عنوان و نام پدیدآور: مختصری از زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام همراه با: تصاویر زیبایی از حرم و بارگاه آن حضرت / عاقل، ابراهیم.
مشخصات نشر: مشهد: به نشر، انتشارات، ۱۳۸۶
مشخصات ظاهری: ۲۴ص.
وضعیت فهرست نویسی: در انتظار فهرستنویسی
یادداشت: چاپ دهم.
شماره کتابشناسی ملی: ۱۱۶۳۱۴۳
بسم الله الرحمن الرحیم
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّه ِ وَ ابْنَ وَلِیِّه
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ ابْنَ حُجَّتِه
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا امام الْهُدَی وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه
أَشْهَدُ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَی مَا مَضَی عَلَیْهِ اباؤک الطَّاهِرُون صلوات الله علیهم
لَمْ تُؤْثِرْ عَمًی عَلَی هُدًی وَ لَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ إِلَی بَاطِل
و انک نَصَحْتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِه وَ أَدَّیْتَ الْأَمَانَةَ
فَجَزَاکَ اللَّهُ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ أَهْلِهِ خَیْرَ الْجَزَاءِ.
أَتَیْتُکَ بِأَبِی وَ أُمِّی زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّکَ، مُوَالِیاً لِأَوْلِیَائِکَ، مُعَادِیاً لِأَعْدَائِکَ،
فَاشْفَعْ لِی عِنْدَ رَبِّکَ
درود بر تو ای ولی خدا و فرزند ولی خدا.
درود بر تو ای حجت خدا و فرزند حجت خدا.
درود بر تو ای پیشوای هدایت و رشتهی محکم ایمان و رحمت، برکات خداوند بر تو باد.
شهادت میدهم تو در راهی گام برداشتی که پدران طاهر تو گام نهادند، درود خدا بر ایشان باد.
تو هرگز گمراهی را بر هدایت و باطل را بر حق بر نگزیدی.
همانا تو مردم را به راه خدا و پیامبرش رهنمون بودی و مسؤولیت هدایت مردم را بخوبی انجام دادی.
خداوند به تو از اسلام و مسلمانان بهترین پاداش عطا فرماید.
پدر و مادرم به فدایت، من در حالی به زیارت تو آمده که شایستگی تو را نزد پروردگار بخوبی میشناسم، دوستانت را دوست میدارم و با دشمنانت دشمنم.
پس در نزد پروردگارت از من شفاعت کن.
[صفحه 4]
در یازدهمین روز ماه ذیقعدهی سال 148 هجری قمری در شهر مدینه در خانهی «امام موسی بن جعفر علیهماالسلام» از دامان پاک بانویی پاک نهاد به نام «تکتم» فرزندی متولد شد که او را «علی» نامیدند با کنیهی «ابوالحسن» و لقب «رضا».
پس از شهادت امام هفتم در زندان هارون، بنابر وصیت آن حضرت که برگرفته از تعالیم رسول اکرم بود، حضرت علی بن موسی الرضا مقام امامت و رهبری جهان اسلام را به عهده گرفت. وی در این زمان 35 ساله بود. سپس طی بیست سال در ابلاغ کلمهی حق بسیار کوشش کرد. امام در این مدت در نگهبانی از وحی الهی و نشر معارف و حقایق اسلام از هیچ کوششی دریغ نکرد. از جان و فرزندان و حتی آبروی خویش برای حفظ سنن الهی مایه گذاشت و در هر موقعیتی به رواج دین مبین اسلام و تعلیم قرآن پرداخت. دوران امامت آن حضرت به سه دوره تقسیم میشود: ده سال اول آن مقارن با خلافت هارون بود، 5 سال بعد با خلافت امین و 5 سال آخر با دوران خلافت مأمون در خراسان سپری شد. آن حضرت در هر یک از سه دوره، متناسب با امکاناتی که داشت و موقعیتی که پیش میآمد، در معرفی اسلام راستین و سیرهی نبوی مجاهدات فراوان کرد. امام تجربهی تلخ کامیهای دوران خلافت بنیامیه و بنیعباس را تا آن روز پیش رو داشت،
[صفحه 6]
شکنجهها و آزارها که بر شیعیان رفته بود، شهادتهایی که پی در پی به وقوع میپیوست. زندانهای طولانی و تبعیدهای ناگوار که اعمال میشد و این همه در برابر مبارزهای بود که بیوقفه علیه حکومت ظلم و ستم تداوم یافته بود. اگر چه امامان بزرگوار و جانشینان حقیقی پیامبر اکرم با قیامهای خونین همراهی مستقیم نمیکردند، اما دستگاه فاسد خلافت که بساط اشرافی را گسترده و در خوش گذرانی و مفاسد اخلاقی و ظلم و ستم فرو رفته بود، با این قیامها دچار تزلزل و وحشت میگردید. پیروان ائمه اطهار علیهمالسلام که عده شان در آن زمان رو به فزونی بود از دستگاه اشرافی عباسیان روی گردان و بیزار بودند و اطاعت از ائمهی اطهار علیهمالسلام را واجب و لازم میدانستند. بیدادگریهای هارون از جمله به شهادت رسانیدن موجب شده بود که ایرانیان از صمیم قلب نسبت به آل علی علیهالسلام متمایل شوند.
اینک امام رضا علیهالسلام با پیچیده ترین نوع توطئه از طرف حکومت ستم رو به رو بود. توطئهای که مأمون با کمک همدستان ماهر و حیلهگری مانند فضل بن سهل تدارک دید. مأمون پس از قتل برادر خود امین و پس از جنگی خونین که برای دستیابی به حکومت رخ داد، حکومت خود را در خراسان مستقر کرد. او در خراسان برای بقای حکومت دچار مشکلات و مسائل مهمی گردید. از جمله آن که:
الف - جامعهی عباسیان دستخوش تفرقه شدیدی شده بود. حالت دشمنی و ستیز میان مأمون و عباسیان در بغداد، به صورتی در آمده بود که رو در روی هم قرار گرفته بودند. جملگی عباسیان امین را تأیید و پشتیبانی کرده بودند و مأمون برای رویارویی و مبارزه جویی و جنگ طلبی مخالفین به سلاحی برنده و قوی نیاز داشت.
ب - ارضای افکار عمومی شیعیان که بر بسیاری از قسمتهای خراسان و نواحی اطراف آن استیلا داشتند که مسألهی مهمی بود، چون آنان در
[صفحه 8]
استوار کردن پایههای حکومت مأمون، و پیروی او بر برادرش امین نقش مهم را ایفا کرده بودند.
ج - علویان در تمام ادوار، از حکومت عباسیان، سرپیچی و بر ضد آنها قیام نموده و حکومت آنها را تهدید میکردند، و معتقد بودند که عباسیان حکومت را از آنها ربودهاند، زیرا دعوت و قیام مردم بر ضد امویان، به نام انتقال خلافت به آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بود. همچنین علویان توانسته بودند افکار عموم مسلمانان را به سوی خود جلب کنند آنها در هر جا که بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش میکردند انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنها را اجابت مینمودند و به یاری آنها برمیخاستند و این به جهت ستمها و کشتارها و آوارگی ها و انواع شکنجهها و بلاهای دردناکی بودند که علویان از دستگاه حکومت عباسیان تحمل کرده بودند.
د - مهمتر از همهی اینها موقعیت امام بود که مأمون با آن مواجه بود. او درصدد محدود کردن آن موقعیت به بهترین روش ممکن بود.
بنابراین برای آن که بتواند بر تمامی این مشکلات فایق آید پس از مشورت با اطرافیان خود، مخصوصا فضل بن سهل - که امور کشوری و لشکری را در دست داشت و مردی باهوش و با استعداد بود - با اصرار و پافشاری از حضرت رضا علیهالسلام خواست از مدینه به خراسان بیایند تا بتواند در کنار امام پایههای حکومت خود را مستحکم کند. این مسلم بود که پذیرش منصب ولایتعهدی او از طرف امام اقرار و اعتراف بر مشروعیت خلافت مأمن تلقی میشد، و بدین وسیله میتوانست هم قانونی و شرعی بودن خلافت خود را تضمین کند و هم فرمانبرداری و دوستی شیعیان را در تمام این مناطق به دست آورد، و در این صورت بهانهی دشمنان که خلافت عباسیان را باطل و غیر مشروع میدانستند، و پیوسته بر ضد آنها قیام و آشوب به پا میکردند، از میان بردارد. مأمون از این کار هدف مهم دیگری را
[صفحه 10]
نیز دنبال میکرد و آن بیم دادن عباسیان و تنبیه آنان بود، زیرا آنها پیمان ولایتعهدی مأمون را شکسته و میثاق خود را با او نقض کرده بودند. مأمون با این اقدام به آنان میفهمانید که تمرد و عصیان آنها و خلع او از ولایتعهدی، ضرری به او نمیرساند. و او را ناتوان نمیکند. بنابراین برای اجرای نیت خود، رجاء بن ابی ضحاک را با برخی از درباریان مورد اعتماد به مدینه فرستاد تا حضرت را به سفر خراسان وادار نمایند. ابتدا امام دعوت آنان را قبول نکرد امام پس از اصرار فراوان که با تهدید همراه بود حضرت پذیرفت که از طریق مکه و عراق به سوی خراسان روان گردد. حضرت در مدینه با قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و همهی اعضای خانواده خود وداع کرد، وداعی که با نهایت غم و اندوه و توأم با عزاداری بود. چرا که امام میخواست از این طریق مقاصد پنهان مأمون را آشکار کند و اعلام نماید که این سفر بدون بازگشت است و سرانجام او را شهید خواهند کرد.
مأمون به فرستادگان خود دستور داد، که امام و گروهی از خاندان ابیطالب را از راه بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت دهند، و مسیر دیگر را که همان راه کوفه و جبل (در عراق) کرمانشاهان و قم که نقاط شیعهنشین و مراکز قدرت شیعیان بود نپیمایند، او احتمال میداد که ممکن است شیعیان با مشاهدهی امام در میان خود، به شور و هیجان آیند، و مانع حرکت او شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند، که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر میگردید و موجب ضعف و سقوط مأمون میشد. امام به سفر ادامه داد تا وارد نیشابور شد. در محلهای که کوی قزوینی نام داشت نزول اجلال فرمود. در این کوی حمامی بود که هم اکنون به حمام رضا معروف است. در آن غسل فرمود و سپس نماز گزارد. امام در مرکز شهر نیشابور و در میان مردم حدیث معروف سلسلة الذهب را بیان فرمود: «حدیث کرده است برایم پدرم امام موسی کاظم و او از پدرش
[صفحه 12]
جعفرصادق و او از پدرش محمد بن علی و او از پدرش علی زینالعابدین و او از پدرش حسین شهید و از پدرش علی بن ابیطالب علیهمالسلام که او فرموده است پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برایم نقل کرده و برای او جبرئیل حدیث کرده که از پروردگار عزیز سبحانه و تعالی شنیده که فرموده است:
«کلمة لااله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی امن من عذابی.
کلمهی لا اله الا الله دژ استوار من است پس هر کس در این دژ در آید از عذابم محفوظ است.»
سپس امام (ع) ادامه دادند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» یعنی به شرط آن و من از جملهی شرطهای آنم.
شیخ صدوق میگوید: مقصود از شرطها اقرار به این است که حضرت رضا از طرف خداوند، امام و پیشواست و اطاعتش بر همه واجب است.
این حدیث قدسی سه نکتهی مهم را متذکر میشود:
اولا با نقل نام پدران و اجداد خود که هر کدام از دیگر حدیث را روایت کردهاند تا به پیامبر اکرم میرسد و این که آن حضرت از طریق جبرئیل امین از مقام باری تعالی این حدیث را شنیده است، پدران بزرگوار خود را که همه امامان شیعه و خلفای واقعی حقند به مردم بازگو میکند و آنها را به یاد مردم میآورد. امام در واقع با نام یکایک آنان حقوق غصب شده و ستمهایی را که بر آنها رفته است، در خاطرهها زنده میکند.
ثانیا توحید و یگانه پرستی را که پایهی اعتقادات مسلمانان است. به یاد مردم میآورد. امام در آن موقعیت هم با بلاغت تمام سخنی کوتاه را که کلیدی بود راهگشای سعادت و چراغی فرا راه زندگی بیان کرد. او با
[صفحه 14]
آن سخن نفی همهی طاغوتها و غاصبان ستمگر را اعلام نمود. آن حضرت در میان انبوه علما و دوستانش عقیدهای را یادآوری کرد که بهروزی دنیا و رستگاری آخرت در آن بود. او حدیث توحید را بر مردم خواند، توحیدی که شعار اسلام است و رمز آزادی بشر از بندگی غیر خدا. شعاری که امامان شیعه از پیامبر اکرم به صورت حدیث یکی بعد از دیگری نقل و خود به آن بخوبی عمل کردهاند و زندگی آنها سراسر عمل به توحید بوده است.
ثالثا ویژگی دیگر این حدیث شریف، بخش پایانی آن است، یعنی دیگر شرطی که حجت خدا برای رستگاری و در امان بودن از عذاب الهی ذکر میکند.
آن شرط مهم ولایت اهل البیت علیهمالسلام است چرا که توحید بدون امامت آن رهبران الهی مفهوم عینی و عملی نمییابد. در واقع عمل به توحید پذیرش رهبری و حکومت آن صالحان الهی میباشد. امامان شیعه بر اساس سنت رسول اکرم و قرآن مجید تنها رهبران الهی بودند که به توحید عمل میکردند و مروج آن بودند. در زمان غیبت امام عصر (عج) فقهای عادل و متقی و آگاه به زمان خود و مطیع امر مولی جانشینان آن معصومین هستند که به توحید جامهی عمل میپوشانند.
امام پس از ترک نیشابور که با مشایعت مردم مؤمن و مسلمان آن جا همراه بود به سفر خود ادامه داد تا به مرو رسید. مأمون به شایستگی تمام از آن حضرت استقبال کرد و انواع احترام و تجلیل را برای ورود و اقامت امام در آن شهر به جای آورد.
پس از استقرار امام (ع) ابتدا مأمون پیشنهاد کرد که امام خلافت را بپذیرد. حضرت بسختی و با دلایل فراوان این پیشنهاد را رد کرد. سپس مأمون پیشنهاد ولایتعهدی را مطرح کرد. این بار نیز امام آن را رد کرد زیرا
[صفحه 16]
بخوبی میدانست که مأمون میخواهد از وجاهت حضرتش برای دفع مخالفان استفاده کند و ساحت قدس آن را امام لکهدار نماید. اگر چنین نبود دلیل آن همه اصرار مأمون به امام برای چه بود؟ مأمون که برادر خود را به قتل رساند چگونه به سادگی حاضر میشود حکومت را به اولاد علی علیهالسلام واگذار کند، در حالی که بیشتر رجال عباسی با آن مخالف بودند. در روایت آمده است، مأمون در موضوع همکاری با خود، امام رضا (علیهالسلام) را مخاطب قرار داد و گفت: من بر آن شدهام که خلافت را به شما واگذار کنم. امام فرمود: مرا از این کار معاف بدار، من نیرو و توان آن را ندارم.
گفت: من ولایتعهدی خود را به شما واگذار میکنم.
امام فرمود: مرا از این نیز معاف بدار.
مأمون در برابر این امتناع با کلامی تهدید آمیز، چنین گفت:
تو پیوسته با آنچه خوشایند م نیست با من برخورد میکنی، گویا از خشم من خود را در امان میبینی، به خدا سوگند اگر ولایتعهدی را نپذیری تو را بدان مجبور میکنم، و چنانچه باز هم اصرار ورزی گردنت را میزنم.
در این جا بود که امام صلاح مسلمین و استمرار ولایت ائمه را در این دید که ولایتعهدی را با شرایطی چند بپذیرد.
امام شرط کرد در عزل و نصب مسؤولین و دیگر کارهای حکومتی دخالتی نکند و این امور را به حاکمان و زمامداران واگذار نماید.
امام با ناخشنودی و ناراحتی برای مصالح اسلام آن امر را قبول کرد.
در امالی شیخ صدوق آمده است: «یاسر خادم گفته است هنگامی که امام رضا علیهالسلام به ولایتعهدی برگزیده شده بود، او را دیدم در حالی که دستهای خود را به آسمان بلند کرده بود و میگفت: پروردگارا، تو میدانی که من مجبور و مضطرم، مرا مؤاخذه مکن، چنان که بنده و پیامبر
[صفحه 18]
خود یوسف را به سبب حکمرانی بر مصر، مؤاخذه نکردی».
مأمون پس از پذیرش امام سعی وافر داشت تا جلو هرگونه اقدام امام را برای معرفی اسلام ناب بگیرد. او بر امام جاسوسانی گماشت تا با مراقبتهای شدید آن حضرت را در محدودهای قرار دهد که اعمال داخلی و خارجی امام را بررسی و کنترل کنند. او از این طریق میخواست جلو هرگونه تلاش انقلابی شیعیان را که هر لحظه بیم آن میرفت تا با تشویق و تأیید امام حکومت او را براندازند بگیرد.
در دربار مأمون عناصری هم بودند که با انتصاب امام رضا (علیهالسلام) به ولایتعهدی مخالفت میکردند. آنها در هر شرایطی برای ضدیت با این امر و نیز بدگویی از امام در نزد مأمون استفاده میکردند - یکی از این نوع ضدیت ها و بدگویی ها در هنگام نماز عید فطر رخ داد.
در عید فطر سال 202 هجری مأمون با اصرار از امام خواست که نماز عید را برای مسلمانان اقامه فرماید. امام برای آن که به مردم بفهماند وسیلهی اجرای مقاصد حکومت نیست آن را نپذیرفت. مأمون و اطرافیان طبق معمول اصرار کردند تا این که سرانجام امام با این شرط پذیرفت، «من حاضرم نماز عید فطر را برگزار کنم منتها با همان سنتی که جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را در زمان خود اجرا میکرد.» سپس امام با لباس و عمامهی سفید و پای برهنه به سوی مصلی روانه شد. فرماندهان و سپاهیان به محض این که امام را به این هیأت مشاهده کردند، همگی از مرکب پیاده شدند و کفشها را از پا بیرون آوردند. امام با صدای بلند تکبیر میگفت و بعد از او همه با هم با صدای بلند تکبیر میگفتند. شهر یکپارچه با شور و هیجان تکبیر گویان به دنبال امام به حرکت در آمده بود.
جاسوسان به مأمون گزارش دادند که اگر علی بن موسی الرضا به همین نحو تا مصلی برود و نماز بگزارد ممکن است مردمی که به او
[صفحه 20]
علاقهمندند سر از اطاعت تو باز زنند، در نتیجه پایههای حکومتت به خطر بیفتد. مأمون بلافاصله به حضرت پیغام داد که به منزل بازگردد.
امام کفشهای خود را پوشیدند و بر مرکب سوار شدند و به خانه برگشتند. مردم با شگفتی بسیار پراکنده شدند و نتوانستند نماز را به جای آورند.
اگر چه مأمون سعی وافری داشت تا امام را کنترل کند امام آن حضرت در موقعیتهای حساس نه تنها مردم را بر تباهی حکومت و فساد دستگاههای وابسته به آن آگاه میفرمود بلکه در جهت اشاعه دین مبین اسلام بسختی میکوشید. امام در مناظرههایی که با علما و روحانیون مذهبی داشت حقایق اسلام را بیان میکرد و در برابر ادلهی آنان در رد اسلام یا تشیع با دلایل متقن و قوی از اسلام دفاع میکرد. در جمع دانشمندان و علمای مذاهب مختلف که به دعوت مأمون برای بحث و مناظره با امام به دربار او میآمدند امام با بلاغت و درایت به همهی آنها پاسخ میداد تا جایی که سرافکنده در برابر علم و تقوی امام سکوت میکردند. امام در مسائل پیچیدهای چون جبر و تفویض، تناسخ، رؤیت خداوند، یگانگی خداوند، عصمت پیامبران، ولایت ائمه، ازلیت اراده و حدوث آن، بداء، صفات امام و مخصوصا در تفسیر کلمات قرآن کریم بحث و مناظره داشت و در همه جا با قاطعیت از اسلام عزیز دفاع میکرد. حضرت با صراحت فقه جعفری را استمرار داد و آن را روشن و مشخص بیان نمود.
در این زمینه کتابهای زیادی به رشتهی تحریر در آمده از جمله عیون اخبار الرضا، صحیفة الرضا، مسند الرضا، و فقه الرضا است. مأمون اندک اندک متوجه شد نه تنها وجود امام برای ادامهی حکومت او مفید نیست بلکه پایههای حکومتش را سست کرده است، چرا که امام به هیچ وجه حکومت ستم او را تأیید نمیکند. بنابراین هنگامی که خواست به بغداد برود متوجه
[صفحه 22]
شد وجود امام رضا برای او مشکلی شده است. از این رو با توطئههای ناجوانمردانه امام را مسموم کرد، انگور یا آب اناری که بسیار ماهرانه به سم آلوده بود به امام خورانید تا او را مسموم کند.
آن حضرت را در طوس در ده سناباد به شهادت رسانیدند. مأمون با زیرکی مرگ امام را مخفی داشت. بعد از گذشت یک شبانهروز محمد بن جعفر بن محمد و گروهی از آل علی را احضار کرد و جسد امام را بدون آن که اثری از مسمومیت بر آن ظاهر باشد به آنان نشان داد. مأمون در حالی که میگریست میگفت بر من دشوار است جنازهی علی بن موسی الرضا را ببینم.
آرزو میکردم من پیش از او بمیرم. سپس جنازه را - که دستور داده بود در کنار قبر پدرش باشد - در آن بقعه دفن کردند.
گرچه مأمون سعی کرد رحلت امام را طبیعی جلوه دهد، اما بر کسی پوشیده نماند که قاتل امام، مأمون است این واقعیت از نامهای که مأمون پس از شهادت امام به عباسیان و مردم بغداد نوشته است آشکار میشود طبری میگوید،
«مأمون نامهای به بنیعباس و یاران خود و مردم بغداد نوشت و رحلت علی بن موسی را به آنان اعلام کرد و از آنان خواست که فرمانبرداری کنند و به اطاعت او در آیند، زیرا دشمنی آنان با او جز به سبب بیعت وی با علی بن موسی نبوده است.»
پس از شهادت امام دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت به سبب از دست دادن امام خود سخت اندوهناک شدند مرثیهها سرودند و مسلمین زعامت فرزند گرامی او، حضرت محمد بن علی علیهماالسلام را پذیرفتند.
حضرت امام رضا دارای سیره و اخلاق پیامبر اکرم بود. او هرگز نیازمندی را که میتوانست نیازش را برآورده سازد رد نمیکرد. در حضور دیگری پایش را دراز نمیکرد، با صدای بلند نمیخندید. چون سفرهی غذا
[صفحه 24]
گشوده میشد با همهی اعضای خانواده مخصوصا خدمتگزاران بر خوان مینشست. کارهای خیر و انفاق پنهان زیاد داشت و بیشتر در شبهای تاریک مخفیانه به مستمندان کمک میکرد. در سخن بر کسی جفا نمیورزید و هیچ گاه سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع نمیکرد. با زیردستان بسیار مهربان بود. در سلام کردن همیشه بر دیگران پیشی میگرفت. در برابر ظلم و ستم با قاطعیت میایستاد و از مظلوم دفاع میکرد.
در بیان احکام الهی همیشه کوشا بود. در عباداتش و مخصوصا نماز و نماز شب بسیار دقت میکرد.
از آن حضرت احادیث متنوعی نقل شده است از جمله:
- پیوسته شیطان از شخص مؤمن در وحشت و گریزان است، تا وقتی که بر نمازهای پنج گانهای مراقبت و حفاظت دارد. هنگامی که آنها را ضایع ساخت، شیطان بر او جرأت یافته و او را به ورطهی گناهان بزرگ میاندازد.
- بالاترین خردمندی، بعد از ایمان به خداوند، دوستی و محبت با مردم است و نیکی کردن به همگان از خوب و بد.
- مسلمانان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش به سلامت باشند.
- کسی که عبرت گیرد بینا شود و آن که بینا شود بفهمد و آن کس که فهم کند دانا شود.
- هدایت را در غیر از قرآن مجویید که گمراه میشوید.
- دوست هر کس عقل اوست و دشمنش نادانی وی.
- خرد بخشش الهی است ولی ادب با کوشش شخص به دست میآید.
- مؤمن چنان است که اگر نیکی کند خرسند گردد و اگر بد کند بخشایش طلبد.
- نیکو در گذشتن آن باشد که کسی را بدون عتاب ببخشایی.
- مؤمن آن است که چون خشمگین شد از طریق حق خارج نشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».