملت تحميل نمودند. ملت ما به آساني اين پديده را نپذيرفت؛ ولي متأسفانه به دليل گذشت دو سه نسل در زير سايه ي سنگين و شوم خاندان پهلوي تا پيروزي انقلاب اسلامي، عده يي با اين فرهنگ به دنيا آمدند و قبح آن را نفهميدند و سلامت و صفاي محيط ناب اسلامي را در نيافتند. دستگاههاي تبليغاتي ما هم، توان شناسايي عيوب فرهنگ غربي را به آنان نداشتند. صدا و سيما، يك دستگاه آموزنده اين جا، وظيفه ي صدا و سيما در تفهيم درخشندگيهاي فرهنگ اسلامي در همه ي زمينه ها، بخصوص در زمينه ي روابط زن و مرد و شأن زن در اجتماع آشكار مي شود. صدا و سيما، مسؤوليت زيادي دارد. راديو و تلويزيون، يك دستگاه سرگرم كننده نيست؛ يك دستگاه آموزنده است. امروز، دنيا با فكر و تدبير از راديو و تلويزيون براي آموزش - در همه ي شكلهاي آن - استفاده مي كند. همين صهيونيستها، با پولهاي گزاف و با ميلياردها دلار در سال، از طريق راديو و تلويزيون به آموزش فساد مي پردازند. راديو تلويزيون در كشورهاي وابسته كه حكام فاسد استعماري در رأس آنها قرار دارند، در حال آموزش غفلت و بي خيالي و شهوتراني و عياشي و ميگساري به مردم است. اگر اينها را به مردمشان آموزش ندهند و مردم با همان فرهنگ بومي و اسلامي و ديني خود - هر ديني - رشد كنند، قدرتها و استعمارگران و حكام مستبد، به آساني نمي توانند بر آنها حكومت بكنند. شما اگر برنامه ي هر يك از راديوهاي بيگانه را براي مخاطبان بوميشان بشنويد، چيزي جز فساد و غفلت و ناهوشياري و بي توجهي به

امور زندگي و جامعه نيست. البته در كنار آن، گاه دو كلمه از يك مقوله ي علمي هم ياد مي دهند؛ ولي اصل قضيه اين نيست. وظيفه ي يك رسانه، آموزش و تحليل و سوق دادن قلب و ذهن و روح و مغز افراد به سمتي است كه گردانندگان آن رسانه در نظر دارند. در كشور ما نيز غير از اين نيست. صدا و سيما در جمهوري اسلامي، بايد وسيله يي براي سوق دادن مردم به فرهنگ اسلامي و ابزاري براي معرفت و آشنايي مردم با درخشندگيهاي اسلامي و انساني باشد. جز اين، وظيفه يي ندارد و اگر مواردي بود كه برخلاف اين هدف وارد صدا و سيما شد، نبايد پخش كنند. هنرمندان و نويسندگان و گويندگان و مجريان و كارگردانان و هنرپيشگان و همه و همه، بايد دست به دست هم بدهند تا اين مفاهيم اسلاميِ ارزشمند و درخشنده را در صورت برنامه هاي هنري بسازند تا مردم از آنها تعليم بگيرند. مراد ما از تعليم در صدا و سيما، سخنراني و ميزگرد و تدريس صرف نيست. صدا و سيما بايد انواع و اقسام روشهاي هنري را در برنامه هاي هنري و فيلمها و نمايشها براي تفهيم و توضيح مفاهيم و ارزشهاي اسلامي به كار گيرد و اگر غير از اين باشد، صدا و سيماي جمهوري اسلامي، صدا و سيماي اسلامي نيست. شما خواهران و برادراني كه بحمداللَّه از معرفت و دانش برخورداريد و درس خوانده ايد و دوره هاي علمي را ديده ايد و كار كرده ايد و با كتابها و احياناً با معارف بيگانگان آشنا هستيد، مسؤوليت سنگينتري داريد. اهداف و برنامه هاي نظام اسلامي نظام اسلامي، نظامي است كه قصد اجراي تمام احكام و

موازين اسلامي را به صورت كامل دارد. اين نظام، مايه ي سعادت انسان و سربلندي ملت و كشور و مايه ي آبادي روي زمين و كشور و منطقه ي زيست و مايه ي شادي محيط زندگي و نيز استحكام خانواده و اصلاح روابط اجتماعي ميان مردم و خلاصه مايه ي خوشبختي زندگي مادّي و معنوي انسانهاست. شما موظف هستيد با اين برنامه ها آشنا شويد و بايد در حدي كه برايتان ميسور است، در پياده كردن اين برنامه ها مؤثر باشيد. در درجه ي اول، مسؤوليت متوجه افراد عالم و آگاه و دانا و علماي دين است و سپس همه ي كساني كه آگاهي و معرفتي دارند و مي توانند مردم را آگاه و روشن كنند. رفتار شما بيش از گفتارتان بايستي مردم را در اين خط صحيح پيش ببرد و اين همان شعار جمهوري اسلامي و حاكميت اسلام و پياده شدن آن است كه امام بزرگوارمان در بيانات متعدد و از اول پيروزي انقلاب تا آخرين روزهاي زندگي پُربركتش، به ما مي فرمود. اميدواريم كه خداوند متعال توفيق و فضل خود را شامل حال همه ي شما برادران و خواهران كند و به همه ي ما اين توان را ببخشد كه ان شاءاللَّه در راه تحقق احكام اسلامي تلاش كنيم تا بِزودي ملت و جامعه ي ما، پياده شدن كامل اسلام را در جامعه ي خود مشاهده كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شوراي عالي انقلاب فرهنگي، توانايي زياد براي پيشبرد فرهنگ كشور در ابتدا بايد به همه ي آقايان محترم و برادران عزيز، به خاطر اين ديداري كه چند سال براي من مأنوس بود و حالا فاصله يي افتاده است، خوش آمد بگويم.

از اين كه امروز آقايان را زيارت مي كنم، خوشحالم. همين طور بايد قدرداني و تكريم خود را نسبت به اين نهاد مهم، يعني شوراي عالي انقلاب فرهنگي كه حضرت امام فقيدمان(رضوان اللَّه عليه) آن را پايه گذاري كردند - هم در شكل ستاد انقلاب فرهنگي و هم به شكل تكامل يافته اش در صورت شوراي عالي انقلاب فرهنگي كه بحمداللَّه الان هست - ابراز كنم. معتقد بوده ام و همچنان هستم كه اين شوراي عالي مي تواند كارايي هاي زيادي براي پيشبرد فرهنگ كشور داشته باشد و به وزارتخانه هايي كه متصدي و مباشر اجرايي كار فرهنگي هستند، كمك بزرگي بكند. بحمداللَّه همه هم در اين مجموعه عضو و شريكند و از اين تركيب و اين وضع هم خيلي خوشحال و خشنودم. جناب آقاي هاشمي فرمودند كه شورا افت كرده است؛ من به اين هيچ اعتقادي ندارم. من معتقدم كه شورا بحمداللَّه الان با حضور شما آقاياني كه تشريف داريد - بخصوص با توجه به حضور مستمر خود جناب آقاي هاشمي - وضعش خيلي بهتر مي باشد و فعالتر شده است. آن وقت هم عقيده ام همين بود. جلساتي كه ايشان شركت مي كردند، جلسات كارآمد و بُرش داري بود و در آن، پيشرفت محسوس مي شد. البته الحمدللَّه حالا ايشان بي دردسر و بي دغدغه، همه ي جلسات را شركت مي كنند؛ ولي گاهي به ياد آن وقتي مي افتم كه بخصوص به خاطر اشتغالات ايشان در امر جنگ، كمتر موفق مي شديم كه ايشان را در اين شورا زيارت كنيم. خوشحالم كه الحمدللَّه ايشان هستند و تركيب هم تركيب خيلي خوب و مجموعه نيز مجموعه ي كاملي است. فرهنگ اسلامي را به فرهنگ آموزشي و تحصيلي منحصر نكنيم نكته يي كه به نظر من خيلي مهم

مي باشد، اين است كه ما فرهنگ اسلامي و فرهنگ كشور را - كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي هدفهايي را براي آن تعقيب مي كند - به فرهنگ آموزشي و تحصيلي و كلاسي و مَدرسي منحصر نكنيم؛ بلكه بخشي از اين فرهنگ، فرهنگ عمومي است كه نفس حضور وزارت ارشاد در اين مجموعه و آشناييها و آگاهيهايي كه اعضاي اين جلسه به اختلاف در مسايل گوناگون فرهنگي دارند، خود شاهد بر اين است كه به اين بدنه و اين قسمت هم اهتمام زيادي شده است. ما و همه ي دست اندركاران فرهنگ در كشور بايد باور كنيم كه امروز آماج تهاجمات فرهنگي دشمنانمان هستيم؛ هم به صورت آميختن فرهنگ انقلابي ما با چيزهايي كه آن را از خلوص و كارايي مي اندازد و هم به صورت مانع تراشيدن بر سر تربيت انسانهاي كارآمد و متخصص كه بتوانند همه ي امور كشور را اداره كنند. شكي نيست كه دشمن نسبت به همه ي اينها، به صورت جذب و ربودن و دزديدن مغزها و استعدادهاي درخشان از ميان ما، برنامه ريزي كرده است. اين را هم مي دانيم كه اين برنامه ريزي، نسبت به همه ي كشورهاي جهان سوم و از جمله كشور ما شده است. آنها با توجه به انقلاب اسلامي و خطراتي كه براي استكبار دارد، نسبت به كشور ما به طور ويژه برنامه ريزي كردند تا نگذارند در اين جا مغزهاي كارآمد و درخشان و استعدادهاي برجسته رشد كنند يا بمانند. آنها برنامه ريزي دارند و پول خرج مي كنند و اصلاً دستگاههايي براي شناسايي استعدادهاي درخشان كشورهاي مختلف دارند تا آنها را - چه در دوران كودكي و نوجواني و جواني و چه در دوران به ثمررسيدگي و كارايي

- بربايند. توجه به فرهنگ عمومي، يكي از كارهاي مهم شوراي عالي انقلاب فرهنگي پس، ما از همه طرف، با دشمني و خصومت دشمنان اساسي و فرهنگيمان در عالم مواجه هستيم كه نگذارند چه در زمينه ي فرهنگ عمومي و ذهنيتها و عمل فرهنگي مردم و چه در زمينه ي كار مَدرسي و تربيت نيروي انساني، به مقاصد خودمان برسيم. ما بايد متناسب با دشمني و خصومت دشمن، برنامه ريزي كنيم. در مسأله ي فرهنگ عمومي، همين كه مشاهده مي كنيم در جامعه ي ما - مثلاً در پيچ و خم ادارات و دستگاههاي دولتي و بخصوص در بعضي از ارگانها كه شكايت زيادي از آنها مي شود - كارهاي مردم روان انجام نمي گيرد و امروز و فردا مي شود و دردمندانه و دلسوزانه با كار مردم برخورد نمي گردد، به خاطر يك نقص و بيماري فرهنگي است. يا اگر مشاهده مي كنيم كه افراد كارآمدِ فكري ما در دانشگاهها و كارگاهها و مراكز تحقيق، به نوآوريهايي كه براي يك محقق، نان و آب و شهرتي ندارد، اما زحمت زيادي دارد، كمتر تن مي دهند و به كارهاي آسانتر و سهلتر تسليم مي شوند، يك بيماري فرهنگي است. اين تحقيقات عظيمي كه در دنياي علم شده، به وسيله ي چه كساني انجام شده است؟ غالباً به وسيله ي كساني كه در دوره ي تحقيق، مردمان نام آوري نبودند و روي عشق به تحقيق و علم و محصول كار تحقيقي خود، كاري را با زحمت شروع كردند و رنج آن را بر خود هموار ساختند، انجام شده است. نتيجه ي اين كار، چيز عظيمي براي يك ملت شده است. البته، سياستها هم از محصول علمي و تحقيق آنها، بدخواهانه سوءاستفاده كرده اند كه ما نمي توانيم سوءاستفاده ي

سياستها را به حساب نفس تحقيق و انگيزه ي آن بگذاريم. اگر اينها را كم داريم، ناشي از يك بيماري فرهنگي در ماست. ما بايد اين را علاج كنيم. اين، ربطي به كار مدرسه و دانشگاه و امثال اينها ندارد؛ بلكه نگرش و فعاليت و تلاش فرهنگي سازمان يافته ي ديگري را مي طلبد و ما بايد آن را انجام بدهيم. حقيقتاً يكي از كارهاي مهم شوراي عالي انقلاب فرهنگي، نگرش به فرهنگ عمومي و پيدا كردن و شناختن بيماريهاي فرهنگيِ امروز كشور ما و يافتن علاج اين بيماريها با ديد متخصصانه و البته دردمندانه و انقلابي و توصيه ي آنها به دستگاههاي گوناگون است. اين، يك بخش مهم كار مي باشد و خوب است كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، به اين قضيه برسد. در حقيقت، بخش عمده و بدنه ي فوتيتر و فوريتر، همين بخش مربوط به فرهنگ كلاسي و آموزشي و تخصصي و انسان سازي - به معناي تربيت آدمهاي كارآمد و نيروي انساني - است. توليد نيروي انساني كارآمد براي اداره ي انقلاب، از دبستانها و حتّي تا حدودي ماقبل دبستانها شروع مي شود و به دانشگاهها و مراكز تحقيق و مراكز عالي مي رسد. شما آقايان، تأمين و اداره و بهسازي اين قضيه را متكفل هستيد. مراكز آموزشي ما مشكلات و نواقصي دارند من تا حدودي نقايصي را كه وجود دارد، مي دانم. شما آقايان هم بهتر از من مي دانيد. دبستانها و دبيرستانهاي ما، مشكلات و نقايصي دارند. دانشگاههاي ما از لحاظ ضعف كيفيت، مشكلاتي دارند. اگرچه در اين سالهاي اخير، مقداري به كميت توجه شده - شايد هم چاره يي نبوده است - ليكن پايين بودن كيفيت در دانشگاهها، چيزي است كه

مورد قبول و آگاهي همه ي دست اندركاران مي باشد. مشكلات مراكز تحقيقاتي و افسردگي محققان ما كه آن نشاط لازم را براي كار تحقيقي ندارند، يكي از معضلاتي است كه الان وجود دارد. معلمان و اساتيد - چه در دانشگاهها و چه در مدارس - دچار مشكلات فراوان هستند. آن شوق و انگيزه يي كه يك نفر آدم را بسراغ تعليم بكشاند، به چيزهاي گوناگوني وابسته است كه انصافاً بعضي از آنها لنگ است. مسايل مادّي و نيز احترامات معنوي تأثير دارد. حرمت گذاشتن براي استاد - همين چيزي كه در اسلام اين قدر به آن اهميت داده شده كه شاگرد بايد استاد را احترام بكند - تا چه اندازه وجود دارد؟ همه ي اينها نقايصي را به وجود آورده است؛ علاوه بر اين كه از نظر كميّت هم، ما استاد كم داريم و آن تعدادي كه داريم، شايد مثلاً از نيمِ آن ميزاني كه احتياج داريم، مقداري بيشتر باشد. طبق آماري كه من ديده ام، شايد در دانشگاهها چهل درصد استاد كم داشته باشيم. وضع فضاي آموزشي مدارس و دانشگاهها هم از همين قبيل است. اين نقايص وجود دارد. البته نمي توان نقايص را به اشخاص يا مديران و تدبيركنندگان نسبت داد. بسياري از اينها، ناشي از وضعيت ماست؛ اين را همه مي دانند. ما در اين چند سال گذشته، گرفتار جنگ و كمبودها و محاصره و فشارهاي گوناگون اقتصادي دشمن و امثال اينها بوديم. طبيعي است كه عمده ي اين نواقص، ناشي از اينهاست؛ ليكن چيزي كه امروز مي توان آن را مورد نظر قرار داد، اين است كه دستگاه فرهنگي كشور همت بگمارد كه اين نواقص را يكي پس از ديگري برطرف بكند. براي

يك كشور، نيروي انساني همه چيز است در كار فرهنگي نبايد مسأله ي پول و بودجه، يك مشكل عمده به حساب آيد. به اين معنا كه مشكلات و نقايص فرهنگي را در رديف نيازهاي بودجه يي و در آخرهاي ليست قرار ندهيم؛ بلكه در اولهاي ليست - اگر نگوييم در رديف اول - قرار بدهيم. اگر درست فكر بكنيم، اين به صرفه ي اقتصادي مملكت هم است. يعني از اين كه بودجه و امكانات بيشتر را به كارهاي فرهنگي - بخصوص فرهنگ آموزشي - متوجه كنيم، كشور زيان نخواهد كرد؛ زيرا كه خود اين، براي آينده ي كشور توليد امكانات مي كند. براي يك كشور، نيروي انساني همه چيز است. ما اگر نيروي انساني نداشته باشيم، هيچ چيزي نداريم. چند سال قبل از اين، روي بعضي از كشورهايي كه سالها پيش از ما انقلاب كردند و توفيقهايي هم در عرصه هاي اقتصادي و صنعتي و فني و امثال اينها به دست آوردند، مطالعه يي مي كردم. ديدم اينها در اوايل انقلاب، بيشترين تكيه و برنامه ريزي را روي تربيت نيروي انساني گذاشته اند؛ به طوري كه بعضي از اين كشورها، همين الان نيروي انساني كارآمد و ماهر صادر مي كنند. يعني نه اين كه كشور خودشان از وجود چنين نيروي انساني يي سرريز شده و بي نياز گرديده است؛ نه، كشور آنها از جهات ديگر آماده ي قبول اين همه متخصص نيست و وضع اقتصاديشان طوري نيست كه بتواند اين همه متخصص را مصرف كند؛ اين است كه به كشورها صادر مي كنند. همين نيروي انساني است كه آنها را علي رغم نداشتن درآمدهاي كلاني مثل نفت و مانند آن - كه بحمداللَّه ما از آن برخوردار هستيم - به سطوح خوب رسانده

است. اين قسمت را از اين جهت مطرح كردم كه اگر ما امروز بودجه ي ارزي و يا ريالي را به كار فرهنگي متوجه مي كنيم، بايد توجه نماييم كه اگرچه ممكن است در كوتاه مدت، اين بودجه به درد كارهاي اقتصادي و گردش امور اقتصادي كشور ما نخورد، اما در اندكي بعد از كوتاه مدت - نه اين كه در بلند مدت زياد - عايديش فوراً به خود ما برمي گردد؛ مثل همين مسأله ي انتشارات و كاغذ، كه ما بايد بتوانيم كتاب و نشريه ي علمي و امثال اينها را در اختيار داشته باشيم. بايد كاغذ را در اختيار دستگاههاي فرهنگي گذاشت تا بتوانند اين كار مهم را انجام بدهند. اين، يك مسأله است كه در نگرش به عرصه ي فرهنگي كشور، ما بايد به تربيت نيروي انساني توجه كنيم. بايد به ذهنيت دانشجويان و جوانان خيلي توجه شود مسأله ي ديگر به دانشگاهها برمي گردد. البته مدارس هم هستند؛ اما بخصوص دانشگاهها مهمترند. بايد به ذهنيت دانشجويان و جوانان و اعتقادات و روحيه ي اسلامي و انقلابي آنها، خيلي توجه بشود. حقيقتاً جوانان موتور و راه اندازنده ي حركتهاي بزرگ - هم مثبت و هم منفي - در جامعه هستند. اگر ما بتوانيم اين مجموعه ي جوان بافرهنگ را كه در نقطه يي به نام دانشگاه جمع شده اند، به سمت روحيه ي انقلابي و اسلامي جهت بدهيم، به نظرم مي رسد كه كشور و انقلاب، بزرگترين سود را از اين بابت خواهد برد. در گذشته، دانشگاه نقطه يي بود كه در آن، بي فرهنگي اسلامي بيش از جاهاي ديگر و يا در رديف بدترين جاها بود. اين، كاري بود كه رژيم و دستگاههاي فرهنگيِ گذشته دنبال مي كردند و توجه داشتند

كه اين كار در دانشگاهها انجام بگيرد. مقاصد سياسي پشت سر اين قضيه بود. به نظر من، امروز بايد طوري باشد كه ورود در دانشگاه، مثل ورود در حوزه ي علميه باشد. همچنان كه در حوزه ي علميه، انسان معرفت و دين و تعبد مي آموزد، كسي هم كه به دانشگاه وارد شد، حتّي اگر از مباني اسلامي و انقلابي فاصله هم دارد، دانشگاه در طي اين مدت، او را با مباني اسلامي و انقلابي آشنا كند و متعبد سازد. به همين خاطر است كه بايستي به تربيت ديني و گرايشها و روحيه ي پُرشور انقلابي جوانان در دانشگاه اهميت داد. فقط با زبان هم نمي شود. اين كار، مقدماتي لازم دارد. عناصري كه در دانشگاهها به كار گرفته مي شوند، آنهايي كه مؤثرند، آنهايي كه در مراكز حساس واقع مي شوند، واقعاً بايد از كساني باشند كه اين انقلاب را از بن دندان قبول داشته باشند. البته ما نمي خواهيم بگوييم كه هر استاد و يا متخصصي كه در دانشگاهها تحقيق و يا تدريس مي كنند، بايستي يك انقلابي طراز اول باشد. نه، ممكن است اين فرد كاملاً قابل قبول باشد و دانش وافري داشته باشد و انقلاب از دانش او استفاده كند. ما بيش از دانش او، چيزي از او نمي خواهيم. منتها در همين مورد هم نبايد انگيزه ي ضديت با انقلاب در او وجود داشته باشد؛ چون اگر اين انگيزه وجود داشت، دانش او در اختيار انقلاب قرار نخواهد گرفت. در مراكز حساس دانشگاهي، از عناصر انقلابي استفاده شود پس، در مراكز حساس و سربندهاي اداره ي امور دانشگاهي - چه اداره به معني رسمي آن و چه اداره ي امور فكري و تدريس

و امثال اينها - كساني كه مسؤول مي شوند و كارهاي مهم دست آنهاست، واقعاً بايد از عناصر انقلابي باشند. ديگران هم انگيزه ي ضديت با انقلاب در آنها نباشد. اگر واقعاً كسي انگيزه ي مخالفت با انقلاب در وجودش باشد، حضور او در دانشگاه - در هر سطحي كه باشد - مضر است؛ براي تحصيل هم مضر مي باشد. من اين واقعيت را در بعضي از رشته هايي كه مي توانستم درباره ي آنها قضاوت كنم، مشاهده كرده ام. استادي كه توانايي تربيت شاگرد در آن رشته را دارد، ولي بر اثر بي اعتنايي يا مخالفت با انقلاب، حتّي وقت نمي گذارد كه دانشجو را در آن رشته تربيت كند، در حقيقت براي او، تربيت دانشجوي انقلابي و دانشگاه انقلاب، يك انگيزه نيست؛ بلكه نسبت به اين قضيه ضد انگيزه دارد. البته، دانشجويان عناصر آينده ساز اين كشور هستند و بايستي از همه جهت - چه از جهات فكري و چه از جهات علمي و درسي و به تبع آن از لحاظ مادّي و رفاهي - روي آنها سرمايه گذاريهايي بشود كه اطلاع دارم بحمداللَّه دولت مشغول است و برنامه هاي خوبي براي اين قضيه دارد. اميدواريم ان شاءاللَّه اين برنامه ها به نتيجه برسد. خوشحالم كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي را در صحنه ي سازندگي فرهنگي كشور، فعال و بانشاط و حاضر مشاهده مي كنم. اميدوارم خداوند ان شاءاللَّه به آقايان توفيق بدهد و به جناب آقاي هاشمي و دستگاههاي دولتي ما هم كمك كند كه بتوانند اين اهداف بلند و سازنده و حقيقتاً مقدسي را كه امروز از طرف دستگاههاي اجرايي كشور - كه در خدمت انقلاب و در جهت اسلام هستند - مطرح مي شود، تا سر منزل نهايي آن

برسانند و انقلاب را در دنيا سرافراز و روسفيد كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با هيأت نظارت، بازرسان و ناظران شوراى نگهبان و هيأت اجرايى انتخابات ميان دوره يى مجلس

سخنراني در ديدار با هيأت نظارت، بازرسان و ناظران شوراي نگهبان و هيأت اجرايي انتخابات ميان دوره يي مجلس و خانواده هاي شهدا، اسرا، مفقودان و جانبازان استانهاي فارس و همدان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بايد از زندگي فاطمه ي زهرا(س) درس بگيريم اين ايام، به سيّده ي زنان عالم و بانوي بزرگ تاريخ جهان - فاطمه ي زهرا(عليهاالسّلام) - متعلق است؛ آن زن نمونه يي كه حياتش با همه ي كوتاهي و عمر او در عين جواني، الگويي براي همه ي مردان و زنان غيور و مؤمن و مسلمانان و حتّي مردم غير مسلماني كه با مقام آن بزرگوار آشنا باشند، است و ما بايد از زندگي آن بزرگوار درس بگيريم. قبلاً لازم مي دانم ضمن تسليت اين يادبود بزرگ غم انگيز و حزن آلود به همه ي شما برادران و خواهران، به خاطر حضورتان و زحماتي كه متحمل شديد و از نقاط مختلف كشور تشريف آورديد و در اين جا گرد آمديد، تشكر كنم. در زندگي زهراي اطهر(سلام اللَّه عليها) يك نكته هست كه بايد به آن توجه كرد. البته، ما در تعريف مقامات معنوي آن بزرگوار وارد نمي شويم و قادر هم نيستيم كه مقامات معنوي فاطمه ي اطهر(عليهاسلام اللَّه) را بفهميم و درك كنيم. حقيقتاً در اوج قله ي معنويت انساني و تكامل بشري، فقط خداوند است كه چنين بندگاني را - و كساني كه همطراز آنها باشند - مي شناسد و مقام آنها را مي بيند. لذا فاطمه ي زهرا را اميرالمؤمنين و پدر بزرگوار و اولاد معصومينش مي شناختند. مردمِ آن زمان و زمانهاي بعد و ما نيز در اين روزگار نمي توانيم آن درخشندگي و تلألوي معنويت را در آن

بزرگوار تشخيص بدهيم. نور درخشان معنوي، به چشم همه كس نمي آيد و چشمهاي نزديك بين و ضعيف ما قادر نيست كه آن جلوه ي درخشان انسانيت را در وجود اين بزرگواران ببيند. بنابراين، در صحنه ي تعريف معنوي فاطمه ي زهرا(عليهاالسّلام) وارد نمي شويم؛ ليكن در زندگي معمولي اين بزرگوار، يك نكته ي مهم است و آن جمع بين زندگي يك زن مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظايفش در خانه از يك طرف و بين وظايف يك انسان مجاهد غيور خستگي ناپذير در برخوردش با حوادث سياسي مهم بعد از رحلت رسول اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) كه به مسجد مي آيد و سخنراني و موضعگيري و دفاع مي كند و حرف مي زند و يك جهادگر به تمام معنا و خستگي ناپذير و محنت پذير و سختي تحمل كن است، از طرف ديگر. همچنين از جهت سوم، يك عبادتگر و بپادارنده ي نماز در شبهاي تار و قيام كننده ي للَّه و خاضع و خاشع براي پروردگار است و در محراب عبادت، اين زن جوان مانند اولياي كهن الهي، با خدا راز و نياز و عبادت مي كند. نقطه ي درخشان زندگي فاطمه ي زهرا(س) اين سه بُعد را با هم جمع كردن، نقطه ي درخشان زندگي فاطمه ي زهرا (عليهاالسّلام) است. آن حضرت، اين سه جهت را از هم جدا نكرد. بعضي خيال مي كنند انساني كه مشغول عبادت مي باشد، يك عابد و متضرّع و اهل دعا و ذكر است و نمي تواند يك انسان سياسي باشد. يا بعضي خيال مي كنند كسي كه اهل سياست است - چه زن و چه مرد - و در ميدان جهاد في سبيل اللَّه حضور فعال دارد، اگر زن است، نمي تواند يك زن خانه با وظايف مادري و همسري و كدبانويي باشد و اگر

مرد است، نمي تواند يك مرد خانه و دكان و زندگي باشد. خيال مي كنند اينها باهم منافات دارد؛ در حالي كه از نظر اسلام، اين سه چيز با يكديگر منافات و ضديت كه ندارد؛ در شخصيت انسان كامل، كمك كننده هم است. شما بايد در محيط كار و زندگي، با همسر و فرزندان و همسايه و دوستانتان، به وظايف شخصي خود عمل كنيد و پيوندهاي معمولي اجتماعي را به صورت سالم برقرار نماييد. در عين حال، بايد در ميدان سياست و صحنه ي انقلاب و كارهايي كه نظام اجتماعي از شما مي طلبد و انتخابات و ميدان جنگ و عرضه كردن خواست انقلابي و ملي خود در سطح كشور و جهان و بيان اراده ي سياسي خود در ميدانهاي سياست و انقلاب، حضور داشته باشيد. شما بايد در راهپيمايي و سازندگي و ميدان جنگ و انتخابات و بيان عقيده ي سياسي خود - آن جايي كه اظهار عقيده واجب است - حضورتان را حفظ كنيد و در تعيين سرنوشت كشور وانقلاب مؤثر باشيد. در عين حال، رابطه ي معنوي و قلبي خودتان با خدا را از طريق عبادت و توجه و ذكر و حضور و معنويت و استمداد از خدا و توكل به او و انجام نوافل و فرايض خوب كنيد. اين سه بعد، انسان مسلمان را مي سازد. اسلام، اين را از ما خواسته است و اگر بپرسند: چگونه ميسر است؟ پاسخ مي دهيم كه ما الگوهايي از جمله فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) داريم. بشر امروز زندگي يك بعدي دارد بشر امروز، در چارچوب تمدنهاي مادّي دنيا و تحت تربيت مكتبهاي حاكم بر جهان، انساني يك بعدي است. اگر سرگرم زندگي مي شود، غالباً از

معنويت غافل مي گردد. دنيا را ببينيد، لابد خوانده ايد و شنيده ايد كه در كشورهاي دور از معنويت - مثل بسياري از جوامع اروپايي و غير آنها كه البته بين اين كشورها هم كم و بيش افراد اهل معنا هستند - نظام، نظام غيرمعنوي و مادّي است. در آن جا، مردم سرگرم زندگي و مادّيت و تأمين شكم و رفاهند و اصلاً از معنويت و ارتباط قلبي با خدا و توجه و ذكر و دعا و تضرع و گريه و نافله، يادشان نمي آيد و در غفلت كامل - كه بزرگترين بلا و آفت براي انسان است و او را از همه ي خيراتِ موجود محروم مي كند - بسر مي برند. وقتي مشغول شكم و اداره ي زندگي شخصي مي شوند، حتّي در ميدان سياست هم غافلند. بيشتر مردمي كه در كشورهاي پيشرفته هستند، درك و تحليل از مسايل سياسي ندارند و دولتها با تعصبهاي گروهي و حزبي و احياناً قوم گرايي و ناسيوناليستي، آنها را به اين طرف و آن طرف مي كشانند و در ميدانهاي سياست، از آنها استفاده مي كنند واصولاً توده و عامه ي مردم، تحليل سياسي ندارند. مردم در جامعه ي اسلامي ما تحليل سياسي دارند اما در اسلام اين گونه نيست. همين حالا در جامعه ي اسلامي ما، مردم تحليل سياسي دارند. همين قشرهاي محروم كشور، همين عشاير سلحشور غيور، همين عزيزاني كه در استان فارس در چادرها يا كوره دهها و راههاي دور زندگي مي كنند - كه جمعي از آنها هم در اين محفل حضور دارند - تحليل سياسي دارند. در ساير مناطق كشور هم كه من در ميان قشرهاي مردم رفتم و با آنها صحبت و نشست و برخاست كردم و در

مناطق و خانه ها و چادرهاي خود، زيارتشان كردم، تحليل سياسي دارند و سياست را مي فهمند و نسبت به مسايل كشور، داراي عقيده و انگيزه و مقصود هستند و مي فهمند كه ما امروز در دنيا با چه كسي طرفيم و توطئه ي استكبار جهاني و امريكا يعني چه. مي فهمند كه چرا دشمن جنگ را بر ما تحميل كرده بود و متوجهند كه دنياي استكباري و قدرتهاي مسلح عالم، در جنگي كه بر ما تحميل شد، چرا دايماً از دشمن ما حمايت مي كردند و هنوز هم بسياري از آنها مي كنند. اين، تحليل سياسي و يك بُعد زندگي انسان مسلمان است. لذا در طول مدت ده سال و چند ماهي كه امام فقيد بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) در ميان ما بودند و رهبري امت ما و مسلمانان عالم را بر عهده داشتند، در بيانات ايشان مي بينيد كه بر حضور مردم در صحنه هاي سياسي تأكيد مي كردند. مردم بايد كشور ايران را متعلق به خودشان بدانند. سرنوشت اين ملت و كشور، دست يكايك شماست. عظمت و عزت دادن به اين كشور، ممكن مي شود؛ وقتي كه شما بخواهيد. استقلال اين كشور، حتمي و ريشه دار مي شود؛ وقتي كه مردم بخواهند و در صحنه هاي سياسي حضور داشته باشند و از انقلاب كناره نگيرند و بدانند كه چه مي كنند و چرا مي كنند و به چه عزم و نيتي انجام مي دهند. امروز امور كشور به همه ي مردم مربوط است حضور مردم، زنده كننده ي فضاي زندگي در يك كشور است. وقتي مردم در سياست دخالت نكنند و نسبت به اوضاع سياسي اظهارنظر و دلسوزي ننمايند و ندانند كه چه كسي آمد و رفت و چه كسي مسؤوليت پيدا كرد و ندانند كه با چه

كسي مبارزه مي كنيم و به كدام سمت مي رويم، كشور پيش نخواهد رفت. همه بايد به مسؤولان كشور كمك كنند. گذشت آن روزي كه كشور متعلق به يك عده و خانواده ي خاصي بود و مردم هم آن را باور كرده بودند. گذشت آن وقتي كه مردم از امور كشور بيگانه باشند و به آنها ارتباطي نداشته باشد. امروز، همه ي امور كشور، به همه ي مردم در شهرهاي دور دست و روستاهاي دورافتاده و عشاير و چادرنشينها و مردم شهرهاي بزرگ مربوط است. اقتصاد كشور هم به وسيله ي مردم و با پشتيباني آنها بايد زنده و فعال بشود. سياست و استقلال و حضور در صحنه ي بين المللي و مبارزه با استكبار جهاني هم بايد به وسيله ي مردم و با علم و آگاهيِ آنها انجام بشود و به همين خاطر است كه گويندگان و صداوسيما و ارتباطات عمومي و رسانه هاي جمعي و روزنامه ها و همه ي كساني كه با مردم سر و كار دارند، موظفند مردم را نسبت به مسايل مهم كشور و انقلاب و آنچه كه بر انقلاب و مسير آن مي گذرد و دشمنيهايي كه مي شود و نفوذيهاي داخلي آن دشمنها، آگاه و روشن كنند. بايد مردم همه ي مسايل مهم كشور را بدانند. دو توصيه به مردم براي شركت در انتخابات اين روزها، انتخابات ميان دوره يي را در پيش داريم. من، دو توصيه به مردمي كه انتخابات به آنها ارتباط پيدا مي كند، مي كنم: توصيه ي اول اين است كه در انتخابات شركت كنند و نگويند كه ميان دوره يي است و اهميتي ندارد. نه، حضور مردم در صحنه ي انتخابات و رأي دادن، خود يك كار سياسي است كه مردم بايد انجام بدهند. توصيه ي دوم

اين است كسي را انتخاب كنند كه تشخيص مي دهند به صلاح است او به مجلس برود يا افراد مورد اطمينانشان، به آنها معرفي مي كنند. مجلس شوراي اسلامي، يك مركز اساسي و تعيين كننده براي انقلاب است. همه ي سر رشته هاي امور، به مجلس شوراي اسلامي بر مي گردد. مجلس، مظهر حضور و اراده ي مردم در صحنه هاي گوناگون سياسي و اقتصادي است. اگر مردم چيزي را در زمينه هاي اقتصادي يا سياسي بخواهند كه بشود يا نشود و چيزهايي را بخواهند كه به سرنوشت كشور ارتباطي پيدا مي كند، بايد اراده ي خويش را از حنجره و زبان نماينده ي خود بيرون بدهند و به صورت قانون درآورند و اين قانون در سطح كشور عمل بشود. اين، تأثير مردم در قانونگذاري است. بنابراين، مجلس بسيار مهم است و قشرهاي مختلف مردم كوشش كنند كه امر انتخابات و مجلس را هميشه مهم بشمارند. انقلاب ما براي همه ي مردم دنيا حجت است امام بزرگوارمان در اين برهه از زمان، اين انقلاب را براي همه ي مردم دنيا حجت قرار داد تا بدانند كه ملتها مي توانند كار كنند و ببينند كه اراده ي ابرقدرتها در سرنوشت كشورها و ملتها تعيين كننده نيست. امروز، ملتها مي بينند كه مردم ايران، با اتكال و اعتماد به خدا توانست حرف خود را به كرسي بنشاند. ما به بركت انقلابمان و به بركت اسلامي كه اين انقلاب را به وجود آورد و به بركت تبعيت از امام و رهبر عظيم الشّأن فقيدمان، توانستيم راهي را برويم كه براي مردم دنيا ناشناخته بود. امروز، انقلابهايي كه وابسته بوده اند، خودشان را به يك طرف نشان مي دهند. آن تحولهايي كه در كشورها به وقوع پيوست، اما از متن

احساسات و عقايد مردم نجوشيده بود و به يك طرف و يك قطب مرتبط و متصل بود، آخر كار معلوم شد چيزي كه اصيل نباشد، سرنوشتش چگونه است. انقلاب اصيل، اين انقلاب است كه مبتني بر دين - آن هم اسلام - مي باشد و با فكر و خط روشن و جهان بيني واضح، پيش روي مردم قرار دارد. ما اين راه را ادامه داديم و باز هم ان شاءاللَّه به فضل پروردگار و با تمسك به اسلام و عمل به قرآن - در تمام جوانب و اطرافش - آن را ادامه خواهيم داد. اميدوارم كه خداوند به همه ي شما برادران و خواهران عزيز، لطف و فضل خودش را نازل كند. لازم مي دانم از برادران و خواهراني كه در كار انتخابات زحمت كشيدند و حضور داشتند و تلاش و نظارت و اجرا كردند تا نظم انتخابات تأمين شود، صميمانه تشكر كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از دانشگاهيان و طلّاب حوزه هاى علميه

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از دانشگاهيان و طلّاب حوزه هاي علميه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حوزه و دانشگاه و وحدت، از مسايل اصلي انقلاب و كشور در ابتدا به همه ي شما برادران و خواهران، چه كساني كه از راههاي دور و شهرهاي ديگر تشريف آورديد و چه برادران و خواهراني كه از سازمانها و دستگاههاي مختلف حضور به هم رسانديد، خوش آمد عرض مي كنم و ياد شهيد گرامي و عزيزمان - مرحوم آيةاللَّه دكتر مفتح - را كه اين ايام با نام ايشان ارتباط و پيوند پيدا كرده است، گرامي مي داريم و از ايشان تجليل مي كنيم. مسأله ي اين روزها، حول و حوش دانشگاه و حوزه ي علميه و وحدت دور مي زند. اين سه واژه

و مفهوم، در انقلاب بسيار مهم است. عنوان وحدت حوزه و دانشگاه - كه امام بزرگوارمان اين تعبير و مفهوم را از قلب حكيمِ عارف و ملهم از ارشادات الهي صادر كردند - بر سه پايه ي اساسي متكي است و اين سه پايه - يعني حوزه و دانشگاه و وحدت - جزو مسايل اصلي اين انقلاب و كشور است. بناي توحيد - كه مبناي فكري و اعتقادي و اجتماعي و عملي ماست - در وحدت است. تفكرات شرك آلود، انسانها را هم تقسيم مي كرد. جامعه يي كه بر مبناي شرك بنا شده باشد، طبقات انسان هم جدا و بيگانه ي از يكديگر است. وقتي در يك جامعه ي شرك آلود، ربط انسانها به مبدأ هستي و نيروي قاهر و مسلط عالم مطرح مي شود، به طور طبيعي و قهري، در اين جامعه انسانها از هم جدا مي افتند؛ يكي به يك خدا، ديگري به خدايي ديگر و سومي هم به خدايي ديگر. جامعه يي كه برمبناي شرك باشد، ميان آحاد و طوايف انسان، يك ديوار غير قابل نفوذ و يك دره ي جداييِ غير قابل وصل وجود دارد. درست بعكس آن در جامعه ي توحيدي، كه وقتي مبدأ و صاحب هستي و سلطان عالمِ وجود و حيّ و قيومي و قاهري كه همه ي حركات و پديده هاي عالم، مرهون اراده و قدرت او مي باشد، يكي است، انسانها - چه سياه و چه سفيد و چه داراي خونهاي مختلف و نژادهاي گوناگون و وضعيت اجتماعي مختلف - با يكديگر خويشاوندند؛ چون به آن خدا وصلند، به يك جا متصلند و از يك جا مدد و كمك مي گيرند. اين، نتيجه ي قهري اعتقاد به توحيد است. در اين ديدگاه، نه

فقط انسانها به يكديگر مرتبطند، بلكه با نگاه و نگرش توحيدي، اشيا و اجزاي عالم و حيوانات و جمادات و آسمان و زمين و همه چيز، به يكديگر متصل و مرتبطند و همه با انسان خويشاوندند. بنابراين، همه ي آنچه كه انسان مي بيند و احساس و درك مي كند، يك افق و يك عالم و يك مجموعه است كه در يك دنياي سالم و يك محيط امن قرار مي گيرد. جامعه ي اسلامي در درون خود، متحد و مؤتلف است اين كه در قرآن مي فرمايد: «يهدي به اللَّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام»(1)، كساني كه به خدا ايمان پيدا كنند، خداوند آنها را هدايت مي كند و به راههاي سِلم و همزيستي سوق مي دهد، به خاطر مبناي توحيدي جامعه ي اسلامي است. ولايت هم معنايش همين است. ولايت، يعني پيوند و ارتباط تنگاتنگ و مستحكم و غيرقابل انفصال و انفكاك. جامعه ي اسلامي كه داراي ولايت است، يعني همه ي اجزاي آن به يكديگر و به آن محور و مركز اين جامعه - يعني وليّ - متصل است. لازمه ي همين ارتباط و اتصال است كه جامعه ي اسلامي در درونِ خود يكي است و متحد و مؤتلف و متصل به هم است و در بيرون نيز اجزاي مساعد با خود را جذب مي كند و اجزايي را كه با آن دشمن باشند، به شدت دفع مي كند و با آن معارضه مي نمايد. يعني «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم»(2)، لازمه ي ولايت و توحيد جامعه ي اسلامي است. اين مبناي توحيد و اعتقاد به وحدانيت حضرت حق (جلّ وعلا)، در تمام شؤون فردي و اجتماعيِ جامعه ي اسلامي تأثير مي گذارد و جامعه را به صورت يك جامعه ي هماهنگ و مرتبط به يكديگر

و متصل و برخوردار از وحدت (وحدت جهت و وحدت حركت و وحدت هدف) مي سازد. اين جوامع، نقطه ي مقابل تأثير شرك و مشركان و آلهه ي شرك آفرين هستند. لذا هر جا در ميان مؤمنين و بندگان صالح خدا وحدت هست، آن جا توحيد و خدا هم هست. هر جا بين مؤمنين و بين بندگان صالح خدا اختلاف هست، آن جا قطعاً شيطان و دشمنِ خدا حاضر است. هرجا شما اختلاف ديديد، جستجو كنيد، بدون دشواري شيطان را در آن جا خواهيد يافت، يا شيطاني را كه در درون نفوس خود ماست و نفس اماره نام دارد و خطرناكترين شيطانها هم است، پيدا خواهيد كرد. بنابراين، پشت سر همه ي اختلافات، يا خودخواهيها و جاه طلبيها و منيّتهاي ماست و يا شيطانهاي خارجي، يعني دستهاي دشمن و استكبار و قدرتهاي ظالم و ستمگر. هزار سال علم و دين در كنار يكديگر بوده اند در كشور ما، هزار سال علم و دين در كنار يكديگر بودند. علما و پزشكان ومنجمان و رياضيدانهاي بزرگ تاريخ ما - آن كساني كه امروز نامشان و اكتشافاتشان هنوز در دنيا مطرح است - جزو علماي باللَّه و صاحبان دين و متفكران ديني بودند. ابن سينايي كه هنوز كتاب طب او در دنيا به عنوان يك كتاب زنده ي علمي مطرح است و در شؤون مختلف به عنوان يك چهره ي برجسته ي تاريخ بشر، در همه ي صحنه هاي علمي دنيا در اين هزار سال مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و بعضي كارها در تاريخچه ي علم به نام او ثبت شده، يك عالم ديني هم بوده است. محمّدبن زكرياي رازي و ابوريحان بيروني و ديگر علما و دانشمندان و متفكران

و مكتشفان و مخترعان دنياي اسلام نيز همين طور بوده اند. اين، وضع كشور ما و دنياي اسلام بود. تا وقتي كه دين حاكم بود و صحنه ي زندگي مردم، از دين و نفوذ معنوي آن بكلي خالي نشده بود، وضع اين گونه بود. از وقتي كه اروپاييها و غربيها و سياستمداران صهيونيست و متفكراني كه براي نابودي دنياي اسلام نقشه مي كشيدند، دانش را همراه با سياست وارد كشور ما كردند، علم را از دين جدا نمودند و نتيجتاً رشته ي دين، يك رشته ي خالي از علم شد و رشته ي علم، يك رشته ي خالي از دين گشت. در حوزه هاي علمي، دروس علم با پيشرفتهاي جديد راه داده نشد. دنبال اين بايد گشت كه چرا در دهه هاي اين قرن و قرن گذشته، فراگرفتن دانشهاي غيرديني - همين علوم رايج كه قبل از آن در حوزه ها تعليم و تعلم مي شد - در حوزه ها نيامد و چرا علما كه خود متفكران و ورّاث و صاحبان همين علوم در دوره هاي گذشته بودند، آنها را طرد كردند؟ دو مؤثر و عامل وجود داشت و هر دو مربوط مي شد به اين كه غربيها متصدي و صاحب علم و دانش طبيعي در محيط عالَم شده بودند. اين دو مؤثر، يكي اين بود كه علماي دين، علمي را كه به وسيله ي دشمنان دين و كفار مي خواست ترويج بشود، با چشم بدبيني نگاه و طرد مي كردند. عامل دوم اين بود كه همان دشمنان و همان كفار، حاضر نبودند علم را كه در اختيار آنها بود، به داخل حوزه هاي علميه - كه مركز دين بود - راه و نفوذ بدهند. هر دو از يكديگر گريزان و با يكديگر دشمن بودند و

علت اصلي هم اين بود كه در همه جاي عالم و از جمله در كشورهاي اسلامي، علم در دست سياستهاي ضد دين يك ابزار بود. قرن نوزدهم، قرن طرد دين از صحنه ي زندگي قرن نوزدهم كه اوج تحقيقات علمي در عالم غرب مي باشد، عبارت از قرن جدايي از دين و طرد دين از صحنه ي زندگي است. اين تفكر، در كشور ما هم اثر گذاشت و پايه ي اصلي دانشگاه ما بر مبناي غير ديني گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزه هاي علميه روگردانيدند. اين پديده ي مرارتبار، هم در حوزه ي علميه و هم در دانشگاهها سوء اثر گذاشت. در حوزه هاي علميه سوء اثر گذاشت؛ زيرا علماي دين را صرفاً به مسايل ذهني ديني - ولاغير - محدود و محصور كرد و آنها را از تحولات دنياي خارج بي خبر نگهداشت. پيشرفتهاي علم از نظر آنها پوشيده ماند و روح تحول گرايي و ضرورت تحول در فقه اسلام و استنباط احكام ديني - كه همواره در تحولات عظيم جهاني، چنين تحولي در استنباط دين و فقه اسلام وجود داشته است و فقه براي رفع نياز جامعه، مستند به قرآن و سنت است - در حوزه ها از بين رفت. حوزه ها از واقعيت زندگي و حوادث دنياي خارج و تحولات عظيمي كه به وقوع مي پيوست، بي خبر ماندند و به يك سلسله مسايل فقهي و غالباً فرعي محدود شدند. مسايل اصلي فقه - مثل جهاد و تشكيل حكومت و اقتصاد جوامع اسلامي و خلاصه فقه حكومتي - منزوي و متروك و «نسياً منسيّا» شد و به مسايل فرعي و فرع الفرع و غالبا دور از

حوادث و مسايل مهم زندگي، توجه بيشتري گرديد. اين، ضربه يي بود كه به حوزه هاي علميه وارد آمد و دست سياستها هم از اين استفاده كرد و با تبليغات و روشهاي شيطنت آميز، هر چه توانستند حوزه ها را از تحولات زندگي دورتر كردند. دانشگاه ما در دست كساني بود كه از دين بهره يي نداشتند و اما دانشگاه - كه خشت اولش از حوزه ي علميه و دين جدا نهاده شده بود - در مشت كساني افتاد كه نه از دين و نه از اخلاق اسلامي و نه از اخلاق سياسي و نه از احساس وجدان يك شهروند نسبت به كشور و ملتشان بهره يي نداشتند. در طول هفتاد سال اخير، به جز عده ي معدودي از قبيل اميركبير و بعدها هم چند نفري كه بسيار معدود بودند، بيشتر كساني كه زمام امور تحصيلات عاليه در اين كشور به دست آنها بوده است و مسايل آموزش عالي به اراده و تدبير آنها ارتباط پيدا مي كرده، بقيه كساني بوده اند كه منافع ملت ايران در مقابل منافع بيگانگان، براي آنها از هيچ رجحاني برخوردار نبود و بيشتر به فكر چيزهاي ديگري بودند تا آينده ي اين ملت و اين كشور! اين تصادفي نيست كه ملت ايران، با آن سابقه ي تاريخي علمي و با اين استعداد درخشاني كه دارد (همه ي كساني كه روي مسايل ملتها كار كرده اند و ما اطلاع داريم، درباره ي ملت ايران گفته اند كه اين ملت، داراي استعدادي بالاتر از متوسط استعدادهاي بشري است) و با آن فرهنگ غني عميق اسلامي و با داشتن دانشمندان بسيار بزرگ در طول قرنهاي متوالي و با وجود شوق و علاقه ي طبيعي به آموختن و دانستن، در اين

دويست سال يا صد و پنجاه سالي كه دنيا چهار نعل به سمت معلومات و دانش و قله هاي علم حركت كرده، ايران و ملت ايران، جزو گروهها و ملتهاي عقب افتاده قرار گرفته است. اگر اين ملت را به حال خود هم وا مي گذاشتند، در علوم جلو مي افتاد و در بيشتر دانشهايي كه در ابتدا از قلب و درون خودِ جوامع جوشيده و سر كشيده و شكفته است، پيشرفت مي كرد و پابه پاي دنيا پيش مي رفت و اين قدر عقب نمي ماند. قرون وسطي دوران تاريكي اروپاييان و درخشش اسلام بعد از آن كه راه معلومات و علوم روز غربي در ايران باز شد، دستهاي خيانتكار و غافل، كاري كردند كه اين ملت عقب بماند و پيشرفت نكند. سالها و بلكه قرنهاي متمادي، ملت ما در اوج قله ي علم بود و در هيچ جاي دنيا در آن دوران، اين قدر علوم درخشش نداشت. شما شنيده ايد كه قرون وسطي قرون تاريكي و ظلمات است. امروز هم اروپاييها وقتي مي خواهند مردمي را تخطئه كنند، مي گويند اينها قرون وسطايي هستند! قرون وسطي يعني قرنهاي جهالت و ظلمات ملتهاي اروپايي. درست همزمان با اين قرون، قرون درخشش دانش در ايران و كشورهاي اسلامي است. ابن سينا و ابوريحان بيروني و محمّدبن زكرياي رازي و عمرخيام - منجم و رياضيدان بزرگ - و بزرگترين ادبا و بزرگترين علماي ما در علوم طبيعي و بزرگترين رياضيدانها و منجمان و پزشكهاي ما كه امروز آثار علمي آنها در دنيا مطرح است، همزمان با قرون وسطي زندگي مي كرده اند. بله، قرون وسطي قرون ظلمات و تاريكي براي اروپاييهاست و قرون درخشش دانش براي ما مسلمانها مي باشد. اروپاييها، اين

حقيقت را كتمان مي كنند و مورخان غربي، آن را به زبان نمي آورند و ما هم عادت و باور كرده ايم! جدايي دين از علم، علت عمده ي تنزل ما ملتي با اين سابقه ي درخشان تاريخي، در دوران ستم فراگير حكومت پادشاهي در اين كشور - و بدتر از همه در اين دويست يا صد و پنجاه سال اخير، يعني اواخر قاجاريه و همه ي دوران پهلوي - از لحاظ پيشرفت علمي، در اين حد از تنزل قرار گرفت. اين، كاري است كه انجام دادند و علت عمده ي اين مسأله، جدايي دين از علم در كشور ما بود. علما و دانشمندان و محققان علوم طبيعي در كشور ما، از دين جدا ماندند و در نتيجه به درد مردم و كشور و ملتشان نخوردند. خوبترها و بهترينهايشان رفتند و براي بيگانگان مفيد واقع شدند. عده يي هم در همين جا بودند و براي بيگانه ها كار كردند. روشنفكراني كه در همين دانشگاهها درس خواندند، همانها بودند كه در طول حكومت پهلوي، اداره ي اين كشور را به خائنانه ترين وجهي برعهده داشتند و به اين ملت خيانت كردند. اينها، متخرجان همين دانشگاهها بودند و خدا رحم كرد كه انقلاب اسلامي پديد آمد. آن نسلي كه بتدريج از روشنفكران متأخر اين جامعه فارغ التحصيل شده بودند و به سمت كارهاي سياسي مي رفتند، به قدري نسل بي ريشه و بي اعتقاد و بي پيوندي بودند كه خدا مي داند اگر آنها بر سر كار مي آمدند، با اين ملت و اين كشور چه مي كردند. هست و نيست و بود و نبود اين ملت را مي سوزاندند و از بين مي بردند! خدا را شكر كه آنها مهلت پيدا نكردند و انقلاب اسلامي آمد و آن

سلسله و طومار را درهم دريد. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني حركت پابه پاي علم و دين در نظام اسلامي، علم و دين پابه پا بايد حركت كند. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني اين. وحدت حوزه و دانشگاه، معنايش اين نيست كه حتماً بايستي تخصصهاي حوزه يي در دانشگاه و تخصصهاي دانشگاهي در حوزه دنبال بشود. نه، لزومي ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبين باشند و به هم كمك بكنند و با يكديگر همكاري نمايند، دو شعبه از يك مؤسسه ي علم و دين هستند. مؤسسه ي علم و دين، يك مؤسسه است و علم و دين باهمند. اين مؤسسه، دو شعبه دارد: يك شعبه، حوزه هاي علميه و شعبه ي ديگر، دانشگاهها هستند؛ اما بايد با هم مرتبط و خوشبين باشند، با هم كار كنند، از هم جدا نشوند و از يكديگر استفاده كنند. علومي را كه امروز حوزه هاي علميه مي خواهند فرا بگيرند، دانشگاهيها به آنها تعليم بدهند. دين و معرفت ديني را هم كه دانشگاهيها احتياج دارند، علماي حوزه به آنها تعليم بدهند. سرّ حضور نمايندگان روحاني در دانشگاهها، همين است. چه قدر خوب است كه اين ارتباطها، برنامه ريزي و سازماندهي بشود. اين، يكي از بهترين و طبيعيترين وحدتهاست. مي دانيد كه در دوران اختناق و در آن هنگامي كه دستگاه جبار براي جدا كردن روحانيون از تحصيلكرده ها، از تمام وسايل استفاده مي كرد، يك عده روحانيِ آگاه و عالم و عاقل و مصلحت بين و مصلحت شناس داشتيم كه ارتباطشان را با دانشگاهها مستحكم كردند. بهترين جلسات سخنرانيهاي علمايي مثل مرحوم آيةاللَّه مطهري و امثال ايشان، در دانشگاهها بود و مرحوم دكتر مفتح (رضوان اللَّه عليه) يكي از پُركارترين

و فعالترين اين گونه روحانيون بود. طلّاب و دانشجويان قدر يكديگر را بدانند، با يكديگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بيگانگي نكنند، احساس خويشاوندي و برادري را حفظ كنند و روحانيون در دانشگاهها عملاً - قبل از قولاً - كوشش كنند كه نمونه هاي كامل عالم دين و طلبه ي علوم ديني را به طلاب و دانشجويان و دانشگاهيان ارايه بدهند و نشان دهند كه هردو نسبت به يكديگر، با حساسيت مثبت و با علاقه همكاري مي كنند. اين، همكاري و وحدت حوزه و دانشگاه است. البته براي اين كار، بايد برنامه ريزي و سازماندهي بشود. انقلاب اسلامي محصول كار دشمنان را از بين برد خوشبختانه انقلاب اسلامي همه ي آنچه را كه دشمنان اسلام، بلكه دشمنان اصل دين در عالم، در طول سالهاي متمادي رشته بودند، پنبه كرد و محصول كار آنها را از بين برد. آنچه امروز در ايران اتفاق مي افتد و مي گذرد، چيزهايي است كه ميلياردها خرج شده است تا اين كارها اتفاق نيفتد. اين كه امروز شما در ايران مشاهده مي كنيد زنها به سمت حجاب و عفت، و جوانها به سمت دين حركت مي كنند و نظام، نظامي است كه بر اساس قرآن پيش مي رود، اين كه مي بينيد از حوزه ي علميه ي قم، علمايي در جبهه هاي جنگ حضور فعال رزمي را متقبل مي شوند و حوزه ي علميه ي قم واحد نظاميِ رزمي، تبليغي درست مي كند و امروز جمعي از همين برادران در اين مجمع حضور دارند، اين كه مشاهده مي كنيد در دانشگاه ما، نام دين و خدا و معارف اسلامي تدريس مي شود و رؤسا و اساتيد دانشگاهها و وزراي مربوط به علوم عاليه، با دين سروكار دارند، همه ي اينها آن چيزهايي

است كه از سالها پيش، دشمنان ما برنامه ريزي كرده بودند كه اين كارها در ايران اتفاق نيفتد؛ ولي به بركت انقلاب و اسلام اتفاق افتاد. اين را قدر بدانيد و حفظ كنيد. استكبار نمي خواهد كشورهاي انقلابي پيشرفت علمي بكنند امروز، يكي از حساسيتهاي استعمار و استكبار و امريكا و صهيونيستهاي طراحِ فساد در عالم عبارت است از اين كه نگذارند كشورهاي برخوردار از نظام انقلابي، از لحاظ علمي پيشرفت كنند. اين حساسيت، نسبت به كشور ما مضاعف است؛ چون حساسيتي كه آنها نسبت به اسلام و انقلاب اسلامي دارند، نسبت به هيچ انقلاب ديگري نداشته و ندارند و نخواهند داشت. البته اگر در آينده، انقلاب غير اسلامي يي تحقق پيدا كند، اين حساسيت را نخواهند داشت. امروز، كساني كه مي توانند دانش را در اين كشور رشد بدهند، بايد احساس وظيفه ي مضاعف كنند؛ چون دشمن نمي خواهد بگذارد ما روي پاي خودمان بايستيم. روي پاي خود ايستادن، آن وقتي تحقق پيدا خواهد كرد كه علم از درون خود ما بجوشد و ما دست گدايي به سمت دشمنانمان دراز نكنيم. استعدادهاي خوب و برجسته، دانش آموزان تيزهوش و كساني كه مي توانند براي آينده ي كشور مفيد باشند، بايستي خيلي احساس وظيفه و مسؤوليت كنند. البته خيلي هم بايد خوشحال باشند كه علي رغم ميل دشمنان، مي توانند براي كشور و ملتشان مفيد و مؤثر باشند. استكبار جهاني، پنجه ي خونين خودش را بر دنيا گسترده است. هر جاي دنيا كه شما نگاه كنيد، نشانه هاي تسلط بي رحمانه ي استكبار را در آن جا مشاهده خواهيد كرد. البته بعضي جاها بيشتر و واضحتر است و بعضي جاها به آن وضوح نيست؛ اما بالاخره هست. امريكا و ايادي

و شركاي قدرتش در دنيا، روزبه روز اين دام شيطاني سلطه را گسترده تر مي كنند. البته اعتقاد ما اين است و واقعيتهاي خارجي هم همين را نشان مي دهند كه اين امپراتوريِ پوسيده ي استكبار، ديري نخواهد پاييد و ان شاءاللَّه به همت مردان مؤمن عالم و مسلمانان غيور كشورهاي اسلامي و وجدانهاي بيدار كشورهاي غيراسلامي، اين سلطه ي اهريمني و شيطاني، جابه جا دچار اختلاف و ضعف خواهد شد و در نهايت گسسته خواهد گرديد. از مسلمانان مظلوم فلسطيني حمايت و دفاع مي كنيم اين را هم بگويم كه آن جايي كه شما احساس مي كنيد دشمن سختگيري مي كند، درست همان جايي است كه دشمن آسيب مي بيند. فشاري كه اين روزها به وسيله ي صهيونيستها بر مسلمانان مظلوم فلسطيني وارد مي شود، به معناي آن است كه استكبار در سرزمينهاي اشغالي فلسطين مقدس، به طور جدي تهديد مي شود. اگر تهديد جدي نبود، اين قدر فشار زياد نمي شد. اين روزها دولت غاصب صهيونيست، به طور روزمره در سرزمين اشغالي به مردم حمله مي كند و حتّي شنيدم به زنها حمله كرده، تعدادي از آنها را مضروب و مجروح نموده و تعداد كثيري از مردم را به وسيله ي مزدوران نظامي و پليس خود مجروح كرده است. چه قدر از افراد را مي گيرند و در زندانهاي خود بازداشت و شكنجه مي كنند و در نهايتِ فشار نگه مي دارند؛ اما شعله ي مقدس، روزبه روز در سرزمينهاي اشغالي مشتعلتر مي شود. يك جوان مسلمان فلسطيني مي گفت: امروز در زندانهاي سرزمين اشغالي، زندانيها به عشق امام و به ياد رهبر عظيم الشّأن انقلاب اسلامي، شعر مي خوانند. ياد انقلاب و امام و ياد مجاهدتهاي ملت ايران، در اعماق همان سلولها هم هست. دشمن از همين مي ترسد. پس، فشار روي

آن مردم اثري نداشته است. الان در فلسطين اشغالي، دو سال و اندي است كه مردم با دست خالي مبارزه مي كنند و دشمن نتوانسته است اين مبارزه را سركوب كند؛ همچنان كه نتوانسته اند مبارزه ي مسلماناني را كه در كشورهاي اسلامي عليه ايادي استكبار مبارزه مي كنند، سركوب كنند. اين، به معناي آن است كه موج اسلامخواهي و فرهنگ اسلام، روزبه روز گسترده تر مي شود. كيد دشمن و شيطان، كيد ضعيفي است و هر جا كه فشار استكبار بيشتر است، آسيب پذيري او هم بيشتر است. ما به عنوان انقلاب اسلامي و به عنوان اولين ملتي كه با اين انقلاب توانسته است بيني استكبار را به خاك بمالد و با قدرت و شجاعت، قلعه ي مستحكم استكبار را در اين كشور ويران كند و استكبار و امريكا را بيرون نمايد، اعلام مي كنيم كه از مردم و مسلمانان مظلوم فلسطيني حمايت و دفاع مي كنيم و معتقديم كه مبارزه ي آنها ان شاءاللَّه به نتايج خوبي خواهد رسيد. خداوند ان شاءاللَّه توفيقات خود را به همه ي شما آقايان و خواهران محترم عنايت كند. مجدداً به همه ي حضار محترم، مخصوصاً دانشگاهيان و روحانيون و جوانان تيزهوش توصيه مي كنم كه رشته ي علم - چه حوزه و چه دانشگاه - و اتحاد بين اين دو منبع را همچنان مستحكم نگه دارند و برادران رزمنده - چه رزمنده هاي دانشگاه و چه رزمنده هاي حوزه ي علميه - بدانند كه پيشرفت اين انقلاب و ادامه و استمرار اين مبارزه، عليه دشمنان و شياطين است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مائده: 16 2) فتح: 29

سخنرانى در ديدار با گروهى از روحانيون، ائمه ى جمعه و اساتيد حوزه هاى علميه ى اهل سنت استانهاى سيستان

سخنراني در ديدار با گروهي از روحانيون، ائمه ي جمعه و اساتيد حوزه هاي علميه ي اهل سنت استانهاي سيستان

و بلوچستان، خراسان و مازندران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نطفه ي اصلي هفته ي وحدت، قبل از انقلاب شكل گرفت در ابتدا به آقايان محترم و برادران عزيز خير مقدم و خوش آمد عرض مي كنم و خيلي خوشحالم كه بعد از چندي، باز آقايان عزيز را زيارت مي كنم. ما با بعضي از شما سوابق دوستي زيادي هم داريم و از سالهاي قبل، با هم نشستيم و برخاستيم و درباره ي مسايل دنياي اسلام بحث كرديم. بد نيست اين نكته را در اين جا بگويم كه نطفه ي اصلي هفته ي وحدت - كه حالا بحمداللَّه سالهاست تشكيل مي شود - قبل از پيروزي انقلاب شكل گرفت. ما در سال 57 قبل از پيروزي انقلاب، با اين آقاي مولوي قمرالدين در ايرانشهر مذاكره كرديم كه بياييم يك عيد دوطرفه داشته باشيم و از دوازدهم تا هفدهم ربيع را جشن بگيريم. مذاكره اش در آن وقت انجام شد كه اتفاقاً همان روزها هم بود كه در ايرانشهر سيل آمد و جشن و همه چيز ما را برد. البته، آن سيل هم يكي از الطاف خفيّه ي الهي بود و ما را با وضع زندگي مردم بيشتر آشنا كرد. داخل كپرها و خانه ها رفتيم و وضع زندگي مردم را از نزديك ديديم. قبل از آن، چند ماه در ايرانشهر بوديم؛ اما ظاهر قضيه را مي ديديم. مردم، ما را نمي شناختند و ما هم مردم را نمي شناختيم. بعد كه سيل آمد، هم ما مردم را شناختيم و هم مردم قدري با ما آشنا شدند. امروز دنيا به سمت بلوك بندي و اتحاد پيش مي رود اين مسأله ي وحدت كه در اين ديدار صميمي و دوستانه مي خواهم بيشتر از همه روي آن تأكيد كنم، يك مسأله ي

حياتي است. نه اين كه بگوييم براي جمهوري اسلامي حياتي است - البته اهميتش براي جمهوري اسلامي جاي شك نيست - اما حقيقتاً براي اسلام و دنياي اسلام حياتي است. شما ملاحظه كنيد، امروز دنيا به سمت بلوك بندي مي رود؛ يعني هر چند كشور در گوشه يي، به ادني مناسبتي با هم اتحاد و اتفاق پيدا مي كنند. مثلاً كشورهاي عضو پيمان آ.سه.آن در شرق آسيا، جامعه ي مشترك اروپا، اتحاد ورشو (تا وقتي كه اروپاي شرقي قبل از حوادث اخير هويتي داشت)، اتحاد كشورهاي حول و حوش خليج مكزيك، سازمان ملل، غيرمتعهدها و تمام اين واحدهاي پراكنده در همه ي دنيا، به واحدهاي پيوسته تبديل مي شوند. علت هم اين است كه در اين دنيا مي فهمند كه هر واحدي، به تنهايي قادر بر تأمين نيازهاي خودش - از جمله نياز دفاع از خود - نيست و بايد با هم دست به يكي كنند. تلاش استكبار در جهت ايجاد اختلاف بين مسلمانان به كار مي رود در عين اين كه دولتها و قدرتها و اداره كنندگان جهان، براي مصالح دولتها و مسايل سياسي خود، به سمت وحدت پيش مي روند، تمام تلاشهاي استكبار در جهت تضعيف ملتها و بخصوص ملت اسلام و ايجاد اختلاف بين اينها به كار مي رود. شيعه و سني كه مسأله ي امروز نيست؛ قرنهاست كه در اسلام، شيعه و سني يي وجود دارد. در خود مذهب سني، اشعري و معتزلي و مذاهب مختلف وجود دارد. در شيعه، شش امامي و دوازده امامي و اخباري و اصولي وجود دارد. همان دسته بنديهايي كه در تسنن هست، همانها در تشيع هم وجود دارد. انواع و اقسام دسته بنديها و فرقه بنديها، يا بر اثر سوء سياست و يا بر

اثر سوء فهم و يا با دست مغرض و يا بر اثر جهالت به وجود آمده است. اينها كه جديد نيست؛ اما شما ببينيد كه امروز در دنياي اسلام، عليه وحدت مسلمين چه قدر تلاش مي شود. همين الان من در كتابخانه ي خودم، يك قفسه از كتابهايي كه با چاپهاي اعلا و با اسمهاي محترمِ مثلاً استاد فلان دانشگاه، در پنج شش سال اخير در نهايت تلاش و لجاجت عليه شيعه نوشته شده است، دارم. نقطه ي مقابلش هم از اين طرف شده است. شايد بعضي از آقاياني كه با من سوابق نشست و برخاست دارند، مي دانند كه من هيچ بنا ندارم كه در قضايا، يك طرفه قضاوت كنم. اينها عليه آنها و آنها عليه اينها مي نويسند كه هيچ كدامش هم سالم نيست. وقتي بعضي از پديده هاي داخل شيعه را كه چيزهايي در آن بود و گزنده مي نمود، تعقيب مي كنيم، به جاهاي مشكوك مي رسيم و كاملاً روشن است كه به نقاط مشكوك ارتباط پيدا مي كند. در سني هم همين طور است. در همين علماي بلوچستان، زيدي يك مقدار كارهايي مي كرد كه وقتي بعداً تحقيق كرديم، به يك جاهاي مشكوك و وابسته رسيد. بنابراين، مي بينيد كه دستهاي استكبار و استعمار و سياستهاي جهاني تلاش مي كنند كه در بين جامعه ي مسلمين اختلاف بيندازند. دشمنان سعي مي كنند انقلاب ما را انقلاب شيعي وانمود كنند البته بعد از پيروزي انقلاب، اختلاف افكني شدت پيدا كرده است؛ چون از انقلاب اسلامي و حيات مجدد اسلام مي ترسند. اسلام قوي است. قوّت و معنويت اسلام آن چنان است كه اگر به شرايطش عمل بشود و واقعاً اسلام پياده گردد، قدرتهاي دنيا و تختها را مي لرزاند.

آنها از اين مي ترسند و به همين خاطر نمي خواهند بگذارند قوّت و معنويت اسلام زنده بشود. مي بينند كه در اين كشور، اسلام حيات پيدا كرده است و ما مجدداً به مباني و احكام اسلامي برگشته ايم و زندگيمان را اسلامي مي كنيم. آنها از اين مي ترسند و مي خواهند كه نباشد. يكي از طرق مبارزه با اين پديده يي كه براي آنها به شدت ترسناك مي باشد، همين است كه اين جا را از بقيه ي مسلمانان غير شيعي دنيا ايزوله كنند و انقلاب ما را به عنوان يك انقلاب شيعي وانمود نمايند و دعواي بين شيعه و سني را هم تقويت كنند تا نتيجه اين بشود كه مسلمانان دنيا كه امروز به نام ما شعار مي دهند، آن را متوقف كنند. آقاي مولوي مدني، در بعضي از كشورهايي كه ما رفتيم، تشريف داشتند و مي دانند كه وقتي مسلمانِ فلان كشور مي بيند رئيس يك كشور اسلامي آمده است، اصلاً يادش نيست كه اين شخص شيعه يا سني است. فقط يادش است كه اين شخص، مسلمان است. به همين خاطر، احساس عزت مي كند و شعار مي دهد. مي خواهند اين را كه مسلمانان دنيا به نام اسلام و انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي شعار مي دهند، متوقف كنند و يا از بين ببرند. چه چيزي بهتر از اين كه بگويند شما از انقلاب اسلامي ايران جدا هستيد. او يك چيز ديگر است و شما يك چيز ديگر هستيد! او كه با اصل اسلام دشمن است، در خصومت، برايش شيعه و سني فرقي نمي كند. ديديم كه استكبار چگونه روي انقلابيون سني در فلسطين و مصر فشار مي آورد. اينها كه شيعه ي دوازده امامي نيستند. همه ي اينها برادران اهل سنت

ما هستند. مي بينيد كه چه فشاري روي اينها مي آورند. براي استكبار كه فرقي نمي كند. اما او كه با اسلام و شعب اسلام و ملت اسلام - از هر شكلش - مخالف است، حالا در موضع يكي از اين فرقه ها قرار مي گيرد و عليه يك فرقه ي ديگر تلاش مي نمايد و پول خرج مي كند. ما بايد هوشيار باشيم. امروز علماي اهل سنت مسؤوليت سنگيني دارند برادران! از دشمن، انتظار دوستي نيست. دشمن، دشمن است. دوست است كه بايد چشمش را باز كند و آگاه باشد. به نظر من، شما علماي اهل سنت، امروز مسؤوليت سنگين و زيادي داريد. آن مسؤوليت اين است كه در حيطه ي زندگي و در آن بلدي كه شما زندگي مي كنيد، خداي متعال مقرر كرده است كه حاكمي به سبك اسلام در آن جا باشد. قبلاً اين طور نبوده كه حاكمي بر مبناي دين انتخاب شود؛ ولي الان در كشور ما اين گونه است. آن چيزي را كه انتخاب مي كنند، بر مبناي دين انتخاب مي كنند؛ نه بر مبناي امور ديگر. كشور ما كشوري است كه در آن، احكام برمبناي قرآن انتخاب مي شود. آقايان نمايندگاني كه در مجلس تشريف دارند، اين موارد را مي بينند. اگر چنانچه حكمي در آن جا بيايد كه بر خلاف احكام اسلام باشد، رد مي شود؛ بروبرگرد هم ندارد. هر چه بر خلاف فقه باشد، «فاطرحوه علي الجدار» مي شود؛ ولو تصويب هم شده باشد. شما در كشوري زندگي مي كنيد كه اراده اش بر اين است كه به شؤون صدر اسلام و به همان صفا و بساطت و عدالت و قاطعيت در راه دين و به همان خصوصيات «اذلّة علي المؤمنين اعزّة علي الكافرين يجاهدون في سبيل اللَّه»(1) و

از اين قبيل مشخصات و مميزات برگردد. كشوري كه مي تواند ان شاءاللَّه قاعده يي براي تجديد حيات اسلام بشود. چنين فضايي، خيلي مهم است و زندگي در اين محيط و فضا، خيلي مسؤوليت دارد. مردم را با احكام دين آشنا كنيد به نظر من، دو امر را شما آقايان اهميت بدهيد: امراول، عبارت از تقويت و تبيين و تشريح هر چه بيشتر اسلام براي مردم خودتان است؛ همان كه از شما حرف مي شنود و استفسار مي كند. مردم را با احكام دين آشنا كنيد و دين هم از سياست جدا نيست. يكي از احكام دين، احكام اداره ي امور كشور و احكام سلطانيه است. در فقه، بابي است كه ابواب احكام سلطانيه است. پس، احكام سلطانيه هم از دين است. كساني كه اينها را از هم جدا مي كنند، دشمن دين و غارتگر ميدان سياستند. توجه كنيد كه به امور تكراري و سطحي و براي مردم عادي شده، اكتفا نكنيد. خير، از توحيد و نبوّت و حكومت و اعتقادات و جهاد اسلام، از تعليم و تربيت در اسلام، از رشد استعدادها در مسلمين، از سابقه ي اسلام كه چه حكومتي در دنيا داشت، براي مردم بگوييد و آنها را نسبت به اسلام حالت اعتزاز ببخشيد تا هر كسي - بخصوص جوان - احساس اعتزاز كند كه مسلمان است. يك وقت بود كه تفكر كمونيستي شايع بود؛ ولي حالا كه ديگر به خودي خود اين تفكر بر افتاده است و كذب و غلطش ثابت شده و بحمداللَّه آن «كفي اللَّه المؤمنين القتال»(2) در مقابله با كمونيزم، برتري خود را به اثبات رسانده است. البته، راه شكوك بر ذهنها بسته نيست؛ بايستي شكوك

را از ذهنها زدود. بايد خودمان را از افكار گذشته جدا كنيم امر دوم، تأكيد روز افزون بر مسأله ي وحدت است. سالها پيش از انقلاب كه با بعضي از برادران اهل سنت صحبت مي كردم، به آنها مي گفتم كه اگر ما بخواهيم وحدت اسلامي تحقق پيدا بكند، بايد خودمان را از گذشته جدا و قيچي كنيم. البته، وحدت يعني همين كه پيروان اين دو مذهب با هم برادر باشند و احساس برادري كنند؛ نه اين كه شيعه، سني و سني، شيعه بشود. نه، مراد از وحدت اين نيست؛ بلكه وحدت به معناي احساس برادري است و همين كه هر طرفي احساس كند كه ديگري هم مسلمان است و حق اسلامي او را بر گردن خود احساس كند و متقابلاً او هم به همين ترتيب عمل نمايد. من مي گفتم كه اگر بخواهيم اين كار را بكنيم، بايد خودمان را از گذشته جدا كنيم. اگر به گذشته برگرديم، دعواست. اين قدر بحث و تكذيب و تغليط و درگيري و خونريزي و اين طور چيزها اتفاق افتاده كه اگر نگاهي به گذشته بكنيم، باز دعوا خواهد شد. اگر كسي مخلصاًللَّه احساس مي كند كه بايد امروز بين برادران، برادري واقعي و عملي باشد، بايد كوشش كند كه گذشته را به يادها نياورد؛ والّا او مي رود كتاب «احقاق الحق» را مي آورد و به رخ اين مي كشد و اين هم مي رود كتاب «تحفه اثني عشريه» را مي آورد و به رخ آن مي كشد! هر دو هم به قدر كافي كتابِ پُر از طعن و دفع عليه همديگر نوشته اند! اگر ما بخواهيم گذشته را مطرح كنيم، نمي شود به وحدت رسيد. بايد نگاه كنيم، بگوييم: گذشته،

گذشته است. «رحم اللَّه معشرالماضين». ما كاري به كار آنها نداريم. اگر آنها هر كاري كرده اند، ما امروز مي خواهيم تكليف خودمان را - بيننا و بين اللَّه - نگاه كنيم. بينناوبين اللَّه، امروز ما بايد با همديگر توحيد كلمه و رفاقت و برادري داشته باشيم. اگر بخواهيم اين را عمل بكنيم، بايد از گذشته صرف نظر كنيم. خودمان بايستي دارالتّقريب به وجود آوريم اين دارالتّقريبي هم كه ما مطرح كرديم، براي اين است. دارالتّقريبي كه در مصر بود، از نظر ما عزيز و بسيار محترم بود؛ الان هم محترم است. متأسفانه نمي گذارند و نگذاشتند كار كند. فقط در يك برهه از زمان كه مجلات «رسالةالاسلام» منتشر مي شد و مرحوم «شلتوت» و «شيخ سليم» و رؤساي شريف ازهر حيات داشتند، دارالتّقريب خوب حركت مي كرد. مرحوم «آيةاللَّه بروجردي» كه مرجع تقليد ما بود، پشتيبان دارالتّقريب مصر بود. رئيس ازهر، اول «شيخ سليم» بود كه پايه گذار و در حقيقت زمينه ساز دارالتّقريب بود و بعد مرحوم «شيخ محمود شلتوت» رئيس ازهر شد كه مفتي ديار مصريه بود. او هم خودش رئيس اين دارالتّقريب بود.اينها پشتيبان تقريب بودند. اينها كه از طرفين رفتند، نه در تشيع و نه در تسنن، ديگر آن عالمي كه روي اين مسأله خيلي پافشاري كند، ديده نشد. البته، بعد از مرحوم «آيةاللَّه بروجردي» آقايان علمايي بودند. نه اين كه قبول نداشته باشند؛ همه معتقد بودند، ليكن آن انگيزه يي را كه مرحوم «آيةاللَّه بروجردي» روي مسأله ي تقريب داشت، آنها نداشتند. در بين تسنن هم همين طور بود. بعضي از آنها به مشهد آمده بودند و من بعضي از آقايان بعد از مرحوم «شلتوت» را ديده بودم. علماي ازهر به ايران مي آمدند و

با علماي شيعه هم تماس مي گرفتند؛ ليكن آن انگيزه ي فعال و جوشاني را كه دنبال اين قضيه بروند، نداشتند؛ لذا «دارالتّقريب»، اسم بي مسمايي شده بود. ما كه نمي توانيم منتظر بنشينيم كه در قاهره يا در فلان شهر ديگر دنياي اسلام، يك وقت يك نفر به فكر تقريب بيفتد. خودمان بايستي اين دارالتّقريب را به وجود آوريم؛ البته بر مبناي هماهنگي و همكاري فكري و فقهي با هر مركزي كه در دنيا براي تقريب وجود داشته باشد. يعني در اين جا، بايستي كساني از علماي ايران - چه اهل سنت و چه شيعه - پايه هاي اصلي اين دارالتّقريب را تشكيل بدهند. ما بحمداللَّه در اين جا علماي خوبي از برادران اهل سنت - چه علماي حنفيه و چه علماي شافعي - داريم كه فاضل و عالم و فقيهند. ما با اينها صحبت كرده ايم. اينها با مسايل اسلامي و قرآني آشنا هستند و مي دانيم كه وارد و مطلعند. ما هم اينها و هم علماي شيعه را - كه بزرگانشان در اين جا هستند - قاعده ي كار قرار مي دهيم و بنا داريم كه از علماي دنياي اسلام - اعم از شيعه و سني - دعوت كنيم كه هر كس خواست، همكاري كند. الان هم برادران ما در اين جا، براي اين كار تمهيد مقدّمات مي كنند. هر كس هم در اين زمينه پيشنهادي داشته باشد، آن را به آقاياني كه در اين جا هستند، بدهد تا ان شاءاللَّه در تنظيم و ترتيب اين كار، كاملاً جديت و كوشايي بخرج داده شود و نظرات آقايان دخالت داده شود. امريكا وهابيت را عليه وحدت مسلمين تجهيز كرده است مردم را به دستهايي كه امروز وحدت را مي شكنند،

توجه بدهيد. با مردم هم صريح حرف بزنيد. امروز، آن دستي كه امريكا عليه وحدت تجهيز كرده، عبارت از همين دست پليد وهابيت است. اين را صريح به مردم بيان كنيد؛ پرده پوشي نكنيد. از اول، وهابيت را براي ضربه زدن به وحدت اسلام و ايجاد پايگاهي - مثل اسرائيل - در بين جامعه ي مسلمانها به وجود آوردند. همچنان كه اسرائيل را براي اين كه پايگاهي عليه اسلام درست كنند، به وجود آوردند، حكومت وهابيت و اين رؤساي نجد را به وجود آوردند تا داخل جامعه ي اسلامي، مركز امني داشته باشند كه به خودشان وابسته باشد و مي بينيد هم كه وابسته اند. الان اين سلاطيني كه در بقعةالاسلام وهابي هستند، از اين كه به وابستگي و رفاقت و طرفداري خودشان از سياستهاي دشمنان اسلام - يعني امريكا - تصريح كنند، ابايي ندارند و آن را پوشيده نمي دارند. اگر كسي بگويد شما با امريكا مخالفيد، بدشان مي آيد! اگر كسي بگويد شما با امريكا موافق و همدستيد، بدشان نمي آيد! اين، درست يك ميزان و ملاك و معيار است. شما بايد مسلمان و حاكم اسلاميِ واقعي را هم از اين جا بشناسيد. آن كه با دشمنان اسلام دشمن است، او در خط اسلام است و آن كه با دشمنان اسلام دوست مي باشد و مباهي به اين دوستي است، او در خط كفر است. دوستيِ او به معناي همپيماني و وابستگي و به معناي اين كه منافع او را در حد «اشدّرعاية» رعايت كند، است. وقتي كه در كشور و شهر او بگويند: «مرگ بر امريكا»، او بدش بيايد! يك وقت، مردم خودش مي گويند: «مرگ بر امريكا»، كه ممكن است امريكاييها بگويند چرا مردم

خودت اين شعار را مي دهند؟ اما يك وقت، ميهمانان يا مسافراني از جاي ديگر به اين جا آمده اند و مي گويند: «مرگ بر امريكا»؛ تو چرا سينه سپر مي كني؟! اين نيست، مگر همكاري و همراهي شديد با دشمن خدا و اسلام. اين، همان ريشه ي وهابيت است كه امروز ثمره ي پليد و خبيثه ي خودش را نشان مي دهد. علماي حنابله ي غير وهابي در عربستان مطرود حكومتند وهابيت، بر مبناي ايجاد اختلاف بين مسلمين به وجود آمده است. همين الان ما اطلاع داريم و مي شناسيم كه علماي حنابله ي غير وهابي در عربستان سعودي، دلشان از اين وهابيها خون است. اينها حنابله يي هستند كه وهابي نشدند. فقه، همان فقه و مبناي فقهي، همان مبناي فقه حنبلي است؛ اما موازين و اصول وهابيت را قبول نكردند. اينها غالباً هم مطرودند؛ يعني عموماً اين افراد، داخل در حكومت هم نيستند. نه اِفتايي، نه امامتي و نه هيچ منصب ديگر هم در اختيارشان قرار نمي گيرد. تعداد اين افراد هم زياد است. اينها در ولادت رسول اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) مولوديه مي خوانند. در نظر سعوديها، خواندن مولوديه و امثال آن حرام است! نبايد به پيامبر(ص) «سيّدنا رسول اللَّه» گفت! نبايد قبر پيامبر(ص) را بوسيد؛ چون حرام است! چرا اينها در شبهاي ميلاد پيامبر(ص) در خانه هاي خود - حتّي در مكه و بعضي جاهاي ديگر - مخفيانه مولوديه مي خوانند؟ طبيعي است كه اين حكومت، دشمن اسلام است. الان هم در هر جاي دنياي اسلام كه نگاه كنيد، با پول بي حسابي كه در اختيارشان است، مسجدسازي و مدرسه سازي و كتابخانه سازي و كارهاي فريبنده ي ديگر مي كنند. پول هم كه چشم افراد را مي گيرد. آنها با اين كارها وارد مي شوند و در

طريق اهداف سياسي خود استفاده مي كنند كه البته اين، خيانتِ قطعي است و اگر كسي چنين حركتي بكند، قطعاً خيانت كرده است و حتماً بايستي با او به عنوان يك خائن برخورد كرد. مردم را نسبت به اين قضيه آشنا و متوجه كنيد. اميدواريم كه خداي متعال به شما خير و توفيق بدهد و ان شاءاللَّه روزبه روز، دلهاي ما را به هم نزديك كند و با گذشتگان ما - كساني كه ما با آنها دوست بوديم و در همين جمع ما و شما بودند و حالا نيستند و به رحمت الهي رفته اند - با رحمت و مغفرت خودش برخورد كند. خداوند ان شاءاللَّه با ما هم با رحمت و مغفرت و هدايت خودش معامله نمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مائده: 54 2) احزاب: 25

سخنرانى در ديدار با روحانيون، مسؤولان و گروهى از اقشار مختلف مردم شهرهاى دامغان، رفسنجان، بندرگز

سخنراني در ديدار با روحانيون، مسؤولان و گروهي از اقشار مختلف مردم شهرهاي دامغان، رفسنجان، بندرگز، شهريار و زاهدان، مسؤولان و كاركنان هواپيمايي جمهوري اسلامي، مسؤولان و كاركنان سازمان حفاظت اطلاعات ارتش و مسؤولان و مربيان نهضت سوادآموزي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قدر خدمات و اشتغال در جمهوري اسلامي را بدانيد از همه ي برادران و خواهران، مخصوصاً خانواده هاي معظم شهدا و علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه و جماعت كه از مناطق مختلف كشور و مراكز گوناگون تشريف آوردند و در بخشهاي خدمتي گوناگون، مشغول خدمت به ملت و كشور و اسلام و انقلاب هستند، قلباً و عميقاً تشكر مي كنم. برادران و خواهراني كه در نهضت سوادآموزي مشغول تلاش و خدمت ارزنده ي خود هستند، حقيقتاً كار بسيار بزرگ و فريضه ي فوتي و فوري و كاملاً حايز اهميتي انجام مي دهند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه موفق

باشند. همين طور برادران مربوط به وزارت راه و كادرهاي پروازي و نيز برادران حفاظت اطلاعات ارتش و همچنين برادران زحمتكشي كه در بنيان و ساختمان مرقد حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) مشغول تلاشند و همه ي برادران و خواهراني كه از شهرهاي دور دست تشريف آوردند و در بخشهاي مختلف به خدمت مشغول هستند و تلاش فراواني را انجام مي دهند. از تك تك همه ي شما صميمانه تشكر مي كنم و اميدوارم تأييدات و هدايت الهي و سپاس بي دريغ اين مردم عزيز و زحمتكش و خدوم، شامل حال همه ي شما باشد. قدر اين خدمات و اشتغال در جمهوري اسلامي را بدانيد. هر كس با همه ي زحمت و رنجي كه در راه خدمت متحمل مي شود، بايد توجه داشته باشد كه امروز در سلك خدمت به اين مردم درآمدن و در مجموعه ي نظام جمهوري اسلامي و دستگاهِ كاري آن قرار گرفتن، يك نعمت الهي است. اين نعمت را بايد شكرگزار بود. فروپاشي اروپاي شرقي و حمله ي امريكا به پاناما، دو حادثه ي مهم و اما مطلبي كه امروز مايلم با شما در ميان بگذارم، اين حوادثي است كه در دنيا اتفاق مي افتد و جزو حوادث نادر و بسيار تعيين كننده در وضع عالم و تاريخ است و براي ما مايه ي تأمل و تدبر و از جهتي مايه ي خوشحالي و براي ملتهاي دنيا و دولتها، مايه ي عبرت است. دو حادثه ي مهم، در همين ايامِ نزديك اتفاق افتاده است: يكي حوادث مربوط به اروپاي شرقي و ديگري حادثه ي حمله ي مسلحانه ي امريكا به يك كشور كوچك در همسايگي خود. هر كدام از اين دو حادثه، شايسته ي اين است كه مورد تأمل و توجه دقيق

قرار بگيرد. اما حوادث اروپاي شرقي - كه آخرينش همين حادثه ي روماني مي باشد - دو سه ماه است كه شروع شده و نظامها و رژيمهاي ماركسيستي كشورهاي كمونيستي اروپاي شرقي، يكي پس از ديگري در هم فرو مي ريزد. حزب كمونيست در اين كشورها كنار گذاشته مي شود و دولتهايي كه به نام سوسياليسم و كمونيسم بر مردم حكومت مي كردند، يا با خونريزي و يا با تظاهرات خياباني و خلاصه به دست مردم، بر كنار مي شوند و بنايي كه در طول دهها سال به وجود آمده بود و چه قدر پول و اسلحه و سياست براي بنيانگذاري و ترميم و رنگ و روغن زدن به آن خرج شده بود، ظرف چند هفته فرو مي ريزد و به تبع آن، در جاهاي ديگر دنيا نيز اين فروپاشي ادامه دارد. اين، مسأله ي بسيار حايز اهميتي است. هر نظامي كه بر پايه ي مردم بنيانگذاري نشده باشد، ماندني نيست ما در انقلابمان، از اول چند اصل را فهميديم. اسلام به ما اين اصول را تعليم داد و امام حكيم عظيم فقيه بزرگوارمان، بارها اين اصول را به زبانهاي مختلف تكرار كرد. يكي از اين اصول اين بود كه هر نظامي كه بر پايه ي مردم بنيانگذاري نشده باشد، ماندني نيست. مردم هستند كه مي توانند نظامي را به وجود آورند و وقتي به وجود آوردند، حفظ كنند؛ ولو تمام قدرتها با آنها مخالفت كنند. اگر نظامي بر دوش مردم و بر پايه ي اعتقادات و احساسات و خواست و اراده ي آنها نبود، اين بنا ماندني نيست. اين، يكي از اصول ما بود و دايماً اين مطلب تكرار شد. اصل ديگر اين بود كه تحميل يك فكر و

عقيده و نظم اجتماعي بر مردم، كار موفقي نيست. مخصوصاً آن وقتي كه اين فكر و عقيده، با دين و عقيده ي ديني مردم منافات و مخالفت داشته باشد. اين، جزو اصول فكري و اسلامي ماست. آنچه كه بالاخره باقي مي ماند، اعتقاد قلبي و ديني مردم است. امروز اين حقايق، خود را در صحنه ي واقعيت اثبات مي كند. نظامهاي ماركسيستي بر خلاف ميل مردم، با پول و زور و تانك و دخالت قدرت خارجي، بر مردم اروپاي شرقي - اعم از لهستان و چك اسلواكي و مجارستان و بقيه ي اين كشورها - تحميل شد. چهل سال، پنجاه سال، اين نظام را با منتهاي دقت و قدرت ظاهري، در اين كشورها نگهداشتند؛ اما چون پايه ي سست و نامطمئني داشت، نتوانست بماند و وقتي خشت ازخَرَند كشيده شد و وقتي يك ضربه ي اساسي به آنها خورد، اين نظامها يكي پس از ديگري، شروع به فرو ريختن و از بين رفتن كردند. اگر هم سراني پيدا شدند كه لجاجت و مقاومت كردند - مثل سرنوشت همين شخصي كه در اين دو سه روز در روماني مشاهده كرديد و ديديد كه با شدت با مردم رفتار مي كرد - وقتي هنگامش فرا رسيد، مردم عقب نشيني نكردند و در مقابل غلظتها و شدتها ايستادند و در نتيجه، آنهايي كه تحميل بودند، مجبور شدند عقب نشيني كنند. مستبدان عالم چشمهاي خود را باز كنند و عبرت بگيرند مردم اصلند. هر نظامي كه بر پايه ي ميل و اعتقاد مردم نباشد، همين سرنوشت را دارد. مستبدان عالم، ديكتاتورها و كساني كه با زور شمشير و تازيانه بر ملتها حكومت مي كنند، بايد چشمهايشان را باز كنند و عبرت بگيرند.

آن كساني كه علي رغم ميل مردم، نظامها را بر پايه ي سرنيزه و اختناق سر پا نگه مي دارند، سرنوشت اروپاي شرقي را ببينند. نظم آهنين در كشورهاي كمونيستي آن چنان بود كه خودشان هم تصور نمي كردند ممكن باشد كه يك روز در هم فرو بريزد؛ ولي ريخت. البته ما نمونه هاي ديگرش را هم ديده ايم. يك نمونه از نوع ديگر، رژيم پهلوي و ستمشاهي گذشته ي همين كشور بود كه با چشم خودمان ديديم و ملت با دست خود، آن رژيم را متلاشي كرد و از بين رفت. در اين كشورها، با دين مخالفت شد. اهل دين - چه مسلمان و چه مسيحي - زير فشار قرار گرفتند. اعتقاد ديني مردم در طول دهها سال سركوب شد؛ اما ديديم و ديدند كه مبارزه ي با دين و اعتقاد ديني مردم، به جايي نمي رسد و اعتقاد و ايمان ديني، بالاخره از زير آوارها سر مي كشد و خود را بر مخالفانش تحميل مي كند و كرد. پس، مستبدان عالم و كساني كه بِزور بر ملتها حكومت مي كنند و ملتها را به هيچ نمي گيرند و كساني كه با دين مبارزه مي كنند و با ايمان ديني مردم در هر جاي دنيا پنجه در پنجه مي اندازند، عبرت بگيرند. اينها، درس عبرت است و اسلام و قرآن، به همه ي ما دستور مي دهد كه بايد عبرت بگيريم. و اما حادثه ي دوم، تهاجم نظامي امريكا به يك كشور كوچك مي باشد كه در نقطه ي حساسي قرار گرفته است و قدرت استكباري امريكا در آن كشور منافعي دارد! آنها، تانكها و هواپيماها و نظاميهاي خود را برداشتند و به كشوري ديگر وارد كردند و در آن جا دخالت نمودند. اين حادثه،

حادثه ي عجيب و حيرت آوري است. البته، اين اولين بار نيست كه دولت امريكا چنين كاري را انجام مي دهد. امروز بر دنيا نظام سلطه حاكم است من مي خواهم چند نكته را در اين خصوص يادآور شوم: ما مي گوييم اسلام با استكبار مخالف است. معناي استكبار اين است كه دولت و قدرت و شخصي، با تكيه به زوري كه دارد، راه را براي اعمال زور در هر جايي كه بخواهد، باز ببيند و به هر كسي و هر ملتي كه اراده كرد، فشار و ضربت وارد كند و مال هر ملتي را كه اراده كرد، از او بگيرد و در امور هر ملت و جمعيت و شخصي كه مايل بود و اراده كرد، دخالت كند و خجالت هم نكشد. زشت ترين كارها را انجام بدهد و نام زيباترين كارها را روي زشت ترين كاري كه انجام داده، بگذارد و از كسي خجالت نكشد و واهمه نكند. استكبار، يعني گردن كلفتي و قلدري و آدمكشي و شرم نكردن و ابا نكردن و تجاوزِ توأم با وقاحت و سر را بالا گرفتن و سينه را سپر كردن. نظامي كه امروز قدرتهاي مقتدر عالم دارند، نظام استكباري است. امريكا وارد يك كشور ديگر مي شود و با مردم آن كشور مي جنگد. مردم با امريكا جنگيدند؛ بحث بر سر زيد و عمرو نيست. مردم مايل نبودند كه امريكا وارد كشورشان بشود و آنها را بكشد و خانه هايشان را خراب كند و در خيابانها و جلوي مغازه ها و مدرسه ها و خانه هايشان، تانك و نفربر زرهي و سرباز بيگانه بياورد و از آن طرف هم، دولت انگليس و فلان و بهمان دولت از او حمايت كنند

و عده ي ديگري هم در دنيا بنشينند و تماشا و سكوت كنند. نظام جهاني و سلطه ي استكبار، يعني اين. چند سال پيش كه ما در كنفرانس عدم تعهد و در سازمان ملل شركت كرده بوديم، همين نكته را به مردم دنيا گفتيم. گفتيم: مردم دنيا! رهبران دنيا! امروز بر دنيا نظام سلطه حاكم است. نظام سلطه، يعني اين كه كسي در دنيا به اتكاي سر نيزه و زور، قلدري بكند و شرم نكند و ديگران هم قلدري او را تحمل كنند. امروز، شما نمونه اش را مشاهده مي كنيد و رئيس جمهور فعلي امريكا، علي رغم چهره ي ملايمي كه در اول كار به خود گرفته بود و تظاهر مي كرد كه با سياستهاي ريگان مخالف است، نشان داد كه اين هم برادر اوست و با هم فرقي ندارند و سياست، يك سياست و استكبار، يك طبيعت است و نمي توانند طور ديگر باشند. او هم در دو سه سال اولِ رياست جمهوريش، به گرانادا حمله كرد و حكومتي را ساقط نمود. اين هم مثل او. ملت ما در مقابل استكبار، قدرتمندانه ايستاده است اينها با همين روحيه، تقريباً بيست و پنج سال حكومت شاه را در ايران سر پا نگهداشتند. در سال 32، در اين جا كودتا كردند و حكومتي را سرنگون نمودند و شاه را سر كار آوردند و بيست و پنج سال از او حمايت كردند. همينها هستند كه امروز عليه مردم كشورها، از نظامهاي مرتجع و ديكتاتور دنيا حمايت مي كنند. همينها هستند كه صهيونيستها را در فلسطين آوردند و كاشتند و يك كشور را از دست ملتش گرفتند و غاصبي را در آن جا گذاشتند و دايم در طول

چهل سال گذشته، از دولت اسرائيل حمايت كردند. اين، نظام سلطه است. بزرگترين بلاهاي عالم براي ملتهاي دنيا، همين نظام سلطه است. اگر ملتها در كشور و خانه ي خودشان، اختيار نداشته باشند، از وبا و طاعون و بدترين مرضها خطرناكتر است. با كمال تأسف بايد بگويم دولتهايي كه در كشورهاي مختلف دنيا مشغول حكومتند و بعضي از آنها تا حدودي جنبه ي مردمي هم دارند و يا وابستگي ندارند و يا به آن غلظت ندارند، همه و همه در مقابل چنين جنايت بزرگ و آفت عظيمي سكوت مي كنند. البته، ملتها در گوشه و كنار تظاهراتي راه مي اندازند و راهپيمايي يي مي كنند - كه در اين چند روز ملاحظه كرديد عليه اقدام امريكا تظاهراتي شد - ليكن معدود است و در گوشه و كنار مي باشد و آن حركتي كه بايد انجام بگيرد، انجام نمي گيرد. ما بايستي از اين حادثه به عنوان يك درس در خط هدفهاي انقلابمان استفاده كنيم و بياموزيم. اين استكبار است كه شما ملت ايران عليه او قيام كرده ايد. يازده سال است كه ملت ايران بعد از پيروزي انقلاب، با اين استكبار مبارزه مي كند. ملت ما در مقابل اين روح استكباري ايستاد؛ قدرتمندانه هم ايستاد. امريكا با اين روح استكباري، تمام تلاش خود را كرد كه ملت ايران را به زانو درآورد و به عقب نشيني وادار كند؛ اما علي رغم خواست و ميل او، ملت و دولت و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ما، روزبه روز قويتر و ثابت قدم تر شد و در اين مصاف و در مقابل اين انقلاب مردمي و اسلامي، استكبار جهاني شكست خورد. قلدري امريكا شكسته خواهد شد من مي خواهم بگويم كه اولاً ملت ما

بدانند - كه بحمداللَّه مي دانند - ما راه درستي را انتخاب كرده ايم كه با شيطان استكبار، يك لحظه كنار نيامديم و نساختيم. اين است طبيعت دشمني كه ما شعار مرگ بر او را بر زبان مردممان داريم. او زورگو و وقيح و متجاوز است و هر جا كه دستش برسد، از تعرض و تجاوز ابايي ندارد. رويش هم اسم خوب مي گذارند: دفاع از دمكراسي، دفاع از حقوق بشر و از اين حرفهايي كه امروز ديگر ابله ترين مردم هم نبايد باور كنند و نمي كنند. بنابراين، ملت ما راه درستي را انتخاب كرده است. ما اين راه را ادامه خواهيم داد. ما به فضل الهي و با توكل به خدا و با استحكام همبستگي ملتمان و با همبستگي ملتهاي ديگر با انقلابمان، در آينده هم مثل گذشته، يك لحظه با امريكا و زورگوييهايش كنار نخواهيم آمد. ثانياً، آن چيزي كه به نتيجه و پيروزي خواهد رسيد، راه ماست؛ نه راه امريكا. قلدري امريكا شكسته خواهد شد. شاخ و دندان اين حيوان وحشي و بي ملاحظه كه هيچ چيز را در مقابل خود به حساب نمي آورد، در هم خواهدشكست. ملتهاي دنيا، امروز اروپاي شرقي را در مقابل خودشان مي بينند. همين ملت چك اسلواكي را در هفته ي گذشته ملاحظه كرديد كه چگونه در خيابانها راه افتادند و بلندپايگان حاكم بر خودشان را كنار گذاشتند و كساني را كه خودشان مي خواستند، در رأس حكومت آوردند يا مطرح كردند. اين همان ملتي است كه حدود بيست سال قبل، تانكها و نفربرهاي شوروي و همپيمانانش، از اطراف وارد پايتخت كشورش شدند و يك نفر را كه در رأس حكومت بود، كنار گذاشتند، عده يي را

هم كه از او دفاع كردند، كشتند و جنگ خونيني راه انداختند و سركوب خونيني نسبت به مردم كردند و از چك اسلواكي خارج شدند. عين همين كاري كه امروز امريكا در پاناما انجام مي دهد، آنها در آن زمان انجام دادند. اينها، كارهاي جديدي نيست. مستكبران عالم، هميشه از اين كارها مي كردند و تا وقتي هم قدرت داشته باشند، مي كنند. شوروي در دوران حكومتهاي مستبد خود، روي كشورهاي اروپاي شرقي (لهستان، مجارستان، چك اسلواكي) همين كارها را تجربه كرد. اگر ملتها اراده كنند، ظالم را سرنگون خواهند كرد امروز، همان كشورهايي كه با تانك وارد خيابانهاي چك اسلواكي شدند، از اين ملت عذرخواهي مي كنند و پيغام مي دهند: ببخشيد كه ما بيست سال قبل آمديم، اشتباه كرديم كه آمديم، ما را ببخشيد و عفو كنيد! آيا سردمداران امروز امريكا مي توانند ادعا كنند كه بيست سال ديگر، ملت امريكا مجبور نخواهد شد از ملتهاي پاناما و گرانادا و ايران و فلسطين و دهها ملتي كه زخم امريكا را خورده اند، عذرخواهي كند؟ آيا آن كساني كه امروز سياست امريكا را در چنگ دارند و با تكيه به قدرت، احمقانه كار دزدان سر گردنه بگير و گردن كلفتهاي قديمي محله ها را انجام مي دهند - كه با نيش چاقو حرفشان را به كرسي مي نشاندند و هر كاري مي خواستند، انجام مي دادند - مطمئنند كه چند سال بعد، ملتشان بر خود آنها يا بر نام آنها يا بر گور آنها، لعنت نخواهد فرستاد و لگد نخواهد زد؟! مطمئن نباشند. آنچه بالاخره پيش خواهد رفت، اراده ي ملتهاست. آنچه كه در صورت اراده و شجاعت ملتها، بينيش به خاك ماليده خواهد شد، قدرت ظالم و زورگوست. اگر

ملتها اراده كنند، ظالم را سرنگون خواهند كرد. ملت عزيز ما توجه داشته باشند، صحنه يي كه در آن حضور دارند و در خطوط مقدم در برابر استكبار جهاني صف آرايي كرده اند، صحنه ي بسيار مباركي است. شما پيشگام و پيشواي ملتهاي دنيا خواهيد بود. ملتها از شما درس خواهند گرفت و گرفته اند. همين حالا، آن نسخه يي كه ما در دنيا مشاهده مي كنيم، همان نسخه يي است كه در ايران انجام گرفت. اين آمدنِ به خيابانها و با ايمان و با تن در مقابل قدرتهاي حاكم ايستادن، نسخه ي انقلاب ايران است. چنين كاري در دنيا معمول نبود و سابقه نداشت. اين درس را شما داديد و باز هم ملتها از شما درس خواهند گرفت. وحدت كلمه و تلاش براي ساختن كشور، دو نكته ي مهم البته، امروز ملت ما بايد به دو نكته توجه كنند: يكي وحدت كلمه و ديگري تلاش براي ساختن كشور. اين دو را فراموش نكنيد. اگر خداي نكرده اين دو از شما گرفته شد، آقايي و سيادت و قدرت هم گرفته خواهد شد. بايد وحدت را حفظ كنيد. مبادا در گوشه و كنار، كساني يادشان برود كه امروز دنيا در چه شرايطي قرار دارد و ملت ما كيست و كجاست و باز همان حرفها و شكلكهاي تفرقه آفرين را كه در چند سال قبل معمول بود - و بحمداللَّه در اين اواخر از بين رفته است - دوباره به صحنه بياورند. دولت و ملت بايد تلاش كنند. هر كدام از دستگاههاي گوناگون دولتي بايد تلاش مناسب خودشان را بكنند و بحمداللَّه مي كنند. من شاهدم كه دستگاههاي دولتي تلاش خوبي را انجام مي دهند. امروز، ما به تلاش در

صحنه ي داخلي و خارجي احتياج داريم. در صحنه ي داخلي، تلاش براي بازسازي كشور و رفع مشكلات مردم و زنده كردن ثروت خفته و خاموش اين ملت و به ميدان آوردن استعداد عجيبي كه در اين كشور وجود دارد، ضروري مي باشد. در صحنه ي خارجي، مقابله ي هوشمندانه با سياستها و تبليغات زهرآگين دشمن اجتناب ناپذير است كه مأموران سياست خارجي و وزارت خارجه، مأمور اين كارند. اين كار، كار بسيار ظريف و حساسي است كه بحمداللَّه اين كار را هم خوب انجام مي دهند. اگر چه در گوشه و كنار، بعضي به بهانه يي و به اندك حادثه يي، شروع به جنجال و ايراد گرفتن مي كنند؛ اما ايراد گرفتن كار آساني است و عمل كردن كار دشواري مي باشد. آن كسي كه عمل مي كند، در ميدان است و بايد تأييد بشود تا بتواند درست عمل كند و اگر اشتباه و نقصي هست، برطرف نمايد. با تضعيف دستگاههاي حساس كشور به شدت مخالفم من به تبعيت از امام بزرگوارمان، با تضعيف دستگاههايي كه كارهاي حساسي را بر دوش دارند - از جمله دستگاه امور خارجه ي ما و كساني كه در جبهه ي مقدم برخورد با سياستهاي خارجي قرار دارند - به شدت مخالفم. اين، چه عادت زشتي است كه بعضي نقاط مثبت را اصلاً نمي بينند و تا يك نقطه ي منفي مشاهده مي كنند، از هر طرف صدايي سياسي و مطبوعاتي و... بلند مي كنند! مگر مي شود در دوراني كه با همه ي سياستهاي استكباري و متجاوز در صحنه ي ديپلماسي رو به رو هستيم، اجازه بدهيم كه مسؤولان ديپلماسي كشور، مورد تهاجم افراد بي مسؤوليت قرار بگيرند؟ مگر ما مي گذاريم؟ مي بينيد كه در دنيا سياستهاي خارجي چگونه اند. مي بينيد

كه در شوراي امنيت، قطعنامه ي محكوميت امريكا در ورود به پاناما وتو مي شود. امروز، سياستهاي جهاني اين است. جمهوري اسلامي بايد در مقابله با اين سياستها، قدرت را با ظرافت و هوشياري همراه كند. ما چند نفر را در اين خط مقدم ديپلماسي جلو فرستاديم و گفتيم شما به وزارت خارجه برويد و در آن جا وزير خارجه و يا مسؤول باشيد و كار كنيد. اينها هم تلاششان را مي كنند؛ خوب و قوي هم تلاش مي كنند و در بسياري از ميدانها هم پيروز مي شوند و فتح مي كنند. البته، در يك جا هم به مقتضاي طبيعت بشر، نقصي پيدا مي شود. آدمهاي بي مسؤوليت، تا اين نقص را ديدند، از چند طرف صدا بلند مي كنند؛ غافل از اين كه ما در حال جنگيم. نبايد سرباز خط مقدم را مورد تهاجم قرار داد. چرا عده يي اين حرف را نمي فهمند؟! امروز پرچم اسلام در دست شما ملت و دولت است همه ي دستگاهها بايد خوب كار كنند و همه ي مردم بايد دستگاهها را كمك نمايند. امروز، پرچم اسلام دست شما ملت و دولت است. بايد اين پرچم را حفظ كنيد. با تنازع و كشمكش، اين پرچم حفظ نخواهد شد. مسؤوليت، بر دوش همه است. همه بايد اتحاد و همدلي و همكاري و حسن ظن خود را حفظ كنند؛ وظيفه است. با اين كيفيت قوي و ايمان و قاطعيتي كه امروز به فضل پروردگار شما سربازان انقلاب و اقشار مختلف ملت پيش مي رويد، ترديد ندارم كه هيچ كوه قدرتي، قدرت ايستادگي در مقابل شما را ندارد. اميدواريم كه پروردگار عالم به همه ي ما توفيق بدهد و همه ي ما را هدايت و كمك كند

و دلهاي ما را از روح اطاعت و محبت ذات مقدس خود و اوليايش پُرنمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با اعضاى جامعه ى اسلامى فرهنگيان

سخنراني در ديدار با اعضاي جامعه ي اسلامي فرهنگيان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كار فرهنگي در كشور، متناسب با پيشرفت انقلاب نيست از زيارت شما برادران و خواهران كه كار مهمي را برعهده گرفته ايد، خيلي خوشحالم. بحمداللَّه چهره هاي شناخته شده يي هستيد و سوابق انقلابي و اسلامي قابل توجهي در جمع شما هست كه بسيار هم باارزش است. چون كار شما مربوط به مسايل فرهنگي و جامعه ي فرهنگي كشور است، كار بسيار مهمي است. البته، يكي از كارهاي جامعه ي فرهنگيان، رسيدنِ به امور فرهنگيان است؛ آن اموري كه به هر حال به شما ارتباط پيدا مي كند، نه آن اموري كه به مسؤولانش ربط پيدا مي كند، مثل همين مسايل فرهنگي يا طرح بعضي از مشكلات و نيازها و پيشنهادها با وزارت ذي ربط كه اشاره كرديد. اين، يكي از كارهاي جامعه ي فرهنگيان است. يكي ديگر از كارها، رسيدگي به مسايل فرهنگي است. واقعاً امروز مسايل فرهنگي كشور زمين افتاده است. همه خودشان را فرهنگي مي دانند، همه نسبت به مسايل فرهنگي اظهار شوق و علاقه مي كنند و آن را در بيانات و اظهاراتشان مهم نشان مي دهند؛ اما حقيقتاً كار فرهنگي در كشور، متناسب با پيشرفت و ريشه دواندن انقلاب در جامعه نيست. ما امروز خيلي كارهاي فرهنگي بايد مي كرديم كه نكرديم، خيلي برنامه ها بايد مي ريختيم كه نريختيم و حقيقتاً دستمان از خيلي كارها - چه در داخل و چه در خارج كشور - خالي است. لذاست كه مسايل فرهنگي حقيقتاً در خور اين است كه به آن، باسعه ي صدر و اهتمام و دلسوزي

عميق و همراه با خبرگي و كارشناسي رسيدگي بشود. همه ي كارها را خبره ها انجام مي دهند؛ چرا كار فرهنگي را خبره ها نبايد انجام بدهند و هر كسي وارد ميدان كار فرهنگي بشود و چيزي بگويد و نظري بدهد و اقدامي بكند؟ متأسفانه خيلي از كساني كه مي توانند كار فرهنگي بكنند، به كارهاي اجرايي و يا سياسي مشغولند، يا حتّي اگر با نام فرهنگي هم حضور دارند، باطن كار، با كار سياسي است. بيش از كار سياسي، بايد كار فرهنگي براي شما اهميت داشته باشد يك وقت در يكي دو سال قبل، يكي از اين مجموعه هايي كه در كشور با نيّات خوبي تشكيل مي شود، براي كاري پيش من آمدند. در آن وقت، به آنها گفتم كه به شما توصيه مي كنم به كار سياسي نپردازيد. كار سياسي، الان اين همه متصدي و مباشر - وارد و ناوارد - دارد و الحمدللَّه چون كار آساني است، همه هم وارد مي شوند و بعد از يكي دوروز و چند صباحي، سياسي مي شوند! به آنها گفتم كه اين خيلي طرفدار و مشتري و مرتكب و مغترف دارد؛ شما برويد در آن حيطه يي كه داريد، به كار فرهنگي بپردازيد. معناي اين توصيه اين نيست كه در رشد سياسي ذهن مردم تلاش نكنيد. خير، اين هم وظيفه ي همه است، اين هم خودش يك كار فرهنگي است كه انسان تلاش كند مردم رشد سياسي و قدرت تحليل و بينش درست پيدا كنند، يا بينش را پيدا كنند. حالا وقتي كسي بينش سياسي پيدا كرد، درست و نادرستش را خودش بعداً تعيين خواهد كرد. بايد قدرتِ ديد حقايق سياسي در مردم به وجود آيد تا در برخورد

با جريانها و حوادث سياسي گيج نباشند. اگر مردم قدرت تحليل داشته باشند، اين مملكت و انقلاب را بيمه و تضمين مي كنند. هر حادثه يي كه در جايي به وجود مي آيد، مردم بايد بتوانند دور و بر حادثه را يك خرده نگاه كنند و بفهمند قضيه چيست. اين، واقعاً خيلي مهم است. ما الان متأسفانه اين را نداريم و يا كم داريم. هرچه خود انقلاب و سنگلاخهاي آن، مردم را به پيچ وتاب انداخته و پيش برده، به جاي خود محفوظ است؛ اما ما و مجموعه هاي ما كمتر تلاش كرده اند. بله، اوايل انقلاب در اين مورد تا چند سالي كارهايي مي شد و بعضي از مجموعه ها تلاش مي كردند تا مردم را از لحاظ بينش سياسي جلو ببرند؛ اما حالا نيست. اين، خودش يك كار فرهنگي است. توصيه ام به آن مجموعه اين بود كه شما در كارهاي باندي و اجراييِ سياسي وارد نشويد و به كار فرهنگي بپردازيد كه متأسفانه غريب است. حالا هم من به آقايان عرض مي كنم كه واقعاً كار فرهنگي مهم است. بيش از كار سياسي، بايد براي شما كار فرهنگي اهميت داشته باشد. مجموعه ي خود را به معناي معارضه با مجموعه ي ديگر تلقي نكنيد ممكن است اين نكته به ذهن بيايد كه حالا يك مجموعه ي فرهنگي در مقابل يك مجموعه ي ديگري كه هست و آنها هم برادران مسلمانِ مؤمني هستند و مشغول كار فرهنگي يا كار سياسيند، به چه معناست. اعتقادم اين است اگر مركزي كه به نامي تشكيل مي شود، توانست فراگيري خودش را حفظ كند و فراگير باشد، همين طور مي ماند و فراگير خواهد بود؛ ولي اگر به يك جريان و يك بخش اختصاص پيدا كرد،

بايد منتظر باشد كه آن طرف، يك مجموعه ي مشابه درست بشود كه هر دو بپوشانند. من حالا هم به شما برادران و خواهران مي گويم كه شما هستيد، انجمن اسلامي معلمان هم هست كه يك كار تقريباً شبيه به همي است؛ يعني مضمون واحدي است كه برايش دو مجموعه وجود دارد. من مي خواهم از شما برادران و خواهران خواهش كنم كه به هيچ وجه وجود اين مجموعه را به معناي معارضه با آن مجموعه تلقي نكنيد؛ آنها هم به معناي معارضه تلقي نكنند. گروهي هستند كه زير پوشش آنهايند، گروههايي هم هستند كه زير پوشش آنها نيستند؛ شما به آنها پوشش بدهيد. اگر در يك جامعه، دو مجموعه يي كه با مضمون واحد يا با هدف واحد يا با شعار واحدي كار مي كنند، هر كدام بخشي از كار را - كه خيلي هم عظيم است - يا بخشي از مجموعه ي مورد نظر را زير بال و در اختيار بگيرند، من خيال مي كنم كه اگر با يكديگر سينه به سينه نشوند، تعارضي به وجود نخواهد آمد. ما نبايد نگاه كنيم كه ديگري چه مي كند؛ ببينيم كه ما چه كار بايد بكنيم. از اول انقلاب هم ما هميشه همين طور فكر مي كرديم. ما مي گفتيم كه دستور كار خود را از ديگري كه به اعتقاد ما خوب عمل نمي كند، نمي گيريم. ما دستور كارمان را از عقيده و تشخيص خودمان مي گيريم. ما بايد خوب و ملايم و ديني و تقوايي عمل كنيم. واقعاً «أسّس علي التّقوي»(1) باشد. مبنا و ملاكِ كار تقوا باشد. اگر ما فرضاً يك وقت ديديم كه در جامعه، نفر ديگري بر مبناي تقوا عمل نمي كند، نگوييم كه

پس او چرا عمل نمي كند. حالا او عمل نكند. عمل نكردن او بر تقوا، موجب اين نمي شود كه ما هم بر تقوا عمل نكنيم. ما بايد بر اساس تقوا عمل كنيم. خداوند ان شاءاللَّه كمك كند كه همه ي ما - اولش خود من و بعد هم بقيه ي برادران و خواهران - حقايق را درست بفهميم و به آن عمل كنيم. به هر حال، كار فرهنگي، كار بسيار بسيار مهمي است و امروز جامعه ي فرهنگيان كشور - منظورم اين جامعه ي شما نيست - وظيفه ي مهمي بر عهده دارد. مجموعه ي فرهنگيان كشور، يك مجموعه ي محروم و قدرناشناخته مجموعه ي فرهنگيان كشور، يك مجموعه ي محروم و قدرناشناخته يي هستند كه احترامي فراخور خودشان نشده اند. در اين مجموعه ي فرهنگي، چه قدر تلاش و ابتكار و حس دلسوزي و حس خدمت و عزيزترين احساسهاي انسان - يعني عشق به نسل نو و آينده - موج مي زند كه اين را مردم ما نمي دانند. اصلاً معلم براي آنها، آدمي مثل خودشان است. يعني من كه پدر چند بچه هستم، به معلمِ اين بچه مثل بقيه ي آدمها نگاه مي كنم؛ در حالي كه حقيقت قضيه اين نيست. او، خزانه دار ماست و جز موردي كه حالا معلمي ممكن است دلسوز نباشد، غالب معلمان يا خيلي از آنها، به اين كار عشق مي ورزند؛ والّا اگر عشق نورزند، نمي توانند اصلاً وارد اين كار بشوند. كاري نيست كه بدون عشق ورزيدن بشود آن را ادامه داد. اين كار، از روي عشق و اخلاص و علاقه مندي و دلسوزي است. اين را مردم غالباً نمي دانند. مجموعه يي كه در آن، اين همه صفا و ارزش و معنويت هست و اين معنويتها مورد شناسايي مردم

هم نيست، به نظر من بايد از اينها حمايت و دفاع كرد. اگر چه خيلي از شما شأناً يا فعلاً معلم هستيد و اين معنا شامل خود شما هم مي شود، ليكن حالا شما به حيث جامعه ي اسلامي فرهنگيان - نه به عنوان فردي از مجموعه ي فرهنگي كشور - حقيقتاً بايد با اين مجموعه دلسوزانه برخورد كنيد. ببينيد واقعاً براي معلمان كشور چه چيزي لازم است و براي تقويت معنويات يا كمكهاي اصلاح امور زندگيشان، چه كاري بايد كرد. در اين جهت، واقعاً هر كاري لازم است، بكنيد. از عهده ي شما بر مي آيد، دريغ نكنيد؛ چون جامعه ي فرهنگي كشور، جامعه ي بسيار عزيزي است و از نظر مردم ناشناخته است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند به همه ي شما توفيق بدهد و تأييد كند و برادراني كه زحمت كشيدند اين بنا را پايه گذاري كردند - كه حالا از آقاي بادامچيان اسم آورديد - خداوند ان شاءاللَّه به ايشان و به آنها هم توفيق بدهد و تأييد كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) توبه: 108

سخنرانى در ديدار با مسؤولان بنياد شهيد، خانواده هاى معظم شهدا و مفقودان و اسرا و جانبازان شهرهاى رود

سخنراني در ديدار با مسؤولان بنياد شهيد، خانواده هاي معظم شهدا و مفقودان و اسرا و جانبازان شهرهاي رودبار، منجيل، ساوه، اراك، محمودآباد آمل و فريدن و خانواده هاي معظم شهداي وزارت اطلاعات بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم رشحه يي از زندگي معصومين، در زندگي ملت ايران از خداوند متعال براي همه ي شما برادران و خواهران كه از نقاط مختلف و راههاي دور تشريف آورديد، لطف و فضل و توجهات خاص الهي را طلب مي كنم و اميدوارم مشمول عنايات مخصوص پروردگار و دعاي حضرت وليّ عصر (عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) باشيد و شخصاً هم از همه ي شما متشكرم. جلسه ي معظم امروز ما، مخصوصاً عطر و

رايحه ي دل انگيز شهادت را هم با حضور خانواده هاي معظم شهيدان و هم با حضور جانبازان عزيز - كه ارزنده ترين يادگاريهاي دوران حماسه ي دفاع مقدس هستند - دارد. ميان رفتار امروز مردم ما و آنچه از زندگي معصومين(عليهم السّلام) براي ما روايت شده است، يك رابطه وجود دارد. هر چه كه در زندگي كوتاه معصومين (عليهم السّلام) - چه نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و چه فاطمه ي زهراي اطهر (سلام اللَّه عليها) و چه ائمه ي دوازده گانه(سلام اللَّه عليهم اجمعين) - به صورت درخشان و خيره كننده مشاهده مي شود، امروز رشحه يي از آن را در زندگي عمومي ملت بزرگمان به صورت واضحتر و در زمانهاي گذشته هم به صورت ضعيفتر مشاهده مي كنيم. حالا اين روزها، روزهاي شهادت فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) است. آن بزرگوار از يك طرف، مظهر تعبد و تسليم در مقابل تكليف الهي و مظهر مجاهدت و شهادت مظلومانه است و از طرف ديگر، مظهر عظمت و شكوه و تنوير افكار عامه ي ملت اسلام در طول قرنهاست. شايد مي دانيد كه نام فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) در طول قرنهاي بعد از اسلام تا امروز، همواره براي ملتها و آحاد مسلمان، يك نام بسيار با عظمت و توأم با تجليل و تعظيم بوده است؛ در حالي كه اين بزرگوار، يك بانوي جوان و يا در عنفوان جواني بود. زندگي امروز ما، انعكاسي از زندگي سران الهي ما در صدر اسلام است؛ يعني همان تعبد و فداكاري و دلسوزي براي دين و همان اعتقاد و اخلاص به ارزشهاي ديني. البته، آنها اصل و سرچشمه اند و آنچه در جامعه ي ما هست، رشحه يي از آن چيزي است كه در آن بزرگواران بود. همين طور، آن عظمتي كه در آنها بود، در جامعه ي ما هم هست. بعد از

پيروزي انقلاب اسلامي، از حقارت ملتها كاسته شد امروز، آحاد مردم ما در وجود خودشان داراي عظمتند. هيچ كس در جامعه ي اسلامي - اگر مؤمن به اسلام و انقلاب باشد - در درون خود احساس حقارت نمي كند. اين، پديده ي بسيار با عظمتي است. يك جامعه ي اسلامي، بايد همين طور باشد. دشمنان خواسته اند مسلمانان را از درون خودشان، دچار ضعف و احساس حقارت كنند. بعد از آن كه انقلاب اسلامي به وجود آمد و دنيا را متوجه خود كرد، به ميزان زيادي از حقارت ملتها كاسته شد. ملتهاي عقب افتاده و زير ستم كه احساس حقارت مي كردند، با انقلاب اسلامي قدري سرحال آمدند و احساس وجود كردند؛ چون ديدند كه اين انقلاب و اين ملت، چگونه توانست قويترين قدرتهاي دنيا را به هيچ بگيرد و قدرت او را خنثي كند و در ميدانهاي مصاف و مقابله، بر او پيروز بشود و فايق بيايد. اين را، هم ملتهاي بزرگ عالم و هم ملتهاي عقب افتاده و هم جهان سوميها ديدند و در آنها شوري به وجود آورد. اين كه شما ملاحظه مي كنيد از ده سال پيش به اين طرف، ملتها با نامهاي مختلف، زنجيرها را مي گسلند و با مبارزه و تعرض و شيوه هاي آرام و شيوه هاي مخفي و شيوه هاي قدرتمندانه، همه كار انجام مي دهند، به بركت انقلاب اسلامي است. حالا ديگر نويسندگان مزدور قلم به مزد صهيونيست هم در دنيا مجبورند اعتراف كنند كه روزگار، روزگار ملتهاست؛ نه روزگار تصميم گيري خودسرانه ي قدرتها. اين، به بركت انقلاب اسلامي است. انقلاب اسلامي كه پيروز شد، ملتها زنده شدند و نشاط و اميد پيدا كردند. البته در گوشه و كنار، خيلي

هم سركوب شدند و همه جا با موفقيت همراه نبود؛ اما مهم اين است كه اين شعله ي اميد در دلها برافروخته شد. شقاوت استكبار، عكس العمل بيداري و شجاعت ملتها شقاوتي كه قدرتهاي استكباري در اين سالهاي اخير در نقاط مختلف عالم از خودشان نشان دادند، عكس العمل بيداري و شجاعت ملتهاست. وقتي ملتهاي تحقيرشده، غبار تحقير را از لباس خود مي تكانند و احساس تحقير را كناري مي اندازند و سرپا بلند مي شوند، قدرتهاي تحقيركننده مجبورند هواي خودشان را داشته باشند. ضربه بر آنها وارد خواهد آمد و وارد آمد و بيشتر از اين هم مي آيد. در جوامع اسلامي، موج گرايش به اسلام انقلابي، يك موج زنده است؛ هيچ كارش هم نمي توانند بكنند. البته، سركوب و سختگيري مي كنند، تهمت مي زنند، رويشان اسم تروريست مي گذارند، ولو هيچ ارتباطي هم با جمهوري اسلامي نداشته باشند؛ ولي براي اين كه دو طرف را بكوبانند، اين ارتباط را ادعا مي كنند. اين كارها را دشمن مي كند؛ اما آن كاري را كه نمي تواند بكند، از بين بردن اين موج گرايش به اسلام انقلابي در ميان ملتهاست. اين كار را نمي توانند بكنند، نتوانستند و بعد از اين هم نخواهند توانست انجام بدهند. مردم دنيا بايد از روشهاي قدرتهاي استكباري مطلع باشند يكي از چيزهايي كه در اين باره قابل توجه مي باشد، اين است كه روشهايي كه دولتها و قدرتهاي به اصطلاح متمدن، در مقابل امواج اراده ي انسانها بخرج مي دهند و شقاوتها و سنگدليهايي كه اعمال مي كنند - كه انسان حقيقتاً شرمنده است اسم تمدن را روي اين روش قدرتهاي مسلط و ظالمِ امروز دنيا بگذارد - خود همين، ملتها را بيدار مي كند. بايد اينها را

به گوش همه ي جهانيان رساند. مردم دنيا بايد بدانند كه امروز قدرتهاي بزرگ و قدرت استكباري امريكا، از چه روشهايي براي پيشبرد كارشان استفاده مي كنند. سردمداران امريكا، خيلي خونسرد آدم مي كشند، قتل عام مي كنند و به يك كشور ديگر تجاوز مي نمايند. آن كاري را كه امريكا در قديم به وسيله ي دستگاه اطلاعاتي خودش - سازمان سيا - مخفيانه انجام مي داد و كودتا درست مي كرد و دولتها را سرنگون مي نمود، امروز كارش به جايي رسيده كه ناچار شده است همين رفتار را علناً و صريحاً انجام بدهد؛ يعني وارد كشورها بشود و دولتي را سرنگون كند!! ما كاري به كار آن دولتها نداريم. ما نه بطون كار آن اشخاص و دولتها را درست مي شناسيم و نه روش خيلي از اين دولتها را مي پسنديم. مسأله، مسأله ي ملتهاست. مسأله ي يك كشور و يك ملت است كه امريكا راحت و خونسرد به حقوق آنها تجاوز مي كند. اين، معناي قدرت استكباري است. ملت ايران، با نشاطترين و قويترين ملتهاي دنيا امروز بحمداللَّه و به توفيق الهي، با نشاطترين و سرزنده ترين و قويترين و شجاعترين ملتهاي دنيا، شما ملت ايران هستيد و اين را ملتهاي بزرگ دنيا قبول دارند و فهميده و پذيرفته اند. اين را براي خودتان حفظ كنيد. شهداي شما امروز در صدر لوحه ي افتخار در ميان ملتهايي هستند كه انقلاب ايران را مي شناسند و كم و بيش آگاهي دارند. امروز، جانبازان شما نمونه هاي بزرگ افتخار و شجاعت و فداكاري و يادگارهاي دوران حماسه اند. امروز، خانواده هاي عزيز و عظيم الشّأن شهداي شما كساني هستند كه همه ي منصفان عالم - كساني كه قضاياي ايران و انقلاب ايران را مي شناسند - آنها را با عظمت

و بزرگوار و صبور و نيرومند به حساب مي آورند. اين را بايد شما حفظ كنيد. اين، به بركت اسلام و رهبري امام عظيم الشّأن و به بركت وحدت كلمه ي شماست. اينها را براي خودتان نگه داريد. شيطانها بايد از نفوذ در افكار ملت ايران مأيوس شوند. اميدواريم ان شاءاللَّه هميشه مشمول لطف و فضل و كمك و اعانت الهي باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت فرا رسيدن 19 دى ماه (سالروز قيام مرد

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت فرا رسيدن 19 دي ماه (سالروز قيام مردم قم) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قم، يك ذخيره ي الهي براي اسلام در ابتدا، به شما برادران عزيز و شجاع و آگاه قم كه همواره در صفوف نخستين مبارزات ملت ايران قرار داشتيد، خوش آمد عرض مي كنم و از همين جا، به همه ي مردم قم و قشرهاي مختلف آن قبّةالاسلام، اخلاص و سلام خود را مي فرستم. براي ساختن يك بنا، اول بايد پايه هاي محكم آن را كار گذاشت. هرچه بنا بزرگتر و سنگينتر و ماندگارتر باشد، پايه هاي آن محكمتر و قويتر و شكست ناپذيرتر خواهد بود. اگر ما مبارزه ي ملت ايران را كه به طور عمومي و تعيين كننده، از سال پنجاه و شش آغاز شد و به پيروزي رسيد و حالا هم قريب يازده سال است كه اين مبارزه ادامه دارد، به يك بناي رفيع و مستحكم تشبيه كنيم، پايه هاي قوي و شكست ناپذير و ماندگار اين بناي مستحكم، در قم نشانده و كار گذاشته شد و شما كساني بوديد كه پيام خون و قيام را در درجه ي اول به سرتاسر كشور و سپس به آفاق عالم پراكنديد. قم، يك ذخيره ي الهي براي اسلام بود. تقريباً هفتاد سال قبل،

حوزه ي علميه ي قم به دست مردي بزرگ و برگزيده يي از برگزيدگان خدا - مرحوم آيةاللَّه العظمي حائري - كار گذاشته شد و اين حوزه به عنوان يك مركز، براي همه ي طالبان به وجود آمد. تقريباً چهل سال بعد از اين تاريخ بود كه نهضت اسلامي از قم زبانه كشيد و يكي از شاگردان مكتب آن مرد بزرگ - يعني همان بزرگمرد استثنايي تاريخ ما و رهبر و مقتدا و امام فقيدمان، حضرت امام خميني(قدّس اللَّه نفسه الزّكيّه واعلي اللَّه كلمته) - پرچم مبارزه ي اسلامي را در قم برافراشت. حوزه ي قم ثمره ي بسيار زودرس و پُربركتي داشت اگر به چشم تاريخي نگاه كنيد، به نظر مي رسد كه حوزه ي قم، ثمره ي بسيار زودرس و پُربركتي داشت. يعني از وقتي كه پايه ي حوزه را گذاشتند، تا وقتي كه حوزه عملاً و كمربسته وارد ميدان شد، چهل سالي طول كشيد؛ كه در عمر يك ملت، زمان كوتاهي است. از بعد از شروع اين نهضت تا امروز - كه قريب سي سال مي گذرد - شما ببينيد كه در دنيا، اسلام و قرآن و ارزشهاي اسلامي در چه وضعي است. آن مجموعه يي كه اين حوزه را پذيرايي كردند و به آن كمك نمودند و آن را در خانه ي خود پذيرفتند و طلاب را مانند فرزندان و برادران خويش، در ميان خود گرفتند و وقتي نهضت شروع شد، به سربازان اوليه ي اين نهضت - يعني طلاب قم - پناه دادند و هنگامي كه بنا شد نهضت اوج بگيرد، اولين قربانيها را در اين راه فدا كردند، مردم قم بودند. اين را در تاريخ كشور و انقلابمان نبايد و نمي توان فراموش كرد. اين، نه براي آن است كه چون با

قُميها طرفيم و با آنها حرف مي زنيم، مي گوييم. اين، حقيقتِ با ارزش و مقدسي است كه بايد به عنوان يك خط روشن، در انقلاب بماند و در تاريخ انقلاب تدوين شود. بايد همواره روح پاسداري از ارزشها را در خود حفظ كنيد و اما درسي كه از اين حقيقت بايد بگيريم، اين است كه مردم قم همچنان كه از روز اول، اين شجره ي طيّبه را در خود پذيرفتند و به آن كمك كردند و از آن حراست و دفاع نمودند و وقتي لازم شد و نوبت آن پيش آمد، اولين قدم را در راه جهاد بزرگ اسلامي برداشتند و همچنان كه بعد از پيروزي انقلاب - چه در جنگ و چه در ميدان سياسي و چه در تمام جريانات ديگر - همواره در صفوف مقدم قرار داشتند، در آينده هم همين موقعيت را براي خود حفظ كنند. قم، هميشه بايد آن درياي خروشاني بماند كه هر جريان مخالفي در آن حل شود. بايد همواره آن رود پُربركتي باشد كه آثار و بركات اسلامي خود را به سرتاسر ميهن اسلامي و بيرون آن صادر كند. قم، مركز انقلاب و اسلام است؛ چون مركز حوزه ي علميه و علماي بزرگ و پرورشگاه انسانهايي است كه مي تواند انقلاب و كشور و ملت را در سطوح مختلف هدايت كند. شما مردم و جوانان و زن و مرد قم و شما حزب اللّهي هاي اين شهر، همواره بايد روح پاسداري از اين ارزشها را با همان شور و خلوص و اخلاصي كه هميشه داشتيد، در خودتان حفظ كنيد. هدف مردم ايران، تحقق حيات طيبه ي اسلامي يك نكته در باب وظايف عمومي ملت بايد

مورد توجه قرار بگيرد و آن اين است كه هدف ما ملت مسلمان ايران كه پشت سر امام بزرگوارمان حركت و انقلاب كرديم و مردم جان و خون دادند و متحمل رنجها و مصايب شدند، چه بود؟ هدف از همه ي اين جريانات عظيم كه به هدايت الهي، از روز اول تا امروز پيش رفته است، عبارت بود از اين كه در اين كشور و در اين خانه ي اسلام، حيات طيبه ي اسلامي تحقق پيدا كند. ما خواسته ايم كه در ميان ظلمات جاهليت قرن بيستم، خورشيد فروزان اسلام را به درخشش درآوريم. ما خواسته ايم در هنگامي كه نسلهاي بشر، از مكتبهاي گوناگون - از سرمايه داري پليد غرب تا كمونيسم ملحد شرق - دلزده شدند، بتوانيم مكتب حياتبخش و راه زندگي سالم و مطلوب و شيرين را به بشر نشان بدهيم و آن، حيات طيبه ي اسلامي است. تقريباً در طول اين يازده سال، هرچه و در هر قسمتي كه ما در راه اسلام پيش رفتيم، در همان قسمت زندگي شيرين شده است و در هر بخشي كه توفيق پيدا نكرديم در جهت اسلام حركت بكنيم، در آن بخش زندگي سخت و تنگ و تلخ باقي مانده است. حيات اسلامي، حيات طيبه است. حيات طيبه، يعني زندگي يي كه كام انسان را شيرين كند و انسان با آن زندگي، احساس آرامش و آسايش نمايد. ما در تشكيل نظام اسلامي و دولت و حاكميت اسلامي، به اسلام نزديك شده ايم و ارزشها را - تا آن حدي كه براي ما مقدور بود - در حكام و زمامداران رعايت كرده ايم. در اين بخش، به همين اندازه زندگي شيرين شد. به همان اندازه كه به اسلام

نزديك شديم، مردم احساس آرامش مي كنند در گذشته و امروز، در همه جاي دنيا، حكامْ متكبر و مستكبر و از مردم جدايند و براي خود كار مي كنند و دنبال منافع شخصي خويش هستند. ما در دوران رژيم سابق، اين واقعيت را در كشورمان ديده بوديم. امروز هم در بسياري از جاهاي دنيا - اگر نگوييم در همه جا - اين واقعيت را مي بينيم. امروز، اين پديده در ايران نيست. امروز، زمامداران و مسؤولان امور كشور ما - آنهايي كه دستشان مسؤوليتهاي عمده است - پاك و از مردم و با مردم و پارسا و باتقوايند. در همين قسمت، به همان اندازه كه ما به اسلام نزديك شديم، مردم احساس آرامش و آسايش مي كنند. ما در زمينه ي دور كردن مردم از فحشا و فساد، اندكي به اسلام نزديك شده ايم. جوانان ما، به سلامت و عافيت معنوي و روحي نايل شده اند و از پوچي و فساد اخلاقي و ترديدها و دلزدگيهاي زندگي، آسوده و رها گرديده اند. ما در زمينه هاي گوناگون اقتصادي، در آن بخشهايي كه سياستهاي اسلامي عمل شد، به اسلام نزديك شده ايم و در همان بخشها مردم احساس آرامش و آسايش مي كنند. در هر جا هم كه وارد مرحله ي اسلام و مقوله ي اسلامي نشديم، مردم در آن جا همان زندگي دشوار و وضعيت ناخوشايند را دارند. كساني كه اهل تحليل و استدلال و بحث هستند، بردارند فهرست كنند تا براي مردم روشن بشود. امر به معروف و نهي از منكر، يادآوري يك واجب فراموش شده ما بايد خود را به سرچشمه ي اسلام برسانيم تا زندگي به تمامي شيرين شود. قرآن كريم مي فرمايد: «الّذين ان مكّناهم في الارض

اقاموا الصّلوة و اتوا الزّكوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر»(1). من مي خواهم اين واجب فراموش شده ي اسلام را به ياد شما و ملت ايران بياورم: امر به معروف و نهي از منكر. همه ي آحاد مردم بايد وظيفه ي امر كردن به كار خوب و نهي كردن از كار بد را براي خود قايل باشند. اين، تضمين كننده ي حيات طيبه در نظام اسلامي خواهد بود. عمل كنيم تا آثارش را ببينيم. امر به معروف، يك مرحله ي گفتن و يك مرحله ي عمل دارد. مرحله ي عمل، يعني اقدام با دست و با زور. اين مرحله، امروز به عهده ي حكومت است و بايد با اجازه ي حكومت انجام بگيرد ولاغير. اما گفتن با زبان، بر همه واجب است و همه بايد آن را بدون ملاحظه انجام بدهند. روزي بود كه اگر كسي كار خلافي مرتكب مي شد و ديگري به او اعتراض مي كرد، نظام حاكم آن اعتراض را مي كوبيد. ما ديده بوديم كه اگر گناهي انجام مي گرفت، گناهكار تشويق مي گرديد؛ اما معترضِ به گناه كوبيده مي شد! امروز، به عكس است. امروز، نه اين كه گناه در جامعه نيست؛ هست. زمان حكومت اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) هم در جامعه گناه بود؛ اما مهم اين است كه نظام و تشكيلات حاكم بر جامعه - آن كساني كه اداره و مديريت كشور را بر عهده دارند - ميل به طرف صلاح دارند و با گناه و تخلف مخالفند. گفتن گناه به گناهكار با زبان خوش و با لحن مناسب و در جايي هم با زبان تند - در مواردي كه مفسده يي به وجود نيايد - گناه را در جامعه كم خواهد كرد و به ضعف و انزوا خواهد انداخت.

چرا ما از اين موضوع غافليم؟ همه ي آحاد مردم، در محيط كسب و خانه و جمع دوستان و در محيط درس و دانشگاه و كلاً در هر جايي كه هستند، اگر خلافي را ديدند، به خلافكار بگويند: اين، از نظر اسلام خلاف است؛ چرا انجام مي دهي؟ گفتن همين يك كلمه مؤثر است. اگر زبانهاي گوناگون و نفَسهاي مختلف گناه را تذكر بدهند، گناهكار به طور غالب از گناه و تخلف دست خواهد كشيد؛ چه اين تخلف، تخلف شرعي و چه تخلف از قوانين باشد. اگر ملتها اعتراض مي كردند، استكبار از شقاوت خود مي كاست در سطح جهاني هم همين طور است. حتّي همين شقاوتمندهايي كه امروز بر سياستهاي بزرگ جهاني حاكم هستند، اگر ملتها به آنها مي گفتند و اعتراض مي كردند، قدري از شقاوت خود مي كاستند. امروز شما ببينيد كه سياستهاي قدرتمند عالم چه مي كنند؟ ببينيد قدرت امپراتوري مجهز به زر و زور امريكا، با ملتها و دولتها و ارزشها و ثروتهاي مردم در سراسر دنيا چه مي كند؟ البته من معتقدم كه اين، اوج فساد و نتيجتاً آخر آن است. من معتقدم اين مقداري كه امروز قلدري قدرتمندان و در رأس آنها امريكا در دنيا بيداد مي كند، نشاندهنده ي آن است كه اينها آخر كارشان است. اين، نشاندهنده ي آن است كه اينها رو به زوال مي روند. در اين، هيچ ترديدي ندارم كه اينها روزهاي اوج قدرت - يعني اواخر قدرت - را مي گذرانند و بالاخره دنيا و ملتها تحمل نخواهند كرد. رژيم امروزي امريكا، با پشتكار و ابتكار و نشاط مردمي در سالهاي قبل به وجود آمد و به قدرت رسيد و با حماقت و جلافت و سبكسري امروز

سردمدارانش، رو به ضعف مي رود و سرش به سنگ خواهد خورد. اگر مردم دنيا و دولتها، در مقابل اين سبكسريها و جلافتها و تعدّيها مي ايستادند و حرف مي زدند، جلويشان گرفته مي شد. ما وظيفه ي خود را انجام مي دهيم البته، ما ملت ايران ساكت نخواهيم نشست. ما به ملتها و دولتهاي ديگر تأسي نمي كنيم و از آنها تقليد نخواهيم كرد. ما وظيفه ي خود را انجام مي دهيم. ما تا همين امروز هم توانسته ايم با قدرت اسلامي و توكل به خدا و انسجام و وحدت عموميِ ملتمان و با روشني راهي كه در پيش داريم و هيچ ابهامي در راه خود نداريم، جلوي خيلي از تجاوزها را در دنيا بگيريم. ما باز هم به وظيفه ي خود عمل خواهيم كرد و معتقديم ملتها يكي پس از ديگري و روزبه روز آگاه و آشنا خواهند شد. نشانه هاي اين آگاهي و آشنايي را در دنيا مي بينيم. مهم اين است كه ملت ايران، روح و نشاط انقلابي را در خود حفظ كند. شما بايد شجاعتتان را حفظ كنيد. اين ملت و انقلاب و كشور، در درجه ي اول با شجاعت آن رهبر بزرگ - كه شجاعتي شبيه پيامبران و اولياي بزرگ خدا در او بود - و سپس با شجاعت يكايك آحاد اين مردم توانست تا اين جا بيايد. قدرت و شجاعت، نترسيدن از غير خدا و حفظ نشاط انقلابي خواهد توانست به توفيق و اعانت الهي، ما را به تمام هدفهايمان برساند. من از شما برادران و خواهران عزيز و مردم مؤمن و حزب اللّهي قم، مخصوصاً علماي اعلام و محترم و خانواده هاي مكرّم شهدا و رزمندگان عزيز كه زحمت كشيديد و در اين هواي سرد

و برفي تشريف آورديد، صميمانه تشكر مي كنم. توصيه و پيام من اين است كه مردم قم و همه ي آحاد ملت، آن شأن و شور و رويّه و شجاعت انقلابي را در تمام لحظات براي خودشان حفظ كنند و به خدا توكل نمايند و بدانند به فضل پروردگار پيروزي از آن اين ملت است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حج: 41

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از زنان شهرهاى تهران، تبريز، اصفهان، كرمان، قم، قزوين، يزد، كرج و استا

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از زنان شهرهاي تهران، تبريز، اصفهان، كرمان، قم، قزوين، يزد، كرج و استانهاي چهارمحال و بختياري و مازندران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شخصيت فاطمه ي زهرا، ممتاز و برجسته متقابلاً اين روز فرخنده و مبارك و اين ميلاد با عظمت را - كه هم ولادت با سعادت بانوي بزرگ عالم خلقت در طول تاريخ، فاطمه ي اطهر و صدّيقه ي طاهره (سلام اللَّه عليها) و هم روز مولود مسعود فرزند شايسته و عظيم الشّأن آن بزرگوار، امام امّت و رهبر انقلاب اسلامي است - به همه ي شما خواهران و زنان مؤمن، مخصوصاً به خانواده هاي شهدا، مادران و همسران و خواهران شهيدان عزيزمان تبريك عرض مي كنم. شخصيت زهراي اطهر، در ابعاد سياسي و اجتماعي و جهادي، شخصيت ممتاز و برجسته يي است؛ به طوري كه همه ي زنان مبارز و انقلابي و برجسته و سياسيِ عالم مي توانند از زندگي كوتاه و پُرمغز او درس بگيرند. زني كه در بيت انقلاب متولّد شد و تمام دوران كودكي را در آغوش پدري گذراند كه در حال يك مبارزه ي عظيم جهانيِ فراموش نشدني بود. آن خانمي كه در دوران كودكي، سختيهاي مبارزه ي دوران مكه را چشيد، به شعب ابي طالب برده شد، گرسنگي و سختي و رعب و انواع و اقسام شدتهاي

دوران مبارزه ي مكه را لمس نمود و بعد هم كه به مدينه هجرت كرد، همسر مردي شد كه تمام زندگيش جهاد في سبيل اللَّه بود و در تمام قريب به يازده سال زندگي مشترك فاطمه ي زهرا و اميرالمؤمنين(عليهماالسّلام)، هيچ سالي، بلكه هيچ نيم سالي نگذشت كه اين شوهر، كمر به جهاد في سبيل اللَّه نبسته و به ميدان جنگ نرفته باشد و اين زن بزرگ و فداكار، همسريِ شايسته ي يك مرد مجاهد و يك سرباز و سردار دايمي ميدان جنگ را نكرده باشد. پس، زندگي فاطمه ي زهرا(س)، اگر چه كوتاه بود و حدود بيست سال بيشتر طول نكشيد؛ اما اين زندگي، از جهت جهاد و مبارزه و تلاش و كار انقلابي و صبر انقلابي و درس و فراگيري و آموزش به اين و آن و سخنراني و دفاع از نبوّت و امامت و نظام اسلامي، درياي پهناوري از تلاش و مبارزه و كار و در نهايت هم شهادت است. اين، زندگي جهادي فاطمه ي زهراست كه بسيار عظيم و فوق العاده و حقيقتاً بي نظير است و يقيناً در ذهن بشر - چه امروز و چه در آينده - يك نقطه ي درخشان و استثنايي است. مقام معنوي زهراي اطهر، بالاتر از مقام جهادي و اجتماعي او امّا مقام معنوي اين بزرگوار، نسبت به مقام جهادي و انقلابي و اجتماعي او، باز به مراتب بالاتر است. فاطمه ي زهرا(س) به صورت، يك بشر و يك زن، آن هم زني جوان است؛ اما در معنا، يك حقيقت عظيم و يك نور درخشان الهي و يك بنده ي صالح و يك انسان ممتاز و برگزيده است. كسي است كه رسول اكرم به اميرالمؤمنين (عليهماالسّلام) فرمود: «يا علي ... انت قائد

المؤمنين الي الجنّة ... و فاطمة قد اقبلت يوم القيامة ... تقود مؤمنات امّتي الي الجنّة»(1). يعني در روز قيامت، اميرالمؤمنين(ع) مردان مؤمن را و فاطمه ي زهرا(س) زنان مؤمن را به بهشت الهي راهنمايي مي كنند. او، عِدل و همپايه و همسنگ اميرالمؤمنين است. آن كسي كه وقتي در محراب عبادت مي ايستاد، هزاران فرشته ي مقرّب خدا، به او خطاب و سلام مي كردند و تهنيت مي گفتند و همان سخني را بيان مي كردند كه فرشتگان، قبلاً به مريم اطهر گفته بودند؛ عرض مي كردند: «يا فاطمة انّ اللَّه اصطفاك و طهّرك و اصطفاك علي نساء العالمين»(2). اين، مقام معنوي فاطمه ي زهراست. زني، آن هم در سنين جواني، از لحاظ مقام معنوي به جايي مي رسد كه بنابر آنچه كه در بعضي از روايات است، فرشتگان با او سخن مي گويند و حقايق را به او ارايه مي دهند. محدّثه است؛ يعني كسي است كه فرشتگان با او حديث مي كنند و حرف مي زنند. اين مقام معنوي و ميدان وسيع و قلّه ي رفيع، در مقابل همه ي زنهاي آفرينش و عالم است. فاطمه ي زهرا(س) در قلّه ي اين بلنداي عظيم ايستاده و به همه ي زنان عالم خطاب مي كند و آنها را به پيمودن اين راه دعوت مي نمايد. فاطمه(س)، نمونه و اسوه ي زنان آنهايي كه در طول تاريخ - چه در جاهليت قديم و چه در جاهليت قرن بيستم - سعي كرده اند كه زن را تحقير و كوچك كنند و او را دلبسته به همين زخارف و زينتهاي ظاهري معرفي نمايند و پايبند مُد و لباس و آرايش و طلا و زيور آلات كنند و وسيله و دست مايه يي براي خوشگذرانيهاي زندگي وانمود نمايند و عملاً در اين راه

قدم بردارند، منطق آنها منطقي است كه مثل برف و يخ، در مقابل گرماي خورشيدِ مقام معنوي فاطمه ي زهرا(عليهاالسّلام) ذوب مي شود و از بين مي رود. اسلام، فاطمه - آن عنصر برجسته و ممتاز ملكوتي - را به عنوان نمونه و اسوه ي زن معرفي مي كند. آن، زندگي ظاهري و جهاد و مبارزه و دانش و سخنوري و فداكاري و شوهرداري و مادري و همسري و مهاجرت و حضور در همه ي ميدانهاي سياسي و نظامي و انقلابي و برجستگي همه جانبه ي او كه مردهاي بزرگ را در مقابلش به خضوع وادار مي كرد، اين هم مقام معنوي و ركوع و سجود و محراب عبادت و دعا و صحيفه و تضرّع و ذات ملكوتي و درخشندگي عنصر معنوي و همپايه و هموزن و همسنگ اميرالمؤمنين و پيامبر بودن اوست. زن، اين است. الگوي زني كه اسلام مي خواهد بسازد، اين است. همه بايد حقگزار و قدردان رسالت امام(ره) باشيم همه ي ما، بخصوص زنهاي اين جامعه، بايد حقگزار و قدردان رسالت و پيام آن رهبر و پيشواي فقيد عظيم الشّأني - يعني امام بزرگوار(ره) - باشيم كه با قيام و حركت خود و با مطرح كردن ارزشها و عظمتهاي اسلامي و درخشندگيهاي شخصيتهاي صدر اسلام - از جمله فاطمه ي زهرا(عليهاالسّلام) - ما و بيش از همه زنهاي ما را زنده كرد. زن، در جامعه ي خود باخته ي نظام پليد پادشاهي، حقيقتاً و از همه ي جوانب مظلوم بود. اگر زن مي خواست وارد مقوله ي علم بشود، بايد قيد دين و تقوا و عفاف را مي زد. مگر يك خانم مسلمان، در دانشگاهها و محيطهاي آموزشي و مراكز علمي و فرهنگي مي توانست به آساني حجاب و متانت و وقار

خود را حفظ كند؟ مگر ممكن بود؟ مگر مي شد يك زن مسلمان، در خيابانهاي تهران و بعضي از شهرهاي ديگر، با متانت و وقار اسلامي يا حتّي با حجاب نيمه كاره، راحت راه برود و از گزند زبان و حركت هرزگان و دلباختگانِ به فساد و فحشاي سوغات غرب، مصون بماند؟ كاري كرده بودند كه در اين مملكت، كسب علم براي زنها غالباً ممكن نمي شد. موارد استثنايي را كاري ندارم. به طور غالب، رفتن زنان به وادي علم ميسر نمي شد؛ مگر با برداشتن حجاب و منصرف شدن از تقوا و وقار اسلامي! در ميدان سياست و در زمينه ي فعاليتهاي اجتماعي هم همين طور بود. اگر زني مي خواست منصبي از مناصب اجتماعي و سياسي را در ايرانِ دوران پادشاهي دارا باشد، بايد قيد حجاب و عفاف و وقار و متانت زن اسلامي را مي زد. البته، بسته به اين بود كه خود اين زن، جوهر و استعدادش چگونه باشد. اگر خيلي سست عنصر بود، بايد تا آن اعماق مي لغزيد. اگر خوددار و خويشتندار بود، تا حدودي خود را حفظ مي كرد؛ اما دايماً با فشارهاي روزافزون از سوي محيط اجتماعي روبه رو بود. جامعه ي ما، اين گونه بود. اسلام و انقلاب و امام آمد و در اين كشور، زن را در مركز فعاليتهاي سياسي قرار دادند و پرچم انقلاب را به دست زنان سپرد؛ در حالي كه زن در همان حال توانست حجاب و وقار و متانت اسلامي و عفاف و دين و تقواي خود را حفظ كند. كسي حقي از اين بزرگتر بر گردن زن ايراني و مسلمان ندارد. دنياي غرب زن را به ابتذال كشاند خواهران من!

دنياي غرب، زن را به ابتذال كشاند. تا شصت،هفتاد سال قبل از اين، در تمام اروپا و كشورهاي غربي، زن فقط در سيطره ي مرد - يا مردِ خود و يا يك مرد ديگر مثل صاحب كارخانه و مزرعه - مي توانست باشد و هيچ حقي از حقوق اصليِ يك انسان در يك جامعه ي متمدن را نداشت. حق رأي و حق مالكيت و حق معامله نداشت. بعد آمدند زن را به ميدان كار و زندگي و فعاليت اجتماعي كشاندند؛ اما در همان حال، تمام وسايل را براي لغزش زن فراهم كردند و او را در متن جامعه، رها و بي پناه گذاشتند. سرمايه داران بزرگ، سياستمداران خبيث و پليد و گردانندگان دستگاههاي مخفي، فكر كردند كه مي توانند براي كارهاي سياسي و اقتصادي، از اين وضعيت بهتر استفاده كنند و زن را به ابتذال بكشانند. بله، در آن جاها، علم و سياست هم هست و زنها در ميدان علم و سياست هم جلو مي روند؛ اما به چه قيمتي؟ همين حالا هم توده وعامه ي زنها - نه چهار نفر خانم دكتر يا متخصص يا نويسنده و برجستگان و زبدگان - در كشورهاي اروپايي و امريكايي كه از تمدن غربي حظّ زيادي دارند، در وضعيت سخت و بي رحمانه يي زندگي مي كنند و ستم همسران وستمِ كاري كه بر آنان تحميل مي شود و كارهاي سخت و سنگيني كه بر دوش آنان مي گذارند، تحمل مي كنند. با اين كار، وانمود مي كنند كه زن را وارد ميدان اجتماع كرده اند؛ در حالي كه فرصت انديشيدن و فكر كردن و تصميم گرفتن هم براي آنان وجود ندارد. به بركت انقلاب، زن ايراني در راه بسيار خوبي افتاد به بركت انقلاب،

زن ايراني در راه بسيار خوبي افتاد. امروز، زن ايراني مي تواند در ميدان علم وارد بشود و مدارج علمي را طي كند؛ در حالي كه دين و عفاف و تقوا و وقار و متانت و شخصيت و حرمت زن مسلمان را هم حفظ كرده باشد. الان در بين همين جمع شما، چه قدر دانشجويان و اساتيد و دانشمندان زن وجود دارند؟ همچنين زن مي تواند در ميدان علوم و آگاهيهاي ديني وارد بشود؛ بدون اين كه هيچ مانعي بر سر راهش باشد. الان در بين همين جمع شما، عده ي كثيري از طلاب و دانشجويان و مدرّسان و اساتيد علوم ديني هستند كه در ميدان فقه اسلامي و بينش ديني تحصيل مي كنند. امام بزرگوارمان هم به اين مسأله بسيار اهميت مي دادند و به همين خاطر دستور دادند كه اين مؤسسه ي قم تأسيس شود. امروز، زن در كشور ما مي تواند در ميدان سياست و فعاليتهاي سياسي و اجتماعي و جهادي و كمك به مردم و انقلاب و حضور در ميدانهاي گوناگون، شخصيت خودش را با حفظ متانت و وقار و حجاب اسلامي نشان بدهد. امروز دنياي غرب تدريجاً به حجاب اسلامي متمايل مي شود تمام دنياي غرب و مطبوعات آنها و اين نويسندگان قلم به مزد و عامل سرمايه داران و صهيونيستهاي بزرگ جهاني، دست به دست هم داده اند تا جمهوري اسلامي را هو كنند. مسأله ي حجاب را مورد تهاجم تبليغاتي قرار دادند تا شايد ما را از ميدان خارج كنند. علي رغم تبليغات آنها، ايران اسلامي و زن مسلمان، پايبندي خود را به مسأله ي حجاب و حيثيت اسلاميِ زن مسلمان و آموزش اسلام در مورد زن، با قدرت و قاطعيت و روح

اعتماد و اطمينان به خود حفظ كرد و امروز دنياي غرب است كه تدريجاً به سمت حجاب اسلامي متمايل مي شود. مي بينيد كه زنان و مسلمانان در كشورهاي گوناگون - چه كشورهاي اسلامي كه در آنها خبري از حجاب نبود و در تعليمات غربي غرق شده بودند و چه حتّي كشورهاي اروپايي - به سمت حجاب رو مي كنند. البته، اولْ مسلمانان گرايش خود را نشان دادند و ما بعد از پيروزي انقلاب ديديم كه كشورهاي دوردستي كه تحت تأثير و مجذوب فرهنگ غربي و اروپايي بودند، حجاب به سبك حجابِ شما زنان ايران را در بين خود آزمايش مي كردند و به آن رو آورده بودند و آوردند. اين، پيشرفت شماست. زنهاي مؤمن قدر زن ايرانيِ مسلمان را بدانند زنهاي مؤمن در جامعه ي ما سعي كنند قدر زن ايرانيِ مسلمان را بدانند. ارزش زن اسلامي و مسلمان را بدانيد. زني كه در اختلاط و معاشرت، با مرد قاطي نمي شود و خود را وسيله يي براي جلب چشم مرد نمي داند و خود را بالاتر از اين مي داند؛ زني كه شأنش را عزيزتر از اين مي شمارد كه خود را عريان كند و با صورت و موي و بدن خود، چشم روندگان را به سمت خويش جلب كند و هوس آنها را اشباع نمايد؛ زني كه خود را در دامنه ي قله يي مي داند كه در اوج آن، فاطمه ي زهرا(س) - بزرگترين زن تاريخ بشر - قرار دارد؛ آن زن، زن مسلمان ايراني است. اين زن بايد ديگر از اين بازيچه هاي فراهم آمده ي تمدن غربي و روشهاي توطئه آميز آن، رو بگرداند و به آن بي اعتنايي كند. در رژيم گذشته، با اين كه جمع كثيري

از زنها، هم بي سواد بودند و هم از مسايل اجتماعي چيزي سرشان نمي شد - يعني نمي گذاشتند چيزي سرشان بشود - و هم به سرنوشت كشور بي علاقه بودند و اصلاً نمي دانستند كه زن مي تواند در سرنوشت كشور دخالت داشته باشد، با وجود اينها از لحاظ ظاهر، شبه اروپايي و گاهي هم روي دست زنهاي غربي و اروپايي زده بودند و وقتي كسي نگاهشان مي كرد، خيال مي كرد كه اين زن الان از يك كشور اروپايي و از يك محيط غربي وارد ايران شده است؛ اما اگر با او دو كلمه صحبت مي كردي، مي ديدي كه يك خانم بي سواد و يا كم سوادي است! زن را وادار مي كردند كه به وسيله ي جلوه گري و جلب چشمها به سمت خود، براي خويش يك شخصيت كاذب درست كند. اين، براي زن انحطاط بود و پيشرفت نبود. آيا جنايتي بزرگتر از اين نسبت به زن وجود دارد كه بيايند سر او را با آرايش و مُد و جلوه گري و لباس و طلا و زيورآلات بند كنند و از او به عنوان يك ابزار و وسيله، در راه مقاصد گوناگون استفاده كنند و نگذارند در ميدان سياست و اخلاق و تربيت وارد بشود؟ اين، آن كاري است كه در رژيم گذشته، دقيقاً و با برنامه انجام مي گرفت. زنها مواظب باشند راه مبارك انقلاب را گم نكنند انقلاب آمد و رفتار خانمها و جهت حركت زنهاي كشور ما را صد و هشتاد درجه عوض كرد؛ يعني پشت به آن سمت و رو به سمت نور و رشد و فهم علمي و اخلاقي و سياسي و حضور در ميدانها و رشد شخصيتهاي بشري و فايده بخشيدن

براي جامعه به معناي واقعي. مواظب باشيد از اين راه برنگرديد. زنها مواظب باشند اين راهِ مبارك انقلاب را گم نكنند. امروز، سرگرم شدن به زر و زيور، براي زن مسلمان ايرانيِ انقلابي عيب است. امروز، پُر كردن سر و سينه و دست از زيورآلات و بت قرار دادن زيور و آرايش و مُد و لباس، براي زن انقلابيِ مسلمانِ ايراني ننگ است. آن كسي كه در پي اين گونه چيزهاست، ارزشش پايين است. طلا، براي زن ارزش آفرين نيست؛ بي اعتنايي به طلا، ارزش آفرين است. مُد، براي زن ارزش آفرين نيست؛ بي اعتنايي نسبت به مُدهاي دام گونه ي ساخته و پرداخته ي دشمنان، براي زن ارزش است. زن مسلمان، شخصيت خودش را پيدا كرده است. مواظب باشيد اين شخصيت را گم نكند. ازدواجها در دوران انقلاب و به بركت آن آسان شد؛ چون تشريفات و سختگيريها كم شد. نگذاريد دوباره به خانه ي اول برگرديم. پدران و مادران، نسبت به مقدّمات غير لازمِ ازدواج سختگيري نكنند؛ جوانان كه سختگيري يي ندارند. بگذارند ازدواج اسلامي انجام بگيرد. بگذارند ازدواج براي دختر مسلمان و زن جواني كه در محيط اسلامي است، مثل ازدواج فاطمه ي زهرا(س) باشد؛ ازدواجي با پيوند عشقي معنوي و الهي و جوششي بي نظير ميان زن و مرد مؤمن و مسلمان و همكاري و همسري به معناي واقعي بين دو عنصر الهي و شريف، اما بيگانه از همه ي تشريفات و زر و زيورهاي پوچ و بي محتواي ظاهري. اين است ازدواج درست زن مسلمان و تربيت فرزند و اداره ي محيط خانه و البته انديشيدن و پرداختن به همه چيز جامعه و دين و دانش و فعاليت اجتماعي و سياسي. اسلام،

اين است. امروز دنيا به سمت اسلام حركت مي كند خواهران من بدانند كه امروز دنيا به سمت اسلام حركت مي كند. اينها شعار نيست. اين، واقعيت است. امروز مي بينيد كه برادران ما در همين منطقه ي آذربايجان مربوط به شوروي، چه علاقه ي اسلامي يي از خود نشان مي دهند. اگر كسي تصور كند يا قلمداد نمايد كه انگيزه ي اين حركتها، احساسات قومي و ملي است، به شدت اشتباه كرده است. احساسات، احساسات اسلامي است و رهبران كشور شوروي هم بايد با واقع بيني به اين مطلب توجه كنند كه اين احساسات، احساسات اسلامي است و لذا براي يك ميليارد مسلمان جاذبه دارد. مبادا برخورد با اين احساسات، برخورد غلط و ناشيانه يي باشد. رهبري شوروي، با تجديد نظر در روشهاي قديمي، شجاعت قابل تحسيني از خود نشان داد و ملتها امروز مي توانند عقايد و ايمان و بطون روحي و قلبي و ايماني خود را بروز بدهند. ما احساسات اسلامي برادران مسلماني كه بيش از هفتاد سال، به زور از اسلام دور مانده بودند و دوباره به اسلام گرايش پيدا كرده اند و احساسات خود را نشان مي دهند، قدر مي شناسيم و ارج مي گذاريم. مبادا رهبران شوروي، با تحليل غلط نسبت به اين احساسات اسلامي، برخورد خشن و نادرستي بكنند. اين، اسلام است. اسلام، خاموش شدني كه نيست. اسلام، متجاوز و ظالم هم نيست. اسلام، امر به عدل و انصاف مي كند و جامعه ي اسلامي در سراسر دنيا، عاشق عدل و انصاف است. راه برخورد با مسلمانان در همه جاي دنيا، عدل و انصاف مي باشد و اين، هدف بزرگ اسلامي است. امروز بحمداللَّه اسلام و همه ي افكار اسلامي - از جمله آنچه كه مربوط به

زن است - در دنيا درخشنده است. اميدواريم كه خداي متعال به ما توفيق بدهد تا بتوانيم اين اسلام را درست بشناسيم. من به شما بانوان مسلمان و انقلابي سفارش مي كنم كه هر چه مي توانيد و در هر كجا كه هستيد، ايمان و معرفت اسلامي خود را رشد و عمق بدهيد و روزبه روز آگاهي خودتان را بيشتر كنيد. اين، ان شاءاللَّه پشتوانه يي براي بقاي عزت دايمي اسلام خواهد بود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 43 ، ص 24 2) بحارالانوار، ج 43 ، ص 24

سخنرانى در ديدار با گروهى از زنان پزشك سراسر كشور

سخنراني در ديدار با گروهي از زنان پزشك سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ما به وجود خانمهايي مثل شما افتخار مي كنيم از شما خانمها خيلي متشكرم كه از نقاط مختلف - چه از شهرها و چه از دانشگاههاي مختلف - تشريف آورديد و در اين جا اجتماع كرديد تا مجموعه ي خانمهاي عالم و متخصص را كه بحمداللَّه حظّ وافري از اعتقاد و عمل و ايمان ديني دارند، به عنوان يك مظهر از مظاهر سازندگي اسلامي، به هر كسي كه مي بيند و مطلع مي شود، نشان بدهيد. همين طور، از اظهارات و بياناتتان هم متشكرم. تحليلتان نسبت به مسايل دنياي امروز، تحليل درستي است و هر آنچه كه بر چنين بينش و تحليلي مترتب بشود، نويد بركت و پيشرفت را با خود خواهد داشت. در يك جمله بايد بگويم كه ما - كساني كه امروز به نام اسلام سخن مي گوييم و رسالت اسلام را رسالت برتر مي دانيم - به وجود خانمهايي مثل شما افتخار مي كنيم و اين از آن جاست كه هر تبليغ و ادعايي، هرگاه به مرحله ي عمل و تحقق نزديك شد،

ارزش واقعي خود را خواهد يافت. ما در مورد مسأله ي زن از يك سو و مسأله دانش و تخصص از سوي ديگر و مسأله ي خدمت به افراد بشر هم از جانب ديگر، به نام اسلام ادعاهايي داريم. ادعاهاي ما، در چارچوب اسلام است. ما معتقديم زنان در هر جامعه ي سالم بشري قادرند و مي بايد فرصت پيدا كنند كه در حد سهم خود، تلاش و مسابقه ي خويش را در پيشرفتهاي علمي و اجتماعي و سازندگي و اداره ي اين جهان به عهده بگيرند. از اين جهت، ميان زن و مرد هيچ تفاوتي نيست. هدف از آفرينش هر فرد انسان، عبارت از همان هدف آفرينش بشريت است؛ يعني رسيدن به كمال بشري و بهره بردن از بيشترين فضايلي كه يك انسان مي تواند به آن فضايل آراسته بشود. فرقي هم بين زن و مرد نيست. نشانه اش در درجه ي اول، فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) و در درجه ي بعد، ديگر زنان بزرگ تاريخ است. فاطمه ي زهرا(س) در قله ي بشريت قرار دارد فاطمه ي زهرا(س) در قله ي بشريت قرار دارد و كسي از او بالاتر نيست و مي بينيم كه آن بزرگوار به عنوان يك بانوي مسلمان، اين فرصت و قدرت را يافت كه خودش را به اين اوج برساند. پس، فرقي بين زن و مرد نيست و بخصوص شايد از همين جهت هم است كه خداي متعال در قرآن كريم، آن وقتي كه راجع به نمونه ي انسانهاي خوب و نمونه ي انسانهاي بد مثال مي زند، مثال را در هر دو مورد از زن انتخاب مي كند. يك مورد زن فرعون و در مورد ديگر، همسر نوح و لوط را مثال مي زند: «و ضرب اللَّه مثلا للّذين امنوا امرات فرعون»(1). در مقابل هم

در مورد انسان بد و نگونسار و كج رفتار و انساني كه در جهت غلط حركت مي كند، به زن نوح و لوط مثال مي زند. اين جا، جاي سؤال است كه مرد هم بود، حالا يكي را از مرد و يكي را از زن مثال مي زد. نه، در همه ي قرآن، وقتي كه مي گويد: «ضرب اللَّه للّذين امنوا» يا «ضرب اللَّه للّذين كفروا»، در هر دو مورد از زن مثال مي زند. آيا اين به معناي آن نيست كه ما بايد از ديدگاه اسلام، به برداشت غلط و متأسفانه مستمر در تاريخ بشريت نسبت به جايگاه زن پاسخي بدهيم؟ اسلام مي خواهد بايستد و اين برداشت و روش و فهم غلط از مسأله ي زن را - كه در طول تاريخ هم وجود داشته است - تصحيح كند. من تعجب مي كنم - جز استثناها - چرا اين گونه بوده است؟ چرا بشريت همواره درباره ي مسأله ي زن و مرد، كج فكر كرده است و مي خواهد در مقابل اين بايستد. شما از تعليمات انبيا كه بگذريد، در همه ي برداشتها و تحليلها و تفكرات بشري، جايگاه زن و مرد، جايگاه غلطي است و نسبت زن و مرد، نسبت غلطي مي باشد. حتّي در تمدنهاي خيلي بلند پايه ي دنياي باستان - مثل تمدن روم يا ايران - برداشت از زن، يك برداشت غلط است كه من ديگر نمي خواهم جزييات و تفاصيل را بيان كنم و لابد خودتان مي دانيد و مي توانيد هم مراجعه كنيد. مفاهيم انساني زن، تحت الشعاع مسايل تبليغاتي و سياسي امروز هم وضع دنيا همين گونه است. امروز هم علي رغم همه ي اين جنجالها و هياهوها و ادعاهايي كه در حمايت از زن و موضع انساني او مي شود، متأسفانه

همين برداشت غلط وجود دارد و اروپاييها چون ديرتر از كشورهاي اسلامي و كشورهاي غير اروپايي وارد ميدان شدند، نسبت به مسأله ي زن ديرتر تنبه پيدا كردند. مي دانيد كه تا دهه هاي دوم اين قرن، هيچ زني در هيچ جاي اروپا، حق رأي نداشت. آن جاهايي هم كه دمكراسي بود، زن حق صرف كردن مال خودش را نداشت. از دهه ي دوم - يعني از سالهاي هزار و نهصد و شانزده يا هيجده به بعد - آرام آرام در كشورهاي اروپايي، تصميم گرفتند كه به زن حق اعمال نظر و تصرف در سرمايه ي خود و حقوق اجتماعيِ متساوي با مرد بدهند. بنابراين، اروپا خيلي دير از خواب بيدار شد و خيلي دير مسأله را فهميد. مثل اين كه مي خواهد با جنجالهاي دروغين، از لحاظ زمان جبران اين عقب افتادگي را بكند. البته در تاريخ اروپا، خانمهايي كه ملكه مي شدند و يا اشرافي بودند، وجود داشت؛ اما حكم يك زن و زنان يك فاميل يا يك تيره يا يك طبقه، غير از مسأله ي زن است. اين تبعيضها هميشه بوده است. خانمهايي هم بوده اند كه در سطوح بالا قرار مي گرفتند و مثلاً ملكه ي كشوري مي شدند و اين امتياز، از طريق خانواده و ميراث به آنها داده مي شده است؛ اما «زن» اين طور نبوده و بر خلاف ديدگاههاي اديان - كه سالم و دست نخورده اش اسلام است و ديگر اديان هم يقيناً همين ديدگاه را دارند - به هيچ وجه در جامعه از حقوقي برخوردار نبوده است. پس، مي بينيد امروز هم كه دنياي تمدن غرب مي خواهد آن عقب افتادگيِ بسيار ملامت انگيز خود در مورد مسأله ي زن را جبران كند، طور ديگري جبران

مي كند. تصور من اين است كه آنها جانب مفاهيم انساني در مورد زن را تحت الشعاع مسايل تبليغاتي و سياسي و اقتصادي قرار مي دهند؛ كما اين كه از اول هم در اروپا همين طور بوده است و از همان هنگام كه به زنان حقوقي داده شد، غالباً بر همين مباني غلط استوار بوده است. حجاب به معني منزوي كردن زن نيست وقتي كه به صحنه ي تفكرات عالم نگاه مي كنم و بينش اسلام را مشاهده مي نمايم، بروشني درمي يابم كه جامعه ي بشري هنگامي خواهد توانست نسبت به مسأله ي زن و رابطه ي زن و مرد، سلامت و كمال مطلوب خود را پيدا بكند كه ديدگاههاي اسلام را بدون كم و زياد و بدون افراط و تفريط درك كند و كوشش نمايد آنها را ارايه كند. اين، ادعاي ما نسبت به مسأله ي زن در عالم است. ما آن چيزي را كه در تمدنهاي مادّيِ امروز نسبت به زن عمل مي شود و وجود دارد، به هيچ وجه قبول نداريم و آن را به صرفه و صلاح زن و كل جامعه نمي شماريم. اسلام مي خواهد كه رشد فكري و علمي و اجتماعي و سياسي و - بالاتر از همه - فضيلتي و معنوي زنان، به حد اعلي برسد و وجودشان براي جامعه و خانواده ي بشري - به عنوان يك عضو - حد اعلاي فايده و ثمره را داشته باشد. همه ي تعاليم اسلام از جمله مسأله ي حجاب، بر اين اساس است. مسأله ي حجاب، به معناي منزوي كردن زن نيست. اگر كسي چنين برداشتي از حجاب داشته باشد، برداشتش كاملاً غلط و انحرافي است. مسأله ي حجاب، به معناي جلوگيري از اختلاط و آميزش بي قيدوشرط زن و مرد

در جامعه است. اين اختلاط، به ضرر جامعه و به ضرر زن و مرد - بخصوص به ضرر زن - است. حجاب، به هيچ وجه مزاحم و مانع فعاليتهاي سياسي و اجتماعي و علمي نيست؛ دليل عينيش هم شما هستيد. شايد عده يي تعجب مي كردند و هنوز هم تعجب كنند كه خانمي در سطح بالاي علمي در هر رشته يي وجود داشته باشد كه خودش را با تعاليم اسلامي و از جمله با مسأله ي حجاب منطبق كند. اين، براي بعضي باورنكردني بود و نمي توانستند تصورش را بكنند. زنان، سربازان خط مقدم انقلاب از برخوردهاي لوده و هرزه ي كساني هم كه در دوران رژيم طاغوت، حجاب را مسخره مي كردند، مي گذريم. در آن دوران، افراد معدودي از خانمها و دختر خانمها در دانشگاهها حجاب داشتند كه مورد تمسخر و استهزا بودند. آن برخورد، يك برخورد غير انسانيِ جلف و غلطي بود كه انسان چيزي را كه خودش قبول ندارد، آن را به لجن بكشاند و به باد استهزا بگيرد؛ كاري كه امروز رسانه هاي غربي عيناً انجام مي دهند. در آن دوران، اين گونه افراد كار اجلاف را انجام مي دادند كه اصلاً محل بحث نيست؛ اما كساني هم كه اهل اين جلافتها نبودند، بلكه اهل فكر و منطق و به ميزان گفتن و به ميزان انديشيدن بودند، باور نمي كردند كه ممكن باشد خانمي مقيد به مسايل اسلامي - از جمله مسأله ي حجاب - باشد و بتواند مدارج علمي را طي كند و عالم بشود؛ همچنان كه باور نمي كردند چنين كسي بتواند در زمينه ي مسايل سياسي و اجتماعي كسي بشود؛ كما اين كه فكر نمي كردند بتواند يك عنصر فعال انقلابي باشد. انقلاب ما،

همه ي اين تصورات باطل را تخطئه كرد و ديديم كه خانمها، سربازان خط مقدم انقلاب بودند و اين به معناي واقعي كلمه است و من به عنوان يك مبالغه نمي گويم. ما در جريان انقلاب شاهد بوديم كه زن در كشور ما، سرباز خط مقدم انقلاب شد. اگر زنها با انقلاب سازگار نبودند و اين انقلاب را نمي پذيرفتند و به آن باور نداشتند، مطمئناً اين انقلاب واقع نمي شد. من به اين معنا اعتقاد دارم. اولاً، اگر آنها نبودند، نيمي از گروه انقلابيون مستقيماً در ميدان نبودند. ثانياً، به طور غيرمستقيم روي فرزندان و شوهران و برادران و محيط خانه - كه زن در محيط خانه داراي تأثير فرهنگي زيادي است - اثر مي گذاشتند. اين حضور آنها بود كه توانست ستون فقرات دشمن را بشكند و مبارزه را به معناي واقعي كلمه پيش ببرد. در ميدانهاي سياسي نيز، ما خانمهايي را ديده ايم و مي بينيم كه داراي قدرت تحليل و سخنوري هستند و براي پذيرش مسؤوليت در نظام اسلامي آماده اند. البته اين كار باز هم رو به گسترش است و بايد پيش برود. در زمينه هاي علمي هم كه خود شما مصداق و نمونه اش هستيد و از قبيل شما در رشته هاي مختلف وجود دارند. خانمها موظفند همه ي رشته هاي تخصصي پزشكي را دنبال كنند البته، من اين نكته را در همين جا بگويم كه رشته ي پزشكي - نه فقط زنان - براي خانمها از اولويت برخوردار است؛ زيرا ما كه به وجود يك فاصله ي ارتباطي و آميزشيِ اجتماعي بين زن و مرد معتقديم و تأكيد داريم كه نبايد اختلاط بي قيدوشرط بين زن و مرد باشد و معتقد به حجاب -

به معناي كامل و واقعي كلمه - هستيم، نمي توانيم در مسأله ي پزشكي بي تفاوت باشيم. يعني به همان تعداد كه پزشك مرد داريم، به همان تعداد هم پزشك زن لازم داريم. بگذاريم زنها براي مراجعات پزشكي خود، به طبيب زن مراجعه كنند و هيچ لزومي ندارد كه ما اين فاصله را برنداريم. بايستي كاري بكنيم كه زنها بتوانند بدون هيچ گونه مشكلي، به طبيب مراجعه كنند و آن طبيب هم طبيب زن باشد. بعضي از خانمها خيال مي كردند كه اگر زن در رشته ي زنان درس مي خواند، بايستي فقط در زمينه ي بيماريهاي ويژه ي زنان و مسأله ي زايمان درس بخواند؛ درحالي كه اين طور نيست و خانمها موظفند كه انواع و اقسام رشته هاي تخصصي پزشكي - مثل قلب و داخلي و اعصاب و... - را دنبال كنند. اين، فريضه است. امروز اين تكليف براي زنها، بيشتر از مردهاست؛ اگر چه در جامعه ي ما، آموزش رشته هاي مختلف علوم كه براي ساختن اين جامعه لازم مي باشد، براي همه فريضه است. آن كساني كه بتوانند، حقيقتاً امروز از آن روزهايي است كه كسب علم فريضه ي شرعي است؛ علاوه بر اين كه فريضه ي اجتماعي هم است. كسب علم فقط يك امتياز نيست كه كسي بخواهد به جايي برسد و شغل پُردرآمدي داشته باشد؛ مسأله اين است كه كساني كه مي توانند درس بخوانند، واجب است كه درس بخوانند و تخصصها را پيدا كنند. كسب علم و تخصص در رشته ي پزشكي - مثل بقيه ي رشته ها - براي مردها واجب است؛ اما براي زنها واجبتر مي باشد؛ چون زمينه ي كار در ميان خانمها كمتر است. به نسبت تعداد زنان در جامعه، ما پزشك زن كمتر داريم.

بنابراين از نظر اسلام، اين مسأله يك مسأله ي حل شده است و جامعه ي ما بايد پيش برود. پيام عملي خود را دقيق و مسجل به دنيا بدهيد من مي خواهم بگويم كه شما خانمها براي دنيا پيامي داريد. اين پيام را دقيق و مسجل كنيد و به دنيا بدهيد. پيام هم فقط پيام زباني و شفاهي و كتبي نيست؛ بلكه بيشتر پيام عملي است. زنهاي ايران، بخصوص كساني كه در رشته هاي گوناگونِ دانش و در چارچوب اسلام و احكام اسلامي و مهمتر از همه مسأله ي حجاب توانسته اند حركت بكنند، بايستي به زنان و دختران و دانشجويان زن دنيا عملاً تفهيم كنند كه علم به معناي بي بندوباري نيست و لازمه ي تحصيل علم، بي قيدي نسبت به موازين اخلاقي در مورد معاشرت زن و مرد نيست؛ بلكه مي توان با رعايت كامل اين موازين، علم را هم تحصيل كرد و به جاهاي بالايي رسيد و وجود شما مي تواند به عنوان يك نمونه از پيام جهاني اسلام نشان داده بشود. بله، من هم اين را قبول دارم كه گفتيد امروز دنيا تشنه است تا ببيند پيام اديان چيست. در ميان اديان عالم، آن ديني كه ادعا مي كند مي تواند جامعه را به صورت همه جانبه بسازد، اسلام است. مسيحيتِ امروز و بقيه ي اديان به طريق اولي، اين ادعا را ندارند؛ ليكن اسلام ادعا مي كند كه اركان بناي يك نظام اجتماعي را در اختيار دارد و مي تواند اين پايه ها و ركنها را بنشاند و بر اساس اين پايه ها، يك نظام اجتماعي و يك جامعه ي سالم و پيشرفته بنا كند. ما بايستي در همه ي بخشها، از جمله در مسأله ي كسب دانش و همچنين در پيوند

با اين مسأله، مسأله ي زن و دانش، نشان بدهيم كه اين امكان در اختيار اسلام است. مردم به خدمات و تعهد شما نيازمندند شما هر چه بتوانيد، بخصوص دانشجويان دختر را تشويق و تربيت كنيد و در رشته ي علوم پيش ببريد. اين كار، انقلاب و كشور را به اهداف خودش نزديكتر خواهد كرد. مردم به خدمات شما نيازمندند؛ همچنان كه به روش و منش و تعهد و پايبندي شما به دين هم نيازمندند. اميدوارم كه ان شاءاللَّه خداوند به شما توفيق بدهد و همچنان كه گفتيد، فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) را الگوي خودتان بدانيد و قرار بدهيد و مشكلات كار تحصيلي هم از سر راه زنان مسلمان، بيشتر از پيش برطرف بشود. بعضي از مشكلات هنوز در بعضي از مراكز آموزشي شديداً وجود دارد. ان شاءاللَّه اين مشكلات بر طرف بشود و دخترها و زنهاي مسلمان ما بتوانند اين جاده ي تحصيل علم را هر چه بيشتر و قويتر بپيمايند و ما به وجود خانمهايي كه با حفظ موازين اسلامي، به عاليترين قله هاي استعداد بشري - چه از لحاظ علمي و چه از لحاظ اخلاقي و سياسي و اجتماعي - رسيده اند، افتخار كنيم. مجدداً از خانمها تشكر مي كنم و اميدوارم كه ان شاءاللَّه خداوند شما را مشمول توفيقات خودش قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) تحريم: 11

سخنرانى در مراسم عمامه گذارى گروهى از طلّاب

سخنراني در مراسم عمامه گذاري گروهي از طلّاب بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مردم توقع دارند كه روحانيون عاملترين افراد باشند خداوند ان شاءاللَّه شروع مرحله ي جديد زندگي شما را مبارك كند. هر چند كه ورود در رشته ي تحصيل علوم ديني و طلبه شدن، يك مرحله ي سرنوشت ساز و مهمي محسوب مي شود و طلبه ي با عمامه و بي عمامه، هر

دو گونه اش را داريم؛ ليكن نفس تلبّس به لباس روحانيت و اهل علم ديني و گذاشتن عمامه هم خودش مرحله يي است و بسيار حايز اهميت مي باشد. تا شما عمامه سرتان نيست، مردم يك طور از شما توقع دارند؛ اما وقتي عمامه بر سرگذاشتيد، اين توقع طور ديگري خواهد شد. اين لباس، هزار سال است كه لباس علم مي باشد. نمي گوييم كه فقط علما اين لباس را داشتند؛ نه، هزار سال است كه زيّ اهل علم در روحانيت شيعه، از زمان شيخ مفيد و شيخ طوسي تا حالا، محور و مركز اميد مردم براي امور بوده است. يكي از آنها عبارت از تبيين مسايل ديني است. يعني مردم در طول اين هزار سال، همواره از علماي دين توقع داشتند كه برايشان مسايل اسلامي را تبيين كنند. يكي ديگر از چيزهايي كه مردم اميد و انتظار داشتند، اين بوده كه اينها خودشان به آن چيزهايي كه مي دانند و به مردم ياد مي دهند، عاملترين باشند؛ يعني چيزي را كه ما به مردم مي گوييم، بايستي خود عمل كرده باشيم. اين، انتظار مردم است. حالا آن چيزهايي را كه در واقع تكاليف الهي است و انتظارات اصل دين از ماست، بيان نمي كنم. انتظار مردم اين است. ما فقط به مردم نمي گوييم كه نماز بخوانيد و روزه بگيريد؛ ما به مردم مي گوييم كه تقوا و ورع و زهد داشته باشيد، دلبستگي به مال دنيا و مقام نداشته باشيد، هدفتان در همه ي امور خدا باشد. ما اين را به مردم مي گوييم. پيام دين كه به وسيله ي شما و همه ي روحانيون به مردم داده مي شود، اينهاست ديگر. بنابراين، خود ما بايستي عاملترين باشيم. انتظار اين

است كه حرّ و آزاد باشيم انتظار ديگري كه مردم همواره در طول تاريخ از ما داشتند، اين بوده كه ما حرّ و آزاد باشيم؛ يعني قدرتها و رودربايستيها و تحميلها و امثال اينها، ما را اسير خودشان نكنند. اين در روحانيت شيعه، يك اصل است. البته، روحانيت ديگر برادران مسلمان ما هم از جهت آن دو انتظارِ اول با ما شريكند؛ ليكن در آنها اين انتظار نبوده است و مردمشان آنها را تابعي از قدرت و حكومت - هر كس مي خواهد باشد - مي دانستند. اما در شيعه اين طور نيست و هميشه مردم از علماي دين انتظار داشتند كه آنها زير چتر و شعاع نفوذ قدرتهاي مادّي و دنيايي و نابه حق قرار نگيرند و از طبقه ي مظلوم و مستضعفان و طبقات پايين جامعه حمايت بكنند. غالباً هم علماي دين از همين طبقات بوده اند؛ مثل خود شما، الّا ما شذّ و ندر. غالباً كساني كه در كسوت علم هستند، منشأ خانوادگيشان، يك منشأ اعياني و اشرافي و خاني نيست. البته، موارد خيلي كمي هم بوده است كه آن موارد كم هم، شخصيتهاي بزرگ و برجسته و خوبي بوده اند نه اين كه بخواهيم قدحي در آنها بكنيم - ليكن اغلب اين گونه بوده و لذا توقع مردم هم از ما هميشه اين بوده است. علماي دين در طول تاريخ، غالباً به وظيفه ي خود عمل كرده اند و هر جا كه بوده اند، تابع ظلم و قدرتها نشدند؛ از يك دِه و كدخداي فرضاً ظالم آن بگيريد تا سطح كشور و جهان. امروز براي ما، مسأله، مسأله ي جهان است؛ مسأله ي كشور ديگر نيست. بحمداللَّه كشور با يك حكومت مردمي و الهي

اداره مي شود؛ يعني آنهايي كه كشور را اداره مي كنند، مثل خود شمايند، روستايي زاده و از مردمان مستضعف و طبقات پايين هستند. ثقل معنوي عمامه خيلي زياد است شما آقاياني كه اين عمامه را سرتان گذاشتيد، از لحاظ مادّي و فيزيكي، چند سير بيشتر جِرم و ثقل ندارد. البته بعضي از عمامه ها الان كه من دست مي زدم، خيلي سفت و وزن دار بود؛ اما بعضي از آنها اين طور نبود. خود عمامه، يك چند متر پارچه است كه اگر در ترازو بگذاريم، چند سيري بيشتر نمي شود؛ اما ثقل معنوي اين عمامه خيلي زياد است. حقيقتاً يك گردنِ كلفت و قوي معنوي لازم دارد كه بتواند زير اين تاب بياورد. بعضي از گردنها زير بار عمامه مي شكنند، بعضي هم اصلاً آن قدر تخدير مي شوند كه آن بار را احساس نمي كنند. اينها درست نيست. بايستي ما واقعاً از لحاظ معنوي خودمان را قوي كنيم. بنيه ي معنوي قوي لازم دارد. ان شاءاللَّه كه شما آقايان موفق باشيد. درستان را خوب بخوانيد تا عالم بشويد و بتوانيد جواب نيازهاي مردم را بدهيد. در كنار درس، از اوضاع عالم و كشور و مسايل سياسي مطلع باشيد كه اگر بي اطلاع باشيد، به درد پاسخگويي به نيازهاي مردم نخواهيد خورد؛ اين را صريحاً به شما مي گويم. بايد بدانيد كه در مملكت و در دنيا چه مي گذرد و نيازهاي مردم چيست. عالم هم باشيد، تا آن وقت مفيد باشيد؛ والاّ مفيد نخواهيد بود. بعد هم «من نصب نفسه للنّاس اماما فعليه ان يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره»(1). خودمان، خودمان را بايستي تك تك تأديب و تربيت كنيم تا ان شاءاللَّه مفيد باشيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 2 ، ص 56

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از ذاكران و مداحان اهل بيت(عليهم السّلام) در خجسته سالروز ولادت صديقه

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از ذاكران و مداحان اهل بيت(عليهم السّلام) در خجسته سالروز ولادت صديقه ي كبري حضرت زهرا(س) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم زبان معصومين نسبت به فاطمه ي زهرا، زبان ستايش و خضوع و خشوع خدا را شاكر و سپاسگزاريم كه يك بار ديگر به ما توفيق و عمر داد تا اين روز شريف و خاطره ي عظيم را در خدمت شما برادران عزيز و سخنوران و خوانندگان مذهبي و مداحان اهل بيت(عليهم السّلام) باشيم و از نفس گرم و اشعار شما استفاده كنيم. مقام فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) در خور آن است كه عقول برجسته ي انسانهاي بزرگ، در اصليترين رشته هاي تفكرشان بينديشند و زبانهاي فصيحترين و بليغترين گويندگان و شعرا و سرايندگان، آن انديشه ها را در قالب كلمات بياورند و سرشارترين ذوقها و جوشانترين طبعهاي فياض و سيال هنرمندان و شاعران، آنها را به صورت شعر و سخن منظوم، با بهترين گويشها و حنجره ها بيان كنند. اگر اين طور بشود، شايد ذهن بشرِ متوسط امروز و ما كه از معارف حقيقي الهي دوريم و كشش نداريم كه در ذهن و دل و روحمان، حقايق والا و متعالي را درك بكنيم، بتوانيم گوشه يي از فضايل و مدايح و مناقب و محامد اين بزرگوار را بفهميم و درك كنيم. وقتي انسان به رواياتي كه مربوط به فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) مي باشد و از ائمه(عليهم السّلام) صادر شده است، مراجعه مي كند، مي بيند زبان معصومين (عليهم السّلام) نسبت به اين بزرگوار، آن چنان زبان ستايش و خضوع و خشوع است كه براي كسي كه مقام والاي فاطمه ي زهرا(عليهاالسّلام) را ندانسته باشد، ممكن است مايه ي تعجب بشود. از خود پيامبر اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) كه پدر و

مربي اين مخدره ي بزرگوار بود، تا اميرالمؤمنين كه همسر او بود و تا فرزندان او - ائمه(عليهم السّلام) - هر كدام راجع به زهراي اطهر، جمله يي سخن گفته اند و آن را با زبان تعظيم و ستايش بيان كرده اند. اين، نشاندهنده ي آن مقام والا و توصيف ناشدني است كه حقيقتاً براي ذهن قاصر ما، آن علوّ درجه ي معنوي و ملكوتيِ امّ الائمةالنّجباء(عليهاسلام اللَّه) قابل درك نيست و ما به قدر فهم خود، ممكن است رشحه يي از رشحات را درك كنيم. مداحي، ادامه ي راه ستايشگران برجسته ي اهل بيت اگر كسي، شاعري، گوينده يي و يا خواننده يي بخواهد درباره ي اين بزرگوار حرفي بزند، شعري بگويد، سرودي انشاد كند، شرايط اين كار چيست؟ آن چيزي كه امروز براي ما مهم مي باشد، اين است. چند سال است كه در مثل چنين روزي، با شما برادران مي نشينيم و راجع به مداحي و شعرخواني و سخنوري و توصيف اهل بيت(عليهم السّلام) حرف مي زنيم و چيزهايي مي گوييم كه شما برادران مي شنويد و تلقي به قبول مي كنيد. نمي خواهيم آنچه را كه گفتيم، دوباره و سه باره تكرار كنيم. البته امسال جلسه ي ما، به حضور برادراني از ساير شهرها - مخصوصاً برادران مشهدي كه در اين راه و كار و خدمت، سابقه ي زيادي دارند و همچنين برادران قم و ديگر شهرها - مزين است. برادراني كه در اين رشته هستند، توجه كنند كه مسأله ي مداحي، مسأله ي مهمي است. مداحي - همچنان كه قبلاً هم در همين جلسه به شما عرض كردم - ادامه ي راه ستايشگران برجسته ي اهل بيت در دوران اختناق اموي و عباسي است. قضيه، فقط قضيه ي شعرخواني نيست؛ بلكه مسأله، مسأله ي پراكندن مدايح و فضايل و حقايق در قالبي است

كه براي همه ي شنوندگان، قابل فهم و درك و در دل آنها داراي تأثير است. لذا شما اطراف كشور اسلاميِ آن روز - از اقصاي خراسان و سيستان تا يمن و مصر و كشورهاي مغرب اسلامي - را ببينيد، شيعياني بودند كه راجع به اميرالمؤمنين و ساير ائمه(عليهم السّلام) و نيز راجع به فاطمه ي زهرا(س) حرف مي زدند و سخن مي گفتند و براي اين و آن، حقايقي را بيان مي كردند. شعراي مداح، مورد توجه و تجليل و تكريم ائمه شما در بين كلمات ائمه(عليهم السّلام) يا سيره ي آن بزرگواران، كسي را كه داراي چنين خصوصيتي است و اين گونه مورد توجه ويژه قرار داده باشند،كمتر مي بينيد ؛ مگر آن افراد بسيار برجسته - مثل «هشام بن حكم» يا «مؤمن الطاق» - كه اينها در بين رجال شيعه، بي نظير و يا بسيار كم نظير بودند. ائمه(عليهم السّلام)، امثال «هشام» و «مؤمن الطاق» را ستايش مي كردند و مورد توجه و علاقه قرار مي دادند؛ اما آن كساني كه همين مدح و بيان فضايل را به زبان شعر بيان مي كردند - ولو آنچه كه مي گفتند، در حد اوج سخن «هشام بن حكم» هم نبود - مورد توجه و نوازش و احترام و تجليل و تكريم قرار مي دادند. علت اين كار چيست؟ شما ببينيد امام باقر و يا امام سجاد(عليهماالصّلاةوالسّلام) نسبت به «فرزدق» چه محبتي انجام دادند؛ در حالي كه «فرزدق» جزو شعراي اهل بيت نيست. او يك شاعر درباري وابسته ي به دستگاههاي قدرت و يك آدم معمولي بود كه يك ديوان پُر از شعر، راجع به همين حرفها و مبتذلاتي كه شعراي آن روز بر زبانشان جاري مي كردند، داشت؛ ليكن چون يك بار وجدان او بيدار شد و در مقابل قدرت،

حق را بيان كرد - آن هم به زبان شعر - شما ببينيد كه امام سجاد(عليه الصّلاةوالسّلام) چه محبتي نسبت به او انجام مي دهد. يا بقيه ي شعرايي كه مربوط به اهل بيت بودند - مثل «كميت» و «دعبل» و «سيّد حِمْيَري» - و بقيه ي كساني كه جزو شعراي اهل بيت محسوب مي شدند و به آنها علاقه مند بودند، همين وضعيت را داشتند. خيلي از اينها، شعرايي هستند كه اگر چه نسبت به اهل بيت علاقه هم دارند، اما همه ي شعرشان درباره ي اهل بيت نيست. شما ديوان «دعبل خزاعي» را كه نگاه كنيد، اين طور نيست كه او از اول تا آخر، مدح اهل بيت را گفته باشد. خير، او يك شاعر است؛ ولي شعر او شعر سياسي و در جهت افكار و عقايد و محبت اهل بيت (عليهم السّلام) و جزو پيوستگان به اين خاندان است. ولايت، يعني پيوستن و وصل شدن و جزو پيوستگان و مواليان اهل بيت(عليهم السّلام) قرار گرفتن. ببينيد اين «دعبل» - و همين طور «كميت» و ديگران - چه قدر در دنياي تشيع و در زمان ائمه(عليهم السّلام)، مورد احترام و تجليل بوده اند. علتش چيست؟ آن چيزي كه جناب «دعبل خزاعي» در قصيده ي «مدارس آيات» بيان كرده، يا آن چيزي كه «كميت بن زيداسدي» در قصايد «سبعه ي هاشميات» بيان نموده، يا آن حرفهايي كه سيّد حِميري(رضوان اللَّه عليه) در اشعار خود ذكر كرده است، بيش از حرفهايي كه بقيه ي شيعه مي گفتند و براي هم بيان مي كردند، نيست؛ اما چرا در نظر ائمه (عليهم السّلام)، اين سخنان ارزش بيشتري پيدا مي كند؟ چون شعر است. آقايان، به اين نكته توجه كنند. مگر شعر چه خصوصيتي دارد؟ چون تأثير شعر در ذهن مخاطب بيشتر

است. گاهي يك شاعر، يك بيت شعر مي گويد كه از چند ساعت حرف زدن يك سخنورِ توانا گوياتر است. يك بيت يا يك مصرع شعر، در ذهنها مي ماند و مردم آن را مي فهمند و تكرار مي كنند و نتيجتاً ماندگار مي شود. تأثير خاص اشعار محتشم گاهي مي بينيد كه براي حفظ يك بناي اعتقادي يا عاطفي، آن قدر كه يك شعر اهميت دارد، چندين كتاب اهميت ندارد. همين دوازده بند معروف «محتشم» كه جزو اشعار قديمي مرثيه و مصيبت است، با اين كه مطالبي كه در اين كتاب و در اين دوازده بند هست، چيزي نيست كه امثال او، شبيه اين مطالب را در كتابهاي خود نياورده باشند؛ در عين حال، اشعار او تأثير خاصي دارد. غالباً هم چيزهاي ذوقي است. گر چشم روزگار بر او فاش مي گريست خون مي گذشت از سر ايوان كربلا آن چنان حادثه ي كربلا را براي مخاطب تصوير مي كند كه اين مفاهيم با همه ي بار اعتقادي و عاطفي و انساني و سياسي و فكري، در اعماق جان مستمع نفوذ مي كند. اهميت اين اشعار، چنين است. باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ببينيد اصلاً با يك هنر و ذوق و ارايه ي سخن و به شكل خاصي، دل را متوجه مي كند. اهميت شعر، اين است. خلفاي جور براي پيشرفت كار خود محتاج شعر بودند رفتار ائمه(عليهم السّلام) اين گونه بود كه دعوت شعري را تقويت مي كردند. فقط ائمه هم نبودند كه اين كار را مي كردند؛ نقطه ي مقابلشان هم همين طور بودند. يعني همين خلفاي بني اميه و بني عباس، براي پيشرفت كار خود،

محتاج شعر بودند و به شعرا پولهاي گزاف مي دادند تا براي آنها شعر بگويند. شعرا هم مي گفتند؛ چون پول و رشوه در ميان بود. حتّي گاهي اوقات، بعضي از شعراي متمايل به اهل بيت، براي آنها هم شعري مي گفتند؛ براي اين كه پولي بگيرند! امام باقر(عليه الصّلاةوالسّلام) در مجلسي نشسته بودند. «كُثَيِّر عَزَّه» كه يكي از شعراي معروف عرب است و متمايل به اهل بيت بود، او هم در جلسه حضور داشت. حضرت به او رو كردند و گفتند: «امتدحت عبدالملك؟»، تو مدح عبدالملك را گفتي؟ ملامتش كردند. در صدد عذرآوردن بر آمد. گفت: من چيزي در ستايش عبدالملك نگفتم. نگفتم كه تو امام الهدي هستي. حضرت تبسمي كردند و چيزي نگفتند. در اين بين، «كميت» از آن طرف مجلس بلند شد و بنا به خواندن آن قصيده ي معروف خودش - كه در مدح اهل بيت(عليهم السّلام) بود - كرد: من لقلب متيّم مستهام غير ما صبوة و لا احلام آنها هم دنبال شعر بودند. خلفا به شاعران پول مي دادند، براي اين كه مثلاً در مدح بني اميه يا بني عباس و در باب اين كه اينها برحقند، شعر بگويند. امروز هم پول مي دهند و مي گويند به ابتذال بكشيد و اسلام را قدح كنيد و اهل بيت را مورد مذمت قرار بدهيد و شيعه را خراب كنيد. الان در دنيا دهها نويسنده ي مزدور قلم به مزد وجود دارند كه صاحب ذوق و هنر هم هستند و از اين پولهاي بي حسابِ دلارهاي نفتي مي گيرند و كتاب مي نويسند. من - به قول مشهديها - بُري كتاب از همين مواردي كه اينها عليه اسلام و تشيع و امام(ره) و جمهوري اسلامي و ماها نوشته اند، دارم.

تبليغات است ديگر؛ تبليغات با شيوه هاي خوب، اما با محتواهاي بد. ببينيد چه قدر قضيه اهميت دارد. شرط اول اين است كه شعر خوب باشد حالا اگر مداحي بتواند يك شعر خوب را كه داراي مضمون و محتواي خوبي باشد، با صداي خوبي بخواند، شما ببينيد كه چه قدر خدمت بزرگي است. بسم اللَّه، اين گوي و اين ميدان. منتها شرط اولش اين است كه شعر خوب باشد. اگر شعر خوب نبود، همه ي اين فضايلي كه ذكر كردم، هيچ كدام نخواهد بود. اين نكته را بدانيد. كساني كه اين خصوصيات را داشته باشند، اگر يك قصيده را در مكان مناسب و با زبان و قالب و محتواي بايسته و حنجره يي مساعد بخوانند، شما ببينيد كه چه تأثيري خواهد گذاشت. البته اين حنجره، مسأله ي مستحبي و نافله ي شعر است؛ فريضه اش همان شعر مي باشد. يعني چنانچه شعر با صداي خوش همراه شد، تأثيرش مضاعف مي شود؛ اما در استخوان بندي اين كار، صداي خوش دخالتي ندارد. اگر صداي خوش بود و اين شعر را با آن محتواي خوب و با آن الفاظ زيبا و با آن مضموني كه مورد نياز است، همراهي كرد، ارزش آن دو برابر مي شود. يقيناً قصيده يي را كه كسي اين گونه بخواند، ارزش آن از يك سخنراني يكساعته ي يك آدم دانشمند بيشتر است. اين كه ما مرتب در اين ديدارها به برادران عرض كرديم كه برويد اشعار قوي فارسي را در كتابهاي گوناگون پيدا كنيد و آنهايي را كه براي تفهيم مفاهيم و عقايد و اخلاق اسلامي و يا بينش سياسي و يا هر آنچه كه امروز جامعه ي اسلامي به آن نياز دارد و مناسب است، برگزينيد

و بياوريد در محافل بخوانيد، براي همين تأثير است. آن وقت، شما يك «كميت» و يك «دعبل» خواهيد بود. توجه به مفاهيم بلند اسلامي در سرايش اشعار همان طور كه مطرح كردم، يكي از چيزهايي كه بايد در اين اشعار باشد، عبارت از مفاهيم بلند اسلامي - مثلاً در باب توحيد يا نبوت - است. بهترين اشعار قدما در باب توحيد و نبوت، همين مدايحي است كه شعراي بزرگ ما در مقدمه ي ديوانها و مثنويهايشان ذكر كرده اند و گفته اند. اين اشعار شعراي برجسته، مضاميني قوي و حقيقتاً روشنگر دارد كه انسان مي تواند پيامبر(ص) يا امام(ع) يا فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) را با مضمون اين اشعار بشناسد. نمي گويم درست بشناسد، چون ما كه نمي توانيم آن بزرگواران را درست بشناسيم؛ اما در همان حدي كه ممكن است، بايد تلاش كنيم. مثلاً وقتي راجع به اميرالمؤمنين شعري خوانده مي شود، بايد هم مقام معنوي علي(ع) - كه ما از او خبر كمي داريم و از ذهن و فكر و دلِ ما آدمهاي پايين و متوسط پنهان است - و هم عبادت و مظلوميت و حكومت و عدل و ضعيف پروري و دشمن ستيزي و جهاد اميرالمؤمنين(ع) را بشناسيم. حدود بيست سال پيش، اين حرفها را مي زديم و خيلي، آنها را مي شنيدند؛ ولي نمي فهميدند كه ما چه مي گوييم. مي گفتيم فقط درباره ي خال و خط خيالي چهره ي ائمه(عليهم السّلام) شعر نسراييد. شعر گفتن درباره ي زلف و ابروي و چشم و عارض امام كه تعريف نيست. حالا ابروي اميرالمؤمنين(صلوات اللَّه عليه) كماني باشد يا نباشد، مگر در شخصيت او چه قدر اثر مي گذارد؟! زلف او افشان باشد يا نباشد، مگر چه قدر اثر مي گذارد كه حالا بياييم در قصيده يي كه

مي خواهيم راجع به اميرالمؤمنين بسراييم، از زلف اميرالمؤمنين بگوييم! البته، حالا به نظرم كم شده است.ان شاءاللَّه كه الان اين چيزها نباشد. وقتي مي گفتيم چرا اينها را مي گوييد، تعجب مي كردند و مي گفتند: پس چه بگوييم؟ مي گفتيم از مسايل زندگي و برجستگيهاي عملي علي(ع) بگوييد. در آن روز، اين مسايل برايشان روشن نبود؛ اما امروز چگونه است؟ امروز، براي همه روشن است. پيوند عاطفي مردم با ائمه را حفظ كنيد زندگي اميرالمؤمنين را بيان كنيم تا بين او و خصومش در تاريخ و امروز مقايسه شود. اين چيز كمي نيست كه يك نفر حاكم باشد و تمام ازمّه ي قدرت - بيت المال و شمشير و نفوذ كلمه - در كف اقتدار او باشد، اما زندگي شخصي او آن چنان باشد كه به ياران نزديكش بگويد: شما نمي توانيد اين قدر سخت زندگي كنيد: «الا و انّكم لا تقدرون علي ذلك»(1). غذاي او طوري باشد كه راوي از اصحاب اميرالمؤمنين به قنبر - خادم آن حضرت - بگويد: چرا اين نان جوينِ سختِ خشك را به اين پيرمرد مي دهي؟ و قنبر در جواب بگويد: من اين كار را نمي كنم، خود او مي كند. اوست كه اين نان و يا آرد جو را در داخل كيسه يي مي گذارد و در آن را مي بندد و گاهي هم مهر مي كند كه كسي باز نكند و آن را با شكر يا روغن يا قاتقي مخلوط نكند. «الا و انّ امامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه»(2). اين، زندگي اوست. اين را بيان كنيد. كساني كه امروز در دنيا، داعيه ي حمايت از مظلومان و مستضعفان و ملتها و آزادي و حقوق بشر دارند، چگونه

زندگي مي كنند؟ آيا درجوامع آنها فقير و مستمند نيست؟ آيا سر گرسنه بر بالين نهاده نيست؟ اينها را بگوييد، اينها را بيان كنيد. امروز شما خوب مي توانيد اينها راتصوير كنيد. اول براي خود و بعد براي ديگران تصوير كنيد. جهاد اميرالمؤمنين، چيز مهمي است. از دوران كودكي - مثلاً از سن يازده يا سيزده سالگي - كه او به عنوان يك انسان خودش را درك كرد، تا آخر عمر با دشمنان خدا مشغول مبارزه بود و بالاخره در اين راه هم جان داد. يك شاعر، چه قدر خوب مي تواند اين را بيان كند. يك گوينده، چه قدر خوب مي تواند اين را در ذهنها و تا آن اعماق دل مردم نفوذ بدهد. شما پيوند عاطفي مردم با ائمه(عليهم السّلام) را حفظ كنيد كه يك بخش آن هم مسايل اخلاقي است. يك بار به مناسبت، در اين جا گفتم كه بعضي از اين غزليات - مثلاً غزليات صائب - درباره ي مسايل اخلاقي است كه به نظرم نمونه هايش را هم، در آن وقت برايتان خواندم. اين، اهميت و ارزش كار را نشان مي دهد. شاعري كه بگويد و مداح و خواننده يي كه آن را بخواند، تأثير خوبي خواهد گذاشت. ان شاءاللَّه برادران در اين خصوص همت كنند. نسبت به شعر سختگيري كنيد بحمداللَّه امروز ما خوانندگان خوب داريم. خدا را شكر كه صاحب فكر و صاحب نظر سياسي و صاحب انگيزه زياد است و در اشعار و خواندنهاي شما كه در بعضي از مناسبتها آنها را مي شنويم و مشاهده مي كنيم، واقعاً چيزهاي خوبي پيدا مي شود؛ اما توجه كنيد كه نسبت به شعر سختگيري كنيد. اين جلسه، جلسه مناسبي براي اين كه من بنشينم و

بگويم كدام بيت، اگر اين طور بود، بهتر بود يا چه اشكالي داشت، نيست؛ اما اين كار بايد در مجامع ادبي انجام بشود. يعني همين شعري كه خودتان سروده ايد و ممكن است خوب هم باشد - قضاوت كلي نمي كنم - آن را در يك مجمع ادبي، وسط بگذاريد و به هر كسي كه آن شعر را نقد كند و اشكال بجايي بر اين شعر وارد نمايد، جايزه بدهيد تا قوي بشود. يا از اشعار خوبي كه ديگران دارند و يا از اشعار خوب خودتان استفاده كنيد. سعي كنيد اين گونه سطح شعرها را بالا بياوريد. سِمت مداحي بايد حدود و ثغوري پيدا كند امروز بحمداللَّه برادران اشعاري را خواندند كه بعضي از آنها، انصافاً و واقعاً اشعار بسيار خوبي بود و اين چيز بسيار با ارزشي است. البته بايد بتدريج طوري بشود كه اين سِمت مدّاحي - كه واقعاً يك منصب است - حدود و ثغوري هم پيدا كند. مداحي اهل بيت، خيلي بالاست. هم مقام بالا و هم تأثير زيادي در جامعه و ذهن مردم دارد. بايد بدانيد كه چه كسي مداح است، مقدّمات كار مداحي او چيست، چه قدر شعر مي داند، چه قدر حفظ است و چه قدر مي تواند بخواند؟ اين خصوصيات را بايد مركزي عهده دار شود. حالا نمي دانم اين مراكز مرسوم بايد اين كار را بكنند يا خود شما به كيفيتي فكرش را مي كنيد. اين چيزي است كه دنيا و نيازهاي جامعه ي امروز، غير از آن را بر نمي تابد و قبول نمي كند. بايد اين طور باشد. كساني كه رسماً اين منصب را به عهده مي گيرند و لباس مقدس ستايش اهل بيت(عليهم السّلام) را بر

تن مي كنند و مردم، آنها را به اين عنوان مي شناسند، بايستي خصوصياتي داشته باشند و مركزي باشد كه آنها را با اين خصوصيات تشخيص بدهد و صحه بگذارد. اميدواريم كه خداي متعال به شما توفيق بدهد. حساسيت فوق العاده ي امام نسبت به مدح ائمه امام عزيزمان - آن انسان بزرگ زمان ما - نسبت به مدح ائمه(عليهم السّلام) حساسيت فوق العاده يي داشت. ما شرح حال آدمهاي بزرگ را در كتابها خوانده ايم و بعضاً هم از نزديك ديده ايم؛ اما اين انسان، انسان ديگري بود و با همه ي انسانهاي بزرگي كه ما شناخته ايم، فاصله ي زيادي داشت و حدش به همان حدود اولياءاللَّه مي خورد. آن سبْك انسان بود؛ نه مثل اين انسانهاي بزرگي كه در دنياي امروز و گذشته وجود داشتند و به عنوان انسانهاي بزرگ شناخته مي شدند. رهبر بزرگ ما، با آنها تفاوت زيادي داشت. انصافاً شخصيت عظيمي بود. ايشان، در ارتباط با خواندن و مدح و زندگي ائمه(عليهم السّلام) و پيوند عاطفي و محبت و تقويت اين رشته، حساسيت فوق العاده يي داشت. كسي در اين حد از مقام، اين قدر به اين مسأله اهتمام بورزد، نشاندهنده ي عظمت اين مسأله است. عاطفه ي مردم ما و پيوندشان با ائمه(عليهم السّلام) و عشقشان كه در شادي آنها حقيقتاً شاد مي شوند و در عزاي آنها حقيقتاً محزون و غمگين مي شوند، چيز بسيار مهمي است. حفظ و تقويت و پالودن و پيراستن و جهت دادن و هدايت اين، برعهده ي كساني از برگزيدگان - از جمله همين سلسله ي محترم مداحان كه داراي اين منصب عالي هستند - مي باشد. ان شاءاللَّه خداوند به همه ي شما و ما و ملت ايران توفيق بدهد كه اين راه را تا آخر بپيماييم و

ان شاءاللَّه شما را مشمول الطاف و مورد نظر ائمه ي هداة مهديين (عليهم السّلام) قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 1و2. نهج البلاغه، نامه ي 45 2)

بيانات در ديدار با وزير و مسؤولان وزارت كشور و استانداران

بيانات در ديدار با وزير و مسؤولان وزارت كشور و استانداران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هيچ دستگاه اداري دولتي به جامعيت وزارت كشور نيست آقايان! خيلي خوش آمديد. ان شاءاللَّه هميشه مورد حمايت و كمك الهي باشيد. من هم، همين فرمايشهاي جناب آقاي نوري را تصديق مي كنم كه استانداري كار سختي است و انتظارات از استاندار زياد است. چون خودم به غالب استانها سفر كرده ام و بعضي از شما برادران را در محل كارتان زيارت كرده ام و كارتان را از نزديك مشاهده نموده ام. بعضي هم كه تازه تشريف آورديد و مشغول كار شديد، غالباً محل مأموريتتان را از نزديك ديده ام. با مسايل كشور آشنا هستم و مي دانم كه چه قدر اين كار، كار سخت و ظريفي است و به عقل و دين و سليقه احتياج دارد. استاندار خوب - كه شما باشيد - كسي است كه عاقل و متدين و خوش سليقه و داراي ظرافت در كار مديريت باشد. استانداري، از آن مديريتهاي يك بعدي نيست. شما فرضاً مي توانستيد مدير كل وزارت اقتصاد يا وزارت كار يا وزارت صنايع در يك استان و يا ساير وزارتخانه ها باشيد. همه ي آنها، كارهاي يك بعدي است. اگر چه الان هر كار اجتماعي، ذوابعاد است؛ اما نسبت به كار شما، يك جانبه مي باشد. كار شما در درجه ي اول، يك كار انساني و سياسي است و اين چيزي است كه حقاً و انصافاً، ظرافت فراوان و عقل وافر و دين خالصي را مي طلبد. البته، توقعمان از وزارت كشور

اين است كه اين شرايط در او وافر باشد و تصور من اين است كه بحمداللَّه اين چنين مي باشد. يعني واقعاً وقتي من الان به مجموعه يي كه تا حالا شناخته ايم و جلوي چشم هستند و خود جناب آقاي نوري و بعضي از برادران ديگر را كه مي شناسيم، نگاه مي كنيم، انصافاً خيلي خوب كار كرده اند و اصلاً جاي ايراد و اعتراضي نيست. در عين حال، وزارت كشور، وزارت مادر است و ما هيچ دستگاه اداري دولتي ديگري به جامعيت وزارت كشور نداريم. استاندار، مظهر نظام در استان شما كه در آن استان تشريف داريد، رئيس جمهور و وزير و مظهر نظاميد. اگر نظام همگاني است، شما نيز بايد همگاني باشيد. اگر نظام، نظام مستضعفان است، بايستي اين موضوع، خودش را در عمل و بيان و رفتار شما نشان بدهد. اگر نظام، نظام پرهيزگر از تجملات و زياديهاست، بايد اين ويژگي در زندگي شما مشخص شده باشد. شما آن نماي نظام در استان هستيد؛ بسته به اين است كه استان از لحاظ وسعت و كميت آدمها و رفت وآمدكننده ها و كيفيت انسانهاي آن جا، چگونه استاني باشد. بحمداللَّه همه ي استانهاي كشور ما، از لحاظ معنوي و كيفي در سطح بالا قرار دارند و داراي سطح مماسي با آن اوج هستند؛ ولو در همه ي استان اين گونه نباشد. كيفيت در كشور ما، اين طوري توزيع شده است. به دورترين نقاط كشور هم كه نگاه كنيد، بحمداللَّه انسانهاي با كيفيتي پيدا مي شوند. نمي شود گفت كه همه ي كيفيت دارها، در يك استان خاص و يا در تهران و يا در شهرهاي بزرگ متمركز شده است. بنابراين، مسأله ي اول اين است كه استاندار بايد

آن ذهنيتي را كه از انقلاب و نظام جمهوري اسلامي و اسلام، در ذهن مردم و ذهن خود من و شما - كه مسؤولان نظام هستيم - وجود دارد، در عمل و رفتار و كردار و محل معيشت و نوع معيشت و برخورد و جانبداريها و موضعگيريهاي خودش نشان بدهد. قطعاً اگر استاندار نتواند در شهري، دل عامه و متن مردم را به دست آورد، نظام در آن استان نمي تواند حضور پيدا كند. البته، ممكن است بعضي بگويند: اگر استاندار نتواند چنين كند، مردم با اين استاندار بد مي شوند؛ ولي از نظام بر نمي گردند يا مقامات بالا را دوست دارند. بله، در كوتاه مدت همين است؛ اما در بلند مدت اصلاً اين طور نيست. آن جايي كه پاي تجزيه و تحليل به ميان آيد و فرصت تجزيه و تحليل براي استاندار باشد، ديگر استاندار مظهر نظام است و كيفيت كار او، ارايه كننده ي كيفيت كار نظام مي باشد. استاندار در يك استان نقش پدر را دارد نكته ي ديگري كه من هميشه خدمت آقايان و استاندارهايي كه طي هشت سال گذشته پيش من مي آمدند تا به مركز مأموريت خود بروند و يا در خلال كارها با هم ملاقاتي داشتيم و به آنها تذكر داده ام و حالا هم براي شما مطرح مي كنم - هر چند در بين شما كساني هستند كه حق را ادا كنند - اين است كه استاندار در يك استان، نقش پدر را دارد. البته، بعضي از شما خيلي جوانيد و به ظاهرتان نمي آيد كه مثلاً پدر فلان پيرمرد عالم باشيد؛ اما واقع قضيه اين است كه شما پدريد. استاندار بايستي پدرانه رفتار كند و

بخصوص با جناحها و قشرهاي مختلف، با يك نگاه برخورد نمايد. يقيناً همه با شما يكسان برخورد نخواهند كرد. اين مسلّم است كه روي سوابق ذهني و مثلاً جهالتها و سختگيريهايي كه بعضيها دارند، در موافقت و يا مخالفت تندي كنند؛ اما از طرف شما قضيه بايستي اين گونه باشد؛ همچنان كه پدري با فرزندان خود اين طور رفتار مي كند. در هر كاري تكليف را در نظر داشته باشيد يك وقت درباره ي قضيه يي، خدمت امام(ره) مطلبي را عرض كردم - حالا تفصيل آن قضيه طولاني است - به ايشان عرض كردم كه اين تصميمي كه شما گرفته ايد، واقعاً يك لطف الهي و كار خدا بود كه شما به اين فكر بيفتيد. بعد از آن، حادثه يي اتفاق افتاده بود كه اگر ايشان آن تصميم را نمي گرفتند، براي ما خيلي مشكلات و دردسر درست مي كرد. ايشان در پاسخ به من، مطلبي را فرمودند كه در دفترم يادداشت كردم. ايشان گفتند: از اول انقلاب تا كنون، گويا در همه ي قضايا، دستي پشت سر اين انقلاب، آن را ياري داده است. امام(ره) اين گونه قضاوت مي كردند. نوع كمك الهي مختلف است. يك وقت است كه آدم مي گويد خدا پشت سر ماست و به ما كمك مي كند؛ اما اين گونه و با اين صراحت، ذهن بالاي اين مرد حكيم و هوشمند، همه ي دقايق ارتباطات را مي ديد. اين گونه نبود كه امام(ره) چيزي را حمل بر تصادف بكند و بگويد حالا اين طوري پيش آمد. نه، آدمِ دقيق و ظريفي بود كه همه ي جزييات اين ارتباطات و مسايل را مي ديد و بالاتر از اين كه مشاهده كند، پيش بيني مي كرد. حقيقت مطلب اين است

كه من هم در طول اين ده سال، در حد ادراك و دخالت خودم در قضايا و نيز در طول اين چند ماه بعد از رحلت حضرت امام(ره)، اين معنا را بيشتر احساس كرده ام. اين، تا وقتي است كه رابطه ي خودمان با خدا و نحوه ي ايمان و عمل خويش را حساب شده و دقيق تنظيم كنيم و در درجه ي اول، برايمان انجام تكليف مهم باشد. شما آقايان، هر اقدامي كه مي خواهيد انجام بدهيد و هر حرفي كه مي خواهيد بزنيد و هر انتصابي كه مي خواهيد بكنيد، تكليف را در نظر داشته باشيد. همه ي جناح بنديها، سياسي نيست در شهرها،جناح بنديهاي فراواني است كه همه اش هم سياسي نيست. من يك وقت به يكي از استانها رفته بودم، بعد كه به تهران برگشتم، آنچه را كه در آن استان ديده بودم، براي دوستان جلسه ي رؤساي سه قوّه توضيح دادم. گفتم: در آن جا، خط و جناح بنديهاي سياسي، اصلاً بكلي عوض شده و يك طور ديگر است. اگر ما در تهران خط سياسي مي بينيم و هر خط از اين دو سه خطي كه هستند، مشخصه و علامتي دارد و اگر اين خصوصيت، متعلق به آن خط است و آن خصوصيت، متعلق به اين خط مي باشد و اين آدم، وابسته به آن خط است و آن آدم، وابسته به اين خط مي باشد؛ به آن استان كه رفتيم، ديديم همه ي اين حسابها به هم ريخته است و هر كسي كه داراي فلان خصوصيت است و قاعدتاً بايد متعلق به اين خط باشد، بعد مي ديديم كه متعلق به آن خط ديگر است. معلوم شد كه در آن جا همه ي مسأله، مسأله ي گرايش سياسي و فكري

و اقتصادي و امثال اينها نيست؛ بلكه مسايل محلي و آخوندي و كسبي و عشيره يي هم دخالت دارد. همه ي اينها دخالت مي كند و يك جناح بندي درست مي نمايد. در آن جا، خطوط سياسي هم قويند و جنجال و سر و صدا دارند و وارد ميدان مي شود و هر خطي، چيزي را زير چتر خودش نگه مي دارد و مي برد؛ در حالي كه در واقع، ماهيت قضيه خيلي سياسي نيست. كوشش كنيد فاصله ها و اختلافها را كم كنيد و از بين ببريد من مي خواهم بگويم كه هر چه مي توانيد، كوشش كنيد اين فاصله ها و اختلافها را كم كنيد و از بين ببريد. به نظر من، استاندارِ عاقل متدين خوش سليقه، كار زيادي هم مي تواند بكند. اين موارد را برطرف بكنيد. بعضي از شما آقايان، بحمداللَّه طلبه هستيد و بعضي هم از بس در كارهاي روحانيون و علما و ارتباطات بوديد، مثل طلبه ها شده ايد و آن شمّ روحاني و طلبگي را پيدا كرده ايد. گاهي ممكن است حتّي بين بعضي از آقايان اهل علم، اختلاف نظرهايي باشد. كوشش كنيد كه اينها را به هم نزديك كنيد. در بعضي جاها، جريانهاي موازي وجود دارد. ما در بعضي از شهرها، اين جريانها را ديديم. مثلاً فرض كنيد كه در اصناف و روحانيون و دانشگاهيها، دو جريان است. هر چه مي توانيد اينها را وادار كنيد كه به هم نزديك شوند. جلسه ي مشترك بگذاريد و به هم اُنسشان بدهيد. غرض، همه ي ما و شما و جناب آقاي نوري و دولت، براي وصل و تلاش و كار آمده ايم. خداوند ان شاءاللَّه كمك كند تا بتوانيم وظايف خود را انجام بدهيم. نسبت به مشكلات مردم آشنا بشويد و

آنها را لمس كنيد ضمناً در اين شهرها، گرفتاريهاي مردم خيلي زياد است. در اين نقاط دور دست - مخصوصاً بعضي از استانها مثل سيستان و بلوچستان و هرمزگان و ساير استانهاي مشابه - واقعاً مشكلات غير قابل تصور است. من به بعضي از استانها كه مي رفتم، برخي از آقايان مي گفتند كه مثلاً آب و آذوقه و اشتغال در استان ما، حتّي از سيستان و بلوچستان هم بدتر است. اين قضاوت ناشي از آن است كه اين برادر، آن استان بد را نديده است و اطلاع درستي از آن ندارد. آدمي كه همه ي اين استانها را ديده باشد، اذعان خواهد كرد كه انصافاً وضع بعضي از استانها، خيلي بدتر و سخت تر و توأم با فشار بيشتري است. با حركت در سطح استان، با نزديك شدن به مردم، با نشستن در محيط زندگي خصوصي و خانه و كپر و چادرشان، نسبت به مشكلات مردم آشنا بشويد و آنها را لمس كنيد. هر كس كه اين مشكلات را لمس بكند، براي كار و تلاش، انگيزه يي تمام نشدني پيدا خواهد كرد. خداوند ان شاءاللَّه شما را موفق بدارد. ما هم دعا مي كنيم كه همه ي برادران عزيزي كه در دولت خدمت مي كنند - از جمله شما برادران وابسته به وزارت كشور و بقيه ي برادراني كه در اين زمينه هستند - ان شاءاللَّه مشمول توفيقات و كمك الهي باشند. ان شاءاللَّه همه با هم بتوانيم جامعه و كشوري بسازيم كه حقيقتاً الگو باشد و در آن، مشكلات مردم بر طرف بشود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با اساتيد، مسؤولان، فضلا و طلّاب بنياد فرهنگى باقرالعلوم(ع)

سخنراني در ديدار با اساتيد، مسؤولان، فضلا و طلّاب بنياد فرهنگي باقرالعلوم(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز نياز به

معارف اسلامي در دنيا با گذشته خيلي تفاوت دارد من هم از زيارت آقايان محترم خيلي خوشوقتم و از اين كه بحمداللَّه يكي از آرزوهاي ديرين دلسوزان به حوزه ي علميه و آينده ي فكري دنياي اسلام، به شكل مؤسسه ي شما تحقق پيدا كرده است، خوشحالم و خدا را شكرگزاريم كه بحمداللَّه مردان بزرگ و شخصيتهاي برجسته و صاحب نظر و با ابتكار و دلسوزي را برگزيد تا چنين تشكيلات و بنايي را پايه گذاري كنند. از خداي بزرگ براي اين عزيزانِ مغتنم و بزرگوار، آرزوي توفيق مي كنيم و اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين رشته كارها و اين جريان مبارك، همچنان ادامه داشته باشد. شما آقايان مي دانيد كه امروز، نياز به معارف اسلامي در دنيا، با آنچه كه در گذشته وجود داشته است، تفاوتهاي خيلي زياد و فاصله هاي عجيب و ژرفي دارد. در گذشته، ارتباطات اين قدر نبود. تهاجم افكار غلط و انحرافي، اين همه نبود. تأثيرش بر افكار مردم، اين قدر نبود. طلب و خواهش و آمادگي فكر درست و ديني و اسلامي، اين همه نبود. امكان گسترش فكر توحيدي، اين همه نبود؛ ولي امروز اوضاع طور ديگر است. امروز، در داخل كشور و مرزهاي خود ما، ملت بزرگي زندگي مي كنند كه براي آنها، اسلام ديگر يك امر زايد و تشريفاتي و خارج از بنا و موازين و رفتار زندگي نيست؛ بلكه اسلام همه چيز زندگي و مبناي نظام اجتماعي است. امروز، توحيد در زندگي عمومي و اجتماعي ملت و كشور ما، قاعده ي زندگي است. مبناي حكومت و اداره ي كشور و مديريت امور و مبناي زندگي همه جانبه ي مردم، توحيد و معارف اسلامي است. مردم، به فرا گرفتن دين

و اطلاع از حقايق آن شايقند. اصلاً امروز امكان تبليغ دين وجود دارد؛ ولي در گذشته اين امكان نبود. در گذشته، اگر روحاني خيلي زرنگ و آماده ي كار بود، يك مسجد و مَدرس و گوشه يي از زندگي را مي توانست تصرف كند و در آنها خيمه ي تفكرات اسلامي و تعالي خودش را بزند. در محيطهاي اصلي زندگي و محيط كار و ادارات و اداره ي كشور و در محيط قانونگذاري، اصلاً جايي براي دين نبود. آن جايي هم كه به عنوان مبلّغ دين مي رفتيد، شما كار خودتان را مي كرديد و نظام اجتماعي هم كار خودش را مي كرد. فرضاً اگر به كارخانه يي مي رفتيد كه تعليم دين بدهيد، شما حرف خودتان را مي زديد و قوانين كار هم كار خودش را مي كرد و غالباً كارِ او بر كار شما فايق بود. امروز، طور ديگري است. امروز، امكان كار و تعليم و قضاوت و حاكميت احكام اسلامي هست. در داخل كشور، جوانان و دانشگاهيها و صاحب نظران ما مشتاقند و مي خواهند بدانند و از معارف اسلامي مطلع بشوند و سر دربياورند. مي خواهند پايه ي فكري و اعتقادي آن چيزي را كه امروز نظام اجتماعي در جامعه فرض كرده و به وجود آورده، به دست آورند و از احكام فراوان و قوانين و مقررات زيادي كه نظام در انتظار املا كردن آن از ناحيه ي دين است، آگاه شوند. در سطح جهان هم، چه آن چيزي كه مستقيماً از حدوث يك انقلاب ديني و اسلامي و تشكيل يك نظام سياسي و اجتماعي بر مبناي دين ناشي مي شد - كه خود اين، حادثه ي عظيمي بود و دنيا را متوجه دين و بازنگري به مسايل ديني (اسلام و

غير اسلام) مي كرد - و چه آنچه كه بعدها به صورت غيرمستقيم، اثر انقلاب ما بود كه پيش آمد، همين گونه بود. يعني در هم شكستن پايه هاي تفكر منتظم مادّي؛ آن تفكري كه مادّيگري و بي خدايي را به صورت يك مكتب و فكر و نظم اجتماعي درآورده و يك آرايش پولادگونه به آن داده بود و با دهان پُر و ادعاي زياد، به همه ي دنيا ارايه كرده بود و اين كه چنين تفكري است كه زندگي مردم را اداره مي كند! تفكر مادّي، دهها سال در برابر هر پديده ي معنوي سينه سپر كرده بود اين تفكر و مكتب، دهها سال در مقابل هر پديده ي معنوي - چه فكر، چه عمل و چه اخلاق - سينه سپر كرده بود. شايد بعضي از شما برادران عزيز، با كساني كه به صورت دگم و قاطع و اين است و جز اين نيست، گوشه هايي از تفكر خود را مطرح مي كردند، برخورد كرده بوديد. از نظر آنها، هر چيزي كه بود، محكوم به فنا بود. اين تفكر، يكباره مثل عمارتي از يخ آب شد و مثل آن ساختماني كه «منصور عباسي» از سنگهاي نمك درست كرد و ظاهرش سنگ نمك بود و وقتي كه بر آن آب انداختند، ذوب شد و از بين رفت؛ «كالملح في الماء» فرو ريخت. پس از فرو نشستن آن طوفان پُر سر و صدا، معنويت خودش را نشان مي دهد. معلوم شد كه در اين گرد و غبارها، حتّي رشد معنويت و اسلام و تفكرات ديني - و بخصوص اسلامي - متوقف نشده بود. آنها مي خواستند معنويت را ريشه كن كنند تا حتّي اثري از آثار آن نماند؛ ولي معلوم شد كه

اصلاً در اين مدت رشد مي كرده است؛ منتها طوفانها و گرد و غبارها و جنجالها و هياهوها، نمي گذاشته است كه واقعيت روشن بشود. حالا كه آن جنجال ديوانه وار فرو نشست و خوابيد، حقايق خودش را نشان مي دهد. اگر از نقطه نظر سوم به موضوع نگاه كنيم، باز هم تفكر اسلامي در دنيا جايگاه ويژه يي دارد. در جهان، تنازعهايي سياسي وجود داشته است كه البته حالا بلوك بندي دنيا و تقسيم بندي قدرت در عالم، به شكل ديگري شده و هنوز آن شكل واقعيش پيدا نشده است و ترسيم واقعي تعارض قدرت در دنيا، هنوز روشن نيست و بتدريج روشن خواهد شد و شايد چند سال هم طول بكشد تا اين كه معلوم بشود بالاخره اقطاب قدرت در دنيا، كجاها و چگونه هستند. به هر شكلي كه باشد، شكي نيست كه نظام و حكومت اسلامي و تفكري كه پشتوانه و پايه ي اين حكومت است، در دنيا جايگاه و نقش مسؤوليتي دارد و كاري برعهده ي اوست. البته، ديدگاههاي ديگري هم هست كه حالا به تفصيل نمي شود صحبت كرد و نمي خواهيم وقت را بگذرانيم. در مقابل اين همه استفهام در داخل و خارج كشور چه پاسخي داريم؟ سؤالم اين است كه در مقابل اين همه نياز و استفهام در داخل و خارج و برحسب اوضاع جديد اعتقادي و سياسي عالم، جمهوري اسلامي به عنوان پايگاه دين اسلام و نقطه يي كه ادعا مي كند اسلام در اين جا تحقق پيدا كرده است، براي عرضه كردن، چه چيزي را در آستين خود آماده دارد و براي اين همه دهانهاي باز، كدام غذا را آماده كرده است؟ ما چه چيزي داريم؟ چه مي خواهيم عرضه كنيم؟ البته براي

عرضه كردن، ما خيلي چيزها داريم. اگر همين مواد خامي كه در اختيارمان است - مثل عنصر از معدن درآمده ي طلا، يعني همين آيات قرآن و احاديث - در سطح دنيا منتشر كنيم، خودش خيلي چيز است. بنابراين، ما كم نداريم. اما نكته اين است كه اگر سؤال شود با اين منبع عظيم اسلامي و با اين متد هزار ساله ي تجربه شده و تحقيقِ حقيقتاً شگفت آور - كه گاهي تحقيقات اين فقها، از نظر ظرافت و دقت و ژرف نگري، واقعاً شگفت آور است - و بخصوص آن فقه پيچيده يي كه در شيعه است (فقه برادران اهل سنت نسبت به فقهي كه در بين علماي شيعه است، آن پيچيدگي و فني گري را ندارد. اين، خيلي فنيتر و پيچيده تر و عميقتر است. البته، فقهاي ما كار عظيمي در اين باب كردند كه به هر حال، همه اش متعلق به اسلام است)، پاسخ ذرّه ذرّه و دانه دانه ي مسايل زندگي چيست؟ شما و همه ي ما در جواب خواهيم ماند. يعني ما امروز به فراخور نياز و استفهامي كه وجود دارد، پاسخ حاضر نداريم. غالباً هم معادن عظيم و غني از جنسهاي فاخر در اختيارمان است؛ اما پولي را كه بشود در بازار دست اين و آن داد و خرجش كرد، نداريم. چه كسي مي خواهد اين كارها را بكند؟ اين، حرف من نيست؛ حرفي است كه سالها در حوزه مطرح بوده است. اين كه كسي مثل جناب آقاي مصباح(ادام اللَّه بقائه و بركات وجوده) به اين فكر بيفتند و بيايند روال كار شما را به وجود آورند، ناشي از اين سؤال چند دهساله در حوزه است. روال جاري حوزه هاي علميه براي پاسخگويي به استفهامها كافي

نيست مسأله اين است كه آيا روال جاري و موجود حوزه هاي علميه، براي پاسخ دادن به اين نيازها كافي است؟ جواب اين است كه نه، كافي نيست. بايد از چارچوبهاي مستحكم و استخوان بندي قوي حوزه ي علميه و از امكانات فراوان فكري و معنوي يي كه در اين مراكز است، وسايلي براي فراهم كردن پاسخهاي اين استفهامهاي فراوان و ساختن انسانهايي كه بتوانند مثل چشمه هاي جوشاني از معارف و احكام بجوشند و نيازها و خلأها را پُر كنند، ساخت. مؤسسه ي شما، مثال و مصداق و نمونه يي از آن كاري است كه بايد بشود. يعني يقيناً «مؤسسه ي باقرالعلوم (عليه الصّلاةوالسّلام)» كه به اسم مطهّر اين بزرگوار است و همچنين «مؤسسه ي در راه حق»، تا آن جايي كه من دانستم و شناختم، جزو مراكز بسيار با بركت و مفيد و خوش عاقبت و تقليد كردني و قابل قدرداني است. ما دعا مي كنيم كه امثال اين مؤسسات زياد بشود. دعا مي كنيم كه ان شاءاللَّه برنامه ريزي عمومي حوزه ي علميه ي قم و حوزه هاي علميه ي ديگر، به آن شكلي بشود كه بتواند پاسخ نيازهاي فراوان را بدهد و به حسب زمان و نياز، تطوّر لازم را پيدا كند و همان چيزي بشود كه بتواند نگراني را از كساني كه براي آينده ي دنيا نگرانند، تا حدود زيادي برطرف كند. دعا مي كنيم كه خداوند ان شاءاللَّه به شما هم توفيق بدهد تا اين راه را ادامه بدهيد و وجود شريف جناب آقاي مصباح و ديگر برادران مسؤول و دست اندركار اين مؤسسه و اساتيد و خدمتگزاران و محصلان و مشتغلان و فضلايي را كه در آن جا مشغول هستند، حفظ كند و مشمول توفيقات خود قرار بدهد. ان شاءاللَّه مشمول ادعيه ي وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه فرجه وصلوات اللَّه عليه)

باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمعى از علما، مسؤولان و مردم شهرهاى لاهيجان و رباط كريم، جمعى از دانش آموزان

سخنراني در ديدار با جمعي از علما، مسؤولان و مردم شهرهاي لاهيجان و رباط كريم، جمعي از دانش آموزان و فرهنگيان استانهاي تهران و كرمان و مازندران، گروهي از قاريان قرآن كريم، مسؤولان ستادهاي دهه ي فجر انقلاب اسلامي، رئيس و مديران كل سازمان زندانها، رئيس و مسؤولان سازمان ثبت احوال، مسؤولان بسيج ادارات و جمعي از مسؤولان و مديران سازمان مسكن سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مهم اين است كه كار بزرگ امام را بشناسيم و قدر بدانيم در آغاز از همه ي شما برادران و خواهران، مخصوصاً خانواده هاي معظم شهداي عالي قدرمان و علماي اعلام و مجاهدان في سبيل اللَّه كه از راههاي دور و نقاط مختلف و در هوايي سرد تشريف آورديد، تشكر مي كنم. خدا را شكرگزاريم كه يك بار ديگر ملت بزرگ ما، با احساس قدرت و عافيت و عزت، در آستانه ي دهه ي فجر و روزهاي نوراني و پُرخاطره ي پيروزي انقلاب قرار گرفت. اگرچه ما امسال در حالي يادبود ورود امام بزرگوارمان به كشور و ايجاد تحول عظيم انقلاب به دست آن بزرگمرد را گرامي مي داريم كه او در ميان ما نيست و اين فقدان براي همه ي ما غمي جانگداز و سنگين است، اما اگر امام نيست، خداي او و راه و رهنمودها و انگشت اشاره ي نوراني او كه هميشه ما را به راه راست هدايت مي كرد، هست. مهم اين است كه ما كار بزرگ امام را بشناسيم و قدر بدانيم. كشور ما دايماً به تسلط مستبدان مبتلا بود از قرنهاي سلطه ي مستبدان بر اين كشور بگذريم كه كشور ما جز در برهه هايي بسيار اندك و ناچيز در طول تاريخ، دايماً مبتلا به

تسلط مستبدان و حكام خودخواه و خونخوار بود. همچنين از آنچه در دوران طولاني استبداد بر ملت ما گذشت و دايماً ملت ايران به وسيله ي مستبدان خودكامه تحقير شد، فعلاً حرفي نمي زنيم؛ اما در مدت دويست سال تا هنگام ظهور و اوج نهضت اسلامي، ملت ايران توسط تحميلهاي ظالمانه ي دشمنان مسلط خارجي، دايماً تحقير شد و زير فشار قرار گرفت. از روزي كه پاي خارجيها به عنوان قدرتهاي مسلط آن روز عالم، به اين كشور باز شد، دخالت سياستهاي خارجي در كشور ما شروع گرديد. اول انگليسيها آمدند، بعد به رقابت با آنها، روسهاي تزاري دخالت كردند. سالهاي متمادي در كشور ما، بين اين دو بر سر اعمال نفوذ بيشتر رقابت بود تا اين كه با روي كار آمدن سلسله ي منحوس پهلوي، حاكميت انگليسيها به طور كامل در ايران تحكيم شد و بعد هم با گذشت دو سه دهه، امريكاييها وارد ميدان شدند و قدرت شيطاني و اهريمني و عيّارانه و دزدانه و خباثت آميز خودشان را سالها بر كشور و ملت ما ادامه دادند. در طول اين دويست سال، ملت ايران از خود رأيي نداشت. بر ثروت خويش مسلط نبود و از پيشرفت علم و صنعت در دنيا بي بهره بود و اميد درستي هم به آينده نداشت. اگر در گذشته - قبل از دوران استعمار و دخالت خارجيها در كشور ما - حكام ايراني و داخلي بر مردم جفا و ستم مي كردند و زور مي گفتند، در طول دوران ورود قدرتهاي استعماري به ايران، هم سلطه ي مستبدان بود، هم اعدامهاي بي محاكمه رواج داشت، هم زورگوييهاي بي حدوحصر و فشارهاي فراوان و اختناقهاي بي اندازه بر ملت ما

روا داشته مي شد و هم مستبدان به وسيله ي قدرتهاي بيگانه حمايت مي شدند و قدرتِ آنها مضاعف مي گرديد و ثروت كشور ما هم به وسيله ي هر دو - هم حكام داخلي مستبد و هم خارجيهاي زورگو - به باد غارت مي رفت. بر ملت ايران در طول قريب دو قرن چه گذشت؟ وقتي كتابهاي مستشرقاني را مي خوانيم كه در اين مدت به ايران آمدند تا از خوان گسترده يي كه به وسيله ي حكام به يغما مي رفت، استفاده كنند، هر انسان غيوري در وجود خود احساس تنگدلي و فشار مي كند و خجالت مي كشد كه اين گونه بيگانه ها را بر زندگي و مال و جان و سرنوشت سياسي مردم مسلط كردند و اين طور ملتي بزرگ و با استعداد و نيرومند - مثل ملت ايران - را به زنجير كشيدند و زير فشار قرار دادند. انقلاب، زندگي و نشاط و ايمان را به مردم باز گرداند درست است كه استعمار به صورت صريح و آشكار به كشور ما وارد نشد و مثل هند و الجزاير حكومت تشكيل نداد، اما حكامي كه استعمار به وسيله ي آنها در ايران اعمال نفوذ مي كرد، مثل عوامل و ايادي خود آنها براي استعمار عمل مي كردند. از درون، ملت را خوردند و نابود كردند و عقده هاي اين دويست سال - بخصوص در چند سال اخير كه فرهنگ اسلامي و استعداد و آرزوهاي سياسي مردم از سوي استعمارگران و قدرتهاي دخالتگر، بكلي به باد استهزا گرفته شده بود - در مردم ما انباشته گرديد. ملت ما براي اين كه حركتي انجام بدهند، آماده بودند. رهبر بزرگ و تفكر صحيحي لازم بود كه آنها را هدايت بكند. اين تفكر صحيح، همان

تفكر اسلامي بود كه در اعماق جان مردم، ريشه ي ايماني و اعتقادي داشت و آن رهبر و انسان بزرگ هم، همان بزرگمردي بود كه خدا او را براي نجات اين ملت، بلكه نجات همه ي مستضعفان - بخصوص مسلمانها در زمان و قرن ما - برگزيد و اين انقلاب عظيم انجام گرفت. قلمهاي مزدورِ موذيِ دست نشانده ي صهيونيستها و امريكاييها و ديگر دشمنان اسلام در دنيا، قريب يازده سال است كه مي نويسند: تا كنون دستاورد اين انقلاب در ايران چه بوده است؟! آنها كمبودها را بزرگ مي كنند و به چشم و رخ مردم مي كشند. آنها نمي دانند كه وقتي حركتي در كشوري انجام گرفت و ملت را وارد صحنه كرد و به ملت شخصيت داد و حكومت و دولت و مديريت كشور را از درون خود ملت بالا آورد و عقايد و ايمان مردم را بر زندگي آنها حاكم قرار داد و اين ملت زنده شد و احساس شخصيت كرد، ديگر در جلوي اين ملت، راه باز است. مشكل اساسي ما اين بود كه به وسيله ي استعمار، با دهها زنجير بسته شده بوديم. اين زنجيرها، زنجير سياسي و اقتصادي و فرهنگي و استبداد يك حكومت دست نشانده و بي اعتقادي اين ملت به خود بود. استعمار، اعتقاد و ايمان ملت به خودش را از او گرفته بود؛ اما انقلاب، زندگي و نشاط و ايمان مردم را به آنها برگرداند. ما امروز يك ملت زنده هستيم ما امروز، يك ملت زنده هستيم و به همين دليل است كه در طول اين يازده سال، در كشور ما به قدري كار و تلاش و خدمت مفيد انجام گرفته است كه در دوران آن

حكومتهاي جاير، امكان نداشت چنين كارهايي در چند برابر اين زمان انجام بگيرد؛ چون خودِ مردم در صحنه اند و ثروتشان در دست امناي خودشان است و مسؤولان كشور به سرنوشت ملت علاقه مندند و از ميان خودِ مردمند و بر رفتار مديران كشور، ايمان و تعهدات اسلامي حاكم است. قبل از اين انقلاب، اينها كجا بود؟ همه ي اينها به بركت اسلام و انقلاب و آن انسان بزرگ و آن امام به حق و حقيقتاً وارث پيامبران و شخصيت برجسته ي دوران ماست. عظمت و شخصيت امام و قيام ملت نيز به بركت اسلام بود. من، مي خواهم به ملت عزيزمان بگويم كه دهه ي فجر و بيست و دوم بهمن را قدر بدانيد. اين خاطره، بزرگترين خاطره ي ملت ما بعد از ورود اسلام به سرزمين و مرزهاي ماست. البته، دشمنان اسلام و انقلاب، با ياد دوران پيروزي انقلاب دشمنند؛ اما علي رغم ميل آنها، خاطره ي انقلاب را بزرگ بشماريد. در طول اين ده سال، هميشه دشمنان ما خواسته اند به اين انقلاب خدشه وارد كنند و سيماي منوّر امام را مخدوش نمايند. شما با گراميداشت دهه ي فجر، تمايل دشمن را خنثي كنيد. دستاورد بزرگ انقلابتان را قدر بدانيد كساني كه دم از طرفداري از حقوق بشر مي زنند و در يك چشم به هم زدن، حقوق ملتي را پامال مي كنند؛ امريكاييهايي كه ادعاي طرفداري از حقوق بشر مي كنند و با رژيمهايي كه اولين پايه هاي دمكراسي و آزادي و حقوق انسان در كشورشان وجود ندارد، صميميترين دوستيها را دارند و به آنها انتقاد نمي كنند؛ كشورهايي كه حتّي پارلمان ندارند و در كشورشان از حضور سياسي مردم خبري نيست و چنين پديده يي از نظر

سردمداران امريكا عيب محسوب نمي شود؛ با اسلام مخالف هستند و در حقيقت، آنچه كه آنها با او روبه رو مي باشند، اسلام است. آنها، دايماً مي خواهند از اسلام عيبجويي كنند و ايراد بگيرند. ملت ما به هر كيفيتي كه زندگي بكند و به هر پيشرفتي كه نايل بشود، در همه ي جريانهاي زندگي، دشمن از بدگويي نسبت به انقلاب و كشور و نظام اسلامي، باز نخواهد نشست. كاري كه دشمن مي تواند بكند، تبليغ عليه اسلام و انقلاب است. علي رغم اين عمل دشمن، شما دستاورد بزرگ انقلابتان را قدر بدانيد و اسلام و نظام اسلامي و انقلابي و راهي را كه امام در مقابل ملت ما ترسيم كردند، حفظ كنيد. امام، راه آزاد زيستن، كامل شدن، ساختن زندگي به شكلي كه مورد رضاي خدا و دستور اسلام است، سازندگي حقيقي زندگي و عدم سازش با قدرتهاي ضداسلامي را به ما نشان داد. اينها، براي ما درسهاي بيست و دوم بهمن است. بيست و دوم بهمن، عيد حقيقي ملت ما بيست و دوم بهمن، عيد حقيقي براي ملت ماست. بيست و دوم بهمن، براي ملت ما در حكم عيد فطري است كه ملت در آن، از يك دوران روزه ي سخت خارج شد؛ دوراني كه محروميت از تغذيه ي معنوي و مادّي را بر ملت ما تحميل كرده بودند. بيست و دوم بهمن، در حكم عيد قربان است؛ زيرا در آن روز و به آن مناسبت بود كه ملت ما اسماعيلهاي خودش را قرباني كرد. بيست و دوم بهمن، در حكم عيد غدير است؛ زيرا در آن روز بود كه نعمت ولايت، اتمام نعمت و تكميل نعمت الهي، براي ملت ايران صورت

عملي و تحقق خارجي گرفت. مسؤولان برگزار كننده ي دهه ي فجر، بايد تا آن جا كه در وسعشان است، با برنامه هاي خوب و متنوع و پُرمغز و پُرمعنا، مردم را با حقيقت اين دهه آشنا كنند. همچنين برادران مسؤول زندانها - كه اميدواريم ان شاءاللَّه رفتار آنها با زندانيان، درست طبق همان رفتار اسلامي باشد - كساني را كه مي توانند مشمول عفو بشوند، مشخص كنند. هيأت عفوي هم كه از طرف حضرت امام(ره) مأمور شده بودند، ان شاءاللَّه با همان علاقه مندي و پشتكار، مسؤوليت بزرگ خودشان را تعقيب كنند و بتوانند كساني را كه مستحق رحمت اسلامي هستند، مشخص نمايند. ان شاءاللَّه خداوند بر همه ي آحاد ملت ما، باران فضل و رحمت خود را نازل كند و آنها را مشمول بركات مادّي و معنوي خود قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با مسؤولان دفاتر نمايندگى ولىّ فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى

سخنراني در ديدار با مسؤولان دفاتر نمايندگي وليّ فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وظايف عادي و ويژه ي دفاتر نمايندگي از زيارت آقايان عزيز خيلي خوشحالم. اين ديدار، هميشه براي من مايه ي مسرّت بوده است. آقايان مسؤول دفاتر نمايندگي حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) هرگاه در آن زمان تشريف مي آوردند و ما آنها را زيارت مي كرديم، از مشاهده ي اين هياكل علم و عمل و انسانهايي كه صرفاً به پيمودن راه علم و دين اكتفا نكردند، بلكه در طريق عمل، آن هم عملي بسيار حساس و مهم و تعيين كننده قدم برداشتند و بحمداللَّه تا حدود زيادي هم موفق بودند، هميشه احساس خوشوقتي و مسرّت مي كرديم. الان هم همان طور است. لازم است كه من از همه ي آقايان مسؤول در اين كارِ عظيم و از كساني كه با شما كار

مي كنند، تشكر كنم. مسأله براي دفتر و حوزه ي نمايندگي در سپاه، دو بخش دارد كه بايد با هم مخلوط نشود: يك بخش، وظايف عادي و معمولي اين تشكيلات است؛ يعني به طور طبيعي دفترها يا حوزه ي نمايندگي، چه شرح وظايفي دارد كه اين امر مهمي است. بخش ديگر اين است كه چون نمايندگي رهبري در نيروهاي مسلح، نمايندگي فرماندهي است و در حقيقت چون رهبر، فرمانده هم است و جريان ويژه يي ميان نيروهاي مسلح و فرماندهي كل آن نيروها برقرار مي باشد، بنابراين مي تواند به حيث ارتباط با فرماندهي، مأموريتهايي را به حسب اقتضاي شرايط - غير از آن مأموريت اصلي - داشته باشد. مثلاً در مواردي ممكن است فرماندهي كل مصلحت بداند ارتباط حفاظتها يا مواردي از اين قبيل را - كه مربوط به فرماندهي كل است - به دفتر و حوزه ي نمايندگي بدهد؛ ليكن اينها وظايف طبيعي و عادي نيست، بلكه وظايف فوق العاده و ويژه است كه در درجه ي دوم اهميت قرار دارد. آنچه كه در درجه ي اول اهميت قرار دارد، مسؤوليت اوّلي است كه همان مأموريت عادي اين حوزه ي نمايندگي را تشكيل مي دهد. ارتباط نزديك بقا و سلامت سپاه با نظام به عنوان مقدمه، مطلبي را كه براي آقايان واضح است، مجدداً تكرار مي كنم و آن اين است كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، يك نيروي نظامي است كه بقا و سلامت او، با بقا و سلامت نظام ارتباط نزديكي دارد. يعني اگر اين نيرو سالم و قوي باقي بماند - به حسب موازين عادي - نگراني يي در مورد انقلاب و سلامت و بقاي آن باقي نخواهد ماند؛ زيرا وقتي چنين نيروي نظاميِ مؤمن و

مخلص و فداكار و كاملاً با ديد انقلابي و داراي نيروي عظيمي - مانند بسيج - در كشور وجود دارد، ديگر تهديدي از نوع تهديدهاي نظامي، حقيقتاً براي انقلاب نگران كننده نيست. تهديدهاي اخلاقي و معنوي، بحث ديگري دارد كه بايستي دستگاههاي ديگر، متصدي و متكفل مقابله با آن شوند. اگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، عارف و عامل به وظيفه ي اسلامي باشد، اين خصوصيات را داراست و اگر عارف و عامل به وظيفه ي اسلامي نبود، اين شأن و خصوصيات را نخواهد داشت. آنچه كه در سپاه مهم است، اين است كه داراي معرفت ديني باشد تا اشتباه نكند و فريب نخورد. كافي هم نيست كه فقط فرماندهان معرفت ديني داشته باشند. چون اصولاً بافت ارتش اسلامي اين طور است و از آن جا كه سپاه، يك ارتش اسلامي است كه از خود اسلام و انقلاب جوشيده، بايد چنين ويژگي را دارا باشد. اين طور نيست كه بگوييم فرمانده، خوب و مورد اعتماد باشد، بدنه ي سپاه هر چه بود، بود. نبايد وضعيت مثل خوانين و حكام سابق باشد كه به كشور يا استان يا شهري مي رفتند و بعد همه ي امور آن شهر يا منطقه را به آنها محول مي كردند و ديگر كاري به كار بدنه ي مردم نداشتند. وضعيت در افواج نظامي نيز همين طور بود. يك فوج يا واحد نظامي را به دست يك نفر مي سپردند و ديگر كاري به كار او نداشتند و نمي پرسيدند كه اين فوج، چه چيزهايي نياز دارد يا چگونه عمل مي كند يا چگونه اداره و تغذيه مي شود! خير و شر اين گونه واحدهاي نظامي، با يك نفر بود و از او

مسؤوليت مي خواستند. در ارتش اسلامي، اصلاً بحث اين گونه نيست. هر چند فرمانده مسؤوليتهاي خيلي بالايي دارد، اما يكايك بدنه، براي مسؤولان نظام و كساني كه در كل بار سنگين مسؤوليت را بر دوش دارند، داراي مسؤوليتند. بنابراين، همه ي بدنه بايستي داراي معرفت ديني باشد. حوزه ي كار فرمانده ي سپاه و دفاتر نمايندگي متفاوت است مطلب دوم درباره ي تقواست. يكايك برادران سپاه بايد تديّن و تقوا - يعني همان طهارت و عمل به موازين ديني - را دارا باشند. اين، همان مسؤوليت اصلي - يعني علم و عمل و معرفت و آگاهي ديني - است. البته، معرفت و آگاهي ديني، شامل مسايل سياسي هم مي شود و منظور فقط نماز و روزه و امثال اينها نيست. دشمن شناسي و دوست شناسي و جريان شناسي و قدرت تحليل مسايل سياسي، جزو همان بخش معرفت ديني و عمل است. اين، وظيفه ي اصلي نمايندگي است و از بالا تا پايين سپاه، بايد در اين جريان حضور داشته باشند. البته، اين جريان زير امر فرماندهي هم نيست و اصولاً فرمانده ي سپاه و حوزه ي نمايندگي، موازي نيستند؛ اگر چه موظف و مأمور به همكاري و كمك و تأييد او مي باشد. دستگاه نمايندگي، به هيچ وجه نبايد به عنوان يك جريان معارض يا مزاحم و اخلال كننده در امر فرماندهي به شمار آيد. اين، واقعاً يك ملاك است. اگر در واحد نظامي، فرماندهي اختلال پيدا كرد و دچار تزلزل شد، هيچ اميدي به آن مجموعه ي نظامي نيست. اصولاً يگان نظامي، غير از يك عده افراد است. لشكر به معناي عامش - يعني يك مجموعه ي نظامي - معنايي غير از معناي صد نفر، پانصد نفر يا دو هزار

نفر دارد؛ زيرا ممكن است دو هزار نفر باشند، اما يك لشكر نباشند؛ چون ماهيت لشكر به چند چيز ديگر - غير از افراد - نيز قوام دارد كه اهمّ آنها سازماندهي و مديريت واحد نظامي است كه اساساً از لحاظ محتوا، با مديريتهاي غيرنظامي متفاوت است. بنابراين، لشكر اگر سازماندهي نداشت، لشكر نيست و اگر ده برابرِ آن هم آدم باشند، ارزش نظامي ندارد؛ زيرا مثل اين است كه مسلح نباشند. يا مثل اين است كه اصلاً كسي نباشد. اگر سازماندهي بود، اما در آن بالا فرماندهي قرار نداشت، باز هم فايده يي ندارد. معناي نبودن فرمانده، اين نيست كه جسم فرمانده نباشد. فرمانده اگر خودش بود، اما اختيارات فرماندهي نداشت يا قدرت و عرضه ي فرماندهي نداشت، ديگر فرمانده نيست. پس، يكي از معيارهاي اصولي ما اين است كه اختلالي از ناحيه ي حوزه ي نمايندگي در كار فرماندهي به وجود نيايد. از طرفي، چون كار علم و عمل و حفظ جهت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، يك امر عنصري و در واقع دميدن روح در كالبد است و انجام اين كار مهم را حوزه هاي نمايندگي عهده دارند، لذا از طرف فرماندهي نيز نبايد خللي در اين امر صورت بگيرد. بنابراين، حوزه ي كار اين دو، با يكديگر متفاوت است؛ ولي بايد دقت كرد كه از بالا تا پايين ترين رده هاي سپاه - چه رده هاي عملياتي و چه اداري - حضور نمايندگي رهبري كاملاً محسوس باشد و تمام يگانها و خطوط جبهه و پشت جبهه و قرارگاهها، آن را احساس كنند. اين موضوع، حتّي ممكن است از طريق حضور اشخاص و يا صدور دستورالعملها محقّق شود. وجود حوزه ي نمايندگي بايد

حس شود وجود حوزه ي نمايندگي بايد حس شود؛ زيرا به نظر من مسأله ي حوزه ي نمايندگي، مسأله ي بسيار مهمي است. به ياد دارم كه سه، چهار سال قبل از اين، وقتي برادران دفاتر نمايندگي را در جمع مسؤولان بالا زيارت مي كرديم، من همواره در مقابل اعتراض به بعضي از نابسامانيهايي كه در گوشه و كنار وجود داشت، توصيه مي كردم كه اصلِ قضيه، دفاتر نمايندگي امام است كه با حضور يك عده روحاني آشنا به مسؤوليت و داراي معرفت و روحيه ي انقلابي و خستگي ناپذير و پُراميد در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تشكّل يافته است. اگر در مجموعه ي سپاه، اين مهم تأمين شد، به نظر ما هيچ مشكل ديگري، مشكل اصلي نيست و قابل حل شدن است. بنابراين، مسؤوليت فوق العاده مهمي بر عهده داريد. امروز هم شما خوب مي دانيد كه ما بايد آماده باشيم. واقعاً نيروهاي نظامي ما نمي توانند نسبت به مسايل جبهه ها بي تفاوت بمانند. بايد آمادگي كامل باشد. حضور ارتش و سپاه بايد قوي باشد. ان شاءاللَّه با كمك شما آقايان وتدابيري كه مي انديشيد، اين مهم تأمين شود و آمادگيها از همه جهت وجود داشته باشد. نبايد هيچ اُفت روحي و معنوي در سپاه مشاهده شود ما بايد اين نكته را در نظر بگيريم كه هر كسي وارد سپاه شد، در زير شعاع تربيت و اراده ي معنوي شما، روزبه روز كمالات معنويش بيشتر شود و پيشرفت كند. نبايد هيچ افت روحي و معنوي در سپاه مشاهده شود. برادران! با قرآن و حديث و مفاهيم اسلامي آشنا بشويد و قدرت درك ذهني خود را بالا ببريد و از لحاظ عملي، واقعاً مراقب و مواظب و اهل عبادات و فرايض و نوافل

و صفا باشيد. همان گونه كه در ذهنيت عمومي خود ما و مردم از سپاه، اين موارد وجود داشته، الان هم تا حدود زيادي همين نكات وجود دارد. در نظر خيلي از مردم، سپاه واقعاً يك عنصر مقدس تلقي مي شود. اين برداشت را واقعاً بايد ما تحقق ببخشيم و عموميت بدهيم و از آنچه كه تاكنون وجود داشته، ان شاءاللَّه بيشترش كنيم. ما آقايان را دعا مي كنيم و وظيفه ي خود مي دانيم كه هر جا لازم باشد، بدون دريغ حمايت و تأييد هم بكنيم؛ چون كار را حقيقتاً كار مهمي مي دانيم. ان شاءاللَّه خداوند آقايان را موفق و مؤيد بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى، در آستانه ى يازدهمين سالگرد پيروزى انقلاب اسلامی

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي، در آستانه ي يازدهمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للَّه(1) جمهوري اسلامي، عزيزترين ميراث بعد از پيامبر جلسه ي بسيار جامع و صميمي و كارآمدي است. از مدتها پيش مايل بودم كه اجتماعي با همه ي كارگزاران عمده ي كشور - دولت محترم و نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي و قوّه ي مقننه و مسؤولان عالي رتبه ي قوّه ي قضاييه و شوراي محترم نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت و دستگاههاي عمده ي اداره كننده ي نظام - داشته باشم. مقصود من هم اين نبوده و نيست كه در اين جلسه و جمع بزرگ، مسأله ي خاصي را مطرح كنم تا در مورد آن تصميم گيري شود؛ بلكه نفسِ اجتماع شما برادران عزيز و نشستنتان در كنار يكديگر و به وجود آمدن اين فرصت براي

همه كه يكديگر را ببينيم و بشناسيم و تا حدودي از حالِ هم مطلع بشويم و اگر سؤالي داريم، از هم بكنيم و اگر توصيه يي داريم، به يكديگر بكنيم و اگر درخواستي از هم داريم، مطرح نماييم و اگر حتّي گله يي از هم داريم، روبه رو به هم بگوييم، مورد نظر بوده است. اعتقاد من بر اين است كه جمهوري اسلاميِ عظيم و قوي، عزيزترين ميراثي است كه بعد از ميراث اسلامي رسول اكرم(ص)، شخص عظيمي براي امت و قوم خود باقي گذاشته است. در اين نظام و مجموعه و در اين كشور و پايگاه و در هر حركت و نقطه ي عزيمتي، يكايكِ ما مسؤوليم و نسبت به اين راه تعهد و تكليف داريم. امروز، ما به اين نشستها و مذاكره ها و اين گونه صميميتها و همكاريها و از هم خواستن و به هم گفتن و از هم گله كردن و با يكديگر همدلي كردن، احتياج داريم. همه ي ما مسؤوليم مسأله ي ما، مسأله ي يك شخص يا يك دولت و چند نفر آدم نيست؛ بلكه مسأله ي اسلام است. آن چيزي كه مانع ما مي شود تا نسبت به حوادثي كه در مقابلمان مي گذرد، بي تفاوت بمانيم، تكليف اسلامي است. آن چيزي كه مانع مي شود تا آنچه را لازم مي دانيم، قولاً و عملاً اتيان نكنيم، تكليف اسلامي است؛ چون مسأله ي ما نيست، بلكه مسأله ي اسلام است. ما عامل و بنده و مكلفيم. براي همين است كه موظفيم راهمان را دقيق انتخاب بكنيم. بين افراد فرقي هم نمي كند. همه ي ما، از بالاترين مسؤول در اين نظام تا كوچكترين كارگزار درسلسله مراتب اجرايي و قضايي و غيره، مسؤوليم. اين خطاب رسول اكرم(ص) به

همه ي مسلمين است كه: «كلّكم راع»(2). امروز هم خطاب به همه ي مسلمين مي باشد. اين خطاب، نسبت به من و شما زنده تر از هميشه است. امروز، همه بايد براي بهترين وضعيت و بهترين كار تلاش كنند: «للّتي هي احسن». پس، جلسه ي امروز به قصد اين تشكيل شده كه ما قدري با هم باشيم. برنامه ي سخنراني هم به معناي رايج آن نيست. جناب آقاي هاشمي قصد داشتند يك ربع تا بيست دقيقه صحبت بكنند؛ ولي من از ايشان درخواست كردم كه قدري مفصلتر صحبت كنند. واقعاً قصد اين نيست كه در اين جا سخنراني ايراد بكنيم. همه جا مي توان سخنراني كرد؛ ولي قصد چيز ديگري است. قصد اين است كه ما به عنوان يك عده رفيق و همكار و دوست و كساني كه در طول ساليان متمادي با هم بوده ايد و با هم بوده ايم و اين راه طولاني و پيچ وخمها و گردنه ها را پشت سر آن راهبرِ واردِ قويِ بيدار و حقيقتاً استثنايي طي كرده ايم و شبها و روزها در سختيها و شاديها و فتحها و شكستها با هم بوده ايم، حالا هم كه همين مجموعه كشور را اداره مي كند، اين جمع با هم باشند. بايد اين مجموعه با هم كار كنند و با هم صادق باشند. ما مي خواهيم اين نكته را توصيه و تأكيد كنيم و به تحقق آن كمك نماييم. من به تنهايي هم در اين قضيه مسؤول نيستم؛ يكايك شما مسؤوليد. چنين اجتماعي از مسؤولان نظام، در اين جهت خيلي مي تواند كارساز و كارآمد باشد. هر كاري كه امام انجام مي داد، با قصد قيامِ للَّه بود و اما آن نكاتي كه به ذهنم رسيد مطرح كنم، از

اين قرار است: اول، مضمون آيه يي است كه تلاوت كردم و خوب مي فهميم كه اين آيه، مد نظر امام فقيدِ عزيزمان در طول زندگيش بود: «قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للَّه»(3). سالها پيش، نوشته ي ايشان در دفتر يادبود مرحوم وزيري را در يزد زيارت كردم. آن مرحوم، من را به منزلش برد و با تفصيلاتي، اين نوشته را كه در صندوقچه يي گذاشته بود و تقريباً در گوشه يي از خانه اش مخفي كرده بود، آورد و باز كرد و نوشته ي امام را كه در سالهاي دهه ي بيست نوشته بودند «قيامِ للَّه»،به من نشان داد. اصلاً محور حرف در نوشته ي ايشان، قيامِ للَّه بود. آن ذهن جوّالِ وسيع و ديد حكيمانه ي ايشان، اين قيامِ للَّه را در آن دوران - كه تازه از اختناق رضاخاني بيرون آمده بودند - بر كارهايي كه به نظر شريفشان مي شد انجام بدهند و بايد افراد انجام مي دادند و احساس مسؤوليت مي كردند، منطبق ساخت. يكي دو صفحه نوشته بودند. آن نوشته، حاكي از يك حركت ارتجالي نبود و معلوم مي شود در ذهن شريف ايشان و در تمام مراحل زندگي، «ان تقوموا للَّه مثني و فرادي»(4) سابقه داشته است. بحمداللَّه ديگر براي همه ي ما و ملت ايران، در كليات زندگي اماممان چيز پوشيده يي باقي نماند. همه ديدند كه حركت و گفتن و سكوتش براي خداست و هر كاري كه انجام مي داد، با قصد قيامِ للَّه بود. تنها همين يك چيز هم بود كه موجب شد به دست آن بزرگوار - كه قطعاً مرتبه ي تالي پيامبران و ائمه(ع) بود - يك معجزه اتفاق بيفتد. اين چيزي كه اتفاق افتاده و تحول عظيم جهاني كه به دنبال انقلاب اسلامي

پديد آمده، واقعاً يك معجزه است. اين معجزه، به دست امام(ره) اتفاق افتاد و امام هم با تكيه به «ان تقوموا للَّه»(5) توانست اين كار را بكند. حذف دين از صفحه ي عالم، تمايل قدرتمندان در ارزيابي كاري كه به دست امام و با تكيه به قيامِ للَّه اتفاق افتاده و بهتر اين است كه من وارد بحث نشوم؛ چون حقيقتاً آن قدر قضيه عظيم و حرف زياد است كه مشكل بتوان حق سخن را ادا كرد. من همين قدر به شما برادران كه كتاب و تاريخ خوانده ايد، بگويم كه سالهاي متمادي است روال حركت عالم به سمت دوري از معنويت و دين است. چند قرن است كه دنيا اين گونه حركت مي كند و البته اين دلايلي دارد و چيز ناشناخته و مجهول العلّه يي هم نيست. در دويست سال اخير - يعني قرن نوزدهم و بيستم كه اصطلاحاً قرن روشنفكري و انسانگرايي و اوج پيشرفتهاي صنعتي و علمي است - حركت با سرعت به سمت بي ديني و جدا شدن از معنويت بوده است. مقداري از اين سير طبيعي است؛ زيرا لازمه ي آن چيزهايي كه پيش آمد، همين بود. يك مقدار هم حركت ارادي و از روي برنامه ريزي بوده است. تمام دستگاههاي قدرتمند عالم به اين نتيجه رسيده اند كه بايد دين را از صفحه ي عالم بزدايند. نه اين كه بكلي اسم دين را از بين ببرند؛ بلكه معناي دين حقيقي و خالص را - اگر چه به ظواهرش هم احتفاظ بشود - از بين ببرند. ايمان واقعي ديني بايد از بين مي رفت و چه قدر پول صرف شد و چه قدر آدمها از روي عقيده - و نه خيانت گونه - حذف

ايمان ديني را براي بشريت لازم دانستند. آنها كتاب نوشتند، كار هنري كردند، تبليغات كردند، زور بخرج دادند، پول خرج كردند تا معنويت را در دنيا - از جمله در جهان اسلام - از بين ببرند. تحول عظيم دنيا، ناشي از اسلام و انقلاب اسلامي آن وقت در چنين دنيايي كه اين همه تلاش ضد معنوي صورت گرفته است، در يك نقطه ي حساس، حكومت و نظامي بر اساس معنويت و اسلام به وجود مي آيد. اين، همه ي معجزه نيست؛ بلكه آغاز معجزه و به وجود آمدن اين حكومت و استقرار دهساله ي آن است كه ما در اين مدت لحظه به لحظه پيش رفتيم. اگر كسي تصور كند كه ما در اين ده سال، يك لحظه متوقف بوده ايم، اشتباه كرده است. در اين ده سال، ما لحظه به لحظه پيشروي و حركت تكاملي داشته ايم. استقرار و حركت تكاملي اين نظام ديني در طول اين ده سال، تمام اين زمامها و بندها و بستهايي كه از طرق مختلف نظام جهاني را حفظ كرده بود، باز كرده و تمام اين اوضاع را به هم ريخته است. بدانيد كه اگر انقلاب اسلامي پيروز نشده بود و ايران جمهوري اسلامي نمي شد، نظامهاي كمونيستي به اين زودي متلاشي نمي شدند. البته درست است كه يك روز ماركسيسم و نظامهاي ماركسيستي شكست مي خوردند، اما آن روز حالا نبود. آن روز، ممكن بود سي يا چهل و يا شصت سال ديگر باشد. تحول عظيمي كه در دنيا به وجود آمد، ناشي از اسلام و انقلاب اسلامي و روآمدن معنويت بود. اين، ادعا نيست؛ اين تحليل است و من به آن اعتقاد دارم. تمام مسايلي كه

در دنياي اروپاي شرقي و كلاً بلوك شرق به وجود آمد، ريشه اش به معجزه ي انقلاب اسلامي بر مي گردد. شروع اين تحرك در لهستان بود و هنوز چند ماهي از پيروزي انقلاب ما نگذشته بود كه در آن جا اتحاديه ي همبستگي، فعاليتهاي خود را به شكل زيرزميني و مخفي آغاز كرد. دعواي آنها با دولت لهستان به خاطر اين بود كه مي خواستند مراسم مذهبي خود را انجام بدهند، ولي دولت كمونيست نمي گذاشت. آن وقت در شوراي انقلاب، با دوستان همين قضيه را مطرح كرديم و گفتيم عجيب است كه در يك كشور كمونيستي و در يك نظام محكم ضد ديني، چنين خواسته يي مطرح شود. واقعاً چه كسي خيال مي كرد كه درون اينها اين قدر خالي است؟ كشورهايي كه حاكميت قدرت فكري و تشكيلات حزبي، قويترين حاكميتها بر نظام آنهاست، ناگهان از درونشان چنين حركتهايي پديد مي آيد. در كشور لهستان، شايد مثلاً سي و اندي سال نظام بي ديني حاكم بوده؛ ولي در كشورهاي ديگر، پنجاه يا شصت و يا هفتاد سال عليه دين حرف زده شده بود و موزه ي آتئيسم درست كرده بودند و تمام چيزهايي كه نشانه ي ضديت با خدا داشت و به معناي نفي خدا بود، يك جا جمع كرده بودند تا جلوي چشم مردم باشد و مردم آنها را نگاه كنند!! در كشور لهستان، ناگهان يك حركت كارگري به نام اتحاديه ي همبستگي به وجود مي آيد و شعارش اين است كه مي خواهيم به كليسا برويم؛ چرا دولت نمي گذارد؟! اتحاديه ي همبستگي در لهستان، چند سال براي اين منظور مبارزه كرد. معجزه ي انقلاب اسلامي و امام(ره) حالا همين رشته را شما بگيريد و ببينيد كه اين خشت از كجاي خَرَند

بيرون آمده بود. ما مشهديها، از اين كار به «خشت از خَرَند بيرون آمدن» تعبير مي كنيم. مي دانيد مجموعه ي خشتي كه محكم كنار هم چيده اند، خيلي سفت است. گاهي ممكن است استحكام آن بتواند بنايي را روي خودش نگهدارد، اما اين استحكام تا جايي است كه اين خشتها همين طور رديفِ هم ايستاده باشند. اگر شما يكي دو عدد را كه از اين خَرَند بكنيد و بيرون بياوريد، ديگر چيزي باقي نمي ماند و استحكامش از بين مي رود. قضيه اين است. من مي گويم آنچه كه امروز ما در دنيا مي بينيم (به هم ريختن نظم بلوك بندي دنيا) اين، معجزه ي انقلاب اسلامي و امام(ره) و معجزه ي «ان تقوموا للَّه» است. آيا آن روزي كه امثال ما و شما، در سياه چالها و سلولها و خانه هاي مخفي و محيط غربت مي رفتيم و مي دويديم، چنين معجزه يي را كه امروز به وقوع پيوسته است، باور مي كرديم؟ آن روزها فشار زيادي روي ما و امثال ما بود و خود من از دو طرف مورد تهديد دستگاه بودم و به خاطر دو جريان و دو پرونده دنبالم بودند. جايي را سراغ كرده بودم كه چند روزي آن جا باشم. از يك محل به آن محل مي رفتم. در خيابان كه راه مي رفتم، وضع خودم را به آن آدمي كه روي زمين يخي صاف - مثل شيشه - حركت مي كند و بايد با كمال دقت راه برود و مطمئن نيست كه لحظه ي بعد محكم به زمين نخواهد خورد و استخوانهايش نخواهد شكست، تشبيه مي كردم. ما و همه ي برادراني كه در دستگاهها بودند، سالها اين طور زندگي كرديم. آيا فكر مي كرديم روزي ايران كه قلعه ي مستحكم استكبار جهاني است، به

قلعه ي مستحكم مبارزه در مقابل آن تبديل بشود؟ ولي ديديد كه شد. امام، قيامِ للَّه را به ما ياد داد آنچه كه ما امروز در مقابل خود داريم، يك ايران آباد و كامل و از همه جهت مورد غبطه ي دوست و دشمن است. آنها به كشور و صنعت و كشاورزي و حكومت و عدالت اجتماعيِ ما، با ديد تحسين آميزي نگاه مي كنند. به نظر شما، آيا رسيدن ما از اين جا به آن نقطه، مشكلتر از رسيدن ما از آن نقطه به اين جاست؟ نه، به نظر من خيلي آسانتر است. از آن جا به اين جا رسيدن، يعني تبديل شدن قلعه ي امن استكبار جهاني به سنگر مستحكم ضد آن - كه امروز بحمداللَّه ايران، آن گونه است و خواهد بود - به مراتب طولانيتر و دشوارتر و طي نشدني تر از آن راهي است كه ما امروز مي خواهيم به آن نقطه ي مطلوب - يعني يك كشور آبادِ آزادِ عادلانه ي مرتبِ خوبِ اسلاميِ پُرتپشِ پُرحركتِ آبرومند و عزيز - برسيم. اين راه، خيلي نزديكتر و رفتنيتر و شدنيتر و ابزارش در اختيارتر از آن راه است. ما مي توانيم اين راه را برويم؛ اما شرطش «ان تقوموا للَّه»(6) است. ما هم بلد نبوديم. ما مردم چيزي نمي دانستيم. بايد اعتراف كنيم كه آن مرد الهي به ما قيامِ للَّه را ياد داد و آن جا كه لازم بود براي خدا قيام كنيم، دست ما را گرفت و بلندمان كرد. خدا به او اين قدرت را داده بود. سخن من اين است كه از حالا به بعد هم بايد قيام للَّه باشد و بايد براي خدا كار كنيم و براي او حرف

بزنيم و اقدام و انتقاد و تعريف و دشمني و دوستي و سكوت كنيم و براي خدا بنويسيم. واقعاً آن چيزهايي را كه در انگيزه ي خدايي داخل مي شود، كنار بگذاريد؛ چون ما را فريب مي دهد. امروز، روزي نيست كه ما ديگر در مقابل نفس خودمان فريب بخوريم. اگر اين قيام للَّه نشد، حداكثر اين است كه به سمت يك وضعيت معمولي در دنيا كشيده خواهيم شد كه اين براي ما هيچ جاذبه يي ندارد. شما فرض كنيد ما مثل كشور ژاپن شويم - ديگر از آن بالاتر كه نمي شود - يا مثل يك درجه پايين تر از آن شويم؛ با اين همه، وقتي قيام للَّه نباشد، اين مجموعه جاذبه يي ندارد. وقتي معنويت نباشد، وقتي كار براي خدا نباشد، وقتي تشكيل جامعه ي نمونه ي انساني هدف نباشد، اصولاً تلاش و زحمت وجهي ندارد. بايد براي خدا حركت كرد و در چارچوب اهداف الهي تلاش نمود. «وفي ذلك فليتنافس المتنافسون»(7). آدم بايستي تلاش كند، زحمت بكشد، كار بكند؛ والّا وجود او بي فايده است. اين همه كشور در دنيا هست، بعضي آباد، بعضي ويران؛ اما آنچه كه ما دنبالش هستيم، تحقق ارزشها و اهداف الهي است. ارزشهاي عمده يي براي ما وجود دارد كه بايد دنبال آنها باشيم. بايد آرمانها و اهداف انقلاب را با قيامِ للَّه تأمين كنيم. مكتب و مردم، دو پايه ي ارزشهاي انقلاب ارزشهايي كه ما در انقلاب براي آنها مي خواهيم تلاش كنيم و كارمان براي آنهاست، دو مبنا و پايه دارد: مكتب و مردم. مكتب بدون مردم متصوّر نيست؛ چون مكتب ما مكتبي نيست كه از مردم جدا بشود. اصلاً اين يك فريب است كه ما بياييم اسلام را از

نفع و خيل مردم جدا كنيم و بگوييم مردم و سرنوشت آنها را رها كنيد و به دين و خدا و اسلام بچسبيد! اين، همان اسلامِ تحريف شده است. اين، همان چيزي است كه امام(ره) از اول شروع مبارزه با آن جنگيد. بسياري از آدمهاي خوب و عالِم، حرف امام را در اين راه فهميدند و البته بعضي از متحجّران و نادانها هم تا آخر نفهميدند و هنوز هم بعضي اين حقيقت را نمي فهمند. تفكر اسلامي، از خيل مردم و براي مردم بودن جدا نيست. هر چيزي كه شما ديديد به نظرتان اسلامي است، اما از صلاح مردم مجرد است، بدانيد در شناخت و فهم اين كه آن اسلام است، اشتباه مي كنيد يا در فهم خود آن شيئ محققاً اشتباهي وجود دارد. پس، پايه ي ارزشهاي اسلامي و انقلاب ما، بر دوپايه ي مكتبي و مردمي است. بدون تأمين عدالت اجتماعي، جامعه ي ما اسلامي نخواهد بود من در اين جا چند ارزش را كه جزو ارزشهاي اصلي ما هستند، مطرح مي كنم كه بايد تمام تلاشمان بر اساس اينها باشد: در محيط سياست داخلي، يكي از چيزهايي كه لازم است، «عدالت اجتماعي» است. بدون تأمين عدالت اجتماعي، جامعه ي ما اسلامي نخواهد بود. اگر كسي تصور كند كه ممكن است دين الهي و واقعي - نه فقط دين اسلام - تحقق پيدا كند، ولي در آن عدل اجتماعي به معناي صحيح و وسيع آن تحقق پيدا نكرده باشد، بايد بداند كه اشتباه مي كند. هدف پيامبران، اقامه ي قسط است: «ليقوم النّاس بالقسط»(8). اصلاً پيامبران آمدند تا اقامه ي قسط كنند. البته، اقامه ي قسط يك منزل در راه است و هدف نهايي نيست؛

ليكن آنها كه آمدند، كار اولشان اين است كه اقامه ي قسط كنند و مردم را از شر ظلم و جور طاغيان و ظالمان نجات دهند. هدف حكومت وليّ عصر (عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) در آخر زمان هم باز همين عدل است. وقتي شما روايات مربوط به امام زمان(عج) و همچنين دعاها و زيارتهاي مربوط به ايشان را مي خوانيد، مي بينيد كه روي چه چيزي تكيه مي شود: «وانت الّذي تملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا». كلمه ي «بعد» در يكي دو دعا بيشتر نيست. من يك وقت در نماز جمعه گفتم كه «تملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا» را در جايي پيدا نكردم. گفتم: به جز دو جا، در روايات «كما ملئت ظلما و جورا» آمده است. يكي از آن دوجا زيارت غيرمعتبري است و ديگري كه زيارت نسبتاً خوبي است، سند درستي ندارد. «سلام اللَّه الكامل التّام»، آن جا هم «بعد ما ملئت ظلما و جورا» است. در همه ي اين روايات و دعاها، مسأله ي آمدن امام زمان(عج) معلل به اين شده كه آن بزرگوار بيايد و در دنيا قسط و عدل بياورد. اصلاً مشكل دنيا در اين است كه قسط و عدل نيست. مشكل دنيا روزبه روز هم زيادتر مي شود. شعله هاي ظلم نظام استكبار روزبه روز مشتعلتر مي شود هم اكنون تحولاتي در اوضاع جهان به چشم مي خورد كه البته نمي دانيم در آينده چه خواهد شد. هنوز تكليف دنيا و قطب بنديهاي آن معلوم نيست. اقتدار شرق و غربي كه با همديگر موازنه و رقابت و مسابقه داشتند، شكسته شد و ديگر مثل گذشته، شرق در مقابل غرب نيست. وقتي شرق نيست، غرب هم ديگر به آن معنا وجود ندارد.

الان هيچ معلوم نيست كه دنيا دست چه كسي است. البته امريكاييها رو به تقويت هرچه بيشتر خودشان هستند و اروپا هم براي خودش فكري مي كند؛ اگر چه امروز براي اروپا، فكر كردن سخت تر از پارسال است. پارسال مثل همين روزها، اروپا در فكر اروپاي متحد 1992 بود؛ ولي امروز ديگر اين حرف خيلي معنا ندارد. تمام اين تحولات عظيم، در كمتر از يك سال اتفاق افتاد. مقداري از قوام اين اروپاي متحد، به وجود آن چنان بلوك شرقي و آن چنان امريكايي بود. امروز ديگر آن قوام هم نيست و دنيا، دنيايي است كه هنوز از لحاظ قطب بندي و مرجع سياسي وضع روشني ندارد؛ ليكن در بين همه ي اين جنجالها، ما شعله هاي ظلم و جور و نظام ظالمانه و استكبار را مشاهده مي كنيم كه روزبه روز مشتعلتر مي شود: «كما ملئت ظلما و جورا». الان دنيا از ظلم و جور پُرشده و واقعاً ملتها پناهي ندارند. اگر ما خودمان را در سايه ي اسلام حفظ كنيم، مي توانيم پناه ملتها باشيم. بنابراين، هدف بزرگ پيامبران و هدف قيام وليّ عصر(عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) تأمين عدالت اجتماعي است. اولين ارزش در نظام ما از لحاظ عملي، بايد تأمين عدالت اجتماعي باشد. اين مهم بايد در تمام برنامه ريزيها و عملها و امثال آن، مورد توجه قرار گيرد. صحنه ي جامعه را از فقر و ناامني و بي سوادي پاك كنيم كار ديگري كه بايد انجام دهيم، اين است كه صحنه ي جامعه را از سه دشمن بزرگ، يعني فقر و ناامني و بي سوادي پاك كنيم. هر جامعه ي عقب افتاده يي، سه دشمن اساسي دارد كه بايد آن را از جامعه، ما برطرف كنيم. بايد براي رفع آن، برنامه ريزي و

كار و تلاش بشود. ناامني در يك كشور - چه ناامني قضايي و چه ناامني شغلي و مدني - برخلاف توصيه ي اسلام است و يك ضد ارزش مي باشد. بايد براي تأمين آن كار شود. بي سوادي و فقر هم همين گونه است. مبارزه با فقر، غير از تأمين عدالت اجتماعي است. نبايد اين دو را يكسان تلقي كرد. عدالت اجتماعي، يعني استقرار عدل در جامعه و از بين رفتن هرگونه تبعيض، يك ارزش بالاتر و يك مسأله ي ديگر است. البته اين را هم بگويم كه از بين بردن آن سه دشمن و يا تأمين عدالت اجتماعي، همه در محور تعاليم اسلام است. خيليها در دنيا خواستند فقر را ريشه كن بكنند اما از چه طريقي استفاده كردند؟ همه ي حرف سر اين طريقهاست. مثلاً از همين روش سوسياليسم استفاده كردند، ولي ديديد كه اين روش غلط از آب درآمد. آنهايي كه از اول روش سوسياليسم را اختراع كردند، شايد - و يا حتماً - قصد سويي نداشتند؛ بلكه فكر مي كردند كار و راه آنها درست است. گفتند بياييم همه ي سرمايه ها را از مردم بگيريم و به دست دولتي كه منابع را عادلانه تقسيم مي كند، بدهيم تا سرمايه داري برافتد. آنها غافل بودند كه دولت هم متشكل از يك عده انسان است كه آنها هم مثل همان سرمايه دارها، همان احساسات را دارند. بعد از مدتي، حتّي به چيزي پُرضررتر و بيكاره تر از آن سرمايه دارها تبديل شدند. ملاحظه كرديد كه اين وضعيتِ كشورهاي اروپاي شرقي است. آن رهبر كشور سوسياليستي كه شعارهاي داغ مي داد، دخترش براي وزن كردن غذاي سگش، از ترازوي طلايي استفاده مي كرده است!! به ميزان راست و دروغش كاري

نداريم. به هر حال، اين حرفها و اظهارات، نشان از واقعيت دارد. كدام سرمايه داري در دنيا، از اين بدتر و لجنتر كار مي كند؟! سوسياليسم، اين گونه است. ما فقط از راه تعاليم اسلام مي توانيم فقر را برطرف كنيم، عدالت اجتماعي را مستقر كنيم، امنيت را ايجاد كنيم و بي سوادي را ريشه كن نماييم. بدون اسلام نمي توانيم به اين اهداف برسيم و مقاصدمان برآورده نخواهد شد. رعايت سه اصل عزت و حكمت و تقيه در سياست خارجي يكي ديگر از ارزشها اين است كه سياست خارجي ما به سه اصل عزت و حكمت و رعايت تقيه - در آن مواردي كه بايد تقيه كرد - متكي باشد. معناي عزت اين است كه جامعه و نظام اسلامي، در هيچ يك از برخوردهاي بين المللي خود، نبايد طوري حركت كند كه منتهي به ذليل شدن اسلام و مسلمين شود. البته، ذليل شدن غير از ضعيف بودن است. ممكن است كسي ضعيف باشد، اما ذليل نباشد. بين اين دو تفاوت است. كارآمدان اين كارها، مي توانند خوب بفهمند. حكمت، يعني نظام اسلامي حكيمانه كار كند و از روي احساسات و بي توجه به منافع و شرايط لازم و بهره هايي كه ما بايد از رابطه با دنيا بگيريم، حركت نكند. ديد بايد كاملاً حكيمانه و پخته باشد. اي بسا ما با يك دشمن كه در نهايت هم برخورد داريم، الان بايستي بنشينيم با او طرح دوستي بريزيم. اين، حكمت است. خيال نكنيد اينها از اسلام نيست؛ نخير، آن جايي كه جايش باشد، از اسلام است؛ كما اين كه رسول اكرم(ص) با خيليها - از جمله با يهود اطراف مدينه - مذاكره كرد. از آن سه طايفه، با

يك طايفه جنگيد و دو طايفه ي ديگر را نفي بلد كرد: «هوالّذي اخرج الّذين كفروا من اهل الكتاب من ديارهم لاوّل الحشر ماظننتم ان يخرجوا و ظنّوا انّهم مانعتهم حصونهم من اللَّه فاتاهم اللَّه من حيث لم يحتسبوا و قذف في قلوبهم الرّعب يخربون بيوتهم بايديهم وايدي المؤمنين فاعتبروا يا اولي الابصار»(9). خود شما مسلمانها هم خيال نمي كرديد كه بناست اينها روزي از اين جا بروند؛ اما رفتند. بنا شد كه خداي متعال اينها را اخراج كند و ديديد كه اخراج كرد. پيامبر اكرم(ص) در حديبيه با كفار قريش قرارداد بستند. حتّي با بعضي از كفار، قرارهاي بلند مدت داشتند. يعني هيچ انگيزه ي دعوايي در كار نبود. اين موضوع، در خود قرآن هم مشخص است: «لاينهاكم اللَّه عن الّذين لم يقاتلوكم في الدّين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم»(10). آن كفاري كه با شما مسأله و دعوا و سابقه ي سويي ندارند و به شما ظلم نكردند و اخراجتان نكردند، شما مي توانيد با آنها ارتباطات حسنه داشته باشيد. بنابراين، وقتي از حكمت صحبت مي كنيم، يعني رعايت مصلحت جمهوري اسلامي و ملاحظه ي تمام استفاده هايي كه اين نظام مي تواند از ارتباط با آن دولتها ببرد. بايد بر اين اساس حركت كنيم. وقتي از تقيه صحبت مي كنيم، ممكن است بگوييد تقيه متعلق به آن زماني بود كه دولت مسلطي بر سركار بود و ما هم مخفي بوديم و از ترس او چيزي نمي گفتيم. نه، همان وقت هم تقيه مسأله ي ترس نبود. «التّقيّة ترس المؤمن»(11): تقيه سپر مؤمن است. سپر را كجا به كار مي برند؟ سپر در ميدان جنگ مورد استفاده قرار مي گيرد و به هنگام درگيري به كار مي آيد. پس،

تقيه در زمينه ي درگيري است؛ چون تُرس و حرز و سنگر و سپر است. همان وقت هم اين گونه بود. وقتي تقيه مي كرديم، معنايش اين بود كه ضربه ي شمشير را بر پيكر نحس دشمن وارد مي كرديم؛ اما طوري كه او نه شمشير و نه دستي كه شمشير را گرفته و نه بلند كردن و نه فرود آمدن آن را ببيند و بفهمد، بلكه فقط دردش را احساس كند. تقيه، اين بود. آنهايي كه در آن روز تقيه مي كردند، همين طور تقيه مي كردند. آنها مخفيانه و دور از چشم دشمن، در خانه هاي پنهان، با هزار ملاحظه و مراقبت، مثلاً اعلاميه تنظيم مي كردند كه وقتي پخش مي شد، بكلي آبروي نظام را مي برد. اين كار، مثل ضربه ي شمشير بود كه وقتي بلند مي شد، بر كمر و فرق دشمن مي خورد. بنابراين، تقيه مي كرديم؛ يعني نمي گذاشتيم كه دشمن بفهمد چه كاري انجام مي گيرد. تقيه سپر بود و تقيه كننده پشت سپر مخفي مي شد. معناي تقيه اين است. الان هم همين معنا را مي دهد. مراقب باشيد بهانه به دست دشمن ندهيد در حال حاضر، استكبار جهاني داراي قدرتي است و شما هم مقاصدي داريد و مي خواهيد كارهايي انجام دهيد. هيچ لزومي ندارد كه هركسي دايم از تريبونها اعلام كند و مسابقه بگذارد كه فلان كار را مي خواهيم بكنيم و بعد هم نكند! يكي از رهبران مسلمانِ پخته ي واردي كه من در طول مدت كارهاي سياسي ديدم، «سكوتره» بود. او آدم بسيار وارد و پخته و مطلعي بود. در چند سفري كه به تهران آمده بود و ملاقاتهاي متعددي كه با او داشتم، خيلي شيفته ي انقلاب بود. او گرچه ضعيف بود و نتوانسته بود راه خودش را برود

و «گينه كوناكري» را آن طور كه ايده اش بود و دوست مي داشت، درست كند و بسازد و گرچه استكبار كَت بند و از طرق مختلف محاصره اش كرده بود، ولي انسان موفق و سالمي بود و درست مي فهميد. او اين انقلاب را خيلي دوست مي داشت و حقيقتاً از ته دل به امام ارادت داشت. در ملاقاتهايي كه با او داشتم، حرفهايي از او شنيدم كه خيلي درست بود. البته ما از خيليها حرف شنيديم، ولي اين با آنها متفاوت بود. اين گونه تصور نشود كه او براي خوش آمد ما حرفي گفته و ما هم باورمان آمده است. نه، من در اين دهساله با افراد زيادي نشستم و برخاستم و حرف زدم و شنيدم. بعضيها حرف مي زنند، ولي از زبانشان تجاوز نمي كند؛ اما بعضيها اين طور نيستند. اين حقيقت قابل تشخيص است. بنابراين، او راست مي گفت. يك وقت به من گفت: «فقط شما يك عيب داريد و آن اين است كه دايماً همه ي كارها را مي گوييد و مطرح مي كنيد. همه ي كارها كه گفتن ندارد. چرا مي گوييد؟ مي گوييد كه چه بشود؟». شايد من در سال اول رياست جمهوري كه اين حرف را از او شنيدم، اصلاً از ته دل قبول نكردم. با خودم مي گفتم كه اين دنيا، دنيايي نيست كه او خيال كند ما اگر چيزي را گفتيم، دنيا مي فهمد و اگر نگفتيم، نمي فهمد و گفتنِ ما مشكلي به وجود آورد. بعداً تجربه ها به من نشان داد كه او پخته بوده و مي فهميده است. من حالا عقيده ام همين است. بعضي از برادران، در جاهايي خيال مي كنند فقط خودشان هستند و به همين خاطر، مطالب و اهداف و آرزوهايي را به زبان مي آورند و

مي گويند كه دشمن از آن سوء استفاده مي كند. ما از اين گونه حرفها داشتيم. شما بايد مراقب باشيد كه بهانه به دست دشمن ندهيد. الان دنيا، دنياي مهمي است. در اين خصوص، وزارت خارجه و كساني كه با سياست خارجي سروكار دارند و مجلس و بقيه ي اجزاي دولت و بعضي از ائمه ي جمعه، در درجه ي اول اهميت قرار دارند. پس، مسأله ي «تقيه» بسيار مهم است كه بايد در كار سياست خارجي به آن توجه كنيم. يكي ديگر از آن آرمانها، استقلال همه جانبه است. ما بايد به ملتها نشان بدهيم و بگوييم كه مي توانيم در راه استقلال حركت كنيم و استقلال همه جانبه داشته باشيم. اين، يكي از كارهاي واجب و لازم است. ما بايد صالح باشيم تا صلاح را در همه جا گسترش دهيم نكته ي بعدي، حكومت صالحان است. برادران عزيز! اگر ما شخصاً خودمان صالح باشيم و حكومت نيز صالح باشد، مي توانيم صلاح را در همه جاي دنيا و پيش از همه در كشور خودمان گسترش بدهيم؛ ولي اگر ما صالح نبوديم، هيچ اتفاق مثبتي در جهت اهداف به وقوع نخواهد پيوست. هركس هم كه تلاش كند، بي خود تلاش كرده است. بنابراين، بايد من و شما خوب باشيم. خوب بودن هم يك معناي پيچيده يي ندارد. يعني بايد متدين و با تقوا باشيم و دروغ نگوييم و غيبت نكنيم و به مال دنيا حرص نزنيم و اهل تجمل و تشريفات و اسراف و بدخواهي نباشيم و ادعاهاي دروغ نكنيم. شخص امام(ره) انسان خوبي بود. خوبيِ او توانست تمام قلمرو حضور او را خوب و متلألي بكند. وقتي كسي خوب است، حول و حوش او هم

تحت تأثير قرار مي گيرد و خانه و دوستان و كشور و دنياي خودش را خوب مي كند. امام(ره) مثل چراغي بود كه همه جا را منوّر مي كرد؛ چون خودش منوّر بود. حتّي دشمنان امام، شخص او را از لحاظ زهد و پارسايي و بي طمعي و بي اعتنايي به دنيا و راستگو بودن در ادعاها، قبول داشتند. شايد درست باشد كه ما خطاب اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) به عثمان بن حنيف را - كه يك وقت هم امام(ره) به آن اشاره كردند - به خودمان بگوييم. «الا وانّكم لاتقدرون علي ذلك»(12): شما نمي توانيد آن گونه خوب باشيد، ما هم نمي توانيم آن طور خوب باشيم. بعد مي فرمايد: «ولكن اعينوني بورع و اجتهاد»(13). ورع داشته باشيد، از لغزشگاهها بپرهيزيد و تلاش و اجتهاد كنيد. اين اجتهاد، با كمك خدا همراه خواهد شد. برادران! بدون اجتهاد و تلاش، آدم خوب نمي شود. اي كاش مي توانستيم اين حرفها را از امام(ره) بشنويم. حالا من بايد اين حرفها را بگويم كه خودم از همه ناقصترم و به شنيدن اين تذكرات از همه محتاجترم؛ اما چه كنم كه وظيفه ي من اين است اين مطالب را به برادران بگويم. اگر تقوا نباشد، ما به دشمن خود و نظام تبديل مي شويم ما بايد عفت داشته باشيم، عفيف باشيم و به لجن بودن طبيعت بشري خودمان واقف باشيم. برادران! اين طبيعت خيلي خطرناك است. بشر اين طوري است، بشر لغزش دارد. براي اين كه آدم خودش را از لغزش نگهدارد، راه اين است كه لب پرتگاه نرود. شما كه سرگيجه داري، چرا لب پشت بام مي روي؟ شما كه لرزش زانوداري، چرا آن جا مي روي كه انسان ممكن است با مغز به زمين بخورد و نابود شود؟

به لغزشگاههاي مالي و قدرتي و ديگر لغزشگاههاي گوناگون نزديك نشويد. نمي خواهم در اين جا لغزشگاههاي متعدد را يكي يكي اسم بياورم. انواع و اقسام لغزشگاهها و لجنگاهها هست. حواستان را جمع كنيد و مواظب باشيد. ما بايد صالح بشويم. حكومت، دست من و شما و همه است. همه، بخشي از حكومتند. اگر صالح شديم، آن وقت سرنوشتي كه خدا براي صالحان معين كرده است، متعلق به ما خواهد بود. «ولكن اعينوني بورع و اجتهاد وعفة و سداد»(14). مواظب خودتان باشيد و ورع پيشه كنيد. برادران! اگر اين مصونيت نباشد، ما خود به دشمن خويش و دشمن نظام تبديل مي شويم. در حال حاضر كه ما به دنبال دشمنهاي داخلي و خارجي نظام - از امريكاي خونخوار و جنايتكار گرفته تا گروهكها و منافقين - مي گرديم تا با آنها مقابله كنيم، مواظب باشيم همان جايي كه من و شما ايستاده ايم، دشمن نظام در آن جا نايستاده باشد. من و شما كه عمري را سپري كرديم تا در راه خدا كار كنيم و اميد و آرزو داشتيم در راه او كشته بشويم و از بين برويم، ممكن است خداي نكرده به دشمن اين راه تبديل شويم. اگر ما مواظب خودمان نشديم، اين احتمال حتمي خواهد شد. تخلف از برنامه ي توسعه بايد ضد ارزش محسوب شود نكته ي بعدي درباره ي جزييات برنامه ي اول توسعه است كه جناب آقاي رئيس جمهور محترم و عزيزمان مطالبي را گفتند و باز هم ان شاءاللَّه خواهند گفت و ديگران هم گفته اند و خود شما كاملاً به آن وارديد. من فقط مي خواهم بگويم كه طراحي و اتقان و سرعت دادن به برنامه و پيروي از آن، بايد ارزش

بشود. اگر روزي كسي خود را مأمور مي دانست كه به اجتهاد خودش عمل كند، اين ديگر بايستي تمام بشود و از بين برود. اجتهاد و تشخيص و فهم شخصي، بايد در چارچوب برنامه - و نه بيرون از برنامه - باشد. اين كار بايد يك ارزش تلقي بشود و تخلف از برنامه، ضد ارزش محسوب گردد. اگر برنامه نقص دارد، كاملش كنيد؛ اما وقتي برنامه وجود دارد، بايد همه به عنوان چارچوبِ كار بپذيرند. تمام دستگاههاي دولتي و مجلس و قضايي و نظامي، بايد اين كار برايشان ارزش باشد و مسابقه براي اين كه بخشهاي گوناگون برنامه، حتّي زودتر از زمان پيش بيني شده تحقق پيدا كند، راه بيفتد. يكي از خصوصيات برنامه، «زمان» است كه بايد در وقت يا زودتر از وقت، تحقق پيدا كند. البته حرفها زياد است و به قول شاعر: گر بگويم شرح اين معنا تمام يك قيامت بگذرد وين ناتمام اميدواريم هر كداممان در هرجايي كه قرار داريم، ان شاءاللَّه بتوانيم وظيفه ي خودمان را بفهميم. الان هم در آستانه ي دهه ي فجريم كه همين مناسبت و ميمنت، براي جلسه ي ما كافي است. ان شاءاللَّه اين دهه را هرچه بهتر برگزار كنيم و آقايان هرجا كه تشريف دارند وهرجا كه مي روند، مردم را به حضور در مراسم دهه ي فجر - بخصوص روز 22 بهمن كه روز اجتماع و راهپيمايي عمومي است - تشويق كنند؛ چون امسال دشمن ما را نگاه مي كند و خيلي از كارها و گفتار ما زير چشم اوست. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) سبأ: 46 2) بحارالانوار، ج 72 ، ص 38 3) سبأ: 46 4) 1و2. سبأ: 46 5)

6) سبأ: 46 7) مطففين: 26 8) حديد: 25 9) حشر: 2 10) ممتحنه: 8 11) الاصول من الكافي، ج 2 ، ص 221 12) 1و2. نهج البلاغه، نامه ي 45 13) 14) نهج البلاغه، نامه ي 45

سخنرانى در ديدار با گروههاى مختلف مردم و ميهمانان خارجى شركت كننده در مراسم دهه ى فجر

سخنراني در ديدار با گروههاي مختلف مردم و ميهمانان خارجي شركت كننده در مراسم دهه ي فجر و كنفرانس انديشه ي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هدف از مبارزه، تشكيل حيات طيبه ي اسلامي اگر چه زندگي و وجود ما از ياد امام راحل عظيم و رهبر الهي و فراموش نشدني سرشار است، اما در چنين ايامي كه خاطره ي حيات مجدد ملت ايران و تجديد حيات طيبه ي اسلامي، با همت و اراده ي نيرومند آن شخصيت عظيم و بزرگ توأم مي باشد، ياد آن بزرگوار زنده تر و برجسته تر از هميشه است. هدف از همه ي مبارزاتي كه ملت ايران به رهبري امام بزرگوار انجام داد تا انقلاب به پيروزي رسيد و همه ي تلاشهايي كه بعد از پيروزي انقلاب در اين كشور انجام شد، تشكيل حيات طيبه ي اسلامي بود. اسلام براي انسان، روش زندگي مناسب و لايقي قايل است. اگر تنها اين شرايط محقق شد، انسان مي تواند به سعادت و كمال برسد. تلاش همه ي دلسوزان بشر و راهنمايان بزرگ انسان و انبياي عظام و اوليا و مجاهدان في سبيل اللَّه در طول تاريخ، اين بوده است كه اين حيات طيبه را براي بشر به وجود آورند. از طرف ديگر، سعي همه ي دشمنان انسان و شياطين و طواغيت آن بوده است كه بشر را از اين حيات طيبه دور كنند. لذا عنصر ايمان و دشمني با شيطانها و طاغوتها، از اجزاي اصلي دعوت همه ي پيامبران بوده و عمل پيامبر اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) هم بر اين نكته قرار داشته است.

بيشترين همت دشمنان، خاموش كردن صداي اسلام شما در تاريخ، داعيه ي حقي را هرگز نخواهيد توانست پيدا كنيد كه با شياطين و طواغيت مبارزه نكرده باشد و طواغيت و شياطين و زورگوها هم با او خصمانه و با بغض و كينه مواجه نشده باشند. امروز، تمام تلاشهاي استكبار جهاني بر اين متمركز است كه هر صدايي عليه نظام حاكم جهاني بلند شود، اين صدا را خاموش و خفه كند. از وقتي كه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد، صداي اسلام قويترين و مطمئنترين فريادي بود كه عليه نظم ظالمانه ي حاكميت استكبار جهاني بلند شده است. به همين جهت، امروز بيشترين همت دشمنان و طواغيت، خاموش كردن صداي اسلام است. در اين يازده سالي كه از پيروزي انقلاب مي گذرد، آن قدري كه دستگاههاي استكبار و متوليان نظم حاكم جهاني - چه دستگاههاي تبليغاتي و فرهنگي و چه دستگاههاي سياسي و نظامي و اقتصادي - عليه دعوت اسلامي و بخصوص مركز دعوتِ انقلابيِ اسلام - يعني ايران اسلامي - تلاش و فعاليت كرده اند، عليه هيچ حادثه و پديده ي ديگري اين قدر تلاش نشده است. ما به خاطر اسلام با استكبار مواجهيم خوب است كه ما امروز در سالگرد پيروزي انقلاب و ورود امام(ره)، در يك جمله ي كوتاه روشن كنيم كه هدف ما چيست و مواجهه ي دشمن با ما، از قِبَل چه مسأله يي است و همين طور روشن كنيم كه اين عرصه ي مبارزه و اين صحنه ي درگيري، تا كجا امتداد دارد و به كجا خواهد رسيد؟ من مي گويم در مواجهه ي قدرتهاي مسلط عالم با انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، مسأله، اسلام خالص و پيراسته از تحريفهاي ايادي استكبار جهاني است. براي

ما و دشمنانمان، مسأله، اسلام است. ما به خاطر اسلام با استكبار مواجهيم. استكبار جهاني، كه در رأس آن امريكا و در ذيلش همه ي دستگاههاي شيطاني مسلط عالم يا حتّي دستگاههاي غيرمسلط - كه براي منافع استكبار كار مي كنند - قرار دارد، هدفش از مواجهه ي با ايران اسلامي، فقط اسلام است و بس. هيچ مسأله ي ديگري در ميان نيست. ما به خاطر تحقق حيات طيبه ي اسلامي، نه فقط براي خودمان، بلكه براي بشريت مبارزه مي كنيم. معناي اين حرف، اين نيست كه ما مي خواهيم لشكركشي كنيم تا ببينيم ايادي استكبار در كجا حيات طيبه ي بشري را نقض كرده اند و با آنها بجنگيم! اين جنگ، از اين مقوله نيست. سعي ما در پايگاه اسلام اين است كه ثابت كنيم بشريت در زير سايه ي سنگين و خبيث حاكميت كنوني استكبار بر عالم، رنج مي كشد و روزبه روز به بدبختي نزديكتر مي شود و اسلام مي تواند بشر را نجات بدهد. ما ثابت كرده ايم و ثابت خواهيم كرد كه اسلام مي تواند با قدرتهاي بزرگ عالم مواجه شود و نظم ظالمانه ي دنيا را به هم بزند. استكبار هم روي همين نكته حساسيت دارد. هر ملت و دعوت و نظامي كه فرهنگ سلطه ي جهاني را قبول كند، استكبار با او مي تواند بسازد و با او بحثي ندارد. هر فرهنگ و ملت و نظامي كه فرهنگ سلطه - يعني حاكميت خداوندان زر و زور و امپراتورهاي قدرت جهاني - را رد بكند، او در نظر و چشم آنها مبغوض است. امروز، اسلام و ما اين نظام سلطه را در دنيا رد مي كنيم و او را محكوم مي سازيم و مسؤول بدبختي ملتها و انسانها در سراسر عالم مي شماريم. ما

از تهمتهايي كه دستگاههاي تبليغاتي وابسته ي به غرب، متوجه انقلاب و كشور و ملت ما مي كنند، سراسيمه نشده ايم و نخواهيم شد. از اول پيروزي انقلاب، مرتجعترينِ مرتجعان عالم، ملت و انقلاب ما را - كه مترقيترين حركت پيشرو زمان خودش را انجام داده بود - به مرتجع بودن متهم كردند!! كه بايد بگويم اين اتهام، ما را سراسيمه و دستپاچه نمي كند. در زمينه ي سياسي نيز انواع و اقسام تهمتهايي را كه مي دانند براي ملت و نظام اسلامي در ايران نامطلوب و زشت است، متوجه انقلاب و ملت و دولت و كشور ما كردند. خود آنها هم مي دانند كه اين تهمتها خلاف واقع است؛ اما براي اين كه حيثيت اين انقلاب را در منظر ميليونها مسلمان و حتّي غيرمسلمان - كه در دنيا به اين انقلاب چشم دوخته اند و به آن اميدوار شده اند - ساقط كنند، اين اتهامات را شايع مي كنند و در رسانه هاي گروهي مطرح مي سازند. در مصاف ميان اسلام و قدرتهاي شيطاني، اسلام پيروز است مسأله ي اصلي اين جاست كه در مصاف ميان اسلام و دستگاههاي قدرت شيطاني، آن كه پيروز است، اسلام است و ما اين را امروز مشاهده مي كنيم. علي رغم اين كه با انواع تبليغات دروغ، سعي كردند دعوت اسلامي در ايران را زشت جلوه بدهند و آن را به مسايل فرقه يي و طايفه يي و نژادي مربوط بكنند و بين مسلمانان اختلاف بيندازند و جامعه ي ايران اسلامي را از لحاظ عاطفي از مسلمانان ديگر جدا كنند، اما شما امروز مشاهده مي كنيد كه در اطراف عالم، ندا و دعوت اسلام و شوق به اين دين، دنيا را پُركرده است. اين، پيشرفت اسلام است. استكبار جهاني نمي تواند ادعا

كند كه در مقابل اسلام قادر به اعمال قدرت مي باشد. اين، نمونه ي آن است. جنگ تحميلي را كه به راه انداختند، نه فقط نتوانستند جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي در ايران را شكست بدهند و با محاصره ي اقتصادي و تبليغاتي و فرهنگي، نه فقط نتوانستند به اين انقلاب و نظام ضربه بزنند، بلكه حتّي نتوانستند جلوي ساطع شدن نور حقيقت اين انقلاب را در سراسر عالم بگيرند. ببينيد امروز در اروپا و در قلب مدنيت و فرهنگ غربي كه اسلام را خصم خود مي داند و با اسلام مبارزه مي كند، دعوت اسلامي چه شورونشاطي به وجود آورده است. حقيقت همين است و آينده نيز محكومِ همان حقيقتي مي باشد كه انبياي عظام خبر داده اند و اسلام به ما وعده داده است. معجزه ي الهي تحقق پيدا كرد اسلام بر تمام مكايد دشمنانش پيروز خواهد شد. اگر يك روز در سراسر جهان به ما و يا به ديگر انسانهاي معمولي مي گفتند كه در قلب اروپا كساني به شوق اسلام خواهي تشكل پيدا خواهند كرد، باورش مشكل بود. اگر مي گفتند كه امپراتوريِ بنا شده بر اساس مادّيگري وضديت با خدا، متلاشي خواهد شد، باورش مشكل بود. اگر مي گفتند در كشورهاي ارتجاعي و علي الظاهر اسلامي و علي الباطن محكومِ قدرتهاي وابسته ي به غرب و دستگاههاي ضد اسلامي، حركتهاي اسلاميِ مترقي به وجود خواهد آمد، باورش مشكل بود. اگر مي گفتند در اقصا نقاط كشورهاي اسلامي، مردم مسلمان با انگيزه هاي ايماني خودشان حركت و قيام و فداكاري خواهند كرد تا كلمه ي اسلام را بلند كنند، باورش مشكل بود؛ چون دستگاه حاكميت استكبار جهاني و سلطه ي شيطاني، تمام ترتيبات را به گونه يي رديف كرده بود كه معنويت

و دين - و بخصوص اسلام - بكلي از صحنه خارج بشود. اما معجزه ي الهي تحقق پيدا كرد، اسلام به صحنه آمد و مخالفان خود را از صحنه خارج كرد و كماكان خارج مي كند. دايره ي گسترش و نفوذ اسلام در آينده پيشتر خواهد رفت امروز، از دوقطب سياسي و اقتصادي عالم - قطب شرق و قطب غرب - قطب شرق تقريباً متلاشي شده است و چيزي به نام بلوك شرق، امروز ديگر در دنيا مطرح نيست. كسي اين را باور نمي كرد. من مي گويم دايره ي گسترش و نفوذ اسلام، از اين خيلي پيشتر خواهد رفت و بشريت در آينده ي نه چندان دور، شاهد خواهد بود كه حاكميت غرب و فرهنگ سلطه و ضد ارزشهاي حاكم بر بشر متلاشي خواهد شد و آن چيزي كه امروز به نام بلوك غرب بر دنيا ظلم و جفا مي كند، از بين خواهد رفت و اين از بركات اسلام است. در آينده يي كه خيلي دور نخواهد بود، بشريت شاهد خواهد بود كه حكومت غاصب صهيونيستها، مجبور به عقب نشيني خواهد شد و ملت مظلوم فلسطين، به حقوق خود خواهند رسيد. اين، طبيعت زمان و روند كنوني حقايق در عالم است و مسلمانها بايد خودشان را آماده كنند. مسلمانهاي مؤمن و معتقد بايد بدانند كه امروز، روز اسلام و روز نقش و دور اصلي اين دين است. اسلام پيشرفت خواهد كرد و ان شاءاللَّه در صحنه ي ذهن بشر و بر واقعيتهاي زندگي حاكم خواهد شد. ما در نظام جمهوري اسلامي، به تبعيت از امام فقيد بزرگوارمان - آن شخصيت نمونه ي امروز عالم و كسي كه از نوع اولياي خدا و جزو سلسله ي برگزيدگان الهي

بود - راه پاي فشردن بر مواضع اسلام و مقابله با طواغيت را با قدرت و قاطعيت تعقيب خواهيم كرد و معتقديم كه آينده در اختيار اسلام و متعلق به اين دين است. من به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از نقاط مختلف تشريف آورده ايد، مخصوصاً ميهمانان دهه ي فجر كه از كشورهاي ديگر تشريف آورده اند، خيرمقدم و خوش آمد عرض مي كنم و توفيقات همه ي شما را از خداوند متعال خواستارم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در مراسم اعطاى نشان فتح به فرماندهان و نيروهاى نظامى ارتش و سپاه در عمليات كربلاى 5 و 7

بيانات در مراسم اعطاي نشان فتح به فرماندهان و نيروهاي نظامي ارتش و سپاه در عمليات كربلاي 5 و 7 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قدر رزمندگان جنگ، محفوظ و مضبوط است اين مراسم موجب شد كه علاوه بر خاطره ي فتح تاريخي ملت ايران و فجر عظيم تاريخ اسلام كه اين روزها در گوشه و كنار جامعه و ذهن و دل ملت ما مشهود و برجسته است، خاطره ي دوفتح بزرگ و دو جهاد پيروز - كه در حقيقت هر جهادي مجموعه يي از پيروزيها و مجاهدتها و عظمتهاست - در ذهن ما زنده بشود. اگر چه جمع معتنابهي از فرماندهان و برجستگان عمليات كربلاي 5 و 7 امروز مورد تقدير و تشكر قرار گرفتند، ولي بي شك فقط شما نبوديد. بسياري از كساني كه در اين عمليات تلاش كردند و زحمت كشيدند و جان و زندگي و همت و نيرويشان را در دستان خود گرفتند و آماده ي نثار به پاي اين انقلاب و ملت و كشور شدند، به شهادت رسيدند و بسياري هم امروز هستند و ممكن است بعضي از آن عناصر عزيز را ما تا آخر هم نشناسيم. چه قدر از بسيجيان و سربازان

و پاسداران و جهادگران و ديگر نيروها وجود دارند كه به نحوي در جبهه حضور داشتند و در اين دو عمليات و در بقيه ي روزهاي دشوار و پُرافتخار جنگ تحميلي تلاش و فداكاري كردند و ما حتّي نام آنها را هم نمي دانيم؛ ولي قدر آنها در نزد كرام الكاتبين و قديسين و كروبين ملأ اعلي محفوظ و مضبوط است. عضويت در نيروهاي مسلح افتخار است مسأله اين است كه شما برادران ارتشي و سپاهي و بسيجي و ديگر كساني كه به نحوي با نيروها و دفاع مسلح سروكار داريد، بايد به اين نكته توجه داشته باشيد كه عضويت در نيروهاي مسلح افتخار است و هيچ افتخاري هم براي يك ملت، معادل اين گونه افتخارات نيست. اگر ملتي مثل ملت ايران داراي هدفهاي بلندتري است، نيروهاي مسلح جسم و جان خودشان را براي فداكاري در راه ملت و كشورشان آماده نگه مي دارند و هيچ افتخاري برايشان بالاتر از اين نيست. هركس عضو نيروهاي مسلح است، بايد احساس سربلندي كند و همه ي كساني كه در چارچوب اين ملت و كشور زندگي مي كنند، بايد براي اعضاي نيروهاي مسلح، اين افتخار و ارزش را قايل باشند و بشناسند و بدان اعتراف كنند. البته، افتخار به فداكاري است و امكان فداكاري به آمادگي جسمي و روحي است و نيروهاي مسلح بايستي روحاً و جسماً خودشان را آماده نگه دارند. در صورتي كه ما قوي باشيم، خواهيم توانست تهديدها را از كشور و ملتمان دور كنيم. كساني كه در وجود شيطانيشان، وسوسه ي تعرض و تجاوز و بدخواهي و آتش افروزي است، اگر بدانند كه اين ملت قادر است از خود دفاع كند و آماده ي

اين دفاع است، اين وسوسه ها در وجود آنها سركوب خواهد شد. آن روزي كه دشمن از مرزهايمان به ما حمله ور شد، فكر نمي كرد ملت ما بتواند از خودش دفاع كند. ملت را ضعيف پنداشته بود كه به ما حمله كرد. دنياي استكبار هم كه رژيم عراق و شخص صدام حسين را در حمله به مرزهاي ما تحريك كرد، ملت ما را ضعيف انگاشته بود. اگر هر متعرض و متجاوزي احساس كند كه ملت و نيروهاي مسلح ما توانايي دفاع ندارند، آنگاه خطر جدي و حتمي خواهد شد. بايد نيرومند بودن اين ملت، در نيروهاي مسلح تجلي كامل پيدا كند. البته ملت ما، ملتي بسيار نيرومند و داراي قدرتِ تمام نشدني براي دفاع از خود است - در اين هيچ شكي نيست - اين قدرت و اين توانايي بايد در نيروهاي مسلح جلوه ي كامل خود را پيدا كند. ارتش و سپاه بايد در حد شايسته ي ظرفيت ملت باشند ارتش و سپاه، بايد از لحاظ سازماندهي و روحيه و دانش رزمي و تجهيزات و از همه ي جهاتي كه در امكان دفاع تأثير دارند، در حدي باشند كه شايسته ي ظرفيت اين ملت است. آن روزي كه دشمن در سال 59 به ما حمله كرد، او از يك نظر درست فهميده بود. او نيروهاي مسلح را ديده بود، اما ملت را نديده بود. در آن زمان، نيروهاي مسلح ما دچار ناتواني و ضعف بودند و دشمن نمي توانست قوّت ملي ما را درك كند و اين طبيعي است كه رژيمها و اشخاصي كه با ملتها و آحاد مردم سروكار و ربطي ندارند، نمي توانند نيروي اين ملت و قدرت ايماني ناشي

از آن را درك كنند. ملت ما، اين نيرو و قدرت را در خلال عمل نشان داد. اين بسيجهاي عظيمي كه مردم ما شدند و نيروي تمام نشدني يي كه اين ملت تا لحظه ي آخر از درون خود جوشاند، نيروهاي مسلح را هم قوي و مستحكم كرد و به آنها روحيه و توان حقيقي داد. نيروهاي مسلح ما، تشكيلاتي متشكل از خود اين ملت هستند؛ بنابراين همان نيرو در آنها هم هست. سازماندهي نيروهاي رزميمان، بايستي حاكي از قدرت ملت باشد و قدرت مردم را نشان بدهد. امروز، ما اين را از شما مي خواهيم. مسؤولان ارتش و سپاه بدانند كه اين، مسؤوليتِ غيرقابل تخلف آنهاست. امروز، ارتش و سپاه بايد هرچه مي توانند - يعني بي نهايت - خودشان را قوي كنند. شما مي توانيد خودتان را بي نهايت قوي كنيد. نگويند ما را پشتيباني لجستيك و حمايت مالي و پولي و غيره بكنيد تا ما قوي شويم. نه، طبيعي است كه مسؤولان يك كشور، در درجه ي اول همه ي امكاناتشان متعلق به نيروهاي نظامي است و هرچه كه در بنيه ي كشور امكان داشته باشد، نيروهاي مسلح پشتيباني خواهند شد كه اين نكته، در جنگ هم نمايان بود. شما ديديد كه چند سال همه ي امكانات كشور را تا آن جايي كه ميسور بود، تقريباً در اختيار نيروهاي مسلح گذاشتيم. الان هم همان گونه است و همان طور هم خواهد بود. نبايد هيچ گونه تحركي از طرف شما - كه سپاه و ارتش هستيد - متوقف به اين بماند كه از شما پشتيباني مورد نظرتان را بكنند. آن مقداري كه ممكن و لازم است، پشتيباني مي شود؛ ليكن شما تلاش خودتان را بكنيد. وجود سپاه و

ارتش براي حفظ كشور و انقلاب لازم است امروز، وسوسه ها در مورد ارتش و سپاه تمام شده است. نمي گويم بكلي تمام شده؛ اما وسوسه يي كه گيرا باشد، ديگر وجود ندارد؛ چون از طرف مسؤولان، حرف كامل و قاطع زده شده و حتّي خطوط ريز آن تقريباً معين شده است. ما كميته و هيأتي را مأمور كرديم كه نشستند و تقريباً خطوط ريز را بين ارتش و سپاه بحث كردند و مورد تبادل نظر قرار دادند و ما تقريباً و بتدريج به نقاط نهايي نزديك شده ايم و مي شويم. از نظر من، تقريباً اصول و كليات روشن است؛ ولي در مورد جزييات گفتم آقايان بنشينند و جزييات را بحث و بررسي كنند و راه حل پيدا نمايند. در اين زمينه ها، هيچ گونه ابهامي وجود ندارد و نبايد وسوسه يي باشد. اگر از كساني كه در ارتش و سپاه هستند - بخصوص كساني كه در رده هاي نسبتاً بالاي اين دو نيرو هستند - چيزي شنيده شود، قطعاً قابل قبول و پذيرش نيست. اگر كسي بگويد من امنيت شغلي ندارم، بايد اشكال را در خودش جستجو كند. بايد ديد در درونش چيست كه احساس امنيت نمي كند. اگر كسي بگويد من آينده ي سازمان خودم را نمي دانم، بايد ديد ايراد در ذات او چيست، او را بايد پيدا كرد؛ والّا آينده كاملاً واضح و روشن است. وجود اين دو سازمان رزمي، براي حفظ اين كشور و انقلاب لازم است و بايد همه با هم در محدوده هايي كه مشخص شده است، همكاري كنند. من، در مورد تمام اين جزييات و خصوصيات، احساس مسؤوليت مي كنم. من، نمي توانم قبول بكنم كه كسي آن جا بنشيند و بدون

هيچ گونه احساس مسؤوليتي، دهانش را باز كند و راجع به هريك از اين دوسازمان چيزي بگويد. اين، امانتي است كه دست من سپرده شده و من بايد آن را حفظ كنم. من امانتدار مردم نسبت به نيروهاي مسلح هستم در نظام جمهوري اسلامي، فرماندهي نيروهاي مسلح چيزي نيست كه كسي با قهر و غلبه به دست آورده باشد تا ديگري بگويد اين غاصب است؛ بلكه چيزي است كه با استحقاق از طرف مردم به مقامي داده شده و امانتي در اختيار اوست. من، امانتدار مردم نسبت به نيروهاي مسلح و ارتش و سپاه هستم. شما ارتش و سپاه، دو سازماني هستيد كه امانت مردم در دست من مي باشيد. من، اين امانت را حفظ كرده و از آن دفاع خواهم كرد. در اين زمينه، هيچ گونه سستي از هيچ كس پذيرفته نيست؛ چه رسد به اين كه حرفها يا اظهاراتي صادر شود كه موجب سستي در يك جمع گردد. هر كدام از شما آقايان كه مسؤوليتي داريد، حيطه ي زير دستتان نزد شما امانت است؛ امانتي از جانب خداوند و ملت و نظام جمهوري اسلامي. فرماندهان عمده و آنها كه مقامشان بالاتر است، امانتشان سنگينتر و مسؤوليتشان بزرگتر مي باشد. هركدام از شما - ولو فرمانده ي يك گروهان و يا يك قسمت كوچك باشيد - امانتي دست شما سپرده است و حق نداريد اين امانت را همين طور بيندازيد و به اميد تقدير رها كنيد و به كار و فكر ديگري بپردازيد. خير، اگر بعضي از فرماندهان در آن نقطه يي كه مأموريت آنهاست، حضور پيدا نكنند يا مرتب حضور پيدا نكنند، خيانت كرده اند. اگر در جايي كه به

دست شما سپرده شده است، نمي توانيد حضور پيدا كنيد، مشخص كنيد و بگوييد تا نتوانستنِ شما را علاج كنند. بايد به طور دايم و با دقت و مراقبت، آن جايي كه هستيد و در آن حيطه يي كه دست شماست، حضور داشته باشيد. اگر غير از اين باشد، در امانت خيانت شده است. خيال نكنيد كه خيانت چيز عجيب غريبي است. خيانت در امانت كه شاخ و دم ندارد. هر نوع كوتاهي كردن در حراست از آن چيزي كه در اختيار شماست، خيانت است و خيانت در امانت از هيچ كس پسنديده و پذيرفته و مقبول نيست. اگر فرمانده ي يك قرارگاه يا يگان عمده يا رئيس يك اداره ي مهم و يا رئيس يك قسمت كوچك هستيد، فرقي نمي كند. هرچه هستيد، آن حيطه ي زير امر شما كه در اختيارتان است، در دست شما امانت است و بايد آن را با كمال قدرت و دقت و وسواس و بدون اندكي سستي و قصور، حفظ كنيد. اگر چنين كاري نكرديد، به اين كشور و ملت، ضرري وارد شده است. صفحه ي جنگ و هشت سال تجربه در پيش روي ماست ما در طول اين هشت سالي كه گذشت، بايد تجربه هاي زيادي آموخته باشيم. بايد چيزهايي كه نداشتيم، فراهم كنيم و آن چيزهايي كه داشتيم و خوب نگه نداشتيم، طرز نگهداري آنها را ياد بگيريم. بايد ياد بگيريم كه از آن چيزهايي كه داشتيم و خوب از آنها استفاده نكرديم، خوب استفاده كنيم. آن چيزهايي كه نفهميديم وجودش در هنگام ضرورت لازم است و خسارتي كه از اين ناحيه بر ما وارد شد، بايد جلوي اين كار و خسارتهاي مشابه را بگيريم. صفحه ي

جنگ و صفحه ي هشت سال تجربه، در پيش روي ما گشوده شده است. اين صفحه را ببينيد و يك بازنگري بكنيد: «ثم ارجع البصر كرّتين»(1): دوباره نگاه كنيد، ببينيد چه خبر است. ميدان جنگ چه خبر بود؟ چگونه مي توانست باشد و چرا آن طور نشد؟ به خودمان برگرديم و درس بگيريم. بايد از آنچه كه گذشته و پشت سر ماست، درس بگيريم و مي توانيم درس بگيريم. روزهاي باشكوه و عزيز و شبهاي فراموش نشدني يي در اين هشت سال گذشت. شبهايي كه - به تعبير بعضي از رؤساي كشورها - تا صبح دوستان و دشمنان ما در سراسر دنيا نخوابيدند. چه شبهايي بر شما رزمندگان گذشت. آنهايي كه شهيد شدند، آنهايي كه در منطقه ها حضور داشتند، آنهايي كه فداكاري كردند، مي دانند و بدانند شما ساعات و شبهايي را گذرانديد كه در سرتاسر دنيا، دشمنان شما از وحشت و دغدغه و دوستان شما از شادي و هيجان نخوابيدند. چيزهاي عجيبي گذشت و در مدت هشت سال، در اين خط و نوار مرز كارهاي عجيبي انجام گرفت. مرد جنگ بيدار است دشمن، به هر حال دشمن است و من هم نمي توانم از غيب بگويم آن دشمن بيدار يا خواب است، يا قصد جنگ دارد يا ندارد، يا خواهد جنگيد و يا نخواهد جنگيد؛ ولي مي گويم كه دشمن، دشمن است و مادامي كه از خودش انصاف نشان نداده است و پشيماني از تجاوز و تعرض در او مشهود نيست، بايستي از او برحذر بود. دشمن، چنين است؛ مگر اين كه نشان بدهد دشمن نيست. رژيم عراق با تهاجم به مرزهاي كشورمان در يكي از سخت ترين شرايط تاريخي زندگي ما، نشان داد كه

با ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي و سلامت و صلح منطقه دشمن است. اين را نشان داد و ثابت كرد و جاي ترديد نيست. امروز و در طول آن هشت سال، كدام آدم عاقل و مطلعي در دنيا باور كرده است كه تهاجم صدام حسين و لشكريانش به مرزهاي جمهوري اسلامي، عكس العمل چيزي يا يك حركتي بوده است؟! از اين حرفها گفته و مي گويند؛ اما كدام آدم عاقل و مطلعي ممكن است چنين چيزي را باور كند؟! به هر حال، اگر از روي شيطنت و شرارت و حماقت و تحريك پذيري از دشمنان اسلام و تحريك شدن حس جاه طلبي او به وسيله ي بعضي از مرتجعان موذي منطقه بود، ضربه را خوردند و اين ضربه، ضربه يي فراموش نشدني براي خودشان و ديگران است. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «انّ أخا الحرب الارق»(2): مرد جنگ بيدار است. بيدار باشيد. اين بيداري، در عمل شما نشان داده خواهد شد. اين، چيزي است كه ملت ايران از شما مي خواهد و من به عنوان فرمانده ي شما از شما مي خواهم. بايد اين بيداري را در عملتان نشان دهيد. عذري براي آماده نبودن پذيرفته نيست. براي پيگيري اين آمادگي، من دستورات لازم را هم به ستاد فرماندهي كل قوا و هم به ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران داده ام. ستاد كل سپاه پاسداران هم در جريان آنچه كه ما به ستاد فرماندهي كل قوا دستور داده ايم، است. بايد همه ي نيروهاي مسلح و همه ي عناصر فعال در اين نيروها، هركدام از جهتي سهم خودشان را در حفظ آمادگي و افزايش قدرت ايفا كنند. اميدواريم كه خداي متعال به شما كمك كند و ان شاءاللَّه اين توفيق را هم به

ما بدهد كه بتوانيم ياد رزمندگان عزيز و شجاعتهاي بزرگ آنها را هميشه زنده بداريم. اين، يك وظيفه ي قطعي بر عهده ي ماست و اهدا و تقديم اين نشان به شما نيز به همين معناست. اين اقدام، بزرگداشت شجاعت و فداكاري يي است كه در آن برهه از شما صادر شد و اين چيز كوچكي در مقايسه با آنهاست. آنچه مهمتر و بزرگتر است، سپاس الهي و پاداشِ معنويِ تمام نشدني است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ملك: 4 2) نهج البلاغه، نامه ي 62

سخنرانى در ديدار با فرمانده و جمع كثيرى از پرسنل نيروى هوايى ارتش جمهورى اسلامى ايران

سخنراني در ديدار با فرمانده و جمع كثيري از پرسنل نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم پيوستن ارتش به مردم، پيروزي انقلاب را آسان كرد شايد در طول اين يازده سال اتفاق نيفتاده باشد كه من مثل امروز - يعني نوزدهم بهمن - را با جمعي از برادران نيروي هوايي نبوده باشم و در احساس شكوهمند خاطره ي بي نظير آنها شركت نداشته باشم. سال 57، آن روزي كه نيروي هوايي سد پولاديني را شكست و براي اولين بار فرماندهي امام را در ارتش انقلاب اعلام كرد و بعد از آن، در سالهاي ديگري كه اين خاطره را گرامي داشت، من هر سال مثل امروز را با شما بوده ام و حالا كه به پشت سر و اين ده، يازده سال نگاه مي كنم و سالهاي پُرحادثه و پُرماجرا و حقيقتاً سرنوشت ساز را در ذهن خود بازنگري مي كنم، مي بينم كه حقاً راه پُرپيچ و خم و پُرفراز و نشيبي - آن هم با سربلندي - براي شما پرسنل نيروي هوايي طي شده است. در سال 57 كه نيروي هوايي وارد گود انقلاب شد، كاري را

انجام داد كه اگر در هر كشور وانقلابي، هر عنصري از عناصر مسلح آن كار را انجام بدهد، براي او يك افتخار دايمي به حساب خواهد آمد؛ چون همه مي دانند كه رژيم گذشته روي ارتش سرمايه گذاريهاي گوناگوني كرده بود و به آن اميد زيادي داشت. البته، اميد نابجايي بود. علت هم اين بود كه در حقيقت آن جايي كه او سرمايه گذاري كرده بود و آن بخشي كه او همه چيز را رايگان در اختيارش گذاشته بود، كارايي نداشت و كاري از او بر نمي آمد. رؤسا و فرماندهان بالا و عناصر ويژه در ارتش، متعلق به دستگاه سلطنت و رژيم بودند؛ اما آن عناصر ويژه، در روزِ روز و جايِ جا، كارايي نداشتند. البته، هميشه بدنه كارايي دارد. بدنه ي ارتش كه جزو آحاد مردم بود، نه مشمول خيرات و بركات آن دستگاه بود و نه قاعدتاً آن دستگاه مي توانست به او اميدي داشته باشد. لذا وقتي كه براي بدنه ي ارتش، معرفت و آگاهي به مسايل جاري كشور پيدا شد، همه ي بساطي كه آنها چيده بودند، واژگون شد. اول نيروي هوايي سد را شكست و وارد ميدان شد، بعد هم نيروي زميني به آن ملحق گرديد. نيروي زميني به انقلاب پيوست و وارد صفوف انقلاب شد و همين به پيروزي سريع انقلاب كمك كرد. شايد امروز كساني در مقام تحليل برايشان دشوار باشد كه قبول كنند پيوستن ارتش به انقلابيون و مردم، كار پيروزي را آسان كرد و جلو انداخت. شايد خيال كنند كه اين حرف، از نقش مردم و مردمي بودن انقلاب خواهد كاست؛ در حالي كه اين اشتباه است. هنر يك انقلاب همين است كه مي تواند

عناصر نيروهاي مسلح دشمن را هم متوجه به خود كند و به حقانيت خويش معتقد و جزيي از خود نمايد و كرد. اين حقانيت انقلاب و مردم بود كه توانستند نيروهاي مسلح و ارتش را از خود كنند و در جناح خود قرار بدهند و همين موجب شد كه پيروزي آسان شود و زود به دست آيد. بدون اين هم شايد پيروزي به دست مي آمد، اما با زحمات زياد و شايد با يك فاصله ي طولانيتر. نيروي هوايي ارتش، معتمد و مؤتمن ملت ايران اين نكته را هم مطرح بكنم كه سران ارتش رژيم پادشاهي - آن كساني كه رتبه هاي بالايي داشتند و وابسته ي به آن نظام بودند - بالاخره به اسلام و انقلاب ايمان نياوردند و به مردم متصل و ملحق نشدند و انقلاب هم به آنها ايمان نياورد. البته، آنها بر طبق طبيعت خود، شروع به برخورد موذيانه با انقلاب و ستيزه گري كردند، ليكن انقلاب هوشيار و بيناست و فوراً توطئه هايشان را درك كرد و آنها را از دور خارج نمود. همان ماههاي اول پيروزي انقلاب، يكي از عناصر سطح بالاي نيروي هوايي، در وزارت دفاع پيش من آمد و گفت: اين ارتش و صندوق عمومي مردم، يك ميليارد تومان خرج من كرده است. من اين دوره ها را ديده ام و اين تخصصها و آگاهيها را دارم. من آسان به اين جا نرسيده ام. شما از اين سرمايه بهره برداري كنيد. تعدادي از اين قبيل بودند. ما حرفي نداشتيم كه اگر سرمايه يي متعلق به ملت است، آن را بگيريم و استفاده كنيم؛ چون متعلق به ملت بود. انسانها هم متعلق به جمعند. من و شما هم متعلق به

جمعيم و براي خودمان نيستيم. انسان در يك حيثيت شخصي، متعلق به خودش است؛ اما در يك حيثيت جمعي و در يك ديد عمومي - به يك معنا - متعلق به خود نيست، بلكه متعلق به آن مجموعه يي است كه در آن قرار دارد. لذا حق ندارد خودش را از بين ببرد و يا دچار آفات و مشكلات بكند؛ چون به سرمايه ي جمع ضربه وارد مي آيد و صدمه مي خورد. ما حرفي نداشتيم كه اگر انساني در خدمت جمع قرار مي گرفت، آن را به عنوان ذخيره و سرمايه يي نگهداريم؛ ليكن دروغ مي گفتند و دروغشان آشكار شد و البته گريختند و آنهايي كه به عنوان جرمي، در دادگاههاي انقلاب گرفتار نشدند، رفتند و بالاخره هم در خدمت انقلاب و مردم قرار نگرفتند. اين، آن قشرها بودند؛ نه قشرهايي كه زهر تبليغات مسموم دشمنان اسلام در اعماق جان آنها فرو نرفته باشد و به عنوان مُهره يي در دست دشمنان ملت به كار گرفته نشده باشند. آنها حقيقتاً با همه ي وجود در اختيار اسلام و انقلاب و ملت قرار گرفتند. وقتي تاريخ يازده سال گذشته را مي بينم، حقيقتاً مشاهده مي كنم كه در طول اين يازده سال، نقاط درخشان نيروهاي مسلح و ارتش جمهوري اسلامي ايران - بخصوص نيروي هوايي - بسيار زيادتر از گنجايش يازده سال عمر معمولي يك انسان و يك مجموعه است. حقيقتاً در اين يازده سال، خيلي خدمت انجام گرفته است. البته، حق هم همين است. نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، به عنوان تنها تشكيلاتي كه مأمور حفاظت از آسمان كشور و مأمور پشتيباني از يگانهاي رزمي سطحي است، بايد هم به عنوان يك معتمد و

مؤتمن براي اين ملت، در دشوارترين جبهه ها و خطوط حضور داشته باشد. اين، وظيفه ي همه ي ماست. هر ملتي كه دم از استقلال بزند، دشمن استكبار به حساب مي آيد ملت ما با داعيه ي استقلال و سرپيچي از نظم استكباري عالم، براي خودش در دنيا دشمن درست كرده است. بعضيها مي گويند: كاش كاري مي كرديد كه اين همه قدرتها دشمن شما نمي شدند(!) آنها نمي فهمند كه چه سخني بر زبانشان جاري مي شود. مسأله اين است كه نظام سلطه و قدرت مطلقه و رأس هرم استكبار جهاني كه امروز در دنيا حاكم است و نيز قدرتهاي نسبيِ وابسته به آن رأس، هر ملت و دولت و انساني كه دم از استقلال بزند، دشمن خود به حساب مي آورند. امروز در دنيا مي بينيد كه بعضي از قدرتهاي جهاني، به بركت علم و صنعت پيشرفته يي كه در اختيار دارند و با سوء استفاده از آن، تمام مهارهاي عالم و زمامهاي قدرت - چه مهارهاي اقتصادي و چه مهارهاي سياسي و چه توليد و تبليغات و فرهنگ عمومي ملتها - در سرتاسر جهان را به دست خود گرفته اند و يا خواسته اند بگيرند؛ در حالي كه اين علم متعلق به آنها نيست و متعلق به بشر است. علم را كساني به وجود آوردند كه متعلق به اين قدرتها نبودند؛ بلكه متعلق به جامعه ي بشري بودند و اين ابتكارها و اختراعها و پيشرفتهاي علمي را براي بشر فراهم و تقديم كردند. البته، اين سوء استفاده از علم و صنعت، متعلق به امروز هم نيست؛ در گذشته هم همين طور بوده است. دولت انگليس يا پرتغال و يا اسپانيا، هركدام بر بخشي از دنيا و مستعمرات حاكم

بودند و يا كشور فرانسه كه در برهه هاي مختلف دويست، سيصد سال اخير، در برخي كشورها حضور استعماري داشته است. هر كدام از اين كشورهاي اروپايي، در برهه يي از زمان، خداوندگار بخشي از دنيا بودند. همين اسپانيا كه حالا يك دولت معمولي است، روزي خداوند بخش عظيمي از اين عالم بوده و در آفريقا و امريكاي لاتين حضور داشته است. پرتغال و فرانسه هم همين طور در آسيا حضور داشتند. آن روز هم كساني كه قدرت را در اختيار داشتند، مي خواستند زمام همه ي امور كشورهايي را كه تحت سلطه شان بود، به دست گيرند و بر فرهنگ و آموزش و زبان و تاريخ و آداب و عادات و دين و از جمله اقتصاد و امور نظامي و سياسي آنها تسلط يابند؛ مثل انگليسيها در هند و فرانسويها در الجزاير و بقيه ي استعمارگران در جاهاي مختلف. البته در آن روز، ارتباطات در دنيا ضعيف بود و قدرتِ رساندن پيام استكبار و استعمار به همه جاي دنياي زير نفوذشان، آن چنان نبود كه امروز است. استكبار خودش را صاحب حق مي داند كه در امور ملتها دخالت كند امروز كه دولت امريكا در رأس هرم قدرت جهاني قرار گرفته است و در حاشيه و زير دست او، دولتها و قدرتهاي ديگر - هر كدام به حسب اقتدار و امكانات و پول و علم و بقيه ي عناصر مؤثر در قدرتشان - يك مقدار بر امور عالم تسلط دارند، اين مجموعه يي كه امروز با هم كار مي كنند، حاضر نيستند ببينند و بپذيرند يا بشنوند كه دولت و ملتي وجود دارد كه مي خواهد از كمند قدرت آنها رها زندگي كند. براي آنها، استقلال

يك ملت مثل يك دشنام مي ماند؛ به همين خاطر حاضر نيستند تحمل كنند. اگر ملتي گفت شما در كار ما دخالت نكنيد، مثل اين است كه به آنها دشنام داده اند! آنها خودشان را صاحب حق مي دانند كه در همه ي كارهاي ملتهاي عالم دخالت كنند. يك جا دخالت مي كنند و مي گويند: مي خواهيم دمكراسي را به آن جا ببريم! يك جا دخالت مي كنند و مي گويند: مي خواهيم از نفوذ موج چپ يا تفكر چپ در آن جا جلوگيري كنيم! يك جا دخالت مي كنند و مي گويند: مي خواهيم امنيت آن جا را حفظ كنيم! يك جا دخالت مي كنند و مي گويند: منافع ما در آن جا به خطر افتاده است! آنها خودشان را صاحب دنيا مي دانند؛ كأنّه تأمين دمكراسي ملتها و دولتها هم به عهده ي آنهاست! امروز، چنين تصور مغرورانه ي متكبرانه ي احمقانه يي، گريبانگير دولت امريكا و حواشي اوست. در چنين بحبوحه يي و در چنين دنيايي كه همه ي عوامل را به سمت تحقق قدرت انفراديِ مستبدانه ي مطلقه ي قدرتهاي بزرگ سوق مي دهند، ناگهان ملتي با اتكاء به قدرت ايمان و تكيه به فرهنگ اصيل و نيروي ذاتي خود و بدون كمك گرفتن از هيچ دولت و قدرتي و با اعتقاد به شخصيت ملي و انساني خويش پيدا مي شود كه خود را از كمند محكم تسلط و تصرف اين قدرتها و امريكا خلاص مي كند؛ آن هم در منطقه يي از دنيا كه صددرصد در اختيار آنها بوده است. مي خواهيد با چنين ملتي دشمن نشوند؟ مي خواهيد با شعارهايي كه ملت ما را اين طور بيدار كرده و در مقابل نظام سلطه قرار داده است، دشمن نشوند؟ مي خواهيد با آن شخصي كه توانسته وجدان خودي و روح اتكاء به خود را در اين

ملت بيدار كند و به آنها شخصيت و شجاعت بدهد و بگويد شما مي توانيد انجام بدهيد، دشمن نشوند و عليه او - كه چنين كار بزرگي را كرده است - موج تبليغات به راه نيندازند؟ معلوم است كه دشمنيِ سردمداران قدرت - و بيش از همه امريكا - با چنين ملت و دولت و رهبري و با چنين شعارهايي، يك دشمنيِ تمام نشدني است. اين دشمنيها، از روز اول عليه انقلاب و اسلام و كشور و امام وجود داشته و در طول اين يازده سال هم ادامه پيدا كرده است و همين، يكي از صحنه هاي عبرت و معرفت براي كساني است كه داراي ديده ي بصيرتند. ابرقدرتها بيشتر با هيبتشان حكومت مي كنند خصوصيت ابرقدرت اين است كه به مردم دنيا تفهيم بكند كه هيچ كس در مقابل او تاب ايستادگي و مقاومت ندارد. يك وقت چند سال پيش از اين گفتم كه ابرقدرتها، بيش از آنچه كه با پول و سلاحشان زندگي بكنند و قدرت نشان بدهند و حكومت بكنند، با هيبتشان زندگي مي كنند و فرمان مي رانند و حكومت مي كنند. حقيقتاً هيبت ابرقدرتها و امريكا و تا چندي پيش شوروي، ملتها و دولتها و رجال و سياستمدارها را در بسياري از نقاط دنيا - و شايد بتوانم بگويم در همه جاي دنيا - مي لرزاند. اين خاطره را بارها نقل كرده ام كه در يكي از مجامع بين المللي كه نطق خيلي پُرشوري در آن جا عليه تسلط قدرتها و نظام سلطه در دنيا ايراد كردم و امريكا و شوروي را در حضور بيش از صد هيأت نمايندگي و رؤساي دولتها، به نام كوبيدم و محكوم كردم، بعد از آن

نطق، عده ي زيادي آمدند تحسين و تصديق كردند و گفتند: همين سخن شما درست است. يكي از سران كشورها كه يك جوان انقلابي بود - و البته بعد هم او را كشتند - نزد من آمد و گفت: همه ي حرفهاي شما درست است، منتها من به شما بگويم كه به خودتان نگاه نكنيد كه از امريكا نمي ترسيد؛ همه ي اينهايي كه در اين جا نشسته اند، از امريكا مي ترسند! بعد سرش را نزديك من آورد و گفت: من هم از امريكا مي ترسم!! هيبت ابرقدرتيِ ابرقدرتها، هميشه بيشترين مشكلات آنها را در دنيا حل مي كرده و مي كند. در حقيقت، قدرت و سلاح و پول و سياست و عقلشان، به مراتب كمتر از هيبتشان است. اين هيبت آنهاست كه همه را مي ترساند و جرأت نمي كنند در مقابل آنها بايستند. حالا اين ابرقدرت، با هيبتي قلدرانه كه خيلي هم واضح وارد كشورها مي شود و اوضاع را به نفع خود حل و فصل مي كند، يازده سال است با ملت ايران كلنجار مي رود و با انقلاب مي جنگد؛ براي اين كه بتواند اين انقلاب را از بين ببرد و اين نظام را نابود نمايد، ولي نتوانسته است. ماجراي امروز عالم، عبرت آموزترين ماجراها اين، آن صحنه ي عبرت مي باشد. اين است كه حتّي اگر شما به اعماق دل ملتهاي دنيا نگاه كنيد، بسياري از سران آزاديخواه دولتها - آنهايي كه رگه ي آزاده خواهي دارند - به نام ملت و جمهوري اسلامي ايران شعار مي دهند و به هيجان مي آيند؛ چون ايران انقلابي، مظهر ميان تهي بودن طبل قدرت امريكاست. ملت ايران نشان دادند كه ابرقدرت نمي تواند آنها را به زانو درآورد. اين به بركت انقلاب و

فكر و ايمان و اسلام است كه مي تواند دلها را محكم و از ترس خالي كند و قدرت انسانيشان را به آنها تفهيم نمايد. بايد قدر اين را بدانيد. ما امروز نشانه هاي رشد معنويت و افول ماديّت را در دنيا مي بينيم. اروپاي شرقي را ديديد، بسياري از نقاط ديگر دنيا را مشاهده كرديد و بسياري ديگر را بعداً مشاهده خواهيد كرد. ماجراي امروز عالم، يكي از آن عبرت آموزترين ماجراهاست. حوادثي در دنيا اتفاق مي افتد كه اگر شبيه اين حوادث در تاريخ اتفاق افتاده، حقيقتاً امروز براي ما شكل افسانه دارد و تصور و باور كردنش سخت است. وانگهي اگر اتفاق افتاده، در طول چند ماه و مدت كوتاهي اتفاق نيفتاده است. حوادثي كه امروز در دنيا در ظرف مدت شش ماه و هفت ماه و هشت ماه و يك سال اتفاق مي افتد، گاهي در طول تاريخ در طي سالها اتفاق افتاده است. حوادث تكان دهنده و عجيبي مي باشد و همه در جهت آن چيزي است كه شما به آن ايمان داريد؛ يعني در جهت قدرت معنويت و قدرت ملتها و حاكميت نظامهاي متكي به آحاد مردم و محبوب آنها و در جهت عكسِ زورگويي و سلطه از هر نوعش - چه نوع ارتجاعي و استبدادي و سلطنتي و چه نوع مدرن و امريكايي آن. مگر نه اين است كه آنچه امروز ساقط شده، فقط يك دولت و حكومت در يك جاي دنيا نيست؛ بلكه ابرقدرت ساقط شده است. مسأله، مسأله ي سقوط ابرقدرتهاست. قبلاً امپراتوريهايي از قبيل پرتغال و اسپانيا و انگليس و امثال اينها را ديده بوديم كه يك روز امپراتوري بودند و يك روز

هم به يك دولت خيلي معمولي تبديل شدند. كسي باور نمي كرد كه ابرقدرتهاي اواخر قرن بيستم هم ممكن است يك روز به يك دولت معمولي تبديل شوند؛ ولي امروز اين واقعيت را مي بينيم. نظام اسلامي را با شوق و اميد بيشتري تقويت كنيم برادران! همه ي اينها به من و شما مي آموزد كه نظام اسلامي را با شوق و اميد بيشتري تقويت كنيم و در راه هدفهايش پيش برويم. هر كسي هر جا ايستاده، آن جا را محكم و با امانت و دقت حفظ كند. شما كه در نيروي هوايي و يا در هر بخشي از بخشهاي ارتش جمهوري اسلامي و يا نيروهاي مسلح هستيد، موظفيد آن مسؤوليت را با دقتِ همراه با ابتكار و هوشياري كامل و اميد فراوان حفظ كنيد و آن را به انجام برسانيد و از طريق آن، به سمت هدفهاي متعالي اسلام و نظام اسلامي حركت كنيد. نيروي هوايي آزمايش خوبي داد و شهداي بزرگي تقديم كرد. از آغاز، عناصر مؤمني داشت و بعد هم پيدا كرد. البته، دشمن در نيروي هوايي خيلي تلاش و كار كرد. در گوشه و كنار، ناخنش به جاهايي هم بند شد و توانست كارهايي بكند؛ ليكن توفيق دشمن خيلي كم بود. دشمناني كه روي ارتش كار و تبليغات مي كنند و مي خواهند همان اميد مرده ي تمام شده ي افسرده ي قديمي را زنده كنند - كه كاملاً هم بيهوده و ابلهانه است - بدانند كه اين تبليغات، بسيار بسيار كم كارگر افتاده است. بايد هم همين طور مي بود و كم كارگر مي افتاد. آنچه ما از نيروي هوايي ديديم، شجاعت و فداكاري و شرف و بزرگواري و پيشرفت در هدفها و

آرمانها و حضور در ميدانهاي خطر بود كه همه ي اينها با ارزش است. اين ارزشها را حفظ كنيد و بر آنها بيفزاييد و در درجه ي اول براي خودتان و ارتش جمهوري اسلامي ايران و براي نظام جمهوري اسلامي، سربلندي و افتخار را روزافزون كنيد. بدانيد كه خدا با شماست و به شما كمك مي كند و رحمت و تفضّل الهي هم شامل حال شما خواهد بود. من هم مجدداً اين روز مبارك را كه روز نيروي هوايي است و با ولادت با سعادت امير مؤمنان علي(عليه السّلام) پيشواي آزادگان عالم و سرور مؤمنان همه ي تاريخ اقتران دارد، به همه ي شما - مخصوصاً به خانواده هاي شهداي عزيز نيروي هوايي و جانبازان عزيز و اسرا و مفقودان اين نيرو - تبريك عرض مي كنم و اميدوارم كه خداي متعال تفضّلش را بر همه ي شما نازل كند و بيفزايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با شيخ راغب مصطفى غلوش و شيخ محمّد بسيونى

بيانات در ديدار با شيخ راغب مصطفي غلوش و شيخ محمّد بسيوني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ما براي قرّاي قرآن احترام زيادي قايليم از ملاقات آقايان خيلي خوشحاليم؛ مخصوصاً شيخ راغب مصطفي كه سالهاست من با صدا و تلاوت ايشان آشنا هستم. از ملاقات آقاي شيخ بسيوني هم خيلي خوشحاليم. شرف شما به قرآن است و تلاوت قرآن بزرگترين شرف است؛ همچنان كه پيامبر(ص) فرمود: «اشراف امّتي حملةالقران»(1). انتم حملةالقران، والحمدللَّه. ما براي قرّاي قرآن احترام زيادي قايليم و معتقد هستيم كه قرّاي قرآن هم رسالت سنگين و مسؤوليت بزرگي بر دوش دارند. در حقيقت، در هرجايي كه صوت تلاوتتان مي رود، شما حضور داريد و با اين حضور همه جايي، مي توانيد خيلي مؤثر باشيد. يعني واقعاً گاهي ملتي را با

يك تلاوت مي شود منقلب كرد. در واقع به بركت آن محبتي كه مردم به خاطر صوت قرآن و به بركت آن به شما پيدا مي كنند، مي توانيد تحولي ايجاد كنيد. ما اميدواريم در اين مدتي كه در جمهوري اسلامي هستيد، مردم از صوت و تلاوت شما استفاده كنند. در اين جا مردم عشق به قرآن دارند. در رژيم گذشته، به قرّاء فرصت نمي دادند؛ ليكن از وقتي كه جمهوري اسلامي ايجاد شد، الحمدللَّه جوانها و بچه هاي ما شوق پيدا كردند و به سمت تلاوت رفتند. الان شايد دهها هزار جوان در سنين كم هستند كه بدون آن كه درس و كلاس مشخصي هم داشته باشند، تلاوت قرآن مي كنند. همين نوارهاي اساتيد را گوش كردند و به تدريج رشد نمودند و الان به بركت همين كار، يك قشر و طبقه ي خوبي به وجود آمدند كه خودشان هم استادند؛ يعني بدون آن كه كلاس و دوره يي ديده باشند، بتدريج با استماع و دقت و مطالعه ي كتابهاي قرائت استاد شدند. اگر ملتي بخواهد به قرآن عمل كند، قدم اولش آشنايي با همين الفاظ و ظواهر قرآن است. عامّه ي مردم بايد با قرآن انس بگيرند. اين انس، حركت به سمت مفاهيم قرآن را تضمين مي كند. يك خاطره از شيخ راغب مصطفي من از اين شيخ راغب مصطفي خاطره يي دارم كه بد نيست آن را براي شما بگويم. ما حدود سالهاي 46 يا 47 - يعني تقريباً بيست و يكي دو سال قبل از اين - در مشهد دنبال خواندن شيخ مصطفي اسماعيل در راديوهاي كشورهاي عربي - مخصوصاً راديو مصر - به دقت مي گشتيم تا بلكه خواندن او را پيدا كنيم. البته نوارهايش

هم در بازار نبود و در ايران هم راديو قرآن وجود نداشت و ما مجبور بوديم از راديوهاي خارجي گوش كنيم. ما عاشق تلاوت شيخ مصطفي اسماعيل بوديم. تلاوتهاي او را پيدا مي كرديم و گوش مي كرديم. در آن زمان رفيقي داشتم - مرحوم آقا جعفر - كه آقايان او را مي شناسند. آن هم با من همين طور پاي راديو مي نشست و گوش مي كرد. يك روز من را ديد و گفت: امروز در راديوي مصر، صداي پسر شيخ مصطفي اسماعيل را پيدا كرديم! گفتم: چه طور، از كجا فهميدي پسرش است؟ گفت: نام او راغب مصطفي است كه پسر شيخ مصطفي اسماعيل مي باشد! (او را به نام غلوش نمي شناخت). رفيق من، صداي فرزند مصطفي اسماعيل را ضبط كرده بود. من كه گوش كردم، گفتم كه قاعدتاً بايد همان پسر شيخ مصطفي اسماعيل باشد؛ چون صدايش شبيه شيخ مصطفي اسماعيل است! تلاوت هم، تلاوت همان آيات معروف بود: «واستمع يوم يناد المناد من مكان قريب»(2). --------------------------------------------------------------------------------

1) من لايحضره الفقيه، ج 4 ، ص 399 2) ق: 41

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نؤمن به و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: قال موسي لقومه استعينوا باللَّه واصبروا انّ الارض للَّه يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتّقين(1) انقلاب اسلامي در ايران، يك انقلاب استثنايي همه ي برادران و خواهران نمازگزار عزيز را به رعايت تقوا و پرهيزگاري و توجه به

اهميت نقش تقوا در حيات طيبه ي انساني، توصيه و دعوت مي كنم. همچنين به همه ي قشرها و آحاد مردم و هر كس در هر شغل و مسؤوليتي كه قرار دارد، توصيه مي كنم كه به تناسب شغل و مسؤوليت خود، تقوا و پرهيزگاري را مراعات كنند. يعني توجه نمايند كه وظيفه ي الهي آنها در اين شغل و موقعيت چيست و دقيقاً آن وظيفه و مسؤوليت را عمل كنند. امروز، به مناسبت ميلاد باسعادت مولي الكونين و اميرالمؤمنين(عليه الصّلاة والسّلام) كه با روزهاي جشن عمومي انقلاب ما مصادف شده است، تبريك صميمانه ي خود را به شما نمازگزاران و همه ي ملت ايران و مسلمانان عالم و بلكه به همه ي ملتهاي مستضعف و تشنه ي عدالت عرض مي كنم و اميدوارم خداوند به بركت امير مؤمنان، فضل و رحمت خود را بر جامعه ي اسلامي و مردم مسلمان - بخصوص در ايران اسلامي - نازل كند. مطلبي كه در خطبه ي اول مطرح خواهم كرد، مطلب كوتاهي در باب انقلاب عظيم اسلاميمان مي باشد و آن اين است كه اگرچه در دوران كنوني و در اين قرن - يعني در قرن بيستم ميلادي - در سرتاسر عالم انقلابهاي گوناگوني به وجود آمد، اما انقلاب اسلامي در ايران، يك انقلاب استثنايي بود. تاكنون، همه چيز اين انقلاب استثنايي بوده است و از اين جهات، با انقلابهاي ديگر قابل مقايسه نيست. البته، بحث بر سر انقلابهاست. تحولاتي كه با كودتاهاي نظامي در دنيا انجام گرفته، اگرچه در بعضي از كشورها، اسم همان تحولات را هم انقلاب مي گذارند، اما آنها قابل اين نيستند كه وقتي درباره ي انقلاب بحث مي كنيم، از آنها هم صحبت كنيم. وجود آنها، حساب ديگر و مسأله ي

ديگري است. بحث بر سر انقلابهاست؛ يعني آن تحولاتي كه به وسيله ي مردم انجام گرفت و ناظر به اصول و مباني اعتقادي و اجتماعي جامعه بود. اگرچه اين گونه انقلابها، در چند ده سال اخير در دنيا زياد اتفاق افتاده است، اما هيچ كدام مثل انقلاب اسلامي ما نبود و به همين خاطر است كه اين انقلاب با گذشت يازده سال، همچنان درخشندگي خود را در سطح جهان حفظ كرده است. مبناي انقلاب ما ارزشهاي ديني و اخلاقي و معنوي بود دو خصوصيت از خصوصيات استثنايي اين انقلاب را مطرح مي كنم كه همين دو خصوصيت، بيشترين تأثير را در وجهه ي اين انقلاب در دنيا داشت؛ همچنان كه بيشترين تأثير را در پيروزي و ماندگاري انقلاب در كشور اسلامي داشت. همين دو خصوصيت بود كه با گذشت چندين سال، هنوز موجب شده است كه در گوشه و كنار عالم، به پيروي از اين انقلاب و در پرتو آن، از سوي كساني حداقل حركات و تحولات و تلاشهايي انجام بگيرد. يكي از اين دو خصوصيت، عبارت بود از اين كه مبناي اين انقلاب، ارزشهاي ديني و اخلاقي و معنوي بود و خصوصيت ديگر اين بود كه انقلاب بر پايه ي اراده و خواست مردم در تشكيل و اداره ي حكومت باقي ماند. يعني پس از پيروزي انقلاب، اهميت نقش مردم از آنها سلب نشد و به عنوان يك عنصر براي انقلاب باقي ماند. اين دو خصوصيت، در انقلاب ما وجود دارد. انقلابهاي ديگر، غالباً بر مبناي تفكرات مادّي انجام گرفته است. ممكن است اين تفكرات، افكار مادّي مكتبي و مسلكي - يعني تفكرات ماركسيستي و كمونيستي - باشد و يا اين كه

اعتقادي هم به يك مكتب مادّي نداشته باشند؛ بلكه بر مبناي مادّي نگري - مثل گروههاي ميهن دوست و ميهن پرستي كه در بعضي از كشورها اقداماتي را انجام مي دهند و بينش ديني ندارند - عمل كنند. همه ي انقلابها اين گونه اند. حتّي انقلابهايي كه مقدّمات آنها مذهبي يا اسلامي بوده است، در انتها از حالت اسلامي بودن خارج شدند؛ مثل بعضي از كشورها كه در اول، انقلابشان در مساجد شكل گرفت و نهضت از مساجد يا مدارس ديني شروع شد - هم در آسيا و هم در آفريقا - ليكن بعد كه حركات رشد پيدا كرد، چون در ميان مذهبيون، قوّت رهبري كافي وجود نداشته، ديگران آمدند و امور را قبضه كردند و خط را از حالت مذهبي، به سمت لامذهبي بردند. تقريباً هيچ نقطه يي از دنيا را كه در آن انقلاب شده باشد، سراغ ندارم كه از اين قاعده ي كلي خارج باشد؛ ولي در كشور ما اين طور نشد. انقلاب از خانه ي مذهب - يعني مسجد و مدرسه ي ديني - آغاز شد و جهتگيري مذهبي در انقلاب روزبه روز افزايش پيدا كرد و نقش مذهب و ارزشهاي معنوي، آن قدر قوي شد كه كساني را به ميدان انقلاب كشاند كه معمولاً در هيچ انقلابي، اين گونه آدمها به ميدان نمي آيند. حتّي افراد مسن و بي خبر از مسايل سياسي و آدمهايي را كه در شهرها و روستاهاي دورافتاده زندگي مي كنند، به ميدان انقلاب و مبارزه كشاند. علاوه ي بر اين، روحيه ي مذهبي در اين انقلاب كاري كرد كه در دوران انقلاب، كمترين ضايعه به وجود آيد. اين، نكته ي مهمي است كه اگر كساني در انقلابهاي مادّي دنيا - مخصوصاً انقلاب اكتبر كشور روسيه -

مطالعه كرده باشند، معناي اين مطلب را خيلي خوب مي فهمند. آن جاهايي كه انقلابي بر اساس لامذهبي به وجود آمده، در هنگام شكوفايي انقلاب و اوج نهضت انقلابي، ضايعات فراواني ايجاد شده است؛ چون مردمي كه تحت هيچ قانون و قاعده و ضابطه يي نيستند و نظامي را از بين بردند و هنوز هم چيزي جايگزينش نشده، قاعدتاً در معاملات اجتماعي و برخوردها و انتقام گيريشان، خيلي بي محابا عمل مي كنند. در آن انقلابي كه اشاره شد، از اين قبيل قضايا زياد اتفاق افتاده است. كساني كه قضاياي آن انقلاب و امثال آن را خوانده باشند، اين نكته را تصديق مي كنند. انتقام كشيها، سوءاستفاده ها، آدمهاي ناباب، مدتي بخشي از كشور را براي خودشان قرق مي كنند و چه قدر اموال را از بين مي برند و چه قدر نفوس بي گناه را نابود مي كنند و از اين قبيل. اين مسايل، در انقلاب ما اتفاق نيفتاد. در اين جا، وقتي مردم تهران دكانها را بستند و زندگي را تعطيل كردند و همه وارد ميدان مبارزه شدند، از شهرها و روستاهاي اطراف، براي مردم نان آوردند؛ يعني همدردي كامل كردند. در اين جا، مسأله ي خشم مردم به خاطر يك قضيه ي مادّي نبود؛ بلكه مسأله ي دين و معنويت و خدا بود و اين به سبك ديگري در زندگي مردم اثر مي گذارد و به فعاليتهاي آنها شكل مي دهد. بعد هم وقتي انقلاب پيروز شد، حكومتي كه به وجود آمد، بر اساس انقلاب، يك حكومت اسلامي بود؛ يعني جمهوري اسلامي. اين حكومت، به سمت چپ و راست حركت نكرد؛ بلكه در خط مستقيم دين باقي ماند. وقتي جمهوري اسلامي هم تشكيل شد، با گذشت زمان راه دين را رها نكرد؛ بلكه درست

در قانونگذاري و انتخاب مسؤولان و مجريان و كارگزاران اصلي نظام - مثل نمايندگان مجلس و ديگران - مردم با معيارهاي اسلامي وارد ميدان شدند. دين، خصوصيت انقلاب بود و ماند. اين طور نبود كه روزي دين خصوصيت انقلاب باشد و پس از چندي، اين خصوصيت از انقلاب گرفته بشود و به چيز ديگري تبديل بشود. اين يك خصوصيت، در هيچ يك از انقلابها نبود وهمين، يكي از مهمترين عوامل بود تا هر جاي دنيا قلبي براي دين و اسلام مي تپد، به جمهوري اسلامي - كه براي اسلام حركت مي كند و به اعلاي كلمه ي اسلام فكر مي كند - علاقه مند باشد. انقلاب اسلامي در ايران، انقلابي مردمي خصوصيت دوم، مردمي بودن است. انقلابهاي ديگر - آنها كه حقيقتاً انقلاب بودند - پس از پيروزي خود، اغلب نسبت به مردم بي اعتنا شدند. كودتاها و حركات نظامي و امثال اينها را كاري نداريم. انقلابها، هميشه در همه جاي دنيا به دست مردم به وجود آمده؛ اما بعد از آن كه به پيروزي رسيده يا در آستانه ي پيروزي قرار گرفته، احزاب يا حزب جاي انقلاب و مردم را گرفته است و مردم كنار رفته اند. مثل كشورهاي كمونيستي و سوسياليستي دنيا كه نظامهاي خيلي از آنها، با يك انقلاب به وجود آمده بود و مردم در آن نقش داشتند و به گروه انقلابي و مبارز مردم كمك كرده بودند؛ اما در همه ي اين كشورها، به مجرد اين كه انقلاب به پيروزي نزديك شد يا به پيروزي رسيد، مردم ديگر هيچكاره شدند و حزب همه كاره شد. حزب كمونيست يا هر اسم ديگري كه براي حزبِ حاكم داشتند، هر كاري كه خواست بكند، به نام مردم

كرد، اما مردم در هيچ كار نقش نداشتند؛ همان مردمي كه به خيابانها آمده بودند، يا به نحوي از انحا مبارزه كرده بودند، يا مثلاً از گروه مبارز پشتيباني كرده بودند. مردم، حتّي اين حق را نداشتند كه يك نماينده به مجلس قانونگذاري بفرستند. در هيچ كدام از اين كشورها كه به اصطلاح كنگره هاي ملي دارند و همان مجالس قانونگذاري آنهاست، نمايندگان مردم حضور ندارند! اصلاً مردم هيچ نقشي نداشتند. اين، چيز خيلي عجيبي است. اما همين چيز عجيب، همه جاي دنيا بود. در يكي از سفرهايي كه يكي دو سال قبل به يكي از همين كشورهاي سوسياليستي رفته بوديم، يكي از همراهان ما كه از نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي بود، با مقامات مجلس ملي آن كشور راجع به مجلس صحبتهايي كرده بود. اطلاعاتي از مجلس ما به آنها داده بود و اطلاعاتي هم از مجلس آنها گرفته بود. ما نشسته بوديم و راجع به موضوعي صحبت مي كرديم. ايشان، با يك قيافه ي خيلي جدي پيش ما آمد و گفت: ما چيزهاي مهمي از اين آقايان - كه ميهمانشان بوديم - ياد گرفتيم. او گفت: وقتي كه راجع به مجلس با اينها صحبت كرديم، از اينها پرسيديم كه مجلسِ شما چگونه است و چند عضو دارد و چه مواقعي تشكيل مي شود و رئيسش چگونه انتخاب مي گردد؟ معلوم شد كه مجلس ملي اينها، متشكل از افرادي است كه به وسيله ي دستگاهها و سازمانهاي حزبيِ وابسته به خودِ حكومت تشكيل مي شود. يعني مثلاً پانصد، ششصد نفر آدم به عنوان اعضا و نمايندگان كنگره، به وسيله ي همان دستگاههاي حزبي انتخاب مي شوند. بعد اين افراد كه نام تجمعشان كنگره ي ملي است،

سالي دو مرتبه جلسه تشكيل مي دهند!! شما ببينيد در اين كشور كه فقط سالي دومرتبه مجلس قانونگذاريشان تشكيل مي شود، قانون را چه كسي وضع مي كند؟ اختيار قانونگذاري دست كيست؟ دست همانهايي است كه در رأس تشكيلات حكومت قرار دارند. اگر بپرسيد اسم حكومت شما چيست؟ مي گويند: حكومت دموكراتيك سوسياليستي؛ يعني حكومت مردمي. اسمش مردمي است، در حالي كه در هيچ امري از امور آن كشور، مردم دخالت ندارند و اين، همان مردمي هستند كه انقلاب را به پيروزي رساندند. اسم اين كشورها هم كشور انقلابي است. همه ي انقلابهايي كه ما در دنيا ديديم و كشورهايي كه بر اساس يك انقلاب، نظامي را به وجود آوردند، تقريباً به همين شكلي بودند كه مطرح كردم. انقلاب همه ي نقشها را به مردم داده است در كشور ما، انقلاب از روز اول، همه ي نقشها در همه ي امور را به مردم داده است. يعني مجلس را - كه محل قانونگذاري است - مردم تشكيل مي دهند و نمايندگان مردم به آن جا مي روند و هيچ كس هم حق ندارد نماينده يي را به مردم تحميل كند. يك نفر نماينده هم از اين دويست و هفتاد نفر، بدون آراي مردم به مجلس نمي آيد. رئيس جمهور را - كه مجري امور و مدير و رئيس اداره ي كشور است - مردم با آراي خودشان انتخاب مي كنند. هر كسي را كه دلشان خواست، انتخاب مي كنند. اختيار با مردم است. اين وضعي كه انتخابات رياست جمهوري در ايران دارد، حتّي در كشورهاي دموكراتيك غرب هم اين وضعيت نيست؛ چون در آن كشورها، احزاب در مقابل هم صف آرايي مي كنند و هر حزبي، اسم كسي را به عنوان كانديدا ذكر مي كند. مردمي

كه به آن كس رأي مي دهند، در حقيقت به آن حزب رأي مي دهند و خيليها آن كس را اصلاً نمي شناسند. به هر جهتي طرفدار اين حزبند و انگيزه هاي گوناگون اقتصادي و سياسي و غيرسياسي موجب مي شود كه طرفدار فلان حزب باشند و به خاطر طرفداري آن حزب، به كانديداي آن تشكيلات رأي مي دهند و خود آن كانديدا را هم اصلاً نمي شناسند. در ايران، اين گونه نيست. در ايران، يكايك كساني كه كاغذ رأي را در صندوق مي اندازند، آن شخص را مي شناسند و به عنوان رئيس جمهور به او رأي مي دهند. اين دوره، همين طور بود. دو دوره ي قبل هم كه من رئيس جمهور بودم، همين گونه بود. دوره ي قبلش هم به همين شكل بود. در همه ي اين ادوار - كه تا حالا پنج انتخاب رئيس جمهوري داشته ايم - مردم به كسي كه رأي دادند، خودشان او را شناختند و رأي دادند. پس، در انتخاب دستگاه قانونگذاري، مردم مباشرتاً و مستقيماً دخالت مي كنند. در انتخاب دستگاه اجرايي و رئيس قوّه ي مجريه، مردم خودشان دخالت مي كنند. حتّي در انتخاب رهبر - با اين كه رهبري يك منصب الهي است و تابع ملاكهاي الهي و معنوي و واقعي است - باز مردم نقش دارند؛ كما اين كه مشاهده كرديد مجلس خبرگان كه نمايندگان مردمند، مي نشينند كسي را معين و انتخاب مي كنند. اگر همان كسي كه مجلس خبرگان انتخاب كرد، مورد قبول مردم نباشد، باز رهبري او جا نخواهد افتاد. پس، آحاد و عامه ي مردم، علاوه بر اين كه به صورت غيرمستقيم - از طريق مجلس خبرگان - رهبر را معين مي كنند، مستقيماً هم نسبت به شخص رهبر نظر و تصميم دارند

و نظر و تصميم و خواست و اراده ي آنهاست كه در حقيقت يك رهبر را رهبر مي كند و به او امكان تصرف و قدرت امر و نهي و قبض و بسط مي دهد. البته، نحوه ي انتخاب امام(ره) به اين شكلي كه مطرح كردم، نبود. در حقيقت، عشق مردم به امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) و اطاعت و تبعيت از ايشان، بيش از انتخاب آنها بود. در اين جا، پشتيباني و حضور مردم در فعاليتهاي سياسي و اقتصادي و حركت نظامي وجود دارد. اگر امروز، دولت يا يكي از مسؤولان بخواهد حركتي را انجام بدهد كه مردم آن را نپسندند، مي توانند جلويش را بگيرند. همه جا مردم حضور دارند. اين، خصوصيت انقلاب ماست. هيچ انقلابي در دنيا، اين گونه نيست. اين نكته را از روي بصيرت و اطلاعِ از نزديك مي گويم و اين استثنايي است. نتيجه اين است كه نظام، نظام مستحكمي است؛ زيرا كه مردمي مي باشد. آن چيزي كه به وسيله ي ابرقدرتها قابل از بين رفتن است، عبارت از حكومتي است كه به مردم متكي نيست. آن چيزي كه به وسيله ي عوامل سازمان جاسوسي امريكا، در يك كشور قابل برداشتن و گذاشتن است، حكومت يا دولتي است كه با مردم رابطه يي نداشته باشد و پشتوانه ي عظيمِ قويِ مردمي، پشت سرش نباشد. حكومتي كه دشمن خارجي مي تواند چهار نفر را عليه آن به كودتا وادار و تحريك بكند، حكومتي است كه روي تخت حكومت نشسته، اما مردم به او وصل نيستند. مردم براي خودشان مي روند و او براي خودش حركت مي كند. نظامي كه در آن حاكم - چه رهبر، چه رياست جمهوري، چه رياست قوّه ي قضاييه، چه مجلس شوراي اسلامي - متكي و

متصل به مردم و مورد علاقه و پشتيباني و حمايت آنهاست، نظام جمهوري اسلامي است كه نه امريكا و متحدانش و نه شرق و غرب - آن روزي كه دو قدرت بزرگ در دنيا وجود داشت - و نه هيچ قدرتي قادر نيست اين نظام و حكومت را متلاشي و بلكه متزلزل كند. استقلال و آزادي به بهترين وجه در كشور ما وجود دارد امروز در جمهوري اسلامي، دو خصوصيتي كه آرزوي همه ي ملتهاست، به بهترين وجهي وجود دارد: يكي استقلال و ديگري آزادي. استقلال جمهوري اسلامي در دنيا كم نظير است؛ اگر نگوييم بي نظير. ما كشورهاي قوي و بزرگي را مي شناسيم كه صنعتي و پُرادعا و داراي پيشرفتهاي گوناگونند كه با تمام اين خصوصيات، با كشوري معامله يي كرده و چند قلم جنس به يك كشور فروخته و پولش را هم گرفته است؛ اما وقتي مي خواهد جنس را تحويل بدهد، امريكاييها از آن طرف دنيا اشاره مي كنند كه تحويل ندهد، اين دولت هم ديگر جرأت نمي كند جنس را تحويل بدهد! اين كشور، اروپايي و صنعتي و پيشرفته هم است و اگر به او بگوييد شما مستقل نيستي، رگهاي گردنش بيرون مي زند! ما استقلال را درست معنا مي كنيم. استقلال، يعني جمهوري اسلامي و وضعيتي كه ما امروز داريم. هيچ ابرقدرت و قدرتي در طول اين يازده سال، در هيچ يك از امور و شؤون، نتوانسته كوچكترين چيزي را بر ما تحميل كند. اين، مفهوم استقلال است. هيچ كشوري اين استقلال را ندارد. من مي خواهم بگويم حتّي كشورهايي مثل امريكا هم اين استقلال را ندارند. لابد بعضي تعجب خواهند كرد. نه، تعجب ندارد. دولت امريكا هم به سرمايه دارهاي

صهيونيست بين المللي وابسته است. اگرچه ممكن است از لحاظ مليت، خود آن سرمايه دارها هم امريكايي باشند، اما دولت وابسته است. اگر يك رئيس جمهور در امريكا، آن جايي كه منافع سرمايه دارها ايجاب نمي كند، يك قدم كج بردارد - مثل كندي و امثال او - پايش را از دايره بيرون مي كنند و پدرش را درمي آورند. استقلال، يعني آنچه كه امروز در جمهوري اسلامي وجود دارد. هيچ قدرت و دولت و تشكيلاتي در دنيا نتوانست اين نظام را وادار كند كه بر خلاف آنچه كه تشخيص مي دهد مصلحتش است - هماني كه مسؤولان تشخيص مي دهند - قدمي بردارد. آزادي يي هم كه امروز در نظام جمهوري اسلامي وجود دارد، در هيچ جا نيست. مردم آزادند و حرفشان را مي زنند و آراي خود را اظهار مي كنند. اين توده ي مردمند كه در نماز جمعه ها و راهپيماييها و در جنگ و مراسم گوناگون و در همه ي آن چيزهايي كه مربوط به مسايل سياسي و عمومي است، حضور داشتند و دارند. حرف مردم، همان حرفي است كه ما از زبانشان مي زنيم. حرف آنها، همان چيزي است كه مسؤولان مورد اعتماد مردم، از زبان مردم مي گويند. خود آنها هم، همينها را تكرار مي كنند. عده يي مي گويند ما آزادي نداريم! در جمهوري اسلامي، يك عده از اول انقلاب تا حالا بودند و باز هم هستند كه در گوشه و كنار نق مي زنند و مي گويند: ما آزادي نداريم! اين نق را كجا مي زنند؟ آيا در يك اتاق دربسته مي گويند؟ در نظامي كه اختناق وجود دارد و آزادي نيست، كسي كه آزادي ندارد، نمي تواند حرفش را بزند. اگر بخواهد بگويد من آزادي ندارم، مجبور است همين حرف را

هم در يك پستو و اتاق و يك جمع خصوصي - همان طوري كه ما در زمان رژيم گذشته بوديم - بيان كند؛ اما اين آقايان، در روزنامه ي كثيرالانتشار و مجله يي كه ممكن است چند هزار نسخه چاپ بشود، حتّي در راديو و تلويزيون جمهوري اسلامي حرف مي زنند و مي گويند: ما آزادي نداريم!! خدا آنها را به دست خودشان رسوا كرد. همين كه در يك روزنامه، يك نفر مي نويسد و چاپ مي شود و مي گويد ما آزادي نداريم، دليل اين است كه او دروغ مي گويد. اگر آزادي نداشت، نبايد اين حرف چاپ مي شد و يا در بلندگوي عمومي كشور پخش مي گرديد. پيداست كه او خلاف مي گويد و خودش نمي فهمد كه آبروي خودش را مي برد. مي گويند: اينهايي كه به نمازجمعه مي آيند، همه ي ملت نيستند!! مي گوييم: بسيار خوب، اينهايي كه در راهپيمايي ميليوني 22 بهمن حاضر مي شوند، چه طور؟ آنهايي كه تشيع جنازه ي امام آمدند و ده، يازده ميليون انسان در تهران جمع شدند، چه طور؟ آيا آن جمعيت، همه ي ملت است يا نه؟ ملت، اسلام را مي خواست، جمهوري اسلامي را مي خواهد، دنبال سر رهبري است، پشت سر نظام جمهوري اسلامي است و هر كس كه در راه اسلام حركت مي كند و صدق و امانت او براي مردم آشكار شده، مورد اعتماد مردم است و مردم پشت سر او هستند. اساس مسأله براي يك ملت، استقلال و آزادي است برادران و خواهران عزيز! آنچه كه نتيجه مي گيريم، اين است كه يازده سالِ گذشته، تجربه ي موفق جمهوري اسلامي را به ما نشان مي دهد. اساس مسأله براي يك ملت، در درجه ي اول عبارت از همين استقلال و آزادي است. البته، بهاي كسب استقلال

و آزادي سنگين است، زحمت و مشكلات دارد و تا مدتي هم سختي زندگي دارد. تصور من اين است كه يا همه ي اين مدت و يا بخش عمده ي اين مدت را گذرانده ايم و ان شاءاللَّه به سمت زندگيِ بهتر مي رويم. شرطش اين است كه مردمي كه در صحنه بودند و اين انقلاب را به وجود آوردند و حفظ كردند، همچنان در صحنه بمانند و شما مردم مي مانيد. اين، براي من مثل روز روشن است و تجربه ي يازده ساله، اين را نشان داد. من به نوبه ي خود، به عنوان يك طلبه و خدمتگزار كوچك شما و شاگرد كوچك امام و سرباز كوچك انقلاب و اسلام عرض مي كنم كه ما در راه اسلام و زندگي و حيات طيبه ي اسلامي براي شما مردم و جامعه ي اسلامي در دنيا، از هيچ كوششي فروگذار نمي كنيم و هيچ عاملي هم به فضل پروردگار نخواهد توانست ما را از اين صراط مستقيم و خط روشن منحرف كند. مهم اين است كه تمسك به اسلام را حفظ كنيم و از دشمنان خدا و اسلام واهمه نكنيم و نترسيم. اين درس را از اميرالمؤمنين علي(عليه السّلام) و از شاگرد و فرزند شايسته ي او - امام عزيزمان - گرفته ايم و آنها اين خط را براي ما ترسيم كردند و ان شاءاللَّه پيش خواهيم رفت. وحدت و تقوا و خداترسي و ياد خدا و رعايت دستور الهي در همه ي امور را در هر جا كه هستيد، حفظ كنيد و «اللَّه اكبر»تان را نگه داريد. دشمني با دشمنان خدا را در دلتان حفظ كنيد و انگيزه ي خدمت براي اسلام و مسلمين در سراسر عالم و كار و تلاش براي ساختن اين كشورِ

اسلام و وليّ عصر(ارواحنافداه) را حفظ نماييد. بدانيد كه با اين خصوصيات، هيچ قدرتي نخواهد توانست كاري بكند. آن روزي كه دو ابرقدرت در دنيا بود و مي توانستند با هم همدست بشوند و مكرر هم با يكديگر همدست شدند، نتوانستند اين ملت را از راهش ذره يي منحرف كنند و صدمه ي واقعي به او بزنند. امروز هم كه در حقيقت، يكي از دو ابرقدرت از ابرقدرتي افتاده و آن ديگري هم گيج گيج مي خورد و نمي داند كه چه وضعيتي در دنيا در جريان است و ملّتها به سمت هوشياريِ بيشتر پيش مي روند، به فضل پروردگار، شيطانهاي عالم هيچ غلطي نخواهند توانست بكنند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّاالّذين امنوا و عملوا الصّالحات وتواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي عليّ اميرالمؤمنين والصّدّيقةالطّاهرة والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن علي و عليّ بن محمّد والحسن بن عليّ والخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امناءك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه و نظم امركم رژيم عراق به دنبال آتش بس بود تا خود را نجات بدهد فقط دو جمله ي كوتاه مطرح كنم: يكي درباره ي وضعيت قطعنامه ي 598 كه بايد همه ي دنيا بدانند رژيم عراق بر خلاف ادعاهاي صلح طلبي، فقط به دنبال يك آتش بس بود تا خودش را بتواند نجات بدهد. اين حرفي بود كه در طول چند سال گذشته، بارها در همين جايگاه مقدس نماز جمعه گفتيم. آن وقتي كه او مي گفت: ما صلح مي خواهيم، دنيا به ما مي گفت: شما چرا قبول نمي كنيد؟ ما مي گفتيم: اينها صلح نمي خواهند،

اينها دنبال آتش بسند؛ براي اين كه بتوانند خودشان را نجات بدهند. اين موضوع، حالا ثابت شد. طبيعي است كه آنها هم براي اين كه خودشان را مقبول و موجه كنند، بگويند جمهوري اسلامي قبول نمي كند؛ ليكن واقعيات روشن است. افرادي كه عاقلند، بدون حتّي اندك تأملي مي توانند بفهمند قضيه چيست. صدام حسين سوءنيت دارد و حسن نيت نشان نمي دهد. وضعيتي كه او به وجود آورده است، اعتماد به استقرار صلح در منطقه را كم مي كند. البته، ما بعيد مي دانيم كه آنها اين قدر ابله باشند كه بخواهند مجدداً آتش جنگ را شعله ور كنند؛ چون بيشتر به ضرر خودشان است. اما اگر جنگ هم شروع نشود، صلح در منطقه استقرار پيدا نكرده و آرامش نيست. اين، وضعيتي است كه آنها به وجود آورده اند، راهش هم عمل كردن به قطعنامه است. قطعنامه، وحي منزل نيست؛ اما چيزي است كه مورد اتفاق واقع شده است. كسي كه مي خواهد زيرش بزند، در حقيقت قصد اخلالگري و خرابكاري دارد. بهانه هايي هم كه عنوان مي كنند، همه از اين قبيل و در اين راه است. مسأله ي اسرا را مطرح مي كنند. ما مي گوييم: اگر شما قطعنامه را عمل كرده بوديد، حالا اسرا در خانه هايشان بودند. در حقيقت، شما هستيد كه اسرا را نگه داشتيد؛ براي خاطر اين كه در انجام قطعنامه اخلال مي كنيد. چرا به جمهوري اسلامي اتهام مي زنند؟ مطلب دوم اين است كه در طول يازده سال گذشته، هر وقت دستگاههاي جهاني، از نفوذ كلمه ي جمهوري اسلامي در ميان ملتها خيلي ترسيدند، چند تهمت به جمهوري اسلامي زدند. حساب كار آنها دست ماست. هر وقت مي بينيم اين چند تهمت در دنيا خيلي رواج پيدا مي كند، مي فهميم كه

دستگاههاي استكبار، از نفوذ كلمه ي جمهوري اسلامي خيلي مي ترسند. ممكن است حوادثي در گوشه و كنار باشد كه ما خبر نداريم، ولي آنها اطلاع دارند و مي ترسند و اين چند تهمت را رديف مي كنند: يكي تهمت ارتباط با اسرائيل است؛ چون مي دانند ملتهاي مسلمان روي اسرائيلِ غاصب حساسند و نيز مي دانند آن دولتي كه به معناي واقعي كلمه و صادقانه، با ملتهاي مسلمان همصداست، در درجه ي اول جمهوري اسلامي است. مي دانند كه امام فقيد بزرگوار ما، از اوايل شروع نهضت، مبارزه ي با اسرائيل را يك ركن اساسي نهضت قرار داده بود. به همين خاطر، براي اين كه نفوذ جمهوري اسلامي در ميان ملتها كم بشود، يك خبر و شايعه و زمزمه و معامله يي درست مي كنند و مي گويند در جايي، كسي از كسي چيزي خريده و چيزي فروخته است؛ يكي از طرف جمهوري اسلامي و يكي هم از طرف اسرائيل! اين، يكي از اين تهمتهايي است كه هميشه مي گفتند و عجيب و طُرفه اين كه همان كساني اين تهمتها را به صورت جنجال مطرح مي كنند كه خودشان علناً و يا در خفا، با اسرائيل رابطه دارند! بعضي از همين دولتهاي مرتجع منطقه كه با اسرائيل ارتباطات پنهاني و مخفي دارند، در راديوهايشان به شكلي اين قضيه را به صورت جنجالي مطرح مي كنند. ما اعلان مي كنيم كه حتّي يك روز و يك ساعت، با دولت غاصبِ غيرقانونيِ خبيث اسرائيل، دوستي و محبت و كوچكترين و ضعيفترين نوع رابطه را هم نداشتيم و نخواهيم داشت. ما از بيداري اسلامي در سراسر دنيا حمايت مي كنيم نكته ي سوم و آخر اين است كه ما از بيداري اسلامي در سراسر دنيا حمايت مي كنيم

و مسلمانهايي را كه در نقاط مختلف عالم مي خواهند به زندگي و فرهنگ اسلامي خود برگردند، تأييد مي كنيم؛ چون حقِ آنهاست. آنچه كه امروز در دنيا شنيده مي شود، همه يك طور نيست. شعارها، همه به يك حقيقت اشاره نمي كنند. قضاوت درباره ي مسايل مسلمانها در عالم، قضاوت يكساني نسبت به همه نيست؛ اما آنچه براي ما محترم است، همان بازگشت به اسلام از سوي مسلمانهاست. امروز، مسلمانان عالم حق دارند اسلام و قرآن را گرامي و عزيز بدارند و گرامي و عزيز هم خواهند داشت و به زندگي اسلامي هم برخواهند گشت و تلاشها و سركوبها هم هيچ فايده يي نخواهد داشت. دستهاي مزدور سعي مي كنند با توطئه ي فرهنگي و تبليغاتي - از قبيل توطئه ي نوشتن كتاب آيات شيطاني به وسيله ي آن مزدور قلم به مُزد - ارزش اسلام را از چشمها بزدايند و اسلام را سبك و خفيف كنند؛ ولي اشتباه مي كنند، خودشان ضرر مي كنند. آن كسي هم كه اين كتاب را نوشت - كه البته اين يك نمونه است - و امام بزرگوارمان حكم و فتواي قتل او را صادر كردند، اين حكم امام، همچنان به قوّت خودش باقي است و بايد اجرا بشود. احيّي كل الشعوب المستضعفة و كل أبناء امتنا الاسلامية رجالا و نساءاً بتحية الاسلام. السلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته أبارك لكم ذكري مولد اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(عليه السلام) داعية التوحيد والعدالة، والمجاهد في سبيل اللَّه حق جهاده، و وليد الكعبة، و شهيد المحراب، و أهنئكم بالذكري الحادية عشرة للثورة الاسلامية مشعل تحرير الشعوب المظلومة و لواء مقارعة النظام السلطوي العالمي و صوت التوحيد و الكرامة الانسانية. الثورةالاسلامية التي يحتفل شعبنا بذكراها الحاديةعشرة حادثة فذة عظيمة،

وقعت رغم كل مادبّره جبابرة العالم من مخططات وقائية، و واصلت مسيرتها رغم كل ما أحيط بها من حقد دفين و عداء شديد. بل ازدادت بفضل اللَّه منعة و صلابة علي مرّالايام، رغم كل التحليلات و التوقعات. لم تكن هذه الثورة الاسلامية تغييرا لنظام سياسي و اجتماعي لبلد فحسب و لم تكن إطاحة بنظام و إبداله بنظام آخر فقط. كانت منعطفا في مسيرة التاريخ المعاصر. هذه المسيرة التي كانت تتجه نحوالمادية و مصادرة القيم المعنوية والاخلاقية و نحو إبعاد الدين و تثبيت تسلط القوي المادية الجامحة، و نحو تركيز الهيمنة بيد طواغيت النظام السلطوي العالمي. هذه المسيرة غيّرت اتجاهها صوب تفتّح براعم المعنويات و الارتباط بالدين و تبلور الحكومات الجماهيرية و تزلزل أركان هيمنة طغاة العالم و انهيار صرح النظام الاستبدادي و الالحادي و اللا إنساني. من هنا فان هذه الثورة المباركة - و إن لم تقف في مواجهة نظام اجتماعي و سياسي لبلد من البلدان - الّا أنها في مواجهة صارمة مع النظام السلطوي العالمي. فهي لم تقارع النظام المستبد الفاسد الحاكم في ايران فحسب بل قارعت الكيان الفاسد للقوي المستبدة المعادية للشعوب، و من البديهي انّ هذا لايعني إعلان الحرب علي الحكومات و الانظمة الفاسدة و الظالمة، بل يعني انتشار صحوة علي الصعيد العالمي و تفتّح الامل في نفوس الشعوب و لذلك فانّ القوي المستكبرة المستندة الي البطش والثروة، والعاملة علي نشر ما يعمله الاستكبار العالمي من قيم مادية و علي رأسها امريكا اعلنت حربا شعواء في جميع الابعاد علي هذه الثورة و علي اساسها العقائدي المتمثل بالاسلام المحمدي الاصيل(صلي اللَّه عليه وآله وسلم) و علي قائدها الامام الخميني (رضوان اللَّه عليه) و علي حملة اعباءها من الشعب الايراني، و

لاتزال هذه الحرب متواصلة و أنا أعلن بثقة و عزم انّ الاستكبار العالمي مُنِيَ بهزيمة في هذه الحرب و لا ادلّ علي ذلك من بقاء و استحكام هذه الثورة و نظام الجمهورية الاسلامية و انتشار المبادي ء الفكرية لهذه الثورة في جميع ارجاء العالم. الاعوام الاحد عشر الماضية - و ان كانت قصيرة في عمر الزمن - فهي كبيرة جدّا بالنسبة لنا نحن أبناء الشعب الايراني بما ما رسمناه و تعلّمناه من نضال و صبر و عبرة، و استلهمناه من دروس قرآنية، و بما لمسناه من قدرة اللَّه و ارادته سبحانه في هذا الكون. نحن اليوم عازمون علي مواصلة طريق الثورة بثقة في المستقبل تزيد علي ما كنّا عليه في بداية المسير، لانها تنطلق من تجارب السنين الاحدي عشرة، و باستعداد يزيد أيضا علي استعدادنا في البداية لانه يقوم أيضا علي تلك التجارب. بعد رحلة إمامنا العظيم - التي كانت للشعب الايراني خسارة عظيمة عظم شخصيته الكبري - خامر ذهن العدو امل في ابتعاد طريق الدولة في ايران عن طريق الثورة، و حين شاهد علي الصعيد العملي ما يخيب ظنّه راح يشيع في اعلامه حدوث مثل هذا الابتعاد، آملاً أن يبث اليأس في قلوب الشعوب من الثورة و من النظام الاسلامي الكريم. و نحن نعلن هنا أن هذه الآمال ستبقي حسرة في قلوبهم بحول اللَّه و قوّته ثم يغلبون. و من اجل تبديد الآمال المعقودة علي هذه الثورة و نظام الجمهورية الاسلامية راح العدو يكيل للثورة تهمة الاستسلام مقابل اعداء الاسلام و تهمة اقامة العلاقات مع امريكا و اسرائيل، و نحن نعلن أن النضال ضد حكومة العدو الصهيوني والدفاع عن كفاح الشعب الفلسطيني المظلوم و عن الارض الفلسطينية

المغتصبة جزء لايتجزأ من معتقدات الثورة الاسلامية. بناء بلدنا علي اساس اقتصاد اسلامي يقوم علي العدل والرفاه العام و تفجير طاقات العمل والابتكار والانتاج و فتح مقاليد كنوز الارض و استئصال الفقر فريضة عاجلة نسخّر لها كل طاقاتنا، غير اننا الي جانب ذلك مهتمون بصيانة سائر المبادي ء و المحاور الاسلامية للثورة بحذر تام و دقة متناهية. نحن نعتبر الدفاع عن كل المسلمين في العالم و الدفاع عن حريم الاسلام المقدس في كلّ ارجاء الارض من مهامّ رسالتنا الكبري و لذلك فان كل الذين يكيدون للقيم الاسلامية و يطعنون بحرمة الاسلام عن طريق التآمر الثقافي والفنّي يندرجون ضمن قائمة الاعداء. و هنا اعلن أن حكم الامام(رضوان اللَّه تعالي عليه) بشأن كاتب الآيات الشيطانية الذي هو ذاته عميل الشيطان الاكبر و شياطين السياسة العالمية لايزال ذلك الحكم نافذ المفعول و يتحمّل مهمة تنفيذه كل المسلمين. مرة أخري أحيّي كل الاخوة والاخوات من ابناء العالم الاسلامي و من أبناء الشعوب المستضعفة في كل ارجاء الارض و أذكي في قلوبهم الامل بتذكيرهم بقول اللَّه سبحانه: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم. وعداللَّه الّذين امنوا منكم و عملوا الصّالحات ليستخلفنّهم في الارض كما استخلف الّذين من قبلهم و ليمكّننّ لهم دينهم الّذي ارتضي لهم و ليبدّلنّهم من بعد خوفهم أمنا يعبدونني لايشركون بي شيئا»(2). بسم اللَّه الرحمن الرحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد. و ولم يكن له كفوا احد.

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 128 2) نور: 55

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از علما، مدرّسان، فضلا و طلاب حوزه ى علميه ى قم و مدارس علميه ى تهران

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از علما، مدرّسان، فضلا و طلاب حوزه ي علميه ي قم و مدارس علميه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مجموعه يي از خاطرات پُراهميت پيش روي ماست امروز، مجموعه يي از خاطرات پُراهميت دوران انقلاب و همچنين پيش از آن، خاطرات پُرشكوه

صدر اسلام پيش روي ماست. از طرفي، روز شهادت حضرت ابي الحسن موسي بن جعفر(عليه الصّلاةوالسّلام) نيز است كه يك خاطره ي فراموش نشدني است. پس از سي وپنج سال مبارزه ي سخت - كه واقعاً براي من و شما درس است - آن بزرگوار در تلخترين شرايط در سال 138 به شهادت رسيدند. يك نگاه به زندگي اين بزرگواران نشان مي دهد كه ما يك تاريخ نوراني و بسيار آموزنده از اين بزرگواران معصوم در اختيار داريم كه در درجه ي اول براي روحانيت شيعه و علماي دين و در درجه ي بعد براي عموم مردم، تا قرنهاي متمادي درس و ذخيره ي معنوي و آموزشي است. اين بزرگوار، در ميان ائمه(عليهم السّلام) وضع خاصي دارند كه فعلاً بنا و مجال نيست درباره ي زندگي اين بزرگوار و مجاهدتشان مطالبي مطرح بشود؛ ولي همه - مخصوصاً جوانها - بدانند و تعقيب كنند كه هر روز از اين زندگي كه ثبت شده باشد، يك درس است. همچنين ايام شهادت چند تن از علما و شخصيتها و مسؤولان كشور در دوران جنگ است كه هواپيماي اين عزيزان، به وسيله ي متجاوزان عراقي سقوط كرد و مرحوم شهيد محلاتي و ديگران به شهادت رسيدند. اين هم از خاطراتي است كه هرگز نبايد آن را فراموش كرد. همين طور براي جامعه ي روحاني و طلاب و مدرّسان و علما در سراسر كشور، اين ايام با سالگرد صدور پيام كم نظير امام بزرگوار و فقيد درباره ي مسايل روحانيت و جامعه ي علمي شيعه مصادف است. اين پيام، هرگز نبايد كهنه شود و كاري را كه در حوزه ي مباركه ي قم و ديگر مراكز روحاني، بر اساس اين پيام شروع كردند، بزرگ بشمارند و نگذارند اين كار، اندك توقفي

پيدا بكند. همين طور، اين روزها با سالگرد حادثه ي آخر بهمن تبريز در سال 56 مصادف است كه يكي از قدمهاي بزرگ ملت ما در جهت پيروزي انقلاب بود و ياد و نام آن مردم مبارز و مجاهد و شجاع و ربط و وصل مستحكم و مستمر آنها با روحانيت اسلام و با امام و انقلاب را براي هميشه مسجل كرد. اين هم يك خاطره است و ما در مجموعه ي اين مناسبتها، دور هم جمع شده ايم و شما آقايان محترم و علما و فضلا و مدرّسان و طلّاب عزيز، از مراكز ديگر به اين جا تشريف آورديد تا قدري درباره ي مسايل حوزه صحبت كنيم. حضور روحانيت، يكي از مهمترين عوامل پيروزي و سير انقلاب مسأله اين است كه اگر اين انقلاب، انقلابي اسلامي نبود و پرچم آن به دست علماي دين نبود، قطعاً به پيروزي نايل نمي شد و به تشكيل يك دولت مستقل و سرافراز و نيرومند منتهي نمي گرديد. اين، تحليل ما نيست؛ بلكه تحليل همه ي كساني است كه مسايل اين انقلاب را از پيش از پيروزي تا امروز تعقيب كرده اند. در سال 56 و 57 هم جبهه ي مقابل - يعني زمامداران ظالم و فاسد و روبه زوال و كساني كه با تفكر ديني و شخصيت روحاني مخالف بودند - تحليلشان همين بود و براساس اين تحليل، تلاش مي كردند كه روحانيون را از صحنه كنار بزنند يا بين آنها اختلاف ايجاد كنند و يا بين آنها و مردم فاصله به وجود بياورند؛ ولي نتوانستند اين كار را بكنند - نه اين كه نخواستند يا تلاش نكردند. «چرا نتوانستند» هم يك پاسخ مفصل دارد. واقعاً اگر كسي بخواهد

اين انقلاب را تحليل كند و شكفتن اين گل و روييدن اين نهال و جوشيدن اين چشمه را در سنگلاخ و كويرِ زمان كنونيِ فرهنگ جهان درست ترسيم بكند، به اين آسانيها نخواهد توانست پاسخ روشني براي اين سؤال پيدا كند. يكي از علايم و نشانه هاي قدرت و اراده ي خدا براي پيروزي انقلاب اين بود كه آن رهبر بي نظير را برانگيخت. من، به اين نتيجه و اعتقاد خيلي نزديك شده ام كه خداوند متعال در طول دهها سال قبل از به ثمر رسيدن اين انقلاب، زمينه ي اين پيروزي را - كه پيروزي دين و اسلام در دنياست - با تشكيل حوزه ي قم و تربيت شخصيتهايي و در ميان آنها برجسته كردن آن شخصيت كم نظير و قرار دادن آن گل آتش در ميان خرمن انبوهي از زغال و تبديل همه ي اينها به يك آتش گداخته و گيرا، فراهم فرمود. اگر كسي با چشم معمولي هم قضايا را نگاه كند و ترتيب طبيعي علل و عوامل را مورد بررسي قرار دهد، مي بيند كه حضور و پيشگامي و هوشياري و وظيفه شناسي و برخي از خصوصيات ممتاز روحانيت، يكي از مهمترين عوامل و شايد يك عامل تعيين كننده در بروز و پيروزي و سير اين انقلاب و نيز تشكيل دولت و حكومت و نظام جمهوري اسلامي و ادامه ي آن تا امروز بوده است. دشمن هم اين را مي داند. لذا فشاري كه در گذشته و الان، از طرف دنياي استكباري روي اين انقلاب وارد مي شد و مي شود، در درجه ي اول به دين و روحانيت متوجه است. اگر روحانيون كشور ما در ميدان نبودند و پرچم انقلاب به دوش آنها نبود، اين پيروزي به دست

نمي آمد. اين را دشمن مي داند؛ لذا حقد عظيم او در درجه ي اول متوجه اسلام و روحانيت است. روحانيت و توجه به دو نكته ي اساسي روحانيت بايد دوگونه به مسأله نگاه كند و مي كند: يكي اين كه توجه داشته باشد و دارد - و مردم هم متوجه باشند - كه براي تداوم انقلاب نيز حضور روحانيون ضروري است و فعال بودن روحانيون، شرط لاينفك بقاي انقلاب و استقلال كشور و نظام جمهوري اسلامي است. بنابراين، روحانيون بايد باشند؛ آن هم با فعاليت و دلسوزي و از خود دانستن انقلاب و جانانه دفاع كردن؛ همچنان كه در اين چند سال نشان دادند و در صحنه ي نظامي و جبهه حضور پيدا كردند و جوانهاي تفنگ به دست و آر.پي.جي به دوش و لباس بسيج پوشيده را آماده ساختند و شهداي به خون غلطيده يي را تقديم اسلام كردند. همچنين در صحنه هاي سياسي و تبليغاتي و تربيت نيرو در حوزه هاي علميه و بخصوص در حوزه ي مباركه ي قم فعال بودند و در آينده هم بايد با حجم بيشتر و كيفيت بالاتر و دلسوزي چند برابر، فعال باشند. يك نگاه ديگر اين است كه روحانيون و بخصوص بيدارترها و بصيرترها و دلسوزترها - كه در قشرهاي مختلف روحاني، بحمداللَّه اين خصوصيات به وفور پيدا مي شود - ببينند شرايط تأثير كامل حضور روحانيت براي انقلاب و پيشرفت هدفهاي آن چيست؛ آن شرايط را تأمين كنند. آفات چيست؛ از آن آفات پيشگيري كنند و اگر هست، آن را رفع نمايند. اين نكته، جدي است و شعار نيست. اين، حركتي است كه اگر شد، پيروزي تداوم پيدا خواهد كرد و روزبه روز بر اوج اسلام و قدرت جمهوري

اسلامي و سعه ي ميدان اين نداي ملكوتي در عالم افزوده خواهد شد. اگر اين حركت انجام نشد، مشكلات و موانع و - خداي ناخواسته - ناكامي پيش خواهد آمد؛ آن هم براي اسلام و مسلمين در سطح جهان. اين قدر مسأله حساس است. بايد ديد روحانيت چه كرد و چگونه شد كه توانست يك نهضت به اين عظمت را از راهي به اين دشواري عبور بدهد و به نقطه يي بدين سرافرازي برساند. همه ي رهبرها نمي توانند اين كارها را بكنند. نهضت مشروطيت، يك تجربه ي تاريخي مكرر عرض كرده ايم كه در خيلي از مناطق دنيا، انقلابها با نَفَس دين شروع شد؛ اما به خاطر ضعف رهبري، از دين فاصله گرفت و گاهي هم ضد دين شد. در تاريخ خودمان در نهضت مشروطيت ديديم كه روحانيون آمدند يك حادثه ي بزرگ (نظام مشروطيت) را در كشور ايجاد كردند و پايان دوره ي استبداد را تدارك ديدند، بعد همين مشروطيت، پايگاهي براي ضديت با دين و روحانيت شد و هنوز ابتداي كار بود كه روزنامه هاي صدر مشروطيت، به نام آزادي شروع به كوبيدن دين كردند، تا جايي كه يكي از شخصيتهاي روحاني آن زمان - مرحوم آقاشيخ فضل اللَّه نوري - كه جزو پيشروان مشروطيت بود، در مقابل آن مجلس و مشروطيت ايستاد و سرانجام هم به شهادت رسيد. اگر روحانيون، به آينده به چشم يك ميدان كار ننگرند و براي آن برنامه ريزي نكنند و آفات مسير را از سر راه بر ندارند، دنبال اين غفلت، ضربه است. در اين هيچ شكي نيست. اگر روحانيون، آينده را با چشم باز و بصير نگاه كنند و خود را براي ادامه ي حمل اين بار آماده

نمايند و وظايفشان را پيش بيني و خودشان را آماده ي عمل به آن بكنند، اسلام در سطح جهان روزبه روز قوّت خواهد گرفت. در اين هم هيچ ترديدي نيست. حوادث دنيا به انقلاب اسلامي ما مربوط است همين حركتي كه امام بزرگوارمان كرد، امروز دنيا را در يك كوره ي عظيم التهاب انداخته و شرق و غرب را دور خودشان مي چرخاند. اين حوادث دنيا - بعضي مستقيم و بعضي غيرمستقيم - به انقلاب اسلامي ما مربوط است. اين كه امروز در دنياي شكل گرفته ي دوقطبي، يك قطب از صحنه ي سياسي عالم برداشته شد و ديگر چيزي به نام بلوك شرق و سوسياليسم وجود ندارد، اين كه معادلات جهاني در روابط قدرتها و دولتها و كشورهاي كوچك و ملتها و رژيمهاي گوناگون، كاملاً به هم ريخته، مربوط به پيروزي انقلاب اسلامي و دين در ايران و مربوط به بيداري مسلمانها و آگاه شدن حس ديني در وجدانهاست. البته، عوامل ديگري هم وجود دارد كه آن عوامل، زمينه ها هستند. هر حادثه يي در دنيا، متكي بر يك سلسله زمينه هاست. بعد عاملي وارد ميدان مي شود و حادثه يي را در اين زمينه ها به وجود مي آورد. اين عامل، در دنياي جديد «انقلاب اسلامي» و پيروزي آن و تشكيل يك نظام بر مبناي دين و ارزشهاي معنوي بود. حركت ما در قدم اول، اين طور در دنيا حادثه آفريني كرده است. اگر نظام جمهوري اسلامي، قوي و صادق باشد - صادق يعني آنچه را كه گفته عمل كند و از راه خودش بر نگردد و اين دامنه را مستقيم به سمت همان قله و هدفهايي كه ترسيم كرده، بپيمايد - بدانيد هر قدمي كه اين ملت و

علماي ما بردارند و نظام جمهوري اسلامي به پيش برود، در اوضاع دنيا يك حركت و تغيير به وجود خواهد آورد و همه ي اين پيشرفتها و حوادث، در جهت اعلاي كلمه ي اسلام و ارزشهاي معنوي و ديني خواهد بود. اين كه شما مي بينيد دولتهاي غربي و سرمايه دارهاي بزرگ جهاني، اين گونه از ما عصبانيند، به همين علت است. هركار هم بكنند، همين خواهد بود. من، در يك جمله بگويم: استكبار و دشمن، نسبت به ما هيچ كاري نمي تواند انجام بدهد كه ما شكست بخوريم و او پيروز و كامياب بشود. او نمي تواند ما را شكست بدهد؛ ولي خود ما مي توانيم. ما مي توانيم كاري بكنيم كه خداي نكرده دشمن خوشحال شود و مشكل از سر راه او برداشته بشود و اسلام خجل و سرافكنده گردد و اين راه بريده بشود. ما اگر ايستاده باشيم، دشمن نمي تواند كاري بكند. الان، وضعيت اين گونه شده است. قبل از پيروزي، شايد مي توانستند خيلي كارها بكنند؛ ولي حالا ديگر نمي توانند. اگر من بخواهم اين مطلب را باز كنم، حرفهاي زيادي وجود دارد كه نمي خواهم وارد آنها بشوم. روحانيت نقاط مثبت را تقويت و جهات منفي را بر طرف كند علماي دين و جوامع روحاني وظايفي را برعهده دارند تا آينده به شكل صحيح و خداپسند و مطلوبي شكل بگيرد. همه ي فكرمان را بايد روي اين موضوع متمركز كنيم. راه هم اين است. كليد رمز را بايد اين گونه پيدا كرد. بايد ديد جهات مثبت روحانيت كه به او امكان داد اين حركت عظيم را بكند و دنيا را در آستانه ي يك تحول قرار بدهد، چيست. بايد آن جهات مثبت را در خودمان تقويت

كنيم و اگر جهات منفي يي درگذشته وجود داشته، از آن بترسيم و راهش را سد كنيم و نگذاريم نقاط منفي جديدي هم پيدا بشود. نقاط مثبت در جامعه ي روحانيت - كه جامعه ي علمي شيعه است - روشن مي باشد. علم و زهد و بي اعتنايي به دنيا و شجاعت و ايستادگي در برابر قدرتها و زورگوها و اتصال به توده ي مردم، نقاط مثبت روحانيت ماست. مردمي بودن و درد آنها را احساس كردن و براي آنها دل سوزاندن و كار كردن و به دشمنانشان نزديك نشدن، خصوصيتي است كه هيچ فرقه يي از فِرَق روحاني در عالم، آن را نداشته است و الان هم ندارد. اگر اين خصوصيت نبود، اطمينان مردم به روحانيت جلب نمي شد كه به خيابانها بيايند و آن طور جان خود را در راه آرمانهاي اين انقلاب در معرض خطر قرار بدهند. اين، خصوصيات مثبت روحانيت است؛ اينها را به شدت حفظ كنيم. حوزه هاي علمي، بايد كانون علم بمانند. ما بايد هرچه در توان داريم، علم را خالصتر و صافتر و از زوايد پيراسته تر كنيم. اين حركت به سمت ترتيب برنامه هاي علمي حوزه هاي علميه، يك حركت واجب است. اگر اين نباشد، علم پيشرفت نخواهد كرد. علم، مثل درختي است كه يكي از موجبات رشد آن، هرس كردن و چيدن زوايد آن و اجازه ندادن به رشد شاخه هاي زيادي و بوته هاي مزاحم است. روحانيت و لزوم بي اعتنايي به زخارف دنيا مسأله ي ديگر كه به همين اندازه اهميت دارد و بارها امام بزرگوارمان تكرار مي كردند و در جاهاي ديگر هم مكرراً گفته شده، بي اعتنايي به زخارف دنيا و جلوه هاي آن است. در اين راه، از لذتهاي مادّي

زيادي بايد گذشت و خدا را شكر مي كنيم كه روحانيت معظم ما، اين خصوصيت را حفظ كرده است؛ اگر چه ميدان بي اعتنايي و بي رغبتي به دنيا گسترده است و مي توان در اين ميدان خيلي پيش رفت. شخصيتها و چهره هايي را مي شناسيم و مي بينيم كه در اين چند سال، وجود و حرف و منششان مؤثر بوده است و به زخارف دنيا بي رغبت بوده اند و نخواسته اند به نفس و شهوات خود پاسخ بدهند و در مقابلشان ايستادند و آنها را كوچك شمردند. درمقابل اهداف بلند، ما نمي توانيم مثل اميرالمؤمنين علي(عليه السّلام) عمل كنيم - خود آن بزرگوار هم همين را فرمود - ليكن مي توانيم ورع و تقوا و بي اعتنايي و بي طمعي را در خودمان حفظ و تقويت كنيم. اين كار، امروز براي روحانيون يك وظيفه ي مبرم است و طلّاب و فضلا و مسؤوليت دارهاي روحاني و شاغلان به اين جهت، بايد خيلي توجه كنند؛ چون اين راه، راه پيامبران الهي و نيز كساني چون اميرالمؤمنين(عليهم الصّلاةوالسّلام) است كه كمترين اعتنايي به اين دنيا نكردند. اين راه را بايد اين گونه رفت و در مقابل زورمندان، شجاعت و شهامت داشت و به مردم تكيه كرد. انسان در مقابل عظمت اين ملت سر تعظيم فرود مي آورد حقيقتاً مردم ما، آن چنان برجستگي يي در راه آرمانهاي اسلام و انقلاب از خود نشان دادند كه انسان در مقابل عظمت اين ملت، سر تعظيم فرود مي آورد و در خود احساس حقارت مي كند. ببينيد در اين يازده سال، چه مراحلي را گذراندند و چگونه به خاطر خدا در اين راه دشوار پاي فشردند. همه ي چشمها در دنيا منتظر بود كه ببيند ملت ايران بعد از امام چه

خواهد كرد. هر تجربه يي كه بعد از رحلت حضرت امام(ره) در اين چند ماهِ تاريك و سخت و غم انگيز پيش آمد، اين ملت با اخلاص و شجاعت و هوشياري خود، آن چنان جلوه هايي نشان دادند كه فضا را منوّر كردند. همين راهپيمايي عظيم 22 بهمن امسال، حقيقتاً يكي از مواردي بود كه در تاريخ اين ملت، به عنوان سند افتخار و نقطه ي روشن و منوّر خواهد ماند. من نمي خواهم به خاطر اين حركت عظيم، از مردم تشكر بكنم؛ مسأله مربوط به خود آنهاست. من چه كسي هستم كه از آنها تشكر كنم؟ اما مي خواهم از آنها تجليل و نسبت به آنها تعظيم نمايم. حقيقتاً حركت مردم، حركت مخلصانه و شجاعانه و فداكارانه و هوشيارانه و كاملي بود. همه ي حركات آنها در طول اين يازده سال، همين گونه بوده و دشمن را منكوب كرده است. مي بينيد كه هر وقتي حادثه يي مثل 22 بهمن و نشانه يي از حضور مردم داريم، بلافاصله تبليغات و شايعه پراكنيهاي دشمن، از غيظ و ناراحتي چند برابر مي شود. حالا هم همين طور است. الان مي بينيد كه جوّ شايعه است و راديوهاي خارجي و دشمنان بي آبرو، دايماً تبليغات سوء مي كنند. خدا را شكر مي كنيم كه دشمنان جمهوري اسلامي، پيش اين ملت ذره يي آبرو و اعتبار ندارند. وظيفه ي روحانيت خيلي سنگين است اين مردم با اخلاص، در جهت هدفهاي انقلاب، زمينه و قهرمان ميدان فعاليت و يكه تاز در اين دنياي آشفته اند. من و شما بايد جايگاه و سهممان را پيدا كنيم و نقش خود را ايفا نماييم. امروز، وظيفه ي روحانيت خيلي سنگين است. البته، به اين نكته هم اشاره كنم كه در طول هزار و اندي از

تاريخ روحانيت شيعه، هيچ وقت به خوبي و كارايي و مفيد بودن امروز نبوده است. امروز، روحانيت شيعه از همه ي دوران طولاني عمر پُربركت خود، مفيدتر و پُربركت تر و بيشتر در خدمت اسلام و مسلمين است - در اين، هيچ ترديدي نيست - اما زمان و زمينه ي كار و وضعيت اين ملت بزرگ، از ما تلاش بيشتري را مي طلبد. بايد خيلي كار و تلاش كنيم. طلاب عزيز و فضلاي جوان، نبايد حتّي براي يك لحظه، حضور در ميدانهاي گوناگون را فراموش كنند. اين حضور، با درس خواندن منافات ندارد؛ بلكه مؤيّد درس خواندن است. همان طور كه امام بزرگوار در پيام فراموش نشدني خود فرمودند، فضلا و جوانهايي كه تفقّه را در ميدانهاي خودش فرا گرفتند و مُنذر قوم خود شدند و ميدان جنگ را ميدان آزمايش نفس و تكامل معنوي خويش قرار دادند و پيش رفتند، اين ميدانها را رها نكنند. امروز هم خطوط و ميدانها و صحنه هاي نظامي و غيرنظامي و فرهنگي، محتاج حضور فعال شماست. مدرّسان معظم و محترم و اساتيد حوزه ي علميه ي قم و ساير حوزه ها، طلاب را به سمت هدفهاي انقلابي و اسلامي سوق بدهند. درست است كه امروز روحانيت و اسلام، راه و جايگاه خود را كاملاً پيدا كرده اند؛ اما اين طور هم نيست كه افكار انحرافي، بكلي از بين رفته و ريشه كن شده باشد. كساني كه هنوز نتوانسته اند جلوه ي انقلابي اسلام را درك كنند، باز هم در حوزه ها و در كسوت روحانيت هستند. هنوز كساني كه به جاي كينه ي امريكا و دشمنان، قلبهاي آنها جايگاه كينه ي مجاهدان في سبيل اللَّه و جوانان مؤمن و پرچمداران حقيقت است، در حوزه ها و

بيرون از حوزه ها نيز پيدا مي شوند. همان متحجّراني كه امام مكرر اشاره كردند - يعني دوستداران و شيفتگان اسلام امريكايي؛ اسلامي كه روحانيت و دين و معنويت را از مسير خود و از مردم و خدا دور مي كند و مايه ي شادي و آسايش دل دشمنان خدا مي شود - هنوز هستند. در همه ي جبهه ها، حضور جوانهاي مؤمن و فعال و فضلاي جوان در سمت هدفهاي انقلاب، يك ضرورت است. روحانيت هنوز در آغاز كار است برادران! ما هنوز در اول كاريم. هيچ كس تصور نكند كه روحانيت تلاش خود را كرد و به نتيجه رسيد، پس برويم بنشينيم فقط مشغول كارهاي شخصي يا درس خواندن خودمان باشيم. البته، درس خواندن يكي از كارهاي اساسي است؛ اما همه ي كار نيست. روحانيت، در آغاز كار است. انقلاب، در عمر يازده ساله ي خود، در اوايل دوران جواني است. در عمر يك انقلاب و يك ملت و در مقياسهاي اين طوري، اين يازده سال چند روز بيش نيست. هنوز اول كار است، بايد تلاش كنيم. طلّاب جوان، خودشان را بسازند. فضلا و مدرّسان و اساتيد و علماي بزرگ، جهت حوزه ها را در جهت ساختن انسانها و علمايي منطبق با معيارهاي اسلامي قرار بدهند و عناصر فولادين و هوشيار و خسته نشو و مؤمن تربيت كنند و نسخه هاي كامل امام بزرگوارمان را در حوزه ها به وجود آورند. اسلام، به اين نيروها و عناصر احتياج دارد. اگر چه يك شخصيت آن چناني مي تواند ملتي را نجات دهد، اما ملتهاي مسلمان و جهان و حركت انقلاب و آينده ي تاريخ خودمان نيز احتياج زيادي به اين گونه عناصر دارد. لزوم برنامه ريزي براي كامل كردن فعاليت حوزه ها حوزه ها خيلي

كار و مسؤوليت دارند. مسؤوليت، بر دوش همه است و فقط بردوش مراجع و مدرّسان يا طلاب و فضلاي جوان نيست؛ بلكه هر كسي نسبت به توان و امكانات خود در حوزه هاي علميه، مسؤوليتهايي دارد. مهم اين است كه به حرف و تحسين بيان امام اكتفا نشود. حقيقتاً راه به سمت كامل كردن و آينده نگري در كار حوزه ها، بايد برنامه ريزي بشود و كساني كه مي توانند، با استمداد از پروردگار، اين راه را طي كنند. بدانيد كه مردم از هر حركت به سمت رشدِ صحيح جامعه ي روحانيت، خشنود و خوشحال مي شوند؛ همچنان كه اگر خداي نكرده، روحانيون را سرگرم مسايل شخصي و دنيايي و يا بي رغبتي و عدم توجه به مسايل انقلابي و يا غرق شدن در دسته بنديهاي سياسي و غيره ببينند، نگران مي شوند. وظيفه ي علماي دين و روحانيون عزيز اين است كه رضاي الهي و مصلحت مردم را بر هر چيز ديگري مقدم بدارند. از جمع شما آقايان محترم و عزيزان و علما و مدرّسان و فضلا و طلّاب كه از نقاط مختلف تشريف آورديد، صميمانه تشكر مي كنم. از خداي متعال براي شما و خودم هدايت و كمك و اعانت مسألت مي كنم و اميدوارم ان شاءاللَّه روزبه روز بر رونق و شكوفايي اسلام و هدفها و انقلاب مقدس اسلامي و تقويت نظام مقدس جمهوري اسلامي افزوده بشود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با جمعى از ائمه ى جمعه ى كشورهاى ناميبيا، موزامبيك، آفريقاى جنوبى و لسوتو

بيانات در ديدار با جمعي از ائمه ي جمعه ي كشورهاي ناميبيا، موزامبيك، آفريقاي جنوبي و لسوتو بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اسلام، نيروي عظيمي در دنيا خيلي خوش آمديد. اين جا خانه ي شماست و شما برادران عزيز ما هستيد. ما در تمام اين يازده سال بعد از انقلاب، نگران مسايل

جنوب آفريقا بوديم و از رنجي كه مردم آفريقاي جنوبي و ناميبيا در طول اين ساليان مي بردند، متأثر و غمگين بوديم. من، يك سفر براي اعلام حمايت از مردم مظلوم در جنوب آفريقا، به آن منطقه آمدم. خوشحاليم كه امروز بحمداللَّه مردم توانستند صداي خود را به دنيا برسانند. مسلمانها، نقش مهمي در آفريقاي جنوبي و در كل جنوب آفريقا دارند. شايد واقعاً اين روحيه ي مبارزه يي كه امروز در مردم آفريقاي جنوبي مشاهده مي شود، به ميزان قابل توجهي ناشي از حماسه ي مسلمانها در آن جا باشد. الان در آفريقاي جنوبي، ظلم بزرگي حاكم است. يك گروه ظالم و اقليت زورگويي بر مردمِ آن جا حاكمند و مبارزه ي با آنها، يك عمل اسلامي است. مسلمانها، نقش قابل توجهي در اين مبارزه داشتند. ما معتقديم كه اسلام نيروي عظيمي در دنياست. ما بيش از يك ميليارد مسلمان هستيم. اگر اين ميليارد، حتّي فقط با هم ارتباط دوستانه - نمي گويم اتحاد - داشته باشند، مطمئناً قادر خواهند بود كه در همه ي مسايل جهاني، نقش بزرگي ايفا كنند. شعار ما، وحدت مسلمين دستهايي بين اين جامعه ي عظيم تفرقه ايجاد مي كند. اين، مسأله ي مهمي است. همه بايد چشمشان را باز كنند، اين دستها را بشناسند. اينها، دستهايي است كه در حقيقت عليه قدرت نيروي اسلامي مجهز شده است. شعار ما، وحدت مسلمين است. معتقديم كه اين، قدم اول مي باشد. بعد از وحدت مسلمين، عظمت آنها در عالم است و ما در جمهوري اسلامي، مقابله با قدرتها را امتحان كرده ايم. ما بر قدرتهاي بزرگ غالب شديم؛ با اين كه آنها بيش از ما مسلح بودند و بيش از ما پول داشتند. اين، به

بركت ايمان به خدا بود. ايمان به خدا، به يك انسان و يك ملت قوّت مي بخشد و همه ي مشكلات را در مقابل آنها آسان مي كند. در صدر اسلام، رسول مكرّم اسلام(ص) و صحابه و نيز جانشينان بزرگوار ايشان توانستند با اتكاي به خدا، يك تمدن عظيم تاريخي را پايه گذاري كنند. آنها هم در برابر قدرتهاي بزرگ زمان خود، علي الظاهر كوچك بودند؛ اما ايمان به آنها قدرت بخشيد و توانستند براي چندين قرن، عظمتي را در تاريخ ايجاد كنند. ما چرا نتوانيم؟ «ولا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين»(1). شرطش ايمان است. ان شاءللَّه كه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 139

سخنرانى در ديدار با قاريان چهل كشور جهان و جمعى از روشن ضميران، در سالروز بعثت رسول اكرم(ص)

سخنراني در ديدار با قاريان چهل كشور جهان و جمعي از روشن ضميران، در سالروز بعثت رسول اكرم(ص) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بعثت، مهمترين حادثه در طول عمر بشر در ابتدا، اين عيد عظيم و بعثت بي نظير الهي را كه امروز شما مؤمنين به اسلام و ارادتمندان به نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) ياد و خاطره ي آن را جشن گرفتيد، به همه ي مسلمين جهان و مردم انقلابي كشورمان و به شما برادران و خواهران، تبريك عرض مي كنم. مسأله ي بعثت و پديد آمدن اين حادثه ي الهي، مهمترين مسأله يي است كه در طول عمر طولاني بشريت، براي او اتفاق افتاده است. در سرنوشت انسان و تاريخ بشر، هيچ حادثه يي به قدر اين حادثه مؤثر نبوده و هيچ لطفي از طرف پروردگار عالم، به عظمت اين لطف و فضل براي انسانها، وجود نداشته است. ما افتخار داريم كه با همه ي وجود، اين بعثت عظيم را قبول كرديم و به آن ايمان آورديم و اين راه سعادت را شناختيم. اين،

خود يك نعمت عظيم الهي است و هر انسان مسلماني وظيفه دارد كه بعثت نبوي را در زندگي شخصي و دنياي خود تحقق ببخشد و با ايمان و عمل و حركت به سمت هدفهايي كه در بعثت نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) وجود داشته است، خود را به بهشت سعادت الهي و معنوي واصل و نايل بكند. البته، ما نمي توانيم در معناي بعثت و حقيقت آن، سخني بگوييم. اين حقيقت، والاتر از ذهن و بيرون از دسترس عقول قاصر ماست. مفتخريم كه شعار دين و عمل به قرآن را در زندگي خود پياده كرده ايم آنچه كه امروز در مسأله ي بعثت، براي مسلمانان عالم مطرح مي باشد، دو مطلب است: اول اين كه اين بعثت و سرچشمه، زنده و جوشان است و اين فضل و بركت الهي، براي انسانها در طول تاريخ است و همان طور كه خداي متعال مكرر در قرآن كريم وعده فرموده است، ظهور اين حقيقت براي آن است كه بر زندگي بشر غالب بشود و زندگي را به رنگ و شكل خود در بياورد. اين حقيقت، محقق خواهد شد: «ليظهره علي الدّين كلّه». مسأله ي بعثت، يك حقيقتِ طبيعيِ اين عالم و يك حالت قطعي و حتمي براي بشريت است. آن عدل و حقي كه با بعثت خاتم الانبياء(ص) در عالم مطرح شد، براي اين نبود كه جمعي از مردم در برهه يي از زمان، آن را قبول بكنند و بخش عظيمي از تاريخ بشر و انسانها، آن را نپذيرند؛ بلكه مطرح شد تا عالم و انسان را طبق پيشنهاد خود بسازد و بشريت و همه ي وجود را - به تبع بشر - از اين راه به كمال برساند و اين

خواهد شد؛ اگر نشود، نقض غرض خواهد بود. البته، حركت به سمت اين مقصود، حركتي است كه با شرايط و علل و عوامل متناسب با خود، انجام مي گيرد و ما به سمت اين حقيقت مي رويم و هر قدمي كه بشر بر مي دارد - چه خود او بخواهد، چه نخواهد؛ حتّي چه بداند و چه نداند - به حقيقتِ بعثت نزديكتر مي شود. امروز، آنچه كه از شعارها در دنيا مطرح است، همان بعثت الهي است؛ اگر چه غالباً عملي تحت آن شعارها نيست؛ مثل شعار عدالت اجتماعي، آزادگي و آزادي، علم و دانش و ترقي خواهي، تعالي سطح زندگي و ديگر شعارهايي كه دولتها و ملتها و صاحبان افكار و مكاتب، آنها را مي دهند. نفس اين شعارها در دنيا، به بركت بعثتها و بعثت آخرين (بعثت خاتم) مطرح شده است كه البته به شكل ناقصش، در دست مردم وجود دارد و بعضي به سمت آن حركت مي كنند. امروز، ما و همه ي بشريت، به سمت تدين به مفاهيم و ارزشهاي اين بعثت حركت مي كنيم و ما در جمهوري اسلامي مفتخريم كه جزو انسانها و ملتهايي هستيم كه شعار دين و عمل به قرآن را در زندگي خود محقق و پياده كرده ايم و به سمت كمالِ تحقق آن پيش مي رويم. ما مفتخريم كه اين حقيقت را شناخته ايم، آن را ديده ايم، به آن عشق ورزيده ايم، حركت به سمت آن را شروع كرده ايم و به ميزان زيادي پيش رفته ايم. همه ي دنيا و همه ي بشريت، بايد همين راه را طي كنند و طي خواهند كرد. پيامبر(ص) محور اصلي تجمع مسلمانان مطلب دوم، در مورد شخص نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) است. نام و ياد و محبت

و حرمت و تكريم اين بزرگوار، محور اصلي براي تجمع همه ي آحاد مسلمان در همه ي دوره هاي اسلامي است. هيچ نقطه ي ديگري در مجموعه ي دين وجود ندارد كه اين طور از همه ي جهات - هم جهات عقلي، هم جهات عاطفي، هم جهات روحي و معنوي و اخلاقي - مورد قبول و توافق و تفاهم همه ي فِرَق و آحاد مسلمين باشد. اين، آن نقطه ي مركزي و محوري است. قرآن و كعبه و فرايض و عقايد، همه مشتركند؛ اما هر كدام از اينها، يك بُعد از شخصيت انسان - مثل اعتقاد، محبت، گرايش روحي، حالت تقليد و تشبّه و تخلق عملي - را به خود متوجه مي كند. وانگهي در ميان مسلمانها، غالب اين چيزهايي كه گفته شد، با تفسيرها و ديدگاههاي مختلف مورد توجه است؛ اما آنچه كه همه ي مسلمانها از لحاظ فكر و اعتقاد و - مهمتر از عاطفه و احساس - وحدت و تفاهم، روي او اشتراك دارند، وجود مقدس پيامبر خاتم و نبيّ اكرم حضرت محمّدبن عبداللَّه(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) است. اين نقطه را بايد بزرگ شمرد. اين محبت را بايد روزبه روز بيشتر كرد و اين گرايش معنوي و روحي به آن وجود مقدس را بايد در ذهن مسلمين و در دل آحاد مردم تشديد كرد. شما مي بينيد كه در توطئه و تهاجم فرهنگي به اسلام، يكي از قسمتهايي كه مورد توطئه ي خباثت آميز دشمن قرار مي گيرد، همين وجود مقدس و بزرگوار است كه در آن كتاب شيطاني مورد تهاجم قرار گرفت و نشان داد كه توطئه ي دشمن در مجموعه ي عقايد و عواطف ملت مسلمان، به كجاها ناظر است. بعد از پيروزي انقلاب، توجه به قرآن روز افزون بوده است

نكته ي آخري كه مطرح مي كنم، توجه به قرآن است كه بحمداللَّه بعد از پيروزي انقلاب، در ميان ملت ما روزافزون بوده است و من بايد از برادران عزيزي كه اين مراسم و تشكيلات و دعوت و مسابقات و تشويق عمومي را براي ملتمان فراهم كردند و نيز از برادران عزيزمان در حج و اوقاف كه به اين مسأله اهتمام ورزيدند، صميمانه تشكر كنم. اين اهتمام، جاي تقدير و شكرگزاري دارد؛ اما حتّي از اين هم بيشتر و وسيعتر، بايد نسبت به امر قرآن اهتمام ورزيد؛ زيرا قرآن همه چيز ماست. ما بايد قبول كنيم كه ملت ما در نيم قرن پيش از پيروزي انقلاب - كه واقعاً مدت كمي نيست - روزبه روز از قرآن فاصله گرفته و دور شده است. تا قبل از اين نيم قرن، مردم ما - حتّي آنهايي كه سواد خواندن و نوشتن نداشتند - غالباً مي توانستند قرآن را از رو بخوانند. به همين جهت، اين مكتبخانه ها نعمت بزرگي بود. چه قدر كساني از افراد مسنِ نسل قبل را ما مي شناختيم كه سواد خواندن و نوشتن نداشتند، نمي توانستند فارسي بخوانند و با آن كه زبانشان فارسي بود، نمي توانستند زبان خودشان را به صورت مكتوب بنويسند و بخوانند؛ اما مي توانستند كتاب خدا را بخوانند و قرآن را بفهمند. آن سياستي كه رژيم وابسته ي فاسد خبيث دشمن را در اين كشور بر سر كار آورد و بيش از پنجاه سال مسلط نگهداشت، يكي از بزرگترين ضربه هايي كه زد و ضررهايي كه وارد كرد، همين بود كه قرآن را بتدريج كنار گذاشت؛ تا آن جا كه از ميان جامعه ي ما، قرآن بيرون رفت. لذا در مدارس

ما، درس موسيقي مي دادند؛ اما از آموزش قرآن خبري نبود! هر بچه يي كه به دبستان و دبيرستان مي رفت، نُت موسيقي را ياد مي گرفت؛ اما متن قرآن كريم را نمي آموخت! بنابراين، ما را جدا كردند و از قرآن دور نگهداشتند. من پيش از انقلاب، وقتي به وضع قرآن در جامعه ي خودمان نگاه مي كردم و جوانهايي را كه با اين استعداد و شوق و علاقه، از قرآن دور مي ماندند، مي ديدم، چه خون دلي مي خوردم. خدا را شكر مي كنيم - هرچند از اداي اين شكر عاجزيم - كه با پيروزي انقلاب، ما را به قرآن برگرداند و با قرآن آشنا كرد و راه قرآن را به روي ما باز كرد. ما بايد عقب ماندگيها را جبران كنيم. ما با كساني كه زبان مادريشان عربي است، فرق داريم. آنها با اندكي سواد، مي توانند قرآن را بفهمند. البته، متن قرآن متني نيست كه هر عرب بي سوادي بتواند آن را درست بفهمد. مقداري معلومات و معارف لازم است؛ اما بالاخره مي توانند بفهمند؛ در صورتي كه فارسي زبانها اين طور نيستند. ما بايد علاوه بر خواندن متن قرآن، ترجمه ي آن را هم ياد بگيريم. امروز، بحمداللَّه جوانهاي ما قرآن خوان هستند و خوب هم مي خوانند. در سرتاسر كشور، ما قرّاي با ارزش و ممتازي داريم كه وقتي در مسابقات جهاني شركت مي كنند، گوي سبقت را از بقيه ي كشورها مي ربايند و بحمداللَّه از اين گونه قرّاء كم هم نداريم. هم خواندن متن قرآن و هم ترجمه ي آن را بياموزيم غير از آنچه كه تاكنون انجام گرفته، دو كار ديگر بايد انجام بگيرد: اول اين كه بايستي روخوانيِ قرآن، تمام ملت ما را شامل بشود. نبايد يك نفر

در ميان ملت ما بماند كه قادر نباشد قرآن را باز كند و به صورت صحيح بخواند. زن و مرد و كوچك و بزرگ و پير و جوان، بايد بتوانند قرآن را بخوانند. البته، بايد براي اين كار برنامه ريزي بشود. سازمان اوقاف، سازمان تبليغات اسلامي، وزارت آموزش و پرورش، سازمانهاي گوناگون و مؤسسات ديگري كه به عشق قرآن به وجود آمده اند، بايد اين كار را در رديف اول وظايف خودشان قرار بدهند. اين كار بايد انجام بگيرد. نمي شود در كشوري كه بر مبناي اسلام اداره مي شود، قرآن را به دست يك نفر بدهيم و بگوييم بخواند، اما نتواند اين كتاب عزيز را باز كند و بخواند. بنابراين، همه بايد بتوانند قرآن را بخوانند. البته، اين قدم اول است. كار دوم، رفتن به سمت فهم قرآن است. قرآن بايد ترجمه بشود. ما تا امروز، ترجمه ي خوب كم داشته ايم و از اين جهت فقيريم. بعضي از ترجمه هايي كه در دسترس مي باشد، بهتر است كه اصلاً نباشد؛ زيرا مورد اعتماد نيست! البته، بعضي بهتر است و بعضي هم نسبتاً خوب مي باشد كه اخيراً در دسترس قرار گرفته است. بايد قرآن با ترجمه هاي متعدد منتشر شود. تعدد و تكرار، هيچ ايرادي ندارد و زيادي نيست. اگر ما ده ترجمه ي خوبِ قرآن هم داشته باشيم، زياد نيست؛ زيرا هركسي با مذاق و سبك فكر و سطح معلومات خود، از يكي از آنها خواهد توانست استفاده كند. بنابراين، تعدد و تكرار اشكالي ندارد؛ منتها ترجمه بايد صحيح باشد و اهل فن آن را ببينند. مردم، اين ترجمه ي صحيح را با متن قرآن بخوانند و بخصوص شما كه قرآن را تلاوت مي كنيد،

آن قسمتي را كه مي خوانيد، حتماً ترجمه اش را بفهميد و بدانيد كه بدون دانستن ترجمه ي قرآن، قادر به تلاوت خوب نخواهيد بود. من، به برادراني كه اهل تلاوت قرآنند، مكرر يادآور شده ام كه شما نمي توانيد خوب تلاوت بكنيد؛ در حالي كه نمي دانيد كجا بايد وصل كنيد، كجا بايد وقف كنيد و كجا را مناسب است با چه لحني بخوانيد. در حرف زدن معمولي هم، شما صدايتان را بالا مي بريد، پايين مي آوريد و بر تأثيرگذاريِ سخن مي افزاييد. اينها، لازمه ي كلام است. وقتي قرآن را تلاوت مي كنيد، بايد بتوانيد اين كارها را بكنيد و بدون اطلاع نمي شود اين كارها را انجام داد. حفظ قرآن، قدم بعدي است كه هركس توفيق پيدا بكند، يقيناً خير كثيري به دست آورده است. اميدواريم كه خداوند همه ي ما را در دنيا و آخرت با قرآن محشور كند. ان شاءاللَّه زندگي ما قرآني باشد و به سمت اهداف اين كتاب شريف حركت كنيم و ممات ما هم با معرفت قرآن و در خدمت آن قرار گيرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با فرماندهان يگانهاى عمده ى عملياتى نيروى زمينى و هوانيروز

سخنراني در ديدار با فرماندهان يگانهاي عمده ي عملياتي نيروي زميني و هوانيروز بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تلاش ما براي تحقق آرمانهاست از ديدار شما برادران و فرماندهان و مسؤولان نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران خوشحالم. بعضي از شما، ده سال يا هشت سال و يا كمتر و بيشتر، در ميدانهاي نبرد و يا در صحنه هاي مربوط به نبرد حضور داشتيد. من، بعضي را در جمع شما مي شناسم كه سالهاي متمادي در صحنه هاي جنگ و تهديد دايمي مرگ بودند و همه ي جسم و جان خود و راحتي عزيزان و آسايش و امنيت خانواده شان را در

طَبَق اخلاص گذاشتند و تقديم كردند. بعضي از شما بودند كه به شهادت رسيدند و بعضي ديگر هم مثل شما و ديگران هستند كه بحمداللَّه برحسب تصادف زنده ماندند. همان جايي كه شهداي ما حضور داشتند، شما هم حضور داشتيد؛ فرقي ندارد. جايگاهتان آن گونه نبود كه شما به جايي نرفتيد و شهيد نشديد. نه، آن جايي كه شما حضور داشتيد، همان جايي بود كه آدم آن جا شهيد مي شود. به دليل اين كه رفيق و همرزم و دوستتان در آن جا شهيد شد، ولي شما بحمداللَّه امروز زنده هستيد. در اين جا مناسب است كه مختصراً يك بحث عرفاني و معنوي مطرح كنم. ما كمتر به حقايق اين بحثها توجه مي كنيم؛ هر چند بيشتر حقايق هم همان جاست. بحث اين است كه اصلاً ما اين حيات و زندگي را براي چه مي خواهيم؟ وقتي شما اتومبيلتان را بنزين مي زنيد و در آن روغن مي ريزيد و مرتب مي كنيد، براي اين است كه سوار آن بشويد و به جايي برسيد. اگر چنانچه كسي اين باك را از بنزين پُركند و سوار شود و روشن كند و به سمت پمپ بنزين بعدي برود و در آن جا مجدداً باك را پُركند و باز ماشين را روشن كند و به طرف پمپ بنزين سومي برود و همين كار را تكرار كند و ادامه دهد، چه هدفي را دنبال كرده و چه فايده يي را تأمين نموده است؟! اين كه زندگي نشد. اگر هدف از پُر كردن باك و مرتب كردن ماشين اين باشد كه حركت كنيم تا به جايي برسيم كه مجدداً همين كار را بكنيم، هيچ هدف مشخصي را دنبال نكرده ايم. شما اين موتوري كه اسمش جسم

و وجود شماست، براي چه مرتب مي كنيد؟ آيا ما غذا مي خوريم تا جان بگيريم و راه بيفتيم و حركت و تلاش كنيم و ناني گيربياوريم و دوباره بخوريم؟! اگر دوباره اين نان را هم گيرآورديم و در جسممان ريختيم، با خوردن نان دوم، باز جان و حرارت و حركت و تواني پيدا مي كنيم. واقعاً با اين توان، بايد چه كار كنيم؟ آيا باز دوباره به سمت نان حركت كنيم؟! اين كه زندگي نشد. اين، چيز پوچي است. آيا انسان در همه ي سالهاي متمادي بخورد تا بتواند كار كند و بعد با كار خود، وسيله ي خوردن پيدا كند؟! اين كه يك دورِ دايميِ خيلي بي ربطي شد. اين گونه زندگي كه فايده يي ندارد. من در ماشينم بنزين مي ريزم كه با آن بتوانم خودم را به نقطه ي محبوب و معشوق و آن جايي كه كار دارم، برسانم. البته، وقتي مي خواهم به آن جا برسم، طوري راه را انتخاب مي كنم كه پمپ بنزيني هم وسط راه باشد. اما هدف، آن پمپ بنزين نيست، هدف آن جاست. ما بايد غذا بخوريم تا براي رسيدن به مقصودي، توان و حيات پيدا كنيم. آن مقصود چيست؟ آن را بايد پيدا كرد. آن معشوق چيست؟ دنبال او بايد رفت. او، آرمانها و آرزوهاي فراتر از چارچوب جسم من و شماست. تلاش ما براي آن آرزوست. البته، آن آرزوها در همه ي انسانها يكسان نيست. يك نفر آرزويش حراست از ميهن است. اين آرزو، مقدس و خوب است و هيچ قبحي در آن نيست. آنهايي كه براي ميهنشان جانفشاني مي كنند، در حقيقت براي راحتي مردم ميهنشان تلاش مي كنند. آنها، كار مقدسي را انجام مي دهند؛ اما از

اين بالاتر و مقدستر هم هست. آن مدّ نگاه كه به انسانيت و كمال و صفات نيكوي انساني مي رسد، از اين بالاتر است. بعضي از انسانها از مرزهاي ظلم و طغيان دفاع مي كنند گاهي هم انسان از مرزهايي دفاع مي كند كه آن مرزها، مرزهاي ظلم و طغيان است. فرض كنيم در نظام و كشوري، سيستم و تشكيلاتش به گونه يي باشد كه براي فساد تلاش مي كند. تعجب نكنيد، اين طور چيزي در دنيا وجود دارد. مثلاً مي بينيد سران كشور، يك مشت قاچاقچيند؛ حالا يا قاچاقچي مواد مخدر و يا قاچاقچي سلاح هستند. آنها پول مي گيرند تا معامله را شروع كنند و راه بيندازند. الان در اين دنياي بزرگ و در اين جنگل گسترده يي كه قدرتها اين چنين به جان هم افتاده اند، از اين قبيل كشورها داريم. البته، به شايعات كاري ندارم كه مثلاً امريكاييها «نوريگا» را به قاچاقچيگريِ مواد مخدر متهم كردند و چون امريكاييها گفتند، پس حجيّت ندارد. امريكاييها خودشان صد پله از «نوريگا» بدتر و خبيثترند! اگر او آدم بدي است، اينهايي كه امروز در امريكا سركارند، از او بدترند. او، لااقل اين قدر همت و حميّت داشت كه در مقابل زورگويي، چند صباحي بايستد؛ اگر چه ماهيت كار چندان معلوم نبود. ما اصلاً مايل نيستيم درباره ي كارهاي كساني از اين قبيل، قضاوت كنيم. بنابراين، ظواهر كار را مي گوييم. برخي از سران كشورها، حتّي اين را هم ندارند. آنها صددرصد تسليم سياستهايي هستند كه از طرف سرمايه دارها و كمپاني دارهاي بزرگ و قارونهاي زمان تدوين مي شوند. به ظاهرِ رؤساي جمهور امريكا و داد و فريادهاي توخالي آنها نگاه نكنيد. اينها، در مقابل سياستهاي القا شده از طرف همين كارتل دارهاي عظيم

جهاني - كه عده يي از آنها امريكايي و عده يي ديگر صهيونيستند - از خودشان هيچ اراده يي ندارند و اگر يكي را دو كردند، سرشان را زير آب مي كنند - مانند مواردي كه شما در عمر خود ديده ايد. به همين اندازه كه من و شما يادمان است، از رؤساي جمهور امريكا، يكي كشته شد و ديگري با افتضاحي كنار رفت. اينها عادي نيست. همه اش دست كساني است كه در پشت پرده كار را اداره مي كنند. ما راجع به اين سران كه تفكر قاچاقچيگري دارند، بحثي نداريم و نمي خواهيم صحبتي بكنيم. هدف نهايي، جلب رضاي الهي و اداي تكليف است همان طوركه اشاره كردم، دفاع از مرزهاي كشور، يك هدف است؛ امّا تلاش براي نجات اين كشور از آن چنان سيستمي، هدف بالاتر و با ارزشتري است. اگر نظام و كشوري - مثل كشور ما - به سمت تعالي و فضيلت اخلاقي و معنوي و رستگاري و نجات انسان از ناراحتيها و رنجها سوق پيدا كند، درآن صورت، هدف حراست و حفاظت از اين نظام خواهد بود. ارزش دفاع از چنين نظامي، بالاتر و والاتر از دفاع صِرف از مرزهاست. اينها هدفهاي زندگي است و انسان بايد براي آنها و كسب رضاي خدا تلاش كند و وظيفه و تكليف ديني خودش را - كه بالاخره پس از اين زندگي كوتاه مادّي، همان برايش مي ماند - انجام بدهد. به همين خاطر، در كلمات امام بزرگوارمان - كه مرد حكيمي بود و صرفاً يك روحاني متخصص در امر فقه و اصول و حكمت و فلسفه نبود و شخصاً و روحاً يك انسان بزرگ انديش و بلندانديشي بود - اداي تكليف خيلي مهم شمرده

مي شد. ما آدمهاي بزرگ زياد ديده ايم و شرح حال بعضي از آنان را در كتابها خوانده ايم و با انواع و اقسام شخصيتهاي روحاني و علماي ديني و اساتيد، زياد برخورد كرده ايم؛ ولي امام(ره) يك انسان نمونه و فوق العاده بود و از نوع ساير كساني كه در همان كسوت و با آن هدفها بودند، نبود. انصافاً او انسان والايي بود. ايشان مكرر مي گفتند كه ما براي اداي تكليف حركت مي كنيم، حتّي براي پيروزي هم تلاش نمي كنيم. البته، پيروزي را دوست مي داريم، هيچ كس نيست كه از پيروزي بدش بيايد، هيچ كس نيست كه براي پيروزي كار نكند؛ اما هدف نهايي چيزي است كه حتّي از پيروزي هم بالاتر مي باشد و آن جلب رضاي خدا و اداي تكليف است. اگر من پيروز شدم، اما از خدا دور گشتم، مغلوب شده ام. اگر من - خداي نكرده - به هدفم دست نيافتم، اما تكليفم را انجام دادم، اين پيروزي و پيشرفت است. ما بايد تكليفمان را انجام بدهيم. هركدام از شما، آن وقتي كه احساس مي كنيد نسبت به وظيفه ي دولتي و ارتشي خود بي علاقه ايد و نسبت به آن كار، دلسوزي نداريد، آن وقت جاي نگراني است؛ چون از خدا دور مي شويد. جا دارد انسان نگران بشود؛ ولو ظاهر قضيه هم معلوم نباشد و مافوق و فرمانده و زيردست نفهمند. فكر نكنيد كه اگر ظواهر كار درست باشد و شما دلسوزي يي نكنيد، مسأله تمام شده است. باطن قضيه را كه خدا مي داند و مطلع است كه شما فاصله مي گيريد. آن وقتي كه شما نسبت به كارتان با علاقه و دلسوزي تلاش مي كنيد و مي دانيد كه خدا عالم و راضي است، درآن صورت شما خوشحال باشيد

كه كارتان تمام شده است و به هدف رسيده ايد. اين، صلاح و نجاح و فوز است؛ يعني رسيدن و دست يافتن به هدف. اگر اين حالت استمرار پيدا كرد، خشنود باشيد؛ زيرا صلاح دايمي و ابدي شماست و ما دنبال اين هستيم. اين، جنبه ي عرفاني و معنوي و اخلاقي قضيه است كه ما نبايستي از آن فارغ باشيم و همان طور كه گفتم، ذهنهاي امثال من قادر نيست كه عمق و مغز اين معنويات و رقيقه ها را درست لمس كند. هرچه انسان معنويتر و روحانيتر باشد، بيشتر مي فهمد. (البته، روحاني نه به معناي اين لباس ما، بلكه به معناي روحانيت معنوي و حقيقي و قلبي). عمده ي ارتش، نيروي زميني است آقايان! از لحاظ وضع تكليف، نيروي زميني عمده ي ارتش است. اصل قضيه شماييد. نيروي هوايي، شما را پشتيباني مي كند و اگر چه ما مرزها و تهديدهاي دريايي قابل توجهي داريم، اما نيروي دريايي، درجه ي دوم شماست. يعني حتّي آن جايي كه تهديد از جانب دريا باشد، مدافع واقعي در زمين، شما هستيد و بايد دفاع كنيد. بنابراين، اصل قضيه نيروي زميني است. امروز، نيروي زميني مثل نيروي زميني دوران رژيم گذشته نيست كه همه ي تلاش و تحركش، عبارت از انجام مانوري در بياباني با يك دشمن فرضي و يا يك هدف دروغيني و چيزهايي كه ظاهراً هيچ خطري ندارند، باشد. امروز، نيروي زميني داراي هدف است و تهديد جدي و منطقه ي حفاظت حقيقي دارد كه بايد حفاظت كند. فرق وضع امروز شما با رژيم گذشته، مثل تفاوت تفنگ حقيقي با مشق و گلوله ي واقعي با گلوله ي مشقي است. امروز، شما به معناي واقعي كلمه، با تهديد مواجهيد

و بايد دفاع كنيد و خودتان را به هدفها برسانيد. هدفهاي واقعي و مشخص شده، با گذشته فرق مي كند؛ پس بايد آمادگي صددرصد و واقعي باشد. اين كه ما در جايي، صورت يگاني داشته باشيم و بگوييم اين مقدار از مرز دست ماست و اين قدر گسترش داريم و هر وقت هم كسي به آن جا برود، ببيند كه بالاخره يگاني وجود دارد و ظاهر قضيه حفظ شده است، كافي نيست. نيروي زميني بايد آمادگي حقيقي داشته باشد. اين، خلاصه ي قضيه است. من مكرر به آقايان مسؤول - هم به تيمسار رئيس ستاد مشترك و هم به تيمسار فرمانده ي نيروي زميني - گفته ام كه يگانها بايستي در چارچوب امكانات، در حد اعلاي آمادگي باشند. البته، مشكلاتي را كه آقاي سرتيپ حسني سعدي اشاره كردند، من بيشتر از ايشان آنها را مي دانم؛ چون در سطوح تصميم گيري ارتش، سابقه ام بيش از ايشان است. يازده سال است كه من با ارتش در سطوح تصميم گيري سروكار دارم و نقصها و مشكلات و نيازها و كمبودهاي آن را مي دانم و به مشكلات بودجه ي دولت هم واقفم. البته، همه ي اين مشكلات و كمبودها بايد در زمان خودش حل شود و به شكل مطلوب درآيد؛ اما مطلبي كه من به شما مي گويم، با غفلت از آن واقعيتها نيست. من مي گويم در چارچوب امكانات و موجودي و ممكناتمان، بايستي در حد اعلي باشيم و تا جايي كه ممكن است، بايد تلاش كنيم. نبايد كمبودها موجب و يا - به تعبير ديگري - بهانه براي نقصها و نارساييها بشود. بايد ابزار را آماده نگه داريم. من، چند سال قبل از اين، براي همين قضيه جهاد خودكفايي

را تشكيل دادم. الان هم جهاد خودكفايي در همه ي نيروها - از جمله در نيروي زميني - بايد در حد اعلي كار و تلاش بكند تا بتواند مقصود از اين تشكيلات را كه خودكفايي دروني است، تا حد ممكن تأمين كند. البته، شما فعلاً نمي توانيد تانك بسازيد - اگرچه ان شاءاللَّه در آينده اين كارها خواهد شد - اما سلاحها و وسايل مهندسي و تانكها و نفربرها و تانك برهايي را كه الان داريم و مربوط به جهادخودكفايي مي باشد، عملياتي و آماده به كار نگه داريم. ما بولدوزر و لودر و اين گونه امكانات كم نداريم. اينها بايد آماده باشند و مورد استفاده قرار گيرند. آموزش و انضباط و سازماندهي و حضور در يگانها را جدي بگيريد آموزش را جدي كنيد. مراكز آموزشي مثل دانشكده ي علوم نظامي و همچنين بقيه ي مراكز آموزشي را حقيقتاً مركز آموزش قرار بدهيد. انضباط در داخل نيروها، انضباط واقعي و عميق باشد؛ نه انضباط صوري محض. البته، انضباط صوري هم لازم است. انضباط، يعني هر فرمانبري خودش را ملزم اخلاقي و وجداني بداند كه فرمان فرمانده را عمل بكند. اين كار، نه فقط در مدّ نگاه او، بلكه همان جايي كه چشم او هم نمي بيند، فرمان او بايد عمل بشود. انضباط به معناي واقعي، همين است. سازماندهي به شكل دقيق و عميق آن، بحمداللَّه در ارتش خوب بوده و الان هم به خوبي وجود دارد. سازماندهي در ارتش ايرادي ندارد؛ اما براي حفظ اين سازماندهي، بايد كمربند انضباط را دور يگانهاي عمده و غيرعمده بيندازيد و آنها را محكم نگه داريد؛ زيرا يك ذره بي انضباطي و بي نظمي در خطوط، فاجعه آفرين است. حضور شما در يگانهايتان، خيلي

واجب است. فرمانده ي لشكر بايد تا سطح گردان جلو برود. گروهان بايد مرتب سركشي و بازرسي شود و نگاه و نفس شما به او بخورد. اين، خودش تأثير زيادي خواهد داشت. همه ي كار اين نيست كه به افراد يگان پول بدهيد. شما خيال مي كنيد كه پول، همه ي مسايل و مشكلات را حل مي كند، يا همه ي اشكالات از كم پولي ناشي مي شود؟ نه، اين طور نيست. نيرو، در مرز و در چهارقدمي دشمن نشسته و احياناً يك راديوي يك موج هم دم دستش است و اصلاً نمي داند دنيا چيست و كيست و اصلاً شما وجود خارجي داريد يا خير. او، اصلاً نمي داند فرمانده ي لشكر به فكر اوست يا نه؛ چه رسد به فرمانده ي نيرو! بعضي اوقات، سربازهاي جلو خطوط مقدم، حتّي درجه دارها و افسرهايشان، خيال مي كنند فرمانده ي آن جا به ياد آنها نيست. اين موضوع، آنها را خُرد مي كند. حالا اگر شما رفتيد و مقداري پول به او داديد، اين كار معجزي درست نمي كند و اصلاً كمبودش مشكلي به وجود نمي آورد. او بايد بداند كه شما به فكرش هستيد و ناراحتي و رنج او را حس مي كنيد. اگر چنين قضيه يي را فهميد، روحيه پيدا مي كند و مي جنگد و مقاومت نشان مي دهد و سنگر را حفظ مي كند. خطوط مقدم بايد نفوذ ناپذير باشند مشكل ما، همان خطوط مقدم است. چرا عراق توانست ناگهان وارد خاك ما بشود و هشتاد، نود و يا صد كيلومتر جلو بيايد و بعد شما و ساير نيروهاي مسلح، براي بيرون انداختنش هشت سال زحمت بكشيد و تازه به طور كامل نتوانيد او را بيرون كنيد؟ به خاطر اين كه خطوط مقدم درست نبود. خطوط مقدم بايد درست

باشد. سنگرهاي مقدم بايست نفوذناپذير باشند. الان، دشمنِ روبه روي ما، همين گونه است. شما به ذهنتان هم خطور نمي دهيد كه بتوانيد نيروهايتان را برداريد و مثلاً پنجاه كيلومتر در عمق خاك او پيش برويد؛ چون مي دانيد كه خطوطش محكم است. شما چرا نتوانيد؟ ما از داخل كشور او خبر داريم و مي دانيم كه مشكلاتش خيلي بيشتر از شماست. در عين حال، اين استحكام را دارد. خطوطي كه دست شماست، بايد محكم باشد. البته در آينده - كه خود من وقتش را معين خواهم كرد - كلاً خطوط دفاعي در دست ارتش خواهد بود؛ اما الان اين چنين نيست. الان، چند صد كيلومتري دست شماست و قدري كمتر از آن هم دست سپاه مي باشد. ژاندارمري هم مقداري در اختيار دارد. نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران، بايستي مثل سد فولادين غيرقابل نفوذ باشد. اين گونه هستيد يا نه؟ اگر نباشيد، قابل قبول نيست. بايد ببينيد اشكالتان چيست. در همه ي سطوح: فرمانده ي نيرو، فرماندهان يگانها و لشكرها و دژبانهاي عمده و بقيه ي عناصر بروند ببينند اشكالشان چيست و چرا آن طوركه مطرح كردم، نيست و چرا نمي توانيد؟ البته، بحمداللَّه قدرت ارتش خوب است و نيروي زميني قوي و تواناست. برويد از اين خطوط مقدم خاطرجمع بشويد. اين، حرف ماست. از خدا كمك بخواهيد و قدر وضع كنوني ارتش و قدر اين گونه نشستن و معاشرت را بدانيد. اين، چيز با ارزشي است و اگر كسي بفهمد، كار قيمتداري است. شما، اين جا روي موكت دور همديگر نشسته ايد كه چيز با ارزشي است. البته، فرماندهي به جاي خود، اما برخورد و منش انساني برادرانه مهم است كه بحمداللَّه شما امروز آن را داريد و

در گذشته هيچ وقت نداشتيد. امروز ارتش نزد مسؤولان و مردم عزيز است در گذشته، ارتش ايران هيچ وقت از عزت واقعي برخوردار نبوده است. زرق و برق و ترسيدن آدمها را كاري ندارم. اصولاً ارتش، از عزت واقعي برخوردار نبود؛ به خاطر اين كه هميشه از طرف مافوق روي او فشار بود و تحقير مي شد. از طرف مردم نيز هميشه طرد مي شد و اگر نگوييم هميشه، گاهي يا خيلي از اوقات، مورد نفرت بوده است. اين، تاريخ گذشته ي ماست. اگر كسي تاريخ هشتاد يا هفتاد سال اخير را نگاه كند، مي بيند كه جز اين نبوده است. چه آن وقتي كه ما ارتش منظمي نداشتيم و چه از اوايل قرن اخير هجري شمسي كه ارتش منظم پيدا كرديم و مستشارهاي خارجي زمام ارتش را به عهده گرفتند؛ اين گونه بوده است. يك وقت در يكي از ملاقاتهاي ارتشيها، شرح دادم كه چه كساني به كشور ما آمدند و عهده دار ارتش ما شدند. در اين سالهاي متمادي، پرتغاليها و فرانسويها و انگليسيها و روسها و همين طور هلنديها، آموزش ارتش ما را به عهده داشتند و در آخر هم امريكاييها بودند كه در ارتش نفوذ كردند و چه تحقير و تحميلي كه نكردند. قدرتمندان هم از طرف آنها همين گونه رفتار مي كردند. مردم نيز در ترس و ارعاب بودند. يك افسر، مخصوصاً تا وقتي كه جوان بود و هنوز نشاط و غرور جواني و زرق و برقي داشت، در خيابان مي رفت و مي آمد؛ اما اين كه ملاك نيست. ملاك، عزت واقعي است. امروز، ارتش به معناي واقعي كلمه عزيز است. مسؤولان كشور، شما را دوست دارند و قدرتان را مي دانند. سال گذشته ديديد

كه يكي از آخرين صادرات ذهن شريف امام(ره)، همان پيامي بود كه به ارتش دادند كه چه پيام محبت آميز و احترام آميزي بود. من، هميشه با ايشان راجع به ارتش و نيروهاي مسلح زياد صحبت مي كردم و مي ديدم كه قلباً براي ارتش احترام قايلند. اين، عزت است. مردم هم شما را واقعاً عزيز مي شمارند و مدافع خود مي دانند و مهاجم به خودشان و بي تفاوت و سربار نمي انگارند. هشت سال جنگ، به مردم ما كاملاً آموخت كه اين اونيفورم و نيروهاي مسلح، كلاً چه قدر برايشان ارزشمندند. اين، عزت واقعي است. قدر آن را بدانيد و براي حفظ و ازديادش تلاش كنيد. از خدا هم كمك بخواهيد، تا ان شاءاللَّه كمكتان كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از پاسداران، در سالروز ميلاد امام حسين(ع) و روز پاسدار

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از پاسداران، در سالروز ميلاد امام حسين(ع) و روز پاسدار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ياد سيّدالشّهداء روح بزرگ امام را به اهتزاز مي آورد در مثل چنين روزي (سوم ماه شعبان) بيش از همه چيز، انسان به ياد امام بزرگوار و عظيم الشأنِ فقيدمان - آن خورشيد درخشان زندگي و آن برق لامع تاريخ پُرفراز و نشيب ما - مي افتد كه در چنين روزي، مثل بعضي از مناسبتهاي ديگر، در هيجان و حال مخصوص و خصوصيات روحي عجيبي قرار مي گرفتند. ياد پاسداران و اين جوانان عاشق مؤمن مخلص فداكاري كه نظيرشان را در طول تاريخ كم مي شود پيدا كرد؛ ايشان را به هيجان مي آورد. ياد سيّدالشّهداء - حسين بن علي(عليه الصّلاة والسّلام) - روح بزرگ آن بزرگوار را به اهتزاز مي آورد و در معنويت همه جانبه ي وجود مقدس سيّدالشّهداء، غرق مي شد. همچنين، ياد ماه شعبان و مناجات شعبانيه و معنويات اين

ماه و استقبال ماه مبارك رمضان، به ايشان حال و معنويت خاصي مي داد. بارها در اين مناسبت و مناسبتهاي ديگر، ايشان را با همين خصوصيات و جلوه هاي معنا زيارت كرده بوديم. اميدواريم كه تصوير نوراني چهره ي آن عزيز فقيد و آن راحل عظيم، همواره در اين مناسبت و ديگر مناسبتها، مقابل چشم همه ي ما باشد كه اين، راه روشن ماست. من هم اين روز مبارك را به شما پاسداران عزيز - چه سپاه و چه كميته - و به همه ي ملت ايران و همه ي مؤمنين و مسلمين و مستضعفان و ظلم ستيزان عالم، تبريك عرض مي كنم كه حقيقتاً روز ولادت آن حضرت، عيد جهاني است. شهادت، بدون حركت به سمت انقطاع به وجود نمي آيد وجود مقدس سيّدالشّهداء(عليه السّلام)، اگر چه بيشتر با بُعد جهاد و شهادت معروف شده، ليكن آن بزرگوار در حقيقت مظهر انسان كامل و عبد خالص و مخلِص و مخلَص براي خداست. اساساً جهاد واقعي و شهادت در راه خدا، جز با مقدمه يي از همين اخلاصها و توجه ها و جز با حركت به سمت «انقطاع الي اللَّه» حاصل نمي شود. در اين مناجات شعبانيه ي عاليةالمضامين مي فرمايد: «الهي هب لي كمال الانقطاع اليك»(1). اين كمال انقطاع به سوي خدا و از همه چيز گسستن و همه ي قيود و دنباله ها را در جهت حركت به سمت محبوبِ واقعي بريدن و به آن سمت پرواز كردن، چگونه براي انسان حاصل مي شود؟ شهادت كه قله ي فداكاري يك انسان است، بدون حركت به سمت انقطاع و بدون تلاش و مجاهدت براي ايجاد «انقطاع الي اللَّه»، براي انسان به وجود نمي آيد. هرگاه انسان تلاشي انجام داد و قدمِ اول را با همت

و عزم و اراده برداشت، آن وقت خداي متعال راه را باز مي كند و قدمها يكي پس از ديگري، به سمت نوراني شدن دل و پُرنورشدن وجود انسان برداشته مي شود. شما همت مي كنيد، راه را مي پيماييد و خداي متعال هم در ادامه ي راه، به شما كمك مي كند و كار را آسان مي سازد و - همان طور كه اين بزرگوار در مناجات شعبانيه درخواست كردند - كمال انقطاع الي اللَّه را ارزانيِ شما مي كند. تدبر و توجه به اين مضامين و الفاظ و انس با آنها، براي يك يك كساني كه مي خواهند به وظايف بزرگ خود عمل بكنند، واجب و لازم و ضروري است. موفقيتهاي امام مرهون ارتباط با خدا اعتقادم اين است كه اگر امامِ بزرگوارِ بي نظيرِ ما - كه واقعاً در ميان مردم اين زمان، نظيري براي ايشان نمي شناسيم و بعد از ائمه ي هدي و اولياءاللَّه(عليهم السّلام) نظير ايشان را بسيار كم سراغ داريم - با اين مفاهيم مأنوس نبود و با مناجات و دعا سروكار نداشت و اهل تضرع و استغفار و استغاثه و گريه و توسل نبود، بسيار بعيد بود كه خداي متعال اين همه توفيق را به ايشان ارزاني بدارد. موفقيتهاي اين بزرگوار، به ميزان زيادي مرهون همين ارتباط با خدا و باز بودن راه دلِ او با درگاه الهي و استغاثه و مناجات و دعا بود. انسان، پيشرفت لحظه به لحظه ي اين مرد معنوي و الهي را در طي سالهاي اخير احساس مي كرد. هر ماه رمضاني كه بر اين بزرگوار مي گذشت، انسان مي ديد كه نورانيتر شده و خداي متعال او را هدايت مي كرده است. راهي را كه ما در طول اين يازده سال پشت سر امام

طي كرديم، راهي نبود كه به طور طبيعي و بدون هدايت و حمايت و كمك الهي بتوانيم آن را طي كنيم. از پيچ و خمهاي عجيبي عبور كرديم و به بركت رهبري امام(ره)، فراز و نشيبهاي عجيبي را پشت سرگذاشتيم و اين نبود مگر آن كه هدايت الهي ما را كمك مي كرد. عقيده ي خود ايشان هم همين بود و من از ايشان اين حرف را شنيده بودم كه مي گفتند: «من از اول انقلاب، احساس مي كنم دست هدايتي ما را كمك مي كند و پيش مي برد و راهها را در مقابل ما باز مي كند». حقيقت هم همين بود و خداي متعال اين هدايت را در مقابل مجاهدت و خلوص و صفا و نورانيّت، ارزاني مي دارد. هدايت الهي، به انسانهاي غافل نمي رسد. اين كه در همين مناجات شعبانيه مي فرمايد: «و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك»(2)، اين نوراني كردن چشم دل و روشن كردن حقايق براي دل بيدار و چشم بصير مؤمن، رايگان به دست نمي آيد و بدون مجاهدت و تلاش و ارتباط با خدا، امكان ندارد تحقق پيدا كند. مردم بايستي ارتباط با خدا را در خود تقويت كنند امروز در سطح كشور، توصيه ي ما به عموم مردم - بخصوص كساني كه عشق و علاقه ي بيشتري به اين انقلاب و محصول آن دارند - همين است و علاج و ضرورت قطعي را در اين مي دانيم كه بايستي آحاد مردم، ارتباطات و انس فردي و صحبت و مناجات با خدا را در خود تقويت كنند. اين، راه امام است و هدايت الهي به دنبال اين ارتباط و تماس با خدا ميسر مي شود؛ همچنان كه در اين ده سال

هم همين طور بوده است و شما جوانهاي با اخلاص و پاكدل، اين روحيه را در جبهه هاي گوناگون از خودتان نشان داديد و نتايجش را هم ديديد و همچنان كه درس امام ما نيز اين بود. يك بار از ايشان سؤال كردم كه در ميان دعاهاي معروف، به كداميك از آنها بيشتر اُنس يا اعتقاد داريد؟ ايشان بعد از تأملي فرمودند: «دعاي كميل و مناجات شعبانيه». وقتي كه شما به اين دو دعا مراجعه مي كنيد، با اين كه دعاهاي ديگر هم - مثل ابوحمزه ي ثمالي و يا دعاي امام حسين در روز عرفه و دعاهاي فراوان ديگر - برقراري رابطه با خداست؛ اما در اين دو دعا و مناجات، حالت استغفار و انابه و استغاثه و تضرع به پروردگار را به شكل عاشقانه ي آن مشاهده مي كنيد. دعاي كميل هم مناجاتي با خداي متعال است و رابطه ي محبت و عشق ميان بنده و معبود را ترسيم مي كند و اين همان چيزي بود كه امام بزرگوار ما، روح و دل خود را از آن روشن و منوّر مي داشت. اين ماه، ماه شعبان و آستانه ي ماه مبارك رمضان است و اين دعاها و راه و صفا و توصيه ي امام امت، پيش ديد ماست. ملت ما امروز و هميشه، به عزم پولادين و قدم استوار در اين راه پُرفراز و نشيب و راه مجد امت اسلامي و اعلاي كلمه ي اسلام و مسلمين و احياي ارزشهاي اسلامي و مجسم كردن واقعي عدالت اجتماعي و حمايت از مظلوم و ضعيف - چيزي كه در دنيا شعارش را دادند، اما عمل نشد - احتياج دارد. ميلياردها انسانِ زير فشار ظلم، يك الگو مي خواهند امروز در

سرتاسر دنيا، ميلياردها انسان زيرفشار سنگين ظلم و بي عدالتيِ قدرتهاي بزرگ دست و پا مي زنند. آنها يك نمونه احتياج دارند و يك الگو مي خواهند و شما مي خواهيد آن الگو را نشان بدهيد. بارِ بسيار سنگين و كار بزرگي است. البته، راهِ عملي وجود دارد. اين راه، پيمودني است و ما تا امروز پيموده ايم و به فضل الهي و به كوري چشم دشمنان، اين راه را تا آخرين مرحله، با موفقيت خواهيم رفت و به ملتها و مستضعفان و جويندگان حق، راه و سرمنزل را نشان خواهيم داد. در عين حال، كارِ سنگين و بزرگي است و آمادگي و توكل و ارتباط و اتكاي به ذات مقدس باري تعالي و عشق به ارزشهاي الهي و رابطه ي معنوي و عرفاني لازم دارد. امروز، شما مي بينيد كه در رأس دشمنان بشريت، يعني همين دستگاه استكبار و قدرت شيطاني و اهريمني امريكا و در ذيل، همه ي قدرتهاي شيطاني و اهريمني، با ارزشهاي انساني چه مي كنند و چه طور بشريت را به ابتذال مي كشانند و همه ي جلوه هاي معنويت را به مسخره و استهزا مي گيرند. اينها دشمني است. مي بينيد كه امروز، چون نظام جمهوري اسلامي پرچم معنويت را بلند كرده است و راه اسلام را مي پيمايد و براي اسلام و ارزشهاي اسلامي تلاش مي كند، چه قدر مورد بغض و عداوت اينهاست. گاهي انسان تعجب مي كند اينها چه قدر با اسلام و معنويت دشمنند. مي بينيد چه مي كنند و چه قدر پول خرج مي كنند تا با تبليغات زهرآگين و دروغ و تهمت آلود خود، جمهوري اسلامي را در چشم خلايق اطراف دنيا بد و زشت جلوه دهند. چرا اين قدر پول خرج مي كنند؟ چرا اين قدر به تبليغ عليه

نظام جمهوري اسلامي، احساس احتياج مي كنند؟ چون نظام جمهوري اسلامي، بدون تبليغات شوم آنها، براي ملتها پُرجاذبه است و من مي گويم كه حتّي با همين تبليغات هم، جاذبه ي جمهوري اسلامي در چشم ملتها زياد است. علت عصبانيت دستگاه استكبار عصبانيت دستگاه استكبار و بخصوص امريكا از اين است كه مي بينند در سرتاسر جهان اسلام، بيداري اسلامي روزبه روز بيشتر مي شود. اينها اميدوار بودند كه با گذشت زمان، شعارهاي جمهوري اسلامي در دنيا كهنه و بي اثر بشود؛ ولي ديدند كه نشد. اينها دل بسته بودند كه با رحلت و فقدان امام - كه شمع جمع مشتاقان در سرتاسر دنيا بود - شعارهاي اسلامي بي اثر و فراموش بشود؛ ولي ديدند كه نشد. امروز امام نيست؛ اما ياد و خط و شعارها و هدفهاي امام، روزبه روز در دنيا پُرنورتر و پُرجلوه تر مي شود. ملتها، با ياد امام و سخنانش به هيجان مي آيند و كار را بر مستكبران و حكومتهاي ارتجاعي، روزبه روز تنگتر مي كنند. همان طور كه بارها گفتيم، اين نهال طيّب اسلامي، به وسيله ي آن دست ملكوتي و معنوي در سرزمين فطرت انسان غرس شد و امام(ره) ده سال از او محافظت كرد. اين، ديگر تمام شدني نيست. «الم تركيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها في السّماء تؤتي اكلها كلّ حين بأذن ربّها»(3). امروز، اين گونه شده است و همين نكته، دشمنان را عصباني مي كند. آنها اميدوار بودند كه در داخل جمهوري اسلامي، اين چراغ بتدريج كم نور و خاموش بشود؛ چه رسد به اين كه در دنيا روزبه روز مشتعلتر بشود. امروز، مي بينند كه در داخل و خارج كشور، چراغ فضايل اسلامي و جهاد با شيطانها و

شيطان بزرگ و حركت به سمت ارزشهاي الهي و اسلامي، روزبه روز فروزانتر مي شود. حركت هوشيارانه ي مردم موجب غيظ دشمن اين حركت عظيم و پُرافتخارِ بيست ودوي بهمن امسال، دشمنان را سوزاند. به ملت بزرگ ما مژده باد كه با حركت هوشيارانه ي خودشان توانستند دشمن را دچار درد و غيظ كنند. «قل موتوا بغيظكم»(4). اين غيظ، با حركت انقلابي ملت ما، در دل دشمنان به وجود آمد. اين ملت، ملت آگاهي است. حركتي كه بر دوش چنين ملتي باشد، تمام شدني نيست. بعد از بيست ودوم بهمن، دستگاههاي استكبار مرتب در كار هستند تا شايد بتوانند به گونه يي، اثر اين حركت عظيم را از بين ببرند كه البته نمي توانند و نخواهند توانست. امروز، تبليغات راديوهاي بيگانه در بالاترين حجم خود، عليه جمهوري اسلامي تلاش مي كند. اين، بعد از بيست ودوي بهمن است. البته، در طول يازده سال گذشته، در چند برهه تهاجم همه جانبه و پُر از غيظ و حقد و كينه ي راديوهاي بيگانه و خبرگزاريهاي خارجي را يادمان است كه پيداست اين خبرگزاريها و راديوها، غالباً به مراكز واحدي منتهي مي شوند و ابزاري در دست سرمايه داران و صهيونيستها و گردانندگان دنياي استكبار و استثمارِ امروز هستند. جنگ تبليغاتي عظيمي را در هربرهه يي كه لازم دانستند، عليه جمهوري اسلامي به راه انداختند و در يكي دو هفته ي اخير بعد از بيست ودوي بهمن، پس از آن كه گيجي و عدم قدرت تحليل آنها برطرف شد، حجم عظيمي از تبليغات را عليه جمهوري اسلامي شروع كردند و هركاري كه توانستند، انجام دادند. ملت ايران بايد توجه داشته باشند كه دشمن دست به هر كاري مي زند: از شايعه پراكني و دروغ آفريني تا تحريك و بزرگ

كردن ضعفها و ايجاد فضاي غبارآلود و نوميدكننده از آينده؛ درست همان چيزهايي كه براي دشمن آرامبخش است. هر چيزي را كه اميدوار بودند داخل جامعه ي ما باشد، ولي نيست، سعي كردند با تبليغات وانمود كنند كه هست! مي خواهند اختلاف باشد؛ ولي بحمداللَّه اختلاف عميق و بنياني در جامعه ي ما نيست؛ آنچه كه هست، سطحي مي باشد و حايز اهميت نيست و در اين حدها مضر نمي باشد؛ امّا آنها اين طور وانمود مي كنند كه اختلافات بين مسؤولان جمهوري اسلامي عميق است و جنگ قدرت وجود دارد! همان چيزي كه در دنياي استكبار، بين خودشان وجود دارد و آن را بدروغ و خلاف واقع، به ما نسبت مي دهند. مردم به آينده اميدوارند و احساس قدرت مي كنند در ميان مردم ما، اميد به آينده وجود دارد. دلها، آينده را روشن مي بيند. ما كه يازده سال، سخت ترين بخشِ اين راه را طي كرده ايم، چرا به آينده اميدوار نباشيم؟ لذا مردم ما به دولت و برنامه ها و مجلس و قوّه ي قضاييه و نيروهاي نظامي و انتظامي اميدوارند و احساس قدرت مي كنند و مي دانند كه در آينده، قويتر هم خواهند بود. اين، احساس مردم ماست و احساس بجايي هم هست و بايد هم مردم اميدوارباشند. راهي كه ما در آن حركت مي كنيم، راه اميد است؛ زيرا كه راه خدا و قوانين الهي طبيعت است. ما بر طبق قوانين الهي و طبيعي حركت مي كنيم. اين قوانين الهي و طبيعي، همان قوانيني است كه علي رغم حدود دو قرن تلاش دشمنان اسلام و دين براي خارج كردن دين از صحنه، آن تلاشها را خنثي كرد و امروز دين در دنيا مطرح است. حكومت ديني، در اين نقطه ي

حساس عالم به وجود آمد و امروز دين در دنيا يك امرِ مطرح شده است و كشورهايي كه هفتاد، هشتاد سال از دين دور نگه داشته شدند، بازسازي ديني مي كنند. اين، همان قوانين طبيعي و الهي است. آيا صهيونيستها، اين تحول را مي خواستند؟ آيا گردانندگان جريانها و سياستهاي مادّي - كه دنيا را به سمت هرزگي كشاندند و معنويت را بكلي در زندگي مردم به فراموشي سپردند - اين دگرگوني را مي خواستند و مايل بودند كه دوباره دين و شعاير ديني - و بخصوص اسلامي - زنده بشود؟ مي بينيد كه شد. اين، همان قوانين الهي است كه علي رغم خواست دشمنان خدا و اسلام و دين و معنويت، كار خود را مي كند و راه خويش را باز مي نمايد. ما كه طبق اين قوانين حركت مي كنيم، چرا اميدوار نباشيم؟ ما طبق همان قوانيني حركت مي كنيم كه رسول اكرم(ص) در سخت ترين دوران زندگي، به اتكاي آن قوانين احساس اميدواري مي كرد. همان روزي كه تمام قومش در مكه او را محاصره كرده بودند و حتّي جانش در خطر بود و نمي گذاشتند در خانه اش زندگي بكند و مجبور بود يك روز به طايف و يك روز به شعب ابي طالب برود، در آن روز مي گفت: «ان انا الّا نذير مبين»(5). مي فرمود: من انذار دهنده و بيان كننده ي حقايق هستم. او، به اتكاي چه چيزي اين سخنان را مي گفت؟ به اتكاي خدا و قوانين الهي و مجاهدتي كه تصميم داشت بكند. ما هم كه به اتكاي همين قوانين حركت مي كنيم، چرا اميدوار نباشم؟ او توانست و ما هم خواهيم توانست. او توانست تاريخ را عوض كند و صدها سال دنيا را تحت تأثير احكام و

نظام خود قرار بدهد؛ ما هم دنباله ي همان راهيم و خواهيم توانست. چرا ملت ايران اميدوار نباشند؟ دشمن كه مي خواهد ملت ايران اميدوار نباشند، در تبليغات و شايعه پراكنيها و دروغ سازيهاي خود، اين نوميدي را منعكس مي كند. خدا مي داند كه در اين روزها، چه قدر شايعه ي دروغ به دست دشمن در ميان جامعه ي ما منتشر كردند. من، دايماً در جريان اين شايعات قرار مي گيرم و مي دانم كه مخصوصاً چه شايعاتي را - حتّي در بعضي از شهرها - به وسيله ي همين راديوها و معدود عناصر خود فروخته ي خائنِ پشت به خدا و خلق كرده، منتشر مي كند. راه اسلامي ما بسيار مطمئن و اميد بخش و روشن است بحمداللَّه راه ما، راه روشن و اسلامي است كه امام(ره) به ما معرفي كرد. راه ما، راه آن اسلامي است كه دشمنان خدا از آن مي ترسند و مستضعفان و مظلومان از آن خوشحال و اميدوار مي شوند؛ نه چيزي كه اسمش اسلام است و از اول تا آخر، در خدمت دشمنان اسلام مي باشد. ما اين را به عنوان اسلام قبول نداريم. اين، همان اسلام امريكايي است؛ تعبير درستي كه بارها امام فقيد حكيممان، آن را تكرار مي كردند. اسلام ناب، اسلامي است كه بايد ابوجهلها از آن بترسند. اگر اسلامي بود كه ابوجهلها و ابوسفيانها از آن نترسيدند و با آن دشمن نبودند، بايد در اسلام بودنش شك كنيم. آن اسلامي هم كه طبقات مستضعف و محروم به آن اميدوار نشوند و دل ندهند، اسلام نيست. اسلامي كه نتواند آرزوهاي خفته و فروكشته ي قشرهاي مظلوم را در سطح دنيا - نه فقط در سطح كشور خودمان - زنده و احيا كند،

شك كنيد در اين كه اين دين، اسلام باشد. همه ي بشريت متدين، منتظر مصلح است و همه ي مسلمين، منتظر مهدي موعودند و خصوصيت مهدي موعود(عجّل اللَّه تعالي فرجه وارواحنافداه) در نظر مسلمانان اين است كه: «يملأاللَّه به الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا»(6). عدل و داد، استقرار عدالت در جامعه، از بين بردن ظلم از سطح زمين، خصوصيت مهدي موعود است. اسلامي كه در آن، تلاش براي عدالت و مبارزه با ظلم نباشد، چه طور مي تواند اسلام باشد و بشريت به سمت آن حركت كند؟ بشر به سمت آن چيزي حركت مي كند كه مظهر آن، وجود مقدس مهدي(عليه الصّلاةوالسّلام و عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) باشد و او كسي است كه در احاديث متواتر وارد شده كه دنيا را از عدل و داد پُر مي كند و ظلم را ريشه كن مي سازد. راه ما اين است؛ راه اسلامي كه امام(ره) ترسيم كرد و ده سال درباره ي آن - غير از آنچه كه در دوران مبارزات و قبل از آن گفته بود - صحبت كرد. در اين ده سال، به مناسبتهاي گوناگون و در جريان زندگي و در برخورد با حوادث، اسلام را براي ما روشن كرد. امروز، براي هيچ كس نقطه ي مبهمي باقي نيست. راه ما اين راه است كه بسيار مطمئن و اميدبخش و روشن مي باشد. در اين راه، اميد هست؛ اما مجاهدت هم لازم دارد و اين مجاهدت، جز با ارتباط با خدا و خالص كردن خود و دور شدن از رذايل اخلاقي، امكانپذير نيست. پيمودن اين راه، با اختلاف كلمه و تشتت هم ممكن نيست. وحدت كلمه يي را كه داريد، بايد حفظ كنيد. بايد از اختلاف كلمه - به هر شكل - بپرهيزيد. هيچ

كس نبايد هيچ حركتي را كه موجب اختلاف مي شود، انجام بدهد و اگر كسي انجام داد، ديگري نبايد آن را تشديد كند. اين، وظيفه ي عمومي است. اين، تكليفي مثل نماز و جهاد است. اين، خودِ جهاد في سبيل اللَّه مي باشد. امروز، جهاد اين است. حفظ آمادگي نيروهاي مسلح براي دفاع نظامي از دستاوردهاي انقلاب البته، همه ي نيروهاي مسلح - چه نظامي و چه انتظامي، چه ارتش و چه سپاه، چه كميته و چه شهرباني و ژاندارمري - و پشت سر همه ي اينها، بسيج عظيم مردمي، بايد آمادگي خود را نيز براي دفاع نظامي از دستاوردهاي انقلاب حفظ كنند. ما مكرر اين توصيه را كرده ايم، باز هم مي كنيم. اين، توصيه ي خشك و خالي هم نيست؛ اين، دستور است و همه ي مسؤولان و نيز مسؤولان نيروهاي مسلح، بايد اين را به عنوان يك وظيفه بشنوند و به طور جدي دنبالِ آن باشند. آمادگي، شامل آمادگي رزمي و آموزشي و سازماندهي و انضباط و اخلاق و پشتيبانيها و انواع ديگر آن است و بخصوص در مورد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، اين آمادگي بايد بيشتر باشد. ضمن اين كه نيروهاي سه گانه ي سپاه موظفند كارهايشان را انجام بدهند، نيروي زميني در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، بخصوص نقش ويژه يي دارد. امروز، اهميت نيروي زميني مضاعف است و وظايف آن، بسيار مهم و روشن مي باشد و همان طور كه براي سپاه و ارتش ترسيم كردند، خطوط كار اين سازمانها مشخص است. نيروي زميني سپاه، بايستي ان شاءاللَّه روزبه روز از لحاظ سازماندهي و آموزش و حضور - بخصوص در مناطقي كه حضور آنها لازم است - خود را آماده تر بكند. با اين تلاشهايي كه مي كنيد

و خواهيد كرد، خداوند هم كمك و فضل و لطف خود را بر شما نازل خواهد نمود. اميدواريم كه خداوند متعال، همه ي شما و همه ي ملت ايران و تمام مسلمين مجاهد و مبارز عالم را، مشمول دعاي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) قرار بدهد و دعاي روح مطهر امام عزيزمان را هم شامل حال همه ي ما بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه 2) مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه 3) ابراهيم: 24 و 25 4) آل عمران: 119 5) شعراء: 115 6) بحارالانوار، ج 51 ، ص 12

بيانات در جلسه ى توديع با شيخ راغب مصطفى غلوش و شيخ محمّد بسيونى

بيانات در جلسه ي توديع با شيخ راغب مصطفي غلوش و شيخ محمّد بسيوني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما در توجه دادن مستمعان خود به مضامين قرآن نقش زيادي داريد شما به ايران مسافرت كرديد و بحمداللَّه با فضاي اسلامي كشور و با مردم ما تا حدودي آشنا شديد و عشق مردم به قرآن را در اين جا مشاهده كرديد. الحمدللَّه در اين جا فضاي معنوي خوبي است. ما هم خوشحاليم كه شما را از نزديك ديديم و صدايتان را شنيديم. الحمدللَّه از جهت انس با قرآن و تلاوت اين كتاب، توفيقات خدا شامل حال شماست. اميدواريم ان شاءاللَّه باز هم سفرهاي ديگري را به تهران بياييد. در اين جا، الحمدللَّه استعداد جوانان براي قرآن خيلي خوب است و در اين يازده سال بعد از انقلاب، به نسبت، خيلي پيش رفته است. آقايان اوقاف و سازمان تبليغات تلاش مي كنند و زحمت مي كشند. آن چيزي كه من هميشه وقتي به ياد شما قرّاء مي افتم، برايم اهميت پيدا مي كند، اين است كه شما در توجه دادن مستمعان خود به مضامين قرآن، نقش زيادي داريد. واقعاً آن چيزي

را كه مردم احتياج دارند از قرآن بفهمند، شما مي توانيد به آنها القا كنيد. چه قدر خوب است كه برخي از آيات كريمه ي قرآن كه مناسب حالِ امروز مسلمين است، در تلاوتهاي شما كثيرالتردد باشد. البته همه ي آيات قرآن را مردم محتاجند؛ ليكن بعضي از اينها امروز واقعاً بايستي مورد توجه شديد و دايمي مردم باشد: توكل به خدا، نترسيدن از دشمنان خدا، مجاهدت در راه او و اميد به فضل و كمك و اعانت الهي و بخصوص وحدت مسلمين. بحمداللَّه آيات كريمه ي قرآن، مضامين فراواني دارد. اگر شما اينها را در تلاوتها و اجتماعاتتان بخوانيد و مردم قدري به اين مضامين توجه پيدا كنند، خدمت خيلي بزرگي كرده ايد. يك آيه را كه شما خوب مي خوانيد، گاهي از يك ساعت سخنرانيِ يك نفر كه درباره ي آن آيه بكند، بيشتر ارزش دارد؛ يعني اين تلاوت، واقعاً انقلابي در روح ايجاد مي كند. شكر هر نعمتي، عبارت است از اين كه انسان آن نعمت را در جاي خودش مصرف كند و شكر اين صداي خوب و اين نَفَس قوي و اين آشنايي با رموز تلاوت، همين است كه من گفتم. دعاهايي كه از اهل بيت روايت شده، واقعاً عاليةالمضامين است نكته يي كه در ذهنم بود به آقايان بگويم، اين است كه دعاهاي خيلي خوبي از طرق شيعه و از اهل بيت روايت شده كه واقعاً عاليةالمضامين است و خيلي فوق العاده مي باشد. من واقعاً به اين دعاهايي كه در صحاح و در كتب مختلف، روايت شده، نگاه كرده ام؛ هيچ وقت به اين علوّ مضمون در هيچ جا نديدم، مثل همين مناجات شعبانيه يي كه الان در اين ايام مستحب است خوانده

بشود، يا مثل همين دعاي شجرةالنّبوة: «اللّهم صلّ علي محمّد و ال محمّد شجرة النّبوة و موضع الرّسالة...». دعاهاي خيلي عجيبي است. دلم مي خواست كه در اين سفر فرصت مي شد و اين دعاها را مي خوانديد. من يادم رفت به آقايان اين سفارش را بكنم، نمي دانم چنين كاري كردند يا نه. البته، دعاي كميل خيلي خوب است؛ ليكن اگر يك وقت حالِ دعاهاي اين طوري را داشتند و خواندند، به نظرم مي رسد كه چيز خيلي خوبي خواهد شد و همه ي مؤمنين استفاده خواهند كرد و حالِ توجه و توسل زيادي را عايد خواهد نمود. البته، الان چاپ شده ي اين دعاها در مجموعه ها هست؛ اما من مي گويم كه هم مناجات شعبانيه و هم دعاي شجرةالنّبوة و هم مناجات خمس عشرة را - كه خيلي عجيب است - به خط نسخ خوبي بنويسند و براي آقايان بفرستند كه اگر يك وقت مايل بودند، بخوانند. صحيفه ي سجاديه هم واقعاً كتاب بسيار فوق العاده يي است. اين كتاب، در بين قدما به زبور آل محمّد معروف است. دعاهاي اين بزرگوار، ضمن اين كه در حد اعلي استغاثه ي به خداست، از معارف اسلامي هم پُراست. يعني صرفاً دعا نيست؛ بلكه در لباس دعا، همه ي معارف اسلامي - توحيد، نبوت و ... - تعليم داده شده است. امشب هم شب ولادت آن حضرت است و ما در اين جا يك جلد كلام اللَّه و يك جلد صحيفه ي سجاديه به آقايان هديه مي كنيم. از آشنايي با آقايان، خيلي خوشحال شديم. از انتشار صدايشان در فضاي اسلامي كشور خودمان خوشحاليم و از سلامت و قوّت شما نيز خرسنديم. ان شاءاللَّه كه سي، چهل سال ديگر هم براي اين مردم بخوانيد. اميدواريم كه در ايران

به شما خوش گذشته باشد. دلم مي خواست كه آقايان در مشهد بيشتر از اين - يعني يك هفته - بمانند. (قضيت اكثر عمري في تلك البلدة). حالا عيبي ندارد كه چند آيه يي هم تلاوت كنند كه ما با تلاوت آقايان وداع كنيم.

بيانات در ديدار با مديران ستاد فرماندهى كلّ قوا

بيانات در ديدار با مديران ستاد فرماندهي كلّ قوا بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ارتش و سپاه، دو مأموريت جداگانه در ابتدا از همه ي برادران و در رأس از جناب آقاي فيروزآبادي كه در ستاد فرماندهي كل قوا مشغول خدمات با ارزش خود هستند، به خاطر تلاشها و اخلاص و صميميتشان تشكر مي كنم. امروز، عمدتاً به دو منظور برنامه ي بازديد از ستاد فرماندهي كل قوا و پرسنل اين ستاد را در محل كارشان قرار داديم: اولاً، به خاطر همين تشكر كه من روبه رو از زحمتهاي شما تشكر كنم. ثانياً، مأموريت اساسي ستاد فرماندهي كل قوا به كل نيروهاي مسلح را تفهيم نمايم. ما مي خواهيم همه ي آحاد و سازمانهاي نيروهاي مسلح، بخصوص و به طور عمده سازمان ارتش و سپاه، مأموريتهاي اين ستاد را به درستي درك كنند و خودشان را با آن چيزي كه ما به عنوان خط مشي اين ستاد ترسيم كرده ايم، تطبيق بدهند. ما در كشورمان دو سازمان عمده ي رزمي به نام ارتش جمهوري اسلامي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي داريم. شايد در بعضي از كشورهاي ديگر هم چيزي شبيه اين باشد. چنين نيست كه شبيه وضع كنوني ما در هيچ جاي دنيا نباشد؛ بلكه چيزهايي تقريباً همانند آنچه كه در كشور ما هست، در كشورهاي ديگر وجود دارد. به هر حال، ما خودمان را مشاهده مي كنيم و براي خود برنامه ريزي مي كنيم و كاري به

ديگران نداريم. اين دو سازمان، هر كدام مأموريتي غير از مأموريت ديگري دارند. پس، از اين جا مي توان فهميد كه وجود هر دو سازمان ضروري است؛ زيرا اگر نباشند، مأموريتشان بر زمين خواهد ماند و آن سازمان ديگر هم نمي تواند مأموريت اين سازمان را انجام بدهد. اين مأموريتها چيست؟ من به طور اجمال و در خطوط كلّي، آن را ذكر كرده ام و در شكل ريز و تفصيلي، همين جا در ستاد فرماندهي كل قوا مورد مباحثه ي طولاني قرار گرفته است و تدوين شده ي آن به تصويب خواهد رسيد و ابلاغ خواهد شد. اهداف عمده ي ستاد فرماندهي كل قوا وقتي ما دو سازمان عمده ي رزمي داريم، ناچار مركزي براي هماهنگي و رفع تعارضات و حفظ حقوق هريك از آنها با لحاظ حقوق ديگري و چيزهايي از اين قبيل لازم داريم. همچنان كه هر سازماني براي هماهنگي بخشهاي مختلف خود مركزي دارد؛ ارتش، ستاد مشترك و سپاه، ستادكل يا ستاد مركزي را داراست. مركزي كه در آن، بين دو سازمان اصليِ رزميِ نظاميِ جمهوري اسلامي هماهنگي ايجاد مي شود، همين ستاد فرماندهي كل قواست. اين، يكي از مقاصد عمده ي اين ستاد است كه ابلاغ شده و بر اساس آن، اين ستاد كارهاي زيادي انجام داده و مي دهد. هدف دوم، هدايت عمومي نيروهاي مسلح است. اين، كاري است كه در گذشته هم هرگز در ستادها انجام نمي گرفته و در جاي ديگري مثل اداره ي سوم و پنجم انجام مي گرفته است كه هر كدام مأموريتهايي دارند كه تا حدي مي تواند متناسب با اين هدايت عمومي باشد. روند نيروهاي مسلح، هيچ كدام اين كار را نمي كردند؛ بلكه مركز بالاتري - كه حالا نمي خواهم به

خصوصيات و نامهايش تصريح كنم - اين كارها را انجام مي داد. ايران، با خصوصياتي بسيار برجسته ما كشوري با خصوصيات بسيار برجسته داريم. اين خصوصيات عبارتند از: كشوري بر انگيخته، مردمي شجاع، سرزميني آماده براي عمران و آبادي و منافع و بركات، موقعيتي مؤثر در ثبات يك منطقه ي عظيم - بلكه به يك معنا در ثبات كل عالم - و نظامي كه مبتني بر يك تفكر مدرن مذهبي و كاملاً نو مي باشد. تفكري كه ما امروز به دنيا عرضه مي كنيم، بسيار نو و مبتني بر مذهب است. دنيا و تحليلها و نگرشهاي مادّي عادت كرده بودند كه مدرنيسم را از تفكرات الهي و معنوي جدا كنند و اينها را نقطه ي مقابل هم بدانند. هر چيز مذهبي و معنوي - چه اسلامي و چه غير اسلامي - متعلق به گذشته و ارتجاعي به حساب مي آمد. هرچيزي را كه مي گفتند نو و مدرن است، معنايش اين بود كه حتماً ضد مذهبي و غيرمعنوي است. اين، برداشت غلطي از مذاهب بود. امروز بعكس، عدالت اجتماعي يي كه ما مطرح مي كنيم و حقوق بشر به سبكي كه اسلام مطرح مي كند، به مراتب راقيتر از آنچه كه دنياي دمكراسي مطرح مي كند، است. عدالت اجتماعي ما، از دنياي به اصطلاح سوسياليسم، پيشرفته تر است. حقوق بشر و آزاديهاي فردي ما، از آنچه كه در دنياي به اصطلاح دمكراسي مطرح مي شود، پيشرفته تر است و اين را دنيا هم قبول دارد. به اين تبليغات و راديوها و مجلاتي كه پول مي گيرند و چيزي مي گويند و مي نويسند و دايماً واژه ي ارتجاع را تكرار مي كنند، نگاه نكنيد؛ اينها قابل ذكر و توجه نيستند. مرتجعترين نظامهاي دنيا، نظامهايي

هستند كه حتّي يك پارلمان صوري هم ندارند تا نمايندگان مردم در آن جا دور هم جمع بشوند و بعضيها نظر بدهند؛ چون نظامشان پوسيده است و طاقت اين كار را ندارند و چنين كاري را بر نمي تابند. همين نظامهاي بدون پارلمان و مرتجع، گاهي جمهوري اسلامي را مرتجع و نظام ما را نظام ملاهاي مرتجع مي نامند!! اصلاً آشكار است كه اين صحبتها، يك شكل ديكته شده مي باشد و فرمي است كه همه ي دنيا بر اساس يك تفكر و پايه ي تبليغاتي، سياستي را تدوين كرده اند تا به جمهوري اسلامي تهمت واپسگرايي و مرتجع بودن بزنند. بسيار خوب، بگويند؛ محل بحث نيست. ما واقعيات را نگاه مي كنيم. ما چيزي را كه خود آنها به آن اعتقاد دارند و به آن رسيده اند، مورد نظر قرار مي دهيم. در خلال بعضي از اظهارنظرها، كاملاً آشكار مي شود كه متفكران امروز و سياستمداران برجسته ي دنيا، نسبت به جمهوري اسلامي چه نظري دارند؟ نظرها، نظرهاي كاملاً مثبتي است. ستاد فرماندهي كل قوا و طراحي بلند مدت رفتار نيروهاي مسلح چنين نظامي با چنين كشور و مردمي و با وجود احتمالاتي براي دفاع و تهديدها، لازم است كه با ديد بلند مدت، همه ي مسايل را ملاحظه كند و رفتار كلي نيروهاي مسلح را طراحي نمايد و در نظر بگيرد. در اين جا، همين ستاد فرماندهي كل قوا - و نه دستگاههاي ديگر - است كه بايد چنين كاري را بكند. اين ستاد را بايد براي اين مقصود كه حتّي از مقصود اوّلي هم مهمتر است، آماده كنيم. اين، هدايت عمومي و كلي است. سازمانهاي مسلح - مثل بقيه ي سازمانها - غالباً در جهت اهداف سازماني

خود و اهداف نزديك، فكر و حركت و عمل مي كنند. اين شما هستيد كه بايستي حتّي ديدهاي آنها را هم دوربُرد كنيد و خودتان به بلند مدت نگاه كنيد و طراحي نماييد و اينها را مرتباً هدايت كنيد تا به آن سمتي كه درآموزش و سازماندهي و طراحيهاي عملي و در همه چيز ديگر برنامه ريزي شده است، حركت كنند. طبعاً براي رسيدن به اين دو هدف عمده، دستگاهي هم بايد داشته باشيد تا ببينيد آيا اين مصوبات در نيروهاي مسلح درست اجرا مي شود يا خير. اين هم هدف سومي به حساب مي آيد و بايد ستاد را براي اين معنا آماده كنيد. بسيج، يك سازمان سوم نظامي در قبال سپاه و ارتش نيست ستاد فرماندهي كل، يك چيز تكراري و موازيِ ستاد مشترك ارتش و ستاد سپاه پاسداران - چه قبل از آنها و چه بعد از آنها - نيست. همان طور كه گفته شد، چيزي است كه از لحاظ سلسله مراتب، برتر و فراتر از آن دو ستاد مي باشد و از لحاظ مأموريت، داراي مأموريتي كاملاً متفاوت با آنهاست. البته آن دو ستاد هر كدام براي سازمان خودشان، با طبيعت خاصي كه ستاد مشترك ارتش و ستاد سپاه دارند، موازي هستند. با اين ترتيب، برادران بايد ان شاءاللَّه كار را برنامه ريزي كنند. همان طور كه آقاي دكتر فيروزآبادي اشاره كردند، من به طور مرتب و منظم در جريان كارهاي اين ستاد قرار دارم و همان طور كه اول هم اعلام كردم، همه ي عناصري كه در اين ستاد حضور دارند، عناصر نظامي هستند. ما به يك معنا بايد بگوييم غيرنظامي نداريم؛ يعني افراد يا ارتشي يا سپاهي و يا بسيجي

هستند. اين كه من اصرار ورزيدم فرم و لباس مشترك خاصي براي بسيجيها تنظيم بشود، به معناي اين نيست كه ما مي خواهيم يك سازمان سومي درست كنيم. خير، اشتباه نشود. بسيج، يك سازمان سوم نظامي در قبال سازمان سپاه و ارتش نيست. بسيج، بسيج است؛ بدين معني كه آحاد مردم، به وسيله ي فرمانده ي كل نيروهاي مسلح در هر عهدي، براي كار نظامي بسيج مي شوند. ما مي خواهيم به اين موضوع ارج بنهيم كه يك غيرنظامي، كار معين شده يي را براي يك نظامي انجام مي دهد؛ در حالي كه او، نه ارتشي و نه سپاهي است. اين را مي خواهيم مورد توجه خاص قرار بدهيم؛ لذا گفتيم كه يك لباس مشترك براي بسيجيها معين بشود. البته اين لباس، لباسي نيست كه هركس بسيجي است، بايد حتماً اين لباس را بپوشد؛ به خاطر اين كه مردم از كاسب و اداري و دانش آموز و دانشجو و حتّي زن خانه دار، عضو بسيجند. لزومي ندارد كه همه ي اينها در همه ي حالات از اين لباس استفاده بكنند. مقصود اين است كه در موارد خاصي كه طبق آيين نامه معين خواهد شد، اين لباس پوشيده بشود و شخص بسيجي را - چه در مراسم و چه در بعضي از مراكز ديگر - مشخص بكند. اميدواريم كه خداوند به همه ي شما آقايان توفيق بدهد و كمك و هدايت كند تا بتوانيد ان شاءاللَّه نيروهاي مسلح را به بهترين وجهي هدايت كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار مسؤولين و گروه كثيري از امت حزب الله در سالروز ولادت حضرت امام زمان (عج)

ديدار مسؤولين و گروه كثيري از امت حزب الله در سالروز ولادت حضرت امام زمان (عج) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم رابطه ي بين شيعيان و مهدي موعود، يك رابطه ي دايمي متقابلاً عيد بزرگ

و ميلاد تاريخي و فرخنده ي حضرت وليّ عصر(عج) را به شما برادران و خواهران و به همه ي ملت بزرگ ايران و مسلمين جهان، بلكه به تمامي مستضعفان سراسر عالم تبريك عرض مي كنم. ارتباط قلبي يكايك مردم مؤمن با مقام ولايت عظمي و وليّ اللَّه اعظم، يكي از بركاتي است كه از مشخص بودن مهدي موعود(عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) در عقيده ي مردم ما ناشي مي شود. ما علاوه بر اعتقاد به اصل وجود مهدي و اين كه كسي خواهد آمد و دنيا را از عدل و داد پُر خواهدكرد، شخص مهدي را هم مي شناسيم و نام و كنيه و پدر و مادر و تاريخ ولادت و كيفيات غيبت و اصحاب نزديك و حتّي بعضي از كيفيات هنگام ظهور او را نيز مي دانيم. اگرچه آن شخصيت درخشان و خورشيد تابان را در بيرون و محيط زندگي خود نمي بينيم و او را تطبيق نمي كنيم، اما معرفت به حال او داريم. رابطه ي بين شيعياني كه اين اعتقاد را دارند، با مقام ولايت و مهدي موعود، يك رابطه ي دايمي است و چه قدر خوب و بلكه لازم است كه يكايك ما، قلباً هم اين رابطه را با توجه و توسل و حرف زدن با آن حضرت حفظ كنيم. طبق همين زياراتي كه وارد شده و بعضاً مأثور است و به احتمال زياد به خود معصوم(ع) مستند مي باشد، اين رابطه ي قلبي و معنوي بين آحاد مردم و امام زمان(عج) يك امر مستحسن، بلكه لازم و داراي آثاري است؛ زيرا اميد و انتظار را به طور دايم در دل انسان زنده نگه مي دارد. اعتماد و اميدواري به آينده، يكي از ابعاد انتظار انتظار، يكي از پُربركت ترين حالات انسان است؛ آن

هم در انتظار دنيايي روشن از نور عدل و داد. «يملأ اللَّه به الارض قسطا و عدلا».(1) خداي متعال به دست او، سرزمين بشري و همه ي روي زمين را از عدالت و دادگستري پُرخواهدكرد. انتظار چنين روزي را بايد داشت. نبايد اجازه داد كه تصرف شيطانها و ظلم و عدوان طواغيت عالم، شعله ي اميد را در دل خاموش كند. بايد انتظار كشيد. انتظار، چيز عجيبي است و داراي ابعاد گوناگوني مي باشد. يكي از ابعاد انتظار، اعتماد و اميدواري به آينده و مأيوس نبودن است. همين روح انتظار است كه به انسان تعليم مي دهد تا در راه خير و صلاح مبارزه كند. اگر انتظار و اميد نباشد، مبارزه معني ندارد و اگر اطمينان به آينده هم نباشد، انتظار معني ندارد. انتظار واقعي، با اطمينان و اعتماد ملازم است. كسي كه شما مي دانيد خواهد آمد، انتظارش را مي كشيد و انتظار كسي كه به آمدنش اعتماد و اطمينان نداريد، انتظاري حقيقي نيست. اعتماد، لازمه ي انتظار است و اين هر دو، ملازم با اميد است و امروز اين اميد، امري لازم براي همه ي ملتها و مردم دنيا مي باشد. روزگار كنوني، يكي از تاريكترين و تلخترين ادوار زندگي بشر دنيا در طول تاريخ طولاني بشر، ادوار سياه و تاريكي به خود ديده است؛ اما بدون شك، يكي از تاريكترين ادوار زندگي بشر و تلخترين روزگارهاي عمومي مردم عالم، همين روزگار كنوني است كه در آن هيچ ترديدي نبايد كرد و اين به خاطر تسلط روزافزون قدرتهاي شيطاني و بزرگ عالم بر زندگي انسانهاست. اگر شما به وضع دنيا نگاه كنيد، قضيه روشن مي شود. در دنيا، قدرتها عالم را بين خودشان تقسيم

كرده بودند و روزبه روز تسلط و تصرف قدرتهاي بزرگ نسبت به مناطق گوناگون عالم، سخت تر و سنگينتر شده است. مثلاً امروز دخالت قدرت شيطاني و طاغوتي امريكا در زندگي ملتها، از هميشه بيشتر است. در همه ي شؤون عمده و اساسيِ ملتها دخالت مي كنند و اين دخالت، منحصر به مسايل اقتصادي ملتها نيست؛ بلكه در فرهنگ و سياست و اداره ي امور و تعيين مديران امور كشورها نيز دخالت مي كنند. اگر كساني در جوامع گوناگون اوضاع را نفهمند و ندانند، راحت زندگي مي كنند؛ اما صاحبان فكر و افراد هوشمند و روشنفكر و كساني كه مي فهمند قدرتهاي طاغوتي با زندگي و سرنوشت آنها چه مي كنند، حقيقتاً دنيا براي آنها تيره و تار است و زنداني بيش نيست. «ضاقت عليهم الارض بما رحبت».(2) حقيقتاً انسانهاي هوشمند در بسياري از مناطق دنيا، اين گونه زندگي مي كنند. اگر در دلها اميد به روزگار روشن باشد، مبارزه ممكن است و اگر اميد بميرد، مبارزه و حركت به سمت صلاح هم خواهد مرد. پيروزي انقلاب اسلامي، مهمترين اميد ملتها واقعيت ديگر آن است كه امروز ما در دنيا شاهد بيداري ملتها هم هستيم. درست است كه با پيشرفت وسايل جديد و تلويزيون و راديو و تبليغات و پول و امكانات صنعتي و غيره، تسلط قدرتهاي استكباري بر ملتها و بر شؤون آنها روزبه روز بيشتر شده است؛ اما سنت الهي بر اين قرار گرفته كه ملتها هم بيدار بشوند و ما امروز مي بينيم كه ملتها هم روزبه روز بيدار مي شوند و اين به خاطر اميدي است كه آنها به آينده پيدا كرده اند. اميد، در حال بيدار كردن ملتهاست. بدون شك، مهمترين وسيله ي اميد براي ملتها در ده

سال اخير، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، تشكيل حكومت مردم، تأسيس حكومت «نه شرقي و نه غربي» و پيشرفت سياست مقاومت در مقابل قدرتهاي استكباري بود. اين وقايع، به مردم دنيا - خصوصاً مسلمانان - اميد بخشيد و آنها را بيدار كرد. اين، صنع الهي و قدرت خدا بود. چه قدر تبليغات جهاني اين جمله ي امام عزيز و فقيدمان را كوبيدند كه فرموده بودند: «ما انقلابمان را به همه ي عالم صادر خواهيم كرد». صدور انقلاب به معناي اين نبود كه ما برمي خيزيم و با قوّت و قدرت به اين طرف و آن طرف مي رويم و جنگ راه مي اندازيم و مردم را به شورش و انقلاب وادار مي كنيم؛ مقصود امام به هيچ وجه اين نبود. اين كار جزو سياستها و اصول ما نيست؛ بلكه مردود است. آنها اين جمله را اين گونه معنا كردند و آن را كوبيدند. معناي صدور انقلاب معناي صدور انقلاب اين است كه ملتهاي دنيا ببينند يك ملت، با قدرت خود و با اتكاء به اراده و عزم خويش و با توكل به خدا مي تواند ايستادگي كند و تسليم نشود. اگر ملتها اين پايداري را ديدند، باور خواهند كرد و تشويق خواهند شد كه خودشان را از زير بار ظلم نجات بدهند. امروز شما واضحترين حركات مسلمين را در جاهايي مي بينيد كه سالهاي متمادي مسلمانهاي آن جا زير فشار بودند؛ مثل كشمير و ساير كشورهايي كه امروز مسلمانها سر بلندكرده اند. البته، بر اينها فشار خواهند آورد و فشار آوردند و ظلم كردند؛ اما فشار به معناي از بين بردن نتيجه ي كار نيست. فشار قادر نيست كه يك حركت مستمر و متوكل بر خدا را متوقف بكند؛

بلكه گاهي فشار، آن حركت را وسيعتر هم خواهد كرد. شما اگر امروز به مردم فلسطين در داخل سرزمينهاي اشغالي نگاه كنيد، مي بينيد كه حقيقتاً مردم با فشار مبارزه كردند. اين مبارزه در شرايط سختي در فلسطين انجام مي گيرد؛ اما مردم اين مبارزه را ادامه دادند. همين ملت افغانستان كه با سختيهاي بسيار مواجه شدند و در سرتاسر دنيا هيچ كس نبود كه حتّي يك روز به داد اينها برسد و به آنها كمك كند، تنها و مظلومانه جنگيدند و ايستادند و ادامه دادند. بقيه ي ملتها هم همين گونه اند و اين از الگوي اسلام و جمهوري اسلامي در ايران ناشي مي شود. انقلاب، اين طور صادر مي شود و درس و تعليم و سرمشق براي ملتها به وجود مي آورد. هدف استكبار، مخدوش كردن چهره ي مقاومت ملت ايران آنچه كه امروز دستگاه استعماري امريكا و اذناب او و ساير دشمنان اسلام و انقلاب به دنبال آن هستند، اين است كه چهره ي مقاومت ملت ايران را در سطح جهان مخدوش كنند. مردم دنيا از مقاومت شما اميدوار شدند؛ چون ديدند شما ايستادگي كرديد و در مقابل فشار زانو نزديد. اگر دشمن بخواهد اميد را از مردم دنيا بگيرد، چه كار بايد كند؟ بايد به مردم دنيا وانمود كند كه ملت ايران نتوانستند پايداري كنند و مقاومتشان تمام شد. اگر - العياذ باللَّه - امريكا و تبليغات غرب و استكبار بتوانند اين حرف را در دنيا به كرسي بنشانند كه ملت ايران هم با اين همه ادعا و هياهو، بالاخره نتوانست طاقت بياورد و به زانو درآمد، در اين صورت به مقصود خود رسيده اند و در نتيجه همان اميدي كه در دلهاي مسلمانها و

ملتها و مستضعفان به وجود آمده بود، به يأس مبدّل خواهد شد. اگر به تبليغات استكباري و امريكايي و غربي و صهيونيستي نگاه كنيد، خواهيد ديد كه تمام كارهاي آنها، روي همين يك نقطه متمركز است. به عبارت ديگر، هر چيزي كه نشاندهنده ي اميد و مقاومت ملت ايران است، آن را منعكس نمي كنند. آنها وحدت و شور و حماسه ي مردم و حضور گسترده ي ملت ما را در راهپيماييهاي عظيم 22 بهمن و ساير مناسبتها، عمداً منعكس نمي كنند و خبر فعاليتها و پيشرفتها و تلاشهاي دولت جمهوري اسلامي را منتشر نمي سازند و از وفاداري بي نظير ملت ما نسبت به دستگاههاي مسؤول حرفي نمي زنند و حتّي خبر پيروزي ايران در مقابل كساني كه ادعاهاي حقوق بشري داشتند و پس از سفر نماينده ي سازمان ملل به ايران، ادعاهاي دشمنان انقلاب و منافقان را تأييد نكردند و آنها را در گزارش خود رسوا ساختند، در رسانه هاي استكباري درست منعكس نشد. آنها كمال خباثت را در انعكاس حقايق روشن ملت ايران اعمال مي كنند؛ چون اگر مردم دنيا بفهمند كه در بيست و دوم بهمنِ بعد از رحلت امام، چنين حركت عظيمي انجام گرفت، اميدشان بيشتر خواهد شد. آنها نشانه ي مقاومت ملت ايران را منعكس نمي كنند. در دوران جنگ هم پيروزيهاي ملت ما را منعكس نمي كردند. آن روزي كه رزمندگان سلحشور ما خرمشهر را پس گرفته بودند، خبر آن را منعكس نكردند. رسانه هاي استكباري؛ بزرگ نمايي نقاط ضعف و كوچك نمايي نقاط قوّت به طور كلي، هر چيزي كه نشاندهنده ي مقاومت و اميد و ايستادگي ملت ايران در مقابل قدرتهاست و به ملتهاي ديگر اميد مي دهد، آن را مكتوم نگه مي دارند و پخش نمي كنند؛

اما بعكس، اگر چيزي موجب نااميدي مي شود، آن را منتشر مي كنند! فرض كنيد ناطقي در يك جا حرفي بزند و آماري به راست يا دروغ بدهد كه حكايت از يك نارسايي و نابساماني كند، مي بينيد تمام راديوهاي بيگانه آن را پخش مي كنند! اگر كسي ادعا كند كه اختلاف و تفرقه هست، يا حرفي بزند كه بوي اختلاف و تفرقه در آن باشد، اين حرف و ادعا را با صدها زبان منعكس مي كنند تا نشان دهند كه در ايران اختلاف و تفرقه وجود دارد! با وجود ابتكار و پيشرفت در كارهاي شما و ورودتان در زمينه هاي جديد علمي و عملي، راديوهاي بيگانه درصدد اين نيستند كه پيشرفتهاي جمهوري اسلامي در زمينه هاي مختلف را به جهانيان منعكس نمايند؛ بلكه اگر نقاط ضعفي پيدا كنند، آن را ده برابر جلوه مي دهند؛ چون وضعيت شما مردم براي قدرتها دردسر خواهد داشت و در روحيه ي ملتهاي ديگر اثر مي گذارد و قدرتهاي استكباري نمي خواهند مقاومت و ادامه ي حيات قدرتمندانه ي شما، به ديگران اميد بدهد. البته، خداي متعال با ماست. در تمام مراحل اين دوران يازده سال، خداوند به ما كمك كرده و باز هم كمك او شامل حال ملت ايران خواهد بود - در اين ترديدي نيست - شرطش اين است كه در كارهاي خودمان، خدا را در نظر داشته باشيم؛ خصوصاً ما مسؤولان و كساني كه كاري در اختيار آنهاست، سعي كنند كار را براي خدا و صلاح ملت، خوب انجام بدهند. در بناي يك جامعه، عدالت از همه چيز مهمتر است ما كه منتظر امام زمان هستيم، بايد در جهتي كه حكومت امام زمان(عليه الاف التحيةوالثناءوعجّل اللَّه تعالي فرجه) تشكيل خواهد شد، زندگي امروز

را در همان جهت بسازيم و بنا كنيم. البته، ما كوچكتر از آن هستيم كه بتوانيم آن گونه بنايي را كه اولياي الهي ساختند يا خواهند ساخت، بنا كنيم؛ اما بايد در آن جهت تلاش و كار كنيم. مظهر عدل پروردگار، امام زمان(عج) است و مي دانيم كه بزرگترين خصوصيت امام زمان(عليه الصّلاةوالسّلام) - كه در دعاها و زيارات و روايات آمده است - عدالت مي باشد: «يملأ اللَّه به الارض قسطا و عدلا». ما بايد امروز جامعه را جامعه ي عدالت بكنيم. در بناي يك جامعه، عدالت از همه چيز مهمتر است. عدالت، به معناي عدم تبعيض در حقوق و حدود و احكام است. عدالت، يعني كمك به مردم محروم و ضعيف. عدالت، يعني اين كه برنامه ها و حركت كلي كشور، در جهت تأمين زندگي مستضعفان باشد. عدالت، به معناي اين است كه كساني كه در زير سايه ي سنگين نظام طاغوتي، از حقوق خود محروم ماندند، به حقوقشان برسند. عدالت، يعني اين كه عده ي خاصي براي خودشان حق ويژه يي قايل نباشند. عدالت، يعني اين كه حقوق انساني و اجتماعي و عمومي و حدود الهي، يكسان بر مردم اجرا شود. اگر جلوي كساني كه با تكيه بر فريب و زور و يا بر اساس كارهاي ناصحيح و مبتني بر عقلهاي مادّي و منحرف از معنويت، توانستند به چيزهايي كه حق آنها نبوده است، دست پيدا كنند، گرفته شود تا فرصتي براي ادامه ي كار خود پيدا نكنند، عدالت تحقق پيدا كرده است. البته، كمك به مظلومان و محرومان، شامل كمكهاي فردي هم مي شود، اما قضيه بالاتر از اينهاست؛ زيرا تحقق زندگي عادلانه به اين است كه كمك نظام و تشكيلات و حركت

آن، در جهت كمك به مستضعفان باشد. ما اگر در اين جهت، زندگي خود را پيش برديم و حركت كرديم، مطمئناً خداي متعال كمك خواهد كرد و قدرتهاي مادّي نخواهند توانست با اين ترفندها و فريبها، ملت ما را از راه پُرافتخار خود منصرف كنند و مقاومتش را بگيرند. ان شاءاللَّه روزبه روز مقاومت مردم بيشتر خواهد شد. اميدواريم به بركت دعاي وليّ عصر(ارواحنافداه) و با لطف و توجهات الهي، ملت ايران اين راه را با سلامت به آخرين گامهاي خود برسانند و دلهاي خانواده هاي محترم شهدا و جانبازان عزيزمان و بقيه ي كساني كه در راه اين انقلاب آسيبهايي را متحمل شده اند؛ شاد بشود و ان شاءاللَّه چشمهاي همه به زيارت وليّ عصر (ارواحنا فداه) روشن گردد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 36 ، ص 315 2) توبه: 118

بيانات در مراسم عمامه گذارى گروهى از طلاب

بيانات در مراسم عمامه گذاري گروهي از طلاب بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نقش عمامه ها و ذوالعمامه ها خيلي بيشتر از سابق است ان شاءاللَّه اين تلبّس به لباس دعوت و تبليغ و علم دين، بر شما برادران عزيز مبارك باشد. تقارن اين حادثه با ولادت با سعادت حضرت وليّ امر و امام زمان (صلوات اللَّه وسلامه عليه وعجّل اللَّه تعالي فرجه) كه روز عيد بزرگي است و غير از اين بركت بزرگ، بركات عظيم ديگري هم دارد، يقيناً براي شما حادثه يي مهم و شيرين و مايه ي فال نيك در زندگي است. ان شاءاللَّه هميشه در خط آن بزرگوار و در اين جهت حركت كنيد. ما غالباً به اين دوستاني كه عمامه سرشان مي گذارند، مي گوييم كه عمامه ي شما وزن كمي دارد و بيش از چند سير نيست؛ اما در معنا اگر انسان بخواهد متحمل اين بار - به معناي واقعي كلمه -

بشود، بسيار بسيار سنگين است. امروز كه قوام حركت ديني و اسلامي در دنيا به جمهوري اسلامي است و قوام جمهوري اسلامي هم به علماي دين و پرچمداران فقه ديني و اسلامي است، نقش اين عمامه ها و ذوالعمامه ها، خيلي بيشتر از سابق مي باشد. من قاطعاً مي گويم كه علماي ديني و جامعه ي روحاني ما در طول اين هزاروصد سالي كه ما به عنوان علماي دين آنها را مي شناسيم، هيچ وقت نقششان به اهميت امروز نبوده و هيچ وقت در يك عصر و دوره، به قدر امروز خدمت نكرده و به اندازه ي امروز در وضع دنيا و جامعه ي خودش مؤثر نبوده است. روحانيت شيعه، الان اين گونه مي باشد. هم در ايران چنين است و هم در دنيايي كه حركت اسلامي در آن آشكار شده، همين گونه مي باشد و اگر اين طور باشد، حركتها به نتيجه خواهد رسيد و اگر نباشد، به نتيجه نخواهد رسيد. لذا در افغانستان و لبنان و آذربايجان و كشمير و در بسياري از مناطق ديگر كه مسلمين حركتي را شروع كرده اند، عماد و قوام اين حركت، علماي دين هستند. اگر علماي دين باشند، در آن حركت اميد پيروزي وجود دارد؛ والّا يا پيروز نمي شود و يا منحرف مي گردد. اين، نقش روحانيت است. درس را بايد خيلي خوب خواند آقايان! شما با چنين اهميتي، وارد اين صحنه و عرصه شده ايد؛ به آن توجه داشته باشيد. درس را بايد خيلي خوب خواند. بي مايه فطير است و فايده يي ندارد. كسي كه خيال كند حالا درس نخوانيم، اما خدمت كنيم، براي دين نتيجه يي ندارد. بدون درس خواندن، نمي شود اين خدمت را انجام داد. حالا ممكن است خدمات ديگري كرد؛ ولي

اين خدمت، متوقف به علم است. بايد خوب درس خواند و از درس مهمتر، آن معنويت و روحانيتي است كه درون خود ما بايد باشد تا ان شاءاللَّه «من نصب نفسه للنّاس اماما فعليه ان يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره»(1). ان شاءاللَّه اين معنا تحقق پيدا بكند و اين اقدام بر شما مبارك باشد و ان شاءاللَّه خداوند توفيقتان بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 2 ، ص 56

بيانات در ديدار با مدرّسان و مسؤولان دبيرستان علوم و معارف اسلامى شهيد مطهرى

بيانات در ديدار با مدرّسان و مسؤولان دبيرستان علوم و معارف اسلامي شهيد مطهري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تأسيس مدرسه ي شهيد مطهري، ابتكاري بسيار خوب و مفيد از زيارت آقايان كه لطف فرمودند و به اين جا تشريف آوردند، خيلي خوشوقتم. به نظر من، تأسيس اين مدرسه بحمداللَّه يكي از ابتكارات بسيار خوب و خيلي مفيد و راهگشا بود و ان شاءاللَّه كه ادامه پيدا كند. هر چند تفصيلاً برنامه هاي درسي مدرسه ي عالي شهيد مطهري را نمي دانم، اما اجمالاً مطّلعم كه برنامه هاي درسي حوزه يي، با نظم و نسق و كلاس بندي خاصي در آن جا ارايه مي شود. واقعاً براي ورود در آن درسها، وجود چنين مدرسه يي لازم است؛ كمااين كه در دنيا هم وجود مدارس مقدماتي دانشگاهها به عنوان مدارس و دبيرستانهاي پيش دانشگاهي معمول است. در اين جا هم بايد با همان روال و در همان جهت حوزه، دانش آموزان را بارآورند. اگر براي من ميسور بود، همه ي فرزندان خودم و كساني را كه به آنها دسترسي داشتم يا با من مشورت مي كردند، توصيه مي كردم در چنين مدرسه هايي تحصيل كنند. دروسي را كه مي خوانند، به همين ترتيبي كه اشاره كرديد، خوب است؛ ضمن اين كه دروس مرسوم دولتي و فرهنگ را نيز مي خوانند. اين

مقدار پيشرفت قابل توجه است. اگر ممكن باشد، در اين سنين قدري بيشتر بر قرآن در مدرسه تأكيد شود، شايد دستاورد بزرگي را فراهم بكند. مثلاً حفظ قرآن اگر به شكل امتياز مطرح شود و فرضاً كسي كه بخشي از قرآن را حفظ كرد، امتيازي را در قالب نمره و يا موارد مشابه آن بگيرد، با چنين روشي شايد بتوانيم در اين گونه مدارس، اين گروه از جوانهاي تازه سالمان را رشد بدهيم. البته حفظ قرآن نه به صورت برنامه يي مدوّن، چون شما در حقيقت بيش از برنامه درس داريد و چه بسا در حال حاضر حفظ قرآن به شكل يك برنامه، مشكلاتي را ايجاد كند. نپرداختن به حفظ قرآن، نقيصه يي براي حوزه هاي علميه نپرداختن به حفظ قرآن در حال حاضر، واقعاً نقيصه يي در حوزه هاي ما به شمار مي آيد. در بعضي از حوزه هاي اهل سنت - همان طور كه مسبوق است - از بدو ورود حفظ قرآن جزو شرايط است. در ديگر حوزه ها نيز اگر شرط، حفظ قرآن نباشد، ولي بدان تشويق مي شوند. غالب عالمان اهل سنت با قرآن انس زيادتري دارند؛ در حالي كه ما در حوزه هاي خودمان، شاهد طلبه هايي هستيم كه مقداري هم درس خوانده اند، ليكن هنوز بر همين قرائت رايج قرآن كه ما با آن انس داريم، تسلط ندارند. يعني هنوز در تلاوتشان اشكالاتي وجود دارد، چه رسد به اين كه قرائت ديگري را نيز بدانند. علتش عدم آموزش قرائت قرآن در حوزه است. در گذشته، قرآن خواني در مكتبخانه ها تأمين مي شد لذا هركسي وارد ميدان علم مي شد، قرآن را ياد گرفته بود. بعد كه مكتبخانه ها برچيده شد، در مدارس جديد هم قرآن خواني به آن شكل

شروع نشد و اين خلأ همچنان باقي مانده است. حالا اگر كسي شانس داشته باشد و پدر يا مادري عاشق و مأنوس به قرآن كنار دستش بودند، دوره ي قرآني را ياد مي گرفته، در غيراين صورت اگر كسي اين موقعيت را نداشته باشد و وارد حوزه شود، حوزه به او قرآن نخواهد داد و ظواهر و متن و آموزشهاي ابتدايي قرآن را فرانخواهد گرفت. هر چند معارف و فقهي را كه مي خواند، بالاخره فقه قرآن و محصول قرآن است؛ اما متن قرآن و خواندن آن در برنامه ها نيست. حالا اگر در همين مدارسي كه شما شروع كرديد، اين بناي مبارك پايه گذاري شود و از هم اكنون كار شروع گردد، چه بسا همين جوانها با قرآن انس پيدا كنند و به حفظ قرآن بپردازند. اگر بتوانيد اين امر مهم را در اين جا تأمين كنيد، كار خيلي مهمي صورت خواهد گرفت. بايد در قالب بحثهاي اعتقادي به شبهات پاسخ داد در كنار اين برنامه ها، نوجوانان قدري هم بايد به عقايد مجهز شوند. چون خودم يك دانش آموز در دستگاه شما دارم، مقداري از كيفيت امور را مي دانم. يعني با همين وقت كمي كه هست، نسبت به وضع فرزندانم در درون منزل بي نظارت نيستم و مقداري به امورشان مي رسم و نگاه مي كنم چه مطالبي را مطالعه مي كنند و چه كار مي كنند. گاهي روي مسأله ي اعتقادي مطالعه مي كنند، گاهي كنفرانس مي دهند؛ اما بيش از اين امور، آن چيزي كه لازم است، يك دوره عقايد متين و كاملاً ساده و دور از آن استدلالات فلسفي و عرفاني مي باشد؛ آن هم به اندازه يي كه ذهن اين جوان آن را بپذيرد. الان بايد اين دوره عقايد را حاضر

داشته باشيم تا قسمتهايي از آن را در طول اين چهارسالي كه اين جا هستند، به آنها ارايه داد. در دنيا هم اكنون در بُعد اعتقادي، ديگر آن شبهات توحيد و خداشناسي و اصل دين كه زماني رايج بود، خيلي مطرح نيست؛ ليكن شبهات گوناگون ديگري مطرح است؛ شبهاتي مربوط به امام زمان(عج)، شبهاتي از ناحيه ي وهابيها نسبت به عقايد شيعي، شبهاتي مربوط به ركن اساسي نظام ما - يعني ولايت فقيه كه يك امر اعتقادي و استدلالي است - شبهاتي مربوط به اين كه آيا دين اسلام براي اداره ي زندگي جامعيت دارد و اصولاً آيا اسلام دين سياست و زندگي هم است يا نه و يا صرفاً ديني به معناي اعتقاد و عمل شخصي است؟ الان مجموعه ي اين شبهات مطرح است. يك وقت از روي جهالت دنبال اين فكر مي رفتند، اما امروز دستگاههايي اين فكرها را تزريق مي كنند و ما شاهد آن هستيم. بنابراين، واقعاً اين نكات بايد جستجو و سنجيده شود كه كدام شبهه امروز براي ريختن جلوي ذهن جوانان، آماده و تراشيده و جدا مي شود. وقتي كه اين شبهات شناخته شد، بايد به يكايك آنها در قالب بحثهاي اعتقادي پاسخ داده شود. شايد هر چندسال يك بار هم اين پرسشها و پاسخها فرق كنند. اين هم نكته يي بود كه اگر در متن جريان كار اين مدرسه قرار گيرد، به نظرم كار مدرسه را كاملتر خواهد كرد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند به شما اجر و توفيق بدهد. قطعاً يكي از بركات جمهوري اسلامي، ايجاد چنين رشته هاي كار فرهنگي و ديني است. ما اين را مبارك مي دانيم و خدا را شاكر هستيم و براي شما آرزوي توفيق مي كنيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در سال 1369

سخنرانى در ديدار با مسؤولان كشورى و لشكرى در نخستين روز از سال نو و در آستانه ى ماه مبارك رمضان

سخنراني در ديدار با مسؤولان كشوري و لشكري در نخستين روز از سال نو و در آستانه ي ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم آنچه مهم است، عمل و نيت ماست متقابلاً اين عيد سعيد را به آقايان محترم و به همه ي ملت ايران و به ايرانيان مستقر در همه جاي عالم و به ساير مسلمين، مخصوصاً به مسلمانان بيدارشده ي آذربايجان شوروي - كه آنها هم امسال عيد نوروز را جشن گرفتند - تبريك عرض مي كنم و اميدوارم كه اين عيد و اين بهار، سرآغازي براي پيشرفتها و نيكروزيها و خوشبختيهاي بيشتر و ديگري براي ملت مسلمانمان باشد كه حقاً اين ملت، با اين همه فداكاري و اخلاص و گذشت، شايسته ي بركات روزافزون الهي است. آنچه مهم است، عمل و نيت ماست. نوروز، به معناي روز نو و حالت نو بوده و هست. از لحاظ طبيعت، روز اول حَمَل - كه اول بهار حساب شده است - روزي نو محسوب مي شود؛ ليكن روز نو، منحصر به تجديد وضعيتي در طبيعت نيست؛ همچنان كه در بعضي از رواياتِ وارد شده ي در باب نوروز از ائمه ي هدي عليهم السّلام)، انسان خوب احساس مي كند كه آن بزرگواران هم، بنا به رسم اسلام - كه همه جا رسوم و سنتها و واژه ها را گرفت و محتواي آنها را عوض كرد - در مورد كلمه ي نوروز و روز نوروز، درصدد چنين كاري بودند. وقتي از امام(عليه السّلام) سؤال مي كنند كه «ما النّيروز؟»، حضرت - طبق بعضي از تعبيرات - مي فرمايند: «ا تدري ما النّيروز؟»: مي داني كه نوروز چيست؟ نمي گويند، مي داني نوروز چه وقتي است؛ مي فرمايند، مي داني نوروز چيست؟ نوروز، يعني روز و

حالتي نو در تاريخ و زندگي بشر آن وقت در معناي نوروز و اين كه نوروز چيست، در روايات مختلف، تعبيرات مختلفي هست. مثلاً آن روزي كه رسول اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، اميرالمؤمنين را به خلافت منصوب كرد، آن روز، نوروز بود. يا در روايت ديگر، آن روزي كه دجّال در آخرالزمان، به دست حضرت مهدي(ارواحنافداه) به قتل برسد، آن روز، نوروز است. يا حتّي در بعضي از روايات آمده، آن روزي كه آدم هبوط كرد، آن روز، نوروز بود. نوروز، يعني روزي نو در تاريخ بشر و حالتي نو در زندگي انسانها. علي الظاهر در اين روايات، امام نمي خواهند بفرمايند كه آن روزي كه اين وقايع در آن اتفاق افتاده است، يا خواهد افتاد، با روز اول حَمَل، مصادف بوده يا خواهد بود. نه، خيلي مستبعد است كه مراد اين باشد؛ مراد اين است كه معناي نوروز را بفهميم. نوروز، يعني روزي كه شما با عمل خودتان، با حادثه يي كه اتفاق مي افتد، آن را نو مي كنيد. روز بيست ودوم بهمن كه ملت ايران، حادثه ي عظيمي را به كمك خدا تحقق بخشيد، روز نويي (نوروز) است. آن روزي كه امام امت، قاطعاً به دهانِ مستكبرِ قلدرِ گردن كلفت دنيا - يعني امريكا - مشت كوبيد، آن روز، روز نو و راه نويي (نوروز) بود؛ حادثه ي نويي بود كه اتفاق مي افتاد و افتاد. ما بايد نوروز را، نو روز كنيم. نوروز به حسب طبيعت، نوروز است؛ جنبه ي انساني قضيه هم به دست ماست كه آن را نوروز كنيم. رمضان، بهار خودسازي انسان و انس با خدا امسال اتفاقاً بهار طبيعت، با بهار دعا و قرآن، همزمان شده است. چند روز ديگر، ماه مبارك رمضان شروع

خواهد شد كه بهار نوسازي و خودسازي انسان و بهار انس با خداست. مگر مي شود از اين جنبه ي كار، غافل ماند؟ همه ي خطاها و اشتباهات، ناشي از نپرداختن به اين جنبه ي كار است. آن كه خطايش كمتر بود، آن كه دلش به نور معرفت و هدايت خدا منوّر بود، آن كه اشاره اش براي اين ملت و براي ما و براي عشاق اسلام در عالم، راهگشا و راهنما بود - يعني امام راحل عظيم ما - به اين جهت اين طور بود كه رابطه ي او با خدا، تأمين شده بود. در دنيا، انقلابها، حكومتها، اداره ها و رياستها از آن جا عيب پيدا مي كند و منحرف مي شود كه از اين جنبه - يعني جنبه ي معنويت، جنبه ي رابطه ي با خدا، جنبه ي ارتباط و اتصال قلب به خدا - غافل ماندند و غافل مي مانند. ما هم اگر دقت كنيم، آن جايي كه پيش رفتيم، موفق شديم، خوب عمل كرديم و راضي هستيم، آن جايي است كه اين جنبه را تأمين كرديم. هرجا هم ضربه خورديم، به خاطر ضعف در اين جنبه ي كار است. ارتباط با خدا را نبايد دست كم گرفت. همه چيز ما، در گروي اين رابطه است. اين رابطه است كه دل ما را قرص مي كند، تا از دشمنيها هراس نكنيم. اين رابطه ي با خداست كه دلهاي ما را از محبت به مؤمنين و پويندگان راه خدا پُرمي كند، تا اختلاف نظرها و اختلاف سليقه ها را نبينيم. اين رابطه ي با خدا و اتصال به خداست كه موجب مي شود، ما براي اهواي خودمان، حقيقت را زير پا نگذاريم و مصلحت را فداي غرض شخصي نكنيم. اين رابطه ي با خداست كه موجب مي شود، ما از راه خدا منحرف نشويم و

از پيمودن اين راه، پشيمان و خسته و ملول نگرديم. اين رابطه ي با خدا، هميشه ممكن است و هيچ وقت دير و محال نيست. راه خدا، مسافت بسيار نزديك زندگي انسان، دايماً روي دو جاده ي موازي است. يك جاده آن است كه روندگانِ روي آن، دايم به سمت بالا مي روند. جاده ي ديگر، آن راهي است كه روندگان آن، به طرف سِفل، به طرف پايين، به طرف دره و به طرف جهنم حركت مي كنند. اين دو جاده، در كنار هم و موازي با يكديگرند. خط سير اين دو جاده، كاملاً مثل هم است. آنهايي كه به طرف سقوط و نزول و سِفل حركت مي كنند، از همان جايي دور مي شوند كه پويندگانِ آن جاده ي ديگر، به آن جا نزديك مي شوند. آنها، از خدا دور مي شوند و به شيطان و دوزخ، نزديك مي گردند. آن كساني كه به طرف عِلو، به طرف بالا، به طرف تعالي، به سمت نور، به سمت خدا، به سمت توحيد و نزاهت اخلاقي و طهارت جان حركت مي كنند، از همان جايي دور مي شوند و فاصله مي گيرند كه آن گروه ديگر، به سمت آن سقوط مي كنند. اين دو جاده، در طول مسير با يكديگر همسايه اند و حركت از يكي به آن ديگري، در كمال آساني است. راه، راه نزديكي است. اگر ما كه خداي نكرده، در جاده ي دوم حركت مي كنيم و از لحاظ اخلاق نفساني و شخصي، به سمت پايين مي رويم، اراده كنيم كه وارد آن جاده ي ديگر بشويم و به سمت بالا و تعالي حركت كنيم، در هر آني، اين كار ميسور است. «و انّ راحل اليك قريب المسافة»(1). كسي كه به سمت خدا حركت مي كند، راه او نزديك

است. اگر بخواهيم وارد راه خدا بشويم، مسافت بسيار نزديكي است. اگر يك قدم برداريد، از اين جاده يي كه اهل آن، به سمت سقوط و به سمت پايين مي روند، وارد آن جاده يي مي شويد كه اهل آن، به سمت سعادت ابدي، به سمت نور، به سمت جايگاه صديقين و ملأ اعلي شتاب مي كنند. كنترل اهواي نفساني در رمضان، آسانتر از هميشه از آن طرف هم، همين طور است. آن لحظه يي كه ما به خواهش نفسمان گوش مي دهيم و عملي كه انسان را از خداي متعال دور مي كند - العياذ باللَّه - انجام مي دهيم، در آن لحظه، پا را از آن جاده به اين جاده يي كه ما را به طرف پايين مي برد، گذاشته ايم. در آن لحظه يي كه ما تصميم مي گيريم برخلاف اهواي نفساني خود حركت كنيم و با اين خودخواهي و غرور و تبعيت از شيطان نفس مخالفت كنيم - كه امام بزرگوار ما، دايماً در طول اين ده سال و اندي، ما را از آن برحذر مي داشتند و در همه ي قضايا، به همه ي ما و به همه ي ملت ايران، از جمله به ما مسؤولان مي گفتند: مواظب باشيد، اسير آن نشويد - همان لحظه، از اين مسافت قريب كه «انّ راحل اليك قريب المسافة»(2)، پا را در آن جاده گذاشته ايم و به سمت بالا مي رويم. و اين، در ماه رمضان امكان پذير است. كنترل اهواي نفساني، در ماه رمضان آسانتر از هميشه است. پس، امسال نوروز ما، حقيقتاً مي تواند نوروز باشد؛ نه فقط نوروز در طبيعت، بلكه نوروز در ذات و وجود و حركت خود ما. و امروز، اين بسيار مهم است. ملت ما به دنيا شجاعت داد امروز چشم جهاني، نگران

من و توست. دنيايي متوجه اين ملت است. ميليونها دل، در هواي اين ملت و هدفهاي او، مي تپند. شما الگو شديد. شما «شهداء علي النّاس»(3) شديد. شما پرچمدار آزادي و ايستادگي در مقابل تحميلِ قدرتهاي ظالم و مستكبر جهاني شديد. امروز، ملتها جرأت مي كنند اظهار كنند كه مي خواهند زير بار قدرتهاي بزرگ نباشند. روزي بود كه اين جرأت، از ملتها گرفته شده بود و به آنها اجازه داده نمي شد. شما اين راه را باز كرديد. اين ملت، به دنيا شجاعت داد. رفتار اين ملت بود كه همراه با قاطعيت و هدايت قويِ آن امام ملكوتي و رهبر بي نظير، راه را باز كرد؛ ملتها را تشجيع نمود؛ استكبار را كوچك كرد؛ به او احساس حقارت داد و معلوم شد كه انسانها و ملتها، داراي قدرتند. قدرت ذاتي ملتها را انكار مي كردند و آنها را به دست قدرتهاي پوشالي كشورها - كه عروسكهايي در دست قدرتهاي جهاني بودند - سپرده بودند. امروز، آن طور نيست كه ملتها قدرت ذاتي خودشان را نفهمند. امروز، ملتها بيدار شده اند. البته به حسب قدرت ظاهري، امروز استكبار در ميدان سياست و اقتصاد، خيلي قوي و درشت شده؛ اما به همين نسبت، آسيب پذيرتر، توخالي تر و در واقع، از قدرت ملتها ترسانتر است. اين، وضع ملت ماست كه دنيا را اين گونه به وظايف و حقوقشان آشنا كرده است. بار اين مسؤوليت، بر دوش شما، بخصوص مسؤولان است. بايد احساس كنيم كه چه مسؤوليت سنگيني بر دوش ماست. بايد مسؤوليت به سرانجام رساندن اين بارِ سنگين را درك كنيم. ما بايد لحظه يي غفلت و كوتاهي نكنيم؛ لحظه يي سردي و يأس و افسردگي را در هيچ كس - حتّي

در خودمان - تحمل نكنيم. ما بايد با اميد پيش برويم ما بايد با اميد پيش برويم؛ همچنان كه افق هم نورباران از اميد است. همه چيز، نشان دهنده ي اميد است و امروز وضعيت ما، با امكاناتي كه در اختيارمان است، وضعيت بسيار خوبي است. بحمداللَّه دولتي قوي، زمام امور را در دست دارد. اين هم از نعم الهي است كه در رأس دولت، يك عالم، يك فقيه، يك مبارز سابقه دار، يك چهره ي شناخته شده و محبوب و امتحان داده و مورد تأئيد و محبت دايمي امام، با همكاراني خوب، با برنامه يي محكم و اميدبخش و با حمايتي عمومي از سوي مردم، قرار دارد. بحمداللَّه مجلس هم بيدار، آگاه، مسؤوليت شناس، بكلي فارغ و مبرا از تأثير توطئه هاي جهاني و مستقل، در كنار دولت قرار گرفته است. اين، وضعيتِ فوق العاده ارزنده يي است كه در اختيار ملت ماست. كافي است كه ما با نيت پاك و نيك، عمل كنيم و براي خدا اقدام نماييم. ما بايد تكليفمان را انجام بدهيم اين درس را هم امام(ره) به ما آموختند كه عمل و اقدام، براي نتيجه نيست. نتيجه، در آن نيت خالصي است كه شما در حين اقدام داريد. نتيجه با خداست؛ ما بايد تكليفمان را انجام بدهيم. خوشبختانه، اين انجام تكليف در طول اين يازده سال، همراه با نتايج بوده است. ما امروز، ملتي آگاهتر، هوشيارتر، كارآمدتر و مجربتر داريم و مي توانيم پيش برويم. دشمن هم بايد بداند كه اين ملت، آن روزي كه اولِ كارش بود، استكبار را درست آزمايش نكرده بود، ممكن بود تهديد و ارعاب و تطميع دشمنانِ جسيم و علي الظاهر بزرگ خود را در دنيا جدي بگيرد

و فريب بخورد، آن روز از تهديد و تحبيب و تطميع دشمنان، فريب نخورد. امروز كه مجرب شده، راهي طولاني پشت سر گذاشته، آگاهيهاي مضاعفي پيدا كرده، دوستان و دشمنان را در صحنه ي بين المللي، بيش از هميشه شناخته؛ به طريق اولي گول تهديد و تطميع دشمنان بزرگ را نخواهد خورد. اميدواريم كه خداوند توفيقاتش را شامل حال همه ي شما برادران و خواهران عزيز بفرمايد و قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) را از ما راضي كند و روح مطهر امام عزيز را هم از ما خشنود بگرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 2) 1 و 2. مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ي ثمالي 3) بقره : 143

سخنرانى در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زايران حضرت رضا(ع)

سخنراني در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زايران حضرت رضا(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين خداوند درباره ي اين انقلاب، حجت را بر همه تمام كرده است خدا را شكرگزارم كه اين توفيق را نصيب فرمود، تا در اين ايام شروع سال جديد هجري شمسي، در سايه ي مرقد منوّر حضرت ثامن الحجج(عليه الاف التّحيّةوالثّناء) و در كنار شما مردم مؤمن و مبارز و پيشگام و انقلابي شهر مشهد باشم و در زمره ي زوار مشتاق اين بزرگوار قرار گيرم. از خداوند متعال خواستارم كه ما را همواره در سايه ي ولايت و رهبري و محبت اين بزرگوار قرار بدهد و كشور ايران عزيز را - كه كشور حضرت صاحب الزّمان(عجّل اللَّه تعالي فرجه) و متعلق به اين خاندان عزيز خدا و محبوب نبيّ اكرم مي باشد - همواره از بركات اين بزرگواران مستفيض بفرمايد. من مناسب مي دانم كه در جمع شما مردم مشهد و زوار

مشتاق و بااخلاص اين بارگاه مقدس عرض بكنم كه امام فقيد عظيممان، مانند همه ي آحاد محب اهل بيت در دنياي اسلام، اين اشتياق را داشتند كه در زمره ي زوار امام هشتم(عليه الصّلاة والسّلام) قرار بگيرند. اميدوارم كه خداوند، آن امام عظيم و مجاهد بزرگ دنياي اسلام و رهبر بي نظير را با ائمه ي هدي و انوار مقدسه ي اهل بيت(عليهم السّلام) محشور بفرمايد و روزبه روز بر درجات آن بزرگوار بيفزايد. من امروز يك نكته را عرض مي كنم و آن، اين است كه خداوند متعال درباره ي انقلاب اسلامي شما ملت ايران، حجت را بر همه ي مردم دنيا و كساني كه مشتاق حقيقتند، تمام كرده است. شايد بسياري از انسانهاي پاك و مخلص در عالم باشند كه در مقابل يك حادثه، دچار ترديد باشند و نتوانند آن حادثه را تحليل كنند و يا درباره ي آن قضاوت نمايند. براي خود ما هم گاهي اتفاق مي افتد كه حادثه يي در دنيا پيش مي آيد، ولي نمي توانيم به طور قاطع درباره ي آن حادثه اظهار نظر كنيم. فرضاً حكومتي در يك كشور بر سر كار مي آيد، يا در جايي از دنيا، نزاعي بين دو جناح درگير مي شود كه گاهي دلايل كافي و شواهد روشنگر در دسترس قرار نمي گيرد؛ لذا انسان نمي تواند درباره ي آن قضيه قضاوت كند. من عرض مي كنم كه هيچ كس در دنيا نيست كه نتواند درباره ي انقلاب اسلامي ملت ايران درست قضاوت كند و دچار ترديد بماند. خدا درباره ي اين انقلاب، حجت را بر همه تمام كرد. آن قدر دلايل روشن براي شناسايي اين انقلاب وجود دارد كه اگر كسي در دنيا واقعاً بخواهد حق را پيدا كند و بشناسد، يقيناً دچار ترديد نخواهد ماند. به آنهايي كه از

روي غرض حرف مي زنند، كاري نداريم. به آنهايي كه منافعشان بر اثر اين انقلاب تهديد شده، يا از بين رفته است، كاري نداريم. به آن حكمرانان مستبد و ظالم كه از بيداري مردم و ملت خودشان مي ترسند و به اين جهت با اين انقلاب دشمنند و درباره ي آن بد قضاوت مي كنند، كاري نداريم. صحبت بر سر انسانهاي بي غرض و بي مرض و حقجو و كساني است كه واقعاً دنبال حقيقت مي گردند، تا حقيقت را بشناسند. اين گونه آدمها در هرجاي دنيا كه باشند، اگر نامي از اين انقلاب و خبري از آن شنيده باشند، درباره اش دچار ترديد نيستند و قضاوتشان نسبت به آن، قضاوت واضح و روشني است. دشمني اشرار عالم با انقلاب ما، يك شاخص براي انسانهاي حقجو من دو دليل از دلايلي را كه خدا براي راهنمايي انسانهاي جوياي حق در دنيا مجسم كرده و در معرض ديد همه گذاشته است، مي گويم؛ دلايل بيش از اينهاست. يك دليل، عبارت از دشمني اشرار عالم با اين انقلاب است. اين، يك شاخص است. شما هرجا در دنيا، كسي يا دستگاهي را پيداكنيد كه شرير و شرآفرين باشد، مجسمه ي شيطان و منشأ بدي و فساد باشد - چه شرق، چه غرب، چه در ميان كشورهاي پيشرفته، چه در ميان كشورهاي عقب افتاده، چه در ميان سياستمداران، چه در ميان فرهنگيان و قلم به دستان و از اين قبيل افراد - نسبت به اين انقلاب، دشمنيِ آشتي ناپذير دارند. من هيچ انقلاب ديگري را در دنيا و در طول تاريخ انقلابها - يعني از حدود هفتاد سال پيش به اين طرف - از اين قبيل و به اين شكل سراغ ندارم. ابرقدرتها

با انقلاب ما مخالفند. آنها مجسمه ي شر و فسادند. شرير واقعي و درجه ي اول، ابرقدرتها هستند؛ يعني حكومتها و سردمداراني كه بخشي از دنيا در قبضه ي قدرت آنهاست و در امور ملتها هم - غير از ملت خودشان - دخالت مي كنند. البته يك روز در دنيا دو ابرقدرت وجود داشت؛ ابرقدرت غرب كه امريكا بود، و ابرقدرت شرق كه شوروي بود. امروز اين تقسيم بندي وجود ندارد و تركيب و تشكيل سياسي عالم، به شكل ديگري است. اما امروز هم مثل هميشه، سران قدرتهاي بزرگ شيطاني، كه وجود آنها مجسمه ي شر و فساد است، از بن دندان با اين انقلاب مخالفند. چه كسي در اين شك مي كند كه دولتي مثل دولت امريكا، مظهر شر و فساد است؟ چه عمل شرارتباري را در دنيا سراغ داريد كه اينها انجام نداده باشند؟ ديديد كه در طول اين سالهاي متمادي، در آفريقا، در آسيا، در امريكاي لاتين، در خاور ميانه، در دريا و صحرا، هرجا كه امريكاييها احساس كردند منافعي در آن جا دارند و آن منافع، متوقف بر اين است كه عده يي انسان كشته بشوند، دريغ نكردند! با اين حال، شعار طرفداري از حقوق بشر را هم مي دهند! شيطانهاي عالم، هميشه همين طور بوده اند. طرح قضيه ي حقوق بشر، يك وسيله براي استفاده ي بيشتر اين كه كسي ادعا كند ما طرفدار حقوق بشريم، قضيه را تمام نمي كند. طرح قضيه ي حقوق بشر از طرف سردمداران امريكا، چه حالا و چه در روزهاي قبل، يك دكان و يك وسيله براي استفاده ي بيشتر است. اينها به حقوق بشر اعتقاد ندارند. اينها كساني هستند كه در مقابل چشمشان، حكومت صهيونيستي در كشور فلسطين، مردم فلسطين را به

بدترين وجهي زير فشار و كشتار و اختناق و شكنجه قرار مي دهد و آنها حاضر نيستند حتّي به زبان، عمل او را محكوم كنند. فلسطيني ها انسان نيستند؟! حقوق بشر شامل فلسطيني ها نمي شود؟! اينها كساني هستند كه مرتجعترين و مستبدترين حكومتهاي دنيا متكي به آنهايند، از آنها مدد و كمك مي گيرند و انسانها را نابود مي كنند. شما در دنيا نگاه كنيد، ببينيد كشورهايي كه حتّي يك مجلس شورا - ولو به صورت شكلي و اسمي - ندارند، كدامند؟ الان كشورهايي هستند - احتياجي به اسم آوردن نيست؛ همه ي شما اين كشورها را مي شناسيد - كه اداره ي امور آنها، بدون كوچكترين دخالت و آراي مردم انجام مي گيرد. حكومتهاي آنها، فرديِ مطلق است. پارلمان و انتخابات ندارند و در نتيجه مردم نماينده ي قانونگذار و رئيس جمهوري هم كه انتخابش بكنند، ندارند. يك نفر يا يك خانواده، بر مردم و ثروت و نفت اين كشورها حكومت مطلق مي كند و هر كاري دلشان بخواهد، از كشتار و اختناق و حبس و زجر و بقيه ي توهينها و اهانتها، با مردم اين كشورها انجام مي دهند. اين دولتهاي اين قدر مختنق و مرتجع، اين قدر دور از پيشرفتهاي سياسي عالم و بي اعتنا به حقوق انسان، نورچشميهاي امريكايند و امريكا بزرگترين مدافع اين كشورهاست! امريكا طرفدار حقوق بشر است؟ اگر اين طور است، چرا به اين دولتهاي زوريِ اختناقيِ فاسدِ بي اعتناي به دمكراسي و حقوق بشر، يك يادداشت كوچك اعتراض نمي فرستد كه حقوق بشر در كشور شما مورد بي اعتنايي قرار گرفته است؟! آفريقاي جنوبي، نمونه يي از تضييع حقوق بشر يكي از حساسترين مناطق عالم، همين منطقه ي استراتژيك كشور آفريقاي جنوبي است كه سر دماغه ي «اميدنيك» در منتهي اليه

جنوب آفريقا واقع شده است؛ محلي كه امروز از لحاظ سوق الجيشي و در دوره هاي گذشته از لحاظ سياسي و اقتصادي، اهميت بسيار زيادي داشته است. مدتها قبل يك عده سفيدپوست به آن جا رفتند و حاكم شدند؛ از جهالت مردم بومي سوء استفاده كردند و حكومت و اداره ي آن كشور را به دست گرفتند؛ معادن قيمتي الماس و طلا و بقيه ي چيزها را مالك شدند و سياه پوستان را در شرايط حيواني نگهداشتند. درعين حال، امريكا و انگليس و بسياري از كشورهاي غربي مدعي حقوق بشر، هيچ حركت جدي عليه آفريقاي جنوبي نكردند! من نمونه يي از كيفيت حكومت آفريقاي جنوبي را در كشور ديگري كه در همسايگي اين كشور است، از نزديك ديده ام. البته آن كشور توانسته به استقلال دست پيدا كند و سفيدپوستان طرفدار تبعيض نژادي را بيرون كند. من ديدم كه سفيدپوستان در دوران حاكميت، با مردم بومي و مالك آن سرزمين، به جرم سياه پوست بودن، چگونه رفتار مي كردند؛ به آنها چه قدر اهانت و تحقير و فشار و شكنجه تحميل مي شد. شما گاهي در تلويزيون مناظري را مي بينيد كه مردم سياه پوست آفريقاي جنوبي، به وسيله ي پليس سفيدپوست حاكم بر آن جا، كتك مي خورند. اين، چه طور حقوق بشري است؟! حقوق بشر، يك حقه است. امريكا و بسياري از قدرتهاي بزرگ، اصلاً به حقوق بشر اعتقاد ندارند؛ دروغ مي گويند. طرح مسأله ي حقوق بشر، براي فريب و وسيله ي فشار است؛ براي اين است كه اگر خواستند دولتي را زير فشار افكار عمومي قرار بدهند، با تهمت نقض حقوق بشر زير فشار قرار بدهند وخودشان را متولي حقوق بشر در دنيا معرفي كنند؛ آن جايي هم كه لازم مي دانند، به عنوان طرفداري از حقوق

بشر، حتّي قواي نظامي وارد يك كشور بكنند و حكومت آن كشور را تغيير بدهند! كداميك از جنايتهاي عمده را حكام امريكا انجام نداده اند؟! كداميك از جنايتهاي عمده است كه حكام امريكا انجام نداده باشند؟ آنها چه قدر حكومت ملي را سرنگون كردند؟ دستگاه جاسوسي امريكا - سيا - چه قدر در آفريقا، در امريكاي لاتين، در قاره ي امريكا، در خاورميانه و در آسيا، آن جايي كه لازم دانسته است، وارد شده و حكومتي را كه با آن موافق نبوده، توطئه و دسيسه چيني كرده، تا آن را سرنگون كند؟ از اين قبيل فراوان است. همين رئيس جمهوري فعلي امريكا - آقاي بوش - كه يك وقت در رأس دستگاه امنيتي و جاسوسي امريكا بوده است، خود او مي داند كه در اين دستگاه چه كارها كرده اند. شايد خود ايشان، بسياري از اين كارها را انجام داده است؛ غارت ملتها، حمله ي به ملتها، دروغ پراكني، توسعه ي فساد در عالم، تحميق بسياري از قشرهاي مردم، حتّي در كشور امريكا. اينها كارهايي است كه سردمداران امريكا و بقيه ي قدرتمندان ظالم و ستمگر عالم انجام داده اند. اين گونه دستگاههاي شيطاني، دشمنان جمهوري اسلامي هستند. اين خودش، حجتي در دنياست. هركسي كه در دنيا با نگاه بصيرت و دقيق نگاه بكند، از مخالفت همين عناصر شرير و فاسد، مي تواند حقانيت جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي را تشخيص بدهد. خيلي خوب مي شود فهميد كه آن حكومت و انقلاب و نظامي كه دستگاههاي شيطان صفت عالم اين قدر با آن دشمنند، لابد نظام حق است. لابد اين كشور و اين انقلاب، دشمن خلافكاريهاي آنهاست كه اين قدر با آن بدند. اين، امر واضحي است. هر انسان ضد شيطان بايد از اين

نظام دفاع كند البته ملت شريفِ هوشمندِ فداكارِ ما بدانند، كساني هستند كه متأسفانه اسمشان هم ايراني است، متعلق به همين آب و خاكند، ادعاي فهم سياسي و روشنفكري هم مي كنند، اما نمي توانند اين حجت واضح و روشن را ببينند. با جمهوري اسلامي مخالفت مي كنند؛ درحالي كه مي ببينيد شياطين و شريرها و قلدرها و دستگاههاي منفور عالم، با جمهوري اسلامي بدند. بايد مي فهميدند كه وقتي نظامي مثل جمهوري اسلامي هست و شيطانها در مقابل آن صف كشيده اند، هر انساني كه ضد شيطانها و شيطان صفتهاست، بايستي پشت سر اين نظام قرار بگيرد و از آن دفاع كند. من تعجب مي كنم از كساني كه ادعا مي كنند شم سياسي دارند، يا ادعاي روشنفكري مي كنند و دشمنيِ دشمنان بشريت را با جمهوري اسلامي مي بينند، درعين حال از اين كه با جمهوري اسلامي اظهار مخالفت كنند، خجالت نمي كشند. اينها وجدانشان مرده و چشم دلشان كور شده است؛ اگرچه ممكن است داراي فهم سياسي و به اصطلاح جزو قشرهاي روشنفكر هم باشند. من معتقدم، اين حجت خداست كه به نفع جمهوري اسلامي تمام كرده است. هرجا جناح خبيث و پليد و منفوري هست، با جمهوري اسلامي بد و مخالف و دشمن است؛ درست مثل زمان رسول اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) كه اشراف فاسد و زورگوها و دشمنان طبقات مظلوم و محروم و كساني كه خودشان به اين طبقات ظلم مي كردند و منافقان كه در دلشان مرض بود، با دعوت پيامبر مخالفت كردند. امروز عيناً همان جناحها در برابر جمهوري اسلامي ايستاده اند؛ چون جمهوري اسلامي راه پيامبران را طي مي كند. انقلاب و ملت ايران، بر تمام دشمنان خود فايق آمده اند مطلب دوم كه آن هم بسيار حايز اهميت است، اين

است كه با وجود اين همه مخالفتها از اول پيروزي انقلاب و قبل از آن تا امروز، انقلاب و جمهوري اسلامي و ملت ايران، بر تمام دشمنان گوناگون و رنگارنگ خود فايق آمده اند و آنها را شكست داده اند. خود اين، يك حجت الهي است. حكومت و نظام و ملتي كه همه ي قدرتمندان رذل و پليد و خبيث دنيا با آن مخالفند، زور و پول و سلاح هم دارند، تبليغات و راديو و روزنامه هم دارند، نوكر و مزدور و دستگاه جاسوسي و اطلاعاتي هم دارند، توطئه هم مي كنند، مقدمات كودتا هم راه مي اندازند، دشمنان را هم تقويت مي كنند، درعين حال نمي توانند اين ملت و اين انقلاب و اين جمهوري را متزلزل كنند. اين خود، از آيات الهي و نشانه ي حقانيت شما ملت انقلابي و مسلمان است. آنها روز اول فكر نمي كردند كه نتوانند ما را شكست بدهند؛ اما نتوانستند. مرتب وعده دادند و گفتند شش ماه ديگر جمهوري اسلامي سقوط خواهد كرد؛ اما بعد كه ديدند نمي شود، زمان را زياد كردند و گفتند يك سال ديگر؛ اما باز وقتي كه ديدند امكان ندارد، تمديد كردند و گفتند دو سال ديگر، پنج سال ديگر! قدرت ملت ايران، دشمنان را وادار كرد كه از حرفهايشان عدول كنند. آن را به امري كه زمانش معلوم نيست، موكول نمايند. گفتند بعد از رحلت امام، جمهوري اسلامي شكست خواهد خورد. امام بزرگوار ما رحلت كردند و به جوار رحمت الهي رفتند؛ اما همچنان كه هر ثانيه و هر آني از آنات عمر آن وجود مقدس در دوران انقلاب، مايه ي تقويت انقلاب بود، بر اثر آن معنويت عظيم و آن محبوبيت بزرگ، ارتحال آن

بزرگوار هم اسلام و انقلاب را بيشتر تقويت كرد. آن اخلاص و محبتي كه مردم به امام راحلشان نشان دادند، آن تشييع جنازه، آن پيروي از وصيت، آن احترام به رهنمود و خط امام، آبروي انقلاب و ملت ايران را در دنيا چند برابر كرد؛ همچنان كه آبروي امام بزرگ را هم در دنيا مضاعف نمود. بحمداللَّه روزبه روز انقلاب راسختر، جمهوري اسلامي مستحكمتر، و ملت ايران مقاومتر شده اند و باز هم خواهند شد. دولت و نظام جمهوري اسلامي، مردميترين دولت و نظام من مي خواهم به شما ملت بزرگ و شجاع عرض كنم كه بدانيد، دشمن قادر بر شكست دادن اين انقلاب و اين ملت نيست؛ كه البته شما مي دانيد و رفتارتان نشان داده است كه به اين حقيقت واقفيد. مادامي كه ملت در صحنه است و احساس مسؤوليت مي كند - همچنان كه امروز همه ي قشرهاي ملت ما در صحنه اند و احساس مسؤوليت مي كنند - مادامي كه ملت متمسك به اسلام و قرآن است - كه تمسك به اسلام و قرآن، در ميان ملت ما روزافزون است - مادامي كه وحدت كلمه در ميان ملت ما حكمفرماست - كه بحمداللَّه وحدت كلمه در ميان ملت ما چشمگير است - دشمن هيچ چاره و سرانجامي جز ناكامي و يأس ندارد. شما دشمن را مأيوس كرده ايد. امروز در دنيا، دولت و نظام جمهوري اسلامي، مردميترين دولت و نظام است. آراي حقيقي مردم، محبت و عواطف، احساسات و قلبهاي مردم، پشت سر اين نظام و مسؤولان آن است. دشمنان مي خواهند وانمود و منعكس كنند كه مردم از اسلام فاصله گرفته اند. مردم از اسلام فاصله نمي گيرند؛ بلكه روزبه روز به اسلام نزديكتر مي شوند. مردم دنيا، آنهايي

كه هفتاد سال از اسلام دور بودند و فاصله داشتند، به بركت قيام و حركت اسلامي شما مردم، به اسلام نزديك مي شوند. امروز مسلمانان دنيا، از اسلام خودشان احساس عزت مي كنند؛ درحالي كه در گذشته احساس حقارت و سرشكستگي مي كردند. بحمداللَّه امروز مسؤولان كشور، به فكر رفع نيازهاي مردم و كمبودها هستند و امكان هم در اختيار مسؤولان است و نشانه هايش را شما مي بينيد. به فضل الهي، من با اطمينان كامل مي گويم كه پيشرفت جمهوري اسلامي در مسايل مادّي و معنوي، روزبه روز دشمنان را عصبانيتر و مأيوستر خواهد كرد. ما هر چه داريم، به بركت اسلام ناب و انقلابي است البته مردم نبايد فراموش بكنند كه ما هرچه داريم، به بركت اسلام ناب و اسلام انقلابي است؛ اسلامي كه به فكر طبقات مستضعف و محروم است، نه اسلامي كه در خدمت قدرتمندان و اغنياست. بله، در دنيا كسان ديگري هستند كه ادعاي اسلام مي كنند؛ اما اسلام آنها اسلام محمّد نيست؛ اسلام ابوجهل و ابولهب است؛ اسلام امريكاست. كساني هستند كه ادعاي اسلام و اسم اسلام را وسيله يي براي چاپيدن و سوء استفاده و تحميق بيشتر قرار داده اند. آن اسلام، اسلامي است كه به نفع سرمايه داران و زراندوزان و صاحبان ميلياردها دلار در بانكهاي خارجي است. ما آن اسلام را قبول نداريم. اسلامي كه رسول اكرم و اولياي الهي براي آن جان دادند و حسين بن علي(ع) خون خود و عزيزانش را در راه آن نثار كرد، اسلامي كه امام بزرگوار ما عمرش را در دعوت به آن گذراند، اسلام ضعفا و طبقات پابرهنه، اسلامي كه به پايين دستهاي جامعه، قدرت و عزت و آقايي مي دهد و آنها را از ذلت

و مسكنت خارج مي كند، اسلامي كه زورگويان و قلدران و قدرتمندان ظالم را از سرير قدرت به زير مي كشد - كه در دنيا مي بينيد و ديديد كه محمّدرضا و خاندان منحوس پهلوي را به زير كشيد - آن اسلام مورد نظر ماست. هرچه داريد، از اسلام است. هرچه داريد، از توجه و اتكال به خدا و ارتباط با اوست. ارتباط و اتصال با خدا را فراموش نكنيد. ماه رمضان، بهار خودسازي و عبادت، بهار قرآن، بهار توجه و ذكر و استغفار و استغاثه ي به خدا، در پيش است؛ آن را قدر بدانيد. همه ي قشرهاي مردم - مخصوصاً جوانان - ماه رمضان را مغتنم بشمارند، به خدا پناه ببرند، هدايت و عنايت او را طلب كنند، به او اتكال نمايند و از دشمنانش ذره يي واهمه نكنند. ان شاءاللَّه فضل و رحمت الهي و هدايت و كمك پروردگار، شامل حال شما ملت عزيز و بزرگ خواهد بود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در جمع فضلا و طلاب و روحانيون مشهد

سخنراني در جمع فضلا و طلاب و روحانيون مشهد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وضع روحانيت شيعه در دوران حاضر خداي بزرگ را سپاسگزارم كه مجدداً اين توفيق را يافتم كه در جمع شما عزيزان، علماي عظام و مدرّسان بزرگوار و فضلا و طلاب پُرشور و انقلابيِ اين حوزه ي عريق و خوش سابقه باشم و توفيق ديدار شما را داشته باشم.اولاً سال نو و ثانياً به صورت اهم، اقتراب ايام مبارك ماه رمضان را تبريك عرض مي كنم و اميدوارم بركات الهي بر اين حوزه - كه دوران بسيار عبرت انگيزي را در طول دهها سال اخير گذرانده است - شامل بشود و ركني از اركان گسترش و حيات نوين اسلام در

عالم باشد. در ابتدا، وضع روحانيت در دوران حاضر را در چند جمله بازنگري كنيم. حرف جديدي نيست، اما مهم است. هيچ وقت جامعه ي علمي شيعه در طول تاريخ، به قدر امروز، از لحاظ كميت بزرگ نبوده است. هيچ وقت از لحاظ قدرت، به قدر امروز، كارآمد و صاحب قدرت سياسي و اجتماعي نبوده است. هيچ وقت به قدر امروز، تمكن مالي و ساير امكانات مرغوب جامعه - مثل رسانه ها و منبرها و مطبوعات و امثال اينها - نداشته است. هيچ وقت به قدر امروز، در دنيا معروف نبوده است. هيچ وقت به قدر امروز، مورد احترام و تجليل آحاد انسانها - اعم از مسلمان و غيرمسلمان - و مسلمين - شيعه و غيرشيعه - نبوده است. هيچ وقت به قدر امروز، دشمن نداشته است؛ چه كميت دشمنان، چه كيفيت و قدرت و مكانت سياسي و اجتماعي و نظامي قدرتها. و بالاخره هيچ وقت به قدر امروز، مسؤوليت بر دوش خود نداشته است. اگر امروز قدرت و معروفيتمان از هميشه بيشتر است، رسانه و وسيله ي گفتگوي با مخاطبان و مستمعان، بيشتر در اختيارمان است، دوستان بيشتري داريم، پول و قدرت مالي بيشتري داريم و بقيه ي اموري كه امروز بيشتر داريم - مثل جمعيتمان، آحاد روحانيون از بزرگ و كوچك و از اين قبيل - به همين نسبت، مسؤوليتمان هم بيشتر است. در همه ي شؤون روحانيت، اصلاح نفس لازم است در بينش اسلامي، هيچ وقت امكانات از مسؤوليت جدا نيست. اينهايي كه عرض شد، واقعياتي است. تاريخ گذشته هم كه مشخص است؛ يعني از زماني كه چيزي به عنوان طبقه ي دينيِ علمي، در ميان شيعه به وجود آمده است - كه معمولاً تاريخ تشكيل حوزه ها

را به زمان شيخ الطايفه، شيخ طوسي (رضوان اللَّه تعالي عليه) مي رسانند و شايد قبل از آن هم بشود اين تاريخچه را پيش برد - تا امروز چنين پيشرفتي در امور حوزه ها نبوده است. پس، ما امروز اين خصوصيات را داريم. اين مسؤوليت چيست؟ در اين باره هم مختصري عرض مي كنم. مهمتر از همه، مسؤوليت شخص خود ماست. يعني «من نصب نفسه في النّاس اماما فليبداء بتعليم نفسه قبل تعليم غيره»(1). اول، تأديب نفس است كه بدون اين، برداشتن بار مسؤوليت، ممكن نخواهد شد و يك جا خراب خواهد شد و بار بر زمين خواهد ماند و مدعيِ خود و غير خود را بدنام خواهد كرد. اگر بخواهيم كه بار، سالم به مقصد برسد، بايد همه خودمان را اصلاح كنيم. من خودم را بيش از همه و پيش از همه، مستحق اصلاح مي دانم. در همه ي شؤون روحانيت و وظايفي كه علماي دين و روحانيون و ملبسان به اين لباس دارند، اين اصلاح نفس لازم است و ما بايد اين مسؤوليت را حس كنيم. قدم اول اين است كه ما احساس بكنيم مسؤوليت اصلاح نفس را داريم؛ اصلاح از لحاظ اخلاقي و روحي و تدارك كردن اخلاص و قصد قربت و اجتناب از گناه؛ همان كه اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) فرمود: «و لكن اعينوني بورع و اجتهاد و عفّة و سداد»(2)؛ يعني تلاش دايم براي درست حركت كردن و منحرف نشدن و عفت و سداد. اين احساس را بايد بكنيم و به اصلاح فكر و اصلاح بينش و اصلاح سليقه ي معوج - اگر خداي نكرده در ما هست - و اصلاح مذاق و مشرب ديني و فقهي و كلامي و سياسي و غيره توجه كنيم. جا

دارد كه طلاب علم و روّاد طريق هدايت مردم، به امام اقتدا كنند امام فقيد عظيم الشأن(رضوان اللَّه تعالي عليه) كه حقاً از همه جهت اسوه بودند - اين كلمه ي «همه جهت» را من باتوجه عرض مي كنم - واقعاً ازهربعدي انسان نگاه مي كند، مي بيند جا دارد كه انسانها وطلاب علم و روّاد طريق هدايت مردم، به ايشان اقتدا كنند. آن بزرگوار در قم، اولين روزي كه براي درس روي منبر نشستند، من در درسشان حاضر بودم. ايشان قبلاً روي زمين مي نشستند و درس مي گفتند و بعد از چندي كه جمعيت زياد شد و طلاب مي خواستند چهره ي ايشان را زيارت كنند و صدايشان را درست بشنوند، اصرار كردند كه روي منبر بنشينند. گمان مي كنم ايشان بعد از رحلت مرحوم آيةاللَّه العظمي بروجردي(رضوان اللَّه عليه) اين را قبول كردند. تا آن بزرگوار حيات داشتند، ايشان منبر ننشستند. اين بزرگوار، آن روز را تماماً به نصحيت گذراندند. اولين مطلبي كه بعد از «بسم اللَّه» فرمودند، اين بود كه مرحوم آقاي نائيني(رحمةاللَّه عليه)، روز اولي كه براي درس روي منبر نشست، گريه كرد و گفت: اين همان منبري است كه شيخ انصاري(ره) روي آن نشسته، حالا من بايد روي آن بنشينم. ايشان از همين جا، شروع به نصيحت كردن طلاب كردند كه بفهميد چه كاري مي كنيد و چه قدر اين مسؤوليت سنگين است. البته جزييات فرمايشهاي آن روز، الان در ذهنم نيست. ايشان در آن روز كه اين صحبتها را مي كردند، در حد يك مدرّس بزرگ و يك فقيه عالي مقامِ مهياي مرجعيت بودند. احساس مسؤوليت، اين قدر مهم است. از آن جا بگيريد، تا معممان و روحانيوني كه در طبقات پايينتر هستند، تا برسد به يك مرثيه خوان و يك روضه خوان معمولي، كه او

هم در آن كاري كه برعهده گرفته، بايد احساس مسؤوليت بكند. اگرچه رتبه ي وجودي شغل در مورد چنين كسي، به مراتب ضعيفتر از رتبه ي وجودي شغل در مورد يك مدرّس عالي مقام است، ليكن اين فرد هم بايد احساس مسؤوليت بكند. يك وقت در جمع آقايان گفتم، شايد هم خودتان ديده باشيد كه محدّث عالي مقام، مرحوم آقا ميرزا حسين نوري(رضوان اللَّه تعالي عليه)، كتابي به نام «لؤلؤ و مرجان» دارند. دنباله ي اسم لؤلؤ و مرجان، اين است: در شرايط پله ي اول و دوم منبر روضه خوانان. ايشان يك كتاب نوشته است كه نگويند حالا ما كه ادعاي علم و اجتهاد و ارشاد مردم را نداريم؛ فقط روضه خوانيم! سابق كه اين منبرهاي چند پله بود، همه نمي رفتند كه آن بالاي منبر بنشينند. وعاظ درجه ي اول اين كار را مي كردند، ليكن متوسطان و پايينها، همين پله ي اول مي نشستند و اين حرمت را نگه مي داشتند. كار خوبي هم بود، حالا هم خوب است كه همين مراعاتها بشود و هر كسي حد خودش را رعايت بكند. تا همين زمانهاي ما هم بود. مثلاً يك نفر كه فقط مسأله مي گفت، آن بالا نمي رفت. همين فرد، اگر مي خواست از روي كتاب مسأله يي بگويد، يا اگر يك نفر مي خواست روضه بخواند، پله ي اول و دوم مي نشست. همين هم شرايطي دارد. پس، ببينيد كه احساس مسؤوليت بايد باشد. امروز مسؤوليت روحانيت بسيار خطير است چرا ما بايد اين احساس مسؤوليت را بكنيم؟ به خاطر همان خطورت مسؤوليتي كه در ما هست. روي اين «هيچ وقت» هايي كه در اول صحبتم عرض كردم، دقت كنيد. هركدام از اين تحديدها، لازمه يي دارد. يك روز بود كه حداكثر شعاع وجودي يك روحاني، عبارت

از اين بود كه رساله يي بنويسد كه در آن، فقط احكام عمليِ فردي - و نه اجتماعي - مندرج است؛ يا تعدادي از اين رساله ها را بين مقلدانش منتشر كند، كه بخش كوچكي از زندگي مقلدان، برطبق اين رساله ها عمل مي شد. آنها هر كاري كه مي كردند، بر اساس اقتضاي روز و سياستها و نظام اجتماعي و حكومت بود. تمام امور اقتصاديشان، زندگيشان، اخلاقشان، رفتارشان، در چارچوب آن سياستها و اقتضائات رقم مي خورد. در رساله هاي عمليه ي ما، مسأله ي حكومت و نظام اقتصادي اسلام مطرح نبود. آن خمس و زكاتي كه ما مسأله اش را به صورت ريز و مسألةٌ مي گوييم، به هيچ وجه به معناي اداره ي نظام اقتصادي كه نبود. اداره ي نظام اقتصادي، دست وزارت دارايي و برنامه ريزان بود. قرض بگيرند، قرض بدهند، برنامه ريزي كنند، بودجه ببندند، پولي كه درآمد مملكت است، بين بخشهاي مختلف تقسيم كنند، كشاورزي يك طور، صنعت يك طور، وابستگي يك طور، خودشان را به غرب يا به شرق نزديك كنند. اين بود ديگر. نظام اقتصادي، اينها بود. الان ما چند وزارتخانه داريم كه با هزاران نفر كارمند و ميلياردها تومان پولي كه خرج مي كنند، نظام اقتصادي را برنامه ريزي و هدايت مي كنند. وزارت دارايي، برنامه و بودجه، وزارت صنايع سنگين، وزارت معادن و فلزات، وزارت كشاورزي و وزارت بازرگاني، اين كارها را برعهده دارند. معمولاً رؤساي دولتها در اين ده، يازده سال اخير هم، خودشان بشخصه دخالت مي كردند. اين، اداره ي امور اقتصادي كشور مي شود. تاجري كه همه ي زندگيش محكوم برنامه ريزي دستگاه حاكم است، حالا يك پنجم درآمدش را هم كه به يك عالم بدهد - اگر بدهد - اين كه سيستم اقتصادي اسلام نيست. اين، يك گوشه ي كوچك است. بله،

هم خمس، هم زكات، هم كتاب تجارت، هم بقيه ي كتب معاملات، مزارعه و مساقات و رهن و ساير عقود، مي تواند فراهم كننده ي نظام اقتصادي كشور باشد؛ كمااين كه در حال حاضر در بانكهاي ما جريان دارد. ما الان بانكهاي خود را با نظام مضاربه اداره مي كنيم. مضاربه در سابق، غير از حالا بود. در رساله ي عمليه، مضاربه فقط اين بود كه يك نفر پيش يك نفر ديگر برود و بگويد من اين پول را مي دهم، تا شما با آن تجارت بكني، بعد حاصلش را هم با يكديگر تقسيم كنيم. اين كجا، و اين كه مضاربه مبنا و پايه يي براي اداره ي يك بخش عظيم از امور مالي كشور - يعني بانكها - بشود، كجا؟ اصلاً اين دو با هم، يكي است؟ از اعلي مرتبه ي نفوذ يك روحاني در گذشته، اين بود كه امور فرديِ محض را - كه تازه همه هم عمل نمي كردند و دلبخواهي بود - روي كاغذ بنويسد و پخش كند و آنهايي كه دلشان مي خواست بگويند ما مقلد آن آقا هستيم، به همه و يا به بخشي از آن عمل كنند. اين كجا، آن كه امروز هست، كجا؟ امروز، روحانيت است كه بر تمام دستگاههاي اقتصادي كشور مشرف است. امروز، اگر آن شخص روحاني كه سياستهاي كشور را او بايد بگذارد - يعني مقام رهبري - بگويد كه مثلاً شما در بخش صنعت با فلان خصوصيات، حق نداريد يك ريال سرمايه گذاري كنيد، دولت در آن بخش، يك ريال سرمايه گذاري نخواهد كرد. امروز، سياستگذاري روحاني مي تواند مملكت را به سمت كشاورزي بكشاند، به سمت صنعتي بكشاند، خداي نكرده به سمت وابستگي بكشاند، يا به سمت خودكفايي و استقلال

و شكوفايي اقتصادي سوق دهد، يا به سمت ركود اقتصادي بكشاند. اين كجا، آن كجا؟ اصلاً قابل مقايسه است؟ سعه ي كار شما و حوزه هاي علميه، اين قدر تفاوت كرده است. استكبار مي خواهد جامعه ي علماي اسلام را از سر راه بردارد وقتي كه ما مي گوييم روحانيت اين عظمت و قدرت و امكان را پيدا كرده، معنايش اين نيست كه حالا تك تك روحانيون، داراي اين اختيارند. نه، اين اختيار در ميان جامعه ي روحانيت است. اين، مسأله ي بسيار مهمي است. امروز مثلاً از شما سؤال مي كنند كه آيا حيل رباي به آن شكل جايز است، يا جايز نيست؟ شما با يك نيش قلم - كه البته متكي به استنباط و فتوا و بررسي جوانب فقهي مسأله است - مي توانيد بخش عظيمي از چيزهايي كه به عنوان حيل ربا به كار مي رود، تعطيل كنيد، يا راه بيندازيد. از شما مي پرسند كه حكم زمينهاي باير يا داير يا مثلاً انواع و اقسام زمينهايي كه امروز در كشور ما هست؛ آنهايي كه در اختيار طاغوتيها بوده و امروز در اختيار افرادي به عنوان كشت موقت قرار گرفته؛ آنهايي كه در اختيار هيأت هفت نفره است، چيست؟ اينها چه كار بايد بشود؟ به افرادتمليك بشود؟ با چه شرايطي؟ اين كار، كار روحانيت است؛ يعني بينش فقهي اسلام است كه امروزاين مسايل را تعيين مي كند. اينها مسؤوليت است. به همين جهت است كه عرض كرديم، هيچ وقت در طول تاريخ روحانيت، اين قشر به قدر امروز، دوست و دشمن نداشته است. چه موقع سردمداران عالم، از علماي دين در ايران يا جاهاي ديگر، يادشان بود؟ بله، آن وقتي كه علماي دين وارد ميدان مبارزه مي شدند؛

مثل مشروطيت در ايران، مثل نهضت آزاديخواهي در شبه قاره ي هند - كه تقريباً در صدوپنجاه سال قبل شروع شد - مثل حركت علما و مراجع نجف در مقابل نفوذ انگليسيها در سال 1920، اسمشان سر زبانها مي افتاد. يك نفر، دو نفر را نشان مي كردند و با او مقابله مي نمودند؛ والّا چه كسي به فكر علما بود كه حالا يك عده از آنها در اين جا زندگي مي كنند؟ ولي امروز چگونه است؟ امروز بسياري از همت و پول و ابتكار و طراحي و برنامه ريزي استكبار جهاني، مصروف اين مي شود كه ببيند چگونه مي تواند همين شما طلاب و فضلا و علما را از راه راست انقلاب منحرف كند. براي اين كار، پول خرج مي كنند؛ چون مي دانند اگر علما، همچنان كه تا امروز پيشگام اين انقلاب بوده اند و در صفوف مقدم، در جنگ، در صحنه هاي انقلابي و در صحنه ي سياست حضور داشته اند، باز هم حضور داشته باشند، به هيچ وجه استكبار نمي تواند با اين انقلاب روبه رو بشود. مي خواهند اين مانع - يعني شما جامعه ي علماي اسلام - را از سر راه بردارند. براي اين كار، برنامه ريزي مي كنند. امروز هم مانند گذشته، با علماي خوب بدند هر كسي كه به خط انقلاب و اسلام ناب محمّدي (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) نزديكتر است، به ضربات و حملات و تهمتها و هوچيگريها و سوءقصدها و بدجنسيها و موذيگريهاي جناح استكبار هم نزديكتر است. با هر آخوندي بد نيستند؛ با بعضي از آخوندها خيلي هم خوبند؛ همچنان كه در دستگاه سلطنت هم همين طور بود. آن دستگاهي كه مي خواست ريشه ي روحانيت را بكند، خاطر بعضي از آخوندها را هم مي خواست! به آخوندهاي درباري پول مي داد و به آنها سفارش مي كرد

كه عمامه تان را يك مقدار بزرگتر و ريشتان را هم يك مقدار بلندتر كنيد! اينها را ديده بوديم، ما از اينها خبر داريم. رژيم طاغوت، خاطر اين گونه روحانيون را هم مي خواست و با آنها ملاقات هم مي كرد. البته چون ذات آن دستگاه، ذات متكبر و خبيث و رذلي بود، محبت و نوكريِ آن علما را، آن چنان كه بايد و شايد هم قدرداني نمي كرد. همانهايي كه نوكر آن دستگاه بودند، به مردم و به بقيه ي روحانيون، زبانشان دراز بود و زور مي گفتند؛ اما به خود دستگاه نه! خود آن رأس طغيان و نوكران رده ي بالايش، تحقير و بي محلي و بي احتراميشان هم مي كردند. مي ديدند كه اينها چه قدر پَستند! اين را هم ما اطلاع داشتيم. امروز هم همين طور است. امروز هم با علماي خوب بدند. امروز هم با امام بزرگوار(ره) كه يك لحظه در راه خدا درنگ نكرد؛ يك ذره از نيروهاي خودش را در پيمودن اين راه، بي استفاده نگذاشت؛ با تمام وجود و در تمام آنات زندگي، به سمت آن هدف عالي و مقدس رفت و خدا هم او را كمك كرد، بد بودند. با فلان آخوندِ ضد انقلابِ مرتجعِ نوكرصفت، خوب هم بودند. تلبس به لباس روحانيت، يكي از عوامل مشدده در مجازاتها هر كسي را كه دستگاه قضايي اسلام، ديروز و امروز، به خاطر جرم و فسادي محكوم كند، فوراً دستگاههاي خارجي طرفدار او مي شوند! ما افتخار مي كنيم كه دستگاه قضايي ما - كه بحمداللَّه عمدتاً متشكل از علما و روحانيون و فضلا و مدرّسان است - نسبت به خاطي يي كه در لباس روحانيت هم باشد، اغماض نمي كند. اين، از افتخارات ماست. هيچ كس نمي تواند اين تهمت

را به روحانيت بزند كه اينها هم لباسهاي خودشان را رعايت مي كنند. نخير، ابداً؛ مي بينيد ديگر. ملبس به لباس روحانيت، خطايش ديده مي شود، سنجيده مي شود، محاكمه مي شود و به حسب عِظَم يا صِغَر جرم، مجازات معين مي گردد. البته در مواردي، چون معمم است، مجازات هم سنگينتر از غيرمعمم است؛ اين را هم داريم. گاهي بعضي از محترمان و آقايان صاحب صدق نيت كه غرض سويي ندارند، به ما مراجعه مي كنند و مي گويند: اگر اين جرم را غيرروحانيون داشته باشند، همين طور با همين شدت با او رفتار مي كنند؟ ما مي گوييم: آن جايي كه مجازاتِ مشخصي است، كيفر نسبت به همه يكسان است؛ اما آن جايي كه قاضي در سعه است و در مجازات مي تواند خفيف و يا ثقيل و شديد بگيرد، يكي از عوامل مشدده در مجازاتها، تلبس به اين لباس است. اين - به قول قضات - از علل مخففه نيست؛ از علل مشدده است و همين طور عمل مي كنند. تا يك نفر به خاطر توطئه، كودتا، زمينه چيني كودتا، مخالفت با نظام اسلامي، قيام عليه انقلاب و نظام، دچار شدن به فساد و لغزش اخلاقي، تهمت و اهانت به رزمندگان و فداكاران و توطئه و خباثت عليه اين جوانان پاك و مقدس - كه در اين دوران به اسلام آبرو دادند - مورد محاكمه قرار گرفت و مجازات شد، فوراً مي بينيد كه دستگاههاي خارجي، عاشق اين روحانيِ فاسد و مجازات شده مي شوند، برايش تبليغ مي كنند، مظلومش مي شمارند و دستگاه را زير سؤال مي برند كه چرا اين فرد را كشتيد؟! اگر مسن باشد، يك طور؛ اگر مقام بالا باشد، يك طور؛ اگر مقام پايين باشد، يك طور. پس، با هر روحاني يي بد نيستند؛ با

روحانيِ راه خدا بدند. اين، وضع امروز شماست. به خاطر چه؟ به خاطر همان اهميت حضور و مسؤوليت شما. اولين مسؤوليت شما، پاسداري از اسلام و نظام اسلامي در اين زمينه، بحث طولاني شد. البته بحث طولاني هم است، ولي من نمي خواهم در اين زمينه، بيش از اين صحبت بكنم. پس، ما اين را بدانيم كه امروز مسؤوليت روحانيت، بسيار سنگين است. اولين مسؤوليت شما، عبارت از پاسداري از اسلام و نظام اسلامي است. آن كساني كه با نظام اسلاميِ با اين عظمت، كه اسلام را عزت بخشيد، مسلمين را سربلند كرد، اسلام را در دنيا مطرح نمود، ملتهاي مسلمانِ تحقيرشده و فراموش شده را به ياد اسلام انداخت - كه مي بينيد چه طور ملتها يكي پس از ديگري، به سمت اسلام گرايش پيدا مي كنند - بلكه در سطح جهان، آزادي ملتها را به دنبال آورد، مخالفت كنند، مورد عفو و اغماض قرار نخواهند گرفت. ما برخورد مي كنيم؛ هر كس كه مي خواهد باشد، در هر حدي كه مي خواهد باشد. اين براي ما، از آن مناطقي كه جاي اغماض باشد، نيست. البته يك مرحله پايينتر، آن بي تفاوتها هستند. واقعاً كساني هستند كه نسبت به انقلاب بي تفاوتند. اين هم به نظر ما پسنديده نيست. بعضي امروز، همان طور صحبت مي كنند، همان طور مي نويسند، همان طور منبر مي روند، همان طور تبليغ مي كنند كه قبل از انقلاب مي كردند! انگارنه انگار كه در اين مملكت، انقلابي به وجود آمده، اسلام زنده و مطرح شده، قرآن احيا شده و شريعت اسلامي مبناي نظام اداره ي كشور قرار گرفته است. انگار كه اين چيزها اتفاق نيفتاده است! نسبت به نظام بي تفاوتند؛ ولي نسبت به بعضي از اشكالات و نارساييها، خيلي

تيز و دقيقند! ما كساني را مي شناسيم كه در تمام دوران تسلط طاغوت، در مقابل آن همه مفاسد، يك كلمه حرف به عنوان نهي از منكر بر زبانشان جاري نشد؛ ولي حالا در نظام اسلامي كه جلّ و عمده ي امور، در جهت صلاح و رشد و تقوا و حاكميت دين است، اينها حساس شده اند و تا اشكالي در گوشه يي به وجود بيايد، فوراً زبان به اعتراض بلند مي كنند! البته ما از اعتراض نمي ترسيم - اعتراض بكنند - اما ارزش اين افراد پايين است. اينهايي كه نسبت به نظام اسلامي، آن حساسيت دفاع را ندارند، پايينند. نظام اسلامي، شمشير و تازيانه هم دارد شما ببينيد ما در دوران حاكميت اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام)، دو گونه از صحابه و بزرگان اسلام داريم. بعضيها كساني بودند كه تا ديدند اميرالمؤمنين سر كار آمد، حق را شناختند و آمدند با تمام وجود در خدمت قرار گرفتند. البته بعضي به آن شدت نبود، اما باز هم بودند. عده يي هم بودند كه در اين جا شك كردند. از رحلت پيامبر(ص) بيست وسه سال گذشته، در طول اين مدت، در هيچ چيز شك نكردند؛ حالا كه اميرالمؤمنين(ع) سر كار آمد، اينها شك كردند! بعضيها گفتند: «انّا قد شككنا في هذا القتال»(3). اميرالمؤمنين با اينها برخورد قاطع كرد. در مسجد مدينه، بعد از بيعت با اميرالمؤمنين، ايشان گفتند كه متخلفان از بيعت را يكي يكي آوردند. فرمود: شما چرا بيعت نكرديد؟ گفت: آقا من منتظرم بقيه بيعت كنند، بعد من بيعت مي كنم! فرمود: خيلي خوب، برو. ديگري و ديگري هم همين طور. در بين اين بزرگواراني كه بيعت نكرده بودند، «عبداللَّه بن عمر» بود. ايشان را به مسجد آوردند. اميرالمؤمنين(ع) پرسيد: چرا

شما بيعت نكردي؟ او دستي به هم ماليد، تأملي كرد و - مثلاً - گفت: حالا بله، خوب! «مالك اشتر» كه آن جا ايستاده بود، گفت: يا اميرالمؤمنين! شما اجازه بدهيد، من سر اين يكي را - كه پسر خليفه ي اسبق هم است - از تن جدا كنم، تا ديگران حساب كار خودشان را بكنند و بفهمند كه مسأله، مسأله ي قاطعيت است. اميرالمؤمنين(ع) خنديدند و فرمودند: نه، اين فرد در جوانيهايش خوش اخلاق نبود، حالا هم كه پير شده، اخلاقش خراب است؛ ولش كنيد برود. در آن روز، «مالك اشتر» آن جمله را به اميرالمؤمنين(ع) عرض كرد. او گفت: يا اميرالمؤمنين! اينها نمي دانند كه تو هم شمشير و تازيانه داري. خيال مي كنند كه تو شمشير و تازيانه نداري. بگذار من اين را مجازات كنم، تا بفهمند تو هم شمشير و تازيانه داري. اين اشتباه است كه كسي خيال كند نظام اسلامي، شمشير و تازيانه ندارد و برخورد نمي كند. نخير، بي ملاحظه تر برخورد مي كند؛ چون براي خداست. كاري كه براي خداست، در آن ملاحظه نيست. آن كساني كه اين طور مقابله مي كنند، آن كساني كه مقابله نمي كنند، اما در خدمت هم نيستند؛ اينها هم انصافاً بايد تجديد نظر كنند و قدر اين نظام اسلامي را بدانند. در طول اين قرون متمادي، چه موقع اسلام مثل امروز، مبناي حاكميت قرار گرفته و اين قدر در دنيا عزت پيدا كرده است؟ بايد مغتنم بشمارند. توجه به نياز مردم و رعايت اعتدال و اقتضاي حال در منبرها من به شما برادران عزيز و آقايان محترم عرض مي كنم كه ماه رمضان در پيش است. اين ماه رمضان و ماه رمضانها و ايام معدّ براي تبليغ را خيلي

بايد قدر بدانيم. در اين ايام، مردم آماده اند. البته رسانه ها، راديو، تلويزيون و روزنامه ها در خدمت تبليغ اسلام هستند و تبليغ مي كنند؛ اما سنت منبر ما - يعني نشستن جلوي مستمع و چهره به چهره با او حرف زدن - يك چيز استثنايي است؛ اين را از دست ندهيد. اين، چيز خيلي با عظمت و با ارزش و مهمي است. در اظهاراتي كه در منبرها مي شود، رعايت چند چيز را بكنيد: اول، نياز مردم است. امروز مردم چه چيزي را بيشتر احتياج دارند؟ آن را پيدا كنيد. امروز مردم به اخلاق و عمق تفكر انقلابي احتياج دارند. اين انقلابي كه به وجود آمد، بر پايه ي چه مباني يي استوار است؟ اين را مردم احتياج دارند. بايد روي اين، فكر كنيد. بهترين مرجع هم، كلمات و فرمايشهاي امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) و بعضي از نوشته ها و گفته هاي قيمي است كه در طول اين يازده سال، بحمداللَّه ما بزرگاني داشته ايم كه آنها بيان كرده اند. البته براي اهل تحقيق، مراجعه ي به قرآن و حديث در باب حاكميت و جامعيت اسلام و اين كه اسلام دين زندگي است، پس به آن نياز است، ضروري مي باشد. دوم، اعتدال را رعايت كنيد. اعتدال، يعني در هيچ جهت دچار افراط نشويد. بعضي در منبرها دچار افراط مي شوند؛ حالا يا در طرف جهات اخلاقي، يا در طرف جهات سياسي؛ فرق نمي كند. علي ايّ حال، افراط مذموم است؛ مستحسن نيست. البته مردم به اخلاقيات خيلي احتياج دارند. ما احتياج به يك انقلاب اخلاقي داريم؛ براي اين كه در خودمان و در آحاد مردممان، صفات رذيله را ريشه كن كنيم و اخلاق مُسلِم حقيقي را با همان خصوصياتي كه در روايات و آيات كريمه ي قرآن

هست، در مردم رشد بدهيم. اخلاق، خيلي لازم است؛ اما اين طور نباشد كه ما وقتي اخلاق مي گوييم، يا براي مردم حديث مي خوانيم، بكلي از مسايل روز، مسايل انقلاب، مسايل جهان، مسايل زندگي و تاريخچه ي اين يازده سالِ پُر از حادثه بر كنار باشيم. همان طور كه عرض كردم، بعضي كه منبر مي روند، وقتي انسان پاي منبرشان مي نشيند، گويي در اين كشور انقلابي رخ نداده، گويي رهبري مثل امام راحل (رضوان اللَّه عليه) ظهور نكرده، گويي اين جنگ اتفاق نيفتاده است! اين طور حرف مي زنند و بكلي از اوضاع بركنارند! اين، از آن طرف افراط است. در جهت سياسي هم افراط خطاست. بعضي در منبر و سخنراني خود، همه ي مطلب را - من البدو الي الختم - مصروف به امور سياسي مي كنند و يك كلمه اخلاق و نصيحت و تهذيب و احكام، در گفتارشان نيست! حتّي مثلاً مي بينيد كه آقا در فلان ده منبر رفته و درباره ي انقلاب نيكاراگوئه بحث مي كند و اين كه چه طور شد ساندنيستها در نيكاراگوئه شكست خوردند! يا مثلاً درباره ي علل پيدايش كشور ناميبيا و اين كه سابقه اش چه بوده است، بحث مي كند! حالا اين بحثها چه اهميتي دارد، او ديگر فكر نمي كند و توجه ندارد كه اين مباحث، در راديو، تلويزيون و روزنامه ها مطرح مي شود و همه آن را مي گويند. اين هم از اين طرف افراط است. افراط، از هيچ طرف مناسب نيست. در ماه رمضان، منبر را بين احكام ديني - همين احكام عملي، فردي و جمعي - نصايح و اخلاقيات متخذه از آيات كريمه ي قرآن و احاديث شريفه و تكيه ي روي اينها و استفاده ي صحيح از آنها، و نيز بيان مسايل روز و تكاليف مردم

در جنب انقلاب و كشور و شناساندن دوست و دشمن تقسيم كنيد. پس، اعتدال و عدم افراط هم، يكي از آن شرايط است. چيز ديگري كه بايد رعايت كنيد، اقتضاي حال است. گاهي مطلبي صحيح است، اما گفتن آن در بعضي از تريبونها مستحسن نيست و باور مستمع را جلب نخواهد كرد. ما حرفِ گفتني خيلي داريم. بعضي از نقلهاي ضعيف، بعضي از روايات يا حكايات ضعيف و بعضي از استنتاجهاي ضعيف را مطرح نكنيد. هرجا منبر مي رويد، منبر بايد قوي باشد؛ ولو در سطح پايين. من هميشه مثال مي زنم، مي گويم: كتابي كه براي كلاس اول يا دوم دبستان در باب يك مسأله ي رياضي مي نويسند، همان مطلبي را مي گويد كه كتابي در باب رياضياتِ استدلاليِ درجاتِ بالاي اين علم بيان مي كند؛ مطلبش يكي است. اين جا هم مي گويند اگر دو عدد سيب را با دو عدد سيب ديگر جمع كردي، چهار عدد مي شود. تا ده سال، بيست سال بعد هم كه اين كودك رشد مي كند و درس مي خواند، باز هم همين است، عوض نمي شود؛ ولو در اين جا سطحي و با زبان ساده صحبت شده و در آن جا با سطح و زبان ديگري بيان شده باشد. بايد اين طور باشد. ساده بگوييد،اما غلط ابداً. البته اين جلسات منبري كه در سابق معمول بود، خيلي خوب است كه امروز هم باشد؛ براي اين كه از لحاظ قالب و محتوا اصلاح بشود. براي مواجه شدن با مسايل پيچيده ي دنيا، برنامه ي جديدي لازم است در باب تحصيل در حوزه و برنامه هاي حوزه ي مقدسه ي علميه - چه مشهد، چه قم و چه ساير حوزه ها - حرفهاي زيادي هست كه مجال و وقت طرح آن

نيست. همين قدر عرض كنم كه براي مواجه شدن با مسايل بي شمار و پيچيده ي دنيايي كه در پيش ماست، برنامه و ترتيبي غير از آنچه كه امروز در دست وبال ماست، لازم است. اين برنامه، براي اين نيازها طراحي نشده است. شايد هم اصلاً طراحي نشده و به صورت خودرو به اين شكل در آمده است. اگرچه بحمداللَّه علماي بزرگي با همين برنامه در طول زمان تربيت شده اند، اما برنامه ريزي و تنظيم مواد و شكل برنامه و تقسيم علوم و فنون اسلامي در حوزه هاي علميه به حسب نيازها و شعبه شعبه كردن و زمان معين كردن و دقت در فراگيري و بقيه ي موارد، چيزهاي ضروري و لازمي است كه بايد هرچه زودتر اين كارها انجام بگيرد. در قم بحمداللَّه كارهايي در حال انجام است. در اين جا هم همان طور كه حضرت آقاي طبسي (ادام اللَّه بقائه و حفظه اللَّه) - كه وجود مغتنم و نازنيني هستند - بيان كردند، كارهايي انجام مي گيرد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين كارها سرعت پيدا كند و هرچه زودتر به مرحله ي عمل برسد. اميدواريم كه خداوند متعال ان شاءاللَّه به شماها توفيق بدهد و شما و حوزه ها و همه ي ما را مشمول نظر لطف حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 2، ص 56 2) نهج البلاغه، نامه ي 45 3) بحارالانوار، ج 32 ، ص 406

بيانات در ديدار با شعراى مشهد

بيانات در ديدار با شعراي مشهد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ما شعرهاي نيمايي را با ضرورتي قبول كرده ايم هر شعري، پيامي دارد. هنوز ذهنيت جامعه ي ما، تحليل درستي از شعر سپيد و شعر آزاد ندارد. البته براي من خيلي روشن نيست كه اين كار چه قدر ضرورت دارد.

مي دانيد كه شعر نو و همين شعرهاي نيمايي را ما با ضرورتي قبول كرده ايم؛ والّا بي خودي كه نمي آييم يك قالب مطلوب را بشكنيم. قالب شعر كلاسيك، قالب مطلوبي است. اگر كسي بگويد نامطلوب است، حرف درستي نزده است. اين وزن و قافيه، چيز خوب و مثبتي است؛ يك چيز منفي كه نيست. اگر آدم بيايد به خاطر سنت شكني، چيز مثبتي را بشكند و چيز ديگري دربياورد، براي اين كار علتي لازم دارد. اصلاً نفس سنت شكني، هيچ ايده ي مطلوبي نيست. سنت شكني، حرفي است كه هيچ پشتوانه ي منطقي ندارد؛ مگر اين كه سنت غلط باشد، يا چيز بهتري در پيش باشد؛ آن وقت آدم سنت را مي شكند. حالا كه مي خواهيم اين وزن و قافيه را بشكنيم، آن چيز بهتر چيست؟ يا ضرورت كدام است؟ شعر نيمايي، آن ضرورت را بيان مي كرد و مي گفت من مي خواهم مطالب و مفاهيمي را كه جديد است، بيان كنم؛ ولي اينها در آن قالبها نمي گنجد. بنابراين، من مجبورم كه اين افاعيل را كم يا زياد كنم. يعني به كمك كم و زياد كردن افاعيل، هم مقصود خودم را بيان كنم و هم اصلاً دستم باز باشد و يك وقت وزن و قافيه، من را محدود نكند. بنابراين، آن درست است؛ اما اين شعر سپيد - كه البته ما اسم آن را شعر آزاد مي گذاريم، زيرا شعر سپيد وزن دارد؛ يعني همان شعر نيمايي - چه ضرورتي را ايجاب مي كند كه ما بكلي وزن را بشكنيم؟ شما مي توانيد همين مضمون را در يك چيز موزون بياوريد. اين مسأله، براي بنده ي حقير كه با شما صحبت مي كنم، حل نشده است. البته سالهاست كه اين فكر وجود

دارد و متعلق به حالا هم نيست. حدود سال 40 در اين فكر بوديم و روي آن، بحث و مطالعه و صحبت كرديم؛ ولي به نتيجه يي دست پيدا نكرديم. درعين حال، چون شعر و عروض نيمايي وزن دارد، آن را قبول داريم. به هنگام تخيل، مفاهيم را سبك و سنگين كنيد نكته ي ديگري كه عرض مي كنم و مخصوصاً برادران جوان توجه كنند، مربوط به محتواست؛ ديگر مربوط به قالب نيست. آن نكته اين است كه قوام و خميرمايه ي شعر، همين خيالي است كه شما آن را پرواز مي دهيد. شما چيزهايي را مي بينيد كه چشم معمولي آنها را نمي بيند. آن رقت خيالتان، خيلي چيزها را به شما نشان مي دهد كه ما در چشم معمولي، آنها را نمي بينيم. اصلاً شعر، يعني اين. اگر اين نباشد، شعر وجود ندارد. وقتي كه خيال را به سراغ مفاهيمي مي فرستيد كه مي خواهيد آنها را بياوريد، اين مفاهيم را سبك و سنگين كنيد. خيال، جسور و بي منطق است؛ طبيعتش اين است. خيال در جايي مي رود مي نشيند، كه جاي نشستن نيست. شما وقتي مي خواهيد آن را به داخل ذهن خودتان بياوريد، برايش لفظ درست مي كنيد؛ ولي حتماً سبك و سنگينش كنيد؛ زيرا هريك كلمه شعر شما، اگر بناست در جايي اثر بگذارد، شما با آن همراهيد. ببينيد چه مي خواهيد بگوييد؛ آن چيز درست را بگوييد. مثلاً فرض كنيد در همين شعري كه الان خوانده شد، شما به فرودستان مي گوييد كه خون فرادستان را بريزند؛ در حالي كه به اين كليت، اصلاً درست نيست. ما اسلامي فكر مي كنيم؛ آنارشيستي كه فكر نمي كنيم. اين، تفكر آنارشيسم است؛ حتّي تفكرات چپ و افراطي و ماركسيستي و امثال

اينها هم نيست؛ آنها هم اين طوري نمي گويند. من يقين دارم و برايم روشن است كه شما هم اين را نمي خواهيد بگوييد. جوان انقلاب، نمي تواند اين فكر را داشته باشد؛ اما حرف شما اين را مي گويد. مي گويد شما برو دستت را تا مرفق به خون فرادست خضاب كن! فرودست و فرادست، حدي كه ندارد. يعني در اين سلسله مراتب اجتماعي و اقتصادي، هر كسي در هرجايي كه ايستاده، هم فرودست و هم فرادست است. وانگهي، ما كدام فرادست رامي زنيم؟ ما آن كس را كه ظالم و كافر و طاغي و متعرض به ديگران است، مي زنيم. ملاك، اينهاست. اگر نباشد، فرودست يا فرادست باشد، فرقي نمي كند. شما الان اين كمند خيال را پرتاب كرده ايد و مفاهيم را صيد مي كنيد. خيال به هرجا كه مي خواهد، مي رود و شما گاهي نمي خواهيد؛ اما او مي رود. ليكن هرجا كه او رفت، ملاك نيست و به هرجا كه خيال رسيد، آدم آن را نمي كِشد. ممكن است شما تور را به دريا بيندازيد و عوض ماهي، لنگ كفش بيرون بيايد. در اين صورت، شما آن را بالا نمي كشيد و رهايش مي كنيد. غرضم اين است كه مخصوصاً شما جوانان به اين نكات توجه بكنيد؛ چون قاعده ي يك دنياي جديد هستيد. آدم خودش را درست ارزيابي نمي كند. من تا حدي شايد بتوانم شماها را ارزيابي كنم؛ ولي شماها بيش از اين هستيد كه حتّي من ارزيابي بكنم. يعني الان گوشت نويي بالا مي آيد و شما آن گوشت نوييد. آن گوشت نو، بعداً همه كاره ي اين دست است. تمام خطوط را او معين مي كند، علامت انگشت را او معين مي كند، اوست كه به آب و آتش مي خورد،

و اوست كه حس مي كند. بنابراين در آينده، همه كار دست اوست. مواظب اين گوشت نو باشيد. شما كه پايه ي اين قاعده ي اصلي هستيد، به آن كاري كه انجام مي دهيد، توجه بكنيد. كار نقادي و تصحيح شعر را جدي بگيريد جمع كردن جوانان و طلاب شاعر، كار بسيار خوبي است. بايستي به قدر همه ي استعداد و تا جايي كه امكان دارد، اين ذهن كشانده بشود. به نظر من، بي نهايت هم است و خيلي مي شود كار كرد؛ منتهاي مراتب، كار صرافي و نقادي شعر را جدي بگيريد. انقلاب، خصوصياتي دارد. يكي از آنها اين است كه هر كسي احساس آزادي مي كند. طبع انقلاب اين است كه زنجيرها را مي گسلد و هر كسي احساس آزادي مي كند. البته زنجيرهايي از قانون را مي بندد؛ اما آن زنجيرهايي كه به مروز زمان به وجود آمده، انقلاب كه اينها را نمي بندد، اينها هم كه خودش به وجود نمي آيد. بنابراين، همه احساس آزادي مي كنند و اين چيز خوبي است؛ منتها من و شما بايد توجه داشته باشيم كه اين آزادي يي كه احساس مي شود، يك جا - مثلاً در شعر - خرابكاري نكند. در سابق، اگر كسي در محيطهاي ادبي، شعري مي خواند كه به هرحال مورد تأييد نبود، به طور طبيعي آن را طرد مي كردند. البته نمي خواهم بگويم كه در سابق هرچه شعر بود، خوب بود. نه، در سابق هم شعر چرند و شاعر بي ربط زياد داشتيم؛ كم هم نبودند، فراوان بودند و خيلي از آنها هم در حال حاضر هستند. اين، هيچ به معناي آن نيست كه بخواهم بگويم در آن وقت از جهتي بهتر بود؛ اما اين بود كه در آن وقت شعراي جوان، با اساتيد

خودشان همسو بودند. الان بسياري از شعراي جوان، با اساتيد شعر همسو نيستند؛ پس، راه استفاده ي از آنها بسته است. مثلاً همين اخوان (اميد)، درست است كه شعر كلاسيكش واقعاً شعر بسيار متوسطي است - هرچند خودش خيال مي كند كه شعر كلاسيكش خيلي خوب است - اما شعر نوي او خوب است و وي جزو اكابر اين فن مي باشد. با اين حال، شماها نمي توانيد از او استفاده كنيد؛ نمي توانيد برويد با او بنشينيد؛ چون او اصلاً شماها را نفي مي كند؛ شماها هم او را بكلي از رگ و ريشه نفي مي كنيد. مي بينيد كه اين راه بسته است. اين است كه الان چون آن راه وجود ندارد، شما در ميان خودتان بايد مسأله ي نقادي و صرافي و تصحيح شعر را جدي بگيريد و نگذاريد كه خداي نكرده كسي با تصور شعر گفتن، همين طور مدتي رشد كند و گروهي هم با او رشد نمايند. اين را خيلي دقت كنيد. ان شاءاللَّه كه خداوند توفيقتان بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداةالمهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: يا ايّهاالّذين امنوا كتب عليكم الصّيام كما كتب علي الّذين من قبلكم لعلّكم تتّقون(1) ماه رمضان، عيد بزرگي براي مسلمانان شروع ماه مبارك رمضان، در حقيقت عيد بزرگي براي مسلمانان است و جا دارد كه مؤمنين، ورود اين ماه را به هم تبريك بگويند و يكديگر را به استفاده ي هرچه بيشتر

از اين ماه توصيه كنند. چون ماه ضيافت الهي است، در اين ماه فقط مؤمنين و كساني كه اهل ورود در اين ضيافتند، بر سر سفره ي پروردگار منان و كريم مي نشينند. اين، غير از سفره ي عام كرم الهي است كه همه ي انسانها، بلكه همه ي موجودات عالم از آن بهره مندند؛ اين، سفره ي خواص و ضيافت خاصان پروردگار است. بخشي از مسايل مهم مربوط به اين ماه، در ذيل اين آيه ي شريفه ي سوره ي بقره و آيات بعد از آن ذكر شده است، كه من گوشه ي كوچكي از آن را در اين خطبه عرض مي كنم. اولاً مي فرمايد: «كتب عليكم الصّيام كما كتب علي الّذين من قبلكم»(2). ما مي دانيم كه نماز و زكات، مخصوص امت اسلام نبوده است؛ بلكه پيامبران قبل از رسول اكرم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) در صدر احكام خود، نماز و زكات را داشته اند. «و اوصاني بالصّلوة و الزّكوة ما دمت حيّا»(3) از قول حضرت عيسي(ع) است كه به مخاطبان خود مي فرمايد: خدا من را به نماز و زكات وصيت كرده است. از آيات ديگر قرآن هم اين معنا استفاده مي شود. آيه ي اولي كه تلاوت كردم، مي فرمايد: روزه هم مثل نماز و زكات، در شمار احكامي است كه مخصوص امت اسلام نيست؛ بلكه امم سابق و پيامبران گذشته هم مأمور به روزه بوده اند. اين، نشان دهنده ي اين حقيقت است كه در بناي زندگي معنوي انسانها در هر زمان، همچنان كه نماز لازم است و اين نماز، رابطه ي معنوي ميان انسان و خداست، و همچنان كه زكات لازم است و اين نكات، تزكيه ي مالي انسان مي باشد، روزه هم واجب و ضروري است و اين يكي از پايه هاي اصلي تكامل انسان و تعالي

معنوي اوست؛ والّا در طول زمان و با تغيير اديان مختلف، اين خط، ثابت و مستمر نمي ماند. البته روزه، در اديان مختلف و زمانهاي گوناگون و به شكلهاي ديگر وجود دارد؛ اما گرسنگي كشيدن و اندرون را از طعام خالي داشتن و لب و زبان و دهان را در ساعات معيني بر روي تمتعات جسماني بستن، خصوصيتي است كه در روزه ي اديان مختلف وجود دارد. پس، روزه يك ركن اساسي در تعالي معنوي و تكامل روحي و هدايت و تربيت انساني است. روزه، پلكاني به سمت تقوا بعد مي فرمايد: «لعلّكم تتّقون»(4). يعني اين روزه، پلكاني به سمت تقوا و وسيله يي براي تأمين آن در وجود و دل و جان شماست. تقوا اين است كه انسان در همه ي اعمال و رفتار خود مراقب باشد كه آيا اين كار مطابق رضاي خدا و امر الهي است، يا نه. اين حالت مراقبت و پرهيز و برحذر بودن دايمي، اسمش تقواست. نقطه ي مقابل تقوا، غفلت و بي توجهي و حركت بدون بصيرت است. خدا، ناهوشياري مؤمن را در امور زندگي نمي پسندد. مؤمن بايد در همه ي امور زندگي، چشم باز و دل بيدار داشته باشد. اين چشم باز و دل بيدار و هوشيار در همه ي امور زندگي، براي انسان مؤمن اين اثر و فايده را دارد كه متوجه باشد، كاري كه مي كند، برخلاف خواست خدا و طريقه و ممشاي دين نباشد. وقتي اين مراقبت در انسان به وجود آمد كه گفتار و عمل و سكوت و قيام و قعود و هر اقدام و تصرف او، برطبق خط مشي يي است كه خداي متعال معين كرده، اسم اين حالت هوشياري و توجه و

تنبه در انسان تقواست، كه در فارسي به پرهيزگاري ترجمه شده، و مقصود از پرهيزگاري اين است كه حالت پرهيز و برحذر بودن، هميشه در انسان زنده باشد. فايده ي روزه اين است. اگر ملتي يا فردي داراي تقوا بود، تمام خيرات دنيا و آخرت براي او جلب خواهد شد. فايده ي تقوا، فقط براي كسب رضاي پروردگار و نيل به بهشت الهي در قيامت نيست؛ فايده تقوا را انسان باتقوا در دنيا هم مي بيند. جامعه يي كه باتقواست، جامعه يي كه راه خدا را با دقت انتخاب مي كند و با دقت نيز در آن راه حركت مي كند، از نعم الهي در دنيا هم برخوردار مي شود، عزت دنيوي هم به دست مي آورد و خدا علم و معرفت در امور دنيا هم به او مي دهد. جامعه يي كه در راه تقوا حركت مي كند، فضاي زندگي آن جامعه، فضاي سالم و محبت آميز و همراه با تعاون و همكاري بين آحاد جامعه است. تقوا، وصيت اول و آخر پيامبران تقوا، كليد خوشبختي دنيوي و اخروي است. بشريت گمراه كه از انواع سختيها و رنجهاي شخصي و اجتماعي مي نالد، چوب بي تقوايي و غفلت و بي توجهي و غرق شدن در منجلابي كه شهواتش براي او فراهم كرده است، مي خورد. جوامعي كه عقب افتاده اند، حالشان معلوم است. جوامع پيشرفته ي عالم هم، اگرچه از بعضي جهات خوشبختيهايي دارند - كه همان هم ناشي از هوشياري و بيداري در بعضي از امور زندگي است - اما دچار خلأها و كمبودهاي مرگباري هستند كه نويسندگان و گويندگان و هنرمندان آنها، امروز با صد زبان آن را بيان مي كنند. تقوا، وصيت اول و آخر پيامبران است. در سوره هاي مختلف قرآن

مي خوانيد، اولين سخني كه انبياي الهي به مردم گفته اند، توصيه به تقوا بوده است. اگر تقوا باشد، هدايت الهي هم هست؛ و اگر تقوا نباشد، هدايت الهي هم به صورت كامل نصيب فرد و جامعه نمي شود. اين روزه، مقدمه ي تقواست. خداوند در يك آيه ي ديگر از سوره حديد مي فرمايد: «يا ايّها الّذين امنوا اتّقوا اللَّه و امنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به»(5). تقوا موجب مي شود كه خداي متعال نوري را در قلب و زندگي و راه شما قرار بدهد، تا بتوانيد در پرتو آن نور حركت كنيد و راه زندگي را پيدا نماييد. بشر نمي تواند با سردرگمي حركت كند. بدون شناختن مقصد و هدف، حركت انساني ميسور نيست. اين نوري كه مي تواند هدف و سرمنزل و راه را به ما نشان بدهد، ناشي از تقوا و پرهيزگاري است. توصيه همه ي انبيا و اوليا به تقواست. من به شما برادران و خواهران نمازگزار توصيه مي كنم كه در همه ي امور و آنات زندگيتان، تقواي الهي را بر خود فرض و لازم بشماريد؛ مخصوصاً كساني كه در جامعه مسؤوليت بيشتري دارند. اگرچه در جامعه ي اسلامي همه مسؤولند، اما هرچه مسؤوليت بيشتر و بار سنگينتر باشد، زاد و توشه ي تقوا بيشتر مورد نياز است. آن كساني كه در جامعه مسؤولند، بايد بر مايه ي تقواي خود بيفزايند؛ بدانند كه چه مي كنند و بفهمند كه آيا رضاي الهي در اين حرفي كه مي زنند، در اين اقدامي كه انجام مي دهند و در اين عملي كه مي كنند، هست يا نه؟ اين، معيار و ملاك است. اگر ما تقوا را پيشه ي خودمان بكنيم، واللَّه قويترين قدرتهاي مادّي هم

نخواهند توانست سر سوزني در اين راه مستقيمي كه ما طي مي كنيم، انحراف به وجود بياورند. به بركت دعا، جامعه بانشاط و اهل حركت مي شود ماه رمضان را مغتنم بشماريد. اين روزها را با روزه داري، و اين شبها را با ذكر و دعا به سر ببريد. فصل دعا هم، همين ماه مبارك است. اگرچه هميشه انسان بايد با رشته ي دعا به خدا متصل باشد، اما آيه ي «و اذا سألك عبادي عنّي فانّي قريب اجيب دعوة الدّاع اذا دعان»(6) در سوره ي بقره، در خلال همين آيات مباركه ي مربوط به روزه و ماه رمضان است. در وسط آيات روزه و ماه رمضان، اين آيه ي «و اذا سألك عبادي عنّي فانّي قريب»(7) آمده، كه همه ي انسانها و همه ي بندگان را به دعا و توجه سوق مي دهد و دعوت مي كند. رابطه ي دعا، رابطه ي قلبي شما با خداست. دعا، يعني خواستن و خدا را خواندن. خواستن، يعني اميدواري. تا اميد نداشته باشيد، از خدا چيزي را درخواست نمي كنيد. انسان نااميد كه چيزي طلب نمي كند. پس، دعا يعني اميد، كه ملازمِ با اميد به اجابت است. اين اميد به اجابت، دلها را مُشعل مي كند و منوّر نگه مي دارد. به بركت دعا، جامعه بانشاط و اهل حركت مي شود. انس با قرآن، معرفت اسلامي را در ذهن ما عميقتر مي كند اين ماه، همچنين بهار قرآن است. انس با قرآن، معرفت اسلامي را در ذهن ما قويتر و عميقتر مي كند. بدبختي جوامع اسلامي، به خاطر دوري از قرآن و حقايق و معارف آن است. آن كساني از مسلمانان كه معاني قرآن را نمي فهمند و با آن انس ندارند، وضعشان معلوم است. حتّي كساني هم

كه زبان قرآن، زبان آنهاست و آن را مي فهمند، به خاطر عدم تدبر در آيات قرآن، با حقايق قرآني آشنا نمي شوند و انس نمي گيرند. مي بينيد كه آيه ي «لن يجعل اللَّه للكافرين علي المؤمنين سبيلا»(8) - يعني خداوند مؤمنين را زيردست و زبون كفار قرار نداده است - در كشورهاي عربي و به وسيله ي مردم عرب زبان در دنيا خوانده مي شود، اما به آن عمل نمي گردد. در آيات قرآن، توجه و تنبه و تدبر نيست؛ لذا كشورهاي اسلامي عقب مانده اند. انس با قرآن، يعني قرآن را خواندن و باز خواندن و باز خواندن و در مفاهيم قرآني تدبر كردن و آنها را فهميدن. فارسي زبانها مي توانند از ترجمه ي قرآن استفاده كنند و كلمات قرآني را به طور تقريب بفهمند و مضامين آيات قرآن را دريابند و در آنها فكر و تأمل كنند. اگر در آيات قرآن تأمل بكنيم، اراده و استقامت ما قويتر و بيشتر از اين خواهد شد. همين آيات قرآني است كه توانست در روزگاري، انسانهايي را تربيت كند كه با دنياي كفر و ظلمات بستيزند. همين معارف است كه ملت بزرگ ما را وادار كرد و مجهز نمود كه با دنياي مدرن مظلَم جاهليت - جاهليت مدرن و جاهليت قرن بيستم - مقابله كند. اميدواريم كه ملت ما روزبه روز به قرآن و حقايق قرآني نزديكتر بشوند. پروردگارا ! تو را به حق اوليايت سوگند مي دهيم كه همه ي ملت ما را مشمول بركات اين ماه مبارك قرار بده. پروردگارا ! ما را جزو آن كساني قرار بده كه در اين روزها و شبهاي متبرك، حداكثر استفاده را از اين آيات مباركات كرده باشيم. پروردگارا !

ما را متقي و پرهيزگار قرار بده. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما عليّ اميرالمؤمنين والصّدّيقة الطّاهره فاطمة سيّدة نساءالعالمين والحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ و الخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه مردم، اسلام و حكومت اسلامي را مي خواهند مطلبي كه در خطبه ي دوم عرض خواهم كرد، مطلب كوتاهي به مناسبت نزديكي دوازدهم فروردين - روز جمهوري اسلامي - است كه دنيا حكومتي به اين نام و با اين خصوصيات را مشاهده كرد. جمهوري اسلامي، از لحاظ معناي تحت اللفظي، بر دو پايه استوار است: يكي جمهور مردم؛ يعني آحاد مردم و جمعيت كشور. اينها هستند كه امر اداره ي كشور و تشكيلات دولتي و مديريت كشور را تعيين مي كنند. و ديگري اسلامي؛ يعني اين حركت مردم، بر پايه ي تفكر اسلام و شريعت اسلامي است. اين، يك امر طبيعي است. در كشوري كه اكثريت قريب به تمام آن مسلمان هستند، آن هم مسلمان مؤمن و معتقد و عامل، كه در طول زمان، ايمان عميق خودشان را به اسلام ثابت كرده اند و نشان داده اند، در چنين كشوري، اگر حكومتي مردمي است، پس اسلامي هم است. مردم اسلام را مي خواهند. اين از روز اول گفته شد و در طول سالهاي متمادي نيز تجربه گرديد. امروز هم

واضحترين حقيقت در نظام ما اين است كه آحاد و توده ي مردم، از نظام حاكم بر كشور مي خواهند كه مسلمان باشد و مسلماني عمل كند و اسلام را در جامعه تحقق ببخشد. اين حكومت و اين نظام، با اين نام در دنيا اعلام شد و تشكيل گرديد؛ مردم هم رأي دادند. رأي را هم - همان طور كه عرض كردم - در حقيقت مردم به اسلام دادند و نام جمهوري اسلامي را حاكي از اسلام دانستند؛ لذا آرايشان را به نام جمهوري اسلامي در صندوق ريختند. جمهوري اسلامي در ايران، يك اسم بي مسما نيست دنيا چنين نظامي را نمي شناخت و تا آن وقت سابقه نداشت. البته به نام جمهوري اسلامي، قبل از ما باز هم در دنيا كشورهايي بودند. هم در آسيا و هم در آفريقا، كشورهايي وجود دارد كه عنوان رسمي آن، جمهوري اسلامي است. شايد كساني در دنيا و حتّي كساني در داخل كشور هم بودند كه در اول كار تصور مي كردند كه اين جمهوري اسلامي هم مثل آن دو جمهوري اسلامي است كه قبلاً تشكيل شده بود و اسمش اسلامي است و در عمل هيچ گونه فرقي با كشورهاي غيراسلامي ندارد؛ نه مجلس و دستگاه قانونگذاري آن موظف است كه قوانين را بر اساس شريعت اسلام وضع كند؛ نه رؤساي اين كشورها موظفند كه اسلام را ترويج بكنند و نه مردم از اين دولتها توقع اجراي احكام اسلامي دارند. تا آن جايي كه ما مي دانيم، آن جمهوريهاي اسلامي كه در دو كشور ديگر سابقه داشت، عملاً تفاوتي با كشورهاي غيراسلامي و حتّي ضداسلامي نداشت؛ فقط اسمش جمهوري اسلامي بود. شايد عده يي خيال مي كردند كه جمهوري

اسلامي در ايران هم مانند آنها خواهد بود - يعني يك نام بي محتوا و اسم بي مسما - اما با گذشت مدت كوتاهي و تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي به وسيله ي اسلام شناسان و كساني كه سالها براي اسلام مبارزه كرده بودند و بعضاً جزو فقهاي اسلام و متفكران اسلامي بودند، مشخص شد كه اين جمهوري اسلامي، حقيقتاً اسلامي است و بناست كه جامعه را بر مبناي فكر اسلامي راه ببرد و اداره كند. اين جا بود كه صف بنديها شروع شد. شايد كساني كه قضايا را با دقت تعقيب كرده اند، يادشان باشد كه در اواسط مجلس خبرگان اول - كه قانون اساسي را تدوين مي كرد - بتدريج زمزمه هاي خشونت آميز و مقابله آميز با مسايل اسلامي بلند شد. تا آن وقت، كسي روي كلمه ي اسلام و اسلامي بودن و جمهوري اسلامي، حساسيتي نشان نمي داد؛ اما از آن جا بود كه بتدريج گروههايي در داخل و شايد بلندگوهايي در خارج، به مقابله ي تبليغاتي با تفكر اسلامي پرداختند؛ چون اسلامي بودن جمهوري معلوم شد. دمكراسيهاي غربي و حكومتهاي كمونيستي، شيوه هاي حكومت قبل از انقلاب تا قبل از آن، دنيا دو نوع حكومت را در طول سالهاي متمادي تجربه كرده و پذيرفته بود؛ يكي دمكراسيهاي غربي، و ديگري حكومتهاي كمونيستي. در دوران قديم، سلاطيني بودند كه با استبداد رأي حكومت مي كردند؛ بدون اين كه قانوني برايشان وجود داشته باشد؛ قانون را هم خودشان وضع مي كردند و اراده ي آنها، كارگزار و حاكم مطلق در بين مردم بود. اين، يك روش مرتجعانه و باستاني در حكومت است؛ اگرچه همين امروز هم كشورهايي هستند كه با همين روش، اما با شكلها و نامهاي مختلف اداره مي شوند و قبل از

انقلاب، كشور خود ما با همين روش اداره مي شد. بعد از آن كه كشورهاي مترقي عالم توانسته بودند از اين گونه استبدادها خودشان را خلاص بكنند، دو نوع حكومت را تجربه كرده بودند و مي شناختند: يكي دمكراسيهاي غربي، كه در كشورهاي غربي و اقمار آنها رايج بود؛ يكي هم حكومتهاي كمونيستي، كه خودشان اسمش را حكومتهاي كارگري گذاشته بودند؛ اگرچه در رأس اين حكومتها، اعيان و اشراف بودند، نه كارگران، و در بالاي هرم آن قدرتها، كساني كه قدرتراني و حكمراني مي كردند، با همان سلاطين و رؤساي غيرسبك خودشان تفاوتي نداشتند! كشاندن مردم به غفلت و شهوات، ويژگي مشترك حكومتهاي غربي و كمونيستي اين دو اردوگاه غرب و شرق، با يكديگر هم بشدت مقابله داشتند و همديگر را نفي مي كردند؛ اما وقتي جمهوري اسلامي - اين سبك جديد حكومت - پديد آمد، هر دو اردوگاه با حيرت و سپس با وحشت، در مقابل نظام جمهوري اسلامي قرار گرفتند! علت چه بود؟ علت اين بود كه جمهوري اسلامي، داراي خصوصياتي بود كه هر دو سبك حكومت رايج در آن دو اردوگاه را نفي مي كرد و آنها را براي زندگي بشر، غلط و مضر مي دانست و آن را اعلام مي كرد. به عبارت ديگر، آن دو سبك حكومت كه در شرق و غرب رايج بودند، مشتركاتي داشتند و فرهنگ عمومي در اين كشورها يكسان بود. آن فرهنگ، عبارت از كشاندن آحاد مردم به غفلت و رها كردن زمام شهوات و هواهاي نفساني بود. اين، چيزي بود كه در هر دو سبك حكومت وجود داشت و وجود دارد. اين، فرهنگ مشترك شرق و غرب است. هدف جمهوري اسلامي، تضمين استقلال كامل

ملت با اين خصوصيات مشترك، اسلام مخالف بود و اعلام مخالفت كرد و گفت كه حكومت جمهوري اسلامي، استقلال كامل ملت تحت تابعيت خود را تضمين و تأمين مي كند. اين استقلال كامل، شامل استقلال سياسي و اقتصادي و بالاتر از همه، استقلال فرهنگي است. يعني جمهوري اسلامي، به اين اكتفا نكرد كه حكومتي را مستقل از قدرتها به وجود بياورد؛ اين قدم اول است. كشورهايي كه به استقلال مي رسند، قدم اول استقلال آنها همين است كه نظام سياسي خودشان را مستقل كنند؛ يعني حكومتي مستقل از نفوذ قدرتهاي بيگانه به وجود آورند. به اين هم اكتفا نكرد كه در جهت استقلال اقتصادي حركت بكند. استقلال اقتصادي، از استقلال سياسي مشكلتر و ديريابتر است. مي بينيد كه به آساني نمي شود رشته هاي نفوذ و سلطه ي اقتصادي قدرتها و دولتهاي بيگانه را قطع كرد. اگر كشوري بخواهد به سمت استقلال اقتصادي برود، احتياج به نيروي انساني كارآمد، منابع درآمدزا، امكانات فراوان، دانش، تخصص، همكاريهاي علمي و فني بين المللي و بسياري از چيزهاي ديگر دارد. كشورهاي انقلابي و كشورهايي كه تازه به استقلال مي رسند، براي به دست آوردن همه ي اين مقدمات و ابزار استقلال اقتصادي، دچار زحمت و دردسرند. كشور ما از ساعت اول، در جهت استقلال اقتصادي حركت كرد. درست است كه قبل از انقلاب، تسلط حكومتهاي وابسته، يك اقتصاد كاملاً وابسته ي به غرب و بخصوص امريكا را در اين كشور رشد داده بود و بريدن اين رشته ها كار بسيار دشواري بود؛ اما اين رشته ها بريده شد و ما توانستيم در جهت استقلال اقتصادي حركت كنيم. تا رسيدن به يك استقلال اقتصادي كامل، هنوز فاصله داريم البته تا رسيدن

به يك استقلال اقتصادي كامل، هنوز فاصله داريم و مردم بايد كار كنند، جوانان بايد درس بخوانند، متخصصان بايد تلاش نمايند و كساني كه مي توانند در اين مقصود مهم ملي كمك كنند - هر گونه كمكي - آن را بايد انجام دهند. براي يك كشور، استقلال اقتصادي يك ضرورت حياتي است. وقتي رشته هاي اقتصاد يك كشور به بيگانگان وصل باشد، معنايش اين است كه رگ حيات و تغذيه ي اين پيكر به جايي ديگر وصل است؛ پس اختيار در دست ديگري خواهد بود. بيشتر كشورهاي انقلابي در قرن معاصر، متمايل به شرق بودند. اينها از دولتها و قدرتهاي شرقي استفاده مي كردند. مثلاً وقتي كه چين انقلاب كرد، تا ده سال بلكه بيشتر، كشور شوروي - كه برادر بزرگ او محسوب مي شد و در انقلاب سوسياليستي پيشگام بود - به چين كمك اقتصادي و فني مي كرد و متخصص و كارشناس به آن كشور مي فرستاد. ساير كشورهاي كمونيستي هم همين گونه بودند. اما جمهوري اسلامي، براي بريدن رشته هاي پيوند و وابستگي اقتصادي خود، فقط به اراده ي نيرومند ملت خويش و استعداد درخشان ايرانيان متكي بود و هست. پس، در راه استقلال اقتصادي، ملت ما پيش رفت و باز هم پيش مي رود و بحمداللَّه برنامه ريزيها در همين جهت حركت مي كند و بايد هم بكند. استقلال فرهنگي، مهمتر از استقلال سياسي و اقتصادي اما از همه ي اينها مهمتر، استقلال فرهنگي بود. جمهوري اسلامي، از اول نشان داد كه زير بار فرهنگ مبتذل و فاسد غربي نخواهد رفت. اين نكته را من عرض كنم كه سلطه ي واقعي قدرتها، سلطه ي فرهنگي است. يعني اگر ملتي بتواند فرهنگ و باورها و اعتقادات و رسوم

و آداب و عادات خود را، و در مرحله ي بالاتر، زبان و خط خويش را در ملت ديگري نفوذ بدهد، بر آن ملت مسلط است و سلطه ي او، يك سلطه ي حقيقي است؛ كاري كه در دوره يي از اين دويست سال گذشته فرانسويها با كشورهاي ديگر كردند، و در يك دوره ي ديگر انگليسيها كردند، و در اين اواخر امريكاييها انجام دادند؛ يعني زبان و خط و فرهنگ و روشهاي زندگي خودشان را به هر كشوري كه توانستند، صادر كردند. اگر كشوري از لحاظ اقتصادي هم مستقل باشد و وابسته ي به قدرتها نباشد، اما چنانچه قدرتهاي بيگانه بتوانند فرهنگ خودشان را در اين كشور نفوذ بدهند، بر آن مسلطند. فرهنگ، مثل آب و هواست. فرهنگ، يعني همين رسوم و آدابي كه بر زندگي من و شما حاكم است. فرهنگ، يعني باورها و اعتقادات ما و چيزهايي كه زندگي شخصي و اجتماعي و داخل خانه و محيط كسب يك جامعه با آنها روبه روست. جمهوري اسلامي، فرهنگ غربي را رد كرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامي داريم. اسلام، تكليف مسلمانان را در معاشرت، در كيفيت زندگي فردي، در خورد و خوراك، در لباس پوشيدن، در درس خواندن، در روابط با حكومت، در روابط با يكديگر و در معاملاتشان معين كرده است. ما نمي خواهيم اينها را از غربيها ياد بگيريم و از آنها تقليد كنيم. جمهوري اسلامي، از اول اين را نشان داد. جمهوري اسلامي، در مقابل مفاسد غرب مي ايستد در غرب، ارتباط بي بندوبار زن و مرد، يك كار رايج است و عدم حجاب و واسطه و فاصله يي بين زن و مرد در معاشرتها، يك كار معمولي است. نمي گوييم

كه در كشورهاي غربي، همه ي مردان يا زنان فاسدند. نه، چنين ادعايي نمي كنيم، چنين تهمتي نمي زنيم؛ واقعيت هم ندارد. در ميان آنان، يقيناً مردان و زنان خوب و نجيب هم هستند؛ اما آزادي جنسي در جوامع غربي حاكم است. اين، در آن جا يك فرهنگ است. در فرهنگ غربي، آزادي شهوات جنسي، يك امر مباح و مجاز و بي قيدوشرط است. بعضي از كشورهاي غربي، در اين قسمتها خيلي هم پيش رفته اند و زندگي خودشان را به شكهاي شرم آوري درآورده اند و البته پشيمانند. اين چيزي است كه متفكران و سياستمداران و برنامه ريزان و مديران كشورهاي غربي در آن گير كرده اند و واقعاً برايشان مشكل درست كرده است. غرب، اين فرهنگ و اين خصلت و خو و عادت را به تمام كشورهاي ديگر هم صادر كرد. در كشورهاي ديگر، چنين فسادي نبود. در كشورهاي اسلامي و حتّي كشورهاي غيراسلامي شرق هم، چنين چيزي وجود نداشت؛ اين را غربيها وارد كردند. جمهوري اسلامي، در مقابل اين مفاسد ايستاد و از اول اعلام كرد كه به روابط بي بندوبار زن و مرد معتقد نيست؛ معتقد به وجود حجاب و روابط اسلامي ميان زن و مرد است، و بر اين مسأله هم پافشاري كرد. به نظر بعضيها، اين يك مسأله ي فرعي و جزيي است؛ در حالي كه اشتباه مي كنند، اين مسأله ي بسيار مهمي است. مخالفت ما با فرهنگ غرب، علت دشمني دولتهاي غربي در همين جا من عرض بكنم كه يكي از مهمترين علل مخالفت شديد و خصمانه ي دولتهاي غربي با جمهوري اسلامي، همين مسأله است. آنها روي اين مسأله بسيار حساسند. اگر جمهوري اسلامي، در همين يك مسأله مقداري كوتاه مي آمد و

اجازه مي داد كه فرهنگ بي بندوبار غربي در زمينه ي روابط ناسالم زن و مرد در جامعه تحقق پيدا بكند، بسياري از مخالفتهايي كه مجامع سياستمداري و غيرسياسي غرب با جمهوري اسلامي دارند، كم مي شد، يا بعضاً از بين مي رفت. شما مي بينيد كه در همين كشور ما، يك روز بي حجابي را اجباري كردند؛ اما احدي در دنيا اعتراض نكرد كه چرا بي حجابي را اجباري مي كنيد! در كشور همسايه ي ما تركيه، بي حجابي را اجباري كردند و تا همين اواخر هم حتّي بعضي از دولتهاي تركيه، همين اجبار و الزام را ادامه مي دادند - كه نمونه هايي در همين سالهاي اخير ديده شد - اما هيچ كس در دنيا اعتراض نكرد و اعتراض نمي كند! بالاتر از اين، در كشورهاي اروپايي كه خودشان را پيشرفته مي دانند و در ادعا و تبليغات، مسايل حقوق بشر و آراي انسانها برايشان حايز اهميت است - يعني فرانسه و انگليس - اجازه ندادند كه چند نفر زن يا دختر مسلمان، با حجاب اسلامي رفت و آمد كنند و به مدارس بروند! اين جا اجبار و الزام را جايز مي شمارند و در آن ايراد و عيبي نمي بينند؛ اما جمهوري اسلامي به خاطر اين كه حجاب را در جامعه الزامي مي داند، همه ي اين محافل، آن را مورد اعتراض قرار مي دهند! اگر الزام زنان به شكلي از لباس و زيّ ايراد دارد، ايراد آن بيشتر از الزام به حجاب است؛ زيرا اين به سلامت نزديكتر است. حداقل اين است كه اين دو، با يك نظر ديده بشود؛ اما غرب اين طوري عمل نمي كند. غرب، جمهوري اسلامي را به عنوان كشوري كه در آن، لباس زنان شكل الزامي دارد، مورد انتقاد قرار مي دهد؛ اما

آن دولتهايي كه برهنگي و نبودن حجاب ميان زن و مرد را الزامي مي كنند، آنها را مورد انتقاد قرار نمي دهد! اين براي چيست؟ براي همين است كه اين برخلاف فرهنگ پذيرفته شده ي غرب است. اينها روي اين مسأله بشدت حساسند. غرب، روي رواج مشروبات الكلي حساس است و آن را به عنوان يك نكته ي مثبت در ملتها و در عادات و آداب آنها مي شمارد. اگر در يك كشور، مشروبات الكلي ممنوع بود و مصرف كردن آن مجازات داشت، غربيها حساسيت نشان مي دهند و اين را ارتجاع به حساب مي آورند؛ اما اگر در كشوري مشروبات الكلي آزاد و مجاز و رايج باشد و حكومت نسبت به آن حساسيتي نشان ندهد، بلكه ترويج بكند، اين را مستحسن مي شمارند! غرب با دولتهايي كه فاقد ابتداييترين روشهاي دمكراسيند، رابطه ي حسنه دارد! الزام و اجبار مردم به روشهاي گوناگون زندگي، تا آن جايي كه با فرهنگ غربي منافات نداشته باشد، براي غربيها مجاز است و هيچ ايرادي ندارد. بارها عرض كرده ايم، غرب با كشورها و دولتهايي رابطه ي حسنه دارد كه اين دولتها و كشورها، از ابتداييترين روشهاي دمكراسي هم محروم و دورند! الان اگر شما به همين منطقه ي خليج فارس نگاه كنيد، كشورهايي را مي بينيد كه انتخابات ندارند، مجلس قانونگذاري ندارند، رئيس كشور را مردم انتخاب نمي كنند - ارثي انتخاب مي شود؛ مثل روشهاي عهد دقيانوس! - قوانين كشور را پارلمان و نمايندگان مردم وضع نمي كنند، بلكه امير و سلطان وضع مي كنند؛ اما نه دولتهاي غربي و نه مجامع به اصطلاح حقوقي كه براي دفاع از آزاديها و حقوق بشر تشكيل شده اند و كار مي كنند، نسبت به اينها هيچ حساسيتي نشان نمي دهند!

اين در حالي است كه جمهوري اسلامي ايران، مستقلترين و قويترين پارلمان و مجلس شورا را دارد. در كمتر كشوري، و شايد بتوانم بگويم كه در هيچ كشوري در دنيا، شما پارلماني به قوّت و استقلال مجلس شوراي اسلامي ما پيدا نمي كنيد. پارلمانهايي كه به وسيله ي احزاب اداره مي شوند، فرد وكيل و نماينده، تابع نظر حزب است؛ اما در اين جا حزبي هم در كار نيست، بلكه جناحهاي سياسي هستند؛ اما هيچكدام از جناحها، بر رأي آن نماينده ي مجلس سلطه ندارند؛ او خودش به صورت آزاد و مستقل انتخاب مي كند. ما در دنيا، كجا چنين مجلسي را داريم؟ جمهوري اسلامي؛ آزادانه ترين انتخابات، مستقلترين مجلس، مردميترين حكومت انتخابات آزاد براي تعيين رئيس جمهور كشور، در دنيا كم نظير است. آحاد مردم پاي صندوقهاي رأي مي روند؛ بدون اين كه تبليغات حزبي در ذهن آنها اثر داشته باشد. يك نفر را كه شناختند، فهميدند و تجربه كردند، براي مدتي به رياست جمهوري انتخاب مي كنند. در كجاي دنيا چنين چيزي هست؟ در بعضي از كشورها كه انتخابات رياست جمهوري به وسيله ي احزاب وجود دارد، مردم حتّي آن كانديداي رياست جمهوري را نمي شناسند! حزب كانديدايي را معرفي كرده، مردم هم چون به اين حزب عقيده دارند، يا دوست دارند، يا قبول دارند، يا انگيزه هاي ديگري دارند، اين كانديدا را به عنوان رئيس جمهور انتخاب مي كنند؛ اما در اين جا اين طور نيست. پس، آزادانه ترين انتخابات، مستقلترين مجلس، مردميترين حكومت، در جمهوري اسلامي است. در اين جا، آحاد مسؤولان كشور، با مردم در رابطه ي نزديك و صميمانه هستند، خودشان را خدمتگزار مردم مي دانند، مردم هم به آنها علاقه دارند. زندگي مسؤولان كشور، يك زندگي مردمي و متوسط است؛ زندگي

اشرافي و مثل بقيه ي مسؤولان كشورها در دنيا نيست. يك چنين كشور مردمي، يك چنين حكومت مردمي، يك چنين كشور داراي انتخابات آزاد، چون از لحاظ فرهنگ با غرب مخالف است، حتّي غربِ معتقد به دمكراسي، حاضر نيست اين نقاط ضعف(!) را در جمهوري اسلامي ببيند! اين همه براي آن است كه جمهوري اسلامي از اول اعلام كرد كه فرهنگ بيگانه و فرهنگ غربي را قبول نخواهد كرد. كمك غرب و شرق به رژيم عراق، به خاطر دشمني با اسلام بود جمهوري اسلامي با اين خصوصيات، در روز دوازدهم فروردين سال 1358 اعلام وجود كرد و امروز يازده سال است كه مشغول ادامه ي حيات و رشد و تكامل است. تمام قدرتهاي ضد اسلامي، با اين جمهوري اسلامي مخالفت كرده اند. هميشه ما در اين چند سال گفته ايم كه كمك غرب و شرق در جنگ تحميلي به رژيم و ارتش عراق، به خاطر ترس از اسلام و دشمني با اسلام بود. سالها ما اين حرف را در همين تريبون نمازجمعه و جاهاي ديگر تكرار كرده ايم. شايد بعضيها برايشان سخت بود كه اين حرف را قبول كنند؛ اما امروز تبليغات جهاني به اين قضيه تصريح مي كند. امروز روزنامه ها و مطبوعات و خبرگزاريها، اين نكته را صريحاً مي نويسند. در همين خبرهاي يكي، دو هفته ي اخير، بارها روزنامه نگاران و مطبوعاتچيها و خبرگزاريها گفتند كه غرب به خاطر دشمني با اسلام و ترس از اسلام مبارز، به عراق كمك كرد، تا نگذارد كه جمهوري اسلامي در جنگ به پيروزي قاطع نظامي دست پيدا كند و عراق را از صحنه خارج نمايد. به اين موضوع، اقرار و اعتراف مي كنند. جمهوري اسلامي، در

مقابل اين همه خصومت و دشمني، با قدرت و استحكام ايستاد، ضعيف نشد، بلكه قويتر شد و در خارج از وجود خود، مسلمانان را هم بيدار كرد و ما امروز شاهد بيداري مسلمين هستيم. هميشه عرض كرده ايم، باز هم تأكيد مي كنيم كه اين دوران، دوران پيشرفت و بيداري و پيروزي اسلام و مسلمين است، و اين به بركت جمهوري اسلامي است. عواملي موفقيت ملت ايران و جمهوري اسلامي عواملي كه در اين يازده سال، ملت ايران و جمهوري اسلامي را موفق كرد، چند چيز بوده است. پايبندي به اسلام، رهبري بي نظير امام راحل عظيم بزرگوارمان (رضوان اللَّه تعالي عليه)، مجاهدت و فداكاري شما مردم، ناآشنايي دشمن با رموز اعتقادات اسلامي، از جمله ي اين عوامل است. اين ناآشنايي دشمن هنوز هم هست، اين ايمان بحمداللَّه هنوز هم وجود دارد، اين فداكاري هنوز هم مشاهده مي شود. با وحدت كلمه، اين راه را ادامه بدهيد؛ دنيا در انتظار شماست. ما بايد كشور را به شكل نمونه ي اسلامي بسازيم من درباره ي بعضي از افراد و خطوط مخالف جمهوري اسلامي در داخل و خارج كشور، مي خواستم مطالبي عرض بكنم، كه چون وقت گذشته است، آن را به يك فرصت ديگر موكول مي كنم؛ اما بار ديگر اين نكته را به شما آحاد ملت و مردم مبارز و مؤمن كشورمان عرض مي كنم كه با اتحاد و شجاعت و ايمان شما مردم به اسلام و نترسيدنتان از دشمن، اين مشعل نوري كه در دست گرفته ايد - يعني اسلام - روزبه روز پُرنورتر و منورتر خواهد شد و چشم ملتها را بيشتر به شما جلب خواهد كرد. اين، نقاط قوّت جمهوري اسلامي است كه بحمداللَّه ملت ايران آنها

را در اين مدت حفظ كرده اند و باز هم حفظ خواهند كرد. شما با اتكا و اتكال به خدا، اين راه را ادامه خواهيد داد. البته ما بايد كشور را به شكل نمونه ي اسلامي بسازيم. اين چيزي است كه دشمن از آن مي ترسد. همه ي دلسوزان اسلام و جمهوري اسلامي بدانند كه ما از حالا به بعد، بايد بتوانيم به صورت عيني و ملموس به دنيا نشان بدهيم كه اين مجاهدت و فداكاري ما، در واقعِ زندگي و در متن زندگي چه تأثيري گذاشته است. البته هشت سال جنگ، داراي تأثيراتي بيش از هشت سال است. ويرانيها و ضررها و خسارتهاي جنگ، طول مي كشد تا جبران بشود. اين طور نيست كه تا جنگ تمام شد، همه ي مشكلات جنگ هم تمام بشود. بعلاوه، هنوز قدرتمندان مستكبر عالم درصددند كه به جمهوري اسلامي لطمه و ضربه وارد كنند؛ ما بايد هوشيار باشيم. اما با همه ي اينها، از آن جا كه ملت ما يك ملت زنده است، از آن جا كه نعمتها و بركات الهي بر كشور و ملت ما بسيار بزرگ و عظيم است و امكاناتمان زياد مي باشد، از آن جا كه بحمداللَّه جوانان و مردم ما بسيار بااستعداد و هوشمند و داراي كارايي زياد هستند - كه اين، در گذشته و حال در تاريخ ثابت شده است - لذا ما اميدوار هستيم كه اين ملت، به پيشگامي مديران و مسؤولان كشور بتواند از جهات مادّي و معنوي، بناي جمهوري اسلامي را آنچنان بسازد كه موجب تشويق و ترغيب و دلگرمي ملتها به اسلام گردد. اين، بايد بشود. همه بايد در اين دوران سازندگي كشور - كه يك مبارزه ي عظيم است -

با وحدت كلمه و فداكاري، پشت سر مسؤولان كشور حركت بكنند. جامعه ي اسلامي، ان شاءاللَّه بايد پرچمدار علم و صنعت و پيشرفت و آزادي و معنويت و عبوديت الهي و دين و باورهاي ديني در همه ي دنيا باشد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 183 2) 1 و 3. بقره: 183 3) مريم: 31 4) 5) حديد: 28 6) 1 و 2. بقره: 186 7) 8) نساء: 141

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز يازدهم ماه مبارك رمضان)

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز يازدهم ماه مبارك رمضان) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين در همه ي شؤون روزه، بايد دقت كرد اول و دوم از مبطلات روزه، خوردن و آشاميدن است؛ اگر عمداً انجام بگيرد. حالا اگر آب دهان جمع بشود، آيا فرو دادنِ آن اشكالي دارد و آشاميدن يا خوردن - كه مبطل روزه است - محسوب مي شود؟ جواب اين است كه نه؛ ولو آب دهان، به خاطر يادآوري غذا در دهان جمع شده باشد. اگر اخلاط سينه يا غير سينه، داخل آن محوطه يي كه به آن دهان گفته مي شود، وارد گردد، فرو دادنِ آن اشكال دارد و مبطل روزه است. اگر خرده ها و ذره هاي غذا، در لابلاي دندان مانده باشد، بعد اينها روي زبان شما بيايد و عمداً فرو بدهيد، مبطل روزه است و در حكم خوردن مي باشد. حتّي اگر كسي مثل خياط كه نخ خياطي را داخل دهان كرده و آن را با آب دهان آغشته نموده، بيرون بياورد و طبق عادت، دوباره

همان را داخل دهان ببرد، اشكال دارد. البته اين درصورتي است كه رطوبتي كه به آن نخ خياطي متصل مي شود، رطوبت قابل توجهي باشد كه نتوانيم بگوييم در داخل رطوبت دهان، گم شد و احساس نشد. غرض اين است كه در روز ماه رمضان - كه قرار است شما نخوريد و نياشاميد - بايد كمال دقت و مراقبت بشود، تا اين نخوردن و نياشاميدن، به وجه درست و با دقت انجام بگيرد. در همه ي شؤون روزه، همين دقت لازم است و نسبت به بقيه ي مبطلات روزه هم، فروعي هست كه ان شاءاللَّه آقايان در روزهاي آينده، آنها را خواهند گفت. امسال، جلسه ي ما دير شروع شد. هرسال از روز اول ماه، ما اين جلسه را داشتيم و امسال، ده روز عقبيم. خدا كند كه در فهم معناي ماه مبارك رمضان و استفاده از ضيافت الهي در اين ماه، عقب نباشيم و عقب نمانيم. ماه رمضان، فرصت عروج و اعتلاي روح انسان مسأله ي اساسي در باب ماه رمضان، اين است كه بشر - كه در ميان انواع عوامل و موجبات غفلت از خدا و از راه او محاصره شده و انگيزه هاي گوناگون، او را به سمت پايين و تنزل و سقوط مي كشاند - فرصتي پيدا كند كه در آن بتواند روح را - كه روح انسان و باطن بشر، به عروج و اعتلا تمايل دارد - به سمت عروج و اعتلا سوق دهد و به خدا تقرب جويد و به اخلاق الهي، تخلق پيدا كند. ماه رمضان، چنين فرصتي است. البته غير از ماه رمضان، فرصتهاي ديگري هم هست. مثلاً همين نمازهاي پنجگانه، فرصتهايي است كه ما مي توانيم

با استفاده ي از آنها، عروج كنيم؛ خودمان را اصلاح نماييم و زنگارها و پوسيدگيها و غفلتها و بيماريهاي معنوي را از خودمان دور كنيم. نماز، فرصت بسيار خوبي است. شما اگر امتحان نكرده ايد - كه قاعدتاً امتحان كرده ايد و ان شاءاللَّه عمل دايمي شما، همين طور باشد - امتحان كنيد. توجه بكنيد كه در حال نماز، اگر متوجه خودتان و كاري كه از شما سر مي زند، باشيد، قطعاً بعد از نمازِ شما، با قبل از نمازِ شما متفاوت خواهد بود. شرطش همين است كه توجه كنيد در حال نماز، مشغول چه كاري هستيد. بهترش اين است كه اذكار نماز را بفهميد؛ كارِ بسيار آساني است. نبايد بگوييم كه ما فارسي زبانيم و نمي توانيم عبارات عربي را بفهميم. مجموع عباراتي كه در نماز خوانده مي شود - از اول تا به آخر - ياد گرفتن آن براي آدمهاي متوسط، يك ساعت هم كار ندارد؛ خيلي آسان است. كتابهايي هم نوشته شده كه اينها را ترجمه كرده اند. اگر به معاني توجه كنيد و بفهميد كه مضمون اين كلمات چيست و در آنها تدبر كنيد، البته بهتر است. اگر اين مقدار هم ممكن نشد، حداقل وقتي در حال سجده ايد، بدانيد كه با خدا حرف مي زنيد؛ وقتي در حال ركوعيد، بدانيد كه پروردگار عالم را تعظيم مي كنيد؛ وقتي در حال قرائت و ذكر هستيد، بدانيد كه با چه كسي حرف مي زنيد. نفس همين توجه، مهم است. اگر اين توجه حاصل بشود و ياد خدا در نماز تأمين گردد - كه «و لذكراللَّه اكبر»(1) - اين نماز براي شما «معراج المؤمن» خواهد بود و شما را عروج خواهد داد. عروج، همين است كه شما در

باطن خودتان، صفا و لطافت و نورانيت بيشتري را بعد از نماز احساس مي كنيد. عبادات مالي هم، همين طور است. انواع عبادات، فرصتهايي براي ما هستند؛ ليكن ماه رمضان، يك فرصت استثنايي در دوران سال است. دعاهاي ماه رمضان، به انسان نورانيت مضاعفي مي بخشد در اين سي روز يا بيست و نه روز به طور مداوم، غير از نمازهاي موظف پنجگانه و نوافلي كه هميشه انسان مي تواند آنها را بخواند، دعاهايي هست كه توجه به آن دعاها و خواندنشان، انسان را نورانيت مضاعفي مي بخشد. اين دعاها را در اختيار ما گذاشته اند. كيفيت حرف زدن و مناجات كردن با خدا را به ما ياد داده اند. معين كرده اند كه چه حرفهايي را مي شود با خدا زد. بعضي از اين جملاتِ ادعيه ي مأثوره از ائمه(عليهم السّلام) هست كه اگر اينها نبود، آدم نمي توانست خودش تشخيص بدهد كه مي شود با خدا با اين زبان حرف زد و اين طور از خدا خواست و التماس كرد. علاوه ي بر اينها، همين نفس روزه ي ماه رمضان است كه يك زمينه ي روحانيت و نورانيت، براي روزه دار مي باشد و او را براي كسب فيوضات الهي، آماده مي كند. اين، مجموعه ي ماه رمضان، با نماز و با وظايف مقرره ي هميشگي و با روزه و با دعاهايش است كه اگر شما به اينها توجه كنيد و تلاوت قرآن را هم به آن اضافه نماييد - كه گفته اند ماه رمضان، بهار قرآن است - يك دوره ي بازسازي و بازيابي و نجات خود از پوسيدگيها و فسادها و امثال اينها خواهد بود؛ دوره ي خيلي مغتنمي است. اصل قضيه اين است كه ما بتوانيم در ماه رمضان، اين سيرِ الي اللَّه را بكنيم و مي شود.

عرض كردم، گاهي كه پس از پايان ماه رمضان، خدمت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) مي رسيدم، برايم محسوس بود كه ايشان نورانيتر شده اند و حرف زدن و نگاه و اشاره و حركت دست و اظهارنظرشان، با قبل از ماه رمضان فرق كرده است. دوره ي ماه رمضان، براي يك انسان مؤمن و والا، اين طوري است. آن قدر به او و به قلب و باطنش، نورانيت مي بخشد كه انسان اين را در مشاهده ي حضوري او حس مي كند و از حرف زدنش مي فهمد كه نورانيتر شده است. بندگان خدا همين طورند. ما بايد از اين فرصت، خيلي استفاده كنيم. كوشش كنيم از گناه فاصله بگيريم يك نكته را در زندگي عملي خودمان عرض مي كنم كه شايد ان شاءاللَّه براي خود من و براي همه ي شما برادران و خواهران، وسيله يي براي تحرك بهتر و بيشتر باشد. آن نكته، اين است كه براي نزديكي به خدا، اصل قضيه، ترك گناهان است. انجام مستحبات و نوافل و توسلات و دعا و بقيه ي امور، فرع است. اصل قضيه، اين است كه انسان از صدور گناه و خلاف از خود، مانع بشود. اين، همان تقوا را مي طلبد. تقوا و پرهيزگاري، مهمترين - يا بگوييم اوّليترين - مظهري است كه وجود انسان بايد داشته باشد. همين است كه مانع از گناه انسان مي شود. گناه نمي گذارد كه انسان، حتّي خود را به لبه ي درياي عظيم مغفرت الهي برساند و از آن استفاده كند. گناه نمي گذارد كه ما حال دعا و توجه پيدا كنيم. گناه نمي گذارد كه ما به فكر بازنگري و بازسازي خودمان بيفتيم. كوشش بكنيم از گناه فاصله بگيريم. اين، شرط اول قضيه است. البته گناهان مختلفند؛ گناههاي گوناگونِ فردي و اجتماعي،

گناههايي كه به وسيله ي دست يا چشم يا زبان و از طرق گوناگون حاصل مي شود. براي افراد مسلمان، شايد گناهان، مخفي نباشد و مي دانند كه چه چيزي گناه است. آن كسي كه دعا هم مي خواند، مستحبات را هم انجام مي دهد، وظايف شرعيش را هم انجام مي دهد؛ اما در كنار آنها، از گناه هم اجتناب ندارد، مثل آن كسي است كه در حال سرماخوردگي و تب، هم داروهايي را كه ضد سرماخوردگي است و شفابخش است، مي خورد و هم از غذاهايي كه براي سرماخوردگي مضر است، استفاده مي كند. معلوم است كه آن داروها، اثر نخواهد كرد. معلوم است كه اگر آدم بيمار، آن غذايي كه براي او مضر است، آن عملي كه براي او زيان آور است، به آنها ارتكاب بكند، براي او، دارو اثري نخواهد كرد. بايد زمينه ي استفاده از رحمت و مغفرت و افاضات معنوي الهي را آماده كرد و آن، با ترك گناه است. لذا شما در دعاي كميل مي بينيد كه اميرالمؤمنين(عليه الصّلاة والسّلام) مي فرمايد: «اللّهم اغفر لي الذّنوب الّتي تحبس الدّعاء»(2). يعني خدايا ! آن گناهاني كه دعاي مرا حبس خواهد كرد، آنها را بيامرز. گناهان، مانع از اجابت دعا مي شود. در همين شبها و سحرها، در دعاي شريف ابوحمزه مي خوانيد: «فرّق بيني و بين ذنبي المانع لي من لزوم طاعتك»(3): خدايا ! ميان من و گناهم فاصله بينداز؛ آن گناهي كه مانع از انجام وظايفم مي شود و باعث مي گردد كه نتوانم خودم را به تو نزديك كنم. اصل قضيه، مسأله ي ترك گناه است. در نظام اسلامي، فضا گناه آلود نيست مهمترين حُسن يك نظام و حكومت اسلامي در اين است كه فضا را، فضاي گناه آلود

نمي كند. در نظامهاي طاغوتي، فضا گناه آلود است. اگر انسان هم بخواهد گناه نكند، گويي براي او ميسور نيست و همه چيز، انسان را به طرف گناه سوق مي دهد. در نظام اسلامي، اين طور نيست. در نظام اسلامي، فضا گناه آلود نيست. گناهكار هست، در سطوح مختلف و در مشاغل متعدد هم هست، با اختيارات گوناگون هم هست - نه اين كه نيست - اما گناه، ممكن است فقط جاذبه ي شخصي داشته باشد؛ يعني هوي و هوس انسان، او را به طرف گناه بكشاند. اين نظام، غير از نظام طاغوتي و شيطاني است كه گناه، معيار پيشرفت اجتماعي هم است! در نظام اسلامي، گناه نه فقط معيار پيشرفت نيست، بلكه ضد پيشرفت و ضد ارزش و معيار تنزل است. گناه، از هر كسي كه صادر بشود، نبايد گفت چون اين شخص انجام مي دهد، پس اشكالي ندارد، يا لابد اشكالي ندارد. نه، گناه را بايستي شناخت و گناهكار را به وسيله ي گناه بايد شناخت. هر كسي گناه را انجام داد، گناهكار است؛ هر كه مي خواهد باشد. اين تصور غلط است كه ما بگوييم چون فلاني اين كار را مي كند، لابد اشكالي ندارد كه مي كند؛ اگر اشكال داشت، كه نمي كرد. البته حمل بر صحت، ايرادي ندارد؛ بلكه خوب و مستحسن است. در كار همه ي مؤمنين، انسان بايد حمل بر صحت بكند. تا آن جايي كه ممكن است، نبايد حمل بر فساد كرد؛ اما وقتي يك عملِ خلافِ بيّن و واضح از كسي سر زد، هيچ تفاوت نمي كند كه اين كس، چه كسي باشد. هر كسي باشد، گناه، گناه است؛ بلكه وقتي افراد ممتاز گناه را انجام بدهند، جرم گناه در آن افراد، بيشتر

هم خواهد بود. بنابراين، اصل قضيه، اجتناب از گناه است كه بايد سعي كنيم در اين ماه رمضان، ان شاءاللَّه با تمرين و حديث نفس و رياضت، گناه را از خودمان دور كنيم. اگر گناه از ما دور شد، آن وقت راه براي عروج و پرواز در ملكوت آسمانها ممكن خواهد شد و انسان خواهد توانست، آن سيرِ معنوي و الهي و آن طيرانِ معين شده براي انسان را انجام بدهد؛ اما با سنگيني بار گناه، چنين چيزي ممكن نيست. اين ماه رمضان، فرصت خوبي براي دور شدن از گناه است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند، هم به شما برادران و خواهراني كه در اين جا حضور داريد و هم به همه ي مسلمين و مؤمنين در سرتاسر كشور و همه جاي عالم، اين توفيق را عنايت كند كه از اين ماه رمضان بتوانند استفاده كنند و خودشان را متخلق به اخلاق الهي كنند. لااقل اين سير را شروع كنند كه با پيشرفت انسان در اين سير، همه ي مشكلات بشريت هم كاسته خواهد شد و از بين خواهد رفت. من بيش از اين، ديگر صحبت را طول ندهم. برنامه ي امسالمان هم مثل سالهاي گذشته، نماز و سخنراني است و گويندگاني هم كه ان شاءاللَّه خواهند آمد، همه را موظف و مقيد كرده ايم كه زمان صحبتشان طولاني نشود، تا همه بتوانيم استفاده كنيم. برادران و خواهراني كه حضور پيدا مي كنند و حضور دارند، كوشش كنند كه از سخن گويندگان - كه حدود نيم ساعت ادامه خواهد داشت - لبّ كلام را استفاده كنند و گوش كردن حرف منبري را، فقط به عنوان اين كه يك مشغوليت است، به حساب نياورند؛ بلكه در ماه رمضان، اين

را يك وظيفه و يك فريضه بدانند. يكي از فرايض، همين فريضه ي تعليم و تعلم است كه ان شاءاللَّه در اين ماه هم انجام بگيرد. نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم يااللَّه يااللَّه يااللَّه. اللّهم يا حميد بحقّ محمّد و يا عالي بحقّ علي و يا فاطر بحقّ فاطمه و يا محسن بحقّ الحسن و يا قديم الاحسان بحقّ الحسين. اللّهم بحقّ حجّتك المهدي صلّ علي محمّد و ال محمّد پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم، روزبه روز ما را به خودت نزديكتر و به كمالات انساني و معنوي، نزديكتر بفرما. پروردگارا ! توفيق خودسازي، به طور كامل به ما عنايت كن؛ توفيق انجام وظيفه ي ديگرسازي را هم به ما عنايت فرما. پروردگارا ! توفيق فهم معارف اسلامي را به ما مرحمت كن؛ توفيق اجتناب از گناهان را به ما عنايت كن؛ توفيق انجام واجبات و مستحبات را - مخصوصاً در اين ماه مبارك - به ما عنايت كن. پروردگارا ! ما را به قرآن نزديك كن. پروردگارا ! جامعه ي ما را جامعه ي اسلاميِ به معناي كامل كلمه قرار بده. پروردگارا ! روزبه روز بر عزت و شوكت جمهوري اسلامي بيفزا. پروردگارا ! دشمنان اين انقلاب و اين نظام مقدس را مورد خشم و سخط خود قرار بده. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، امام عزيز و راحل و رهبر فقيد ما را - كه حق حيات بر گردن اين نظام و اين كشور و آحاد مسلمانِ باوجدان عالم دارد - در درياهاي رحمت و فيض خود، غريق بفرما. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، انوار لطف و فيض و رحمت خود

را بر روح آن بزرگوار نازل بگردان. پروردگارا ! روح مطهر او را از ما راضي كن. پروردگارا ! آنچه گفتيم و شنيديم و انجام داديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده؛ به فضل و كرمت آن را از ما قبول بفرما. پروردگارا ! زندگي ما را زندگي طيبه يي قرار بده؛ مرگ ما را مرگ طيبه يي قرار بده. و عجّل في فرج مولانا صاحب الزّمان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) عنكبوت: 45 2) مفاتيح الجنان، دعاي كميل 3) مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ي ثمالي

سخنرانى در پايان مراسم قرائت قاريان قرآن

سخنراني در پايان مراسم قرائت قاريان قرآن بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انقلاب، ما را وارد وادي آشنايي با قرآن كرد خدا را سپاسگزاريم كه يك ماه رمضان ديگر مهلت و فرصت داد، تا روزي از روزهاي مباركمان را - مثل سالهاي قبل - در جمع شما قرّاي قرآن و حَمَله ي كلام الهي بگذرانيم. همچنين خدا را سپاسگزاريم كه شما امسال، هم كمّاً و هم كيفاً، از پارسال بهتر هستيد. انسان، هم چهره هاي جديدي در عرصه ي تلاوت قرآن مي بيند، هم آن كساني كه چند سال است ما آنها را مي شناسيم و تلاوتشان را شنيديم و مبْلغ آشنايي آنها را با كلام اللَّه عزيزِ حميد دانستيم، مي بينيم كه بحمداللَّه پيشتر رفته اند و پخته تر و كاملتر شده اند. اينها همه از بركات انقلاب است. انقلاب، ما را وارد واديِ آشنايي با قرآن كرد. ما تازه وارد اين وادي شده ايم. وقتي در كشوري، مثلاً بيست يا بيست و پنج ميليون جوان از زن و مرد هست، جا دارد كه در ميان اينها، اقلاً يك دو، سه ميليون تالي قرآن، با آداب و شرايطش باشد؛ اقلاً يك ميليون از اين

جوانان، حافظ كلام خدا باشند؛ تعداد معتدٌبهي از جوانان، عارف به معاني قرآن و قادر به فهم الفاظ و ظواهر قرآن باشند؛ تعداد معتدٌبهي، عالم به قرائات مختلف و نوافل قرائت و زينتهاي تلاوت قرآن باشند و بدون استثنا، همه ي مردم در اين كشور، قادر به روخواني قرآن باشند. اين، قاعده است. نمي شود قبول كرد، در كشوري كه مردمش معتقد به اسلام هستند، احدي از آحاد مردم - غير از اطفال بسيار كوچك - باشند كه نتوانند قرآن را بخوانند؛ چه رسد به اين كه در نظامي، مردم بر پايه ي اسلام زندگي كنند. همه ي مردم بايد قرآن را ياد بگيرند اين دوري ما از قرآن را رژيم كافر ملحد معاند پهلوي به وجود آورد. لذا وقتي كه من مي گويم اگر ما پنجاه ميليون نفر هستيم - غير از چند ميليون بچه هاي كوچكِ زير پنج سال - بقيه بايد بتوانند قرآن را از رو تلاوت كنند، شما تعجب مي كنيد؛ در حالي كه تعجب ندارد. مگر اين طوري نبود؟ قبل از دوران رژيم گذشته، تقريباً اين گونه بود. بي سوادها اكثريت قاطع بودند؛ اما غالب آنها قرآن را بلد بودند. شما جوانان نديده ايد؛ ولي من و كساني كه در سنين من هستند، به تكرار و تكرار، كساني را ديده ايم كه سواد روخواني نداشتند و حروف فارسي را نمي شناختند؛ ليكن مي توانستند قرآن را از رو بخوانند. مكتبهاي قرآن، بچه هاي چهارساله و پنجساله را قرآن درس مي داد. من خودم در سن پنجسالگي به مكتب رفتم و قرآن ياد گرفتم. امثال من، در همان مكتبي كه ما مي رفتيم، زياد بودند و اصلاً مكتبخانه ها همين طور بود. اين مكتبخانه هايي كه رژيم منحوس پهلوي، شجاعت و شهامت بخرج

داد! و رعد و برق كرد و آنها را برچيد، خانه هايي براي تعليم قرآن بودند. يك زن يا مردي مي نشست، بچه هاي مردم را قرآن ياد مي داد، بعد اين بچه ها در جامعه يي مي افتادند كه در آن، سواد و علم و فرهنگ، متعلق به عده ي خاصي بود؛ اما قرآن را بلد بودند. جامعه ي اسلامي، اين طوري است. جايي كه مسلمانان هستند، اين گونه اند. بايد همه قرآن را بلد باشند. امروز، فردي داراي تحصيلات عاليه و احياناً قادر به نطق به چند زبان بيگانه، بلد نيست يك سطر قرآن را بخواند! شما را به خدا، اين در جامعه ي ما طبيعي است، يا تصنعي و تحميلي؟! طبيعي نيست. مگر اين مي شود؟ انسان مي بيند كه كاسب، تاجر، كارگر، دانشجو، حتّي طلبه، در صحيح خواني قرآن كمبود دارند. اين، نقص بزرگي است؛ اين را بايد برطرف كنيم. قبل از انقلاب، كسي از ما توقع نداشت. همان قدر كه مي توانستيم، در يك گوشه يا در يك مسجد، چهارنفر بچه ي كوچك يا جوان را دور هم جمع مي كرديم كه اينها قرآن ياد بگيرند؛ اما امروز چه؟ همت را بر اين مسأله بگماريد كه تمام مردم بتوانند قرآن را ياد بگيرند. شما آقاياني كه قرآن را بحمداللَّه مي خوانيد و انصافاً خوب هم مي خوانيد و ديگر راحت مي شود به بعضي از شما برادران، استاد قرآن گفت - يعني هيچ بحثي در آن نيست - موظف و مسؤوليد. شما بايد اين كار را بكنيد. سازمانها - سازمان تبليغات و اوقاف و بقيه ي مراكز - هم بايد اين كار را انجام دهند. اين، مقدمه براي فهم قرآن است. آن وقتي كه انس عمومي با قرآن باشد، فهم قرآن ممكن و آسان است.

در جامعه ي ما، نعمت زياد است البته در هر جامعه يي، اگر ما بخواهيم رسمي را رواج بدهيم (كساني كه در فلسفه ي اين خواندنها و اين تشويقها ترديد دارند، اين نكته را توجه كنند) بايد از آن رسم، نقطه هاي اوجي در اين جامعه داشته باشيم؛ والّا اين رسم رواج پيدا نخواهد كرد. ممكن نيست شما در جامعه يي بگوييد كه مثلاً همه ي مردم بايد روزي ده دقيقه نرمش و ورزش كنند؛ اما رسم پهلواني را در اين جامعه بكلي براندازيد. اين طور نمي شود. مردم ورزش نخواهند كرد. حركت عمومي، فقط با استدلال و بيان و اثبات عقلاني كه نيست؛ چيزهاي ديگري هم در كنارش لازم است. احساسات و تشويقها و ايجاد شوق به قله ها لازم است. لذا ما بايد قله هايي را داشته باشيم، تا همه ي مردم به دامنه ها برسند. پس، اگر مي خواهيم همه ي مردم در قرآن اوج پيدا كنند، بايد قله داشته باشيم. قله، يعني همين شماهايي كه امروز در اين جا بحمداللَّه بعضي تلاوت كرديد و اكثراً تلاوت نكرديد. من شما آقايان را كه در اين جا تشريف داريد و تلاوت هم نكرديد، مي شناسم و غالباً با تلاوتها و صداي شما آشنا هستم. بحمداللَّه در جامعه ي ما، نعمت زياد است. قطع و وصلهايتان، بميزان نيست حالا كه شما در اين رشته پيشرفت كرديد، بعدش چه؟ طريقه ها را كه ياد گرفتيد، حروف را كه خوب از مخرج ادا مي كنيد، زير و بمهاي صدا را كه بلد شديد، نفستان هم كه الحمدللَّه روي دست بعضي از نفسدارها و پيشكسوتهاي شما زده است، حالا بعدش چه؟ آيا در همين جا متوقف مي مانيد؟ نه، شما هنوز اول راهيد. همين شما خوبها - كه مي دانيد

هم من چه قدر به شماها علاقه و ارادت دارم - يكي، دو نقص عمده در تلاوتهاي شماست كه بايد آنها را برطرف كنيد. من به مناسبت اين مسابقاتي كه بود و تلاوتهايي كه در اين چند ماه اخير شنيدم، لازم دانستم كه اين نكات را متذكر شوم. البته قبلاً هم به اين نتيجه رسيده بودم و در همين جلسه هم بارها اينها گفته شده است؛ ليكن حالا بر اين معنا مصممتر هستم. يكي اين است كه قطع و وصلهايتان، هميشه بميزان نيست. من در اين جا، همين مواردي را كه شما خوانديد، يادداشت كرده ام كه البته وقت نيست همه ي آنها را مطرح كنم. اگر وقت بود، به شما مي گفتم كه كجا را اشتباه وصل كرديد، يا اشتباه قطع كرديد. گاهي اين اشتباه ديده مي شود و معنا خراب مي گردد؛ گاهي هم معنا خراب و ضايع نمي شود، اما آن زيبايي را ديگر ندارد. وقتي شما مي گوييد: «و قالوا اتّخذ اللَّه ولدا سبحانه»(1)، از اين عبارت، ما يك طور چيزي مي فهميم؛ اما وقتي مي گوييد: «و قالوا اتّخذاللَّه ولدا سبحانه» - با يك فاصله ي كم، نفس را مي كشيد - طور ديگري مي فهميم. اين دومي درست است. وقتي شما به شكل اول مي گوييد، مي توان اين معنا را استنباط كرد كه «سبحانه» هم مقول قول همان كساني است كه گفتند: «اتّخذ اللَّه ولدا». البته اگر وصل كرديد، غلط نيست؛ زيرا كه آن استنباط، استنباط خيلي واضحي نيست. لذا قاعدتاً در قرآن (م) يا (قف) نگذاشته اند. شما كه به اين قشنگي مي خوانيد، شما كه اين قدر خودتان را زحمت مي دهيد، براي اين كه خوب بخوانيد، چه طور مي خواهيد چيز به اين واضحي را رعايت نكنيد؟ اين، به

ميزان زيادي از زيبايي تلاوت شما خواهد كاست. اگر در جمع كساني كه قرآن را مي فهمند، بخوانيد، حتّي نه فقط قطع و وصل، بلكه لحن شما مورد دقت قرار مي گيرد. اين قرّاي خوبي كه در دنيا هستند و معاريفي كه خواص، اينها را مي پسندند و دوست مي دارند، همه اش به خاطر اين نيست كه صدايشان خوب است؛ مقدار زيادي مربوط به اين چيزهاست. بايد معناي قرآن را بدانيد مثلاً فرض كنيد، وقتي كه از قول فرعون نقل مي كند: «فقال انا ربّكم الاعلي»(2) - كه الان يكي از برادران مي خواندند - بايد شما طوري اين «انا ربّكم الاعلي» را ادا كنيد كه آن چنان نباشد كه وقتي خداي متعال مي گويد: «لمن الملك اليوم للَّه الواحد القهار»(3)، آن طوري ادا بشود. يعني «انا ربّكم الاعلي» را بايد طوري ادا كنيد كه كسي كه مي شنود، بفهمد اين حرف، حرف دروغي است و آن كسي كه گفته - يعني فرعون - دروغ گفته است. اين، ممكن است. اين، چيزي است كه در نوارهاي «شيخ مصطفي اسماعيل» شنيده مي شد. اصلاً اهميت كار شيخ مصطفي اسماعيل، در همين است. او، اين طوري مي خواند. بايد اين طوري بخوانيد. و اين نمي شود، مگر اين كه معناي قرآن را بدانيد. الان يكي از آقايان، سوره ي شريفه ي مزّمّل را مي خواندند كه انصافاً خيلي هم خوب بود. «قم اللّيل الّا قليلا. نصفه او انقص منه قليلا. او زد عليه و رتّل القران ترتيلا. انّا سنلقي عليك قولا ثقيلا»(4). اين «انّا سنلقي»، به قبليها ارتباط پيدا مي كند. آماده شو؛ «انّا سنلقي». نمي شود شما «و رتّل القران ترتيلا» را بگوييد و يك نفس بكشيد و يك خرده استراحت بكنيد، بعد بگوييد: «انّا سنلقي عليك

قولا ثقيلا». نه، در اين جا قطع بكنيد، اما آيه ي بعد را زود شروع كنيد و فاصله نيندازيد. يا فرض بفرماييد، آيات شريفه ي آخر سوره ي بقره را كه آقاي محمّدي خواندند و خيلي هم قشنگ خواندند، بعد از اين كه مي گوييد: «و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربّنا و اليك المصير»(5)، درست است كه شما قطع كرديد، اما البته در اين جا نوشته شده است كه اگر وصل بكنيد، بهتر است؛ «الوصل اولي». اما حالا گاهي قطع هم ايرادي ندارد؛ مثل اين جا كه مانعي ندارد. اين چيزهايي كه نوشتند، بعضي از موارد اشتباهاتي دارد؛ ليكن يك وقت شما مي گوييد: «اطعنا غفرانك ربّنا»، اين غلط است و معنا درست نيست؛ يك وقت هم مي گوييد: «و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربّنا، و اليك المصير». ببينيد چه قدر لحن تفاوت مي كند. نمي توانيد اين طوري بخوانيد، مگر اين كه معنا را بدانيد. خداوند ان شاءاللَّه موفقتان بدارد. راجع به اين تواشيح و همخوانيها هم - كه انصافاً برادران خيلي خيلي خوب خواندند - من نظراتي دارم كه ديگر وقت گذشت؛ ولي اگر لازم شد، بعد به برادران پيغام مي دهم كه ان شاءاللَّه مورد توجه قرار بدهند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 116 2) نازعات: 24 3) غافر: 16 4) مزّمّل: آيات 2 تا 5 5) بقره: 285

بيانات در ديدار با اعضاى حزب وحدت اسلامى افغانستان

بيانات در ديدار با اعضاي حزب وحدت اسلامي افغانستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اتفاق دو امر عجيب و غيرقابل پيش بيني در كار افغانستان در ابتدا، خدا را سپاسگزاري مي كنيم كه توفيق عنايت كرد، يك بار ديگر شما برادران عزيز را با هم در يك مجلس و بحمداللَّه با نظرات واحد يا متقارب در امر وحدت و اتحاد، زيارت كنيم. بخصوص كه در

اين جمع ما، عده يي از برادراني هستند كه بخش مهمي از وقت و عمرشان را در جبهه هاي جهاد نظامي گذرانده اند و حامل حقايق داخل ميهن اسلامي افغانستانند. به همه ي شما برادران خوش آمد عرض مي كنيم و دعا مي كنيم كه شما و ما را در راه خود ثابت قدم بدارد و ان شاءاللَّه ما را بر تسويلات شيطاني و هواهاي نفسانيمان غالب كند. به نظر من، يكي از حوادث مهم عالم در اين دوران، قضيه ي افغانستان است. دو امر عجيب، پي درپي در كار افغانستان اتفاق افتاد كه هيچ كدام از اين دو امر، پيش بيني نمي شد و به ما نشان داد كه چه قدر تقدير الهي، گاهي دور از محاسبات عادي ما و صددرصد بر طبق سنن الهي حركت مي كند و از معتاد تفكرات ما خارج است. در اين دو حادثه يي كه اتفاق افتاد، اين مطلب ثابت شد. يكي از دو حادثه، عبارت از پيروزي شما بر سياست اشغالگر مقتدر عالم بود. يعني شما بوديد كه اشغالگر را وادار كرديد برود. اين، واقعاً يك حادثه ي عجيب بود. يك قدرت جهاني با آن عظمت، نيامده بود كه برود. روسها مگر آمده بودند وارد افغانستان بشوند كه اين همه كشته و خسارت بدهند، بعد هم بروند؟! اينها آمده بودند كه بمانند. چه عاملي آنها را وادار كرد كه بروند؟ جهاد. اگر كسي غير از اين تصور كند، قطعاً اشتباه كرده است. خيلي عوامل از لحاظ سياسي و بين المللي و اجتماعي قابل تحليلند؛ ليكن آنچه كه آن عوامل را به وجود آورد، چيزي نبود، مگر جهاد شما؛ والّا اگر شما جهاد نمي كرديد، جاي دشمن گرم بود و در آن جا مي ماند؛ چرا برود؟ ما بايد اعتراف بكنيم

كه وقتي مي خواستيم با عقلمان مسايل را ببينيم، اين را نمي ديديم. البته با ايمان و اعتقاد قاطعمان به حاكميت و سلطه ي سنن الهي و تاريخي، اين را حدس مي زديم؛ اما وقتي مي خواستيم با عقلِ سياسي قضايا را تحليل كنيم، نه. خروج روسها از افغانستان، قابل پيش بيني نبود. اين حادثه، حادثه ي بسيار عجيبي بود. حادثه ي دوم كه آن هم از لحاظ عجيب بودن، كمتر از اولي نيست، اين است كه بعد از آن كه روسها رفتند و دولت صوري افغانستان تنها ماند، تحليل همه اين بود كه با يك حمله ي مجاهدان، قضايا تمام خواهد شد و مجاهدان پيروز خواهند گرديد. حادثه ي دوم اين بود كه مجاهدان شكست خوردند و پيروز نشدند. اين عدم پيروزي، شكست بود؛ ما كه نمي توانيم خودمان را فريب بدهيم. اين مورد هم قابل پيش بيني نبود. اين هم جز با اطلاع از سنن الهي، ممكن نبود كسي پيش بيني كند. سنن الهي اين است كه اگر در خط او و براي او و با تمسك به اراده ي او حركت كرديد، پيش مي رويد؛ والّا نمي رويد. من اين آيه ي شريفه را مكرر در باب قضاياي افغانستان و ايران خوانده ام. درباره ي قضاياي افغانستان هم اين آيه صادق است: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. و لقد صدقكم اللَّه وعده اذ تحسّونهم باذنه»(1). اول شما دشمن را بيچاره كرديد، «حتّي اذا فشلتم و تنازعتم في الامر و عصيتم من بعد ما أراكم ما تحبّون منكم من يريد الدّنيا و منكم من يريد الاخرة ثمّ صرفكم عنهم ليبتليكم»(2). خوشبختانه دنباله ي آيه مي فرمايد: «و لقد عفا عنكم»(3)؛ اين است ديگر. مسأله ي وحدت بين شما، يك امر ضروري بايد با همان نواخت اول، حركت ادامه پيدا مي كرد. وقتي

كه مجاهدان، در لحظه يي كه بايد بيش از همه، مخلصانه وارد عمل بشوند، با ديدِ سياسيِ مصلحت انديشانه و سودجويانه به قضايا نگاه كردند؛ اين گروه خواست آن گروه را پس بزند؛ آن گروه خواست فلان قِمّه را تصرف كند، كار خراب شد. حالا هم راه همان چيزي است كه در اين ده، يازده سال، بلكه اگر يك مقدار از جلوتر ببينيم، در اين پانزده، شانزده سالي كه مبارزات شما برادران افغاني با دولتهاي جائر حاكم بر افغانستان شروع شده؛ همان طور كه حركت مي كرديد، همان طور حركت كنيد؛ يعني با نيت خالص براي خدا و عملي كه در آن، هيچ اثر و نشانه يي از اهواي نفساني نباشد. اين، راه پيشرفت است. مسأله ي وحدت بين شما برادران شيعه، يك امر ضروري است؛ همچنان كه بين همه ي مسلمين و بين همه ي مجاهدان در افغانستان ضروري است؛ منتها «ما لا يدرك كلّه لايترك كلّه». اگر در راهِ يك هماهنگيِ كاملاً مخلصانه بين همه ي نيروهاي جهادي در افغانستان، موانعي وجود دارد، لااقل بين شما برادران شيعه بايستي موانع برداشته بشود و اين، قدمي براي همكاري در چارچوب وسيعتري باشد. لذا وحدت چيز ضروري يي است؛ نمي شود گفت چيز مستحسني است؛ فوق مستحسن است. نبايد هم خودمان براي اين وحدت، اين قدر شرطوشروط قايل بشويم كه تحقق پيدا نكند. وحدت، وحدت است ديگر. همكاري، يعني همكاري؛ والّا اگر همين موضوعي كه حسنش اين است كه متفقٌ عليه همه است، برايش شرطوشروط و موانع قايل شديم و هر كسي از يك طرف سر درآورد و گفت نه، فلان جهت را هم بايد رعايت كنيد؛ آن يكي هم گفت، فلان جهت هست؛ اين كه ديگر وحدت نشد! بايد بر

مباحثات فايق بياييد. منظور از وحدت، هماهنگي و يكنوايي و همصدايي است شوراي ائتلاف را هم كه ما تلاش كرديم آن روز تشكيل بشود، به همين نيت بود كه همكاري و وحدت باشد. آن روز هم بعضي از برادران، اشكال ايجاد مي كردند. خيلي از شماها در آن جلسه حضور داشتيد و خاطرتان است كه من با بعضيها اوقات تلخي كردم؛ براي خاطر اين كه ديگر وقتي قرار است كاري بر وتيره ي صحيحي انجام بگيرد، بايستي بر مباحثات فايق آمد. كار را بايد انجام بدهيد. با طول بحث و جدل و بگوومگو، مصلحت كار تفريط نشود. حالا هم كه من احساس مي كنم شما آقايان، چه آن كساني كه از داخل آمده اند، چه كساني كه در اين جا بوده اند، متفق هستيد كه شوراي ائتلاف را به يك وحدت سازماني و تشكيلاتي تبديل كنيد - حزب وحدت، معنايش اين است ديگر - من موافقم، كار خوبي است؛ مشروط بر اين كه گروه گراييها ديگر دخالت نكند. البته اين كار، يك مقدار به نصيحت حل مي شود، يك مقدار هم به نصيحت حل نمي شود و بايستي جمعي را به عنوان داور بي طرف بگذاريد كه اگر در جايي گروه گرايي مشاهده شد، با آن مقابله كند. من اين كار را تأييد مي كنم و ارتباط آن با خودم را قبول مي نمايم. جناب آقاي ابراهيمي را كه مورد اعتماد من هستند و با قضاياي افغانستان هم كاملاً آشنا شده اند، كمافي السابق به عنوان رابط مي گذارم. آن جمع شش نفري، اصلش را من قبول مي كنم. اگر افراد با انتخابات و به شكل معقول و قابل دفاعي انتخاب شده باشند، حق است و ما موافقيم. يعني شش نفر باشند كه در همه ي

امور سياسي و شرعي، قِمّه ي تشكيلات باشند و كارها به آنها مراجعه بشود. آنها هم با نماينده ي ما ارتباط مستمر و تنگاتنگي داشته باشند. البته ارتباط با بدنه هم بايد محفوظ باشد. هم وزارت خارجه، هم سپاه، هم جناب آقاي ابراهيمي، بايد ارتباط با بدنه را برقرار داشته باشند كه نبايد غافل از بدنه شد. ممكن است در آن جا حرفي، نظري و يا بحثي باشد؛ اما به نظر ما، آن جمع بالا چيز مثبتي است. ما به طور قاطع نمي گوييم اين كار را بكنيد، اما اگر شما آقايان قبول و تصديق كرديد و آن را خواستيد، ما تأييد مي كنيم؛ كار خوبي است. آنچه كه من هميشه در جلسات متعدد روي آن تأكيد كرده ام و الان هم تأكيد مي كنم، اصل قضيه - يعني وحدت - است. اگر بخواهيد جهاد كنيد، وحدت مي خواهيد. منظور ما از وحدت، هماهنگي و يكنوايي و همصدايي است، تا برادران ديگر در مقابل هم قرار نگيرند و لوله هاي تفنگ، از دشمن به دوست منصرف نشود. اگر ان شاءاللَّه اين هماهنگي باشد، خدا هم كمك خواهد كرد. «من كان للَّه كان اللَّه له»(4). اين را صادق مصدَّق گفته است و ما نمي توانيم در آن شكي داشته باشيم. براي خدا باشيم، تا خدا هم براي ما باشد. «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»(5). اين حرفها، معلوم و واضح است و مطالبي بوده كه هميشه ماها مي گفتيم؛ حالا در عمل بايد تجربه بكنيم و به آن عمل نماييم. گفتن، ديگر كافي است. بدون كار جهادي، كار سياسي هيچ فايده يي ندارد علي ايّ حال، ما دعا مي كنيم و اميدواريم كه خداوند شما را تأييد كند. بدون جهاد، هيچ دشمني از صحنه

عقب نشيني نخواهد كرد، و جهاد هم جز با اتحاد و وحدت و هماهنگي، امكان پذير نيست. جهاد، عبارت از جهاد نظامي، جهاد سياسي و جهاد فرهنگي است. اين هر سه، جهاد است. هيچ كدام را شما مغفولٌ عنه نگذاريد. مبادا كساني كه در جبهه هستند و به جهاد نظامي مشغولند، كار سياسي و تعارف بين المللي را دست كم بگيرند. سرتان كلاه خواهد رفت؛ اين را بدانيد. اگر اين را دست كم بگيريد و ناديده بينگاريد، مطمئناً ضرر خواهيد كرد. فعاليت سياسي، به تنهايي و بدون پشتوانه ي نظامي، هيچ كاري از آن بر نخواهد آمد. اگر كارِ نظامي نباشد، بهترين كار سياسي هم به نتيجه يي نخواهد رسيد. كار نظامي بايد پشتوانه باشد؛ البته براي كساني كه اهل حقند. كساني كه اهل باطل و سازشند، اصلاً به كار جهادي احتياج ندارند. بروند سازش كنند و مشكلاتشان را - اگر حل شد - حل كنند. كساني كه اهل حقند، اين طور نيستند. بدون كار جهادي، كار سياسي و تحرك، هيچ فايده يي ندارد. كار سياسي، بايد پشتوانه ي جهاد نظامي داشته باشد و هر دوي اينها، بدون كار فرهنگي بي ثمر خواهد بود. كار فرهنگي، مردم را با شما نگه خواهد داشت. اكثرتان يا جمع كثيري از شما، بحمداللَّه عالم، فاضل، درس خوانده، زحمت كشيده و واردِ به مفاهيم اسلامي و قرآني هستيد. كار فرهنگي را ان شاءاللَّه دنبال كنيد. ان شاءاللَّه كه خداوند همه ي شماها را موفق و مؤيد بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 1 و 2. آل عمران: 152 2) 3) آل عمران: 152 4) بحارالانوار، ج 79 ، ص 197 5) عنكبوت: 116

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم(روز پانزدهم ماه مبارك رمضان و ميلاد امام حسن مجتبى (ع)

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم(روز پانزدهم ماه مبارك رمضان

و ميلاد امام حسن مجتبي ع») بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه في الارضين حكم خوردن و آشاميدن و مسافرت در ماه رمضان اگر كسي در روز ماه رمضان، عمداً بخورد و بياشامد، هم روزه ي او باطل است و بايد قضاي آن را بعد از ماه رمضان بجا آورد و هم بايد كفاره بدهد. كفاره، عبارت از شصت روز روزه است كه سي ويك روز آن بايد پي درپي باشد. اگر نتواند اين مقدار روزه بگيرد، شصت مسكين - يعني بشدت فقير، يا فقير از كار افتاده - را بايد اطعام بكند. اين، در صورتي است كه عمداً بخورد و بياشامد؛ اما اگر فراموش كرد كه روزه است و از روي نسيان چيزي خورد، روزه ي او باطل نيست و چيزي هم به گردن او نمي باشد. در روز ماه رمضان، اگر پيش از ظهر از وطن يا محل اقامت سفر كرديد، روزه ي آن روز شما باطل خواهد شد. اگر پيش از ظهر سفر كرديد، اما همان پيش از ظهر هم به وطن يا به محل اقامت برگشتيد، چنانچه در حال سفر چيزي نخورده باشيد، بعد از برگشتن مي توانيد نيت روزه كنيد و آن روز را روزه باشيد. مثل اين كه شما فرضاً پيش از ظهر، از تهران حركت كنيد و به كرج برويد و بعد به تهران برگرديد؛ درحالي كه هنوز پيش از ظهر است. اگر چيزي در اين خلال نخورده و نياشاميده باشيد و ديگر مفطرات را انجام نداده باشيد، بعد از برگشتن به تهران، چنانچه نيت روزه كرديد، روزه تان درست است. البته

در حال سفر، نيت روزه نمي شود كرد. در حالي كه مي رويد و برمي گرديد، شما روزه نيستيد. روزه در سفر، حرام است. اگر چيزي هم خواستيد بخوريد، مي توانيد؛ در سفر اشكالي هم ندارد. ليكن اگر برگشتيد و چيزي نخورده بوديد، مي توانيد روزه تان را تا شب بگيريد. كساني كه روز ماه رمضان، به خاطر بيماري يا سفر و يا هر دليل ديگر، روزه نيستند، مناسب و مقتضي و شايد مستحب است كه سير غذا نخورند و شكمشان را از غذا پُر نكنند؛ مگر اين كه از لحاظ بيماري، احتياج به اين معنا باشد. بهتر اين است كه روز ماه رمضان، حتّي كساني هم كه روزه نيستند، به قدر ضرورت بخورند و بياشامند و نه بيشتر، تا حيثيت ماه رمضان، از اين جهت هم حفظ بشود. صلح امام حسن، حادثه يي سرنوشت ساز و بي نظير امروز، روز پانزدهم ماه مبارك رمضان و روز ولادت امام مجتبي عليه الصّلاة والسّلام) است. در مجلس ما، هر سال عادت بر اين جاري شده كه مثل امروزي، من راجع به امام مجتبي عليه السّلام) و غالباً راجع به مسأله ي صلح، صحبت كنم. من هم مكرر درباره ي اين مسأله، از جمله در همين جلسات، صحبت كرده ام و از ابعاد گوناگوني، اين حادثه ي عجيب و عظيم را مورد بررسي قرار داده ام. اگر ما بخواهيم امسال حرفهاي گذشته را تكرار نكنيم، خوب است كه به قدر گنجايش وقت، بُعد جديدي از اين مسأله را بررسي كنيم. دوران امام مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام) و حادثه ي صلح آن بزرگوار با معاويه، يا آن چيزي كه به نام صلح ناميده شد، حادثه ي سرنوشت ساز و بي نظيري در كل روند انقلاب اسلاميِ صدر اول بود. ديگر ما

نظير اين حادثه را نداشتيم. توضيح كوتاهي راجع به اين جمله عرض كنم و بعد وارد اصل مطلب بشوم. انقلاب اسلام، يعني تفكر اسلام و امانتي كه خداي متعال به نام اسلام براي مردم فرستاد، در دوره ي اول، يك نهضت و يك حركت بود و در قالب يك مبارزه و يك نهضت عظيم انقلابي، خودش را نشان داد و آن در هنگامي بود كه رسول خدا(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، اين فكر را در مكه اعلام كردند و دشمنان تفكر توحيد و اسلام، در مقابل آن صف آرايي نمودند؛ براي اين كه نگذارند اين فكر پيش برود. پيامبر، با نيرو گرفتن از عناصر مؤمن، اين نهضت را سازماندهي كرد و يك مبارزه ي بسيار هوشمندانه و قوي و پيشرو را در مكه به وجود آورد. اين نهضت و مبارزه، سيزده سال طول كشيد. اين، دوره ي اول بود. بعد از سيزده سال، با تعليمات پيامبر، با شعارهايي كه داد، با سازماندهي يي كه كرد، با فداكاري يي كه شد، با مجموع عواملي كه وجود داشت، اين تفكر، يك حكومت و يك نظام شد و به يك نظام سياسي و نظام زندگي يك امت تبديل گرديد و آن هنگامي بود كه رسول خدا(ص) به مدينه تشريف آوردند و آن جا را پايگاه خودشان قرار دادند و حكومت اسلامي را در آن جا گستراندند و اسلام از شكل يك نهضت، به شكل يك حكومت تبديل شد. اين، دوره ي دوم بود. اين روند، در ده سالي كه نبيّ اكرم(ص) حيات داشتند و بعد از ايشان، در دوران خلفاي چهارگانه و سپس تا زمان امام مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام) و خلافت آن بزرگوار - كه تقريباً شش ماه طول كشيد - ادامه پيدا كرد

و اسلام به شكل حكومت، ظاهر شد. همه چيز، شكل يك نظام اجتماعي را هم داشت؛ يعني حكومت و ارتش و كار سياسي و كار فرهنگي و كار قضايي و تنظيم روابط اقتصادي مردم را هم داشت و قابل بود كه گسترش پيدا كند و اگر به همان شكل پيش مي رفت، تمام روي زمين را هم مي گرفت؛ يعني اسلام نشان داد كه اين قابليت را هم دارد. اوج قدرت يك جريان مخالف در زمان امام حسن(ع) در دوران امام حسن(ع)، جريان مخالفي آن چنان رشد كرد كه توانست به صورت يك مانع ظاهر بشود. البته اين جريان مخالف، در زمان امام مجتبي ع) به وجود نيامده بود؛ سالها قبل به وجود آمده بود. اگر كسي بخواهد قدري دور از ملاحظات اعتقادي و صرفاً متكي به شواهد تاريخي حرف بزند، شايد بتواند ادعا كند كه اين جريان، حتّي در دوران اسلام به وجود نيامده بود؛ بلكه ادامه يي بود از آنچه كه در دوران نهضت پيامبر - يعني دوران مكه - وجود داشت. بعد از آن كه خلافت در زمان عثمان - كه از بني اميه بود - به دست اين قوم رسيد، ابوسفيان - كه در آن وقت، نابينا هم شده بود - با دوستانش دور هم نشسته بودند. پرسيد: چه كساني در جلسه هستند؟ پاسخ شنيد كه فلاني و فلاني و فلاني. وقتي كه خاطر جمع شد همه خودي هستند و آدم بيگانه يي در جلسه نيست، به آنها خطاب كرد و گفت: «تلقّفنّها تلقّف الكرة»(1). يعني مثل توپ، حكومت را به هم پاس بدهيد و نگذاريد از دست شما خارج بشود! اين قضيه را تواريخ سني و شيعه نقل

كرده اند. اينها مسايل اعتقادي نيست و ما اصلاً از ديدگاه اعتقادي بحث نمي كنيم؛ يعني من خوش ندارم كه مسايل را از آن ديدگاه بررسي كنم؛ بلكه فقط جنبه ي تاريخي آن را مطرح مي كنم. البته ابوسفيان در آن وقت، مسلمان بود و اسلام آورده بود؛ منتها اسلامِ بعد از فتح يا مشرف به فتح. اسلامِ دوران غربت و ضعف نبود، اسلامِ بعد از قدرتِ اسلام بود. اين جريان، در زمان امام حسن مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام) به اوج قدرت خودش رسيد و همان جرياني بود كه به شكل معاويةبن ابي سفيان، در مقابل امام حسن مجتبي ع) ظاهر شد. اين جريان، معارضه را شروع كرد؛ راه را بر حكومت اسلامي - يعني اسلام به شكل حكومت - بريد و قطع كرد و مشكلاتي فراهم نمود؛ تا آن جايي كه عملاً مانع از پيشروي آن جريان حكومت اسلامي شد. صلح امام حسن، صددرصد منطبق بر استدلال منطقي در باب صلح امام حسن(عليه السّلام)، اين مسأله را بارها گفته ايم و در كتابها نوشته اند كه هر كس - حتّي خود اميرالمؤمنين(ع) - هم اگر به جاي امام حسن مجتبي ع) بود و در آن شرايط قرار مي گرفت، ممكن نبود كاري بكند، غير از آن كاري كه امام حسن كرد. هيچ كس نمي تواند بگويد كه امام حسن، فلان گوشه ي كارش سؤال برانگيز است. نه، كار آن بزرگوار، صددرصد بر استدلال منطقيِ غير قابل تخلف منطبق بود. در بين آل رسول خدا(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، پُرشورتر از همه كيست؟ شهادت آميزترين زندگي را چه كسي داشته است؟ غيرتمندترين آنها براي حفظ دين در مقابل دشمن، براي حفظ دين چه كسي بوده است؟ حسين بن علي(عليه السّلام) بوده است. آن حضرت در اين صلح، با امام حسن(ع)

شريك بودند. صلح را تنها امام حسن نكرد؛ امام حسن و امام حسين اين كار را كردند؛ منتها امام حسن(ع) جلو بود و امام حسين(ع) پشت سر او بود. امام حسين(عليه السّلام)، جزو مدافعان ايده ي صلح امام حسن(ع) بود. وقتي كه در يك مجلس خصوصي، يكي از ياران نزديك - از اين پُرشورها و پُرحماسه ها - به امام مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام) اعتراضي كرد، امام حسين با او برخورد كردند: «فغمز الحسين في وجه حجر»(2). هيچ كس نمي تواند بگويد كه اگر امام حسين به جاي امام حسن بود، اين صلح انجام نمي گرفت. نخير، امام حسين با امام حسن بود و اين صلح انجام گرفت و اگر امام حسن(عليه السّلام) هم نبود و امام حسين(عليه السّلام) تنها بود، در آن شرايط، باز هم همين كار انجام مي گرفت و صلح مي شد. صلح، عوامل خودش را داشت و هيچ تخلف و گزيري از آن نبود. آن روز، شهادت ممكن نبود. مرحوم «شيخ راضي آل ياسين»(رضوان اللَّه تعالي عليه)، در اين كتاب «صلح الحسن» - كه من بيست سال پيش، آن را ترجمه كردم و چاپ شده است - ثابت مي كند كه اصلاً جا براي شهادت نبود. هر كشته شدني كه شهادت نيست؛ كشته شدنِ با شرايطي، شهادت است. آن شرايط، در آن جا نبود و اگر امام حسن(عليه السّلام)، در آن روز كشته مي شدند، شهيد نشده بودند. امكان نداشت كه آن روز كسي بتواند در آن شرايط، حركت مصلحت آميزي انجام بدهد كه كشته بشود و اسمش شهادت باشد و انتحار نكرده باشد. در زمان امام مجتبي تفكر انقلابيِ اسلامي، دوباره به شكل نهضت درآمد راجع به صلح، از ابعاد مختلف صحبت كرده ايم؛ اما حالا مسأله اين است كه

بعد از صلح امام حسن مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام)، كار به شكلي هوشمندانه و زيركانه تنظيم شد كه اسلام و جريان اسلامي، وارد كانال آلوده يي كه به نام خلافت - و در معنا سلطنت - به وجود آمده بود، نشود. اين، هنر امام حسن مجتبي عليه السّلام) بود. امام حسن مجتبي كاري كرد كه جريان اصيل اسلام - كه از مكه شروع شده بود و به حكومت اسلامي و به زمان اميرالمؤمنين و زمان خود او رسيده بود - در مجراي ديگري، جريان پيدا بكند؛ منتها اگر نه به شكل حكومت - زيرا ممكن نبود - لااقل دوباره به شكل نهضت جريان پيدا كند. اين، دوره ي سوم اسلام است. اسلام، دوباره نهضت شد. اسلام ناب، اسلام اصيل، اسلام ظلم ستيز، اسلام سازش ناپذير، اسلام دور از تحريف و مبرّا از اين كه بازيچه ي دست هواها و هوسها بشود، باقي ماند؛ اما در شكل نهضت باقي ماند. يعني در زمان امام حسن(عليه الصّلاةوالسّلام)، تفكر انقلابيِ اسلامي - كه دوره يي را طي كرده بود و به قدرت و حكومت رسيده بود - دوباره برگشت و يك نهضت شد. البته در اين دوره، كار اين نهضت، به مراتب مشكلتر از دوره ي خود پيامبر بود؛ زيرا شعارها در دست كساني بود كه لباس مذهب را بر تن كرده بودند؛ درحالي كه از مذهب نبودند. مشكليِ كار ائمه ي هدي عليهم السّلام)، اين جا بود. البته من از مجموعه ي روايات و زندگي ائمه(عليهم السّلام) اين طور استنباط كرده ام كه اين بزرگواران، از روز صلح امام مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام) تا اواخر، دايماً درصدد بوده اند كه اين نهضت را مجدداً به شكل حكومت علوي و اسلامي در بياورند و سر پا كنند. در اين زمينه،

رواياتي هم داريم. البته ممكن است بعضي ديگر، اين نكته را اين طور نبينند و طور ديگري ملاحظه بكنند؛ اما تشخيص من اين است. ائمه مي خواستند كه نهضت، مجدداً به حكومت و جريان اصيل اسلامي تبديل بشود و آن جريان اسلامي كه از آغشته شدن و آميخته شدن و آلوده شدن به آلودگيهاي هواهاي نفساني دور است، روي كار بيايد؛ ولي اين كار، كار مشكلي است. نياز جوامع اسلامي، شناسايي اصالتهاي اسلام از لابلاي حرفهاي گوناگون در دوران دوم نهضت - يعني دوران خلافت خلفاي سفياني و مرواني و عباسي - مهمترين چيزي كه مردم احتياج داشتند، اين بود كه اصالتهاي اسلام و جرقه هاي اسلام اصيل و قرآني را در لابلاي حرفهاي گوناگون و پراكنده ببينند و بشناسند و اشتباه نكنند. بي خود نيست كه اديان، اين همه روي تعقل و تدبر تكيه كرده اند. بي خود نيست كه در قرآن كريم، اين همه روي تفكر و تعقل و تدبر انسانها تكيه شده است؛ آن هم درباره ي اصليترين موضوعات دين، يعني توحيد. توحيد، فقط اين نيست كه بگوييم خدايي هست، آن هم يكي است و دو نيست. اين، صورت توحيد است. باطن توحيد، اقيانوس بيكرانه يي است كه اولياي خدا در آن غرق مي شوند. توحيد، وادي بسيار با عظمتي است؛ اما در چنين وادي با عظمتي، باز از مؤمنين و مسلمين و موحدين خواسته اند كه با تكيه به تفكر و تدبر و تعقل، پيش بروند. واقعاً هم عقل و تفكر مي تواند انسان را پيش ببرد. البته در مراحل مختلف، عقل به نور وحي و نور معرفت و آموزشهاي اولياي خدا، تجهيز و تغذيه مي شود؛ ليكن بالاخره آنچه كه پيش مي رود، عقل است.

بدون عقل، نمي شود هيچ جا رفت. ملت اسلامي، در تمام دوران چندصدساله يي كه چيزي به نام خلافت، بر او حكومت مي كرد، يعني تا قرن هفتم كه خلافت عباسي ادامه داشت (البته بعد از انقراض خلافت عباسي، باز در گوشه و كنار، چيزهايي به نام خلافت وجود داشت؛ مثل زمان مماليك در مصر و تا مدتها بعد هم در بلاد عثماني و جاهاي ديگر) آن چيزي كه مردم احتياج داشتند بفهمند، اين بوده كه عقل را قاضي كنند، تا بدانند آيا نظر اسلام و قرآن و كتاب الهي و احاديث مسلّمه راجع به اولياي امور، با واقعيت موجود تطبيق مي كند، يا نه. اين، چيز خيلي مهمي است. به نظر من، امروز هم مسلمانان همين را كم دارند. امروز، جوامع اسلامي و كساني كه گمان مي كنند در نظامهايي كه امروز در دنيا به نام اسلام وجود دارد، تعهدي دارند؛ مثل بسياري از علما و متدينان، بسياري از توده هاي مردم، مقدسان و غيرمقدسان - به آنهايي كه لااباليند و به فكر حاكميت دين نيستند و تعهدي براي خودشان قايل نمي باشند، كاري نداريم و فعلاً در اين بحث، وارد نيستند - اگر اينها فقط فكر كنند ببينند، آيا آن نظامي كه اسلام خواسته، آن مديريتي كه اسلام براي نظام اسلامي خواسته - كه اين دومي آسانتر است - با آنچه كه آنها با آن روبه رو هستند، تطبيق مي كند يا نه، برايشان مسأله روشن خواهد شد. مردم عادت داده مي شدند كه هيچ چيزي برخلاف ميل خليفه بر زبان نياورند دوران خلافت مرواني و سفياني و عباسي، دوراني بود كه ارزشهاي اسلامي از محتواي واقعي خودشان خالي شدند. صورتهايي باقي ماند؛ ولي

محتواها، به محتواهاي جاهلي و شيطاني تبديل شد. آن دستگاهي كه مي خواست انسانها را عاقل، متعبد، مؤمن، آزاد، دور از آلايشها، خاضعِ عنداللَّه و متكبر در مقابل متكبران تربيت كند و بسازد - كه بهترينش، همان دستگاه مديريت اسلامي در زمان پيامبر(ص) بود - به دستگاهي تبديل شد كه انسانها را با تدابير گوناگون، اهل دنيا و هوي و شهوات و تملق و دوري از معنويات و انسانهاي بي شخصيت و فاسق و فاسدي مي ساخت و رشد مي داد. متأسفانه، در تمام دوران خلافت اموي و عباسي، اين طور بود. در كتابهاي تاريخ، چيزهايي نوشتند كه اگر بخواهيم آنها را بگوييم، خيلي طول مي كشد. از زمان خود معاويه هم شروع شد. معاويه را معروفش كردند؛ يعني مورخان نوشتند كه او آدمي حليم و باظرفيت بوده و به مخالفانش اجازه مي داده كه در مقابلش حرف بزنند و هرچه مي خواهند، بگويند. البته در برهه يي از زمان و در اوايل كارش، شايد همين طور هم بوده است؛ ليكن در كنار اين بُعد، ابعاد ديگر شخصيت او را كمتر نوشته اند: اين كه او چه طور اشخاص و رؤسا و وجوه و رجال را وادار مي كرد كه از عقايد و ايمان خودشان دست بكشند و حتّي در راه مقابله ي با حق، تجهيز بشوند. اينها را خيليها ننوشته اند. البته باز هم در تاريخ ثبت است و همينهايي را هم كه ما الان مي دانيم، باز يك عده نوشته اند. مردماني كه در آن دستگاهها پرورش پيدا مي كردند، عادت داده مي شدند كه هيچ چيزي را برخلاف ميل و هواي خليفه، بر زبان نياورند. اين، چه جامعه يي است؟! اين، چه طور انساني است؟! اين، چه طور اراده ي الهي و اسلامي در انسانهاست كه بخواهند

مفاسد را اصلاح كنند و از بين ببرند و جامعه را جامعه يي الهي درست كنند؟ آيا چنين چيزي، ممكن است؟ «جاحظ» و يا شايد «ابوالفرج اصفهاني» نقل مي كند كه معاويه در دوران خلافتش، با اسب به مكه مي رفت. يكي از رجالِ آن روز هم در كنار او بود. معاويه سرگرم صحبت با آن شخص بود. پشت سر اينها هم عده يي مي آمدند. معاويه مفاخر اموي جاهلي خودش را نقل مي كرد كه در جاهليت، اين جا اين طوري بود، آن طوري بود، پدر من - ابوسفيان - چنين كرد، چنان كرد. بچه ها هم در مسير، بازي مي كردند و ظاهراً سنگ مي انداختند. در اين بين، سنگي به پيشاني كسي كه كنار معاويه اسب مي راند و حركت مي كرد، خورد و خون جاري شد. او چيزي نگفت و حرف معاويه را قطع نكرد و تحمل كرد. خون، روي صورت و محاسنش ريخت. معاويه همين طور كه سرگرم صحبت بود، ناگهان به طرف اين مرد برگشت و ديد خون روي صورت اوست. گفت: از پيشاني تو خون مي ريزد. آن فرد، در جواب معاويه گفت: خون؟! از صورت من؟! كو؟ كجا؟ وانمود كرد كه از بس مجذوب معاويه بوده، خوردن اين سنگ و مجروح شدن پيشاني و ريختن خون را نفهميده است! معاويه گفت: عجب، سنگ به پيشانيت خورده، ولي تو نفهميدي؟! گفت: نه، من نفهميدم. دست زد و گفت: عجب، خون؟! بعد به جان معاويه و يا به مقدسات قسم خورد كه تا وقتي تو نگفتي، شيرينيِ كلام تو نگذاشت كه بفهمم خون جاري شده است! معاويه پرسيد: سهم عطيه ات در بيت المال، چه قدر است؟ مثلاً گفت: فلان قدر. معاويه گفت: به تو ظلم كرده اند، اين

را بايد سه برابر كنند! اين، فرهنگ حاكم بر دستگاه حكومت معاويه بود. كارها در دست متملقان خلفا بود كساني كه در اين دوران، تملق رؤسا و خلفا را مي گفتند، كارها در دست آنها بود. كارها بر اساس صلاحيت و شايستگيشان واگذار نمي شد. اصولاً عرب، به اصل و نسب خيلي اهميت مي دهد. فلان كس، از كدام خانواده است؟ پدرانش، چه كساني بودند؟ اينها حتّي رعايت اصل و نسب را هم نمي كردند. «خالدبن عبداللَّه قصري» كه در زمان عبدالملك، مدتي حاكم عراق و كوفه بود و خيلي هم ظلم و سوء استفاده كرد، در كتابها نوشته اند كه آدمِ بي سروپايي بود و كسي نبود كه او را به خاطر اصل و نسبش به اين كار گماشته باشند؛ اما صرفاً چون نزديك بود، به اين سمت رسيده بود. درباره ي «خالدبن عبداللَّه قصري» نوشته اند كه كسي بود كه مي گفت، خلافت از نبوت بالاتر است: «كان يفضل الخلافة علي النّبوّة»! استدلال هم مي كرد و مي گفت: وقتي شما به مسافرت برويد، كسي را به عنوان خليفه و جانشين خودتان مي گماريد كه به كارهاي خانه و دكانتان رسيدگي كند؛ اين خليفه است. بعد كه به مسافرت رفتيد، مثلاً كاغذي هم مي فرستيد و پيغامي هم به يك نفر مي دهيد كه مي آورد؛ آن رسول است. حالا كدام بالاتر است؟! كدام به شما نزديكتر است؟! آن كس كه شما در رأس خانواده تان گذاشتيد، يا آن كس كه يك كاغذ داديد، تا براي شما بياورد؟! با اين استدلال عوامانه ي ابلهانه، مي خواست ثابت بكند كه خليفه از پيامبر بالاتر است! به چنين آدمي كه چنين ايده يي را تبليغ مي كرد، پاداش مي داد. در زمان عبدالملك و بعضي پسرهاي

او، يك نفر به نام «يوسف بن عمر ثقفي» را مدتهاي مديد بر عراق گماشتند. او سالها حاكم و والي عراق بود. اين شخص، آدم عقده ييِ بدبختي بود كه از عقده يي بودنش، چيزهايي نقل كرده اند. مرد كوچك جثه و كوچك اندامي بود كه عقده ي كوچكيِ جثه ي خودش را داشت. وقتي كه پارچه يي به خياط مي داد تا بدوزد، از خياط سؤال مي كرد كه آيا اين پارچه به اندازه ي تن من است؟ خياط به اين پارچه نگاه مي كرد و اگر مثلاً مي گفت اين پارچه براي اندام شما اندازه است و بلكه زياد هم مي آيد، فوراً پارچه را از اين خياط مي گرفت و دستور مي داد كه او را مجازات هم بكنند! خياطها اين قضيه را فهميده بودند. به همين خاطر، وقتي پارچه يي را به خياط عرضه مي كرد و مي گفت براي من بس است يا نه، خياط نگاه مي كرد و مي گفت نه، اين پارچه ظاهراً براي هيكل و جثه ي شما كم بيايد و بايد خيلي زحمت بكشيم، تا آن را مناسب تن شما در بياوريم! او هم با اين كه مي دانست خياط دروغ مي گويد، ولي خوشش مي آمد؛ اين قدر احمق بود! او همان كسي است كه زيدبن علي(عليه الصّلاةوالسّلام) را در كوفه به شهادت رساند. چنين كسي، سالها بر جان و مال و عِرض مردم مسلط بود. نه يك اصل و نسب درستي، نه يك سواد درستي، نه يك فهم درستي داشت؛ ولي چون به رأس قدرت وابسته بود، به اين سمت گماشته شده بود. اينها آفت است. اينها براي يك نظام، بزرگترين آفتهاست. حق عظيم امام مجتبي ع) بر بقاي اسلام اين جريان، همين طور ادامه پيدا كرد. در كنار اين،جريان مسلمانيِ اصيل، جريان اسلام

ارزشي، جريان اسلام قرآني - كه هيچ وقت با آن جريان حاكم، اما ضد ارزشها كنار نمي آمد - نيز ادامه پيدا كرد كه مصداق بارز آن، ائمه ي هدي عليهم الصّلاةو السّلام) و بسياري از مسلمانانِ همراه آنان بودند. به بركت امام حسن مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام)، اين جريان ارزشي نهضت اسلامي، اسلام را حفظ كرد. اگر امام مجتبي اين صلح را انجام نمي داد، آن اسلام ارزشيِ نهضتي باقي نمي ماند و از بين مي رفت؛ چون معاويه بالاخره غلبه پيدا مي كرد. وضعيت، وضعيتي نبود كه امكان داشته باشد امام حسن مجتبي عليه السّلام) غلبه پيدا كند. همه ي عوامل، در جهت عكس غلبه ي امام مجتبي عليه السّلام) بود. معاويه غلبه پيدا مي كرد؛ چون دستگاه تبليغات در اختيار او بود. چهره ي او در اسلام، چهره يي نبود كه نتوانند موجه كنند و نشان بدهند. اگر امام حسن(ع) صلح نمي كرد، تمام اركان خاندان پيامبر(ص) را از بين مي بردند و كسي را باقي نمي گذاشتند كه حافظ نظام ارزشي اصيل اسلام باشد. همه چيز بكلي از بين مي رفت و ذكر اسلام برمي افتاد و نوبت به جريان عاشورا هم نمي رسيد. اگر بنا بود امام مجتبي عليه السّلام)، جنگ با معاويه را ادامه بدهد و به شهادت خاندان پيامبر منتهي بشود، امام حسين(ع) هم بايد در همين ماجرا كشته مي شد، اصحاب برجسته هم بايد كشته مي شدند، «حجربن عدي»ها هم بايد كشته مي شدند، همه بايد از بين مي رفتند و كسي كه بماند و بتواند از فرصتها استفاده بكند و اسلام را در شكل ارزشيِ خودش باز هم حفظ كند، ديگر باقي نمي ماند. اين، حق عظيمي است كه امام مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام) بر بقاي اسلام دارد. اين هم يك بُعد ديگر از زندگي امام مجتبي

عليه الصّلاةوالسّلام) و صلح آن بزرگوار است كه اميدواريم خداوند به همه ي ما بصيرتي عنايت كند، تا بتوانيم اين بزرگوار را بشناسيم و نگذاريم پرده ي جهالت و غبار بدشناختي يي كه تا مدتها بر چهره ي آن بزرگوار بوده، باقي بماند. يعني حقيقت را بايد همه بفهمند و بدانند كه صلح امام مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام)، همان قدر ارزش داشت كه شهادت برادر بزرگوارش، امام حسين(عليه الصّلاةوالسّلام) ارزش داشت. و همان قدر كه آن شهادت به اسلام خدمت كرد، آن صلح هم همان قدر يا بيشتر به اسلام خدمت كرد. نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم يااللَّه يااللَّه يااللَّه پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ما را در زمره ي تابعان و پيروان اين خاندان قرار بده. ما را قدردان اسلام و قرآن قرار بده. پروردگارا ! مروّجان و حاميان اسلام و قرآن، در هر نقطه يي از نقاط عالم كه هستند، آنها را پيروز و موفق بدار. پروردگارا ! اين نظام مقدس را كه نظامي قرآني و اسلامي است و آرزوي برآورده شده ي اولياي خدا در اين زمان است، به ظهور وليّ و حجتت(عجّل اللَّه تعالي فرجه) متصل بفرما. پروردگارا ! روح مطهر بنيانگذار اين نظام و اين دستگاه را با ارواح مطهره ي انبيا و اوليا محشور بفرما. پروردگارا ! اين ملت را كه سخت ترين امتحانها را در راه تو و براي حفظ دين تو داده اند، همواره مؤيد و منصور بدار. فضل و رحمت خودت را بر اين مردم نازل كن. دشمنان آنان را سركوب و منكوب بگردان. پروردگارا ! مشكلات آنها را يكي پس ازديگري حل بفرما. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، دلهاي ما را با يكديگر متصلتر و وابسته تر بگردان. پروردگارا

! به حق محمّد و آل محمّد، دستها و سر انگشتهاي دشمن را از ميان ما قطع كن. پروردگارا ! ما را در راه خودت، ثابت قدم بدار. قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) را از ما راضي و خشنود بگردان. پروردگارا ! آنچه كه گفتيم و شنيدم و كرديم و انجام خواهيم داد، در راه خودت، براي خودت و مقبول درگاهت قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 9 ، ص 53 2) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 16 ، ص 15

بيانات در ديدار با اعضاى ستاد برگزارى كنفرانس جهانى اهل بيت(ع)

بيانات در ديدار با اعضاي ستاد برگزاري كنفرانس جهاني اهل بيت(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هدف اين است كه مسلمانان اختلافات مذهبي و طايفه يي را كم كنند اولاً از آقايان كه زحمت كشيدند و با اين كه ماه رمضان است، اين جلسه را تشكيل دادند - مخصوصاً از جناب آقاي مسعودي كه قاعدتاً از قم تشريف آورده اند - خيلي متشكرم؛ همچنان كه به خاطر قبول مسؤوليت در بخشهاي مختلف اين كارِ دسته جمعي تشكر مي كنم. ثانياً هدف از اين حركت بايد هميشه به طور دقيق در مقابل چشم باشد؛ والّا ممكن است خداي نكرده تصميمي بگيريم، چيزي را اضافه يا كم كنيم كه اصل هدف را خراب كند. البته اين فكر را دوستان متعددي در طول زمان با من مطرح كردند؛ بخصوص بعضي از آنان روي اين قضيه خيلي هم تأكيد مي كردند. از مدتها پيش اين معنا در ذهنم آمده بود و قصد داشتم كه آن وقتها خدمت امام هم مطرح كنم و مي دانستم كه ايشان هم اين طور كارها را مي پسندند. هدف از اين كار آن است كه با شعار وحدت مسلمين، كه شعار درست و ضروري يي

هم است و من از قديم اين اعتقاد و تفكر را داشتم و دارم و آن را يك مسأله ي استراتژيك مي دانم - يك مسأله ي تاكتيكي و مصلحتي هم نيست كه حالا بگوييم مصلحت ما ايجاب مي كند كه با مسلمين غير شيعه ارتباطات داشته باشيم - مسلمانان، بتدريج اين اختلافات مذهبي و طايفه يي را كم كنند و از بين ببرند؛ چون در خدمت دشمنان است. ما با اين انگيزه ي صحيح، مسأله ي وحدت مسلمين را در جمهوري اسلامي، يك مسأله ي اساسي قرار داده ايم. امام بارها فرمودند، ارگانهاي مختلف جمهوري اسلامي نيز بر اين اساس برنامه ريزي و طراحي و تلاش كردند و ماها هم سخنراني كرديم. وقتي كه شعار وحدت اسلامي مي دهيم، چرا شعار وحدت شيعي ندهيم؟ اين كار درست و دسته جمعي موجب شد كه ما از يك چيز واضح غفلت كنيم و آن، اين است كه شيعه را - كه در دنيا جمعيت عظيمي هستند و در امور سياسي و اجتماعي مناطقي از عالم تأثير دارند و خودشان را به جمهوري اسلامي و به ايران شيعي متصل مي دانند - بتدريج با خودمان بيگانه كنيم. يعني كساني در دنيا پيدا مي شوند كه به نام شيعه و به عنوان داعيه و مركزيت شيعه حرف بزنند و كساني از ضعاف هم به آنها توجه كنند؛ اين خسارت است. مركز شيعه اين جاست. علم شيعه، فقه شيعه، معارف شيعه، علماي شيعه، و حالا كه بحمداللَّه حكومت شيعه و اين سياست به اين عظمت و اين قدرت هم در اين جاست - يعني اغلبيت قطعي شيعه - آن وقت درعين حال افراد و يا احياناً سازمانهاي كوچكي در گوشه و كنار عالم پيدا بشوند و به نام

شيعه حرف بزنند و قبض و بسط كنند و به خيال خودشان از حقوق ضايع شده يي كه آنها ادعا مي كنند، دفاع كنند و تصور برود كه در منظر و مرئاي جمهوري اسلامي، اين حقوق ضايع مي شود. اگر چنين تصور و توهمي بشود، اصلاً خسارت بزرگي است. ما وظيفه داريم در كنار آن شعار و عمل به وحدت - كه يك برنامه و يك عمل قطعي است - شيعه را در همه جاي عالم، به عنوان يك مجموعه ي متصل و ملحق به جمهوري اسلامي جمع كنيم. وقتي كه ما شعار وحدت اسلامي مي دهيم، چرا شعار وحدت شيعي ندهيم و در داخل شيعه، به فكر ايجاد يك وحدت نباشيم؟ البته شيعه در نگاه وسيعتر، شيعه ي اثني عشري، شيعه ي زيدي و شيعه ي اسماعيلي را شامل مي شود كه اينها در دنيا هستند و مشتركات زياد و تأثيرات سياسي هم دارند؛ ولي متفرقند. البته در بين آنان، آدمهاي ناباب و بد نيز هستند؛ كمااين كه در داخل جمهوري اسلامي هم كه افراد شيعه ي دوازده امامي خاص و خالصي زندگي مي كنند، آدمهاي بدي هم وجود دارند كه با انقلاب و نظام و سياست بدند؛ اما با دشمن اسلام خوبند! چنين كساني، هرجا و هرطور باشند، از ما نيستند. آن بحث ديگري است؛ ليكن شيعه در دنيا بايد مركزيت خودش را پيدا كند. الان در هند و پاكستان و كشورهاي عربي، ميليونها شيعه وجود دارد و غالباً اقليتهايي هستند كه به آنان فشار مي آيد؛ چه آن جاهايي كه مسلمين در فشارند، چه آن جاهايي كه حتّي مسلمين در فشار نيستند، اما آنان در فشارند. بنابراين، جايي لازم است كه از آنها حمايت بكند و آن، اين جاست. ما اگر

بخواهيم اين مركزيت را تثبيت و تحكيم بكنيم، بايد با شيعه ي دنيا تعارف داشته باشيم، آنان را بشناسيم، بيايند، بروند و بدانند كه با جايي ارتباط دارند. ما از اوايل انقلاب، حتماً از اين كار غفلت داشتيم. اين كاري كه الان انجام مي گيرد، كاري است كه خيلي دير دارد انجام مي گيرد. عميقترين معارف اسلامي در ايران است پس، ما هدف جمع و اجتماع و جذب داريم؛ اما هدف دفع و پراكندنِ بيش از آنچه كه هست، نداريم. هر برنامه يي كه انجام مي گيرد، بايستي به طور كامل، يا نزديك به كامل و به شكل متكامل، اين اهداف را تضمين كند. يعني اگر ما اجتماعي درست مي كنيم، بايستي اين اجتماع موجب بشود كه جذب گردند؛ نه اين كه گروههايي از شيعه دفع بشوند، تبعيضي بشود، بي اعتنايي و تحقيري صورت گيرد و خداي نكرده تفكر و حرف ضعيفي مطرح بشود و احساس كنند كه در اين جا عمق نيست؛ درحالي كه عميقترين معارف اسلامي - نه فقط معارف شيعي - در ايران است. شايد برادران به اين نكته توجه داشته باشند، آنچه كه الان متفكران ايراني در باب مسايل اسلامي بحث كرده اند - معارف كلي اسلامي، مثل تفكرات مرحوم شهيد مطهري - به مراتب عميقتر و قويتر است از آنچه كه متفكران روشنفكر معروف دنيا، از اخوان المسلمين، سيّد قطب، رشيد رضا، عبده و ديگران مطرح كرده اند. تفكرات مرحوم طباطبايي و مرحوم مطهري - اين متفكران شيعه - در زمينه هاي اجتماعي و مباحث عمومي اسلام، عميقتر از همه است؛ مباحث تخصصي، مثل فقه و عرفان و فلسفه و اينها كه جاي خود دارد. نبايد اين گونه باشد كه ما در باب مسايل شيعه، ناگهان

بحثي را ارايه كنيم كه بحث سبك و كم مايه و رقيقي باشد؛ بحث خيلي عميقي نباشد. اين كار ممكن است به جاي جذب، موجب دفع بشود. پس، نكته ي اول اين است كه هدف از اين اجتماع بايستي دايماً مورد نظر باشد. ما مي خواهيم شيعه را براي وحدت آماده تر كنيم نكته ي دوم اين است كه هر كار مثبت، آن جنبه ي اثباتيش مورد نظر است؛ جنبه ي نفي يي آن - يعني نفي افراد و چيزهاي ديگر - اصلاً بايد در آن نيايد. مثلاً در برگزاري همين كنفرانس، هيچ نبايستي مسأله ي وحدت اسلامي كه اين همه روي آن سرمايه گذاري كرده ايم و واقعاً هم امر بسيار مهمي است و در درجه ي اول اهميت قرار دارد، نقض بشود. به اين معنا توجه بكنيد كه در سمينار، در مباحث، در شعارها، در سخنرانيهايي كه انجام خواهد گرفت و در قطعنامه ي سمينار، مرتب بايد بر روي وحدت اسلامي تكيه بشود. شايد بتوان اين را يكي از اهداف سمينار قرار داد و در جمع اعلامش كرد. ما بايد بگوييم كه مي خواهيم در اين تجمع، شيعه را كه يكي از اطراف قضيه ي وحدت است، براي وحدت آماده تر كنيم. ما در خانواده ي اسلامي، يك عضو حجيم هستيم. تأثير ما شيعيان در ايجاد وحدت، تأثير زيادي است. ما مي توانيم تأثير زيادي در همه جاي دنيا بگذاريم. اين مجموعه دور هم جمع شده اند كه درباره ي وحدت - از جمله، وحدت اسلامي - تصميم خودشان را بگيرند. در سخنرانيهاي اين سمينار، مرتب بايد خطرات تفرقه و اطماع استكباري دشمن را از ايجاد تفرقه و تقويت گرايشهاي طايفه يي تذكر بدهيم. مرتب مي خواهند گرايشهاي منفي را رواج بدهند. ما هم گرايشهاي مثبت داريم،

هم گرايشهاي منفي. گرايش مثبت اين است كه من خودم را وابسته ي به مجموعه يي مي دانم. گرايش منفي يا نافي اين است كه وابستگي خودم را به معناي لگد زدن به ديگران بدانم؛ مثل ناسيوناليسم منفي يا نافي. ما ناسيوناليسم را به معناي مثبتش قبول داريم. هر كس بايد به ميهن خودش علاقه داشته باشد. مگر مي شود كسي از ميهن خودش دور باشد؟ ناسيوناليسم به اين معنا چيز خوبي است؛ اما به اين معنا كه چون من اهل اين جا هستم، پس بايستي عليه همه ي ملتهاي ديگر توطئه كنم و بدخواه آنان باشم و عليه آنان كيد و مكر داشته باشم، اين بد است؛ يعني اثبات وابستگي من به اين جا، جزييت من از خانواده ي عمومي و جهاني را نفي كند. معمولاً اين ناسيوناليستها، وقتي كه گرايش ناسيوناليستي در يك جا خيلي قوي مي شود، اين طوري هستند. علي ايّ حال، توجه بكنيد كه اين، آن را نقض نكند؛ يعني در برنامه ها مورد توجه باشد. ...(1) سعي كنيد مايه ي علمي سمينار را بالا ببريد نكته ي آخر اين است كه اگر سمينار مايه داشت، يعني حرف حسابي در آن وجود داشت، اينهايي را كه آمده اند، بيش از هديه و پول و پذيرايي و هتل و از اين قبيل، خوشحال خواهد كرد؛ والّا اگر براي آنان هتل خيلي عالي گرفتيد و آمدند و بعد هم وقت رفتن، مقداري هدايا و كيف يادگاري و تجملات و خودكار و امثال آن به آنان داديد، مي روند و مي گويند كه هداياي زيادي دادند؛ اما سمينار، سمينار پوچي بود. آدمهاي حسابي آنها، اين گونه خواهند گفت. مثل اين كه گاهي شماها خودتان به يك جاي دنيا مي رويد و مي گوييد حرفي نداشتند؛ حرفِ مفت

بود. اين، آبروريزي است. اما اگر يك چيز پُرمغز و درست و حسابي بود، و لو كيف يادگاري و نظير آن هم به آنها نداديد، مثلاً مي گويند علمشان زياد است، اخلاقشان خوب است، ولي گدا هستند، يا به قول ايشان يك خرده كنسكند! البته من نمي خواهم كه به اسلام و به جمهوري اسلامي كنسك هم بگويند؛ اين هم مصلحت نيست. كنسك نبودن يك چيز است، ولخرج بي عقل بودن هم يك چيز ديگر است. به اين نكته هم بايد توجه بكنيد كه اين طور نشود كه بگويند پول دستشان است، اما نمي فهمند چه كار بكنند. همه كار بميزان باشد؛ منتها در كنار اين كار، بايستي كارهاي درست و حسابي دربيايد. در كنار اين كنفرانس، ما به يك مجمع تحقيقات دروس فقهي احتياج داريم من از قبل هم اين صحبت را با آقايان كرده ام كه ما بعداً به يك مجمع دروس فقهي احتياج داريم كه بايستي ان شاءاللَّه در كنار اين كنفرانس ايجاد بشود. اين كنفرانس بايد هر چند وقت يك بار تشكيل بشود؛ اما در كنار آن، بايد يك مجمع تحقيقات دروس فقهي به وجود بيايد. اين كارهايي كه بعضي از كشورهاي ديگر مي كنند، كارهايي است كه اصلاً كار ماست؛ يعني آنها ظرفيتش را ندارند. اين مباحث فقهي كه در دنيا مطرح است و بايد حل فقهي بشود، اگر بتواند از لحاظ علمي در جايي در دنيا حل بشود، آن جا ايران است. جاهاي ديگر واقعاً حل نمي شود؛ آقايان اين را بدانند. از لحاظ علمي، يعني از لحاظ فن فقاهت و توانايي قدرت استنباط از كتاب و سنت، رب النوع آن اين جا پيش ماست؛ انبارش ايران است. اگر يك وقت هم در گوشه

و كنار، آدم بااستعدادي در فلان دانشگاه ديني يا علمي فلان كشور باشد، يك مورد نمونه است؛ قدرت حل علمي مسايل را ندارند. واقعاً اگر يك فقيه خوب ما به مجمع آنها برود، از همه ي آنها سر است. اين، يك چيز واقعي است كه شايد بعضي از آقايان ندانند؛ ليكن بدانيد كه اين طور است. در اين جا علما و فقهاي ما، خيلي بالاتر از فقهاي خوب آنها هستند. آنهايي كه سواد ندارند كه هيچ؛ از با سوادهاي آنها هم خيلي بالاتر و بهترند. فرض كنيد كه شما بخواهيد يكي از فضلاي قم را با مفتي ديار مصر مقايسه كنيد. قطعاً فضلاي دست به كار فعلي قم ما، به مراتب بهتر از آن آقا هستند. نه اين كه يك ذره بهترند؛ خيلي بهترند؛ درس خوانده و فاضل و خوشفكر و قوي و اهل استنباطند. خلاصه، اين كارهاي فقهي بايد در اين جا انجام بگيرد؛ جايش تهران و قم و ايران ماست. اگر آنها مجامعي تشكيل داده اند و توانسته اند چنين كارهايي بكنند، چون زمينه خالي بوده و كسي نبوده است؛ ولي بايد ما اين كارها را انجام بدهيم. بايستي ان شاءاللَّه زمينه ي اين كار هم در اين جا فراهم بشود، و اين نمي شود، مگر اين كه اين سمينار از لحاظ علمي، سمينار موفقِ پُراستخوانِ پُرمغزي باشد. ما هميشه اصرار هم داريم كه هرچه مي توانيد، اين چيزها را كم خرجتر دربياوريد. اين، بهتر و با مصلحت واقعي مغتنمتر است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بر كاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v از آن جا كه اين سخنراني در جمع محدودي ايراد شده و قسمتي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمت حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به

درج آن خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز بيست وسوم ماه مبارك رمضان)

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز بيست وسوم ماه مبارك رمضان) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين احكام سفر در ماه مبارك رمضان طي مسافتي به قدر هشت فرسنگ، موجب مي شود كه نماز انسان در حال سفر، قصر بشود و روزه هم برداشته شود. البته، چه به صورت مستقيم اين سفر هشت فرسنگ طي بشود - يعني در حدود 44 يا 45 كيلومتر - و چه به صورت رفت وبرگشت هشت فرسنگ بشود؛ يعني چهار فرسنگ برويد و همان راه، يا به قدر آن راه را برگرديد. اين را همه مي دانند كه اگر در ماه مبارك رمضان، كسي سفر كرد - با شرايطي كه دارد - و اين مقدار فراسخ را رفت، روزه از او برداشته است؛ يعني طبق نظر شيعه، روزه ي در حال سفر حرام است. البته اهل سنت هم در سفر روزه را واجب نمي دانند؛ اما حرام هم نمي دانند و مي گويند، مي شود انسان در سفر روزه بگيرد. علماي شيعه معتقدند كه نه، در حال سفر روزه جايز نيست. حالا اگر اين سفر بخواهد تحقق پيدا كند، شرايطي دارد كه در رساله ها آن را مفصلاً ذكر كرده اند. يكي از شرايطي كه من امروز خواستم عرض بكنم، اين است كه انسان بايد از حد ترخص خارج گردد، تا احكام سفر مترتب بشود. فرض كنيد شما از شهري كه در آن ساكن هستيد، يا قصد اقامه ي ده روز كرده ايد، مي خواهيد روز ماه رمضان به مسافرت برويد. مادامي كه از حد ترخص خارج نشده ايد، اگر نماز خوانديد، حق نداريد

شكسته بخوانيد و حق نداريد روزه تان را بشكنيد. وقتي از حد ترخص عبور كرديد و گذشتيد، آن وقت احكام سفر، بار خواهد شد. حد ترخص هم اين است كه شما به جايي برسيد كه ديوارهاي شهر را ديگر نبينيد و شبح شهر در آن جا ديده نشود. بعضيها وقتي مي خواهند در روز ماه رمضان مسافرت كنند، مثلاً ساعت 8 صبح قصد دارند سفر بروند، چون مي دانند كه بعد از سفر، روزه ي آنها شكسته خواهد شد، از صبح كه هنوز سفر نرفتند، احكام روزه را ديگر بر خودشان مترتب نمي كنند. صبح مي نشينند صبحانه مي خورند و هنوز سفر شروع نشده، يا از حد ترخص خارج نشده، آثار سفر را بار مي كنند! اين، درست نيست. آن روزي كه شما قصد داريد مسافرت كنيد، هنوز روزه هستيد. بعد از آن كه اذان صبح گفته شد، شما صائم هستيد و تا وقتي كه سفر شروع نشده است و از حد ترخص خارج نشده ايد، حق نداريد هيچيك از مبطلات را انجام بدهيد. تكبر، مانع راه كمال انساني يكي از صفاتي كه مانع راه كمال انساني است و در قرآن، به عبارات گوناگون و در جاهاي فراوان و همچنين در روايات و فرمايشهاي ائمه (عليهم السلام)، نسبت به آن صفت پرهيز داده شده ايم و بر حذر داشته شده ايم، صفت تكبر و خودبزرگ بيني است. اين صفت، براي پيشرفت انسان در مدارج معنوي، چيز بسيار خطرناكي است. هدف نهايي از اين همه جنجالهايي كه از اول تاريخ بوده است - يعني آمدن پيامبران، مبارزات فراوان، دوصف شدن حق و باطل، جنگها، نبردها، درگيريها، صبرها بر مشكلات، تلاش عظيم اهل حق، حتّي تشكيل حكومت اسلامي و استقرار عدل اسلامي -

تكامل و كمال انسان و نزديك شدن او به خداست. همه چيز، مقدمه ي اين است؛ ولي تكبر حالتي است كه اگر در كسي وجود داشت، او دچار خودشگفتي مي شود و وقتي خودش، كارش، معلوماتش و خصوصياتِ فرديش را مورد توجه قرار مي دهد، حس اعجاب به او دست مي دهد و به نظرش بزرگ و زيبا و مطلوب مي آيد. شايد بشود گفت كه بزرگترين مانع و بدترين درد و بيماري در راه تكامل بشري، عبارت از خود را بزرگ ديدن، خود را پاك و بي غش ديدن، خود را قدرتمند و توانا ديدن و خود را برتر از ديگران مشاهده كردن است. انسان عابد هم ممكن است تكبر بورزد يكي از خصوصيات تكبر، اين است كه انسان خودش را از ديگران بزرگتر ببيند. معناي تكبر اين نيست؛ اين يكي از خصوصيات تكبر است. اين، چيز خيلي خطرناك و عجيبي است. انسان وقتي آيات قرآن را ملاحظه مي كند، مي بيند روي اين صفت - كه با اسمهاي گوناگوني هم از آن ياد شده: استعلا، علوّ، استكبار، تكبر - خيلي تكيه شده و انسان مؤمن كه در راه خدا حركت مي كند، از اين خصوصيت خيلي برحذر داشته شده است. براي كسي كه خود را مقتدر ببيند، تكبر فرق نمي كند. اين، نوعي از تكبر است. انسان خود را داراي قدرت و غنا و بي نيازي احساس كند، يا خود را داراي علم و دانش احساس كند و هر چيزي كه به او عرضه مي شود، چون به علم و دانش خود خيلي معتقد است، همه چيز را با دانش خود تطبيق بكند؛ هرچه در دايره ي علم او گنجيد، آن درست است؛ هر چيزي در

دايره ي علم او نگنجيد، آن را رد خواهد كرد! اين هم شعبه يي از تكبر و يكي از انواع خطرناك آن است. حتّي براي كساني هم كه اهل عبادت و زهد و توجه به خدا و تلاش معنوي هستند، تكبر در كار و رشته ي خودشان وجود دارد. همان عُجبي كه انسانِ عابد و زاهد، به عبادت خود پيدا مي كند، يكي از شعب تكبر است؛ خود را بزرگ ديدن، خود را پاك ديدن، خود را برتر از ديگران ديدن. شب قدر را كسي به دعا و مناجات و گريه و توجه به خدا و نماز و استغفار و امثال اينها بگذراند، بعد فرداي آن روز، وقتي كه در بين جمع مي آيد و مردم را در خيابانها مشغول كار خودشان مي بيند، در دل خود بگويد: اي بيچاره ها! شما ديشب در چه حالي بوديد، ما چه حالي داشتيم؛ شما غافل بوديد! يعني خود را از ديگران بالاتر حساب كند و اين چنين بپندارد. هركدام از اينها باشد، براي پيشرفت تكاملي انسان، سم قاتل است. امثال ما افراد معمولي، دچار تكبرهاي عاميانه هستيم. آن كساني كه در درجات معنوي سير مي كنند و مقامات بالاتري را مي بينند، آنها هم در هر رتبه و شأني كه باشند، ممكن است دچار تكبر و اعجاب به نفس و خودبزرگ بيني بشوند، كه براي آنها خطر عظيمي است. اين، براي هر كسي در هر مرتبه يي، خطر است. قدم اول، شكستن خويشتن و خود را فقير مطلق ديدن است قدم اول در راه خدا، شكستن خويشتن و خود را فقير و تهيدستِ مطلق ديدن است. يعني انسان در عين قدرت و ثروت و علم و برخورداري از

مزايا و محاسن و خصوصيات مثبت و در اوج دارايي و توانايي، واقعاً - نه به صورت تعارف - خود را در مقابل خدا، نيازمند و تهيدست و محتاج و كوچك و حقير ببيند. اين، آن روحيه ي كمال انساني است كه البته بايد با تمرين به اين جاها رسيد. شنيدم مرحوم حاج ميرزا جواد آقاي تبريزي معروف - كه از بزرگان اوليا و عرفا و مردان صاحبدلِ زمان خودش بوده است - اوايلي كه براي تحصيل وارد نجف شد، با اين كه طلبه بود، ولي به شيوه ي اعيان و اشراف حركت مي كرد. نوكري دنبال سرش بود و پوستيني قيمتي روي دوشش مي انداخت و لباسهاي فاخري مي پوشيد؛ چون از خانواده ي اعيان و اشراف بود و پدرش در تبريز ملك التجار بوده يا از خانواده ي ملك التجار بودند. ايشان، طلبه و اهل فضل و اهل معنا بود و بعد از آن كه توفيق شامل حال اين جوان صالح و مؤمن شد، به درِ خانه ي عارف معروف آن روزگار، استاد علم اخلاق و معرفت و توحيد، مرحوم آخوند ملاحسينقلي همداني - كه در زمان خودش در نجف، مرجع و ملجأ و قبله ي اهل معنا و اهل دل بوده است و حتّي بزرگان مي رفتند در محضر ايشان مي نشستند و استفاده مي كردند - راهنمايي شد. روز اولي كه مرحوم حاج ميرزا جوادآقا، با آن هيأتِ يك طلبه ي اعيان و اشراف متعين، به درس آخوند ملاحسينقلي همداني مي رود، وقتي كه مي خواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسينقلي همداني، از آن جا صدا مي زند كه همان جا - يعني همان دمِ در، روي كفشها - بنشين. حاج ميرزا جواد آقا هم همان جا مي نشيند. البته به او برمي خورد و احساس اهانت

مي كند؛ اما خودِ اين و تحمل اين تربيت و رياضت الهي، او را پيش مي برد. جلسات درس را ادامه مي دهد. استاد را - آن چنان كه حق آن استاد بوده - گرامي مي دارد و به مجلس درس او مي رود. يك روز در مجلس درس، او كه در اواخر مجلس هم نشسته بود، بعد كه درس تمام مي شود، مرحوم آخوند ملاحسينقلي همداني، به حاج ميرزا جوادآقا رو مي كند و مي گويد: برو اين قليان را براي من چاق كن و بياور! بلند مي شود، قليان را بيرون مي برد؛ اما چه طور چنين كاري بكند؟! اعيان، اعيان زاده، جلوي جمعيت، با آن لباسهاي فاخر! ببينيد، انسانهاي صالح و بزرگ را اين طور تربيت مي كردند. قليان را مي برد، به نوكرش كه بيرون در ايستاده بود، مي دهد و مي گويد: اين قليان را چاق كن و بياور. او مي رود قليان را درست مي كند و مي آورد به ميرزا جوادآقا مي دهد و ايشان قليان را وارد مجلس مي كند. البته اين هم كه قليان را به دست بگيرد و داخل مجلس بياورد، كار مهم و سنگيني بوده است؛ اما مرحوم آخوند ملاحسينقلي مي گويد كه خواستم خودت قليان را درست كني، نه اين كه بدهي نوكرت درست كند. اين، شكستن آن منِ متعرض ِ فضولِ موجب شركِ انساني در وجود انسان است. اين، آن منيت و خودبزرگ بيني و خودشگفتي و براي خود ارزش و مقامي در مقابل حق قايل شدن را از بين مي برد و او را وارد جاده يي مي كند و به مدارج كمالي مي رساند كه مرحوم ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي به آن مقامات رسيد. او در زمان حيات خود، قبله ي اهل معنا بود و امروز قبر آن بزرگوار، محل توجه اهل

باطن و اهل معناست. بنابراين، قدم اول، شكستن منِ دروني هر انساني است كه اگر انسان، دايم او را با توجه و تذكر و موعظه و رياضت - همين طور رياضتها - پَست و زبون و حقير نكند، در وجود او رشد خواهد كرد و فرعوني خواهد شد. همه ي مفاسد عالم، زير سر منيتهاي افراد بشر است همه ي مفاسد عالم، زير سر منيتهاي افراد بشر است. همه ي ظلمها، همه ي تبعيضها، همه ي جنگها و خونريزيها، همه ي قتلهاي نابه حقي كه در دنيا اتفاق مي افتد، همه ي كارهايي كه زندگي را بر بشر تلخ مي كند و انسان را از سعادت خود دور مي نمايد، زير سر اين منيت و فرعون دروني يي است كه در باطن من و شماست. اگر او را مهار نكنيم و اين اسب سركش را كه در وجود ماست، دهنه نزنيم، بسيار خطرناك خواهد بود. نه فقط براي خود انسان خطرناك است، بلكه به قدر شأن و تأثير و شعاع وجودي هر كسي، براي دنياي خارج از وجود و باطن خود او، خطرناك است. اين منيت كه خود انسان را به خاك سياه مي نشاند، به هر اندازه يي كه يك انسان قدرت دارد در دنياي خارج و واقعي تأثير بگذارد، به همان اندازه فساد ايجاد خواهد كرد. به همين خاطر است كه در قرآن مي فرمايد: «أ ليس في جهنّم مثوي للمتكبّرين»(1): جهنم جايگاه متكبران است. گناهها، فسادها و بدبختيها، از تكبر ناشي مي شود. كبرِ انسانهاست كه دنيايي را در باطن خود آنها و همچنين در فضاي محيطِ به آنها به وجود مي آورد كه در آن دنيا، شيطان مسلط و همه كاره است. داستان سليمان، ماجرايي خيلي عجيب در اين سوره ي

مباركه ي نمل، من تأمل مي كردم. ماجراي سليمان پيامبر(علي نبيّناوعليه السّلام) كه در اين سوره، مقداري از آن ذكر شده، خيلي عجيب است. تقريباً همه ي قضايا، دور همين محور دور مي زند. سوره، با ماجراي موسي شروع مي شود و به فرعون - كه علوّ و استكبار فرعوني را ذكر مي كند - منتهي مي شود. يعني اين كه يك انسان، به قدرت و عزت ظاهري خود، آن قدر ببالد كه دنيايي از او به وجود بيايد كه از فرعون به وجود آمد. بلافاصله وارد قضاياي سليمان و داود مي شود: «و لقد اتينا داود و سليمان علما»(2). خداي متعال، علم و مُلك و قدرت را به اينها داد؛ تا جايي كه سليمان به مردمي كه در اطرافش بودند، خطاب كرد و گفت: «و اوتينا من كلّ شي ء»(3). همه ي امكاناتي كه براي يك قدرت يگانه لازم است، خداي متعال به سليمان عطا كرده بود. مُلك سليماني، حكومت سليماني، محصول تلاش چندصد ساله ي بني اسرائيل است؛ يعني حق، همان حقي كه موسي آن را بر فرعون عرضه كرد. آن كلمه ي توحيدي كه در بني اسرائيل، ساليان درازي تعقيب شد، مظهر حكومت اين حق و كلمه ي توحيد، حكومت داود است و بعد از او، حكومت سليمانِ پيامبر كه حكومت عجيبي است. سليمان با آن قدرت، در مقابل خدا خاضع بود تمام داستان سليمان، از اول تا آخر - تقريباً آن مقداري كه خداي متعال در اين سوره ذكر مي كند - پيرامون اين نكته است كه اين انسان مقتدرِ عظيم الشأني كه نه فقط كليدهاي قدرت مادّي و معمولي و عادي، بلكه كليدهاي قدرت معنوي و همچنين كليدهاي قدرت غيرمعتاد و غيرمعمولي، در اختيار او بوده و يك قدرت بي نظير داشته كه

هيچ كسي قبل از سليمان و بعد از سليمان، به چنين حكومت و قدرتي نرسيده؛ در اوج اين قدرت، اين انسان در مقابل پروردگار عالم، خاضع و خاشع است: «نعم العبد انّه اوّاب»(4). در آيات متعددي از قرآن - چه در سوره ي نمل، چه در سوره ي سبا، چه در سوره ي صاد، چه در سوره ي بقره - پروردگار عالم، از سليمان اسم آورده و او را به عنوان «اوّاب» و بنده يي كه براي خدا تواضع مي كند و به خدا برمي گردد و همه ي امور خود را به خدا محول مي نمايد، توصيف مي كند. در اين بخش از داستان سليمان هم كه در سوره ي نمل آمده، همين طور است. اول، از داستان مورچه ها شروع مي كند: «حتّي اذا اتوا علي واد النّمل قالت نملة يا ايّها النّمل ادخلوا مساكنكم لايحطمنّكم سليمان و جنوده»(5). سخن مورچه يي به مورچه هاست كه مي گويد: «و هم لا يشعرون»(6). يعني سپاهيان سليمان، در حالي كه آنها نمي دانند و نمي فهمند و توجه ندارند، شما را لگد نكنند. سليمان پيامبر، اين سخنان را مي فهمد. اين، قدرت الهي است. حالا اين پيامبر، چگونه امواجي را كه از مورچه ها ساطع مي شود و وسيله ي ارتباط يك مورچه با مورچه هاي ديگر است و براي انسان، غيرقابل فهم و درك است، درك مي كند؟ اين، جزو قدرتهاي الهي است كه «علّمنا منطق الطّير»(7). سليمان پيامبر، سخن گفتن پرندگان را مي فهمد و خصوصيات سخنان پرندگان را درك مي كند. اينها چيزهايي است كه هرچه علم پيشتر مي رود و خصوصياتي از پرندگان و جانوران و گياهان را براي ما روشن مي كند، بيشتر قابل فهم و قابل قبول مي شود. يك روز بود كه هركدام از اين حرفها مطرح مي شد، ذهن

مادّي مردم و حتّي علما، آن را رد مي كرد. تقريباً در حدود صد سال پيش، مفسران و روشنفكراني با تفكرات صددرصد مادّي و نفي معنويت، در هند و مصر بودند كه با افكار قرن نوزدهمي اروپا، مأنوس و آشنا بودند. اينها هر چيزي از اين قبيل را ديدند، به معناي ديگري حمل كردند؛ درحالي كه هيچ احتياجي به اين نيست. پيشرفت دانش براي ما، چيزهاي زيادي از اين قبيل را ثابت كرده كه مي شود فهميد. ادعا كرده اند كه آنها را هم فهميده اند و قابل درك است! علي ايّ حال، قرآنِ ناطقِ صريح، جاي شبهه يي ندارد و ما آن را قبول داريم و اين معنا، براي ما قابل فهم است. بعد از آن كه آن قدرت عظيم، سخن مورچه را مي شنود، «فتبسّم ضاحكا من قولها»(8): از سخن مورچه تبسم مي كند! اين، يك چيز خيلي شيرين و سمبليك است. مورچه، مظهر ضعف و خُردي و حقارت است و سليمان، مظهر قدرت انساني و مظهر عظمت است. از اين عظمت، بيشتر نمي شود. در مقابل سخن طعن آميزِ حقيرترين موجودات، خشمناك نمي شود و درصدد مقابله و انتقام برنمي آيد. اين، روحيه ي خيلي عجيبي است. البته در پيامبر، چنين روحيه هايي قابل تصور است؛ اما براي انسانهاي معمولي، اين مقدار حلم و ظرفيت روحي ميسور نيست. نكته يي در همين داستانهاي مربوط به سليمانِ پيامبر هست كه در قرآن كريم، روي آن تكيه شده و قابل توجه است. آن نكته هم در همين روال مي باشد. عرض كردم كه اين بخش مربوط به سليمان در اين سوره، كأنّه همه اش در اطراف همين قضيه است؛ يعني نشان دادن اين كه انسانهاي قدرتمند، چگونه ممكن است در مقابل خداي متعال خاضع و

خاشع بشوند، خودشان را نبينند، حيثيت و منيت خود را به حساب نياورند، در مقابل خدا هيچ باشند و چگونه اين، مايه ي كمال انساني است. سعي شده، اين نشان داده بشود. عظمت سليماني، غرور بلقيس را شكست وقتي سليمان اطلاع پيدا كرد كه حكومت ملكه ي سبا - بلقيس - وجود دارد، پيغام فرستاد كه «الّا تعلوا علي و اتوني مسلمين»(9). يعني اين قدرت فايقه ي الهي، همه ي قدرتهاي فرعوني و شخصي و شيطاني را از بين مي برد و همه را در مقابل خداي متعال تسليم مي كند. شهر سبا، حدوداً محلي در يمن يا نزديك شمال آفريقا بوده كه البته محل دقيق آن، مورد اختلاف است. سليمان به بلقيس پيغام مي دهد كه بايستي در مقابل قدرت سليماني تسليم بشويد. بلقيس، هديه يي به خدمت سليمان مي فرستد؛ ولي سليمان هديه ي آنها را رد مي كند. نشان مي دهد كه مسأله، مسأله ي مبادلات مالي و معامله نيست؛ مسأله ي ايمان و تسليم در مقابل خداست. وقتي بلقيس وارد منطقه ي قدرت سليمان و مشرف به قصر او مي شود، سليمان دستور مي دهد كه يك قصر و ايوان و محل مُعْظمي از جنس شيشه درست كنند؛ چون قدرت مافوق عادت در اختيار سليمان بود: «يعلمون له ما يشاء من محاريب و تماثيل»(10). قصر يا ايوان با عظمتي از جنس شيشه درست كردند. وقتي كه بلقيس خواست وارد آن محوطه بشود، از شفافيت اين شيشه ها، خيال كرد اينها آب است. و چون ناچار بود كه وارد بشود - گفته بودند بايد وارد بشوي - لباسش را بلند كرد كه به آب تر نشود. وقتي لباسش را بلند كرد، سليمان به او فرمود: «انّه صرح ممرّد من قوارير»(11):

اينها آب نيست، شيشه است. برو، نمي خواهد لباست را بلند كني! در اين جا، اين عظمت سليماني - كه علم و قدرت و عزت و ثروت و همه چيز را جمع كرده بود و در اختيارش قرار داده بود - ناگهان غرور بلقيس را شكست و آن مانع اصلي براي اسلام و مسلمان شدن و ايمان آوردنِ او را از سر راه برداشت. به هرحال، او هم پادشاه و فرد قدرتمندي بود. وقتي قدرتمندان در مقابل يكديگر قرار مي گيرند، بيشتر تكبر مي ورزند و روح كبرآلود و آن نفس سركش خودشان را بيشتر ميدان و پرورش مي دهند؛ معارضه است ديگر. در مقام معارضه، خصوصيت فرعوني انسان، بيشتر ظاهر مي شود. با اين وضعيت، ممكن نبود كه بلقيس ايمان بياورد. اگر ايمان هم مي آورد، ايمان ظاهري و ايمان از روي ترس بود. چرا؟ چون حالت سلطنت و قدرت و جبروت، در باطنش اجازه نمي داد كه او ايمان بياورد. وقتي در مقابل اين عظمت قرار گرفت - عظمتي كه در كمال قدرت و پيچيدگي، در يك انسان جمع شده است؛ اما در عين حال، اين انسان خودش را بنده ي خدا مي داند - ناگهان آن شيشه ي عجب و غرور درون بلقيس شكسته شد؛ «قالت ربّ انّي ظلمت نفسي»(12). بعد از آن كه اين آيت عظيم را ديد، اين جا بود كه بلقيس، زبان به مناجات پروردگار باز كرد و گفت: پروردگارا ! من به خودم ظلم كردم. «واسلمت مع سليمان»(13). از روي دل، اسلام آورد؛ يعني آن مانع برطرف شد. غنا و بي نيازي، مايه ي طغيان انسان در اين جا هم خداي متعال نشان مي دهد كه يك انسان، مادامي كه اسير طلسم كبر و كبريايي و

جبروت دروني خودش است، ممكن نيست ايمان بياورد. وقتي اين طلسم شكست، ايمان آوردنِ او هم آسان مي شود. اين، آن درس بزرگ قرآني و اسلامي است. تمام مشكلاتي كه در دنيا پيدا شده، به خاطر همين كبرياييها پيدا شده است. افرادي كه امروز در دنيا داراي قدرت هستند - قدرتهاي بزرگ پوشالي، قدرتهايي كه هيچ چيز نيست - امروز قدرتمندند؛ اما فردا به خاك سياه نشسته اند. امروز يك سلطان است؛ اما دو روز بعد، يك هفته ي بعد، موجود عاجز و ناتواني است كه قدرت دفاع از جان خودش را هم ندارد! چه قدر تاريخ از اين قضايا پُر است. اين، چه قدرتي است؟ اين، چه جبروتي است كه انسان به آن بنازد و ببالد؟ غنيهايي كه به غناي خودشان متكي هستند، غافل از آنند كه اين، غنا و بي نيازي نيست. اين، همان حالتي است كه در سوره ي شريفه ي «علق» مي فرمايد: «انّ الانسان ليطغي. ان راه استغني»(14). وقتي انسان طغيان مي كند كه خود را غني ببيند، غني بيابد و بي نياز احساس كند. مايه ي طغيان، اين است. اي بسا كساني كه پول زياد و ثروت و امكاناتي دارند، اما خودشان را بي نياز احساس نمي كنند و تكيه يي به اين ثروت ندارند و خودشان را وابسته ي به خدا مي دانند. اين آدم، طغيان نخواهد كرد. سليمانِ پيامبر - كه همه ي ثروت دنيا در اختيار او بود - مظهر كامل چنين چيزي است. حكومتهاي الهي در طول تاريخ و هركدام از پيامبران و اوليا كه به حكومت رسيدند، همين طور بوده اند. ثروتها و امكانات جامعه در اختيار آنها بوده، ولي خود را از آن جدا مي كرده اند؛ مثل اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) كه ثروت شخصي هم داشت

و دايماً تحصيل مي كرد و صدقه مي داد. ثروتهاي جامعه و بيت المال هم در اختيار او بود، هرچه كه مي خواست، مي توانست مصرف بكند؛ اما از اين غنا و ثروت، خودش را جدا مي كرد. آن چيزي كه براي انسان خطرناك است، همين احساس استغنا و بي نيازي و قدرت و اتكا به دانايي خويشتن است. قرآن كريم، داستان قارون را نقل مي كند و مي گويد، وقتي كه به او نصيحت مي كردند، او در جواب مي گفت: «انّما اوتيته علي علم»(15): من از روي علم و دانش، اين ثروت را به دست آوردم و متعلق به خودم است. اين غرور، فخر، تكبر، تكيه به آنچه كه در انسان هست و چيز كم و ناچيزي است و انسان آن را چيزي مي انگارد و خيال مي كند زياد است، بزرگترين بليه هاست. همه سعي كنند تواضع را در خودشان به وجود آورند در جمهوري اسلامي، همه ي قشرها، چه كساني كه مسؤوليتي در نظام جمهوري اسلامي دارند - كه البته نسبت به اينها، تكليف سنگينتر و فوريتر و واجبتر است - چه مردم معمولي جامعه كه سمت و منصب و شغل و اعتباري ظاهري را يدك نمي كشند، اگر سعي كنند همين يك خصوصيت را - تواضع، زدودن روح تكبر و استعلا و علو، كه موجب طغيان است - در خودشان به وجود آورند، بسياري از مشكلات حل خواهد شد و جامعه، جامعه ي حقيقتاً اسلامي خواهد شد. بايد اين كارها را بكنيم؛ منتظر چه هستيم؟ آن احساس و وسوسه يي كه درون من و شما وجود داشته باشد، دايم به ما بگويد كه ما از ديگران بالاتريم، حرف ما از حرف ديگران قابل قبولتر است، شأن ما از شأن

ديگران بيشتر است؛ اين، موجب فساد و اختلاف و گسستن همه چيز در نظام اسلامي است؛ اين را بايد از بين برد. اگر ما اين صفت شيطاني را در وجود خودمان و در صحن جامعه از بين برديم، برادري و همكاري به وجود خواهد آمد و روزبه روز، وحدت بهتر و بيشتري ايجاد خواهد شد و جامعه، التيام الهي و اسلامي خودش را به دست خواهد آورد. اميرالمؤمنين(صلواةاللَّه وسلامه عليه) در كتاب شريف نهج البلاغه، درباره ي صفت تكبر و در مقام علاج و زدودن آن، مطالب عجيبي بيان فرمودند و كلمات دُررباري از آن بزرگوار نقل شده و زندگي آن حضرت هم، مظهر همين عبوديت براي خدا و در راه خدا بود. شايد بشود نقطه ي مقابل آن كبر و علوّ و استعلا در وجود انسان را، عبوديت و بندگي و خضوع محض در مقابل خدا دانست، كه پذيرفتن احكام الهي و تسليم در مقابل خدا را به همراه دارد. اين، خصوصيت اولياي الهي است و وجود مقدس اميرالمؤمنين(عليه الصّلاة والسّلام) بيشتر از همه كس، به اين خصوصيت آراسته بود. وجود آن بزرگوار، از اول زندگي و از اول مبارزاتِ در راه اسلام، تا زماني كه پيامبر خدا(ص) در جامعه حضور داشتند و همچنين بعد از رحلت پيامبر، تا وقتي كه حكومت و خلافت در اختيار آن بزرگوار قرار گرفت و همچنين در دوران خلافت و حكومت آن بزرگوار، در عين مبارزه ي با طاغوتها و متكبران و مستكبران صحنه ي سياست، با آن روحيه ي استكباري كه در درون انسانها هست، نيز مبارزه مي كرد. عمل شخصي او، اين طور بود. در وجود خود آن بزرگوار، خضوع و خشوع و تواضع در مقابل پروردگار، يك

چيز عجيب و استثنايي بود و در ديگران هم اين حالت را ايجاد مي كرد. اميدواريم كه خداي متعال، به بركت آيات كريمه ي قرآن و كلمات مولاي متقيان (عليه الصّلاةوالسّلام) در اين روزهايي كه متعلق به آن بزرگوار است، همه ي ما را توفيق بدهد كه بتوانيم در راه عبوديت الهي قدم برداريم و خودمان را بندگان شايسته ي خدا كنيم. نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم يا اللَّه يا اللَّه يا اللَّه اللّهم يا حميد بحقّ محمّد و يا عالي بحقّ علي و يا فاطر بحقّ فاطمه و يا محسن بحقّ الحسن و يا قديم الاحسان بحقّ الحسين پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، توفيق تربيت شدن براي عبوديت خودت را به همه ي ما عنايت كن. پروردگارا ! بت دروني ما را بشكن. پروردگارا ! نفس سركش ما را حقيقتاً بنده ي خود قرار بده؛ فضل و رحمت خودت را بر ما نازل كن. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم، ما را پيروان واقعي محمّد و آل محمّد قرار بده. پروردگارا ! صفات رذيله و ناپسندي كه ما را از تو دور مي كند و ما را محجوب مي كند و راه كمال را به روي ما مي بندد، در ما ريشه كن بفرما. پروردگارا ! ما را عامل به آنچه مي گوييم و آنچه مي دانيم، قرار بده. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم، فضل و رحمت خاص خودت را در اين ايام متبرك و در اين ماه مبارك رمضان، بر ملت مسلمانِ مخلص ما نازل بفرما؛ آنها را بر دشمنانشان پيروز كن؛ دشمنان آنها را مخذول و منكوب

بفرما. پروردگارا ! به حقّ محمّد و آل محمّد، روح مطهر امام عزيز و بزرگوار ما را با ارواح طيبه ي محمّد و آل محمّد محشور بفرما. پروردگار ! مقامات او را در نزد خود، روزبه روز بالاتر و بهتر بگردان. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، از اين ملت، از اين اجتماعات، از طرف يكايك ما، فضل و رحمت و هديه يي به روح آن بزرگوار نازل بفرما. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، شهداي گرانقدر ما را با شهداي صدر اسلام محشور كن؛ خانواده هاي شهدا را مشمول رحمت و بركات و فضل خود قرار بده. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم، خيرات و بركات خودت را بر جامعه ي ما نازل كن؛ مشكلات را برطرف كن؛ دستهاي آشكار و پنهان دشمن را قطع نما؛ ما را با يكديگر مهربانتر و نزديكتر بگردان و به طور كامل، عامل به احكام خود قرار بده. پروردگارا ! قرآن كريم و عزيز را در جامعه ي ما به طور كامل تحقق ببخش؛ اخلاق ما را اخلاق قرآني قرار بده. پروردگارا ! اموات ما را بيامرز؛ پدر و مادر ما را بيامرز. پروردگارا ! ما را بيامرز؛ ما را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار بده. پروردگارا ! اگر در ايام گذشته ي اين ماه، ما را مشمول مغفرت و آمرزش خود نكرده يي، در باقيمانده ي اين ماه، ما را مشمول مغفرت و آمرزش خود بفرما. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، قلب مقدس وليّ عصر را از ما راضي و خشنود بگردان؛ ما را مشمول دعا و رضاي آن بزرگوار بفرما؛ ما را از ياران

آن بزرگوار - در حضور و در غيبتش - قرار بده. پروردگارا ! توفيق شهادت در راه خودت را به ما عنايت كن. رحم اللَّه من قرأ الفاتحة

--------------------------------------------------------------------------------

1) زمر: 60 2) نمل: 15 3) نمل: 16 4) ص: 30 5) 2 و 3نمل: 18 6) 7) نمل: 16 8) نمل: 19 9) نمل: 31 10) سبأ: 13 11) نمل: 44 12) 1 و 2. نمل: 44 13) 14) علق: 6 و 7 15) قصص: 78

بيانات در ديدار با شعراى سازمان تبليغات اسلامى

بيانات در ديدار با شعراي سازمان تبليغات اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هنوز مشخصه ي شعر انقلاب به دست نيامده است خيلي لطف فرموديد كه تشريف آورديد. مدتها بود كه آقايان را زيارت نكرده بوديم. از اين كه اين قرار را با آقايان داريم، واقعاً ممنون هستيم؛ مخصوصاً از جناب آقاي اوستا كه كسالت هم داشتند، ولي تشريف آوردند. ايشان سالهاي متمادي است كه به ما لطف دارند و همواره از اشعارشان بهره مند مي شويم؛ بقيه ي آقايان هم همين طورند. شعرهايي كه در اين محفل خوانده مي شود، چنانچه اظهار محبتي به بنده باشد، من را در محذور مي گذارد؛ از اين جهت كه مي خواهم به زيبايي شعر عكس العمل نشان بدهم، منتها نمي توانم. شعري باشد كه آدم بتواند احسنت و آفريني بگويد.(1) من به مناسبت شعر آقاي عزيزي، اين جمله را عرض مي كنم كه در جمع شعراي امروز - چه آقاياني كه اين جا تشريف دارند، چه بعضي ديگر كه نيستند - جوهرهاي خيلي ممتازي مشاهده مي شود. آقايان اساتيد و قديميها كه به جاي خود، اما اين جوانان شاعر هم انصافاً جوهر ممتازي دارند. اين برهه ي از زمان، هنوز شعر خودش را ارايه نكرده است و هنوز ما حقيقتاً

شعر اين دوره را نمي شناسيم و قادر نيستم كه حد و مرزي براي آن تعيين كنيم؛ در حالي كه مي شود دوره هاي مختلف - فرضاً دوره ي صفويه تا انقلاب اسلامي - را در نظر گرفت و مشخصات هر دوره را تعيين كرد. همين طور هم كه جلوتر برويد، تكه تكه مي شود و مي توان مشخصات و مميزات شعر هر دوره را واقعاً مشخص كرد. همين الان كه آدم بنشيند، مي تواند بگويد كه مشخصه هاي اين شعر چيست. به نظر من، هنوز مشخصه ي شعر انقلاب به دست نيامده است. شايد عللي هم دارد كه تحليل آن نيز به عهده ي شما آقايان است. يعني افرادي كه اهل تحقيق و مطالعه ي در شعرند، بايستي اين را روشن كنند. بايد ببينيد كه امروز چه چيزي از شما توقع مي رود آنچه كه امروز مشاهده مي شود، استعدادهاي خوب و گاهي يك پروازهاي بلند است. انسان مي بيند كه اين شعرها، مضامين بسيار ممتازي دارند؛ چه مضامين انقلابي و اجتماعي، و چه مضامين ديني و اسلامي و عرفاني؛ مثل مضموني كه در شعر آقاي عزيزي بود. آن چيزي كه من الان به صورت يك انتظار احساس مي كنم كه واقعاً براي شعردوستها و شاعردوستهاي اين روزگار وجود دارد، اين است. من، هم شعر را دوست دارم، هم شعرا را. يعني هركسي كه شعر خوب مي گويد و شاعر است، واقعاً من بي اختيار احساس محبت قلبي نسبت به او مي كنم. مي خواهم عرض بكنم كه من قدر اين نعمت را در وجود شماها مي دانم. طبيعتاً به همين نسبت هم انتظاراتي دارم. يكي اين كه الان ما بايد ببينيم، اين دوره ي از زندگي ملت و تاريخ ما، چه چيزي را مي طلبد. اين، يك مسأله است.

نمي شود هم به شاعر گفت كه شما فقط همين را بگو. نه، شاعر تابع احساسات و عواطف و درك عقلاني خود و تابع مسايلي است كه در سر راه زندگي او پيش مي آيد؛ اما در كنار آنها مي شود به شاعر گفت كه اين را هم محاسبه كن. ببينيد كه واقعاً امروز چه چيزي از شما توقع مي رود. اين چيز بدي نيست كه آدم ببيند چه چيزي از او توقع مي رود؛ چون توقع، توقع يك ملت است. شاعر كه نمي تواند بگويد من از ملتم جدايم، يا به ملتم اعتنا نمي كنم. اگر كسي بگويد من با ملت نيستم، آن قدر ارزش ندارد؛ يعني واقعاً در مقياس و معيار تاريخ، يك چيز بي ارزش است. كسي كه به مردم خود و به آن انتظار درست زمانه پشت كند، ولو چند روزي هم جلوه يي داشته باشد، اما جرقه يي بيش نيست. واقعاً اين نكته ي مهمي است كه آدم ببيند الان حيات اجتماعي اين ملت از او چه مي طلبد؛ دنبال آن برود. من گاهي كه آثار مخالفان انقلاب و اسلام را - از هر گروهي كه هستند - مطالعه مي كنم، مي بينم كه اينها روي چند مسأله متمركز شده اند. آقايان بايد اين چند مسأله را پيدا كنند. شاعرِ امروز، بايد اين چند مسأله را پيدا كند و روي آنها متمركز بشود و حق زمان عمومي را نسبت به اين چند مسأله ادا كند. به نظر من، اين يكي از آن خلأهاست كه وجود دارد. البته چيزهاي بسيار خوبي وجود دارد كه آدم مي شنود. در همين جلسه هم چيزهاي خيلي خوبي خوانده شد؛ ليكن به نظر من، توجه جديتري را مي طلبد. كساني كه تعهد شعر

دارند، بايد به تعهد خود عمل كنند يك وقت شايد به بعضي از آقايان اين قضيه را دوستانه گفته باشم كه در سالهاي اول انقلاب كه شور و هيجان و جوشش عجيبي وجود داشت، با يكي از اين شعراي سابق صحبت مي كردم. او حقاً آدم بي ارزشي بود و ثابت كرد كه از لحاظ ارزشهاي انساني و اجتماعي و معنوي و تاريخي، واقعاً بي ارزش است. افرادي همچون او، نه پس از پيروزي انقلاب، كه در دوران مبارزات مردم هم نشان دادند كه خيلي سبك و كم وزن هستند؛ هرچند طبع شعرشان بعضاً خوب بود. من به او گفتم: الان واقعاً انتظار مردم و انقلاب و كشور از شما، اين است. او به من گفت: ما فكر مي كنيم كه شاعر بايستي بر سلطه باشد، نه با سلطه! اين، معياري شده بود كه بايد بر سلطه بود، نه با سلطه. يعني اگر پيامبر(ص) يا اميرالمؤمنين(ع) هم در رأس كار بودند، آدم بايد به آنها بد بگويد؛ چون بايد بر سلطه بود، نه با سلطه! خود اين معيار، نشان دهنده ي بيماري و عدم سلامت شخص است. من به او گفتم: اشكالي ندارد، شما بر سلطه باش. امروز ملت ايران، مجموعه ي مستضعفي هستند كه با سلطه هاي ظالم جهاني دارند مي جنگند. سالها به ما زور گفتند، قرنها به ما ستم كردند. بعد از قرنها، اين ملت سري بلند كرده اند و با فداكاري و با خطر كردن، راهي را انتخاب كرده اند و دارند مي روند؛ اما نمي گذارند، اذيت مي كنند، روي مردم فشار وارد مي آورند، واقعاً نامردمي مي كنند و قوانين انساني را زير پا مي گذارند. به او گفتم: اين سلطه است؛ با اين سلطه بجنگ. البته

معلوم بود كه آماده نيستند و نمي خواهند چنين كاري را بكنند؛ به خاطر اين كه هيچ وقت با مردم همدلي نداشتند. اين آقاياني كه در آن دوران اختناق، داعيه ي مبارزه ي فرهنگي داشتند، غالباً اهل مبارزه نبودند. ادعايشان يك دروغ و يك فريب بود، وسايل فريب هم آن روز در اين جا فراهم بود، بعد هم همين طور ادامه پيدا كرد. من عرض مي كنم كه آن كساني كه تعهد شعر دارند، واقعاً بايستي به تعهد خود عمل كنند. توصيف امام در اين شعرهايي كه گفته شد، خيلي خوب بود؛ اما آن نكات برجسته ي زندگي امام - مثل تزكيه ي آن بزرگوار - بايد روشن بشود و اين قدر تكرار گردد كه به صورت حرف آخر، عميقاً در ذهنيت جامعه رسوخ كند. بايستي به اصول و قواعد شعر پايبند بود مطلب دوم اين است كه برادراني هستند كه استعدادهاي خيلي خوب دارند و اصلاً از آنها شعر مي جوشد. در همين يكي، دو ماه اخير، اثر چند نفر از اينها - مثل آقاي ميرشكاك و آقاي احمد عزيزي - را خواندم و به اين كه اينها واقعاً شاعرند و داراي سليقه ي فياض و جوشاني هستند، اذعان قلبي پيدا كردم. البته شايد من كتابهاي آقايان ديگر را نخوانده باشم و اثر اين چند نفر را تصادفاً ديده باشم. آقاياني كه اين خصوصيات را دارند، به نظر من نبايد اكتفا كنند كه شاعر خوبي در حد كنوني هستند؛ بلكه همتشان را بگذارند كه در حد حافظ و سعدي و مولوي و فردوسي بشوند. عقيده ام اين است كه مي شود؛ منتها شروطي دارد كه بايد عمل بشود. اگر كسي بگويد كه ما كجا و حافظ كجا، ما كه حافظ

نمي شويم، بايد گفت كه اگر حافظ و سعدي و مولوي و فردوسي نمي توانيد بشويد، سلمان ساوجي و صائب تبريزي كه مي توانيد بشويد؛ اگر چه من صائب را كمتر از آن اوليها نمي دانم. به نظر من، مايه هاي استعدادي در اين حد هست كه در رده هاي جوان، يك شاعر ماندگار تاريخ داشته باشيم. البته اين شرايطي دارد. بايستي به اصول شعر پايبند بود. من به شعر نو و كهنه كاري ندارم. من شعر نو را هم اگر واقعاً شعر باشد، قبول دارم. اشكال خيلي از شعراي شعر نو در اين است كه اصلاً شعرشان، شعر نيست. آنها چون نمي توانند شعر كلاسيك بگويند، به چيزي مي پردازند كه وزن و قافيه نخواهد؛ خودشان را راحت مي كنند! شعر نو، اگر واقعاً شعر باشد، گاهي از شعرهاي كلاسيك هم خيلي بهتر است. همين شعراي معروف سبك نوي نيمايي كه در اين بيست، سي سال اخير معروف بودند، چهار، پنج نفرشان حقيقتاً شعراي بزرگي هستند كه شعرشان هم همه ي خصوصيات يك شعر خوب را دارد. بنابراين، فرقي نمي كند؛ ليكن قواعد شعر بايد محفوظ بماند. اگر قواعد شعر محفوظ نماند، فايده يي ندارد و اصلاً شعر خوب نيست. منظور از قواعد، قواعد لفظي به معناي وزن و قافيه نيست كه در سبكهاي مختلف يكسان نمي باشد؛ بلكه يك چيزهاي ديگر است. شعر بايستي انسجام طولي داشته باشد؛ يعني از اول تا آخر شعر را كه شما خوانديد - جز غزل، كه البته غزل هم حتّي به يك معنا آن ارتباط را دارد؛ اگرچه معروف شده كه ندارد - آن انسجام و ارتباط را بيابيد. يك قصيده، انسجام مي خواهد. يك مثنوي، به طريق اولي انسجام مي خواهد.

نمي شود كه ما دو بيت را پشت سر هم بخوانيم؛ ولي ربط بيت دوم به بيت اول معلوم نباشد، يا آسان نباشد و نشود آن را خواند. اين، اصلاً خروج از قواعد شعر است. شعر بايد گوياي مراد شاعر باشد شما بايد روشن كنيد كه چه مي خواهيد بگوييد. الان مثنويهاي دشواري مثل «گلشن راز» داريم كه ملاحظه مي كنيد، چه قدر براي آن شرح نوشته اند. كسي مثل لاهيجي - كه فيلسوف است - نشسته براي «گلشن راز» شرح نوشته است. اگر كسي مطلبي را بلد باشد، شعر را كه نگاه كرد، بالاخره خواهد فهميد كه اين شعر، گوياي آن مطلب است. طوري نباشد كه شعر، گوياي مراد شاعر نباشد. يعني اگر ذهن من گنجايش دارد كه آن مطلب را بفهمد، بايد از گفته ي شما آن را بفهمم. اگر گفته ي شما آن را نرساند، اين خروج از قواعد است. ما يك وقت با آقاي معلم راجع به اين بيت «بيدل»: حيرت دميده ام گل داغم بهانه يي است طاووس جلوه زار تو آيينه ي خانه يي است صحبت مي كرديم. قرار شد كه ايشان شرح خود را بنويسند و براي ما بفرستند؛ ولي بالاخره به وعده شان هم وفا نكردند! اين بيت يقيناً در ديوان «بيدل» معنا دارد؛ كمااين كه معلوم شد كه در شعر آقاي عزيزي، حيرت و آيينه و امثال آن هم با ديوان «بيدل» مرتبط است. اينها واژه هايي است كه «بيدل» به كار مي برد؛ ليكن الان در دنياي زبان فارسي، غير از برادران افغاني - كه در افغانستان، به «بيدل» ارادت صوفيگرانه دارند و من نمي دانم كه همانها هم چه قدر مي فهمند - در هيچ جاي ديگري از جهان زبان فارسي، شعر «بيدل» رواج

ندارد. اگرچه بالاخره عده يي به اين اشعار نگاه مي كنند؛ مثلاً برادر شاعري مي خواند و در آن غرق مي شود و چيزي مي فهمد؛ اما اين كه ملاك شعر قابل فهم نيست. هنرمند بايد قادر بر ارتباطگيري با مخاطبش باشد شما كه شعر مي خوانيد، بايد من بفهمم. الان شما شعر مي خوانيد؛ ولي من نمي فهمم كه چه مي گوييد. اين، يك ايراد است. يا فارسي من بايد ضعيف باشد كه نفهمم، يا بايد مطلبي فراتر از گنجايش ذهن من باشد، يا من بايد به زبان شعر آشنا نباشم. اما اگر من فارسي بلدم، به زبان شعر آشنايم، فنون گوناگون ترصيع و مصنوعات شعر را هم كم و بيش مي دانم، اين مطلب هم مطلب خيلي غيرقابل فهمي نيست و درعين حال شما مي خوانيد و من نمي فهمم، اين يك عيب است. مخاطب شما، فارسي زبان است. بالاخره شما بايد با مخاطبتان ارتباط بگيريد. هنرمند بايد قادر بر ارتباطگيري با مخاطب خودش باشد؛ والّا هنرمندي كه نتواند مخاطبش را به خودش وصل كند، اين چه هنرمندي است؟ شما كه نمي خواهيد با يك قشر خاص، يا با چند نفر معدود حرف بزنيد؛ شما مي خواهيد با يك ملت حرف بزنيد؛ زيرا مايليد شعرتان ماندگار بماند. به نظر من، اينها جزو قواعد حتمي شعر و جلوتر از قواعد عروض و قافيه است؛ چون قاعده ي عروض و قافيه را شكستند، اما اين قابل شكستن نيست؛ اينها قواعد محاوره است. شما بايد مايه هاي عرفاني را پخته تر كنيد در خصوص شعر آقاي عزيزي، يك نكته ي ديگر را مطرح مي كنم؛ چون من شعر ايشان را خيلي مي پسندم. شعري هم كه امشب خواندند، انصافاً شعر خيلي زيبايي بود. اين ديوان مثنوي هم كه

اخيراً چاپ كرده اند، خيلي از آن را خوانده ام. چون به شعر ايشان علاقه دارم، از اين جهت اين نكته را تذكر مي دهم. شما بايد مايه هاي عرفاني را پخته تر كنيد. مي دانيد كه در وحدت وجود، شش، هفت قول وجود دارد. اين وحدت وجودي كه شما بيان كرديد، هر شش، هفت قول در آن بود. چيزهايي هم در آن بود كه جزو هيچيك از اين اقوال در وحدت وجود نيست. شما بايد اينها را يك كاري بكنيد. مرحوم آقاي داماد(رضوان اللَّه عليه)، از مدرّسان بزرگ قم و يك ملاي حسابي بود. فضلاي درجه ي يك قم، شاگردان ايشان بودند. يكي از شاگردان برجسته ي ايشان مي گفت كه ادبيات عرب مرحوم آقاي داماد، خيلي ضعيف بود و غالباً كلمات را غلط مي خواند. وي در مقام شوخي مبالغه آميزي نسبت به ايشان گفته بود كه اگر كلمه يي مثلاً چهار، پنج وجه داشته باشد - فرضاً كلمه ي زيد را مي شود زِيد و زُيد و زَيَد و زَيد و زُيُد خواند - آنچه كه آقاي داماد خواهد گفت، وجه ششمي است! شما بالاخره بايد بگوييد كه وحدت وجود چيست و به كداميك از اين سلايق و طرق وحدت وجود معتقديد؛ همان را انتخاب كنيد و در اين قالب شعر زيبايي كه شما داريد و قشنگ هم مي خوانيد - اين هم يك حسن ديگر است - بريزيد. شعر آقاي عزيزي خوب است و اگر در جلسه هم بخوانند، بدون ترديد به به خواهند شنيد؛ اما بدانيد كه اين شعر، آن شعري نيست كه دويست سال بعد در كاغذي بنويسند و بگويند عزيزي چنين گويد. اين هنر است كه حرف انسان در آينده هم مخاطب داشته باشد يك مسأله ي

ديگر، مسأله ي زبان است. واقعاً اين يك هنر است كه انسان، هم درست حرف بزند، هم بعد از هفتصد سال وقتي كه غزل و گلستان و بوستانش را مي خواني، آن را بفهمي و هيچ مشكلي نداشته باشي؛ خيلي عجيب است. زبان امروز، همان زباني است كه حافظ و سعدي با آن حرف مي زدند. زبان امروز، زبان فردوسي نيست؛ ولي در خراسان اين مستثناست و در آن جاها رايج است. البته اين طور نيست كه بخواهم مدح خراسانيها را بگويم. نه، خيلي از كلماتي كه فردوسي در شاهنامه استعمال كرده، در مشهد ما جزو كلمات رايج است؛ يعني استعمال مي شود و در همين گويش معمولي وجود دارد. غرضم اين است كه اين واقعاً هنر است كه آدم طوري حرف بزند كه يقيناً در آينده هم مخاطب داشته باشد. اين اشعار را نه فقط افراد فارسي زبان مي شناسند، بلكه در همه جاي دنياي اسلام شناخته شده است. آن وقتها ظاهراً دمشق و بغداد و ساير نقاط جهان اسلام را زير پر گرفته بود؛ امروز هم وقتي كه شما آن كتابها را باز مي كنيد و مي خوانيد، در فهميدنش اصلاً مشكلي نداريد؛ به شرطي كه فارسي را بلد باشيد. چنانچه كسي فارسي بلد نباشد، بحث ديگري است. البته ما زبان سعدي و حافظ را توصيه نمي كنيم؛ زبان فصيح امروز را توصيه مي كنيم. تركيب پذيري، يكي از خصوصيات زبان فارسي به نظر من، گاهي اوقات تركيبهاي زيادي درست مي شود، كه بايد قدري جلويش گرفته شود. تركيب سازي هم شرايطي دارد. درست است كه زبان ما، زبان تركيبي است؛ اما بالاخره اين تركيب را چه كسي بايد بسازد؟ زبان فارسي، خصوصيتش تركيب پذيري است و مي تواند بي نهايت مفهوم را در

خودش جاي بدهد. گمان مي كنم كه هيچ زباني مثل زبان فارسي نيست - حالا زبانهايي كه ما تا حدودي بلد هستيم؛ مثل عربي و تركي - كه بشود راحت دو يا سه كلمه را با هم تركيب كرد و مثلاً چيزي مثل «شترگاو پلنگ» درآورد. واقعاً شترگاو پلنگ يك حيوان است؛ اما موجودي كه هم شتر، هم گاو و هم پلنگ باشد، در عالم خارج وجود ندارد؛ درعين حال شما قشنگ مي توانيد شترگاو پلنگ را در ذهنتان ترسيم كنيد. گاهي اوقات مثلاً مي بينيم كه يك شاعر فصيح، در آخر ديوان خود - كه واقعاً اشعارش بسيار خوب است - چند كلمه نثر مي نويسد كه بعضي از عبارات آن، اشتباه واضح است. فرضاً از تعبير «لازم به ذكر است» استفاده مي كند كه غلط است. بايستي همپاي شعر، در زمينه ي نگارش نثر درست هم تلاش نماييد. ان شاءاللَّه كه آقايان موفق و مؤيد باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v پس از سخنان مقدماتي مقام معظم رهبري، چند تن از شاعران، شعرهاي خود را قرائت كردند.

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز سى ام ماه مبارك رمضان)

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز سي ام ماه مبارك رمضان) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين السّلام عليك يا شهراللَّه الاكبر و يا عيد اوليائه چگونگي پرداخت فطريه اول، تذكر كوتاهي درباره ي مسايل مربوط به عيد فطر مطرح مي كنم. يك مسأله، مسأله ي فطريه است كه مكرر گفته شده، واجب است كه هر كس براي خود و هر كدام از عايله اش، تقريباً به قدر سه كيلو از قوت غالب ادا كند. قوت غالب، يعني آن

چيزي كه مردم غالباً از آن براي تغذيه استفاده مي كنند؛ مثلاً گندم. در باب اين كه آيا غير از غلات اربع، جنس ديگري را مي شود داد يا نه، يا كدام ترجيح دارد، نظرات مختلفي هست. چون در وضع كنوني مردم ايران، تقريباً اين مسايل تفاوتي ايجاد نمي كند، لذا اگر براي هر فطريه، به قدر سه كيلو گندم، يا قيمت آن را درنظر بگيريد، قطعاً مجزي است. اين واجب، از غروب روز آخر ماه - يعني شب عيد فطر - به عهده ي مكلف مي آيد و احتياط اين است كه آن را قبل از اداي نماز عيد فطر - براي كسي كه در نماز عيد فطر شركت خواهد كرد و آن را بجا خواهد آورد - تأديه كند. بنابراين، اگر شما امشب حساب كنيد كه چه قدر به عهده ي شماست و پولش را كنار بگذاريد و فردا صبح قبل از آن كه به نماز عيد برويد، آن را ادا كنيد، بهترين وجه است. البته اگر در آن موقع ادا نكرديد، بعد از نماز عيد فطر هم ادا كنيد، ايرادي ندارد. احتياط اين است كه اهل هر شهر، زكات فطر خودشان را به فقراي همان شهر بدهند. دستگاههايي مثل كميته ي امداد، كه اين پولها از مردم مي گيرند و در موارد خودش مصرف مي كنند - كه كار مثبت و خوبي است - بهتر آن است كه اين جهت را رعايت كنند؛ يعني موافق احتياط است. استهلال، يك كار مثبت و لازم مسأله ي ديگر در مورد هلال ماه شوال است. حساسترين هلالهاي دوازده ماه، همين هلال ماه شوال است. البته اين را برادران وخواهران بدانند كه در جستجوي هلال برآمدن و اول ماه

را معلوم كردن، در همه ي ماهها و در همه ي شرايط، يك كار مثبت، بلكه لازم است؛ چون همه ي محاسبات شرعي و اسلامي ما، بر اساس همين محاسبه ي ماههاي قمري است.فرض بفرماييد، اگر شما بخواهيد فضيلت ايام متبرك اول رجب، سيزدهم رجب، بيست وهفتم رجب و نيمه ي شعبان را - كه هر كدام اعمال مستحبه يي دارد - درك كنيد، بايد آن روز را بشناسيد؛ آن هم نمي شود، مگر با دانستن هلال آن ماه. از طرف ديگر، اعمال واجبي مثل همين روزه ي ماه رمضان، ايام حج، روز عرفه، روز قربان و واجبات متعدد ديگري وجود دارد كه متوقف بر اين است كه شما ماه را بشناسيد. اما مسأله ي ماه شوال، از اين جهت بيش از ماههاي ديگر اهميت دارد كه امر داير بين وجوب و حرمت است؛ يعني اگر شما ديشب هلال را ديده بوديد، روزه ي امروز حرام بود؛ حالا كه نديده ايد، روزه ي امروز واجب است. پس، دوران امر در روز عيد فطر، بين وجوب و حرمت است. بنابراين، استهلال - يعني در جستجوي هلال برآمدن و تلاش كردن براي ديدن ماه شب اول - واجب است؛ مگر اين كه شما بدانيد ديگراني هستند كه مي بينند. در حال حاضر، متأسفانه خيلي كم معمول است كه استهلال كنند؛ سابق بيشتر بود. بخصوص من در مشهد مي ديدم كه استهلال خيلي رايج بود. معمول بود كه در شب مظنون به اول شوال، مردم دسته دسته در گذرها، در خيابانها، سر بازارها، روي پشت بامها، مخصوصاً پشت بام مساجد جمع مي شدند، تا ماه را ببينند. پس، يادتان باشد كه بايد اين عادت را در خودمان به وجود بياوريم كه همه ي ماهها، بخصوص اين

ماههاي حساس - مثل ماه شوال، ماه رمضان و ماه ذيحجه - را مواظب باشيم و اول ماه را به دست بياوريم. البته من پارسال اين نكته را گفتم و امسال هم بحمداللَّه تاحدود زيادي عمل شد؛ ليكن كافي نيست. ما دستگاهي لازم داريم، براي اين كه در همه ي ماهها، آدمهاي متخصص، با دستگاههاي فني و چشمهاي مسلح، در مظان پيدا كردن هلال بروند جستجو كنند و پيدا نمايند و به ما بگويند؛ ما هم به مردم بگوييم كه اول ماه، كدام روز است. تكليف شرعي، بر اساس ماههاي قمري است. يعني دختر، وقتي كه نه سال قمريش تمام شد، مكلف است. پسر هم وقتي كه پانزده سال قمريش تمام شد، مكلف است. بعضيها سن شرعي فرزندان خود را به حساب ماههاي شمسي حساب مي كنند. شهريور به دنيا آمده، محاسبه مي كنند كه تا شهريورِ نه سال يا پانزده سال بعد، فرزندشان به سن تكليف مي رسد. نه، بايد ببينيد كه در كدام روز از كدام ماه قمري به دنيا آمده است؛ آن را مبدأ قرار بدهيد و حساب كنيد، تا معلوم بشود. راههاي اثبات اول ماه غرض، استهلال چيز مهمي است. اول ماه، براي انسان چگونه ثابت مي شود؟ در اين خصوص، چند راه ذكر كرده اند: يكي رؤيت است. البته به شرط اين كه جاي ماه را بدانيد و وارد باشيد؛ يك مقدار آشنايي لازم دارد. يكي از علماي تهران - كه خداوند رحمتش كند - مي گفت: روي پشت بام مدرسه ي بزرگ آخوند در نجف، روز آخر ماه رمضان طلبه ها استهلال مي كردند. مرد مسني هم نشسته بود و بساط افطارش را پهن كرده بود؛ ولي او استهلال نمي كرد. طلبه هاي

جوان يك طرف ايستاده بودند و به گوشه يي نگاه مي كردند؛ بعد هم ماه را ديدند و به همديگر نشان دادند. وقتي كه خواستند از پشت بام پايين بروند، از كنار آن مرد مسن عبور كردند. يكي گفت كه - مثلاً - آشيخ محمّد! تو نيامدي استهلال بكني؟ گفت: شما ماه را ديديد؟ گفتند: بله. گفت: كجا بود؟ گفتند: آن جا. پيرمرد سري تكان داد و گفت: حالا آن طرف را نگاه كنيد. وقتي كه طلبه ها نگاه كردند، ديدند كه ماه آن جاست! جالب است كه همه نيم ساعت خودشان را سرگرم كرده بودند، چيزي هم ديده بودند، به همديگر هم نشان داده بودند و باورشان هم آمده بود كه ماهِ خيلي بلند و خوب و روشن و بي غباري را ديده اند! غرض، يكي رؤيت خود انسان است كه ماه را ببيند و يقين كند كه ماه را ديده است. حتّي اگر حكم حاكم هم برخلاف اين بود، انسان بايستي به علم خودش عمل كند؛ يعني همان چيزي كه خودش ديده، ملاك است. دوم اين است كه تواتر يا شياعي باشد كه براي انسان يقين بياورد؛ يعني معروف شده باشد كه امشب اول ماه است. همه مي گويند، افراد زيادي ديده اند، همه نقل مي كنند، انسان اينها را از هر كسي مي شنود، تا اين كه اطمينان و يقين پيدا مي كند. سوم اين كه دو نفر شاهد عادل شهادت دهند. مورد وثوق كافي نيست؛ بايد عادل باشد. ديشب كه ما از نقاط مختلف كشور تفحص مي كرديم، بعضي جاها مي گفتند كه يك نفر پيش آقايي آمده و گفته است كه من ديده ام. دو، سه جا چنين چيزي گفته شد؛ ليكن از لحاظ شرعي، هيچكدام معتبر

نيست؛ زيرا كه خبر دهندگان، متصف به عدالت نبودند و كسي نمي دانست كه اينها عادلند. اين، امر كوچكي نيست؛ روز عيد مسلمين است. وقتي كه انسان بخواهد طبق آن عمل بكند، يا حاكم بخواهد حكم بدهد، نمي شود پا را جايي بگذارد كه لغزان و لرزان است و اطميناني نيست. نه، بايد عادل باشد؛ آن هم نه يك نفر، بلكه دو نفر انسان عادل و البته بااطلاع كه به هيچ وجه دروغ و خلاف نمي گويند. بايد آدمهايي باشند كه ماه را بشناسند و از حرفهايشان بشود فهميد كه اينها درست فهميده اند. گاهي افراد روي پشت بام مي روند و ماه را مي بينند؛ ولي اشتباه مي كنند. من سابق ديده بودم كه آدمهاي خبره، شهود مي خواستند و از افراد مي پرسيدند، ماه را كه ديدي، چگونه بود؟ مثلاً مي گفت، ماه اين گونه بود؛ يعني دو طرف ماه، طرف پايين بود. معلوم بود كه او ماه را نديده است. ماه شب اول كه اين طوري نيست. در شب اول، دو طرف ماه، به طرف بالاست. پس، اگر كسي عادل هم است، اما آمد و گفت كه من ماه را ديده ام، اين طوري بود - دو طرف هلال را به سمت پايين نشان داد - روشن است كه دروغ نمي گويد؛ اما اشتباه كرده است؛ اين هم مورد قبول نيست. بايد دو شاهد عادلي باشند كه اشتباه نمي كنند. راه ديگر، حكم حاكم است. وقتي حاكم اسلامي حكم كرد كه امروز اول ماه است، همه ي كساني كه قضيه برايشان روشن نشده است، ملزمند كه به حكم او عمل كنند؛ مگر كسي كه خودش ديده باشد، يا كسي بداند كه حاكم در اين حكم، به شهادت فلان كس استناد

مي كند كه او عادل يا خبره نيست و اشتباه كرده است. اگر كسي اين را بداند، واجب نيست به حكم حاكم عمل بكند؛ اما همه ي مردمي كه در كوچه و بازار راه مي روند و دنبال هلال نرفته اند، يا اطلاعي پيدا نكرده اند و نمي دانند كه اوضاع واحوال چگونه است، يا تفحص هم كرده اند، ولي چيزي براي آنان ثابت نشده است، به مجرد اين كه حاكم حكم كرد كه امشب يا امروز شب يا روز عيد فطر است و يا اول ماه مي باشد، بر همه ي آنها واجب است كه اطاعت كنند؛ فرق هم نمي كند كه مجتهد يا مقلد، عامي يا عالم يا جاهل باشند؛ همه موظفند كه طبق حكم حاكم عمل كنند. البته يك بحث ديگر هم، بحث نماز عيد فطر است، كه نماز بسيار بافضيلت و باحالي است. در اين نماز، دعا، تضرع، گريه و توجه به خدا هست. نماز عيد فطر، خوب نمازي است. البته نظرات مختلفي وجود دارد كه آيا در مثل اين زمان، نماز عيد فطر واجب است، يا مستحب است، و به جماعت چگونه است؟ به هرحال، اگر شما به قصد رجا در نماز عيد فطر شركت كنيد و به جماعت بخوانيد، قطعاً ثواب خواهيد برد. تمام عبادات براي اين است كه تربيت بشويم و پيش برويم پس از ذكر اين چند مسأله، بحث اصلي خودم را مطرح مي كنم. جسم انسان بدون ورزش، ضعيف و لاغر و بي قدرت خواهد بود. هركسي باشيد، هرچه بنيه ي قوي و نيرومند داشته باشيد، اگر ورزش نكرديد و خورديد و خوابيديد، بدن ضعيف مي ماند؛ شكي در اين نيست. همچناني كه اگر ورزش نكنيد، بدن شما آن رشد لازم را

نمي كند، زيباييهايي هم دارد كه ورزش آنها را آشكار خواهد كرد؛ بدون ورزش نمي شود. روح شما هم عيناً همين طور است. بدون ورزش، بدون تمرين و رياضت، ممكن نيست شما قوي بشويد. اي بسا انسانهايي هستند با جسمهاي نيرومند و زيبا، ولي با روحهايي لاغر، زشت، ناتوان و ضعيف؛ اين به درد نمي خورد. تمام عبادات براي اين است كه ما ورزش كنيم، تربيت بشويم و پيش برويم. البته بايد عبادات را شناخت. عبادات هم جسم و روحي دارند. جسم عبادات، به تنهايي كافي نيست. نماز را كه انسان بخواند، ولي در حال نماز، توجه به خود ذكر نداشته باشد، ملتفت نباشد كه چه مي گويد و با چه كسي حرف مي زند، مضامين نماز را بكلي از روي غفلت ادا بكند، اين نماز، نماز بي فايده يي است. البته كساني كه عربي نخوانده اند و معناي اين جملات را نمي دانند، اگر در حال نماز، همين اندازه توجه پيدا كنند كه با خدا حرف مي زنند و به ياد خدا باشند، اين هم بهره ي خوبي است؛ ولي سعي كنيد كه معناي نماز را بدانيد. ياد گرفتن معناي نماز، كار خيلي آساني است؛ خيلي زود مي توانيد ترجمه ي اين چند جمله را ياد بگيريد. نماز را با توجه به معناي آن بخوانيد. اين نماز است كه «قربان كلّ تقيّ»(1) خواهد بود. نماز، نزديك كننده ي انسان به خداست؛ اما نزديك كننده ي انسان باتقوا. روزه ي باتوجه، به وجودآورنده ي تقواست روزه، موجب تقوا و به وجود آورنده ي تقواست؛ اما روزه ي باتوجه. در جلسات اول اين مجلس، من به روايات روزه اشاره كردم؛ بعضي از آقايان ديگر هم كه به اين جا آمدند و افاضه كردند، اشاره نمودند. روزه فقط

اين نيست كه انسان نخورد و نياشامد؛ روزه يك نوع پرورش روح شماست. شما مي توانيد اندامهاي روحتان را با روزه پرورش بدهيد و تصفيه و پاكيزه بشويد و طهارت پيدا كنيد. اين زكات و انفاقي هم كه يك عبادت بزرگ محسوب مي شود، داراي جسم و روحي است. «و من يوق شحّ نفسه فاولئك هم المفلحون»(2). اين زكات، بايد آن حرص و بخل دروني ما را بشكند و آن دلبستگي ما به مال و به زخارف دنيوي را ازبين ببرد. اين زكات، زكات خوبي است. امسال بحمداللَّه روزه ي ماه رمضان، سي روز شد. چند سال بود كه ماه رمضان، بيست ونه روز بود و سي روز نمي شد؛ ولي امسال يك روز زيادتر شد. شما سي روز روزه گرفتيد و نماز باتوجه خوانديد و دعا كرديد. اين، قطعاً در وجود شما داراي محصولي است. همت ما بايد اين باشد كه اين محصول را حفظ كنيم. اين، محصول باارزشي هم است. اگر نماز و روزه ي باتوجه و ذكرِ آگاه گر و هشيارگر انسان، براي ما وجود داشته باشد، آن وقت مسلماني خواهيم بود كه روزبه روز به سمت هدفهاي اسلام پيش مي رويم. اگر مي بينيد كه در جوامعي مسلماناني بودند يا هستند كه به هدفهاي اسلام نزديك نشده اند و دور شده اند، يكي از عيوب كارشان اين جاست. شايد عيبهاي متعددي باشد، كه اين، يكي از آنهاست. عدم توجه به روح عبادت، تحجر را پديد مي آورد اگر در حال عبادت، توجه نبود و روح عبادت - كه همان عبوديت و انس به خدا و تسليم در مقابل اوست - مورد توجه قرار نگرفت، آن وقت خطرهاي گوناگوني در سر راه انسان قرار مي گيرد، كه

تحجر يكي از آنهاست. بعضي از همين خوارجي كه در اين ايام اسمشان را زياد شنيديد، آن چنان عبادت مي كردند و آيات قرآن و نماز را باحال مي خواندند، كه حتّي اصحاب اميرالمؤمنين(ع) را تحت تأثير قرار مي دادند! در همان ايام جنگ جمل، يكي از ياران اميرالمؤمنين عبور مي كرد، ديد كه يكي از آنها عبادت مي كند و نصف شب، اين آيات را با صداي خوشي مي خواند: «امّن هو قانت اناء اللّيل»(3). منقلب شد و پيش اميرالمؤمنين آمد. حتّي انسانهاي هوشمند و زيرك و آگاه - كه اصحاب نزديك اميرالمؤمنين(ع) غالباً اين طور بودند - نيز اشتباه مي كردند. بي مورد نيست كه اميرالمؤمنين(عليه السّلام) فرمود: هيچ كس نمي توانست اين كاري را كه من كردم، بكند و اين فتنه را بخواباند. اين كار، واقعاً شمشير و آگاهي و آن ايمان علي به خودش و راه خودش را مي خواست. حتّي گاهي خواص متزلزل مي شدند. اميرالمؤمنين(ع) به آن صحابه ي خود فرمود - طبق اين نقلي كه شده است - فردا به تو خواهم گفت. فردا وقتي كه جنگ تمام شد و كمتر از ده نفر از مجموعه ي خوارج زنده ماندند و بقيه در جنگ كشته شدند، حضرت به عنوان وسيله يي براي عبرت و موعظه ي ياران و اصحاب خودش، در بين كشته ها راه افتاد و با بعضي از آنان به مناسبتي حرف زد. به يكي از اين كشته ها كه به پشت افتاده بود، رسيدند. حضرت گفت، اين را برگردانيد؛ برگرداندند. شايد فرمود، او را بنشانيد؛ نشاندند. بعد به همين كسي كه از ياران نزديكش بود، فرمود: او را مي شناسي؟ گفت: نه، يا اميرالمؤمنين. فرمود: او همان كسي است كه ديشب آن آيات را مي خواند و دل

تو را ربوده بود! اين، چه قرآن خواندني است؟! اين، چه نوع عبادت كردني است؟! اين، دوري از روح عبادت است. اگر انسان با روح عبادت و نماز و قرآن آشنا باشد، مي فهمد كه وقتي موجوديت و حقيقت و لبّ اسلام - كه در علي بن ابي طالب مجسم است - در يك طرف قرار گرفته است، همه ي شبهه ها را از خودش دور مي كند و به او مي پيوندد. اين دوري از قرآن و دوري از دين است كه كسي نتواند اين موضوع را تشخيص بدهد و نتيجتاً به روي علي(ع) شمشير بلند كند. پس، يك طرف قضيه، همين تحجرها و نينديشيدنها و اشتباههاي عمده و بزرگ است كه ما در طول دوران خلافت بني اميه و بني عباس، آن را مشاهده مي كنيم. بعضيها آدمهاي مقدس مآب و متدين و اهل عبادت و اهل زهد بودند و در كتابها اسمشان در شمار عبّاد و زهّاد و اخلاقيون و آدمهاي حسابي ثبت شده است؛ اما اشتباه مي كردند؛ اشتباهي به عظمت اشتباه جبهه ي حق با باطل. بزرگترين اشتباهها اين است. اشتباههاي كوچك، قابل بخشش است. آن اشتباهي كه قابل بخشش نيست، اين است كه كسي جبهه ي حق را با جبهه ي باطل اشتباه كند و نتواند آن را بشناسد. اصحاب خاص اميرالمؤمنين، در هيچ شرايطي دچار اشتباه نشدند عظمت امثال عمار ياسر، به همين است. عظمت آن اصحاب خاص اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) در همين است كه در هيچ شرايطي دچار اشتباه نشدند و جبهه را گم نكردند. من در موارد متعدد در جنگ صفين، اين عظمت را ديده ام؛ البته مخصوص جنگ صفين هم نيست. در بسياري از آن جاهايي كه براي جمعي از مؤمنين، نكته يي مورد اشتباه قرار

مي گرفت، آن كسي كه مي آمد و با بصيرت نافذ و با بيان روشنگر خود، شبهه را از ذهن آنها برطرف مي كرد، عمار ياسر بود. انسان در قضاياي متعدد اميرالمؤمنين - از جمله در صفين - نشان وجود اين مردِ روشنگرِ عظيم القدر را مي بيند. جنگ صفين ماهها طول كشيد؛ جنگ عجيبي هم بود. مردم افراد مقابل خود را مي ديدند كه نماز مي خوانند، عبادت مي كنند، نماز جماعت و قرآن مي خوانند؛ حتّي قرآن سرنيزه مي برند! خيلي دل و جرأت مي خواست كه كسي روي اين افرادي كه نماز مي خوانند، شمشير بكشد. در روايتي از امام صادق(عليه الصّلاةوالسّلام) نقل شده است كه اگر اميرالمؤمنين(ع) با اهل قبله نمي جنگيد، تكليف اهل قبله ي بد و طغيانگر تا آخر معلوم نمي شد. اين علي بن ابي طالب بود كه اين راه را باز نمود و به همه نشان داد كه چه كار بايد كرد. بچه هاي ما، وقتي كه به بعضي از سنگرهاي جبهه ي مهاجم وارد مي شدند و آنها را اسير مي گرفتند، در سنگرهايشان مهر و تسبيح پيدا مي كردند! بله، درست مثل همان كساني كه مقابل اميرالمؤمنين(ع) قرار داشتند و نماز هم مي خواندند و نتيجتاً يك عده هم به شبهه مي افتادند. آن كسي كه سراغ اينها مي رفت، عمار ياسر بود. اين، هوشياري و آگاهي است و كسي مثل عمار ياسر لازم است. اگر روح اعمال و عبادات - كه عبارت از همان توجه به خدا و عبوديت اوست - براي انسان حل و روشن نشود و انسان سعي نكند كه در هريك از اين واجبات، خودش را به عبوديت خدا نزديك كند، كارش سطحي است. كار و ايمان سطحي، هميشه مورد خطر است و اين چيزي است كه ما در

تاريخ اسلام ديده ايم. ناآگاهي افراد، موجب تقويت جبهه ي باطل مي شود قبلاً اشاره كردم، كساني از متدينان، مقدسان، عبّاد و زهّاد، مي رفتند در كنار خليفه ي ظالمِ غاصبِ فاجرِ خبيثِ دروغگوي ده رو و ده رنگ مي نشستند و او را چهار كلمه نصيحت مي كردند؛ او هم يا از روي تقلب و ريا، يا شايد هم در گوشه ي قلبش چيزي تكان مي خورد و اشكي مي ريخت. بعضيها هم كه مست بودند و در حال مستي، هيجان و احساسات پيدا مي كردند، يك نفر را مي آوردند كه برايشان يك خرده حرف بزند؛ با حرفهاي او گريه مي كردند! آن گاه اين آدمهاي ساده لوح نادان - ولو عالم به ظواهر دين - مريد اين خليفه مي شدند! در تاريخ اسلام، انسان چيزهاي عجيبي از اين قبيل مي بيند. همين «عمروبن عبيد» عابدِ زاهدِ معروف، كسي است كه خليفه ي عباسي درباره ي او اظهار ارادت مي كرد و مي گفت: «كلّكم يمشي رويد كلّكم يطلب صيد غير عمروبن عبيد»؛ يعني حساب «عمروبن عبيد»، از ديگر مدعيان تقوا و زهد جداست! شما اگر همين «عمروبن عبيد» و «محمّدبن شهاب زهري» و امثال آنها را نگاه كنيد، مي بينيد كه آنها در زمان خودشان، از جمله ي دردسرهاي بزرگ جريان حق بودند. مي رفتند با حضور خودشان، جبهه ي باطل را تقويت مي كردند و جناح حق - يعني جناح اهل بيت پيامبر - را تنها و مظلوم مي گذاشتند و بر اثر همين ندانستن، دست دشمن را روي اينها دراز مي كردند. سعي كنيم روح بندگي را در خودمان زنده نماييم غرض، اين كه روح عبادت، بندگي خداست. برادران و خواهران! ما بايد سعي كنيم كه روح بندگي را در خودمان زنده نماييم. بندگي، يعني تسليم در مقابل خدا، يعني شكستن آن بتي كه در درون ماست. آن

بت دروني ما - يعني من - در خيلي جاها خودش را نشان مي دهد. وقتي كه منفعتت به خطر بيفتد، كسي حرفت را قبول نكند، چيزي مطابق ميل تو - ولو خلاف شرع - ظاهر بشود، يا سر دو راهي قرار بگيري - يك طرف منافع شخصي، يك طرف وظيفه و تكليف - در چنين تنگناها و بزنگاههايي، آن منِ دروني انسان سر بلند مي كند و خودش را نشان مي دهد. اگر ما بتوانيم اين من دروني، اين هواي نفس، اين فرعون باطني، اين شيطاني را كه در درون ماست، مهار كنيم، يا اقلاً قدري مهار كنيم، همه ي امور اصلاح خواهد شد. قبل از هر چيز، خود ما آدم خواهيم شد و به فلاح خواهيم رسيد. ماه رمضان، مقدمه ي اين است. روزه، نماز باتوجه، انفاقات، حتّي جهاد في سبيل اللَّه، براي رسيدن به چنين دنيايي است كه مردم بنده ي خدا باشند. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ما را بنده ي خودت قرار بده. امروز ماه رمضان تمام مي شود. برادران و خواهران! سعي كنيد اين دستاوردي كه در اين ماه به دست آورده ايد، حفظ كنيد. حفظش هم به اين است كه از گناهان اجتناب كنيد و ياد خدا را در دل خودتان زنده بداريد. هرچه مي توانيد در حالات گوناگون - در هنگام كار، در برخورد با مردم، در برخورد با منافع مادّي، در برخورد با شهوات و غيره - سعي كنيد كه ياد خدا را در خودتان زنده بداريد. نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم يا اللَّه يا اللَّه يا اللَّه. اللّهم يا حميد بحقّ محمّد و يا عالي بحقّ علي و يا فاطر بحقّ فاطمه و

يا محسن بحقّ الحسن و يا قديم الاحسان بحقّ الحسين پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد و به كرم و لطفت، از همه ي ما قبول كن. پروردگارا ! اين اعمال ناقابل و حقير و ناقص ما را، به فضل و لطف خودت، مقبول درگاهت قرار بده. پروردگارا ! ما را موفق به شكستن نفس شيطان صفت و كافركيش بفرما. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ما را به محمّد و آل محمّد مأنوس و نزديك بگردان؛ زندگي و مرگ ما را همسان زندگي و مرگ آنها قرار بده. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، قلب مقدس وليّ عصر را از ما راضي كن. پروردگارا ! روح مقدس امام عزيزمان را محفوف به بركات و الطاف و تفضلات خودت قرار بده. پروردگارا ! او را با اوليايش محشور بفرما و از ما راضي كن. پروردگارا ! آنچه گفتيم و شنيديم و آنچه در اين ماه انجام داديم، همه را براي خودت و در راه خودت قرار بده و همه را قبول كن. پروردگارا ! اين ماه رمضان را، ماه رمضان آخر عمر ما قرار مده. پروردگارا ! توفيقات خودت را از ما سلب نفرما. پروردگارا ! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده. و عجّل في فرج مولانا صاحب الزمان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 136 2) حشر: 9 3) زمر: 9

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى، به مناسبت عيد سعيد فطر

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي، به مناسبت عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ماه رمضان، يك فرصت استثنايي متقابلاً اين عيد بزرگ و سعيد را به شما برادران عزيز، مسؤولان

لايق و خدمتگزار و عموم ملت ايران و همه ي ملتهاي مسلمان تبريك عرض مي كنم. يقيناً اگر آن چنان كه تكليف اسلامي است، ما در ماه مبارك رمضان و در همه ي اين فرصتهاي مغتنم ايام اللَّه، نعمت ذكر و توجه و دعايي كه به ما داده شده، مغتنم بشماريم و خودمان را با منبع قدرت و عزت و عظمت - يعني ذات مقدس باريتعالي - مرتبط كنيم، بدون شك آن تحول اساسي و مطلوب، هم در ارواح و دلها و هويت اصلي انساني ما و هم به تبع آن، در محيط زندگي و كار و تلاش و مبارزه ي ما، پديد خواهد آمد و به مقاصد اسلام نزديك خواهيم شد. اين، يك تفاوت اصلي بين اسلام و بقيه ي روشها و برنامه هايي است كه يك تحول و آرمانگرايي را به بشر پيشنهاد مي كنند. ما معتقديم - و اين جزو بديهيات اسلام، بلكه بديهيات همه ي اديان است - كه انسان، فقط در سايه ي ارتباط و اتصال با حق تعالي است كه مي تواند به تكامل و تعالي دست پيدا كند. البته فرصت ماه رمضان، يك فرصت استثنايي است. اين، چيز كمي نيست كه خداي متعال در قرآن بفرمايد: «ليلةالقدر خير من الف شهر»(1). يك شب از هزار ماه بهتر و بافضيلت تر و در پيشرفت انسان مؤثرتر، در ماه رمضان است. اين، چيز كمي نيست كه رسول اكرم(ص) اين ماه را ماه ضيافت الهي به حساب بياورند. مگر ممكن است كه انسان وارد سفره ي كريم بشود و از آن جا، محروم خارج بشود؟ مگر وارد نشوي. آن كساني كه وارد سفره ي غفران و رضوان و ضيافت الهي در اين ماه نشوند، البته بي بهره خواهند ماند

و واقعاً اين محروميت به معناي حقيقي است. «انّ الشّقيّ من حرم غفران اللَّه في هذا الشّهر العظيم»(2). محروم واقعي، آن كسي است كه نتواند در ماه رمضان، غفران الهي را به دست بياورد. عبوديت، شرط اصلي تكامل مكرر عرض كرده ايم كه سرّ مسأله در اين است كه انسان بتواند خودش را به عبوديت الهي متصف كند. عبد، يعني تسليم اراده و حكم خدا و شريعت الهي. لبّ تمام دستورات و احكام و فرامين الهي و شرايع انبيا، همين يك كلمه است و شايد پيامبران خدا، قبل از آن كه مقام نبوت براي آنها انتخاب بشود و خداي متعال آنها را به نبوت سرافراز كند، به عبوديت سرافراز كرده باشد؛ همچنان كه حتماً همين طور است. در يك روايت است كه «انّ اللَّه اتّخذ محمدا عبدا قبل ان يتّخذه رسولا»(3). اول، خداي متعال او را خلعت عبوديت پوشانيد و بعد، به مرحله و رتبه ي نبوت فايز كرد. كأنّه اين، در هر تعالي يي مقدمه ي لازم و شرط اصلي است. در هر اندازه تكاملي، عبوديت، شرط اصلي است. البته، عبوديت هم مراحلي دارد. آن مرحله ي پايين عبوديت، آن چناني كه امثال ماها بتوانيم در آن طمع بورزيم، همين است. خودمان را آماده ي اطاعت كنيم؛ همه چيز را از او بدانيم؛ نعمتهاي الهي را، حقيقتاً نعمتها و موهبتهاي الهي بدانيم؛ آنها را فرآورده ي قدرت و علم و توانايي خودمان ندانيم؛ بدانيم كه ما هم وسيله ايم. ذهن ما، دست ما، عمل ما، سرپنجه ي ما و تلاش ما، وسيله يي براي تحقق اراده ي الهي است. حقيقتاً بندگان شايسته ي خدا - مثل امام بزرگوار ما(رضوان اللَّه تعالي عليه) - قدر ماه رمضان و قدر آن ساعات و ايام را مي دانستند

و از آن، كمال استفاده را مي بردند. ما ائمه ي معصومين(عليهم السّلام) را كه زيارت نكرده ايم؛ اما انسان مي توانست رشحه يي از رشحات همان عبادات و توجه ها را در وجود مقدس امام عظيم الشأن بزرگوار راحلمان مشاهده كند. در نظام اسلامي، محور حركت و قدرت، يك امر الهي است اصل قضيه اين است كه ملت ايران - كه براي خدا قيام كرده و در راه او قدم برداشته - بايد خدايي بشود و به خدا اتكا كند، تا بتواند ان شاءاللَّه اين راه را با كمك الهي، به آخرين نقطه و نهاييترين مرحله ي آن برساند. دنياي مادّي، دنيايي كه رايحه و عطر معنويت را استشمام نكرده - كه البته منظور قدرتهاي حاكم بر اين دنيا هستند؛ والّا در ميان آحاد مردم و توده هاي ملتها، انسانهاي سالم، صالح و خالص، كم نيستند - برايش قابل تصور نيست كه نظامي بر مبناي معنويت به وجود آيد و همه ي رابطه هاي معمول قدرتهاي مادّي را نفي كند. مهمترين علتي كه نظام جمهوري اسلامي، مورد بغض قدرتها و گردن كلفتهاي عالم و سردمداران حكومتهاي جهان مي باشد، همين است كه اين نظام با وجود و حضور خود، نفي كننده ي نظامهاي مادّيِ حاكم بر بسياري از روابط بين المللي و روابط ميان قدرتها و ملتهاست. در نظام اسلامي، محور حركت و قدرت، يك امر الهي است. در نظام اسلامي، برخلاف نظامهاي مادّي، آن كساني مورد قبول مردم قرار مي گيرند كه از نظر آنها، با معيارهاي الهي و خدايي منطبق باشند. در نظامهاي مادّي، معيارهاي ديگري، نوع گزينش ديگري و نوع حركت ديگري وجود دارد. در نظام اسلامي، مردم به معناي حقيقي كلمه، داراي ارزش و قدرت انتخاب و تصميم گيري

هستند؛ نه به صورت رياكارانه، نه به شكل دمكراسيهاي غيرواقعي و اسمي و شعاري و صورت سازيها و تظاهراتي كه حاكي از واقعيت نيست. در نظام اسلامي، ملت تصميم گيرنده است. مردم، حقيقتاً مالك و مسلط بر سرنوشت و امور خودشان هستند. اين، يك امر واقعي است. انتخاب در نظام اسلامي، براي مردم كه نمايندگاني را جهت قانونگذاري، يا براي مديريت و اداره ي امور جاري كشور و برنامه ريزي اقتصادي و سياسي، يا براي هر امر ديگري انتخاب مي كنند، يك انتخاب حقيقي است؛ آن هم به اتكاي يك اعتقاد واقعي. اين كجا، آن چيزي كه امروز در دنيا وجود دارد، كجا؛ بازي احزاب، رأي دادن مردم حتّي بدون شناختن آن كسي كه به او رأي مي دهند. مثلاً فقط دو حزب در اين جامعه وجود دارد و شعارها و تبليغاتي دارند؛ آن هم آن طور تبليغات، با آن عواملي كه در تبليغات غربي امروز وجود دارد كه حقيقتاً اگر جزيياتش براي مردم ما تشريح بشود، تعجب خواهند كرد. در اسلام، اين طوري نيست. عصر ملتها، با اراده و قدرت ملي مردم ما آغاز شد امروز، معروف شده كه دوران ملتها آغاز شده است. در دنيا، اين طور در تعبيرات و اصطلاحات گفته مي شود. علت هم اين است كه در نقاط گوناگوني از دنيا، ملتهايي عليه نظامهاي مسلط زورگو و تحميل كننده، شوريده اند و آنها را يا بكلي وادار به كناره گيري و يا تعديل در روشها و در ممشا كرده اند. من عرض مي كنم كه عصر ملتها، امروز شروع نشده است؛ بلكه تصميم ملتها و اراده و قدرت حقيقي ملتها، آن روزي آغاز شد و آن روزي بروز كرد كه ملت عظيم الشأن و بزرگوار و شجاع

و قابل ستايش ما توانستند، نه فقط عليه يك رژيم، بلكه عليه يك تفاهم شرقي و غربيِ بين الملليِ متفقٌ عليه بين قدرتها و ابرقدرتها، قيام كنند و نظام اسلامي را به وجود بياورند و علي رغم ميل قدرتها و ابرقدرتها، اين نظام را حفظ كنند. معناي اراده و قدرت ملي، اين است. ديگران هم، اين را از ملت ايران ياد گرفتند. حقيقتاً بسياري از سياستمداران، از اين كه ملتها بتوانند بدون اتكاي به سلاح، فقط با حضور خودشان، با جسم خودشان، با فرياد خودشان و با اظهار وجود خودشان، يك واقعيت سياسي را دگرگون كنند و يك حادثه ي سياسي به وجود بياورند، مأيوس بودند. چند سال قبل از اين - شايد پنج يا شش سال پيش - در سفري كه من به آفريقا - كشورهاي خط مقدم مبارزه ي با نژادپرستي در آفريقاي جنوبي - داشتم، با چند نفر از سران و سياستمداران و چهره هاي معروف سياسي و مردمي آن منطقه، گفتگو كردم. با يكي از برجسته ترين سياستمداران آفريقا و چهره هاي مردمي، اين مطلب را در ميان گذاشتم و گفتم، راه علاج اين منطقه و نابودي اين رژيم ظالم زورگوي آفريقاي جنوبي - كه وضعش در آن روز، از امروز خيلي سخت تر بود؛ به خاطر آن شخصي كه آن روز در آن كشور برسر كار بود - اين است كه اكثريت مردم، همان تجربه يي را كه ملت ايران عمل كردند، اعمال كنند. اكثريت قاطع مردم آن جا، بوميان سياه پوستند. حكام معتقد به نژادپرستي و حاكميت سفيدپوستان، يك اقليت كوچكند. حتّي سفيدپوستاني در آن جا هستند كه با سياه پوستان همفكر و همعقيده اند؛ اما آن حكومت جائر، همچنان مي تاخت و مي راند كه هنوز هم

تقريباً همان طور است. من گفتم اين مردم، براي اين مبارزه ي اساسي، سلاح نمي خواهند؛ فقط حضور آنها در خيابانها لازم است كه بيرون بيايند. ملت - به معناي ملت - نشان بدهد كه با آن نظامِ ظالمِ تبعيضگرِ ضد همه ي حقايق بشري و حقوق بين المللي مخالف است. گفتم در ايران، اين حادثه اتفاق افتاد و فقط ملت به خيابانها آمدند. البته مردم مقاومت كردند، كشته شدند، عزيزانشان را از دست دادند، جانشان را فدا كردند؛ اما خسته نشدند. اين، خصوصيت حضور عظيم مردمي است كه هر مقصودي با آن برآورده مي شود. البته دير و زود دارد، هدفها فرق مي كند، بعضي زودتر و بعضي ديرتر قابل تحقق است، بعضي با مشكلات بيشتر همراه است؛ بسته به اين است كه اين ملت، خسته نشوند. آن سياستمدار انقلابيِ مردميِ بزرگ - كه كساني كه آن چهره را مي شناسند، همه او را قبول دارند و مرد مجربي هم هست - تصديق كرد و گفت: درست است، اين تجربه كاملاً عملي است؛ منتها ما در اين جا، آن عامل برانگيزاننده و متحدكننده ي ملت شما - يعني اعتقاد عميق ديني و آن رهبري عظيم - را كم داريم؛ راست هم مي گفت. ايستادگي و مقاومت و حضور و وحدت، شرط پيروزي هرجا ملتها دست به دست هم بدهند، حضور داشته باشند، اين حضور را ادامه بدهند و با سختيهايش بسازند، ممكن نيست قدرتهاي بين المللي - امريكا و امثال امريكا - بتوانند آن كاري را كه مي خواهند، در مقابل اينها انجام بدهند. ملتها پيروزند. اين، يك واقعيت است. ايستادگي، مقاومت، حضور و وحدت، از شرايطش است. امروز، شما در دنيا مي بينيد كه بتدريج در مناطقي

از عالم، همين تجربه ي ايران تكرار مي شود و براي همين است كه امام بزرگوار ما، به طور قاطع مي گفت كه دشمن قادر نيست اين ملت را تا وقتي ايستاده و متحد است، شكست بدهد و فرمودند: «امريكا در مقابل ملت ايران، هيچ غلطي نمي تواند بكند». ما هم همان حرف را تكرار مي كنيم. اين، اعتقاد ملت ايران و مسؤولان و دست اندركاران نظام جمهوري اسلامي است. راز قضيه، همين حضور و اراده و وحدت مردم است و اين، ملت ايران را تا امروز بر دشمنانش پيروز و غالب كرده است. خدا را شكر مي كنيم كه ما در طول اين مدت، حتّي در يك صحنه شكست نخورديم و دشمنان ما شكست خوردند. آنان از هر راهي كه وارد شدند، شكست خوردند. از راه جنگ نظامي وارد شدند، شكست خوردند و نتوانستند ملت ايران و اين نظام را وادار به عقب نشيني كنند. اين، شكست نيست؟ تمام قدرتها دست به دست هم بدهند، نتوانند يك ملت را از آن جايي كه هست، يك قدم عقب بنشانند، شكستِ آنهاست. در زمينه ي سياسي شكست خوردند، در زمينه ي اقتصادي هم شكست خوردند و بيشتر هم خواهند خورد. مردم پشت سر دولت حركت مي كنند و همكاري خود را ادامه مي دهند مردم، پشت سر دولت و مسؤولان و مديران لايق اين كشور - كه حقيقتاً نعمت خدايند - حركت مي كنند و همكاري خود را ادامه مي دهند. بارها به دوستان، اين نكته را گفته ام كه من هر وقت يادم مي آيد كه چنين رئيس جمهوري و چنين مسؤولاني داريم، از اعماق دل و با همه ي وجود، خدا را شكر مي كنم. مردم قدر بدانند، كه مي دانند؛ پشت سر مسؤولانشان همكاري كنند،

كه مي كنند؛ محكم بايستند. بدون شك، محاصره ي اقتصادي و خباثتهاي گوناگون امريكا و اذنابش هم، نخواهد توانست كاري بكند. تمام اين مشكلاتي كه وجود دارد، با سرانگشت لياقت و كفايت مسؤولان مؤمني كه مردم را پشت سر خودشان دارند، حل مي شود؛ هيچ ترديدي در اين نيست. براي همين هم است كه دشمنان ما در خارج، اين حقايق - يعني صلابت ملت ايران - را مي دانند و مي بينند. آنهايي هم كه بي هوش و گيج و ديرفهم باشند و در روال معمولي شما ملت، قدرتتان را نفهمند، در مثل روز قدسي كه پيش مي آيد، مي فهمند. اين تفاله ها و زباله هاي سياسي، اين فراركرده ها، اين پس مانده هاي سياسيِ اين ملت - كه بيخ ريش اربابهايشان در اين گوشه و آن گوشه ي دنيا هستند - سر مي كشند و از هم مي پرسند: از ايران چه خبر؟ خبر، خبرِ روز قدس در ايران است؛ خبر، خبرِ روز بيست و دوم بهمن در ايران است؛ خبر، خبرِ اتحاد مردم و ايستادگيشان در مقابل هرگونه توطئه ي دشمنان است. دل خودشان را به وجود اختلافات و جناح بنديها در مسؤولان كشور، خوش نكنند. از اول انقلاب، از اين حرفهاي متناقض و غلط و مسخره آميز داشتند. اگر كسي از اول انقلاب تا حالا، تحليلهاي محافل سياسي - همينهايي كه راديوها را مي گردانند و دولتها را خط مي دهند - نسبت به اشخاص در جمهوري اسلامي را پهلوي هم بگذارد، يقين خواهد كرد كه اينها يا خيلي ابلهند، يا تعمّداً خودشان را به بلاهت مي زنند و يا خدازده اند. هر روزي، نسبت به شخصيتها، قضاوتي كرده اند. شخص واحدي، يك روز تندروست، يك روز معتدل است؛ يك روز سازشكار است، يك روز

متعصب است؛ يك روز محبوب ميان مردم است، يك روز مغضوب مردم است! از نظر آنان، دو نفر يك روز با هم دوستند، يك روز ضد يكديگرند! رابطه هاي معنوي و الهيِ يك نظام اسلامي را نمي فهمند؛ خدا را شكر كه نمي فهمند، خدا را شكر كه «ذهب اللَّه بنورهم»(4). خدا از دلهاي اينها نور، و از مغزهايشان تشخيص را گرفته است. چه اختلافي، چه جناح بندي يي؟! دنيا به شما و موضعگيريتان نيازمند است البته، در يك جامعه ي زنده كه مردم آزادند، همه حق اظهارنظر دارند. مردم، به مسؤولان نزديكند. بالاترين رده ي مسؤولان كشور، با معموليترين انسانها، امكان ارتباط و برخورد معمولي و روزمره دارند. در چنين جامعه يي، طبيعي و قهري است كه نظرات مختلف سياسي و اقتصادي وجود دارد. اما نظرات مختلف، يك حرف است؛ آنچه كه شما مي خواهيد و آرزو مي كنيد و تبليغ مي نماييد - يعني جناح بنديهاي مزاحم و معارض يكديگر - يك حرف ديگر است. اين دومي، بحمداللَّه نيست و نخواهد بود و جامعه ي اسلامي نمي تواند در ميان خود و در ميان كساني كه به اين اهداف مؤمن و معتقدند، دو جناح داشته باشد كه اينها بخواهند ريشه ي هم را بزنند و زير پاي يكديگر را خالي كنند. چنين چيزي امكان ندارد؛ مگر كسي كه به اين راه معتقد نباشد. ملت ما بايد ان شاءاللَّه همين وحدت كلمه، همين راه و همين تلاش را ادامه بدهند. دنيا به شما و موضعگيريتان نيازمند است. همين مسأله ي عظيم فلسطين، همين مسايل گوناگون مسلمانان مظلوم در نقاط مختلف دنيا كه در خانه ي خودشان غريبند، همين حركت و جنبش عظيم اسلامي كه امروز تقريباً در همه جاي دنياي اسلام و

نقاط مسلمان نشين - از آسيا تا اروپا و آفريقا - محسوس است و مشاهده مي شود و مسلمانان احساس هويت اسلامي مي كنند و حركت مي كنند و حرف خودشان را مي زنند و وحدت خودشان را نشان مي دهند و دشمن خودشان را مي ترسانند، همه ي اينها به ايستادگي و مقاومت و وحدت و اراده ي نيرومند شما نيازمند است. اميدواريم كه خداي متعال، ملت عزيز ايران را همواره مؤيد و موفق كند و در اين راه مستدام بدارد و روح عزيز امام بزرگوارمان را از حركت ملت و مسؤولان شاد نمايد و قلب مقدس وليّ عصر را از همه ي ما راضي و خشنود كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) قدر: 3 2) عيون اخبارالرّضا، ج 1 ، ص 230 3) بحارالانوار، ج 93، ص 211 4) بقره: 17

خطبه هاى نماز عيد فطر

خطبه هاي نماز عيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه الّذي خلق السّموات والارض و جعل الظّلمات والنّور ثمّ الّذين كفروا بربّهم يعدلون. نحمده و نؤمن به و نستهدي بهداه و نستغفره و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: و امّا من خاف مقام ربّه و نهي النّفس عن الهوي فانّ الجنّة هي المأوي(1) اگر در ماه رمضان دستاوردي پيدا كرده ايد، آن را حفظ كنيد عيد سعيد بزرگ اسلامي فطر را به همه ي مسلمين عالم، مخصوصاً آن مسلماناني كه در راه حاكميت اسلام و معنا بخشيدن به اين روزها مجاهدت مي كنند، علي الخصوص به شما ملت بزرگ ايران و جمعيت عظيم نمازگزاران فطر، تبريك عرض مي كنم. روز عيد فطر،

همان روز بزرگ و عظيمي است كه شما در نماز اين عيد، خدا را به آن روز قسم مي دهيد؛ «اسئلك بحقّ هذا اليوم»(2). اين روز براي مسلمانان عيد است و براي پيامبر «ذخرا و شرفا و كرامتا و مزيدا»(3). در طول تاريخ، اين روز ذخيره ي پيامبر خدا و مايه ي شرف و كرامت و افزايش نام و گسترش دعوت او بوده است. در روز عيد، مسلمانان بايد به خود بنگرند و ببينند كه از ضيافت الهي در ماه مبارك رمضان، چه استفاده و بهره يي برده اند. ماه رمضان، ماه خودسازي و تقواست. آيا با روزه و با عبادات در آن ماه شريف، توانسته ايم بر خودمان چيزي اضافه كنيم و خويش را بسازيم، يا نه؟ امروز به اين حساب رسيدگي كنيد، و اگر ديديد كه در ماه رمضان دستاوردي پيدا كرده ايد، سعي كنيد آن را در طول سال حفظ كنيد. ما بايد به خدا اتكا و اتكال كنيم عظمت اسلام در طول تاريخ، به مسلمانان ساخته و پرداخته و حقيقتاً آماده ي براي بندگي خداست. اگر ملت ايران آماده ي بندگي خدا نبود، نمي توانست اين حركت عظيم را انجام بدهد و امروز به عنوان الگو و نمونه ي جامعه ي اسلامي در ميان مسلمانان سرتاسر عالم، بلكه نمونه ي مجاهدت و فداكاري و بيداري و آگاهي در ميان همه ي ملتهاي مستضعف، معرفي بشود. اگر امروز هم ملت ايران بخواهد اين بار سنگين امانت را بر دوش خود حمل كند و به سرمقصد مطلوب برساند، جز خودسازي هيچ راهي ندارد. ما بايد به خدا اتكا و اتكال كنيم و اين، جز بندگي و تسليم در مقابل خدا چيزي نيست. اتكاي به خدا و اعتماد

به وعده ي الهي، از هر كسي برنمي آيد. تنها كساني مي توانند به خدا اتكا كنند، كه خدا در دل و ياد آنها باشد. اگر خدا در ياد انسان نباشد و فضاي جان او را پُر نكند، به خدا هم اعتماد نخواهد كرد و در ميدانهاي خطر، نخواهد توانست با اعتماد به خدا حضور پيدا كند. قرآن راه را به ما نشان داده است. خوف از خدا و داشتن تقواي الهي و بندگي و تسليم و خضوع در مقابل پروردگار، راه فلاح و رستگاري در دنيا و عقباست. اميرالمؤمنين(ع) در خطبه ي نماز عيد فطر، خطاب به مردم مسلمان مي فرمود: «افلا تائب من خطيئته قبل يوم منيّته»(4). يعني آيا كسي نيست كه قبل از مرگ و فرا رسيدن ميعاد ناگزير همه ي انسانها، از خطاها و گناهان خود در نزد پروردگار توبه كند؟ «الا عامل لنفسه قبل يوم بؤسه و فقره»(5): آيا كسي نيست كه قبل از فرا رسيدن روز تنگدستي - آن روزي كه انسان هيچ وسيله يي جز رحمت خدا و اعمالي كه از پيش فرستاده باشد، ندارد - عمل بكند؟ يعني اميرالمؤمنين(ع) در روز عيد و شادماني، مردم را به توبه و انابه و تصميم به عمل و ارتباط با خدا گره مي زند. براي طلب مغفرت، هيچ لحظه يي را نبايد از دست بدهيم برادران و خواهران! ما بايد از همه ي خطاهاي خود توبه كنيم. آن جايي كه امام سجاد و اميرالمؤمنين(عليهماالصّلاةوالسّلام) و ساير بزرگواراني كه در ميان آحاد بشر نورانيت بي نظيري داشتند، با زبانهاي گوناگون و با نفسهاي سوزان استغفار و توبه مي كردند، من و امثال من، براي بازگشت به خدا و طلب مغفرت و انابه ي به پروردگار،

هيچ لحظه يي را نبايد از دست بدهيم. در تمام اعمال شبانه روز، تقوا را پيشه ي خود بكنيد؛ يعني مراقب گفتار و كردار و عمل و تصميم و اقدام خودتان باشيد و نگذاريد كه هواهاي نفساني، شما را از راه خدا و از تكليف الهي منحرف بكند. شيطان به اتكاي نفس اماره و هواهاي نفساني و خودخواهيها و منيتها و هوسهاي ما، ما را از صراطالمستقيم الهي منحرف مي كند. بايد مانند آن كسي كه در پيچ وخمهاي يك راه كوهستاني خطرناك، مراقب هر حركت و هر قدم پيشرفت خود است، مواظب باشيم. اين تقواست؛ يعني مراقب بودن، خدا را در همه ي كارها شاهد و ناظر دانستن، از خطاها و اشتباهاتي كه سر مي زند، زود توبه كردن، به خدا اتكا كردن، از خدا كمك خواستن، به خدا التجا بردن. امروز چشم جهاني، به سوي شما ملت ايران است. امروز ملتها حركت عظيم خود را با ياد حركت شما شروع كرده اند و به ايمان شما اقتدا مي كنند. اگر شما بخواهيد ملتها اين راه را - كه راه خدا و اسلام است - ادامه بدهند، بايد اين راه را با استحكام ادامه بدهيد، و اين جز با تقوا ممكن نيست. لذا امروز تقوا بزرگترين وظيفه و مسؤوليت ماست. پروردگارا ! همه ي ما را متقي و پرهيزگار بگردان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نشكره و نستغفره و نتوب اليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي عليّ اميرالمؤمنين والصّدّيقة الطّاهره سيّدة نساءالعالمين والحسن والحسين سيّدي شباب

اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد والحسن بن علي والخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين اوصيكم عباد اللَّه بتقوي اللَّه از نظر غاصبان فلسطين، مسأله ي قدس، يك مسأله ي تمام نشده است در خطبه ي دوم، مايلم تنها يك مطلب را به شما برادران و خواهران نمازگزار عرض كنم و آن، تقدير و تشكر از حركت عظيم ملت ايران در روز قدس است. از نظر غاصبان سرزمين فلسطين، مسأله ي قدس، يك مسأله ي تمام نشده است. هيچ كس نبايد خيال كند كه صهيونيستهاي غاصب و حاميان بين المللي آنها، مي خواستند فلسطين را بگيرند و حكومت تشكيل بدهند؛ گرفتند و حكومت تشكيل دادند و مسأله تمام شد. قضيه اين طور نيست. هدفهايي كه در تشكيل دولت غاصب صهيونيستي در سرزمين فلسطين وجود داشته است، با اين اسرائيل كنوني كاملاً تأمين نمي شود. هدف، بالاتر از اينهاست. هدف، ايجاد كشوري است در سرزميني بزرگتر و پُرجمعيت تر از آنچه كه امروز غصب كرده اند. ديديد به مجرد اين كه آمارهاي دولتي اسرائيل به آنها نشان داد كه رشد جمعيت مسلمانان در فلسطين اشغالي، از رشد جمعيت مهاجران صهيونيست به آن كشور بيشتر است، به كمك قدرتها و دولتهاي پشتيبانشان، باز نقشه هاي قديمي خود در زمينه ي مهاجرت را شدت و شتاب بخشيدند. بنابراين، مسأله ي اسرائيل از اينها بالاتر است. تصور مي شد كه دولتهاي عربيِ اسلاميِ مجاورِ سرزمين غصب شده، خواهند توانست، يا لااقل اراده خواهند كرد كه از گسترش اين غده ي سرطاني در قلب عالم اسلام و در آن جايي كه سه قاره ي آسيا و آفريقا و اروپا

به يكديگر متصل مي شود، مانع بشوند. در اوايل، اين تصور را فلسطينيها و شايد بعضي ديگر مي كردند؛ اما امروز ثابت شده است كه جز حركت ملتها و اراده ي مردم مسلمان در سرتاسر آفاق اسلامي، هيچ راه ديگري وجود ندارد. مشتهاي گره كرده و شعارهاي شما، از هر سلاح ديگري كوبنده تر است آن كساني كه در داخل سرزمينهاي اشغالي، مظلومانه مبارزه مي كنند و رنج مي برند و كتكش را مي خورند - كه تنها اميد براي آزادي فلسطين و محو دولت غاصب نيز همان مبارزان داخلي هستند - بايد احساس كنند و بدانند كه در سرتاسر دنياي اسلام، ملتها به ياد آنها هستند و از آنها پشتيباني مي كنند. اگر بخواهيم در آن مبارزان مظلومي كه در خانه ي خودشان غريب هستند، اين احساس پيدا بشود، بايد همين گونه تظاهرات مردمي در دنياي اسلام به وجود بيايد. اين ابتكار روز قدس از سوي امام بزرگ و رهبر عظيم القدر ما(رضوان اللَّه تعالي عليه)، با توجه به همين معنا بود؛ والّا معلوم است مردمي كه در خيابانهاي تهران راه مي روند، از اين جا به وسيله ي اسلحه با اسرائيل نمي جنگند. امروز براي اسرائيل و حاميانش و بخصوص امريكا، اسلحه ي مشت شما كه گره مي شود و شعاري كه مي دهيد، از هر سلاح ديگري كوبنده تر است. آنان براي مقابله ي با سلاحهاي ديگر، وسيله دارند. ديديم كه كشورهاي عربي در طي چند جنگ، اين قدرت را پيدا نكردند كه با سلاح با اسرائيل بجنگند و او را شكست بدهند. هر دفعه، يا او كاملاً غالب شد، يا بالاخره پيش برد؛ ولو در وهله ي اول جنگ هم غالب نشده باشد. كشورهاي عربي اطراف اسرائيل، براي آن كه اين كشور در بُرد تير آنها

قرار بگيرد، هرچه سلاح داشته باشند، باز قدرتهايي كه اين غده را در دل دنياي اسلام كاشتند، او را دو يا چند برابر مسلح خواهند كرد؛ بنايشان بر اين است. آن چيزي كه جواب ندارد و آن سلاحي كه امريكا و شوروي و ديگر حاميان اسرائيل نمي توانند در مقابل آن، سلاح برابر و مشابهي به ميدان بياورند، سلاح اراده و خواست ملتهاست. حاميان اسرائيل سعي كردند روز قدس را از يادها ببرند سياستمداران عالم بايد بدانند كه دنياي اسلام اجازه نداده است و نمي دهد. بايد بدانند كه ما حضور دشمن غاصب را در خانه ي خودمان فراموش نكرده ايم. اين طور نيست كه صهيونيستها دايماً بتوانند دنياي اسلام را در مقابل عمل انجام شده قرار بدهند. نخير، ملتها بيدارند. مبارزه يي كه از طرف حاميان رسمي اسرائيل و همپيمانان آنها - كه حاميان غيررسمي اسرائيلند - با روز قدس شد، يك مبارزه ي تماشايي است. براي روز قدس رقيب درست كردند و سعي نمودند كه اين روز را از يادها ببرند. ما در هيچ جاي دنياي اسلام نديده ايم كه قدرتهاي جهاني اجازه بدهند، دولتهاي محلي مردم را به اين حركت و راهپيمايي وادار كنند. متأسفانه سياست قدرتهاي گردن كلفت دنيا، در بسياري از كشورهاي اسلامي، داراي نفوذ است. اين از بدبختيهاي مسلمين و دنياي اسلام است. چرا نبايد در روز قدس، دولتهاي كشورهاي اسلامي، مردم را به راهپيمايي در خيابانها تشويق كنند؟ مگر چه چيزي از آنها كم مي شود؟ اگر با آرمان فلسطين همراه و موافقند، چرا اجازه نمي دهند؟ ملت ما در حساسترين مسايل، حضور خود را نشان داده است شما ملت ايران، حقاً و انصافاً عظمت را مجسم كرديد؛ اراده ي ملي

را به معناي واقعي كلمه نشان داديد و به دنيا فهمانديد كه حضور ملت در صحنه ي سياست يعني چه، اعلام نظر يعني چه، اعلام اراده ي ملي يعني چه. با حوادثي كه كم وبيش در اين يك سال در عالم اتفاق افتاد، دنيا تازه معناي قدرت ملتها و حاكميت آنها را بر نظامهاي گوناگون مي فهمد. ملت ما در تمام مراحل زندگي اين يازده سال اخير، اين حضور و اين قدرت و اين اراده ي مسلط را نشان داده؛ آن هم نه فقط در مسايل كشور خودش، بلكه در حساسترين مسايل جهاني و بين المللي، كه يكي همين مسأله ي قدس است. انقلاب اسلامي، به بركت همين حضور شما مردم به پيروزي رسيد و من اميدوارم و اطمينان دارم كه به بركت همين حضور و بيداري شما، خواهد توانست به تمام آرمانها و آرزوهايش برسد. خداوند ان شاءاللَّه شما ملت رشيد و نيرومند و بااراده و يكپارچه و قوي را، همواره موفق و بيدار و مسلط برخواستها و آرمانهاي خود و انقلابتان بدارد و از اين اجتماع عظيم شما و از اعماق دل آحاد اين ملت، سلامها و درودهاي محبت آميز و ستايش آميز را به روح مطهر و منور امام عزيزمان برساند و همه ي آرزوهاي آن بزرگوار را در نزديكترين زمان ممكن، برآورده كند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نازعات: 40 و 41 2) مفاتيح الجنان، ذكر نماز عيد فطر 3) مفاتيح الجنان، ذكر نماز عيد فطر 4) 1 و 2. نهج البلاغه، خطبه ي 28 5)

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از معلمان و مسؤولان امور فرهنگى كشور و جمعى از كارگران، به مناسبت روز

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از

معلمان و مسؤولان امور فرهنگي كشور و جمعي از كارگران، به مناسبت روز معلم و روز جهاني كارگر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جريان فكري شهيد مطهري، يك جريان ممتاز هم مناسبتهاي امروز، مناسبتهاي مهم و قابل تأمل و توجهي براي ملت ماست؛ هم شما حضار عزيزي كه تشريف داريد، همه جزو گروهها و قشرهاي مؤثر در جامعه ي اسلامي و در سازندگي انقلابي كشور اسلامي هستيد. لازم است تشكر و ارادت خودم را به برادران و خواهران معلم - اين قشر زحمتكش و صديق - و همچنين به برادران و خواهران كارگر - اين قشر زحمتكش و خدوم - و همچنين به برادراني كه در عقيدتي، سياسي نهاد مقدس سپاه پاسداران، به وظايف مهم خودشان مشغول هستند و نيز به دانشجويان و دانش آموزان و مسؤولان حاضر در جلسه، مخصوصاً آنها كه با نام و ياد برجسته ي امروز، يعني شهيد بزرگوار و فراموش نشدني انقلاب (شهيد مطهري) رابطه ي ويژه يي دارند - يعني محصلان و طلاب مدرسه ي عالي و مدارس شهيد مطهري - عرض كنم. در ابتدا، يك جمله در باب اين شهيد بزرگوار بگويم؛ چون مسأله ي عالم متفكر فيلسوف يگانه ي ما - مرحوم آيةاللَّه مطهري (رضوان اللَّه تعالي عليه) - مسأله ي يك ياد خشك و خالي نيست كه كسي زحمتي مي كشد و از دنيا مي رود، يا زحمتي مي كشد و شهيد مي شود و ما لازم است كه از او ياد كنيم و شكرانه ي زحمات او را بداريم؛ بلكه مسأله، مسأله ي يك جريان فكري در جامعه ي ماست كه هرچه مي گذرد، برجستگي بيشتري پيدا مي كند. در زمان حيات آن شهيد، كساني كه او را مي شناختند، زياد نبودند و كساني كه به عمق برجستگي و نورانيت

فكري او آشنا بودند، باز هم كمتر بودند؛ اما امروز در محيط ذهني انقلاب، جريان فكري شهيد مطهري، جريان ممتازي است. اين كتابها و مباحث و گفتارهايي كه آن عالم دلسوز و مؤيد من عنداللَّه، به آنها پرداخته است - چه مباحث اجتماعي، چه مباحث فكري، چه مباحث عمومي و چه مباحث فلسفي خاص - يكايك آنها، براي جامعه لازم و حياتي است. البته از اين كتابها، همه نمي توانند استفاده كنند - سطح خاصي دارد - اما مي شود كاري كرد كه از اين مطالب، همه ي جامعه و جوانان ما استفاده كنند. بايد روي افكار شهيد مطهري، كار فكري بشود. يعني جمعي اهل تحقيق و علاقه مند به كار علمي، بنشينند و نظرات و تفكرات شهيد مطهري را در ابواب مختلف استخراج كنند. مثلاً از مجموع آثار ايشان، نظر آن شهيد را در باب وجود، در باب انسان، در باب اختيار، در باب عدالت، در باب تاريخ، در باب قضا و قدر، در باب عرفان و درباره ي موضوعات بي شمار و متنوعي كه ايشان در مباحثشان مطرح كرده اند، استخراج كنند. اگر نظرات مختلفي در طول زمان داشته اند، مثلاً در يك دوره در مسأله يي، اين نظر را داشته و سپس در چند سال بعد، نظر ايشان تغيير كرده، آن را در اين كتاب مشخص كنند و روي آن كار نمايند. اين، راه گسترش و پيشرفت و شكوفايي فكري جامعه بر مبناي آثار شهيد مطهري است كه اميدواريم اين كار انجام بگيرد و در وضع كنوني، همه ي قشرها مسؤوليت خودشان را در قبال اين حركت عظيمي كه جامعه ي ما به آن سرگرم است، پيدا كنند و آن را بخوبي انجام

دهند. تهاجم فرهنگي، بيشترين همت دشمن به مناسبت حضور معلمان و فرهنگيان عزيز، عرض مي كنم كه عناصر فرهنگي جامعه - هركه هستند، هرچه هستند، چه وابستگان به دانشگاهها، چه وابستگان به حوزه هاي علميه و چه ديگران - بايد بدانند كه امروز دشمن، بيشترين همت خود را روي تهاجم فرهنگي گذاشته است. من به عنوان يك آدم فرهنگي، اين را عرض مي كنم، نه به عنوان يك آدم سياسي. وقتي به صحنه ي نبرد نگاه مي كنم، صحنه يي را مي بينم كه يك طرف آن، شما ملت ايران كه طرفدار اسلام و نجات مستضعفان و دشمن نظام استكباري دنيا هستيد، قرار داريد و طرف ديگر آن، دشمنان شما، يعني سردمداران جبهه ي استكبار و ضد اسلام، دنباله روهايشان و اراذلي كه در اين بين، به خاطر منافع شخصي و هواهاي نفساني، دنبال بوق استكبار و خر دجال او راه افتاده اند، قرار دارند. الان، كارزاري برپاست؛ شوخي نيست. جنگ نظامي، تمام شد. تازه اگر دشمن - يعني استكبار جهاني - بتواند، حرفي ندارد كه باز هم جنگ نظامي را راه بيندازد؛ منتها برايش آسان نيست. الان، يك كارزار فكري و فرهنگي و سياسي در جريان است. هر كس بتواند بر اين صحنه ي كارزار و نبرد تسلط پيدا كند، خبرها را بفهمد، احاطه ي ذهني داشته باشد و يك نگاه به صحنه بيندازد، برايش مسلّم خواهد شد كه الان دشمن از طرق فرهنگي، بيشترين فشار خود را وارد مي آورد. كم هم نيستند قلم به مزدها و فرهنگيهاي دين و دل و وجدان باخته و نشسته ي پاي بساط فساد استكبار - چه غالباً و اكثراً در خارج كشور و چه تك وتوكي در داخل كشور - كه براي مقاصد استكباري، قلم هم

بردارند، شعر هم بگويند، كار هم بكنند و دارند مي كنند. پاسخ هجوم فرهنگي، تفنگ نيست نبرد فرهنگي را با مقابله ي به مثل مي شود پاسخ داد. كار فرهنگي و هجوم فرهنگي را با تفنگ نمي شود جواب داد. تفنگ او، قلم است. اين را مي گوييم، تا مسؤولان فرهنگ كشور و كارگزاران امور فرهنگي در هر سطحي و شما فرهنگيان عزيز - اعم از معلم و دانشجو و روحاني و طلبه و مدرّستان، تا دانش آموزتان و تا كساني كه در بيرونِ اين نظام آموزشي كشور مشغول كارند - احساس كنيد كه امروز، سربازِ اين قضيه شماييد و بدانيد كه چگونه دفاع خواهيد كرد و چه كاري انجام خواهيد داد. مثل جنگ نظامي، چشمها را بايد باز كرد و صحنه را شناخت. در جنگ نظامي هم، هر طرفي كه بدون شناسايي و ديده باني و بدون دانستن وضعيت دشمن، چشمش را ببندد، سرش را پايين بيندازد و جلو برود، شكست خواهد خورد. در جنگ فرهنگي هم، همين طور است. اگر ندانيد كه دشمن كار مي كند، يا از آن كه مي داند، فرمان نبريد، از فرمانده ي فرهنگي دستور نگيريد، يا او از نيروي شما استفاده نكند و مانور و سازماندهي را درست انجام ندهد، پشت سرش شكست است. راديو، تلويزيون، مدارس، وزارت ارشاد، روزنامه ها، مجلات و كلاً مجموعه ي بناي فرهنگي كشور، مسؤوليت دارند. شما معلمان، مشخص است كه سنگرتان كجاست. مسؤوليتتان هم، مسؤوليت بسيار بزرگي است. مردم قدر كارگزاران تعليم و تربيت را بدانند نسلي كه رژيم فاسد و مفسد و ظالم و بشدت پليد گذشته را نديده، نسلي كه مقدمات انقلاب را نديده، نسلي كه كتك خوردنها را در دوران غربت نديده، نسلي كه

محنت جنگ را با گوشت و پوست خودش لمس نكرده، نوبه نو زير دست شما معلمان مي آيد. شما مي خواهيد از اين نسل، انسانهايي بسازيد كه انقلاب را حفظ كنند؛ كار سخت و بزرگي است. به اين كار بزرگ، اهميت بدهيد و قدر آن را بدانيد. مردم هم، قدر معلمان و كارگزاران تعليم و تربيت را بدانند. مسؤولان مدارس هم بفهمند كه چه چيزي در چنته دارند و چه كار مي كنند. مردم، هم از لحاظ مادّي و هم از لحاظ معنوي، به آموزش و پرورش، به مدرسه سازي، به تعليم و تربيت كمك كنند، تا بشود اين صحنه ي نبرد و كارزار را پيش برد. شما ملت ايران، شما ستونهاي انقلاب اسلامي جهاني، شما ملت شاهد - «لتكونوا شهدا علي النّاس»(1) - كه بر جامعه ي بشري، شهدا و گواهان هستيد، با اين امانت سنگيني كه بر دوش شماست، بايد بتوانيد اين امانت را حفظ كنيد، اين بار را نگهداريد، چشم و دل مستضعفان تمام دنيا و كساني را كه به نحوي زخمديده ي نظام پليد استكباري هستند، به خودتان جلب كنيد و آنها را اميدوار نگهداريد. سياستهاي جهاني، براي انقلاب اسلامي خواب خطرناكي ديده بودند كارگران هم همين طور. در طول تاريخ يك جامعه، زمان و لحظه يي وجود دارد كه نياز به فردي يا قشري، خيلي مهم و مؤثر مي شود. آن زمان و آن لحظه، گاهي شناختش سخت است. من عرض مي كنم، كمتر دوره يي از دوره هاي زندگي اين ملت وجود داشته كه احتياجش به نيروي كار صادق و سالم و مؤمن، به قدر دوران انقلاب - بخصوص در اين دوران فعلي - بوده باشد. بحمداللَّه كارگران در كشور و جامعه ي ما،

همان طوري كه از آنها انتظار مي رفت، عمل كردند. من از روزهاي هجدهم و نوزدهم و بيستم و بيست ويكم بهمن سال پنجاه وهفت، خاطرات عجيبي دارم كه حالا وقت نقلش نيست. اجمالاً بايد بگويم، آن روز ما فهميديم كه سياستهاي جهاني، براي انقلاب اسلامي چه خواب خطرناكي ديده اند. اين خواب شوم را مي خواستند به وسيله ي كارگران تعبير كنند و كارگران مسلمان ما، آن چنان با پشت دست به دهان اينها زدند كه رفتند ديگر برگردند. اين را من از نزديك، به چشم خودم مشاهده كردم؛ روايت نيست. آن روزي كه هنوز پرچمِ رنگ ورورفته و پوسيده ي تفكرات الحادي ماركسيستي - كه بحمداللَّه امروز دنيا، از شر افسون اين تفكرات شيطاني خلاص شده است - كاملاً مثل امروز سقوط نكرده و نيفتاده بود، گروههاي چپ و وابسته، تلاش زيادي مي كردند، تا از كارگران استفاده كنند. از يك طرف، اينها به شكل بسيار موذيانه يي عمل مي كردند، و از يك طرف هم عناصر بازمانده و ته مانده ي بساط طاغوت، كم و بيش وجود داشتند. دو كار مهم كارگران در ابتداي انقلاب كارگران ما، دو كار انجام دادند كه در تاريخمان ماندني است. يكي اين كه نگذاشتند گردش چرخ كارگاه بخوابد؛ همان مقداري كه ممكن بود. حالا آن جايي كه مسؤولان مربوطه، نتوانستند امكانات و مواد اوليه فراهم كنند، بحثي نيست؛ اما تا آن جايي كه مواد اوليه و ماشين و افزار و كارگر بود، كارگر نگذاشت كار لنگ بشود. ما در طول اين يازده سال، يك روز مسأله ي كارگري - به معنايي كه دشمن مي خواست - نداشتيم. اين، به خاطر ايمان و عشق كارگران به اسلام و انقلاب و به خاطر ارادت صادقانه شان به امام عظيم الشأن بود كه كارگران و

ديگر قشرها، واقعاً از اعماق جان، به آن مرد ملكوتي و الهي، عشق مي ورزيدند و نمي خواستند خاطر او آزرده بشود. اين عشق و ايمان، موجب شد كه اين حركت انجام بگيرد. كار دوم، حضور در صحنه ي جنگ بود. سخت ترين دفاع را كارگران - چه كارگران شهري، چه كارگران روستايي - كردند. در اين بسيج عظيم مردم براي جبهه ها، اغلب همين طبقات پايين و محرومان جامعه و از جمله، طبقات كارگر كه اكثريت عظيمي را تشكيل مي دادند، بودند. يعني غير از نبرد اقتصادي، به نبرد نظامي هم مي پرداختند. اين، خيلي ارزش دارد؛ اين را حفظ كنيد. جمله يي را مكرر حضرت امام(ره) مي فرمودند كه در اين يازده سال، آن جمله مكرر تجربه شد. امام، اين مضمون را همواره تكرار مي كردند كه اين انقلاب و اين نظام، مديون پابرهنگان است و نيرويي كه آن را حفظ خواهد كرد، همين پابرهنگان و طبقات محروم جامعه هستند. در دوران رژيم فاسد و مفسد پهلوي، فساد را طبقات مرفه بي درد، سرمايه داران فاسد، آن كساني كه به پولي كه از راههاي نامشروع و بندوبستهاي سياسي و فساد در عمل به دست آمده بود، متكي بودند، در جامعه رايج مي كردند. همانها موجب شدند كه آن رژيم ساقط شد؛ چون رژيم منحوس پهلوي، متكي به آنها بود. اين نظام را قشرهاي محروم و متوسط - كه غالب مؤمنين را اينها تشكيل مي دهند - به وجود آوردند و از آن حمايت و دفاع كردند. اينها وفادارند و پشتيبان اين نظام هم اينهايند. لذا اين نظام، به پشتيباني اين توده ي عظيم مردم مؤمن، ماندني و پايدار و بادوام است. كار براي توسعه ي كشور عبادت است من به

كارگران سفارش مي كنم كه در هر بخشي و در هرجايي مشغول كار هستند - كارگاههاي بزرگ، كارگاههاي كوچك، كارهاي دستي، كارهاي ماشيني عظيم، كارهاي كشاورزي و روستايي - اين روزها را روز كار بدانند، اين دوران را دوران كار جدي تلقي كنند و كار را هم عبادت بدانند. اين كاري كه شما براي توسعه و پيشرفت كشور مي كنيد، يك عبادت قطعي است. به مسؤولان هم سفارش مي كنم كه پاس طبقات كارگر و محروم و مستضعف و اين مردم مؤمن را بدارند؛ آنها را در قوانين، در مراجعات اداري و در ساير مراجعات گوناگوني كه با دستگاههاي دولتي دارند، مورد توجه قرار بدهند. سياست اداره ي كشور، بايد در جهت سود طبقات محروم و رفع محروميت از آنها باشد؛ كمااين كه همين طور هم هست. بحمداللَّه اين سياستهاي اقتصادي كه امروز دولت تعقيب مي كند و من اين سياستها را مي شناسم و مي دانم چه كار مي كنند، در جهت خدمت به محرومان است. از طرف قشرهاي مختلف، بايستي ان شاءاللَّه همكاري بشود، تا كشور بتواند نيازهاي محرومان را برآورده كند. قوام سپاه، به روحيه ي انقلابي و ايمان جوانان آن است يك جمله ي كوتاه هم راجع به برادران عقيدتي، سياسي عرض كنم. آن جمله، اين است كه برادران عقيدتي، سياسي كه در سپاه پاسداران مشغول خدمت هستند، اين كار را بايستي خيلي مهم بشمارند؛ زيرا سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ركن ركين و پايه ي محكم دفاع از انقلاب و به تعبير امام عزيزمان(ره)، يكي از دو بازوي نيرومند مسلح جمهوري اسلامي است. ايشان، دو بازويشان را اين طور بلند كردند و به من فرمودند: يك بازو، ارتش است؛ يك بازو، سپاه. قوام سپاه، به روحيه ي

انقلابي و ايمان اين جوانان پُرشور و مؤمن است. اين ايمان، بايستي هم حفظ بشود، هم تقويت گردد و هم از جهات اعتقادي و فكري، با روشن بيني و عمق فكري، همراه بشود. اين كار را كه عقيدتي، سياسي مي كند، وظيفه يي بسيار مهم است. مسؤولان سپاه بايد همكاري بكنند، تا اين برادران بتوانند اين وظيفه را بخوبي انجام بدهند و ان شاءاللَّه خير و صلاح اين كار، به انقلاب و كشور برمي گردد. استكبار، نان هيبت و تشر خود را مي خورد و اما مسأله يي كه اين روزها در سطح جمعي از اهل فكر و اهل نظر در جريان است، مذاكره كردن و مذاكره نكردن است. (2) بعضي حرفي مي زنند، بعضي حرف ديگري مي زنند. اينها چيزي مي نويسند، آنها چيز ديگري مي نويسند. راجع به اين موضوع، من بايد جمله ي كوتاهي را خيرخواهانه و دلسوزانه عرض بكنم. قبلاً به اين نكته هم اشاره بكنم كه من از اظهار نظر كسي كه نظر سياسي خودش را بيان بكند، نگراني ندارم. مادامي كه در اظهار نظري، دروغ و تهمت و فتنه و فريب نباشد، مانعي ندارد. بله، اگر دروغ و افترا و فريب بود، ما به عنوان مسؤول، نبايد اجازه بدهيم يك نفر بيايد مردم را فريب بدهد، يا به آنها دروغ بگويد. اما آن جايي كه دروغ و تهمت و فريب و اهانت به كسي نيست، چه مانعي دارد هر كسي نظرش را بگويد. من مي خواهم به نويسندگان و صاحب نظران و قلم به دستان و تريبونداران سفارش كنم كه از حرف مخالف آشفته نشوند. چرا ما آشفته بشويم؟ ما منطق و استدلال داريم. حرف ما، نه فقط براي ملت خودمان، بلكه براي صدها ميليون مسلمان و

غيرمسلمان در دنيا، قابل قبول است. چرا ما وقتي حرف منطقي داريم، از اين كه كسي حرفي بزند، آشفتگي و اضطراب نشان بدهيم؟ بله، هر حرفي را نبايد بي جواب گذاشت. اگر خلاف هست، بايد جواب داد؛ منتها از جاده ي ادب نبايد خارج شد. و اما مذاكره. من معتقدم، آن كساني كه فكر مي كنند ما بايد با رأس استكبار - يعني امريكا - مذاكره كنيم، يا دچار ساده لوحي هستند، يا مرعوبند. من بارها اين نكته را عرض كرده ام كه استكبار، بيش از اين كه نان قدرت و توانايي خودش را بخورد، نان هيبت و تشر خودش را مي خورد. اصلاً استكبار، با تشر و ابهت و شكلك درآوردن و ترساندن اين و آن، زنده است. دولتهاي انقلابي، مانع تأمين منافع امريكا الان امريكا طوري با ملتهاي جهان سوم - حتّي اين اواخر، با ملتهاي ثروتمند و قوي - حرف مي زند كه انگار اگر او نخواهد، اينها نمي توانند نفس بكشند! اصلاً امروز امريكا، با شوروي و اروپا هم اين گونه حرف مي زند؛ با كشورهاي جهان سوم در آفريقا و آسيا كه به جاي خود. سردمداران اين كشورها هم متأسفانه باور مي كنند؛ در حالي كه اگر ده كشور از كشورهاي فقير دنيا - نمي گويم همه ي كشورها، يا كشورهاي پولدار - بيايند با هم متحد بشوند و تصميم بگيرند كه از امريكا نترسند، با او كاري نداشته باشند، به امريكا باج هم ندهند، اجازه ندهند كه او از آنها استفاده ي سوق الجيشي و نظامي و اقتصادي بكند؛ نه فقط امريكا، بلكه جناح مستكبر دنيا را مي توانند وادار به عقب نشيني كنند. دليل واضح اين امر، آن است كه هرجا در كشورهاي فقير، انقلابي پديدار شد و

دولتي سر كار آمد كه نخواست به امريكا باج بدهد، امريكا تمام نيرويش را براي اين كه آن دولت را شكست بدهد و از بين ببرد و يك دولت طرفدار خودش بياورد، متمركز كرد. چرا؟ چون مي ترسند و مي دانند كه با يك دولت انقلابي - ولو در امريكاي لاتين و يا در انتهاي افريقا - نمي توانند منافعشان را تأمين كنند و آن كاري را كه مي خواهند، انجام بدهند. در نيكاراگوئه، دولتي سر كار آمده بود. اين كشور، با آن كه كشور بسيار فقير و كوچك و داراي جمعيت كم و منابع مالي خيلي ضعيفي است، در عين حال، امريكا آن قدر پول به ضد انقلابيون آنها داد و از اطراف و اكناف فشار آورد كه مجبورشان كرد از صحنه ي حكومت كنار بروند. آن بيچاره ها هم، پايه هاي مردمي و ايمانيشان آن قدر محكم نبود، قدرت فشار هم نداشتند، از اول هم خودشان را متكي به جاي ديگري بار آورده بودند. بنابراين، نتوانستند و كنار رفتند. اگر امريكا از دولتهاي انقلابي واهمه ندارد و مقاومت آنها براي او، يك مقاومت غيرقابل نفوذ نيست، چرا مي خواهد آنها را واژگون كند؟! اگر احتياج ندارد، چنانچه فلان جا، يك حكومت انقلابي سر كار مي آيد، امريكا بگويد ما با تو قطع رابطه مي كنيم و به تو كمك هم نمي كنيم. چرا براي اين كه او را از بين ببرند، توطئه مي كنند؟ براي خاطر اين كه مي دانند اگر او سر كار باشد، اينها ديگر نمي توانند منافعشان را تأمين كنند و در آن جا زور بگويند. پس، حتّي يك دولت انقلابي هم مي تواند به اندازه ي شعاع خودش، امريكا را عقب بزند، يا متوقف كند. اينها، آن طور كه وانمود مي كنند، غيرقابل شكست

نيستند. دولت امريكا به فكر قوانين بين المللي نيست دليل واضح ديگر بر اين كه امريكا، آن طوري كه ادعا مي كند، قدرت ندارد و هيبت او - هيبتي كه آدمهاي ضعيف را مي ترساند - خيلي بيش از قدرت واقعي است، اين است كه خيلي جاها مي خواهند اعمال قدرت و زور كنند، اما قادر نيستند. به چه دليل؟ به دليل اين كه آن جايي كه مي توانستند، كردند و آن، پاناماست. اگر امريكا مي توانست آن كاري را كه در پاناما كرد، (3)در كشورهاي انقلابي ديگر، در همان كوبايي كه آن قدر از آن ناراحت و شكار است، بكند، انجام مي داد؛ پس نمي تواند. اگر مي توانست اين كار را در كشورهاي ديگري كه در آن منطقه و يا در مناطق ديگر هستند و با سياست امريكا مخالفند، انجام بدهد، انجام مي داد؛ به دليل اين كه در پاناما انجام داد. اينها كه به فكر مسايل انساني نيستند. دولت امريكا كه به فكر قوانين بين المللي نيست. اينها كه به حقوق ملتها احترام نمي گذارند. يك وقت بتوانند، وارد كشوري مي شوند و بدون اعتنا به حقوق آن ملت، حكومت و دولتش را از بين مي برند. آن فرد را هم برداشتند بردند و در كشور خودشان، زنداني كردند. هرجا بتوانند، همين كار را مي كنند. آن جايي كه نمي كنند، نمي توانند. اين، واقعيت قدرتشان است. نمونه ي واضحش، خود كشور انقلابي ماست. خواستند حمله ي نظامي كنند، ولي نتوانستند. قضيه ي طبس يادتان است؟ پس آمدند، اما نتوانستند. اگر مي توانستند، ده بار ديگر هم مي آمدند؛ نتوانستند كه نيامدند، قدرتش را نداشتند، مي دانستند كه شكست مي خورند. آن وقتي كه خيال مي كردند مي توانند، ملاحظه نكردند كه اين، خلاف حقوق ملت ايران و برخلاف قراردادها و عرف بين المللي است كه انسان

از آن طرف دنيا، به اين طرف بيايد و هليكوپتر و هواپيما وارد مرزهاي كشوري بكند. آن نادان اسبق، (4)خيال مي كرد كه مي تواند؛ به همين خاطر آمد، بعد ديد نمي تواند و شكست خورد. اگر مي توانست، باز هم مي آمد؛ ولي نتوانست. شكي نيست كه در اين يازده سال، امريكا اگر مي توانست نظام جمهوري اسلامي را از بين ببرد، مي برد؛ ولي نتوانست. اين، معناي آن حرفي است كه امام فرمودند و با همان تعبيرِ امام درست است كه: «امريكا، هيچ غلطي نمي تواند بكند». مرعوب شدن از تواناييهاي امريكا، چيز بسيار غلطي است اين، از آن طرف قضيه. از طرف مثبت هم، مرعوب شدن از تواناييها و اقتدارات امريكا، چيز بسيار غلطي است. خيلي از كشورها هستند كه وابسته ي به امريكا و مراود با او هستند؛ سران آنها، دوستان امريكا هستند و در آن كشورها، اجازه ي كمترين اهانتي به امريكا داده نمي شود. امريكا، براي آن كشورها چه كار كرد؟ كدام مشكلِ آنها را برطرف كرد؟ كدام نقطه ي كور زندگي آنها را باز نمود؟ كدام ثروت را روي سرشان ريخت؟ كدام خير را به طرف آنها سرازير كرد؟ چرا نسبت به اقتدارات امريكا مرعوب مي شويد؟ به عكس، آن كشورهايي كه درِ خانه را به روي اين دزد خائن باز گذاشتند، وارد شد و هرچه بود، برد. اگر اعتباري داد، براي اين داد كه با آن اعتبار، به بازارهاي خود او بروند و دولاّ پهنا قيمت را حساب كنند، جنس بخرند، تا كارخانه هايش بچرخد. اگر وام داد، براي اين داد كه با آن وام بروند محصولات خودش يا همپيمانانش را بخرند. اگر سلاح داد، براي اين داد كه از دشمنان او -

نه دشمنان خودشان - با اين سلاح دفاع كنند. نمونه اش، رژيم گذشته ي ماست. اين طور نيست كه اگر امريكا با كشوري بد بود، آن كشور ديگر نتواند در دنيا نفس بكشد، و اگر خوب بود، آن كشور ديگر خيالش آسوده باشد. خود امريكاييها، اين گونه تبليغ و وانمود مي كنند كه اگر كشوري با آنها بد باشد، تمام راهها به روي او بسته خواهد بود. نه، اين طور نيست. يازده سال است كه شعار «مرگ بر امريكا» از دهان مردممان نيفتاده، راهها هم روي ما بسته نبوده است. اگر ما تلاش و همت كرديم، توانستيم راه خودمان را باز كنيم. مگر دنيا متعلق به امريكاست؟! اين زورگويان قلدرِ متكبرِ فاسد كه ادعاي مالكيت دنيا را مي كنند، چه كساني هستند؟ غلط مي كنند. اگر اينها با كسي دوست بودند، خيرات و بركات بر سر آن ملت نازل نخواهد شد. اينها با مردمي كه دوست هستند، مايه ي بدبختي و روسياهي آن ملت مي شوند. ناراحتي امريكا به خاطر پايبند بودن مردم به اسلام ناب محمّدي است اين، توضيح مسأله ي مرعوب شدن بود، و اما مسأله ي ساده لوحي و مذاكره. مذاكره، يعني چه؟ صرف اين كه شما برويد با امريكا بنشينيد حرف بزنيد و مذاكره كنيد، مشكلات حل مي شود؟ اين طوري كه نيست. مذاكره در عرف سياسي، يعني معامله. مذاكره با امريكا، يعني معامله با امريكا. معامله، يعني داد و ستد؛ يعني چيزي بگير، چيزي بده. تو از انقلاب اسلامي، به امريكا چه مي خواهي بدهي، تا چيزي از او بگيري؟ آن چيزي كه شما مي خواهيد به امريكا بدهيد، تا در مقابل از او چيزي بگيريد، چيست؟ ما چه مي توانيم به امريكا بدهيم؟ او از ما چه مي خواهد؟ آيا

مي دانيد كه او چه مي خواهد؟ «و ما نقموا منهم الّا ان يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد»(5). واللَّه كه امريكا از هيچ چيز ملت ايران، به قدر مسلمان بودن و پايبند بودن به اسلام ناب محمّدي، ناراحت نيست. او مي خواهد شما از اين پايبنديتان دست برداريد. او مي خواهد شما اين گردنِ برافراشته و سرافراز را نداشته باشيد؛ حاضريد؟ من با مذاكره ي با امريكا مخالفم مي گويند بياييد با گروگانها معامله كنيد.(6)اين هم ساده لوحي است. ما البته از اول اعلام كرديم كه مايليم به قدري كه قدرت داريم، كمك كنيم كه گروگانها آزاد بشوند. ما كه مالك گروگانگيران نيستيم. آنها مردمان مستضعف مظلومي هستند كه روي انگيزه هاي گوناگوني، گروگانها را در اختيار دارند. تا آن جايي كه از لحاظ اصول ما، اشكالي نداشته باشد و حرف ما بُرندگي داشته باشد، حرفي نداريم كمك كنيم؛ اما نه براي خاطر امريكا، بلكه براي خاطر تكليف، براي خاطر انسانيت و براي خاطر اصول. اين، اصول ماست؛ امريكا كيست؟ آيا ما براي خاطر امريكا اين كار را مي كنيم؟ حالا فرض كنيم كه يك نفر آمد، براي خاطر امريكا اين كار را كرد؛ امريكا چه پاسخي خواهد داد؟ در تلكسهاي همين ديروز و پريروز خوانديم كه از آن طرف، بوش از سوريه، به خاطر كمكش به آزادي گروگانها تشكر كرده است، و از آن طرف هم دولت امريكا به سوريه اخطار كرده، يا به تعبير آنها هشدار داده كه شما خيال نكنيد صرف آزادي اين گروگانها، براي عادي شدن روابط شما با امريكا كافي است؛ بايد در سياستهايتان تجديد نظر كنيد! آن وقت اسم برده كه در سياستهاي مربوط به جنگ اعراب و اسرائيل تجديدنظر كنيد؛ يعني وارد

پيمان كمپ ديويد بشويد! خاك بر سر آن ملت و دولتي كه زير بار اين طور تحميلهاي امريكا برود. توقعات امريكا نسبت به كساني كه در آنها اندكي ضعف احساس مي كند، اين گونه است. صريحاً مي گويد كه بايد در سياستهايتان - سياستهاي جنگ اعراب و اسرائيل - تجديد نظر كنيد! چه ساده لوحي است كه كساني بگويند برويم پشت ميز مذاكره با يك دستگاه متكبر و بي اعتقاد به اصول انساني و حقوق بين الملل بنشينيم. امريكاييها، به اصول و حقوق بين الملل، اعتقادي ندارند. دولت امريكا، همان دولتي است كه افسر جنايتكارش دستور تير داد، موشك شليك كردند، هواپيماي مسافربريِ چند صد نفره را در دريا ساقط نمودند و مرد و زن و كوچك و بزرگ را نابود كردند و دولت امريكا اين افسر را محاكمه نكرد و شنيدم كه رئيس جمهور فعلي امريكا، (7) به آن افسر مدال لياقت داده است! اينها، اين طور هستند. شما چه مي گوييد؟ مگر اينها به حقوق بين الملل معتقدند؟ مگر اينها به حقوق انسانها معتقدند؟ نخير. من با مذاكره ي با امريكا مخالفم و دولت جمهوري اسلامي، بدون اجازه ي من امكان ندارد چنين كاري را بكند و خودشان هم قاعدتاً با چنين كاري موافق نيستند. در ديپلماسي، نبايد از منطقه ي ممنوعه تجاوز كرد بعضي مي گويند، ديپلماسي فعال. بله، ما معتقد به ديپلماسي فعال هستيم. ما معتقديم كه وزارت خارجه ي ما بايد در سطح جهان - منهاي همين چند موردي كه استثنا كرديم - مشغول فعاليت باشد. البته بارها گفته ايم كه عزت و حكمت و مصلحت را رعايت كنند. بروند با همه ي دولتها، سيستمهاي مختلف، عقايد مختلف، روشهاي گوناگون، ارتباطات داشته باشند؛ مانعي ندارد، ليكن منطقه ي ممنوعه يي وجود

دارد كه از آن نبايد تجاوز كنند. اروپا، يك نمونه است. حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه)، اجازه فرموده بودند كه با دولتهاي اروپايي، ارتباط برقرار باشد و وزارت خارجه ي ما فعاليت فراواني هم داشت. حالا من سؤال مي كنم، واقعاً با وجود اين كه ما با بسياري از دولتهاي اروپاي غربي، روابط دوستانه و داد و ستد داشتيم و در وضعيت قطع رابطه نبوديم، آيا آنها همان طوري كه توقع مي رفت با جمهوري اسلامي برخورد كنند، برخورد كردند؟ نه، تازه آنها از امريكا ضعيفترند. اين واقعيت را در قضاياي مختلف ديديم. آنها، آن باطن مخالف خودشان با جمهوري اسلامي و با اسلام را نشان دادند. مسأله، مسأله ي اسلام است. بيشترين تكيه ي دشمن، روي اختلافات و مسايل اقتصادي است براي اين كه دنيا روي شما حساب كند، شما بايد خودتان را قوي كنيد. براي اين كه دنيا مجبور بشود عزت و كرامت شما ملت ايران را نگه بدارد، بايد به خودتان متكي بشويد و نيروهاي ذاتي خودتان - نيروي علم، نيروي اقتصادي، نيروي كار و قدرت دفاع نظامي - را شكوفا كنيد. اگر ملتي قوي و يكپارچه شد، اگر ملتي به خدا متكي بود و از شيطانها نترسيد، آن ملت، حتّي دشمنانش را وادار خواهد كرد كه براي او احترام قايل بشوند؛ همچنان كه امروز بحمداللَّه، علي رغم همه ي چرندهايي كه گاهي رسانه هاي وابسته به استكبار، درباره ي ملت ايران و نظام اسلامي مي گويند، همه ي ملتهايي كه ايران و ملت ما را مي شناسند، براي شما ملت ايران احترام قايلند. اين را ما از نزديك ديده ايم. ملت ايران، به خاطر اتكاي به نفس، حتّي در مقابل چشم دشمنانش عظمتي دارد. اتكاي به نفستان را حفظ كنيد، از دشمن نترسيد،

مرعوب هياهوي مجنونانه ي امريكا نشويد، وحدت خودتان را حفظ كنيد - بخصوص روي حفظ اين وحدت، تأكيد مي كنم - و پشت سر دولتتان باشيد. اگر كسي تبليغات دشمنان را گوش كرده باشد، خواهد ديد كه امروز بيشترين تكيه ي آنها، روي همين دو نكته است: اختلاف و مسايل اقتصادي. دايماً مي گويند اختلاف هست، كه اگر كسي گوش كرد، ولو اختلافي هم نمي بيند، بگويد لابد چيزي هست كه اينها مي گويند! از آن طرف هم، مرتب القا مي كنند كه وضع مالي ايران، عقب مانده و چنين و چنان است؛ در حالي كه اين، خلاف واقع است. البته ما الان مشكلاتي داريم كه در حال پيشرفت به سمت حل آنها هستيم. هشت سال جنگ، مگر شوخي است؟ امروز ما مشكلات گذشته را نداريم من چند سال قبل از اين، به مناسبتي در يك صحبت تلويزيوني گفتم كه بعد از دوران جنگ (در سالهاي 1320) - كه من خيلي كوچك بودم، اما اجمالاً يادم مي آيد - با اين كه آن وقت در ايران جنگ نبود، بلكه در دنيا جنگ بود و به ايران ربطي نداشت، اما باد جنگ كه به ايران خورده بود، تا مدتها نان گندم پيدا نمي شد! ما در خانه ي خودمان، نان جو مي خورديم؛ نان گندم پيدا نمي شد كه مردم بخورند. مردم، در شديدترين وضع زندگي مي كردند. قند و شكر پيدا نمي شد كه مردم بتوانند چايي خود را با آن بخورند. امروز، بحمداللَّه ما هشت سال جنگ را تحمل كرديم و آن طور مشكلاتي را نداريم. اين، به خاطر آن است كه ملت پشت سر دولت است؛ به خاطر آن است كه ملت بيدار است؛ به خاطر آن است كه مسؤولان كشور، دلسوز و

علاقه مندند. با همين طريق، پيش برويد. به فضل پروردگار و به اتكاي نيروي مخلصان اين جامعه، مشكلات برطرف خواهد شد و چشم دشمنان، كور خواهد گرديد. ما هيچ احتياجي نداريم كه دشمنان سوگندخورده ي ما - مثل امريكا - براي ما دل بسوزانند و ما هيچ به دنبال مذاكره و رابطه ي با آنها نيستيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 143 2) v اشاره به بازتابها و پيامدهاي مقاله ي آقاي عطاءاللَّه مهاجراني تحت عنوان «مذاكره ي مستقيم» در روزنامه ي اطلاعات (6/02/1369). 3) v اشاره به حمله ي نظامي امريكا به پاناما در سال 1367 است كه در اين يورش، تفنگداران امريكايي با اشغال پاناما و يورش به محل استقرار ژنرال «آنتونيو نوريگا» رئيس ستاد نيروهاي مسلح، وي را دستگير و به امريكا بردند. 4) v جيمي كارتر 5) بروج: 8 6) v اشاره به قضيه ي گروگانگيري اتباع غربي در لبنان طي سالهاي 1985 تا 1991. 7) v جورج بوش

مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما، پس از بازديد از سومين نمايشگاه بين المللى كتاب تهران

مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما، پس از بازديد از سومين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران امروز حضرت عالي از سومين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران بازديد فرموديد. ارزيابي جناب عالي از اين نمايشگاه چيست، وضعيت كتاب و كتابخواني را چگونه مي بينيد و چه رهنمودي براي ترغيب و تشويق بيشتر مردم به كتابخواني مي فرماييد؟ بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. نمايشگاه خوب و ديدار آموزنده يي بود. كتابهايي را در اين جا ديدم كه از نشر و يا تأليف بعضي از آنها اطلاع نداشتم. به اغلب غرفه هاي ايراني سر زدم و به آنها خداقوتي گفتم. مسأله ي كتاب، مسأله ي خيلي مهمي است. من علاوه بر اين كه خودم به كتاب و كتابخانه شايق هستم و اين يكي از انگيزه هايي

بود كه من را به اين جا آورد، علت عمده يي كه به اين نمايشگاه آمدم، اين بود كه از اين جا به همه ي مردم پيام بدهم كه كتابخواني را جدي بگيرند و كتاب بخوانند. متأسفانه كتابخواني، جز در بين يك عده از اهل علم و اهل تحصيل و كساني كه به طور قهري با كتاب سر و كار دارند، يك كار رايج و روزمره به حساب نمي آيد؛ در حالي كه كتابخواني بايد مثل خوردن و خوابيدن و ساير كارهاي روزانه، در زندگي مردم وارد بشود. چرا ما وقتي كه يك كتاب خوب را نگاه مي كنيم، مي بينيم كه مثلاً ده هزار نسخه از آن چاپ شده است؛ بعد اگر خيلي استقبال شده باشد، به چاپ دوم و سوم مي رسد و مجموعاً چهل، پنجاه هزار نسخه در ظرف چند سال چاپ مي شود؟ در حالي كه كشور ما با بيش از پنجاه ميليون نفوس - كه اگر بچه ها و بي سوادان را از اينها خارج كنيم - شايد بيش از بيست ميليون نفر هستند كه مي توانند از كتاب استفاده كنند. چرا بايد پنج هزار، ده هزار و حداكثر پنجاه هزار نسخه كتاب چاپ بشود؟ اصلاً يعني چه؟ معلوم مي شود كه در بين مردم ما، كتابخواني رايج نيست. اين، خيلي تأسف آور است. من مي گويم بايستي جوانان، پيران، مردان، زنان، شهريها، روستاييها و هر كسي كه با كتاب مي تواند ارتباط برقرار كند، بايد كتاب را در جيبش داشته باشد و تا يك جا بي كار نشست - مثل اتوبوس، تاكسي، مطب پزشك، اداره، درِ دكان وقتي كه مشتري نيست، در خانه به هنگام اوقات فراغت - كتاب را دربياورد و بخواند. البته سؤالي در اين جا

مطرح مي شود: آيا كتاب براي همه ي قشرهاي سني و تحصيلي و علمي داريم، يا نه؟ ممكن است پاسخ به اين سؤال سخت باشد. لذا من از دستگاههاي موظف براي اين كارها - مثل سازمان تبليغات، وزارت ارشاد، دانشگاهها - خواهش مي كنم كه گروههاي متخصص و افراد صاحب نظري را بگمارند، تا براي همه ي قشرهاي سني و درجات تحصيلي و علمي و سواديِ مختلف، كتاب معين و معرفي كنند و يا تهيه نمايند. اين، جزو كارهاي ماست. علي ايّ حال، مسأله ي كتاب، مسأله ي خيلي مهمي است. اين نمايشگاه هم خيلي خوب و وسيع است؛ هرچند آنچه را كه من تا حالا ديده ام، شايد نصف نمايشگاه نبوده است و نمي توانم بقيه را هم ببينم. ما بايد از آقايان در وزارت ارشاد متشكر باشيم؛ زيرا واقعاً زحمت كشيدند. فراهم كردن و در اختيار گذاشتن چنين دستگاه عظيمي، كار خيلي سختي است. مردم استقبال كنند و بيايند كتاب بخرند. شايد بشود قوانيني هم به وجود بيايد كه از حقوق ناشر و مؤلف و مترجم و ويراستار و بقيه ي كساني كه دست اندركار كتاب هستند، دفاع كند، تا ان شاءاللَّه كتاب و كتابخواني رونقي بگيرد. سفارشي هم به ناشران مي كنم. اگرچه خوب است كه كتاب را در كاغذها و جلدهاي اعلا چاپ كنند، اما بعضي از كتابهايي كه مشتري زيادي دارد، چاپ عمومي و مردمي هم برايش داشته باشند؛ يعني با كاغذ كاهي و البته با چاپ خوانا منتشر كنند. چاپ بايد خوب باشد؛ اما روي كاغذ كاهي بزنند و به ميزان زيادي توزيع كنند، تا ارزانتر تمام بشود و افراد متعدد و زيادتري بتوانند از آنها استفاده كنند. موفق باشيد

سخنرانى در مراسم فارغ التحصيلى دانشجويان دانشگاه نيروى دريايى نوشهر

سخنراني در مراسم فارغ التحصيلي

دانشجويان دانشگاه نيروي دريايي نوشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بايد روزبه روز قويتر و كارآمدتر بشويد در ابتدا به فارغ التحصيلاني كه امروز درجه ي افسري گرفتند، و همچنين دوره ديده هايي كه سردوشي دريافت كردند، صميمانه تبريك عرض مي كنم؛ زيرا وارد شدن در اين سلك، افتخار بزرگي است. به مسؤولان و دست اندركاران اين مجتمع دانشگاهي علوم دريايي و به فرماندهان نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران هم به خاطر برنامه ريزيها و موفقيتها تبريك مي گويم. من در اين مراسم حاضر شدم، تا اهميت نيروي دريايي و اين مسؤوليت بزرگ - كه پاسداري از دريا و حقوق دريايي ملت ايران است - و نيز احترام به اين رزمندگان را يك بار ديگر مورد تأكيد قرار بدهم. ما بحمداللَّه مرزهاي دريايي طولاني و امكانات براي دفاع از اين مرزها را در اختيار داريم و تا امروز هم با سربلندي از اين مرزها دفاع كرده ايم. كساني هم كه در مسايل اين منطقه واردند، اين قضيه را شاهدند. شهداي عزيزي هم - چه در اوايل جنگ تحميلي و چه در اين برهه ي آخر كه امريكا عملاً در خليج فارس وارد ميدان نبرد شد - تقديم كرده ايم. جوانان صالحي هم امروز بحمداللَّه آماده هستند، تا اين وظيفه ي بزرگ را بر دوش بگيرند. شما رزمندگان ارتش جمهوري اسلامي ايران، در اين امر مسؤوليت عمده را به عهده داريد. بنابراين، بايد روزبه روز قويتر و كارآمدتر بشويد. اين، آن حرف اصلي است. انقلاب ما، به همه ي قدرتهاي ظالم و متعرض «نه» گفته است تا وقتي نداي عدالت هست و از حلقوم نيرومند ملت ايران به عنوان سخن اصلي انقلاب خارج مي شود، بايد بدانيم كه دشمنان عدالت دركمينند. تا وقتي اعتراض به

تعديها و تجاوزهاي قدرتهاي حاكم در سطح بين المللي وجود دارد، بايد بدانيم قدرتهايي كه از وضع جهاني امروز منتفع هستند، ناراحتند و مترصدند كه ضربه بزنند. اين انقلاب، به همه ي بديها در سطح ارتباطات جهاني و روابط ميان ملتها، پيشاني گره كرده و روي ترش نشان داده و به همه ي قدرتهاي ظالم و متعرض، «نه» گفته است. اين انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، به بي عدالتيهايي كه امروز در سطح جهان رايج است و به نظامي كه اين بي عدالتيها را در خود دارد، اعتراض كرده و معترض خواهد ماند. براي همين است كه در هر نقطه يي از دنيا، آحاد مردمي كه از اين انقلاب اطلاعي دارند، وقتي از نام انقلاب و رهبر كبير آن و پاسداران جان بركف انقلاب - يعني ملت بزرگ ما - سخني به ميان مي آيد، با احترام و تجليل آنها روبه رو مي شويم. ما اين را شاهد بوده ايم و مي دانيم. اين، به خاطر آن است كه انقلاب اسلامي ايران و اين نظام مقدس الهي، از حقوق مظلومان دفاع كرده است. ما بايد قوي باشيم، تا اميد در دل ملتها باقي بماند. مسؤوليت و وظيفه ي شما، يكي از خطيرترين و برترين وظيفه ها شما برادران، شما فرماندهان نيروي دريايي، شما جواناني كه تازه وارد اين راه مي شويد، بايد بدانيد مسؤوليت و وظيفه ي پُرافتخاري كه شما بر دوش داريد، يكي از خطيرترين و برترين اين وظيفه هاست. برادران نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي هم در كنار شما هستند. مسؤوليت اصلي در حفظ دريا، برعهده ي نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي و نيروي دريايي سپاه پاسداران است. هركدام، بخشي از مأموريت را به عهده دارند و مكمل يكديگرند. نيروي

دريايي سپاه، كارها و قسمتهايي از مأموريت را برعهده دارد كه اگر آن نيرو نمي بود، ما بايد براي اداي آن مأموريتها، بخشي را ايجاد مي كرديم. امروز بحمداللَّه آن بخش هست و در اختيار ماست. نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، با تجهيزات متنوع و سنگين، كارهاي محوري را برعهده دارد و بايد با گردآوري همه ي امكانات و حفظ آنچه كه هست و نيز تلاش روزافزون، قدرت مقابله ي خودش را بالا ببرد. ما بايد براي اسلام حركت كنيم ارزش اساسي يك ارتش به اين است كه در راه ملت و هدفهاي بزرگ ملي حركت كند. ملت ما در راه حاكميت اسلام قيام كرد و براي اسلام جان داد. اين همه شهداي ارجمند و عزيز در سطح كشور، كه از آحاد مردم بودند و در نيروهاي مسلح هم عضويت نداشتند و فقط به عنوان بسيجي به جبهه ها آمدند و خانواده ها و پدران و مادرانشان آنها را همراهي كردند، به عشق اسلام تن به آن همه فداكاري دادند و بالاخره هم شهيد شدند. چند برابر آنها، عناصري بودند كه خود يا فرزندانشان را در معرض خطر گذاشتند و بحمداللَّه پس از جنگ يا در اثناي جنگ، با سلامت به خانه هايشان برگشتند. آنها هم به عشق اسلام وارد اين ميدان شدند. محور، اسلام است. ما بايد براي اسلام حركت كنيم. امروز ايران، مركز اساسي اسلام است. ايران، ايران اسلامي است. مسلمانان دنيا از هر مليت و قوميت، امروز چشم به ايران دارند. ناسيوناليستها يكديگر را دفع مي كنند؛ ولي در ايران ما و در اين سرزمين پاك و مقدس، اين چيست كه ملتهاي ديگر را به خودش جذب مي كند؟ اين،

ايمان و اسلام و مبارزه ي در راه هدفهاي بزرگ اسلامي است كه بزرگترين آن، ستيزه گري با ظلم و ستم و تلاش در راه آزادي و عدالت است؛ هيچ چيز ديگري نيست. ملتها مجذوب اين چيزهايند. در كنار مايه هاي علمي و رزمي، خود را از لحاظ معنوي و ديني تقويت كنيد سرباز اين مرزوبوم، بايد به اسلام پايبند باشد و از بن دندان و از اعماق دل، به آن معتقد و عامل باشد. ارتش جمهوري اسلامي ايران، اين طوري است. شما جوانان عزيز، در اين مجتمع علوم دانشگاهي و در اين مركز علمي و نظامي، بايد مراقب باشيد كه خودتان را از لحاظ معنوي و ديني، پابه پاي مايه هاي علمي و رزمي بسازيد و تقويت كنيد. شما بايد الگو و نمونه ي يك مسلمان پاك، خالص، مؤمن، نيك انديش، نيك عمل، خوش رفتار و داراي معرفت و خلوص باشيد و در اين دانشكده، همه ي اساتيد، فرماندهان، مربيان و دانشجويان موظفند كه به اين مسأله توجه كنند. آن كسي كه از اعماق دل، به رسالت ديني كشور و ملت و سازمان رزمي خود معتقد نباشد، قادر نخواهد بود انتظار ملت از خودش را برآورده كند. ما مي بينيم كه بحمداللَّه امروز ارتش ما، يك ارتش متدين است. البته نه اين كه آدم كم تعبد و بي قيد در آن نباشد؛ اما علي رغم آنچه كه دشمنان در باب ارتش سربلند ايران مي خواستند، ما امروز مشاهده مي كنيم كه اين ارتش، يك ارتش اسلامي است و روزبه روز هم بايد اسلاميتر بشود. اميدوارم كه مورد تأييد الهي باشيد. مراسم امروز هم مراسم خوب و نشان دهنده ي عمق كار بر روي اين دانشكده بود. من هم از ديدار با شما خوشحالم و منتظر

خواهم بود تا ان شاءاللَّه روزبه روز پيشرفتهاي بهتر و بيشتر و نشانه هاي اقتدار رزمي و ايمان معنوي و الهي را در شما مشاهده كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با روحانيون و ائمه ى جمعه و جماعات استان مازندران

سخنراني در ديدار با روحانيون و ائمه ي جمعه و جماعات استان مازندران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الطّيبين الطّاهرين المعصومين سيّما بقيّة اللَّه في الارضين مازندران، يكي از مراكز اصلي امداد و كمك به انقلاب در ابتدا بايد از همه ي شما آقايان، ائمه ي محترم جمعه و علماي محترم شهرهاي اين استان كه قبول زحمت فرموديد و تشريف آورديد، تا جلسه يي دوستانه و محفلي طلبگي باهم داشته باشيم، سپاسگزاري نمايم و خوشوقتي خودم را از حضور در اين جلسه عرض كنم. مازندران، يكي از مراكز اصلي امداد و كمك به انقلاب - حدوثاً و بقائاً - بوده و باز هم ان شاءاللَّه خواهد بود. مكرر اين مطلب را عرض كرده ام كه براي ارزيابي مردم هر منطقه، از جمله بايد به سرمايه گذاري يي كه دشمن روي آن مردم كرده، توجه كنيم و ببينيم با وجود آن سرمايه گذاريها، اين مردم در چه وضعي هستند. پيداست كه بعضي از استانها و شهرها در زمان سلطه ي طواغيت، بيشتر مورد توجه و مركز سرمايه گذاري فكري و عملي آنها بوده است و مازندران و بخصوص بعضي از شهرهاي آن، از آن جمله است. در عين حال، از اواني كه گلبانگ انقلاب اسلامي بر سرتاسر اين كشور طنين مي اندازد، يكي از جاهايي كه زود و خوب و قاطع و همگاني اجابت مي كند، اين جاست. بعد ما مشاهده مي كنيم كه هم دستگاه ارتجاعي طاغوت و رژيم منحوس فاسد مفسد

پهلوي و هم جريانها و سازمانهاي چپ، به اميد بهره گيري از اين استان، تلاشهايي را از شرق تا غرب استان شروع مي كنند كه همه ي شما شاهد و حاضر و ناظر بوديد، يا از نزديك شنيديد. مشت محكم مردم مؤمن در اين استان، به صورت آن كساني نواخته مي شود كه خيال مي كنند مي توانند ايمان اين مردم را دست كم بگيرند. اين، چيز مهمي است. اين نكته را از آن جهت عرض كردم كه اولاً علاقه و ارادت خودم را به مردم مازندران، به وسيله ي شما آقايان محترم به آنها ابلاغ كنم. ثانياً براي حضرات آقايان محترم در اين استان، جهت توجه و التفات به اين مردم و قدرداني از آنها و حفظ آرزوهاي معنوي و روحاني آنها و تقويت اين آرزوها و مقابله ي با هر حركتي كه در جهت خلاف درخواست معنوي و روحي اين مردم مؤمن و خالص و سالم و عزيز محسوب بشود، مزيد تذكري باشد. ما در زمان بسيار حساس و عجيبي قرار گرفته ايم و امّا مطلب مورد نظرم كه فكر كردم در اين جا عرض كنم، اين است كه ما در زمان بسيار حساسي قرار گرفته ايم. زمانها يكسان نيستند. زمان ما، زمان عجيبي است. حداقل از دو قرن پيش، جرياني به نام جريان تمدن صنعتي در دنيا شروع شد. اين كلمه، حاوي معاني بسيار زيادي از فرهنگ و معرفت و علم و اوج و حضيض و همه چيز است. جرياني با اين نام و سمات و خصوصيات كه حداقل از دو قرن پيش شروع شد - اگرچه مقدمات آن، از خيلي جلوتر در دنيا آغاز گرديد - چند خصوصيت داشت: يكي گرايش به صنعت

و علم، يكي گرايش به روشهاي جديد در زندگي، و يكي - كه از مهمترين آنهاست - گرايش به فلسفه هايي با قاعده و مبناي مادّي. يعني در طول اين دو قرن، بيشترين پرچمهاي فكر و فلسفه كه برافراشته شده، در جهت مقابلِ تفكر معنوي و ديني بوده است. فلسفه ي ماركسيسم، يكي از آنهاست كه سروصداي بيشتري پيدا كرد. بقيه ي مكتبهاي فلسفي،اجتماعي رايج و سربرداشته ي در قرن نوزدهم و بيستم، جهت و گرايش خالص و يا غالب مادّي و غيرمذهبي و ضد مذهبي دارند. اين گرايش غيرمعنوي و ضد معنوي، مثل جرياني كه از كم شروع مي شود و لحظه به لحظه اوج مي گيرد و فراگيري پيدا مي كند، در زندگي و افكار و خانواده و ارتباطات درون اجتماعي مردم وارد شد. در كنار اين جريان فكري، سياستها حركتي را مستقلاً به سمت ضديت با دين و معنويت شروع كردند. بعضي از اين سياستها، علي الظاهر به اين فلسفه ها هم كاري نداشتند. البته كساني هستند - نمي خواهم حالا اين فكر را مطرح كنم، اما بدانيد و شايد هم مي دانيد - كه معتقدند اصلاً تفكرات مادّي - ولو چپ ترينش - مخلوق و محصول فكر سياستمدارهاست، نه فلاسفه. مي گويند: اصلاً همه ي اين بساطها و جنجالها، يك كار سياسي به معناي حقيقي بود؛ يك كار اقتصادي در جهت پيشرفت ثروتها و سرمايه ها و بساط سرمايه داري در دنيا بود كه روزبه روز اوج مي گرفت. علي ايّ حال، سياستها هم در جهت ضديت با معنويت افتادند و روزبه روز اين تضاد بيشتر شد. تفكرات اسلامي در همه جاي دنيا مورد تهاجم قرار گرفته است البته هر نقطه يي كه معنويت آن بيشتر بود، بيشتر مورد تهاجم قرار گرفت؛ مثل اسلام. تفكرات

اسلامي در همه جاي دنيا مورد تهاجم قرار گرفت. در شرق دنياي اسلام - يعني هند - تا غرب دنياي اسلام - يعني الجزاير - اين تهاجم صورت گرفت. در الجزاير، فرانسويها وارد شدند و با اسلام مبارزه كردند. در هند هم انگليسيها وارد شدند و با اسلام مبارزه كردند. با اين كه در صحنه ي استعمار، انگليس و فرانسه، دو كشور رقيب بودند، امّا حريفها و طرفها و نقاط بمباردمانشان يكي بود. روزبه روز جريان مذهب و معنويت را در دنيا ضعيفتر كردند و زندگي انسانها را از اخلاق معنوي خاليتر نمودند. دنياي مسيحيت اين طور بود و دنياي اسلام هم همين طور بود. ايمانها را در لابلاي چرخ و پَر گردونه ي سنگين مادّيت، خُرد يا رقيق كردند. اين، جريان زندگي دنيا در طول حداقل دو قرن است. اين، چيز كمي نيست. اين سير جريان مادّه، همين طور با جست و به شكل تند و خشن، حركت به طرف اوج را شروع كرده و در طي دو قرن، روزبه روز فراگيرتر شده است. همراه با اين اوج تفكر و سياست و رفتار مادّي در زندگي انسانها، ثروت و علم و اختراع و پيشرفتهاي نوبه نوي آن مراكزي كه اين سياستها را دنبال مي كردند هم روزبه روز بيشتر شده است. يعني از لحاظ علمي، امريكاي امروز با امريكاي پنجاه سال پيش قابل مقايسه نيست. اروپا هم همين گونه است. اينها همان كساني هستند كه با پول و علم و اختراع و با استفاده از تواناييهاي گوناگونشان، اين جريان مادّيت را تقويت كردند. وقتي كه اين جريان اوج گيرنده، به نقطه ي اوجِ غيرقابل تصوري رسيد، قدم بعد جز اين چيزي نبود كه بناي دين و معنويت و

اخلاق، بكلي از ميان جوامع برچيده شود؛ حتّي ديگر هيچ خاطره يي هم نماند. اين، حرف من نيست. يكي از كارهايي كه در اين نوشتارهاي رايج ادبيات دنيا و در رمانهاي علمي،تخيلي معمول است، پيش بيني دنياي آينده است. مثلاً پنجاه سال ديگر، دنيا به چه شكلي خواهد بود. آنچه نوشته اند، همه آن دنيايي را نشان مي دهد كه در آن، ديگر حتّي هيچ احساس معنوي نيست. من بعضي از اين رمانها را خودم ديده ام و خوانده ام. آن دنيايي كه تصوير مي شود، قدم بعدِ دنياي قرن اتم و الكترونيك و كامپيوتر و پيشرفتهاي شگفت انگيز فضايي است. قدم بعد چيست؟ بكلي تهي شدن عالم از تفكرات و يا - به قول آنها - اوهام معنوي و مذهبي است. اصلاً قدم بعد، جز اين چيز ديگري تصور نمي شود. نهضت اسلامي ايران، انفجاري در عصر مادّيگرايي در همين مقطع كه همه ي محاسبات مادّي نشان مي داد كه آينده ي بشريت آن است، ناگهان حادثه يي اتفاق افتاد. اين حادثه، در اول توجه دنيا را خيلي هم به خودش جلب نكرد؛ امّا برخلاف انتظار تفسيركنندگان و بينندگان، روزبه روز حجم و معنا و محيط تسلط و تصرف او وسيعتر شد و ناگهان به يك انفجار در يك نقطه ي عالم منتهي گرديد. آن وقت، صاحبان قدرت جهاني احساس كردند كه تا حالا در ارزيابي اين پديده اشتباه مي كردند. به فكر علاج افتادند، ولي ديگر نتوانستند. آن حادثه چيست؟ حادثه ي نهضت روحانيت و نهضت دين در ايران در سال 1341. آن روزي كه اين حادثه اتفاق افتاد، كسي در دنيا براي آن اهميتي قايل نشد. حتّي آن وقتي كه پانزده ي خردادي به وجود آمد و آن كشتار و آن مسايل

اتفاق افتاد، در دنيا آن قدر انعكاسي پيدا نكرد. نه كسي را خيلي اميدوار كرد، نه كسي را خيلي ترساند. شعله يي بود، بعد هم ديدند مثل اين كه فروكش كرد. مانند آن كه شعله ي تراشه و پوشال و تركه و كارتن و مقوا، يك مرتبه مي گيرد و بعد از چند لحظه هم فرو مي نشيند و همه خيال مي كنند تمام شد؛ غافل از اين كه آن هيزمها و كُنده هاي بسيار قطور و آتشدار، زير اين شعله ها بود. آنها گرفته، كسي هم درست ملتفت نيست و لحظه به لحظه هم آتشِ ماندگار و ديرپا توليد مي كند. اين آتشها توليد شد، تا به بيست ودوم بهمن و تشكيل جمهوري اسلامي رسيد و ناگهان كشوري بر اساس دين و معنويت ايجاد شد كه ديگر وقت گذشته بود. يعني به مجردي كه اين نظام به وجود آمد، براي دشمنان دين و معنويت، كار از كار گذشت و هرچه ضربت زدند و مظلومش كردند، نفوذ معنويش و توجه دلهاي مسلمين در دنيا به آن بيشتر شد. آتشهايي در اين جا و آن جا گرفت و شايد بعضي هم خودشان درست ندانند كه از كجا سرچشمه گرفت. در خبرها ديديد و شنيديد كه در آفريقا و منطقه ي فرانسوي زبان شمال آن - كه متأسفانه اروپاييها از لحاظ فرهنگ هم در آن جا خيلي سرمايه گذاري و نفوذ كرده اند - چه وقايعي رخ داد. (1)من از نزديك، وضع مردم و مسلمانيِ مردم را - تا آن جايي كه به آنها تحميل شده - ديده ام كه چگونه است. در شرق دنياي اسلام (هند و كشمير و تركستان شرقي) هم احساسات مسلمين را مي بينيد. ديگر كار از كار گذشته است؛ يعني آن جرياني كه اوج پيدا مي كرد، قطع

شد. من و شما در لحظه ي اين قطع قرار گرفتيم. «ثمّ جعلناكم خلائف في الارض»(2). من و شما همان كساني هستيم كه اگر درست حركت كنيم، عمل و تصميم و قاطعيت و اراده مان خواهد توانست اين راه را ترسيم كند و ماندگاري و سلامت آن را تضمين نمايد. معنويت، حق خود را از اقتدار جهاني در دنيا به دست خواهد آورد اين را بدانيد كه وضع دنيا عوض خواهد شد و معنويت، حق خود را از اقتدار جهاني در دنيا به دست خواهد آورد. هيچ ترديدي در اين نيست. اين ديگر امكان ندارد كه قدرتهاي بزرگ مثل امريكا و غيره، فرض كنند كه اين حركت شتابنده ي معنويت را در دنيا از بين خواهند برد. هر كاري با نظام جمهوري اسلامي بكنند، بازتاب مظلوميت اين نظام و ايستادگي و مقاومتش، تأثيرِ برانگيزاننده تر و زنده كننده تري در سطح دنياي اسلام خواهد داشت و كساني را برخواهد انگيخت؛ كمااين كه تا امروز هر حادثه يي همين گونه بوده است. جنگ را بر ما تحميل كردند. ما از جنگ ضربات مادّي و معنوي زيادي ديديم، اما خسارت نكرديم؛ زيرا با وجود اين ضربات، اسلام عزيز شد و همه در دنيا فهميدند كه اگر ملتي مؤمن شد و به خدا و قرآن و روز جزا معتقد گرديد و جوانانش در ميدان جنگ، اين گونه با مظلوميت جنگيدند، تا حدي كه دشمن را ناكام كردند، سربلند و پيروز است. همه ي قدرتهاي دنيا دستشان را روي هم گذاشتند، تا بتوانند به قصد ساقط كردن نظام اسلامي، بخشي از اين كشور را جدا كنند و تماميت ارضي ايران را از بين بردند؛ ولي نتوانستند. اين، شكست قدرتهاي بزرگ

نيست؟ اين، غلبه و عزت و توانايي ملت ما نيست؟ اسلام در جنگ تحميلي عزيز شد امروز، هم اروپاييها و هم امريكاييها و هم روسها و هم خيلي از كشورهاي ديگر - كه مي دانستيم به عراق كمك مي كنند و خيلي از كشورها را هم كه نمي دانستيم - خودشان اعتراف مي كنند كه در طول جنگ، چه قدر به عراق كمك كرده اند. يعني ناتو، امريكا و ورشو - سه محور اصلي قدرت نظامي - دست روي دست هم گذاشتند و به يك طرف كمك كردند، تا آن طرف ديگر را شكست بدهد و او را به عقب بنشاند و حكومتش را ساقط و سرزمينش را تجزيه كند؛ ولي نتوانستند. اين، واقعاً خيلي عظمتي است؛ عظمت اسلام. پس، اسلام در اين جنگ عزيز شد و مسلمانان فهميدند كه اسلام با يك ملت چه مي كند. ما همان ملت شهريور بيستيم. باد جنگ به اين كشور خورد و همه چيز را از ما گرفت. دوساعت نتوانستيم مقاومت كنيم! شمال و شرق و جنوب كشور، به وسيله ي دشمن تصرف شد. ما كدام شهيد را از آن روز به يادگار داريم؟ آن روز، كدام مجموعه يي از ملت مي توانند بگويند ما بوديم كه دفاع كرديم؟ امروز - يعني در دوران اسلام - چگونه است؟ در اين كشور، چه جايي است كه افتخار دفاع جانانه و ستايش برانگيز را نداشته باشد؟ در هريك از دهات همين مازندران شما كه آدم وارد بشود، عكس چند شهيد در آن جاست. همه جاي كشور، اين طور است. پس، با اين حركت ما اسلام عزيز شد. نكته يي كه مي خواهم عرض بكنم، اين است كه هرجا اسلام باشد، رد اركان نظام سلطه ي جهاني

هم در آن جا هست. هرجا اسلام تشكيل بشود، ضديت با ظلم و تجاوز و استعمار و استثمار و تحقير مردم و ضديت با بقيه ي ملامح و نشانه هاي نظام سلطه ي امروز دنيا نيز در آن جا هست. به همين خاطر است كه جمهوري اسلامي، با نظام كنوني تسلط و اقتدار در دنيا مخالف است. ما عرفهاي معمولي ملتهاي گوناگون دنيا را قبول داريم ما با تشريفات موجود دنيا مخالفتي نداريم. طبيعي است كه هرجا عرف مراوداتي دارد. ما عرفهاي معمولي ملتهاي گوناگون دنيا را قبول داريم؛ اما اين كه در ميدان زندگي و سياست، چند كشوربزرگ و ثروتمند حق دارند سرنوشت كشورهاي ديگر را به دست بگيرند، اين را قبول نداريم. اين كه فرهنگ فساد و ابتذال، بايد از جوامع اروپايي و امريكايي به سمت جوامع ديگر كه هركدام فرهنگي دارند، سرازير بشود، اين را قبول نداريم. اين كه هرچه اروپايي آن را خوب مي داند، بايد به نظر همه ي ملتها خوب باشد، ولو در نظر فرهنگ اين ملتها خوب نباشد، و يا هرچه اروپايي بد مي داند، بايد به نظر همه ي ملتها بد باشد، ولو در نظر فرهنگ اين كشورها بد نباشد - وضعي كه امروز در دنيا هست - ما اين را قبول نداريم. امروز در دنيا، روي چيزهاي خاصي حساسيت هست. امروز در دنيا، روي كتك خوردن زن به وسيله ي شوهر، حساسيتي نيست. مردان در اروپا و امريكا - نه همه ي آنان - خيلي راحت زنانشان را كتك مي زنند. روي ظلم كردن مرد به زن در خانواده، خيلي حساسيتي در دنيا نيست. آمارهايي كه ارايه مي كنند، نشان دهنده ي اين است كه پدران و شوهران در خانواده هاي امريكايي و اروپايي، خيلي

راحت به فرزندان و همسرانشان ظلم مي كنند. در دنيا روي اين مسأله، خيلي هم جنجال نيست؛ امّا روي پوشش زن حساسيت هست! اگر كسي، شخصيتي، فيلسوفي، نظامي، سياستي، با عريان بودن زن مخالفت كند، اين را در دنيا هو مي كنند! روي بسياري از فسادها و روشها و عادات، حساسيتي نيست. اگر كشوري به عنوان يك سياست، با مشروبات الكلي مخالفت بكند، اين را در دنيا هو مي كنند، لبخند تمسخر مي زنند، او را مرتجع مي نامند! اين، فرهنگِ كجاست؟ اين عرياني زن به عنوان يك سنت، اين رواج مسكرات به عنوان يك رسم رايج، متعلق به كجاست؟ اين، متعلق به اروپاست و از فرهنگ قديمي اين كشورها ناشي شده است. حالا اين رسمها در جاهاي ديگر دنيا هم حجيت پيدا كرده است و اگر كسي با آن مخالفت كرد، كأنّه مرتكب گناه كبيره يي شده است! كشورهايي هستند كه به هيچ وجه در آنها آزادي سياسي و دمكراسي نيست؛ حتّي مجلس قانونگذاري وجود ندارد - نمي خواهيم حالا تصريح به اسم بكنيم، حساسيتي روي اينها نيست - اما اگر كشوري نگذارد مردم مست كنند، الواتي كنند، عربده كشي كنند، جلويشان را بگيرد، حساسيت هست و مي گويند شما جلوي آزادي مردم را گرفتيد! روي آن منع آزادي حساسيتي نيست؛ روي اين قضيه هست! البته مقداري از اين حساسيت، به خاطر خصومت با جمهوري اسلامي است؛ اما مقدار زيادي هم به خاطر اين است كه فرهنگ حاكم و مسلط و غالب از نظر اروپاييها، فرهنگ آنهاست. آن فرهنگ بايستي مورد قبول قرار بگيرد و هرچه آنها مستحسن مي شمارند، مردم دنيا بايد مستحسن بشمارند. ما با اين ادعا مبارزه كرديم و مبارزه مي كنيم و هرجا

اسلام باشد، با اين ادعا مبارزه مي كند. اين، سلطه گري است؛ لذا با اسلام مخالفند. براي دفاع از اسلام، هر گروهي سهم و وظيفه يي دارند آقايان علما ! ما اگر امروز بخواهيم از اسلامي كه با اين اقتدار در صحنه ي سياست دنيا ظاهر شده است، دفاع بكنيم، هر گروهي سهم و وظيفه يي دارند. آنچه كه وظيفه ي ما معممان است و آنچه كه لازم است، اين است كه ما بايد اين جامعه و يا اين حركتي را كه به سمت معنويت مي رود، با معنويت منطقي و مستدل و صادقانه يي كه از خود ما بروز مي كند، تضمين كنيم. وظيفه ي امروز ما اين است. در عَلَمداران دين نبايد چيزي مشاهده بشود كه رايحه ي دوري از معنويت از آن استشمام گردد؛ والّا حركتي كه به سمت معنويت است، ضربه خواهد خورد. چيزي كه از آن، بوي علاقه مندي به دنيا و زخارف آن و خودپرستي و منيت و تنازع براي امور دنيوي استشمام بشود، هم از جهت عملي و علمي و هم از جهت عمق بخشيدن به فكر ديني و اسلامي در مردم، ضربه وارد خواهد آورد. اروپا هم به سمت معنويت و دين حركت مي كند؛ مي بينيد ديگر. كليساها، كشيشها، آداب و آيينهاي مذهبي در كشورهايي كه خبري از اينها نبود، بعد از سي يا چهل و يا پنجاه سال ظاهر مي شوند و مردم به اينها گرايش پيدا مي كنند. اما آنچه متوقع است كه منطقي بتواند خواست معنوي را تأمين بكند، همين تفكر اسلامي است. در اين جهت بايستي ان شاءاللَّه هرچه بيشتر تلاش بكنيم. هر دوگانگي و اختلافي، به معناي دعوا نيست البته اتحاد ويگانگي و وحدت كلمه، شرط اصلي است؛

چه از لحاظ مليتي - يعني برداشتن اين ناسيوناليسمها و ملت گراييها، عرب و عجم و ترك و فارس و بقيه ي اين قوميتها و مليتها در سطح جهان اسلام - چه از لحاظ مذهبي، كه شيعه و سني و فرق گوناگون اهل تسنن و شيعه، بايد اختلافات را كنار بگذارند و با هماهنگي و با تكيه بر نقاط مشترك، آن خواست معنوي را تأمين كنند. البته اشكالي ندارد كه نقاط مختلفٌ فيه هم باشد. هر دوگانگي و اختلافي، به معناي دعوا كه نيست. يكي از يك فقه و ديگري از فقه ديگر، يكي از يك مذاق كلامي و ديگري از يك مذاق ديگر تبعيت مي كند. امروز كه ديگر روزي نيست كه مذاقهاي كلامي، مثل جنگهاي اشاعره و معتزله در دوران خلافت بني عباس يا بقيه ي جنگهاي فرقه يي و مسلكي در اسلام، يا شيعه و سني و يا مذاقهاي كلامي گوناگون، باز به جان هم بيفتند. بايد هم در محدوده هاي بزرگ و هم در محدوده هاي كوچكتر - داخل كشور، داخل استانها، داخل شهرها - با هم يكي باشند. وحدت كلمه، چيز بسيار مهمي است كه بحمداللَّه امروز هم به كوري چشم دشمن هست. هروقت هم كه ما به وحدت كلمه توصيه مي كنيم، فوراً اين تبليغاتچيهاي خارجي مي گويند باز دعوا و اختلافي وجود دارد و به همين خاطر فلاني به وحدت كلمه توصيه كرده است! اصلاً نمي توانند درك كنند و بفهمند كه وضع ما چه طوري است؛ اختلافاتي كه هست، چه طور اختلافاتي است. بر همان چيزي كه بين خود اهل دنيا وجود دارد - يعني اختلافات و جنگ قدرتها و كشمكشهايي كه با همديگر دارند - حمل مي كنند. نمي دانند كه در

اين جا بحمداللَّه آن خبرها نيست. هماهنگي و مهرباني و تفاهم، بايد هرچه بيشتر بشود. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه اين توفيق را به همه ي ما عنايت كند. امروز هم روز خوبي براي ما بود كه آقايان محترم را مجتمعاً در اين جا زيارت كرديم. من مجدداً به وسيله ي آقايان، مخصوصاً آقايان ائمه ي محترم جمعه و علماي بلاد، به مردم خوب و صميمي و مؤمن مازندران ابلاغ سلام مي كنم و اميدوارم كه ان شاءاللَّه بين شما و مردمتان، همين صميميت و ارتباط مستحكم و موثقي كه هست، هميشه باشد. از آقاياني كه ترتيب اين جلسه را دادند - چه آقايان ارتشي كه اين جا را مرتب كردند، چه آقايان علماي اين شهر و آقاي امام جمعه ي محترم و بقيه ي آقايان كه ترتيب اين ديدار و اين اجتماع را دارند - صميمانه متشكرم و از خداوند متعال براي همه ي شما، فضل و رحمت و لطف عميم او را مسألت مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v اشاره به رشد اسلامخواهي و اصولگرايي در كشورهاي شمال آفريقاست كه منجر به گردهمايي رؤساي كشورهاي اتحاديه ي مغرب عربي در پايتخت تونس براي يافتن راه حلي جهت ريشه كن كردن اين اصولگرايي شد. 2) يونس: 14

بيانات در ديدار با اعضاى ستاد برگزارى مراسم اولين سالگرد ارتحال امام خمينى(ره)

بيانات در ديدار با اعضاي ستاد برگزاري مراسم اولين سالگرد ارتحال امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فقدان امام(ره)، غم بي تسلا در ابتدا، از همه ي برادران عزيزي كه در اين كار بزرگ - كه براي ما، هم جنبه ي عاطفي، هم جنبه ي اعتقادي و ايماني، هم جنبه ي انقلابي و هم جنبه ي ملي دارد، - شركت داشتند و زحمت كشيدند و خدماتي را عرضه كردند، مخصوصاً از برادر عزيزمان جناب آقاي انصاري كه

عمده ي زحمات بر دوش ايشان است، صميمانه تشكر مي كنم. ان شاءاللَّه كه حركات شما، مورد رضاي آن روح مطهر و مجرد قرار بگيرد و مورد توجه وليّ عصر(ارواحنافداه) باشد. هرچه شما در اين كار زحمت بكشيد، حقاً و انصافاً زيادي نيست. سالگرد و يادبود امام، چيز عجيبي است. آدم نمي داند سالگرد امام را چگونه هضم كند. با اين كه يك سال از قضايا مي گذرد، واقعاً براي من همچنان يك چيز غيرقابل هضم و يك واقعيت غيرقابل قبول به حساب مي آيد. فقدان امام، حقاً غم بي تسلّايي است كه هيچ تسلّايي در مقابل اين غم نيست. وقتي فرزند انسان شهيد بشود، با اين كه اين طور مسايل، با مصيبت امام قابل مقايسه نيست، ولي انسان تسلّايي دارد. ما حقيقتاً در مقابل از دست دادن امام، هيچ چيزي كه براي انسان تسلّايي باشد و بگوييم لااقل اين را در مقابل اين حادثه داريم، نداريم. البته شوكت و عظمت اسلام در قضاياي رحلت ايشان، چيز بزرگ و دستاوردي بود؛ اما آن دستاورد در زمان حيات ايشان، هر روز براي اسلام و مسلمين واقعاً وجود داشت. آن مرد، نفس كه مي كشيد، دنيايي را گرم مي كرد و جهت مي داد. واقعاً امام(ره) انسان عجيبي بود. اصلاً پيدايش و وجود اين انسان با آن ابعاد، هيچ قابل تحليل نيست؛ جز اين كه بگوييم تفضل الهي بود. خداي متعال، براي اين كه چرخشي در تاريخ و در حركت قافله ي عظيم بشري به وجود بياورد، دستي بايد از غيب ظاهر مي شد؛ اين دست را ظاهر كرد. اگر كسي در ابعاد شخصيت و وجود امام(ره) درست دقت كند، حقيقتاً جز اين، هيچ توجيهي ندارد. خداي متعال سالگرد امام را اداره مي كند برگزاري سالگرد، بايستي از

ابعاد ممكن - آنهايي كه ممكن نيست، هيچ - نمايشگري از شخصيت و عظمت امام باشد و ظاهراً همين طور هم خواهد بود. تلاش شما، انجام وظيفه يي است كه مي كنيد، بايد هم بكنيد؛ هرچه هم بكنيد، واقعاً كم است؛ اما اعتقادم اين است كه خداي متعال، خودش سالگرد را اداره مي كند و اداره خواهد كرد. اين كارهاي مربوط به امام، دست خود خداست. با ذهن بشر، اصلاً نمي شود آنها را محاسبه كرد. من كه در تمام دوران زندگي ايشان و بعد هم در اين حوادث بعد از فوتشان، اين طور فهميدم. قطعاً شما با اين تداركات عظيمي كه فراهم كرديد - كه من مي بينم همه ي ارگانهاي كشور هستند؛ از آقاي ميرزاده (1) و رياست جمهوري گرفته، تا همه ي دستگاههاي گوناگون كشور، در اين جا حضور دارند - خيلي كمتر از آن چيزي است كه تحقق خواهد يافت. يعني هشتصد هزار و هفتصد هزار و امثال اينها، اصلاً مقياسهاي امام نيست. واقعاً خدا خودش اداره خواهد كرد و ان شاءاللَّه به شما هم كمك خواهد نمود. شما در اداره ي اين تشكيلات كمك مي كنيد ان شاءاللَّه خداوند به شما اجر بدهد. مراسم سالگرد بايد لمحه و تصويري از امام باشد من اين نكته را يك بار ديگر عرض بكنم كه بايد كوشش بشود جامع الاطرافي اين مراسم، ان شاءاللَّه لمحه و برق و تصويري از امام باشد؛ چون امام واقعاً ابعاد خيلي گوناگوني داشت و جامع الاطراف و جامع الجهات بود. در اين يك سال هم، ما واقعاً هميشه امام را در بين خودمان داشتيم. من در طول اين يك سال، يك روز را سراغ ندارم كه امام در جامعه ي ما، حاضر نبوده باشد. من اميدوارم

كه صدها سال در كشور ما، همين طور باشد. سعي همه ي ما بايد اين باشد، حالا كه جسم امام نيست - «اعيانهم مفقودة»(2) - اما هويت و فكر و راه و حرف دل امام كه با صد زبان، آن را گفته و فقط با فرياد سياسي آن را نگفته است؛ بلكه در آن، فرياد سياسي و شعر عرفاني و لبخند و اخم و گريه براي يك حادثه ي كوچك هست، در جامعه بماند. مادر اسيري - نمي دانم در تبريز بود، يا در جاي ديگر - به من گفت كه بچه ام اسير بود، امروز خبر آمد كه شهيد شده است. شما برو به امام بگو كه فداي سرتان، من ناراحت نيستم. اين زن، وضع خيلي عجيبي داشت. ديدم جمعيت را مي شكافد و مي آيد. نمي گذاشتند بيايد؛ من گفتم بگذاريد بيايد، ببينم چه مي گويد. آمد اين حرف را زد. از اين حرف، من خيلي تحت تأثير قرار گرفتم. وقتي كه خدمت امام آمدم، يادم هم رفت اول بگويم؛ بعد كه بيرون آمدم، يادم آمد. به يكي از آقاياني كه در آن جا بود، گفتم به امام عرض بكنيد، يك جمله ماند. ايشان، پشت درِ حياط اندروني آمدند، من هم به آن جا رفتم. وقتي حرف آن زن را گفتم، امام آن چنان چهره يي نشان دادند و آن چنان رقتي پيدا كردند و گريه شان گرفت كه من از گفتنش پشيمان شدم. اين، واقعاً خيلي عجيب است. ما اين همه شهيد داديم، مگر شوخي است؟ هفتادودو تن از يلان انقلاب قرباني شدند، ولي او مثل كوه ايستاد و اصلاً انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده است؛ حالا در مقابل اين كه يك اسير را كشتند، چهره اش گريان مي شود.

اينها چيست؟ من نمي فهمم. آدم اصلاً نمي تواند اين شخصيت و اين هويت را توصيف كند. غرض، كار شما بايد همه ي اين جوانب را نشان بدهد. بايد حالت جمعي امام مورد توجه قرار بگيرد حرف دل امام، آن چيزي بود كه با همين صد زبان بيان شده؛ با اين يك زبان بيان نشده است. غلط است اگر كسي خيال كند كه مي توان در رؤيت سياسي امام، هويت و حرف و مرام امام را ديد؛ خيلي عميقتر از اين حرفهاست. يكي ديگر هم برود به شعر عرفاني امام بچسبد و خيال كند كه آن جا امام را مي شود پيدا كرد. نخير، مجموعه ي اينها امام است. اگر هركدام از ما بخواهيم در هر كار و نوشته و گفته و سخنراني يي و از جمله در اين مراسم و در آينده ي نظام كوشش كنيم، بايد بتوانيم مجموعه را كامل كنيم؛ چون هركدام از ما در اين مجموعه، يك قطره و يك جزء به حساب مي آييم. مجموعه ي ما، شكل هندسي پيچيده يي با هزاران خط موازي و عمود بر هم و متمايل با هم را تشكيل مي دهد. هركدام از ما، يكي از اين خطوطيم. من يك خطم، شما يك خطيد، ديگران يك خطند. مجموع ما بايد بتواند آن شكل هندسي را به طور كامل حفظ كند؛ عمده اين است. در تمام اين جهات، بايد آن كمال و تمام امام و آن حالت جمعي او، مورد توجه قرار بگيرد. ان شاءاللَّه كه موفق و مأجور باشيد و روح مبارك امام از شماها راضي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v معاون اجرايي رئيس جمهور وقت 2) نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 147

سخنرانى در ديدار با خانواده هاى معظم شهدا و جانبازان شهرهاى خوى، بندرگناوه و استانهاى مازندران و آذر

سخنراني در

ديدار با خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان شهرهاي خوي، بندرگناوه و استانهاي مازندران و آذربايجان غربي، گروههايي از دانشجويان، جمعي از مهاجران جنگ تحميلي، كشاورزان و مسؤولان هيأتهاي هفت نفره ي واگذاري زمين بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شناخت لحظه ها، يكي از علامتهاي بيداري يك ملت در ابتدا، به همه ي شما برادران و خواهران عزيز، خانواده هاي معظم و عالي قدر شهيدانمان كه از نقاط مختلف كشور تشريف آورده ايد، دانشجويان عزيز و اميدهاي آينده ي كشور و ذخيره هاي حياتي انقلاب و بقيه ي برادران و خواهراني كه در اين جمع تشريف دارند، سلام و اخلاص خودم را عرض مي كنم. اين روزها از چند جهت، روزهاي مهمي است. يكي از علامتهاي بيداري يك ملت اين است كه لحظه ها را بشناسد و بفهمد كه حالا چه موقعي است و اهميت اين لحظه چه قدر است. ما در دوران طاغوت، لحظه هايي را پي درپي مي گذرانديم؛ بدون اين كه بفهميم چه شد، چه اتفاق افتاد، چه بر سر ما آمد و چه وظيفه يي به ما متوجه شد. شايد خيلي زمان گذشت و ما اين طور بوديم. يكي از بركات اين نهضت و از خصوصيات آن رهبر استثنايي بي نظير، همين بود. او لحظه ها را به حساب آورد و سرانگشت ذهن ما را حساس كرد. سرانگشتهاي حساس، كوچكترين ذره يي كه با آنها تماس پيدا كند، آن را حس مي كنند. برخلاف آن، سرانگشتي كه بي حس و كَرَخ شده باشد، هيچ چيز را حس نمي كند. ما آن طوري بوديم و امام ما را حساس كرد، تا بفهميم كه در زمانه چه مي گذرد. عظمت امام، همان عظمت ملت ايران سالگرد امام نزديك است. اين، يكي از موجبات اهميت اين روزهاست و من قاصر و عاجزم از اين كه در باب اهميت

اين سالگرد، از ابعاد مختلف حرف بزنم. براي همان روزها مي گذاريم كه بخصوص درباره ي اين مسأله صحبت بشود. همچنين اين روزها، به خاطر توجه استفهام آميز بسيار دقيق دنيا نسبت به ما، حساس است. نه اين كه اين حساسيت، همين روزها به وجود آمده باشد؛ خير، بعد از رحلت امام، اين توجه و استفهام بوده و قطع نشده است و ما دايم زير دوربين قوي جستجوگر و استفهامگر دستگاههاي مختلف و جهات گوناگون بوده ايم. از يك طرف، قدرتهاي عالم - گرگها - نگاه مي كردند ببينند، آيا اين، شكاري خواهد شد؟ آيا مي شود باز اميدي به اين ملت و اين كشور بست؟ از يك طرف هم مظلومان عالم به ما توجه داشتند. مظلومان هم كه عرض مي كنيم، فقط ملتها را نمي گوييم؛ بلكه گاهي بعضي از دولتهاي عالم هم نگاه مي كنند كه ما چه مي كنيم و چه موضعي مي گيريم. خودشان جرأت نمي كنند؛ اما از جرأت ديگري لذت مي برند. دولتهايي هستند كه شيفته ي شجاعتند. شيفتگي آنها نسبت به امام، به همين جهت بود. شما خيال نكنيد كساني كه در سطح جهان شيفته ي امام بودند، همه دوستان ايشان بودند. نه، حتّي دشمنان او هم شيفته اش بودند. دشمنان كه مي گويم، نه دشمنان عاطفي؛ بلكه حتّي خيلي از دشمنان خطي و سياسي و دشمنانِ در صحنه ي زورآزمايي جهاني هم، شيفته ي آن شجاعت و قدرت و عظمت بودند. عظمت امام، همان عظمت شما ملت است. عظمت شما، به ميزان زيادي در امام منعكس مي شد؛ همچنان كه عظمت امام، موجب شجاعت و عظمت ملت مي شد. اينها روي هم اثر مي گذاشتند. پس، اين توجه چشمهاي جستجوگر در سطح عالم روي ما بود و روزبه روز بيشتر شده و حالا هم

به دلايل گوناگون، اين توجه روي ما زياد است و شايد بشود گفت كه بيش از هميشه است. ما احساس مي كنيم كه فشار روي مسلمانان عالم زياد شده است ما بايد حرفمان را بگوييم. يعني ملت ايران و انقلاب، بايد آن حرف قاطع خودش را بگويد؛ چه كاره است، كدام طرفي است و كجا مي خواهد برود. اين، مسأله ي بسيار مهمي است. البته ملت حرفشان را گفته اند و ما در اين زمينه، هيچ چيز كم نداريم. من چندي پيش گفتم كه اگر كسي مي خواهد بداند در ايران چه خبر است، به راهپيمايي روز قدس و بيست ودوم بهمن و مراسم سالگرد امام نگاه كند، تا بفهمد در ايران چه خبر است. ملت ايران حرف خودش را به طور قاطع گفته، ليكن اين طور نيست كه در مسايل جهاني، يك نفر يك بار چيزي را بگويد و تمام بشود. نه، بايد اين استمرار حفظ بشود. نسبت به مسلمانان عالم و احساسات اسلامي، حساسيتها روزبه روز بيشتر شده است. اين هم يكي ديگر از ابعاد حركت عظيم اسلامي ملت ايران است. وقتي ما مي شنويم كه در فلسطين اشغالي، مردم را به رگبار مي بندند، مسأله، مسأله ي باطوم و چوب و اين حرفها نيست؛ مسأله ي كشتار است. معناي اين حرف، آن است كه فشار بر دشمن صهيونيست در داخل سرزمينهاي اشغالي، از هميشه بيشتر شده است. ما احساس مي كنيم كه فشار روي مسلمانان در سرتاسر عالم زياد شده است. امروز در كشورهاي ماركسيستي كه عمر و نسلي را با دوري از مذهب و بيگانگي از خدا گذرانده اند، بازگشت به مذهب احساس مي شود. در همان كشورها و در كشورهاي ديگر، نسبت به مسلمانان حساسيتي وجود دارد. حرف خيلي

عجيبي است. كليساها در كشورهايي رونق پيدا كردند كه پنجاه سال - بيشتر يا كمتر - در اين كشورها يا لااقل در بعضي از نقاط آنها، زنگ كليساها به صدا در نيامده بود؛ يعني گرايش به مذهب پديدار شد. اما در همين كشورها و در قلب اروپا و در كشورهاي مدعي آزادي و دمكراسي و در هند و در نقاط ديگر عالم، بخصوص روي مسلمانان فشار فوق العاده يي هست. علت چيست؟ اين مسأله را تحليل كنيد. آيا علت اين نيست كه دستگاههاي جبار قدرت در همه جاي دنيا، احساس حيات نويني نسبت به اسلام مي كنند؟ آيا به خاطر اين نيست كه مي بينند هويت اسلامي، بار ديگر در ميان جوامع مسلمان، نيرو و جان گرفته است؟ اگر در فلسطين اشغالي، روي مسلمانان رگبار گلوله را مي گشايند، آيا بدين علت نيست كه امروز در سرزمينهاي اشغالي، وجود اسلامي جدي شده است؟ آيا به خاطر اين نيست كه در كشورهاي عرب - چه آنها كه همسايه ي فلسطين اشغالي هستند و چه غير آنها - احساسات و حركت و بينش اسلامي ريشه دار شده، طرفدار پيدا كرده و صاحبان انديشه و احساس و فطرتهاي پاك، به اسلامِ مبارزه گرويده اند؟ شكي نمي شود كرد كه قضيه اين است. حقوق بشر معتبر است، مگر در مورد مسلمانان! اگر مي بينيم كه دستگاههاي به اصطلاح طرفدار حقوق بشر، در مقابل چشم خودشان مشاهده مي كنند كه در كشمير، دهها مسلمان مورد كشتار بي رحمانه قرار مي گيرند و دم نمي زنند، به خاطر اين است كه مردمِ آن جا مسلمانند. حقوق بشر معتبر است، مگر در مورد مسلمانان! سازمان ملل و كميته ي حقوق بشر و سازمانهاي مختلفِ گوشه و كنار عالم

منتظرند ببينند امريكا با چه كسي بد است، تا به بهانه ي حقوق بشر، روي او فشار بياورند! اينها در مقابل حوادث كشمير و فلسطين، لب از لب باز نمي كنند؛ انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده است! يك گله گوسفند كه حركت مي كند، اگر يك نفر با گلوله بزند و سي، چهل رأس گوسفند را بيندازد، از انسانهايي كه مي بينند و مي فهمند، آه و افسوس بلند مي شود كه اين حيوانها چه كرده بودند؟! از مسلمانان كشمير در يك تظاهرات، دهها نفر انسان را مي زنند و مي كشند؛ ولي تمام داعيه هاي طرفداري از حقوق بشر در دنيا فراموش مي شود و انگار چنين چيزي اتفاق نيفتاده است! اين سگهاي دست آموز امريكا، اين اسرائيليهاي بدتر از حيوان، آن همه فاجعه ي فضاحتبار را در فلسطين اشغالي انجام مي دهند، ولي در دنيا هيچ انعكاسي پيدا نمي كند؛ چون طرفها مسلمانند. اين، همان دنيايي است كه سي يا چهل سال بعد از سقوط آلمان هيتلري، تعقيب كساني را شروع كرد كه گفته شده بود تعدادي يهودي را كشته يا شكنجه كرده اند! شايد حتّي آنچه كه واقع شده بود، خيلي كمتر از آن چيزي بود كه گفته هم مي شد. حركت اسلامي، بزرگترين خطر براي قدرتهاي استكباري از مجموع اينها، يك حقيقتِ واضح آشكار مي شود. من تعجب مي كنم، اگر كسي اين حقيقت را امروز درك نكند. براي من، اين حقيقت مثل روز روشن است كه قدرتهاي استكباري عالم و در رأس قله ي فساد، امريكا، و طرفين امريكا - قدرتهايي كه در غارت ملتهاي ضعيف و فشار به انسانها در سرتاسر دنيا، با او همدست و همكارند - و نيز همه ي دولتهايي كه در ميان توده هاي مردمشان پايگاهي

ندارند و براي ماندن، محتاجند كه به يك قدرت - و امروز به امريكا - متكي باشند (مثل همين دولتهاي ارتجاعي كه متأسفانه در منطقه ي ما از آنها هست)، احساس مي كنند كه اين حركت اسلامي - آن چيزي كه امروز در دنياي اسلام، محسوس و مشهود است - بزرگترين خطرها براي آنهاست. اين را استشمام و حس كرده اند. مي فهمند كه اين مسأله ديگر از قبيل رواج تفكر ماركسيسم و سوسياليسم و امثال اينها نيست. ما در زندگي خودمان، تفكر ماركسيستي و داعيان و مبلّغان آن را ديده بوديم. در همه جا هم مشاهده مي شد كه با زحمت و اصرار و استدلال مجبور بودند يك يك انسانها را به چيزي كه سعي مي كردند رنگ و لعاب ايمان به آن بدهند، معتقد كنند. مذهب كه اين طور نيست. مذهب در دلها به صورت عميق و راسخ هست؛ كافي است كه به آن جهت بدهند، غبار را از روي آن بردارند و اشتباه در برداشتها نسبت به آن را توجه و تذكر بدهند. لذا از اين مي ترسند و مي دانند كه اين چيزي است كه به زندگيِ فساد و قدرت مطلقه و تسلط طاغوتي - كه امروز امريكا و اذناب و ايادي و پيروانش به آن مبتلا هستند - آسيب سختي خواهد زد. فهميده اند و احساس كرده اند كه كانون اين اشعاع و حركت، ايران اسلامي است. همه، مخصوصاً شما جوانان عزيز و دانشجويان بدانيد كه آنها تمام قدرت خودشان را امروز به كار مي برند، تا جمهوري اسلامي را شكست بدهند. هيچ كاري نيست كه اينها بتوانند بكنند و نكنند. كساني كه صحنه را مي شناسند، وقتي نگاه مي كنند، از آشفتگي و سردرگمي

امريكا - كه محور حركت هم امريكاست - براي پيدا كردن راههاي ضربه زدن به ايران، تعجب مي كنند. اين آشفتگي و سردرگمي، گاهي براي كساني كه صحنه را درست مشاهده مي كنند، موجب تفريح مي شود؛ ولي دستشان به جايي نمي رسد. براي استكبار جهاني و زشت ترين فصل آن - يعني حكومت ظالم امريكا - مسأله فقط اين نيست كه بازارش را در ايران از دست داده، يا ديگر به منابع كشور ما دسترسي ندارد. البته اين هم هست؛ زيرا براي دستگاههاي سرمايه داري عالم، پول و سرمايه و استفاده ي مادّي، همه چيز است؛ اما مسأله اين نيست، اين بخشي از مسأله است. مسأله اين است كه دستگاه استكباري مي بيند، آينده نگري دارد، مي فهمد و مي داند كه اگر اين حركت - يعني حركت اسلاميِ استوار و مؤمن و متكي به ايمانها و عواطف مردم - به همين ترتيب پيش برود، ادامه ي قدرت استكباري امريكا و دستياران و دست نشاندگانش مشكل، بلكه محال خواهد شد. حق هم با آنهاست، ما هم اين را پوشيده نمي داريم. ما نسبت به حركت اسلامي، وظيفه ي سنگيني داريم البته ما در شكل دهي و راه اندازي حركت اسلامي در جهان، هيچ نقش مستقيم و غيرمستقيمي كه از روي برنامه ريزي و طراحي ما باشد، نداريم؛ از اول هم نداشتيم. نقش، از آنِ اسلام است؛ يعني همين كه ملت ايران توانسته اند پرچم اسلام زندگي و زندگي ساز و اسلام مبارز، نه اسلام تسليم در مقابل دشمنان خدا، نه اسلام طاغوت و نه اسلام امريكايي - همان طوري كه امام عزيزمان تعبير كردند - بلكه اسلام ناب محمّدي(ص) را بلند كنند، در دست محكم نگهدارند و متزلزل نشوند. نفس همين، براي ملتهاي مسلمان دنيا

اميدبخش است. ما در اين جا وظيفه ي سنگيني پيدا مي كنيم. آنچه تا حالا عرض كردم، وضعيت دنيا و حساسيت زمانه است؛ اما با شناختن اين حساسيت، وظيفه ي ما و بيش از همه وظيفه ي شما جوانان، مضاعف مي شود. ما بايد ايران اسلامي را آن چنان آراسته كنيم و بسازيم كه براي اسلام موجب آبرو بشود. يك ايرانِ بي سواد و بي بهداشت و بي رشد؛ ايراني كه آحاد مردم در آن، اتحاد و اتفاقي نداشته باشند، براي اسلام و انقلاب و نهضت اسلامي، هيچ افتخاري درست نمي كند؛ بلكه به عكس، موجب سرشكستگي هم خواهد شد. مي خواهند مردم دنيا را نسبت به ايران دچار يأس كنند اين جا در حاشيه، اين مطلب را هم عرض كنم كه انسان گاهي در راديوها يا در اطلاعيه هايي كه مخالفان انقلاب مي نويسند، چيزهايي مي شنود و يا مي خواند كه تعجب مي كند اينها را از كجا مي آورند. علت اين كه تبليغات جهاني سعي مي كنند مشكلاتي را كه در ايران نيست، به ايران نسبت بدهند؛ آنچه را كه كوچك است، ده برابر و صدبرابر بزرگتر كنند، اين است كه مي خواهند مردم دنيا را نسبت به مسايل ايران، دچار يأس و نااميدي كنند. مي خواهند بگويند كه اسلام و انقلاب اين است و انقلاب و اسلام نمي توانند يك كشور و ملت را اداره كنند و سعادتمند نمايند. عزت و بيداري و شجاعت و تسليم ناپذيري ملت ايران، بانشاط شدن اين نسل انقلابي، ابتكار و فعاليت و حركت به سمت خودكفايي در ايران را نديده مي گيرند؛ اما فرضاً اگر سيب زميني يك چندروزي كم است، تمام راديوهاي دنيا مي گويند كه در ايران مسأله ي سيب زميني وجود دارد! نه براي خاطر اين كه سيب زميني مهم است؛ بلكه به

اين دليل كه نشان دادن حتّي يك نقطه ضعف كوچك در ايران اسلامي، براي آنها خيلي مهم است. اگر يك نقطه ضعف كوچك پيدا كردند، براي آنها فوزي است و خوشحال مي شوند. شما بايد سعي كنيد ايران را آن چنان بسازيد كه براي اسلام و مسلمين، مايه ي افتخار باشد. حفظ آثار و شعاير اسلامي در كشور مهم است دو چيز بايستي در كنار هم، روزبه روز قويتر در كشور تحقق پيدا كند: اول، حفظ آثار و شعاير و ظواهر و نماي اسلامي جامعه است. اين، خيلي مهم است. دشمنان سعي مي كنند كه اين حرفها را بمباردمان تبليغاتي كنند؛ ليكن گوش به حرف دشمن ندهيد. دشمن، دشمن است. ظواهر اسلامي جامعه بايد حفظ بشود. اين جامعه، جامعه ي اسلامي نمونه است. زنان بايد مواظب باشند. مردان بايد مواظب باشند. كساني كه مأموريت دارند، بيشتر بايد مواظب باشند. كساني كه در لباس انقلابند - مثل روحانيون و ديگر كساني كه لباسهاي وابسته به انقلاب را دارند - بيشتر از ديگران بايد مواظب باشند. همه ي آحاد جامعه بايد سعي كنند كه صورت جامعه را يك صورت اسلامي قرار بدهند. من همين جا، خلأ اذان در جامعه مان را يادآور بشوم. در اين تهران، صداي اذان به گوش انسان نمي رسد. چرا؟ اذان، يك شعار اسلامي است. ما با اين كه پشت بلندگو، تا دير وقتي از شب، شعر يا قرآن يا نوحه بخوانند و مزاحم همسايه ها بشوند، مخالفيم. با چنين چيزي، مقابله هم مي كنيم؛ اما با اين كه صداي اذان، اول ظهر و مغرب و صبح، بخصوص از حنجره ها خارج بشود، صددرصد موافقيم. اذان، چيز خيلي خوبي است؛ «حيّ علي الصّلوة»، «حيّ علي الفلاح»، «اللَّه اكبر». چرا

در جامعه اذان نيست؟ اذانِ با توجه، به دلها اميد مي دهد. بانگ اذان، دلهاي افسرده را روشن مي كند. البته در سحرها، براي اذان صبح، از بلندگو استفاده نكنند؛ با حنجره اشكالي ندارد. هرچند وقتِ بيداري است، اما بلندگو ممكن است اسباب زحمت بشود. همه ي ظواهر جامعه، اين طور باشد. مسجدها در وقت نماز، سرشار و مالامالِ از انسانهاي ذاكر و ساجد و راكع باشد. چشمها، ظواهر را مي بينند و پشت چشمها، دلها قرار دارند. خيال نكنيد چشمها، شيشه يي هستند كه در اين جا گذاشته اند. نخير، پشت چشم، دل و جان و ذهن انساني است. اين چشمها و نيز دلهايي كه پشت آنهاست، بايد از نشانه هاي اسلام پُر بشوند. بايد محتواهاي اسلامي جدي گرفته شود دوم، اين است كه به موازات آن بايد محتواهاي اسلامي - يعني علم - جدي گرفته شود. شما كه دانشجو هستيد و ديگر كساني كه مشغول تحصيلند، به درس خواندن در محيط دانشگاه، كار عملي و تحقيقي و شكوفا كردن و رشد دادن استعدادها اهميت بدهيد. هرجا كه كار و تلاش و اشتغال و بخصوص سازندگي هست - اعم از كارخانه، مزرعه، اداره، بازار و ساير جاهاي ديگر - پايه ها و بنيه ها محكم مي شود. اين، از لحاظ حركت مردم در جهت روشن كردن چراغ اسلام در اين مُلك. شما اگر بتوانيد اين چراغ را هرچه روشنتر و پُرفروغتر بكنيد - البته بحمداللَّه روشن هست، نورش هم دنيا را گرفته، اما پُرفروغترش بايد بكنيم - اين حركت عظيم اسلامي در دنيا بيشتر خواهد شد. البته نارضايي شيطانها و طاغوتها هم از شما بيشتر خواهد شد؛ بهتر. هرچه از ما ناراضي تر باشند، خدا از ما

راضي تر است. هرچه شيطانها از ما دورتر بشوند، فرشتگان به ما نزديكتر مي شوند. هرچه خدا با انسان بيشتر باشد و از انسان راضي تر باشد، موفقيت در كارش بيشتر خواهد شد. شما خيال مي كنيد آن ساده لوحهاي كم عقل و پُرمدعايي كه اول انقلاب، با نام اسلام، با نام اين كه بياييم به وسيله ي امريكاييها خودمان را قوي كنيم، مي خواستند انقلاب ما را دودستي و با احترام، تحويل امريكا بدهند، اگر - العياذباللَّه - موفق شده بودند و مستشار نظامي امريكايي را در پادگانهاي ما حفظ كرده بودند - كه داشتند مي كردند و اگر ماها نرسيده بوديم، خيلي از اين كارها مي شد - اگر ارتباط با امريكا را برقرار كرده بودند و ايران را با كمال تواضع و فروتني، در خدمت امريكا قرار داده بودند، آيا ممكن بود كه امروز كشور و انقلاب ما، اين همه موفقيت را كسب كند؟ حاشا و كلاّ. واللَّه، هرجايي كه نشان پاي ابرقدرتها و قدرتها باشد، آن جا نشان سيه روزي و بدبختي آن ملت است. شرف ملي و پيشرفت ما و اين حركت عظيم و اين نشاط مردمي و اين توفيقهاي بي شماري كه ملت ايران و دولتهاي ما بحمداللَّه تا امروز داشته اند، بر اثر جدايي و بي اعتنايي و اعراض از قدرتهاي شيطاني و نزديك شدن به خداست و همين، كليد حل مشكلات ماست. همه بايد در راه كسب رضاي الهي تلاش كنيم خدا را بايد از خودمان راضي كنيم. همه مان هم بايد اين كار را بكنيم. هيچ كس نگويد كه اول، فلان كسان خدا را از خودشان راضي كنند! اول و دوم ندارد؛ همه بايد در راه كسب و تحصيل رضاي الهي تلاش كنيم. رضاي خدا، با

تقواي من و شماست. علايم ايمان، گناه نكردن، از خدا ترسيدن، با بندگان خدا خوب بودن، با دشمنان خدا خصم و سرسخت بودن، از اختلافهاي كوچك برادران راحت صرف نظر كردن، و با دشمنان ذره ذره را به حساب آوردن است. در مقابل مؤمنين، فروتن باشيد و خودتان را ذليل بگيريد؛ «اذلّة علي المؤمنين»(1). اين، با شاخ وشانه كشيدن با همديگر، نمي سازد. اين، با محبت و گذشت و مدارا ايجاد مي شود. تقوا، اينهاست. تقوا در مسايل مالي، تقوا در مسايل ناموسي، تقوا در مسايل شخصي، تقوا در مسايل سياسي، بخصوص تقوا در مسايل كاري را مهم بينگاريد. بدانيد كه در حركت تقواييِ اين كشور و اين ملت، آن چنان اوج و رونقي به حركت اين ملت داده خواهد شد كه چشم دنيا را خيره خواهد كرد. هرجايي كه ما نمايشي از تقوا ديديم، همين اثر را هم ديديم. فتوحات ميدان جنگ، همين طور بود. خرمشهر، با تقوا به دست آمد. به وسيله ي تقوا و اتكال به خدا بود كه دشمن در جنگ هشت ساله شكست خورد. هيچ شكستي، فضاحتبارتر از شكستي كه دشمن در جنگ هشت ساله خورد، نيست. اينها، مبالغه نيست. بارها اين نكته را عرض كرده ايم كه اگر شرق و غرب، اروپا و ناتو و ورشو، ارتجاع منطقه و همه و همه، پول و سلاح و تبليغات بريزند، براي اين كه يك قسمت از كشور را جدا كنند، يا دولت را ساقط نمايند، يا جمهوري اسلامي را از بين ببرند و بعد از هشت سال نتوانند، اين بزرگترين شكست آنهاست. ما با تقوا توانستيم اين پيروزي را به دست بياوريم؛ بعد از اين هم همين طور است. امام(رضوان اللَّه تعالي عليه)، براي ما آيت تقوا

بود. هرچه موفقيت در كار اين انقلاب بود، در درجه ي اول، ناشي از تقواي قلبي آن رهبر و پيشوا و مجسمه ي تقوا بود.

اميدواريم كه خداي متعال، روح عزيز آن بزرگوار را از ما خشنود كند. قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه فرجه) را نسبت به ما نرم كند و مورد توجه آن حضرت قرار بگيريم. ان شاءاللَّه توفيق پيدا كنيم، راهي را كه خدا از ما خواسته است، بپيماييم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مائده: 54

بيانات در مراسم اعطاى نشان فتح به تعدادى از فرماندهان عمليات فتح المبين و بيت المقدس، به مناسبت آزاد

بيانات در مراسم اعطاي نشان فتح به تعدادي از فرماندهان عمليات فتح المبين و بيت المقدس، به مناسبت آزادي خرمشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيليها تلاش كردند پيروزي انقلاب اسلامي را جدي نگيرند ان شاءاللَّه خاطره ي اين روز تاريخي و فراموش نشدني، همواره بر شما برادران عزيز و دلاوران صحنه ي نبرد، گرامي باد. وقتي انقلاب اسلاميِ عزيز پيروز شد، خيليها در دنيا تلاش كردند آن را جدي نگيرند و باور نكنند. يك دستگاه سياسي و يك حكومت، آن وقتي حقيقي و جدي است، كه بر دوش مردم خود و به نيروي ملت خويش متكي باشد و اين نيرو بتواند در لحظه ي نياز، كارايي خودش را نشان بدهد. وقتي نيروهاي متجاوز، مرزهاي ما را شكستند و وارد شدند و ما هزاران كيلومتر مربع از ميهن عزيزمان را زير پاي بيگانگان ديديم، دشمنان ما شاد شدند. اين نظريه كه انقلاب و تشكيلات مردميِ عظيمي كه در برابر نظم سلطه ي جهاني ايستاده، جدي و عميق نيست، در ذهن دشمنان اين انقلاب نيرو گرفت و آنها را اميدوار كرد و باز ما اين اميد را در حرفها و قيافه گرفتنها و اظهارات و مكاتبات و رفت وآمدهايشان ديديم؛ اما وقتي «فتح المبين» اتفاق

افتاد و در چند روز، يك پيروزي بزرگ در آن صحنه ي به آن عظمت، به دست نيروهاي همين ملت، به دست نيروهاي مسلح همين كشور، به دست وفاداران صميمي انقلاب - يعني شماها - پديد آمد، اركان تفكر استكباري دنيا متزلزل شد. و وقتي در فاصله ي تقريباً بيست روز، عمليات «بيت المقدس» با آن وسعت و با آن عظمت و با آن ضربه ي قاطع بر دشمن آغاز شد و بالاخره خرمشهر به ميهن اسلامي برگشت و هزاران نفر از متجاوزان به اسارت گرفتار شدند و جبهه ي دشمن متزلزل و درهم كوبيده شد، در حقيقت اين پندار باطلي كه دشمنان اسلام و انقلاب و ايران سعي مي كردند آن را گسترش بدهند، بكلي منهدم شد و از بين رفت. پس، اين يك مقطع براي انقلاب بود. ما در هيچ مسأله يي از مسايل جهاني كوتاه نيامديم من به شما و همه ي نيروهاي مسلح عرض مي كنم، بدانيد سربلندي ملت و پيروزي اسلام و اثبات قدرت دروني و ذاتي اين كشور، جز با آمادگي و انسجام هرچه بيشتر و كارايي روزافزون شما، امكان پذير نيست. ما انگيزه ي تهاجم به كسي نداريم؛ امّا انقلاب اسلامي و ملت عظيم الشأن ايران نشان دادند كه با نظام سلطه و تبعيض و ستم و ناهنجاري كنوني وضع سلطه هاي عالم، سرِ سازگاري ندارند. انقلاب ما به صراحت گفته كه زورگويي را از هيچ كس قبول نمي كند. ملت ايران فرياد كشيدند كه ستمگران و دستگاههاي فاسد قدرت جهاني را كه مي خواهند به ملت ما و ملتهاي مظلوم زورگويي كنند، به رسميت نمي شناسند و زير بار قدرت آنها نمي روند. آن روزي كه دنيا دو قطب بود و اين دو قطب،

دست به دست هم دادند و با استفاده از نيروي سلاح و پول و تبليغاتشان، حتّي نيروهاي انساني و اطلاعاتي و ماهواره هاشان و غيره، همه بر ضد ملت ايران و عليه جهت گيري اين ملت بزرگ و مسلمان هماهنگ شدند و اين هماهنگي را در جبهه ي جنگ عراق عليه ايران متمركز كردند، ناكام ماندند. آن روز ملت ايران، در كشمكش جنگ و در زير فشارهاي گوناگون، عقب نشيني نكردند. ما در هيچ مسأله يي از مسايل جهاني، در طول هشت سال جنگ، به خاطر جلب نظر و رضاي امريكا و شوروي، كوتاه نيامديم. همه هم از همه طرف به ما تفهيم مي كردند كه راه مهربان شدن و ملايم شدن امريكا و شوروي با شما، اين است كه از مواضع با صلابت و سرسخت خودتان كوتاه بياييد و عقب نشيني كنيد! اما رهبري عظيم الشأن ملت ايران و اين ملت بزرگوار و شجاع، يك قدم عقب نشيني نكرد. انقلاب اسلامي و مردم ايران، براي ملتها الگو شده اند امروز ما به عقب نشيني نكردن اولي هستيم. امروز ما توطئه ي هشت ساله ي دشمن را خنثي كرده ايم. امروز ما نيروهاي ذاتي و دروني كشور خودمان را شناسايي كرده ايم. امروز ما براي سازندگي و پيشرفت روزافزون كشور، برنامه ريزي كرده ايم. امروز ما به اتكاي خدا و با تكيه به اراده ي اين ملت بزرگ، احساس قدرت مي كنيم. چه طور ممكن است قدرتهاي بزرگ بتوانند حرف خودشان را نسبت به ملت ايران، به كرسي بنشانند؟ انقلاب اسلامي و ملت ايران، علي رغم ميل قدرتهاي جهانخوار، براي ملتها الگو شده اند؛ الگويي زنده و آموزنده. اين كه شما مي بينيد در كشورهايي كه دهها سال در قفس تنگ توهمات حزبي و ستم قومي گرفتار بودند، ملتها - مخصوصاً

ملتهاي مسلمان و همچنين ملتهاي مظلوم بسياري از كشورهاي ديگر - احساس هويت و شخصيت مي كنند و حرفشان را مي زنند و حقشان را مطالبه مي كنند، اين به بركت استقامت ملت ايران است. از روزي كه ما شروع كرديم، تا روزي كه ملتهاي دنيا الگو و نسخه ي ما را تكرار كردند، ده سال و بيشتر طول كشيده است. آنچه كه در دنيا مشاهده مي شود، الگوي مقاومت ملت ايران است. البته هر كشوري، هر سرزميني، هر منطقه ي جغرافيايي يي خصوصياتي دارد، اما جوهر واقعي همه ي اين حركتهايي كه امروز شما در اروپا و آسيا و كشورهاي اسلاميِ آفريقا و در بسياري از نقاط جهان مي بينيد، عبارت از اين است كه يك ملت، به خود اعتماد پيدا كند و جرأت و گستاخيِ حرف زدن را بيابد. و اين، همان نسخه ي ملت ايران است. اين، آن چيزي است كه ملت ايران، آن را شروع كرد و به كرسي نشاند و يازده سال همه ي سختيها را تحمل كرد؛ اما اين جوهر حقيقي و معنوي و الهي را از دست نداد. امروز ما بحمداللَّه از هميشه آماده تر، بانشاطتر و قدرتمندتريم. يك توصيه ي مستمر و مؤكد به ارتش و سپاه من به شما برادران ارتش و سپاه، يك توصيه به صورت مستمر و مؤكد دارم و آن، اين است كه سعي كنيد سهم نيروهاي مسلح را در اين مجموعه ي عظيم ملت ايران، به بهترين وجهي ايفا كنيد. ملت ما، ملت شجاعي است؛ نيروهاي مسلح ما به شجاعت اولي هستند. ملت ما، ملت با استقامتي است؛ نيروهاي مسلح ما به استقامت اولي هستند. نيروهاي مسلح بايد كيفيت، استواري، سازماندهي مستحكم، آموزش در حد اعلي

و آمادگي روزافزون داشته باشند. در مورد سلاح و تجهيزات هم، هرچه كه امكانات كشور ايجاب بكند و اجازه بدهد، اقدام خواهد شد. آن چيزي كه شما مي توانيد منتظر هيچ عامل ديگري در آن نمانيد، استحكام سازماندهي، آمادگي رزمي دايمي، آموزش كامل، حفظ حدود و ضوابط و انضباط كامل نظامي است. اينها چيزهايي نيست كه براي ما بخواهند توليد كنند، يا بخواهند از خارج بياورند، يا محتاج به سرمايه گذاري مادّي فوق العاده يي باشد. اين، مربوط به قوّت و اراده ي فرماندهي و تلاش پيگير و كار مخلصانه و دلسوزانه مسؤولان است. اين را بايد تأمين كنيد. همكاري دو سازمان ارتش و سپاه، فوق العاده مهم فرقي بين سپاه و ارتش نيست. سپاه و ارتش، هر دو عزيزند، هر دو مسؤولند، هر دو لازمند و هر دو داراي وظايف مشخص خودشان هستند. البته حدود وظايف هريك، با حدود وظايف ديگري متفاوت است. مجموعه ي شما بايد براي اثبات قدرت و توان جمهوري اسلامي، بر دفاع جانانه در هر زمان و در هر كجا، آمادگي داشته باشد؛ «ترهبون به عدوّاللَّه و عدوّكم»(1). آمادگي شما، بازدارنده ي دشمن است. آن روزي كه دشمن حمله كرد، در ما احساس ناآمادگي نمود. آن روز هم اگر نيروهاي مسلحمان آماده و منضبط بودند و فرماندهيِ درست و حسابي در رأسشان بود، به احتمال زياد اين حمله انجام نمي گرفت و دشمن ملاحظه مي كرد. دشمن در آن روز به طمع افتاد؛ امّا ملت ما كاري كرده كه امريكا نمي تواند در او طمع كند. نيروهاي مسلح ما بايد كاري كنند كه هيچ دشمني نتواند در استقلال و استحكام و يكپارچگي و تماميت ارضي ما طمع كند. همكاري دو سازمان

سپاه و ارتش، فوق العاده مهم است. پشتيباني نيروي عظيم مردمي - يعني نيروي بسيج - بسيار حايز اهميت است. در كنار نيروهاي نظامي، نيروهاي انتظامي با همان شأن و حيثيت و مكانت نيروي انتظامي انقلاب، حضور قوي و دايمي خودشان را دارند و بايد داشته باشند. اين مجموعه ي نيروهاي مسلح، نوك پيكان قدرت عظيم اين ملت است و وسيله ي دفاع از كيان و شرف و شخصيت كشور اسلامي ماست. اميدوارم خداي متعال، به همه ي شما توفيق بدهد و روح مطهر امام بزرگوارمان - كه همواره توجه خاصي به نيروهاي مسلح داشتند - از شما راضي باشد و توجهات وليّ عصر (ارواحنافداه) پشتيبان همه ي شما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 60

سخنرانى در ديدار با ميهمانان و شركت كنندگان كنفرانس جهانى اهل بيت(عليهم السّلام)

سخنراني در ديدار با ميهمانان و شركت كنندگان كنفرانس جهاني اهل بيت(عليهم السّلام) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين السّلام عليكم يا اهل بيت النّبوّة و موضع الرّسالة و مختلف الملائكة و مهبطالوحي و معدن الرّحمة و خزّان العلم و منتهي الحلم و اصول الكرم و قادةالامم و اولياءالنّعم و عناصرالابرار و دعائم الاخيار و ساسةالعباد و اركان البلاد و ابواب الايمان و امناءالرّحمن و سلالةالنّبيّين و صفوةالمرسلين و عترة خيرة ربّ العالمين و رحمةاللَّه و بركاته ... بابي انتم و امّي و نفسي كيف اصف حسن ثنائكم و احصي جميل بلائكم و بكم اخرجنا اللَّه من الذّلّ و فرّج عنّا غمرات الكروب و انقذنا من شفا جرف الهلكات و من النّار ... و بموالاتكم تمّت الكلمة و عظمت النّعمة وائتلفت الفرقة(1) مسأله ي اهل بيت، يكي از مهمترين و بزرگترين مسايل اسلام در ابتدا به همه ي ميهمانان

عزيز، چه آن كساني كه از خارج از ايران اسلامي تشريف آورده اند و چه كساني كه از اكناف ميهن اسلامي مجتمع شده اند، خوش آمد مي گويم و تشكر مي كنم كه اين همت را كردند و اين قدم را برداشتند. مسأله ي اهل بيت(عليهم الصّلاةوالسّلام)، يكي از مهمترين و بزرگترين مسايل اسلام و در رديف مسايل درجه ي اول اين دين مقدس است. محبت اهل بيت، فريضه يي است كه مسلمانان عالم از هر فرقه و وابسته به هر جريان و گروهي، آن را پذيرفته اند و به آن مباهات مي كنند. ما كه مفتخر به پيروي از فقه اهل بيت مكرّم هستيم و دين را - اصولاً و فروعاً - از آنها آموخته ايم، نبايد گمان كنيم كه محبت اهل بيت، مخصوص ماست و نبايد اشتباه كنيم و فكر كنيم كه اهل بيت، فقط متعلق به ما هستند. اهل بيت متعلق به اسلامند؛ همچنان كه جدشان نبي اكرم، متعلق به اسلام بود. اهل بيت متعلق به جهان و تاريخند؛ همچنان كه جدشان نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، متعلق به بشريت و تاريخ بود. اتحاد دنياي اسلام بر محور دو نقطه ي مربوط به اهل بيت مهم اين است كه دنياي اسلام مي تواند بر محور دو نقطه ي مربوط به اهل بيت، اتفاق و اتحاد داشته باشد: يكي محبت است كه يك امر عاطفي و عقيدتي است و مسلمين به محبت اهل بيت(عليهم السّلام) امر شده اند و همه آن را قبول كرده اند. اين نقطه مي تواند نقطه ي تمركز عواطف و احساسات همه ي مسلمين باشد. نقطه ي دوم، آموزش دين و تعلم معارف و احكام الهي به مثابه ي عِدل قرآن و به موجب حديث ثقلين است، كه باز اين حديث را شيعه و سني و فرق مختلف اسلامي روايت كرده اند. اين چيز مهمي است كه

برافراشتن پرچم اهل بيت(عليهم السّلام) در دنياي اسلام، حقيقتاً مي تواند دنياي اسلام و مسلمين را از اين دو نقطه نظر گرد هم مجتمع كند. امروز اين فرصت عظيم در اختيار همه ي مسلمين است؛ مخصوصاً آنهايي كه مكتب اهل بيت را در عمل تحقق بخشيده اند و ايماناً و عملاً به آن متصل شده اند. امروز در ايران اسلامي - كه حاكميت اسلام و قرآن در آن، اميدي به همه ي مسلمين عالم داده است - بحمداللَّه پرچم اهل بيت در اهتزاز است و ما مي بينيم كه همه ي مسلمين گوشه و كنار عالم، به اين نظام و به اين جمهوري و به اين پرچم و به پرچم متعالي اسلام كه در اين جا در اهتزاز است، احترام مي گذارند و از آن احساس عزت مي كنند. «بموالاتكم تمّت الكلمة و عظمت النّعمة و ائتلفت الفرقة»(2). پيروان مكتب اهل بيت، دو كار را وجهه ي همت خود قرار دهند امروز لازم است كه پيروان مكتب اهل بيت، دو كار اساسي را وجهه ي همت خود قرار بدهند: در مرتبه ي اول، با هم آشنا بشوند، همكاري و همفكري بكنند، معضلات را حل كنند، گرهها را باز كنند، احساس خويشاوندي نمايند و در هر نقطه يي از دنيا كه هستند، بدانند كه تعارف آنها با هم و تشكلشان به شكل صحيح، قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه تعالي فرجه) را شاد مي كند. اين بزرگواران، از تفرقه و تشتت و جدايي و بَغضا متنفر بودند؛ اهل وحدت و عامل جمع و شمع انجمن بودند. امروز هم پيروان و علاقه مندان آنها، بايد اين را تأمين كنند. دوم اين كه مجموعه ي پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السّلام)، در هرجاي دنيا كه هستند، با همه ي وجود باور كنند كه جزيي از عايله ي بزرگ مسلمينند؛ نه به زبان، بلكه

با همه ي احساس. اگر غير از اين باشد، دشمنان اسلام و اهل بيت، حداكثر خشنودي و خوشحالي را پيدا خواهند كرد. از مدتها پيش، دشمنان اسلام، علاج كار خود و منويات خبيثشان را در منطقه ي اسلامي در اين ديدند كه مسلمين را متفرق و شعبه شعبه كنند، مشتركاتشان را تضعيف و يا كمرنگ كنند و به چيزهايي كه آنها را از هم جدا مي كند، تكيه نمايند. بحمداللَّه انقلاب اسلامي و تشكيل جمهوري اسلامي نگذاشت، يا بسياري از خواسته ها و اهداف آنها را خنثي كرد. امروز در سرتاسر جهان، مذاهب مختلف و پيروان فرق گوناگون اسلامي، به نام جمهوري اسلامي شعار مي دهند. امام بزرگوار ما (قدّس اللَّه نفسه الزّكيّه) در اعماق دل توده هاي مسلمان در شرق و غرب عالم جا داشت و آنها بدون توجه به اين كه اهل كدام مذهب و كدام فرقه ي اسلامي هستند، او را دوست مي داشتند و به او عشق مي ورزيدند. همين قضيه موجب شد كه دشمنان اسلام تلاش كنند، شايد بتوانند ايران اسلامي را از بقيه ي مسلمين جدا كنند. امروز در دنيا ميليونها دلار صرف تبليغات مي شود، تا بتوانند عرق و عصبيت فرقه يي را در كساني بيدار كنند و آنها را از جمهوري اسلامي و از مشي انقلاب جدا نمايند. شما بايد اين را خنثي كنيد. ما به عنوان عايله ي تشيع، بايد با همه ي وجود احساس و اعلام كنيم كه معتقد به وحدت جهان اسلام و وحدت پيروان «لااله الااللَّه و محمّد رسول اللَّه» هستيم. ما امروز در دنيا بايد مايه ي وحدت بشويم؛ همچنان كه همه ي ائمه ي بزرگوار ما(سلام اللَّه عليهم) هميشه عامل جمع و وحدت بوده اند. همه چيز آن بزرگواران الگوست. مبارزه ي آنان با قدرتهاي ظالم هم الگوست. همه ي

ائمه ي ما بدون استثنا، در راه ايجاد حكومت علوي و حكومت حق الهي مبارزه كردند. سيره ي اين بزرگواران، در مقابل چشم ماست. ما امروز خوب مي فهميم كه آنان چه مي كردند. همه ي آنان تقيه كردند، و به همين جهت همه ي آن بزرگواران بدون استثنا به شهادت رسيدند. تقيه مربوط به ميدان مبارزه است؛ «التّقيّة تُرس المؤمن»(3). تُرس (سپر) مربوط به ميدان مبارزه است و شهادت نتيجه ي آن مي باشد. معرفت، عبادت، ايمان، عمل، اخلاص، عرفان، حلم، علم و همه چيز آنان - كه حقيقتاً گل سرسبد عالم آفرينشند - براي ما وسيله ي تبعيت و پيروي است. برادران عزيز ما از پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السّلام)! در هرجاي دنيا كه هستيد، اين دو نكته را هرگز فراموش نكنيد: اول، تعارف و ارتباط و وصل و خبرگيري از هم و اطلاع از نظرات هم و كمك به يكديگر. من اطلاع يافتم كه شما خواسته ايد و ايجاد يك مجمع جهاني را تصويب كرده ايد. ان شاءاللَّه به همت برادران، اين را اقدام خواهيم كرد و اميدواريم كه در خدمت اسلام و قرآن و وحدت مسلمين و پيشرفت جهان اسلام و به سمت معارف صحيح اسلامي - كه متراوش از مكتب اهل بيت(عليهم السّلام) است - اين كار واقع بشود. آن نكته ي دوم، همين ايجاد وحدت و مهرباني با فرق ديگر اسلامي است. نگذاريد دشمن سوء استفاده كند. نگذاريد دشمن به دست برادران، آنها را ضعيف كند و از بين ببرد؛ «و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم»(4). در دنياي اسلام، همه را برادر بدانيد. امروز مجموعه ي اسلام، از سوي دشمنان مورد تهديد است. امروز از سوي قدرتهاي استكبار جهاني، اصل دين مورد فشار و تهديد است. امروز

همه ي قدرتهاي مستكبر، با اسلام و ايران اسلامي مخالفند امريكا و اذنابش خوب فهميده اند كه با حاكميت و شيوع دين و معرفت ديني، نخواهند توانست نظام سلطه ي عالمي و جهاني را حفظ كنند. راه موفقيت امريكا و ديگر قدرتها و مرتجعان و حكام ظالم و حلقه هاي زنجيره ي سلطه ي جهاني اين است كه مردم از دين و معرفت و ايمان ديني عاري بشوند؛ بي بندوبار، بي ايمان، بي عقيده، بي تعصب و بي غيرت ديني بشوند. مردم و ملتها را اين طور مي پسندند. لذا وقتي مي بينند از كانوني مثل ايران اسلامي، ايمان و عمل و جهاد تراوش مي شود و به همه جا پر مي كشد، بشدت با آن مبارزه مي كنند. امروز همه ي قدرتهاي مستكبر و ظالم و شيطاني، با اسلام و ايران اسلامي - به عنوان كانون اسلام - مخالفند. ما در چنين وضعيتي، بايد با همه ي وجود و امكانات، دودستي و محكم به اسلام و وحدت اسلامي بچسبيم و آن را حفظ كنيم. در دنياي اسلام، بحمداللَّه بيداري اسلامي به وجود آمده است. صهيونيستهاي غاصب، تقريباً بعد از چهل سال آسايش، كه جز گاهي چند روزي مختصر حمله يي از طرف دولتها شده بود و بعد هم خساراتشان به اضعاف مضاعف از طرف امريكا جبران شده بود، امروز در داخل سرزمينهاي فلسطين، از سوي اسلام تهديد مي شوند. اين اسلام است كه آنها را تهديد مي كند. سازمانهاي فلسطيني، آنها كه از دين فارغ و نسبت به آن بيگانه بودند، ناتواني خودشان را نشان دادند. امروز كار به جايي رسيده است كه سردمدارانِ به اصطلاح سازمانهاي فلسطيني، به فلسطينيهاي داخل سرزمينهاي اشغالي و بعضي مناطق ديگر پيغام مي دهند كه كار را سخت نكنيد، ايجاد مشكل نكنيد.

آنها براي خودشان، مبارزه ي حقيقي را مشكل به حساب مي آورند! سرنوشت حركتي كه از دين جدا باشد، بهتر از اين نيست. اما دين، فلسطين را نجات خواهد داد. اسلام، فلسطين را از دست متجاوزان پس خواهد گرفت. اگر مسلمين بخواهند از اسلام دفاع كنند، بايد خودشان قوي بشوند شما ببينيد، در هر گوشه ي عالم كه مجموعه ي مسلماني هست، از يك طرف احساس هويت اسلامي مي كند، و از طرف ديگر سختگيري نسبت به آنها، بيش از ديگران است. نمونه ي ديروزي آن، مناطق آذربايجان شوروي و بعضي مناطق ديگر، و نمونه ي امروزي آن، كشمير است. مسلمانان در آن جا، حرف حق خودشان را مي زنند. آن كسي كه از قضايا و سرگذشت كشمير مطّلع باشد، مي داند كه آنچه مسلمانان بيچاره ي كشمير مي گويند، يك سر سوزن از حق دور نيست. كساني كه آنها را خاموش مي كنند، ناحق مي گويند. كساني كه به آنها حمله مي كنند، عمل ناحق انجام مي دهند. متأسفانه دنيا هم به اين قضايا، با خونسردي نگاه مي كند. اگر مسلمين بخواهند از اسلام دفاع كنند، بايد خودشان قوي بشوند. ما در ايران اسلامي و در نظام مقدسي كه بر پايه ي دين و به دست فرزند پيامبر و سلاله ي عترت - امام امت(رضوان اللَّه عليه) - پديد آمد، بنا داريم كه با همه ي توان و با همه ي نيروي ملي و ذاتي و ايماني مردم خودمان، به سمت اقتدار واقعي و حقيقي اسلام پيش برويم و مطمئنيم كه خداوند به ما كمك خواهد كرد. از اين كه برادران عزيز را در اين جا زيارت كردم، خيلي خوشحالم. مجدداً به شما خوش آمد مي گويم. ان شاءاللَّه اين شروعِ يك حركت مستمر باشد و در آينده ي اين حركت، با تمسك

به خواست اهل بيت عترت و طهارت(سلام اللَّه عليهم اجمعين)، همه ي ما بتوانيم آن خواستها را تأمين بكنيم و در جهت اهداف آنها پيش برويم و روزبه روز قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) را از خودمان خشنود كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مفاتيح الجنان، قسمتهايي از زيارت جامعه ي كبيره 2) مفاتيح الجنان، زيارت جامعه ي كبيره 3) بحارالانوار، ج 72، ص 394 4) انفال: 46

سخنرانى در ديدار با ائمه ى جمعه ى سراسر كشور

سخنراني در ديدار با ائمه ي جمعه ي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين اهميت نمازجمعه در حراست از انقلاب و تأثيرش در اداره ي كشور به همه ي آقايان محترم ائمه ي جمعه، مخصوصاً شخصيتهاي برجسته ي علمي كه تشريف دارند و علماي عالي مقام حوزه ي علميه ي قم و همچنين علماي اعلام شهرهاي مختلف كشور، به خاطر شركت در اين مجلس و مجمع مهم و خودماني، خيرمقدم و خوش آمد عرض مي كنم. همچنين از برادران عزيز دبيرخانه كه زحمت كشيدند و مقدمات اين اجتماع بسيار مهم را فراهم كردند، صميمانه تشكر مي كنم و اميدوارم كه در طول ساعات و ايامي كه شما آقايان در اين جا اجتماع فرموده ايد، مسايل مهمي مطرح بشود و تصميمهاي خوبي اتخاذ گردد و معارف لازمي تبادل بشود و ان شاءاللَّه اين اجتماع، به خير اسلام و مسلمين باشد. من كه از طرف آقايان مكلف شدم بيايم در اين جلسه شركت كنم - و البته استقبال كردم و از اين ديدار و اين شركت خوشحالم - در درجه ي اول مايلم يك مطلب اساسي را عرض كنم؛ مطلبي كه تازه نيست، بارها گفته شده است، همه هم گفته ايم؛ اما اولاً بايد در

ذهنهاي خودمان و در ذهنهاي مسؤولان كشور و مردم، درست جا بيفتد؛ ثانياً ما ائمه ي جمعه، به لوازم آن ملتزم باشيم. آن مطلب مهم و غيرجديد، عبارت از اهميت حياتي نماز جمعه در حراست از اين انقلاب و تأثيرش در اداره و پيشرفت امور جاري كشور است. اين مطلب را بارها همه ي ما در نماز جمعه گفته ايم و امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) قولاً و عملاً، بارها و مكرراً آن را بيان فرمودند. اما گفتن يك مطلب و به زبان آوردن آن، بلكه در ذهن به آن قانع شدن، يك مطلب است؛ آن را به صورت يك باور در ذهن و دل و قلب و - به تبع آنها - در عمل وارد كردن، مطلب ديگري است. انقلاب اسلامي ايران، واقعه يي بي نظير در دنيا ملاحظه كنيد، انقلاب اسلامي در كشور ايران كاري كرد كه در هيچ جاي دنيا نظير آن كار انجام نشده است. من كه اين نكته را عرض مي كنم، شايد بتوانم بگويم كه سرگذشت همه ي انقلابهاي دوران انقلابات - يعني قرن بيستم - را خوانده ام و يادم نمي آيد كه ماجراي يكي از انقلابهاي اين كشورها را نخوانده و ندانسته باشم. از انقلاب كشور روسيه و شوروي گرفته، تا آنچه كه در هند و مصر و كشورهاي امريكاي لاتين و ديگر كشورهاي آفريقايي و آسيايي پيش آمد. در هيچ كدام از اين كشورها، آن حادثه يي كه در ايران اتفاق افتاد، اتفاق نيفتاد. اسم همه ي اينها، انقلاب بود. يعني مثلاً انقلاب در ايران و انقلاب در شوروي، واقعاً مشترك لفظي است، ولي اصلاً يك كار انجام نشده؛ دو كار انجام شده است. آنچه كه در ايران اتفاق افتاد، با آنچه

كه در كشور شوروي در سال 1917 اتفاق افتاد و منجر به انقلاب ماركسيستي و كمونيستي شد، بكلي متفاوت است. البته اينها مشتركات و وجوه تشابهي با هم دارند؛ اما حقيقتشان يك چيز نيست. حالا اگر من بخواهم وارد اين بحث بشوم و فرقهايش را بگويم، مي ترسم از اصل مطلب دور بمانم. اگر بخواهيم اجمالاً مطرح كنيم، بايد بگوييم در آن انقلابي كه در كشور شوروي اتفاق افتاد، محور و عامل قضيه، عبارت از حزب يا تشكيلاتي بود كه با ايدئولوژي و تفكر خاصي، در رأس و رهبري كشور قرار داشت. آنها سالها كار كردند، بعد هم آمدند وارد ميدان شدند و درحقيقت روي يك حركت مردمي اثر گذاشتند و بعد هم از آن حركت مردمي، بُل گرفتند. بنابراين، استفاده ي واقعي را آنها بردند كه در رأس كار آمدند و حكومت كردند. آنها در مقابل مردم هم هيچ تعهدي نداشتند. اصلاً از اول، به مردم اجازه ي نفس كشيدن ندادند. در ايدئولوژيشان هم اين هست؛ ديكتاتوري پرولتاريا. يعني آن قوّه ي - به قول و ادعاي آنها - كارگري كه در رأس كار قرار مي گيرد، اصلاً ديكتاتوري مي كند و به كسي اجازه ي نفس كشيدن نمي دهد. آن كه فعال مايشاء است، همان رأس قدرت و هيأت حاكمه مي باشد كه عبارت از يك حزب است. انقلاب روسيه به خاطر كمبود نان بود! واقعاً مردم در انقلاب روسيه و در كنار حزب، چه كاره بودند؟ قضيه اين بود كه قبل از حكومت كمونيستها، حكومت معروف تزارها در رأس كار قرار داشت كه زياد فساد و ظلم مي كرد، ولي درعين حال مردم زندگي مي كردند؛ يعني هيچ نشانه يي از اين كه بناست اين اوضاع تغيير كند، وجود

نداشت. حادثه يي پيش آمد كرد كه عبارت از كمبود نان بود. حالا تشكيلات دولتي، يا خيانت كردند و يا بي عرضگي نشان دادند. البته در بحبوبه ي جنگ بين المللي اول بود و حكومت روسيه با آلمان و اتريش و آن گروه جنگ بين الملليِ اول مي جنگيد. ناگهان، اين طرف، كمبود نان پيدا شد و در شهر مسكو نان كم آمد و مردم به خاطر گرسنگي، از خانه ها بيرون آمدند. اين، واقعيت و متن تاريخ است و ادعا نيست. آن حزب هم از بلبشوي اوضاع جنگ استفاده كرده بود و كساني را به داخل كشور فرستاده بود. تا ديدند كه قضيه اين طوري است، به مسأله رنگ سياسي دادند و جنجالي درست كردند. بعد هم با طرح شعارها و هدايت حزبي، مردمي را كه براي نان - نان به معناي واقعي، يعني قرص نان - شورش كرده بودند، عليه حكومت تحريك كردند. به عبارت ديگر، اگر در آن جا نان پيدا مي شد و به مردم مي دادند مي خوردند، شورش تمام شده بود! اين، حادثه ي روسيه بود. چه قدر خطا مي كنند كساني كه وقتي مي خواهند انقلاب اسلامي را تحليل كنند، مي روند از سوابق و اندوخته هاي ذهني خودشان نسبت به انقلابهاي ديگر استفاده مي كنند، تا اين انقلاب را تحليل كنند؛ درحالي كه اصلاً اين انقلاب، با آن ابزارها قابل تحليل نيست. در انقلاب روسيه، قضيه ي نان بود؛ بعد هم آن گروه آمدند مردم را تحريك كردند. پيداست كه يك گروه متشكلِ سياسيِ ايدئولوژي دارِ زرنگِ كهنه كار و سابقه دار در مبارزه، وقتي بخواهند يك عده مردم را آنتريك كنند، راه بيندازند، به آنان شعار ياد بدهند و سياسيشان بكنند، راحت مي توانند. زمينه ي مردم آماده بود، اينها هم نانها را

در تنور گرم چسباندند، بعد هم خودشان كندند و استفاده بردند. اين، انقلاب شد! غالب انقلابهايي كه در دنيا اتفاق افتاده، يا چيزي شبيه اين است - حتّي با نقش كمتري براي مردم - يا يك كودتاست. در اكثر انقلابها، مردم نقش و حضور ندارند من به كشورهاي انقلابي جنوب آفريقا - كه پنج، شش كشورند - رفته ام و با رهبران انقلابي اينها ديدار كرده ام و خانه ها و قصرها و زندگي و ذهنشان را ديده ام و ساعتها با آنها حرف زده ام و درست تجربه شان كرده ام. ديدم همان گونه كه ما انتظار داريم - كه بيش از آن، اصلاً نمي شود انتظار داشت - يك گروه با تفكر چپ، يك كودتاي نظامي كرده اند و يك حركت نظامي چريكي يا منظم انجام داده اند، بعد هم قدرت را در دست گرفته اند و جاي قدرتمندانِ قبل از خودشان نشسته اند. قصري كه قبلاً حاكم پرتغاليِ در كشور موزامبيك در آن استقرار داشت و حكومت مي كرد، همان قصري بود كه «سامورا ماشل»، رهبر انقلابي موزامبيك - كه بعد هم كشته شد - در آن جا زندگي مي كرد. او از من هم در همان قصر پذيرايي كرد و من ديدم كه وضع با گذشته فرق نكرده است. در آن جا فرشي بود كه من مشغول نگاه كردن به آن شدم. گفت: اين، از آن فرشهايي است كه از زمان پرتغاليها مانده است. ديدم نه فقط در همان قصر و در همان زندگي و در همان تشريفات زندگي مي كردند، بلكه به همان روش هم زندگي مي كردند! انگارنه انگار كه اينها يك گروه انقلابي و مردميند؛ كه واقعاً مردمي هم نبودند و اصلاً در آن جا از مردم خبري نبود.

ما وقتي مي خواستيم وارد سالن ميهماني بشويم، ديديم در كنار درِ بزرگي كه اين سالن را به سالن پذيرايي وصل مي كرد، دو نفر ايستاده اند؛ درست مثل غلامهاي افسانه يي در دربار سلاطين كه در آن، حاكم پرتغالي هم همان طور زندگي مي كرده است. واقعاً دو نفر غلام سياه بودند. حالا اين دو نفر، سياه بودند؛ اما ديگر غلام نبودند؛ چون خود حاكم هم از همان گروه بود. اين دو نفر مأمور با لباسهاي مشخصي، غلامگونه دو طرف در ايستاده بودند و بايد طوري عمل مي كردند كه وقتي سلطان - يعني همين رهبر انقلابي - با ميهمانش كه من بودم، در مقابل اين در مي رسيديم، اين دو لتِ در به طور برابر و طاقباز، باز شده باشد و اينها در حال تعظيم باشند و همين كار را هم كردند! من لبخند مي زدم و نگاه مي كردم؛ بعد هم با او - كه خودش را مثل همان حاكم پرتغالي، با همان ژستها گرفته بود - وارد سالن ميهماني شديم. همه جا همين طور بود. مسافرتهايي كه من به خارج از كشور مي كردم، غالباً به همين كشورهايي بوده است كه به اصطلاح در آن جاها انقلابي اتفاق افتاده است. مثلاً ليبي، الجزاير، موزامبيك، زيمبابوه، چين و كره ي شمالي، غالباً از اين قبيل بوده است. ما زندگي و تفكر و رابطه ي رجال و رهبران انقلابي با مردم را از نزديك ديده ايم و لمس كرده ايم. هيچ كدام از اينها، مصداقي براي آن مفهومي كه از يك انقلاب و حكومت مردمي در ذهنمان هست، نيست. لذا وقتي هم مي ميرند، تشييع جنازه شان، همان تشييع جنازه يي است كه براي سلاطين انجام مي گيرد، و نه چيزي بيشتر. از مردم خبري نيست.

مردم در هيچ قضيه يي از قضاياي اين كشورها، نقش و حضور ندارند؛ چون در انقلابشان، مردم نقش و حضور نداشتند. كودتايي شده، حزبي سر كار آمده، قدرت را به دست گرفته، رقبايش را از بين برده و گاهي سالها با هم رقابت كرده اند و جنگ قدرت به راه انداخته اند. در ايران، متن مردم انقلاب را به دوش كشيدند اين جنگ قدرتي هم كه در تلكس خبرگزاريها منعكس مي شود و مي بينيد كه دايماً امريكا و بي.بي.سي و ساير خبرگزاريها و راديوها آن را مطرح مي كنند، به خاطر آن است كه اين بي عقلها، آن را در دنيا ديده اند و نسخه اش را در اين جا جستجو مي كنند! اصلاً در اين جا، رابطه چگونه است؟ در ايران هم بعضي از افراد، با يكديگر مخالفند. بعضي با هم خوبند، بعضي بدند، بعضي خيلي بدند؛ اما نوع خوب بودنها، بد بودنها، دشمني كردنها و رقابت كردنها، اصلاً آن نوع نيست؛ يك چيز ديگر است و قابل مقايسه با هم نيست. اين را تحليل گران نمي فهمند. آنچه كه در ايران اتفاق افتاد، اينها نبود. در ايران، حقيقتاً متن مردم انقلاب را به دوش كشيدند و آن را به پيروزي رساندند. نسخه اين است و همين نسخه الان در دنيا عمل مي شود. اين كه من گاهي در بعضي از صحبتها گفته ام كه آنچه در اروپاي شرقي و در بعضي از جاهاي دنيا پيش آمد، متأثر از انقلاب ماست، يك حرف خطابي نبوده؛ اين واقعيت است. مثلاً آنچه كه در كشور روماني، يا بعضي از كشورهاي ديگر اروپاي شرقي پيش آمد، عبارت از حضور مردم بود كه در مقابل سلاح گرم، با جسم و جان خودشان به خيابانها

آمده بودند. كاربرد سلاح گرم از طرف گروه حاكم، اين خاصيت را دارد كه اگر با جسم انسانها مواجه شد، جسم انسانها در صورت مقاومت، بر آن فايق خواهد آمد و پيروز خواهد شد. هيچ جاي دنيا هم، عكس اين امكان ندارد. در خفقان آميزترين كشورها هم، اگر گروههاي مردم - كه با جسم خودشان، به مقابله ي با تفنگها آمده اند - فقط نوبتي چند مقاومت كنند و از ميدان در نروند و از كشته شدن نترسند، پيروز خواهند شد؛ كمااين كه در جاهاي ديگر دنيا ديديم همين طور پيروز شدند. آن جاهايي كه پيروزي پيش نمي آيد، به دليل اين است كه مردم نمي آيند. مردم بايد بيايند. آمدن گروهي از مردم، فايده يي ندارد؛ بايد آحاد مردم راه بيفتند؛ هماني كه شما در ايران ديديد. آنهايي كه متخلف شدند، گروه و نبذي از مردم بودند. نمي شود گفت گروهي از مردم آمدند؛ نه، متن مردم آمدند. ساير كشورها هم از ايران ياد گرفتند. تجربه ي انقلاب ما، يك تجربه ي استثنايي سال 64 يا 65 كه از اين حرفها هيچ خبري در دنيا نبود، به يكي از اين سياستمدارهاي آفريقا، همين مطلب را گفتم. شخص خيلي عاقل و واردي به نام «موگابه» در آفريقا هست كه از سياستمداران خيلي پخته است و با ايران و انقلاب هم روابطش خيلي خوب است. خودش و كشورش زيمبابوه، هميشه با انقلاب ما همراه بوده اند. شخص او و افرادش، آدمهاي خيلي عاقلي هستند و با ديگر كشورها - تا آن جا كه ما ديده ايم - خيلي فرق دارند. من با او صحبت مي كردم و همين مطلب را گفتم. آن وقت، ما راجع به كشور آفريقاي جنوبي صحبت مي كرديم. مطرح كردم كه

تجربه ي ما يك تجربه ي استثنايي است و به اعتقاد من، آفريقاي جنوبي هم جز اين راهي ندارد كه مردم به خيابانها بريزند و نترسند و فضا را بر گروه حاكم تنگ كنند، تا بر آنها فشار قهري وارد بيايد. يعني وقتي كه همه ي محكومٌ عليهم، در مقابل عده ي كمِ حكام آمدند و برخلاف ميل آنها قرار گرفتند؛ يعني نه به اداره شان رفتند، نه درِ دكانشان رفتند، نه به محل كار و كارگاهشان رفتند و به خيابانها آمدند، آن حاكم، ديگر هيچ كاري نمي تواند بكند؛ يا بايد فرار كند و برود، يا خودكشي كند، يا تسليم بشود و يا توبه نمايد. البته بحث ما، مثل اين بحثهاي عادي سياسي كه هرچه اين طرف مي گويد، آن طرف هم بگويد بله درست است و باز حرف خودش را بزند، نبود. ما در يك مذاكره ي دوستانه ي دونفره ي غيرديپلماتيك صحبت مي كرديم. او كاملاً تصديق كرد و گفت: من اين حرف را صددرصد قبول دارم و تجربه ي انقلاب شما، تجربه ي موفقي است؛ منتها آفريقاي جنوبي نمي تواند اين طوري عمل كند. علتش اين است كه شما مذهب و ايمان به دين داشتيد، يك رهبر مذهبي هم پيدا شد كه با شجاعت و قدرت، از اين عامل ايمان مردم استفاده كرد و انقلاب را به پيروزي رساند؛ ولي در آفريقاي جنوبي، جاي اين عامل خالي است؛ كه حرف بسيار درستي هم بود. گفت: در آن جا، مردم اعتقاد آن چناني ندارند و عامل ايمان در وجودشان نيست و رهبري هم مثل رهبر شما پيدا نمي كنند. وضعيت استثنايي ما، قابل فهم براي زبده ترين افراد دنيا مي خواهم عرض بكنم كه اين استثنايي بودن وضعيت، براي زبده ترين آدمهاي دنيا قابل فهم است.

متفكران و نويسندگان و شعرا و سياسيون برجسته را هم كه در دنيا مي بينيد راجع به انقلاب و امام، اين طور با همه ي وجود شعر گفتند، حرف زدند، مقاله نوشتند، تمجيد كردند، تحسين كردند، به همين خاطر است. اگر اين حرفهايي كه خارجيهاي حسابي، راجع به امام و انقلاب گفتند، جمع بشود، چندين جلد كتاب مي شود؛ منتها رسانه ها - اين راديوي بي.بي.سي و راديوي امريكا - در دست صهيونيستها و يك عده از دشمنان سرسخت و صددرصدِ ماست و معلوم است كه آنها اين چيزها را منتشر نمي كنند، مگر به قدر ضرورت و اين كه يك وقت مجبور بشوند منتشر كنند. آنچه كه در دنيا نسبت به انقلاب وجود دارد، ستايش فوق العاده است. اين، به خاطر همين است. انگيزه ي آنها، اين بود. گاهي ماها تعجب مي كرديم كه يك شاعر درجه ي يك عرب شمال آفريقا - كه خودش هم يك شخصيت سياسي است - چه طور آمده يك قصيده درباره ي امام، يا در مدح تهران گفته است. اين، چه ذوق و هنر و انگيزه يي است كه يك انسان حسابي و يك آدم داراي معرفت و علم و مكانت و وزانت را وادار مي كند اين طور شعر بگويد؟ همه ي اينها، ناشي از خصوصيات انقلاب ماست. رابطه ي جمهوري اسلامي با مردم، متفاوت با كشورهاي ديگر انقلاب ما بر دوش مردم - به معناي واقعي كلمه - قرار دارد. همه ي ماها شاهد اين واقعيت بوده ايم و هيچ كس بين ما خبر بيشتري از نفر ديگر ندارد. جمهوري اسلامي هم، همين طور پيش آمد. رابطه ي جمهوري اسلامي با مردم، با رابطه ي كشورها و حكومتهاي ديگر، بكلي متفاوت است. مسؤولان درجه ي يك كشور، رئيس جمهور، وزرا و ديگران و ديگران،

مظهر مردمي بودنشان اين نيست كه در كوچه و بازار راه بروند و مثلاً خودشان گوشت و نانشان را بخرند. اين طبيعي است كه علاقه و مراجعات و احتياج و عشق مردم نمي گذارد. كسي كه اشتغال و كار دارد، بايد هر دقيقه ي وقتش، صرف كارهاي مهم بشود. معنا ندارد كه بگويند شما چرا مثلاً ساعتهاي متمادي نمي رويد در مسجدي بنشينيد، تا مردم بيايند به شما مراجعه كنند! اين، عملي نيست. مظهر رابطه ي مردم با مسؤولان، اينها نيست. ديدم بعضي از اين بدخواهان و بددلان - اينهايي كه از اول انقلاب تا حالا، از هر فرصتي خواستند استفاده كنند و نقيصه يي براي مسؤولان جمهوري اسلامي بتراشند - چند وقت پيش از اين مطرح كرده بودند كه پادشاه سوئد، خودش با دوچرخه مي رود سبزي مي خرد. اي نادان! پادشاهي كه مسؤوليت نداشته باشد، مي تواند ساعتها مثلاً در بازي فوتبال، يا در تماشاي فلان نمايش، يا در ساير كارهاي تفريحي، صرف وقت كند. من به كشوري رفته بودم كه رئيس جمهور آن تشريفاتي و نخست وزيرش همه كاره - يعني رئيس دولت و كشور - بود. از لحاظ تشريفاتي، رئيس جمهور در مراسم استقبال ما شركت كرده بود، بعد هم چند دقيقه يي با ما بود و سپس رفت و ديگر نيامد و ما با نخست وزير آن كشور، مشغول صحبت و مبادله ي نظر و مذاكره و قرارداد شديم. رئيس جمهور، اتفاقاً كشيش بود. در آن چند لحظه يي كه با او بودم، از او پرسيدم كه شما چون كشيش هستيد، آيا كليسا هم مي رويد و در حال رياست جمهوري، مراسم مذهبي را انجام مي دهيد؟ گفت: نه، من اصلاً وقت نمي كنم به كليسا بروم! هفته يي مثلاً يك بار

و يا گاهي چند هفته يك بار - حالا يادم نيست، او زمان دوري را معين كرد - به كليسا مي روم! بعد صحبت شد، گفت: من ورزش هم مي كنم و فوتباليستم (تيم فوتبال داشت). گفتم: شما فرصت مي كنيد؟ گفت: بله، من هر روز فوتبال بازي مي كنم! يعني با آن كه كشيش بود، اما وقتِ كليسا رفتن نمي كرد؛ ولي هر روز ورزش مي كرد! رئيس جمهوري كه در مملكت كاره يي نيست، مي تواند ساعتها وقت خودش را براي فوتبال بازي كردن و شركت در بالماسكه و شركت در ماهيگيري پاي فلان رودخانه صرف كند. اين، مظهر مردمي بودن نيست. مردم بين خود و مسؤولان كشور، فاصله يي احساس نمي كنند مظهر مردمي بودن ما اين است كه امروز مردم بين خودشان و مسؤولان كشور، فاصله ي حقيقي احساس نمي كنند. اين، نعمت بزرگي است. امروز اگر هريك از آحاد اين مردم، با رئيس جمهور اين كشور ملاقاتي داشته باشد، احساس نمي كند كه با او فرق دارد. آن حالت اشرافيگري و اوج كاذب طبقاتي كه شايد بتوانم بگويم در همه ي حكومتها - تا آن جا كه ما مي دانيم - وجود دارد، در جمهوري اسلامي نيست. وزرا، جزو همين مردم معموليِ كوچه و بازارند. آنها از يك خانواده ي اشرافي جدا نشده اند به مسند وزارت بيايند. به خاطر مسؤوليت و تخصص و آگاهي يي، آنها را از داخل دانشگاه، يا از فلان شغل آورده اند و در رأس وزارت گذاشته اند. وقتي هم كه از كار منفصل مي شوند، باز سراغ همان شغل قبليشان مي روند. يك وقت چندي پيش - دو سال قبل از اين - يكي از وزراي زمان ما، از وزارت كنار رفت. همان هفته ي بعدش، عيالش را روي موتور گازي نشاند

و با خودش به نماز جمعه آورد! يعني شأن اجتماعي او، اين است كه حتّي يك پيكان ندارد كه زنش را در آن بنشاند و به نماز جمعه بياورد. اين، چيز خيلي مهمي است. در دستگاههاي ديگر دنيا، يك وزير، يا وزير است، يا مطرود و معدوم. يك وزير، از يك خاندان اشرافي جدا مي گردد و مي آيد وزير مي شود. در گذشته، در ايران هم همين طور بود. وزرا و رجال دوران پهلوي، غالباً بازماندگان دوره ي قاجار بودند. رژيم عوض شده بود، اما اينها فرزندان همانها بودند. يعني بازماندگان همان خاندانهاي دوران قاجار، در دوران پهلوي باز امور در دستشان بود. در جمهوري اسلامي، مردم از ريزترين كارها مطلع مي شوند جمهوري اسلامي، انقلاب و نظام و كارش مردمي است و مردم از ريزترين كارها مطلع مي شوند؛ مگر آن چيزهايي كه گفتنش مفسده يي بار بياورد. در دوران جنگ، چيزهايي بود كه گفتنش مفسده داشت؛ ليكن در غير اين امور، هر چيزي كه اتفاق بيفتد، اول بايستي مردم در جريان قرار داده بشوند. در زمان امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) همين طور بود. هر وقت بنا بود كاري انجام بگيرد، با ايشان مشورت مي شد. از مطالبي كه ايشان مكرراً مي فرمودند، اين بود كه كاري كه مي كنيد، طوري باشد كه بتوانيد به مردم بگوييد؛ يعني قابل طرح براي مردم باشد. معيارها، فهم و درك مردم از انقلاب است. نظام ما، نظام مردمي است؛ نه نظام حزبي كه ريسمانهايش به نقطه يي وصل است و در آن نقطه، يك حزب نشسته و هر كاري كه مي خواهد، انجام مي دهد. نخير، اين جا اجزاي اصلي نظام، در تمام كشور - حتّي در روستاها و شهرهاي دورافتاده و در

بخشها - پراكنده اند. اين مردمي كه در هر شهري هستند، اجزاي اصلي نظام و تعيين كننده مي باشند. اگر خداي نكرده جنگي بشود، اينها هستند كه بايد بيايند دفاع كنند. اگر سازندگي باشد، اينها هستند كه در سازندگي بايد شركت كنند. اگر حمايت از حركتي باشد، به وسيله ي اينها بايد انجام بگيرد. اگر خنثي كردن توطئه ي دشمن باشد، به وسيله ي اينها بايد انجام بگيرد. دشمن هم كه مي خواهد كاري انجام بدهد، چون از كودتاي نظامي و تهاجم خارجي مأيوس است، به فكر كار كردن روي ذهن همين مردم مي افتد. مي بيند كه اين راديوهاي خارجي، چه تلاشي مي كنند، چه زحمتي مي كشند و چه پولي خرج مي كنند. خدا مي داند اين دهها راديويي كه ساعتهاي متمادي، عليه ما در دنيا حرف مي زنند، هزينه شان چه قدر مي شود. هريك ساعت توليد يك برنامه ي راديويي، چه قدر خرجش است؟ اين پول زياد را براي چه خرج مي كنند؟ براي چه به زبان فارسي برنامه پخش مي كنند؟ براي اين كه روي همين مردمي كه عناصر اصلي انقلابند، اثر بگذارند. آنها هم با همه ي بي اطلاعيشان از مسايل ايران، اين نكته را فهميده اند كه در ايران، همه كاره مردمند. اگر بخواهيد كاري بشود، بايد نظر مردم را برگردانيد. پس در اين نظام، مردم همه كاره اند. نمازهاي جمعه، بخشي از كار دستگاه رهبري را انجام مي دهند در اين نظام، مجموعه و صحنه ي عظيمي پُر از مردم را تصور كنيد. اگر در وسط اين تشكيلات، مركز هدايت عمومي - يعني دستگاه رهبري - را فرض كنيم، آن پايگاهها و مراكز نزديك به ذهن و گوش و جسم مردم در سرتاسر كشور، نمازهاي جمعه است. يعني نمازهاي جمعه در هرجايي از نقاط كشور، بَهر و

بخشي از كار دستگاه رهبري اين كشور را انجام مي دهند، مردم را توجيه مي كنند، به استقامت در راه وادار مي نمايند، از اشتباهات دور نگه مي دارند، ذهن مردم را با معارفِ لازم آشنا مي كنند، دشمنان را نسبت به نفوذ در اذهان مردم مأيوس مي كنند، از اين كه دشمن بتواند روي مردم اثر سوء بگذارد، مانع مي شوند و مردم را به حركت و تلاش در مجموعه ي كلي نظام وادار مي كنند. وقتي نظام مردمي است، همه ي مردم بايد حركت كنند، تا نظام راه بيفتد؛ والّا اگر عده يي از مردم حركت نكردند، حركت نظام، كُند خواهد شد. چه كساني در همه ي كشور، مردم را به حركت دايمي وامي دارند؟ ائمه ي جمعه. مسؤولان انقلاب در سرتاسر كشور، ائمه ي جمعه اند. پايگاههاي هدايت و رهبري مردم در سرتاسر كشور، ائمه ي جمعه اند. سنگرهاي دفاع معنوي در مقابل دشمنان در سطح جامعه، ائمه ي جمعه اند. اين، اهميت ائمه ي جمعه است. اگر امامت جمعه و اين دستگاه و نمازهاي جمعه، از انقلاب گرفته بشود، يقيناً لطمه يي سخت به انقلاب خواهد خورد. يكي از بزرگترين كارهاي امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه)، همين ايجاد و تأسيس نمازهاي جمعه بود. نماز جمعه را ايشان به اين ملت دادند. سالهاي متمادي بود كه ما از نماز جمعه محروم بوديم، يا آن را نداشتيم. در جاهايي هم كه خيلي بندرت پيدا مي شد، آن تأثيري را كه نماز جمعه مي توانست در حكومت اسلامي داشته باشد، قهراً نداشت. در جاهايي هم اصلاً افراد ناجوري بودند كه محل بحث نيست. اين، مسأله ي نماز جمعه است. امام جمعه بايد بداند كه به چه سمتي منصوب شده است آيا امام جمعه در قبال اين امر عظيم و مهم، مسؤوليتي دارد يا

ندارد؟ اگر فرض كنيم اين پايگاهها و سنگرهايي كه در سرتاسر كشور، براي حفظ و هدايت درست انقلاب، به آنها چشم اميد دوخته شده است، درست كار نكرد و لنگي و اشكالات سياسي و - خداي نكرده - اشكالات اخلاقي داشت، چه چيزي حاصل خواهد شد؟ چه كار بايد كرد؟ همه ي معنويت انقلاب را تقريباً به دستگاه امامت جمعه و نمازهاي جمعه وصل بدانيد؛ آن وقت ببينيد كه چه قدر مسؤوليت ائمه ي جمعه زياد مي شود و بالا مي رود. پس، امامت جمعه فقط اين نيست كه ما نمازي مي خوانيم و منبري هم مي رويم. منصب امامت جمعه، مثل پيشنمازي در مسجدها و منبر رفتن - كه امري رايج و بسيار مستحسن و خوب است و اين قدر هم مسؤوليت ندارد - نيست. كسي كه در شهري به امامت جمعه منصوب مي شود، بايد بداند كه به چه سمتي منصوب شده است. به اداره ي پايگاهي منصوب شده است كه بايد در آن جا، مجمع دلها و ذهنها و عواطف و ارواح مردم باشد. بايد اين كار را انجام بدهد و از عهده ي اين كار برآيد. اگر امام جمعه طوري عمل بكند، يا طوري حرف بزند، يا نرسيدن به كار را به گونه يي از خودش نشان بدهد كه در اين جايي كه بايد محور و مركز باشد، مردمِ كمي اجتماع بكنند، او مورد سؤال است كه چرا مردم، اين جا نيستند؟ امام جمعه نبايد بيايد شكايت كند كه مردم نمي آيند. امام جمعه بايد جواب بدهد كه اگر مردم نمي آيند، چرا نمي آيند؟ البته خيلي راحت است كه ما تقصير را به گردن امري خارج از محدوده ي كار خودمان بيندازيم و بگوييم: چون مردم كمبود دارند، گوشت نيست، تخم مرغ

نيست، به نماز جمعه نمي آيند. اين، كار خيلي راحت و جواب آساني است؛ اما جواب غيرصحيحي است و هيچ مستدل نيست. مردم در موارد خاصي كه همين تخم مرغ هم كم است، سبزي خوردن هم گران است، مي بينيد كه با انگيزه مي آيند. در همان جا، اگر شما يك منبريِ معروفِ جذابي را دعوت كرديد، مي بينيد همان مردمي كه به خاطر كمبود تخم مرغ و ساير كالاها، به نماز ما نمي آمدند، حالا براي اين منبري آمده اند. چه شد؟ اين آقا، با خودش تخم مرغ يا سبزي ارزان آورده بود؟! پس مسأله، جاي ديگر است. وظيفه ي جمع كردن مردم، به عهده ي منِ امام جمعه است. بايد ببينم چه طوري مي شود مردم را در اين جا جمع كرد. البته نه جمع كردن با تهديد و تطميع - كه در كار ائمه ي جمعه بحمداللَّه وجود ندارد - بلكه جمع كردن از روي جذب، انجذاب، با مطلب خوب، با عمل خوب و با نفس گرمي كه از معنويت و تقوا برمي خيزد. امر به تقوا، يكي از مشكلترين كارهاي ائمه ي جمعه به نظر من، يكي از مشكلترين كارهايي كه به عهده ي ما ائمه ي جمعه گذاشته شده، امر به تقواست. اين كار، براي كسي كه خودش در آن حد از تقوا نباشد كه بخواهد مردم را به تقوا امر كند، و آدمي كه وقتي مي خواهد امر به تقوا كند، ناگهان احساس كند كه مصداق آيه ي شريفه ي: «أتأمرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسكم»(1) قرار گرفته، خيلي سخت است. آيا ما مي خواهيم كه اين دين، كلمه ي «لا اله الا اللَّه» و نظام اسلامي، در دنيا مايه ي غبطه ي انسانها باشد يا نه؟ اگر نمي خواهيم، پس چرا مبلّغيم؟ برويم مشغول بقالي و كاسبي بشويم!

ما كه لباس تبليغ را به تنمان كرده ايم، هدفمان «كلمة اللَّه هي العليا»(2) است؛ يعني مي خواهيم كلمه ي خدا را برترين و بالاترين قرار بدهيم. در طول زندگيمان، اين كار را از راه منبر و گفتن بلد بوديم و انجام داديم. حالا هم امام جمعه هستيم و در نظام و حكومت اسلامي و جمهوري اسلامي زندگي مي كنيم كه خود اين به تنهايي، به قدر ميليونها بار گفتن و صدها سال تبليغ در سطح بالا قيمت دارد؛ چون جمهوري اسلامي، عمل و تحقق خارجي است و تأثيرش قابل مقايسه با گفتن نيست. اين، مي تواند مبلّغ اسلام باشد. اگر مي خواهيم كه حكومت و نظام و جامعه ي اسلامي، براي ملتهاي مستضعف عالم، مايه ي غبطه و «لتكونوا شهداء»(3) و وسيله ي رغبت و تشويق و جذب باشد، بايد مشكل را علاج كنيم و آن مقداري كه در سطح ما و به عهده ي ماست، آن را انجام بدهيم. حالا به مسؤوليتهاي ديگر و آن كس كه دو يا سه مسؤوليت دارد، كاري ندارم؛ فعلاً امام جمعه - من حيث هو امام جمعه - را عرض مي كنم. در مورد امام جمعه، اين كار در صورتي تحقق پيدا مي كند كه او خود را براي آن، علماً و عملاً با كفايت كند و آگاهيهاي لازم را براي ايجاد و انتقال معرفت به مردم كسب كند و تقوا و ورع را رعايت نمايد و به آنچه كه مي گويد، عمل كند. به همين خاطر است كه كار آقايان، كار بسيار مهمي است. با برادران دبيرخانه هم اين موضوع صحبت شده است كه آقايان ائمه ي جمعه در همان محل امامت جمعه شان، واقعاً براي همان كار مصروف بشوند؛ چون اين

كار، كار خيلي مهمي است. ائمه ي جمعه، خودشان را قدري براي نماز و براي آن خطبه ها و براي تعليم مردم آماده كنند؛ در شهر حضور روحاني داشته باشند؛ در اجتماعات ديني مردم شركت كنند و هدايت مردم را به عهده بگيرند. خلاصه، به اين نماز جمعه برسند، تا اين كه نماز جمعه بتواند - آن چنان كه از آن انتظار هست - مفيد واقع بشود. مافوق همه ي جريانها، اصولي هست كه بايد مورد نظر باشد ما قدري بيش از آن مقداري كه مي خواستيم صحبت بكنيم، صحبت كرديم. البته جلسه ي آقايان، براي من خيلي شيرين و پُرجاذبه است. خيلي حرفها هم هست كه گفتنش لازم است و ان شاءاللَّه آقايان گويندگان خواهند فرمود. خود شما هم كه بحمداللَّه واقفيد. من ديگر عرايضم را تمام مي كنم. فقط اين جمله را هم اضافه بكنم كه از لحاظ سياسي، آن وقتي مي توانيد مفيد باشيد كه مجتمع باشيد و متفرق نگرديد. يعني مجموعه ي ائمه ي جمعه، يك جهت و يك حركت داشته باشند. آن جهت هم بايد فارغ از اين خط و خطبازي و گروه بندي و جناح بنديهاي موجود جامعه باشد. اينها اصلاً بايد فوق اين حرفها باشد. اصلاً نبايد اسير اين چيزها بشويد. آن وقت ما مي توانيم مجموعه ي ائمه ي جمعه را يك جريان سياسيِ بدون اختلاف بدانيم كه وقتي چنين جمعي تشكيل شد، نگوييم ببينيم فلان كسان مثلاً جريانشان آن طوري است؛ فلان كسان جريانشان اين طوري است. نه، همه يك جريان و يك حركت داشته باشند. نبايد گفت كه آن آقا متعلق به فلان جريان است، اين آقا هم متعلق به جريان ديگر است. به نظر من، اين طور درست نيست. اصلاً مافوق جريانها، اصولي هست كه بايد

مورد نظر باشد و رعايت گردد. در بقيه ي امور هم هرچه اختلاف نظر باشد، اشكال ندارد. اصل انقلاب و اسلام و حمايت از دولت و جهت گيريهاي اصولي، بايستي مشترك باشد. همه بايد روي اين، نظر بدهند. در بقيه ي امور هم هر كس كه سليقه و نظري دارد، نظر خودش را داشته باشد؛ ولي نبايد موجب اختلاف بشود. همان طور كه امام(ره) مكرر مي فرمودند، مثل اختلافات طلبگي بايد عمل كرد. يعني دو نفر طلبه و هم مباحثه، سر مسأله يي جنجال و بحث دارند؛ ولي درحقيقت با هم دوستند و مشكلي با يكديگر ندارند. دو نفر رفيق، از دوران طلبگي تا دوران اجتهادشان، سر مسأله يي بحث مي كنند. اين، در فلان مسأله ي اصولي، عقيده يي پيدا مي كند؛ او هم عقيده ي ديگري پيدا مي كند. فرض كنيد در بحث ترتب، با هم مباحثه مي كنند. اين آقا، نظر «آخوند» را قبول كرده؛ آن يكي، نظر فلان شخص را قبول مي كند. بزرگ هم كه مي شوند، هردونفر نظراتشان را دارند و با يكديگر رفيق هم هستند. اختلاف نظرهاي سياسي، بايد همين طور باشد. آن چيزهايي كه مشترك است، مسايل اصلي و حياتي روز است كه بخصوص به مسأله ي حمايت و پشتيباني از دولت اشاره كردم. اصلاً به سرانجام رسيدن انقلاب، به اين متوقف است. در مورد همه ي دولتها، اين نكته صادق است و در مورد اين دولت - كه در رأسش، شخصيتي مثل آقاي هاشمي رفسنجاني قرار گرفته است - نيز صادق است. انصافاً وضع ايشان، اظهرمن الشّمس است و فايده ي ايشان براي انقلاب و اسلام، براي همه واضح و روشن مي باشد. حمايت از اين دولت، مضاعفاً واجب و لازم است. مبادا خداي نكرده ائمه ي جمعه تحت تأثير

حرف اين و آني قرار بگيرند كه گاهي چرندي، اتهام بي ربطي و يا مطلب واهي و بي اساسي را مطرح مي كنند. حالا اگر يك نفر در يك جلسه ي خصوصي حرفي را مي زند، بحث ديگري است؛ اما امام جمعه نبايد اين حرفها را قبول بكند، تا در حرفها و اعمال و منش او واضح بشود. اين طور چيزها را رعايت بكنيد. اين، همان وحدت طريق و راه و جهت است. بقيه ي امور هم اختلاف بود، باشد؛ «اختلاف امّتي رحمة»(4). ما از اين كه سر بعضي از جزييات، بين آقايان اختلاف هم باشد، هيچ نگراني نداريم. ان شاءاللَّه كه موفق و مؤيد باشيد. ما در طول مدت اقامت آقايان در تهران، ان شاءاللَّه باز در خدمت شما خواهيم بود و زيارتتان خواهيم كرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 44 2) توبه : 40 3) بقره: 143 4) بحارالانوار، ج 1 ، ص 227

سخنرانى در ديدار با مردم عزادار رفسنجان، در سالگرد ارتحال امام خمينى(ره)

سخنراني در ديدار با مردم عزادار رفسنجان، در سالگرد ارتحال امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ما بايد در يادبود فقدان امام، به او تشبه كنيم «عظّم اللَّه اجوركم ان شاءاللَّه». اميدواريم كه روح مطهر و منور آن عبد صالح و آن انساني كه حقيقتاً بندگي خدا را مي كرد، كمك بكند، تا همه ي ما هرجا هستيم و هركاري مي كنيم، در اين يادبود مصيبت بزرگ فقدان او، به او تشبه كنيم؛ يعني همچنان كه او خودش را ساخته بود، خودمان را تربيت كنيم و بسازيم. اصل قضيه اين است. شما برادران مخلص و بامعرفت، با اين احساسات پاك و انگيزه ي الهي، براي اظهار ارادت به آن مردِ داراي معنويت، اين همه راه را از رفسنجان آمده ايد. اگر معنويت امام نبود، اين كشور

تكان نمي خورد، اين حركت به وجود نمي آمد، انقلاب هم نمي شد، اين حصار پولادين در مقابل قدرتها و ابرقدرتها هم به وجود نمي آمد، در رحلت او هم اين طور طوفان برپا نمي شد. چه شد كه با درگذشت يك نفر، ميليونها نفر منقلب شدند، ميليونها دل شكست، ميليونها چشم گريه كرد، ميليونها انسان در همه جاي دنيا عزادار شدند؟ علت اين بود كه آن بنده ي صالح، در زندگيش به خدا متصل شد، بنده ي خدا بود، او را اطاعت كرد و خود را از هواهاي نفساني دور نگهداشت. خدا هم او را بالا برد و تالي تلو انبيا و اوليا كرد و در نَفَس و بيان او، آن اثر را داد كه دنيا را با زبان بيان و ارشاد و عمل خود تكان داد و هنوز كه هنوز است، دنيا در پرتو رهنمودهاي امام حركت مي كند و ان شاءاللَّه بعد از اين هم همين خواهد بود. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي ما و شما برادران عزيزي كه از رفسنجان تشريف آورده ايد، مخصوصاً آقايان علماي محترم و خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودان و ديگر قشرها توفيق بدهد و اين زحمت را از شماها قبول كند و روح مقدس امام را از شماها راضي و خشنود بدارد و به همه توفيق حركت در آن راه و جهت گيري در جهت آن هدفها را عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم اولين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى(ره)

سخنراني در مراسم اولين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام(ره)، مجسمه يي از ارزشهاي انقلاب در مثل امروزي، آن عبد صالح خداوند از دست ملت ايران رفت. حقيقتاً بايد هم صبر و متانت يك ملت را آن طور از او بگيرد

و او را بي تاب كند. من قلبم راضي نمي شود كه قبل از شروع عرايض خودم، حالا كه در كنار شما انبوه عظيم مردم، در برابر مرقد پاك اماممان ايستاده ام، با شما همصدا نشوم و سلام خودم را بر آن روح پاك نرسانم: السّلام عليك ايّها العبد الصّالح المطيع للَّه و لرسوله و لاميرالمؤمنين اشهد انّك قد اقمت الصّلوة و اتيت الزّكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في اللَّه حقّ جهاده حتّي اتاك اليقين فرحمك اللَّه حيّا و ميّتا امام بزرگوار ما، مجسمه يي از ارزشهاي انقلاب ما بود. از يكي از همسران پيامبر اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) خواستند كه آن بزرگوار را توصيف كند. در جواب گفت: «كان خلقه القران»(1). يعني قرآن مجسم بود. ما امروز درباره ي امام بزرگوارمان بايد عرض كنيم كه او اسلام انقلابي مجسم، اسلام ناب مجسم در زندگي و اخلاق و احساسات و تصميم گيريها و نيز فاني براي خدا بود. خداي متعال هم به او پاداش داد. كاري كه به دست اين بزرگوار در اين دوران انجام گرفت، كاري بي نظير بود. بعد از كار پيامبران اولوالعزم، كسي چنين حركت عظيمي انجام نداده بود. انقلاب اسلامي، شروع عصر جديد در جهان من امروز مايلم يك نكته را درباب انقلابمان و درباب تأثير عمل اين عبد صالح خدا، به ملت ايران و به ملتهاي مسلمان عالم و به همه ي كساني كه در سطح جهان، نامي از انقلاب ما و از امام خمينيِ بزرگ ما شنيده اند، بگويم. اين، مبنا و قاعده ي حركت ماست. بر اساس همين بينش، ما زندگي و مبارزه و حركت مي كنيم. آن جمله اين است كه با انقلاب اسلامي در ايران و با

تشكيل نظام اسلامي در اين نقطه ي از عالم و با مبارزات طولاني يي كه ملت ما پشت سر رهبر عظيم الشأنش، براي حفاظت از انقلاب و اسلام انجام داد، عصر جديدي با خصوصياتي متمايز با دوران قبل، در عالم به وجود آمد. قدرتهاي مادّي دنيا، چه بخواهند و چه نخواهند؛ امريكا چه بخواهد و چه نخواهد، اين دوران در دنيا آغاز شده و پيش هم رفته است و تأثيرات اين عصر جديد، روي ملتها و دولتهاي ضعيف و نيز روي دولتهاي قوي و ابرقدرتها محسوس است. وقتي عصر جديدي در تاريخ بشر آغاز مي شود، هيچ كس نمي تواند خود را از تأثيرات آن عصر بركنار بدارد. دوران گذشته ي تاريخ بشر هم همين طور بوده است. هيچ كس ممكن نيست خودش را از تأثيرات دوراني كه با پايه هاي محكم الهي و انساني در جهان شروع شده، دور بدارد. ما مي خواهيم اين را اعلام بكنيم. اگرچه بسياري از ملتها و دولتهاي سطح زمين، تحت تأثير اين عصر جديد قرار گرفتند، حتّي نقشه ي سياسي دنيا عوض شده است، اما توقع نداريم كه تحليل گران و قضاوت كنندگانِ قدرتمند و سياسي عالم اقرار كنند كه اين عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمي كنند كه دوران جديدي آغاز شده است؛ اما تحت تأثير اين دوران قرار گرفته اند و آن را احساس مي كنند. اين عصر و اين دوران جديد را بايد «دوران امام خميني» ناميد. خصوصيت اول عصر جديد، گسترش باورهاي مذهبي چند خصوصيت در اين دوران هست كه از آن تفكيك ناپذير است: يكي از اين خصوصيتها، گسترش اعتقاد و باورهاي مذهبي است. بعد از آن كه سياست قدرت و نظام سلطه ي جهاني اين بود كه دين و معنويت را

بكلي از زندگي مردم حذف كند و جامعه ي بشري را يك جامعه ي بي دين و بي ايمان و بي اعتقاد به ارزشهاي الهي تربيت نمايد، اين دوران جديد، درست به عكس آن سياستها عمل كرده است. نه فقط در ايران يا در كشورهاي اسلامي، مردم به باورهاي ديني برگشتند، بلكه در سطح جهان و در ميان جوامعي كه دهها سال ضد مذهب زندگي كرده بودند، اعتقاد مذهبي و گرايش معنوي رشد كرده است. البته آينده ي اين حركت، به اين ترتيب خواهد بود كه هرجا معنويتي عميقتر و خالصتر و سالمتر و منطبقتر با فطرت بشر باشد، جاذبه ي بيشتري براي ملتها خواهد داشت. آن روزي كه دين و معنويت، ضد ارزش به حساب مي آمد و مورد استهزا قرار داده مي شد، گذشت. امروز، بي ديني و بي ايماني و تهي بودن از اعتقاد معنوي، يك ضد ارزش است. در بسياري از نقاط عالم، اين كار انجام گرفته و در بسياري ديگر هم انجام خواهد گرفت. اين، يكي از ويژگيهاي عصر جديدي است كه اين مرد بزرگ، پرچم آن را در دنيا برافراشت و درحالي كه كسي باور نمي كرد، داعيه ي آن را سر داد و دلها را به آن متوجه كرد. خصوصيت دوم عصر جديد، معنابخشيدن به ارزش انسانها خصوصيت ديگر اين عصر جديد، معنا بخشيدن به ارزش انسانها و حضور مؤثر توده هاي ميليوني مردم است. در دوران جديدي كه به وسيله ي امام ما آغاز شده است و دايره ي آن محدود به ايران هم نيست، توده هاي مردم، اصل و تعيين كننده و تصميم گيرنده اند و آنها هستند كه جريانها را هدايت مي كنند. در گذشته، ما انقلابهاي زيادي را سراغ داريم كه با احساسات مردم به پيش رفته است؛

اما امروز وضع فرق مي كند. امروز، در دنيايي كه دهها سال بعد از جنگ دوم بين المللي، قدرتهاي مسلط بر عالم، همه ي مردم دنيا را عادت داده بودند كه تسليم خواسته هاي آنها باشند و در مقابل اراده ي قدرتهاي جهاني حرفي نزنند و اراده يي از خودشان بروز ندهند، ناگهان شما مي بينيد كه در كشورهاي اروپاي شرقي، توده هاي ميليوني مردم، با همان سبكي حركت مي كنند و به ميدان مي آيند كه ملت مسلمان ما، در مقابله و معارضه ي با رژيم ستمشاهي وارد ميدان شدند. به تعبير ديگر، مشخصه ي انسانيِ اين دوران و عصر جديد، عبارت از پيروزي خون بر شمشير است؛ يعني در اين دوران جديد - همچنان كه در ايران اتفاق افتاد - آحاد مردم بدون تجهيزات و سلاح، فقط با جسم و جان خودشان به ميدان آمدند و فضا را بر حكومت غاصب و ظالم تنگ كردند. اين روش، امروز در دنيا روش شناخته شده يي است. قدرت حضور توده هاي مردم، ولو بدون سلاح، امروز در دنيا معلوم شده است. قدرتها بايد بدانند كه بعد از اين، در هيچ جاي دنيا، علي رغم خواست توده هاي ميليوني مردم، نمي شود حكومت را ادامه داد. هرچه اين موج در دنيا گسترش پيدا بكند، كار بر سلطه هاي غير قانوني و ظالمانه و غير بشري، سخت تر خواهد شد. اين، آن حركتي بود كه امام بزرگوار ما، به بركت آگاهي و ايمان اين ملت، در كشور ايران انجام داد و الگويي براي دنيا شد. لذا شما مي بينيد كه بعد از سالها، داخل سرزمينهاي اشغالي، ملت مظلوم فلسطين قيام مي كنند و علي رغم شدت و سطوت دولت غاصب و ظالم صهيونيستي، كار را پيش مي برند. خصوصيت سوم عصر جديد،

آزادي از سلطه ي قدرتها از جمله خصوصيات ديگر عصر جديدي كه امام بزرگوار و انقلاب ما در سطح جهان به وجود آوردند، عبارت از اصل آزادي از سلطه و تصرف و نفوذ قدرتهاي بزرگ است؛ يعني همان چيزي كه در انقلاب ما، به عنوان اصل «نه شرقي و نه غربي» شناخته شد. تقريباً در همه ي انقلابهاي بزرگي كه در قرن بيستم در دنيا اتفاق افتاد، وقتي ملتها يا گروههاي مبارز، كار خودشان را آغاز مي كردند و مبارزه را عليه يك سلطه و يك قدرت، مختصري پيش مي بردند، خودشان را به يك قدرت ديگر وصل مي كردند. اين كه يك ملت، با اتكاي به خود و با توكل به خدا، در مقابله با يك قدرت ظالم، به هيچ كس و هيچ قدرت اعتماد و اتكا نكند، راهي بود كه ملت ايران به رهبري امام بزرگوار آغاز كردند و امروز در دنيا، اين راه بتدريج رهروان زيادي پيدا مي كند. اين دوران جديد كه امام ما آن را با قيام و ايستادگي و اتكال به خدا و تكريم و تعظيم نسبت به ارزشهاي معنوي و با اعتمادش به آحاد مردم آغاز كرد، ان شاءاللَّه ملتها را از شرّ سلطه هاي جهاني نجات خواهد داد و دوران زوال قدرتهاي بزرگ مادّي جهاني را نزديك خواهد كرد. اين، از بركات آن بزرگوار است. ملت ما، پشت سر رهبر باعظمت و استثنايي خود، اولين ملتي بود كه قدم در اين دوران جديد گذاشت و پايه هاي آن را مستحكم كرد و با مقاومت خود، براي ملتهاي دنيا، شاهدي بر صدق اين ادعاها شد. انقلاب بزرگ ما، خصوصياتي مخصوص به خود داشت. اين خصوصيات كه بارها هم در

تحليلهاي ملت ما و آشنايان با انقلاب تكرار شده، اولين بار در يك انقلاب مشاهده مي شد: تكيه ي به اسلام، هدف گيري ايجاد حكومت اسلامي، تجديد نظر در مفاهيم سياسي عالم - مثل آزادي و استقلال و عدالت اجتماعي و چيزهاي ديگر - و حركت به سمت دنيا و جامعه يي كه بر پايه ي ارزشهاي اسلامي بنا شده باشد. وظيفه ي پيروان امام(ره) در عصر جديد و اما امروز وظيفه ي ما پيروان اين بزرگوار و آحاد مردم كه شاگردان اين استاد بزرگ و عالي مقام بوده اند، چيست؟ ما بايد بدانيم كه امروز چشم دنيا به ملت ايران است؛ همچنان كه سال گذشته در مثل امروزي، تمام چشمها و دلهاي حساس عالم، متوجه تهران بود. وقتي خبر در دنيا پخش شد، حقيقتاً دوستان و دشمنان، در حال بهت و حيرت و انتظار قرار گرفتند؛ دوستان با يك انگيزه و دشمنان با انگيزه ي ديگر. ما نبايد تصور كنيم كه با گذشت يك سال، اهميت و حساسيت و سنگينيِ وظيفه ي ما كم شده است. نه، هرچه مي گذرد، سنگيني بار مسؤوليت بر دوش آن كساني كه خود را پيروان اين بزرگوار و هدايت شدگان به وسيله ي او مي دانند، سنگينتر مي شود. دنيا امروز متوجه ملت ايران است. ما ملت ايران بايد بتوانيم در پرتو تعاليم اسلام، با تمسك به اسلام و قرآن و در جهت رهنمودهاي امام بزرگوار راحلمان، به سمت هدفهاي متعالي اين انقلاب، حركتمان را با شتاب هرچه بيشتر ادامه بدهيم. يك لحظه توقف جايز نيست. ما بايد بدانيم دشمنان زخم خورده - آنهايي كه اميدوار بودند اسلام از دنيا محو بشود و علي رغم خواست آنان، اسلام روزبه روز در دنيا عالمگيرتر شده است - همچنان در كمينند

تا ما يك لحظه غفلت كنيم. لذا غفلت براي ما حرام است. ملت ايران، با قدرت و استقامت و توكل به خدا و اتحاد كامل و شركت در سازندگي عمومي كشور و با آگاهي و هوشياري خود، بايد دشمنان - يعني امريكا و ارتجاع و زخم خوردگان - را از دست اندازي به اين انقلاب و به كشور عزيزمان مأيوس كند. استكبار جهاني از ملت ايران مي ترسد؛ مثل همه ي بدكاران و راهزناني كه از انسانهاي شجاع و آگاه مي ترسند. عصر جديد، براي استكبار قابل تحمل نيست اگر مي بينيد كه دولت سعودي و حكام حجاز، راه خانه ي خدا را روي اين ملت مي بندند و حق اين ملت را از حج غصب مي كنند، به خاطر آن است كه امريكا از اين ملت مي ترسد. نبايد ساده لوحان گمان كنند كه شعار «مرگ بر امريكا» در مراسم حج، مگر چيست؛ اين شعار و فريادي كه از حنجره ها خارج مي شود، مگر بر پايه هاي سلطه ي غاصبانه ي امريكا و اسرائيل چه اثري مي گذارد. اگر تأثير شكننده ي اين شعارها نبود، اگر تأثير تعيين كننده ي فرياد بحق ملت ما عليه سلطه هاي جهاني نبود، با ملت ما اين قدر دشمني نمي شد. فريضه ي حج، خانه ي خدا، قبر مقدس پيامبر(ص)، چيزهايي است كه قلب ملت ما مشتاق آن است و حق ملت ماست. خانه ي خدا متعلق به بندگان خداست. «سواء العاكف فيه و الباد»(2): نسبت به خانه ي خدا، مردماني كه در مكه ساكن هستند، هيچ فرقي با مسلماناني كه از اقطار عالم به آن جا مي روند، ندارند. خانه ي خدا، ملجأ بندگان خداست؛ چرا مانع ملت ما مي شوند؟ اين، به خاطر شعار «مرگ بر امريكا» و «مرگ بر اسرائيل» است. اين، يعني همين تأثير

حضور مردم و پيروزي خون بر شمشير. اين حركت امريكا و حكام سعودي - كه متأسفانه موبه مو سياستهاي امريكا را اجرا مي كنند و نفع آنها را در نظر مي گيرند و نه وظيفه ي اسلامي و نفع ملت مسلمان را - به خاطر اين است كه شعار «مرگ بر امريكا» و «مرگ بر اسرائيل» و شعار وحدت مسلمين - كه يكي از خصوصيات همين دوران جديدي است كه امام(ره) آغاز كردند - براي استكبار و سلطه هاي جهاني شكننده است و برايشان قابل تحمل نيست. ملت ما در دوران حيات و ممات امام امتحان خوبي داد ملت شجاع و بزرگ ايران! شما در دوران حيات امام بزرگوار و عالي قدرتان، امتحان خوبي داديد. شما كساني بوديد كه توانستيد پشت سر امام و پابه پاي ايشان حركت كنيد و به جلو برويد. شما خسته نشديد. سختيهايي كه دشمنان بر شما ملت ايران تحميل كردند و قصدشان اين بود كه شما را خسته كنند، نتوانست شما را خسته كند. از اول پيروزي انقلاب، سياست قطعي امريكا و همپيمانانش اين بود و هنوز هم هست كه كاري كنند، تا شايد بتوانند ملت ايران را خسته كنند؛ اما شما از محاصره ي اقتصادي و جنگ تحميلي و دشنامهايي كه از دهان ياوه گوي سخنگويان استكبار جهاني بيرون مي آمد، خسته نشديد و نشان داديد كه آگاه و مؤمن و صادق و ملت شايسته ايد. خداي متعال كه شما ملت ايران را براي اولين پايگاه اشتعال انوار معنويت و اسلام در دوران سلطه ي مادّيگري انتخاب كرد، به خاطر همين خصوصياتتان بود. بعد از رحلت امام هم، شما ملت بزرگ و رشيد و آگاه، امتحان بسيار خوبي داديد. در سطح عالم، چشمها

از شجاعت و آگاهي شما مبهوت ماند. همه يا اكثر دشمنان ما در دنيا منتظر بودند كه با رحلت امام، انقلاب از هم بپاشد؛ جمهوري اسلامي دچار اختلاف داخلي بشود و حمايت مردم را از دست بدهد؛ ولي شما نگذاشتيد و به دهن اين دشمنان ياوه گو زديد. مرحبا بر شما! روح امام از شما راضي است؛ گوارايتان باد! شما نشان داديد كه از بسياري مدعيانِ در طول تاريخ، ايمانتان قويتر و قدمتان راسختر است. من به شما عرض مي كنم، خداي متعال پاداشتان را داد، اين صبر شما را مثمر ثمر كرد و نگذاشت بي نتيجه بماند. «اولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة»(3). نتيجه ي پايداري و استقامت شما بعد از رحلت حضرت امام، اين شده است كه تحليلهاي دنيا عوض گرديد. آنها كه منتظر نشسته بودند تا جمهوري اسلامي از بين برود، فهميدند كه فايده يي ندارد. آنهايي كه خيال مي كردند مي شود ملت ايران را ترساند يا خسته كرد، فهميدند فايده يي ندارد. لذا امروز ما شاهد آن هستيم كه غير از رأس فتنه و فساد - يعني رژيم جبار امريكا - و كساني كه به صورت شديدي وابسته و متصل و هم جهت با او هستند و با ملت ايران دشمنيِ بسيار عميقي دارند و به هيچ وجه انقلاب با آنها كنار نمي آيد و آنها هم با انقلاب كنار نمي آيند، بقيه ي كساني كه در دنيا شاهد و ناظر وضع ملت ما بودند، در مقابل اين ملت سر تعظيم فرود آوردند و به طرفش دست دوستي دراز كردند. ملت ايران نشان دادند كه با قدرت و استقامت مي توان احترام ملتها، بلكه دولتها را در سطح جهان جلب كرد.

دشمنان ما، از اعمال فشار روي ملتمان مأيوس شدند. اين، دستاورد بسيار بزرگي است. خدشه در وحدت و سازندگي، دو نقطه ي اميد دشمن فقط دو نقطه هست كه دشمنان جهاني اسلام، به آن چشم دوخته و اميد بسته اند. ملت ايران بايد متوجه آن دو نقطه باشد: يك نقطه، مسأله ي وحدت و يكپارچگي است. دشمناني كه هنوز درصددند نسبت به انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، نيات خصمانه و شومشان را اعمال بكنند، چشم اميد به اختلافات بسته اند. آنها از وحدت و يكپارچگيِ شما مردم مي ترسند؛ اين را متوجه باشيد. ملت ايران، به هيچ قيمت نبايد وحدت و يكپارچگي خودش را از دست بدهد. مسؤولان بايد متوجه باشند كه با اين يكپارچگي عظيم، چگونه بايد رفتار كرد. نويسندگان، گويندگان و كساني كه پشت تريبونها قرار مي گيرند - چه تريبونهاي عمومي، مثل مجلس شوراي اسلامي و راديو و تلويزيون، و چه تريبونهاي محدودتر، مثل مساجد و حسينيه ها - هرجا با مردم روبه رو هستند، بايد زبان و عملشان در خدمت وحدت و يكپارچگي باشد. هيچ كس به هيچ عنواني نبايد حركتي بكند كه مردم يا عده يي از مردم را در مقابله ي با يكديگر برانگيخته كند. هيچ بهانه يي نبايد پذيرفته باشد. اختلاف سليقه، اختلاف خط، اختلاف مذاق، نبايد موجب اختلاف و شكاف ميان مردم بشود. اين وحدت و يكپارچگي را كه شما مردم، در جنگ و اول انقلاب و در حمايت از امام - به هنگام حيات و ممات ايشان - و در تمام قضايا در طول اين يازده سال نشان داديد، قويترين حربه ي شما و مايه ي مأيوس كردن دشمنان شماست. دومين نقطه يي كه دشمن به آن چشم دوخته، اين است كه

ايران اسلامي نتواند به طور شايسته، سازندگي كشور را انجام بدهد. اين هم مايه ي اميد دشمنان است. آنها مايلند كه دولت جمهوري اسلامي نتواند در داخل كشور سازندگي را پيش ببرد، وضع زندگي مردم را سروسامان بدهد، توليد داخلي را افزايش بدهد، اتكاي به خارج از كشور را كم كند و مردمان پابرهنه و مستضعف و فقير را به سروسامان زندگيِ لازم اسلامي برساند. آنها مي خواهند دولت اسلامي، توفيق اين وظايف بزرگ را به دست نياورد و نتواند اين كارها را انجام بدهد. به اين آرزو، چشم دوخته اند. اگر كشور اسلامي، با همت شما مردم و با پيوند مستحكمي كه بحمداللَّه بين شما و دولت هست، به وضع درخشاني نايل بيايد، استعمار، امريكا، دشمنان دلباخته ي ساده لوحي كه چشم به دهان آنها دوخته اند و بعضي از گروهكها و جريانهاي داخلي، خلع سلاح خواهند شد. همه ي آحاد مردم وظيفه دارند، تا حدي كه مي توانند و براي آنها وظيفه معين مي شود، در كار سازندگي كشور شركت كنند. علاقه ي به امام، يعني اين. همه بايد از دولت حمايت كنند و پشت سر دولت، خرابيهاي جنگ و ويرانيهاي ناشي از دوران سلطه ي طاغوت را ترميم كنند. رژيم ستمشاهي، دهها سال اين كشور را از لحاظ اقتصاد و توليد و فرهنگ و اخلاق و تحقيق و علم، به سمت خرابي و ويراني برده و آن را وابسته ي به بيگانگان كرده است. امروز دوراني است كه ملت ايران، آن ويرانيها را ترميم كنند و اين، جز با سازماندهي و پيشاهنگي و برنامه ريزي دولت، امكان پذير نيست. اگر ملت ايران به توفيق الهي بتوانند با وحدت كلمه، با حفظ شعارهاي انقلاب، با حفظ خصومت و

دشمنيِ خود نسبت به ابرقدرتها و دشمنان بنياني اين ملت، سازندگي را پيش ببرند، روح مقدس امام از آنها شاد خواهد شد و دعاي حضرت بقيّةاللَّه الاعظم، به آنها كمك خواهد كرد. ملت ما بر دشمنان كوچك و بزرگ خود پيروز خواهد شد برادران و خواهران عزيز در سرتاسر كشور! اي كساني كه امروز به ياد امام و معلم و مرشد بزرگوارتان، در همه جاي كشور گرد آمديد؛ مخصوصاً اين اجتماع عظيم مردمي بر گرد مرقد اين بزرگوار! بدانيد كه بر امريكا، بر اسرائيل و دشمنان كوچك و بزرگ خودتان پيروز خواهيد شد. بدانيد كه قدرتهاي استكباري، قادر نخواهند بود اين شجره ي طيبه را قلع و قمع كنند. اين درخت مبارك نظام اسلامي، ريشه دوانده و مستحكم شده است. ايمان و تلاش و توكل شما مردم، آن را به برگ وبار آورده است و معنويت اين بزرگوار، از اولِ كار تا امروز و تا هميشه، پشتيبان اين حركت عظيم خواهد بود. ما بايد به اميد خدا و با توكل به او، اين راه را ادامه بدهيم. ما از دشمن اسلام و انقلاب نمي ترسيم. ما در راه خدا، ان شاءاللَّه احساس خستگي و ضعف نمي كنيم. ابهت قدرتهاي پوشالي مادّي، نخواهد توانست ما را در اين راه و به سمت اين هدف، متزلزل كند. ما آن روزي را در مقابل چشم داريم كه اسلام توانسته باشد به همه ي مسلمانان عالم عزت بدهد، به آنها زندگي شرافتمندانه عطا كند و شرّ غده ي سرطاني اسرائيل را از پيكر اسلامي و ميهن اسلامي بكند. ما چشم به روزي داريم كه امت مسلمان، يكپارچه و متحد، از همه ي كشورهاي اسلامي، پرچم اسلام را

به دست گيرند و اسلام ناب محمّدي(صلّي اللَّه عليه واله) را در مقابل چشمهاي مردم جهان عرضه كنند و شوق و محبت انسانها در همه جاي عالم را به سمت آن جلب نمايند. هدف ما اينهاست. راه ما همان راهي است كه امام بزرگوارمان ترسيم كردند. همسفر ملت ايران در اين راه طولاني، دلهاي مشتاق ملتهاي مسلمان ديگر است. در اين راه بايد اتحادمان را حفظ كنيم و يك آن، هدفهاي متعالي را از چشم دور نداريم. در پايان عرايضم، يك بار ديگر اين مصيبت بزرگ و اين روز عظيم را به شما ملت ايران و ديگر ملتها - ملتهاي مسلمان و همه ي مستضعفان - و به ميهماناني كه در اين ايام به ايران وارد شده اند، تسليت عرض مي كنم و با همه ي وجود و عشق و ايمان، مجدداً سلام شما و سلام خودم را به صاحب اين قبر مطهر عرض مي كنم: السّلام عليك ايّها العبد الصّالح المطيع للَّه و لرسوله و لاميرالمؤمنين اشهد انّك جاهدت في اللَّه حقّ جهاده و عملت بكتابه و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 6 ، ص 360 2) حج : 25 3) بقره: 157

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از علما، روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم استان خراسان، در سالروز

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از علما، روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم استان خراسان، در سالروز ولادت امام رضا(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هدف دشمنان، جلوگيري از تقويت روحيه ي مسلمانان در دنيا وظيفه ي من است كه از جمع مؤمن و مخلص و صميمي شما برادران و خواهران و كارواني كه عطر بارگاه مقدس ثامن الائمه(عليه الاف التّحيّةوالثّناء) را مي شود از آن استشمام كرد، مخصوصاً خانواده هاي معظم شهيدان و جانبازان عزيز و

علماي اعلام و چهره هاي شاخص و برجسته ي خراسان، صميمانه تشكر كنم و خيرمقدم بگويم و ديدار و حضورتان را كه پيام آور بركات آن بارگاه مقدس است، شكرگزاري كنم. اين روزها، نگاه دوباره يي از سوي آدمهاي تيزبينِ عالم، به اين انقلاب پُرسروصدا و پُرحادثه انداخته شد. از روز اول پيروزي انقلاب، در كنار هدفهاي موذيانه يي كه دشمنان نسبت به انقلاب و ملت ايران و رهبر عظيم الشأنش داشتند، براي آنها يك هدف در اولويت قرار داشت و آن هدف اين بود كه نگذارند اين انقلاب، روحيه ي مسلمانان را در دنيا تقويت كند. اين، چيز خيلي مهمي است و براي امريكا و ارتجاع و سردمداران سياستهاي خبيث استعماري، خطر بسيار بزرگي مي باشد. يك ملت و يك جمعيت، آن وقتي از ميدان خارج مي شود و شكست مي خورد، كه روحيه ي خود را ببازد. رزمندگاني كه در ميدان جنگ بودند، اين مطلب را خوب تجربه كردند. تأثير روحيه در پيروزي و شكست، از بقيه ي عوامل بيشتر است. يكپارچگي و نشاط مسلمانان، براي ابرقدرتها سنگين تمام خواهد شد ملت اسلام، بيش از يك ميليارد نفوس در دنيا دارد. كشورهايي در آسيا، در خاورميانه، در آفريقا، با عنوان اسلامي وجود دارد. شخصيتهاي برجسته، دانشمندان، متفكران و فيلسوفان در ميان مسلمانانِ همه جاي دنيا هستند. اين جمعيتِ بيش از يك ميلياردي - كه بيش از يك پنجم نفوس دنيا را دارند - اگر بخواهند به قدر نفوس خودشان، در حوادث دنيا اثر بگذارند، معنايش اين است كه يك پنجم همه ي حوادث عالم، با اراده ي مسلمين انجام بگيرد. چيز خيلي مهم و عظيمي است. دين اسلام هم برخلاف بعضي از اديان ديگر، مردم را به تصميم گيري، حضور

در صحنه، كار داشتن به كار سياست و ملكداري و اداره و اين طور امور تشويق مي كند. اين دين، دين زندگي و حكومت و سياست است. مثل اديان ديگر نيست كه دوري از سياست و صحنه ي زندگي و فعاليتهاي گوناگون و امثال اينها را، جزو اصول خودشان بدانند. درست توجه كنيد. جمعيتي با اين عظمت و با اين اعتقاد ديني كه بايد در امور دنيا و امور زندگي دخالت بكنند، اگر يكپارچه و بانشاط باشند، اگر براي خودشان حق قايل باشند، اگر وارد صحنه باشند، چه قدر براي ابرقدرتها سنگين تمام خواهد شد؛ چه قدر براي نيروهاي استعماري كه در كشور همين مسلمانان، نفت و ثروتهاي طبيعي و پول و بازار و هرچه را كه بوده و نبوده، غارت كرده اند، خسارتبار تمام خواهد شد. درست است؟ براي اين كه چنين روزي پيش نيايد و مسلمانان يك روز به عنوان مزاحمي براي غارتگران عالم به حساب نيايند، حداقل صدوپنجاه سال - و شايد بيشتر - است كه استعمار كار مي كند و نقشه مي كشد و پول خرج مي كند و كار نظامي و سياسي و فرهنگي مي كند، تا از حادثه ي حضور عظيم مسلمين درصحنه ي عالم جلوگيري كند. مأموريت سلاطين فاسد، ممانعت از اتحاد مسلمانان اين كه شما مي بينيد در ايران مظلوم ما، سلاطين فاسد و نوكران حلقه به گوش انگليس و امريكا، از طرف قدرتها تأييد شدند و ساليان درازي بر اين مملكت حكومت كردند، علت همين است. چون كسي مثل رضاخان، راحت حاضر بود كه به سهم خودش، همين هدف و برنامه را در ايران اجرا كند. اين كه مي بينيد استعمار - يعني انگليس و فرانسه - بعد از جنگ بين الملل اول، به جان اين

كشورهاي عربي افتادند و مرتب ذرع و پيمانه كردند و بريدند و تقسيم نمودند و گفتند: اين براي تو، اين براي او، و در هرجا هم مهره ي دست نشانده ي تسليمي را از طرف خودشان سر كار گذاشتند و اختيار ملتهاي اين كشورها را به دست آدمهاي فاسد و مفسد دادند، علت همين است. آنها دنبال اين هدف بودند. وظيفه ي بزرگ امثال رضاخان در ايران، و ابن السعود در عربستان، و فاروق در مصر، و ديگران در جاهاي ديگر، اين بود كه نگذارند مسلمانان با هم متحد بشوند و به صورت يك نيروي فعال دربيايند و روحيه پيدا كنند و به وسط ميدان سياست عالم بيايند. نقشه ي استعمار بر اين اساس بود. حالا شما فكر كنيد ببينيد، عظمت را از اين جا مي شود فهميد. فكر كنيد كه امپراتوري انگليس دهها سال، در كنار او دولتهاي استعماري ديگر، آخر همه امريكا، با پول و اسلحه ي فراوان و با ابزار علم و دانشي كه در اختيار داشتند، همه با وجود اختلافاتي كه با هم داشتند، با يكديگر همكاري كردند، تا اين مقصود عملي بشود! كدام مقصود؟ مانع شدن از حضور دسته جمعي مسلمين در صحنه ي سياست عالم و اين كه مسلمانان احساس كنند آنها هم حق دارند، آنها هم قدرت دارند، آنها هم مي توانند حرف بزنند. در جنگ بين الملل، اسم ايران را «چهارراه خاورميانه» گذاشته بودند؛ چون در برهه يي طولاني از زمان، تنها راه ارتباطي بين شرق آسيا و اروپا بود. مزيت ديگر اين كشور آن است كه در كنار خليج فارس، لب درياي عمان و در حساسترين مناطق قرار دارد. در بحبوحه ي تلاشهاي استعمار - امريكا و غير امريكا - و در

اوج پيروزي استكبار، ناگهان در يك نقطه ي بسيار حساس، يك انقلاب عظيم همراه با رهبري فوق العاده و بي نظير، در ميان احساسات و عواطف و آگاهيها و نيروهاي مخلصانه و صادقانه ي يك ملت قهرمان - كه اسلام بكلي آنها را منقلب كرده و ترس را از وجودشان ريخته - سر مي كشد. تمام نقشه هايشان به هم ريخت. اول باور نكردند و نتوانستند بفهمند چه شد. شما مشهديها، خودتان مي توانيد دقيقاً مشخص كنيد كه اوج و سرفرازي انقلاب و تغيير دروني مردم مشهد و يا مردم خراسان، از چه لحظه و زماني بود؟ هيچ كس نمي تواند معين كند. ناگهان نظر لطفِ «آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند»، عنايت الهي، توجهات غيبي، فيوضات وليّ امر و بقيةاللَّه الاعظم(ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) ملت را منقلب كرد. انقلاب پشت سر آن رهبري كه بزرگترين عطيه ي الهي براي مسلمين بود، با سرعت به حركت درآمد و هر قدمي كه اين ملت پيش رفت، به قدر ده قدم رشد كرد. آيا ما مردم، همان مردمِ پانزده سال قبليم؟ پانزده سال قبل، در ايران چه خبر بود؟ در مشهدِ ما و شما چه خبر بود؟ جوانان چه طوري بودند؟ دانشگاه چه طوري بود؟ حوزه ي علميه چه طوري بود؟ حالا چگونه است؟ آيا اين تغيير، تغيير قابل تحقق در ظرف پانزده سال است؟ اين، غير از معجزه ي الهي و توجه معنوي و برقي كه از عالم غيب زده شد، چيز ديگري است؟ روحيه ي پولادين شما، مسلمانان دنيا را زنده كرد اين انقلاب سر كشيد و رشد كرد. اولين اثري كه اين انقلاب گذاشت، اين بود كه بناي صدوپنجاه ساله ي استعمار در سطح عالم را با خاك يكسان كرد. كدام بنا را؟

استعمار صدوپنجاه سال زحمت كشيده بود، تا روحيه ي مسلمانان را خُرد كند. مسلمان در دنيا، از قِبَل مسلمان بودن خودش، احساس شخصيتي نمي كرد. كداميك از شماها ديديد يا شنيديد كه در دوران طاغوت، كسي در نقطه يي از عالم - در اروپا، در امريكا، در نقاط دوردست - گردنش را بالا بگيرد و با افتخار بگويد: «من مسلمانم»؟ آن روز هم مسلماني افتخار بود، اما كسي اين را احساس نمي كرد. روحيه ها را خُرد كرده بودند. انقلاب آمد، اين واقعيت را دگرگون كرد. مسلمانان در همه جاي دنيا، احساس هويت اسلامي كردند و روحيه گرفتند. براي همين است كه ما مي گوييم اين حركت انقلابي، ضربه ي خودش را به ابرقدرتها زده است و كاري از آنها بر نمي آيد. ابرقدرتها، چه كار مي خواهند بكنند؟ اين كه امريكا و همدستانش هر گاهي يك بار، با يك تهديد حقيقتاً مضحك و خنده آور سعي مي كنند كه اين كوه استوار - يعني ملت ايران - را از ميدان خارج كنند، چرا اثر نمي كند؟ براي خاطر اين كه هر تهديدي نسبت به جمهوري اسلامي و مسؤولان آن، براي استكبار ديگر فايده يي نخواهد داشت. چه طور مي توانند روحيه ي مسلمانان را كه با انقلاب ما به آنها برگشته، دوباره از آنها بگيرند؟ صدوپنجاه سال ديگر كار لازم دارند. مسلمانان انگليس، چه موقع به خودشان قدرت و جرأت مي دادند كه هزار هزار به خيابانها بيايند و سخن حق خودشان را با صداي بلند بيان كنند؟ يك دختربچه ي مسلمان، چه موقع جرأت مي كرد كه در قلب دنياي كفر و فساد، داعيه ي مسلماني و حجاب مسلماني داشته باشد؟ اينها روحيه است كه شما و انقلاب شما و امام شما و اين جنگ

پُربركت شما، به همه ي مسلمانان عالم داد. مقاومت و قيام و روحيه ي پولادين و سخن حق و مشت گره كرده ي شما، مسلمانان دنيا را زنده كرد. استكبار نمي تواند اين را علاج كند. ما ضربه و شكست را بر امريكا و استكبار وارد كرديم. امام(ره) اين بذر را پاشيد. چه كار مي توانند بكنند؟ براي همين است كه استكبار، در مقابل ملت ايران، دستپاچه است. ماجراي سلمان رشدي، به منظور تضعيف روحيه ي مسلمانان عَلَم شد آن روزي كه استكبار، ماجراي سلمان رشدي را علم كرد، براي همين بود كه شايد بتواند از راه آن موجود حقير سيه روز و سيه رو و كتاب شيطاني او، به روحيه ي مسلمانان - لااقل در بخشي از دنيا - لطمه بزند. با دشنام و بدگويي در اين كتاب، شايد بتوانند قدري مسلمانان را تضعيف كنند. همين عمل، وبال جانشان شد. عكس العمل امام در مقابل اين توطئه، آن چنان قاطع و كوبنده بود كه همه ي آنها را غافلگير كرد. آنان خواستند با نشر و بزرگ كردن آن كتاب، روحيه ي مسلمانان را تضعيف كنند. شايد شماها ندانيد، ولي من ديده بودم؛ چون مجلات را براي من مي آورند. يكي، دو ماه بود كه اين كتاب در مطبوعات دنياي غرب - مخصوصاً مجلات امريكايي - آن چنان تبليغ مي شد كه هر كسي نگاه مي كرد، مي فهميد اين يك توطئه است. لزومي ندارد كه يك كتاب را - هرچند هم كه خوب باشد - اين قدر بزرگ كنند، در مجلات بنويسند، راجع به آن رپرتاژ بدهند، از فروشش بگويند، از ناشرش بگويند، از مطالبش بگويند، خلاصه كنند و عكس و فيلم بگيرند، اين جا و آن جا پخش كنند و همه به مسلمانان بخندند!

هر كسي مي فهميد كه اين كار، عادي نيست. با جنجال، اين كتاب را وسط انداختند، شايد بتوانند با آن، روحيه ي مسلمانان را تضعيف كنند و بشكنند. عكس العمل و ضربه ي متقابل امام، آن قدر قوي بود كه بكلي ورق را دگرگون كرد. حكم اعدام سلمان رشدي كه با اقبال و تصديق و شوق وافر ملتهاي اسلامي در همه جا مواجه شد، كار را دگرگون كرد. حالا روحيه ي آنها بود كه تضعيف مي شد. حالا طرفداران آنها بايد در طول اين مدت از خودشان دفاع مي كردند. لذا از آن روز تا حالا، سردمداران غرب و استكبار، در مقابله هايي كه با جمهوري اسلامي كردند، از اولين كلماتشان اين است كه بياييد اين قضيه ي سلمان رشدي را يك طور حلش كنيد! هرجا يكي از اين مهره هاي زنجيره ي استكبار جهاني، كسي را پيدا كرد كه فهميد ممكن است حرف او را به گوش مسؤولان جمهوري اسلامي برساند، اولين حرفي كه زد - يا جزو اولين حرفها - اين بود كه كاري بكنيد اين قضيه حل بشود! فشار آوردند، هو و جنجال كردند، متهم نمودند، بالا رفتند، پايين آمدند، نوشتند، گفتند، محكوم كردند، نويسندگان و هنرمندانِ آلت دست را جمع كردند، طومار امضاكردند، تا شايد بتوانند در اين حكم استوار الهي، اندكي خدشه وارد كنند؛ ولي نتوانستند، بعد از اين هم نمي توانند؛ چون حكم اعدام سلمان رشدي، متكي به آيات الهي است ومثل آيات الهي، مستحكم و غيرقابل خدشه است. مي گويند: راه حلش چيست؟ راه حلش خيلي ساده است. مجرمي است كه جرمي مرتكب شده و بايد مثل بقيه ي مجرمان عالم، حكم الهي درباره ي او جاري بشود. به دست همان مسلمانان انگليس بدهند - نمي گوييم به

دست ما بدهند - تا حكم الهي را درباره ي او جاري كنند. با چنين اقدامي، اين قضيه حل خواهد شد و ديگر تمام مي شود. گرهي نيست كه باز نشود. اين، همان گره است. اين، همان نحوه ي باز شدن اين گره است. بايد حكم الهي درباره ي اين موجودي كه بر حسب آيات الهي و احكام قطعي اسلامي، به مجازاتي محكوم شده، اجرا بشود. بزرگترين وظيفه ي ملت ايران، جلوگيري از تضعيف روحيه ي مسلمانان حالا وظيفه ي ما چيست؟ دلهاي غيور و مؤمن و سرشار از اخلاص، به اين نكته توجه كنند. شما نبايد بگذاريد اين روحيه ي قوي يي كه مسلمانان عالم، به خاطر انقلاب شما به دست آورده اند، حتّي سر سوزني تضعيف بشود. اين، بزرگترين وظيفه ي ملت ايران است. امام ما به كمك شما مردم، توطئه ي تضعيف روحيه ي مسلمين عالم را - كه گفتيم صدوپنجاه سال يا بيشتر برايش كار كرده بودند - شكست داد و روحيه ي مسلمين عالم را بالا برد. من و شما كه امروز در ادامه ي آن راه حركت مي كنيم، بايد مواظب باشيم، كاري نكنيم كه آن روحيه يي كه با انقلاب ما بالا رفته بود، خداي نكرده با عمل و اشتباه ما تنزل كند و ساقط بشود. دشمن تبليغ مي كند كه با رفتن امام، دوران امام تمام شد! دشمن غلط مي كند. ما هم گفتيم، اعلاميه داديم، حرف زديم، همه ي مردم هم اثبات كردند كه نخير، دوران امام، با رفتن جسماني و ظاهري ايشان تمام نشد و نخواهد شد. اين ثابت شد؛ اما اين دشمن است كه مي گويد. مبادا يك عده دوست نادان در داخل كشور، به عنوان دلسوزي، به عقل ناقص خودشان چيزي را در گوشه يي

نشان كنند كه خيال نمايند اين با خط امام و انقلاب نمي سازد و شيون سر بدهند كه دوران امام تمام شد. اگر چنين سخني - ولو با اشاره - از زبان كسي صادر بشود، دشمن شاد خواهد شد؛ مواظب باشيد. امام نهايت اعتماد و اطمينان را به رئيس جمهور ما داشتند امروز بحمداللَّه در رأس دستگاههاي اجرايي كشور، كسي است كه امام در تمام طول دوران انقلاب و قبل از آن و بيشتر از همه بعد از انقلاب تا لحظه ي وفاتشان، نهايت اعتماد و اطمينان را به او داشتند؛ رئيس جمهور ما. ايشان كسي است كه اين قدر مورد اعتماد امام بود، اين قدر به امام نزديك بود، حرفهاي امام را بيشتر از آنها شنيده، درد دلهاي امام را بيشتر از ديگران شنيده و خبر دارد. حالا عده يي همين طور حرف مي زنند و اصلاً نمي دانند كه حرف دل امام چه بود! مؤذن بانگ بي هنگام برداشت نمي داند كه چند از شب گذشته است چنين آدمي حالا در رأس امور ماست. من هم به امور واقفم و مي بينم كه در مملكت چه كار مي شود. من آدم بي خبري نيستم. همه ي اين اوضاع اجرايي كشور را از نزديك، هشت سال تجربه و لمس كرده ام. قبل از آن هم، از اول انقلاب در شوراي انقلاب و ديگر جاها بوده ام. مگر ممكن است امروز كسي حتّي به خاطرش بگذرد - چه برسد به عمل - كه از آن جهت گيري و چارچوبِ ترسيم شده ي انقلاب تخطي كند، كه حالا يك عده دايه هاي مهربانتر از مادر، مرتب در اين جا و آن جا مي نشينند و ذهن مردم را خراب مي كنند؟! وحدت و سازندگي، دو عنصر مهم ديروز در كنار قبر مطهر

امام گفتم، حالا هم مي گويم كه امروز بيشتر از هر چيز، دو عنصر است كه مهمتر مي باشد: اول، وحدت است. هرجا هستيد، اگر ديديد كه گوينده يي، سخنراني، روزنامه يي و مقاله نويسي، با حرفهاي خود، با گوشه وكنايه هاي خود و با تصريحات خود، مي خواهد مردم را نگران كند و وحدت مردم را به هم بزند، بدانيد كه اشتباه مي كند و خطا مي رود. همين قدر بدانيد، كافي است؛ لازم نيست كاري انجام بدهيد. بدانيد كساني كه آن طور عمل مي كنند، اشتباه مي كنند و راه خطا مي روند. دوم، پشت سر اين دولت، اصل مهم سازندگي را دنبال كنيد. مسؤولان ادارات، كاركنان دولت، كشاورزان، كاركنان، كارگران، كساني كه براي انجام كارهاي مربوط به سازندگي و خدمات عمراني كشور، قدرت و تمكن مالي دارند، هر كسي هر كار مي تواند بكند، پشت سر دولت، با رعايت مركزيت اين دولت، به سازندگي كشور كمك كند. ديديد امام نسبت به دولتها، چه قدر مراقبت و دلسوزي و پشتيباني و حمايت مي كردند؟ من به جرأت عرض مي كنم كه از اول انقلاب تا حالا، ما هيچ رئيس دولتي، مثل رئيس دولت امروز نداشتيم. البته رؤسا و اعضاي دولتهاي گذشته، عناصر برجسته و مخلص و ممتاز و خوب و بالا بودند؛ اما حالا از گذشته هم خوبتر و ممتازتر و بالاتر است. اين حركت و تلاش و قدرت و استقامت و يكپارچگي و پايبندي به اصول انقلاب، روح مقدس امام را شاد مي كند. مواظب باشيد كه راه امام درست پيموده شود از همان چيزهايي كه آن روز ايشان در زندگي دنيوي رنج مي بردند، امروز هم قاعدتاً روح مطهر ايشان از آن چيزها آزرده مي شود؛ ببينيد ايشان از چه چيزهايي رنج مي بردند.

امام طرفدار وحدت و طرفدار فقرا و ضعفا و عدالت اجتماعي و مقابله و مبارزه با گردن كلفتهاي استكبار جهاني و وابستگانشان بود، طرفدار فعاليت روزافزون و با كيفيت هرچه بيشتر روحانيت و علماي متعهد و آگاه و وظيفه شناس و عالم و فاضل بود، طرفدار جوانان با اخلاص و پُرشور بود، طرفدار مسؤولان علاقه مند بود. امروز هم همان حرفهاست. امروز هم همان خط، همان حدود و مرزها، همان هدفها و همان راههاست. مواظب باشيد كه اين راه، درست پيموده بشود. امروز، روز پانزدهم خرداد است؛ اين روز را در خاطره ي ملت نگهداريد. روز پانزده ي خرداد، روز عظيمي در تاريخ ما بود و اولين پايه ي مقاومت مردمي ما در سطح وسيع، به خاطر عشق به امام، آن روز گذاشته شد. امروز، روز ولادت با سعادت سرور دين، ثامن الائمّة النّجباء(عليه الاف التّحيّة والثّناء) است. اميدوارم كه خداوند متعال، بركات و رحمت خودش را در اين روز و در همه ي ايام و ليالي، بر شما مردم مخلص و مؤمن و انقلابي مشهد و همه ي ملت عظيم القدر ايران و همه ي مسلمانان عالم تفضل كند و بيفشاند و ان شاءاللَّه ما را در راه اولياي خودش قرار بدهد و مرگ ما را در راه خودش و با شهادتِ در راه خودش قرار بدهد و قلب مقدس وليّ عصر را از ما راضي و خشنود كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با ميهمانان خارجى مراسم اولين سالگرد ارتحال امام خمينى(ره)

سخنراني در ديدار با ميهمانان خارجي مراسم اولين سالگرد ارتحال امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام همه ي كارهاي خود را براي خدا انجام مي داد به همه ي برادران و خواهراني كه از نقاط دور و نزديك ميهن بزرگ اسلامي تشريف آورده اند، تا با ملت ايران، در سالگرد

بزرگترين مصيبتي كه بر او وارد شد، همدردي كنند، خير مقدم عرض مي كنم و از آنها - مخصوصاً خانواده هاي معظّم شهيدان و شخصيتهاي علمي - صميمانه تشكر مي كنم. اميدوارم كه خداوند متعال، به همه ي ما اين توفيق را عطا كند كه ان شاءاللَّه بتوانيم راه سعادت امت اسلامي را كه امام بزرگوارمان آن را گشود و با قوّت و قاطعيت طي كرد و در زندگي و ممات خود، به رهروان آن راه، هدايت و كمك الهي را ارزاني داشت، بپيماييم. آنچه در سيره ي امام بزرگوار ما برجسته است، يكي، دو مورد نيست. حقيقتاً اين انسان والا و برجسته، ابعادي از زندگي خود را در معرض آموزش و تعليم امت اسلامي قرار داد؛ ولي دو، سه نكته ي اساسي در زندگي آن بزرگوار وجود دارد كه هرگز نبايد از ديد ما مؤمنين به رسالت امروزيِ اسلام، پوشيده بماند. اولين مسأله اين است كه آن بزرگوار، همه ي كارهاي خود را براي خدا انجام مي داد و شايد فتح دلهاي آحاد امت اسلامي در سراسر عالم - با اختلاف سلايق و مسلكها و تربيتها و مؤثرات - كه بدون هيچ تفاوتي، در مقابل عظمت و راه و پيام او، طوع و تسليم بودند و همراهي نشان دادند، ناشي از اخلاص آن بزرگوار بود. او براي خدا حرف مي زد، براي خدا اقدام مي كرد، براي خدا قهر مي كرد، براي خدا حمايت مي كرد و حاضر بود نپسنديدن آحاد مردمي را براي خدا تحمل كند و تنها بماند و حركت نمايد. اخلاص او، نقطه ي اساسي حياتش بود. راه آن بزرگوار هم، فقط با اخلاص طي شدني است. توده هاي مردم، بحمداللَّه اين اخلاص را دارند و نشان

داده اند. بزرگان و پيشروان و رهبران و علما و انديشمندان و روشنفكران هم، هرجا كه اين اخلاص را به كار بگيرند و با اخلاص عمل كنند و براي خدا حرف بزنند و كار كنند، توفيق حتمي است. توفيق، به معناي تأثير سخن در دلهاست. يعني سخني كه صادقانه و براي خدا باشد، تأثير خود را در دلهاي مستعد مي گذارد و خدا اين تأثير را به او مي دهد. آن بزرگوار، اين گونه بود. به همين خاطر است كه دشمنان، از اشاره و يك كلمه ي سخن او، واهمه مي كردند و دوستان دلگرم مي شدند. در حوادث دشوار، سخن امام توانست دلهاي افسرده را - نه فقط در محدوده ي ايران، بلكه در سرتاسر آفاق اسلامي - گرمي ببخشد و حركت را تضمين كند. به هيچ وجه نبايد اين خصوصيت را دست كم بگيريم؛ مخصوصاً ما و كساني كه براي خود، مسؤوليت و وظيفه ي خطيري قايل هستيم. امام اعتقادي راسخ به اتحاد مسلمين داشت نكته ي ديگر اين است كه او نظر وسيعي به دنياي اسلام داشت و به دنبال همين ديدگاه وسيع، اعتقاد راسخ او به لزوم اتحاد مسلمين بود. اين، آن نكته ي اساسي است. مسأله اين نيست كه مذاهب يا فرق اسلامي و طوايف گوناگون سياسي و اعتقادي و مسلكي و غيره، چه تعداد جمعيت يا چه قدر قدرت سياسي و اجتماعي دارند يا ندارند؛ مسأله اين است كه اگر ما براي مشكلات جهان اسلام، به دنبال چاره يي هستيم، يا به تعبير درست تر، اگر ما براي سربلندي و عظمت و عزت اسلام و قرآن مجاهده مي كنيم، اين با اختلاف و درگيري بين مسلمين سازگار نيست. امام(ره)، از قبل از پيروزي انقلاب، اين

هدف را دنبال مي كردند و به آن توصيه مي نمودند. بعد از پيروزي انقلاب هم، به طريق اولي اين كار را كردند. اگرچه استعمار از ديرباز، ايجاد تفرقه را جزو هدفهاي خود قرار داده بود؛ اما بعد از پيروزي انقلاب و بعد از آن كه اين كانون وحدت اسلامي به وجود آمد، تلاش امريكا و دستياران آن، براي ايجاد تفرقه بين مسلمانان شديدتر شد و برادركشي را بين مسلمانان به وجود آوردند. امروز در سرتاسر آفاق اسلامي، قلمهاي مزدوري كه با دلارهاي نفتي و پول كيسه ي مرتجعانِ همپيمان امريكا تغذيه مي شود، هدف و وظيفه شان اين است كه بين مسلمين اختلاف بيندازند. مي دانستند كه چون انقلاب اسلامي جاذبه دارد و كانون اين انقلاب، مسلمين را در همه ي نقاط عالم به خود جلب خواهد كرد، اين خطر براي امريكا و استكبار وجود دارد كه سرمايه گذاريهاي آنها براي ايجاد تفرقه بين مسلمين هدر برود، لذا تلاششان را زيادتر كردند. امروز در دنيا، براي ساختن مسجد ضرار، پول خرج مي شود. براي ساختن دستگاهها و ايجاد پايگاههايي به مقصود و منظور ضربه زدن به وحدت اسلامي و ايجاد درگيري و اختلاف بين فرق اسلامي، پول خرج مي شود. اشخاصي مثل شيطان هستند كه همان گونه كه او به پروردگار عالم عرض كرد: «لاغوينّهم اجمعين»(1) و وجود خود را وقف اغوا و اضلال بندگان خدا كرد، اينها هم وجود خود را براي ايجاد اختلاف، وقف كرده اند. متأسفانه در همه و يا اغلب كشورهاي اسلامي، كساني با تكيه به سياستهاي امريكا، همين كار را مي كنند. اسلام وحدت مسلمين را يكي از فرايض قرار داده است ما معتقديم كه اسلام، وحدت مسلمين و اتحاد نيروهاي مؤمن به

خدا و موحد را يكي از فرايض قرار داده است. ما معتقديم كه يكي از بزرگترين اهداف حج خانه ي خدا اين است كه مسلمانان را به هم نزديك كند. اين كه خدا فرموده است: «واذّن في النّاس بالحجّ يأتوك رجالا و علي كلّ ضامر يأتين من كلّ فجّ عميق»(2) و همه ي مردم مسلمان عالم را در روزهاي معين و در عرصه هاي محدودي مانند عرفات و مشعر و منا و مسجدالحرام جمع مي كند؛ چرا اينها اين قدر از آشنايي مسلمين با هم مي ترسند؟! مسأله اين است كه وحدت اسلامي و وحدت بينش و نظر و سخن مسلمين، براي استكبار و در رأس آن، امريكاي غدّار و ابزارهاي او در دستگاه حاكميت سلطه در عالم، خطرناك است. اين، حقيقتي است كه امام بزرگوار ما بارها آن را بيان كرد. جمعي از برادران مسلمان، از نقاط مختلف عالم، در اين جا جمع هستيد. اين دو نكته را از امام خميني(ره) به ياد داشته باشيد: اول، اخلاص كه مايه و روح همه چيز است و دوم، هدف بزرگ وحدت اسلامي. البته امام بزرگوار ما اين بذر را پاشيده و امريكا چه بخواهد و چه نخواهد، نهال اسلام و انقلاب اسلامي در حال رشد است. مرتجعان و وابستگان به امريكا، چه بخواهند و چه نخواهند، اين حركت رو به ادامه و استمرار است. از ناحيه ي دشمنان، ضربه يي به اين حركت وارد نخواهد شد؛ مگر اين كه خداي ناكرده خود مؤمنين، با سوء عمل و عدم پايبندي به وظايف، به خودشان ضربه بزنند؛ والّا راه، يك راه هموار و پيمودني و هدف، بسيار روشن است و دشمن نخواهد توانست اين راه را قطع كند. خداوند

ان شاءاللَّه همه رهروان اين راه را كمك و تأييد كند و شهداي عزيز اين راه را با اولياي خودش محشور بفرمايد و روح مقدس امام بزرگوار ما را با ارواح طيبه ي پيامبران و ائمه ي هدي عليهم السّلام) محشور بفرمايد و ان شاءاللَّه قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) را از ما راضي و خشنود كند و روح مقدس امام بزرگوارمان را هم از ما راضي بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حجر: 39 2) حج: 27

بيانات در ديدار با اعضاى ستاد برگزارى مراسم هفتم تير

بيانات در ديدار با اعضاي ستاد برگزاري مراسم هفتم تير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تروريزم در خدمت نابود كردن شخصيتهاي برجسته و معتبر اين حادثه، جزو آن حوادثي نبود كه بشود اجازه داد و فكر كرد كه فراموش بشود. يك حادثه ي مجرد از عوامل گوناگون در محيط انقلاب - چه از عوامل دروني انقلاب و چه از عوامل بيروني متضاد با جهت گيري انقلاب - نبود. ما وقتي حادثه ي هفتم تير را در ذهن خود مجسم مي كنيم، چند بُعد را بوضوح مي بينيم: بُعد اول اين است كه اين جمهوري و اين انقلاب، چه دشمنان بدكينه ي به دور از انسانيتِ جسورِ بي رحمي داشته، كه حاضر بودند ناگهان در يك حادثه، هفتاد، هشتاد و يا صد نفر را دفن كنند، كه در بين اين شهدا، شخصيتهايي مثل شهيد بهشتي حضور دارند. حالا اين آقايان هم بحمداللَّه نجات پيدا كردند، والّا هفتاد و دو نفر نمي شد؛ بيش از اين تعداد مي شد. اين، واقعاً چيز خيلي عجيبي است. يعني دشمني كه اين طور حَقود باشد، خيلي تماشايي است. چه كسي باور مي كند كه معارض سياسي در يك كشور، تا آن جا حاضر باشد پيش برود كه تروريزم را در خدمت نابود

كردن شخصيتهاي برجسته و معتبر - آن هم با اين حركت كلان - قرار بدهد؟! نبايد يادمان برود و مردم هم نبايد يادشان برود كه اين، چه عقبه ي حقيقتاً دشواري بود كه انقلاب از آن گذشت. اين، يك بُعد قضيه است كه در حادثه ي هفتم تير، فوراً به ذهن مي آيد. هفتم تير، اثبات آسيب ناپذيري و حقانيت انقلاب بُعد دوم، آسيب ناپذيري انقلاب است. يعني وقتي اين حادثه اتفاق افتاد، به جاي اين كه شعله ي انقلاب را خاموش و يا كم كند، مثل روغني كه روي اين شعله ريخته بشود، باعث شد كه حماسه ي مردم، از همان ساعت اول اوج بگيرد. به طور كلي، قضيه به عكس آن چيزي بود كه دشمن مي خواست. دشمن، حادثه ي هفتم تير را انجام نداد تا مردم نسبت به حفظ انقلاب مصممتر و صفوفشان متحدتر بشود؛ اين حادثه را انجام داد كه منفذي در اين حصن به وجود آورد. نه فقط منفذي نشد، بلكه منافذ ديگر هم بسته شد. آسيب ناپذيري انقلاب، واقعاً چه چيز عظيمي بود. اين دو مسأله و آن حضور مردم و آن گريه ها و تشييع جنازه ها - كه من البته خودم آنها را نديدم، ولي شنيدم و عكسها و فيلمها و تلويزيون را مشاهده كردم - چه هنگامه يي بوده است و مردم در آن حادثه، چه كردند. اين شهادتها، صداقت و حقانيت انقلاب و طرفدارانش را نشان مي دهد بُعد سومي كه باز در اين حادثه هست و به نظر من مهم مي باشد، اين است كه شهادت شخصيتهايي مثل شهيد بهشتي، صداقت و حقانيت انقلاب و طرفدارانش را نشان مي دهد. البته در آن روز، بنا نبود كه فقط شهيد بهشتي به شهادت برسد؛ بلكه بنا

بود همه كشته بشوند. يعني آنها طرح را فقط براي شهيد بهشتي كه نريختند. آقاي هاشمي و من و آقاي باهنر و ديگران هم قرار بود در آن حادثه كشته بشويم. در انقلاب، تمام اين چهره هاي معروف و همه كاره ي انقلاب، در معرض شهادت قرار داشتند و از اين قضيه، روگرداني نداشتند. بعد از شهادت شهيد مطهري، معلوم شد كه اين پا در انقلاب هست و عافيت نيست. همه فهميدند كه خطر مرگ، خيلي جدي و روبه رو، اين مسؤولان را تهديد مي كند. در عين حال، اينها اين طور قرص و محكم ايستادند. وقتي انسان كسي را مثل آقاي بهشتي و يا آن وزرا را - كه مسؤولان كشور بودند - مي دهد، احساس سرافرازي مي كند. اين شهادتها، صداقت و حقانيت انقلاب و طرفدارانش را نشان مي دهد. پس، اين حادثه بايد زنده بماند. شما آقايان هم كه به اين قضيه همت گماشتيد، «شكّراللَّه مساعيكم». ان شاءاللَّه كه خداوند به شما كمك كند، تا بتوانيد اين كار را هرچه بهتر انجام بدهيد. حادثه ي هفتم تير بايد واقعاً احيا شود و اما نكته يي كه به نظر من بايد به آن توجه كرد، اين است كه سعي شود هفتم تير واقعاً احيا شود. حالا مسايل مالي و غير مالي و امثال اينها كه حل مي شود؛ اينها كه چيزي نيست. بالاخره پولي پيدا كرديد، لابد هم پيدا مي كنيد؛ كمااين كه هنوز هم خداي متعال، بالاخره كساني را برمي انگيزد كه نگذارند اين بار به زمين بماند و كار را انجام مي دهيد؛ منتها مطلب اين است كه چه كار مي خواهيد بكنيد؟ پوستر و امثال اينها، خوب است. من هم از آن آدمهايي كه ضد پوستر باشند، نيستم.

حالا بعضيها هستند كه از آن طرف افتاده اند و ضد پوسترند. تا صحبتِ پوستر و سيلك و امثال اينها بشود، فوري يك حالي مي شوند. من كه آن طوري نيستم؛ اما شما از پوستر و سيلك، چه مقصودي را تعقيب مي كنيد و اينها چه قدر آن مقصود را تأمين خواهند كرد؟ اين، واقعاً يك سؤال است. پنج هزار پرده ي سيلك در اين تهران بزرگ - حالا ايران را كار نداريم - كجا ديده مي شود؟ اين تعداد، يك خيابان را پُر خواهد كرد. ما وقتي سميناري در يك خيابان داريم، اگر بخواهيم دو طرف اين محل را سيلك بزنيم كه همه بدانند اين خيابان جاي اين كار است، تقريباً به اين تعداد سيلك نياز داريم. يا مثلاً ممكن است چهارصدهزار پوستر شهيد بهشتي توزيع شود. شهيد بهشتي، اين همه عكس دارد؛ حالا در زير عكس نوشته خواهد شد: نهمين سالگرد شهادت. من اين سؤال را دارم كه از اين كار، چه چيزي در مي آيد؟ البته ممكن است شما اطراف قضيه را فكر كرده باشيد و كارهاي حسابي به ذهنتان رسيده باشد و بخواهيد عمل هم بكنيد - كه من نمي دانم - اما عرضم اين است كه اين كار بايد احيا بشود. احيايش چه طوري است؟ من عرض مي كنم، بيشترين سرمايه گذاري را روي اين قسمتِ قضيه بكنيد. براي آقاي مطهري - شهيدي با اين عظمت - سه، چهار سال سالگرد مي گرفتند و راديو چيزي مي گفت و بعد يواش يواش به اين فكر افتادند كه كاري بكنند تا اين سالگردها، براي اين خطي كه مطهري نماينده ي آن است، اثري داشته باشد. اين كار را كردند و خوب هم هست. در هر سال، كاري

مي كنند. مثلاً بحثي مي شود و مسأله ي جديدي در فضاي فكري عالم اسلام توليد مي گردد يا پرداخته مي شود. بالاخره چنين كارهايي بايد كرد. چگونه مي شود هفتم تير را بزرگ داشت؟ به نظر من، مسأله اين است. بحمداللَّه كفايت براي اين كار، در جمع شما هست. من نگاه كه مي كنم، آقايان علما و فرهنگيان باسابقه يي را مي بينم كه در اين جمع تشريف دارند. برادراني هم كه در كار انقلاب بودند، در اين جا حضور دارند. بنابراين، چنين مجموعه يي، براي اين كه فكري بكند، كفايت دارد. اما حالا اين فكر شده يا نشده، من نمي دانم. اگر نشده، بايد بشود. خداوند ان شاءاللَّه كمك كند، راه را هموار نمايد، اين تلاشها را به كرم خودش مأجور و مقبول بدارد، كه همينها براي انسان مي ماند. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با رئيس و مسؤولان قوّه ى قضاييه

بيانات در ديدار با رئيس و مسؤولان قوّه ي قضاييه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بايد روي تواناييها و كاراييهاي قشر قضات سرمايه گذاري كرد اولاً، من هم متقابلاً اين حادثه ي مصيبت بار را به همه ي آحاد ملت شجاع و آبديده و بلا كشيده مان، تسليت عرض مي كنم. اميدوارم كه ان شاءاللَّه در اين امتحان هم، مثل همه ي امتحانهاي گذشته، اين ملت سربلند بيرون بيايد. ثانياً، اخلاص فراوان خودم را بايد به قضات مؤمن و شجاع و خدوم و كارآمد عرض كنم. واقعاً آن قشري كه جا دارد روي تواناييها و كاراييها و تلاش موفق او، هرچه مي توانيم سرمايه گذاري مادّي و معنوي بكنيم، قشر قضاتند. علت هم معلوم است، بارها هم گفته شده، همه هم گفته اند. علت اين است كه اگر دستگاه قضايي از شرايط لازم برخوردار باشد و كارِ درست بكند، بزودي در كشور، فساد

و تباهي و ظلم و تبعيض و فسق و بقيه ي چيزهايي كه يك جامعه را فاسد و زمينگير مي كند، ريشه كن خواهد شد. اگر خداي نكرده، دستگاه قضايي سالم نبود، يا پُركار نبود، آن وقت همه ي اين جرايم، رشد مي كنند و اين ميكربها، جرأت حيات و زياد شدن و فعال شدن پيدا مي كنند. به همين خاطر است كه دستگاه قضايي، واقعاً براي ما، همه چيز است. فرق هم نمي كند، چه در دوران سازندگي كه امروز است، چه در دوران جنگ كه ديروز بود، و چه در حوادث گوناگوني كه يك ملت انقلابي و يك كشور بزرگ، همواره با عافيت و بلا مواجه است. در همه ي شرايط، آن چيزي كه يك آن، به ركود و جمود و بيكاري و كم كاري و - خداي نكرده - به فساد او نمي توان تن داد، دستگاه قضايي است. هرجاي ديگر خراب شد، مي گوييم ان شاءاللَّه دستگاه قضايي مي رود، آن جا را اصلاح خواهد كرد؛ اما خود دستگاه قضايي، بايستي در حد نصاب اصلاح و صلاح باشد. ما خداي متعال را شكرگزاريم كه منت گذاشته و بحمداللَّه چهره يي موجه، شايسته و صالح از همه جهت را براي اين كار برگزيده است. حقيقتاً جناب آقاي يزدي(ادام اللَّه بقائه)، براي قوّه ي قضاييه نعمتي هستند. همه ي چيزهايي كه انسان فكر مي كند براي يك مدير، در اين دستگاه عظيم لازم است، وقتي ملاحظه مي كند، مي بيند كه در ايشان هست؛ يعني همان دين و تقوا، علم و معرفت، دلسوزي و خلوص و پيگيري مسؤوليت و وظيفه. اينها، آن اركان اصلي است. همه ي آن لوازم و شرايط يك مديريت خوب، با بودن اينها حاصل خواهد شد. با نبودن اينها، اگر مدير هم خوب

باشد، ضايع خواهد شد. دستگاه اميرالمؤمنين(ع) را الگو قرار دهيد حقيقتش، ما به اين حد قوّه ي قضاييه، راضي نيستيم. قدر شما آقايان را مي دانيم و پيشرفت قوّه ي قضاييه را هم مثل همه ي اولي الابصار مشاهده مي كنيم. تحرك و تلاش قوّه ي قضاييه، بحمداللَّه خوب و محسوس است؛ اما شما الگو را دستگاه اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) قرار بدهيد. خودمان را با او بسنجيم، نگوييم هم نمي شود. بله، آن طور نخواهد شد؛ ليكن نزديك و شبيه به او، ممكن است. ما در كشوري زندگي مي كنيم كه ساليان متمادي، وضع قضايي نابساماني داشته است. لذا ما اوّليات انساني را در امر قضا، بتدريج فراموش كرده بوديم. البته بعد از انقلاب، شهيد مظلوم آيةاللَّه بهشتي(رضوان اللَّه تعالي عليه) و بقيه ي آقايان عزيز و محترمي كه در كار قضايي، با ايشان همكاري داشتند، خيلي زحمت كشيدند و چه قدر بجاست كه به مناسبت اين ايام، ياد آن شهيد بزرگوار را كه با ابتكار و همت و مديريت قوي خود، خيلي كارها را شروع كرد و راه انداخت، گرامي بداريم. بقيه ي آقاياني هم كه با ايشان بودند، ما از نزديك شاهد بوديم كه خيلي كار و تلاش كردند؛ ليكن جبران آن گذشته ي طولانيِ خراب، حقيقتاً دشوار است. هر مظلومي بايد احساس كند كه پناهگاهي وجود دارد در جامعه ي ايراني، به ذهن همه ي آحاد اين مردم، خيلي آسان و آشناست كه حق يك نفر را بخورند، چند سال هم دوندگي كند، به جايي هم نرسد. كدامِ شما و كداميك از آحاد اين ملت، چنين صورت مسأله يي را نشنيده، يا مكرر نشنيده است؟ اين، بايد نباشد. در جامعه ي اسلامي، بايد هر مظلومي احساس بكند كه پناهگاهي در آن جا هست؛ مثل كسي كه

مثلاً در طوفان و كولاك خيلي سختي، يا در جاده ي خطرناكي در شب حركت مي كند، پناهگاهي هم در نقطه يي قرار دارد، خودش را سينه خيز هم كه شده، به آن جا خواهد رساند و مطمئن است آن جا كه رسيد، ديگر خيالش بايستي آسوده باشد. آن پناهگاه، قوّه ي قضاييه است. فرق هم نمي كند؛ همه ي قشرها بايد اين احساس را داشته باشند. اين غلط است كه ما بگوييم فلان كسان، نزديك دادگستري نيايند كه نمي رسيم. نه، به همه مي رسيم. البته در كشور ما، مثل خيلي جاهاي ديگر، قشر محروم و فقير و پابرهنگان و روستاييان و طبقات مستضعف، بيشتر مظلوم واقع شدند. در حق آنها، احتمال مظلوميت قويتر است، تا فلان آدم پولدارِ چيزدارِ زميندارِ وسيع الامكان. به درد و تظلم همه بايد رسيد؛ اما به آن كس كه در او، احتمال مظلوميت بيشتر است - قشرهاي مظلوم و پايين جامعه - دلسوزانه تر بايد رسيد. بخصوص در كشور ما، اين جواناني كه امتحان سختي را در جبهه و دوران جنگ دادند؛ همين بسيج و سپاه و آحاد نيروهاي رزمنده و اينهايي كه در ميدان جنگ در مقابل دشمن، مثل شير مي غريدند، گاهي در يك قضيه ي كوچك شخصي، به خاطر بلد نبودن قانون يا بلندنظري طبيعي يك مؤمن يا يك انقلابي، سرشان كلاه مي رود و خسارت مي بينند. شما بايستي مو را از ماست بكشيد. نبايد بگذاريد به هيچ كس، مخصوصاً به طبقات مظلوم و روستاييان و جوانان فداكار و بسيجيان و رزمندگان، ظلم بشود. در دستگاه قضايي، روحانيون بايد از خيلي از خوشيهاي دنيا صرف نظر كنند دستگاه قضايي، دستگاهي است كه روحانيت در آن، بيش از همه جاي اين كشور، حضور

داشته و سرمايه گذاري كرده است. اگر خداي نكرده، خللي در اين دستگاه به وجود بيايد، ضايعه اش فقط به خود دستگاه نمي رسد؛ بلكه به روحانيت هم مي رسد. لذا در اين جا، بايد خيلي همت و بلندنظري بخرج داد. واقعاً آقاياني كه در اين دستگاه هستند، از قضات و دادستانها و مأموران گوناگون، بايد براي خاطر خدا و حفظ حيثيت انقلاب - كه اين دستگاه قضاييش است - و حفظ حيثيت روحانيت - كه بدنه ي دستگاه قضايي را تقريباً پُركرده است - دندان خيلي از خوشيهاي دنيا را بكَنند. الان در جمع شما هم مشخص است كه روحانيون و معممان، بيش از غير معممان هستند. در همه جاي كشور هم، همين طور است؛ يعني روحانيون در دستگاه قضا، زياد حضور دارند. خيلي از چيزهايي كه يك انسان معمولي به دنبال آن است، بعضيش حلال و طيّب هم است؛ اما براي آدم عادي، نه براي كسي كه مسؤوليت دارد، مخصوصاً مسؤوليت قضا كه ممكن است تبعات و سمعه ي بدي داشته باشد. از اينها بايد صرف نظر كرد. بايد آقايان صرف نظر كنند. شوخي نيست؛ مسأله، مسأله ي ايجاد يك راه جديد در زندگي بشر است. اين انقلاب، چنين است. مي بينيد كه در دنيا چه خبر است. اين انقلاب، يك راه تازه در زندگي انسان باز كرده است. بايد بتواند تيزي و برندگي خودش را حفظ كند، تا اين راه همچنان گشاده و باز بماند، تا ملتها اميد پيدا كنند، تا دشمنان نتوانند مستمسكي براي كوبيدن اين انقلاب پيدا نمايند، اصلاً تا انقلاب از درون فرو نريزد. بايد عناصر اصلي انقلاب، و بيش از همه دستگاه قضايي، اين جهات را ملاحظه بكنند. وابستگي به يك

جريان سياسي، دون شأن قوّه ي قضاييه حق همه ي مردم اين است كه در جريانهاي سياسي وارد بشوند، اظهار نظر كنند و جزو گروههاي سياسي باشند. در دستگاه قضايي، اين، حالت خاصي دارد. داشتن عقيده ي سياسي، يك چيز قهري و طبيعي است. شايد مقدار كمي از آن هم، به مقتضاي گرايش سياسي در برخوردها، اجتناب ناپذير باشد؛ اما مسؤولان دستگاه قضا و كساني كه سرنوشت قضاياي مشكل مردم در دست آنهاست، بايد از تضلّع در امور سياسي و از دخالت دادن گرايش سياسي در آن كار مهمي كه بر دوششان است - يعني قضا - بشدت پرهيز كنند. چيز خيلي مهمي است. فرق هم نمي كند كه گرايش سياسي، به كدام سمت و چگونه باشد. علي ايّ حال، وابسته شدن، متضلّع شدن به يك جريان سياسي، به طوري كه در عمل مشهود و محسوس باشد و در برخوردهاي گوناگون، خودش را نشان بدهد، دون شأن قوّه ي قضايي است و مناسب نيست؛ اگرچه براي مردم عادي و شايد براي خيلي از مأموران دستگاه غيرقضايي، اين طور نيست. سرعت و اتقان، دو عنصر مهم در دستگاه قضايي دو چيز، در دستگاه قضايي اهميت دارد و براي يك قاضي هم مي تواند حقيقتاً هدف كارش باشد: يكي سرعت، و ديگري اتقان است. اگر كار سريع انجام نگيرد، همان عيب بزرگي مي شود كه سابقاً در دستگاههاي قضايي دوران طاغوت بود و آثار و نشانه هايش هم در بعضي گوشه وكنارهاي بعد از انقلاب، هنوز وجود داشت. فلان دستگاه، در فلان بخش از بخشهاي قضايي، چند هزار پرونده در قفسه هاي متراكم و كهنه داشت. واقعاً چيز خيلي بدي است. از اين مسأله، بايد پرهيز بشود. هر كاري كه سرعت را

تأمين و تضمين مي كند، مطلوب است. مردم اگر ببينند رسيدگي سريع انجام گرفت، احساس آرامش و تشفي خاطر مي كنند كه عدالت اجرا مي شود. چرا تأخير حدود الهي، شرعاً حرام و ممنوع است و هيچ كس حق ندارد حد الهي را از زمان خودش تأخير كند و حكم كه شد، بايد حد اجرا بشود؟ براي خاطر اين كه با تأخير، آن اثري كه بر اجراي حد مترتب است، تقريباً از بين مي رود، يا خيلي كم مي شود. حالا يك نفر مي آيد شكايتي بكند، اين پرونده را شش ماه، يك سال، دو سال، ده سال نگهدارند؛ بخصوص در بعضي از قضايايي كه كساني هم به خاطر اين، در زندانند و از تصرف در اموالشان، محروم و ممنوعند. با اين تأخير، همين طور همه چيز، بين زمين و آسمان معلق است، تا يك وقت اين پرونده در بيايد. اين، چيز خيلي بدي است. دومي، اتقان است. اگر ما بسرعت پرونده ها را ببينيم و تمام كنيم، ببنديم و كنار بگذاريم؛ اما غير متقن، خيلي خوب است؟ رسيدگي يي كه با توجه به جوانب قضيه و شواهد و دلايل، متقن نباشد، مي خواهد سريع و يا بطي ء باشد - حالا فرض كرديم بطي ء - چه سودي دارد؟ اين طور رسيدگي، اصلاً نشود، بهتر از اين است كه بشود. وقتي بنا شد خطا و اشتباه و خلاف واقع در آن وجود داشته باشد، در اين صورت، سرعت چه حُسني محسوب مي شود؟ پس اين دو مورد - اتقان و سرعت - بايد با هم رعايت بشود. مسأله ي اول، كار است، نه شغل اگر در جايي احساس كرديد كه مسؤوليت شما موجب اين است كه كارها راكد بشود، حتماً مسؤوليت

را واگذار كنيد. بعضي از برادران، اين طور هستند كه بايد ان شاءاللَّه مسؤولان محترم قوّه ي قضاييه، يك فكر درست و حسابي برايشان بكنند. آقايي است كه اشتغالات خيلي زيادي دارد. حالا در اين جا هم مثلاً دادگاهي، محكمه يي و يا دادسرايي به او سپرده شده است. اين، به كارها نمي رسد و همين طور در آن جا مانده است. اين شغل را به يك نفر ديگر واگذار كنند كه بيايد، سريع اين كار را انجام بدهد. يعني اين طور نباشد كه براي ما، شغل مسأله ي اول باشد. مسأله ي اول، كار است. غرض، اين قضاوت، خيلي مهم است. حالا من نمي خواهم آن روايات و آياتي را بخوانم كه خود شماها مي دانيد و بعضي هم به خاطر همان روايات و آيات، نزديك دستگاه قضايي نمي شوند. بعضيها نگويند، حالا كه اين قدر سخت است، پس خداحافظ شما ! نه، كارِ با فضيلت، يعني اين. اين انقلاب، در گرو كار شماست. من عرض بكنم، در كنار اين برنامه ي پنجساله ي رئيس جمهور محترم و تلاشهايي كه اين دولت انجام مي دهد - كه آن طور كه من ارزيابي مي كنم، واقعاً تلاشهاي فوق العاده يي است و اين سياستهايي كه اينها دارند، ان شاءاللَّه سياستهاي مفلح و مصيب و خوب و لازمي براي اين مملكت است - اگر يك دستگاه قضاييِ خوب و يك تلاش قضاييِ موفق نباشد، مطمئن باشيد كه اين، به نفع كشور و انقلاب نخواهد بود. شرط اصلي، اين جاست. آنها همه شكل است، اين روح است؛ چون عدالت، با دستگاه قضايي تأمين خواهد شد و مجري عدالت، دستگاه قضايي است. بزرگان و فضلاي توانمند، به كار مهم قضا بشتابند البته بايد بزرگان و فضلا و كساني كه در خود، توانايي اين

كار را مي بينند، به اين كار مهم بشتابند. اگر امروز هم علما و روحانيون بزرگوار و فضلاي ما، به سمت دستگاه قضايي نيايند و اين كار عظيم و اين بار سنگين را بر دوش نگيرند، كي اين كار خواهد شد؟ امروز، روزي است كه مؤمنان و صلحا، هرچه سرمايه دارند، بايد در خدمت اين انقلاب و به پاي اين نهال بريزند و اين نهال را رشد بدهند. براي اسلام و قرآن، همين نهال مقدس است كه سودمند خواهد بود. ماوراي اين، هيچ چيز نيست. همين است كه ما را به حكومت عدل الهي خواهد رساند و جامعه ي مطلوب و مورد آرزو را در اختيار مسلمانان قرار خواهد داد. هرچه هست، ما در پاي اين بريزيم. همه سربازيم و همه موظفيم. همه ي ما وظيفه داريم كه هر كاري برعهده مان است، انجام بدهيم. البته من پيشرفتهايي را كه انجام گرفته و حقاً و انصافاً خيلي با ارزش است، مشاهده مي كنم. اين سرعتي كه در بعضي از شهرهاي مختلف نشان داده شد، مردم را خوشحال و اميدوار كرد. مردم فهميدند كه دستگاه قضايي، براي احقاق حق عازم و مصمم است. اين، خيلي با ارزش است. بايد مثل همان اولياي الهي، در برخورد با حق و باطل، آن جايي كه حق است، با همه ي وجود، از آن دفاع كرد و آن جايي كه باطل است، با همه ي وجود، با آن مقابله نمود. براي احقاق حق و ابطال باطل، هيچ بهانه و هيچ شرطي وجود ندارد. بايستي انسان، احقاق حق و ابطال باطل را ان شاءاللَّه در حد منتهاي توان و قدرتش، انجام بدهد. دعا مي كنيم كه خداي متعال، به آقايان محترم توفيق كامل

عنايت كند. ان شاءاللَّه اين بار سنگين را كه بر دوش گرفته ايد، برداريد و اين حركت مباركي كه آغاز شده، ان شاءاللَّه روزبه روز بهتر، بيشتر، قويتر و شاملتر، گوشه و كنار جامعه ي ما را بپوشاند و بگيرد و آن احكام عادلانه يي كه شما در باب قضا خواهيد داد، ان شاءاللَّه موجب جلب رحمت و تفضل الهي بشود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با خانواده هاى شهداى هفتم تير و مكه ى مكرمه، اقشار مختلف مردم همدان، گناباد، راميان

سخنراني در ديدار با خانواده هاي شهداي هفتم تير و مكه ي مكرمه، اقشار مختلف مردم همدان، گناباد، راميان و شرق تهران، مسؤولان و كاركنان قوّه ي قضاييه و سازمان تبليغات اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انّاللَّه و انّااليه راجعون روزهاي مصيبتهاي بزرگ براي ملت ايران اين روزها براي ملت ايران، روزهاي مصيبتهاي بزرگ است. چه مصيبتهايي كه در سالهاي گذشته، بر اين ملت شجاع و ايثارگر و مظلوم واقع شد، مانند مصيبت فقدان شهداي عالي قدر هفتم تير؛ آن عزيزاني كه هركدام در انقلاب، شخصيت ممتازي بودند و شخصيتي مثل شهيد مظلوم، مرحوم آيةاللَّه بهشتي (رضوان اللَّه تعالي عليه) در ميان آنها بود كه حقاً سيّد شهداي انقلاب اسلامي است و چشم و چراغ اين انقلاب و اين ملت بود، و چه شهداي مظلوم و كبوتران خونين بال حريم امن الهي در مكه كه باز اين روزها، يادآور مظلوميت و مصيبت آنهاست. اينها يادهاي گذشته است كه البته فراموش نشدني است. اين روزها هم مصيبت بزرگ زلزله - اين امتحان دشوار الهي - براي ملت ايران پيش آمد كه حقيقتاً داغ كودكان و زنان و مردان و نفوس طيبه يي كه در اين حادثه از بين رفتند، خانمانهايي كه ويران شد و آرزوهايي كه بر باد رفت، از ياد اين ملت زدوده نخواهد شد. مصيبت

زلزله، حقيقتاً مصيبت بزرگي است. در يك لحظه، دهها هزار انسان كشته شدند و دهها هزار خانواده داغدار گرديدند و انسانهاي بي شماري، بي خانمان شدند. چه قدر افرادي بودند كه در اين مصيبت، از خانواده ي خود، برادراني، خواهراني، پدر و مادري، فرزنداني و عزيزاني را از دست دادند. اينها مصيبتهاي الهي است. اينها حوادث تلخ زندگي است. اينها، حوادثي است كه عواطف انساني را متأثر مي كند، دلها را مي سوزاند، براي انسانها غم به وجود مي آورد و احساسات را جريحه دار مي كند. انسانها از لحاظ فهم حوادث متفاوتند تقريباً همه ي انسانها، در اين جهت مثل هم هستند كه اين طور حوادث، دلها و عواطف آنها را جريحه دار مي كند و تحت تأثير قرار مي دهد؛ اما انسانها از لحاظ فهم اين حوادث، با هم متفاوتند. زلزله را همه مي بينند، تلخي آن را حس مي كنند، مصيبت را با وجود خودشان لمس مي نمايند؛ اما خيليها حادثه را درست نمي فهمند، درس نمي گيرند، از حادثه منتفع نمي شوند و استفاده نمي كنند؛ ولي بعضيها از حادثه استفاده مي كنند و از آن درس مي گيرند. تلخي، براي آنها هم هست؛ اما اين تلخي، با آن تلخي متفاوت است. اين طور حوادث، براي بعضي زهر و سم است؛ ولي براي بعضي داروي تلخ است. در هر دو مورد، تلخي هست؛ اما بعضيها حادثه را طوري مي فهمند و به گونه يي با آن برخورد مي كنند كه براي آنها سم قاتل مي شود. بعضيها هم اين حادثه را طوري مي فهمند و طوري با آن برخورد مي كنند كه براي آنها دواي درمانبخش مي شود؛ اگرچه باز هم تلخ است. اسلام به ما تعليم مي دهد كه اين حوادث چيست. يا بهتر بگوييم، اسلام به ما تعليم مي دهد كه با حوادثي

از اين قبيل، چگونه بايد رفتار كرد و چه طور بايد با آنها روبه رو شد. فرق نمي كند، هم حوادث تلخ طبيعي - مثل زلزله، سيل و از اين قبيل - و هم حوادث تلخي كه به وسيله ي انسانها به وجود مي آيد - مثل جنگها، قتل عام ها، كشتارها - حوادث است. اسلام، همه ي اين حوادث را با يك ديد نگاه مي كند. «و ما ارسلنا في قرية من نبيّ الّا اخذنا اهلها بالباساء والضّرّاء»(1): ما همه ي كساني را كه به رسالت الهي مخاطب شدند و بار مسؤوليت بر دوششان قرار گرفت، با اين گونه حوادث مواجه مي كنيم. هم با حوادثي از قبيل جنگ - حوادثي كه به دست انسانها به وجود مي آيد - و هم با حوادث طبيعي، مثل گرسنگيها، مرگ و ميرها و از اين قبيل مواجه مي كنيم. چرا؟ «لعلّهم يضّرّعون»(2). اين حوادث، بايد انسان را به خدا نزديك و آشنا كند و دل او را به خدا متوجه نمايد. در آيه ي سوره ي انعام هم همين طور خداوند متعال خطاب به نبي اكرم مي فرمايد كه قبل از تو، همه ي اين امتها و جمعيتهايي كه دين بر آنها نازل شد و مسؤوليت بر دوش آنها قرار گرفت، با اين گونه حوادث مواجه شدند. امتحان، عبور از يك مرحله و مواجه شدن با يك بار سنگين اين حوادث، امتحان و ابتلاست. امتحان، بدين معنا نيست كه يك آزمايش است تا خدا ما را بشناسد؛ يا يك آزمايش است كه ما خودمان، خودمان را بشناسيم - هيچ كدام از اينها نيست - بلكه امتحان، عبور از يك مرحله و مواجه شدن با يك بار سنگين است. امتحان، يك گردنه در يك مسير است. يا شما از اين گردنه

عبور خواهيد كرد، يا پشت گردنه خواهيد ماند؛ از اين دو حال، خارج نيست. مصايب دنيا، در حكم بارهاي سنگيني است كه بر دوش شما قرار مي گيرد. يا اين بار را بلند خواهيد كرد - اين بار، كمر شما را نخواهد شكست - يا زير اين بار، درمي مانيد و عاجز مي شويد. از اين دو حال، خارج نيست. خداي متعال، امتحانها را بر سر راه افراد و ملتها قرار مي دهد، تا اين ملتها اين بارها را بردارند، از اين گردنه ها عبور كنند و به اين وسيله، به مقامات عالي برسند و در جايگاه شايسته و مناسب خود قرار بگيرند. به حوادث، با اين ديد نگاه كنيد. وقتي حادثه ي زلزله براي كشور و ملتي پيش مي آيد، اين ملت با اين حادثه چگونه برخورد خواهد كرد؟ يا همه ي آحاد ملت، از اين گردنه ي سخت عبور مي كنند و اين داروي تلخ را مي نوشند، يا پشت اين گردنه مي مانند. اين، سرنوشت ساز است. اگر از اين گردنه، بسلامتي عبور كرديد، برنده هستيد و به سرمنزل خواهيد رسيد. اگر شما كه مصيبت زده ي حادثه هستيد، توانستيد صبر كنيد؛ دل را به خدا متوجه نماييد؛ از خدا پاداش بخواهيد؛ با ذكر و ياد الهي، مصيبت را بر جان و قلب خود گوارا كنيد؛ شما كه خانه و كاشانه تان، در اين حادثه ويران شده است، اگر توانستيد همت كنيد، تا با عزت و كرامت، اين خانه را دوباره بسازيد؛ زندگي را به راه بيندازيد؛ از اين حادثه، درس عبرت بگيريد؛ به قدر لازم، محكم كاري بكنيد؛ از اين گردنه، بسلامت عبور كرده ايد. اگر شما ملت - كه اين حادثه در ميانتان اتفاق افتاده است - توانستيد

تعاون و همكاري كنيد، مهرباني و دلسوزي كنيد، از مال و نيروي بازويتان استفاده كنيد، با نظم و انضباط و سرعت و چابكي و فداكاري، به ياري همنوعانتان بشتابيد و مصيبت را بر مصيبت زدگان هموار كنيد، از اين گردنه بسلامتي عبور كرده ايد. اگر اين حادثه موجب بشود كه از آن درس بگيريم، خودمان را مجهز كنيم، روشهاي مقابله ي با حوادث طبيعي را ياد بگيريم و به كار ببنديم؛ از اين گردنه بسلامتي عبور كرده ايم، از آن درس گرفته ايم و سود برده ايم. اما اگر خداي نكرده، حادثه يي مثل زلزله، موجب بشود كه ما مأيوس بشويم، از كار وامانده بشويم، به ياري همنوعانمان نرويم، از حادثه درس نگيريم، چشم به كمك ديگران بدوزيم، بنشينيم تا ديگران براي ما كار بكنند - چه ديگراني از ميهن خودمان، چه ديگراني از ساير نقاط عالم - اگر اين حادثه، به ما و به مصيبت زده، تنبلي و بددلي و عدم تحرك لازم ببخشد، از اين حادثه ضرر كرده ايم و اين حادثه به ضرر ما تمام شده است. بعضي از ملتها، از حوادث تلخ، نردباني براي صعود و عروج مي سازند. بعضي از ملتها، در حوادث شيرين هم، گاه لغزش پيدا مي كنند و سقوط مي كنند. اينها همه درس است. اين درسي است كه اسلام به ما مي دهد. ملت ما نشان داد كه در مقابل حادثه، ذليل نشده است حوادثي هم كه به وسيله ي انسانها تحميل مي شود، همين طور است. اگر ملت ما، در مقابل حادثه يي مثل حادثه ي هفتم تير، يا حادثه ي فاجعه آميز مكه، دل خود را از دست مي دادند، خود را مي باختند، مأيوس و پشيمان و مرعوب مي شدند، يقيناً باخته بودند و آن حادثه،

سم مهلك مي شد. اما وقتي ملتي، در مقابل حادثه ي هفتم تير، از خود جرأت و آگاهي و شجاعت نشان داد؛ زبان گوياي او، دشمن را رسوا كرد؛ بازوي تواناي او، دشمن را به زانو درآورد؛ استحكام پايه ي نظام را بيشتر كرد و انسجام در ميان ملت پيش آمد، اين ملت برنده است. و ملت ما، در همه ي اين حوادث نشان داده كه از آن نوعي است كه خدا اراده كرده و خواسته است. آفرين بر اين ملت! در آن حوادث تلخ - در حادثه ي جنگ، در حادثه ي هفتم تير، در حادثه مكه و جمعه ي خونين - و در حوادث گوناگون ديگر، ملت ما نشان داد كه در مقابل حادثه، ذليل نشده است؛ بلكه بر حادثه سوار شد، از حادثه به عنوان يك درس استفاده كرد، دشمنش را شناخت و فهميد كه استكبار جهاني و نفاق خبيث، تا كجا با اسلام و قرآن و حاكميت اسلامي، معارض و مخالف است. ملت ما، در حوادث گوناگونِ اين يازده سال، بدون استثنا ايستادگي و مردانگي كرد، آگاهي نشان داد و حادثه را به سود خود تغيير داد. اين حادثه ي زلزله هم، همين طور است. الان مردم ما نشان مي دهند و ثابت مي كنند كه اين حادثه، نمي تواند آنها را خاضع و ذليل كند؛ آنها حادثه را ذليل كرده اند. درست است كه در اين حادثه، داغهاي زيادي بر دل ما نشست؛ درست است كه عزيزاني از دست رفتند و خانواده هاي بي شماري داغدار شدند؛ اما حركت ملت ايران، حضور قوي و قاطع نيروهاي ملت در صفوف همكاري و كمك به مصيبت زدگان، براي ملتهاي ديگر يك درس است و نشان دهنده ي عظمت

ملت ما مي باشد. همان نيروهايي كه در ميدان جنگ بسيج مي شدند - همان خانواده ها، همان جوانان، همان مردان و زنان - امروز هم بسيج شده اند. امروز هم در اين سطح وسيع زلزله و منطقه ي آسيب ديده، اينها هستند كه به ياري همنوعانشان شتافته اند. من از يكايك آحاد ملتمان تشكر مي كنم. از يكايك كساني كه در اين حادثه، به ياري مصيبت زدگان شتافتند، عميقاً و صميمانه سپاسگزاري مي كنم. دشمنان در دل، به عظمت شما اعتراف دارند البته اين حادثه، آن قدر بزرگ بود كه دنيا را به خود متوجه كرد. امروز، موج عظيمي از عواطف انساني در سراسر دنيا، در ميان آحاد مردم، انجمنهاي انساني و سازمانهاي مردمي، به وجود آمده است. مردم كشورهاي مسلمان در آسيا و ساير نقاط، به صورت خودجوش احساس مسؤوليت كردند، تا در اين حادثه، به ياري برادران مسلمان عزيزشان بشتابند. دولتهاي بسياري - چه اروپايي و چه آسيايي - در اين حادثه به كمك ملت ايران شتافتند و احساس عظمتي را كه از ملت ايران، در دلهاي مردم و دولتها و دولتمردان وجود دارد، مجسم كردند. شما ملت ايران در اين يازده سال، از خودتان احترام زيادي در دلهاي همه ي مردم دنيا به وجود آورديد. ملتي با اين عظمت، با اين شجاعت و با اين استقلال زندگي بكند، شوخي نيست. واللَّه كه دشمنان شما هم در دل، به عظمت شما اعتراف دارند. وقتي اين ملت بزرگ و شجاع و قهرمان، با حادثه ي تلخ بزرگي، اين طور روبه رو مي شود، دنيا تكان مي خورد و دولتها و ملتها، در صحنه ي مددكاري حاضر مي شوند، كه ما از همه ي آنها تشكر مي كنيم. البته كمكهايي كه از اطراف دنيا به ملت ايران

مي شود، در مقابل آن چيزي كه خود ملت و دولت ما انجام داده اند و خواهند داد، جزء كوچكي است. خود شما هستيد كه بايد اين ويراني را به آباداني تبديل كنيد. خود شما هستيد كه بايد زندگي را بار ديگر به شكل پُرتپش تري، در اين مناطق به وجود بياوريد و به زخمهاي مصيبت ديدگان، مرهم بگذاريد. كمكهاي انساني ديگران هم، در حقيقت حركت رمزي و يك اظهار ارادت به ملت ايران است. اميدواريم كه خداوند متعال، اين ملت بزرگ را در مقابل اين حوادث، آبديده تر از گذشته بكند. شما ملت عزيز، در حوادث يازده ساله، حقيقتاً آبديده شديد. لذا در همين حادثه، چگونگي حضور نيروهاي ما، اين سازماندهي منظم، اين حركت سريع، اين امداد و تعاون - كه باز هم بايد ادامه پيدا بكند - براي بينندگان خارجي، اعجاب آور است. كمك به مناطق زلزله زده، نبايد قطع بشود. البته نوع كمك، متفاوت است. در روزهاي اول، نجات جانها، پُركردن شكمها و رفع حوايج ضروري مطرح است. هرچه مي گذرد، حوايج و نيازهاي آن مردم، شكلهاي ديگر و متنوعتر و انسانيتر و پيچيده تري مي گيرد و دولت و ملت بايد به اين كمكها ادامه بدهند. من از دولت محترم جمهوري اسلامي، به خاطر سرعت عملش در اين حادثه، از هلال احمر جمهوري اسلامي، از نيروهاي مسلح، از دستگاههاي مختلف - كه خوب حركت كردند و به وقت، خودشان را خوب رساندند - و از آحاد مردم بايد صميمانه تشكر كنم. حقيقتاً آنچه كه امروز مشاهده مي شود، يادآور حضور عظيم و بسيج عمومي مردم در روزهاي جنگ تحميلي است. پرچمي كه شما به اهتزاز درآورديد، دنيا را بيدار كرده است اين

انقلاب، چون با نام خداست، هميشه با شيطانها مواجه است. چون معتقد به طرفداري از مستضعفان و مظلومان است، هميشه با قلدران و زورگويان و مستكبران، دست به گريبان است. چون براي ارزشهاي انساني حركت مي كنيد، هميشه كساني كه با ارزشهاي انساني مخالفند، از شما ناراضيند. بايد شما آبديده باشيد. بايد شما روحاً و قلباً مجهز باشيد. اين ملت، پرچم عظيمي را در دست دارد. اين پرچمي كه شما به اهتزاز درآورديد، دنيا را بيدار كرده است. ببينيد امروز در فلسطين، چه خبر است. ببينيد در شمال آفريقا، چه خبر است. ببينيد چگونه اسلام در جوامع اسلامي، حق خود را باز مي يابد و به دست مي آورد. اين كارها را شما كرديد. در مقابل فرهنگ كفر و استكبار، مسلمين را ضعيف بار آورده بودند كه احساس ضعف مي كردند. در جاهايي كه امروز ميليونها مسلمان توانسته اند سهم و حقي در حكومتها به دست بياورند، تا قبل از انقلاب اسلامي، كسي جرأت نمي كرد دم از اسلام بزند. در اين كشورهاي اسلامي كه امروز ائمه ي جمعه و جماعاتشان، تشكيلات به وجود مي آورند و مسجدها رونق پيدا مي كنند و كانون تحرك مي شوند، تا ديروز مسجدها متعلق به يك مشت پيرمرد از كار افتاده بود. امروز آن مسجدها، جاي جوانان و كانون جنبشهاست. اين را شما كرديد. اين را حركت شما و قائد عظيم الشأنتان - آن مرد الهي - بود كه انجام داد. براي همين است كه دشمنان اسلام، از شما عصبانيند. «ولن ترضي عنك اليهود و لاالنّصاري حتّي تتّبع ملّتهم»(3). تا از اسلام دست برنداريد، دشمنان اسلام با شما مخالفند. منتها نكته يي كه در اين جاست، اين است كه دشمن مي خواهد بگويد اگر

من با كسي مخالف بودم، او بايد از بين برود! اين را به ملتهاي ضعيف باورانده بودند. حالا عكسش ثابت مي شود و معلوم مي گردد كه هر كس با اسلام مخالف است، بايد برود. اسلام جاي خود را در عالم باز كرده است و بازتر هم خواهد كرد. قبل از انقلابِ شما، در بعضي از كشورهايي كه امروز مردم آن، پرچم اسلام را بلند كرده اند، در ملأ عام كسي جرأت نمي كرد بگويد من مسلمانم، يا اعمال مسلماني را بجا بياورد و نماز بخواند؛ اما امروز صداي تكبيرشان، فضاي آن كشورها را انباشته است. اسلام از نو بيدار شده و در وسط صحنه بپاخاسته است استكبار، چه بخواهد و چه نخواهد؛ امريكا، چه بخواهد و چه نخواهد؛ صهيونيسم، چه بخواهد و چه نخواهد، اسلام از نو بيدار شده و اين قهرمان عظيم قرنها، دوباره در وسط صحنه بپاخاسته است. هيچ كاري هم از دست دشمنان اسلام ساخته نيست. اكثرِ كاري كه مي توانند بكنند، اين است كه از حقد و بغضشان، مسلمانان را در حريم امن الهي، به خاك و خون بكشند. بيشتر از اين، چه كار مي توانند بكنند؟ حداكثر كاري كه مي توانند بكنند، اين است كه ملتي را كه امروز عاشقترين ملتهاي مسلمان به ياد و نام خداست، از زيارت خانه ي خدا مصدود و ممنوع كنند؛ كمااين كه كردند. بله، دلهاي ما به خاطر محروميت از زيارت خانه ي خدا، پُر است. قلبهاي ما شكسته و بغض، گلوي ما را گرفته است. اما همين عمل دشمنان اسلام و ايادي و مزدورانشان، باز به عظمت اسلام خواهد انجاميد و مظلوميت ملت ايران، آشكارتر خواهد شد و همين مظلوميت است كه

حقانيت ما را ثابت مي كند. جاي ايرانيان، در خانه ي خدا و در ايام حج خالي است؛ اما ياد آنها در مناسك حج، غايب نيست. آنهايي كه چند سال قبل، شعار «اللَّه اكبر» و برائت از مشركان و وحدت امت اسلامي را از شما ياد گرفتند، امروز همان شعارها را تكرار مي كنند. اين، نقش ملت ايران است. اين ملت بايد روزبه روز، خودش و روحيه و قلب و اراده اش را قويتر بكند. اين حوادث زلزله و امثال آن، مي تواند وسيله ي تقويت اراده ي شما ملت بزرگ باشد. من يك بار ديگر، به مصيبت ديدگان اين حادثه ي عظيم زلزله، تسليت عرض مي كنم و از آنها مي خواهم كه صبر كنند، به خدا توكل كنند و پاي خدا حساب نمايند. اگر صبر كردند، خدا به آنها پاداش و اجر بزرگ خواهد داد. شما مردم هم اين كمكها را به شكل اَتَم و اكمل ادامه بدهيد و دولت جمهوري اسلامي، همچنان كه بحمداللَّه تا امروز، در برنامه ريزي و امداد و سرعت عمل و سازماندهي، به شكل عالي عمل كرده است، بعد از اين هم ان شاءاللَّه به همين ترتيب عمل كند. مواظب باشيد، شيطانهايي در اين بين، در مناطق آسيب ديده وجود نداشته باشند كه به انحاي مختلف شيطنت كنند و در ميان مردم، با رهزني و دزدي و ايذا و شماتت و تضعيف روحيه و امثال اينها، انواع مختلف خباثتِ خودشان را نشان بدهند. قوّه ي محترم قضاييه آماده باشد، كساني را كه ممكن است در اين مناطق، از مصيبت ديگران، براي خود طرفي ببندند، مجازات و تأديب كند و نگذارد دست به چنين اقداماتي بزنند. من از همه ي شما برادران و خواهراني كه در اين جا تشريف داريد؛

بازماندگان شهداي عالي قدر هفتم تير، بازماندگان شهدا و اسرا و مفقودان و جانبازان شهرهاي مختلف، برادراني كه براي بزرگداشت ياد شهداي مكه و جمعه ي خونين گرد هم آمده ايد، برادران سازمان تبليغات، برادران مسجد ابي ذر، برادران عزيز قوّه ي قضاييه و بقيه ي جمعيتها و گروهها، تشكر مي كنم. اميدوارم كه خداي متعال، همه ي شما را مشمول رحمت و تفضل و توفيقات خود قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 94 2) اعراف: 94 3) بقره: 120

سخنرانى در بازديد از مناطق زلزله زده ى شمال كشور و در جمع مردم شهر منجيل

سخنراني در بازديد از مناطق زلزله زده ي شمال كشور و در جمع مردم شهر منجيل بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ولنبلونّكم بشي ء من الخوف والجوع و نقص من الاموال والانفس والثّمرات و بشّرالصّابرين. الّذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انّا للَّه و انّا اليه راجعون(1) صبر در مقابل حوادث تلخ، اجر بزرگي دارد يك بار ديگر از اعماق دل، به شما برادران و خواهران عزيز، همچنين به همه ي مردم گيلان و زنجان، تسليت عرض مي كنم. حقيقتاً حادثه ي تلخ و پُرخسارتي بود؛ خيلي از عزيزان را از ما گرفت و خيلي از خاندانهاي اين مناطق را داغدار كرد. البته خداي متعال، براي كساني كه در مقابل همه ي حوادث تلخ زندگي صبر كنند، بي تابي نشان ندهند و ناشكري نكنند، اجر بزرگي را آماده كرده است؛ اين را مطمئن باشيد. مادران، پدران، برادران، خواهران و كساني كه عزيزاني را از دست داده اند، بدانند كه خداي متعال در مقابل اين مصيبت و اين سوز غم، براي آنها اجر بزرگي را در نظر گرفته است. البته شرطش همين است كه صبر كنيد و ناشكري نكنيد. بالاخره حادثه ي تلخ مرگ نزديكان، هميشه هست و براي همه وجود دارد. وقتي اين حوادث، متراكم

مي شود و با هم اتفاق مي افتد، تلختر مي شود. در اين صورت، اجرالهي و معنوي آن هم بيشتر است. در سازندگي همت كنيد و نقش اول را به عهده بگيريد اما آن مطلبي كه من به شما مردم عزيز منجيل و همچنين همه ي مردم گيلان و زنجان، شهري و روستايي، مي خواهم عرض بكنم، اين است كه اگر شما همت كنيد و با اين مجاهدتي كه امروز اعضاي دولت و مردم ايران، براي امداد به شما عزيزان شروع كرده اند، همكاري كنيد و غبار مصيبت را از خودتان بتكانيد و وارد ميدان بشويد و بر مصيبتها و دردها فايق بياييد، خداي متعال در مقابل اين بلا و مصيبت، نعمت و اجر دنيوي هم به شما خواهد داد. بايستي نه فقط خرابيها ترميم بشود، بلكه بايد گيلان، اين شهر منجيل، آن رودبار، آن روستاها و شهرها و بخشها، همه بهتر از اول ان شاءاللَّه ساخته بشود. استبعاد نكنيد، اين خواهد شد. امروز بحمداللَّه دستگاه دولت، خودش را خدمتگزار شما به حساب مي آورد و هست. واقعاً دولت و مسؤولان، افتخارشان اين است كه به شما عزيزان و برادران و خواهران خدمت كنند. امكانات را هم از هرجا كه كم بگذارند، مطمئناً براي مناطق زلزله زده، امكانات لازم را فراهم خواهند كرد. منتها شما، مخصوصاً مردان و جوانان، بلكه همه ي قشرها، بايد در اين سازندگي همت كنيد و نقش اول را به عهده بگيريد. شما بايد اولين بيل را براي سازندگي به دست بگيريد. همه ي مناطق زلزله زده و سيل زده يي كه من سالهاي قبل ديدم و به قصد امداد، به آن جا رفتم و امداد كردم و مثل همين قضاياي شما را در آن جا به چشم

خودم ديدم، اين طور بوده است كه هرجا مردم همت كردند و كمكها را جذب نمودند تا خودشان زندگيشان را بسازند، وضع مردم از اول هم بهتر شد. اما اگر خداي نكرده، مردم بنشينند كه ديگران بيايند كمك كنند و كارها را راه بيندازند - كه شماها اين طور نيستيد و من مي دانم كه مردم گيلان و زنجان، اهل كار و همت و تلاشند - بدانيد كه آن مردم، عقب خواهند ماند. براي آن طور مردمي، زلزله واقعاً بلاست. براي مردمي كه به حركت در بيايند و تلاش كنند و سينه سپر نمايند و با مصيبت و بلا دست و پنجه نرم كنند، اين بلا برمي گردد و نعمت مي شود. ان شاءاللَّه شما همين طور باشيد. مسأله ي مسكن، مهمتر از همه ي مسايل البته مسأله ي مسكن را همه گفته اند. آقايان مسؤولان محترم، رئيس جمهور محترم، آحاد مردم، همه روي مسأله ي مسكن تكيه مي كنند. واقعش هم اين است كه مسأله ي مسكن، از همه ي مسايل مهمتر است. البته فعلاً بايد به فكر مسكن موقت بود كه مردم بتوانند در زمستاني كه در پيش است، سرپناهي داشته باشند، تا ان شاءاللَّه با ترتيب و نظم درستي، مسكن دايمي بعداً فراهم بشود. من به شما عرض كنم كه برادران و خواهران! اين مسكن موقت را هم دولت بايد كمك كند، تا مردم خودشان بسازند. بايد مصالح و پول و امكانات و نقشه بدهند، تا شما بتوانيد در محلي كه بوده ايد، يك اتاق براي خودتان بسازيد. اين، با همت و مردانگي و قدرت و اتكا به نفس و عزت شما مناسبتر است. اين كار بايد ان شاءاللَّه انجام بگيرد. خداوند هم به شما صبر و قوّت خواهد داد. اين روزهاي

تلخ، خواهد گذشت. ان شاءاللَّه روزهاي شيرين و مطلوب كه دلهاي شما از شادي پُر بشود، به دنبال خواهد رسيد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند هرچه زودتر، آن چنان روزها و وضعيتي را براي شما مردم عزيز داغديده و مصيبت ديده نزديك كند. خداوند ان شاءاللَّه به شماها صبر و قوّت بدهد. خداوند ان شاءاللَّه اميد را در دلهاي شما بيش از پيش بكند. خداوند ان شاءاللَّه آن قوّت را به شما عطا كند كه خودتان در صف مقدّم سازندگي قرار بگيريد. من خواستم عرضِ سلامي خدمت شما بكنم. از جناب حجةالاسلام والمسلمين آقاي احسانبخش و همچنين جناب آقاي تابش خواهش مي كنم كه سلام من را به همه ي مردم عزيز گيلان، مخصوصاً زلزله زدگان برسانند. همچنين حضرت آقاي موسوي، امام جمعه ي محترم زنجان، و جناب آقاي باريك بين، امام جمعه ي محترم قزوين، و استاندار محترم استان زنجان، سلام من را به مردم مصيبت ديده و داغديده ي زنجان هم برسانند. ما هم با شما همدرديم و من شما را دايماً دعا مي كنم و غير از دعا هم ان شاءاللَّه هر كاري بتوانيم، براي شما مي كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 160; 160;

-------------------------------------------------------------------------------- 160; 1) بقره: 155 و 156 160;

سخنرانى در جمع مردم روستاى نيارك، به هنگام بازديد از مناطق زلزله زده ى شمال كشور

سخنراني در جمع مردم روستاي نيارك، به هنگام بازديد از مناطق زلزله زده ي شمال كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم افراد بشر، با حوادث طبيعي امتحان مي شوند اين حادثه ي زلزله را كه امتحان الهي و حادثه ي مصيبت بار و تلخي بود و عزيزاني را از ما گرفت، به شما برادران و خواهران عزيز اهل نيارك و ديگر مناطق استان گيلان، تسليت عرض مي كنم. فقط چند جمله درباه ي اين زلزله عرض كنم؛ چون شما در آفتاب نشسته ايد و هوا گرم است و قصد

ما هم فقط سلام و احوالپرسي از شما برادران و خواهران بود و بس. آن چند جمله اين است كه خداي متعال، افراد بشر را با حوادث طبيعي امتحان مي كند. درحقيقت، همه ي اين حوادث طبيعي، امتحان خداست و مسلمان صحيح و سالم، آن كسي است كه وقتي حادثه به وجود آمد، با تلاش و نيرو و فعاليت، آن حادثه را جبران كند. هر كسي در حادثه ي زلزله زحمت بكشد و تلاش كند تا حادثه را جبران نمايد، او از عهده ي امتحان برآمده؛ و هر كسي كه در مقابل اين حوادث تلخ و خسارتبار، دست روي دست بگذارد و تلاش نكند، او در امتحان مردود شده است. بحمداللَّه ملت سخاوتمند و بزرگوار ما، در اين قضيه ي مهم، با زلزله زدگان همدردي كردند. خدا را شكر مي كنيم كه ملت ايران از اين امتحان سربلند بيرون آمد. ما بايد همت كنيم و كشور را به طور كامل بسازيم البته كارها تمام نشده است. وقايع بعد از زلزله، تازه شروع شده است. خانه سازي، جبران خسارات و ضايعات و تشكيل خانمانها، كارهايي است كه ان شاءاللَّه بايد انجام بگيرد. دولت هم با كمال احساس مسؤوليت مشغول است. مسؤولان دولتي، پيشاپيش حركت و تلاش مي كنند و دلسوزي خودشان را نسبت به اين ملت ثابت مي نماييد. چه نعمت بزرگي است كه مسؤولان نسبت به ملت، دلسوز و علاقه مندند. بحمداللَّه امروز اين گونه است. مردم هم از سرتاسر كشور تلاش كردند. شنيدم كه جمعي از مردم خيّر و علماي اصفهان به اين جا تشريف آورده اند و مشغول خدمت شده اند. شما هم كه در اين روستا هستيد، همكاري و تلاش كنيد، تا ان شاءاللَّه ضايعات جبران بشود. ما بايد

به اتكاي لطف الهي و حمايت خداوند، با كمك مردم ايران همت كنيم و اين كشور را به طور كامل بسازيم؛ نه آن طوري كه در طول سالهاي گذشته بوده است. اين، وظيفه ي همه است؛ هم وظيفه ي مردم، هم وظيفه ي مسؤولان. اين جاده هاي خراب را درست كنيم، اين ارتباطات ناقص را تأمين كنيم. اين مشكلاتي را كه در زندگي مردم هست، برطرف نماييم. شايد اين زلزله هم وسيله يي باشد، تا ان شاءاللَّه همتها و نيروها بسيج بشوند و اوضاع مردم حتّي بهتر از قبل از زلزله بشود. خداوند ان شاءاللَّه شماها را تأييد فرمايد، خير و بركت عطا كند و جبران خسارتهاي زلزله را در حق شما بنمايد. بحمداللَّه ضايعات انساني در اين جا كم بوده؛ اما در بعضي جاها خيلي زياد بوده است. اميدواريم كه خداوند درگذشتگان را با اوليا و صلحا محشور كند و بازماندگانشان را ان شاءاللَّه صبر و اجر عطا فرمايد و شماها را حفظ نمايد و مورد لطف و امداد خودش قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران، به مناسبت عيد سعيد غدير

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران، به مناسبت عيد سعيد غدير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عيد غدير، يكي از عظيمترين اعياد اسلامي متقابلاً اين عيد سعيد را به همه ي ملت عظيم الشأن ايران و به ساير مسلمين در سرتاسر عالم و به شما برادران و خواهران، صميمانه تبريك عرض مي كنم. امسال، به خاطر آغاز پانزدهمين قرن اعلام ولايت در غديرخم، خصوصيتي دارد. بزرگداشت عيد مبارك غدير در تمام سالهاي بعد از انقلاب، معناي روشنتر و مفهوم زيباتر و شيرينتري را براي ملت ما داشته است و دارد. عيد غدير، حقيقتاً يكي از عظيمترين اعياد اسلامي

است و بنا بر بعضي از روايات، بزرگتر از اعياد ديگر است و در اين باب كه فضيلت عيدغدير نسبت به ديگر اعياد، چه قدر افزونتر است، روايات معتبري هم داريم. علت اهميت عيدغدير، مسأله ي ولايت است. در اين ماه - ذي حجةالحرام - هم عيدغدير را داريم و هم روز مباهله را كه آن هم اشاره ي روشني به مسأله ي ولايت است. به خاطر اين دو خاطره - كه هر دو مربوط به ولايت است - بعضي از بزرگان، اين ماه را «شهرالولاية» و افضل ماهها دانسته اند. وقتي براي يك ملت، قضيه ي ولايت و حكومت حل شود، آن هم به شكلي كه در غديرخم حل شد، حقيقتاً آن روز براي آن ملت، عيد است. چون اگر ما بگوييم كه مهمترين و حساسترين مسأله ي هر ملتي، همين مسأله ي حكومت و ولايت و مديريت و حاكميتِ والاي بر آن جامعه است، اين تعيين كننده ترين مسأله براي آن ملت است. ملتها هركدام به نحوي، اين قضيه را حل كرده اند؛ ولي غالباً نارسا و ناتمام و حتّي زيانبخش. پس، اگر ملتي توانسته باشد اين مسأله ي اساسي را به نحوي حل كند كه در آن، همه چيز آن ملت - كرامت او، معنويت او، توجه او به خدا، حفظ سعادت دنيايي او و بقيه ي چيزهايي كه براي يك ملت مهم است - رعايت شده باشد، واقعاً آن روز و آن لحظه، براي آن ملت عيد است. در اسلام، اين قضيه اتفاق افتاد. روز عيد غدير، ولايت اسلامي - يعني رشحه و پرتوي از ولايت خدا در ميان مردم - تجسم پيدا كرد و اين چنين بود كه دين كامل شد. بدون تعيين و

تبيين اين مسأله، دين واقعاً ناقص مي ماند و به همين خاطر بود كه نعمت اسلام بر مردم تمام شد. مسأله ي ولايت در اسلام، اين طور مسأله يي است. سرپرستي جامعه، متعلق به خداي متعال ولايت، يعني حاكميت و سرپرستي در جامعه ي اسلامي، طبيعتاً چيزي جدا از ولايت و سرپرستي و حكومت در جوامع ديگر است. در اسلام، سرپرستي جامعه، متعلق به خداي متعال است. هيچ انساني اين حق را ندارد كه اداره ي امور انسانهاي ديگر را به عهده بگيرد. اين حق، مخصوص خداي متعال است كه خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالك امور انسانها، بلكه مالك امور همه ي ذرات عالم وجود است. خود اين احساس در جامعه ي اسلامي، چيز كم نظيري است. هيچ قدرتي، هيچ شمشير برايي، هيچ ثروتي، حتّي هيچ قدرت علم و تدبيري، به كسي اين حق را نمي دهد كه مالك و تصميم گيرنده درباره ي سرنوشت انسانهاي ديگر باشد. اينها ارزش هستند. حق توليت امور و زمامداري مردم را به كسي اعطا نمي كند. اين حق، متعلق به خداست. خداي متعال، اين ولايت و حاكميت را از مجاري خاصي اعمال مي كند. يعني آن وقتي هم كه حاكم اسلامي و وليّ امور مسلمين، چه بر اساس تعيين شخص - آن چنان كه طبق عقيده ي ما، در مورد اميرالمؤمنين و ائمه(عليهم السّلام) تحقق پيدا كرد - و چه بر اساس معيارها و ضوابط انتخاب شد، وقتي اين اختيار به او داده مي شود كه امور مردم را اداره بكند، باز اين ولايت، ولايت خداست؛ اين حق، حق خداست و اين قدرت و سلطان الهي است كه بر مردم اعمال مي شود. آن انسان - هركه و هرچه باشد - منهاي ولايت الهي و

قدرت پروردگار، هيچ گونه حقي نسبت به انسانها و مردمِ ديگر ندارد. خود اين، يك نكته ي بسيار مهم و تعيين كننده در سرنوشت جامعه ي اسلامي است. عهده دار ولايت، بايد پرتويي از ولايت الهي را در جامعه تحقق ببخشد و اما آن كسي كه اين ولايت را ازطرف خداوند عهده دار مي شود، بايد نمونه ي ضعيف و پرتو و سايه يي از آن ولايت الهي را تحقق ببخشد و نشان بدهد، يا بگوييم در او باشد. خصوصيات ولايت الهي، قدرت و حكمت و عدالت و رحمت و امثال اينهاست. آن شخص يا آن دستگاهي كه اداره ي امور مردم را به عهده مي گيرد، بايد مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حكمت الهي باشد. اين خصوصيت، فارق بين جامعه ي اسلامي و همه ي جوامع ديگري است كه به شكلهاي ديگر اداره مي شوند. جهالتها، شهوات نفساني، هوي و هوس و سلايق شخصيِ متكيِ به نفع و سود شخصي يا گروهي، اين حق را ندارند كه زندگي و مسير امور مردم را دستخوش خود قرار بدهند. لذا در جامعه و نظام اسلامي، عدالت و علم و دين و رحمت بايد حاكم باشد؛ خودخواهي نبايد حاكم بشود، هوي و هوس - از هر كس و در رفتار و گفتار هر شخص و شخصيتي - نبايد حكومت كند. سرّ عصمت امام در شكل غايي و اصلي و مطلوب در اسلام هم همين است كه هيچ گونه امكان تخطي و تخلفي وجود نداشته باشد. آن جايي هم كه عصمت وجود ندارد و ميسر نيست، دين و تقوا و عدالت بايد بر مردم حكومت كند كه نمونه يي از ولايت الهي محسوب مي شود. پس، روز عيد غدير، روز ولايت و روز تعيين كننده يي

در سرنوشت جامعه ي اسلامي است. مسأله ي ولايت و حكومت در اسلام، مسأله يي اساسي و مهم اهميتي كه به اين روز داده اند، چه خود نبيّ اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) كه بنا به وحي الهي، يك موقعيت استثنايي و روزگرم و جايگاه سختي را انتخاب كرد، تا اهميت قضيه را نشان بدهد، و چه روايات ما و ائمه ي اطهار(عليهم السّلام) كه به اين روز، اين قدر اهميت دادند، به خاطر اين است كه مسأله ي ولايت و حكومت در اسلام، مسأله ي اساسي و مهم است. اگر اسلام - كه دين خداست و مي خواهد زندگي مردم را بر اساس ارزشهاي الهي اداره بكند - در امر حكومت، دچار يك وضعيت دنيايي شد؛ دچار همان چيزي شد كه جوامع ديگر به آن مبتلا هستند، مصالحِ مترتب بر نظام اسلامي، بكلي از آن سلب خواهد شد. در دستگاه اداره كننده و مديريت و حاكميت، بايد يك نظام معنوي و الهي باشد. اين كه علماي اسلام و ملت انقلابي ما و دلسوزان جامعه، اين قدر روي مسأله ي ولايت فقيه عادل تكيه مي كنند و امام بزرگوار ما(رضوان اللَّه تعالي عليه)، آن را آن قدر مهم مي شمردند، به خاطر همين بود كه اگر اين مسأله ي معنوي را از جامعه ي اسلاميمان سلب بكنيم - همچنان كه آن كساني كه دلسپرده به روشهاي غربي بودند و ارزشهاي غربي براي آنها اصل بود، در باب حكومت در جامعه ي اسلامي، مي خواستند در سالهاي اول، به همان شيوه هاي غربي عمل بكنند - و اگر ما اين اشتباه را مي كرديم و بكنيم كه در مسأله ي حكومت و مديريت جامعه، ملاك و معيار اسلامي را فراموش بكنيم و به سمت همان فرمهاي رايج دنيايي برويم، معناي جامعه ي اسلامي ما از بين خواهد رفت. اين

نقطه، تعيين كننده است. شايد اين حديث را ماها بارها گفته ايم و شنيده ايم و نقل كرده ايم كه «لاعذّبنّ كلّ رعيّة في الاسلام اطاعت اماما جائرا ليس من اللَّه عزّ و جل و ان كانت الرّعيّة في اعمالها برّة تقيّة ولاعفونّ عن كلّ رعيّة في الاسلام اطاعت اماما هاديا من اللَّه عزّ و جل و ان كانت الرّعيّة في اعمالها ظالمة مسيئة»(1). حاصل، اين كه اگر دستگاه مديريت جامعه، صالح و سالم باشد، خطاهاي متن جامعه، قابل اغماض است و در مسير جامعه، مشكلي به وجود نخواهد آورد. اما اگر مديريت و رأس جامعه، از صلاح و سلامت و عدل و تقوا و ورع و استقامت دور باشد، ولو در ميان مردم صلاح هم وجود داشته باشد، آن صلاح بدنه ي مردم، نمي تواند اين جامعه را به سرمنزل مطلوب هدايت كند. يعني تأثير رأس قله و هرم و مجموعه ي مديريت و دستگاه اداره كننده در يك جامعه، اين قدر فوق العاده است. اين است كه ما روي مسأله ي غدير، اين قدر تكيه مي كنيم. گرفتاري عمده ي ملتها، ناشي از مديران جامعه است مسأله ي غدير، يعني گزينش علم و تقوا و جهاد و ورع و فداكاري در راه خدا و سبقت در ايمان و اسلام و تكيه روي اينها در تشخيص و تعيين مديريت جامعه. اين قضيه، يك قضيه ي ارزشي است. به اين معنا، غدير نه براي شيعيان، بلكه براي همه ي مسلمانان، آموزنده و حاوي درس است و مي تواند مورد تجليل و تكريم قرار بگيرد كه حالا نمي خواهيم در اين زمينه ها، وارد بحثهاي فرقه يي و طايفه يي بشويم و نبايد بشويم. عيد غدير، حقيقتاً براي مردم عيد است؛ چون به يادآورنده ي يك امر حساس و مهم است. امروز

گرفتاريهاي عمده ي ملتها در دنيا، گرفتاري ناشي از مديران و دستهاي گرداننده ي جامعه است. آنها فاسدند كه فساد در ملتها، ريشه ي همه ي ارزشها و اصالتها را مي كند و از بين مي برد. آنها فاسدند كه ملتها، ذليل و برده و نوكرصفت بار مي آيند. آنها فاسدند كه قدرتهاي شيطاني، بر ملتهايشان تسلط پيدا مي كنند. آنها فاسد و بي بندوبارند كه در متن جوامعشان، ايمان بكلي رخت برمي بندد. امروز، اين بلاي عموميِ جوامع غربي است؛ بلاي بي ايماني و سردرگمي و عدم تكيه ي روحي به يك نقطه ي مطمئن و بقيه ي انواع فسادهايي كه در دنيا هست. چيز خيلي خطرناك و بلاي بزرگي است و همين نقطه، جوامعي را كه به آن دچار هستند، به باد فنا خواهد داد. اين ظواهر، تعيين كننده نيست. اين مهم است كه آحاد يك ملت، بر گرد يك محور ايماني جمع نشده باشند. مجموعه ي دستگاه مديريت كشور بايد علوي باشد البته آقايان و بخصوص مسؤولان، اين نكته را توجه داشته باشند كه اگر ما بر نقش مديريت و سرپرستي در جامعه ي اسلامي تكيه مي كنيم و آن را تعيين كننده معرفي مي نماييم، با يك گزينش، قضيه تمام نمي شود. اين طور نيست كه يك شخص، در رأس برگزيده بشود و شرايط لازم را داشته باشد، بعد ديگر همه چيز به خودي خود، حل خواهد شد. تأثير مديران بالا در سرنوشت جامعه هم تا حدود زيادي از اين جهت است كه مدير برتر و بالاتر، اين قدرت را دارد كه دستها و ايادي چرخاننده ي چرخهاي كشور را سالم انتخاب بكند. يعني سلامت آنها، جزو سلامت دستگاه حكومت است. وقتي اميرالمؤمنين عليّ بن ابي طالب (عليه الصّلاة والسّلام) در رأس حكومت قرار مي گيرد، تمام شاخه هاي

مديريت در جامعه، به طرف صلاح حركت مي كند؛ به طوري كه اگر يك گوشه از مجموعه ي اين دستگاه مديريت، ناسالم و ناپاك و غيرمنطبق با معيارها باشد، براي قطع و قلع و قمع آن، اميرالمؤمنين(ع) جنگِ چندين ماهه را بر خودش هموار مي كند. يعني مجموعه ي دستگاه مديريت كشور، بايد علوي باشد. در جامعه ي اسلامي، ارتباط بين وليّ و مردم، غيرقابل انفكاك است آن دستگاهي كه حكومتش به شكل ولايت است، ارتباط بين وليّ و مردم، غيرقابل انفكاك مي باشد. ولايت، يعني سرپرستي، پيوند، ارتباط، اتصال، به هم پيچيده شدن دوچيز، به هم جوشيدگي و به هم پيوستگي كساني كه با يكديگر ولايت دارند. معنا و شكل و مفهوم ولايت در جامعه و نظام اسلامي، اين است. از اين جهت، در جامعه ي اسلامي، كلمه ي ولايت به حكومت اطلاق مي شود و رابطه ي بين وليّ و مردم، يك رابطه ي ولايتي است و ارتباط و اتصال آنها، غيرقابل انفكاك مي باشد و تمام اجزاي اين جامعه، با يكديگر متصلند و از هم جدا نيستند. قضيه، مثل دستگاههاي سلطنت، دستگاههاي قدرت و كودتاچيهايي كه بر يك جامعه مسلط مي شوند، نيست. در جامعه ي اسلامي، دستگاه مديريت و حاكميت جامعه، همه و همه، متكي به مردم، جزو مردم، همراه با مردم، متصل به مردم - به تمام معناي اتصال - هستند و جدا نيستند. آن جايي كه دستگاههاي حكومت، به راهي مي روند و مصالح مردم، به راه ديگري، به خاطر همين احساس جدايي است. مصالح دستگاه حاكم، يك چيز است؛ مصالح مردم، يك چيز ديگر. مصالح دستگاه حاكم، پيوند با امريكا و قدرتهاي مسلط و استعمارگران و غارتگران منابع نفتي و اين چيزهاست - همچنان كه در دوران رژيم منحوس پهلوي، در كشور ما بود

و امروز در خيلي از كشورهاي ديگر هست - مصالح مردم، يك چيز ديگر است. مصالح مردم در اين است كه آن دستگاه حاكم و آن نوكران و پيوستگان بيگانه را از سر راه كمال خودشان بردارند. مصالح اين دو، بكلي در دوجهت قرار دارد. ليكن در نظام اسلامي، اين طور نيست. در نظام اسلامي، حاكم، وليّ و دوست و سرپرست و برادر و مرتبط و براي مردم است. مسأله ي حكومت و ولايت، در جامعه ي ما تحقق بخشيده شد اين، يكي از افتخارات جمهوري اسلامي است كه توانسته ولايت اسلامي را پياده كند. ما هنوز نتوانسته ايم خيلي از احكام اسلامي را به طور كامل تحقق ببخشيم. يك جامعه، تا به طور كامل اسلامي بشود، زمانِ زيادي لازم است؛ ليكن بحمداللَّه مسأله ي حكومت و ولايت، در جامعه ي اسلامي ما تحقق بخشيده شد. شكل اسلامي، علي رغم طرد و نفي و بغض و عناد قدرتهاي جهاني، در جامعه ي ما پياده شد. دشمنان اسلام، مخالفت هم كردند؛ اما بحمداللَّه روزبه روز در جامعه ي ما، ثابت تر و درخشانتر و ماندگارتر شده است. ما مسؤولان وظيفه داريم كه ولايت الهي و اسلامي را در جامعه ي خودمان، در شكل پرجاذبه ي آن، براي انسانهاي مشتاق و محروم، هرچه بيشتر تحقق ببخشيم. قدم اول اين است كه از راه مردم جدا نشويم و فراموش نكنيم كه همين مردم، پابرهنگان، طبقات ضعيف، اين كساني كه در معيارهاي مادّي جوامع، چيزي به حساب نمي آيند، صاحبان اصلي كشورند و پيروزيهاي اين انقلاب و اين كشور و عزت ايران، به خاطر فداكاريهاي آنان به دست آمده است. فراموش نكنيم كه اين مردم بودند كه اسلام را براي اين كشور الهي و اسلامي خواستند و

اراده كردند و آن را تحقق بخشيدند. از مردم جدا نشويد. اين، افتخار نظام و جامعه ي اسلامي است كه قريب دوازده سال از پيروزي اين انقلاب مي گذرد و با وجود اين همه تبليغات و كارشكنيهاي دشمنان، مردم روزبه روز به آرمانهاي اين انقلاب و اين نظام اسلامي، علاقه مندتر و دلبسته تر شده اند و دشمن حقيقتاً در مقابل خواست و اراده ي اين مردم، عاجز مانده است. دنياي اسلام، به جامعه ي اسلامي ما متوجه است امروز دنياي اسلام، به جامعه ي اسلامي ما متوجه است. هرچه در اين جا اسلام، بهتر و قويتر و واقعيتر پياده بشود، مسلمانان در كشورهاي اسلامي و در سرتاسر عالم، اميدوارتر مي شوند. اين جوانان و گروههاي اسلامي كه با مظلوميت، در فلسطين و در بسياري از كشورهاي اسلامي، با كفر و استكبار و ايادي آنها مبارزه مي كنند، پشتگرمي و دلگرميشان، به جمهوري اسلامي است. ايستادگي اين ملت است كه آنها را شاداب نگهداشته و سختيها را بر آنها هموار كرده است. امروز در دنياي اسلام، حكامي وجود دارند كه براي مسلماناني كه تحت حكومت آنها هستند و براي ملتهاي مظلومشان، از سمّ مهلك خطرناكترند. اين حكومتهايي كه آلت دست استكبار جهاني هستند، براي منافع و اهداف استكبار دل مي سوزانند؛ اما براي ملتها و منافعشان، نه. اين حادثه ي اخيري كه در مني اتفاق افتاد، حادثه ي واقعاً تلخ و مصيبت باري بود. (2) البته حادثه، مشكوك هم هست. درباره ي علت حادثه، آن چيزي كه حكام سعودي گفتند و ادعا كردند، به آساني نمي پذيريم. حادثه، حادثه ي مشكوكي است. تعداد كثيري از مردم مسلمان و حاجي، جانشان را در اين حادثه از دست دادند و مظلومانه مُردند يا كشته شدند. بايد تحقيق

بشود. بايد مسلمانان تحقيق كنند و سران كشورهاي اسلامي، اين قضيه را دنبال نمايند. چنين حادثه ي تلخ و مصيبت باري، در اظهارات و گفته هاي حكام سعودي، آن چنان بازگو مي شود كه نشانه ي بي اعتنايي آنها به نفوس مسلمين و حيات آنهاست؛ آن هم با كشته شدن صدها و شايد هزاران مسلمان؛ در حالي كه در اسلام، جان يك مسلمان هم محترم است. اگر در اين حادثه، دست عمد و خيانت مؤثر بوده باشد - آن چنان كه گفته شده و حدس زده شده و خلافش هم هنوز ثابت نشده - جنايت عظيمي اتفاق افتاده است. جنايت، لزوماً اين نيست كه هزار و چند صدنفر يا بيشتر مسلمان كشته شوند؛ حتّي اگر يك نفر هم به آن شكل و مظلومانه و بدون جرم كشته بشود، جنايت عظيمي رخ داده است. البته حرفي كه چند نفر آخوند درباري از كشورهاي اسلامي بزنند و تعريف و ستايش كنند كه اين قدر خدمت كرديد و چگونه خدمت كرديد، مسؤوليت حكام سعودي را هم از بين نمي برد. اين، قضيه ي اول هم كه نيست؛ تا حالا اين گونه قضايا مكرر اتفاق افتاده است. كشتار فاجعه آميز حجاج ايراني، زشت ترين و نمونه ي وحشيانه ترين آن بود. غير از آن هم، قضاياي متعددي در گذشته اتفاق افتاده است. اين حادثه ي اخير هم كه خودش قضيه ي بسيار مهمي است. مسايل ما، مسايل دنياي اسلام و ملتهاست امروز، آن ملت و مركزي كه مسلمانان با توجه به آن، در ميان اين همه گرفتاري، دلشان اميد پيدا مي كند، مردم ايران و نظام جمهوري اسلامي است. اين مسلمانان مظلوم فلسطيني و لبناني كه به طور روزمره مورد تهاجم جنايت آميز اسرائيل قرار دارند و همين روزها هم آمدند بمباران

كردند و اين جناياتها ادامه دارد، اميدشان به هيچ كدام از اين قدرتها و مدعياني كه ادعا مي كنند، نيست. اگر اميدي داشته باشند - كه دارند - به انقلاب اسلامي و به حركت پُربركت ملت مسلمان ماست. شما، مايه ي اميد مسلمانان هستيد. امروز، به خاطر همين خصوصيات در جمهوري اسلامي، هر كسي كه براي عزت و پيشرفت اين جمهوري، براي اصلاح امور مردم در اين جمهوري و براي موفقيتهاي روزافزون اين نظام مقدس تلاش بكند، براي كل جهان اسلام مجاهدت و تلاش كرده و در حقيقت، اسلام را پشتيباني كرده است. امروز، مسأله، مسأله ي يك ملت نيست. مسايل ما، مسايل دنياي اسلام و مسايل ملتهاست. مسأله ي ما، مسأله ي اصل اسلام و پرچم و عَلَم اسلام مي باشد كه در جهان به اهتزاز درآمده است. هر كسي كه امروز در جهت تضعيف نظام جمهوري اسلامي، حركتي انجام بدهد، حرفي بزند و اقدامي بكند، دامنه ي كار خلاف او، به همه ي ملتهاي مسلمان، گسترش پيدا مي كند. يعني بايد بداند كه اين كار، فقط خيانت به اين ملت نيست؛ خيانت به اسلام و به ملتهاي متعدد و به تاريخ اسلام است. دشمن به ايجاد اختلاف در ميان مردم ما چشم دوخته است امروز دشمن، به ايجاد اختلاف و شكاف در ميان مردم ما، چشم دوخته است. امروز تنها اميد دشمن، اين است. با حمله ي نظامي - حتّي با بمب اتم - نمي شود اين انقلاب و اين نظام را از بين برد. با دست به دست هم دادن و از جوانب مختلف حمله كردن هم نمي شود. استكبار نمي تواند با كار نظامي، مسأله ي جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي را براي خودش حل كند؛ با فشار اقتصادي

هم نمي شود. در اين يازده سال، آگاهيِ مردم ما را تجربه كردند. مردم، اوضاع را خوب مي دانند. مردم، چه قدر سختي گذراندند و چه كمبودهايي را تحمل كردند. همه ي اينها، ناشي از آگاهي مردم است. مردم مي دانند كه استكبار جهاني، به چه اميدي روي نظام جمهوري اسلامي فشار مي آورد و چه مي خواهد. مردم ما مي دانند كه استكبار جهاني فشار مي آورد، براي اين كه راه برگشت استعمارگران را به اين كشور باز كند. مردم ما مي دانند كه بسياري از نابسامانيها و كمبودها و مشكلات، به خاطر دشمني و دخالت و خباثت دشمنان جهاني ماست. و اين را هم مي دانند كه با تكيه به نيروي خودشان، با مقاومت و پشتكار و يگانگي و همكاري و صميميتشان با دولت و مسؤولان اجرايي كشور، خواهند توانست اين مشكلات را حل كنند؛ همچنان كه خيلي از اين مشكلات را حل كردند. پس، مي دانند كه از اين راه هم نمي توانند به اين انقلاب و اين نظام جمهوري اسلامي، صدمه بزنند. اميدشان، به دو، سه نقطه ي داخلي است و از همه مهمتر، ايجاد اختلاف و شكاف بين مسؤولان، بين دولت و ملت، بين آحاد مردم، بين دستگاههاي گوناگون و بين شخصيتهاي مختلف است. اين، تنها اميد آنهاست. اگر توانستند اختلاف ايجاد كنند، ايجاد مي كنند؛ اگر هم نتوانستند، وانمود مي كنند كه اختلاف هست. تقريباً تمام دستگاههاي تبليغي دنيا - آنهايي كه نسبت به مسايل ايران اهتمام دارند - امروز همتشان را در اين متمركز كرده اند كه ثابت كنند در دستگاههاي اصلي نظام جمهوري اسلامي، اختلاف عميق هست! براي اين كه هم چهره ي اين نظام را در دنيا مغشوش جلوه بدهند و بگويند نظامي مبتلا به مشكلات خودش

و درگيرِ اختلافات و جنگ قدرت است - از اين تعبيراتي كه مي كنند - و هم اگر صدايشان به گوش ملت ما و هر كس ديگر رسيد، او را مأيوس و نااميد كنند. اين نكته را براي آن عرض مي كنم، تا توجه بكنيد كه مسأله ي اختلاف، چه قدر براي دشمن مهم است. كساني كه زبان و قلمشان در جامعه كار مي كند و ذهنها و دلها و نفوسي متوجه آنها مي شود، مواظب باشند كه دشمن از اظهارات آنها سوء استفاده نكند. امروز، هر حركتي كه نمايش دودستگي و اختلاف عميق و توأمِ با تضاد باشد و هر حركتي كه مسؤولان نظام و مجريان كشور و مديران زحمتكش و دلسوز و خدمتگزار را تضعيف بكند، حركتي برخلاف مصالح اين ملت و بر ضد خواسته هاي اسلام و امام بزرگوارمان است. در جامعه ي ما، دلها به هم نزديك است بحمداللَّه در جامعه ي ما، دلها به هم نزديك است. از آن انگيزه هاي خودخواهانه و قدرت طلبانه يي كه نظايرش در دنيا ديده مي شود، در جامعه ي ما بندرت ديده مي شود. نمي گويم وجود ندارد - شيطان همه جا هست - اما آن طوري كه در دنيا معمول است، در جامعه ي ما نيست. به آن شدتي كه همه جا هست، بحمداللَّه اين جا نيست. اين جا، معنويت و وظيفه ي ديني حاكم است. كوشش كنيد كه اين جامعه و اين نظام اسلامي و اين كشور اسلامي را با وحدت كلمه، يكپارچگي، مديريتِ توأمِ با محبت و عواطف و همراهي مردم، آن چنان بسازيد و پيش ببريد كه اميد ملتها، با ديدن شما روزافزون بشود. اين، آن چيزي است كه اسلام از ما مي خواهد. غديرخم، براي كساني كه اهل معنا و معنويت

و درك حقايقند، درسهاي فراوان و بي نهايت و فوق العاده يي دارد. براي ما نيز، درس صفا و معنويت و تقوا در مديريت كشور و همه ي بازوهاي گرداننده و اجرايي دارد. ما بايد اين درس را از غدير بگيريم و مطمئناً در اين راه، دست قدرت الهي، كمك و پشتيبان ماست. اراده ي الهي بر اين است كه در اين برهه از زمان، ان شاءاللَّه كلمه ي حق پيروز بشود و اسلام جايگاه برجسته ي خودش را در دنيا پيدا بكند و اين تلاشهاي دشمنان هم، به جايي نخواهد رسيد. ان شاءاللَّه خداي متعال، به همه ي شما توفيق بدهد و ما را هدايت و كمك كند كه راه را بشناسيم و آن را ان شاءاللَّه با قوّت و استقامت طي كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 25 ، ص 110 2) v در مراسم حج سال 1369 ، صبح دوشنبه يازدهم تيرماه، بر اثر نشت گاز در داخل تونل «المعصم» مني بيش از هزاروچهارصد نفر از حجاج بيت اللَّه الحرام دچار خفگي شدند.

بيانات در ديدار با اعضاى مجلس خبرگان

بيانات در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حوادث بسيار مهمي در دنيا جريان دارد در ابتدا لازم مي دانم كه به همه ي آقايان محترم، به خاطر تشريف فرمايي به اين محل و تشكيل اين اجتماع، خيرمقدم عرض بكنم و از اين كه اين فرصت را امروز به من داديد، تا مختصري در خدمتتان باشم و تجديد ديداري بشود، تشكر كنم؛ اگرچه محروميت از زيارت آقايان - كه در اجلاس گذشته، از آن برخوردار بودم - با اين مختصر، جبران نخواهد شد. همچنين از بيانات حضرت آيةاللَّه مشكيني(ادام اللَّه بقائه الشّريف) و بخصوص اظهار لطفي كه نسبت به من فرمودند، تشكر مي كنم.

البته من خودم را كوچكتر از آن مي دانم كه اين حسن ظن بزرگوارانه، با اين الفاظ بليغ، متوجه به من بشود. اجلاس اين نوبتِ آقايان، در حالي انجام گرفت كه حوادث بسيار مهمي در دنيا جريان دارد. (1) حوادث هم حوادثي است كه ايران اسلامي و ملت ما و فكر و هدفي كه ما در اين انقلاب و در اين نظام جمهوري تعقيب مي كنيم، نمي تواند از آن بيگانه باشد و شايد بعضي از حوادث كنوني عالم، منبعث و يا متوجه به وضع ماست. اين، به هر حركتي و هر اظهارنظري و انجام هر كاري در نظام جمهوري اسلامي، حتّي كارهاي علي الظاهر كوچك، اهميت مي دهد؛ چه رسد به كاري بزرگ، مثل كار شما آقايان محترم و مسؤوليت خطير و بزرگي كه برعهده گرفته ايد. اجتماع خبرگان رهبري در نظام جمهوري اسلامي، تعيين كننده ترين و مهمترين ركن از اركان اين نظام است. هيچ كدام از اركان نظام جمهوري اسلامي - چه آنچه به تقنين و چه آنچه به اجرا و غير آنها ارتباط پيدا مي كند - از لحاظ تعيين كننده بودن و آثار ماندگاري باقي گذاشتن، به اهميت اين اجتماع نيست. اين معنا موجب مي شود كه مسؤوليت اين جمع و آحاد تشكيل دهنده ي آن، عظمت پيدا كند. وظيفه ي الهي را تشخيص بدهيم و برطبق آن عمل كنيم در نظام جمهوري اسلامي، همه مسؤولند؛ اما ميان سطح مسؤوليتها تفاوت هست. اين مسؤوليت، بالاترين است و قاعدتاً در نظام جمهوري اسلامي، اگر كسي كه مسؤوليتي بردوش گرفته، اخلاص و قصد قربت و نيت براي خدا نداشته باشد، تحقيقاً مغبون شده است. اگر اخلاص و عمل للَّه و تلاشِ منهاي انگيزه هاي غير الهي بود، هر

مسؤوليتي گوارا، هر كار سنگيني تحمل كردني، و هر باري برداشتني است. بالاخره اين كار، يا به نتايج مطلوب خواهد رسيد، يا نه. علي ايّ حال، وقتي كه با نيت صحيح همراه بود، انسان مأجور است و هرچه بار سنگينتر، اجر هم بيشتر خواهد بود. اما اگر در تحمل مسؤوليتها، اغراض و دواعي و انگيزه هاي ديگر دخالت بكند، كار بسيار مشكل خواهد شد؛ چون در نظام اسلامي - كه بحمداللَّه ما از آن برخوردار هستيم - طبق معمولِ همه جاي عالم، در مقابل مسؤوليتها، مابازاي دنيوي نيست. همان طور كه امام راحل(رضوان اللَّه تعالي عليه) در يكي از پيامهايشان - شايد به همين مجلس و يا مجلس شوراي اسلامي - فرموده بودند، اين مسؤوليتهاي سطح بالا در نظام جمهوري اسلامي، به معناي كار بيشتر، اشتغال بيشتر، دغدغه ي بيشتر و لزوم تلاش بيشتر است، و نه چيز ديگر. اگر نيت خالص و هدف صحيح، با توجه به آنچه كه وضع و اقتضاي زمان مي طلبد، باشد، من و شما آقايان و ديگر مسؤولان، ان شاءاللَّه سربلند و روسفيد خواهيم بود. و اگر خداي نكرده، در اين خللي باشد، مشكلات زيادي به وجود خواهد آمد. البته من قصد ندارم كه در مجمع شما بزرگان و اَعلام و معلمان اخلاق و اخلاص، نصيحت اخلاقي بكنم. جمع شما بي نياز از اين حرفهاست؛ ليكن مذاكره ي حقايق و دَوَران حرف بين گوينده و شنونده، فوايد زيادي دارد. اين، مطلب اول است كه هركدام از ما در هر بخشي از اين مسؤوليت عظيمي كه قرار داريم و امروز متوجه به ملت ايران، بالخصوص موظفان و مسؤولان و متصديان امور است، بايد همه ي همتمان را در اين متمركز بكنيم

كه وظيفه ي الهي را تشخيص بدهيم و بر طبق آن عمل كنيم. وضعيت امروز دنيا در گذشته سابقه نداشته است و اما مسأله يي كه مترتب بر اين مسأله است، وضع ما در دنياي كنوني است. امروز دنياي مادّي و نقشه ي سياسي عالم، به شكلي شده كه در طول دهها سال گذشته، اين وضعيت هرگز سابقه نداشته است. تمام اين خطكشيها و مرزبنديهايي كه در طول دهها سال، بخصوص بعد از جنگ بين الملل دوم، بتدريج بر اساس ضرورتها و تلاشها و اوضاع عالم پديد آمده بود - جنگِ بين قدرتهاي بزرگ، تشكيل بلوكهاي قدرت، تقسيم دنيا به مناطق سه گانه و امثال اينها - همه ي اين حسابها و معادلات و معاملات، به هم ريخته است. چه پيش خواهد آمد؟ نقشه ي سياسي دنيا چه خواهد شد؟ چه كسي در اين بين، گوي موفقيت را از ميدان سياست و اقتصاد خواهد ربود؟ دراين باره نمي شود حرفي به قطع و يقين زد؛ اما چيزهايي در اين بين روشن و معلوم است. بر اساس اين معلومات، بايد همه ي كساني كه به فكر سعادت خود و محيط قدرت و شعاع نفوذ خود هستند، بايد برنامه ريزي و فكر كنند. يكي از چيزهايي كه در اين بين معلوم شده، اين است كه كشورهاي جهان سوم - ملتهاي فقير و دولتهاي ضعيف - اگر تاكنون مي توانستند بين ابرقدرتها مانور كنند و اگر به يكي اتصال و وابستگي دارند، در مقابل آن ديگري، لااقل عَلَم استقلال بلند كنند و ملتها اين احساس را داشته باشند كه سخن از آزادي مي زنند و ابراز قدرت مي كنند و اقتدارات ملي را نشان مي دهند - كه در طول اين سي، چهل

سال اخير، چنين وضعي تقريباً وجود داشت - اين وضعيت، ديگر بعد از اين نيست. دستگاه سلطه، به سمت يكپارچه شدن هرچه بيشتر پيش مي رود هر ملتي، اگر تسليم سلطه ي قدرتهاي بزرگ عالم شد، از دست رفته است. هر ملتي، اگر حاضر شد از شرف ملي، اقتدار ملي و اراده ي ملي چشم بپوشد، در ورطه ي ضعف بي پايان و وادي يي كه آخر آن معلوم نيست، لغزيد. هر دولتي كه حاضر شد در مقابل خواست دستگاه يكپارچه ي سلطه ي جهاني تسليم شود، بيش از گذشته محكوم به ضعف و ذلت و تحت سلطه قرار گرفتن و هضم شدنِ شخصيت شد. اين، يكي از چيزهايي است كه وضع فعلي جهان، آن را نشان مي دهد. دستگاه سلطه، به سمت يكپارچه شدنِ هرچه بيشتر پيش مي رود. دو قطب قدرتي كه در مقابل هم قرار داشتند، به يك مركز قدرت تبديل شدند، يا تبديل مي شوند. البته همان طوري كه عرض كردم، نمي شود پيش بيني قطعي كرد؛ اما ظواهر امر - آن طوري كه ما امروز نگاه مي كنيم - اين است. حتّي دولتهاي ضعيفي كه متكي به ملتهاي خودشان نيستند و دم از آزادي مي زنند و شعارهاي آزاديخواهانه مي دهند، مجبور مي شوند كه تسليم بشوند و بسياري از تحميلات را قبول كنند. اين، يكي از واقعيتهايي است كه وجود دارد و فعلاً اين طوري است. حالا تا در آينده، چه طور به صورت قطعي بشود، البته احتمالاتي هست. درعين حال، متأسفانه الان وضع اين گونه است. سلطه ي غرب و بخصوص امريكا، در ميان كشورهاي آسيايي، آفريقايي، امريكاي لاتين، حتّي اروپاي شرقي، رو به افزايش است و امريكا امروز بر حسب موازين ظاهري و محاسبات معمولي قدرت، حقيقتاً يك ابرقدرت است. اين،

يك طرف قضيه است. نهضت اسلامي در دنيا، يك امر جدي است يكي ديگر از معلوماتي كه در شرايط كنوني وجود دارد، اين است كه در لابلاي اين منجلاب ضعف و ذلتي كه در ميان ملتها و بلكه دولتها مشاهده مي شود و تقريباً همه در آن غرقند، يا به آن آلوده هستند، افق روشن و تاباني روزبه روز بيشتر طلوع مي كند و خودش را بيشتر نشان مي دهد و آن، افق اسلام و ملتهاي اسلامي است. اين از شگفتيهاي تاريخ است كه درست در همان زماني كه قدرتهاي ضداسلامي نيرو مي گيرند و ملتهاي ضعيف، ضعيفتر مي شوند، برخلاف قواعد ظاهري، ملتهاي مسلمان - كه غالباً يا عموماً در جناح ملتهاي ضعيف عالم قرار دارند - روزبه روز احساس شخصيت و هويت بيشتري مي كنند. نهضت اسلامي در دنيا، يك امر جدي است. احساس هويت اسلامي در ميان ملتهاي مسلمان، بلكه در ميان جمعيتهاي مسلمان - يعني آن جايي كه مسلمين، يك ملت محسوب نمي شوند، بلكه يك جمعيت در اقليت هستند - يك امر واضح و غيرقابل انكاري است. گويي تمام عوامل دست به دست هم داده است، تا ايمان اسلامي و احساس مسلماني را در باطن مسلمين عالم قوي كند و آن را به عمل و منش و تحرك بيروني و ظاهري تبديل بنمايد. آنچه كه ما امروز در مسلمانان مناطق مختلف عالم، بخصوص در آن جاهايي كه از رشد و فرهنگ بيشتري برخوردارند - مثل شمال آفريقا، مثل كشورهاي اروپايي و بعضي از كشورهاي آسيايي - مشاهده مي كنيم، در طول تاريخ گذشته ي نهضتهاي اسلامي، يا بي نظير است و يا كم نظير. در گذشته، حركتهاي اسلامي بوده؛ اما با وضعيت دگرگونه يي وجود داشته

است. حركت خونين مردم الجزاير، در زير چكمه ي ظلم و استعمار فرانسويها بود كه رشد كرد و آن انقلاب عظيم را به راه انداخت. آن حركت، حاكي از آگاهي و رشد و بينش روشن سياسي و هويت اسلامي نبود؛ آن چنان كه حركت امروز همان مردم در شرايط امروزي كشورشان مي تواند باشد. ديگر ملتهاي مسلمان و ديگر اقليتهاي مسلمان در كشورهاي غيراسلامي، همين طورند. اين، يك واقعيت است. كار به جايي رسيده كه سردمداران نظام غربي، امروز بي ملاحظه تصريح مي كنند كه تقابل آينده ي عالم، بين جناح استكبار و سلطه و بين اسلام است. ما اين را به حدس درمي يافتيم. حوادث اروپاي شرقي، قابل پيش بيني بود اوايلي كه اين قضاياي اروپاي شرقي پيش آمد (2) - بروز همه ي اين حوادث، در يك سال گذشته است و اين از عجايب مي باشد - ما به حدس مي گفتيم كه چنين وضعي پيش خواهد آمد. امروز تصريح بعضي از سردمداران همين دستگاه سلطه ي استكباري غرب، به اين معناست. آنها چنين چيزي را اظهار كرده اند و اظهار مي كنند. پس، نتيجه مي گيريم كه اگر اقتدار سلطه ي ظاهري در يك جا متمركز مي شود، يا به يك جانب و به يك صف برمي گردد، اقتدار معنوي اسلام - قدرت جديد و عظيم امروز دنيا - هم خودش را نشان مي دهد و آشكار مي كند. اين چيزي كه عرض كردم، نه يك حدس و نه يك امر خطابي گونه است. اين، بيان واقعيتي است كه براي ما حتمي و محسوس است. آنچه كه ما بايد به آن توجه كنيم، اين است كه: اولاً اين حركت، ناشي از حركت عظيم ملت ايران و رهبري بي نظير استثنايي پُرجاذبه ي امام راحل(رضوان اللَّه تعالي عليه وقدّس اللَّه نفسه الشّريف) است. قطعاً اگر

آن رهبر و اين ملت و آن حركت و آن اخلاص نمي بودند، اين وضعيت در عالم پيش نمي آمد. علي الظاهر هيچ عامل ديگري وجود ندارد كه در دنيايي كه همه ي دستگاهها و قدرتهاي استكباري، روي معنويت و اسلام فشار وارد مي آوردند، ناگهان در همه جاي عالم، اين طور اسلام سر بلند كند و قدرت و اقتدار اسلامي خودش را نشان بدهد. وضع پنج سال و شش سال و هفت سالِ قبل، وضع شوروي برژنف، وضعيت دنيا در مقابله ي با اسلام، شدت و اعمال فشاري كه عليه ايران اسلامي مي كردند، محو معنويت از سطح عالم در پيش از انقلاب و كارهايي كه در طول اين چند سال نسبت به اسلام انجام دادند و هنوز هم انجام مي دهند، فراموش نكنيم. در ميان اين همه شرايط نامساعد، امروز وضعيت اين است كه عرض كردم. ادامه ي حركت اسلامي، به كيفيت حركت ما در آينده منوط است ثانياً - و اين نكته مهم است و حرف اصلي من مي باشد - ادامه ي اين حركت اسلامي و توفيق اسلام در مقابله ي با كفر و استكبار جهاني، به ميزان زيادي - عرض نمي كنم صددرصد، ليكن نزديك به صددرصد - به كيفيت حركت ما در آينده منوط و مربوط است. ايران اسلامي بايد در خط اسلام پافشاري كند و بااستقامت باقي بماند و پرچمدار معنويت اسلام باشد؛ نه فقط اين كه ما انقلابي كرديم، نظامي بر اساس يك مكتب تشكيل داديم، دولتي مثل دولتهاي ديگر عالم شديم و دل خوش كنيم كه تفكرات مختلف و نظامهاي گوناگوني بر دنيا حاكمند، يك مملكت پنجاه ميليوني هم در اختيار ما اسلاميان است. اين، خيلي كم و كوچك است. بايد معنويت

اسلام - كه بيشترين جاذبه ي اسلام، مربوط به همين معنويت است - حفظ شود. بايد در اين دنياي تاريك مادّي، قداست اسلام، با همان درخشندگي يي كه از اول انقلاب تا حالا در عمل ملت و رهبر عظيم الشأن فقيد(رضوان اللَّه تعالي عليه) نشان داده شده، باز هم نشان داده بشود. بايد همان احساس و ابراز اقتداري كه ناشي از اتكال به خداست و به ملتها اميد داد و آنها را از حالت انفعال خارج كرد، باز هم از ايران اسلامي مشاهده بشود. بايد همان پيوند مستحكم بين آحاد اين ملت و توده هاي عظيم و ميان رهبران اسلامي و علماي دين - كه حاكي از ايمان مردم به اسلام بود - باز هم مشاهده بشود و محسوس باشد. بايد همان رابطه ي مستحكم بين مردم و مسؤولان - كه پرچمداران اين نظام هستند و تاكنون رمز وحدت و يكپارچگي اين ملت، همين مطلب بوده است - باز هم مشهود و محسوس باشد. معلوم است كه نقش علماي اعلام و بخصوص امثال شما آقايان - كه بحمداللَّه از آبرو و اعتبار و حيثيت والايي در ميان مردم برخوردار هستيد - در ايجاد و حفظ و تقويت و ادامه ي چنين چيزهايي، غيرقابل انكار است. امروز بحمداللَّه نظام جمهوري اسلامي، همه ي اركان يك نظام مقتدر را با خود دارد. ما مي توانيم آن نظامي باشيم كه ملتها به ما نگاه كنند و نيرو و اميد بگيرند و احساس قدرت بكنند؛ همچنان كه تاكنون بوده ايم. ما مي توانيم آن ملتي باشيم كه زندگي و جريان امور داخل كشور و وضع اقتصادي و قضايي و عدالت و حاكميت عدل و انصاف در جامعه ي ما به نحوي باشد كه ملتهاي

ديگر را تشويق كند و آنها را به پيمودن اين راه ترغيب و اميدوار نمايد. نيروي انساني، زمينه ي بسيار كم نظيري در كشور ما دارد خداي متعال را سپاسگزاريم كه براي اداره ي اين كشور، مجرياني را برگزيد كه براي نظام جمهوري اسلامي، بهتر از آنها متصور نيست. در شرايط فعلي، دولتِ امروز و رئيس جمهور محترم و عزيز و باشخصيت و ارجمند، كساني هستند كه مي توانند اين كشور و اين ملت و اين نظام را در اهداف عاليه ي خودش راهنمايي كنند و پيش ببرند و امور را آن چنان جريان ببخشند كه مايه ي آبرو و اعتبار روزافزون اسلام در چشم ملتها بشود. اين چيزي است كه ما امروز بحمداللَّه داريم. ما ملتي مؤمن، فداكار، باتجربه، پخته، آبديده، بااستعداد و هوشمند داريم كه مصايب گوناگون را با شجاعت از سر گذرانيده و آماده ي پيمودن و ادامه ي اين راه پُرافتخار است. ما براي اداره ي اين كشور، بيش از همه چيز، به نيروي انساني احتياج داريم و نيروي انساني زمينه ي بسيار كم نظيري در كشور ما دارد. براي كساني كه روي ملتها مطالعه مي كنند، كمتر ملتي به استعداد و هوشياري ملت ما شناخته شده است. انگيزه ي حركت ما بايد الهي باشد بحمداللَّه در تاريخ ايران، هيچ روزي مثل اين دوران و اين عهد نبوده است كه اسلام در حاكميت باشد؛ پرچم قرآن برافراشته باشد؛ عمل به اسلام، ارزش به حساب بيايد و قوانين، متخذ از اسلام و قرآن باشد. ما چه مي خواهيم؟ ما بيش از اين و بزرگتر از اين نعمت، از خدا چه مي خواهيم؟ تمام تلاشمان را بايستي مبذول كنيم كه اين نعمت ارزشمند و بي نظير و بي سابقه را براي اين

ملت حفظ كنيم. اين، با تلاش مخلصانه ممكن است. بايد انگيزه ي حركت ما - در هر سطحي كه هستيم - انگيزه ي الهي باشد. علاج همه ي دردهاي ما، اخلاص است. اگر اخلاص باشد، همه ي چيزهايي كه فعلاً نظام و جامعه ي ما از آنها متأذّي است، برطرف خواهد شد. اخلاص در عمل، موجب خواهد شد يكپارچگيها تحكيم بشود. بحمداللَّه ملت ما يكپارچه و متفقند. تبليغات و وساوس دشمن نتوانسته است يكپارچگي ما را به هم بزند و اختلاف ايجاد كند؛ بايد اين را تحكيم كرد. اين يكپارچگي و اتحاد، به مسؤولان و متصديان امور امكان خواهد داد كه وظايف و بارهاي سنگيني كه بر دوششان است، با جرأت و قدرتِ بيشتر حمل كنند و گره مشكلاتي كه ما از گذشته هاي دور و از سالهاي طولاني غلبه و سلطه ي طاغوت بر اين كشور وارث آنها هستيم، باز نمايند. مسؤوليت مجلس خبرگان، سنگينتر از همه ي اركان جمهوري اسلامي به هرحال، امروز مسؤوليت بسيار سنگين است. البته مسؤوليت مجلس خبرگان، به خاطر اهميت موقع و جايگاه آن، از جهاتي سنگينتر از همه ي اركان جمهوري اسلامي است. اين مجموعه ان شاءاللَّه مي تواند فعاليتها و تلاشهاي خودش را حتّي از اين هم كه امروز هست، بيشتر و بلكه مضاعف كند. من از چندي پيش به اين طرف، با خودم فكر مي كردم كه تصميمي كه در دو،سه سال قبل از اين در مجلس خبرگان گرفته شد و كميته يي به عنوان كمك به رهبري تشكيل گرديد - كه بعضي از برادران در آن كميته عضو بودند - جزو مهمترين وظايف مجلس خبرگان است و چه خوب و شايسته است كه آن كميته و كميته هاي ديگري كه

منشعب و منبعث از وظايف مجلس خبرگان است، فعال بشود. مسايل زيادي هست كه بايد به آنها رسيدگي بشود. اين مجموعه بايستي هميشه آماده و حاضر و به عنوان نقطه ي اميدي براي اين ملت، مشغول كار باشد و اعضاي آن در جايگاه مسؤوليت خودشان باشند. البته راجع به انتخابات خبرگان و وظيفه ي مردم در اين مورد، مطالبي هست كه در هنگام خودش عرض خواهم كرد و نكاتي را كه لازم است به ملت عزيزمان تذكر بدهم، تذكر خواهم داد. اميدوارم كه خداوند متعال، آقايان محترم را مشمول الطاف و تفضلات خاص خود قرار بدهد و رحمت و فضل خودش را بر شما نازل كند و توفيقاتش را بر شما ارزاني بدارد. از اين كه سخن طولاني شد، معذرت مي خواهم. با آن ملاكي كه حضرت آقاي مشكيني فرمودند، بايستي صحبت را مختصر مي كردم و قصدم هم همين بود كه مختصر كنم؛ اما متأسفانه صحبت طولاني شد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v اين حوادث عبارتند از: -مذاكرات صلح ايران و عراق -ائتلاف كشورهاي عضو ناتو با شوروي سابق -كشته شدن حجاج بيت اللَّه الحرام در مني -ظهور و گسترش نهضتهاي اسلامي در دنيا -يكپارچه شدن نظامهاي سلطه گر جهاني 2) v اين حوادث عبارتند از: -اضمحلال ساختارهاي كهن بلوك شرق، همچون پيمان ورشو -خروج ارتش سرخ از اروپاي شرقي -فروپاشي احزاب كمونيست در اروپاي شرقي -فراهم شدن مقدمات مربوط به تجزيه ي برخي از كشورهاي اروپاي شرقي -تولد «سوسياليسم دمكراتيك» در اروپاي شرقي

بيانات در ديدار با مسؤولان وزارت امور خارجه و سفرا و كارداران جمهورى اسلامى ايران

بيانات در ديدار با مسؤولان وزارت امور خارجه و سفرا و كارداران جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كار وزارت خارجه، انصافاً خيلي مهم است به برادران عزيز خوش آمد

عرض مي كنم و اميدوارم كه اين سمينار، با الهام از خط انقلابي ترسيم شده به وسيله ي امام راحل بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) و با مددگيري از روح شهداي بزرگوار اين انقلاب و با تكيه به ايمان و خلوصي كه همواره در شما سراغ داشتيم و داريم و بحمداللَّه وزارت خارجه و دستگاههاي آن، از روح اخلاص و ارادت به مباني اسلامي برخوردار بوده، در كار خود موفق باشد و با اتكاي به اين روحيه، عملكرد و حركات و تلاش شما همواره مبارك باشد و خداي متعال و خاطر خطير حضرت بقيةاللَّه(ارواحنافداه) را راضي و خشنود كند. جمع گرامي شما برادران، براي من جمع آشنايي است. هميشه جلسات طولاني زيادي با شما داشتيم و درباره ي مسايل مختلف سياست خارجي و انقلاب، چه بحثها با هم كرديم و چه حرفها شما گفتيد و ما گفتيم و چه تبادل نظرها كرديم. من در زمان حيات مبارك حضرت امام (رضوان اللَّه تعالي عليه)، با هيچ دستگاهي از دستگاههاي دولتي، اين همكاري و انسي را كه با شماها داشتم، نداشتم. علت هم - كه بارها به وسيله ي خود من به شما عرض شده - اهميت كار سياست خارجي و مسأله ي ديپلماسي جمهوري اسلامي است. من بارها گفته ام كه اداره ي كشور، به دو بخش تقسيم مي شود: بخش داخل كشور و بخش خارج كشور. اين تقسيم بندي، خيلي منطقي است. البته بخش داخل كشور، خصوصيات و پيچيدگيهايي دارد؛ بخش خارج كشور هم خصوصيات و پيچيدگيهاي ويژه ي خود را دارد. اين بخش دوم، در دستان فعال مأموران وزارت خارجه است و بخش اول، دست بقيه ي دستگاهها مي باشد. مي بينيد كه انصافاً كار وزارت خارجه، خيلي مهم است. تحولات دنيا

به ما مرتبط است امروز هم حرفهايي كه بخواهم به شما عرض بكنم، همان حرفهايي است كه هميشه عرض كرده ام. جز عده ي معدودي از شما برادران كه تازه مأموريتهاي سفارت را گرفته ايد، بقيه بارها در جلسات خصوصي دو نفره يا جلسات عمومي مذكور، عرايضي را در باب مسأله ي تلاش ديپلماسي ما در خارج، از من شنيده ايد. الان هم حرفها همان حرفهاست وچيز جديدي نداريم. فقط يكي، دو نكته هست كه آنها را عرض مي كنم: نكته اول اين است كه اين تحولاتي كه در دنيا وجود دارد و آقاي دكتر ولايتي به آنها اشاره كردند، اگرچه در مناطق ديگري انجام مي گيرد، ليكن به ما مرتبط است. اين تحولات از اروپا شروع شد و امروز هم شايد بارزترين صحنه ي اين تحولات، اروپاست. البته از اروپاي شرقي شروع شد، ليكن امروز صحنه ي اروپا، كلاً به آثار و تبعات و نتايج اين تحولات آغشته است. مسأله ي وحدت دو آلمان، مسأله ي اروپاي متحد و ابعادي كه با اين وضع پيدا مي كند، مسايل مربوط به كشور شوروي، مسايل عظيمي است. بعد هم سرريزشده ي اين مسايل از اروپا به كشورهاي سوسياليستي دنيا - در درجه ي اول - و به كشورهاي آسيايي و ديگر كشورها - در درجه ي بعد - كه در هرجايي به نحوي آثار خودش را نشان مي دهد. مهمترين مسأله اين است كه ما بفهميم دركجاي اين تحولات قرار داريم. جواب اين سؤال، يك كلمه نيست، ساده هم نيست. يك وقت است كه در دنيا جنگي مثل جنگ بين الملل دوم پيش مي آيد كه ايران در آن روز مطمئناً نمي توانست از اين جنگ و آثار و تبعاتش بركنار باشد. حق بود كه

مسؤولان كشور بنشينند و بگويند حالا جنگي درگرفته است، ببينيم ما در نقشه ي جغرافيايي عالم، كجا قرار مي گيريم و بر اساس موضعي كه داريم، تكليفمان چيست. آن، يك طور بود و اين، يك طور ديگر است.اين، از آن قبيل نيست. اين احتمال وجود دارد كه ما نه به عنوان يك عنصر بيرون از اين تحولات و بيگانه ي از آن - كه خانواده ي جهاني قهراً تحت تأثير حوادث قرار مي گيرند - بلكه به عنوان عنصري كه در ايجاد اين تحولات نقش داشته است و امروز هم نتايج اين تحولات، با توجه به او دسته بندي و برنامه ريزي مي شود و به وجود مي آيد، در دنيا مطرح باشيم. در اروپاي شرقي، حوادث از يك خاستگاه مذهبي آغاز شد خيلي ساده لوحي است، اگر ما تغيير وضع شوروي از «شوروي برژنف» به «شوروي گورباچف» را فقط نتيجه ي مشكلات اقتصادي بدانيم. مشكلات اقتصادي شوروي كه مربوط به اين يك سال و دو سال و پنج سال و ده سال نيست. اين مشكلات، قبل از آن كه برژنف بيايد در رأس حكومت قرار بگيرد، گريبانگير شوروي بوده است. حكومت چندساله ي مطلقه ي برژنف با آن خصوصيات، در همين شرايط اقتصادي تحقق پيدا كرد. حكومت جانشينانش هم همين طور بود. در اين دهه، چه عاملي است كه از جمع بندي آن حقايق اقتصادي و اجتماعي، به اين نتيجه مي رسد؟ اين عامل را احتمالاً مي شود در جاي ديگري - غير از خود شوروي - جستجو كرد. مطرح شدن حضور مردمي و قوّت اراده ي ملتها به حد ايجاد يك قطب جديد در معادلات جهاني - كاري كه ايران اسلامي كرد - از كجا معلوم كه در آن تصميم گيريها مؤثر نبوده است؟ چه

كسي مي تواند اين را به آساني نفي كند؟ در اروپاي شرقي، حوادث از يك خاستگاه مذهبي آغاز شد. اصلاً شعار جنبش همبستگي در لهستان - كه مادر همه ي قضاياي اروپاي شرقي است - عبارت از درخواست انجام عمليات ديني و تشريفات مذهبي در كليسا بود. در سال دوم انقلاب ما - يعني همان سال 58 - خبرهايش براي ما مي آمد كه برايمان خيلي جالب بود. آن روز، ما در شوراي انقلاب بوديم. تحليل ما در آن روز، اين بود كه گرايش به مذهب در اين نقطه ي از دنيا، با روي كارآمدن يك حكومت مذهبي بر اساس يك انقلاب مذهبي - كه دنيا را تكان داد و متوجه به خودش كرد - بي ارتباط نيست. اينها رانبايد دست كم گرفت. من اينها را به عنوان نظر نمي گويم؛ به عنوان يك احتمال كه در خور پيگيري است، مطرح مي كنم. ما بايد ببينيم در كجا قرار گرفته ايم امروز، ايران اسلامي نمي تواند تحولات را با اين ديد نگاه كند كه در دنيا تحولاتي هست، بالاخره خانواده ي جهاني از مجموعه ي تحولات اين خانواده متأثر است، ما هم ايراني هستيم و يك عضو از اين مجموعه ايم و بالاخره ما هم متأثر مي شويم، بنابراين فكر خودمان را برداريم. قضيه اين نيست؛ قضيه بالاتر از اين مي باشد. اي بسا قضيه اين است كه ما ببينيم در آينده، آماج كداميك از استنتاجها و تبعات اين حوادث و اين تحولات قرار خواهيم گرفت. يعني اروپا و غرب و مجموعه ي كشورهاي متنفع و متضرر از اين وضع، نسبت به ايران اسلامي و اسلام، چه فكري دارند و چه تصميمي خواهند گرفت. اين، واقعيتي است كه امروز تحليل گران بزرگ

غربي و مسؤولان درجه ي يك كشورهاي اروپايي تصريح مي كنند. وزير خارجه ي يكي از همين كشورهايي كه من نمي خواهم اسم بياورم، مصاحبه كرده بود و البته در مطبوعات ما منتشر نشد و آن مصاحبه را از جايي ديگر براي من آوردند. وي گفته بود: امروز مسأله، ديگر مسأله ي شرق و غرب نيست؛ امروز اقتصاد غربي، تنها با يك نقطه مواجه و روبه روست و آن، دنياي اسلام است. آيا دنياي اسلام، يعني عربستان سعودي؟! كشوري كه زايده يي از همان اقتصادهاست و كاريكاتور اقتصاد غرب را پياده كرده است. مراد از عالم اسلام، چنين كشوري نيست. معلوم است كه عالم اسلام، يعني چه و در كجا قرار دارد. اين طور دنيا روي ما كه اسلاميم، فكر مي كند. ما بايد ببينيم در كجا قرار داريم. اين، يك نكته است كه مخصوص اين روزهاست. يعني همه ي اين حوادث، در اين يك سال اخير اتفاق افتاده است. من اگر پارسال در همين روزها با شما مي نشستم صحبت بكنم، اين مسأله وجود نداشت و ما به اين تحولات توجه نداشتيم و هنوز اين تحولات پيش نيامده بود. يك سال نمي گذرد كه دنيا شروع به اين تحولات كرده است. خيلي چيز عظيمي است. استكبار وانمود مي كند كه ايران از شعارهاي خود دست كشيده است نكته ي دوم - كه ما از زمان حضرت امام(ره) هم آن را فهميده بوديم و امروز واضحتر مي فهميم - اين است كه يكي از مقاصد و اهداف استكبار جهاني در مقابله با جمهوري اسلامي و حكومت انقلابيِ قرآني ما، عبارت از اين است كه در سطح ملتهاي عالم، بخصوص ملتهاي مسلمان، وانمود كند كه ايران اسلامي، از شعارهاي خودش دست

كشيده است! حتّي من بسياري از تقربها و علي الظاهر منت كشيهاي غرب و بعضي از اقطاب آنها از خودمان را با اين ديد تحليل مي كنم. ممكن است اين تحليل، صددرصد مورد قبول همه قرار نگيرد، اما به هرحال مسأله يي است. بنابراين، اين طور هم نيست كه در بعضي از موارد فرض كنيم فلان كشور غربي يا فلان قطب غربي، ديگر تشنه و مرده ي رابطه ي با جمهوري اسلامي است و احتياج مبرمي به آن دارد؛ براي اين كه اگر نباشد، آسمانش به زمين خواهد آمد! معلوم نيست همه جا اين طوري باشد. در موارد متعدي، اين تقربها و اين نزديك شدنها به جمهوري اسلامي و آنچه كه در اين روال از تبليغاتشان مشاهده مي شود، براي اين است كه اين طرف قضيه را خراب كنند؛ يعني به دنيا وانمود بشود كه جمهوري اسلامي، ديگر آن جمهوري اسلاميِ انقلابيِ پرخاشگرِ ده سال قبل نيست و همه چيز تمام شد. استكبار جهاني و جناح دشمن ما در دنيا، از اين قضيه منتفع است. دليلش هم خيلي واضح است. دليلش اين است كه اگر معلوم شد اين جا - كه پايگاه و مادر حركتهاي مردمي بر اساس اسلام در سراسر دنيا بوده - دچار تجديدنظر در منش و روش انقلابي خود شده، آن حركتها به خودي خود خشك خواهد شد و از بين خواهد رفت. لذا اينها اين موضوع را تبليغ مي كنند. آنچه را كه به اصطلاح آنها و در تعبيراتشان «تندروي» نام دارد، به صورت جرياني منعزل و جدا از روال كلي جامعه در جمهوري اسلامي معرفي مي كنند و سعيشان اين است آن جرياني را كه آنها مي خواهند بگويند بازمانده ي دوران امام است، يك جريان كوچك

و محدود وانمود كنند. اينها ترفندهاي عجيبي است و تعجب اين است كه در جمهوري اسلامي هم، بعضي باورشان مي آيد. وقتي كه راديوهاي استكباري، در اظهاراتشان مي گويند و اسم مي آورند كه ميراث و راه امام در ايران، روي دوش چند نفر قرار دارد و دستگاه و روش كلي از اين جدا شده است، خود آن چند نفر - اگر چند نفر فرضي نباشند و واقعيتي در جمهوري اسلامي داشته باشند - باورشان مي آيد و خيال مي كنند كه اين طوري است. اين، خيلي ساده لوحي است. از هيچيك از آرمانهاي امام چشم پوشي نخواهيم كرد آنچه كه امروز متن جامعه ي ماست، همان خط و راه امام است. آنچه كه ما آن را به صلاح دين و دنياي خودمان مي دانيم، همان چيزي است كه با انگشت اشاره ي امام در مقابل ما باز شده و قدم در آن گذاشتيم و يازده سال باقدرت در آن حركت كرديم و باز هم تا جان در بدن داريم، آن راه را ادامه خواهيم داد. از هيچيك از آرمانهايي كه به وسيله ي امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) ترسيم شده، چشم پوشي نخواهيم كرد؛ چه در زمينه ي مسايل داخلي، چه در زمينه ي عدالت اجتماعي، چه در زمينه ي ترجيح پابرهنگان در نظام اسلامي و در كشور ما و نيز ترجيح منافع و خواستها و انگيزه ها و احساسات آنها بر مرفهان - و به تعبير امام، مرفهان بي درد - چه در زمينه ي حمايت مردم از مسؤولان و آن را فريضه دانستن، چه در زمينه ي تكيه ي مردم بر نيروهاي خودشان و حركت به سمت جوشاندن سرچشمه هاي استعداد در درون كشور و خودكفايي، چه در زمينه ي مسايل خارجي، يعني مقابله با استكبار، خط جدايي

از ابرقدرتها و قدرتهاي دخالت كننده؛ آن چيزي كه با عنوان افتخارآميز «نه شرقي، نه غربي» - در آن روزي كه دنيا واقعاً بلوك بندي شرق و غرب داشت - معرفي مي شد، مبارزه ي با قدرتهاي ظالم و ستمگر عالم، مقابله و معارضه ي حتمي با هر نشانه يي از سلطه گري كه در دنيا مشهود باشد - در هرجاي دنيا فرقي نمي كند، از نظر ما تسلط چنگالهاي نظام سلطه نسبت به هر ملت و هر كشوري و در هرجايي مردود است - و نيز در زمينه ي بزرگ واصلي شمردن مسأله ي فلسطين و بقيه ي خطوط روشني كه امام ترسيم كردند. پس، خط جمهوري اسلامي اين است. غير از اين، ما راهي نداريم. غير از اين، ما راه نجاتي نمي شناسيم. غير از اين، هيچ تكليف شرعي يي بر دوش خودمان احساس نمي كنيم. تكليف شرعي ما اين است. استكبار و تبليغات و راديوها و مغزهاي فعالش، در درست كردن شكلها و جمله هاي تبليغاتي تلاش مي كنند، تا عكس اين را در دنيا معرفي كنند. مي گويند دو جريان وجود دارد: يك جريانِ اصليِ وسيعِ معتقد به تجديدنظر در مفاهيم زمان حضرت امام، و يك جريان كوچكِ بي خودي در گوشه يي و متكي به مثلاً چند نفر كه به اصول حضرت امام اعتقاد دارد!! چنين چيزي وجود ندارد. اسارت جمهوري اسلامي در اين است كه با امريكا بسازد عرض ما اين است كه شما در دنيا بايد اين ترفند را باطل كنيد. نبايد بگذاريد چهره ي انقلابي جمهوري اسلامي، در آن كشوري كه شما هستيد، اندكي مخدوش بشود. انقلاب، يك ارزش است. آن كساني كه تلاش مي كنند انقلاب و انقلابگري را ضد ارزش كنند، همان كساني هستند كه بيشترين

ضربه را از انقلاب خورده اند. ترديد در مفاهيم انقلابي، ضد ارزش است. ترديد در مبارزه ي با قدرتهاي ستمگر و سلطه گر و ظالم، ضد ارزش است. راه نجات ملتها، در استقلال آنها از قدرتهاي ستمگر است. هميشه سعي قدرتهاي ستمگر اين بوده كه به ملتها ثابت كنند بي خود تكان مي خورند و اشتباه مي كنند. راه نجاتشان اين است كه زير بال ما بيايند و پلكان ديگري از پلكان عروج در امور مادّي و سلطه ي نابحق بشوند! اين را تفهيم مي كنند. ما باور نمي كنيم و نمي خواهيم بگذاريم ملتهاي ديگر هم باور كنند. اگر كساني خيال مي كنند راه نجات اين كشور و اين ملت در اين است كه ما بالاخره جلوي اين قدرتهاي گردن كلفت عالم، دم از عدم تعرض و پشيماني از بعضي از كارهايي كه آنها اسمش را تندروي گذاشتند، بزنيم، دروغ مي گويند. نخير، اين راه ذلت و اسارت ماست. اسارت جمهوري اسلامي در اين است كه با امريكا بسازد. اسارت جمهوري اسلامي و ملت ايران در اين است كه غرب احساس تسليم و طوع در جمهوري اسلامي بكند. محال است كه جمهوري اسلامي در مقابل دشمنان خدا، چنين حالت طوع و تسليمي پيدا كند؛ آن گاه ديگر جمهوري اسلامي نخواهد بود. آن نظامي كه به نام اسلام و به نام قرآن است، ولي در مقابل دشمنان خدا تسليم مي شود، ديگر جمهوري اسلامي نيست؛ جمهوري اسلاميِ امريكايي است، مكتب قرآن و راه انبيا نيست. آن چيزي كه در راهش، جوانيها از بين رفت، جانهاي طيب و طاهر از تن ها خارج گرديد، خونها ريخته شد، برايش زحمتها كشيده شد، اين ديگر آن نخواهد بود. چهره ي جمهوري اسلامي نسبت به دشمنان خدا

و متعرضان به حريم ملتها و شرف انسانيت و استقلال ملتها، چهره ي متعرض و عدم تسليم است. ما بي اعتماد و مخالف و معارض بوديم و هستيم و خواهيم بود. سياست جمهوري اسلامي و ديپلماسي ما، بر اين پايه است. ارتباط با كشورها، مستلزم برگشتن از شعارهاي انقلاب نيست بارها در جمعي كه شماها با من داشتيد، نشستيم صحبت كرديم. سؤال شده كه آيا دفاع از ملتها و نهضتها، با روابط با دولتها منافاتي ندارد؟ جوابش هم داده شده كه نخير، منافاتي ندارد. ديپلماسيِ پخته ي به بلوغ رسيده يي وجود دارد كه شعارهاي انقلابيش را در همه جاي دنيا سر دست خود مي گيرد و از موضع عزت، با همه ي كشورها هم روابط صحيح و سالمي برقرار مي كند. نمونه اش را هم مشاهده كرديد. بحمداللَّه ديپلماسي ما در طول اين چند سال اخير، همين طور بوده است؛ هرچند آن اوايل، ثبات خيلي درستي نداشت. چرا نمي شود روابط برقرار كرد؟ خيلي هم خوب مي شود. البته دشمنان مي خواهند بگويند نمي شود، غرب مي خواهد بگويد نمي شود، اگر مي خواهيد ارتباطات سالم و همكاري اقتصادي برقرار كنيد، بايد از شعارهاي انقلابي بگذريد. ما هم در چشمشان نگاه مي كنيم و مي گوييم كه اگر نمي شود، ما آن را ترجيح مي دهيم. ما شعارها و منش و راه انقلاب را بر هر چيز ديگر ترجيح مي دهيم؛ اما عقيده ي ما اين است كه در اين دنياي مادّي، از اين بالاترش را هم مي شود. در اين دنياي مادّي، آن كسي كه فكر و ايده يي دارد، او برنده است. ما كشور و ملت بزرگي هستيم. ما در نقطه ي مهمي از دنيا قرار داريم. ما روي ملتهاي جهان تأثير داريم. ما ملت كنارافتاده يي - مثل بعضي

از ملتها كه سرنوشت و خير و شرشان به خودشان وابسته است و بس - نيستيم. نخير، امروز، بودنمان و حرف و راه و شعارمان و پرچمي كه به دست مي گيريم، روي بخش عظيمي در خارج از محدوده ي مرزهاي خودمان اثر مي گذارد. ما اين طوري هستيم. خيليها دلشان مي خواهد با چنين كشوري ارتباط داشته باشند. خيليها به مصلحتشان است كه با چنين كشوري خوب باشند. ارتباط داشتن با برخي يا بسياري از كشورها، هيچ هم مستلزم اين نيست كه از شعارهاي انقلابمان برگرديم. محيط سفارت بايد محيط تدين باشد آقايان سفرا ! توجه داشته باشيد، در كشورهايي كه تشريف داريد، چهره ي شما، چهره يي انقلابي و يادآور امام - با همان خصوصياتي كه دنيا از امام مي شناسد - باشد. البته توصيه ي برادرانه زياد است. شما هم در طول اين روزهاي سمينار، قاعدتاً زياد گفتيد و شنيديد و من هم بارها در جمعهاي شما آقايان تكرار كرده ام و شايد ديگر تكرارش لازم نباشد. محيط سفارت، بايد محيط تدين باشد. اين تعبيرات غير متدين را كنار بگذاريد كه بچه ها، بچه هاي متعهد و خوبي هستند. متعهد، انقلابي، مبارز، در جاي خود محفوظ؛ اما متدين بايد باشند. متدين، يعني آن كسي كه سعيش بر اين است كه گناه نكند؛ سعيش بر اين است كه وظايف شرعيش را با دقت و موبه مو انجام بدهد؛ زن يك طور، مرد يك طور. اين، متدين است؛ يعني ملاحظه كننده ي جميع وظايف شرعيِ رساله يي. بايد در محيط سفارت رعايت كنيد؛ يعني سفارت بايد يك محيط كاملاً اسلامي، مثل محيط داخل ايران و محيطهاي تدين باشد كه هر كس به آن جا وارد مي شود، بايد آن قدر از نماز و نياز و

دعا و ذكر و صدق و خوش اخلاقي و محبت و احترام و همكاري و كارراه اندازي و خوب كار كردن و پُر كار كردن و صميمانه كار كردن و با چهره ي بشاش كار كردن و با مردم و مراجعان - بخصوص با محتاجان از مراجعان - منصفانه برخورد كردن و عادلانه برخورد كردن و مسايل شخصي را مطرح نكردن و دچار هيچ نوع - خداي نكرده - طمع مادّي و پولي نشدن ببيند، كه باور كند شما مسلمانيد. جاذبه ي تدين، بزرگترين جاذبه هاست. شما در هر كشوري كه هستيد، همين قدر كه متدين باشيد، اهل آن كشور، ايرانيان ساكن آن كشور، مراجعان به شما، اينهايي كه از اين جا مي آيند، آنهايي كه از آن جا مي خواهند بيايند، دولتيها، مردم، هركدام به شما مراجعه كردند، در دلشان مي گويند: به به! آدم حظ مي كند. وقتي در محيط سفارت وارد بشويم، بايد اين گونه باشيد. مردتان بايد اين طوري باشد، زنتان بايد اين طوري باشد، كارمندتان بايد اين طوري باشد، آشپزتان بايد اين طوري باشد، معاونتان بايد اين طوري باشد. محيط، بايد محيط اسلامي باشد. چيزهاي غيراسلامي را از غير مسلمين ياد نگيريم. چيزهايي كه اسلام با آنها مخالف است، يادگرفتني نيست. شما بالاتر از اين هستيد و بايد باشيد كه خداي نكرده تحت تأثير اين چيزها قرار بگيريد. ديپلماسي ما در دنيا روزبه روز بهتر شده است يك خداقوّتِ درست و حسابي هم بايد به شما عرض كنيم. واقعاً وزارت خارجه و شما سفرا و برادراني كه در اين جا هستيد و خود آقاي دكتر ولايتي و كساني كه با ايشان كار مي كنند، حقاً و انصافاً خداقوّتي - نه از طرف ما - از طرف سكان ملأ اعلي و ملائكه و

ارواح طيبه ي اوليا لازم داريد. خيلي كار مي كنيد. در اين دنياي متلاطم، بعضي از سردمداران دنيا هستند كه بداخلاق و مادّي و پست هستند و آن طرفِ خط انسانيت قرار دارند. البته در بعضي از آنها، چيزكي از معنويت و انسانيت هست؛ اما اغلبشان واقعاً آن طرفِ خط قرمز انسانيت و آدميتند؛ مادّي، اهل بخور، خوروخواب، لذت، شهوت. اصلاً برايشان زندگي اين است. مسؤوليتش را هم كه انجام مي دهد، باز هدف غايي - به قول ما طلبه ها، داعي بر داعيش - آن است كه لذت ببرد و خوش بگذراند؛ بي هدفها، بي غرضها، بي مقصودهاي معنوي! شما در رابطه ي با اينها، واقعاً خيلي آقايي و شجاعت و قدرت بخرج مي دهيد كه صبر مي كنيد و كار مي كنيد. حقاً و انصافاً، بحمداللَّه روزبه روز ديپلماسي ما در دنيا بهتر شده است. الان از اين ده سالي كه گذشت، اگر هر سالي را نسبت به سال قبلش نگاه كنيد، مي بينيد كه قدمهاي زيادي پيش رفته ايم و كارهاي خوبي انجام گرفته است. خداوند ان شاءاللَّه توفيقتان بدهد. ما هم وظيفه داريم كه شماها را دعا كنيم و كمك به شما و توفيقتان را از خداوند مسألت نماييم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با مسؤولان صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران

بيانات در ديدار با مسؤولان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم رسانه هاي جمعي در دنيا، يكي از حساسترين مراكز به نظر مي رسد آنچه را كه ان شاءاللَّه به پيشرفت كار صدا و سيما و رسيدن به همان نقطه يي كه برادر عزيزمان (1) مكرر در صحبتشان اشاره كردند، كمك خواهد كرد، در ميان بگذاريم و بگوييم. البته اين را بدانيد كه ميل و شوق من به اين بود كه بتوانيم قدري از

شما بشنويم. درست است كه راديو و تلويزيون كه كار شماست، دايم مي گويد؛ اما مناسب است كه قدري هم نظر و ديدتان را نسبت به مسايل مختلف و نسبت به پيشرفت اين كار مهم، از خودتان بشنويم، كه متأسفانه چنين كاري دست نداده است. حالا ديگر در اين جلسه نمي شود؛ مگر باز جلسه ي محدودتري باشد كه برادران بتوانند درآن چيزي بگويند و قضيه به صورت يك سخنراني من براي مسؤولان، تمام نشود. رسانه هاي جمعي در همه جاي دنيا، يكي از حساسترين مراكز است؛ مخصوص ايران نيست. دليل آن هم واضح است؛ زيرا همه چيز يك دستگاه تبليغاتي و يك وسيله ي عمومي مثل صدا وسيما - خوبي و بدي آن، كاري كه در آن انجام گرفته باشد و تلاشي كه شما انجام مي دهيد - هر لحظه جلوي چشم مردم است. اين طور نيست كه شما امروز كاري را در صدا و سيما انجام بدهيد و اثرش مشهود نباشد. نه، هر كاري كه در صدا و سيما انجام بگيرد، آثارش خيلي زود مشاهده مي شود. البته برنامه هاي بلندمدت هم هست؛ مثل همين تربيت عناصر كارآمد كه نتايج آن را بعدها انسان مي بيند؛ ليكن آن خارج از اداره ي روزمره ي اين تشكيلات است. طبيعت اداره ي روزمره ي اين تشكيلات آن است كه انعكاسش و تلقي و فهم مردم از آن، تقريباً بلافاصله است. شما امروز برنامه مي سازيد و اين برنامه را حداكثر يك هفته، دو هفته، يا يك ماه ديگر اجرا خواهيد كرد؛ يعني خيلي زود ديده مي شود. دستگاهي كه اثرش اين طور سريع و عمومي است، انتظارات مختلفي در قبال آن هست. اين جا انصافاً جاي خيلي حساسي است؛ گيرم كه نظامي پشت

سر اين رسانه نباشد كه مكتب و خط مشي و راهي دارد. اگراين گونه باشد - كه هست - طبعاً حساسيت اين تشكيلات خيلي بيشتر خواهد شد. لذا در زندگي مردم، اين تشكيلات، تشكيلات فوق العاده حساس، مهم و تعيين كننده يي است. كار خوب و بد و خدمت و خداي نكرده سوءعمل در اين تشكيلات، با جاهاي ديگر فرق مي كند؛ چون تأثيرش عمومي و سريع است و سطح كارش خيلي وسيع و محسوس و مشهود مي باشد. لذا من اين را واقعاً از صميم قلب مي گويم. شما كار خيلي مهم و پُردغدغه يي را انتخاب كرده ايد اولين حرفي كه بايد به مسؤولان اين تشكيلات زد، خداقوّتي و تشكر است. اين واقعيت است كه شما كار خيلي مهم و كوبنده ي اعصاب و پُردغدغه يي را انتخاب كرده ايد. هر نمونه ي خوب و هر اثر مطلوبي كه در كار شما مشاهده گردد، واقعاً جاي آن دارد كه عميقاً و صميمانه از شما تشكر بشود. من هم اين تشكر را از شما دارم و اميدوارم كه خداوند به شماها كمك كند، تا بتوانيد اين كار را خوب و كامل و متكامل ادامه بدهيد. بايد به اين فكر باشيد كه كار را متكامل كنيد؛ يعني بايد روزبه روز بهتر بشود. درست است، من هم اين معنا را تصديق مي كنم كه بين صدا و سيماي كنوني جمهوري اسلامي، و آنچه كه مورد توقع است، فاصله است. اين فاصله را چه كسي بايد پُر كند؟ هيچ كس نمي تواند پُر كند، مگر شما مسؤولان و دست اندركاران. بدون اطلاع و آشنايي با مشكلات، از بيرون نمي شود اين كار را كرد.اين كار از درون، با مديران دلسوز، با كارگزاران علاقه مند، با ابتكارهايي

كه در كارها اعمال خواهد شد و با شدت احساس مسؤوليت عملي است، و مابايد اين كار را بكنيم. صدا و سيما را بايد در جهت يك دانشگاه پيش ببريم نكته ي خوبي در صحبت برادر عزيزمان، جناب آقاي هاشمي بود. ايشان گفتند بعضي جاها به ما مي گويند كه شما با راديو چه كار مي كنيد، تا ما هم آن كار را بكنيم. اين، نكته ي خيلي مهمي است. لزوماً به اين معنا هم نيست كه همه ي آنها آمده اند و راديوي ما را ديده اند و چون ملاحظه كرده اند كه خيلي سطح بالاست، گفته اند كه شما چه كار مي كنيد. نه، آنها غالباً راديو و تلويزيون ما را نديده اند. اين به معني انتظارات آنهاست. يعني الان در كشورهاي اسلامي و انقلابي و نيز در بسياري از كشورهايي كه نه اسلاميند و نه انقلابي، و مي خواهند كشورشان را خوب اداره كنند، اين فكر وجود دارد كه نظام جمهوري اسلامي، با اين كه اعلام مي كند صدا و سيمايش دانشگاه است، چه كار مي كند. مي خواهند از تجربيات ما سر دربياورند و استفاده كنند. من خوف اين را دارم كه اگر آنچه را در اختيار است، به آنان بدهيم، توقع آنها برآورده نشود. به هرحال، اين توقع و انتظار از ما وجود دارد؛ ما بايد اين را بدانيم. صدا و سيما را واقعاً بايد در جهت يك دانشگاه پيش ببريم. البته اين جا حرفهاي زيادي هست و مي دانيد كه من هم اهل حرف و بحثم. در اين زمينه هاي فرهنگي، خيلي حرفِ گفتني و شنيدني وجود دارد. من نمي خواهم وارد آن مقولات بشوم كه كسي مثلاً بگويد صدا و سيما يك كانال است و اگر فقط يك فكر و ايده ي

خاص را به مردم بدهند، آيا منافي با اصول دمكراسي است يا نه. به نظر ما، اين حرفها، حرفهاي تمام شده و حل شده يي است. دنياي امروز، دنياي سرشار از فساد و ظلم به انسانها يك نظام، با يك انقلاب و با يك مكتب مترقي و پيشرفته و با يك حالت بسيار ممتاز سياسي در دنيا اداره مي شود و سخن گفتني دارد و مي خواهد آن را به مخاطبان خودش - چه در داخل و چه در خارج - بگويد. اين سخن، بايد از رسانه ها گفته بشود و نه چيز ديگر. از سابق هم در ميان بعضي از هنرمندان، بحث وقت پُركن باب اوقات بي كاري، هنر موظف، هنر غيرموظف، هنر فرمايشي، اين كه آيا به هنرمند مي شود گفت اين كار را بكن، يا نمي شود گفت، مطرح بوده است كه به نظر من اينها حرفهاي خيلي كهنه يي است. دنياي امروز، يك دنياي سرشار از فساد و غرقه ي در فساد است؛ اين كه اصلاً منكر ندارد. لازم نيست كه آدم آخوند و مقدس مآب باشد، تا بگويد اين دنيا، دنياي فاسدي است. دنيا، دنيايي است كه در آن، سياست در خدمت دوشيدن و داغ كردن انسانهاست؛ دنيايي است كه در آن، پول براي قشر عظيمي - كه قدرت هم در دست آنهاست - معبود و مطلوب نهايي است و هيچكدام از ايده آلهاي بشري براي آنها مطرح نيست. اين كمپانيداران و اين اداره كنندگان سياست و اقتصاد دنيا را نگاه كنيد؛ اينها چه كساني هستند؟ آيا براي اينها، آرمانهاي بشري يك ذره مطرح است؟ دنيايي كه در آن، سياست و روابط بين المللي و حتّي روابط دولتها و مردم، بر مبناي دروغ و فريب و رياكاري

استواراست؛ دنيايي كه يك دولت خجالت نمي كشد كه به كشتار عظيم هزاران انساني كه با او هيچ دشمني ندارند و نداشتند، اعتراف كند! اعتراف كه نه، به حادثه ي هيروشيما افتخار كند! همين دو سال قبل از اين، امريكا اعلام كرد كه ما از حادثه ي هيروشيما احساس خجلت نمي كنيم! اين، انحطاط دنياست. در چنين دنيايي، يك كشور و يك ملت، بعد از چند قرن قرباني سياستهاي مداخله گر وسودجو شدن، حالا به خود آمده، احساس شخصيت و قدرت كرده، حرفي داشته، ايماني داشته، ايمانش را در يك چارچوب قابل ارايه در دنيا ارايه كرده، انقلابي به وجود آورده، نظام وابسته ي فاسد بدبختي را بيرون كرده، خودش نظامي را ايجاد نموده و با معارضه طلبيها و شاخ و شانه كشيدنهاي قدرتهاي دنيا هم دارد مقابله مي كند. چنين نظامي حرف دارد. اسلام امروز زيباترين پيامها را براي انسان دارد اسلام امروز چيز كمي نيست. اسلام امروز زيباترين و پُرمعناترين و پُرفايده ترين پيامها را براي انسان دارد. اين، يك واقعيت است. حالا در اين شرايط و موقعيت كه اسلامي آمده، حكومتي تشكيل داده، نظام و انقلابي را با اين عظمت راه انداخته و همه ي گرگهاي دنيا هم در مقابل اين نظام دندان تيز كرده اند، ما بياييم و در داخل راديو و تلويزيون و يا خارج آن بحث كنيم كه آيا حتماً راديو و تلويزيون بايستي مفاهيم پذيرفته شده ي دولت يا نظام را به عنوان نظرات اصلي مطرح كند؛ يا نه، آن هم يك نظر مثل نظرات ديگر است! اين، اصلاً قابل بحث و قابل طرح نيست. من از اين قضيه گذشتم، نمي خواستم آن را مطرح بكنم؛ ولي پيش آمد. بنابراين، صدا

و سيما را دانشگاهي براي تدريس اصول اسلام انقلابي بدانيد. برداشت ما از صدا و سيما اين است. امام كه فرمودند «دانشگاه»، در دانشگاه چيزي تدريس مي شود؛ در اين دانشگاه چه چيزي مي خواهد تدريس بشود؟ آنچه كه در اين دانشگاه تدريس مي شود، عبارت از پيامها، پايه ها، مفاهيم و درسهاي اسلام ناب و اسلام انقلابي و اسلام واقعي است. اين، آن چيزي است كه در صدا و سيما ايده آل است. ما مي خواهيم به اين نقطه برسيم؛ ولي فاصله داريم. شما بيش از من هم اين را مي دانيد. من عيوب صدا و سيما را خيلي مي دانم؛ اما مطمئناً هر كدام از شما در بخش خودتان، بيش از من معايب را مي دانيد. البته بيش از من هم تلاشها و اخلاصهايي را كه در آن جا خرج شده و مي شود، مي دانيد؛ در اين هم بحثي نيست. صدا و سيما بايد گرايشهاي اصولي نظام را ارايه كند من وقتي كه براي اين ديدار فكر مي كردم، هيچ به فكراين نبودم كه اين ديدار به صورت يك ديدار تبليغاتي مطرح بشود؛ فقط مي خواستم با شما برادران كارگزار صحبت بكنم. البته خوشبختانه ما از اين گونه صحبتها با مسؤولان صدا و سيما داريم؛ با آقاي هاشمي مكرر و تقريباً مرتب، با بعضي از مسؤولان ديگر هم كم و بيش تبادل نظر هست؛ اما در مجموع مي خواهم اينها را با شما صحبت كنم. راديو و تلويزيون ما بايد گرايشهاي اصولي نظام را با تمام قوّت و قدرت و هنرش از آب در بياورد و ارايه كند. در همه ي بحثها و تمام آنچه كه شما از اين رسانه و از اين قوطي خارج مي كنيد و به گوش و

قلب مستمعتان مي رسانيد، بايد اين نكته رعايت بشود. گرايشهاي اصولي نظام را پيدا كنيد و آنها را منعكس نماييد. البته قبل از اين جلسه، با آقايان راجع به مسايل اسلامي و گروه معارف صحبت داشتيم و خاطره يي را براي آنان نقل كردم. اين طور نباشد كه به نام اسلام چيزي را بگوييم كه سست باشد، يا چيزي را ببافيم كه فقط شكل، شكل اسلامي باشد؛ مثل اين نماهاي تلويزيوني - عكس گنبد و بارگاه و مانند آن - كه شماها براي فيلمها درست مي كنيد و چيزي را از دور نشان مي دهيد. ارايه ي چنين چيزهايي از اسلام، يك چيز پوكِ پوچِ كم مايه است كه فقط يك زر و زيور دروغي، آن هم ظاهري و سطحي را نشان مي دهد. حقيقتاً بايستي مفاهيم و معارف اسلامي پخش و منعكس بشود. علاوه ي بر اين، صدا و سيما كوشش كند كه مردم متدين بشوند. يكي از وظايفي كه واقعاً بايد آقايان به آن توجه كنند، متدين سازي است. كاري كنيد كه مستمعتان بر اثر صحبت شما، حقيقتاً به صورت عميق متدين بشود. يكي ديگر از اين گرايشهاي اصولي، ضديت با سلطه هاي استكباري است. امروز ديگر شايد نشود مثل سابق، خيلي «شرق و غرب» گفت. شرق وغربي به اين معنا و تقسيم بندي يي به اين شكل، خيلي معنا ندارد؛ اما ضديت با دشمنان نظام جمهوري اسلامي و مقابله با دخالت اين سلطه هايي كه هستند، بايد در تمام برنامه هاي صدا و سيما محسوس باشد. در نظام جمهوري اسلامي، تكريم شأن انسان - كه يكي از ويژگيهاي اسلام است - ارزش دادن به انسان، رشد دادن انسان، انسان را در كار شايسته ي خودش به كار گرفتن

و نيروهاي او را در خدمت اهداف متعالي جوشاندن، يكي ديگر از گرايشهاي اصولي است. طرفداري سياسي از دولت، يك گرايش اصولي طرفداري سياسي از دولتي كه امروز بر سر كار است، يك گرايش اصولي است. بايد اين در تمام برنامه هاي شما محسوس باشد؛ از خبرتان گرفته، تا برنامه هاي اقتصادي و سياسي. ملاحظه كنيد، در طول اين ده سالي كه حيات بابركت امام ادامه داشت، هر دولتي سر كار بود، امام مقيد به دفاع از آن بودند. با اين كه شما مي دانيد، دولتهايي سر كار بودند كه بعضي از آنها وقتي كنار رفتند، مغضوب امام و امت بودند؛ اما تا وقتي كه سر كار بودند، امام از آنها حمايت مي كرد. حمايتهايي كه ايشان از بعضي از رؤساي جمهور و نخست وزيران در اوايل انقلاب كردند، هنوز يادمان است. چرا؟ چون دولتي سركار بود كه مسؤول بود. اين صدا و سيمايي كه متعلق به اين ملت است - دولت هم كه متعلق به ملت و با پول جيب اين ملت اداره مي شود - نمي تواند بزرگترين مصلحت ملت را نديده بگيرد و فدا كند. مثلاً در برنامه هاي معمولي، قصايد غرايي در مدح دولت و رئيس دولت بخوانند؛ اما در يك برنامه ي طنز، يا در يك برنامه ي سياسي و اقتصادي، زيرآب همه چيز را بزنند! متأسفانه گاهي اين چيزها ديده مي شود. همين اواخر، برنامه يي بود كه متأسفانه به شكلي ظالمانه يكي از سياستهاي دولت را با صورت حق به جانبي كوبيد؛ آن هم رسانه ي متعلق به دولت و نظام! اين، هيچ به مصلحت نيست. واقعاً يكي از گرايشهاي اصولي ما اين است. بد نيست من اين را به شما بگويم كه گاهي

بعضيها ايراد مي گيرند، و آن وقت هم به حضرت امام(رضوان اللَّه عليه) ايراد مي گرفتند كه چرا شما اين قدر با مراقبت و دقت و وسواس، از دولت پشتيباني مي كنيد. من واقعاً از اين حرف تعجب مي كنم. من گاهي براي بعضي از نزديكان و دوستان مثال زده ام و گفته ام كه اتومبيلي است كه تمام دار و ندار من - فرزندان، عزيزان، ثروت و موجوديم - در آن است و راننده ي ماهري هم پيدا كرده ام كه از راه بسيار خطرناكي اين اتومبيل را مي برد. من همه چيزم به اين اتومبيل بسته است. اگر يك وقت چيزي هم ببينم كه به نظرم ناخوشايند بيايد، كلمه يي كه يك ذره حواس آن راننده را پرت كند و او را مشغول نمايد و نتواند اين راه پُرپيچ وخم و خطرناك را به سلامت طي كند و با عافيت به سرمنزل برساند، من مطلقاً آن كلمه را نخواهم گفت، تا خدشه يي به اين اتومبيل وارد نشود. حالا شما مي گوييد كه مثلاً چرا ما يك دفعه از اين طرف، وزنه يي را محكم به اين ماشين نمي كوبيم و نمي گوييم كه آقاي راننده! اين چه نوع رانندگي است؟ يا چرا در فلان نقطه آن طور شد؟ يعني به دست خودمان، همه چيز نظام را در خطر بيندازيم؟! اين خيانت است. آن كسي كه از پشت گردنه، يك دفعه جلوي اتومبيل مي پرد و يك فرياد بي خود مي كشد، دارد خيانت مي كند؛ خيال مي كند كه خدمت مي كند. حالا در اين وضع حساس بعد از انقلاب، وقتش نيست. دوازده سال است كه در نهايت حساسيت حركت مي كنيم واقعا دوازده سال است كه ما در نهايت حساسيت حركت مي كنيم. من كمتر ملتي را مي شناسم - حتّي ملتهاي

انقلابي - كه بعد از دوران انقلاب، وضعشان مثل ما حساس بوده باشد. شما به اين انقلابهايي كه در زمان ما اتفاق افتاده و ما از آنها خبر داريم، و نيز به آنهايي هم كه قبلاً اتفاق افتاده و خوانده ايد، نگاه كنيد. مثلاً ده سال اولِ بعد از انقلاب اين كشور همسايه ي ما - شوروي - را با ده سال اول انقلاب ما مقايسه كنيد. يا مثلاً ده سال اولِ اين همه انقلابهايي كه در آفريقا و امريكاي لاتين، در طول اين چند ده ساله اتفاق افتاده است، مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه اوضاع هيچكدامشان - هر كدام به دليلي: اوضاع جهاني، سرگرمي قدرتها و مسايل گوناگون داخلي و خارجي - به حساسيت و خطورت و اهميت وضع ما نبوده است. در چنين وضع حساسي، ما چه طور مي توانيم رها كنيم و اجازه بدهيم كه كساني همين طور بي مسؤوليت نقطه يي را بگيرند - كه به نظر آنها نقطه ي ضعف است - و به دولت و مسؤولان حمله كنند؟ غرض، در اين شرايط، من هرگونه تضعيفي كه نسبت به مسؤولان نظام، بخصوص نسبت به دولت انجام بگيرد، خيانت مي دانم. شما بايد در مقابل تبليغات دشمن نسبت به انقلاب، سينه سپر كنيد من مي گويم كه صدا و سيما بايد در مقابل تبليغات دشمن نسبت به انقلاب، سينه سپر كند. الان رسانه هاي زيادي در دنيا هستند كه با تبليغات خود، كار براندازي را به شكل سنتي انجام مي دهند! اين كار، خيلي هم عملي است. يعني اگر واقعاً نظامي روي پاي خود محكم نباشد، راحت مي شود آن را با يك راديوي برون مرزي از صحنه خارج نمود و نابود كرد؛ همين

كاري كه الان ابرقدرتها نسبت به انقلابهاي گوناگون و بيش از همه نسبت به ما مي كنند. منتها آنها كور خوانده اند؛ چون نظام ما پايه ي محكمي دارد و روي دوش مردم و در دل آنهاست. شما بايد در مقابل اين حركت موذيانه ي رسانه ها، واقعاً سينه سپر كنيد. هرجا رسانه ها روي نقطه يي تكيه مي كنند، شما اگر قبلاً پادزهرش را نداده ايد، بعداً بدهيد. تبليغات دروغي كه آنها الان مي كنند، رسانه هاي ما بايد در مقابلش خيلي قوي بايستند. شما بايستي ابتكار هم بكنيد. اين ابتكار برنامه ي «بررسي راديوهاي بيگانه» كه صبحهاي جمعه پخش مي شود، يك زمان خيلي خوب حركت مي كرد؛ اما حالا قدري يكنواخت و دور از انتظار شده است و به آن شكل سابق نيست؛ كه بايد در آن باز هم ابتكار انجام بگيرد. يعني بايد به طور همه جانبه، آن سخن درست و آن نكته ي بجا را ببينند و مطالعه كنند و در مقابل، آنچه را كه دشمن مي گويد، بيرون بياورند و نقاط زيباي نظام را به چشم مردم بكشانند. صدا و سيما بايد نقاط زيباي نظام را نشان بدهد گاهي چيزهايي مشاهده مي شود كه انصافاً سزاوار نيست. مدتي پيش، به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب، تلويزيون را نگاه مي كردم. برنامه يي بود كه از پيشرفتهاي انقلاب تعريف مي كرد. ديدم فيلمي كه نشان داده مي شود، به هيچ وجه پيشرفت و سازندگي را ترسيم نمي كند. مثل اين است كه فرض كنيد سرپرست بچه ي يتيمي، در مقابل كساني كه اعتراض مي كنند، بگويد من واقعاً به اين بچه خيلي كمك مي كنم؛ اما در همان حالي كه اين حرفها را مي زند، گوش اين بچه را هم همين طور بپيچاند! به او متذكر مي شويد، درست است كه

مي گوييد من حمايت و كمك مي كنم، اما عملت خلاف گفته ي تو را ثابت مي كند؛ يعني آنچه كه در واقع وجود دارد و چشم مي بيند، با زبان تطبيق نمي كند. من ديدم كه اين تلويزيون، همين كار را كرده است؛ يعني از چيزهاي بي ربطي فيلمبرداري كرده، آنها را نشان مي دهد، و درعين حال از پيشرفتهاي انقلاب هم مي گويد! آيا واقعاً پيشرفتهاي انقلاب همين موارد است؟ اين همه كار در طول دوران انقلاب شده است. اين نكته يي كه ايشان گفتند، خيلي مهم است. ايشان مي گويند سرمايه گذاريهايي كه ما بعد از انقلاب كرده ايم، دو برابر همه ي سرمايه گذاريهايي است كه در گذشته شده است. اين، يك قلم است؛ در حالي كه ما در آموزش و پرورش، در كارهاي جاده سازي، در مدرسه سازي، در عمران روستاها و در شهرهاي مختلف، الي ماشاءاللَّه از اين قبيل داريم؛ اينها را نشان بدهند. به نظر من، آن طور كارها موذيانه است. بايد نقاط زيباي نظام را، چه در راديو و چه در تلويزيون، روشن كنند و نشان بدهند. آنچه در مورد اين رسانه ي مهم، مطلوب و ايده آل است، عبارت از اين است كه دانشگاهي باشد كه در آن، عاليترين و زيباترين مفاهيم انقلاب، به شكل هنرمندانه ارايه بشود و جاذبه داشته باشد؛ نه اين كه فقط چيزي را بگويند، بدون اين كه فكر جاذبه و تأثير آن باشند. از هنر استفاده بشود و حركت بخش باشد و تكليف مردم و قشرهاي مختلف را معلوم كند. يعني زن انقلابي و مسلمان، جوان انقلابي و مسلمان، روستايي و شهري، باسواد و كم سواد، متخصص و معمولي، هر كدام وقتي پاي راديو يا تلويزيون مي نشينند، در برنامه هايي كه شما به اينها مي دهيد، تكليف خودشان

را بفهمند كه بايد چه كار بكنند؛ راهشان روشن بشود. برنامه هاي بي فايده و بي محتوا را مطلقاً پخش نكنيد فيلم خنثاي بي اثرِ بي محتواي بدون پيام، مطلقاً پخش نكنيد. برنامه ي بي فايده ي بي محتوايي كه فقط يك وقت و يك فاصله ي زماني را پُر مي كند، مطلقاً پخش نكنيد. بعضي از برنامه ها اين گونه است. چند سال قبل از اين، من يك برنامه ي مذهبي را از راديو گوش مي كردم. الفاظ علي الظاهر مذهبي و باطناً پوك، سجعها بي خودي، و عبارتها قديمي بودند. يك نثر زيباي قديمي نبود؛ بلكه عبارت من درآورديِ ساختنيِ چرندي را به شكل عبارات مذهبي درآورده بودند و گوينده هم همين طور پشت سرهم مي گفت. من كه آخوند و اهل دين و اهل اين فنّم، هرچه گوش كردم كه ببينم در اين بحث نيم ساعتي كه مرتب هم حرف مي زد، چه مي خواهد بگويد - مي خواهد توحيد را ثابت كند؟ مي خواهد نبوت يا قيامت را ثابت و يا رد كند؟ - ديدم كه اصلاً هيچ مفهومي ندارد. اين، يك بحث خنثي است. من مي گويم اگر شما اين برنامه را براي اين آورديد كه اين جا خالي است، از شنوندگان عذرخواهي كنيد و بگوييد: شنوندگان! متأسفانه به قدر اين يك ساعت، برنامه ي مناسب شما پيدا نكرده ايم؛ اين يك ساعت تعطيل. اين، خيلي بهتر و پُرجاذبه تر و منصفانه تر است. بعضي از فيلمها ساخته و نشان داده مي شود كه بي محتواست. البته من چون اهل فن نيستم، متأسفانه نمي توانم در باب ساخت و پرداخت و كارهاي هنري آن نظري بدهم - اي كاش مي توانستم در آن زمينه ها هم نظر بدهم - اما به عنوان بيننده يي كه پاي تلويزيون مي نشيند و خيلي هم از معارف زمان بيگانه نيست، مي توانم

نظر بدهم: انصافاً بي جاذبه و بي محتوا بود. مي ترسم به آن فيلمي كه مورد نظر است، اشاره كنم و كارگردان و هنرمندش بي خود مورد طعن قرار بگيرند؛ اما واقعاً الان مواردي كه بتوانم اشاره كنم و اسم فيلمها را بگويم جلوي چشم من است. اينها را پخش نكنيد؛ حتّي توليد نكنيد. در صدا و سيما، از توليد بايد مراقبت شود من همين جا استفاده كنم و نكته يي را بگويم. از توليد - بخصوص در سيما - بايد مراقبت بشود. آقاياني كه مسؤول اين كار هستند، به اين اكتفا نكنند كه به يك تهيه كننده بگويند مثلاً فيلم بيست دقيقه يي، يك ساعتي، يا ده ساعتي در اين موضوع تهيه كن. نه، بايد در تمام طول مدت كار، ابزارها و چشمها و بينشهاي سرشار از بصيرتي مراقبت داشته باشند، ببينند چه چيزي از آب درمي آيد. اگر خداي نكرده يك تهيه كننده، مسؤوليتش يك ذره ضعيف باشد، كار خراب خواهد شد. اگر شما مراقبت نكرديد، ممكن است در فيلمنامه چيزي گنجانده بشود كه آن كارگردان و آن بازي كن بيچاره هم همان را اجرا بكند. چيز بدي از آب درمي آيد؛ كمااين كه گاهي چنين چيزي هم مشاهده مي شود. اينهايي كه مطرح مي كنم، از بَر نيست؛ از روست؛ يعني چيزهايي است كه ديده و مشاهده شده است و مي شود نمونه هايي را ذكر كرد. فرض بفرماييد نسبت به يك داستان تاريخي فيلمي بسازيم كه نتيجه و مفهوم آن، چيزي خلاف واقعيت و دروغ باشد. آيا اين، درست است؟ بايد شما بالاي سر فيلمنامه نويس باشيد و مراقبت كنيد. حالا اگر فيلمنامه خوب از آب درآمد، آن كارگردان، يا حتّي يك نفر از هنرمندان، چنانچه بخواهند يك جا حركتي انجام بدهند، يا

كلمه يي را اضافه بكنند - كه به طور معمول اين كار انجام مي گيرد - مي توانند اين كار را بكنند. در غير اين صورت، شما بايد بياييد و بگوييد حالا كه فيلم ساخته شده است، آن را چه كار كنيم؟ يا بايد آن را پخش كنيد، يا فيلمي كه اين همه پول برايش خرج شده است، پاره كنيد و دور بريزيد. مراقبت، چيز خيلي مهمي است. مديران بخشهاي مختلف، بايد به مراقبت نسبت به محوطه ي كارخودشان و تشويق و تنبيه، خيلي اهميت بدهند. منظورمان از تنبيه، تنبيه قضايي و نوع كار قضايي نيست؛ بالاخره ترتيب اثر داده بشود. اگر كسي خوب و صحيح و مطابق برنامه كار مي كند، بايد تشويق شود. كسي هم كه تخطي مي كند، كار بد انجام مي دهد، رعايت مصلحت نظام و مفاهيم مطلوب براي نظام را نمي كند و برخلاف اسلام و مفاهيم انقلاب چيزي را مي گنجاند، بايد با او برخورد شود. من براي همين برنامه هاي اول فروردين امسال، چند تذكر داده ام؛ ولي هنوز فرصت نكرده ام از آقاي هاشمي بپرسم كه چه شد؟ رسيدگي شد، يا نشد؟ نمي شود كه يك ملت منتظر بنشينند، بعد يك نفر برخلاف ميل آنها و علي رغم خواست يك انقلاب، بيايد و برنامه يي را بين برنامه ها بپيچد و آن جا بگذارد؛ اين كه نمي شود. مراقب زبان فارسي در صدا و سيما باشيد نكته ي خيلي مهم ديگر، راجع به زبان فارسي است. يك بار ديگر هم چند سال قبل از اين، در همان محل خودتان كه آمده بودم، اين بحث را كردم. از غلطگويي، واقعاً انسان خيلي جوش مي خورد. وقتي كه غلطي گفته مي شود - بخصوص در بخشهاي پُرشنونده، مثل خبر و امثال آن -

واقعاً مثل اين است كه كسي يك سيلي به من مي زند! غلطهايي كه گفته مي شود، ممكن است غلط عبارتي، غلط ناشي از بي توجهي، يا ناشي از اين كه از كتاب درست منتقل نشده است، باشد. فرض كنيد در برنامه ي خوبي كه راديو پيش از ساعت 2 بعد از ظهر دارد و چيز پُرجاذبه يي هم است، يك دفعه يك غلط گفته شود. من يك روز بعدازظهر مي خواستم اين برنامه را گوش كنم و بعد هم اخبار را بشنوم و قدري بخوابم. گوينده چيزي را غلط خواند - غلط ادبي و عبارتي - و من هم در آن روز واقعاً چند ساعت خواب از سرم رفت! اين كه مي گويم مثل آن است كه يك سيلي مي زنند، مبالغه نيست. تازه اين كم است؛ گاهي بعضي از غلطها، مثل يك سيلي ويك مشت است! بعضي از غلطها هم مثل يك سيلي و يك مشت و يك لگد است! اتفاقاً يادم است كه او مي خواست راجع به «جاحظ» صحبت كند. اسم جاحظ، «عمرو بن بحربن محبوب» است؛ ولي او «عُمر بن بحرين محبوب» خواند! وقتي آدم جاحظ به اين معروفي را اين طوري بشنود، واقعاً خيلي جوش مي خورد. اي كاش آن وقتي كه غلطي گفته مي شود، كسي غير از من شنونده نباشد. ممكن است شنونده تان، يك اديب، يك فاضل، يك منتقد نظام، يا يك دشمن شما باشد. من خوفم از دشمنان شماست كه نگويند ببينيد اينها با زبان فارسي چه مي كنند. بنابراين، زبان فارسي واقعاً خيلي مهم است. بايد مراقبت و دقت گردد و براي كساني كه خوبند، جايزه گذاشته بشود. يكي از مشكلات، مسأله ي موسيقي است مسأله ي موسيقي هم يك مسأله ي ديگر است. آقاي

هاشمي راست مي گويند، واقعاً يكي از مشكلات، اين مسأله ي موسيقي است. خيلي سخت است كه ما بتوانيم خطي بكشيم و بگوييم اين جا مرز است؛ اما من مي خواهم بگويم كه مصداقهاي واضح دارد. بين آن ساز و آواز حلال و طيب و طاهر، با آن ساز و آوازي كه مكروه و يا حرام است، خط دقيقي نكشيده ايم كه مثلاً بگوييم اين يكي، اين مقدارش كه بالا رفت، يا اين ساز كه اضافه شد، خراب گرديد. به اين دقت نمي توانيم؛ اما بالاخره در اين طيف وسيع، دو نقطه وجود دارد كه يكي قطعاً حلال و يكي قطعاً حرام است. قطعاً حرامي وجود دارد كه آن را نبايد مصرف كنيم. اگر موسيقي يي - حالا اسمش را موسيقي سنتي بگذاريد، يا موسيقي غيرسنتي - كه يكي از دستگاههاي معمولي موسيقي خودمان را هم با ساز ساده يي مي زند، اما شعر، يك شعر برانگيزاننده ي مهيج شهوت باشد، حرام است؛ خواننده هر كس مي خواهد باشد. آن صداي خوش و سازي كه با هم به كار بيفتد، تا جواني را فرضاً به عمل حرام شرعي تحريك كند، كار حرامي است. سعدي و حافظ هم شعر عشقي محض دارند. اين طور نيست كه همه ي اشعار آنها عرفاني باشد. بعضيها به مسايل ديني و عرفاني، از خود ما واردتر شده اند! ما مي گوييم كه اين شعر اشكال دارد؛ ولي آنها مي گويند نه، اين مفاهيم عرفاني دارد! اين مفاهيم عرفاني كه من نفهمم، چه مفاهيم عرفاني است؟! مفاهيم عرفاني، آن وقتي مفاهيم عرفاني است و قابل استناد و قابل تكيه مي باشد، كه فهميده بشود عرفاني است. آن كه هيچ فهميده نمي شود عرفاني است، چه كسي مي گويد عرفاني است؟! اگر مهيج

شهوت و گناهان جنسي و بي بندوباري بود، اشكال دارد. موسيقيهاي تند و محرك خارجي، اشكال دارد. البته موسيقيهايي هم هست كه اشكال ندارد؛ ولي حالا من نمي توانم نمونه هاي آنها را مشخصاً ذكر بكنم. اگر بخواهيد و بنايش باشد، مي شود قدري هم محدودتر و محصورترش كرد؛ اما من آن موارد اشكالدار را عرض مي كنم. توسعه ي فني مناسبي را براي صدا و سيما فراهم كنيد توسعه ي فني صدا و سيما هم مهم است. متأسفانه ما از لحاظ فني هم تا آن حد مطلوب فاصله داريم. من با آقاي رئيس جمهور صحبت كردم، ديدم كه دولت براي توسعه ي فني صدا و سيما كاملاً آمادگي دارد. من واقعاً در اين قضيه استدلال دارم، كه حالا جاي بحث آن نيست. معتقدم كه اگر ما تا حدي از هر جاي كشور بزنيم و از لحاظ مالي به صدا و سيما بپردازيم، جا دارد و سرمان كلاه نرفته است. البته معتقد به بلندپروازيهاي غيرعاقلانه هم نيستيم. آن استدلال را براي آقاي رئيس جمهور و برادران عزيزمان در دولت گفتم، كه براي آنان كاملاً قابل قبول بود. گفتند اگر شما بگوييد، ما حرفي نداريم كه براي صدا و سيما مصرف كنيم. من حالا هم به آقاي محمّد هاشمي مي گويم، واقعاً بنشينيد و توسعه ي فني مناسبي را، نه چندان بلندپروازانه، بلكه به قدر نياز، يا لااقل بخش قابل توجهي از نياز و منطبق با امكانات دولت، فراهم بكنيد. اگر ما بخواهيم افرادي كمك كنند، تا بخش فني را توسعه بدهيد، بحمداللَّه لابد افراد خوبي هستند؛ من كه نمي شناسم. بايد افراد لايق، قابل، متدين و متعهد، در بخش فني به كار گماشته شوند و مشغول گردند. حوزه ي

فعاليت صدا و سيما انصافاً محدود است حوزه ي فعاليت صدا و سيما انصافاً محدود است. من يك وقت در ايام فروردين، با ماشين به قسمتي از كوههاي شمال مي رفتم. چون من عادت دارم كه هر وقت در ماشين مي نشينم، بايد راديو را روشن كنند، تا بشنوم، گفتم كه راديو را روشن كنيد. شايد ده ايستگاه بيگانه در اين راديوي ما آمد - اين جعبه ي نابفرمانِ سر به هوا - ولي راديوي تهران نيامد! من پيش آن راننده و بعضي از برادران محافظ كه با ما بودند، واقعاً خجالت كشيدم كه آخر چرا؟! اتفاقاً صداي بعضي از راديوهاي ضد انقلاب كه به ايرانيها پيام تبريك مي دادند، مرتب چندبار آمد؛ ولي صداي راديوي تهران نيامد! البته الان خيلي فرق كرده است. آن روزها را كه مي گويم، شايد مربوط به سه سال قبل از اين است. الان بحمداللَّه بهتر است؛ ليكن درعين حال باز هم شهرها و استانهايي هستند كه شكايت دارند. من در دوره ي رياست جمهوري كه به استانها زياد سفر مي كردم، غالب جاهايي كه مي رفتم، شكايت راديو داشتند. ما به ايلام رفتيم، تلويزيون را كه روشن كرديم، ديديم تلويزيون عراق را بهتر از تلويزيون ما مي گيرد! تلويزيون را كه باز كردند، ديديم بله، تلويزيون عراق است؛ منتها چون بد و فاسد بود، آن را بستيم. تلويزيون خودمان كه خوب و صالح بود و مي خواستيم آن را تماشا كنيم، به زحمت و با مشكلات توانستيم تصويرش را ببينيم. اين، واقعاً چيز خيلي مهمي است. شما حرف حسابي داريد و مي خواهيد به دنيا بگوييد؛ اما چه طور مي شود با بلندگوي ضعيف اين حرفها را گفت؟ بايد بلندگويتان قوي باشد. از

تذكري كه به شما مي دهند، بي توقعيتان نشود موارد ديگري را هم يادداشت كرده بودم، تا در اين جا مطرح كنم؛ ولي وقت گذشته است. درعين حال قبل از پايان صحبتم، لازم مي دانم كه به نكته يي اشاره كنم. من يك وقت با آقاي هاشمي، راجع به بعضي از همين اشكالات صحبت مي كردم. در ضمن صحبتهايشان متوجه شدم كه فلان مدير در فلان بخش صدا و سيما، شنيده است كه فلاني به كارش معترض بوده است؛ لذا ديگر روحيه ي كار كردن ندارد و معترض و ناراحت است. برادران! من اين را به شما بگويم كه از تذكر، بي توقعيتان نشود. آن وقتي كار بااهميت شما آن ارزش والا را خواهد داشت، كه از عيوب اساسي خالي باشد. چنانچه كسي عيوب اساسي را يادآوري كرد، شما بايد از او تشكر كنيد. آن دستگاهي كه در دستان هنرمند و باقدرت شماست و زير نظر مسؤول و صاحبتان قرار دارد - يعني دستگاه صدا و سيما - دستگاه بسيار حساسي است؛ شوخي نيست. اين چيزي نيست كه اگر مثلاً آدم مشاهده كرد كه فلان گوشه ي آن هم اشكالي دارد، بگويد اين اشكال به خوبيهايش دَر. نه، فقط خوبيها بايد گسترش پيدا كنند و زياد بشوند. اعتقادم اين است كه شما مسؤولان مؤمن و علاقه مند و كارآمد مي توانيد؛ ما ابزارش را داريم. به اندازه يي كه بتوانيم همين حرفها را به قدر كافي با مايه هاي هنر بياميزيم و هنرمندانه ارايه بدهيم، ابزار خوب داريم. هنرمند زياد داريم؛ منتها بايد به حيطه بنديهاي نظام توجه كنيد و هيچ گونه تخطي و تخلفي را از اصول اساسي نظام و انقلاب اسلامي تحمل و اغماض نكنيد. وقتي اغماض نكرديد، وقتي رسيدگي

كرديد، همه چيز درست خواهد شد. اين تذكرات، دوستانه و برادرانه و از روي دلسوزي و علاقه ي به شما و نيز علاقه ي به ملتي است كه بايستي پاي اين تلويزيون و راديو بنشينند و آن را داشته باشند. اگر خداي نكرده به گونه يي باشد كه عده يي به يك دليل، و عده يي به دليل ديگر پاي تلويزيون شما ننشينند، خسارت خيلي بزرگي است. اگر خرج كنيد، ولي مستمع نداشته باشيد، فايده يي ندارد. چنانچه يك عده از مؤمنين به يك دليل ننشينند، يك عده آدمهاي باذوق و بامعرفت و سطح انديشه ي بالا هم به يك دليل ننشينند، يك عده عناصر انقلابي دلسوز هم به يك دليل ننشينند، آن وقت چه كسي پاي اين دستگاه مي نشيند؟! آن گاه اين همه خرج، اين همه نيروي انساني، اين همه تلاش مخلصانه - كه من بخشي از آن را در بازديدي كه چند سال پيش داشتم، از نزديك شاهد بودم - هدر خواهد رفت؛ حيف است. اين تذكرات، از اين جهت است. كارتان را يك مجاهدت في سبيل اللَّه بدانيد و اما سخن آخر اين است كه اين كار را يك مجاهدت في سبيل اللَّه، و اين جا را يك سنگر اساسي بدانيد. من از اوضاع كشور در طول اين ده سال، هيچ وقت بي خبر نبوده ام. من به شما عرض مي كنم، مواردي اتفاق افتاد كه سهم شما - يعني راديو و تلويزيون - در يك پيروزي نظامي، حتّي بيش از سهم عمليات جنگي بود كه در خود منطقه انجام مي گرفت. يعني كسي عمليات جنگي را طراحي مي كرد، كسي تاكتيك را تعيين مي كرد، كسي فرماندهي و اداره مي كرد، اما عامل ديگري پيروزي را به دست مي آورد؛ شما آن عامل را

داده بوديد. در دوران جنگ، واقعاً صدا و سيما مؤثر بود. من به جنگ نظامي مثال زدم؛ اما در ميدانهاي سياسي و تبليغاتي، اين معنا خيلي واضحتر و قابل فهم است و به خودي خود، روشن و واضح مي شود. شما واقعاً سرباز مجاهد في سبيل اللَّه هستيد. كارتان مهم و تعيين كننده و - همان طور كه گفتند - خيلي بي نام و نشان است. واقعاً لازم است كه يك روز، روز راديو و تلويزيون معرفي بشود؛ اگرچه در گوشه و كنار كشور، حضورتان ملموس و هميشگي است. گفت: پري رو تاب مستوري ندارد چو در بندي سر از روزن برآرد مردم صدا و سيما و عاملان آن را دوست مي دارند؛ طبيعت كار اين است. ما مي خواهيم كه اين دوست داشتن، روزبه روز بيشتر بشود. لذا واقعاً عيبي ندارد كه به فكر باشيد روز مناسبي را، روز صدا و سيما بگذاريد، تا در آن روز همه ي مردم به شماها اظهار محبت كنند و مثلاً كادو بدهند و شما هم خودتان را معرفي كنيد. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. جلسه، جلسه ي خوبي بود؛ ليكن جاي آن جلسه يي را كه من اشاره كردم، پُر نمي كند. من خيلي دوست مي دارم كه مقداري حرف و سخن از شماها صادر بشود و ما بعضي از مطالب را از شما بشنويم. ان شاءاللَّه اگر در آينده فرصتي شد، آن را هم قرار بگذاريم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v آقاي محمّد هاشمي، رئيس وقت سازمان صدا و سيما

بيانات در ديدار با وزير و مسؤولان وزارت فرهنگ و آموزش عالى و رؤساى دانشگاههاى سراسر كشور

بيانات در ديدار با وزير و مسؤولان وزارت فرهنگ و آموزش عالي و رؤساي دانشگاههاي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فرهنگيان اصلي كشور شماييد از زيارت آقايان علما و اهل

معرفت و فرهنگ و دانش و دانشگاه، خيلي خوشحاليم. نسبت به خيلي از آقايان، از نزديك ارادت و سابقه ي اخلاص داريم؛ بخصوص بعضي از دوستان كه با آنها معاشرتهاي طولاني و ممتد داشتيم، از جمله برادر عزيزمان آقاي دكتر معين كه تقريباً چند سال به طور مستمر - اقلاً هفته يي يك بار - ايشان را زيارت مي كرديم. از اين كه ايشان اين مسؤوليت مهم را عهده دارند، خوشحاليم؛ هم به خاطر معنويت و شخصيت انقلابي و اسلامي و حقيقتاً دلسوزي كه از ايشان سراغ داريم، و هم به خاطر قدرشناسي مسايل دانشگاهها و علم كشور، كه شاهد بوديم چه قدر ايشان نسبت به اين مسايل اهميت مي دهند. جلسه ي شما برادران عزيز براي من، جلسه ي خيلي دلنشيني است. اگر فرصت مي شد كه مي نشستيم و صحبت مي كرديم، خيلي بهتر بود؛ ولي متأسفانه من وقتش را ندارم، والّا آمادگي و بلكه شوقش را دارم. حالا به مصداق «ما لايدرك كلّه لايترك كلّه»، به همان اندازه يي كه ميسور است، مطالبي را عرض مي كنم. عمده ي مطالب، تقريباً همان چيزهايي است كه در بيانات آقاي دكتر معين ذكر شده بود: رشد علم، رشد تحقيق، رشد كمّي، گسترشِ در نقاط محروم، اهميت دادن به بعضي از چيزهايي كه در دانشگاهها حقيقتاً اهميت دارد، تكليف نهادهاي انقلابي را به طور قاطع مشخص كردن، آنها را به شكل معقول و درستي تقويت كردن، مديريت و مسايل مديريت و تقويت آن. اينها حرفهايي است كه در اين چند ساله، واقعاً مسايل حاد و اساسي دانشگاهها بوده است و من هم درباره ي اين مسايل، مكرر مطالبي را عرض كرده ام و حقيقتاً چيز جديدي نيست. البته در شنيدن، اثري است كه در دانستن

نيست. اي بسا انسان چيزهايي را هم مي داند، ليكن گفتگوي آنها و شنيدن و بازشنيدنشان تأثيراتي دارد و در انسان انگيزه ايجاد مي كند. شايد خوب بود كه ما در جمع شما، به مسايل فرهنگ عمومي كشور مي پرداختيم. فرهنگيان اصلي كشور، شماييد. فرهنگ جامعه، رشد معرفت و بينش و خصلتها و فرهنگ انقلابي، كجا بايد بحث بشود و رويش فكر و تصميم گيري بشود؟ جز در جمع دانشوران و فرهنگيان انقلابي و متعهد؟ براي من و شايد براي هر كسي كه حقايق فرهنگي جامعه و حقايق موجود در دستگاههايي را كه متصدي و متكفل علاج آنها هستند - اعم از هنري و ادبي و علمي و تبليغي و ديني و غيرديني - بداند، واقعاً عقده يي است. تصميم گيري شد، روي كاغذ نوشته شد كه فرهنگ عمومي كشور، كجا و چگونه بايد بررسي بشود؛ ليكن بين آنچه كه هست و آنچه كه بايد تحقق پيدا كند و به مرحله ي شدن برسد، خيلي فاصله است. اي كاش مسايل دانشگاهها جلوي چشم را نمي گرفت، آدم به اين مسايل مي پرداخت و قدري با شماها صحبتي مي شد؛ ولي به اعتقاد من، الان مسايل دانشگاهها هم مسايل حادتري است. دانشگاه بايد كساني را تربيت كند كه تكيه ي نظام به آنها باشد با وجود همه ي اين مطالب درستي كه آقاي دكتر معين فرمودند و آنچه شده و بناست بشود، درعين حال، انصافاً وقتي يك عنصر مؤمن به اين انقلاب و مؤمن به اين تحول عظيمي كه با اين ريشه ي عميق و با اين اهميت، در كشور ما ايجاد شده، به دانشگاه كشور نگاه مي كند، مي بيند كه اين، آن بال پروازدهنده، آن چرخ پيش برنده و آن موتور

حركت دهنده - به هرچه مي خواهيد، تشبيه كنيد كه باب چنين حقيقت عظيمي باشد - نيست. دانشگاههاي ما، عيب و ايراد دارد؛ بايد ايرادش برطرف بشود. البته توقع معجزه نيست. آنچه كه من عرض مي كنم، حرف يك آدم ايده آل گراي بي توجه به واقعيتها نيست. شما مي دانيد كه من چند سال مسؤول اجرايي اين كشور بوده ام و حقايق را مي دانم. وانگهي، همين طور كه ايشان اشاره كردند، با مسايل دانشگاهها و بودجه ي آن آشنا هستم. در عين حال، اينها را عرض مي كنم. من مي خواهم بگويم، شما كه اين بار را بر دوش گرفتيد، با اين ديد كلان - به قول مصطلح جاري شماها - يا با اين ديد كلي از بالا - طبق تعبيرات ماها - به مسأله نگاه كنيد. يك ذره از اين آب و گلِ جزييات خلاص بشويم و ببينيم چه بايد كرد، تا اين چرخها را از گل بيرون كشيد. ما همين طور دور خودمان نچرخيم؛ بلكه عقب نرويم. دانشگاه نظام جمهوري اسلامي، بايد كساني را تربيت بكند كه تكيه ي اين نظام، به آنها باشد. يعني اين نظام، از لحاظ علمي و عملي و مديريت و گشودن گرههاي ريز و درشت بر سر راه زندگي اين ملت، به آنها تكيه كند. مگر غير از اين است؟ دانشگاه براي چيست؟ مگر بي علم، مي شود زندگي كرد؟ مي شود پيش رفت؟ مي شود به حقوق ملي خود واقف شد، يا آن حقوق را به دست آورد، يا در راه آنها به مبارزاتِ درست دست زد؟ ملتي كه علم ندارد، محكوم به عقب ماندگي و ذلت و باركشي و بداخلاقي و دون و فرودستي در معادلات جهاني است. بدون علم، در دنيا نمي شود

اثر گذاشت علم، امروز نقش خيلي زيادي در دنيا ايفا مي كند. اين كساني كه امروز بر دولتها و دستگاههاي سياسي دنيا در كشورهاي بزرگ مسلطند، انسانهاي معمولي هستند و از متوسطِ برجستگان، پايينترند. كارها و حرفهايشان، اين را نشان مي دهد. آنها يا از لحاظ فكري و يا از لحاظ انساني و اخلاقي پايينترند. ببينيد ديگر، اين امريكا و اين هم غرب است. اينها درعين حال، بر دنيا حكومت مي كنند. چرا؟ به خاطر علم. تا كي بايد ملتهاي مسلمان، از آن چيزي كه در تحرك و شخصيت يك نظام، در وصول به حقوق يك ملت، در تأثير براي سازندگي دنيا، مايه ي اصلي است، تهيدست بمانند؟ بدون علم كه در دنيا هم نمي شود اثر گذاشت. شما بهترين آدمهاي دنيا باشيد، ما بهترين و شريفترين و عزيزترين ملتها باشيم؛ وقتي نتوانيم روي بشريت اثر بگذاريم، وقتي نتوانيم اين گرداب مهلك را مهار بكنيم، چه فايده يي دارد؟ رسالت يك انسان كه يك رسالت فردي و خانوادگي و يك رسالت ملي به معناي محدود نيست؛ بلكه يك رسالت انساني است. انسان، اصلاً در محدوده ي انسانيت زندگي مي كند. مگر مي شود اين همه كارهاي بزرگ را بدون علم انجام داد؟ اين علمِ ما كجاست؟ خدا سلاطين قاجار و پهلوي را لعنت كند و از اين رجال پليد و خبيثي كه بخصوص از زمان ناصرالدين شاه تا زمان محمّدرضا، امور اين كشور را به دست داشتند، نگذرد كه با اين ملت با استعداد و اين جواهرِ قيمتي استعدادي كه در اين كشور هست، چه كردند. مي دانيد كه در اين كشور، استعداد ايراني، از متوسطِ استعداد كشورهاي دنيا بالاتر است. اين نكته را من از آدمهاي

مطلع و وارد و با اتكا به آمار نقل مي كنم. سابقه ي ما هم، همين را نشان مي دهد. اين ملت را در دوراني كه مي شد خودش را لااقل به اين گردونه ي اسبي كه داشته مي رفته، برساند، در خواب عميقي فرو بردند. يك وقتي بيدار شده كه آن گردونه به موتور رسيده، آن موتور به جت رسيده، آن جت هم به موارد پيشرفته تري رسيده و جز غباري از حركت كاروان علم بشريت، چيزي در دست ما نيست. بايد براي علم و تحقيقات كاربردي، حركتي انجام داد انقلاب، يعني اين كه تحولي در همه چيز به وجود بيايد. يكي از آن تحولات هم، در مقوله ي علم در اين كشور است. نگوييد ما پول و بودجه نداريم. بله، خيلي كارها با پول انجام مي گيرد؛ ليكن به نظرم مي رسد كه كل دستگاه علم و دانش كشور، بايد با يك ديد انقلابي به مسأله نگاه كند؛ مثل آن كسي كه فرزندش درون آب افتاده و دارد غرق مي شود؛ مثل روحيه ي همان مبارزي كه در دوران پيش از پيروزي انقلاب، هيچ چيز - نه زن، نه بچه، نه زندگي، نه خانه، نه راحتي - نمي فهميد و همه ي زندگيش مصروف اين مي شد كه كاري انجام بدهد. دستگاه علمي كشور، بايد اين طور جلو برود و هر چيزي كه مانع سر اين راه است، حقيقتاً برطرف بشود. بنابراين، در دانشگاهها بايد براي علم و تحقيق و تحقيقهاي كاربردي، كاري كرد و حركتي انجام داد. امروز بحمداللَّه دستگاه وزارت و دستگاه دانشگاهها، يك تشكيلات حزب اللهي است. من خيلي از شما آقايان را از نزديك مي شناسم و به كار و انگيزه و ايمانتان واقفم. انتظار مي رود كه به اين

مسأله - يعني توسعه ي علم و دانش - بپردازيد. مسأله ي دين در دانشگاهها مهم است نكته ي ديگري كه من مكرر در سخنرانيها و در همين مراسم مختلف دانشگاهي عرض كرده ام و شايد اين حرف تكراري باشد، ليكن مهم است و بايد بگويم، مسأله ي دين در دانشگاههاست. دين، به همين معناي تدين، مورد نظر است. آن تفسير غلط روشنفكري از دين و همان تصوراتي كه بعضيها داشتند و كجرويها و كج فهميهايي كه در مسايل دين بوده، آن را نمي گويم. تجربه نشان داد كه آن تصورات، يك پول سياه هم ارزش ندارد. من عمرم را در همين چيزها صرف كرده ام؛ از دور حرف نمي زنم. دين به معناي تدين، يعني پايبندي به احكام اسلامي، قبول، اذعان و تسليم. روايت هم دارد، قرآن هم همين است: «انّ الدّين عنداللَّه الاسلام»(1). اسلام يعني چه؟ «من اسلم وجهه للَّه»(2) يعني چه؟ يعني صورتت را تسليم خدا كن. اين، دين است. مظهرش در مورد احكام شرعي، همين است ديگر. آيا دانشگاههاي ما اين گونه اند؟ علتش اين است كه كساني دانشگاه را بنيانگذاري كردند كه اساس دين را، نه كه قبول نداشتند - بالاتر از اين بود - مي خواستند اصلاً دين را ريشه كن كنند. مي بينيد ديگر. مگر غير از اين است؟ اين، تاريخچه ي دانشگاه است. اين، تاريخچه ي فرهنگ اروپايي در كشور ماست. كساني كه آن فرهنگ را آوردند، اعتقادشان اين بود كه اينها حرفهاي مفتي است! روشنفكري جديد، اصلاً اين طوري متولد شد؛ ضد دين و مخالف با دين و عازم بر قلع و قمع دين. دانشگاه هم كه طبعاً زايشگاه و پرورشگاه همين روشنفكري جديد اروپايي بود. بنابراين، فضا، فضاي غيرديني شد. اين

فضا، متعلق به دانشگاه وابسته ي به غرب، پرداخته ي صنعاي غرب و ساخته شده هاي آن ديار بود؛ اما دانشگاه اسلامي چه؟ همه ي آن مطالبي كه راجع به علم و اين حرفها گفتيم، آن وقتي معنا پيدا مي كند كه اين عالمي كه شما درست مي كنيد، متدين باشد؛ والّا اگر عالم بي تدين بخواهيد، هست. به امريكا و انگليس و فرانسه برويد، اين قدر علماي بزرگ و دانشمندان عالي مقام - كه حالاحالاها مانده شماها به آنها برسيد - هستند؛ اما بي دين، ضد دين، ضد آرمانها و اهداف ما. مگر ما مي خواهيم آن طوري عالم درست كنيم؟ مگر جمهوري اسلامي مي خواهد عالم بي دين درست كند؟ براي ايجاد محيط ديني در دانشگاه، از كلمه ي تعصب نترسيد هر كسي در دانشگاه - فرقي نمي كند كه اين تشكيلات شما، يك تشكيلات پزشكي باشد يا غير آن - فكرش اين باشد كه اين حرفها را رها كنيد و حالا بگذاريد درسشان را بخوانند، اين فكر، غلط و مردود است. بايد درسشان را با تدين بخوانند. تدين، چيزي نيست كه برايش زماني بگذاريم و بگوييم حالا اين مدت را درس بخواند، بعد شروع به تدين كند! تدين كه اين نيست. تدين، جزو وجود و ذهن انسان است، با انسان رشد مي كند، شكوفايي پيدا مي كند و در تمام حركات انسان اثر مي گذارد. دين كه بيگانه ي از زندگي نيست. دين، در يك كلمه حرف زدن، در يك اشاره، در يك موضعگيري، تأثير مي گذارد. انساني كه معتقد به دين است، مگر مي تواند مدتي بي دين زندگي كند؟ محيط دانشگاه، بايد محيط ديني باشد. بايد اين را تأمين كنيم. و اين نمي شود، مگر اين كه شما كه رؤسا و مسؤولان دستگاههاي دانشگاهي كشور

هستيد - بيش از همه، آقاي وزير و معاونان ايشان و بعد هم رؤساي دانشگاهها و دانشكده ها - صددرصد با تعصب ديني و انقلابي و پايبندي شديد و اصرار بر اين كه بايد دين حاكميت پيدا كند و چتري بر زندگي محيط دانشگاه بزند، اين هدف را تعقيب كنيد. از كلمه ي تعصب نترسيد. تعصب جاهلي بد است. عصبيتي كه از روي جهالت نباشد، خيلي هم خوب است. عصبيت، معنايش جهالت نيست. مواظب باشيد كه استادي در دانشگاه بي ديني صادر نكند البته از يك استاد، چنين انتظاري نمي رود. يك استاد، ممكن است مسيحي باشد. او اصلاً اين را قبول ندارد. هيچ اشكالي ندارد كه از او دعوت كنيد، به اين جا بيايد. استادي كه نماز نمي خواند و بي دين است، مانعي ندارد كه از او دعوت كنيد، به اين جا بيايد؛ منتها مواظب باشيد كه اين استاد از وجود خودش، نخواهد بي ديني صادر كند. به حريم اين شي ء مقدس، مساس و اصطكاكي نداشته باشد، اشكالي ندارد كه بيايد. اگر اصطكاك داشت، نيايد. اين، حرف هميشه ي من است. هميشه اعتقادم اين بوده و هست. آن استادي كه بناست بيايد علمي را بياموزاند و اعتقادي را كه روح آن علم است، بگيرد و از بين ببرد، نبايد بيايد. اين، دزد و مضر است. يك وقت كسي مي گويد، تنديهايي مي كنند و بي رويه عمل مي نمايند، كه طبيعي است هرجا تنديِ بي رويه يي باشد، غلط است؛ اين كه محل بحث نيست. بحث، سرشماست كه چگونه مي خواهيد تصميم بگيريد: عاقلانه، خونسردانه، با تسلط بر جوانب امر؟ آن استاد يا آن مسؤولي كه در رابطه ي خودش با دانشجو، مي خواهد پايه هاي ايمان ديني آنها را - كه همان ايمان انقلابي

است - سست بكند، چه مسؤول و چه دلسوزي است؟ چه ارزشي براي پيشرفت علم كشور دارد؟ او چه كمكي به استقلال اين ملت مي تواند بكند؟ اين، همان دانشگاه گذشته مي شود كه حقيقتاً براي اين مملكت سودمند نبود؛ شما نبايد بگذاريد. هزاران دكتري كه آمدند، بچه هايي را نجات دادند، مريضهايي را شفا دادند؛ هزاران مهندسي كه دهها هزار ساختمان ساختند، اينها را مي دانيم. مسأله و مشكل يك ملت، اينها كه نيست. دانشگاه وابسته ي به غرب، دانشگاه متكي به اراده و فرهنگ ديگران، نمي تواند براي يك فرهنگ مفيد باشد. اين، دو عنصر اصلي است. از همه ي عناصرِ مؤمنِ خوب استفاده كنيد از همه ي عناصرِ مؤمنِ خوب استفاده كنيد. براي خاطر خدا، دور اين مسايل خط و خطبازي را هم در محيط دانشگاه قلم بگيريد و نگذاريد گسترش پيدا كند. شما كه رؤسا هستيد، جلويش را بگيريد. اين مسايل اختلافات و نزاع سياسي و خطبازيها، واقعاً ضرر زده است. در دانشگاه، در اين سالهايي كه من اطلاع دارم، اكثريتي دانشجوي بي مبالات و بي تقيد نسبت به دين و مسايل ديني - نمي گويم بي اعتقاد - مشغول كار خودشانند و اقليتي معتقد به دين، به دو، سه گروه تقسيم شده اند و به سروكله ي هم مي زنند! اين، بلاهت است. يك عده تندرو، يك عده كندرو؛ يك عده راست، يك عده چپ! اگر راست مي گويند، بنشينند با همديگر تفاهم بكنند و آن كارِ اصلي را انجام بدهند. حالا اين كه متعلق به محيطهاي دانشجويي و دانشجويان است كه بايد متوجه باشند، چه كار مي كنند؛ شما كه رؤسا و مسؤولان هستيد، مواظب باشيد كه در اين دعواي مضر، مبادا يك ذره به اشتعال كمك

كنيد. يعني يك تراشه ي چوب هم كه بريزيد، شما مقصريد. يك طرف را تقويت كنيد، يك طرف را تضعيف كنيد؛ اين مسايل را كنار بگذاريد. اعتقاد به دين، درجاتي دارد اعتقاد به دين، درجاتي دارد. گيرم آدمهايي هم باشند كه آن اعتقادِ روشنِ سالم و آن تفكر انقلابيِ زيبا را - كه آدم حتّي از تصورش حظ مي كند - نداشته باشند و يك درجه پايينتر باشند؛ باشد، بهتر از آن كسي است كه هيچ چيز از آن را نداشته باشند. بالاخره نمي شود گفت كه يا صددرصد، يا هيچ. صددرصد هم خوب است، نوددرصد هم - درجه ي بعدش - خوب است، هشتاددرصد هم - درجه ي بعدش - خوب است، هفتاددرصد هم - درجه ي بعدش - خوب است. هفتاددرصد كجا، پنج درصد كجا؛ هفتاد درصد كجا، صفركجا ! آخر چرا اين محاسباتِ اين قدر واضح، در رفتار و اعمال ماها مورد ملاحظه قرار نمي گيرد؟ وبعدالتيا والتي، آقاي دكتر معين فرمودند كه ما را حمايت كنيد. من هر كاري بتوانم، حاضرم انجام دهم. البته آن چيزي كه نقدتر از همه است، دعاست كه مي توانم آن را بي دردسر برايتان انجام بدهم - كه البته انجام مي دهم - و غير از دعا و بعد از دعا هم هر كاري واقعاً بتوانم و براي من ميسور باشد، دوست مي دارم كه انجام بدهم و ان شاءاللَّه انجام خواهم داد. شماها را حقيقتاً يكي از آن سنگين بارترين مأموران الهي مي دانم كه بار سنگيني را بردوش گرفته ايد. هم به خاطر اين جرأت و فداكاري، تحسينتان مي كنم و هم برايتان واقعاً از خداي متعال كمك مي خواهم. هركاري هم كه ممكن باشد، ان شاءاللَّه حاضرم انجام بدهم. اجمالاً، آقايان اين جهت گيريها

را فراموش نكنند و همچنان جدي و مصرانه، آن را دنبال كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 19 2) بقره: 112

سخنرانى در ديدار با مسؤولان بنياد شهيد، جمعى از اساتيد و دانشجويان دانشگاهها و اقشار مختلف مردم

سخنراني در ديدار با مسؤولان بنياد شهيد، جمعي از اساتيد و دانشجويان دانشگاهها و اقشار مختلف مردم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نقطه ي اصلي و محوري براي اصلاح عالم، اصلاح نفس انساني است در ابتدا به همه ي شما برادران و خواهران، بخصوص خانواده هاي معظم شهيدان و جانبازان عزيزمان و همچنين رزمندگان و انديشمندان و علما و راهنمايان جامعه، خوش آمد عرض مي كنم. اين مجلس ما از لحاظ كيفيت، مجلس مهمي است؛ چون قشرهاي ممتاز در جامعه ي اسلامي و برجستگان نظام اسلامي، در اين جا حضور دارند و برخلاف نظامهاي مادّي، پولداران و خوانين و زورگويان و گردن كلفتان، حضوري ندارند. در نظام اسلامي، كساني از لحاظ معنوي برجسته تر و ممتازترند كه فداكاري بيشتر، ايمان بيشتر، عمل صالح و صدق رفتار و گفتار را نشان داده باشند و آنها هم اين قشرهاي فداكار - شهيد داده ها، جانبازان، جوانان پُرشور و مؤمن و مبارز، خدمتگزاران جامعه، يا كساني كه خودشان را براي خدمت آماده مي كنند - هستند. من در اين جمع پُرشور و صميمي و مؤمن، مطلبي را عرض مي كنم كه از امهات مسايل فكري ماست. در اسلام، نقطه ي اصلي و محوري براي اصلاح عالم، اصلاح نفس انساني است. همه چيز از اين جا شروع مي شود. قرآن به آن نسلي كه مي خواست با دست قدرتمند خود، تاريخ را ورق بزند، فرمود: «قوا انفسكم»(1)، «عليكم انفسكم»(2). خودتان را مراقبت كنيد، به خودتان بپردازيد و نفس خودتان را اصلاح و تزكيه كنيد؛ «قد افلح من زكّيها»(3). اگر جامعه ي اسلامي صدر اول اسلام،

از تزكيه ي انسانها شروع نشده بود و در آن به اندازه ي لازم، آدمهاي مصفا و خالص و بي غش وجود نداشتند، اسلام پا نمي گرفت، گسترش پيدا نمي كرد، بر مذاهب مشركانه ي عالم پيروز نمي شد و تاريخ در خط اسلام به حركت نمي افتاد. اگر انسانهاي مزكا و مصفا نباشند، جهاد نيست. انقلاب ما كه پيروز شد، به بركت صفا و خلوص و اخلاص و كار براي خدا و بلند شدن از سر منافع مادّي و شخصي بود. مقاومت در جنگ تحميلي هم همين طور بود. اين شهداي عزيز ما، يا اين جانبازان، در اوج صفا و اخلاص، به استقبال شهادت رفتند و شهيد شدند و همين شهادتها و مقاومتها و به استقبال خطر رفتنها بود كه انقلاب را حفظ كرد، اسلام را عزيز كرد، مسلمين را قوي كرد و دشمنان اسلام و امريكا را خوار نمود. ما اول بايد خودمان را اصلاح كنيم در درون وجود ما، بزرگترين دشمن ما كمين گرفته و آن، نفس امّاره و شهوات و خودخواهي و خودپرستيهاي ماست. هر لحظه يي كه بتوانيم، اين مار گزنده و اين دشمن كشنده را سر جاي خود بنشانيم - ولو به طور موقت - در آن لحظه، ما موفق و سعادتمند و قادر بر عمل و مقاومت و ايستادگي و جهاد في سبيل اللَّه هستيم. هر وقتي كه اين دشمن، سر بلند كند و عقل و نيروي معنوي و نفس رحماني در وجود ما را سركوب كند و تحت تأثير خود قرار بدهد، در آن لحظه، ما در حال سكون و ركود و يا عقبگرديم. سكون، يعني عقبگرد. اين دو، يكي است. ما به عنوان كساني كه بار سنگين هدايت بشر

و نجات انسان را بر دوش گرفته ايم، بايد به خودمان بپردازيم، بايد نفسهاي خودمان را اصلاح كنيم، بايد قدرت معنوي انساني را - كه خدا در ما به حد اعلي به وديعه گذاشته است - از گل و لاي شهوات و اهوا و هوسها و خودخواهيها و خودپرستيها نجات بدهيم و آن را قوي كنيم. شما جوانان، شما خانواده هاي شهدا، شما جانبازان، شما مبلّغان دلسوز و علاقه مند در سپاه پاسداران يا در هر نقطه ي ديگر، به اين مبارزه ي دروني اولي هستيد. ما اول بايد خودمان را اصلاح كنيم. هر كسي كه به اسلام و انقلاب دلبسته تر است، بايد براي اصلاح نفس خود، عازمتر و جديتر باشد. هر كسي كه از وضع دنيا، از اين زورگوييها و خباثتها و رذالتهايي كه قدرتها و عربده كشها و قداره بندهاي جهان انجام مي دهند، بيشتر ناراحت است، بايد بيشتر به خود بپردازد و خود را اصلاح كند. اين وضعي كه امروز در دنياست، ناشي از اين لنگي است. مشكل ملتها، مشكل تسلط و حاكميت انسان نماهاست مشكل ملتها، مشكل تسلط و حاكميت كساني است كه اگرچه لباس انساني پوشيده اند، اما در باطن، يك حيوان درنده ي وحشي بي ملاحظه اند. آن كسي كه برايش كشتن هزاران انسان، شيميايي كردن خانواده ها و بچه هاي كوچك، اهميتي ندارد و به راحتي جنايت مي كند، او در ظاهر انسان است، ولي در باطن گرگ است. صورت معنوي و حقيقي او، صورتي كه در قيامت با آن محشور خواهد شد، صورت يك حيوان وحشي است. اي دريده پوستين يوسفان گرگ برخيزي از اين خواب گران اين گونه افراد، آن روزي كه مرگ گريبان آنها را بگيرد و از خواب گرانِ هذيان آميز زندگي

ننگبار خودشان بيدار بشوند، به خودشان كه نگاه مي كنند، خود را گرگ خواهند ديد. آن كساني هم كه اين وضعيت بد را در دنيا تحمل مي كنند، نسبت به اين همه فاجعه و اين همه جنايت در دنيا بي تفاوت و خونسرد مي مانند و احساس تكليف نمي كنند، آنها هم از يك ناحيه ي ديگر اشكال دارند؛ آنها هم تربيت نفساني ندارند؛ آنها هم عشق به زندگي و ترس از مرگ، گريبانشان را گرفته است؛ صورت معنوي آنها هم، اگر گرگ نيست، موش است؛ اگر درنده نيست، حيوان قابل دريده شدن و خورده شدن است؛ بره است؛ تعبير احترام آميزترش اين است. روح انساني، نه اجازه مي دهد كسي آن طور جنايت و ستمگري بكند، نه اجازه مي دهد انساني اين همه ظلم و ستم را تحمل نمايد. امريكا، حامي ديروز و مخالف امروز صدام به دنيا نگاه كنيد، ببينيد چه خبر است. ببينيد در اين منطقه ي ما چه خبر است. اين روزها، همه ي دنيا متوجه قضاياي خليج فارس (4) و تجاوز عراق به كويت و لشكركشي و حَشَركشي امريكا به منطقه و جنجال قدرتها و دولتها و همانهايي است كه تا ديروز پشت سر صدام ايستاده بودند؛ كساني كه به نفع او تحليل مي كردند، مقاله مي نوشتند، بازي سياسي مي كردند و قطعنامه مي دادند؛ چون او در مقابل اسلام ايستاده بود. حالا چهره ي صدام در مجلات و روزنامه هاي اينها، يكشبه به يك غول وحشتناك تبديل شده است! حالا فهميده اند كه صدام، حلبچه را بمباران شيميايي كرده است! حالا فهميده اند كه صدام در جنگ ايران، شروع كننده و متجاوز بوده است! حالا فهميده اند كه صدام، غير قابل اعتماد است و در اظهاراتش صادق نيست! حالا فهميده اند كه صدام

نسبت به ملت خودش، با اختناق ظلم مي كند! كأنّه تا آن روزي كه منافع خودشان در كويت و عربستان تهديد نشده بود، اصلاً اينها را نمي دانستند! يعني نه رئيس جمهور امريكا و نه ساير دولتها مي دانستند و نه روزنامه نگارهاي مزدور و قلم به مزد! حالا همه چيز معلوم شد. اين طرف قضيه هم، صدام يكشبه ضد امريكا و ضد استعمار و ضد سعودي شده است! همان رفيقهاي ديروز، همان كساني كه با هم مي نشستند و آشكارا و علني، عليه اسلام و مسلمين و عليه انقلاب و پايگاه ضد استكبار - يعني ايران - توطئه مي كردند، حالا صدام آنها را متهم مي كند كه شما به امريكا وابسته هستيد و ضد اسلاميد! آيا تا ديروز اينها به امريكا وابسته نبودند؟! آيا تا ديروز اينها قارون نبودند؟! آيا تا ديروز كه براي حمله به دژ مقاومت عليه استعمار و استكبار، كمك صدام بودند، مزدور امريكا نبودند؛ امروز شده اند؟! آيا كسي يكشبه ضد امريكايي مي شود؟! آيا كسي از يك عنصر مهاجم به اسلام و مسلمين و دشمن عنود انقلاب اسلامي و ملت مسلمان، يكشبه تبديل به يك مدافع اسلام مي شود؟! حالا صدام سخنراني مي كند، به ملتهاي مسلمان خطاب مي كند و مي گويد اسلام را حفظ كنيد و آن را از دست فهد و مبارك نجات دهيد! تا ديروز كه اينها حاميان و محافظان اسلام بودند، ولي حالا يكشبه به ضد اسلام تبديل شده اند و تو هم طرفدار اسلام شده يي؟! واي بر اين اسلام كه كسي مثل صدام حسين، طرفدار و مدافع آن شود. اينها نكاتي است كه شما بايد به آن توجه بكنيد. تحليل قضاياي جاري، كار پيچيده يي نيست تحليل قضاياي جاري، كار

پيچيده يي نيست. هر كسي به اين صحنه و منظره نگاه كند، مي تواند قضايا را تحليل كند. تحليل، مشكل نيست. آنچه مشكل است، چيز ديگري است. هر كسي به اين منظره نگاه كند، تكالب بر حطام دنيا را مي بيند - هميني كه در روايات ما هست - جنگ كركسها بر سر جيفه را مشاهده مي كند. يك كركس، صدام حسين است؛ يك كركس، آقاي بوش. صدام كه ادعا مي كند مي خواهد از ملت خود يا ملتهاي عرب دفاع كند، حرفش چرند و دروغ و مسخره است؛ از قدرت خودش دفاع مي كند. او كسي است كه اگر هزاران نفر، بلكه صدها هزار نفر از ملت خودش در مقابلش بايستند و لازم بداند آنها را از بين ببرد، يك ثانيه تأمل نمي كند و آنها را از بين مي برد! او براي خود و قدرت و اطماع خويش و براي نفس سيري ناپذير بشري كار مي كند؛ هماني كه امام به مخاطب خودشان فرمودند، اگر همه ي دنيا را هم به شما بدهند، باز كمتان است؛ حكومت اين كشور كه هيچ. فعاليت او، براي جيفه ي دنيا، براي قدرت و براي دو روز بيشتر بر اريكه ي قدرت سوار بودن است. خاك بر سر انسان غافل كه فلسفه ي وجود خودش را نفهمد و سعادت خود را تشخيص ندهد. تجاوز صدام به كويت، همان ماهيت تجاوز امريكا به پاناما و گرانادا را دارد آن طرف قضيه هم كه به عنوان دفاع از منافع دنياي آزاد و مقابله ي با ديكتاتوري صدام وارد ميدان جنگ شده - يعني امريكا - او هم از دروغگو، دروغگوتر است؛ او هم متجاوز است و براي منافع خود، كار و تلاش مي كند. كاري كه

صدام حسين در كويت كرد، عيناً همان كاري است كه امريكا در حدود يك سال قبل از اين در پاناما(5) كرد و چند سال قبل از اين در گرانادا (6)انجام داد؛ نوع عربي آن است! آن، نوع امريكاييش بود كه يك مقدار با زرق و برق بيشتري همراه بود و جنايتي در زرورق پيچيده و بسته بندي شده، بر مردم آن كشورها فرود آمد؛ ولي كار اين شخص، نوع عربي و نوع عراقي و نوع صداميش است! يعني حقيقت قضيه همان است؛ هيچ فرقي ندارد. قدرتها مثل كركسهايي كه به جيفه چشم دوخته اند و به هم نوك و چنگال مي زنند، به جان هم افتاده اند. اين، تفسير و تحليل قضيه است. مدتهاست كه امريكا در فكر آن بوده كه در خليج فارس، جاي پاي مستحكمترو حضور نظامي قويتري داشته باشد. البته در خليج فارس و در بعضي از كشورهاي كوچك و حقير پايگاه دارد، ولي كمش است! اين چيزي هم كه حالا پيدا كند، باز كمش است! هرچه پيدا كنند، كمشان است! آن كسي هم كه كويت را تصرف كرد، به فكر اين است كه ساحل و منبع نفتي و قدرت ظاهري و قلدري و زورگويي خودش را توسعه بدهد و بعد از گذشت ده، دوازده سال از گوربه گور شدن محمّدرضا پهلوي، جاي او را بگيرد. او هم همين طور بود. تفسير و تحليل قضيه، واضح است و پيچيدگي ندارد. البته موضعگيري هر دولتي، بر حسب منافع خودش است. يكي بدبخت تر و درمانده تر است؛ مثل آن حسين بيچاره ي اردني كه يك عمر به كمك و به اتكاي غرب و امريكا و انگليس زندگي كرده، حالا هم احساس مي كند

كه زير پايش خالي مي شود. يكي هنوز به امريكا متكي است، يكي هم فكرهاي ديگري مي كند. در شناخت مسأله، هيچ دشواري يي نيست. راه نجات كشورهاي اسلامي، بازگشت به اسلام آنچه كه مشكل است، مسأله ي بعدي است؛ آن هم نه فهم آن - فهمش آسان است - بلكه عملش مشكل است. مسأله ي بعدي اين است كه بالاخره ملتها تا كي بايد وسيله يي براي هوسراني اشخاص و انسانهاي قدرتمند باشند؟ اين نظام جهنميِ سلطه يي كه بر دنيا حاكم است، تا كي بايد حاكم باشد؟ امروز بازي صدام با كويت است كه وارد اين كشور بشود و ملت عراق و ملت كويت، زير فشار قرار بگيرند؛ فردا طور ديگري خواهد بود. دولتهاي وابسته به استكبار جهاني و امريكا و غرب، تا كي بايد بدون در نظر گرفتن مصالح ملتها، هر كاري كه مي خواهند، با ملتهاي خودشان بكنند؟ راه نجات چيست؟ آيا راه نجاتي نيست؟ راه نجات وجود دارد. راه نجات در كشورهاي اسلامي، بازگشت به اسلام است. راه نجات، بصيرت نسبت به دشمن واقعي است. ملتهاي مسلمان بايد دشمن واقعي را بشناسند و ترفند و خدعه ي استكبار را درك كنند. امروز، آن روزي است كه اگر براي كساني در دنيا، قضاياي اين يازده سال اخير و صف بندي دنياي استكباري در مقابل جمهوري اسلامي، مبهم بوده و سر درنمي آورده اند، ديگر بفهمند و بدانند كه چرا شرق و غرب و امريكا و شوروي و اروپا و ارتجاع و اياديشان در همه ي دنيا، دست به دست هم داده اند و بالاترين فشارهايي را كه مي توانستند، در اين يازده سال بر جمهوري اسلامي وارد كردند. بفهمند اين كه استكبار از اسلام مي ترسد، به خاطر

آن است كه اسلام جلوي همين تجاوزها - تجاوز به حدود و حقوق ملتها و انسانها - را سد مي كند و مي گيرد. دولتها هم امروز به خود بيايند و حقايقي را كشف كنند. ببينيد اين كشورهاي حول وحوش قضيه، كشورهاي عربي، حتّي كشورهايي كه قدري فاصله هم دارند، چه طور به خودشان مي لرزند و مجبور مي شوند از امريكا كمك بخواهند و نامه ي فدايت شوم به دشمن بنويسند و بگويند داخل خانه ي ما بيا و از ما دفاع كن! امريكا دشمن است ديگر. چرا اين دولتها در چنين وضعي قرار مي گيرند؟ چرا خودشان نمي توانند از خودشان دفاع كنند؟! چون ريشه ندارند، چون متكي به مردم نيستند، چون با مردمشان قهرند، چون به مردمشان بد كرده اند، چون روح اسلام و ايمان اسلامي را در مردم خودشان كشته اند و نفهميده اند كه ريشه ي كشور و ملتشان را مي زنند. حضور امريكا، براي ملتهاي منطقه ارزان تمام نمي شود حضور امريكا - يك نيروي قلدر و پولدار - در يك كشور، كه به اصطلاح براي دفاع هم آمده، مگر براي آن كشور و آن مردم ارزان تمام مي شود؟ در رژيم گذشته، آن چند سالي كه مستشاران نظامي امريكا در كشور ما بودند، با اين كه مزدور و كارمند و حقوق بگير دولت ايران بودند، درعين حال در موارد زيادي، بر تمام اركان نظامي و حتّي غير نظامي دولت حاكميت داشتند و آقايي و فساد مي كردند و جان و مال و ناموس مردمِ آن جاهايي كه اينها حضور داشتند، در اختيارشان بود. يك درجه دار پَست، يا يك افسر جزء امريكايي، در نقطه يي كه مأموريت داشت، رياست هم داشت و هر كاري دلش مي خواست، مي كرد و هيچ چيز مانعش نبود. وقتي

كه همين نيرو، به عنوان دفاع از يك دولت يا يك كشور، وارد آن سرزمين بشود، مگر مردم و نواميس آن كشور ديگر حرمتي دارند؟ اين نيروها، با مسلمانان ساكن حجاز و عربستان، چه خواهند كرد؟ وقتي در نقطه يي براي خودشان پايگاه درست كردند و بر كل منطقه اشراف پيدا نمودند، روزبه روز قدرت خودشان را توسعه مي دهند و قلدريشان را بيش از پيش مي كنند. حضور امريكاييها، براي آن ملت بيچاره و ملتهاي منطقه، مگر ارزان تمام مي شود؟ ولي خودشان را مجبور مي دانند. دولت عربستان احساس مي كند كه مجبور است. كويتيها هم اگر فكر مي كردند كه چنين چيزي پيش مي آيد، به امريكا و ديگران پول مي دادند، تا بيايند از آنها دفاع كنند! چرا؟ چون در آن جا، چيزي به نام اراده و رأي و خواست ملت نيست. حكومت در آن جا، بر دوش مردم - نه زير پاي مردم - است. در يك نظام درست، حكومت مثل سكويي براي مردم است كه روي آن سكو پا مي گذارند، تا اعتلا پيدا كنند. يك حكومت خوب و شجاع، يك دولت دلسوز، مايه ي عزت مردم خودش است. ملت ايران به خاطر عظمت امام بزرگوارمان، در دنيا عظمت پيدا كرد. مسؤولان و رهبران و دولت خوب، اين است. اما دولت بد، آن دولتي است كه بر دوش مردمِ خود سوار مي شود، به سر آنها مي زند، باري بر گردن آنهاست و وزر و وبالي براي آنها مي باشد. متأسفانه وقتي اسلام در كشوري زنده نبود و حاكميت نداشت، آن طور مي شود. اينها براي ما عبرت است. هم تجاوز صدام و هم تجاوز امريكا را بشدت محكوم مي كنيم مواضع ما، مواضع ثابتي است. ما مثل كشورها

و دولتهاي ديگر، مواضع متغير نداريم. شنيديد كه دولتمردان عزيز و مسؤولان دلسوز و انقلابي و فداكار ما، مواضع جمهوري اسلامي را قاطع بيان كردند. ما تجاوز را، هم از صدام و هم از امريكا، بشدت محكوم مي كنيم. ما اين ادعاهايي را هم كه امروز صدام و امثال او مي كنند كه ضد امريكا هستند، حرفها و شوخيهاي بي مزه و بي تأثيري مي دانيم. ما مي گوييم اگر شما راست مي گوييد و ضد امريكايي هستيد، بياييد اين نظاميهاي خودتان را از خاك كشوري كه پايگاه مبارزه با امريكا بوده، بيرون ببريد. چرا تاكنون عقب نشيني نكرده ايد؟ ما مي دانيم و اعتقاد ما اين است كه هنوز، هم امريكا و هم طرفش صدام، اگر بتوانند عليه اسلام و مسلمين با هم توافق كنند و منافع خودشان را تأمين نمايند، اين كار را خواهند كرد. هر دو، ضد مسلمين و ضد انقلاب اسلاميند. اين، مواضع ماست. امريكاييها حق ندارند خودشان را كلانتر دنيا بدانند و در هرجايي كه حادثه يي هست، فوراً خودشان را به آن جا برسانند؛ يعني ما صاحب قضيه ايم و بايد دخالت بكنيم. به شما چه؟! وقتي ملتها زنده باشند و آن روزي كه دولتها با اراده ي ملتها انتخاب بشوند، براي اين فضوليهاي امريكا، به دهن امريكا و امثال او مي زنند. ملت ايران، قدر اسلام و انقلاب و رهنمودهاي امام عزيز و راحلشان را بدانند. اسلام و انقلاب، ما ملت ايران را زنده كرد. نفس گرم ملكوتي آن بزرگمرد، كه مثل زمزمه ي فرشتگان، بر گوش جان ملت ايران فرو خوانده شد، ما را عزيز كرد. در جنگ تحميلي، اهداف دشمنان تحقق پيدا نكرد همين كسي كه به كويت تجاوز كرد و دنيا

را به هيجان آورد - دنياي بي انصافي كه در مقابل تجاوز هشت ساله به ايران، آن طور نامردانه سكوت كرد، بلكه به او كمك نمود - همين آدم، با نيروهايش به ايران حمله كرد و هشت سال زور زد و از همه ي دنيا هم كمك گرفت - نه مثل حالا كه همه ي دنيا به اصطلاح با او قهرند - همه ي دنيا هم پشت سرش بودند؛ از امريكا گرفته، تا شوروي و فرانسه و خيلي از كشورهاي اروپاي شرقي، تا خيلي از ارتجاع منطقه - كه حالا خودشان هم مي گويند پول و همه چيز به او داده اند - براي اين كه بتوانند نظام جمهوري اسلامي را ساقط كنند؛ ولي نتوانستند. همه ي تلاششان را كردند، تا بتوانند ايران را تجزيه كنند؛ ولي نتوانستند. قصدشان اين چيزها بود ديگر. آنها كه نجنگيده بودند، تا هشت سال در خوزستان بمانند و بعد هم بروند سر جاي اولشان بايستند. آنها جنگيده بودند، براي اين كه نظام را ساقط كنند، انقلاب را از بين ببرند، ملت ايران را ذليل كنند، خوزستان را جدا كنند و ايران را تجزيه نمايند. با اين قصدها وارد جنگ شده بودند؛ اما يك مورد، بلكه عُشري از اعشار يكي از اهدافشان تحقق پيدا نكرد. چرا؟ چون ملت در صحنه بود، چون شما مردم بوديد، چون شما اراده كرديد، چون شما به خدا تكيه كرديد، چون شما به نصرت الهي اميدوار بوديد، چون شما ايستاديد و بالاخره چون شما به دهن متجاوز زديد و او ناكام ماند. اين روحيه و اين حالت و اين حضور و اين اراده و اين وحدت كلمه و اين استقلال و اتكال به نفس و اتكا

به خدا را حفظ كنيد؛ شما عزيزيد. چنين مسأله يي، براي هر كشوري كه پيش بيايد، آن كشور شكست خواهد خورد. يك نفر را جلو بيندازند، همه ي دنيا هم پشت سرش بايستند، تجهيزات بدهند، سلاح شيميايي بدهند، تكنولوژي بدهند، پول بدهند، متخصص بدهند، حتّي نقشه و تاكتيك جنگي روي كاغذ بنويسند و به او بدهند، ماهواره ها را در خدمتش قرار بدهند. چنين حمله و تهاجمي، به هركدام از اين كشورهايي كه هستند، بشود، قطعاً به زانو درمي آيد؛ اما ايران به زانو در نيامد و نخواهد آمد و به بركت ايمان مردمي و وحدت كلمه، در مقابل قدرتها هميشه پايدار خواهد ماند. وحدت كلمه را حفظ كنيد وحدت كلمه را حفظ كنيد. مبادا كساني يا زبانهايي، بدون قصد و غرض سويي، فقط به علت اشتباه و به خاطر اين كه مصلحت را نمي فهمند و نمي دانند كه چه بگويند، چيزهايي بگويند كه مردم را دلسرد بكنند. متأسفانه گاهي در گوشه و كنار ديده مي شود كه بعضيها مصلحت خود و مصلحت انقلاب و ملت را نمي فهمند. مي خواهند با زيد بدي كنند، با نظام بدي مي كنند. مي خواهند مسؤولي را زير سؤال ببرند، انقلاب را زير سؤال مي برند. نمي فهمند كه اين كار، زير سؤال بردن انقلاب است. مي خواهند يك جبهه بندي درست كنند، ولي نمي فهمند كه اين جبهه بندي، به وحدت ضربه خواهد زد. البته خوشبختانه مردم ما، از اول اين جبهه بنديها - يعني از هفت، هشت سال قبل از اين تا حالا - وحدت خود را حفظ كرده اند. امام(ره) دايم به گروهها و جناحها مي فرمودند كه اين طور با هم در نيفتيد، اين طور در مجلس با هم سروكله نزنيد و اين گونه عليه يكديگر حرف

نزنيد. در تمام اين قضايا، مردم وحدت خودشان را حفظ كردند؛ باز هم حفظ كنيد. اگر چهار نفر با هم مخالفند و عليه يكديگر حرف مي زنند، بگذاريد هرچه مي خواهند، بگويند و اين قدر بگويند كه خسته بشوند. شما جوانان و رزمندگان و دانشجويان، شما خانواده هاي شهدا، شما روحانيون عزيز، شما قشرهاي مختلف مردم، فقط به پرچم انقلاب و اسلام نگاه كنيد، پشت سر اين پرچم حركت كنيد و با مسؤولانتان باشيد. امروز نظام جمهوري اسلامي اركان خوبي دارد امروز بحمداللَّه نظام جمهوري اسلامي، اركان خوبي دارد: دولت خوب، مجلس خوب، قوّه ي قضاييه ي خوب، نيروهاي مسلح مؤمن، آن سپاه، آن ارتش، آن نيروهاي انتظامي. پايه ها، پايه هاي محكم و خوبي است. وقتي پايه محكم بود، بنا استوار است. حالا در يك گوشه اش هم مثلاً ممكن است تار عنكبوتي تنيده باشد، يا گرد و غباري نشسته باشد، يا احياناً گوشه ي آجري پوسيده باشد. اشكالي ندارد، آجر پوسيده را بيرون مي كشيم و يك آجر سالم سر جايش مي گذاريم؛ اما بنا محكم است. امروز بحمداللَّه اسلام بر دلها حاكم است. من مي بينم و احساس مي كنم كه مسؤولان حقيقتاً با دلسوزي كار مي كنند. پشتيبانيتان را از مسؤولان حفظ و مضاعف كنيد. امروز وقتي انسان به صحنه ي سياسي كشور نگاه مي كند، بحمداللَّه خوشحال مي شود. رئيس جمهور، يك چهره ي برجسته و ممتاز و مورد محبت امام؛ خيلي از مسؤولان دستگاه اجرايي، جزو سابقه دارهاي خدمت به انقلاب و اسلام؛ مجلس شوراي اسلامي، متشكل از نمايندگان مردمي و بسياري دلسوز و علاقه مند؛ قوّه ي قضاييه، بحمداللَّه انسانهاي عالم و صالح و شجاع؛ و ملت عزيز ما - كه پشتوانه ي همه ي اين حركتهاست - در سطح منطقه، بلكه در

سطح جهان، در اوج اقتدار ملي است. همه اين طور احساس مي كنند. ما آمادگيهاي خود را براي مقابله با استكبار، هميشه حفظ مي كنيم؛ همين حالا هم آماده هستيم. ما قصد تجاوز به هيچ كس را نداشتيم، باز هم نداريم؛ اما آماده ايم كه براي مقابله با تجاوز - هر كس كه باشد - اقدام كنيم. صدام هم كه تجاوز كند، تودهني خواهد خورد. امريكا هم كه تجاوز كند، تودهني خواهد خورد. جوانان دانشجو در محيطهاي دانشگاه، به درس و علم و روحيه ي انقلابي و اسلامي، حداكثر اهميت را بدهند. جوانان ببينند كه امروز و آينده، چه قدر به وجود آنها احتياج است؛ خودشان را براي آينده بسازند. امروز هم جوان دانشجو بايد مثل هميشه، پيشتاز و پيشگام حركت انقلابي باشد و خودش را شايسته و صالح براي اين مسؤوليتهاي بزرگ قرار بدهد. اميدواريم كه خداوند، بركات و فضل و لطف خودش را بر ملت عزيز ما و همه ي ملتهاي مسلمان نازل كند و مظلومان را مدد برساند و كيد دشمنان را به خود آنها برگرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) تحريم: 6 2) مائده: 105 3) شمس: 9 4) v در ساعت 2 بامداد روز 11/05/1369 با حمله ي نظامي عراق به كويت و فرار امير اين كشور و پناهنده شدن وي به عربستان سعودي، كشور كويت به اشغال نيروهاي عراقي درآمد. با تصويب قطعنامه ي 660 شوراي امنيت سازمان ملل و متجاوز شناخته شدن عراق، دولت امريكا شروع به تلاشهاي سياسي و ديپلماتيك به منظور همسويي كشورهاي غربي و همپيمانانش براي حمله به كويت كرد، كه سر انجام با تصويب قطعنامه ي 678 شوراي امنيت، مبني بر اين كه «اگر

عراق تا ساعت 30/8 صبح چهارشنبه 6/10/1369 از كويت خارج نشود، اقدام نظامي عليه آن كشور صورت پذيرد»، در تاريخ مورد اشاره، نيروهاي چندمليتي به سركردگي امريكا، حملات هوايي خود را با رمز «طوفان صحرا» آغاز نمودند. ساعاتي پس از شروع عمليات نيروهاي چندمليتي، عراق اقدام به حمله ي موشكي به اسرائيل و عربستان نمود. با ادامه يافتن حملات هوايي نيروهاي چندمليتي و حاضر نشدن عراق براي حل مسالمت آميز بحران - علي رغم تلاشهاي گسترده ي جمهوري اسلامي ايران - در تاريخ 4/12/1369 حملات زميني عليه عراق آغاز شد و در روز 12/12/1369 با پذيرفتن شرايط نيروهاي چندمليتي توسط عراق، آتش بس برقرار گرديد. همزمان با اجراي آتش بس، انقلابيون مسلمان عراق، شهرهاي بصره، كربلا، نجف و ... را در شمال و جنوب عراق تصرف كردند، كه با بالا گرفتن اين نبردها و فجايعي كه با كشتار مسلمانان به وقوع پيوست و هتك حرمتي كه نسبت به اماكن مقدسه و عتبات عاليه توسط رژيم بعثي انجام شد، روز 27/12/1369 از سوي رهبر معظم انقلاب اسلامي، عزاي عمومي اعلام گرديد. 5) v در سال 1367 ، تفنگداران امريكايي با اشغال پاناما و حمله به محل استقرار ژنرال «آنتونيو نوريگا» رئيس ستاد نيروهاي مسلح، وي را دستگير و به امريكا بردند. 6) vv در سال 1362 ، به دستور «رونالد ريگان» رئيس جمهور وقت امريكا، اين جزيره ي پانصدهزار نفري در درياي كارائيب، مورد تجاوز نيروهاي امريكايي قرار گرفت و به اشغال آنان در آمد. ريگان، هدف حمله ي خود را تثبيت دمكراسي(!) اعلام كرد، كه به زعم او از سوي چپگرايان مورد پشتيباني كوبا تهديد شده بود.

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان، به همراه حجةالاسلام والمسلمين هاشمى رفسنجانى رئيس جمهور

سخنراني در ديدار با گروه

كثيري از آزادگان، به همراه حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين روزها حقيقتاً جاي امام خالي است اين چند روزه، حقيقتاً يكي از شيرينترين ايامِ دوران بعد از انقلاب براي ملت ما بود. تنها چيزي كه در اين ايام عيد و شادي، دلها را آزرده مي كرد و مي كند و من در اين چند روز، غالباً در همين فكر بودم، اين است كه بسياري از شماها آرزو داشتيد كه بعد از برگشتن، امام را زيارت كنيد. همه ي رزمندگان ما، اين آرزو را داشتند. بسياري از شهداي ما در وصيت نامه هايشان، به اين آرزو و عشق بزرگ اشاره كرده اند. ما مي دانيم كه شما در طول دوران اسارت در زندانها، در اردوگاههاي دشوار و در زير آن فشارها، يكي از چيزهايي كه دلهايتان را زنده و پراميد نگاه مي داشت، ياد آن چهره و روحيه ي پُرصلابت امام عزيزمان بود. آن بزرگوار هم خيلي به ياد اسرا بودند. حالِ پدري را كه فرزندانش با اين شكل از او دور شده باشند، راحت مي شود فهميد. خود آن بزرگوار، در نامه يي كه براي يكي از اسرا نوشته بودند، اين حالت را تشريح كردند. نشان دادند كه واقعاً داغدارِ فقدان اين عزيزان هستند. حقيقتاً اين روزها، جاي امام خالي است. البته روحِ بزرگوارِ پُرفتوحِ آن جليل القدر، به ما متوجه است. شادي و موفقيتهاي ملت ما و پيروزيهاي اسلام و مسلمين، روح امام را مانند ارواح طيبه ي همه ي اوليا، شادمان و مسرور مي كند. شما ذخيره ي بزرگ الهي و يك ثروت عظيم انساني هستيد خدا را شكر مي كنيم كه ثابت كرد، آن دست قدرتمندي كه از روز اول، پشت سر اين انقلاب و اين كشور

بود، همچنان پشت سر اين انقلاب و اين كشور است. خداي متعال از اوان نشانه هاي پيروزي اين انقلاب، در همه ي گذرگاههاي سخت، با قدرت كامله ي خود، مسؤولان و ملت را هدايت كرده است و اين نكته يي بود كه امام بزرگوارمان عميقاً به آن معتقد بودند كه دست قدرتمندي، اين انقلاب و اين ملت را هدايت مي كند. حالا هم همان طور شد و بحمداللَّه با پيروزي ملت ايران و شما فداكاران و مبارزان راه حق و راه اسلام و با پيروزي و سربلندي اسلام و مسلمين، همه چيز به نحو مطلوب پيش مي رود و پيش رفت. اگر بنا بود كه افكار و ابتكارات بشري، در اين مورد بخواهند فكر كنند، بهتر از آنچه كه شد، ممكن نبود راه و خط روشني را بيابند. خداي متعال، خودش همه را هدايت كرد. شما بحمداللَّه برگشتيد. دوران سختي بر شما گذشت. بر خانواده هاي شما هم خيلي سخت گذشت. بر ملت ايران نيز به خاطر نداشتن جوانان فداكار و مردان مؤمن و رزمندگان مخلصي مثل شماها و بقيه ي اسراي آزاده ي عزيز ما، سخت گذشت؛ اما صبر و مقاومت و توكل به خدا، همه چيز را در جهت مصلحت ملت ايران و مصلحت صابران پيش برد. اين هم تجربه يي شد. خداي متعال فرموده است: «انّ مع العسر يسرا»(1): هر سختي - اگر صبر كنيد - يك آساني به دنبال خود دارد. ما ملت، اين را در اين ده، دوازده سال، مكرر تجربه كرده ايم. اين هم تجربه ي ديگري شد. خدا را به اين خاطر، شكر مي كنيم. اميدواريم كه ان شاءاللَّه بقيه ي اسراي عزيز و آزادمردان و آزادگان نور چشم ما و نور چشم ملت

ايران، زودتر بيايند. شما ذخيره ي بزرگ الهي و يك ثروت عظيم انساني هستيد كه در دست دشمن، غصب شده بوديد. خداي متعال، شما را به ملت و به اين كشور اسلامي برگرداند. ان شاءاللَّه همه بتوانيم وظايفمان را انجام بدهيم. ما در ميانه ي يك راه بسيار پرافتخار هستيم برادران! ما در ميانه ي يك راه بسيار پُرافتخار هستيم. اين نكته را نبايد هرگز از ياد ببريم. اين انقلاب، آرزوي همه ي ملتهاي مسلمان بود. اگر بگوييم همه ي مصلحان و متفكران و آزادمردان طول تاريخ اسلام، آرزوي چنين روزهايي را براي اسلام و مسلمين داشته اند، مبالغه نكرده ايم. دشمنان اسلام براي از بين بردن كامل اسلام و قرآن و ارزشهاي اسلامي، نقشه هاي عجيبي طرح كرده بودند. در طول دهها سال، چه قدر ثروت خرج شد، چه قدر فكر شد، چه قدر جنايت انجام شد، چه قدر تبليغات دروغ شد، براي اين كه اسلام بكلي از صحنه ي زندگي بشر خارج بشود. انقلاب ما، همه چيز را به عكس آنچه كه دشمنان اسلام و شيطانها مي خواستند، كرد. امروز، ملتهاي اسلام بيدار شده اند. امروز، نهضت اسلامي در بسياري از كشورهاي اسلامي دنيا، اوج گرفته است. امروز، اسلام و انقلاب اسلامي و نهضت اسلامي، يك ارزش بزرگ ملي و اجتماعي و سياسي محسوب مي شود. امروز، كار به جايي رسيده است كه حتّي كساني كه با اسلام هيچ ميانه يي ندارند، براي مصلحت زمانه، دم از اسلام مي زنند! امروز، اسلام عزيز شده است. اين عزت را چه چيزي به اسلام داد؟ خون شهيدان ما، زحمات و صبرها و مقاومتهاي شما، تلاشها و محنت پذيريها و صبرها و استقامتهاي خانواده هاي شما - اين مادران، اين پدران، اين همسران، اين فرزندان - تلاش مخلصانه ي كساني

كه همه ي آرزوهاي جواني و مادّي را كنار گذاشتند و در خط اسلام، مبارزه و مجاهده كردند. اينها اثر كرد. امروز، اسلام در دنيا عزت پيدا كرده است. بحمداللَّه پايگاه اسلام عزيز و انقلابي هم، ايران اسلامي است و ملت ايران محور همه ي اين افتخارات هستند. حقيقتاً ملت ايران، ملت بزرگ و عالي قدر و پُرشور و بااستعدادي است. خدا اين ملت را مي شناخت و خصوصيات اين ملت را مي دانست كه عظيمترين بارها و مسؤوليتها را - كه مسؤوليت احياي دوباره ي اسلام و زنده كردن قرآن و ارزشهاي اسلامي است - بر دوش اين ملت گذاشت و بحمداللَّه اين ملت هم موفق شده است؛ ليكن ما در ميانه ي راه هستيم و همه موظفيم كه تلاش و مجاهدت كنيم. ملت ايران نشان داد كه در مقابل حوادث، مقاوم است دشمنان اسلام بيدارند و از ضربه زدن به اسلام، مأيوس نشده اند. امروز، سياستهاي بزرگ جهاني به فكر هستند، تا صحنه را از اسلام و شعارهاي اسلامي - كه براي ملتها پُرجاذبه است - خالي كنند. شيطانها و شيطان بزرگ - يعني امريكا - به فكر ضربه زدن به اسلام و مسلمينند. هرجايي كه حضور دشمنان اسلام باشد، براي اسلام احساس خطر مي شود و مجاهدان راه اسلام و مسلمانان مخلص و واقعي را، به دفاع و احساس مسؤوليت و دلسوزي و تلاش و كار و مجاهدت دعوت مي كند. در اين ده سالي كه شما نبوديد، خيلي قضايا در اين كشور اتفاق افتاد و ملت ايران، امتحانهاي خيلي عظيم و پُرافتخاري دادند. در اين امتحانها، بحمداللَّه ملت سربلند از آب درآمد. ملت ايران نشان داد كه در مقابل حوادث، مقاوم

و با استقامت و پابرجاست. دشمنان اسلام، خيلي سعي كردند كه بين ملت ما شكاف بيندازند، ولي نتوانستند؛ خيلي سعي كردند مردم را از اسلام دور كنند، ولي نتوانستند. تبليغات و پولها و سياستهاي دشمنان، خيلي سعي و تلاش كرد، تا شايد ملت را از آرزوها و آرمانها و هدفهايش دور كند؛ ولي نتوانست. ملت، پشت سر امام و مسؤولان دلسوز، در اين دهساله ايستادند و موفق شدند. امروز هم بحمداللَّه ملت ما در نهايت شادابي، استقامت، قدرت و قاطعيت، پشت سر مسؤولان ايستاده است. ملت بايد از لحاظ نظامي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي قوي باشد ملت ايران بايد به مدد اسلام و اتحاد و اتفاقشان، خود را قوي كنند. اگر ملت ما از لحاظ نظامي و اقتصادي و سياسي و فرهنگي، در حد اعلاي قدرت بود، مي تواند زندگي خود و ملتهاي مسلمان را نجات بدهد. اگر قوي و مقتدر بود، اگر وضعي داشت كه اميد قدرتهاي بزرگ و متجاوز را قطع كرد و به يأس مبدل نمود، براي جوامع اسلامي، الگو خواهد بود. اگر خداي ناكرده اين ملت، اقتدار لازم و شايسته ي اسلامي را نداشته باشد، دشمنان طمع خواهند كرد، در زندگي او دست خواهند برد، تسلط پيدا خواهند كرد و همان بساط ننگين دوران گذشته را - العياذ باللَّه - تجديد خواهند كرد. ملت بايد از لحاظ نظامي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي قوي باشد. تهديدهاي جهاني را مشاهده كنيد، ببينيد كه قدرتهاي بزرگ در چه فكرهايي هستند. امروز، در همين منطقه ي خليج فارس و خاورميانه، استكبار جهاني و امريكا، در فكر توسعه ي قدرت و در فكر طرحهاي توسعه طلبانه ي خودشان هستند. اينها به فكر

رفع تجاوز نيستند. خود اينها متجاوزند و تجاوزشان را در بسياري از نقاط عالم، نشان داده اند. وجود اينها، براي ملتهاي اسلامي خطر است. اينها نمي توانند ايجاد امنيت بكنند. ملت مسلمان ما، بايد به فكر باشد. امروز، وظيفه ي همه ي آحاد ملت، مخصوصاً آن كساني كه در ميدانهاي خطر، تلاش كرده اند و از جان و عمر و جواني و عزيزان خود، مايه گذاشته اند - مثل شما عزيزان و همه ي قشرهاي مؤمن، خانواده هاي شهدا، جانبازان و كساني كه بيش از همه براي انقلاب دل سوزانده اند و سرمايه گذاري كرده اند - اين است كه بايد تلاش كنند؛ تلاش پشت سر مسؤولان، براي سازندگي كشور به صورت يك كشور قدرتمند. ملت ما مي تواند براي مسلمين در سرتاسر دنيا الگو باشد هيچ وقت مثل امروز، مسؤولان كشور، رئيس جمهور و دولت، شخصيتهاي برجسته و ممتازي نبودند. امروز بحمداللَّه رئيس جمهوري در رأس قوّه ي اجرايي ماست كه مايه ي اميد و مورد علاقه و اعتماد امام در همه ي امور سياسي و نظامي در كشور بود. اين را ما شاهد بوديم. اين، يك امتياز بزرگ است كه امروز بحمداللَّه ملت ما دارد. مسؤولان اجرايي، قضايي، نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي و مسؤولان نيروهاي نظامي، انسانهاي مؤمن، مخلص، دلسوز، علاقه مند، به فكر مستضعفان، به فكر كشور و پيشرفت كارها، به فكر انجام وظيفه و واقعاً در حال خدمت هستند؛ كساني كه در هيچيك از كشورها - تا آن جايي كه ما شناختيم و فهميديم - نظير آنها را سراغ نداريم. اين، امتياز خيلي بزرگي است. اين مسؤولان، و اين هم ملت. ما هيچ چيز كم نداريم. با اين كشور با عظمت و بزرگ، با اين تاريخ پُربار، ما مي توانيم يك

ملت قوي و نيرومند، و براي اسلام مايه ي افتخار باشيم. اين ملت مي تواند براي مسلمين در سرتاسر دنيا الگو باشد؛ اينها ممكن است. تا الان هم بحمداللَّه همين طور بوده است. هيچ چيز ما را نمي ترساند و از راه خدا منحرف نمي كند اگرچه امام امروز در ميان ما نيستند، اما رهنمودها و راه و خط و پرتو اشاره و شاگردان امام هستند و اين ملت - مريدان و فرزندان امام - در صحنه اند. اين صحنه را حفظ كنيد. الحمدللَّه كه خدا دشمنانتان را شكست داد، شما را پيروزمندانه به ميهن اسلامي برگرداند، خانواده هايتان را شاد كرد و قطعاً خداي متعال با اين پيروزيها دل مقدس و مبارك وليّ عصر(ارواحنافداه) را شاد نمود. اين پيروزيها، در سايه ي استقامت و مقاومت و توكل به خدا و حركت در راه او و اخلاص و دلسوزي بود. هروقت و تا هر زمان كه دلسوزانه در راه خدا حركت كنيم، همين پيروزيها هست. هيچ چيز، ما را نمي ترساند و از راه خدا منحرف نمي كند. هيچ چيز، دلهاي ما را در پيمودن اين راه، مردد نمي سازد. خدا هم لطفش را از ما دريغ نكرده است و نخواهد كرد. اميدواريم كه خداي متعال، به شماها توفيق بدهد. ان شاءاللَّه هرچه زودتر برگرديد، به خانه هايتان برويد، پدران و مادران و همسران و فرزندانتان را ببينيد، دلهاي آنها را بيشتر شاد كنيد و ان شاءاللَّه بقيه ي عزيزان ما هم بيايند. دل ملت ما شاد شده است و ان شاءاللَّه شادتر بشود و خداوند با گرههايي كه باز خواهد كرد، ان شاءاللَّه همه ي ملت ما را شاد كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) شرح: 6

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان

سخنراني در ديدار با گروه

كثيري از آزادگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين چند روزه، نعم الهي براي ملت ما متوالي بود من همين طور كه به اين چهره هاي نوراني نگاه مي كنم، مكرر فكر مي كنم كه جاي امام چه قدر خالي است. اگر آن باغبان چيره دست و آن پدر مهربان بود، چه لذتي مي برد كه ببيند نهالهاي برومند و فرزندان دلاورش، بعد از سالهاي متمادي اسارت در دست دشمنان، چگونه بالنده و سربلند و عازم و پُرشور برگشته اند و دست تطاول روزگار نتوانسته است كمترين تأثير منفي را بر روحيه و روحها و جانهاي منور آنها بگذارد. اين چند روزه، نعم الهي براي ملت ما متوالي بود. نعمت پيروزي، نعمت بزرگي بود. نعمت بازگشت شما فرزندان ملت و نور چشمهاي عزيز ما، نعمت بزرگي بود؛ اما دو نعمت ديگر بزرگتر از اينهاست: نعمت اول اين كه شماها آن چنان برگشته ايد كه دل هر عاشق اسلام را شاد مي كنيد، دل هر انسان دلسوز و دردمند را اميدوار مي كنيد و مايه ي افتخار دوستان و موجب يأس دشمنيد. اين نعمت، اگر از اصل نعمت برگشتن شماها بزرگتر نباشد، كوچكتر نيست. نعمت دوم - كه آن را كشف مي كنيم - اين است كه احساس مي كنيم دست قدرتمند خدا همچنان پشت سر اين ملت و اين كشور و اين نظام و اين انقلاب است. هيچ صاحب قدرت طاغوتي يي در دنيا، به حاكميت اسلام راضي نبود و نيست. امروز بعد از گذشت قريب به دوازده سال از پيروزي و حاكميت اسلام در اين كشور، دشمنان ما تا حدود زيادي مأيوس شده اند و در مقابل اسلام احساس ناتواني كرده اند؛ اما از دشمني آنها يك سر سوزن كم نشده است و ممكن نيست از دشمني

شياطين با راه و دين خدا كم بشود. شيطان با بندگان خدا خصم است و نسبت به آنها كمر دشمني بسته است. تا ما بنده ي خدا هستيم، دشمني شيطانها با ما كم نخواهد شد. صبر و استقامت شما به اسلام آبرو بخشيد البته امروز با هشت سال و ده سال و دوازده سال پيش يك فرق عمده دارد و آن، اين است كه در آن روزها دشمنان اسلام و مسلمين اميدوار و عازم بودند كه بتوانند اين نهال را از بيخ و بن قلع و قمع كنند. امروز اين نهال ريشه دوانده، درخت تناوري شده، خون شهدا آن را آبياري كرده و مراقبت مادران و پدران و زجر ديدگان و مجاهدان في سبيل اللَّه و نيز صبر و استقامت فرزندان اسلام و دلاوران راه اسلام، آن را مستحكم كرده است. امروز دشمنان باز هم دشمنند؛ اما ديگر اميد ندارند كه بتوانند اين درخت تناور و تنومند را قلع و قمع كنند. شماها ده سال، هشت سال - كمتر يا بيشتر - سخت ترين دوران را گذرانديد؛ جواني و زندگي باطراوت دوران شباب را در راه خدا داديد؛ اما ضرر نكرديد؛ چون با خدا معامله كرديد. صبر و استقامت شما، به اسلام آبرو بخشيد. خانواده هاي شما - پدران، مادران، همسران و فرزندان - با صبر خود اسلام را رو سفيد كردند و به نظام و جمهوري اسلامي آبرو دادند. در اين مدت هشت سال و ده سال و دوران تلخ اسارت شما در دست دشمن، ملت ايران با سربلندي از گذرگاههاي بسيار سختي عبور كرد. اين ملت در جاده ي آسفالته حركت نكرد؛ گردنه ها را طي كرد و با خطرها

مواجه شد. يك روز تقريباً تمام قدرتهاي دنيا و تحقيقاً همه ي قدرتهاي بزرگ، در مقابل اين ملت مظلوم دست به دست هم دادند؛ اما اين ملت با اميد و توكل به خدا، پشت سر آن انسان استثنايي زمان ما، آن سلاله ي پيامبران، آن يادگار حقيقي پيامبر و علي و حسين بن علي(عليهم السّلام) ايستاد. امروز اگر دشمنان جمهوري اسلامي هم به زبان نياورند، در دلشان به ارزش والاي امام و ملتِ پشت سر امام معترفند. شماها جزو بهترين و عزيزترين نمونه ها هستيد. ما به شما و به خانواده هاي شما و به مجاهدت شما افتخار مي كنيم. دشمنان اسلام بايد اميد اندك خود را از منحرف كردن اين ملت و اين كشور و اين نظام از اسلام به گور ببرند. ما نمي توانيم نسبت به سرنوشت مسلمانان بي تفاوت باشيم ملتهاي مسلمان، به اين ملت چشم دوخته اند. جنگ تحميلي هشت ساله، ملت ما را عزيزتر كرد. اگرچه طراحان اين توطئه مي خواستند به جمهوري اسلامي ضربه بزنند؛ اما ملت بزرگ ما با ايستادگي و مقاومت خود در راه خدا، اين توطئه را به وسيله و نردباني به سمت قله ي آرزوها و ارزشهاي اسلامي و وسيله يي براي پيشرفت تبديل كرد. امروز هم همين طور است. تهديد قدرتهاي بزرگ و شيطانها و در رأس آنها امريكا - كه شيطان بزرگ است - ملت ما را يك سر سوزن منحرف نخواهد كرد. ما نسبت به ملتهاي مسلمان ديگر هم احساس مسؤوليت مي كنيم. هرجا كه مسلماني هست، ما در آن جا وظيفه داريم. ما نمي توانيم نسبت به سرنوشت مسلمانان بي تفاوت باشيم. امروز در منطقه ي خليج فارس، آرزومندان و تشنگان قدرتِ روزافزون - و پيشقراول همه امريكا - راه افتاده اند

و مي خواهند در اين جا براي خودشان جاي پا درست كنند. اين جا منطقه ي اسلامي است و براي امريكا و اذناب امريكا جايي نيست. اين جا پايگاه اسلام است. اين خليج فارس، يك مركز اسلامي است و ثروتهاي آن متعلق به ملتهاي اسلامي مي باشد. ملتهاي مسلمان بايد هوشيار باشند مگر قدرتهايي مثل امريكا مي توانند دفع كننده ي تجاوز باشند؟! خود آنها متجاوزند. ما تجاوز را از هر كسي كه باشد، رد مي كنيم؛ اما قبول هم نداريم كه رژيمي مثل رژيم امريكا، ضد تجاوز باشد. چه كسي حمله ي به ايران را تشويق كرد؟ به كساني كه نيروهاي متجاوز را در كشور ما داخل كرده بودند، چه كسي كمك كرد؟ چه كسي پشتيباني كرد؟ آيا اينها مي توانند ادعا كنند كه ضد تجاوزند؟! اينها به فكر منافع خودشان هستند. اگر تجاوز در خدمت منافع آنها باشد، طرفدار آن هستند و به آن كمك مي كنند! ملتهاي مسلمان بايد هوشيار باشند. كشورهاي اسلامي بايد آگاه باشند و بدانند كه ادعاي اين گونه قدرتها در مخالفت با تجاوز و حفاظت از حقوق ملتها، ادعاي پوچ و دروغي است. بحمداللَّه نظام جمهوري اسلامي، نظامي مستحكم است و اين استحكام، به بركت اسلام و پيروي از قرآن است. اين استحكام بايستي روزبه روز بيشتر بشود؛ يعني بايد پايبندي ما به اسلام بيشتر گردد. سازندگي زندان و اسارت، سازندگي مخصوصي است؛ آن را در جاي ديگر نمي شود پيدا كرد. شما جواناني كه سالهاي متمادي طعم زندان را چشيده ايد، اين شانس را داشته ايد كه علاوه بر سازندگي در ميدان جهاد و جنگ، توفيق سازندگي در آن ميدان را هم پيدا كنيد. شما خيلي وظيفه داريد. هرجا كه هستيد، بايد محيط اطراف خودتان را

روشن كنيد. شما بايد نورافشاني كنيد. ملت قدر شما را مي داند. اميدواريم كه خداوند متعال، هرچه زودتر چشمهاي خانواده هاي شما را به ديدار شما روشن كند و وجودتان را كه ذخيره ي اسلام و مسلمين است، حفظ كند و ان شاءاللَّه وجود شما پشتوانه ي پيشرفت جمهوري اسلامي به سمت هدفهاي خود باشد. از اين كه به اين جا تشريف آورده ايد، خيلي متشكرم. ما هميشه مشتاق ديدار شما عزيزان بوديم و باز هم هستيم. خداوند ان شاءاللَّه شما را روزبه روز بيشتر مورد تأييد و توفيق خودش قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با رئيس جمهور واعضاى هيأت وزيران، در آستانه ى هفته ى دولت

بيانات در ديدار با رئيس جمهور واعضاي هيأت وزيران، در آستانه ي هفته ي دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم رجايي و باهنر، دو عنصر برگزيده و برجسته ي كشور و نظام من هم متقابلاً گذشتِ يك سال موفقيت آميز از مأموريت و مسؤوليت عظيمي كه بر دوش گرفته ايد و نيز اقتران اين مقطع با پيروزيهاي بزرگ و سرور همگاني ملت عزيز و مظلوم و شايسته ي ايران را تبريك عرض مي كنم و ياد شهداي گرانقدر و عزيزمان، مرحوم شهيد بزرگوار دكتر باهنر و شهيد عالي قدر رجايي را گرامي مي داريم. اين دو بزرگوار، حقاً و انصافاً از عناصر برگزيده و برجسته ي اين كشور و اين نظام بودند؛ امتحان داده و دلسوز و مردمي بودند؛ وجودشان با آرمانهاي انقلاب آميخته بود؛ طعم سختيها را چشيده بودند؛ دوران مجاهدت و مبارزه ي براي پيروزي اسلام را با توفيقات و سربلندي پشت سر گذاشته بودند. همه ي اينها ارزشهايي بود كه در اين عزيزان وجود داشت؛ بخصوص شهيد رجايي كه دوران مسؤوليت طولانيتري در نخست وزيري و بعد در رياست جمهوري داشتند، كه مسؤوليت سخت و دوران دشواري هم بود. واقعاً خوب عمل

كردند و نشان دادند كه به اسلام و انقلاب وفادارند. شايسته است كه ما هميشه ياد اين عزيزان را گرامي بداريم. دو محور اساسي در حركت دولت در رأس اين دولت، جناب آقاي هاشمي رفسنجاني قرار دارند كه خودشان از شخصيتهايي هستند كه از دوران نشو و نماي اين نهضت، در وسط ميدان و در صفوف مقدم حضور داشتند و همان سختيها و رنجها و شكنجه ها را چشيده اند. از روز اول پيروزي انقلاب، هم ايشان و هم شماها، واقعاً زحمات زيادي كشيديد و بهتر از خيليها مي دانيد و به اين نكته توجه داريد كه در حركت دولت، بايد دو محور و دو ركن اساسي مورد نظر باشد: محور اول، حركت و تلاش است. خستگي و افسرده شدن، واقعاً در اين راه هيچ معنا ندارد. شايد كساني كه اهل دنيا هستند، اگر راه دشواري پيش پايشان قرار بگيرد، سختيهاي آن راه، كم كم انگيزه ي آنها را كم كند. راه خدا اين طور نيست. هرچه سخت تر باشد، انسانهاي مؤمن، علاقه مندتر و پُرانگيزه تر مي شوند؛ چون مي فهمند كه اهميت اين حركت، بيشتر است. وقتي كه انسان در راه خدا حركت مي كند و براي او كار مي كند، هنگامي كه سختيها را مشاهده كرد، مي فهمد كه وظيفه فوريتر است؛ زماني كه خطر را ديد، مي فهمد كه دفاع واجبتر است؛ پس شادابتر و پُرانگيزه تر مي شود. واقعاً در راه خدا، سختي و مانع و مشكلات و انواع چيزهايي كه آدمهاي معمولي را مأيوس مي كند و قدرنشناسي - كه بحمداللَّه در مورد شماها نيست و ملت واقعاً قدرشناس مسؤولانند - انسان را از پا نمي اندازد و او را مأيوس نمي سازد و انگيزه را كم نمي كند. اين

را توجه داشته باشيد كه حركت و تلاش، بايستي لحظه يي وقفه پيدا نكند. هيچ ساعتي از ساعات مفيد زندگي من و شما، بايستي بدون كار مفيدي براي اين مردم نگذرد. اين مردم، حقيقتاً شايسته ي خدمتند. ماها اگر بتوانيم خدمتگزار اين مردم باشيم و ثابت كنيم كه واقعاً به مردم خدمت مي كنيم، بزرگترين افتخار است. محور دوم، جهت حركت و آرمانها و اصول است؛ همان چيزي كه جناب آقاي هاشمي اشاره كردند و خيلي مهم است. خيلي فرق است بين آن مجموعه مديراني كه به نيت و با ايماني، تلاشي را شروع كردند، و آن كساني كه اين طور نيستند و بالاخره مأموريتي به عهده شان گذاشته شده و مي خواهند كار را انجام بدهند. بين دولت ايران و دولتهاي ديگر، واقعاً تفاوت است. در اين جا مسأله اين است كه وقتي ما از اول اين حركت را شروع كرديم، آن كساني كه قدمهاي اول را در اين حركت برداشتند، به قصد احياي اسلام و دفاع از مسلمين و احياي ارزشهاي اسلامي و رفع ظلم و استقرار عدل در جامعه و كمك به مردمي كه به خاطر حكومتهاي جائر، سايه ي عدل را بر سرشان نديده بودند، شروع به اين كار كردند. وقتي به نتيجه ي ابتدايي رسيديم، يعني توانستيم قدرت را از چنگ شيطانها خارج كنيم و شروع به كار كرديم، بايد جهت حركت را دقيقاً به سمت همين هدفهايي كه از اول، اصل حركت براي آنها بود، تعيين و تنظيم كنيم و حركت را ادامه بدهيم. مراقب باشيم كه هيچ تخطي يي از اين اصول پيدا نشود. اين، براي آن است كه كليه ي كساني كه در دستگاههاي دولتي كار مي كنند، در

عمل شخصي خودشان، اين نكته را توجه كنند؛ والّا مسؤولان بالاي كشور، يا خودشان جزو بانيان اين حركت و مبيّنان اين اصول هستند - كه احتياج نيست به آنها تذكري داده بشود - يا جزو كساني هستند كه در اين راه، قدم صدقي نشان داده اند. بنابراين، در مجموعه ي دستگاه دولت - دولت به معناي عام؛ يعني مجموعه ي دستگاه حكومت، اعم از قوّه ي مجريه، قوّه ي قضاييه و دستگاههايي كه هركدام به نحوي در كار اداره ي كشور دخالت دارند - بايد اين احساسِ وجدانيِ درونيِ جهت گيري به سمت آرمانهاي اسلامي، همواره زنده باشد. بايد در جهت كمك به محرومان جامعه حركت كنيم ما بايد در جهت كمك به محرومان جامعه حركت كنيم. درست است كه در جامعه ي اسلامي، عدل براي همه است؛ يعني اگر شما ببينيد كه دزدي از ديوار كسي كه فرضاً تمكني هم دارد، بالا مي رود، جلوي دزد را خواهيد گرفت؛ نمي گوييد كه اشكالي ندارد، برود از خانه ي اين شخص دزدي كند. يا اگر ديده شود كه يك فرد متوسط و معمولي جامعه، مورد ستم قرار مي گيرد، بايد جلويش گرفته شود؛ منتها ببينيم در وضع جامعه و نظام اجتماعي و تاريخ ما، كدام اقشار و كدام طبقات، بيشتر مورد ظلم و ستم و بي عدالتي قرار داشتند و عقبند؛ بايد به اينها كمك بشود. روشن است كه قشرهاي پابرهنه ي كشور، اين گونه اند. محرومان كشور، كساني هستند كه علي رغم حق برابرشان با ديگر اعضاي اين خانواده، به آنها در طول ساليان دراز ظلم شده است. در اين كشور، فاميلها، قشرهاي بالا و مقتدر، خوانين و كمپانيداران حكومت مي كردند و قدرت و قانون به نفع آنها بوده است. همه

چيز بايستي در جهت عكسِ آن روند حركت كند؛ يعني ثروت و همت و مديريت و امكانات مادّي و معنوي كشور، در جهت از خاك بر كشيدن آن قشرهاي محروم و مظلوم برود. در تمام برنامه هاي دولت، بايستي اين معنا مورد توجه قرار بگيرد. البته در برنامه ها، همين طور هم است. يعني واقعاً در اين برنامه هايي كه شماها داريد و من از اغلب يا همه ي آنها مطلعم، اين جهات رعايت شده است؛ ليكن در عملِ اعضاي دولت و اجزاي مجموعه ي كاركنان كشور، بايستي اين معنا مورد توجه دايمي قرار بگيرد. كاري كنيم كه ارزشهاي اسلامي، ارزشهاي مطلق به حساب آيند ملت ايران، امروز به نام اسلام، كار و تلاش مي كند و براي اسلام، جهاد و مجاهدت مي نمايد. و اين همان معجزه يي است كه در دوران ما اتفاق افتاد كه يك نظام اجتماعي بر اساس دين خدا و مفاهيم و ارزشهاي الهي شكل بگيرد. با محاسبات مادّي، چنين چيزي اصلاً تصور نمي شد. ملتهاي مسلمان، حقيقتاً مجذوب اين حركت هستند. اين مبالغه نيست؛ واقعيتي است كه وجود دارد. علي رغم اين همه تبليغاتي كه عليه جمهوري اسلامي شده، ما مي بينيم كه باز ملتهاي اسلامي، نسبت به انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي خوشبينند و در جهت همين روند، حركت مي كنند. امروز در دنيا، كمتر ملت اسلامي يي است كه تحت تأثير اين حركت قرار نگرفته باشد. در صورتي اين شوق و اين اميد در ملتها باقي مي ماند كه ما از ايمان بي قيدوشرط و پايبندي كامل به دين خدا، يك سرسوزن تنزل و تنازل نكنيم. در معامله ي با قدرتهاي جهاني، همين طور است. در برخورد با مسايل جهاني، همين طور است. در تنظيم سياست خارجي،

همين طور است. در اداره ي داخلي كشور، همين طور است. بايد آن راز سعادت جامعه را - كه گردآمدن بر محور ايمان به خداست - در زندگي و نظام اجتماعي خودمان، هر لحظه قويتر و برجسته تر كنيم؛ ملت را به سمت تربيت اسلاميِ بيشتر و عميقتر سوق بدهيم؛ عناصر جوان جامعه را به تربيت اسلامي تربيت بكنيم؛ دانشگاههاي ما، وظيفه ي تربيت جوان مسلمان و متخصص و عالم مسلمان - نه صرفاً عالم - را بر دوش خودشان احساس كنند؛ مدارس ابتدايي هم همين طور. كاري كنيم كه در جامعه، ارزشهاي اسلامي، ارزشهاي مطلق به حساب بيايد و همه ي ارزشهاي ديگر، در مقابل آنها كم رنگ باشد. صدا و سيما در اين جهت، حركت و تلاش و برنامه ريزي بكند. خلاصه، آن چنان كه ملتهاي عالم، ملت ما و نظام جمهوري اسلامي را شناخته اند كه سرباز و فدايي اسلام است و در راه اسلام حركت مي كند، همين طور عمل كنيم و اين معنا را اثبات نماييم. اين، البته همان تصميمي است كه ملت و دولت و مسؤولان داشتند و بر طبق آن، اين همه تلاش و مجاهدت هم شده است و در آينده هم بايد همين طور باشد. ملت فداكار ايران، سرمايه ي عظيم ما ما سرمايه ي عظيمي داريم. اين سرمايه، ملت فداكار ماست. من واقعاً هيچ نظامي را نمي شناسم كه مردمش با اين كيفيت، حامي تصميمهاي مديران كشور باشند. البته در دنيا خيلي از كشورها هستند كه بالاخره آن احساسات ناسيوناليستي و علايق ملي، مردم را دنبال مديران راه مي اندازد؛ اما بين احساس ناسيوناليستي و ايمان عميق مذهبي، فرق است. ايمان عميق مذهبي، همين است كه شما مشاهده مي كنيد. برگشتن آزادگان ما، باز منظر جديدي را

روي همه ي دنيا باز كرد. ببينيد مردم چه مي كنند؛ چه شور و شوقي، چه اظهار ارادتي، چه اظهار اخلاصي دارند. چرا؟ چون اينها در راه خدا مجاهدت كردند و براي خاطر خدا، در دوران اسارت صبر كردند. خود اين آزادگان را ببينيد؛ جوانان خالص، مؤمن، بعضيشان ده سال، بعضيشان هشت سال از بهترين و دست نيافتني ترين ساعات و سنوات عمرشان را در اين محنت گذراندند و شاداب برگشتند. گويي كه روي اينها هيچ تبليغي انجام نگرفته، گويي كه به اينها هيچ شكنجه يي نشده، گويي كه اينها طعم مرارت و محنت مجاهدت در راه خدا را نچشيده اند. اينها اين طور برگشتند. اين، به خاطر ايمان است. اين را با هيچ سرمايه يي نمي شود خريد؛ جز سرمايه ي ايمان كه بحمداللَّه ملت ما داشتند. ما اين سرمايه ي عظيم را داريم. اين را بايد خيلي مغتنم بشماريم و حفظ كنيم. براي نگهداري و حراست از آن، بايد خيلي سرمايه گذاري كنيم. بايد به وجدان كار خيلي اهميت بدهيد و آن را احيا كنيد بحمداللَّه برادران عزيز به نكات اساسي مديريت توجه دارند؛ اما من مي خواهم يك نكته را كه واقعاً در كشور ما بايد رويش قدري كار بشود، عرض بكنم و آن، وجدان كاري است كه بايد در كاركنان ما خيلي زياد تزريق و تلقين بشود. در طول سالهاي سلطه ي دشمنانِ اين ملت در كشور ما، خيلي از ذخاير معنويمان دست خورده شده كه از جمله، همين موضوع است. آقايان! يكي ازكارهايي كه در وزارتخانه ها و در مراكز مديريت خودتان، به آن توجه كامل مي كنيد، اين نكته است. بايد به وجدان كار، وجدان آن وظيفه و مسؤوليتي كه بر دوش هريك از افراد

شماست، خيلي اهميت بدهيد و آن را احيا كنيد. امروز كار در كشور ما، بايستي پُرتلاش انجام بگيرد. بدون آن وجدان كار هم نمي شود. در پايان صحبت امروز، مايلم به نكته يي اشاره كنم و آن، اين است كه يكي از چيزهايي كه ما هميشه به عنوان فضايل برجسته ي جناب آقاي هاشمي در ذهن داشتيم و مشاهده مي كرديم، حضور فداكارانه و مدبرانه ي ايشان در صحنه هاي جنگ تحميلي بود و حقيقتاً زبان قاصر است از اين كه آن زحمات و آن فداكاريها را سپاسگزاري كند. من آن شبهاي دشوار، آن لحظات پُرهم وغم و پُرمسؤوليتي را كه ايشان در مقابل چشم همه ي ما گذراندند - كه هميشه مورد تشكر امام بزرگوارمان (رضوان اللَّه تعالي عليه) هم بود - فراموش نمي كنم. ما حالا مي خواهيم اين تشكر را به صورت يك حركت سمبليك مجسم كنيم و اين نشان فتح را به سينه ي جناب آقاي هاشمي الصاق نماييم. اميدوارم كه خداوند متعال به شماها كمك كند و توفيق بدهد و در اين راه دشواري كه در پيش داريد و مسؤوليت عظيمي كه برعهده گرفته ايد، تأييدتان كند، تا بتوانيد وظايفتان را انجام بدهيد. خداوند بر شما منت گذاشته و شما را در عداد خدمتگزاران صديق اسلام قرار داده است. اين، نعمت بزرگي است. شكرش، هرچه بيشتر و مشتاقانه تر و عاشقانه تر كار كردن است كه ان شاءاللَّه خداي متعال، توفيق اين شكر را به همه ي ما عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از آزادگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هر روزي كه بر ما مي گذرد، جاي خالي امام را بيشتر احساس مي كنيم در اين ايامي كه ملت ايران، به پاداش صبر و مقاومت و

مجاهدت خود، روزهاي شيرين تاريخ خويش را جشن مي گيرد، هر روزي كه بر ما مي گذرد، بيشتر احساس مي كنيم كه حقيقتاً جاي امام عزيزمان خالي است. حوادث و قضايا، چهره ي ملكوتي آن بزرگوار را بيشتر درخشنده مي كند. آن مرد عظيمي كه مثل پيامبران و مناديان آسمان، بشريت را مخاطب مي كرد، حقايقي را بيان مي نمود كه ذهن اغلب مردم، از فهم آن حوادث ناتوان بود. حقايقي را مي گفت كه پس از گذشت سالها، ملتها و مردم دنيا و انسانهاي معمولي، قادر بودند آن حقايق را بفهمند و ببينند. يقيناً شما عزيزان هم بعد از دوران طولاني اسارت، جاي خالي امام را بخوبي حس مي كنيد. شما خوب حس مي كنيد كه پدر بزرگوار اين امت، آن طبيب درد آشنا، اگر مي بود، چه قدر امروز براي ملت ما و براي آن بزرگوار شيرين بود. البته اين نكته را هم بايد همه توجه كنيم كه امام راحل ما، در ملكوت اعلي با فرشتگان و اوليا و ارواح طيبه محشور است و بر حوادث عالم مسلط، و به حال من و شما بصير است و راه و درس آن بزرگوار و خط انقلاب هم پيش روي ماست. اسلامِ متكي به اراده و مبارزه ي ملت، پيروز است آن مسأله ي اساسي كه شما عزيزان و همه ي ملت ايران بايد به آن توجه داشته باشيد و داشته باشند، اين است كه اسلام مبارز، اسلامي كه متكي به اراده و نيرو و مبارزه ي ملت است، پيروز است. اين، ديگر شعار نيست؛ يك حقيقت متكي به واقعيت است. ما در طول اين ده سال، كدام درس را گوياتر از درسهايي كه گرفته ايم، مي خواهيم؟ قدرتهاي بزرگ عالم، پشت به پشت و

دست به دست هم دادند، شايد بتوانند اين ملت را به زانو در بياورند. يك روز و دو روز هم نبود؛ هشت سال جنگ تحميلي، اين طور گذشت. البته تعداد بسيار معدود و بي اثر يا كم اثري از دولتها و دولتمردانِ بعضي از كشورها، نسبت به انقلاب ما، حمايتهاي زباني داشتند كه در حكم هيچ بود. يك طرف، ملت و ايران اسلامي پشت سر آن رهبري، يك طرف هم تمام قدرتهاي دنيا - امريكا، شوروي، ناتو - ارتجاع و خرده ريزهاي گوشه و كنار عالم، پشت در پشت هم، در مقابل ايران اسلامي ايستاده بودند. قصد آنها اين بود كه بتوانند ايران اسلامي را از اسلام پشيمان كنند. قصد ايران اسلامي هم اين بود كه به آنها نشان بدهد، ملتي متكي به نام و ياد خدا، از هيچ چيز نمي ترسد و در مقابل هيچ تهديدي عقب نمي نشيند. اين كشمكش، هشت سال به صورت جنگ ادامه پيدا كرد. قبل از اين هشت سال و بعد از آن، كشمكش بود؛ اما در ميدان جنگ نظامي نبود. اگر درست نگاه كنيم، درگيري بين ملت مسلمانِ مقاومِ پُرشورِ ما با آن دشمنان كذايي، دوازده سال - از اول انقلاب تا حالا - طول كشيد. بعد از اين مدت طولاني و بعد از هشت سال جنگ، نتيجه چه شد؟ چه كسي پيروز شد؟ كدام طرف، حرف خود را به كرسي نشاند؟ جبهه ي ضد اسلام، مجبور شد عقب نشيني كند و عقب نشيني كرد. يك نمونه از اين عقب نشيني آن است كه امروز اسراي عزيز ما بر مي گردند. يك نمونه از اين عقب نشيني آن است كه امروز در گوشه و كنار عالم، نام انقلاب اسلامي، همه جا به عظمت ياد

مي شود. اين طرف، ملت ايران را نگاه كنيد؛ مصمم، پُرشور، خسته نشو، آماده و ايستاده براي دفاع از مقدسات اسلامي. در استقبال از خودتان، نمونه اش را ديديد. در تمام مراسم اين ده سال - روز قدس، روزهاي سالگرد جنگ، روز بيست ودوم بهمن - و در هرجايي كه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، از مردم توقع كرد كه اظهار نظر بكنند، اين ملت مؤمن و پُرشور، مثل كوه، استوار و سربلند ايستادند. شما هم پاره ي تن اين ملت هستيد كه در اردوگاههاي عراق، مقاومت كرديد. شما هم فرزند خلف اين ملت بزرگ هستيد كه شكنجه و تحقير و فشار دشمن، نتوانست شما را وادار به تسليم بكند. امروز، همان طور كه رفتيد، برگشتيد. مسلمان و پُرشور و مجاهد في سبيل اللَّه رفتيد، مسلمان و پُرشور و مجاهد في سبيل اللَّه برگشتيد. مگر اين شوخي است؟ شما هم فرزند همين ملتيد. اين ملت هم در اين ده، دوازده سال، همين طور عمل كرده است. مردم ما توانستند پابه پاي امام حركت كنند امام ما از ميان اين مردم رفت، در حالي كه از اين مردم راضي بود. ما كه نزديك بوديم، ما كه مي شنيديم، مي دانيم كه امام از اين مردم راضي بود و راضي رفت. بيانات عمومي امام هم، از اين مطلب پُر است. اين مردم توانستند پابه پاي امام، حركت كنند. امامِ استثنايي، امتِ استثنايي. برادران عزيز، آزادگان، جوانان، همه ي ملت عزيز ايران! اين راه را بايد با سربلندي ادامه بدهيد. دشمن اسلام - هر كس باشد - ضعيف است. به قدرتهاي ظاهري و سروصدايشان نگاه نكنيد. آنها در مقابل مثلِ خودشان قويند؛ در مقابل اسلام و معنويت و نيروي ايمان و اتكاي به خدا،

ضعيفند. تجربه ي ده، دوازده ساله، اين را به ما نشان داده است. ما در راه حاكميت بخشيدن به دين خدا و عزت بخشيدن به مسلمانان، فروگذار نكرده ايم و ملت ما باز هم فروگذار نخواهندكرد. اگر مي بينيد كساني با نام اسلام، در مقابل دشمنان اسلام كوتاه مي آيند، به خاطر اين است كه آنان اسمشان، اسم اسلام است، ولي باطنشان از اسلام خبري ندارد. بعضي از اين مرتجعان منطقه - اين مسلمان نامها، اين مدعيان مسلماني - با نيرنگهاي گوناگون، براي فريب دادن اذهان ملتها، اسم اسلام و ادعاي آن را بر زبان جاري مي كنند، ولي از اسلام خبري ندارند! معلوم است كه اين گونه كسان، در مقابل قدرت كفر، متزلزل و مرعوب مي شوند؛ اما اسلام واقعي و ناب، در مقابل هيچ چيزي مرعوب نمي شود و هيچ چيز نمي تواند او را شكست بدهد. طبقات محروم جامعه بايد احساس كنند كه اسلام نجاتبخش آنان است ما بايد مملكت خودمان - اين سرزمين اسلامي - را از جهت مادّي و معنوي، آن چنان بسازيم و آباد كنيم كه همه ي ملتهاي دنيا تصديق كنند كه اسلام، قادر به سازندگيِ يك ملت و يك كشور به بهترين وجه است. بايد عدالت اجتماعي در اين كشور، به همان شكل اسلامي كامل، استقرار پيدا كند. امروز هم خيلي پيش رفتيم و خيلي از دستهاي ظالم كوتاه شده؛ ليكن باز هم راههايي در مقابلمان داريم. بايد طبقات محروم و پابرهنه ي جامعه احساس كنند كه اسلام، پشتيبان و نجاتبخش آنان است. بايد از همه ي جهات مادّي و معنوي و صنعتي و كشاورزي و فرهنگي، اين كشور در حد شايسته ي مسلماني رشد كند. بحمداللَّه مسؤولان، دلسوزند و با جانفشاني، مشغول كار

و خدمتند. ملت هم با كمال صميميت، در اين راه تلاش مي كنند. شما عزيزاني كه اين تجربه ي مرارتبار را در مدتي طولاني گذرانديد، در هرجا كه ان شاءاللَّه خواهيد بود، مي توانيد سهم وافري ايفا كنيد. اميدواريم كه خداوند چشمها و دلهاي شما را هميشه روشن بدارد. اميدواريم كه خداوند دلهاي همه ي منتظران را در سرتاسر كشور - كه در انتظار عزيزان اسير و دربندشان و يا مفقودان بي خبرشان هستند - شاد كند. خداوند به همه ي ما توفيق اداي وظايفمان در مقابل اسلام را عنايت كند. خداوند قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنا فداه) را از همه ي ما خوشحال كند. خداوند روح مقدس امام عزيزمان را از ما شاد نمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از آزادگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم آنچه در روزگار ما پيش آمد، يكسره افتخارآميز بود هر جمعي از شما عزيزان، وقتي به اين جا تشريف مي آورند و ما را به ديدار خودشان خوشحال مي كنند، اولين چيزي كه به ذهن ما خطور مي كند، اين است كه براي شما عزيزان، جاي خالي امام چه قدر رنج آور و دشوار است. آن روزي كه اين امت، امام خود را از دست داد و ايران كربلا و محشري شد، يكي از چيزهايي كه به ذهن خيليها مي رسيد، اين بود كه حالا فرزندان عزيز ما در اردوگاههاي اسارت، اين خبر را چه طور تحمل خواهند كرد. براي شما، حادثه ي سختي بود و براي اين امت، فقدان عظيمي بود. جاي امام خالي است؛ اما ياد او همه جا را فراگرفته است. بايد سعي كنيم كه اين ياد را روزبه روز برجسته تر كنيم. و اما مطلبي كه لازم مي دانم عرض بكنم، اين است كه

هر ملتي لحظاتي در زندگي خود دارد كه در آن، همه ي مردم امتحان مي شوند. همان طور كه يك فرد در سختيها و لحظات حساس دچار امتحان است، يك ملت هم همين طور است. اگر ملتي از امتحانها سربلند بيرون آمد، مي تواند به خود، به قدرت و تواناييهاي خود و به آينده اش اعتماد كند. ما ملتي هستيم كه به بركت اسلام عزيز و ايمان اسلامي، از خيلي از اين گذرگاههاي امتحان، با سربلندي عبور كرده ايم. كمتر ملتي را اين طور سراغ داريم. گذشته ي تاريخي را كاري ندارم. در دوره هاي قبل تاريخ، فرازونشيبها زياد بوده؛ ليكن آنچه كه در روزگار ما و به بركت اسلام پيش آمد، يكسره افتخارآميز بود. يكي از آنها، همين مسأله ي اسارت فرزندان ماست كه شما عزيزان باشيد. شما آبرومند و سربلند و پيروز برگشتيد ملت ما خوب امتحاني دادند. اسرا هم حقيقتاً آزادمردي نشان دادند. اين كه ما به اسرايمان «آزادگان» مي گوييم، بي وجه نيست. شما كه برگشتيد، آبرومند و سربلند برگشتيد؛ دين و اعتقاد و دلبستگيتان به امام و اسلام و انقلاب را حفظ كرديد؛ پيش دشمن، آبروي ملت را حفظ نموديد و ملت را سرشكسته نكرديد. اينها خيلي ارزش دارد. امروز هم كه برگشته ايد، بحمداللَّه پيروز برگشته ايد. ما نامه هايي از بعضي از آزادگان در طول اين دو سالِ بعد از آتش بس تا امروز داشته ايم كه به خانواده هايشان مي نوشتند. وقتي خانواده ها مي فهميدند كه ما مخاطب هستيم، نامه ها را مي آوردند و به ما مي دادند. من هم براي خيلي از اين نامه ها جواب مي نوشتم. مي نوشتند كه شما براي آزادي ما، به دشمن باج ندهيد. اين را اسير مي نوشت. اين، براي يك ملت، خيلي مهم است كه اسيرش در

دست دشمن، به جاي اين كه مثل انسانهاي بي ايمان، مرتب التماس كند كه بياييد من را آزاد كنيد، نامه بنويسد كه من مي خواهم با سربلندي آزاد بشوم؛ نمي خواهد به خاطر آزادي من، پيش دشمن كوچك بشويد. اينها را ما داشتيم. اينها جزو اسناد شرف ملي ماست و تا ابد محفوظ خواهد بود. از طرف خانواده ها و ملت هم همين طور بود. با اين كه پدران، مادران، همسران و فرزندان سخت مي گذراندند، اما هرگز مشكلي براي مسؤولان درست نكردند و فشار نياوردند. مي فهميدند كه مسؤولان تلاش مي كنند، تا اسرايشان با سربلندي و افتخار آزاد بشوند؛ همين كاري كه خداي متعال پيش آورد، كمك كرد و شد. اين هم كار خدا بود. هرچه ما پيشرفت داريم، كار خدا و تدبير و اراده ي الهي است. ماها هيچكاره ايم. البته برادران عزيز ما در دولت، خيلي زحمت كشيدند و تلاش كردند؛ اما لطف خدا، اشاره و اراده ي الهي، همه ي كارها را روبه راه كرد و جاده ها را هموار نمود. كار خدا بود، بعد از اين هم همين طور است. شما آزادگان و ملت ايران، حجت را بر مسؤولان تمام كرديد شما آزادگان و عزيزان زنداني و دربند ما و نيز ملت ايران، حجت را بر مسؤولان و ما تمام كرديد. ما همواره يقين و اعتماد كامل داشته ايم كه ملت ما در مقابل توطئه هاي دشمنان، يك ملت مقاوم و تواناست. اين قضيه هم دليل ديگري شد. هيچ كس در نظام جمهوري اسلامي، با داشتن چنين ذخيره هاي ارزشمندي مثل شماها و مثل بقيه ي آحاد ملت - كه داراي استقامت و قدرتند - در مقابل دشمنان، يك لحظه احساس ضعف نخواهد كرد. ملتي مقاوم، راهي روشن، ابزار حركتي خدايي و

الهي، در مجموع يك آينده ي قطعي را در مقابل اين ملت قرار مي دهد؛ آن آينده هم پيروزي است. شما عزيزان، مثل گذشته به خدا توكل كنيد؛ با خدا ارتباطتان را حفظ كنيد؛ دستاورد دوران اسارت را - كه انس با خدا و قرآن و صبر در مصيبتها و مشكلات است - مثل ذخيره ي ارزشمندي، براي خودتان نگهداريد. بحمداللَّه آزادگان ما كه برگشتند، از اردوگاهها براي من خبر آوردند كه عزيزان ما اهل دعا و نماز و تهجد و رازونياز و رابطه ي با خدا هستند. اينها را حفظ كنيد. اينها خيلي ارزشمند است. مايه ي پيروزي ما اينهاست. بيچاره آن كساني كه در كشاكش مصيبتهاي دنيا، با خدا رابطه يي ندارند. به آنها خيلي سخت مي گذرد. خوشا به حال آنهايي كه در دل، با خدا ارتباط دارند. خوشا به حال آنهايي كه به خدا اعتماد و اتكا مي كنند و خدا را پناه و ملجأ خودشان مي دانند. اين روحيات را حفظ كنيد. اميدواريم كه خداوند راههاي آينده ي اين ملت را هموار كند. خداوند ان شاءاللَّه به شماها توفيق بدهد و كمك كند. دلهاي خانواده هايتان را شاد نمايد و شاد نگهدارد. اميدواريم كه بقيه ي عزيزان ما هم هرچه زودتر بيايند و همه ي عزيزان دربند و اسير ما ان شاءاللَّه بزودي در آغوش ملت بزرگوار ما قرار بگيرند. ما ايستاده ايم. دشمنان نمي توانند نظام جمهوري اسلامي را دچار رعب و ضعف كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از آزادگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما پيروز برگشتيد و اسلام سربلند و مفتخر شد هر جمعي از شما عزيزان را كه انسان زيارت مي كند، بيش از پيش، اين فكر در انسان زنده

مي شود كه حقيقتاً جاي امام - آن پدر مهربان، آن استاد و مرشد حميم، آن معلم دلسوز و عالي قدر - خالي است. اگر شما فرزندان دلاور را كه امروز بحمداللَّه با سربلندي به آغوش ملت و كشور برگشته ايد، مي ديد، يقيناً وعده هاي الهي در اين مورد را هم مجسم ملاحظه مي كرد. خدا را شكر مي كنيم كه شماها پيروز برگشتيد و اسلام سربلند و مفتخر شد. در اين دوازده سال، همه ي حوادث همين طور بود. هر حادثه يي كه به وجود آوردند، تا اسلام و قرآن و انقلاب اسلامي را سرشكسته كنند، به عكس شد و اسلام و انقلاب و امت اسلامي، سربلند گرديد. برگشتن شما هم، از اين قبيل بود. تا اين جا، همه ي ما يك تجربه ي بسيار گرانبها داريم. شما سختيهاي زيادي را تحمل كرديد. ما مي توانيم حدس بزنيم كه شماها در زندان و اسارت، آن هم دست آن چنان مردمي و آن چنان دلهاي خبيث و سياه و دوراز انسانيتي، چه قدر سختي كشيديد. بعلاوه، شما در دوراني در اسارت بوديد كه ملتتان در انواع و اقسام سختيها قرار داشت. اين چند سالي كه شماها نبوديد؛ چه دوران جنگ تحميلي، چه اين دوسالي كه بعد از جنگ تحميلي برماگذشت و چه درخلال قضاياي گوناگون جنگ - پيروزيها، پيشرويها، عقبگردها، شكستها - ملت ايران، امتحانهاي خيلي عجيبي را از سرگذراند. يقيناً شماها از دور، نگران اين حوادث بوده ايد و اين هم سختي ديگري بود. ولي حالا كه بحمداللَّه شما آزاد شديد و برگشتيد، هم شما خشنود و خوشحاليد كه تسليم دشمن نشديد و با سربلندي آمديد، و هم ملت خوشحال است كه به دشمن باج نداد، كوتاه نيامد، ضعف نشان نداد و نگفت كه

من چندهزار اسير دارم، پس در فلان قضيه، يك خرده كوتاه بيايم. نه، ملت و مسؤولان هم مرد و مردانه - همان طوري كه يك مسلمان بايد باشد - در تمام اين ده سال، گردنشان را بالا گرفتند، به خدا توكل كردند و در مقابل هيچ حادثه يي كوتاه نيامدند. ملت هم خوشحال است كه كوتاه نيامد، ضعف نشان نداد، عقب نشيني نكرد و در سايه ي اين صبر و استقامت، امروز با عزت، عزيزانش را پس مي گيرد. بين اين كه انسان، آن چيزي را كه مي خواهد، با ذلت به دست بياورد، يا با عزت، فرق است. ملت ما عزتش را حفظ كرد و شماها را پس گرفت؛ شما هم عزت و آبروي اسلام و كشورتان را حفظ كرديد و به آغوش ميهن برگشتيد. ما به شماها افتخار مي كنيم. شماها فرزندان خوب و شجاع و سربلند اين كشور و اسلام هستيد. از حالا به بعد، در ميدانهاي ديگر بايد از تجربه هاي گذشته استفاده كنيم. شما كه آمديد، قدرت اين ملت ظاهرتر شد ما حالا نسبت به قبل، به فضل پروردگار قويتريم. امروز در دنيا، هيچ تحليل گر مادّي و دشمن و دوست و چپ و راست و غيره نيست كه ملت ايران را قدرتمند، و نظام جمهوري اسلامي را نظامي مستحكم و ريشه دار و باثبات نداند؛ همه اعتراف دارند. اين، بر اثر هدايت امام بزرگوارمان است. او راهي را مشخص كرد كه اين ملت بزرگ، امروز در همان راه، با سكينه و اطمينان و استحكام قلب حركت مي كند و ذره يي از آن راه عدول نكرده است. مسؤولان، جزو بهترينها؛ ملت، بهترين ملتهاست و در اين راه، با قدرت پيش مي روند. شماها

كه آمديد، قدرت اين ملت ظاهرتر شد. امروز، دشمن از دست اندازي به انقلاب مأيوس است؛ اما از دشمني پشيمان نيست. ملت ما بايد بهوش باشد. اولين وظيفه ي ما اين است كه كشورمان را از همه جهت قدرتمند كنيم.امروز، همه ي برنامه هاي دولت جمهوري اسلامي، در خط قدرت بخشيدن به ايران اسلامي است. اسلام هم پشتوانه ي ماست. شما به عنوان عناصر ورزيده، امتحان داده، زجركشيده و آبديده، كه از ميدانهاي خطر عبور كرده ايد، جزو درخشنده ترين نگينهاي اين مجموعه مي توانيد باشيد. همه ي ما به انقلاب بدهكاريم تلاش را دنبال كنيد. هيچ كس نگويد وظيفه ام را انجام داده ام، پس كار من تمام شد. در اسلام، اين طوري نيست. آن امام بزرگوار ما بود كه نزديك به نود سال، عمر خود را با تلاش گذراند و در آخرين روزهاي زندگيش هم، كار و تلاش مي كرد و هيچ وقت خودش را از ملت و از خدا و از دنيا، طلبكار ندانست و هميشه خودش را بدهكار مي دانست؛ با اين كه هيچ كس در دنيا نيست كه نقش آن دست قدرتمند را در پيشبرد اين انقلاب نداند. همه ي ما به انقلاب بدهكاريم. همه بايد تلاش كنند. و شما امروز صالحترين، يا جزو صالحترين عناصري هستيد كه مي توانيد براي پيشبرد اين انقلاب و قدرتمند كردن اين كشور، تلاش كنيد؛ ميدان هم باز است. اميدواريم كه خداوند توفيقات خودش را در حد اعلي بر شما نازل كند. اميدواريم كه خداوند دلهاي شما و خانواده هايتان را هميشه شاد بدارد. اميدواريم كه خداوند دلهاي منتظر آن خانواده هايي كه هنوز عزيزانشان نيامده اند، هرچه زودتر با شادي از انتظار خارج كند. اميدواريم كه خداوند آن شهيدان عزيز و غريبي كه در دوران اسارت به

شهادت رسيدند، با عزيزترين اوليايش محشور كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان، مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان، معاونان پرورشى و مسؤول

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از آزادگان، مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان، معاونان پرورشي و مسؤولان امور تربيتي وزارت آموزش و پرورش و جمعي از كارمندان شبكه ي بانكي كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تنها تكيه گاه يك ملت، ياد خدا و توكل و اعتماد به اوست حضور عزيزان ازبندرسته و آزادگان سربلند و افتخارآفرينمان در اين جمع انبوه و در كنار خانواده هاي معظم شهداي عالي قدر و جانبازان و مفقودان و كارگزاران مختلف كشور، به همه ي ما و همه ي قشرهاي مختلف ملتمان، اين حقيقت را به طور روشن مي فهماند كه صبر و مقاومت و ايثار و جانبازي و فداكاري در راه خدا - كه در درجه ي اول، شهداي عالي قدر ما و در درجه ي بعد، اسرا و جانبازان و خانواده هاي اين عزيزان وخانواده هايي كه عزيزانشان مفقودالاثر هستند، به آن مفتخرند - ثمرات شيريني دارد كه يكي از آنها همين است كه ما در يك مجمع، اين عزيزانمان و اين يوسفهاي ملت ايران را كه ساليان درازي از ما دور بودند، با احساس پيروزي و افتخار و با رضايت از لطف خداوندي، در كنار قشرهاي ديگر مي بينيم. اين نكته را همه ي ما - چه مسؤولان و چه آحاد مردم - بايد به ياد داشته باشيم كه تنها تكيه گاه يك ملت بزرگ و مبارز و موحد، ياد خدا و توكل به خدا و اعتماد به خداست. اين، ما را پيش برد، پيروز كرد و به اين جا رساند. اگر ملت ديگري به جاي ما بود و همه ي شرايط ما را مي داشت؛ با اين همه دشمن، با آن محاصره، با تحميل جنگي هشت ساله،

با ايجاد گرفتاريهايي مختلف از داخل و خارج، با تهاجم تبليغاتي، تهاجم فرهنگي، تهاجم مالي، تهاجم پولي، تهاجم نظامي و با سابقه ي فساد چنددهساله، بلكه چندصدساله يي كه بر او تحميل كرده بودند، منتها منهاي ايمان و منهاي خدا، يقيناً آن ملت طاقت نمي آورد و به اين جا نمي رسيد و در نيمه ي راه به زانو درمي آمد و نمي توانست پرچم پيروزي را مثل ما كه امروز بر بام عالم برافراشته ايم و افتخار مي كنيم، بيفرازد. اين كه دشمنان خدا - امريكا و استكبار و در برهه يي شرق و غرب با هم و ارتجاع و ديگران - اين طور دست به يكي كردند و به ما حمله كردند، به خاطر همين بود كه محاسباتشان، از عنصر توكل و ايمان به خدا خالي بود و آن را در زندگي ما به حساب نياورده بودند. با اين حساب، بايد بگوييم كه آنها از يك جهت درست فهميده بودند. واقعاً اگر ملت ما ايمان به خدا، و اتصال به مبدأ ربوبي و غيب را نداشت، هماني كه آنها خواسته بودند، مي شد؛ يعني انقلاب شكست مي خورد، ملت عقب نشيني مي كرد، پرچمداران مبارزه، سركوب و شرمنده و سرافكنده مي شدند و همه ي مبارزان سرتاسر عالم، عقب نشيني مي كردند. اگر خدا در بين نبود، قضيه غير از اين نبود. اين جاي قضيه را استكبار اشتباه كرد و باز هم مي كند. ملتي كه به خدا متكي و معتقد باشد و حقيقتاً اعتماد به خدا در قلب او باشد، شكست ناپذير است و هيچ چيز نمي تواند او را به عقب نشيني وادار كند. تكليف همه ي ما، حفظ ارتباط و پيوند با خداست از شعار و حماسه و خشنودي از آنچه كه گذشت، يك لحظه خارج بشويم، ببينيم تكليف

ما چيست. تكليف يك يك ما اين است كه اين ارتباط و پيوند با خدا را حفظ كنيم و هرگز آن را قطع نكنيم. ارتباط يك يك ما با خدا به اين است كه عمل و قلب و اخلاق و رفتار خود را طبق پسند و رضاي الهي قرار بدهيم، از خودخواهي و دروغ و تهمت و فريب و حاكم كردن نفس و خواهشهاي نفساني بر زندگي خود پرهيز كنيم، ياد و ذكر خدا و توجه و اتصال حقيقي به او و مبارزه ي با نفس و عبادت واقعي را روزبه روز در عمل شخصي و فردي خودمان تقويت كنيم. اين، وظيفه ي يكايك ماست. وظيفه ي جمعي ما به عنوان يك جامعه و يك نظام و يك دولت و يك حكومت، اين است كه احكام الهي - قانون بر اساس دين خدا - را در سطح جامعه، معيار و ملاك عمل عمومي قرار بدهيم؛ همچنان كه مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان ما، بحمداللَّه اين مسؤوليت را داشته اند و هميشه هم رعايت شده است. دولت، در خط دين خداست. همه ي كارگزاران دولتي، در سايه ي دين و دستورات الهي هستند. همين برادران امور تربيتي كه در اين جا هستند، تربيت بر اساس دين و معيارهاي آن را برنامه ي خودشان قرار بدهند و كوچكترين كوتاهي و سستي در اين راه را روا ندارند. برادراني كه در دستگاه بانكي كشور مشغول كار و خدمت هستند، تكليفشان را بر اساس تفكر اسلامي و ديني دنبال كنند و انجام بدهند. مسؤولان و كارگزاران دستگاههاي مختلف دولتي، در برخورد و مواجهه ي با مردم، با اخلاق اسلامي برخورد كنند. بانكداري اسلامي، بزرگترين سنگر اقتصادي امروز دنيا بانكداري اسلامي -

پول را در جامعه به شكل اسلامي مطرح كردن و داد و ستد كردن - مسأله ي بسيار مهمي است. اگر بتوانيم اين حقيقت را به معناي جامع كلمه در جامعه به وجود بياوريم، فتح عظيمي در دنيا خواهد بود. فتح، فقط فتح قلعه ها و سنگرها نيست. اگر كارگزاران دستگاه بانكي بتوانند اين را به معناي جامع و كامل مسأله اجرا و پياده كنند، بزرگترين سنگر اقتصادي امروز دنياست. خصوصيت بانكداري اسلامي و از لوازم آن، دادوستد پول بر اساس غير ربا، تنظيم مبادلات پولي بر اساس قوانين اسلامي و معاملات اسلاميِ صحيح است، كه در آنها ظلم و استثمار و كنز و تبعيض و اختلاف طبقاتي و امثال اينها به وجود نمي آيد. انقلاب اسلامي، ارايه ي يك الگوي جديد براي زندگي بشر دانشمنداني هم كه اهل تحقيق هستند و جمعي از آنها به مناسبتي در اين مجلس تشريف دارند، تحقيق علمي را به معناي واقعي كلمه، براي رسيدن به حقايقِ نامكشوف دنبال كنند. تحقيق، يعني كاويدن، كاوش، تلاش كردن براي رسيدن به چيزي كه تا به حال به آن دسترسي پيدا نشده است. اين محقق، در مسايل طبيعي و علمي و فلسفي و مسايل مربوط به جهان خارجي و واقعي يا مسايل مربوط به انسان و تاريخ و غيره تحقيق مي كند. اين محقق، در مقابل چه چيزي تحقيق مي كند؟ چه مي گيرد و تحقيق مي كند؟ جواب اين است كه محقق تحقيق مي كند، تا به حقيقت برسد. پاداش او، اين است. پول، مال و حتّي تشويق، پاداش محقق نيست؛ در مقابل تحقيقِ او كوچك است. البته بايد اينها نثار بشود، پولها بايد خرج بشود، كارها بايد انجام گيرد،

تسهيلات بايد فراهم بشود، تا تحقيق انجام بگيرد؛ اما اينها هيچ كدام پاداش تحقيق نيست. پاداش تحقيق، رسيدن به حق است. اينها احكام اسلامي است. اينها از لحاظ جمعي، عبارةالاخراي ارتباط جامعه با خداست. برادران! اگر اين كارها را كرديد، جمهوري اسلامي اسوه و الگو باقي خواهد ماند و كيد دشمنان و شياطين براي پايين آوردن جمهوري اسلامي از اين مرتبه، به جايي نخواهد رسيد. انقلاب اسلامي، ارايه ي يك الگوي جديد براي زندگي اجتماعات بشري و كشورها بود و هست و هنوز هم جديد است. اگر خوب عمل كنيم، اين الگو براي جوامع بشري، شايد تا قرنها الگوي يگانه خواهد بود. دشمن و استكبار و كمپانيهاي نفتخوار و سرمايه داران استثمارگر عالم، از همين مي ترسند. اگر چيزي به نام اسلام باشد كه به گاو و گوسفند و منافع آنها صدمه يي نزند، با آن هيچ مخالفتي ندارند. با اسلامي كه نفي قدرتهاي شيطاني و ظلم و تبعيض در آن نباشد، كسي مخالف نيست. آنها با اسلامِ «لااله الااللَّه» مخالفند، با اسلامِ حمايت از انسانها مخالفند، با اسلامِ مبارزه با ظلم و ستم و زورگويي و قلدري مخالفند، با اسلامي كه وقتي قدرت پيدا مي كند، دست سرمايه داران و زورگويان و مستشاران و مفتخوران و كركسهايي كه در اين مملكت، بر سر مردار سفره ي شاهنشاهي نشسته بودند، قطع مي كند، مخالفند. وقتي در جمهوري اسلامي، منافعشان تهديد و قطع مي شود، شرق و غرب دست به دست هم مي دهند و متجاوز به ايران را مورد حمايت قرار مي دهند. حضور امريكا، براي كشورهاي منطقه ي خليج فارس ناميمون است امروز به خليج فارس لشكر كشيده اند كه چرا عراق به كويت تجاوز كرده است.(1) البته تجاوز، كار

بسيار بدي است. آنها هم بي خود كردند تجاوز كردند. مجبور هم خواهند شد كه از اين تجاوز، عملاً اظهار پشيماني كنند و عقب بكشند؛ در اين شكي نيست. اما آيا آن كساني كه به عنوان مقابله ي با تجاوز و برهم زدن نقشه ي جغرافيايي منطقه، وارد منطقه شدند، راست مي گويند و مقابل تجاوز مي ايستند، يا براي منافع خودشان سينه مي زنند؟! شما كه امريكا هستيد، شما كه سرمايه داران بزرگ دنيا هستيد و براي منافع خودتان تلاش مي كنيد، چه لزومي كرده كه اين ملتهاي منطقه، زجر و شكنجه ي حضور شما در اين منطقه را بكشند؟ حضور امريكا، براي كشورهاي منطقه ي خليج فارس و هرجايي كه اينها حضور پيدا كنند، ناميمون و ميشوم است. اينها در جايي امنيت نمي آورند، اينها اهل مقابله ي با تجاوز نيستند؛ خودشان متجاوزند. مگر تجاوز به كويت، با تجاوز به گرانادا و پاناما(2) و بقيه ي جاها فرق دارد؟ اگر اينها با تجاوز مخالفند، چرا اعضاي دايمي شوراي امنيت، در مقابل آنها اين طور موضعگيري نكردند؟! چه طور تجاوز را امريكا بكند، خوب است؛ ديگري بكند، بد است؟! تجاوز را هر كس بكند، بد است. ما با تجاوز مخالفيم. ما آن روزي كه متجاوزان عراقي داخل خاك ما بودند، سالهاي متمادي گفتيم اينها متجاوزند و متجاوز بايد تنبيه بشود. گفتيم اگر امروز متجاوز تنبيه نشود، در منطقه ي حساس خليج فارس، تجاوز باقي خواهد ماند. آن روز چون همه شان عليه اسلام همدست شده بودند، كسي از ما اين حرف را گوش نكرد؛ امروز به شرش گير كرده اند. امروز هم من مي گويم كه دشمنيِ اصلي اينها با اسلام است. همه ي اينها حاضر و آماده اند، در صورتي كه منافعشان ايجاب بكند، باز عليه

اسلام همدست بشوند. آنچه براي اينها اهميت دارد، بيداري و آگاهي و ايستادگي ملتهاست كه اسلام آن را مي دهد. آنهايي كه يكشبه ضد امريكا شده اند، مايه ي مسخره ي هوشمندان عالمند آنهايي هم كه حالا يكشبه ضد امريكايي شده اند،(3) اين طرف و آن طرف راه افتاده اند و دم از ضديت با امريكا مي زنند، آنها هم مايه ي مسخره ي هوشمندان عالمند. عمري را سر سفره ي امريكا نشستند و برخاستند و خوردند و چريدند و با پول و تفنگ امريكا توانستند چهار صباح حكومت بكنند، حالا ناگهان دو روزه ضد امريكايي شده اند و مي نشينند و پامي شوند و اين طرف آن طرف، دم از ضديت با امريكا مي زنند! نخير، ضديت با امريكا و استكبار و قلدران را آن كسي مي تواند ادعا بكند كه با مواضع ثابت و روشن، با تجاوز و قلدري مخالف باشد. هيچ قلدري نمي تواند بگويد من ضد امريكا هستم. بله، قلدران همه با هم بدند. گرگهاي بيابان وقتي گرسنه مي شوند، همه با هم بدند. اين، افتخاري نيست. شوروي و امريكا، سالهاي متمادي مثل دو گرگ گرسنه در مقابل هم ايستاده بودند، به جان هم مي افتادند و ملتهاي بيچاره را پامال مي كردند. مگر براي شوروي كه ضد امريكا بود، يا براي امريكا كه ضد شوروي بود، افتخاري بود؟ افتخار، براي آن ملت و نظام و دستگاهي است كه به خاطر حقيقت و صداقت و نجات انسانها و مقابله و مبارزه ي با ظلم و ظالم، در مقابل امريكا يا هر قدرت ديگري بايستد و آن، جمهوري اسلامي و بندگان صالح خدا و مسلمانانند و لاغير. ملت ما، نظام جمهوري اسلامي و دولتمردان عزيز زحمتكش مؤمن ما، اين مواضع را حفظ مي كنند. كارگزاران نظام، ياران

و مريدان و رهروان راه امامند خدا را شكر مي كنيم كه امروز دولت، رئيس جمهور، مسؤولان، نمايندگان مجلس، كارگزاران قوّه ي قضاييه و نيروهاي مسلح ما، انسانهاي پاك و سالم و صالحي هستند. اينها ياران و مريدان و رهروان راه امامند. آن امامي كه چهره ي باصلابتش، به يكايك انسانهايي كه دربند بودند، اميد بخشيد؛ حتّي حالا هم كه مدتهاست جسم او در ميان ما نيست، اما روح و ياد او الهامبخش است و هنوز در گوشه وكنار كشورهاي اسلامي، وجدانهاي بيدار و آگاه، به ياد امام به هيجان مي آيند، شعرا شعر مي گويند، ملتها شعار مي دهند، روشنفكران مي نويسند و مي گويند و پشت سر امامِ اين ملت حركت مي كنند. من وقتي به منظره ي آزادي اسراي عزيز و عالي قدرمان نگاه مي كنم، مي بينم كه اينها مثل فولاد و كوه، استوار برگشتند و ملت كه اينها را استقبال مي كند، همان روحيه يي را نشان مي دهد كه در طول اين ده، دوازده سال، در حساسترين مواقع نشان داده است. جوانان و رزمندگان عزيز! شماها وقتي به جبهه رفتيد، اين ملت همين طور با شور و شوق و شعار، شماها را بدرقه كرد. حالا هم كه برگشته ايد، باز با همان شور و شوق و شعار، از شما استقبال مي كند. اين ملت، ملت فوق العاده و بي نظيري است. در آگاهي و شجاعت و پايداري هم بي نظير است. مواضع اين ملت، مواضع مستحكمي است. خدا را سپاسگزاريم كه مسؤولان اين ملت هم از خود همين ملتند و مثل آنها فكر مي كنند، حرف مي زنند، عمل مي كنند و زندگي مي نمايند. ما نگراني نداريم و از كسي نمي ترسيم. ما از چه كسي بترسيم؟ «فلا تخشوهم واخشون»(4). خداي متعال مي فرمايد: از هيچ قدرتي نهراسيد.

ملت ما از هيچ قدرتي نهراسيده است، باز هم نمي هراسد و هيچ قدرتي نسبت به اين انقلاب و اين كشور، هيچ غلطي نمي تواند انجام بدهد. به حرف اول بر مي گردم. اگر مي خواهيد همان امتي باشيد كه «كنتم خير امّة اخرجت للنّاس»(5)، ارتباطتان را با خدا حفظ كنيد. اين دلها را از ياد خدا پُر كنيد و به محبت خدا جلا بدهيد و به ذكر الهي منوّر نماييد. اين، آن كيميا و آن كبريت احمري است كه همه چيز در مقابل آن كوچك است. اميدواريم كه خداوند متعال، ملت عزيز ما را هميشه دلشاد و سربلند بدارد. ان شاءاللَّه خداوند بقيه ي آزادگان عزيز ما را هم هرچه زودتر به آغوش ملت و ميهن برگرداند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند خبرهاي خوشي به خانواده هاي مفقودان عزيزمان برساند. اميدواريم كه خداوند روح مطهر شهداي گرانقدر ما را - كه هرچه داريم، به بركت خون مظلومانه ي شهدايمان داريم - با اوليايشان محشور كند. خداوند ان شاءاللَّه قلب مقدس وليّ عصر را از ما خشنود كند و روح مطهر امام عزيز را از ما شاد نمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 87 2) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 89 3) v اشاره به مواضع صدام حسين و عوامل رژيم بعث عراق است كه در زمان جنگ تحميلي و قبل از حمله به كويت، مورد حمايت امريكا بودند؛ ولي پس از تهاجم به كويت، تغيير موضع داده و شعارهاي ضد امريكايي ابراز مي كردند! 4) بقره: 150 5) آل عمران: 110

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى مركزى جهاد دانشگاهى، به مناسبت سالگرد تأسيس اين نهاد

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي مركزي جهاد دانشگاهي، به مناسبت سالگرد تأسيس اين نهاد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مسؤوليت جهاد دانشگاهي، بالاتر

از وظيفه ي آن در ابتدا، به برادران عزيز خوش آمد عرض مي كنم و از اين كه شما برادران در اين مجموعه هستيد، احساس اطمينان و خوشوقتي مي كنم. همان طور كه برادر عزيزمان آقاي رحمتي (1) گفتند، واقعاً همين طور بود. هميشه در اين چند سالي كه ما با ايشان و آقاي واعظزاده، (2) اُنس كاري داشتيم، از اين دو برادر بسيار عزيز، جز فكر مستقيم و انگيزه ي دردمندانه و هوشمندي در شناخت مسايل و تشخيص آنها و ارايه ي راه حل، چيزي نديديم. اين، به معناي تأييد نوع نظرات در هر مسأله يي نيست؛ طبيعي است كه ممكن است كسي در مسأله يي، نظري داشته باشد و ديگري، نظر ديگري داشته باشد؛ بلكه ناظر به كليت سبك فكر و طرز بينش اين برادران نسبت به مسايل دانشگاه و دانشجويان است. هم آقاي واعظزاده كه از طرف شوراي عالي، مأموريت پيدا كرده بودند و رئيس شوراي جهاد بودند، هم حالا كه آقاي رحمتي هستند، حقيقتاً من احساس خوشحالي مي كردم و الان هم خوشحالم. خدا را شكر مي كنيم كه آقاي رحمتي، به اين مسؤوليت مشغول هستند. كارِ خوب و مسؤول خوبي است. برادران ديگر هم كه الحمدللَّه سوابق كاري و فرهنگيشان، مشخص و روشن است. اما خود جهاد دانشگاهي. من مي خواستم نكته يي را بيان بكنم. اين نكته، در ذهنم بود كه الحمدللَّه آقاي رحمتي، درست روي همان نكته تكيه كردند. من همين را مي خواهم بگويم. مي خواهم عرض بكنم كه مسؤوليت جهاد دانشگاهي، بالاتر از آن چيزي است كه حتّي به عنوان وظيفه ي جهاد دانشگاهي - يعني تحقيقات و كار فرهنگي - معين شده است. جهاد دانشگاهي مي تواند آن دستگاهي باشد كه اين موجِ جوانِ

تحصيل كُنِ دانشجوي كشور را در داخل دانشگاهها هدايت كند و اينها را به پختگي و كمال لازم برساند. دستگاه رسمي دولتي و يا وزارت، هرچه هم كه از لحاظ مديران و مسؤولان، مورد پسند و قبول باشد، باز جهاد دانشگاهي، يك حالت خودمانيتر و صميميتري نسبت به اين قضيه دارد و تركيبش، تركيب جوانتري است و اساساً گويا بنا شده، براي همين كه با دانشجويان ارتباط داشته باشد، از دانشجويان باشد، به آنها بپردازد، از زبان آنها حرف بزند و به آنها توصيه بكند. مسأله اش، مسأله ي دانشجويان است و اين كار، از عهده ي جهاد دانشگاهي، بيشتر و بهتر برمي آيد. دانشجويان را در خط صحيح فكري و عملي هدايت كنيد حقيقت اين است كه ما در دانشگاههايمان، ابزار و وسايل لازم براي هدايت فكري اين نسل جوان دانشجو، به قدر وافر و كافي نداريم و تفكر انقلابي، عمق و پختگي لازم را در دانشگاه پيدا نمي كند. اين ، واضح است. به اين معنا كه اگر فرض كنيم كسي نسبت به انقلاب، هيچ معرفت يا اعتقادي نداشته باشد و وارد دانشگاه بشود، اين طور نيست كه ما مطمئن باشيم كه اين شخص، فردا كه از دانشگاه بيرون مي آيد، فرد انقلابيِ مؤمني بيرون آمده است؛ درست است؟ عكسش، مصاديقي دارد؛ مصاديق كمي هم ندارد. كساني هستند كه در محيطهاي خانوادگي يا محيط شهري خودشان، به انقلاب و اسلام و مباني انقلابي معتقدند؛ اما به دانشگاه كه مي آيند، كمرنگ مي شود، يا بي تفاوت مي شوند، يا - همان طور كه اشاره كردند - جذب يك جاذبه هاي علي القاعده منافي با تفكر و حركت انقلابي مي شوند؛ اما آن طرف قضيه كه متوقع است، وجود ندارد.

ما بايد كاري بكنيم كه در دانشگاه، وقتي دانشجو وارد شد، اين جا به عنوان مرحله يي باشد تا همچنان كه بر علم خود مي افزايد، بر تفكر و بينش صحيح و خط درست و هدايت خودش هم بيفزايد. به نظر من، جهاد دانشگاهي مي تواند در اين كار، به نحو وافري سهيم باشد. البته انجمنهاي اسلامي، اگرخوب عمل بكنند؛ دفاتر نمايندگي، اگر پخته و كامل عمل بكنند، مي توانند سهم زيادي داشته باشند. اما آن سهمي كه جهاد دانشگاهي، با توجه به امكانات و برنامه ريزيهاي دقيق و نيز ثباتي كه دارد، مي تواند به عهده بگيرد، هيچيك از آنها آن سهم را نمي توانند به عهده بگيرند. اين كار را بايد شما جزو برنامه هايتان قرار بدهيد؛ يعني كار فرهنگي و هنريتان، در اين جهت باشد؛ حتّي كار تحقيقيتان هم در اين جهت باشد كه جوانان دانشجو را در خط صحيح فكري و عملي هدايت بكند. بنابراين، من الان هم معتقدم كه جهاد دانشگاهي را بايد براي اين منظور تقويت كرد. اين منظور، منظور كاملاً عقلايي و متيني است. جهاد دانشگاهي، اين طور نيست كه ما رودربايستي كنيم، بگوييم چون يك عده جوان و علاقه مند هستند، بايد تقويت بشوند. نه، بايد براي منظورصحيحي تقويت بشود. آن منظور صحيح، همين نجات دانشجويان و هدايت اين جريان جواني است كه وارد دانشگاه مي شوند، يا بعد از دانشگاه بيرون مي آيند و همه چيز ما به آنها نگاه مي كند. اصلاً ما اميد بسته ايم كه مملكت را اينها اداره كنند. هدايت اينها در جهت صحيح فكري و عملي، كار بسيار مهمي است و جهاد مي تواند سهم قابل توجه و عمده يي از اين كار را برعهده بگيرد. بايد حساسيتهاي غلط

سياسي را كنار گذاشت البته اگر مي خواهيد جهاد خوب كار كند و نيروهاي انساني را جذب نمايد، شرطش اين است كه برادران در سطوح بالا، بايد حساسيتهاي غلط سياسي را كنار بگذارند؛ والّا در بدنه، خيلي هم انتظاري نيست. شما مي دانيد كه من در اين چندساله، در اين گونه موارد حساس بودم و به جزييات كار هم آگاهي داشتم. فرض كنيد در جهاد دانشگاهي اهواز، چند جوان دانشجوي پُرشور هستند - كه به نظر من بايد همان شورشان را هم حفظ كرد؛ آن هيجان و شور و شوق انقلابيشان را هم به هر قيمتي هست، بايد نگهداشت - حالا يك وقت چيزي هم مي گويد، آن قابل اغماض است، تعميم هم نبايد داد، من هم اعتقادم اين نيست كه بايد تعميم داد، من هم تعميم نمي دهم. البته اين سؤال براي من پيش مي آيد كه يك تشكيلات اداري وابسته ي به يك دستگاه، رئيس و مسؤولي دارد. اين رئيس، بايد كنترلي، مراقبتي و سؤالي بكند. من در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، از آقاي واعظزاده - در آن اوقاتي كه ايشان مسؤول بودند - چند بار همين سؤال را مي كردم. حالا هم همين طور، جناب عالي قهراً مخاطب به اين خطاب هستيد. انتظار زيادي از آن جوانان نيست؛ بيشتر انتظار از اين سطوح بالاست. گرايشهاي سياسي شماها واقعاً مشخص است؛ يكسان هم نيست؛ هركدام هم، آن گرايش خاص سياسيش معلوم است كه چيست. هيچ اشكالي هم ندارد كه اين گرايشها، يك جا با همديگر بنشينند و كاري را كه مي خواهند انجام بدهند، براي «كار» انجام بدهند؛ نه براي آن كه در خدمت آن گرايشهاي سياسي باشند. يعني واقعاً اين گرايشهايي كه شماها داريد -

كه هيچكدامش هم چيزهايي نيست كه از مجموع خطوط سياسي كشور خارج بشود؛ بلكه شناخته شده و معلوم است - بدون اين كه بخواهيم آنها را تخطئه يا نفي كنيم؛ اما آن قدر نيست كه براي آن، كارِ با عظمت جهاد دانشگاهي بخواهد قرباني بشود. اين گرايشهاي سياسي و خطي و سليقه يي - حالا هرچه اسمش را مي گذاريد - خودش في نفسه، كوچكتر از كار جهاد دانشگاهي و خود جهاد دانشگاهي است. اين جهاد دانشگاهي، اصلاً نمي تواند در كانال اين گرايشها وارد بشود؛ عظيمتر از آنهاست، آن گنجايش را ندارد. كمااين كه شما براي كارهاي تحقيقاتي و فرهنگيتان، به عناصر فرهنگي و تحقيقاتي احتياج داريد و هرجا ديديد، بايد پيدا كنيد. شرط اسلام و انقلاب را فقط شرط بدانيد و لاغير. در گزينشها هم همين طور عمل كنيد. البته من مي دانم كه شما اين طوريد. يعني من واقعاً اين را در برادران يافتم كه به آن هدف، بيشتر مي پردازند، تا به اين مسايل ابتدايي جزيي. حدود حقوقي افراد بايد مشخص و حفظ شود جهاد بايد خودش را از برخي از اين گونه چيزها، بالاتر بگيرد. چندي پيش - يادم نيست كِي بود و قضيه هم الان درست يادم نيست - نامه يي براي من آوردند كه انجمن اسلامي، پايش امضاء كرده، مهرزده؛ آقاي دكتر رحيميان - رئيس دانشگاه تهران - پايش امضاء كرده، مهرزده؛ جهاد دانشگاهي هم مهر زده بود. گفتم: اين، چه مناسبتي دارد؟! انجمن اسلامي كجا، آقاي دكتر رحيميان كجا، جهاد دانشگاهي كجا؟! بله، وقتي به آقاي دكتر رحيميان هم، منهاي مثلاً رياست ايشان نگاه كنيم، جوان انقلابي پُرشوري است، قدمش روي چشم، ما قبول داريم؛ اما حدود بايد مشخص و

حفظ بشود. جهاد دانشگاهي نيز، همين طور. وقتي جهاد دانشگاهي را تجزيه بكنيد، از همين جوانان انقلابي و پُرشور تشكيل مي شود كه شما هم هستيد، خيلي هم خوب است، آدم دوست هم مي دارد كه اصلاً اين شور و هيجان باشد؛ اما اين شيئ از چه حيثي؟ در محيط طلبگي ما، به مسأله ي حيثيت خيلي توجه مي شود. اين، چيز خيلي مهمي است. گاهي يك چيز واحد، از دو حيثيت متفاوت، دو چيز است. اين شخص، از اين حيث مطرح است، يا از آن حيث؟ اينها خيلي مهم است. به اين حيثيات، بايد توجه بشود. شما از حيث رياست دانشگاه، چه وظايفي به عهده داريد؟ حالا منظورم اين نيست كه از آقاي دكتر رحيميان بپرسم. نه، ايشان را كه ما مي شناسيم و من واقعاً هم به ايشان علاقه دارم. اين آقاي دكتر رحيميان را قبل از اين كه ببينم، از دور مي شناختم و ايشان را دوست مي داشتم و به تدين و تفكر انقلابي قبول داشتم. آقاي رحمتي عزيزمان هم كه به جاي خود. اما مي خواهم بگويم كه اين، اصلاً وجهي ندارد. اين، شما را به عنوان جهاد دانشگاهي - حالا فعلاً جهاد دانشگاهي را بگوييم - از جايگاه خودتان تنزل مي دهد. آن وقت، شما ديگر آن تواناييهاي لازم را براي آن كاري كه به عهده تان است، نخواهيد داشت. به نظر من، به اين نكات بايد توجه بشود. غرض، جهاد دانشگاهي را حفظ و تقويت كنيد. اين انتظاري هم كه از من هست - انتظار حمايت سياسي يا مادّي - تا آن حدي كه براي من ميسور و مقدور است، بجاست. ان شاءاللَّه كه من هم به اين انتظار، پاسخ بدهم و خواهم

داد. اين جريان جهاد دانشگاهي، يك جريان اصلي است كه بايد در دانشگاهها بماند و آن وظيفه ي عمده و بزرگ را ان شاءاللَّه برعهده بگيرد. به هرحال، براي هرطور كمكي كه از من ميسور و مقدور باشد و بشود ان شاءاللَّه انجام داد، آماده هستم. ان شاءاللَّه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v رئيس شوراي مركزي جهاد دانشگاهي 2) vv عضو شوراي مركزي جهاد دانشگاهي

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى مركزى انجمن اسلامى مدرّسين دانشگاهها، به همراه مهندس ميرحسين موسوى

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي مركزي انجمن اسلامي مدرّسين دانشگاهها، به همراه مهندس ميرحسين موسوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بايستي تكيه روي آموزش در داخل باشد از برادران عزيز خيلي ممنونيم؛ شما را زيارت كرديم. ان شاءاللَّه كه هميشه در اين جهت گيريها و فكرهاي درستي كه در ذهنتان هست، موفق باشيد و خيلي دقيق و مستقيم و مخلصانه، همين راه را ان شاءاللَّه طي كنيد. راجع به اين سه،چهار موضوعي كه فرموديد، (1) من اجمالاً عرايضم را مطرح مي كنم. راجع به مسأله ي اول، عقيده ي ما هم همين است كه تكيه بايستي روي آموزش در داخل باشد؛ لذا ما خارج را نمي پذيريم. در شوراي عالي انقلاب فرهنگي هم دو،سه سال پيش بحث شد و نظر برادراني هم كه دست اندركار بودند - همين برادران خوب حزب اللّهي مخلص دانشگاهي - همين بود كه در مواردي لازم است عناصر خودمان را بفرستيم، تا بروند از علم استفاده كنند. اگر علم بيرون بود، هيچ امتياز و ترجيح و لزومي ندارد؛ ما هم نمي پذيريم. اعزام دانشجو به خارج، نبايستي به آن صورتي باشد كه در گذشته بوده است؛ نبايستي به آن صورتي باشد كه رعايت ضوابط نشود؛ نبايستي به آن صورتي باشد كه در داخل، روح و توان تعليم

و تربيت، در معلمان و اساتيد بميرد. ليكن بايد توصيه انجام بشود؛ ما هم قبول داريم و توصيه هم كرده ايم و ان شاءاللَّه هر موقعيتي هم پيش بيايد، اين امر را توصيه مي كنيم. ما از تخصصها استفاده مي كنيم، اما غير متعهد را ترجيح نمي دهيم در مورد اين كه نيروهاي حزب اللهي را كنار مي گذارند، من البته مطالبي شنيده ام و از بعضي افراد ديگر هم كه گاهي از مجلس و غيرمجلس به ما مراجعه كرده اند و در مورد بعضي از دستگاهها گفته اند، مواردي را مطلع شده ام. من هم به آن دستگاهها سفارش كرده ام كه مراقب باشند؛ اگرچه موارد خاصي را ارايه نكرده اند و مي دانم كه گاهي اوقات، بين آن كسي كه معترض است و آن كسي كه آن تغيير به دست او انجام گرفته، اختلاف سليقه است. الان تقريباً دوازده سال از اول انقلاب و ده سال از آن موقعي كه بحث تعهد و تخصص مطرح بود، مي گذرد. اين، از حرفهاي تمام شده است. چه قدر ما در نماز جمعه گفتيم و بحث كرديم و در طول دوران هشت ساله در دولت و بيرون دولت، چه قدر به اين موضوع پرداختيم. بحثي كه اين قدر پيش مي رود، ديگر بايد آن ايده ي حكومت و انقلاب، به صورت شكل گرفته و قالب گرفته روشن بشود. معلوم است كه ما از تخصصها استفاده مي كنيم؛ اما هيچ گاه در هيچ موردي، در دَوَران امر بين متعهد و غيرمتعهد، غيرمتعهد را ترجيح نمي دهيم - البته در صورتي كه آن كار از او بربيايد - والّا اگر غيرمتخصص بود، اصلاً سراغ او نمي رويم. وقتي كه بچه يي مريض است، ما دنبال دكتر مي گرديم. اگر گفتند دكتر سرِ اين كوچه ارمني است، نمي گوييم چون ارمني

است، پس پيش او نمي رويم و بچه ي ما جلويمان دست و پا بزند و بميرد. نه، عقل و شرع، به اين حكم نمي كند. اما طبيعي است كه وقتي آدم مي خواهد در خانه ي خودش پزشكي را بياورد، آن كس را كه مؤمن و انقلابي و خودي است و به او اعتماد دارد، انتخاب مي كند. در خانواده ي بزرگ كشور هم همين طور است. بخصوص در كارهاي حساس همين طور است. در آن جاهايي كه به آينده ي كشور، به افكار جوانان و به ذهنيتها ارتباط دارد، نيز همين گونه است. اين نكته را هم - كه براي من واقعاً يك نگراني است - بارها به برادران دانشگاهي كه مي آيند و مي روند، گفته ام كه حتّي در بعضي از مشاغل و مسؤوليتها، جاهايي هست كه خالي بودن آن مسؤوليت، بهتر از اين است كه بعضي از افراد بيايند. البته همه جا اين طور نيست؛ بعضي از جاها اين طور است كه ما نمي گوييم اگر متعهد و غيرمتعهد مساوي بودند، ما متعهد را مي آوريم؛ نه، حتّي اگر نامساوي هم باشند، غيرمتعهد را نمي آوريم. البته بعضي از مشاغل اين طور است؛ در كل كشور زياد نيست. در بحثهاي دانشگاهي، شايد قدري بيشتر باشد. بنابراين، همين طور است كه شما مي گوييد و عقيده ي ما هم همين است. به دستگاههاي فرهنگي كشور سفارش هم مي كنيم كه اگر در مواردي تخلفي بشود، بايد افرادي كه متوجهند، مورد را ببينند و اگر لازم باشد مثلاً كسي نظر بدهد و تصميمي بگيرد، به او منتقل بكنند كه مبادا خداي ناكرده كاري انجام بگيرد كه برخلاف مصلحت باشد. ...(2)v مواظب باشيد كه فضاي دانشگاه را آشفته نكنند شما برادراني كه در دانشگاهها تدريس مي كنيد، مواظب باشيد

كه فضاي دانشگاه را آشفته نكنند. خود شما تا پريروز در آن جا دانشجو بوديد و مي دانيد كه دانشگاه يعني چه. دانشگاه، يك محيط آشفتگي پذير است؛ طبيعتش اين است. يعني مادامي كه دانشگاه جاي جواناني است كه فاصله ي سني تقريباً مشخصِ هفت، هشت، ده ساله دارند و مادامي كه در دانشگاه، دانش و به تبع آن روشنفكري، در اين سن به اين نسل منتقل مي شود، همواره بايد از دانشگاه انتظار برانگيختگي داشت. برانگيختگي بد نيست - چيز خوبي است - اما در شرايطي هم ممكن است بر اين برانگيختگي، آثار بدي مترتب شود. در چنين محيطي كه برانگيختگي آسانترين چيز است، هر كسي بايد سعي كند كه اين، در آن جا انفجار ايجاد نكند و برانگيختگيِ بد را زمينه سازي ننمايد. الان اين دانشگاه مي تواند به وسيله يي بسيار فعال براي حركت و اميد مردم، براي پشتيباني از دستگاه و حكومت و دولت، و به عنوان وسيله يي براي روشنگري ذهني مردم به كار برود. همچنين مي تواند وسيله يي براي اغتشاش و ايجاد آشوب و نااميدي و سرخوردگي باشد. اين، بدان معنا نيست كه همه ي دانشجويان، اين كارها را مي كنند. نه، ممكن است در دانشگاه دو نفر اراده كنند و دويست نفر كاري را انجام بدهند. طبيعت يك محيط جوان و فعال و بسيار برانگيخته و آماده، اين است. نگذاريد كه در محيطهاي دانشگاه، چيزي از بيرون تزريق كنند. اين خط و خطوط سياسيِ بيرون دانشگاه را مطلقاً وارد دانشگاه نكنيد. خود دانشگاه مقداري مسأله ي سياسي دارد. در آن حد، خوب هم است و ايرادي ندارد. دانشجويان چيزي را مي بينند، اعتراض مي كنند؛ خبري به گوششان مي رسد، آن را نقد مي كنند؛ از چيزي پشتيباني

مي كنند و با چيزي مقابله مي نمايند. همين، خوب و بس است. بشدت مراقبت كنيد كه ديگر اين دعواهاي بيرون دانشگاهي، داخل دانشگاه نيايد. اين، به ضرر دانشگاه و انقلاب است. من خيال مي كنم كه مقداري از اين رعايتها انجام نمي شود. ...vv اگر شخصي با دكتر شريعتي مخالف است، آيا امروز اين يك مسأله است؟ آيا واقعاً الان در كشور ما جاي اين هست كه بحث بشود چه كسي با شريعتي موافق و چه كسي مخالف است؟ آيا ديگر همه ي بحثها و همه ي دودستگيها و اختلافات حل شده و تمام گرديده و حالا نوبت اين مسأله رسيده است؟ يعني واقعاً يك چيز جديد و بسيار آماده ساز ذهنها براي برخورد و استفاده، به وجود آمده است؟ طرح اين مسايل، چه لزومي دارد؟ صدام، ضد امريكا نيست راجع به مسايل خليج فارس(3) هم نكته يي را عرض مي كنم. مسايل، واقعاً ابعاد خيلي متعددي دارد. شايد جناب آقاي مهندس موسوي، بيش از ساير برادران، از آن جوانب و ابعاد قضيه اطلاعاتي داشته باشند. آن روزي كه انقلاب اسلامي، محور حركت ضد امريكايي مردم دنيا شد، نيتش اين نبود كه محور بشود؛ وظيفه ي شرعيش را انجام داد و خداي متعال هم بركت داد و محور شد. اگر صدام تا ده سال ديگر هم ضد امريكاييگري بكند، اصلاً امكان ندارد كه اين حركت در دنيا بگيرد؛ «چراغ كذب را نبود فروغي». ممكن است دو نفر در فلان كشور، چند صباحي اشتباهي بكنند - كه بسيار بسيار هم نادرند - اما خودش خراب خواهد كرد؛ چون ضد امريكايي نيست. امريكا موجودي نيست كه آدم بتواند براي مدت طولاني، با او دودوزه بازي كند. يك

حقيقت و واقعيت حجيمي در دنيا و در زندگي كشورها و ملتهاست. يا انسان با آن مقابل است و يا با آن مقابل نيست. اين، خيلي زود آشكار خواهد شد و چيزي نيست كه بشود براي بلند مدت در اين مورد دودوزه بازي كرد؛ لذا صدام خودش، خودش را رسوا خواهد كرد. امروز، شاه حسين و علي عبداللَّه صالح و زين العابدين بن علي - رؤساي كشورهاي اردن و يمن و تونس - هم دم از ضد امريكاييگري مي زنند! مگر نيست؟ آيا چنين چيزي ممكن است؟! اما اين كه شما خيال كنيد چون صدام چيزي گفته، ما بخواهيم چيزي داغتر از آن را بگوييم، من اين كار را نخواهم كرد و آن را جرم مي دانم. ما كار خودمان را مي كنيم. ما ضد امريكايي بوديم، هستيم و خواهيم بود. هر وقت آن چيزي را هم كه مناسب است در اين زمينه گفته بشود، مي گوييم. اما اين كه چون او فلان حرف داغ را زده، ما بايد از او داغترش را بگوييم، ابداً چنين چيزي نيست. غلطترين كار عالم اين است كه آدم خودش را - به قول مشهديها - شيوه بدهد؛ آن هم به بازي صدام! نه، اين كه به نظر من جزو ناشيانه ترين كارهاست. تكليف ما هرچه باشد، به آن عمل خواهيم كرد امريكاييها در اين منطقه، مسايلي خواهند داشت. آن طوري كه اينها آمدند، بخصوص با اين اظهارات اخير، (4)محققاً با ملتهاي مسلمان در اين منطقه، اصطكاكهايي پيدا خواهند كرد. طبيعي است، خيلي از مسايلي را كه ديگران تحمل مي كنند، ما تحمل نمي كنيم و برخورد مي نماييم. ما اين گونه مسايل را رد و محكوم مي كنيم؛ كمااين كه تا حالا هم همين طور بوده و

به همان اندازه يي كه لازم بوده، اقدام شده است. اما اين كه حالا ما به مسأله نگاه كنيم، ببينيم صدام چه كار كرد و سعي كنيم از او عقب نمانيم، اين را اصلاً يك معيار و ملاك ندانيد، كه بسيار چيز نادرست و گمراه كننده يي است. مطمئناً اينها وقتي وارد اين منطقه شدند، مثل آن آدمهايي بودند كه به بازوي خودشان نگاه مي كنند و مي بينند مثل اين كه زورمندند! بخصوص يكي، دو مشتي هم كه رد و بدل بشود، احساس قدرت مي كنند! اينها خيلي حرفها خواهند زد، خيلي نقشه ها طرح خواهند كرد، يا از حالا طرح كرده اند؛ آن وقت حقيقت آشكار خواهد شد. تكليف ما هرچه و در هر وقت باشد، اميدواريم كه ان شاءاللَّه به آن تكليف عمل بكنيم. خداي متعال هم هدايت و ارشاد و كمك كند، تا تكليف را در هر برهه يي بفهميم و به آن عمل كنيم. اين جمعيتهاي مثل شما، بايد ان شاءاللَّه تأثير لازمي را در وضع آموزش عالي و پيشرفت علم و تحقيق بگذارد. خداوند ان شاءاللَّه به آقايان توفيق بدهد. (5) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v پيش از بيانات مقام معظم رهبري، دكتر نجفقلي حبيبي گزارشي را به استحضار رساند. 2) 3) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 87 . 4) v فرمانده ي نيروهاي غربي در منطقه ي خليج فارس اعلام كرده بود كه حضور دايمي اين نيروها در منطقه، براي حفظ امنيت خليج فارس ضروري است و كشورهاي منطقه، از طريق عقد قراردادهاي كلان امنيتي و نظامي و تسليحاتي، از اين حضور دايمي استقبال خواهند كرد. رئيس جمهور وقت امريكا - جورج بوش - نيز گفته بود كه امريكا اين وظيفه را در

هر دوراني دنبال خواهد نمود. 5) vv از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و قسمتهايي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمتها حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آنها خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با فرزندان ممتاز شاهد، جانبازان شهرهاى مشهد و تهران و استان كردستان

سخنراني در ديدار با فرزندان ممتاز شاهد، جانبازان شهرهاي مشهد و تهران و استان كردستان، جمعي از دانش آموزان مدارس تهران و مدرّسان مراكز تربيت معلم، و گروهي از ورزشكاران و مسؤولان سازمان تربيت بدني كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نجات مردم از جهالت و گمراهي، فلسفه ي فداكاري امام حسين از همه ي برادران و خواهران تشكر مي كنم و به همه ي شما، مخصوصاً به خانواده هاي معظم شهدا و جوانان و نوجواناني كه يادگار عزيزترين و فداكارترين عناصر جامعه و كشور ما هستند، و همچنين به جانبازان عزيز و خانواده هاي آنها و به همه ي قشرهايي كه در قبال مسايل كشور و انقلاب احساس مسؤوليت مي كنند، خوش آمد مي گويم. در اين جلسه، تقريباً همه يا اغلب شما، جوانان پُرشور و اميدهاي امروز و آينده ي كشور و انقلاب هستيد؛ داراي احساسات و صاحب نقش و سهمي در آينده و حال كشوريد و در ميانتان كساني هستند كه مي توانند براي كشور و ملت خود، چهره ي آبرومند و مايه ي آبرويي باشند. خوب است كه در اين جلسه، از پرتو نهضت حسيني و فداكاري حضرت ابي عبداللَّه(عليه الصّلاةوالسّلام) سخني مطرح شود و ما اين درس را از آن حضرت بگيريم؛ مخصوصاً كه اين ايام، ايام آخر ماه صفر است و اين دو ماهي كه ماجراي عاشورا در آن تكرار مي شود، رو به پايان است. در زيارتي از زيارتهاي امام حسين(عليه السّلام) كه در روز اربعين خوانده مي شود،

جمله يي بسيار پُرمعنا وجود دارد و آن، اين است: «و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة»(1). فلسفه ي فداكاري حسين بن علي(عليه السّلام) در اين جمله گنجانده شده است. زاير به خداي متعال عرض مي كند كه اين بنده ي تو - اين حسين تو - خون خود را نثار كرد، تا مردم را از جهالت نجات بدهد. «وحيرةالضّلالة»(2)؛ مردم را از سرگرداني و حيرتي كه در گمراهي است، نجات بدهد. ببينيد، اين جمله چه قدر پُرمغز و داراي چه مفهوم مترقي و پيشرفته يي است. بشريت هميشه دستخوش شيطنت شيطانهاست مسأله اين است كه بشريت هميشه دستخوش شيطنت شيطانهاست. هميشه شيطانهاي بزرگ و كوچك، براي تأمين هدفهاي خود، انسانها و توده هاي مردم و ملتها را قرباني مي كنند. در تاريخ گذشته هم اين را خوانده ايد و شرح حال سلاطين جابر و ستمگر و رفتار آنها با ملتها و وضع امروز دنيا و روش قدرتهاي بزرگ را ديده ايد. بشر دستخوش اغوا و خدعه ي شيطانها قرار مي گيرد. بايد به بشر كمك كرد، بايد به بندگان خدا مدد رساند، تا بتوانند خود را از جهالت نجات بدهند و از سرگرداني و گمراهي خلاص بشوند. چه كسي مي تواند اين دست نجات را به سوي بشريت دراز كند؟ آن كساني كه چسبيده ي به مطامع و هوسها و شهوات باشند، نمي توانند؛ چون خودشان گمراهند. آن كساني كه اسير خودخواهيها و منيتها باشند، نمي توانند بشر را نجات بدهند؛ بايد كسي پيدا بشود و خودشان را نجات بدهد؛ يا لطف خدا به سراغ آنها بيايد، تا اراده ي آنها قوي بشود و بتوانند خودشان را رها كنند. آن كسي مي تواند بشر را نجات بدهد، كه داراي گذشت باشد؛ بتواند ايثار كند و

از شهوات بگذرد؛ از منيت و خودپرستي و خودخواهي و حرص و هوي و حسد و بخل و بقيه ي گرفتاريهايي كه معمولاً انسان دارد، بيرون بيايد، تا بتواند شمعي فرا راه بشر روشن كند. اسلام به ملتهاي طرفدار خود، اين توان را مي بخشد كه بتوانند بشر را هدايت كنند. ملت ما به بركت اسلام بود كه توانست پرچمي را بلند كند، تا ملتهاي مظلوم دنيا به آن پرچم، به چشم پرچم نجات نگاه كنند. از تبليغات بلندگوها و بوقهاي تبليغاتي استكباري و صهيونيستي - كه هميشه همه ي حقايق را وارونه جلوه مي دهند - بگذريد، خواهيد ديد كه جمهوري اسلامي، انقلاب اسلامي، چهره ي امام و شخصيت ملت ما، در ميان ملتهاي عالم مايه ي اميد بوده و به آنها نشاط و حركت داده است. اين، به بركت اسلام بود. هر حركت صادقانه ي اسلامي، مسلمانان را به خود جلب خواهد كرد دشمنان اسلام خيلي سعي كردند كه ملت طرفدار اسلام و ملت مبارز و فداكار ايران را در چشم مردم دنيا، يك ملت كهنه پرست، خرافي، ارتجاعي، ضد ترقي، ضد عدالت، ضد آرزوها و آرمانهاي بشري معرفي كنند. اگر بدانيد چه قدر پول خرج كردند، براي اين كه چهره ي ملت ايران را در دنيا خراب كنند؛ ولي حقيقت به عكس خواسته ي آنها عمل كرد. علي رغم همه ي تبليغات آنها، امروز اگر شما به آن جاهايي برويد كه ملتها زير ستمند؛ آن جاهايي كه ملتها و دولتها در مسايل زندگي خودشان در رابطه ي با قدرتها و ابرقدرتها، دچار مشكل هستند - كشورهاي جهان سوم، كشورهاي اسلامي و غيراسلامي - خواهيد ديد كه ملتها نسبت به ايران و جمهوري اسلامي و امام بزرگوار اين امت و

مبارزات و مجاهدات شما، داراي دل خوش بين و علاقه مند و روح صميمي هستند. اين، از كجا ناشي مي شود؟ تبليغات ما كه از تبليغات دشمنان خيلي ناقصتر و محدودتر بوده است. اين، به خاطر همين است كه ملت ايران فداكاري و ايستادگي كرد. امروز كه به خاطر وضع عراق در دنيا، دولتها و سازمانهاي جهاني و قدرتها و همه و همه در مقابل عراق قرار گرفته اند، حقايق را افشا مي كنند! بسياري از دولتهايي كه در طول ده سال گذشته به عراق كمك كرده بودند، امروز اعتراف مي كنند كه اين كمك، عليه ايران و براي كوبيدن اسلام و انقلاب اسلامي ايران بوده است! امروز اعتراف مي كنند كه با حركت اسلامي ملت ايران، دشمني و خصومت داشتند. اين خصومت از طرف كيست؟ از طرف قدرتها؛ كساني كه مي خواستند دنيا و ملتها را بچاپند؛ ولي اسلام و بيداري اسلامي و حركت اسلامي را مزاحم خودشان به حساب مي آوردند؛ حقيقت هم همين است. اسلام و بيداري اسلامي، در مقابل هرگونه سلطه گري ايستاده است و خواهد ايستاد. هر حركت اسلامي كه صادقانه باشد، مسلمانان دنيا را كه جمعيت كثيري هستند، به خود جلب خواهد كرد و اين براي قدرتهاي بزرگ، يك خطر است. براي همين است كه استكبار جهاني، از انقلابهاي ديگر در ساير نقاط عالم، به قدر انقلابِ متكي به اسلام واهمه نداشته است. بخش عظيمي از حساسترين نقاط دنيا، در اختيار مسلمانان است امروز بخش عظيمي از حساسترين نقاط دنيا به لحاظ اقتصادي، منابع، سوق الجيشي و وضعيت اجتماعي، در اختيار مسلمانان است. نقاط التقاي سه قاره ي بزرگ و مهم عالم - يعني آسيا و آفريقا و اروپا - در اختيار

مسلمانان است. مهمترين منابع نفت و بسياري از منابع ديگر عالم، در اختيار مسلمانان است. امروز دنياي استكباري و امپراتوريهاي زر و زور مي دانند كه اگر اسلام در دل مسلمانان و جوامع اسلامي حيات دوباره پيدا بكند، منافع آنها - منافع متكي به سلطه و زورگويي و دو قطبي بودن عالم - به خطر خواهد افتاد. كشورهاي استكباري مي خواهند هميشه زور بگويند، بچاپند، ثروت و قدرت عالم در اختيار آنها باشد؛ ملتهايي هم باشند كه كار كنند، زحمت بكشند و منابعشان غارت برود. هر حركتي كه در مقابل آنها بايستد، با آن دشمن مي شوند؛ و اسلام در مقابل آنها مي ايستد. علت اين كه استكبار با ايران مخالف است، اين است. علت دشمني عميق امريكا با انقلاب اسلامي و با اسلام، اين است. اين دشمني، تمام شدني نيست. در اين جا، آن عامل تعيين كننده كه مي تواند صحنه را به سود يك طرف سنگين كند و تغيير بدهد و مي تواند معين نمايد كه كداميك از دو طرف پيروز خواهند شد، عبارت از حقيقت، مفيد بودن براي انسانيت، دلهاي مؤمن و قدمهاي استوار است، و اينها در طرف ما و پيش ماست. ما با حضور امريكا در منطقه ي خليج فارس بشدت مخالفيم امروز قضاياي خليج فارس، (3) دنيا را از خبرهاي گوناگون پُر كرده است. در مورد موضع ايران و سخن دل جمهوري اسلامي هم، تعبيرهاي مختلفي در اين جا و آن جا گفته مي شود. هر كس به ميل خود، حرفي در دنيا مي زند و از اوضاع منطقه و وضع ايران در قبال اين حوادث، تفسيري ارايه مي كند. لازم است به اطلاع همه ي ملتهاي مسلمان منطقه برسانيم كه ما با حضور

امريكا در اين منطقه، با طمع ورزي امريكا - كه در حرفهاي اخيرشان، خودش را بيشتر نشان مي دهد و ما هم از اول اين حدس را مي زديم - با روحيه ي طلبگار و زورگو و وقيح سياست امريكايي، بشدت مخالفيم. آنها به چه مناسبت مي گويند كه ما بايد امنيت منطقه را تأمين كنيم و امنيت پايدار اين منطقه ايجاب مي كند كه ما در اين جا باشيم؟! امنيت اين منطقه، به شما چه ربطي دارد؟! امنيت اين منطقه، در درجه ي اول، متعلق به ملتهاي اين منطقه است. شما مشتري نفت اين ملتها هستيد؛ بيرونِ در بايستيد و در كار اينها دخالت نكنيد؛ بگذاريد خودشان امنيت اين منطقه را تأمين بكنند. اينها نفت خودشان را صادر خواهند كرد و به هركس كه مصلحت دانستند، خواهند فروخت. آيا اين حرف منطقي است كه دولتي فقط به اتكاي زورمند بودن و قلدري، از آن طرف دنيا به اين جا بيايد و بگويد كه چون من مشتري اين منطقه هستم، بايد امنيت اين جا را تأمين كنم؛ ولو اين تأمين امنيت - به قول او - ضد امنيت و ضد مصالح ملتهاي اين منطقه باشد! كدام منطق عقلاني بشري، اين را قبول مي كند؟ غير از شما امريكاييهاي زورگو و ديگر قلدرها و زورگوهاي عالم، چه كسي چنين حرفي را مي گويد و پاي آن مي ايستد؟! حضور امريكا در خليج فارس، مايه ي ناامني است مي گويند چون ما به نفت اين منطقه احتياج داريم، بايستي به اين جا بياييم، نيروي نظامي بياوريم و سيستم دفاعي و امنيتي درست كنيم! اگر شما در اين جا سيستم دفاعي و امنيتي درست كرديد، برخلاف امنيت ملتهاي اين منطقه خواهد بود. شما مي خواهيد در

خانه ي ديگران، ولو به قيمت ناراحتي صاحبان خانه، براي خودتان جاي پا درست كنيد! اين، با كدام منطق قابل قبول است؟ آن چنان هم قرص و با وقاحت اين حرفها را مي زنند كه انسان از وقاحت آنها حيرت مي كند! اگر مي بينيد كه امروز با حمله ي عراق به كويت، در اين منطقه ناامني ايجاد شده است، موجب آن خود شما بوده ايد. شما بوديد كه عراق را تجهيز كرديد و كاري نموديد كه او در خودش احساس قدرت بكند و به كويت حمله نمايد. باز هم شما مايه ي ناامني بوديد. شما به خاطر حقد و بغضايي كه با اسلام و جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي داريد، وارد ميدان شديد و تا آن جا كه توانستيد، پشت عراق را محكم كرديد و به او كمك نموديد. اگر پشتيباني نمي كرديد و وارد نمي شديد، منطقه روي ناامني را نمي ديد. سالهاست كه ما اعلام كرده ايم، آماده هستيم با كشورهاي منطقه دور هم بنشينيم و به كمك همديگر خليج فارس را امن كنيم؛ دست متجاوزان را در اين منطقه كوتاه نماييم و نگذاريم كسي به حقوق ديگري تجاوز كند. اين، وظيفه ي ما ملتهاي منطقه است؛ به شما چه؟! مي گويند ما بايد در اين جا سيستم امنيتي درست كنيم! خاك بر سر ملتها و دولتهايي كه اجازه بدهند امريكاي متجاوز بيايد، طبق منافع خودش نقشه بكشد و در منطقه ي خليج فارس، سيستم امنيتي درست كند! (4)مسلمانان نخواهند گذاشت، ملتهاي اسلامي اجازه نخواهند داد. هر كس در مقابل تجاوز و طمعكاري و نقشه ها و سياستهاي امريكا براي دست اندازي به منطقه ي خليج فارس بايستد و مبارزه كند، جهاد في سبيل اللَّه كرده، و هر كس در اين راه كشته بشود، شهيد

است. ما نخواهيم گذاشت كه امريكاييها در منطقه جاي پا درست كنند در منطقه يي كه ما حضور و نفوذ داريم و در هر جا كه سخن ما - كه سخن اسلام است - به گوش مسلماني مي رسد، نخواهيم گذاشت كه امريكاييها جاي پا درست كنند و آن جا را به منطقه ي اقتدار خودشان تبديل نمايند؛ و تدبير امور مسلمانان، بخصوص تدبير مناطق مقدس در نظر مسلمانان و حرمين شريفين را به عهده بگيرند. مگر مسلمانان مُرده اند؟! مگر جوانان مسلمان و هسته هاي حزب اللَّه در سرتاسر عالم مُرده اند؟! تعجب است كه امريكاييها از قضاياي گذشته هم عبرت نمي گيرند. ديدند كه حضور آنها چه قدر آسيب پذير است. ديدند كه در لبنان، يك مشت جوان مؤمن و معتقد به اسلام، چه طور توانستند جُل و پلاس آنها را جمع كنند و از لبنان اخراج نمايند. چه طور فراموش كرده اند؟ اين قدرتها آسيب پذيرند. آنچه كه آسيب پذير نيست، انسان و قدرت انسانيِ متكي به ايمان است كه بالاخره پيروز خواهد شد؛ همچنان كه امروز مشاهده مي كنيد، ملت ايران بعد از تحمل و ايستادگي و صبرِ بر مشقات، پيروز شده است. امروز همه ي دنيا شهادت مي دهند كه ايران پيروز شده است. هر دو ابرقدرت در مقابل ما ايستادند. پشت سر آنها، همه ي اروپا و ناتو و ورشو و ارتجاع عرب، در مقابل جمهوري اسلامي ايستادند، عراق را تجهيز كردند، جنگ را عليه ما داغ نمودند، ما را محاصره كردند؛ ولي ما ايستادگي كرديم، پيش هيچ كس دست نياز دراز نكرديم و فقط به خدا اتكا نموديم. ملت ما با همه ي وجود و با توكل كامل به خدا ايستاد، نترسيد و مرعوب نشد. شما وضع امروز را با

وضع پنج، شش سال پيش مقايسه كنيد. امروز ملت ايران سربلند است، به همه ي خواسته هاي خود رسيده است، آزادگانش برمي گردند و حيثيت سياسيش در دنيا، يك حيثيت بالاست. همه ي حرفهاي ما راست درآمد. آن روز ما گفتيم كه متجاوز را تنبيه كنيد؛ اگر تنبيه نكنيد، به شرش گير خواهيد كرد. مي بينند كه راست درآمد. آن روز به خيلي از دولتها گفتيم كه به ملتهاي خود تكيه كنيد، امريكا به درد شما نمي خورد؛ امروز بالعيان آن را مي بينند. امريكاييها را دعوت كردند، آوردند و منتظر نشستند، تا ببينند آنها چه زماني و چگونه تصميم خواهند گرفت. آيا اين خوب است؟ آيا اين براي يك دولت به اصطلاح مسلمان، مايه ي سربلندي است، يا مايه ي سرشكستگي؟ اگر به ملتهاي خود تكيه مي كردند، اين طور نمي شد؛ زيرا ملتها با خون و شرف و اراده ي خود مي ايستادند و آبرو و حيثيت و شرف ملي خويش را حفظ مي كردند. آن نيرويي كه براي دفاع از يك كشور، وارد آن بشود، خودش را صاحبِ خانه خيال خواهد كرد؛ به صاحبان خانه زور خواهد گفت؛ از آنها توقعات خواهد داشت و آنها را تحقير خواهد كرد. اين دولتهايي كه مي خواهند به وسيله ي بيگانگان از خودشان دفاع كنند، ملت خود را تحقير كرده اند و لكه ي اين تحقير، تا سالهاي طولاني پاك نخواهد شد. آيا اين خوب است؟ اينها درسهاي عجيبي است. شما ملت عزيز، بخصوص شما جوانان، اين درسها را مورد تدبر قرار بدهيد. راه آينده ي خود را بروشني در مقابلتان مي بينيد؛ آن را انتخاب كنيد. هر ملتي كه به خدا متكي بود، به خود ايمان آورد، شخصيت خود را باور كرد، قدرت خود را

قبول نمود و فهميد كه خود او بايد از خودش دفاع كند، در صحنه هاي جهاني پيروز و سربلند، و در نظر ملتهاي عالم عزيز خواهد شد. رابطه ي خود را با خدا محكم كنيد. مجلس خبرگان، پايگاه و جايگاه بسيار رفيع و باعظمتي دارد لازم است نكته يي را هم درباره ي انتخابات مجلس خبرگان بگويم. اولاً ملت عزيز توجه داشته باشند كه مجلس خبرگان، پايگاه و جايگاه بسيار رفيع و باعظمتي دارد. در حساسترين و خطرناكترين لحظات زندگي ملت و نظام ما، اين مجلس است كه بايد به داد ملت برسد؛ اين منتخبان ملتند كه بايد در آن لحظه ي خطير، دين خودشان را به ملت ايفا كنند. انتخاب رهبر - كار مهم و اساسي و بسيار تعيين كننده يي كه برعهده ي مجلس خبرگان است - چيز كمي نيست. اين مجلس، جايگاه خيلي مهمي دارد. مردم بايد اين انتخابات را دست كم نگيرند. همه بايد شركت كنند و در فرستادن افراد صالح به اين مجلس، احساس وظيفه نمايند. البته مردم نشان دادند كه آماده اند. مردم در طول اين يازده، دوازده سال نشان دادند كه در حساسترين لحظات، تكليف خودشان را خوب انجام مي دهند. ما بايد تكليفمان را در مقابل مردم انجام بدهيم. مردم خوبند، در صحنه اند، آماده اند، باهوشند، وقت شناس و تكليف شناسند. متأسفانه در حاشيه ي مجلس خبرگان حرفهايي زده شد كه من گوش كردم، ديدم بسياري از آنچه كه درباره ي مجلس خبرگان گفته شد، حرفهاي خلافي بود كه از روي احساس مسؤوليت ادا نشده بود. چرا بايد كسي حرفي بزند كه مصوبات متين و محكم مجلس خبرگان را زير سؤال ببرد! آنهايي كه امروز در مجلس خبرگان جمعند، هفتاد، هشتاد نفر

از برگزيدگان ملتند كه در ميان آنها شايد سي، چهل نفر از علماي بزرگ و مجتهدان عالي مقام وجود دارند. بسياري از آنها، داراي سوابق درخشان انقلابي هستند. بسياري از آنها، بارها مورد تمجيد امام قرار گرفتند. بسياري از آنها، مسؤوليتهاي بزرگي را در انقلاب برعهده داشته اند. وقتي اينها تصميم مي گيرند و چيزي را به عنوان آيين نامه و مقررات خودشان تصويب مي كنند، چرا ما بايد درباره ي آن شك بكنيم؟! اگر كسي درباره ي مصوبات چنين شخصيتهايي ترديد بكند، پس مردم درباره ي مصوبات كدام جمع ديگر مي توانند مطمئن و خاطرجمع باشند؟ كساني كه حرفي بر زبان جاري مي كنند، تبعات و لوازم آن حرف را متوجه باشند و بفهمند از آن حرفي كه بر زبان جاري مي كنند، دشمن چه استفاده هايي خواهد كرد. چرا انسان بايد حرفي بزند كه دشمنان را شاد، دوستان را افسرده و ملت را ملول كند؟ البته ملت ما بحمداللَّه هرگز ملول نشده اند و نخواهند شد؛ بسيار بانشاط و هوشمندند. همه ي مصوبات و آيين نامه هايي كه خبرگان داشته اند و مقرراتي كه وضع كرده اند، از لحاظ شكلي درست است. چيزي را مصلحت دانسته اند و تصويب كرده اند؛ هيچ اشكالي ندارد و كسي هم نبايد اعتراض بكند. البته در مجلسي كه مي خواهند تصميم بگيرند، هر كس اعتراض و حرف و استدلالي دارد، بايد بگويد؛ اما وقتي چيزي را تصويب كردند و تمام شد، حتّي مخالفان هم بايستي از مصوبه دفاع كنند. طبيعي است، اين قوانيني كه تصويب مي شود، يك عده موافق و يك عده مخالف آنند؛ اما همه بايد بر طبق آن قوانين رفتار كنند و در عمل، از آن دفاع نمايند. ملت در انتخاب خبرگان بايد با بصيرت عمل

كند نكته يي كه مهم است، اين است كه ملت در انتخاب خبرگان، بايد با بصيرت عمل كند. چشمهايتان را باز كنيد، از خدا مدد بخواهيد و ببينيد كه چه كساني را انتخاب مي كنيد. افراد صالح، مؤمن، لايق، افرادي كه مي توانند مصلحت دين و دنياي مردم را تشخيص بدهند، افرادي كه داراي تقواي كافي هستند و آنها را از لغزش باز مي دارد، افراد عالم، انقلابي و كساني را كه تجربه ي سالهاي گذشته نشان داده است كه در خط درست حركت كرده اند و راه درست را شناخته اند، انتخاب كنيد. اين، چيز خيلي مهمي است. ملت عزيز ما بايد توجه كنند. سعي خود را بكنيد، مشورتتان را بكنيد، آنچه را كه تشخيص داديد، بر طبق آن عمل كنيد. هنوز هم وقت باقي است و تا زماني كه مردم بخواهند به صندوقهاي رأي نزديك بشوند، دو، سه هفته ي ديگر فرصت هست. كساني هم كه مي خواهند در اين صحنه مطرح بشوند، يا كساني را مطرح بكنند، مواظب موازين شرعي باشند. اگر شما خواستيد كسي را معرفي كنيد، او را معرفي كنيد، ولي ديگري را نفي نكنيد. هيچ كس، هيچ دسته و هيچ جمعي، نبايد به خودشان اجازه بدهند كه به كساني كه قبولشان ندارند، اهانت بكنند. شما يك دسته را قبول داريد، آنها را معرفي مي كنيد؛ ديگري هم دسته ي ديگر را قبول دارد، آنها را معرفي مي كند. اثبات كنيد؛ ولي نفي نكنيد. نگذاريد كه جو جامعه، از اين حالت صفا و يكرنگي و وحدت و يكپارچگي خارج بشود. دشمن مي خواهد مردم را به مسايل داخلي و در مقابل هم مشغول كند و آنها را به صف آرايي وادار نمايد. عقلاي جامعه، هوشمندان،

آحاد مردم، كساني كه واقعاً احساس مسؤوليت مي كنند، بايد بشدت مواظب باشند كه در جهت خواسته ي دشمن قدمي برندارند. اميدواريم كه خداوند متعال به همه ي شماها توفيق بدهد. شما جوانان عزيز، خانواده هاي شهدا، جانبازان، محصلان، ورزشكاران و بقيه ي قشرهايي كه در اين جا تشريف داريد، ان شاءاللَّه همه در راه انجام خدمات خود موفق باشيد و توفيق الهي شامل حالتان باشد. ان شاءاللَّه دلهاي شما همواره پُراميد و متكي به قدرت الهي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 1 و 2. مفاتيح الجنان، زيارت اربعين 2) 3) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 87 . 4) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 145 .

بيانات در ديدار با حجةالاسلام ابوترابى، پس از آزادى از اسارت

بيانات در ديدار با حجةالاسلام ابوترابي، پس از آزادي از اسارت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدا را شكر مي كنيم كه امتحان خيلي خوبي داديد واقعاً دايماً خدا را شكر مي كنيم. ديروز وقتي اين خبر بسيار بسيار خوشحال كننده را دادند كه شما آمده ايد، واقعاً براي من يك مژده بود. خيلي وقت است كه شما را نديده ايم؛ حدوداً ده سال مي شود. از آن سالها تاكنون، محاسنتان سفيد شده است. ما هميشه شما را دوست داشته ايم و خاطرات با شما را فراموش نمي كنيم؛ چه قبل از انقلاب در مشهد، و چه بعد در تهران و سپس در همين اهواز در آن تشكيلاتي كه مرحوم شهيد چمران به وجود آورده بود. ايشان با عده يي به آن جا آمده بودند و گويي همين ديروز بود كه بيرون ساختمان پاي پله ها با قبا نشسته بودند و در ميان بر و بچه ها حضور داشتند و سپس به كوههاي اللَّه اكبر رفتند. من همان وقت در دلم گفتم كه واقعاً خوش به حال اين جوان؛ هميشه در راه جهاد و

شهادت است. ايشان كه رفتند، چند هفته يي هم بيشتر نشد كه خبر شهادتشان آمد. گفته شد كه آقاي ابوترابي با آن جمع خودشان، دايماً در حال جلو رفتن هستند؛ سپس دشمن حمله كرده و همه ي آنها را تارومار نموده است. با شنيدن اين خبر، غصه خورديم. الحمدللَّه آنچه كه شما گذرانديد، فضيلتش كمتر از شهادت نيست. خدا را شكر مي كنيم كه امتحان خيلي خوبي داديد. به نظر من، كسي مثل شما كه اين همه توفيق الهي شامل حالش شده، حقيقتاً خيلي بايد خدا را شاكر باشد. شما در همه ي مراحل سختي صبر كرديد، خدا را در نظر داشتيد، راهتان را خوب شناختيد و درست حركت كرديد. شما در دوران اسارت، ملجأ جوانان بوديد من مي دانم در اين دوران دهساله ي اسارت، كه شما ملجأ اين جوانان بوديد و به شما مراجعه مي كردند، به شما چه گذشته است. واقعاً در زندان اين گونه است. البته محيط اسارت، با محيط زندان خيلي فرق دارد؛ قاعدتاً بدتر از زندان است. زندانبانان كساني هستند كه مردن زنداني برايشان اصلاً اهميتي ندارد. آن وقتها ما كه در زندان بوديم، اين زندانبان مأمور بود كه نگذارد ما بميريم. اگر هم مي خواستيم بميريم، او نمي گذاشت! اين، برايشان وظيفه بود. اما در محيط اسارت، اين طور نيست. چنانچه واقعه ي مختصري اتفاق بيفتد، ممكن است با تير بزنند و بكشند. آن وقت در چنين محيطي، اين جوانان در سطوح مختلف فكري و روحيه يي، دايم جايي مي خواهند كه به آن پناه ببرند. آقاي ابوترابي، همان كسي بوده كه همه به او پناه مي بردند. واقعاً از درون به انسان خيلي سخت مي گذرد و خيلي كاهيده مي شود؛ چون كسي كه همه به

او پناه مي برند، دلش مي خواهد كه او هم به جايي پناه ببرد. البته آن كسي كه اهل تقوا و توجه به خدا باشد، به خدا پناه مي برد و خدا را پيدا مي كند؛ ليكن خيلي سخت است. من در همين چند روزه، خيلي به ايشان فكر مي كردم و بخصوص اين نكته برايم مطرح بود كه ايشان واقعاً در اين مدت چه مي كرده است. آدم وقتي اين جوانان را مي بيند كه با چه بي تابي اين مدت را گذراندند و به ايشان مراجعه كردند و ايشان هم نرم و ملايم و دلنشين برخورد كرده و هر كسي را به فراخور حال خودش جواب داده و همه را به جاي خود نشانده و ملاحظه شان را كرده است، متوجه مي شود كه به چنين انسان مسؤولي چه گذشته است. اگر بخواهيم تشبيه ناقصي بكنيم، بايد بگوييم كه بلاتشبيه مثل حضرت زينب(سلام اللَّه عليها) رفتار كرده است. در دوران اسارت، آن بزرگوار واقعاً همين طور بوده است؛ يعني ركني بوده كه همه به او پناه مي بردند؛ خيلي سخت بوده است. الحمدللَّه شما اين سختيها را تحمل كرديد و خدا را شكر كه پروردگار متعال تفضل كرد و با جسم و روح و فكر سالم برگشتيد، تا ان شاءاللَّه در بقيه ي مدت عمرتان - كه اميدواريم خيلي هم بابركت و طولاني باشد - در خدمت اسلام و كشورتان باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و رؤساى دفاتر نمايندگى ولىّ فقيه

سخنراني در ديدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و رؤساي دفاتر نمايندگي وليّ فقيه در اين نهاد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جمع شما، مجموعه ي مجمل همه ي حوادث بزرگ و دشوار سالهاي گذشته براي كسي كه در وراي اين چهره ها و اين نگاهها، تاريخچه ي استثنايي

و افتخارآميزي را كه حداقل در اين ده سال، بر اين كشور و بر اين مجموعه ي عزيز و شريف گذشته است، ببيند و بشناسد، جلسه ي بسيار لذتبخشي است. جمع شما برادران عزيز در اين جا، مجموعه ي مجمل همه ي حوادث بزرگ و دشوار و تعيين كننده ي سالهاي گذشته است. خدا را شكر مي كنيم كه شما و جوانان خالص و مخلص را به اين انقلاب و به اين كشور بخشيد و شما را حفظ كرد و اين ذخيره ي انسانيِ ارزشمند را نگهداشت. در اين مدت، شهداي عزيزي هم در ميدانهاي خطر و شرف و جهاد و ايثار، با شما بودند و به آن غايت اعلي و اسناي بشر - يعني لقاءاللَّه و كسب رضاي الهي، كه هيچ چيز از اين بالاتر نيست و همه چيز در مقابل آن خُرد و حقير است - رسيدند. خداوند آن عزيزان را با اوليايشان محشور كند و ما را قدردان خون و پيرو راه آنها قرار بدهد. ايمان به غيب، حد فاصل مؤمنين عالم با ساير انسانها در اين جمع صميمي و ديدار صميمانه، مقدمتاً مطلبي را عرض مي كنم و آن، اين است كه حد فاصل اديان الهي و خيل عظيم مؤمنين عالم با بقيه ي مردم و انسانها، از زمان حضرت آدم تا امروز - كه هريك اينها عالمي بودند - عبارت است از ايمان به غيب، يعني ماوراي دنياي احساسات ما و معادلات و محاسبات بشريِ مبتني بر اين حواس. حد فاصل و نقطه ي اصلي، اين جاست. آيه ي «الّذين يؤمنون بالغيب»(1) در اول سوره ي بقره، به همين نكته اشاره مي كند. ايمان به غيب، به معناي بي اعتنايي به دنياي شهادت - يعني همين دنياي ارتباطاتِ

مشهود و مفهوم همه - نيست؛ به اينها كه نبايد بي اعتنايي كرد. چشم مي بيند، حواس احساس مي كنند و عقل ادراك مي كند. بايد برطبق اينها عمل كرد. ايمان به غيب، معنايش اين است كه ماوراي آنچه كه در محدوده ي حواس ظاهري و ادراك مادّي انسان هست، عالم ديگري، آن هم نه يك عالم بلبشويِ هركس هركسيِ تصادفيِ بخت و اقبالي، بلكه عالمِ منظمِ علت و معلوليِ دقيقي وجود دارد. يعني ماوراي اين عالم مُلك، ملكوت و عالم معنايي هست. اين عالم معنا، متعلق به قيامت و برزخ و بعد از مرگ نيست؛ متعلق به همين الانِ من و شماست و بايد به آن معتقد بود. البته نقطه ي اصلي، بلكه كل معناي حقيقي همه ي عوالم، ذات مقدس باريتعالي است كه او منشأ حيات و وجود و فعل و انفعالات و حركت و همه چيز است؛ ليكن در اين عالم غيب، خيلي چيزهاي ديگر هم مي گنجد كه بايد به آنها معتقد بود. بدبختي بشر آن وقتي است كه همه ي حقيقت را در مشاهدات و محسوسات خودش محدود و محصور كند؛ مثل مادّيين و بسياري از غيرمادّيينِ غافل. اين فرد غافل، مادّي هم نيست، معتقد به خداست؛ اما با اين كه به خدا اعتقاد دارد، ولي شعور ندارد كه اين اعتقاد، با اعتقاد به اصل غيب و فعل و انفعالات و علل و معاليل غيبي ملازم است. اگر ما معتقد به غيب نباشيم، يا درك درستي از آن نداشته باشيم، نتيجه اين مي شود كه محاسبات مادّي مي كنيم، به معادلات و مبادلات مخلوق انسان، صددرصد دل مي بنديم و اتكا مي كنيم؛ همينهايي كه مي بينيد صدي هشتاد يا صدي پنجاهش، غلط در مي آيد.

آن كس كه همه ي جوانب را ملاحظه مي كند، بعد مثلاً به طبس و يا به مرزهاي غربي و جنوبي ماحمله مي كند، كجاي كارش اشكال دارد؟ آيا در محاسبات مادّيش، يك نقطه ي غلط هست؟ نه، محاسبات مادّي، تا آن جا كه درك فعل و انفعالات مادّي به انسان مي دهد، درست است. روي پول و آدم و ابزار و سياست و تبليغ و حمايتها حساب كردن، اجزاي يك محاسبه ي مادّي است. همه نوع محاسبه را كردند، ولي آخر سر مي بينيد كه در مشتشان هيچ چيز نيست. اين، حاكي از آن است كه يك سلسله محاسبات و علل و عوامل و فعل و انفعالات هست كه حواس انسان و در اغلب موارد، عقل مادّي انسان را به آنها راه نيست؛ آنها را ديدِ ديگري مي تواند ببيند. حكمت، بينشي است كه حقايق را ماوراي غشاي مادّي آن مي بيند من تصور مي كنم، آن چشمي كه مي تواند آن فعل و انفعالات را ببيند، اسمش در اصطلاح اسلامي و قرآني، عبارت از حكمت است. «و اتيناه الحكمة و فصل الخطاب»(2). تا آن جايي كه من فهميدم، حكمت، آن بينشي است كه مي تواند حقايق را ماوراي غشاي مادّي آن ببيند. با اين كه من قبل از انقلاب هم سالهاي متمادي خدمت امام بزرگوار و عظيم الشأنمان، ارادت و اخلاص داشتم و ايشان را از نزديك مي شناختم، اما اين نكته را بعد از انقلاب متنبه شدم كه امام ما يك مرد حكيم است. در اين جا، حكيم به معناي مصطلح آن - يعني فيلسوف - مورد نظر نيست؛ بلكه حكمت به همان معناي واقعي و قرآني آن - كه خداي متعال مي فرمايد ما آن را به پيامبران داديم - موردنظر

است. اين كتابهاي فهرستي - مثل المعجم المفهرس - را نگاه كنيد، با اين چيزها انس بگيريد؛ خيلي خوب است. در معجم، كلمه ي حكمت را پيدا كنيد. بعد به همه ي آياتي كه در آن، كلمه ي حكمت هست، نگاه كنيد. اگر معناي آيات را هم متوجه نمي شويد، به ترجمه مراجعه كنيد و ببينيد كه در قرآن، حكمت چيست. من تصورم اين است كه امام يك حكيم بود؛ يعني همان فعل و انفعالات معنويِ باطنيِ پشت پرده را - مثل جريانهاي زيرزميني آب كه علم خاصي دارد - مي ديد. هر كس اگر چشم هم نداشته باشد، دست كه بزند، جريان آبِ رو را مي فهمد و با گوشش، صداي شرشر آن را هم مي شنود؛ اما جريان آبهاي زيرزميني را نه. اين، معناي حكمت است. من مي ديدم، آن انسان استثنايي زمان ما - كه هيچ كس با او قابل مقايسه نيست - مثل اين كه جريانهاي زيرزمينيِ حوادث و پشت پرده را مي بيند. نمي خواهيم بگوييم كه امام، غيب مي دانست. خير، هيچ كس جز كسي كه خداي متعال به او اذن داده باشد، از غيب خبري ندارد. امام هم نه ادعا داشت و نه ما در مورد آن بزرگوار، اين ادعاها را داريم. ديدِ حكمت، غير از اين است؛ يعني چيزهايي را با يك احساس معنوي درك مي كند. همه ي اين حوادثي كه شما در انقلاب ديديد و امام درباره ي آن چيزي گفتند و شد، از اين قبيل بود. نه اين كه تصور كنيد ايشان محاسبه ي مادّي و سياسي مي كردند. نه، آن بزرگوار اهل اين محاسبات نبودند. البته فكر سياسيِ خيلي پخته يي داشتند و حقايق را مي فهميدند؛ اما اين طور نبود كه همان محاسباتي را كه

معمولاً مي كنند، انجام بدهند. اين، همان غيب و ملكوت عالم و ملكوت وجود شماست كه بايد به آن ايمان و اعتقاد داشت. راه رسيدن به آن هم تقواست. اين كه ملت ايران و رهبري مثل امام، در مقابل تجمع وسيع تمام احزاب كفر و نفاق، از شرقيش تا غربيش، از مسلمان امريكايي مذاقش تا مسلمان سوسياليست مزاجش، از منافق و مرتجعش تا شهوترانش (عده يي فقط به خاطر شهوتراني، با جمهوري اسلامي مبارزه مي كردند و براي آن كارها دلشان لك زده بود! لذا از اين دستگاه بدشان مي آمد و با آن مبارزه مي كردند) بايستند و مطمئن به پيروزي باشند، ناشي از تقوايي است كه به آنها حكمت و بصيرت را مي بخشد. تقواي عمومي، غير از تقواي خصوصي يكايك افراد است البته تقواي عمومي - تقواي ملت - غير از تقواي خصوصي يكايك افراد است. تقواي عمومي، يعني همين كه وقتي امام اشاره مي كردند، ناگهان همه ي جامعه به حركت درمي آمد. اين ملت را باتقوا مي گوييم. معنايش اين نيست كه حالا اگر يكايك افراد را در ميزان پرهيزگاري و تقوا بگذاريم، آنها را يك پرهيزگار كامل ببينيم. نه، اكثراً سرخالي و كسري دارند. مجموعه، يك مجموعه ي مؤمن و متقي است - كه البته براي يك ملت، خيلي هم افتخار است - اما يكايك ما بايد به فكر خودمان باشيم. اين نكته را در همين جا عرض بكنم كه اگر گفته مي شود ملت، ملت باتقوا و مؤمن و مخلصي است، هيچيك از آحاد ملت حق ندارد اين را به حساب خودش بگذارد و بگويد من كه جزو اين ملتم، اين ملت هم كه ملت باتقوا و بااخلاصي است، پس من باتقوا

و بااخلاصم! نخير، «عليكم انفسكم»(3)؛ خودت را باش. خودتان را به تنهايي در ميزان بگذاريد. همه هم مي توانند و هيچ كس نيست كه نتواند اجمالاً وزن خودش را بفهمد. البته آدم خودش نمي تواند دقتهايش را بكند و يك بزرگتر و استاد و مربي لازم است، تا تشخيص بدهد. اگر انسان شرع را امام خود قرار دهد، به پيروزي خواهد رسيد پس، وراي اين محاسبات معمولي، دستگاه معقول قانونمندي وجود دارد كه غيب است و بايد به آن معتقد بود. آن محاسبه را از كجا پيدا كنيم؟ از راه شرع و عمل به تكليف. اين عنوانهايي كه ما در خلال صحبت به آن مي رسيم، دقيقاً همان عنوانهايي است كه امام ما مكرر روي آن تكيه كردند. ما وقتي سلسله ي بحث را ترسيم مي كنيم، مي بينيم كه درست سر بند، همين عنوانهاست. امام مي گفتند: ما به تكليف عمل مي كنيم، ما براي پيروزي نمي جنگيم، ما براي جواب دادن به خدا مي جنگيم، خداي متعال تكليف كرده، ما عمل مي كنيم؛ پيروزي داد، منت پذيرش هستيم؛ پيروزي هم نداد، باز هم از اين كه توفيق داد به تكليفمان عمل بكنيم، منت پذير هستيم. راز پيروزيها همين است. اگر انسان، شرع را امام خود قرار بدهد؛ يعني طبق آنچه كه تكليف اسلامي و شرعي است، قدم به قدم حركت بكند، يقيناً به پيروزي خواهد رسيد. ما هيچ چيز كم نخواهيم داشت؛ چون آن محاسبه ي غيبي، محاسبه ي بسيار دقيقي است و محاسبه گرش خداست و دستگاه حساب كننده اش، علم الهي است كه: «لا يعزب عنه مثقال ذرّة في السّموات ولا في الارض»(4). در آن محاسبه، هيچ عاملي مخفي نيست. وقتي به ما گفتند شما جهاد و امر به معروف

و اقامه ي صلات و ايتاي زكات كنيد، صداقت در قول و عمل داشته باشيد، از خلقيات رذيله اجتناب كنيد، اخلاص و گذشت داشته باشيد و از اين قبيل احكام الهي كه يك مؤمن كامل، آراسته ي به آنهاست، معنايش اين است كه بايد در مقابل اين دستورات متعبد باشيم. اگر در يك ميدان مين، كه از هيچ چيز آن خبر نداريد، يك كاغذ به شما دادند و گفتند دو متر جلو برو، بعد سي سانت به سمت راست حركت كن، بعد مجدداً به طرف مقابل برو و بعد از يك متر و نيم، به سمت چپ حركت كن، همين طور شما بايد به دقت نگاه كنيد و در اين ميدان حركت نماييد. عارف به نقشه ي آرايش مينهاي زيرِ زمين، اين را نوشته و به شما داده است و مي گويد اين طوري حركت كنيد. تعبد، يعني اين. ميدان، ميدان تعبد است و هيچ عامل ديگري در آن جا كارايي ندارد اين كه يك عده با درك ناقص از مسايل روشنفكري - كه من قبول ندارم اينها روشنفكري است - روي تعبد اسلامي تأمل بكنند كه تعبد يعني چه، پس عقل ما چه مي شود، ناشي از نفهميدن حقيقت مسأله در زندگي و راه زندگي است. آن جايي كه به دست شما نقشه مي دهند و مي گويند اين طوري عمل كنيد، بايد اين گونه عمل كنيد. آن جايي كه در نقشه نوشته بايد فكر كنيد، واقعاً بايد فكر كنيد و به مقتضاي فكرتان عمل نماييد؛ اين هم جزو نقشه است. آن جايي كه گفتند بي خود فكر نكنيد، فكرتان به جايي نمي رسد، تعبد به شما مي گويد كه جز اين، راهي نداريد. در همه ي امور زندگي بايد فكر كرد و با هدايت

عقل حركت نمود؛ مگر در آن جايي كه شارع مقدس به شما مي گويد اين كار را بكن، بايد كرد. ميدان، ميدان تعبد است و هيچ عامل ديگري - از جمله عقل انساني - در آن جا كارايي ندارد. اگر ما اين نكته را متوجه باشيم و تقوا و پرهيزگاري و حركت بر طبق رضاي الهي را هدف قرار بدهيم، تمام مقاصد برآورده خواهد شد. يك مؤمن انقلابي، چه مي خواهد؟ مي خواهد كه در دنيا، اثري از ظلم و جور نباشد؛ مي خواهد كه گردنكشان عالم، ميدان گردنكشي پيدا نكنند؛ مي خواهد كه زندگي انسانها، زندگي شيرين و سعادتمندانه يي باشد؛ مي خواهد كه عزت و شرف توحيد و دين الهي و پايبندي به آن، مثل پرچم افتخاري، بر سر همه ي مسلمانان به اهتزاز در بيايد. اگر اينها را مي خواهيم، راهش اين است و هيچ راه ديگري ندارد. ايمان و تعبد، وجه تمايز شما با ارتشهاي ديگر جهان شما كه اعضاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي هستيد، شما كه فرماندهان و مسؤولان و مؤثرترينِ در اين نظام هستيد، بايد توجه كنيد، آن چيزي كه شما را از يك ارتشِ مجهزِ مدرنِ مجرّبِ از همه جهت كامل، ليكن بي ايمان ممتاز مي كند، ايمان و تعبد است؛ يعني اعتقاد به غيب و تأثير فعل و انفعالات غيبي، كه در اختيار من و شما نيست و راه رسيدن به آن و كليد رمزش، عبارت از تقواست؛ يعني عمل كردن به تكليف شرعي. اين، تنها وسيله يي است كه مي تواند شما را از ساير نيروهاي انقلابي و نظامي عالم ممتاز كند؛ والّا نيروي نظاميِ مجرّبِ كاركشته ي زرنگِ باهوشِ درس خوانده ي شجاع و حتّي فداكار، در دنيا كم نداريم. فداكاري، فقط ناشي

از دين نيست. فداكاري، ناشي از يك احساس معنوي است. آن احساس معنوي، مي تواند دين باشد و يك جا هم مي تواند ناسيوناليسم باشد. مگر نيست؟ شما چه قدر لشكرهايي را در دنيا سراغ داريد كه براي دفاع از ميهنشان، يا براي اقتدار بخشيدن به كشورشان، رفتند خودشان را به آب و آتش زدند و حتّي به كشتن هم دادند. اين چيست؟ آيا ايمان مذهبي است؟ نه. در اين جنگهاي فراوان طول تاريخ، اين طور نبوده كه فقط ايمان مذهبي حاكم باشد. در اغلبش ايمان مذهبي نبوده؛ اما يك عامل معنوي منفي - مثل جاه طلبيها - يا يك عامل مادّي رقيق در كار بوده است. عامل مادّي رقيق، جنبه ي معنويتي دارد؛ منتها جنبه ي معنويت بد، نه جنبه ي معنويت خوب. اصولاً هر چيز معنوي و روحي، مستحسن نيست. گاهي يك چيز، مادّي هم نيست؛ اما جهت گيري غلط مادّي در آن هست. پس، ارتشهايي هستند كه حتّي فداكاري هم دارند. علاوه بر آن خصوصيات، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، فرقش با آنها چيست؟ فرقش همين است كه در شما، آن عامل تقوا و ورع و توجه به خدا و اخلاص و عمل براي اهداف پيامبران - كه امروز در دنيا غريب مانده است - وجود دارد. اين، آن چيزي است كه شما را امتياز مي دهد. امروز جمهوري اسلامي در دنيا، يك مجموعه ي پيروز به حساب مي آيد اين، مقدمه ي سخن بود. حالا به واقعيت نگاه مي كنيم. واقعيت هم مؤيد اين معناست. يعني امروز جمهوري اسلامي در دنيا، از لحاظ موقعيت انقلابي و سياسي و نظامي و حيثيتي، يك مجموعه ي پيروز به حساب مي آيد. به تعبير عناصر سياسي دنيا، دشمن شما آمده در مقابلتان

زانو زده است. شما به آن هدفها رسيده ايد. از كجا به آن هدفها رسيده ايد؟ از ايمان و تقوا و پايبندي. البته بيش از آنچه كه بخواهيم بر اين معنا استدلال كنيم، بر وجود آن فعل و انفعالات غيبي استدلال مي كنيم. يعني عواملي وجود دارند كه خارج از محاسبه ي انسانند. اگر انسان به خدا توكل كرد، آن محاسبات در خدمت او قرار خواهد گرفت و خداي متعال به او كمك خواهد كرد. خدا به ملت ايران كمك كرد. «و من يتّق اللَّه يجعل له مخرجا. و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكّل علي اللَّه فهو حسبه»(5). برادران عزيز! من مي خواهم بگويم كه شما در اين قريب دوازده سال، اين طوري حركت كرديد؛ از حالا به بعد هم بايد همين گونه حركت كنيد. ملاك را تقوا قرار بدهيد. هر كدام از آحاد فرماندهان سپاه، تربيت نفساني را براي خودش يك وظيفه بداند. شما بنا را بر اين بگذاريد كه خودتان را با تربيت ديني و رياضت ديني، رياضت بدهيد و تربيت كنيد. كارمان هنوز تمام نشده است. البته علي الظاهر جنگ تمام شد و ما ديگر درگير جنگ نيستيم؛ اما آن طوري كه من اوضاع دنيا را مشاهده مي كنم، طمعهاي ابرقدرتها را نگاه مي كنم، وضع ملتها را مي بينم، وضع ملتهاي اسلامي را مشاهده مي كنم، انگيزشها و توجه ها و گرايشهاي ملتها و نيروهاي انقلابي به مقابله ي با استكبار و در رأس استكبار، امريكا را نگاه مي كنم - كه اين در دنيا بي سابقه است - مي بينم كه در آينده خيلي بايد تلاش كنيم. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، مبدأ تحول ملتها در گذشته، آن وقتي يك ملت عليه يك دولت قلدر، احياناً - آن

هم نه هميشه - به پا مي خواست كه آن قلدر وارد كشورش شده باشد. مثلاً الجزايريها با نيروي اشغالگر فرانسه، و ويتناميها با امريكا مبارزه مي كردند. ديده نشده بود كه ملتها در كشور خودشان، عليه نيرويي كه الان بالفعل با آنها روبه رو نيست، ولي تنها شاخصه اش اين است كه عليه ملتها و مستضعفان و مظلومان و ضعفا قلدري مي كند، مبارزه بكنند. شما اين را در كجاي تاريخ بيداري ملتها سراغ داريد؟ در گذشته كه اين حرفها اصلاً نبوده است. در اين دويست سال، يا صدوپنجاه سال و يا صدوبيست سال اخير كه تاريخ بيداري ملتهاست و در هند و مصر و خاورميانه و بتدريج در آفريقا و جاهاي ديگر، سر بلند كردند و عليه قدرتها جنگيدند، اگر كشوري، انگليس در آن بود، با انگليس مي جنگيدند؛ اگر فرانسه در آن بود، با فرانسه مي جنگيدند؛ اگر اسپانيا يا پرتغال در آن بود، با آن دو كشور مي جنگيدند؛ اگر امريكا در آن حضور داشت، با او مي جنگيدند. شما كجا سراغ داريد كه ملتها به آن حد از رشد رسيده باشند كه در خانه ي خودشان، بدون اين كه دشمن حتّي گلوله يي به آنها شليك كرده باشد، مشت گره كنند و عليه يك قدرت بزرگ و مستكبر جهاني شعار بدهند؟ چنين چيزي سابقه ندارد. مبدأ اين تحول، از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران است. شما الان مي بينيد كه در آفريقا و در شرق آسيا و حتّي در اروپا، ملتها و عمدتاً مسلمانان - كه غيرمسلمانان در اين جهت خيلي در اقليتند - در شهرها و كشورهاي خودشان ايستاده اند و عليه امريكا شعار مي دهند. مگر امريكا، در الجزاير يا سودان و يا

در بقيه ي جاها حضور دارد؟ نه، مسأله اين است كه انقلاب اسلامي، به مسلمانان در درجه ي اول تفهيم كرد كه در هر شرايطي، بايد با ظلم و پرچم ظلم و قطب ظلم و ستم در عالم مقابله كرد؛ ولو فعلاً از او شلاق نخورند. اگر با چشم دقيق و ريزبين نگاه كنيم، همين حالا هم همان ملتها، شلاق امريكا را مي خورند. البته توده هاي مردم، معمولاً اين تحليل را ندارند؛ اما درعين حال مي ايستند و شعار مي دهند. اسلام اين را به ما مي گويد كه در مقابله و مبارزه ي ظالم و مظلوم، مرزي نيست. هر جاي دنيا، همين كه مستكبري هست، شما بايد با او مبارزه بكنيد. بايد عليه او باشيد، نه با او. آيا چشمها و ذهنهاي تحليل گران استكبار، اين را نمي بيند، نمي فهمد، روي آن حساب نمي كند و برايش چاره جويي نمي نمايد؟ حقيقتاً روي اين مسأله فكر كنيد. اين كنفرانسهايي كه در دنيا راجع به اسلام و بلكه راجع به تشيع مي گذارند و مطالعه مي كنند، براي چيست؟ مي خواهند اسلام شناسي ياد بگيرند؟! اين بررسيها و تحليلهايي كه مرتب در راديوها پخش مي شود، ناشي از چيست؟ درست است كه جنبه ي تبليغاتي دارد، اما از يك اصل و بنيان منشأ مي گيرد. اين كه در جنگ عراق عليه ايران، ناگهان تمام غرب و شرق آستينها را بالا مي زنند و به كمك عراق مي شتابند؛ در حالي كه از شكل صدام هم بيزار بودند، براي چيست؟ اينها نشان دهنده ي آن است كه ما هنوز بار سنگيني بر دوش داريم و دوران تقوا و پرهيزگاريِ سختگيرانه ي مؤمن نسبت به خودش، هنوز سپري نشده است. صدر اسلام، براي ما يك تجربه است. قبل از صدر اسلام - تاريخ

يهود - براي ما يك تجربه است. سوره ي جمعه، بيان يك حقيقت به شكل بسيار هنرمندانه و ظريف سوره ي جمعه، هر هفته در نماز جمعه تكرار مي شود. آدم در اين جاها مي فهمد كه چرا سوره ي جمعه بايد هر هفته تكرار بشود و مردم اينها را بشنوند. ببينيد چه طور اين حقيقت، به شكل بسيار هنرمندانه و ظريفي بيان شده است. اول، گستره ي دعوت الهي را بيان مي كند: «هوالّذي بعث في الامّيّين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين. و اخرين منهم لمّا يلحقوا بهم»(6). يعني خدا اين پيامبر را فقط براي همين عده يي كه هستند، نفرستاده است؛ بلكه براي ديگراني هم كه هنوز به اينها ملحق نشده اند - يعني شماها، يعني نسلهاي آينده - فرستاده است. آيا پرتاب اين دعوت الهي و كشش آن، به نسلهاي بعد هم خواهد رسيد؟ در مقابل دعوت نبوي، اين همه موانع وجود دارد. پيامبر در زمان خودش، اين همه متحمل زحمت شد، تا توانست چهار نفر را مسلمان بكند. آيا در آينده، كسان ديگري مسلمان خواهند شد؟ اين كه خيلي سخت است. آخر آيه، جواب اين پرسش است: «و هو العزيز الحكيم»(7). او عزيز است. عزيز، يعني غالب و آن كسي كه در نهايت، حرف او تحقق پيدا مي كند. «الغالب الّذي لا يغلب»(8). عزيز، خود داراي حكمت است؛ يعني كارهايش محكم است. قطعاً كشش اين دعوت و رسالت، به نسلهاي طولاني خواهد رسيد - كه مي بينيد رسيده - و الحمدللَّه روزبه روز هم زيادتر مي شود. مضمون «انّا اعطيناك الكوثر»(9)، همين است. كوثر، يعني افزاينده؛ روزبه روز زيادتر مي شود. آيه ي بعد مي فرمايد: «ذلك فضل اللَّه

يؤتيه من يشاء واللَّه ذوالفضل العظيم»(10). اين، فضل خداست. درست است كه دعوت عام است؛ اما اين چنين هم نيست كه هر انساني اگر در مقابل اين دعوت قرار گرفت، آن لياقت را پيدا نمايد كه از آن تأثر پيدا كند و آن را بپذيرد. نه، اين متعلق به همه نيست. البته از طرف خدا راه باز است؛ ولي انسانها اسير شهوات مي شوند و نمي كنند. نسل كنوني در معرض يك آفت همه ي اينها نويد آينده است و اين كه اين دين پيشرفت خواهد كرد؛ ليكن هشداري در اين جا هست. اين، آن نكته يي است كه مي خواهم شما در سوره ي جمعه به آن توجه كنيد. كشش دعوت براي آينده، هيچ محل بحث نيست - قطعي است - اما مواظب باشيد كه حال حاضر را از دست ندهيد. نسلهاي آينده سرفراز خواهند شد؛ اما نسل مباشر فعلي دوره ي كنوني - كه حالا سرافراز شده - خودش در معرض يك آفت است. اسلام مي خواهد اين نكته را به مسلمانان در هر زمان تفهيم بكند. هر زمان هر نسلي كه احساس مسلماني كرد، بايد از اين هشدار الهي بترسد؛ منتها اين نكته را مستقيم نمي گويد. قرآن در اين جا، با شكل بسيار ظريف و با يك تمثيل، آن را بيان مي كند؛ تمثيل به بني اسرائيل: «مثل الّذين حمّلوا التّورية ثمّ لم يحملوها»(11). تورات را بر ذهن و دل و ايمان آنها سوار كرديم؛ اما بعد از گذشت زماني، اين بار معنوي و اين هدايت الهي را پرتاب كردند و خودشان را از آن محروم نمودند. آن وقت نتيجه اين مي شود كه ظاهر، ظاهر هدايت است؛ اما باطن، باطن بي خبر از هدايت. نام، نام

موحد؛ باطن، باطن مشرك. نام، نام مسلمان؛ باطن، باطن كافر. «كمثل الحمار يحمل اسفارا»(12). مانند چهارپايي كه رويش كتاب گذاشته باشند؛ اما از مضمون آن هيچ اطلاعي ندارند. اين، همان هشدار به نسلهاي ايمان آورده ي مسلمان است. از اين بايستي ترسيد. علاوه بر آمادگي نظمي، آمادگيهاي معنوي و ايمانيتان را حفظ كنيد جامعه ي اسلامي، جامعه يي كه اسلام را با يك انقلاب و با يك حركت خونين و با يك جهاد ده، دوازده ساله به دست آورده و حفظ كرده است، نبايد احساس كند كه ديگر كارش تمام شد. نه، كار تمام نشده است. من نمي خواهم طبق معمول، فقط اين نكته را به شما - كه عضو سپاه هستيد - بگويم كه آمادگيهاي نظاميتان را حفظ كنيد. البته اين را هم مي خواهم بگويم؛ اما فقط اين نيست. من بيش از آن به شما مي گويم كه آمادگيهاي معنوي و ذخاير روحي و ايمانيتان را حفظ كنيد. آن مايه ي امتياز سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - يعني توجه و فداكاري و براي خدا بودن و در راه خدا بودن - را كه ما مي خواهيم همه ي نيروهاي مسلحمان آن طوري باشند، حفظ و بلكه تقويت كنيد. ممكن است تهاجمات دنيا در آينده، اين طور صريح و روباز و سهل الدفع نباشد؛ ممكن است پيچيده تر باشد؛ پيچيدگي و ايمان قوي لازم است. دفاع از اسلام در دوران نبيّ اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، آسانتر از دفاع از اسلام در دوران اميرالمؤمنين(عليه السّلام) بود. در آن زمان، قضيه پيچيده تر بود. امروز هم استكبار جهاني پيچيده است و ابزارهاي گوناگون در اختيارش مي باشد. شما چه مي دانيد كه چه پيش خواهد آمد. بنيه ي معنوي سپاه بايد تقويت شود. يك يك آحاد سپاه، بايد از

لحاظ ذخيره ي معنوي و ايماني، به آن حدي برسد كه اگر خود او به تنهايي ماند و هيچ چيز ديگر با او نماند، قدرت و طاقت و دل و زَهره ي ايستادگي در مقابل همه ي دنيا را داشته باشد. اين لازم است. آن كساني كه پيامبر خدا(ص) با دست خود، ساخته و پرداخته و تراشيده بود و همه ي ظرافتكاريها را به كار برده بود و به قول ما، الماس تراش كرده بود، همين طور ماندند، كه نسلهاي آخريشان را شما در صحراي كربلا مي بينيد. حبيب بن مظاهرها و مسلم بن عوسجه ها و جابربن عبداللَّه انصاري ها، كساني بودند كه توانستند از امتحان درست خارج بشوند. هريك از افراد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، با اين مأموريت سنگيني كه بر دوش دارد، از لحاظ بنيه ي معنوي بايد اين طوري باشد. البته اين هم بر دو پايه استوار است: يكي معرفت، و يكي هم ايمان. معرفت، با ايمان فرق دارد. بعضيها معرفت هم دارند؛ اما ايمانِ درست وحسابي ندارند. ايمان بدون معرفت هم براي شما كافي نيست. ممكن است براي يك آدمِ خيلي عاميِ دورافتاده كافي باشد و او را به بهشت هم برساند؛ اما براي شما نه. الان فرصت براي خودسازي از همه جهت فراهم است شما در جاي حساسي هستيد. با قرآن بايد آشنا بشويد. با الهامات و اشاره هاي قرآن هم بايد آشنا بشويد. با معارف پيچيده ي اسلامي - نه در حد يك فيلسوف و يك متخصص - در حد يك انسان عارفِ واقفِ آگاه، بايد آشنا بشويد. البته اينها معرفت است. آن ايمان و اخلاص، ناشي از اين دانستنها نيست؛ ناشي از چيزهاي ديگري است. ذكر و دعا را بايد فراموش نكنيد. آن نماز شب هايي را كه

در جبهه مي خوانديد، بايد نگهداريد. آن نوافل را بايد توجه كنيد. آن نماز با حالي كه در شب حمله و عمليات بجا مي آورديد و خيال مي كرديد كه شب آخر عمرتان است، بايد آن را نگهداريد. اينها را بايد تقويت كنيد. نگوييم چون از ما توقع دارند، ما بايد اين طوري باشيم. نه، اين چيز خيلي ضعيفي است. بگوييد چون بار سنگيني بر دوش ماست و استخوان مستحكمي لازم دارد، اين اعمال را انجام مي دهيم. خداوند خطاب به نبي اكرم - كه اين روزها به خاطر رحلت آن حضرت، همه به ياد آن بزرگوارند - دستور مي دهد: «قم اللّيل الّا قليلا. نصفه اوانقص منه قليلا. او زد عليه و رتّل القران ترتيلا»(13). شب را بيداري بكش؛ فقط نصف شب يا ثلث آن را استراحت كن. و بعد دنبالش مي فرمايد: «انّا سنلقي عليك قولا ثقيلا»(14). ما سخن سنگيني را بر تو القا خواهيم كرد؛ بايد خودت را آماده كني. حالا ما در حد پيامبر كه هيچ؛ در حد كمترين شاگردانشان هم قابل اين نيستيم كه اصلاً فكرش را بكنيم. در حد امام هم خودمان را قابل نمي دانيم كه فكرش را بكنيم؛ اما با يك آدم معمولي و مادّي و اهل تلاشهاي رايج دنيوي نيز - كه ممكن است مؤمن هم باشد؛ چون اين تلاشها، با ايمان و با هيچ چيزي هم منافات ندارد - نبايد خودتان را مقايسه كنيد. سپاه، اين طوري شكل گرفت و سپاه شد؛ لذا همين طور برخلاف محاسبات مادّي و بر اساس ايمان به غيب پيش رفت. اصلاً سپاه تا حالا فرصتي پيدا نكرده؛ اين اولين فرصت سپاه است. من يادم مي آيد، در اواخر سال 58 و

يا اوايل سال 59 - قبل از شروع جنگ - كه حوادث كردستان بود، از تهران نيرو مي خواستند. در آن وقت، من در سپاه بودم. با هزار زحمت و تلفن به پادگان وليّ عصر، بالاخره خبر آوردند كه الحمدللَّه دو دستگاه ميني بوس از پادگان وليّ عصر راه افتاد! دو شب و دو روز، ما يك نفر را در آن جا مأمور كرديم كه بايستد و نيروها را بياورند و سوار كنند. سپاه، اين گونه شروع به جنگ كرده است. در آن زمان فرصتي نبود، در طول جنگ هم همين طور بود؛ اما الان فرصت براي خودسازي از همه جهت - هم از جهت معنوي و هم از جهات ظاهري - فراهم است. اين، مربوط به يكايك شماست. ملتِ خوبي است، مجموعه ي خوبي است، همه خوبند - شكي نيست - اما وقتي خداي متعال، منِ تنها را به پاي حساب مي طلبد، من به تنهايي بايد بتوانم موجودي خودم را ارايه بدهم. نمي توانم بگويم ملت ما ملت خوبي بود، همه به جهاد رفتند و من هم در ميانشان بودم. نه، شما چه كار كرديد؟ همان طور كه گفتم، «عليكم انفسكم»(15). خودتان را بپاييد. هر كسي بايد مواظب خودش باشد. سپاه بايد در حداكثر نظم و ترتيب قرار گيرد از جهت ترتيبات ظاهري هم، سپاه بايد در حداكثر نظم و ترتيب قرار بگيرد. بعضي خيال مي كردند كه نظم نظامي، طاغوتي است! سالها پيش - احتمالاً سال 61 يا 62 بود - براي بازديد، به يكي از پادگانهاي سپاه رفتم. ديدم كه بچه ها مرتب و منظم صف كشيده اند و فرمانده ي ميدان، خبرداري - چيزي نشانه ي نظم - داد. من از شدت شوق، گريه ام گرفت. يادم

آمد كه در سالهاي 58 و 59 در سپاه، براي سر وقت آمدن و هر كسي كار خودش را انجام دادن و به كار ديگري دست دراز نكردن و وقتي فرمانده چيزي گفت، زيردستها حرف او را گوش كنند، ما با اين و آن بحث داشتيم. عده يي مي گفتند كه اينها طاغوتي است! من نمي دانم كه اين فكرها از كجا در سپاه القا شده بود. باورم هم نمي آيد كه اينها خيلي طبيعي باشد. طبيعي، نظم است. در روايت دارد كه در هر سفري كه پيامبر اكرم(ص) سه نفر را مي فرستادند، يكي را بر آن دو نفر ديگر امير مي كردند؛ «فليؤمّروا احدهم»(16). امير قرار مي داد، يعني چه؟ يعني هرچه او گفت، امرش براي اينها واجب الاطاعه است. فرق اسلام با غيراسلام اين است كه در غيراسلام - در بساط طاغوت - آن كسي كه امير شد، اگر وقت غذا رسيد، مي گويد چربترش را جلوي من بگذاريد! وقت غذا پختن هم كه مي شود، مي گويد من اميرم، پس شما چه كاره ايد، برويد ظرفها را بشوييد، غذا را هم خودتان درست كنيد! در اسلام، اين طور نيست. امير و غير امير، غذا را با هم مي خورند؛ گرسنگي هم باشد، با هم مي كشند؛ كار هم باشد، با هم تقسيم مي كنند؛ اما هرچه او گفت، بايد آنها عمل كنند. اطاعت از دستور فرمانده، واجب است؛ حكم عقل و شرع و تجربه است. من يك وقت به برادران گفتم، اين كه شما مي بينيد در ارتش، اگر دگمه ي پيراهن كسي باز باشد، چهل وهشت ساعت به او بازداشت مي دهند، اين اصلاً هنر امراي ارتش طاغوتي نيست - آنها كمتر از اين بودند كه بتوانند اين طور چيزها را بفهمند -

اين، نتيجه ي تجربه ي چند هزار سال نظاميگري در تاريخ بشر است. بشر بتدريج و آهسته آهسته آمده و به اين جا رسيده كه فرد نظامي بايد در همه ي منشهايش، حتّي در لباس پوشيدنش، منظم و مرتب باشد. بستن دگمه ي پيراهن، يك ادب معمولي است. ممكن است يك وقت هم باز بودنش ادب بشود. آن وقت اگر بست، بايد چهل وهشت ساعت بازداشتش كرد. آن چيزي كه ادب معمولي است و ابلاغ شده است، اين آدمي كه اين قدر بي حال و بي توجه و لاابالي است كه اين ادب معمولي را رعايت نمي كند، در ميدان جنگ هم نمي شود به او اطمينان كرد و جانها را به دستش سپرد؛ حتّي جان خودش را هم نمي شود به دست خودش سپرد و حتماً دسته گل را به آب خواهد داد! ما در همين هشت سال جنگ، اين را ديديم و تجربه كرديم. ما كتك لااباليگري در انضباط و نظم را خيلي خورده ايم اگرچه من در اكثر اين مدت هشت ساله، در جنگ نبودم و مسؤوليتي هم حتّي در جنگ نداشتم؛ ليكن تمام جزييات را از دور متوجه بودم. نه اين كه خيال كنيد من نمي دانستم چه چيزي در كجا اتفاق مي افتد. نه، تمام جزييات را از دور مشاهده مي كردم و مي فهميدم كه چه چيزي اتفاق مي افتد و نظراتم را هم به برادراني كه مسؤول بودند و يا خدمت امام(ره) مي گفتم. ما در طول اين چند سال، كتك لااباليگري در انضباط و نظم را خيلي خورده ايم. اين، غير از لااباليگري در دين است؛ آن، يك چيز ديگر است. نظم و ترتيب و انضباط، بايد رعايت شود و به آن برسيم. فرمانده ي كل سپاه پاسداران - برادر

عزيزمان آقاي رضايي - حقيقتاً يك مجاهد في سبيل اللَّه است. الحمدللَّه ايشان قبل از جنگ و از روز اول و ازل جنگ، در جبهه و ميدان جنگ و در همه ي ميدانها، فعال و خوب بوده و حقيقتاً هم انسان شايسته يي است. اگر ايشان بخواهد با يك فرد سپاهي مسافرت كند، به او نمي گويد كه چمدان من را بردار. اگر او ضعيف باشد، ممكن است ايشان - كه ماشاءاللَّه استخوان بنديش درشت و خوب است و لُر هم هست - چمدان او را هم بردارد. اين، اسلامي و انقلابي است. انقلاب، اين است. انقلاب، اين نيست كه ما بگوييم اگر فرمانده گفته، براي خودش كرده كه گفته است! نخير، اين، ضد انقلابي است. وقتي فرمانده گفت، بايد موبه مو اجرا بشود. البته فرض بر اين است كه در نظام اسلامي، فرمانده برخلاف حق و تقوا چيزي هم نمي گويد. اگر خلاف اين ثابت شد، كار از جايي ديگر بايد درست بشود. «و فوق كلّ ذي علم عليم»(17). در نظام جمهوري اسلامي، هيچ كس نبايد از جاده ي تقواي مناسب با شأن خودش، خارج بشود. تقوايي كه براي مسؤوليت فعلي من لازم است - كه من واقعاً بايد به خاطر ضعفها و روسياهيهاي فراوان خودم، به خدا پناه ببرم - با تقواي فلان برادري كه فرمانده ي يك گردان سپاه است، فرق مي كند. او در همان حد تقواي خودش بايد رعايت بكند. اگر رعايت نكرد، زيردستش مي تواند مطمئن باشد كه فرماندهي او، ادامه پيدا نخواهد كرد. و به همين ترتيب، تا به بالا و به خود اين جايي كه من نشسته ام، برسد. اگر تخلفي انجام بگيرد، بدون اين كه كسي بخواهد دخالتي بكند، خودبه خود آن تواناييهايي

كه خداي متعال داده، مثل برف، زير خورشيد ذوب مي شود. قوام مسؤوليت در اين جا، به وجود آن شرايط است. اگر در آن شرايط اختلال شد، اصلاً خودبه خود همه چيز تمام مي شود. پس، فرض بر اين است. در نظام فرماندهي اسلامي، بايد سلسله مراتب، دقيق و با خاطرجمعي به اين كه از ناحيه ي فرمانده، كاري برخلاف حق انجام نمي گيرد و با ترجيح تشخيص او بر تشخيص خود و بيشتر احتمال خطا دادن در خود تا در او، باشد. توجه به بسيج، مهمترين مأموريت بلند مدت سپاه الان فرصتي پيش آمده است، تا سپاه را بسازيد. من ديروز هم در آن پيام به شما عرض كردم و قبلاً هم گفته ام و الان هم مي گويم كه به نيروي زميني، خيلي بايد اهتمام بشود. شايد بتوانم بگويم كه از لحاظ بلند مدت، توجه به بسيج، از تمام مأموريتهاي سپاه بالاتر است. ملت را آماده كردن، مأموريت بسيار بالا و مهمي است. به اين مأموريتها بايد به حد اعلي و اكثر برسيد. هر كس در اين روند كلي، همان كاري را كه انجام مي دهد و به او محول شده است، بايد خوب و صحيح و دقيق انجام بدهد. «رحم اللَّه امراء عمل عملا فاتقنه»(18). روايت است، خدا رحمت كند آن كسي را كه اگر كاري انجام مي دهد - چه كارهاي يدي و چه كارهاي فكري - محكم و متقن انجام بدهد. مثلاً فرض كنيد، چون فلان كارگر ايران خودرو، لازم ندانسته كه فلان پيچ را يك نيم پيچ ديگر بچرخاند - كه براي او، كار خيلي كوچكي است - تأثيرش اين است كه يك چند كيلومتر كه ماشين راه رفت، ناگهان مي بينند

لق لق مي كند؛ چون او «اتقنه» را آن جا انجام نداده است. اين بيچاره صاحب ماشين، هزاران دردسر را متحمل مي شود، براي خاطر اين كه فلان كارگر مي بايست فقط يك ثانيه حركتي را انجام مي داد و نداد. اتقان، اين است. روايت دارد كه اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) در بازار راه مي رفت؛ به خياطها كه مي رسيد، مي گفت: خياطها ! از خدا بترسيد، درزها را نزديك هم بزنيد، كوكها را كوچك بزنيد و نخها را محكم انتخاب بكنيد. حالا خياطي مگر چه قدر اهميت دارد؟ گيرم كه درز اين لباس، مثلاً بعد از چند ماه باز شد؛ دوباره چرخ مي كنيم. اين، يك نمونه است. از اين جا شروع كنيد و تا خياطت لباس انقلاب بر پيكر اين ملت برويد. اين كار، چه قدر دقت و تقوا لازم دارد و چه قدر امام، بزرگ و با تقوا بود. خود را از سياستبازي و گروه گرايي دور نگهداريد يك چيز ديگر هم كه امام روي آن مكرر تكيه مي كردند و لازم است شما به آن توجه كنيد، مسأله ي سياست و سياستبازي و گروه گرايي و اين چيزهاست. اين، از آن حرفهاي بسيار مهم است. البته تفسيرهاي مغرضانه خيلي شد. عرض كردم، نمي شد كه اين مسايل جاري كشور را، بخصوص آن چيزي كه مربوط به سپاه است، من نبينم و ندانم. حرفهايي كه گفتند، مطالبي كه نوشتند، چيزهايي كه سخنراني كردند، درِگوشيهايي كه انجام دادند و خيلي از جزييات فراوان ديگر را من ديده ام و شنيده ام. خيلي از افراد، فرمايش امام را بد تفسير كردند. امام نمي خواست بگويد فقط شما بايد جزو فلان حزب نباشيد. نه، اين چيز كوچكي بود. الان در جامعه ي ما، جناح بندي و گروه گرايي و باندبازي، نه در سطوح

مردم - كه خوشبختانه در سطوح مردم، يا نيست و يا خيلي ضعيف است - بلكه در سطوح مسؤولان و متشخصان وجود دارد. خلاصه ي فرمايش امام اين بود كه شما در اين باندها هم نبايد باشيد. در باند نباشيد، يعني چه؟ انسان بينشي دارد؛ از يكي بدش مي آيد، از يكي خوشش مي آيد؛ به يكي ارادت مي ورزد، به يكي ارادت نمي ورزد؛ دولتي را قبول دارد، دولتي را قبول ندارد؛ كاري را مي پسندد، كاري را نمي پسندد؛ بالاخره چه كار كند؟ يعني اصلاً روي ذهن خودش دستمال ببندد كه نبيند؟ نه، تشخيصتان را داشته باشيد؛ چه اشكالي دارد؟ گروهها و باندها و تيمها و جريانها و خطوط، بر اساس اين بينشها فعاليت مي كنند، عزل و نصب مي كنند، حرف مي زنند، در انتخابات دخالت مي كنند، در گزينشهاي گوناگون دخالت مي كنند. اينها بايد در شما نباشد. نمي شود به خاطر فلان بينش كه شما با يك نفر خوبيد، بي خودي با كسي و يا با جناحي بد بشويد؛ يكي را بي خودي بكوبيد و با يك گروه فعال سياسي همكاري كنيد. ...(19) من خودم سياسيم و از سالهاي متمادي در اين خط بوده ام. هم در دوران مبارزه و حتّي قبل از مبارزه و هم بعد از آن، كار سياسي مي كرده ام. من هيچ كس را از فكر سياسي و تفكر سياسي و گرايشهاي سياسي منع نمي كنم؛ اما آن كسي را كه در اين مجموعه است، منع مي كنم. اين، خيلي حساستر است و ارزش يك ساعت سپاهيگري درست، به مراتب بيش از ساعتها گپ زدن سياسي بيهوده يي است كه سياسيون خيال مي كنند با اين گپ زدنهايشان، دنيا را زير و رو مي كنند! سياسيون كه مي گوييم، نه شاغلان

سياسي - آنها هم خدمتگزار و سربازند - بلكه سياستبازان و سياسيكاران را عرض مي كنيم كه همه جا هم هستند و در بخشهاي مختلف - در حوزه و دانشگاه و بازار و اداره و ساير جاها - مي نشينند و راجع به سياست با هم گپ مي زنند؛ يكي را بالا مي برند، يكي را پايين مي آورند؛ چند ساعت غيبت كرده، سنگين بار شده، دل تاريك شده، و وقتي بلند مي شوند، از خدا دور شده اند. خيال مي كنند كه با اين حرفهايشان، ديگر انقلاب را بيمه كرده اند؛ در حالي كه از دهان خودشان آن طرف تر، تجاوز نكرده اند؛ گويي «لم يكن شيئا مذكورا». اين، چه ارزشي دارد؟ مي روند مي نشينند، ساعتها مي نويسند، ساعتها مقابله مي كنند، براي اين كه حرفي در جايي گفته يا پخش بشود، تا جناحي از او بچزند! خيال مي كنند كه حالا ديگر اسلام را به عرش رسانده اند! نخير، اگر - العياذ باللَّه - گناه و وزر و وبال و صفحه ي سياه در پرونده ي انسان نباشد، حداقل از آن ساعاتي است كه در قيامت بايد حسرتش را خورد. «انذرهم يوم الحسرة اذا قضي الامر»(20). يكي از آن آياتي كه آدم را تكان مي دهد، اين آيه است. اي پيامبر! آنها را از روز حسرت بترسان؛ آن وقتي كه كار از كار گذشته است - «اذا قضي الامر» - و هيچ كارش هم نمي شود كرد. ارزش سپاهيگري شما بالاتر از گرايشهاي سياسي است انسان به ساعات دنيايش - آن ساعاتي كه اشتغال بيهوده در آن ساعات هست و مايه ي حسرت آدم است - نگاه مي كند، مي بيند كه در آن ساعات، يك نفر ديگر امر خير كوچكي انجام داده و حالا درجه اش را

مي برد. آن شبي كه فرضاً شما در عمليات بوديد و من رفتم يك شام سيرِ حسابي خوردم و بعد هم دراز كشيدم، راحت تا صبح خوابيدم و خيال كردم چيزي به دست آورده ام؛ حالا كه روز عمل رسيده، مي بينيم كه اي داد بي داد! آن راحتي، به وزر و وبال تبديل شد؛ ولي آن بيدارخوابي و آن غصه و آن دلهره ي شب عمليات و آن نگراني شما كه بچه ها را چه كار كنيم و مهمات از كجا بياوريم، به يك درجه ي اعلي تبديل گرديد. آن جاست كه آدم مي گويد: «رب ارجعون. لعلّي اعمل صالحا»(21). خدايا ! من را برگردان، تا عمل صالح انجام دهم. جواب خدا اين است كه «كلّا»؛ تمام شد ديگر. حداقل، آن ساعاتي كه آدم مي نشيند اين حرفها را مي زند، از آن ساعاتي است كه وقتي انسان به آنها نگاه مي كند، مي گويد اي داد بي داد! چون آنها را مي بيند و همه چيز زنده مي شود. اين دنيا اصلاً زنده است و جان دارد؛ اين لحظات هم جان دارند و همه ي آنها در آن روز برمي گردند و مقابل شما قرار مي گيرند. براي ارزيابي كار بعضيها، گاهي جدولهايي را پُرمي كنند. آدم خيال مي كند كه چه قدر كار كرده است؛ در حالي كه وقتي جدول آدم را به دستش مي دهند، مي بيند كه همه اش سفيد است. حساب كه مي كند، مي بيند اگر روز قيامت اين طور باشد، واويلاست. به هرحال، سپاهيگري شما و در خدمت خدا و در خدمت مردم و انقلاب بودنتان، ارزشش بيش از اين حرفهاست كه يكي بخواهد فكر سياسي، يا بافندگي سياسي خودش را به حساب انقلاب بگذارد. سپاه در آينده ي كشور نقش مؤثرتري خواهد داشت به نظر من،

آن چيزي كه براي سپاه معيّن شده و با برادران - چه در ستاد فرماندهي كل قوا، چه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - در ميان گذاشته شده، مأموريت بسيار مهمي است. با اين مأموريت، حقيقتاً سپاه پشتوانه ي انقلاب و حفظ كشور است. به اين مأموريت توجه كنيد. مسايل مربوط به يگانهاي مختلف نيروي زميني و مسايل مربوط به بسيج، در درجه ي اول است. البته نيروي هوايي سپاه، با آن مأموريتي كه برايش در نظر گرفته شده و ان شاءاللَّه در آينده ي نزديكي ابلاغ مي شود، نقش بسيار مهمي دارد؛ ليكن پشت سر نيروي زميني و تبع آن است. نيروي دريايي سپاه هم همين طور؛ چون در كنار نيروي دريايي ارتش، مأموريت مكملي با همديگر دارند كه اين هم مشخص و معين شده است. اجمالاً، آن چيزي كه من فكر مي كنم، اين است كه سپاه در آينده ي كشور، نقش مؤثرتري خواهد داشت. البته اميدواريم كه اين آينده، صلح آميز باشد و هيچ دشمني، با ملاحظه ي قوّت انقلابي ملت ما و تجربه هاي گذشته، ديگر به فكر اين نيفتد كه تهاجم كند. بايد همواره به فكر اين بود كه دشمن ممكن است يك لحظه ي بعد به ما حمله كند. بنابراين، هميشه بايد بيدار بود. با توجه به اين نكته، بايستي اين سازندگي را در همين دوراني كه ان شاءاللَّه دوران صلح است، به شكل دقيقي انجام بدهيم. يعني سپاه هميشه بايد به صورت يك نيروي حاضرِ آماده ي قويِ انقلابيِ هوشيار، در اختيار اين ملت بزرگ و اين انقلاب باشد. هيچ افتخار و شغلي را بر كار خود ترجيح ندهيد اين، توفيق و افتخار بزرگي براي شما برادران است. هيچ افتخار و هيچ

شغلي را بر اين ترجيح ندهيد. اگر هم سختي داشته باشد، با سختيش بسازيد؛ بسيار بسيار شغل پُرافتخاري است. ما امروز به رزمندگان صدر اسلام - كساني كه در ركاب رسول اكرم و در ركاب اميرالمؤمنين(عليهماالصّلاةوالسّلام) مبارزه كردند و آماده بودند - با چه چشمي نگاه مي كنيم؟ البته سبك سپاهيگري آن روز نسبت به حالا، تفاوتهاي خيلي زيادي دارد؛ الّا اين كه روحِ عمل همان است و همان افتخارات براي شما هم وجود دارد و آن، اين افتخاري است كه هيچ چيزي معادلش نيست. اميدواريم كه خداوند به شماها توفيق بدهد. پروردگارا ! تو را به حق اوليايت سوگند مي دهيم، قلب مقدس وليّ عصر را از ما راضي كن؛ ما را در راه و در خدمت آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا ! روح مطهر عبد صالح و بنده ي برگزيده ات - امام عزيزمان - را از ما راضي كن. پروردگارا ! در قيامت، اين عمر ما را مايه ي حسرت ما قرار مده؛ توفيق توبه و انابه و ذكر و توجه و توسل، به همه ي ما عنايت كن؛ آگاهي فهم تكليف و اراده ي عمل به آن، به همه ي ما عنايت بفرما.(22) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 3 2) ص: 20 3) مائده: 105 4) سبأ: 3 5) طلاق: 2 و 3 6) جمعه: 2 و 3 7) جمعه: 3 8) بحارالانوار، ج 84 ، ص 241 9) كوثر: 1 10) جمعه: 4 11) 1 و 2. جمعه: 5 12) 13) مزّمّل: 2 و 3 و 4 14) مزّمّل: 5 15) مائده: 105 16) كنزالعمال، حديث 17 ، ص 549 17) يوسف: 76 18) بحارالانوار، ج 22

، ص 157 19) 20) مريم: 39 21) مؤمنون: 99 و 100 22) v از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و قسمتي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمت حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با مسؤولان دفاتر نهضت سوادآموزى، رئيس و جمعى از مسؤولان ادارات شهربانى

سخنراني در ديدار با مسؤولان دفاتر نهضت سوادآموزي، رئيس و جمعي از مسؤولان ادارات شهرباني، جمعي از ناظران و اعضاي هيأت نظارت شوراي نگهبان و هيأت اجرايي در انتخابات مجلس خبرگان و مسؤولان وزارت كشور، به همراه گروهي از مردم استان لرستان و شهرهاي آبادان، لاهيجان و شوشتر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران نهضت سوادآموزي در حال جهادند در ابتدا به همه ي شما برادران و خواهران عزيزي كه از شهرها و دستگاههاي مختلف در اين جا اجتماع فرموده ايد، مخصوصاً به مردم صبور و مقاوم شهر آبادان و مردم شجاع و دلاور لرستان و مردم مؤمن و مبارز لاهيجان و بقيه ي عزيزاني كه از راههاي دور تشريف آورده اند، خوش آمد عرض مي كنم. چند مطلب كوتاه راجع به وظايفي كه اين دستگاههاي مختلف برعهده دارند و عناصرشان در اين جا اجتماع كرده اند، تذكراً عرض مي كنم و بعد مطلب كوتاهي - كه مطلب اصلي است - به عرض مي رسانم. برادران و خواهران نهضت سوادآموزي بدانند كه در حال جهادند. به شهرها و روستاهاي دورافتاده رفتن و درِ خانه ها را زدن و در مساجد كلاس تشكيل دادن و بدون چشمداشتِ احسنت و تشكري، علم و سواد را - كه ارزنده ترين هديه هاست - به مردم دادن، يك جهاد است. بي سوادي، براي همه ي جوامع انساني يك لكه ي ننگ است؛ اما براي يك جامعه ي مسلمان انقلابي،

در اين دوران و عصر پُرزحمت كه قدرتهاي بزرگ از بي سوادي و ناآگاهي مردم استفاده مي كنند، بيشتر مايه ي ننگ است. نمي خواهم به بي سوادان اهانت بكنم؛ اما بي سوادي واقعاً لكه ي ننگي است. خود بي سوادان و در كنار آنان باسوادان، تلاش كنند كه اين لكه ي ننگ را بشويند. اين حركتي كه در تابستان امسال شروع شد و شما عزيزان نهضت سوادآموزي، با پيشگامي دولت و رئيس جمهور محترممان، اين كار را انجام داديد و پيشرفتهايي كرديد، خيلي باارزش بود؛ اما نگذاريد نيمه كاره بماند. وسط راه نمانيد؛ تا آخر برويد. آن وقتي كه در دنيا خبري از علم و سواد و درس و مشق و نشانه هاي تعليم و تعلم وجود نداشت، اسلام و قرآن ما با «اقرأ» شروع كرد و به قلم و نوشته سوگند خورد و اسير جنگي را در مقابل ياد دادن چند كلمه آزاد كرد. اين، متعلق به چهارده قرن پيش است. همان كارهاي اسلام و نبيّ مكرم ما(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) موجب شد كه جامعه ي امّيِ عرب (امّي، يعني بي سواد؛ «هوالّذي بعث في الامّيّين»(1)) در زماني كه اروپاي امروز هيچ خبري از علم و دانش نداشتند، دارنده ي بزرگترين دانشگاهها و بزرگترين دانشمندان و فارابي ها و ابن سيناها و محمّدبن زكرياها و ابوريحان ها و ديگران و ديگران شود. يعني در صدر اسلام، مبارزه ي با بي سوادي و تحريص و تحريض به علم و دانش، جامعه ي اسلامي را حدود هفت، هشت قرن از همه ي دنياي متمدنِ آن روز جلوتر برد. البته بعد ما رجعت كرديم، مسلمانان تنبلي كردند و كار ما به اين جا رسيد؛ ولي حالا مي توانيم دوباره شروع كنيم. دوباره انقلاب شد، دوباره اسلام سر كار آمد و حالا ديگر بي سوادي معني ندارد.

پليس جمهوري اسلامي، يعني دستگاه امين مردم يك جمله هم راجع به پليس عرض بكنم. مردم بايد قدر پليس را بدانند. پليس جمهوري اسلامي، يعني دستگاه امين مردم. امروز همان محتسب اسلامي كه شما در قضاياي گوناگون شنيده ايد كه چه كارهاي برجسته يي مي كردند، تقريباً بر همين پليس منطبق مي شود. پليس، آن كسي است كه مردم در حوايج و حوادث روزمره شان، به او پناهنده مي شوند و از او كمك مي خواهند. بايد قدر اين پليس را دانست. خود پليس هم بايد قدر اين اسم و اين جايگاه را بداند. بله، من قبول دارم كه در دوران رضاخان و محمّدرضا، پليس را مثل بقيه ي نهادهاي اين ملت ضايع كرده بودند. پليسي كه رئيسش مجري تمام نظرات شوم رضاخاني و حكومت كودتاي خبيث در دوره ي اول و دوره ي دوم باشد، معلوم است كه ميداني براي فضيلتها نخواهد يافت. آن روز آن طور بود، ولي گذشت و تمام شد. پليس و شهرباني امروز، بحمداللَّه متحول شده و نسبت به گذشته، همه چيزش - نه فقط ظواهرش - خيلي تفاوت كرده است؛ ليكن يكايك افسران و درجه داران و پاسبانها و عناصر پليس از بالا تا پايين، بايد به كمك آقايان محترم عقيدتي، سياسي، اين مجاهدت را بكنند كه پليس را به سطح پليس اسلاميِ كامل برسانند - يعني همان مأمن مردم - تا اگر كسي به كسي دستي دراز كرد و زباني باز كرد و چشم غره يي كرد، بگويد مي روم به پليس مي گويم. يعني مردم احساس كنند، مركزي كه پليس در آن جا نشسته، مأمن آنهاست. وقتي هم كه به آن جا رفتند، آسوده خاطر برگردند و احساس كنند كه كارشان راه افتاده است. اين، معناي

پليس است. در انتخابات مجلس خبرگان، از معيار قانوني تخطي نكنيد يك جمله هم به برادراني كه از شوراي نگهبان يا وزارت كشور، مسؤول برگزاري انتخابات خبرگان هستند، عرض مي كنم. همه ي انتخابات مهم است؛ اما اين انتخابات اهم است. من راجع به اين انتخابات مطالبي را عرض كرده ام و اگر لازم شد و تا روز انتخابات، مناسبت و احتياجي بود، باز هم خواهم گفت. الان به شما برادران مسؤول، اعم از نظّار و هيأت اجرايي عرض مي كنم كه مواظب باشيد، كارتان سر سوزني از معيار قانوني تخطي نكند. نظرات و سلايق شخصي را كنار بگذاريد. اين كه كسي به خاطر تشخيصي كه از دين و انقلاب و اسلام و رهبري و ملت و دولت دارد، يك نفر را تقويت كند، يك نفر را رد كند، يك نفر را تضعيف كند، يكي را يك خرده جلو بكشد، يكي را يك خرده عقب بزند، خلاف ضابطه است. غير از قانوني كه تصويب شده و به دست شما داده اند، تا طبق آن عمل كنيد، هر چيزي را كه شما معيار دانستيد، بدانيد معيار و ضابطه نيست. ضابطه، همين است كه در دست شماست. طبق همين ضابطه، دقيق، بدون رعايت حب و بغض، بدون رعايت خط و خطوط و بدون رعايت جهات سياسي، عمل كنيد. من بارها عرض كرده ام كه دين و اسلام و انقلاب، همان چيزي است كه امروز در قالب قوانين مجلس شوراي اسلامي تصويب شده است و از تأييد بزرگان و فقهاي محترم شوراي نگهبان، يا بعضي از مراكز مثل مجمع تشخيص مصلحت و غيره گذشته باشد. انقلاب، يعني قوانيني كه از اين جاها خارج شده باشد. اگر انقلاب در

خلال مادّه و قانون و آيين نامه و مقررات مجسم و متجسد نباشد، يك چيز خيالي و بي ضابطه خواهد شد كه هر كسي هرطور دلش خواست، آن را تفسير خواهد كرد. اين طور نيست. دين و شرع و اسلام، همان چيزي است كه مبادي اسلامي آن را قانون كرده اند و به شما داده اند. البته اين حرف مربوط به عامه ي مردم است؛ ولي مواردي هم هست كه مثلاً قانوني براي يك قاضي مطرح مي شود كه خلاف شرع است و از سابق مانده و دستكاري هم نشده است. اين قاضي هم، عالم و فقيه است و مي بيند كه اين قانون خلاف شرع است. در اين جا بايد برخلاف آن قانون عمل بكند. چنين مواردي، استثنايي است. آن چيزي كه در اختيار عموم و حتّي خواص مردم است و در مسايل عمومي و مشترك و جامع، ملاك عمل مي باشد، همان چيزي است كه تصويب شده است. شما بر طبق اين بايد عمل كنيد. بگذاريد دشمنان و بدخواهان نتوانند درباره ي انتخاباتي به اين اهميت و عظمت، كمترين حرفي بگويند. حديث است كه «رحم اللَّه امرء عمل عملا فاحكمه»(2): خدا آن انساني را رحمت كند كه كاري محكم و سنجيده و كامل و درست انجام بدهد. درستيِ كار براي يك خياط و يك كفاش و يك آهنگر و يك صنعتگر، طوري است؛ براي يك عمل كننده ي به قانون و ضابطه ي اداري، طور ديگري است. به هرحال، هر دو محكم كاري است. شكسته شدن حصر آبادان، حادثه ي عجيبي بود و اما آن مطلب اصلي. اين روزها، روزهاي شكسته شدن حصر آبادان است. حادثه ي عجيبي بود. آن روزهايي كه دشمن از كارون عبور مي كرد و مقدمات حصر آبادان را

فراهم مي نمود، روزهاي عجيبي بود. آن وقت من غالباً در اهواز بودم. فضاي غم آلودي بود؛ فراواني مشكلات، فرماندهي غلط و ناقص، بي پناهي نيروهاي مؤمن و مخلص، تجهيزات در حداقل لازم، نه مهماتي، نه سلاحي. دشمن هم از اين وضع استفاده كرد. از آن طرف كه هرچه فشار آوردند، نتوانستند آبادان را تصرف كنند و ديدند كه قابل تصرف هم نيست؛ مجبور شدند دور بزنند، از اين طرف بيايند، از كارون عبور كنند و با فاصله ي زيادي آبادان را محاصره نمايند. در اين دوران چندماهه يي كه آبادان، اول از دو جهت، بعد از سه جهت، بعد تقريباً از چهار جهت محصور بود و هيچ راه زميني به سمت آبادان وجود نداشت و بايد از درون آب مي رفتند و با فاصله يي خودشان را مي رساندند، قضايايي اتفاق افتاد. اين قدر جوان مؤمن، رزمنده ي مخلص و آدم فداكار جان خود را به خطر انداخت يا نثار كرد، تا دشمن را يك وجب عقب بنشاند، يا از جلو آمدن او مانع بشود، كه واقعاً ضبط و حصر آنها كار آساني نبود. من نمي دانم آيا اين چيزها در نوشته ها و دفترها و لااقل در سينه ها ضبط است، تا روزي در اختيار تاريخ قرار بگيرد، يا نه؟ و اي كاش باشد و قرار بگيرد. امام (ره) فرمودند: حصر آبادان بايد شكسته بشود. به دنبال اين فرمان، براي شكستن حصر آبادان تلاش شد. حصر آبادان، در خلال يك فداكاري بزرگ شكسته شد و حرف امام تحقق پيدا كرد. كساني در دنيا بودند كه از دور فكر مي كردند كه قضيه ي جنگ با از دست رفتن آبادان حل خواهد شد و قضيه ي جمهوري اسلامي هم حل

خواهد گرديد! جمهوري اسلامي كه نتواند آبادان خود - يعني شهر صنعتي و چشم و چراغ آن منطقه از كشور - را نگه بدارد، ديگر چه طور حكومت و دولتي است؟! معلوم بود كه اگر آبادان مي رفت، روحيه ها هم با اين شهر مي رفت و ديگر اهواز هم قابل دفاع نبود. آن روز دشمن در ده، دوازده كيلومتري اهواز بود و خمپاره هاي 60 او در اين شهر به زمين مي خورد. يعني دشمن جلو مي آمد، تا حدي كه اهواز در بُرد خمپاره هاي 60 او قرار مي گرفت و مي زد و هيچ چيز باقي نمي ماند. امام(ره) آن نقطه ي اصلي را پيدا كردند و گفتند كه حصر آبادان بايد شكسته بشود، و شكسته شد. اين روزها، سالگرد آن روزهاي افتخارآميز است. توكل به خدا و فداكاري و وحدت كلمه، عوامل شكسته شدن حصر آبادان حصر آبادان چه طور شكسته شد؟ حرف من اين است. ملت ايران، رزمندگان، آزادگان، خانواده هاي عزيز شهيدان، جانبازان عزيزمان - كه جگرگوشه هاي ما هستند - و خود كساني كه در آن حادثه شركت داشتند، به خودشان برگردند و مراجعه كنند و از خودشان سؤال نمايند، چه شد كه حصر آبادان شكست؟ ما نتوانسته بوديم جلوي دشمن را بگيريم كه روي رودخانه پل نزند و بيايد. براي يك نيروي نظامي، پل زدن روي رودخانه، كار خيلي مشكلي است. جلوگيري از آن، به مراتب آسانتر از شكستن آن محاصره ي سنگين بود. چه طور شد كه ما توانستيم اين كار بزرگ را انجام بدهيم؟ اين عامل، عامل اصلي است. اين عامل، همان عاملي است كه تمام مشكلات جمهوري اسلامي را رفع خواهد كرد. اين عامل، همان عاملي است كه تا امروز هم در

تمام جبهه هاي مبارزات گوناگون نظام مظلوم ما، به داد مردم رسيده است. اين عامل چيست؟ اين عامل، چيزي مركب از دو، سه عنصر است: اول، توكل به خدا و دل به دريا زدن به اميد او. دوم، فداكاري و جان و راحتي و منافع خود را به حساب نياوردن. من الان در ميان رزمندگان برجسته ي نام و نشاندارمان - كه بحمداللَّه زندگي بابركتشان باقي ماند - كساني را مي بينم كه در آن روز با چه شرايطي به مقابله ي با دشمن رفتند. من آن ساعات و آن لحظات را فراموش نمي كنم كه اينها براي گرفتن يك چيز مختصر و يك سلاح كوچك، به هر كسي كه فكر مي كردند ممكن است به آنها كمك كند، با التماس متوسل مي شدند، تا اين سلاح را به دست آورند. روزها و هفته ها و ماهها به ميدان جنگ مي رفتند و در اين شكافها و اين سوراخها و اين سنگرها، آن هواي گرم و آن سرما را تحمل مي كردند، براي اين كه بتوانند به دشمن يك ضربه بزنند. البته معلوم بود، اول چيزي كه در خطر بود، جان خودشان بود. آن جا، جايي نبود كه انسان بتواند فكر جانش را بكند؛ برايشان مهم نبود. روزي كه آن جنگ خونين، در حول وحوش جزيره ي آبادان واقع شد و جوانان رزمنده ي ما، از ارتشي و سپاهي و بسيجي، همين طور مثل ستاره هاي فروزاني كه ساقط بشوند، در بهمنشير مي افتادند و شهيد مي شدند، اما برنمي گشتند و مي رفتند، تا دشمن را نابود كردند و سرش را به سنگ كوبيدند و جزيره ي آبادان را فتح كردند و محاصره را شكستند و دشمن را عقب راندند، چيزي كه براي اين جوانان

و اين رزمندگان و اين بسيجيها و اين افسران و درجه داران و سپاهيها مطرح نبود، جانشان بود. امروز شما ملت ايران آزاديد و خودتان تصميم مي گيريد اين طوري مي شود به هدفهاي بزرگ رسيد. اين طوري مي شود شر استكبار را كم كرد. اين طوري يك ملت، زندگي راحت و شرافتمندانه را براي خود فراهم مي كند. ممكن است زندگي راحت و خوبي باشد، اما با زندگي راحت ملتهاي اسير، قابل مقايسه نيست. آيا راحتي در زندان و سلول و يك فضا، كه در را روي شما ببندند، ظهر هم غذايتان را بياورند، شب هم شامتان را تهيه كنند و مثل خيلي از زندانها بيگاري بدهند، با آن راحتي يي كه شما در خانه ي خودتان، يك مقدار زحمت بيشتر هم داشته باشيد، يكي است؟ بعضي از كشورها، براي استكبار جهاني و گردن كلفتها و قلدرهاي جهاني، مثل يك زندان است. شما ملت ايران، امروز آزاديد و هيچ سياستي از سياستهاي بيگانه و دشمن در دنيا بر شما حاكم نيست و خودتان تصميم مي گيريد . كساني از ميان خود شما انتخاب مي شوند و در مجلس تصميم مي گيرند. اين مجلس شوراي اسلامي شما با چنين نمايندگان و چنين تركيبي، حقيقتاً براي هر كشور و ملتي، مايه ي افتخار است. اين مسؤولان دولتي، اين رئيس جمهور، اين ساير مسؤولاني كه هستند، همه متعلق به مردم، همه از مردم، همه دردكشيده و دردشناس و همه آزاد و مستقل و سرافرازند. هيچ فكري جز فكر ملت، برايشان مطرح نيست. مگر اين، چيز آساني است كه به دست آمده است؟ زندگي راحت و مرفه، رفع مشكلات، رسيدن به خودكفايي، مشتعل شدن صنعت و كشاورزي و كار و ابتكار و خلاقيت در

سرتاسر كشور، زنده شدن زمينهاي مرده، زنده شدن استعدادهاي مرده، زنده شدن منابع و معادن مرده و خرج شدن آنها در راه توسعه و زندگي خوب براي مردم، در گرو همان ايستادگي و همان فداكاري است. اين، همان عنصر دوم است. هيچ قدرتي از قدرتهاي مادّي نمي تواند با ملت ايران دربيفتد عنصر ديگري كه وجود داشت، عبارت از وحدت كلمه ي مردم بود. آن روز در جبهه ي آبادان، هيچ كس از كسي نمي پرسيد كه شما طرفدار چه كسي هستيد، مخالف چه كسي هستيد، كدام خطيد، كدام ربطيد. الحمدللَّه در آن دوران، خط و ربط و اين معارضه هاي بي خودي سياسي كه گاهي از گوشه و كنار مشاهده مي شود و غالباً ناشي از بيكاري است، نبود. آن كساني كه موجب انشعاب مردم بودند، بيرون رفته بودند و ديگر در ميان مردم نبودند. ملت و رزمندگان و نيروهاي نظامي و در رأس و پيشرو آنها، رهبر عظيم الشأن و امام بزرگوارمان بودند كه با كمال علاقه كار را تمام كردند. حالا هم مسأله همين است. در تمام مشكلات، همان توكل به خدا و وحدت كلمه و فداكاري و مقدّم دانستن منافع كشور و ملت و انقلاب بر منافع خود و شخص و گروه و باند و نيز طرد رفيق بازي، عامل گشوده شدن همه ي گرههاست. اين راه را امام به ما ياد داد. اين راه را رزمندگان با عمل به توصيه ي امام عظيم الشأن رفتند و موفق شدند. ما هم حالا بايد همان راه را برويم. بدانيد كه اگر ملت ايران، توكلشان به خدا، احترامشان براي ارزشهاي اسلامي، تبعيتشان از مسؤولان امر و وحدت كلمه ي خودشان را حفظ كنند، هيچ قدرتي از قدرتهاي

مادّي را من نمي شناسم كه بتواند با ملت ايران با اين خصوصيات دربيفتد و پيروز بشود؛ بلكه ملت ايران بر تمام آنها پيروز خواهد شد. اميدواريم كه خداي متعال به همه ي شما توفيق عنايت كند، راه را به ما نشان دهد، ما را در پيمودن آن راه كمك كند، ارواح طيبه ي شهداي عزيز را از ما خشنود كند، روح مقدس امام عزيزمان را از ما راضي نمايد و ما را مشمول رضاي وليّ اللَّه الاعظم، امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشّريف) قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) جمعه: 2 2) بحارالانوار، ج 79 ، ص 49

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى مركزى نمايندگان ولىّ فقيه در دانشگاههاى كشور و مسؤولان دفاتر نمايندگى

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي مركزي نمايندگان وليّ فقيه در دانشگاههاي كشور و مسؤولان دفاتر نمايندگي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كار شما، بسيار مهم و حساس از اظهار لطف شما آقايان كه قبول زحمت فرموديد و اين بار سنگين را بردوش گرفتيد، خيلي متشكرم. من هم فرمايش حضرت آقاي گيلاني را تأييد مي كنم. ان شاءاللَّه شهاب ثاقب بيان و فكر و علم و عمل و اخلاق شما در دانشگاهها، بايستي شياطين را دنبال كند و حوزه ي شيطنت آنها را محدود و يا از بين ببرد. همين طور هم بوده و خواهد بود و ان شاءاللَّه بيشتر و بهتر خواهد شد. آن نامه يي را كه اشاره فرمودند، من دريافت مي كنم و ان شاءاللَّه و با دقت مطالعه خواهم كرد و هر چيزي از آن كه براي من ممكن باشد و از لحاظ مصلحت دار بودن، طبق تشخيص من هم مورد تأييد باشد، حتماً انجام مي دهم. البته جاهايي كه تشخيصها مختلف باشد، ممكن است بماند. ديگر آن برعهده ي آقايان عزيز و محترم است كه اگر لازم است در تشخيص

ما تصحيحي انجام بگيرد، يا تذكري داده بشود، آن تذكر را بدهند. راجع به مسايل دانشگاهها، قبلاً هم در اوقات رياست جمهوري، با همين جمع - با اندكي تفاوت - صحبت كرده ام و آقايان غالباً نظرات من را مسبوقند. در مورد دانشگاهها، اعتقاد من اين است كه اين كار، كار خيلي مهم و بسيار حساسي است و حساسيتش به خاطر آن محدوده ي كار است. فرق مي كند كه ما محدوده ي كار را چه بدانيم. آن چيزي كه من تصور مي كنم و اجمالاً و تكراراً هم عرض مي كنم، اگر باشد، خيلي مهم است. روحاني بايد محيط دانشگاه و مسايل دانشجو را بشناسد روحاني يي كه در دانشگاه، فعال و غيرمنفعل حضور پيدا مي كند و براي كاري به دانشگاه مي رود و مي خواهد تأثير بگذارد، چند خصوصيت را - غير از آن شرايط عامه - بايد داشته باشد. بالاخره كسي كه به دانشگاه مي رود، بايد عالم و برخوردار از تقوا و احتياط در عمل و امثال اينها باشد. غير از اين چيزهايي كه واضح است، دو، سه شرط ديگر هم حتماً لازم است، تا مفيد باشد. شرط اول اين است كه محيط دانشگاه و مسايل دانشجو را بشناسد. اگر اين خصوصيت نباشد، مفيد نخواهد بود، يا خيلي كم فايده خواهد بود. فرض كنيم، روحاني يي مي خواهد به دانشگاه برود. اگر او به تفاوت محيط ذهني و روحي و عملي و فكري دانشگاه با - مثلاً - بازار يا مسجد توجه نداشته باشد و همان طور كه به بازار يا مسجد مي رود، با همان روحيه و با همان خصوصيات و با همان مطالب، به دانشگاه برود، به گمان قوي، در برخورد اشتباه خواهد كرد.

بايد دانشگاه را كماهو بشناسد و مسايل دانشجويان را بداند و بفهمد كه مشكل و مسأله ي دانشجو چيست، كه من به بعضي از آن مسايل اشاره خواهم كرد. بنابراين، اولين نكته، شناخت محيط و مخاطب است. روحاني بايد به دانشجو علاقه و اعتقاد داشته باشد شرط دوم، علاقه و اعتقاد به دانشجوست. اگر كسي از شكل دانشجو و اين جوانان اين طوري بيزار است، پايش را به دانشگاه نگذارد. اگر كسي علوم رايج در دانشگاه را جهل مي داند، اينها را اصلاً علم نمي داند، به دانشگاه نرود. بايد به رسالت دانشجو و رسالت و درس اين محيط، اعتقاد داشته باشد؛ دانشجو را مورد محبت خود قرار بدهد و بداند كه او هم مثل همين جواني است كه پسر ماست. در آن جا، همين بچه هاي ما هستند. بچه ي ما هم گاهي بداخلاقي مي كند؛ او هم بداخلاقي مي كند. بچه ي ما هم گاهي تحت تأثير چيزي قرار مي گيرد؛ او هم قرار مي گيرد. بنابراين، بايد به چشم فرزندان و نزديكان خودش نگاه كند. نمي گويم به قدر بچه ي خودش محبت داشته باشد - اين كه غالباً معقول و عملي نيست - ليكن محبت داشته باشد، اين قشر را به چشم تعطف و علاقه و محبت نگاه كند و به اين علم و اين درس و اين محيط، علاقه داشته باشد. سابقها، بعضي از علماي خوب بودند كه با مسايل علوم جديد آشنا نبودند و اصلاً اينها را علم نمي دانستند! چنين قضيه يي را واقعاً من ديده بودم؛ اين تصور نيست. من عالم متقي مؤمن فاضلي را ديده بودم كه اصلاً اينها را علم نمي دانست؛ بلكه حتّي هرچه را كه در يك كتاب غيرعربي نوشته بشود،

علم نمي دانست! اصلاً كتاب فارسي را جهل مي دانست و مي گفت اينها چيست! ببينيد، اين يك طرز فكر است. البته، امروز اين فكرها نيست. آن اعتقادات، شقوق ديگري هم دارد كه اگر بگويم، بيشتر تعجب خواهيد كرد. هرچند آن اعتقادات متعلق به دوره ي قديم است، اما من خودم چنين كسي را درك كرده ام. فردي بود كه كتاب چاپ حروفي را قابل خواندن نمي دانست! مي گفت اين كتابها بي ربط است و بايد روي ورقه هاي بزرگ، با خط عبدالرحيم يا شخص ديگري نوشته شده باشد و چاپ سنگي شود! اين را از باب يك نمونه ي بارز گفتم. معلوم است كه در بين علماي حاضر و بخصوص بين علمايي كه با محيطهاي جديد انقلابي سروكار دارند، مخصوصاً آنهايي كه به دانشگاه مي روند، اين افكار نيست؛ اما مي خواهم بگويم كه اگر مايليد در محيط دانشگاه، كمترين نشانه يي از بينونت شما با آن دانشجو وجود نداشته باشد - بينونتي كه پنجاه سال، هشتاد سال، با دشمني دشمنان و با همين طرز فكرهايي كه به آن اشاره كردم، به وجود آمده - رابطه ي خود را با دانشجو، بر اساس محبت و علاقه قرار دهيد و به رسالت او و درس و محيط تحصيلش، اعتقاد داشته باشيد. اين طرز فكري كه من نقل كردم، آيا بين محيطهاي فكري جديد و قديم، بينونت به وجود نمي آورد؟ دشمن هم كه كمك كرد. اگر مي خواهيد آثار اين بينونت از بين برود و اين زخم ملتئم بشود، لااقل در رابطه ي با شخص شما در دانشگاه، بايد محبت و اعتقاد را در حد نصاب داشته باشيد. اين جوانان نازنين و پاك و به دردبخور و مورد كمال ترحم در مقابله ي

با بعضي از جريانات فاسد فكري و غيره را، بايد با علاقه و محبت نگهداشت و حفظشان كرد و مثل مرغي كه از جوجه هاي خودش محافظت مي كند، نبايد رهايشان كرد. بايد با اين روحيه به دانشگاه برويد. نحوه ي رابطه ي روحاني با دانشجو، تأثير زيادي در امور مهم دارد شرط سوم - كه خيلي هم مهم است - اين است كه اين كسي كه به دانشگاه مي رود، بداند كه نحوه ي رابطه ي او با اين محيط و اين مخاطب، اثباتاً و نفياً، تأثير بسيار بزرگي در امور مهم دارد. نگوييد مثل اين است كه آدم منبر مي رود. ما براي منبر، به اين جا و آن جا، مسافرت مي كرديم و در بعضي جاها مي فهميديم كه منبر خراب شد. آدم روي منبر خودش مي فهمد كه خراب كرده است. در آن زمان مي گفتيم، حالا خراب شد كه خراب شد، مشكلي نيست؛ حداكثرش اين است كه دهه ي بعد دعوت نمي كنند؛ يا اگر مي خواستند پاكت سنگينتري بدهند، پاكت سبكتري خواهند داد؛ يا خواهند گفت كه اين آخوند، تازه كار است و در نتيجه، يك منبري ديگر را به جاي من دعوت مي كنند. بنابراين، تأثير بدگفتن و خراب كردن من، همين قدر است. يك وقت اين طور نيست و انسان مي فهمد كه اگر اين جا خراب كرد، اثرش تعيين كننده است. فرض كنيد كه فرزند شما، از لحاظ فكر سياسي يا اعتقادي، اول بار به دام يك عده طرار فكر افتاده است و اينها او را به چيزهايي متوجه كرده اند كه البته شيطاني و غلط، اما پُرجاذبه است و شما اصلاً نمي گذاشتيد كه جوانتان به شعاع اين چيزها نزديك بشود. براي اين فرزند شبهه به وجود آمده و سراغ

شما - كه پدر روحاني و عالم و مورد اعتقاد اين پسر هستيد - آمده و مي گويد: پدر! فلان قضيه چه طوري است؟ در اين جا، شما چه احساسي داريد؟ احساس مي كنيد كه اگر من در پاسخ به اين بچه يك ذره اشتباه كردم، بچه ام را از دست داده ام. اين، اولِ لغزشگاه است. در اين جا، ديگر كوتاهي نمي كنيد، با عصبانيت اقدام نمي كنيد، زمام اراده ي فكر را به سخن سبك يا سست و يا حتّي تعبير سست رها نمي كنيد. اگر ديديد از عهده برنمي آييد كه جواب اين جوان را بدهيد، مي گوييد اشكال ندارد، پيش فلاني مي رويم. شما فرد مسلطتري را پيدا مي كنيد، تا او بتواند پاسخ آن طراري دشمن را بدهد. با اين احساس بايد با دانشجو روبه رو بشويد. دانشجو هم كه يك نفر نيست؛ يك خيل عظيمند. به دانشجو، به چشم بي اهميت نگاه نكنيد اين كسي كه امروز در دانشگاه هست، مثل ماها نيست كه فعليتش با قوّه اش، هفتاد سال فاصله داشته باشد. قوّه و فعل اين دانشجو، پانزده سال يا ده سال فاصله دارد و در آينده ي نزديكي - نه آينده ي دوري - قوّه اش به فعل مي رسد؛ يعني دو سال ديگر ليسانس مي شود، پنج سال يا شش سال ديگر دكتر مي شود، يك رشته ي تخصصي هم مي گيرد، دو سال هم علافي مي كشد و بعد از اين ده سال، آدم متخصصي است كه همه ي دستگاهها پول گزاف به او مي دهند و او را با همه ي وجود مي خواهند. او در آن زمان، يك كارشناس سازمان برنامه و بودجه، يا يك مهندس عالي رتبه ي وزارت مسكن، يا مدير فلان اداره ي سياسي مي شود و يا فلان بخش عمراني و كشاورزي و غيره

را راه اندازي مي كند؛ يعني كار مملكت به دست اين فرد مي آيد. به اين دانشجو، به چشم بي اهميت نگاه نكنيد. اگر شما توانستيد اين دانشجو را متدين و مؤمن و دلسوز و مخلص بار بياوريد - بعداً عرض خواهم كرد كه ما از دانشجو چه توقعي بايد داشته باشيم و او را چگونه بار بياوريم - او مثمرثمر خواهد شد و نسبت به روحانيت، قضاوت خوبي خواهد داشت. اما اگر خداي نكرده، شما از عهده ي اين كار برنيامديد و طوري شد كه از لحاظ فكري، يا از لحاظ عملي و يا از لحاظ عاطفي، بين او و شما به هم خورد، بعيد است كه او بين شما و روحانيت، تفكيك قائل بشود. مثلاً اگر من و شما سوار ماشين هستيم و در جاده يي مي رويم، يك افسر ژاندارمري به آن جا برسد و چهار تا بدوبيراه بگويد، شما هر افسر ژاندارمي را كه فردا در خيابان ببينيد، به طور ناخودآگاه و بدون اين كه خودتان بخواهيد، اين حكم ظالمانه را در ته قلبتان مي كنيد و از او بدتان مي آيد؛ قهري است. اين حكم ظالمانه است؛ اما وجود دارد. يك ملبس فعال، به عنوان مظهر و نماينده ي روحانيت - اين، غير از آن ملبسي است كه مثلاً در خيابان راه مي رود و غلطي هم كرده است؛ همه كه مثل او نيستند - خداي نكرده اشكالي در كارش وجود داشته باشد، بعيد است كه آن جوان، اين قضاوت ظالمانه را نكند و بقيه ي روحانيت را با مني كه در دانشگاه هستم، مقايسه نكند. يعني تأثير كار، اين قدر زياد است. روحاني در دانشگاه، اين تأثير را هم بايد بداند. بنابراين، شرط سوم،

عبارت از آگاهي و اطلاع نسبت به تأثير عميق نقش مثبت يا منفي روحاني در دانشگاه است. كسي كه وارد دانشگاه مي شود، بايد اين سه شرط را بداند. مشكل اول دانشجو، ابتذال و بي تفاوتي و نفوذپذيري در مقابل فرهنگ بيگانه البته من روانشناسي دانشجو را نمي توانم بيان كنم. علتش اين است كه خود من، اطلاعات و آگاهيهاي زيادي ندارم. البته با دانشجويان خيلي ارتباطات داشته ام؛ اما اين طور كه بتوانم مثلاً تحليل گرانه خصوصيات دانشجو را بگويم، نمي توانم عرض بكنم. درعين حال، ما برخي از خصوصيات را در دانشجويان مي بينيم كه اينها مشكلات دروني يا بيروني دانشجويان است و مسأله ساز مي باشد. يك مشكل، مشكل دچار شدن به ابتذال و بي تفاوتي و نفوذپذيري در مقابل فرهنگهاي بيگانه و مضر است. دانشجو در معرض اين فرهنگها قرار مي گيرد و اين مشكل دانشگاههاست. من كراراً در اين اجتماعات دانشجويي و دانشگاهي گفته ام كه چرا وقتي كسي وارد حوزه مي شود، قاعدتاً متدين خارج مي گردد؛ اما وقتي داخل دانشگاه مي شود، قاعدتاً متدين خارج نمي گردد؟! چرا بايد اين طوري باشد؟ واقعاً هم توقع درستي است و بايد در نهايت اين باشد؛ اما واقعيت قضيه غير از اين است. واقعيت قضيه اين است كه دانشگاه محيطي است كه به خاطر كثرت جوان در سنين خاص و وجود زن و مرد، در معرض انواع و اقسام انگيزه ها و گرايشهاي اخلاقي و فرهنگيِ ناسالم قرار گرفته است. دانشجو، غير از آن جوانِ در بازار است كه نه از مجله ي خارجي، نه از كتاب خارجي و نه از معارف بيرون اين مرز اصلاً مطلع نيست. دانشجو، قاعدتاً اطلاع پيدا مي كند و آگاه و هوشيار است و معارف دنيا برايش

مطرح مي شود. پس اين فرد، در معرض نفوذ آسيبهاي فرهنگي و بي مبالاتي در مقابل دين و بي تفاوتي در مقابل ارزشهاي ديني و انقلابي است. اين، يكي از مشكلات محيط دانشجويي و دانشجوست. مشكل دوم دانشجو، آسيب پذيري در مقابل لغزشها و انحرافات فكري يكي از مشكلات ديگر - كه نزديك به مشكل قبلي است - آسيب پذيري در مقابل لغزشها و انحرافات فكري است. در گذشته كه ماركسيزم خيلي فعال و پُرنشاط بود، هر كسي كه با دانشگاه ارتباط داشت، واقعاً اين را به روشني مي يافت. اصلاً در دانشگاه، حتّي آن دانشجوي مسلماني كه سوهان تفكرات ماركسيزم به مغزش نخورده بود، خيلي بندرت مي شد پيدا كرد. بعضي از اين عناصر روشنفكرِ نام و نشانداري كه جزو مسلمانان هستند - زنده و مرده - و شما امروز به افكارشان اعتراض مي كنيد - كه اعتراضهاي بجايي هم است - نقطه ي اشكال فكري اينها، همان چيزي است كه خاصيت دوران دانشجويي و دانشگاهي آنها بود. تفكر ماركسيستي وارد مي شد، زيد مي ديد كه مي خواهد ماركسيزم را رد بكند؛ براي رد آن، از معارف ماركسيزم استفاده مي كرد؛ يعني «يؤتي من حيث يفرّ منه»! اين، در تفكرات و بيانات كساني كه در دو دهه ي قبل از انقلاب، بدون اطلاع و آگاهيهاي كامل اسلامي، در ميدان ماركسيزم وارد مي شدند، زياد ديده مي شد. اصلاً تفكرات ماركسيستي در آنها نفوذ كرده بود و در همه ي مغز و ذهنشان اشراب شده بود. در آن زمان، چنين چيزي محسوس بود؛ اما امروز نيست و يا لااقل به شكل مكتبيش وجود ندارد؛ اگرچه ته مانده هايش باز هم هستند و هنوز زايل نشده اند. در درعين حال، امروز انحرافات جديدي وجود دارد. دنيا

كه تنها با انحراف ماركسيزم، منحرف نشده است؛ قبل از ماركسيزم هم تفكرات غلط و انحرافي و ضد اسلام بوده، بعد از ماركسيزم هم وجود دارد و الان هم هست. همين تفكراتي كه امروز به وسيله ي بعضي از فيلسوفان يا فيلسوف نمايان اروپايي در دنيا پخش مي شود - كه البته نمي خواهم اسم بياورم، تا حرف كلي ما به جايي نزديك نشود - حمّالة الحطب دمكراسي به نوع سوسيال دمكراسيهاي غربي است. الان در دنيا تفكراتي هست كه جاده صاف كنِ تسلط استعماري نوع جديد امريكا و اروپا بر همه ي دنياست؛ يعني ايجاد جوامع دمكراتيك به سبك غربي و همين چيزي كه شما مي بينيد دنيا رويش حساس است. اگر در جهت ايجاد حجاب، يك ذره نسبت به لباس افراد اين جوامع تعرض بشود، همه ي دنيا را غوغا برمي دارد؛ ولي اگر در جهت كشف حجاب، به لباس كسي تعرض بشود، يك صدم آن در دنيا غوغا نمي شود! اين واقعيتي است. امروز يكي از نشانه هاي تمدن و نظام جديدي كه دنياي استكبار مي خواهد بي سروصدا بر همه ي عالم حاكم بكند، همين است. البته زياد پيش رفتند، متعلق به امروز هم نيست؛ اما امروز به صورت يك تفكر و مكتب و ايده و مسلك درمي آيد. طرح «جامعه ي باز» (1)، از همين نمونه هاست. اصلاً جامعه ي باز يعني چه؟ چه چيزي جامعه را باز مي كند و چه چيزي اگر نباشد، جامعه ديگر جامعه ي باز نيست و فايده يي ندارد؛ ولو هزار نشانه ي دمكراسي هم وجود داشته باشد؟ اينها تفكرات انحرافي و غلطي است كه امروز در دنيا وجود دارد. من فعلاً نمي خواهم وارد اين بحث بشوم كه ما بايد در مقابل اينها چه كار كنيم. اجمالاً، جوان دانشجو،

در معرض هجوم اين تفكرات - از انواع و اقسامش - است. مشكل سوم دانشجو، مدرك گرايي و توجه وافر به زندگي مادّي مشكل سوم، همين مشكل مدرك گرايي و توجه وافر به زندگي مادّي و اضغاث و احلام جواني است. در حوزه ها، به شكل سنتي چنين چيزي نيست - اگرچه گاهي به شكل عارضي هست - اما جوان دانشجو كه كارش تحصيل علم است، به اين سمت كشانده و رانده شده كه به فكر آينده و دكان آينده و كار آينده و پول و اين كه كدام رشته، پُردرآمدتر است و كدام رشته تواناييهاي بيشتري به آدم مي دهد، باشد. اين هم مشكل بزرگي است كه بايستي به فكرش بود؛ چون به علم لطمه مي خورد. مشكل چهارم دانشجو، آلت دست جريانات سياسي شدن مشكل ديگر، مشكل آلت دست جريانات سياسي شدن و سياسيكاري در دانشگاه است. گاهي اوقات، دانشجو خودش هيچ ايده و انگيزه ي سياسي خاصي ندارد؛ اما آلت دست يك جريان و يك گروه سياسيكار قرار مي گيرد كه آنها از او، چماق مي كنند و به سر هر كسي كه مي خواهند، مي زنند. اين هم يك مشكل بسيار بزرگ و حساس است. مشكل پنجم دانشجو، ابهام در جريانات و عملكردها مشكل ديگر، مشكل ابهام در جريانات و عملكردهاست. دانشجو، به طور طبيعي روشنفكر است؛ يعني جزو گروههاي روشنفكر قهري است و نسبت به اوضاع جاري كشور، صاحب نظر و صاحب فكر و صاحب عقيده است و مي خواهد اظهارنظر بكند. دانشجو، به اين قانع نيست كه بگويند ما اين طور تشخيص داده ايم و مي خواهيم عمل بكنيم. دانستن و اظهارنظر او، با تعبد هم منافات ندارد. تعبد هم مي كند، اما دلش مي خواهد

وجه اين كاري را كه به آن تعبد كرده است، بداند. اگر ندانست، تدريجاً دچار شبهه و ابهام مي شود. اين ابهام، او را حتّي در نفس تعبد هم تضعيف مي كند و تعبدش رفته رفته ضعيف مي شود. پس، يكي از مشكلات دانشجو، اين است. دانشجويان، چون غالباً از جريانات هم بي خبرند و از بطون كارها اطلاع ندارند، چنانچه خبري در راديو يا در روزنامه پخش مي شود، ذهنشان شروع به كار مي كند. اين در صورتي است كه مؤثر خارجي هم نباشد؛ اگر باشد، كه ديگر واويلاست! مشكل ششم دانشجو، بي هويتي و عدم درك رسالت واقعي خود و بالاخره، آن مشكلي كه به نظر بعضيها، شايد مهمترين مشكل است، مشكل بي هويتي و عدم درك رسالت واقعي در قبال جامعه، در قبال خودش و در قبال تاريخ و آينده است. دانشجو، حقيقتاً نمي داند كه چه كاره است. او نمي داند كه الان چه كاره است و در آينده چه نقشي خواهد داشت؛ مثل كاسبي كه به دنبال نان و نام مي دود و زندگي مي كند. به عبارت ديگر، رسالت حقيقي دانشجو، براي خود او درست روشن نيست. اينها مشكلات دانشجوست. بخشي از اين مشكلات را گفتيم؛ اما يقيناً بيش از اينهاست و مسايل و مشكلات ديگر و ريزه كاريهاي فراواني نيز وجود دارد: ارتباطات گوناگون استاد و دانشجو، مدير و دانشجو، گروههاي گوناگون دانشجويي، تعارض بين دانشجوي بي دين و دانشجوي بادين، حتّي تعارض بين خود ديندارها و انواع و اقسام مشكلات ديگري كه وجود دارد. روحاني در دانشگاه، نقطه ي اميد و پناه و تسلاي دانشجو عالم روحاني، وارد دانشگاه شده است. در اين دانشگاه، چه كار بايد بكند؟ اين، واقعاً مسأله ي مهمي است. اين وظايفي

كه آقايان تدوين كرده اند، وظايف بسيار خوبي است و انصافاً جامع و خوب و قوي و برآورنده ي بسياري از خواسته ها در دانشگاه است و من هيچ نظر منفي يي ندارم؛ ليكن آن چيزي كه به اعتقاد من اساس قضيه در دانشگاه است، اين است كه روحاني در محيط دانشگاه، آن قطبي بشود كه دانشجو در اين مشكلاتي كه گفتيم و غير از اين مشكلات، به او پناه بياورد، به او اميد ببندد، از او علاج بجويد، و اگر هم نمي تواند علاج كند، لااقل دانشجو بتواند تسلا بجويد. اگر ما در دانشگاه جلسات فراواني هم گذاشتيم، سخنراني هم كرديم، مسجد هم رفتيم، در گزينش هم دخالت و شركت كرديم، در تعيين استاد معارف هم حاضر و ناظر بوديم و وظايفي را هم كه عرض كردم، انجام داديم - كه همه ي آنها هم خوب و لازم و مهم است - اما از سوي دانشجو، به ما اعتماد و اطمينان و اميد و تكيه نشد، نمي توانيم بگوييم توفيق پيدا كرده ايم. البته متأسفانه از همان چند سال قبل كه مسأله ي نمايندگان روحاني در دانشگاهها مطرح شد، شايد بعضي از جريانات هم بودند - احتمالاً مسأله ي فردي هم نبود - كه به نظرشان رسيد، يا بايد اين عنصر روحاني را در اختيار بگيرند، يا بايد حذفش كنند! دربعضي از دانشگاهها، اين مسأله مشاهده شد. البته همه ي دانشگاهها را نمي گويم؛ ليكن شايد در بسياري از دانشگاهها، يك مجادله و زورآزمايي به اين شكل به وجود آمد. اين طور چيزها، انصافاً مانع خيلي بزرگي بر سر راه انجام تكليف روحاني و عالم محترمي است كه در دانشگاه سكونت و اقامت مي كند و او را

به كارهاي ناخواسته مي كشاند؛ ليكن به اعتقاد من، تا آن جايي كه ممكن است، بايستي از ورود در ميدانهاي ناخواسته اجتناب كرد؛ ولو كساني نخواهند بگذارند و طوري برخورد بكنند كه گويا آدم را ناگزير مي كنند. درعين حال، آن جايي كه بايد باشيم، بايستي حضور داشته باشيم. عمده ي تلاشتان اين باشد كه متعلق به همه ي دانشجويان باشيد آقايان در دانشگاهها، عمده ي تلاششان بايد اين باشد كه متعلق به همه ي دانشجويان باشند؛ حتّي آن دانشجويي كه از لحاظ خط و ربط، مورد پسند شما نيست. البته كار سختي است، شايد در بعضي از جاها هم ناممكن بشود؛ ليكن همه جا اين طور نيست. به نظر من، در بسياري از جاها و شايد بتوانيم بگوييم در اغلب جاها، اين ممكن است كه روحاني طوري مشي كند و طوري عمل نمايد كه حتّي آن دانشجويي كه از لحاظ مشي و فكر سياسي و - به قول معروف - خط و ربط، اين روحاني را قبول ندارد، بگويد انصافاً آقاي خوبي است. اگر جايي درد دلي، يا مشكل رواني يي، يا عقده يي در ذهن و فكرش داشته باشد، باز مي بيند كه اين آقا ملجأ است. چنانچه يك وقت بخواهد نماز درستي بخواند، پشت سر اين روحاني برود و در مسجد نماز بخواند. در دانشگاهها بايد در اين جهت سير بشود؛ نه اين كه دفتر نمايندگي در مقابل بعضيها، يك طرف قضيه باشد. اين، مصلحت نيست. البته - همان طور كه عرض كردم - گاهي شما را مي كشانند. من از اين معنا غافل نيستم. بعضي از شما آقاياني كه در اين جا تشريف داريد، مي دانيد كه من از چند سال قبل از اين، از قضاياي ريز دانشگاههايي كه در آن

مسؤول هستيد، با اطلاعم و مي دانم كه اذيت مي كنند، نمي گذارند، مشكل درست مي كنند و گاهي روحاني را به ماجراهايي مي كشانند؛ ليكن تا آن جايي كه مي شود، بايد مقاومت كرد؛ يعني بايد از بالاي سر اين تعارضات وارد شد و همه ي گروهها را نگهداشت. انجمنهاي اسلامي بايد بازواني براي روحاني باشند انجمنهاي اسلامي، واقعاً جايگاه خوبي براي تجمع نيروهاي مسلمان است و بايد بازواني براي روحاني يي كه در دانشگاه حضور دارد، باشد. اگر واقعاً انجمن اسلامي، با روحاني يي كه در دانشگاه هست، همراهي داشته باشد، نسبت به او اطاعت داشته باشد، حرف و راهنمايي او را پدرانه ببيند و آن را بپذيرد و كاري بكند كه روحاني پشت و پناه او باشد، من خيال مي كنم كه در محيط دانشگاه، خيلي خوب مي شود تفكر ديني را گسترش داد. الان در مواردي اطلاع پيدا مي كنيم كه اين طوري نيست؛ يعني انجمن اسلامي در مقابل روحاني قرار مي گيرد، يا اين كه تعارضي ايجاد مي كند. طبيعي است كه نيروها تقسيم مي شوند و گاهي حتّي اصطكاك پيدا مي كنند و همديگر را از بين مي برند. من گمان مي كنم، ما بايد كاري بكنيم كه در جامعه ي خودمان، دانشجو جزو قشرهاي برگزيده ي ديني باشد. يعني هدف ما بايد اين باشد كه در دانشگاه، دانشجويان را هم از لحاظ آگاهي و معرفت و هم از لحاظ استحكام ايمان، به عناصر زبده ي برگزيده ي ديني تبديل كنيم. طبيعي است كه اينها در آينده، خدمت براي جمهوري اسلامي را هم تضمين خواهند كرد. ان شاءاللَّه بايستي در اين جهت پيش برويم. من به سنت پيشنمازي خيلي معتقدم البته به مساجد بايد خيلي اهتمام بشود. من به اين سنت پيشنمازي، خيلي معتقدم. شايد

بعضيها هم واقعاً قبول نداشته باشند؛ اما خود من چون مدتها پيشنماز بوده ام و پيشنمازي كرده ام، مي دانم كه پيشنمازي، چه قدر كار خوب و مؤثر و پُرفعاليت و پُرتلاشي است. غالباً كساني كه پيشنمازي نكرده اند، نمي دانند پيشنمازي يعني چه. بعضيها هم كه در مسجد نمازي خواندند و فوري بيرون دويدند و دنبال كار ديگري رفتند، آنها هم طعم پيشنمازي را نمي فهمند. پيشنمازي، يعني آدم مسجد را واقعاً محل كار خودش بداند؛ قبل از وقت، حتّي قبل از ديگران، به آن جا برود؛ اوضاع مسجد را ببيند؛ اگر اشكالاتي در وضع ظاهري مسجد هست، برطرف كند؛ سجاده اش را پهن نمايد؛ منتظر مردم بماند كه بيايند؛ با يك يكِ افرادي كه مي آيند، تا آن جايي كه مي تواند، تماس بگيرد؛ به آنها محبت بكند؛ از آنها احوالپرسي نمايد؛ اگر مشكلي دارند، در آن حدي كه برايش ميسور است، برطرف كند، نه اين كه پادوي كارهاي خدماتي مردم بشود - در بعضي از مساجد، چنين چيزهايي وجود دارد كه قطعاً غلط است - در آن جا بنشيند، مردم به او مراجعه بكنند، درددل بكنند، خودش را بر مردم عرضه كند، در معرض مراجعات مردم قرار بدهد؛ نماز را كه تمام كرد، براي مردم مسأله و تفسيري بگويد، حرفي بزند و بلند شود، بيرون برود؛ يعني اين طور، ساعتي از وقت خودش را در اين جا صرف بكند. به نظر من، اين طور پيشنمازي، يك فرد خيلي مفيد و مؤثر و بابركت و جلب كننده ي عواطف است. در سايه ي چنين پيشنمازي يي است كه وقتي او به آن كساني كه با مسجدش سروكار و رفت وآمد دارند؛ حتّي كساني كه وقت هم نمي كنند به مسجد بروند، اما دورادور مي دانند و از ديگران

شنيده اند كه اين آقا، چه آقاي خوبي است، اشاره كند كه فلان كار بايد انجام بگيرد، نه بودجه مي خواهد، نه قدرت قانوني مي خواهد و نه بخشنامه لازم دارد؛ آن كار طبق نظر و گفته ي او انجام خواهد گرفت. در مسجد دانشگاه، اگر اين روحاني صاحب اين مسجد بشود و به آن جا برود و بنشيند بحث كند، حتماً دانشجويان جذب مي شوند. البته ممكن است مدتي نيايند و عده يي بدجنسي كنند؛ ليكن اصلاً دانشجو، به يك نفر كه مثل پدر با او برخورد كند و مشكلاتش را مرتفع سازد، احتياج دارد. اگر چنين روحاني يي در آن جا باشد، اصلاً امكان ندارد كه دانشجويان مراجعه نكنند. اين دانشجو قهراً مراجعه مي كند؛ چون عقده ي روحي دارد. روحاني بايد صاحب نفوذ معنوي در دانشگاه بشود جواني، چيز عجيبي است. همه ي آقايان دوره ي جواني را گذرانده اند و مي دانند كه آن احساسات دوران جواني، اصلاً يك تكيه گاه روحي را مي طلبد. اين آقا در آن جا نشسته، با عقل و معرفت و منطق و متانت و بلندنظري و سعه ي صدر، حرف را بشنود و جواب بدهد؛ مشتري اول و دوم و سوم و ... «مشتري بر وي بجوشد». آن وقت است كه اين آقا، صاحب نفوذ معنوي در دانشگاه خواهد شد. حالا رئيس دانشگاه، يا رئيس فلان ارگان انقلابي، يا رئيس فلان انجمن، گيرم كه حرف ديگري بزنند؛ آن چيزي كه اين شخص مي گويد، آن خواهد شد. وقتي كه گفته شد، اگر پاي درس آن آقا برويد، من بر دين شما مي ترسم، دانشجو ديگر پاي درس آن آقا نمي رود. وقتي كه گفته شد، اين رئيس به درد اين دانشگاه نمي خورد، بچه ها ديگر او را به

رياست قبولش نمي كنند. تأثير نفوذ كلمه، اين طوري خواهد شد. البته طبيعي است كه در جمهوري اسلامي، يك روحاني خوب، كاري هم نمي كند كه اسباب زحمت دستگاه دولتي و اداره كننده ي كشور بشود و براي رئيس دانشگاه، مشكلي پيش بيايد. من نمي خواهم كه خداي نكرده در ذهنها اين طور جاي بگيرد؛ ليكن از اين جهت عرض مي كنم كه يك روحانيِ آن طوري، مالك قلوب دانشگاهيان، يا جمع كثيري از آنان و بخصوص جوانان خواهد شد. اين، خوب است. بيشتر ميل من، به اين طرف متوجه است. من اين را بيشتر مهم مي دانم. اگرچه عرض كردم، آن وظايفي كه ذكر شده و من هم از آن مطلع شده ام، وظايف مهم و لازم و كارهاي خوبي است؛ ليكن اميد شما بيشتر به اين باشد كه عرض كردم. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه آقايان را موفق و مؤيد بدارد و به خاطر زحماتي كه متحمل مي شويد، اجر بدهد. من مي دانم كه كارتان سخت است. گاهي باندي برخورد مي كنند و آدم را خسته و كسل مي كنند؛ اما اين هم وجود دارد كه هرچه زحمت بيشتر باشد، قهراً اجر هم بيشتر خواهد بود. از حضرات آقايان، جناب آقاي محمّدي، جناب آقاي محفوظي و جناب آقاي جنتي هم حقيقتاً صميمانه تشكر مي كنم؛ بزرگواراني كه اين همه اشتغال و مسؤوليتهاي گوناگون به آنها متوجه مي شود، اما اهميت كار به اين مهمي را مورد توجه قرار داده اند و اين مسؤوليت را قبول فرموده اند. خداوند ان شاءاللَّه وجود شريف آقايان را محفوظ نگهدارد، بركاتتان را مستدام بدارد و ان شاءاللَّه همه ي ما را نسبت به وظايفمان بيشتر آگاه كند و توفيق عمل بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1)

v جامعه ي باز، يكي از دهها ره آورد مكتب فكري ليبراليسم به شمار مي آيد. ليبراليسم، با دعاوي فكري متعددي شكل گرفت و از جمله، ديدگاههاي زير بود: -حقيقت، نسبت ويژه يي با انسانهاي خاص ندارد؛ بلكه نسبتي يكسان با همه ي انسانها دارد. از اين رو، هيچ گروه يا مجموعه يا طبقه يي نمي تواند دعوي انتساب نزديكتر به حقيقت را داشته باشد. -نفي قداست از معارف و يا اشيا و اشخاصي كه مقدس شمرده شده اند و مخالفت با هرگونه تجليل، و ادعاي مجاز بودن تحليل در همه چيز. -و ... اين گونه دعاوي در حوزه ي جامعه و مديريت اجتماعي، به تئوري «جامعه ي باز» انجاميد. در اين ديدگاه، جامعه ي باز - جامعه ي مطلوب ليبراليسم - جامعه يي است كه از حوزه ي ولايت يك انديشه ي مقدس شناخته شده (حتّي دين) و نيز يك جريان و طبقه هر چند انبيا يا حكيمان و ...) به دور باشد؛ والّا در دام جامعه ي بسته فرو خواهد غلتيد. نقد و تحليل مكتب ليبراليسم و نيز تئوري «جامعه ي باز»، مجال و فرصت بيشتري مي طلبد.

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان و اقشار مختلف مردم، در اولين روز از هفته ى وحدت

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از آزادگان و اقشار مختلف مردم، در اولين روز از هفته ي وحدت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما آزادگان در جبين پاكتان، نور اسلام و انقلاب و ايمان داريد در ابتدا لازم مي دانم از همه ي شما برادران و خواهران كه از راههاي دور و شهرهاي مختلف تشريف آورده ايد و شروع هفته ي وحدت و ايام مبارك ولادت را براي ما حقيقتاً مبارك كرده ايد، تشكر كنم. جلسه، جلسه ي عجيبي است. شما برادران و خواهراني كه در اين جا هستيد، هر كدامتان به نحوي، بوي جهاد و شهادت و فداكاري و ايثار و بوي پيامبر و يارانش را مي دهيد. به

بركت وجود شما، عطر فداكاري و نور ايثار در فضا پراكنده است. من حقيقتاً وقتي شما عزيزان - چه آزادگان عزيز، چه جانبازان عزيز، چه خانواده هاي عزيز شهدا - را اين طور پُرشور و مصمم مشاهده مي كنم، اين اميد را در قلب و جان خود عميقتر مي يابم كه دعاي امام عزيز ما مستجاب شد و دعوت نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) به وسيله ي شما عزيزان، در دنياي مادّيِ امروز قابل گسترش است. شماها در جبين پاك خودتان، نور اسلام و انقلاب و ايمان داريد. حقيقتاً جاي امام خالي است كه فرزندان صالح خود، اين دلهاي آماده، اين قدمهاي استوار و اين عزمهاي محكم و مستحكم را ببيند كه هيچ عاملي نتوانسته آنها را تحت تأثير قرار بدهد. نقشه ي استكبار، ايجاد اختلاف بين مسلمانان امروز يك مطلب راجع به اين ايام - كه هفته ي وحدت و ايام ميلاد مبارك و معظّم پيامبر و امام صادق(عليهماالصّلاةوالسّلام) است - و مطلبي هم بعداً راجع به يك مسأله ي مهم و اساسي كشورمان عرض خواهم كرد. بايد بدانيد كه استعمار و استكبار، دهها سال - بلكه بيشتر - پول خرج كردند، تا بين مسلمين اختلاف ايجاد كنند. براي ايجاد اختلاف، كتاب و مجله نوشتند، شايعه منتشر كردند، عصبيتها را تحريك كردند و در اعماق دل مسلمين، نسبت به يكديگر حقد و كينه هاي فراواني به وجود آوردند. البته در طول زمانهاي گذشته هم اين دشمنيها بود؛ اما در دوران استعمار، شكل جديدي پيدا كرد. هر كس با سياست جديد دنياي اسلام در طول صد يا صدوپنجاه سال اخير آشنا باشد، توجه مي كند كه اشاره به چه چيزهايي مي كنم. انقلاب اسلامي آمد و پرچمي بلند كرد كه

مسلمانان از هر مذهب و هر كشوري، وقتي به خود مراجعه كردند، ديدند اين پرچم را دوست مي دارند و احساس كردند اين پرچم، پرچم اسلام و پرچم نبيّ مكرم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) است. لذا بسياري از نقشه هاي دشمنان، نقش بر آب شد. استكبار ساكت نمي نشيند. دشمنان خونخوار اسلام و مسلمين، آرام نمي گيرند. تا ديدند كه انقلاب و جمهوري اسلامي، در داخل و خارج از كشور، بين شيعه و سني وحدت ايجاد كرد، اينها را به هم نزديك نمود و عصبيتهايشان را نسبت به يكديگر كم كرد، از بيرون شروع به سمپاشي كردند. بله، وقتي كه نماز جمعه ي تهران تشكيل مي شود و پشت سر امام جماعت انقلابيِ شيعي در تهران، رؤساي نهضتها و كشورهاي اسلامي و موجهان ملتهاي مسلمان در چند صف مي ايستند و با خلوصِ تمام نماز مي خوانند - كه در طول اين چند سال، ما دايماً چنين چيزهايي داشته ايم - دشمنان اسلام، از حقد و غضب پُر مي شوند. اين، درست ضد آن چيزي است كه آنان برايش پول خرج كرده اند. انقلاب اسلامي آمد و همه ي نقشه هاي آنان را بر هم زد؛ طبيعي است كه درصدد مقابله برمي آيند. بايد به وحدت جهاني اسلام توجه بيشتري شود يك عده قلم به مزد و مزدور و عالم بي دين و ريزه خوار سفره ي سلاطين و مُلكداران بي دين عالم را - كه از هر كسي خطرناكترند - اجير كرده اند، تا در برابر نداي وحدت انقلاب اسلامي، فرياد اختلاف و تفرقه سر دهند. واقعاً عالمي كه وجدان بيدار و تقوا نداشته باشد، اضرّ از هر دشمني بر جامعه ي اسلامي است. در روايت دارد كه چنين عالمي بر مسلمانان، اضرّ از گرگ بر گله ي گوسفند است.

شما ببينيد، يك گرگ در يك گله ي گوسفند، چه كار مي كند؟ اين، ضررش از آن بيشتر است. در طول اين هشت سال جنگ، بلكه در طول ده، يازده سال انقلاب، ديديم كه اين طور علما چه كردند؛ اما به بركت نام و پرچم اسلام و نام پيامبر اكرم و به بركت هفته ي وحدت - كه امروز، روز اول آن است - انقلاب بر توطئه هاي آنان فايق آمده است. جمهوري اسلامي به مسلمانان عالم گفت، بياييد از دوازدهم تا هفدهم ربيع الاول، وحدت را آزمايش كنيم. به يك روايت - كه غالباً اهل سنت اين روايت را تأييد كرده اند و بعضي از شيعه هم آن را قبول دارند - روز دوازدهم ربيع الاول، روز ولادت پيامبر(ص) است. يك روايت هم مربوط به هفدهم ربيع الاول است كه غالباً شيعه و بعضي از اهل سنت، آن را تأييد كرده اند. به هرحال، بين دوازدهم تا هفدهم كه ايام ولادت نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) است، بايد به وحدت جهاني اسلام توجه بيشتري شود؛ آن حصن و حصار مستحكمي كه اگر تشكيل بشود، هيچ قدرتي نمي تواند به حريم كشورها و ملتهاي اسلامي دست درازي كند. به وضع كشورهاي مسلمان دنيا نگاه كنيد، گرسنگي و فقر و ضعف سياسي و ناآگاهي و عقب افتادگي و دنباله روي سياسي و اقتصادي را در اين كشورها ببينيد. چرا؟ چه كم داشتند؟ منابع طبيعيشان كم بود؟ نه. نيروي انسانيشان كم بود؟ نه. از لحاظ موقعيت جغرافيايي مشكلي داشتند؟ نه. چرا در اين وضع اسفبار قرار گرفتند؟ زيرا دشمنان در طول صد يا دويست سال، از غفلت مردم و خيانت سران استفاده كردند و در كنار حمله ي اقتصادي و نظامي، حمله ي معنوي و فرهنگي كردند و

بتدريج كشورهاي اسلامي را به اين وضعي كه مي بينيد، درآوردند. اين، وضع طبيعي عالم اسلام نيست. از دورترين نقاط غرب دنياي اسلام در وضع كنوني - يعني از غرب آفريقا - تا اقصاي شرق عالم - يعني تا شرق آسيا - عالم اسلام و منطقه ي مسلمان نشين است. حساسترين مناطق عالم، در اختيار مسلمانان است. يك قسمتش همين خليج فارسي است كه همه ي دنيا در صفند، براي اين كه بتوانند كوله بار خودشان را از ذخاير اين منطقه پُر كنند و برگردند و بروند. همه ي دنيا، محتاج نفت اين منطقه اند. اگر مسلمين با هم متحد باشند، دنياي اسلام خيلي سود خواهد برد. شيعه و سني نبايد بگذارند دشمن از اختلافاتشان سوءاستفاده كند كساني كه شعار اتحاد و وحدت و برادري مسلمين را مي دهند، اينها دشمن مسلمانان نيستند؛ دوست مسلمانانند، خير مسلمانان را مي خواهند و مايلند همه ي مسلمين عالم عزيز باشند. چه فايده يي دارد كه در داخل جامعه ي اسلامي، مسلمانان از مذاهب مختلف، روبه روي هم بايستند و به همديگر ضربه بزنند؛ از آن طرف هم دشمن بيايد، هر دوي اينها را محاصره كند، سرشان را به هم بكوبد و خودش بنشيند، تماشا و استفاده بكند؟ اين، خوب است؟ اگر ما مي گوييم كه شيعه و سني در كنار هم قرار بگيرند، يعني شيعه، شيعه بماند؛ سني هم سني بماند. ما چه موقع به عالم تسنن گفته ايم كه منظورمان از وحدت اين است كه شما شيعه بشويد؟! ما چنين چيزي نگفته ايم. هر كس خواست شيعه بشود، از طريق علمي و از راه مباحثات عالمانه شيعه بشود. آنها هم آزادند كه بروند كار خودشان را بكنند. ما نمي گوييم شما مذهبت را عوض

كن؛ ما مي گوييم شيعه و سني بايد هميشه سر عقل باشند؛ همچنان كه بحمداللَّه در دوران انقلاب اسلامي، در كشور ما مشاهده شد. نگذارند دشمن از اختلافات اينها سوءاستفاده كند. برگزاري هفته ي وحدت، براي اين است. اي قلم به دستي كه نشسته اي چيزي مي نويسي و احساساتت - ولو احساسات پاك - و عقايد و ايمانت به تو حكم مي كند كه فلان كلمه را در ضديت با آن فرقه ي مخالف و مقابل خودت بنويسي! بدان كه با نوشتن اين كلمه چه اتفاقي مي افتد؛ بدان كه با ايجاد عصبيتها و دشمنيها و مخالفتها، چه كسي استفاده مي كند. با اتحاد مسلمين، دنياي اسلام سربلند خواهد شد يك ميليارد انسان در دنيا هستند كه درباره ي خدا و پيامبر و نماز و حج و كعبه و قرآن و بسياري از احكام ديني، با هم يك عقيده دارند؛ يك چند مورد اختلاف هم دارند. اينها بيايند همان چند اختلاف را بگيرند، با هم بجنگند، تا آن كسي كه با اصل خدا و پيامبر و دين و همه چيز مخالف است، كار خودش را انجام بدهد. آيا اين عاقلانه است؟! يازده، دوازده سال است كه جمهوري اسلامي، اين مطلب را فرياد مي كند و اين ملت هوشيار و آگاه، آن را دنبال مي كنند. ملتهاي ديگر هم بايد توجه كنند. ما گفتيم يك عده از علما و متفكران دور هم بنشينند و در سطح علمي و فرهنگي، براي تقريب و نزديك كردن، «مؤسّسةالتّقريب بين المذاهب الاسلاميّة» را به وجود آورند. چهار مذهب فقهي در اهل سنت هست، مذهب اماميه هست، مذهب زيديه هست، مذاهب ديگر اسلامي هستند. اينها بنشينند ببينند، در مسايل علمي و ديني، چه قدر مي توانند با

يكديگر همكاري و كار كنند. ما اين مركز را تشكيل داديم. ان شاءاللَّه برادراني كه مسؤول اين كار هستند و معيّن شده اند، آن را با قوّت دنبال مي كنند. اين كار، كاري است كه خداي متعال از آن راضي است و سرنوشت اسلام به اين طور كارهاست. اگر مسلمين دست در دست هم بگذارند و با هم صميمي باشند، ولو عقايدشان مخالف با يكديگر باشد، اما آلت دست دشمن نشوند، دنياي اسلام سربلند خواهد شد. آن وقت، مگر امريكا و غيرامريكا جرأت مي كنند كه به دنياي اسلام بيايند و يك جا را پايگاه قرار بدهند و منافع كشورهاي اسلامي و ملتهاي مسلمان را تهديد كنند؟ دشمنان از عزت جمهوري اسلامي ناراحتند مطلب دوم، مسأله ي انتخابات مجلس خبرگان است. هر كسي در اين ايام، اظهارات مخالفان ما را در دنيا گوش كرده يا خوانده باشد، مي فهمد كه دشمنان نظام ما، چه طور از عزت امروز جمهوري اسلامي، از ته دل ناراحتند. پيروزي ملت ايران، به كام اينها تلخ آمد. خداي متعال، همه ي كارها را با حساب انجام مي دهد. يك روز بنده ي صالح خدا، آن انسان بزرگ و مخلص كه هيچ چيز را براي خودش نمي خواست و همه ي كارها را براي خدا مي كرد و همه چيز را براي او مي خواست، در قضيه ي قطعنامه گفت: كاسه ي زهر را نوشيدم. اين تلخي را او تحمل كرد؛ ولي خداي متعال به آن بنده ي صالح عوض داد و هنوز دو سال واندي نگذشته كاسه ي شهد و شيريني پيروزي را به ملتش چشاند و كامشان را شيرين كرد. آن فداكاري، اين ثمره را داشت. «اللّهم ما بنا من نعمة فمنك لا اله الّا انت»(1). همه چيز متعلق به او

و به اراده ي اوست. آزادگان ما برگشتند، خانواده هاي ما خوشحال شدند، شرايط جمهوري اسلامي پذيرفته شد و دولت و دولتمردان جمهوري اسلامي، ثمره ي زحمات خودشان را مشاهده كردند. انصافاً آنچه كه پيش آمد، براي ملت ايران و دوستانش و دوستداران انقلاب شيرين بود؛ اما براي دشمنان تلخ بود. دشمنان، چه كساني هستند؟ صهيونيستها؛ همينهايي كه خبرگزاريها و بسياري از راديوهاي دنيا در اختيارشان است. اينها دنبال چيزي هستند كه اين پيروزي را خراب كنند، قوّت و قدرت ملت ايران را به ضعف تبديل كنند و به دنيا وانمود نمايند، آن طوري هم كه خيال مي كنيد، عزم ملت ايران راسخ نيست و در راهش استوار نمي باشد. ما كار خودمان را مي كنيم. اين ملت بزرگ، دنبال كار و راه خودش حركت مي كند؛ اما دشمن در بيرون آن طور حرف مي زند و دنبال شاهد و بهانه يي مي گردد. شركت در انتخابات مجلس خبرگان را واجب بشمريد تمام چشمها را روي انتخابات مجلس خبرگان - كه چند روز ديگر انجام خواهد شد - متمركز كرده اند. از حالا زمزمه هايي را شروع كرده اند كه اگر اين انتخابات مورد استقبال مردم قرار نگيرد، بتوانند بر اساس اين تحليل تبليغات بكنند و بگويند ملت در نظرات و آرمانهايش، مردد شده است. آنها مي خواهند با تبليغات خودشان در شكلهاي مختلف، صلابت انقلابي و قدرت ناشي از انقلاب را بشكنند. يك نفر در جايي، حرفي را از روي عصبانيت و جهالت و يا از روي هر عاملي مي زند؛ آن گاه مي بينيد كه در تمام دنيا اين حرف را بزرگ و منتشر مي كنند و دهان به دهان مي گردانند و فرياد مي زنند كه در ايران اختلاف پيدا شد و فلان افراد،

عليه فلان افراد كار كردند! اصلاً بنا دارند كه در دنيا چهره ي جمهوري اسلامي را از اين چهره ي پيروزمندانه و قدرتمندانه ساقط كنند. من عرض مي كنم، ملت ايران در اين انتخاباتي كه روز دوشنبه برگزار مي شود، بايد مشت محكمي به دهان تمام بدخواهان خودش در سراسر دنيا بزند و مي زند. كاري كنيد كه دشمن مثل هميشه مأيوس بشود. شركت در انتخابات مجلس خبرگان را مثل يك واجب شرعي، واجب و لازم بشمريد و تمام آحاد ملت كه مشمول اين شرايط هستند، در انتخابات شركت كنند، تا دشمن بداند كه جمهوري اسلامي، به بركت اين جوانان و اين ملت و به بركت پيروزيهايي كه خداي متعال به او داده، همچنان باصلابت و قدرتمند ايستاده است. اين را در عمل بايد ثابت كرد و اين، عمل است. شوراي نگهبان، وسيله ي تضمين حقانيت نظام دو، سه نكته ي كوتاه درباره ي اين انتخابات عرض بكنم. دشمنان انقلاب و كساني كه از روي ساده لوحي و بي خبري آلت دست آنها مي شوند، شايعه پراكني نكنند. حقايق، حقايق روشني است. مجلس خبرگان مصوبه گذراند و شوراي نگهبان را مسؤول كرد و شوراي نگهبان هم به تكليف خودش عمل نمود. در اين قضايا، هيچ ايراد و اشكالي بر شوراي محترم نگهبان وارد نيست. شوراي نگهبان دستگاهي است كه قانون اساسي ما، آن را وسيله ي تضمين حقانيت اين نظام قرار داده است. اگر شوراي نگهبان نمي بود و نباشد، يا تضعيف بشود، يا كار خودش را انجام ندهد، حركت اسلامي اين نظام زير سؤال خواهد رفت؛ زيرا كه حركت نظام، بر اساس قوانين است. اگر قوانين اسلامي بود، نظام ما اسلامي است. چه مرجعي مي گويد كه قوانين اسلامي

است، يا اسلامي نيست؟ شوراي نگهبان. اين آقاياني هم كه امروز عضو فقهاي شوراي نگهبانند، شخصيتهاي برجسته و مورد قبوليند كه منصوبان امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) هستند و ايشان اينها را معيّن كردند. دوره شان كه تمام شد، دوباره اينها را تأييد كردند؛ ما هم اينها را تأييد كرديم. اهانت به شوراي نگهبان را تحمل نخواهم كرد اين را به شما بگويم و خود آن آقايان هم بدانند، اين كه بعضي بايستند، اين جا و آن جا به شوراي نگهبان بد بگويند، كار خلافي كرده اند. ما نمي توانيم بنشينيم تماشا كنيم كه رسميترين و اطمينان بخش ترين و مورد اعتمادترين دستگاههاي نظام جمهوري اسلامي، به خاطر اين كه يك نفر عصباني است - به حق يا به ناحق - مورد اهانت قرار بگيرد. آن چيزي كه در اين دو، سه روز از بعضيها سر زد، كه ايستادند و در تريبونهايي به شوراي نگهبان بد گفتند، اگر اين طور چيزها تكرار بشود، من بر اساس مسؤوليت خودم، آن را تحمل نخواهم كرد. اگر قرار بشود هركدام از ارگانهاي قانوني اين كشور، از طرف عده يي مورد تهاجم قرار بگيرد، من وظيفه دارم كه از آن ارگانِ قانوني دفاع كنم. مي توان گفت كه شوراي نگهبان، ارگان تقريباً مقدسي است؛ زيرا بر اساس تقوا بنا شده است. كسي را كه آن جا مي گذارند، بايد مجتهد و عادل باشد. آيا شهادت امام بر اجتهاد و عدالت يك نفر، كافي نيست؟ امام وقتي كسي را در آن جا گذاشتند، يعني اين شخص مجتهد و عادل است. شوراي نگهبان كار خودش را انجام داد، درست هم انجام داد، يعني طبق وظيفه ي خودش عمل كرد؛ منتها نكات كوچكي است كه بايد همه به آن توجه كنند. امتحان ندادن، دليل

مجتهد نبودن نيست چون شرط كانديدايي در اين انتخابات، مجتهد بودن است، به بعضي از علماي محترم گفتند، ما نمي دانيم كه شما مجتهديد يا نه. براي مشخص شدن اين مسأله، بياييد امتحان بدهيد. آن آقا هم كه از علما و مرد محترمي است و اي بسا با آقايان شوراي نگهبان همدوره بوده است، مي گويد: نه، من نمي آيم امتحان بدهم. او هم حق دارد و اگر نيامد امتحان بدهد، نمي شود گفت شما چرا نرفتيد امتحان بدهيد؛ نمي خواهد امتحان بدهد. هيچ كس حق ندارد بگويد كه شما چون امتحان نداديد، پس آدم بدي هستيد! نه، امتحان دادن، اجباري كه نيست. مي گويد من امتحان نمي دهم، كانديدا هم نيستم. اين، اشكالي ندارد. مبادا در گوشه و كنار كشور، خداي نكرده آدم جاهل يا مغرضي پيدا بشود و به بعضي از علماي محترم و باارزش و خدمتگزار كه عمرشان را در راه اين انقلاب صرف كرده اند و فقط نيامده اند امتحان بدهند، بگويد كه شما امتحان نداديد، پس چنين و چنان. نه، امتحان ندادن، دليل مجتهد نبودن نيست. امتحان ندادند، ارزششان هم در جاي خودش محفوظ است. بعضي از اين كساني كه در امتحانات شركت نكردند، كساني هستند كه من وظيفه ي خود مي دانم، براي سلامت و بقاي عمر آنها دعا كنم كه خداي متعال بركاتشان را حفظ كند. البته اگر عضو مجلس خبرگان هم نباشند، طوري نمي شود و اشكالي هم ندارد و ارج و شخصيت خود را هم دارند و كسي هم حق تعرض به آنها را ندارد. بعضي هم امتحان دادند و ممتحنان شوراي نگهبان - فضلاي محترم و مجتهدان عالي مقام قم - كه از اينها امتحان كردند، گفتند شما مجتهد

نيستيد. مجتهد نبودن، چيزي نيست كه كسي آن را براي تضعيف يك نفر مستمسك قرار بدهد. بسياري از كارهاي بزرگ در اين كشور هست كه ارزشش اگر از عضويت در مجلس خبرگان بيشتر نباشد، قطعاً كمتر نيست؛ شرطش هم اجتهاد نيست. در اين مملكت، مشاغل اساسي و بزرگي مثل تصدي كارهاي اجرايي، تصدي وزارت، تصدي رياست دستگاههاي گوناگون هست كه شرطش هم اجتهاد نيست؛ اما براي اين كار بخصوص - يعني عضويت در مجلس خبرگان - آقايان تصويب كردند كه كانديدا بايد مجتهد باشد؛ حق هم داشتند. اما اگر كسي مجتهد نبود، نقيصه يي نيست كه كسي بخواهد به آن ايراد بگيرد و بعضي جنجال كنند كه معلوم شد فلاني مجتهد نبوده است. نباشد، از ارزش انقلابي و ايماني و شأن او در انقلاب و در مسؤوليتهاي بالا، چيزي كاسته نمي شود. مشاغل مهمي وجود دارد كه شرطش اجتهاد نيست در اين كشور، بسياري از مشاغل درجه ي يك و مهم وجود دارد كه شرطش اجتهاد نيست و مردم سؤال نمي كنند و به ذهنشان هم خطور نمي كند كه اين كسي كه متصدي اين مقام است، آيا مجتهد است يا نه. امروز رئيس جمهور ما، از نظر من كه ساليان متمادي است ايشان را مي شناسم، يك مجتهد قطعي است. اين هم از بركات خدا بر ماست. ما رئيس جمهوري داريم كه از لحاظ درسهاي حوزه يي، يك مجتهد و از لحاظ تفكرات اسلامي، يك متفكر سطح بالا با سوابق فراوان است. وقتي كه ايشان مي خواست رئيس جمهور بشود، چه كسي پرسيد يا فكر كرد كه آيا شما مجتهد هستيد يا نه؟ اصلاً به ياد مردم بود كه ايشان مجتهدند يا

نه؟ رياست جمهوري، شأن بالايي است كه اداره ي امور و زمام اجراييات كشور، همه در دست يك نفر - كه مجتهد هم است - قرار دارد؛ اما هيچ كس به يادش نيست كه اين آقا مجتهد است، يا مجتهد نيست. مجتهد نبودن، عيب و نقص نيست. ما قبلاً رؤساي جمهوري داشتيم كه مثل مرحوم شهيد رجايي(رضوان اللَّه عليه)، مجتهد هم نبودند. بعد از دولت موقت، به استثناي شهيد باهنر و آقاي مهدوي كني - كه هر دو هم مجتهد بودند - نخست وزيران خوب و خدوم و كاري و زحمتكش و مخلصي داشتيم كه اهل اجتهاد نبودند. بنابراين، مجتهد بودن يا نبودن، در مجلس خبرگان شرط است؛ ولي در انقلابي بودن و مسؤول بودن و شخصيت برجسته بودن، شرط نيست. گيرم كسي در امتحان شوراي نگهبان شركت كرد و به او گفتند شما مجتهد نيستيد؛ اشكالي ندارد. با اين قضيه، شخصيت و عظمت و ارزش و به دردخوردن او براي مردم، زير سؤال نمي رود. مبادا كسي خيال كند كه چون فلاني مجتهد نيست، پس از حيثيت روحاني ساقط بشود؛ ابداً. متفكر و روحانيِ بافكر و خدوم و زحمتكش و انقلابي و مبارزي است، ولي مجتهد نيست؛ اشكالي ندارد. پس، هم كساني كه مجتهدند و به امتحان نرفتند، شأنشان محفوظ است؛ هم كساني كه امتحان دادند و مجتهد نبودند، شأنشان محفوظ است؛ هم شوراي نگهبان كه طبق مقررات عمل كرده و وظيفه ي خودش را انجام داده و بايد انجام بدهد، شأنش محفوظ است. مشكلي در اين جا وجود ندارد. امام(ره) مقيد به قانون بودند بعضي هم در گوشه و كنار اظهارنظر مي كنند كه اگر امام تشريف داشتند، در فلان قضيه اعمال نظر

مي كردند! من دوست ندارم كه نسبت به اين طور چيزها وارد صحبت بشوم؛ ليكن تذكراً عرض مي كنم كه اگر امام امروز تشريف داشتند، مطمئن باشيد كه به نقض قانون - آن هم به اين شكل و در اين سطح وسيع - راضي نمي شدند. امام بزرگوار ما، در اواخر عمر شريفشان نامه يي نوشتند كه جزو اسناد باقيمانده از آن بزرگوار است و در ذهن بسياري از افراد هست و در همه جا هم پخش شد. امام(ره) حتّي در ارگانهاي غير قانوني يي كه به دستور خود ايشان و به خاطر مصالح زمان تشكيل شده بود - از قبيل تشخيص مصلحت و غيره - ترديد كردند و گفتند، آنها متعلق به زمان جنگ بود و ما مجبور بوديم يك اقدام غيرقانوني بكنيم. امام(ره) مقيد به قانون بودند. يكي از خصوصيات آن بزرگوار، تقيد به قانون بود كه كاري برخلاف آن انجام نگيرد. ما هم آنچه كه در جهت پايبندي به قانون تكليفمان است، آن را انجام مي دهيم. چرا بعضي بي خودي اعتراض مي كنند كه شما مي خواستيد به شوراي نگهبان سفارش كنيد كه فلاني و فلاني و فلاني را برخلاف قانون قبول كنند؟ اين، چه كاري است؟ قطعاً اگر امام عزيزمان بودند، اين كار را نمي كردند. ما با اين موافق نيستيم كه هر كسي بيايد حرفي را به امام نسبت بدهد؛ در حالي كه نمي داند روش و ممشاي امام(ره) چه بود. ممشاي امام را اهل بصيرت و اهل خبره و كساني كه معاشر و محشور با ايشان بودند، مي دانند؛ نه اين كه هر كس بيايد حرف بزند كه اگر امام(ره) بود، چنين مي كرد و چنان مي فرمود. انتخاب، انتخاب اصلح است؛ نه رقابت

انتخاباتي من همه را توصيه مي كنم كه اين خط صحيح را دنبال كنند. مواظب باشيد، در حالي كه ما دنياي اسلام را به وحدت دعوت مي كنيم، دشمن نتواند در ميان صفوف خود جمهوري اسلامي، اختلاف و تفرقه ايجاد كند. شرط پيروزيها اين است كه جناحهاي مختلف در جمهوري اسلامي، احترام هم را حفظ كنند و با هم باشند. در جمهوري اسلامي، انتخاب، انتخاب اصلح است؛ نه رقابت انتخاباتي. اين دعواها و رقابتها، متعلق به دمكراسيهاي غربي است كه از خدا و دين، هيچ چيزي به مشامشان نرسيده است. كارهايي كه بعضيها انجام مي دهند، باب جمهوري اسلامي نيست. در اين جا ممشا، ممشاي اسلامي است و انتخاب، انتخاب اصلح. مردم بايد با چشم باز و با بصيرت وارد بشوند و آدمهايي را كه اطمينان پيدا مي كنند، انتخاب كنند. گيرم حالا زيد و عمرو در اين جمع نباشند؛ اين نبايد موجب تعارض بشود. به هرحال، همه ي برادران و خواهران عزيز از خداي متعال كمك بخواهند، براي اين كه راه صحيح و بصيرت در اين راه را ان شاءاللَّه به همه ي ما تلقين كند و همه ي ما را هدايت نمايد. امروز، حفظ حيثيت و آبروي انقلاب و نظام اسلامي و حفظ وحدت، بر همه واجب است و اگر كسي تخلف و تخطي بكند، بداند كه از انقلاب تخطي كرده و مطمئناً براي مردم و اين جوانان پُرشور و كساني كه احساس مسؤوليت مي كنند، قابل تحمل نخواهد بود. خداوند همه ي دلها را به راه راست هدايت كند و ان شاءاللَّه انجام اين وظايف را براي همه ي آحاد ميسور بفرمايد و دشمنان اسلام و مسلمين را ذليل بكند و مسلمانان را در همه جاي عالم پيروز

بفرمايد و ملت عزيز و شريف ايران را به تمام آرزوها و اهدافشان برساند و قلب مقدس وليّ عصر را از ما خشنود و راضي بگرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 83 ، ص 73

سخنرانى در جمع دانشجويان و فارغ التحصيلان دانشگاه علوم نظامى

سخنراني در جمع دانشجويان و فارغ التحصيلان دانشگاه علوم نظامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مراسم امروز، مژده و نويد و اميد به آينده است مراسم فارغ التحصيلي دانشكده ي افسري ارتش جمهوري اسلامي در امروز، مژده و نويد و اميد به آينده است. امسال اين خصوصيت هم وجود دارد كه ارتش جمهوري اسلامي ايران، فارغ التحصيلي جوانان برومند خود را پس از جنگي كه بحمداللَّه به پيروزي منتهي شد، جشن مي گيرد. بجاست كه ياد همه ي شهداي گرانقدر جنگ تحميلي، مخصوصاً شهداي دانشكده ي افسري را گرامي بداريم؛ آن جواناني كه بسياري از همين تمرينها را در ميدانهاي نبرد و در مقابله ي با دشمن انجام دادند و به شهادت رسيدند. همچنين از فرمانده ي شهيد اين دانشگاه - مرحوم شهيد نامجو - كه زحمت كشيد و پايه ي مستحكمي را بنا نهاد، و نيز از فرمانده ي قبلي اين دانشكده - مرحوم تيمسار سرتيپ دوم مكي - ياد كنيم. ايشان هم افسر لايق و مدير و مدبري بود و خدمات او در اين دانشكده، خدمات باارزشي بود؛ ياد آنان را گرامي مي داريم. فرصت و تجربه ي كم نظيري در اختيار نيروهاي مسلح ماست خوشبختانه ملت ايران و شما افسران و جوانان و دانشجويان، اين تجربه را به چشم خودتان ديديد كه وقتي يك ملت و يك سازمان نظامي مبارزه و ايستادگي مي كند، چه افتخاري نصيب او مي شود. ميان اين گونه تجربه كردن و در كتابها خواندن، فرق است. بدون شك، اين

پيروزي مرهون ايستادگيها بود. حوادثي كه در منطقه اتفاق افتاد و آنچه كه به مسايل بين المللي مربوط مي شد، آن وقتي مي توانست به پيروزي ملت ايران منتهي بشود كه نيروهاي مسلح، قدرت و توانايي لازم را از خودشان نشان داده باشند؛ كه نشان داديد و پيروزي را نصيب خود و ملت قهرمان و شجاع خود كرديد. ملتي كه نمي تواند از خود دفاع بكند، در هيچيك از حوادث عالم و معادلات جهاني، چيزي نصيبش نخواهد شد. ملتي كه چشم به دست بيگانگان و دل به اميد كمك آنها دارد، در هنگام خطر نمي تواند از خود دفاع كند. آن ملتي در خور احترام است كه بتواند جواناني را در سلك نيروهاي مسلح خود منتظم كند و به آنها آن قدرت و آن ايمان و آن باور و اميد را ببخشد كه در روز خطر بتوانند از او دفاع كنند. ملت ما اين عظمت را داشت و نيروهاي مسلح ما اين تجربه ي دشوار، اما شيرين را از سر گذراندند. اگر كسي خيال كند كه جايز است بعد از پيروزي، در كار تدبير نيروهاي مسلح و نظم و نسق و افزايش كيفي آنها اندكي كوتاهي بكنيم، اشتباه كرده است. ده سال، يازده سال است كه نيروهاي مسلح ما - چه ارتش و چه سپاه - اين فرصت را پيدا نكرده اند كه به طور صددرصد، به سازماندهي و افزايش كيفي و نظم و نسق دادنِ به گوشه و كنارهاي سازمانشان بپردازند. جنگ، ميدان تجربه و ميداني براي قويتر شدن بود؛ اما همه ي فرصتها و اراده ها و نيروها را به خود جذب مي كرد. امروز اين فرصت در اختيار نيروهاي مسلح ماست. آن دوران هشت ساله ي

جنگ و دو سال حالت نه جنگ و نه صلح در زندگي ملت ما، تجربه هاي بسيار كم نظير و كمياب و آموزنده يي هستند؛ از آنها بايد درس گرفت و نبايد آنها را فراموش كرد. روزبه روز و ساعت به ساعتِ آن ساليان دشوار، براي ما درس است؛ اما در عين استفاده از آن تجربه ها، امروز همه ي ابتكار و تلاش و مديريت مديران نيروهاي مسلح - چه ارتش و چه سپاه - بايد در ايجاد يك نظم و ترتيب و كيفيت بخشيدن و آماده سازي كامل نيروهاي مسلح صرف بشود، تا همواره قدرت دفاعي ملت در چشم دشمنان و همچنين در چشم دوستان - كه از قدرت جمهوري اسلامي احساس قدرت مي كنند - در اوج قدرت باقي بماند. اسلام به نيروهاي نظامي و ملت ما عزت و قدرت داد چه قدر خوب است كه ضمن تدوين درسها از روي عمليات نظامي - عملياتي كه خود نيروهاي مسلح و همين مدرّسان و بسياري از گذرانندگان دوره هاي بالاي نظامي از نزديك تجربه و لمس كرده اند - و ارايه ي آنها به صورت درس در مراكز علمي نظامي، دانشجويان در موارد مناسب، به مراكز آن عمليات برده شوند. اين نامهايي كه شما مي شنويد، اين عملياتهاي افتخارآفريني كه امروز براي يكايك آحاد نيروهاي مسلح مايه ي افتخار است و براي كساني كه بودند، بسيار خاطره برانگيز است، اتفاقهايي است كه افتاده اند و سرزميني شاهد آنها بوده است. بسيار خوب است كه جوانان ما، دانشجويان دانشگاه علوم نظامي، يا دانشكده ي فرماندهي و ستاد، بروند و از نزديك آن مناطق را ببينند و عمليات را از روي زمين بشناسند. بگذاريد آن چيزهايي كه مايه ي افتخار ملت ما شده است، در

سينه ي تاريخ پُرشكوه ما بماند. اسلام به نيروهاي نظامي و به ملت ما عزت و قدرت داد. اسلام سايه ي مطبوع خود را بر سر اين ملت گسترانيد و امن و امان حقيقي را - كه خروج از سلطه ي قدرتهاي بزرگ جهاني است - به ملت ما بخشيد. امروز بسياري از ملتهاي دنيا خودشان را اسير در چنبر قدرت قدرتهايي مي بينند كه بر دنيا يا بخشي از آن مسلطند، يا مي روند كه مسلط بشوند. ملت ما به بركت اسلام آزاد است. از اين فداكاري و قدرتمندي ملت ما، پرچم اسلام هم برافراشته شد و لذا امروز ملتها به نام قهرمانيهاي شما به هيجان مي آيند. اين، افتخار بزرگي است. همه ي ملت بايد اين را حفظ كنند و در سازمانهاي نظامي - مخصوصاً مراكز آموزش - بايد با دقت مورد توجه و رعايت قرار بگيرد. ارتش جمهوري اسلامي، پُر از انسانهاي شجاع و فداكار و متعهد و صادق خوشبختانه امروز جوانان بسياري در ارتش جمهوري اسلامي ايران حضور دارند كه از آغاز خدمت، در دوره ي حاكميت اسلام و به عشق اسلام و براي امتثال فرمان امام امت(رضوان اللَّه عليه) وارد ارتش شده اند. بسياري ديگر نيز در نيروهاي مسلح هستند كه عمر خدمت حقيقي و تلاش آنها در ميدانهاي نبرد، در دوران حاكميت اسلام گذشته است. اينها به اسلام عشق مي ورزند. خوشبختانه ارتش جمهوري اسلامي، از انسانهاي شجاع و نيرومند و فداكار و متعهد و صادق پُر است كه مي توانند آن را به عنوان يك ارتش نمونه در دنيا معرفي كنند. اين عزت، اين نشان جاودانه و اين فداكاري و اخلاص را هرچه بيشتر و بهتر حفظ كنيد و در تمام تشكيلات

ارتش - بخشها و قسمتها و يگانها، از بالاترين تا دورترين و كوچكترين - تقيد و تعبد و پايبندي به اسلام و نشان دادن نشانه هاي اسلام را، يك فريضه و يك پشتوانه و نيز تضمين كننده ي عزت و قدرت خودتان بدانيد. ملت ما شما را دوست دارد و بايد هم دوست داشته باشد.امروز محبت ملت ما به يك افسر، يك نظامي و يك ارتشي و سپاهي، فقط به خاطر زرق وبرقهاي ظاهري نيست؛ بلكه در اين احترام و تكريم، بيش از آن و پيش از آن، احترام معنوي و تعظيم و تجليل براي فداكاريهاي آنها دخالت دارد. بار ديگر، پايان اين دوره را به شما تبريك عرض مي كنم. از مسؤولان دانشگاه علوم نظامي و ساير بخشهايي كه امروز يا فارغ التحصيل داشتند، يا به نحوي در اين جا شركت داشتند، تشكر مي كنم. وضع جديد دانشكده هاي فرماندهي و ستاد هم بايد به پيشرفت هرچه بيشتر اين مركز بالا و عاليِ دانش در ارتش جمهوري اسلامي، كمك كند. اميدوارم كه مسؤولان ارتش جمهوري اسلامي، در ادامه ي اين راه پُرافتخار همواره موفق و مؤيد باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با مسؤولان كشورى و لشكرى و ميهمانان شركت كننده در كنفرانس وحدت اسلامى

سخنراني در ديدار با مسؤولان كشوري و لشكري و ميهمانان شركت كننده در كنفرانس وحدت اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نام مقدس پيامبر(ص)، يكي از پُرجاذبه ترين پديده هاي اسلامي من هم ميلاد با سعادت نبي معظم اسلام، حضرت محمّد مصطفي(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و همچنين ولادت سلاله ي مطهر ايشان، حضرت صادق (عليه الصّلاة والسّلام) را به همه ي مسلمانان عالم و به ملت بزرگوار و عزيز ايران و به شما عزيزان حاضر در اين مجلس، تبريك عرض مي كنم. نام مقدس پيامبر(ص) يكي از پُرجاذبه ترين پديده هاي اسلامي براي كليه ي مسلمانان عالم

است؛ چون مسأله، مسأله ي عاطفه و ايمان با هم است. لذا قوّت عملكرد اين ياد و اين نام براي صحنه هاي مربوط به مسلمين، از بسياري از پديده هاي ديگر اسلامي كه فقط بر ايمان متكي است و عواطف در آن نقشي ندارد، بيشتر است. به همين خاطر، بعضي از متفكران بزرگ عالم اسلام، در دوره ي قبل از ما گفته اند كه محور وحدتِ مسلمين و اتحاد عملي آنها، مي تواند نام مقدس اين بزرگوار و ايمان به آن حضرت و ياد آن نبي معظم باشد. اين، حرف درستي است. خوشبختانه امسال اين مراسم، با اعلام رسمي تشكيل «مجمع التّقريب بين المذاهب الاسلاميّة» - كه برادران ما همت كردند و اين كار شروع شد و بايد ان شاءاللَّه در جهت اهداف عاليه ي اسلام حركت كند - همراه است. رفع اختلافها، اولين جهت گيري اساسي در مسأله ي وحدت در مسأله ي وحدت، دو نقطه يا دو جهت گيري اساسي وجود دارد كه هر كدام به تنهايي، حايزاهميتند. وقتي ما شعار وحدت را مي دهيم، اين دو نكته ي اساسي بايد مورد توجه ما باشد و همينهاست كه براي زندگي عملي مسلمين، كارساز است: يكي از اين دو نكته، عبارت از رفع اختلافات و تناقضها و درگيريها و تضادها و كارشكنيهاست كه از قرنها پيش تا امروز، ميان طوايف و فِرَق مسلمين وجود داشته است و هميشه هم اين تناقضها به ضرر مسلمين تمام شده است. اگر به تاريخ اسلام برگرديم، خواهيم ديد كه زمام و مبدأ همه و يا قسمت اعظم اين تعارضها و تناقضها، به دستگاههاي قدرت مادّي برمي گردد. تاريخ اسلام را ملاحظه كنيد، خواهيد ديد كه از اختلافات اوليه - يعني مسأله ي خلق قرآن و امثال

آن - تا بقيه ي اختلافهايي كه در طول زمان، بين فِرَق اسلامي - مخصوصاً در زمانهاي بيشتري بين شيعه و سني - اتفاق افتاده است، تقريباً سر نخ اين اختلافات در تمام بلاد اسلامي، دست قدرتهاست. البته جهالتهاي عمومي و تعصبهاي غيرمتكي به منطق و تحريك احساسات يكديگر اثر دارد، اما اينها زمينه است و هيچكدام، آن حوادث خونين بزرگي را كه ما در تاريخ مشاهده مي كنيم، به وجود نمي آورد. آن حوادث بزرگ، به دستگاه ارباب قدرت برمي گردد كه از اين اختلاف، دنبال فايده يي مي گشتند. استعمار كه وارد كشورهاي اسلامي شد - بعضي مستقيم و بعضي غيرمستقيم - واضح شد كه او هم دنبال همين قضيه است. رفتار بعضي از شخصيتهاي معروف اروپايي - چه سياسي و چه فرهنگي - خيلي عبرت انگيز است. به مصر كه مي رفتند، يك طور صحبت مي كردند؛ به باب عالي كشور عثماني كه مي رفتند، يك طور صحبت مي كردند؛ به ايران شيعي كه مي آمدند، طور ديگر صحبت مي كردند. هدفشان هم به هم ريختن نظام وحدت بود كه استعمار اروپا و سردمداران تمدن صنعتي، از آن مي ترسيدند؛ حق هم داشتند كه بترسند. كار خودشان را هم كردند و بين مسلمين، اختلاف عميق و عجيبي را به وجود آوردند. وحدتي كه ما اعلام مي كنيم و شعار مي دهيم و به آن دلبسته هستيم و دنبال آن، حركت و كار مي كنيم، اولين نقطه اش بايد ناظر به رفع اين تعارضها و تناقضها و اختلافها و درگيريها باشد، كه خداي متعال به اين راضي است و مؤمنان و مخلصان و اوليا و عقلا، از آن خشنودند. بايد مقدمات و زمينه هاي اين كار فراهم بشود. اختلاف عقيدتي دارند، داشته باشند؛ اختلاف قومي دارند،

داشته باشند؛ تغاير نژادي دارند، داشته باشند. اينها، مستلزم و مستوجب تنافس و تعارض و درگيري و جدال بين مسلمين نشود. بايد همه مخلصانه كار كنند. علماي بزرگ، متفكران، روشنفكران، نويسندگان، شعرا، هنرمندان، واقعاً اين را واجب الهي بدانند. اين آيه ي شريفه ي قرآن: «واعتصموا بحبل اللَّه جميعا»(1) و آيات ديگر، خطاب به ما و همه ي مسلمين در مقابل دشمنان اسلام است. به اين آيات عمل كنيم. حاكميت اسلام، دومين جهت گيري اساسي در مسأله ي وحدت نكته ي دوم اين است كه اين وحدت بايد در خدمت و در جهت حاكميت اسلام باشد؛ والّا پوچ و بي معني خواهد بود. اگر علماي اسلام قبول مي كنند كه قرآن فرموده است: «و ما ارسلنا من رسول الّا ليطاع باذن اللَّه»(2)، پيامبر نيامد كه نصيحتي بكند، حرفي بزند، مردم هم كار خودشان را بكنند و به او هم احترامي بگذارند؛ آمد تا مورد اطاعت قرار بگيرد، جامعه و زندگي را هدايت كند، نظام را تشكيل بدهد و انسانها را به سمت اهداف زندگيِ درست پيش ببرد. اگر علماي اسلام قبول دارند كه قرآن كريم مي فرمايد: «لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم النّاس بالقسط»(3)، اقامه ي قسط و عدل و رفع ظلم و ايجاد زندگي صحيح براي بشر، هدف اديان است، پس بايد حركت به سمت حاكميت اسلام باشد و حاكميت اسلام در كشورها و جوامع اسلامي، امري ممكن است. پانزده سال قبل، ترديد بود كه آيا اصلاً حاكميت اسلام، ممكن است يا نه؟ انقلاب اسلامي، تشكيل نظام اسلامي در ايران، حركت حياتبخش و عظيم امام(رضوان اللَّه تعالي عليه)، قدرتي كه آن مرد الهي و ملكوتي، در مقابل قدرتهاي مادّي از خود نشان داد و

ثابت كرد كه قدرت دين و معنويت، از قدرت مادّيت و پول و سلاح بيشتر است، بايد ترديد را از ذهنها زدوده باشد. بله، تشكيل نظام اسلامي در اقطار عالم اسلامي، امري ممكن است. جامعه و حكومت اسلامي، ناگزير دردسرهايي دارد البته جامعه ي اسلامي و حكومت اسلامي، دردسرهايي دارد. زندگي، دردسر دارد. زندگيِ بي دردسر در دنيا كه ممكن نيست. اين دردسر، بهاي چيست؟ اگر بهاي آزادي و استقلال و عزت و قرب به خدا و عمل به احكام و تعاليم اسلامي است، باشد. نظام جمهوري اسلامي، اين دوازده سال را با عزت و عظمت و قدرت ايستاد، مبارزه كرد و طبيعتاً مشكلاتي هم داشت. كشورهايي هم بودند كه در ظل سنگين و ناميمون حكومت و نفوذ قدرتهاي خارجي زندگي كردند. مگر مردم آنها، كمتر از ملت ايران مشكل و دردسر داشتند؟ اگر بيشتر نداشتند، كمتر نداشتند. تازه در مقابل چه چيزي مشكلات داشتند؟ در مقابل اين كه امروز را به شب برسانند، شب را به صبح برسانند و زندگي روزمره و بي هدف و بي عزت و بي نور خود را سپري كنند. دردسرهاي جمهوري اسلامي، همان دردسرهايي است كه نبي مكرّم اسلام (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) در طول حكومت مبارك خود تحمل كرد. تبليغات و محاصره و تهاجم دشمن بود، ولي از اينها پيروز بيرون آمد؛ ما هم پيروز بيرون آمديم. البته دشمنان نمي خواهند دست بردارند و به همين خاطر، اين سنگ پراني را مي كنند. اين حركتي است كه كاروان اسلام مي كند و از پشت سر، سنگي هم پرتاب مي كنند كه ساق پايي را هم مجروح خواهد كرد؛ ولي جلوي راه را نمي توانند بگيرند. در طول اين دوازده سال، دشمنان عليه ما

تبليغ كردند؛ سعي نمودند كه چهره ي زشتي از اسلام و نظام جمهوري اسلامي نشان دهند؛ تلاش كردند كه چيزهايي را قلب كنند و مجعولاتي را در بين مردم دنيا منتشر نمايند؛ ولي واقعيتها غير از اينهاست. واقعيت، عبارت از يك كشور قويِ مصممِ بزرگِ آبادِ رو به آبادي هرچه بيشتر و در زير سايه ي اسلام و به سمت عدل اسلامي و عزت و قدرت ناشي از اعلاي كلمه ي اسلام و مورد توجه و تعطف عامه ي مسلمين در اكناف عالم است. حالا دشمن تبليغي هم بكند، حرف بي ربطي هم بزند، تعرضي هم بكند، يك جا يك نيش اقتصادي يا سياسي هم بزند، چه تأثيري مي كند؟ دايم از اين كارها كردند، باز هم مي كنند. اختلاف نظر و مجادله، براي پيدا كردن حق است دو نفر برادر در جمهوري اسلامي، سر قضيه يي با هم مجادله ي لفظي مي كنند كه خيلي چيز عادي است و نبودنش عجيب و مايه ي بهت و سوءظن است و ناشي از خمودگي خواهد بود. سر قضيه ي خبرگان، سر قضيه ي امور سياسي، سر قضيه ي امور اقتصادي، برادران در مجلس و در جاي ديگر مي ايستند، يكي اين مي گويد، يكي آن مي گويد. اختلاف نظر و مجادله، براي پيدا كردن حق است. گفتگو، براي روشن شدن راه است. هر كدام، نظر خودشان را بيان مي كنند. هيچ چيزي هم نيست، برادر هم هستند. هر كس هم كه مي خواهد امتحان كند، امتحان كند. اندك تعرضي به نظام جمهوري اسلامي بشود، همين برادراني كه سر قضيه يي با هم مجادله مي كنند، دست در دست هم، مشتها گره كرده، به استقبال خطر خواهند رفت، تا از اسلام و نظام اسلامي دفاع كنند. همين مجادله و مناقشه ي

برادرانه را ببينيد، راديوها جنجالي درست مي كنند كه حادثه ي مهمي درجريان است!! نخير، آن حادثه يي كه در ايران در جريان است، عبارت از تصميم قاطع ملت ايران به تعقيب اهداف نظام اسلامي است؛ آن چناني كه امام عزيز ما ترسيم كرده اند. آن حادثه يي كه در ايران در حال انجام است، ان شاءاللَّه حركت سريعتر و دقيقتر به سمت هدفهاي اسلامي است. آن حوادثي كه آنها و دلهاي كين ورز و مريض مي خواهند، از محيط اسلامي ما بحمداللَّه دور بوده و دور خواهد ماند. اينها دردسرهاي نظام اسلامي است؛ اينها چيزي نيست. شرط موفقيت و عدم موفقيت حركت وحدت اگر در جوامع و كشورهاي اسلامي، علما و روشنفكران و متفكران و بزرگان و پيشگامان وحدت، جهت حركتشان به سمت حاكميت اسلام باشد، اين حركت، حركت موفقي است؛ والّا اگر اين طور نباشد و در مقابل حاكميت طواغيت و كفار و حكومتهاي سرسپرده و بي عُرضه، تابع و تسليم باشند، معلوم است كه وحدت تضميني نخواهد داشت. شما از اين طرف، شعار وحدت بدهيد، جوش بزنيد، غصه بخوريد؛ از آن طرف، پولهاي به ناحق بذل وخرج شده و يك عده آدم سست عنصرِ قلم به مزدِ نوكرصفت هم پيدا مي شوند و اندوخته هاي شما را به باد خواهند داد و رشته ها را پنبه خواهند كرد. اين «مجمع التّقريب بين المذاهب الاسلاميّة» كه ما اين جا درصدد هستيم و برادران ما همت كردند - و من از كساني كه همكاري كردند و خواهند كرد، صميمانه متشكرم - بايد زمينه هاي تقريب را در جنبه هاي اعتقادي، كلامي، فكري، فقهي، اصولي و علمي فراهم بكند؛ ليكن آن هدف اساسي بايد به ياد متفكران اسلام باشد. دشمنان اسلام، اين را نمي خواهند؛ اما آنچه كه خدا مي خواهد،

آن خواهد شد. «واللَّه غالب علي امره»(4). اميدواريم كه خداوند متعال آقايان را مشمول توفيق و رحمت و فضل خود قرار بدهد. ما را در راه اسلام و خدمت به اهداف اسلامي، توفيق ادامه ي راه بدهد. روح مقدس امام بزرگوارمان را از آنچه مي گذرد، شاد و خشنود بفرمايد و ما را مشمول دعا و رضاي وليّ عصر(ارواحنافداه) قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 103 2) نساء: 64 3) حديد: 25 4) يوسف: 21

بيانات در ديدار با مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامى

بيانات در ديدار با مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كار اقتصادي بايد تميز و نظيف و سالم باشد چند نكته را به آقايان عرض بكنم: نكته ي اول اين است كه اگرچه كار اقتصادي در اين تشكيلات عظيم، واقعاً يك كار اساسي است - در اين، هيچ شكي نبايد كرد (گفت: تا ريشه در آب است اميد ثمري هست) و اگر درآمد اقتصادي نباشد، نمي شود به فقرا و محرومان و مستضعفان و از اينها بالاتر به جانبازان كمك كرد، پس بايستي كار اقتصاديِ قوي و با همان ديد اقتصاديِ صحيح انجام بگيرد؛ منتها چند نكته را در كار اقتصادي بايد توجه كرد: يكي، سلامت است؛ يعني كار اقتصادي بايد تميز و نظيف و سالم باشد. فرق كار شما با كار پولداري كه مثلاً يك دهم سرمايه ي شما را دارد، در كجاست؟ به هرحال، او يك سرمايه دار است و به قصد افزايش سرمايه كار مي كند. يك دهم سرمايه ي شما، چيز عظيمي است و هركسي آن را ندارد. واقعاً تفاوت شما با او در كجاست؟ تفاوت داريد يا نداريد؟ نمي شود نداشته باشيد؛ قطعاً تفاوت داريد. تفاوت در همين است. يك سرمايه دار،

حداكثر رعايتي كه بكند، ضوابط و قانون را رعايت خواهد كرد؛ چيز ديگري فراتر از قانون را وظيفه ي خودش نمي داند رعايت كند. اخلاق را وظيفه ي خودش نمي داند، بعضي از گذشتها را براي اين كه كار صحيح انجام بگيرد، وظيفه ي خودش نمي داند؛ درحالي كه در كار اقتصادي شما اين گونه نيست؛ چون شما براي خودتان نمي كنيد، بلكه براي خدا انجام مي دهيد. كار بايد تميز و نظيف و دور از هرگونه آلودگي انجام بگيرد. خوب بودن شما كافي نيست؛ مجموعه بايد خوب باشد البته شماها خوبيد و در آقايان هيچ شكي نيست. وقتي كه آقاي رفيقدوست در رأس است، يعني وقتي آدم ايشان را مسؤول مجموعه يي مي بيند، واقعاً ضريب اطمينان خيلي بالا مي رود. علاوه بر اين كه حالا ايشان هست، تك تك شما آقايان هم خوبيد. بعضي را كه ما از نزديك يا دور مي شناسيم؛ بعضي را هم كه توفيق آشنايي زيادي نداشتيم، بالاخره اعتماد و تأييد دوستان جبران مي كند. شماها خوبيد؛ منتها يك تشكيلات اقتصادي كه تا آن ذره ي آخرش مثل نبض مي زند - يعني فعال است - خوب بودن شما كافي نيست؛ بايد مجموعه خوب باشد. فرضاً معاونت صنايع، معاونت كشاورزي، معاونت عمران، معاونت سياحتي و ...، هركدام بايد آن اجزاي كارشان، همه از امانت و تقوا و صداقت و بلندنظري و بي اعتنايي به زخارف دنيا - از جمله، همين پولي كه در اختيارشان است - كامل باشد. اگر هر گوشه اش اشكالي پيدا بشود، به مجموعه ضربه مي زند و در خدمت مستضعفان هم قرار نمي گيرد. اگر كسي گفت كه بنياد را كفلر مثلاً به وضعيت چهار نفر فقير رسيدگي مي كند، باور نكنيد؛ اصلاً چنين چيزي ممكن نيست. آن پولي

كه از آن طريقها به دست مي آيد و محصول شيوه هاي كثيف سرمايه داري موجود دنياست، اصلاً نمي تواند در خدمت اهداف انساني قرار بگيرد. اگر فرضاً به فقيري هم كمك بكنند - مي كنند، آخر اين بنيادها اين طور چيزهايي دارند - چنانچه به عمقش برويد، مي بينيد كه خراب مصرف مي شود؛ مثل آبي است كه در چاه فاضلاب مي ريزد! لذا پول بايد صحيح و نظيف باشد، تا به درد پُركردن خلأيي كه در جامعه ي اسلامي وجود دارد، بخورد. مسأله ي ما اين است. در كار اقتصادي، جنبه ي ارزشي مسأله را در نظر داشته باشيد قبل از انقلاب، قضيه اين گونه نبود. كساني كه پولي داشتند، گوشه يي يا خلأيي را پُرمي كردند و كاري به خير و شر جامعه نداشتند و مقصود اين بود كه مثلاً اين فقير سير بشود، يا بچه هاي اين مدرسه و يا آن دارالايتام لباس تنشان كنند؛ ولي الان قضيه ي ما فقط اين نيست. قضيه ي ما، راه بردن يك نظام اسلامي است كه هزاروچهارصد سال به مردم وعده داده است و حالا ما مي خواهيم آن وعده ها را عمل بكنيم. بعضي خيال مي كنند وعده ي ما، همان وعده هايي است كه دولت به مردم مي دهد. نه، دولت وعده بدهد يا ندهد، ما وعده داده ايم. ما هزاروچهارصد سال سلف فروخته ايم. اهل دين، به متدينان سلف فروخته اند. جامعه ي اسلامي و آن بهشت برين كجاست؟ بايد اين را درست كنيم. دولت يك بخش است؛ يعني متصدي و متكفل مي باشد. با امكاناتي كه بنياد دارد، شما هم بخش عمده يي را در دست داريد. اصلاً بايد هدف اين باشد. پس، به اين نكته توجه بفرماييد كه كار اقتصادي، با همان قوّت اقتصادي انجام بگيرد؛ زيركانه، پُرتلاش، عاقلانه

و تاجرانه - به معناي خوبش، يعني حساب سود و زيان را بكنيد و كم نگذاريد. اما از آن طرف قضيه، جنبه ي ارزشي مسأله را صددرصد مورد نظر داشته باشيد. يعني در بنياد مستضعفان، ارزش فقط اين نيست كه پول زيادي به دست آيد و طوري هم خرج بشود. نه، صحيح بايد به دست بيايد؛ همان طور كه خود شماها معتقديد و قاعدتاً در زندگي خصوصي خودتان عامليد. هيچ گونه آلودگي يي نبايد در مجموعه ي بنياد وجود داشته باشد. حالا يك وقت هم كسي خطايي كرد، تا بنياد اطلاع پيدا نمود، برخورد بكند؛ والّا همه كه فرشته نيستند. هرجا تا اطلاع پيدا شد كه فلان نقطه حالت گنديدگي دارد، برخورد وجود داشته باشد. معمولاً اين كارهاي فساد، بوي گندي هم دارد. يك شامه ي تيز مي تواند اين را بفهمد. شماها خوب مي توانيد اين را بفهميد. به مجرد اين كه چنين چيزي احساس شد، فوراً برخورد كنيد. شما بايد بتوانيد ده هزار روستا را بتدريج آباد كنيد نكته ي دوم اين است كه كارهايي كه در گزارش خود اشاره كرديد، همه اش خيلي باارزش است و واقعاً نمي شود از حق گذشت؛ از جمله همين سهامدار كردن جانبازان كه آقاي زارع گفتند و درحال انجام است و خيلي هم خوب است كه انجام بگيرد. از اين بهتر چيست؟ البته بايد به شكل معقولي انجام گيرد كه سهام حيف و ميل نشود، خراب و ضايع نشود، كارخانه ضايع نشود. بايد جوانبش را در نظر بگيريد، كه به نظرم مي رسد همين طور كه شما مي گوييد، بهترين شكل است. اينها كارهاي بسيار مفيد و لازمي است؛ منتها علاوه بر اين، من يك وقت آن اوايل به شما عرض كردم

كه ما الان روستاهايي در اين كشور داريم كه واقعاً اگر بيست ميليون تومان خرجش بشود، آباد مي گردد. البته صد روستا براي شما خيلي كم است. من با پول ديگري كه نسبت به اين پول هيچ چيز نيست، صد روستا را در ذهنم در نظر گرفتم؛ شما بايد ده هزار روستا را در اين كشور بتدريج آباد كنيد. بايد به اين سمت برويد. واقعاً دهاتي هست كه هيچ چيز جز يك راه، كم ندارد و كسي هم نيست كه بسازد؛ يك وقت شما بي سروصدا اعلان بكنيد كه ما دويست و يا پانصد ده را آباد كرديم. نگوييد مي كنيم؛ بگوييد كرديم و اسمهايش را اعلام كنيد. اگر اين طور بشود، آن وقت بنياد مستضعفان و جانبازان خواهد شد و همان اسمي كه داريد، با مسما خواهد بود. كار اقتصادي جسمي است كه روح آن، كار فرهنگي است نكته ي سوم هم تكرار آن حرفهايي است كه به آقاي رفيقدوست زدم؛ يعني نكته ي فرهنگي. فراموش نكنيد كه مسأله ي فرهنگي، مسأله ي خيلي مهمي است. همه ي اين كارها يك طرف، فرهنگ هم يك طرف. اگر ما به يك نفر كمكي بكنيم، اما همان طور كه به او كمك مي كنيم، بگوييم: بگير زهرمارت كن! آيا او با ما دوست مي شود يا دشمن؟ ممكن است اول بگويد: آقا خيلي ممنون، نوكرت هم هستم؛ اما در دلش مي گويد: مرده شوي شكلت را ببرند، خودت زهرمار كن! يك وقت هم هست كه مي رويد مي گوييد قربانت بروم، من كه نتوانستم به تو خدمتي بكنم، شرمنده ي تو هستم، چه كار كنم؟ ان شاءاللَّه خدا به هر دومان كمك كند. آيا او با شما دوست مي شود يا دشمن؟ من نمي گويم شما زباني كار كنيد. نه، بايد عملي

كار كنيد. بنياد بايد عملي كار بكند؛ اما كار فرهنگي را اين طوري تشبيه كنيد. مثلاً فرض كنيد اگر در كردستان، آن قدري كه الان كار عمراني و كار نظامي شده است، در كنار اين كارها، يك ثلث آن، كار فرهنگي كرده بوديد، نتيجه ي بهتري به دست مي آمد. خيلي از شما سپاهي هستيد و اين حرفها را مي دانيد. آن كار اقتصادي و مادّي ما، جسمي است كه روح و جان آن، كار فرهنگي است. اگر آن را غلط انجام داديم، مثل اين است كه جسمي داريم با روح بد. اگر انساني را به وجود آورديم و بزرگ كرديم، منتها با روح و مغز شيطاني، چه فايده يي دارد؟ البته جانبازان خودشان خيلي خوبند. آنها كساني هستند كه زودتر از ما به ميدان جنگ رفتند - يكيش خود شما - و خودشان را و جسم و سلامتشان را در راه اسلام دادند. اين است كه بهتر از ما هستند - در اين كه شكي نيست - اما نبايد از اين غافل بود كه در بين اينها كساني هستند كه بتدريج ساقط مي شوند. مي دانيد هر كسي كه شارژ نشود، بتدريج خالي مي گردد. ان شاءاللَّه كه خداوند به همه ي ما توفيق بدهد و موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با اعضاى دبيرخانه ى مجمع جهانى اهل بيت(ع)

بيانات در ديدار با اعضاي دبيرخانه ي مجمع جهاني اهل بيت(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تشكيل مجمع جهاني اهل بيت، كاري خوش عاقبت بايستي از همه ي برادران عزيز كه در دبيرخانه ي موقت اجتماع كردند و اين اساسنامه را تنظيم فرمودند، صميمانه تشكر كنم. من اساسنامه را ديدم؛ الحمدللَّه بي عيب و بي نقص و خيلي خوب بود. اميدوارم كه ان شاءاللَّه آقايان در آينده هم، تلاش و زحمات خودشان را در

خدمت اين هدفِ بزرگ مبذول بفرمايند و كار را پيش ببرند. همچنين از تلاش جناب آقاي تسخيري كه واقعاً در جريان تشكيل كنفرانس، خيلي زحمت كشيدند، و نيز از تلاش ديگر برادراني كه در جريان اداره ي آن كنفرانس - چه جلسات مقدماتيش، چه خودآن كنفرانس و چه دنباله هايش - با ايشان همكاري كردند، بايد تشكر كنم. خداوند ان شاءاللَّه قبول كند و اين را يك گام در راه پيشرفت و به سمت تعريف راه و مكتب اهل بيت(عليهم السّلام) و كاري كه امروز مطابق رضاي آنهاست، محسوب كند. اين كار، پيش خواهد رفت. همان روزها، گمان مي كنم كه نظري روي اعضاي شوراي عالي دادم و از برادراني كه براي آن مجموعه آمادگي داشتند، طبق پيشنهادهايي كه شده بود و با توجه به نظرات مختلف، جمعي به نظرم مناسب رسيدند كه مشغول كار خواهند شد. مسأله ي دبيركلي و بقيه ي تشكيلات هم، همين طور است. وقتي كار شروع شد، ان شاءاللَّه با نقشه و ترتيب وسازماندهي قبلي و امثال اينها، پيش خواهد رفت. براي دبيركلي هم، من بعد از فحص و دقت بليغي كه در اين مسأله كردم و با بعضي از برادران صحبت نمودم، به ذهنم رسيد كه اگر جناب آقاي تسخيري قبول بكنند و وقت بگذارند، خود ايشان براي اين كار، مناسبترين كس هستند. البته افراد متعددي غير از ايشان هم پيشنهاد شده بودند كه داراي شأن و رتبه ي علمي و عملي و وجهه ي سياسي بودند؛ منتها با ملاحظه ي جميع جوانب - حضور در صحنه هاي گوناگونِ جلسات مربوط به خارج از كشور و وظايف مختلفي كه اين كار دارد و نيز صلاحيتهاي مختلف - جناب آقاي تسخيري را براي اين

كار، خيلي مناسب يافتم؛ بخصوص با توجه به اين كه آن كساني كه پيشنهاد شده بودند، غالباً افرادي هستند كه به اين قضيه نمي رسند و اين قضيه، ضايع خواهد شد. ما بايد از ايشان هم خواهش كنيم، يا به تعبيري شرط كنيم كه قويتر و قاطعتر باشد و به اين كار واقعاً برسند و وقت بگذارند و مقداري از كارهاي متفرقه بزنند و به اين كار اضافه كنند. علي ايّ حال، با اين ترتيب و تفصيل، من خيال مي كنم كه اين كار، كارِ خوش عاقبتي خواهد بود و پيش خواهد رفت؛ منتها نكته يي در اين جا وجود دارد و آن، اين است كه وقتي كار پيش رفت و به جريان افتاد، از جمله ي كارهايي است كه رُند است و علاقه مند زياد دارد و - همان طور كه فرموديد - تعريف كننده زياد دارد و هر كسي كه در دنيا شيعه است - لولا يك مانعي - از اين كار خوشش مي آيد. پس، اين كار و اين سبك، از كارهاي شدني است؛ منتها حقيقتاً و واقعاً، اين كاري كه خواهد شد، دوگونه ممكن است بشود. آن دو گونه هم خيلي ساده است: با فايده و بي فايده. يعني مي توان براي همين كارها، مجمع داشت و جلسه درست كرد و سروصدا و هياهو نمود و مسافرت رفت و آمد؛ اما بي فايده. مي توان هم همه ي اين كارها را انجام داد؛ اما بافايده. ما بايد آن لِم كار را به دست بياوريم، ببينيم چه كار كنيم كه با فايده باشد. اگر مثل خيلي از اين مراكز جهاني كه به نام اسلام در كشورهاي مختلف ساخته شده، به ظواهر و شؤون و كارهاي براق و خوش ظاهر اكتفا

بشود، آن كار خواهد بود؛ اما بي فايده است. ما بايد ببينيم هدف از كاري كه مي كنيم، چيست همين الان، چه قدر مجمع اسلامي و مجمع ديني و امثال اينها در سرتاسر دنيا از طرف مسلمين مختلف هست كه هر كدامي هم دلشان را به يك مشت كار خوش كرده اند و خودشان هم قبول ندارند كه كارشان بي فايده است؛ اما دلشان را خوش كرده اند كه مثلاً فلان پوستر را چاپ كرده ايم، فلان جلسه را برگزار كرده ايم، فلان اعلاميه را داده ايم؛ اما واقعاً بي فايده بوده و هيچ اثري نداشته است. اگر بگوييم مثلاً يك ذره شيعه را - حالا آنهايي كه براي شيعه كار مي كنند - يا مسلمانان را راقيتر و فعالتر كرده باشد، پيشتر برده باشد، اختلافشان را كمتر كرده باشد، در واقعِ ....... زندگيشان اثري گذاشته باشد، فقرشان را كم كرده باشد، واقعاً يك ذره اثر نداشته اند. نمي خواهيم آن مصداقهايي كه در ذهنمان است، خيلي باز كنيم، آنها را نشان بدهيم و معرفي كنيم. مي تواند هم بافايده باشد. ما بايد اول ببينيم هدف از اين كار چيست. من كه اين معنا را دنبال مي كردم، اهدافي در ذهنم بود كه همه ي اينها را، هم در سخنرانيهاي عمومي، هم در جمع برادراني كه كار مي كردند، مكرر گفته ام و همه اش هم نوشته و ثبت شده است و حالا تكرار نمي كنم. در خلال صحبتهايي هم كه اين جا شد، حرفهاي تازه يي هم درآمد. يعني كساني چيزهايي گفتند كه اگر آدم منصفي بنشيند فكر كند، مي بيند اين هم يك هدف است و با آنچه كه ما اول گفتيم، منافاتي ندارد. ما نبايد متعصبانه بگوييم نه، همان چهار كلمه حرفي كه ما گفتيم،

همان بايد باشد و چيزي بر آن اضافه نشود. نه، در سخنرانيِ يك متفكر و آدم عالم، ناگهان مي بينيد كه مطلبي درمي آيد. اهداف خوب را تدوين كنيم اهداف خوب، گفته شده است. پس، اين اهداف را تدوين كنيم. هدف، تجمع شيعه، ايجاد رابطه بين خانواده ي شيعي، راقي كردن فكر اينها، رونق دادن به حوزه هاي علميه ي اينها، حل كردن مشكلات اينها با بقيه ي گروههاي مسلمان در افق جهان اسلام - كه همان وحدت و تقريب هم به اين جا ربط پيدا مي كند - و استفاده از امكانات اينهاست. بعضي تاجر بزرگ، بعضي سياستمدار بزرگ، بعضي آدم مؤلف خوب و عالم بزرگ و از اين قبيل هستند. از اينها و امكاناتشان استفاده بشود. ما اين اهداف را مشخص كنيم و بنويسيم. بعد با كار عميق و علمي و نوشتن كتاب، خودمان را - به معناي واقعي كلمه - به اين اهداف نزديك كنيم. اگر فرض كنيم حادثه يي پيش آمد كه پنج سال ديگر، اين كنفرانس از بين رفت - ممكن است ديگر - مثلاً فرض كنيم پنج سال ديگر، مسؤولان كشور به اين نتيجه برسند كه ديگر نمي خواهيم اين كنفرانس باشد و تعطيلش كرديم، در ظرف اين پنج سال، ذخيره ي قابل توجهي را به يادگار بگذارد. بعضي از تشكيلاتها هست كه به مجرد خاموش شدن چراغش، اصلاً بكلي ديگر خاموش مي شود؛ اين طور نباشد. بعد از آن كه كار ما تمام شد، فرض كنيم كه پنج سال ديگر خواستيم اصلاً درِ اين دكان را ببنديم؛ كلي محصول، كار علمي، پيشرفت علمي و آثار باارزش ارايه كرده باشيم، جاپاهاي ما معلوم باشد، كتاب نوشته باشيم، در واقعيت زندگي و دنيا اثر

گذاشته باشيم و ... . اين كار، در اين صورت بافايده خواهد بود. و البته اين هم، استفاده از نيروهاي خوب و عالم و به دردبخوري را مي طلبد. در هرجا چنين نيروهايي بود، بايد از اينها استفاده بكنيم. بايد تلاش بشود كه كار رها نگردد و هركسي سراغ كار خودش نرود و اين كار هم وسط بيفتد و هر گاهي يك بار هم، چندنفري دور هم جمع بشوند. نه، واقعاً برنامه ريزي گردد و طبق برنامه ريزي، كار بشود. بر اساس اهداف تدوين شده، برنامه ريزي كنيم به نظر من، اساسيترين كار اين مجموعه، اين است كه بر اساس آن هدفها و سياستهايي كه گفته شده، برنامه ريخته بشود و معلوم گردد كه ما از اول تا آخر امسال، چه كارهايي را بايد بكنيم و تا كجا بايد پيش برويم. بعد آخر سال بسنجيم، ببينيم شد يا نشد. برنامه هاي پنجساله و دهساله ريخته بشود. ما بايد عن بصيرةٍ پيش برويم و البته به نظر من، روح همه ي اين تلاشها، گسترش اين انقلابي است كه امروز در كشور ما، حيات جديدي نه فقط به ما، بلكه به مسلمين داده است. اين، روح همه ي قضاياست. ما براي چه مي خواهيم خانواده ي شيعه را به هم نزديك كنيم؟ اصلاً تقارب بر چه اساسي است؟ بر اساس لشكر بيشتري براي انقلاب درست كردن و در حقيقت تقويت انقلاب؛ والّا اگر نزديك بشوند و از انقلاب دور گردند، اين كه ضد ارزش است. ما اگر مي خواهيم با جاهايي كه شيعه هستند، يا حتّي شيعيان بي اصل و نسب - مثل علويها كه در خيلي جاها هستند - رابطه برقرار كنيم، براي چيست؟ براي اين كه اينها را به تفكر انقلابيِ

رايج در ايران و موجود در جامعه ي خودمان - يعني محور انقلاب - نزديك كنيم. همين تفكر انقلابي و خط امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) بايد جهت را تعيين بكند. يعني هيچ اين وسوسه به ذهنمان نيايد كه اين تشكيلات سياسي نباشد، تا بتوانيم كاري بكنيم. من حتّي در آن صحبت مربوط به «دارالتّقريب» كه آن روز آقايان اين جا بودند، مخصوصاً تقيد داشتم اين معنا را بگويم كه آن دارالتّقريب مصر، اصلش بر اين بود كه نبايد سياسي باشد و به سياست، كاري نداشته باشد؛ همان تفكر غلطي كه متأسفانه مدتي در ذهن خيلي از آخوندهاي شيعه و سني بود. جهت تقريب، بايد به سمت حاكميت اسلام باشد آن روز من به آقاي واعظزاده گفتم، امروز هم به شما عرض مي كنم كه نمي گوييم حالا بياييد سياست را در سرلوحه ي كار قرار بدهيم كه يك عده بترسند و اصلاً نزديك نيايند. نه، اما جهت اين تقريب چه بايد باشد؟ اصلاً تقريب براي چيست؟ شيعه و سني، براي چه به هم نزديك بشوند؟ نزديك بشوند كه لشكر امريكا را قويتر كنند؟! نه، اگر بناست آن طور در خدمت امريكا باشند، صد سال به هم نزديك نشوند!! نزديك بشوند، يعني به سمت حاكميت اسلام، حكومت اسلامي و در حقيقت، جمهوري اسلامي پيش بروند. اين جا هم همين است. ما اگرچه ممكن است تصريح نكنيم، اين را روي يك تابلو ننويسيم؛ اما نبايد اين اشتباه را بكنيم كه خيال نماييم نبايد سياست را داخل اين تشكيلات بكنيم، تا بتواند كاري بكند! نه، سياست را داخلش بكنيد، تا فايده دار بشود. حتماً بايستي آن روح و زمينه و جهتش، همان سياستي باشد كه حاكم بر انقلاب

و نظام جمهوري اسلامي است. منتها اگر نخواستيد همه جا اسم بياوريد، نياوريد؛ نخواستيد تصريح به اين معنا بكنيد، نكنيد؛ ببينيد چه چيزي مصلحت است. واقع قضيه، اين است. اگر فرض مي كرديم كه مثلاً بنا بود اين تشكيلات، دست حكومتي مثل حكومت محمّدرضا پهلوي باشد و مي ديديم كه آنها مي خواهند استفاده كنند، قطعاً جهاد ما اين بود كه آن را متلاشي بكنيم. بلاشك بايد كاري مي كرديم كه از بين برود. اگر امروز مي خواهيم اين تشكيلات باشد، براي آن است كه مي خواهيم در خدمت اين فكر و اين انقلاب باشد. قدمهاي بعدي را هرچه سريعتر برداريد شما آقايان، ان شاءاللَّه در ادامه ي كار بايد قدمهاي بعدي را هرچه سريعتر برداريد؛ يعني ان شاءاللَّه شوراي عالي هرچه سريعتر بايد تشكيل بشود و بعد مجمع عمومي و تركيب و نسبت اعضاي آن تعيين گردد. آقايان بنشينند فكر كنند، ببينند چه طوري مصلحت است اين كار انجام بگيرد. تركيبها هم بايد به گونه يي انتخاب بشوند كه همين جهت گيري انقلابي كه عرض كردم، تضمين بشود. يعني بعد از مدتي، ناگهان چشم باز نكنيم و ببينيم كه ما از اين طرفي مي خواستيم برويم و الان از آن طرف مي رويم. نبايد بگذاريد كه خداي نكرده، بوي گرايش ضد وحدتي در اين تشكيلات بيايد. ان شاءاللَّه كه خداوند آقايان را توفيق بدهد و كمك كند. به هرحال، من اين كار را كار خيلي مهمي مي بينم. يعني كاري است كه واقعاً اگر ما از خدا كمك بگيريم و پيش برويم، ان شاءاللَّه آثاري بر آن مترتب خواهد بود. من كه متأسفانه بايد بنشينم تماشا كنم و خودم نمي توانم در صحنه ي كار باشم؛ ديگر شما هستيد و ان شاءاللَّه همت و ابتكار

و تلاشتان. من كه از همكاري محرومم. خيلي دلم مي خواست و خيلي شوق داشتم كه در اين گونه قضاياي به اين اهميت، بالمباشره خود من باشم و كارهايي انجام بدهم و وظايفي را در كنار ديگران بپذيرم، كه متأسفانه آن توفيق حالا از ما مسلوب است. خيلي لطف فرموديد كه تشريف آورديد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكى و رؤساى دانشگاههاى علوم پزشكى سراسر كشور

بيانات در ديدار با وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و رؤساي دانشگاههاي علوم پزشكي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فرصتها، انصافاً فرصتهاي ارزشمندي است در ابتدا بايستي به برادران عزيز خوش آمد عرض بكنم و به خاطر اين اجتماع و ديداري كه امروز ترتيب داده ايد، از شما تشكر كنم. شماها كه اهل علم و معرفت و جزو زبدگان فعلي كشور هستيد، وقتي جمع مي شويد، ديدارتان به انسان نشاط مي بخشد. البته در صورتي كه همه ي بحث، به آن جنبه هاي مادّي دانشگاهها كشانده نشود. نه اين كه گفته نشود - آن هم بايد گفته بشود، من اعتراضي ندارم - ليكن قدري به آن روح مسأله در دانشگاهها كه شماها متكفلش هستيد، بپردازيم و ان شاءاللَّه به جلسه رنگ وبوي علم و علمجويي و دانشجويي بدهيم. ان شاءاللَّه موفق باشيد. مسؤوليت سنگيني برعهده گرفته ايد و خدا بايد به شما كمك كند و ان شاءاللَّه كمك هم خواهد كرد. فرصتها، انصافاً فرصتهاي ارزشمندي است. امروز در نظام جمهوري اسلامي، شما كه رئيس يك دانشگاه هستيد، مي توانيد از بن دندان و با اعتقاد راسخ احساس كنيد و باور نماييد كه براي مردمتان، به پيشرفت علمي كشورتان كمك مي كنيد. اين خصوصيت، متأسفانه جز در دوره هاي بسيار معدودي، در محيط علمي كشور ما وجود نداشته است. آن وقتي كه بر كل حيات

سياسي و اجتماعي يك كشور، حاكميت بيگانه مسلط باشد، فكر مي كنيد دانش در آن كشور چه نقشي ايفا خواهد كرد؟ آن هم دانش پزشكي كه قهراً كاري به مسايل سياسي نخواهد داشت. فردي كه پزشك خواهد شد و خدمات ارايه خواهد كرد، غير از آن است كه يك نفر برود فرضاً روزنامه نگار بشود، كه ممكن است بگويد مي روم تا مبارزه كنم. اما پزشك، طبيب و دردشناس و درمان شناس و عطوف و حنينِ نسبت به انسانهاست. او درد انسانها را مي جويد، تا درمان كند. او خدمات ارايه خواهد داد. آن وقت در جامعه يي كه كل جريان سياست كشور در اختيار كانونهايي است كه به نفع ملت فكر و كار نمي كنند، هر دانشجويي كه درس مي خواند، نمي تواند مطمئن باشد به نفع مردم كار خواهد كرد. نه اين كه هيچ كس به نفع مردم كار نمي كند - اشتباه نشود - خير، كساني با مجاهدت درمي آيند و به نفع مردم هم كار مي كنند؛ اما روال كلي اين نيست. روال كلي، نفي سلامت زندگي در يك جامعه است. كمبودها و كسريها، مشكلات واقعي و اساسي و ساختاري نيست بعد از همان چند صباح دوران اميركبير كه بساط كوچكي را شروع به درست كردن نمود و با ايده و انگيزه ي خوبي اين كار انجام گرفت، متأسفانه بعدها در محيط تحصيلات عاليه ي جديد كشورما، اين فرصت به طور مستمر پيش نيامده است. آن نكته يي كه من مي توانم قاطع بگويم، اين است. اين كه مي گويم به طور مستمر پيش نيامده، به اين خاطر است كه گاهي رجال علميِ مسلطِ بر كار دانش در كشور، افرادي بودند كه خواستند كاري بكنند، حركت و تلاشي هم كردند، ولي فوراً مثل يك

جرقه خاموش شده و اجازه داده نشده كه ادامه بدهند. امروز، اين طور نيست. امروز ممكن است شما بودجه كم داشته باشيد. بله، آقاي دكتر فاضل اشاره كردند و همين طور است كه ايشان مي گويند. من مي دانم كمبودها و كسريها زياد است: دانشجو زياد گرفتيد - كه مملكت احتياج هم دارد - ولي دانشگاه نداريم؛ استاد جذب كرديد و آورديد، ولي نمي توانيد او را پشتيباني بكنيد كه دلش خوش باشد كه مي آيد براي شما در دانشگاههايتان درس مي دهد؛ رتبه ي علمي را بالا مي بريد، اما آزمايشگاه مناسب نداريد؛ كتاب - همان طور كه اشاره كردند - لازم است، ولي نداريد؛ نشريه ي علمي روزبه روز لازم داريد كه از مسايل علمي دنيا مطلع بشويد، ولي نداريد. همه اش هم به پول برمي گردد؛ وگرنه در اين قضيه، هيچ چيز ديگر كم نداريد. واقعاً اگر پول داشته باشيد، همه ي اين چيزها حل خواهد شد. اين كمبودها هست. اينها هم حل مي شود و همچنان كه ما امروز مجموعاً وضع مالي دولت را بهتر از مثلاً دو يا سه سال قبل مي بينيم، مطمئناً دو يا سه سال ديگر، از امروز بهتر خواهد بود. روال كار كشور اين را نشان مي دهد و بهتر هم خواهد شد و اين مشكلات برطرف مي گردد. در محيط دانش كشور، آن هم دانشي به اين حساسيت كه شماها دنبالش هستيد - يعني پزشكي و بعد منشعبات و توابعش - اينها مشكل واقعي و اساسي و ساختاري نيست. مشكل اساسي اين است كه در يك محيط دانشگاهي، ايمان به آن كار وجود نداشته باشد، مسؤولان براي كشور نسوزند، احساس درد نكنند، آقايي را بياورند در رأس دانشگاهي يا دانشگاه تهران بگذارند و او هم به

فكر شغل و موقعيت و منش سياسي و نزديكي به دربارِ آن روز و پُركردن كيسه ي خودش باشد و چيزي كه برايش در درجه ي اول نباشد، عبارت از محيط زيركليد و نگين او باشد. ديديد كه چه كساني در دانشگاه تهران رئيس بودند. غالباً مسأله ي سياسي بود. دانشگاههاي ديگر، بخصوص دانشگاههاي بزرگ و مهم، كم و بيش همين طور بود. اشكال اساسي و ساختاري اين است كه بحمداللَّه امروز نيست. در گذشته، وزارتها را چه طوري تقسيم مي كردند؟ چه كساني وزير مي شدند؟ به چه اعتباري وزير مي شدند؟ چه قدر صلاحيتهاي واقعي در نظر گرفته مي شد؟ در انتخاب و گزينش افراد، چه قدر دلسوزي به حال مردم، به حال كشور، به حال آينده ي اين ملت رعايت مي شد؟ آنهايي كه سركار بودند، چه قدر براي كارشان مي جوشيدند؟ امروز بنيان كار، بنيان مستحكم و طيب و طاهري است شما اگر امروز را با آن روز مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه امروز بنيان كار، بنيان مستحكم و طيب و طاهر و پاكيزه يي است. وقتي انسان واقعاً نگاه مي كند، مي بيند كه اين آقاي دكتر فاضل، حقاً يك عنصر شايسته و برجسته است. من حقيقتاً اين را اعتقاد دارم و از اين كه ايشان اين مسؤوليت را دارند، خوشحالم. در آزمايشهاي گوناگونِ اين كشور، ايشان امتحان خوبي داده اند. اينها خيلي مهم است. «في تقلّب الاحوال علم جواهر الرّجال»(1). آن روزي كه با يك تلفن يك مركز، ايشان بلند مي شود با يك كيف به هشت كيلومتري خط تماس در جبهه ي جنگ مي رود و در آن جا اتاق عمل راه مي اندازد و مدتها در آن جا مي ماند و مرتباً عمل مي كند، نه منتظر يك بارك اللَّه از كسي است، نه منتظر دانستن

اين و آن است، نه منتظر اين است كه اسمش در عِداد كساني كه براي انقلاب و جبهه خدمتي كرده اند، بيايد و اين و آن بگويند، هيچ كس هم نمي گويد، هيچ كس هم نمي داند، هيچ كس هم نمي فهمد، اينها مهم است و خيلي ارزش دارد. كسي كه قدر انقلاب را مي داند، از انقلاب استقبال مي كند؛ يعني مثل يك ماهي كه در آب بيايد. اين، ارزش دارد. اين، غير از غريبه ها و بيگانه ها و كساني است كه از روي مصلحت، با دستگاهي كار مي كنند. با اين رتبه ي علمي هم كه بحمداللَّه ايشان برخوردار هستند و دوست و دشمن در اين جهت اختلافي ندارند و متفقند و با آن سوابق انقلابي - كه واقعاً سابقه ي انقلابي يعني همين - و بدون يك ذره انگيزه ي مادّي، خدمت خود را انجام مي دهند. اگر واقعاً مسأله ي انگيزه ي مادّي باشد، جراح و طبيب برجسته يي مثل ايشان و خيلي از شماها، مثلاً چند درصدِ آن درآمدهايي كه ممكن است در شغل معمولي به دست آوريد، در شغل دولتي گيرتان مي آيد؟ اين كجا، و آن كساني كه براي وزارت كيسه مي دوزند و مي روند و در كار دولتي مي افتند، كجا؟ حالا وزارت كه در آن زمانها بالاتر از اين حرفها بود كه بشود اين طوري حرفش را زد. نخير، مديركل جايي كه بودند، ديگر يك فاميل - كه بچاپند و بدزدند و ببرند و خودشان را از خاك سياه، به عرش اعلاي مادّي برسانند - تأمين شده بود. محيط دانشگاه را محيطي بكنيد كه حزب اللهي در آن رشد كند امروز اين بنيان، همان بنيان صحيحي است كه وجود دارد. چيزي كه مي خواهم به شما برادران عزيزي كه چه

در وزارتخانه با آقاي دكتر فاضل هستيد و چه در دانشگاهها مشغول مي باشيد، بگويم، اين است: شماها بايد قدر اين بنيان صحيح اسلامي را بيش از همه كس بدانيد. اين هم از اسلام است. بايد در محيط دانشگاهي خودتان، اسلام را به حد اعلي پاس بداريد. كاري كنيد غريبه ها - آنهايي كه از انقلاب و اسلام غريبه اند - احساس نكنند كه كار زير نگين آنهاست؛ حرف من، اين است. البته با آقاي دكتر فاضل مكرر خصوصي صحبت كرده ايم. اين نكته را من به ايشان گفتم، حالا هم به همه ي شماها عرض مي كنم. محيط را محيطي بكنيد كه حزب اللهي در آن محيط رشد كند. دشمنان ما در تبليغات دنيايي، سعي مي كنند حزب اللهي را چهره ي بدي نشان بدهند. حزب اللهي را عبارةاخرايِ يك آدم بي همه چيز و يك لات تصوّر مي كنند! نخير، خود اين آقاي دكتر فاضل، يك حزب اللهي است. حزب اللهي، يعني اين. حزب اللهي، يعني آن كه در خدمت خداست و هيچ وابستگي تشكيلاتيِ سياسي، جز وابستگي به انقلاب و اساس انقلاب - كه اراده ي الهي است - ندارد. اوايل هم آن ليبرالها خيلي تلاش مي كردند اين عنوان را خراب كنند. من يادم مي آيد همان وقت هم اتفاقاً يك پزشك در هيأت دولت، اول كسي بود كه من ديدم با افتخار گفت: اين قدر مي گويند حزب اللهي، من خودم يك حزب اللهي ام. آن هم يك پزشك بود كه در يك رتبه ي بالاي دولتي بود. بايد كوشش بكنيد كه جناح حزب اللهي كشور، دانشگاه، مديريت، يعني آن كه خودش را متعلق به اين انقلاب مي داند، براي انقلاب و اين ملت دل مي سوزاند، هيچ وظيفه يي هم براي خودش، جز خدمتِ به اين كشور و اين انقلاب قايل

نيست، احساس كند كه در اين جا خودي است. متأسفانه، يا به يك معنا شايد بشود گفت خوشبختانه، غريبه ها چهره ي خودشان را در طول اين امتحانهاي گوناگون نشان دادند. سر همين قضاياي سه، چهار سال قبل از اين، چند نفر كارگرداني كردند و يك مشت پزشك را تحت عنوان آن نظام پزشكي و غيره، در مقابل نظام ايستاندند. اين كه يادمان نرفته است. من كه با خيلي از جزيياتش، خوب يادم است. همان وقت هم دكترهاي مؤمن و حزب اللهي، همان وزير حزب اللهيِ آن روز كه از برادران خيلي خوبمان است - آقاي دكتر مرندي - و امثال اينها بودند كه در مقابل آن موج باطل ايستادند. البته حق با اينها بود، امكانات هم با اينها بود و خوشبختانه جامعه ي پزشكي هم با اينها بود؛ منتها آنها با ادعا و سخنان دهن پُركن و اين كه ما چنين و چنان هستيم، مي خواستند امور را قبضه كنند. عالم بودن مهم نيست؛ شرف علم را نگهداشتن مهم است ما كساني از مدعيان علم را در اين دوران انقلاب يافتيم كه شرف علم را نگه نداشتند. من خيلي از كساني را كه مدعي علم بودند و شرف علم را نگه نداشتند، در طول زندگيم ديده ام. عالم بودن مهم نيست؛ شرف علم و عالم بودن را نگهداشتن مهم است. من در دوران اختناق، استادِ معروفِ عالي مقامي را مي شناختم كه روي كفش شاه آن وقت - محمّدرضا - افتاد! اساتيد در صفي ايستاده بودند و محمّدرضا از برابر آنها عبور مي كرد و اين شخص روي پاي او افتاد! از اين كارها مي كردند، اما چه كساني؟ تيمسارها. اما يك عالم، يك دانشمند، يك محقق - كه

واقعاً هم اين آدم محقق است. در رشته ي شما نيست، در رشته يي است كه به ما بيشتر مي خورد - فاضل، نام آور، نامدار، چه قدر تحقيقات، چه قدر كتاب، روي پاي او افتاد! شاگردهايش ملامت كردند: استاد شما؟! آخر آن شخص كه بي سواد است. عالمْ جماعت كسي را قبول ندارد، سياست برايش مسأله يي نيست، نگاه مي كند ببيند چه كسي عالم است. اصلاً براي عالم، جاذبه و ارزشي بالاتر از علم نيست. بدترين فحش در محيط اهل علم، لقب «بي سوادي» است. هيچ فحشي از اين بالاتر نيست. در همه ي محيطهاي علمي همين گونه است. آن وقت، آن عالم روي پاي يك جاهل و قلدر افتاد! شاگردان و رفقايش ملامت كردند و اين هم جوابي نداشت. گفت: هيبت سلطاني من را گرفت(!) اين عبارت، همان وقتها در محيطهاي دانشگاه كه دوستان ما مي رفتند و مي آمدند، معروف شد و علما و دانشمندان آن وقت، به كساني كه هيبت سلطاني آنها را مي گيرد و كساني كه جز هيبت علم چيزي آنها را نمي گيرد، تقسيم مي شدند! البته همان وقت هم دانشمنداني مثل همان آدم داشتيم كه حتّي با فقر مي ساختند، براي اين كه به سمت آنها نگاه نكنند، نه اين كه روي پايشان نيفتند، يا دستشان را نبوسند، يا تواضعشان نكنند؛ نه، اصلاً خودشان را بالاتر از اين مي دانستند كه به فكر آن دستگاههاي جاهل و دور از معرفت بيفتند. زندگي پولي و مادّي را اصلاً كم ارزش تر از اين مي دانستند كه خودشان را به آن آلوده كنند. كساني كه اين طور زندگيشان را در ذلتِ در مقابل قدرتها گذراندند، حالا كه نوبت جمهوري اسلامي مي رسد، گردنكشي مي كنند! اين گردن، ارزش ندارد. اين، گردن فرازي نيست. برافراشتن آن گردني خوب است

و افتخار دارد كه نشان داده باشد گردن افراز است. كساني كه حتّي عزت علم را نگه نداشتند، حالا وقتي نوبت به يك نظام مردمي رسيد كه هيچ ادعايي ندارد جز اين كه از مردم و براي مردم و در خدمت مردم است و با هدايت دين عمل مي كند و نوكر بيگانگان و امريكا و ديگران نيست، يك مرتبه نوبت سرفرازي و گردن فرازي اينها رسيد و در مقابل اين نظام ايستادند. بايد توي سر اينها زد. اين بي احترامي به علم است كه ما اينها را در عداد علما راه و جايشان بدهيم. آن كسي كه احترام نظامي را كه مبتني بر معرفت و علم است، نگه نمي دارد؛ احترام ملتي را كه در اين نظام، مندمج و مندرج است، نگه نمي دارد، اينها را واقعاً بشناسيد. رياست دانشگاهها بايد رياست علمي باشد من يك وقت در چند سال قبل از اين حرفي زدم كه بعضيها هم جنجال كردند. گفتم كه رياست دانشگاهها بايد رياست علمي باشد - الان هم اعتقادم همين است - يعني آن كسي كه در رأس دانشگاههاست، بايد از لحاظ علمي هم طوري باشد كه كساني كه آن جا هستند، اين فرد را به عنوان رئيس قبول داشته باشند؛ اما علمِ با عمل، علمِ با اعتقاد. طوري نباشد كه آدم بي اعتقادي كه مي خواهد سربه تن اين نظام نباشد، اصلاً اعتقادي به اسلام ندارد، يا اسلام را مسخره مي كند، يا حزب اللّهي ها را مسخره مي كند، يا دانشجوي مؤمن را مسخره مي كند، اين شخص در رأس كارها بيايد. نه، دستش را بگيريد، كنار بگذاريد. مي خواهد بيايد سر كلاسهاي ما درس بدهد، حرفي نداريم. هر معلمي بيايد درس بدهد، ما قبول

داريم. ما از علم همه كس استفاده مي كنيم؛ ولو كسي كه ما را قبول نداشته باشد. علمش را بگويد، ما با كمال تواضع مي نشينيم و از علم او استفاده مي كنيم، نظام از علم او استفاده مي كند؛ اما آن جايي كه بناست در اداره ي امور دانشگاه تعيين كننده باشد، ابداً. اگر كسي به يك دختر چادري يا باحجاب، با نظر تحقير نگاه مي كند، تحقيرش كنيد؛ ملاحظه نكنيد. اگر كسي به جوان حزب اللهي كه ريش دارد، با نظر تحقير نگاه مي كند و دورش مي كند (حالا اگر اين گزارشهايي كه گاهي از گوشه و كنار به ما رسيده، راست باشد. اگر راست نيست، كه هيچ) اين را تحقيرش كنيد. ارزش، در اطاعت از خدا و دلسوزي براي كشور است ارزش، در اطاعت از خدا و ايمان و دلسوزي براي كشور و جامعه است. ارزش، در شيك وپيك بودن و آن وضعيت نيست. كسي كه از لذات شهواني و خوردوخوراكش نگذشته و اصلاً به تكليف سنگين نگاه نكرده، چه حق دارد كه بگويد من در اين نظام كاره يي هستم؟ علمش هم در خدمت شكم و زندگي شخصي خودش است. علمش هم براي خاطر مردم نيست. علمش هم ارزش ندارد. آن كه با جهت گيري انقلابي در وزارتخانه و محيط دانشگاه شما حركت نمي كند، علمش هم ارزش ندارد. بله، اگر بيايد علمش را در كلاس به دانشجويان ما بگويد و دانشجويان ما از او استفاده كنند، حرفي نداريم؛ به شرطي كه بگويد. من شنيده ام بعضيها حتّي از علمشان هم دريغ مي كنند! من نمي دانم، حالا اين به عهده ي شماهاست كه ببينيد واقعاً همين طور است يا نه. يعني سركلاس، چيزي هم ياد نمي دهند و يا دانشجو را

پرورش نمي دهند. چنين شخصي اصلاً هيچ به درد نمي خورد؛ اما آن كسي كه حاضر است علمش را ارايه بدهد، بروند علمش را بگيرند؛ حرفي نيست. سركلاس درس بدهد؛ ليكن تا مادامي كه اعتقادي به اين نظام و اين جريان و اين حركت اسلامي و اين انقلاب نداشته باشد، نبايست به او خيلي ميدان بدهيم. اگر آن استاد، يا آن مسؤولي كه با اين معيارها تطبيق مي كند، مي گذاريد، اين را بايد ديگر همه احترامش كنند و واقعاً روي چشم بگذارند. دانشجو هم بايد او را احترام كند. علم و دين، چندين قرن با هم توأم بودند بعد از فوت مرحوم آيةاللَّه بروجردي(رضوان اللَّه عليه) كه همه جا تا سطح كشور به هم خورد و چند هزار طلبه ي قم زارزار گريه مي كردند، مسأله ي استاديِ در حوزه ها و استاديِ در دانشگاهها، در محيطهاي دانشگاهي مطرح شد. من آن وقت به مناسبت همين قضيه، يك سخنراني از مرحوم «جلال همايي» كه در همين دارالفنون در خيابان ناصرخسرو ايراد كرد، شنيدم. دوستاني داشتيم كه در آن جا از اين حرفها زياد مي گفتند. ما در آن وقت، طلبه ي خيلي جواني بوديم و همان محيط روحاني را ديده بوديم و درست نمي دانستيم كه تفاوت اين محيطهاي روحاني،علمي ما و ديگران چگونه است. من در آن وقتها از آن حرفها خيلي نكات فهميدم. يكي از حرفهايي كه در آن وقتها گفته مي شد، اين بود كه علم و دين چندين قرن با هم توأم بودند؛ يعني علما غالباً كساني بودند كه اهل دين بودند و علم دين و علم غير علوم ديني، با هم مخلوط بود و دست يكدسته از افراد بود. محمّدبن زكرياي رازي يا ابن سينا، يك فقيه

هم بودند، ضمن اين كه مثلاً يك دانشمند بزرگ هم بودند. ديگران هم همين طور. در آداب المتعلمين - يعني آداب احترام شاگرد به استاد - كتابها نوشته شد. شهيد ثاني، كتابي تحت عنوان «منيةالمريد في اداب المفيد والمستفيد» دارد؛ يعني استاد و مستفيد (شاگرد) آدابشان در مقابل هم چيست. شاگرد بايستي مثل نوكرِ استاد باشد. واقعاً هم ماها در حوزه هاي علميه همين گونه بوديم. حقيقتاً اگر استادي اجازه مي داد كه شاگرد دنبال سرش تا خانه او را بدرقه كند، اين شاگرد خوشحال بود. اصلاً شاگرد، استاد را انتخاب مي كند. حوزه، براي انتخاب استاد، اجباري نيست. هنوز هم همين طور است. طلبه، اين درس و آن درس مي رود و بالاخره يكي را انتخاب مي كند. بعد سر درس اشكال مي كند و هيچ حرفي را از استاد تعبدي قبول نمي كند. الان هم همين طور است. الان هم هركس باشد، فرقي نمي كند. من وقتي در اين جا درس مي دهم، طلبه ها مي آيند اشكال مي كنند و تا وقتي كه باور و قبول نكنند، ساكت هم نمي شوند. اگر هم ساكت بشوند، مي گويند اشتباه كرديم. يعني در محيطهاي علمي ما، نسبت به حرف استاد هيچ تعبدي نيست و شاگرد اين طور با استاد جري برخورد مي كند. اما همين شاگرد با آن استادي كه اين گونه جري برخورد مي كند، مثل نوكر اوست. حالا البته به آن شدت سابق نيست. تا زمانهاي ما واقعاً بود، ولي هنوز هم با محيط دانشگاه خيلي فرق دارد. يعني شاگردي رد بشود و به استادش احترام نكند، اصلاً چنين چيزي معقول نيست؛ چه رسد به اين كه به استادش اهانت كند. اگر اهانت كند، مي گويند چرا اهانت مي كني، به درسش نيا، چه اجباري داري؟ غرضم حرف آن

آقاست كه مي گفت: چندين قرن - مثلاً دوازده يا سيزده قرن - علم و دين همراه بود. شاگرد در تاريكي بايد جلوتر از استاد برود كه اگر چاله يي هست، او بيفتد، استادش نيفتد. بايد مثل نوكرِ استادش باشد. آن روز مي گفتند كه پنجاه سال است علم و دين از هم جدا شده است. ...(2) احترام به اساتيد، يكي از بزرگترين مظاهر دانشگاه اسلامي اگر دانشگاه ما دانشگاه اسلامي است، يكي از بزرگترين مظاهرش بايستي احترام بيش از حد معمول دنيا به اساتيد باشد؛ مخصوصاً از طرف شاگردان. شاگرد بايد به استاد، بي قيد و شرط احترام كند. اگر آن استاد بد هم است، بايد او را احترام كنند. فرض كنيد استاد كافري را آوردند و در يك كلاس پُرحزب اللهي گذاشتند. آيا اين حزب اللهي ها بايد به اين كافر احترام كنند، يا بايد اهانت نمايند؟ نخير، بايد احترامش كنند، از او تجليل نمايند، او را بر خودشان مقدّم بدارند؛ چون استاد آنهاست، هيچ دليل ديگر نمي خواهد. اين درحالي است كه گفتيم اين شخص اصلاً معتقد به اعتقاد اينها نيست؛ چه رسد كه استادي مؤمن و مسلمان باشد. به هرحال، احترام استاد در محيط دانشجويي و دانشگاهي بايستي خيلي محفوظ باشد. اين مشكلاتي هم كه ذكر شد، بايد برطرف بشود. من كه معتقدم برطرف خواهد شد. حالا اگر شما خيلي هم اين را قبول نداشته باشيد و به اين قضيه خوش بين هم نباشيد، حرفي نداريم، مي گوييم بايد تلاش كنيد، تا ان شاءاللَّه برطرف بشود. ما هم حاضريم كه تلاش كنيم، شما هم ان شاءاللَّه همكاري مي كنيد. نظرات كارشناسيتان را بفرماييد، ما هم به مسؤولان و غيرمسؤولان - يعني دولتي و غيردولتي -

هر وقت لازم باشد، سفارش مي كنيم، تا ان شاءاللَّه هر كاري كه بايد بشود، انجام بگيرد. البته صرفه جويي هم يكي از مهمترين كارهاست. هرچه ممكن بشود، در غير كارهاي لازم صرفه جويي خوب است، تا در وقتي كه امكانات و پول كم است، ان شاءاللَّه به كارهاي اساسي و واجب بيشتر كمك بشود. خداوند ان شاءاللَّه شماها را حفظ كند. آقاي دكتر فاضل، وزير محترم و برادر عزيزمان را خداوند محفوظ بدارد و كمك كند، تا ان شاءاللَّه بتوانيد اين بار سنگين را به بهترين وجهي به منزل برسانيد.(3) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 217 2) 3) v از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و قسمتي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمت حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با گروهى از آزادگان، جمعى از خانواده هاى معظم شهدا و جانبازان، مسؤولان اجرايى و نما

سخنراني در ديدار با گروهي از آزادگان، جمعي از خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان، مسؤولان اجرايي و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و ائمه ي جمعه ي استانهاي كرمانشاه، يزد و چهارمحال و بختياري، و گروهي از مردم شهرهاي گرگان، گنبد، محلات، كتوند، شوشتر، سپيدان، تهران، شيراز و جهرم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هر ساعتي كه شما گذرانديد، پيش خدا محفوظ است در ابتدا لازم است به برادران عزيزي كه از شهرهاي مختلف تشريف آورده اند، مخصوصاً آزادگان عزيز كه قدمشان براي ملت ايران مبارك است و ان شاءاللَّه مبارك خواهد بود، و همچنين خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان عزيز، خيرمقدم عرض كنم و تشكر نمايم. عطر جهاد و شهادت، در اين فضا پراكنده است. آزادگان، كساني هستند كه افتخار سالهاي پُربركت و پُراجر دوران زندگي جواني خودشان

را همراه دارند و ياد روزها و ساعتها و لحظه هاي دشوار و پُرخاطره يي را براي ما زنده مي كنند. هر ساعتي كه شما گذرانديد، پيش خدا محفوظ است. آن شبهاي طولاني و پُررنج، آن روزهاي پُرهراس و دشوار، آن سختيها و فشارها، آن مرعوبيتها، آن گرسنگي و سرما و گرما، آن دوري و غربت و جفا كشيدنِ از نااهلان و ايستادگي در مقابل خواست دشمنان خدا و همه ي اين ساعتها و لحظه ها و رنجها، در ديوان الهي محفوظ است. خيال نكنيد كه اينها از بين رفت. همه ي اينها، مثل يك نوار صوت و تصوير مانده است. يك لحظه ي از اين لحظات، از بين نرفته و پيش خدا موجود است. شما جانبازان عزيز هم همين طور؛ شبهاي سختيتان، رنج ميدان جنگتان، سختي بيمارستان و بسترتان، دردهايتان، رنجهاي ناشناخته تان. و شما خانواده هاي شهيدان، صبرتان، داغ سوزنده و درعين حال شيرينتان، فراق عزيزانتان، فقدان ميوه ي دلتان، چون براي خداست، همه و همه محفوظ است. در كارهايمان، نيت خير و قصد خالص داشته باشيم در نظام و حيات طيبه ي اسلامي، هر حركتي كه مؤمن انجام مي دهد، بايد با همين فكر باشد كه اين حركت و اين گفتار، پيش خدا محفوظ است و به سراغ ما خواهد آمد. هيچ كدام از اين گفته ها و كرده ها و حرفها و سكوتها و حركتها و سكونها و رفتن و نرفتنها و فداكاري كردن و فداكاري نكردنها و هواي نفس را زير پا گذاشتن و زير پا نگذاشتنها، فاني و زايل نشده، بلكه همه موجود است. روز قيامت، وقتي اين صفحه ي اعمال را باز مي كنند و انسان نوار را در مقابل خود مي بيند و مشاهده مي كند كه همه

چيز در او هست، آن وقت كسي كه در دنيا اين حقيقت را نفهميده، به آن ايمان نياورده و از آن غفلت ورزيده است، تعجب مي كند و مي گويد: «ما لهذا الكتاب لايغادر صغيرة و لا كبيرة الّا احصيها»(1). عجب پرونده يي است! عجب نوار زنده يي است! كوچك و بزرگي را فرو نگذاشته، مگر اين كه آن را احصا كرده است. ما بايد در تمام حركات و اعمال خود، اين حقيقت و اين درس بزرگ اسلام و درس بزرگ معلم عزيز ما در اين دوران - يعني امام بزرگوار كه خود عامل به اسلام بود و اسلام فقط در زبان و حنجره ي او نبود، بلكه از اعماق وجود او مي تراويد - در يادمان باشد كه در كارهايمان، نيت خير، نيت الهي و قصد خالص داشته باشيم. اگر خود او اين نيت خالص را نمي داشت، انقلاب به اين جا نمي رسيد. و اگر اين امت مسلمان و مؤمن و خداجوي و امام دوست و مريد آن رهبر عظيم الشأن و عالي مقام و شايسته، در كارهايشان قصد خدا نمي داشتند و نيتهاي دنياطلبانه و هواهاي نفساني و اغراض فردي و گروهي و غيره، بر اعمال و رفتارشان حاكم مي بود، اين انقلاب به اين جا نمي رسيد. آنچه انقلاب را به اين جا رساند، همان ايمانهاي پاك و خالص و نيتهاي صادق و روحهاي سرشار از اخلاص و صفا بود. از حالا به بعد هم همين طور است. ما خيلي پيش رفتيم، اما هنوز كارهاي زيادي در مقابلمان است ما از روز اول انقلاب تا حالا، مراحل بسياري از اين راه دشوار را پيموده ايم. اگر كسي انكار كند، يا چشم ندارد و يا وجدان. اگر كسي تصور كند كه انقلاب اسلامي

و جمهوري اسلامي، در اهداف خود توفيق پيدا نكرده، يا از لحاظ آگاهي كور است، يا از لحاظ قلب و وجدان و انصاف. ما خيلي پيش رفتيم. امروز در زير اين آسمان، هيچ دولت و ملتي را شما نمي توانيد پيدا كنيد كه از لحاظ ارزش بخشيدن به ارزشهاي انساني - آن چيزي كه براي انسانها در درجه ي اول اهميت قرار دارد - يعني آزادگي، سربلندي، استقلال، اسير نبودن، ذليل نبودن، توسري خورِ قدرتها و دولتها نبودن، به اشاره ي اين و آن حركت نكردن، طبق مصلحت و اراده ي خود راه رفتن، احساس مسؤوليت داشتن و حركت و آگاهي و قدرت داشتن آحاد آن، مثل ملت و دولت ايران و جمهوري اسلامي باشد. اين، يك چشمه از پيروزيهاي جمهوري اسلامي است و البته باز هم پيروزيهاي زيادي وجود دارد. آن قدري كه در ده، دوازده سال گذشته در اين كشور، خدمت به محرومان و قشرهاي مظلوم انجام گرفته، به روستاها، به روستاييها، به بخشهاي دوردست كشور، به كارهاي بي زرق و برق اما پُرفايده، با وجود جنگ، با وجود محاصره ي اقتصادي، چند برابر آن حجم و تعدادي است كه در طول سالهاي متماديِ حكومتِ گذشتگان انجام گرفته است. ما خيلي پيش رفتيم؛ اما بدانيد كه هنوز كارهاي زيادي در پيش داريم و مسايل زيادي پيش رويمان است. اين ملت، براي به دست آوردن پيروزيهاي بعدي، بايد همان عواملي را كه تا اين جا او را پيروز كرده و پيش آورده، با كمال قدرت حفظ كند. هنوز ما خيلي كار داريم. از بيت المقدس و فلسطين مظلوم نمي توانيم غافل بشويم يك مطلب را امروز در نظر گرفته ام كه به شما عرض كنم. اين

مطلب، جزو مسايل ملت و نظام جمهوري اسلامي است و آن، مسأله ي بيت المقدس شريف و ملت مظلوم فلسطين است. مگر ما مي توانيم از اين مسأله غافل بشويم، يا آن را به دست فراموشي بسپاريم؟ خصوصيت نظام اسلامي همين است كه تصميم گيري آن، بر اساس عقيده و تكليف الهي است. هيچ كدام از فقهاي اسلام، ترديد و اختلافي ندارند كه آن وقتي كه دشمن بر سرزمين مسلمانان مسلط شد و كيان اسلامي را در كشوري تهديد كرد، وظيفه ي همه ي آحاد مسلمين است كه در يك جهاد بزرگ و همه گير، با آن دشمن مبارزه كنند، او را از آن سرزمين اسلامي اخراج كنند و مجازات و تنبيه نمايند. آيا صهيونيسمِ خبيثِ خطرناكِ جنايتكار و دشمن اسلام و مسلمين، متجاوز است يا نيست؟ آيا سرزمين فلسطين، خانه و قبله ي مسلمين است يا نيست؟ امروز، چهل واندي سال است كه خبيثترين دشمنان اسلام و انسانيت - يعني همين صهيونيستهاي غدار و مكار - بر بخشي از وجود ما، بر بخشي از خانه و سرزمين ما تسلط پيدا كرده اند. وظيفه ي ما چيست؟ وظيفه ي مسلمانان چيست؟ وظيفه ي ملتهاي ديگر اسلامي در قبال فلسطين چيست؟ آيا وظيفه سكوت است؟! اُف برآن سران كشورهاي وابسته و خائن كه براي خاطر دو روز بيشتر حكومت كردن و جلب محبت امريكا و قدرتهاي بزرگ، از وظيفه يي با اين عظمت، صرف نظر مي كنند. ملت اسلام بايد بيدار باشد و اين وظيفه را فراموش نكند. ملتها بايد سر بلند كنند و بيدار شوند دشمن خدا، از غفلت مسلمين سوء استفاده كرد؛ والّا چندصدهزار صهيونيست در اول كار، بعد هم تا امروز يكي، دو ميليون با همه ي آن حواشي يي كه

از اطراف دنيا فراهم كردند، مگر چه قدر قدرت دارند؟ اگر سران كشورهاي اسلامي بهوش بودند، اگر ملتهاي اسلامي بيدار بودند، مگر كمكهاي امريكا در آن صورت مي توانست اسرائيل را نجات بدهد؟ ابداً. مسلمانان غافل مي مانند كه دشمن مي تواند اظهار وجود بكند. دشمن چندان قوي نيست؛ ما از قوّت خودمان غافليم. شما نگاه كنيد، به مجرد اين كه در اين منطقه، براي افكار عمومي، يك سرگرمي درست شد - حمله ي عراق به كويت و لشكركشي امريكا و ديگران به منطقه ي خليج فارس(2)- و در اين جاها دري به تخته خورد، فوراً آن مار هفت سر و خطرناك و سرطان پليد، پنجه هاي خودش را باز كرده و با مسلماناني كه خانه ي آنها به وسيله ي صهيونيستها غصب شده، اين طور معامله مي كند. چرا دنيا عكس العمل نشان نمي دهد؟ چرا ملتهاي اسلامي در مقابل اين همه فاجعه و جنايت، سكوت مي كنند؟ مگر اسرائيل و دشمن صهيونيستي، به كجا متكي است؟ مگر امريكا چه قدر قوّت و قدرت دارد كه مسؤولان و سياستمداران كشورهاي اسلامي، بايد اين قدر مرعوب باشند؟! ملتها بايد سر بلند كنند و بيدار بشوند. مي بينند كه امروز محافل به اصطلاح حقوق بشر و خيرخواه و انساندوست - به حسب تيتر و عنوان و تابلو - هيچ غلطي نكردند و همه ي ادعاهايشان دروغ از آب درآمد. اين را نمي بينند؟ صهيونيستها جز زبان زور، هيچ چيز نمي فهمند يك دولت غاصب و غدار و زورگو، يك عده انسانهاي بي دفاع و جوانان و نوجوانان و كودكان خردسال را داخل خانه هايشان و در خيابانهايي كه متعلق به آنهاست، به خاك و خون مي كشد؛ ولي از دنيا هيچ صدايي در نمي آيد. آن وقت يك جوان فلسطيني، وقتي كه عكس العمل نشان مي دهد

و دو، سه نفر را به درك واصل مي كند، يكي از اين طرف دنيا، يكي از آن طرف دنيا، سربلند مي كنند و اظهار تأسف مي كنند! چه تأسّفي؟! خيلي خوب كرد، دستش درد نكند. آن ملتي كه نتواند از حق خودش دفاع كند، بايد توسري بخورد. آن روز اول، فلسطينيها خواب و غفلت نشان دادند، دشمن اين گونه بر آنها مسلط شد. امروز فلسطين بيدار شده است. مسلمانان در فلسطين بيدار شده اند. اين صهيونيستها، جز زبان زور، هيچ چيز نمي فهمند. چهل سال است كه هرچه سازمان ملل نسبت به مسأله ي فلسطين، عليه صهيونيستها قطعنامه صادر كرده است، اينها رد كرده اند. اينها لوس شده اند! سكوت و اغماض را هم كه از قدرتهاي بزرگ و از ملتها و دولتها ديدند، جري شدند. آنها از قطعنامه نمي ترسند. مگر اسرائيل را با قطعنامه مي شود عقب نشاند؟ اسرائيل با زور و سلاح و مشت، عقب خواهد نشست. من بعيد نمي دانم كه اگر همين فشار داخلي از طرف جوانان فلسطيني، عليه دولت صهيونيست نبود، اين سردمداران خبيث صهيونيست، از اين جنجال دنيا در خليج فارس استفاده مي كردند و تا حالا نصف لبنان را گرفته بودند. اول هم شروع كردند، منتها فشار داخلي - همين حمله ي دست خالي و مظلومانه ي اين جوانان مؤمن و شجاع - آنها را سر جايشان نگهداشت. يك روي ديگر قضيه، همين مسأله است؛ يعني عصبانيت صهيونيستها به خاطر اوج حركت اسلامي در داخل سرزمينهاي اشغالي. مسلمانان بايد نسبت به قضيه ي فلسطين احساس مسؤوليت كنند اين، وظيفه ي ماست. اين، وظيفه ي همه ي كشورهاي اسلامي است. مسأله ي فلسطين، فقط متعلق به عربها و همسايه هاي فلسطين نيست؛ تمام مسلمين عالم در هرجاي دنيا كه

هستند، نسبت به قضيه ي فلسطين بايد احساس مسؤوليت كنند. كساني كه در داخل و يا از خارج، واقعاً با حكومت غاصب صهيونيستي مي جنگند - نه مدعيان آزاديخواهي كه دستشان در دست امريكا و دشمنان اسلام است - بايد از طرف ملت و دولت ما و ملتها و دولتهاي مسلمان ديگر، با پول و سلاح و تبليغات كمك بشوند. هرطوري كه امروز ممكن است، بايد كمك بشوند. ما چون خودمان با فلسطين همسايه نيستيم، تا مبارزه ي رويارويي با اشغالگران بكنيم، و ديگراني كه يا همسايه نيستند، يا به هر دليلي تواناييش را ندارند، بايد مبارزان را تجهيز كنند. اين، يك وظيفه ي شرعي و حتمي براي همه ي مسلمانان است. تا اين وظيفه انجام نگيرد، مسأله ي فلسطين حل نخواهد شد. و اگر انجام بگيرد، قطعاً صهيونيستهاو پشتيبانانشان شكست خواهند خورد. مجلس شوراي اسلامي، سنگري در مقابل دشمنان مطلب خيلي مختصري هم راجع به مسايل داخلي عرض بكنم و آن، اين است كه دو جناح از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، در طول اين يكي، دو هفته، دو نامه به من نوشتند كه البته يكي از آن دو رسيد و ديگري را هم ما از رسانه ها شنيديم.(3) به هرحال، آنها نامه را تنظيم كردند و از ما جواب خواستند. من در وقت خودش - حالا نه - جواب خواهم داد و در هنگام خودش، راجع به برخي از مسايل لازم، آن وقتي كه احساس كنم بايد براي ملت عزيزمان، مطالب روشنتر و مشروحتر بيان بشود، مطالبي خواهم گفت. حالا فقط يك جمله عرض مي كنم و آن، اين است كه مجلس شوراي اسلامي، جايي است كه اميد ملت ما به آن نقطه

است. اين مجلس براي ملت سنگر است؛ اما سنگري در مقابل دشمنان، در مقابل امريكا، در مقابل ضد انقلاب. آن كسي كه مردم او را به اين سنگر مي فرستند، مي فرستند تا در اين سنگر، از انقلاب دفاع كند. در اين چند وقتِ گذشته، بعضي حرفها از بعضي از نمايندگان مجلس شنيده شد كه حرف خوديها نبود؛ حرف غريبه ها بود! ما شبيه آن حرفها را در اين چند ساله، جز از راديوي اسرائيل و راديوي امريكا و راديوي منافق نشنيده بوديم و در مجلس، كسي از اين حرفها نزده بود! نروند بگويند ما در مجلس آزاد نيستيم. خير، نماينده در مجلس آزاد است. كسي نبايد بيايد آزادي را به ماها، يا به اين مسؤولان امروز كشور ياد بدهد كه عمرشان را براي آزادي به مجاهدت گذراندند. آزادي، حق نماينده و حق ملت است؛ اما آزادي در چه؟ آزادي در اين كه عليه ملت و برعكس خواسته ي ملت در آن جا بايستند و مثل سخنگوي راديو اسرائيل حرف بزنند؟! نه، اين آزادي نيست. در جامعه ي اسلامي، اين آزادي براي هيچ كس نيست. انقلاب اين مردم، عزيزتر و قيمتي تر از آن است كه اين ملت بخواهند اجازه بدهند كه يك نفر به خاطر يك غرض شخصي، يا يك غرض گروهي و باندي، در سنگري بايستد كه جاي دفاع از انقلاب است، و عليه انقلاب و عليه مردم و به زيان نظام جمهوري اسلامي، همه چيز را زير سؤال ببرد و براي راديوها خوراك درست كند و بلكه حرفي بزند كه راديوهاي ديگر، حول وحوش آن حرف، هيچ تفسيري لازم نداشته باشند! اين ملت، قطعاً چنين چيزي را اجازه نخواهد داد. نمايندگان ما

در بين نمايندگان مجالس ملي دنيا نمونه اند من به هر دو جناح - حالا خودشان دو جناح مي گويند، من كه بين نمايندگان مؤمن و مخلص و انقلابي، خيلي دوئيتي نمي بينم - عرض مي كنم، طوري عمل كنيد كه يك وقت نشود نگاه كنيد ببينيد، شما از يك راه مي رويد و ملت از راه ديگري براي خودش مي رود و موكلينتان پشت سر شما نيستند. اگر مجلس شوراي اسلامي، جايي براي اين شد كه بعضيها با هم تسويه حساب كنند، يواش يواش همين طور خواهد شد. حق نمايندگان علاقه مند به وظيفه و كارشان هم، ضايع خواهد شد. البته امروز اكثر كساني كه در اين مجلس محترم مشغول خدمت هستند، قطعاً احساس وظيفه مي كنند؛ در اين شكي نيست. نمايندگان ما، در بين نمايندگان مجالس ملي دنيا نمونه اند. بدانيد هيچ جا، نه در كشورهاي غربي و نه در كشورهاي شرقي - كه همه اش ديگر حالا مثل هم است - نه در كشورهاي اسلامي و نه غير اسلامي، نمايندگان مجلسها، به صفا و پاكي و مردمي بودن و مسؤوليت شناسي و خلوص نمايندگان ما در اين مجلس عظيم الشّأن شوراي اسلامي نيستند. هيچ كس مثل اينها نيست. اينها خيلي خوب هستند، منتها بايد خودشان اين را پيش از ديگران حفظ كنند. نكند چهار نفر آدم جاهل، عصباني و بي توجه به مسؤوليت، حركتي بكنند و مجموعه ي پاك و مطهري را زير سؤال ببرند. البته مردم بايد احترام مجلس شوراي اسلامي را حفظ كنند. اين تذكر من، تذكري است كه وظيفه دارم آن را بگويم. اين، موجب نشود كه حالا خداي نكرده از طرف كسي، نسبت به مجلس شوراي اسلامي بي احترامي يي رخ بدهد. مجلس، والاترين و رفيعترين بخش

از مجموعه ي قانوني اين نظام است و جايگاه ملت مي باشد. بايد مجلس را با همين احترام و عظمت حفظ كنند و هيچ كس، نه در داخل مجلس و نه خارج از آن، كاري كه موجب تضعيف مجلس بشود، نبايد انجام بدهد. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شماها را توفيق بدهد و همه ي ما را به آنچه كه مرضات او در آن است، هدايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كهف: 49 2) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 87 . 3) v دو نامه، مربوط به واكنش بعضي از نمايندگان نسبت به انتخابات دومين دوره ي مجلس خبرگان بوده است.

سخنرانى در ديدار با روحانيون و طلاب آزاده

سخنراني در ديدار با روحانيون و طلاب آزاده بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حضور طلاب در جنگ و تحمل اسارت، پديده يي بي سابقه جلسه ي بسيار جالب و شيرين و تاريخي يي است. اگر آن كساني كه بيش از هفتاد، هشتاد سال با پول بي حساب، مبارزه ي همه جانبه يي را با روحانيت شيعه شروع كردند، مي دانستند يا حدس مي زدند كه در ميان روحانيت، علي رغم خواست آنها، عناصري پيدا خواهند شد كه علم را با عمل، آن هم عملي به اين دشواري، همراه خواهند كرد، قطعاً در برنامه هاي ناموفق خودشان، تجديدنظر اساسي به عمل مي آوردند. جمعي طلاب جوان، از حوزه هاي علميه به ميدان نبرد بروند و پس از آزمايش دوران سخت جنگ، آزمايش اسارت را هم باموفقيت از سر بگذرانند و با عشق و اميد به روحانيت، به خاستگاه رفيع المنزله ي خودشان برگردند، اين حادثه ي بسيار عجيب و تاريخي و عظيمي است و من عرض كنم كه در طول عمر بابركت رشته ي علميِ فقهيِ تشيع و دانش دين و علماي دين - كه نزديك به هزار سال يا شايد بيشتر،

از آن مي گذرد - چنين پديده يي بي سابقه است؛ به همين خاطر است كه من اين را به فال نيك مي گيرم. اين اجتماع را اجتماع بسيار مهمي مي شمارم و اميدوارم كه دنياي اسلام و ملت مسلمان در آينده، بركات اين تجمع شما را با همه ي وجودشان احساس كنند. اسلام و قرآن و احكام آسماني، عامل نجات بشر نكته ي اصلي يي كه من مي خواهم عرض كنم، اين است كه آن عاملي كه مي تواند بشر را نجات بدهد، آن دست قدرتمند و معجزه گر، جز اسلام ناب و قرآن كريم و احكام مقدس آسماني نيست. بشر حقيقتاً در سختي و بدبختي است. اكثريت انسانها مورد ظلمند. بخش اعظم طيبات روي زمين، به انسانهاي خبيث اختصاص پيدا مي كند. عدل در دنيا نيست. علاوه بر اين كه عدل نيست، شعور به فقدان عدل هم نيست و مهمتر اين كه نجاتبخش را هم - كه اسلام و قرآن و احكام الهي است - كسي در دنيا درست نمي شناسد. با استنباط از بينش قرآني، بر حسب تكليف و تحليل تاريخي، اسلام بايد ملتها را نجات بدهد. اگر روزي اين حرفها، گنده گويي و مبالغه و دور از ذهن به نظر مي رسيد، امروز ديگر با پيروزي انقلاب اسلامي و با بيداري مسلمين در همه جا و با آشكار شدن ضعف ذاتي استكبار و قدرتهاي جهاني، اين حرف، حرف شگفت آوري نيست. ممكن است كه طول بكشد، اما خواهد شد و ملتهاي مسلمان و جوامع اسلامي، زودتر از همه نجات خواهند يافت. پايگاه اين حركت آزاديبخش و نجاتبخش جهاني هم، همين قبةالاسلام و مركز حركت الهي انقلاب اسلامي - يعني ايران - است؛ ليكن بدون كمربستگان روحاني، اين كار ممكن

نيست. اگر كسي خيال كند كه به غير از جامعه ي علمي روحانيت و جامعه ي علمي تشيع، كسي خواهد توانست قرآن و اسلام را عَلَم كند و تبيين و تفهيم نمايد و در دلها ايمان و اعتقاد به وجود آورد، يا همين انقلابِ به ثمررسيده را در اين جا حفظ كند، اشتباه كرده است. اين تصور، غلط است. روحانيت به عنوان خادم، نه به عنوان صاحب، لازم است. ما چه كسي هستيم كه صاحب اين معارف باشيم. ما مي توانيم براي جوامع بشري، خادم و حامل فقه و واسطةالعقد ذهن و واقعيت باشيم. كدام روحانيت؟ اين، آن نكته ي اصلي است. هرچه قشر روحاني، مقاومتر، فداكارتر، مبارزتر، تن به سختي بده تر و آماده تر باشد، اين كار عمليتر است. شما آقايان كه در دوره ي انقلاب - چه در دوره ي پيروزي انقلاب و چه در دوران پانزده سال مبارزات دشوار پيش از پيروزي - در صحنه بوديد، ديديد كه روحانيِ مقاومِ مبارزِ آگاهِ آگاهيبخش، براي اين حركت، نورافكن و مشعلي بود؛ و روحانيِ بي اعتناي به اين مسايل، يا نوميد، يا ناآگاه، يا خداي نكرده دلبسته ي به زخارف دنيا، يا حداكثر وابسته ي به دستگاههاي ظالم، مانع بزرگي بود. بعضي از روحانيون، اذيت مي كردند. من به مجموعه ي شما با چشمي اميدوار نگاه مي كنم من مي خواهم اين را به شما عرض بكنم كه اگر بخواهيم به وظايف درست عمل كنيم، پيمودن راه از حالا به بعد، يقيناً آسانتر از راه گذشته ي ما نيست؛ راه دشواري است. از حالا به بعد، مسأله، مسأله ي حفظ ارزشهاست؛ جا انداختن اينها در ذهنيت ملل دنياست؛ حراست از آنها در داخل جامعه ي اسلامي است. اين، با زبان ممكن نيست؛ با عمل و تلاش

و فداكاري و اميد و آمادگي و علم و تقوا ممكن است. اگر در اين مرحله ي از حالا به بعد، روحانيوني كه متصدي و كمربسته ي گسترش اين تفكر الهي در سطح ذهنيت عالم هستند، داراي اين خصوصيات باشند، اين فكر پيش خواهد رفت. اگر خداي نكرده روحانيون، خسته و ملول و نوميد و دلبسته شدند، از راحتي و آسودگي خشنود شدند، به آن عادت كردند، از خطر و سختي گريزان شدند، بار بر زمين خواهد ماند و اين فكر پيش نخواهد رفت. البته چنين نخواهد شد. بحمداللَّه روحانيون عالي مقام، بزرگان، قدردانانِ انقلاب و پيشقراولان در همه ي قشرها زيادند؛ اما تصورم اين است كه در بين اين مجموعه، شما طلاب و اهل علمِ زجركشيده ي دوران اسارت - كه امتحان اين دوران و دوران مجاهدت را داده ايد - مي توانيد نقش بسيار بزرگي داشته باشيد. همچنين همه ي طلاب رزمنده، همه ي اهل علمي كه ميدان جنگ را با گوشت و پوست خودشان لمس كردند - نه اين كه انسان در تلويزيون و يا در شهر، خبر جنگ را بشنود؛ بلكه در ميدان جنگ، با وجود خودش آن را حس كند - مي توانند نقش بزرگي داشته باشند. لذا من به اين مجموعه ي شما، با چشمي اميدوار نگاه مي كنم. شرايط استفاده ي طلاب آزاده از ذخيره ي ارزشمند خود هريك از شما عزيزان بايد همتتان اين باشد كه از ذخيره ي ارزشمندي كه در اين دو ميدان به دست آورده ايد، در راه پيشبرد انقلاب به سمت اهداف عالي و گسترش اين فكر در سطح عالم و تعميق آن در داخل جامعه، استفاده كنيد. البته اين كار، مقدماتي دارد: شرط اول، درس خواندن و خوب خواندن

است. من از قبل از پيروزي انقلاب، به رفقاي طلابمان مي گفتم: بي مايه فطير است. بايد مايه داشته باشيد، بايد درس بخوانيد. آن عالم مبارزي كه ذخيره ي قابل توجهي به دست آورده است، مي تواند مفيد باشد. امام بزرگوار ما كه توانست با آن دست قدرتمند خود، دنيايي را متحول كند، اين حركت عظيم را به بركت علم انجام داد. اگر امام(ره) عالم نبود، نمي شد. كار امام كه شوخي نبود. بعد از صدر اسلام، اصلاً با هيچ حركت ديگري قابل مقايسه نيست. چه كسي ديگر چنين حركت عظيمي را انجام داده است؟ اگر اين ابعاد را بخواهيم بيان كنيم، خودش يك ساعت طول مي كشد. امام، اين حركت عظيم را به بركت علم انجام داد. شرط دوم كه بلافاصله مطرح مي شود، تقوا، ورع، خودسازي، درون سازي، مجاهدت نفس، غلبه ي بر شيطان دروني و باطني است كه در وجود ما هست و شما خوب مي توانيد با آن مبارزه كنيد. شما تجربه كرديد، شما با اين شيطان كُشتيها گرفتيد، پشت او را بارها به زمين رسانديد؛ اين را نگهداريد و حفظ كنيد. مبادا آنچه در دوران سختي به دست آمده، در دوران رفاه آسان از كف برود؛ خيلي مواظب باشيد. اگر اين تقوا و غلبه ي بر نفس نباشد، آن علمي هم كه گفتيم، سودمند نخواهد افتاد، بلكه مضر خواهد شد؛ مثل سلاحي در دست آدم ناباب. و باز در اين جا من بايد به امام عزيزمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) مثل بزنم. او واقعاً مثال اعلاي تقوا و بدون يك ذره اغماض، مراقب و مواظب از خود، از نفس خود و از حركات خود بود. اين، تقواست. شرط سوم، كسب آگاهيهاي لازم است. انسان از ناآگاهي

خيلي ضربه مي خورد. گاهي انسان، عالم و متقي هم است، اما ناآگاه است و سرش كلاه مي رود. آگاهيهاي لازم را به دست آوريد و روزبه روز خود را با اين سه عنصر اصلي بسازيد، تا هريك از شما بتوانيد براي آينده ي اين انقلاب و اين حركت عظيم، مشعلي باشيد. اسارت و مجاهدت شما در ميدان جنگ، خيلي ارزش دارد اين حرفهايي كه عرض كردم، مي شود در خطاب به همه ي اهل علم و طلاب گفت و مي گوييم؛ اما شما يك امتياز داريد. وقتي مسأله ي حركت از يك راه دشوار و صعود به يك كوه مطرح است، انسان به همه مي گويد كه اين طوري برويد، تا به آن بالا برسيد و اگر رسيديد، چه فضايلي دارد. اما آن كسي كه مدتها دوندگي كرده، كوهنوردي كرده، بدنسازي كرده، به او اميد بيشتري است. او، شماييد. اين اسارت و اين مجاهدت و مبارزه در ميدان جنگ، خيلي ارزش دارد. از اين ذخيره بايد استفاده كنيد. مواظب باشيد زرق و برقها - كه هميشه در زندگي انسان هست - خود را زيادي جلوه ندهند. به آن باطن قضيه كه مسؤوليت و وظيفه ي بزرگ و تكليف نهايي است، بيشتر توجه بكنيد. البته انسان نمي تواند به فكر زندگي نباشد - همه هم هستند، بايد هم به شكل معتدل و سالمي بود - اما اين بايد مسأله ي اساسي در زندگي نباشد. مسأله ي اساسي، بايد آن باشد. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه اين بركات را بر وجود شما مترتب بفرمايد و توفيقات خود را شامل حال شما بكند و زحمات فراوان شما در دوران اسارت را به فضل و كرم خود، به بهترين وجهي قبول بفرمايد و

ان شاءاللَّه توفيق خود را بر شما ارزاني بدارد كه بتوانيد در راه دشوار و طولاني به سمت هدفهاي والاي اسلامي، نقشي مؤثر و تعيين كننده ايفا بفرماييد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با مسؤولان دادگاه و دادسراى ويژه ى روحانيت

بيانات در ديدار با مسؤولان دادگاه و دادسراي ويژه ي روحانيت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فساد عالِم دين، خيلي فراگير است از همه ي شما برادران عزيز و مسؤولان محترم اين تشكيلات، بخصوص جناب آقاي ري شهري، جناب آقاي رازيني و بقيه ي برادراني كه اين كار سنگين و مهم و بسيار مفيد را برعهده گرفته ايد و بحمداللَّه با قوّت و قدرت آن را انجام مي دهيد، خيلي متشكريم. من مي خواهم دو مطلب كوتاه عرض بكنم: يكي در اهميت اين قضيه، يكي هم در رعايتها و مواظبتهايي كه بايد باشد. در اهميتش همين بس كه «اذا فسدالعالِم فسد العالَم». واقعاً اين طور است. البته شايد عالِم در اين جا، فقط عالِم دين نباشد؛ دكتر هم فاسد بشود، تأثيرش زياد است. هر دانشمندي، هركسي كه با دانش خودش تأثيري در وضع جامعه دارد، فسادش از فساد بقيه، اعمق و اوسع است؛ اما آن عالِمي كه فسادش خيلي فراگير است، همين عالِم دين است. علت هم واضح است. چون مردم از درون و از دل، به عالِم دين اطمينان و اذعان مي كنند و تسليم مي شوند. ما با يك لاقبا، مثلاً چه چيزي داشتيم كه موجب بشود مردم با حرف روحانيت و حرف امام، آن طور حركت كنند، پانزده سال مبارزه نمايند و بعد با فداكاري، آن را به پيروزي برسانند و سپس ده سال در دوران مبارك حضرت امام، در مقابل اين همه توطئه ايستادگي كنند و بعدش هم همين طور؟ آيا جز معنويت و جز

اين اعتقاد در دل مردم كه روحانيت براي خودش كار نمي كند، بلكه براي خدا و خير مردم است و امر خدا را اجرا مي كند، چيز ديگري بوده است؟ براي همين هم است كه وقتي نهضتها به غير جنبه ي معنوي و ايمان قلبي متكي باشند، به جايي نمي رسند. اين، در جاهاي ديگر امتحان شده و در كشور ما هم امتحان شده است. نهضتي به جايي مي رسد، كه يك رگه ي معنوي و ايماني و اعتقادي و خدايي در آن حاكم است. مردم، روحانيت و اين لباس و من و شما را مظهر اين چيزها مي دانند و مؤمن به حساب مي آورند. گاهي خودشان اشتباه و خطا مي كنند و دچار شهوت و غضب و پول پرستي و تجمل پرستي و كارهايي كه بالاخره بشر در طبيعتش هست، مي شوند و نقص خودشان را به پاي كمالي مي گذارند كه در روحانيت به حساب مي آورند. مي گويند اگر ما ناقصيم، او كامل است؛ اگر ما نمي فهميم، او حكم خدا را مي فهمد؛ اگر رابطه ي ما با خدا ضعيف است، او رابطه اش قوي است؛ پس هرچه او مي گويد، ما «متقرّبا الي اللَّه» عمل مي كنيم. براي همين است كه هرجا روحانيت جلو بوده، اگر انقلاب بوده، پيروز شده؛ اصلاح بوده، انجام شده؛ خدمات بوده، تحقق پيدا كرده است؛ غير از اين كه نيست. حالا اگر كاري شد كه ايمان مردم به اين لباس و به اين دستگاه زايل شد، ببينيد چه پشتوانه يي از مردم گرفته مي شود، چه اعتماد قلبي يي از انسان يا از مردم زايل مي شود. اثر اين زوال اعتقاد و ايمان در بيرون چيست؟ انقلاب ما، به پشتوانه ي نفوذ معنوي روحانيت شيعه پيروز شد من يادم است - شايد

اين نكته را مكرر به بعضي از برادران عرض كرده ام - چند سال پيش كه مقدمات تشكيل اين دادگاه بود، خدمت امام(ره) رفتم و به ايشان عرض كردم كه اين انقلاب، به پشتوانه ي هزار سال نفوذ معنوي روحانيت شيعه به پيروزي رسيد. يعني اين كه شخصي مثل امام - يك مرجع تقليد - توانست اين اقيانوس را اين طور به تلاطم در بياورد - كه هيچ عاملي نمي توانست آن را به تلاطم در بياورد - كار خود او نبود. مردم در اول كار، امام را از كجا مي شناختند؟ اگر هزار سال اعتقاد شيعه به علما و روحانيون و مراجعش نبود - كه مرجع و عالم دين، برايشان از قداستي برخوردار بود - چه موقع مردم پشت سر امام، به عنوان اين كه يك مرجع و يك عالم دين است، راه مي افتادند؟ امام، اين را تلقي به قبول كردند. بعد به ايشان عرض كردم، الان با عمل بعضي از ماها، اين ذخيره ي هزار ساله ضايع مي شود و از بين مي رود. ما پول و سرمايه يي را برداشتيم خرج كرديم و بساطي را درست كرديم؛ حالا خود اين سرمايه، با كار بعضي از ماها دود مي شود و به هوا مي رود. گفتم به نظر من، راهش همين دادگاه روحانيون است. ...(1)v يكي از برنامه هاي رضاخان، بدنام كردن روحانيون بود يكي از برنامه هاي رضاخان در اين مملكت - كه يقيناً هدايت شده از سوي انگليسيها و قدرتهاي پشت سر رضاخان بود؛ چون عقل خودش و تشكيلاتش به اين چيزها نمي رسيد - همين بود كه روحانيون را بدنام كند. او به برداشتن عمامه ها اكتفا نكرد؛ به بدنام كردن روحانيون مشغول شد و كار را به

جايي رساند كه در كوچه و خيابان، بچه هاي مردم اگر آخوندي مي ديدند، مسخره مي كردند. اين كار، عرف رايج شده بود! اين قضيه، مربوط به سالهاي 29 و 30 است؛ يعني من در آن زمان، يازده يا دوازده سالم بود. اين جوّ، تا حدود ده سال بعد از رفتن رضاخان و كم و بيش تا قُبيل انقلاب - كه من طلبه يي شده بودم - ادامه داشت. ما در مشهد، تشكيلات و جلسات مهمي داشتيم. در جلسات من، چه قدر دانشجو و دكتر مي آمدند و من براي آنها تفسير مي گفتم. با جواني از دوستان خودم - كه فارغ التحصيل و آدم باسوادي بود - مي خواستم به تهران بيايم. در ايستگاه راه آهن، با هم قدم مي زديم كه وقتِ قطار بشود. در همين موقع، چند جوان كه معلوم نبود اصلاً سوادي هم دارند يا ندارند - تيپهاي اروپايي آن روز كه لباس جين مي پوشيدند و تازه در ايران معمول شده بود - به شكلي من را مسخره كردند كه رفيقم خجالت كشيد. اين مسخره كردنها رايج شده بود و ديگر مخصوص بچه ها و يا يك طبقه ي خاص نبود. اين كارها براي آن بود كه روحانيت را از چشمها زايل كنند. براي آن بود كه آنها نقش روحانيت و ايمان به روحانيت را خوب فهميده بودند. در قضيه ي مدرّس و مرحوم كاشاني، و قبل از آن در قضيه ي مشروطيت و ميرزاي شيرازي، اين نقش را فهميده بودند و مي دانستند كه بايد اين گروه و اين طايفه را از چشم مردم انداخت. براي اين كار، مثل ريگ پول خرج مي كردند و از هر وسيله يي هم استفاده مي كردند. دادگاه ويژه ي روحانيت، بر مبناي محكمي استوار

است آن وقت، روحانيت با دوچيز، يكي با علم و يكي با زهدش توانست علي رغم خواست آنها، در دستگاههاي مختلف و در دانشگاه - كه جايي براي ماها نبود و مظهر و مركز تبليغات ضدآخوندي بود - نفوذ كند. در همين دانشگاه، بچه ها كلاس درس را تعطيل مي كردند، تا پاي درس فلان آخوند - كه نه پول و نه قدرت داشت و حتّي رفتنِ پيش او، گاهي دردسر هم داشت - بروند. با وجود اين قضيه، حالا به جاي انگليس و رضاخان و محمّدرضا، آقايي با ريش و عمامه و هيكل و عنوان پيدا بشود و كار خلافي مرتكب گردد و اين همه زحمات را بر باد بدهد. كاري كه اين گونه افراد انجام مي دهند، از آن همه كارهايي كه آنها كردند، خيلي موفقتر است! پس، اگر ما فرض كنيم، يك دست سياسي وجود دارد كه آخوندجماعت را به فساد و به رشوه خواري و به اين چيزها بكشد، فرض خيلي دوري نكرده ايم. دستگاهي لازم است كه كنترل كند. آن دستگاه، همين دادسرا و دادگاه ويژه ي روحانيت است. البته عده يي هستند كه فساد ندارند؛ ولي مشكلشان، مشكل سياسي است. آنها هم طور ديگر ضربه مي زنند. آنها هم از اين وجهه يي كه به بركت قيام امام و فداكاري اين بزرگوار و روحانيون خوب، به وجود آمده و به بقيه ي روحانيون سرايت كرده است، عليه مذاق امام و راه امام و خط انقلاب، سوء استفاده مي كنند. بايد با اينها برخورد بشود. اين دادگاه، براي اين است. اگر كسي در مبناي اين دادگاه شبهه بكند، چنانچه آدم خيرخواه بي غرضي باشد، يقيناً قضيه را نمي داند و به آن توجه ندارد. اين دادگاه،

بر مبناي محكمي استوار است و فلسفه اش، قويترينِ فلسفه هاست. اگر دستگاه قضايي براي كشور لازم است، اين دادگاه هم براي كشور لازم است. شايد لزوم اين دادگاه، از لزوم دستگاه قضايي كمتر نباشد؛ اگر نگويم به جهاتي بيشتر است. بغضها را دخالت ندهيد و بر مبناي شرع و قانون عمل كنيد مطلب دوم، در مورد تذكرات است. جناب آقاي ري شهري، همان دو كلمه يي كه گفتند، ديگر كافي است: بغضها را دخالت ندادن و دقيقاً بر مبناي شرع و قانون عمل كردن. ما هم همين را توقع داريم و بيش از اين توقعي نداريم. منتها توجه كنيد كه گاهي انسان خيال نمي كند كه كار خلاف شرع انجام مي دهد؛ اما خلاف شرع است. گاهي اوقات، به خاطر اين كه در جاهايي اهداف بزرگ وجود دارد، اهداف ديگر تحت الشعاع قرار مي گيرد. مثلاً حفظ نظام ايجاب مي كند كه در جهاد، اگر كفار متترس به مسلمين شدند - يعني اسرا يا شهروندان مسلمان را جلوي خودشان گذاشتند، تا ما نتوانيم به آنها حمله كنيم - گمان مي كنم بين علما خلافي نباشد، لااقل خيليها از شيعه و سني گفته اند كه كشتن اين مسلمانان ايرادي ندارد و ديه هم پرداخت نمي شود؛ با اين كه قتل نفس حرام است. ...(2)v نبايد از حد الهي تعدي كرد. حد، يعني چه؟ حد، يعني همان خط و مرزي كه كشيده شده است. چگونه مي شود كسي را مورد تعذيب قرار داد؟ «و ليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين»(3). صريح هم است. بايستي عذاب و شكنجه يي كه به او مي دهيم، همه ي مردم ببينند. اين، حدي دارد. اگر از اين حد، يك سر مو تخطي كرديد، تجاوز از حدود الهي است. ...(4)

ثواب بزرگ كار شما، به خاطر ظرافتش است ممكن است شما بگوييد، اگر اين طور است، پس بهتر اين است كه ما اصلاً اين كار پُردردسر را نكنيم؛ ببوسيم و كنار برويم. بله، اهميت اين كار و ثواب بزرگي كه دارد، به خاطر همين ظرافتش است. همه ي كارهاي مهم، همين قدر ظريف است. نگوييم كه ما فلان مسؤوليت را انجام نمي دهيم، چون كار ظريفي است. نه، اصلاً صراط، اين است. صورت مُلكيِ مادّيِ جسمانيِ صراطي كه در قيامت هست، همين است. ببينيد از اين صراط مي توانيد رد بشويد، يا نه؟ بايد از اين صراط عبور كنيد. اين كارِ ظريف نشد، يك كار ظريف ديگر وجود دارد؛ فرقي نمي كند. زندگي، ظريف است. اين كه ما هر روز پنج نوبت نماز مي خوانيم و در هر نمازي هم اقلاً در دو ركعتش مي گوييم: «اهدنا الصّراط المستقيم»(5)، براي همين است. انسان يك بار دعا مي كند و براي مغفرت مي گويد: «اهدنا الصّراط المستقيم»(6). مگر ما در شبانه روز، براي مغفرت چه قدر بايد دعا كنيم و در نماز چندين بار آن را تكرار نماييم؟ اما براي هدايت، شما هفده ركعت نماز واجب مي خوانيد. از اين هفده ركعت، بايد در ده ركعتش، «اهدنا الصّراط المستقيم»(7) بگوييد. اين هدايت، چه هدايتي است؟ اين براي آن است كه ما در هر لحظه، به همين هدايت احتياج داريم. اگر الان هدايتمان كرد، يك دقيقه ي ديگر، باز همين هدايت را مي خواهيم. اگر يك دقيقه ي ديگر هدايتمان كرد، باز يك دقيقه ي ديگرش، همين هدايت را مي خواهيم. ما دايم در سر دوراهي هستيم. در راه زندگي كه مي رويم، دايم در سر دوراهيِ گفتن يا نگفتن، تصميم گرفتن يا نگرفتن، اين طوري گفتن يا

آن طوري گفتن قرار داريم. پس، دايم به هدايت الهي احتياج داريم. تقوا، يعني همين كه مراقب باشيم، اين راه مستقيم، اين همه منشعبات دارد. مبادا يك جا اشتباه كنيم و از يكي از منشعبات، راه بيفتيم و برويم. اين، نبايد موجب بشود كه آدم بگويد كاري كه اين قدر دردسر دارد، بهتر نيست كه آن را ببوسيم و كنار بگذاريم و ديگري بيايد انجام بدهد؟ نه، وظيفه ي شماست و بايد انجام بدهيد. كار مهم و واجب، اهميتش هم به همان اندازه است؛ ثواب الهي اش هم به همان اندازه است. خود قضاوت مگر چه طوري است؟ «رجل قضي بالحقّ و هو لايعلم فهو في النّار»(8). شما بگوييد پس بهتر اين است كه اصلاً قضاوت را ببوسيم و كنار بگذاريم و برويم؛ قضاوتي كه آدم اگر به حق هم قضاوت بكند، ولي نداند، «في النّار» است. اين، چه اقدامي است؟ اگر همه اين فكر را بكنند، پس قضاوت بايد در دنياي اسلام بربيفتد. نخير، قضاوتي كه ثواب دارد، فريضه ي كفايي است و شايد در شرايط فعلي چون «من به الكفايه» هم نيست و كم است، اين خطاب متوجه به همه است. اين، از همين قبيل كارهاست. اين ظرافت را هم بايد رعايت كنيد، اين كار را هم بايد بكنيد. ...(9)v خداوند ان شاءاللَّه به شما كمك كند، توفيقتان بدهد و تأييدتان نمايد. خداوند همه ي ماها را هدايت كند، تا بتوانيم راه صحيح را بشناسيم و از آن راه برويم. ان شاءاللَّه اعمال و رفتارمان طوري باشد كه اگر زيني براي اسلام نيستيم، شِين هم نباشيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 2) 3) نور: 2 4) 5) 1 و 2 و 3.

حمد: 6 6) 7) 8) الاصول من الكافي، ج 7 ، ص 407 9) vv از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و بعضي از قسمتهاي آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين بخشها حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

بيانات در ديدار با پاسداران حفاظت بيت رهبرى

بيانات در ديدار با پاسداران حفاظت بيت رهبري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مهم اين است كه كار را خوب انجام بدهيم و براي خدا باشد از شما برادران خيلي متشكريم كه زحمت مي كشيد و روزها و شبها و سرما و گرما را در اين جا تحمل مي كنيد؛ علاوه بر اين كه از خانه و زندگي و شهر و محيط مأنوس خودتان هم دور هستيد. ما وظيفه داريم كه از شما تشكر كنيم. هر كسي بالاخره مسؤوليتي دارد. همه ي ما - من، شما، ديگران و همينهايي كه مشغول كارند - با يكديگر همكاريم و درحقيقت يك كار را دنبال مي كنيم؛ منتها يك گوشه اش دست يك نفر است، يك گوشه اش هم دست يك نفر ديگر. مهم اين است كه كاري را كه انجام مي دهيم، خوب انجام بدهيم، از نيرويمان كم نگذاريم، براي خدا انجام بدهيم، با اخلاص باشد و سعي كنيم كه محيط كار را يك محيط سالم و از همه جهت انقلابي بسازيم. البته در مورد نيروهاي نظامي - كه شماها باشيد - و انتظامي، مسأله ي مهم انضباط است؛ اين را بدانيد. انضباط را دست كم نگيريد. انضباط براي شماها واجب است. كار را همان طوري كه به شماها دستور مي دهند، انجام بدهيد. آن دستوردهنده هم بايد حواسش جمع باشد كه چه دستوري مي دهد. بايد درست و دقيق دستور بدهند. در

همه جا، تعدي و تجاوز و تخطي از حدود بد است؛ در لباس نظامي و انتظامي بدتر است. شما كه لباس پاسداران را به تن داريد - چه وظيفه ها و چه برادران پاسدار رسمي - بايد بيش از ديگران اين چيزها را رعايت كنيد. غرض، ما از زحمات شما برادران خيلي ممنونيم. ان شاءاللَّه كه خداوند، هم از ما و هم از شما قبول كند. خداوند به شما و ما قوّت بدهد، تا بتوانيم ان شاءاللَّه در پيشگاهش روسفيد باشيم. مهم اين است كه انسان كاري بكند كه بتواند نزد خدا جواب آن كار را بدهد و بگويد كه چرا اين كار را كرده، به چه دليل كرده و براي چه هدفي انجام داده است. خداوند ان شاءاللَّه از شما راضي باشد و الطاف و بركات توجه حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) شامل حالتان گردد. من ان شاءاللَّه شما را دعا خواهم كرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم فارغ التحصيلى و اخذ سردوشى در دانشگاه هوايى

سخنراني در مراسم فارغ التحصيلي و اخذ سردوشي در دانشگاه هوايي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز براي من و ملت ايران، عيد بزرگي است براي من، امروز كه مشاهده مي كنم جوانان مؤمن و سرافراز كشورمان در ميهن عزيز، برترين مراحل دانش پرواز و دانشهاي مربوط به آن را با موفقيت مي گذرانند و ما از بيگانگان بي نياز هستيم، عيد بزرگي است. براي ملت ايران،امروز و روزهايي از اين قبيل، درحقيقت جشن و عيد است. روزي بود كه ايراني با همه ي خصلتهاي برجسته و ممتاز ملي خود، با همه ي ذخيره هاي فرهنگي انباشته ي بي نظير خود، براي گذراندن اين دوره ها بايد به خانه ي دشمنان اين ملت و به نياز به سمت ديگران كشيده مي شد؛ آن هم كساني كه خير ايران و ايراني، براي

آنها مطرح نبود. امروز خلبانان ما، افسران برجسته ي فني ما، دانشوران ممتاز ما، در رشته هاي گوناگون مورد نياز ارتش جمهوري اسلامي ايران، محتاج آن نيستند كه براي گذراندن اين دوره ها، به امريكا و اروپا و حتّي به كشورهايي كه ازلحاظ دانش، چندان امتيازي هم ندارند و در گذشته مي رفتند، بروند. اين، يك پيروزي است. اين پيروزي هم مثل ديگر پيروزيها، ناشي از انقلاب بزرگ ملت ايران و اعتماد به نفسي است كه اين ملت، در سايه ي اين انقلاب و در سايه ي قدرت نماييِ ايمان عميق خود، به دست آورد. امروز ملت ايران به معناي حقيقي كلمه، به خود مؤمن و متكي است. ملت ايران فهميده است كه مي تواند گرهها را باز كند، راهها را بگشايد، مانعها را بردارد، سدهاي ممانعت كننده ي راه تكامل را ويران كند، از حيثيت و دين و ارزشهاي انقلابي و اسلامي و شرف ديرين تاريخي و علمي خود دفاع كند. اين را ملت ايران آسان به دست نياورد. نيروهاي مسلح در طول سالهاي جنگ تحميلي و پيش از آن و تا امروز، در اين راه تلاش زيادي كردند. نيروهاي مردم هم هميشه پشت سر نيروهاي مسلح و در بسياري از موارد در كنار آنان، در مقدمترين صفوف خطر حضور داشتند. يعني ملت ما يكپارچه از خود و از شرف و حيثيت و آينده و از موجوديت خود دفاع كرد. امروز شما جوانان عزيز، در حالي در اين مركز دانش و مركز آموختن و اندوختنِ دانش براي دفاع از كشور، مشغول تحصيل هستيد، يا فارغ التحصيل مي شويد كه تجربه ي ملت ايران براي دنيا و براي بسياري از ملتهاي ضعيف، درس آموز بوده است. اين، يك

نمونه است كه شما علي رغم دشمنان كه مي خواستند بگويند شما خودتان نمي توانيد، بايد ما برايتان انجام بدهيم، ثابت كرديد و اساتيد و مديران و مسؤولان ثابت كردند كه مي توانند براي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران، انسانهاي كارآمد تربيت كنند. روزبه روز بايد بهتر بشويم و پيشتر برويم. نمونه هاي فراوان ديگر، در مقياسهاي بزرگ و در گستره ي عظيم زندگي اين مردم، موجود است. امريكا نشان داد كه از درون تهي است امروز ملتهاي جهان، از ملت سرافراز و بزرگ ايران آموخته اند كه در مقابل تهديد و ارعاب قدرتهاي بزرگ، مرعوب نشوند. اول ملت ايران بود كه فرياد زد، استكبار جهاني در درون خود تهي است و جز رعد و برق، جز تشر، جز اظهار قدرت دروغين، چيزي در چنته ي او نيست. اين را اول ملت ما فرياد زد و امام بزرگمان، به ما و به ملتهاي ديگر آموخت. امروز ملتها اين را به تجربه مي بينند. امروز قدرت مستكبر امريكا نشان داد كه از درون تهي است. قبل از آن كه ملت ما بگويد و انقلاب ما فرياد بزند، مردم دنيا خيال مي كردند كه اگر قدرت امريكا و ديگر قدرتهاي بزرگ اشاره كنند، ملتها و كشورها و نيروهاي نظامي نقاط مختلف عالم،با اشاره ي آنها مضمحل و نابود خواهند شد! امروز حوادث خليج فارس (1) نشان داد كه ابرقدرتها براي ارعاب ملتها، اين دروغ را ساخته اند. امريكا، چه حمله ي نظامي به كويت بكند يا نكند؛ چه اين حمله، طولاني يا كوتاه مدت بشود، از همين حالا شكست خورده است. ابرقدرتي كه همه ي دنيا را متعلق به خود مي داند، خليج فارس را هم تيول قدرت خود مي پندارد و چهار ماه است

كه در شنزارهاي داغ عربستان سرگردان است، (2) از همين حالا شكست خورده است. هر حادثه يي كه پيش بيايد، اين شكست را جبران نخواهد كرد. براي اين كه ثابت شود امريكا در حوادث خليج فارس شكست خورده، لازم نيست كسي منتظر درگيري نظامي بشود. اين حقيقتي است كه انقلاب ما، با قدرت و اعتماد و ايمان و اتكا به تجربه هاي تخلف ناپذير تاريخ و سنتهاي قطعي الهي و اتكا به تجربه ي خود، آن را گفت و ثابت شد. بايد نيروهاي مسلح خودمان را هر چه بيشتر تقويت كنيم مطلب ديگر اين است كه حوادث خليج فارس، براي ديرباورترين افراد ملت ما - اگر چنين افرادي در ميان ما باشند - ثابت كرد كه ما بايد نيروهاي مسلح خودمان را هرچه بيشتر و با كيفيت تر و عميقتر تقويت كنيم و اين كار را خواهيم كرد. ابرقدرتها - و امروز به طور مشخص امريكا - به اين اكتفا نمي كنند كه حول وحوش خانه ي خود، در گرانادا و پاناما و امثال آن دخالت كنند؛ دخالت را به مناطق دوردستي مثل خليج فارس هم كشاندند؛ اگرچه اين اولين بارشان نبود. اولين باري كه دخالت نظامي در اين مناطق انجام گرفت، سال 1359 بود كه نيروهاي امريكا به فرمان رئيس جمهور دمكرات، به قصد اين كه خود را به تهران برسانند، به طبس حمله ي نظامي كردند. البته از همان نيمه ي راه، جسدهاي سياه شده و جزغاله شده شان برگشت! عجيب است! كشور عزيز و ملت بزرگ و منطقه ي تاريخي ما، آزمايشگاه چه تجربه هاي بزرگي است. اتفاقاً اولين باري هم كه امريكاييها، دخالت مستقيمي در اجراي يك كودتاي نظامي در يك كشور كردند، در 28 مرداد 1332 بود كه آن

كودتاي ننگين را مستقيماً با پول و عوامل و نقشه و نيروهاي نظامي و شبه نظاميشان در تهران به راه انداختند. متأسفانه در آن روز، غفلتها موجب شد كه توطئه ي امريكاييها به نتيجه برسد. اما تمام شد و انقلاب اسلامي، درِ همه ي اين تجاوزها و پُرروييها و خباثتهاي نسبت به ايران را روي دشمنان بسته است و شجاعت و كاراييهاي شما و حضور ملت، بايد براي هميشه اين در را بسته بدارد. اينها آمدند، خليج فارس را هم مشمول تجاوزها و دخالتها و كارهاي غلط و ناشايست خودشان كردند. تعهد و تعبد اسلاميتان را روزبه روز بيشتر كنيد ما با اين تجربه و تجربه هاي ديگر، لازم است نيروهاي مسلح را تقويت كنيم؛ تقويت با ابزار مدرن و پيشرفته، تقويت با نگهداري و خودكفايي، تقويت با سازندگيها در درون نيروهاي نظامي و سازمان صنايع دفاع، تقويت با دانش - كاري كه شما در اين جا مي كنيد - تقويت با تجربه و آزمايش و تمرين دايمي و مستمر، تقويت با ايمان كه پشتوانه ي همه ي آنهاست. ايمانتان را حفظ و تقويت كنيد. تعهد و تعبد اسلاميتان را روزبه روز بيشتر كنيد. اين، شما را پيروز خواهد كرد. اين، براي شما وسيله يي خواهد شد كه بر دشمن فايق خواهيد بود. ابزار پيشرفته ي شما، از دشمنتان پيشرفته تر نيست؛ اما اين ايمان شما موجب خواهد شد كه بر پيشرفته ترين ابزارها فايق بياييد. اين را در خودتان تقويت كنيد. من به فارغ التحصيلان و جوانان عزيزي كه امروز رسماً سردوشي گرفتند و عضو نظامي اين دانشگاه شدند و در آينده افسران ارزشمند ما خواهند بود، تبريك مي گويم. از فرمانده و مسؤولان و كارگزاران عزيز، صميمانه تشكر

مي كنم. من به عنوان قطره يي از اقيانوس عظيم انقلاب و ملت بزرگ و نيز به عنوان يك مسؤول، از شماها كه كار را خوب پيش برديد، صميمانه تشكر مي كنم. ياد شهداي عزيزمان را، مخصوصاً برادر عزيزمان شهيد سرلشكر بابايي - آن جوان غيور، مؤمن، شجاع، كارآمد و مخلص - و شهيد سرتيپ خضرايي عزيز و ديگر عزيزاني كه اسمهايشان يادم نيست، گرامي مي دارم. اميدوارم كه همه ي آنها با ارواح مقدسه ي اوليا و با روح مطهر امام عزيزمان محشور باشند و از نعم الهي برخوردار گردند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 87 . 2) vv اشاره به تلاشهاي سياسي و ديپلماتيك و از سر ضعف دولت امريكا در سطح جهان، براي همسويي كشورهاي غربي و همپيمانانش جهت حمله به كويت.

بيانات در ديدار با رهبران گروههاى جهادى افغانستان، به همراه صبغةاللَّه مجددى (رئيس جمهور موقت افغانس

بيانات در ديدار با رهبران گروههاي جهادي افغانستان، به همراه صبغةاللَّه مجددي (رئيس جمهور موقت افغانستان) و حجةالاسلام والمسلمين ابراهيمي (نماينده ي رهبري در امور افغانستان) و جمعي از مسؤولان وزارت امور خارجه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تمسك به اسلام، راه نجات ملتهاي مسلمان من هم به عنوان يك برادر مسلمان، از شما برادران عزيز، به خاطر تلاشها و مجاهدتهايي كه كرده ايد و زحماتي كه متقبل شده ايد و به خاطر اين گردهماييها و بحثهاي مخلصانه يي كه داشته ايد و به دنبال راههاي علاجي براي سرنوشت جهاد عظيم ملت مسلمان افغانستان هستيد، صميمانه تشكر مي كنم و از زيارتتان خيلي خوشحالم. هر كس كه در جهاد اسلامي يك ملت، به نحوي از انحاء شركت داشته باشد، براي او يك ارزش است. امروز بحمداللَّه شماها اين جهاد را انجام مي دهيد. ان شاءاللَّه كه خداوند همه ي شما را تأييد

كند و توفيق بدهد. من فقط يك جمله در باب اين جهاد بزرگ شما عرض بكنم و آن، اين است كه اگر بخواهيم راز اصلي پيروزي را براي ملتهاي اسلامي جستجو و پيدا كنيم، بعد از همه ي مطالعات تاريخي و جامعه شناسي، به اين جا مي رسيم كه ملتهاي مسلمان براي نجات خودشان، هيچ راهي جز تمسك به اسلام ندارند. امكان ندارد كه هيچ ملت مسلماني، بدون تمسك به اسلام بتواند، در اين جنگل عظيم مشكلاتي كه استكبار درست كرده است، راه خودش را پيدا كند و به سلامت عبور نمايد. ايران هم، همين طور شد و تمسك به اسلام نجاتش داد. الان هم ما ايرانيها اگر بخواهيم اين راه را - كه راه خيلي دشواري هم است - ان شاءاللَّه تا قدم آخر با پيروزي پيش برويم، بايد اين تمسك به اسلاممان را دودستي بچسبيم و حفظ كنيم. افغانستان هم راهي جز تمسك به اسلام ندارد. تمسك به اسلام، در شرق عالم اسلام بيشتر است ملت افغانستان، ملت مسلماني است؛ شيعه و سنيش فرقي نمي كند. شيعه اش هم مسلمان است، سنيش هم مسلمان است؛ مسلمانانِ متعصب و پايبندي هم هستند. يعني هميشه تمسك شرق عالم اسلام نسبت به اسلام، از غرب عالم اسلام بيشتر بود. شما اين تمسكي را كه به اسلام، در نقاطي از آسيا - ايران و افغانستان و تركستان - مي بينيد، هرگز در آفريقا - آن مناطق غربي عالم اسلام - مشاهده نمي كنيد. دنياي اسلام، چنين چيزي را هيچ وقت تجربه نكرده است. البته اين هم يك علل تاريخي دارد. شما نگاه كنيد، شصت، هفتاد درصد محدثان و علماي اسلام، از صدر اول تا حالا، متعلق به همين

منطقه ي شرقند. اين، چيز كوچكي نيست. بعضي از قسمتهاي اين منطقه، الان هزاروصد سال، بعضي هزارودويست سال و بعضي هزاروسيصد سال است كه با اسلام انس گرفته اند و اسلام جزو فرهنگ اينهاست. دو روز كمند حكومت ماركسيستي در منطقه ي تركستان ضعيف شد، شما ببينيد در اين چند جمهوري شمال خراسان و افغانستان، چه خبر است. هفتاد، هشتاد سال كمند اين نظام ديكتاتوري و استبداد ماركسيستي بالاي سر آن مردم بود؛ يك ذره شل شد، شما ببينيد كه ازبكستانش چه طور است، قرقيزستانش چگونه است و... . شما به توجه و كمك آحاد مردم احتياج داريد مردم شما هم از اعماق وجود مسلمانند. مسايل سياسي و امثال اينها، در درجه ي دوم است. اگر بخواهيد به پيروزي برسيد، بايد اين مردم دنبال سر شما باشند. اگر بخواهيد اين مردم دنبال سر شما باشند، راهش اين است كه مردم در رهبران، احساس ايمان و صدق و صفا بكنند. بحمداللَّه اين ويژگيها در شما هست. شماها اهل دين و ايمانيد. بعضي از شما جزو علما و بعضي از غيرعلما و به هرحال جزو كساني هستيد كه در راه اسلام حركت كرده ايد. بايد اين احساس ايمان در رهبران به وسيله ي مردم در حد اعلي باشد، تا شايبه يي به وجود نيايد. شايبه ي سياسيكاري بايد وجود نداشته باشد. اگر مردم اين را ببينند، دنبال شما هستند. تكيه تان هم فقط به نيروهاي مسلحتان نخواهد بود؛ آحاد مردم دنبال شما حركت مي كنند. شما به اين توجه و كمك آحاد مردم، احتياج داريد. نيروهاي مسلح شما، وقتي مي توانند در شهرها كار كنند، كه مردم با آنها باشند. در روستاها هم همين طور است. فردا كه ان شاءاللَّه شما پيروز

شديد و حكومت تشكيل داديد، اولِ دردسر شماست. آن وقت، در حالي مي توانيد با دشمنيهاي دشمنانتان مقابله كنيد، كه مردم با شما باشند. مردم شما هم جز به ايمان، به چيز ديگر و به جاي ديگري دل نخواهند داد. اصل قضيه، اين است. بايد آن اسلام همه جانبه، آن ايمان خالص و آن اخلاص للَّه را، در كساني كه با شما همكاري و همفكري و كمك مي كنند، تقويت بكنيد. بايد رفتارها، گفتارها و اظهارها، با خط اسلامي منطبق باشد. در اين صورت، البته مردم با شما هستند. اختلافات را در هم هضم كنيد و به نقاط مشترك بچسبيد يكي از اصول اسلام، وحدت مسلمين و اخوت اسلامي است. «واعتصموا بحبل اللَّه»(1). نقاط مشترك را هم بايد چسبيد. در افغانستان، اتفاقاً اختلافات مذهبي و فرقه يي و قومي هم هست. اقوام افغانستان، در طول اين تاريخ دويست وپنجاه ساله يي كه ما مي دانيم، غالباً با هم درگيري داشته اند. از لحاظ قومي هم، شيعه و سني با يكديگر اختلافات داشته اند. بايد همه ي اينها را در هم هضم كنيم و فقط اسلام را در همه ي اين گروهها و دسته جات مختلف حاكم نماييم. در رأسش هم شما آقايان - اعم از شيعه يا سني - كه هر كدام بحمداللَّه جمعيتي را دنبال سر خودتان داريد، بايد در جهت ايجاد حكومت اسلامي وحاكميت اسلام در افغانستان تلاش كنيد و به كمتر از اين هم بايستي قانع و راضي نشويد. يك حكومت لاييك، يا يك حكومت بي طرف نسبت به مذهب، مردم افغانستان را راضي نخواهد كرد. چند روزي مي گذرد، ولي مشكل بزرگتري به وجود مي آيد. حكومتي كه دولتها و قدرتها و سياستهاي بزرگ بخواهند آن را درست

كنند، به درد نمي خورد. حكومت تشكيل مي شود، اما حكومت پايداري كه برايش دوازده سال مبارزه و جهاد و كشته شدن لازم باشد - مثل مبارزه ي ملت افغانستان كه واقعاً كم نظير است - نيست. مگر ويتنام با امريكا چند سال مبارزه كرد؟ مگر الجزاير با فرانسه چند سال مبارزه كرد؟ شما از اينها بيشتر مبارزه كرده ايد. طول مدت مبارزه ي ملت افغانستان بيشتر بوده است. به همين خاطر، آنچه كه در نهايت به دست مي آيد، بايستي متناسب با دوران مبارزه باشد. پيروزي مسلمين در افغانستان حتمي است نكته ي ديگر اين است كه اوضاع جهاني به سمتي مي رود كه پيروزي مسلمين در افغانستان، حتمي و قطعي است. دوسال پيش، ما نمي توانستيم اين طور حرف بزنيم. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، من با آقايانِ افغانيهاي مبارز، دوست بودم. وقتي كه «تَرَكي» كودتا كرد، من در ايرانشهر تبعيد بودم. ماجرا را شنيديم، ولي نمي دانستيم كه چه خبر است؛ چون خبري به ما نرسيد. ما فقط فهميديم كه در افغانستان، حادثه يي اتفاق افتاده است. علاقه مند شده بوديم كه ببينيم در آن جا چه خبر است. يعني ارتباطات ما با افغانستان، به اين شدت بود. البته بعد فهميديم كه اينها كمونيستند؛ ولي اول روشن نبود. بنابراين، پيوندهاي قلبي و عاطفي من با افغانستان و با برادران افغاني، خيلي زياد است. از قديم كه در مشهد بودم، اين ارتباطات را با برادران داشتم. من هر وقت به ياد مسأله ي افغانستان مي افتادم، دلم بر مظلوميت مردم افغانستان مي سوخت و مي گفتم، اينها چه راهي براي پيروزي دارند؟ چون همه ي راهها به حسب ظاهر بسته بود و هرچه نگاه مي كرديم، بن بست بود. آن قدرت اهريمني ماركسيستي، با

آن همه نيرو و با اهداف بلندمدت، تنها به افغانستان قانع نبود. مسأله ي او، مسأله ي استراتژيك بود؛ رسيدن به آبهاي جنوب. دويست سال، روسيه ي تزاري و شوروي، مجموعاً دنبال اين هدف بودند. حالا از افغانستان قدم جلو گذاشتند و روزبه روز هم دارند تقويت مي كنند. تمام اين راهها، به حسب ظاهر بسته بود. به عراق هم كه فكر مي كرديم، مي ديديم كه از افغانستان آسانتر است. به كشورهاي ديگر هم كه فكر مي كرديم، مي ديديم آسانتر است. من هميشه هر وقت به ياد افغانستان مي افتادم، قلبم براي اين ملت واقعاً مي سوخت و مي گفتم: پروردگارا! به اين مردم كه اين طور مبارزه مي كنند، ترحمي بكن. هيچ كس به قصد قدرت حركت نكند با لطف الهي و بر اثر مجاهدتها و ايمان و اخلاص مردم، تمام محاسبات جهاني به هم خورد. كار خدا اين است. اين را چه كسي كرد؟ شما كرديد؟ آيا كسي مي تواند بگويد اين كار را من كردم؟ اصلاً امكان ندارد. اين را حركت مخلصانه و مجاهدانه ي عموم كرد. كمااين كه پيروزي انقلاب اسلامي را هيچ كس به خودش نسبت نمي دهد. امام با آن عظمت، كه شخصيت و رهبريش، قابل قياس با هيچيك از رهبريهاي امروز و ديروز دنيا نبود و واقعاً حق حيات بر ما داشت، هيچ وقت پيروزي را به خودش نسبت نمي داد. اگر تحليل كنيم، حق هم همين بود. در حقيقت، ايشان براي مردم يك وسيله ي الهي بود. آن حركت عظيم مردم و اين اخلاص و فداكاري، پيروزي را در اين جا هم به وجود آورد. خود ايشان، در افغانستان هم راهها را باز كرده است؛ منتها شما هنوز يك قدم به آخر راهيد؛ اين يك قدم هم بايد همان طور

برداشته بشود. اگر در اين يك قدم، سياسيكاري و دخالتهاي گوناگون آمد، همين يك قدم برداشته نمي شود. خدايي كه صدها قدم دشوار را توانست با طرفةالعيني طي كند، همين يك قدم را مي تواند ده سال نگهدارد. قدرت الهي است ديگر. اين هم، راهش اخلاص است. اين يك قدم را هم بايد با اخلاص و گذشت و وحدت و برادري طي كنيد. هيچ كس به قصد قدرت حركت نكند. همه براي خدا حركت كنند. هركاري مي خواهند بكنند، نيت الهي بكنند. اگر چنين شود، خداي متعال همين يك قدم را با بهترين وجهي طي خواهد كرد. اميدواريم كه خداوند توفيق بدهد. من تا حدودي در جريان اين نشستها و ديدارها و مذاكرات همه ي شما آقايان قرار گرفته ام. هم جناب آقاي ابراهيمي براي ما گزارش دادند و هم از جاهاي مختلفي خبرها به گوشم رسيده و اطلاع دارم. آنچه را كه فكر كرديد و حركت نموديد، ان شاءاللَّه مبارك است و اميدوارم كه رو به خير و صلاح باشد. خداوند كمك كند و ما و شما را يك آن به خودمان وانگذارد و از هدايت و كمك خودش محروم نكند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 103

سخنرانى در ديدار با فرماندهان نيروى مقاومت بسيج

سخنراني در ديدار با فرماندهان نيروي مقاومت بسيج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بسيج همچنان بايد جدي گرفته شود برادران عزيز! خيلي خوش آمديد. ان شاءاللَّه كه با اين تلاشهاي ارزشمند، خسته نباشيد. من از يكايك برادران مسؤول در سطوح مختلف نيروي مقاومت بسيج، صميمانه تشكر مي كنم. مسأله ي بسيج، مسأله ي بسيار مهمي است. البته اين مسأله، در نظام جمهوري اسلامي هميشه جدي گرفته شده است. شخص حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) و بقيه ي مسؤولان و مردم، بسيج را

جدي گرفتند و از اين پس هم بايد كوشش كنيم كه مسأله ي بسيج، همچنان جدي گرفته بشود و يك حالت رواني اهتمام به بسيج، در سطوح مختلف مسؤولان و در گستره ي زندگي مردم، باقي بماند. البته همه ي اين برنامه هايي كه برادر عزيزمان جناب آقاي افشار اشاره كردند، خوب است و فقط در سايه ي وجود بسيج، جدي بودن بسيج و رو به رشد بودن بسيج تحقق پيدا خواهد كرد. پس، اصل قضيه اين است كه بسيج - به معناي حقيقي كلمه - يك پديده ي انقلابي است و بايد اين كشور و اين ملت و اين انقلاب، اين پديده را هميشه جدي بگيرد و قدر بداند. بسيج، نيروي خاصي در قبال نيروهاي ديگر نيست دو نكته را مي خواهم عرض كنم: نكته ي اول اين است كه بسيج، نيروي خاصي در قبال نيروهاي ديگر نيست.يعني اين طور نيست كه ما بگوييم يك نيروي زميني داريم، يك نيروي هوايي داريم، يك سپاه داريم، يك ارتش داريم، يك بسيج هم داريم. اگر اين طور بگوييم، بسيج را كوچك كرده ايم. درست است كه ما در سپاه، اسم اين نيرو را نيروي مقاومت گذاشتيم، اما معنايش اين نيست كه اين نيرو، عِدل نيروهاي ديگر است. اين، در شكل سازماني است. حقيقت قضيه ي بسيج، بيش از اينهاست. بسيج، يعني مردم. غير از اين است؟ شما مردم را به چند قشر تقسيم كنيد. در ميان اينها، آدمهاي از كار افتاده هست، آنها هيچ؛ آدمهاي لاابالي هست، آنها هيچ؛ آدمهاي كم انگيزه هست، آنها هيچ؛ بچه هاي كوچكِ نرسيده به حد انگيزه هستند، آنها هيچ؛ سر و ته قضيه را كه زديد، آن لُبّ مطلب، بسيج است. يعني همه ي

نيروهاي مؤمنِ پرانگيزه ي باشورِ با توان در جامعه ي اسلامي - اعم از زن و مرد - عضو بسيجند. توقع شما از بسيج، كمتر از اين است؟ پس، بسيج يعني متن مردم؛ آن مردمي كه مي توان اميد دفاع از انقلاب را از آنها داشت. اين مردم، كجا هستند؟ اين مردم، در اداره و مدرسه و دانشگاه و حوزه و دكان و ... هستند؛ يعني يك زندگيِ دو زيستي. تا وقتي هنوز مسأله ي دفاع نظامي، به مرور به صورت يك فرهنگ درنيامده، مردم بر اساس وظيفه شان حركت مي كنند. اين، در جامعه ي اسلامي، بتدريج به شكل يك فرهنگ در خواهد آمد. اين كه امام فرمودند: «مملكت اسلامي، همه اش نظامي است»، همان فرهنگ صدر اسلام است. اين، همان فرهنگ اسلامي است. در جامعه ي ما، هنوز چنين حالتي نيست. شما مي بينيد، يكي مي گويد من سه ماه در جبهه بودم. چرا سه ماه؟ مگر ما سه ماه جنگ داشتيم؟ ما هشت سال جنگ داشتيم. همه بايد ببينند از آن هشت سال، چه قدر سرش خالي است؛ علت آن را از خودشان بپرسند. شما مي خواهيد تا آن روزي كه حقيقت بسيج، درجامعه ي ما به شكل يك فرهنگ در بيايد، كاري كنيد كه اين دو زيستي بودن مردم - زيست نظامي و زيست معمولي زندگي - جا بيفتد. اين، كار بسيار ظريفي است. نكته ي اول من، همين ظرافت كار شماست. همه ي آحاد مستعد كشور بايد بسيجي شوند تشكيلات بسيج، يعني هيأت رئيسه و مديران و مسؤولان بسيج، بايد آن چنان ظريف عمل كنند كه بتدريج بتوانند همه ي آحاد مستعد كشور را - مستعد به همان معنا كه اول گفتم - داخل در خيمه ي بسيج كنند، تا

او ضمن اين كه احساس مي كند زن خانه دار است، احساس كند يك نظامي است؛ ضمن اين كه احساس مي كند يك دانشجو است، احساس كند يك نظامي است. اين كار، با تبليغات و سازماندهي خوب و توجه به اين كه از هر قشري چه انتظاري هست و ذهن آن قشر را چگونه مي شود با حقيقت مسأله ي بسيج، سيراب و اشباع كرد، ميسر است. اين كار، كار بسيار ظريف و مستمري است. يعني مي خواهم بگويم كه در بررسيهاي شما، يك سطح بالا لازم است. بايستي مسأله را به چشم يك امر خيلي ظريف و دقيق نگاه كنيد. اين طوري نيست كه حالا تصور كنيد جمعيتي هست، ما هم تور را وسط مي اندازيم و عده يي بالاخره مي آيند، آنها را به پادگاني مي آوريم و آموزش مي دهيم، بعد هم حداكثر يك كُد رويشان مي گذاريم و مي گوييم شما متعلق به فلان لشكريد، فلان گردان با فلان فرمانده، فلان گروهان هم با فلان فرمانده است! اگر سازماندهي دقيق هم انجام شود - ديگر بالاتر از اين كه نيست - در اين جا قضيه تمام نمي شود. غير از قضيه ي سازماندهي، همين ظرافتهايي كه گفتم، وجود دارد. ما اگر ديديم اقبال مردم به سمت پايگاههاي مقاومت - كه ميدان عمل بسيج است - در داخل شهر و به سمت دفاتر شما - كه مركز اداري است - كُند شد، بايد بدانيم كه ما در اين ظريفكاري، يك مقدار لنگيم. وقتي از مردم مي گوييم، منظور صاحبان فكر و انديشه ي انقلابي هستند؛ بخصوص آنهايي كه جنگ را به عنوان يك امكان دايمي براي كشور ما تلقي كرده اند، نه آدم بافكري كه بنشيند ببافد و از انقلاب هم چيزي نفهمد. اگر كسي خيال

كند كه جنگ تمام شد، به نظر من، دقيق نگاه نكرده است. جنگ، يك امكان دايمي است. ما يك نظام انقلابي هستيم. استكبار، با ما بد است. استكبار زنده است، پس خطر زنده است. ممكن است اين خطر به شكل نظامي باشد، ممكن است به شكل غير نظامي باشد؛ اما امكان نظامي همواره وجود دارد. نمي خواهيم حالا ميان مردم بيفتيم و بگوييم جنگ، جنگ. نه، داعي نداريم؛ اما ما به عنوان مسؤولان، بايد همواره اين امكان را جدي، فعلي و قابل تحقق در آينده - حتّي آينده ي نزديك - بدانيم؛ والّا غافلگير خواهيم شد. جبهه و هسته هاي مقاومت شهري، دو ميدان اصلي تحرك بسيج نكته ي دوم اين است كه شما براي تحرك بسيج، دو ميدان اصلي داريد. البته اين سوادآموزي و قرآن آموزي و امثال اينها، چيزهايي است كه در حاشيه ي كار و يا بعضي به عنوان روح كار لازم است؛ اما آنچه كه ميدان كار عملي شماست، يكي جبهه و ديگري هسته هاي مقاومت شهري است. ما مي خواهيم كاري كنيم كه اين مجموعه يي كه شما تا حالا توانسته ايد در اين دو ميدان گرد بياوريد، به بيست ميليون نفر گسترش پيدا كند. البته بعضي از برادران، بيست و پنج يا سي ميليون را گفته اند، كه من در سال گذشته دراجتماع برادران گفتم: نه، ما حالا همان بيست ميليوني را كه امام فرمودند، تأمين كنيم. اگر بخواهيم اين چهل، پنجاه ميليوني را كه در كشورمان جمعيت داريم، استحصال كنيم، شايد ته آن، بيشتر از بيست ميليون زبده هم درنيايد. اگرچه - مثلاً فرض كنيد - آن ده، دوازده، سيزده ميليون ديگر هم، باز جزو عزيزان قابل التعليم در حمل

سلاح هستند و بايد به فكرشان باشيم،اما بيست ميليون خوب است. ما مي خواهيم اين را به بيست ميليون برسانيم. شما چگونه مي خواهيد اين بيست ميليون را تأمين كنيد؟ همه ي دستگاههاي نظامي ما مي توانند اين فرض را بكنند كه كارشان در يك حد كه رسيد، ديگر گسترش پيدا نمي كنند. مثلاً سپاه مي گويد اين قدر نيروهاي قراردادي دارم، اين قدر استخدامي دارم. مي گوييم خيلي خوب، شما اين تعداد را تا اين سطح پايين بياوريد، يا تا آن سطح بالا ببريد، بعد ببنديد. براي بسيج نمي توانيم سقف ببنديم. سقف،بيست ميليون است. تا آن جا، خيلي فاصله داريم. ممكن است شما بگوييد، دو يا سه و يا چهار ميليون نفر را آموزش داده ايم. خيلي خوب، اولاً هرچه آموزش داده ايد، عضو شما كه نيست. يكي آمده، پانزده روز آموزش ديده و رفته، بعد هم شما هرگز از او خبري نداريد. وانگهي، سه ميليونِ دوران جنگ و اول كار، با اين هفده ميليوني كه بايد در دوران علي الظاهر غير جنگ به بسيج بپيوندند، خيلي فرق دارد. شما چگونه مي خواهيد اين هفده ميليون را جذب كنيد؟ مي خواهيد جذب كنيد يا نه؟ بايد جذب كنيد؛ شكي نيست. در كشور ما، ارتش بيست ميليوني بايد يك تحقق واقعي باشد. اين نمي شود، مگر با جذب اين شانزده و يا هفده ميليون نفر ديگر. اينها را بايد جذب كنيد. همه را بايد سازماندهي كنيد. پس، شما تنها سازمان نظامي يي هستيد كه ميدان كارتان - برخلاف بقيه كه قطع و بسته مي شود - دايماً رو به گسترش است. شما دايم رو به گسترشيد. بناي كار را بر اين گسترش بگذاريد. حرف اصلي، اين است. پايه ي كار را آن چنان محكم بكنيد

كه مثل ساختماني كه مي سازيد، استحكام چندين طبقه ي ديگر را داشته باشد. يك وقت مي خواهيد روي يك ساختمان، دو طبقه ي ديگر بسازيد. يك وقت هم مي خواهيد روي آن، بيست طبقه ي ديگر بسازيد. در اين صورت، پايه فرق مي كند. پايه را به گونه يي بچينيد كه بشود بيست طبقه ي ديگر روي آن ساخت. اين كار، كار خيلي مهم و دقيق و نفسگيري است. بسيج با سرنوشت انقلاب سروكار دارد آن وقت در كنار اين نكته، اين قضيه مطرح است كه بسيج - يعني نيروي مردمي - را نمي شود با روشهاي جذب بقيه ي نيروها جذب كرد. انسان، ارتشي را طور خاصي، و سپاهي را يك طور ديگر جذب مي كند - مثلاً مختصر فرقي با هم دارند - اما بسيجي را آن طوري نمي شود جذب كرد. بسيجي، توده ي مردم است. شما مي خواهيد او را تحت يك سازمان بياوريد، با نظم و انضباط آشنايش كنيد، فرمانبري به او ياد بدهيد و استعداد و شوق و ايماني كه براي دفاع از كشور در او هست، آن را به بهترين شكلي به كار بگيريد و اگر در او كم است، تزريق كنيد. چه كار مي خواهيد بكنيد؟ اين كار، كار بسيار مهمي است و من عرض مي كنم كه اگر اين كار - يعني فراگير شدن بسيج - انجام شد، اين انقلاب، بيمه ي بيمه است؛ اگر نشد، جاي نگراني است. يعني بسيج با سرنوشت انقلاب سر و كار دارد. اگر بسيج، قوي و كارآمد شد و گسترش پيدا كرد و - همان طور كه عرض كرديم - پايه اش مستحكم بود، هيچ قدرتي در دنيا، هرچه هم توطئه كنند، هرچه هم با يكديگر همدست بشوند، قادر نخواهند بود نسبت

به اين كشور و اين انقلاب، كمترين چشم زخمي وارد كنند. اگر نيروي بسيج - يعني نيروي نظامي مردم - را كم گرفتيم، آن وقت جاي نگراني و اشكال است؛ چون صحنه ي حضور مردم، فقط صحنه ي سياسي و اقتصادي نيست. صحنه ي نظامي، اهم صحنه هاست و اين حضور، در سايه ي بسيج است. مي خواهم به اين وسيله، اهميت كار شما و اهميت كار هريك نفر از اين بچه ها و جوانان بسيجي را - كه به معناي واقعي كلمه، جزو اين مجموعه ي عظيم بسيج هستند - يادآور شوم. هيچ نفري را نبايد رها نمود و يا كاري كرد كه رها بشوند. اگر اين جوان بسيجي كه در جنگ، آن همه خدمت كرده، خداي نكرده به سمت چيزهايي در متن جامعه سوق داده شود، خسارتِ جبران ناپذيري است. همه ي اين جواناني كه شما در خيابانها مي بينيد مشغول زندگيند و دنبال كار خودشانند، بايد در دلتان آنها را يك بسيجيِ بالقوه فرض كنيد و بسيج بشويد، براي اين كه آنها را جذب كنيد. ما نمي توانيم راضي بشويم كه جوان اين كشور و جوان مسلمان، از بسيج عمومي مردم بيرون بيايد. من هم ان شاءاللَّه در خدمت اين كار بزرگ خواهم بود. هر كاري از ما ساخته باشد، حرفي نداريم كه در خدمت آقايان، اين كار ان شاءاللَّه انجام بشود. دعا مي كنيم كه خدا شما را قوّت بدهد و كمك كند، تا اين كار بزرگ را ان شاءاللَّه به بهترين وجهي انجام بدهيد. خداوند ان شاءاللَّه قلب مقدس وليّ عصر را از شما راضي كند و روح مطهر امام عزيزمان را همواره از شما شاد بگرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از

آزادگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز خداي متعال شما را عزيز و قوي كرده است انسان در عين خوشحالي از زيارت شما عزيزان، خيلي تأسف مي خورد كه چگونه اين آزادي و اين خوشحالي عمومي، در زمان حيات بابركت امام عزيزمان انجام نشد. واقعاً جاي آن بزرگوار خيلي خالي است. بعد از سالها، خيلي مناسب مي نمود كه عزيزان آزاده ي ما، پاداش و اجر زحمات خودشان را با مشاهده ي آن چهره ي ملكوتي و منوّر مي گرفتند. حالا هم قسمت و تقديرالهي اين بوده است. اجر شما به خاطر محروميت از زيارت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) باز هم بيشتر است. ما حقيقتاً در سطح كشور، به خاطر آمدن شماها، احساس جشن و عيد مي كنيم؛ بخصوص شما عزيزاني كه شايد دشمنان در اين برهه، به آساني حاضر نبودند شما را مبادله كنند. اين، لطف خاصي از طرف پروردگار است. هم ملت ايران، هم مسؤولان، هم خانواده ها و بستگان كه خداي متعال شما را به آنها برگرداند، بايد خدا را شكر كنند و هم شماها كه علي رغم دشمن و به كوري چشم او، خداي متعال آن دشمنِ خشنِ غليظالقلبِ جبار را ذليل كرد، بايد شكر زيادي بكنيد. روزي بود كه آنها احساس قدرت مي كردند و شما تنها و مظلوم، در دستهاي آنها اسير بوديد. امروز خداي متعال شما را عزيز و قوي كرده است و جمهوري اسلامي را در دنيا مثل خورشيد تابنده يي منوّر كرده است. در بحران خليج فارس، (1) چهره ي جمهوري اسلامي و ملت ايران و مسؤولان، يك چهره ي سرافرازي است كه دوست و دشمن به آن اعتراف مي كنند. شما فرزندان عزيز اين نظاميد، عزيزيد، سربلنديد و دشمنِ جبار شما، امروز در عين ذلت و

ضعف و درماندگي است. اين، نتيجه ي صبر و توكل به خدا و استقامت در راه اوست. شما در عين جواني، اين امر بزرگ را تجربه كرديد. گاهي انسان بايد پنجاه يا شصت سال عمر كند، تا يكي از اين گونه حقايق را به چشم ببيند؛ والّا در كتابها بايد بخواند، يا از زبانها بشنود كه صبر چه ثمرات شيريني دارد و خداي متعال با صابران چگونه عمل مي كند. شما بحمداللَّه در عين جواني، با همه ي وجودتان اين حقيقت را لمس كرديد، خودتان را به دشمن نداديد، در مقابل ظواهر زور و جلوه هاي گوناگون، دلتان را نباختيد، خدا را فراموش نكرديد، امام و ملت و كشور و انقلابتان را هميشه در ياد نگهداشتيد، ايستاديد، تا خداي متعال نتايج شيرين صبر را به شما چشاند. شما امروز آقا و عزيز برگشتيد و همان دشمن، امروز درمانده و ذليل و بيچاره است. برادران عزيز! بعد از اين هم همين است. راه خدا، پايان و خستگي و شكست ندارد ما در پايان يك راه نيستيم؛ ما در وسط يك راهيم. اگر درست بخواهيم حساب كنيم، در اوايل يك راهيم. ما در راه حاكميت مطلق اسلام هستيم. راه خدا، پايان و خستگي و شكست ندارد، اين، راه خداست. ان شاءاللَّه آحاد ملت، مخصوصاً جوانان مؤمن و شماها كه سالهايي از جوانيتان را در اين راه مصرف كرده ايد، بايد با همه ي وجود و با شور و شوق، حركت را ادامه بدهيد. دشمنان ضربت و زخم خورده اند؛ اما باز محل خطرند. بايد ايستادگي كرد، راه را با قدرت پيش رفت و از خدا كمك گرفت. امروز وضعمان به سمت خوبيِ همه جانبه است. از جهات

سياسي، وضعمان خيلي خوب است. از جهات اقتصادي و غيره هم، ملت ايران ان شاءاللَّه به سمت بهتر شدن حركت مي كنند. اما راه، راه دشواري است. همه بايد تلاش كنند، همه بايد احساس كنند كه دشمن منتظر غفلت و كسالت و بي تفاوتي ماست، تا ضربه را وارد كند. نبايد گذاشت چنين ضربه يي وارد شود. آن كسي كه در ميان ملت ايران، براي اين ايستادگي قهرمانانه از همه شايسته تر است، رزمندگان ما هستند؛ مخصوصاً آنهايي كه رنج و امتحان اسارت را با همه ي وجودشان، با پوست و گوشت و استخوانشان لمس كرده اند. اين ايستادگي و اين صبر و مقاومت هم، مثل صبر و مقاومت قبلي است و پيروزي دنبال آن خواهد بود. ما بايد بر حق پافشاري كنيم البته بايد در اين راه فداكاري كرد. بعضي هم فدا مي شوند؛ اما خط و راه و جريان خدا پيروز خواهد شد؛ كمااين كه امروز بحمداللَّه پيروز شده است. در اين راه هم بايستي صبر و استقامت كرد و حقيقتاً اين آيه ي شريفه ي «وتواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر»(2)، خيلي پُرمغز است. همه بايد همديگر را به نگهداشتن حق، پاسداري از حق - ولو باطل علي الظاهر خيلي قوي باشد - وصيت و توصيه كنيم. ما بايد بر حق پافشاري كنيم. هيچ گرايشي به طرف باطل نبايد پيدا بشود. وصيت همه مان به يكديگر بايد ايستادگي و صبر باشد، تا ان شاءاللَّه خداي متعال به بركت اين صبرها و مجاهدتهاي شما، اين نكبت و ذلتي را كه در توده هاي مظلومِ بيچاره ي دنيا گسترده شده است، برچيند و از بين ببرد. اين طور نباشد كه ما براي اين مجاهدتها، فقط خودمان را هدف قرار بدهيم؛ بلكه بايستي

ريشه ي استكبار را در سطح جهاني كند و شرش را از سر ملتها كوتاه كرد. اميدواريم كه خداوند كمك كند، شماها را ان شاءاللَّه توفيق بدهد و اجر دوران اسارت را همواره براي شما حفظ كند و خودتان و خانواده ها و پدران و مادران و نزديكانتان را مشمول رحمت و لطف خودش قرار بدهد و ان شاءاللَّه قلب مقدس وليّ عصر را از همه ي ما و كارهايي كه مي كنيم، خشنود كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v در ساعت 2 بامداد روز 11/05/1369 با حمله ي نظامي عراق به كويت و فرار امير اين كشور و پناهنده شدن وي به عربستان سعودي، كشور كويت به اشغال نيروهاي عراقي درآمد. با تصويب قطعنامه ي 660 شوراي امنيت سازمان ملل و متجاوز شناخته شدن عراق، دولت امريكا شروع به تلاشهاي سياسي و ديپلماتيك به منظور همسويي كشورهاي غربي و همپيمانانش براي حمله به كويت كرد، كه سر انجام با تصويب قطعنامه ي 678 شوراي امنيت، مبني بر اين كه «اگر عراق تا ساعت 30/8 صبح چهارشنبه 6/10/1369 از كويت خارج نشود، اقدام نظامي عليه آن كشور صورت پذيرد»، در تاريخ مورد اشاره، نيروهاي چندمليتي به سركردگي امريكا، حملات هوايي خود را با رمز «توفان صحرا» آغاز نمودند. ساعاتي پس از شروع عمليات نيروهاي چندمليتي، عراق اقدام به حمله ي موشكي به اسرائيل و عربستان نمود. با ادامه يافتن حملات هوايي نيروهاي چندمليتي و حاضر نشدن عراق براي حل مسالمت آميز بحران - علي رغم تلاشهاي گسترده ي جمهوري اسلامي ايران - در تاريخ 4/12/1369 حملات زميني عليه عراق آغاز شد و در روز 12/12/1369 با پذيرفتن شرايط نيروهاي چندمليتي توسط عراق، آتش بس برقرار گرديد. همزمان

با اجراي آتش بس، انقلابيون مسلمان عراق، شهرهاي بصره، كربلا، نجف و ... را در شمال و جنوب عراق تصرف كردند، كه با بالا گرفتن اين نبردها و فجايعي كه با كشتار مسلمانان به وقوع پيوست و هتك حرمتي كه نسبت به اماكن مقدسه و عتبات عاليه توسط رژيم بعثي انجام شد، روز 27/12/1369 از سوي رهبر معظم انقلاب اسلامي، عزاي عمومي اعلام گرديد. 2) عصر: 3

سخنرانى در مراسم ويژه ى روز بسيج در پادگان امام حسن مجتبى(ع)

سخنراني در مراسم ويژه ي روز بسيج در پادگان امام حسن مجتبي(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: انّ اللَّه يحبّ الّذين يقاتلون في سبيله صفّا كانّهم بنيان مرصوص(1) قوام انقلاب به بسيج است يكي از افتخارات انقلاب اسلامي و بخصوص از افتخارات بزرگ امام راحل عظيم الشأن ما (رضوان اللَّه عليه)، تشكيل ارتش بيست ميليوني بود. اين ارتش، جاي خودش را در افكار عمومي مردم دنيا باز كرده است. تقريباً در طول دوازده سالي كه از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته است، نيروي عظيم بسيج توانسته در ميدانهاي پُرخطر، وظيفه هاي سنگيني را برعهده بگيرد و كارهايي را كه گاهي از هيچ عنصر ديگري ساخته نبود و برنمي آمد، انجام بدهد. البته مسؤولان عزيز ما در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و بسيج، زحمات زيادي در اين چند سال كشيده اند و از سال گذشته هم كه رسماً نيروي مقاومت تشكيل شد - و بحمداللَّه شرح وظايف آن هم تصويب شده است و امروز به مسؤولان محترم داده خواهد شد - فصل نويي در زندگي بسيج و حيات پُرافتخار اين نيرو به وجود آمد. برادران و

خواهران! مسأله ي بسيج، يك مسأله ي اساسي و اصولي انقلاب است. اگر شما ملاحظه مي كنيد كه امام بزرگوار ما اين قدر روي بسيج تكيه مي كردند، ناشي از همان فكر اصولي حاكم بر انقلاب اسلامي است. بر اساس آن فكر، اگر بگوييم قوام انقلاب به بسيج است، حرف گزافي نگفته ايم. من اين جمله را اندكي توضيح مي دهم، تا معلوم بشود كه مسأله، مسأله ي شعار و احساسات نيست؛ بلكه يك واقعيت است و همه بايد بر اساس اين واقعيت، حركت و برنامه ريزي و پشتيباني و اقدام كنند. انقلاب اسلامي، يك انقلاب مردمي انقلاب اسلامي، يك انقلاب مردمي است. اساساً هنر ايمان اسلامي در همين است كه دلهاي مردم را آن چنان مجذوب مي كند و نيروهاي آنان را آن چنان در خدمت هدفهاي عالي و والا به كار مي اندازد كه خود اين، انقلاب و حركت اسلامي را بيمه مي كند و نصرت الهي را به دنبال مي آورد. صدر اسلام هم عيناً همين گونه بود. در صدر اسلام، حضور آحاد مردم و ايمان مخلصانه ي آنها، موجب نصرت شد. اين، صريح قرآن است. آيه ي قرآن مي فرمايد: «هو الّذي ايّدك بنصره و بالمؤمنين»(2). يعني خداي متعال، با نصرت خود و به وسيله ي مؤمنين، پيامبر را تأييد كرد. انقلاب ما، اين برتري قاطع را بر همه ي حركات و نهضتها و انقلابها داشت كه متكي به آحاد مردم بود، و هميشه هم متكي خواهد بود. علت اين كه استكبار جهاني نتوانسته است - و به فضل الهي هيچ وقت نخواهد توانست - اين انقلاب را شكست بدهد، همين است. دشمن، با توده ي مردم و انسانهاي مؤمن و مخلص، چه كار مي تواند بكند؟ مگر ابزارهاي دشمن چيست؟ ابزار دشمن، عبارت از تجهيزات است.

تجهيزات، در مقابل نيروي ايمان و شور و عشق و اراده ي مردم، كارايي ندارد. تجهيزات، كساني را مي ترساند كه بخواهند فقط با اتكا به تجهيزات خودشان بجنگند و مبارزه كنند. اين گونه آدمها، اگر در مقابل خودشان تجهيزاتي را ببينند كه از تجهيزات خودشان مدرنتر و بالاتر است، ممكن است احساس رعب كنند؛ اما در مقابل مردم باايمان و بااخلاص، از تجهيزات مدرن دشمن كاري ساخته نيست. مدرنترين تجهيزات، در مقابل يك نيروي مقاومِ ايستاده ي شهادت طلب، از كار باز مي ماند. مگر هيچ دشمني مي تواند ميليونها انسان از آحاد يك ملت را عقب بنشاند؟ همين توده ي مردم حزب اللَّه بودند كه در خيابانهاي سرتاسر اين كشور، در مقابل تجهيزات مدرنِ از دشمن گرفته ي رژيم پادشاهي ايستادند. چرا آن تجهيزات نتوانست بر آنان فايق بيايد؟ در حالي كه آن تجهيزات مي توانست طرف خودش را بكشد. اگر كسي از مرگ ترسيد، از آن تجهيزات مي ترسد؛ اما اگر كسي مرگ را شهادت دانست، از تجهيزاتي كه مرگبار باشد، نخواهد ترسيد. در تمام مبارزات تحميل شده ي از سوي دشمنان، اين مطلب صادق است. تبليغات دشمن، روي انسانهاي مؤمن اثري نمي گذارد ابزارهاي ديگر دشمن چيست؟ تبليغات. تبليغات دشمن، روي انسانهاي مؤمن اثري نمي گذارد. الان شما پيچ راديو را كه باز كنيد و هر كدام از راديوهاي دشمن - راديو اسرائيل، راديو امريكا، راديوي كشورهاي اروپايي و راديوي گروهكها - كه دهان باز كنند، يك مشت تبليغات سوء و تهمت عليه اسلام و مسلمين و نظام جمهوري اسلامي را بر زبان جاري مي كنند. كسي اينها را باور مي كند كه دلش با ايمان و آگاهي ناشي از ايمان، روشن نباشد. اين امواج، روي مردم مؤمن اثري ندارد.

همين تبليغاتي كه امروز در سرتاسر دنيا از طرف صهيونيستها و امثال آنها، عليه اسلام و انقلاب اسلامي مي شود، مگر چه قدر در فكر و روحيه ي مردم مؤمن دنيا، يا توده ي مؤمن حزب اللَّه در كشور خود ما، اثر گذاشته و يا مي خواهد اثر بگذارد؟ يكي از شگردهاي دشمن، تبليغات است. تبليغ كنند كه جمهوري اسلامي نتوانست. تبليغ كنند كه اسلام كافي نيست. تبليغ كنند كه مردم ايران ترسيدند و عقب نشيني كردند. تبليغ كنند كه ملت ايران، از انقلاب و از اسلام فاصله گرفته اند. تبليغ كنند كه دولت ضعيف است و نمي تواند كار كند. سعي كنند كه احساسات قشري و صنفي را در افراد زنده كنند، تا چوب لاي چرخ دولت و مسؤولان و كارگزاران كشور بگذارند. دشمن فقط اين كارها را مي تواند بكند؛ كار ديگري از دست دشمن ساخته نيست. اين كارها، بر روي ذهن و دل آدمهاي مؤمن و انسانهاي حزب اللَّه چه اثري دارد؟ ملتي كه شور و شوقش نسبت به اسلام، روزبه روز رو به افزايش است، ملتي كه هدفهاي پليد و خباثت آميز استكبار را مي فهمد، تبليغات دشمن در او اثري ندارد. پس، حربه ي نظامي و اقتصادي و تبليغاتي استكبار جهاني، حربه ي امريكا و صهيونيستها و دشمنان، بر روي توده ي مؤمن ملت، هيچ گونه كارگر نيست و كارايي ندارد. بنابراين، اگر يك انقلاب از طرف مردم مؤمن حمايت شد، بيمه است. اين مطلبي است كه همه آن را مي فهمند. اگر بخواهيم انقلاب و كشور بيمه باشد، جمهوري اسلامي آسيب ناپذير باشد، بايد اين شور و شوق، اين حركت عمومي مردم و اين بسيج عظيم نيروهاي ملت را روزبه روز تقويت كنيم. بسيج، بهترين مدافع انقلاب و اسلام بسيج،

در جبهه هاي جنگ، در داخل شهرها و در پايگاههاي مقاومت، نشان داد كه بهترين مدافع انقلاب و اسلام است. حتّي دشمنان ما هم به اين نكته اعتراف كرده اند. آن وقتي كه خيل بسيجيان، با ايمان و شور و شوق خود، به سمت هدفي در ميدان جنگ سرازير مي شدند، هيچ نيرويي نمي توانست جلوي آنها را بگيرد. حتّي دشمنان ما هم اين را در جنگ ديدند؛ چه آن كساني كه جنگ را بر ما تحميل كرده بودند، و چه آن كساني كه به وسيله ي ماهواره هايشان، صحنه هاي جنگ را ذره به ذره مي ديدند و به دشمنان ما گزارش مي كردند. در دنيا همه ديدند كه نيروي سرشار از شور و شوق و عشق به اسلام، چگونه در ميدان جنگ مي جنگد. در داخل شهرها هم از روز اول انقلاب، اين پايگاههاي مقاومت، سنگر دفاع از انقلاب و اسلام شد و تا امروز هم همين طور است. شما خيال نكنيد كه دشمن فقط از جبهه ي جنگ حمله مي كند. دشمن وقتي در مقابل نظامي مثل نظام جمهوري اسلامي قرار گرفت و ديد كه نمي تواند از جبهه، بر اين انقلاب و بر اين ملت پيروز بشود، سعي مي كند كه در داخل ملت رخنه كند و از درون، كار را مشكل نمايد. در اين جا، يكي از عوامل دفاع جانانه ي از انقلاب و اسلام كيست؟ بسيج؛ يعني همين پايگاههاي مقاومت و همين نيروهاي جوان و پُرشور؛ همين جواناني كه در طول تاريخ ما از اول اسلام تا امروز، نظيرشان را به اين زيادي در هيچ دوره يي نداشته ايم؛ همين جواناني كه در عين جواني و شور جواني، به جاي اين كه مثل جوانان بي درد و جوانان معمول همه ي مناطق عالم، دنبال عيش

و عشرت و عياشي باشند، دنبال احساس تكليف و خدمت به خلق و تلاش و كار براي آرمانها و هدفها و دفاع از اسلامند؛ همين جواناني كه با قرآن مأنوسند؛ همين جواناني كه نماز و عبادتشان، پدران و مادران پير را به شگفتي و تعجب وادار مي كند. خانه ي هر شهيد كه پا گذاشتيم، اغلب پدران و مادران آنها گفتند كه ما دين را از اين جوانمان ياد مي گرفتيم! بسيج، يعني كل نيروهاي مؤمن و حزب اللهي كشور بله، هنر انقلاب اين است، و هنر امام اين بود. آن بزرگوار، در جامعه يي كه دشمن پنجاه، شصت سال به طور مستقيم و غيرمستقيم روي آن كار كرده بود، تا آن را به لجنزار فساد بكشاند، كار كرد و جوانانش را مثل گُل، پاك و پاكيزه تربيت كرد. خود آن بزرگوار فرمود: اين، فتح الفتوح است. بله، فتح الفتوح امام، ساختن جوانان مؤمن، مخلص، سالم، صادق ،بي اعتناي به شهوات و دلهايشان متوجه به سمت خدا بود. در طول تاريخ، در اين مملكت و يا در ساير ممالك اسلامي، ما چه موقع اين قدر جوان خوب و صالح، مثل دوران انقلاب داشتيم؟ مگر دشمن اينها را نمي بيند؟ دشمن مي خواهد اينها را از دست انقلاب بگيرد. دشمن براي شايع كردن فساد در بين جوانان اين كشور، برنامه ريزي مي كند. چه كسي بايد در مقابل اين اشاعه ي فساد بايستد؟ چه كسي بايد در مقابل خرابكاريها بايستد؟ چه كسي بايد در مقابل توطئه هايي كه دشمن به وسيله ي عوامل خود در داخل كشور انجام مي دهد و ممكن است يك عده آدم ساده لوح را هم به دنبال خود بكشاند، بايستد؟ بسيج؛ همين نيروي عظيم. بسيج، عبارت از چند هزار آدم در

هر شهر نيست؛ بسيج، يعني كل نيروهاي مؤمن و حزب اللهي كشور ما. اين كه امام گفتند «بسيج بيست ميليوني»، يعني اين. حالا دشمنان بنشينند تحليل كنند كه بله، ايران بالاخره هم بيش از يك ميليون نتوانست! كل نيروهاي مؤمن و حزب اللهي كشور ما بسيج محسوب مي شوند، تا چشم دشمنان كور بشود! همه ي جوانان، پيران، زنان و مردان اين كشور، براي دفاع از شرف و استقلال و اسلام و نظام جمهوري اسلامي آماده اند. هيچ كس خيال نكند كه جنگ تمام شد، بسيج هم تمام شد؛ ابداً. مگر جنگ كه تمام مي شود، نيروهاي نظامي - ارتش و سپاه - هم تمام مي شوند؟ نه، به فرموده ي امام(ره)، «مملكت اسلامي، همه اش نظامي است». زن و مرد بايد آمادگي نظامي داشته باشند و براي دفاع نظامي آموزش ببينند. اسلام حكم مي كند كه شما آماده باشيد و نظم را رعايت كنيد البته ممكن است دشمن هرگز به فكر حمله به چنين ملت دلاوري كه ميدان كارزار را با شور و عشق خودشان سرشار مي كنند، نيفتد؛ اما اسلام حكم مي كند كه شما آماده باشيد. تمام مسؤولان كشور، در مقابل تجهيز و آماده سازي و ايجاد ترتيبات براي بسيج مسؤوليت دارند؛ و من خودم را بر دفاع از سازماني كه امروز به عنوان نيروي مقاومت بسيج مشغول خدمت است، موظف مي دانم و دفاع خواهم كرد. البته شما بايد خدا را فراموش نكنيد، به ياد خدا باشيد، به خدا توكل كنيد و از دستورات او الهام بگيريد. اين، روح مطلب است. آن چيزي كه شما را از همه ي تشكيلات علي الظاهر مردمي در كشورهاي ديگر ممتاز مي كند، همين است. آنچه كه شما را به اين حد از

كارايي مي رساند، همين ياد خداست. بخصوص شما جوانان، ياد خدا را هرگز از دست ندهيد؛ خودتان را با خدا مأنوس كنيد. شما جوانيد؛ دلها و روحهاي شما، پاك و مطهر است. شما آلوده به زخارف اين زندگي مادّي نشده ايد. شما كساني هستيد كه روحها و دلهايتان، براي پرتوگيري از انوار الهي آماده است؛ اين را قدر بدانيد و براي خودتان حفظ كنيد. رعايت نظم هم نكته ي بعدي است. براي جنگيدن و مبارزه كردن، نظم لازم است؛ همين نظم و ترتيبي كه الان مظهرش را مي شود در اين ميدان مشاهده كرد. ايمان تنها و بدون نظم، كارايي نخواهد داشت، يا بسيار كم خواهد داشت. اين نيروي مقاومتي كه برادران در سپاه پاسداران ترتيب داده اند و با جديت دنبال كار آن هستند، به خاطر همين نظم دادن و سازماندهي و آموزش به نيروهاي بسيجي است، تا آن روزي كه انقلاب و اسلام و كشور به اينها نياز دارد، آماده باشد. لطف خدا شامل حال اين ملت است خوشبختانه امروز الطاف الهي، شامل حال اين ملت است. شما امروز نمونه هاي آن را در سطح دنيا و در سطح منطقه، در مقابل چشم خودتان مي بينيد. بحمداللَّه امروز مسؤولاني كه در رأس كار هستند - دولت لايق خدمتگزار و بقيه ي مسؤولان - با كمال جديت، براي بازكردن گرهها - چه گرههاي گذشته و چه گرههاي دوران جنگ - شب و روز تلاش مي كنند. نبايد كسي خيال كند كه بعد از هشت سال جنگ - كه هر روزِ جنگ، مشكلاتي را براي كشور ما به وجود آورده است - همه ي اين مشكلات، در ظرف مدت كوتاهي برطرف خواهد شد. نه، مشكلات

براي برطرف شدن، زمان مي طلبد. يك ساختمان را در ظرف دو روز مي شود خراب كرد؛ ولي گاهي در ظرف دو سال نمي شود آن را ساخت. لطف خدا شامل حال اين ملت است. مردم خوب و مؤمن و پُرشور، جوانان مستعد، دولت لايق و كارآمد و خدمتگزار و ديگر مسؤولان، مجلس شوراي اسلامي، دستگاه قضايي، نيروهاي نظامي و انتظامي - ارتش و سپاه و كميته و شهرباني و ژاندارمري - بحمداللَّه براي خدمت به اين كشور آماده اند. بايد از اين فرصت استفاده كرد و ان شاءاللَّه دوران سازندگي را با خدمت كامل گذراند. از خداوند متعال متضرعانه مسألت مي كنم كه تفضل و رحمت خودش را بر همه ي شماها نازل كند و ان شاءاللَّه بسيج و ساير نيروهاي نظامي و انتظامي ما را روزبه روز از قوّت و صلابت بيشتري برخوردار نمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) صف: 4 2) انفال: 62

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از نيروهاى مقاومت بسيج، گروهى از پرستاران و جمعى از پرسنل نيروى دريايى

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از نيروهاي مقاومت بسيج، گروهي از پرستاران و جمعي از پرسنل نيروي دريايي ارتش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روحيه ي بسيجي را براي كشور و انقلاب و اسلام حفظ كنيد اجتماع پُرشور بسيجيان و مدافعان عاشق و صادق انقلاب و ارزشهاي اسلامي، حامل صفاي جهاد و عطر شهادت است. جبهه هاي جنگ و دفاع مقدس، در طول سالهاي متمادي، از خون عزيزان بسيجي رنگين شد و ناصيه ي انقلاب را درخشان كرد. هفته ي بسيج، در حقيقت فرصت و بهانه يي براي زنده نگهداشتن ارزشها و روح بسيجي در آحاد ملت، مخصوصاً جوانان پُرشور و مدافعان عاشق صادق است. به يكايك بسيجيان در سرتاسر كشور، از زن و مرد و پير و جوان، ارادت و اخلاص صادقانه ي

خودم را عرض مي كنم و همان طور كه امام و پيشواي راحل عظيم الشأن ما فرمودند، من هم آرزو مي كنم و از خدا مي خواهم كه با بسيجيان محشور باشم. بسيج، يك افتخار و يك ارزش است. سعي كنيد اين روحيه ي بسيجي را براي كشور و انقلاب و اسلام حفظ كنيد. امروز در جمع ما، عده يي از خواهران و برادران پرستار حضور دارند. به مناسبت بزرگداشت پرستار در اين روزها، وظيفه ي من است كه از همه ي پرستاران عزيزمان صميمانه تشكر كنم. زحمات اين عزيزان، هميشه و مخصوصاً در دوران گرفتاريهاي جنگ، زحمات طاقت فرسا و بسيار ارزشمندي بود. پرستاري، شغل مقدسي است. اين شغل، عبادت است و از برجسته ترين نمونه ها و مصداقهاي خدمت به مظلومان و ضعفاست. خواهران و برادران پرستار، ان شاءاللَّه اين كار را با جديت و شور و شوق انجام داده، ادامه بدهند و كادرهاي پرستاري ما در بيمارستانها، از جهت كميت و كيفيت، ان شاءاللَّه تقويت بشوند. به اين برادران و خواهران هم خوش آمد عرض مي كنم. دريا منطقه ي حساس، و خليج فارس نقطه ي مهمي است امروز، روز نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران است و جمعي از برادران اين نيرو، در اين جمع حضور دارند. زحمات آنها در طول اين چند سال - چه در اوايل جنگ، چه بخصوص در اواخر جنگ و چه در بين اين دو مقطع - مهم و باارزش و شجاعانه بود. برادران توجه بكنند كه دريا منطقه ي حساس، و خليج فارس نقطه ي مهمي است. دشمنان با چشمهاي طمعكار، به اين نقطه چشم دوخته اند و براي حفظ منافع نامشروع و ناحق خود، از هزاران كيلومتر آن طرف تر، ناوگانها و نظاميان خود را به

اين منطقه آورده اند و مي آورند. اين، تهديدي عليه ملتها و كشورهاي اين منطقه و بخصوص تهديدي عليه جمهوري اسلامي است؛ هوشيار باشيد. مسأله ي نيروي دريايي ما - هم نيروي دريايي ارتش و هم نيروي دريايي سپاه - مهم است. اين دو نيرو، در كنار هم و با وظايف متفاوت، اين وظيفه ي بزرگ را بايد انجام بدهند و اميدواريم كه ان شاءاللَّه كاملاً موفق باشند. همچنين به برادران عزيز روحاني در ارتش جمهوري اسلامي ايران، كه امروز در مجلس حضور دارند، خوش آمد مي گويم و به خاطر زحماتشان و خدماتي كه در جهت پيشبرد كيفيت اسلامي و معنوي ارتش جمهوري اسلامي ايران انجام مي دهند، تشكر مي كنم. دشمني ملت ايران نسبت به امريكا تمام شدني نيست اين روزها، ما يك مسأله ي اساسي و عمده در سطح جهان داريم كه همه ي قشرهاي مردم، از نظامي و غيرنظامي، از دولتي و غيردولتي، از شهري و روستايي، از پير و جوان، بايد نسبت به آن هوشيار باشند و آن، اين است كه هرچه مي گذرد، استكبار جهاني بيشتر احساس مي كند كه نظام جمهوري اسلامي، در مقابل منافع ناحق و نامشروع و در مقابل تجاوزهاي او، محكم و قاطع ايستاده است و مزاحم تجاوزطلبي و افزونخواهي اوست. اين را خوب فهميده اند. شايد تا مدتي تصور مي كردند كه بعد از رحلت امام بزرگوار ما(رضوان اللَّه تعالي عليه)، شعله ي آرمانخواهي در جمهوري اسلامي كم بشود، يا فرو بنشيند و يا خاموش گردد. خيال مي كردند كه بعد از رحلت امام(رضوان اللَّه عليه)، تدريجاً همه چيز تمام خواهد شد. يعني احساسات انقلابي و روح مجاهدت و فداكاري در مردم و نيز دشمني آنها با ايادي ظلم و استكبار و استعمار در دنيا، تمام

خواهد شد. چنين چيزي را انتظار داشتند؛ ولي ديدند كه اين طور نشد و هرچه مي گذرد، پايبندي اين مردم نسبت به خطي كه امام راحل و پيشوا و معلم بزرگ ما ترسيم كرده اند و نيز علاقه ي آنها به امام و انقلاب كم نمي شود. احساس كردند كه دولت و ملت، مردم و نمايندگان آنها و مسؤولان گوناگون، در هر جاي اين كشور محكم ايستاده اند، تا از اسلام و انقلاب دفاع كنند. آنها خوب فهميده اند كه مردم حاضر نيستند ارزشهاي عزيز اسلامي و انقلابي را با چيزي معامله كنند. سر قضاياي تجاوز عراق به كويت هم اين معنا برايشان روشن شد و ديدند با اين كه در قضيه ي كويت، كشور عراق تجاوزكار است و ملت ايران، متجاوز را به هر شكلي و به هر نحوي محكوم كردند - از اول هم دولت و ملت ما اين را گفتند - اما اين موضع مانع نشد كه مردم و مسؤولان ما، از دخالتهاي متجاوزانه ي بي جاي امريكا انتقاد نكنند. خيال مي كردند ما بعد از اين كه ديديم عراق به كويت تجاوز كرد، امريكا را فراموش خواهيم كرد؛ غافل از اين كه ملت ما دست پرورده ي انقلاب و امام است و مسؤولان ما شاگردان امام هستند. مگر ممكن است كه ملت ما، دشمنيهاي استكبار و بيش از همه امريكا را فراموش كنند؟ مگر ممكن است طمع ورزيها و زياده طلبيها و تجاوزهاي پنهان و آشكار امريكا را نديده بگيرند؟ فهميدند كه دشمني ملت ايران نسبت به دشمنان اسلام و در رأس آنها رژيم امريكا، تمام شدني نيست. فهميدند كه ملت ايران ايستاده است، تا از اسلام انقلابي و اسلام ناب محمّدي(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) دفاع كند. فهميدند كه دولت و ملت و

مسؤولان، اهل سازش و معامله نيستند. حالا كه اينها را فهميده اند، از همه طرف خباثتهايشان را شروع كرده اند - متوقف نشده بود؛ تشديد كردند - و مثل زمان حضرت امام و همين دوران فاصله ي رحلت حضرت امام تا امروز، بلندگوهاي جهاني را از تبليغ عليه نظام اسلامي پُر كردند. امروز، چنين وضعيتي است. دفاع امثال امريكا از حقوق بشر، هم خنده آور و هم گريه آور است امروز ملت ايران بايد هوشيار باشد؛ چون دشمن با اسمهاي مختلف - از جمله به نام حقوق بشر - در فكر دشمني كردن و ضربه زدن به انقلاب و اسلام است. دفاع امثال امريكا از حقوق بشر، براي ملتها و مظلومان دنيا، هم خنده آور و هم گريه آور است. از طرفي، خنده آور و مضحكه است؛ چون خود نقض كنندگانِ درجه ي اول حقوق بشر، سنگ حقوق بشر را به سينه مي زنند! چه كساني داعيه ي حقوق بشر دارند؟ كساني كه همين امروز از پنجه هايشان، خون مردم فلسطين مي چكد. حالا هرچه در سالهاي گذشته، در شرق و غرب عالم - در آفريقا و آسيا و در جاهاي گوناگون - ملتها را نابود كردند و كشتند و بشر و حقوق بشر را به مسخره گرفتند، به جاي خود محفوظ. همين امروز رژيم صهيونيستي، به پشتيباني امريكا و همپيمانانش، ملت فلسطين را با بدترين و فجيعترين وضعي، زير فشار و شكنجه قرار داده و خون مردم و شهداي فلسطين، به گردن اوست. چنين انسانهايي، دم از حقوق بشر مي زنند! اين، مضحكه و تمسخر نيست؟! از طرف ديگر، گريه آور هم است. براي بشريت، مصيبتي از اين بالاتر نيست كه مفاهيم و ارزشهاي انساني، اين طور در دست وپاي اين

سياستبازان خبيث بيفتد. ايران اسلامي را به نقض حقوق بشر متهم مي كنند؛ در حالي كه اسلام بزرگترين ضامن حقوق بشر است. ما به عنوان يك ملت، چرا از ملت فلسطين دفاع مي كنيم؟ ما به عنوان يك انقلاب، چرا از ملتهاي مظلوم دفاع مي كنيم؟ ما با مردم آفريقاي جنوبي، چه قوم و خويشي يي داريم؟ ما از اين مظلوماني كه در مناطق مختلف جهان، به خاطر سيطره ي حكومتهاي خبيثِ علي الظاهر دمكراتيك و عملاً فاشيستي، جرأت نمي كنند مظاهر اسلامي خودشان را رعايت كنند، چرا دفاع مي كنيم؟ ديديد كه در فرانسه، به دختر مسلمان اجازه نمي دهند روسري به سر كند! ديديد كه در امريكا، مأموران دولتي، براي انجام فرايض مذهبي، مسلماني را در جلوي چشم مردم كتك مي زنند، كه چرا در فرودگاه نماز خواندي! چرا هرجا مظلومي صدا بلند مي كند و استغاثه مي نمايد، ما احساس تكليف مي كنيم كه هرطور ممكن است، به كمك او بشتابيم، يا لااقل فرياد او را منعكس كنيم؟ اين، به خاطر دستور اسلام مبني بر حفظ حقوق انسانهاست. استكبار نسبت به انقلاب كينه دارد؛ حقوق بشر بهانه است شما سردمداران ظلم و استكبار هستيد كه حقوق بشر را نقض كرده ايد. شما هستيد كه سازمان ملل و كميسيون حقوق بشر و مفاهيم انساني را به مسخره گرفته ايد و همه را بازيچه ي دست خودتان مي خواهيد. براي ما، ارزش انسان و ارزش حقوق انسان، آن قدر زياد بوده و زياد است كه به خاطر آنها حاضر شده ايم با همه ي قدرتهاي استكباري جهان، مقابل و مواجه بشويم. نوكران امريكا و ديگر دولتهاي استكباري، در طول ساليان متعدد، بر اين كشور حكومت كردند، صدصد و هزارهزار از اين مردم را در

اين خيابانها كشتند و خونشان را بر زمين ريختند. همين الان هم در جاهاي ديگر، نظير اين واقعه، از بقيه ي نوكران امريكا سر مي زند. زندانهايشان پُر از انسانهاي مظلوم است؛ ولي در محافل جهاني، از هيچ كس صدا بلند نمي شود! شماها اگر طرفدار حقوق بشر بوديد، چرا به رژيمهاي مرتجع و ظالم و مستبد و خبيث كه بويي از دمكراسي نشنيده اند و در كشورشان به عنوان نمونه، يك بار يك صندوق رأي گذاشته نشده است، اعتراض نمي كنيد؟! چرا فقط به جمهوري اسلامي كه مظهر آزادي و دخالت مردم در امور است و در مسايل مختلف، انتخابات آزاد و پي درپي برگزار مي كند و مردم در كوچه و خيابان و مجامع عمومي، حرف دلشان را مي زنند و شعار مي دهند، اعتراض مي كنيد؟! شما طرفدار حقوق بشر نيستيد؛ شما طرفدار بي ديني و تسلط خودتان بر كشورها و ملتها هستيد. شما از كوتاه شدن دست پليد خودتان از كشور ثروتمند و وسيع ايران و تهديدشدنتان در ساير كشورها ناراحتيد. شما نسبت به انقلاب، دشمن خوني هستيد. اين انقلاب، نوكران شما را در اين جا از بين برد. شما با انقلاب كينه داريد؛ حقوق بشر بهانه است. شما چه مي فهميد كه بشر چيست و حقوقش كدام است؟ ملت ايران بايد هوشيارانه، تمام دشمنيهاي اين طيف وسيع استكبار و دشمنان اسلام و انقلاب را بفهمد و بشناسد؛ همچنان كه بحمداللَّه اكثريت قاطع اين كشور، مي فهمند و مي شناسند. امريكا و يارانش منتظر فرصتند، تا از انقلاب انتقام بگيرند برادران و خواهران عزيز من در سرتاسر كشور! بدانيد كه امروز امريكا و ياران و مزدوران و همپيمانانش، منتظر فرصتند كه از انقلاب انتقام بگيرند. منتظر فرصت هستند كه

انتقام محمّدرضاي خبيث و خاندان ظالم و ساواكيهاي دورانش را از جوانان انقلابي ما بگيرند. دنبال منفذي مي گردند، تا در داخل انقلاب نفوذ كنند. هوشيار باشيد؛ همچنان كه بحمداللَّه هوشيار بوديد و هستيد. ملت ما، هر گونه دخالت و هر گونه انگشت موذي دشمن را قطع خواهد كرد و با مشت گره كرده، با او روبه رو خواهد شد. من از همين جا، به دشمنان خبيثمان كه علاوه بر خباثت، بي هوش و نادان هم هستند و انقلاب و ملت ما را نشناخته اند و سيزده، چهارده سال است كه درباره ي اين ملت و اين كشور، غلط تحليل مي كنند و غلط مي فهمند و به همين جهت هم مرتب شكست مي خورند، مي گويم كه بدانيد شما در شناخت ملت ايران، اشتباه كرده ايد. اين ملت، پايبند به اسلام است. اين ملت، خادمان و خدمتگزاران اسلام را دوست مي دارد. اين ملت، سعادت خودش را هم در اسلام جستجو مي كند. اين ملت، با پايبندي و ايمان به اسلام، ان شاءاللَّه خواهد توانست تمام گرههايي را كه شما بر زندگي او تحميل كرده ايد، باز كند. اين ملت، تسليم بشو نيست. همه ي نيروهاي مسلح و مردم بايد هوشيار باشند بسيج، در سرتاسر كشور هوشيار باشد. همه ي نيروهاي مسلح - ارتش، سپاه و نيروهاي انتظامي - بايد هوشيار باشند. همه بايد هوشيار باشند؛ اما بسيج، احتياج به هوشياري مضاعف دارد. آحاد بسيج در هرجا هستند - در شهر، در ده، در عشاير، در دانشگاه، در حوزه ي علميه، در دبيرستان، در بازار، در اداره، در كارخانه - بايد هوشيار باشند. دشمن، براي ضربه زدن به انقلاب و اسلام، از يك راه نمي آيد؛ از راههاي مختلف مي آيد. بايد چشمتان را باز كنيد،

متوجه باشيد و دشمن را بشناسيد. امام بزرگوار، اين خطوط را براي ما درست مشخص كردند. هر چيزي كه ديديد دشمن روي آن حساسيت نشان مي دهد، شما هم روي آن حساس بشويد و بفهميد كه دشمن از اين جا مي خواهد رخنه كند. وقتي كه مي بينيد دشمنان خبيث، نسبت به ملت و انقلاب و پايبندي مردم به انقلاب تبليغات مي كنند، بدانيد كه دشمن از پايبندي مردم به انقلاب و از حضور آنها در صحنه هاي انقلاب مي ترسد. حضور شما در صحنه هاي انقلاب و هوشياري و آمادگيتان، دشمن را مأيوس خواهد كرد. البته ما فضل و كمك الهي و پشتيباني واضح خدا را در همه ي امورمان مشاهده كرده ايم و باز هم مشاهده مي كنيم. خداي متعال به اين ملت و به اين كشور، خيلي لطف كرده و خيلي لطف داشته و در شدايد، به اين ملت كمك كرده است و باز هم لطف و رحمت الهي ان شاءاللَّه شامل حال اين ملت است. اميدواريم كه خداي متعال، به همه ي شما توفيق بدهد و دعاي وليّ عصر (ارواحنافداه) را شامل حالتان بكند و روح مقدس امام(ره) را از شما خشنود و راضي بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با شركت كنندگان در اولين كنفرانس اسلامى فلسطين

سخنراني در ديدار با شركت كنندگان در اولين كنفرانس اسلامي فلسطين بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در آفاق اسلامي، هيچ مسأله يي به اهميت مسأله ي فلسطين نيست مي توان گفت كه اين جلسه، مهمترين مسأله ي جهان اسلام را در دستور كار خود قرار داده است. تحقيقاً امروز در زندگي مسلمين و در آفاق اسلامي، هيچ مسأله يي به اهميت و خطورت مسأله ي فلسطين نيست. بيش از چهل سال است كه بتدريج مسلمين را با غصب بخشي از خانه ي خودشان عادت داده اند. فقط

غصب خانه ي مسلمين نيست؛ بلكه قضيه بالاتر از اين است. مسأله اين است كه دشمنان جهاني اسلام، بخشي از خانه ي مسلمين را براي حمله به صفوف مسلمين و براي مبارزه با خواسته ها و حركات آنها، سنگر قرار داده اند. متأسفانه در دنياي اسلام، آن كساني كه امكانات در دستشان بوده و مي توانستند درباره ي اين مسأله تصميمهاي مؤثري بگيرند، آن را در زاويه ي فراموشي - ولو نه به لفظ، اما در باطن امر - قرار دادند. ما اگر به خود بياييم، خواهيم ديد كه اين بزرگترين بلايي است كه در دوره هاي اخير، بر مسلمين نازل شده است. حكم اسلامي اين قضيه، واضح است. احدي از مسلمين، درباره ي حكم منطبق بر قضيه ي فلسطين، ترديدي ندارد. اين، همان مسأله يي است كه در تمام كتب فقهي - كه بحث جهاد در آن مطرح شده - آمده است. اگر كفار بيايند و بلد مسلمين را تصرف يا احاطه كنند، هيچيك از فقهاي مسلمين - قديم و جديد - در وجوب عيني جهاد در اين مورد، ترديد نكرده است. همه ي مذاهب اسلامي، در اين معنا همعقيده هستند. جهاد ابتدايي، واجب كفايي است؛ اما در غير اين مورد. جهاد دفاعي كه اظهر مصاديق دفاع هم هست، واجب عيني است. مسأله يي با اين وضوح و با اين اهميت، امروز در دنياي اسلام، مثل يك مسأله ي درجه ي دو مورد توجه قرار مي گيرد. البته گناه اول، به عهده ي رؤساي مسلمين است. اگر زعماي مسلمين و رؤساي كشورهاي اسلامي، متحداً و جداً بر استنقاذ فلسطين تصميم بگيرند، خواهند توانست. امروز حادثه ي بزرگي داخل سرزمينهاي اشغالي در جريان است در مسأله ي فلسطين، آنچه كه هدف است، استنقاذ فلسطين

است؛ يعني محو دولت اسرائيل. فرقي بين سرزمينهاي قبل از سال 67 و بعد از آن نيست. هر يك وجب از خاك فلسطين، يك وجب از خانه ي مسلمين است. هر حاكميتي غير از حاكميت مردم فلسطين و حاكميت مسلمين بر كشور فلسطين، حاكميت غاصب است. حرف، هماني است كه امام راحل عظيم الشأن فرمود: «اسرائيل بايستي محو بشود». يهوديهاي فلسطين، اگر دولت اسلامي را قبول مي كنند، در آن جا زندگي كنند. بحث، بحث يهودي ستيزي نيست. مسأله، مسأله ي غصب خانه ي مسلمين است. رؤسا و زعماي مسلمين، اگر تحت تأثير قدرتهاي جهاني قرار نداشتند، مي توانستند اين مهم را انجام بدهند؛ ولي متأسفانه نكردند. امروز، حادثه ي بزرگي داخل سرزمينها در جريان است و آن، همين قيام اسلامي است كه اين روزها وارد چهارمين سال عمر خود مي شود. اين، همان چيزي است كه بايد فلسطين را نجات بدهد. اين، همان چيزي است كه حاميان و توليدكنندگان اسرائيل، از آن مي ترسيدند. اين، همان چيزي است كه بدان اميد بود و اين اميد، امروز برآورده شده است. اين، يك نعمت بزرگ الهي است. اگر ما مسلمين، اين نعمت را شكر كرديم، باقي خواهد ماند؛ «لئن شكرتم لازيدنّكم»(1). اگر به اين نعمت كفران ورزيديم، از دست خواهد رفت. شكر اين نعمت به آن است كه همه ي مسلمين در همه جاي عالم، تكليف شرعي خودشان بدانند كه از اين مبارزاني كه امروز به نام اسلام مبارزه مي كنند، حمايت نمايند. امروز، هيچ علاجي جز اين نيست. اين حمايت، بايستي وسيع و همه جانبه باشد. هم حمايت سياسي، هم حمايت تبليغاتي، هم حمايت اخلاقي و هم حمايت نظامي لازم است. هرچه ممكن بشود، لازم و تكليف است.

مسلمين دنيا ببينند، كداميك از انواع اين حمايتها را مي توانند بكنند. هرچه را كه دانستند، تكليف شرعي آنهاست و از آن نبايد تخلف بكنند. هيچ كس سازش را به حساب مبارزه نگذارد غالباً دو نكته از نظر شعاردهندگانِ به نام اسرائيل، دور مي ماند. ما اين دو نكته را اجمالاً عرض مي كنيم. يكي از اين دو نكته اين است كه دشمنيِ با غاصبان اسرائيل، با دوستيِ با كساني كه پشتيبان همه جانبه ي غاصبان اسرائيل هستند، نمي سازد. اين، ممكن نيست. آن كساني كه خيال مي كنند، از راه امريكا و همپيمانانش مي توانند فلسطين را نجات بدهند، در اشتباه تأسف انگيزي بسرمي برند. همچنان كه از راه دولت اسرائيل نمي شود فلسطين را نجات داد، از راه دولت امريكا و همپيمانانش هم نمي شود فلسطين را نجات داد. هر حركتي كه به تكيه بر پشتيبانان دولت غاصب منتهي بشود، قطعاً يك حركت انحرافي و يك غلط بزرگ است. اگر كسي شعار ضديت با اسرائيل را مي دهد، اما با همپيمانان اسرائيل در اين مسأله همصحبتي مي كند و به آنها اتكا مي نمايد، بايد دانست كه دروغ مي گويد. چنين چيزي ممكن نيست. آن كساني كه اسرائيل را تغذيه مي كنند، در جبهه ي اسرائيل هستند. آن كساني كه به هر نحوي از انحاء به اسرائيل كمك مي كنند، در جبهه ي اسرائيل هستند. آن كساني كه با صهيونيستها مذاكره مي كنند، در جبهه ي اسرائيل هستند. مبارزه براي استنقاذ سرزمين فلسطين، بايد معناي حقيقي مبارزه را داشته باشد. مبارزه، نقطه ي مقابل سازش است. در اين مسأله، سازش خيانت و مبارزه وظيفه است. هيچ كس سازش را به حساب مبارزه نگذارد. ما مسلمين، به شيوه هاي تبليغاتي دشمن وقوف پيدا نكرده ايم نكته ي دوم اين است كه يكي

از چيزهايي كه در روز اول، ايجاد دولت غاصب را زمينه سازي كرد و امروز هم ادامه ي آن دولت را زمينه سازي مي كند، تبليغاتي است كه دستگاه تبليغاتي سراسري صهيونيستها و دوستانشان در همه جاي دنيا، به راه انداخته اند. براي افكار مردم دنيا، اين طور وانمود كرده اند كه صاحبِ خانه، آن كساني هستند كه بر آن جا حكومت مي كنند و يك عده دور از فرهنگ هم براي آنها مزاحمت ايجاد مي كنند! متأسفانه، اين را در دنيا جا انداخته اند. روي اين قضيه، در افكار عمومي و در فرهنگ عام جهاني، كار تبليغاتي كرده اند؛ ولي ما مسلمين غافل بوده ايم! ما مسلمين، به شيوه هاي تبليغاتي دشمن وقوف پيدا نكرده ايم. از بهترين شيوه ها، براي بيان حقانيت مردم فلسطين استفاده نكرده ايم. آنچه بر اين مقدمه مي خواهم مترتب كنم، اين است كه در تمام اقطار عالم، همه ي روشنفكران و نويسندگان و هنرمندان و كساني كه در تبليغات، اندك دستي دارند، بايد با احساس وظيفه ي كامل نسبت به اين قضيه، اداي تكليف بكنند. بعد از جنگ جهاني دوم، يهوديها در سرتاسر دنيا، براي مظلوم نمايي، صدها و بلكه هزارها فيلم درست كرده اند، تا چهره ي آنها را مظلوم، و چهره ي كساني كه با آنها مقابل بودند - به صورت واقعي يا غيرواقعي - ستمگر نشان بدهد. تا آن جا كه ما اطلاع داريم، ظلمي كه امروز به ملت فلسطين مي شود، هيچ وقت به مجموعه ي يك ملت نشده است؛ در حالي كه متأسفانه افكار عمومي دنيا، از اين ظلم مطلع نيست. اين، بايستي درست بيان بشود. بايد فيلمها ساخته بشود، بايد كارهاي هنري انجام بگيرد تا همه ي افكار عمومي دنيا بدانند كه چه مي گذرد. متأسفانه بايد اعتراف كنيم كه روشنفكران ما

و كساني كه مي توانستند، كوتاهي كردند. ما بايد در سطح عالم، مسأله ي فلسطين را آن چنان كه هست، معرفي بكنيم. براي اين كار بايد سرمايه گذاري بشود و افراد، تلاش و كار كنند. اين، نكته يي بوده است كه ما از آن غفلت كرده ايم. انقلاب اسلامي، جبهه هاي جديدي عليه اسلام به وجود آورد امروز بعد از اين كه انقلاب اسلامي، بُرندگي اسلام را نشان داد، دشمنان اسلام و مسلمين جديتر شدند. انقلاب اسلامي، جبهه هاي جديدي عليه اسلام به وجود آورد؛ فقط به خاطر اين كه اسلام را معرفي كرد و نشان داد كه اسلام با ظلم مخالف است و فهماند كه مسلم واقعي، آن كسي است كه در مقابل قلدري و سركشي و نظام سلطه ي جهاني، تسليم نمي شود و زير بار نمي رود. اين، سلطه گران را بشدت خشمگين كرد و در مقابل اسلام، جبهه هاي جديدي به وجود آورد. نمونه هايش را در همه جاي دنيا مشاهده مي كنيد. هم در اروپا مشاهده مي كنيد كه عليه گروهها و افراد مسلمان، چه كارهايي انجام مي گيرد؛ هم در آفريقا مشاهده مي كنيد كه اين حركات تبشيري را فقط براي مقابله ي با اسلام ناب به راه انداخته اند؛ هم در خود كشورهاي اسلامي مشاهده مي كنيد كه روي حركات اسلامي، چه قدر فشار است. در هرجايي، به يك نحو است. مظاهري از آن را در كشورهاي ديگر - مثل هند - مشاهده مي كنيد. اين ماجراي مسجد بابري (2)، يكي از آن مسايلي است كه اگرچه موضوع آن، يك مسجد است و شايد به نظر بعضي كوچك بيايد؛ اما كوچك نيست. اين، نشان دهنده ي آن است كه دشمنان اسلام، تا اين جا ايستاده اند كه يك عده را عليه مقدسات اسلام تحريك كنند و زندگي

را بر مسلمانان تلخ نمايند. بي شك، حركت هندوهاي متعصب، ناشي از تحريكات دشمنان است. همه ديده اند كه اين مسجد، سالهاي متمادي در آن جا بود و بتخانه يي هم در كنارش وجود داشت. آنها مشغول كار خودشان بودند؛ اينها هم مشغول كار خودشان. دشمنان اسلام هستند كه اين تحريكات را درست مي كنند و ماجرايي مثل ماجراي مسجد بابري را مسأله ي روز مسلمانان مي كنند. البته مسلمين هند در اين مسأله محق هستند و همه بايد بدانند كه مسلمين دنيا در اين مسأله، پشت سر مسلمانان هند هستند، حق را به آنها مي دهند و از آنها دفاع و حمايت مي كنند. مسلمانان بايد در دفاع از اسلام جديتر باشند در همه جاي دنيا، حركات خصمانه ي جديدي عليه اسلام هست. آن چيزي كه بايستي از اين حركات استنتاج كرد، يك جمله است: مسلمانان بايد در دفاع از اسلام جديتر باشند و خودشان را به معناي واقعي كلمه، سرباز اسلام بدانند و به مقتضاي اين سربازي، عمل كنند. بلاشك، دشمن نخواهد توانست در مقابل حركت عمومي مسلمين كاري بكند و اسلام و مسلميني كه براي دفاع از اسلام تصميم گرفته باشند و قيام بكنند، قطعاً پيروز خواهند شد. اميدوارم كه خداوند متعال، به همه ي ما توفيق بدهد كه از اسلام دفاع كنيم. ان شاءاللَّه اين نشست شما، اجتماع مباركي باشد. در ساعات و ايامي كه براي بحث درباره ي مسأله ي فلسطين مي نشينيد، راههاي عملي را جستجو كنيد و به آنها بپردازيد. هركسي تكليف خودش را حقيقتاً بشناسد و بر طبق آن عمل كند. حرف تنها، وقتي كه مقدمه ي عمل نباشد، تجربه ي خوبي براي ما نيست. تنها در سايه ي عمل به وعده ها و گفته هاست كه

خواهيم توانست ان شاءاللَّه به نتايجي برسيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ابراهيم: 7 2) v مسجد بابري، از مساجد باقيمانده از دوران امپراتور مسلمان مغول «ظهيرالدّين بابر» است. هندوها اعلام كردند كه پس از تخريب اين مسجد، معبدي را در آن محل بنا خواهند كرد.

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران، به همراه حجةالاسلام والمسلمين حاج سيّد احمد خميني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و صلّي اللَّه علي سيّدنا محمّد و اله الطّاهرين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين كارگزاران نظام جمهوري اسلامي، خدمتگزاران اهداف پيامبران جلسه ي بسيار مهم و فضاي عطرآگيني است. شما كارگزاران نظام الهي جمهوري اسلامي، يعني خدمتگزاران اهداف پيامبران در طول تاريخ و برآورندگان آرزوي صلحا و ازكيا و بندگان شايسته ي خدا، در اين جا جمع شده ايد. نفس اين اجتماع و تبادل نظرها و محبتها و پيامها و تقويت رابطه ها بين شما برادراني كه در بخشهاي مختلف مشغول كار هستيد، هدف اولي و اصلي ما از اين جلسه است. گردهم آمدن، تجمع جسماني و تبادل نظر و فكر و عاطفه و محبت و نفس اين قضيه، براي مجموعه ي شما برادران عزيز و زحمتكش، چيز خوب و لازمي است كه فكر كرديم در اين اجتماع صميمي و برادرانه، ان شاءاللَّه حاصل بشود. در مرتبه ي دوم، تذكراتي را هم فقط به عنوان تذكره و يادآوري عرض مي كنم؛ والّا اينها چيزهايي است كه همه ي شما مي دانيد؛ بلكه بسياري از شما، مبلّغان زباني و عملي اين مطالبي هستيد كه ما بيان خواهيم كرد. درعين حال، هميشه در شنيدن اثري است كه در دانستن نيست. همه احتياج داريم، من هم شديداً محتاجم كه مطالبي را از افرادي

بشنوم. آموختن انسان، يك مرحله ي گذرا نيست؛ ما بايد هميشه بياموزيم و بشنويم و تكرار كنيم. اين تذكرات، از اين قبيل است. نظام اسلامي ما، يك عطيه ي الهي آنچه كه عرض خواهم كرد، عمدتاً دو مسأله است: يك مسأله، وضع كلي كارگزاران حكومت اسلامي است؛ چون نام حكومت اسلامي، با خود تعهداتي را در همه ي شؤون، از جمله در شأن كارگزاري اين حكومت به همراه مي آورد كه توضيحاتي را بعداً مطرح خواهم كرد. مسأله ي دوم هم درباره ي اصل اساسي هميشگي ماست كه عبارت از اتحاد كلمه، وحدت جهت، هماهنگي و التيام نيروها در خط مقدسي است كه اسلام و مبيّن حقيقي اسلام و مرشد اين امت و اين نسل - يعني امام بزرگوارمان - ترسيم كرده است. مقدمتاً اين نكته را عرض كنم كه اين نظام اسلامي، يك عطيه ي الهي است. خداي متعال، برطبق سنتهاي تاريخي و قواعد و قوانين حاكم بر جهان بشريت، اين پديده ي علي الظاهر مستبعد را، حقيقتاً با قدرت كامله ي خود به وجود آورد. اين، در درجه ي اول، عطيه يي الهي براي مردم ايران، و در درجه ي بعد، براي همه ي مسلمين عالم، و شگفت نيست اگر كه بگوييم در درجه ي بعد هم براي همه ي مظلومان عالم بود. اين عطيه ي الهي، اين تفضل بزرگي كه خداي متعال كرد - مثل همه ي تفضلات الهي - از طرف پروردگار يك سند تضمين شده در دست مردم ندارد. اگر اين نعمت را خوب نگهداشتيم، خواهد ماند و روزبه روز بهتر و بالنده تر خواهد شد و بركات آن بيشتر مي گردد. اگر خداي ناكرده آن را تضييع كرديم و اين بار را حمل نكرديم، مثل همان كساني خواهيم شد كه خداوند متعال

در قرآن، بارها و بارها اسم آنها را براي درس گرفتن ما آورده است؛ «مثل الّذين حمّلوا التّورية ثمّ لم يحملوها»(1). خداي متعال، در باب بني اسرائيل مكرر فرموده است كه ما اينها را فضيلت داديم، بر دشمنانشان پيروز كرديم و حكومت و مُلك و قدرتشان داديم. همين بني اسرائيل نيز كساني هستند كه خداي متعال درباره ي آنها فرمود: «ضربت عليهم الذّلّة والمسكنة و باؤا بغضب من اللَّه»(2). درباره ي بني اسرائيل، تعبيرات گزنده ي متعدد ديگري در قرآن وجود دارد. شكر نعمت نظام اسلامي، آشنايي و عمل به وظايف اين نعمت، شكر لازم دارد. شكر اين نعمت و نگهداري اين عطيه و تفضل بزرگ الهي به اين است كه ما به وظايفمان در قبال اين لطف الهي آشنا بشويم و به آنها عمل كنيم؛ هدف را فراموش نكنيم؛ يادمان نرود كه خداي متعال، اين انقلاب را پيروز كرد و مسلمين ايران را به بركت اين انقلاب و به بركت آن رهبر استثنايي، عزت بخشيد. اصلاً خداي متعال، او را براي چنين نقطه ي عطف تاريخي ذخيره كرده بود. ظاهراً آدم خيال مي كند كه خداي متعال، اين وجود گرانبها و گرانمايه را تربيت كرده و نگهداشته بود، تا چنين حركتي را در دنيا و در تاريخ به وجود بياورد. وقتي اين انقلاب، به بركت عطاياي متواتره ي الهي به پيروزي رسيد، شما كه انقلابي و مؤمن به اين راه و اين هدف هستيد، آيا فكر كرده ايد كه چرا وارد محدوده ي مؤمنين و كارگزاران و عاملان اين مجموعه شده ايد؟ آيا انگيزه يي جز اين وجود داشت كه خداي متعال وعده اش را عمل كرد و ما را از ضعف و ذلت و ادبار و توسري خوري همه ي قدرتهاي ظالم

و دوري از هويت اسلامي نجات داد؟ بسيار خوب، حالا بايستي با همه ي وجودمان، در راه اسلام حركت كنيم. اين هدف، بايد يك لحظه از ياد من و شما نرود. همه ي ما هم مثل يكديگر هستيم. بايد همين حرفها را كسي به خود من بزند. اگر من به شنيدن اين حرفها، از شما محتاجتر نباشم، حداقل به قدر شما محتاجم. همه ي ما همين طور هستيم. ما بايد اين هدف را از ياد نبريم كه استقامت، يعني بي راهه نرفتن، خط را گم نكردن و هدف را فراموش نكردن. اين امر، اين قدر حساس و مهم است كه خداي متعال به پيامبر با آن عظمت نيز همين توصيه را مي كند كه ما حالا مي خواهيم به خودمان اين توصيه را بكنيم. مي فرمايد: «فاستقم كما امرت و من تاب معك»(3)؛ مواظب باش راه را گم و اشتباه نكني. اين گم كردن راه، حرف كلي و مبهمي است؛ هر كس مي گويد كه راه اين است. ممكن است دو رفيق يا دو برادر، سليقه ها و ديدگاهها و مباني مختلفي داشته باشند و در زمينه هاي سياسي يا اقتصادي، از دو نوع فكر برخوردار باشند و هر كدام بگويد كه راه من، راه درستي است. آيا معناي استقامت در راه، اين است؟ نه، طبعاً اين اختلافات سلايق وجود دارد. نفس انسان، از همه ي دشمنان، دشمنتر است برادران! داراي هر سليقه و هر جناح و هر فكر و - به قول معروف - هر خطي كه هستيد، بدانيد كه يك جا نقطه ي انشعاب است؛ مواظب آن جا باشيد. آن جا عبارت از آن نقطه و لحظه يي است كه احساس مي كنيد به جاي خدا، «خود» وارد ميدان مي شود. نقطه ي انحراف، اين جاست.

«اعدي عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك»(4). اين نفس و اين من، از همه ي دشمنان، دشمنتر است؛ چيزي است كه براي ارضاي آن، گاهي ممكن است خداي ناكرده ما حاضر بشويم كه شريفترين و عزيزترين ارزشها را هم از ياد ببريم. اين جا نقطه ي انحراف است و هر لحظه هم در انتظار ماست؛ بايد مواظب اين بود. اين، از آن اشتباهاتي نيست كه ما در تاريخ زندگي خود دنبالش بگرديم؛ نقطه ي آن را حدس بزنيم و در آن جا مواظبش باشيم. نه، ممكن است در هرلحظه براي ما پيش بيايد. همين حالا كه من حرف مي زنم، در وسط حرف زدن، اين دوراهي وجود دارد. شما كه داريد مي شنويد، در اثناي شنيدن، اين دوراهي وجود دارد. در اقدامي كه مي خواهيم بكنيم، اين دوراهي وجود دارد. در آن جايي كه شهوتي از شهوات نفساني ما حضور پيدا مي كند و خودش را عمده مي نمايد، اين دوراهي وجود دارد. در آن جايي كه مي خواهيم تصميمي بگيريم - چه تصميم شخصي، چه تصميم دولتي و كلي - اين دوراهي وجود دارد. در ظريفترين و لطيفترين حالات، اين دوراهي وجود دارد. لذا شما واقعاً مي بينيد كه اين ظرافتها، چه قدر در ذهن و زبان ائمه ي بزرگوار ما وجود داشته است. در دعاي مكارم الاخلاق مي خوانيد: خدايا! به من عزت بده، به من جاه بده؛ ولي «لاتبتليني بالكبر»(5)؛ من را مبتلاي به غرور نكن. من را به عبادت موفق بكن؛ ولي مبتلاي به عجب نكن. يعني حتّي در اثناي عبادت، اين دوراهي هست. لحظه ي خودشگفتيِ «اين منم»، همان لحظه يي است كه از اين جاده ي مستقيمِ مباركِ خوش عاقبت، به يك جاده ي پُررنج و گمراه كننده مي لغزيم. اين، نقطه ي انحراف است؛

بايد به اين توجه كرد. شما اقلاً در هر نماز دو بار، و هر روز اقلاً ده بار، خدمت پروردگار عرض مي كنيد: «اهدناالصّراط المستقيم»(6). معمولاً انسان يك بار دعا مي كند. اين كه دايم صراط مستقيم را از خدا مي خواهيم، همان استجابت «استقم كما امرت»(7) است؛ استقامت. بخصوص ماها كه كارگزار و مسؤوليم، بارمان سنگينتر است. ما در تاريخ و پيشگاه الهي محاكمه خواهيم شد برادران عزيز! از ما سؤال خواهد شد. ما در دو جا محاكمه مي شويم: يكي در تاريخ، كه آينده درباره ي ما قضاوت خواهد كرد، و ديگري در پيشگاه الهي. من اين نكته را فراموش نمي كنم كه در آن سالهاي اختناق، هميشه در حوزه هاي علميه و در جمعهاي مبارزي و روشنفكري، ماها در بين خودمان، آن كساني را كه در فاصله ي بين سالهاي 20 و 32 - كه اختناق مجدد محمّدرضاخاني بر اين مملكت مسلط شد - كاري نكرده بودند، محاكمه مي كرديم و مي گفتيم: در آن ده، دوازده سالي كه مقداري گشايش بود و مي شد كاري كرد، چرا كاري نكردند؟ شايد همين حالا بعضي از ماها، خودمان يا ديگري را، در برهه هايي از همين ده، دوازده سال گذشته، مورد سؤال و ملامت قرار بدهيم، كه فلان جا كه مي شد فلان كار را بكنيم، چرا نكرديم؟ يا در آينده، مردم اين كشور و مسلمانان دنيا، از ما سؤال خواهند كرد كه فرصت گرانبهايي در اختيار شما قرار گرفت، در اين فرصت چه كرديد؟ آيا به همه ي وظيفه ي خود عمل كرديد، يا نه؟ اگر ما ذرةٌمثقالي كوتاهي كرده باشيم، زير ذره بينها مورد مداقه و مؤاخذه قرار خواهد گرفت. اين، يكي از موارد است، كه البته چيز بزرگي هم

است. همين سرزنش احتمالي تاريخ و نسلهاي آينده، خيلي از افراد را به صحت عمل وادار مي كند؛ اما ما از اين بالاتر را هم داريم و آن، محاكمه ي در پيشگاه الهي است؛ آن را چه كار كنيم؟ وقتي انسان بعضي از اين آيات قرآن را مرور مي كند، واقعاً تكان مي خورد. «وقفوهم انّهم مسئولون»(8)؛ آنها را نگهداريد. پروردگار نمي گذارد ما قدم از قدم برداريم. در آن عرصه ي عجيب و هول انگيز، يكي يكي كارها و حركات و حرفها و اعمال و حتّي گاهي تصورات ما، زنده خواهد شد و مورد مداقه قرار خواهد گرفت. «فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره. و من يعمل مثقال ذرّة شرّا يره»(9). شما خود آن خير و شر را در قيامت مي بينيد. خود آن عمل، آن جا در مقابل ما مجسم و زنده خواهد شد. لحظه لحظه ي زندگي ما، در زير پرتو نافذ علم و بصيرت الهي است؛ به همان بيان عارفانه و برخاسته از بصيرت كامل آن انسان الهي و عبد صالح كه فرمود: «عالم محضر خداست». ما الان در محضر خدا هستيم و خداي متعال به زواياي فكر و ذهن ما واقف است. با اين فكر، ما كارگزاران حكومت اسلامي، بايد به وظايف اين برهه ي حساس توجه كنيم و به آنها عمل نماييم. ما بايد خودمان را خدمتگزار واقعي مردم بدانيم وقتي ما گفتيم حكومت اسلامي، چيزهايي را در زندگي و وضع عامه ي مردم، در نظام اجتماعي، در افكار و فرهنگ، در همه ي مناسبات اجتماعي، از جمله در روش و منش كارگزار حكومت اسلامي، متعهد شده ايم. اين حكومت اسلامي، معناي خاصي دارد. حكومت اسلامي، غير از حكومت سلطنتي است؛ غير از حكومت دنيايي

است؛ غير از حكومت طاغوتي است؛ غير از سلطه ي بر مردم است؛ غير از زندگي به صورت اغتنام فرصت شهوات است، براي كساني كه دستشان مي رسد و مي توانند. حكومت اسلامي، يعني كارگزارانش براي اسلام و خدا كار مي كنند، نه براي خود. ما بايد خودمان را به معناي واقعي كلمه - نه به معناي تعارفي كلمه - خدمتگزار مردم بدانيم. ما در هر سطحي از سطوح كه هستيم، بايد اين فكر را كه: «از امكاناتي كه در اختيار ماست، مي توانيم براي تأمين خواسته ها و هوسهاي خود استفاده كنيم؛ پس بكنيم»، بكلي دور بيندازيم. مسؤولان كشور بايد به معناي واقعي كلمه، از لحاظ زهد - يعني بي رغبتي به زخارف دنيايي - سرمشق ديگران باشند؛ حد آن هم، حد ورع است. اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) در آن نامه ي معروف خود به «عثمان بن حنيف»، بعد از آن كه مي فرمايند تو سر چنين سفره يي بودي و چنين و چنان، زندگي خودشان را مي فرمايند: «الا و انّ امامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه»(10). بعد مي فرمايند: «الّا وانّكم لا تقدرون علي ذلك»(11)؛ يعني من از شماها توقع اين طور زندگي را ندارم. اگر در جاهاي ديگر شعار مي دهند، ما بايد عمل كنيم من و شما كجا مي توانيم به خاطرمان خطور بدهيم كه قادريم در آن حد اوج پرواز كنيم؟ مگر شوخي است؟ بحث اين نيست كه ما از خودمان مسؤوليت را دفع كنيم. نه، اگر كسي مي تواند، بايد بكند. بحث اين نيست كه براي عمل خودمان، توجيهي درست كنيم. نه، آن طور زندگي كردن، يك عمل تصنعي نيست؛ بلكه به يك روح پولادين متكي است، كه آن روح در اميرالمؤمنين وجود داشت.

در دنبال آن مي فرمايند: «وليكن اعينوني بورع و اجتهاد»(12)؛ ورع پيشه كنيد و هرچه مي توانيد، در اين راه سعي و كوشش نماييد. اگر آن طوري نمي توانيد، تا هرجا كه مي توانيد، اين را دنبال كنيد. ما اگر مي خواهيم و شعار مي دهيم و مي گوييم كه جامعه ي ما بايد روحيه ي مصرف گرايي را كنار بگذارد و خودش را از آن چيزهايي كه در فرهنگهاي غربي ترويج مي شود، رها كند، عمل به آن، متوقف به عمل ماست. ما هستيم كه بايد اين را به مردم ياد بدهيم. مگر مي شود خود ما دچار انواع و اقسام تشريفات و تجملاتِ ممكن باشيم، اما درعين حال از مردم توقع داشته باشيم كه تجملاتي نباشند؟! اگر در جاهاي ديگر شعارش را مي دهند، ما بايد عمل كنيم. مردم ولي نعمت ما و كارگزاران اين نظام هستند يك نكته ي ديگر، نحوه ي رابطه ي با مردم است. در نظام اسلامي، رابطه ي اخلاقي با مردم، رابطه ي مخصوصي است؛ مردم را در همه ي كارها مالك و صاحب امر دانستن، يك مُراجع مزاحم ندانستن. شما برادران عزيزي كه در بخشهاي گوناگون دولتي و قوّه ي قضاييه مشغول كار هستيد، يكي از اولين تعليماتتان به زيردستان و چيزي كه از آن مؤاخذه مي كنيد، بايد رفتار خوش با مردم باشد. حقيقتاً مردم صاحب قضيه اند. حقيقتاً مردم ولي نعمت ما و كارگزاران اين نظام هستند. اين، تعارف نيست. بعضي خيال مي كنند، امام كه اين حرفها را مي زدند، تعارف مي كردند! اگر اين مردم، با جان و تن و فرزندان خودشان به اين جبهه ها نمي رفتند و دفاع نمي كردند، چه چيزي از اين نظام باقي بود؟ اگر اين مردم، با همه ي وجود و به انحاي طرق، در طول اين دوازده سال، حمايت

و پشتيباني خودشان را از ماها نشان نمي دادند، چه چيزي مايه ي قدرت و عزت ما در دنيا بود؟ مگر ما چه داريم كه ديگران ندارند؟ ما به عنوان يك حكومت، مگر چه چيزي در اختيارمان است كه مي توانيم آن را به كار ببريم و خرج كنيم؛ ولي قدرتها و دولتها و طواغيت و گردنكشان و اين پُرروها و امپراتوران عالم، آن را ندارند؟ آيا جز ايمان يك ملت شجاع و به پا خاسته، چيز ديگري هست؟ پشتوانه ي اين حكومت، غير از كمك اين مردم چيست؟ پس، اينها صاحب قضيه اند. اينها بودند كه رژيم شاه را سرنگون كردند. اگر اين مردم به فرمان امام گوش نمي كردند، به خيابانها نمي رفتند و جوانانشان را نمي دادند، من و شما كه اين افتخار را هم با خودمان يدك مي كشيم كه جزو مبارزان آن زمان بوده ايم، بايد صد سال آن گونه مبارزه مي كرديم! مردم بودند كه به خيابانها رفتند و جان خودشان را فدا كردند. حالا كه اين مردم به ما مراجعه مي كنند، آيا بايد با آنها مثل مزاحمي كه مرتب ما را اذيت مي كند، برخورد كنيم؟! اين مسأله، يك مسأله ي اخلاقي نيست. حرف من اين است كه بايد ترتيبي داده بشود و مكانيسمي به وجود بيايد كه كارگزاران حكومتي، خودشان را به معناي حقيقي كلمه، خدام و خدمتگزاران مردم بدانند؛ بروند كار كنند و همان قدري كه برايشان مقرر و معيّن شده است، زحمت بكشند و وظيفه ي خود را انجام بدهند؛ كوتاهي نبايد باشد. جهت كلي سياستهاي ما، بايد تأمين منافع طبقات محروم باشد نكته ي اساسيتر از اينها، مسايل اجرايي و سياستهاي ماست؛ اعم از آنچه كه در مجلس تصويب مي شود، و آنچه

كه در دولت اجرا مي شود، و آنچه كه در قوّه ي قضاييه عمل مي گردد. مهم اين است كه جهت كلي سياستهاي ما در همه ي اين مراكز، بايستي تأمين و حفظ منافع طبقات محروم و مستضعفي باشد كه متأسفانه در طول دهها سال گذشته - بلكه بيشتر - در كشور ما در اكثريت بودند و هنوز هم همين طور است. هدف، تأمين منافع اينهاست. من نمي گويم ما به صورتي رفتار بكنيم كه اوضاع اقتصادي را به هم بپاشيم و كساني را كه مي خواهند اقدامي انجام دهند و سرمايه گذاري يي بكنند، بتارانيم. نه، بايد سياستها عاقلانه و مدبرانه باشد؛ همان طور كه بحمداللَّه در ترتيباتي كه هست، همين گونه هم مي باشد. در اين، هيچ شكي نيست. ليكن مسأله اين است كه در تمام سياستگذاريها و روشهايي كه شما براي اجرا در نظر مي گيريد، بايد ببينيد كه اين قانون و اين روش و اين آيين نامه، در مجموع به سود چه كسي تمام مي شود و چه كسي از آن منتفع مي گردد. آيا آن كساني كه حقوقشان تضييع شده است، منتفع مي شوند، يا ديگران؟ بينش اسلامي ما اين است. مگر غير از اين است؟ ما معتقديم كه در نظامي اسلامي و در جامعه يي كه بركات و نعمات متعلق به همه ي مردم است، چنانچه كساني هستند كه در محروميت به سر مي برند، مسلماً حق آنان تضييع شده و حقوقشان داده نشده است. با قبول اين اصل، حالا ببينيم آن كساني كه از لحاظ امور زندگي، در عسرت و تنگدستي و ناراحتي به سر مي برند، چه كساني هستند و در كجا قرار دارند و چند درصد جامعه ي ما را تشكيل مي دهند؛ بايد حق آنان را به آنان

برگردانيم. اين، بايد محور همه ي سياستهاي ما باشد. اشاره كردم كه اين قضيه از مجلس شروع مي شود، در قوّه ي مجريه تحقق پيدا مي كند و در قوّه ي قضاييه تضمين مي گردد. جهت حركت اين سه قوّه و همه ي كساني كه در حول وحوش اينها كار مي كنند - مثل بعضي از نهادهايي كه وابستگي خاصي به يك دستگاه ندارند - بايد اين باشد. ما اگر توانستيم اين جهت حركت را به طور دقيق پيدا كنيم و تأمين نماييم، آن وقت احساس مي كنيم كه هر حركت و كار ما، و هر قدمي كه برمي داريم، قدمي است كه خداي متعال از آن راضي است. به هرحال، نكات متعددي در زمينه ي مسايل كارگزاران هست، كه من به معدودي از آنها اشاره كردم و اجمال آنچه كه مي خواهم در يك جمله بيان بكنم، اين است كه كارگزاران حكومت اسلامي، از لحاظ ايماني بايد به سمت نمونه و الگو شدن پيش بروند؛ يعني نمونه ي انسان متدينِ انقلابيِ مسلطِ بر نفس و عامل براي خدا باشند. اين، آن چيزي است كه اگر در بين توده ي مردم ما، افراد زيادي از اين قبيل هستند، بايد به اين سمت برويم كه همه ي كارگزاران حكومت ما اين طور باشند. اين، لازمه ي حكومت اسلامي است و حكومت اسلامي با داشتن اين گونه افراد، پايدار خواهد شد و استمرار خواهد يافت. وحدت كلمه، ضامن همه ي امور نكته ي دوم، مربوط به وحدت كلمه است. مي دانيد كه در يك حركت دسته جمعي، وحدت كلمه، ضامن همه ي امور است. بدون وحدت كلمه، حركت دسته جمعي امكان ندارد؛ ولو آن حركت، متوقف به پنج يا ده نفر آدم باشد. اگر همان ده نفر، با يكديگر همسخن و همكلام نباشند و

همكاري نكنند، امكان ندارد كه آن كار پيش برود. نظام جمهوري اسلامي، يك حركت عظيم الهي است. ابعاد اين حركت، به ابعاد مرزهاي اين كشور محصور نيست. اين حركت، حتّي به حصارهاي زمان كنوني هم محدود نمي شود؛ يك حركت عظيم تاريخي است. بايد طوري باشد كه نسلهاي ديگر و ملتهاي مسلمان معاصر ما، از اين حركت درس بگيرند، نيرو به دست آورند و راهشان را پيدا كنند. اين مقطع، مقطع عجيبي است. انسان هرچه بيشتر در اين مسأله غور مي كند، حقيقتاً لطف و عنايت خداوند را بيشتر مي بيند. پديده ي عظيم حكومت ديني - آن هم دين اسلام - هميشه مورد خصومت و دشمنيِ حساب شده و دقيق دشمنان بوده، و بخصوص دويست سال يا بيشتر است كه عليه آن، كساني در دنيا برنامه ريزي و كار مي كنند. در اين شرايط، ناگهان نهال حكومت ديني در اين سرزمين روييد و باليد. يعني در زمان اقتدار روزافزون و از هميشه بيشتر قدرتهاي جهاني، و اين تكنولوژي انحصاري كه در اختيار آنهاست - كه هيچ وقت قدرتهاي عالم، اين گونه مسلح نبوده اند و ابزار فشار در اختيارشان نبوده است - انقلاب اسلامي در ايران پيروز شد؛ آن هم در كشوري كه سالهاي متمادي، روي فرهنگ و روحيه اش، كار منفي شده بوده است. اين، جز لطف و دست پنهان قدرت الهي، چيز ديگري نبود؛ هم به وجود آمدن آن، و هم پيشرفت و ادامه اش تا امروز. اين نكته يي بود كه امام بزرگوارمان، عميقاً به آن معتقد بودند. ايشان يك وقت در جرياني فرمودند: من از اول انقلاب احساس كرده ام كه در همه ي مراحل، دست قدرتي به ما كمك مي كند و ما را راهنمايي مي نمايد.

واقعاً همين طور است. البته خداي متعال، اين دست قدرت را تصادفي و شانسي و بيهوده نمي فرستد؛ بلكه به عنوان پاداش يك مجاهدت و يك ازخودگذشتگي مي فرستد؛ يعني قوانين تاريخ، به هم نخورده است. اين طور نيست كه كسي تصور كند آنچه پيش آمده، كتره يي بوده است. نه، آنچه پيش آمده، منطبق بر قواعد عالم است؛ منتها برطبق قوانين و قواعد مادّيِ شناخته شده نيست؛ بلكه عنصر معنوي در آن كار، مؤثر و كننده ي كار است. امروز عناد دشمنان اسلام بيشتر از اول انقلاب است حالا در مقابل اين رسالت تاريخي و اين حادثه ي عظيم، خصومت و عناد روزافزون قدرتها را نسبت به نظام جمهوري اسلامي مي بينيم. ممكن است كه فرض كنيم، امروز خطر قدرتهاي بزرگ براي انقلاب و كشور، كمتر از اوايل انقلاب است؛ چون امروز نظام اسلامي ريشه دار شده و سخن حق آن در خيلي از اقطار عالم پيچيده و طرفداران زيادي در دنيا دارد؛ در داخل هم كارهاي زيادي انجام گرفته و بر كار خودش مسلط و جاافتاده است. ممكن است اين گونه فرض كنيم؛ ولي نمي خواهيم به طور قاطع هم قضاوتي در اين مورد بكنيم. امروز خطر كمتر است؛ اما عناد و دشمني و استنتاج مخالف دشمنان اسلام، قطعاً بيشتر از اول انقلاب است. به نظر مي رسد كه در اول انقلاب، ابعاد اين پيروزي مردمي و اسلامي، هنوز براي بسياري از دشمنان واضح نبود. امروز مي فهمند كه اين پيروزي، چه حادثه ي عظيمي بوده است. مي بينند كه مسلمين در سرتاسر عالم، چه احساس شخصيتي مي كنند. مشاهده مي كنند كه چه حركات و چه قيامهايي پديدار شده و چه آرمانهاي فراموش شده يي كه دوباره به يادها آمده و براي

آنها حركت شده است. يكي همين مسأله ي فلسطين است كه شما ملاحظه مي كنيد. چه شعارهاي جديدي كه در اختيار ملتها قرار گرفت. اينها را امروز مشاهده كرده اند. حتّي آنها نقش اين پيروزي اسلامي را در زودرس تر كردن زوال امپراتوري ماركسيزم و بلوك شرق در دنيا، خوب مي فهمند و خوب حس مي كنند. اين انقلاب، نقش آشكاري در فروپاشي آن تشكيلات و آن نظام و مشكل شدن كار براي آن اداره كنندگان داشت، تا كار به اين جا رسيد. طبيعي است كه اينها را مشاهده مي كنند؛ لذا دشمني و عنادشان بيشتر است. ما بايد لحظه به لحظه بيداري خود را حفظ كنيم اگر دشمن معاند بيداري در مقابل ماست، ما بايد لحظه به لحظه بيداري خود را حفظ كنيم. يك لحظه غفلت، روا نيست. اميرالمؤمنين(عليه السّلام) فرمود: «و من نام لم ينم عنه»(13). اگر شما غفلت كرديد، ديگران از شما غفلت نمي كنند؛ مواظب باشيد. در اين شرايط خاص زماني، تهاجم و لشكركشي عظيم دشمنان هميشگي ما به اين منطقه صورت مي گيرد. امريكا چندهزار كيلومتر دورتر از ما نيست؛ بيخ گوش ماست و در خليج فارس حضور دارد. امروز امكان توطئه ي امريكا با تجهيزات و حضورش عليه ما در داخل كشور، بيشتر از گذشته است. امروز خطر انواع تهاجمها از سوي امريكا و متحدانش عليه ما، بيشتر از گذشته است. اين هم شرايط حساس منطقه است كه متأسفانه به خاطر ضعف دولتهاي به اصطلاح مسلمان منطقه و ذلت پذيري و فقدان روح ايمان و توكل در آنها، كار به اين جاها مي رسد كه وقتي احساس خطر مي كنند، به جاي اين كه از نيروي ذاتي خودشان استفاده كنند و علاج را در درون خودشان پيدا نمايند، متوسل به

بيگانه مي شوند. او هم از خدا مي خواهد و لشكركشي مي كند و به اين جا مي آيد. اگر به نفعش نبود، نمي آمد. او در اين قضايا، براي خودش نفع بزرگي قايل است. اين شرايط حساس ماست؛ آن از لحاظ اصولي، اين از لحاظ منطقه يي و زماني، و آن هم از لحاظ اهميت وحدت كلمه. شما ديديد كه امام بزرگوارمان، در پيامهاي مختلف و در سخنرانيهاي گوناگون و در توصيه هاي خصوصي، چه قدر روي وحدت كلمه تأكيد مي كردند. من يادم مي آيد، در آن سالهايي كه فتنه ي ليبرالها، همه ي حواس اين كشور را به خود جلب كرده بود، ماها غالباً خدمت ايشان مي رفتيم؛ يا شكايت مي كرديم، يا كاري داشتيم، يا ايشان كار داشتند. در آن ديدارها، امام مكرر مي فرمودند كه اگر شماها با هم اختلاف و دعوا هم داريد، اين دعوا را در درون خودتان تمام كنيد؛ چرا در ملأ عام مطرح شود؟ البته وقتي ايشان مي فرمودند، يك دسته - كه ماها بوديم - گوش مي كردند و دهانشان را مي بستند. شما مرحوم شهيد بهشتي(رضوان اللَّه عليه) را يادتان است. با اين كه آدمي بود كه خيلي حرف داشت، خيلي هم قدرت گفتن داشت، سكوت كرد؛ ولي آن طرف ديگر، نه. امام(ره) پاس وحدت را داشتند و نگذاشتند كه وضع به آن صورت پيش برود. مسأله ي وحدت، اين قدر مهم است. در مخالفتهاي جناحي و گروهي با يكديگر، حدود را نگهداريد جمعي از برادران از يك جناح، و جمعي از جناح ديگر، در مجلس و يا در بيرون از مجلس، با هم اختلاف نظر و اختلاف سليقه و بگومگو دارند. البته شامل همه ي شما نمي شود؛ من اين را قطعاً مي دانم. مكرر گفته شده، همه هم

مي دانند كه يك مقدار از اين اختلاف نظرها هم طبيعي است؛ اما به يك نكته توجه كنيد كه اگر همين اظهارنظرهاي سليقه يي - كه خيلي هم طبيعي به نظر مي آيد و در يك جامعه، بخصوص در يك جامعه ي اسلامي و آزاد مثل جامعه ي ما، اجتناب ناپذير، بلكه لازم است - از حدود خود خارج شد، قطعاً به نفع دشمن است. در اين مخالفتهاي جناحي و گروهي با يكديگر، بايد حدود را نگه داريد. امام يك وقت خطاب به مجلس مي فرمودند كه مثل مباحثه ي طلبه ها با هم بحث كنيد. آن كساني كه طلبه بودند و يا هستند، مي دانند كه طلبه ها در مقام بحث، گاهي با همديگر تندي و خشونت مي كنند و به هم بد مي گويند. اگر كسي از بيرون نگاه كند، خيال مي كند كه كدورت بين اينها، تا آخر عمر تمام شدني نيست. مباحثه كه تمام شد، همه چيز تمام مي شود؛ مي نشينند با همديگر چاي مي خورند، صحبت مي كنند و با هم به مسافرت و گردش مي روند. امام به مجلس مي فرمودند كه با هم اين طور بحث كنيد و نگذاريد اختلاف شما - از هر جناحي كه هستيد - به حدي برسد كه دشمن خوشحال بشود. دشمنان، خود را در مقابل هر دو جناح مي دانند نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، از تريبون مجلس - كه چنين تريبوني، جزو افتخارات جمهوري اسلامي است - مستقيم حرف مي زنند و هر هفته چندين ساعت صدايشان از راديو پخش مي شود و همه ي مردم - خودي و غريبه - مي توانند راديو را باز كنند و بشنوند. وقتي دشمنان ما پاي اين راديو نشستند و گوش كردند - كه قطعاً هم مي نشينند و بيش از همه، منتظر

حرفهاي شماها در نطق پيش از دستور هستند - و ديدند كه حرف غليظ مسأله داري از دهان شما خارج شد، قطعاً خوشحال مي شوند. نمي گويند كه اين فرد، جزو اين جناح يا آن جناح است؛ كاري كه به خير و شر دو جناح ندارند و اصلاً جناح نمي فهمند. آنان فقط به يك جناح قايلند؛ خودشان را هم در يك جناح ديگر مي دانند. در مقابل آنان، يك جناح وجود دارد كه آن، جناح معتقد به اسلام و امام و اهداف اسلامي و نظام جمهوري اسلامي است. آنان هر دو جناح را هم جزو اين جناح مي دانند. لذا هر كدام كه حرفي بزنيد، بدون اين كه ملاحظه كنند شما از چه جناحي هستيد، خوشحال مي شوند و مي گويند كه در صف دشمن - آنان شما را دشمن مي دانند؛ درست هم هست - زمزمه ي اختلاف به گوش مي رسد. «ففي ذلك سرور عدوّك»(14). از طرف ديگر، دلهاي دوستان واقعي شما مجروح مي شود. مردم در تاكسي و خانه و مغازه، راديوها را باز مي كنند؛ وقتي ديدند كه در آن جا يك نفر ايستاده و به نحوي با طرف مقابلش حرف مي زند كه گويي با امريكا، يا با دشمن خوني خودش حرف مي زند، و گويي پشت اين دروازه ها، دشمن با همه ي وجود نايستاده است، قلبشان مجروح مي شود. خدا مي داند در اين تلفنهايي كه به اين جا مي شود و براي من مي آورند، يا كساني از مردم معمولي و ائمه ي جمعه كه به من مراجعه مي كنند، راجع به همين مسأله اظهار نگراني مي كنند. در اين چند سال، از جمله در همين يكي، دو سال اخير، در اين خصوص بارها به من گفته اند. هر كس هم كه مي گويد،

آدم جواب ندارد. يكي از آن حرفهايي كه برايش هيچ جوابي نداريم، همين است. مراقب باشيد كه حريمها را نشكنيد. همان طور كه عرض كردم، دو خط بيشتر نيست: يك خط، خط انقلاب و طرفداران انقلاب و امام است؛ يك خط هم، خط دشمنان اين انقلاب است. الان از جناحهاي مختلف، از غربيِ غربي، تا شرقيِ شرقي سابق - كه حالا همه يكي شده اند - كساني هستند كه وابستگيهاي گوناگون گروهي و باندي و حزبي و تشكيلاتي به جاهاي مختلف داشتند؛ اما امروز همه زير اين خيمه ي ننگين جمع شده اند، تا با تمام ابزارها و روشهاي مختلف، با جمهوري اسلامي مخالفت كنند! امروز از همه خطرناكتر، روشهاي فرهنگي دشمن است امروز به نظر من، از همه خطرناكتر در داخل، روشهاي فرهنگي است؛ كه حالا متأسفانه ديگر مجال نيست، تا راجع به مسايل فرهنگي جامعه صحبت بكنم. از اساسيترين مسايل ما، مسايل فرهنگي است و من احساس مي كنم كه در زمينه ي اداره ي فرهنگ اسلامي اين جامعه، داريم دچار يك نوع غفلت و بي هوشي مي شويم - يا شده ايم - كه بايستي خيلي سريع و هوشيارانه، آن را علاج كنيم. در جبهه ي فرهنگي و سياسي و اقتصادي، عده يي از دشمنان اسلام و اين نظام، دور هم جمع شده اند. اين، يك خط است. خط دوستان انقلاب، دوستان امام و دوستداران اين راه - چه كساني كه سابقه دارند و چه كساني كه ندارند - نيز يك خط است. من نمي خواهم بين آنهايي كه سوابق دارند، با آنهايي كه ندارند، فاصله قايل بشوم. اگر كسي هم سوابق دارد، بالاخره براي خدا و در راه اوست. اين جواناني كه هيچ سابقه ي

مبارزاتي هم نداشتند، كساني بودند كه در انقلاب آمدند. در آن دوراني كه ماها خيال مي كرديم كاري مي كنيم، اينها بچه بودند؛ ولي آمدند و از ماها ميدانها جلو رفتند و ما به گرد و خاك آنها هم نمي رسيم. بنابراين، آنهايي كه مؤمن به اين نظامند و با ايمان كار مي كنند، در يك خط ديگر قرار مي گيرند. در هرجا كه هستيد، در هر تشكيلاتي كه كار مي كنيد و هر سليقه يي كه داريد، جزو اين جناحيد؛ يادتان نرود. هر مسلك سياسي و - به تعبير رايج - هر خط سياسي يي كه داريد، جزو اين جناحيد؛ اين را هميشه به ياد داشته باشيد. اختلافات درون گروهي و بگومگوهاي داخلي، تا آن جا مجاز است كه اين صف را در مقابل آن صف مقابل، متزلزل نكند. حواستان جمع باشد، خودتان را زير سؤال نبريد و «يكي بر سر شاخ و بن مي بُريد»، نباشيد. عزت، حيات، بقا و آرزوهاي بزرگ مقدس ما، در گرو آن است؛ اين را بايد حفظ كنيد. از اين مرحله كه گذشتيد، طبيعي است كه هر كس ديدگاه و فكري دارد و حرفي مي زند - اشكالي ندارد - ولي به همديگر كمتر تعرض بكنيد، يا نكنيد. امام راحل(رحمةاللَّه عليه) يك وقت فرمودند، چنانچه در اين مجلس به كسي اهانت شد، حق داشته باشد كه به مجلس بيايد و از خودش دفاع كند. برادران و خواهراني كه در آن مجلس بودند، لابد يادشان است. وصيت نامه و پيام امام هم كه موجود است. آنچه كه امام راجع به مجلس فرمودند، همانها را موبه مو عمل كنيد. آنها درسهاي جاودانه يي است. هر دو جناح به يك اندازه نسبت به انقلاب مديون و موظفند

امام(ره) به معناي واقعي كلمه، يك حكيم بود. خداي متعال، حكمت به همان معناي حقيقي «ولقد اتينا لقمان الحكمة»(15) را به اين مرد داده بود. او واقعاً بصيرتي داشت. خيلي از چيزهايي كه ماها حتّي گاهي با دقت نمي ديديم، او آنها را در نگاه عادي مشاهده مي كرد. حرفهاي او، برخاسته ي از چنين دلي و چنان حكمتي بود. من هم خودم را خدمتگزار شماها و خدمتگزار اين مردم مي دانم و چنانچه اين لقب خدمتگزاري بر من تطبيق كند، به آن افتخار مي كنم. من حتّي خودم را واقعاً كوچكتر از اين تعبير خدمتگزاري مي دانم. از بس امام فرمودند «من يك طلبه هستم»، من به خودم اجازه نمي دهم كه اين تعبير را به كار ببرم و بگويم من يك طلبه ام؛ والّا منهاي اين فرمايش امام، حقيقتاً اين گونه است و ماها يك طلبه و يك آدم معمولي هستيم؛ هر چند حالا وظيفه يي هم به عهده ي ماست و بايستي آن را انجام بدهيم. نگاه من به برادران گوناگون در هر دو جناح، همين نگاه است. وقتي از جناح صحبت مي كنم، به همه خطاب نمي كنم. مي دانم كه بسياري از شماها، خارج از اين خطبنديها هستيد. درعين حال، نگاه من به آن برادراني كه در اين خطبنديها قرار دارند و در هريك از اين خطوط و جناحها هستند، همين نگاه است. من هر دوي شماها را جزو اين جناح و اين خط اصلي مي دانم و معتقدم كه نسبت به اين انقلاب، هر دويتان به يك اندازه مديون و موظفيد. ماها از انقلاب طلب نداريم؛ هيچ كس طلب ندارد. «يمنّون عليك ان اسلموا قل لاتمنّوا علي اسلامكم بل اللَّه يمنّ عليكم ان هديكم للايمان»(16). خداي

متعال توفيق داد، تا ما بتوانيم در صفوف مقدم اين انقلاب، حركت و كار بكنيم. ماها مديون اين انقلابيم. ما از اين انقلاب طلبكار نيستيم؛ ولي مسلمانان عالم و عامه ي مردم ما، از اين انقلاب طلبكارند؛ هر چند خوشبختانه آنها هم در اين انقلاب، احساس طلبكاري نمي كنند و خودشان را سرباز انقلاب مي دانند. همه موظفند به كارگزاران كشور كمك كنند همه ي شما در هرجا كه هستيد، در حراست و حفاظت از اين نظام، و در باز كردن مشكلات اين كشور، به يك اندازه مسؤوليد. ما اگر نتوانيم مشكلات اين كشور را حل كنيم، نمي توانيم انقلاب را حفظ كنيم و طبعاً نمي توانيم آن را صادر نماييم. همه موظفند كه به كارگزاران كشور و بخصوص به دولت، كمك كنند. اين، يك وظيفه است. اين، همان حرفي است كه امام در طول نزديك به يازده سال امامت پُربركت و رهبري استثنايي خود، هميشه گفتند. عجيب اين است كه نگاه نمي كردند در رأس دولت كيست. يك وقت بنا بود كه نخست وزير معرفي كنيم. ايشان به من فرمودند، هر كس كه از مجلس بيرون بيايد، من از او حمايت و دفاع خواهم كرد. نمي دانستند كه چه كسي بيرون مي آيد؛ ولي گفتند هر كس كه بيايد و هر دولتي كه تشكيل بشود، از او حمايت مي كنم. بار سنگين اداره ي كشور، بر دوش ارگانهاي خدمتگزار و كارگزار است. مجلس و دستگاه قضايي، بخشي از اين بار را برعهده دارند؛ اما معظم اين بار، بر دوش دولت است. اساسيترين بارها، بر دوش دولت است؛ لذا همه وظيفه دارند كه از دولت حمايت بكنند. اين، يك توقع زياد نيست. هر كس و از هرجا

كه هستيد، در هر بخشي كه كار مي كنيد، از هر خطي كه هستيد، عواطف سياسي و آرزوها و احساسات شما هرچه كه هست - كه همه ي آنها هم خوب است؛ عواطف و احساسات كه چيز بدي نيست - سلايقتان هرچه كه هست - حالا يك خرده بهتر، يك خرده بدتر، يك خرده درست تر؛ هر كسي نظري دارد - فرقي نمي كند، همه موظفند كه كار و تلاش كنند و از دولت و دستگاههاي مسؤول حمايت نمايند، تا گرهها باز گردد، مشكلات برداشته شود و انقلاب درخشندگي و تابناكي خود را حفظ كند. خداوند متعال، ان شاءاللَّه نيتهاي ما را خالص كند؛ دلهاي ما را به نور هدايت خودش منوّر نمايد؛ ما را يك آن به خودمان وانگذارد؛ دلهاي ما را بيش از پيش نسبت به هم مهربان كند؛ وسوسه ي خناسان و شياطين را از اين انقلاب دور نمايد؛ شر دشمنان را به خودشان برگرداند؛ دشمنان را هميشه به خودشان مشغول بدارد؛ نظام اسلامي را روزبه روز مستحكمتر كند؛ قلب مقدس وليّ عصر(عج) را از ما راضي و خشنود كند؛ دعاي آن بزرگوار را شامل حال ما كند؛ روح ملكوتي امام عزيز و بزرگوارمان را - كه حق حيات به گردن اين كشور و اين ملت و بخصوص ماها دارند - با اوليا و اطياب از آل محمّد(عليهم السّلام)، محشور نمايد و روح آن بزرگوار را از ما راضي و خشنود بگرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) جمعه: 5 2) بقره: 61 3) هود: 112 4) بحارالانوار، ج 70 ، ص 64 5) صحيفه ي سجاديه، دعاي مكارم الاخلاق 6) حمد: 6 7) شوري 15 8) صافات: 24 9) زلزله: 7

و 8 10) 1 و 2 و 3. نهج البلاغه، نامه ي 45 11) 12) 13) نهج البلاغه، نامه ي 62 14) بحارالانوار، ج 98 ، ص 90 15) لقمان: 12 16) حجرات: 17

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نظام ما از شوراي عالي انقلاب فرهنگي انتظارات زيادي دارد ديدار برادران عزيز اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، هميشه براي من يك حادثه ي شيرين و مطلوب بوده است. حالا هم بخصوص با توجه به اين كه با آن جلسات مستمرِ هر هفته يي كه ما با اغلب برادران داشتيم، فاصله ي زيادي شده، طبعاً شيرينتر و مطلوبتر است. شايد در بين شوراها و هيأتهاي كاري و تخصصي - كه در كشور ما زياد هم هست - اين شوراي عالي خصوصياتي دارد كه خيليها ندارند. اولاً، همه ي افراد برگزيده و انتخاب شده اند. ثانياً، همه ي افرادي كه در اين شورا شركت دارند، در كاري كه اين شورا متصدي و متكفل آن است، صاحب نظر و فرهنگي و داراي تخصصند و با دانش و فرهنگ و دانشگاه آشنايي دارند. ثالثاً، جزو شوراهايي است كه در بحبوحه ي كارها و تلاشهاي گذشته، چند سال از عمر آن گذشته و كاملاً جا افتاده و پخته است و به مسايل پيرامون خودش كاملاً آشنايي دارد. به همين نسبت، انتظارات از اين شورا زياد است. نه اين كه من انتظار خاصي داشته باشم؛ بلكه كلاً نظام از يك مجموعه ي اهل فن برگزيده يي كه به عنوان شوراي عالي انقلاب فرهنگي، زير اين نام جمع شده اند، انتظارات زيادي دارد؛ بخصوص با توجه به اين كه بسياري از مشكلاتي كه به نظرمان مي رسد در صحنه هاي مختلف اجتماعي و اقتصادي و يا حتّي

سياسي داريم، اگر كاوش كنيم، به مشكلات فرهنگي برمي گردد. در زمينه هاي فرهنگي، آن كار مطلوب را خيلي انجام نداده ايم با اين كه نظام جمهوري اسلامي، از آغاز بر يك مبناي فرهنگي بنيان شد و رهبر و پديدآورنده ي اين نظام، يك عنصرِ بيش از همه چيز فرهنگي بود و مسؤولان اين نظام هم در طول اين مدت، تقريباً هميشه همين طور بوده اند، درعين حال بايد اعتراف كنيم كه در زمينه هاي فرهنگي، آن كار مطلوب و مورد انتظار را خيلي انجام نداده ايم. نه اين كه كس خاصي يا جمع خاصي مورد سؤال باشد. نه، مجموعاً در زمينه هاي فرهنگي، ما كم كاري داريم؛ حقاً اين را بايد قبول كنيم. به همين خاطر است كه طبعاً از يك مجموعه ي اين طوري، همه خيلي انتظارات دارند و شايد بيش از همه، تلاش فرهنگي مورد انتظار است و همان طور كه اسمش «شوراي عالي انقلاب فرهنگي» است، انقلاب فرهنگي مورد انتظار است. آيا فرهنگ جامعه، بر مبناي تفكر و روحيه ي انقلاب، آن تحول لازم را پيدا كرده است؟ اگر بگوييم بله، چنانچه كسي با ژرف نگري به مسأله نگاه كند، بعيد است كه اين را از ما قبول نمايد. البته خيلي تغييرات ايجاد شده؛ اما نمي شود ادعا كرد كه تحول كامل فرهنگي انجام شده است. شايد انتظار هم نباشد كه در طول ده، دوازده سال، تحول كامل فرهنگي انجام شود و مثلاً لازم باشد كه در طول سي سال، چهل سال و يا پنجاه سال، اين تحول انجام شود - حرفي نيست - اما حركت بايد به آن جهت باشد. بلاشك، ما امروز را كه نگاه مي كنيم، بايد مثل راهروي باشيم كه وقتي در ساعت پنجم حركت خودش

نگاه مي كند، بايد از ساعت اول بيشتر رفته باشد؛ ساعت دهم، از ساعت پنجم بايد بيشتر رفته باشد. اگر ديديد بيشتر نرفته، پس عيبي در كار است. ما بايد روزبه روز به آن فرهنگ انقلابي در همه ي شؤون - هم در دانشگاهها به طور اخص، هم در كل جامعه به طور اعم - نزديكتر شده باشيم. اگر ببينيم اين حادثه اتفاق نيفتاده، بايد استنتاج بكنيم كه كار و تلاش فرهنگي در جامعه ي انقلابي ما، به خوبي و كمال و سلامت انجام نگرفته است و نقايصي دارد، كه آن نقايص را بايد برطرف كنيد. مثل همه ي مردم ديگري كه وقتي نقصي در كارشان باشد، خودنگري و بازنگري مي كنند، راههاي جديد را جستجو مي نمايند، عيوب را مي فهمند و علاج مي كنند، بايد ببينيم مشكل چيست. بايد عيوب را پيدا كنيم و آنها را درمان نماييم. بايد راه جديدي پيدا كنيم و اگر ميان بُر هست، بزنيم. چنانچه سرعت كم است، بايد بيشترش كنيم. كار شورا نبايد به مسايل دانشگاهها منحصر شود يك نكته ي ديگر اين است كه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، همان طور كه جناب آقاي هاشمي فرمودند و در زماني هم كه من در شورا بودم، عمده ي همت ما در اين شورا، به مسايل دانشگاهها صرف مي شد و حالا هم همان طور است. البته به نظر مي رسد كه الان شايد يك مقدار بهتر از گذشته باشد. اين چند موردي كه ايشان فرمودند، يا اين كارهايي كه اخيراً تصويب و اعلام شده - مثل تشكيل فرهنگستانها - واقعاً كارهاي خيلي خوبي بود و شايد يك مقدار بهتر از گذشته شده باشد. آن وقت هم ما مجموعه ي شورا كه هميشه به خودمان مراجعه مي كرديم، به

اين نقص اعتراف مي كرديم و مي گفتيم كه ما از كارهاي وسيعي كه در اين جا لازم است، غافل مي شويم و به مسايل دانشگاهها منحصر مي گرديم؛ در حالي كه مسايل دانشگاهها، بلكه مسايل آموزشي - اعم از دانشگاهها و آموزش و پرورش - كار شوراي عالي آموزشي كشور است؛ كمااين كه آموزش و پرورش خودش شورايي دارد. اين چيزي نيست كه شخصيتهايي مثل حضار، بخصوص با حضور رؤساي محترم سه قوّه و اين همه اشتغالاتي كه مسؤولان و وزراي مختلف در كشور دارند، بخواهند فقط به آن بپردازند. چه بهتر كه وقتي ما به جزييات مسايل آموزشي نگاه مي كنيم، آن را از اين شورا خارج كنيم. البته مسايل آموزشي بايد در حد سياستگذاريهاي كلي باشد و نگاه وسيعي به جامعه بشود و هم فرهنگ عمومي جامعه و هم مسايلي كه مغفولٌ عنه بوده - مثل همين كارهايي كه اخيراً شوراي عالي كرده؛ تأسيس فرهنگستان علوم و فرهنگستان زبان فارسي و مسأله ي تحقيقات - مورد توجه قرار بگيرد. توسعه ي اقتصادي، احتياج به تلاش فرهنگي دارد واقعاً ما براي كار در زمينه ي فرهنگ عمومي، ميدان بازي داريم. اگر ما بخواهيم توسعه ي اقتصادي را به معناي صحيح كلمه در جامعه راه بيندازيم، احتياج به تلاش فرهنگي داريم. مادامي كه حتّي محقق و جستجوگر علمي ما، آن فرهنگ كار و وجدان كار و عشق به كار را، آن چنان كه در يك فرهنگ سالم مطرح است - كه مظهر عاليش هم فرهنگ اسلامي است - نداشته باشد، وجود اين محقق، بي فايده خواهد بود. گيريم كه ما محققان بزرگي تربيت كرديم و مثلاً آزمايشگاههاي مهمي هم در اختيارشان گذاشتيم؛ اين به يك كار شخصي تبديل خواهد شد.

اين محققان بزرگي كه ما در دنيا مي بينيم، اعم از آن كساني كه در قرنها پيش، از ميان خود ما برخاستند - مثل ابن سيناها، خوارزمي ها، خيام ها و ديگران - و چه آن كساني كه در قرون اخير، از بين اروپاييها برخاستند - از قبيل همين دانشمندان بزرگ شيمي و طبيعي و فلكيات و غيره - وقتي به زندگي اينها نگاه مي كنيم، مي بينيم كه حقيقتاً خودشان را در زندگي فراموش كردند و زندگي شخصي و راحتي و پول و نفع براي خودشان را اصلاً در درجه ي دوم قرار دادند؛ اقلاً محور قرار ندادند، اگر نگوييم فراموش كردند. بعضيشان واقعاً آن موارد را فراموش كردند و به نفع تحقيق و علم و كار و پيشرفت، در فقر و مسكنت زندگي مي كردند. بعضي ديگر هم اقلاً به تحقيق و علم و كار و پيشرفت اهميت دادند و زندگي شخصي را محور قرار ندادند؛ بلكه آن را در حاشيه گذاشتند. از هرطرف كه حركت مي كنيم، به فرهنگ مي رسيم ما چگونه مي توانيم اين روحيه را در بين محققان كشور و يا در محيط كار اداري زنده كنيم؟ كار اداري، ارتباط مستقيم با توسعه ي اقتصادي دارد. اگر شما طرحهاي اقتصادي را به دست يك مجموعه ي ديوان سالاريِ غلط و معوج و عاري از وجدان كار و عاري از سواد و آگاهي از كيفيت كار بدهيد، آن را ضايع خواهد كرد و اين طرح را به ثمر نخواهد رساند. ما چگونه مي توانيم آگاهي و وجدان كار را در اين مجموعه ي اداري خودمان - كه هيكل حجيم ديواني ما را تشكيل مي دهد - تزريق بكنيم؟ يا چگونه مي توانيم در زمينه ي توليد و ساخت

و ايجاد محيطهاي كارگاهي پُرتلاش در كارخانجات، توصيه ي اسلام را كه گفته: «رحم اللَّه من عمل شيئا فاتقنه»(1)، جامه ي عمل بپوشانيم و اتقان و سلامت كار و استحكام و سنگ تمام گذاشتن براي توليد را به كارگر تزريق كنيم، كه وقتي اتومبيل ما از كارخانه بيرون مي آيد، بعد از يك ماه مثلاً درِ آن لق لق نكند، يا فلان پيچش باز نشود؛ در حالي كه توليد فلان نقطه ي ديگر دنيا، اين طور نيست؟ يا چه كار كنيم كه اين فرد از كار در نرود؛ در حالي كه ديگران به كار شوق دارند و بيشتر سعي مي كنند كار كنند؟ ما چگونه مي توانيم روح كار، جديت در كار، وجدان كار، پيگيري كار و سلامت كار را در طرحهاي توسعه ي اقتصادي خودمان در نظر بگيريم؛ بدون اين كه فرهنگ عمومي جامعه را بالا ببريم و فرهنگ كار و وجدان كار و معلومات مربوط به كار را به آنها تزريق كنيم؟ پس، مي بينيد كه به فرهنگ برگشت. اگر ما روي فرهنگ عمومي كار نكنيم، در توسعه ي اقتصادي هم خواهيم ماند. اين، تازه در صورتي است كه ما محور را توسعه ي اقتصادي بگيريم. البته در جامعه ي اسلامي، محور اين نيست؛ توسعه ي اقتصادي وسيله است. به هرحال، از هر طرف كه حركت مي كنيم، مي بينيم كه به فرهنگ مي رسيم و راهها واقعاً به فرهنگ ختم مي شود. براي فرهنگ بايد كار كرد. براي اكثر اعضاي شورا، اين كار در حاشيه است به نظر مي رسد كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، يك نقيصه دارد و آن، اين است كه كار اصلي اكثر اعضاي آن، اين نيست. البته بحمداللَّه همه ي شما آقايان، شايد بدون هيچ استثنايي، اهل فن و اهل فرهنگ

و اهل كار هستيد و در بين شما جماعتي هم هستند - اگرچه خيلي كم - كه بيشتر كارشان، يا يكي از مهمترين كارهايشان، اين كار است. براي بعضيها - مثل مسؤولان اجرايي كشور، يا وزرا و يا بعضي از آقايان ديگر - اين كار واقعاً در حاشيه است و كار اصليشان نيست؛ اما بعضي از آقايان هم هستند كه يكي از كارهاي اصليشان اين است. حالا آن كس كه تنها كار اصليش اين باشد، من الان در بين جمع آقايان، چنين كسي را نمي بينم، شايد هم در يادم نباشد. پس، از اين جهت يك نقيصه وجود دارد. شماها براي اين كار لازميد. گفت: جز به خردمند مفرما عمل گرچه عمل كار خردمند نيست خردمند بايستي عمل را به راه بيندازد. شما به بازوهاي زيادي احتياج داريد. يادم مي آيد كه در آن وقت، دو كميسيون بود؛ كميسيون شماره ي يك و كميسيون شماره ي دو، و بعد هم يك كميسيون مشترك وجود داشت. البته باز وقتي كه به آن كميسيونها مي رويم، مجموعه يي از وزرا و معاونان وزرا را مي بينيم. شايد لازم باشد كه اين شورا در حاشيه ي خودش، از صاحب نظراني كه داراي شخصيت فرهنگي و انقلابي هستند، استفاده كند و اين دو را با هم و در كنار يكديگر داشته باشيد. اين جا، آن جايي است كه نمي شود شوخي كرد. اين جا اگر حاشيه ي انقلابيگريش، يك ذره ساييده بود و خراش داشت، در عمل اين زاويه باز خواهد شد و مشكلات بزرگي را به وجود خواهد آورد. حتماً بايد عنصر فرهنگي باشد و حتماً هم بايد انقلابي باشد. اين جا، از آن جاهايي است كه جز به اين نمي شود رضايت داد. از اين گونه

افراد دعوت كنيد، تا در حواشي اين شورا، به كارهاي اساسي و مهمي كه داريد، برسند. حضور آقاي هاشمي براي شورا مغتنم است اين مژده ي فرهنگ عمومي كه جناب آقاي هاشمي فرمودند، واقعاً براي من مژده است. البته جناب آقاي خاتمي، شوراي فرهنگ عمومي را از مدتها پيش راه انداخته اند و جلساتش هم بود و كارهايي هم كرده اند. معلوم مي شود كه در آن، تحولي ايجاد شده است. از اين بيان، من فهميدم كه تحولي در آن انجام مي گيرد، يا مثلاً اساسنامه اش به شكل بهتري تنظيم مي شود. خيال مي كنم كه ان شاءاللَّه كارها رو به هرچه بهتر شدن است؛ بخصوص كه حضور جناب آقاي هاشمي هم براي اين شورا مغتنم است. البته ايشان شكسته نفسي مي كنند؛ اما واقعاً اين طور است. همان وقتها هم من هميشه به رفقا مي گفتم كه اگر آقاي هاشمي يك بار در جلسه ي ما شركت مي كنند، ما در آن جلسه يك عالم پيشرفت مي كنيم. واقعاً آن وقت اين طور بود. ايشان، آن وقتها به اين شورا خيلي كم لطف بودند؛ ولي من حالا گاهي هم كه مي بينم ايشان بحمداللَّه مجبورند كه هر هفته شركت كنند، خيلي خوشحال مي شوم كه بالاخره هيچ چاره يي جز اين ندارند! آن وقت، اين طور نبود. گاهي مثلاً شش ماه مي شد كه ايشان اصلاً هيچ يادي هم از شورا نمي كردند! امروز اين طور نيست و حضور ايشان واقعاً يك بركت است. من هر وقت اين نكته يادم مي آيد، خيلي خوشحال مي شوم. آقاياني كه در آن وقت تشريف داشتند، لابد يادشان است كه مكرر مي گفتم وقتي ايشان شركت مي كنند، جلسه حركتي پيدا مي كند و يك قدم به جلو برمي دارد. واقعاً ايشان در جلسه خيلي مؤثر بودند، حالا هم

كه بحمداللَّه مرتب شركت مي كنند. اميدواريم كه خداوند به بقيه ي آقايان هم - كه وجودشان در اين جلسات واقعاً خيلي مغتنم است - كمك كند، تا بتوانيد اين بار بسيار سنگين را ان شاءاللَّه به سهولت و سبكي برداريد و پيش ببريد. ما قبلاً خيال مي كرديم كه شوراي انقلاب فرهنگي، لابد چند سالي ادامه پيدا مي كند و بعد وجودش شايد ديگر لازم نباشد؛ اما هرچه مي گذرد، مي بينيم كه اين شورا اصلاً وجودش واجبتر و لازمتر مي شود؛ زيرا مسايل فرهنگي، اهميت بيشتري براي ما پيدا مي كند. خيلي از مسايل ديگري در زمينه هاي فرهنگي هست كه ديگر وقت آقايان را نمي گيرم. ان شاءاللَّه كه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 79 ، ص 49

سخنرانى در ميدان صبحگاه ناوگان منطقه ى يكم نيروى دريايى ارتش جمهورى اسلامى ايران

سخنراني در ميدان صبحگاه ناوگان منطقه ي يكم نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اهميت نيروي دريايي براي نظام ما، روزبه روز بيشتر آشكار مي شود هرچه پيشتر مي رويم، اهميت نيروي دريايي براي نظام جمهوري اسلامي ايران آشكارتر مي شود. در همين چند سال گذشته، آنچه از نيروي دريايي مشاهده شد - هم نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران و هم نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - بسيار ارزشمند و افتخارآفرين بود. تركيب اين دو نيرو، همان چيزي است كه جمهوري اسلامي آن را لازم دارد و ملت مبارز و مسلمان ما آن را انتظار مي برند. بارها تكرار شده است كه لازمه ي مسلماني، هوشياري و آمادگي است. مسلمان آن نيست كه بنشيند تا خطر او را غافلگير كند و سراسيمه دنبال علاج جويي باشد؛ بلكه مسلمان آن است كه به حكم قرآن - كه فرموده است: «و اعدّوا لهم مااستطعتم من قوّة

و من رباطالخيل»(1) - خود را از پيش در حد اعلاي توان آماده مي كند. ما بخصوص به خاطر تهديدهايي كه نظام جمهوري اسلامي و كشور عزيزمان همواره پيرامون خود داشته است و امروز هم دارد، بايد اين حكم «اعدّوا» را به معناي دقيق كلمه بفهميم و عمل كنيم. از لحاظ نظامي، در درجه ي اول، ارتش و سپاه و سپس آحاد مردم بايد آمادگي داشته باشند. چون وظيفه ي ارتش و سپاه از لحاظ سازماني اين است، لذا مي گوييم در درجه ي اول قرار دارند؛ اما دفاع و پشتيباني و كمك به ارتش و سپاه، وظيفه ي همه است. بسيج، يعني مجموعه ي آحاد ملت؛ آنهايي كه مي توانند دفاع كنند. امروز اگر به اوضاع نظامي و به جغرافياي منطقه نگاهي بيندازيم، خيلي زود مي توانيم تشخيص بدهيم كه نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي بايد توانايي دريايي خود را ارتقا و افزايش بدهند. كسي نگويد كه ابزارهاي دشمنان و تهديدكنندگان، از ما پيشرفته تر است؛ زيرا پاسخ اين سخن آن است كه ما در مقابل، ايمان و عزم و ايستادگيمان، از همه ي كساني كه با ما روبه رو هستند، بيشتر است و اين، تعيين كننده مي باشد. اين، آن چيزي است كه حرف آخر را در درگيريها مي زند. ما اين را داريم و حفظ مي كنيم. البته توانايي را هم تا آن جا كه در قدرت و توان ماست، پُرحجم و پُركيفيت مي كنيم. اين، تكليف ماست. نيروي دريايي ارتش و سپاه، مكمل يكديگر خواهند بود ما در اين درياي وسيعي كه مرزهاي جمهوري اسلامي را تشكيل مي دهد، وظايف گوناگوني داريم و ارتش و سپاه بايد باهم اين وظايف را انجام بدهند. مدتهاست - شايد از اوايل جنگ و يا

حتّي پيش از شروع جنگ - دشمنان هميشه تلقين كرده اند كه دو سازمان ارتش و سپاه نمي توانند باهم بسازند! چرا نتوانند؟ تجربه ي هشت سال جنگ تمام عياري كه بر ما تحميل شد و دفاع مقدس ما در برابر آن، اين حرف را تكذيب كرد. يك وقت گفتند كه ارتش بايد به نفع سپاه عقب بنشيند؛ دروغ بود و دروغ است. يك وقت گفتند كه سپاه بايد به نفع ارتش جا خالي كند؛ اين هم دروغ بود و دروغ است. كيفيت كشور ما و كيفيت نظام جمهوري اسلامي و تركيب پيچيده ي دشمنان ما ايجاب مي كند، تا آن جا كه مي توانيم، از همه ي كيفيتهاي بالاي امكان مردمي و تجهيزاتي برخوردار باشيم. اين، در ضمنِ دو سازمان ارتش و سپاه امكان پذير است. هر كس غير از اين بگويد، خلاف گفته است. من امروز به همه ي شما مي گويم كه نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران و نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، هر دو بايد باشند و هر دو در كنار هم، مثل برادر و همسنگر - نه مثل رقيب - مهربان و مكمل يكديگر خواهند بود. ما اين را مي خواهيم و همين را ان شاءاللَّه به توفيق الهي عمل خواهيم كرد. هر كس غير از اين بگويد، خلاف گفته است. هم نيروي دريايي ارتش و هم نيروي دريايي سپاه را ستايش مي كنم امروز نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، در بهترين وضعيت خود در طول ده سال گذشته است. ما همه ي وضعيتهاي گوناگون در اين نيرو را بدقت زير مطالعه داشته ايم. برگهاي زرين افتخارات گذشته ي اين نيرو - تلاشهايي كه كرديد، شهدايي كه داديد، مجاهدتهايي كه نموديد - در كنار كاراييهاي

بالاي امروزتان، در اختيار شماست. روحيه ها و كاراييها خوب و عالي است و در آينده، عاليتر خواهد شد. البته نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، نيروي بسيار جوانتري است. تاكنون اين نيرو در حوزه ي مسؤوليتهاي خود، كارهاي بسيار باارزشي انجام داده است. آن روزي كه ما بتوانيم اطلاعات كارهاي ريز و درشت دوران جنگ تحميلي در اين درياهاي نيلگون را در اختيار مردم بگذاريم، آن وقت معلوم مي شود كه اين جوانان كم توقع و بي ادعا، در همين قايقهاي كوچك و بزرگ، در زير آفتاب سوزان و بر سطح آبها، چه فداكاريهايي انجام دادند. خيلي از اين موارد، از چشم دشمنان و دوستان پنهان مانده و شايد تا مدتها بماند. من نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران را ستايش مي كنم؛ نيروي دريايي سپاه را هم ستايش مي كنم. اين دو نيرو را دو سازمان مي دانم و هر دو سازمان، داراي مسؤوليت و در كنار يكديگرند. هر دو بايد باشند، هر دو هم مسؤوليت دارند، هر كس هم غير از اين بگويد، خلاف واقع گفته است. يك وقت دشمنان مي نشينند و مي گويند، بويش مي آيد كه بناست فلان سازمان از بين برود و منحل شود، يا تضعيف گردد. اينها دشمنند؛ ولي دوستان حق ندارند حرفي بزنند كه دشمنان بر زبان جاري مي كنند. ما ظرفيت زيادي براي قوي شدن و بزرگ شدن نيروهاي مسلحمان، از جمله نيروي دريايي داريم. بنابراين، نيروي دريايي دو نيروست كه هر دو هم بايد قوي بشوند؛ منتها كارهايشان تكراري نيست، تجهيزاتشان هم نبايد تكراري باشد و در عرض يكديگر هم نبايد باشند. اين دو نيرو بايد در طول هم و مكمل يكديگر باشند؛ نه تكرار هم.

اين، خطوط كلي است. جزييات اين خطوط كلي، به وسيله ي فرماندهان ذي ربط، به طور كامل تدوين خواهد شد و بسياري از آن هم تدوين شده است. تجهيزات و كار اين دو نيرو، دو نوع تجهيزات و دو نوع كار و با دو طبيعت متفاوت است كه هر دو در دريا در اختيار دارند و بايد انجام بدهند. نيروي دريايي ارتش و سپاه بايد صددرصد هماهنگ باشند اصل قضيه اين است كه اينها بايد صددرصد هماهنگ باشند. وقتي كه در مقابل ما دشمناني تا دندان مسلح قرار گرفته اند و همه ي وجودشان پُر از حقد و كين نسبت به اسلام و جمهوري اسلامي است، من تحمل نمي كنم كه در اين جا نيروهاي خودي اين اجازه را به خودشان بدهند كه با هم تنازع كنند. بايد هماهنگي كامل باشد و هر دو نيرو با يك فرمان حركت كنند. به كمتر از اين، من قانع نمي شوم. فرماندهيِ هر دو نيرو را مشترك خواهم كرد. طرحي در ذهنم هست و در اختيار مسؤولان هم گذاشته شده؛ ولي بايد پخته گردد و جوانبش سنجيده بشود. خلاصه ي طرح اين است كه بايد فرمانده ي واحدي بر نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران و نيروي دريايي سپاه پاسداران فرماندهي كند. هر دو نيرو بايد با احساسات برادرانه به هم نگاه كنند. البته هر نيرو، مسؤوليتها و امكانات ويژه يي دارد كه نگهداري و بهره گيري حداكثر از آن امكانات، به عهده ي خود آن نيرو است و بايد پاسخگو باشند. برادران عزيز ما اين نكته را بدانند كه دشمن به خاطر بي ايمانيِ به حقيقت و به خاطر تهيدست بودن از حق، علي رغم تجهيزات ظاهريش، كاملاً آسيب پذير و ضعيف

است. ما اين را در طول جنگ تحميلي و در همين درياها، بارها و بارها تجربه كرده ايم. امروز ما به طور آشكار و اعلام شده، جنگي عليه خودمان سراغ نداريم؛ اما تهديدهايي هست كه هوشياري و آمادگي ما را ايجاب مي كند. هرچه مي توانيد، اين مانور را قويتر و هماهنگتر انجام بدهيد، تا كاراييها بالا برود. تلاش براي سازندگي و نگهداري و بازسازي را افزايش دهيد مسأله ي سازندگي و نگهداري و بازسازي ابزارها و شناورها، يكي از آن نكات بسيار مهم است. در اين جمع، من لازم مي دانم كه از مسؤولان كارخانجات نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، بخصوص از آن دستهاي كارآمد و دلهاي گرم و باايماني كه نسبت به بازسازي ناوشكن سبلان، تلاش شبانه روزي و موفق كردند، تشكر كنم. اين تلاشها را افزايش بدهيد و مضاعف كنيد. از اين امكانات، به نفع اين ملت بزرگ و شجاع و اين كشور عزيز و نظام مقدس جمهوري اسلامي، حداكثر استفاده را بكنيد. برادران عزيز در نيروي دريايي، اين روزها در مانور مشتركي كه دارند، بايد تمرين همكاري و هماهنگي و اخلاص را در رابطه ي با همسنگر و واحدِ برادر بكنند. اين انتظاري است كه من از همه ي برادران عزيزي كه به نحوي در اين تمرين شركت دارند، دارم. ان شاءاللَّه موفق باشيد و هر روزي كه مي گذرد، تواناييها و اميد شما به كمك و پيروزي موعود الهي افزايش پيدا كند و روح مقدس امام عزيزمان از شماها راضي باشد و ان شاءاللَّه همه ي شما مشمول ادعيه ي زاكيه ي حضرت وليّ عصر (ارواحنافداه) باشيد. در پايان، به روح مقدس شهداي نيروي دريايي ارتش و سپاه تحيت و درود مي فرستم و به

خانواده هاي آنها، سرسلامتي و تبريك و تسليت عرض مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 60

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از طلاب حوزه هاى علميه و دانشجويان دانشگاهها، به مناسبت روز وحدت حوزه

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از طلاب حوزه هاي علميه و دانشجويان دانشگاهها، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روز وحدت حوزه و دانشگاه، يادگار ارزشمند امام در ابتدا لازم مي دانم كه از همه ي برادران و خواهران، خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان و آزادگان استان بوشهر كه از مناطق دوردست تشريف آورده اند و راهي طولاني پيموده اند، و همچنين آزادگاني كه از ميان ملت مسلمان لبنان تشريف آورده اند، صميمانه تشكر كنم. روز وحدت حوزه و دانشگاه، از يادگارهاي ارزشمند امام بزرگوارماست. اين مسأله هم مثل همه ي تدابير و تصميمهاي مهمي كه در راه جريان صحيح و اسلامي جامعه ي ما، آن حكيم عالي مقام و آن انسان والا و بصير مطرح كردند، يكي از بركات وجودي ايشان بوده و هست و ان شاءاللَّه خواهد بود. امسال، سالگرد اعلام روز وحدت حوزه و دانشگاه، مصادف با ايامي است كه به بانوي بزرگ اسلام، دختر عالي مقام پيامبر(ص)، فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) متعلق است. بد نيست كه در آغاز عرايضم، يك جمله درباره ي اين بزرگوار مطرح كنم، تا ان شاءاللَّه براي همه ي زندگيمان، بخصوص براي اين ايامِ تعيين كننده و سرنوشت ساز، راهگشا باشد. آن جمله اين است كه بعد از مقامات معنوي و مراتب روحاني فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) - كه ماها قادر نيستيم آنها را درست بفهميم - خصوصيت عملي آن بزرگوار اين بود كه در همه ي شرايط، تسليم محض حكم الهي و راه خدا بود. همين تسليم محض بود كه در طول تاريخ اسلام، از اين بزرگوار يك مجاهد بي نظير و يك پرچم مظلوميت

و حقانيت به وجود آورد. تا امروز هم اين پرچم برافراشته است و روزبه روز مكانت آن موجود عالي قدر - كه در بحبوحه ي جواني، در عاليترين مراتب فداكاري قدم گذاشت - افزوده شده و حقيقتاً مصداق «انّا اعطيناك الكوثر»(1) بوده است؛ همچنان كه در روايات هست. اعتقادات ديني ملتها، مانع عمده ي اجراي نقشه هاي استعمارگران و اما مسأله ي وحدت حوزه و دانشگاه و روحاني و دانشجو. با اين كه بيش از ده سال از اعلام اين امر مي گذرد، به نظر مي رسد كه هنوز درباره ي اين بنيان مباركي كه امام بزرگوارمان بنا گذاشتند، جا براي سخن گفتن و تحليل كردن و مطالعه كردن هست. وحدت حوزه و دانشگاه يعني چه؟ آيا مقصود اين است كه برنامه هاي حوزه را در دانشگاه، يا برنامه هاي دانشگاه را در حوزه اجرا كنيم؟ يقيناً مقصود اينها نيست. حوزه براي خود، علوم و درسها و روشهايي دارد؛ دانشگاه هم براي خود، علوم و روشها و مقاصدي دارد. البته هركدام هم بايد روشهاي خود را كامل كنند و از تجربه هاي يكديگر استفاده نمايند؛ دراين بحثي نيست. بنابراين، مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه، اينها نيست. وحدت حوزه و دانشگاه كه امام به عنوان يك شعار مطرح كردند، اغلب از واقعيت تلخي در جامعه ي ما و يا همه ي جوامع اسلامي منشأ مي گرفت كه آن واقعيت تلخ، ساخته و پرداخته ي مستقيم و حساب شده ي دست استعمار بود. آن واقعيت اين بود كه وقتي استعمارگران، نقشه هاي فتوحات سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي خود را طراحي مي كردند، به يك مانع عمده برخورد كردند و آن، اعتقادات ديني ملتها بود. البته اعتقادات ديني، همه جا مزاحم تجاوزطلبي استعمارگران نيست. آن دين تحريف شده،

ديني كه ساخته ي دست قدرتها باشد، به طور طبيعي با قدرتها معارضه يي ندارد. اسلام مصداق تام و تمام آن ديني بود كه با حمله و يورش همه جانبه و متجاوزانه ي دول استعماري به مناطق اسلامي، حقيقتاً معارضه مي كرد. استعمارگران در مطالعات خودشان، اين را فهميدند. زياد شنيديد، نمي خواهم تكرار كنم. در هند، اين را تجربه كردند و در كشورهاي عربي، اين را تجربه كردند. در ايران، اين را تجربه كردند. هرجا كه احساس وجدان ديني در مردم بيدار بود، نقشه هاي استعمار با مانع مواجه مي شد. يك نمونه، ماجراي تنباكو در ايران بود. يك نمونه، نهضت مشروطيت در آغاز كار در ايران بود. يك نمونه، حوادث خونيني بود كه در هند، در مقابل انگليسيها اتفاق افتاد. يك نمونه، برخورد افغانيهاي مسلمان با انگليسيها در اواسط قرن نوزدهم بود. يك نمونه، حركت سيّدجمال در مصر بود كه انگليسيها را لرزاند. از اين قبيل نمونه ها، فراوانند. لردهاي سياسي و انگليسيهاي عالي رتبه ي دولتي در آن زمان، تقريباً انگشت آنها نقشه ي سياسي دنيا را رقم مي زد. درحقيقت، آنها با همه ي دنيا كار داشتند؛ از استراليا بگيريد، تا مناطق مركزي آسيا، تا شبه قاره ي هند، تا ايران، تا خاورميانه، تا شمال آفريقا و تا امريكا. اين جزيره ي كوچك، در تمام مناطق دنيا اعمال نفوذ مي كرد. آنها، به اين نتيجه رسيدند كه در اين منطقه ي حساس دنيا - كه نفت و گاز دارد و مي بايد انرژي آينده ي دنياي آن روز را تأمين بكند و از لحاظ سوق الجيشي، آن وقتي كه هواپيماها و اين وسايل ارتباطيِ سريع نبود، نقطه ي حياتي بين شرق و غرب محسوب مي شد - اگر بخواهند خودشان را تثبيت بكنند، مجبورند فكر اسلام را

بكنند و به گونه يي وجود وجدان ديني اسلام را در اين منطقه علاج كنند؛ والّا با بيدار بودن وجدان ديني و ايمان اسلامي مردم، ادامه ي نقشه هاي آنها ممكن نخواهد بود. اين تشخيصشان، تشخيص درستي بود و واقعاً درست فهميده بودند. مانع عمده براي آنها، عبارت از اسلام بود. حالا ما كه انگليسيها را گفتيم، نه اين كه بقيه ي دولتهاي اروپايي مؤثر نبودند؛ خير، فرانسه و ايتاليا و پرتغال و بلژيك هم بودند. در همه ي كارهايي كه آن روز در نقاط مختلف مي كردند، محور عمده انگليسيها بودند. در صحنه ي زندگي سياستها و اجتماعات، هر ملتي نوبتي دارد. آن روز هم نوبت آنها بود؛ مي تاختند و بي رحمانه تصرف مي كردند. اشاعه ي شهوات، يكي از راههاي جدايي جوانان از دين وقتي كه نوبت به كشورهاي اسلامي رسيد، به اين فكر افتادند كه بايد كاري كرد كه نسلهاي روبه رشد اين كشورها، از دين جدا بشوند. براي اين كار، دو راه بايد پيموده مي شد: يك راه، اشاعه ي شهوات و بازكردن راه شهوتراني بود. همه ي اديان عالم، - نه فقط دين اسلام؛ منتها دين اسلام، منظمتر و دقيقتر از ساير اديان - با عنان گسيختگي شهوات انسانها مخالفند. اديان براي شهوات، ضابطه و قاعده و حدود و قيود دارند. پرورش روح انسان، بدون محدود كردن شهوات كه امكان پذير نيست. وقتي كه شهوات انسان، عنان گسيخته باشد، همان حيوان و بهايم است و رشد انساني امكان ندارد. لذا اديان با شهوات و عنان گسيختگي آن مخالفند. پس در هر جامعه يي، راه مبارزه ي ساده و آسان با اديان اين است كه راه عنان گسيختگي و مهارگسيختگي شهوات را باز كنند. در ايران، اين كار را شروع كردند.

يكي از راههايش - كه جزو مهمترين كارها بود - كشف حجاب بود. يكي ديگر از راههايش، رواج ميخوارگي بود كه اين كار را انجام دادند. كار ديگر اين بود كه رابطه ي محدود زن و مرد را بشكنند. اين، جزو كارهاي تجربه شده است. وسايل جديد علمي و پيشرفتهاي تمدن - مثل سينما و راديو و تلويزيون و امثال اينها - نيز به آنها اين امكان را مي داد كه با خيال راحت اين كارها را در جامعه انجام بدهند. اين، غير از مقوله ي علم و سواد و فكريات و ذهنيات بود. اشتباه اين جاست كه عده يي خيال مي كنند، آن چيزي كه موجب مي شود شهوات رواج پيدا كند، علم و دانش است. نه، علم و دانش، آن جريان دوم بود. جريان اول، جريان فرهنگي محض و بازكردن راه فساد فكري و عملي و جنسي و ابتذال زندگي روي مردم بود. اين، آن كار اول بود كه انجام دادند. لذا اولين كساني كه با اين حمله ي غربيها در ايران و همين طور در كشورهاي ديگر فاسد شدند، با سوادان نبودند؛ بسياري از بي سوادان بودند. همين حالا هم همين طور است. كساني كه در دوران رژيم ستمشاهي غرق در فساد بودند، اكثر و اغلبشان بي سوادان و طبقات متوسط جامعه بودند. بله، رفاه مؤثر است و كمك مي كند. آن حالت رفاه و مصرف زدگي و آسايش زندگي، به آن فسادي كه آنها دنبال مي كردند و برنامه ريزي مي نمودند، كمك مي كرد. اين، يك جريان بود. بنيان دانشگاه، بر بي ديني و معارضه ي با دين گذاشته شد جريان ديگر، جريان علمي و فكري بود. يعني با ورود تفكرات علميِ جديد به كشورهاي اسلامي - كه قهراً جاذبه داشت

و طبيعي بود كه پيشرفتهاي علمي يي كه اروپا به آن دست يافته بود، جاذبه داشته باشد - اين پيشرفتهاي علمي را وسيله يي براي بي اعتقادي به دين و خاموش كردن شعله ي ايمان ديني در دلها و از بين بردن بيداري وجدان ديني در آحاد مردم قرار دادند. لذا دانشگاهها را از اول بر پايه ي بي اعتقادي گذاشتند. هر گروه از جواناني كه در دوره هاي اول براي تحصيل رفتند، هدف تبليغات ضد اسلامي اروپاييها قرار گرفتند. آن كساني كه اولين پرورش يافته هاي فرهنگ غرب بودند، غالباً - نمي گويم همه - كساني بودند كه با دين، بيگانگي و بلكه عنادي احساس مي كردند. البته ضعف نفسها و نبودن تبليغات ديني قوي و باب روز هم مؤثر بود. بنيان دانشگاه - يعني مركز پرورش انسانهاي دانشمند طبق پيشرفتهاي علمي روز - بر بي ديني و معارضه ي با دين گذاشته شد و چندين سال اين مسأله را با قوّت و دقت دنبال كردند. يعني نه تنها دين را در دانشگاهها ضعيف كردند، بلكه به معارضه ي با آن پرداختند. هدف اينها معارضه ي با دين - به عنوان دين - نبود؛ هدف، همان چيزي بود كه اول عرض كردم؛ يعني بتوانند بر كشورهاي اسلامي سلطه پيدا كنند. براي اين كار، مجبور بودند نسلي را پرورش بدهند و تربيت بكنند كه آينده ي كشور را - چه از لحاظ اداره و چه از لحاظ سازندگي كشور - به دست بگيرد و به دين اعتقادي نداشته باشد و به ايمان مذهبي پايبند نباشد و بتواند در تصرف آنها واقع بشود. متأسفانه تا حدود زيادي هم موفق شدند. بنابراين، بناي دانشگاه را بناي بدي گذاشتند. البته ايمان اسلامي و وجدان

ملي در ميان مردم ما، آن چنان بود كه عده يي از دانشمندان و تحصيلكردگان سالم بمانند و سالم هم ماندند. به هيچ وجه نمي شود همه ي تحصيلكردگان دانشگاه را از دين و مصالح ديني و مصالح كشور، بيگانه توصيف كرد. اين، ادعاي درستي نيست. اما آن كساني را كه اينها مي خواستند از ميان اين جمع به مسندهاي قدرت برسانند، براحتي اين كار را كردند و در اختيار خودشان قرار دادند. لذا رجال سياسي، تحصيلكردگان اين دانشگاهها و كساني كه در سرتاسر كشور براي پستها يا كارهاي مؤثر و حساس احتياج داشتند، در يك نسل، بكلي با دين بيگانه شدند. آن نسلِ پرورش يافته ي دوران رضاخاني و اوايل دوران نفوذ دانش جديد و فرهنگ اروپايي در ايران، غالباً نسل بي اعتقادي بود. البته بعدها وضع عوض شد و كسان زيادي با پيشرفتهاي ديني و آگاهيهاي مذهبي آشنا شدند و احساسات در دلها بيدار شد و تفكرات صحيح و روشنفكران متديني پيدا شدند و روحانيون نافذالكلمه يي - امثال شهيد مفتح، شهيد مطهري، شهيد بهشتي؛ اين شخصيتهاي برجسته - در دانشگاهها رسوخ كردند و اثر گذاشتند و نيز بعضي از شخصيتهاي دانشگاهي، با دنياي دين و مسايل مذهبي آشنا شدند و برخلاف آنچه كه آنها مي خواستند، پيش آمد؛ اما بناي كار را آن طور گذاشته بودند. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني وحدت در هدف امام(ره) اين واقعيت را بهتر از همه كس مشاهده مي كردند، از ريشه هاي قضيه آگاه بودند، مظاهر آن را در دوران سلطه ي حكومت پهلوي مشاهده كرده بودند، علاج مشكلات ايران و بقاي استقلال و شعار «نه شرقي و نه غربي» در كشور را در اين مي دانستند كه روشنفكران و تحصيلكردگان جديد، حقيقتاً

با دين و ايمان مذهبي آميخته باشند و روحانيون ما كه از آن طرف بر اثر عواملي - از جمله، همين عواملي كه گفته شد - از پيشرفتهاي علمي و حوادث جهان و رويدادهاي مهم كشور به دور مانده بودند و بعضاً دچار جمود شده بودند، مسايل جديد و پيشرفتهاي علمي و حوادثي را كه در دنيا مي گذرد، ببينند و با آنها آشنا بشوند و روشهاي تازه را تجربه كنند. اين، همان وحدت حوزه و دانشگاه است. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني وحدت در هدف. هدف اين است كه همه به سمت ايجاد يك جامعه ي اسلاميِ پيشرفته ي مستقل، جامعه ي امام، جامعه ي پيشاهنگ، جامعه ي الگو، ملت شاهد - ملتي كه مردم دنيا با نگاه به او جرأت پيدا كنند، تا فكر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پياده كنند - حركت نمايند. در راه ايجاد چنين كشور و جامعه و ملتي، علاجي جز اين نيست كه دانشجو و طلبه، حوزه و دانشگاه، روحاني و روشنفكرِ تحصيلكرده، در كنار هم، دوش به دوش هم و با هم، به سمت يك هدف حركت كنند؛ بدون اين نمي شود. او متدين است، و اين آگاه به مسايل جهان و مسايل روز. امام(ره) تا حدود زيادي در اين راه موفق شدند. امروز دانشجويان ما در جهت اسلامي حركت مي كنند، مجموعه هاي اسلامي در دانشگاهها داراي ارزشند و غالب دانشجويان ما، جوانان انقلاب و فرزندان انقلابند. ارزشهاي اسلامي در دانشگاه بايد مورد مسابقه قرار گيرد البته نكته ي مهم در دانشگاهها، روش حاكم بر دانشگاه است. در دانشگاهها، روشها و روابط، بايد صددرصد اسلامي بشود - كه البته تا حدود زيادي شده است -

و مديريتها بايد براي اسلام در دانشگاهها، اصالت قايل بشوند. مادامي كه دانشگاه، پرورشگاه متخصصان مسلمان و متعهد نباشد، دانشگاهِ مطلوب انقلاب نخواهد بود. و اين نمي شود، مگر اين كه اساس و روش و سيستم در دانشگاهها اسلامي باشد. درسها، هرچه كه مي خواهد باشد؛ استاد، هر كس كه مي خواهد باشد؛ اما روابط، بايد روابط اسلامي باشد؛ يعني مدير و دانشجويان و استادان، اصالت را به اسلام بدهند و رعايت احكام اسلام را بكنند. ارزشهاي اسلامي در دانشگاه بايد مورد مسابقه قرار بگيرد، اسلام در دانشگاه غريب نباشد عمل و تعهد اسلامي يك چيز انگشت نما نباشد، نماز، امانت، صدق گفتار، صفا، برادري، عمل جهادي، درس خواندن از روي علاقه و صميميت، كمك به يكديگر در فراگيري، تلاش براي تعمق در معلومات و دانشهاي مختلف رايج باشد. علم و دانش هم اسلامي و از اسلام است؛ والّا به دانشگاه رفتن و مقداري از بيت المال و امكانات مردم را مصرف كردن، و بدون اين كه يك نفر به علم دل بدهد و به فراگيري اهميتي بدهد، فقط براي اين كه بتواند سرهم بندي، تكه كاغذي به دست بياورد و در سايه ي آن شغلي بگيرد، تا پولي گيربياورد - نه اين كه شغلي بگيرد، تا كاري بكند - اين كه اسلامي نيست. دانشجو هم اگر اين طور درس بخواند، اسلامي نيست. استاد هم اگر اين طور درس بدهد، اسلامي نيست. روابط اسلامي در دانشگاه اين است؛ والّا جوانان و دختران و پسران ما بحمداللَّه مسلمانند. دانشجو بايد خود را نسبت به مسايل انقلاب مسؤول بداند نكته ي ديگري كه در دانشگاه ما بايد مورد توجه باشد، اين است كه اين قشر جوان بايستي هميشه نسبت به مسايل انقلاب احساس

مسؤوليت كند و خودش را از مسايل انقلاب بركنار نداند. انقلاب، امروز چه تكليفي را به او املا مي كند؟ از او چه مي خواهد؟ او چه نقشي مي تواند در پيشبرد انقلاب داشته باشد؟ وظيفه ي او چيست؟ قشر جوان بايد از خيل عظيم مردم ما - كه بحمداللَّه هميشه در صحنه هاي انقلاب حاضرند - جدا نشود و به رشد و آگاهي و باسوادشدن آنان كمك كند. درِ دانشگاه بايد به روي مردم باز باشد و دانشجو در محيط دانشگاه محصور نباشد. دانشجو بايد با اعضاي خانواده ي خود و با دوستانش، ارتباطات روشنگر داشته باشد و در مسايل كشور و مسايل جامعه سهيم باشد. اين را شما جوانان بدانيد كه در تاريخ كشور ما - اقلاً در اين هفت، هشت، ده قرن - براي جوان هوشمند و فرزانه، هيچ فرصتي مثل امروز وجود نداشته است. اگر از حدود دوره ي حمله ي مغول به اين طرف، مروري در تاريخ بكنيد (كه البته بايد تاريخ را ياد بگيريد؛ چون چيز مهمي است. اگر بخواهيد وضع و موقع امروز را درست تشخيص بدهيد و بفهميد كه در كجا قرار گرفته ايد، بايد تاريخ را بدانيد. تسلط به تاريخ، چيز خيلي مفيدي است)، خواهيد فهميد كه در تمام اين دوران هفتصد، هشتصد سال - از قبل از حمله ي مغول تا حالا - هيچ وقت نبوده كه به قدر امروز در اين كشور، براي انسان فرزانه ي مستعد، امكان رشد وجود داشته باشد. البته در قرنهاي چهارم و پنجم، در زمان رژيمهاي ديكتاتوري غزنوي و سلجوقي و امثال اينها كه مجال نفس كشيدن به كسي نمي دادند - آن طور كه در تاريخها نوشته اند و اين تاريخها هم خيلي حجت

نيست - نظاميه يي هم مي ساختند؛ اما اين طور نبوده كه راه معلومات و تحصيل، براي همه باز باشد. حالا نسبت به آن وقت قضاوت نمي كنيم؛ اما اگر از حدود حمله ي مغول به اين طرف را ملاحظه كنيد، خواهيد ديد كه دوران، دوران جهالت و بي اعتنايي به معلومات و دوران پادشاهان مستبدِ خونخوارِ بدون يك ذره اعتناي به مردم بود. بعد هم كه مسايل فرهنگ جديد و دانشگاهها و امثال اينها به وجود آمد، هدف اول، باسواد كردن جوانان نبود. هدف اول، ساختن و پرداختن جوانان به شكلي بود كه در جهت پيوستن هرچه سريعتر به قطبهاي استعمار و استكبار جهاني - يعني در جهت نوكري - به دستگاهها كمك كنند. در اين دستگاهها، آن كسي عزيزتر بود كه نوكرتر باشد. فكر مستقل و آزاد و انسان سازنده مطلوب نبود؛ چون دولتها، دولتهايي بودند كه اساس كارشان بر وابستگي به بيگانه ها بود. رژيم پهلوي را كدام قدرت سركار آورده بود؟ رضاخان را چه كسي سركار آورده بود؟ محمّدرضا را چه كسي سركار آورده بود؟ اينها در تمام دوران سلطنتشان، در جهت منافع همان كساني كار مي كردند كه اينها را سركار آورده و قدرت بخشيده بودند. مي دانستند كه اگر از آنها قطع بكنند، امكان ماندن برايشان نيست. امروز درس خواندن حقيقتاً يك فرصت الهي است امروز نگاه كنيد، در خليج فارس چه خبر است. (2) اين دولتهايي كه هستند، احساس مي كنند رگ حيات و شيشه ي زندگيشان در دست امريكاست. دولت سعودي يك طور، دولت كويت يك طور، آن بقيه هم يك طور. كشور ما هم در رژيم سابق، مثل آنها بود. هدف و جهت حكومت، عبارت از پيوستگي و وابستگي و سرسپردگي بود.

دانشجو را هم همان طور مي خواستند؛ دانشمندي هم اگر مي خواستند، همان طور مي خواستند؛ مگر آدمي كه به گوشه يي برود و كاري به كار آنها و خودش نداشته باشد و براي خودش زندگي حيواني يي بكند. امروز دوراني است كه دانشگاه و دانشجو و جوان و زن و مرد، از هر قشر و نقطه يي از نقاط كشور، بدون اعتنا به وابستگيهاي فاميلي و شخصي و قومي و منطقه يي و غيره، مي تواند اميدوار باشد كه بر عالم شدن، مؤثر شدن، مفيد شدن براي كشور و تعيين كننده بودن در جهت حركت مستقل و آزاد ملت خودش قادر است. اين، چيز خيلي مغتنمي است. امروز درس خواندن، حقيقتاً يك فرصت الهي است. در راه دين، در راه اسلامِ عزتبخش درس بخوانيد؛ اسلامي كه امروز به ملت ايران، اين طور مكانت برجسته و مقام ممتازي در ميان ملتها بخشيده است. مردم ما از قدرتها بيگانه اند، به تشرها و تهديدهاي ابرقدرتها بي اعتنا هستند و لبخند تمسخر بر لبهايشان نقش مي بندد. اينها، عزت است. الان شما به همين حادثه يي كه در خليج فارس اتفاق افتاده، نگاه كنيد. هريك از اين دولتهايي كه هستند، چشمشان به دهان يكي از قدرتهاست كه ببينند چه مي خواهند، چه مي گويند، چه اراده مي كنند، تا خودشان را برطبق آن توجيه نمايند؛ حتّي دولتهايي كه معمولاً باور انسان نمي آيد كه اين دولتها هم وابسته باشند! امريكا حرفي مي زند، اينها به دنبال او، حرفشان را - اگر غير از آن هم باشد - تصحيح مي كنند! حالا حق چيست، مصلحت مردم چيست، وجدان چه مي خواهد، هيچ مورد نظر نيست. طبيعي است كه امريكا هم صددرصد در جهت منافع قدرتهاي استكباري خود - نه منافع مردمش

- منافع كمپانيها، منافع آن دستهاي پنهان و مرموزي كه نظام امريكايي را تشكيل و به آن خط مي دهند و آن را راه مي برند، كار مي كند؛ والّا ملت امريكا در حضور چندصدهزار سرباز امريكايي در بيابانهاي عربستان، چه منافعي دارد؟! منافع شركتهاي نفتي، شركتهاي فولاد، شركتهاي بزرگ چندمليتي، منافع آنهاست. همه چيز در خدمت منافع چنين مجموعه ي فاسدِ خدانشناسِ مردم نشناسي است. اسلام و انقلاب را بايد زنده داشت و در راه آن تلاش كرد در اين ميان، آن دولت و ملتي كه حق و مصلحت و حرف درست را طبق معيارهاي خود مي سنجد و با شجاعت آن حرف را بر زبان مي آورد، ملت ايران است. اين، براي يك كشور و يك ملت، خيلي امتياز است. اين را انقلاب و اسلام به ما داده است. اسلام و انقلاب را بايد زنده داشت و در راه آن تلاش كرد و ريشه هاي آن را عميق نمود. براي اين كار، مهمترين نقطه، حوزه و دانشگاه است. طلاب جوان و عزيز و زحمتكش و قانع و مؤمن در حوزه هاي علميه و نيز دانشجويان عزيز، اين جوانان، اين فرزندان و جگرگوشه هاي ملت، اين بهترين و پاكترين عناصر جامعه ي ما در دانشگاهها، بايد در خط اسلام و در جهت عظمت كشور و بلند كردن پرچم اسلام و بيدار كردن ملتهاي عالم و روح بخشيدن به اين دنياي مرده به وسيله ي دستهاي استكباري، درس بخوانند و كار و تلاش كنند، تا مطمئن بشوند كه فرداي ايران اسلامي، به مراتب از امروز بهتر خواهد بود. اين، هدف شماست. اين، هدف وحدت حوزه و دانشگاه است. در پايان عرايضم، مجدداً از خانواده هاي عزيز شهدا و

جانبازان و آزادگان كه اين راه طولاني را از استان بوشهر و شهرهاي مختلف پيموده اند و به اين جا تشريف آورده اند، و نيز از عزيزاني كه از لبنان آمده اند، تشكر مي كنم و براي همه ي آنها دعا مي نمايم. اميدوارم كه خداوند به همه ي آنها عوض خير مرحمت كند و شما عزيزان دانشجو را در راه خود مستقر و مستدام بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كوثر: 1 2) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14

بيانات در مراسم اعطاى شرح وظايف نيروى زمينى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به فرمانده ى كل سپاه

بيانات در مراسم اعطاي شرح وظايف نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به فرمانده ي كل سپاه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مجاهدتهاي شما، يكي از درخشانترين خاطرات بعد از انقلاب از اين كه امروز به طور قطعي و رسمي، شرح وظايف نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ابلاغ مي شود، خيلي خوشحالم. واقعاً مي توان گفت كه بخش عمده ي سپاه را نيروي زميني تشكيل مي دهد. همچنان كه در گذشته هم تلاشهاي فراواني كه برادران سپاه كردند، عمدتاً در محور نيروي زميني بود. البته نيروي زميني سپاه، يك جا نيروي دريايي هم مي شود و كار آبي انجام مي دهد؛ اما تلاشها و مجاهدتهاي واقعاً برجسته ي شما برادران در بخش زميني سپاه پاسداران، يكي از روشنترين و درخشانترين سابقه ها و خاطرات اين دوازده سال بعد از پيروزي انقلاب است. حالا اين بخش، با يك شرح وظايف روشن و مشخص، ان شاءاللَّه كار خودش را ادامه خواهد داد. در كنار نيروي زميني و در ميان بخشهاي ديگر سپاه - كه هر كدام اهميت خاص خودشان را دارند - بخش بسيج و نيروي مقاومت، حايز كمال اهميت است. ما اميدواريم كه ان شاءاللَّه برادران نيرو - آقاي ايزدي و ساير برادران - با اخلاص و تلاش و

مجاهدتي كه دارند و با راهنماييها و كمكهايي كه فرماندهي و ستاد فرماندهي سپاه مي كنند، بتوانند اين وظايف را به شكل دقيقي، با واقعيتهاي نيروي زميني منطبق كنند و سازماندهيها را به همان شكلي كه مقرر است، هرچه زودتر به سامان برسانند و اين اطمينان كافي را براي مسؤولان و منتظران و متوقعان از سپاه به وجود بياورند كه نيروي زميني، مثل هميشه آماده ي فداكاري و جانفشاني وانجام وظايف بزرگ خودش است. در تدوين اين شرح وظايف، هم برادران ستاد سپاه خيلي زحمت كشيدند و هم آقاي دكتر فيروزآبادي و آقاي فروزنده واقعاً صرف وقت كردند. من مي ديدم كه اينها مثل يك طرح بزرگ مملكتي، روي جابه جا كردن اين يگانها و واحدها و محلهاي استقرار خيلي كوشش مي كردند، تا بتوانند نظرات شما را تأمين كنند. سلام من را به همه ي برادران برسانيد. ان شاءاللَّه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با وزير و مسؤولان وزارت فرهنگ و آموزش عالى و چند تن از رؤساى دانشگاههاى كشور

بيانات در ديدار با وزير و مسؤولان وزارت فرهنگ و آموزش عالي و چند تن از رؤساي دانشگاههاي كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم توقعات در سابق كمتر بود، ولي حالا بيشتر شده است انسان از اين كه مي بيند يك جمع متعهد و عاشق و واقعاً مخلص انقلاب و دين، در سطح بالاي آموزش عالي كار مي كنند، قلباً و عميقاً خوشحال مي شود. خدا ان شاءاللَّه آقاي دكتر معين و شما آقايان را حفظ كند و توفيقتان بدهد. از اين كه شماها در رأس كار هستيد و بالاخره سرنوشت اساسيترين نهاد آينده ي ما در دست آدمهاي خودي است، خوشحاليم. اميدواريم كه خداوند كمكتان كند؛ چون كار سنگيني است. مسايل بودجه را كه فرموديد، هيچكدام براي من تازگي ندارد. ممكن است بعضي از

دولتيها با ما ارتباطي نداشته باشند؛ اما شماها - چه آقاي دكتر معين، چه بعضي از شما آقايان - مكرر با من جلسه داشته ايد و همين حرفها و همين تعبير نخود و لوبيايي را كه آقاي سليمي گفتند - من حافظه ام هم بد نيست - در جلسه ي آن شب كه جمعي از آقايان هم بودند، مطرح كرده ايد. در هر حال، اين مسايل به گوشم آشناست. وقتي مقايسه مي كنم، مي بينم كه توقعات در سابق كمتر بود؛ ولي حالا بيشتر شده است. اين، بحمداللَّه نشانه ي پيشرفت كار است. چند سال پيش، قبل از مسؤوليت آقاي افتخار حسيني در دانشگاه تربيت مدرس، براي بازديد به آن جا رفته بودم. در آن جا به من شكايت كردند كه ما براي خريد كتاب، هشتاد هزار دلار پول مي خواهيم؛ ولي نداريم. من واقعاً تا آن ته دلم سوخت. البته هيچ امكاني هم نداشتم كه به آنان بدهم؛ يعني بودجه و پول و امكانات كه در دست من نبود. آمدم با دولت، با نخست وزير، با هر كس كه مي توانستم، صحبت كردم و بارها آن را تكرار نمودم. هنگامي كه صحبت ارز و پول و بعضي از بذل و بخششها مي شد، من آن را به ياد مي آوردم و مي گفتم وقتي كه اين طور نيازها وجود داشته باشد، سزاوار نيست كه موارد غير اولويت دار را بر اينها ترجيح بدهيم؛ علاوه بر اين كه حالا نيازها وسيعتر شده و بالاتر هم رفته است. همان طور كه گفتم، تا آن جا كه بتوانم، كمك مي كنم و به مجلس هم مي گويم. چنانچه خودم پول مي داشتم، شما بدانيد اندكي ترديد نمي كردم كه در اين راههاي خوب مصرف بكنم؛ منتها شماها مي دانيد كه

پولي در اختيارم نيست كه جواب اين چيزها را بدهد. گفت: به زمين برد فرو خجلت درويشانم بي زري كرد به من آنچه به قارون زر كرد قارون به خاطر داشتن، زير زمين رفت؛ اما در حقيقت ما از نداري! نگاه به آموزش عالي، نگاهي جدي نيست علي ايّ حال، شماها وضع مملكت را مي دانيد. آقاي دكتر معين، آقاي رهامي(1) و بعضي از آقاياني كه قبلاً در مجلس و در دستگاههاي تصميم گيري بوده اند، مي دانند كه وضع كشور چگونه است. البته الان نسبت به گذشته، خيلي بهتر شده است. اگر شما الان را نسبت به سالهاي 64، 65 و 66 - اين سالهايي كه واقعاً سالهاي تنگدستي كشور بود - مقايسه كنيد، مي بينيد كه حالا يك ذره بهتر شده است. البته شما هم راست مي گوييد و من هم قبول دارم كه نگاه به آموزش عالي به عنوان يك نقطه ي سرمايه گذاري درازمدت، نگاهي جدي نيست. ما اگر علم و عالم نداشته باشيم، صنعت هم نداريم. حالا به فرض اين حوض را با آب دستي هم پُر كرديم، اما بالاخره اين آب از كجا خواهد جوشيد؟ چيزهاي نقد، غالباً جلوي چشم برنامه ريزان كشور را مي گيرد. شايد آنها هم تقصيري ندارند؛ به خاطر اين كه نيازهاي نقدي واقعاً خيلي هم حجيم و مهم است. درعين حال، بايستي اين ديد را هم داشته باشند. من مطمئنم كه آقاي هاشمي، نسبت به اين قضيه داراي اهتمام هستند. لابد آقاي دكتر معين در شوراي عالي انقلاب فرهنگي ايشان را مي بينند. شما مي بينيد كه ايشان، آن آقاي هاشمي يي كه ما در آن وقت، هر چند ماه يك بار ايشان را به اصرار به جلسه ي شورا مي كشيديم، نيست. حالا

ايشان واقعاً نسبت به اين قضيه اهتمام مي ورزد و احساس مسؤوليت مي كند. چه قدر خوب است كه آن جا هم گفته بشود. من هم حرفي ندارم كه هر چه لازم باشد، به ايشان و به مجلس - كميسيون آموزش عالي و كميسيون برنامه و بودجه - بگويم؛ منتها مي دانم كه امكانات آنها دستور من را برنمي تابد. يعني من نمي توانم دستور بدهم كه بايد اين كار را بكنيد؛ زيرا يقين دارم كه اگر آنها اين دستور را عمل بكنند، كار محاسبه نشده يي انجام خواهد گرفت؛ چون دولت و كميسيونهاي گوناگون آن و كميسيون برنامه و بودجه براي همين است كه توازن برقرار بكند. بالاخره «صاحب الحاجة لايري الّاحاجته». شما حاجت خودتان را مي بينيد و حق هم داريد؛ اما در كنار شما بخش ديگري است كه آن هم حاجتي دارد؛ آن هم حق دارد. در زماني كه انسان ندارد، بايد نداري را بين دستگاهها تقسيم كند و هر چيزي را كه دارد، به عدالت به آنها بدهد. بنابراين، من دستور نخواهم داد و قاطعاً نخواهم گفت؛ اما توصيه ي مؤكد خواهم كرد؛ حرفي ندارم. حالا كه امكانات ضعيف است، شما يك بخش از همتتان را اين قرار بدهيد كه با امكانات ضعيف، چه كار مي شود كرد كه بيشترين سود را ببريم. اين، يكي از آن شگردهاي استادانه ي كار است. ببينيد، اگر پارچه زياد باشد، بالاخره هر خياط دست وپاچلفتي هم اين قبا را در مي آورد. اگر پارچه كم بود، خياط استاد آن كسي است كه اين قبا را از آن دربياورد. حالا كه پارچه ي شما كم است، بايد به گونه يي آن را از آب در بياوريد. استادي را در اين جا به

خرج بدهيد. دو راه اساسي براي جبران ضعف امكانات به نظر من، اين كار، دو راه دارد: يكي راه مادّي است؛ و آن، اين است كه در همين زمينه هاي برنامه ريزي، آقاي دكتر سياري (2) و بقيه ي برادراني كه در اين زمينه فكر مي كنند، ببينند اولويتهاي قطعي در آموزش عالي چيست. حالا همين بودجه يي را كه داريد، ببينيد كجاها واجبتر است هزينه كنيد. يعني واقعاً «الاوجب فالاوجب» را مورد ملاحظه قرار بدهيد و اولويتها را رعايت كنيد. من به وضع دولت و بخشهاي گوناگون دولتي ناآشنا نيستم. در همين چند سالي كه ما در تنگنا بوديم، علي رغم وجود تنگنا، در جاهايي يك گشاده دستيهاي بي جا انجام دادند؛ درحالي كه يك جاي ديگر گرسنگي مي كشيدند! نمي توانيد بگوييد كه آموزش عالي از اين قضيه مستثناست؛ يا چون حالا آموزش عالي در دست ماست، ما مستثنا هستيم. نه، بالاخره آنها هم كه بودند، برادران خوب ما بودند. آن كساني هم كه اين كار را كردند، نمي خواستند خيانت بكنند؛ اشتباه كردند. هر انساني هم مي تواند اشتباه بكند. مواظبت كنيد، اولويتها را دقيق درنظر بگيريد و ببينيد كجاها را مي شود به نفع كجاهاي ديگر زد. راه دوم، راه معنوي است؛ و آن، اين است كه ما از معنويت در دانشگاهها بايد غفلت نكنيم. هيچ لازم نيست كه من به شماها توصيه كنم. خودتان مي دانيد كه من در همه ي زمينه ها، چه قدر به شماها اعتماد و اطمينان دارم؛ منتها خوف من از اين است كه اصول مسلّم و روشن ماها مغفولٌ عنه قرار بگيرد. ببينيد، آن كساني كه زير موشك نشستند و فلان پروژه را براي جنگ يا غير جنگ راه انداختند، براي چه نشستند؟ پول كه

آنها را ننشانده بود. مواظب باشيد، آن عامل ديگري كه آنها را نشانده بود، در دانشگاهها تضعيف نشود. واقعاً شما بايد به اين نكته هم برسيد. البته من به انجمنهاي اسلامي كه اين جا مي آيند، همين حرفها را مي زنم؛ به جهاد دانشگاهي كه مي آيند، مي گويم؛ به آقايان نمايندگان كه مي آيند، مي گويم؛ شكي نيست. اينها مسؤولان مستقيم اين طور چيزها هستند؛ اما شما كه مسؤول دانشگاه هستيد، به نظر من نسبت به اين قضيه، از همه ي آنها مسؤولتريد. سعي كنيد كه اين ارزشگذاريهاي درون دانشگاه - ارزشهاي معنوي - حقيقتاً به شكل صحيحي انجام بگيرد. نگذاريد دانشجويان مسلمان ما، سر مسايل جرياني و خطي دعوا كنند به بركناري دستگاهتان از مسايل خطي و جرياني اشاره كرديد. البته من از شما(3) جز اين هم انتظار نداشتم و از اول هم روحيه ي شما را غير از اين نمي شناختم؛ الحمدللَّه همين طور هم است. اين روحيه را به داخل دانشگاه بكشانيد و نگذاريد دانشجويان مسلمان ما، اين قدر سر مسايل جرياني و خطي دعوا كنند. من دانشگاه را مي شناسم. مسلمانِ باانگيزه ي ما در دانشگاه، مجموعاً اقليت كوچكي هستند. نه اين كه ديگران بي دينند؛ نه، اكثريت مسلمانند و اقليتي هم هستند كه در بي ديني انگيزه دارند؛ اما آن نيروي پُرانگيزه يي كه ما اسمش را حزب اللهي مي گذاريم، عده ي معدودي هستند. يك فرد فقط متدين را حزب اللهي نمي گويند؛ حزب اللهي آن كسي است كه براي حركت در جهات ديني انگيزه دارد. اينها مجموعاً عده ي معدودي هستند. حتّي در دانشگاه تربيت مدرّس هم همين طور است. يعني آن جا هم علي رغم سرمايه گذاريهايي كه همه ي شماها كرده ايد و نظام از اول كرده است، باز طبيعت قضيه اين است. با اين كه

اين همه هم گزينش انجام مي شود، ولي باز آن انگيزه داري كه در كنار درس خواندن، ارزش مقدس ديگري برايش وجود داشته باشد، معدود است. با اين وضعيت، حالا همينها هم به جان يكديگر افتاده اند و مثل هميشه با هم دعوا مي كنند! شما نگذاريد، دخالت كنيد، آنان را با هم نزديك نماييد، آشتي بدهيد و بخواهيد كه همه با هم كاركنند. يكي را در كنار ديگري، بي جا تقويت يا تضعيف نكنيد. اين مسأله ي مهم را به آنان بفهمانيد. سعي كنيد در همين مراكز تحقيق و امثال آن، بچه هاي مسلمانِ خوب وارد بشوند. البته من به آن برادران وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي هم - كه قدري از آن جاها شكايت مي شود - اين تذكرات را داده ام؛ به شما هم مي گويم. بايد كوشش بشود كه برادران خوب، بچه هاي مؤمن، كساني كه حقيقتاً انقلاب را از بن دندان پذيرفته اند، در آن مراكزي كه فردا كار با آنها خواهد بود، بروند و طوري نشود كه حالا كه راه باز است و همه مي توانند بيايند، خداي نكرده از اين قِبل، نظام و اسلام و مسلمين صدمه يي ببينند. اين جنبه هاي معنوي را خيلي بايد رعايت بكنيد. ما نبايد از حال دانشجويان مستضعف غافل بمانيم آقاي رهامي، به دانشجويان مستضعف اشاره كردند. اين پولهايي را كه مي خواهيد به عنوان وام بدهيد، لزومي ندارد كه بين همه ي آنها تقسيم كنيد. باز در اين جا هم همان اولويتها را رعايت كنيد. اگر واقعاً مي بينيد كه هشتصد تومان كم است، مثلاً هزار تومان درنظر بگيريد. فرض كنيد كه آن صدهزار نفر، هشتادهزار نفر هستند. يعني اين طور نباشد كه حتماً آدم بخواهد بين قشرهاي مختلف دانشجو، توازن

يا تساوي برقرار بكند. نه، چون يك عده كه در شهر خودشان زندگي مي كنند، احتياج ندارند؛ يك عده هم كه از يك شهر به شهر ديگر مي روند و امكانات دارند، احتياج ندارند؛ عده يي فقط پول توجيبي مي خواهند و نه چيز ديگر؛ عده يي هم واقعاً احتياج دارند. ما نبايد از حال دانشجويان فقيرِ مستضعف غافل بمانيم. البته دستگاههايي هم هستند كه وام مي دهند؛ مثل آن بنياد امام رضا كه بعضي از دوستان ما در آن جا كار مي كردند و اخيراً هم با من مكاتبه كرده اند كه مي خواهند به بعضيها وام بدهند؛ من هم تأييد كرده ام. ممكن است به بعضي از دانشجويان از جاهاي ديگر هم كمكهايي بشود؛ مانعي ندارد، بكنند؛ اما شما هم به عنوان وزارت، اين كار را بكنيد. در تبليغات، آموزش عالي خيلي منزوي است مسأله ي تبليغات، حق است. من اين را واقعاً قبول مي كنم كه در تبليغات، آموزش عالي خيلي منزوي است. حالا شما به راديو و تلويزيون اشاره كرديد؛ بايد اين را علاج كنيد. در اين زمينه، من به شما كمك جدي خواهم كرد. شما فكري بكنيد كه چه كار بايد كرد. من حرفي ندارم، قطعاً به راديو و تلويزيون دستور خواهم داد و آنها را موظف مي كنم كه گزارشهاي شما را بيان كنند. مثلاً وقتي در جايي گزارشي داريد كه مي خواهيد ارايه بدهيد - از اساتيد، كلاسها، دانشگاه و حركات آموزشي - برنامه ريزي بكنيد، تا ما بگوييم آن جا بيايند و گزارش بدهند؛ مردم هم ببينند و خوشحال بشوند و بفهمند كه جوانان آنان چه كار مي كنند و دولت براي آنان چه مي كند. همين كه خبرهاي خود را بگوييد - مثل خبر انتصابات

و امثال آن - خيلي خوب است. سفير يا استانداري كه به جايي فرستاده مي شود، خبرش گفته مي شود؛ چرا استاد يا رئيس دانشگاهي كه مثلاً به اصفهان يا تبريز مي رود، خبرش گفته نشود؟ بايد گفته بشود. شما به چيزهايي از همين قبيل فكر كنيد؛ من هم در اين زمينه ها، هرجا كه مقتضي باشد، كمك خواهم كرد؛ حرفي ندارم. من تصميم دارم كه به قصد تماس مستقيم و نزديك با مردم، سلسله مسافرتهايي را در سرتاسر كشور شروع كنم. قصد ابتدايي من اين است و دلم مي خواهد بروم؛ چون من هميشه مسافرت مي كردم، با مردم ارتباط نزديك داشتم و خيلي از مسايل مردم را كه نمي شود از راه دور و نامه و گزارش و پيغام و عيون و امثال آن مطلع شد، آدم مي تواند در يك نگاه چيزهايي را بفهمد و مطلع بشود. چنانچه بشود از اين مسافرتها، كاري در جهت فعاليتهاي شما انجام داد، من انجام مي دهم. ايران مركز استعداد است علي ايّ حال، ما از خداي متعال مي خواهيم كه به شماها كمك كند و توفيق بدهد. ما عقبيم. خدا لعنت كند آن دستهاي خائني را كه از زمان قاجاريه و اوجش در زمان پهلوي، اين استعدادهايي را كه اشاره شد، در اين كشور ضايع و تعطيل كردند. ايران مركز استعداد است؛ مربوط به حالا هم نيست. اصلاً در تاريخ و در همه ي تحولات اوضاع و جريانات فلكي، مگر چند نفر آدم مثل ابن سينا ممكن است دربيايد؟ فرض كنيد كه در هر هزار سال، ده نفر از اينها درمي آيد. در اين هزار سال آخر، اكثر اين ده نفر - امثال ابن سيناها، فارابي ها، خوارزمي ها، محمّدبن زكرياي رازي ها - از

ايران هستند. اينها پايه گذاران اساسي دانش بشريند. من از افراد متعددي شنيده ام كه امروز هم در مراكز تحقيقي عالم، هرجا كه ايرانيها هستند - چه دانشجويان و چه محققان ايراني - مي درخشند. اساساً ايرانيها برجسته اند. شايد تعداد خوبهاي بعضي كشورها بيشتر از ماشد؛ اما برجسته ندارند. از زمان ناصرالدين شاه تا محمّدرضا شاه - كه خداوند تك تك آنان را لعنت كند - استعدادها را كوبيدند. آنها يكي از يكي بدتر بودند. قبل از آنها هم همين گونه بودند؛ اما فعلاً به قبليها كاري نداريم. آنهايي را كه مي دانيم ضربه شان مستقيم به همه ي وجود ما مي خورد و آن را لمس مي كنيم، همينها هستند. آنها روزبه روز بدتر كردند و ما را تا حضيض بدبختي عقب كشاندند. روح تحقيق پارسايانه ي بي عوض را تزريق كنيم آن رژيم منحوسِ نكبتِ واقعاً پليد، معنويت و مادّيت و عزت و استعداد و همه چيز را از اين مردم گرفت. حالا شما مي خواهيد بر ويرانه هاي آنها بنا كنيد؛ زحمت دارد و خيلي بايد تلاش كنيد. بايد روح تحقيق پارسايانه ي بي عوض را تزريق كنيم، تا براي تحقيق، دنبال پاداش نباشند؛ چون اصلاً تحقيق، پاداش واقعي ندارد. مثلاً اگر آدم بخواهد به پاستور، به خاطر كشف ميكرب پول بدهد، به نظرتان چه قدر بايد بدهد؟ آيا اصلاً مي شود براي او پولي معيّن كرد؟ آيا قابل مقايسه است؟ بنابراين، امثال پاستور هم هيچ وقت براي پول تحقيق نكردند. اگر براي پول تحقيق مي كردند، حقيقتاً به اين جا نمي رسيدند. اروپاييها اين حسن را داشتند؛ كمااين كه دانشمندان قديمي ما هم همين طور بودند. شما ببينيد، امثال محمّدبن زكرياي رازي - آن عالم آن چناني - در فقر و تنگدستي مي ميرند؛ ولي ماها تا يك كار مي كنيم،

فوراً مي گوييم پولش چه قدر شد؟! معلوم است كه به جايي نمي رسد! ان شاءاللَّه آن پروژه ي «يامهدي» شما، اگر اين خصوصيات باشد، خيلي زودتر و بهتر از اين تمام خواهد شد و به جايي خواهد رسيد. ان شاءاللَّه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v معاون پارلماني وقت وزير فرهنگ و آموزش عالي 2) v قائم مقام وقت وزير فرهنگ و آموزش عالي 3) v دكتر معين، وزير فرهنگ و آموزش عالي وقت

بيانات در ديدار با فرماندهان و جمعى از پاسداران كميته هاى انقلاب اسلامى

بيانات در ديدار با فرماندهان و جمعي از پاسداران كميته هاي انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ديدار با شما، يك حادثه ي شيرين و شادي آور يكي از چيزهايي كه در طول دوران دوازده ساله، مسؤولان نظام جمهوري اسلامي و حتّي شخص شخيص امام بزرگوار را - كه تحقيقاً انسان برتر و فوق انسانهاي متعارف بود - خشنود و خوشدل مي كرد و خستگيها را از تن آنها مي زدود، ديدار جوانان مؤمن و مخلص و پولادين و سربازان جان بر كف انقلاب اسلامي بود، كه حقيقتاً ارزشمندترين فرآورده و دستاورد اين انقلاب محسوب مي شوند. از جمله ي آنها، شما برادران عزيز كميته ي انقلاب اسلامي هستيد؛ مخصوصاً فرماندهان و سابقه داران و پيشكسوتان اين تشكيلات انقلابي ناب، كه مصيبتها ديديد، زحمتها كشيديد، با انقلاب متولد شديد، با انقلاب رشد كرديد، از انقلاب تغذيه شديد، جانانه به انقلاب خدمت كرديد و جان را - كه عزيزترين موجودي هر انساني است - به چيزي نگرفتيد. خيليها مدارج تحصيلي را طي كردند، خيليها مقام گرفتند، خيليها معروف شدند؛ اما شما مشهور شدن را به چيزي نگرفتيد، خط مستقيمي را شناختيد و جستيد و دست در دست پير عارفِ آگاهِ واقفِ راه شناسِ خطرشناسِ منزل شناس گذاشتيد

و به اميد خدا حركت كرديد. در ميان برادران كميته، عناصر بسياري از اين قبيل بوده اند و هستند و خيلي باارزشند. من هم امروز ديدار با شما را يك حادثه ي شيرين و شادي آور براي خودم مي دانم و از چند هفته پيش كه صحبت بود با شما ملاقات خواهيم داشت، بسياري از اوقات به ياد اين ديدار شما بودم. براي يك انقلاب، انسان سازي از همه چيز مهمتر است حقيقتاً اين واقعيتي است كه براي يك انقلاب، انسان سازي از همه چيز مهمتر است. اگر انقلاب، انسان سازي نكند، هيچ كاري نكرده است. اگر كسي فكر بكند، دليل اين معنا واضح است. يعني اين حرف، واقعاً استدلال نمي خواهد؛ چون دنيا بدون انسان صالح، يك پديده ي بي جان و كور و تاريك است. آن چيزي كه به عالم خاكي جان مي بخشد، ارزش مي دهد، نور مي دهد و معنا و مضمون به وجود مي آورد، انسان است. «انّي جاعل في الارض خليفة»(1). جانشين، عنواني است كه خدا به انسان داده است. اين جانشين را كجا گذاشته اند؟ «في الارض». ارض بدون اين جانشين، چيست و چه ارزشي دارد؟ تمام پيامبران و عباداللَّه الصّالحين، همّشان اين بوده كه انسان صالح را در اين زمين به وجود بياورند، حفظ كنند، رشد بدهند و تكثير نمايند. هدف اسلام هم اين است. اين كه شما ديديد، امام در بيانيه يي در چند سال قبل فرمودند، فتح الفتوح انقلاب اسلامي، ساختن جواناني از اين قبيل است، يك حرف نبود كه همين طور بر قلم امام جاري شده باشد. اين، يك مبناي اسلامي و الهي بسيار مستحكم دارد. واقعاً فتح الفتوح، يعني ساختن انسان صالح. بدبختيهاي روي زمين، بر اثر كمبود انسان صالح است اين بدبختيهايي كه شما

مي بينيد روي زمين را فراگرفته است و در زيارتها و آثار مربوط به وليّ عصر(ارواحنالتراب مقدمه الفداء) آمده است: «كما ملئت ظلما و جورا»(2)؛ زمين در تمام دوره هاي تاريخ، پُر از ظلم و جور شده است و مي شود و آن بزرگوار مي آيد، همه ي زمين را از قسط و عدل پُر مي كند، اين ظلم و جور روي زمين، بر اثر چيست؟ بر اثر نبود يا كمبود انسان صالح، بر اثر سروري و خدايگاني انسانهاي ناصالح. دنيا امروز از چه مي نالد؟ پاسخش روشن است. دنيا امروز از تبعيض مي نالد، از محروميتهاي تحميل شده بر انسانها مي نالد، از تحقير انسان مي نالد، از پُر شدن فضا از گند غرور متكبرانه ي قشري خاص در عالم مي نالد. بشريت، در فشار اين حوادث تلخ است. پنج هزار سال پيش، دنيا از چه مي ناليد؟ آيا از نداشتن هواپيما مي ناليد؟ از نداشتن كامپيوتر مي ناليد؟ مگر كامپيوتر، كسي را سعادتمند مي كند؟ پنج هزار سال پيش هم دنيا از همين تبعيضها و ظلمها و از همين تحقير جوهر انسانيت و سلطه ي نامردمان بر زندگي و سرنوشت انسانها مي ناليد. تا وقتي كه عدالت و دين خالص و ناب بر دنيا مستقر نشود، بشريت هميشه از همان چيزها مي نالد؛ والّا بشريت نمي تواند بگويد، آن روزي كه قطار برقي و جت نداشتم، بدبخت بودم؛ امروز كه اينها را دارم، خوشبختم. آيا امروز بشريت خوشبخت است؟ آيا امروز انسان مظلوم در دنيا در اكثريت نيست؟ آيا امروز يك مجموعه ي تبهكار - كه در عالم، در اقليت مطلقند - بر سرنوشت انسانها حكومت نمي كنند؟ همين حرفها در هميشه ي تاريخ بوده و اين، آن سرشت دگرگونگي ناپذير انسان است. گوهر انسانيت، هميشه يك گوهر است و

همواره در مقابل يك جريان فاسد ايستاده است. انقلاب ما آمد، تا انسان صالح تربيت كند انقلاب ما آمد، تا انسان صالح تربيت كند. نقش انسان صالح، اين است. برادران عزيز من! آن چيزي كه اين انقلاب را تا امروز نگهداشته است، عبارت از صلاح انسانهاست؛ همان مقدار مايه ي صلاحي كه ما ملت داريم. در حق ملتمان هم مبالغه نمي كنيم. امروز صلاح غلبه دارد و پرچم را به دست گرفته و حاكم است و حركت به سمت صلاح، برنامه ريزي شده است. البته تا صلاح مطلق هم فاصله بسي طولاني است. اين كه شما و آن كسي كه زير دستتان و با شما كار مي كند، به عنوان جوان كميته يي، اگر توطئه ي دشمن در شكل قاچاقچي ظاهر مي شود، در آن جا حاضريد؛ اگر به شكل جنگ تحميلي ظاهر مي شود، در آن جا حاضريد؛ اگر به شكل رواج فحشا و فساد ظاهر مي شود، در آن جا حاضريد؛ اگر به شكل ترويج بيهودگي و مواد مخدر و پوچيها و پوسيدگيها ظاهر مي شود، در آن جا حاضريد؛ معنايش همين توليت انسانهاي صالح و جوانان صالح نسبت به انقلاب و دستاوردهاي آن و از خود دانستن و نگهداري و پاسداري محكم از آن است؛ مخصوص شما هم نيست. همه ي جوانان صالح، همه ي انسانهاي خوب و همه ي برادران مؤمن از قشرهاي مختلف، اين طورند. البته مسؤوليتها سنگين و سبك دارد، آدمها يكسان نيستند و تجربه ها جوهرها را آشكار مي كند. بدعمل ترين دولتها، ادعاي رهبري بشريت را مي كند! اين مجموعه است كه امريكا و استكبار را پشت در نگهداشت و نفوذ پول و زور و تبليغات را كُند كرد. كجاي دنياست كه در مقابل توطئه هايي از قبيل توطئه هايي كه نسبت

به جمهوري اسلامي شد، بتواند بايستد و مقاومت كند؟ جمهوري اسلامي، نه فقط ايستاد و مقاومت كرد و خود را حفظ نمود، بلكه دشمن را متزلزل كرد. امروز نقش رهبري قلابي يي كه امريكاييها در دنيا براي خود ادعا مي كردند، بشدت متزلزل شده و زير سؤال رفته است. بدعمل ترين دولتها نسبت به بشريت، ادعاي رهبري بشريت را مي كند! اين، بدترين فاجعه براي بشريت است. شما چه حق داريد كه در شرق آسيا، آن فجايع را به بار آورديد؛ در امريكاي لاتين، آن همه بدي و نامردمي كرديد؛ در آفريقا، متحدان و پرورده هاي دستتان، اين قدر به مردم ظلم كردند؛ در خاورميانه، خودتان و دست پرورده ي پليدتان - يعني اسرائيل - اين قدر منشأ جنايت و ظلم شده ايد؟ در كشوري مثل ايران چه كرديد؟ در جاهاي ديگر چه كرديد؟ شما سردمداران سياست امريكا، چه حق داريد كه ادعاي رهبري دنياي امروز را بكنيد؟ اين، چه حرف چرند و مهملي است كه به گوش امريكاييها خوش آهنگ آمده و دايماً خودشان و متملقانشان هم تكرار مي كنند؟ چه رهبري يي؟! رهبري، متعلق به پيامبران است. رهبري بشر، متعلق به پيمايندگان راه عدالت بشري است. آيا شما در داخل كشور امريكا توانسته ايد عدالت را برقرار كنيد؟ آيا مي توانيد ادعا بكنيد، سياهان امريكا - كه چهل، پنجاه ميليون نفر جمعيت دارند - در آخر قرن بيستم، از حقوقي برابر با سفيدها برخوردارند؟ كدام رهبري يي؟! به صرف اين كه هرجا حادثه يي پيش مي آيد - چه مربوط به آنها و چه نامربوط به آنها - فوراً سينه سپر مي كنند و جلو مي روند، خود را رهبر جهان مي دانند! مثل اين لاتهاي محله ها كه از قديم ديده بوديم، هرجا هر كسي

با كسي حرفي مي زد، اينها در آن جا حاضر بودند و خودشان را وارد معركه مي كردند و حرف مي زدند و دخالت مي كردند! اين، ژاندارمي و سرگردنه بگيري و قزاق بازي است. كدام رهبري يي؟! حضور امريكا در خليج فارس، مورد انزجار ملتهاي مسلمان امريكاييها بدانند كه حضور آنها در منطقه ي خليج فارس و در كشورهاي اسلاميِ حول وحوش خليج فارس، (3) امروز از نظر تمام ملتهاي مسلمان جهان، يك امر منفور و مورد انزجار است. هيچ ملتي - چه آنهايي كه نزديكند و چه آنهايي كه دورند - روي اين قضيه صحه نگذاشته است. خيال نكنند به صرف اين كه در محافل سياسي و در مجموعه هاي اقتصادي خودشان مي نشينند و فكر مي كنند كه فتوحات كرده اند، واقعاً فتوحاتي كرده اند. ما البته تجاوز به كويت از سوي عراق را محكوم كرديم و مي كنيم؛ كار غلطي است و هيچ كس از آن دفاع نمي كند؛ اما در منطقه ي اسلامي خليج فارس، تجاوز و زورگويي و گردن كلفتي و قلدري ممنوع است. آن كسي كه بايد اين ممنوعيت را اعمال كند، خود ملتهاي اين منطقه اند. اگر دولتهاي اين منطقه، به ملتهاي خودشان متكي باشند، مي توانند اين منطقه را امن و آرام بكنند. ما مي توانيم اين كار را بكنيم. اين زمزمه هايي كه چندي پيش از زبان امريكاييها شنيده شد و بعد انكار كردند، باز حالا مجدداً شروع شده است و مي گويند كه مي خواهند در اين جا بمانند و فلان جا (4) را نودونه ساله اجاره كنند و نظم امنيتي جديدي در خليج فارس برقرار نمايند! يكايك امريكاييها و متحدانشان بدانند كه ملتهاي اين منطقه، قلم پاي متجاوز را خرد خواهند كرد. مگر اجازه مي دهند كه امريكا به بهانه ي حفظ امنيت

يك كشور يا يك منطقه ي خاص، به اين جا بيايد و ژاندارم بشود و براي خودش پاسگاه درست كند؟! اين، چه حرفي است؟ هر دولتي هم كه چنين اجازه يي را بدهد، ملت آن كشور، آن دولت را از سرير قدرت پايين خواهند كشيد؛ مگر مي گذارند؟ آنچه براي ملتهاي منطقه مطرح مي باشد، اسلام است امريكاييها تجربه كرده اند و فهميده اند كه تجهيزات و بمب اتم و بقيه ي چيزها، براي مقابله با ملتها و اراده ي آنها، چيزهاي بسيار كوچك و ناچيزي هستند. دولتها را مي ترساند، ارتشها را مي ترساند؛ ولي ملتها را ابداً. اگر ملتها نخواهند بگذارند كه امريكا در اين سواحل عربي خليج فارس باقي بماند، مگر كسي جرأت دارد در آن جا بماند؟ مگر مي توانند بمانند؟ مگر مي گذاريم بمانند؟ من اعلام مي كنم، ملتها و شخصيتهايي كه تجاوز عراق به كويت را محكوم كردند و بايد هم مي كردند، ماندن امريكاييها در هر نقطه يي از اين منطقه را تجاوز تلقي خواهند كرد و ده برابرِ تجاوز عراق به كويت، او را محكوم خواهند كرد و با او مقابله خواهند نمود. آنچه براي ملتهاي اين منطقه مطرح است، اسلام است. ملتها مسلمانند. بله، گاهي ممكن است كه در ملتي، به خاطر تلقينات دشمنان، فرهنگ غيراسلامي رايج بشود و عده يي را گول بزند؛ اما دلهاي مردم، در قبضه ي قدرت اسلام و قرآن است. شما ديديد كه ملتهاي مسلمان در همه جا - اروپا و آسيا و بخصوص در پاكستان - در مقابل اهانت آن بلندگوي شيطان، كه آيات شيطاني را بر دل مجرمان نازل مي كرد، چه كردند؛ مخصوص جمهوري اسلامي هم نبود. اين اسلام، اعتقاد و ايمان اسلامي مردم است. ملتها اين گونه اند. ممكن

است بعضي از سران، دلهاي ناباور و كافرپيشه يي داشته باشند و فقط مصالح خودشان را بسنجند؛ اما ملتها اين طور نيستند. پرچم اين اسلام، امروز در دست شما جوانان ساخته شده ي انقلاب، از جمله شما برادران عزيز پاسدار كميته هاست. حدود را بشناسيد و طبق آن عمل كنيد من به شما - در هر شأني كه هستيد - نصيحتي عرض مي كنم. البته اين نصيحت، در درجه ي اول، به خود من متوجه است و آن، حفظ حدود الهي است. اصل قضيه، اين است. بعد از ايمان آوردن به اسلام، آنچه كه مطرح مي شود، حفظ خطكشيهاي اسلام است. «و من يتعدّ حدوداللَّه فاولئك هم الظّالمون»(5). تعدي از حدود الهي، جايز نيست. اسلام و خطكشيها را دقيق معين كرده است. اگر كسي هم فكر كند كه اسلام خطكشي نكرده است، بايد خودش را ملامت كند و برود معلوماتش را زياد نمايد. حكومت اسلامي و نظام جمهوري اسلامي، آن وقتي سربلند است كه بتواند حدود الهي را حفظ كند. عبّاد بصري، امام سجاد(سلام اللَّه عليه) را در راه حج ديد و عرض كرد: «تركت الجهاد و صعوبته و اقبلت علي الحجّ و لينه»(6). يعني جهاد و سختيهايش را رها كرده اي و سراغ حج آمده اي كه كار آساني است؟! اين آيه را هم براي حضرت خواند: «انّ اللَّه اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة يقاتلون في سبيل اللَّه فيقتلون و يقتلون»(7). او براي امام سجاد(ع) آيه ي قرآن مي خواند كه چرا شما عوض جهاد، به حج مي آييد؟! جهاد زير پرچم چه كسي؟ عبدالملك مروان! يعني امام سجاد(ع) زير پرچم عبدالملك برود و جهاد كند؟ آيا اين جهاد است؟ حضرت فرمود: دنباله ي اين آيه را

بلدي؟ عرض كرد: بله. فرمودند: بخوان. خواند: «التّائبون العابدون الحامدون السّائحون الرّاكعون السّاجدون الامرون بالمعروف و النّاهون عن المنكر و الحافظون لحدود اللَّه»(8). حضرت فرمود: هر وقت كه تائبون، عابدون، حامدون، سائحون، راكعون، ساجدون، امرون بالمعروف، ناهون عن المنكر و حافظون لحدوداللَّه سر كار آمدند، من زير پرچم آنها مي روم و آنگاه جهاد خواهم كرد؛ حالا روز جهاد نيست. حدود را بشناسيد و طبق آن عمل كنيد. هرچه كه حد الهي است، آن درست است. سلايق شخصي بايد دخالت نكند. من به برادران كميته مكرر توصيه مي كردم و حالا هم همين توصيه را مي كنم كه حد رعايت بشود؛ هرچه كه هست. با كسي رودربايستي هم كه نداريم. يك وقت ممكن است حد الهي، زيد را عصباني كند؛ بكند. يكي خوشش نيايد؛ نيايد. نبايد ملاحظه كرد. يك وقت هم ممكن است حد الهي، خود من را راضي نكند. من كه مي خواهم عمل بكنم، بايد بدانم حد الهي كه بايد رعايت كرد، هميشه آن نيست كه ديگري را ممكن است خوش نيايد؛ يك وقت هم حد الهي آن است كه من را خوش نمي آيد. مرد آن است كه در اين جا هم بگويد، بي خود كرده ام كه خوشم نيامده؛ حد الهي مقدم است. نبايد زياده روي كرد، كم هم نبايد گذاشت؛ دقيق روي مرز بايد حركت كرد. اين، آن توصيه ي من است. بايد ديد حق چيست و حكم خدا كدام است كارهاي حساسي در دستتان است. مبارزه ي با منكرات، حساس است. مبارزه ي با مواد مخدر، حساس است. مبارزه ي با ضد انقلاب، حساس است. مواجهه ي با انسانها، حساس است. هر انساني، دنيايي است. اينها خيلي حساس و مهم است. اگر در

نظرمان، قاعده ي شرعي را روشن و مسلّم فهميديم و به آن اتكا كرديم، هركه هرچه مي خواهد بگويد، بگويد؛ هر كس بدش مي آيد، بيايد؛ هر كس خوشش مي آيد، بيايد. «انّ رضي النّاس لايملك»(9). مگر مي شود همه ي دلها را دانه دانه به دست آورد؟ بايد ديد حق چيست و حكم خدا كدام است. اعتقادم اين است كه مهمترين خصلت امام بزرگوار ما اين بود كه خويش و بيگانه و دوست و آشنا، برايش فرقي نداشت. حقيقتاً خدا مي داند كه آن بزرگوار در اين دنياي تاريك ظلماني، مثل يك خورشيد، چند صباحي آمد درخشيد و رفت، تا مردم بدانند كه خورشيدي هم هست. ديگر بعد از ائمه و معصومين، ما و ديگران هم مثل آن آدم سراغ نداريم. اگر كسي هم بگويد، به نظر من بي انصافي كرده است. انسانيت بايد بفهمد كه اين گوهر در خزانه ي الهي وجود دارد. آن مرد، اگر مي فهميد كه تكليف است، عمل مي كرد. نگفت كه اگر من تنها بمانم، راه حق را خواهم پيمود؟ او، اين را راست مي گفت. آن روزي كه او به مردم خطاب كرد و مبارزه را شروع نمود، در بين علما و بزرگان و شخصيتهاي برجسته و انسانهاي لايقي كه بودند، انصافاً هيچ كس گمان نمي كرد كه مردم پشت سر كسي كه صاحب اين دعوت و فرياد است، راه بيفتند. البته امام به مردم ايمان داشت و معتقد بود كه مي آيند؛ اما در عين حال، آن دريادلي از توكل به خدا و اين كه من تكليفم را عمل مي كنم، مي خواهند بيايند، مي خواهند نيايند، مهم بود. خداي متعال هم قاعده يي دارد: «من كان للَّه كان اللَّه له»(10). «من اصلح فيما بينه و

بين اللَّه اصلح اللَّه فيما بينه و بين النّاس»(11). هر كس بين خود و خدا را درست و اصلاح كند، خدا بين او و مردم را درست خواهد كرد. در همه ي كشورهاي تحت اختناق، به نام امام شعار مي دهند در زندانهاي فلسطين، در گوشه ي كشورهاي آفريقايي، در تونس و مراكش، تحت اختناق به نام او شعار مي دهند. چه كسي اين كار را كرده است؟ ما تبليغ كرده ايم؟ آيا دستگاههاي تبليغي مي توانند بگويند كه اين كارها را ما كرده ايم؟ من هشت سال رئيس جمهور بودم؛ مي دانم كه در اين مملكت چه خبر است. هيچ كس نمي تواند بگويد كه اسم امام را من در فلان جا بردم. اسم امام، خودش مثل سرازير شدن آب در يك سرزمين صاف و مستعد رفت. نمي خواهد كسي آن را پارو بزند؛ خودش سرازير مي شود و مي رود، تا چشنده و نوشنده ي خودش را پيدا كند. در ايام رياست جمهوري، به يكي از كشورهاي آفريقايي سفر رسمي داشتم. از پلكان هواپيما كه پايين آمدم، ديدم كه رئيس جمهور آن كشور، مرعوب من شده است. اين وضعيت، در چهره اش كاملاً آشكار بود. در ماشين تشريفاتي نشستيم، تا ما را به محل مهمانسرا ببرند. در ماشين ديدم كه اين شخص، بدون آن كه خودش بخواهد، يك طرف نشسته و جرأت نمي كند به صورت من نگاه كند! من با زحمت و با تبسم و خنده و نرمگويي، يواش يواش او را به صحبت آوردم. وقتي به ايران برگشتم، به امام گفتم، من در آن جا ديدم كه اينها در ما رشحه يي از وجود شما را مي بينند. آن رئيس جمهور، در مقابل من كه اين طور خاضع نبود - من كه كسي نبودم

- او در مقابل امام خاضع بود؛ امامي كه مظهر انقلاب بود. آن شخص - كه نمي خواهم اسمش را بياورم - نمي توانست خودش را نگهدارد. او يك رئيس جمهور گردن كلفت و معروفِ حسابي هم است؛ از اين آدمهاي خرده ريز نيست؛ اما از هيأت ايراني، امام را مي ديد و بويش را مي شنيد. شما در آن جايي كه بايد طبق تكليف شرعي عمل كنيد، هيچ ملاحظه نكنيد كه كسي خواهد گفت، برو تند عمل كن، اين چه ملاحظه يي است كه مي كني. ابداً. در ميدان جنگ هم وقتي با دشمن طرفيد، آن جايي كه بايد خشونت بكنيد، به تكليف شرعي خود عمل كنيد و ملاحظه نكنيد كه كسي شما را بر تندي ملامت بكند؛ بايد حد را بشناسيد. مهمتر از نام پاسدار، روحيه ي پاسداري است اين روزها، مسأله ي ادغام نيروهاي انتظامي مطرح است. من هم نوشتم كه ادغام را قانون بدانيد. قانون جمهوري اسلامي، جزو حدوداللَّه است كه بايد به بهترين وجه رعايت بشود. البته اين را شما بدانيد كه من به برادر عزيزمان آقاي نوري (12)، صددرصد اعتماد دارم و خاطرجمع هستم. من ايشان را حقيقتاً يكي از آن شايستگان اين انقلاب مي شناسم و مي دانم. البته در اين قضيه، من در جزييات دخالت نكردم. بعضي از برادران كميته، طرحي فراهم كرده بودند و براي من فرستادند كه آن را نگاه كردم. طرح وزارت كشور را هم ديدم؛ اما دأبم نيست و بنا ندارم كه در جزييات وارد شوم و بگويم اين چارت را به اين شكل كنيد، آن را به اين جا بياوريد، اين را به آن جا ببريد. بايد خودشان تنظيم و اداره كنند و من هم در آن جايي كه

مسؤوليتم هست، وارد مي شوم و اقدام مي كنم؛ ولي در اين مرحله، مسؤوليتم نيست. پاسدار هستيد، پاسدار بمانيد و خواهيد ماند. عنوان افتخارآميزي است؛ اين عنوان را بايد نگهداريد. برنامه ي برادران هم همين است. مطابق شأنتان و مطابق وظايف انقلابي، مأموريت و مسؤوليتي خواهند داد؛ انجام بدهيد. مهمتر از نام پاسدار، عنوان واقعي و زي و روحيه ي پاسداري است. بد است كه ما با نام پاسدار، كسي را داشته باشيم كه آنچه در ذهنش نمي گذرد، پاسداري از اسلام باشد و برايش مسايل شخصي و خودي مطرح باشد. اينها ارزشي ندارد. اين طور آدمي، اصلاً نبودنش بهتر از بودن است. بايد مسايل انقلاب اسلامي - همان چيزي كه شما مي گوييد پاسدار آن هستيم - محور باشد. اصل قضيه، اين است. هرجا هستيد، سعي كنيد كه اين طور باشيد. سعي كنيد كه ديگران را هم پاسدار كنيد. سعي كنيد كه روحيه ي پاسداري را در ديگران هم بدميد. من هميشه قبل از انقلاب در دوران اختناق، براي جوانان مثال مي زدم و مي گفتم، در يك خرمن ذغال، مثل گُل آتش باشيد. مگر دور و بر خودش را رها مي كند؟ مگر به اين كه من روشنم، اكتفا مي كند؟ نخير، تمام اين خرمن را به يك گُل آتش تبديل مي كند. اين طوري باشيد. آن روز، كمبودمان اين بود. مي گفتم، متأسفانه باد ملايمِ مناسبي كه بوزد و تسريع كند، نيست؛ اما امروز كه هست. امروز نسيم جانبخش اسلام و كلمات آن مفسر اسلام و آن حكيم عالي قدر و عظيم الشأن و آن مرد خدا و بنده ي خدا - كه از همه ي عنوانها بالاتر است - در اختيار ماست. اين خرمن آتش را بايد به وجود بياوريد و روشن

كنيد و با اخلاق و عملتان، همه را منوّر و گرم نماييد. نگذاريد با عمل يك فرد، نام پاسداري مخدوش بشود نگذاريد با عمل يك فرد، نام پاسداري مخدوش بشود. اين كه برادر عزيزمان آقاي مختار كلانتري (13) گفتند، ناظر به اين است. من به ايشان مكرر اين تذكرات را داده ام. مواظب باشيد، يك پاسدار از روي بي توجهي، از روي احساسات و عدم رعايت شؤون پاسداري، كاري نكند كه اين همه جوان خوب، زير سؤال بروند. الحمدللَّه ايشان چند روز قبل هم به من خصوصي گفتند؛ امروز هم جلوي شماها مژده اش را دادند كه اقدام كرده اند. بله، اقدام كنيد. با بديها مقابله و برخورد نماييد. وقتي مي آيند به من گزارش مي دهند كه در فلان شهر، ما پاسدار كميته يي را ديديم كه اين طوري عمل مي كرد، خدا مي داند به قلبم فشار مي آيد؛ نه فقط براي اين كه حركت بدي انجام گرفته - اين، يك بخش از بدي است و تنها اين نيست - بلكه براي آن است كه اين همه اخلاص و تلاش و مجاهدت در نهادي خرج شده و اين همه خون عزيز بر خاك ريخته شده؛ ولي به خاطر يك نفر زير سؤال مي رود؛ حيف است. كار اينها، مثل آن آخوندهاي درباري دوران گذشته است كه روحانيت به اين عظمت را زير سؤال قرار مي دادند. آنها مي رفتند كار زشتي مي كردند، با ظلم مي ساختند و به خاطر حُطام دنيا و يك لقمه نان - مثل اين كه آن جباران، جلوي سگها و غلامهايشان مي انداختند، جلوي اينها هم مي انداختند - مدح و تملق آنها را مي گفتند. به خاطر عمل يك آدم اين طوري، آن همه طلبه ي شريف كه در حجره ها و مدرسه ها،

با فقر و گرسنگي و آبرومندي درس مي خواندند و زير بار فلك هم نمي رفتند، زير سؤال مي رفتند؛ خوب بود؟ امام كه در بيانات خود، اين قدر روي شانه ي آخوند درباري شلاق كوبيده، به همين خاطر است؛ مواظبت كنيد. مسؤوليت حفظ معنويت پاسداران، به عهده ي روحانيون است در اين جا، من به برادران عزيز روحاني هم كه تشريف دارند، يك جمله عرض بكنم. مسؤوليت حفظ معنويت و روح و حال اين برادران، به عهده ي شماست. انسان، سايش پذير است. هر انسان ديگري جز معصومين، در برخوردها و سايشها و اصطكاكها، ساييده و كم مي شود و برجستگيهاي روحيش تغيير مي كند؛ بايد مراقبش بود. اين كه ذكر دايمي گفته اند، براي خاطر اين است. انسان دايماً بايد متذكر باشد؛ والّا خراب خواهد شد. بزرگان و ائمه و معصومين ما، مواظب خودشان، خودسازيشان، نمازشان، ذكرشان، دعايشان، توجهات و توسلاتشان بودند؛ براي اين كه ضايع و خراب نشوند. ماها خراب مي شويم. اگر مواظب خودتان نباشيد، ضايع و خراب مي شويد. اين برادران عزيز روحاني، بايستي به اين جهت توجه كنند. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق بدهد و تأييد و كمكتان كند. ان شاءاللَّه كه در اين مرحله ي كنوني انقلاب و كشور و نيز در آينده، شأن شايسته و وظيفه ي خداپسند خودتان را انجام بدهيد و صميمانه و برادرانه و در خدمت به اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي، مثل هميشه بانشاط و سرحال و كاملاً در راه و مواظب حدود الهي، حركت بكنيد. خداي متعال هم كمك خواهد كرد و ان شاءاللَّه شر دشمنان از عالم اسلام كم شود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 30 2) بحارالانوار، ج 27 ، ص 119 3) v ر.ك: پاورقي

صفحه ي 14 4) v اشاره به جزيره ي بوبيان كويت 5) بقره: 229 6) بحارالانوار، ج 46 ، ص 116 7) توبه: 111 8) توبه: 112 9) بحارالانوار، ج 70 ، ص 2 10) بحارالانوار، ج 85 ، ص 319 11) بحارالانوار، ج 68 ، ص 366 12) v وزير كشور وقت 13) v فرمانده ي كميته ي انقلاب اسلامي

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى هماهنگى تبليغات اسلامى و مسؤولان ستاد برگزارى دهه ى فجر

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي و مسؤولان ستاد برگزاري دهه ي فجر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بزرگداشت دهه ي فجر بايستي با اهميت انجام بگيرد تشكر صميمانه ي خودم را از حضرت آقاي جنتي و بقيه ي برادران عزيز و نهادهاي مشترك در اين امر بزرگ، به خاطر زحماتي كه متحمل شديد و ابتكارها و تلاشها و دلسوزيهايي كه بخرج داديد و ملامتهايي كه پذيرفتيد، عرض مي كنم. خداوند ان شاءاللَّه به شما كمك كند. من تا حدودي در جريان كار شما بوده ام. برادر عزيزمان آقاي هاشمي، در مناسبتهاي مختلف سالها، مكرر آمدند و مشكلاتشان را گفتند. مي دانم كه كار بزرگ و سختي است. البته اگر ما اين شوراي هماهنگي را براي كارهايي از اين قبيل نمي داشتيم، بي شك - همان طور كه جناب آقاي جنتي فرمودند - ناسازگاريها و اشكالات فراواني را در ايجاد و راه اندازي و اداره ي مراسم مختلف، شاهد مي بوديم. الحمدللَّه اين شورا بوده، به همين دليل هم است كه اين شورا بايستي بماند. خود جناب آقاي جنتي هم با اين كه اشتغالات زياد و مسؤوليتهاي متعددي بردوش دارند - كه همه ي آن مسؤوليتها هم به ايشان احتياج دارد - در عين حال، اين امر مهمي است و خود ايشان سرپرستي اين شورا را ان شاءاللَّه همواره به عهده داشته باشند. بودجه ي اين شورا

هم بايد تأمين بشود. اين، كار يك شخص و يك سازمان و يك دستگاه نيست؛ كار انقلاب است. دهه ي فجر، دهه ي فجر و طلوع انقلاب است. به همين خاطر، بزرگداشت آن بايستي با اهميت انجام بگيرد. دهه ي فجر، مقطع رهايي ملت ايران اما آنچه كه راجع به مسايل مربوط به دهه ي فجر و بزرگداشت آن - بعد از خداقوّتيِ به شما برادران و تشكر - بايد عرض بكنم، اين است كه دهه ي فجر، در حقيقت مقطع رهايي ملت ايران و آن بخشي از تاريخ ماست كه گذشته را از آينده جدا كرده است. همه مي دانند كه گذشته ي ما، فراز و نشيبهايي داشته است. عزت داشتيم، ذلت داشتيم، هدايت داشتيم، ضلالت داشتيم؛ اما در طول دوره هاي گذشته، حتّي در زماني كه اسلام به اين كشور آمد، به خاطر اين كه اين جا از مراكز اسلامي دور بود، حكومت اسلامي به معناي صحيح مفهوم اين كلمه، در اين كشور ايجاد نشد. فتوحات اسلامي شد، عناصر اسلامي بزرگي به اين جا آمدند، عناصر بزرگتري از خود ايرانيان در اين جا پرورش پيدا كردند، علما و بزرگان و دانشمندان برجسته ي تاريخ اسلام و ستاره هاي آسمان اسلام در اين جا به وجود آمدند و رشد كردند؛ اما نظام اسلامي حقيقتاً در اين كشور برقرار نشد. ما حكومتهاي اموي و عباسي را نظام اسلامي نمي دانيم. آن حكومتها هم، نظام پادشاهي و شاهنشاهي است؛ منتها يك نوع و شكل ديگرش. حكومت هارون الرشيد يا عبدالملك يا هشام و امثال اينها، چه فرقي با حكومت اردشير درازدست دارد؟ آيا چون اسمشان مسلمان است، برتري دارند؟ مگر اسم، مسأله را حل مي كند؟ حكومت سلطان محمود غزنوي در اين كشور، چه

فرقي با حكومتهاي جباراني كه در گذشته بودند، دارد؟ از لحاظ حاكميت، غزنويان چه تفاوتي با ساسانيان داشتند؟ تفاوتي كه وجود دارد، مربوط به فضاي اسلامي است. فضاي اسلامي، سلطان محمود غزنوي را هم وادار مي كند كه نمازش را بخواند. آن كسي هم كه در ظل حكومت اوست، او هم نمازخوان بار مي آيد. اين، ربطي به سلطنت سلطان محمود ندارد. اين، بركت همان مقداري از اسلام است كه وجود دارد. قبل از انقلاب، رابطه ي بين حاكم و مردم، غير اسلامي بود در اين كشور، قبل از دوران حكومت اسلامي و جمهوري اسلامي، حاكميت و مناسبات بين حاكم و مردم، همواره رابطه ي غيراسلامي - رابطه ي سلطان و رعيت، رابطه ي غالب و مغلوب - بوده است. همه ي كساني كه به اين جا آمدند و حكومت كردند، احساس نمودند كه بر اين مردم غلبه پيدا كرده اند. از اين آخريش كه رضاخان و پسرش بود، بگيريد و همين طور عقب برويد. قاجاريه احساس كردند كه بر اين مردم غلبه پيدا كرده اند و فاتح شده اند. از اول به عنوان فاتح، بناي حكومت خودشان را گذاشتند. قبل از آنها، زنديه و افشاريه و صفويه فاتح شده بودند. اگر همين طور به عقب برويد، سلسله هاي گوناگوني را مي بينيد كه با پول و زور و قبيله گري و قلدري و پهلواني و با وسايل گوناگون آمده اند و بر اين مردم فاتح شده اند و آنان را به زير يوغ حكومت خودشان كشانده اند. لذا هميشه روابطشان با مردم، «ما فرموديم» بوده است. «من به ملت عرض مي كنم»، «من خدمتگزار ملتم» كه امام مي گفت، متعلق به جمهوري اسلامي و اسلام و امامِ اسلامي ما بود؛ والّا قبل از او، «ما

امر مي فرماييم» و «ما چنين فرموديم» بود. از اين كلمات، مي شود رابطه را فهميد. رابطه، رابطه ي يك حاكم و فاتح و غالب و اختياردار و قدَرقدرت بود. سلطنت را هم يا با شمشير به دست آورده، يا از پدرانشان ارث برده بودند؛ لذا زير بار منت كسي هم نبودند و «السّلطان بن سلطان» مي نوشتند! به كسي مربوط نيست كه من پادشاهم؛ من ارث برده ام! مثل كسي كه فرضاً از پدرش يك آفتابه ي مسي ارث مي برد و متعلق به خودش است. آيا كسي مي تواند بگويد تو چرا اين آفتابه ي مسي را داري؟ ارث برده است ديگر. اين هم سلطنت را ارث برده است و مثل همان آفتابه ي مسي، برايش ملك شخصي است و هيچ كسي حق دخالت در آن را ندارد؛ «السّلطان بن سلطان»! اينها نكاتي است كه بايد به آنها توجه كنيد. آن پادشاهي هم كه حكومت را با شمشير به دست آورده بود، خدا را بنده نبود؛ مثل نادرشاه، مثل آقامحمّدخان، يا مثل خود رضاخان. اينها با زور و قدرت به حكومت رسيده بودند. البته رضاخان، در سايه ي شمشير خودش هم نبود؛ در سايه ي شمشير دولت بريتانيا بود كه حكومت را به دست آورده بود. دوراني كه حكومتي غالب بر مردم باشد، گذشته است دهه ي فجر آمد و اين سلسله ي غلط، اين هندسه ي معيوب و اين رشته ي بيمار را قطع كرد و تمام شد. آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت. ديگر آن جايي كه حكومت، غالب و فاتح و آقا و قدَرقدرت و صاحب اختيار است، گذشت. دوره يي آمده كه اگر آقايي هست، خود مردمند. وقتي كه امام سر كار آمد، مردم او را قبول داشتند

و مظهر قدرت مردم بود. او از خودش چيزي نداشت، از پدرش چيزي به ارث نبرده بود، با شمشيرش چيزي عليه مردم به دست نياورده بود؛ بلكه شمشير مردم در دست او بود و بر سر ضد مردم و بر سر مهاجم و استعمارگر و توطئه چي و كودتاچي زد. هر وقت هم مردم اراده مي كردند كه شمشير را از دستش بگيرند، متعلق به خودشان بود و او هم دو دستي تقديم مي كرد و طلبي از كسي نداشت. ببينيد، اين بناي حكومت جمهوري اسلامي است. اين بركات، اين انتقال مهم و اين تغيير خط، در نقطه ي دهه ي فجر انجام گرفته است. اين لحظه ي تاريخي، لحظه ي مهمي است. شما ولادت پيامبر(ص) و ائمه(ع) را جشن مي گيريد. صدها سال است كه ولادت مسيح(ع) را جشن مي گيرند. چرا ولادتها اهميت و ارزش دارند؟ به خاطر اين كه يك مقطع حساس و تعيين كننده و يك نقطه ي عطف و يك پيچش در تاريخند. يعني تاريخ در خطي مي رفت؛ اما در اين لحظه، به يك سمت ديگر پيچيد. اين، نقطه ي پيچ و نقطه ي عطف و نقطه ي انعطاف به يك سمت ديگر است. اگر ما با اين حساب نگاه كنيم، اهميت دهه ي فجر خيلي زياد است. ما در تاريخ واقعاً مثل دهه ي فجر نداريم ما در تاريخ، واقعاً مثل دهه ي فجر نداريم. حتّي اسلام با آن عظمت، در دهه ي فجر براي ما اثر بخشيد. آيا غير از اين است؟ اسلامي كه نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) آورد، در روزگار امويها و عباسيها به ما اثر نبخشيد. البته آثار درجه ي دو را به اين ملت داد و افراد برجسته و شخصيتهاي ناب و عرفا و علما و زهادي

بندرت پيدا شدند و توانستند در آن فضا پروازي بكنند؛ اما عامه و توده ي مردم و نيز نظام اجتماعي، از آن بركات خيري نديد. آن بركات، امروز خودش را نشان مي دهد. البته دهه ي فجر، جزو رشحات اسلام است. خيال نكنيد كه دهه ي فجر منهاي اسلام، چيزي است. دهه ي فجر منهاي اسلام، يك پول هم ارزش ندارد. دهه ي فجر، آن آيينه يي است كه خورشيد اسلام در آن درخشيد و به ما منعكس شد. اگر اين آيينه نبود، باز هم مثل همان دوره هاي تاريك و قرون خاليه، بايستي ما مي نشستيم و اسمي از اسلام مي آورديم. با حلوا حلوا گفتن هم كه دهان شيرين نمي شود! پادشاهاني بودند كه حتّي علماي بزرگ ما در كتابهايشان از اينها تعريف كرده اند. البته علماي بزرگي مثل كاشف الغطاء يا علامه ي مجلسي، بي خود تعريف نمي كنند؛ مصلحتي برايشان داشته كه تعريف كرده اند. ببينيد اين پادشاهان چه قدر بد بودند. واقعاً فتحعلي شاه چه قدر بد است. اصلاً مي شود اندازه يي براي بديِ فتحعلي شاه معيّن كرد؟ شاه عباس صفوي چه قدر نحس است. اصلاً مي شود اندازه يي براي بدي شاه عباس صفوي پيدا كرد؟ حالا مي گوييم شاه اسماعيل صفوي تشيع را آورد؛ شاه عباس صفوي چه كار كرده است؟ روي منبر تشيع نشسته، آقايي كرده و بالا رفته است. البته شاه اسماعيل و شاه طهماسب، حساب ديگري دارند. از نجسترين انسانهاي روزگار، همين پادشاهاني هستند كه گذشتند. همه شان همين طورند و هيچ فرقي باهم ندارند. من تاريخ را زياد خوانده ام و در ميان پادشاهان، واقعاً استثنايي سراغ ندارم. همين اميراسماعيل ساماني، همين آل بويه ي شيعه، همين سلجوقيان و غزنويان و ديگران، هر كجاي كارشان را نگاه كنيد، مي بينيد كه مظهر زشت ترين خصوصيات

بشري بودند و چه قدر از نعم الهي سوءاستفاده كردند. اين سلسله، در دهه ي فجر منقطع شد و دهه ي فجر، خاستگاه ارزشهاي اسلامي گرديد. حالا شما ببينيد، براي اين نقطه ي عطف، چه قدر بايد بزرگداشت گرفت و چه كار بايد كرد. نكته اين جاست. جشن دهه ي فجر بايد از صورت جشن دولتي خارج شود مطالبي كه من راجع به دهه ي فجر گفتم، همه ي شما مي دانيد و چيزهاي جديدي نبود كه عرض بكنم. مطالبي هم كه خواهم گفت، همين طور است. چيز تازه يي كه ما براي شما نداريم؛ منتها تذكراً نكاتي را عرض مي كنيم: اولاً، جشن دهه ي فجر بايد از صورت جشن دولتي خارج بشود. البته مي گوييد كارهايي هم كرده ايد، راست هم مي گوييد؛ اما اين كار نشده و بايد بشود. من مي دانم كه شما خيلي تلاش كرده ايد؛ اما آن كاري كه بايد بشود، نشده است. من يك بار در نماز جمعه گفتم كه برگزاري دهه ي فجر، بايد مثل برگزاري جشن نيمه ي شعبان باشد. حالا ببينيد چه طور تبليغاتي لازم است، چه طور فيلمي بايد بسازيد، چه طور سخنراني يي بايد بشود و چه كار بايد بكنيد. اينها ديگر به عهده ي شما - يعني شوراي هماهنگي تبليغات - است. بنشينيد روي اين قضيه كار كنيد. چه كار بايد بكنيد كه وقتي آدم در شب بيستم و بيست ويكم و بيست ودوم بهمن به خيابان مي رود، همه جا پرچم زده باشند و فقط سر در ادارات پرچم و چراغ نباشد؟ اصل قضيه اين است كه برگزاري اين گونه مراسم، بايد در ميان مردم برود. هر نهادي كه مردمي شد، ماندني است؛ زيرا مردم ماندني هستند. ماندنيترين چيزهاي اين عالم، مردمند. اگر چيزي به سرچشمه ي مردم وصل شد، اين ديگر تضمين شده

و تمام گرديده است؛ ولي اگر قطع شد، پدرش درآمده است. دين هم همين طور است. دين هم - حتّي بهترين دينها - اگر مردمي نبود و دولتي شد؛ يعني اگر مردم نگاه كردند، ديدند اين دين كه متعلق به اين آدمهاست، به درد نمي خورد - كمااين كه در مورد دين زرتشت و نيز در صدر اسلام در زمان سلاطين جابر اموي، تا حدود زيادي اين طور شده است - ضايع خواهد شد. اين تشكيلات بايستي مردمي بشود، تا مثل نيمه ي شعبان برگزار گردد. خودتان مي دانيد كه براي نيمه ي شعبان، هيچ كس به كسي نمي گويد كه بياييد طاق نصرت ببنديد. اگر هم يك روز بگويند نبنديد، مردم تشنه تر مي شوند كه ببندند و به هر قيمتي هست، مي خواهند آن را برپا بدارند. همت اصلي، اين است. فيلمها و سريالها بايد يادآور خاطره هاي خوش انقلاب باشد ثانياً، فيلمها و سريالهايي كه به مناسبت دهه ي فجر ساخته مي شود، بايد يادآور خاطره هاي خوش انقلاب و نشان دهنده ي حضور مردم و حل شدن آنها در انقلاب باشد و بدآموزي نداشته باشد. البته در گذشته، گاهي بدآموزيهايي در آنها بود كه من حالا جزيياتش را رها مي كنم و وارد آن نمي شوم. اين فيلمها بايد صحنه هاي تظاهرات ضدامريكايي و ضداسرائيلي را زنده كند. در گذشته، اين نكات را به صدا و سيما هم گفته ام و برادراني كه از صدا و سيما در اين جا هستند، حتماً اين موارد را منعكس كنند. بهترين خاطره ي انقلاب اين است كه همه از خودشان بيرون آمدند و در انقلاب حل شدند. در دوران انقلاب و در مقاطعي از دوران جنگ هم همين طور بود. ناگهان يك فرمان از امام صادر مي شد، مي ديديد كه

مردم ديگر سر از پا نمي شناسند. پدر به پسر مي گويد، من مي روم؛ پسر به پدر مي گويد، من مي روم؛ مادر به هر دو مي گويد، هردوتان برويد. مال مي دهند، جان مي دهند و اصلاً خودي مطرح نيست. همين مقطعها بوده كه انقلاب را نگهداشته است؛ اشتباه نشود. اين طور نيست كه خيال كنيم در همه ي اين احوال دوازده ساله، ما هر لحظه انقلاب را نگه مي داشتيم. نه، لحظه هايي هم داشتيم بندهاي انقلاب را باز مي كرديم. آن جايي كه باز انقلاب جان گرفته، نفس كشيده و بالا آمده، همين مقاطع حساس است كه ناگهان جمع كثير و قابل توجهي، گاهي هم همه ي مردم، ديگر از «خود» فراموش كردند و به ميدان «كل» و ميدان انقلاب و كشور و اسلام آمدند. البته چنين چيزهايي، فقط به بركت اسلام و دين قابل تحقق است و لاغير. مراسم شما بايد اينها را به ياد مردم بياورد. راهپيمايي روز بيست ودوم بهمن بايد با عظمت انجام بگيرد ثالثاً، راهپيمايي روز بيست ودوم بهمن بايد با عظمت انجام بگيرد. مواظب باشيد كه قبل از روز بيست ودوم بهمن، يك راهپيمايي يا تجمعي - ولو كوچك - انجام نگيرد. در ذهنتان باشد كه اين گونه راهپيماييها را ممنوع كنيد. اگر فلان گروه مي خواهد در فلان جا راهپيمايي كند، بعد از بيست ودوم بهمن باشد. روز بيست ودوم بهمن، بايد ناگهان همه ي كشور منفجر بشود و مردم به خيابانها بريزند. بعد از رحلت امام(رضوان اللَّه عليه) و بعد از گذشت سالگرد ايشان، اين دهه ي فجر بايد نشان بدهد كه براي مردم، خاطره ي امام، مثل شخص امام گرامي است؛ والّا اگر قرار شد كه خاطره ي امام، همين طور مثل همه ي خاطره هاي معمولي، آهسته آهسته ضعيف بشود، يك روز هم

از بين خواهد رفت و آنگاه واويلاست. اين را بدانيد، آن روزي كه ما در اين مملكت، خاطره ي امام را نداشته باشيم، خسارت خيلي بزرگي به اين كشور خواهد خورد. نبايد بگذاريد چنين شود. خاطره ي امام، بيش از هميشه، در دهه ي فجر و بيست ودوي بهمن است. حتّي بيشتر از مراسم سالگرد رحلت امام، اين بزرگداشت نشان دهنده ي شخصيت آن بزرگوار است. اين، در حقيقت ولادت امامت در اين كشور است؛ به همان معنايي كه خود امام و اسلام براي ما ترسيم كرده اند. قبل از آن، امام رهبر مبارزه و نهضت بودند؛ ولي از روز ورود به كشور و تشكيل دولت اسلامي، امامِ امت اسلامي شدند. اين، مهمتر از خاطره ي درگذشت است. سعي كنيد كه راهپيمايي را هرچه با عظمت تر برگزار كنيد. با صدا و سيما هم صحبت بكنيد؛ آنها هم موظفند كه همكاري بكنند. اين كار، اجتناب ناپذير است. بهترين برنامه ها را هم براي اين كار اختصاص بدهيد. در دهه ي فجر، مساجد را فعال كنيد رابعاً، مساجد را در اين دهه فعال كنيد. آقاياني از روحانيت مبارز هم در اين جا هستند، كه مي توانيد از آنها كمك بگيريد. البته هر سال مراسمي هست؛ اما تأمين كننده ي آن مقصودي كه در ذهن خود آقايان بوده و ما هم به همان مقصود نظر داريم، نبوده و يا كمتر بوده است. بعضي از مساجد، خوب بوده و بعضي هم خوب نبوده است. مساجد عمده ي شهرها - تهران و بقيه ي شهرستانها - بايد فعال بشوند. سخنراني و دعوت از مسؤولان را كنار بگذاريد. سخنراني كوتاه باشد. يك نفر كه بيايد، ده دقيقه يا بيست دقيقه صحبت بكند، بس است. در اين مراسم، مردم

را با هيجانهاي عاطفي صحيح، تر و تازه و زنده كنيد. يك سال، دوران تفكر و انديشيدن و درس خواندن و درس گرفتن است. در اين مراسم، بايستي انرژي آن يك سال درس خواندن تأمين بشود. اين منظور، ديگر با درس خواندن تأمين نمي شود؛ بلكه با احساسات فراهم مي گردد. در عواطف هم از همه قويتر، عواطف مربوط به عاشورا و امام حسين(ع) است. به همين خاطر است كه بيشتر از همه، آن را تضمين مي كند. تولّي و تبرّي، يعني عشق و نفرت، پيوند دوستي و گسستن از دشمنان. اين عواطف موجب مي شود كه انسان بتواند در دوره ي سال حرف بزند و مستمع پيدا كند. اصلاً شما در اين جا عواطف را كاري بكنيد كه تا آخر سال بتوانند مستمعِ گويندگان انقلابي بشوند؛ والّا اگر آن شوق و علاقه و عاطفه نبود، اصلاً به حرف گوش نمي كنند و اهميتي نمي دهند. شيوه هاي ابتكاري و كم خرجي براي شادي مردم فكر كنيد جلساتي كه برپا مي شود، بايد شاد باشد. شيريني يي بدهند، شربتي بدهند، مداحي شعر بخواند، شعرا شعر بخوانند و يك نفر هم صحبت مختصري بكند، اشكالي ندارد. همين قدر مردم بدانند كه به مناسبت دهه ي فجر، شب يك چراغ در اين جا روشن است و دسته دسته بيايند و بروند. اگر اين كار را بتوانيد ان شاءاللَّه انجام بدهيد، حايز اهميت است. البته از قشرهاي مختلف - مخصوصاً از علما - خيلي بايد كمك بگيريد. در سالهاي گذشته، به برادران عرض كرديم كه از همه چيز مهمتر اين است كه شيوه هاي ابتكاري و جديد و كم خرجي براي شادي مردم فكر كنيد. من دو، سه سال پيش در نمازجمعه گفتم كه جوانان، نوجوانان،

بچه مدرسه ييها و امثال اينها، در هر خانه يي كه هستند، متعهد بشوند كه كوچه هاي خودشان را با اين كاغذهاي رنگي تزيين كنند و خودشان را مشغول نمايند. اين كار، چه اشكالي دارد؟ به مدرسه ها سفارش كنيد، آنها هم به بچه ها توصيه كنند. ما يك كلمه گفتيم، ولي در آن روز كسي دنبالش را نگرفت؛ حالا شماها اين كار را از طرق خودش دنبال بكنيد. مثلاً فرض كنيد در سطح تهران، ده هزار پسربچه ي جوان را چند روز مشغول اين كار بكنيد. با شوق و ذوق بيرون بيايند، نردبان بگذارند، بالا بروند، كاغذ رنگي قيچي كنند و به اين نخها بچسبانند. اين جا بچسبانند، آن جا بچسبانند، اين بچه پايين بيايد، آن بچه بالا برود، آن بچه تصحيح كند. اين خودش يك هيجان است و احساس مي كند كه براي دهه ي فجر كاري مي كند. اميدواريم كه خداي متعال، به همه ي شما توفيق بدهد و دعاي وليّ عصر(ارواحنافداه) را شامل حالتان بكند و روح مقدس امام(ره) را از شما خشنود و راضي بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در اجتماع مردم روستاى سفيدون طولاب در ايلام

سخنراني در اجتماع مردم روستاي سفيدون طولاب در ايلام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا ونبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الطّيّبين الطّاهرين المعصومين احساسات ديني و انقلابي شما، بسيار داراي ارزش است مقصود ما اين بود كه با شما برادران و خواهران عزيز از نزديك ملاقات كنيم. الحمدللَّه اين مقصود حاصل شد و ما شما را در خانه و روستاي خودتان ملاقات كرديم. احساسات ديني و انقلابي شما، بسيار داراي ارزش است. هم مردان و هم زنانتان، سربازان اسلام هستيد. خداوند ان شاءاللَّه از شما راضي باشد. مردم اين مناطق،

با وجود آن كه مشكلات و سختيهاي زندگي و محروميتهايي هم دارند، در عين حال به اهداف اسلامي و انقلابيشان پايبند هستند و بايد هم باشند. همه ي ما در مقابل اسلام داراي وظيفه هستيم. اين جوانان و بچه هاي كوچكي كه اين جا هستند، بايد ان شاءاللَّه درس بخوانند؛ چون اميد آينده هستند. روستاها، چه در اين منطقه و چه در مناطق ديگر، در گذشته مورد توجه قرار نگرفتند و به مشكلاتشان رسيدگي نشده است. ان شاءاللَّه بايستي مسؤولان به مشكلات روستاها رسيدگي كنند. ما مي خواهيم از اين سفرِ به روستاهاي منطقه ي ايلام استفاده كنيم، براي اين كه توجه مسؤولان به روستاها بيشتر جلب شود. بحمداللَّه دولت و مسؤولان كشور، انسانهاي پاك و صالحي هستند. اين كساني كه امروز در رأس كارند، به فكر مردمند و براي مردم كار و تلاش مي كنند و مي خواهند كه مشكلات مردم را برطرف نمايند؛ خيلي هم زحمت مي كشند و تلاش مي كنند. ان شاءاللَّه بايستي اين زحمتكشيها و تلاشها به روستاها متوجه شود و مشكلات روستاييان هم برطرف گردد. شما كه در منطقه ي ايلام هستيد، جوانانتان در دفاع از كشور هم نقش داشته اند. اين مناطق و روستاهاي مختلف، اين بسيجيان و سربازان، براي دفاع از كشور زحمت كشيده اند و در ميدان جنگ فداكاري كرده اند. اميدواريم كه خداوند به آن ها اجر بدهد و به بركت امام زمان (عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) و به بركت خاندان پيامبر (صلوات اللَّه عليهم اجمعين) اين كشور را مشمول بركات خودش قرار دهد. حتماً روستاي شما هم در راه اسلام و انقلاب اسلامي شهيد داده است. پدران شهدا بيايند، تا ما با آنها سلام و عليك و روبوسي كنيم. سلام ما را به خانواده هايتان برسانيد. خداوند ان شاءاللَّه وجود

شما مردم عزيز و مؤمن را حفظ كند، به شما اجر بدهد، عوض خير عنايت فرمايد و فرزندانتان را با پيامبر(ص) و حضرت علي اكبر(ع) محشور نمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 160; 160;

سخنرانى در مسجد على بن ابى طالب شهر ايلام

سخنراني در مسجد علي بن ابي طالب شهر ايلام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين الحمدللَّه علي علمه بعد حلمه الحمدللَّه علي حلمه بعد علمه و علي عفوه بعد قدرته و علي طول اناته في غضبه و هو قادر علي ما يريد و الصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين در دوران جنگ، خاطرات خوبي از شما مردم داشتيم در ابتدا لازم است كه از شما مردم عزيز و مبارز و ايثارگر و مؤمن و صادق استان ايلام و شهر ايلام، به خاطر فداكاريهايتان در دوران جنگ تحميلي و حتّي قبل از آن، به خاطر صبر و استقامت انقلابيتان، به خاطر آگاهيتان از مسايل كشور و خلوص و وفاداريتان نسبت به انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، صميمانه تشكر كنم. فرصتي بود كه من در اين ايام هم به ديدار شما مردم عزيز توفيق پيدا كنم. ما در همه ي دوران جنگ، هميشه خاطرات خوبي از شما مردم داشتيم. هم شما و هم همه ي ملت ايران، بايد خدا را شاكر باشيد كه مجاهدتهايتان را مؤثر فرمود و شما و ملت ايران را عزيز كرد و اسلام و انقلاب اسلامي را در دنيا سربلند نمود و اين نبود، مگر به خاطر فداكاريها و مجاهدتهاي شما. امروز به بركت فداكاري ملت ايران، ملتهاي ديگر بيدار شده اند و ملتهاي مسلمان به خود آمده اند. آن شعله ي مقدس و روحيه ي انقلابي يي كه امام(رضوان اللَّه تعالي عليه)

در اين كشور به وجود آوردند و شما مردم لبيك گفتيد و پاي آن ايستاديد، امروز در سرتاسر دنياي اسلام، دلهاي مسلمين عالم را گرم كرده و به خود جذب نموده است. بحمداللَّه انقلاب نسبت به اولين هدفهاي خود كه عبارت از تثبيت نظام جمهوري اسلامي و حركت جدي به سمت اسلام و حاكميت كامل قرآن و بيدار كردن مسلمين عالم و ذليل كردن قدرتهاي استكباري باشد، موفق شد. اين، قدمهاي اول بود و با مجاهدت شما، اين قدمها به هدف رسيد. هدفهاي بعدي هم در پيش روي ملت ايران است كه باز مجاهدت و تلاش و وحدت و صميميت و همكاري لازم دارد. ان شاءاللَّه به لطف الهي و با وحدت و هماهنگي و جديت و تلاش و مجاهدت شما ملت عزيز ايران اسلامي و پشت سر مسؤولان مخلص و فداكار كشور، بايد تمام مشكلاتي كه دشمنان اسلام و ايران، بر اين ملت تحميل كرده اند و نيز نتايج و عواقب اين مشكلات برطرف بشود و به فضل الهي برطرف هم خواهد شد. ان شاءاللَّه ايران اسلامي، بايد نمونه ي كامل يك كشور و جامعه ي آباد و سربلند و داراي نشانه هاي پيشرفت مادّي و معنوي بشود. امروز، مسؤولان جمهوري اسلامي، در اين راه مشغول تلاشند و ملت هم از آنها حمايت كرده اند و باز هم حمايت مي كنند. ملت ايران، يك ملت قوي و آبديده شده است شما مردم عزيز، همان طور كه توانستيد با توكل به خدا، سختيهاي جنگ و آن بمبارانها و آن فشارهاي دشمن را از سر بگذرانيد و پيروز بشويد، اين مرحله را هم ان شاءاللَّه با صبر و استقامتِ انقلابي خواهيد گذراند و پيروز خواهيد شد.

بدانيد كه هيچكدام از اين قدرتهاي متكبر و جابر عالم، قادر نيستند ملت ايران را از اين راه به عقب بنشانند. ملت ايران، يك ملت قوي و آبديده شده است. با تمسك به اسلام و به ذيل عنايت اهل بيت(عليهم السّلام) و با وحدت كلمه، ان شاءاللَّه الطاف و تأييدات الهي و دعاي حضرت بقيةاللَّه(ارواحنافداه) و روح مطهر امام(ره) شامل حال شما ملت عزيز خواهد بود. ما مي خواستيم با شما برادران و خواهران و عزيزان ايلامي كه اين همه مجاهدت كرده ايد، ديداري داشته باشيم. بحمداللَّه امروز اين توفيق به دست آمد. اميدواريم هم شما و هم تمام آحاد ملت ايران و هم مسؤولان و همه ي ما، ان شاءاللَّه با توكل به خدا بتوانيم به وظايف اسلاميمان و به آنچه كه خدا از ما خواسته است، عمل كنيم. اگر اين بشود، بدانيد كه هيچ قدرتي بر شما پيروز نخواهد شد و شما تمام مشكلات سر راه را برطرف خواهيد كرد و ان شاءاللَّه خداي متعال، رفاه مادّي و كمال معنوي را به ملت زبده ي برگزيده يي مثل مردم ايران اسلامي، عنايت خواهد فرمود. خداوند ان شاءاللَّه شهداي عزيز شما را با اوليايشان محشور كند. خداوند ان شاءاللَّه جانبازان و آزادگان و خانواده هاي شهدا و همه ي شماها را مشمول الطاف و رحمت خود قرار بدهد. خداوند ان شاءاللَّه از مفقودان ما، خبر خوش به خانواده هايشان برساند. خداوند اين ملت و كشور را همواره مشمول دعاي حضرت بقيةاللَّه(ارواحنافداه) قرار بدهد. خداوند همه ي ما را در راه خود هدايت و حمايت بفرمايد و شما را مشمول الطاف بيكرانه ي خود قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما در سفر به استان ايلام

مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما در سفر به استان ايلام حضرت عالي

هفته ي گذشته اعلام فرموديد كه به منظور انجام ديدارهاي مستقيم با مردم و مشاهده ي مسايل آنان از نزديك، تصميم به انجام مسافرتهايي به سراسر كشور، بويژه نقاط محروم گرفته ايد. لطفاً علت انتخاب استان ايلام را به عنوان اولين منطقه براي انجام ارتباط مستقيم با مردم، بيان بفرماييد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. مردم ايلام، مردم بسيار عزيزي هستند و در دوران جنگ تحميلي، آزمايش خيلي افتخارآميزي دادند. هم در جنگ شركت كردند، هم مصيبتهاي زيادي را به خاطر بمبارانها و موشكبارانها تحمل كردند، هم صبر و استقامت زيادي در مقابل اين مصايبِ وارد آمده از سوي دشمن نشان دادند و مهاجرت نكردند، بلكه در شهرهايشان ماندند و هر وقت كار سخت شد، به همين كوههاي اطراف پناه بردند؛ هرگز باري بر دوش دولت نگذاشتند و ياران صميمي امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) بودند. من به اين مردم علاقه دارم و فكر كردم كه مناسب است ديداري از اين مردم عزيز داشته باشم. با توجه به حملات و فشارهاي شديد دشمن عليه مردم شهيدپرور و سلحشور ايران در طول هشت سال جنگ تحميلي و مقاومت كم نظير مردم اين بخش از ميهن اسلاميمان در برابر اين حملات، اگر ممكن است بفرماييد روحيه ي مردم ايلام را در اين سفر چگونه ديديد؟ هم در اين سفر، هم در سفر ديگري كه حدود يك سال ونيم پيش به اين جا آمدم، و هم در اوايل جنگ كه مكرر به ايلام آمده بودم، همواره اين مردم را داراي روحيه ي عالي ديده ام. روحيه ي اين مردم، خيلي خوب است و خيلي باايمانند. البته بحمداللَّه همه ي مردم ما در سراسر كشور، روحيه هاي بسيار بالايي دارند؛ ليكن با توجه به مصايبي كه اين مردم ديده اند، من

حقيقتاً روحيه ي اينها را عالي توصيف مي كنم. با توجه به محروم بودن استان ايلام و لزوم سرعت بخشيدن به بازسازي مناطق آسيب ديده از جنگ، به مسؤولان اجرايي چه توصيه هايي داريد و مردم در اين زمينه، چه نقشي مي توانند به عهده داشته باشند؟ دولت براي آبادي اين استان طرحهايي دارد كه بعضي از آنها، طرحهاي عمده و جزو طرحهاي ملي است - مثل فرودگاه و جاده يي كه راه اين جا را نزديك مي كند و استان را از بن بست خارج مي نمايد - و بعضي طرحهاي ديگر، طرحهاي استاني است. روستاهاي زيادي هست، محروميتهاي فراواني وجود دارد؛ اما دولت خوشبختانه تلاش مي كند و آن طور كه من اطلاع پيدا كرده ام و قبل از آمدن به اين جا، با آقاي رئيس جمهور صحبت كردم و حالا هم معاونشان - آقاي ميرزاده - در اين جا با ما هستند، گفتند كه همه ي طرحها - بخصوص فرودگاه - را در برنامه دارند. من قبلاً هم در تهران، راجع به فرودگاه ايلام صحبت كردم؛ اين جا هم تأكيد مي كنم كه تسريع كنند؛ زيرا طرح بسيار مهم و لازمي است و يقيناً ايجاد آن، كمك زيادي به طرحهاي عمراني ديگر خواهد كرد. اين كار بايد ان شاءاللَّه به صورت سريعي انجام بگيرد. دولت در اين جا طرحهاي متعددي دارد كه بعضي از آنها هم يادم نيست و مي دانم كه در برنامه ي دولت هست و قبلاً هم دراين باره صحبت شده است. فكر مي كنم كه بايستي همه دست به دست هم بدهند و اين كارها را انجام دهند. البته در زمينه ي روستاها، جهاد سازندگي مي تواند نقش خيلي زيادي داشته باشد. در اين منطقه، روستاهاي فراوان و البته محرومي وجود دارد. منطقه هم

منطقه ي عشايري است و عشاير، مردم بلندنظري هستند كه كمتر مراجعه مي كنند و كمتر درخواست مي نمايند؛ ليكن نيازمندند و بايد نيازمنديهايشان را كشف كرد و براي رفعش اقدام نمود. من براي آينده ي اين استان، اميدواري زيادي دارم. همواره اعتقادمان اين بوده كه مردم بايد در كنار دولت باشند و ببينند دولت از آنها چه مي خواهد. خوشبختانه دولت، دولت بسيار خوبي است. رئيس جمهور، شخصيت بسيار برجسته يي است. اعضاي دولت، حقيقتاً مشغول كار و خدمت هستند و دوست دارند كه براي مردم - بخصوص مناطق محروم - كار كنند. طرحهايي كه آنها دارند، تكاليف قشرهاي مردم را روشن مي كند. بايد ان شاءاللَّه با دولت همكاري كنيم. با توجه به سلطه ي استكبار جهاني در منطقه ي خليج فارس - كه اين روزها جريان دارد - خواهشمندم اگر ممكن است، بفرماييد رهنمودهاي شما به ملت مسلمان ايران و بويژه مردم و عشاير اين خطه از ميهن اسلامي چيست؟ توصيه ي هميشگي ما، هوشياري است. مردم بايد بيدار و هوشيار باشند، تلاش انقلابي را از دست ندهند، حضور در صحنه هاي انقلاب را مهم بشمارند، وحدتشان را حفظ كنند و در سايه ي ايمان به خدا و تمسك به اسلام و قرآن، راه خود را ادامه دهند. تاكنون بحمداللَّه ملت ما راههاي دشواري را پيموده اند؛ باز هم در آينده همين طور خواهد بود. اگر مردم ما، اين خصوصياتي را كه عرض كردم، داشته باشند، هرچه اتفاق بيفتد، مطمئناً ضرر نخواهند كرد و سود خواهند برد. ان شاءاللَّه موفق باشيد

سخنرانى در اجتماع مردم روستاى جعفرآباد ايلام

سخنراني در اجتماع مردم روستاي جعفرآباد ايلام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و اله وفاداري ملت، پرچم اسلام را در

دنيا سربلند كرد خوشحاليم كه شما برادران و خواهران اين روستا را از نزديك زيارت كرديم. اين احساسات و اين اظهار وفاداري و محبت شما نسبت به خدمتگزارانتان، بسيار درخور تحسين و سپاسگزاري است. اميدوارم كه خداي متعال، به شما خير بدهد و دنيا و آخرت شما را آباد بكند. همين احساسات ملت ما، اهالي شهرها و روستاها وعشاير و نقاط مختلف كشور، پرچم اسلام را در دنيا سربلند كرد. اين كه مي بينيد امروز بحمداللَّه اسلام در دنيا عزيز است و جمهوري اسلامي در اين منطقه و در سطح عالم، كشور قدرتمندي است، به خاطر همين وفاداري و احساسات شما مردم است. دشمنان، هشت سال جنگ را بر شما ملت تحميل كردند. خود شماها از نزديك، هواپيماهاي عراقي و بمبارانها و موشكبارانها را ديديد؛ اما اين هشت سال جنگ نتوانست مردم ما را از هدفهاي اسلامي عقب بزند. مردم، مسلمان و مؤمن و مخلص باقي ماندند. من خودم در اوايل جنگ، جوانان ايلامي و همين عشاير شجاع و دلاور استان ايلام را در جبهه هاي جنگ ديدم. همين جوانان بودند، همين شماها بوديد كه كشور و مرزها را حفظ كرديد، و همين شماها هم هستيد كه پرچم اسلام را بلند نموده ايد. تلاش و زحمت شما، آينده را خواهد ساخت امروز، اسلام در دنيا عزيز است. دشمنان اسلام مي خواهند ملت ايران، ذليل و توسري خور و فقير باقي بماند. ببينيد چه قدر در زمان حكومت طاغوت، به اين روستاها و اين استانهاي محروم، ظلم شد. هيچ كس به اين استانها و روستاها نرسيد، هيچ كس به فكر مردم نبود. دشمنان اسلام مي خواهند كه ايران، هميشه فقير و توسري خور و محروم باقي بماند؛

اما مردم ما مي خواهند كه اسلام و ملت ايران عزيز باشند و پرچم جمهوري اسلامي، سربلند باشد. من به شما جوانان عزيز عرض مي كنم كه تلاش و زحمت شماها، آينده را خواهد ساخت. به شما مردم روستا - زن و مرد - عرض مي كنم كه اين ايمان و وفاداري شما به اسلام و خدمتگزاران كشور و دولت جمهوري اسلامي و كساني كه خودشان را خدمتگزار شماها مي دانند، آينده را تضمين خواهد كرد. بحمداللَّه هميشه وفادار بوديد و هستيد و باز هم خواهيد بود. نوجوانان، به درس و سواد و علم اهميت بدهند همه ي اين نوجوانان - چه پسران و چه دختران - را توصيه مي كنم كه به درس و سواد و علم اهميت بدهند. علم و سواد، مخصوص بچه ها نيست؛ بزرگها هم همين طور. اين خواهري كه آمده بود به ديگر خواهران سواد ياد بدهد، از من مي خواست كه سفارش كنم خواهران پيش او بروند درس بخوانند و سواد ياد بگيرند. اين، خيلي خوب است. در اين جا هم من به شما سفارش مي كنم، مردان و زناني كه سواد ندارند، سواد را ياد بگيرند؛ براي خودشان مفيد است. همه ي ملت ايران در شرق و غرب كشور، در استانهاي اين منطقه، در استانهاي ديگر، در شهرها و در روستاها، آستينها را بالا زدند، براي اين كه كشورشان را آباد كنند. جوانان - مخصوصاً بچه ها كه از گذشته يادشان نيست و خبر ندارند - بدانند كه در گذشته، نوكران امريكا بر اين مملكت حكومت مي كردند و نگذاشتند اين كشور آباد بشود؛ اما حالا مملكت متعلق به مردم و دست خود آنهاست. همه بايد براي آبادي كشور ان شاءاللَّه زحمت بكشند. دولت،

دستگاههاي دولتي، جهاد سازندگي و ديگر مسؤولان مشغولند، تا ان شاءاللَّه كشور را آباد كنند و آباد هم خواهد شد. در جنگ هم بحمداللَّه شما آزمايش خوبي داديد و حتماً در بين شما، خانواده هاي شهدا هم هستند كه اميدواريم خداوند به آنها صبر و اجر عنايت فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در جمع خانواده هاى شهداى ايلام

سخنراني در جمع خانواده هاي شهداي ايلام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين الحمدللَّه علي حلمه بعد علمه و علي عفوه بعد قدرته و علي طول اناته في غضبه و هو قادر علي ما يريد والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبّينا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين هرچه داريم، به بركت شهداي عزيزمان است جلسه يي كه خانواده هاي عزيز شهداي ما در آن تشريف دارند، چون با ياد شهدا همراه است، ارزش و اهميت خاصي دارد. ما هرچه داريم، به بركت شهداي عزيزمان داريم. اگر امروز اسلام در جهان داراي عزت است، به بركت شهداست. اگرامروز جمهوري اسلامي، به صورت يك قدرت مردمي در دنيا مطرح است، به بركت خون شهداست. اگر ملتهاي مسلمان ديگر در نقاط مختلف عالم، ملت ايران را الگوي مقاومت و مبارزه ي خودشان قرار داده اند، به بركت فداكاري شهداست. در درجه ي اول، شهداي ما قرار دارند. پشت سر شهداي عزيز هم بقيه ي فداكاران، اعم از جانبازان، آزادگان، خانواده هاي مكرّم شهدا، در صف دوم قرار دارند. اگر خانواده هاي شهدا، مقاومت و صبر نمي كردند و از خودشان استقامت و متانت نشان نمي دادند، وضع طور ديگري مي شد. ما در داستانهاي تاريخي خوانده ايم كه شهيدداده هاي صدر اسلام، اگر پدرشان يا شوهرشان شهيد شده بود؛ اگر فرزندان يا برادرانشان

به شهادت رسيده بودند، صبر و مقاومت مي كردند. در جنگ اُحد كه عده يي از مسلمين به شهادت رسيدند، يك زن درحالي كه جسد سه شهيد را با خود حمل مي كرد، وقتي به مسلمانان در نزديكي شهر مدينه رسيد، اولين سؤالي كه كرد، از سلامتي پيامبر(ص) بود. يعني سلامتي رسول اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، براي او اهميت بيشتري از جان عزيزانش داشت. اينها را ما در تاريخ خوانده بوديم؛ اما آنچه كه در كشور ما اتفاق افتاد، اگر نگوييم اهميتش از صدر اسلام بيشتر است، يقيناً كمتر نيست. مادران شهدا، از لحاظ قوّت و قدرت، حقيقتاً بي نظيرند بعضيها دو فرزند، بعضيها سه فرزند، بعضيها چهار فرزندشان به شهادت رسيدند. مادراني را كه عزيزانشان به شهادت رسيده بودند، ما ديديم آن چنان از خودشان استقامت نشان مي دادند كه انسان را به حيرت فرو مي برد. من با خانواده هاي مكرّم شهدا، بحمداللَّه ديدوبازديد و نشستهاي متعددي را هميشه داشته ام و دارم. به نظرم رسيده است كه مادران شهدا، از لحاظ قوّت و قدرت، حقيقتاً بي نظيرند. اين، چه نيرويي است كه به زني كه عاطفه و احساسات در او قوي است و فرزند خودش را عاشقانه دوست مي دارد، آن چنان قوّتي مي بخشد كه در مقابل شهادت يك فرزند يا دو فرزند يا بيشتر، چنين قدرت و قوّتي را از خود نشان مي دهد؟ اين، از ايمان است. ايمان بود كه مردم ما را در انقلاب پيروز كرد. ايمان بود كه ملت ما را درجنگ، به پيروزيهاي درخشان رساند. ايمان مردم بود كه اسلام و قرآن را در دنيا سربلند كرد و جمهوري اسلامي را به اين عزت و عظمت رسانيد. اين ايمان است كه به خانواده هاي شهدا، صبر

و قوّت و استقامت مي دهد. اين ايمان را قدر بدانيد و حفظ كنيد. اين، آن چيزي است كه هيچ سلاحي در مقابل آن، كارگر نيست. در مقابل ايمان، تجهيزات استكبار كارايي ندارد استكبار جهاني، چه دارد؟ امريكا، چه دارد كه بر كشورها و دولتهاي مختلف عالم، فخر و برتري مي فروشد؟ سلاح مادّي، تجهيزات، پول، بمب، هواپيما و ناوگان مجهز دارد. البته اينها در مقابل تجهيزات مادّي از جنس خود آن تجهيزات، قوي و كارآمد است؛ اما در مقابل ايمان چه؟ در مقابل ايمان، تجهيزات استكبار و امريكا، هيچ كارايي ندارد. مردم ما، با سلاح ايمان مسلحند. لذاست كه استكبار نمي تواند انقلاب شكوهمند و باعظمت ملت ايران را شكست بدهد. ملت ايران، به خاطر ايمان عميق به اسلام، يك ملت شكست ناپذير است. هيچ قدرتي نمي تواند اين ملت را شكست بدهد؛ نه دشمنان خارجي، نه دشمنان داخلي، نه گروهكها، نه خرابكارها و نه هيچ كس ديگر. من به شما خانواده هاي عزيز شهدا عرض مي كنم، خدا را شكر كه خون شهداي شما هدر نرفت. خدا را شكر كه اگر شهداي عزيز شما، جسمشان به خاك و خون غلتيد، اما روحشان شاد است. آنها براي اين جنگيدند و كشته شدند كه اسلام عزيز بشود و اسلام عزيز شد؛ همچنان كه خون حسين بن علي(ع) به هدر نرفت. آن بزرگوار را با آن وضع فجيع به شهادت رساندند و علي الظاهردشمن توانست آن عزيزان را به شهادت برساند - ظاهر مطلب اين بود كه يزيد پيروز شد - اما در باطن، حسين بن علي(ع) پيروز شد. حسين بن علي(ع) براي باقي ماندن اسلام، خون خود را نثار كرد و در اين راه توفيق پيدا نمود و توانست اسلام را

بيمه كند. عزيزان شما هم، اسلام و جمهوري اسلامي را بيمه كردند. ما از هيچ قدرتي در دنيا واهمه نداريم جمهوري اسلامي، بحمداللَّه قوي است. ما امروز از هيچ قدرتي در دنيا واهمه نداريم. استكبار جهاني مي خواهد كه در جمهوري اسلامي، ملت ايران نتواند در سايه ي اسلام، مشكلات خودش را حل كند. شما ملت و اين دولت لايق و خدمتگزار، بايد با كار و وحدت و همبستگي، به دهن استكبار جهاني بزنيد و آنها را مأيوس كنيد. بحمداللَّه مسؤولان كشور، انسانهاي صالح و لايق و دلسوز و علاقه مند و دردكشيده و زجركشيده و اهل جهاد و مبارزه ي در راه خدا هستند و راه و هدف و خط را كاملاً مي شناسند. شما ملت هم از لحاظ ايمان و اعتقاد به اسلام و جهاد در راه آن، بحمداللَّه بهترينِ ملتهاي جهان هستيد. آن دولت و اين ملت خواهند توانست كشور عزيز ما و اين سرزمين اسلام را آباد كنند، مشكلات را برطرف نمايند، بر توطئه و كيد استكبار جهاني غالب شوند و آنچه را كه مورد رضاي خداست، ان شاءاللَّه انجام بدهند. من در مقابل چشم خودم، آينده ي روشني را براي اين ملت و اين كشور، بلكه براي همه ي مسلمين عالم مشاهده مي كنم و اين، به بركت فداكاري شهداي شماست. خون اين عزيزان را گرامي بداريد. هم خود خانواده هاي شهدا، عزت و آبروي شهدا را حفظ كنند؛ هم بقيه ي مردم، ارزش خانواده هاي شهدا را بشناسند و آنها را تكريم كنند؛ و هم مسؤولان كشور بايد خودشان را مديون شهداي عزيز و خانواده هاي آنها بدانند. اميدواريم كه خداوند متعال، به همه ي شما توفيق بدهد و قلب مقدس وليّ عصر(ارواحناله الفداء) از

همه ي شما راضي باشد و روح مطهر امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه عليه) از شماها خشنود باشد و خداوند روزبه روز بر درجات شهداي عزيزمان در نزد خود بيفزايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي فرهنگي، اجتماعي زنان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مسأله ي زن، يك مسأله ي بسيار مهم در ابتدا من هم ميلاد بانوي بزرگ تاريخ بشر و برجسته ترين زن شناخته شده در همه ي عمر انسانيت، حضرت زهرا(سلام اللَّه عليها) را به شما خانمها و همه ي زنان كشورمان و به زنان مسلمان و همه ي امت اسلامي تبريك عرض مي كنم. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي ما توفيق بدهد كه بتوانيم پيروان خوبي براي آن بزرگوار و خاندان پاك ايشان باشيم. اولاد آن حضرت، ائمه و پيشوايان ما هستند؛ ان شاءاللَّه كه ما مأمومان خوبي براي آن بزرگواران باشيم. مسأله ي زن، كه موضوع كار جمع خانمهاي حاضر است و شما(1) اندكي از مباحث مربوط به زن را بيان فرموديد، مسأله ي بسيار مهمي است. البته بعد از انقلاب در كشور ما، وضع زن به عنوان عضوي از جامعه و همچنين به عنوان كسي كه صاحب وظايف زنانه است - وظيفه ي مادري و همسري و امثال اينها - خيلي بهتر از گذشته است. هر چند در گذشته، برخي از زنان كشور - نه اكثريت آنها - از جنبه ي شخصي - نه از آن دو جنبه يي كه اشاره كردم - شايد وضعشان بد نبود و زنان خاصي، از مقداري از تنعمات عمومي جامعه برخوردار بودند؛ ليكن مسأله ي شخصي براي زن، مسأله ي درجه ي يك نيست. اگر ما به ابعاد زندگي زن نگاه كنيم، واقعاً مهمترين جهات و حيثيات وجود او، آن مسايل شخصي محض نيست. امروز زنان

نقاط دورافتاده هم براي خود شأن قايلند شخصيت اجتماعي زن به عنوان عضوي از اين مجموعه ي عظيم، خيلي حايز اهميت است. زنان در گذشته، اصلاً به اين بخش توجهي نداشتند و اهميتي نمي دادند. در مسؤوليتهاي عمومي جامعه، نقشي براي زنان فرض نمي شد؛ خودشان هم نقشي را فرض نمي كردند؛ بخصوص در اين سطح وسيعي كه امروز مطرح است. الان شما ملاحظه كنيد، همه ي زنان روستاها و شهرهاي دورافتاده، به عنوان افرادي از مجموعه ي نگهدارنده ي اين انقلاب و اصحاب و صاحبان آن، براي خودشان شأن قايلند. از اين جهت، هيچ فرقي بين زن و مرد نيست؛ بلكه گاهي زنان، ايمان پُرشورتر و ديد روشنتري نسبت به مسايل جامعه دارند و كشور و مسايل آن را متعلق به خودشان مي دانند. چه زماني چنين احساسي در بين زنان ما، آن هم در چنين سطح وسيعي از جامعه وجود داشت؟ اين، به بركت انقلاب است. همان حالت خودآگاهي و احساس شخصيت اجتماعي كه در مردان به وجود آمده است، مي توان گفت كه در زنان با جست بيشتري به وجود آمده است. قبلاً هيچ نبوده؛ ولي حالا به ميزان خيلي بالايي هست. همچنين آن جنبه ي مشاغل و شؤون خاص زنانه و قدر مادر و همسر بودن را دانستن، از جمله چيزهايي است كه به آن توجه شده است. زن جاي بسيار اساسي و رفيعي در خانواده دارد در اين دو، سه دهه ي قبل از انقلاب، به خاطر ورود فرهنگهاي اروپايي، بنيان خانواده متزلزل شده بود؛ يعني حقيقتاً خانواده، آن اصالت و ارزش و عظمتي را كه در اسلام و فرهنگ سنتي ما دارد، ديگر نداشت. وقتي خانواده هست، همسر و مادر

عضو اصلي است. زن در اين مجموعه، جاي بسيار اساسي و رفيعي دارد. به همين خاطر، وقتي اصل خانواده - يعني زن - زير سؤال و متزلزل است، در آن جا هيچ چيزي در جاي خودش قرار ندارد. اينها بحثهايي است كه واقعاً بايد روي آنها خيلي تأمل و تدقيق بشود. اسلام، چه تأملات صحيح و چه راهنماييهاي ارزشمندي در مورد اين مسايل دارد. اين چيزي است كه انقلاب به زنان جامعه ي ما اعطا كرد و آنها را در صحنه ي جهاد، سياست و تأثير در سازندگي اساسي كشور - كه همان سازندگي انقلاب است - وارد نمود. اين، چيز خيلي مهمي است و جز با صدر اسلام، با هيچ وقت ديگر قابل مقايسه نيست. اسلام حيات دوباره يي به زن بخشيد آنچه كه در گذشته، در فرهنگهاي شرقي و غربي و ايراني و غير ايراني، بر زنان رفته است، لزومي ندارد كه من آنها را تكرار كنم؛ بر همه ي شما معلوم است. اسلام واقعاً حيات دوباره يي به زن بخشيد؛ منتهاي مراتب، نكته يي كه شما هم اخيراً به آن اشاره كرديد، نكته ي مهمي است و من هميشه روي آن تكيه دارم. آن نكته اين است كه با وجود همه ي اينها، زن در جامعه ي ايراني ما، نه از لحاظ حقوق اجتماعي، نه از لحاظ تمكن و قدرت تصرف فردي، نه از لحاظ قوانيني كه به اينها ارتباط پيدا مي كند، هنوز در آن حد و سطحي كه اسلام خواسته است، قرار ندارد. بر بخشي از جامعه ي ما، اخلاق بدي نسبت به زن حاكم است، كه البته مخصوص ايران هم نيست. اگر آدم نگاه كند، مي بيند كه متأسفانه در طول تاريخ، همواره يك

ستم تاريخي بر زن رفته است؛ كه بيشتر هم ناشي از اين است كه قدر زن و جاي او را ندانسته اند. البته هرجاي ديگر چنين بوده، به هر شكلي بوده و هست، به ما ربطي ندارد؛ ولي در جامعه ي ما بايستي به آن شكلي باشد كه اسلام خواسته است. زن بايد شأن حقيقي خودش را پيدا كند و نبايستي به خاطر زن بودن، هيچ ستم و ظلمي به او بشود. اين، چيز بسيار بدي است. چه ستمهايي كه در حق زن روا داشته شده و اسمش ستم است، و چه ستمهايي كه اسمش هم ستم نيست، اما در حقيقت ستم است؛ مثل همين سوق دادن به تجمل و مصرف گرايي و آرايشهاي بيهوده و مخارج سنگين و تبديل شدن به يك وسيله ي مصرف. اين، ستم بزرگي بر زن است. شايد بشود گفت كه هيچ ظلمي بالاتر از اين نيست؛ زيرا كه او را بكلي از آرمانها و اهداف تكاملي خودش غافل و منصرف مي كند و به چيزهاي خيلي كوچك و حقير سرگرم مي نمايد. اين، كاري بوده كه در رژيم ظالم پادشاهي انجام شده، و حالا بايد جلوي آن گرفته مي شد. البته در اوايل انقلاب، خيلي هم خوب بود؛ ليكن بعدها باز غفلتهايي شده است، كه بايد نسبت به آن، حسابي برنامه ريزي كرد. اسلام به نيازها و آرمانهاي بشر توجه كرده است اسلام نسبت به زن و مرد و همه ي خلايق، يك ديد واقع بينانه و متكي بر فطرت و طبيعت و نيازهاي حقيقي دارد؛ يعني از هيچ كس بيش از تمكنش و بيش از آن چيزي كه به او داده شده است، توقعي ندارد. اصلاً بناي اسلام بر

اين است؛ يك بناي واقعي و منطقي است. در دعاي سحرهاي جمعه، فقره يي است كه بيان مي كند: «و جعل ما امتنّ به علي عباده في كفاء لتأدية حقّه»(2)؛ يعني آن چيزي كه خداي متعال منت گذاشته و به كسي داده، در حد كفايت است، براي اين كه حقوق الهي را ادا كند. اصلاً شناخت واقعيات هر كس، متناسب با همان توقعي است كه از او وجود دارد. پس، اسلام به نيازها و خواهشها و طبايع بشري و غيربشري اهتمام ورزيده، اصلاً به آنها نظر كرده و حكم الهي را داده است؛ اما به معناي آن نيست كه آرماني براي انسانها ندارد. ما محكوم و اسير زندان طبيعتيم و در چارچوب قوانين طبيعت حركت مي كنيم؛ اما آيا در اين چارچوب كه ما حركت مي كنيم، هدفي در مقابل ما نگذاشته اند كه بگويند بايد به اين سمت حركت بكنيد؟ آرمانگرايي در اسلام و گرايش به سمت قله ها و اوجها و آرمانها، يك چيز قطعي و حتمي است. زن مثل مرد و مثل همه ي خلايق، بايد در اين سمت حركت كند. اين، با گرايشهاي غليظ و در لاك چيزهاي صددرصد شخصي و بي ارزش رفتن نمي سازد. البته در نظام اسلامي، بايستي آنها ريشه كن بشود. اين گرايش به مصرف و تجمل گرايي و امثال آن، كه در جوامع جاهلي رشد داده مي شود، بايد در جامعه ي اسلامي ريشه كن مي شد، يا لااقل در حد متوسطي قرار مي گرفت و افراطي در آن نمي شد؛ اما متأسفانه الان ملاحظه مي شود كه قشرهايي از مردم، باز سرگرم همان سرگرميهاي گذشته اند، كه باب جوامع دور از اسلام و دور از معنويت و حقيقت است. اين، غلط است. ما بايد ببينيم

كه زنان به چه ابزار قانوني احتياج دارند آن چيزي كه من مي خواستم عرض بكنم، اين است كه هر نقصي كه در وضع زن در جامعه ي ما وجود داشته باشد، علاجي دارد؛ چون اسلام نسبت به زن، ديد شامل و كامل و جامعي دارد. بايد راههاي علاج را پيدا كرد. آن روزي كه شوراي فرهنگي، اجتماعي زنان تشكيل مي شد، دقيقاً به همين نكات نظر بود. در آن جمع، جناب آقاي احمدي و ديگر برادران هم شركت داشتند. ما بايد امروز ببينيم كه زنان براي حركت در آن مسير مطلوب اسلام براي زن، به چه ابزار قانوني احتياج دارند، چه تفكرات و تأملاتي بايستي انجام بگيرد، چه راهنماييهايي بايد بشوند، چه مراكز هدايتي بايد به وجود بيايد؛ آن را بايستي برايشان فراهم كنيم و تدارك ببينيم. البته بايستي مركزي باشد كه اين تداركها و پشتيبانهاي معنوي را تدبير و اداره و دنبال كند - منظورم پشتيبانهاي مادّي نيست؛ در پشتيبانها مادّي، همه با هم شريكند - آن مركز، همين شوراي فرهنگي، اجتماعي زنان است كه شما خانمها عضو آن هستيد. شما بايستي نسبت به اين مسأله، فكر و تأمل كنيد. با مجلس و دولت هم كه رابطه داريد. بعلاوه، خود شوراي عالي انقلاب فرهنگي، مصوباتي را كه لازم الاجراست، مي گذراند. از اوايلي كه اين شورا تشكيل شد، حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) تصريح فرمودند كه مصوبات اين جلسه بايد اجرا بشود. اصلاً اين مجموعه يي كه شما خانمها تشكيل داده ايد، وصل به آن مركز است؛ بايد جدي فكر كنيد و ببينيد مشكلات زنان چيست. البته منظور، اين مشكلات كوچك عمومي كه بايد در بخشهاي مختلف اداري برطرف بشود - مثل

مشكل بيمه و امثال آن - نيست. اينها چيزهايي نيست كه مجموعه ي خاصي به آنها رسيدگي كند. شما بايد ببينيد، زن به جهت زن بودن، چه تكاليفي دارد و براي تحمل اين تكاليف، احتياج به چه هدايتهايي دارد؛ چه توصيه هايي بايد به زنان بشود و چه قوانيني لازم است، براي اين كه آنها از حقوق اجتماعي و انساني خود برخوردار بشوند؛ چه سازمانهايي احياناً بايد به وجود بيايد كه بخشي از كارها را به عهده بگيرد. شما اينها را بررسي كنيد؛ آن وقت به دستگاههاي مختلف - مثل مجلس، يا شوراي عالي انقلاب فرهنگي - توصيه كنيد، تا مصوبه بگذرانند و اين كارها انجام بگيرد. وقتي ما اين مجموعه را نداشتيم، نداشته ايم؛ ولي حالا كه داريم، بايستي خيلي كار و حركت بكند. باورهاي غلط ذهن زن ايراني را بزداييد به نظر من، اهميت اين كاري كه امروز خانمها دارند، از اهميت مشاغل معمولي آنها در سطح كشور كمتر نيست؛ بلكه از اغلب آنها بيشتر است. بله، شما همين سؤال را مطرح بكنيد كه چرا زنان مسؤوليتها و مديريتهاي كليدي ندارند؟ اين سؤال قابل قبولي است. چنانچه صلاحيتهاي خوبي در زنان هست - نه اين كه ما تعصب بورزيم و بگوييم بايد حتماً زن در جايي مسؤول شود - آن جاهايي كه منع اسلامي ندارد - چون در جاهايي ممكن است منع اسلامي داشته باشد - تا سطوح بالا را شامل مي شود. وقتي در اين نوع موارد مي خواهند بررسي كنند و كساني را به عنوان اصلح انتخاب نمايند، زنان را هم در كنار مردان و بين اين مجموعه ببينند و بدون هيچ گونه تعصب، اصلح را انتخاب كنند. البته اين،

يك عرف و يك فرهنگ است. اين طور چيزها، دستوري هم نيست كه بخشنامه صادر كنيم. نه، اينها جزو فرهنگ و باورهاي جامعه است. بايد اين قدر گفته بشود، اين قدر تكرار و استدلال بشود، تا اين كه جا بيفتد. به نظر من، آن چيزي كه امروز مجموعه ي شما و هر مجموعه يي از زنان - كه در شكلها و با هدفهاي مختلف كار مي كنند - برعهده دارند، اين است كه باور غلطي را كه فرهنگ غربي و اروپايي در اين دهها سال اخير در ذهن زن ايراني وارد كرده است، بزدايد. البته باور غلطي هم در گذشته بوده است؛ يعني گرايش به برخي از شكلهاي غلط مصرف و تجمل، از گذشته هم وجود داشته است. با ورود فرهنگ اروپايي، اين مدگرايي و نوگرايي در مصرف، به شكل عجيبي تشديد شد. اين، محاسبه شده و پيش بيني شده بود. سردمداران سياستهاي غربي - كه غالباً صهيونيستها و استعمارگران بودند - به قصدي و با نيتي اين كار را كردند. اين باورهاي غلط را بايد بزداييد؛ و اين نمي شود، مگر با ارايه ي بحثها و كارهاي اسلامي. اگر اين كار بشود، ريشه ي اين مشكلاتي كه گاهي اوقات مطرح مي شود - بدحجابي و رواج فساد و فحشا و اين چيزها - به خودي خود كنده خواهد شد. اينها غالباً معلولند؛ علل، همان باورها و فرهنگها هستند كه بايد روي آنها كار بشود. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه به بركت هدايت اسلامي و به بركت وجود فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) اين توفيق را به زنان ما بدهد. در بين مسلمين و در فرهنگ اسلامي، زني با اين عظمت وجود دارد. خداي متعال مي توانست بزرگترين و رفيعترين زن را در ميان

ملتهاي ديگر و امتهاي سلف قرار بدهد - اشكالي هم نداشت؛ اين كار مي شد - اما در امت اسلام قرار داده است. اين هم براي ما حجت و تنبيهي است كه مي توان اين الگوي عالي و والا را در مقابل چشم قرار داد و آن را دنبال كرد. ان شاءاللَّه شما خواهران عزيز هم موفق باشيد كه اين راه مهم را باقدرت و باصلابت بپيماييد و خداوند به شما هم توفيق عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v خانم گوهرالشريعه دستغيب، رئيس وقت شوراي فرهنگي، اجتماعي زنان 2) بحارالانوار، ج 87 ، ص 277

سخنرانى در ديدار با مداحان اهل بيت(ع)، به مناسبت ميلاد مبارك صديقه ى كبرى فاطمه ى زهرا(س)

سخنراني در ديدار با مداحان اهل بيت(ع)، به مناسبت ميلاد مبارك صديقه ي كبري فاطمه ي زهرا(س) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فاطمه ي زهرا(س) معماي ناگشوده ي ذهن و معارف بشري اولاً، تبريك اين روز بزرگ و مبارك را بايد به شما ستايشگران و بلبلان بوستان ولايت و عاشقان سلاله ي پاك و مطهر آن بزرگواران گفت. اميدوارم كه همه مشمول الطاف و توجهات بي بي دو عالم، فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) باشيد. همچنين به همه ي ملت ايران و همه ي شيعيان، بلكه به همه ي مسلمين عالم، اين روز پُربركت براي تاريخ و جهان را تبريك عرض مي كنم. ثانياً، بايد از شما برادران عزيز تشكر كنيم كه عيد ما را با حقيقتِ جشن و عيد و شادي قرين كرديد و با ياد فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) و ذكر محامد و فضايل آن بزرگوار، اين ساعت عمر ما را زينت بخشيديد. اميدواريم كه خداوند از شما قبول كند و مشمول توجهات و الطاف خاص خود قرار دهد. اگرچه فرصت زيادي نيست، اما طبق معمول همه ساله ي اين مجلس، مايلم دو مطلب را به برادران عزيز

عرض كنم. البته تذكاري بيش نيست و همه ي شما بحمداللَّه اهل معرفت و آشناي به بسي اسرار محبت اين خاندانيد. نكته ي اول، در باب فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) است. براي انسانهاي كوچكي مثل من، خيلي دشوار است كه بخواهند - ولو از دور - درباره ي آن عظمت سخن بگويند. ما يك چيز و يك خيال و يك تصوير و يك نقش در ذهنمان مي گذرانيم. اين كجا، و واقعيتها و حقيقتها - كه بسي عظيمتر از ذهن ماست - كجا؟ واقعاً دختر پيامبر(ص)، معماي ناگشوده ي ذهن بشر و معارف بشري است. همه ي انسانها را يك طرف بگذاريد، اوليا را هم در طرف ديگر بگذاريد. با اين كه تعداد اوليا كم است، اما وزنه ي آنها از همه ي بشريت سنگينتر است. اگر ملاك وزانت و عظمت را معرفت و آگاهي از حقيقت عالم و نزديكي به خدا - يعني سرچشمه ي همه ي وجودها - بدانيم، يكي از اولياي خدا، از ماسواي همه ي اوليا و از همه ي وجود منهاي اوليا، عظيمتر و وزينتر و باشكوهتر است. وقتي به صف اوليا و عباداللَّه الصالحين نگاه مي كنيد، قله هايي وجود دارد كه نسبت آن قله ها به بقيه ي انسانهاي بزرگ عالم معنا، يك نسبت غيرقابل تصور و فوق العاده عظيمي است. اختلاف، اختلاف فاحشي است. اين قله ها، همان كساني هستند كه در تاريخ نبوتها هم هرجا شما چشم بدوزيد، از هر طرف آنها را مي بينيد؛ مثل انبياي اولوالعزم و بزرگاني از اين دست و در اين حد. اما در مجموعه ي اين عظمتها و شكوهها و در بين اين برجسته ترينها كه ذكرشان براي ما فقط لقلقه ي لسان است و امثال من، دل و روح و جانشان، بسيار كوچكتر و خُردتر

و حقيرتر از آن است كه بخواهند اين معنويتها را درك كنند و همين طور از دور تصويري در ذهنشان دارند و آن را بر زبان مي آورند - كه باز اين تصوير هم، از كلمات خودشان است چند نمونه ي بسيار نادر وجود دارد كه از حد توصيف و بيان بالاترند و يكي از اينها، فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) است. فقط با پيامبر و با اميرالمؤمنين مي شود او را مقايسه كرد. هر كلمه و اشاره ي فاطمه ي زهرا(س) بايد براي ما يك سرمشق باشد در مقام تنزل وجود، آن جايي كه عظمتهاي ملكوتي به واقعيتهاي عالم جسم و مُلك مي پيوندد و اين قالبهاي بشري، حامل آن معنويتها و روحها مي شود؛ آن وقت، هر حركت و هر اشاره و هر حرف از زبان آنها، براي ماها كه عقب هستيم، يك سرمشق نوراني مي شود. اين كافي نيست كه ما بدانيم فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) در چه اوجي و با چه عظمتي در اين عالم بوده و در عالم معنا و ملكوت خواهد بود. البته دانستنش براي ما يك معرفت است و اگر معرفتِ روشني گير كسي بيايد - كه آن هم جز در سايه ي عمل به دست نمي آيد - خيلي قيمت دارد. معرفتِ خالصِ روشنِ گوياي از آن معنويتها، گير همه نمي آيد. اولياي بزرگ خدا هستند كه مي توانند گوشه هايي از آن را درك كنند و ببينند. آن مقداري كه ما درك مي كنيم و مي فهميم، بايد براي ما سرمشق حركت و عمل باشد. شيعيان، اين نكته را بايد فراموش نكنند. البته همه ي مسلمين سهيمند؛ منتها شايد اين طور معرفتي، در غير از شيعه كمتر هست؛ نه اين كه هيچ نيست. بعضي از كساني كه شيعه هم نيستند، در مقام

معرفت نسبت به اهل بيت، خيلي جلو هستند؛ اما در اين حد، غالباً و عموماً متعلق به شيعه است. بايد هر حرف و كلمه و هر اشاره يي در زندگي اين بزرگوار، براي ما يك سرمشق باشد. به محبتِ دورادور و احساس محبت اكتفا نكنيم؛ اين احساس را در زندگي پياده نماييم. اگر محبت نباشد، اين رابطه ي عملي به وجود نمي آيد. در سايه ي آن محبت، مي شود اين پيوند و پيوستگي عملي را به وجود آورد؛ اما بدون اين پيوستگي و پيوند عملي، اصل آن محبت زير سؤال خواهد رفت. «قل ان كنتم تحبّون اللَّه فاتّبعوني يحببكم اللَّه»(1). دنباله ي محبت، بايد اطاعت و متابعت باشد. سعي كنيد سرمايه ي محبت و معرفتتان زياد شود نكته ي دوم، مربوط به شماست. شما مداحان و گويندگان فضايل اهل بيت(ع)، بهترين كساني هستيد كه مي توانيد حلقه ي عمل را به حلقه ي محبت وصل كنيد و يك سلسله و زنجيره ي واقعي به وجود بياوريد. تا كسي اهل محبت نباشد، قاعدتاً وارد اين وادي يي كه شما هستيد، نمي شود. آن كسي كه قدم در اين وادي مي گذارد، لابد مايه ي محبت و استعداد و قابليتي در او هست. آنچه وظيفه ي هر انساني است، اين است كه سرمايه ها را زياد كند. سعي كنيد اين سرمايه ي محبت و معرفت زياد بشود. هر كس در هر سطحي كه هست، بايد خودش را بالا بكشد؛ والّا تمام مي شود. برادران! اين سرمايه هاي معنوي هم مثل سرمايه هاي مادّي است كه گاهي تمام مي شود. اگر به آن اضافه نكرديد، تمام خواهد شد. مولوي تمثيل خوبي دارد. او مي گويد: آبي كه خلايق از آن استفاده مي كنند، خودشان را پاك و باطراوت و پاكيزه مي كنند و كلاً به وجود پاكيزگي

مي دهد؛ اما خود اين آب هم به پاكيزه شدن احتياج دارد. آن كسي كه آن آب را پاكيزه مي كند، همان قوّه ي فرونهاده ي در خلقت الهي است كه او را بالا مي كشد و به ابر و باران و آب خالص و پاك و طاهر تبديلش مي كند و دوباره به پايين برمي گرداند. همان آب قبلي است؛ منتها پاك شده. به بركت عروج و علوّ و تبديل شدن و استحاله، يك گردونه ي تصفيه و تزكيه يي در آن هست. مولوي مي گويد: هر اهل معرفتي هم اگر اين استحاله و عروجِ گاهگاهي را نداشته باشد، هرچند كه خود، وسيله ي پاكي و طهارت و نزاهت و زيبايي و آراستگي ديگران مي شود؛ اما اين سرمايه ها را خودش بتدريج از دست مي دهد. پس، سعي كنيم كه اول اين پالايش دروني هيچ وقت متوقف نشود. هر كس هم كه هستيم، فرقي نمي كند. من كه اين مطالب را مي گويم، به اين پالايش دروني از شما محتاجترم. نه اين كه خيال كنيم اين حرفها تعارف است؛ واقعيت است. بناي بر تعارف نيست؛ حقيقت قضيه اين است. همه ي ما احتياج داريم و من به اين پالايش، بيشتر از شما احتياج دارم. اگر اين پالايش انجام نگيرد، اين آبي كه يك روز در آن دست مي زديد، دست تميز مي شد؛ صورت را مي شستيد، تر و تازه مي شد؛ همين آب، به چيزي تبديل خواهد شد كه ديگر شما حاضر نيستيد دستتان را در آن بزنيد. آبي كه دستها و صورتها و بدنها از آن باطراوت شده است، اگر تصفيه نشود، پس از چندي، طوري خواهد شد كه ديگر انسان رغبت نمي كند به آن دست بزند و نزديكش بشود؛ پالايش مي خواهد. ما بايد

خودمان از درون پالايش بشويم. شعر را همراه با هنرِ خواندن براي تفهيم عرضه كنيد اين، مقدمه ي امر است. اما اصل قضيه اين است، شما كه آن محبت را از درون خود مي جوشانيد و از كلمات ديگران و از اشعار شعرا و از سروده هاي خوب استفاده مي كنيد و بعضي از شما حتّي سروده هاي خودتان را بيان مي كنيد، بدانيد كه نقش بسيار بسيار والايي داريد. در اين چند سالي كه مثل امروز در خدمت برادران بوده ايم، بارها اين حرفها را گفته ايم و سابقه و تاريخچه ي اين مداحي و مدح اهل بيت و خاندان پيامبر را بيان كرده ايم. توصيه هاي زيادي هم عرض شده كه نمي خواهيم آنها را تكرار كنيم. آنچه كه مي خواهم عرض بكنم، اين است كه چند موضوع را در هر برهه يي از زمان در نظر بگيريد و در خلال اشعاري كه به مناسبت مدح يا مصيبت و يا نصيحت براي مردم مي خوانيد، اين مطلب را هم در جامعه بپراكنيد. امتيازتان بر گوينده ي نثر اين است كه شما براي تفهيم و القاي مطلب، از دو هنر - هنر شعر و هنر خوانندگي - استفاده مي كنيد. اين، چيز مهمي است. البته خوانندگي در مقام مدح هم هنر خاصي است. معنايش هم فقط صداي خوب نيست. اين هنر را بايد ياد گرفت. الحمدللَّه در جلسه ي امروز و در جلسات سالهاي پيش و نيز به مناسبتهاي ديگر، كساني كه نشانه ي استادي يا پختگي در كار، از حركات و حرف زدن و شروع و ختم و دست تكان دادن و نگاه كردنشان پيداست، من زياد ديده ام. اين، يك هنر است. اين هنر بايستي آموخته بشود و كامل گردد و افزايش پيدا

كند. مردم زبان شعر را بهتر مي خواهند، اما مثل زبان نثر نمي فهمند؛ بخصوص اگر شعر، شعر بالايي باشد. شما بايد اين را بفهمانيد. فهماندنش با اين نيست كه آدم با صداي خوب بخواند. خيليها شعر را با صداي خوب مي خوانند؛ ولي مستمع هم نمي فهمد كه چه گفت! شما بايد بفهمانيد. اين فهماندن، همان هنر مداحي است. شعر را همراه با هنرِ خواندن - كه البته غالباً با صداي خوب هم همراه است - براي تفهيم عرضه كنيد. اگر با صداي خوب هم همراه نباشد، همان كيفيتِ خواندن، جبران صداي خوب را مي كند. گاهي ممكن است از خيلي از خوش صداها هم بهتر و جاافتاده تر و شيرينتر تلقي بشود. از اين بايد براي پراكندن بهترين معارف اسلامي در باب اهل بيت و غير آن استفاده كنيد. محبت مردم به امام حسين(ع)، ضامن حيات و بقاي اسلام مردم محبتي دارند كه بايستي بر اثر خواندن و گفتن شما، عميق و ريشه دار و تند و آتشين و برافروخته بشود. تشيع، آيين محبت است. خصوصيت محبت، خصوصيت تشيع است. كمتر مكتب و مسلك و دين و آيين و طريقه يي مثل تشيع، با محبت سر و كار داشته است. علت اين هم كه چنين فكري تا امروز مانده - در حالي كه اين همه با آن مخالفت كرده اند - اين است كه ريشه در زلال محبت داشته و دين تولّي و تبرّي و آيين دوست داشتن و دشمن داشتن است و عاطفه در آن، با فكر هماهنگ و همدوش است. چيزهاي خيلي مهمي است. اصل خيلي سحرآميز و عجيبي است. اگر محبت در تشيع نبود، اين دشمنيهاي عجيبي كه با شيعه شده، بايد

او را از بين مي برد. همين محبت شما مردم به حسين بن علي(عليه السّلام)، ضامن حيات و بقاي اسلام است. اين كه امام مي فرمود، عاشورا اسلام را نگهداشت، معنايش همين است. فاطميه و ميلاد و وفات پيامبر(ص) و ائمه(عليهم السّلام) هم همين طور است. بايد با استفاده ي از اين هنر، اين محبت را در ميان مردم هم عمق ببخشيد، هم تر و تازه كنيد و هم برافروخته نماييد. چيز خيلي عجيب و عظيمي است. البته ابزار لازم براي اين كار، شعر خوب و درست است. يكي از برادران گفتند كه اگر غلط است، بگوييد تا نخوانيم. بنايمان اين نيست كه هرچه را در آن شك داريم و يا قبول نداريم، بگوييم نخوانند؛ والّا اگر ما بخواهيم همين طور بگوييم اين غلط است و نخوانيد، مي ترسيم كه برادران در خواندن خيلي محدود بشوند! نقش مداحان، نقشي بسيار مهم و حساس دنبال اين نباشيد كه چيزي كه در متن تاريخ اثبات شده است، آن را بخوانيد؛ چون هيچ چيز نمي توانيد بخوانيد. تازه آنچه كه در «لهوف» ابن طاووس هست، خبر واحد است ديگر. توجه كنيد، چيزي را بخوانيد كه معقول باشد. البته، نه اين كه انسان هرچه معقول است، از خودش بسازد و بخواند! نه، آن را به اصول و واقعيتهايي متكي كنيد. البته گزاره ي هر حديثي، وقتي كه هنري باشد، با پيرايه هايي همراه خواهد بود. آن پيرايه ها ايرادي ندارد؛ منتها به شرط اين كه آن پيرايه ها همه چيز نشود. اصل را بايستي از واقعيتهايي كه هست، گرفت؛ منتها آن را با بيان هنري پيرايه ي لازم بخشيد و گفت. حالا شايد مجال نباشد كه در اين باره صحبت بكنيم؛ ليكن اينها حرفهايي است كه بايد بالاخره گفته

و شنيده بشود و تكرار گردد. در دعاها و زيارتهاي ما، تعبيرات عاشقانه و خيلي خوبي هست كه حقايقي را نشان مي دهد؛ اينها را محور بايد قرار داد. آنچه را كه مثلاً شيخ و ابن طاووس و مفيد و ديگر بزرگان در كتابهايشان گفته اند، اينها را بايستي محور قرار داد. بعد آنها را در يك ارايه ي هنري، به شكل زيبا و شايسته يي بيان كرد. حالا در آن شكلِ بيان، هر كسي سليقه يي دارد؛ آن ايرادي ندارد. نقش شما، نقش بسيار مهمي است. من اصرار دارم كه اين نكته را براي برادران عزيز مداح - چه آنهايي كه به صورت حرفه يي مداح هستند، چه آن كساني كه گاهي در كنار كارهايشان اين كار را انجام مي دهند - تكرار بكنم كه اين نقش، نقش بسيار مهم و حايز اهميت و حساسي است؛ اين را كم نگيريد. جامعه ي مداح، آن وقتي كه از زبان خوب - شعر عالي، محكم، قوي، گويا - و محتواي خوب - شعر اخلاقي، تاريخي، اعتقادي، توحيد، نبوت، ولايت - برخوردار باشد، نقش خود را ايفا كرده است. در همه ي اينها هم شعر هست. در زبان فارسي، اين قدر شعر خوب و حكمت آميز وجود دارد كه اگر كسي بخواهد ده سال تكراري نخواند، مي تواند در تمام موضوعات، شعر بيرون بياورد. از شعراي قديم بگيريد، تا شعراي امروز و شعرهاي خوب. پس زبان خوب، شعر خوب و محتواي حكمت آميز، اعم از اعتقاد و اخلاق و مصيبت و مدح و مسايل اجتماعي و مسايل انقلاب و امثال اينها، خيلي مهم است. هر آهنگ و آوازي به درد شما نمي خورد نكته ي سوم، هنر تفهيم است. هر آهنگ و آوازي

به درد شما نمي خورد. آهنگ و آواز خاصي به درد شما مي خورد؛ آن هم با شيوه ي بيان خاص مداحي. اگر كار مهم نبود، من در بيان اين جزييات معطل نمي شدم؛ اما كار خيلي مهم است. اگر اين كار، خوب انجام بگيرد - كه بحمداللَّه ما در طول سالهاي متمادي، بسياري از برادران را ديده ايم كه اين كار را خوب هم انجام مي دادند و مي دهند - نقش فوق العاده مؤثر و والايي در پيشرفت فكري و اعتقادي و اسلامي جامعه ي ما خواهد داشت. اميدواريم كه خداوند به شماها توفيق بدهد و اين مجلس ما را مشمول نظر فاطمه ي زهرا و صديقه ي كبري(سلام اللَّه عليها) قرار بدهد و توفيق تمسك به ذيل اين بزرگوار و خاندان پاكش را به همه ي ما عنايت كند و ما را با محبت اين بزرگواران زنده بدارد و با محبت آنها بميراند و مرگ و زندگي ما را در راه آنها قرار دهد. خداوند قلب مقدس وليّ عصر را از ما راضي و خشنود كند و ما را مشمول دعاي آن بزرگوار قرار بدهد. خداوند روح مطهر امام عزيز عظيم راحلمان را از ما شاد كند و از اين مجلس، بهره ي وافري به روح مطهر آن بزرگوار برساند. رحم اللَّه من قرأ الفاتحة

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 31

سخنرانى در ديدار با فضلا، طلاب و اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت سالگرد قيام نوزدهم ديماه

سخنراني در ديدار با فضلا، طلاب و اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت سالگرد قيام نوزدهم ديماه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در تاريخ ايران، قم يك نام برجسته است اين روز بزرگ و مقطع تاريخي را، به شما برادران و خواهران شجاع و پيشرو - كه نامتان با انقلاب و تاريخ پُرشكوه آن قرين شده است - تبريك عرض مي كنم. هم نوزدهم ديماه

كه شروع مرحله ي جديدي در نهضت اسلامي بود و بشارت فتح و ظفر مي داد، هم نام قم و مردم قم كه آفريننده ي اين روز بزرگ بوده اند، در خاطره ي اين ملت و اين انقلاب، همواره باعظمت باقي خواهد ماند. اساساً در تاريخ پُرفرازونشيب ايران مظلوم و خونين ما، قم يك نام برجسته و نمايشگر يك جهت گيري و يك حركت خاص است. تقريباً هفتاد سال قبل از اين، شهر قم، حوزه ي علميه يي راكه به وسيله ي مرحوم آيةاللَّه العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري تأسيس شد، صميمانه در آغوش گرفت. بعد از تشكيل اين حوزه، تقريباً چهل سال كه گذشت، اولين نشانه هاي بركات جهانگير آن - يعني نهضت اسلامي و گوهر يكتاي درخشان امام عظيم الشأن - درخشيد. اگرچه در آن چهل سال هم علما و بزرگاني از حوزه ي قم بيرون آمده بودند و بركاتي بر آن مترتب شده بود؛ اما در مقطع تقريباً چهل سالگي حوزه كه امام قد برافراشت و حوزه ي علميه وارد يك مرحله ي جديد تاريخي شد، داستان ديگري است. تقريباً شصت سال بعد از تشكيل حوزه ي علميه به وسيله ي آيةاللَّه حائري، بزرگترين ثمره يي كه ممكن است بر وجود همه ي حوزه هاي علميه و علماي دين مترتب شود - يعني تشكيل نظام اسلامي - مترتب شد. هيچ حوزه ي علميه يي در تاريخ تشيع و غير تشيع از محيطهاي اسلامي، هرگز چنين بركتي را به جهان اسلام نداده بود كه حوزه ي علميه ي قم داد. سال 1340 هجري قمري حوزه تشكيل شد و در سال 1400 نظام اسلامي از حوزه درخشيد و جوشيد. در تمام اين مدت، قم و اهل قم، مانند يار وفاداري، صميمانه و مهربانانه، اين حوزه را در آغوش

گرفتند، آن را حفظ كردند و از آن حراست نمودند. از آن روز تا حالا هم كه قريب دوازده سال مي گذرد، شما مردم قم در ميدان جنگ، در ميدانهاي سياسي، در صحنه هاي گوناگون انقلاب، الگو و جلو بوديد، فداكاري كرديد و همه جا معنويت و روحانيتِ انقلاب را به اثبات رسانديد. امروز هم جوانان، زنان، مردان و حوزه ي علميه ي قم الگوست. اميدواريم كه خدا كمك كند و شما هم همت كنيد، تا قم و حوزه را هميشه در خط اسلام و انقلاب، پيشقراول و پيشرو نگهداريد. ملت ما با ايمان و فداكاري خود، در انقلاب و جنگ پيروز شد در ماجراي نوزدهم ديماه و حوادثي كه به مناسبت برگزاري چهلمها به صورت افزاينده و پي درپي به وجود آمد، نكته ي اساسي اين است كه مردم متدين و آماده ي فداكاري، بر دستگاهي كه از لحاظ قدرت مادّي، هيچ كم و كسر نداشت، طوري پيروز شدند كه هم آن دستگاه گيج ماند، هم همه ي محاسبه گران سياسي و طراحان سياستهاي عالم، گيج و مبهوت ماندند؛ يعني مثل توفاني، نظامي را كه مردم متدين و فداكار با آن مقابل شدند، درنورديد. اگر كسي مي خواهد اسمش را معجزه بگذارد، بگذارد؛ اما اين از آن معجزه هايي نيست كه قابل تكرار نباشد؛ معجزه يي است با تحليل روشن و قابل تكرار در همه جاي عالم و در هميشه ي زمان. اگر يك مجموعه ي عظيم مردمي، به خدا ايمان داشت و دل او با نور ايمان روشن و آماده ي فداكاري بود، مي تواند بر هر قدرتي كه بزرگتر از آن نباشد، پيروز شود. اين، يك اصل است. ملت ايران، اين اصل را تجربه كرده است. در دوران انقلاب،

اين را تجربه كرديد و ديديد كه ملت ايران با نهضتي كه از قم شروع شد، در سايه ي ايمان و آمادگيش براي فداكاري، چه طور توانست نظام و رژيمي را كه قدرتمندان درجه ي يك عالم پشت سر آن ايستاده بودند، از بين ببرد و نظامي اسلامي كه باز همه ي قدرتمندان عالم با آن مخالف بودند، سركار بياورد. اين، يك تجربه است. تجربه ي ديگر در جنگ بود. ديديد و دنيا هم مشاهده كرد كه ملت ايران توانست در سايه ي همان ايمان و آمادگي براي فداكاري، جنگي را كه شرق و غرب عليه او سرمايه گذاري كرده بودند، به سود خود به پايان برساند و تمام هدفهاي دشمن را خنثي كند و به هدفهاي خود برسد. اين، تجربه ي كمي نيست. دشمنان سعي مي كنند ايمان و روح فداكاري را در مردم ضعيف كنند برادران و خواهران! ما بايد از اين تجربه هاي بزرگ، دو نتيجه بگيريم: يك نتيجه اين است كه بدانيم چون عامل پيروزي اسلام و ملت ايران، اجتماع مردم مؤمن و فداكار بوده است، پس دشمنان اسلام و ملت ايران سعي مي كنند كه اين عامل را از بين ببرند. مردم را كه نمي شود از بين برد؛ سعي مي كنند ايمان و روح فداكاري را در مردم ضعيف كنند و از بين ببرند. روح فداكاري و ايمان و اميد مردم را به چه وسيله مي خواهند ضعيف كنند؟ با تبليغات سوء، با دروغ پراكني، با نسبتهاي غلط و خباثت آميز به جمهوري اسلامي و ملت ايران و مسؤولان و دولت و خدمتگزاران و متدينان، با مأيوس كردن مردم و بزرگ كردن مشكلات، با نديده گرفتن پيشرفتها و موفقيتها. دشمنان اين كار را مي كنند. امروز هر

سخني كه موجب يأس مردم از جمهوري اسلامي بشود، از زبان هر كس كه جاري گردد و حنجره ي هر كس كه آن سخن را ادا كند، سخن دشمنان اسلام است. استعمار، امريكا، صهيونيسم و دستگاههاي استكباري پول خرج مي كنند، تا بتوانند ملت ايران را از ادامه ي اين راه مأيوس كنند و آنها را نسبت به جمهوري اسلامي و اسلام و قرآن نااميد نمايند. براي اين كار، زحمت مي كشند و طراحي مي كنند. بنابراين، هركس مردم را مأيوس كند، هركس خدمات و پيشرفتها و تلاشهاي موفق جمهوري اسلامي را در سطح همين كشور و در سطح مسلمين عالم كوچك بكند، از زبان دشمن حرف زده است؛ ولو خود او نفهمد و نداند. وقتي يك كشور و يك ملت، دنبال هدف بزرگي حركت مي كند و همه ي قداره بندهاي عالم با اين حركت مخالفند، بديهي است كه تا مدتي مشكلات، كُنديها و لنگيهايي در كار اين جمع به وجود مي آيد. اگر آن مقداري كه ملت ايران و مسؤولان اين كشور تاكنون توانسته اند در جهت رفع مشكلات ناشي از رژيم گذشته و جنگ به عمل بياورند، ملاحظه شود - با توجه به اشكالتراشيها و خباثتهاي دشمن - روشن مي شود كه مبلغ بسيار زيادي است. پس، بدانيد كه همت استكبار و استعمار و دشمنان اسلام و دشمنان اين انقلاب، از امريكا و دستهاي تبليغاتي آن، تا صهيونيسم و ضدانقلاب و گروهكها، اين است كه عامل اصلي پيروزي - يعني ايمان و اميد - را از اين مردم بگيرند؛ چون از آن مي ترسند. آنچه امروز موجب پيروزي ملت ايران شده است، در آينده هم مي تواند بشود نتيجه ي دوم اين است كه آنچه تا

امروز موجب پيشرفت و پيروزي ملت ايران شده است، در آينده هم مي تواند در تمام هدفهاي بزرگ، موجب پيروزي و پيشرفت ملت ايران بشود. ما هنوز در اوايل راهيم. ما براي پياده كردن اسلام، كار زيادي پيش روي خود داريم. ما براي مقابله ي با توطئه هاي استكبار، نسبت به اين كشور و اين منطقه و همه ي ملتهاي مستضعف، وظايف و تكاليف بسياري داريم كه بايد آنها را انجام بدهيم. ما به خاطر ايجاد رفاه و زندگي شايسته ي انساني براي اين ملت بزرگ و فداكار، كارها و تكاليف زيادي بردوش داريم. ما براي ترميم خرابيهايي كه در طول دهها سال به وسيله ي ايادي استعمار و استكبار در اين كشور انجام گرفته است، كارهاي بسياري داريم و بايد قدمهاي زيادي برداريم. همه ي اينها، كارهاي بزرگي است. مبادا كسي تصور كند كه اين كارها شدني نيست، يا ملت ايران از عهده ي آن برنمي آيد. اين، كفران نعمت خداست. ما هيچ كاري در مقابل خودمان نداريم كه از اصل پيروزي انقلاب، بزرگتر و از تشكيل نظام جمهوري اسلامي، سخت تر باشد. اين ملت توانست سخت ترين كارها را انجام بدهد؛ يعني يك نظام اسلامي و يك جزيره ي امن و امان الهي در وسط اين اقيانوس متلاطم مادّيگري و كفر و طغيان به وجود بياورد. شما ملت، شما جوانان، شما مؤمنان، شما پدران و مادران فداكار و از جان گذشتگان براي خدا، توانستيد اين كار بزرگ را انجام بدهيد. آن را حفظ كنيد، رشد بدهيد و از خطرات حراست نماييد. مگر ما مي گذاريم كه يك قدرت متجاوز در خليج فارس حضور داشته باشد؟ كدام كارِ بزرگ است كه از اين بزرگتر و دشوارتر باشد، تا كسي

خيال كند كه ملت ايران از عهده ي انجام آن عاجز است؟ ما اگر مي گوييم كه با سلطه ي استكبار امريكايي در اين منطقه مبارزه مي كنيم، حرف گزاف نمي زنيم. ما به پشتيباني همين نيروي عظيم و لايزال مردم مؤمن و فداكار حرف مي زنيم. مگر ما اجازه مي دهيم كه يك قدرت استكباري متجاوز بخواهد در منطقه ي اسلامي ما و در خليج فارس - كه امروز دنيا به خليج فارس احتياج دارد و خليج فارس متعلق به مسلمانان است - حضور داشته باشد؛ در ترتيبات امنيتي اين جا دخالت بكند؛ در قيمتگذاري و تجارت نفت و دادوستدهاي اين منطقه دخالت و نظارت بكند؟ مگر ملت ايران و ملتهاي منطقه مرده اند؟! مگر اين ملتها اجازه مي دهند كه امريكا در اين منطقه سيستم امنيتي درست كند و بخواهد در امر آمد و رفت كشتيهاي نفتي و كارهاي ديگري كه مردم اين منطقه دارند، نظارت و دخالت بكند؟ قدرتمندان عالم بدانند، كانون همان نيروي عظيم اسلامي كه امروز در همه جاي عالم، تخت استكبار وقدرت استكباري را به لرزه درآورده است، درهمين منطقه ي اسلامي و در ايران اسلامي است. اين كانون اجازه نخواهد داد كه آنها در اين منطقه، حكمراني و قدرت نمايي بكنند و سياست اين منطقه را به دست بگيرند. اين منطقه، منطقه ي اسلامي و متعلق به مسلمانان است. ما اين خوش باوري را كه خيال كنيم دستگاه استكبار، با اسلام و انقلاب اسلامي آشتي كرده است، بشدت نفي مي كنيم. ما مي دانيم كه استكبار و شيطان بزرگ، با اسلام، آن هم اسلام انقلابي، آشتي نخواهد كرد؛ اما معتقديم و ايمان راسخ داريم كه اين شيطان، نخواهد توانست هيچ آسيبي به اين ملت مسلمان

و به نهضت اسلامي در اين منطقه وارد بكند. زمزمه هاي تفرقه را از هر كس كه باشد، رد كنيد بحمداللَّه نظام اسلامي، نظام شكل گرفته يي است. انقلاب، در قالب يك نظام و قوانين و مقررات آن مجسم شده و شكل گرفته است و روزبه روز هم كاملتر خواهد شد. اين مجلس شوراي اسلامي كه يك مجلس اسلامي و متشكل از نمايندگاني از خود مردم است، اين شوراي محترم نگهبان كه حافظ و ناظر به جهت گيري صحيحِ قوانين است، روزبه روز اين نظام را كاملتر و اسلاميتر خواهند كرد. دولت لايق و خدمتگزاري هم كه خداي متعال در حق اين ملت تفضل كرده است و امروز زمام اداره ي اين كشور را در دست دارد، ان شاءاللَّه روزبه روز مملكت را به سمت رفاه و آبادي و استحكامِ بيشتر پيش خواهند برد؛ كه همين، منظور و مقصود اهداف اسلامي است. احكام اسلامي براي مردم است و بايد دنيا و آخرت آنها را تأمين بكند. ما به سمت اين جهت مي رويم. دشمن در مقابل ملتي كه ايمان راسخ و اميد به آينده دارد و آماده ي فداكاري است و وحدت را در ميان خود، مثل گوهر گرانبهايي حفظ مي كند، چه كار مي تواند بكند؟ سعي كنيد اين وحدت را - كه بحمداللَّه امروز در ميان ملت ايران مستحكم است - حفظ كنيد. زمزمه هاي تفرقه را از هر كس كه باشد، رد كنيد. نگذاريد افرادي از روي ناداني، يا خداي نكرده از روي غرض، در صفوف ملت انشقاق ايجاد كنند. اين ملت كه با يكپارچگي و وحدت خود توانست به هدفهايش برسد، بايد ان شاءاللَّه اين وحدت و يكپارچگي را در زير پرچم اسلام و قرآن حفظ

كند. اميدواريم كه قلب مقدس وليّ عصر(ارواحناله الفداء) و روح مطهر امام بزرگوارمان از شما راضي و خشنود باشد و خداوند به همه ي شما توفيق عنايت بفرمايد. والسّلام عليكم ورحمةاللَّه وبركاته

بيانات در ديدار با فرماندهان عالى رتبه ى نيروهاى نظامى و انتظامى، و اعطاى آيين نامه ى انضباطى نيروها

بيانات در ديدار با فرماندهان عالي رتبه ي نيروهاي نظامي و انتظامي، و اعطاي آيين نامه ي انضباطي نيروهاي مسلح به رئيس ستاد فرماندهي كل قوا بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فرماندهي، محور اصلي نيروهاي مسلح به شما برادران عزيز و مسؤولان نيروهاي مسلح كه در اين جا تشريف داريد، خوش آمد عرض مي كنم و اميدوارم امروز كه آيين نامه ي انضباطي رسماً براي كليه ي نيروهاي مسلح ابلاغ مي شود، ان شاءاللَّه مقطع نويي براي جريان بهتر نيروهاي مسلح در آينده باشد. چند جمله از حساسيتهاي مربوط به نظام فرماندهي در نيروهاي مسلح عرض بكنم. اساساً محور اصلي نيروهاي مسلح، فرماندهي است. همه ي آنچه كه در نيروهاي مسلح، تأثير و كارايي و بُرندگي دارد - چه آنچه مادّي است، چه آنچه انساني است - بدون نظام فرماندهي، در حقيقت هيچ و پوچ و بي اثر و يا بسيار كم اثر خواهد بود. به همين جهت، اين ستون فرماندهي در نيروهاي مسلح را بايد بسيار مستحكم و ثابت كرد. در يك سازماندهي، فرماندهي يك امر صرفاً شخصي نيست و نمي تواند باشد. در مجموعه ي يك سازمان، فرماندهي و سازمان، با يكديگر ارتباط مستحكم دارند. فرماندهي بر عده هاي سازمان يافته ي نظامي، با فرماندهيِ طبيعي بر يك مجموعه توده ي انسان بي نظم و بي سازمان، تفاوت مي كند. در مجموعه هاي نظامي، آن چيزي كه فرماندهي را به معناي واقعي كارآمد مي كند، سازماندهي درست و مستحكم و روان و كامل و زنده و پوياست. اين دو، وقتي با هم همراه شد، آنگاه ما سازماندهي زنده و فعال و روان و

دور از زوايد، با يك فرماندهي قوي و كارآمد خواهيم داشت. آن وقت، آن مجموعه، مجموعه يي خواهد بود كه قطعاً كارايي خواهد داشت و كارآمد خواهد بود. فرماندهي بايد جوهري از رهبري در خودش داشته باشد چند سال قبل از اين، من حرفي را از يك فرد نظامي سابقه دار و كارآمدي شنيدم و بعد آن را در عمل فرماندهان نيروهاي مسلح، بارها مشاهده و تجربه كردم. او مي گفت - و درست هم است - كه فرماندهي بايد جوهري از رهبري در خودش داشته باشد و بدون آن، فرماندهي نيست. فرماندهي، فقط فرمان دادن نيست كه بكن يا نكن. فرماندهي، يك امر معنوي، يك نوع رهبري، يك نوع اداره ي همه جانبه و يك چيز متكي به ذهن و احساس و عمل و جسم و روح و با سازماندهي و شكل سازمانيِ صحيح است؛ همان چيزي است كه در نيروهاي مسلح، موجب كارايي كامل مي شود. آن وقت، ابزارها به كار مي افتد. اگر ابزارها كهنه است، نو مي شود و اگر نو است، نگهداري مي شود. ابزارها به وجود مي آيد و ساخته مي شود. بدون اين فرماندهي و اين سازماندهي، ابزارهاي نو هم از كار مي افتد و به درد نمي خورد، ابزارهاي كهنه هم زود از رده خارج مي شود. كمااين كه نظايرش را هم در برخي از بخشهاي تشكيلات نيروهاي مسلحِ خود ما مشاهده كرديد. شماها بيش از من، آن را در جنگ ديديد. در جاهايي ابزار هم بوده، اما بي فايده بوده است. در برخي از كشورهاي ديگر هم - مثل بعضي از همين كشورهاي خليج فارس - الان مشاهده مي كنيد كه ابزارهاي مدرن در اختيارشان است. آن چيزي كه كسر دارند، ابزار نيست؛

اما به خاطر كمبود آنچه كه در يك نيروي مسلح، كمبود واقعي است، وجودشان كالعدم و مثل صفر است. آن چيزي كه هست، هيچ چيز نيست. به همين خاطر مجبورند كه ديگري بيايد از آنها دفاع كند و در آغوششان بگيرد و در بازوي خودش نگهدارد! به نظر من، آن چيزي كه روح اين آيين نامه است - كه بعداً در اختيار آقايان قرار داده خواهد شد - حفظ رابطه ي صحيح فرماندهي با اجزاي اين سازمان است. اين رابطه را بايستي به صورت دقيق رعايت كنيد و در ستون سلسله مراتب، تا پايينترين رده رعايت كنند. اين خطاب، فقط به شما چند نفر آقاياني كه در رأس نيروهاي مسلح هستيد، نيست؛ خطاب به فرماندهان قسمتها و يگانها تا آن پايين است. يعني اين هم يكي از خصوصيات فرماندهي در مجموعه هاي سازمان يافته ي درست است كه فرماندهي، قائم به شخص نيست. يك فرمانده، به تنهايي كاره يي نيست. فرماندهي، يك عمود و يك سلسله است. اين سلسله بايستي محفوظ بماند و اين، با رابطه هاي صحيح امكان پذير است. فرماندهان در نيروهاي مسلح، بايد خصوصيات اصليِ لازم براي فرماندهي را دارا باشند، يا دارا بشوند. اين چيزي است كه آقايان بايد به آن، واقعاً اهميت بدهند. اين خصوصيات چيست؟ شماها اين خصوصيات را مي دانيد، من هم اجمالي عرض خواهم كرد. مردم ايران، شايسته ترين ملت براي ايجاد يك نيروي نظامي كارآمد قبلاً اين نكته را بگويم كه امروز ما ملت ايران، واقعاً شايسته ترين ملت براي ايجاد يك نيروي نظاميِ حقيقتاً كارآمد هستيم. شايد الان كمتر ملتي در منطقه و در سطح جهان وجود داشته باشد كه به اندازه ي ملت ما، لازم و سزاوار

باشد كه به فكر تقويت نيروهاي مسلح خودش باشد. علت هم اين است كه ما تنها ملتي هستيم كه به خودمان متكي هستيم. ما به هيچ كس ديگر متكي نيستيم. ما به نيروي ذاتي و قدرتها و تواناييها و لياقتهاي خودمان متكي هستيم؛ بايد هم متكي باشيم. اگر به اين نيروها متكي نبوديم، موجوديت اين كشور و اين ملت، بشدت مورد تهديد و در خطر مي بود. معناي اين حرف، آن نيست كه اگر ملت ما و مجموعه ي نظام ايران، از جايي كمك بخواهند، به آنها كمك داده نخواهد شد. خير، شايد امروز آغوشهايي باز و دستهايي دراز هست كه با كمترين اشاره يي، دوستيهايي را به جمهوري اسلامي ايران نشان بدهند و كمكهايي را ارايه نمايند؛ منتها آن دوستيها و آن كمكها، به قيمت گزافي تمام خواهد شد؛ به قيمت وابستگي، به قيمت از دست دادن ارزشهاي اساسي كه انقلاب براي آنها به وجود آمد، به قيمت از دست دادن اين استقلال و اين متكي نبودن به هيچ قدرتي. واقعاً اين طور است. بخصوص در دنياي امروز كه دو قطبي گريِ بسيار شديدي وجود دارد؛ قطب قدرتها و قطب وابستگان به قدرتها. فاصله ي اينها هم از لحاظ نيروي نظامي و سياسي و اقتصادي، يك فاصله ي ژرف و ناپيمودني است. كمك قدرتها به ملتها، به قيمت وابستگي آنهاست با اين وضعي كه امروز در دنيا هست، قدرتهايي كه مي توانند به كسي كمك بدهند - چه اروپا كه امروز مي شود اسم آن را آورد، و چه امريكا - فقط به قيمت وابستگي به كسي كمك مي دهند، و لاغير. آن چيزي كه معنايش كمك باشد، با داد و ستد و بده بستان،

تفاوت مي كند. بده بستان امر معقولي است؛ يعني هر كس به قدر توان خودش، چيزي مي دهد و چيزي مي گيرد. كمك، آن چيزي است كه امروز به عربستان سعودي مي دهند و براي كويت تدارك مي بينند و ديروز در جنگ با ما، به عراق مي دادند. كمك، يعني حمايت. طبيعي و بديهي است كه اين، به قيمت وابستگي و از دست دادن شرف و ناموس ملي يك كشور و يك ملت انجام مي گيرد. براي ملت ايران، با اين انقلاب و با آن پيشينه و با اين ظرفيت عظيم فكري و علمي، چنين چيزي محال است و نظام جمهوري اسلامي، اصلاً بر مبناي ديگري به وجود آمده است. من در حال حاضر، كشور ديگري را با اين خصوصيات نمي شناسم. هر كس به همان اندازه يي كه به قدرتهاي بزرگ متكي است، به همان اندازه، وابستگي هم دارد. همه هم متكيند؛ حتّي كشورهاي اروپايي. همين كشورهاي اروپايي كه امروز در جهت ابرقدرتي پيش مي روند، مجموع و تك تكشان، وابسته ي به قدرت برتر امريكايند و بدون اجازه ي امريكا، كارهاي اساسي و حساس انجام نمي گيرد. شما خودتان نمونه هايش را در مسايل مربوط به نيروهاي مسلح اطلاع داريد و مي دانيد. در زمان جنگ، كشوري رابطه اش با ما هم خوب بود، به ما هم احتياج داشت. اين كشور، براي ما ابزاري ساخته بود كه در آن، امريكاييها شريك بودند؛ ولي از ترس امريكاييها، در تمام طول جنگ جرأت نكرد كه آن ابزار را به ما بدهد! در حالي كه به اين كار احتياج داشت و برايش هم خيلي خوب و مفيد بود و اگر اين كار را مي كرد، مي توانست محبت ايران را جلب كند. الان

در همين قضيه ي برخوردهاي خاورميانه و خليج فارس، (1) مسأله همين است. يك شوروي بود كه آن هم تمام شد و محتاجتر از آب درآمد و به يك صدقه بگير از غربيها و بخصوص امريكا، تبديل شد. گفت: «آنان كه غنيترند، محتاجترند». بايد درصدد تقويت نيروهاي مسلح باشيم ما اگر بخواهيم، از آن چيزي كه بين همه ي آحاد ملت ايران مورد اشتراك است - يعني حيثيت اين كشور - دفاع كنيم، بايد درصدد تقويت نيروهاي مسلح باشيم. بعضيها حيثيت اين كشور را به اسلام و تعاليم عاليه ي اسلام و ارزشهاي اسلامي مي دانند - كه اينها اكثريت اين مردمند - يك عده هم هستند كه ممكن است اين حرفها را قبول نداشته باشند؛ ليكن آنها هم بالاخره حيثيت ملي اين كشور را قبول دارند. هر كس كه امروز اين حيثيت را قبول دارد، بايد درصدد تقويت نيروهاي مسلح باشد. البته دشمن حمله هايي دارد؛ ليكن باز كارآمدترين روش استكبار، ضربه ي نظامي است. آن وقتي كه قدرتها مي خواهند قدرت نماييشان را نشان بدهند، به ضربه ي نظامي متوسل مي شوند. آن وقتي كه نتوانند چنين كنند، راههاي بلند مدت را در پيش مي گيرند. اما مي دانيد كه هميشه روشهاي بلند مدت و تدريجي، بعد از يأس از روشهاي كوتاه مدت و فوري است. در كوتاه مدت كه نتوانستند كاري بكنند، مجبورند سراغ مسايل مدت طلب بروند. بنابراين، بايستي اين نيروهاي مسلح، قوي و آماده باشند. اين كار - همان طور كه گفتم - در درجه ي اول، به سازماندهي مستحكم، خوب، منعطف، روان و آشنا با ارزشهاي اسلامي احتياج دارد. آميخته ي با اين ارزشها و در كنار آن و يا در قلب آن، فرماندهي يي با

همه ي خصوصيات لازم براي فرمانده، مورد نياز است. اين خصوصيات، در درجه ي اول، ايمان است. فرمانده ي بي ايمان، به درد فرماندهي نمي خورد. به قدر ثقل كاري كه به او محول مي كنيد، بايد ظرفيت ايماني داشته باشد. اگر نداشت، فايده يي ندارد. بارها ما اين را تكرار كرده ايم و ضربه اش را هم خورده ايم. هرچه سطح كار بالاتر مي آيد، بايستي ايمان بيشتر باشد. منظورمان از ايمان، برخي از تظاهرات ايماني به اسلام و اين نظام و اين حركت نيست؛ حقيقتاً مؤمن باشد و باور آورده باشد. فرمانده بايد مسؤوليت پذير و مطلع باشد فرمانده بايد مسؤوليت پذير باشد. فرماندهي كه بگويد ديگر چه كار كنيم، اين گونه است، اين طوري شد، فرمانده ي قادري نيست. بايد آن مسؤوليتي را كه به او سپرده مي شود و او قبول مي كند، حقيقتاً قبول كرده باشد و تبعات ناشي از آن مسؤوليت را بپذيرد. مترتب بر اين مسؤوليت پذيري، دلسوزي و پشتكار و خستگي ناپذيري است. فرمانده ي تنبل و خسته بشو، فرمانده يي كه از دنبال كردن كار، خيلي راحت صرف نظر مي كند، هرگز فرمانده ي موفقي نخواهد بود. طبيعي است كه فرماندهي يك يگان بزرگتر و يك سازمان وسيعتر، خصوصيات بيشتري از اين قبيل لازم دارد و فرماندهي يك يگان كوچكتر، خصوصيات كمتري نياز دارد. روشن است كه هر كس به قدر مسؤوليتي كه پذيرفته است، بايستي اين خصوصياتي را كه عرض كرديم - يعني تلاش و دلسوزي و دنبالگيري - همراه داشته باشد. فرمانده بايد از اركان و اجزاي مختلف حيطه ي مأموريت خودش، دايماً بااطلاع باشد. فرمانده ي غافل، فرمانده يي كه نمي داند در بخشهاي مختلف فرماندهي و حوزه ي مأموريتي او چه مي گذرد، قطعاً فرمانده ي ناموفقي خواهد بود. راهش هم بازرسيهايي است كه بايستي

پي درپي انجام بگيرد. ابزار بازرسي، در دست شماست. بازرسيها را بايد فعال كنيد. البته عرض كرديم كه اين حرف، فقط خطاب به شما نيست. شما اين حرفها را به تمام سلسله مراتب فرماندهي، تا فرمانده ي دسته، تا فرمانده ي يك قسمت كوچك - كه به قدر حيطه ي كار خودش، بايستي مواظب باشد - منتقل خواهيد كرد و بايد بكنيد. از يك فرماندهي، بي اطلاعي و ناآگاهي از حوزه ي مأموريت خودش را نمي شود قبول كرد. تلاش، خبرگيري، سؤال، خسته نشدن از اين قضيه و نظم پذيري به معناي حقيقي كلمه - همان چيزي كه از اوايل، دايماً به عنوان سلسله مراتب تكرار شده است - بايد وجود داشته باشد. امام مكرر مي فرمودند كه سلسله مراتب را حفظ كنيد از اوايل انقلاب، دلسوزاني به اين نتيجه رسيده بودند كه علاج نيروهاي مسلح، به سلسله مراتب است. البته مي دانيد كه در آن وقت، ستون فقرات ارتش را شكسته بودند و داشتند مي شكستند. يك عده از روي تعمد اين كار را مي كردند؛ براي اين كه نيروهاي مسلح را بكلي متلاشي كنند. اوايل انقلاب، زمزمه هاي خائنانه ي حاكي از يك بينش دروغ و غلط را دايماً ترويج مي كردند. با اين كه امام هيچ وقت نظامي نبودند و در سازمانهاي نظامي حضور نداشتند، واقعاً اين تصميم جزو حكمتهاي آن مرد بود. من هر وقت راجع به برخي از اقدامات اين بزرگوار فكر كردم، ديدم همان حكمتي كه قرآن درباره ي لقمان و ساير پيامبران مي گويد، به معناي واقعي در اين مرد بود. حكيم، يعني آن كسي كه ماوراي اين ظواهر، چيزهايي را مشاهده مي كند كه چشمهاي عادي و معمولي، از ديدن آن عاجزند. در مقايسه ي با ديگر مردم، مثل پير

مجربي در مقابل جوان خام و تازه وارد است. همين ضرب المثلي كه شنيده ايد: آنچه در آينه جوان بيند پير در خشت خام آن بيند اشاره به همين نكته است. ايشان نسبت به ديگران، نسبت به ماها و نسبت به همين مسؤولاني كه بودند و بوديم و مي ديديم، واقعاً اين طوري بود. او هميشه چيزي را در زير جريانات احساس مي كرد و مي ديد. گاهي انسان، با استدلال به چيزي مي رسد؛ ولي او بدون استدلال به آن رسيده بود. واقعاً لطف و الهام خدايي بود. همان طور كه خودش فرمود، دست قدرتي بود كه او را هدايت مي كرد. آن بزرگوار، سلسله مراتب را با همين كلمه تكرار مي كرد. اين كلمه، يك تعبير نظامي است و از محيط علمايي و آخوندي و حوزه يي - كه ايشان در آن تربيت شده بود و هيچ وقت هم در مسايل ارتش و سازمانهاي نظامي نبود - خيلي دور است؛ اما بارها شنيده ايد كه ايشان در اوايل و بعدها، اين كلمه را خطاب به سپاه و ارتش، مكرر تكرار مي كرد و مي فرمود كه سلسله مراتب را حفظ كنيد. اين، يعني هر فرد در هرجا كه قرار گرفته، نظم پذيري او اين طوري باشد كه به زيردست خود، از روي فرماندهي، قاطعاً فرمان بدهد و از مافوق خود، فرمان پذير باشد و آن را عمل كند و عمل به فرمان خودش را در چارچوب ضوابط از زيردست بخواهد. در همين آيين نامه هم كه شما ملاحظه كرديد و مي كنيد، ضابطه وجود دارد. اطاعت، ضابطه دارد. جاهايي هست كه زيردست بايد از مافوق اطاعت نكند. اين، مشخص است. فرماندهان بايد به اين نكات توجه كنند؛ آن وقت مسؤوليت را برعهده بگيرند.

...(2)v بايد مسؤول باشيد. لذا من در رژيم گذشته - كه حقيقتاً كمبودهاي اصلي داشت - ديده بودم كه مي خواستند آن قالب ظاهري را حفظ كنند. يكي از اركانش، همين مسأله ي سلسله مراتب و توان فرماندهي بود؛ منتها در آن موقع، فساد جزو ذات دستگاه بود و اركان رژيم، واقعاً اركان فساد آلوده يي بود. رشوه، تا آن سطوح بالا و پايين، از همه جا در جريان بود. فسادهاي اخلاقي و جنسي نمي گذاشت كه آن بنا، درست سرپا بايستد؛ اما در همان حدي كه آيين نامه هاي جهاني مشابه بود، اينها دقت مي كردند كه آن جهات، از جمله سلسله مراتب را حفظ بكنند. دو خاطره از زندان رژيم گذشته شايد به بعضي از برادران گفته باشم كه در سال 49 در زندان، فردي نظامي را ديده بودم كه براي پنج عدد پوكه ي فشنگ كه تحويل نداده بود، به حدود شش ماه محكوم شده بود! براي تمرين و مانور، به كوهستان رفته بود، تا تيراندازي كند. موقع برگشت، اين چند عدد پوكه را كم آورده بود. البته در آن وقت، به دادگاه رفته بود و محاكمه و محكوم هم شده بود؛ منتها اواخر خدمتش بود و چون خدمتش هم حساس بود، او را نگهداشته بودند. خدمتش كه تمام شد، رفت تصفيه حساب بكند، به او ورقه دادند و به زندان فرستادند! او باورش هم نمي آمد كه اين قدر در زندان بماند. ما در زندان ارتش بوديم. آن وقتها، محكومان امنيتي و سياسي را غالباً به زندانهاي ارتشي مي بردند. لااقل اوايل كار، اين طور بود. من در آن جا بودم كه ديدم او را آوردند. گفتيم چه شده است؟ ماجرا را گفت. البته

- همان طور كه گفتم - ظلم، جزو خواص آن نظام بود و نمي توانست ظلم نكند؛ لذا بالادستها غالباً معاف مي شدند! قبل از اين قضيه، سال 46 - 45 هم كه در مشهد زندان نظامي بوديم، شبيه همين ماجرا را ديده بوديم. يك ستون نظامي به جايي مي رفتند و برخلاف آيين نامه، افراد را همراه با مهمات در كاميون گذاشته بودند. بعد اشكالي پيش آمد و كاميون منفجر شد و چند نفري كشته شدند. پس از اين واقعه، فرمانده ي ستون و فرمانده ي يگان و فرمانده ي تيپ - آن وقت در اطراف مشهد چند تيپ بود - به خانه شان رفتند و در اين ميان، چند نفر بيچاره ي پايين دست را به زندان آوردند و به يكي، دو سال محكوم شدند! متأسفانه بالادستها را رها مي كردند و به پايين دستها مي چسبيدند؛ مبنا اين بود. لذا تا حدود زيادي، در آن پايين دستها انضباط وجود داشت. اصل انضباط، اصل درستي است. آيين نامه هاي نظامي، متعلق به ملت خاصي نيست طي سالهاي گذشته، من اين نكته را غالباً به برادران سپاه مكرر گفته ام كه اين چيزهايي كه امروز به صورت آيين نامه هاي شناخته شده ي نظامي در آمده، متعلق به كس خاصي نيست؛ اينها نتيجه ي چندهزار سال نظاميگري در طول تاريخ و در سطح عالم است. لشكركشيهاي قديم ايران، لشكركشيهاي اسكندر، لشكركشيهاي دوران اسلامي، لشكركشيهاي اروپاييها در اروپا، در اين چيزي كه جزو تجربيات ماست، تأثير گذاشته است؛ منتها تدوينش كاري بوده كه اول يك دسته ي خاص، يا ملتي خاص توانستند آن را انجام دهند و امروز تكميل شده است. اين چيزهايي كه امروز مشاهده مي شود، مخصوص كس خاصي نيست؛ متعلق به رژيم گذشته و دستگاه پهلوي هم

نيست. آنها عمل كنندگان و يادگيرندگانِ ناقص اين مسايل بودند. آيين نامه هاي انضباطي، غالباً مثل بقيه ي حقيقتها و نواميس آفرينش و طبيعت است. البته نمي خواهيم اينها را خيلي هم كليت بدهيم و مطلق كنيم. ممكن است در آنها نقصهايي هم وجود داشته باشد و حتماً هم دارد؛ اما شبيه قوانين طبيعت است و كشف شدني است. بر اساس طول مدت، اينها كشف و تدوين و تكميل شده و حالا هم به اختيار ما رسيده است. البته اصول و مباني ارزشي، در اينها تأثير تام و تمام دارد. اگر همين آيين نامه يي كه الان ما به شما مي دهيم، پهلوي آيين نامه هاي ديگران بگذاريد، مي بينيد كه در كليات تفاوتي ندارد. يك روح ارزشي اسلامي در اين آيين نامه سريان داده شده؛ ولي ساختها شبيه ساختهاي معمول در دنياست. البته آن جا كه مكتبي، مجموعه ي انديشه يي و يا ارزشهايي بر يك مجموعه حكومت مي كند، طبيعتاً ارزشها دخالت خواهد كرد؛ در اين جا هم دخالت مي كند. هماهنگي و هم وزني خاصي بين نيروهاي مسلح به وجود خواهد آمد يكي از خصوصيات اين آيين نامه ي انضباطي اين است كه نيروهاي مسلح را از اين جهت همسان مي كند. ان شاءاللَّه ما آن مجموعه ي درجات سپاه را هم كه ابلاغ بكنيم - كه كميته هم با آنها همراه است؛ گرچه در آينده ديگر نيروي انتظامي خواهد بود و شكل خاص خودش را خواهد داشت - روال هماهنگي و هم وزني خاصي در بين نيروهاي مسلح به وجود خواهد آمد. برادران ما در ستاد فرماندهي كل، بيشترين همتشان را روي اين قرار داده اند كه همساني و هماهنگي ايجاد كنند. البته مأموريتها متفاوت است. پاره يي از خصوصيتها در سازمانها ناهمسان است. اصراري هم نيست

كه اين خصوصيتها، يكسان بشود. به حسب مأموريتها، هر كس خصوصيتي دارد؛ ليكن آن چيزي كه اصل است - يعني ايمان و عمل صالح - بايستي در همه ي نيروهاي مسلح، به يك سطح برسد. بعد از آن، ظواهر و تشريفات و مقررات و بقيه ي امور سازماني و اداري است كه بايستي هرچه بيشتر با هم همرنگ بشوند. صددرصدش را نمي خواهيم، چون معلوم نيست كه لازم يا خيلي هم مفيد باشد؛ اما اصولاً - نه فروعاً - بايستي يكسان باشند. اگر بعضي از فروع يكسان نبودند، اشكالي هم ندارد. به هرحال، اين آيين نامه را با دقت و با مراقبت ابلاغ بكنيد و در اجراي آن سختگيري نماييد. در نيروهاي مسلح، اهانت را ممنوع و ريشه كن كنيد البته من قبلاً نكته يي را گفتم كه در آيين نامه بياورند؛ ولي نمي دانم آورده اند، يا نه. نكته اين بود كه در نيروهاي مسلح، اهانت را ممنوع و ريشه كن كنيد. هيچ كس، به كس ديگر اهانت نكند. اين كه فرماندهي - هر كس هست؛ افسري، درجه داري - به سربازي اهانت كند، درست نيست. من در آن رژيم ديده بودم كه حتّي افسرهاي ارشد، مورد اهانت قرار مي گرفتند. يكي از فرماندهان معروف و از آن افراد خبيثِ خشن - كه به درك واصل شده و نمي خواهم اسمش را بياورم - در سال 42 در مشهد فرمانده بود. من هم در آن موقع زنداني بودم. ما را به آن جا بردند، تا تحويل بدهند. او من را ديد و به طرفم آمد. در آن وقت، اين شخص سرتيپ بود و سرهنگهايي دور و برش بودند. او آن چنان به اينها اهانت مي كرد، كه من تعجب كردم. فكر نمي كرد كه

لااقل جلوي منِ زندانيِ مخالفِ دستگاه - كه به همين عنوان هم من را گرفتند آوردند و خيلي هم جوان بودم و طبعاً خصوصيات جواني داشتم - نبايد اين حرفها را بزند. نه، ابايي نداشتند. آنهايي هم كه مورد اهانت قرار مي گرفتند، ظاهراً امتناعي نداشتند! من شبيه اين قضيه را مكرر ديده بودم؛ آن يك موردش بود. در پايينترها هم من ديده بودم كه فحش مي دادند، اهانت مي كردند و بد مي گفتند. يك درجه فاصله، براي اهانت كردن كافي بود. البته ممكن بود كه كسي شخصيت قويِ محكمي داشته باشد و مافوقش جرأت نكند به او خيلي فحش بدهد. چنين چيزهايي هم بود؛ ليكن اهانت كردن، كار خلافي محسوب نمي شد! به زيردست خود اهانت مي كردند و فحشهاي اراذل مآبي مي دادند. من واقعاً در پادگانها ديده بودم كه مثل اراذل، به هم فحشهاي عجيب و غريبي مي دادند. ما كه طلبه بوديم و اين چيزها به گوشمان نخورده بود، به قدري تعجب مي كرديم كه اين حرفهاي ركيك، چه طور از دهن اينها خارج مي شود. بعضي از اين حرفها ممكن است حتّي به گوش خود ارتشيهايي هم كه در اين جا هستند، سنگين بيايد. البته شايد خيلي از برادران ارتشي فعلي ما، درست هم يادشان نباشد و اين خصوصيات را در آن زمانها، تجربه هم نكرده باشند. من كسي را ديده بودم كه به همدرجه ي خودش در محيط نظامي فحاشي مي كرد؛ چون فعلاً مأمور بر او، يا مافوقش بود. مثلاً با درجه ي يكسان، اين فرد افسر نگهبان بود؛ ولي او نبود. چيز بسيار شرم آوري بود! همين اهانتها، به كتك هم منتهي مي شد و سربازان بيچاره را زير مشت و لگد، بي رحمانه كتك

مي زدند. اين كارها را ممنوع كنيد. هر كسي هم كرد، مجازاتش كنيد. هيچ مانعي ندارد كه اگر شما مي خواهيد به زيردست خود جمله ي توبيخ آميزي بگوييد، آن را با تعبيراتِ جمع به كار ببريد: شما اين كار را اشتباه كرديد، من شما را توبيخ مي كنم، شما بايد مورد شماتت قرار بگيريد. لازم نيست مثلاً بگوييد، مردكِ فلان فلان شده، چرا اين كار را كردي. در كلمات و برخوردها، مطلقاً اهانت را بربيندازيد و ريشه كن كنيد؛ چون خلاف شؤون اسلامي است. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «انّي اكره لكم ان تكونوا سبّابين»(3). فحّاش نباشيد، بددهني چيز بدي است؛ ليكن سهل انگاري در اين كارها هم بد است. رفيق و غير رفيق را هم ملاحظه نكنيد، در رودربايستي هم گير نكنيد؛ آيين نامه ي انضباطي را با قدرت تمام اعمال نماييد. اصل انضباط، فرماندهي خوب و آگاه و حساس و داراي انعطاف است البته عرض كردم، آيين نامه ي انضباطي، سمبل انضباط است. اصل انضباط، فرماندهي خوب و آگاه و سَرِپا و حساس و دنبالگير جزييات امور و البته در موارد خودش داراي انعطاف، اما بدون غفلت است. غفلت و سهل انگاري، غلط است. كساني هم كه زيردست شما هستند، بايد همين طور باشند. ما مي خواهيم نيروهاي مسلح - چه ارتش، چه سپاه و چه نيروهاي انتظامي - اين طوري اداره بشوند. نيروي مسلح اسلامي، اين گونه است. اگر ديديد كسي حاضر نيست اين طوري كار بكند، بار سنگيني را از دوش او و خودتان برداريد و رهايش كنيد برود. نگذاريد كه نيروهاي مسلح، به خاطر بودن كسي كه ناهماهنگ و ناجور است، لطمه و ضربه بخورد. كساني هم كه بر اثر درجات و دسته هاي خاصي كه داشتند، به بي نظمي و

شلوغي عادت كرده اند - كه بعضي از بي نظميها در بعضي از جاها هم به گوش مي خورد - با انگشت نيرومند و آهنين همين آيين نامه هاي نظامي، گوش اينها را بپيچانيد. نه با انگشت خودتان كه شخصي باشد؛ با انگشت قانون و آنچه كه مقرر و موظف است. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه به شما و ما و همه توفيق بدهد، تا بتوانيم اين كار بزرگ را انجام بدهيم. امروز اداره ي نيروهاي مسلح، واقعاً تكليف بزرگ و سنگيني بر دوش همه ي شما آقايان است. اميدوارم كه ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد.(4) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14 2) 3) نهج البلاغه، خطبه ي 206 4) vv از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و قسمتي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمت حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

بيانات در ديدار با قائم مقام و مسؤولان بخشهاى مختلف بنياد شهيد انقلاب اسلامى

بيانات در ديدار با قائم مقام و مسؤولان بخشهاي مختلف بنياد شهيد انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فرض بنياد شهيد، فرض حيات انقلاب است از همه ي برادران و خواهراني كه افتخار خدمتگزاري به خانواده هاي شهدا را پذيرفته اند و اين را براي خودشان يك انجام وظيفه ي انقلابي دانسته اند و دنبال كرده اند، شخصاً صميمانه متشكرم و دعا مي كنم كه خداي متعال كمكشان كند و توفيقشان بدهد. بناي بنياد شهيد، از آغاز بر يك درك انقلابي از حوادث جاري جامعه ي ما بود. اگر انقلاب، زنده و فعال و در صحنه و عرصه ي سازندگيِ انقلابي و حقيقي نباشد و در مقابل دشمن، چهره جدي و مصممي نداشته باشد، شهيدش كجا بود، تا بنياد شهيد بخواهد. فرض بنياد شهيد، فرض

حيات انقلاب است و با همين ديد هم بايد به بنياد شهيد نگاه كنند؛ هم كساني كه از بيرون نگاه مي كنند و هم بخصوص كساني كه خودشان را زير بار سنگين اين كار عظيم درگير و مشغول كرده اند و وظيفه را در اين تشخيص داده اند، كه تشخيص خوب و مباركي هم هست. اميدواريم كه خداي متعال زحماتتان را ارج بگذارد و اجر بدهد و شماها را توفيق دهد، تا بتوانيد راه را هرچه بهتر و درست تر و دقيقتر بپيماييد. سروكار بنياد شهيد، با يك مجموعه ي انسانيِ ظريف و حساس است در باب بنياد شهيد، آنچه كه من هميشه از سابق به آن توجه داشته ام و نگرانش هستم و در پيامهايي كه گاهي در اين هفت، هشت، ده سال اخير در سالگردهاي بنياد و مناسبتهاي مختلف داده ام، يا به بعضي از مسؤولان بنياد - آقاي كروبي و بقيه ي آقاياني كه گاهي با من ملاقات داشته اند - يا در اجتماعاتي كه گاهي جمعيتهاي بنياد آمده اند، گفته ام، اين است كه سروكار بنياد شهيد، با يك مجموعه ي انسانيِ ظريف و حساس است. اين نهاد، با كميته ي امداد و بنياد مستضعفان و جانبازان فرق مي كند؛ اگرچه جنبه ي جانبازان بنياد مستضعفان تقريباً همين طور است. شما با مجموعه يي روبه رو هستيد كه در اخلاص و وفا و ايمان و عمل صالحشان - يعني همين ملاكهاي اصلي كه ما در اختيار داريم - هيچ شكي نيست. اگر هم ترديدي باشد كه فلان خانواده، آيا همان اخلاص اول را دارند يا نه، ما بايد به خودمان مراجعه كنيم و سؤال نماييم كه به چه علتي اين طوري شده است؟ والّا آن خانواده يي كه فرزندش را به

ميدان شهادت مي فرستد و صبر مي كند و سرش را بالا مي گيرد و افتخار مي كند، يا آن زني كه شوهرش مي رود و افتخار مي كند، يك موجود خوديِ انقلاب و انقلابي است؛ در اين نبايد بحثي داشت. از طرفي، انسان هم است؛ يعني ظرافتهاي يك انسان و توقعات و ارزشهاي يك خانواده ي شهيد هم در او هست. اين سه چيز است كه هر كدام به تنهايي، رعايتهايي را ايجاب مي كند. يعني يك مجموعه ي انساني است كه به خودي خود، رعايتهايي را لازم دارد؛ مجموعه يي كه به دليلي، توقع درستي دارند؛ مجموعه يي كه به دليل روشن و برهاني، اخلاصشان ثابت شده است. ببينيد، چه قدر كار شماها سخت است. بيش از هر چيز، كار شما فرهنگي است اين كه ايشان (1)مسايل فرهنگي را مي گويند، اينها همان حرفهايي است كه خود من مكرر به شما گفته ام. كار شما، بيش از آنچه كه عملي و فيزيكي و محسوس باشد، كار فرهنگي است. من يك وقت گفتم، اگر بنياد شهيد، جسم و روح را معادل مي داند، بايد نصف امكاناتش را در اختيار روح - يعني كار فرهنگي - بگذارد. البته كار فرهنگي، فقط درس دادن و گفتن نيست. گاهي شما به دست يك نفر قرصي مي دهيد، يا در دهان كسي لقمه يي مي گذاريد. اين كار، فرهنگي است. وقتي كه صحبت از كار فرهنگي مي شود، ذهنتان فوراً به سمت مجله و روزنامه و امثال اينها نرود. نه، كار اين خانم (2) هم فرهنگي است. كاري كه ايشان در بيمارستان مي كنند، به نظر من خيلي اوقات، حتّي ممكن است فرهنگيتر از كتابي باشد كه ما به دست يك نفر مي دهيم. كار فرهنگي را درست لخت كنيم

و بفهميم يعني چه. كار فرهنگي، آن چيزي نيست كه لباس فرهنگي دارد. لباس فرهنگي، يعني نوشته و كاغذ و قلم و امثال اينها. اين، فرهنگ مي شود؛ اما كار فرهنگي نيست. كار فرهنگي، يعني روح فرهنگي در آن باشد، يك حركت فرهنگي باشد، رشد بدهد و فعل و انفعال را در ذهن و مغز و جان و عواطف انسان به وجود آورد. اگر شما مدرسه درست كرديد، ولي اين مدرسه در روح كودكي كه هدف و آماج كار تبليغي شماست، اثر مثبت نگذاشت، اين كار چيست؟ مي توانيد ادعا كنيد كه كار فرهنگي است؟ نه، اين، ضد كار فرهنگي است. مي خواهم حساسيت قضيه را توجه بكنيد. با خوشحالي خانواده ي شهيد، تمام وجود انسان احساس لذت مي كند اين آمارها ما را خوشحال مي كند. من با خانواده هاي شهدا ارتباط نزديك دارم. گاهي يكي از آنها مي گويد كه من فلان جا رفتم، فلان كمك به من شد. واقعاً تمام وجود انسان، از اين كه خانواده ي شهيدي خوشحال و راضي باشند، احساس لذت مي كند. همين كه خانواده يي اعلام رضايت مي كند، مثل اين كه انسان وارد بهشت شده است؛ اصلاً هدف را پيدا مي كند. بنابراين، هر آمار و رقم شما كه يك ذره بالا و پايين برود، تأثيرگذارنده است؛ منتها مي خواهم شما به عنوان برادر مسؤول توجه بكنيد كه اين آمارها همه چيز نيست. اينها جسم است و روحي دارد؛ مواظب آن روحش باشيد. آن روحش اين است كه شما در دانشگاه شاهد، يا در مدرسه ي شاهد، حركت و برخوردتان طوري باشد كه آن هدف شما - كه عبارت از جامعه ي كودك شهيدزاده است - از لحاظ تصورات و افكار و آرزوها و

عواطف و احساسات، در آن جهتي حركت كند كه شما مي خواهيد. يعني يك ترازو در دستتان باشد و دايم بسنجيد. شما براي جهت روانشناسي كه ما گفتيم، يك واحد روانشناسي تشكيل داديد، كه كار خوبي است و اگر خوب كار بكنند، كار موفقي است؛ اما اين را بايد به آقاي رحيميان و به خود آقاي كروبي عرض بكنم كه به سراغ اين برويد كه در آمارگيريهاي حقيقي و بدبينانه و سخت گيرانه ي نسبت به خود، واكنش كارهاي خودتان را ببينيد. ...(3)v خانواده ي شهيد نبايد كارمند شود دو، سه نكته ي مهم هست كه در جهت همين عرايضم مطرح مي كنم: اولاً، خانواده ي شهيد نبايد كارمند بشود. شما مي فرماييد كه ما قبلاً اين قدرحقوق مي داديم؛ حالا كه تورم زياد شده و اين حقوق به جايي از آنها نمي رسد، بايد مثلاً بيشتر بدهيم. گويي كه ما از يك عده حقوق بگيرِ رسمي حرف مي زنيم. به نظر نمي رسد كه اين روش، خيلي موفق باشد. اين حقوق بگيري، چه قدر مثبت است؟ براي اين خانواده، چه كاري خوب است كه انجام بشود؟ نمي شود فكر كرد و بررسي نمود؟ شايد اين هم جزو وظايف همين سازمان شما باشد. بررسي كنيد، آيا مي شود براي حقوق دادن به خانواده، جايگزين پيدا كرد؟ البته حقوق دادن، از يك نظر، براي او و براي ما آسانترين كارهاست؛ ولي معلوم نيست كه بهترين كارها باشد. آسانترين، گاهي بهترين است و گاهي هم نه. شايد بشود كارهاي بهتري كرد. مثلاً به يك نفر، به قدر حقوق ده ماهش را بدهيم، تا سرمايه يي درست كند و راه بيفتد. در ذهنم هست كه سابقها صحبت بود كه براي خانواده هاي شاهد، سرمايه گذاري بشود. خيلي خوب، يك

سرمايه گذاري بشود و خودشان، اداره ي امور خودشان را به عهده بگيرند و ديگر بنياد شهيد نخواهد تا آخر، مرتب حقوق بدهد. اين حقوق، بعد از چند سالي، چيز ثابتي مي شود و يك ذره از گوشه اش نمي شود زد و تورم هم بالا مي رود. من نمي دانم كه اصل اين قضيه، چه قدر بررسي شده است. ...(4)v روحيه ي خدمتگزاري بايد در تمام سلسله مراتب بنياد تقويت شود يكي از آقايان به نكته يي اشاره كردند كه حرف بسيار درستي است. گفتند ماها واقعاً خدمتگزاران خانواده ي شهداييم. اين روحيه و احساس خدمتگزاري، بايد ان شاءاللَّه در تمام سلسله مراتب اين بنياد تقويت بشود. يعني اين حالت هرگز پيش نيايد كه در جايي، فرضاً مسؤول بنياد شهيدي، مثل صاحبخانه يي رفتار كند كه افرادي به او مراجعه مي كنند و كاسه يي مي آورند كه برايشان يك ملاقه آش بريزد! همه مثل انبارداري باشند كه صاحب اموال به دست يك نفر حواله داده و گفته است، برو اين كالا را بگير. در اين جا، انباردار نمي تواند بگويد چرا زياد شديد، چرا خيلي آمديد. در حقيقت، شما كه انباردار هستيد، براي همين كار در آن جا ايستاده ايد، تا بيايند و شما تحويل بدهيد و بروند. بايد واقعاً اين روحيه حاكم باشد، تا ما بتوانيم با خانواده هاي شهدا، با همان ارج و منزلت شهادت برخورد كنيم. ...(5) علي ايّ حال، به نظر من، بنياد شهيد، يكي از بركات انقلاب و يكي از نشانه هاي حقانيت انقلاب و امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) است. ايشان از همان اول، به اين مسأله توجه كردند و اهميت دادند و ما مي ديديم كه چه طور نسبت به مسأله ي شهدا و خانواده هاي شهدا حساسند و نسبت به بنيادي كه امور آنها را به عهده

مي گيرد، علاقه مند و مهتم هستند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند توفيق دهد و روح آن بزرگوار به شما كمك كند، تا اين حركت بسيار باارزش را تعقيب بكنيد و خدمت بزرگي كه به عهده ي شما و همه ي ماست، در حقيقت بخوبي انجام بدهيم. من مجدداً از همه ي شما برادران و از خواهر عزيزمان، به خاطر زحماتي كه مي كشيد، تشكر مي كنم و اميدوارم كه فردايمان ان شاءاللَّه بهتر از امروز و ديروزمان باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v حجةالاسلام رحيميان 2) v خانم فاطمه كروبي 3) 4) 5) vv از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و بعضي از قسمتهاي آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين بخشها حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با مجمع نمايندگان طلاب و فضلاى حوزه ى علميه ى قم

سخنراني در ديدار با مجمع نمايندگان طلاب و فضلاي حوزه ي علميه ي قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بايد نيازهاي حوزه را برطرف كنيم آقايان محترم و برادران عزيز! خيلي خوش آمديد. از اين كه در مدت تقريباً يك سال كه از ديدار قبلي ما با شما مي گذرد - آن طور كه شنيده ام - كارها و گامهاي خوبي به عنوان مقدمات حركت سازماني اين مجمع و به تبع آن، طلاب انجام گرفته و برداشته شده است، خيلي متشكرم. آنچه كه ابتدائاً بايد عرض بكنم، اين است كه اين طور كار دسته جمعي - كه واقعاً براي حوزه ي علميه، مبارك و فرخنده است - بايد هرگز دچار ركود و انتظار و تعلل و سردرگمي نشود. زمان به سرعت مي گذرد، عمرها طي مي شود و فرصتهاي مختلف از دست مي رود. فضلاي محترم و طلاب و اعاظم حوزه، بايد فرصت جواني و نشاط

و فراهم بودن زمينه ي حوزه ي علميه را در جاي خود مغتنم بشمارند و حالا كه به بركت انقلاب و رهبري همه جانبه ي امام بزرگوار(رضوان اللَّه تعالي عليه) زمينه فراهم شده، كاري را كه حوزه ي علمي شيعه به آن احتياج دارد، انجام بدهند. اگر از خودمان سؤال كنيم كه حوزه به چه چيزي احتياج دارد كه ما آن را انجام بدهيم، سؤال درستي كرده ايم. حوزه، خيلي چيزها دارد كه اينها سرمايه هاي آن هستند. حوزه، علم غزير، تجربه ي علمي طولاني، تعداد زيادي اكابر فنّان در فنون مربوط به حوزه ي علميه، تعداد معتنابهي اساتيد كار كرده ي كار كشته ي در كار خود و كاملاً وارد، ميزان فراواني از سنتهاي خوب براي درس خواندن و درس گفتن، رابطه ي استاد و معلم و مايؤول به اين امور و بسي سرمايه هاي ارزشمند ديگر دارد. حوزه، چه چيزي ندارد؟ اين را بايد فكر كنيم. به نظر من، اولين وظيفه ي عاجلي كه پيش پاي دست اندركاران حوزه است - اعم از مدرّسان محترم، شوراي مديريت، طلاب و در رأسشان، مجمع نمايندگان طلاب كه شما آقايان باشيد - اين است كه اين سؤال را بررسي بكنيم، ببينيم حوزه چه لازم دارد كه ما بايد آن را فراهم كنيم. حوزه به يك نظام تعليم و تعلم احتياج دارد به نظر مي رسد كه حوزه به چيزهاي متعددي احتياج دارد و من الان در مقام پاسخگوييِ جامع و كامل به آن سؤال نيستم؛ ليكن اجمال و شبحي از آنچه كه ممكن است در ذهن بگذرد، عرض مي كنم. از جمله چيزهايي كه حوزه احتياج دارد، يك نظام تعليم و تعلم است، تا در آن، وقتها هدر نرود. امروز ديگر روزي نيست كه ما اجازه

بدهيم، يك روز يا يك ساعت از عمر جواني متدين و آماده براي تلاش و مجاهدت در راه دين - يعني يك طلبه - هدر رود. طلبه، اين است. اگر طلبه متدين نبود، طلبه نمي شد. اگر براي مجاهدت در راه دين آمادگي نداشت، طلبه نمي شد. حتّي شايد بشود گفت كه اگر عاشقانه اين راه را دوست نمي داشت، طلبه نمي شد. بنابراين، جواني با اين خصوصيات، در روزي كه اسلام توفيق پيدا كرده است يك نظام مبتني بر انديشه و تفكر و جهان بيني را در معرض ديد بشريت قرار بدهد، نبايد وقتش هدر رود. حوزه بايد وقت او را به بهترين شكلي پُر كند و از وقتش بهترين استفاده را ببرد و از او انساني بسازد كه مي تواند امروز براي نظام اسلامي آبرو باشد و هدف توسعه و رواج و شناخته شدن اسلام را تأمين بكند. اين كار، يك نظام درسي لازم دارد و بدون آن نمي شود. اين كه ما يك مجموعه ي عظيم بيست هزار نفري را رها كنيم و ندانيم كه اينها چگونه درس مي خوانند، چه درسي مي خوانند، با چه هدفي درس مي خوانند، در چه حدي قرار مي گيرند، سزاوار نيست. البته امروز كارهايي انجام گرفته است، امتحانهاي نوبه يي هست، امتحانهاي خوب هست، مدارس تخصصي هست، كلاسهاي رشته هاي تخصصي اخيراً به وجود آمده و مقررات و ضوابطي گذاشته شده است؛ ليكن بايستي اينها به حد يك نظام درسي كامل، يا يك نظام كاري كامل، شامل درس و تحقيق و پژوهش و همان پنج مأموريت و مسؤوليتي كه پارسال عرض كردم حوزه ها دارند، برسد. رؤوس مطالب آن پنج مأموريت و مسؤوليت، عبارت است از: احراز مسند افتا و تربيت انسانهاي

صالح براي افتا، تربيت مدرّس، انجام تحقيقات براي پيشرفتهاي علمي، مسأله ي قضا در جامعه و مسأله ي تبليغ. اين پنج مأموريت، كاري است كه دم دست است. البته حوزه كارهاي ديگر هم دارد و خيلي از كارهاي مهم را مي تواند و بايد انجام بدهد؛ ولي اين پنج مأموريت، دم دستي و حتمي است. بنابراين، نظام درسي فراگير، چيز لازمي است و يكي از كارهايي است كه بايستي در حوزه انجام بشود. فهم و هدايت سياسي حوزه بايد بسيار سطح بالا باشد يكي ديگر از كارهايي كه در حوزه لازم است و حوزه با خلأ آن روبه روست، اين است كه مسؤولان و اكابر و شخصيتها و رهبران حوزه - مثل مراجع تقليد و مدرّسان بزرگ و شوراي مديريت و امثال اينها - بايد كاري كنند كه در داخل حوزه ي علميه، درك از مسايل جاري عالم و قدرت تحليل و فهم اين مسايل، در عاليترين سطح خودش در كشور وجود داشته باشد. يعني ما بايد كاري بكنيم كه حوزه ي علميه قادر باشد به وسيله ي يكايك اغلب افرادش - نمي گوييم همه ي افراد - در فضاي عمومي كشور، بينش درست سياسي و فهم مسايل جاري را در اختيار ديگران بگذارد و مردم را هدايت كند و پيش ببرد. كج فهميدن، ساده و سطحي فهميدن، كُند و ناهوشمندانه فهميدن، غافل ماندن از مسايل جاري عالم و كشور، از جمله ي زيانبخش ترين چيزهايي است كه ممكن است حوزه ي علميه با آن روبه رو بشود. اينهاست كه زمينه را فراهم مي كند، تا يك عده آدمِ بددلِ سوءنيت دارِ احياناً تحريك شده به وسيله ي اجانب، در حوزه ي علميه راه بيفتند و حرفهايي را مطرح كنند؛ كمااين كه در

اين چند سال، برخي از نمونه هايش را ديديد كه بحمداللَّه سينه ي ستبر انقلاب زد و بسياري از اين نمونه ها را از سر راه برداشت؛ ليكن نمي شود گفت كه اين چيزها تمام شده است. كج فهميها و نفهميها، از دو طرف خطر ايجاد مي كند: يكي از ناحيه ي هدايتهاي غلط و بددلانه و متكي بر تفكرات ناسالم و مشوب به اغراض، و ديگري تحجرها، كُندفهميها، ديرفهميها، در لحظه ي لازم در جايگاه لازم قرار نگرفتنها. اينها خيلي ضربه مي زند و حوزه ي علميه امروز آن طور نيست كه بتواند ضربه را راحت تحمل كند. امروز، تلاشي حوزه يا صدمه ي به حوزه، صدمه ي به اسلام، آن هم در شكل درخشان عالميش است. مسأله، مسأله ي نظام اسلامي و ديدگاه تمام مسلمانان دنياست كه امروز به جمهوري اسلامي نگاه مي كنند و از جهت اسلام و معارف اسلامي، جمهوري اسلامي و حوزه است كه بايد پاسخگو باشند. اگر خداي ناكرده، حوزه ضربه يي بخورد و اشكالي پيدا كند؛ جايي از نظر فهم مسايل جاري، كج بفهمد و يا موضعي را درست تشخيص ندهد و نيازي را در جاي خود درك نكند، يا بد بفهمد؛ دشمني و دوستي را نشناسد و براساس آن تصميم گيري بشود، ضربه هايي كه پيش خواهد آمد، ضربه هاي جبران ناپذيري خواهد بود. فهم سياسي و هدايت سياسي حوزه، بايستي بسيار سطح بالا باشد. امروز طلاب و فضلاي حوزه ي علميه، در سرتاسر كشور منتشر مي شوند. اين طور نيست كه مردم از آنها بخواهند، برايشان فقط مسأله و رساله توضيح بدهند - اگرچه آن را هم مي خواهند، آن هم نياز مردم است - بلكه امروز راجع به مسايل منطقه و سياستهاي گوناگون جهاني و مسايل داخلي هم از روحاني

سؤال مي كنند. اگر سؤال هم نكنند، او بايد متصدي پاسخگويي بشود. از حوزه متوقع است كه دين را در دانشگاهها معرفي كند امروز روحاني امام جمعه است؛ يعني حاكم فكري و معنوي بر آن شهر يا استاني كه او امام جمعه ي آن جاست. امام جمعه كه فقط يك پيشنماز نيست. امروز، روحاني در دانشگاهها نماينده است؛ يعني كسي كه دين را در دانشگاهها بايد معرفي كند. شما ببينيد در گذشته، روحانيون خوب در دانشگاه - مثل شهيد بزرگوار، مرحوم آيةاللَّه مطهري،يا ديگر برادران و بزرگاني كه در آن جا بودند - چه قدر اثر مي گذاشتند. روحاني در دانشگاه، فقط اينها نبودند. بعضي از معممان هم بودند كه استاد بودند، ولي آنها مردم را به دين نزديك نمي كردند؛ بعضيشان از دين هم دور مي كردند! بعضي از معممانِ بي ملاحظه ي مراعات نكني كه سركلاس و در ميان دانشجويان، بدون توجه به تأثير حرف خود، هرچه به دهانشان مي آمد، مي گفتند، اينها مردم را از دين هم دور مي كردند. آن كسي كه جوانان را به دين نزديك مي كرد، عاشق دين مي كرد و با معارف اسلامي عميقاً آشنا مي نمود، از آن قبيل روحانيون بود. اگر ما بتوانيم به تعداد زيادي روحاني، با معرفت دينيِ وسيع و آگاهي و هوشمندي سياسي، داخل دانشگاهها بفرستيم، شما ببينيد از اين كار چه قدر بركات برخواهد خاست. اين، از حوزه متوقع است. اين، بدون آن رشد فكري و سياسي و معنوي، امكان ندارد. اين، جايش خالي است. از جمله چيزهايي كه در دنباله ي همان نظام درسي جايش خالي است، مسأله ي كتابهاي درسي و حفظ روحيه ي شور و نشاط - آن هم به صورت سالم - در بين طلاب است. اينها

چيزهايي است كه در حوزه بايستي انجام بگيرد. شما مجمع محترم نمايندگان، بايد بنشينيد اين چيزها را بررسي كنيد؛ همينهايي كه رؤوس و اصولش را من ديدم كه در همين اساسنامه هم به صورت اهداف و وظايفِ مجمع آورده ايد. اينها تلاش و حركت مي خواهد. طلبه بايد روحيه ي جواني را حفظ كند من به حضور نمايندگان طلاب در سطوح تصميم گيري حوزه معتقدم، و عقيده دارم كه اشتراك نمايندگان طلاب در سطوح تصميم گيري، به بسياري از چيزهاي خوبي كه شما مي خواهيد درحوزه اتفاق بيفتد، كمك خواهد كرد و حركت و شور و نشاط جواني را در طلاب احيا و زنده مي كند، و اين چيزي است كه ما به آن احتياج داريم. طلبه بايد روحيه ي جواني را با همه ي خصوصيات جواني حفظ كند. البته جواني طلبه، جواني نجيبي است. نوآوري جوان، گستاخي جوان، ابتكار جوان، بسياري از قيود را نپذيرفتن - كه در روحيه ي جوان هست - در طلبه هست و همه ي اينها مثبت است؛ اما قيد دين و پايبندي به ضوابط كه در طلبه هست، آن روحيات قبلي را تكميل مي كند. اگر آن خصوصيات جواني تنها باشد، به گستاخيهاي بي جا و بعضي از حوادثي كه انسان در طول زمانها در دانشگاهها و غيردانشگاهها مشاهده كرده است و حتّي گاهي اوقات به انحرافها منتهي خواهد شد. اما وقتي با تدين و احترام به بزرگتر همراه شد - كه اين، در حوزه ي علميه يك سنت است؛ سنت احترام به بزرگترها، احترام به استاد، احترام به پيشكسوت، آن كسي كه از ما جلوتر است و زودتر از ما درس را شروع كرده و دوره هاي تحصيلي را يكي پس از ديگري

گذرانده است - جوانيِ نجيب و توأم با صلاحي را در حوزه به وجود مي آورد. اين جواني، نبايد به پيري تبديل شود. اگر جوان ما ظاهراً و سنّاً جوان، ولي روحيتاً پير و بي نشاط و بي حوصله و بي ابتكار و نااميد باشد، بسيار چيز بدي است. طلبه بايد منشأ اميد و شور و نشاط و تحرك باشد. اگر اين طور شد، آن وقت طلبه، در صفوف مقدم مسايل انقلاب هم شركت مي كند. شرط اصلي صلاح حوزه، اين است. اگر حوزه كارش به آن جا برسد كه طلبه نسبت به مسايل انقلاب، احساس بي تفاوتي كند، خطر بزرگي است و نبايد بگذاريد چنين شود. يكي از مهمترين وظايف هر مجموعه ي مسؤولي در حوزه ي علميه ي قم و بقيه ي حوزه هاي علميه، اين است. طلبه ها بايد در صفوف مقدم باشند طلبه ها بايد در صفوف مقدم باشند. اگر جنگ پيش مي آيد، طلبه بايد در صفوف مقدم جنگ باشد و اين را ارزش قرار بدهد. اين، حقيقتاً يك ارزش است. آن كسي كه در حوزه ي علميه مشغول درس خواندن است، به مجرد اين كه اذان حرب و جهاد بلند شد، به سمت جهاد في سبيل اللَّه مي شتابد، اصلاً قيمتي برايش متصور نيست. بهترين عناصر طلبه، آن كسي است كه همين روحيه را در خود داشته باشد و بپروراند، تا مشمول آن حديث «من لم يغز و لم يحدّث نفسه بغزو مات علي شعبة من النّفاق»(1) نشود. اگر هم مانعي پيش آمده و نمي تواند عملاً وارد ميدان جنگ شود، دلش براي ميدان جنگ بجوشد و روحش در آن جا باشد؛ يعني «حدث نفسه بغزو» باشد. اين، ارزش بسيار والايي است. اين روحيه بايد زنده بماند. حوادث گوناگوني براي انقلاب هست؛ طلاب

بايد حاضر و آماده باشند. مسأله ي امريكا پيش مي آيد، اظهار نفرت از دشمنان و مستكبران پيش مي آيد، مسايل خليج فارس پيش مي آيد، مسايل گوناگون ديگري پيش مي آيد؛ طلبه اول كسي باشد كه احساس كند مسؤوليتي دارد و آن مسؤوليت را استفسار كند، ببيند چيست. هنگامي كه مسؤوليتش مشخص شد، در جاي مسؤوليت خودش باشد. اينها با طلبگي مي سازد. درسهاي رسمي حوزه را بايد خواند و ياد گرفت تصور نشود كه اگر بخواهم اين طور بكنم، پس كي درس بخوانم؟ درس را هميشه بخوان. جنگ كه هميشه نيست، راهپيمايي كه هميشه نيست، حضور در صحنه هاي ضروري كه هرساعت نيست. درس هم بايد بخواند و بي درس و بي تحقيق و بي مباحثه، طلبه معناي خودش را از دست مي دهد. در آن دوران مبارزات، عده يي از طلبه ها غرق در عالم مبارزه بودند؛ آن هم مبارزات آن زمانها كه طور ديگري بود و آميختگيها و پيچيدگيهايي داشت. يك جريان، جريان روشنفكري و يك جريان، جريان مبارزه بود و اينها در مواردي با هم التقا مي كردند و البته در آن موارد، التقايشان هم خوب بود و طلبه هاي مبارز، گاهي يك حالت روشنفكري پيدا مي كردند. من كه در مشهد بودم، با طلبه ها انس داشتم. طلبه ها و جوانان قم هم مكرر پيش من مي آمدند و مي رفتند و مسأله مطرح مي كردند و من مي ديدم كه اينها نسبت به درس بي رغبتند. مكرر به اين طلبه ها مي گفتم كه برادران! اين درس رسايل و مكاسب را بايد بخوانيد، اين كفايه را بايد ياد بگيريد. اين كه خيال كنيد ما ديگر مبارزيم، پس ديگر اين حرفها چيست، معناي حرفي به چه درد مي خورد، اين اجتماع امر و نهي و مقدمه ي واجب

را ولش كن، اشتباه فكر كرده ايد. نخير، اين طوري نمي شود. بايد اينها را ياد بگيريد. اين، فن ماست. مكرر مي گفتم و الان هم همين را مي گويم كه بي مايه، فطير است. طلبه يي كه در درس و علم، غور و خوض نداشته باشد، طلبه نيست و موضوع، منتفي است. بحث، سرطلبه است. طلبه، يعني آن كه بايد درس بخواند. البته بعضي از آن حرفهايي كه ماها عادت كرده ايم بخوانيم، يا زيادي است و يا خالي از اولويت است؛ ولي جايش را بايد چيزهاي اولي يا چيزهاي لازم پُر كند. مثالهايي كه ما زديم - معناي حرفي مشتق و ضد و فلان - معنايش اين نيست كه حتماً همه ي مباحث اين فصول، واجب و لازم است. نه، ممكن است اينها هم جزو همان چيزهايي باشد كه بعضي از آنها زيادي است. علي ايّ حال، منظور اين است كه درسهاي رسمي حوزه را بايد حتماً خواند و ياد گرفت. اين، اجتهاد است. اجتهاد، يك متد و يك شكل و يك طريقه است؛ رفتاري در فهميدن و كيفيتي در مشي به سمت حقيقت است. آن كيفيت را بايد بلد بود. اگر كسي راه را بلد نباشد، معلوم است كه به حقيقت نمي رسد. كسي راه آموخته و بلدشده نمي شود، مگر با خواندن همين درسها. اينها را بايد خواند، تا آن راه را ياد گرفت. آن متد را بايد فراگرفت. بدون آن متد، نمي شود كاري كرد. بنابراين، با درس خواندن بايد در صحنه ي رزم سياسي و اجتماعي و نظامي شركت كرد و در صحنه ي تبليغ و آگاهي بخشي به مردم وارد شد. حضور نمايندگان طلاب در صحنه هاي تصميم گيري حوزه لازم است اين نكته را هم تأكيداً عرض مي كردم

و عرض بكنم كه حضور نمايندگان طلاب در صحنه هاي تصميم گيري حوزه ي علميه لازم است، تا آن حضور در صحنه ي تصميم گيري، به استفاده از بازوهاي فعال اين نيروها در صحنه ي عمل منتهي شود. اگر در صحنه ي تصميم گيري نباشند، در صحنه ي عمل نمي شود از آنها استفاده كرد. بايد به جوانان ميدان داده بشود. از فكر تازه - نه به معناي پذيرش، بلكه به معناي بررسي و گزينش - استفاده كنيد، تا كساني كه داراي ابتكارند، قدمهاي خوب را بردارند. اي بسا استعدادهاي برجسته يي وجود داشته باشد؛ اينها گم و دفن نشود. اي بسا، نظراتي عالي در چگونگي درس خواندن و كتاب درسي و روال بحثهاي اصولي و فقهي و غير اينها وجود داشته باشد؛ اينها مظلوم واقع نشود. اگر اين طور شد، هم حوزه عقب خواهد ماند، هم ممكن است دشمناني كه با اصل كيان و بنا و استقرار حوزه مخالفند، از آنها سوء استفاده بكنند. حادثه ي خليج فارس، خوي تجاوزگري بي پايان ابرقدرتها را نشان داد به نظر من، كار زيادي پيش روي شما برادران هست. اگر بخواهيم مصداقاً وارد بشويم، بايد بگوييم كه يكي از مسايل مهم تاريخ انقلاب ما، همين روزها دارد اتفاق مي افتد و آن، مسأله ي مربوط به خليج فارس (2) است. من معتقدم كه همه ي ملت ما و بخصوص حوزه هاي علميه، بايد تصوير روشن و درستي از اين حوادث داشته باشند؛ بفهميم كه چه مي گذرد. به نظر من، آنچه كه امروز اتفاق مي افتد، براي ملت ايران و ديگراني كه به مسايل جهان اسلام ذي علاقه هستند، از جهات مختلف قابل توجه است. اولين مسأله ي اساسي كه امروز در پيش روي مردم قرار دارد، عبارت از

خوي تجاوزگريِ بي پايان ابرقدرتها و قدرتهاي بزرگ جهاني و در رأسشان امريكاست. شايد براي توده هاي مردم دنيا، اين حقايق هيچ وقت اين طور آشكار نشده است كه امروز آشكار مي شود. اينها از آن طرف دنيا بلند شده اند به اين جا آمده اند، تا در مسأله يي كه مربوط به منطقه است و محققاً مي تواند در خلال روابط منطقه يي حل بشود، دخالت كنند، كه نفس دخالت، غلط است و اين دخالت را به اشدّ مايمكن از قساوت و بي رحمي انجام مي دهند. شما ببينيد اينها با عراق چه مي كنند. مسأله، مسأله ي حكومت و رژيم عراق و سردمداراني كه خودشان بشدت مورد اعتراض و سؤال هستند - كه بعداً عرض خواهيم كرد - نيست؛ زيرا آنها خودشان هم در جرايم شريكند. مسأله، مسأله ي ملت و كشور عراق است. چرا يك كشور را اين طور ويران مي كنيد؟ چرا قدرتي، به صرف اين كه مي تواند شليك بكند، به خودش اجازه مي دهد كه به هر هدفي كه دلش مي خواهد، شليك كند؟ آخر به چه مناسبتي؟! مردم بصره و حله و عماره و بغداد و اعتاب عاليه و - آن طور كه نقل مي شود - بقيه ي شهرهاي عراق، مگر چه گناهي كرده اند كه بايد جانشان را از دست بدهند، پالايشگاهشان را از دست بدهند، كارخانه شان را از دست بدهند، فرودگاهشان را از دست بدهند؟ ملت عراق، چند سال بعد از اين بايد كار بكند، تا بتواند آنچه را كه شما از او گرفته ايد، دوباره براي خودش تأمين بكند؟ آخر، اين چه جنايتي است كه انجام مي گيرد؟ از اين بزرگتر، جنايتي متصور نيست. شما اگر جنگ داريد، به ميدان جنگ برويد؛ نيروهاي نظامي در آن جا هستند، با آنها بجنگيد. چرا

شما از اول اعلام مي كنيد كه ما ده روز مي خواهيم جنگ هوايي بكنيم؟ جنگ هوايي، يعني چه؟ جنگ هوايي، يعني انداختن بمب بر سر شهرها. به نظر من، عريانتر از اين جنايتي كه امروز امريكا به كمك متحدان خودش - فرانسه و انگليس و ديگران - انجام مي دهد، وجود ندارد و تا آن جا كه ما يادمان مي آيد، وجود نداشته است. واي بر بشريتي كه همين جنايتكاران، پرچمداران حقوق بشر هم هستند! امروز يكي از بزرگترين جنايتها انجام مي گيرد ببينيد اين تمدن منحوس غربي، عجب فرهنگ غلطي را بر دنيا عرضه مي كند. واقعاً اينها كجايند؟ هزاران تُن بمب بر سر شهرها و مردم بي پناه و بچه ها و مريضها و پيرمردها و بي گناهها و غيرنظاميها بريزند، مانعي ندارد؛ ولي يكي از اين هواپيماهايي كه رفته اين همه جنايت كرده، ساقط بشود و خلبان آن را بگيرند بياورند در تلويزيون نشان بدهند، جنايتي مي شود كه همه ي دنيا رويش سروصدا و اظهار تأسف مي كنند و مي گويند برخلاف كنوانسيون ژنو است! اين چه فرهنگي است؟! اين چه فرمول غلطي در فهم حقايق بشري است؟! چرا شما كشتن انسانها را جنايت نمي دانيد؛ ولي آوردن يكي از اين كُشندگان را در تلويزيون، جنايت به حساب مي آوريد؟! همه اعتراض مي كنند، همه جنجال مي كنند! من نمي فهمم، اين چه فرهنگي است؟! اين چه نكبتي بود كه از قِبَل اين غربيها براي دنيا به وجود آمد؟! مي خواهند اين فرهنگ را صادر كنند. مي خواهند اين كيفيت درك از مصالح و مفاسد بشري و اخلاق اجتماعي را به همه ي دنيا صادر كنند؛ همه هم بايد اين فرهنگ غربي را قبول كنند! اين، يك مسأله است. امروز يكي از

بزرگترين جنايتها انجام مي گيرد. عراق، مركز يكي از تمدنهاي قديمي و مركز تمدن عظيم اسلامي است. در اين كشور، مدرسه و مسجد و جايگاههاي مقدس هست. ملت عراق در طول ساليان متمادي زحمت كشيدند و خانه و مدرسه و خيابان و فرودگاه و كارخانه و پالايشگاه درست كردند؛ دست جنايتكاري هم به عنوان جنگ با رژيم عراق، درحالي كه نيروهاي آن رژيم همان جا جلوي مرز در مقابلش ايستاده اند، مي آيد مال مردم را ويران مي كند و اين همه نفوس طيبه و بي گناه را مي كشد. واقعاً مسأله ي بسيار دردناكي است. به چه حقي شما به عراق حمله مي كنيد؟ به چه حقي مردم عراق را مورد تهاجم قرار مي دهيد؟ قدرت افسانه يي ابرقدرتها، به توپ وتشرزدن است نكته ي دومي كه بلافاصله بعد از اين قضيه مطرح مي شود، آن است كه ابرقدرتيِ اين ابرقدرتها - همان طور كه بارها گفته ايم - به توپ وتشرزدن است. اين همه قدرت افسانه يي براي خودشان در ذهنها تصوير كرده بودند و ملتهاي دنيا خيال مي كردند كه اگر اينها به هر كشوري يك اشاره بكنند، نابود خواهد شد. بسم اللَّه! شش ماه نيرو جمع كردند و اظهاراتشان هم اين بود كه در ظرف روزهاي كوتاهي، طرف مقابلشان را از بين مي برند. تا آن جايي كه خبرها در دنيا منعكس مي شود و ما هم مثل ديگران مي فهميم، اين طور نبوده است. يعني آن طرفي كه حمله كرده، خوشبخت تر و روسفيدتر از آن طرفي كه به او حمله شده، نيست. حمله كننده هم همان قدر يا بيشتر، خسارت داده است و از نظاميهايش، همان قدر يا بيشتر هم كشته شده اند. البته او غيرنظامي زيادي را از مردم عراق كشته كه اين، جنايت است و كشتن هريك نفر

از آنان يك قتل است و آقاي بوش به خاطر قتل مردم عراق به وسيله ي بمبارانهاي شهرها و غيره، يك قاتل و يك جنايتكار است. اين قدرتي كه ابرقدرتها براي خودشان درست كرده بودند، معلوم شد كه افسانه است. البته ما مي دانستيم. اين حقيقت جاري بر زبان امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) كه «امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند»، يك بار ديگر آشكار شد. اين هم يك نكته است كه مورد توجه مردم دنيا قرار گرفت و بايد حقيقتاً اين نكته را فهميد و روي آن درست تكيه كرد. قدرتهاي درجه ي يك عالم، با يكديگر جمع شدند؛ اما كاري را كه خيال مي كردند مي توانند انجام بدهند، نمي توانند انجام بدهند. در اين جا، نكته ي عبرت آميزي وجود دارد و آن، اين است كه تجهيزاتي كه امروز در مقابل اين نيروهاي مهاجم به وجود آمده است، مولود سوءنيت و خباثت خود اينهاست. خود آنها هستند كه اين پايگاهها و اين سكوهاي موشكي را درست كردند و اين موشكها و اين هواپيماها و اين ضدهواييها و اين تجهيزات مدرن و پيشرفته را به رژيم عراق دادند، تا با آنها اسلام را بكوبد. «فسينفقونها ثمّ تكون عليهم حسرة ثمّ يغلبون»(3). همين طور شد. شرق و غرب، پول و سلاح و وسيله ي تبليغات و امكانات دادند و تكنيكهاي نظامي در اختيار گذاشتند و همان چيزهايي كه داده بودند، تا با آنها اسلام نابود بشود، حالا در مقابل خودشان قرار داده مي شود و عليه خودشان به كار مي رود. بحمداللَّه نتوانستند با اين تجهيزات، اسلام و انقلاب اسلامي را نابود بكنند. اين هم آن نقطه ي حقيقتاً عبرت انگيزي است كه بايستي فهميد و خدا را شناخت. از حادثه ي خليج

فارس، ملت عراق و مردم منطقه متضرر مي شوند يك نكته هم نكته ي مهمي است كه خطاب به سران رژيم عراق است. شماها چه كار مي كنيد؟ اين آقاياني كه امروز عراق را زير پاي مهاجمان متجاوز كشانده اند، در مقابل ملت عراق، چه حرف گفتني دارند؟ به چه حقي مردم عراق را براي اشباع جاه طلبيهاي خودتان، اين طور به يك جنگ ناخواسته كشانده ايد؟ مگر رئيس يك كشور و مسؤولانش حق دارند كه تمام منابع حياتي و انساني اين كشور را براي ارضاي جاه طلبيهاي خودشان، در معرض تلف و فنا و فساد قرار بدهند؟ مگر مي توانند چنين كاري بكنند؟ مگر شما قيّم مردم عراق هستيد كه رفتيد كويت را تصرف كرديد و اين طور اين كشور و اين ملت مظلوم را دم چك اين دشمنان خبيث قرار داديد؟! اين كار، هيچ قابل دفاع نيست و هيچ كس نمي تواند از آن دفاع كند. هر كس هم دفاع كند، هر كس هم موضع آنها را توجيه كند، خودش را فريب مي دهد. شما چه دفاع وجداني يي از خودتان داريد؟! آخر، كسي كه درميدان جنگ شركت مي كند، بايد براي يك هدف و يك چيز مقدس و آرزوي قابل عرضه يي باشد. شماها وقتي كه در ميدان جنگ شركت مي كنيد، پيش خودتان چه مي گوييد؟ مي گوييد ما براي ارضاي جاه طلبيمان، خود و ملت خويش را در اين كوره ي گداخته انداختيم؟! آيا وجدان شما ارضا مي شود؟ يك وقت كشوري مثل جمهوري اسلامي است، كه ما در خانه ي خود نشسته بوديم، به ما حمله كردند و ما هشت سال دفاع كرديم. اين دفاع، مقدس است. دفاع ما، دفاع از حيثيت و ناموس و دين و مرز و مردم و

انقلاب و حكومت و نظام اسلامي و قرآن بود؛ اما شما كه كار خودتان را با يك تجاوز شروع كرديد و منافعتان با منافع امريكا اصطكاك پيدا كرد و دونفري به جان هم افتاديد، نتيجه اش اين است كه ملت عراق و مردم منطقه، در اين بين متضرر مي شوند. از اين اقدام، چه كسي استفاده مي كند؟ اسرائيل خبيث. جز همين چند فروند موشكي كه به آن سرزمين خورد و آنها قدري طعم موشك را چشيدند و فهميدند كه اين فلسطينيهاي مظلوم، چگونه زيرفشار قرار دارند، باعث شد كه اسرائيل سوء استفاده كند و اهداف توسعه طلبانه ي خودش را بيشتر تعقيب نمايد و در اين گيرودارِ دعوا و جنگ در خليج فارس، سيل مهاجرت را به طرف سرزمينهاي اشغالي فلسطين بكشاند. آنچه كه رژيم عراق انجام داده، قطعاً به سود دشمنان اسلام و به سود اسرائيل و عليه ملت عراق و عليه ملتهاي مسلمان منطقه است. سر جاه طلبي، دونفر با هم دعوا مي كنند؛ عده يي بي گناه پايمال خواهند شد. چه طور كسي مي تواند بگويد كه من پرچم دفاع از شماها را در دست دارم؟! مگر چنين چيزي مي شود؟ اين حرف، دروغ است. براي ملت عراق، بشدت نگران و ناراحتيم و اما موضع جمهوري اسلامي. اين موضعي كه مسؤولان جمهوري اسلامي اعلام كرده اند، (4) صددرصد اسلامي و انقلابي است؛ چون نفي تجاوزطلبي و تقبيح حوادثي است كه عليه مردم اتفاق افتاده است. بعضي سعي مي كنند كه كلمه ي بي طرفي را به معناي غلطي معنا كنند. ما از اول انقلاب، در جنگ بين شرق و غرب، بي طرف نبوده ايم. ما از اول انقلاب تا حالا، عليه شرق و غرب جنگيده ايم. مگر اين طور نيست؟ شرق

و غرب هم عليه ما متحد شده اند و جنگيده اند. آن روزي كه شرق و غرب هنوز با هم آشتي نكرده بودند و در دنيا شرق و غربي وجود داشت، شعار انقلاب ما «نه شرقي و نه غربي» بود؛ يعني نفي هر دو و مخالفت با هر دو. اين، معنايش بي طرفي نيست. ما هرگز به نفع چپ، با راست دشمني پيدا نمي كرديم؛ به نفع راست هم با چپ دشمني پيدا نمي كرديم. دو اردوگاه و دوجناحند كه به خاطر اهداف غلط و غيرالهي و نامقدس - از نظر ما و از نظر همه ي انسانهاي واقع بين - با هم مي جنگند. جمهوري اسلامي، هر دو جناح را رد مي كند؛ چون در هر دو طرف، انگيزه ها مادّي است و به همين دليل هم با يكديگر تعارض پيدا كرده اند. آنها به دليل مادّي بودن، با هم تعارض پيدا كرده اند. اين طور نيست كه يكي الهي و يكي هم مادّي است. جنگ اسلام و كفر نيست. اين، موضع ملت ايران ماست. براي ملت عراق، بشدت نگران و ناراحتيم. در اين چند روزه، هر وقت اين خبرها مي رسد - وقتي هم كه نمي رسد، به يادش هستم - به خاطر اين مردم بيچاره ي مظلوم مسلمان بي پناهي كه به دليل قدرت طلبي و جاه طلبي از يك طرف، و خوي تجاوزگري و درندگي از طرف ديگر، پايمال مي شوند، واقعاً قلباً ناراحت مي شوم. در اين قضايا بايد موضع درست را دانست و شناخت. حضور انقلابي خود را حفظ كنيد غرض، اينها وظايف سنگين حوزه هاي علميه است و نقش طلاب، انصافاً نقش بسيار مهمي است. من خواهش مي كنم كه شما آقايان، آن خصوصيات جواني و آن شور و نشاط و

جرأت و ابتكار و نوآوري جواني را همراه با ضابطه گرايي و تدين و سنتهاي اخلاقي حوزه - كه احترام به بزرگتر است - ارج بنهيد و مهم بدانيد و حضور انقلابي خود را حفظ كنيد. كسي كه در صحنه هاي انقلاب هيچ حاضر نبوده، از ارزش بسيار زيادي محروم است؛ اين را بدانيد. آن كسي كه در طول جنگ، غالباً در ميدان جنگ بوده، اگرچه حالا چهار ورق هم از ما عقب ماند، اما از ارزش بسيار والايي برخوردار است؛ كه «فضّل اللَّه المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما»(5). البته آن كسي هم كه نرفته، لابد عذر و علت و جهتي داشته، يا مورد احتياج نبوده است - «وكلّا وعداللَّه الحسني»(6) - اما آن كس كه رفته و مصداق مجاهد قرار گرفته، قطعاً از ارزش والا و بالايي برخوردار است. در محاسبات وافكار و حسابهايتان، اينها را در نظر داشته باشيد. البته معلوم است كه اينها را محاسبه هم مي كنيد؛ ما هم تأكيد مي كنيم. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق بدهد و تأييدتان كند. ان شاءاللَّه به همه ي ما توفيق بدهد كه وظايفمان را بشناسيم و كارمان را انجام بدهيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) صحيح مسلم، ج 3 ، ص 1517 2) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14 . 3) انفال: 36 4) v اشاره به جلسه ي شوراي عالي امنيت ملي ( 29/10/1369 ) است كه در حضور رهبر معظم انقلاب اسلامي تشكيل شد و در آن، سياست جمهوري اسلامي ايران مبني بر بي طرفي در درگيري، مورد تأييد قرار گرفت. 5) 1 و 2. نساء: 95 6)

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم و مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران، در سالروز ميلاد

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم و مسؤولان و

كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران، در سالروز ميلاد حضرت علي(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وجود اميرالمؤمنين، يك درس جاودانه براي همه ي نسلهاي بشر اين ولادت باسعادت و مبدأ يك بركت الهي بر بشريت را به همه ي آزادگان عالم، مخصوصاً مسلمين جهان و بالاخص به مردم مؤمن و فداكار كشور عزيزمان، تبريك عرض مي كنم. وجود اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام)، از جهات متعدد و در شرايط گوناگون، براي همه ي نسلهاي بشر، يك درس جاودانه و فراموش نشدني است؛ چه در عمل فردي و شخصي خود، چه در محراب عبادتش، چه در مناجاتش، چه در زهدش، چه در محو و غرق شدنش در ياد خدا، و چه در مبارزه اش با نفس و شيطان و انگيزه هاي نفساني و مادّي. اين جملات از زبان اميرالمؤمنين، در فضاي آفرينش و فضاي زندگي انسان، همچنان پُرطنين است: «يا دنيا ... غرّي غيري»(1): اي جلوه هاي دنيا، اي زيباييهاي پُرجاذبه، اي هوسهايي كه قويترين انسانها را به دام خود مي كشيد، برويد كس ديگري غير علي را فريب بدهيد؛ علي بزرگتر و بالاتر و قويتر از اين حرفهاست. بنابراين، يكايك انسانهاي بيدار، در لحظه لحظه ي زندگي اميرالمؤمنين و در ارتباطش با خدا و معنويت، درسهاي فراموش نشدني پيدا مي كنند. با قدرت اراده و جهاد علي(ع) حق زنده شد و باز در بُعد ديگر، جهادش براي برپاداشتن و بپاشدنِ خيمه ي حق و عدالت بود. يعني آن روزي كه نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، بار رسالت را بردوش گرفت، از اولين ساعات، يك مبارز و مجاهد مؤمن و فداكار - كه هنوز در دوران نوجواني بود - در كنار خود پيدا كرد، و او علي بود. تا آخرين ساعات عمر بابركت پيامبر(ص)، مجاهدت در راه برپاداشتن نظام اسلامي و بعد

حفظ كردن آن، لحظه يي اميرالمؤمنين را فارغ نگذاشت. چه قدر مبارزه كرد، چه قدر خطرها را به جان خريد و چه قدر در راه مبارزه براي اقامه ي حق و عدل محو بود. آن وقتي كه هيچ كس در ميدان نمي ماند، او مي ماند. آن وقتي كه هيچ كس به ميدان قدم نمي گذاشت، او مي گذاشت. آن وقتي كه سختيها مثل كوههاي گران، بر دوش مبارزان و مجاهدان في سبيل اللَّه سنگيني مي كرد، قامت استوار او بود كه به ديگران دلگرمي مي بخشيد. براي او، معناي زندگي همين بود كه از امكانات خداداده، از قوّت جسمي و روحي و ارادي و كلاً از آنچه كه در اختيار اوست، در راه اعلاي كلمه ي حق استفاده كند و حق را زنده نمايد. با قدرت اراده و بازو و جهاد علي(ع)، حق زنده شد. اگر شما ملاحظه مي كنيد كه امروز مفاهيم حق و عدل و انسانيت و مفاهيمي كه براي انسانهاي هوشمند در دنيا باارزش است و اين مفاهيم، مانده و روزبه روز قويتر و راسختر شده است، به خاطر همان مجاهدتها و فداكاريهاست. اگر امثال علي بن ابي طالب - كه در طول تاريخ بشر بسيار نادرند - نمي بودند، امروز ارزشهاي انساني وجود نداشت؛ عنوانهاي جذاب براي بشريت، جذابيت نداشت؛ بشر زندگي و تمدن و فرهنگ و آمال و آرمان و اهداف والا نداشت؛ و بشريت به يك حيوانيت وحشي و درنده تبديل مي شد. بشريت به خاطر حفظ آرمانهاي والا، مرهون اميرالمؤمنين و انسانهاي والايي در حد اوست. آن جهادها، اين اثر را داشت. امام علي(ع) معناي حكومت را عوض كرد بُعد ديگر از زندگي اميرالمؤمنين(ع)، در ميدان حكومت است. آن وقتي كه اين انسان بزرگ انديش و بزرگ، بالاخره بر مسند قدرت

و حكومت دست پيدا كرد، در آن دوران كوتاه، كاري كرد كه اگر سالهاي سال، مورخان و نويسندگان و هنرمندان، بنويسند و تصوير كنند، كم گفته اند و كم تصوير كرده اند. وضع زندگي اميرالمؤمنين در دوران حكومت، قيامتي است. اصلاً علي(ع) معناي حكومت را عوض كرد. او تجسم حكومت الهي، تجسم آيات قرآن در ميان مسلمين، تجسم «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم»(2) و تجسم عدل مطلق بود. او فقرا را به خود نزديك مي كرد - «كان يقرّب المساكين»(3) - و ضعفا را مورد رعايت خاص قرار مي داد. برجستگاني كه با پول و زور و بقيه ي وسايلِ مطرح شدن، خودشان را به ناحق مطرح كرده بودند، در نظر علي(ع) با خاك يكسان بودند. آنچه در چشم و دل او ارزش داشت، ايمان و تقوا و اخلاص و جهاد و انسانيت بود. با اين مبناهاي باارزش، اميرالمؤمنين كمتر از پنج سال حكومت كرد. قرنهاست كه درباره ي اميرالمؤمنين مي نويسند و كم نوشته اند و نتوانسته اند درست تصوير كنند و بهترينها، معترف به عجز و تقصير خودشان هستند. امروز ما مي توانيم خدا را بر تمسك به ولايت اميرالمؤمنين حمد كنيم ما كساني هستيم كه دنيا ما را به محبت اميرالمؤمنين(ع) شناخته است: «و معروفين بتصديقنا ايّاكم»(4). هم دنياي اسلام، ما را به عنوان كساني كه نسبت به علي بن ابي طالب(ع) تعصب و محبت و اعتقاد و وابستگي خاصي دارند، و هم بقيه ي مردم دنيا، ما را اين طور شناخته اند. ما بايد خودمان را شايسته ي اين گمان قرار بدهيم. يك روز بود كه اگر گفته مي شد «الحمدللَّه الّذي جعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمؤمنين و اولاده المعصومين(عليهم السّلام)»(5)، خيليها شك مي كردند كه اين حرف، راست است و

حق هم داشتند كه شك كنند. مي گفتند ما خدا را حمد كنيم كه متمسك به ولايت اميرالمؤمنين هستيم؟! آن روزي كه در اين كشور، ولايت، ولايت امريكا و صهيونيستها و اعداءاللَّه بود و نظام اجتماعي، تحت تأثير افكار و فرهنگ و رفتار و خواست و اراده و عاطفه ي دشمنان خدا قرار داشت، ما چه طور حق داشتيم بگوييم «الحمدللَّه الّذي جعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمؤمنين»(6)؟ بله، بخش بزرگي از مردم در دلهاي خود، به محبت متمسك بودند و به ولايت اعتقاد داشتند؛ اما ولايت بيش از اين است. امروز ملت ما مي تواند خدا را بر تمسك به ولايت اميرالمؤمنين(ع) حمد كند. راه انقلاب ما، راه ولايت اميرالمؤمنين، راه حكومت علوي و راه اسلام بوده است. علي(عليه السّلام)، برترين و بزرگترين پيشاهنگ و منادي و سردار و مجاهد راه اسلام است. او براي اسلام زندگي كرد، براي اسلام شهيد شد و نور و پرتو مشعل وجود او تا امروز، در راه اسلام پرتوافشاني كرده است. بايد كاري كنيم كه جامعه ي ما، جامعه ي علوي باشد ما مي خواهيم دنيا و زندگي و نظام ما به گونه يي بشود كه اميرالمؤمنين(ع) در راه آن، مبارزه و زندگي و جهاد و حكومت كرد. ما مي خواهيم در نظام ما، عدل اسلاميِ كامل حكمفرما بشود. هركسي كه در اين نظام زندگي مي كند، بايد مجاهدت نمايد، تا اگر در رأس جامعه اميرالمؤمنين(ع) قرار مي داشت، جامعه و نظام ما لايق او مي بود. ما بايد اين طور حركت كنيم. بايد كاري كنيم كه نظام و كشور و جامعه ي ما، يك جامعه ي علوي باشد. اسم اسلام و اسم ولايت، كافي نيست. بخصوص كساني كه مسؤوليتي بر دوش دارند و مأموريتي

از نظام الهي و اسلامي برعهده ي آنهاست - چه در دستگاه قضايي، چه در دستگاه اجرايي، چه در دستگاه قانونگذاري، چه در دستگاه انتظامي، و چه در نهادها و دستگاههاي مختلف - زبان و بازو و راه و كار، بايد زبان و بازو و راه و سبك كار اميرالمؤمنين(ع) باشد. اميرالمؤمنين براي خدا و در راه او كار مي كرد، به درد مردم مي رسيد، مردم را دوست مي داشت و خدمت به آنها را وظيفه ي خود مي دانست. با اين كه حكومت او در جهت خدمت به مستضعفان بود، به اين اكتفا نمي كرد؛ شبها هم، تنها و به صورت فردي، به كمك يكايك مستضعفان مي رفت. اين، زندگي اميرالمؤمنين(ع) است. در نظام ما، هر حركت و سياست و قانون و تلاشي، بايد در خدمت مردم مستضعف و محرومي باشد كه حكومت طولاني و بلندمدت طاغوتها، آنها را از جهات مختلف، به استضعاف و ضعف دچار كرده است. اين، راه ماست. اين، آن راهي است كه اميرالمؤمنين(ع) پيمود. اين، آن راهي است كه امام و معلم و رهبر عظيم الشأن اين انقلاب، آن را از علي(ع) درس گرفت و پيش پاي ما گذاشت. بايد در آن راه حركت كنيم. علي(ع) در هر سطحي، با هر نامي و زير هر پوششي، ظلم ستيز بود. زندگي دشوار اميرالمؤمنين را نگاه كنيد. اين جنگهاي اوست؛ ببينيد با چه كساني جنگيد، چه طور جنگيد، با چه صلابتي جنگيد، آنها چه كساني بودند، زير چه نامها و عنوانهاي فريبنده يي پنهان شده بودند. اما وقتي تشخيص مي داد كه اين، ظلم و باطل است، درنگ نمي كرد. اين، راه ماست؛ راه دشواري كه بايد آن را طي كنيم. اين، راه يكايك كساني

است كه ادعاي پيروي از اميرالمؤمنين(ع) را مي كنند؛ راه مقابله ي با ظلم و ظالم، در هر سطحي و با هر كيفيتي. آن چيزي كه ملت مسلمان ما و نظام جمهوري اسلامي را مورد تهديد قرار داد - تهديد ستمگران و گردنكشان و طغيانگران عالم - همين نقطه ي اصلي و اساسي است كه در زندگي اميرالمؤمنين(ع) مشاهده كرديم و وظيفه ي ماست كه اين راه را دنبال بكنيم. پيداست كساني كه عادت كرده اند و مردم دنيا را عادت داده اند كه هرچه گفتند، از آنها پذيرفته بشود، برايشان سخت است تحمل كنند. ملتي با تمسك به اسلام و قرآن، در مقابل قلدريهاي آنها ايستاده است. بديهي است كه با آن ملت، دشمن مي شوند و دشمني مي كنند. امريكا و ديگر قلدران عالم، از اسلام مي ترسند اگر امريكا و قدرتمندان و قلدران عالم، با جمهوري اسلامي دشمن نمي شدند و بغض ملت ايران را در دل نمي گرفتند، جاي تعجب بود. اگر طراحان سياستهاي موذيانه و امنيتي و تبليغاتي صهيونيسم در سرتاسر عالم، شب و روز عليه جمهوري اسلامي توطئه نمي كردند، مايه ي تعجب و شگفتي بود. راه اسلام، راه مقابله ي با اينهاست. اينها از اسلام مي ترسند. اينها از اسلام سيلي خورده اند. اينها از اسلام و مسلمانان مؤمن و مخلص و مبارز، در ذهن خودشان خاطره ي تلخ دارند. لذا از اول انقلاب، با نظام جمهوري اسلامي مقابله و مبارزه كردند و انواع و اقسام توطئه ها را به كار بردند، كه يكي از خباثت آميزترينِ كارها اين بود كه همسايه ي ما را روزبه روز بيشتر و پيچيده تر تجهيز كنند و به جان جمهوري اسلامي بيندازند. شما ملت ايران، آن قايله را ختم كرديد. شجاعت شما بود كه

دشمن را وادار به ختم قايله كرد. امروز خود آنها در همان چاهي كه حفر كردند، افتاده اند. آنچه امروز در عراق اتفاق مي افتد (7) - اين ظلم بزرگي كه از طرف مهاجمان و متجاوزان مستكبر و ظالم، به ملت عراق مي شود - لكه ي ننگي در تاريخ زندگي اينهاست. ببينيد با ملت عراق چه مي كنند. آمارها را افشا نمي كنند، حقايق را بيان نمي كنند. ملت عراق، مگر چه گناهي كرده اند كه بايد اين قدر فشار ببينند و زجر بكشند؟ امروز سردمداران امريكا و رفقا و همپيمانان و همقسمهايش، يكي از بزرگترين جنايات بشري را در عراق انجام مي دهند. خدا مي داند كه چه قدر از ملت عراق در اين روزها، يا كشته يا مجروح يا معلول يا بي خانمان شدند. اينها به عهده ي كيست؟ اين خونها به گردن كيست؟ مي گويند: ما چندهزار سورتي پرواز داشتيم. اين پروازها، اين بمبها را در كجا فرو ريختند؟ چند فروند موشك در سرزمين صهيونيستها فروافتاد، از همه ي دنيا صداي مهره هاي استكبارجهاني درآمد، همدرديشان را اعلام كردند و از صهيونيستها حمايت نمودند! صدها و هزارها برابر آن، نسبت به مردم عراق اتفاق مي افتد، پس چرا خفه شده اند و سكوت كرده اند؟! اين است معناي طرفداري از حقوق بشر؟! استكبار غرب، چهره ي كريه خودش را نشان داد استكبار غرب، چهره ي كريه خودش را نشان داد. ما نمي خواهيم از اين سردمداران عراق حمايتي بكنيم - آنها هم درجاي خود مقصرند - اما اين مسأله، مسأله ي ديگري است. مسأله اين است كه امروز يك ملت مسلمان، زير دست وپاي استكبار غرب - كه دست به دست هم داده اند؛ بعضي پول مي دهند، بعضي تجهيزات مي دهند، بعضي تشويق مي كنند، بعضي هم جنايت را

مستقيماً انجام مي دهند - له مي شود و از بين مي رود. البته ملت عراق از بين نخواهد رفت؛ بلكه زنده خواهد ماند. تا وقتي متمسك به اسلام است، زنده است. اينها چهره ي خودشان را نشان دادند. ببينيد چه مي كنند. اينها همان كساني هستند كه وقتي يك انفجار در يك گوشه ي دنيا اتفاق بيفتد، همه ي دنيا را پُرمي كنند كه غيرنظاميان كشته شدند. الان در بصره و بغداد و نجف و كربلا و اعتاب مقدس و بقيه ي شهرهاي عراق، چه كساني كشته مي شوند؟ غيرنظاميان و زنان كشته مي شوند، كودكان نابود مي شوند. اين، چهره ي استكبار جهاني است؛ او را بشناسيد - و شما مي شناسيد - مردم دنيا اينها را بشناسند. اينها كساني هستند كه براي منافع و نفت و راه افتادن چهار كارخانه شان، حاضرند هزاران انسان را به خاك و خون بكشند! امريكا و انگليس و فرانسه و بقيه ي قدرتهاي غربي، اينند. تنها چيزي كه بشريت را از دست اين گرگهاي خونخوار و آدميخوار نجات مي دهد، اسلام انقلابي است. ملتهاي مسلمان، اگر مي خواهند از دست سلطه ي شيطاني و جهنميِ اين استكبار خبيث غربي - كه شيطان اكبرشان امريكا امروز پيشاپيش است و بقيه هم دنبال سر او مي روند - نجات پيدا كنند، راهش اين است كه به قرآن و اسلامشان برگردند، مشتشان را محكم كنند و بر سر متجاوزان و مزدورانشان بكوبند. اين كاري است كه ملت ايران كرد. دهه ي فجر، خاطره ي شكفتن نيروي عظيم ملت ايران دهه ي فجر در پيش است. دهه ي فجر، يعني خاطره ي شكفتن اين نيروي عظيم و زنده شدن و فعال شدن آتشفشان بزرگي كه دنياي استكبار را تكان داد.اين دهه ي فجر را خيلي قدر

بدانيد و البته ملت ايران قدر مي داند. هر روزي از روزهاي اين دهه - مخصوصاً روز بيست ودوم بهمن - ايام اللَّه و خاطره هاي فراموش نشدني براي ملت ايران هستند. حقيقتاً ملت ما در اين دهه جان گرفت. شما ببينيد در هر حادثه يي از اين حوادث، ملت ما چه كردند؟ همين روزها مصادف با حادثه ي آمل است، كه جمعي از برادران و خواهران آملي ما هم ظاهراً در اين جا تشريف دارند. مردم ما در آمل و آذربايجان و مازندران و گيلان و اقصا نقاط كشور، چه كردند؟ ملت ما در طول اين دوازده سال، هرجا كه نشانه يي از دست استكبار و استعمار مشاهده كردند، چگونه با هوشياري و قاطعيت عمل كردند؟ ثمره ي يك انقلاب، اين است. دستاورد بزرگي كه انقلاب اسلامي به مردم ما داد، مردم را زنده كرد؛ آنها را به هوش آورد و شجاعت و قدرت و عزتشان داد. ملت ما، اول ملتي بود كه ثابت كرد امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند. ملتهاي ديگر هم، راهشان همين است و بايد عمل و اقدام كنند. راه اقدام هم، تمسك به اسلام است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند به شما توفيق بدهد. در ايام دهه ي فجر، برادراني كه مسؤول اداره ي اين مراسم هستند، يك روز را هم براي همدردي با ملت مسلمان و مظلوم عراق مشخص كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 77 2) فتح: 29 3) شرح ابن ابي الحديد، ج 18 ، باب 75 ، ص 226 4) مفاتيح الجنان، زيارت جامعه ي كبيره 5) اقبال، ص 464 6) اقبال، ص 464 7) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14

سخنرانى در ديدار با ميهمانان خارجى شركت كننده در مراسم دهه ى فجر

سخنراني در ديدار با ميهمانان

خارجي شركت كننده در مراسم دهه ي فجر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز ارزشهاي معنوي، رو به احيا شدن مجدد هستند در ابتدا به همه ي شما برادران و خواهران، ميهمانان عزيز جمهوري اسلامي، خوش آمد مي گويم و اميدوارم كه ان شاءاللَّه پيوند برادري و صميميت بين مسلمين عالم، بر اساس تعاليم بلند قرآن، روزبه روز مستحكمتر بشود. اين روزها، براي ملت ايران و نيز براي همه ي كساني كه حقيقت اين انقلاب بزرگ را شناختند و قدر آن را دانستند، روزهاي خاطره انگيز بسيار بزرگي است. دوازده سال از آن روزهاي درخشان مي گذرد. انقلابي كه مثل اين روزها، به رهبري قائد عظيم الشأن و امام بزرگوار ما(رضوان اللَّه تعالي عليه)، بر اصول قرآن و پايه هاي اسلام، در اين سرزمين و ميان اين ملت واقع شد، روزبه روز ابعاد گسترده تري پيدا كرده است و سخن انقلاب، در تجربه هاي اين دوازده سال، يكايك و پي درپي به ثبوت رسيده است. اين انقلاب، اولين سخنش اين بود كه دوران حاكميت ارزشهاي معنوي آغاز شده است. كساني كه بتوانند اين حرف را بفهمند و باور كنند، كم بودند؛ چون دنيا را امواج مادّيگري و قدرتهاي مبتني برمادّيت، قبضه كرده بودند. امروز، كساني كه اين حقيقت را لمس مي كنند و مي فهمند، بسيارند. امروز در همه جاي عالم، ارزشهاي معنوي، رو به احيا شدن مجدد هستند و بسياري از آنها احيا شده اند و مادّيگري در شكلهاي مختلفش - چه به شكل تفكرات ماركسيستي و چه به شكل خطرناكتر آن، يعني حاكميت مادّه، توأم با پول و زور و تبليغات، كه در استكبار جهاني و بيش از همه، در حكومت امريكا متجلي است - ناكامي و ناتواني خود را نشان داده است. قدرتهاي مادّي، از مقابله ي با ارزشهاي

معنوي عاجزند پيام ديگر انقلاب ما اين بود كه قدرتهاي مادّي، از مقابله ي با ارزشهاي معنوي و حركت و اراده ي انسانها عاجزند. امروز كساني كه در دنيا، اين حقيقت را نفهميده باشند، كمند؛ مگر آنهايي كه به حوادث عالم، با دقت نظر نمي كنند. بزرگترين نشانه ي ضعف دستگاههاي استكباريِ متكي به قدرت مادّي، همين است كه اين انقلاب و اين نظام و اسلام ناب، در كشور ايران اسلامي ماند و روزبه روز قويتر و ريشه دارتر شد. اين كه يك نظام اسلامي، در عالم به وجود بيايد و بتواند بماند و روزبه روز قويتر بشود، نشانه ي پوچي و ناتواني قدرتهاي مادّي است؛ زيرا آنها اگر بتوانند، صبر و تحمل نمي كنند و چنين قدرتي را نمي توانند بگذارند بماند و با همه ي قدرت، با آن روبه رو مي شوند و شدند. دوازده سال است كه دستگاههاي استكبار، با همه ي وسايلِ ميسور براي خودشان، در مقابله ي با اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي، به ميدان آمده اند. امروز كه براي تبليغات غربي و صهيونيستي، زمينه اقتضا مي كند، بسياري از اسرار هشت سال جنگ تحميلي عليه ما، افشا مي شود. امروز، همه اعتراف مي كنند كه در طول هشت سال كه همسايه ي ما به مرزهاي جمهوري اسلامي تجاوز كرده بود، به انواع وسايل به او كمك كردند. آنچه ما در طول هشت سال جنگ مي گفتيم كه همه ي دستگاههاي استكباري، پشت سر متجاوز قرار دارند، امروز در سخن خود آنها به اثبات مي رسد. درعين حال، جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي و پيام اسلام، ماند و عميقتر شد و گسترش پيدا كرد. شما امروز در آسيا و آفريقا و مناطق ديگري كه مسلمانان در آن جا هستند، نشانه هاي تمايل و رغبت شديد مسلمانان به بازگشت

به مباني اسلام را مي بينيد. معنايش اين است كه جبهه ي استكبار، قادر به مقابله نيست. امروز اسلام به فداكاري ملتها احتياج دارد اما اين كافي نيست. من به شما برادران و خواهران و به همه ي مسلمانان، بخصوص كساني كه مي توانند در هدايت توده هاي مردم نقشي ايفا كنند، عرض مي كنم، امروز، روزي است كه اسلام به فداكاري و اقدام همه جانبه ي ملتها احتياج دارد. امروز، روزي است كه استكبار، با خبيثترين و پليدترين چهره اش، خود را در مقابل ملتها به نمايش در آورده است. امروز، روزي است كه استكبار، با غرورِ تمام آماده است كه ملتها و كشورهايي را در راه مطامع خود قرباني كند. شما ببينيد در همين منطقه ي خليج فارس، قدرتهاي غربي چه مي كنند. (1) آنها براي دست يافتن به منافع خودشان، بر انسان و حيوان و محيط زيست و فضا و آب دريا و به هيچ چيز ديگر، ابقا نمي كنند. امروز قدرت مستكبر امريكا، براي همه ي ملتهاي دنيا، يك خطر - آن هم يك خطر جدي - شده است. دولتي كه به خود حق مي دهد در همه ي مسايل جهاني، مسايل كشورها و مسايل مناطق مختلف، دخالت كند و قدرتمندانه و قلدرانه، حرف خود را به كرسي بنشاند، وقتي چنين قلدري يي در سطح دنيا مجاز و مشروع شناخته شود، براي ملتها مجال زندگي باقي نمي ماند. به حدي قانع نيستند و در جايي متوقف نمي شوند. در زير سايه ي خود، لاشخورها و نوكرصفتها و مطيعها را عليه ملتها تجهيز مي كنند و كرده اند و خواهند كرد و بيشتر خواهند كرد؛ مگر اين كه ملتها با استعانت از اسلام، در مقابل اينها بايستند. دنياي اسلام؛ توجه به دو نكته ي اساسي دنياي اسلام،

بايد دو چيز را احساس كند: اول، خطر جدي و بسيار بزرگي كه از ناحيه ي استكبار جهاني - امروز، و بخصوص و بيش از همه امريكا - وجود و حيثيت و اسلام و حيات و استقلال او را بيش از هميشه تهديد مي كند. اينها امروز، بدتر و وحشيتر و متجاوزتر از گذشته شده اند و بيشتر خواهند شد. دنياي اسلام، اين خطر را بايد احساس بكند. صهيونيستها و رژيمهايي كه در دست آنها و زير بالشان هستند و همچنين بسياري از پادشاهان و رؤسايي كه منافع خودشان را در اتصال به امريكا و استكبار جهاني و حاكميت غرب تشخيص داده اند، دشمنان بالفعل و نقد دنياي اسلام هستند و خطر بزرگي براي ملتهاي مسلمان و دنياي اسلام محسوب مي شوند. البته بحمداللَّه دنياي اسلام، بيدار شده است و امروز اين خطر را به ميزان زيادي احساس مي كند. نكته ي دوم اين است كه اگر مسلمانان اراده كنند، مي توانند اين خطر را مهار بزنند و متوقف كنند. ابرقدرتها وانمود كرده بودند كه اراده ي آنها تخلف ناپذير است. يك بار در انقلاب ما، يك بار در طول هشت سال جنگ تحميلي و بارها در حوادث گوناگون، و امروز در قضاياي خليج فارس، بوضوح معلوم شد كه اين ادعا پوچ است. ابرقدرتها، با تشر و هيبت و ابهت ابرقدرتي، كارشان را از پيش مي برند؛ والّا از لحاظ قدرت محسوس و ملموس، اگر ملتي بخواهد و اراده كند، مي تواند آنها را ناكام نمايد. امروز در خليج فارس، تجربه ي ديگري است كه نشان داده مي شود. معلوم گرديد، آن طور كه ادعا مي شد و امريكا خيال مي كرد و ادعا و محاسبه مي نمود - كه مثل بسياري از مواقع، اين

محاسبه هم غلط از آب در آمد - نتوانست ظرف چند روز، كارش را از پيش ببرد. چند ماه انتظار و الان هم هفته ها جنگ، معلوم مي شود قدرت اينها، آن نيست كه تبليغ و وانمود مي كنند؛ آن نيست كه مي خواهند ملتها آن را باور كنند. اينها، ضعيفتر از اين حرفهايند. بنابراين، همه ي ملتها و دولتها و كشورها، در آفريقا و آسيا و در همه ي مناطق ديگر عالم، حتّي آن جايي كه مسلمانان در اقليت هستند، مي توانند در مقابل امريكا بايستند و از تحميلها شانه خالي كنند. جمهوري اسلامي نشان داد كه مي شود حركت كرد ملتهاي اسلامي، براي احياي اسلام، براي تجديد حيات عملي اسلام، براي كم كردن نفوذ دشمن، براي تأمين استقلال ملتهاي خودشان و براي وحدت بزرگ اسلامي و ايجاد اين قدرت عظيمي كه ملتهاي مسلمان مي توانند به وجود بياورند، بايد قيام كنند. اين، امروز يك مسؤوليت و يك وظيفه به عهده ي آحاد ملت، مخصوصاً علما و روشنفكران و گويندگان و جوانان آگاه و هوشمند و همه ي كساني است كه مي توانند در اين راه نقشي ايفا كنند. جمهوري اسلامي نشان داد كه مي شود حركت كرد و ايستادگي نمود. تمام نيروهاي عالم، در مقابل امام راحل عظيم الشأن ما ايستادند و او با اتكا و توكل به خدا و با پشتيباني ملتش توانست، يك تنه همه ي اين نيروها را شكست بدهد و نام اسلام و انقلاب اسلامي را در عالم بلندآوازه كند. ملتها مي توانند. اسلام و مسلمين مي توانند پيش بروند. اين، امروز مسؤوليت و وظيفه ي ماست و جمهوري اسلامي، اين راه را ادامه داده است و ادامه خواهد داد. تجربه هاي شيرين و هيجان انگيز و موفقيت آميز ما، مشوق اين ملت

است، براي اين كه راه خدا و اسلام و قرآن را همچنان ادامه بدهد. اميدواريم كه خداوند متعال، به همه ي ما و همه ي ملتهاي مسلمان توفيق بدهد و شر دشمنان را با اراده و جهاد و مبارزه ي قدرتمندانه ي ملتهاي مسلمان، از سر ملتهاي اسلامي كوتاه كند و ان شاءاللَّه دلهاي مسلمين، بيش ازپيش با هم مهربان باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14

سخنرانى در ديدار با جمعى از پرسنل نيروى هوايى ارتش جمهورى اسلامى، به مناسبت روز نيروى هوايى

سخنراني در ديدار با جمعي از پرسنل نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي، به مناسبت روز نيروي هوايي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هر لحظه يي از لحظات عمر ما، بار تكليفي را بر دوش دارند روز نوزدهم بهمن، حقاً شايسته است كه روز نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران نام بگيرد و جا دارد كه ما به اين نيرو تبريك بگوييم. خاطره و تصميم، يك لحظه ي گذراست؛ اما آثار و نتايج، ماندگار است. براي اين است كه انسانِ خردمند و هوشمند و مسلمان، وظيفه ي خود مي داند كه قدر و ارزش لحظه ها را درست بشناسد و در تقويم و ارزيابي لحظه ها، دچار اشتباه نشود. هر لحظه يي از لحظات عمر ما، بار تكليفي را بر دوش دارند. مهم اين است كه ما تكليف هرلحظه را درست بشناسيم و آن را در جاي خود ادا كنيم. آن روزها به هر تقدير مي گذشت؛ اما حضور جمعي از پرسنل نيروي هوايي ارتش در صفوف مقدم انقلاب اسلامي، آن هم در حساسترين لحظات، بر سرنوشت ارتش و سرنوشت و جهت گيريهاي موجود در انقلاب، تأثيراتي گذاشت. خوشبختانه نيروي هوايي، بعد از پيروزي انقلاب تا امروز، هم در جنگ تحميلي و هم پيش از آن، در حساسترين لحظات و در خطرناكترين

موقعها و موضعها، آزمايشهاي خوبي داشته است. حضور نيروي هوايي در مقام هجوم و دفاع، حضور باارزشي بوده است. امروز بحمداللَّه نيروي هوايي جمهوري اسلامي ايران، رشيد و بالنده و متكي به خود و مستغني است؛ از ابزارهاي پيشرفته ي طراز بالا برخوردار است؛ كارنامه ي درخشان جنگ و تجربه هاي باارزش آن را در كوله بار خود دارد و نيرويي جوان و بانشاط و فعال است و ان شاءاللَّه آينده ي بهتري هم خواهد داشت. بايد خودمان را آماده ي دفاع بكنيم نيروي هوايي، بخشي از قدرت عظيم دفاعي ملت ماست. ما وقتي كه خود را داراي هدف و خط مستقيمي به سمت آن مي دانيم، وقتي بر دوش خودمان مسؤوليت الهي حس مي كنيم، وقتي مصمم هستيم كه در راه اين مسؤوليت - علي رغم ميل همه ي شيطانهاي عالم - حركت بكنيم، وقتي اين ملت تصميم دارد كه حرف زور را از هيچكدام از قلدرها و سرگردنه بگيرهاي مسلح دنيا به گوش نگيرد، پس بايد خودمان را آماده ي دفاع بكنيم. وقتي به صحنه ي سياستِ امروز دنيا نگاه مي كنيد، مي بينيد كه در قضيه يي مثل قضيه ي خليج فارس، (1) كشورهاي ريز و درشت دنيا، هركدام به نحوي مجبور هستند كه به زور گوش بدهند و از آن تمكين بكنند. سلطه ي امپراتوري زر و زور غربي به سركردگي دولت امريكا، تصميم دارد كه در اين جا از منافع حياتي خود به هر قيمتي دفاع كند. حتّي ديديد كه به بمب اتمي هم تهديد كردند و ديگران - كشورهاي خرد و ريز دنيا - با اين كه اين قضيه به خيلي از آنها ارتباط هم پيدا نمي كند، اما مجبورند هركدام نخودي در اين آش استكباري بيندازند و نمي توانند خودشان را كنار بكشند.

در چنين شرايطي، وقتي شما مي بينيد آن استقلال حقيقي و اتكا به نفس واقعي - كه ناشي از انقلاب و اسلام است - اين ملت و اين كشور و اين دولت را با ناصيه يي درخشان در دنيا معرفي مي كند و قدر اين استقلال را مي دانيد و مي خواهيد اين استقلال را حفظ بكنيد؛ وقتي تجربه ي آزاد زيستن در نظام الهي و اسلامي را تجربه ي شيريني مي دانيد و مي خواهيد آن را روزبه روز به سمت كمال پيش ببريد، پس بايد خودتان را آماده ي دفاع بكنيد. بايد بدانيد كه دشمن براي ضربه زدن، منتظر فرصت است. «و من نام لم ينم عنه»(2). اگر شما غافل بشويد، ضربه را خواهيد خورد. دفاع، يك وظيفه ي عقلي و انساني و اسلامي است؛ پس بايد آماده بود. روزبه روز بايد آمادگيتان را بيشتر كنيد و آموزشها را پيش ببريد. سازماندهي منظم، مبتني بر حفظ انضباط كامل و رعايت مقررات است؛ اين را يك ارزش به حساب آوريد. رعايت مقررات، به معناي بي عدالتي نيست. عدالت و عدم تبعيض و ارزشگذاري بر اساس حق را يك اصل بدانيد. اين اصول، اصول بنياني است. يكي از چيزهايي كه در كار يك سازمان نظامي حايز اهميت است، نشاط براي استفاده ي بهتر از استعدادها و قدرتها و موجوديهاي مادّي و انساني است. استعدادها را جستجو كنيد و آنها را به جوشش و درخشش دربياوريد. از دستهاي ماهر و مغزهاي نافذ و خلاق و چشمهاي دقيق، در پيشرفت كار و مسؤوليت بزرگ خودتان بهره بگيريد. اينها، همان تصميم گيريهاي بجا و شناختن تكليف لحظه هاست. جمهوري اسلامي در حركت اعتلايي خود درنگ نمي كند ما لحظات حساسي را مي گذرانيم. تمام اين دوازده سال،

همين طور گذشته است. آنها كه حساسيت لحظه و اهميت هدف و ارزش اين راه ومسير را نفهميدند، اشتباه كردند. امروز مي فهمند كه چه قدر اشتباه كرده اند. جمهوري اسلامي، به فضل الهي در حركت اعتلايي خود درنگ نمي كند. طبيعت فكر و راه و هدف ما، اين است. چرا بعضيها احساس حقارت مي كنند؟ آن كه مادّي است، بايد احساس حقارت كند. آن كه اساس زندگي خودش را بر محاسبات صددرصد مادّي مي گذارد، بايد احساس حقارت بكند؛ همچنان كه ديديد ابرقدرتها چوب آن اشتباهات را خوردند. امروز جوانترين شما هم، تجربيات پيران كهنسال را در مقابل چشم خودش ديده است. شما مگر فروريختن يك امپراتوري را به چشم نديديد؟ امپراتوري مادّيِ عظيمِ به اصطلاح حكومت سوسياليستي و تفكر ماركسيستي كه نصف دنيا را گرفته بود، مثل كاخي از بازيچه در هم فروريخت. امروز، چيزي از آن امپراتوري باقي نيست؛ درحالي كه در عرصه ي محاسبات، خيلي محكم بودند. محاسبات، صددرصد مادّي بود و عنصر معنويت، در آن لحاظ نشده بود. تجربه ي ديگر شما، شكست فضيح آن امپراتوري زر و زورِ نقطه ي مقابل اوست؛ يعني امپراتوري تفكر غربيِ امپرياليستيِ استكباري، متكي بر سود سرمايه و در آمد كارخانجات و استفاده از نيروي كار ارزان و تبليغات و بهره گيري از انحرافهاي اخلاقي و گسترش فرهنگ فساد در دنيا. اين، خلاصه ي آن امپراتوري ديگر است. او هم شكست مي خورد و محاسبات مادّيش، يكي پس از ديگري غلط درمي آيد. مگر همه چيز، ماشين است كه محاسباتش را بشود با رياضياتِ محض و دو دوتا، چهارتا حل كرد و تمام نمود؟! آن جايي كه مسأله، مسأله ي انسانها و ايمانها و ارزشها و خصلتهاي نيكوست، محاسبات معنوي، دخالت فوق العاده يي دارد؛ بلكه

تعيين كننده است. بر اساس محاسبات مادّي، آنها مي بايست روزبه روز قدرتمندتر مي شدند و امروز شما مي بينيد كه محاسباتشان در چه صحنه هاي خجلت آوري، دچار ناكامي شده است. خودتان را آماده نگهداريد و انسجامتان را حفظ كنيد خودتان را آماده نگهداريد. سازمانتان را روزبه روز پيش ببريد. انسجامتان را مثل گذشته و بهتر از گذشته، حفظ كنيد. مجموعه ي نيروهاي مسلح - ارتش جمهوري اسلامي، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ديگر نيروهاي دست اندركار دفاع و حفاظت و حراست از ارزشهاي انقلاب - را با يك چشم نگاه كنيد و آنها را يكي ببينيد. هر چيزي در جاي خود، و همه به عنوان بخشي از يك مجموعه ي پُرافتخار هستند. احساس مسؤوليت را در لحظه يي از لحظات، از دست ندهيد. روزبه روز پيش خواهيد رفت. روزبه روز شرف و ارزش شما در چشم مردم و بالاتر از آن در پيشگاه الهي، زيادتر خواهد شد و اين همان چيزي است كه يك انسان، مشتاق و آرزومند آن است. خداوند، شهيدان عزيز نيروي هوايي را - كه بسياري از آنها پس از تجربه هاي دشواري، در راه خدا شربت شهادت نوشيدند و بعضي حقاً بايد در زمره ي قهرمانان دوران جنگ تحميلي به حساب بيايند - با شهداي صدر اسلام محشور كند و ياد همه ي شهداي عزيز ما را گرامي بدارد و ان شاءاللَّه قلب مقدس وليّ عصر (ارواحنافداه) و روح مطهر امام بزرگوارمان را از همه ي شما راضي كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14 2) نهج البلاغه، نامه ي 62

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه الّذي هدينا لهذا و ما كنّا لنهتدي لولا ان هدينااللَّه نحمده و نستعينه و

نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: و من يتّق اللَّه يجعل له مخرجا(1) تقوا، ضروريترين نياز فرد و جامعه همه ي برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به رعايت تقوا توصيه و دعوت مي كنم. امروز فكر كردم كه در خطبه ي اول، كدام مطلب از مطالب اسلامي و ديني ما از همه مهمتر و فوريتر است كه آن را مطرح بكنم؛ ديدم كه مسأله ي تقوا از همه چيز مهمتر است. در تمام مراحل زندگي يك جامعه و يك فرد، تقوا از ضروريترين نيازهاست و در تمام دوران - دوران مبارزه و پيروزي، هنگام جهاد، هنگام سازندگي و در مراحل مختلف - براي جامعه ي ديني و ملت مسلمان، تقوا ضروري است. امروز كه ما بعد از دوازده سال از پيروزي، تجربه هاي باارزشي در اختيار داريم، راه را تا حدود زيادي شناخته ايم، هدفها را در قالب مشخص و معيني تصوير كرده ايم و به سمت آن حركت مي كنيم، شايد بشود گفت كه بيشتر از هميشه، به تقوا احتياج داريم. تقوا، شرط توفيق در هر راهي است تقوا چيست و چگونه مي شود در ابعاد مختلف زندگي، باتقوا بود؟ تقوا، عبارت از اجتناب و پرهيز از خطا و گناه و اشتباه و آلودگي و ناپاكي و انحراف از راه و پيروي از هوسها، و دل سپردن به خط مستقيم تكليف و وظيفه. در ميدانهاي مختلف، همه بايد باتقوا باشند، تا موفق بشوند. تقوا، شرط توفيق در هر راهي است؛ مخصوص دين هم نيست؛

منتها تقواي ديني، روشن و واضح و شيرين و خوش عاقبت است. از يك كودك و نوجوان كه مشغول تحصيل و درس خواندن است، تا يك خانم كدبانوي خانه، تا هر انساني كه در محيطي به شغل و به كاري اشتغال دارد، هر كدام از اينها بايد تقوا داشته باشند، تا بتوانند راه را درست بروند و به مقصود برسند. يك نوجوان، بدون تقواي خاص محيط و وضعيت شغلي و كاري خود، نمي تواند به هدف درس خواندن برسد. بايد از اشتباه و هوس و بازيگوشي و سرگرمي به كارهايي كه او را از فعاليت خودش باز مي دارد، اجتناب بكند. اين، تقواي اوست. يك زن در داخل خانه و يك مرد در محيط كار نيز همين طورند. يك مؤمن كه مي خواهد راه خدا را بپيمايد و در صراط مستقيم حق حركت بكند، بايد باتقوا باشد، تا بتواند رضاي الهي را كسب كند، از نورانيت الهي استفاده نمايد، به مراحل عالي معنويت برسد و به حاكميت دين خدا دست پيدا بكند. تقوا، براي فردي كه در راه دين و ايمان حركت مي كند، يعني رعايت كردن تكليف ديني و دل ندادن به هوسها و شهوات و منحرف نشدن از راه خدا. هرچه مسؤوليت ما بالاتر باشد، تقواي بيشتري لازم داريم شما در هر جا كه هستيد، هر شغلي كه داريد، هر مسؤوليتي كه برعهده گرفته ايد، هر شأني از شؤون اجتماعي را كه دارا هستيد، در درجه ي اول بايد همتتان اين باشد كه رضاي خدا را تحصيل كنيد و وظيفه ي الهي را انجام بدهيد. اين، تقواست. اين كه درصدد انجام تكليف باشيد و از انحراف و بي راه رفتن پرهيز بكنيد، همان تقواست.

اگر اين احساس در شما پيدا شد و اين همت و تلاش را كرديد، اولين قدم را كه برداشتيد، خداي متعال براي قدم دوم به شما كمك خواهد كرد. هرچه مسؤوليت ما بالاتر باشد، تقواي بيشتري لازم داريم. در ميدان جهاد هم تقواست كه انسان را پيروز مي كند. در ميدان مبارزه ي با استكبار هم كه شما ملت سالها بوديد و مثل اين روزها در سال 57 به پيروزي رسيديد، تقوا شما را پيروز كرد؛ تقواي آن رهبر كه جز به امر الهي و تكليف شرعي، به هيچ چيز ديگري نينديشيد، و تقواي شما آحاد ملت كه براي خاطر خدا، از هوسها و منافع شخصي خود گذشتيد. يادتان است كه آن روزها چه طور همه دل در گرو هدفي مقدس داشتند؛ كسي از خود يادش نبود، كسي به فكر مال اندوزي نبود، كسي به فكر زياد كردن ثروت نبود، كسي به فكر شغل و مقام نبود، كسي به فكر جلو افتادن از ديگران نبود؛ هر كسي احساس مي كرد تكليف شرعي و اسلامي و انقلابيش چيست، آن را انجام مي داد. امروز هم همين كار را بايد بكنيم. دل سپردن به هوسها و لذتهاي آني زندگي، بي تقوايي است اگر امروز در جامعه ي ما، كساني به فكر سوءاستفاده باشند؛ به جاي رفاه ملت، رفاه خودشان را در نظر بگيرند و بي اعتنا به منافع ملت باشند، بي تقوايي كرده اند. كساني كه در ميان مردم مسؤوليتهاي بزرگي بر دوش دارند، اگر وقت و عمر خودشان را در غير راه انقلاب و مسؤوليت انقلابي يي كه برعهده شان است، مصرف بكنند، بي تقوايي كرده اند. دل سپردن به هوسها و لذتهاي آني زندگي و پيروي از آنها، در وقتي كه

با پيمودن هدفهاي والا و بلند منافات دارد، بي تقوايي است؛ همان چيزي است كه يك ملت را به زانو درمي آورد، و تقوا آن چيزي است كه يك ملت را سربلند مي كند. ما به تقوا احتياج داريم. برادران و خواهران! تقواست كه لطف و رحمت خدا را به شما متوجه مي كند. تقوا و پرهيزگاري و جديت در راه خداست كه بركات الهي را جلب مي كند؛ «ولو انّ اهل القري امنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الارض»(2). تقوا، شما را در مقابل استكبار و قدرتهاي ظالم پيروز مي كند. تقوا، پيام شما را در ذايقه ي ملتهاي مظلوم شيرين مي كند. تا حالا هم هرچه پيروزي و پيشرفت بوده است، ناشي از تقواي باتقواها و پرهيزگاران بوده است. هرچه ميزان تقواي ملت ما از لحاظ كيفيت و كميت افراد باتقوا بالاتر برود، پيروزي و موفقيت ما سريعتر و زودتر خواهد بود. لذا در نمازهاي جمعه، خطباي جمعه موظفند كه هر هفته مردم را به تقوا دعوت كنند؛ چون اين حرف، كهنه شدني نيست. نمازهاي جمعه، نقش بسيار بزرگي در موفقيتهاي اين ملت ايفا كرده اند اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) در خطبه ي اول نماز، غالباً درباره ي تقوا و توصيه ي به تقوا حرف مي زدند. به همين مناسبت، من چند جمله يي راجع به نماز جمعه ها بگويم. ملت ايران، نماز جمعه نداشت و از اين نعمت محروم بود؛ انقلاب به او نماز جمعه داد. در طول اين دوازده سال، نمازهاي جمعه نقش بسيار بزرگي در پيشرفتها و موفقيتهاي اين ملت و اين كشور ايفا كرده اند و سهم بسزايي در بسيج نيروها و سازندگي و هدايت سياسي و ديني مردم داشته اند. اسلام براي نماز جمعه، خيلي اهميت

قايل است و من امروز فكر كردم بعضي از رواياتي را كه در باب نماز جمعه هست، بخوانم، تا ببينيد چه قدر اين مراسم هفتگي مهم است. از قول پيامبر خدا(صلّي اللَّه عليه واله) نقل شده كه فرمود: «من كان يؤمن باللَّه و اليوم الاخر فعليه بالجمعه يوم الجمعه»(3). يعني هر كس كه ايمان دارد، در روز جمعه نبايد نماز جمعه را فراموش كند. از امام باقر(عليه السّلام) روايت شده است كه فرمود: «واللَّه لقد بلغني انّ اصحاب النّبي(صلّي اللَّه عليه واله) كانوا يتجهّزون للجمعه يوم الخميس»(4). يعني اصحاب پيامبر، در روز پنجشنبه خودشان را براي فردا آماده مي كردند، تا به نماز جمعه بروند. در يك روايت ديگر دارد كه اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: روز پنجشنبه دارويي نخوريد كه شما را در بستر بيندازد، تا مبادا نماز جمعه ي فردا از دستتان برود. روز جمعه، خود را زينت كنيد و تميزترين لباسهايتان را بپوشيد درباره ي احترام به نماز جمعه، از امام صادق(عليه الصّلاةوالسّلام) روايت است: «ليتزيّن احدكم يوم الجمعه»(5)؛ روز جمعه، خود را زينت كنيد. «يغتسل و يتطيّب و يسرّح لحيته»(6)؛ غسل كنيد، عطر بزنيد و سر و صورت خود را مرتب نماييد. «يلبس انظف ثيابه»(7)؛ تميزترين لباسهايتان را بپوشيد و به نماز جمعه برويد. در روايت ديگر دارد كه ملائكه ي الهي مي ايستند و مي بينند كه چه كسي زودتر وارد مصلا شد و همين طور مي نويسند: نفر اول، نفر دوم، نفر سوم، نفر پنجم، نفر صدم؛ تا وقتي كه امام جمعه بلند مي شود خطبه را بخواند. يعني هرچه مي توانيد، زودتر در نماز جمعه حاضر شويد. در يك روايت دارد كه امام مسلمين، زندانياني را كه به خاطر قرض به زندان افتاده اند، روز جمعه يا روز عيد، به نماز

جمعه يا به نماز عيد بياورد و محافظ هم برايشان بگذارد و وقتي كه نماز را تمام كردند، آنها را به زندانشان برگرداند؛ يعني حتّي زنداني هم از نماز جمعه محروم نماند. در يك روايت دارد كه «لو يعلم امّتي ما لهم فيها»(8)؛ اگر مردم منافع اين سه چيز را مي دانستند، «ليضربوا عليها بالسّهام»(9)، بر سر آن با هم منازعه مي كردند. آن سه چيز، عبارت از اذان و زود رفتن به نماز جمعه و قرار گرفتن در صف اول است، كه ممكن است صف اول جهاد يا صف اول نماز جمعه باشد. مردم به اذان گفتن عادت كنند چندي پيش، من راجع به اذان سفارش كردم و البته گفتم كه صبحها با بلندگو در همه جا اذان نگويند، تا مردم از خواب بيدار نشوند. مثل اين كه بعضي از مؤمنين، اين قسمت دومش را بيشتر از قسمت اول گوش كردند! آنچه كه مقصود ما بود، اين بود كه در سحرها، هر جايي يك بلندگو صدا نكند؛ ولي معنايش اين نبود كه به هنگام سحر، صداي اذان در شهري مثل تهران به گوش نرسد! نه، در جايي مثل تهران، اقلاً در چند مسجد از مساجد مهم، خوب است كه با بلندگو اذان پخش بشود؛ حتّي اذان صبح. در شهرهاي كوچك هم به فراخور وسعت آن شهر، مي بايست اذان صبح در چندجا پخش بشود. اما در ظهر و شب اذان بگويند؛ هم اذان بلندگو، هم جلوي مساجد، هم داخل مساجد و هم در خيابانها، تا مردم به اذان گفتن عادت كنند. نماز جمعه، زمينه ي تقوا را در ميان مردم زياد خواهد كرد در يك روايت فرمود: «من ترك الجمعه

ثلاثا تهاونا طبع اللَّه علي قلبه»(10). هر كس سه جمعه پشت سر هم، از روي بي اعتنايي نماز جمعه را ترك كند - اگر كسي كاري داشته باشد، آن مورد بحث نيست - خداوند بر قلب او مهر مي زند. مردم و خود ائمه ي محترم جمعه، نماز جمعه را در همه جاي كشور قدر بدانند؛ نماز را با توجه، با خضوع، با ذكر و با دعا بجا بياورند؛ و آنچه را كه براي مردم لازم است، در خطبه ي اول و دوم بگويند. خطبه ي اول و دوم را هرچه هم بتوانند مختصرتر بكنند، بهتر است. البته سنگ بناي خطبه هاي طولاني را خود ما در همين نماز جمعه ي تهران گذاشتيم و تقصير آن به گردن كس ديگري نيست! اما حالا عرض مي كنم كه خطبه ها را كوتاه كنند، تا مردم به كارهايشان برسند. علاوه ي بر نماز جمعه، مردم نمازهاي ديگر را هم در مساجد اجتماع كنند و بخوانند. مساجد را آباد كنيد. اينها به حركت انقلابي و بزرگ شما بركت خواهد داد و نماز جمعه، زمينه ي تقوا را در ميان مردم زياد خواهد كرد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما علي اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهره سيّدة نساءالعالمين و الحسن و الحسين سبطي الرّحمة و امامي الهدي و عليّ بن الحسين سيّدالسّاجدين و محمّدبن عليّ الباقر و جعفربن محمّدالصّادق و موسي بن جعفرالكاظم و عليّ بن موسي الرّضا و محمّدبن علي و عليّ بن محمّد و الحسن بن علي و الخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و

حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه مبعث، ريشه ي سعادت بشر و تاريخ و سرچشمه ي خيرات در اين ايام كه مصادف با بزرگترين عيد انقلاب عظيم ملت ماست - يعني عيد پيروزي - چند حادثه ي ديگر نيز هست كه به آن اشاره مي كنم و سپس به بعضي از مسايل مربوط به انقلاب خواهم پرداخت. روز بيست ودوم بهمن امسال، روز شهادت موسي بن جعفر(عليه الصّلاةوالسّلام) پس از سالها تحمل حبس و شكنجه است. آن جهاد عظيم، با شهادتي جانگزا پايان يافت. ما بايد آن روز را - كه روز بيست ودوم بهمن هم است - گرامي بداريم. ملت عزيزمان، احترام و تجليل از آن بزرگوار را، در قالب و چارچوب حركتي كه در بيست ودوم بهمن مي كنند، انجام خواهند داد، تا بيست ودوم بهمن را كه شعاعي از انوار طيبه ي مقدسه ي موسي بن جعفر(عليه الصّلاةوالسّلام) و بقيه ي اهل بيت معظم و مكرم است، با نام و ياد اين بزرگواران، ارزش و معنويت بيشتري ببخشد. روز مبعث هم در همين هفته ي مبارك و مقدس است. مبعث، ريشه ي سعادت بشر و تاريخ و سرچشمه ي خيرات تا ابدالاباد است. بزرگداشت مبعث، فقط تكليف مسلمانان نيست؛ بلكه بشريت مظلوم بايد از فرامين پيامبر اسلام - كه سرآغاز آن، روز مبعث بود - احترام و تجليل و قدرشناسي كند؛ چون نجات انسان در اين تعاليم است. هر يك روز ماه رجب، يك نعمت خداست دهه ي سوم ماه رجب را پشت سر مي گذاريم و اين روزها، روزهاي پاياني ماه رجب است. ماه رجب، ماه مباركي است؛ ماه توسل و تذكر و توجه و تضرع و استغاثه و محكم كردن پيوند دلهاي محتاج و نيازمند ما به ذيل لطف و فضل الهي

است. اين روزها را قدر بدانيد. هر يك روز ماه رجب، يك نعمت خداست. در هر ساعتي از اين ساعات، يك انسان اگر هوشمند و زرنگ و آگاه باشد، مي تواند چيزي را به دست بياورد كه در مقابل آن، همه ي نعمتهاي دنيا پوچ است؛ يعني مي تواند رضا و لطف و عنايت و توجه الهي را به دست آورد. بعد از ماه رجب، ماه شعبان و بعد ماه رمضان است. برادران و خواهران مسلمان! اي صاحبان دلهاي بيدار و مخصوصاً اي جوانان! اين سه ماه را قدر بدانيد. در اين سه ماه، فرصت براي وصل كردن و منور نمودن دلها به لطف و نور پروردگار، بيش از هميشه است. اين روزها، حادثه ي تأسف آور سيل را هم در سيستان داشتيم، كه مردم ما و كساني را كه ابعاد اين حادثه را فهميدند، بشدت غمگين كرد. اميدواريم كه خداوند به مسؤولان توفيق بدهد، تا سختيهايي را كه بر اثر اين حادثه به مردم وارد آمده است، زودتر جبران كنند و آن مردم مستضعف مؤمن مظلوم را از اين سختيها نجات بدهند. ان شاءاللَّه كاري بشود كه با همت مسؤولان، اين طور حوادث خسارتبار نتواند به اين آساني، اين چنين لطمه هايي را به زندگي مردم بزند؛ يعني بعد از امدادهاي اوليه، ان شاءاللَّه كارهاي زيربنايي و اساسي انجام بگيرد. البته مردم هم بايستي تا آن جايي كه مي توانند، در انجام اين كار، از همه جا به دولت كمك كنند. دهه ي فجر، دهه ي گراميداشت بزرگترين معجزه ي الهي در اين روزگار و اما مسأله ي اصلي اين خطبه، مسأله ي دهه ي فجر است. دهه ي فجر، دهه ي تجديد قواي نيروهاي انقلابي با تجديد يادها و خاطره هاي پُرشكوه آن روزهاست؛

دهه ي تجديد عهد و ميثاق ملت ما با انقلاب است؛ دهه ي گراميداشت بزرگترين معجزه ي الهي در اين روزگارهاست. اين روزها، روزهايي است كه در تاريخ عمر ملتها، شبيه آن بندرت پيش مي آيد. چه قدر خونها ريخته مي شود، زجرها كشيده مي شود، مصيبتها تحمل مي گردد، تا يك ملت بتواند به آن اوج حركت انقلابي يي برسد كه در دهه ي فجر سال 57 شما رسيديد و خدا آن ميوه ي شيرين را در دامن او بگذارد. ملت ما، از چنگ قدرت شيطانيِ خونريزِ ظالمانه ي رژيم كافرمنش و فاسق و فاجر و عياش و ضد مردمي و وابسته ي به بيگانه و بي اعتناي به مصالح ملت و نيز سراني كه فقط خوشيهاي خودشان را در نظر داشتند و همه ي امكانات عظيم اين مملكت را براي چنين چيزي صرف مي كردند، نجات پيدا كرد. اين، حادثه ي خيلي عظيمي است. برادران عزيز! از آن روزها، دوازده سال گذشته است. در اين دوازده سال، شما كه در راه بوديد، شايد از كساني كه از بيرون نگاه مي كردند، يا كساني كه در آينده نگاه خواهند كرد، يا كساني كه با چشمهاي دوستي و يا دشمني، رفتار شما را مي سنجيدند، كمتر بتوانيد اين راه را ارزيابي كنيد. اين دوازده سال، اگرچه در عمر شما و در عمر يك ملت، زمان كوتاهي است، اما يك دنيا حادثه و يك دنيا تجربه در آن نهفته است. اين انقلاب، بر پايه ي ارزشهاي معنوي سر بلند كرد آن روزي كه اين انقلاب پيروز شد، ارزشهاي معنوي در دنيا مرده بود و ارزشهاي مادّي بر همه ي اركان زندگي ملتهاي عالم حاكم بود. اين انقلاب، بر پايه ي ارزشهاي معنوي سر بلند كرد. امروز اگر به

دنيا نگاه كنيد، مي بينيد كه پايه هاي مادّيگري لرزيده است و انقلابهايي كه بر اساس مادّيگري به وجود آمده بود، مثل بازيچه ي كودكان فرو ريخته است. آن نظامي كه به مادّيگري افتخار مي كرد - يعني نظام ماركسيستي و سوسياليستي - و امپراتوري بزرگي تشكيل داده بود و به ضديت با معنويت و دين افتخار مي كرد، متلاشي شده و از بين رفته است. دوازده سال پيش، وضع اين طوري نبود. دوازده سال پيش، امپراتوري شرق و نظام ماركسيستي عالم، آن قدر خود را قدرتمند مي ديد، كه به آنچه داشت، اكتفا نكرد و به افغانستان حمله ي نظامي نمود، تا از آن طرف شايد اين راه را باز ادامه بدهد. يك نظام متكي به مادّيگري، اين طور احساس قدرت مي كرد. امروز آن نظام متلاشي شده، از بين رفته و چيزي از آن باقي نمانده است. شگفتا ! در كشورهايي كه اين نظام حاكم بود، پرچم معارضه ي با اين نظام به دست كساني افتاد كه شعار معنويت و دين و خدا و مسيحيت مي دادند! اين، از آثار انقلاب شماست. آن روزي كه انقلاب شما به پيروزي رسيد، از اسلام بخصوص به عنوان يك پرچم نجاتبخش در دنيا خبري نبود. در كشورهاي اسلامي هم اگر كسي مي خواست انقلاب بكند، پايه هاي انقلاب، پايه هاي ماركسيستي بود! انقلابي، يعني كمونيست! اسلام را با تلاش زياد، منفعل و به خيال خود مضمحل كرده بودند. كسي جرأت نمي كرد كه به مسلماني خود افتخار بكند. امروز شما نگاه كنيد، هرجا چند نفر مسلمان دور هم هستند - ولو يك اقليت - قرآن را سر دستشان مي گيرند و با افتخار مي گويند كه ما مسلمانيم. اين، از آثار انقلاب شماست. اين را

شما كرديد، اين را امام انجام داد. انقلاب اسلامي، حريم دروغين قدرتها و قلدرها را شكست علاوه ي بر اينها، انقلاب شما، حريم دروغين قدرتها و قلدرها را شكست. امريكا به عنوان ابرقدرت، يك روز امريكا بود؛ اما امروز ديگر نيست. امروز شما ببينيد كه در چند نقطه از نقاط عالم، مردم عكس رئيس جمهور امريكا را آتش مي زنند، يا پرچم آنها را به آتش مي كشند؟ چندجا از نقاط عالم، ملتها و توده هاي مردم، مشت گره مي كنند و «مرگ بر امريكا» مي گويند. يك روز فقط شما اين شعار را مي گفتيد، ديگران مي گفتند كه چرا مي گوييد؛ اما امروز نيز در اروپا و اقصاي آسيا و كشورهاي تحت نفوذ امريكا و كشورهايي كه با نظامي شبيه خود امريكا اداره مي شوند، «مرگ بر امريكا» مي گويند. اين، نه به خاطر آن است كه آن ملتها از رژيم عراق پشتيباني مي كنند. خير، اصلاً رژيم عراق را نمي شناسند و نمي دانند كه قضيه چيست. اينها چون امريكا را متجاوز شناخته اند و چهره ي او برايشان آشكار شده است، «مرگ بر امريكا» مي گويند. انقلاب شما اين كار را كرد؛ يعني حريم دروغين قلدرهاي جهاني و ابرقدرتها را شكست. كارها و خدمات و حركت عظيم اين انقلاب، قابل احصا نيست كارها و خدمات و حركت عظيم اين انقلاب و شخصيت و عزتي كه به ملت ايران داد و احساس آقايي يي كه در يكايك آحاد اين ملت بيدار كرد و خدمات بي شماري كه در طول اين دوازده سال در داخل كشور انجام داد، آن قدر زياد است كه قابل احصا نيست. اين در حالي است كه در تمام اين دوازده سال، استكبار جهاني به شكلهاي مختلف با اين

انقلاب مبارزه كرده، كه هشت سالش فقط جنگ بوده است. شما ببينيد، همين حالا كشورهاي بزرگي كه در جنگ با عراق با يكديگر متحد شده اند، در داخل كشورهاي خودشان، دم از نابساماني اقتصادي ناشي از جنگ مي زنند! چند هفته بيشتر نيست كه جنگشان شروع شده است - آن هم با آن همه ثروت و قدرت و امكانات - اما هشت سال جنگ را بر اين ملت تحميل كردند؛ درعين حال، وضعيت و امكانات و ظرفيتهاي وسيع اين كشور و اين ملت، توانست او را حفظ كند و پيش ببرد و امروز بحمداللَّه در جاده ي سازندگي و نوسازي كشور حركت مي كند. سازندگي كشور، با تعقيب هدفهاي انقلاب منافات ندارد من يك جمله ي ديگر عرض بكنم و سخن را به پايان برسانم. بدانيد، تصور اين كه سازندگي كشور، با تعقيب هدفهاي انقلاب منافات دارد، تصوري متعلق به دشمنان است؛ دوستان اشتباهاً اين حرف را تكرار مي كنند. ارزشهاي انقلاب، اين كشور را بايد آباد كند و بسازد؛ اين دو باهمند. حفظ ارزشها و شعارها و هدفهاي اصيل انقلاب، در كنار سازندگي و آباداني و به سروسامان رساندن كشور و نوسازي ويرانه هاي ناشي از جنگ و دوران سلطه ي قدرت ظالم رژيم پهلوي قرار دارد. تا كسي گفت كه مي خواهيم كشور را بسازيم، فوراً بعضي آدمها از روي غفلت نگويند، معلوم مي شود كه شعارهاي انقلاب فراموش شده است! نه، اين حرف را دشمنان مي زنند و القا مي كنند كه ايران شعارهاي انقلاب را فراموش كرده است. امروز نمي گويند؛ از مدتها پيش اين حرف را تكرار مي كردند. هميشه هم دروغ گفته اند، هميشه هم مغرضانه گفته اند، هميشه هم غلط كرده اند. اين ملت، با حفظ ارزشهاي انقلاب

و با تمسك به شعارهاي آن، اين راه را ادامه خواهد داد. السّلام علي الاخوة و الاخوات المسلمين في شتّي أنحاء العالم و رحمةاللَّه و بركاته إنّ الشعب الايراني يحتفل هذه الايام بالذكري الثانية عشر لثورته الاسلامية المباركة، و إنّ اثني عشر عاما من عمر هذه الثورة تشكّل فرصة مناسبة لتقويم أهدافها و شعاراتها و مكتسباتها علي المستوي الداخلي و الاقليمي و العالمي، و إن كل الواعين ليستطيعون أن يدرسوا هذه الثورة الفريدة الكبري و يكتشفوا خصائصها من خلال ما مرّت به من تجارب متجمعة لا تحصي خلال هذه الاعوام. فأوّلاً: نجد أن هذه الثورة انتصرت في عصر كان العالم فيه يئنّ تحت وطأة القيم المادية، و حتي الفئات الثورية و الاصلاحية في أغلب الاقطار و منها الاقطار الاسلامية كانت تنطلق في تحرّكها من منطلقات فكرية مادّية ماركسية، فكانت الثورية تعني الاتجاه الماركسيّ و تعبر عنه. في هذا الجوّ القاتم انطلقت الثورة الاسلامية من منطلق القيم الالهية و أقامت نظامها الاسلامي و حطّمت أسس الفكر المادّي السائد في العالم. و لذا نشهد اليوم في شتّي أنحاء العالم الاسلامي و في كثير من مناطق العالم الثالث و كذا في بعض الاقطار المتطورة أنّ الافكار الثورية راحت تعتمد منطق العودة الي القيم المعنوية، و هكذا راحت النظم الشيوعية في العالم تتهاوي الواحد بعد الآخر بفضل شعارات العودة الي الدّين و المعنويات، و لم يَعُد لبريق النظام الاشتراكي و النظام الشيوعي عين و لا أثر. ثانياً: لقد انطلقت هذه الثورة منتصرة في عصر كانت فيه الجهود الاستعمارية المكثفة تركّز خلال قرنين من الزمان و بكل ما لديها من ثروة و تخطيط و سلاح و سياسة و إعلام علي محو الدور

الاسلامي من الساحة الحياتية، حتي لا يبقي من الاسلام غير الاسم و من الحالة الاسلامية سوي الشكل التقليدي. و في خضم هذا النشاط المحموم تفجرت الثورة الاسلامية و النظام الاسلامي رعداً و برقاً يشعل ذلك الركام فيجعله حطاما لنلاحظ بعد ذلك كل هذا الشوق المتزايد للجو الي أحضان الاسلام والعيش تحت لوائه الخفّاق يشتعل في قلب كل مسلم و في كل أرجاء العالم، و يجذب اليه كل جوانب حياة المسلمين و يفجّر الانتفاضة في كل مكان، و طبيعيٌّ أن تصل بعض نماذج هذه الانتفاضة علي الاقل الي ما تصبو له من نصر رغم التصدي الاستعماري المركّز لها «و لينصرنّ اللَّه من ينصره إنّ اللَّه لقويّ عزيز»(11). ثالثاً: لقد تفجرت هذه الثورة وانتصرت في زمن تجمعت فيه الثروات الضخمة المادية و التقنية و العلمية و المالية و السياسية في العالم بأيدي قوتين كبريين و بعض الدول القربية منها أو التي تدور في فلكها، و ذلك بحيث لم تكن أية دولة أو أيّ شعب ليتصور إمكان استدامة بقائه دون الاعتماد علي هاتين القوّتين. لقد كان الشك لايرقي الي مستوي قوة هذه القوي الكبري إلا أن انتصار الثورة الاسلامية و ثباتها و ديمومة الجمهورية الاسلامية و سيرها من نصر الي نصر، رغم إرادة هاتين القوتين و عملائهما و رغم أنّهما لم تتركا فرصة سانحة إلا و وجهت ضرباتها لهذا النظام و هذه الثورة. نعم ان هذا الانتصار أثبت أن القوي الكبري يمكن أن تنهزم بل هي في الواقع قوي خاوية و بهذا سرت روح الجرأة والاحساس والقدرة الذاتية بين الشعوب المقهورة علي أمرها، الي الحدّ الذي راحت هذه القوي الكبري تشعر معه بضعفها، كما عملت بعض الاقطار و الشعوب

علي تخليص أنفسها من براثن امبراطورية إحدي القوّتين، و عملت شعوب و أقطار أخري علي اتخاذ موقف المقاومة خلال المواقف العنيفة لدولة شريرة أخري هي أمريكا، و هذا ما نلحظه بوضوح في أماكن كثيرة من العالم و في مقدمتها أحداث الخليج الفارسي حيث انكشف للجميع خواء أسطورة القوة الامريكية والقوي المتحالفة معها باعتبارها قوّة لا تُقهر. رابعاً: لقد عرضت الثورة الاسلامية أطروحة جديدة تتحدي كل الاطروحات الاخري، و عرضت سياسة جديدة في العلاقات بين الاقطار و الدول فيما بينها و مع شعوبها و مع القوي التسلطية و أعطت العالم منطقا و تعريفا جديدا ليقظة الشعوب و أهدافا جديدة للصراع و الثورة، و استطاعت أن توصل الشعب الايراني الي شخصيته الحقيقية و عزّته و استقلاله و أوجدت في ضمير أبناء الأمة الأسلامية الكبري إحساسا عميقا بالمسير المشترك دافعة الجماهير الاسلامية المتشتتة الي تشكيل الامة الاسلامية الواحدة. خامساً: لكل هذه الامور نجد أن عداء الاستكبار للاسلام المحمدي (صلّي اللَّه عليه وآله) الاصيل، الاسلام القرآني المجاهد، و للدعاة الصادقين المخلصين و قبل ذلك عداؤه للجمهورية الاسلامية الايرانية الّتي شكّلت قاعدة هذا الوعي و تلك اليقظة يتصاعد و يتخذ أشكالا معقدة و متطورة، الامر الذي يتطلب منا جميعا قدراً كبيراً من اليقظة و الاستعداد و التضحية نستمدّه من الصورة النيرة التي عرضها إمامنا الراحل العظيم الخميني الكبير(قدّس اللَّه نفسه الطيبة) و إننا بعون اللَّه تعالي و توفيقه مصممون علي السير علي طريقه و هو طريق الانبياء و العباد الصّالحين مؤمنين بأن الغد للاسلام و لعباداللَّه الصالحين كما قال اللَّه تعالي: «و نريد أن نمنّ علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم أئمّة و نجعلهم الوارثين»(12) و الحمدللَّه رب العالمين. و أستغفراللَّه لي ولكم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه

أحد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا أحد.

--------------------------------------------------------------------------------

1) طلاق: 2 2) اعراف : 96 3) بحارالانوار، ج 20 ، ص 126 4) الاصول من الكافي، ج 3 ، ص 415 5) 1 و 2 و 3. بحارالانوار، ج 86، ص 352 6) 7) 8) 4 و 5. بحارالانوار، ج 86، ص 197 9) 10) وسائل الشيعه، ج 5 ، ص 6 11) حج: 40 12) قصص: 5

بيانات در ديدار با قاريان قرآن: استاد شحات محمّد انور و استاد محمّد بسيونى

بيانات در ديدار با قاريان قرآن: استاد شحات محمّد انور و استاد محمّد بسيوني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مردم ما واقعاً عاشق قرآنند خيلي خوشحاليم كه آقايان را در اين جا زيارت مي كنيم. شماها در حقيقت به كشور قرآن آمده ايد. مردم ما واقعاً عاشق قرآنند. ما بحمداللَّه مردمي داريم كه نه فقط به تلاوت و ظاهر قرآن توجه دارند، بلكه زندگي خود را بر اساس قرآن شكل داده اند و قوانين كشورشان بر پايه ي قرآن است. ما شما آقايان قرّاء را هم از صميم دل دوست داريم و صداهايتان را مي شنويم و لذت مي بريم و گوش جان مي دهيم. من از اين كه جوانان ما به قرآن شوق و اقبال دارند، خيلي خوشحالم. كساني را كه شما ملاحظه مي كنيد، بعضي كارگر، بعضي كارمند و بعضي كاسبند و هيچكدام هم در اين رشته حرفه يي نيستند؛ اما درعين حال شوق فراواني كه اين آقايان به تعلّم قرآن دارند، آنها را به مقدار زيادي پيش آورده است. بعضي از آنان هم ماشاءاللَّه خيلي خوب شده اند، خيلي پيش رفته اند و گاهي هم كه در اين مسابقات جهاني شركت مي كنند، درجات بالا را حايز مي شوند. بعضي از دوستاني كه از كشورهاي عربي مي آيند، مي گويند

اينها به نحوي كلمات و حروف عربي را تلفظ مي كنند كه آدم باورش نمي آيد اينها عرب نيستند. اين، نشان مي دهد كه در ايران، زمينه ي شيوع آشنايي با قرآن خيلي زياد است. توجه روزافزون جوانان ما به قرآن، مربوط به بعد از انقلاب است قبل از انقلاب، ما اصلاً از چنين بركاتي محروم بوديم. البته گاهي در گوشه و كنار، چند نفري دور هم جمع مي شدند و تلاوتي مي كردند؛ اما اين رشد روزافزون و اين سيل عظيم توجه جوانان و بچه ها به قرآن، اصلاً مربوط به بعد از انقلاب است. به همين جهت، گاهي قبل از انقلاب، بعضي از قرّاء به ايران مي آمدند؛ ولي كسي نمي فهميد كه اينها چه وقت آمدند و چه زماني رفتند. قبل از انقلاب، «شيخ ابوالعينين» با دعوت اوقاف به مشهد آمده بود. من نوارهاي او را قبلاً زياد شنيده بودم و دورادور از خواندن او خيلي خوشم مي آمد. ما با كساني كه او را دعوت كرده بودند، بكلي قطع رابطه كرده بوديم و با اين كه خيلي هم دوست مي داشتم صداي او را گوش كنم، اما اصلاً به مجالسي كه درست كرده بودند، نرفتم. در مسجد گوهرشاد مشهد، در آن ايوان مقصوره جلسه يي درست كرده بودند و قرآن مي خواندند. آن كساني كه در آن جا نشسته بودند، گمان نمي كنم كه به صد نفر مي رسيدند. همين طور دورتادور نشسته بودند و به تلاوت قرآن گوش مي كردند. در آن موقع، هوا سرد بود و مجتباي ما هم كه كوچك بود، همراهم بود. چون نمي خواستم به داخل جلسه بروم، ناگزير در آن هواي سرد در غرفه ي بيرون نشستم، تا صدايي را كه پخش مي شد، بشنوم. آن زمان،

جمعيت حدود صدنفر بود؛ در حالي كه حالا وقتي شماها در جايي وارد مي شويد، واقعاً همه ي شهر تكان مي خورد. بله، ما به عشق قرآن و به بركت قرآن زنده هستيم. اميدواريم كه خداوند در دنيا و آخرت، ما را از قرآن جدا نكند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران و نمايندگان سياسى كشورهاى اسلامى

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران و نمايندگان سياسي كشورهاي اسلامي، به مناسبت عيد سعيد مبعث بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بعثت خاتم الانبياء، عيد بشريت عيد بزرگ مبعث را كه يقيناً يكي از بزرگترين اعياد همه ي بشريت است، به مستضعفان عالم، ملتهاي مسلمان، ملت عزيز و مؤمن و قهرمان ايران و به شما آقايان محترم تبريك عرض مي كنم. اين حرف درستي است كه ما ادعا كنيم بعثت خاتم الانبياء(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) عيد بشريت است؛ چون در اين مقطع، با تعاليم اسلام، همه ي دردهاي اصلي بشريت، با بهترين علاجها و تداويها، قابل تداوي شده است و همان طور كه اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) درباره پيامبر(ص) فرمود: «طبيب دوّار بطبّه قد احكم مراهمه وأحمي مواسمه»(1)، مرهم زخمهاي كهنه ي لاعلاج بشريت را آماده داشت. از اولين لحظات بعثت و وحي بر نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) همه ي وسايل براي صلاح و اصلاح جامعه بشري، در آيات قرآن مورد توجه قرار گرفت. در همين سوره ي مباركه ي علق، بعد از نام خداي متعال و امر به پيامبر اسلام براي قرائت، اشاره مي كند كه «خلق الانسان من علق»(2). بشري كه بزرگترين درد او، خودخواهي و طغيان و خودبزرگ بيني و خودغني بيني است، به اين بشر تذكر مي دهد كه «خلق الانسان من علق»(3)؛ منشأ تو علق است. آن كه تو را خلعت هستي و كمال و تكريم پوشانيد، خداست. بايد در مقابل او، هميشه

احساس بندگي كني؛ طغيان نكني؛ بر ارزشهاي الهي سركشي نكني؛ خود را به جاي خدا، فرمانده ي حيطه ي زندگي انسان به حساب نياوري. اين، اولين كلمه است كه بعد از دو، سه آيه هم مي فرمايد: «كلّا انّ الانسان ليطغي. ان رأه استغني»(4). اين كه انسان، خودش را غني ببيند و مستغني به حساب بياورد، او را به طغيان وادار خواهد كرد. ملاحظه بفرماييد، دردهاي هميشگي بشر، همينهاست. درد بزرگ بشريت، از زمان حضرت آدم و ماجراي پسران آدم تا هميشه ي دنيا، خودخواهي و خودپرستي و سرتافتن از اطاعت خدا و ظلم و تبعيض و جهل است كه بر اثر جهالت و ناآگاهي، راه را خطا مي كند و پيامبران و راه هدايت را نمي شناسد و با كوته بيني خود، آنچه را كه ناصواب است، صواب مي پندارد. در همين سوره ي مباركه ي علق، بلافاصله بعد از افتتاح سوره مي فرمايد: «اقرأ و ربّك الاكرم»(5). خداي تو، كريمترين است و نشانه اش اين است كه «الّذي علّم بالقلم»(6). در اين سوره، تعليم انسان، آگاهي دادن به انسان و قلم را به انسان سپردن، يادآوري شده است. تيره روزيهاي امروز بشر، با چندهزار سال پيش تفاوتي نكرده است سياه روزيهاي بشريت كه به ظلم و استضعاف و عقب ماندگي و برادركشي و سخت زندگي كردن در اين عالم منتهي شده است، و نيز استفاده نكردن از مواهب الهي در عالم و بقيه ي نابسامانيهاي زندگي انسان، چه آن چيزهايي كه فقط و فقط به حيات اين نشئه مربوط است - مثل حوايج انسان، خوراك و ديگر نيازهاي بشر - و چه آن چيزهايي كه به حيات جاودانه ي انسان ارتباط پيدا مي كند - مثل گمراهيها و ظلمها و خلافكاريها و ناپاكيها

و آلودگيهاي اخلاقي و رفتاري بشر - همه ي اينها در جهان بيني بعثت اسلامي، با واقعيت ملاحظه شده و براي آن، علاج معين گرديده است. لذا اگر بشر، اين دين و اين مجموعه دستورالعمل سعادت را مي فهميد و مي شناخت و عمل مي كرد و تسليم آن مي شد، امروز در اين همه فلاكت و نابساماني نبود. اگر با چشم واقع بين نگاه كنيم، تيره روزيهاي امروز بشر، با چند هزار سال پيش تفاوتي نكرده است. اين كه به جاي وسايل ابتدايي، ابزار مدرن و برخوردار از سرعت و سهولت در اختيار بشر قرار بگيرد، به طور مطلق مايه ي سعادت نيست. البته ممكن است در شرايطي، مايه ي سعادت باشد؛ ولي در شرايطي هم مايه ي بدبختي بيشتر است. پيشرفت علم، برطرف كننده ي نابسامانيهاي زندگي بشر نشد و نمي توانست بشود. امروز بشريت از همان چيزهايي رنج مي برد كه پانصد سال پيش، هزار سال پيش، پنج هزار سال پيش و پيشتر و پيشتر، از آنها رنج مي برده است. آن روز هم بشر از ظلم و محنت غلبه ي انسانهاي ددصفت رنج مي برد؛ امروز هم انسانها از ظلم و برادركشي و غلبه ي قدرتها و قلدريهاي جهاني رنج مي برند و اسير همان دامها و بدبختيهايي هستند كه آن روز بودند. در گذشته هم عده يي به رفاه مي گذراندند. براي كساني كه برخوردار بودند، برق نبود، اما لذت زندگي بود؛ جت نبود، اما راحتي در سفرها و رفت و آمدها بود؛ امروز هم براي برخوردارها هست. چيزي در مجموعه ي زندگي انسان عوض نشده و جهالتهاي حقيقي بشر، از بين نرفته است. آن روز هم بسياري از انسانها، نسبت به سعادت واقعي، در جهل مي زيستند؛ امروز هم همان طور است. آن روز هم قرآن

فرمود: «و ما قدروا اللَّه حقّ قدره»(7)، خدا را درست بجا نمي آوردند؛ امروز هم همان گونه است. آن روز هم گروههايي مستكبر و گروههايي مستضعف بودند؛ امروز هم همان طور است. اگر هزار سال ديگر هم، دنيا همين طور پيش برود و پيشرفتهايي در آن به وجود بيايد، مادامي كه دين خدا حاكم نشده باشد، باز عده يي مستكبر و عده يي مستضعفند. دين آمد، براي اين كه ناكاميهاي بشر را از بين ببرد. امروز ناكاميهاي بشر، به خاطر اعراض از معنويت و دين و تعاليم عاليه ي اسلامي، همچنان باقي است و از بين نرفته است. ببينيد امروز در سايه ي حكومتهاي مستكبر، بر انسانها چه مي گذرد. ببينيد اين جنگهاي خانمان برانداز و نسل كش - كه به وسيله ي قدرتها به راه مي افتد - با مردم چه مي كند. ببينيد قلدري قدرتي مثل امريكا، امروز در دنيا با انسانها و ملتها و كشورها، چه معامله يي مي كند. امروز، ملت عراق مطرح است؛ ملتي كه حرث و نسلش، به وسيله ي قدرتها و قلدرهاي عالم هلاك مي شود: «و يهلك الحرث و النّسل واللَّه لا يحبّ الفساد»(8). اينها در حال فساد روي زمين هستند؛ اما هميشه كه ملت عراق نبود. تا چند صباح قبل، ملت ايران و عراق، به خاطر جنگي كه به دست همين قلدرها و همين ابرقدرتها تحميل شده بود، هلاك مي شدند و حرث و نسلشان از بين مي رفتند. قبل از آن، جاي ديگر؛ بعد از آن، جاي ديگر. مسلمين بايد به نظام اسلامي برگردند، تا خودشان را به عزت برسانند وقتي كه دين نيست، بناي دنيا، بناي استكباري است. دين، علاج اين نابسامانيهاست. ملتهاي مسلمان بايد امروز بزرگترين وظيفه ي خودشان را بازگشت به اسلام و

حاكميت آن بدانند. اين، عزيزترين و فوريترين و بزرگترين و مؤثرترين هدفي است كه امروز ملتهاي مسلمان مي توانند دنبال كنند؛ علاجي هم جز اين نيست. ملتهاي ديگر، آن نظام ارزشي يي را كه برطبق آن عمل بكنند، ندارند. بنابراين، در دام ناسيوناليسمهاي افراطي جاهلانه ي كور خواهند افتاد، كه ديديم ديگر. ديديد كه ناسيوناليسم، بر سر خانواده ي بشري چه آورده است. ممكن است به فرض، ناسيوناليسم براي يك ملت هم چند صباحي احساس حرارت و غرور و شور و نشاطي به وجود بياورد؛ اما خانواده ي بشري را از بين مي برد. در همين منطقه سعي كردند بين برادران مسلمان، ناسيوناليسم ايراني و عربي و تركي به وجود بياورند و در داخل كشورها نيز، به ناسيوناليسمهاي فرعي و جورواجور دامن بزنند و اينها را از هم جدا كنند. اين، نقشه ي استعمار بود. بحمداللَّه انقلاب اسلامي، لااقل در بخشي از اين منطقه، اين مسايل را علاج كرد. اگر يك نظام ارزشي و يك جهان بيني صحيح، بر ملتي حاكم نباشد، به دام اين گونه تفكرات خواهد افتاد. متأسفانه اديان ديگر هم آن نظام ارزشي را كه با آن بشود يك جامعه را اداره كرد، ندارند؛ مدعي هم نيستند. پايه هاي تشكيل يك نظام اجتماعي، در ادياني كه امروز در دست وبال مردم هست، وجود ندارد - البته در اصول و شكلهاي صحيحش حتماً بوده است - اما مسلمين، اين اصول را دارند. مسلمين بايد به نظام اسلامي و تفكر اسلامي برگردند، تا خودشان را به عزت برسانند و با نيروي يك ميلياردي خود بتوانند دنيا را هم به سمت عزت پيش ببرند. اين، امروز علاج كار است و پيام بعثت خاتم الانبياء(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) همين است. اگر

اين طور بشود، اين قلدريهايي كه نشانه و نمونه اش را، شما در خليج فارس مي بينيد، ديگر در دنيا رنگ و بو و امكان عمل نخواهند داشت. امروز امريكا از ضعف مسلمانان استفاده مي كند امروز امريكا در رأس يك مجموعه ي استكباري، در اين منطقه از ضعف مسلمانان استفاده مي كند. چرا بايد در منطقه ي اسلاميِ محض بيايند و به بهانه ي تأمين منافع خودشان، چنين وضعيت رقّتبار و فاجعه آميزي را به وجود بياورند؟ چرا بايد امريكا جرأت كند كه چنين كاري را انجام بدهد؟ اگر همه ي مسلمانان - ملتها و دولتها با هم - مي ايستادند، اين حادثه ي فجيع به وقوع نمي پيوست.(9) البته اين حادثه، پوچ بودن قدرت امريكا را نشان داد و - همچنان كه مكرر گفته ايم - هر روزي هم كه مي گذرد، اين معنا واضحتر مي شود و جنگ خليج فارس، فاتحي نخواهد داشت. بيهوده گمان نكنند كه اگر امريكا فلان مانور و تاكتيك و شكل جنگي را انتخاب بكند، پيروز خواهد شد. براي امريكا، پيروزي در اين جنگ متصور نيست. ممكن است غلبه ي نظامي پيدا بكند؛ اما پيروزي چيز ديگري است. امريكا تا همين حالا هم شكست خورده است. امريكا با ورودش به اين منطقه و با مواجه كردن خود با ملتهاي مسلمان - كه عموماً و يا غالباً او را محكوم كردند - و با فجايعي كه به وجود آورده است و هنوز روي آنها پرده كشانده اند و بعداً ابعاد اين فجايع، بيشتر آشكار خواهد شد و بيشتر معلوم خواهد گرديد كه چه قدر زن و مرد و كودك و بيمارستان و مدرسه و خانه را نابود كرده اند و از بين برده اند - تا حالا هنوز نگذاشته اند دنيا بفهمد

كه چه دارد مي گذرد - و با چهره يي كه از خود در ميان ملتهاي منطقه و دنيا ترسيم كرد و با ناتواني يي كه در پيشبرد كارهاي خود نشان داد - كه جز اين هم هيچ سرنوشتي منتظر قدرتهاي پوشالي نيست - با اين مقدمات، امريكا شكست خورده است. البته همان طوري كه مسؤولان محترم و دولت گرامي ما بارها اعلام كرده اند، در اين جنگ وارد نخواهيم شد؛ اما احساسات و قضاوت ما در اين جنگ، مشخص است. ما معتقديم كه ملت عراق و ملتهاي منطقه و ملت كويت، مظلوم واقع شده اند. آنچه باعث اين حادثه و قائله شد، افزون طلبي و قدرت طلبي بود. اين قدرت طلبي، منفور و زشت است؛ چه از سوي رهبران و رؤساي عراق و چه از سوي امريكا و متحدان اروپاييش و غيرهم. همين تصور غلط از قدرت و قدرتمندي و نيز توهّم اختيارداري نسبت به ملتها - كه اين قدرتهاي غاصب و ظالم براي خودشان قائلند - اين فاجعه را به وجود آورده است. اين فرهنگ بايد در دنيا عوض بشود. رؤساي كشورها، رؤساي جمهور و مسؤولان ملتها حق ندارند ملتهاي خودشان را به ورطه هاي فنا و هلاكت بكشانند و براي منافع ملتهاي خودشان يا به نام آنها، ملتهاي ديگر را نابود كنند. اين قدرتي كه اينها به آن متكي هستند، يك قدرت ظالمانه و غاصبانه است. فرهنگ صحيح الهي، اين قدرت را غاصبانه مي داند و كساني كه مثل همين آقايان رؤساي امريكا و بعضي از كشورهاي اروپايي و غيره، از اين قدرتها استفاده مي كنند، آن را جنايت به حساب مي آورد. اين، زمامداري و سياستمداري نيست؛ اين، جنايتمداري است. ملت ايران با تمسك

به اسلام، بزرگترين پيروزي را به دست آورده است بحمداللَّه ملت ايران با تمسك به اسلام، بزرگترين پيروزي را به دست آورده است. پريروز ديديد و ديدند. اگرچه تبليغات جهاني، هنوز از روي بغض و كينه حاضر نيستند كه به اين حركت و حضور عظيم مردمي و اين طبيعت خالص و ناب و درخشان ملت ايران، باز هم اعتراف كنند؛ اما منصفان و ناظران ديدند كه ملت ايران حقيقتاً در كمال عظمتِ توأم با نجابت، انقلاب خودش را پاسداري كرد و در روز بيست ودوم بهمن امسال، قدر زحمات امام و رهبر و پدر و مرشد عالي قدر خود را دانست و آن انسان والا و استثنايي را ارج نهاد و احترام كرد. من از يكايك آحاد ملت عزيزمان در سرتاسر كشور، متواضعانه سپاسگزاري مي كنم. ان شاءاللَّه خداوند يار شما باشد. قلب مقدس وليّ عصر، همواره به شما مهربان و دعاگويتان باشد. روح مطهر آن امامي كه شما را تربيت كرد، اين ملت را پديد آورد و اين جامه ي عزت را بر شما پوشانيد، ان شاءاللَّه همواره از شما راضي باشد. شما خوب امتحاني داديد. ملت ايران، خوب حركتي كردند. ملتهاي ديگر بايد اين صميميت و قاطعيت و تصميم و اين حضور هميشگي و مداوم در صحنه هاي محتاجِ حضور را تعليم بگيرند. مجدداً اين عيد سعيد را تبريك عرض مي كنم. اميدوارم كه خداوند ان شاءاللَّه شما آقايان محترم و ميهمانان عزيز و مسؤولان محترم كشور را در تحت توجهات خود حفظ بكند و مسؤولان محترم كشور را مشمول الطاف و تأييدات خود قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، خطبه ي 108 2) علق: 2 3) علق: 2

4) علق: 6 و 7 5) علق: 3 6) علق: 4 7) انعام: 91 8) بقره: 205 9) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14

سخنرانى در ديدار با فرماندهان و جمعى از پاسداران سپاه و كميته ى انقلاب اسلامى

سخنراني در ديدار با فرماندهان و جمعي از پاسداران سپاه و كميته ي انقلاب اسلامي، مسؤولان دفاتر نمايندگي وليّ فقيه در سپاه و خانواده هاي معظم شهدا، در سالروز ميلاد امام حسين(ع) و روز پاسدار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عنوان پاسدار، يادگار لحظه هاي حساس انقلاب من هم متقابلاً اين عيد سعيد را به شما عزيزان، صلحاي اين امت، جوانان برجسته ي اين ملت، همه ي آحاد مردم ايران و همه ي مستضعفان عالم، تبريك عرض مي كنم. روز ولادت سيّدالشّهداء(عليه الاف التّحيّةوالثّناء) كه روز پاسدار نام گرفته است، و همچنين روز ولادت حضرت ابوالفضل(عليه الصّلاةوالسّلام) كه روز جانباز است، از روزهاي برجسته و به طور مضاعف مبارك براي نظام و جامعه ي ماست. اولاً، دو مولود بزرگوار اين روزها، بخصوص امام عظيم الشأن و سيّد شباب اهل جنت، حسين بن علي(عليه السّلام) مستغني از بيان كسي همچون من هستند. ماها كمتر از آن هستيم كه بتوانيم در حريم معرفت اين بزرگواران وارد بشويم. ما به قصور و عجز و حقارت خودمان معترفيم. همه ي ائمه اين طورند و اين بزرگوار بيش از بقيه ي ائمه(عليهم السّلام) شايسته ي اين توصيف و تجليل است. درست است كه اگر ائمه ي ديگر ما هم در آن زمان و در آن شرايط قرار مي گرفتند، همان كاري را مي كردند كه حضرت ابي عبداللَّه(عليه السّلام) كرد، اما واقعيت اين است كه بالاخره اين قرعه به نام اين بزرگمرد افتاد و خدا او را براي آن چنان فداكاري عظيمي كه در طول تاريخ - تا آن جايي كه ما شناخته ايم - بي نظير بود برگزيد. حسن بن علي(عليه السّلام) و ديگر بزرگان خاندان پيامبر(ص) فرموده اند كه: «لايوم كيومك يا اباعبداللَّه»(1). هيچ

روزي، مثل عاشورا نبود و هيچ فداكاري يي، مثل فداكاري آن بزرگان نبود. فداكاري، تاج كرامتي بر سر اين بزرگمرد و يارانش شد و آن مجموعه، درّة التّاجي براي مجموعه ي افتخارات اسلام، از صدر تا ذيل شدند. هيچ كس را نمي شود با آنها مقايسه كرد. امروز، روز يادبود ولادت اين بزرگوار و اين شخصيت است و اين، چيز بزرگي است. ثانياً، روز پاسدار - اين عنوان شيرين و زيبا و فراموش نشدني - است. عنوان پاسدار، يادگار روزهاي افتخار براي همه ي دوران تاريخ ما در آينده، و يادگار لحظه هاي حساس اين انقلاب است؛ كه اگر پاسدار نبود، هيچ چيزي نبود و هيچ چيزي نمي ماند. هر كس كه امروز به نحوي از ارزشهاي اسلامي پاسداري مي كند و آن را نگه مي دارد، خوب است به ياد داشته باشد كه اگر روزي جوانان پاسدار ما نبودند و اين مولود و نهال تازه را از تهاجم دشمنان حراست نمي كردند، چيزي باقي نمي ماند، تا عالمش درباره ي مسايل علمي آن، مهندسش درباره ي مسايل مهندسي آن، پزشكش درباره ي مسايل ديگر آن، و بقيه ي خدمتگزارانش هركدام در حيطه ي كار خود، به آن خدمت كنند. در لحظه هاي اول، بايد دلسوزترين انسانها، از يك مولود و يك نهال تازه نگهداري كنند؛ كار هركس نيست. اين است كه عنوان پاسدار، يادآور آن لحظه ها مي باشد. خداي متعال، به امام(ره) كوثر نيروهاي انقلاب را بخشيد اول، پاسدار كميته بود. اين نام، هيچ معناي ديگري جز حفاظت و حراست با همه ي توان و با بذل جان در راه حفظ انقلاب نداشت. همه در خيابانها، پشت اين سنگرها، در كوچه پسكوچه ها، دم دروازه ها، با سنگربندي، با اسلحه در دست نگهداشتن، با بي خوابيِ شبها

و با دادن جان - كه آن روزها، چه قدر از بچه هايمان بي نام و نشان و مظلومانه جان دادند و كسي نفهميد - مشغول بودند. اول، نام و عنوان كميته ي انقلاب اسلامي بود. پدر كميته، امام است؛ همان كه پدر همه ي انقلاب و پدر همه ي اين ارزشهاست. و وراي امام هم، خداي متعال و حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) قرار دارد. كميته را اين دست قدرت به وجود آورد. او به يك مشت جوان جان داد كه احساسات و عقل و خواست و نيروي جسميشان، در خدمت اسلام و قرآن قرار بگيرد. بعد هم نهادهاي ديگر از كميته متولد شد؛ از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه بحمداللَّه امروز يك نيروي شادابِ پُرنشاطِ جوانِ قدرتمندِ همه كس شناسي در دنياست. اين نهاد عظيم و عزيز سپاه و ديگر نهادهاي انقلاب اسلامي، همه در اصل در همين نهاد انقلابي پاسداران كميته ي انقلاب اسلامي، مندمج و مندرج بودند. خداي متعال بركت داد و به امام هم اين كوثر را عنايت فرمود؛ «انّا اعطيناك الكوثر»(2). اين كوثر، همين شماها هستيد، همين نيروهاي انقلابند، همين انقلاب است. كوثر، يعني افزاينده؛ غير از كثير است. خير كثير، يعني خير زياد. كوثر، بيش از اين است. كوثر، فقط زياد نيست؛ بلكه رو به ازدياد و افزاينده و زاينده و رشد كننده و بالنده است. خدا اين را به آن بنده ي صالح و برگزيده ي خودش بخشيد؛ همچنان كه پيش از او، به جد و امام او و پيامبر مقدس و معظم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) بخشيده بود. كاري كنيم كه عنوان پاسدار بر ما صدق كند امروز بسياري از آن پاسداران شهيد شده اند، بسياري جانباز شده اند، بسياري هم در همين نهادهاي نظامي

و انتظامي - سپاه و كميته و امثال اينها - و يا بعضي نهادهاي ديگر هستند و مشغولند. عنوان پاسدار، براي انقلاب و اسلام ماند. افراد عوض مي شوند؛ اما عنوان مثل يك اعتبار و يك تاج كرامت، مي ماند. هر كسي در زير آن قرار گرفت، كرامت پيدا مي كند. عنوان مهم است. خوب است كه خودمان را با اين عنوان، معنون كنيم. اشخاص، بدون اين كه به صفات لازم در آن عنوان آراسته بشوند، يك شخص معمولي هستند؛ چيزي نيستند. بايد كاري كنيم كه عنوان پاسدار بر ما صدق بكند. اگر عنوان پاسدار بر ما صدق كرد، آن وقت اين سمت ارزش پيدا مي كند و همان چيز عزيز، همان كوثر تمام نشدني و همان كرامت الهي يي خواهد بود كه خداي متعال، به اين انقلاب و به امام انقلاب و به اين ملت عزيز و فداكار - كه شما فرزندان آنها هستيد - بخشيد. من به شما عزيزان كه فرزندان امام هستيد، توصيه مي كنم كه خصوصيات عنوان پاسدار را براي خودتان حفظ كنيد؛ اسم كافي نيست. بايد عنوان واقعاً صدق كند و آن، با داشتن خصوصيات حاصل مي شود و بدون آن، حاصل نمي گردد. اصل قضيه در پاسداري، از خود گذشتگي است اصل و لُب قضيه هم در عنوان پاسداري، اين است كه انسان حاضر باشد براي حراست از اين انقلاب و از اين نظام، از خود بگذرد. از خود گذشتن، كلمه ي سهل و ممتنعي است. بعضي مي گويند: ما كه حاضريم در گرماگرم جبهه ي جنگ برويم بجنگيم و كشته بشويم. مي گويند اين، از خود گذشتن است؛ ليكن اين طور نيست. از خود گذشتن، اولاً خيلي مشكلتر از اين حرفهاست؛ ثانياً از

همين الان و از همين لحظه شروع مي شود. از خود گذشتگي، از همين احساسي كه در ذهن من و شماست، شروع مي شود، تا به آن جايي مي رسد كه انسان در ميدان جنگ بتواند از جان خود هم بگذرد. قدم اول، گذشتن از يك چيز كمتر از جان، از يك چيز كوچك، از يك نام، از يك نشان، از يك احترام، از يك ارزش مادّي، از يك خانه ي خوب، از يك ماشين، از يك پول است. اگر توانستيم از اينها بگذريم، از جان هم راحت مي توانيم بگذريم. اين طور نيست كه كسي در بند غرايز خود - چه غريزه ي شهواني و چه غرايز ديگر زندگي، كه انسان را مثل پر كاهي به اين طرف و آن طرف مي كشاند - اسير باشد، بعد با خودش فكر كند و بگويد، ما كه حاضريم جانمان را در راه خدا بدهيم! اين طوري نيست؛ خيال مي كنيم. تصادفاً ممكن است در خيابان كه راه مي رويم، حادثه يي پيش بيايد، يا ماشيني به ما بزند، يا بمبي جلوي پاي ما منفجر بشود؛ اسمش هم در عرف معمولي، شهيد خواهد بود - اگر اين كار، به وسيله ي دشمن انجام بگيرد - اما اين، غير از آن فداكاري است. اين شهيد، با آن شهيدي كه از جواني و لذات و زن و زندگي و فرزند و پدر و مادر و آب سرد تابستان و كرسي گرم زمستانش مي گذشت و در برفها روي كوههاي «گردرش»، يا در گرماهاي جنوب خوزستان، زمستان و تابستان را مي گذرانيد و به استقبال مرگ - كه در هر قدمي، زير پا و سر راه او كمين كرده بود - مي رفت و بالاخره هم به

شهادت مي رسيد، خيلي تفاوت دارد. آن فداكاري، چيزي است كه به تمرين و نگهداشتن احتياج دارد. اين هم نكته ي ديگري است كه جوانان بايد بدانند. راز كار امام، سير دايمي به سوي كمال بعضيها با زحمت و همت و اراده و ايمان و توكل، از قله ي فداكاري هم بالا مي روند، اما بعد هم از قله پايين مي آيند؛ تمام شد! وقتي كه از قله فرود آمديم، آمده ايم و ديگر در قله نيستيم. نمي شود گفت كه يك روز ما فداكار بوديم، امروز هم مي خواهيم نانش را بخوريم! اين جا كه انسان بخواهد نان چيزي را كه در راه خدا انجام داده، بخورد، ديگر قله نيست؛ اين جا ته دره است، اين جا آغوش گرم نفس است كه انسان را به آغوش داغ جهنم مي برد، اين جا دستخوش هوي وهوس قرار گرفتن است؛ نه پرواز كردن در هواي معنويات و ارزشهاي والا. بايد در قله بمانيد. راه اسلام و راه معنويت، اين طوري است. البته انسان، پايين و بالا رفتن و قبض و بسط دارد و همه طور موانع در سر راه انسان هست. اين گونه نيست كه بگوييم و متوقع باشيم كه انسانهاي خوب، به طور دايم در راه خوبي حركت كنند. بالاخره تعمدي هست، ترددي هست، نُكسي هست؛ اما برآيند مجموع، بايد پيشرفت باشد؛ جمع بندي شده ي اين آمد و رفتها، بايد حركت به سمت جلو باشد. آن وقت است كه عنوان پاسداري، روي انسان مي ماند. اين امامي كه شماها و دنيا را اين طور دلباخته كرد - دلباختگي هم نبود، دلها را از جا كند؛ همچنان كه دنيا را زيرورو كرد - راز كارش در يك كلمه بود. مشكل من و امثال من هم اين است كه اين

كلمه را درست بفهميم و بتوانيم عمل كنيم. گفتنش به زبان آسان است؛ عمل كردنش سخت است. آن كلمه يي كه ماها شايد حتّي درست نتوانيم آن را بفهميم، او بدان عمل كرده بود. آن كلمه، عبارت از سير دايمي به سوي كمال بود. شما خيال نكنيد كه امامِ سال 68 كه به جوار الهي رفت، همان امامِ سال 57 بود كه وارد ايران شد. نخير، امام خيلي جلو رفته بود، خيلي پيشرفت كرده بود، خيلي بالا رفته بود. درست است كه ما منازل امثال آن بزرگوار را نمي توانيم بفهميم؛ اما از همين پايين كه انسان نگاه مي كند، اوج آن باز بلندپرواز را مي بيند. خدا شاهد است كه بعد از هر ماه رمضان، گاهي كه خدمت امام مي رسيدم، برايم محسوس بود كه در اين ماه رمضان، امام نسبت به گذشته بالاتر رفته، پرواز كرده و از مادّه دورتر شده است. روزبه روز جلوتر مي رفت و خودش را كاملتر مي كرد. انسان مؤمن، اين است. «من ساوي يوماه فهو مغبون»(3). اگر دو روزمان مثل هم باشد، سرمان كلاه رفته است. مغبون، يعني فريب خورده، سركلاه رفته. و كسي كه فردايش از امروزش بدتر باشد، «فهو ملعون»(4)؛ يعني طرد شده است. كار و حركت بد، گاهي اصل ايمان را از انسان مي گيرد خيليها بودند كه در ركاب پيامبر(ص) شمشيرها زدند؛ ولي نتوانستند سوابق را نگهدارند. اميرالمؤمنين(ع) درباره ي شمشير كسي كه در ركاب پيامبر جنگيده بود، ولي پس از ايشان در جنگي كشته شده بود، فرمود: اين شمشير، چه روزهايي كه در جنگها، غبار كدورت را از چهره ي پيامبر سترد. همان شمشير، شمشيري بود كه روي علي بن ابي طالب كشيده شده بود! سوابق را

بايد نگهداشت. پرونده ي الهي، اين طور نيست. ما حبط هم داريم، «اولئك حبطت اعمالهم»(5). حبطت، يعني چه؟ حبط، يعني اعمالشان باد هوا شد و از بين رفت. خيال نكنيد كه اگر ما يك روز كار خوبي انجام داديم و آن را در انبان انداختيم و نگهداشتيم، چنانچه كار بدي هم انجام داديم، بالاخره آن كار خوب باقي است. نخير، كار بد در عالم موازين اعمال در پيشگاه خدا اين طوري است كه كار خوب را از بين مي برد. گاهي كار و حركت بد، طوري است كه اصل ايمان را هم از انسان مي گيرد. «ثمّ كان عاقبة الّذين أساؤا السّوأي ان كذّبوا بايات اللَّه»(6). گاهي كار بد، انسان را به تكذيب آيات الهي مي كشاند. ما الان اين گونه افراد را داريم. من كساني را مي شناسم كه چند صباحي كار خوب انجام دادند، بعد بر اثر يك لحظه غفلت و يك اشتباه و يك توقع زيادي و چيزي را كه خيال مي كرده حقش است و به او نداده اند، در دل گرفته و فاصله يي پيدا كرده است. اين زاويه باز شدنِ از صراط مستقيم، چيز خيلي خطرناكي است. هرچه هم زاويه كوچك باشد، بتدريج اين شكاف باز مي شود و هرچه جلوتر مي رود، از خط دورتر مي شود. امروز كارشان به جايي رسيده كه عليه اسلام و انقلاب و نظام اسلامي كار مي كنند؛ يك روز هم در خدمت همين اسلام و همين انقلاب بودند. خدا بر سر همه ي ما منت دارد كه هدايتمان كرد چه كسي را بايد ملامت كرد؟ بعضي خيال مي كنند، بايد انقلاب را ملامت كرد كه چرا اينها را نگه نداشت. نه، قضيه اين طوري نيست. «فلا تلوموني و لوموا انفسكم»(7).

حتّي شيطان به آنها مي گويد كه من را ملامت نكنيد، خودتان را ملامت كنيد. كسي به خاطر مسلمان شدن، منتي بر سر اسلام ندارد. كسي به خاطر انقلابي شدن، منتي بر سر انقلاب ندارد. خداوند به پيامبر فرمود: «يمنّون عليك ان اسلموا»(8). منت مي گذارند و به پيامبر مي گويند: آن روزي كه تو كسي را نداشتي، به تو ايمان آورديم و مسلمان شديم. خداوند مي فرمايد: «قل لاتمنّوا عليّ اسلامكم»(9): بگو مسلمانيتان را به رخ من نكشيد. «بل اللَّه يمنّ عليكم ان هديكم للايمان»(10). خدا بر سر همه ي ما منت دارد كه ما را هدايت كرد. امروز ملتها و انسانها، چه قدر در گمراهيند. در همين دنياي مادّي، چه قدر اسير نفسند. امروز در همين دنياي به اصطلاح متمدن، چه قدر جوان وجود دارد كه مثل يك حيوان، هيچ چيزي جز حوايج پست مادّي شخص خودش نمي فهمد. حيوان، غير از اين، چيز ديگري نيست. انسان، آن است كه هدفي را با منطق، با عقل، با احساسات پاك و صحيح مي شناسد، بعد با همه ي وجود، دنبال آن حركت مي كند و موانع را از سر راه خودش بر مي دارد. اين را نمي فهمند. در امريكا و اروپا و كشورهاي زير ستم، از اين طور جوانان پُر است. خدا را شكر كنيد كه شما را به ايمان پاك و خالص و توحيد ناب، هدايت كرد. خدا به ما شخصيت و استقلال داد. امروز اين قدرتهايي كه در رأس كارند، خدا را بنده نيستند؛ انسانها را بنده ي خودشان مي دانند؛ انسانها هم پذيرفته اند.فقط از يك انسان مي ترسند و او شماييد. از يك انسان حساب مي برند و او شماييد. يك انسان را مي شناسند كه در هيچ شرايطي زير بارشان نخواهد

رفت و او شماييد. شما اين طور نبوديد، اسلام شما را اين طور كرد؛ قدر اسلام را بايد دانست. پس، ما نبايد تصور كنيم كه اگر حركتي كرديم، آن براي ما خواهد ماند. نه، بايد نگهش داريم. جانبازان و مجروحان، شهيدان زنده ي انقلاب جانبازان و مجروحان عزيزمان كه واقعاً تجسم فداكاريند، شهيدان زنده اند. اين گلوله يي كه به اين جوان خورد و نخاع او را ضايع كرد، مي توانست چند ميليمتر اين طرف تر يا آن طرف تر بخورد و جان او را بگيرد و شهيد شود. امروز او شهيد است؛ شهيدي كه زنده و در ميان ماست و بركت وجود او براي ما هست. خدا به اينها خطاب مي كند و مي فرمايد: «اصابهم القرح للّذين احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظيم»(11). صرف اين كه ما در ميدان جنگ زخمي شديم، كافي نيست؛ اگر نيكوكاري و تقوا پيشه كرديم، اجر عظيمي داريم. بنابراين، حتّي كسي كه آن رنج را در ميدان جنگ كشيده، بايد نيكوكار و باتقوا باشد. همان طور هم كه قبلاً عرض كردم، پاسدار، عنوان بسيار والايي است. اين عنوان را با خصوصياتش، در وجود و دل و روح و ذهنتان حفظ كنيد. اين، براي انقلاب ضروري است. همه ي ما به نصيحت احتياج داريم برادران عزيز روحاني كه در سپاه، يا در بقيه ي نيروهاي مسلح تشريف دارند و بركات وجودشان بر اين جوانان مخلص و صالح افشانده مي شود، اين مسؤوليت عظيم را بر دوش دارند كه مضاف بر عقايد و احكام، معنويات اسلام را تعليم بدهند و اخلاق را متذكر بشوند. اخلاق هم، درس نيست. درس اخلاق، يك علم است. آن چيزي كه لازم است، نصيحت است. همه ي ما به نصيحت احتياج داريم.

بايد جوانان را نصيحت كنند و آنان را از تصرف هواي نفس، خودخواهي، بدنگري نسبت به مسايل و دستخوشِ شيطان شدن، دور نگهدارند. غير از اين كه بايد معلوماتشان را كامل كنند، معارفشان را بالا ببرند و قدرت تحليل سياسي بدهند. امام فرمودند: نيروهاي مسلح، نبايد در گروههاي سياسي باشند. واقعاً نبايد هم در باندها و حزبها و تشكيلات و خط و خطبازي باشند. اينها براي كميته و سپاه، فعل حرام است. امام(ره) نيروهاي مسلح را از گروه گرايي و ورود به خطبازيهاي معمولي، نهي فرمودند. اين كارها، منهي و ممنوع است؛ اما بايد قدرت درك و تشخيص و قضاوت سياسي داشته باشند. بايد زمينه ي اين مسايل را براي اين برادران فراهم كنند. انقلاب محتاج حراست و حفاظت از همه ي جهات است امروز ما به پاسدارِ با اين خصوصيات، براي حراست از انقلاب نياز داريم. انقلاب، محتاج حراست و حفاظت از همه ي جهات و از جمله، حراست مادّي و مسلح - غير از حراست علمي و معنوي و غيره - است و آن به عهده ي شماها، بخصوص به عهده ي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است كه امروز بحمداللَّه نهال تناوري شده و چشم دوست و دشمن را پُر كرده و براي انقلاب، افتخاري شده است. بايستي از لحاظ قدرت نظامي و رزمي، خودتان را تقويت كنيد. آن نظم و آموزش و تلاش معنوي و اخلاقي و همه ي چيزهايي كه براي يك مجموعه ي نظامي لازم است، بايد به بهترين وجهي، براي خودتان فراهم بكنيد. با ساير نيروهاي مسلح هم در كمال يگانگي و برادري باشيد. آن روزي كه سپاه خيال مي كرد اگر ارتش قوي شد، او بايد ضعيف بشود؛

يا ارتش خيال مي كرد اگر سپاه قوي شد، او بايد ضعيف بشود و از بين برود، گذشت. نخير، امروز قضيه اين طوري نيست. امروز سپاه بحمداللَّه با نظم و انضباط و پيشرفت و وضعيت رو به قوّت و رشد، با نيروهاي خود - كه شرحش را دادند و مي دانيد - و سلاح و تجهيزات مدرن و چيزهاي بيشتر و بهتري كه ان شاءاللَّه برايش تهيه خواهد شد، در كنار ارتش قوي و نيرومندي كه آنها هم از لحاظ تجهيزات و آموزش، قويتر شده اند و بايد هم بشوند، قرار دارد. اين دو سازمان، در كنار هم بايد رشد كنند. جمهوري اسلامي، به بيش از اين حرفها احتياج دارد. ببينيد دشمن چه طور دشمني است. ببينيد چه قدر اينها وحشي هستند و چه مي كنند. ببينيد وقتي كه غرب احساس مي كند بايد از منافع خودش به طور مسلح دفاع كند، چگونه وارد ميدان مي شود. الان هيچ چيز را در مقابل عراق و ملت آن كشور، ملاحظه نمي كنند. همه ي حرفهايي كه مي زدند، تمام شد. همه ي ادعاهاي حقوق بشر و كشتار غير نظاميان و بمباران شهرها و بقيه ي حرفهايي كه هميشه در اين چند سالِ جنگ ما - كه خودشان بر ما تحميل كرده بودند - خطاب به ما و عراق مي گفتند، تمام شد. امريكا و انگليس و فرانسه و ديگران و ديگران، تمام نيروهايشان را روي هم گذاشتند، تا بتوانند منافع خودشان را در اين جا تأمين كنند. حالا امروز تأمين منافعشان به اين است كه با رژيم بعثي عراق دعوا كنند. يك روز هم ممكن است منافع اينها، طور ديگري بخواهد تأمين شود. شما بايد آماده باشيد. نيروهاي مسلح، بايد آماده باشند. بايد نظم و

انضباط و فرمانبري از فرماندهان رعايت شود اين كه من روي نظم و انضباط و برنامه ريزي و سازماندهي و اين حرفها تكيه مي كنم، براي اين است كه مي دانم بدون اينها، آمادگي نيروهاي مسلح، عملي نخواهد شد. مثل بقيه ي خصوصيات، اين نظم و انضباط و فرمانبري از فرماندهان را - همان كه امام مكرر به سلسله مراتب تعبير مي كردند - بايد رعايت كنند و براي خدا و در راه خدا، از ارزشها دفاع مسلح نمايند. آن وقت عنوان پاسداري، محفوظ خواهد ماند. خوشبختانه تا امروز، شما خيلي خدمت كرده ايد و آن خدماتي كه پاسداران كرده اند - چه پاسداران كميته و چه پاسداران سپاه - قابل گفتن نيست؛ بيش از اين حرفهاست و در يك سخنراني و دو سخنراني و يك كتاب و دو كتاب نمي گنجد، بلكه بايد كتابهاي قطور نوشت. تازه در كتاب و نوشته، همه چيز قابل انعكاس نيست. اميدواريم كه خداي متعال، به شماها توفيق بدهد. قلب مقدس وليّ عصر (ارواحنافداه) و روح مقدس امام عزيزمان، از شما راضي و خشنود باشد و در راه خدمت به انقلاب، روزبه روز قويتر و عزيزتر و منسجمتر و توانمندتر و مؤمنتر و عازمتر باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 45 ، ص 218 2) كوثر: 1 3) 1 و 2. بحارالانوار، ج 71 ، ص 173 4) 5) توبه: 1369

6) روم: 10 7) ابراهيم: 22 8) 3 و 4 . حجرات: 17 9) 10) حجرات: 17 11) آل عمران: 172

بيانات در مراسم اعطاى درجه به آقاى محسن رضايى (فرمانده ى كل سپاه)

بيانات در مراسم اعطاي درجه به آقاي محسن رضايي (فرمانده ي كل سپاه) و سرتيپ علي شهبازي (رئيس ستاد مشترك ارتش) و بيست وهفت نفر از فرماندهان

سپاه، در سالروز ميلاد امام حسين(ع) و روز پاسدار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم درجه، يك علامت و نشانه است در ابتدا، به برادران عزيزي كه امروز درجات پُرافتخار سرداري را زيب شانه ها و پيكرهاي زجرديده و آزمايش داده ي خود در ميدانهاي جنگ كردند، صميمانه و با همه ي وجود، تبريك عرض مي كنم. دو، سه نكته ي كوتاه را مطرح مي كنم. مطلب اول اين است كه اگر ما بخواهيم با معيارهاي واقعي، زحمات و مجاهدات و تلاشهاي شما را اندازه گيري بكنيم، مطمئناً هيچ علامت و نشانه يي نخواهد توانست نشان دهنده ي عُشري از اعشار فداكاريهايي باشد كه برادران مؤمنِ مجاهدِ دلسوزِ فداكارِ از جان گذشته، در ميدانهاي نبرد انجام دادند. درجات، علامت و قرارداد است. معناي درجه، به طور دقيق، ارزشگذاري بر فداكاريهاي بي حدواندازه ي يك فداكار ايثارگر نيست و نمي تواند باشد. مطلب دوم اين است كه ما وقتي با همين ديد نگاه كنيم، براي شهداي عزيزمان، قادر به تعيين درجه نخواهيم بود، كه فرمود: «فوق كلّ برّ برّ حتّي يقتل الرّجل في سبيل اللَّه»(1): هر خوبي، يك خوبي برتر دارد، تا به كشته شدن در راه خدا برسد؛ «فاذا قتل في سبيل عزّوجل فليس فوقه برّ»(2): بالاتر از آن، ديگر هيچ نيكي و خوبي يي متصور نيست و وجود ندارد. نهايت، براي اين كه در مجموعه ي نيروهاي مسلح، جاي هر كسي بايد معين باشد، ما براي شهداي عزيز هم به طور معمول، درجه در نظر مي گيريم و كساني كه به شهادت مي رسند، معمولاً يك درجه بالاتر به آنها داده مي شود. اين، به معناي ارزشگذاري شهادت نيست؛ اين هم يك نوع احترام به شهيد است. مطلب سوم اين است كه شما برادراني كه امروز درجه گرفتيد، خيلي عزيز هستيد؛

اما معناي اين حرف، آن نيست كه ما در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، اگر بخواهيم با ميزان دقيق اندازه گيري بكنيم، بتوانيم ادعا كنيم كه اندازه گيري كرده ايم و آنهايي را كه وزن و مبلغ فداكاريشان از همه بالاتر است، امروز درجه داده ايم. نه، من هرگز اين طور ادعايي نمي توانم بكنم و نمي كنم. اي بسا فداكاران، اي بسا بزرگمردان، اي بسا روحهاي پاك و متعالي، اي بسا لحظه هاي دشوار انجام وظيفه ي توصيف ناپذير در راه خدا، كه از چشم من و امثال من و برادران مسؤول در ستادهاي موظف در نيروهاي مسلح، دور مي مانند. اين، ضعف و نقص ماست. اين، كم ارجيِ آن فداكاران عزيز نيست. ما محدود و ناقص و قاصريم و نمي توانيم حقايق و واقعيات را به شكل دقيق مشاهده كنيم. اين، محدوديت بشري است. بالاخره يك عده از بهترينها و برترينها و امتحان داده ها، بايد در وهله ي اول، به گرفتن درجه مفتخر مي شدند، كه امروز اين جمع عزيز، انتخاب شدند. اجر و ارج و ارزش و مقدار تلاشي كه ديگر برادران كردند - كه لابد در نوبتهاي بعد، به آنها درجه داده خواهد شد - بايستي محفوظ باشد و پيش خدا و پيش انسانهاي بصير، محفوظ است. مطلب چهارم اين است كه درجه، يك علامت و نشانه است. پشت اين علامت، خيلي چيزها هست كه بايد دقيقاً با درجه حاصل بشود. درجه، به معناي يك نظم دقيق و تعيين موضع و ارتباط ويژه در ميان كساني است كه در خدمت دفاع از انقلاب و كشورند. اين نظم و اين سامان منظم بايد حتماً با درجه، حضور و وجود پيدا كند؛ والّا درجه بي معنا خواهد شد. آنچه كه

بر دوش شما گذاشته مي شود، بار سنگيني است منطق نظامي، منطق نظم است. حيطه بندي نظامي، اساساً با نظم انجام مي گيرد و بدون نظم، نظام و سازمان نظامي وجود ندارد. آن چيزي كه حد فاصل بين يك سازمان نظامي و خارج از آن و غير آن است، همين نظم دقيقي است كه بايد رعايت بشود. اين نظم، با درجه وارد نمي شود؛ بلكه مطمئناً بايستي مقدمات آن، پيش از درجه تأمين بشود و شده است؛ منتها اين درجه هم، تأكيد كننده ي آن است. چه در ارتش، چه در سپاه و چه در آينده كه نيروهاي موظف بسيجي درجه خواهند گرفت، همه ي اينها بايستي آن نظم عالي و ناب اسلامي را به آن كساني كه با اين لباس، مفتخر و سرافراز هستند، ببخشند و اين را در مجموعه ي تحت فرمان خودشان، اعمال و اجرا كنند. اين، يك مسؤوليت است. به برادراني كه گاهي به اين جا مي آيند، تا برايشان عمامه بگذاريم، مي گوييم اين عمامه يي كه من و شما سرمان است، وزن كمي دارد و چند سيري بيشتر نيست - البته عمامه ي امثال من - اما بار خيلي سنگيني است. گردنهاي ضعيف، مطمئناً زير اين بار سنگين مي شكنند. بايد از لحاظ معنوي، گردن كلفت بود، تا بشود اين بار را تحمل كرد. حالا من به شما برادران عزيز مي خواهم همين نكته را عرض بكنم. اين چند مثقالي كه وزن اين درجه است، خيلي سنگين است. اين كار، خيلي بزرگ است. درست است كه شما تا كنون بدون درجه، همه كار كرديد، به ميدانهاي نبرد رفته ايد، جنگيده ايد، فداكاري كرده ايد، تا پاي جان پيش رفته ايد، بعضي از شما كه اين جا نشسته ايد، شايد عضو

درست و حسابيِ سالم در بدنتان كم است، شايد مبالغ زيادي تركش بمب و اين چيزهاي زيادي و غصبي(!) در بدن شما هست - اينها مسلّم و معلوم - اما بايد بدانيد آنچه كه از اين لحظه با اين خصوصيات بر دوش شما بار مي شود، بار سنگيني است و ان شاءاللَّه بايستي اين بار را با توانايي يي كه ناشي از ايمان است، به منزل برسانيد. خوشحاليم كه امروز بحمداللَّه شما جوانان پاك و مؤمن و خالص - چه سپاهي و چه ارتشي - اين مراتب بالاي نظامي را برعهده داريد؛ واقعاً مايه ي خوشحالي است. ما كجا ديگر مي توانيم در دنيا، در اين درجات، با اين نامها، با اين عنوانها، اين طور انسانهاي مؤمن و سالم و خالص و پاك و با خدا پيدا كنيم؟ اين، از بركات جمهوري اسلامي است و خدا را شكرگزاريم. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند روزبه روز ماها را در راه خودش موفقتر بكند و پيشتر ببرد. امروز كه بحمداللَّه عمده ي نيروهاي نظامي ما، با اين درجات مدرّج شدند و سازماندهيها هماهنگ شده، توقع و انتظار اين است كه همكاريها هم بين سازمانهاي نظامي، به همين ترتيب روزبه روز ان شاءاللَّه افزايش پيدا كند و با هم همكاري و همدلي كنند؛ همان طور كه دايماً وصيت امام عزيزمان بود. اميدواريم كه ان شاءاللَّه با فداكاريها و قدرت و دل مصمم و عازمِ شما بر دفاع از ارزشهاي الهي و اسلامي، روزبه روز جمهوري اسلامي از لحاظ نظامي، قويتر و موفقتر بشود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 71 ، ص 1369

2) بحارالانوار، ج 71 ، ص 1369

بيانات در مراسم توديع با قاريان قرآن: استاد شحات محمّد انور و استاد محمّد بسيونى

بيانات در مراسم توديع با قاريان قرآن: استاد

شحات محمّد انور و استاد محمّد بسيوني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم براي حفظ قرآن، بايد برنامه ريزي وسيعي انجام بگيرد از ديدار شما خيلي خوشحاليم. ان شاءاللَّه كه خاطرات خوبي داشته باشيد. ما خواستيم كه اين جا خانه ي اسلام و مسلمين باشد. شنيدم كه الحمدللَّه تعليمات قرآني شما هم در اين جا براي جوانان خوب بوده است؛ بايد هم همين طور باشد. بايستي در اوقاف و جاهاي ديگر، واقعاً برنامه ريزي وسيعي براي حفظ قرآن بشود؛ بخصوص كه آن شب هم ايشان حرف درستي زد و گفت: بچه ها را از سنين كم وادار به حفظ قرآن كنيد. اصلاً جلسه بگذاريد و ترتيبي بدهيد كه بشود بچه ها را از كوچكي در دبستان وادار به حفظ قرآن كنند - البته مجبورشان نكنند - جايزه قرار بدهند و مثلاً بگويند هر بچه يي كه در دوره ي دبستان، اين قدر از قرآن را حفظ بكند، اين مقدار امتياز خواهد گرفت؛ يا اگر كسي در دبيرستان، اين مقدار قرآن را حفظ كند، به قدر اين واحدها يا اين درسها، نمره يا امتياز مادّي مي دهيم. من حاضرم در اين مورد كمك كنم و هرچه كه بخواهيد پشتيباني بكنيد، من آماده ام؛ آقاي مقدم (1)هم قضيه را دنبال خواهند كرد. مسأله ي حفظ را خيلي جدي بگيريد. متأسفانه ما و بچه هايمان، حفظ قرآن نداريم. بگذاريد يك خرده جلو برويم و در سطح كشور مسأله ي حفظ قرآن را گسترش بدهيم؛ آنگاه حرفي نداريم كه در موقع سربازي، حافظان قرآن را معاف كنيم. البته ما نبايد اين طور بگوييم كه حافظ قرآن معاف است؛ چون مسأله ي سربازي در اين جا، غير از سربازي در مصر است. سربازي در اين جا، مثل قرآن خواندن است و جهاد في سبيل اللَّه است. جهاد في سبيل اللَّه

با قرآن خواندن، عدلين هستند؛ اينها از هم جدا نيستند. البته دولت حسني مبارك، با دولت اين جا، از زمين تا آسمان تفاوت دارد. دولت در اين جا، دولت قرآن است؛ سربازي آن هم جهاد است.اين، خيلي متفاوت است. بنابراين، به جاي معاف كردن، بهتر است بگوييم هر كس كه حفظ قرآن داشت، فرمانده مي شود؛ اين را حاضرم. اگر كسي حفظ قرآن بكند، من به او درجه مي دهم. همين خوب است. بايد ذره ذره پيش برويم. پس ببينيد، مسأله ي حفظ مطرح شد؛ درجه دادن براي حفظ هم مطرح است. آن وقت مسأله ي موسيقي و نغمه و اين قبيل حرفها هم باز مسأله ي بعدي است كه بايستي آن را هم استفاده كنيم. ما مي خواهيم در اين شب آخري كه با آقايان ملاقات مي كنيم، از تلاوتشان هم استفاده ببريم. من از تلاوت آقايان صرف نظر نمي كنم. پس، حالا قدري تلاوت كنند. خدا را شكر مي كنيم كه دلهاي ما را مشتاق قرآن قرار داد از آقايان خيلي استفاده كرديم. خدا را شكر مي كنيم كه دلهاي ما را مشتاق قرآن قرار داد. اين خودش نعمتي از طرف پروردگار عالم است. خدا را شكر مي كنيم كه الحمدللَّه تلاوتهاي خوب قرآن، در اختيار ما قرار مي گيرد. ما هميشه در دوران حكومت طاغوت در اين كشور، آرزو مي برديم كه محافل و مجالس و فضاي قرآني باشد، تا از اساتيد قرآن استفاده كنيم؛ ولي نمي شد. الحمدللَّه كه حالا خدا توفيق داده است و استادان قرآن به اين جا مي آيند. الحمدللَّه كه جوانانمان زياد به اين راه افتاده اند، و اين براي ما واقعاً شكر خيلي بزرگي است. خداي متعال، ملت ما را كه يك حركت و يك مجاهدت

كردند، هزاران پاداش داد. يكي از نعم همين است كه الحمدللَّه جو، جو قرآني است. من يادم مي آيد كه در سابق، بعضي از اين موجهاي راديويي را با زحمت پيدا مي كردم. راديوهاي مصر را باز مي كردم و با زحمت آن را مي شنيدم. ما رفيقي داشتيم - خدا رحمتش كند - او به مصر رفته بود، چند ماه در آن جا مانده بود و نوارهاي ابوالفتاح، شيخ مصطفي اسماعيل و محمّد رفعت و امثال آنان را به اين جا آورده بود. مخصوصاً من از نوار ابوالفتاح خيلي خوشم مي آمد؛ آن را گوش مي كردم. بعدها هم با صداي شيخ مصطفي اسماعيل آشنا شدم. بعد كه شيخ مصطفي اسماعيل را شناختم، بقيه يادم رفت. صداي شيخ مصطفي اسماعيل، خيلي فوق العاده بود صداي شيخ مصطفي اسماعيل، خيلي فوق العاده بود. اين را هم بگويم كه الان در ايران، ميل عمومي به طرف شيخ مصطفي اسماعيل است. يعني قرّاي ما، حتماً روي سبك قرائت شيخ مصطفي اسماعيل تمرين دارند و روي ديگران كمتر. اعتقادم اين است كه اين حركت، از مشهد و از دستگاه ما شروع شد. در تهران، هيچ كس غير از عبدالباسط را نمي شناخت. من يك وقت كه به تهران آمده بودم، فقط عبدالباسط مطرح بود. جاهاي ديگرهم كه مي رفتيم، فقط عبدالباسط را مي شناختند. ما در مشهد، نوار شيخ مصطفي اسماعيل را داشتيم. يكي از دوستانم مي خواست به مسافرت برود، من گفتم كه هرچه توانستي، نوار شيخ مصطفي اسماعيل پيدا كن و بياور. او هم رفت و چند نوار از نوارهاي بسيار خوب شيخ مصطفي اسماعيل را آورد. من آنها را به آقاي مرتضي فاطمي - كه در آن وقت نوارهاي

ما را تكثير مي كرد - دادم، تا تكثيرشان كند. او هم همين كار را كرد و نوارها را به اين چند نفري كه از تهران آمده بودند، داد. در نتيجه، همه ي نوارها به طرف تهران سرازير گرديد و شيخ مصطفي اسماعيل شايع شد. انصافاً هم چيز عجيبي بود. نمي دانم شما با صداي شيخ مصطفي اسماعيل آشنا هستيد؟ خيلي فوق العاده است. او سوره ي هود، سوره ي بقره و آيات داوود و جالوت را خوانده بود، كه انصافاً خيلي عالي و فوق العاده بود. غرض، آنها را از راديو پيدا مي كرديم و با زحمت مي شنيديم و دوست مي داشتيم كه قرّاء به اين جا بيايند. الحمدللَّه حالا شماها مي آييد و ما استفاده مي كنيم. من قبلاً چند نوار هم از اين آقاي شحات انور - كه در راديو پخش مي كردند - شنيده بودم. يكي از آنها، آيه يي از سوره ي نساء است - «فلا تقعدوا معهم حتّي يخوضوا في حديث غيره»(2) - كه خيلي هم خوب خوانده شده است. ما در اين جا با شما خداحافظي مي كنيم؛ به اميد اين كه ان شاءاللَّه آخرين ديدارها نباشد. من هديه ي كوچكي هم فراهم كرده ام كه به آقايان هديه مي كنم. اين، نشانه ي رفاقت و دوستي و براي يادگاري است. سلّمكم اللَّه ان شاءاللَّه، في امان اللَّه. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v رئيس شوراي عالي قرآن صدا و سيما 2) نساء: 140

بيانات در ديدار با اعضاى مجلس خبرگان

بيانات در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مجلس خبرگان، نقطه ي اتكاي مردم نسبت به ثبات نظام اسلامي در ابتدا به آقايان محترم خوش آمد عرض مي كنم و اميدوارم كه مجلس محترم خبرگان، با توجهات حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) بتواند در همان طريق مستقيم و راه روشني كه راه انقلاب

و راه اسلام است، همواره پيش برود. خيلي خوشحاليم كه بحمداللَّه اين مجلس، اين بار هم از جمع قابل اعتنا و عظيمي از بزرگان، علما، نفوس طيبه، شخصيتهاي علمي و انقلابي، چهره هاي موجه و شخصيتهاي مؤثر در حركت عمومي ملت ايران، تشكيل شده است. با اين چنين مجموعه يي از شخصيتها، جا دارد كه نظام جمهوري اسلامي، احساس اطمينان كند و سرنوشت اسلامي خودش را، سرنوشت تضمين شده يي محسوب بدارد. چيز مهمي كه در قانون اساسي پيش بيني شد و بحمداللَّه در طول مدت دوازده سال گذشته، پشتوانه يي براي اعتماد و اطمينان مردم محسوب شد - يعني همين مجلس محترم خبرگان - امروز هم تضمين و نقطه ي اتكايي براي مردم ايران نسبت به ثبات نظام اسلامي است؛ بخصوص با توجه به اين كه در يك انتخابات عمومي، مردم با آزادي و شوق و رغبت شركت كردند و چهره هايي را كه مي شناختند و به آنها اعتماد داشتند و سوابق حسنه يي از آنها در يادشان بود، انتخاب كردند و بحمداللَّه اين مجلس فراهم آمد. آقاياني كه در اين جا تشريف داريد، غير از خصوصيتِ عضويت در اين مجلس، يا از ائمه ي محترم جمعه هستيد، يا از علماي معروف و چهره هاي موجه اقطار كشور هستيد و اراده و توجه شما بر مردم داراي تأثير است. آنچه كه در اين جمع مغتنم مي شمارم عرض بكنم، اين است كه وظيفه ي همه، بخصوص چهره هاي موجه و علما و روحانيون و شخصيتهاي علمي، توجه به سه نكته است و اين سه نكته در شرايط فعلي بايد مورد نهايت اهتمام واقع بشود و همه ي برنامه ها و گفته ها و اظهارات، با توجه به اين سه نكته شكل بگيرد. امروز

غفلت از اين سه نكته، حقيقتاً جايز نيست. نبايد اجازه بدهيم كه دستهايي در يكپارچگي ملت تفرقه ايجاد كنند نكته ي اول، همين مسأله ي وحدت عمومي مردم است. از علماي موجه و زبانهاي ناطق و گويا، بخصوص ائمه ي محترم جمعه و شخصيتهايي كه مقام رسمي و جايگاه شناخته شده يي را در جامعه ي اسلامي دارا هستند، چه كسي اولي به اين است كه مردم را صميمانه به سمت وحدت و استحكام - همين يكپارچگي كه بحمداللَّه هست - دعوت كند؟ هيچكدام از ما مسؤولان نظام نبايد اجازه بدهيم كه دستهايي، يا از روي عناد و غرض و يا از روي جهالت، در يكپارچگي ملت تفرقه ايجاد كنند و مردم را به دسته جات تقسيم نمايند و اهواي آنان را با يكديگر متقابل و متضاد بكنند. اين، راههايي دارد. با تشر زدن و دعوا كردن و تهديد كردن، هميشه اين مقصود حاصل نمي شود. بيشتر با محبت و جلب قلوب و جذب بايد اين مقصود را عملي كرد. وقتي نگرشهاي متفاوتي وجود دارد، اگر ما وحدت را به عنوان يك اصل، جزو عاليترين اصول خودمان دانستيم و از ضرورتهاي بالا انگاشتيم، طبيعي است كه هر طرفي بايد مقداري تنازل بكند. بدون تنازل، امكان ندارد كه اين مقصود حاصل بشود. هيچ كس نبايد توقع داشته باشد كه اگر كسي طرف مقابل اوست، بكلي از فكر و عقيده و سليقه و خواست و - اگر خداي نكرده هوايي هست - هواي خود، صرف نظر بكند و دربست تسليم بشود. اين، نشدني است. اگر ما بخواهيم التيام و جمع ايجاد كنيم و از تفرق و ضررهاي تفرق پرهيز نماييم، در مواردي احتياج به تنازل است.

اين، يك وظيفه است. با اين كه امام راحل عظيم الشأنمان(رضوان اللَّه عليه)، در طول مدت حيات بابركتشان، هميشه ماها را به وحدت دعوت مي كردند، من احساس مي كنم كه امروز اگر آن بزرگوار تشريف مي داشتند، بيش از هميشه ما را به وحدت دعوت مي كردند. شرايط مهم و حساسي است. بحمداللَّه بسياري از خطرها از سر جمهوري اسلامي رفع شده و اين نظام، خيلي از مراحل سخت را گذرانده است؛ اما در همين مرحله يي كه ما الان قرار داريم - كه مرحله ي استنتاج از جهادها و تلاشهاي گذشته است - اين وحدت، لازم و ضروري است و اگر خداي نكرده وحدت موجود زايل بشود و نقار و نفاقي به وجود بيايد، ممكن است بسياري از زحماتي كه كشيده شده، به هدر برود. همه وظيفه دارند كه از مسؤولان كشور حمايت كنند نكته ي دوم - كه از لحاظ اهميت، كمتر از نكته ي اول نيست - اين است كه همه وظيفه دارند از مسؤولان كشور، بخصوص مسؤولان اجرايي و شخص رئيس جمهور محترممان و آن كساني كه خودشان را در جهت كار براي اين كشور و ملت وقف كرده اند و در وسط گود آمده اند و براي انجام تكليفشان، از راحتي و بسياري از التذاذات شخصيشان صرف نظر كرده اند، حمايت و پشتيباني بي قيد و شرط بكنند. معناي حمايت، اين نيست كه هيچ كس كمترين اعتراضي به اينها نداشته باشد، يا احياناً يك وقت اعتراضي را هم بر زبان نياورد. نه، انسان از دوست و رفيق و عزيز خودش، با همه ي وجود حمايت مي كند و گاهي جان خودش را سپر بلاي او قرار مي دهد؛ اما يك وقت هم به او تذكري مي دهد و نكته يي را مي گويد. تذكر دادن و

گفتن، به معناي عدم حمايت نيست. حمايت، مفهوم روشني دارد و همه مي فهمند كه مقصود چيست. نبايد دولت و مسؤولان ديگر را تنها گذاشت. امروز براي دشمنان اساسي انقلاب و جمهوري اسلامي، انگيزه هايي وجود دارد كه طبق آن انگيزه ها بايد بين مسؤولان كشور و مردم، فاصله ايجاد كنند و آن محبتي را كه هميشه بين مسؤولان و مردم بوده است، بتدريج به سردي بدل كنند. نبايد گذاشت چنين چيزي اتفاق بيفتد. حمله كردن به مسؤولان، متهم كردن مسؤولان، قضاوت خلاف واقع نسبت به مسؤولان، دل چركين كردن مردم نسبت به مسؤولان، امروز خيانت است و قطعاً خلاف وظيفه مي باشد. دولت و رئيس جمهور، بيش از ديگر مسؤولان، به اين حمايت و كمك و وصل قلبي و عاطفي با مردم احتياج دارند. مسؤولان قضايي كشور هم، همين طورند. مجلس شوراي اسلامي هم - كه مركز قانونگذاري و منتخب مردم و محل اميد آنان است - همين طور مي باشد. نبايد مردم از مجلس و قوّه ي قضاييه نااميد بشوند و انتقاد و اعتراض نبايد به حدي برسد كه چهره ي اينها در چشم مردم، چهره ي مخدوشي بشود. بنابراين، نكته ي دوم، در پشتيباني عمومي و حفظ علقه و وصل و ربط بين مردم و مسؤولان - كه تاكنون بحمداللَّه بوده و بعد از اين هم بايد باشد - خلاصه مي شود. اين، تكليف و وظيفه است. خلاف آن، خلاف وظيفه مي باشد. همه بايد روي تحقق انقلاب قلبي و اخلاقي در مردم تلاش كنند نكته ي سومي كه از آن دو نكته قطعاً مهمتر است، اين است كه انقلاب آن وقتي به صورت كامل تحقق پيدا مي كند، كه آحاد مردم حقيقتاً به مردم مسلمان و مؤمن تبديل

شوند. بخشي از اسلام، مربوط به عمل مردم است كه نظام كلي اجتماعي و حركت عمومي آنها را تصوير و ترسيم مي كند و آنها را حركت مي دهد. بخش ديگر، مربوط به عقايد و كيفيات روحي و عمل شخصي مردم است. اگر انقلاب عظيم ما و نظام جمهوري اسلامي، با همه ي امكانات مادّي و معنويش نتواند دلها و خلقيات مردم و حقيقت وجود آنها را، از آنچه كه معلول تربيتهاي غلط ديرين است، به مردم مسلمان متبدل كند، قطعاً موفق نشده و انقلاب واقع نگرديده است. انقلاب، انقلاب مردم است. انقلابِ مناسبات اجتماعي و اقتصادي، فرع بر انقلاب مردم است. تا مردم منقلب نشوند، آن انقلاب اقتصادي و تغيير و تبديل مناسبات اجتماعي و اقتصادي و سياسي هم اصلاً تحقق پيدا نمي كند. مردم در اول كار بحمداللَّه يك انقلاب روحي پيدا كردند كه حركت بسيار مهمي بود و نتيجه اش هميني شد كه مي بينيم. اگر آنچه كه واقع شد، ادامه پيدا نكند و تعميق نشود و تعميم نيابد و نسلي كه رو به وجود است و نسلهاي بعدي را فرا نگيرد و خداي نكرده اسم، اسلام و جمهوري اسلامي و حاكميت مناديان اسلام باشد، اما واقع قضيه و متن زندگي مردم چيز ديگري باشد، اين انقلاب قطعاً موفق نبوده و نيست. در آن صورت، از اين كه چنين چيزي پيش بيايد، به خدا پناه مي بريم. نبايد بگذاريم چنين چيزي رخ دهد. دشمن روي اين نقطه كار مي كند. تمام دستگاهها و تمام افراد، بخصوص علماي اعلام و روحانيون، بايستي روي تربيت نفوس مردم و تحقق انقلاب قلبي و اخلاقي در آنها، مخصوصاً در جوانان تلاش كنند. البته دوران جنگ

و شرايط خاص آن روزها، براي عده يي از جوانان اين مملكت، يك انقلاب معنوي و حقيقي به وجود آورد. اين وصيت نامه هاي شهدا كه امام(ره) توصيه به مطالعه ي آن مي كردند، به خاطر اين است كه هركدامش نمايشگر انقلابِ يك نفر آدم است. هركدام از اين وصيت نامه ها و خاطرات اين جوانان را كه انسان مي خواند، تصويري از انقلابِ يك نفر آدم را در آن مي بيند و خودش منقلب كننده و درس دهنده است. ما بايد اين حالت را تعميم بدهيم و اين، ممكن است. اگر به طور صددرصد نسبت به همه ي افراد هم ممكن نباشد، نسبت به اكثريت مردم ممكن است. شرط اولش هم اين است كه در خود گويندگان و دعات به اين هدف، انقلابي به وجود بيايد و خلقيات و اخلاق و معنويت و ذكر و توجه و وصل و توكل و اعتماد و رابطه ي معنويشان با خدا تقويت بشود. ما اول از خودمان هم بايد شروع كنيم. واقعاً اگر در هركدام از ما، خداي نكرده از اين رهگذر، نقص و كمبود و خللي باشد، روي مردم تأثير بد خواهد گذاشت. همه در نوشتن، گفتن، عمل كردن، بالا كشيدن شخصيتها، نزديك كردن افراد و يا دور كردن آنها، بايد اين نكته ي اخير را در نظر داشته باشيم. شأن و شخصيت و قدر معنوي افراد محفوظ است نكته ي آخر اين است كه عده يي از آقايان محترم در انتخابات مجلس خبرگان به نحوي شركت نكردند، يا موفق نشدند و يا به هرحال حوادثي پيش آمد كه ذهنها مسبوق است. بايستي عرض بكنيم، كساني كه به مجلس خبرگان نيامدند، شخصيت آنها محفوظ است. اين، نشانه ي عدم صلاحيت آنها نيست. بعضي از

آن شخصيتها، صلاحيتهاي بسيار والا و بالايي هم دارند و ما به آنها ارادت داريم. بعضيشان را طي سالها و در مراحل گوناگون، به صدق و صفا و جهاد في سبيل اللَّه و صفاي نسبت به انقلاب شناختيم و خيليها هم شناختند. اگر كساني در ميان جمع ما نيستند - چه آن برادراني كه در دوره ي قبل بودند و چه كساني كه نبودند و بنا بود وارد بشوند، ولي امروز نيستند - اين نبودن، نبايستي براي آن آقايان نقيصه يي محسوب بشود. شأن و شخصيت و قدر معنوي افراد محفوظ است و خداي متعال به آن واقف و داناست. اميدواريم كه خداوند ما را هدايت كند و آنچه را كه وظيفه ي ماست، به ما بنماياند و هر كداممان را در هرجا كه هستيم و هر مسؤوليتي كه داريم، بر انجام آن وظايف موفق بكند. من مجدداً به آقايان محترم، مخصوصاً آقاياني كه از راههاي دور و شهرستانها تشريف آورده اند، خوش آمد عرض مي كنم و از اين كه لطف كرديد و به اين جا تشريف آورديد، متشكرم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم و ميهمانان داخلى و خارجى شركت كننده در سمينار

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم و ميهمانان داخلي و خارجي شركت كننده در سمينار «تبيين حكم تاريخي حضرت امام خميني(ره)»، در سالروز ميلاد امام عصر(عج) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وجود مقدس امام زمان، وعده ي الهي در ابتدا، اين ميلاد بزرگ و عيد سعيد را به همه ي مظلومان و ملتهاي مستضعف عالم و به همه ي كساني كه در زير فشار ظلم و ستم قلدران جهان، چشم انتظار فرجي هستند، بخصوص به ملت شجاع و عزيز ايران و به شما برادران و خواهران، تبريك عرض مي كنم. درباره ي بركات اين ميلاد معظم و حقايقي كه

در باب وجود اقدس وليّ عصر (ارواحنالتراب مقدمه الفداء) هست، من قادر نيستم سخن تازه يي بگويم. درك مراتب معنوي و حقايق الهي در باب اين قطب اعظم عالم امكان و خليفه ي خدا و مظهر صفات و اسماي الهي، در حد زبان و بيان و قلب و فهمي همچون منِ قاصر نيست. خود آنها بايد درباره ي امام زمان سخن بگويند؛ همچنان كه خود آنها بايد درباره ي علي بن ابي طالب(عليه الصّلاةوالسّلام) و بقيه ي اوليا و اصفياي دين سخن بگويند. ما همين قدر مي دانيم كه وجود مقدس امام زمان، مصداق وعده ي الهي است. همين قدر مي دانيم كه اين بازمانده ي خاندان وحي و رسالت، عَلَم سرافراز خدا در زمين است. «السّلام عليك ايّها العلم المنصوب و العلم المصبوب والغوث و الرّحمةالواسعة وعدا غير مكذوب»(1). او وعده ي الهي و مصداق لطف خدا بر انسانيت و بشريت است. او مستوره و نمونه يي از اوليا و اصفيا و انبيا و برجسته ترين بندگان خداست. او نمايشگر مَبلغ فضل الهي بر بني آدم است. اينها چيزهايي است كه خود آنان بيان فرمودند. اگر ما بتوانيم در حد فهم قاصر و ناقص خودمان، رشحاتي از اين گفته ها را درك كنيم و بفهميم، خيلي بُرد كرده ايم. معاني گوناگون انتظار من فقط يك جمله در باب انتظار عرض مي كنم. اين كه در روايات ما وارد شده است كه افضل اعمال امت، انتظار فرج است، يعني چه؟ مگر انتظار چيست؟ انتظار ظهور حضرت وليّ اللَّه الاعظم(ارواحنافداه)، مگر چه مضمون و چه معنايي در بطن خود دارد كه اين قدر داراي فضيلت است؟ يك معناي انحرافي در باب انتظار بود كه خوشبختانه امروز از آن فهم و برداشت غلط، اثر چنداني نيست. كساني كه مغرض و يا نادان بودند، اين طور به مردم ياد

داده بودند كه انتظار، يعني اين كه شما از هر عمل مثبت و از هر اقدام و هر مجاهدت و هر اصلاحي دست بكشيد و منتظر بمانيد، تا صاحب عصر و زمان، خودش بيايد و اوضاع را اصلاح كند و مفاسد را برطرف نمايد! انقلاب، اين منطق و معناي غلط و برداشت باطل را، يا كمرنگ كرد و يا از بين برد. پس بحمداللَّه اين معنا، امروز در ذهن جامعه ي ما نيست. اما معناي صحيح انتظار، داراي ابعادي است كه توجه به اين ابعاد، براي كسي كه مي داند در فرهنگ اسلام و شيعه، چه قدر به انتظار اهميت داده شده، بسيار جالب است. يك بُعد، اين است كه انتظار به معناي قانع نشدن به وضع موجود است. «انتظار داريم»، يعني هرچه خير و عملِ خوب انجام داديم و به وجود آمده، كم و غيركافي است و منتظريم، تا ظرفيت نيكيِ عالم پُر بشود. يك بُعد ديگر از ابعاد انتظار، دلگرمي مؤمنين نسبت به آينده است. انتظار مؤمن، يعني اين كه تفكر الهي - اين انديشه ي روشني كه وحي بر مردم عرضه كرده است - يك روز سراسر زندگي بشر را فرا خواهد گرفت. يك بُعد انتظار اين است كه منتظر، با شوق و اميد حركت بكند. انتظار، يعني اميد. انتظار، ابعاد گوناگون ديگري هم دارد. ملت ما بايد روح انتظار را در خود زنده كند ما ملتي منتظر هستيم؛ ملتي كه به اميد پيشرفت و موفقيت، اقدام و تلاش و انقلاب كرد و موفق شد. ما امروز براي انتظار، بايد باب بخصوصي در زندگي خود باز كنيم. حقيقتاً ملت ما بايد روح انتظار را به تمام معنا در

خود زنده كند. «ما منتظريم»، يعني اين اميد را داريم كه با تلاش و مجاهدت و پيگيري، اين دنيايي كه به وسيله ي دشمنان خدا و شياطين، از ظلمات جور و طغيان و ضعيف كشي و نكبت حاكميت ستمگران و قلدران و زورگويان پُرشده است، در سايه ي تلاش و فعاليت بي وقفه ي ما، يك روز به جهاني تبديل خواهد شد كه در آن، انسانيت و ارزشهاي انساني محترم است و ستمگر و زورگو و ظالم و قلدر و متجاوز به حقوق انسانها، فرصت و جايي براي اقدام و انجام خواسته و هوي و هوس خود، پيدا نخواهد كرد. اين روشنايي، در ديدگاه ما نسبت به آينده وجود دارد. ما ملت ايران بايد به اين معناي انتظار، بيش از گذشته تكيه كنيم؛ چون دنياي بشري، به انتظاري كه ما داريم، محتاج است. اين اميدي كه در دل ملت ايران وجود داشت و در سايه ي آن توانست اين كارهاي بزرگ را انجام بدهد، ملتهاي ضعيف و مظلوم دنيا، امروز به اين اميد احتياج دارند؛ آنها هم بايد اين اميد را پيدا كنند. اگر پيدا كردند و نور اميد در دل ملتها تابيد، كارهاي دنيا اصلاح خواهد شد و مشكل ملتهاي مظلوم، اگر نگوييم به صورت كامل، به صورت معتنابهي - ولو در طول چند سال - حل خواهد شد. اما اگر اين اميد، در دلها نتابد و همان طوري كه شيطانها خواستند مردم مأيوس باشند، ملتها مأيوس بمانند، روزبه روز وضع بدتر خواهد شد. كار امريكا و همدستانش، بدتر از كار چنگيز و هلاكو حالا به واقعيت مراجعه كنيم، ببينيم امروز در دنيا چه خبر است؛ ببينيم در خاورميانه چه خبر است؛

ببينيم چه طور يك قدرتِ قلدرِ زورگويي مثل امريكا، با استفاده ي از علم و تكنولوژي، به خودش حق مي دهد كه به يك امت - يعني امت اسلامي - با اين وقاحت و بي شرمي توهين كند. امروز، وضع دنيا اين طوري است. امريكاييها و همدستانشان در اين ماهها، بخصوص در هفته هاي اخير، با امت اسلام كاري كردند كه چنگيز و هلاكو هم نكرده بودند!(2) يعني اين آقاي بوش، با ظاهري متمدن و با وضع و چهره يي اتوكشيده، اگر چهره اش در باطن، از چنگيز و هلاكو و تيمور و ديگر متجاوزان معروف دنيا، زشت تر و تيره تر نباشد، روشنتر و زيباتر نيست. همان كاري را كه آنها مي كردند، ايشان در ابعاد وسيعتري، انجام داد. حرث و نسل را كشت، ملتي را مورد تحقير و اهانت قرار داد، كشوري را تبديل به ويرانه كرد؛ حالا هم در آن جا ايستاده و ابلهانه - نه هوشمندانه؛ ما اين را ثابت مي كنيم - احساس پيروزي مي كند! مگر اين كه واقعاً احساس پيروزي نكند و تظاهر به اين معنا بكند؛ كه در آن وقت، يك چهره ي منافقانه و رياكارانه خواهد بود. امريكا با كمال وقاحت دم از پيروزي مي زند باطن قضيه اين است كه امريكاييها در اين جا شكست خوردند و پيروز نشدند؛ اما شما مي بينيد كه با كمال وقاحت مي ايستند و دم از پيروزي مي زنند و يك عده آدم متملق و حقير و پست در رأس كشورها هم - كه واقعاً بزرگترين اهانت به حقوق انسان همين است كه اين آقايان در رأس كشورها قرار داشته باشند - به آنها تبريك مي گويند و چيزي كه اسمش را پيروزي گذاشته اند و در واقع پيروزي نيست، به آنها خوش آمد

مي گويند! واقعاً چه پيروزي يي؟! ابرقدرتي، با كمك چندين كشور ديگر از اقصاي شرق آسيا - يعني ژاپن - تا همه ي اروپا و ناتو و تا كشورهاي منطقه و تا بقيه ي دولتهاي ضعيف و حقير عالم، همه ي پولها و دستها و موجوديشان را روي هم گذاشتند، تا به يك دولت حمله كنند و به او فشار بياورند. حالا كه تانكهاي او را از بين برده اند، روحيه اش را - كه شكسته هم بود - شكسته اند و وارد آن كشور شده اند، اسم اين را پيروزي مي گذارند! آيا اين، پيروزي است؟! اين پيروزي است كه همه ي دنيا جمع بشوند و ارتشهاي مقتدر و پُرمدعاي عالم، شش ماه وقتشان را صرف كنند، خودشان را آماده و تروخشك نمايند، ميلياردها دلار خرج كنند و تمام امكانات را به كار بگيرند، تا يك ارتش را شكست بدهند؟! اگر درست نگاه كنند، اين كار از لحاظ اعتبار نظامي هم شكست است. پيروزي، آن وقتي بود كه امريكا به عنوان يك كشور مي آمد، با يك كشور ديگر روبه رو مي شد و او را شكست مي داد؛ نه اين جنجال لشكركشي همه ي عالم. طرحهاي عظيمي مثل جنگ ستارگان (3) را - كه دنيا تصور مي كرد مربوط به زماني است كه همه ي دنيا بخواهد به هم بريزد - در جنگِ عليه ارتش خسته و بي روحيه ي عراق به كار بردند! آيا اسم اين، پيروزي است؟! اين، حتّي از لحاظ آبرو و اعتبار و حيثيت نظامي، پيروزي نيست؛ بلكه شكست است. امروز تمام مسلمانان از امريكا متنفرند و اما از لحاظ سياسي هم شكست بزرگي است. امروز تمام توده هاي مسلمان، سرتاپا از امريكا متنفر و نسبت به او خشمگينند. رئيس جمهور امريكا بداند

كه امروز در ميان كشورهاي اسلامي، بخصوص در كشورهاي مسلمان منطقه ي خليج فارس و خاورميانه، هيچ انساني از رئيس جمهور امريكا منفورتر نيست. امروز تمام ملتها، از اينها متنفرند. آيا اين، پيروزي است؟! اين بي عقلها، با هزاران تبليغ دروغ، ميلياردها دلار خرج كردند كه خودشان را در دل ملتها جا كنند؛ اما خودشان را از چشم ملتها - نه فقط ملت عراق؛ بلكه ملتهاي خاورميانه، ملتهاي مسلمان و ملتهاي عرب - انداختند. امروز، همه از اينها بشدت نفرت دارند و نسبت به آنها خشمگينند. خيال مي كنيد امريكا به اين زوديها خواهد توانست نقش شيطاني خودش را از اين ذهنها پاك بكند؟ همان احساس بغضي را كه شما ملت ايران بحق نسبت به امريكا داشتيد و شعار «مرگ بر امريكا» در اين دوازده سال از زبان شما نيفتاده است، همين احساس بغض را امروز ملتهاي عرب و مسلمان نسبت به امريكا دارند. اينها به خيال خودشان خواستند ملتها را با تجربه ي سختي مواجه كنند؛ ولي نتوانستند و عكسِ آن شد. اين جاست كه اميد، ملتها را زنده خواهد كرد. ما از ملت عراق حمايت مي كنيم در مورد مسأله ي عراق، غربيها و بخصوص در رأس آنها شيطان بزرگ، بدترين روش و منفورترين حركات را انجام دادند؛ ولي به زبان نمي آيد. همين قدر بدانند كه در تاريخ، از اينها به عنوان قسيترين، جلادترين، بي رحمترين و متجاوزترين چهره هاي اين زمان ياد خواهد شد. اما اين حرف، به معناي حمايت از صدام - كه حكومت او بر عراق، اين همه براي مردم آن كشور، شئامت و بدبختي داشت - تلقي نشود. او هم از آنها بهتر نيست؛ اگر از آنها زشت تر نباشد. او كسي است

كه براي ملت عراق، از اول حكومت خود، اين همه بدبختي ايجاد كرد. او ملت عراق را دچار جنگ هشت ساله ي با ايران كرد. او ملت عراق را دچار بمبارانها و موشكبارانهاي وحشيانه و قساوت آميز امريكا و انگليس و فرانسه و ديگران كرد. او موجب شد كه ثروت ملت عراق، دود بشود و از بين برود؛ كه امروز متأسفانه شد. شايد دهها سال ديگر لازم باشد كه ملت عراق زحمت بكشد، تا خودش را به آن روز اول برساند. او موجب شد كه مردم عراق - از نظامي و غيرنظامي - اين همه كشته بشوند. او بلايي براي مردم عراق بود و هست. زشت باد چهره ي حاكم و رئيسي كه ملاحظه ي هواي نفس و جاه طلبي خود را بكند، ولي ملاحظه ي مردم و ملتش و اراده و خواست آنها را نكند. متأسفانه در منطقه ي ما، از اين طور چهره ها و اين گونه شيطانها كم نيست. اينها لايق رياست بر يك دسته آدم هم نيستند؛ چه رسد به يك ملت. بر يك ملت، اين طور جفا و ظلم مي كنند. ما از ملت عراق حمايت مي كنيم. ما كه حرف مي زنيم، راجع به ملت عراق دلسوزي مي كنيم. ما كه كار امريكا و همدستانش را زشت مي شماريم، راجع به تجاوز به يك كشور سخن مي گوييم؛ نه راجع به اين افرادي كه حضور و وجود امثال آنها در ميان هر ملتي، مايه ي نكبت بود و هست. مردمِ خودشان را با دروغ و ريا سرگرم كردند و از اين ملت بيچاره و مظلوم عراق، اين طور تلفات گرفتند. امريكا براحتي قابل سركوب شدن در منطقه ي اسلامي ماست امروز دولت ظالمي مثل امريكا، با اين كه ثروتش زياد، تجهيزاتش مدرن، و

تكنولوژي و علم و امكاناتش هم فراوان است؛ اما همين ظالم و شيطان متجاوزي كه ملتهاي دنيا را قدرتمندانه تحقير مي كند، براحتي قابل سركوب شدن در منطقه ي اسلامي ماست؛ به شرط اين كه ملتهاي مسلمان، به آينده ي خود اميد داشته باشند و با دلگرمي و اميد، اقدام و قيام و حركت كنند. خوشبختانه ملتها خيلي بيدار شده اند؛ اما فقط بيدار شدن كافي نيست. بعد از بيداري، بايد حركت كنند و اين حركت، به اميدواري احتياج دارد. البته همه ي همت قدرتهاي مسلط عالم اين است كه وانمود كنند شكست ناپذيرند؛ و امريكا اين تلاش را خيلي كرده كه نشان بدهد شكست ناپذير است. حالا هم كه قضيه ي عراق پيش آمد، از روي عُجبِ ابلهانه و خودبيني ناشي از بلاهت، اين ادعا را بيشتر خواهد كرد. يك عده هم افراد ساده دل باور خواهند كرد؛ اما حقيقت اين نيست. اگر رژيم عراق متكي به ملت خود بود و اگر سرباز عراقي در كويت، احساس متجاوز بودن و ناحق بودن نمي كرد، امريكا قادر نبود كه ملت عراق را شكست بدهد، يا حتّي سرباز عراقي را به عقب براند. بله، وقتي كه يك ارتش به ملت خود متكي نباشد و به رژيم ظالمي مثل رژيم صدام متكي باشد، مردم، طرف جنگ و پشتيبان جنگاوران و رزمندگان نيستند. مردم در خانه هايشان دعا مي كنند كه قائله زودتر تمام بشود؛ يا به نفع اين طرف و يا به نفع آن طرف. معلوم است كه اين طور ارتشي، از امريكا يا هر كس ديگر، شكست خواهد خورد. اگر ملتها در مقابل امريكا بايستند، امريكا نخواهد توانست هيچ غلطي بكند. تا امروز امريكا در اين منطقه، ظلم و غصب

و آدمكشي كرده، ويراني به بار آورده و ملتها را جريحه دار كرده است، كه يقيناً انتقام اينها را پس خواهد داد. اين زمزمه هايي هم كه امروز سران رژيم امريكا راجع به امنيت منطقه مي كنند، بايد بدانند كه ملتهاي منطقه، اين حرفها را به هيچ وجه جدي نخواهند گرفت و به آن اعتنايي نخواهند كرد. خليج فارس متعلق به ملتهاي همين منطقه است شما چه كسي هستيد كه از آن طرف دنيا بياييد، براي منطقه ي خليج فارس تعيين تكليف كنيد؟! منطقه ي خليج فارس، متعلق به ملتهاي همين منطقه است. امريكا حق ندارد هيچ گونه دخالتي در امنيت اين منطقه و سيستم امنيتي آن داشته باشد. اگر كسي بخواهد براي بلندمدت، پاي امريكا را به اين منطقه بكشاند و دستش را براي دخالت و تصرف باز بگذارد، بداند كه ملتها با او روبه رو خواهند شد و به دهن اين طور حكامي خواهند زد. مبادا دولتهاي اين منطقه، اين اشتباه بزرگ را مرتكب بشوند كه با اين حرفها و درخواستهاي امريكا، داير بر ماندن مدتي در عراق يا در منطقه، موافقت كنند. ملتها در مقابل چنين كسي خواهند ايستاد و مبارزه ي با او را واجب و لازم خواهند شمرد. امريكا هيچ حقي ندارد كه در منطقه بماند، يا در امور منطقه دخالت بكند. امريكا يك متجاوز است؛ بايد هرچه زودتر از منطقه خارج بشود و برود و بداند كه تاوان آنچه را كه انجام داده، خواهد داد و منفور و مبغوض ملتهاي اين منطقه است و بيشتر هم خواهد شد. عمده اين است كه ملتها ايمانشان را قوي كنند و دلها را با خدا مرتبط نمايند. شما به بركت ايمان به خدا، قدرت

و صلابت پيدا كرده ايد شما ملت بزرگ و شجاع و مبارز - كه بحمداللَّه ابرقدرتها و دشمنانتان، از شما مي ترسند و هنوز هم مي ترسند و بايد هم بترسند - به بركت ايمان به خدا، چنين قدرت و صلابتي پيدا كرده ايد. اين ايمان را تقويت كنيد، اتحادتان را تقويت نماييد و به هيچ قيمتي زير بار دشمن خدا نرويد. اسلام، عزيز و عزتبخش است. آن كسي كه با اسلام آشنا شد، عزت متعلق به اوست. آن كساني هم كه ذليل شدند، به خاطر اين بود كه از اسلام گسستند. خودتان اسلام را حفظ كنيد، ايمانتان را تقويت نماييد، پاس ارزشهاي اسلامي را بداريد و ملتهاي ديگر را هم وادار كنيد كه با اسلام آشتي كنند و به سمت اسلام برگردند. در اين صورت، دست همه ي قدرتهاي شيطان صفت، از سر آنها كوتاه خواهد شد. اميدواريم كه خداوند به بركت اين روز مبارك و مقدس، به همه ي مسلمانان و مستضعفان و به شما ملت عزيز، عيدي عنايت فرمايد. ما را مشمول ادعيه ي زاكيه ي وليّ عصر(ارواحنافداه) قرار بدهد. قلب مقدس آن حضرت را از ما شاد كند و ما را از اعوان و انصار آن بزرگوار قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 99 ، ص 81 2) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14 3) v نام پروژه يي است كه در سال 1985 توسط «رونالد ريگان» رئيس جمهور وقت امريكا ابداع شد. هدف اساسي اين پروژه، مقابله ي مؤثر با توان موشكي شوروي سابق، از طريق ردگيري و انهدام موشكهاي بالستيك و ميان قاره يي حامل كلاهكهاي هسته يي بوده است. هزينه ي اين پروژه، بيش از صد ميليارد دلار تخمين زده

شده است.

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى سياستگذارى صدا و سيما

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي سياستگذاري صدا و سيما بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم با سياستگذاري متقن، صدا و سيما موجب اعتلاي فكر جامعه خواهد شد از اين كه در كار مهم سياستگذاري، قبول مسؤوليت كرديد و شريك شديد، متشكرم. سياستگذاري، يعني تأمين جهت مطلوب براي برنامه هاي صدا و سيما. اگر سياستگذاري به شكل صحيح نباشد، پراكنده كاري و احياناً تعارض، تناقض و انحراف، بر برنامه هاي صدا و سيما مسلط خواهد شد. البته در گذشته هم قبل از تشكيل اين دفتر، اين كار در صدا و سيما انجام مي شده؛ ما هم خواستيم كه به آن، شكل منظمي داده بشود و بخصوص وسيله يي باشد، تا ما مسؤوليت خود را در اين باب به نحوي ايفا كنيم؛ لذا اين دفتر به وجود آمد و اين مسؤوليت به جناب آقاي دعاگو و شماها داده شد. اگر سياستگذاري - كاري كه شما مي كنيد - متين و متقن انجام بگيرد، تحقيقاً صدا و سيما يك وسيله ي اعتلاي فكر و معرفت و رشد جامعه خواهد شد. لزومي ندارد كه ما در اين جا از زحمات فراوان برادران صدا و سيما ياد بكنيم؛ زيرا من مكرر آن را بيان كرده ام. واقعاً زحمات زيادي كشيده مي شود و صدا و سيما جهت خوبي هم دارد؛ الّا اين كه كافي نيست. بحث در اين است كه صدا و سيما بايد حقيقتاً به آن وسيله ي اعتلا تبديل بشود و در خدمت تفكر انقلاب و اسلام و رسوخ اين فكر - با همه ي ملحقاتش - در ذهن و فكر و روح و عمل مردم جامعه ي خودمان و نيز مردم ديگري كه در شعاع تبليغات صدا و سيما قرار دارند، باشد.

اين، بايد بشود. از هر برنامه ي صدا و سيما، بايستي اين استفاده بشود. البته كار سختي است. محتواها بايد آموزنده باشد؛ نه به معناي ساده ي آموزندگي، كه فقط كسي درسي در آن جا بيان كند؛ بلكه آموزنده با همان معناي عميقش، يعني كيفيت دهنده و پرورش دهنده ي روح و فكر مخاطب خودش و جهت دهنده ي به تلاش و زندگي او. و البته اين نخواهد شد، مگر آن وقتي كه قالبها و شكلها هم به تناسب اهميت و عظمت اين مسؤوليت، كيفيت لازم را پيدا بكند. بايد به اين جا برسيم. صدا و سيما، هرچه كمتر از اين باشد، كم است. هر روزِ صدا و سيما بايد بهتر از روز قبل باشد به اين ترتيب، مي شود استنباط و استنتاج كرد كه هر روزِ صدا و سيما، بايد بهتر از روز قبل باشد. حقيقتاً اين روايت «من ساوي يوماه فهو مغبون»(1)، در مورد صدا و سيما صدق مي كند. يعني اگر امروزِ صدا و سيما مثل ديروز بود، پيداست كه ما به سمت كمال حركت نمي كنيم و به عبارت ديگر، از مسؤوليت دور افتاده ايم. در حال حاضر، صدا و سيما در حد اعلاي مطلوب نيست؛ كسي هم اين ادعا را ندارد؛ نه خود آقايان مسؤولان صدا و سيما و نه ديگران. ما هم پيش مردم كشورهاي ديگر، كه ممكن است از ما بپرسند راديو و تلويزيون شما چگونه است، ادعا نمي كنيم كه كامل است؛ شكي وجود ندارد كه كامل نيست. پس، بايد كامل بشود. مگر مي شود به حدي در زندگي بشر قانع شد؟ چه برسد به اين طور چيزهاي انقلابي و مؤثر. پس، هر روز بايستي بهتر از روز گذشته بشود

و سياستگذاري بر اين اساس انجام بگيرد. از اين نكته به اين نتيجه مي رسيم كه سياستگذاري هم خود يك امر متطور و در حال تحول دايمي است. اين گونه نيست كه اين سياستي كه امروز گذاشته شد، تا ابد كفايت بكند. مقصود از سياستگذاري، اين است. كليه ي برنامه ها بايد در جهت نفوذ دادن اسلام ناب در زندگي مخاطبان باشد هدف را هم كه بيان كردم. هدف اين است كه ما صدا و سيما را به آن اوج و كمالي برسانيم كه كليه ي برنامه هاي آن، با بهترين كيفيتها، در جهت رسوخ و نفوذ دادن انديشه ي اسلام ناب و همه ي ملحقاتش - از اخلاق و عمل - در زندگي مخاطبانش باشد. هر برنامه ي آن، بايد اين خصوصيت را داشته باشد. اين، هدف ماست. از اول صبح تا آخر شب كه پيچ راديو و تلويزيون را باز مي كنيم، تك تك برنامه ها، حتّي آرم برنامه ها، موزيك متن فيلمها و برنامه هاي گوناگون، حتّي چهره ي گويندگان و مجرياني كه ديده مي شوند و لحن كلام گويندگاني كه صدايشان شنيده مي شود، بايد اين خصوصيات را داشته باشد. ببينيد، اين كار چه قدر مهم است. من خيلي از برنامه هاي صدا را گوش مي كنم؛ يعني غالباً بخشي از هر برنامه را مي شنوم. گاهي يك برنامه، خيلي هم خوب است؛ ليكن در اين برنامه ي خوب كه مثلاً نيم ساعت طول مي كشد، ناگهان مي بينيد كه يك جا افتي پيدا مي شود! مجري برنامه خوب، تهيه كننده ي آن خوب، نويسنده اش خوب، سطح هنري آن خوب، موضوعاتش جالب است و همين طور انسان مرتب تحسين مي كند؛ اما ناگهان افتي در آن پيدا مي شود! مثل راننده يي كه انسان را به طرفي مي برد، پيچها و گذرگاهها

را خيلي خوب و روان و تند حركت مي كند؛ اما يك وقت در يك جا آدم را به درختي مي زند! نمي شود گفت كه مانعي نيست، ايشان اين همه راه را درست آمد؛ ولي در همان يك نقطه، كار را خراب كرد. واقعاً گاهي اين گونه است. در فصل سياستگذاري، همت شما بايد اين باشد. يك فصل اجرا و برنامه ريزي داريم كه به خود مسؤولان داخل صدا و سيما مربوط است و از اين حيث، ربطي به جمع حاضر ندارد. شما در فصل سياستگذاري بايد كاري بكنيد كه سياستهايتان، كل اين برنامه هاي صدا و سيما را بپوشاند و جهت صحيح بدهد. اين، بخشي از صحبت ماست. سه عيب عمده ي موسيقي قبل از انقلاب مطلب ديگري كه من مي خواهم عرض بكنم، دو، سه نكته ي برجسته در مجموعه ي صدا و سيماست. ايشان(2)هم كه خواستند گزارش بدهند، ناچار روي آن دو، سه نكته تكيه كردند. معلوم مي شود كه اين نكات، مورد توجه خود كارگزاران و كارگردانان مسايل صدا و سيما هم است. حقيقتش هم همين است و بايد مورد توجه باشد. يكي، مسأله ي موسيقي در صدا و سيماست. ديگري، مسأله ي چهره ي زن در صدا و سيماست. بعدي، مسأله ي داستانها و سريالها و گزارشهاي هنري، تاريخي، قصه، فيلم و از اين قبيل چيزها در صدا و سيماست. اينها نكات مهمي است. بايد به همه ي اينها رسيدگي بشود و شما سياستگذاريش را بكنيد. البته اين بخشي كه من مي خواهم بگويم، فقط به سياستگذاري مربوط نمي شود. شما برادران مجري - كه جمع معتنابهي از شما، دست اندركار اجرا هستيد - بايد به اين نكات توجه بفرماييد. موسيقيِ قبل از انقلاب، از لحاظ ارزشي، سه

عيب عمده داشت. ما كه از لحاظ فني وارد نيستيم؛ فقط مي توانيم بگوييم كه از جنبه هاي ارزشي، سه اشكال در آن وجود داشت. يكي اين بود كه در بخشي از موسيقيها، در انتخاب مضمون و قالب، گرايش تند و ميل شديدي به ابتذال بود. قالبهاي موسيقي و زبان شعر، هر دو ايراني بود؛ اما اين تصنيفها، هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ فني مبتذل بود؛ به طوري كه وقتي يك موسيقيدان مي ديد آهنگ را اين گونه مي شكنند و خراب مي كنند و از اين وسايل، بد استفاده مي شود و در شكلهاي نامناسبي، از اين و آن تقليد مي كنند، ناراحت بود. پس، ميل به ابتذال وجود داشت؛ مثل خيلي از تصنيفهايي كه در آن وقت رايج بود. آهنگها، آهنگهاي ايراني، وسايل هم وسايل ايراني؛ اما قالب و محتوا مبتذل بود. الان كه من اين مطالب را مي گويم، شايد ناگهان به عنوان نمونه، چند بيت از اين شعرها و تصنيفها در ذهن شماها شكل ببندد. عيب دوم اين كه گرايش شديدي به موسيقي غربي بود. عيب سوم اين بود كه موسيقي سالم و سنتي و فني كلاسيك ايراني، در خدمت محتواهاي بد و فاسد كننده قرار مي گرفت. ...(3)v هنر بايد در خدمت ارزشهاي اسلامي قرار بگيرد بنابراين، موسيقيِ قبل از انقلاب، اين سه عيب را داشته است؛ كه از همه بدتر، آن اولي است، و از همه كم ضررتر، آن دومي است. يعني گرايش به موسيقي غربي، چيز بدي است؛ اما نه به بدي صرف موسيقي ايراني در راههاي بد. اي بسا يك موسيقي غربي باشد كه در آن، هيچ گونه ابتذال و فساد و زن بارگي و پستي و

دنائت بشري نيست؛ يك چيز بسيار عالي و عرفاني و سطح بالاست؛ اگرچه در جامعه ي ما، زبان موسيقي، زبان خيلي رايجي نيست و غالباً ما كساني هستيم كه از اين قضايا دور بوده ايم و زبان موسيقي را نمي فهميم؛ البته شماها شايد اهل فنيد و مي توانيد بفهميد. بنابراين، اگر چنين چيزي پيدا بشود، ولو غربي هم باشد، ايرادي ندارد. اين، بهتر از آن موسيقي به اصطلاح سنتي است. گاهي براي تبرئه ي يك موسيقي، مي گويند كه اين موسيقي سنتي است! موسيقي سنتي، يعني فلان دستگاه آواز ايراني است كه يك خواننده ي ايراني، با فلان ساز ايراني مي خواند. اين كه تمام قضيه نيست. بايد ديد كه اين، چه چيزي را ارايه مي كند و چه چيزي را به ذهن و دل و جان مستمع خودش مي ريزد. پس، در صدا و سيما حواستان جمع باشد كه از اين سه عيب اجتناب بكنيد. البته هر سه، عيب است؛ اما به ترتيب، عيب اول، بدترين است؛ عيب سوم، در درجه ي دوم قرار دارد؛ و عيب دوم، درجه ي سه است. توجه داشته باشيد كه در باب موسيقي، اين سه مورد، اشكال اساسيِ ارزشي است. در موسيقي سنتي، شعر حافظ يا سعدي خوانده مي شود، ولي اين كافي نيست؛ بايد شعر خوب خوانده شود؛ چيزي كه وقتي مستمع شنيد، اين هنر در خدمت ارزشهاي انقلابي و اسلامي قرار گرفته باشد. اين، مخصوص انقلاب هم نيست. هر جامعه و هر انسان و هر مجموعه ي بشري يي، مي خواهد كه هنر در خدمت ارزشهاي مقبول خودش قرار بگيرد. اين جرم نيست كه اسلاميها مي خواهند هنر در خدمت ارزشهاي اسلامي قرار بگيرد. همه ي مكاتب و همه ي جوامع دنيا، همين طورند. ارزشهايي در

ذهنشان وجود دارد كه با ارزشهاي ديگري فرق دارد. آنان هنر نقاشي، طراحيهاي گوناگون، شعر، موسيقي و همه چيز را در خدمت اين ارزشها قرار مي دهند. اين، يك توقع زيادي نيست كه جامعه ي اسلامي چنين انتظاري داشته باشد. در برنامه هاي صدا و سيماي گذشته، نقشهاي پست كننده به زن داده مي شد در مورد مسأله ي زن نيز دو عيب اساسي در برنامه هاي گذشته ي صدا و سيما وجود داشت: يكي اين كه ارزش حجاب از بين رفته بود. از اين بزرگتر، آن بود كه نقشهاي پست كننده به زن داده مي شد. در عيب اول، يك ارزش زير سؤال مي رفته و پايمال مي شده كه آن، ارزش حجاب بوده است؛ اما در عيب دوم، گاهي همه ي ارزشهاي بشري كه براي زن مورد نظر مي باشد، زير سؤال مي رفته است. چنانچه داستان عاشقانه يي نقل مي شده، داستاني بوده است كه زن در آن جا بالاخره همان نقش صهيونيست پسند و استكبارپسند خودش را دارا بوده است و غالباً و قاعدتاً در چهره ي يك مادر، يك همسر خوب و يك انسان كارآمد ارايه نمي شده است. بايد اين دو عيب برداشته شود. ما بايستي زن را، هم باحجاب نشان بدهيم، هم سرشار از ارزشهايي كه اسلام و انقلاب براي او در نظر گرفته است؛ يعني نجابت و عفت زن. مهمترين مسأله، آن گوهر عفت زن، آن عضو اصلي و ركن اساسي خانواده بودن، آن عضو اصلي و ركن اساسي فعاليتهاي جامعه بودن، آن تأثير زن در رشد جامعه و رشد مردان، آن تأثير زن در واقعيتهاي گذشته ي ما - از قبيل انقلاب و جنگ و غيره - است. در فيلم، سريال، شعرِ موسيقي، در برنامه ي خانواده، در

برنامه ي «سلام صبح بخير» و در ساير برنامه ها، بايستي اينها ارايه بشود؛ هم در اجرا و هم در تهيه ي برنامه. سياستگذاري، بايد ناظر به اين چيزها باشد. البته اين حرف، مخصوص سياستگذاري نيست؛ مجريها هم بايد توجه كنند. اين كارها بايد در راديو و تلويزيون انجام بشود؛ ولي نمي شود! اين، مسؤوليت من و شماست. هر روز كه مي گذرد، بايد يك قدم به اينها نزديكتر بشويم. ...(4)v نگذاريد آن روح جهادي يي كه در دوران جنگ حاكم بود، از بين برود من يك چيز ديگر را هم كه به نظر مي رسد مهم است، عرض مي كنم. نگذاريد آن روح جهادي يي كه در دوران جنگ تحميلي بر صدا و سيما حاكم بود، از بين برود. آن روحيه، چيز بسيار مثبتي است. البته نمي گويم كه مارش جنگ بزنيد. جنگ نداريم كه مارش جنگ بزنيم، يا گزارش جنگي بدهيم؛ اما جنگ هشت ساله كه فقط همان هشت سال نبود؛ جنگ هشت ساله، يك تاريخ است. شما به ادبيات فرانسه نگاه كنيد؛ مطمئناً بخشي از اين ادبيات، مصروف به قهرمانيهاي دوران جنگ است. چهار سال جنگ بوده، كه فرانسويها دو، سه سال آن را دچار فشار بودند و شكست خوردند؛ اما انواع مختلف قهرمانيها را، هم در ميدان جنگ، هم در مبارزات مردمي داخل پاريس، هم در روابط انساني و نظاير آن، نشان دادند. شما ببينيد كه اينها در رمانهاي فرانسوي چه قدر تكرار مي شود. هر چند من با شعر آنها آشنا نيستم؛ اما بعضي از رمانهاي فرانسوي را كه به فارسي ترجمه شده است، خوانده ام. اصلاً در بهترين رمانها و در عاليترين اثرها، نشانه ي آن روزها باقي مي ماند. شما ببينيد درباره ي انقلاب روسيه،

چه قدر كتاب نوشته شده و چه حجمي از تفاخر وجود دارد و براي ديگران باقي گذاشته اند. اينها چيزهايي نيست كه تمام بشود؛ اينها بايد باقي بماند. در سالهاي گذشته، سريالي تحت عنوان «روايت فتح» توسط جهاد منتشر شد كه انصافاً چيز خيلي خوبي بود. مثلاً اينها را نگهداريد. روايت فتح كه تمام نمي شود. «روايت فتح»، روايت فتح و شرح حال رزمندگان بود. براي هشت سال حادثه، اقلاً هشت سال روايت وجود دارد. درعين حال، هفته يي يك شب، يك ساعت مي گذاشتند. اين نوع كارها را بايد ادامه بدهيد و اصلاً در سياستها بياوريد. به صدا و سيما، به عنوان وظيفه و به عنوان بخشي از سياست، بگوييد كه بايد اينها را حفظ كنند. آقاي هاشمي و ديگران هم كه در اين جا هستند، اين حرفها را مي شنوند. شما بايد حال و هواي آن را نگهداريد. براي طرح ارزشهاي اسلامي، از بهترين موسيقيدانها و خوانندگان استفاده بشود نكته ي ديگري كه در اين گزارش بود، اين است كه بعد از انقلاب، سرودهاي خوب و آهنگهاي بسيار خوبي در جهت ارزشهاي انقلابي ساخته شد؛ ولي در سالهاي اخير، رشد اين گونه آهنگها كم شده است. اين هم حيف است. بايد آهنگهاي خوب ساخته شود، شعرهاي خوب و چيزهاي جديد اجرا گردد و همه ي آنها ناظر به ارزشهاي انقلابي باشد. اينها بايد در صدا و سيما مرتباً منعكس بشود. اين طور نباشد كه اگر چيز خوبي منعكس مي شود، حتماً بايد يك شعر عاشقانه باشد كه فلان خواننده ي معروف خوانده و اجرا كرده است؛ و اگر يك چيز انقلابي است، حتماً يك گوشه اش مثلاً عيب و ايراد و علتي داشته باشد. نه، براي تهيه و

تنظيم آهنگهاي انقلابي، آهنگهاي اسلامي و طرح ارزشهاي اسلامي، از بهترين موسيقيدانها و بهترين خوانندگان استفاده بشود. در اين غزليات، چه قدر چيزهاي خوب از اين قبيل وجود دارد. شعر «امروز امير در ميخانه تويي تو» را من دو، سه سال پيش شنيدم و بعدها هم گاهي شايد شنيده باشم؛ اما اين را خيلي كم مي گذارند. ظاهراً اين شعر، از مرحوم حاج ميرزا حبيب خراساني است. از اين گونه شعرها، از اين مضامين عرفاني واقعي خوب، خيلي وجود دارد. يا آن شعر مرحوم علامه ي طباطبايي - «همي گويم و گفته ام بارها» - كه يكي از خوانندگان خوانده و خيلي هم خوب خوانده، همين طور است. اين گونه شعرها كه مضامين عرفاني واقعي دارد، خوانده بشود؛ والّا هر شعر قلندريِ مستانه يي كه عرفاني نيست. بعضي خيال مي كنند، هر چيزي كه در آن، اسم مي و معشوق و امثال آن باشد، عرفاني است! اينها كه عرفاني نيست. ...(5)v نه، شعرهاي قلندري مستانه ي خيلي پستي وجود دارد كه اصلاً عرفاني نيست. فرض بفرماييد، يك قهرمانِ پهلوانِ خيلي قوي هيكل برود، چاه مستراح خالي كند! مگر نمي شود؟ ممكن است يك شاعر در حد اعلاي ذوق شعري، درباره ي يك چيز پستِ بشريِ بسيار پايين - مثل يك عمل جنسي - بهترين و زيباترين شعرهاي دنيا را بگويد. پس، چنين چيزي تحقق پيدا مي كند. چنين نيست كه هر شعر خوب از لحاظ هنري، از لحاظ مضمون هم يك چيز عالي باشد. نه، ممكن است مضمون آن، پست ترين مضامين باشد؛ كمااين كه در شعرهاي سعدي، فراوان وجود دارد. حتّي اشاره كردم كه در شعر حافظ هم هست. به اعتقاد من، همه ي شعرهاي حافظ هم، شعر عرفاني نيست. در

بين آنها، شعرهاي مادّيِ بشري هم پيدا مي شود كه مربوط به دوره هايي از زندگي اوست؛ شايد از جوانيهاي او باشد. كار شما واقعاً كار زحمتداري است غرض، اين گونه نيست كه ما هر شعر آن طوري را به مركز تبليغات خودمان - كه صدا و سيماست - راه بدهيم و آن را پخش كنيم. اين آهنگهاي انقلابي و آهنگهاي اسلامي و ارزشها را رعايت بفرماييد. بايد به صدا و سيما توصيه هم بشود كه ان شاءاللَّه به همين ترتيب عمل كنند. الحمدللَّه، هم ريش و هم قيچي در دست خودتان است؛ يعني هم سياستگذاريد و هم مجري هستيد. آقاي محمّد هاشمي و بعضي از شما آقايان ديگر، اجرا را هم خودتان مي كنيد. بالاخره آن طور سياست بگذاريد و آن گونه هم ان شاءاللَّه اجرا بكنيد، تا صدا و سيما روزبه روز و ساعت به ساعت جلو برود. البته اين فصل، فصل تذكر بود؛ فصل ستايش و تشكر هم، فصل جداگانه يي است كه اگر من بخواهم از زحمات برادراني كه الان در صدا و سيما كار مي كنند، زبان به تشكر باز كنم، بايد واقعاً چندين برابر آن كه الان صحبت كردم، صحبت بكنم؛ چون من مي بينم كه برادران خيلي زحمت مي كشند. واقعاً يك صفحه مطلب نوشتنِ بي عيبِ درستِ جاذبه دار، كار خيلي سختي است. حالا اين يك صفحه را در هزار صفحه ضرب كنيد. گمان نمي كنم كه راديو در يك روز، كمتر از هزار صفحه لازم داشته باشد. شايد واقعاً بايد صدها و هزاران ساعت مطلب بنويسند. آن وقت بايستي هم مفيد و هم جهت دار باشد و هم عيبي نداشته باشد - عيبي كه از ديد تيزبينها مخفي بماند و غالباً هم نمي ماند - هم از

لحاظ هنري بالا باشد. واقعاً كار خيلي زحمتداري است و الان برادران اين كارها را مي كنند. امروز صبح، چند نفر از اين برادران كارمند شما از يك بخش، براي يك ديدار كوتاه، چند دقيقه يي پيش ما آمده بودند. بعضي از اين صداهايي كه من در راديو مي شنوم، در بينشان بودند و من آنان را شناختم. واقعاً چه چهره هاي مظلوم معمولي، چه كارهاي بزرگي را انجام مي دهند. وقتي انسان صداهايشان را مي شنود، مي بيند كه گاهي واقعاً كارهاي خيلي برجسته و جالبي انجام مي گيرد. انسانهاي متواضع و كم مدعا، اين همه كارهاي مهم را انجام مي دهند. اينها به جاي خود محفوظ است. عرض كردم كه اگر بخواهيم وارد آن بحث بشويم، بايد خيلي طولاني و مفصل صحبت كنيم؛ منتها عيب كار اين است كه آن كامل نيست و تا كمال، هنوز فصل زيادي باقي است كه بايد آن را بپيماييد؛ و اين صحبتها در جهت رسيدن به آن كمال است. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشد و بار ديگر كه شماها را زيارت كرديم، ان شاءاللَّه فصل مهمي از اين كارها انجام شده باشد.(6) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 71 ، ص 173 2) v حجةالاسلام دعاگو، رئيس وقت شوراي سياستگذاري صدا و سيما 3) 4) 5) 6) vv از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و بعضي از قسمتهاي آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين بخشها حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

بيانات در ديدار با مديران و مسؤولان بخشهاى خبرى صدا و سيما

بيانات در ديدار با مديران و مسؤولان بخشهاي خبري صدا و سيما بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كار خبر، كاري بااهميت و ظريف و دشوار

قاعدتاً اين جلسه براي آن است كه من از زحمات شبانه روزي و مستمر و با ارزش شما برادران و خواهران در اين بخش بسيار حايز اهميت از امر رسانه ها تشكر كنم و قدرداني خودم را از اين زحمات و تلاشهاي پيگير - كه بخشي از آن را كه مي شد در يك گزارش گنجاند، ايشان (1)بيان كردند و گنجاندند - به شما عرض كنم. بله، من تصديق مي كنم كه كار خبر، همان اهميت و ظرافت و دشواري و حجم بالاي كار را - كه اشاره كردند - دارد و آنچه كه ما امروز از كار خبري و سياسي در صدا و سيماي جمهوري اسلامي مشاهده مي كنيم، كار عظيمي است و پشت آن گزارشي كه از سيما يا صدا به ما ارايه مي شود، تلاش فراوان و فكر پخته و منسجم و سنجيده يي وجود دارد. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما - چه آنهايي كه خبر را تهيه مي كنند، چه آنهايي كه تنظيم مي كنند، چه آنهايي كه مي خوانند، چه آنهايي كه تفسيرها را تهيه مي كنند و بقيه ي تلاشهاي فراواني كه لازم است و شما انجام مي دهيد - كمك كند و پاداش خير و توفيق بدهد كه اين كار را هرچه بهتر و بيشتر و با كيفيت تر، پيش ببريد. خبري كه شما تنظيم و اجرا مي كنيد، يك عمل سياسي است خبر، يك كار چند جانبه است. اولاً، يك عمل سياسي است. يعني همين خبري كه شما مي نشينيد و در آن بخش مربوط، تنظيم و اجرا مي كنيد، يك عمل سياسي است. اين كه ما دقت كنيم، كدام خبر را خواهيم گفت، كدام را برجسته خواهيم كرد، كدام را بكلي نخواهيم گفت، كدام

عبارت را براي يك حادثه انتخاب خواهيم كرد كه فلان برداشت خاص را به ذهن مخاطب منعكس بكند، از كدام تعبير اجتناب خواهيم ورزيد، يك عمل سياسي است. امروز در سطح عالم، يكي از مهمترين اقلام كار سياسي كه اقطاب سياسي عالم انجام مي دهند، همين خبردهي است. شما ببينيد در قضاياي اروپاي شرقي - مثلاً اين قضايايي كه در سال گذشته، كلاً اروپا و بلكه دنيا را تحت تأثير خود قرار داد - نقش خبر چه قدر زياد بود. يعني آن قطب سياسي يي كه از حادثه ي فلان كشورِ وابسته ي به بلوك شرق سابق منتفع مي شد، در شتاب بخشيدن و جهت دادن و اصلاً به وجود آوردن آن حادثه يي كه فرضاً در آلمان شرقي يا مجارستان يا لهستان يا فلان جا اتفاق افتاد، چه قدر نقش ايفا مي كرد. اگر رسانه ها را حذف مي كرديد، باز هم البته اين حادثه يك روز اتفاق مي افتاد؛ اما آن روز به اين زودي و با اين كيفيت و در اين جهت نبود. اصلاً شما ببينيد راديوها چه نقشي ايفا كردند. تواناييهاي خبري، يكي از پايه هاي نفوذ و اقتدار سياسي در دنيا فرض كنيم جمهوري اسلامي، به تكيه گاههايي كه امروز به آنها متكي است - ايمان مردم، اعتقاد ديني آنها به نظام و مسؤولان نظام، اميدشان، شجاعتشان، پيوستگيهايي كه بين مردم و مسؤولان وجود دارد - متكي نبود، آنگاه چه اتفاقي مي افتاد؟ اين حوادث و اين حقايق، تقريباً در هيچ جاي دنيا به اين شكل نيست. ملت ما ملتي است كه با مسؤولانش، هم رابطه ي فكري دارد، هم رابطه ي عاطفي دارد، هم ايمان دينيش به او حكم مي كند كه از اين مسؤولان متابعت كند،

هم با آنها بده و بستان فكري دارد؛ از آنها حرف مي شنود و به آنها حرف مي گويد. اين وضعي كه الان در كشور ما وجود دارد، نظير آن، نه در كشورهاي برخوردار از دمكراسي غربي وجود دارد، نه در كشورهايي كه شكلهاي استبداديِ حكومتهاي سوسياليستي و حزبي را داشت، و به طريق اولي نه در اين كشورهايي كه ديكتاتوري فردي حاكم است؛ يعني حكومتهاي پادشاهي و يا رؤساي شبه پادشاهي. اگر اين چيزي كه الان در ايران هست، وجود نداشت؛ اگر در اين يازده سال اول انقلاب، پيوند ديني مردم با امام نبود، كه يك اشاره ي ايشان، دلها را منقلب و عقايد را هدايت مي كرد و اصلاً نيروها را بسيج مي نمود؛ اگر اين عشق مردم به امام و اين اعتقاد آنها به اسلام - كه اين نظام را نماينده ي اسلام مي دانند - نبود، شما ببينيد اين راديوها و اين خبرها و اين تحريكاتي كه مي شود و اين ظرافتهايي كه در بيان خبر و تنظيم خبرهاي خارجي به كار مي رود، چه مي كرد و چه بر سر اين نظام جمهوري اسلامي مي آورد. چيز خيلي عجيبي مي شد. خبر، اين قدرمؤثر است. واقعاً اگر بگوييم كه امروز نفوذ و اقتدار سياسي در دنيا، روي سه پايه استوار است: اول، ثروت و امكانات پولي و مالي؛ دوم، تواناييهاي علمي و تكنولوژيكي؛ سوميش، قطعاً تواناييهاي خبري و سلطه ي خبري است. اگر امريكا همين ثروت و پيشرفت علمي فعلي را داشته باشد؛ اما ايستگاههاي خبري از او گرفته بشود، نفوذش چه قدر خواهد شد؟ يك سوم كم خواهد شد؟ يقيناً بيشتر از يك سوم در دنيا كم خواهد شد. شما سلاحي در دست اسلام هستيد جمهوري

اسلامي در جهان، همان خصوصياتي را دارد كه ايشان اشاره كردند؛ يعني مظلوميت و تنهايي و به قول ما مشهديها: بچه اندري. نمي دانم شماها مي فهميد كه بچه اندر يعني چه؟ يعني بچه يي كه در يك خانواده، متعلق به يك مادر ديگر است. برادر يا خواهر اعضاي يك خانواده است؛ منتها متعلق به يك مادر ديگر. در ميان چندين بچه كه متعلق به يك مادرند و اين بچه متعلق به يك مادر ديگر است، چه طور يك حالت جبهه گيري و بيگانگي و ناآشنايي به صورت پيشداوري شده و ازپيش بريده شده يي وجود دارد. جمهوري اسلامي، واقعاً اين طوري است. من ديده ام كه در مجامع جهاني، همه مي آيند و تعريف و تمجيد مي كنند و مي گويند: عجب خوب حرفي زديد، عجب شجاعانه عمل كرديد، عجب در جنگ چنين كرديد و با امريكا فلان كرديد. راست هم مي گويند و از ته دل هم بيان مي كنند. من در اين مجامع جهاني برخورد داشته ام كه رؤساي كشورها و شخصيتهاي معروف دنيا، تعريف مي كردند و مي گفتند: اين سخنراني شما واقعاً كولاك كرد، يا ايران مثلاً در فلان مورد، موقف و موضعش، شديد و فوق العاده بود. همه ي اينها به جاي خود محفوظ است؛ اما وقتي سر بزنگاه مي رسيم، آن جايي كه رأيي بايد بدهند، ناگهان مي بينيم كه همه يك طرفند و ما يك طرفيم؛ تنهاي تنها! ما از اين غربتي كه جمهوري اسلامي دارد - كه دلايلي هم دارد - به هيچ وجه نگران نيستيم و معتقديم كه اين غربت، به گرايش نسلهاي جديد و سياستهاي جديد و اقطاب جديد و به سمت آن چيزي كه ما در آن هستيم و موضعي كه در آن قرار داريم، رفع خواهد شد. الان

نشانه هايش را در دنيا مشاهده مي كنيم. چشم بصير، خيلي روشن مي بيند كه در دنيا چه اتفاق مي افتد. بلاشك، موازنه به نفع ما تغيير خواهد كرد؛ اما در اين چند ساله، اين طوري بوده و هنوز هم همين طور است؛ يعني ما در دنيا، يك حال غربت داريم. در اين شرايط غربت، اين باري كه شما بر دوش گرفته ايد، ببينيد چه قدر بار حساسي است. واقعاً انتظار نيست كه اشتباه نكنيد - اشتباه مترقب است - اما كوشش كنيد كه اين اشتباه را به حداقل برسانيد و نگذاريد كه زياد بشود. نكته ي ديگر اين است كه شما سلاحي در دست اسلام هستيد و اسلام از شما منتفع است؛ يعني شما سرباز همين جناح عظيم اسلامي هستيد. شما بايد در همه ي شعاع گسترش اين خبر و اين موج صدا، بخصوص درداخل مرزهاي خودمان، جاذبه داشته باشيد. اين را يك اصل بدانيد و در جهت ايجاد جاذبه، كوشش كنيد. اصل اين است كه هر وقت خبر و تفسير سياسي و سخن هفته و همين برنامه هايي كه اسم آوردند، پخش مي شود، مستمع شما در هرجا كه هست، به سمت راديو و تلويزيون بشتابد، تا سخن شما را بشنود. كار شما دقيقاً يك كار هنري است بُعد دوم كار شما، كار هنري است. شما هنرمنديد؛ يعني كار شما دقيقاً يك كار هنري است. اين متن بايستي طوري تنظيم بشود و به گونه يي ارايه گردد و خوانده بشود كه جاذبه داشته باشد. از چيزهايي كه جاذبه را از بين مي برد، غلطخواني است. غلطخواني، دو گونه است: يكي غلطخوانيِ متن صحيح است، يكي هم تنظيم متنِ غلط است؛ يعني صحيح خواني متن غلط. غلطخوانيِ متن صحيح اين است

كه شما مثلاً كلمه يي را بد بخوانيد. فرضاً آن برادراني كه گوينده هستند، عبارات فارسي را غلط بخوانند، يا مثلاً عبارات عربي را درست تلفظ نكنند. البته حالا بحمداللَّه خيلي بهتر شده؛ ولي اوايل كه خيلي بد بود. نمي شود گفت بكلي بي غلط شده؛ امابحمداللَّه خيلي كم غلط است؛ بخصوص آن وقتي كه برادران كار مي كنند و من گاهي مطلع مي شوم كه روي متني، خيلي كار مي شود. پس، غلطخواني، يكي از چيزهاي ضد جاذبه است. غلط تنظيم كردن هم همين طور است. شما بايد راقيترين سطح اداي فارسي را در متنهايتان تأمين كنيد. فرق هم نمي كند كه چه متني باشد؛ متن خبر باشد، يا متن تفسير؛ چون تفسير هم به قدر خبر اهميت دارد. بنابراين، آن چيزي كه خوانده مي شود، بايد يكي از قويترين و صحيحترين متون فارسي باشد. متأسفانه، الان اين طور نيست. من بارها هم اين را گفته ام؛ ولي درعين حال هست. نگذاريد هيچ خبري غلط تنظيم شود البته كلمات و جملات غلطِ نشاندارِ گاو پيشاني سفيدِ زشتي - مثل «لازم به ذكر است» - بود كه مرتب در خبرها تكرار مي شد؛ ولي خوشبختانه حالا آنها نيست. من در يكي از سمينارهاي صدا و سيما، بخصوص روي اين جمله تأكيد كردم و گفتم: «لازم به ذكر است»، غلط است. چرا اين قدر «لازم به ذكر است» مي گوييد؟ مثل اين است كه شما «بايَد» را «بايُد» بخوانيد! خوب است؟ اين كلمه ي غلط را بايد آدم نگويد و اصلاً بايد بپرهيزد. واقعاً شنيدن يك كلمه ي غلط، براي كسي كه مي داند غلط است، مثل يك سيلي است كه به گوش او زده شود! ...(2)v من كه مي گويم اين طوري است، كسي هستم كه شماها را

دوست مي دارم؛ چون مثل بچه ها و برادران خودم هستيد و در آن جا كار مي كنيد و مي فهمم كه كار مي كنيد. بنابراين، چون دوستتان دارم، تأثير سوء آن روي من كم مي شود. حالا آن مستمعي را در نظر بگيريد كه نسبت به شما، خيلي هم احساسات و علاقه يي ندارد. پيچ راديو را باز مي كند، گوش مي كند و متوجه مي شود كه تعبير به كار رفته، چه قدر زشت و بد است. اين تعبير «لازم به ذكر است»، از آن چيزهايي بود كه يك مقدار رويش حساس شده بودم و هر دفعه يي كه گفته مي شد، واقعاً تكاني مي خوردم. البته حالا خوشبختانه قدري كمتر شده است. هرچند بخشنامه شده كه اين جمله را به كار نبرند، ولي ديگران به كار مي برند! الحمدللَّه در خبر نيست؛ اما من گاهي مي بينم كه در گفته هاي غير خبرِ تلويزيون و در وسط يك صحبت خوب، يك نفر كه بيان خيلي لطيف و ظريف و خوبي هم دارد، ناگهان چيزي يادش مي آيد و مي گويد: «لازم به ذكر است»! واقعاً چه داعي يي داري كه صحبت به اين خوبي را با اين كلمه ي غلط خراب كني؟! حالا اين، يك كلمه است؛ ولي من اگر بخواهم غلطها را بشمارم، بيشتر از اينهاست. بايد اصلاً غلط نباشد. بايد اصلاً شما مميز - و به قول خارجيها، اديتور - داشته باشيد و او نگاه كند و بگويد كه اين كلمه صحيح است، يا نه. نگذاريد هيچ خبري، اصلاً غلط تنظيم بشود. رُندترين و رايجترين سخن يك رسانه، خبر آن است؛ بنابراين نبايد غلط باشد. فارسي صحيح، زبان شيرين و پُروسعتي است فارسي صحيح، زبان شيرين و پُروسعتي است. الان زبان ما،

از زبان عربي وسيعتر است. البته زبان دري اصلي كه ما تا امروز بر آن اساس حركت كرده ايم، از عربي وسيعتر نيست؛ ليكن امروز هرچه كه در زبان ماست - تقريباً شصت درصد زبان ماست و چهل درصد از عربي لغت آورده ايم - متعلق به ماست و به قول مرحوم آل احمد، زباني كه من با آن حرف مي زنم، زبان من است. مثلاً بگوييم «حرف»، عربي است و آن را تلفظ نكنيم! نه، اين طور نيست. «حرف»، فارسي است و ما با هم حرف مي زنيم. زبان فارسي، علاوه بر گسترش و تركيب پذيري خودش، زبان بسيار خوب و شيرين و پُرگنجايشي است و مثل يك بادكنك، صد برابر حجم فعلي خودش، قابل گسترش است؛ اما زبان عربي، اين طوري نيست. زبان عربي، مثل يك جوال بزرگ است؛ هماني است كه هست و گسترش و قابليت اتساعش كم است. زبان فارسي، كوچكتر از آن است؛ اما قابليت اتساعش خيلي زياد است. اين زبان قابل اتساع و توانا، علاوه بر آن كه نصف زبان عربي هم الان جزوش است، همه ي ظرافتها را مي تواند بيان كند. زبان به اين خوبي را چرا با تعبيرات غلط، آن هم در راديو و تلويزيون، خرابش كنيم؟ پس ببينيد، درست گويي مهم است. هنرمندانه سخن بگوييد ممكن است يك آدم عامي، درست نفهمد و هرچه هم شما بگوييد، ملتفت نشود؛ اما همه ي مردم كه عامي نيستند. هوشمندان و باسوادان و آدمهاي حسابي هستند كه پيچ راديو را باز مي كنند و كلمات شما را مي شنوند. من گاهي اوقات كه شما غلطي را تلفظ مي كنيد، از كساني كه آن را مي شنوند، خجالت مي كشم! حالا خود ما كه مي گوييم، متعلق

به خودمان است؛ اما ديگراني كه مي شنوند، من از آنها خجالت مي كشم. پس ببينيد، يكي از خصوصيات ضد جاذبه، غلط گويي است. بايستي نگذاريد غلط گويي ادامه پيدا كند. يكي ديگر از خصوصيات جاذبه آفرين كه ضدش، ضد جاذبه است، كار هنري است. هنرمندانه سخن بگوييد. البته گويندگان خبر، اين آقايان و خانمهايي كه من چهره ي بعضي از آنها را مي شناسم و بعضي هم كه در راديو هستند و نمي شناسم، اگر نگوييم عموماً، الحمدللَّه غالباً خوبند؛ اما بهتر از اين مي تواند بشود. با شنونده و مستمعتان، حرف بزنيد. يك وقت در سه، چهار سال پيش، دو نفر از اين گويندگان بخشهاي ديگر راديو و تلويزيون، پيش من آمدند. من آنها را مي شناختم؛ چون تقريباً جزو استفاده كننده هاي برنامه هاي صدا و سيما هستم. به اينها گفتم، شماها چرا وقتي كه جلوي دوربين مي نشينيد، آشفته مي شويد؟ براي آن كه بعد از اين درست حرف بزنيد، هر وقت حرف مي زنيد، يادتان باشد كه من آن پشت دستگاه نشسته ام و گوش مي كنم؛ اصلاً با من حرف بزنيد. آن دو نفر، الان جزو گوينده هاي خوب تلويزيون هستند و مي بينم كه واقعاً رعايت مي كنند. خبر بايستي در نهايت زيبايي و گستردگي باشد وقتي كه صحبت مي كنيد، با مستمعتان حرف بزنيد. بدانيد كه يكي حرف شما را گوش مي كند. با او مثل كسي كه تفاهم مي كند، حرف بزنيد. اين، غير از آن است كه مثلاً متني را در مقابل ديواري مي خواند. اين طوري نباشد. كارِ هنرمندانه بكنيد. خواندن، يك عمل هنري است. نوشتن، يك عمل هنري است. هرچه مي توانيد، ظرافتها و زيباييهاي ادبي و نگارشي را در نوشته ي خبر به كار ببريد. يك متن

زيبا و درعين حال آسان درست كنيد. متن معضل و معوج و پيچ وخم دار و مخصوص خواص، فايده يي ندارد. خبر بايستي در نهايت زيبايي و گستردگي باشد؛ يعني همه بفهمند. يك پيرزن بي سوادي هم كه در خانه نشسته، وقتي راديو يا تلويزيون خود را باز كرد، بفهمد شما به او چه مي گوييد. اين، كار هنري است و تمرين لازم دارد. اصلاً عده يي بنشينند، اين كار را تمرين بكنند. عده يي باشند كه وقتي خبري تنظيم مي شود، آن را مميزي كنند. همه ي خبرها اين طور نيست كه آناً به دستتان برسد. البته من آن بخش سردبيري خبر را كه آقايان دور ميز مي نشينند و خبر را تنظيم مي كنند، ديده ام. تنظيم خبر نبايد با عجله انجام شود. بايد فرصتي باشد و كساني بنشينند، اين را - بخصوص در تفسيرها - دقت بكنند. البته اين برنامه ي گزارش هفتگي كه عصر جمعه از تلويزيون پخش مي شود، خوب است و از لحاظ زبان و اجرا، خوب تنظيم و اجرا مي شود. اين هم يك جهت جاذبه است. خوراك فكري لازم را به ذهنهاي مردم برسانيد يك جهت ديگر براي جاذبه اين است كه مثل يك حزب، خوراك فكري لازم را به ذهنهاي مردم برسانيد. جامعه ي ما، يك جامعه ي بي حزب است. البته از جهاتي حُسن است؛ ولي عيب هم دارد. وجود حزب در يك جامعه، باعث مي شود كه خلأهاي ذهني عده يي از مردم پُر شود. ما در اوايل انقلاب كه حزب جمهوري اسلامي را داشتيم، روي جوامعي كه با حزب كار مي كنند، مطالعه كرديم. همين صدام، اگر اين حزب را نداشت، تا حالا ده بار دود شده بود و به هوا رفته بود. همين حزب، او

را تا حدودي نگهداشته است. در حقيقت، حزب يك كانال كشي براي رساندن خوراك فكري لازم به ذهنهاي عده يي از مردم است كه در حزبند. ما اين را در جامعه مان نداريم؛ يك خلأ است. اين خلأ را شما بايد پُر كنيد. نه اين كه شما حزب درست كنيد؛ حزب همين است. ما حزبي به نام تلويزيون و راديو داريم كه در هر خانه يي هم شعبه يي دارد. سعي كنيد خوراك فكري سياسي مردم را در هر هفته، بلكه در هر روز، به همين منظور و با همين توجه كه عده يي را مي خواهيد از لحاظ سياسي تجهيز و توجيه كنيد، بدهيد يا برسانيد. بعضي از خبرها مضر است و گفتني نيست خبر، فقط اين نيست كه اتفاقي در دنيا افتاده و حالا بايد آن را بگوييم. نه، خيلي از خبرها اصلاً ارزش اين را ندارد كه گفته بشود. بعضي از خبرها اصلاً مضر است. يك حالت روشنفكري خام وجود دارد كه معتقد است همه چيز را بايد به مردم گفت. من اين را قبول ندارم. چه طور هر چيزي را بايد به مردم گفت؟ آيا در خانه ي شما، هر اتفاقي كه برايتان بيفتد، به بچه تان مي گوييد؟ بايد گفت، يا نبايد گفت؟ چرا شما همه ي خبرهاي داخل خانه تان را به بچه تان نمي گوييد؟ چون بعضي از خبرها براي او مضر است و يا اصلاً جالب نيست. بعضي از خبرهاي دنيا، براي مردم ما اصلاً جالب نيست. حالا دانستند، دانستند؛ ندانستند، ندانستند. طبيعتاً اين خبرها حذف مي شود. بعضي از خبرها، اصلاً مضر است. حادثه يي را در جايي درست مي كنند و ميليونها و ميلياردها دلار خرج مي كنند، تا آن را به گوش ما برسانند.

آنگاه ما بياييم، همين حادثه را از طريق رسانه هاي گروهي خودمان، به گوش مردممان برسانيم! آيا اين عاقلانه است؟! آن چيزي كه دشمن درست كرده و ميلياردها دلار خرجش مي كند، تا به گوش ما برساند، ما حتّي جلويش را هم مي گيريم و اگر بخواهد برساند، ما پارازيت هم پخش مي كنيم كه پخش نشود؛ ولي چه داعي يي داريم كه ما آن خبرها را بدهيم؟ پس ببينيد، هر خبري گفتني نيست. ممكن است اكثريت خبرها گفتني باشد؛ اما گاهي ممكن است، حتّي اكثريت هم نباشد. مردم را داراي قدرت تحليل بار بياوريد اين خبري كه شما مي خواهيد بدهيد و اين تحليل و تفسيري كه مي خواهيد ارايه كنيد، بايد با آن زباني تنظيم شود كه فراغ و خلأ ذهني مردم ما را پُر كند. يعني تا كسي پيچ راديو را باز كرد، يك خط فكري از شما دريافت كند. اين كار، چيز بسيار مثبت و خوبي است؛ منتها هميشه با هدف گسترده نگري مردم انجام شود. يعني يادتان باشد كه يكي از هدفهاي ما اين است كه ذهن مردم باز باشد. البته سياستهاي ما، با سياستهاي جوامع سوسياليستي گذشته، تفاوت دارد. آنها تمام اخبار و حوادث را كاناليزه مي كردند و حتّي دروغ به مردم تحويل مي دادند. من شنيده بودم و بعد هم خودم ديدم كه راديوهاي داير بين مردم طوري بود كه راديوهاي بيگانه را نمي گرفت؛ يعني گيرنده ها را دستكاري مي كردند كه كسي نتواند جاهاي ديگر را بگيرد! ما اين طوري فكر نمي كنيم. ما مايليم كه مردم گسترده فكر كنند. با اطلاع از حوادث عالم است كه مردم در مقابل بسياري از بددليها و توطئه هاي ذهني و فكري واكسينه مي شوند.پس،

اين حركتي كه شما انجام مي دهيد، با توجه به اهداف جمهوري اسلامي انجام بدهيد. يكي از آن اهداف، همين است كه مردم ذهن پخته يي پيدا كنند و مهمتر اين كه قدرت تحليل پيدا نمايند. توصيه ي من به شما و همه ي كساني كه در كار سياسي فعاليت مي كنند، اين است كه همت كنيد، تا مردم را داراي قدرت تحليل بار بياوريد. اگر اين كار شد، خيلي از كارها به خودي خود حل شده است. آن قضيه ي اولي هم كه ايشان گفتند ما در خط و خطوط كار نمي كنيم، جدي بگيريد. يعني واقعاً جامعه ي ما، انتخاب و گزينش خبر و فعاليت يك باند عليه يك باند ديگر را برنمي تابد. خداي نكرده، اگر آن چنان گرايشهايي پيدا بشود، به نظام خيانت خواهد شد. خيلي مواظب باشيد و با دقت و وسواس، در اين جهت حركت كنيد. كار سنگيني را برعهده گرفته ايد. ان شاءاللَّه خداوند به شما توفيق و اجر بدهد و كمكتان كند. اميدواريم بعد از اين، هر بار كه پاي تفسير و خبر و گزارش و افاده يي از سوي شما مي نشينيم، حقيقتاً بيش از گذشته استفاده كنيم.(3) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v آقاي همتي، معاون سياسي وقت سازمان صدا و سيما 2) 3) vv از آن جا كه اين سخنراني در جمع محدودي ايراد شده و قسمتي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمت حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با جمعى از روحانيون، ائمه ى جماعات و وعاظ نقاط مختلف كشور، در آستانه ى ماه مبارك رمضان

سخنراني در ديدار با جمعي از روحانيون، ائمه ي جماعات و وعاظ نقاط مختلف كشور، در آستانه ي ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم علما بر اساس سيره ي انبيا و اوليا

زندگي كرده اند در ابتدا لازم است به همه ي آقايان محترم و عزيز، علماي اعلام، ائمه ي محترم جماعات و گويندگان، بخصوص عزيزاني كه راههاي طولاني را طي فرمودند و تشريف آوردند، خوش آمد بگويم و از همه صميمانه تشكر كنم. در جمع كنوني ما، شخصيتهاي علمي باارزش، روحانيون والامقام و خدمتگزار حضور دارند. اميدواريم كه خداوند متعال، فيوضات و بركات خود را به همه ي شما و به خدمتگزاران اين دين مقدس، روزبه روز بيشتر افاضه بفرمايد و ان شاءاللَّه بركات روحانيت عظيم الشأن را - كه در دشوارترين مقاطع تاريخ، مانند باران رحمتي بر سر اين ملت نازل شده، راه را نشان داده و در پيمودن راه، به نفوس مردم كمك كرده است - بر سر اين ملت و ملتهاي مسلمان، مستدام و مستمر بدارد. در ديدار با روحانيون محترم و علماي معظّم، بايد يك مطلب تذكر داده بشود و اداي حقي است كه بايد انجام بگيرد. آن مطلب، عبارت از ذكر اجمالي خدماتي است كه روحانيت براي پيشبرد اسلام و اهداف پيامبران، در طول قرنهاي متمادي انجام داده است. علما، دين و معارف و فقه اسلامي را نگهداشتند، تحريف را از ساحت احكام الهي دور كردند، شعله ي ايمان را در دل مردم برافروختند و برافروخته نگهداشتند، توجه مردم را به قرآن و تعاليم اهل بيت(عليهم السّلام) تأمين كردند و برانگيختند. علما بودند كه در طول تاريخ، با ستمگران مبارزه كردند و پناه مظلومان و ملتهاي ضعيف و مردم مؤمن مستضعف شدند. علما بودند كه از فرصتها استفاده كردند، تا معارف اسلامي را گسترش بدهند و سرتاسر بلاد اسلامي را با ايمان اسلامي و با دين، و در اين مناطق، با محبت

اهل بيت(عليهم السّلام) و با سيره ي آن بزرگواران آشنا كنند. علما بر اساس سيره ي انبيا و اوليا زندگي كرده اند. علما، پيشاهنگ و پيشقراول نهضتهاي اسلامي موفق شمشير، دين را در اقطار كشورهاي اسلامي نبرد. شمشير نمي تواند ايمان را در دلها بروياند. آنچه مي تواند گل ايمان را در دلها سبز كند، موعظه و تبيين احكام و معارف الهي است. امروز بحمداللَّه تفكر اسلامي، همه جا در اقطار عالم اسلام زنده است. در يكي، دو قرن اخير كه احساسات آزاديخواهانه در ملتها بيدار شد، به خاطر اين است كه در كشورهاي مختلف، علما پيشاهنگ و پيشقراول نهضتهاي موفق شدند. نهضتهاي ديگري هم در كشورهاي اسلامي بود كه در صفوف مقدّم آن، علماي دين قرار نداشتند و غالباً يا عموماً به نتيجه نرسيد. آنچه توانست در شرق دنياي اسلام - يعني شبه قاره ي هند - و در غرب دنياي اسلام - يعني آفريقا - و در ميان اين دو، دست استعمار را از سر مردم كوتاه كند و فرهنگ اسلامي را حفظ نمايد و در مقابل فرهنگ متجاوز و مهاجم بايستد، نفوذ علما بود. در ايران خود ما هم نهضت تنباكو و مبارزه ي با استعمار دولتهاي خارجي و بيدار كردن مردم و نيز نهضت مشروطيت و مقابله ي با استبداد رضاخاني و ادامه ي اين مبارزه تا پيدايش نهضت مقدس عظيم اسلامي، به پيشقراولي و پيشاهنگي علما بود؛ والّا پيش نمي رفت. اين، يك سابقه و يك تاريخ است؛ كسي هم نمي تواند آن را انكار كند؛ مگر مغرض يا جاهلي كه حرفي بزند و بخواهد حقيقتي را بپوشاند. اين، در تاريخ ملت ما و ديگر ملتهاي اسلامي، مضبوط و محفوظ است. دشمنان كوشش كردند كه

علما را از صحنه ها كنار ببرند، آنها را به كنج مساجد مكتفي و در آن جا منزوي كنند؛ تا حدود زيادي هم توفيق پيدا كردند. در همان برهه هم مردم از آگاهيهاي ديني و حركت عظيم ديني محروم شدند. اين، يك باب و فصل طولاني است. همچنين دشمنان تلاش كردند، تا عناصري از ميان روحانيون را به خودشان جذب كنند و آنها را اغفال نمايند، يا بخرند و در اختيار اهداف خبيث خودشان قرار بدهند. آن هم فصلي جداگانه است. اما حركت عمومي علماي اسلام، بخصوص در دنياي تشيع و به بركت فرهنگ معارضه و انقلابي تشيع، در خدمت مردم و در مقابله ي با استبداد و استعمار و ظلم و امثال آن بود و كار به آن جا رسيد كه بحمداللَّه نهضت عظيم ملت ايران به پيروزي رسيد و حكومتي بر مبناي دين به وجود آمد. مسلمانان و متدينان، بعد از چند صدسال تحقير اهل دين، عزت نفس پيدا كردند، احساس سربلندي كردند، زنده شدند و احساسات و شعور و هويت اسلامي در دنياي اسلام پيدا شد. بيداري ملتهاي مسلمان، مرهون پيروزي انقلاب اسلامي اين كه شما مي بينيد در كشورهايي از آفريقا، گروههاي اسلامي داعيه ي حكومت پيدا كرده اند، يا مسلمانان با حكومتهاي ستمگر مبارزه مي كنند و شعار اللَّه اكبر مي دهند، يا حتّي كساني كه از اسلام بري هستند، ولي به تظاهر به اسلام مجبور مي شوند، چيز جديدي است. اينها ناشي از اين صبح روشني است كه به بركت پيروزي انقلاب اسلامي و اين حركت عظيم، در تاريخ ملتهاي مسلمان به وجود آمده است. اين، مرهون زحمات علماي بزرگ و بيش از همه آن بزرگمردي بود كه رهبري و بنيانگذاري اين حركت

را با دست توانا و دل پُراراده و پُرايمان خود و با توكل بي پايان و با تقرب به خدا و اخلاص للَّه انجام داد و حادثه يي در تاريخ شد. اين انقلاب، انصافاً حادثه ي بي نظيري است. حكومت تشكيل شد، نظام اسلامي پياده گرديد و روزبه روز بحمداللَّه به احكام اسلامي نزديكتر مي شويم و بايد هم بشويم. ملتهاي مسلمان بيدار شده اند و حركت به سمت گسترش ايمان اسلامي آغاز شده است. اين، آن چيزي است كه تاكنون شده است. روحانيت اسلام، بخصوص تشيع، امتيازات بسياري دارد. عشق اينها به علم، اخلاص براي خدا، دلسوزي براي مردم، بي اعتنايي به دنيا، نترسيدن از قدرتها و قلدرها و زورمدارها، وابسته نبودن به ارباب قدرت، امتيازات فراواني است كه هست و بودهاي ما اينهاست. اما علاوه ي بر آنچه كه ما به عنوان مثبتات روحانيت داريم، بايدهايي هم هست كه بايستي به آنها توجه كرد، تا اين حركت استمرار پيدا كند. امام از ذخيره ي هزارساله ي حيثيت روحانيت بخوبي استفاده كرد نكته ي اساسي اين است كه آنچه امروز در صحنه ي جمهوري اسلامي به وسيله ي روحانيت ظهور كرده است، نمي شود آن را به حساب روحانيون زمان و عصر ما گذاشت و گفت روحانيون اين زمان، اين هنر را كرده اند. اين طور نيست. آنچه روحانيون اين زمان انجام دادند، استفاده ي خوبي بود كه از ذخيره ي هزارساله ي آبروي روحانيت كردند. روحانيت شيعه، در طول هزار سال به مرور دهور، گنجينه ي عظيمي از آبرو و حيثيت و وزانت به وجود آورده بود و در عصر ما، آن بزرگمرد عظيم الشأن، آن امام بزرگوار و شخصيت استثنايي و ديگر كساني كه در كسوت روحانيت بودند و در اين راه حركت كردند، از آن

گنجينه بهترين استفاده را كردند. اما اين طور نيست كه اين ذخيره تمام نشدني باشد. اوّلاً بايد اين ذخيره حفظ شود، ثانياً بر آن افزوده گردد. اگر خداي نكرده بر اثر بي توجهيها، غفلتها، وقت نشناسيها، وظيفه نشناسيها و منحرف شدن از خط معمولي روحانيت در طول هزار سال، آن ذخيره ي هزارساله آسيب ببيند؛ آن الماس گرانبهايي كه بر اثر گذشت قرنها و عصرها و دوره ها و مجاهدتها و اخلاصها به وجود آمده بود، خدشه دار شود، يا بشكند، باز روزگار زيادي لازم خواهد بود، تا بشود آن چنان ذخيره يي را فراهم آورد. پس، در اين روزگار، اولين بايدِ ما معممان و متزيّيان به زيّ علم و روحانيت، حفظ آن آبرو و حيثيت هزارساله است كه بحمداللَّه در طول دوران انقلاب، اين آبرو مضاعف شد و چهره ي روحانيت شيعه، به خاطر گذشت و فداكاري، درخشندگي پيدا كرد. وظيفه ي اساسي روحانيت، هدايت مردم به سمت اهداف قرآن وظيفه ي اساسي روحانيت، هدايت مردم به سمت اهدافي است كه قرآن كريم و نيز پيامبران در طول تاريخ نبوت، آنها را ترسيم كردند و وسيله ي آن، انذار است. «ليكون للعالمين نذيرا»(1)، «ان انذر قومك»(2)، «انذرهم يوم الحسرة»(3)؛ انذار و ترساندن. ما در موضع كسي كه مي خواهد ميراث فخيم علماي دين در طول اين هزار سال را حفظ كند و هدايت مردم را استمرار بدهد، بايد به منقلب كردن دلها، روشن كردن ذهنها، تصحيح مسيرها و جهت گيريها، خالص كردن عملها و تحول دروني مردم به يك مؤمن واقعي با اخلاق حقيقي اسلامي، همت بگماريم. اين، وظيفه ي اصلي ماست. اين، همان انذار است. اين مقصود بزرگ، به وسيله ي انذار انجام مي گيرد. اگر مردم متحول شدند، دنيا متحول خواهد شد. اگر

مردم از تحول عميق برخوردار شدند، اين حركت تا ابد ادامه پيدا خواهد كرد. اگر اخلاق مردم، اخلاق اسلامي و قرآني شد، تمام وعده هاي قرآن درباره ي اين ملت تحقق پيدا خواهد كرد. ما مي خواهيم اين راه ادامه پيدا كند و اين حركت تا اهداف نهايي و غايي پيش برود. با چه وسيله يي؟ با مردم مؤمن. پس، بايد اين ايمان و اين اخلاق اسلامي را به اعماق روح مردم رساند و آن تحول واقعي كه دين براي آن مي آيد - دين براي ايجاد تحول واقعي در نفوس انسانها و تطهير و تزكيه ي اين نفوس مي آيد - انجام بگيرد. تلاش ما بايد اين باشد. بايد از انذار غفلت نكنيم. بايد از ترساندن مردم از عذاب خدا و آنچه كه خداوند متعال در دنيا و آخرت براي بدكاران وعده كرده است، غفلت نكنيم؛ همان طريقه و روشي كه در گذشته انبيا و اوليا و بزرگان ما، براي مؤمن كردن و مؤمن نگهداشتن مردم انجام مي دادند. ما بايد مردم را انذار كنيم و به زخارف دنيا هم بي اعتنا باشيم به نظر من، امروز انذار ممكنتر و عمليتر است. در آيه ي كريمه ي قرآن، خداي متعال به پيامبر مي فرمايد: «لينذر من كان حيّا»(4). انسانهاي زنده و قلوب زنده را مي شود انذار كرد. اين حيات، همان چيزي است كه با انقلاب و با حركت و با جهاد، در يك جامعه به وجود مي آيد. بعضي از مفسران، ذيل آيه ي شريفه ي «يا ايّها الّذين امنوا استجيبوا للَّه وللرّسول اذا دعاكم لما يحييكم»(5) گفته اند - شايد روايت هم دارد - كه «لما يحييكم»، يعني جهاد. امروز به بركت جهاد عمومي مردم، اين حيات هست. پس،

انذار عمليتر است. اگر «مايحييكم»، قرآن هم باشد، امروز در جامعه ي ما، قرآن داراي رواج است و مردم به طور نسبي با قرآن انس دارند. اين انذار، عمليتر است. ما در مساجد و منابر، در مجالس قرآن و در همه ي اجتماعات ديني كه مردم دارند، بايد مردم را انذار كنيم. بحمداللَّه حركت آگاهي بخشي سياسي و اجتماعي و ديد وسيع سياسي به مردم دادن، از پيش از انقلاب شروع شد؛ امروز هم هست و ادامه دارد و ادامه خواهد داشت. در كنار اين آگاهي بخشي، بايد روح معنويت را در مردم بيدار كرد. براي اين كار، ماه رمضان بهترين فرصت است. البته برادران عزيز! از خودمان هم بايد شروع كنيم. مردم به عمل ما نگاه مي كنند. روحاني، آن وقتي سخن نافذ خواهد داشت كه عملاً نشان بدهد به زخارف دنيا بي اعتناست و آن حرصي كه بر دلهاي دنياداران و دنيامداران حاكم است، بر او حاكم نيست. اين را بايد به مردم نشان بدهيم. روحانيت، در سايه ي پارسايي بود كه اين حيثيت و آبرو را پيدا كرد. اين پارسايي و بي اعتنايي به دنيا و به زخارف، بايد حفظ شود. البته بي اعتنايي، با برخورداري در حد متوسط، منافاتي ندارد. دنبال دنيا دويدن، هر چيزي را كه از جلوه هاي زندگي مرفه و راحت و خوب و اشرافي و متجملانه است، خواستن و به دنبال آن بودن و براي آن تلاش كردن - كه اهل دنيا، لحظه به لحظه ي عمرشان در دنبال اين چيزهاست - دون شأن اهل علم و روحاني است. مردم بايد اين را از ما ببينند و احساس كنند. امروز فرصت مغتنمي در اختيار روحانيت است برادران عزيز! امروز

فرصت عظيمي در اختيار روحانيت است. در طول تاريخ، بعد از زمان رسول اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) تا امروز، هيچ وقت چنين فرصتي در اختيار دعات دين نبوده است. دعوت كنندگان دين، چه زماني چنين فرصتِ به اين مغتنمي را در اختيار داشته اند؟ فرصت عظيم و عزيزي است. ما امروز به عنوان مبلّغان دين، بايد بتوانيم يك نقش كارآمد و ماندگار ايفا كنيم. خداي متعال از ما سؤال مي كند و اين وظيفه ي ماست و بايد خودمان را آماده كنيم. امروز ملتها به احكام اسلامي نياز دارند. امروز حتّي ملتهاي غيرمسلمان، به احكام اسلامي نياز دارند؛ چه برسد به ملتهاي مسلمان. اين ملتهايي كه مي بينيد پشتشان زير بار قدرتهاي بزرگ خم شده و زجر مي كشند، به خاطر دوري از اسلام است. بيداري اسلامي، ملتها را نجات خواهد داد. به همين خاطر است كه امروز هوشمندترين انسانها در كشورهاي مختلف، به خط اسلام - همان راهي كه قرآن به آنها نشان مي دهد - رو آورده اند؛ چون راه عزت و راه نجات است. در حال حاضر، دنياي اسلام با تمام وجود، به نقشي كه ممكن است امروز معممان و روحانيون و علما و گويندگان و وعاظ و طلاب علوم دينيه و ائمه ي جماعت و همه ي ملبسان به لباس تبليغ و دعوت و دين ايفا كنند، نيازمند است. امروز دنيا به دست بي رحم ترين سياستمداران و قدرتمندان اداره مي شود امروز دنيا در دست بي رحمترين سياستمداران و قدرتمندان اداره مي شود. امروز دنيا به دست كساني اداره مي شود كه بي رحمي را با فريبكاري، غداري، تبليغات دروغ، حتّي در مواردي ادعاي معنويت، ادعاي طرفداري از حقوق بشر و طرفداري از ملتها، توأم كرده اند! آن قدرت ظالمانه و جائرانه و

آن تظاهر به طرفداري از انسان و انسانيت، امروز ملتهايي را اسير كرده و دربند نگهداشته است. امروز وضع ملت عراق را مشاهده مي كنيد. ملت عراق، سالهاست كه متأسفانه در اثر اين سياست پليدي كه بر كشورشان حاكم بوده و هست، دچار رنجند. آنها را به جنگ با ايران كشاندند، به كارهاي دشوار و برادركشي و جنگ ناخواسته وادارشان كردند، بعد هم مسأله ي تهاجم نيروهاي چندمليتي را به وجود آوردند؛ امروز هم اين وضع و اين فشاري كه مشاهده مي كنيد، بر اين مردم مظلوم و مؤمن وارد مي شود. اسلام آنها را نجات خواهد داد. اگر ملت عراق هم امروز بخواهند نجات پيدا كنند، بايد به اسلام بچسبند؛ بايستي از اسلام دفاع كنند؛ بايد آن چناني كه اسلام دستور مي دهد، فداكاري كنند و به سمت حاكميت اسلام حركت نمايند. امروز در مقابل فشاري كه بر اين ملت وارد مي شود، همان مدعيان حقوق بشر سكوت كرده اند! براي كمترين حادثه يي سروصدا راه مي اندازند؛ ولي براي حادثه يي كه امروز يك ملت را زير فشار قرار داده، سكوت مي كنند! اين سكوت، ناشي از همان روح زورمداري، استثمارگري، بي اعتنايي به حقوق ملتها و انسانها و همان دروغگويي است كه هميشه داشته اند. ما نسبت به آنچه كه بر ملت عراق مي گذرد، غمگين و متأسفيم من يك جمله در باب ملت عراق عرض بكنم. ما حقيقتاً نسبت به آنچه كه بر اين ملت مي گذرد، غمگين و ملول و متأسفيم. از اين كه كساني كه مدعي حكومت بر عراق هستند، با ملت عراق اين طور رفتار مي كنند، متأسفيم. مردم عراق را مي كشند، بنابر بعضي از نقلها - كه ما هنوز صحت و سقم آن را درست نمي دانيم

- مردم عراق را با گازهاي شيميايي هدف قرار مي دهند و خانه هاي آنها را بر سرشان خراب مي كنند. شهرها را يك بار نيروهاي چند مليتي بمباران كردند، يك روز هم اينها بمباران مي كنند! ملت عراق، ملت مظلومي شده اند. براي مردم عراق، امتحان بزرگي است. ميان مردم عراق، برادركشي به راه انداخته اند. اين ارتشي هم كه امروز در مقابل مردم قرار گرفته است، جزو همين ملت عراق است. بر ارتش عراق، تيراندازي به سمت ملت عراق حرام است. آنچه خواهد توانست آن ملت را نجات بدهد، استقامت و توكل به خداست. به سرنوشت ملت ايران نگاه كنند و آنچه را كه خداي متعال در سايه ي مقاومت به اين ملت داد، ببينند و آن را سرمشق قرار بدهند و همان گونه عمل كنند. خلاصه ي عرايض من به برادران عزيز اين است كه با بيان معارف حقه ي الهيه براي مردم و انذار آنها، اين ماه رمضان را آباد كنيد. مردم را به تقوا و به عمل و به خداترسي سوق دهيد. قيامت و عذاب الهي را براي مردم بيان بكنيد. رواياتي كه در اين باب هست، براي مردم بخوانيد. دلهاي مردم را با خدا آشنا و مأنوس كنيد. جهاد و مبارزه و استقامت و سازندگي كشور و دنيا و آخرت، در سايه ي اتصال به خدا و آشنايي دلها با او امكان پذير است. اميدواريم كه به بركت انفاس طيبه ي آقايان محترم، ملت مسلمان و عزيز ما بتوانند معارف اسلامي و قرآني را در اين ماه رمضان و هميشه، بيش از گذشته فرا بگيرند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) فرقان: 1 2) نوح: 1 3) مريم: 39 4) يس:

70 5) انفال: 24

بيانات در سال 1370

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نؤمن به و نستغفره و نتوب اليه و نتوكّل عليه في جميع امورنا و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و صفيّه و خليفته في ارضه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضات اللَّه واللَّه رئوف بالعباد(1) اين روزها را مغتنم بشماريد و رابطه تان را با خدا مستحكم كنيد در اين روز شريف و بزرگ، همه ي برادران و خواهران نمازگزار را به تقواي الهي دعوت مي كنم، كه پيروي از امام المتقين و اسوه قرار دادن اميرالمؤمنين در امر زندگي و دين و تقوا و پرهيز از موارد منع و غضب الهي است. امروز به مناسبت روز نوزدهم ماه مبارك رمضان، در خطبه ي اول چند جمله يي درباره ي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(عليه السّلام) عرض خواهم كرد؛ ليكن قبلاً به مناسبت اين كه ماه رمضان در شرف دهه ي سوم و رو به اتمام است، در جهت قدرداني از روزها و شبهاي ذي قيمت و بابركت اين ماه تذكراتي بدهم. اين ماه، ماه روزه است؛ ماه نزول قرآن و انس با قرآن است؛ ماه عبادت و دعا و مناجات است - كه دعا مغز و روح عبادت است - ماه استغفار و توبه و بازگشت از راههاي ناپسند نزد خداي متعال و رعايت تقواي الهي است؛ ماه جهاد است - كه در اين ماه مبارك، غزوه ي بدر در سال دوم هجرت، و فتح مكه در سال هشتم هجرت، و شروع غزوه ي حنين در همان سال اتفاق افتاده

است - ماه جهاد با نفس و جهاد با شيطان و جهاد با دشمنان خداست؛ ماه آمادگي و ماه ذخيره ي تقواست؛ ماه صله ي رحم، صدق و برّ با برادران ديني، آشنايي با معارف، آشنايي و تدبر در قرآن، و خلاصه ذخيره كردن سرمايه ي حركت الهي در طول يك سال است. اميد است كه روزهاي گذشته را با عمل بر وفق مقتضيات اين ماه گذرانده باشيم و روزهاي آينده را بيشتر قدر بدانيم و در كار نفس خود، در معامله ي با احكام الهي، در برخورد با مردم، در تدبر و ارتباط با قرآن، و در تصميم و عزم بر مجاهدت با نفس، يك تصميم جدي و يك اقدام قاطع انجام بدهيم. من به عمل كردن به اين توصيه ها، از شما محتاجترم. اين توصيه ها، توصيه هاي بزرگان دين و اميرالمؤمنين - صاحب امروز - است. اين روزها را مغتنم بشماريد و رابطه تان را با خدا مستحكم كنيد. در سايه ي اين ارتباط قوي، به سمت حل مشكلات ديني و دنيوي حركت خواهيم كرد و ان شاءاللَّه به آن نايل خواهيم شد. شخصيت اميرالمؤمنين، قابل احاطه ي ذهني و بياني نيست و اما در مورد شخصيت علي بن ابي طالب(عليه الصّلاةوالسّلام) هرچه گفته شود، كم گفته شده است؛ چون آن شخصيت، شخصيت قابل احاطه ي ذهني و بياني نيست؛ يعني نمي شود با بيان، ابعاد نامتناهي آن شخصيت الهي را توصيف كرد. امثال بنده، در بيان جزيي از اجزاي آن عناصر شريف كه در شخصيت اوست، عاجزيم؛ ليكن چون اسوه است، بايد او را در حد توان بشري خودمان بشناسيم. نمي شود به اوج شخصيت علي بن ابي طالب رسيد. اين را ائمه ي بزرگوار معصوم ما كه خود فرزندان و جانشينان او

هستند، گفته اند. در روايتي كه از امام باقر (عليه الصّلاةوالسّلام) نقل شده است، آن حضرت پس از اشاره به زهد و عبادت و خصوصيات اخلاقي و روحي اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام)، مي فرمايد: «و ما اطاق عمله منّا احد»(2)؛ از ما هم هيچ كس توان انجام دادن عمل او را ندارد. يعني حتّي امام باقر و امام صادق و ائمه ي هداة مهديّين(عليهم السّلام) هم نمي توانند خودشان را به آن حدي برسانند كه اميرالمؤمنين به آن رسيده بود. طبق اين روايت، بعد فرمودند: «و ان كان علي بن الحسين(ع) لينظر في كتاب من كتب علي(ع)»(3). بنا بر اين روايت، امام باقر فرمود كه پدرش علي بن الحسين(عليه السّلام) به يكي از كتابهاي علي بن ابي طالب(عليه السّلام) نظر مي كرد - لابد كتابي از دستورات اميرالمؤمنين بوده، كه آن دستورات طبق عمل و زندگي عملي خود آن بزرگوار بوده است - «فيضرب به الارض»(4)؛ كتاب را روي زمين گذاشت، «و يقول من يطيق هذا؟»(5)؛ چنين عملي را چه كسي طاقت مي آورد؟ يعني امام سجاد كه سيّدالعابدين و زين العابدين است، در مقابل عمل و عبادت و زهد اميرالمؤمنين احساس عجز مي كند. خود آن بزرگوار هم در نامه به عثمان بن حنيف فرمود: «الا و انّكم لاتقدرون علي ذلك»(6)؛ شما نمي توانيد به اين سبكي كه من عمل مي كنم، عمل كنيد. واقعاً هم انسان وقتي نگاه مي كند، آنچه از اميرالمؤمنين نقل شده، دهشت آور است. پس، سخن در اين نيست كه كسي يا جامعه يي بتواند خود را همگون و همسان با علي بن ابي طالب(عليه السّلام) بكند؛ سخن در پيدا كردن جهت حركت جامعه و اشخاص، مخصوصاً زمامداران و اولياي امور در نظام اسلامي است. جهت حركت، بايد اين جهت باشد. تمام ابعاد شخصيت اميرالمؤمنين در اوج است شخصيت اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) تركيبي از

عناصري است كه هركدام به تنهايي يك انسان عالي مقام را اگر بخواهد به اوج آن برسد، به زانو درمي آورد. زهد اميرالمؤمنين و بي اعتنايي و بي رغبتي او نسبت به شهوات زندگي و زخارف دنيايي، يكي از اين عناصر است. علم آن بزرگوار و دانش وسيع او كه بسياري از بزرگان مسلمين و همه ي شيعه بر آن اتفاق دارند كه بعد از نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، كس ديگري غير از اميرالمؤمنين از آن علم برخوردار نبوده است، يكي از اين عناصر است. فداكاري آن بزرگوار در ميدانهاي مختلف - چه ميدانهاي نظامي، و چه ميدانهاي اخلاقي و سياسي - يكي از اين عناصر است. عبادت آن بزرگوار، يكي ديگر از اين عناصر است. عدل و دادگري اميرالمؤمنين كه پرچم برافراشته ي شاخصي براي عدل اسلامي است، يكي ديگر از اين عناصر است. رأفت آن بزرگوار نسبت به ضعيفان - اعم از فقرا، كودكان، غلامان و كنيزان، زنان و ازكارافتادگان - يك وادي عظيم و يكي ديگر از ابعاد شخصيت اميرالمؤمنين است. پيشقدمي آن بزرگوار در همه ي كارهاي خير، كه انسان در تاريخ زندگي آن حضرت برخورد مي كند، يكي ديگر از اين عناصر است. حكمت و فصاحت آن بزرگوار نيز بخشي از اين عناصر است. شمارش رئوس اين مطالب هم به آساني ممكن نيست، و در همه ي اينها در حد اعلاست. قطب راوندي كه از بزرگان علماي ما در قرن ششم است، درباره ي زهد اميرالمؤمنين مي گويد: وقتي كسي سخن علي(عليه السّلام) در باب زهد را نگاه بكند و نداند كه اين سخن از علي بن ابي طالب است - يعني از كسي است كه بر بخش عظيمي از دنياي آباد آن روز حكم مي رانده و آن

همه مسايل اجتماعي و سياسي پيرامون او ريخته بوده است - «لا يشكّ انّه كلام من لاشغل له بغير العبادة»(7)؛ شك نمي كند كه اين سخن، سخن كسي است كه در زندگي هيچ كاري جز عبادت نداشته، «و لاحظّ له في غير الزّهادة»(8)؛ و هيچ كاري جز زهد انجام نمي داده است. اين، زهد اميرالمؤمنين است. تمام ابعاد شخصيت او همين طور در اوج است. بعد مي گويد: «و هذه من مناقبه العجيبة الّتي جمع بها بين الاضداد»(9)؛ اين منقبت شگفت آور و عجيبي است كه جمع بين اضداد كرده است. اخلاص، جوهر و روح كار در زندگي اميرالمؤمنين آن نكته يي كه من امروز مي خواهم بر روي آن قدري تكيه بكنم، اخلاص اميرالمؤمنين است. ما بايد اين را جوهر و روح كارهاي خودمان قرار بدهيم؛ كمااين كه شايد در زندگي علي بن ابي طالب هم اخلاص جوهر و روح كار آن حضرت بود؛ يعني كار را فقط براي رضاي خدا و برطبق تكليف الهي و اسلامي و بدون هيچ انگيزه ي شخصي و نفساني و امثال اينها انجام مي داد. به گمان اين جانب، در باب شخصيت اميرالمؤمنين، اصل قضيه اين است. اميرالمؤمنين اين اخلاص را از دوران كودكي و نوجواني كه اسلام را از پيامبر قبول كرد و سختيهاي آن را به جان خريد، نشان داد. او براي خدا از آسايش محترمانه ي يك آقازاده ي قريشي صرف نظر كرد و در طول سيزده سال، مبارزات خود را در كنار پيامبر ادامه داد، و بعد هم ماجراي خوابيدن آن بزرگوار در جاي پيامبر در شبي كه رسول اكرم از مكه به طرف مدينه هجرت كردند. اين خوابيدن اميرالمؤمنين در جاي پيامبر، از جمله ي كارهايي است كه اگر كسي

تدبر بكند، درمي يابد كه بزرگترين فداكاري است كه يك انسان مي تواند از خود نشان بدهد؛ يعني به طور قاطع تسليم مرگ شدن. شب تاريك، دشمن مسلح و خشمگين و آماده ي در پشت ديوارها و عازم بر قتل پيامبر كه در اين بستر بايد خوابيده باشد. اميرالمؤمنين آن شب به پيامبر عرض كرد كه اگر من در جاي تو بخوابم، تو بسلامت خواهي جست؟ فرمود: بله. عرض كرد: پس مي خوابم. كساني مثل آن نويسنده ي مسيحي كه از دين ما خارج هستند و با رؤيت اسلامي و شيعي به اميرالمؤمنين نگاه نمي كنند، مي گويند كه اين كار اميرالمؤمنين فقط قابل مقايسه ي با كار سقراط است كه براي مصلحت جامعه، به دست خود جام زهر را نوشيد؛ يعني يك فداكاري قطعي. اخلاص، تنها چيزي بود كه در آن شب حاكم بود. كساني كه در چنين مواردي به فكر خودشان باشند، در فكر اين هستند كه از موقعيت استفاده كنند؛ اما او در همين لحظه به فكر نجات جان پيامبر است. اميرالمؤمنين فقط رضاي الهي را در نظر مي گرفت در جنگهاي پيامبر، در اُحد آن وقتي كه همه به جز اندكي رفتند و اميرالمؤمنين از پيامبر دفاع كرد، در خندق آن وقتي كه همه از مبارزه ي با عمروبن عبدود سرپيچيدند و آن حضرت مكرر داوطلب شد، در قضيه ي خيبر، در قضيه ي آيات برائت، بعد از رحلت پيامبر، در ماجراي انتخاب جانشين براي پيامبر در سقيفه، در شوراي تشكيل شده ي بعد از درگذشت خليفه ي دوم، در همه ي اين موارد اميرالمؤمنين فقط و فقط رضاي الهي را در نظر گرفت و خالصاً للَّه آن چيزي را كه به نفع اسلام و مسلمين بود، انتخاب كرد و

«خود» را دخالتي نداد. در وقتي كه خلافت را قبول كرد، در بيست وپنج سالي كه از خلافت دور ماند، در همكاريش با خلفا، در كارش براي اسلام، در حضورش در ميدان جهاد و كار و مبارزه و خدمت به نظام اسلامي، در تعليم مردم، در تربيت و تزكيه ي انسانهاي جامعه، و بعد در دوران خلافتش در برخورد با جناحهاي مختلف، كه هركدام شعاري داشتند و داراي خصوصيتي بودند، و در همه ي موارد ديگر، علي بن ابي طالب، همان علي بن ابي طالبي است كه خدا مي پسندد و رسول خدا انتخاب مي كند و برمي گزيند؛ بنده ي خالص خدا. اين، آن چيزي است كه من و شما بايد رشحه يي از آن را در عمل و زندگي خود از علي بن ابي طالب بياموزيم و عمل كنيم. در آن روز، اين باعث پيشرفت اسلام شد، و همين است كه اگر يك قطره ي از آن در وجود انساني باشد، او را به موجودي مفيد براي اسلام و مسلمين تبديل مي كند. ما بايد از اخلاص اميرالمؤمنين درس بگيريم ما در دوران انقلاب بزرگ اسلامي، آن اخلاص را بالمعاينه در زندگي مردممان مشاهده كرديم، و شد آنچه شد. امام بزرگوار ما مظهر اين اخلاص بود، و كرد آنچه كرد. او دنيا را در مقابل اسلام خاضع و خاشع كرد و دشمنان اسلام را به عقب نشيني وادار نمود. امروز هم آحاد ملت ايران، زن و مرد ملت، اقشار مختلف، مخصوصاً مسؤولان - خصوصاً هرچه مسؤوليتها بالاتر برود - محتاج همين اخلاص هستيم، تا اين بار را به سرمنزل برسانيم. طبق نقل در نهج البلاغه، اميرالمؤمنين فرمود: «و لقد كنّا مع رسول اللَّه(صلّي اللَّه عليه واله) نقتل ابائنا و ابنائنا و اخواننا و اعمامنا لايزيدنا ذلك الّا

ايمانا و تسليما و مضيّا علي اللّقم و صبرا علي مضض الألم»(10)؛ خالصانه و مخلصانه با كسان و نزديكان خود مي ايستاديم و براي خدا مبارزه مي كرديم. «فلمّا رأي اللَّه صدقنا انزل بعدوّنا الكبت و انزل علينا النّصر»(11)؛ وقتي در راه خدا با اخلاص و صادقانه عمل كرديم و خداي متعال اين را از ما ديد، دشمن ما را سركوب كرد و ما را پيروز نمود. بعد مي فرمايد: اگر اين طور نبود، اين كارها انجام نمي شد: «ما قام للدّين عمود و لا اخضرّ للايمان عود»(12)؛ يك شاخه ي ايمان سبز نمي شد و يك پايه ي دين بر سر پا نمي ماند. به بركت اخلاص و صدق آن مسلمين، اين پيشرفتها انجام شد و جامعه ي اسلامي پديد آمد. تمدن اسلامي و اين حركت عظيم تاريخي امروز هم همان است، و ملت ما و مسلمانان در همه ي عالم و امروز ملت عراق و پيشروان آن ملت و نيز ديگر مردمي كه در هر گوشه ي دنيا به نام اسلام سخن مي گويند، بايد اين درس را از علي بن ابي طالب(عليه السّلام) فرا بگيرند. با ضربت آن اشقي الاشقياء، پايه هاي هدايت ويران شد امروز، روز نوزدهم ماه مبارك رمضان است. اين كه با ضربت خوردن آن حضرت، چه حالتي بر مردم كوفه حاكم بوده است، خدا مي داند. آن چهره ي محبوب، آن انسان بزرگ، آن عدل مجسم، آن نواي شورانگيز، آن فرياد رأفت و رحمت براي ضعفا و خشم الهي در مقابل اشقيا. مردم كوفه و مردم عراق و كساني كه از مدينه با آن حضرت آمده بودند، در اين پنج سال، چه در كوفه و چه در ميدانهاي ديگر، علي بن ابي طالب را اين طور ديده بودند و با او انس گرفته بودند.

حالت اين مردم، آن وقتي كه شنيدند اميرالمؤمنين در محراب عبادت ضربت خورده است، چه حالتي بوده است؟ من در ذهن خودم تا حدودي به آن ساعاتي تشبيه مي كنم كه شما مردم خبر بيماري امام بزرگوارمان را شنيديد. يادتان هست كه چه ولوله يي، چه غوغايي، چه حزني، چه قيامتي بين مردم به وجود آمد؛ همه ي دستها به دعا بلند، همه ي اشكها جاري، همه پرسان از يكديگر. چيزي شبيه به همين حالت، قاعدتاً با وضع خاص آن زمان و با تغييراتي، در كوفه وجود داشته است. اميرالمؤمنين مانند ديروز و ديشبي، نماز را با مردم خوانده است. شايد با آنها حرف زده است، آنها او را ديده اند، باز هم تازيانه بردوش در ميان بازارهاي كوفه راه رفته و امر به معروف و نهي از منكر كرده است. بيماري يي در وجود او نبوده است. پيش از صبح، آن بزرگوار براي اقامه ي نماز به مسجد رفته، مردم را از خواب بيدار كرده، صداي آن بزرگوار را باز هم شنيدند كه مشغول خواندن نافله شده است. ضبط كرده اند كه اميرالمؤمنين در آن نافله يي كه ضربت خورد، چه خواند. آيات شريفه ي سوره ي انبيا را تلاوت مي كرد: «واقترب الوعد الحقّ فاذا هي شاخصة ابصار الّذين كفروا»(13). در روايت هست كه مردم شنيدند اميرالمؤمنين ده آيه از اين آيات را خواند. در خلال اين آيات، آياتي است كه منطبق با حال خود آن بزرگوار است: «انّ الذين سبقت لهم منّا الحسني اولئك عنها مبعدون. لايسمعون حسيسها و هم في مااشتهت انفسهم خالدون»(14). بعد هم وقتي كه حضرت به ركوع يا به سجده رفته، تيغ آن اشقي الاشقياء فرق مبارك علي بن ابي طالب را شكافته است. اميرالمؤمنين را

به خانه آوردند و تمام شهر ناگهان اطلاع پيدا كردند. نقل شده است كه صداي منادي شنيده شد: «تهدّمت واللَّه اركان الهدي»(15)؛ به خدا قسم پايه هاي هدايت ويران شد. اين، تعبير درستي هم است و به حقيقت وجود اميرالمؤمنين مي آيد، و مي زيبد كه چنين تعبيري با ندا و فرياد آسماني انجام گرفته باشد. مردم اين يكي، دو روز را در حال انتظار و نگراني و التهاب و ناراحتي گذرانيدند. بعضي به ديدن آن حضرت رفتند، بعضي هم اطراف خانه ي آن حضرت جمع شدند. نقل است كه يتيمان و كساني كه مورد عيادت و مراقبت آن بزرگوار بودند، درِ خانه ي آن بزرگوار جمع شدند. ما جزييات و خصوصيات آن واقعه را نمي دانيم. آنچه كه مي دانيم، اين است كه شايد بيست وچهار ساعت، شايد چهل وهشت ساعت از آن ساعتهاي هولناك و مخوف نگذشته بود كه ناگهان خبر شهادت آن بزرگوار در كوفه پيچيد و همه اطلاع پيدا كردند كه علي از دستشان رفته است. لاحول و لاقوّة الّا باللَّه العليّ العظيم. چند جمله دعا مي كنم: پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد و به روح مقدس علي بن ابي طالب، اخلاص را در ميان ما افزايش ببخش؛ ما را در پيمودن راه علي بن ابي طالب ثابت قدم بدار و دلهاي ما را به خودت نزديك و آشنا كن. پروردگارا ! در اين ماه رمضان، روح مقدس امام عزيزمان و ارواح طيبه ي شهداي ما را از ما شاد بگردان و مشمول رحمت و مغفرت خودت قرار بده؛ همه ي اموات ما را بيامرز، ما را هم بيامرز. پروردگارا ! گرههاي عالم اسلام و مسلمين را با سرانگشت قدرت و حكمت خود به بهترين وجه باز كن؛

مردم مظلوم عراق و مردم مظلوم فلسطين و مسلمانان ساير نقاط را نصرت ببخش. پروردگارا ! ملت عزيز و بزرگوار ايران را مشمول بركات خود قرار بده. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي عليّ اميرالمؤمنين و علي الصّدّيقة الطّاهرة فاطمة الزّهراء و علي الحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علي عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد والحسن بن عليّ والخلف الصّالح القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. استغفروا اللَّه لي و لكم و اوصيكم بتقوي اللَّه مسأله ي فلسطين، اولين مشكل عمده در جهان اسلام امروز در خطبه ي دوم، دو مشكل عمده در جهان اسلام را كه مربوط به ملتهاي اسلامي است، مورد توجه قرار مي دهيم. مسأله ي اول، آن مشكل قديمي و زخم كهنه ي فلسطين است كه به وسيله ي صهيونيستها و ايادي استكبار به وجود آمد، و اين زخم همچنان به وسيله ي دستهاي استكبار عالمي در پيكر نظام جامعه ي اسلامي و جهان اسلام روزبه روز عميقتر شده است. حوادث اخير خليج فارس(16) موجب شد كه دنياي اسلام اندكي از حوادث فلسطين غفلت كند و اين غفلت، صهيونيستها را تشويق كرد كه از فرصت استفاده كنند و فشار را بر مردم فلسطين بيشتر نمايند. اولاً باعث شد كه سيل مهاجرت غربا و بيگانگان - غريبه هايي از فلسطين و از كشورهاي مختلف - به سمت سرزمين مقدس و اسلامي فلسطين سرازير بشود. دولتها و ملتهاي اسلامي غافل

شدند؛ اگرچه غافل هم نمي شدند، بسياري از دولتها شايد هيچ احساس وظيفه يي نمي كردند. بلاي بزرگ اين است. ثانياً اين مبارزان مخلص و صادق، اين مسلمانان مظلوم غريب در خانه شان، اين كساني كه انتفاضه ي فلسطيني را در اين سه سال اخير به وجود آوردند، زير سخت ترين فشارها قرار گرفتند. شب و روزي نيست كه از راه فشار بر اين مسلمانان مظلوم، ضربتي به پيكر جامعه ي اسلامي وارد نشود. البته مبارزه ادامه دارد؛ اما آنچه مهم است، اين است كه دنياي اسلام بايد از مسأله ي فلسطين غفلت نكند و ملتها مسأله ي فلسطين را از ياد نبرند و آن را فراموش نكنند. امريكا و استكبار و پشتيبانان هميشگي صهيونيستها خواسته اند اين فراموشي را بر مسلمين تحميل كنند؛ شما بايد نگذاريد، ملت اسلام بايد نگذارد، ملت ايران بايد نگذارد. مبارزه ي ملت فلسطين و پشتيباني دنياي اسلام، مشكل را حل خواهد كرد هفته ي آينده روز قدس است؛ روزي كه يادآور يكي از ابتكارهاي امام راحل عظيم الشأن ماست؛ اين روز را گرامي بداريد، دنياي اسلام بايد اين روز را گرامي بدارد. توده هاي مسلمان نگذارند كه بعضي از دولتهاي خودفروخته، در فضاي آرام و سكوت مصنوعي يي كه به وجود آورده اند، فلسطين را ذره ذره و لحظه به لحظه ذوب كنند و قضيه را به دست فراموشي بسپارند. خيانت دولتهايي كه با رژيم غاصب ساختند و فلسطينيها را قرباني كردند، نبايد از ياد برود و فراموش بشود. اين قضيه، يك قضيه ي كوچك نيست. بيش از چهل سال است كه ملت اسلام نام فلسطين را مي آورد. مسلمين، متفكران اسلامي، نويسندگان و سياستمداران، هزاران و هزاران بار گفته اند و هزاران نفر در اين راه شهيد شده اند. مگر مي شود

پاره ي تن جهان اسلام را همين طور در اختيار دشمنان گذاشت كه آن را تصرف كنند و ملتي را از خانه ي خودش بيرون نمايند. مگر چنين چيزي مي شود؟ مگر اسلام اجازه مي دهد؟ مگر ملتهاي اسلامي اجازه مي دهند؟ در فضاي عالم، اين جو آمادگي و حضور و انتظار و طلبگاري نسبت به فلسطين، بايد روزبه روز بيشتر بشود. در داخل فلسطين هم بايد اين شعله ي مقدس روزبه روز برافروخته تر بشود. آن جوانان، آن زنان و مردان، آن نوجوانان، آن فداكاراني كه در داخل فلسطين با رژيم غاصب مبارزه مي كنند، بايد بدانند نقطه ي اصلي همان جايي است كه آنها بر روي آن انگشت گذاشته اند. اين، آن جايي است كه دشمن شكست خواهد خورد. اين كه سازمانها در خارج از مرزهاي فلسطين پشت ميزهاي مذاكره بنشينند، يا در تريبونها به نام فلسطين خودنمايي كنند، مشكلي را حل نخواهد كرد. پشتيباني عمومي دنياي اسلام از بيرون، و مبارزه ي واقعي و محسوس ملت فلسطين در داخل، اين دو با هم مشكل را حل خواهد كرد و سر دشمن فلسطين را به سنگ خواهد كوبيد. روز قدس را گرامي بداريد روز قدس را گرامي بداريد و آن را بزرگ بشماريد. البته تبليغات جهاني منعكس نمي كنند؛ نكنند. آن كساني كه در زندانهاي فلسطيني هستند، به ما گفته اند كه از شعار شما و حضور شما و مشت گره كرده ي شما - كه حاكي از نيت و عزم صادقانه ي شماست - احساس قوّت و قدرت مي كنند و ايستادگي مي نمايند. آن كسي كه در پشت ديوارهاي زندان فلسطيني است، بايد احساس تنهايي نكند، تا بايستد. آن زن و مردي كه در كوچه ها و خيابانهاي بيت المقدس و نوار غزه و شهرهاي

ديگر فلسطين اشغالي مورد تهاجم اراذل و اوباش صهيونيست است، بايد احساس كند كه شما پشت سرش هستيد، تا بتواند مقاومت كند. البته دولتها هم تكاليفي دارند. دولت جمهوري اسلامي هم وظايفي دارد و به اين وظايف عمل مي كند؛ باز هم خواهد كرد. مسأله ي ملي و عمومي و مردمي نقش خاص خودش را دارد، كه بايد در جاي خود انجام بدهد. وضع عراق، يك وضع استثنايي مسأله و مشكل دوم، مشكل عراق است. برادران و خواهران! وضع عراق، يك وضع استثنايي است. سردمداران رژيم عراق، آن روزي كه با امريكا طرف بودند، هرچند كه ما اصل انگيزه ي آنها را تخطئه مي كرديم و غلط شمرديم، ولي ما به آنها كمك كرديم و مرزهايي كه با ما داشتند، آن مرزها را امن نگهداشتيم و تهديد از طرف ما بكلي منتفي شد. هواپيماهايشان را به اين جا فرستادند، از ما كمك غذايي و آذوقه يي خواستند، به ميزان زيادي ملت ما به آنها كمك كرد و خود ملت براي آنها آذوقه فرستاد، كه حالا نمك نشناسها - همان طور كه از آنها انتظار مي رود - حتّي با همان كمكها در مقام تبليغات برخورد مي كنند؛ اما حالا قضيه چيز ديگري است. متأسفانه رژيم عراق ذلتي را كه سابقه نداشت، بر ملت عراق تحميل كرد و در مقابل دشمن به شكل بسيار وهن آور و خفت آميزي كه گمانم در تاريخ عراق بي سابقه باشد، تسليم شد! امروز هم كه مي دانيد نيروهاي امريكايي و فرانسوي و انگليسي و بيگانگان، در خاك عراق جا خوش كرده اند و اين رژيم غليظ خشن ضد مردمي بالطبع وابسته و ضعيف، به روي مبارك خودش هم نمي آورد كه تا پشت ديوارهاي بصره

از يك طرف، و تا پشت ديوارهاي ناصريه از طرف ديگر، نيروهاي چندمليتي مستقرند؛ درعين حال به جان ملت خودش افتاده است! آنچه امروز در عراق اتفاق مي افتد، براي من بي سابقه است مسأله، مسأله ي جنگ يك رژيم با ملت خودش است. ما نظيرش را در دنيا زياد ديده ايم. ديديد كه در سال گذشته در اروپاي شرقي چه اتفاقي افتاد. ديديد كه رژيم منحوس پهلوي با شما مردم مدتي چگونه مبارزه كرد. اما آن چيزي كه امروز در عراق اتفاق مي افتد، براي من بي سابقه است و نظير آن را در جايي سراغ ندارم. اگر هم وجود داشته است، من اطلاعي ندارم. اين انقلابها، اين مبارزه هاي مردمي، اين چيزهايي كه در تاريخ معاصر ما اتفاق افتاده و ما كم وبيش از آنها مطلعيم، هيچكدام با وضع فعلي عراق قابل مقايسه نيست. رژيمي به جان ملت خودش افتاده و بي دريغ مي كشد! در خيابانها تانك وارد مي شود - آن طوري كه نقل كردند - مردم رهگذر را بي محابا از دم تير و تيربار و رگبار مسلسلها مي گذراند؛ حالا چه كسي است، مرد است، زن است، چكاره است، مخالفتي كرده، نكرده، كاري ندارند! نقل كردند كه با هليكوپترهايي كه در اختيار دارند، در شهرها بر روي سر مردمشان گازهاي سمي و بمبهاي شيميايي مي اندازند! ما قبلاً نظيرش را در حلبچه هم ديده بوديم، اما حالا دايره اش وسيعتر است. از هر وسيله يي هم استفاده مي كنند. اين، وضع فعلي عراق است، كه وضع بسيار عجيبي است. به مشاهد مشرفه اهانت مي كنند. صحن اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام)، بقعه ي مباركه ي امام حسين(عليه الصّلاةوالسّلام) و ابوالفضل(عليه الصّلاةوالسّلام) و شايد بقيه ي بقاع متبركه تهديد مي گردد و مورد اهانت واقع مي شود و - آن طور كه

نقل كردند - مورد ضربت قرار مي گيرد. البته از جزييات داخل آن كشور اطلاع دقيقي در دست نيست؛ اما معلوم است كه چه كار مي كنند. وضع عراق، وضع عجيبي است. مبارزه ي با مردم فايده يي ندارد من دو، سه جمله را مطرح مي كنم: يك جمله خطاب به سران رژيم بعثي است. اينها يك نكته را بدانند كه اين طور مبارزه يي، محال است كه با پيروزي رژيم معارض با همه ي ملتش تمام بشود. يعني هر وقت رژيمي با ملت خود طرف شد، لامحاله آن كه پيروز خواهد شد - در كوتاه مدت يا ميان مدت - مردم است، و آن كه مغلوب خواهد شد، رژيم ضد مردمي است؛ نبايد در اين شكي داشته باشيد. هرچه فشار را بيشتر كنند و ادامه بدهند، جرم خودشان را بيشتر كرده اند و كفه ي گناه خودشان را سنگينتر نموده اند؛ لامحاله اين است. سران ارتش و مسؤولان ارتشي هم بايد بدانند كه هرچه امروز با مردم عراق روبه رو بشوند، آينده ي خودشان را تيره و تار كرده اند. آن ارتشي كه به ملت مي پيوندد، عزيز مي شود. آن ارتشي كه در مقابل ملت بايستد، منهدم و نابود خواهد شد. اگر سران ارتش بايستند، اما بدنه ي ارتش به ملت بپيوندد، بدنه ي ارتش باقي مي ماند و عزيز خواهد شد و سران آن ارتش در دست انتقام ملت مجازات خواهند گرديد. نظاير اين را همه تجربه كرده اند، ما هم تجربه كرديم؛ هم ارتشيهاي عراق مي دانند، هم ملت عراق مي دانند. بنابراين، مبارزه ي با مردم فايده يي ندارد. بايد در مقابل مردم عقب نشيني كنند و ببينند مردم چه مي خواهند؛ همان عمل بشود. اگر مردم گفتند كنار برويد، كنار بروند. اگر مردم خواستند كه نباشند، نباشند. رؤساي عراق، از

شخص صدام حسين گرفته تا دوروبريهايش، چاره يي جز اين ندارند. هركدام هم كه بيشتر مقاومت كنند، روسياهتر خواهند بود و عذابشان در دنيا و آخرت هم شديدتر خواهد شد. اين، چيز ناگزيري است. بدون فداكاري، هيچ چيزي به نتيجه نخواهد رسيد يك كلمه خطاب به ملت عراق عرض كنم. ملت عراق بايد بدانند كه اين لحظه، لحظه ي حساسي است. اگر بايستند، آقايي نصيب آنها خواهد شد و عزيز خواهند گرديد. البته يك مقدار سخت است و فداكاري لازم دارد. بدون فداكاري، هيچ چيزي به نتيجه نخواهد رسيد. اگر خيال مي كنند كه عزت و كرامت و آزادي و زندگي راحت را مثل يك لقمه مي شود در دهان كسي گذاشت، اين اشتباه است. بايد سختي را تحمل كنند؛ منتها سختي، كوتاه مدت و موقتي است و از بين خواهد رفت. اما اگر ملت عراق در مقابل كوتاه بيايند، همين رژيم عراق آن چنان پدري از آنها درخواهد آورد و آن چنان قساوتي بخرج خواهد داد كه قساوتهاي گذشته ي او - كه اينها هم به نوبه ي خود بي نظير است - در مقابل آن كوچك باشد. اگر اين رژيم بر مردمش مسلط بشود - العياذ باللَّه - از مردمش انتقام سختي خواهد گرفت؛ ملت عراق بايد اين را بدانند. ملت عراق حالا كه قدم در اين راه گذاشته اند و شروع كرده اند، بايستي كار را به پايان برسانند. بايد به خدا تكيه كنند، از خدا كمك بخواهند، با خدا رابطه برقرار كنند و فداكاري هم در برنامه ي كارشان قرار بگيرد؛ آن وقت خداي متعال نصرتش را نازل خواهد كرد. ميل عمومي تبليغات استكباري به سمت عراق است يك جمله هم به شما مردم عزيز

خودمان عرض كنم. ببينيد دنياي استكبار، با اسلام و با ملت مسلمانِ بيدار شده و با نهضت اسلامي، چه قدر بغض و عناد دارد. اين را در وضع عراق مشاهده مي كنيم. اين صدام حسيني كه حالا با ملتش روبه روست، همان صدام حسيني است كه دو ماه قبل از اين، تمام مطبوعات غربي آن چنان عليه او تبليغات مي كردند و چهره ي خشني از او ترسيم مي كردند، كه براي ملتشان سؤال ايجاد شده بود كه اگر اين آدم اين گونه است، چه طور شما اين چند سال با او همكاري كرديد؟! حالا كه اين صدام حسين در مقابل آنها كوتاه آمد، ولي با ملت خودش طرف است، همه ي آن حرفها تمام شد! تبليغات جهاني، اين روزنامه ها، اين خبرگزاريها، همه اش در دست استكبار و امريكا و صهيونيستها و سرمايه داران بزرگ است؛ اينها كه مستقل نيستند. خبري كه روي آنتنها مي رود و در خبرگزاريها تكرار مي شود، اين تصادفي نيست؛ با محاسبه است. نگاه مي كنند ببينند كجا بايد چيزي را پخش كنند، مي كنند؛ هرجا كه با منافعشان سازگار بود. حالا قضيه ي ملت عراق، حركت اسلامي مردم عراق، گروههاي مسلمان عراقي، اين كشتار عجيب مردم در شهرهاي نجف و كربلا و بصره و بقيه ي شهرها، اين كشتار در شهرهاي شمالي، همه ي اينها در پوششي از غبارآلودگي و كتمان تبليغاتي مخفي شده است! آن چهره ي خشن ديگر تمام شد! حالا كه ما به تبليغات جهاني نگاه مي كنيم، مي بينيم كه باز لحن تبليغات در مقايسه ي بين وضع رژيم بعثي عراق، شبيه تبليغات دوران جنگ است؛ يعني ميل عمومي تبليغات استكباري باز به سمت عراق است! الان بيش از يك ميليون آواره - آن طوري كه نقل كردند

- در بيابانهاي عراق به سمت ايران و جاهاي ديگر دارند حركت مي كنند. از دو روز قبل، دهها هزارشان وارد مرزهاي ما شده اند. دستگاههاي ما به اينها كمك مي كنند و غذا برايشان مي برند. هلال احمر يك طور، وزارت كشور يك طور، دستگاههاي مختلف يك طور، سپاه يك طور، ارتش يك طور، هركدام به نحوي به اينها كمك مي كنند؛ اما همه ي آنها در پوششي از كتمان قرار مي گيرد و در تبليغات نيست! يك مسؤول عراقي، كلمه ي خلاف بي ربطي را مي گويد، كه تعريضي به جمهوري اسلامي است؛ اين را بزرگ و پخش مي كنند. اين، تبليغات جهاني است. دل استكبار با اسلام انقلابي صاف نخواهد شد دنياي استكبار را بشناسيد؛ اگرچه شماها خوب شناخته ايد. دل استكبار جهاني، با اسلام انقلابي و اسلام به پاخاسته و اسلام عزت طلب صاف نخواهد شد. مسلمان تا مسلمان است، در چشم آنها مبغوض و مورد كينه است؛ «و مانقموا منهم الّا ان يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد»(17)، «ما تنقم منّا الّا ان امنّا»(18). آنها از ايمان شما ناراحتند؛ علتش هم واضح است: چون ايمان يك ملت به پاخاسته ي اسلامي، منافع ظالمانه ي استكبار را تهديد مي كند. ليكن علي رغم همه ي اين بغض و عنادي كه با اسلام دارند، بحمداللَّه پرچم اسلام در دوازده سال گذشته روزبه روز برافراشته تر شده، ملت اسلامي روزبه روز قويتر و عزيزتر شده، باز هم در آينده همين طور خواهد بود و به كوري چشم دشمنان، ملتهاي مسلمان در اين منطقه و در همه ي نقاط عالم، بر همه ي توطئه ها و دسيسه چينيهاي دشمن پيروز خواهند شد. السلام علي الاخوةالمؤمنين في شتي أرجاءالعالم. و بعد، فإن شهر رمضان كما يفتح من افاق المعنوية الاسلامية والدعاء والتوجه والتضرع يكشف أمامنا أيضا معاني الصبر

والجهاد الاسلامي والصمود في سوح الصراع مع النفس والكفاح ضدالاعداء و أننا لنرجوا أن يوفق المسلمون في أنحاءالعالم للعمل بمقتضيات هذا الشهر و استخلاص العبر والدروس منه لتشملهم ألطاف اللَّه جل جلاله و يتغلبوا علي أعدائهم. و هناك موضوعان مهمان يجب طرحهما هنا: أولهما موضوع القدس الشريف و الشعب الفلسطيني المظلوم و الانتفاضة المباركة لهذا الشعب في الداخل ذلك أننا علي أعتاب يوم القدس في اخر جمعة من شهر رمضان، و هذه المناسبة تدفعنا للتأكيد علي ضرورة دعم الانتفاضة من قبل جميع المسلمين و لزوم قيام المسؤولين و ذوي النفوذ في الاقطار المختلفة لفسح المجال للشعوب لتقيم مراسم يوم القدس العالمي بمل ء حريتها. إنما يركز عليه الاستكبار العالمي يكمن في إخراج القضية الفلسطينية من دائرة الاهتمام و توفير أرضية مناسبة لتقبل الوجود الصهيوني الغاصب و إبعاد كلمة الحق التي يعلنها الشعب الفلسطيني المظلوم والمغصوب حقه عن أفق حياة المسلمين و تغطيتها بضوضاء المحادثات السياسية والمساومات الخيانية. إلا أن هذا الهدف الاستكباري لن يتحقق مطلقا و إن عزيمة المجاهدين الفلسطينيين والمسلمين الغياري و غيرتهم لن تسمح بمثل ذلك. إننا نؤكد أنه إذا نجحت المؤامرة و تم نسيان قضية تمتلك هذه العظمه و راح أصحاب الحق فيها محرومين مقهورين والعياذ باللَّه فإن علي العالم الاسلامي أن يستعد لحياةالذل و المسكنة والفناء التام و هو أمر يأباه اللَّه تعالي و اولياؤه و عباده الصالحون. والمهم أن الفرصة الرئيسية الوحيدة لتحقق الامل تكمن في تصاعد الكفاح داخل الاراضي المغصوبة و دوام هذاالصراع و عمقه و اتساع نطاقه يوما بعد يوم و هذا يتطلب أن يقوم المسلمون بدعم الانتفاضة و إلا فان أي غفلة تعني ترتب الخسائر العظيمة الجسيمة و التضحية بالنفوس الفلسطينية المسلمة

الطيبة. إننا نشهد اليوم جوا من الصمت و الغفلة أنتجته الحوادث الاخيرة في الخليج الفارسي و سياسات النظام العراقي في المنطقة، الامر الذي فسح المجال لاستمرار سيل المهاجرين الغرباء نحو الارض الفلسطينية و اتساع المذابح الفجيعة بحق الشعب الفلسطيني المسلم و ليس ذلك كما قلنا الا نتيجة للتغافل عن القضية الفلسطينية بعد تحركات النظام العراقي في الخليج الفارسي في فسح المجال لتلك الفجائع. إن صرخات المسلمين المدوية ضدالنظام الصهيوني والدعم الحقيقي المؤثر للمكافحين في داخل فلسطين يجب أن تحطم جدران الغفلة و تقوي من سواعد هؤلاء المكافحين إن شاءاللَّه تعالي. والموضوع الاخر و هو موضوع يعد مثيله في المرارة و الالم والحزن، إنه قضية الشعب العراقي المسلم. النظام البعثي الحاكم من خلال اعتدائه الجاهل و التوسعي علي الكويت و فسح المجال لامريكا المجرمة و حلفائها لدخول المنطقة قد عرض القطر و الشعب العراقي لاقصي الضربات و المآسي الموجعة و صب الدمار و الخراب علي المدن، و أودي بحياة الكثيرين من أبناء هذا الشعب. كل ذلك في سبيل تحقيق تحرك عقيم خاسر ثم استسلم في نهاية المطاف و بكل ذلة و مهانة لكل شروط أمريكا و حلفائها تاركا أقدام الجنود الامريكان والانگليز والفرانسيين يقطعون جزءا من الاراضي العراقية المسلمة. إلا أن هذا النظام البعثي لم يكتف بذلك بل راح هو يسدد ضربة ثانية لشعبه و قطره هي أقصي و أشد مرارة و إيلاما من الضربات السابقة. إن الشعب العراقي في الشمال و الجنوب و بمختلف قومياته يواجه عمليات إبادة تقوم بها عناصر النظام فتهدم البيوت علي رؤوس أصحابها و تصب الاسلحة المدمرة و الغازات السامة بواسطة طائراتها العمودية علي المدن و تخرق قدسية أماكن لم يتجرأ حتي أعداء الاسلام علي انتها

كهامن قبل. إن هذه الاماكن المقدسة، طبق الاخبار الموثقة، تواجه الاهانة والتخريب. كما يواجه الناس في داخلها بالقتل الفجيع في حين تصوب نيران المدافع و الدبابات نحو الساحات و العتب و القبب الطاهرة رغم كونها محل استجابة الدعاء و مناجاة المؤمنين و نزول الرحمة الالهية. و قد قام الجنود البعثيون بتهجير واسع لقطاع واسع من الشعب العراقي الي الصحاري و الجبال و راحت سيول المهجرين المطرودين تتجه نحو إيران و بعض الدول المجاورة. إننا قد لانجد لهذه الفجائع مثيلا إو يقل إن نجد لها نظيرا في تاريخ قهر الشعوب من قبل الدول. و من العجيب حقا أن نجد أمريكا و حلفائها الاوروبيين الذين دخلوا حربا ضروسا ضد صدام للسيطرة علي مناطق النفط نجدهم يلتقون مع صدام علي مصالح مشتركة و يتم التعاون الخفي والعلني بينهما و ذلك بعد أن شهدوا تصاعد الانتفاضة الاسلامية الشعبية. نعم أننا نشاهد أولئك الذين قاموا في العام الماضي بتقديم كل الامكانيات الاعلامية والسياسية بل و حتي المالية أحيانا للشعوب الاوروبية الرازحة تحت أنظمة حكم اشتراكية لتقوم بالتخلص من أنظمتها نشاهدهم ينسون كل شعاراتهم البراقة أمام انتفاضة الشعب المسلم و يتغافلون في أعلامهم و تحركاتهم السياسية عن عملية إفناء شعب بأكمله و سحق الكثير من حقوقه الانسانية. أن هذا الموقف يشكل عبرة للمسلمين و يكشف لهم الكثير من الحقائق و يقدم لهم درسا كبيرا يعرفون من خلاله أن الاستكبار لن يصالح الاسلام الحي اليقظ و إن كل تلك الشعارات الانسانية التي تدعي الدفاع عن حقوق الشعوب لاتتعدي كونها خداعا و مكرا لاغير وها قد حان الدور للشعب العراقي فيجرب هذه الحقائق علي الساحة العراقية و تعرف الشعوب من خلال ذلك الدرب

الحقيقي النضالي الذي يجب أن يسلكه و هو أمر عرفه شعبنا الايراني المظلوم خلال الاعوام الاثني عشر الماضية. و من هنا فان لنا كلمتين إحداهما نوجهها للشعب العراقي والاخري لرؤوس النظام البعثي. أما الشعب العراقي فنقول له أنه يجب أن يعلم أن الطريق الذي بدأه هو طريق مبارك تكمن في مطاوية العزة الاسلامية و أن عليه الاهتمام بنفسه لاحقاق حقوقه و انتزاعها من هذاالنظام الظالم و الا فان عليه أن يرزح تحت نير الوضع المر السابق لسنين طويلة والاستسلام لدولة لايدفعها في تحركاتها الا المصالح الفردية السلطوية و الاهداف والمقاصد الشخصية والحزبية. أما رأي الشعب بل و حتي مصالحه فلا قيمة لذلك في مجال صلح القرار و هكذا رأينا تلك المصالح التسلطية تقود الشعب تارة الي الدخول في حرب تدوم ثماني سنوات ضد شعب شقيق كما تقوده تارة اخري لاحتلال الكويت و تعمل ثالثة علي تمريغ شرفه بوحل أقدام الغزاة الامريكيين والاوروبيين و القاء غرامة باهضة علي عاتقة، كل ذلك نتيجة تهور الاناني الارعن. و عليه فان هذه الانتقاضة هي حركة إنسانية و إسلامية مباركة و ليس أمام الشعب إزاءها الا طريقان لاغير. أولهما طريق العزة والكرامة أي طريق الاستمرار في الجهاد حتي النصر، و اذا انتفض الشعب فان النصر لن يكون بعيدا أمامه و لن يستطيع أي نظام حتي ولو تمتع بنفس القسوة التي يتمتع بها النظام العراقي أن يقهر شعبه و يبيده من الوجود. و ثانيهما التراجع والاستسلام و هذا يعني دفع الثمن الباهض و يعني القضاء علي أفضل أبناء الشعب غيرة و حمية من الرجال و النساء و الشباب المجاهد والتعرض للغضب الالهي بعد ذلك. إن النظام العراقي رغم ما يتظاهر به من

قوة و قدرة إنما هو نظام خائن يفتقد الترابط الذاتي و لذا فان هممكم البطولية سوف تكسر مقاومته امامكم بلاريب. اما ما نقوله للنظام البعثي و هو إن رؤوس هذا النظام و بالخصوص القادة العسكريين يجب أن يعلموا جيدا أن سيل الدم الذي جري بينهم و بين شعبهم يجعل من غير الممكن أن يبقوا في الحكم فلا يمكن إطفاء ثورة شعب يقظ بالعدالت الرصاص و إمامكم حوادث الثورة الاسلامية في إيران وسائر الثورات فتأملوها لتقفوا علي هذه الحقيقة و تعتبروا بها. إن السبيل الصحيح هو فتح المجال لارادة الشعب و تسليم الامور و الاستسلام له. إن الاستسلام للشعب و خلافا للاستسلام لامريكا و حليفاتها لن يشكل عارا عليكم. إن علي عناصر الجيش أن تلتحق بالقوي الشعبية أو تعمل علي اعتزال الساحة علي الاقل و أن علي هؤلاء العسكريين الشباب سواء الضباط والمراتب و الجنود أن يغادروا ثكناتهم و ينضموا الي أحضان الشعب. إنه السبيل الوحيد للتمتع برضااللَّه تعالي و إن هذا العمل سيترك آثاره الايجابية بطبيعة الحال علي وضعية الجيش العراقي علي المدي الطويل. و ختاما أرفع يد الضراعة للباري جل و علا أن يوفقنا جميعاً لمعرفة واجباتنا و القيام بأدائها. «و قل إعملوا فسيري اللَّه عملكم و رسوله و المؤمنون»(19) و العاقبة للمتقين. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 207 2) 1 و 2 و 3 و 4. بحارالانوار، ج 40 ، ص 340 3) 4) 5) 6) نهج البلاغه، نامه ي 45 7) 1 و 2 و 3. بحارالانوار، ج 40 ، ص 318

8) 9) 10) نهج البلاغه، خطبه ي 56 11) 1 و 2. نهج البلاغه، خطبه ي 56 12) 13) انبياء: 97 14) انبياء: 101 و 102 15) بحارالانوار، ج 42 ، ص 282 16) ر.ك: جلد ششم، پاورقي صفحه ي 14 17) بروج: 8 18) اعراف: 126 19) توبه: 105

بيانات در ديدار با قاريان قرآن: شعبان عبدالعزيز صياد، محمود صديق منشاوى

بيانات در ديدار با قاريان قرآن: شعبان عبدالعزيز صياد، محمود صديق منشاوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مردم ما براي ارتباط با قرآن آماده هستند خدا را سپاس بر ماه رمضاني ديگر و جلسه يي ديگر، كه در خدمت قرّاء كتاب خدا هستيم؛ الحمدللَّه كه نعمت قرآن را بر ما ارزاني داشت. جوانان بايد اين روزهاي خوش قرآني را قدر بدانند. اگر مي دانستيد كه در دوران اختناق، عاشقان قرآن چگونه و با چه زحمتي خودشان را با زمزمه هاي گرم قرآني سرگرم مي كردند، امروز كه مي توانيد بخوانيد و صوت خوش قرآن را بشنويد و بشنوانيد، برايتان خيلي شيرينتر و گراميتر مي بود. آنچه كه وظيفه ي قرّاء است، اين است كه قرائت را روزبه روز بهتر كنند. ما به عموم مردم مي گوييم كه با قرآن انس بگيرند؛ به شما قرّاء هم مي گوييم كه تلاوتتان را روزبه روز بهتر، قويتر، صحيحتر و با خصوصيات جاذبه آفرين همراهتر بكنيد. ما اگر بخواهيم كل امت با قرآن انس بگيرند، بايد تلاوت قرآن را در جامعه باب كنيم. اگر من اين قدر به خواندن شما قاريان عزيز تكيه مي كنم و به آن اهميت مي دهم، براي همين است. شما يك نفر آدميد، مي خوانيد، هرچه هم خوب بخوانيد يا نخوانيد، از يك جهت به خودتان مربوط است؛ اما آن چيزي كه من را وادار مي كند كه به اين مسأله اين همه اهتمام بورزم، آن است كه اگر تاليان كلام اللَّه

در جامعه توانستند با زمزمه ي ملكوتي و صحيح و پُرجاذبه، اين آيات كريمه را تلاوت بكنند، دل مردم با قرآن انس مي گيرد و به قرآن نزديك مي شود. مردم ما براي ارتباط با قرآن آماده هستند. مردم ما با مردم كشورهاي ديگر اسلامي فرق دارند. مردم ما در راه قرآن صادقانه مجاهدت كردند؛ شوخي نيست. اين قدر ما جوان داديم، اين قدر مردم ما رنج و زحمت متحمل شدند. همه ي اينها در راه قرآن بوده است. ما از آنهايي نيستيم كه قرآن را ادعا بكنيم؛ نه، خداي متعال دانه دانه ي آيات قرآن را در جامعه و در ميان مردم ما و در آن امام عظيم الشأن براي ما مجسم كرد. ما اين آيات مباركات را ديديم و با همه ي وجود لمس كرديم. اين كار را مردم ما كردند. مردم ما به قرآن عشق مي ورزند. شما كجا در كشورهاي اسلامي مي بينيد كه يكي از اين آقايان قرّاء بروند آن جا تلاوت كنند، و اين قدر جوان عاشقانه پاي تلاوتشان بنشينند؟ اين، عشق مردم ماست. حالا آن كس كه مي خواهد اين عشق قرآني را درست به سمت انس حقيقي با قرآن تلاوت كند، كيست؟ او، شما قاري قرآن هستيد. صوتتان را كامل كنيد و صحيح خواندن را جدي بگيريد شما يك وظيفه داريد. من شما را فعلاً به قاري شدن حرفه يي - مثل اين آقايان - دعوت نمي كنم. البته اگر يك وقت هم قاري حرفه يي شديد، ما مخالفتي نداريم. آنچه مورد نظر من است، توجه به قرآن در كنار شغلتان است - همين وضعي كه الان شماها داريد - يعني يكي دانشجوست، يكي دانش آموز است، يكي طلبه است، يكي كاسب است، يكي اداري است،

يكي نظامي است، ضمناً قاري هم هستند. در همين وضعي كه الان داريد، قرائت را تكميل كنيد. البته هرجا ما كسي را تعريف كرديم، پس فردا ديديم كه سير نزولي مي پيمايد! مثلاً اگر در جايي، يكي از برنامه هاي صدا و سيما را تعريف مي كنيم و مي گوييم چه برنامه ي خوبي است، فردا كه گوش مي كنيم، مي بينيم تنزل كرده است! من نمي دانم چه سرّي است! ما شما برادران جوان قاري را تعريف مي كنيم، الان هم من تعريفتان را مي كنم؛ اما اين به معناي آن نيست كه قرآنتان كامل است؛ نه، شماها بايد هنوز رشد كنيد. همه ي راههاي زندگي، رشدش بي نهايت است. برادران قاري! بايد رشد كنيد. اولاً صوتتان را كامل كنيد. صوت - مخصوصاً آن صداهاي جوهردار - مي تواند قوي و بهتر و خوب شود. ثانياً صحيح خواندن را جدي بگيريد. شما بايد صحيح بخوانيد. من مي بينم كه وقتي بعضي از قرّاء خوب ما مي خوانند، هنوز در گوشه و كنار خواندنهايشان، بر روي مباني عربي خواني و تجويد، يك بخشهاي ناصحيح هست؛ اينها نبايد باشد. مثلاً گاهي مي شنويم كه يك قاري، مقداري مد زيادي داده است؛ يا در جايي كه مي خواهد ادغام بكند، بي توجه در اول ادغام، ميل به اخفا شنيده مي شود. معلوم است كه اين جا را مي خواهيد ادغام بكنيد؛ اما شروع ادغام، مثل شروع اخفا مي شود و ادغام را خراب مي كند. اين، غلطخواني است. كلام خدا را حفظ كنيد يك جنبه ي مهمتر ديگر، حفظ قرآن است. برادران! شماها چرا قرآن را حفظ نمي كنيد؟ شماها جوانيد. واللَّه مكرر اتفاق افتاده كه با خودم فكر كرده ام و گفته ام كه اگر ممكن باشد، هرچه دارم، بدهم و حفظ قرآن را بگيرم؛

ولي افسوس كه ممكن نيست. در اين سن، من ديگر نمي توانم قرآن را حفظ كنم؛ اما شما جوانيد، شما بچه ايد و مي توانيد حفظ كنيد. حافظه ي شما، حافظه ي جواني است. سنين بيست وپنج ساله و سي ساله و زير سي سال - كه غالب قرّاء ما بحمداللَّه در اين سن هستند - سنين حفظ قرآن است. كلام خدا و آيات كريمه ي الهيه را حفظ كنيد و از حفظ بخوانيد. آداب تلاوت مجلسي را فرا بگيريد نكته ي ديگري كه مطرح است و من مكرر در اين جلسه و خارج از اين جلسه گفته ام، اين است كه آداب تلاوت مجلسي را فرا بگيريد. فرض كنيد عده يي از اين مردم و مسلمين حزب اللَّه در جايي نشسته اند و از شما دعوت كرده اند كه برايشان قرآن بخوانيد. دأب و فكر من اين است و مي خواهم در جامعه ي ما كاري بشود كه براي قرّاء قرآن منبر بگذاريم و همچنان كه الان وعاظ منبر مي روند، قاريان قرآن هم منبر بروند و مثلاً نيم ساعت قرآن بخوانند و مردم آن زلال كلام الهي را مستقيم از او بشنوند و دلهايشان بلرزد و اشك بريزند و موعظه بشوند و بلند شوند و بروند؛ ولي ما حالا قرآن كريم را فقط مقدمه ي سخنراني قرار داده ايم! من در سالهاي 51 و 52 و 53 در مشهد سخنراني مي كردم؛ مي ايستادم سخنراني مي كردم. بعد هم كه حرف من تمام مي شد، روي زمين مي نشستم. سپس صندلي مي گذاشتيم، تا قاري قرآن تلاوت كند. همين آقاي فاطمي و بعضي از برادران ديگر، روي صندلي مي نشستند و قرآن مي خواندند. من مي گفتم كه حرف من مقدمه ي تلاوت قرآن است. من ايستاده صحبت مي كردم؛ اما صندلي بلند و قشنگي

- مثل منبر - گذاشته بوديم و اينها روي آن مي نشستند و بعد از صحبت من قرآن مي خواندند؛ همان آياتي كه من قبلاً تفسير كرده بودم. فكر من اين است. من مي گويم كه در جامعه، قرآن اصل است. امت حزب اللَّه بايد يواش يواش با قرآن آشنا بشوند؛ آن طوري كه بتوانند مستقيم قرآن را از شماها گوش كنند و بفهمند. شما بايد بتوانيد در يك مجلس بالاي منبر برويد، آيات قرآن را بخوانيد و مردم با شنيدن اين آيات اشك بريزند؛ ما اين را مي خواهيم. اگر شما مي خواهيد اين كار را بكنيد، بايد بتوانيد با صوت خودتان اين مجلس را جذب كنيد. اين، آداب و فنوني دارد. شما برادران بايد بر حسب استعداد و طبيعت و فطرت خود و گوش كردن نوارهايي كه از قرّاء معروف مي آيد، اين فنون را ياد بگيريد. البته مقداري از اينها تأمين شده، اما مقدار ديگرش را هم بايستي تأمين كنيد. رعايت قطع و وصلها و توجه به فاصله ها بعضي از برادران قرآن مي خوانند، اما قطع و وصلها غلط است. امروز در همين آياتي كه تلاوت شد، آيه يي را شما وصل كرديد كه مقول قول الهي، با مقول قول كفار قاطي شد! آيا اين خوب است؟ كسي كه ترجمه ي قرآن را مي فهمد، وقتي اين وصل بيجا را از شما مي شنود، مثل اين است كه ميخي در گوشش فرو مي كنند! پريشب كه من تلويزيون تماشا مي كردم، يك نفر از همين برادران ايراني خودمان قرآن مي خواند، كه قطع و وصلش واقعاً آدم را كلافه مي كرد. چرا اين طوري قطع و وصل مي كنيد؟ در قرائت، اصلاً اين يك علم است كه كجا بايستي آيه را وصل،

و كجا بايد قطع كرد. نگوييد فلان كس در مصر خوانده؛ بي خود كرده خوانده است! مگر هر كس هرچه خواند، همان براي شما حجت مي شود؟ واقعاً ببينيد آيه چيست. از همه راحت ترش، همين علايم وقفي است كه گذاشته اند. در قرآنهاي جديد، «الوصل اولي» و «الوقف اولي» را به صورت «صلي» و «قلي» نوشته اند. با اين روش، كار را راحت كرده اند. اگر اين را هم مراعات نمي كنيد، لااقل همين شكلهايي كه معمول قرآنها گذاشته اند - مثل «ج» و «ط» و «م» - رعايت كنيد. معمولاً آيه را وصل نكنيد، مگر در جاها و مواردي؛ والّا خود آيه يك فصل است. اگر يك وقت به معاني قرآني مسلط شديد، آن وقت البته مي توانيد به سليقه و به فهم خودتان خيلي كارها بكنيد؛ اما وقتي كه هنوز بر معاني مسلط نيستيد، اين كار را نكنيد. توجه به فاصله ها هم مهم است. مثلاً يك عبارت از آيه ي كريمه يي را خوانديد، بعد ساكت شديد و حالا مي خواهيد نفس بگيريد. ما بايد چه قدر صبر كنيم، تا شما نفس بگيريد؟ بايد بلافاصله پشت سرش بخوانيد؛ چرا اين قدر معطل مي كنيد؟ شما ببينيد در حرف زدن معمولي، يك جا مقتضي است كه پشت سر هم صحبت كنم، يك جا هم تأملي مي كنم. اين، براي جلب نفوس شماست. آيه ي قرآن هم همين طور است؛ افصح كلمات و كلام خداست. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز بيست ونهم ماه مبارك رمضان)

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز بيست ونهم ماه مبارك رمضان) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم احكام مربوط به محاسبه و پرداخت فطريه در خصوص پرداخت فطريه، ميهمان جزيي از عيالات شما در همان وعده ي ميهماني است. پس، اگر امشب قبل از غروب آفتاب، ميهماني بر

شما وارد شد و تا وقت غروب آفتاب و حلول شب عيد ماند، فطريه ي او هم بر شما واجب مي شود. آن كسي كه فطريه اش بر گردن ديگري است، بر خود او ديگر واجب نيست؛ اما اگر بداند كه فطريه را آن كسي كه بايد مي داد، نداده، احتياط واجب اين است كه خودش فطريه را بدهد. يعني اگر شما امشب به جايي ميهماني رفتيد و فطريه ي شما به گردن صاحب خانه قرار گرفت، ولي فهميديد كه صاحب خانه ملتفت نبود يا بي اهميتي نشان داد و فطريه ي شما را نپرداخت، احتياط واجب اين است كه آن فطريه را خود شما بدهيد. گفته اند كه فطريه قوت غالب است؛ آن چيزي كه در هر جايي غالباً به عنوان قوت و غذا مصرف مي شود؛ ولو قوت منحصر نباشد. مثلاً در اغلب جاهاي كشور ما نان گندم مصرف مي شود، ولي مردم به نان گندمِ فقط اكتفا نمي كنند؛ احياناً چيز ديگري هم با نان مي خورند؛ ليكن قوت غالب همين نان گندم است. يا مثلاً در بسياري از مناطق كشور، قوت غالب بسياري از خانواده ها برنج است. اين طور فتوا مي دهند كه اگر به قدر سه كيلو گندم يا برنج يا قيمت آنها را بدهيد، ان شاءاللَّه كافي است. اگر كسي بتواند بيشتر هم بدهد، بهتر است. بهتر هم اين است كه فطريه به فقراي همان شهر داده بشود. اين روزها از ما مي پرسند كه چه طور است به آوارگان يا ديگران بدهيم. البته اگر كسي بداند كه برادر مسلمانش مستأصل است، واجب شرعي است كه بايد كمك كند - در اين كه شكي نيست - ليكن اگر در شهري كه شما در آن زندگي مي كنيد، مستحقي

هست، خوب است كه فطريه را به او بدهيد. همين طوري هم كه شما نگاه مي كنيد، كساني از مستمندان و مستحقان را مي بينيد كه اينها منتظر روز عيد فطرند. گشايشي در كارشان بشود، پولي به آنها داده بشود؛ نبايد اينها را هم مأيوس كرد. بركات عجيبي در ماه رمضان وجود دارد ماه رمضان، ماه پُربركتي است و داراي ابعاد گوناگوني مي باشد. معارفي كه در اين ماه راجع به قرآن و دعا و ذكر و نماز و مسايل مختلف ديني براي ذهن مسلمين است و در همه جاي دنيا مطرح مي شود و مسلمان در اين ماه اين توفيق را پيدا مي كند كه به اين مسايل بپردازد - چه عملاً و چه اعتقاداً - به طور معمول در هيچ ماه ديگري چنين توفيقي دست نمي دهد. بركات عجيبي در اين ماه وجود دارد. من در فهرست مسايلي كه مناسب با اين ماه است، تأمل مي كردم، ديدم كه اين ماه، ماه دعاهاي گوناگون، با مضامين گوناگون است. بعضي از آقاياني كه اين جا صحبت كردند، راجع به مضامين ادعيه، مطالب مفيد و نافعي را در طول اين روزهاي گذشته بيان كردند. انس با قرآن، آشنايي با معارف قرآني، حفظ كردن قرآن، تكرار كردن قرآن هم كه خودش مقوله يي جداگانه و دريايي عظيم است. ساير موارد هم همين طور است. توجه به زندگي اميرالمؤمنين، يكي از بركات ماه رمضان يكي از موضوعاتي كه حقيقتاً از بركات اين ماه است، توجه به زندگي اميرالمؤمنين و مولي المتقين، علي بن ابي طالب(عليه الصّلاةوالسّلام) است. ما هيچ وقت اين قدر توفيق پيدا نمي كنيم كه به زندگي اميرالمؤمنين دقيق بشويم و مفاهيم مختلف و ابعاد عظيم اين زندگي را مورد مطالعه قرار بدهيم. نه

مردم معمولي، نه گويندگان و بخصوص مسؤولان كشور اسلامي - كه امروز بيش از همه به اين مطالعه و شناخت احتياج دارند - اين فرصت را در ماههاي ديگر كمتر به دست مي آورند. هر كس هر مسؤوليتي دارد - از بالا تا پايين - احتياج دارد كه با زندگي اميرالمؤمنين و ابعاد و ريزه كاريهاي آن آشنا بشود. بر حسب روايات مختلف، سنين عمر آن بزرگوار، از 58 سال تا 60 سال و 63 سال و 65 سال ذكر شده است؛ اما مشهور 63 سال است - يعني همان سن نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) - ليكن بيشترين معارفي كه از آن بزرگوار نقل شده، مربوط به همان چهار سال و نه ماه يا ده ماه حكومت آن حضرت است، كه هنگامه يي از شگفتي است. هرچه انسان نگاه مي كند، مي بيند واقعاً مثل يك اسطوره است. ابعاد اين زندگي كمتر از پنجساله كه در آن اميرالمؤمنين حكومت كرده، حتّي براي ذهن معمولي انسان قابل تصوير نيست. حكومت اميرالمؤمنين، همه ي تلقيهاي غلط از حكومت را نسخ كرده است ببينيد حكومتها در دنيا چكاره اند. انسان نقصهاي حكومتها را در طول تاريخ مشاهده كند؛ تلقيها و معارف غلطي كه از حكومتها در ذهنهاست. وقتي كسي حاكم است، وقتي كسي قدرتمند است، وقتي شمشير در دستش است، همه متوقعند كه او مطلق العنان باشد؛ هر كاري كه مي خواهد، بكند و التذاذهاي زندگي را مورد بهره برداري قرار بدهد. در او، مصلحت انديشي، سياسيكاري، برخورد با حقايق به شكلهاي گوناگون - نه به شكل واحد و يكسان - مورد انتظار است. اگر غير از اين باشد، تعجب مي كنند؛ چون عمل بر اين روال بوده است. حكومت اميرالمؤمنين، حكومتي است

كه همه ي اين تلقيهاي غلط را نسخ كرده است. البته آن بزرگوار مكرر اظهار كرده و گفته كه من آنچه دارم، بخشي و رشحه يي از آن چيزي است كه نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) داشته و به من آموخته است. در يكي از قضاياي مربوط به زهد اميرالمؤمنين، آن راوي يي كه خدمت حضرت رفته بود، مي گويد: ديدم كه اين بزرگوار، نان خشكي را با كيفيت كذايي با زحمت مي خورد. گفتم كه يا اميرالمؤمنين! چرا اين قدر به خودت زحمت مي دهي؟ گريه كرد و گفت: پدرم به قربان آن كسي كه در تمام مدت عمر، يا شايد مثلاً مدت حكومت، شكم خود را از نان گندم پُر نكرد؛ يعني پيامبر اكرم. اين، وضع اميرالمؤمنين و شاگردي او نسبت به پيامبر است. به هرحال، آنچه كه از حكومت اميرالمؤمنين در مقابل ماست، چيز عجيبي است. اگر خطوط زندگي اميرالمؤمنين در اين چند سال برجسته است، شايد يك علتش اين باشد كه مخالفان عمداً سعي كردند كه نسبت به آن بزرگوار عيبجويي كنند. از لابلاي عيبجوييهاي آنها، حقايق زيادي معلوم شده است. من امروز مي خواهم چند جمله يي در اين باره صحبت كنم؛ يعني زندگي آن بزرگوار در مقام يك حاكم. البته آن كسي كه بايد از اين نكات درس بگيرد، اول خود منم و بعد هم همه ي مسؤولان كشور در سطوح مختلف؛ اما مردم معمولي هم بايستي درسهاي زيادي را از اين زندگي فرا بگيرند. قاطعيت و صلابت در راه حق، اولين خصوصيت حكومت اميرالمؤمنين اگر ما خصوصيات زندگي حكومتي اميرالمؤمنين - يعني علي به عنوان يك حاكم - را در نظر بگيريم، مي بينيم كه چند خصوصيت عمده در اين زندگي هست: اول، قاطعيت و

صلابت در راه حق است. اين خصوصيت، اگر نگوييم مهمترين، حداقل بارزترين خصوصيت زندگي اميرالمؤمنين است. آن چيزي كه اول از اين دستگاه حكومت مشاهده مي شود، اين است كه اميرالمؤمنين بعد از تشخيص حق، هيچ چيزي نمي تواند جلوي راه حق او را بگيرد. پيامبر درباره ي او فرموده است: «خشن في ذات اللَّه»(1). اميرالمؤمنين از جمله ي كساني است كه در راه خدا، هيچ كس و هيچ چيزي نمي تواند جلوي او را بگيرد و مانع او بشود؛ آنچه را كه تشخيص داد، بدون هيچ گونه مبالاتي عمل مي كند. اگر به سرتاسر زندگي اميرالمؤمنين نگاه كنيد، اين خصوصيت را مشاهده مي كنيد؛ قاطعيت و صلابت. از اولِ نشستن بر مسند حكومت، اميرالمؤمنين اين قاطعيت و صلابت را نشان مي دهد. يعني حكومت وقتي كه به نام خدا و براي خدا و براي اجراي احكام الهي است، بايد تحت تأثير هيچ ملاحظه يي كه مخالف با حق باشد، قرار نگيرد. اين، آن منطقي است كه اميرالمؤمنين دنبال مي كرد. اگر دشمنان علي بن ابي طالب(عليه السّلام) را مشاهده كنيد، مي بينيد كه اين قاطعيت چه قدر مهم است. قاسطين و ناكثين و مارقين، گروههاي مقابل اميرالمؤمنين اميرالمؤمنين با سه گروه روبه رو شد: قاسطين، ناكثين و مارقين؛ آن كساني كه ظلم كردند، آن كساني كه بيعت را شكستند، آن كساني كه از دين خارج شدند. يك دسته، آن دسته ي اهل شام بودند؛ يعني اصحاب معاويه و عمروعاص، كه بعضي از اينها سابقه ي اسلام نسبتاً طولاني هم داشتند، و بعضي هم جديدالاسلام بودند؛ يعني دو، سه سال از زمان پيامبر را به مسلماني گذرانده بودند و چيزي از آن زمان را درك نكرده بودند؛ عمده ي دوران اسلامشان، متعلق به بعد از زمان پيامبر بود.

بعضيها هم بودند كه در همان جناح شام، جزو اصحاب پيامبر محسوب مي شدند. اينها قدرتي بودند كه از لحاظ سياسي قوي، از لحاظ مالي قوي، از لحاظ مانورهاي حكومتي قوي، با امكانات فراوان، در مقابل اميرالمؤمنين قرار داشتند. اميرالمؤمنين، هيچ ملاحظه يي در برابر آنها نكرد. البته اين نبود كه آن حضرت، حاكم شام را فقط فاسق بداند و با او مبارزه كند؛ چون در ميان حكام اميرالمؤمنين، همه كه عادل نبودند. وقتي كه علي بن ابي طالب به حكومت رسيد، اينها حاكم بودند، همه هم بودند؛ اينها كه عادل نبودند. عدالت، شرط فرمانداري و استانداري اميرالمؤمنين نبود؛ آدمهاي ضعيف الايماني هم در ميانشان وجود داشتند. زيادبن ابيه، ظاهراً از قبل از زمان اميرالمؤمنين، در همين فارس و كرمان و اين مناطق حاكم بود؛ زمان اميرالمؤمنين هم حاكم بود؛ امام حسن هم كه به خلافت رسيدند، باز حاكم بود؛ البته بعد هم به معاويه ملحق شد. بنابراين، مسأله، مسأله ي ظلم بود؛ مسأله ي تغيير روش خط اسلامي و تغيير جهت دادن به زندگي مسلمين بود. اين بود كه اميرالمؤمنين ايستادگي كرد و تحت تأثير هيچ ملاحظه يي قرار نگرفت. از آن مشكلتر، اصحاب جمل بودند كه عايشه ي ام المؤمنين، با آن احترامي كه بين مسلمين دارد، جزو اينهاست. طلحه و زبير نيز، دو نفر از اقدمين مسلمانان، از صحابيهاي بزرگ پيامبر، از دوستان خود اميرالمؤمنين و بعضاً خويشاوند - زبير، پسر عمه ي اميرالمؤمنين و پيامبر بود - اينها همه يك طرف مجتمع بودند، و علي(عليه السّلام) يك طرف ديگر. او تكليفش را تشخيص داد و قاطع حركت كرد. من وقتي در مقياس زمان خودمان مقايسه مي كنم، مي بينم كه زندگي امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه)، عكس و تصويري از همان

زندگي است. روشها، منطبق با همان روشهاي اميرالمؤمنين؛ قاطع و بي ملاحظه. اميرالمؤمنين، مرد سنگدلي نبود. رحيمتر از او، دل نازك تر از او، گريه كننده تر از او - اما در مقابل ضعفا، در مقابل كساني كه حق آنها تضييع مي شود - چه كسي بود؟ اما آن جايي كه حق تهديد مي شود، اميرالمؤمنين صلابتي از خودش نشان مي دهد كه نظيرش را در طول تاريخ اسلام نمي شود پيدا كرد. بزرگترين مشكل اميرالمؤمنين، جناح منحرف در مسأله ي ولايت وضع اميرالمؤمنين، حقيقتاً هم خيلي مشكل بوده است. زمان پيامبر، جنگها، صف كشيها و جناح بنديها، جناح بنديهاي واضحي بود؛ كفر بود و ايمان، شرك بود و توحيد. شرك واضح بود، منافقاني هم كه بودند، منافقان شناخته شده يي بودند، پيامبر منافقان خودش را هم مي شناخت؛ منافقاني كه در مدينه بودند، منافقاني كه از مدينه فرار كردند و به طرف مكه رفتند؛ «فمالكم في المنافقين فئتين واللَّه اركسهم بما كسبوا»(2). انواع و اقسام منافقان در زمان پيامبر بودند؛ منافقاني كه تا اشتباهي مي كردند، درباره شان آيه يي نازل مي شد و حقايق روشن مي گرديد؛ پيامبر بيان مي كرد، همه مي فهميدند؛ اشتباهي در كار نمي ماند. اما در زمان اميرالمؤمنين، بزرگترين مشكل، وجود يك جناح علي الظاهر مسلمان، با همه ي شعارهاي اسلامي، اما در اساسيترين مسأله ي دين منحرف بود؛ يعني همان كساني كه مقابل اميرالمؤمنين قرار گرفتند. ولايت، اساسيترين مسأله ي دين اساسيترين مسأله ي دين، مسأله ي ولايت است؛ چون ولايت، نشانه و سايه ي توحيد است. ولايت، يعني حكومت؛ چيزي است كه در جامعه ي اسلامي متعلق به خداست، و از خداي متعال به پيامبر، و از او به وليّ مؤمنين مي رسد. آنها در اين نكته شك داشتند، دچار انحراف بودند و حقيقت را نمي فهميدند؛ هرچند ممكن بود سجده هاي طولاني

هم بكنند! همان كساني كه در جنگ صفين از اميرالمؤمنين رو برگرداندند و رفتند به عنوان مرزباني در خراسان و مناطق ديگر ساكن شدند، سجده هاي طولانيِ يك شب يا ساعتهاي متمادي مي كردند؛ اما فايده اش چه بود كه انسان اميرالمؤمنين را نشناسد، خط صحيح را - كه خط توحيد و خط ولايت است - نفهمد و برود مشغول سجده بشود! اين سجده چه ارزشي دارد؟ بعضي از روايات باب ولايت نشان مي دهد كه اين طور افرادي اگر همه ي عمرشان را عبادت بكنند، اما وليّ خدا را نشناسند، تا به دلالت او حركت بكنند و مسير را با انگشت اشاره ي او معلوم نمايند، اين چه فايده يي دارد؟ «و لم يعرف ولاية وليّ اللَّه فيواليه و يكون جميع اعماله بدلالته»(3). اين، چه طور عبادتي است؟! اميرالمؤمنين با اينها درگير بود. دستي كه به اراده ي شيطان حركت كند، بايد قطعش كرد اين جمله يي كه اميرالمؤمنين فرمودند، چيز عجيبي است: «ايّهاالناس انّ احقّ النّاس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامراللَّه فيه فان شغب شاغب استعتب»(4)؛ اگر كسي در مقابل اين مسير صحيحي كه من در پيش گرفته ام، فتنه گري و آشوبگري بكند، نصيحتش مي كنيم كه برگردد؛ اما اگر ابا كرد، رويش شمشير مي كشيم؛ «فان ابي قوتل»(5). اگر كسي از اين طريق تخطي بكند، با شمشير علوي مواجه مي شود. در همين خطبه مي فرمايد: «الا وانّي اقاتل رجلين»(6)؛ من با دو كس مي جنگم: «رجلا ادّعي ما ليس له و اخر منع الّذي عليه»(7)؛ يكي آن كسي كه چيزي را كه متعلق به او نيست - مالي را، مقامي را، حقي را كه به او تعلق ندارد - بخواهد دست بيندازد و بگيرد؛ نفر دوم

كسي است كه حقي را كه برگردن اوست و بايد ادا بكند، ادا نكند. مثلاً بايد به جهاد برود، اما نرود؛ بايد اداي مال بكند، اما نكند؛ بايد در اجتماع مسلمين شركت كند، اما نكند. او قاطعانه اين مطالب را مي فرمود. «و قد فتح باب الحرب بينكم و بين اهل القبلة و لايحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر»(8)؛ باب جنگ با اهل قبله بر روي شما باز شد. زمان پيامبر، چه موقع چنين چيزي بود؟ عمار ياسر در جنگ صفين ملتفت شد كه در يك گوشه ي لشكر همهمه است. خودش را رساند، ديد يك نفر آمده وسوسه كرده كه شما با چه كساني داريد مي جنگيد؛ طرف مقابل شما مسلمانند و نماز مي خوانند و جماعت دارند! يادتان است كه در جنگ تحميلي، وقتي بچه هاي ما مي رفتند سنگرهاي دشمن را مي گرفتند و آنها را اسير مي كردند و به داخل سنگر مي آوردند، وقتي جيبهايشان را مي گشتند، مهر و تسبيح پيدا مي كردند! آنها جوانان مسلمان شيعه ي عراقي بودند كه مهر و تسبيح در جيبشان بود؛ اما طاغوت و شيطان از آنها استفاده مي كرد. اين دست مسلمان تا وقتي ارزش دارد و دست مسلمان است، كه به اراده ي خدا حركت كند. اگر اين دست به اراده ي شيطان حركت كرد، همان دستي مي شود كه بايد قطعش كرد. اين را اميرالمؤمنين خوب تشخيص مي داد. عمار ياسر، افشاكننده ي فتنه ها علي ايّ حال، اين وسوسه را چند بار در لشكر صفين به وجود آوردند و هر دفعه هم به گمانم عمار بود كه خودش را رساند و فتنه را افشا كرد. عمار جمله يي با اين مضمون گفت كه جنجال نكنيد، حقيقت را بشناسيد. اين پرچمي كه

در مقابل شماست، من ديدم كه به جنگ پيامبر آمد و زير اين پرچم، همان كساني ايستاده بودند كه الان ايستاده اند؛ و پرچمي را ديدم - اشاره به پرچم اميرالمؤمنين - كه در مقابل آن پرچم بود و زير آن پيامبر و همان كساني كه امروز ايستاده اند - يعني اميرالمؤمنين - بودند؛ چرا اشتباه مي كنيد؟ چرا حقيقت را نمي شناسيد؟ اين، بصيرت عمار را نشان مي دهد. بصيرت، چيز خيلي مهمي است. من در تاريخ هرچه نگاه كردم، اين نقش را در عمار ياسر ديدم. مواردي را كه عمار ياسر خودش را براي روشنگري رسانده بود، من در جايي يادداشت كرده ام؛ اما دم دستم نبود كه بخواهم پيدا كنم و در اين جا مطرح نمايم. خداي متعال، اين مرد را از زمان پيامبر براي زمان اميرالمؤمنين ذخيره كرد، تا در اين مدت به روشنگري و بيان حقايق بپردازد. اگر ملتي قدرت تحليل خود را از دست بدهد، شكست خواهد خورد من از سابق مكرر گفته ام كه اگر ملتي قدرت تحليل خودش را از دست بدهد، فريب و شكست خواهد خورد. اصحاب امام حسن، قدرت تحليل نداشتند؛ نمي توانستند بفهمند كه قضيه چيست و چه دارد مي گذرد. اصحاب اميرالمؤمنين، آنهايي كه دل او را خون كردند، همه مغرض نبودند؛ اما خيلي از آنها - مثل خوارج - قدرت تحليل نداشتند. قدرت تحليل خوارج ضعيف بود. يك آدم ناباب، يك آدم بدجنس، يك آدم زبان دار پيدا مي شد و مردم را به يك طرف مي كشاند؛ شاخص را گم مي كردند. در جاده، هميشه بايد شاخص مورد نظر باشد. اگر شاخص را گم كرديد، زود اشتباه مي كنيد. اميرالمؤمنين مي فرمود: «و لايحمل هذا العلم الّا

اهل البصر و الصّبر»(9)؛ اول، بصيرت، هوشمندي، بينايي، قدرت فهم و تحليل، و بعد صبر و مقاومت و ايستادگي. از آنچه كه پيش مي آيد، انسان زود دلش آب نشود. راه حق، راه دشواري است. تمام قدرتمندان و ستمگران عالم آمدند، بر تل باطل چيزي افزودند. همه ي شيطان صفتان در طول تاريخ و در زمان ما آمدند، بر اين سد باطل - كه مقابل راه اميرالمؤمنين و بندگان خدا را مي گيرد - چيزي اضافه كردند. حق مي خواهد اين تل را از سر راه بردارد و اين سد را بشكافد؛ كار آساني نيست، كار سختي است. تحمل و صبر و ظرفيت و رجوع به قدرت نفساني و جوشندگي از درون لازم دارد، تا انسان بتواند راه حق را برود. البته وقتي كه انسان توانست راه حق را هموار كند، آن وقت زندگي، زندگي لذتبخشي است. زندگي يي كه در آن ظلم نباشد، زندگي يي كه در آن زورگويي نباشد، زندگي يي كه در آن تحميل نباشد، زندگي يي كه در آن شيطان بر اعمال و افكار انسان مسلط نباشد، زندگي بسيار روحاني و معنوي يي است. خوارج چه كساني بودند؟ من درباره ي اين خوارج، خيلي حساسم. در سابق، روي تاريخ و زندگي اينها، خيلي هم مطالعه كردم. در زبان معروف، خوارج را به مقدسهاي متحجر تشبيه مي كنند؛ اما اشتباه است. مسأله ي خوارج، اصلاً اين طوري نيست. مقدسِ متحجرِ گوشه گيري كه به كسي كاري ندارد و حرف نو را هم قبول نمي كند، اين كجا، خوارج كجا؟ خوارج مي رفتند سر راه مي گرفتند، مي كشتند، مي دريدند و مي زدند؛ اين حرفها چيست؟ اگر اينها آدمهايي بودند كه يك گوشه نشسته بودند و عبا را بر سر كشيده بودند، اميرالمؤمنين كه

با اينها كاري نداشت. عده يي از اصحاب عبداللَّه بن مسعود در جنگ گفتند: «لالك و لاعليك». حالا خدا عالم است كه آيا عبداللَّه بن مسعود هم خودش جزو اينها بود، يا نبود؛ اختلاف است. من در ذهنم اين است كه خود عبداللَّه بن مسعود هم متأسفانه جزو همين عده بوده است. اصحاب عبداللَّه بن مسعود، مقدس مآبها بودند. به اميرالمؤمنين گفتند: در جنگي كه تو بخواهي بروي با كفار و مردم روم و ساير جاها بجنگي، ما با تو مي آييم و در خدمتت هستيم؛ اما اگر بخواهي با مسلمانان بجنگي - با اهل بصره و اهل شام - ما در كنار تو نمي جنگيم؛ نه با تو مي جنگيم، نه بر تو مي جنگيم. حالا اميرالمؤمنين اينها را چه كار كند؟ آيا اميرالمؤمنين اينها را كشت؟ ابداً، حتّي بداخلاقي هم نكرد. خودشان گفتند ما را به مرزباني بفرست. اميرالمؤمنين قبول كرد و گفت لب مرز برويد و مرزداري كنيد. عده يي را طرف خراسان فرستاد. همين ربيع بن خثيم - خواجه ربيع معروف مشهد - ظاهراً آن طور كه نقل مي كنند، جزو اينهاست. با مقدس مآبهاي اين طوري، اميرالمؤمنين كه بداخلاقي نمي كرد؛ رهايشان مي كرد بروند. اينها مقدس مآب آن طوري نبودند؛ اما جهل مركب داشتند؛ يعني طبق يك بينش بسيار تنگ نظرانه و غلط، چيزي را براي خودشان دين اتخاذ كرده بودند و در راه آن دين، مي زدند و مي كشتند و مبارزه مي كردند! البته رؤسايشان خود را عقب مي كشيدند. اشعث بن قيس ها و محمّدبن اشعث ها هميشه عقب جبهه اند؛ اما در جلو، يك عده آدمهاي نادان و ظاهربين قرار دارند كه مغز اينها را از مطالب غلط پُر كرده اند و شمشير هم به دستشان داده اند و مي گويند جلو برويد؛ اينها هم جلو مي آيند، مي زنند، مي كشند و كشته مي شوند؛ مثل ابن ملجم. خيال

نكنيد كه ابن ملجم مرد خيلي هوشمندي بود؛ نه، آدم احمقي بود كه ذهنش را عليه اميرالمؤمنين پُر كرده بودند و كافر شده بود. او را براي قتل اميرالمؤمنين به كوفه فرستادند. اتفاقاً يك حادثه ي عشقي هم مصادف شد و او را چند برابر مصمم كرد و دست به اين كار زد. خوارج اين گونه بودند و تا بعد هم همين طور ماندند. مناظره ي حجاج بن يوسف با يك نفر از خوارج در برخورد خوارج با خلفاي بعد - مثل حجاج بن يوسف - جرياني را يادداشت كرده ام كه برايتان نقل مي كنم. مي دانيد كه حجاج آدم خيلي سختدل قسي القلب عجيبي بود و اصلاً نظير ندارد؛ شايد شبيه همين حاكم فعلي عراق - صدام - باشد؛ اتفاقاً او هم حاكم همين عراق بود! منتها روشهاي اين، روشهاي پيشرفته تري است! صدام، وسايل كشتن و شكنجه را دارد؛ اما او فقط يك شمشير و مثلاً نيزه و تيغ و از اين چيزها داشت. البته حجاج فضايلي هم داشت، كه حالاييها الحمدللَّه آن فضايل را هم ندارند! حجاج، فصيح و جزو بلغاي عرب بود. خطبه هايي كه حجاج در منبر مي خوانده، جزو خطبه هاي فصيح و بليغي است كه جاحظ در «البيان والتبيين» نقل مي كند. حجاج حافظ قرآن بود؛ اما مردي خبيث و دشمن عدل و دشمن اهل بيت و پيامبر و آل پيامبر بود؛ چيز عجيبي بود. يكي از اين خوارج را پيش حجاج آوردند. حجاج شنيده بود كه اين شخص، حافظ قرآن است. به او گفت: «أجمعت القران»؛ قرآن را جمع كرده يي؟ منظورش اين بود كه آيا قرآن را در ذهن خودت جمع كرده يي؟ اگر به جوابهاي سربالا و تند اين خارجي توجه كنيد، طبيعت اينها معلوم

مي شود. پاسخ داد: «أ مفرقا كان فاجمعه»؛ مگر قرآن پراكنده بود كه من جمعش كنم؟ البته مقصود او را مي فهميد، اما مي خواست جواب ندهد. حجاج با همه ي وحشيگريش، حلم بخرج داد و گفت: «أفتحفظه»؛ آيا قرآن را حفظ مي كني؟ پاسخ شنيد كه: «أخشيت فراره فاحفظه»؛ مگر ترسيدم قرآن فرار كند كه حفظش كنم؟ دوباره يك جواب درشت! ديد كه نه، مثل اين كه بنا ندارد جواب بدهد. حجاج پرسيد: «ما تقول في اميرالمؤمنين عبدالملك»؛ درباره ي اميرالمؤمنين عبدالملك چه مي گويي؟ عبدالملك مروان خبيث؛ خليفه ي اموي. آن خارجي گفت: «لعنه اللَّه و لعنك معه»؛ خدا او را لعنت كند و تو را هم با او لعنت كند! ببينيد، اينها اين طور خشن و صريح و روشن حرف مي زدند. حجاج با خونسردي گفت: تو كشته خواهي شد؛ بگو ببينم خدا را چگونه ملاقات خواهي كرد؟ پاسخ شنيد كه: «القي اللَّه بعملي و تلقاه انت بدمي»؛ من خدا را با عملم ملاقات مي كنم، تو خدا را با خون من ملاقات مي كني! ببينيد، برخورد با اين گونه آدمها مگر آسان بود؟ اگر آدمهاي عوام، گير چنين آدمي بيفتند، مجذوبش مي شوند. اگر آدمهاي غير اهل بصيرت، چنين انساني را ببينند، محوش مي شوند؛ كمااين كه در زمان اميرالمؤمنين(ع) شدند. جنگ نهروان، مبارزه با قرآن مجسم طبق روايتي كه نقل شده، در اوقات جنگ نهروان، اميرالمؤمنين داشتند مي رفتند؛ از اصحابشان يك نفر هم در كنار ايشان بود. همان نزديكهاي جنگ نهروان، صداي قرآني در نيمه شب شنيده شد: «أمّن هو قانت اناء اللّيل»(10). با لحن سوزناك و زيبايي، آيه ي قرآن مي خواند. اين كسي كه با اميرالمؤمنين بود، عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! اي كاش من مويي در بدن اين شخصي كه

قرآن را به اين خوبي مي خواند، بودم؛ چون او به بهشت خواهد رفت و جايش غير از بهشت جاي ديگري نيست. حضرت جمله يي قريب به اين مضمون فرمودند كه به اين آساني قضاوت نكن؛ قدري صبر كن. اين قضيه گذشت، تا اين كه جنگ نهروان به وقوع پيوست. در اين جنگ، همين خوارجِ متحجرِ خشمگينِ بدزبانِ غدارِ متعصبِ شمشيربه دست و مسلح، در مقابل اميرالمؤمنين قرار گرفتند. حضرت گفت: هر كس برود، يا زير اين علم بيايد، با او نمي جنگم. عده يي آمدند، اما حدود چهار هزار نفري هم ماندند و حضرت در اين جنگ، همه ي اينها را از دم كشت. از لشكر اميرالمؤمنين، كمتر از ده نفر شهيد شدند؛ اما از لشكر خوارج، از آن حدود چهار هزار يا شش هزار نفر، كمتر از ده نفر زنده ماندند؛ همه كشته شدند! جنگ، با پيروزي اميرالمؤمنين تمام شد. خيلي از كشته شده ها، مردم كوفه يا اطراف كوفه بودند؛ همينهايي كه در جنگ صفين و جنگ جمل، همجبهه و همسنگر بودند؛ منتها ذهنهايشان اشتباه كرده بود. حضرت با تأثر خاصي، همراه با اصحاب خود در ميان كشته ها راه مي رفتند. اينها همين طور به صورت دمر روي زمين افتاده بودند. حضرت مي گفت اينها را برگردانيد، بعضيها را مي گفت بنشانيد. مرده بودند، اما حضرت با آنها حرف مي زد. در اين حرف زدنها، يك دنيا حكمت و اعتبار در كلمات اميرالمؤمنين هست. بعد به يك نفر رسيدند، حضرت او را برگرداندند و نگاهي به او كردند و خطاب به آن كسي كه در آن شب با ايشان بود، فرمودند: آيا اين شخص را مي شناسي؟ گفت: نه، يا اميرالمؤمنين! فرمود: او همان كسي است

كه در آن شب آن آيه را آن طور سوزناك مي خواند و تو آرزو كردي كه مويي از بدن او باشي! او آن طور سوزناك قرآن مي خواند، اما با قرآن مجسم - اميرالمؤمنين - مبارزه مي كند! آن وقت علي بن ابي طالب با اينها جنگيد و اينها را قلع و قمع كرد. البته خوارج به طور كامل قلع و قمع و ريشه كن نشدند، اما هميشه به صورت يك اقليت محكوم و مطرود باقي ماندند. اين طور نبود كه آنها بتوانند تسلط پيدا كنند؛ هدفشان بالاتر از اين حرفها بود. زهد، دومين خصوصيت زندگي حكومتي اميرالمؤمنين بُعد دوم زندگي اميرالمؤمنين، بُعد زهد آن حضرت است، كه اگر بخواهيم وارد صحبتش بشويم، فصل مبسوط عجيبي است. اين زهد اميرالمؤمنين، واقعاً زهد خيلي عجيبي است. البته عرض كردم، نه اين كه من بگويم، خود علي بن ابي طالب فرموده است. توقع نيست كه من و امثال من، مثل علي بن ابي طالب زندگي كنيم؛ خود آن بزرگوار گفتند كه نمي توانيد. چند سال قبل از اين - اوقات رياست جمهوري - من در نماز جمعه يك وقت راجع به همين قضيه صحبت كردم و گفتم كه از ماها نخواسته اند آن طور باشيم؛ چون نمي توانيم. بعداً يك نفر به من نامه نوشت كه شما از زير بار فرار مي كنيد و براي اين كه آن گونه زندگي نكنيد، مي گوييد از ما نخواسته اند! نه، بحث اين نيست كه من بگويم يا من بخواهم؛ امثال من كوچكتر از آنند؛ بشر معمولي اصلاً ضعيفتر از اين حرفهاست. كمااين كه اميرالمؤمنين هم اين زهد را در همان زمان بر عيال خودش تحميل نمي كرد. در آن زمان كسي كه اين زهد را داشت، خود علي بود؛ حتّي نه امام حسن، حتّي نه امام حسين،

حتّي نه همسران بزرگوارش. هيچ جا نداريم كه اميرالمؤمنين(ع) در خانه اش اين طوري زندگي مي كرده است. نه، خوراك شخص اميرالمؤمنين، در يك كيسه ي سربه مهر پيچيده بود؛ مي آوردند، باز مي كرد، مي ريخت، مي خورد، بعد سرش را مهر مي زد و در جايي مي گذاشت؛ در خانه هم زندگي معمولي خودشان را داشتند. شخص اميرالمؤمنين، اصلاً فوق طبيعت معمول بشري است. مگر كسي مي تواند اين طور زندگي بكند؟ درس عجيبي است. اين، براي آن است كه من و شما جهت را بفهميم. من از خود مرحوم علامه ي طباطبايي(رضوان اللَّه تعالي عليه) شنيدم؛ نمي دانم اين را در جايي هم نوشته اند، يا نه. ايشان مي فرمود: امام كه به ما مي گويد به طرف من بياييد، مثل آن كسي است كه در قله ي كوهي ايستاده و به مردمي كه در دامنه هستند، مي گويد به اين طرف بياييد. اين معنايش آن نيست كه هر يك از اين راهروان و كوهنوردان مي توانند به آن قله برسند. نه، مي گويد راه اين طرف است، بايد اين طرف بياييد، كسي پايين نرود، كسي طرف سقوط نرود. يعني اگر مي خواهيد درست حركت كنيد، راه حركت اين طرفي است كه من ايستاده ام. ما بايد به سمت زهد حركت كنيم برادران! اميرالمؤمنين مي گويد زندگي به سمت زهد بايد برود. امروز در جمهوري اسلامي، اگر ما احساس بكنيم كه زندگي به سمت اشرافيگري مي رود، بلاشك اين انحراف است؛ بروبرگرد ندارد. ما بايد به سمت زهد حركت بكنيم. نمي گوييم هم زهدهاي آن چناني، كه متعلق به اولياءاللَّه است؛ نه، مسؤولان درجه ي يك، مسؤولان درجه ي دو، تا آن مسؤولان درجات بعد هم بايد در حد خود زهد داشته باشند؛ بعد هم به عامه ي مردم مي رسد. عامه ي مردم هم نبايد اسراف و

تجمل گرايي بكنند. اين طور نيست كه زهد فقط مخصوص مسؤولان باشد. اين مهريه هاي گران قيمت كه براي عقدهاي دخترهايشان مي گذارند، خطاست. نمي گويم حرام است، اما پديده ي بد و زشتي در جامعه است؛ زيرا ارزشهاي انساني را تحت الشعاع ارزش طلا و پول قرار مي دهد. در محيط و جامعه ي اسلامي، قضيه اين نيست. همين كار حلال را پيامبر نكرد. بعضي مي گويند پيامبر حلال كرده، اما شما حرام مي كنيد؟! نه، ما هم حرام نمي كنيم. پيامبر نخواسته كه محدود كند؛ محدود هم نكرده است. شما برو، هرچه مي خواهي بكن. اصلاً همه ي زندگيت را روي هم بگذار و جهيزيه ي دخترت بكن، يا مهر عروست بكن. بحث سر اين است كه اين كار، صحيح و عاقلانه و منطبق بر خواست و مصلحت اسلامي نيست. پيامبر، دختر خودش را؛ اميرالمؤمنين، دختران خودش را؛ و خانواده ي پيامبر، با همان بيست وپنج اوقيه - مثقال نقره يي كه در آن زمان بوده - به خانه ي بخت فرستادند. دو، سه سال قبل كه حساب كرديم، اين ميزان نقره، تقريباً در حد دوازده هزار تومان فعلي مي شود. اين وضع زندگيهاي تجمل آميز، اين روزبه روز افزودن بر ظواهر تجملاتي، در زندگيهاي شخصي غلط است. گاهي اوقات ممكن است لازم باشد مظاهر عمومي - مثل يك خيابان يا يك ميدان - را خيلي هم قشنگ و زيبا درست بكنند؛ آن محل بحث نيست؛ بحث سر شخص من و شماست. اميرالمؤمنين به فرمانداران خود درس زهد مي داد اين، زندگي اميرالمؤمنين(ع) است؛ ياد هم مي داد. حضرت يك وقت كسي را كه مي خواست احتمالاً به عنوان فرماندار به شهري بفرستد، به او گفت: فردا بعد از نماز ظهر پيش من بيا. حالا هم تقريباً معمول است

كه اگر مي خواهند فرماندار يا استانداري را به جايي بفرستند، آن حاكم يا آن مسؤول، او را مي خواهد و اگر سفارشاتي دارد، به او توصيه مي كند. آن شخص نقل مي كند كه فردا بعد از نماز ظهر، به همان جايي رفتم كه اميرالمؤمنين مي نشستند؛ يعني دكه يي كه حضرت براي اين كار در كوفه معين كرده بودند. ديدم كه در مقابل اميرالمؤمنين، يك كاسه ي خالي و يك كوزه ي آب هست. يك خرده كه گذشت، به خدمتكارش اشاره كرد و فرمود كه آن بسته ي من را بياور. گفت ديدم بسته ي سربه مهري را آوردند. اين كيسه مهر و موم شده بود، تا كسي نتواند آن را باز كند. اين شخص مي گويد با خودم فكر كردم كه حضرت من را امين دانسته و مي خواهد گوهر گرانبهايي را به من نشان بدهد، يا به من امانتي را بسپرد، يا چيزي درباره ي آن بگويد. مي گويد حضرت مهر را شكست و درِ كيسه را باز كرد. ديدم در اين كيسه، سويق - آرد الك نكرده و نخاله دار - وجود دارد. بعد حضرت دست كرد، يك مشت از اين آردها را درآورد، داخل كاسه ريخت، يك خرده هم آب از كوزه روي آن ريخت، اينها را به هم زد و به عنوان نهار خورد؛ يك مقدارش را هم به من داد و گفت بخور. مي گفت من حيرت زده شدم، گفتم: يا اميرالمؤمنين! شما اين كار را مي كنيد؟! اين عراق با اين همه نعمت در اختيار شماست، اين همه گندم و جو وجود دارد؛ اين كارها براي چيست؟! شما چرا اين طوري درِ اين كيسه را مي بنديد؟! حضرت فرمود: «واللَّه ما اختم عليه بخلا به»(11)؛ سوگند به خدا، من

كه درِ اين كيسه را مهر كردم، به خاطر بخل نيست كه حيفم مي آيد از اين آرد الك نكرده كسي بخورد. «ولكنّي ابتاع قدر ما يكفيني»(12)؛ من به قدر حاجت شخصي خودم، از اين آردها - كه پست ترين آرد است؛ آرد الك نكرده - مي خرم. «فاخاف ان ينقص فيوضع فيه من غيره»(13)؛ مي ترسم كه اين كيسه را كسي باز كند و از غير از آن آردي كه خود من خريده ام، چيزي داخل اين كيسه بريزد. «وانا اكره ان ادخل بطني الّا طيبا»(14)؛ و من خوش ندارم كه در شكم خود غذايي وارد كنم كه طيب و پاكيزه نباشد. مي خواهم غذاي پاكيزه بخورم؛ غذايي كه از پول خودم و مال خودم است و مال كسي در آن نيست. اميرالمؤمنين با كار خود مي خواهد به اين فرماندار درس بدهد. ببينيد، اين فرماندار را به اين جا كشانده، براي اين كه همين منظره را به او نشان بدهد، براي اين كه همين حرف را به او بزند؛ والّا مي شد در مسجد هم به فرماندار توصيه كند و بگويد برو؛ اما كشانده او را به اين جا آورده، براي اين كه به او بفهماند تو كه داري مي روي و بر شهري مسلط خواهي شد و يك عده مردم در اختيار تو قرار دارند - ماليات آنها، پول آنها، جان آنها، مال آنها، عرض آنها - مواظب باش كه اين قدرت، قدرت مطلقه نيست و تو به عنوان حاكم، مطلق العنان و افسارگسيخته نيستي؛ حواست جمع باشد، بفهم كه چه كار داري مي كني. بعد فرمودند: «فايّاك و تناول ما لم تعلم حلّة»(15)؛ مبادا چيزي كه حلال بودن آن را نمي داني، تناول كني؛ بخوري يا بگيري. تناول، فقط خوردن

نيست؛ او را در اختيار نگير، مگر يقين كني كه حلال است. اين، وضع زندگي اميرالمؤمنين و زهد و درس اوست. اميرالمؤمنين در قله قرار دارد و ما بايد در جهت او حركت كنيم يك نفر مي گويد، ديدم در جايي - در يكي از جنگها يا يكي از مسافرتها - حضرت خوابيده، و چون هوا هم سرد بوده، زير قطيفه ي نازكي مي لرزد؛ «يرعد». آمدم گفتم يا اميرالمؤمنين! چرا شما مي لرزيد؟ هواي به اين سردي، چيزي رويتان بيندازيد. فرمود كه من دوست نمي دارم از اموال شما چيزي بردارم؛ همين قطيفه را با خودم از مدينه آورده ام و مايل نيستم كه چيزي از اموال شما را استفاده كنم. اين، وضع اميرالمؤمنين است. او سر قله قرار دارد و حال آن كه ما چهار، پنج هزار پا از آن قله پايينتر هستيم. ما بايد بالاخره در جهت او حركت كنيم؛ اين درس اميرالمؤمنين به ماست. خلاصه اين كه هرچه ما بخواهيم ابعاد زندگي اين بزرگوار را دنبال بكنيم، همين طور آموزنده و درس دهنده است. ماه رمضان تمام شد. اين ساعات پُربركت، اين حالات خوب، اين معارف باارزشي كه يك ماه در اين جا نشستيم و شنيديم، نيز به پايان رسيد. اميدوارم كه اين حالات و اين معارف، از ذهن و حافظه و خاطره ي ما نرود و در عمل ما منعكس بشود. نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم يااللَّه پروردگارا ! ما را مؤمن زنده بدار و مؤمن بميران؛ در راه خودت زنده بدار و در راه خودت بميران. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ما را در عمل، پيروان و دنباله روان واقعي اميرالمؤمنين قرار بده. پروردگارا ! به محمّد

و آل محمّد، ما را به حق جمهوري اسلامي واقف كن و گزارنده و اداكننده ي اين حق قرار بده. پروردگارا ! اعمال ما را براي خودت و در راه خودت قرار بده و به فضل و كرمت آنها را از ما قبول كن. پروردگارا ! از آنچه مي گوييم، از آنچه مي كنيم، از حركات ما، از سكنات ما كه مورد رضاي توست، سهم و توشه يي براي روح مطهر و منور امام و قائد عظيم الشأن ما قرار بده؛ او را در درجات عالي با اوليا و مخلصان و صالحان محشور بفرما و روحش را از ما راضي كن. پروردگارا ! قلب مقدس وليّ عصر را از ما خشنود بگردان، ما را از ياران و شهداي راه آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا ! گرفتاريها را از ميان مسلمانان برطرف كن؛ امور مسلمين را اصلاح فرما؛ مشكلات جامعه ي ما را برطرف بفرما و به ما صبر و بصيرت عنايت نما. و عجّل في فرج مولانا صاحب الزّمان

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 21 ، ص 385 2) نساء: 88 3) الاصول من الكافي، ج 2 ، ص 19 4) 2 و 3 و 4 و 5. نهج البلاغه، خطبه ي 173 5) 6) 7) 8) نهج البلاغه، خطبه ي 173 9) نهج البلاغه، خطبه ي 173 10) زمر: 9 11) 1 و 2 و 3 و 4. بحارالانوار، ج 40 ، ص 335 12) 13) 14) 15) بحارالانوار، ج 40 ، ص 335

سخنرانى در ديدار با فرماندهان نيروى انتظامى سراسر كشور، به مناسبت عيد سعيد فطر

سخنراني در ديدار با فرماندهان نيروي انتظامي سراسر كشور، به مناسبت عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نيروي انتظامي بايد عملاً قابليتها و كارايي هاي خود را اثبات كند عيد سعيد فطر را به همه ي ملت عزيز ايران و مسلمين جهان،

بخصوص به شما برادران عزيز نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران، تبريك عرض مي كنم. ان شاءاللَّه اين عيد، سرآغاز مرحله ي مباركي براي نيروهاي نظامي و انتظامي ما باشد. بحمداللَّه در مورد نيروي انتظامي، عمده ي كارها، يعني تصميم گيري و گذراندن قانون، بخصوص اجراي خيلي سريع و فشرده و پُرحجم و مدبرانه، انجام شده است. آنچه كه باقي است، اين است كه اين نيروي انتظامي يكپارچه، عملاً قابليتها و كارايي هاي خود را اثبات كند. امنيت، مسأله ي اساسي و مهمي است. نظم اجتماعي، يك مسأله ي درجه ي اول است. كارايي مطلوب هر جامعه، در حد نظم مطلوب آن جامعه است. اگر نظم نبود، يا كم بود، از كارايي ها كاسته خواهد شد. نيروي انتظامي بايد نظم و امنيت را طبق شرح وظايفي كه قانون برايش معين كرده، در سرتاسر كشور، بخصوص در مناطق مرزي، و بالاخص در برخي از مناطق كه گاهي اشراري در آن جا نظم و امنيت را مورد اختلال قرار مي دهند، به اثبات برساند. اين، آن نكته ي اصلي و اولي است. بايد ثابت كنيد كه نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران، اين كفايت و كارايي را براي حمل بار امانتي كه برعهده ي اوست، داراست. روح ايمان و تقوا بايد در تمام رده ها گسترش يابد نكته ي مهم ديگر كه بدون آن، هدف اولي هم تحقق پيدا نخواهد كرد، عبارت از گسترش روح ايمان و تقوا در تمام رده هاي شماست. همه ي ما در اين كشور سالهاي متمادي زندگي كرده ايم و از فرهنگ و گذشته ها و انعكاسات ذهني مردم مطلعيم و مي دانيم كه اگر در گذشته در گوشه يي از كشور فرمانده ي فعال مؤمن پاكدامني بود، مردم در آن منطقه، از آن نيروي انتظاميِ زيرفرماندهي

آن شخص خشنود، بلكه به آن علاقه مند بودند. بعكس، هرجا فرمانده يي سست ايمان و داراي ساير خصوصيات منفي بود - كه ديگر لزومي ندارد تصريح بكنيم - در آن منطقه مردم از آن نيروي انتظامي گله مند بودند. اين، مربوط به سالهاي پيش از انقلاب است؛ اما حالا كه بحمداللَّه تشكيلات انتظامي كشور، با ايجاد اين نيروي كنوني و يكپارچه، به بلوغ خود رسيده است، بايد كاري كنيد كه اين ايمان و اين طهارت و پاكدامني و اين بلندنظري در مقابل جان و مال و عِرض مردم و استغناي طبع از روي ايمان، همه گير و گسترده بشود. هرجا خلافش ديده شد، مسؤولان نيرو بي محابا با آن برخورد كنند. البته سهم عقيدتي، سياسي در گسترش اين روحيه و اين احساس و اين ايمان، بايد سهم قابل توجهي باشد و ان شاءاللَّه خواهد بود. اميدواريم كه برادران عزيز روحاني موفق بشوند اين وظيفه را به بهترين وجهي انجام بدهند و ما در آينده ي نه چندان دور، نيرو را آن چنان كه مطلوب است، مشاهده كنيم. اميدواريم كه شما برادران عزيز در هرجا هستيد، مشمول توفيقات و الطاف الهي باشيد، و وزير محترم كشور (1) كه حقاً زحمات زيادي كشيده اند، همچنان اين توجه را به مسايل عمده ي اين نيرو داشته باشند و ادامه بدهند، تا در جايگاه مناسب و شايسته ي خودش قرار بگيرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حجةالاسلام عبداللَّه نوري

سخنرانى در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زايران حضرت رضا(ع)

سخنراني در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زايران حضرت رضا(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: يا ايّها الّذين

امنوا استجيبوا للَّه و للرّسول اذا دعاكم لمايحييكم(1) تشكر از دو پديده ي ستايش برانگيز ملت ايران خداي بزرگ را بسيار سپاسگزارم كه يك بار ديگر اين توفيق را ارزاني داشت، تا در كنار مرقد پُرنور علي بن موسي الرّضا(عليه الاف التّحيّةوالثّناء)، شما مرد و زن مؤمن و فداكار و مخلص شهر شهادت را از نزديك زيارت كنم و ياد فداكاريها و مبارزات مخلصانه ي شما مردم را كه در طول سالها از نزديك شاهد آن بوده ام، براي ذهن و دل قدردان خودم تجديد كنم. مرقد منور علي بن موسي الرّضا(عليه الصّلاةوالسّلام) منبع بركات بي شماري است و بخصوص براي من يكي از بركات بزرگ الهي محسوب مي شود. مختصر كسالتي هم كه بود، بحمداللَّه با استشفا از اين مرقد مطهر و منور برطرف شد. قبل از شروع عرايض خودم، بايد از دو پديده ي ستايش برانگيز ملت ايران سپاسگزاري و قدرداني كنم: اول، حضور عظيم مردم به مناسبت روز قدس در جمعه ي آخر ماه مبارك رمضان است. اين صحنه، براي دوستان در سرتاسر عالم فرح انگيز و اميدواركننده بود و مبارزان فلسطيني را شاد كرد و دلهايشان را قرص نمود. براي دشمنان هم كوبنده بود؛ چه آن دشمناني كه مايلند مسأله ي فلسطين از ذهن ملتها بكلي محو بشود و مسلمانان يادشان برود كه اساساً چنين مسأله ي مهمي وجود داشته و دارد، و چه آن دشمناني كه مايلند ملت ايران به جاي پرداختن به مسايل اساسي اسلامي و انقلابي، به مسايل حقير سرگرم باشد، درگير اختلافات و مسايل شخصي باشد. اين ملت زنده و درصحنه و هوشيارِ در وقت لازم، در هر شرايطي حركت لازم را انجام مي دهد. تشكر دوم، به خاطر پاسخي است كه ملت ما به استمداد آوارگان عراقي دادند. در

همه جاي كشور، قشرهاي مختلف، با نهايت بلندنظري و ازخودگذشتگي، به صرف برادري اسلامي و براي انجام تكليف شرعي، هركس هرچه توانست، به اين آوارگان و مظلومان عراقي كمك كرد. خداوند شما مردم عزيز را روزبه روز در راه خود ثابت قدم تر بدارد و به سمت هدفهاي عالي انقلاب اسلامي، سريع السيرتر و موفقتر بفرمايد. همچنين از خداي متعال متضرعانه درخواست مي كنم كه ماه رمضانِ پُربركت شما را برايتان ماندگار كند. اين ماه رمضان بحمداللَّه در سرتاسر كشور، ماه توجه و دعا و قرآن و تحرك عمومي مردم بود. اميدواريم كه آثار اين عبادتها و روزه ها و توجهات و اذكار و فداكاريهاي شما مردم، برايتان زادراه اين حركت عظيم باشد. حركت به سمت حيات طيبه ي اسلامي، يك مسأله ي اساسي مطلبي كه امروز عرض خواهم كرد، يك مسأله ي اساسي اسلامي است كه در آيات كريمه ي قرآن از آن ياد شده است و ما ملت ايران بايد به آن توجه دايمي داشته باشيم، و آن عبارت از حركت به سمت حيات طيبه ي الهي و اسلامي است؛ «يا ايّها الّذين امنوا استجيبوا للَّه و للرّسول اذا دعاكم لما يحييكم»(2). خدا و پيامبر، شما را به زندگي و مايه ي حيات طيب و پاكيزه دعوت مي كنند. حيات پاكيزه، فقط خوردن و لذت بردن و شهوتراني نيست؛ اين كه دعوت خدا و رسول را نمي خواست. نفس هر انساني، او را به زندگي حيواني دعوت مي كند. همه ي حيوانات دنبال غذا و اطفاي شهوت حركت مي كنند و براي شكم و ساعتي بيشتر زنده ماندن، مبارزه مي كنند. حيات طيبه، عبارت از اين است كه اين زندگي در راه خدا و براي رسيدن به هدفهاي عالي باشد. هدف عالي

انسان فقط اين نيست كه شكمي را به هر شكلي پُر كند؛ اين كمترين چيزي است كه يك حيوان مي تواند به عنوان هدف خود انتخاب كند. براي انسان، هدف اعلي عبارت از وصول به حق، رسيدن به قرب باري تعالي و تخلق به اخلاق الهي است. انسان براي رسيدن به آن چنان هدفي، ابزارهاي مادّي و معنوي را لازم دارد. غذا لازم است، اما براي اين كه انسان به سمت هدف حركت كند. آسايش زندگي، به خودي خود هدف نيست زندگي راحت براي بشر لازم و ضروري است و اسلام با قوانين و مقررات خود، انسانها را به سمت رفاه و آسايش زندگي مي برد؛ اما اين آسايش زندگي، به خودي خود هدف نيست. اي بسا انسانهايي كه زندگي راحت دارند، دغدغه ي معاش و شكم و آسايش ندارند، اما از انسانيت هم بويي نبرده اند. تمدنهاي مادّي، بشر را به آن زندگي دعوت مي كنند؛ البته دروغ هم مي گويند. در نظامها و كشورهايي كه زندگي را با ابزارهاي پيشرفته و با علم مادّي مي گذرانند، آسايش زندگي متعلق به همه ي مردم نيست؛ به يك عده از مردم اختصاص دارد. امروز در كشور امريكا، در كشورهاي پيشرفته ي اروپا، گرسنگي، فقر، مردن از كمبود مواد غذايي، نداشتن سرپناه و مسكن، ناامني حتّي براي يك زندگي حيواني، فراوان است. آن كساني كه از تكنولوژي و دانش جديد در اين كشورها استفاده مي كنند، طبقه ي خاصي از مردمند. آنهايي كه براي يك شكم غذا مجبورند شرف و ناموس و شخصيت خودشان را بفروشند و انواع اهانتها را تحمل كنند، توده ي عظيمي از مردمند. اين، واقعيت قضيه است. ظواهر، پُرزرق وبرق و پُرجلوه است. دوربين تلويزيونها و خبر خبرگزاريها چيزهايي

را به عنوان تبليغات به مردم دنيا ارايه مي دهد كه پُرزرق وبرق و چشمگير است. اگر تمدن غربي، با اين همه پيشرفت علمي، با پيمودن فضا، با ثروتهاي عظيم مادّي يي كه دراختيار دارد و از كشورهاي جهان سوم و فقير دزدي و غارت كرده است، ادعا بكند كه فقر را در كشورهاي پيشرفته برانداخته، دروغ گفته است. پس، تمدن غربي، همان زندگي مادّي راحت و برخوردار از رفاه را هم نمي تواند به همه ي انسانها بدهد. آسايش و رفاه مادّي، همراه با تكامل و پيشرفت معنوي نظام اسلامي، علاوه بر اين كه هدفهايي بالاتر از هدفهاي مادّي دارد - يعني در نظام اسلامي، يك انسان فقط با پُر شدن شكم خوشبخت نيست؛ بايد زندگي مادّي و رفاه و امنيت او تأمين باشد - همچنين اصرار دارد كه روح و دل انسان مي بايد از يك صفا و تلألؤ و نورانيت و برادري و فداكاري نسبت به انسانهاي ديگر و عبوديت و بندگي و اخلاص نسبت به خداي متعال برخوردار باشد. اسلام و ساير اديان الهي، اين را براي مردم مي خواهند. پس، هدف بالاتر از مادّيات است؛ اما مادّيات را هم كه اسلام تأمين مي كند، براي عموم مردم تأمين مي كند. يعني در جامعه ي اسلامي، همه ي انسانها بايد از رفاه، آسايش، امنيت و زندگي كافي براي آسايش خيال برخوردار باشند؛ كه نه در تمدن مادّي غرب چنين چيزي وجود دارد و هرگز وجود نخواهد داشت، و نه در تمدن و نظام سوسياليستي و كمونيستي، كه ديديد به چه سرنوشتي دچار شد. نمونه هم صدر اسلام است و براي رسيدن به آن، احكام الهي و اسلامي كافي است. اگر ما به احكام

اسلامي عمل بكنيم، اگر جامعه ي اسلامي، ايمان اسلامي را همراه با عمل به مقررات و قوانين الهي تعقيب بكند، همان چيزي اتفاق خواهد افتاد كه بشريت در طول تاريخ به دنبال آن بوده است. يعني چه؟ يعني آسايش و رفاه مادّي همراه با تكامل و پيشرفت و عروج معنوي. بشر حيوان نيست كه علف جلوي او بريزند و برايش كافي باشد. انسان مي خواهد باصفا و نوراني باشد. انسان از نورانيت و صفا و بندگي خدا احساس لذت روحي مي كند. لذت معنوي، بالاترين لذتها شما وقتي عبادت مي كنيد، دعايي را با حال مي خوانيد، نمازي را با توجه اقامه مي كنيد، انفاقي به يك مستحق مي كنيد، مي بينيد چه لذتي مي بريد و چه حالت احتظاظي به شما دست مي دهد. اين لذت را با خوردن نمي شود به دست آورد. انسانهايي كه طعم بندگي خدا را چشيده اند - كه هر انسان مؤمني در طول زندگي، كم وبيش حالات اين طوري برايش پيش مي آيد؛ بعضي كم، بعضي زياد - در آن لحظه ي توجه به خدا، عبادت خدا، مناجات، گريه براي خدا و در مقابل خدا، لذتي احساس مي كنند كه حاضرند دنيا و مافيها را بدهند، براي آن كه اين لذت براي آنها بماند. البته مادّيات انسان را از آن حالت بيرون مي آورد؛ آن حالت گاهگاهي دست مي دهد. لذت معنوي، يعني آن حالات. آدمهايي كه با خدا و هدفهاي معنوي آشنا نيستند، طعم اين لذت را نمي چشند. اي بسا انسانهايي كه در سايه ي نامبارك نظامهاي مادّي عمري را گذرانده اند، اما يك لحظه آن حالت توجه به خدا و آن لذت معنوي برايشان پيش نيامده است. آنها نمي فهمند من و شما چه مي گوييم. احساس لذت معنوي در

همه ي آنات زندگي اسلام مي خواهد انسانها را آن چنان بالا ببرد، دلها را آن چنان نوراني كند، بديها را آن چنان از سينه ي من و شما بيرون بكَنَد و دور بيندازد، كه ما آن حالت لذت معنوي را در همه ي آنات زندگيمان، نه فقط در محراب عبادت، بلكه حتّي در محيط كار، در حال درس، در ميدان جنگ، در هنگام تعليم و تعلم و در زمان سازندگي احساس كنيم. «خوشا آنان كه دايم در نمازند»، يعني اين. در حال كسب و كار هم با خدا، در حال خوردن و آشاميدن هم باز به ياد خدا. اين گونه انساني است كه در محيط زندگي و در محيط عالم، از او نور پراكنده مي شود. اگر دنيا بتواند اين طور انسانهايي را تربيت كند، ريشه ي اين جنگها و ظلمها و نابرابريها و پليديها و رجسها كنده خواهد شد. اين، حيات طيبه است. پس، حيات طيبه معنايش اين نيست كه كساني فقط نماز بخوانند، عبادت كنند و اصلاً به فكر زندگي و مادّيات نباشند؛ نه، حيات طيبه، يعني دنيا و آخرت را با هم داشتن. حيات طيبه، يعني مادّه و معنا را با هم داشتن. حيات طيبه، يعني آن ملتي كه تلاش مي كند، سازندگي مي كند، صنعت و بازرگاني و كشاورزي را به اوج مي رساند، قدرت علمي و تكنيكي پيدا مي كند، پيشرفتهاي گوناگون در همه جهت به دست مي آورد؛ اما در همه ي اين حالات، دل او هم با خداست و روزبه روز هم با خدا آشناتر مي شود. اين، هدف نظام اسلامي است. اين، آن هدفي است كه پيامبران اعلام كردند، مصلحان عالم گفتند و در اين صدوپنجاه تا دويست سال گذشته، شخصيتهاي برجسته ي اسلامي آن را

اعلام كردند. با جمهوري اسلامي به خاطر بلند كردن پرچم قرآن و اسلام مخالفند دشمنان اسلام فهميده اند كه آنچه در آستين و چنته ي اسلام است، چيست و از آن ترسيده اند. اگر مي بينيد با اسلام مبارزه مي كنند، براي اين است كه مي دانند اگر اسلام با دست باز مشغول سازندگي انسانها بشود و افراد و جوامع انساني را بسازد، ديگر براي حناي تمدنها و قدرتهاي مادّي، رنگي باقي نخواهد ماند. با جمهوري اسلامي هم به همين دليل مبارزه مي كنند. جمهوري اسلامي، پرچم قرآن و اسلام را بلند كرد. انقلاب و امام و ملت ما از اول اعلام كردند و گفتند كه ما آن مردمي نيستيم كه دنيا و آخرت را از هم جدا كنيم؛ آن چناني كه دشمنان دين هميشه گفته اند و ترويج كرده اند كه دنيا و آخرت از هم جداست. خير، دنيا با آخرت يكي است و از آن غيرقابل تفكيك است. چنين دنيايي، وظيفه ي ديني است. اين را از اول، اسلام و انقلاب و امام و ملت گفتند. قدرتها و در رأس قدرتها، آن دو امپراتوري مسلط زمان ما - كه يكيشان اول انقلاب ما بود و امروز ديگر نيست؛ يعني امپراتوري شرق، و يكي ديگر هنوز سر پاست؛ تا كي او هم از پاي در بيايد - از اول فهميدند كه اگر اين فكر و اين نظام و اين تمدن جديد به صحنه بيايد، آنها بايد بساطشان را جمع كنند؛ آن وقت ديگر از قلدريها و غارتگريها و تاخت وتازها و زورگوييهايشان - كه هنوز دنيا دارد اين زورگوييها را از رأس استكبار، يعني امريكا مي بيند - اثري باقي نمي ماند؛ لذا با اسلام و با جمهوري اسلامي

مبارزه كردند. از روز اول كه احساس شد جمهوري اسلامي سر سازش با قلدرهاي عالم را ندارد، مورد دشمني قرار گرفته، تا امروز كه دشمنان هرچه توانسته اند، كارشكني كرده اند. بله، به زبان مي گويند كه ما مي خواهيم روابط خود با جمهوري اسلامي را حسنه كنيم؛ اما آنها در اين حرف صادق نيستند. مرتب از رئيس جمهور امريكا سؤال مي كنند كه نظر شما راجع به روابط با جمهوري اسلامي چيست؛ او هم مي گويد ما جداً اصرار داريم كه روابطمان را با ايران حسنه كنيم! اين حرف، يك حرف غيرصادقانه است. بله، با جمهوري اسلاميِ اسمي، با جمهوري اسلامي يي كه از ارزشها و هدفهاي اسلامي صرف نظر كند، با جمهوري اسلامي يي كه ديگر اسمش يك دروغ خواهد بود، امريكاييها حاضرند آشتي كنند و همكاري نمايند؛ اما با جمهوري اسلامي يي كه ارزشهاي اسلامي را به صورت حياتي ترين خواسته هاي خود در دست بفشرد و از آن صرف نظر نكند، دلشان صاف نيست و نخواهد شد. اين دوازده سال را با جمهوري اسلامي مبارزه كردند؛ اما درعين حال با وجود اين مبارزات و ضربات و دشمنيها و خباثتها، جوهر تابناك اسلام آن قدر كارايي از خود نشان داده است كه اولاً آنها مجبورند به اين كارايي ها اعتراف كنند، ثانياً وحشت آنها روزبه روز از جمهوري اسلامي بيشتر شده است. اگر ما نتوانسته بوديم در جهت هدفهاي اسلامي پيش برويم، موجبي نداشت كه غرب و شياطين و در رأس آنها شيطان بزرگ، اين قدر از جمهوري اسلامي وحشت داشته باشند، با آن ستيزه كنند و از آن بدشان بيايد. دشمني كه شما مي بينيد كاري از او برنمي آيد، با او كاري نداريد؛ اما با آن دشمني برخورد مي كنيد كه

ببينيد از او كاري برمي آيد، ببينيد دارد پيش مي آيد. جمهوري اسلامي تا امروز مراحل زيادي را پيش رفته است جمهوري اسلامي به فضل الهي، به كوري چشم دشمنان و علي رغم وسوسه ي خناسان و اشكالتراشي اشكالتراشانِ بدپيله ي بي انصاف، تا امروز مراحل زيادي را پيش رفته و با قدرت نيز پيش خواهد رفت. اين، وعده ي الهي است؛ «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينّه حياة طيّبة»(3): هر جامعه يي، هر فردي، هر مرد و زني كه عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد، ما حيات طيبه به او خواهيم داد. اين حيات طيبه، امروز در جامعه ي ما محسوس است. البته اگر مانعها نبود، از اين وضعيت خيلي بهتر بود؛ اگر كارشكنيها نبود، از اين حالت خيلي بهتر بود؛ اگر اعمال غرضهاي دشمنان شناخته شده و شناخته نشده نبود، از اين حالت خيلي بهتر بود. وحدت مردم، محبت ميان مردم و مسؤولان، عشق به راه خدا و راه اسلام و راه آن رهبر عظيم الشأن و عالي قدر، آن امام راحل، آن استاد و پيرمراد، مردم را پيش برده و حركت داده است. اين تلاشها باارزش است. از سال 1360 تا سال 1370، اين ده سالي كه انقلاب توانست نفوذيهاي داخل انقلاب را پس بزند، شما مردم وابستگان به غرب و شرق را پس زديد. اوايل انقلاب - سالهاي 58 و 59 - در همين مشهد و در بسياري از شهرهاي ديگر و نيز در تهران، كساني بودند كه با نام انقلاب حرف مي زدند؛ اما وابسته ي به غرب بودند، وابسته ي به اردوگاه شرق بودند و دلشان با مردم و اسلام نبود. از سال 60، آن حركت عظيم امام و

مردم، انقلاب را از اين عناصر نفوذي كه بر كارها مسلط بودند، بحمداللَّه پيراسته كرد و پيش برد. شما ملت موفقيتهاي بزرگي به دست آورده ايد در اين ده سال، شما ملت موفقيتهاي بزرگي به دست آورديد. در دنيا چه كسي ايران را به عظمت مي شناخت؟ چهار نفر نويسنده ي مزدور را پيدا مي كردند، پولهاي گزافي به آنها مي دادند، تا در كتاب و يا مجله يي، از قالي ايران، از تخت جمشيد ايران، از فلان محصول ايران تعريف كنند! ايران معنايش خاويار و قالي بود! واللَّه امروز در دنيا دشمنانتان هم در مقابل عظمت شما مردم، انگشت حيرت به دندان گزيده اند. اين جوانان ما، از انقلاب و كشورشان هشت سال دفاع جانانه كردند. ملت ايران دنيا را به حيرت فرو برد و براي كشورهاي ديگر سرمشق شد. يكي از علل عمده يي كه رأس استكبار و دستگاههاي استكباري با ايران دشمنند، همين است كه مي دانند شما الگو شده ايد. امروز ملت عراق، قبل از آنها ملتهاي ديگر در كشورهاي ديگر، در مقابل زورگوييها ايستاده اند. اين حركت پيش خواهد رفت. آنچه كه پيروز است، پرچم اسلام و نام خداست. امريكا، قدرتمندان، قلدران دنياي سياست و اقتصاد، اگر با همديگر كه روبه رو مي شوند، بتوانند كاري بكنند، در مقابله ي با اسلام، تمام سلاحهايشان كُند و ازكارافتاده است. با اسلام نمي توانند مبارزه كنند؛ اسلام بر آنها پيروز خواهد شد. مسأله ي عراق، يك مسأله ي بسيار مهم امروز مسايل مهمي در دنيا مي گذرد. مسأله ي عراق، مسأله يي بسيار مهم است. ملت ايران موضع خودش را آشكار كرد. آن شخص معلوم الحال مي گويد كه مسؤولان ايران در امور داخلي عراق دخالت كردند!(4) آن دخالتي كه آنها مي گويند و ادعا

مي كنند، ما نكرده ايم؛ دروغ مي گويند. ما به مقتضاي برادري اسلامي، در آن حدي كه با توجه به همه ي جوانب قضيه تكليف ما بود - آن افشاگري، آن فرياد، آن همدردي - تكليفمان را انجام داديم. وقتي هم كه به وضع آوارگي افتادند، اين كمكهاي عظيم را به برادران مسلمانمان كرديم؛ اين تكليف ماست. ما نصيحت مي كنيم. نصيحت فقط مخصوص دوستان نيست؛ ما به قلدران و دشمنانمان هم نصيحت مي كنيم. ما به قلدران هميشه نصيحت كرده ايم و گفته ايم كه راه قلدري، راه موفقي نيست؛ سرتان به سنگ مي خورد؛ حالا يكي زودتر، يكي ديرتر. اين، صحنه ي آزمايشگاه تاريخ است. نگاه كنيد ببينيد، آقاي صدام حسين يكي از همين قلدرهاست؛ سرش به سنگ خورد و دارد بيشتر هم مي خورد. آيا اين آزمايشگاه كافي نيست؟ آيا او مي گذاشت در برهه يي از زمان ملت عراق نفس بكشند؟ آيا دنيا هميشه همان طور كه قلدر و زورگو دلش مي خواهد، مي ماند؟ ببينيد وضع چگونه است. در شمال و جنوب عراق، عليه زورگوييها سر بلند كرده اند. البته مردم را مي زنند و قيامشان را سركوب مي كنند؛ اما نمي توانند از بين ببرند. اين حركتهاي اسلامي، اگر دو شرط را داشته باشد، يعني متكي به اسلام و توأم با فداكاري باشند، تمام شدني نيستند. ويران كردن اعتاب مقدس، آن جايي كه قبله ي دل ميليونها انسان است، اشتباه بزرگتري است كه مي كنيد. آنهايي كه اين بارگاهها را خراب كردند، امروز قبر خودشان مزبله است. آنهايي كه مي خواستند جلوي دين مردم را بگيرند، امروز جز در زباله دان پس مانده هاي يادهاي تاريخي جايي ندارند. رضاخان چه شد؟ محمّدرضا چه شد؟ متوكلها چه شدند؟ تو هم به همان سرنوشت دچار مي شوي. اي كسي كه با

اعتاب مقدس، با خانه هاي اولياي خدا، با كعبه ي دلهاي مردم روبه رو مي شوي، ما اينها را مي گوييم. آيا اينها حرفهاي خلافي است؟ آيا اينها دخالت است؟ اگر انسان در راه خدا ايستادگي كند، به نتيجه خواهد رسيد ما به ملت عراق مي گوييم، برادران و خواهران شما در ايران، با تانك و توپ و مسلسل مواجه شدند. شما يادتان است كه در همين خيابانهاي مشهد، كاميون ارتشي راه افتاد و صف مردمي را كه در انتظار خريد نفت يا نان بودند، با مسلسل زد. اينها كه افسانه نيست؛ اينها همين قضاياي ديروز خود ماست. من به چشم خودم ديدم، شايد هزاران نفر از شماها هم به چشم خودتان ديديد كه در همين خيابان خسروي نو و خيلي از جاهاي ديگر، اين برادران و خواهران شما با تانك روبه رو شدند. در همين استانداري شهر مشهد، تانك وارد شد. مردم مشهد! مگر نبود؟ جوانان و زنان و مردان! شماها ديديد، ما هم بوديم و ديديم. تانك داخل استانداري شد، ولي مردم تانك را مثل حلقه ي دور نگين انگشتر محاصره كردند. كار به جايي رسيد كه آن كسي كه در تانك بود، بنا كرد به استغاثه كردن! من خودم رفتم و آن افسري را كه در تانك بود، از لابلاي مردم نجاتش دادم. مردم مي خواستند او را تكه پاره اش كنند؛ ولي ما كاري كرديم كه توانست فرار كند و برود. مردم با طاغوت روبه رو شدند، ايستادند و فداكاري كردند. ما به مردم عراق اين را مي گوييم كه اگر انسان در راه خدا ايستادگي كرد، به نتيجه خواهد رسيد. رسيدن به حيات طيبه، تلاش و وحدت و ايمان لازم دارد مطلب آخر را

به شما ملت عزيز عرض مي كنم. برادران و خواهران! اي ملت بزرگ! - كه اين مبالغه نيست؛ شما حقيقتاً ملت بزرگ و عظيم الشأن و بي نظير و يا كم نظيري هستيد - راه شما براي رسيدن به حيات طيبه - يعني آن جايي كه هم زندگي مادّي تأمين است؛ آسايش تن، و هم زندگي معنوي؛ آسايش روح و شادي دل و صفاي معنا - راه روشني است؛ اما تلاش و وحدت و ايمان و فعاليت و عمل لازم دارد، كه بحمداللَّه داريد و بايد افزايش بدهيد. كار كنيد، وحدتتان را حفظ كنيد، ياد خدا را در دلها نگهداريد، به هم برسيد، دلهايتان را با هم صاف كنيد، با هم مهربان باشيد، از يكديگر كينه به دل نگيريد، انگيزه هاي كوچك شما را از هم جدا نكند، كه بحمداللَّه نكرده است و نخواهد كرد؛ اگرچه دشمن اين را مي خواهد. اگر با اين روحيه، با اين ايمان، با اين قدم صادق حركت كنيد، جمهوري اسلامي به اوج قله ي حيات طيبه كه خدا وعده داده است، خواهد رسيد. من امروز كه مي خواستم براي ديدار با شما مردم عزيز بيايم، چون مختصري كسالت و ضعف داشتم، دوستان به من توصيه كردند كه كم صحبت كنم؛ من هم گفتم كه بيست دقيقه، يا حداكثر نيم ساعت صحبت خواهم كرد؛ اما چهره ي شاداب و زنده ي شما و اجتماع پُرشورتان و جاذبه هاي معنوي يي كه در شما مردم عزيز هست، صحبت را به درازا كشاند. پروردگارا ! به حرمت اسلام، ما را در زندگي و مرگ، در راه اسلام قرار بده. پروردگارا ! روح آن بزرگي كه ما را با اين راه آشنا كرد، روزبه روز به خود مقربتر

كن. پروردگارا ! روح آن عزيز را از ما راضي كن. پروردگارا ! دلهاي ما را بيش ازپيش با هم مهربان كن. پروردگارا ! فضل و رحمت و بركتت را بر اين ملت نازل كن. پروردگارا ! اين ملت شجاع را در همه ي صحنه ها بر دشمنانش پيروز كن. پروردگارا ! ملت عراق را از ظلم و ستم فرعوني نجات بده. پروردگارا ! همه ي ملتهاي مسلمان و ملتهاي مظلوم را به حيات طيبه برسان. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد ما را بيامرز، از ما راضي شو و گفتار و كردار ما را براي خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا ! قلب مقدس وليّ عصر را از ما راضي و خشنود كن. پروردگارا ! در ظهور و فرج آن بزرگوار تعجيل فرما و ما را از ياران آن بزرگوار قرار ده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 24 2) انفال: 24 3) نحل: 97 4) ادامه ي كشمكشهاي داخلي در عراق و ناآراميهاي وسيع و خودجوش در شمال و جنوب اين كشور و توانايي مردم عراق براي مقابله با عمليات سركوب رژيم، موجب شد تا «جورج بوش» رئيس جمهور سابق امريكا، ايران را به دخالت در مسايل داخلي عراق متهم كند. «صدام حسين» نيز به نوبه ي خود ايران را به طرفداري از شيعيان جنوب عراق متهم ساخت؛ ولي هر دو ادعا به خاطر خودجوش بودن قيام مردمي، بويژه در شهرهاي مركزي عراق، فاقد استناد و صحت بود.

بيانات در ديدار با وزير فرهنگ و ارشاد اسلامى و نمايندگان فرهنگى جمهورى اسلامى در خارج از كشور

بيانات در ديدار با وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي و نمايندگان فرهنگي جمهوري اسلامي در خارج از كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما مسؤوليت بزرگي را به عهده داريد در

ابتدا به برادران عزيز خيرمقدم عرض مي كنم؛ خسته نباشيد. همان طور كه جناب آقاي خاتمي اشاره كردند، اين مسؤوليت بزرگي است. شما در يك محيط نامأنوس و نامساعد از لحاظ عوامل تلاش فرهنگي قرار داريد و يقيناً سياستهاي استكبار جهاني - محسوس و نامحسوس - كاملاً سينه به سينه ي شماست و شايد بشود گفت كه كمتر جايي است، يا جايي نيست كه تلاشي مؤثر از سوي جمهوري اسلامي انجام بگيرد و دشمن - يعني اردوگاه كفر و استكبار جهاني - روي آن حساس نباشد و در حد توانش تلاشي در مقابل آن انجام ندهد. شما كه با اين شرايط مشغول هستيد، كارتان حقيقتاً درخور تمجيد و ستايش و تقدير است. در باب كار فرهنگي و اهميت آن، هرچه گفته بشود، تكرار گفته شده هاست و يك نكته بيش نيست و آن، پيام انقلاب و اصل ايصال آن است، كه از اصول مسلّم اسلامي مي باشد. تبليغ، يعني رساندن - «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه»(1) - يعني حجابها و مانعها را درنَورديدن، و رساندن سخن حق به مركزي كه بايد برسد. هرچه گفته بشود، حول وحوش همين يك نكته است، و در اين زمينه همه چيز يا بسياري از چيزها گفته و نوشته شده است. وضعيت موجود و وضعيت متوقع را با هم مقايسه كنيد آنچه كه من مي توانم عرض بكنم، اين است كه شما از يك سو وضعيتي را كه متوقع است، و از سوي ديگر وضعيتي را كه جمهوري اسلامي در آن قرار دارد، با هم مقايسه كنيد. نتيجه ي اين مقايسه بايد ما را به شيوه هاي نو و كارهاي نشده، يا تصحيح كارهاي شده، متنبه كند. در اين جا يك بازنگري و خودنگري و محاسبه ي

نفس لازم است. به نظر من، ارزيابي درست از آنچه كه متوقع است، امر مهمي است. در فضايي كه به طور كلي همه ي عوامل عليه گرايش ايماني و ديني، و به طور ويژه عليه گرايش اسلامي بوده، ملتها علي رغم اين عوامل مخالف، تشنه و مشتاق شنيدن سخن معنوي و روحاني بوده اند. در همين حال، يك غريو پُرطنين صادقانه ي قوي بلند شده و به خاطر صدقش و اخلاص گوينده و پشتوانه هاي عمليش - كه نشان داده است فقط حرف نيست - و به خاطر دشمني چهره هاي زشت دنيا با آن - يعني چهره ي استكبار، چهره ي ارتجاع، چهره ي زراندوزان - و به خاطر عوامل گوناگوني از اين جمله، در دلهاي ملتها، بخصوص ملتهاي مسلمان، يك جايگاه و تأثير حقيقي و نسبتاً عميق به وجود آورده است؛ به طوري كه از اول انقلاب تا الان، هرجا كه ايادي و عوامل انقلاب - از قبيل من و شما - پاگذاشتند، ديدند كه آن غريو و صاحب آن غريو، پيش از آنها به آن جا رفته است. پيام انقلاب و امام، پيش از ما به كشورهاي خارج رفته است در اوايل انقلاب، من خودم به هند رفتم و تقريباً به عمده ي مراكز فرهنگي، سياسي اين كشور سر زدم. هرجا كه پا گذاشتم، ديدم كه انقلاب و امام پيش از ما آن جاست! ما كه رفتيم، مردم ما را تحويل گرفتند؛ چون نماينده ي اين كانون بوديم؛ نه اين كه ما به آن جا برويم و مردمي بي خبر باشند، آن وقت ما بگوييم چنين حادثه يي اتفاق افتاده است. هنوز هم همين طور است. شما در اين كشورهايي كه نمايندگي نداريم، براي بار اول كه وارد مي شويد، اگر

توفيق پيدا كنيد كه خودتان را به محافل مردميِ متوقع برسانيد - حالا آن گروههايي را كه از اين مسايل دورند، نمي گوييم - اگر به محافل دانشجويي و روشنفكري و محافل انسانهاي متعهد و دلسوز و مخلص برويد، مي بينيد كه اين پيام قبل از شما به آن جا رفته است. من در سفرهايي كه در دوره هاي مختلف به جاهاي گوناگون داشتم، بلااستثنا در همه ي كشورها - اعم از كشورهاي اسلامي و غير اسلامي، حتّي كشورهاي كمونيستي - اين را ديدم. پيام انقلاب مثل هواي بهار مرزها را درنَورديده است پس ببينيد، قوّت نفوذ آن چشمه اين قدر بود كه بدون اين كه مبلّغي درست كند، جايي برود و كسي را گسيل كرده باشد - از قبيل آن كه مسيحيها و ماركسيستها و احزاب و جمعيتها، عوامل و لشكر تبليغاتي خودشان را مي فرستادند - حتّي بدون اين كه جزوه و نوشته و سطري فرستاده باشيم، يعني دستگاه بتواند ادعا كند كه ما آن جا قبلاً مردم را توجيه كرده بوديم، اين پيام مثل هواي بهار، مثل نسيم سحر، مثل عطر گل، مرزها را درنورديده و رفته است. من وقتي آن اوايل اينها را مي ديدم، حقيقتاً اين تصوير در ذهنم مجسم مي شد كه در باغي، عطر بوته ي گل پُربركتي افشان شده است. عطر اين گل نمي گويد كه درِ باغ بسته است و من اجازه ندارم بيرون بروم؛ يا اين جا سيم خاردار اين باغ است و من حق ندارم از آن بگذرم؛ فضا را پُر كرده است. حقيقتاً هميشه در ذهن من اين تصوير مجسم مي شد؛ انطباع واقعيت بود. شما كدام ايده، مكتب، فكر، شخصيت، فرياد و دعوت را در دنيا سراغ داريد كه

چنين زمينه ي مستعدي داشته باشد، كه ما داشتيم؛ انقلاب ما و امام ما و فرياد و عمل او و امتش داشت؟ حالا مابه عنوان يك تشكيلات، بايد چه كار كنيم؟ در چنين زمينه ي مساعدي، بايد چه كار مي كرديم؟ بايد چه كار مي شد؟ بايد بلافاصله آدمهاي كارآمد بروند و آنچه را كه شده، سازماندهي و تعميق كنند؛ ما اين را لازم داشتيم. يعني ما آن جا احتياج نداشتيم كه پيام را ببريم؛ بلكه لازم بود كاري بكنيم كه آنچه را كه خود رفته است، عمق پيدا كند. تعميق، كار لازم دارد. عمق، آن طور حاصل نمي شود؛ بلكه آن فقط يك طرح زمينه است. بايستي بر روي آن زمينه، كار ظريف و دقيق انجام داد. كارايي ما متناسب با زمينه ي مساعد فراهم شده نبوده است در چنين زمينه يي، دوازده سال دستگاههاي تبليغاتي جمهوري اسلامي كار كردند. شما خودتان كارشناس اين مسايل هستيد، و اگر امثال ما بخواهيم از واقعيتها مطلع شويم، به شماها مراجعه مي كنيم، تا به ما بگوييد چه خبراست. حالا شما قضاوت كنيد كه آيا ما در اين دوازده سال توانسته ايم در آن زمينه ي فياض و جوشان و همه گير و پُرجاذبه، بازار رواجي براي اين كالا ايجاد كنيم و آن را عمق ببخشيم، يا نه؟ تحليل واقعيتها به عهده ي شماست. برداشت من در حدي كه از قضايا مطلعم، اين است كه كارايي ما متناسب با آن زمينه ي مساعد نبوده است. نه اين كه اين گناه كسي باشد؛ بحث اين نيست. وقتي سرمايه يي را در اختيار تشكيلاتي مي گذارند كه اين تشكيلات مي تواند مثلاً با ده ميليون تومان كاسبي يا تجارت كند، اگر ناگهان ده ميليارد تومان در اختيارش بگذارند، معلوم است كه نمي تواند كار

كند. اين، گناه كسي نيست؛ اما مقايسه ي بين اين دو - آنچه كه بايد باشد، و آنچه كه هست - بايستي ما را وادار كند كه ببينيم نقصهاي ما كجاست. بايد ببينيم چه اشكالي در كار ما بوده است كمبودها را بايستي جستجوگرانه، با وسواس و بدون اغماض رسيدگي كنيم و ببينيم كه چه اشكالي در كار ما بوده است. آيا خطوط موازي در كار تبليغ و نبودن كانون واحد، مؤثر بوده است؟ آيا نابلدي كارگزاران مؤثر بوده است؟ آيا وجود تعارض بين دستگاههاي مباشر كار در آن كشور متوقفٌ فيه مؤثر بوده است؟ آيا درست نشناختن كارهاي بااولويت، مؤثر بوده است؟ آيا كارِ داراي اولويت سه را در اولويت يك قرار دادن و كار اولويت يك را در اولويت سه قرار دادن، و عدم رعايت تسلسل مطالب، مؤثر بوده است؟ آيا كمبودها وامكانات مالي مؤثر بوده است؟ آيا وجود دشمنان و دستگاههاي تبليغاتي كارآمد و مجهز آنها - كه پشتوانه هاي استكبار جهاني را دارد - مؤثر بوده است؟ همه ي اينها ممكن است. آسانترين كار اين است كه بگوييم همه ي اينها با همديگر مؤثر بوده است. ما كمبود پول داشتيم، كمبود آدم داشتيم. الان مثلاً ما اين تعداد نماينده يي كه در كشورها داريم، تعداد لازم كه نيست؛ تعداد لازم، چند برابر اين است. قاعدتاً در امكانات انساني و مادّي و تجهيزاتي، كمبود داريم. ما بايد مثل يك حسابگر و يك مغز متفكر بنشينيم، يك جدول درست كنيم، اين كمبودها را در جدول بگذاريم و ببينيم كداميك از اختيار ما خارج است، و كداميك تحت اختيار ماست. آنهايي كه تحت اختيار ماست، همت بگماريم و آن مشكلات

را برطرف كنيم. غفلت در كار جايز نيست. واجهه ي انقلاب، چهره ي فرهنگي است ما از اول گفته ايم كه واجهه ي انقلاب - يعني آن بخش نمادين و چهره ي بيروني انقلاب - چهره ي فرهنگي است. سياست ما هم مقهور فرهنگ ماست. ما كه نخواستيم ديانتمان را از سياست جدا كنيم. فرهنگ ما، ساخته شده ي تاريخ و مكتب و انقلاب ماست. با اين ادعاي بزرگ، مردم از ما توقعات دارند. در طول چند سال گذشته، كمتر موردي بوده است كه اين روشنفكران معتقد و وفادار به جمهوري اسلامي، از كشورهاي مختلف عربي و آسيايي بيايند و با من ملاقات كنند، الّا اين كه هر كدام آمدند، بعضي نواقص را در زمينه ي تبليغ فرهنگي ما گوشزد كردند! ما بايد اين نواقص را دانه دانه جدي بگيريم. در به كار گماشتن آدمهايي كه براي اين كار مي فرستيم، بايد عنصر نگرش انقلابي، عنصر فرهنگي بودن، عنصر عقل، و بالاتر از همه ي اينها عنصر تقوا - يعني شخص واقعاً تكليف را حس كند - در نظرگرفته بشود. چنين آدمي آن جا برود، بيني وبين اللَّه ببيند با اين امكاناتي كه دارد، چه كار مي تواند بكند. وفاداري ملتها به ما زياد است باز هم مردم دنيا تشنه اند. علي رغم همه ي مخالفتهايي كه با جمهوري اسلامي شده، و سمپاشيها و تبليغات زهرآگيني كه ناشي از خصومت عميق اردوگاه استكبار با اسلام است - بحث اسلام است؛ اصلاً الان هم بحث ايران مطرح نيست - كه ممكن بود اينها تأثيرات زيادي روي افكار مردمي بگذارد، درعين حال هنوز وفاداري ملتها به ما زياد است. در زمان رياست جمهوري، مي خواستم به چند كشور سفر كنم. قبل از آن، در سطح جهاني و بين المللي

براي ما حادثه يي اتفاق افتاده بود كه تبليغات صهيونيستي و امريكايي و استكباري به آن دامن مي زد. من براي خداحافظي و گرفتن رهنمود و سفارشهايي كه معمولاً امام در هر سفر به ما مي فرمودند، خدمت ايشان رفتم. گفتم اتفاقاً در آستانه ي سفر ما اين قضيه هم اتفاق افتاد و دولتها و دشمنان، روي اين موارد حسابي حساسند. ايشان گفتند: بله، ليكن ملتها با شما هستند. من در همان سفر، اين حرف را بوضوح مشاهده كردم، كه با صد نوع استدلال هم نمي شد اين گونه واضح براي من ثابت بشود. هميشه همين طور بوده، ملتها با ما هستند. ملتها دلشان اين جاست؛ مشروط بر اين كه از ما تجاوبي مشاهده كنند. اگر احساس كنند كه گوشمان مي شنود، دلمان مي انديشد و قواي مختلف ما به آنها پاسخ مي دهد، اميدشان بيشتر مي شود. سياستهاي رسمي كشور در خارج را رعايت كنيد كار را رعايت كنيد. از جمله چيزهايي كه بسيار مهم است، رعايت سياستهاي رسمي اعلام شده ي جمهوري اسلامي در خارج است. هرجا كه هستيد، مبادا يك سليقه ي شخصي در ذهن و عمل و زبان شما، بر آنچه كه سياست اتخاذشده ي جمهوري اسلامي است، غلبه كند. اگر فرض كنيم كه آن سياست، سياست غلطي هم باشد، راه جبران آن غلط مطمئناً اين نيست كه يك عنصر وابسته ي به جمهوري اسلامي، مثلاً در محافل عوام يا خواص، مخالفت خودش را با آن سياستها اعلام كند. اين كار، حاكي از اين خواهد بود كه علاوه بر آن كه جمهوري اسلامي سياست غلط اتخاذ مي كند، ورشكستگي تشكيلاتي هم دارد. اين، دو عيب است. هر تشكيلاتي - تشكيلات يك خانواده هم همين طور است - بايد منسجم باشد، تا مورد

اعتماد قرار بگيرد. ما بايد به هم پيوسته باشيم. نظامي كه چنين بار سنگيني را بر دوش گرفته است، بايد مظهر انسجام باشد. در بين مردم ممكن است كسي نظري داشته باشد كه با نظرهاي رايج و رسمي مخالف است؛ اما عنصري كه عضو دستگاه است، بايستي در آن جا همان نظر رسمي دستگاه را اعلان كند و يكپارچگي سيستم تشكيلاتي را عملاً نشان بدهد. اين، چيز خيلي مهمي است. ما اينها را تجربه كرده ايم و ديده ايم كه در بيرون چگونه منعكس مي شود. مي دانيد كه در طول اين چندساله، سياستهاي گوناگوني در كشور بوده است. هر كس هم كه به مأموريت مي رفته، بالاخره ممكن است در هر برهه يي، با يكي از اين سياستها مخالفت داشته است. يادتان است كه در سال 59، از لحاظ سياستهاي رسمي و متخذ دولت، در كشور چه خبر بود؛ همان سالهايي كه عناصر انقلابي بيرون مي رفتند. در همان سالها من تجربه كردم و از نزديك ديدم كه آن چيزي كه در نظر بيرون مهم است، اين نيست كه عنصري كه به آن جا مي رود و با فلان مسؤول نظام ميانه يي ندارد، آن جا مثلاً بگويد كه ايشان كسي نيست، يا حرفهاي ايشان خيلي اعتباري ندارد، يا اين سياستي كه وي اتخاذ كرده، غلط است، ما قبول نداريم، يا جمعي قبول ندارند. اگر آن سياست غلط هم باشد، اين اصلاً علاج نمي كند. مي دانيد كه آن زمان، بازار سياستهاي غلط بود. آن زمان، از طرف ليبرالهاي مسلط بر ظاهر و باطن دستگاه، سياست غلط وجود داشت؛ درعين حال عناصر انقلابي هم آن وقت مي رفتند و بلد بودند كه چگونه برخورد كنند، تا دستگاه را از لحاظ تشكيلاتي

زير سؤال نبرند. اين، نكته ي بسيار اساسي و مهمي است كه بايستي مورد توجه باشد. تعارض بين دستگاههاي سياست خارجي و تبليغات را حل كنيد البته من آن جا شنيدم كه بين دستگاههاي سياست خارجي و تبليغات، تعارض هست. چند سال قبل از اين هم در زمان رياست جمهوري مطرح بود؛ گويا هنوز هم مطرح است. بايد اين تعارض را حل كنيد؛ نبايد به اين شكل بماند. البته مقداري از آن به عهده ي برادرانِ در رأس است، كه بايد اين جا كليات را حل كنند؛ آنان زود به نتيجه مي رسند. اين جا مشكل باقي نمي ماند؛ عمده آن جاست، كه گاهي مسايل كاري و سياسي است، گاهي هم مسايل شخصي است. نبايد بگذاريد كه اين اختلاف در بيرون نشان داده بشود؛ كه اگر نشان داده شد، قطعاً بدانيد دستگاه و نظام جمهوري اسلامي ضرر كرده است. بايد به اين نكته توجه زياد داشته باشيد. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق بدهد و كمكتان كند. بار سنگين است، و از طرفي هم بسيار بافضيلت. شما كار و شغل بسيار بسيار شريف و بافضيلتي را انتخاب كرده ايد؛ ان شاءاللَّه كه مشمول توفيقات و رضاي الهي باشيد و آنچه كه به نفع اسلام و مسلمين و به نفع انقلاب است، به دست شما انجام بگيرد. بايد از برادران عزيز، از وزير محترم ارشاد - جناب آقاي خاتمي - و بقيه ي مسؤولاني كه اين كار تبليغات و اين حركت عظيم را در سطح دنيا دنبال مي كنند، حقيقتاً تشكر بكنم. ان شاءاللَّه اين كار، هرچه بهتر و تيزتر و برنده تر و حكمت آميزتر پيش برود. البته چند سال پيش، در جلسه ي خصوصي دو، سه ساعته يي كه نمي دانم از برادران حاضر كساني

در آن جا بودند يا نه، سفارشهايي كردم. من الان آن سفارشها مورد نظرم است؛ اما نمي خواهم آنها را تكرار كنم و به زبان بياورم. به هرحال، آن سفارشها بسيار بسيار مهم است. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 39

بيانات در مراسم توديع با قاريان قرآن: شعبان عبدالعزيز صياد، محمود صديق منشاوى

بيانات در مراسم توديع با قاريان قرآن: شعبان عبدالعزيز صياد، محمود صديق منشاوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم آرزوي ما اين است كه مردم به مفاهيم و معارف قرآني هم توجه كنند اين چند روزي كه در ايران حضور داشتيد، الحمدللَّه شما را خشنود و راضي مي يابيم. ما به قرآن و هرچه كه با قرآن نسبت دارد - كه از جمله ي بهترينش، قرّاء قرآن هستند - قلباً علاقه و عشق داريم. ما شماها را هم از دور مي شناسيم و سالهاست كه تلاوت قرآنتان را گوش كرده ايم. الحمدللَّه خوشحاليم كه مردم مسلمان مي توانند از تلاوت قرآنِ خوب استفاده كنند. آرزوي ما اين است كه ان شاءاللَّه مردم مسلمان در هرجا كه هستند، در كنار استفاده ي از متن قرآن و كلام معجزنشان آن، به مفاهيم و معارف قرآني هم توجه بكنند. فاصله يي را كه ما تاكنون طي كرده ايم، فاصله ي خيلي زيادي است. اين جواناني كه الان شما مي بينيد عاشق قرآنند و زندگيشان در قرآن است، در زمان رژيم شاه كارشان اين نبود؛ از قرآن غافل بودند. بنابراين، فاصله ي زيادي را تا اين جا پيموده اند. همت ما اين است كه ان شاءاللَّه قرآن حفظ بشود. من هم به اين برادران مسؤول سفارش كرده ام كه روي اين مسأله كار كنند. شيخ مصطفي اسماعيل خيلي فوق العاده بود قبل از انقلاب، من ممنوع السفر بودم؛ يعني نمي توانستم به خارج از كشور سفر كنم.

مدتها در زندان بودم؛ وقتي هم كه از زندان بيرون آمدم، در داخل كشور محصور بودم. در آن وقت، يكي از آرزوها و تصميمهايم اين بود - به خانواده ي خودم هم گفته بودم - كه اگر بتوانم از كشور خارج بشوم، براي ديدن قرّاء - مخصوصاً شيخ مصطفي اسماعيل - به مصر مي روم. اتفاقاً شيخ مصطفي اسماعيل تا بعد از انقلاب زنده بود؛ ليكن متأسفانه ما در آن سالهاي اول انقلاب، به اين فكري كه حالا هستيم، نبوديم؛ والّا به هر طوري بود، من شيخ مصطفي اسماعيل را به تهران مي آوردم. شيخ مصطفي اسماعيل، خيلي فوق العاده بود. چيزهايي در تلاوت او بود كه انصافاً قابل تقليد است. منهاي مسأله ي صدا و كيفيت اداي حروف و كلمات، او كلمات قرآني را جان مي داد. يعني وقتي كه او آيه را مي خواند، آن احساسي به مستمع دست مي داد كه در آيه اقتضاي آن احساس بود. مثلاً فرض بفرماييد كه در سوره ي هود، آن جايي كه راجع به قضيه ي پسر نوح آيات كريمه را مي خواند: «انّ ابني من اهلي و انّ وعدك الحق»(1)، انسان پدري را احساس مي كند كه پسر كافرش دارد در مقابلش از بين مي رود؛ يعني هم احساس رأفت به خاطر بُنوّت او، و هم احساس نفرت به خاطر كفر او. او اين را با خواندن خودش به انسان القا مي كند. اين، چيز خيلي مهمي است و آن تأثير قرآني را در خواننده مضاعف مي كند. شبيه اين را - نه به اين شدت - من در خواندن شيخ عبدالفتاح ديدم؛ او هم تا حدودي اين طور است. مرحوم منشاوي هم جزو آن چهره هاي برجسته ي قرآني است. چند نفر از

مقلدان ايشان الان در اين جا هستند. به هرحال، اميدواريم كه خداي متعال به شما توفيق بدهد و حفظتان كند و ان شاءاللَّه در طول سالهاي متمادي، منشأ اشاعه ي قرآن باشيد. حالا ما مي خواهيم از تلاوت شما استفاده كنيم. از خواندن آقايان خيلي حظ و استفاده كرديم. ان شاءاللَّه كه نفستان هميشه باز و روشن و در خدمت آيات كريمه ي قرآن باشد و از اين سفر هم خاطرات خوب و ماندگاري برايتان بماند. ان شاءاللَّه به همت اين برادران، باز هم در آينده گذارتان به ايران بيفتد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) هود: 45

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از كارگران و معلمان سراسر كشور، به مناسبت روز جهانى كارگر و روز معلم

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از كارگران و معلمان سراسر كشور، به مناسبت روز جهاني كارگر و روز معلم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شهيد مطهري، چشمه يي فياض و جوشان در ابتدا به همه ي برادران و خواهران عزيز، كارگران و معلمان و دانشجويان و دانش آموزان و مسؤولان خوش آمد عرض مي كنم و از پروردگار عالم براي همه ي شما عزيزان - كه دلها و بازوها و دستها و مغزهاي جامعه ي اسلامي هستيد - بركت و تفضل مسألت مي كنم. امروز و فردا، جزو روزهاي مهم و آموزنده و پُرمحتوا در نظام جمهوري اسلامي عزيز ماست و مربوط به كارگران و معلمان - دو قشر بسيار مؤثر و البته زحمتكش و عالي قدر - است. قبلاً لازم است كه ياد شهيد هميشه زنده ي انقلابمان، آيةاللَّه شهيد مطهري را - كه امام فرمودند حاصل عمر مباركشان است - گرامي بداريم و عرض كنيم كه شهيد مطهري(رضوان اللَّه عليه) چشمه ي فياض و جوشاني بود. اگر ما به خاطر شهادت ايشان متأسفيم - در حالي كه شهادت خلعت ذي قيمتي است كه خداي متعال بر تن خاصان مي پوشاند

و آن بزرگوار با شهادت، به مقامات عالي و معنوي كه همه مشتاق آن هستند، عروج كرد - علت آن است كه اين چشمه مي توانست بركات جديدي را به عالم اسلام ارزاني كند. هر يك ساعت و يك روز از عمر بابركت كسي مثل آن شهيد بزرگوار، براي امت اسلام و يكايك مردم مسلمان، داراي فايده است، و براي او حسنه. هنوز جامعه ي ما به انديشه هاي شهيد مطهري محتاج است البته آثار آن بزرگوار، مثل ياد او زنده است. كتابهاي شهيد مطهري، قابل مردن و قابل تمام شدن نيست. مبادا كسي خيال كند كه ما از بعد از انقلاب تا حالا، كه مرتب كتابهاي شهيد مطهري را طبع و منتشر مي كنيم، تكراري است. نه، در سخن حق و در كلام حكمت، تكرار نيست. هنوز جامعه و نسل جوان و جامعه ي فرهنگي و علمي ما، به دانستن همان مطالبي كه آن بزرگوار از زبان و قلمش فيضان كرد و در اختيار امت اسلام گذاشت، محتاجند. بله، چه بهتر كه مطهري هايي، مغزهايي، زبانها و قلمهاي پُرفيضي غير از مطهري هم داشته باشيم - كه ان شاءاللَّه اميدواريم داشته باشيم - اما آنچه كه كهنه نمي شود، معارف و حقايقي است كه هنوز جامعه ي ما محتاج دانستن و تكرار كردن و از بركردن آنهاست، و آن همان محتواي كتابهاي شهيد مطهري است. مبادا وسوسه ي خناسان و زمزمه ي دشمنان - كه با فكر شهيد مطهري مخالف بودند و به همين جهت هم او را از دست ما گرفتند - موجب شود كه كتابهاي آن بزرگوار از رواج بيفتد؛ كه البته نخواهد افتاد. دلها و ذهنهاي مشتاق نخواهند گذاشت كه اين مطالب

عميق و عريق، از دست و ذهنيت جامعه خارج بشود. معلمان و كارگران، جزو پايه هاي اصلي انقلابند و اما راجع به معلمان و كارگران. با يك نظر، ما هر دو قشر را به يك صورت، در صحنه و در خدمت مشاهده مي كنيم. خصوصيت اين دو قشر آن است كه وجود و حيات آنها جزو پايه هاي اصلي انقلاب است. اگر شما مي بينيد كه نبيّ مكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) دست كارگري را در دست مبارك خودشان گرفتند، او را لمس كردند، بعد سرشان را پايين آوردند و دست آن كارگر را به لبهاي مباركشان رساندند و آن را بوسيدند؛ يا اگر مي بينيد كه اميرمؤمنان و مولاي متقيان و بزرگترين قلب و زبان دريادلِ پُرمعرفتِ متصلِ به وحي الهي بعد از پيامبر، مي فرمايد كه «من علّمني حرفا فقد صيّرني عبدا» - هر كس به من چيزي درس بدهد و بياموزد، من را غلام خودش كرده است - اين عمل از پيامبر و اين بيان از اميرالمؤمنين بي خود نيست؛ نمي خواستند با كسي تعارف كنند. اين عمل و اين بيان، مثل همه ي اعمال و بيانات آنان، براي ما درس است؛ هم براي خود كارگر، هم براي خود معلم، هم براي بقيه ي مردم، تا كارگر و معلم بدانند كه آنها جزو سنگهاي اساسي اين بنا هستند؛ قدر خودشان را بشناسند و بفهمند كه وجود آنها چه قدر در سرنوشت يك ملت مؤثر است. استقلال ملت و كشور، به تلاش و زحمت كارگران بستگي دارد امروز اگر كارگر ايراني با همه ي وجود، با وجدان كار، با احساس مسؤوليت، با ابتكار و خلاقيت، و با احساس اين كه ثوابي را بجا مي آورد، كار بكند - كه مي كند - و

نتيجه ي آن را در اختيار ملت خود قرار بدهد، ما به آن هدفي كه از اول اعلام كرديم - يعني هدف «نه شرقي و نه غربي»، كه معنايش عدم وابستگي به قدرتهاست - خواهيم رسيد؛ والّا اين طور نخواهد شد. پس ببينيد، يك شعار بزرگ انقلاب، يعني استقلال ملت و كشور - كه دشمنان ما در دنيا با همين مخالفند - بسته به وجود كارگر و تلاش و زحمت زحمتكشان اين قشر و احساس حسنه در آنهاست. كارگر بايد احساس كند كه «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها»(1). يعني هر كس كار حسنه يي انجام بدهد، خداي متعال ده برابر به او اجر مي دهد. اين كار، همان حسنه است. يا معلم احساس كند كه اگر ما گفتيم ايراني مسلمان بايد بر روي پاي خود بايستد، يعني اين رشته هاي بردگي را كه در طول دو، سه قرن به گردن و دست و پاي او بستند، باز كند و اين فرهنگ غلط استعماري را كه مي گفتند: «ايراني نمي تواند كار بكند»، از بين ببرد. آن روزي كه مي خواستند نفت را در اين مملكت ملي كنند، يكي از رجال پهلوي گفت: «ايراني نمي تواند يك لولهنگ بسازد، چه طور مي خواهد نفت را اداره كند؟»! اين، همان فرهنگي است كه خود استعمارگران به ملتهاي مسلمان و استعمارزده و به ملت ما تلقين و القا كردند كه از شما كاري برنمي آيد؛ صنعتتان را هم بايد ما درست كنيم، كشاورزيتان را هم بايد ما اصلاح كنيم، براي مدارستان هم بايد ما برنامه ريزي كنيم، دولتتان را هم بايد ما بگردانيم! معلم، تربيت نيروي انساني كارآمد را به عهده دارد ذلتي كه خاندان پهلوي (لعنةاللَّه عليهم) و خاندان قاجار

(لعنةاللَّه عليهم) بر سر اين مملكت آوردند و بر اين ملت تحميل كردند، ما را صد سال عقب انداختند. اگر بخواهيم اين ذلت برداشته شود و اين استعداد درخشان ايراني در اختيار مصالح و منافع ايران و اسلام قرار بگيرد، آيا جز با تربيت نيروي انساني كارآمد، امكانپذير است؟ چه كسي اين تربيت را خواهد كرد؟ اين سنگ علي الظاهر تيره، يا اين فلز علي الظاهر گرفته را چه كسي خواهد تراشيد و صيقل خواهد داد، تا به تيغ برنده يي تبديل بشود و همه كار انجام بدهد؟ معلم. اين، نقش معلم است. هر كس كه در جمهوري اسلامي مشغول كار است - به معناي اعم كار: كار فرهنگي، كار اقتصادي و كار خدماتيِ صحيح و مفيد - بايد بداند كه حسنه انجام مي دهد و براي خدا كار مي كند، پس عمرش به بيهودگي تلف نشده است. شما يك روز كه كار كنيد، يك روز در ديوان الهي ذخيره كرده ايد، يك روز به ملت فايده بخشيده ايد، و يك روز به سير تكاملي جامعه مدد رسانده ايد. اين، فرهنگ اسلام است؛ نه آن كه متأسفانه در بعضي از برنامه هاي هنري و راديو و تلويزيون ما، انسان مي بيند كه كسي بعد از سي سال كار، احساس مي كند كه كارش به هدر رفته و عمرش تلف شده است! اين فرهنگ، فرهنگ اسلامي و قرآني نيست. هر ساعت كار شما، ذخيره و حسنه يي در پيش پروردگار اگر سي سال درست كار كرديد، سي سال اين جامعه را جلو برده ايد و سي سال پيش خدا ذخيره كرده ايد. اگر درست كار كرديد، سي سال خودتان جلو رفته ايد. اين، فرهنگ قرآني و اسلامي است. همين فرهنگ بايد در هنر

ما هم منعكس بشود. اين مفاهيم بايد در نمايشنامه ها، فيلمها، سينما، تلويزيون و راديوي ما انعكاس يابد. من نمي دانم اين دستگاه رسمي هنري ما، كي مي خواهد با اعماق تفكر اسلامي آشنا بشود. مي نويسند، غلط! اجرا مي كنند، غلط! در قالبهاي هنري حرف مي زنند، غلط! چرا؟! منطق اسلام اين طور نيست. اسلام مي گويد، شما كارگر كه خوب و با وجدان و با نيت حَسَن كار مي كنيد، شما معلم كه براي احساس مسؤوليت درس مي دهيد، شما كارمند كه براي پيشبرد جامعه و گشودن گرههاي جامعه كار مي كنيد، هر يك ساعت كارتان، ذخيره و حسنه يي در پيش پروردگار است؛ هر يك ساعت كارتان، اين ملت را يك ساعت جلو مي برد. انسان از چنين كاري، ديگر خستگي و كسالت پيدا نمي كند. معلمان، كارگران كارخانه ها و مزارع، صنعتگران، محققان، كارمندان دستگاههاي اجرايي، مدافعان از حريم امنيت كشور، و هر كسي كه در هر نقطه يي از اين كشور اسلامي مشغول چنين كاري است، بايد بداند كه در حال عبادت است. نكته ي مهم اين است كه مسافر وقتي در منزل بين راه براي گذراندن يك مرحله فرود مي آيد، اگر احساس بكند كه ديگر كارش تمام شده، اين مسافر در راه مانده است؛ اين را در ياد داشته باشيد. ما تاكنون مراحل مختلفي را گذرانده ايم اين جامعه ي اسلامي، به سمت هدفي حركت مي كند. اين هدف و اين راه، مرحله مرحله است. تاكنون چندين مرحله را گذرانده ايم. مرحله ي مبارزه با عوامل داخلي استكبار، بخوبي و سلامتي گذشت؛ اما كار تمام نشد. اين، يك منزل بين راه بود؛ از آن عبور كرديم. يك مرحله، بر سر جاي خود نشاندن تهاجم تحريك شده ي جنگ افروز تحميلي بود كه هشت سال

طول كشيد و همه ي دنيا هم پشت سرش ايستادند، تا شايد بتوانند انقلاب را شكست بدهند. اين مرحله هم با پيروزي و سربلندي گذشت. از اين مرحله هم عبور كرده ايم، اما نبايد احساس كنيم كه كار تمام شد؛ كار تمام نشده است. يك مرحله، مرحله ي مطرح شدن در افكار عمومي عالم، به عنوان يك ملت مبارز، يك ملت صادق، يك ملت مظلوم و يك ملت داراي اهداف بلند بود؛ اين مرحله هم گذشت و دنيا آشنا شد. اينها مراحل و منازل بين راه است. آن كاروان سالار راه، آن بلدِ بيناي بصيرِ دشمن شناسِ راه شناس، آن امام عظيم الشأن و جليل القدر، ما را يكي يكي، بادقت و باظرافت، از اين مراحل گذراند. شما ملت عزيز، راه را خوب رفتيد و احساس خستگي نكرديد. ما يكي پس از ديگري، در مسايل گوناگون، در سازندگيهاي داخلي، در رشد سياسي و فرهنگي مردم، در پيشرفتِ در احكام اسلامي، بحمداللَّه پيشرفت داشتيم و پيشرفت داشتيد. بعضيها سعي مي كنند فضا را تاريك جلوه دهند اين كه بعضي بنشينند و چانه بجنبانند و مثل كساني كه از خواب بيدار شده اند، نمي دانند كه در اين مملكت چه گذشته، همه ي گرفتاريها و بدبختيهاي دوران رژيم سلطنت را بر زبان بياورند و خيال كنند كه اين ملت، همان ملت است، يك اشتباه تأسف انگيز است كه متأسفانه بعضي دارند. اينها به گونه يي حرف مي زنند كه انگار اين ملت، يك ملت مرده است. انگار اين ملت، همان ملتي نيست كه امريكا و شوروي و ناتو و همه ي ارتجاع را كه پشت سر صدام ايستاده بودند، شكست داده است. انگار اين ملت، آن ملتي نيست كه در اعماق روستاها و زواياي كشورش،

زن و مرد و پير و جوان، مفاهيم سياسي و فرهنگي و انقلابي را مثل واضحترين مسايل زندگيشان مي دانند. ملت ما، يك ملت زنده و كارآمد و معتقد و مؤمن و متكي به خود است. ملت ما، ملت زمان حاكميت استعمار و مزدوران استعمار نيست، كه هيچ اميدي به او نبود. مي نشينند فضا را تاريك جلوه مي دهند و طوري حرف مي زنند كه كأنه همه چيز تمام شده است! همه چيز شروع شده؛ درعين حال، راه نيمه كاره است. اين، نكته ي اساسي است. مبادا خيال كنيد اين موفقيتهايي كه ما داشتيم، همه ي اهداف ماست؛ نه، در اين مملكت بايد خيلي كار بشود؛ در اين سرزمين اسلامي بايد خيلي تلاش و ابتكار مخلصانه و دلسوزانه انجام بگيرد. دشمنان ما هنوز در كمين نشسته اند كه چه وقت اين ملت از اسلام خسته بشود، به او حمله كنند؛ چه وقت اين ملت ايمان خودش را از دست بدهد، هجوم به او را از همه طرف شروع كنند. دشمنان اسلام آرام نگرفته اند و مأيوس نيستند دشمنان اسلام آرام نگرفته اند. اين ملت و امام اين ملت، بارها و بارها به دهان امريكا و ديگر قلدرهاي دنيا زدند؛ اما آنها مأيوس نيستند. وقتي مي بينند كه نمي توانند اين ملت را از ايمانش، از اسلامش، از انقلاب و امامش جدا بكنند و شعارهايش را از او بگيرند - در واقع امكان اين عمل نيست - در دنيا اين گونه منعكس مي كنند كه دولت به غرب متمايل شد! اين براي آن است كه روحيه ي ملتهاي دنيا را ضعيف كنند. اين براي آن است كه مسلماناني را كه در اقصا نقاط عالم چشمشان به شما ملت شجاع و بزرگ

است، دلمرده و مأيوس كنند. آنها بگويند عجب! پس ايران هم اين طور شد. تلاش مي كنند كه اميد مسلمانان جهان از دست برود؛ ولي اشتباه كرده اند. امريكا با ملت ايران و با اهداف اين ملت، با همه ي وجود دشمن است؛ ما اين را مي دانيم. اين ملت، حرف قاطع خود را درباره ي فلسطين زده؛ لذا امريكا از او داغدار است. اين ملت، حرف خود را در باب سلطه ي ظالمانه ي امريكا زده و ايستاده است؛ لذا امريكا و استكبار جهاني، از اين موضع بشدت ناراحتند. اين ملت، تمسك و اعتصام نهايي و قوي خودش را به اسلام و قرآن ثابت كرده است. امريكا و همه ي دشمنان اسلام، از اين رويكرد بشدت زخم خورده اند؛ لذاست كه عليه ما تبليغات و تلاش مي كنند. هرجا كه پرچم اسلام بلند شود، استكبار جهاني با آن مخالف است اينها با هرجايي كه پرچم اسلام در آن بلند بشود، مخالفند. الان همين عراق را نگاه كنيد؛ اين شيعيان مظلوم جنوب عراق را ببينيد. البته برادران كُرد ما در شمال عراق، مظلوم و مغلوب و مقهورند. ما بايد به آنها كمك كنيم، وظيفه ي خودمان هم مي دانيم، تا حالا هم كمك كرده ايم، بعد از اين هم خواهيم كرد؛ در اين هيچ بحثي نيست. در دنيا هم فقط تبليغات و حرف است؛ عمل در آن نيست. با همه ي اين تبليغات، آن مقداري هم كه تاكنون از سوي دنيا كمك شده است، يك صدم آنچه كه براي آنها احتياج است، نمي شود! ملت و دولت ايران، مردانه آستينها را بالا زده اند و دارند به آنها كمك مي كنند؛ باز هم خواهند كرد، وظيفه ي اسلامي است، براي خاطر كسي هم نيست؛ اما

اين تبليغات را با آنچه كه نسبت به مردم مسلمان مظلوم جنوب عراق وجود دارد، مقايسه كنيد. چرا؟ علت چيست؟ مگر شيعيان بصره و نجف و عمّاره و ناصريه و سماوه و كربلا مظلوم نيستند؟ مگر اينها زير فشار قرار نگرفته اند؟(2) مگر صدام با آن مردم، بدتر از حجاج بن يوسف، ظلم بي سابقه يي را انجام نداد؟ مگر مرجع تقليد اين مردم را زنداني و زير فشار قرار نداد؟ مگر اعتاب مقدسه را خراب نكرد؟ مگر به عقايد و عواطف اين ملت، اين قدر زخم و ضربه نزد؟ چرا از دنيا نفسي بلند نمي شود؟! چرا كسي به ياد آنها نيست؟! چرا به جامعه ي علمي نجف و مراجع تقليد و علما و فضلا و آستانهاي مقدس اميرالمؤمنين و حسين بن علي (عليهماالسّلام) - كه محل اميد و معشوق دل دهها ميليون مسلمان است - توجهي نمي شود؟ چرا نسبت به اين همه فاجعه يي كه صدام و صداميان - اين دژخيمهاي ازخدابي خبر - انجام دادند، در تبليغات جهاني هيچ اشاره يي نمي شود؟ يك نفر فقط دو كلمه حرف مي زند و تمام مي شود! چرا؟ چون مي دانند كه در اين جا پرچم اسلام، پرچم روحانيت و پرچم دين برافراشته شده است. اينها با دين مخالفند. بدانيد كه اگر خداي متعال - العياذباللَّه و نستجيرباللَّه - به جلاد پهلوي - محمّدرضاي بدبخت ذليل - مهلت مي داد كه صد مرتبه ي ديگر مثل هفده شهريور و مثل پانزده خرداد را راه بيندازد و هزاران هزار از اين مردم را بكشد، از اين امريكا و از اين سازمانهاي دروغين حقوق بشر، يك كلمه حرف جدي عليه او صادر نمي شد؛ هيچ كاري نمي كردند! اينها با كشتار انسانهايي كه در راه اهداف ديني قيام

و حركت كرده اند، مخالفتي ندارند؛ مشوق اين گونه كشتارها نيز هستند! اين، به خاطر چيست؟ به خاطر عمق دشمني آنها با دين و بخصوص با اسلام است. چرا؟ چون اسلام در خدمت توده هاي مظلوم است؛ چون اسلام با قلدري مخالف است؛ چون اسلام باسلطه ي امريكا و امثال امريكا مخالف است؛ چون اسلام طرفدار استقلال ملتهاي مظلوم است. دو درس از موفقيتهاي گذشته ملت ايران بايد از موفقيتهاي گذشته دو درس بگيرد: درس اول اين است كه اين موفقيتها در سايه ي مقاومت به دست خواهد آمد، نه در سايه ي تسليم. هر كس تسليم ابرقدرتها شد، ذليل گرديد. اگر ذليل بود، ذليلترش مي كنند؛ اگر هم عزيز باشد، او را به ذلت مي كشند! مي بينيد كه ديكتاتور عراق در مقابل امريكا چه ذلتي دارد! ذلت را قبول كرد، ولي در مقابل مردمش آن طور است. عربها مثلي دارند: «اسد عليّ وفي الحروب نعامة». به ملتش كه مي رسد، شير است؛ به امريكا كه مي رسد، موش است! امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) يك وقت مي فرمودند كه هر زمان عراق در جنگ شكست مي خورد، و هر موقع اين سرداران قادسيه، از بسيجيان و رزمندگان ما يك تودهني مي خورند، صدام فوراً يك مدال و يك نشان به آنها مي دهد! هر وقت به آنها مدال مي داد، معنايش اين بود كه شكست خورده اند! حالا هم آنها اعلام كرده اند كه دولت عراق به صدام مدال داده است! مدال چه چيزي؟ مدال ذلت در مقابل امريكا، مدال روبه شدن در مقابل متجاوزان به عراق، و مدال خونريزي نسبت به مردم مظلوم اين كشور! دنيا هم دارد تماشا مي كند. يك وقت از سر فراغت چيزي مي گويند؛ به فكر مردم هم نيستند. پس، درس اول

اين است كه بايد در مقابل استكبار ايستاد. با مقاومت - نه با تسليم - به همه چيز دست پيدا خواهيد كرد؛ همچنان كه تا امروز دست پيدا كرده ايد. درس دوم اين كه راه نيمه كاره است؛ بايد كار كرد. معلمان بايد از روي دلسوزي، از روي صميميت، با احساس اين كه كشور و ملت و اين انقلاب، به هريك ساعت درس آنها نياز دارد، خوب كار كنند و با اين روحيه و با اين وجدان درس بدهند. كارگران بايد با وجدان كار، با احساس مسؤوليت، با بكارگيري روح خلاقيت و ابتكار، با توجه به اين كه هر ضربه ي چكش آنها، هر پيچ و مهره قرص كردن آنها، هر كار تميز و خوب آنها، ضربه يي بر پيكر استكبار و خدمتي به انقلاب و ايران است، كار كنند. اميدواريم كه خداي متعال، شما برادران و خواهران عزيز و همه ي ملت ايران و همه ي مسؤولان اين كشور و اين دولت خدومِ زحمتكشِ مردميِ عزيز را توفيق بدهد كه ان شاءاللَّه بتوانند روزبه روز اين ملت را به سمت اهداف عاليه اش پيش ببرند. خداوند نظر و عنايت و لطف وليّ اللَّه الاعظم(اروحنافداه) را هميشه به اين ملت مستمر و مستدام بدارد و روح مطهر امام عزيزمان را از ما شاد و راضي كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انعام: 160 2) در پي شرايط ايجاد شده در فرداي پايان جنگ دوم خليج فارس و خروج نيروهاي عراقي از كويت، عراق دچار ناآراميهاي وسيعي در شمال، مركز و جنوب گرديد. نيروهاي مخصوص عراق، براي قلع و قمع مخالفان، به عمليات سركوب وسيعي مبادرت ورزيدند، كه در اين ميان توجه جامعه ي بين المللي و رسانه هاي گروهي

جهان، تنها به شمال عراق و كُردها معطوف بود و از جناياتي كه نيروهاي عراقي عليه شيعيان جنوب مرتكب مي شدند، در رسانه هاي خارجي چندان خبري نبود.

سخنرانى در ديدار با وزير آموزش و پرورش و معلمان نمونه ى سراسر كشور، به مناسبت روز معلم

سخنراني در ديدار با وزير آموزش و پرورش و معلمان نمونه ي سراسر كشور، به مناسبت روز معلم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تكريم معلم، آثار مثبتي را در فرهنگ جامعه باقي مي گذارد برادران و خواهران عزيز و معلمان و معلمات نمونه ي كشور! خيلي خوش آمديد. ما به عنوان عرض ارادتي به مقام معلم و به كليه ي معلمان كشور، امروز اين ديدار و اين جلسه ي صميمي خودماني را با شما برادران و خواهران ترتيب داده ايم. امروز همه بايد احساس تكريم به معلمان را، در فضاي فرهنگي جامعه و در ذهن مردم بيش ازپيش تشديد كنند؛ چون تكريم نسبت به معلم و بزرگداشت او به معناي واقعي كلمه، آثار بسيار مثبتي را در فرهنگ جامعه و تعليم وتربيت باقي مي گذارد. البته ممكن است لازمه ي بزرگداشت، رسيدگيهاي گوناگوني از جهات مختلف باشد - كه آنها هم به نوبه ي خود لازم است - ليكن آنها بزرگداشت نيست. معناي بزرگداشت، همين است كه در محيط جامعه، هر كسي احساس كند كه به معلم خود و به ساير معلمان، قلباً و روحاً احترام مي گذارد و آنها را بزرگ مي شمارد. اين، بزرگترين مشوق براي تعليم و تربيت است؛ همان چيزي كه در اسلام هم هست. در اسلام، رعايت معلم هست. كيست كه در جامعه معلمي نداشته باشد؟ اين حكم اسلامي براي آن است كه بازار تعليم رايج باشد، نه كاسد. معلمان در كل كشور، حقاً و انصافاً به اين احتياج دارند. در آموزشهاي اسلامي، رعايت معلم خيلي توصيه شده است در

فرهنگ و آموزشهاي اسلامي ملاحظه كرده ايد كه چه قدر به رعايت معلم توصيه شده، و شاگرد خودش را در مقابل معلم كوچك مي شمارد و نسبت به او كوچكي مي كند. اين كوچكي مطلوب است؛ با اين كه مي دانيد در اسلام، هيچ انساني نبايد در مقابل انسان ديگري خود را كوچك و تحقير بكند؛ اما اين از موارد استثنايي است. كوچكي نسبت به والدين هم از موارد استثنايي است. انسان پيش والدين بايد خودش را كوچك بكند؛ «و اخفض لهما جناح الذّل»(1): خودت را در مقابل پدر و مادرت ذليل كن. در حالي كه انسان مسلمان پيش هيچ كس نبايد ذليل بشود، اما پدر و مادر مستثنا هستند؛ معلم هم همين طور است. در روايات هست كه وقتي با معلم حركت مي كني، اگر شب تار است، تو جلوتر از معلم برو، تا اگر چاله يي در راه وجود دارد، تو بيفتي و معلمت سالم بماند. اين، آن روح رفتار تكريم آميز نسبت به معلم را نشان مي دهد. اگر اين روحيه در جامعه رواج پيدا كند و هر كسي احساس نمايد كه در مقابل معلم خود خاضع است، فضا براي معلمان، فضاي مناسبي خواهد شد؛ و اگر معلمان در جامعه دلخوش بودند، تعليم رايج خواهد گرديد. تكريم، يعني اين. در فرهنگ مادّي، احترام به معلم پيش بيني نشده است البته عرض كرديم كه در كنار اين، برخي امور مادّي و معنوي ديگر هم وجود دارد؛ ولي اصل قضيه همين است كه بايستي انجام بگيرد. متأسفانه در فرهنگ سوغات دنياي مادّي، عكس اين وجود دارد و به هيچ وجه رعايت نشده است. يعني در فرهنگهايي كه ما از اروپاييها گرفتيم، احترام به معلم وجود ندارد. نمي گوييم آنها

در كتابهايشان نوشته اند كه به معلم بي احترامي كنيد؛ اما عادت وتربيت احترام به معلم، در فرهنگ غربي پيش بيني نشده است! يك وقت در مجموعه يي عرض كرديم كه سالها و قرنهاي متمادي، در محيط اسلامي هميشه معلمان از شاگردان خودشان احترام و تكريم مي ديدند؛ ولي چند ده سال بعد از آن كه فرهنگ اروپايي وارد كشور شد و در محيطهاي علمي، دين از علم جدا گرديد، چه بسا اساتيد براي خاطر نيم نمره، يا براي خاطر فلان برخورد نامناسب در كلاس، به دست شاگردانشان كشته شدند! اين، همان فرهنگ اروپايي است. البته امروز خوشبختانه برگشت به همان اصالت اسلامي وجود دارد. شما معلمان هم بايد قدر خودتان را بدانيد؛ يعني به معلم بودن اهميت بدهيد. معلم بودن افتخاري است؛ فوق خيلي از چيزهاست. اين كه كسي افتخار كند معلم است و معلم بودن را قدر بداند و براي تعليم و تربيت تلاش كند، يكي از بزرگترين ارزشهاي نظام اسلامي ماست. هنوز تلاشهاي مضاعفي را در تعليم و تربيت احتياج داريم اميدواريم كه خداوند متعال كمك كند و توفيق بدهد، تا اين بساط تعليم و تربيت در كشور ما روزبه روز رنگينتر و گسترده تر بشود و ان شاءاللَّه آموزش وپرورش تلاشهاي خودش را به جايي برساند كه حقيقتاً در هيچ جاي كشور خلأ تعليم و تربيت باقي نماند. ما تلاشهاي زيادي را در اين سالهاي اخير شاهد بوده ايم؛ ليكن هنوز تلاشهاي مضاعفي را احتياج داريم. جوانان خوب اين مملكت بايستي هرچه ممكن است، در ميدان تعليم و تربيت بيفتند و همراه نسل قبلي - كه خودِ آنها را تعليم كرده - بي سوادي، بي فرهنگي و بي تربيتي را در اين كشور ريشه كن كنند. ما در طول سالهاي تأثير تربيت

اروپايي، لطمه هاي زيادي ديديم، كه جبرانش جز با يك مجاهدت بلندمدت امكانپذير نيست. خداوند ان شاءاللَّه به شماها توفيق بدهد و كمكتان كند، تا بتوانيد اين وظايف بزرگ را انجام بدهيد. من به مسؤولان محترم آموزش وپرورش و وزير محترم - آقاي نجفي - هم كه زحمت مي كشند و تلاش مي كنند، حقيقتاً درود مي فرستم و به خاطر اين تلاشها از آنها تشكر مي كنم. مجدداً به خواهران و برادراني كه از نقاط مختلف كشور تشريف آورده اند، خوش آمد عرض مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اسراء: 24

مصاحبه پيش از بسترى شدن در بيمارستان

مصاحبه پيش از بستري شدن در بيمارستان اگر ممكن است، حضرت عالي توضيحاتي را در خصوص كسالتي كه منجر به بستري شدن شما در بيمارستان شد، بفرماييد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. قضيه اين است كه از حدود بيست سال پيش من دچار دل دردي شدم كه از سال 53 به بعد، اين دل درد به صورت شديد ظاهر شد. به دكترها مراجعه مي كردم، گاهي مي گفتند كه زخم اثني عشر است، گاهي هم مي گفتند كه زخم معده است. اولين باري كه براي اين بيماري به دكتر مراجعه كردم، در زندان بود. اين روند از آن زمان بود و من هم ملاحظات مربوط به همين زخم دستگاه گوارشي را مي كردم. در اين ماه چند بار تقريباً به طور پي درپي دردهاي شديد گرفت، كه آخرين بار آن روز پاياني ماه رمضان، مصادف با شب عيد فطر بود. درد شديدي گرفت، و دكترها با مسكنهاي قوي اين درد را آرام كردند. وقتي كه معاينات دقيقي به عمل آوردند، معلوم شد كه اين درد مربوط به سنگ كيسه ي صفراست. البته اين، آن تشخيصهاي قبلي را هم نفي نمي كند - يعني مثلاً

دستگاه گوارش هم آفاتي داشته باشد - ليكن آن چيزي كه فعلاً من را زياد زير فشار قرار داده، همين مسأله ي سنگ كيسه ي صفراست؛ به طوري كه من نتوانستم به نماز بيايم و جناب آقاي هاشمي هم در نماز گفتند كه من كسالت دارم؛ منتها همين درد بود، كسالت فوق العاده يي نبود. درد شديدي بود كه دنبال خودش ضعف و بي حالي شديدي را هم مي آورد و بالاخره دكترها گفتند چاره يي نيست، جز اين كه عمل جراحي انجام بشود. زودتر هم مي خواستم عمل كنم، ولي يك مقدار به خاطر همين سفر جناب آقاي هاشمي به خارج بود، كه منتظر بودم ايشان بروند و برگردند، بعد عمل كنم. حالا قرار است كه ان شاءاللَّه در همين ساعات آينده عمل جراحي انجام بشود. عمل كه در كوتاه مدت انجام مي گيرد، منتها به من گفتند كه حدود دو روز در بيمارستان باشم. موفق و مؤيد باشيد

سخنرانى در ديدار با فرمانده ى كل، نماينده ى ولىّ فقيه، فرمانده ى نيروى زمينى، مسؤولان دفاتر نمايندگى

سخنراني در ديدار با فرمانده ي كل، نماينده ي وليّ فقيه، فرمانده ي نيروي زميني، مسؤولان دفاتر نمايندگي و فرماندهان يگانهاي نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عنصر سپاهي بايد به طور بارزي در يگانهاي رزمي حضور داشته باشد برادران عزيز! خيلي خوش آمديد. از زيارت شماها خيلي خوشحالم. من هميشه دلم پيش شماهاست. اگر مي توانستم بيش از اين با شماها ديدار و گفتگو و تبادل نظر داشته باشم، يقين بدانيد كه مي شد؛ منتها گرفتاريها زياد است و گاهي بايد به همين شكل خدمت شماها برسيم. اين مطالبي كه برادر عزيزمان آقاي ايزدي - فرمانده ي محترم نيروي زميني سپاه - فرمودند، مطالب بسيار خوب و بشارت دهنده يي بود. خوشحاليم از اين كه بحمداللَّه يگانهاي نيروي زميني سپاه شكل لازم را گرفته اند، استعداد

خوبي پيدا كرده اند و بخصوص توانسته اند كادرهاي اصلي و پرسنل سپاهيشان را جذب كنند. بد بود كه ما لشكري از سپاه داشته باشيم، ولي مثلاً در آن فقط ده نفر، گاهي پنج نفر و گاهي هم كمتر، كادر سپاهي باشند. اين كه حالا حتّي بيش از حد پيش بيني، برادران سپاهي در لشكرها هستند، همان طبع اولي قضيه است؛ حقش همين است و بايد همين طور باشد؛ چون قوام نيرو، به سپاه و عناصر اصلي سپاه است. بقيه ي افرادي كه در آن جا هستند - چه برادران بسيج، چه سربازان وظيفه يي كه با شما كار مي كنند - شما آنها را شكل مي دهيد، سازماندهي مي كنيد و از آنها كار مي كشيد. عنصر سپاهي بايستي به طور بارزي، بخصوص در يگانهاي رزمي حضور داشته باشد. البته يگانهاي پشتيباني و بقيه ي يگانها هم همين طورند؛ منتها يگانهاي عملياتي، بخصوص اين خصوصيت را دارند كه بايستي حضور برادران سپاه در آنها خيلي بارز باشد. در نيروي زميني، آموزش را مورد تأكيد قرار دهيد و اما آنچه كه از حالا به بعد بايستي انجام بگيرد: مطلب اول قضيه ي آموزش است. در داخل سپاه، بايستي يك شكل كاملاً دقيق و جدي به آموزش داد. اين دوره هاي آموزشي، از دوره هاي افسري و درجه داري، تا دوره هاي تخصصي، تا دوره ي فرماندهي و ستاد، را همه ي كادرهاي سپاه بايستي بتدريج ببينند؛ هر كس آن چيزي را كه در حدش هست و شايسته ي اوست. اين دوره ها، محصول تجربيات حركت علميِ نظامي در طول تاريخ است؛ چيزهايي است كه وجودشان لازم است؛ مثل بقيه ي مواد علم. ما چه طور فيزيك و علوم انساني و شيمي و مكانيك و بقيه ي علومي را كه دنيا در

آنها پيشرفت كرده و تجربياتي دارد، با شوق و ولع و اقرار به فايده مي آموزيم، اين هم همان طور است و بايد آنها را آموخت. شما كه يك نيروي مكتبي و انقلابي و خوش روحيه و داراي ويژگيهاي خاص خودتان هستيد - كه هيچ نيروي ديگري تاكنون از آنها برخوردار نبوده است - اين را هم بايد اضافه كنيد، تا واقعاً گل سرسبد ارتشهاي جهان باشيد. كساني كه از حالا وارد مي شوند، بايستي دوره هاي مشخصي را براي آنها پيش بيني كنيد؛ يعني آنهايي كه درجه دار خواهند بود، دوره هاي درجه داري؛ آنهايي كه افسر خواهند بود، دوره هاي افسري را برايشان بگذاريد. اما آن كادرهايي هم كه الان وجود دارند، بايد ترتيبي داده بشود كه اينها دوره ها را، ولو به صورت فشرده شده اش ببينند. هرچه مي توانيد، در نيروي زميني آموزش را مورد تأكيد قرار بدهيد. يگانها را بايد دايماً عملياتي نگهداريد مطلب دوم اين است كه يگانها را بايد دايماً عملياتي نگهداريد. يگانهاي زميني سپاه - همان طور كه مي دانيد - حجمشان كم و قابل اتساعند. قابل اتساع بودن يعني چه؟ يعني قوّتشان زياد و كيفيتشان بالاست. والّا اگر كيفيت بالا نباشد، چه طور فرمانده ي تيپتان، يك لشكر را در روز لازم اداره خواهد كرد؟ چه طور كادر تيپ، يك روز كادر لشكر خواهند شد و يك لشكر را اداره خواهند كرد؟ پس معناي اين، آن است كه يك گردان از لحاظ كادر اداره كننده، يك گردان صددرصد كارآمد و فعال و با بينش و قابل اتكاست و در هنگام لازم مي تواند بلافاصله به يك تيپ - سه گردان - تبديل شود. بنابراين، كيفيت سازماندهي اين لشكرها و تيپهاي مستقل شما، معنايش كيفيت بالا

و عملياتي بودن است. اگر بخواهيد اين حالت عملياتي و سبك و كارآمد هميشه باقي بماند، بايستي از تمرين و مانورهاي لازم عملياتي، هيچ لحظه يي فروگذار نكنيد. نيروهاي سپاه بايد دايم و نوبت به نوبت در حال مانور باشند؛ مانورهاي گرداني، مانورهاي تيپي، مانورهاي لشكري. اينها را دايم عملياتي نگهداريد. اين، حضور دايمي فرماندهان را مي طلبد؛ همان نكته ي سومي كه مي خواهم عرض بكنم. حضور فرماندهان در يگانها، فوق العاده بااهميت نكته ي سوم، حضور فرماندهان است. فرمانده به يگان خودش بايد مثل فرزند و عايله ي تحت سرپرستيش نگاه كند. بهترين جاي شما و مطلوبترين نقطه يي كه هستيد، بايد يگان زير امر و فرماندهيتان باشد. هرجا كه هستيد، بايد خودتان را بالاي سر آن برسانيد. غيبت شما از يگان، بايستي يك چيز استثنايي باشد. اگر مثلاً ما كساني را مي فرستيم، تا خطوط و يا مراكز استقرار يگانهاي عملياتي را در منطقه ي عمليات بازرسي كنند، وقتي كه مي آيند، بايد گزارش بدهند كه فرمانده ي لشكر، قائم مقام و يا معاونانش بودند؛ يا در محل استقرار تيپ، فرمانده ي تيپ، قائم مقام و يا معاونانش بودند. نبايد گزارش را اين طوري بدهند كه ما به فلان نقطه رفتيم، اما از اين پنج يا شش يا ده يگاني كه بازرسي كرديم، مثلاً در شصت يا هفتاد درصدشان، فرمانده و يا قائم مقامش نبودند و يا در بعضي موارد هر دو حضور نداشتند! اصلاً چنين چيزي بايستي تحقق پيدا نكند، تا دايماً عملياتي و حاضر باشند. البته يك نكته وجود دارد كه آن نكته را بحمداللَّه سپاه از اول عمل مي كرده و آن، حضور فرمانده در همه ي رده هاست. مواظب باشيد كه اين از شما گرفته نشود؛ يعني اين درجه

- كه چيز بسيار باارزشي است - شما را از كادرتان تا پايين ترين رده ها جدا نكند؛ همان چيزي كه ما هميشه در بعضي از نيروهاي ديگر مي ديديم و بحمداللَّه هرگز در سپاه نبود و اميدواريم كه هيچ وقت هم نباشد. در سپاه، همه با يك لباس و بدون نشانه و علامتي، كنار هم راه مي رفتند. فرمانده ي يگان، برادري بود كه از لحاظ مشخصات ظاهري، با آن برادري كه مثلاً در يك گردان يا در يك گروهان يا در يك دسته عضو معمولي بود، هيچ تفاوتي نداشت؛ اينها را نمي شد شناخت. اين، يك نوع صميميت و يگانگي به طور طبيعي به وجود مي آورد، كه حُسن بزرگي بود. البته حُسن درجه، حُسن بزرگتري است؛ يعني اين، به هيچ وجه اين درجات را زير سؤال نمي برد. درعين حال، شما هر دو را با هم داشته باشيد؛ يعني اين درجه هم باشد و آن برادر سطح پايين، احترامش را هم به شما بكند، سلامش را هم بدهد؛ اما برخورد شما، همان برخورد برادرانه يي كه هميشه داشته ايد، باشد و در ميانشان حضور پيدا كنيد. سرّ پيشرفت سپاه اين بوده كه فرمانده ي كل سپاه گاهي در خطوط مقدم پيدايش مي شد. البته ما غالباً با اين طور چيزي مخالف بوديم؛ ليكن در موارد ممكن و غيرخطر، اين حالت هميشه بايد وجود داشته باشد؛ يعني فرماندهان در رده هاي مختلف يگانها بروند. آنها بايد حضور شما را احساس بكنند. اين حضور، چيز فوق العاده بااهميتي است و تأثيرات بسيار مثبتي دارد. آيين نامه ي انضباطي را موبه مو اجرا كنيد نكته ي آخر در اين باب، مسأله ي اجراي كامل آيين نامه ي انضباطي است. اين آيين نامه را موبه مو اجرا كنيد و هيچ كم نگذاريد؛ چون

در سپاه مطلقاً چنين عادتي بر اجراي آيين نامه وجود نداشته است. مردم با همان تربيت انقلابي و ديني معمولي و بدوي با هم برخورد مي كردند. البته براي يك مجموعه ي غيرنظامي اشكالي ندارد؛ اما براي مجموعه ي نظامي، چنين چيزي امكان ندارد. اين آيين نامه واجب و لازم است؛ آن را موبه مو اجرا كنيد. فداكاري ناشي از تدين انقلابي، علت پيروزي و پيشرفت سپاه آن نكته ي اصلي در باب سپاه اين است كه بلاشك در طول جنگ، سپاه عنصر مؤثر و تعيين كننده ي جنگ بود و اكثر فتوحاتي كه ما از اول تا آخر جنگ داشتيم، با نام سپاه همراه است؛ يا منحصراً متعلق به سپاه بود، يا سپاه در آنها نقش اصلي و مهم را ايفا كرده است. اين، براي چه بوده است؟ اين سؤالي است كه البته پاسخش هم براي همه ي شما واضح است. هرچند ممكن است براي بسياري از آيندگان ما اين پاسخ واضح نباشد، ليكن همين پاسخ، راز استمرار پيروزي در صحنه ي مبارزه ي بزرگي است كه ما همچنان درگيرش هستيم. واقعاً علت اين پيروزيها و اين پيشرفتها چه بود؟ پاسخ در يك جمله است: فداكاري ناشي از تدين انقلابي. تدين منهاي روحيه ي انقلابي، با گوشه گيري و انزوا و عدم تحرك هم مي سازد؛ اما تدين با روحيه ي انقلابي - كه همان دين خالص و ناب و صحيح و قرآني است - روحيه و حالتي را با خودش همراه دارد كه فداكاري و ايثار و ابتكار و كوچك شمردن موانع و اتكاي به خود و اعتماد مطلق و توكل به خداي متعال در آن هست. اين روحيه ها موجب شد كه در موارد متعددي، شماها به عنوان فئه ي

قليله، بر فئات كثيره فايق بياييد. اين بايد حفظ بشود. مواظب باشيد كه اين از ما گرفته نشود. اگر خداي نكرده گرفته بشود يا متزلزل گردد، موجوديت نيروي مسلح انقلابي، ديگر معنا نخواهد داشت؛ حركت انقلابي سابقه داري كه دنيا را به خودش متوجه كرد، معنا و تحققي نخواهد داشت. اين، با تربيت دايمي ديني است، كه البته آقايان محترم علمايي كه تشريف دارند، و نيز دفتر نمايندگي و گروههاي عقيدتي،سياسي، زمينه ساز و سررشته دار اين قضيه براي تعليم و درس و آموزش و بعضي از مراقبتهايند؛ اما حقيقت و قوام قضيه، به اراده و خواست تك تك افراد و فرماندهان است. آن چيزي كه يك انسان و يك مجموعه را عزيز مي كند، اسلام واقعي است برادران! بايد با خدا باشيم، تا خداي متعال به ما كمك كند. «من كان للَّه كان اللَّه له»(1). اگر براي خدا بوديم و نيت كرديم و تصميم گرفتيم و حركت نموديم، خداي متعال اراده اش را در جهت پيشرفت ما قرار خواهد داد، و آن وقت همه ي قوانين عالم با ما همراه خواهد شد. بدون اين، ما مثل گروه ديگري از مردم دنيا خواهيم بود. وقتي انساني با خدا نيست و براي خدا كار نمي كند، حالا اسمش ايراني باشد، جاي ديگري باشد، اسمش مسلمان باشد، غيرمسلمان باشد، چه تفاوتي مي كند؟ چه تضميني هست كه اگر كسي فرضاً يك اعتقاد ديني هم به اسلام دارد و چند عمل عبادي را هم انجام مي دهد، اين عزت اسلامي هم با او باشد؛ كمااين كه ديديم قرنها گذشت، و عزت اسلامي با ما نبود. همين الان مسلميني كه اسمشان مسلمان است، در نهايت ذلت زندگي مي كنند؛ كفار بر اينها

مسلطند، امريكا بر اينها مسلط است، كارشناسهاي بي وفاي بي وجدانِ بي علاقه ي غربي بر اينها مسلطند. اگر اسم اسلام كافي باشد، بايد همه ي مسلمينِ اسمي عزيز باشند؛ مي بينيم كه نيستند. آن چيزي كه يك انسان و يك مجموعه را عزيز مي كند، اسلام واقعي است؛ يعني تسليم للَّه؛ «الاسلام هو التّسليم»(2). دين هم همين است. دين، همان تسليم است؛ «انّ الدّين عنداللَّه الاسلام»(3). دين، تسليم شدن در مقابل خداست؛ «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه»(4). دين شما بايد تسليم شدن در مقابل خدا باشد. بايد بزرگمان، كوچكمان، معممان، نظاميمان، افراد عادي جامعه مان، بخصوص مسؤولانمان، واقعاً تسليم خدا باشند و در تصميماتشان، براي شهوات و خواستها و اغراض شخصي خودشان، شأني نگذارند. البته انسان كه به طور معمولي و طبيعي تبديل به فرشته نمي شود. بالاخره شهوات و خواستهاي انسان، بر انسان معمولي - نه آن برگزيدگان والا - اثر مي گذارند؛ اما مهم اين است كه اين شهوات و خواستها، در خطمشي زندگيش اثر نگذارند؛ بخصوص در آن جاهايي كه با سرنوشت يك جمع، يا با سرنوشت جامعه ي اسلامي سروكار دارند. در اين طور جاها بايد تسليم خدا باشد و اراده ي خدا را بر اراده ي خودش، خواست خدا را بر خواست خودش، و اهداف الهي را بر اغراض شخصي خويش غلبه بدهد. اگر اين طور شد، همين عزتي كه خداي متعال به شماها، به مسلمين و به مردم ايران داد و اين دوازده، سيزده سال حقيقتاً گل سرسبد ملتهاي دنيا شديد، «كنتم خير امّة اخرجت للنّاس»(5) شديد و دشمنان هم به اين اعتراف كردند و پيشرفتهاي زيادي نموديد، اين ادامه پيدا خواهد كرد. ما هنوز در اوايل و آغاز راهيم برادران! ما واقعاً

هنوز در اوايل و آغاز راهيم. اين دوازده سال مجاهدت و مبارزه و آنچه كه قبل از آن انجام گرفت، ما را در راه قرار داد؛ حالا اين راه را بايد بپيماييم. نبادا خيال كنيم كه به مقصد رسيده ايم؛ كجا رسيده ايم؟! كجاست آن جامعه ي مطلوب اسلامي؛ و آنچه كه ما امروز داريم؟ كجاست آن رهبري مطلوب اسلامي؛ و آنچه كه ما امروز داريم؟ كجاست آن انسانهاي تراشيده ي ساخته و پرداخته ي مطلوب اسلام؛ و آنچه كه امروز در متن جامعه ي ماست؟ اگرچه ما انسانهاي والا و برگزيده هم زياد داريم و واقعاً بعضي از انسانهاي ما كه بخصوص در دوران جنگ امتحان دادند، از بسياري از افراد سابقه دار صدر اسلام هم بزرگتر و باارزشتر بودند، اما اين بايد بشود؛ اسلام اين را مي خواهد. اين جامعه بايد مثل آب درياي بزرگ و بي پاياني باشد، تا بتواند همه ي دنيا را در رابطه ي با خودش رو به اصلاح ببرد. اگر آب كم عمقي باشد، تعدادي كه در آن شستشو كردند، كثيف خواهد شد. اين دريا بايد آن چنان عظيم و عميق و پُر از آب زلال باشد، كه اگر كفر دنيا هم در آن ريخته بشود، دنيا پاك بشود، ولي آن آب آلوده نگردد. ما بايد اين گونه باشيم. «كنتم خير امّة اخرجت للنّاس»(6) يعني چه؟ دنيا بايد در رابطه ي با جامعه ما، رو به صلاح و آبادي برود، ولي اين جامعه آلوده نشود. ما بايد به آن جا برسيم. ما كجا، آن وضع مطلوب كجا؟ آيا نمي شود برسيم؟ چرا نشود برسيم؟ بايد برسيم. آيا تا حالا قصوري شده است؟ نه، تا حالا هم حركت خوبي انجام شده؛ منتها راه طولاني و دشوار

است. همه بايد خودمان را تربيت كنيم، همه بايد خودمان را تهذيب و تزكيه كنيم، همه بايد براي خدا تلاش و كار كنيم و در خودمان نورانيت به وجود بياوريم، تا بتوانيم پيش برويم. شما برادران سپاه، بايد با اين ديد به وظايف عمده ي خودتان نگاه كنيد. دشمنيهاي دشمنان عليه ما تمام نشده است دشمنيهاي دشمنان هم عليه ما تمام نشده است. البته امروز كه تحليل سياسي مي كنند، مي گويند احتمال جنگ در اين مرزهاي غربي خيلي بالا نيست. البته تحليلهاي سياسي اين را نشان مي دهد؛ اما در دنيا تحليلهاي سياسي كي به طور صددرصد تحقق پيدا كرده، كه ما حالا بگوييم تحقق پيدا خواهد كرد؟ حوادثي كه تا حالا پيش آمده، كي منطبق با تحليلهاي سياسي بوده است؟ مگر حوادث اخير خليج فارس،(7) برطبق تحليلهاي سياسي به وجود آمد و پيش رفت؟ نه، براي پديد آمدن يك حادثه ي اين طوري، هزاران عامل انساني و غير انساني وجود دارد؛ انسان بايد آماده باشد. آن چيزي كه من شخصاً در آن هيچ شكي ندارم، اين است كه ما اگر بخواهيم اين انقلاب و اين بناي اسلامي را اسلامي نگهداريم، تا صد سال ديگر هم از دشمني ابرقدرتها و تصميم آنها بر قلع وقمع اين بنا ذره يي كم نخواهد شد. البته ابرقدرتها كه مي گوييم، امروز به شكل سابق موجود نيست؛ اما گردن كلفتهاي دنيا و در رأسشان امريكا، بعد هم بقيه ي خرده ريزهايي كه هستند - يعني دنياطلبهاي عالم و طاغوتهاي جهان - يك ذره با جمهوري اسلامي آشتي نخواهند كرد. البته مبادلات سياسي و رفت وآمد و دادوستد دارند. اينها نيازهاي دنيوي و نقد فعليشان است؛ اما نياز درازمدتشان اين است

كه اين كانون معنويت - كه صلاي نفي همه ي ظلمها و تعديها و بديها را در دنيا زده - نباشد. حالا نبودنش هم دوگونه است: يا بتوانند با تبليغات و انواع و اقسام تدابيري كه دارند، از لحاظ كيفيت تغييرش بدهند؛ يا اگر نمي توانند، آن را محو فيزيكي كنند. در چنين شرايطي وظيفه ي ما چيست؟ وظيفه ي ما اين است كه براي مقابله ي با آن استحاله ي معنوي آماده باشيم و نگذاريم اين استحاله انجام بگيرد؛ نگذاريم انقلاب را از درون، پوك و پوسيده و ميان تهي كنند؛ يعني از لحاظ بنيه ي معنوي، انسانها را سالم و قوي و خوب نگهداريم. همچنين خودمان را براي مقابله ي با تدبير دوم آماده كنيم؛ يعني از لحاظ نظامي، نيروهاي نظاميمان را كارآمد و فعال نگهداريم. هر دوي اينها احتياج به اين دارد كه سپاه بر خودش به طور دايمي نظارت داشته باشد، تشكيلاتش را مستحكم كند و كيفيتها را روزبه روز بالا و بالاتر ببرد. وظيفه ي شما، وظيفه ي سنگيني است به نظر من، وظيفه ي برادران، وظيفه ي سنگيني است؛ هم نيروي زميني در سطح فرماندهي و ستادهايش، هم در سطوح يگانها - كه شما آقايان هستيد - تا آن پايين ترين يگان، و هم در سطوح بالاي سپاه؛ يعني ستاد كل سپاه و بقيه ي تشكيلات سپاه. البته كمك اصلي براي اين كار، برادران دفتر نمايندگي هستند، و خواست و تصميم و جديت شماها هم بايستي كمك كند. به هر حال، هم از لحاظ آموزش و تمرين و تدريب و آمادگي ظاهري و سازماني و نظامي، و هم از لحاظ آمادگيهاي باطني، بايستي خودتان را همواره آماده نگهداريد. به نظر من، اين تكليف امروز همه ي

ماست. ان شاءاللَّه كه خداوند به شما كمك كند و توفيقتان بدهد و زحمات شما را مورد سپاس و تقدير خودش قرار دهد؛ كه ماها قادر نيستيم پاسخ اين همه مجاهدت و كوشش و تلاش برادران را بدهيم. سعي كنيد كه ان شاءاللَّه در وظايف، همكاري انجام بگيرد. رفق، جزو وظايف است. در سطوح مختلف و از همه ي اطراف قضيه، همكاريهاي لازم را انجام بدهيد.گاهي ممكن است سر بعضي از مسايل، ناهماهنگيهايي باشد. طرفين ناهماهنگي كوشش كنند كه ان شاءاللَّه ناهماهنگي را برطرف كنند، تا كارها هرچه بهتر و سريعتر پيش برود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 82 ، ص 319 2) بحارالانوار، ج 65 ، ص 309 3) آل عمران: 19 4) آل عمران: 85 5) 1 و 2. آل عمران: 110 6) 7) ر.ك: جلد ششم، پاورقي ص 14

بيانات در جمع پزشكان، پرستاران و كاركنان بيمارستان قلب شهيد رجايى

بيانات در جمع پزشكان، پرستاران و كاركنان بيمارستان قلب شهيد رجايي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم آرزوي ما اين است كه امكانات درمان را براي همه ي مردم فراهم كنيد از همه ي كاركنان عزيز و زحمتكش اين بيمارستان خيلي متشكرم؛ مخصوصاً از سرپرست محترم بيمارستان و كادرهاي پزشكي و پرستاري و فني و ديگر دست اندركاران، كه اين بيمارستان را مرتب و مجهز نگهداشته اند. اين، بحمداللَّه آبروي كشور است. اين چند روزي هم كه من در اين جا بودم، وضع بيمارستان به طور قهري و طبيعي خودش را نشان مي دهد و همه چيز حكايت از اين مي كند كه بحمداللَّه براي حفظ بيمارستان از لحاظ تجهيزات، از لحاظ آبرومندي وضع عمومي و از لحاظ پزشكي و درمان بيماران، زحمت كشيده مي شود. من، هم به خاطر خودم و هم بخصوص به خاطر وضع بيمارستان، از

شما تشكر مي كنم. آرزوي ما اين است كه بتوانيم امثال اين بيمارستان و خود اين بيمارستان را چندان توسعه بدهيم كه همه ي مردم اين كشور بتوانند در هنگام نياز، از امكاناتي نظير اين امكانات استفاده كنند؛ چون بيماري و عوارض جسمي، براي همه كس، مخصوصاً براي قشرهاي كم درآمد، يك امر طبيعي و قهري است. آن روزي كه ما بتوانيم اين گونه امكانات را براي همه ي مردم فراهم كنيم، آن روز براي ما عيد است؛ اميدواريم كه آن روز برسد. بحمداللَّه همين جا هم پيشرفت كرده است. من در سال 60، چند هفته يي در همين بيمارستان بستري بودم.(1) اين چندساله نيز دورادور متوجه و مراقب وضع اين جا بوده ام؛ مي دانم كه زحمات زيادي كشيده شده است. خوشبختانه حالا اداره ي بيمارستان وضعيت خوبي دارد؛ هم آقاي دكتر ملكي (2) و هم آقاي دكتر متكلم(3) و هم پزشكان و پرستاران و مسؤولان گوناگون، زحمت مي كشند. خدمت به بيماران، يكي از شريفترين شغلها يك جمله عرض كنم كه اين مربوط به همه ي كاركنان يك بيمارستان است. آن جمله اين است كه شغل خدمت به بيماران، يكي از شريفترين شغلهاست. از آن كسي كه اين راهرو يا آن ملافه ها را تميز مي كند، تا آن كسي كه مشاغل حساس و مهم و داراي تأثيرات بيشتر را عهده دار است، به همان اندازه به بيمار كمك مي كنند. هر كدام از شماها، مخصوصاً پزشكان و پرستاران، به نحوي كمك مي كنيد. كمك به بيمار به هر نحو، يكي از بهترين و شريفترين مشاغل است؛ زيرا دل انسانها را از شما شاد مي كند. بعضي از مريضهاي قلبي جراحي دارند، بعضي جراحي ندارند، بعضي نوبتشان نشده، بعضي در حال انتظارند،

بعضي نمي دانند چه كسالتي دارند. شاد كردن دل يك انسان محتاج كمك، علاوه بر آن كه يكي از صدقات و خدمات است، خدا را هم راضي مي كند. راضي كردن خدا و خشنود كردن ذات مقدس پروردگار و هر كاري كه در آن رضاي خداوند باشد، با هيچ چيز مادّي قابل اندازه گيري و مقايسه نيست. من بيش از اين مطلبي عرض نمي كنم؛ فقط همين اندازه به ياد مي آورم كه امام راحل عظيم الشأن ما هم مدتي در همين بيمارستان بستري بودند. اين، يك پرونده و سابقه ي بسيار باارزشي براي بيمارستان شماست. خيلي متشكر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) به خاطر سوءقصدي كه در تاريخ 6/04/1360 به هنگام سخنراني معظمٌ له در مسجد ابوذر تهران انجام گرفت. 2) قائم مقام رئيس بيمارستان قلب شهيد رجايي 3) رئيس بيمارستان قلب شهيد رجايي

سخنرانى در ديدار با حجةالاسلام والمسلمين رى شهرى، روحانيون، مسؤولان و بازرسان كاروانهاى حج

سخنراني در ديدار با حجةالاسلام والمسلمين ري شهري، روحانيون، مسؤولان و بازرسان كاروانهاي حج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حج را مايه ي آبروي اسلام و امام قرار بدهيد من هم از همه ي برادران و خواهراني كه در تدارك اسباب حج امسال زحمت كشيدند، از مسؤولان اجرايي در بخشها و دستگاههاي مختلف، مخصوصاً از جناب آقاي ري شهري كه زحمت كشيدند و اين كار بزرگ را تعقيب كردند و وسايل حج امسال اين ملت عزيز و عظيم الشأن را فراهم نمودند، صميمانه تشكر مي كنم. ان شاءاللَّه شكر و سپاس الهي و قبول ذات مقدس پروردگار آن وقتي خواهد شد كه اين مراسم بزرگ، آن چناني كه مورد رضاي اوست و با همان جهتگيري كه اسلام براي ما ترسيم كرده و امام عزيزمان تجديد نموده است، انجام بگيرد. اين وظيفه ي همه است كه سعي كنند حج را مايه ي آبروي اسلام،

و بخصوص براي ما ايرانيها، مايه ي آبروي امام قرار بدهند. همه ي آحاد برادران و خواهران مؤمني كه به حج مي روند، جا دارد كه حج را يك امر كاملاً شخصي به حساب نياورند. يك وقت عبادت و واجبي برعهده ي كسي است، مي رود انجام مي دهد و برمي گردد؛ ولي قضيه فقط اين نيست؛ اين بخشي از قضيه است. همه مراقب رفتار خودشان باشند هركدام از حاجيان امسال ما كه از ايران حج مي كنند، جزيي از يك حركت عظيم و از يك كار بزرگ جهاني و اسلامي و انقلابي و سياسي و عبادي هستند؛ بايد خودشان را جزيي از اين مجموعه به حساب بياورند و آن گونه عمل كنند. پس، لازمه ي اين احساس آن است كه همه مراقب رفتار خودشان باشند. در اخلاق، در برخورد با مسلمين ساير كشورها، در چگونگي رفتار، در خانه، در مسير، در حرم، در هنگام اداي مناسك - هرجا كه هستند - رفتار و اخلاق خود را طوري بكنند كه براي اسلام و انقلاب و امام مايه ي آبرو باشد. همه بايد اين نكات را رعايت كنند؛ منتها هرچه به طرف مسؤوليت و معرفت بيشتر حركت مي كنند - كه نوبت به امثال شما برادران و خواهران مي رسد - بايد بيشتر رعايت كنند. بعضي از عاداتي كه در بين مردم هست، بايد كم بشود و تحت الشعاع جنبه ي حج قرار بگيرد. نمي گوييم بعضي از خريدها بكلي موقوف بشود، ليكن در حدي باشد كه مساسي با حيثيت جامعه ي انقلابي و ملت بزرگ ما پيدا نكند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين سفر مورد توجه و نظر حضرت وليّ عصر (ارواحنا فداه) قرار بگيرد. همه ي شما، چه در آن جا و چه در هنگام اجراي

مناسك، مشمول تفضلات آن بزرگوار باشيد و بهره ببريد و ان شاءاللَّه با اعمال مقبول الهي مراجعت كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم دومين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى(ره)

سخنراني در مراسم دومين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا و شفيع ذنوبنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. اللّهم سدّد السنتنا بالصّواب والحكمة واملأقلوبنا بالعلم والمعرفة. قال اللَّه الحكيم في كتابه: و مثلهم في الانجيل كزرع اخرج شطئه فازره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزّرّاع ليغيظ بهم الكفّار(1) سه خصوصيت بسيار ارزشمند فرزند امام آغاز سخن، با سلام و درود به اين روح مطهر ملكوتي است: «السّلام عليك ايّهاالعبد الصّالح المطيع للَّه و لرسوله اشهد انّك قد اقمت الصّلوة و اتيت الزّكوة وامرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في اللَّه حق جهاده». سالگرد رحلت امام بزرگوار را به همه ي مسلمانان آزاده ي عالم، به همه ي مستضعفان، به همه ي دلسوزان بشريت، به همه ي كساني كه براي انسان وانسانيت ارزشي قايلند، و به ملت بزرگ و عظيم الشأن ايران، بخصوص به خانواده ي محترم و معزز آن بزرگوار و به فرزند عزيز يگانه ي ايشان، نور چشم ما و امام بزرگوار ما - حجةالاسلام والمسلمين آقاي حاج سيّد احمد آقا - تسليت عرض مي كنم. اين فرزند اهل و صالح آن بزرگوار، داراي سه خصوصيت هستند كه هريك از اين سه خصوصيت، بسيار ارزشمند و قابل تكريم است: اول اين كه امام بزرگوار از ايشان راضي بودند و به ايشان با همه ي وجود محبت داشتند و ايشان را عزيز مي داشتند. دوم اين كه چندساله ي اخير عمر بابركت امام، مرهون زحمات و خدمات

و پرستاريها و محبتها و مراقبتهاي ايشان از آن بزرگوار است. در اين فضيلت، هيچ كس با ايشان شريك نيست. سوم اين كه اين فرزند اهل و صالح، از لحظه ي درگذشت آن راحل عظيم الشأن تا امروز، همواره در مواضع صحيح عملي و انقلابي، پشتيبان مسؤولان نظام و يك عنصر مؤثر و مفيد بوده اند و ان شاءاللَّه همواره خواهند بود. ايشان راه امام، خط امام، حرف زبان و دل امام را رعايت كرده اند و بر مواضع صحيح پاي فشرده اند. خداوند به ايشان و همه ي بازماندگان و همه ي فرزندان جسماني و روحاني و فكري، و به شما ملت ايران - كه فرزندان آن عزيز يگانه ي زمان هستيد - توفيق عنايت كند. امام به اسلام و مسلمين قوّت و عزت بخشيد من امروز چند حقيقت بديهي و روشن را عرض مي كنم و بعد از آن، يك نتيجه گيري براي ملت ايران، و يك نتيجه گيري براي همه ي ملتهاي مسلمان جهان خواهم كرد. حقيقت اول كه كسي منكر آن نيست و هيچ منصفي نمي تواند آن را انكار كند، اين است كه امام بزرگوار ما به اسلام و مسلمين قوّت و عزت بخشيد. دشمنان اسلام، اسلام را ضعيف مي خواستند. آنها تلاش كرده بودند تا اسلام را از صحنه ي عمل، بلكه از ذهن ملتهاي مسلمان - چه برسد به غير آنها - خارج كنند؛ متأسفانه تا حدود زيادي هم موفق شده بودند. در اين سياست پليد، حكومتهاي فاسد و وابسته، با استكبار و شبكه ي جهاني دشمنان اسلام هماهنگي كامل داشتند. امام بزرگوار با اين انقلاب، مسلمانان را نشاط بخشيد و اسلام را زنده كرد. امروز در كشورهاي بسياري، اسلام آرزو و آرمان نسلهاي جوان و به پاخاسته

و روشنفكر است. يك نمونه، فلسطين عزيز است. سالها به نام فلسطين حرف زده شد و مبارزه گرديد؛ اما ناكام و ناموفق. امروز ملت فلسطين، به نام اسلام مبارزه و مقاومت مي كند؛ لذا مبارزه از شكل سازمانها و گروهها و شخصيتها و سردمدارها، به ميان توده ي مردم كشيده شده است. چنين مبارزه يي، هرگز ناكام نخواهد شد. مبارزه ي مردمي اگر باقي بماند، بي شك در نهايت به پيروزي خواهد رسيد. اين، به بركت اسلامي بود كه امام نام آن را زنده كرد و وجدان اسلامي را در مسلمين بيدار نمود. امروز در كشورهاي اسلامي شمال آفريقا، گروههايي به نام اسلام و با هدف ايجاد حكومت و نظام اسلامي مبارزه مي كنند؛ پيشرفت هم كرده اند. قبل از نهضت امام بزرگوار ما، چه كسي چنين چيزي را حتّي به خاطر مي گذرانيد؟ در شرق و غرب جهان اسلام، مسلمانان بيدار شده اند. اقليتهاي مسلمان در كشورهاي اروپايي و غير اروپاييِ داراي حاكميت كفر و الحاد، احساس شخصيت مي كنند. هويت و شخصيت اسلامي، در ميان مسلمانان زنده شد. اين، به بركت امام و حركت عظيم امام بود. بصيرت و صبر در مبارزه، عامل موفقيت امام و امت حقيقت دوم اين است كه آنچه امام بزرگوار و ملت شجاع ما را در راه اين مبارزه ي بزرگ موفق كرد، بصيرت و صبر بود - مقاومتي همراه با بصيرت - همان طور كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) فرمود: «و لا يحمل هذا العلم الّا اهل البصر والصّبر»(2). علت آن هم اين است كه امروز مبارزه با كفر خالص و شرك خالص نيست، تا مطلب روشن، و صف بنديها مجزا و جداي از هم باشد؛ بلكه امروز مبارزه با نفاق و

دورويي و تزوير و شعارهاي توخالي و دروغزنيها و لافزنيهايي است كه بلندگوهاي استكبار را در همه ي انحاي عالم پُر كرده است. بسياري دم از طرفداري از حقوق بشر مي زنند و دروغ مي گويند. بسياري دم از اسلام مي زنند و دروغ مي گويند. اسلام آنها، اسلام باب طبع و ميل سردمداران استكبار است. بسياري دم از مساوات و برابري انسانها مي زدند و مي زنند و دروغ مي گفتند و مي گويند. بنابراين، مبارزه در دوران كنوني، مبارزه يي دشوار است؛ هم به خاطر قدرت زر و زور استكبار، و هم به خاطر قدرت تبليغاتي و توجيه گر دروغگوييها و نفاقهاي استكبار و اياديش. انسانهاي بي بصيرت، زود فريب مي خورند. همين امروز هم در دنيا آدمهاي دلسوزي هستند كه فريب خورده اند؛ دشمن را نشناخته اند و صف را تشخيص نداده اند. در ايران، امام عظيم الشأن ما، به بركت بصيرت مردم - كه با صبر و مقاومت آنها همراه بود - اين راه را طي كرد و به موفقيت رسيد. خود او، در ايجاد اين بصيرت و صبر در مردم، بزرگترين مؤثر بود. هرجا در انحاي عالم مبارزه يي صورت مي گيرد، حركتي مي شود، انسان دلسوزي در پي نجات توده هاي مردم حركت مي كند، بايد بداند كه اين راه، با هوشمندي و بصيرت و نيز با صبر و مقاومت طي شدني است، و لاغير. ايران اسلامي، مركز و محور حركت عظيم جهاني مسلمانان حقيقت سوم اين است كه همه ي دنيا - هم توده هاي مسلمان و مستضعف و محروم عالم، و هم اردوگاه استكبار - تشخيص داده و فهميده اند كه كانون و محور و مركز اين حركتي كه امروز در جهت آرمانهاي اسلامي در دنيا مشاهده مي شود، جمهوري اسلامي است؛ لذا در

درجه ي اول، همه ي دشمنيهاي عالم متوجه ماست. ما در لابلاي سخنان گرم و به ظاهر دوستانه، همواره نشانه هاي خصومت و كينه را مي شناسيم. ما مي دانيم كه استكبار نسبت به جمهوري اسلامي و شما ملت و اين امام بزرگوار، چه قدر دشمن است. دشمن چون او را زنده مي داند، يك سر سوزن از دشمنيش با او كم نشده است. اگر بوقهاي استكباري و اردوگاه استكبار و دشمنان امام فكر مي كردند كه او مرده و تمام شده است، بعد از گذشت دو سال از رحلت جانسوز او، اين قدر با شخص او و با نام او دشمني نمي كردند، كه امروز مي كنند. ايران اسلامي، ايران امام، ايران انقلاب، مركز و محور حركت عظيم جهاني مسلمانان است، و به همين نسبت محور دشمنيهاست. اين، به جاي آن كه ما را غمگين كند، خوشحال مي كند؛ و به جاي آن كه ما را وحشت زده كند، اميدوار مي كند؛ چون نشان مي دهد كه ما قدرتمنديم و عليه منافع استكبار و منافع دزدان و غارتگران، همچنان تهديد بزرگي به شمار مي رويم. دشمني استكبار، ما را مطمئنتر مي كند كه راهي را كه در حركت پيشرونده ي انقلاب و سازنده ي كشور و جامعه انتخاب كرده ايم، درست و موفق و صائب بوده است. اگر ما در حركتمان عليه منافع دشمنان بشريت و در جهت مصالح انقلاب و كشور، راه خطا را پيموده بوديم، دشمن اين قدر با ما دشمني نمي كرد. امروز همه ي تبليغات جهاني با شيوه هاي مختلف عليه ماست. ممكن است بعضي از راديوها و بعضي از دستگاههاي خبري و تبليغاتي به ما صريحاً دشنام ندهند، اما اين دليل دوستي آنها نيست. آنها مي دانند كه دشنام صريحشان به ما، دل ملتهاي عالم را به ما بيشتر

نزديك مي كند. به همين خاطر، به جاي دشنام صريح، تهمت مي زنند؛ خودشان را به ما نزديك، و ما را به خودشان خوشبين نشان مي دهند! اين هم از همان ترفندها و خباثتهاست. ما دشمن همه ي مستكبران عالم و چپاولگران ملتها هستيم دنياي استكباري، به جمهوري اسلامي و به اسلام و به امام و شاگردان امام و شما ملت - كه اهل بيت امام و ياران امام هستيد - هرگز اعتماد نمي كند و دلخوش نمي شود؛ و همين به نفع ماست. دوازده سال است كه ما پيش رفته ايم، روزبه روز جلوتر گام برداشته ايم و به هدفها نزديكتر شده ايم. در تمام اين دوازده سال، با ما دشمني كرده اند. در اين مدت، استكبار و در رأس آن امريكا، يك لحظه با ما كنار نيامد، كوتاه نيامد؛ نمي توانست بيايد. ما دشمن همه ي مستكبران عالم و همه ي چپاولگران و غارتگران ملتها هستيم. تا وقتي كه رژيم صهيونيستي، اين گونه مسلمانان مظلوم فلسطين را قتل عام و سركوب مي كند و وحشيانه مي زند و مي كوبد، مگر ممكن است كه ما دلمان با رژيم منافق امريكا صاف بشود؟ تا وقتي كه مسلمانان در هر نقطه يي از عالم، در منطقه ي ما، در خليج فارس، در كشور عراق و در نقاط مختلف، مستقيم و غيرمستقيم، از قِبل سياستهاي امريكا فشار و محنت مي بينند، مگر ممكن است كه يك لحظه نسبت به آن رژيمِ زورگوي غدارِ انسان كشِ نسل كش، حسن ظن پيدا كنيم؟ مگر چنين چيزي مي شود؟! استنتاجي كه من از اين سه حقيقت مي كنم، اين است كه شما ملت عزيزمان بايد بدانيد، اگر به فضل الهي همين حركت مباركي را كه دوازده سال است با قدرت در پيش گرفته ايد، با وحدت حركت كرده ايد،

به اسلام متمسك بوده ايد، با همين تمسك به اسلام، با همين وحدت كلمه و با همين قدرت و عزت، پشت سر مسؤولان دلسوز ادامه بدهيد، تمام مشكلاتي را كه دشمنان بزرگ اسلام عليه اين ملت به وجود آورده اند - چه در طول پنجاه سال گذشته، چه در جنگ تحميلي، و چه در حول وحوش آن - خود شما خواهيد توانست برطرف كنيد و كشور را يك كشور اسلاميِ حقيقيِ نمونه ي آزاد آباد بسازيد. صبر و بصيرت و وحدتتان را حفظ كنيد چند توصيه به ملت عزيزمان: مواظب باشيد صبرتان را از دست ندهيد. ما با صبر پيروز شديم؛ باز هم بايد با صبر پيشروي بكنيم. مواظب باشيد بصيرتتان را از دست ندهيد، دشمن را بشناسيد و دشمنيها و ترفندهاي او را درست تشخيص بدهيد. تبليغاتي كه دشمن مي كند، حرفي كه دشمن مي زند و شايعه يي كه دشمن مي اندازد، به چشمتان بيايد. توجه كنيد كه دشمن با چه انگيزه يي اين حرف را مي زند، اين شايعه را مي پراكند، اين خبر دروغ را نقل مي كند و اين اظهار منافقانه را بر زبان جاري مي نمايد. به هرحال، دشمن، دشمن است. صبر و بصيرت و وحدتتان را حفظ كنيد. نگذاريد به بهانه هاي گوناگون، آدمهاي كم بصيرت، يا كم صبر، يا خودخواه، يا بي توجه به مصالح عمومي مردم، ميان صفوف مستحكم شما فاصله بيندازند و شما را نسبت به يكديگر، يا نسبت به مسؤولان دل چركين و نگران كنند. آگاه باشيد و بدانيد كه اين راه به هدف خواهد رسيد؛ چون راه پيامبران و راه اوصيا و آرزوي مؤمنان صالح در طول همه ي زمانهاي گذشته است. ملتهاي ديگر به شما نگاه مي كنند و مي خواهند از شما بياموزند.

راز اصلي پيروزي ملت ايران، نترسيدن از قدرتهاي پوشالي و اما چند توصيه به ملتهاي مسلمان: ملتهاي مسلمان، مخصوصاً علما و روشنفكران و قشرهاي مبارز بدانند كه سرّ و راز اصلي براي پيروزي اين است كه از قدرتهاي پوشالي و توخالي - يعني همين قدرتهاي استكباري - نترسند. اگر شما ملتهاي مبارز مسلمان مي خواهيد پيروز بشويد، بايد از امريكا نترسيد؛ اينها چيزي در چنته ندارند. اينها توپ و تفنگ و قدرت نظامي و آتش دارند؛ اما اين وسايل فقط در مقابل مردم بي صبر و كم مقاومت كارگر است. توپ و تفنگ و فشارهاي اين گونه، در مقابل انسانهايي كه صبور باشند، به كار نمي آيد و تأثيري نمي كند. البته بر انسانهايي كه دل به دنيا بسته اند، تأثير دارد. در اين قضاياي خليج فارس (3) ديديد كه اين سردمداران ديكتاتور كشور عراق، با همه ي اظهار شجاعتها و قدرتهايشان، چون به جان و به مقام خودشان علاقه داشتند، چه طور عقب نشستند و كوتاه آمدند! اين، دليل قدرت امريكا نيست؛ دليل ضعف آنهايي است كه در مقابل امريكا قرار داشتند. لذا يك ملت و يك گروه مبارز، اگر آماده باشند كه در راه هدف فداكاري كنند، هيچ قدرتي بر آنان فايق نخواهد آمد. راز پيشرفت ملت ايران در اين بود. همه ي ملتهاي مبارز بايد اين را به ياد داشته باشند. ملتهاي مسلمان فريب ترفندهاي دشمن را نخورند نكته ي ديگر و بسيار مهمي كه بايد ملتهاي مسلمان و مبارز به ياد داشته باشند، اين است كه فريب ترفندها و تبليغات و حيله گريهاي دشمن را نخورند؛ دوست و دشمن را بشناسند و دشمن را در اظهاراتش متهم كنند. اگر اين طور باشد، اين حركتهاي

اسلامي به پيروزي خواهد رسيد. ما معتقديم كه اين دوران، دوران اسلام و دوران غلبه ي ارزشهاي الهي و معنوي است، و همان طوري كه سال گذشته عرض كردم، اين دوران، دوران امام خميني است و ان شاءاللَّه نسلهاي جوان ما اين آينده را خواهند ديد. من به عرايضم خاتمه مي دهم. حال من خيلي مناسب و مساعد براي سخنراني نبود؛ اما ديدم كه نمي توانم در مثل چنين روزي، در اين محفل با شما همنشين نشوم و از نزديك عرض ارادتي به اين روح مقدس و والا نكنم. پروردگارا ! تو را به حق اوليا و انبيا و فرشتگان مقرب و به حق محمّد و آل محمّد و به حق خون شهدا سوگند مي دهيم، روزبه روز نام امام را بلندتر و راه او را روشنتر كن. پروردگارا ! ملت عظيم الشأن ايران را در وصول به هدفهاي والاي امامش، روزبه روز موفقتر بگردان. پروردگارا ! همه ي ملتهاي مسلمان را در سراسر عالم عزت ببخش. پروردگارا ! دشمنان اسلام و مسلمين را منكوب و نابود كن. پروردگارا ! به حق محمّد وآل محمّد، روزبه روز بر صبر و بصيرت ما بيفزاي. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، ما را آن چناني كه مورد رضاي توست، زنده بدار؛ و آن چناني كه مورد رضاي توست، بميران. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) و روح مطهر امام(ره) را از ما راضي و خشنود بگردان؛ دلهاي اين ملت عزيز را مهبط انوار و هدايتها و بركات خود قرار بده؛ زندگي اين ملت را روزبه روز بهتر و مرفه تر بگردان و مشكلات را از سر راهش برطرف بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) فتح: 29 2) نهج البلاغه، خطبه ي 173 3) ر.ك: جلد ششم، پاورقي ص 14

سخنرانى در ديدار با دومين گروه از ميهمانان خارجى مراسم دومين سالگرد ارتحال امام خمينى(ره)

سخنراني در ديدار با دومين گروه از ميهمانان خارجي مراسم دومين سالگرد ارتحال امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حركت عظيم اسلامي رو به شدت و قوّت است به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از اقطار عالم اسلام به خانه ي خودتان تشريف آورده ايد، خوش آمد و خيرمقدم عرض مي كنم. بديهي است كه مصيبت بزرگ فقدان امام امت مخصوص ما ايرانيها نيست؛ همه ي مسلمانان عالم، بلكه همه ي مستضعفان در آن سهيمند. مطلبي كه من مناسب مي دانم در اين جا عرض بكنم، اين است كه با نگاهي به صحنه ي جهان، احساس مي شود كه حركت عظيم اسلامي، روزبه روز رو به شدت و قوّت است و گذشت زمان، به نفع ارزشهاي اسلامي و معنوي است. مسلمانان عالم بيدار شدند و دارند بيدار مي شوند. چه مستكبران و قلدران بخواهند و چه نخواهند، چه امريكا بپسندد و چه نپسندد، اين حقيقتي است كه دارد اتفاق مي افتد. بايد مراقب و مترصد خطرات اين مرحله بود. هدف نزديك ما، ايجاد وحدت بين مذاهب اسلامي استبدادها و استعمارها و حكومتهاي قلدر و دشمن اسلام، مسلمين را قرنها در ضعف و ذلت نگهداشتند. امروز كه حركت به سمت عزت و بيداري مسلمين است، مطمئناً دشمنان كمينهايي در راه خواهند داشت؛ بايد مراقب آنها بود. من يكي از اين خطرات را عرض مي كنم و آن، اختلاف كلمه بين مسلمين، اختلاف بين طوايف و مذاهب اسلام و اختلاف بين قوميتهاي مسلمان است. شما نگاه كنيد، در كجاي جهان اسلام است كه دستهاي خائن درصدد ايجاد تفرقه و اختلاف نباشد؟ و در كجاست كه مغزهاي پليد طراحان

استكباري، ساده دلان و ضعيفاني را پيدا نكرده باشند كه در خدمت هدفهايشان قرار بگيرند؟ هدف نزديك و گام بزرگ ما، عبارت از ايجاد وحدت بين طوايف و مذاهب اسلامي و گروههاي مسلمان است. عده يي براي ضربه زدن به حركت عزت آفرين اسلامي، رسالتشان ايجاد تفرقه است؛ آنها را شناسايي كنيد و هوشمندانه با آنها مقابله نماييد. اگر مسلمانان هوشيار باشند و خود را به عزت اسلام، عزيز بشمارند و به قوّت اسلام، قوي بپندارند، بي گمان اين حركت خواهد توانست به اهداف خود برسد. من مجدداً به همه ي شما عزيزان، برادران و خواهراني كه از كشورهاي مختلف، از پاكستان، كشمير، آذربايجان شوروي، فلسطين، لبنان، سوريه، از كشورهاي آفريقايي و ساير نقاط تشريف آورده ايد، صميمانه خوش آمد عرض مي كنم و تأكيد مي نمايم كه اين جا خانه ي شماست. تهران، خانه ي برادران مسلمان است و مردم در اين جا برادران شما هستند. اميدواريم كه به شما خوش بگذرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با اولين گروه از ميهمانان خارجى مراسم دومين سالگرد ارتحال امام خمينى(ره)

سخنراني در ديدار با اولين گروه از ميهمانان خارجي مراسم دومين سالگرد ارتحال امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هنر بزرگ امام اين بود كه اسلام را از غربت درآورد به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه به اين مناسبت بزرگ و دردناك به تهران تشريف آورده ايد - چه برادران و خواهراني كه از خارج كشور به ايران آمده اند، چه برادران و خواهراني كه از مشهد يا ساير شهرها آمده اند - خوش آمد عرض مي كنم. براي امت اسلام شايسته است كه بدين مناسبت بزرگ و حادثه ي غم انگيز، عزاداري كند. اميدوارم كه خداوند متعال، به همه ي شما اجر وافري عنايت بفرمايد. هنر بزرگ و خدمت بي بديل امام بزرگوارمان اين بود كه اسلام را از

غربت درآورد. مسلمانان، حتّي در خانه ها و شهرهاي خودشان غريب بودند. اسلام، حتّي در مواطن اصلي خود غريب بود. دشمنان اسلام، با فرهنگ الحاد و فساد و نظامهاي طاغوتي، فرصت به خودانديشيدن را هم از مسلمانان گرفته بودند. در چنين شرايطي، امام بزرگوار ما، آن سلاله ي پيامبران و دست قدرت خدا در اين روزگار، اين گرد غربت را از چهره ي اسلام زدود و سترد. دشمني استكبار با ايران به خاطر اسلام است آنچه بايد ملت ايران و بقيه ي مسلمين عالم به آن توجه بكنند، اين است كه امروز دشمني اردوگاه استكبار با ايران اسلامي، به خاطر اسلام است. با اسلام دشمنند كه بر جمهوري اسلامي فشار وارد مي كنند. با زنده شدن قرآن دشمنند كه با ملت ايران دشمني مي كنند. همه ي ملتهاي مسلماني كه در راه اسلام مايل به فداكاري و حركتند، بايد براي مقابله ي با دشمنيهاي دشمنان اسلام، خود را آماده كنند. ما ملت ايران، از اين حقيقت به خود مي باليم كه به خاطر خدا و اسلام و قرآن، مورد كينه و عداوت مستكبران و گردنكشان عالم قرار گرفته ايم. جوانان ما به خود مي بالند كه در جبهه هاي گوناگون، به خاطر اسلام جنگيدند و محنت كشيدند. هر رنجي در راه خدا و براي دفاع از ارزشهاي اسلامي و از قرآن، يك حسنه است؛ «ذلك بانّهم لايصيبهم ظمأ و لانصب و لامخمصة في سبيل اللَّه و لايطؤن موطئا يغيظ الكفّار و لاينالون من عدوّ نيلا الّا كتب لهم به عمل صالح»(1). اين، شعار ماست. ملت ايران هر سختي يي كه كشيده اند، براي خدا كشيده اند و به آن افتخار مي كنند. اما حقيقت روشن ديگر اين است كه آنچه بالاخره پيروز خواهد

شد، راه خداست. تاريخ اين را بر ما ثابت كرده، و سرگذشت دوران معاصر بشريت هم اين را به اثبات رسانده است. ما براي خدا صبر و مقاومت مي كنيم و مي دانيم كه نصرت هم پشت سر اين صبر و مقاومت هست؛ «ولينصرنّ اللَّه من ينصره»(2). برادران غيرايراني بايد در بازگشت به اوطان خودشان، پيام اسلام و پيام امام و پيام اين ملت را براي مردم و كسان خود ببرند. اين، همان پيام قرآن است. از خداوند متعال مسألت مي كنم كه روزبه روز بر قدرت و عزت و پيشرفت ملتهاي مسلمان بيفزايد و از اسلام و مسلمين، به روح مقدس امام عزيزمان پاداش خير عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) توبه: 120 2) حج: 40

بيانات در ديدار با قاريان قرآن: محمّد محمود طبلاوى، ابوالعينين شعيشع و احمد رزيقى

بيانات در ديدار با قاريان قرآن: محمّد محمود طبلاوي، ابوالعينين شعيشع و احمد رزيقي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سراسر وجود ملت ما شوق به قرآن است از زيارت آقايان خوشحالم. نزديك سي سال است كه با نوارهاي آقاي شيخ ابوالعينين آشنا هستم. مدتها قبل يك نفر در مشهد نوارهاي ايشان و نوارهاي مرحوم شيخ عبدالفتاح و شيخ مصطفي اسماعيل را براي من آورد و من از آن جا با صداي اين آقايان آشنا شدم. البته گاهي هم در فرصتهايي، از راديوهاي كشورهاي عربي تلاوت قرآن شما را گوش مي كردم. الحمدللَّه حالا شما در شرايطي به ايران آمده ايد كه كشور ما بحمداللَّه در همه جايش پُر از شوق به قرآن است. خدا را شكر مي كنيم كه جوانان ما، بچه هاي ما، همه ي ملت ما، سراسر وجودشان شوق به قرآن است و قرائتاً، تجويداً، فهماً و فقهاً با قرآن مأنوسند. سابق اين طور نبود. درگذشته، اين سلاطين

و حكام طاغوتي، مردم را از قرآن دور نگهداشته بودند. گاهي كساني پيدا مي شدند و يك كارهاي قرآني مي كردند؛ اما خيلي در سطح پايين بود. يادم است كه همين آقاي شيخ ابوالعينين به مشهد آمد، من تازه از زندان آزاد شده بودم. ايشان در ايوان مقصوره ي مسجد گوهرشاد قرآن تلاوت مي كرد. شايد صد نفر آدم نشسته بودند و همين طور مجلس را تماشا مي كردند و نمي فهميدند كه قرآن چيست؛ چون رهگذر بودند و ديده بودند كه اين جا مجلسي است، همان جا هم نشسته بودند! اما اگر حالا شما به همان جا برويد و قرآن تلاوت كنيد، مي بينيد كه هزاران نفر مردم مي ريزند و قرآن را استماع مي كنند. مجدداً به آقايان محترم خوش آمد مي گوييم. ان شاءاللَّه كه هميشه موفق و مؤيد باشيد.(1) آياتي را انتخاب كنيد كه مي تواند در سرنوشت ملتهاي اسلامي اثر بگذارد نكته يي كه در تلاوت و تحفيظ قرآن خوب است شما به عنوان پيشكسوت به جوانان تذكر بدهيد، اين است كه اگرچه همه ي آيات كريمه ي قرآن نور است، اما امروز جوانان به بخشي از آيات قرآن خيلي احتياج دارند و آن، چيزهايي است كه عزت اسلام و عزت جامعه ي اسلامي و توحيد عملي جوامع اسلامي در آنهاست. جوانان ما در همه جاي دنياي اسلام بايستي اين گونه آيات را روان و حفظ باشند و از آنها درس بگيرند. حتّي من يك وقت به اين ائمه ي جماعتي كه در بعضي از كشورهاي عربي و اسلامي، آياتي را در قرائت نماز انتخاب مي كنند، گفتم آياتي را انتخاب بكنيد كه مي تواند در سرنوشت ملتهاي اسلامي به طور ويژه اثر بگذارد. البته مردم بايد همه ي آيات الهي را ياد بگيرند و ياد هم مي گيرند،

ليكن بعضي از مفاهيم قرآني وجود دارد كه دست استعمار سعي كرده است ماها را از آنها دور نگه بدارد. ما را از جهاد دور نگهداشتند. ما را از اين كه كفار نبايد بر مسلمين مسلط باشند، دور نگهداشتند. ما را از آياتي كه وحدت مسلمين در آنها هست، دور نگهداشتند. همين آياتي كه الان تلاوت شد - «و ما ارسلنا من رسول الّا ليطاع باذن اللَّه»(2) - و آياتي كه معنايش حاكميت عملي اسلام بر زندگي جوامع است، بايستي همه ي مردم آنها را ياد بگيرند. در جوامع اسلامي، اسلام عملاً حاكم نيست الان در جوامع اسلامي، اسلام عملاً حاكم نيست؛ يعني نه احكام اسلامي اجرا مي شود، نه ماليات اسلامي هست، نه فرهنگ اسلامي در آنها ترويج مي شود، و نه حكامي كه در رأس كار هستند، با معيارهاي اسلامي انتخاب مي گردند. خيلي از اينها فسقه و فجره هستند كه قرآن آنها را قبول ندارد. آيا مردم در اين كشورها ملتفتند كه در يك نظام غير اسلامي زندگي مي كنند؟ آيا قرآن دراين باره حرفي ندارد؟ چه كسي بايد اين را به مردم منتقل كند؟ به نظر من، قرّاء قرآن - كه خداي متعال اين شرف عظيم را به آنان داده است - در بيان اين مطالب مقدمند. بله، توصيه ي من به آقايان اين است. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) پس از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي، شيخ ابوالعينين شعيشع آياتي از كلام اللَّه مجيد را تلاوت كرد؛ سپس معظمٌ له رهنمودهاي ديگري ارايه فرمودند.

2) نساء: 64

سخنرانى در ديدار با وزير، مسؤولان و جمعى از جهادگران جهاد سازندگى، خانواده هاى شهدا، گروهى از عشاير،

سخنراني در ديدار با وزير، مسؤولان و جمعي از جهادگران جهاد سازندگي، خانواده هاي شهدا، گروهي

از عشاير، و جمعي از بازماندگان زمين لرزه ي استانهاي گيلان و زنجان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جهاد سازندگي، يكي از بركات خداوند در اين كشور در ابتدا از همه ي شما برادران و خواهران كه محبت كرديد و از راههاي دور و نزديك تشريف آورديد و اين مجمع بزرگ را در روز يادبود شهداي حج خونين تشكيل داديد، بخصوص از خانواده هاي معظم شهيدان و جانبازان - عزيزان انقلاب و ملت - و نيز مردم عزيز مناطق زلزله زده صميمانه متشكرم. سال گذشته در مثل اين روزها، اين برادران و خواهران و مردم آن مناطق، در يك آزمايش بزرگ قرار داشتند. اميدواريم كه خداوند به مردم گيلان و زنجان و همه ي مناطق زلزله زده، صبر و همت و پشتكار و اميد و اعتماد به كمك الهي مرحمت كند و آثار آن غم و مصيبت عمومي را بكلي از چهره ي آن مناطق بزدايد. همچنين از شما جهادگران عزيز كه از نقاط مختلف كشور تشريف آورده ايد، تشكر مي كنم. اين نهاد بابركت و ماندگار، حقيقتاً هديه ي خداي متعال به مردم اين كشور است. اين برادران جهادگر، هم در دوران جنگ و هم در دوران غير جنگ، مجاهدات بسيار ذي قيمتي انجام دادند. جهاد حقاً يكي از بركات خدا در اين كشور است. اميدواريم كه موفق باشند و خدمات و مجاهداتشان براي اين ملت بزرگ و شايسته ي خدمت، همواره ادامه و استمرار پيدا كند. سازندگي كشور، يك كار مهم آنچه جا دارد امروز در زمينه ي مسايل انقلاب عرض بشود، همين مسأله ي سازندگي كشور است. اگر انقلاب اسلامي بتواند آثار شوم تسلط قدرتهاي طاغوتي را در اين كشور برطرف كند، آن وقت بزرگترين وظيفه ي خودش را به انجام رسانده است.

اين آثار شوم دوران سلطه ي طاغوت چيست؟ در درجه ي اول، همين فقر و عقب ماندگي و جهل در بسياري از مناطق كشور ماست. اين ملت بااستعداد و هوشيار، اين زمين بااستعداد و غني از همه جهت، و آن معارف اسلامي پيشاپيش اين ملت، همه ي اينها بايد موجب مي شد كه امروز ايران يكي از آبادترين، و ملت آن يكي از غنيترين ملتهاي عالم باشد؛ اما مي دانيم كه اين طور نشده است. چه چيزي موجب شد كه اين ملت بااستعداد، در طول سالهاي متمادي - شايد در طول يكي، دو قرن يا بيشتر - اين قدر از قافله ي علم و معرفت عقب بماند؟ يقيناً سلطه ي دستهاي غيرامين بر اين ملت، و اين سلاطين ظالم و مستبد و كوته بين در طول اين سالها، اين بلاها را بر سر اين كشور آوردند و همين طور مسأله ي آباداني و عمران متوقف ماند. اگر قوانين اسلامي در كشوري اجرا بشود و حكومت اسلامي تشكيل گردد، اين مانعها را از سر راه مردم برخواهد داشت. انقلاب اسلامي در ايران، بايد اين هنر بزرگ و اين معجزه را بكند. بايد همت كرد، تا عقب ماندگيهاي كشور جبران شود البته ما تقريباً ده سال از دوران دوازده ساله ي پيروزي انقلاب را جنگ داشتيم. از پيش از شروع جنگ عراق، تا بعد از پايان اين جنگ، ابرقدرتها و جباران و كساني كه انقلاب سفره ي آنها را جمع كرد، نسبت به انقلاب و ملت و كشور ما، انواع و اقسام فشارها را وارد آوردند. آن كساني كه از اسلام سيلي خورده بودند، تا آن جا كه توانستند، در دوران ده، يازده سال گذشته، براي ملت ايران مشكل درست كردند. جوانان و دانشمندان و

افراد مستعد در اين كشور بايد همت كنند، تا عقب ماندگيهاي صدساله و دويست ساله را جبران نمايند. آنچه كه سلاطين جبار و رژيمهاي وابسته نمي توانستند بكنند، شما بايد آن را انجام دهيد؛ و آن همين است كه در ميان اين ملت و اين كشور تلاش كنند، تا استعدادها را زنده، كشور را آباد و ويرانيها را برطرف كنند. بايد افراد شايسته و عالم ساخته بشوند، دانشگاهها نيروي متخصص ورزيده تربيت كند، تا اين غبار استضعافي را كه دشمن بر چهره ي بسياري از مناطق كشور ما نشانده است، برطرف كنند. ايراني و خودي بايد اين كشور را بسازد ما مخالف نيستيم كه از علم و تجربه ي كشورها و ملتهاي ديگر استفاده كنيم؛ اما عرض ما اين است كه آن كسي كه بايد اين كشور را بسازد، او ايراني و خودي است. بيگانه براي خانه ي شما دل نخواهد سوزاند؛ شما بايد براي خانه ي خود دل بسوزانيد. ايرانيهاي باهمت، جوانان، دانشمندان، متخصصان، مغزهاي ورزيده و انسانهاي برجسته، عامه ي مردم، بازوها و پنجه هاي كار، بايد براي ساختن ايران تلاش كنند. البته بايد از تجربه و علم و تخصص ديگران استفاده كرد؛ ما راه يادگيري را به روي خودمان نمي بنديم. در شرق و غرب عالم، هرجا علم و تجربه يي هست، ما مي رويم تا آن را در خدمت خودمان در بياوريم. اين، اسلامي و دستور اسلام است و هيچ مخالفتي با آن نيست؛ ليكن بار بر دوش شماست. اين، حرف امروز ماست. ما فقط ويرانيهاي ناشي از جنگ و زلزله و سيل را نداريم. به خيلي جاها جنگ هم نرسيده، زلزله و سيل هم نبوده، اما ويرانه است؛ بدتر از جنگ و

زلزله و سيل. در طول اين دويست سال گذشته، حكومت خاندان منحوس پهلوي و خاندان مطرود قاجار بر اين مملكت، كشور را ويران كرد، كه بدتر از جنگ و زلزله و سيل بوده است. كار بزرگ است، بار سنگين است؛ اما بر دوش شما و همين جوانان مؤمن و كارآمد است. جوانان ما بايد خودشان را آماده كنند. جهادگران، دانشجويان و متخصصان ما و دستگاههاي دولتي هم بايد از آنها استفاده كنند، تا اين كشور را بسازند و الگو كنند. جامعه ي اسلامي، زندگي معنوي و مادّي را با هم دارد جامعه ي اسلامي، زندگي معنوي و مادّي را با هم دارد. جامعه ي اسلامي، هم دين و اخلاق و فرهنگ و معارف مردم را غني مي كند، و هم به زندگي مادّي و معيشت و كار و توليد و استخراج و اختراع آنها توجه دارد. در يك جامعه ي اسلامي، همه ي اينها تأمين شده است. بايد دنبال چنين حركتي برويم. امروز بحمداللَّه برنامه هاي مسؤولان كشور و كارهاي اين دولت خدمتگزار، در همين جهت و در همين خط است. همه در خدمت هدفهاي انقلاب و در راه سازندگي كشور، به دولت كمك كنند. نهادهاي انقلابي و همين نهاد جهاد سازندگي، در فكر مسؤولان كشور و بالاتر از همه در فكر امام بزرگوار ما(رضوان اللَّه عليه) بوده است. اين فكر، باز هم هست؛ تمام شدني نيست. اگر شما همت كرديد، خداي متعال هم كمك خواهد كرد. اين، وعده ي الهي است و قطعاً خواهد شد. اميدواريم كه خداوند متعال، اين كشور و عموم ملت را كمك و هدايت كند؛ روح امام عزيز بزرگوار ما را مشمول بركات خود قرار بدهد؛ و شهداي حج خونين چهار سال

پيش و همچنين درگذشتگان زلزله ي سال گذشته را غريق رحمت خود بسازد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با رئيس و مسؤولان قوّه ى قضاييه

بيانات در ديدار با رئيس و مسؤولان قوّه ي قضاييه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جامعه ي قضات، جزو مجموعه هاي وزين و عالي قدر آقايان محترم! خيلي خوش آمديد. از اين كه اين توفيق را پيدا كردم كه با مجموعه يي از قضات محترم كشور و مسؤولان محترم دستگاه قضايي اين ملاقات دسته جمعي را داشته باشم، خوشوقتم. هميشه جامعه ي قضات در يك كشور، جزو مجموعه هاي وزين و عالي قدر و برخوردار از وزانتهاي علمي و اخلاقي و تقوايي هستند. شايد در اغلب و يا همه ي جوامع عالم، دستگاه قضا و عناصر آن، اين خصوصيت را دارند. در كشور ما هم كه قضا يك مرتبه ي الهي است و شغل پيامبران مي باشد و به افراد صالح و شايسته در ميان جامعه مي رسد، طبعاً اين خصوصيت بيشتر وجود دارد. اميدواريم كه خداوند به شما آقايان و به مسؤولان محترم اين قوّه ي حساس و مهم بيش ازپيش توفيق بدهد و شما را كمك كند، تا اين بار سنگيني را كه بر دوش داريد، ان شاءاللَّه به مقصد برسانيد. من فقط از باب تذكر، جمله ي مختصري عرض مي كنم؛ چون حقايق عمومي و سياستهاي اسلامي امر قضا - كه ما قاعدتاً بايد از آنها بيشتر بحث كنيم - براي اذهان شريف آقايان نقطه ي پنهاني ندارد. قضا، معيار سلامت يك كشور قضا در يك كشور، معيار سلامت آن كشور است. اگر دستگاه قضايي سالم بود، مي توان نتيجه گرفت كه وضع عمومي جامعه و كشور از جهت برخورداري از عدالت و دوري از تبعيض و ستم و اجحاف و تجاوز واين غصه هاي بزرگ بشري، سالم است. يعني

اگر فرض كنيم كه كسي از يك كشور هيچ خبر نداشته باشد، به دستگاه قضايي آن كشور برود و تفحصي بكند، ببيند كه در آن جا قضاتي عادل و قاطع، سيستم و سازماني منسجم و كارآمد، قوانيني حساب شده و عادلانه وجود دارد، و مشاهده كند كه آنها خوب كار مي كنند، قاعدتاً بايد نتيجه بگيرد كه وضع اين كشور خوب است. در اين فيلمهاي تبليغاتي كه بعضي از اين كشورها مي سازند - نه اين كه به اسم تبليغات باشد؛ باطنش تبليغاتي است - سعي مي كنند كه دستگاه قضايي خودشان را مستقل، كارآمد و قاطع نشان بدهند. ما از دستگاههاي قضايي خيلي از كشورهاي مادّي دنيا خبر داريم؛ آن طور كه نشان مي دهند، نيست. اگرچه البته نقاط قوّتي در برخي از جاها وجود دارد، ليكن آن طور كه سعي مي شود معرفي كنند، نيست. نشان مي دهند كه قاضي، هوشيار و دلسوز و خستگي ناپذير و تأثيرناپذير است. مي خواهند در اين فيلمها و اين داستان سراييها، اينها را نشان بدهند و معرفي كنند. از اين جهت است كه اگر معلوم شد دستگاه قضا سالم است، در زمينه ي مسايل عمومي كشور، نتايج بسياري از آن مي شود گرفت. بايد شمول قوانين نسبت به همه ي افراد يكسان باشد بنابراين، دستگاه قضا بايد كوشش كند كه هرچه در وسع و توان بني آدم است، با كسريها و كمبودهايي كه بالاخره در كار انسانها هست، به سمت كمال دستگاه و سيستم قضا و تشكيلات قضايي پيش برود؛ و اين نمي شود، مگر با رعايت كامل ضوابط و موازين اسلامي در امر تأمين عدالت، كه يكي از عمده ترينش عبارت از عدم تبعيض در شمول قانون كشور وقوانين قضايي است. اين، شايد يكي از

آن اساسيترين كارها در دستگاه قضاست. البته علل مخففه و مشدده، خودش جزو معيارهاي قضايي است؛ آنها را منكر نيستيم. اگر در يك مورد، جرمي همراه با علل مشدد يا همراه با علل مخفف وجود دارد، آنها كار خودشان را بكنند؛ اشكالي ندارد، حساب شده است؛ اما غير از آن، هيچ چيز ديگري كه تفكيكي بين شمول قوانين نسبت به افراد مختلف ايجاد كند، وجود نداشته باشد. اگر ما همين يك قلم را مورد توجه قرار بدهيم، دستگاه قضايي به ميزان زيادي به پيش خواهد رفت. مكرر از تحول در دستگاه قضايي و پيشرفت به سمت يك دستگاه قضايي سالم و كامل صحبت مي شود، و من از نزديك شاهدم كه واقعاً تلاشهاي زيادي هم انجام مي گيرد و رئيس محترم قوّه ي قضاييه و مسؤولان محترم واقعاً دلسوزانه تلاش مي كنند؛ انسان اين را كاملاً حس مي كند. من مي خواهم عرض بكنم كه اصلاح سازي دستگاه قضايي، در درجه ي اول به همين چيزهاست. ما كاري بكنيم كه شمول قوانيني كه قضاوت براساس آنها انجام مي گيرد، نسبت به همه ي افراد يكسان باشد و تبعيضي وجود نداشته باشد. بايد تفكرات خود را با آنچه كه اميرالمؤمنين انجام مي داد، تصحيح كنيم من در حالات اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) مطالعه مي كردم، ديدم اين عدلي كه ما از آن بزرگوار شنيده ايم - اگرچه گمان نمي كنم كه حتّي ما شيعيان و جوامع شيعي، آن عدالت را درست لمس و درك كرده باشيم كه چه بوده است؛ ليكن آن قدر عظيم بوده كه دنيا را پُر كرده است و آوازه ي عدل اميرالمؤمنين در همه جا گسترده شده است - به ميزان زيادي مربوط است به همين عدم رعايت جاذبه ها و ارتباطها، عدم رعايت

خويشاوندي، حتّي عدم رعايت خدمات گذشته ي يك انسان، آن وقتي كه پاي محاسبه ي قضايي مي رسد. «حسّان بن ثابت»، مداح اميرالمؤمنين(ع) و كسي كه با دشمنان آن حضرت در جنگها مقابله كرده بود، در جرياني به امري مبتلا شد كه مستوجب حد بود. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: بايد حد الهي بر او جاري بشود. «حسّان» گفت: يا اميرالمؤمنين! من آن كسي هستم كه براي شما آن همه شعر گفته ام. حالا ما باشيم، واقعاً اين جا چه فكر مي كنيم؟ آنچه كه در ذهنم هست، حضرت فرمودند: من حد خدا را به خاطر اين چيزها نمي توانم تعطيل كنم. روز ماه رمضان شرب خمر كرده بود، حد شرب خمر را جاري كردند؛ بيست تازيانه هم به عنوان تعزير بر هم زدن حرمت ماه رمضان به او زدند - مجموعاً صد تازيانه - كه اين بيست تازيانه ي آخر، بيشتر او را پوك كرده بود، كه اين ديگر چرا؟! همين قضيه هم موجب شد كه «حسّان بن ثابت» كوفه را ترك كرد و به شام رفت و به دستگاه معاويه پيوست و شايد از آن طرف هم عليه اميرالمؤمنين(ع) شعر گفت. طبق آنچه كه در نهج البلاغه است، «عبداللَّه بن عباس» كه حواري اميرالمؤمنين(ع) بود، و به تعبيري از لحاظ شخصيت و سوابق و خدمت به اميرالمؤمنين، نفر دوم در دستگاه خلافت آن حضرت محسوب مي شد - معلوم است كه «عبداللَّه بن عباس» نسبت به اميرالمؤمنين چه حالتي داشته است - سر قضيه ي پولهاي بصره، كه گزارشي به حضرت داده شده بود، به او نامه يي نوشتند؛ او هم گله كرد، اما حضرت گله ي او را با جواب تندي پاسخ دادند كه چرا گله مي كني؛ من دارم از تو حساب كشي مي كنم. اين، موجب شد

كه «عبداللَّه بن عباس» از همان بصره به مدينه رفت و ديگر كوفه هم نيامد. البته به دشمنان اميرالمؤمنين نپيوست - معلوم بود كه نمي پيوندد - اما از جبهه ي علي(عليه السّلام) خارج شد. وقتي كه انسان دقيق مي شود، از اين قبيل الي ماشاءاللَّه در زندگي اميرالمؤمنين(ع) هست. ما بياييم اينها را قدري در زندگي خودمان خرد كنيم. واقعاً ما بايد تفكرات امروز خود را، با آنچه كه اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) انجام مي دادند، تصحيح كنيم. سياستهاي اصلي قوّه ي قضاييه اينهاست؛ هيچ تبعيضي قايل نشويم. امروز دستگاه قضاوت ما با گذشته قابل مقايسه نيست امروز دستگاه قضايي حقيقتاً قابل مقايسه با قضاي گذشته ي اين كشور نيست. البته قضات شريف وخوب در گذشته زياد بودند. من خودم قضاتي را مي شناختم و مي شناسم كه پاكدامن، سالم، بي عيب، شجاع و تأثيرناپذير از خيلي از مقامات آن زمان بودند. اين طور نبود كه ما تصور كنيم در دادگستري گذشته يكسره آدمهاي ناباب بودند؛ نخير، آن جا قضات خوب و در دل سوگند خورده يي وجود داشتند. من كساني را ديده بودم كه واقعاً در مقابل زور و فشار دستگاه فرعوني آن زمان مي ايستادند؛ اما سيستم و تشكيلات و رهبري قضا به نحوي بود كه وجود اين گونه افراد مفيد، در كل قضاوت كشور اثر نامحسوسي داشت؛ شايد هم هيچ اثري نداشت. در دستگاه قضاي آن زمان، چه قدر ظلم و تبعيض مي شد و چه قدر سفارش كارآمد بود و جرايم از بين مي رفت و مظلومان غرامت ستمگران و ظالمان را مي دادند. امروز دستگاه قضاوت ما واقعاً با گذشته قابل مقايسه نيست. امروز قضات ما از روي احساس ديني و احساس ايمان قضاوت مي كنند. اين، كاملاً آشكار است. اگر كسي منكر اين بشود، منكر

واضحات شده و حقيقتاً بي انصافي كرده است. ما بايد اين فرهنگ رعايتها را با آنچه كه اميرالمؤمنين(ع) داشتند، مقايسه كنيم، ببينيم واقعاً چگونه است. حالا ما ادعا نمي كنيم كه بتوانيم مثل اميرالمؤمنين عمل كنيم. خود آن بزرگوار هم فرمود: «الا و انّكم لاتقدرون علي ذلك»(1). «لاتقدرون» را در مورد خورد و خوراك گفت، كه مراعات اين چيزها خيلي آسانتر از مراعات آن مسايل معنوي است. معلوم است كه در آن مسايل معنوي، هيچ كس نمي تواند به آن پايه برسد؛ هيچ كس هم ادعايش را نكرده است؛ ليكن بايد به آن سمت برويم. در اين صورت، دستگاه قضا مورد اعتماد و اميد مردم خواهد شد. مردم بايد به دستگاه قضايي اميدوار باشند شما الان ملاحظه مي كنيد، مدتهاست كه در مواردي، سرعت عملهاي بسيار زيبايي در اجراي احكام مشاهده مي شود. جرمي انجام مي گيرد، بلافاصله تحقيق مي شود، حكم عادلانه صادر مي شود و حدود الهي اجرا مي گردد. شما ديده ايد، آن جاهايي كه چنين حادثه يي اتفاق افتاده، مردم چه شور و شوقي نشان داده اند و چه قدر آبروي دستگاه قضا در آن جاها بالا رفته است. ما بايد كاري كنيم كه دستگاه قضايي در كل زندگي مردم و در كل بسيط حيات يك يك افراد اين جامعه - سطح كشور را عرض نمي كنم؛ سطح كشور كه چيز قهري است - چنين حالت اميدي داشته باشد؛ يعني همين كه كسي مشكلي پيدا كرد، مظلوم واقع شد، يا مورد كمترين اجحافي قرار گرفت، در دل و بر زبان بگويد كه به دستگاه قضايي مراجعه مي كنم، تا ظالم سر جاي خودش بنشيند. بايد چنين روحيه يي در مردم به وجود بيايد، و اين با تبليغات نمي شود. اين از آن مواردي

است كه تبليغات مطلقاً اثر نمي كند؛ چون با زندگي روزمره ي مردم سروكار دارد. مردم به خودشان نگاه مي كنند و حقيقت را پيدا مي نمايند. من لازم مي دانم از حضرت آقاي يزدي(دامت بركاته) كه براي دستگاه قضايي واقعاً يك ذخيره ي الهي بودند و وجودشان بركت و نعمت است، به خاطر زحماتي كه انجام مي دهند، تشكر و تقدير بكنم. اميدواريم كه ان شاءاللَّه ايشان و بقيه ي آقاياني كه در رأس دستگاه قضايي يا در بخشهاي مختلف دستگاه مسؤوليتهايي دارند، و نيز يكايك قضات و كارمندان مؤثر دستگاه قضايي، مشمول بركات الهي باشند. ان شاءاللَّه روزبه روز شاهد پيشرفت در كار قضا باشيم و به سمت همان الگويي كه اسلام در اختيار ما گذاشته و در اعمال اميرالمؤمنين(ع) مشاهده مي شود، حركت بكنيم. لازم مي دانم كه از شهيد عالي قدر و مظلوم - آيةاللَّه بهشتي - تجليل كنم. حقيقتاً ايشان براي بسياري از امور انقلاب، از جمله براي قضاي كشور، عنصر برجسته يي بودند، و اين اقبالي براي دستگاه قضا بود كه پايه ريزي قضاي اسلامي در جمهوري اسلامي، به وسيله ي يك چنين مرد بزرگ، فاضل، عالم، بااراده، متقي، آگاه و باهوش طراحي شد. ان شاءاللَّه كه در همان مبنا و در همان جهت، پيشرفتها روزبه روز چشمگيرتر باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، نامه ي 45

بيانات در ديدار با خانواده هاى شهداى هفتم تير

بيانات در ديدار با خانواده هاي شهداي هفتم تير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ضربه ي دشمن نتوانست كاري بكند من هم متقابلاً اين سالگرد فراموش نشدني را به همه ي ملت ايران، مخصوصاً به خانواده هاي معظم و محترم آن شهداي عالي قدر، يك بار ديگر تبريك و تسليت عرض مي كنم. اميدوارم كه خداوند به بركت خون اين عزيزان، راه آنها را هميشه در اين كشور و در ميان

اين ملت، مستدام و پايدار بدارد. درباره ي ماجراي غم انگيز و فاجعه آميز هفتم تير، ده سال است كه همه ي ما حرف مي زنيم. همه ي تعبيرها و تحليلها و استنتاجها هم درست و مطابق با واقعيت يا لااقل نزديك به واقعيت است؛ از شخص امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) كه اولين مطلب را در باب اين حادثه و اين شهداي عزيز و شخص مرحوم آيةاللَّه شهيد مظلوم بهشتي فرمودند، تا ديگر مسؤولان و گويندگان و نويسندگان. آنچه هم كه گفته شده است، كتابها خواهد شد. لذا در اصل و تحليل اين حادثه، حرف تازه يي وجود ندارد. بديهي است كه دشمن در آن مقطع حساس مي خواست به اين وسيله اگر بتواند، نظام را منهدم كند. شخصيت عظيم القدري مثل شهيد بهشتي را از يك انقلاب گرفتن، شوخي نيست. تعداد كثيري از چهره هاي كارآمد و نام آور، وزرا، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، مسؤولان قضايي و افراد مبارزِ سابقه دارِ فعالِ مخلص ِ پاكبازِ اين راه را از يك انقلاب گرفتن، كار كوچكي نيست. واقعاً اگر در هر نظامي چنين چيزي اتفاق مي افتاد، ضربه ي غيرقابل جبراني مي زد و شايد آن نظام را منهدم مي كرد؛ اما در ايران اين طور نشد. آن رهبري الهي و بي نظير، اين ملت استثنايي و عظيم القدر، آن شعارها و آن شور انقلابي و آن معارف ترويج شده ي در ميان مردم در طول مدت قبل و بعد از انقلاب، آن چنان اين كشور و اين انقلاب را مجهز كرده بود كه اين ضربه نتوانست كاري بكند. البته ضايعه ي بزرگي بود. مگر چند نفر امثال شهيد بهشتي يا آن چهره هاي مبارز و آن افراد مخلص و پاكباز، در يك كشور و در ميان يك ملت به ظهور مي رسند؟

ضربه خيلي سنگين بود، ولي نظام ايستاد. ده سال هم از آن روز گذشته و شما ديديد كه در طول اين مدت، آن جنگ ويرانگر تمام شد و ملت از آن سربلند بيرون آمد. حوادث بزرگ و توفانهاي منطقه يي و جهاني پيش آمد؛ ولي اين كشور و اين ملت مثل كوه ايستادند. همه ي دنيا خودشان را آماده كرده بودند كه بعد از وفات امام و از دست رفتن اين قلب حياتبخش ملت، از اين انقلاب، مرده يي، و از اين ملت، موجود بي حس وحالي باقي بماند، تا آنها هر كاري كه مي خواهند، بكنند. اين حادثه ي رحلت امام پيش آمد؛ اما باز اين ملت، هوشمندانه و زيركانه، راهشان را تا امروز ادامه دادند. خداوند هيچ وقت ملتي را بي حساب وكتاب حمايت نمي كند در اين ده سال خيلي حوادث پيش آمده كه معمولاً براي يك ملت، اين تعداد و اين كيفيت حادثه، در ده سال پيش نمي آيد. اين كه اين ملت توانست اين گونه مقاومت كند، چند علت داشت كه در درجه ي اول، دست قدرت الهي و حمايت خدا بود. اين شوخي نيست؛ يك واقعيت است. امام از ته دل به اين معنا اعتقاد داشتند و ما از ايشان مكرر شنيده بوديم. يك وقت ايشان صريحاً به من فرمودند كه از اول انقلاب تا حالا، دست قدرتي را مشاهده مي كنم كه ما را پيش مي برد و كارها را اصلاح مي كند. آن بزرگوار مطلبي نزديك به اين عبارت را فرمودند كه من عين جمله ي ايشان را يادداشت كرده ام. خداي متعال هيچ وقت ملتي را بي حساب وكتاب حمايت نمي كند. اين طور نيست كه ما بگوييم حالا كه خدا و قدرت الهي از ما پشتيباني مي كند، پس ما ديگر

مسؤوليتي نداشته باشيم؛ برويم و مشغول كار خودمان باشيم. نخير، حمايت و دست قدرت الهي، به خاطر فداكاريهاي شما، به خاطر خون شهيدان، به خاطر ايمان مردم، به خاطر صبري كه ملت ما در مراحل مختلف از خودشان نشان دادند، به خاطر صدق اين ملت در عشق به اسلام، به خاطر راهنماييها و خط روشن ارايه شده به وسيله ي آن مرد بي نظير، و به خاطر حضور مردم در صحنه بوده است. اگر اينها را حفظ كرديم، خداي متعال باز هم از ما حمايت خواهد كرد. استكبار هميشه درصدد فاجعه آفريني است آن نكته ي اصلي را كه مي خواهم عرض كنم، اين است كه استكبار كه با اسلام و انقلاب اسلامي دشمني دارد، هميشه و در هر زمان به شكلي درصدد فاجعه آفريني است. هميشه هم كساني را پيدا مي كند كه در اين فاجعه آفريني، ابزار و آلت دست او بشوند. يك روز منافقين را پيدا كرد كه فاجعه ي شهادت رجايي و باهنر و فجايع ديگري را به وجود آوردند؛ يك وقت هم رژيم عراق را پيدا مي كند و جنگ هشت ساله را به وجود مي آورد. بنابراين، در هر مقطعي استكبار و امريكا و سرمايه داران بزرگ بين المللي - كه با همه ي وجود با اسلام و انقلاب اسلامي دشمن و مخالفند - ابزارهايي را پيدا مي كنند. در دنيا انسانهاي بد و پست و گروههاي فرومايه و خودفروخته كم نيستند. پس، دشمن همواره دشمن است و درصدد ضربه زدن؛ ابزار هم هميشه در اختيار اوست؛ يعني ابزار لازم را براي ضربه زدن پيدا مي كند. وظيفه ي ما در اين ميان، هشياري و حفظ اصول و موازين انقلاب است؛ اين تكليف ماست. مبادا كسي خيال كند كه يك دوران، دوران

اين ضربه ها بود و تمام شد؛ نخير، اگر ما تا پنجاه سال ديگر هم غفلت بكنيم، دشمن مشت خودش را وارد مي كند. دشمن از اسلام و از اين ملت سيلي خورده است. دشمن سفره اش در اين كشور جمع شده است. در كشورهاي اسلامي، سفره ي دشمن به جمع شدن تهديد مي شود. الان ببينيد در الجزاير چه خبر است. مردم الجزاير بالاي پشت بامها مي روند و اللَّه اكبر مي گويند.(1) اين كار، كار چه كسي بود؟ اين كار را اول بار چه كسي به مردم دنيا ياد داد؟ مگر امريكا و استكبار اينها را نمي فهمند؟ مگر فراموش مي كنند؟ اين ملت به همه ي ملتهاي دنيا، بخصوص به مسلمانان ياد داده كه راه مقابله با استكبار و اردوگاه دشمن بشر چيست؛ اين را كه آنها فراموش نمي كنند. ما بايد هوشيار باشيم و فريب نخوريم اگر بخواهند با موج حركتي كه ملت ما انجام داده، مقابله كنند، راهش آن است كه اين ملت را از ميدان خارج كنند و به او ضربه بزنند. پس، تا پنجاه سال ديگر هم كه باشد، استكبار از ضربه زدن منصرف نيست. ما بايد هوشيار باشيم و فريب نخوريم. ما بايد تحت تأثير تبليغات دشمن قرار نگيريم. ما بايد ايمانمان را به نظام اسلامي از دست ندهيم؛ چون وقتي دشمن مي خواهد ضربه وارد كند، اول پايه هاي ايمان مردم را متزلزل مي كند، تا بتواند ضربه را خوب وارد كند. يادتان است كه مدتي به وسيله ي همين ليبرالها و آن روسياه فراري(2) و منافقين پست در همين تهران سر چهارراهها، ضد نظام و ضد امام و ضد اين ملت و ضد سياستهايي كه جمهوري اسلامي داشت، تبليغات مي كردند؟ براي اين كه ايمان مردم

را متزلزل كنند، تا بتوانند در وقت خودش ضربه را وارد كنند. هميشه از اين كارها مي كنند. مواظب باشيد ايمان شما را متزلزل نكنند. الان منافقين در بغداد و ساير شهرهاي عراق، به عنوان عمله ي مزدور رژيم صدام كار مي كنند! مي روند شهرهاي كردنشين را سركوب مي كنند! مي روند عربهاي شيعه ي جنوب عراق را قتل عام مي كنند! اين منافقين، ده سال، يازده سال قبل، در همين تهران تبليغات ضد جنگ داشتند و مي گفتند كه چرا با عراق مي جنگيد؛ اما امروز كارشان به اين جا رسيده است! اينها تصادفي نيست؛ اين يك سياست است كه از آن جا شروع مي شود، به اين جا ختم مي گردد. ملت ما بايد به هر حرفي كه گفته مي شود، با روشن بيني نگاه كند، تا فريب نخورد. اين ملت تا زماني كه هوشيار و باايمان و علاقه مند به اين انقلاب و دلباخته ي نظام اسلامي است، و تا هنگامي كه با مسؤولان اين نظام پيوسته و متصل است، آن ضربات و آن مزدوران هيچ كاري نمي توانند بكنند. همان طور هم كه امام فرمودند، امريكا و غير امريكا هيچ غلطي نمي توانند بكنند. اميدواريم كه خداوند به بركت خون اين شهدا و بقيه ي شهيدان عالي قدر و عزيز ما، روزبه روز اين ملت را از فضل خود برخوردارتر و پايدارتر و بيشتر مشمول بركات خود قرار بدهد، و روح مقدس اين عزيزان را با اولياي خودش محشور كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) به دنبال پيروزي چشمگير جبهه ي نجات اسلامي الجزاير در دور اول انتخابات پارلماني اين كشور، ملت مسلمان الجزاير به منظور ابراز تمايل قلبي خود - كه استقرار حاكميت اسلامي در آن كشور بود - با سر دادن فريادهاي

اللَّه اكبر، اين پيروزي را جشن گرفتند. ولي ديري نگذشت كه ژنرالهاي ارتش الجزاير با لغو نتايج انتخابات پارلماني، به قلع و قمع اسلامگرايان پرداختند، كه هنوز پس از گذشت شش سال، بحران الجزاير ادامه دارد. 2) ابوالحسن بني صدر

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران، به مناسبت عيد سعيد غدير

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران، به مناسبت عيد سعيد غدير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بُعد اول واقعه ي غدير، امضاء و اثبات فضايل اميرالمؤمنين من هم اين عيد سعيد و بزرگ را به همه ي مسلمانان و حق جويان عالم و به ملت شريف و عظيم الشأن ايران و به شما برادران و خواهراني كه در اين جا تشريف داريد، تبريك و تهنيت عرض مي كنم. خداوند ما را از بركات اين روز و درسهاي بزرگي كه به ما مي دهد، برخوردار كند. در روز غدير، اين حركت عظيمي كه طبق روايات متواتره، به وسيله ي نبيّ اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) انجام شد، داراي ابعادي بود. البته يك بُعد، فضيلت اميرالمؤمنين بود. مردم هم مي دانستند و از نزديك اين فضايل را در آن بزرگوار مشاهده مي كردند. پيامبر اكرم، و در واقع اراده ي الهي هم همان فضايل و ارزشها را معتبر دانست و بر اساس آن ارزشها، ولايت و حاكميت بعد از پيامبر را تعيين كرد. معلوم شد آن كسي مي تواند در مرتبه ي حكومت بر مسلمين قرار بگيرد، كه داراي آن ارزشها باشد. لازم نبود كه پيامبر اكرم فضايل اميرالمؤمنين را در آن روز بيان كند؛ مردم مي دانستند. «ابن ابي الحديد» مي گويد: فضايل علي بن ابي طالب به طوري در آن روز براي مردم واضح بود كه بعد از رحلت پيامبر، احدي از مهاجران و اغلب انصار شك نداشتند كه مسأله ي خلافت بر علي قرار خواهد گرفت؛ يعني در نظر آنان

جزو مسلّمات بود. در موارد ديگر، خود رسول اكرم هم راجع به اميرالمؤمنين چيزهاي زيادي فرموده است. آنچه از طرق ما شيعيان و نيز از طريق اهل سنت روايت شده، متواتر است. خيلي از فضايل را به شكل متواتر، هم شيعه و هم سني روايت كرده اند؛ مخصوص شيعه نيست. حتّي يكي از مورخان قديمي مشهور - «ابن اسحاق» صاحب سيره ي معروف - مي گويد: پيامبر به اميرالمؤمنين فرمود: اگر بيم اين را نداشتم كه مردم در باب تو حرفهايي بزنند كه پيروان عيسي درباره ي او زدند، چيزي را درباره ي تو مي گفتم كه هرجا عبور مي كني، مردم خاك زير پاي تو را به عنوان تبرك بردارند. اين روايت شايد از طرق شيعه هم نقل شده باشد؛ من نديده ام. «ابن ابي الحديد» از «ابن اسحاق» نقل مي كند؛ يعني كساني كه معتقد به نصب اميرالمؤمنين هم نيستند، اما اين حرفها را در فضايل آن حضرت دارند. اين، يك بُعد واقعه ي غدير است؛ يعني امضاء و اثبات اين فضايل و اين كه اين فضايل و ارزشها، به حكومت و به اين ارزش قراردادي در جامعه ي اسلامي منتهي مي شود. اين بُعد، بُعد بسيار مهمي است و معلوم مي شود كه در اسلام، طبق ديد پيامبر و وحي الهي، حكومت تابع ارزشهاست؛ تابع چيزهاي ديگر نيست. اين، خود يك اصل اسلامي است. بُعد دوم واقعه ي غدير، مسأله ي ولايت اميرالمؤمنين يك بُعد ديگر در قضيه و حديث غدير، همين مسأله ي ولايت است؛ يعني تعبير از حكومت به ولايت؛ «من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه»(1). آن وقتي كه پيامبر(ص) در مقام تعيين حق حاكميت براي يك شخص است، تعبير مولا را براي او به كار مي برد و ولايت او را

به ولايت خود مقترن مي كند. خود اين مفهومي كه در ولايت هست، بسيار حايز اهميت است. يعني اسلام، منهاي همين مفهوم ولايت - كه يك مفهوم مردمي و متوجه به جهت حقوق مردم و رعايت آنها و حفظ جانب انسانهاست - هيچ حاكميتي را بر مردم نمي پذيرد و هيچ عنوان ديگري را در باب حكومت قايل نيست. آن كسي كه وليّ و حاكم مردم است، يك سلطان نيست؛ يعني عنوان حكومت، از بُعد اقتدار و قدرت او بر تصرف ملاحظه نمي شود؛ از بُعد اين كه او هر كاري كه مي خواهد، مي تواند بكند، مورد توجه و رعايت نيست؛ بلكه از باب ولايت و سرپرستي او، و اين كه وليّ مؤمنين يا وليّ امور مسلمين است، اين حق يا اين شغل يا اين سمت مورد توجه قرار مي گيرد. قضيه ي حكومت در اسلام، از اين جهت مورد توجه است. حكومت بر اساس ولايت اسلامي، مردميترين نوع حكومت اگر اين مفهوم ولايت و آنچه را كه اسلام براي وليّ و والي به عنوان شرط و وظيفه قرار داده است، بشكافيم - كه در كلمات ائمه ي معصومين در اين باب، خيلي حرفهاي آموختني وجود دارد، و در همين نامه ي اميرالمؤمنين به مالك اشتر و آن توصيه هاي بزرگ، مفاهيم ارزنده ي زيادي هست - خواهيم ديد كه مردميترين نوع حكومت اين است. در فرهنگ بشري - يعني فرهنگ آزاديخواهان عالم در طول تاريخ - هيچ چيزي كه از حكومت زشت باشد، در مفهوم ولايت وجود ندارد. مفهوم استبداد يا خودسري، به ميل خود يا به ضرر مردم تصميم گرفتن، مطلقاً در معناي ولايت اسلامي نيست. نه اين كه يك شخصي نمي تواند به نام ولايت از

اين كارها بكند؛ خير، شياطيني هستند كه با همه ي نامهاي خوب، همه ي كارهاي بد را در دنيا كرده اند. مقصود، آموزش و درس و راه اسلامي است. البته كساني كه دلباخته ي مفاهيم غربي و بيگانه ي از اسلام هستند، ممكن است حرفهايي بزنند، يا تصوراتي بكنند؛ ليكن اينها بر اثر نشناختن مفهوم ولايت است. ولايت در اسلام، ناشي از ارزشها ولايت در اسلام، ناشي از ارزشهاست؛ ارزشهايي كه وجود آنها، هم آن سِمت و هم مردم را مصونيت مي بخشد. مثلاً عدالت به معناي خاص - يعني آن ملكه ي نفساني - از جمله ي شرايط ولايت است. اگر اين شرط تأمين شد، ولايت يك چيز آسيب ناپذير است؛ زيرا به مجرد اين كه كمترين عمل خلافي كه خارج از محدوده و خارج از اوامر و نواهي اسلامي است، از طرف آن وليّ يا والي تحقق پيدا كرد، شرط عدالت سلب مي شود. كوچكترين ظلم و كوچكترين كجرفتاري كه خلاف شرع باشد، عدالت را سلب مي كند. هر تبعيضي، هر عمل خلاف و گناه و ترك وظيفه يي، عدالت را از والي سلب مي كند. وقتي هم كه عدالت سلب شد، او از آن منصب منعزل مي شود. در كدام سيستم حكومتي دنيا، چنين شكلي وجود دارد؟ در كدام طريقه ي ضمانت و نظارت مردمي، چنين روشي وجود دارد كه در آن، خير انسانيت و خير جامعه و مصالح بشري و ارزشها باشد؟ البته تخلف از معيارها، در همه ي شكلها مي تواند صورت بگيرد. بر فرض حفظ معيارها، شما ملاحظه كنيد ببينيد، اين چه شكل متيني است كه اسلام مقرر كرده است. ما مسلمين بايد ولايت را تجربه كنيم ما مسلمين بايد ولايت را تجربه كنيم. در طول قرنهاي

متمادي نگذاشتند. چه كساني نگذاشتند؟ همان كساني كه حكومت به سبك ولايت، آنها را از مسند قدرت و حكومت كنار مي زند؛ والّا به نفع مردم است. كدام كشورها هستند كه اگر در رأس حاكميتشان يك انسان پرهيزگارِ پارساي مؤمنِ مراعات كننده ي اوامر و نواهي الهي و عامل به صالحات و حسنات باشد، براي آنها بهتر نباشد، از اين كه فرد ميگسارِ شهوترانِ پولپرستِ دنياپرستي بر سر كار باشد؟ هر ملت و هر مذهبي كه مي خواهند، داشته باشند. ولايت، يعني حاكميت انسانهاي پارسا، انسانهاي مخالف با شهوات و نفس خودشان، انسانهاي عامل به صالحات. اين، معناي ولايت اسلامي است. كدام ملت و كدام كشور است كه اين را نخواهند و به نفعشان نباشد؛ مفهوم آن را تصور كنند و تصديق نكنند؟ چه كساني با اين اصل و با اين روش مخالفند؟ معلوم است؛ آن قدرت طلباني كه در وجود و نفس خودشان، تحقق آن معيارها - يعني تحقق پارسايي، تخلي از شهوات و بي اعتنايي به زخارف دنيا - را عملي نمي بينند. كداميك از اين قدرتمنداني كه امروز زمامهاي امور را در دنيا به دست گرفته اند، حاضرند اساس حكومت و ولايتي باشند كه اسلام گفته است؟ ما هميشه اين را گفته ايم و اين جزو مسلّمات انقلاب ماست كه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، يك تعرض عمومي به فرهنگ غير اسلامي و ضد اسلامي است كه امروز بر قدرتهاي جهاني حاكم است و اركان قدرت جهاني بر اساس آن شكل گرفته است. به همين خاطر، با اسلام و با اين انقلاب و اين نظام مخالفند؛ زيرا اجزاي فرهنگ سياسي رايج بين قدرتمندان عالم را زير سؤال برده است. فرهنگ ما، فرهنگي مغاير با

آن فرهنگهاست؛ كمااين كه وضع حكومت و قدرت سياسي و رابطه ي آن قدرت با مردم و پيوندهاي بين آنها و مردم را مشاهده مي كنيد. ولايت اسلامي، راه سعادت ملتها اين چيزهايي كه ناشي از اصل ولايت در اسلام است، چه قدر براي انسانها مفيد، پُردرخشش، زيبا و جاذبه دار است. هر كس از هرجاي دنيا به كشور ما نگاه كند، همين چيزهايي كه در زندگي امام بزرگوارمان بود، و آنچه را كه اين ملت در طول اين ده، دوازده سال به آن عادت كرده اند، مي بيند. اين، معناي ولايت است؛ و ما عرض مي كنيم كه اگر ملتها، قطع نظر از مذاهب و ادياني كه بر آنها حاكم است، بخواهند راه سعادت را پيدا كنند، بايد به ولايت اسلامي برگردند. البته اين ولايت اسلامي به شكل كامل، در يك جامعه ي اسلامي عملي است؛ چون ولايت براساس ارزشهاي اسلامي - يعني عدالت اسلامي، علم اسلامي و دين اسلامي - است؛ اما به شكل غير كامل، در همه ي ملتها و در ميان همه ي جوامع عملي است. اگر مي خواهند كسي را به عنوان رهبر و حاكم بر جامعه انتخاب كنند، سراغ آن كسي كه سرمايه داران معرفي مي كنند، نروند؛ سراغ پارساترين و پاكترين و بي اعتناترين انسانها به دنيا بروند؛ آن كسي كه قدرت را سرمايه ي شخصي خود به حساب نمي آورد و از آن براي سود شخصي خويش استفاده نمي كند. اين، رشحه يي از رشحات ولايت در اسلام است و دمكراسيهاي جاري عالم از آن بي نصيبند. اين، از بركات اسلام است. لذا از اول انقلاب هم همين عنوان ولايت و ولايت فقيه - كه دو مفهوم است؛ يكي خود مفهوم ولايت، يكي اين كه اين ولايت متعلق به

فقيه و دين شناس و عالم دين است - از طرف كساني كه درحقيقت تحمل اين بافت ارزشي كامل را نمي توانستند و نمي توانند بكنند، مورد تعرض شديد قرار گرفت. امروز هم همين طور است. خوشبختانه مردم اين راه را شناخته اند. اين، از بركات غدير و اسلام و زندگي اميرالمؤمنين و نيز حكومت كوتاه آن بزرگوار است. اميدواريم كه خداوند ماها را اهل و لايق براي اين راه و اين تفكر اسلامي قرار دهد و همه ي ما را قدردان مفهوم ولايت بسازد و ان شاءاللَّه شايسته ي اسم «ملت اهل ولايت» باشيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 35 ، ص 282

سخنرانى در ديدار با اعضاى جامعه ى انجمنهاى اسلامى اصناف و بازار و مجامع امور صنفى سراسر كشور

سخنراني در ديدار با اعضاي جامعه ي انجمنهاي اسلامي اصناف و بازار و مجامع امور صنفي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اصناف، يك قشر اسلامي و انقلابي به برادران عزيز اصناف و كسبه و بازاريان، همين طور به برادران صنوف توليدي و بقيه ي كساني كه به نحوي در كار دادوستد در بازار و جامعه ي اسلامي مشغول خدمتند و اين جا تشريف دارند، خوش آمد مي گويم و اميدوارم كه خداي متعال در انجام وظايف و بارهاي سنگيني كه بر دوش ماست، لطف و هدايت خود را شامل حال همه ي شما و ما بفرمايد. يك نكته در باب كسبه در نظام و كشور اسلامي اين است كه از دوره هاي گذشته تا امروز، كسبه و اصناف و تجار و كساني كه در كار دادوستد بوده اند، اهل عمل به دين و عقيده ي ديني و اعتقاد به علماي دين و حضور در كنار آنها بوده اند. كسي نمي تواند اين نكته را انكار كند. از دوران قديم تا دوران حاضر، كسبه در كشور ما، جزو قشرهاي متدين

بوده اند و هستند. همين تدين و انس با علما موجب شده است كه در هر ميداني كه علماي دين حضور داشته اند - در مبارزات، در موضعگيريهاي گوناگون سياسي و يا ديني - حضور اصناف و كسبه و اهل بازار و دادوستد در آن جا قطعي باشد. وقتي كه علماي اعلام مي خواستند در دوران مبارزات - چه مبارزات نهضت اخير، يعني سالهاي دهه ي چهل و پنجاه، و چه قبل از آن - يك حضور مردميِ قاطع را نشان بدهند، دستور مي دادند كه بازارها تعطيل بشود، و بازاريان و كسبه تعطيل مي كردند؛ يعني پشت سر علما مي ايستادند، و اين تأثير زيادي هم داشت. رژيمهاي جبار هم اين را فهميده بودند؛ لذا به انواع طرق درصدد بودند كه اين لشكر مردمي را، يا با فشار و ارعاب و تهديد، يا با بستن مالياتهاي سنگين استثنايي در دوران ستمشاهي، و يا با تبليغات، از روحانيون جدا كنند؛ غالباً هم اثري نمي كرد. از اول انقلاب نيز كسبه و اصناف شهري ما، در ميدانهاي انقلاب - راهپيماييها و جبهه ها و كمكهاي مالي - حضور خوبي داشتند. پس، ما اين قشر را يك قشر اسلامي و انقلابي مي شماريم. معناي انقلابي هم همين است كه در مواضع انقلاب حضور داشته باشند؛ يعني هرجا كه انقلاب از آنها متوقع است، باشند. اين، در بسياري از دوره هاي گذشته و در بخش مهمي از دوران بعد از پيروزي انقلاب، نسبت به جمع كثيري از اصناف كشور وجود داشته است. اين نكته را نبايد كسي مورد مناقشه قرار بدهد. بعضي عادت كرده بودند، يا عادت كرده اند كه نسبت به اصناف و كسبه و بازرگانان، به طور مطلق زبان به

بدگويي باز كنند؛ اين غلط است. بله، بنا بر تفكرات بيگانه ي از اسلام - تفكرات ماركسيستي و غيره - اصلاً وجود اصناف و كسبه و بازرگانان، يك وجود زيادي است. آنها اصل اين قشر را قبول ندارند، كاري به كار دين و مذهب و اعتقادشان ندارند و خوب و بدشان را هم تفكيك نمي كنند. بعضي از تفكرات الحادي رايج در آن زمانهاي مبارزات، اين قشر را اصلاً قبول نداشت. كسي نبايد تحت تأثير آن حرفها و آن شعارها قرار بگيرد. تا آن جا كه ما فهميده ايم و ديده ايم و لمس كرده ايم، در ايران اسلامي، اصناف در خدمت اسلام و انقلاب و مطيع امام بزرگوار بوده اند و در همه ي ميدانهاي انقلاب نيز حضور داشته اند. اصناف بايد موقعيت اسلامي و انقلابي خود را حفظ كنند نكته ي ديگر اين است كه خود اصناف بايد اين موقعيت اسلامي و انقلابي را حفظ كنند و نبايد بگذارند كه در درون اصناف و واحدهاي صنفي، وضعي پيش بيايد كه اولاً آنها را از موضع انقلابي جدا كند؛ ثانياً زبانهايي را كه شايد خيرخواه هم نباشند، به روي آنها باز نمايد. اصناف بايد در خدمت قوانين اسلامي و مطيع قوانين باشند. من به شما برادران عزيزي كه اعضاي انجمنهاي اسلامي اصناف هستيد و ما به اين انجمنهاي اسلامي اعتقاد داريم و مسؤولان شما چهره هايي انقلابي و سابقه دار و مورد اعتماد امام و مورد اعتماد ما بوده اند و هستند، مي خواهم اين مطلب را عرض كنم كه در سالهاي جنگ و كلاً در سالهاي بعد از انقلاب، بعضي از اصناف و كسبه و تجار بسيار بد عمل كردند. كاري كردند كه اگر كسي قصد داشت

نسبت به كسبه و بازاري، زبان به بدگويي باز بكند، به طور وفور و فراوان، بهانه و نمونه در اختيارش بود. بعضي سوء استفاده ها كردند، قوانين را زير پا گذاشتند و به ثروتهاي كلان دست پيدا كردند. در حالي كه مردم - قشرهاي حقوق بگير، كارگران و كارمندان و نظاميان - به خاطر مشكلات اقتصادي ناشي از جنگ و محاصره ي اقتصادي، فشارهايي را تحمل مي كردند، آنان در تحمل فشار، خودشان را با اين مردم سهيم نكردند؛ بلكه جمعي از آنها حتّي اين فشار را زياد كردند! اين، مناسب چهره ي اسلامي و انقلابي اصناف مسلمان جمهوري اسلامي نيست. سياستهاي نظام جمهوري اسلامي و دولت خدمتگزار اين نيست كه از راه كنترلهاي بسيار شديد، مشكلاتي را براي عامه ي اصناف به وجود بياورد؛ ولي اين نبايد موجب آن بشود كه كساني سوء استفاده كنند. من به شما عرض كنم - و شما هم يقيناً مي دانيد، من هم بي خبر نيستم - كه بسياري سوء استفاده كردند. شما بايد چهره هاي سوءاستفاده كن را افشا كنيد من يك وقت به جمعي از انجمنهاي اسلامي بازار تهران كه چند سال قبل از اين در دوران رياست جمهوري پيش من آمده بودند، گفتم كه شما بايد نگذاريد كساني سوءاستفاده كنند؛ شما بايد چهره ي سوءاستفاده كن را افشا كنيد؛ شما بايد شگردهاي مخصوصي را كه براي فرار از ماليات، فرار از قانون و ارتكاب تخلف و تقلب به كار مي بندند، براي مأموران دولت و مسؤولان كشور افشا كنيد. اين كار هنوز هم بايد بشود. البته اوضاع كشور از لحاظ اقتصادي، غالباً بر يك روال نيست. مسايل اقتصادي كشور به عوامل گوناگوني بسته است كه بسياري از آن عوامل، خارج از

مرزهاست. وضع تورم جهاني، وضع عرضه هاي گوناگون جهاني، وضع پول در دنيا و بسياري از اين گونه مسايل، روي اقتصاد يك كشور اثر مي گذارد. اقتصاد كشور مستقلي مثل ما كه مي خواهد مستقل زندگي بكند، غالباً با بعضي از نوسانها همراه است. نبايد اجازه بدهيد كه از اين نوسانها و از اين كم و زيادها، كساني به نفع جيب شخصي خودشان استفاده كنند، و تا رقم مالياتي بر صنفي بسته شد، بلافاصله آن ماليات خودش را در زندگي مصرف كننده يي كه به آن صنف مراجعه دارد، نشان بدهد. اين درست نيست و بر عدل اسلامي منطبق نمي باشد. شما بايد اينها را مراقب باشيد. انجمنهاي اسلامي بايد هوشيارانه عمل بكنند. من به شما عرض كنم كه ماليات يك امر الزامي و شرعي است و در جامعه ي اسلامي، دولت در صورتي كه لازم بداند، برطبق قانون بايد از درآمدها ماليات بگيرد. كساني هستند كه با داشتن درآمدهاي كلان، از زير اين وظيفه ي قانونيِ شرعيِ الزامي - كه به نفع كشور و براي طبقات كم درآمد و در خدمت مصالح اسلامي است - استنكاف مي كنند. بايد راهي پيدا كنيد و نگذاريد كه اين طور بشود. در خدمت اهداف دولتي و اسلامي و نظام انقلابي باشيد اصناف مؤمن، بازرگانان متدين، چهره هاي انقلابي، سابقه داران، جوانان، كساني كه جبهه ها را ديديد، براي جبهه ها پشتيباني كرديد، آن كاروانهاي كذايي را راه انداختيد، چه قدر زحمت را تحمل كرديد، كساني كه در رژيم گذشته آن مبارزات را كردند، آن ايستادگيها را در بازار نشان دادند، كساني كه در همه ي حضورهاي سياسي دوران انقلاب خودشان را نشان دادند و دشمن را مأيوس كردند، بايستي در اساسيترين ميدانها - يعني ميدان

اقتصادي - در خدمت اهداف دولتي و اسلامي و نظام انقلابي - و نه فقط براي سود شخصي - يك حضور فعال داشته باشند و داشته باشيم. اين درست نيست كه كسي خيال كند كه بله، من كاسبم، تاجرم و براي سود كار مي كنم؛ نه، ما انسانهاي مؤمن و متديناني را مي شناسيم كه به خاطر انقلاب، دكان و كسب و كار و خريد و فروش و سود و استفاده را بوسيدند و كنار گذاشتند و به ميدان انقلاب آمدند و زندگي خودشان را شب و روز براي انقلاب مصرف كردند. البته ما از همه اين طور توقعي را نداريم؛ اما از همه توقع انصاف را داريم. من اين وظيفه ي نظارت عمومي بر كار اصناف و جلوگيري از تخطيهاي گوناگوني را كه بعضي از سوءاستفاده چيها در اصناف مي كنند، برعهده ي انجمنهاي اسلامي، مخصوصاً رؤساي انجمنها و معتمدان محترم بازار مي دانم. آنان مورد اعتماد امام بودند و مورد اعتماد ما نيز هستند. ما آنان را از سالهاي پيش شناخته ايم. آنان بايستي به دولت كمك كنند و مانع سوءاستفاده ي كساني بشوند كه به خيال خودشان تا ديدند بازار آشفته يي است، فوراً درصدد باشند كه سوءاستفاده كنند و جيب خودشان را پُر نمايند. مگر مسأله ي زندگي اسلامي اين است؟ مگر فقط جيب خودپُركردن مطرح است؟ اين، نكته ي دوم است كه من خواستم شما برادران عزيز انجمنهاي اسلامي اصناف و متدينان بازار و برادران صنوف توليدي - كساني كه در كارهاي خير هستيد - به آن توجه داشته باشيد. اين، يك وظيفه است. نگذاريد در مجموعه ي اصناف ايجاد اختلاف بشود نكته ي بعدي اين است كه نگذاريد در جامعه ي صنفي و در مجموعه ي اصناف كشور،

به بهانه هاي مختلف ايجاد شقاق و اختلاف بشود. اصناف هميشه يك مجموعه ي يكپارچه بوده اند؛ براي خدا باز هم باشيد. امروز آن چيزي كه دشمن را مي ترساند، اتحاد ملت ايران است. اين خونخواران جهاني، بيشتر از همه چيز از اتحاد شما مردم مي ترسند. اگر نمي توانند با يك ملت روبه رو بشوند، بر اثر اين نيست كه نمي خواهند روبه رو بشوند؛ نه، از وحدت و شجاعت و ايمان آن ملت مي ترسند؛ والّا استعمار جهاني و استكبار نشان داده اند كه از جنايت باكي ندارند. چند سال قبل از اين، مثل همين روزها بود كه يك ناو امريكايي در خليج فارس، هواپيماي مسافربري ايران را با قريب سيصد مسافر هدف قرار داد و آن را ساقط كرد و سوزاند و غرق نمود و همه ي آنان را از بين برد. بعد هم كه اعتراض و جنجال شد و دنيا به حقانيت ملت ايران در اين حادثه واقف گرديد، عذري خواستند و گفتند كه ببخشيد، اشتباه كرديم! عجب! اشتباه كرديد؟! برخلاف عرف موجود بين همين قدرتمندان امروز جهاني - كه خيلي هم به انسانيت و مباني اخلاق اعتنايي ندارند - هواپيماي مسافربري را كه محترم است و كسي اجازه ندارد به هواپيماي مسافربري تعرضي بكند، با قريب سيصد مسافر ساقط مي كنيد و بعد مي گوييد كه اشتباه كرديم! غلط كرديد اشتباه كرديد! اشتباه كرديم يعني چه؟! اگر فرمانده ي آن ناو اشتباه كرده بود، پس چرا او را به محاكمه نكشيديد؟! چرا به او مدال داديد؟! چرا با انواع و اقسام گفته ها، به دشمنيهاي خودتان با ملت ايران ادامه داديد؟! چه اشتباهي؟! شماها در پيدا كردن هدفهاي شوم، هيچ وقت اشتباه نمي كنيد؛ در رسيدن به كار

زشت بر ضد ملتهاي مستقل، هيچ وقت اشتباه نمي كنيد؛ درست مي رويد و همان نقطه يي كه زشت ترين و بدترين است، پيدا مي كنيد. امروز استكبار جهاني اين است، امروز امريكا اين است، اينها از جنايت باكي ندارند. اگر در جايي اقدام نمي كنند، چون براي خودشان مقرون به صرفه نمي بينند و از چيزهايي ملاحظه مي كنند. از عمده ترين چيزهايي كه ملاحظه مي كنند، يكپارچگي ملت است؛ اين يكپارچگي را مثل گوهر گرانمايه يي حفظ كنيد. بحمداللَّه امروز ملت ما مثل همه ي دوره هاي بعد از انقلاب، ملت يكپارچه يي است؛ همه پشت سر مسؤولان نظام و در خدمت اهداف انقلاب هستند. ايجاد اختلاف و بدبيني، جرم و خيانت بعضيها تلاش مي كنند كه بين مردم اختلاف بيندازند؛ بعضيها هم تلاش مي كنند كه مردم را نسبت به مسؤولان و نظام بدبين كنند. اينها بدانند كه اين كار خيانت است و من ادامه ي اين گونه كارها را تحمل نخواهم كرد. مهلتي براي تنبه داده مي شود، شايد به خود بيايند؛ والّا آن دستي كه امروز درصدد باشد كه از هر وسيله يي و از هر نوع تبليغات دروغ و كارهاي خلافي استفاده كند، براي اين كه بين مردم اختلاف بيندازد، يا بين مردم و مسؤولان كشور - اين خدمتگزاراني كه جان و وجودشان در خدمت نظام اسلامي است - و اين رئيس جمهور مغتنمي كه ما امروز داريم، جدايي بيندازد، مجرم و خيانتكار است. اين، كار كوچكي نيست. شما هم همين طور بين خودتان، اصناف را به اختلافات و باندبازي و گروه بازي و سياسيكاري نكشانيد. همه بايد در خدمت سياستهاي جمهوري اسلامي باشند. همه ي اصناف بايد اهل سياست باشند؛ اما نگذاريد كه اين دودستگيهاي ناشي از دسته بندي سياسي، در بين اصناف راه

پيدا كند. يك جامعه ي متحد و متفق و يكپارچه و در خدمت هدفهاي اسلامي و نظام اسلامي باشيد؛ بخصوص شما انجمنهاي اسلامي، نسبت به آن چيزي كه در نكته ي دوم عرض كردم، مراقب و مواظب باشيد. اين، يك تكليف و وظيفه است. مسؤولان شما، چهره هايي موجه مسؤولان محترم شما، چهره هاي موجهي هستند. من برخي از اين آقايان را سالهاي متمادي است كه در ميدانهاي جنگ و در زندانها و در زير شكنجه و فشارها شناخته ام و همه ي ما آنها را تجربه كرده ايم. آنها مورد توجه و قبول امام بودند. اين چهره هاي موجه، بايستي مردم را راهنمايي كنند. اعضاي انجمنهاي اسلامي، در زمينه ي كار اصناف، اين نظارت را براي خودشان در هرجاي كشور قايل باشند. براي جلوگيري از تخلفات درون اصناف، شما بايد در خدمت نظام باشيد. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما و ما توفيق بدهد و هدايتمان كند، تا بتوانيم راه خدا را درست بشناسيم و آن را بپيماييم. خداوند وجود مقدس وليّ عصر(ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) را از ما راضي بفرمايد و ما را مشمول دعوات آن بزرگوار قرار بدهد و روح مقدس امام را از ما شاد كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با مسؤولان وزارت امور خارجه و سفرا و كارداران جمهورى اسلامى ايران

بيانات در ديدار با مسؤولان وزارت امور خارجه و سفرا و كارداران جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ديپلماسي امروز ما، سخت تر و ظريفتر و ابتكارطلب تر از دوران جنگ برادران عزيز، سفيران جمهوري اسلامي و حاملان پيام نور و رسالت توحيد! خيلي خوش آمديد. در ابتدا لازم است به همه ي شما برادران عزيز - چه آنهايي كه در كشورهاي مختلف عالم مشغول انجام وظيفه اند، و چه برادراني كه در وزارت خارجه و دستگاههاي مربوط

به آن مشغول خدمت و تدبير و مطالعه و بررسي و راهنمايي هستند - خسته نباشيد عرض كنم و به خاطر اين خدمت بزرگ و ظريف و مؤثر، اجر وافر شما را از خداوند متعال مسألت كنم. اگر بخواهيم به اصل مطلب برسيم، بايد عرض كنيم كه امروز ديپلماسي ما از جهاتي، حتّي از ديپلماسي در دوران جنگ - كه خيلي پيچيده و سخت بود - سخت تر، ظريفتر و ابتكارطلب تر است. اگر بخواهيم اصول سياست خارجي را كه بر پايه ي عزت و حكمت و مصلحت استوار است، بر اوضاع و شرايط پيچيده ي امروز دنيا و وضع خاص خودمان تطبيق كنيم، بلاشك فراست، ابتكار عمل، پُركاري، دقت و پايبندي شديد به اصول و آرمانها، جزو وظايف عمومي دستگاه ديپلماسي ماست. چرا امروز مسأله ي ديپلماسي ما سخت و پيچيده است؟ براي اين كه از بعد از رحلت حضرت امام(ره)، سياست زيركانه ي پيچيده يي در دنياي مربوط به ما به وجود آمد. نمي خواهم بگويم كه همه ي دنيا وقتشان صرف اين كار مي شود؛ نه، در آن بخش سياستگذاري و فعاليت دنيايي مربوط به ما، ايده ي خيلي زيركانه و البته خباثت آلودي پيدا شد - كه تقريباً از آن روزهاي اول شروع كردند؛ از صحنه هاي گوناگون هم اين سياست را تعقيب كردند؛ هنوز هم تعقيب مي كنند - و آن، اين است كه تصميم گرفتند در اعمال و رفتار و گفتار و منش جمهوري اسلامي چيزي پيدا كنند و يا چيزي به آن نسبت بدهند كه در آن، تخطئه ي دوران امام باشد. اين، چيز خيلي مهمي است. كاري كنند كه دوران ده، يازده ساله ي نوراني حيات و حضور مبارك امام(ره) كه ملتهاي دنيا به آن دوران

دل بسته اند، ما در آن دوران حيات پيدا كرديم، كشور در آن دوران به اوج عزت اسلامي خود رسيد و هرچه دستگاههاي سياسي، تبليغاتي دشمن تلاش كرد كه آن دوران را مخدوش و ملكوك كند، نتوانست، به زبان و قلم و منش و رفتاري از درون جمهوري اسلامي تخطئه بشود؛ يا اگر چنين چيزي ميسور و ممكن نيست، آن چنان وانمود كنند كه گويي اين كار در حال انجام است. دشمن مي خواهد اثبات كند كه ايران دوران امام را تخطئه كرده است اين كه مي بينيد اينها علي الظاهر سياستهاي جديدي دارند و تصميم به بازنگري گرفته اند و مي گويند ايران راه جديدي را آغاز كرده، و اسم شخصيتهاي ايراني را مي آورند، معنايش آن چيزي نيست كه در ظاهر اين سخن فهميده مي شود. اين، متضمن هيچ گونه اظهار ستايشي از شخصيتهاي ايراني نيست؛ معنايش همان ايده ي خبيثي است كه اينها داشتند؛ يعني امروز خود ايران، دوران امام را تخطئه مي كند. اينها مي خواهند اين را ثابت كنند. اگر نستجيرباللَّه چنين چيزي پيش مي آمد - يعني ايران اسلامي عملاً در گفتار و كردار و منش، دوران ده، يازده ساله ي انقلابِ با حضور امام را تخطئه مي كرد - اينها خيلي خوشحال و موفق شده بودند؛ اما آن طور كه نشد؛ معلوم هم بود كه نمي شود. امروز الگوي زندگي سياسي و اقتصادي و منش كلي انقلابي ما همان چيزي است كه از امام دانسته ايم و شنيده ايم و همان منش و افكار و رفتار امام - كه درست هم بود، منطبق بر حق هم بود، با همه ي جان و دل هم ملت ايران و مسؤولان دنبال آن راه بودند و بعد از آن هم هستند - راه

حق است و يك لحظه نبايد از راه حق جدا شد. واقعيت اين است؛ منتها دشمن دست بردار نيست. او سعي مي كند براي افكار عمومي دنيا - كه اين افكار عمومي عالم، متضمن افكار و احساسات و استفهامات ملتهاي مسلمان و ملتهاي جهان سوم، كه مخاطب انقلاب اسلامي بودند، نيز هست - اثبات كند كه ايران خودش آن دوران را تخطئه مي كند؛ شما از چه كشوري مي خواهيد تقليد كنيد؟! مي خواهد براي مردم فلان كشور اسلامي و يا حتّي غير اسلامي ثابت كند كه ايران از مواضع قبلي خود عدول كرده است. ما ديديم كه كشورهاي غير اسلامي، در حركات عظيم خودشان، راه ايران را به عنوان شعار مشخص كردند، تابلو زدند و گفتند راه ما همان راهي است كه ايران رفته است؛ يعني راه مقابله ي با استكبار امريكايي و غول خونخوار قدرت سلطه ي جهاني. مي خواهد به مردم دنيا بگويد كه شما دنبال آن راه رفتيد و جاذبه ي آن شما را به حركت درآورد و به شما اميد بخشيد؛ اما حالا خود متوليان و كاركنان و رهروان آن راه، آن را تخطئه مي كنند؛ شما چه مي گوييد؟! مي خواهد اين را در دنيا جا بيندازد. عده يي در داخل، همان حرفهاي دشمن را تكرار مي كنند البته اين هم در حاشيه ناگفته نماند كه متأسفانه عده يي هم در داخل اصلاً ملتفت نيستند كه در دنيا هدف و غرض از اين حرفها چيست. از روي جهالت، همان حرفها را تكرار مي كنند. فلان راديو، فلان خبرگزاري، مرتب يك سياست را از سياستهاي دولت يا يك مسؤول انتخاب مي كند و به مناسبت يا بي مناسبت مي گويد: بله، اينها راه جديدي را شروع كرده اند، راه انقلاب زدايي

را آغاز كرده اند، شعار امام زدايي را مي دهند(!) اين افراد داخلي هم با استفاده از اين مطالب، شروع به يك نوع كارهاي واقعاً بچگانه كرده اند! آدم احساس مي كند كه بعضي از كارها خيلي بچگانه است. همان حرفها را تكرار مي كنند، شايد بتوانند كسي يا كساني را از ميدان برخوردهاي سياسي و خطي خودشان خارج كنند؛ غافل از اين كه آن كسي كه اين حرفها را مي گويد، دلش براي شما نسوخته است. او حرف شما را نمي زند؛ چيز ديگري مي گويد و مقصود ديگري دارد. اين، سياست جهاني است. وزارت خارجه، پيشاهنگ ارتباطات ضروري براي دوران بازسازي در اين شرايط، شما مي خواهيد دوران بازسازي را طي كنيد. دوران بازسازي، از سال 67 - يعني بعد از پايان جنگ - آغاز شده است. شروع دوران بازسازي را امام اعلام كردند. يادتان است كه امام دستور دادند و شوراي عالي بازسازي معين كردند و سياستگذاري شد. از آن سال تا حالا، حدود چهار سال مي گذرد. پس دوران، دوراني است كه كشور بايد به ترميم ضايعات دوران جنگ بپردازد و از همه ي امكانات قابل وصول و جايزالوصول بشري استفاده كند. كشور ما را با بمبهاي ديگران بمباران كردند، با استفاده از تكنولوژي جديد به اين وضع درآوردند؛ والّا اگر به دست متجاوزان عراقي شمشير مي دادند و مي گفتند برويد با اين پاسداران روبه رو بشويد، يك چهار تا كله كه به دست پاسداران جان بركف ما در ميدان جنگ مي افتاد، بقيه فرار مي كردند. اين كه آن جا بنشيني و يك دگمه را فشار دهي و در ظرف يك ماه، حدود صد فروند موشك به شهر تهران بزني، اين به كمك تكنولوژي پيشرفته ي دنياست. يك عده مجرم، با

سوءاستفاده از دستاوردهاي بشري، كشور ما را ويران كردند؛ ولي ما مي خواهيم خانه ي خودمان را با استفاده از همان دستاوردهاي بشري آباد كنيم. اين كار، جز با ارتباطات جهاني، جز با ديپلماسي فعال، جز با نشست و برخاستها و سخن گفتنهاي حكيمانه - كه حالا اندكي شرح خواهم داد - و فعاليت و ابتكار و دادوستد و اعلام و درخواست همكاري در آن ضابطه و چارچوب خاص، امكانپذير نيست. پس، امروز وزارت خارجه پيشاهنگ ارتباطاتي است كه براي دوران بازسازي ضروري است؛ چه سياسيش، چه اقتصاديش، چه حتّي فرهنگيش. آن نوك پيكان حركت ديپلماسي، نماينده ي وزارت امور خارجه است؛ بقيه در كنار او وارد مي شوند و بايد بشوند. از طرفي هم آن تهمت از سوي دشمنان آگاه و بعضي از دوستان ناآگاه - كه حالا اين قسمت دومش خيلي اهميت ندارد - وجود دارد. بايد طوري عمل نشود كه حتّي شايبه ي آن تهمت ناحق و آن سخن دروغ و غلط به وجود بيايد. كار خيلي ظريفي است و خيلي قدرت مي خواهد؛ «دو صد من استخوان بايد كه صد من بار بردارد». اين، به عهده ي وزارت امور خارجه است و جز با توكل، قدرت ايماني، پايبندي شديد به موازين ديني و انقلابي، مراقبت كامل از رفتار و كردار و حرف زدن، حاضر و ناظر دانستن خدا در همه ي حالات و استمداد از او در كنار به كارگيري هوشمنديها و هوشياريها، امكانپذير نيست. اين كار، كار شماست. حالا ببينيد در اين روزگار، اين كار چه قدر كار سخت و سنگيني است. ما بر اساس عزت اسلامي و عزت ملتمان حركت مي كنيم عرض كرديم كه عزت و حكمت و مصلحت،

يك مثلث الزامي براي چارچوب ارتباطات بين المللي ماست. عزت: «الاسلام يعلو و لايعلي عليه»(1)، «لن يجعل اللَّه للكافرين علي المؤمنين سبيلا»(2). ما نمي خواهيم عزتمان را با تكيه بر نژاد و ناسيوناليسم و حرفهايي كه متأسفانه همه ي دنيا با تكيه به آنها دور خودشان يك حصار مي كشند، ثابت كنيم. فلان كشور اروپايي ثابت مي كند كه نژاد من برترين است. آن يكي مي گويد نخير، نژاد من برترين است. حتّي اين تنافس و تفاخر، به جنگهاي بين المللي و خونريزيها و خرجهاي كلان هم كشيده مي شود! نه، ما براي خودمان، عزت را بر اساس اعتقاد و ايمان توحيدي - كه خاصيت و شاخصه ي تفكر اسلامي است - و دل بستن به خدا و محبت به بندگان و خلايق الهي و لزوم خدمت به آنها قايليم. لذا ما هر قدرتي كه مي خواهد ابرقدرتي و تكبر و استكبار و فخرفروشي را در روابط خود با ملتهاي ديگر وارد بكند، رد مي كنيم. اگر شما جزو فلان نژاد هستيد، براي خودتان هستيد. اگر شما داراي ثروت يا قدرت و تكنولوژي هستيد، براي خودتان هستيد. تكنولوژي شما براي خودتان است؛ براي ما كه نيست؛ چرا به ما فخر مي فروشيد؟ هر ملتي ذخيره يي دارد. ملت ما هم ذخاير خيلي فراواني دارد؛ ذخاير فرهنگي، پرونده ي بسيار درخشان در صحنه ي علم جهاني، در صحنه ي سياست جهاني، در صحنه هاي گوناگون. ما بناي فخرفروشي نداريم. اگر خوبي، براي خودت هستي؛ اگر پولداري، براي خودت هستي؛ اگر قدرتمندي، براي خودت هستي؛ ارتباطاتت با ما، ارتباطات و علايق انسان با انسان است. بنابراين، عزت يعني تحميل هيچ كس را قبول نكردن. آدم در رفتار بعضي از مسؤولان كشورها، حتّي در رفتار ديپلماتهايشان گاهي

مشاهده مي كند كه فخر و غرور بيجا و احمقانه يي وجود دارد. تصور مي كنند كه چون زبانشان فلان زبان است، يا نژاد و اسمشان، فلان نژاد و فلان اسم است، پس بايد فخر بفروشند! نه، اينها تصورات احمقانه يي است و در منطق صحيح انساني، جايي ندارد. ما چنين چيزي را از هيچ كس قبول نمي كنيم. ما بر اساس عزت اسلامي، عزت توحيدي و عزت ملت خودمان حركت مي كنيم. هيچ كس حق ندارد اهانت به ملت ايران را قبول كند ملت ما بايد در روابط بين المللي خواري نبيند و اهانت نشود. هيچ كس حق ندارد اهانت به ملت ايران را در كمترين برخورد با ديگران قبول كند. اگر كسي اهانت پذير است، براي خودش اهانت پذير است؛ براي ملت ايران نمي شود؛ حق ندارد. ملت ايران، ملتي سرافراز و بزرگ و جان دار است و نشان داده است كه قدرت حضور در صحنه هاي دنيا را دارد. ما كه بوديم؟ ما كجا بوديم؟ ما را در دنيا يك روز به عنوان زايده ي انگليس، و يك روز به عنوان زايده ي امريكا مي شناختند! چه كسي معتقد بود كه اين ملت مي تواند بدون اتكاي به هيچ كس، بدين گونه در دنيا براي خودش عزت درست كند و انظار جهاني را به سوي خويش جلب نمايد؟ ما بحمداللَّه در تمام صحنه ها مشاهده كرده ايم كه اين ملت، ملت بزرگ و جان دار و پُرخوني است؛ زار و نزار و ذلت پذير نيست. در اظهارات ديپلماتيك و ارتباطات جهاني بايد سنجيده عمل كرد سراغ حكمت مي آييم. حكمت، يعني حكيمانه و سنجيده كار كردن. هيچ گونه نسنجيدگي را نبايد در اظهارات ديپلماتيك و هرآنچه كه مربوط به سياست خارجي و ارتباطات جهاني است، راه داد. همه چيز

بايد سنجيده باشد. آدم نبايد هرچه به دهانش آمد، بگويد. بايد ملاحظه كنيم كه آيا اين سخن با موازين منطق و خرد منطبق است، يا منطبق نيست. اگر منطبق نيست، آن را كنترل كنيم. بايد حكيمانه برخورد كنيم. فقط در حرف زدن نيست؛ در معاشرتها و برخوردها هم بايد حكيمانه برخورد كرد. البته حكمت، به معناي نگفتن نيست. بعضي مي گويند حالا كه حرف نسنجيده نبايد زد، پس چرا بايد حرف زد؟! گويي كه هيچ كار سنجيده نمي شود كرد! نه، اگر گفتيم ما بايد حكيمانه كار كنيم، معنايش اين نيست كه پس كار نكنيم، تماس نگيريم، حركت نكنيم، حرف نزنيم، مبادا غيرحكيمانه درآيد! همان طور كه آقاي دكتر ولايتي اشاره كردند و درست هم است، وزارت خارجه يك دستگاه انساني عظيم است. از لحاظ نيروي انساني، واقعاً دستگاه پُرذخيره يي است. بحمداللَّه انسانهاي خوب، انقلابي، مسلمان، اكثراً يا عموماً بچه هاي انقلاب، جوانان انقلابي مؤمن، با فكرهاي خوب در وزارت خارجه حضور دارند. ما چرا از تلاش و تفكر و سنجش و عقليت بچه حزب اللهي هاي خودمان مأيوس باشيم؟ ديديم كه بچه حزب اللهي هاي خودمان، همين برادران وزارت خارجه، همين عناصر مؤمن و خوب، در يك تجربه ي سياسي مثل جنگ خليج فارس - كه چيز خيلي عظيمي بود و چه قدر افراد اشتباه كردند - يا مثل قضيه ي قطعنامه، چگونه از خودشان عقل و شخصيت و هوشمندي نشان دادند. در ارتباطات فراواني، همين طور است. كار را سنجيده انجام بدهيم. كارهاي نسنجيده انجام نگيرد؛ چون ضرر كار نسنجيده در اين جا، با ضرر كار نسنجيده فرضاً در اداره ي ثبت احوال فلان جا يا وزارت صنايع يا وزارت ديگر فرق مي كند. ضرر كار نسنجيده در اين جا، عميقتر و عموميتر

و چشمگيرتر و نقدتر است. كار نسنجيده نبايد انجام بگيرد، حرف نسنجيده نبايد زده بشود. جوانب هر كاري بايد خوب سنجيده بشود و بعد انجام بگيرد. اين، معناي حكمت است. كار و منش شخصي شما با ديگران متفاوت است و اما مصلحت. مراد، مصلحت شخص من و شما نيست، كه اگر ما اين اقدام را كرديم، ممكن است برايمان گران تمام بشود. نه، گران هم كه تمام بشود، مگر ما كه هستيم؟ اگر كاري به مصلحت كشور و به مصلحت انقلاب است، ولي به مصلحت شخص من نيست، گو مباش؛ چه اهميتي دارد؟ مصلحت، يعني مصلحت انقلاب، و اين مصلحت همه جانبه است؛ يعني از رفتار شخصي ما - بخصوص شما - شروع مي شود. شما كه مأمور وزارت خارجه هستيد - بخصوص سفرا كه در خارج هستند، و در درجه ي دوم كساني كه به خارج رفت وآمد دارند - كار و منش شخصي شما، با منش شخصي عضوي در يك وزارتخانه ي ديگر متفاوت است. شما رسول و پيام آوريد. از شما حدس زده مي شود كه در خارج چه خبر است. اگر شما در سفارتخانه، مسلمان زندگي كنيد و همسر و فرزندان و كارمندان شما روش مسلماني داشته باشند، فرق مي كند با اين كه يك همسطح و همرتبه ي شما در وزارتي ديگر از وزارتخانه هاي ما، منش اسلامي داشته باشد. اين جا اثرش چشمگيرتر است. اگر هم خداي نكرده روش عملي شما اندكي اختلال داشت، ضررش بيشتر است. پس، از اين جا رفتار مصلحت آميز را شروع كنيد. در ظواهر زندگي، رعايت امساك لازم است من نمي خواهم از برادراني كه در كشورهاي ديگر زندگي مي كنند، توقع زهد و پارسايي مطلق بكنم؛ ليكن مي خواهم اجمالاً

عرض بكنم كه در ظواهر زندگي، يك مقدار رعايت امساك لازم است. اگر كسي درآمد هم دارد، امكان استفاده هم دارد، جلوي بعضي از استفاده ها را با ميل خود و به ابتكار و با اراده ي شخصي بگيرد. اين، خيلي فايده دارد. هم براي وضع كلي انقلاب فايده ي عمومي دارد، و هم فايده ي شخصي دارد؛ يعني به شما نورانيت مي دهد. اين كار، با كار بنده يي كه امكان فلان استفاده برايم نيست، فرق مي كند. من اجر ندارم؛ اما شما كه مي توانيد، اگر از فلان كار تجملاتي، از فلان خرج زيادي، از فلان استفاده ي اضافه بر سازمان - كه ممكن است انسان برايش يك راه مشروع هم فكر كند و بگويد كه مثلاً اين گونه استفاده مي كنم؛ طوري هم نمي شود - امساك كرديد، فضيلت و فايده ي آن و تأثيرش بر نفس خود شما خيلي بالاست. ما براي همين هستيم. اصلاً بشر كه در دنيا كار و جهاد و تلاش مي كند و مي خواهد حاكميت خدا را در زمين به وجود بياورد، براي چيست؟ براي اين است كه انسانها نورانيت پيدا كنند. اصلاً فايده ي اساسي و هدف اصلي اين است كه انسانها متخلق به اخلاق اللَّه بشوند. تخلق به اخلاق اللَّه، مقدمه براي يك كار ديگر نيست؛ كارهاي ديگر، مقدمه براي تخلق به اخلاق اللَّه است. عدل، مقدمه ي تخلق به اخلاق اللَّه و نوراني شدن انسانهاست. حكومت اسلامي و حاكميت پيامبران، براي همين است؛ «انّما بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق»(3). پس، در برخورد و عمل شخصي، اين تأثير مي گذارد. از اين جا مصلحت را شروع كنيد، تا همه گونه ارتباطات و موضعگيريها و تلاشهاي شما موفق باشد. بايد از سفرا و كارگزاران كشورهاي ديگر فعالتر باشيد شما به

عنوان نماينده ي جمهوري اسلامي، در كشورهايي كه توقف داريد - به قول آقايان، متوقفٌ فيه - بايد از همه ي كساني كه در آن جا عنوان سفير و كارگزار دارند، در جمع آوري معلومات، در آگاهيهاي سياسي از وضع آن كشور، در پيش بيني و حدس زدن آينده ها، فعالتر باشيد؛ براي خاطر اين كه شما براي خدا كار مي كنيد. اين، بسيار مهم است. گاهي اوقات مي خوانيم و يا مي شنويم كه بعضي از سفرا و كارمندان سفارتخانه ها يا دستگاههاي خارجي در كشورهاي ديگر، تلاشهايي مي كنند كه انسان فكر مي كند واقعاً چه اجر و چه مزد مادّي يي مي تواند در مقابل اين گونه تلاشها باشد! حالا احساس ناسيوناليسم است يا احساس هرچه هست، من نمي دانم. شما براي اين گونه كار كردن، ايمان و اخلاصتان را داريد؛ همان طور بايد كار كنيد. يك سفير و يك مأمور، در هر رتبه يي كه هست - چه سفيركبير؛ يعني آن بالاترين شخصيت نمايندگي، چه بقيه ي كساني كه آنها هم هر كدام به نوبه ي خود سفرايي هستند؛ نفر دوم، نفر سوم، كارمندان جزء - بايستي با اين احساس كار بكند؛ پُرتلاش و پُرتوان و پيگير. جاي خالي براي ابتكار سياسي جمهوري اسلامي زياد است اين نظرات شما، وزارت امور خارجه را به جستجوي راههاي جديد و كارهاي ابتكاري مي كشاند. اين نكته مربوط به وزارت امور خارجه است. البته در سالهاي پيش هم روي مسأله ي ابتكار تكيه كردم. ما در زمينه ي مسايل جهاني، جاي خالي براي ابتكار سياسي جمهوري اسلامي را زياد مشاهده مي كنيم. خيلي جاها هست كه به دلايلي سياستهاي جهاني به آن نمي رسند - نه اين كه ناتوان هستند؛ بعضيهايشان خيلي هم توانا هستند - دلايلي وجود دارد كه نمي رسند. مثلاً در

يك جا، يك اقدام و يك ابتكار، با منافع ابرقدرتها ستيزه دارد. معمولاً چنين كاري را يك كشور جهان سومي يا يك كشور اروپايي، به هر ملاحظه يي انجام نمي دهد؛ ولي ما مي توانيم اقدام بكنيم راههاي بازي وجود دارد و اگر كشوري اقدام كرد، تجاوب و پاسخگويي به آن امكانپذير است. اين طور هم نيست كه اگر شما پيشقدم شديد، ديگران جلو نيايند. سابق كه با شما برادران مي نشستيم، اين نكته را تكرار مي كرديم كه ما مي توانيم مجموعه هاي متناسب ايجاد كنيم. ما در آسيا، در خاورميانه، در مجموعه ي كشورهاي اسلامي، در كشورهاي اسلامي منطقه ي شرق عالم و احياناً در مجموعه هاي ديگري، مي توانيم فعال و مجموعه ساز باشيم. ما مي توانيم مجموعه هاي فعلي جهاني را به سمت درست هدايت كنيم جمهوري اسلامي مي تواند همين مجموعه هاي فعلي جهاني را به اين سمت و آن سمتي كه درست است، هدايت كند. مثلاً حرف كنفرانس غيرمتعهدها در دنيا چيست؟ امروز غيرمتعهدها چه كساني هستند؟ اين سازمان، امروز به آن معنا و مفهوم سابق موردي ندارد. غيرمتعهد در مقابل شرق يا پيمانهاي شرقي، يا غيرمتعهد در مقابل غرب و پيمانهاي غربي مورد نظر بوده است؛ اما امروز كه به آن معنا شرق و غرب نيست. امروز وابستگي به قطب امريكايي، به معناي تعهد در اصطلاح غيرمتعهدها - يعني عضويت در مجموعه هاي كاري و سياسي و اقتصادي و نظامي - نيست. امروز معناي غيرمتعهدها چيست؟ هدفش چيست؟ با چه كسي برخورد مي كند؟ امروز غيرمتعهدها مي خواهند چه كساني را جمع بكنند؟ كدام كشورها مي توانند عضو غيرمتعهدها باشند؟ يك بازنگري جدي در مسأله ي غيرمتعهدها لازم است. البته معناي اين حرف آن نيست كه تا شما گفتيد، فوراً صد

كشور مي گويند چَشم و از شما قبول مي كنند؛ ليكن براي تلاش و پيشبرد كار و نيز طرح ايده هاي نو و ابتكاري در سازمان ملل، راهي وجود دارد. يا مثلاً چرا اين كشورهاي سابقاً كمونيستي، جزو سازمان كنفرانس اسلامي نيستند؟ مثلاً چرا آلباني امروز جزو سازمان كنفرانس اسلامي نيست؟ چرا بعضي از جمهوريهاي اتحاد جماهير شوروي سابق نمي توانند جزو سازمان كنفرانس اسلامي باشند؟ اينها فكرهايي است كه دنبالش را مي شود گرفت. در مورد آنها مي شود اهداف جمهوري اسلامي و اهداف انقلابي را پيش برد و دنبال كرد. بايد با جمهوري اسلامي دايم در ارتباط باشيد آخرين مطلب، در خصوص ارتباط دايمي شما با كشورتان و تغذيه ي معنوي است. من يك حرف را هميشه به برادراني كه در خارج از كشور زندگي مي كردند، عرض مي كردم. شما در اين جا، در يك فضاي انقلابي و ديني و اسلامي تنفس مي كنيد و همه چيز ديني است. آن چيزي كه از مظاهر غير ديني گفته مي شود و وجود دارد، در مقابل فضاي كلي كشور كه ديني است، در حكم صفر است. نه اين كه من آنها را ندانم كه چه هست - مثلاً وضع لباس بعضيها در بعضي جاها - ولي اينها در مقابل آن جريان كلي كشور، كه جريان ديني و قرآني و اسلامي است، چيزي به حساب نمي آيد. اگرچه تأثيرات مخرب دارد، اما چيزي نيست. فضا، فضاي ديني است. وقتي شما از اين جا خارج مي شويد، مثل آن فضانوردي هستيد كه از جو زمين خارج مي شود؛ در حالي كه ريه ي او همچنان هوا و اكسيژن لازم دارد و آن جا مكاني است كه اكسيژن در آن نيست و بايد با خودش ذخيره يي

به آن جا ببرد و ارتباط خودش را با زمين كه به آن احتياج دارد، حفظ كند. شما هم در آن جا همين طوريد. مواظب باشيد كه اكسيژن كم نياوريد؛ اكسيژن تدين، تقوا، ورع، ايمان و توكل. بايد با جمهوري اسلامي دايم در ارتباط باشيد و نوع ارتباطي را داشته باشيد كه شما را از لحاظ اين خصوصيات معنوي - يعني ايمان و تدين و تقوا - تغذيه كند. از خداوند متعال درخواست مي كنيم كه به شما كمك كند، تا اين كار بزرگ و ظريف و مهم را كه بر دوش گرفته ايد، انجام بدهيد. بحمداللَّه تاكنون همواره رو به بهترشدن بوده است - كه اين خيلي مبارك است - و اميدواريم كه در آينده هم ان شاءاللَّه هميشه همين طور باشد و زحماتتان مورد قبول و توجه خاص وليّ عصر(ارواحنافداه) باشد و ان شاءاللَّه روح مقدس امام(ره) از همه ي شما راضي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 39 ، ص 47 2) نساء: 141 3) بحارالانوار، ج 16 ، ص 210

يانات در مراسم اجراى خطبه ى عقد ازدواج

بيانات در مراسم اجراي خطبه ي عقد ازدواج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه اقرارا بنعمته و لااله الّااللَّه اخلاصا لوحدانيّته والصّلاة والسّلام علي اشرف بريّته و علي الاصفياء من عترته. و بعد فقد كان من فضل اللَّه علي الانام ان اغناهم بالحلال عن الحرام و قال: وانكحوا الايامي منكم والصّالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم اللَّه من فضله واللَّه واسع عليم(1) قال رسول اللَّه(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)النّكاح سنّتي فمن رغب عن سنّتي فليس منّي(2) و قال (صلّي اللَّه عليه واله) من تزوّج احرز نصف دينه فليتّق اللَّه في النّصف الاخر(3) و قال (صلّي اللَّه عليه واله) تناكحوا تكثروا فانّي اباهي بكم الامم يوم القيامة ولو بالسّقط(4) از نظر اسلام، خانواده يك ركن بزرگ قبل

از اين كه صيغه ي عقد را جاري بكنيم، چند جمله به عنوان تذكر براي عروسها و دامادها عرض مي كنيم: نكته ي اول اين است كه در كار ازدواج و اين مراسم، و رسم و سنتي كه در اسلام و در همه ي اديان و در بشريت وجود دارد، به نظر اسلام آن چيزي كه اصل و محور است، تشكيل كانون خانوادگي است. از نظر اسلام، خانواده يك ركن بزرگ است. اگر باشد و سالمش باشد و تربيت درست باشد، در پيشرفت كار جامعه به صورتي كه اسلام مي خواهد، تأثير زيادي دارد. اسلام مي خواهد اين كانون تشكيل بشود و به وجود بيايد. هنر اديان - و بيشتر از همه اسلام - در اين است كه غرايز جنسي و غريزه ي زوج طلبي انسان را - كه غير از غريزه ي جنسي است - در خدمت تشكيل خانواده قرار داده و كاري كرده اند كه كانون خانواده، با پشتوانه ي غريزه ي جنسي، يا با پشتوانه ي آن غريزه ي ديگر - كه از غريزه ي جنسي عموميتش بيشتر است - تحقق پيدا كند و باقي بماند. بعضيها ممكن است در سنين خاصي نياز جنسي هم نداشته باشند، اما نياز به زوج طلبي را دارند و مي بايد زوجي از جنس مخالف را داشته باشند؛ زن و مرد فرقي نمي كند. سكن، مايه ي آرامش است. اديان - و بيش از همه اسلام - اينها را پشتوانه ي تشكيل خانواده قرار داده اند. اگر انسانها رها بودند كه غريزه ي جنسي را هر طور مي خواهند، اشباع كنند، يا خانواده تشكيل نمي شد، يا يك چيز سست و پوچ و تهديدپذير و ويراني پذير مي شد و هر نسيمي او را به هم مي زد. لذا در هر جاي دنيا كه

مي بينيد آزاديهاي جنسي هست، در آن جا به همان نسبت خانواده ضعيف است؛ چون مرد و زن براي اشباع اين غريزه، احتياجي به اين كانون ندارند. اما در آن جاهايي كه دين حاكم است و آزادي جنسي نيست، اين جا همه چيز براي مرد و زن هست؛ لذا اين، حفظ و نگهداشته مي شود. اصل قضيه اين است كه بايد كانون خانواده به وجود بيايد؛ اسلام اين را خواسته است. شما يك دختر از جايي و يك پسر از جاي ديگري مي آييد و با يكديگر آشنا و متصل مي شويد؛ يك خانواده به وجود مي آيد. اين خانواده، منشأ خيراتي است. در اداره ي كشور و اداره ي انسانيت، كارهاي عظيمي به عهده ي اين خانواده است. اين، چيز بسيار مهمي است. شما بايد اين را مواظب باشيد و حفظ كنيد. با اين كلمات عقدي كه مي خوانيم - كه يك امر اعتباري است - يك علقه ي اعتباري بين شما به وجود مي آيد. بايد همه ي همت دختر و پسر اين باشد كه اين را حفظ كنند. مبادا با گله ها، با دلخوريها، با افزون طلبي و پُرتوقعيها، با بي محبتيها، و گاهي با دخالتهاي ديگران و از اين قبيل، اين كانون سست بشود. آن چيزي كه مهم است، اين است. هم دختر و هم پسر سعي كنند كه اين علقه ي زوجيت را حفظ كنند. چگونه مي توانيد اين علقه را حفظ كنيد؟ البته آدمهاي عاقل و زيرك و با احساس و وجدان صادق، راهش را پيدا مي كنند. اين، با اطمينان و با محبت متقابل حفظ مي شود. زن به مرد تحميل نكند و زور نگويد؛ مرد هم به زن زور نگويد و افزون طلبي نكند؛ مثل دو رفيق و مثل دو

شريك، با هم صميمي باشند، تا اين كانون خانواده حفظ بشود. در ازدواج، اصل قضيه يك امر انساني است نكته ي دوم اين است كه در ازدواج، اصل قضيه يك امر انساني است؛ نه يك امر مادّي. اسلام مهريه را قرار داده است؛ اما مهريه اين را به صورت يك معامله ي دادوستدي نمي كند. اين جا دادوستدي نيست؛ بلكه طرفين در يك جاي مشترك سرمايه گذاري مي كنند. اين طور نيست كه شما مثل خريد و فروش، يك چيز بدهيد و يك چيز بگيريد. نه، اين جا چيزي دادن و چيزي گرفتن نيست؛ بلكه هر دو نفر موجودي خودشان را در صندوق و كاسه ي مشتركي مي گذارند و هر دو از آن استفاده مي كنند. در ازدواج، قضيه اين است. بنابراين، نقش مادّيات در اين جا بايد خيلي ضعيف باشد. ما كه مي گوييم مهريه ها را سنگين نكنند، از اين بابت است. اگر ما گفته ايم كه مهريه بيش از فلان مقدار نباشد، معنايش اين نيست كه اگر بيش از فلان مقدار بود، عقد باطل يا حرام است؛ نه، جايز هم هست، اما كار غلط است. بعضيها چند ميليون تومان مهريه مي گذارند؛ يعني ازدواج را كه يك امر انساني است، به يك دادوستد و به يك كار بازاري و معامله گري تبديل مي كنند. اين، تحقير و توهين به نقش و شأن انسانيت در ازدواج است. اين، كار غلطي است. ازدواج صحنه ي تفاخر نيست بعضيها هم ازدواج را كه يك امر عاطفي و انساني و وجداني است، به صحنه ي تفاخر تبديل مي كنند. مثلاً مي گويند كه جهيزيه ي ما اين چيزها را داشت؛ آيا جهيزيه ي دختر شما هم اينها را دارد؟! تفاخر و تنافس! يا مثلاً مي گويند كه ما عقدمان را در فلان

سالن گرفتيم. البته حالا كه متأسفانه مرسوم شده است در هتلها مي گيرند؛ كه كار بسيار بدي است. حتّي گاهي شنيده يا ديده مي شود، بعضي افرادي هم كه از آنها توقع نيست، براي تفاخر به همديگر، مراسم عقد خود را در هتلها و سالنها مي گيرند! نه، مراسم عقد را در اتاق خانه و حياط منزل خودتان و يا همسايه تان بگيريد و مردم را دعوت كنيد؛ همين طور كه هميشه بوده است. اين گونه محيطها، يك محيط انس خانوادگي است. عده يي دوست، عده يي قوم و خويش، عده يي همرديفهاي دختر يا پسر، دوستان مدرسه، دوستان پسر در محيط كار يا مدرسه، جمع مي شوند و شادي و خوشي مي كنند؛ اين درست است. اين كه ما اين جا را صحنه ي تفاخر قرار بدهيم، غلطاندرغلط است. هم محيط ازدواج را آلوده ي به مادّيات مي كند، هم اين صحنه ي پاك و لطيف وجداني را صحنه ي تفاخرها و تنافسها و زياده رويها مي كند، بعد هم اين دختر و پسر از اول عادت مي كنند كه بايستي زندگي آنان بر تجمل و تشريفات بگذرد؛ چرا؟ بگذاريد از اول به يك زندگي متوسط عادت كنند. با تجملات زيادي، جامعه زيان مي كند تجملات براي يك جامعه، مضر و بد است. آن كساني كه با تجملات مخالفت مي كنند، معنايش اين نيست كه از لذتها و خوشيهايش بي اطلاعند؛ نه، كار مضري براي جامعه است؛ مثل يك دارو يا يك خوراكي مضر. با تجملات زيادي، جامعه زيان مي كند. البته در حد معقول و متداول ايرادي ندارد؛ اما وقتي كه همين طور مرتب پاي رقابت و مسابقه به ميان آمد، اصلاً از حد خودش تجاوز مي كند و به جاهاي ديگري مي رود؛ و اين براي جامعه مضر است. حالا

چنانچه ما آن كار مضر را درعرصه ي ازدواج بياوريم و بخواهيم از آن استفاده كنيم، اين ديگر غلطاندرغلط خواهد شد؛ بسيار بد است. اين ميهمانيهاي پُرسروصدا و هتل گرفتنها و خرجهاي زياد، كار آن طاغوتيها بود. اخيراً در روزنامه هم موردي را نوشته بودند، كه چه قدر خوب كردند كه نوشتند؛ تامردم بفهمند كه اين كارها زشت است. ماها هميشه در خانه هاي خودمان - يك اتاق، دو اتاق - عقد و عروسي مي گرفتيم. اگر هم نداشتيم، از همسايه قرض مي گرفتيم. مقداري شيريني و ميوه چيده مي شد؛ مي گفتيم، مي خنديديم، شوخي مي كرديم؛ خيلي هم خوش مي گذشت. البته آن طاغوتها و آدمهاي بدي كه بحمداللَّه ازاله شدند، اين طور برگزار نمي كردند. آنها به اين وضع قانع نبودند؛ در آن هتلها مي رفتند و ميهمانيهاي پُرخرج و چنين و چنان برپا مي كردند. حالا ما كه بر سر كار آمده ايم، نبايد كار آنها را تكرار بكنيم. اگر تكرار بكنيم، ما هم مثل آنها مي شويم؛ آن بد بود. نه اين كه وقتي آدم نمي تواند كار پُرخرجي بكند، نكند؛ ولي وقتي كه توانست، برود بكند! پس چي شد؟! آن منطق صحيح، اين را ايجاب نمي كند. بايد بنا را بر سادگي گذاشت. جهيزيه ها را ساده بگيريد. اگر جهيزيه نيازهاي دختر را تأمين مي كند، خوب است؛ اما به سمت تجملات نرود. بناي كار ازدواج، بر سازش دختر و پسر است نكته ي سوم اين است كه بناي كار ازدواج، بر سازش دختر و پسر است؛ بايد با هم بسازند. اين «با هم بسازند»، معناي خيلي عميقي دارد. من يك وقت خدمت امام رفتم، ايشان مي خواستند خطبه ي عقدي را بخوانند؛ تا من را ديدند، گفتند شما بيا طرف عقد بشو. ايشان برخلاف

ما - كه طول و تفصيل مي دهيم و حرف مي زنيم - عقد را اول مي خواندند، بعد دو، سه جمله ي كوتاه صحبت مي كردند. من ديدم ايشان پس از اين كه عقد را خواندند، رويشان را به دختر و پسر كردند و گفتند: برويد با هم بسازيد. من فكر كردم، ديدم كه ما اين همه حرف مي زنيم، اما كلام امام در همين يك جمله ي «برويد با هم بسازيد»، خلاصه مي شود! حالا ما هم عرض مي كنيم كه شما دختران و پسران، برويد با هم بسازيد. سازش، اصل است. هر چيزي كه با ساختن عروس و داماد، دختر و پسر، زن و شوهر منافات دارد، بايستي بيگانه تلقي بشود. اين را اصل قرار بدهيد، تا ان شاءاللَّه خداوند متعال بركاتش را بر شما نازل كند. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه اين عقدهايي را كه مي خوانيم، مبارك كند؛ اين دختران و پسران، محيطهاي شادي را به خانواده ها بياورند؛ و خداوند نسل طيب و طاهري هم به آنها عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نور: 32 2) بحارالانوار، ج 100 ، ص 220 3) الاصول من الكافي، ج 5 ، ص 328 4) بحارالانوار، ج 100 ، ص 220

سخنرانى در ديدار با روحانيون و مبلّغان، در آستانه ى ماه محرّم

سخنراني در ديدار با روحانيون و مبلّغان، در آستانه ي ماه محرّم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم منبر رفتن و سخن گفتن در امر دين، جزو شريفترين كارها به همه ي آقايان محترم و علماي معظم و گويندگان و روحانيون گرامي شاغل در دستگاههاي گوناگون و طلاب عزيزي كه از مدارس و بخشهاي مختلف تشريف آورده اند، خوش آمد عرض مي كنم و اميدوارم كه خداوند متعال همه ي شما برادران و آقايان محترم را در راه اهداف مقدس روحانيت تأييد بفرمايد و

پايدار بدارد. در جلسه، اگرچه جمعي از علماي عالي مقام تشريف دارند، ولي به مناسبت نزديكي ماه محرّم، اين جلسه بيشتر ناظر به گويندگان ديني و مبلّغان است. يك جمله در باب تبليغ ديني عرض مي كنم و در پايان، مطلبي هم درباره ي مجموعه ي روحانيت مطرح خواهم كرد. مقدمتاً بايد عرض كنم، اگر اين مطلب درست است كه شرف هر فني، به شرف هدف و غايت از آن فن بستگي دارد، بايد بگوييم كه يكي از اشرف فنون، همين فن تبليغ دين و گويندگي معارف ديني و اسلامي است؛ همين چيزي كه در عرف ما، به وعظ و منبر معروف است؛ زيرا هدف از حرفه ي تبليغ و گويندگي ديني، عبارت است از موعظه براي تزكيه ي مردم، تبيين معارف ديني براي بالا رفتن سطح آگاهي ديني مردم، و بيان مصايب و مراثي حضرت ابي عبداللَّه(عليه السّلام)؛ يعني ارايه ي الگويي به مردم، براي كيفيت بخشيدن به حركت در راه هدفهاي بزرگ. همه ي اين چيزها جزو اشرف هدفهاست؛ هم تزكيه، هم بالا بردن افكار و آگاهيهاي مردم، هم ارايه ي الگو براي جهاد و تلاش في سبيل اللَّه. اين فن را نبايد كوچك گرفت. منبر رفتن و سخن گفتن در امر دين، جزو شريفترين كارهاست، و بايد و شايد كه شريفترين انسانها و عالمترين و آگاهترين آنها به مسايل اسلامي و عاملترين آنها به احكام شرعي، در اين راه قدم بردارند و آن را براي خود افتخاري بدانند؛ كمااين كه در گذشته هم همين طور بوده است. افرادي مثل شيخ جعفر شوشتري - عالم اخلاقي بزرگ - كه خود منبري بوده است؛ يا مرحوم حاج آقا رضا همداني واعظ - صاحب كتاب «هديّةالنّملة» - كه خود يك واعظ

و يك گوينده ي ديني بوده است؛ يا پسر آن مرحوم، مرحوم آقاميرزا محمّد همداني كه از علما بوده است؛ و امثال اينها. در گذشته، شخصيتهاي علمي و چهره هاي معروف تقوايي و ديني، متصف به اين صفت و مفتخر به اين فن بوده اند. در اين زمان هم ما بحمداللَّه شخصيتهاي برجسته يي در زمينه ي تبليغ و منبر ديده ايم و بوده اند و هستند. شرط اول موعظه، اتعاظ نفسي خود ماست آن چيزي كه در محدوده ي جمع كساني كه اهل منبرند - چه حرفه ي آنها اين است، و چه در كنار حرفه ي اصلي به آن مي پردازند - واقعاً بايد معلوم باشد، اين است كه اگر ما مي خواهيم مردم را موعظه بكنيم، لازمه ي آن در درجه ي اول، اتعاظ نفسي خود ماست. براي كسي كه بنا بر گويندگي دين دارد، تهذيب نفس يك امر الزامي است، تا از دل بگويد و حرف او داراي اثر بشود و عملش قول او را تقويت كند و شاهدي بر آن باشد. چون مبلّغ بنا بر اين دارد كه سطح فكر مردم را در مسايل اسلامي بالا ببرد، پس بايد آگاهي و بينش ديني وسيع و متنوع داشته باشد؛ با قرآن مأنوس باشد؛ در احاديث غور بكند و كرده باشد؛ با افكار نوي مربوط به مذهب و دين آشنا باشد؛ اهل تحقيق درباره ي مسايل ديني و افكار ديني باشد؛ نه فقط آشنايي با دين به تنهايي، بلكه در كنار مسايل ديني، پاره يي افكار فلسفي و بينشهاي اجتماعي هست كه از آنها هم بايد طعمي چشيده و آگاهي يي داشته باشد؛ و چون بنا دارد كه اسوه ي جهاد و مبارزه را به مردم معرفي كند، در اين

كار بايد دقت نظر و وسواس داشته باشد؛ زيرا زندگي حسين بن علي(عليه السّلام) و ماجراي چندروزه ي آن حضرت در كربلا، فصل عظيمي از تاريخ ماست؛ حجم آن كم، اما مفهوم آن بسيار وسيع، و عمق آن خيلي زياد است. ماجراي حسين بن علي(ع)، موتور حركت قرون اسلامي ماجراي حسين بن علي(عليه السّلام)، حقيقتاً موتور حركت قرون اسلامي در جهت تفكرات صحيح اسلامي بوده است. هر آزاديخواه و هر مجاهد في سبيل اللَّه و هر كس كه مي خواسته است در ميدان خطر وارد بشود، از آن ماجرا مايه گرفته و آن را پشتوانه ي روحي و معنوي خود قرار داده است. در انقلاب ما، اين معنا به صورت بيّني واضح بود. معلوم نبود اگر ما اين حادثه را نمي داشتيم، چه طور مي توانستيم در اين معركه خوض كنيم. اين خودش فصل عريض و قابل تعمقي است كه تمسك به ذيل ماجراي عاشورا و مجاهدت سيدالشهداء(عليه الصّلاةوالسّلام)، چه تأثيري در وضع انقلاب ما داشت. انسان وقتي در اين مسأله غور مي كند، از عظمت تأثير آن حادثه به دهشت مي افتد و فكر مي كند كساني كه از آن محرومند، اين خلأ را چگونه مي توانند پُر كنند. اين سه فصل مربوط به شغل منبر - يعني موعظه، تبيين معارف، و ارايه ي الگو و اسوه - هركدام لازمه يي در نفس منبري و گوينده دارد و چيزي از او مي طلبد. پس، اين ميدان را نبايد كم گرفت. در گذشته تصور غلطي در ذهن بعضي از ماها بود كه بحمداللَّه بعدها مرتفع شد. ما خيال مي كرديم كه اگر كسي اهل علم و مجتهد است، نمي تواند اهل منبر يا روضه خوان باشد؛ اين دو را در دو سطح مختلف مشاهده مي كرديم. آن كسي كه مي خواهد اين سه وظيفه را عهده دار بشود،

چه بهتر است كه در معارف ديني، در فقه اسلام، در علوم و فنون رايج در حوزه هاي علميه - كه ملاك فهم احكام است - در سطح بالا، بلكه اعلي باشد. منبر را با اين چشم ببينيم. تأثير نهاد منبر، يك تأثير بررسي نشده تأثير نهاد منبر در جامعه ي ما، هنوز يك تأثير بررسي نشده است. شما به جامعه ي ما نگاه كنيد، ببينيد جايي كه منبري به نام ابي عبداللَّه(عليه السّلام) نباشد، كجاست؟ از شهرهاي بزرگ و مراكز پُرجميعت، تا دوردستها، روستاها، حتّي روستاهاي كوچك و دورافتاده، دانشگاهها، ميان دانشمندان، انجمنهاي تحصيلكردگان علوم جديد، تا مردمِ دور از علوم و معارف جاري زمان در اقصا نقاط كشور، در كجا منبر ابي عبداللَّه(عليه السّلام) نيست، كه گوينده يي در موقعي از مواقع بر آن منبر نمي رود و سخني نمي گويد؟ پس، كل جامعه ي ما به عنوان يك مجموعه ي باتفكر و عقيده ي شيعي، زير چتر امام حسين(ع) است. البته مخصوص شيعيان هم نيست؛ در نقاط گوناگوني از عالم، غير شيعه، بلكه غير مسلمين هم به نحوي از انحاء از اين بساط بهره يي مي برند. در طول قرنها و در اين چند قرن اخير، در مجموع كشور ما، اين بينش و اين تذكر راجع به دين، به نام و مناسبت حسين بن علي(عليه السّلام) وجود داشته است و در سطحي مردم را متذكر به دين نگهداشته است. اين كانال كشي وسيع، در انقلاب به كار آمد. از اين كانال كشي منظم در سطح كشور، تفكر انقلابي ما - كه مستند به حادثه ي عاشورا هم بود - در همه جا گسترش پيدا كرد و مردم را وارد ميدان نمود. اگر در اين خصوص، كشور ما را با كشورهاي ديگر اسلامي مقايسه كنيد، در

آن جايي كه نام امام حسين(ع) وجود ندارد، فرق بيّن اين دو را مشاهده خواهيد كرد. اين، خصوصياتي به جامعه ي ما بخشيده است. پس، اين يك نهاد مؤثر در بافت اجتماعي و ديني و فكري ماست. اين مجموعه و اين نهاد، در گذشته مؤثر بود؛ اما تحت يك ضابطه و قانون و قاعده نبود؛ علاوه بر اين كه افكار ديني، ميدان عرضه شدن و مطرح شدن نداشت. در اين رسانه ي جمعيِ صوتي و تصويري كشور، تنها در ايام عاشورا، سطح خيلي نازلي از اين مسايل را در شكل يك سينه زني و از اين قبيل، به مردم نشان مي داد. وقتي هم كه انسان گوش مي كرد، غالباً انحرافي بود! امروز در قبال نهاد منبر، يك وظيفه ي جديد داريم امروز اين رسانه، حامل پيام تفسير قرآن و معارف اسلامي و مسايل فلسفي و عرفاني و معارف آل محمّد(عليهم الصّلاه والسّلام) است. پس، از طرفي، اين يك امكان جديد در خدمت گويندگان دين است؛ از طرف ديگر، ما معممان و گويندگان، اين توان و امكان را پيدا كرده ايم كه به صورت يك وظيفه، معارف اسلامي را در همه ي ابعادش، آزادانه براي مردم بشكافيم. در گذشته اين طور نبود. چيزهايي را مي شد گفت، چيزهايي را هم نمي بايد گفت و نمي گذاشتند؛ ولي امروز آن طور نيست. گمان من اين است كه ما امروز در قبال نهاد منبر، يك وظيفه ي جديد داريم؛ يك سازماندهي و يك قاعده و ضابطه لازم است. اين قاعده و ضابطه، بايستي به وسيله ي معمران اين فن و خبرگان اين ميدان و كساني كه ساليان درازي دراين راه بوده اند و جوانب گوناگون آن را سنجيده اند، و نيز فضلا و آگاهان به شرايط زمان برقرار بشود. هر

سخن ضعيف و سستي گفته نشود؛ هر معرفت بي فايده يا كم فايده يي، جاي معارف پُرفايده را نگيرد؛ اقتضاي زمانه و نياز مردم به معارف ديني، مورد توجه قرار بگيرد؛ حادثه ي عاشورا كه در باب جهاد و مبارزه ي في سبيل اللَّه، ام المعارف است و پايه ي اصلي انقلاب ماست، به صورت پيراسته بيان بشود؛ حقايق در آن جلوه كند و اضافاتي كه احياناً در گوشه وكنار از زبانها و يا قلمهايي تراوش كرده و شنيده و خوانده شده است، كنار برود. مسأله ي عاشورا شوخي نيست. نمي شود اين قضيه ي با آن عظمت را با خرافات آميخت و انتظار تأثير كامل داشت. امروز، روزي است كه بايد اين كارها انجام بگيرد. مداحان اهل بيت و گويندگان معارف و مراثي آن بزرگواران، چه موقع اين امكاني را كه امروز در اختيار شماست، داشتند؟ علماي دين، چه هنگام مي توانستند بر اين كار اشراف و نظارتي - آن چنان كه امروز دارند - داشته باشند؟ البته كساني هستند كه از اين گونه چيزها خشنود نخواهند بود - نباشند - مانعي ندارد؛ آنچه مورد رضاي خدا و مورد نياز مردم و توقع نسلهاي بعد از ماست، بايد مورد توجه قرار بگيرد. امروز در بسياري از زمينه ها ضابطه وجود دارد تقريباً در صد سال پيش، مرحوم حاج ميرزاحسين نوري، كتابي به نام «لؤلؤ و مرجان، در شرايط پله ي اول و دوم منبر روضه خوانان» نوشت. آن زمان، يك محدث كه دلسوز، روشنفكر و آگاه بود، به فكر اين بود كه پله ي اول و دوم منبر، هركدام شرايطي دارد؛ بي شرط نمي شود وارد اين ميدان شد. شايد در آن روز، روضه خوانان و مرثيه خوانان روي پله ي اول، و وعاظ روي پله دوم مي نشستند. آن

روز، آن بزرگوار مي نوشت و در محدوده ي ديد آن زمان مي ديد؛ اما امروز شما در يك محدوده ي وسيعتر مي بينيد و مي توانيد آن را عمل بكنيد: چه كسي به صورت مجاز منبر برود و مورد قبول جامعه يي كه بر اين كار نظارت دارد، باشد؟ چه بگويد؟ كي و كجا بگويد؟ اين، به معناي نسخه نويسي و دست اين و آن دادن نيست. در كشورهاي اسلامي ديگر اين گونه است كه مأموران دولتي چيزي را مي نويسند و در اختيار امام جمعه يي مي گذارند و مي گويند اين را بخوان. نه، تفكر و مطالعه و بررسي و استفاده ي از اساتيد فن و پيشكسوتهاي اين ميدان لازم است و بايد با معيارهايي، مناسبگويي و درستخواني، با هدف اصلاح خواندن و گفتن، انجام بگيرد. امروز در بسياري از زمينه ها ضابطه وجود دارد. خوشبختانه حوزه هاي علميه و در رأس آنها حوزه ي مباركه ي علميه ي قم، در جهت سازماندهي و طبقه بندي و مراتب سازي پيش مي رود. اين، حركت مباركي است كه اگرچه دير آغاز شده، اما بالاخره شروع گرديده است. در اين ميدان هم چنين كاري بايستي انجام بگيرد. البته دشوار است و فكر و زحمت و پشتكار لازم دارد؛ اما بايد بشود. آن نسلي كه مي خواهد از سخن ديني ما استفاده كند، اگر ما آن را پيراسته نكنيم، از ما نمي گذرد. ما نمي توانيم حرف حق خودمان را به همان روش گذشته بگوييم امروز دنيا در زنده ترين مسايل و علوم مورد احتياج مردم، ساعت به ساعت روشهاي نو را پيش مي آورد. واقعاً در بسياري از علومي كه در ميدان و صحنه ي تبادل نظر هست، شما اگر امروز نظريه يي را خوانديد، يك ماه بعد نمي توانيد به عنوان آخرين نظريه به آن تكيه

كنيد. روشها دايماً عوض مي شود و حرفها نوبه نو مي آيد. ما چه طور مي خواهيم حرف حق خودمان را به همان شيوه و روشي كه با مردمِ پنجاه سال يا صد سال پيش گفته مي شد، امروز در ميان بگذاريم؟ امروز حتّي با قبل از انقلاب فرق دارد. منبري كه در روزهاي پيش از انقلاب - در سالهاي 55 و 56 و 57 - مي توانست مفيد و مؤثر باشد، ممكن است امروز در همه جا آن قدر مفيد و مؤثر نباشد. البته بعضي از معارف هست كه به هر زباني و در هر شرايطي بيان بشود، گيرايي دارد؛ اما اين عموميت ندارد. اين، آن نكته ي اساسي است كه خواستم در باب مسايل منبر و اهل منبر عرض كنم و خلاصه اش، پيشبرد اين فن شريف از لحاظ محتوا و قالب و روشها و اسلوبهاست. روحانيت، منادي اسلام درباره ي اصل مسأله ي روحانيت هم همين يك كلمه بس، كه امروز اسلام هدف بزرگترين دشمنيها - البته دشمني شياطين - در جهان است؛ اما درعين حال مورد بيشترين و عميقترين محبتها و عاطفه ها هم در سطح مردم محروم است. قلدرهاي عالم با هيچ چيز به قدر اسلام دشمن نيستند، و روحانيت منادي اسلام است. از اول انقلاب، رسانه هاي جمعي شبكه ي استكبار و صهيونيسم، دايماً به شكلهاي مختلف عليه روحانيت حرف مي زنند، مسخره مي كنند، دروغ مي بندند، تهمت مي زنند و چيزي را كه خود و نوكران و دست نشاندگانشان شايسته ي آنند، به علماي بزرگ و متفكران و دانشمندان ديني نسبت مي دهند؛ براي ما اهميتي هم ندارد. اينها مطلقاً چيزي نيست كه ما را متأثر بكند؛ خوشحال هم مي شويم؛ چون مي فهميم كه ضربه ي روحانيت، ضربه ي مؤثري است. همه ي جنجالها براي

مقابله ي با اسلام است الان شما ببينيد، همين مسأله ي خلع سلاح(1) در منطقه ي خاورميانه كه امريكاييها پرچمدار آن هستند، با چه هدفي وارد ميدان شده است؟ اينها مي خواهند چه كسي را خلع سلاح كنند؟ در منطقه ي خاورميانه، بيشترين سلاحها كجاست؟ بيشترين خطرها از كجا ناشي شده است؟ كسي غير از صهيونيستها؟! اين دولتِ دست نشانده ي جعليِ غاصبِ صهيونيست، بيشترين سلاحها را توليد و صادر و وارد مي كند. خطرناكترين جرثومه ها در اين منطقه است. اين رژيم، دايم مايه ي تشنج است. آيا خلع سلاح را از او مي خواهند؟ ابداً، او را بيشتر تقويت مي كنند! آن جا كه پاي عمل به ميان بيايد، خواهيد ديد كه نوكران و دست نشاندگان خودشان در منطقه را هم هرچه بتوانند، تجهيز مي كنند. پس، هدفشان كيست؟ هدفشان عراق هم نيست. الان با ضعف و ذلتي كه اين طاغوت حقير عراق در مقابل آنها نشان داده، آزادانه دارند در عراق مي گردند و مي چرخند و هرجا كه مي خواهند، مي روند! اگر مقاومت هم بكند، يك مشت به سرش مي زنند و تهديدش مي كنند. بنابراين، آن جا هم مشكلي ندارند. هدف، فقط و فقط اسلام و جمهوري اسلامي و هر نقطه يي است كه حركت اسلامي از آن جا سر بلند كند. اين جنجالي كه درست كرده اند، براي مقابله ي با اسلام است. آنها اين طور با اسلام دشمنند. اسم اسلام را نمي آورند، اما نقشه و هندسه ي كار به صورتي است كه به فشار بر عالم اسلام و مسلمين و نهضت و انقلاب اسلامي منتهي مي شود. عميقاً دشمني مي كنند و نقشه مي كشند و هر روز فكر جديدي دارند. موضع آنها در مقابل اسلام اين است. البته خطا مي كنند؛ به هدف نخواهند رسيد، ملتها از آنها قبول نمي كنند.

خلع سلاح، قابل قبول ملتها نيست اين خلع سلاح، به هر شكلي كه مطرح بشود، قابل قبول ملتها نيست. اگر بگويند كه همه ي كشورهاي نفت خيز منطقه ي خاورميانه سلاح نداشته باشند، معنايش آن است كه اين نقطه ي ثروتمند، در مقابل قدرتمندان بكلي تهيدست و مخلوع السلاح بشود؛ روي اوپك اثر بگذارند، نفت را بالا ببرند و پايين بياورند و در وقتي كه اراده مي كنند، كسي جرأت نكند كه يك قطره نفت را از آنها منع بكند. اصلاً اين چيزي است كه اگر بخواهند آن را عمل بكنند، هر واسطه و عاملي را بياورند، بين او و ملتها فاصله انداخته اند و از طرف ملتها قبول نخواهد شد. اين سياست، سياست موفقي نخواهد بود. از طرف ديگر، اگر بخواهند همين را كه حقيقت امر و نهايت كار است - يعني محاصره و فشار بر جمهوري اسلامي - عمل كنند، باز هم قادر نخواهند بود. ملت مسلمان ايران، در مقابل مركز تراكم سلاح امريكايي، با دست خالي قيام كرد و پيروز شد. بعد هم در مقابل دولتي كه آن را شرق و غرب دنيا مسلح مي كردند، با همت خود سلاح توليد و تعمير كرد و از هرجا كه توانست، آورد و ايستاد و بالاخره سر دشمن را به سنگ زد. مگر ملت ايران آرام مي نشيند كه درباره اش تصميم بگيرند؟ امروز بايد روحانيت يك قدم بزرگ بردارد اين نكته براي اين عرض شد كه ببينيد دشمنان اسلام، اين گونه با اسلام مواجهند. براي دفاع از اسلامي كه اين همه تأثير و موج در دنيا انداخته و سلطه ها را سراسيمه كرده، و براي تبيين صحيح اين اسلام، امروز بايد روحانيت يك قدم بزرگ

بردارد - قدمي كه مخصوص معارف و ذهنيات نيست - و در علم و عمل يك حركت عظيم ايجاد كند. ما نبايد فقط به دانش و علم خودمان بپردازيم؛ بايد بيشتر از علم، به عمل خودمان هم بپردازيم. پشتوانه، اين است. امروز مسؤوليت روحانيت، مسؤوليت عظيمي است. در دهها سال گذشته، بلكه در يكي، دو قرن گذشته، بحمداللَّه روحانيت در مواجهه ي با قضاياي مهم بين المللي و مسايل مربوط به اين كشور و بعضي كشورهاي اسلامي ديگر، مواضع صحيحي اتخاذ كرده و تجربه ي افتخارآميزي ارايه نموده است. از قبل از قضاياي مشروطه در ايران بگيريد، تا قضاياي جنگ اول جهاني در عراق و نيز جنگ دوم جهاني، تا حوادث انقلاب و بعد از انقلاب، هميشه مواضع روحانيت، مواضع صحيح، و عمل آنها در آن سنگرها، عمل افتخارآميزي بوده است. امروز هم تكليف عظيمي با ما روبه روست؛ يعني ارايه ي اسلام به صورتي كه بتواند ذهنها و دلهاي مردم را اشباع و سيراب كند، استفهام آنها را بدرستي پاسخ بدهد، ايمان آنها و حضورشان در اين ميدان را به صورت خالصانه و مخلصانه حفظ كند، تا ان شاءاللَّه كار و منش ما مورد عنايت وليّ عصر(ارواحنافداه) قرار بگيرد و تأييدات و دعاي آن بزرگوار شامل حال ما بشود. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ما را سربازان ثابت قدم و آگاه اين ميدان قراربده. پروردگارا ! رضا و فضل خودت را شامل حال ما كن و قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) را از ما خشنود بفرما. پروردگارا ! روح قدسي امام بزرگوارمان را از ما راضي و خشنود بفرما. پروردگارا ! اين ماه محرّم و ايام عزاداري را، براي ما ميدان پيشرفتي

در معارف و عمل اسلامي قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) خلع سلاح منطقه ي خاور ميانه، يك طرح امريكايي به منظور گسترش سلطه ي آن كشور بر منطقه و تقويت رژيم صهيونيستي بود. اين طرح اساساً بخشي از استراتژي نوين جهاني امريكا براي اعمال سلطه و نفوذ بر مناطق جهان از جمله خاورميانه محسوب مي شود، و طبعاً در مرحله يي مطرح گرديد كه زمامداران امريكا سرمست از پيروزي بر عراق، طرحهاي زيادي براي بهره برداري از شكست نيروهاي عراقي در كويت در سر مي پروراندند.

بيانات در ديدار با اعضاى بعثه ى حج، به همراه حجةالاسلام والمسلمين محمّدى رى شهرى، نماينده ى ولّى فقي

بيانات در ديدار با اعضاي بعثه ي حج، به همراه حجةالاسلام والمسلمين محمّدي ري شهري، نماينده ي ولّي فقيه و سرپرست حجاج ايراني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هرچه شد، به تفضل و عنايت حضرت حق بود در ابتدا بايد به ناتواني و عجز خودمان از اداي شكر حضرت باري تعالي اعتراف كنيم، كه هرچه شد، به تفضل و عنايت حضرت حق بود. هميني هم كه خداي متعال بحمداللَّه مردان لايق و كارآمدي را بر اداره ي اين مراسم برانگيخت، خود از الطاف باري تعالي بود. واقعاً به مردم ما يك عيدي داده شد و دست شفايي از سوي مركز غيبي لطف و رحمت، و از طرف وليّ عصر(ارواحنافداه) بر سر اين مردم كشيده شد، كه بعد از رحلت امام بزرگوار، واقعاً اين مردم سزاوار بودند كه چنين لطفي از طرف پروردگار به آنها بشود. گمان من اين است كه روح مبارك امام هم از آنچه كه پيش آمد، خشنود است. ماها مي دانيم، برادران دست اندركار هم همه مي دانند كه ايشان در سال آخر حيات نوراني و مباركشان، خيلي به فكر حج بودند و خيلي مايل بودند كه اين مسأله انجام بشود. البته

مقدر نبود كه اين كار در حيات آن بزرگوار انجام بشود، ولي بحمداللَّه در اين زمان شد؛ خدا را سپاسگزاريم. خودمان را كوچكتر از آن مي دانيم كه در اين باران رحمت الهي، براي خويش كمترين نفعي قايل باشيم. اميدواريم كه خداوند اين زحمات فراوان را از شماها قبول كند و فضل و رحمت خود را همواره بر سر اين مردم مستمر و جاري بدارد. تشكر صميمانه از خدمتگزاران حج واجب و لازم است كه من به عنوان يك فرد كوچك و خدمتگزار، از برادران عزيزي كه در اين كار از جان و فكر و وجود خودشان مايه گذاشتند و در اين خدمت بزرگ همگاني نقش ايفا كردند، صميمانه تشكر كنم؛ از برادر عزيزمان جناب آقاي ري شهري، تا بقيه ي آقايان علمايي كه تشريف دارند، جناب آقاي جماراني، تا برادران حج و زيارت، جناب آقاي رضايي، و ساير كساني كه به نحوي دست اندركار اين قضيه بودند؛ هم در بخش اداري و تشكيلاتي و سياسي و مديريتي و تداركاتي - كه بخش واضح و بارزي است - و هم در بخش آن ظرافتها و محتواهاي بسيار مؤثر - اگرچه در ميدان ارزيابي كم نمود است - و نيز آن كساني كه همفكري كردند، آن كساني كه كارهاي زحمتدار را انجام دادند - كه جناب آقاي پورنجاتي به بعضي از آنها اشاره كردند - همچنين كساني كه آن نوشته ها را منتشر كردند، آن عكس مبارك حضرت امام(رضوان اللَّه عليه) را كشيدند - كه جناب آقاي ري شهري براي من نقل كردند، حدود دوازده روز، و هر روز چندين ساعت، يك نفر در آن فضاي بسته خودش را مصروف اين معنا مي كرد، تا اين

عكس را زيبا از كار دربياورد و جلوي چشم مردم رهگذر قرار دهد - كساني كه آن پلاكاردها و تابلوها را درست كردند، آن ماكت قدس را ساختند، و خلاصه اين كه نوشتند، كشيدند، ساختند، پرداختند، واقعاً ميليونها لحظه ي فعال دست به هم دادند، هزاران فكر صائب و هزاران نيروي مفيد در كنار هم قرار گرفتند، تا توانستند اين محصول را براي عالم اسلام فراهم كنند. خدا را شكر مي كنيم و شماها را سپاس مي گوييم. اميدواريم كه هر كدامتان هر مقداري كه تلاش داشتيد - كه خداي متعال به آن اعلم و اعرف است و ما كوچكتر از آن هستيم كه بخواهيم در اين زمينه ها اظهار اطلاع بكنيم؛ شما خودتان بهتر از ما مي دانيد - ان شاءاللَّه خداوند به شما پاداش بدهد و توفيقاتتان را اضافه كند و از شما قبول نمايد. برنامه ريزي بايد اصولي و عمومي و كلان باشد آن چيزي كه من مفيد مي دانم عرض بكنم، اين است كه حج حادثه يي است كه هر سال يك بار اتفاق مي افتد؛ اما از آن حوادثي است كه مي سزد اگر يك سال يك جمع عاقل، عالم، هوشمند و توانا، براي آن چند روز برنامه ريزي و تلاش كنند. بله، من اين حرف را كه در گزارش آمده بود، قبول دارم كه برنامه ريزي خوب، در صحنه ي عمل خودش را نشان مي دهد؛ اگرچه هيچ سالي را با سال ديگر نمي شود مقايسه كرد و هر سالي مسايل خودش را دارد. امسال مسايل خاصي بود، شكل خاصي بود و مهره هاي سياستهاي جهاني، تركيب خاصي داشتند. شما از اين فرصت استفاده كرديد و اين حضور را به اين شكل نشان داديد؛ سال ديگر نمي دانيم

كه چگونه است. اين طور نيست كه هر سالي قطعاً بتواند الگوي سال ديگر بشود؛ نه، ممكن است سال بعد حادثه ي كوچك يا بزرگي اتفاق پيدا كند كه كل هندسه ي اين صحنه و عرصه ي ترسيم شده را عوض كند. آن وقت اين مجموعه، مركز و شعاع ديگري پيدا خواهد كرد. برنامه ريزي بايد اصولي و عمومي و كلان باشد. البته اگر جزييات هم فرض بشود، خوب و لازم است؛ منتها بايد با آن حالت بلندنظري باشد، تا انسان بتواند هر شرايطي را به خدمت بگيرد. بايد ببينيم حج از ما چه مي طلبد آنچه كه مهم است، اين است كه ببينيم حج از ما چه مي طلبد. ما امروز حكومت اسلامي هستيم؛ ادعاي ما اين است. ما معتقديم كه حج، جا و ميدان ماست. اين ميدان، باعظمت است. معلوم است كه عظمت اين ميدان، همان يكي، دو ميليون آدمي كه آن جا هستند، نيست؛ بلكه كل دنياي اسلام است؛ چون هر كدام به شهرها، كشورها و خانه هاي خودشان مي روند و خبري از حج مي برند. پس، شما از اندونزي تا اروپا را زير پوشش گرفته ايد. مسلمانان همه در حج بودند و شما آن جا حضور داشتيد. اگر شما در حج كه هستيد، بتوانيد آن كاري را كه «و تكونوا شهداء علي النّاس»(1) ايجاب مي كند، انجام بدهيد، تمام دنياي اسلام را زير پوشش گرفته ايد. كاري انجام شده، كه با هيچ وسيله ي ديگري آن كار امكان ندارد. يعني اگر ما روزنامه يي داشته باشيم و بتوانيم آن را درِ خانه ي اين تعداد آدم در سراسر دنيا بفرستيم، نمي تواند آن اثري را داشته باشد كه حضور اين جمع و تشكيل اين جماعت و ديدن اشخاص و ابدان شماها

براي آنها ممكن است اين اثر را بگذارد. اين، يك چيز ديگر است؛ بخصوص كه منطقه، منطقه ي عجيبي است. آن جا زمينها متبرك است. هر كس وارد مكه و مدينه مي شود، به نظر من اول بايد خم بشود و آن زمينها را ببوسد. اين جا، جاهايي است كه كف پاي پيامبر، كف پاي اميرالمؤمنين، كف پاي فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها)، كف پاي سلمان به همين زمينها خورده است. اين واديهاي مختلف مكه، اين شِعبها، اين مراكز گوناگون در مدينه و در مكه، تقدس بسياري دارد. اصلاً محوطه، محوطه ي عجيبي است؛ مثل اين كه از عالم ديگري آورده اند و در اين دنياي ما گذاشته اند؛ براي ما اين گونه است. از يك طرف، چنين جايگاهي وجود دارد؛ از طرف ديگر، اين شماييد كه بايد «و تكونوا شهداء علي النّاس»(2) باشيد. بايد از حالا برنامه را بر اين اساس بريزيد. اين مراسم برائت، مراسم بسيار مهمي است. واقعاً گل سرسبد جماعي حج ما همين مراسم برائت است. هر مجموعه، آرم و شعاري دارند؛ آرم ما هم اين است؛ ليكن همه چيز، اين نيست. ما بايد خودمان را براي پاسخ صحيح و مناسب به هر سؤال احتمالي كه بر زبانها بيايد و احياناً بعضي بر زبانها نيايد، ولي از ما وجود دارد، آماده كنيم و آن پاسخها را به صورت جزوه، كتاب، انسانِ آماده ي به حرف، و تماسهايي كه بايد گرفته بشود، حاضر كنيم. فرهنگ و اخلاق و رفتار مردم ما بايد براي حجاج ديگر الگو باشد امسال من داعي بيشتري بر استطلاع از مسايل حج داشتم و زياد سؤال مي كردم. براي من از معنويت حجاج ايراني در حج تعريف مي شد؛ شايد سالهاي ديگر هم

همين طور بوده است. برادران نقل مي كردند كه نيمه شبها عده ي زيادي از ايرانيها در گوشه و كنار مسجدالحرام و يا در عرفات ايستاده بودند و نماز شب مي خواندند، يا حال توجه داشتند. اينها خيلي مهم است. من خودم در حج مجموعه يي را ديدم كه يك حال معنوي داشتند. وقتي فهميدم متعلق به كدام كشورند، در احساس و درك من نسبت به مردم آن كشور اثر گذاشت. سالها هم گذشته، اما اين قضيه از يادم نمي رود. ما در حج بايد بتوانيم فرهنگ و اخلاق و منش و رفتار مردم خودمان را طوري بكنيم كه اينها الگو بشوند و كساني كه نگاه مي كنند، يادشان نرود؛ لااقل چيزهاي برجسته يي را از ايرانيها بگيرند. اين شايد در مواردي، اثرش از آن سوءظن بيشتر باشد. اين قدمي نيست كه بگويم برداشته بشود، تا شما بگوييد كه كار ما نيست؛ نه، همان مقداري كه مربوط به حج است، بايد انجام بگيرد. بنابراين، از ديدگاه تأثير بر روي ملتهاي مسلمان، اين مسأله ي اساسي و مهم وجود دارد. در ايام حج، تأثيرات زيادي مي شود روي ذهنها گذاشت اما از ديد همان صدوبيست هزار نفري هم كه خودمان برمي داريم مي بريم يك مسأله ي مهم است. صدوبيست، سي هزار، صدوپنجاه هزار، ان شاءاللَّه در آينده دويست هزار نفر زن و مرد و پير و جوان را براي مدت بيست يا بيست وپنج روز، در حساسترين مناطقي كه مي شود انسان حرفي را مؤثر در ذهنها فرو كند، به ما مي سپارند. اين، فرصت بسيار استثنايي و خيلي عجيبي است. وقتي كه يك مشت آدم را در مدت يك هفته به اردويي مي برند، مي گوييم براي تأثيرگذاري عجب ميدان خوبي است. اين اردوي

صدوپنجاه هزار نفري را به دست ما سپرده اند و ما داريم آنها را مي بريم؛ تأثيرات زيادي مي شود روي ذهنها گذاشت. بحمداللَّه ما سرمايه هاي گرانقدري هم داريم؛ آقايان اهل علم، صاحبان فكر، صاحبان زبانها يا روشهاي مؤثر. با اين ديد نگاه كنيم كه ما يك عده را به اردو برده ايم و مي خواهيم روي اينها اثر بگذاريم، و وقتي كه برمي گردند، منقلبشان كرده باشيم؛ كه حج هم اصلاً براي منقلب شدن است. حج بايد ما را معنوي كند. وقتي برمي گرديم، واقعاً بايد معنوي شده باشيم. هر كس برمي گردد، بايستي كأنه از عالم معنا و از بهشت برگشته باشد. افراد بايد چنين حالتي داشته باشند. براي اين هم بايستي برنامه ريزي مفصلي بشود. ما بايد از همه ي مظاهر و ظواهر و شعاير حج استفاده كنيم حقيقت قضيه اين است كه حج متعلق به ماست. اصلاً حج ميراث متقين است. متقين كجايند؟ متقين در اين كشورند. نه اين كه در كشورهاي ديگر مسلمان و آدم باتقوا نيست - چرا هستند - اما خط و راهشان غلط است. جمع و فئه ي مؤمنه يي كه در راه پيامبر و ائمه حركت مي كنند، در دنيا چه كساني هستند؟ همين مردمي كه در ايران زندگي مي كنند. بالاخره حج متعلق به اينهاست. حج، ميراث اين ملت و ميراث اين انقلاب و متعلق به آن است. ما بايد از همه ي مظاهر و ظواهر و شعاير حج استفاده بكنيم. مثلاً ببينيم در عرفات چه استفاده يي مي توان كرد. منظورم صرفاً استفاده ي سياسي نيست. البته بخشي از آن، استفاده ي سياسي و انقلابي است و هرچه مي شود، بايد استفاده كرد. يا مثلاً در مني يا در خود مكه، يا در مدينه، چه

استفاده يي مي توان كرد. در بحبوحه ي اعمال حج، چه استفاده هايي مي توان كرد. بعد از ايام حج - كه يك مقدار فراغت و آرامش هست و احساسات مردم فروكش كرده و دنبال كارهاي متفرقه اند - چه استفاده هايي مي توان كرد. يعني ما بايد براي دانه دانه ي اينها برنامه داشته باشيم. نمي گويم كه از امسال تا سال آينده اين برنامه ها تنظيم بشود؛ اما هدف و جهت بايد اين باشد. امام روي نماز جمعه و حج خيلي تكيه مي كردند جمهوري اسلامي حج را شناخت. اين، بصيرت امام بود. امام درست در سربندهاي اساسي انگشت گذاشته بود. در اسلام خيلي واجب وجود دارد، روزه هم يك واجب اساسي است؛ اما امام روي نماز جمعه و روي حج - يعني آن بخشهاي حساس و سربندهاي مهم - خيلي تكيه كرد و دايم از سال اول نسبت به حج حرف داشت و پيام مي داد. البته من يادم است كه ايشان از قبل هم - يعني سال 41 - به حجاج پيام مي دادند. بعد از آن مبارزات اوليه ي مربوط به انجمنهاي ايالتي و ولايتي، و بعد از آن كه دولت انجمنها را قبول كرد، فاصله يي شد. در اين فاصله كه بين زمستان تا فروردين بود، حادثه ي مدرسه ي فيضيه واقع شد، كه فاصله ي تلخي بود؛ تحرك بود و تلاش بود و خطر، و ما نمي دانستيم كه چه كار مي خواهد بشود. من يادم است كه يك شب به همراه مرحوم آقاي شيخ علي حيدري نهاوندي - از شهداي حزب جمهوري اسلامي - و دو نفر ديگر خدمت امام رفتيم، تا پيشنهادهايي كه راجع به حج به ذهنمان مي رسيد، با ايشان در ميان بگذاريم. يكي از پيشنهادهاي ما اين

بود كه به مناسبت موسم حج، خوب است پيامي از جانب ايشان صادر شود؛ اما ايشان گفتند كه من نوشته ام! معلوم شد كه ايشان براي حج اعلاميه نوشته اند و فرستاده اند. يعني در سال 41 كه هنوز اول مبارزات بود و هيچ خبري نبود، ايشان آن مواقع اساسي دين را شناخته بودند و به آن اهميت مي دادند. حج متعلق به ماست حج متعلق به ماست. ما بايد جهت حج را طوري قرار بدهيم كه جمهوري اسلامي، يعني انقلاب، يعني همان اسلام راستين و همان ميراث حقيقي رسول اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم). اين را ما بايستي محل استفاده ي مؤمنين قرار بدهيم؛ و حج از اين قبيل است. اينها بايد برنامه ريزي بشود. من مي دانم كه در ضرورتهاي منطقه يي و جهاني، بالاخره اين حكام سعودي علي رغم وابستگيهاي شديدي كه دارند، چاره يي ندارند، جز اين كه در باب حج با ما كنار بيايند؛ دشمن هم مي داند. اينها مجبورند كه در قضيه ي حج، با يك كشور اسلامي به اين عظمت كنار بيايند؛ به شرطي كه احساس كنند ما جدي هستيم. سياستهاي جهاني، نسبت به كوچكترين كارهاي ما حساس است. ما بايستي كار را، هم دقيق و هم هوشمندانه، و هم نه چندان آشكار و واضح انجام بدهيم. يعني لزومي ندارد كه از همين حالا بگوييم كه ما مي خواهيم برويم حج را - نه مكه را - فتح كنيم؛ اما بايد واقعاً نيتمان اين باشد. ما بايد حج را فتح كنيم و ان شاءاللَّه برنامه ريزي را بر اين اساس انجام بدهيم. يكي از كارهاي اساسي، رفع جدي نقايص شنيدم كه بحمداللَّه بازرسيها و گزارش گيريهاي خوبي هم انجام گرفته است. بخشهاي گوناگون قاعدتاً نواقصي داشتند؛ هيچ كاري

بي نقص نيست. يكي از كارهاي اساسي كه ان شاءاللَّه بايستي خود جناب آقاي ري شهري و برادران همكار ايشان دنبالش بروند، رفع جدي نقايص است. ببينيم در كدام بخش، كجاي كار نقيصه وجود داشته است، آن نقيصه را بايد برطرف بكنيم؛ هيچ ملاحظه كاري هم نبايد انجام بگيرد. در اين بخش، اين برنامه ريزي شده بود، اين مديريت بود، اين نقص را داشت؛ به هر قيمتي كه هست، بايد اين نقص را برطرف بكنيم، تا ان شاءاللَّه روزبه روز كامل بشود. من مجدداً روي نوشته و جزوه و كتاب تكيه مي كنم. البته يقيناً آن جا با اشكال مواجه خواهد شد؛ ليكن هيچ اشكالي نيست كه مفر و مخرجي نداشته باشد. بايد كتابها و جزوه هايي نوشته بشود، پاسخهايي روشن به سؤالهاي مقدر داده بشود؛ هر روز هم سؤالي وجود دارد. بعضي از سؤالها هميشه تكرار مي شود؛ ليكن بعضي از سؤالها موسمي و وابسته ي به حوادث جاري است. بايستي اين سؤالها با بهترين بيان، با زيباترين ترجمه و با چاپ مناسب آماده شود و در اختيار باشد و ان شاءاللَّه در آن جا داده بشود. بار ديگر از جناب آقاي ري شهري و بقيه ي برادران عزيز كه واقعاً همه زحمت كشيدند و من از مجاري اموري كه هست، بي اطلاع نبودم - هم در خلال كار مي فهميدم، هم بعداً برادراني كه آمدند، نقل كردند - مي دانم كه چه قدر بيدارخوابي، چه قدر زحمت، چه قدر تلاش انجام گرفته، تا آن كه اين كار به اين خوبي بحمداللَّه ظاهر شد. از همه ي آنها صميمانه تشكر مي كنم و اميدوارم كه خداي متعال خودش همه ي شما را مأجور و مثاب و موفق بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حج: 78 2) حج:

78

بيانات در ديدار با مسؤولان، نويسندگان و هنرمندان «دفتر هنر و ادبيات مقاومت» حوزه ى هنرى سازمان تبليغ

بيانات در ديدار با مسؤولان، نويسندگان و هنرمندان «دفتر هنر و ادبيات مقاومت» حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كارهاي شما، برجسته و مهم مطلبي كه بايد به برادران عرض كنم، بيش از همه چيز، همان مراتب تشكر خودم است. خيلي از حرفهايي كه در ذهنم بود تا اگر يك وقت شما را ديدم، بگويم، در خلال گزارش آقاي زم(1) بود. معلوم مي شود كه خود شما بحمداللَّه به همه ي جوانب اين قضايا توجه داريد. من همين اندازه از شما تشكر كنم كه به اين فكر افتاديد و در اين راه استقامت ورزيديد و آن سرمايه يي را كه خداي متعال به شما داده، صميمانه و بحق در اين راه مصرف مي كنيد. هيچيك از اين چيزهايي كه ما داريم، متعلق به ما كه نيست؛ متعلق به اوست و اراده ي ما هم بايد در راه رضا و خواست او به كار رود. اين سرمايه، چيز خيلي باارزشي است. من به عنوان برادر شما و يك مسلمان كه نسبت به اين مفاهيم احساس دلسوزي مي كند و نسبت به اين گونه مسايل خالي از دغدغه نيست، و همچنين به عنوان خواننده يي كه از اين نوشته ها مي خواند و التذاذ معنوي مي برد، از شما تشكر مي كنم. همان طور كه عرض كردم، تقريباً همه ي اين كتابهايي كه شما از «دفتر هنر و ادبيات مقاومت» منتشر كرده ايد، خوانده ام و بعضي از آنها را بسيار فوق العاده يافته ام. همين «فرمانده ي من» كه ذكر شد، از آن بخشهاي بسيار برجسته ي اين كار است. نفس اين فكر، فكر مهمي است. آنچه هم كه آن جا نوشته شده و عرضه گرديده - حالا يا شما نوشتيد، يا خود آن افراد نوشتند و

براي شما فرستادند و بعد ويراستاري شده - بسيار چيز برجسته يي است. من وقتي اينها را مي خواندم، به اين فكر مي افتادم كه اگر ما براي صدور مفاهيم انقلاب، همين جزوه ها و كتابها را منتشر بكنيم، كار كمي نكرده ايم؛ كار زيادي انجام گرفته است. البته ايشان(2) مژده دادند كه بحمداللَّه به فكر ترجمه ي اينها هم هستند. اينها بسيار باارزش است. جزوه يي هم به نام «مقتل» ديدم، كه آن لحظه هاي حساس و تعيين كننده را شكافته بود؛ نقاطي كه اصلاً مفاهيم اسلامي در آن جا خودش را نشان مي دهد.در لشكركشي - به عنوان كلان كار - چيزي از مفاهيم اسلامي ديده نمي شود. همه ي دنيا لشكركشي مي كنند، همه ي دنيا مي جنگند، همه ي دنيا بالاخره يك روز مي برند و يك روز مي بازند، همه گريز دارند، همه هم حمله و فداكاري دارند؛ اما آن جايي كه بخصوص تفكر و روحيه و منش اسلامي خودش را مشخص مي كند، جاهاي خاصي است. آن جاها را جستن و روي آنها تكيه كردن و آنها را خوب بيان كردن، حقيقتاً كار برجسته و مهمي است. خوشبختانه كارهاي شما از همين قبيل است. جنگ، عرصه ي بسيار مهم براي بروز روحيه ي اسلامي و انقلابي بله، من هم در اين نگراني يي كه اشاره كردند، با شما برادران شريكم و اين دغدغه در ذهن من هست كه فرهنگ جنگ و فرهنگ انقلاب و درحقيقت روحيه ي انقلاب - آن روحيه يي كه در جنگ، ميداني براي رشد و بالندگي پيدا كرده بود - از بين برود. البته بايد به خداي متعال توكل كرد و به آينده خوشبين بود؛ كه من حقيقتاً به آينده خوشبينم و خيلي از افقها را خوب و روشن مي بينم. به هر

جهت، اين دغدغه وجود دارد و راه زايل كردن آن هم اين است كه ما تلاش بكنيم؛ يعني وقتي به قدر وسعمان تلاش كرديم، ديگر دغدغه يي نخواهيم داشت. اعتقادم اين است كه اگرچه جنگ به خودي خود موضوعيتي ندارد، اما عرصه ي بسيار مهمي براي بروز روحيه ي اسلامي و انقلابي و خصلتهاي مسلمانيِ درست است؛ از اين جهت بسيار ارزشمند است. از بودن آن چنان زمان و محيطي بايستي شكرگزار بود؛ از نبودنش بايد آدم واقعاً متأسف باشد و غصه بخورد. اگرچه كسي از جنگ - از حيث جنگ - خوشش نمي آيد، اما اين روي ديگر سكه، چيز بسيار عظيمي براي ماست. ما حالا كه ديگر جنگ نداريم و نمي خواهيم هم به دست خودمان يك جنگ درست كنيم كه عرصه ي انقلاب بشود، ليكن آن هشت سال جنگ بايستي تاريخ ما را تغذيه كند. ما بايد از آنچه كه در اين هشت سال جنگ اتفاق افتاده، آن روحيه ي مقاومت، آن روحيه ي فداكاري همراه با اخلاص - هماني كه حقيقتاً در عرصه هاي جنگ ما وجود داشت - استفاده كنيم. نوشته هاي همراه با اخلاص شما، انسان را تكان مي دهد آن جايي كه نوشته هاي شما حاكي از اخلاص است، آن نقطه انسان را تكان مي دهد. هر چيزي شما ارايه كنيد كه نشانگر اخلاص باشد، خيلي اهميت دارد؛ والّا همه فداكاري مي كنند؛ براي تعصب و خودنمايي هم فداكاري مي كنند؛ خطر مرگ هم دارد. مثلاً خلباني در يك مانور، جلوي چشم مردم چند معلق مي زند و صدي پنجاه هم ممكن است سقوط كند؛ اما او اين را براي خودنمايي قبول مي كند. به خاطر خودنمايي، بيش از اين را هم مي كنند؛ مثلاً بعضي خودشان را

آتش مي زنند! اينها ارزشي ندارد. آن جايي كه كار با اخلاص همراه است، يعني انسان فقط براي خاطر خدا و براي انجام وظيفه ي الهي كاري را انجام مي دهد، آن صفا و درخشندگي اين را دارد. در نشان دادن اين نقطه ها و جاري كردن اين روحيه در طول و امتداد تاريخ ما، بايد خيلي تلاش كرد؛ از آن هشت سال جنگ بايد استفاده كرد. حادثه ي عاشورا، الهامبخش انقلاب ما از اول تا آخر حادثه ي عاشورا، به يك معنا نصف روز بوده؛ به يك معنا دو شبانه روز بوده؛ به يك معنا هم هفت، هشت روز بوده؛ بيشتر از اين كه نبوده است. از روزي كه امام حسين وارد سرزمين كربلا شد، تا روزي كه از خاندان خود جداگرديد، مگر چند روز بوده است؟ از روز دوم تا يازدهم محرّم، هشت، نه روز بوده؛ خود آن حادثه هم كه نصف روز است. شما ببينيد اين نصف روز حادثه، چه قدر در تاريخ ما بركت كرده و تا امروز هم زنده و الهامبخش است. اين حادثه فقط اين نيست كه آن را بخوانند و بگويند و مردم خوششان بيايد يا متأثر عاطفي بشوند؛ نخير، منشأ بركات و حركت است. اين، در انقلاب و جنگ و گذشته ي تاريخ ما محسوس بوده است. در تاريخ تشيع، بلكه در تاريخ انقلابهاي ضد ظلم در اسلام - ولو از طرف غيرشيعيان - حادثه ي كربلا به صورت درخشان و نمايان اثربخش بوده؛ شايد در غير محيط اسلامي هم اثربخش بوده است. در تاريخ خود ما - يعني در اين هزاروسيصد، چهارصد سال - همان نصف روز حادثه اثر كرده است. پس، عجيب و بعيد نيست. ما

اگر نخواهيم هشت سال جنگ خودمان را با آن هشت،نه ساعت عاشوراي امام حسين مقايسه كنيم، يا آن را خيلي درخشانتر بدانيم - كه واقعاً هم همين است؛ يعني من هيچ حادثه يي را در تاريخ نمي شناسم كه با فداكاري آن نصف روز قابل مقايسه باشد؛ همه چيز كوچكتر از آن است - ليكن بالاخره طرحي از آن، يا نمي از آن يم است. چرا ما فكر نكنيم كه در داخل جامعه ي ما، براي سالهاي متمادي مي تواند منشأ اثر باشد؟ پانزده خرداد، محصول حركت امام در حادثه ي مدرسه ي فيضيه هميشه اين نكته در ذهنم بوده كه حادثه ي دوم فروردين - حادثه ي مدرسه ي فيضيه - در مقابل حادثه ي پانزده خرداد، حادثه ي كوچكي بود؛ اصلاً قابل مقايسه با آن نبود. حادثه از يك ساعت يا دو ساعت به غروب شروع شد، تا يك ساعت بعد از شب ادامه داشت؛ يعني سه، چهار ساعت به صورت شديد طلبه ها را در محيط مدرسه ي فيضيه كتك زدند و تهديد و اهانت كردند، و به صورت رقيقترش تقريباً در خيابانهاي اصلي قم آنها را زير فشار قرار دادند. تا آن جايي هم كه ما اطلاع داشتيم، گمانم يكي، دو نفر در آن حادثه كشته شدند و البته عده ي زيادتري هم مجروح گرديدند. بنابراين، حادثه ابعاد خيلي زيادي نداشت. امام توانست آن حادثه را براي به حركت درآوردن همه ي ملت ايران مورد استفاده قرار دهد. پانزده خرداد را كه امام به وجود نياورد - در اين روز امام در زندان بود - پانزده خرداد يك حادثه ي خودجوش بود. پانزده خرداد، محصول حركتي بود كه امام در دوم فروردين به وجود آورد. من در همان

سال، اين نكته را به امام عرض كردم. نزديك عيد سال 43 بود كه من از زندان آزاد شده بودم و توانستم با تدبيري خدمت امام - كه آن وقت در خانه يي در قيطريه بودند - بروم. من در همان چند لحظه يي كه توانستم خدمت ايشان بروم و دستشان را ببوسم و با آن حال منقلبي كه از ديدنشان داشتم، چند كلمه با ايشان حرف بزنم، همين مطلب را عرض كردم. گفتم نبودن شما در بيرون، موجب شد كه پانزده خرداد با اين عظمت، نتواند مورد استفاده قرار بگيرد. يعني امثال ماها كه در بيرون بودند، نتوانستند عشري از اعشار استفاده يي را كه امام از دوم فروردين كرد، از پانزده خرداد بكنند؛ درحالي كه پانزده خرداد كانون عظيمي بود. بعد هم كه امام بيرون آمدند و تبعيد شدند، اشاره ها و حرفهاي ايشان در هشيار كردن و زنده كردن روحيه ي مبارزه در مردم و به خط آوردن جوانان، پانزده خرداد را آن چنان منشأ بركت كرد كه در آن مدت مثلاً يك سال يا هشت، نه ماهي كه امام نبودند و اين حادثه با آن جوش و خروش اتفاق افتاده بود، هيچ كس نتوانسته بود از آن حادثه چنين استفاده يي بكند. وقايع جنگ، يك گنج استخراج نشده مي خواهم بگويم كه اين يك گنج است. آيا ما خواهيم توانست اين گنج را استخراج كنيم، يا نه؟ اين هنر ماست كه بتوانيم استخراج كنيم. امام سجاد توانست همان چند ساعت گنج عاشورا را استخراج كند. امام باقر و ائمه ي بعد از ايشان هم استخراج كردند و آن چنان اين چشمه ي جوشان را جاري نمودند كه هنوز هم جاري است و هميشه هم در زندگي

مردم منشأ خير بوده، هميشه بيدار كرده، هميشه درس داده و ياد داده كه چه كار بايد كرد؛ الان هم همين طور است. الان هم هر كدام از ما، هر جمله يي از عبارات امام حسين را كه برايمان مانده، مي خوانيم، به ياد مي آوريم و احساس مي كنيم كه روح تازه يي مي گيريم و حرف تازه يي مي فهميم. البته در اين جاها معناي حرف تازه فهميدن، مثل فرمول كشف نشده يي نيست كه آن را كشف مي كنيم؛ نه، صد بار هم شنيده ايم. آدم در لحظه يي از لحظات حقيقتي را درك مي كند، بعد غفلتي مي آيد و هماني كه درك كرده است، از ذهنش مي رود؛ طبيعت انسان اين طوري است. لذا اين فكر مستمري كه ما احتياج داريم بكنيم، اين تذكر مستمري كه ما احتياج داريم بشنويم، براي اين است كه آن لحظه هاي فهم و معرفت و افروختگي ذهن و روح استمرار پيدا كند و انسان حالت بسط داشته باشد. اين قبض و بسطي كه عرفا مي گويند، يك واقعيت است. انسان گاهي قبض دارد، اصلاً گرفته و بسته است، همه ي حقايق هم جلوي اوست؛ اما از آن حقايق و معارف، ترشحي به او نمي شود. گاهي هم انسان باز و مبسوط است و همه ي شعاعها و انوار به او مي تابد. در آن لحظه، انسان گاهي مثل خورشيد نور مي دهد. خود انسان هم نورانيت خويش را احساس مي كند. انسان بايستي اين لحظه ها را در كلمات و فرمايشهاي امام حسين(ع) جستجو كند و براي خودش به وجود بياورد. اين كلمات، چنان لحظه هايي را در انسان ايجاد مي كند. حادثه ها و تجربه هاي جنگ، ما را هدايت مي كند ما در اين هشت سال فداكاري داشتيم؛ شوخي كه نيست. همين برادران جانباز و

آزاده يي را كه ملاحظه مي كنيد، هر حادثه يي كه برايشان اتفاق افتاده، و هر تجربه ي مخلصانه يي كه اينها يا خودشان نشان دادند يا در ديگري ديدند، به نظر من كافي است تا انسانهايي را هدايت كند. اين حادثه ها و تجربه ها، ماها را واقعاً هدايت مي كند. من كتابهايي را كه مي خوانم، معمولاً پشتش يادداشت يا تقريظي مي نويسم؛ يعني اگر چيزي به ذهنم آمده، پشت آن يادداشت مي كنم. اين كتاب «فرمانده ي من» را كه خواندم، بي اختيار پشتش بخشي از زيارتنامه را نوشتم: «السّلام عليكم يا اولياءاللَّه و احبّائه»(3). واقعاً ديدم كه در مقابل اين عظمتها انسان احساس حقارت مي كند. من وقتي اين شكوه را در اين كتاب ديدم، در نفس خودم حقيقتاً احساس حقارت كردم. نقش هنرمند مسلمان، فوق العاده برجسته چه كسي مي تواند اين شكوه را به ما نشان بدهد؟ اين شكوه وجود دارد، ولي يك نفر بايد آن را به ما نشان بدهد. او، چه كسي است؟ او، شماييد. يعني اگر شما قدر خودتان را بدانيد، مي توانيد حامل آن چنان نورانيتي باشيد كه انسانها را تكان مي دهد. آن طور حقايق واقعاً ماها را منقلب مي كند. آن حقيقت اتفاق افتاد و يك لحظه از بين رفت. البته در ملكوت باقي است؛ اما در عالم ناسوت و در مادّيت و حساب زمان و مكان ما، در يك لحظه حادثه يي اتفاق افتاد و تمام شد و رفت. چه چيزي مي تواند اين حادثه را ماندگار كند؟ چه چيزي مي تواند آن را به گونه يي كه حتّي چشم عادي در حضور نمي بيند، در غياب آن حادثه، به دل و بصيرت انسان تفهيم بكند؟ آن، هنر است. هنر اين نقش را دارد و مي تواند اين كار

را انجام بدهد. من حوادثي را به چشم خودم ديده ام كه شايد چشم مادّي نتوانسته آنها را درك كند؛ اما بعد كه شما هنرمندان آنها را به نگارش درمي آوريد، يا در قالب نمايش نشان مي دهيد و يا به زبان قصه بيان مي كنيد، من آن حوادث را كه بازبيني مي كنم، مي بينم عجب حوادثي بوده است؛ تازه شروع به فهميدن آن مي كنم. لذا به نظر من، نقش هنرمند مسلمان، نقش فوق العاده برجسته يي است. ميدان هنر هنوز دست شماها نيست متأسفانه ميدان هنر هنوز دست شماها نيست. يكي از معجزات انقلاب، پرورش هنرمندان و روايتگران تاريخ انقلاب است. بحمداللَّه تعدادي هم هستيد، اما كساني هم هستند كه از لحاظ عِده و عُده بر شما ترجيح دارند، از شما جلويند و امكانات در اختيارشان است؛ بعضيشان از لحاظ هنري هم سرشارند، اما ثروتي در خدمت بيگانگان، و تيغي در دست دشمنانند. انسان معمولاً خودش را در مقابل هنرمند كوچك احساس مي كند. من خودم وقتي هنرمندان را نگاه مي كنم، مي بينم كه جايگاه رفيعي در مقابلم دارند؛ اما آن هنرمنداني كه هنرشان در خدمت بيگانگان است، هرچند هنرشان هم بالاست و بعضيشان از لحاظ هنري بسيار برجسته اند، ولي من در هنري كه آنها دارند، ارزشي حس نمي كنم. پول و ثروت و قوّت بازو و زبان گويا و بقيه ي ثروتهايي كه در خدمت حق و انسانها و راستي و درستي نباشد، چه ارزشي دارد؟ ارزشي ندارد. الان علم در خدمت سلاحهاي اتمي و در دست اسرائيل است. آيا اين ارزشمند است؟ نخير، هيچ ارزشي ندارد. ارزش اين چيزها نسبي است. ارزش مطلق، متعلق به اينها نيست. البته چيزهاي ارزشمند مطلق وجود دارد.

اصلاً مباني اديان، مطلق كردن ارزشهاي صحيح و راستين است؛ منتها علم و صنعت و تكنولوژي، از آن ارزشهاي مطلق نيست؛ تا در كجا به كار برود، تا در دست چه كسي باشد، تا از آن چگونه استفاده بشود؛ هنر هم از اين قبيل است. ما نيروهاي خوب زياد داريم اگر شما عِده و عُده تان هم در مقابل خيل هنرمندان آن چناني كمتر باشد، درعين حال ارزشتان به مراتب از آنها بالاتر و بيشتر است؛ اگرچه من فكر مي كنم كه عِده تان را هم نمي شناسم. در اين زمينه، اگر لازم دانستيد كه بعد مطلبي را به من بگوييد، بگوييد. همين الان، از آن نامه ي مفصلي كه آقايان نسبت به من اظهار محبت كرده بودند و يك ستون از هنرمندان اسمشان در پايين نامه درج شده بود، يادم آمد. اگرچه من خيلي از اسمها را نمي شناختم، اما خيلي بودند. ما يقيناً نيروهاي خوب هم زياد داريم؛ بايد اينها را بشناسيم. آن اوايل انقلاب، بعضيها مي گفتند كه قحطالرجال است؛ ما مي گفتيم كه جهل الرجال است. واقعش اين است كه ما شخصيتها را نمي شناسيم. به هرحال، كارتان، كار مهمي است. من همين را خواستم عرض بكنم كه بدانيد؛ اگرچه شماها مي دانيد. بايد هم در اين خط و در اين صراط، با همت و تلاش بيشتر، با كوچك ديدن مشكلات و بلند برداشتن قدمها، با دور ديدن اهداف، با استمداد از خداي متعال و داشتن اخلاص - كه اساس قضيه، همين اخلاص است - ان شاءاللَّه راه را ادامه بدهيد. ما هم - همان طور كه عرض كردم - واقعاً به شماها دعا مي كنيم كه خدا توفيقتان بدهد و كمكتان كند. از اين كه الحمدللَّه اين جريان

طيب و طاهر در داخل جامعه ي ما هست، خوشحاليم و خدا خدا مي كنيم كه هرچه بيشتر شماها موفق و دلگرم بشويد و دستتان گرمتر به طرف كارهاي اساسي و خوب برود و با كمك خدا ان شاءاللَّه موانع را برداريد. ان شاءاللَّه آقايان موفق و مؤيد باشند. سلام من را به برادراني كه در شهرستانها هستند و در اين جلسه حضور ندارند، برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مسؤول حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي 2) حجةالاسلام زم 3) مفاتيح الجنان، زيارت وارث

سخنرانى در ستاد مشترك ارتش جمهورى اسلامى ايران

سخنراني در ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ارتش در بهترين وضعيت خود پس از پيروزي انقلاب اسلامي خداي بزرگ را سپاسگزاريم كه هرچه زمان پيشتر مي رود، نشانه هاي استحكام در بنيان نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران بيشتر آشكار مي شود. بحمداللَّه امروز ارتش در همه ي بخشهاي خود داراي استحكام، و در چشم مردم داراي محبوبيت و مورد اميدواري است و مي توان گفت كه در بهترين وضعيت خود پس از پيروزي انقلاب اسلامي قرار دارد. امروز ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران هم در وضعيت مطلوب و در جايگاه خود در مجموعه ي ارتش قرار دارد. اين، لطف الهي است. مشكلات زياد بوده است؛ از آغاز پيروزي انقلاب تا امروز، مزاحمتها از جهات مختلف استمرار داشته است؛ اما اراده ي انقلاب و اراده ي والاي امام عظيم الشأنمان و خواست مردم، بر همه ي موانع و مزاحمتها و مزاحمها فايق آمد. ارتش جمهوري اسلامي ايران، آنچه را كه امروز دارد، بايد قدر بداند؛ و به نظر من از همه چيز برتر در اين عرصه، جايگاه و پايگاه مردمي ارتش است.ارتش در تجربه ي جنگ تحميلي و پيش از آن، توانست

جوهر اسلامي خود را در مواقع و مواطن بسياري نشان بدهد. البته نقصها و كاستيهايي هم بوده است؛ ولي فكر درست آن است كه اصل را همواره بر نقاط مثبت بگذاريم، راه را به سمت هدفها مشخص كنيم و با جديت بپيماييم. نقاط منفي، مشكلات و موانع، در يك حركت و راهپيمايي همراه با اراده، به خودي خود رنگ خواهد باخت و از بين خواهد رفت. ارتش بايد توان معنوي و مادّي خود را افزايش بدهد آنچه من به ارتش همواره توصيه كرده ام و امروز هم تكرار مي كنم، اين است كه ارتش بايد توان معنوي و مادّي خود را روزبه روز افزايش بدهد. مهمتر از توان مادّي، معنويت است؛ يعني روحيه و ايمان و عشق به مسؤوليت و تلاش جان فشانانه و فداكارانه در اين راه. هرجا ملت پشت سر ارتش و پشت سر مسؤولان باشد، آن جا موفقيت است. هرجا در هر نقطه يي از عالم كه مي بينيد ذلت و ضعف و ناتواني در مقابله ي با حوادث دشوار هست، علت اساسي آن است كه ميان دستهاي فعال نظام آن كشور و مردم فاصله است. جدا بودن راه دولتها با ملتها، علت زورگويي اسرائيل چرا امروز رژيم غاصب صهيونيستي، به پشتيباني امريكا و پول صهيونيستهاي عالم، مي تواند به ملتهاي عربي اين طور واضح زور بگويد؟ چرا بعد از گذشت دهها سال كه مسلمانان و توده هاي عرب، مذاكره ي با اسرائيل را - كه يك رژيم جعلي و بي ريشه و تحميلي و غاصب در منطقه است - تحريم مي كردند و آن را زشت مي شمردند، امروز متأسفانه فكر مذاكره در ميان عناصر سياسي و بسياري از دولتهاي عرب، تلقي به قبول مي شود؟ چون مردم

حضور ندارند، چون دست مردم با دستهاي فعال آن كشورها همراه نيست، چون رژيمها به راهي مي روند و ملتها به راهي ديگر؛ نتيجه ضعف است. والّا اگر رژيمهاي عربي كه امروز مذاكره ي با اسرائيل را قبول مي كنند، به ملتهاي خود متكي بودند، چرا احساس كنند كه ناچار و مجبورند با دشمن خانگي و غاصب سرزمين خود بنشينند و درمورد سرزمين مغصوب حرف بزنند؟ اگر ملتها را در صحنه راه مي دادند، اگر به عواطف و فكر و اراده و نيروي ملتها احترام مي گذاشتند، ملتها نمي گذاشتند كشورها و رژيمهاي عربي اين طور دچار ضعف بشوند. مگر مسأله ي فلسطين و غصب اين سرزمين اسلامي از نيم قرن پيش تا امروز عوض شده است؟ مگر حقايق تاريخي و جغرافيايي قابل عوض شدن است؟ فلسطين، فلسطين است؛ سرزميني است اسلامي، متعلق به ملت و مردم خود. دشمني بيايد خانه ي شما را غاصبانه تصرف بكند، بعد زورگويانه از شما بخواهد كه اين تصرف را امضاء كنيد! كدام ذلت از اين بالاتر؟! اسرائيل غده ي بدخيمي است كه بايد ريشه كن شود موضع ما در مقابل اسرائيل، همان موضع هميشگي است. اسرائيل در منطقه، يك غده ي بدخيم سرطاني است كه بايد قطع شود و ريشه كن گردد. برخلاف تصور ظاهربينان كه به پشتيباني ابرقدرت امريكا از اسرائيل نگاه مي كنند و اين كار را محال مي دانند، اين كار محال نيست؛ اين شدني است و خواهد شد. ابرقدرتها جاودانه نيستند. قدرتهاي مادّي، يك روز هستند و يك روز نيستند. ديروز قدرتي به نام اتحاد جماهير شوروي در دنيا به عنوان ابرقدرت بود؛ اما امروز نيست. اين صحنه ي تجربه ي تاريخ، پيش چشم ماست. من گمان نمي كنم كه برخي از دولتهاي

غيور عربي حاضر باشند اين ذلت را تحمل كنند؛ و نبايد بكنند، و ملتها به هيچ وجه تحمل نخواهند كرد. امريكاييها اگر خيال مي كنند كه مسأله ي خاورميانه را ب