سرشناسه : رحمتی شهرضا، محمد، 1358 - عنوان و نام پدیدآور : آینه ایام : ایام در آینه آیات، روایات، تاریخ، اشعار و نکات ویژه مدیران و فرماندهان / محمد رحمتی شهرضا.
مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس جمکران 1389.
مشخصات ظاهری : 624ص.
شابک : 60000 ریال 978-964-973-140-7 : ؛ 60000 ریال(چاپ دوم)
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : چاپ دوم: 1389.
یادداشت : کتابنامه : ص.620-624 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : روزهای خاص -- ایران
موضوع : احادیث شیعه -- قرن 14
شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)
رده بندی کنگره : BP259/ر3آ9 1389
رده بندی دیویی : 297/73
شماره کتابشناسی ملی : 1653098
ص:1
ص:2
سرشناسه : رحمتی شهرضا، محمد، 1358 - عنوان و نام پدیدآور : آینه ایام : ایام در آینه آیات، روایات، تاریخ، اشعار و نکات ویژه مدیران و فرماندهان / محمد رحمتی شهرضا.
مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس جمکران 1389.
مشخصات ظاهری : 624ص.
شابک : 60000 ریال 978-964-973-140-7 : ؛ 60000 ریال(چاپ دوم)
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : چاپ دوم: 1389.
یادداشت : کتابنامه : ص.620-624 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : روزهای خاص -- ایران
موضوع : احادیث شیعه -- قرن 14
شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)
رده بندی کنگره : BP259/ر3آ9 1389
رده بندی دیویی : 297/73
شماره کتابشناسی ملی : 1653098
ص:3
ص:4
تصویر
ص:5
تصویر
ص:6
تصویر
ص:7
تصویر
ص:8
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که روز و شب را آفرید و زندگی را در آن جریان بخشید. بدون شک هر انسانی در پیچ و تابِ روزمرّگی نیاز به آن دارد که همچون جسمِ خویش، روح را با کلمات نورانی و حکمتها، اندرز ها و نکاتِ عالِمانه علاوه بر آنکه استراحت دهد، تقویت نموده و آن را در تصمیم گیریهای بهتر یاری نماید.
مناسبتهای شمسی و قمری ثبت و ضبط شده در تقویم ها، هر کدام یاد آور واقعه ای تلخ و شیرین هستند که می توانند بهانه ای برای عبرت آموزی و تجربه اندوزی برای ما باشد. به ذهن حقیر رسید که با بهانه مناسبت های شمسی و قمری می توان آیات و روایات مربوط را جمع آوری نمود و داستانها، نکات و اشعار را نیز ضمیمه آورد تا عزیزانی که منصب مهمّ وعظ و خطابه و اندرز را دارند بتوانند براحتی به این مهم دست یابند. چه خوب است که معلّمان و مدیران برای دانش آموزانی که در بهترین سن، جهت فراگیری معارف دینی و الهی به سر می برند، به هر مناسبت از این خرمن معارف الهی و معنوی بهره ببرند یا ائمّه محترم جماعات که نقش بسزایی در بیان مطالب معنوی و فرهنگی دارند، از این مجموعه جهت اهداف تبلیغی و دینی خود استفاده نمایند.
بدیهی است هر کم و کاست در این مجموعه منسوب به این حقیر می باشد که با بضاعت اندک خویش اقدام به چنین کاری نموده و قطعاً نظرات و پیشنهادات شما خوانندگان عزیز را جهت ارتقای این مجموعه در چاپهای بعدی فرا راه مسیر تبلیغی خویش قرار خواهم داد.
امید است که در سایه توجّهات و عنایات خداوند متعال و نظرات خاصّه حضرت ولی عصر عجل اللَّه تعالی فرجه الشّریف، این مجموعه مورد نظر عزیزان اهلِ وعظ و خطابه و ارباب فرهنگ قرار بگیرد.
در پایان با حمد و سپاس بی شمار خداوند متعال که اجازه خوشه چینی از معارف والا و گهربار الهی و معنوی را به این کمترین داد، این اثر را به پیشگاه دلاور مردان و افتخار آفرینان اسلام عزیز و میهن همیشه سرفراز مان، شهدای والامقام که مدیون قطره قطره خونِ پاکشان تا ابد هستیم تقدیم نموده و از خداوند متعال می خواهیم که ما را در ادامه راهِ نورانی این عزیزان توفیق دهد تا شاید کمی از دینِ خود به آنان را ادا کرده باشیم.
اللهم عجّل لولیک الفرج و العافیة و النّصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره.
ص:9
ص:10
آغاز سال هجری شمسی
* عید نوروز
آداب و رسوم فراوانی درباره مراسم عید نوروز است، ولی عمدتاً آن است که مدّتی مانده به «عید» در ظرفی گندم یا عدس سبز می کنند و خانه تکانی می کنند؛ یعنی کاشانه خویش را پاکیزه می سازند. در روز «نوروز» هنگام تحویل سال بر سر سفره هفت سین می نشینند. در خوان چه هفت سین، هفت چیز که با «سین» شروع می شود، می گذارند. مانند: سیب، سنجد، سماق، سیر، سمنو، سبزه و سرکه. همچنین آینه و شمعدان به همراه قرآن قرار داده می شود. مرسوم است که موقع تحویل، به قرآن، این کتاب الهی نگاه می شود تا جلب نگاه های رحمت آمیز الهی در طول سال شود. در نوروز مردمان، جامه های نو می پوشند و به شادباش و دید و بازدید به خانه های همدیگر می روند؛ مهتران به کهتران هدایا و عیدی می دهند.
نوروز پس از ورود اسلام به ایران نیز گرامی داشته می شد. هر چند در ابتدا خلفا به نوروز بی اعتنا بودند؛ ولی بعدها، خلفای اموی، برای افزودن درآمد خود، هدایای نوروز را از نو معمول داشتند. اوّلین کسی که در زمان خلفا، هدایای نوروز و مهرگان را رواج داد، حجاج بن یوسف ثقفی بود. بعد از روی کار آمدن عباسیان و سپس تشکیل سلسله ایرانی طاهریان، جشن های ایرانی از نو رونق یافت. نوروز به عربی «نیریز» و جمع آن «نیاریز» می شود.
اسلام در برخورد با آیین «نوروز» آن را پذیرفت و با فرهنگ خود آمیخت و ادغام
ص:11
نمود. اگر آداب نوروز تا پیش از آن، خنیا گری، چنگ زنی، باده گساری و نظایر آن بود، آداب دینی جای آن را گرفت: راز و نیاز با معبود در هنگام تحویل سال و آرزوی بهترین دعاها؛ به قرآن نگریستن؛ زمزمه ذکرِ ارزشمند «یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول والاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال»؛ سنّت مؤکّد «صله رحم» (دید و بازدید) - که بسیار زیاد در این روزها رواج دارد همگی از نشانه های تأثیر پذیری نوروز از فرهنگ اسلامی است.
عید حقیقی «امام علی علیه السلام: کُلُّ یَومٍ لا یُعصَی اللَّهُ فیهِ فَهُوَ عِیدٌ؛(1) هر روزی که در آن خداوند نافرمانی نشود، عید است.»
* عید و نظافت
«امام صادق علیه السلام: اِذا کانَ یَومُ النَّیروزِ فَاغْتَسِل وَ البَس انظَفَ ثِیابِک؛(2) هرگاه نوروز فرا رسید، غسل کن و پاکیزه ترین لباس هایت را بپوش.»
* نوروز از روزهای ما
«امام صادق علیه السلام: ما مِنْ یَومِ نَیروزٍ الّا و نَحْنُ نَتَوَقَّع فیه لانَّهُ مِن ایّامِنا و ایّامِ شیعَتِنا؛(3) هیچ نوروزی نیست مگر آنکه ما در آن روز منتظر فرج (ظهور قائم آل محمّد «عج») هستیم؛ چرا که نوروز از روزهای ما و شیعیانِ ما است.»
* صله رحم
حضرتِ امیرعلیه السلام می فرماید: «مردی نزدِ رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آمد و گفت: یا رسول اللَّه مرا به عملی راهنمایی کنید، به عملی که به سبب آن:
1- خدا مرا دوست بدارد. 2- مردم مرا دوست بدارند. 3- دارائیم فراوان شود. 4- بدنم سالم بماند. 5- عمرم طولانی شود.6- خدا مرا با تو محشور کند. رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: این 6 حاجت 6 خصلت می خواهد:
1- اگر می خواهی خدا تو را دوست بدارد از او بترس و از گناه پرهیز کن.
ص:12
2- اگر می خواهی مردم تو را دوست دارند به آنها خوبی و نیکی کن و به آنچه در دست آنهاست طمع نکن و چشم نینداز.
3- اگر می خواهی دارائیت فراوان شود زکوة بده.
4- اگر می خواهی بدنت سالم بماند فراوان صدقه بده.
5- و اگر می خواهی عمرت طولانی شود صله رحم کن «دید و بازدید خویشان».
6- و اگر می خواهی خدا تو را با من محشور کند سجده را برای خدا طولانی کن.
* آمدنِ عید
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرود از یادت
* حافظ
درختِ دوستی
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکَن که رنج بی شمار آرد
* بهارِ عمر
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
* حافظ
* نوروز برای ما عبادت است … (مردم) این روزها را بهانه ای برای دید و بازدید و رفع کدورت ها و کینه ها و محبّتِ به یکدیگر قرار می دهند. این همان برادری و عطوفت و همان صله رحم اسلام است، بسیار خوب است … عید نوروز چیزِ خوبی است. وسیله ای است که با آن دل ها شاد می شود، انسان ها با یکدیگر ارتباط بر قرار می کنند. صله رحم و صله احباب می کنند … انسان باید با ارحام صله کند؛ یعنی ارتباط برقرار کند.(1)
* از آداب امروز روزه گرفتن است،از آداب امروز دعا کردن است،نماز خواندن است و این به ما می فهماند که ملتی بخواهد به ره راست برود و بخواهد استقلال خودش را، آزادی خودش را حفظ کند باید در عیدش و در غیر عیدش تذکر داشته باشد، ذکر خدا بکند.(2)
* تحویل حال الی احسن حال این است که انشاءاللَّه در این سال نو ما تغییرات روحی بدهیم؛ یعنی واقعاً تحوّل برایمان حاصل بشود و این تحوّل به این است که همان طوری که سیره انبیاء از اول تا آخر بوده است که جنگ و صلحشان برای خدا باشد … (3)
ص:13
طرح ریزی عملیات فتح المبین از اواسط آبان ماه 1360 آغاز شد. پس از بررسیها و مشورت های مستمر، سرانجام در ساعت 30 دقیقه بامداد دوم فروردین سال 1361، آغاز حمله بزرگ با رمز «یا زهراعلیها السلام» صادر شد. این عملیات در چهار مرحله صورت گرفت که آخرین آن در تاریخ 8/1/61 بود. محلِّ اجرای عملیات در شمال خوزستان (مناطق اشعالی جنوب و غرب شوش و غرب دزفول) و بخش هایی از استان ایلام بود. نتایج و غنایم این عملیات افتخار آور از این قرار است:
1- باز پس گیری بیش از دو هزار کیلومتر مربع از خاک کشورمان شامل: الف) آزاد شدن ارتفاعات مهم شمال غربی خوزستان. ب) رهای شهرهای دزفول، اندیمشک، شوش، پایگاه چهارم هوایی و جاده اندیمشک - اهواز و صدها روستا از زیر آتش توپخانه دشمن. ج) آزاد سازی فرودگاه اضطراری دهلران و دست یابی به چاه های نفت ابوقریب از بزرگ ترین حوضچه های نفتی خوزستان. د) آزاد شدن جاده دزفول، دشت عباس عین خوش و همچنین مناطق دشت عباس، دشت چنانه و زمین های سرخه.
2- انهدام نیروهای دشمن که سپاه چهارم ارتش عراق را تشکیل می داد به اضافه سه لشکر دیگر.
3- مجموع تلفات دشمن حدود 25 هزار نفر بود که یا زخمی شده و یا به هلاکت رسیدند. بالغ بر 15 هزار نفر نیز به اسارت درآمدند.
4- انهدام 360 دستگاه از انواع تانک و نفربر زرهی دشمن.
5- حدود 150 دستگاه تانک، 170 نفربر و حدود 500 دستگاه خودرو، چندین قبضه موشک سام 6، چند قبضه موشک زمین به زمین، 165 قبضه از انواع توپ، جزء غنایم این عملیات است.
جهاد، هجرت در راهِ خدا
«الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَهَدُوا فی سبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ
ص:14
وَ أُولَئک هُمُ الْفَائزُونَ؛(1) آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند!»
اهلِ جهاد و دانش
«پیامبرصلی الله علیه وآله: أقرَبُ النّاسِ مِن دَرَجَةِ النُّبوَّةِ أهلُ الجِهادِ و أهلُ العِلمِ(2)نزدیک ترین مردم به مقام نبوّت، اهل جهاد و دانش اند.»
فتح المبین یعنی فقط و فقط متوسّلیان و دوستانش
سردار سعید قاسمی درباره ویژگی های حاج احمد متوسّلیان گفت: کارهایی که حاج احمد انجام می داد در نوعِ خود نمونه و بی نظیر بود و نمی دانم این نبوغ را از کجا آورده بود، وقتی تفسیرِ قرآن می کرد انگار چندین سال در حوزه درس خوانده و وقتی از تاکتیک نظامی حرف می زد، انگار که چندین سال در دانشگاه های نظامی تدریس کرده بود. وی با اشاره به عملیات های انجام گرفته در دوران دفاع مقدّس توسّط حاج احمد متوسّلیان ابراز داشت: «عملیات فتح المبین یعنی فقط و فقط احمد متوسّلیان و دوستانش. در عملیات بیت المقدس نیز برای فتح خرمشهر باز هم فقط و فقط احمد متوسلیان و نیروهایِ او توانستند برای اوّلین بار روی جاده اهواز خرمشهر بایستد تا بقیه نیروها اضافه شدند.» (3)
سستی و جنگ
چو دشمن به جنگ تو یازید چنگ
شَوَد چیره اگر سستی آری به جنگ
اسدی
* پیروزی عظیمی که رزمندگان شجاع و متعهد ما … در فتح مبین به دست آوردند که همه جهان آن را با تمام کوشش تاکنون نتوانسته اند عرضه کنند … و آن چنان شکست آشکاری به دشمن وارد کرده اند که در تاریخ جنگ بی نظیر و کم نظیر بوده است.(4)
ص:15
روز دوم فروردین 1342 که مصادف با شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بود، گروه های بسیاری از روحانیون و مردم قم در مدرسه فیضیّه اجتماع کردند تا ضمنِ عزاداری، پشتیبانی خود را از امام خمینی رحمه الله در مخالفت با اقدامات ضدِ اسلامی رژیم شاه مانند تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و … اعلام نمایند.این تجمّع موردِ تهاجم مسلّحانه مأموران رژیم شاه واقع شد و دژخیمان پس از ضرب و شتم طلاب و کشته و زخمی کردن تعدادی از آنان، محل را ترک کردند.
پایداری در برابر ظلم
«لا یحِب اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلا مَن ظلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سمِیعاً عَلِیماً؛(1) خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدیها(ی دیگران) را آشکار کند؛ مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند، شنوا و داناست.»
گناهِ نابخشودنی
«وَ أَمَّا الذَّنْبُ الَّذِی لَا یُغْفَرُ فَمَظَالِمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذَا بَرَزَ لِخَلْقِهِ أَقْسَمَ قَسَماً عَلَی نَفْسِهِ فَقَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا یَجُوزُنِی ظُلْمُ ظَالِمٍ وَ لَوْ کَفٌّ بِکَفٍّ وَ لَوْ مَسْحَةٌ بِکَفٍّ وَ لَوْ نَطْحَةٌ مَا بَیْنَ الْقَرْنَاءِ إِلَی الْجَمَّاءِ فَیَقْتَصُّ لِلْعِبَادِ بَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ حَتَّی لَا تَبْقَی لِأَحَدٍ عَلَی أَحَدٍ مَظْلِمَةٌ؛(2) امّا گناهی که بخشیده نمی شود، آن ظلم و ستم بندگان به یکدیگر است، خداوند روز جزا هنگام احقاق حق مظلومان و کیفر ستمگران عزت و جلالش سوگند یاد می کند و می فرماید: به عزت و جلالم سوگند که ظلم هیچ ظالمی را بدون بررسی و سنجش نادیده نمی گیرم؛ هر چند آن ظلم کوچک و ناچیز باشد. خداوند حقوق ضایع شده افراد را بطور کامل استیفاء می کند تا از کسی نزد دیگری مظلمه ای باقی نماند.»
داستانِ حمله!
حمله مأموران شاه به مدرسه فیضیه در سالروز شهادت امام صادق علیه السلام در سال 1342 صورت گرفت.
ص:16
در روز جمعه دوم فروردین 1342 مطابق با بیست و پنج شوّال، سالروز شهادت امام جعفر صادق علیه السلام مجالس در قم بویژه بیوت مراجع و علما در حالِ برگزاری بود. در این بین سه مجلس در کانون توجّه مردم و به تبع آن کارگزاران رژیم پهلوی بود. اوّل مجلس عزا از سوی آیت اللَّه شریعت مداری در مدرسه حجتیه. دوم مجلس عزا در بیت امام خمینی رحمه الله و سوم که اهمیت زیادی داشت، مجلس عزا در مدرسه فیضیه از سوی آیت اللَّه گلپایگانی رحمه الله بود. مأموران ویژه گارد پهلوی به طورِ هماهنگ و با لباسِ مبدّل قصد داشتند در هر سه مجلس اخلال ایجاد کرده و آنها را به خاک و خون بکشند.
استاد علی دوانی رحمه الله اوضاع مدرسه حجتیه را بدین صورت توصیف می کند: «در مدرسه حجتیه علاوه بر چند روضه خوان، آیت اللَّه مشکینی قرارِ سخنرانی داشت. در بین سخنرانی وی، ناگهان به شکل هماهنگ چند نفر صلوات می فرستند. این کار را هر چند دقیقه یک بار تکرار می کردند. وحشت مجلس را فرا گرفت. در این زمان یکی از پهلوانان قم به نام «میری» که در مجلس حاضر بود به طرف منبر آمد و گفت: هر حرامزاده ای که بخواهد مجلس را به هم بزند با مشت من مواجه خواهد شد. اخلال گران با این تهدید جا خوردند و در اجرای مأموریت خود ناکام ماندند.»
در بیت امام خمینی رحمه الله حضورِ افرادِ مشکوک در بینِ جمعیّت، قبل از شروع رسمی مجلس به امام گزارش می شود. در بینِ سخنرانی حجّت الاسلام حجّتی کرمانی و بعد از ایشان صلوات های نابجا به همراه برخی مسائل به گوش می رسد. واکنش حضرتِ امام علیه السلام جالب است، ایشان ابتدا پیام دادند: «هر کس غیر از گوینده اگر شعار دهد، کنار دستی اش دهان او را بگیرد.»
به این ترتیب اخلال گران نتوانستند در دو مجلس عزا که قبل از ظهر منعقد شده بود اخلالی ایجاد کنند. امّا این، همه ماجرا نبود. آنها بنابر دستور مقامات، به گروه مأموران مستقر در نزدیکی مدرسه فیضیه که در برخی اسناد کماندوهای با لباس نظامی را بیش از 16 کامیون ذکر کرده اند، ملحق شدند.
***
ص:17
حمله به فیضیه
بر اساس رسمی که از زمانِ مرحوم آیت اللَّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری رحمه الله - مؤسس حوزه علمیه قم - به جا مانده بود، آیت اللَّه گلپایگانی رحمه الله بعد از ظهر روز شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، مجلس عزایی در مدرسه فیضیّه منعقد می کردند. به علّتِ همزمانی این روز با تعطیلات نوروز و از سویی دیگر تحریم این عید از سوی مراجع تقلید، عدّه زیادی از مردم سایر شهرها به قم آمده بودند. مردمی که برای حضور در این مجلس به طرف مدرسه فیضیّه در حالِ حرکت بودند، شاهد حضور غیرِ عادّی تعداد زیادی از نظامیان در بیرون مدرسه فیضیّه می شوند. از سویی دیگر بسیاری از روحانیان و طلّاب حاضر در مدرسه به برخی از افرادی که به شکل گروهی و با لباسی تقریباً متّحدالشّکل نزدیک منبر نشسته بودند مشکوک می شوند. جوِّ پر التهاب این مجلس را به استحضار آیت اللَّه گلپایگانی رحمه الله رسانده و از ایشان درخواست کردند در این مجلس حاضر نشوند. ایشان گفتند: «بنده صاحب این مجلس هستم و هر اتّفاقی که بیفتد باید در رأس جلسه باشم و ایشان در مکانی مشخّص می نشینند.»
سخنران اوّل مجلس حجت الاسلام آل طه به ایراد سخنرانی پرداخت. اگر چه در بالای سر سخنران، اعلامیه معروف امام خمینی رحمه الله که «ما امسال عید نداریم» از سوی شاگردان ایشان نصب شده بود، امّا انتقاد صریح آل طه از طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی، جوِّ جلسه را سنگین تر کرد.
در خاطرات آل طه آمده است: «وقتی نوبت سخنرانی من رسید، به محضِ ایراد چند جمله، شخصی گفت صلوات و به دنبال آن جمعی صلوات فرستادند. این واقعه چندبار تکرار شد تا آنجا که مجبور شدم اعلام کنم فرستادن صلوات به عهده من است …» (1)
آل طه به سختی توانست جلسه را کنترل و سخنرانی خود را به پایان برساند. امّا پس از او سخنرانی اصلیِ جلسه به عهده مرحوم حاج انصاری قمی رحمه الله بود. «حاج انصاری تا حدودی در بیاناتش صراحت لهجه داشت و در منبرهای قبلی اش هم گاهی با صراحت به دولت حمله می کرد. ایشان که به منبر رفتند در ابتدا داستان آن شتر را از مولوی نقل کردند که:
آن یکی پرسید اشتر را که هی
از کجا می آیی ای اقبال پی
گفت از حمّام گرم کوی تو
گفت خود پیداست از زانویِ تو
ص:18
بعد از خواندن این شعر گفت: دولت می گوید ما طرفدار دین هستیم. در حالیکه ما نمی دانیم دم خروس را باید قبول کنیم یا قسم حضرت عبّاس را؟ با گفتن این جمله عدّه ای صلوات فرستادند و نظم جلسه به هم خورد …»
ایادی شاه با شعار «جاوید شاه» نظم جلسه را به هم زدند و پس از چند درگیری ظاهری، شروع به ضرب و شتم طلّاب نمودند.
بخشی از خاطرات طلّاب
وقتی که شعار های جاوید شاه شروع شد، طلاّب واکنشی از خود نشان ندادند و هنوز درگیری فیزیکی شروع نشده بود. گروهی که برای ضرب و شتم آمده بودند وقتی که دیدند طلاّب واکنشی از خود نشان نمی دهند، سنگ های درون باغچه فیضیّه را به سوی طلّاب پرت کردند. آنها در حین پرتاب سنگ ها شعار جاوید شاه و مرگ بر مرتجع سر می دادند. در این زمان ما به طبقه فوقانی رفته و با آجر و سنگ های دیواره بالا، به آنها حمله کردیم. جالب این بود که بعد از مدّتِ کوتاهی آن عدّه مغلوب شدند و مدرسه فیضیه را ترک کردند و ما احساس کردیم که پیروز شده ایم. امّا ناگهان کماندوهای تعلیم دیده و مسلّح خارج از فیضیه وارد شدند.» (1)
داد خدا
از داد خدا بترس و بیداد مکن!
ازرقی
* حمله کماندوها و مأموران انتظامی دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبان ها به مرکز روحانیت، خاطرات مغول را تجدید کرد، با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند و اینها به ملت مسلمان خود و روحانیون و طلاب بی پناه … (2)
ص:19
روز 12 فروردین سال 1358، روز ظهور شخصیّت واقعی مردم ایران و روز تثبیت انقلاب اسلامی است. در این روز پربرکت، ساختار جدید سیاسی - اجتماعی ایران برمبنای آرای اکثریت قریب به اتّفاقِ مردم ایران یعنی 2/98 درصد،برقرار گردید و نظام مقدس جمهوری اسلامی با اراده الهی و خواست مردم تثبیت شد.
سرنوشت
«اِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛(1)
خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!»
پیشگامان ظهور امام مهدی علیه السلام
«پیامبرصلی الله علیه وآله: یَخرج ناسٌ مِنَ المشرقِ فَیُوطِّئون لِلمَهدِیِّ سُلطانَهُ(2)مردمی از مشرق قیام می کنند و زمینه حکومت مهدی را فراهم می آورند.»
راه های دوام حکومت
«امام علی علیه السلام: ثَباتُ الدُّوَلِ بِإقامَةِ سُنَنِ العَدلِ؛(3) پایداری دولت ها به بر پا داشتن راه و رسم دادگری است.»
نعمت انقلاب
در سفری که به یکی از کشورهایِ اسلامی داشتم، جوانی به من گفت: ما در اینجا در مسجد فقط حق داریم اذان بگوییم. اگر ممکن است دولت ایران از دولت ما بخواهد که اجازه دهند ما مسلمانان، بیرون از مسجد هم اللَّه اکبر بگوییم! و از من پرسید: راست است که در ایران در خیابان ها نماز جمعه می خوانند؟ گفتم: بله. گفت: شما در نور هستید و ما در ظلمت.(4)
***
ص:20
شکر نعمت
یکی از آزادگانِ جنگ تحمیلی می گوید: «در دورانِ اسارت، اردوگاهها فقط اجازه داشتن یک جلد قرآن را داشتند و هر کدام از بچّه ها شاید با فاصله یکی دو ماهه توفیق دست یافتن به قرآن را پیدا می کردند. اگر عراقی ها کاغذی که بر آن آیة الکرسی نوشته بود را از جیب بچّه ها پیدا می کردند، با کابْل پشتِ او را سیاه می کردند. برخی بچّه ها با مخلوط کردن بعضی مایعات و مواد، به اصطلاح نوعی جوهر ساخته و آیاتِ قرآن را بر روی کاغذهای پودر رختشویی و کاغذ سیگار مراقب ها می نوشتند که این کارِ پُر زحمت و خطرناکی بود. این آزاده سخنِ تکان دهنده و معناداری گفت که: «ما قبل از اسارت حتّی برای یکبار، خدا را به این جهت که کتابِ او در دسترس ماست، شکر نکرده بودیم.» (1)
وحدت
چو هم پشت باشید و هم یکزبان
یکی کوه کَندن ز بُن می توان
فردوسی
* خدای تعالی بر ما منّت نهاد و رژیم استکبار را با دست توانای خود - که قدرت مستضعفین است - در هم پیچید و ملّت عظیم ما را پیشوای ملّت های مستضعف نمود.(2)
ص:21
«سیزده بِدَر» ظاهراً ربطی به جشن های نوروزی ندارد، چرا که جشن نوروز در ایام باستان بیش از شش روز نبوده است. در تقویم زرتشتیان هم به جز 17 فروردین که جشن زمزمه بوده، جشن دیگری در فروردین ماه نیست. به نظر می رسد، مراسم «سیزده بدر» مولود فکر خرافه ای مردم درباره نحس دانستن عدد سیزده است. گفتنی است این اعتقاد، اختصاص به ایرانیان نداشته و در اروپا (مخصوصاً فرانسه) نیز شایع است. روز سیزده فروردین، مردمان به «طبیعت» رفته تا در دامان طبیعت روز خود را طی کنند. به نظرِ عدّه ای این کار ضروری است تا سیزده «بِدَر» شود.
رویش طبیعت
«و أنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأنبَتنا فِیها مِن کُلِّ زَوجٍ کَریمٍ؛(1) و از آسمان آبی فرو فرستادیم ودر آن (زمین) از هر نوع (گیاه) نیکویی رویاندیم.»
حفاظت از درخت بارور
«پیامبرصلی الله علیه وآله: لاتُحرِقُوا النَّخلَ و لاتُغرِقوهُ بِالماءِ و لاتَقطَعُوا شَجَرَةً مُثمِرَةً و لاتُحرِقُوا زَرعاً لاَِنَّکُم لاتَدرونَ لَعَلَّکُم تَحتاجُون إلیهِ؛(2) نخل را نسوزانید و آن را در آب غرق نکنید. درخت بارور را قطع نکنید و زراعت را به آتش نکشید؛ زیرا شما نمی دانید، شاید در آینده به آن نیازمند شوید.»
طبایع بدن
«امام رضاعلیه السلام: طَبائِعُ الجِسمِ عَلی أربَعَةٍ: فَمِنها الهَواءُ الَّذی لاتَحیَا النَّفسُ إلاّ بِهِ و بِنَسیمِهِ؛(3) طبیعت جسم بر چهار گونه است: یکی از آنها هوا است که جان با آن و با نسیمش زنده می شود.»
کیفر قطع درخت میوه
«امام صادق علیه السلام: لاتَقطَعُوا الثِّمارَ فَیَبعَثَ اللَّهُ عَلَیکُم العَذابَ صَبّاً؛(4) درختان میوه را قطع نکنید که خداوند بر شما عذاب فرو می ریزد.»
ص:22
فضیلتِ درختکاری
«پیامبرصلی الله علیه وآله: مَن غَرَسَ شَجَراً أو حَفَرَ وادِیاً بِدْءٍ لَم یَسبِقُهُ الَیهِ احدٌ أو أحیا أرضاً مَیتَةٌ فَهِی لَهُ قَضاءٌ مِنَ اللَّه وَ رَسولِهِ؛(1) هرکه درختی بکارد و یا آبراهی حفر کند که کسی در آن بر او پیشی نگرفته باشد و یا زمین مرده ای را آباد کند، آن زمین به حکم خدا و رسولش، از آن او است.»
اهمّیّت درختکاری
«پیامبرصلی الله علیه وآله: إن قامَتِ السَّاعَةُ و فِی یَدِ أحَدِکُم فَسیلَةٌ، فإنِ استَطاعَ أنْ لایَقومَ حَتّی یَغرِسَها، فَلیَغرِسْها؛(2) اگر قیامت فرا رسد و در دست یکی از شما نهالی باشد، چنانچه بتواند بر نخیزد تا آن را بکارد، باید آن را بکارد».
پاداشِ درختکاری
«پیامبرصلی الله علیه وآله: ما مِن رَجُلٍ یَغرِسُ غَرساً إلاّ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الأجرِ قَدرَ ما یَخرُجُ مِن ثَمَرِ ذلِکَ الغَرسِ(3) هرکه نهالی بکارد، خداوند به مقدار میوه ای که از آن درخت به دست می آید، در نامه اعمال او پاداش می نویسد».
صدقه بودن درختکاری
«پیامبرصلی الله علیه وآله: مَن نَصَبَ شَجَرةً و صَبَرَ عَلی حِفظِها و القِیامِ عَلَیها حَتّی تُثمِرَ کانَ لَهُ فی کُلِّ شَی ءٍ یُصابُ مِن ثَمَرها صَدَقَةٌ عِندَاللَّهِ؛(4) هر کس درختی بکارد و در نگهداری آن بکوشد تا میوه دهد، در برابر هر چه از آن میوه به دست آید، پاداشی نزد خدا خواهد داشت».
درختکاری،عمل خیر
«امام صادق علیه السلام: اِزرَعُوا و اغرِسُوا وَ اللَّهِ ما عَمِلَ النّاسُ عَمَلاً اَجَلَّ و لاأطیَبَ مِنهُ؛(5) کشت کنید و درخت بنشانید؛ به خدا قسم آدمیان کاری برتر و پاک تر از این نکرده اند».
روز نحس، روز نزول عذاب و خشم خداوند است نه سیزدهم
«فَأَرْسلْنَا عَلَیهِمْ رِیحاً صرْصراً فی أَیَّامٍ نحِساتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَاب الخِْزْیِ فی الحَْیَوةِ الدُّنْیَا وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ أَخْزَی وَ هُمْ لا یُنصرُونَ؛(6) سرانجام تندبادی شدید و هول انگیز و سرد و سخت در روزهایی شوم و پر غبار بر آنها فرستادیم تا عذاب خوارکننده را در زندگی دنیا به آنها بچشانیم؛ و عذاب آخرت از آن هم خوارکننده تر است، و (از هیچ طرف) یاری نمی شوند!»
ص:23
سیزده بِدر
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالَم به درم
حافظ
* در هیچ جایی نوشته نشده که سیزدهمین روز فروردین نحس است. اتّفاقاً در صفحه 266 کتاب آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی، جدولی برای سعد و نحس بودن روزها آورده شده که در آن روز سیزده نوروز کلمه «سعد» آمده است.
* بهترین راه شادی و تفریح، استفاده از طبیعت است.
* اسلام دینِ فطرت است و با شادی کردن که خواسته غریزی انسان است، مخالفتی ندارد، آنچه مورد انتقاد است شادی های نابجا است که قرآن مواردی از آن را نقل می فرماید: 1. عدّه ای از این که به جبهه نمی رفتند شاد بودند. «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ» (توبه،81.) 2. شادی به خاطر کامیابی های دنیوی و همراه با غفلت از آخرت. «فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا» (رعد، 26.) 3. شادی به خاطر کسب ثروت. به قارون گفته شد: «لا تَفْرَحْ» (قصص، 76) 4. شادی به خاطر سختی هایی که به مؤمنین می رسد. «إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها» (آل عمران، 120.) 5. شادی به خاطر داشتن از علم. «فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» (غافر، 83.) امّا اگر شادی بر اساس حقّ و لطف الهی و خدمت به مردم و رسیدن به کمالات باشد یک ارزش است. «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا» (یونس، 58)
* شادی اگر بر حقّ باشد، پسندیده است ولی اگر بر اساس باطل باشد مورد انتقاد است.
* اگر شادی، انسان را از پیمودن راه تکامل بازدارد ارزش ندارد.
* جالب است بدانیم که معاون خدمات شهری شهرداری کرمانشاه اعلام کرد: «پس از پایان برگزاری مراسم روز سیزده بدر، پرسنل شهرداری بیش از 80 هزار کیلوگرم زباله از سطح محدوده کرمانشاه جمع آوری کردند!» (1)
ص:24
رمز عملیات: یا ابا عبداللَّه علیه السلام
اهدافِ عملیّات: آزاد سازی بخشی از ارتفاعات منطقه سلیمانیه
تنها با گذشت پنج روز از عملیّات والفجر 10، سپاه پاسداران عملیات دیگری را با هدف گرفتن سرپل در جنوب دریاچه دربندی خان و تأمین نیروهای خود در منطقه سرشات خاور و با هدف نهایی رسیدن به سد دربندی خان طرّاحی کرده بود. در تاریخ 16/1/1367 با نام عملیّات بیت المقدّس 4 اجرا کرد. در مرحله اوّل برای شکستن خطوط دشمن در جنوب دریاچه دربندی خان، عملیات آبی - خاکی اجرا شد. در این مرحله نیروهایِ غواص لشکر 10 سیّدالشّهداعلیه السلام در ساعات نخست عملیّات پس از عبور از دریاچه به انهدام نیروهای دشمن پرداختند و در پی آن لشکر های 57 و 27 و 18 سپاه پاسداران از دریاچه دربندی خان عبور کردند و در ادامه پیشروی خود، ارتفاعات شاخ سورمر، شاخ شمیران و بخشی از ارتفاع برددکان و روستاهای منطقه را تصرّف کردند. هدف نهایی نیروهای خودی سد دربندی خان بود. دشمن که با تهدید جدّی رو به رو شده بود اقدام به بمباران شیمیایی منطقه کرد و مانع پیشروی رزمندگان شد و بدین ترتیب ادامه عملیات میسّر نشد و نیروهای خودی به همان مناطق تصرّف شده بسنده کردند.
شهیدان دفاع
«قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله: من قاتل دون نفسه حتّی یقتل فهو شهید و من قتل دون ماله فهو شهید و من قاتل دون اهله حتّی یقتل فهو شهید و من قتل فی جنب اللَّه فَهُوَ شَهید؛(1) پیامبر گرامی خداصلی الله علیه وآله فرمود: هر کس برای دفاع از جان و مال اهل و عیال خود پیکار کند و کشته شود شهید است و کسی که در راه قُرب به خدا کشته شود شهید است.»
ص:25
رمز عملیّات: یا صاحب الزّمان (عج)
محل عملیّات: شلمچه، شرق بصره
اهداف عملیّات؛ انهدام نیروی دشمن و تثبیت خطوط کربلای 5 نشان داد که رزمندگان اسلام مانندِ همه نبردهای گذشته خود، قادر به شکستن سخت ترین خطوط پدافندی دشمن می باشند و با وجود اتّکا به نیروی پیاده بر قوای زرهی و بر آتش انبوه دشمن تسلّط دارند و زمین های مسلّح را به تسخیر در می آورند. لیکن بدان جهت که در برّرسی یک نبرد همه ابعاد مورد توجّه قرار می گیرد و از آن جهت که حفظ ابتکار در آن مفروض باشد ادامه عملیات در منطقه شرق بصره با تاکتیک های به کار رفته و راه کارهای شناخته شده توصیه نمی شد. بنابراین پس از عملیات تکمیلی فرمانده سپاه، جبهه شمال غرب را برگزید تا عملیات کربلای 10 را برای آن منطقه طراحی کند. با این هدف که با تغییر جبهه زمان لازم به دست آید و به مرور راه کارهای جدیدی در جنوب شناسایی شود. در عین حال عملیات کربلای 8 نیز به فرماندهی فرمانده نیروی زمینی سپاه در دو محور انجام شد تا خطوط پدافندی بهبود یابد و به سمت کانال زوجی پیشروی شود. در آغاز عملیات یگان های خودی تا خط 1000 پیشروی کردند امّا تسلیح جدید زمین مانع از بهره برداری آن خاکریز 1000 به عنوان خط پدافندی شد و نیز بر اثر آتش سنگین دشمن یگان های خودی نتوانستند به هم ملحق شوند لذا پشت خاکریز 500 عقب آمدند. سردار شهید علی اصغر ارسنجانی فرمانده گردان میثم لشکر 27 در این عملیات به شهادت رسید.
شهید سؤال قبر ندارد
«قَالَ رسول اللَّه صلی الله علیه وآله مَن لقی العدوّ فصبر حتّی یقتل اویغلب لم یفتن فی قبره؛(1) پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: هر کس رو در روی دشمن قرار گرفت «با دشمن درگیر شد» و استقامت کرد تا کشته و یا پیروز شد، در قبر مورد آزمایش قرار نمی گیرد «از او سوال نمی شود».
ص:26
در پی پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آیة اللَّه سید محمد باقر صدر، از مراجع تقلید نجف، حمایتِ همه جانبه خود و ملّت عراق را از نهضتِ امام رحمه الله اعلام کرد. امّا در پی این اعلام حمایت، موردِ آزار رژیم عراق قرار گرفت که منجر به اعتصاب عمومی مردمِ عراق شد. رژیم بعث با حمله به منزل آیة اللَّه صدر،ایشان و خواهر فاضله اش بنت الهدی صدر را دستگیر و زندانی نمود و سرانجام آنان را روز سه شنبه 19 فروردین 1359 در زیر شکنجه به شهادت رساند.
سفارش به صبر و استقامت مؤمنین در برابرِ مشرکین
«لَتُبْلَوُنَّ فی أَمْوالِکمْ وَ أَنفُسِکمْ وَ لَتَسمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشرَکُوا أَذًی کَثِیراً وَ إِن تَصبرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِک مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ؛(1) به یقین (همه شما) در اموال و جان های خود، آزمایش می شوید! و از کسانی که پیش از شما به آنها کتاب (آسمانی) داده شده [=یهود] و (همچنین) از مشرکان، سخنان آزاردهنده فراوان خواهید شنید! و اگر استقامت کنید و تقوا پیشه سازید، (شایسته تر است؛ زیرا) این از کارهای مهم و قابلِ اطمینان است.»
ایمان و بلا
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ بِمَنْزِلَةِ کِفَّةِ الْمِیزَانِ کُلَّمَا زِیدَ فِی إِیمَانِهِ زِیدَ فِی بَلَائِهِ؛(2) همانا مؤمن به منزله کفه ترازو است که هرگاه به ایمانش افزوده شود، بلایش نیز زیاد گردد».
البلاءُ لِلوَلاء
عصرِ سلطنت ناصرالدین شاه قاجار بود، فرقه ضالّه بابی و بهایی پدید آمد و کم کم در گوشه و کنار عده ای گمراه، به آن گرویدند، علماء و وعّاظ و دانشمندان، برحسب وظیفه خود، به مردم هشدار دادند تا گول آن فرقه استعماری را نخورند. یکی از علماء که از مجتهدین زاهد و مبارز بود، مرحوم آیت اللَّه حاج ملّا محمّد تقی قزوینی (شهید ثالث) در قزوین در مسجد امام جماعت بود و اقامه نماز جمعه می نمود، گاهی منبر
ص:27
می رفت و در وعظ و گفتار خود، از انحرافات فرقه ضالّه بابیّت می گفت و مردم را از خطرِ نفوذ آنها هشدار می داد. عدّه ای از طرفداران فرقه بهایی در صدد توطئه برای قتلِ آن عالِم مجاهد برآمدند، و برای او احساسِ خطر می شد و حتّی بعضی از بستگان به او گوشزد می کردند که مراقب جانش باشد ولی او می گفت: «آرزوی شهادت دارم، امیدوارم به آرزویم برسم.»
سال 1264 هجری قمری بود، شبی در نیمه های آن از بستر برخاست و به سوی مسجد خود رفت، هوا تاریک بود و هنوز کسی به مسجد نیامده بود، او به محراب رفت و به نمازِ شب و مناجات و راز و نیاز پرداخت، در این وقت پیرزنی به مسجد آمد و چراغ مسجد را روشن کرد. ایشان در آن هنگام سر به سجده گذاشته و مناجات خمسه عشر را با نهایتِ خضوع و خشوع می خواند و گریه می کرد، ناگاه چند نفر از فرقه ضالّه بابی وارد مسجد شدند، در همان سجده، نیزه ای بر گردنِ او زدند، و سپس دومین زخم را زدند که ایشان سر از سجده برداشت و گفت: «چرا مرا می کشید؟» آنگاه نیزه به دهانش زدند که دهانش شکافته شد، خلاصه هشت زخم بر او وارد گردید که ناگاه آن پیرزن فریاد کشید، در همان هنگام ضاربین گریختند. ایشان برای این که خونش به مسجد نریزد، با زحمت زیاد، کشان کشان خود را به درِ مسجد رسانید، در همان جا بیهوش بر زمین افتاد و در خونِ خود غوطه ور گردید، آن گاه بستگانش متوجّه شده، آمدند و او را به خانه اش بردند و پس از دو روز به شهادت رسید. هنگامی که او را به منزل آوردند، بر اثر شکافته شدنِ دهانش، قدرتِ سخن گفتن نداشت، بسیار تشنه می شد و قدرتِ آشامیدن آب نداشت، زیرا وقتی که بر زخم دهان می رسید، می سوخت، در آن حال مکرّر از تشنگی امام حسین علیه السلام یاد کرده و گریه می کرد و می گفت: «ای اباعبداللَّه! جانم به فدایت، از تشنگی بر تو چه گذشت؟» سرانجام شهید شد. بستگان خواستند جنازه اش را به کربلا ببرند، ولی مردم قزوین اجتماع کردند و هجوم آوردند و نگذاشتند و جنازه او را در جوارِ حضرتِ امامزاده حسین، در مقبره جداگانه ای دفن کردند و اکنون قبرِ شریف او در آنجا زیارتگاه مردمِ مسلمان است. یکی از مؤمنین به نام میرزا جواد می گوید: چند روز قبل از شهادت او، به حضورش رفتم، ایشان به بنده گفتند: التماس دعا دارم، عرض کردم خداوند همه نعمت های دنیا و آخرت را از علم و اولاد و تألیفات و توفیق در نشر احکام و … به شما داده است، دیگر چه آرزویی دارید که از من التماس دعا می کنی. فرمود: «آرزوی شهادت دارم.» عرض کردم: شما همیشه در شهادت بلکه بالاتر از آن هستید زیرا طبق فرموده امامان علیهم السلام مداد
ص:28
علما، بهتر از خونِ شهیدان است. فرمود: «من آرزوی شهادت به معنی به خون آغشته شدن را می خواهم.» (1) از آن پس، این شهید والا مقام به عنوان «شهید ثالث» (شهید سوم) معروف گردید، زیرا دو مجتهد بزرگ، قبلاً به شهادت رسیده بودند و به عنوان شهیدِ اول صاحب کتاب لُمعه و شهید دوم صاحبِ کتاب شرح لُمعه خوانده می شدند: منظور از شهید اول «شمس الدّین محمّد بن مکّی دمشقی عاملی رحمه الله» مؤلف کتاب لمعه است که او را در جمادی الاولی سال 786 هجری قمری، به حکم علمای درباری اهل سنّت، در شام گردن زدند و بدنش را سوزانیدند. و منظور از شهید دوم «زین الدین علی بن احمد عاملی رحمه الله» مؤلّفِ کتاب شرح لمعه است که بر اثر توطئه قاضیِ کینه توز صَیداء، یکی از سلاطین عثمانی، فرمانِ جلب او صادر شد؛ مأمورین او را دستگیر کرده و در مسیرِ راه به استامبول، در کنارِ دریا گردن زدند و بدنش را به دریا افکندند و سرش را برای سلطان بردند، شهادت او در روز جمعه، ماه رجب سال 966 هجری قمری رخ داد.(2)
سلامت او
من و دل گر فدا شدیم چه باک
غرض اندر میان سلامت اوست
حافظ
* … این جرثومه های فسادی که به اسمِ اسلام … علمای اسلام را شهید می کنند، آن هم مثل سید محمد باقر صدر که مغز متفکر اسلامی بود و امید این بود که اسلام از او بهره برداریهای زیادتری کند و من امیدوارم که کتاب های این مرد بزرگ مورد مطالعه مسلمین قرار بگیرد.(3)
ص:29
رابطه سیاسی ایالات متحده آمریکا با جمهوری اسلامی ایران،پس از فراز و نشیب های بسیار در روابط دو کشور و بعد از گذشت بیش از یک قرن و نیم از زمان محمد شاه قاجار تا سقوط محمدرضا پهلوی، در 20 فروردین 1359 قطع شد و در واقع ارتباط استعماری آمریکا با ایران به پایان خود رسید.
عاقبت برتری جویی
«سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لَا یُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً …؛(1) بزودی کسانی را که در روی زمین به ناحق، تکبّر می ورزند، از ایمان به آیاتِ خود، منصرف می سازیم (به طوری که) اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آوردند، و اگر راهِ هدایت را ببینند آن را انتخاب نمی کنند و اگر طریقِ گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب می کنند.
دستور به تولّی و تبرّی
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فی سَبیلی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ(2) ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبّت می کنید، در حالی که آنها به آنچه از حقّ برای شما آمده کافر شده اند و رسول اللَّه و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همه شماست از شهر و دیار تان بیرون می رانند اگر شما برای جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده اید (پیوند دوستی با آنان برقرار نسازید!) شما مخفیانه با آنها رابطه دوستی برقرار می کنید در حالی که من به آنچه پنهان یا آشکار میسازید از همه داناترم! و هر کس از شما چنین کاری کند، از راه راست گمراه شده است!»
ص:30
سازش کاری
«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍعلیه السلام فِی حَدِیثٍ قَالَ أَوْحَی اللَّهُ إِلَی شُعَیْبٍ النَّبِیِّ ع أَنِّی مُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِکَ مِائَةَ أَلْفٍ أَرْبَعِینَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ وَ سِتِّینَ أَلْفاً مِنْ خِیَارِهِمْ فَقَالَ علیه السلام یَا رَبِّ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ فَمَا بَالُ الْأَخْیَارِ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَغْضَبُوا لِغَضَبِی؛(1) امام باقرعلیه السلام فرمودند که خداوند متعال به شعیب پیامبر وحی فرمود: من صدهزار نفر از مردم تو را عذاب خواهم کرد: چهل هزار نفر از بدکاران شان را و شصت هزار نفر از نیکان شان را. شعیب عرض کرد: پروردگارا! بدکاران سزاوارند، امّا نیکان چرا؟ خداوند به او وحی فرمود که: آنان با گنهکاران سازش کردند و به خاطر خشم من به خشم نیامدند.»
ترس از آمریکا!
این خاطره را بارها نقل کرده ام که در یکی از مجامع بین المللی که نطق خیلی پُرشوری در آنجا علیهِ تسلّط قدرتها و نظام سلطه در دنیا ایراد کردم و آمریکا و شوروی را در حضور بیش از صد هیأت نمایندگی و رؤسای دولت ها، به نام کوبیدم و محکوم کردم، بعد از آن نطق، عدّه زیادی آمدند تحسین و تصدیق کردند و گفتند: همین سخنِ شما درست است. یکی از سران کشورها که یک جوانِ انقلابی بود - و البتّه بعد هم او را کشتند - نزدِ من آمد و گفت: همه حرفهای شما درست است، منتهی من به شما بگویم که به خودتان نگاه نکنید که از آمریکا نمی ترسید؛ همه اینهایی که در اینجا نشسته اند، از آمریکا می ترسند! بعد سرش را نزدیک من آورد و گفت: «من هم از آمریکا می ترسم!» (2)
عزّت و ذلّت
در سفری که سالِ 58 به خوزستان داشتم از دادستان خوزستان پرسیدم: چه خبر؟ ایشان فرمودند: چند ماهی از حرکت انقلابی ملّت مسلمان ایران نگذشته بود که مستشاران آمریکایی احساس خطر کرده یکی پس از دیگری ایران را ترک می کردند، یکی از مهره های آمریکایی نیز که کارشناس مسائل ایران در مسجد سلیمان بود، تصمیم به بازگشت گرفت. از تهران سفارش شده بود که از او احترام شود و با بدرقه رسمی، او را تا پای پلکان هواپیما همراهی کنید. ضمناً یک تخته قالی قیمتی توسّط استاندار خوزستان به عنوانِ هدیه شخص اعلی حضرت به او داده شود. مستشار
ص:31
آمریکایی هم به هنگامِ خداحافظی جعبه ای کادو پیچی شده را به استاندار داد تا به شخصِ شاه بدهد. بعد از پرواز هواپیما خبر دادند که کادویی توسّط مستشار آمریکایی داده شده است گفتند: باز کنید و ببینید چیست؟ وقتی کادو را باز کردند دیدند مقداری دستمال کاغذی است که مستشار آمریکایی در مستراح از آن استفاده کرده است!
ملاحظه کنید ذلّت یک ملّت را و تماشا کنید عزّت همین ملّت بیدار را. چند ماه پس از پیروزی انقلاب نخست وزیر وقت شهید رجایی به سازمان ملل رفت، رئیس جمهور آمریکا از او وقت ملاقات خواست، ایشان فرمود: از طرف ملّتم اجازه ندارم با کسی که این همه به ما ظلم کرده ملاقات کنم.(1)
شرمساری دوست!
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
منّت خدای را که نِیَم شرمسار دوست
* شرافتی نیست رابطه داشتن با امثال آمریکا، دولت آمریکا یک شرافت انسانی مع الأسف الان ندارد که ما بخواهیم به واسطه آن شرافت انسانی اش با آن رابطه داشته باشیم.(2)
* اگر کارتر در عمر خود یک کار کرده باشد که بتوان گفت به خیر و صلاح مظلوم است، همین قطع رابطه است.(3)
* نظام آمریکا که امروز برای تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی ایران به انواع و اقسام روش های خباثت آمیز و شیطانی توسل جسته است، یک نظام ضدّ اخلاقی است.(4)
روز هنر انقلاب اسلامی
بسیجی هنرمند شهید سید مرتضی آوینی از اندیشمندان و هنرمندان دینی است. او نویسنده ای توانا بود که به هنر متعهّد می اندیشید، نظام غرب را به صورت ریشه ای نقد و بررسی می کرد و از منتقدان جدّی روشنفکری غلط (غرب زدگی یا خود باختگی) در ایران بود.
این شهید بزرگوار، فعالیت تلویزیونی خود را از سال 58 در جهاد سازندگی آغاز کرد. بعدها در طول جنگ تحمیلی مجموعه «روایت فتح» را که خلقتی زیبا از هنر به
ص:32
یاد ماندنی رزمندگان اسلام بود، به یادگار گذاشت. شهید آوینی از سال 1367 سردبیر مجلّه «سوره» بود. کتاب های آینه جادو، آغازی بر یک پایان، فتح خون و مقالات متعدّد که از آثار قلمی اوست. وی سرانجام در مسیر شهادت، در حالیکه برای ساخت مجموعه جدیدی از روایت فتح به یکی از مناطق جنگی رفته بود، در حین بررسی منطقه به همراه یکی از همراهانش (شهید محمد سعید یزدان پرست) با مین برخورد کرده، به شهادت رسید. آیة اللَّه خامنه ای، مقام معظم رهبری از ایشان با عنوان «سید شهیدان اهل قلم» تجلیل کرد.
منتظر شهادت
«مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً؛(1) در میانِ مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راهِ او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند».
بالاترین نیکی
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ علیه السلام فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بِرٌّ حَتَّی یُقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ؛(2) فراتر از هر نیکی، نیکی است تا آنگاه که مرد در راه خدا کشته شود پس چون در راه خدا کشته شد، بالاتر از آن نیکی و ارزشی وجود ندارد.»
جهاد با زبان و گفتار و اندیشه
«قال الإمام علی علیه السلام: جاهِدُوا فی سَبیل اللَّهِ بأیدیکُم، فإنْ لم تقدِرُوا فجاهِدُوا بألسِنتکم، فإن لم تقدِرُوا فجاهِدُوا بقلوبِکم؛(3) در راهِ خدا با دست به نبرد برخیزید، اگر نتوانستید به وسیله زبان و گفتار جهاد کنید، و اگر قدرت و توان نداشتید پس با دل واندیشه تان با دشمنان مبارزه کنید.»
اندیشه کهکشانی!
گاهی می شده من سرِ مسأله ای ناراحت و گرفته می شدم و به ایشان شکایت می کردم، به من می گفت: ببین هزاران کهکشان راه شیری است. سیّاره های زیادی در آن هست که یکی از آنها زمین است. کره زمین قارّه های متفاوتی دارد که یکی اش
ص:33
آسیا است. قاره آسیا کشورهای زیادی دارد که یکی، همین ایران ماست. ایران شهرهای … از کل به جزء می آمد، بعد می گفت: ما هم ذرّه ای هستیم. حالا ببین این حرفی که شما می گویید، جایش در این مجموعه با شکوه کجاست؟ آدم در آن کلیّت می دید که چه قدر آن اتّفاق ناچیز و بی اهمیّت بوده است.(1)
فدای جان
رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان
که پیش آن رُخَت جان را فدا کردن توان؟ نتوان
فخرالدین عراقی
کسبِ هنر
روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز
دل چو آینه در زنگ ظلام اندازد
حافظ
ارزش هنر
قلندرانِ حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
حافظ
* سخنان رهبر انقلاب در دیدار با خانواده شهید آوینی
بسم اللَّه الرحمن الرحیم. خداوند ان شاءالله این شهید را با پیغمبر محشور کند. من حقیقتاً نمی دانم چطور می شود انسان احساساتَش را در یک چنین مواقعی بیان و تعبیر کند؟ چون در دل انسان یک جور احساس نیست. در حادثه شهادتی مثلِ شهادت این شهید عزیز چندین احساس با هم هست. یکی احساسِ غم و تأسّف است از نداشتن کسی مثل سیّد مرتضی آوینی. امّا چندین احساسِ دیگر هم با این همراه است که تفکیکِ آنها از همدیگر و باز شناسی هر یک و بیان کردن آنها کار بسیار مشکلی است.
به هر حال امیدواریم که خداوند متعال خودش به بازماندگانش به شما پدرشان، مادرشان، خانم شان، فرزندانشان. همه کسان شان به شما که بیشترین غم، سنگین ترین غصه را دارید تسلی ببخشد. چون جز با تسلّی الهی دلی که چنین گوهری را از خودش جدا می بیند واقعاً آرامش پیدا نمی کند. فقط خدای متعال باید تسلّی بدهد و می دهد. من با خانواده های شهدا زیاد نشست و برخاست کرده ام و می کنم و از شرایط روحی آنان آگاهم. گاهی فقدان یک عزیز مصیبتی است که
ص:34
اگر مرگ او شهادت نبود تا ابد قابل تسلّی نبود. امّا خدایِ متعال در شهادت سرّی قرار داده که هم زخم است و هم مرهم و یک حالت تسلّی و روشنایی به بازماندگان می دهد … امیدواریم که خداوند متعال درجاتِ او را عالی کند. من با فرزند شما نشست و برخاست زیادی نداشتم. شاید سه جلسه که در آن سه جلسه هم ایشان هیچ صحبتی نکرده بود. من با ایشان خیلی کم هم صحبت شدم. منتها آن گفتار های تلویزیونی را از سالها پیش می شنیدم و به آنها علاقه داشتم. هر چند نمی دانستم که ایشان آنها را اجرا می کند. لکن در ایشان همواره نوری مشاهده می کردم. ایشان دو سه مرتبه آمد اینجا و رو به روی من نشست. من یک نور و یک صفا و یک حالت روحانی در ایشان حس می کردم و همین جور هم بود. همین ها هم موجب می شود که انسان بتواند به این درجه رفیع شهادت برسد … چند روز پیش توفیق زیارت مقبره این شهید را پیدا کردیم. پنج شنبه گذشته رفتیم آنجا و قبر مطهّر ایشان و آن همرزم و همراهشان - شهید یزدان پرست - را زیارت کردیم. ان شاءاللَّه که خداوند درجاتشان را عالی کند و روز به روز برکات آن وجود با برکت را بیشتر کند. کارهایی که ایشان داشتند ان شاءاللَّه نباید زمین بماند … نباید بگذارند که کار های ایشان زمین بماند. این کارها، کار های با ارزشی بود. ایشان معلوم می شود ظرفیت خیلی بالایی داشتند که این قدر کار و این همه را به خوبی انجام می دادند … (1)
ص:35
رمزِ عملیّات: یا اللَّه، یا اللَّه، یا الله
محلِّ عملیّات: شمال غرب فکّه
اهدافِ عملیّات: انهدام نیروهایِ دشمن
به دنبالِ موفّقیت در عملیّات محرّم، زمینه برای نفوذ به داخل خاکِ عراق فراهم شد. پس از روشن شدنِ اهمیت جبهه «العماره» که حلقه استراتژیک میانِ شهرهای مهمِّ بغداد و بصره محسوب می شد و به عنوانِ سر پل بخشی میانی جبهه ها دارای ارزش نظامی فراوانی بود، نگاهِ نظامیان را به خود معطوف کرد و نهایتاً تصرف شهر العماره در اقدامات بعدی موردِ بررسی قرار گرفت. بدین ترتیب، عملیات والفجر 1 با رمز یا اللَّه در تاریخِ 21/1/1362 جهتِ آزادسازی قلّه های مهمِّ ارتفاعات حمرین و جبل فوقی با طرّاحی مشترک و به فرماندهی سرهنگ علی صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش با استعداد مجموعاً 132 گردان (96 گردان سپاه و 36 گردان ارتش) در مقابلِ 120 گردان دشمن آغاز شد. تلاشِ نیروهای خودی در شب های اوّل، موجب شکستن مواضع و خطوط مستحکم دشمن و پیشروی و تصرف برخی از مواضِع عراقی ها گردید. از شبِ سوم به بعد نبرد با شدّتِ بیش تر روی ارتفاعات تصرّف شده ادامه داشت و در برخی قلّه های دیگر زد و خورد به صورتِ تن به تن در آمده بود. در این درگیری ها،ارتفاعات منطقه چندین بار دست به دست شد و این وضع تا شبِ هفتم ادامه پیدا کرد. در این عملیات لشکر 27 محمّد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله با فرماندهی رضا چراغی و 12 گردان توانستند به تمامی اهداف از پیش تعیین شده دست یابند و رضا چراغی به همراه دیگر سردارانی مثل شهید مختار سلیمانی، بهزاد تندسته، رضا گو دینی، نیکچه فراهانی و … شهدای شاخص این عملیّات به شهادت رسید.
برترین شهدا
«قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله: افضل الشّداء الّذین یقاتولن فی الصّف الاوّل فلا یلفتون وجوههم حتّی یقتلوا، اولئک یتلبّطون فی الغرف العلی من الجنّه یضحک الیهم ربّک فاذا ضحک ربّک الی عبدٍ فی موطن فلا حساب علیه؛(1) پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: برترین شهیدان کسانی هستند که در صف اوّلِ «خط مقدم» پیکار می کنند و روی بَر نمی گردانند تا کشته شود، اینها هستند که جایگاه آنان غرفه های عالی بهشت است، و خداوند بر آنها متبسّم است و اگر خداوند بر بنده ای تبسّم کند «خشنود شود» هیچ حسابی بر او نیست.»
ص:36
سپهبد علی صیاد شیرازی از فرماندهان دلاور ارتش و با تعهدی والا بود. او در سال 1323 در شهرستان در گز (شمال خراسان) به دنیا آمد. از سال 1343 وارد دانشکده افسری شد. در سال 1351 برای گذراندن دروه تخصصی توپخانه به آمریکا رفت و پس از آن به عنوان استاد مرکز آموزش توپخانه اصفهان به تدریس مشغول شد. در این ایام او فعالیت های انقلابی و سیاسی خود را علیه رژیم شاه گسترش داد. پس از پیروزی انقلاب، صیاد در خواباندن غائله کردستان نقش مؤثری داشت. اما بنی صدر به خاطر مقاومت صیاد شیرازی در برابر خواسته هایش او را با تنزل به درجه سر گردی به تهران فرستاد. همزمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز گشت. صیاد حدود چهار ماه به صورت افتخاری در ستاد مرکزی سپاه پاسداران در آموزش های نظامی فعالیت داشت. سپس از طرف ستاد کل نیروهای مسلح منصوب گردید. در 16 فروردین 1378 به درجه سر لشکری نائل آمد. سرانجام سپهبد صیاد شیرازی صبح روز دوشنبه 21 فروردین 1378 در حال خروج از خانه مورد اصابت چند تیر واقع شد. گروهک منافقین (مجاهدین خلق) مسؤولیت این ترور را به عهده گرفت.
منتظر شهادت
«مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً؛(1) در میانِ مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راهِ او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.»
مجاهدین در بهشت
«قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم: للجنّةِ بابٌ یُقالُ له بابُ المُجاهدینَ یمضوُن إلیه فإذا هُو مَفتوحٌ و هم مُتقلِّدون سُیوفَهم والجمعُ فی الموقفِ و الملائکةُ تُرحِّبُ بهم؛(2) بهشت را دری است به نام مجاهدان که به سوی آن می روند و آن را گشوده می یابند. آنان شمشیرهای خود را حمایل کرده و دیگر مردم در آن جایگاه ایستاده اند و فرشتگان مجاهدان را خوش آمد می گویند».
ص:37
شهید صیّاد از نگاهِ خانواده
همسرِ شهید:
شهادت آرزوی همسرم بود، همه وجودِ او صرف خدمت به انقلاب و کشور شد و با وجود ساعت های متمادی کار شبانه روزی هرگز از کارِ زیاد خم به ابرو نیاورد. شهید صیّاد شیرازی فردی بسیار صبور بود و دعایش همیشه این بود که خداوند به او شهادت در راهش را نصیب کند و ما خانوادگی در امامزاده صالح آرزوی شهادت کردیم.
او عاشق ولایت بود و به بسیجی ها عشق می ورزید. چرا که خودش را هم یک بسیجی می دانست.
فرزندِ ارشد شهید، مهدی صیّاد شیرازی:
تصوّر می شد که ایشان فقط یک فرد نظامی است امّا واقعیت این بود که پدرم صرفاً یک نظامی نبود. آیت اللَّه بهاء الدّینی می گفتند: «پدرت یک روحانی بود در لباس نظامی.»
درباره ارتباط پدرم با من باید عرض کنم ایشان من را آزاد می گذاشت ولی از دور مراقبت می کرد. می گفت: بچّه ها را نباید حبس کرد. من 5 ساله که بودم برایم برنامه داشت و با توجّه به علاقه ای که خودم نشان می دادم لباس چریکی تنم می کرد و من را به سخنرانی می برد. برایم خیلی ارزش قائل می شد. با این برنامه ها روحیه شهامت را در وجودم پدید می آورد. من از همان کودکی شاهد بودم که ایشان چقدر شجاع هستند. حتّی محافظ هایش را قال می گذاشت. شاید بخاطر این بود که او اوّلاً از مرگ نمی هراسید ثانیاً می خواست ساده زیست باشد. یادم است که در دوران کودکی حتّی من را به منطقه نظامی و جبهه ها می برد تا با فرهنگ دفاع مقدّس بیشتر آشنا شوم. در جبهه ها بالگرد ها را که را می دیدم یک سرور و نشاط خاصّی در من ایجاد می شد. در جاهایی که شهدا بودند من را می برد و یا به خانه هایی که فرزندان بی سرپرست داشت من را هم می برد. همه اینها بخاطر این بود که من را با محیط اطراف خودم بیشتر آشنا سازد.
آخرین خاطره ای که از ایشان دارم مربوط می شود به شبِ شهادتش. آن شب حال عجیبی داشت. چون از مسافرت آمده بود؛ زیارت حرم مطهّر امام رضاعلیه السلام و عیادت مادر گرانقدرش در مشهد، زیارت مشهد شهیدان شلمچه؛ همه و همه روحیه ای تازه به او بخشیده بود. اصلاً انگار آماده بود. فردا شبش که دیگر ایشان شهید شده بود برای من
ص:38
شبی بسیار سخت و مصیبت باری بود. تازه به عظمتِ او فکر می کردم که در نبودنش چه کنم؟ برای همین بود که در روز تشییع جنازه وقتی خودم را روی پای آقا انداختم می خواستم تمام عقده هایم را خالی کنم. چون او را از پدرم بیشتر دوست دارم.
دختر شهید:
پدرم در هیچ حال از یاد خدا غافل نبود و قبل از انجام هر کاری وضو می گرفت و می گفت: کارم را در راهِ خدا انجام می دهم. او هنگامِ شهادت نیز وضو داشت و با پیکری مطهّر به آرزوی خود برای شهادت در راه خدا نایل شد. منافقین در حقیقت وسیله ای شدند تا پدرم به آرزویش برسد.
پدرم مرد جنگ و عمل بود و فکر و قلبش در جبهه ها بود و در دوران 8 سال جنگ هرگز حاضر به ترکِ جبهه ها نبود.
مردم انقلابی و نیروهایِ مردمی و سپاهی در سراسر کشور با نام پدرم به عنوان رزمنده ای شجاع و ارتشی دلاور آشنا هستند و محبّتِ او در دلِ همگان جای دارد.
داماد شهید:
شهید صیاد شیرازی بر خواندنِ نماز اوّل وقت تأکید داشت، بیشتر کارهای ایشان به گونه ای تنظیم می شد که یا با وقت نماز به پایان می رسید، یا پس از خواندن نماز شروع می شد. حتّی مراسم عروسی بنده نیز با نماز جماعت شروع شد.
وجودِ نظم و برنامه ریزی بسیار دقیق در امور فردی، اجتماعی، خانوادگی و عبادی از دیگر ویژگی های آن شهید بود که می تواند الگویی برای نسل جوان کشور باشد.
یکی از دلایل بسیار مهم در ارتقای کمالات و رسیدن به درجه شهادت در آن شهیدِ بزرگوار، وجود برنامه ریزی و نظم دقیق برای تمامی امور زندگی بود.
ایشان تنها یک سوم از حقوقِ ماهیانه خود را صرف معیشت زندگی خانوادگی می کرد و دو سوّمِ دیگرِ آن، صرف امور خیریه و صندوق قرض الحسنه شخصی ایشان می شد، خانواده و حتّی همسر ایشان، پس از شهادتشان متوجّه شدند که میزان واقعی حقوق آن شهید چقدر بوده است، زیرا در ایّامِ زندگیش، تنها ثلث حقوق خود را صرف امور خانوادگی می کرد.
ملاک های شهید صیاد شیرازی برای گزینش داماد خانواده، ساده زیستی و حضور در جبهه به عنوان بسیجی بود. ملاک های مادّی مدِّ نظرِ ایشان نبود چون قبلاً بزرگواران دیگری با موقعیتهای اجتماعی بهتر یا از فرزندان نزدیکان شان یا مسئولان دولتی دراین زمینه مطرح شده بودند و من در زمانِ ازدواجم دانشجو بودم و موقعیّتِ مالی مناسبی نداشتم.
ص:39
آن شهید اگر احیاناً مشکل خانوادگی در وابستگان و نزدیکان می دید، مستقیماً دخالت نمی کرد واز طریق نوشته و با واسطه مطالب را گوشزد می نمود.
آن شهید علیرغم درگیری های کاری گوناگون، روز جمعه را به طور کامل در اختیار خانواده بود، ایشان صبح جمعه پس از ورزش والیبال یا فوتبال و صرف صبحانه، شخصاً دستشویی، آشپزخانه و راه پله ها را - با این که بعضی معتقدند این امور مربوط به خانم ها بود - می شستند و سپس برای نماز جمعه آماده می شدند.(1)
چگونه تربیت کنیم؟
هیچ وقت یادم نمی رود، یک روز کفش های خودشان را واکس می زدند، کفش های مهدی (پسر ارشد مان) را هم واکس زدند. گفتم: چرا این کار را کردید؟
گفتند: من نمی توانم مستقیم به پسرم بگویم که این کار را انجام بده؛ چون جوان است و امکان دارد به او بر بخورد. می خواهم کفش هایش را واکس بزنم و عملاً این کار را به او بیاموزم.(2)
تابِ گیسو
کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم
حافظ
* با تقدیر از زحمت های طاقت فرسای سرکار سرهنگ صیّاد شیرازی که با تعهد کامل به اسلام و جمهوری اسلامی در طول دفاع مقدّس، از هیچ گونه خدمتی به کشور اسلامی خودداری نکرده و امید است در آینده نیز در هر مقامی باشد موفّق به ادامه خدمت های ارزنده خود باشد.(3)
* برای فعال کردن هر چه بیشتر و بهتر قوای مسلح کشور ضرورت دارد از تجربه اشخاصی که در متن مسائل جنگ بوده اند استفاده هر چه بیشتر شود، بدین سبب سرکار سرهنگ صیاد شیرازی … را تا پایان جنگ به عضویت شورای عالی دفاع منصوب می نمایم.(4)
ص:40
امام خمینی رحمه الله در این روز طی پیامی، اوّلین نهاد منسجم را برای رفع مشکل مسکن و تهیّه سرپناه برای محرومان و نیازمندان پایه گذاری کردند. همچنین در این فرمان، حسابِ شماره 100 در تمامی شعب بانک ملّی جهت جمع آوری کمک های مردمی در این خصوص تعیین شد.
مسکن از نعمات الهی
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّن بُیُوتِکُمْ سَکَنًا وَ جَعَلَ لَکمُ مِّن جُلُودِ الْأَنْعَمِ بُیُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقَامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوَافِهَا وَ أَوْبَارِهَا وَ أَشْعَارِهَا أَثَثًا وَ مَتَعًا إِلیَ حِینٍ؛(1) و خدا برای شما از خانه های تان محل سکونت (و آرامش) قرار داد و از پوست چهارپایان نیز برای شما خانه هایی قرار داد که روز کوچ کردن و روز اقامت تان، به آسانی می توانید آنها را جا به جا کنید و از پشم و کرک و موی آنها، برای شما اثاث و متاع (و وسایل مختلف زندگی) تا زمان معیّنی قرار داد.»
یادِ نعمت ها
«وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ؛(2) و به خاطر بیاورید که شما را جانشینان قوم «عاد» قرار داد، و در زمین مستقر ساخت، که در دشت هایش، قصر ها برای خود بنا می کنید و در کوه ها، برای خود خانه ها می تراشید! بنابراین، نعمتهای خدا را متذکّر شوید! و در زمین، به فساد نکوشید!»
موجر و مستأجر
«قال الإمام الصادق علیه السلام: مَنْ کانتْ لَه دارٌ فاحتاج مؤمنٌ إلی سُکناها فَمَنَعه إیّاها، قال اللَّهُ عزّوجل: یا ملائکتی! أبخِل عَبدی عَلی عَبدی بسُکنَی الدّار الدّنیا، و عزّتی و جَلالی لا یَسْکُنُ جنانی أبداً؛(3) آن کس که خانه ای دارد و مؤمنی نیازمند آن است و «صاحب خانه» او را مانع شود، خداوند گوید: ای فرشتگان من! آیا بنده ام در مورد خانه ای پست «در این دنیا» به بنده ای دیگر فخر ورزید؟! به عزت و جلالم سوگند که هیچ گاه «چنین شخصی» در بهشتم مسکن نخواهد گزید».
ص:41
ایثار، از عوامل مؤثّر در نشر دین
عن علی علیه السلام قال: خیر المکارم الإیثار(1)
حضرتِ علی علیه السلام فرموده: ایثار، بهترین کرامت اخلاقی برای انسان هاست.
بی گمان در صدرِ اسلام یکی از عوامل نشر دین حق و گسترش آیین الهی، ایثار و تفضّلِ مسلمانان بود که با خلوص نیّت و به انگیزه ایمان نسبت به یکدیگر انجام می دادند و برای این مطلب شواهدی در آیات و روایات و تاریخ وجود دارد که در این جا برای شاهد، پاره ای از آنها ذکر می شود.
کعبه مکرّمه معبد مقدّس و مَطافِ مردمِ بسیاری بود که همه ساله از دور و نزدیک برای حج و عمره به مکّه می آمدند. رسول گرامی صلی الله علیه وآله برای آنکه دعوتِ خود را به گوشِ اقوام مختلف برساند و آنان را از مأموریت خویش آگاه سازد در آن شهر توقّف نمود و ناملایمات گوناگون و آزارهای مختلفی را که از مشرکین می دید تحمّل می کرد و به تبلیغِ خود ادامه می داد. موقعی که دشمنان با هم متّحد شدند و به قتلِ آن حضرت همّت گماردند، ماندن در مکّه معظّمه برای پیشوای اسلام به مصلحت نبود، لِذا حضرتش بر آن شد که از مکّه خارج شود و به مدینه مهاجرت نماید. از این رو حضرت تصمیمِ خود را عملی نمود و به مدینه حرکت کرد. پیش از آنکه نبیِّ معظّم به مدینه برود، مبلّغی از طرفِ آن حضرت به مدینه رفته بود، اسلام را تبلیغ نموده بود و مردمِ مدینه از دعوتِ آن حضرت آگاهی داشتند و عدّه قابلِ ملاحظه ای به اسلام ایمان آورده بودند. از این رو پیشوای معظم اسلام هنگامِ ورود به مدینه موردِ استقبال واقع شد و اهالی مَقدمِ مبارکش را موردِ احترام و تکریم قرار دادند. مسلمانان که در مکّه ایمان آورده بودند، پس از هجرت آن حضرت در مَضیقه بیشتر قرار گرفته و موردِ تحقیر و اهانت زیادتری واقع شدند و به آنان اجازه توقّف در مکّه و انجام فرایض دینی داده نمی شد. ناچار به فکر افتادند که تدریجاً مکّه را ترک گویند و خویشتن را از آن محیط فاسد و شرک آلود برهانند و برای تحقّق بخشیدن به این هدف لازم بود از خانه و زندگی و از اموال و اثاث خود چشم بپوشند، زیرا مشرکین اجازه نمی دادند که آنان اموالِ خویش را از مکّه خارج کنند. این تهیدستان از وطن رانده شده، سرمایه ای با خود جز ایمان به خداوند و امید به فضلِ باریتعالی، نداشتند و هدفِ آنان اعلای حق و یاری پیشوای اسلام بود. قرآن شریف درباره اینان فرموده است:
ص:42
«لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ اللَّهِ وَرِضْوَاناً وَیَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ هُمْ الصَّادِقُونَ(1)؛ فقرای مهاجرین که از دیار و اموالِ شان اخراج گشته اند، در طلبِ فضل و خشنودی باریتعالی بوده اند. اینان با خلوص و صداقت در اندیشه یاری خدا و پیامبرش هستند و این فکرِ مقدّس را در سر میپرورند.»
ایّامی که مهاجرین به مدینه آمده بودند و در فقر و تنگدستی به سر می بردند، مقدار قابل ملاحظه ای از اموالِ یهودی های بنی نضیر بدونِ جنگ و جَدل به دستِ مسلمانان افتاد. چون این اموال عنوانِ غنیمت جنگی نداشت و مشترک بینِ همه نبود، به امرِ باریتعالی در اختیار شخصِ رسول اکرم صلی الله علیه وآله قرار گرفت.
خداوند اموالِ بنی نضیر را اختصاص به رسولِ اکرم صلی الله علیه وآله داد تا هر طور که بخواهد عمل کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آن را بینِ مهاجرین تقسیم نمود و به انصار چیزی از آن نداد جز سه نفر که نیاز داشتند و آنان ابودجانه و سهل بن حنیف و حارث بن صمه بودند. جمعیّتِ انصار از اختصاص اموالِ بنی نضیر به مهاجرین نه تنها از پیشوای اسلام آزرده خاطر نگشتند بلکه داوطلب ایثار گردیدند و روی بزرگواری و تفضّل حاضر شدند از جهت مسکن و لباس و غذا آنان را یاری دهند، حتّی بعضی از انصار که خودشان از جهتی نیازمند بودند مهیّا گشتند مهاجرین را بر خود مقدّم دارند و این مطلب در قرآن شریف آمده است: «وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ(2)؛ انصار که پیش از آمدنِ مهاجرین مدینه را جایگاه ایمان ساخته بودند با ورود شان نسبت به آنان ابراز علاقه کردند، علاوه بر آنکه در دل احساسِ احتیاجی به اموال بنی نضیر داشتند، حاضر شدند از روی تفضّل به مهاجرین ایثار نمایند، هر چند بعضی از انصار، خود در مضیقه بودند ولی مهاجرین را بر خویشتن مقدّم داشتند.
ایثار و تفضّل از ناحیه انصار نسبت به مهاجرین بی بضاعت در صدرِ اسلام و نزولِ آیه: «وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» یکی از بزرگ ترین کرامات اخلاقی را پایه گذاری نمود. اولیایِ گرامیِ اسلام ضمنِ روایاتِ بسیاری با تعبیر های مختلف همواره قدر و منزلت این کرامت اخلاقی را خاطر نشان می ساختند و در بعضی از روایات در پایانِ حدیث آن آیه شریفه را نیز قرائت می نمودند.
امام صادق علیه السلام در وصفِ مؤمنینِ کامل چنین فرموده است: «هُمُ الْبَرَرَةُ بِالْإِخْوَانِ فِی
ص:43
حَالِ الْیُسْرِ وَ الْعُسْرِ وَ الْمُؤْثِرُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ فِی حَالِ الْعُسْرِ کَذَلِکَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فَقَالَ «وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ» (1)؛ آنان نسبت به برادران در حالِ تنگدستی و در حال گشایش نیکوکارانند. اینان در حالِ مضیقه، دیگران را بر خود مقدّم می دارند و خداوند این گروه بزرگوار را این چنین توصیف نموده و فرموده است: «وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»
شاگردان تربیت یافته مکتب ایثار کوشا بوده اند که این کرامت نفس را در ضمیر خود زنده نگاه دارند و در فرصت هایی که به دست می آورند دیگران را بر خویشتن مقدّم می داشتند.
«عَنْ أَنَسٍ قَالَ إِنَّهُ أُهْدِیَ لِرَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِ علیه السلام رَأْسُ شَاةٍ مَشْوِیٌّ فَقَالَ إِنَّ أَخِی فُلَاناً وَ عِیَالَهُ أَحْوَجُ إِلَی هَذَا حَقّاً فَبَعَثَ بِهِ [إِلَیْهِ فَلَمْ یَزَلْ یَبْعَثُ بِهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّی تَدَاوَلُوا بِهَا سَبْعَةَ أَبْیَاتٍ حَتَّی رَجَعَتْ إِلَی الْأَوَّلِ(2)؛ انس بن مالک می گوید: به یکی از اصحابِ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله کلّه گوسفند بریان شده ای اهدا گردید. مردِ صحابی با خود گفت: فلان برادرم و عیالَش به این غذا از من محتاج تر است؛ پس برای وی فرستاد. او نیز به تصوّرِ احتیاج بیشترِ برادرِ دیگری برای آن برادر اهدا نمود. و خلاصه کلّه بریان شده هفت دور چرخید و سرانجام به منزلِ مردِ صحابی یعنی آن کسی که به وی اهدا شده بود برگشت.
البتّه این چند نفر مسلمان نیازِ فوری به آن غذا نداشتند ولی با این عمل مراتِبِ ایثار تفضل آنان نسبت به یکدیگر روشن گردید.(3)
خُلدِ برین
حافظ خلدِ برین خانه موروث من است
اندر این منزل ویرانه نشیمن چه کنم؟
حافظ
* طبق بیانِ نورانی قرآن کریم مسکن، از نعمت هایِ ویژه الهی است.(4)
* دقّت کنیم رفاه، مسکن و قصر، اگر از یاد خدا جدا باشد زمینه فساد می شود.(5)
ص:44
همزمان با نزدیک شدن پیروزی انقلاب اسلامی، ارتش رژیم شاهنشاهی نیز با پیوستن به مردم، در براندازی نهایی رژیم سهیم شد. فرار نظامیان از پادگانها، خودداری از مقابله با مردم، سرپیچی از دستورات فرماندهان طاغوت، رژه پرسنل نیروی هوایی در محضرِ امام رحمه الله، شرکت در خنثی کردنِ کودتای 21 بهمن و پیوستن کامل به صفوف ملت در 22 بهمن 57، از نتایج ارزنده برخورد حکیمانه حضرت امام با ارتش بود و این عنایت با نامگذاری روز 29 فروردین در سال 1358 به نام ارتش جمهوری اسلامی توسّط معظم له کامل شد.
امتحان الهی
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُترَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسولِهِ وَ لا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَ اللَّهُ خَبِیرُ بِمَا تَعْمَلُونَ؛(1) آیا گمان کردید که (به حال خود) رها می شوید در حالی که هنوز کسانی که از شما جهاد کردند، و غیر از خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار خویش انتخاب ننمودند، (از دیگران) مشخصّ نشده اند؟! (باید آزمون شوید؛ و صفوف از هم جدا گردد؛) و خداوند به آنچه عمل می کنید، آگاه است!»
فلسفه جهاد
«عَنْ زَیْنَبَ بِنْتِ عَلِیٍ علیه السلام قَالَتْ قَالَتْ فَاطِمَةُعلیه السلام فِی خُطْبَتِهَا فَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْرِ وَ الزَّکَاةَ زِیَادَةً فِی الرِّزْقِ وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلْإِخْلَاصِ وَ الْحَجَّ تَسْنِیَةً لِلدِّینِ وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ؛(2) حضرت زینب علیها السلام فرموده که حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: خداوند ایمان را جهت طهارت دل شما از شرک منظور کرد و نماز را جهت پاکی قلب از کبر مقرر داشت و جهاد را به عنوان مقام و سربلندی اسلام واجب گردانید.»
اهمیت جهاد
سالِ یازدهم هجرت بود، ماهِ صفر فرا رسیده بود، پیامبرصلی الله علیه وآله در بستر رحلت خوابیده بود و هر لحظه به سوی آخرت، وداع از دنیا، نزدیک می شد، در این موقعیّت،
ص:45
اسامة بن زید را که در حدودِ بیست سال داشت، فرمانده لشکر نمود و فرمان داد که مهاجر و انصار از او اطاعت کنند و مدینه را به سوی سرزمین فلسطین و شام برای جلوگیری از دشمنِ متجاوز ترک گویند. لشکر تا یک فرسخی مدینه حرکت کرد، با این که حضرت اصرار داشت که سپاه از حرکت باز نایستد، منافقان سستی می کردند و می گفتند در این حال، پیامبرصلی الله علیه وآله را بگذاریم و به کجا برویم؟
اسامه به محضرِ رسولِ خداصلی الله علیه وآله آمد و عرض کرد: «آیا اجازه می دهی چند روزی به سوی جبهه حرکت نکنیم تا شما شفا یابید، زیرا من در این حالتی که شما به سر می برید اگر از مدینه بیرون روم قلبم نگران و مجروح است.» پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «ای اسامه، به راهِ خود ادامه بده، زیرا نشستن از جهاد در هیچ حالی از احوال، ساقط نمی گردد.» سپس پیامبرصلی الله علیه وآله شنید که بعضی از منافقان از تحتِ فرماندهی اسامه خارج شده اند، فلذا فرمود: «اسامه از محبوب ترین انسان ها در نزدِ من است، شما را در موردِ او، توصیه به خیر و نیکی می کنم. اگر در موردِ امارت و فرماندهی او سخن دارید، در موردِ پدرش، زید نیز ایراد داشتید، پدرش سزاوار و شایسته امارت بود. سوگند به خدا اسامه نیز سزاوار و شایسته فرماندهی است.» (1)
حفظ امنیت
پاسبان دین و ملک را تیغ است. امثال و حکم دهخدا
* ارتش و سپاه و بسیج و سایر قوای مسلح نظامی و انتظامی و مردم پیرو اولیایی هستند که همه چیز خود را در راه هدف و عقده فدا نموده و برای اسلام و پیروان معظم آن شرف و افتخار آفریده اند.(2)
ص:46
محمّد اقبال لاهوری، شاعر و مصلح بلند آوازه پاکستانی است. او که از اهالی پنجاب می باشد، در 22 فوریه 1873 (1252 ش) چشم به جهان گشود. بعدها با بروز استعدادهای خود به ویژه در زمینه شعر، شهرت فراوان یافت. وی پس از تحصیلات عالی در لاهور و نیز در اروپا به شغل وکالت پرداخت. علاوه بر این در فعالیت های سیاسی شرکت مؤثر داشت. به لحاظ علاقه ای که به «فلسفه خودی» داشت، همواره کوشش می کرد عظمت ها و شایستگی های امت مسلمان را در اشعار و سخنرانی هایش بازگو کند و مسلمانان را از غرب گرایی برحذر می داشت. از این رو او را از مصلحان و بیدار گران مسلمان می شناسند. کتاب های اسرار خودی و رموز بی خودی، زبور عجم، پیام مشرق و جاوید نامه از آثار اقبال لاهوری است.
مؤمنِ آل فرعون
«وَیَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَی النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِی إِلَی النَّارِ* تَدْعُونَنِی لِاَکْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِکَ بِهِ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ* لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیَا وَلَا فِی الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَی اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ* فَسَتَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ؛(1)[مؤمن آل فرعون گفت:] ای قوم من! چرا من شما را به سوی نجات دعوت می کنم، امّا شما مرا به سوی آتش فرا می خوانید؟! * مرا دعوت می کنید که به خداوند یگانه کافر شوم و همتایی که به آن علم ندارم برای او قرار دهم، در حالی که من شما را بسوی خداوند عزیز غفّار دعوت می کنم! * قطعاً آنچه مرا به سوی آن می خوانید، نه دعوت (و حاکمیّتی) در دنیا دارد و نه در آخرت؛ و تنها بازگشت ما در قیامت بسوی خداست؛ و مسرفان اهل آتشند! * و بزودی آنچه را به شما می گویم به خاطر خواهید آورد! من کار خود را به خدا واگذارم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست!»
امتحان در جهاد
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُترَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسولِهِ وَ لا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَ اللَّهُ خَبِیرُ بِمَا تَعْمَلُونَ؛(2) آیا گمان کردید که (به حال خود) رها می شوید در حالی که هنوز کسانی که از شما جهاد کردند، و غیر از خدا و رسولش و مؤمنان را
ص:47
محرم اسرار خویش انتخاب ننمودند، (از دیگران) مشخصّ نشده اند؟! (باید آزمون شوید؛ و صفوف از هم جدا گردد؛) و خداوند به آنچه عمل می کنید، آگاه است!»
اقسام جهاد
«الْجِهَادُ عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَی الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِینَ؛(1) امام علی علیه السلام فرمودند: جهاد چهار شاخه دارد: امر به معروف، نهی از منکر، پایداری در جبهه های جنگ و دشمنی با تبهکاران.»
ثواب قلم عالمان
«پیامبرصلی الله علیه وآله: إنَّ مِدادَ العُلماءِ فِی المِیزانِ أثقَلُ مَن دَمِ الشُّهَداءِ و أکثَرَ ثَواباً یَومَ القِیامَةِ؛(2) در روز قیامت، مداد عالمان در ترازو از خون شهیدان سنگین تر، و پاداشش بیشتر است.»
سفارش پدرِ اقبال
اقبال لاهوری می گوید سخنی پدرم به من گفت که در سرنوشت من فوق العاده اثر بخشید. می گوید روزی در اطاق خود نشسته و مشغول خواندن قرآن بودم، پدرم آمد از جلوی اطاق من بگذرد، رو کرد به من و گفت: محمّد! قرآن را آنچنان بخوان که گویی بر خودت نازل شده است. از آن وقت من هر وقت به آیات قرآن مراجعه می کنم و آنها را مطالعه می کنم، چنین فرض می کنم که این خدای من است که با من که محمّد اقبال هستم دارد حرف می زند.(3)
شعری از اقبال
ای غنچه خوابیده چو نرگس، نگران خیز
کاشانه ما رفت به تاراج غمان خیز
از ناله مرغ سحر، از بانگ اذان خیز
وز گرمی هنگامه آتش نفسان خیز
از خوابِ گران، خوابِ گران، خوابِ گران خیز! از خواب گران خیز
دریای تو دریاست که آسوده چو صحراست؟!
دریای تو دریاست که افزون نشد و کاست؟!
بیگانه آشوب و نهنگ است چه دریاست؟!
از سینه چاکش صفت موج روان خیز!
از خوابِ گران، خوابِ گران، خوابِ گران خیز! از خواب گران خیز
فریاد ز افرنگ و دلاویزی افرنگ
فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگ
عالم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ
معمار حرم باز به تعمیر جهان خیز
از خوابِ گران، خوابِ گران، خوابِ گران خیز! از خواب گران خیز
ص:48
حضرت امام خمینی رحمه الله در دوم اردیبهشت سال 1358 طی فرمانی به شورای انقلاب اسلامی رسماً تأسیس نهاد مقدّس (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) را اعلام کرد و شورای انقلاب با تأسیس شورای فرماندهی سپاه، گام اساسی را در جهت سازماندهی این نهاد برداشت. سپاه در آغازِ تأسیس، صرفاً یک نیروی شهری به حساب می آمد، امّا حضور در صحنه های گوناگون انقلاب بخصوص جنگِ تحمیلی موجب شد تا حضرت امام رحمه الله در 26 شهریور 64 طی فرمانی، تشکیل نیروهایِ سه گانه زمینی، هوایی و دریایی سپاه را ابلاغ نماید.
حفظ اماکن مذهبی
«الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیرِ حَقٍ إِلا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاس بَعْضهُم بِبَعْضٍ لهَُّدِّمَت صوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَسجِدُ یُذْکرُ فِیهَا اسمُ اللَّهِ کثِیراً وَ لَیَنصرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ؛(1) همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اینکه می گفتند: «پروردگار ما، خدای یکتاست!» و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیر ها و صومعه ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود، ویران می گردد! و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری می کند؛ خداوند قوی و شکست ناپذیر است».
بهترین مردم
«امام علی علیه السلام: خَیرُ النّاسِ رَجُلٌ حَبَسَ نَفسَهُ فِی سَبیلِ اللَّهِ یُجاهِدُ أعداءَهُ یَلتَمِسُ المَوتَ أوِ القَتلَ فی مَصافِّهِ؛(2) بهترین مردم کسی است که در راه خدا خویشتن داری می کند و با دشمنان او به نبرد برمی خیزد، و مرگ یا کشته شدن در میدان نبرد را آرزو می کند».
اعتقاد نوجوان به وعده قرآن
عبد الواحد بن زیاد گوید: برای جهاد از شهر بیرون رفتیم، مردی در بینِ ما بود که این آیه را قرائت کرد: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ؛(3) خداوند
ص:49
جان ها و اموالِ اهلِ ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده است.» نوجوانی برخاست و گفت: «قَدْ بِعْتُ نَفْسی وَ مالی لِلَّهِ بِاَنَّ لِیَ الْجَنَّةَ؛ من جان و مالِ خود را به خدا فروختم تا در مقابلش، بهشت از آنِ من باشد»، ما حرکت کردیم تا به بلاد و شهر های روم رسیدیم آن نوجوان رزمنده در میدان جنگ حاضر شد و شروع به جنگیدن کرد و آن قدر جنگید تا به شهادت رسید.(1)
امنیّت و آسایش
پاسبان دین و ملک را تیغ است.
امثال و حکم دهخدا
* سپاه پاسداران که رکن بزرگ در پیروزی انقلاب اسلامی است با اقتدا به مولای خود سید مظلومان، امام حسین علیه السلام نجات بخش ملت ایران و اسلام عزیز از شب های تاریک و ظلمانی ستم شاهی بوده و در پاسداری از انقلاب و هدف های آن عامل مؤثر و رکنی رکین بوده است.(2)
اعلام انقلاب فرهنگی
عدم همراهی فکری در برخی دانشگاه ها با حوادث انقلاب اسلامی و وجودِ عناصر وابسته به رژیم پهلوی در دانشگاهها و نیز حرکات خصمانه گروههای نفاق در تبدیل کلاس های درس، به ستادهای عملیاتی خود برای تعرّض مسلّحانه به جمهوری اسلامی، لزوم انقلاب فرهنگی در عرصه دانشگاهها را ایجاب می کرد. از این رو پس از اولتیماتوم سه روزه شورای انقلاب به گروهک ها مردم در 2 اردیبهشت 59 دانشگاه ها را تصرّف کردند و امام هم از این عمل حمایت نمودند و دانشگاه ها تا 27 آذر 61 تعطیل شد.
منّت خدا بر بندگان
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ؛(3) خداوند بر مؤمنان منت نهاد [=نعمت بزرگی بخشید]هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را
ص:50
بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند».
فقر جهل
«لا غنی أکبر من العقل و لا فقر مثل الجهل و لا وحشة أشد من العجب و لا عیش ألذّ من حسن الخلق؛(1) امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: هیچ بی نیازی بزرگ تر از عقل و هیچ فقری مانند جهل و هیچ وحشتی سخت تر از خود پسندی و هیچ عیشی لذّت بخش تر از خوش اخلاقی نیست.
فقر عقلی
«عَنْ حُمْرَانَ وَ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ قَالَا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ لَا غِنَی أَخْصَبُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا فَقْرَ أَحَطُّ مِنَ الْحُمْقِ؛(2) دو راوی می گویند از امام صادق علیه السلام فرمود: خیر و برکت هیچ ثروتی به قدر عقل نیست و پستی و ذلّت هیچ فقیری به پایه حماقت که فقر عقلی است نمی رسد.»
اهمیت انسان سازی
در جنگِ خیبر، وضع فوق العاده حسّاس است، برای اینکه روزِ اوّل، مسلمان ها شکست خوردند، روزِ دوم و روزِ سوم شکست خوردند و یک حال شکستی در میان مسلمانها پیدا شده است. روحیّه ها بسیار ضعیف شده و برعکس روحیه دشمن بسیار قوی گردیده و اسلام در مخاطره عجیبی بود. شب بود، پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: «فردا عَلَمْ و پرچم را به دستِ کسی می دهم که خدا او را دوست داشته و من هم او را دوست داشته باشم، او نیز من و خدا را دوست داشته باشد.» در این خصوصیّات تقاضا دارم یک مقداری توجّه کنید. تاریخ گفتن و تاریخ خواندن خیلی اهمیّت ندارد، بلکه نکته ای مفید از تاریخ برداشتن، اهمّیت دارد.
صبح فردا، چشمانِ مبارکِ امیرالمؤمنین علیه السلام درد می کرد. پیامبرصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به نزدِ خود خواند و با معجزه ای چشمانِ او را خوب کردند، یعنی آبِ دهان به چشم های علی علیه السلام مالیدند. چشمان امیرالمؤمنین علیه السلام خوب شد. پیامبر عَلَمْ را به دست علی علیه السلام
ص:51
دادند. وضعِ فوق العاده حسّاسی است. الان که امیرالمؤمنین علیه السلام مهیّایِ جنگ است، اگر پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله، که شخصِ اوّلِ اسلام است، برای شخصِ دومِ اسلام بخواهد جمله ای بگوید، باید خیلی حسّاس باشد، و الّا از نظرِ فصاحت و بلاغت درست نمی آید. اگر در وضعِ خیلی حسّاس، یک نفر که رئیسِ مذهبی باشد، رهبر جامعه ای باشد، برای کسی که بعداً رهبر می شود، جمله ای بخواهد بگوید، باید فوق العاده حسّاس باشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام سواره، و پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله پیاده هستند. عَلَمْ در دستِ علی علیه السلام است. لشکر مهیّایِ به میدان رفتن است. جمله ای که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند شاهدِ عرضم هست. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: «یَا علی! لَإنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِکَ رَجُلاً خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فیهَا؛(1) یا علی! اگر خداوند بوسیله تو شخصی را هدایت کند، برای تو از دنیا و آنچه در دنیاست بهتر است.»
فرمودند: یا علی! کاری که اکنون می خواهی انجام بدهی خیلی مهم است، معلوم است که می خواهی اسلام را زنده کنی، امّا باید به تو بگویم که از این کار مهمتر هم هست. اگر بتوانی کسی را هدایت کنی و یا کسی را به راهِ مستقیم بیاوری و به عبارت دیگر اگر بتوانی یک آدم بسازی، اگر بتوانی یک بچّه مسلمان تحویلِ جامعه بدهی، نه فقط از این جنگ ثوابَش بیشتر است، بلکه «خَیرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فیهَا؛ یعنی پاداشش از دنیا و آنچه در دنیاست، بیشتر است.» (2)
رهبری و کار فرهنگی
مقام معظّم رهبری فرمودند: «کسی به یکی می گفت: چه می کنی؟ جواب داد: دهل می زنم. چرا صدایَش در نمی آید؟ گفت: فردا در می آیَد. اگر شما ملّت و عناصر فرهنگی خدای ناخواسته بیدار نباشید، صدای فرو ریختن ارزش های معنوی که ناشی از تهاجم پنهانی و زیرکانه دشمن است، هنگامی در می آید که دیگر قابل علاج نیست.» (3)
آداب ظاهری
بچّه ها برای من (مسعود رسولی) یک کت جیر نیم تنه بلندِ ترکیه ای آورده بودند. یک روز که به خاطرِ سرما آن را پوشیده و کلاهی روسی سرم گذاشته بودم و پیپ هم
ص:52
می کشیدم، شهید رجایی رحمه الله مرا دید. بلافاصله گفت: خجالت نمی کشی! این چه قیافه ای است برای خودت درست کرده ای؟ کلاه تو روسی است و این کُت خارجی است، با آن پیپی که می کشی، کدام یک به فرهنگ تو می خورد؟! همین نهیب چنان مرا به خود آورد که دیگر نه پیپ کشیدم و نه آن گونه لباس پوشیدم.(1)
اخلاق و ارزش های اخلاقی
اقوام روزگار به اخلاق زنده اند
قومی که گشت فاقد اخلاق، مردنی است
بهار
دیانت و فرهنگ
مُلکداری با دیانت باید و فرهنگ و هوش
مست و غافل کی تواند؟ عاقل و هشیار باش!
* ظلم به تفکر و فرهنگ انسان ها، بدترین ستم هاست. شرک، افترا به خدا، ادّعای نبوّت دروغین، بدعت، تفسیر به رأی، همه نمونه ای از این گونه ظلم هاست.
* با کمال جدّ و عجز از ملت های مسلمان می خواهم که از ائمه اطهار و فرهنگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی نظامی این بزرگ راهنمایان عالم بشریت به طور شایسته پیروی کنند.(2)
* ملت عزیز ایران و سایر کشورهای مستضعف جهان اگر بخواهند از دام های شیطنت آمیز قدرت های بزرگ تا آخر نجات پیدا کنند چاره ای جز اصلاح فرهنگ و استقلال آن ندارند.
* و این میسر نیست جز با دست اساتید و معلمان متعهدی که از دبستانها تا دانشگاه ها راه یافتند و با تعلیم و کوشش در رشته های مختلف علوم و تربیت صحیح و تهذیب مراکز تربیت و تعلیم از عناصر منحرف و کج اندیش، نوباوگان را که از ذخایر کشور و مایه امید ملتند همدوش با تعلیم در همه رشته ها به حسب تعالیم اسلامی تربیت و تهذیب نمایند.
* و علوم اسلامی را که مربی اخلاق و مهذِّب نفوس است که به دست کارشناسان اسلامی داده تا نوباوگان و جوانان عزیز را بدین مکتب جامع روان بخش آشنا و از تعالیم علمی و عملی آن برخوردار سازند.(3)
ص:53
آمریکایی ها پس از پیگیری های فراوان دیپلماتیک برای آزادی گروگان های خود (که در دست دانشجویان پیرو خط امام بودند) تصمیم به حمله نظامی گرفتند. برای این امر، تیمی شامل 90 نفر از بهترین کماندوهای آمریکایی به مدّت پنج ماه در صحرای «آریزونا» به تمرین های پیچیده نظامی پرداختند. سرانجام به دستور کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، عملیات آغاز شد. در نیمه شب چهارم اردیبهشت 1359، تعداد هشت فروند بالگرد و یک هواپیمای 130 - C از عرشه ناو «نیمیتز» در دریای عمان برخاستند و با پرواز در ارتفاع کم راهی صحرای طبس شدند. طبق برنامه می بایست ابتدا در فرودگاه متروکی در صحرای طبس فرود می آمدند. پس از سوخت گیری، بالگرد، کماندوها را تا قبل از طلوع آفتاب به نزدیکی تهران می رساندند. در غروب آن روز، کماندوها توسط کامیونها و ماشینهایی که از قبل تهیه شده بود، خود را به سفارت رسانده و عملیات اصلی آغاز می شد. این برنامه که با محاسبات فراوان آماده شده بود، مورد اطمینان آمریکائیها بود. در ابتدای عملیات، دو بالگرد در طول مسیر ایران دچار نقص شدند و یکی دیگر از آنها در حال سوخت گیری در صحرای طبس دچار نقص فنی شد. این مسائل باعث لغو برنامه گردید. در زمان برگشت آمریکائیها، طوفان شن - علیرغم پیش بینی ها شروع به وزیدن گرفت و باعث تصادف یکی از بالگرد با هواپیما شد. در این حادثه هشت نفر از آمریکایی ها در آتش سوختند. این عملیات نافرجام، لکّه ننگ بزرگی برای آمریکا شد.
یادِ نعمات
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحًا وَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرًا* إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ اْلأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَ* هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدیدًا* وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاّ غُرُورًا* وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُریدُونَ إِلاّ فِرارًا*؛(1)
ص:54
ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند؛ ولی ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی دیدید (و به این وسیله آنها را در هم شکستیم)؛ و خداوند همیشه به آنچه انجام می دهید بینا بوده است.* (به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدّت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمان های گوناگون بدی به خدا می بردید.* آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند!* و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که منافقان و بیمار دلان می گفتند: «خدا و پیامبرش جز وعده های دروغین به ما نداده اند!» و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که گروهی از آنها گفتند: «ای اهل یثرب (ای مردم مدینه)! اینجا جای توقف شما نیست؛ به خانه های خود بازگردید!» و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می خواستند و می گفتند: «خانه های ما بی حفاظ است!»، در حالی که بی حفاظ نبود؛ آنها فقط می خواستند (از جنگ) فرار کنند.»
نصرت الهی
«وَ لَقَدْ نَصرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشکُرُونَ؛(1) خداوند شما را در «بدر» یاری کرد (و بر دشمنان خطرناک، پیروز ساخت)؛ در حالی که شما (نسبت به آنها)، ناتوان بودید. پس، از خدا بپرهیزید (و در برابر دشمن، مخالفت فرمانِ پیامبر نکنید)، تا شکر نعمت او را بجا آورده باشید.»
توکّل بر خدا
«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُواْ إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنکُمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ عَلیَ اللَّهِ فَلْیَتَوَکلَ ِ الْمُؤْمِنُونَ؛(2) ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمتی را که خدا به شما بخشید، به یاد آورید آن زمان که جمعی (از دشمنان)، قصد داشتند دست به سوی شما دراز کنند (و شما را از میان بردارند)، اما خدا دست آنها را از شما باز داشت! از خدا بپرهیزید! و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند!»
امنیّت ملی:
«پیامبرصلی الله علیه وآله: یا علیُّ لاخَیرَ فی … الوَطَنِ إلاّ مَعَ الأمنِ وَ السُّرورِ؛(3) ای علی! خیری نیست در … وطن مگر با امنیّت و دل خوشی».
ص:55
نعمت امنیت
پیامبرصلی الله علیه وآله: نِعمَتان مَکفُورَتانِ: الأمنُ و العافِیَةُ؛(1) دو نعمت است که شکر آنها گزارده نمی شود: امنیّت و سلامتی.»
نیاز به امنیت
«امام صادق علیه السلام: ثَلاثَةُ أشیاءَ یَحتاجُ النّاسُ إلَیها: الأمنُ و العَدلُ و الخِصبُ؛(2) سه چیز است که مردم به آنها نیاز دارند: امنیّت، عدالت و رفاه.»
چارلی فرمانده عملیات طبس و حقارت
پس از شکست عملیات و فرار کماندوهای لشکر هوا برد آمریکا از طوفان شن صحرای طبس، چارلی در یک مصاحبه گفت: «هیچ راهی نبود که اجساد را از درون آتش خارج کنیم … و من در آنجا نشستم و گریه کردم. خودم را بسیار حقیر دیدم و حس کردم دیگر آبرویی برایم باقی نمانده است.» (3)
بی دوامی ظلم
چراغ آدم ستمکار تا صبح نمی سوزد.
امثال و حکم دهخدا
* اکنون که شیطان بزرگ دست به کار احمقانه ای زده است، ملّت شریف و رزمنده ما باید به امرِ خدای تبارک و تعالی با تمام توان خود و با اتّکال به قدرت خدای متعال مهیّا شود و آماده نبرد با دشمنان خود گردد.(4)
ص:56
رمزِ عملیّات: یا علی ابن ابیطالب علیه السلام
محل عملیّات: خرمشهر
اهدافِ عملیات: آزاد سازی خرّمشهر
منطقه وسیع جنوب غربی اهواز، آخرین منطقه در جبهه جنوب بود که ارتش عراق هم چنان به آن چنگ انداخته بود. برای آزاد سازی این منطقه، عملیاتی با نام بیت المقدس در اوّلین دقایق بامداد 10/12/1361 با رمزِ مبارک یا علی ابن ابیطالب اجرا شد. حضورِ چشمگیر لشکر 27 محمد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم به فرماندهی سردار جاوید اثر حاج احمد متوسّلیان و رشادت شهیدان شهبازی، وزوایی، شعف، تقوی منش، بابایی، بشکیده، در آزاد سازی خرمشهر سهمِ بسزایی داشته است. در این عملیات 112 گردان از سپاه و 45 گردان از ارتش به مصاف 200 گردان دشمن رفتند. در مرحله اوّل عملیّات، رزمندگان با عبور از رودخانه کارون موفّق شدند جاده اهواز - خرمشهر را از کیلومتر 68 تا کیلومتر 103 تصرّف و تثبیت کنند. در مرحله دوم که در شامگاه 16/12/1361 آغاز شد. علاوه بر بخشِ دیگری از جاده اهواز - خرّمشهر، مناطق همچون جفیر، پادگان حمید و هویزه آزاد شد. در مرحله سوم که در آخرین ساعات 19/12/1361 به اجرا در آمد رزمندگان در اجرای مأموریت خود توفیق نیافتند.
سرانجام، مرحله چهارم عملیات از شامگاه 1/3/1361 آغاز شد و خرّمشهر در ساعت 11 صبح روزِ 3/3/1361 آزاد گردید.
برترین قتل شهادت است
«قَالَ رَسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم: اشرف القتل قتل الشهدا؛ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: والاترین قتل، کشته شدن شهیدان است».(1)
ص:57
فیلسوف و متفکّر دانشمند، آیة اللَّه استاد مرتضی مطهّری از یارانِ حضرت امام در دوران مبارزه با رژیم پهلوی و از مسؤولان بلند پایه نظام جمهوری اسلامی بود که بعد از عمری مجاهدت در راه خدا و تلاش خستگی ناپذیر در عرصه های فرهنگی، سیاسی و مذهبی، در شامگاه 11 اردیبهشت ماه سال 1358 به دست کوردلان گروه فرقان به شهادت نائل آمد و به ملکوت اعلی پیوست.
جاهل با دانا یکی نیست
«اَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ الَّیْلِ ساجِداً وَ قَائماً یحْذَرُ الاَخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَستَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلْبابِ؛(1) (آیا چنین کسی با ارزش است) یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو: «آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر می شوند!»
ارزش علم
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله مَنْ سَلَکَ طَرِیقاً یَطْلُبُ فِیهِ عِلْماً سَلَکَ اللَّهُ بِهِ طَرِیقاً إِلَی الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ وَ إِنَّهُ یَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِی السَّمَاءِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ حَتَّی الْحُوتِ فِی الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَی الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَی سَائِرِ النُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ؛(2) کسی که در راهی رود که در آن دانشی جوید، خداوند متعال او را به راهی سوی بهشت برد، همانا فرشتگان با خرسندی بال های خویش را برای دانشجو فرو نهند و اهل زمین و آسمان تا برسد به ماهیان دریا برای دانشجو آمرزش طلبند و برتری عالم بر عابد مانند برتری ماه شب چهارده است بر ستارگان دیگر و علماء وارثان پیامبرانند؛ زیرا پیامبران پول و طلا و نقره به جای نگذارند بلکه دانش به جای گذارند. هر که از دانش آنها برگیرد، بهره فراوانی گرفته است».
ص:58
زندگی نامه استاد شهید مطهّری رحمه الله
ولادت: 13 بهمن 1298 ه.ش.
عزیمت به حوزه علمیّه مشهد: 1310.
هجرت به قم برای تحصیل علوم دینی: 1316.
ورود به محضر درس امام خمینی رحمه الله: 1319.
حضور در درس مرحوم آیه اللَّه العظمی بروجردی رحمه الله: 1323.
تشرّف به محضر مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی: 1325.
ورود به محضر درس مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی: 1329.
مهاجرت به تهران: 1331.
انتشار جلد نخست کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم»: 1332.
شروع به تدریس در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران: 1334.
آغاز همکاری با مجامع اسلامی و کانون های مذهبی از طریق هدایت امور، ایراد سخنرانی، نگارش کتاب و …: 1334.
دستگیری و انتقال به زندان موقّت شهربانی: 15 خرداد 1342.
آغاز همکاری با «جمعیت های مؤتلفه اسلامی» به صلاحدید و امر حضرت امام خمینی رحمه الله: 1343.
اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد به کمک چند تن از دوستان: 1346.
دستگیری به خاطر صدور اعلامیه ای مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی: 1348.
کناره گیری از حسینیه ارشاد: 1349.
رهبری فعالیت های مسجد الجواد: 1349 1351.
دستگیری و بازداشت و تعطیل مسجد الجواد: 1351.
سخنرانی در مسجد جاوید و مسجد ارک و غیره: 1351 1353.
ممنوعیت از سخنرانی و حضور در منابر: 1354.
کناره گیری از دانشکده الهیات: 1355.
سفر به نجف اشرف و تشرف به محضر امام خمینی رحمه الله 1355.
پایه گذاری «جامعه روحانیت مبارز تهران»: 1356.
سفر به پاریس و عهده دار شدن مسئولیّت تشکیل شورای انقلاب اسلامی از طرف حضرت امام خمینی رحمه الله: 1357.
ص:59
مسئولیّت کمیته استقبال از امام رحمه الله: 1357.
شهادت: 11 اردیبهشت 1358.
از زبانِ مادر استاد
مادر استاد که از زنان بسیار محترم و از زنان تحصیل کرده امروزی نیز خیلی باسوادتر بودند و از نظر سخن گفتن بسیار جالب تر و گرمتر ادای سخن می کردند، در مورد شهید مطهّری که فرزندِ چهارم خانواده بودند، می گفتند در زمانی که استاد مطهّری را هفت ماهه حامله بودم، در خواب دیدم که در مسجد فریمان (که در همان محلّه خودمان بود) تمام زنان فریمان نشسته اند و من هم آنجا هستم. یکدفعه دیدم که خانم بسیار محترم و مقدّسی با مقنعه وارد شدند و دو خانم دیگر دنبال ایشان می آمدند، در حالی که گلاب پاش هایی را در دست داشتند. آن خانم مجلّلی که در جلو آن دو خانم بودند، به آنها گفتند گلاب بریز و آنها روی سر تمام خانم ها گلاب پاشیدند و وقتی به من رسیدند، سه دفعه روی سر من گلاب ریختند.
ترس مرا فرا گرفت که نکند در امور دینی و مذهبی ام کوتاهی کرده باشم. ناگزیر مجبور به سؤال کردن شدم و از آن خانم پرسیدم چرا روی من سه دفعه گلاب پاشیدند؟ ایشان در جواب گفتند به خاطر آن جنینی که در رحم شماست. این بچّه به اسلام خدمت های بزرگی خواهد کرد. وقتی مرتضی به دنیا آمد با بچّه های دیگر فرق داشت، به طوری که در سه سالگی کت مرا بر دوش می انداخت و به اتاقی دربسته می رفت و در حالی که آستین های کت من زمین می رسید، به نماز خواندن می پرداخت.(1)
جمال عشق
جمال عشق خواهی جان فدا کن
که هرگز کار جان از تن نیاید سیف فرغانی
* وی خدمت های ارزشمندی به اسلام و علم نمود و موجب تأسّف بسیار است که دست خیانت کار این درخت ثمر بخش را از حوزه های علمی و اسلامی گرفت و همگان را از ثمرات ارجمند آن محروم نمود.
* مطهّری فرزندی عزیز برای من و پشتوانه ای محکم برای حوزه های دینی و علمی و خدمتگزاری سودمند برای ملّت و کشور بود.
* من به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهّد توصیه می کنم که کتاب های این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه های غیر اسلامی فراموش شود.(2)
ص:60
12 اردیبهشت سالروز شهادت آیة اللَّه استاد مطهّری رحمه الله این معلّم نمونه و اسوه تقوا به عنوان (روز معلّم) نامگذاری شده تا همواره و همه ساله ضمن بزرگداشت خاطره آن رادمرد بزرگ و مجتهد و فیلسوف بلند آوازه، از زحمات بی شائبه و ایثارگرانه طبقه عظیم معلمان که وظیفه سنگین آموزش و پرورش کودکان، نوجوانان و جوانان این مرز و بوم را برعهده دارند قدردانی گردد.
معلّمی شغلِ انبیاء
«هُوَ الَّذِی بَعَث فی الأُمِّیِّینَ رَسولاً مِّنهُمْ یَتْلُوا عَلَیهِمْ ءَایاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الحِْکْمَةَ وَ إِن کانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضلَالٍ مُّبِینٍ؛(1) او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می خواند و آنها را تزکیه می کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می آموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!»
ثوابِ علم آموزی
«قال الإمام الباقرعلیه السلام: إنّ الّذی یُعلِّمُ العِلمَ مِنکُم لَه أجرٌ مِثلُ أجرِ المُتعلِّم وَ لَه الفضلُ عَلَیه، فَتَعلّموا العِلمَ مِن حَمَلةِ العلمِ و عَلِّموه إخوانَکم کَما علَّمکموه العُلماءُ؛(2) بی شک آن کس از شما که دانشی را تعلیم دهد پاداشی هم سنگ دانش آموز دارد، و البته معلّم بر دانش آموز فضیلت و برتری دارد، پس علم را از حاملان آن فرا گیرید و آن سان که عالمان به شما آموخته اند آن را به برادران تان بیاموزید».
اثرِ تربیت معلم
عمربن عبدالعزیز از خلفایِ بنی امیّه بود. به شیعه بسیار خدمت کرده، راستی هم خدمت کرده است. علاوه بر این که به شیعه بسیار خدمت کرده، در آن مدّتِ کوتاهی که خلافت داشت، توانست عدل اجتماعی اسلام را نشان بدهد. حتّی تاریخ نویسان می نویسند که در همان مدّتِ کوتاه خلافتش، در محیط اسلامی هیچ کس فقیر نبود، تا آنجا که به او می نوشتند که ما فقیری نداریم، پس بیت المال را چه کنیم؟ دستور می داد که بنده بخرید و آزاد کنید. او به راستی عدل اجتماعیِ اسلام و مکتب اقتصادی اسلام را
ص:61
به جامعه نشان داد. از نظرِ تاریخ باید بگوییم که به راستی مردِ خوبی بوده، اگرچه غصب خلافت کرد، امّا عَلی کُل حال از نظرِ کارهایی که انجام داد، خدمتی به شیعه کرده است. در زمانِ خلافتِ عمر بن عبدالعزیز کار به اینجا رسیده بود که لعن بر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام بعد از نماز، از واجبات شمرده می شد. حتّی تاریخ نویسان می نویسند که کسی در مسافرت بود و یادش رفت، بعد از نماز به علی علیه السلام لعن کند، دوباره به همان شهر و محل برگشت و لعن بر علی علیه السلام را انجام داد و برای کفّاره گناهش در آنجا یک مسجد ساخت.
این وضعِ محیط اسلامی بود. عمر بن عبدالعزیز این لعن را برداشت، خودِ عمربن عبدالعزیز می گوید: من اگر خوب شدم، یک معلّم مرا به اینجا رساند، آن هم یک نکته از درس های معلّم بود که در من انقلاب ایجاد کرد.(1)
ارزش معلم
والا نگشت هیچ کس و عالم
نادیده مر معلّم والا را
* نقش معلّم در جامعه نقش انبیاء است. انبیاء هم معلّمِ بشر هستند.(2)
* معلم امانت داری است که انسان امانت اوست.(3)
* همه سعادت ها و همه شقاوت ها انگیزه اش از مدرسه هاست و کلیدش دستِ معلّمین است.(4)
* باید معلّمین توجّه داشته باشند اوّلاً به شغلِ شریفِ خودشان که شغل انبیاست و ثانیاً به مسؤولیّت خودشان که همان مسؤولیّت انبیاست … شما هم همان مسئولیّت را دارید و همان شرافت را.(5)
ص:62
قصه حماسه آن روز تو هنوز و تا همیشه در سینه ها جاری است و داستان ایستادگی و رادمردی آن روزهای تو هنوز در پرده خوانی سینه ها زنده است. تو آن چنان حماسه می آفریدی که قصه همه اساطیر، از شاه نامه های تاریخ زدوده شد. تو چنان کمان گیر بودی که همه آرش ها از ضرب تیرت متحیّر بودند، و ایرانی امروز، سرافراز و بالنده، افتخار می کند که قافله زندگی و تمدنش را چون تو بزرگی، قافله سالار بود. ای افتخار ایران! ای مهر تابان ایران زمین! ای پیامبر انقلاب! همیشه زنده و پاینده تمدن و تاریخ ایران و انقلاب باشی.
نفی تسلّط!
«الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً؛(1)
منافقان همانها هستند که پیوسته انتظار می کشند و مراقب شما هستند؛ اگر فتح و پیروزی نصیب شما گردد، می گویند: مگر ما با شما نبودیم؟ (پس ما نیز در افتخارات و غنایم شریکیم!) «و اگر بهره ای نصیب کافران گردد، به آنان می گویند: مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسلیم در برابر مؤمنان، تشویق نمی کردیم؟ (پس با شما شریک خواهیم بود!)» خداوند در روز رستاخیز، میان شما داوری می کند؛ و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است.
عزّت و آبرو نزد خدا
«الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً؛(2) همانها که کافران را به جای مؤمنان، دوست خود انتخاب می کنند. آیا عزّت و آبرو نزد آنان می جویند؟ با اینکه همه عزّت ها از آن خداست؟!»
***
ص:63
آرزوهای بی اساس مشرکین برای تحصیل عزت توسط معبودان نا حق
«وَ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لِّیَکُونُوا لهَُمْ عِزًّا* کلا سیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیهِمْ ضِداًّ؛(1) و آنان غیر از خدا، معبودانی را برای خود برگزیدند تا مایه عزّت شان باشد! (چه پندار خامی!)* هرگز چنین نیست! به زودی (معبود ها) منکر عبادت آنان خواهند شد؛ (بلکه) بر ضد ّشان قیام می کنند!»
رهِ عزّت
در این عزّت ره خواری مپویید
به جز آیین دینداری مجویید
* مجلس به پیشنهاد دولت سند بردگی ملّت ایران را امضاء کرد، اقرار به مستعمره بودن ایران نمود. سند وحشی بودن ملّت مسلمان را به آمریکا داد، قلم سیاه کشید بر جمیع مفاخر اسلامی و ملّی ما، قلم سرخ کشید بر تمام لاف و گزاف های چندین ساله سران قوم.(2)
* ملّت ایران را از سگ های آمریکایی پست تر کردند.اگر چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می کنند.اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست می کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگ تر مقام ما را زیر بگیرد،هیچ کس حق تعرض ندارد.(3)
ص:64
با آغاز جنگ تحمیلی، شهر خرمشهر، پس از 35 روز پایداری و مقاومت در 4 آبان 1359 به اشغال دشمن بعثی درآمد. با آغاز عملیّات های تهاجمی در سِیرِ کلّی جنگ، عملیّات بیت المقدّس با هدفِ آزادسازی بندر خرّمشهر در بامداد روز 10 اردیبهشت ماه 1361 هجری شمسی با رمز مقدّس «یا علی بن ابی طالب» آغاز شد. این عملیّات گسترده دارای 4 مرحله بود و رزمندگان کفر ستیز اسلام موفّق شدند پس از 24 روز رزم شجاعانه، این شهر را که 578 روز در اسارت دشمن بود، در سوم خرداد همان سال به طور کامل از لوث متجاوزان بعثی پاک نمایند.
فتح مبین
«إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً؛(1) ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم! …»
کمکِ خداوند
«کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ؛(2) چه بسیار گروه های کوچکی که به فرمان خدا، بر گروه های عظیمی پیروز شدند! و خداوند، با صابران و استقامت کنندگان) است.»
پیروزی از طرفِ خداوند
«اِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ* وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ(3) (به خاطر بیاورید) زمانی را (که از شدّتِ ناراحتی در میدان بدر،) از پروردگارتان کمک میخواستید؛ و او خواسته شما را پذیرفت (و گفت): من شما را با یکهزار از فرشتگان، که پشت سر هم فرود می آیند، یاری می کنم. * ولی خداوند، این را تنها برای شادی و اطمینان قلب شما قرار داد؛ وگرنه، پیروزی جز از طرف خدا نیست؛ خداوند توانا و حکیم است!»
تجارت پر سود
«یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا هَلْ أَدُلُّکمْ عَلی تجَرَةٍ تُنجِیکم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ* تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ تجَهِدُونَ فی سبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکمْ وَ أَنفُسِکُمْ ذَلِکمْ خَیرٌ لَّکمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ* یَغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ
ص:65
وَ یُدْخِلْکمْ جَنّاتٌ تجْرِی مِن تحْتهَا الأَنْهارُ وَ مَسکِنَ طیِّبَةً فی جَنّاتٌ عَدْنٍ ذَلِک الْفَوْزُ الْعَظِیمُ* وَ أُخْرَی تحِبُّونهَا نَصرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشرِ الْمُؤْمِنِینَ؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می بخشد؟! به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این برای شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید! (اگر چنین کنید) گناهانتان را می بخشد و شما را در باغ هایی از بهشت داخل می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است و در مسکن های پاکیزه در بهشت جاویدان جای می دهد؛ و این پیروزی عظیم است! و (نعمت) دیگری که آن را دوست دارید به شما می بخشد، و آن یاری خداوند و پیروزی نزدیک است؛ و مؤمنان را بشارت ده (به این پیروزی بزرگ)!»
ارزش جهاد
«إِنَّ الْجِهَادَ أَشْرَفُ الْأَعْمَالِ بَعْدَ الْإِسْلَامِ وَ هُوَ قِوَامُ الدِّینِ وَ الْأَجْرُ فِیهِ عَظِیمٌ مَعَ الْعِزَّةِ وَ الْمَنَعَةِ وَ هُوَ الْکَرَّةُ فِیهِ الْحَسَنَاتُ وَ الْبُشْرَی بِالْجَنَّةِ بَعْدَ الشَّهَادَةِ؛(2) امام علی علیه السلام فرمود: همانا جهاد شریفترین کارها بعد از اسلام است. جهاد مایه پایداری دین است و علاوه بر آنکه عزّت و اقتدار می آورد اجری بزرگ دارد. جهاد، یورش آوردن است. در آن نیکیها و ثواب هاست و نوید به بهشت است بعد از رسیدن به شهادت.»
سخنان حاج احمد متوسّلیان در مصاحبه ای پس از فتح خرّمشهر
آرزو می کنم، زمانی برسد که کربلا و نجف و مدینه و مکّه و قدس عزیز را رها کرده باشیم، چرا که این اماکن نمودار سه چهره اند: کربلا و نجف ما در دست کافرین، مکّه و مدینه ما در دست منافقین و قدس عزیز در دست ظالمین است؛ یعنی سه چهره ای که ما با آن در جنگ هستیم.(3)
آه … محمره!
در واپسین روز های فتح خرّمشهر صدّام شبانه روز گریه می کرد و پزشکان مرتّب به عیادتِ او می رفتند و فشار خونش را گرفته و به او مُسَکّن تزریق می کردند و هروقت خبری از خرّمشهر می شنید فریاد می زد، آه … محمره (خرّمشهر) از دست رفته! وای از
ص:66
دستِ این افسرانِ بزدل! و در حالیکه شراب می نوشید می گفت: «ای محمره (خرمشهر) به خدا سوگند تمام این فرماندهان ترسو را خواهم کشت.» (1)
صدّام و اعطای نشان به فرماندهان، بعد از فتح خرمشهر
چند روز پس از آزادی خرّمشهر صدّام، فرماندهان خود را برای اعطای نشان شجاعت به کاخ ریاست جمهوری دعوت کرد و به آنان گفت من از عملکرد شما راضی نیستم، تنها برای تسکین افکار عمومی این مدالها را به شما می دهم، وجدان من آرام نخواهد شد مگر سرهای له شده شما را زیر شن های تانک ببینم.(2)
ایثار و شهادت
نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند
تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند
شهریار
* این جانب با یقین به آنکه «ماالنّصر الا مِن عنداللَّه» از فرزندانِ اسلام و قوای سلحشور مسلّح که دستِ قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد و کشور بقیة اللَّه الاعظم ارواحنا لمَقدمه الفدا را از چنگ گرگان آدمخوار که آلت هایی در دست ابر قدرتان خصوصاً آمریکای جهان خوار بیرون آورد و ندای اللَّه اکبر را در خرّمشهر عزیز طنین انداز کرد و پرچم پرافتخار لا اله الا اللَّه را بر فراز آن شهر خرّم که با دست پلید جنایتکاران قرن به خون کشیده شده و خونین شهر نام گرفت تشکّر کنم.
* آنان به یقین موردِ تقدیر ناجی بشریّت و برپا کننده عدل الهی در سراسر گیتی روحی لتراب مقدمه الفدا می باشند آنان به آرم «ما رمیت اذ رمیت و لکن اللَّه رمی» مفتخرند.
* مبارک باد و هزاران بار مبارک باد بر شما عزیزان و نورِ چشمان اسلام این فتح و نصر عظیم که با توفیق الهی و ضایعات کم غنائم بی پایان و هزاران اسیر گمراه و مقتولین و آسیب دیدگان بدبخت که با فریب و فشار صدام تکریتی این ابر جنایتکار دهر به تباهی کشیده شده اند سرافرازانه برای اسلام و میهن عزیز افتخار ابدی به هدیه آوردید.(3)
ص:67
هفتم خرداد روز قانون و آغاز هفته مجلس، یادآور هفتم خرداد سال 1359 می باشد. در این روز اوّلین دوره مجلس شورای اسلامی در سالروز ولادت حضرت علی علیه السلام در میان شور و شوق عمومی، رسماً افتتاح شد. قابل ذکر است، دوره های مجلس در این روز شروع می شود.
مشورت در حکومت بعد از نامه حضرت سلیمان به ملکه سبا
«قَالَت یَأَیهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونی فی أَمْرِی مَا کنت قَاطِعَةً أَمْراً حَتی تَشهَدُونِ؛(1) (سپس) گفت: «ای اشراف (و ای بزرگان)! نظر خود را در این امر مهمّ به من بازگو کنید، که من هیچ کار مهمّی را بدون حضور (و مشورت) شما انجام نداده ام!»
توکل بر خدا همراه با مشورت
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنت لَهُمْ وَ لَوْ کُنت فَظاًّ غَلِیظ الْقَلْبِ لانفَضوا مِنْ حَوْلِک فَاعْف عَنهُمْ وَ استَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْت فَتَوَکَّلْ عَلی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحِب الْمُتَوَکلِینَ؛(2) به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [=مردم]نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
فواید مشورت
«امام کاظم علیه السلام: مَنِ اسْتَشارَ لَم یَعدَم عِندَ الصَّوابِ مادِحاً و عِندَ الخَطَإِ عاذِراً؛(3) کسی که مشورت کند، اگر کارش را درست انجام دهد، مردم او را بستایند و اگر به خطا رود، معذورش دارند.»
بهترین ها برای مشورت
امام علی علیه السلام: خَیرُ مَن شاوَرتَ ذَوُو النُّهی وَ العِلمِ و اُولُو التَّجارِبِ و الحَزمِ؛(4) بهترین کسان برای مشورت، صاحبان خرد و دانش و افراد با تجربه و دور اندیش اند.
ص:68
نشانه سر آمدنِ دولت ها
«یستدل علی إدبار الدول بأربع تضییع الأصول و التمسک بالغرور و تقدیم الأراذل و تأخیر الأفاضل؛(1) امام علی علیه السلام فرمود: چهار چیز نشانه به سر آمدنِ دولت ها است: فرو گذاشتن اصول، چسبیدن به فروع، مقدّم داشتنِ فرومایگان و عقب زدنِ مردمان با فضیلت و لایق».
پیامبر با یاران خود مشورت می کند
سپاهیان کفّار، حدودِ بیست و سه روز بود که مدینه را محاصره کرده بودند. و چون مسلمانان با هم فکری سلمان فارسی، به دور شهر خندق کَنده بودند، لذا مشرکین نمی توانستند به شهر وارد شوند. با این حال درگیری های پراکنده ای به شکل تیراندازی یا صورت های دیگر، کمابیش وجود داشت.
مدّتِ محاصره طولانی شده بود و نزدیک بود که کافران پیروز شوند و شهرِ مدینه را به تصرف خود درآورند. با چنین وضعی پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله به طورِ مخفیانه کسی را به نزدِ غطفانی ها که یکی از قبایل متحد قریش بودند فرستاد و از سران ایشان که «حارث بن عوف» و «ابن حصن» نام داشتند، خواست که شما صلح کنید و ما در عوض ثلثی (یک سوم) از خرمای مدینه را به شما می دهیم.
سران قبیله «غطفان» راضی شدند و پیغمبر فرمود تا صلح نامه را نوشتند. پس از آنکه صلحنامه نوشته شد، حضرت محمّدصلی الله علیه وآله کسی را فرستاد تا دو تن از نمایندگان و سران مردم مدینه از انصار به نام های «سعد بن معاذ» و «سعد بن عباده» به محلِّ مذاکرات بیایند تا با آنان نیز به مشورت بپردازد.
وقتی که این دو نفر به خدمتِ پیامبرصلی الله علیه وآله رسیدند و از جریانِ صلح آگاه شدند، شروع به بحث و مجادله پیرامونِ آن نمودند. «سعد بن معاذ» گفت: «یا رسول اللَّه آیا به خاطرِ ما (مردم مدینه) صلح می کنی یا خداوند متعال تو را امر فرموده است؟»
پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: «نه خداوند نفرموده، بلکه من به خاطرِ شما صلح می کنم. برای اینکه می بینم مردم مدینه به رنج آمده اند و مدّتی است که مدینه را محاصره کرده و مسلمانان را به تنگ آورده اند و من هم به همین دلیل صلح کردم تا غطفانی ها به موجب صلح کنار روند و بازگردند و چون ایشان بروند، بقیّه لشکر قریش قدرتی ندارند و آنها نیز از ضعف و کم قدرتی خواهند رفت».
«سعد بن معاذ» در جوابِ پیامبر خداصلی الله علیه وآله عرض کرد: «یا رسول اللَّه! ما در آن زمان که
ص:69
کافر بودیم، هرگز یک دانه خرما باج و رشوه به هیچ آفریده ای نمی دادیم و خفت و خواری از طرف هیچ کسی را گردن نمی نهادیم، اکنون که خداوندِ دانا، اسلام را بر ما فرستاد و ما را به خاطرِ وجودِ شما عزیز کرد، برای چه و به چه دلیل خواری را بر خود بپذیریم و مالِ خود را به عنوان باج و رشوه به کافران بدهیم؟ به خدایی که تو را به راستی و درستی برای خلق فرستاد، یک دانه هم از خرمای مدینه به آنان نمی دهیم و با ایشان می جنگیم تا خداوند بزرگ خود چه تقدیر کرده باشد».
پیامبرصلی الله علیه وآله به سادگی فرمود: «خرمای مدینه مالِ شماست. بنابراین حقِّ شما است که درباره آن تصمیم بگیرید. اگر راضی نیستید، حق دارید که ندهید و (خلاصه) خود دانید.»
وقتی که پیامبر نظرِ خود را به آنان گفت، و سخنش تمام شد، «سعد بن معاذ» صلحنامه را که هنوز امضاء نشده بود، گرفت و پاره کرد.
اتّفاقاً پس از مدّتی که از محاصره مدینه گذشت، سپاهیان قریش خسته شدند و قصد داشتند به مکّه بازگردند که چند تن از سواران آنان به رهبری «عمرو بن عبدود» و «عکرمة بن ابی جهل» توانستند، خندق را دور زده و جای باریکتر آن را پیدا کرده و با اسب از روی آن بپرند و به سوی شهر (مدینه) بروند.
وقتی که به نزدیک مسلمانان رسیدند، «عمرو بن عبدود» مبارز طلبید. حضرتِ امام علی علیه السلام به نبرد با وی برخاست و او را به هلاکت رساند.
پس از کشته شدن عمرو بن عبدود، یارانَش از ترس پا به فرار گذاشته و مجدّداً با زحمت بسیار از خندق پریدند و به سوی قریشیان بازگشتند. وقتی که «ابوسفیان» سردسته کفار، وضع را چنین دید، و در ضمن دانست که از هم پیمانان داخلی شان (یهود بنی قریظه) نیز کاری ساخته نیست، خطاب به اشراف و سربازان مکه (قریش) گفت: «ای گروه قریشیان، به خدا اینجا دیگر جای شما نیست. اسب ها و چهارپایان تلف شدند و بنی قریظه به گفته وفا نکردند … حرکت کنید که من نیز حرکت می کنم».
پس از آن، قریش وسایل خود را جمع کرده و دست از پا درازتر به مکه بازگشتند.(1)
مشورت
مشورت ادراک و هشیاری دهد
عقل ها مر عقل را یاری دهد مولوی
* افرادی را انتخاب کنید که متعهّد به اسلام، شرقی و غربی نباشند، بر صراط مستقیم انسانیّت و اسلامیّت باشند.(2)
ص:70
امام خمینی رهبر مردم ایران و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، در 20 جمادی الثانی 1320 قمری (30 شهریور 1279) مصادف با ولادت حضرت زهراعلیها السلام در خمین به دنیا آمد. پدرش مرحوم سید مصطفی موسوی در خمین به امور دینی مردم می پرداخت. هنوز بیش از 5 ماه از ولادت روح اللَّه نگذشته بود که پدرش به دست اشرار کشته می شود و از این پس سرپرستی او را مادرش عهده دار می شود. اما در 15 سالگی از این نعمت هم محروم می شود. روح اللَّه مقدمات تحصیل خود را در خمین آغاز می کند. 19 ساله بود که عازم حوزه علمیه اراک که مدیریت آن را حاج شیخ عبدالکریم حائری به عهده داشت، می شود. همزمان با مهاجرت استاد، او نیز به شهر قم می رود و ساکن آنجا می شود. در آنجا سید روح اللَّه خمینی از محضر شیخ علی اکبر یزدی (معروف به حکیم) هیأت را فرا می گیرد و از نزد استاد و مراد خود آیة اللَّه شاه آبادی، عرفان، فلسفه و حکمت و تهذیب را فرا می گیرد. در کنار آن، آیة اللَّه خمینی به تدریس سطوح، علوم منقول و بعداً تدریس خارج فقه و اصول پرداخت کرد. در هر یک از این زمینه ها امام دارای تألیفات می باشد. ورود حاج آقا روح اللَّه به مبارزات سیاسی به سال 1306 ه. ش و شرکت در تحصن اعتراض آمیز علمای اصفهان در قم بر ضد سیاست های رضا خان برمی گردد. در سال 1322 با نوشتن کتاب کشف الاسرار، صریحاً سلطنت دیکتاتوری رضاخان را زیر سؤال برد. با تصویب لایحه انجمن های ولایتی و ایالتی، روحانیت به مبارزه بر آن برخاست تا سرانجام رژیم شاه مجبور به لغو آن شد. نقش امام خمینی در این اقدام کاملاً مؤثر بود. امام در 13 خرداد سال 1342 نطق تاریخی خود را بر علیه رژیم شاه ایراد کرد. دو شب بعد (شب 15 خرداد) امام دستگیر و به تهران برده می شود و این اقدام باعث قیام 15 خرداد 1342 شد. مبارزات امام پایانی نداشت، این باعث شد تا بار دیگر در 13 آبان 1343 امام دستگیر و به ترکیه تبعید شود. اقامت اجباری امام در ترکیه، یازده ماه طول کشید. از آنجا امام راهی عراق شد. دوران طولانی اقامت 13 ساله امام در نجف همراه با پرورش و تقویت روحانیون مبارز و نیز انتشار نظریه ولایت فقیه و حکومت اسلامی بود. روز 12 مهر 1357 امام به ناچار نجف را به سوی پاریس ترک کرد و در حومه این شهر ساکن شد. اقامت چهار ماهه امام در نوفل لوشاتو، این دهکده را تبدیل به یک مرکز جهانی کرده بود. سرانجام آیة اللَّه خمینی در 12 بهمن سال 1357 پس از 14 سال دوری، به وطن بازگشت. در 22 بهمن
ص:71
1357 نظام شاهنشاهی را در ایران بر افکند. سال های 57 تا 68، سال های پر التهاب همراه با حوادث بسیار زیاد برای نظام جمهوری اسلامی ایران بود که مهمترین آن، هشت سال جنگ تحمیلی عراق در ایران بود. در همه این حوادث، امام خمینی توانست سکان هدایت جامعه را از بین گرداب های حوادث بگذراند. امام در پی بیماری دستگاه گوارش و قلب، خرداد 1368 در بیمارستان بستری شد و سرانجام در ساعت 30: 22 روز 13 خرداد 1368 روح خدا به ملکوت اعلی پیوست. جمعیت تشییع کننده امام در 15 خرداد را تا نه میلیون نفر برآورد کرده اند که بزرگترین تشییع در طول تاریخ به حساب می آید.
ترس علماء از خدا
«إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمؤُا؛(1) حقیقت چنین است: از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می ترسند؛ خداوند عزیز و غفور است!»
تبلیغ و رسالت
«الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللّهَ وَ کَفی بِاللّهِ حَسیبًا؛(2) (پیامبران) پیشین کسانی بودند که تبلیغ رسالت های الهی می کردند و (تنها) از او می ترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند؛ و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمالِ آنها) است!»
مردی از قم!
امام کاظم علیه السلام: رَجُلٌ مِن أهلِ قُم یَدعُو النّاسَ إلَی الحَقِّ یَجتَمِعُ مَعَهُ قَومٌ کَزُبَرِ الحَدیدِ؛(3) مردی از قم مردم را به حق فرا می خواند و گروهی استوار، چون پاره های آهن، پیرامونِ او گرد می آیند.»
ایمانِ امام رحمه الله
شهید آیت اللَّه استاد مطهّری رحمه الله پس از بازگشت از سفر پاریس و ملاقات با امام خمینی رحمه الله چنین فرمودند:
«من که قریب دوازده سال در خدمتِ این مردِ بزرگ تحصیل کرده ام، باز وقتی که در
ص:72
سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارتِ ایشان رفتم چیزهایی از روحیه او را درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر ایمانِ من نیز افزود. پرسیدند چه دیدی؟
گفتم: چهار تا «آمَنَ»، دیدم:
1 - «آمَنَ بِهَدِفِه؛ به هدفش ایمان دارد.» دنیا اگر جمع بشود، نمی تواند او را از هدفش منصرف کند.
2 - «آمَنَ بِسَبیلِه؛ به راهی که برای وصول به هدف، انتخاب کرده ایمان دارد.» امکان ندارد بتوان او را از این راه منصرف کرد. شبیهِ همان ایمانی که پیغمبر به هدفش و به راهش داشت.
3 - «آمَنَ بِقِولِه؛ به سخنش ایمان دارد، در میانِ همه رفقا و دوستانی که سراغ دارم اَحَدی مثلِ ایشان به روحیّه مردمِ ایران ایمان ندارد. به ایشان نصیحت می کنند که آقا! کمی یواش تر، مردم دارند سرد می شوند، مردم دارند از پای در می آیند، می گوید: نه! و بالاخره بالاتر از همه: «آمَنَ بِرَبِّه؛ به خدایش ایمان دارد. در یک جلسه خصوصی، ایشان به من می گفت: فلانی! این ما نیستیم که چنین می کنیم؛ من دستِ خدا را به وضوح حس می کنم. آدمی که دستِ خدا و عنایت خدا را حس می کند و در راهِ خدا قدم بر می دارد خدا هم به مصداقِ «اِنْ تَنْصُروا اللَّه یَنْصُرُکُم؛(1) اگر خدا را یاری کنید شما را یاری می کند. بر نصرت او اضافه می کند. یا آن چنان که در داستان اصحاب کهف مطرح شده که قرآن می گوید: آنها جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و به او اعتماد و تکیّه کردند، خدا هم بر ایمانشان افزود، آنها برای خدا قیام کردند و خدا هم دل های آنها را محکم نمود».(2)
انتظارِ فرج
سال ها می رود حادثه ها می آید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
امام
* با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر می کنم و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم.(3)
* با رفتن یک خدمتگزار در سدِّ آهنین ملّت خللی حاصل نخواهد شد.(4)
ص:73
پس از رحلت رهبر بزرگ انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی رحمه الله، مجلس خبرگان رهبری بلافاصله تشکیل جلسه داد و پس از بحث و بررسی جوانب مهم رهبری، با اکثریت قاطع، آیة اللَّه خامنه ای را به رهبری انقلاب اسلامی برگزیدند. آیة اللَّه سید علی خامنه ای در سال 1318 شمسی در شهر مقدس مشهد در خانواده ای روحانی به دنیا آمد. تحصیل را از سنین کودکی در مکتبخانه آغاز نمود. در 16 سالگی زودتر از حد معمول، دروس سطح حوزه را به پایان رسانید. در ضمن آن موفق به اخذ دیپلم در مدارس شبانه می شود. ایشان دروس خارج را در مشهد و نجف اشرف و قم پی می گیرد. از اوان جوانی با برگزاری جلسات برای جوانان به تبلیغ و تعلیم علوم دینی پرداخت و بذر قیام را در دل مردم می پاشید. کتاب های چندی توسط ایشان تألیف و یا ترجمه شده است که برخی از آنها در آن زمان ممنوع الانتشار شد. به جهت فعالیت های مبارزاتی در دو نوبت به زندان افتاد. نیز در سال 56 به ایرانشهر تبعید شد. در آستانه انقلاب اسلامی فعالیت های مبارزاتی زیادی نمود که از آن جمله، عضویت در شورای انقلاب بود. برخی از مسئولیت های ایشان پس از انقلاب اسلامی عبارت است از: نماینده شورای انقلاب در وزارت دفاع {1358}- سرپرستی سپاه پاسداران {1358}- امامت نماز جمعه تهران {1359}- نمایندگی دوره اول مجلس {1359}- نماینده امام در شورای عالی دفاع (از آغاز جنگ تحمیلی) - هشت سال ریاست جمهوری {1360}- رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران از سال 1368.
جایگزینی نیکو
«ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ؛(1) هر حکمی را نسخ کنیم، و یا نسخ آن را به تأخیر اندازیم، بهتر از آن، یا همانند آن را می آوریم. آیا نمی دانستی که خداوند بر هر چیز توانا است؟!»
اطاعت و تسلیم
«یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسولَ وَ أُولی الأَمْرِ مِنکمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فی شیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلی اللَّهِ وَ الرَّسولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ ذَلِک خَیرٌ وَ أَحْسنُ تَأْوِیلاً؛(2) ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [=اوصیای پیامبر] را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است».
ص:74
مقامِ اهل جهاد
«إِنَّ الْغُزَاةَ إِذَا هَمُّوا بِالْغَزْوِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ؛(1) رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: وقتی مجاهدین راه حق به جنگ تصمیم می گیرند، خداوند به قلم خود آزادی آنان را از آتش دوزخ ثبت می نماید.»
شایستگی رهبری
حاج احمد آقا نقل کردند که وقتی ایشان (آیت اللَّه خامنه ای) در سفر کره (شمالی) بودند و از تلویزیون امام می دیدند، آن منظره ای که ایشان در کره با آن مردم و با سخنرانی ها و مذاکرات شان داشتند برایشان جاذب بود گفته بودند: «الحق ایشان شایستگی رهبری را دارد».(2)
سادگی
حجت الاسلام سیداحمد خمینی قدس سره فرمودند: «در اینجا بر خود واجب می دانم که این را شهادت بدهم که زندگیِ داخلی حضرت آیت اللَّه خامنه ای بسیار ساده است نه از بابِ این که رهبر عزیز انقلاب مان به این حرفها نیاز داشته باشند، بلکه وظیفه خود می دانم تا این مهم را به مردمِ انقلابی ایران بگویم، من از داخل منزل ایشان مطّلعم، در منزلِ شان بیش از یک نوع غذا بر سرِ سفره ندارند، خانواده ایشان روی موکت زندگی می کنند، روزی منزل ایشان رفتم یک فرش مندرس آنجا بود که از زبری آن به موکت پناه بردم.(3)
ارزش عدل
حاکم را بِه بود از طاعت صد ساله و زهد
قدر یک ساعتِ عمری که در او داد کند
حافظ
* جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی می دانم و شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهّد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جدّاً جانبداری می کنید، می دانم.(4)
* امام رحمه الله فرمودند: «خلاء رهبری پیش نمی آید، شما آدم دارید، … همین آقای خامنه ای».
ص:75
سحرگاه 15 خرداد 1342، دژخیمان رژیم شاه به خانه ساده و بی آلایش امام رحمه الله در قم یورش بردند و ایشان را که سه روز پیش از آن به مناسبت عاشورای حسینی در 0مدرسه فیضیّه، طی سخنان کوبنده ای پرده از جنایات شاه و عمّالش برداشته بود، دستگیر و به زندانی در تهران منتقل کردند. چند ساعت پس از این حادثه مردم قم، تهران و … به خیابان ها ریختند ولی مزدوران شاه قلب 15 هزار مسلمان به پا خاسته را نشانه رفتند و آنها را به شهادت رساندند و این روز، به نقطه عطفی در تاریخ مبارزات انقلاب اسلامی تبدیل شد.
تغییر سرنوشت
«اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛(1)
خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!»
جهاد با زبان و گفتار و اندیشه
«قال الإمام علی علیه السلام: جاهِدُوا فی سَبیل اللَّهِ بأیدیکُم، فإنْ لم تقدِرُوا فجاهِدُوا بألسِنتکم، فإن لم تقدِرُوا فجاهِدُوا بقلوبِکم؛(2) در راهِ خدا با دست به نبرد برخیزید، اگر نتوانستید به وسیله زبان و گفتار جهاد کنید، و اگر قدرت و توان نداشتید پس با دل واندیشه تان با دشمنان مبارزه کنید.»
شهامت و شجاعت
پس از قیام پانزده خرداد، شاه به اسداللَّه عَلَم وزیر دربار گفت: این خمینی کیست که آشوب به راه انداخته؟ عَلَم گفت: یادتان هست وقتی شما به منزل آیت اللَّه العظمی بروجردی در قم وارد شدید همه علما بلند شدند، امّا یک سیّدی بلند نشد؟ شاه گفت: بله، عَلَم گفت: این همان است.(3)
قدر بدانیم!
در سفری که به یکی از کشورهای اسلامی داشتم، جوانی به من گفت: ما در اینجا در
ص:76
مسجد فقط حق داریم اذان بگوییم. اگر ممکن است دولت ایران از دولت ما بخواهد که اجازه دهند ما مسلمانان، بیرون از مسجد هم اللَّه اکبر بگوییم! و از من پرسید: راست است که در ایران در خیابان ها نماز جمعه می خوانند؟ گفتم: بله! گفت: شما در نور هستید و ما در ظلمت.(1)
«آیت اللَّه حاج شیخ عباس قوچانی قدس سره وصیِّ رسمی مرحوم آیت اللَّه العظمی آقا سیّد علی قاضی قدس سره در امر طریقت و اخلاق و سلوک إلی اللَّه بودند، می فرمودند: در نجف اشرف با مرحوم قاضی جلساتی داشتیم و غالباً افراد با هماهنگی وارد جلسه می شدند و همدیگر را هم می شناختیم. در یک جلسه ناگهان دیدم که سیّد جوانی وارد شدند، مرحوم قاضی بحث را قطع کردند و احترامِ زیادی به این سیّد جوان نمودند و به آن سیّد جوان فرمودند: آقا سیّد روح اللَّه! در مقابل سلطان جور و دولت ظالم باید ایستاد، باید مقاومت کرد، باید با جهل مبارزه کرد. این در حالی بود که هنوز زمزمه ای از انقلاب امام نبود! مرحوم آیت اللَّه قوچانی فرموده بودند که ما خیلی آن روز تعجّب کردیم ولی بعد از سال های زیاد، پس از انقلاب، فهمیدیم که مرحوم قاضی آن روز از چه جهت آن حرف ها را زد و نسبت به امام احترام کرد».(2)
فدای تو
همچو سپند پیش تو سوزم و رقص می کنم
خود به فدا چنین شود مرد برای چون تویی
خاقانی
* پانزده خرداد در عین حالی که مصیبت بود لکن مبارک بود برای ملت که منتهی شد به یک امر بزرگی و آن استقلال کشور و آزادی برای همه مملکت.(3)
* در حقیقت دستاورد نهضت پانزده خرداد 42 پیروزی بیست و دوم بهمن 57 بود.(4)
ص:77
در اردیبهشت 1349، پس از آنکه رژیم شاه لایحه کاپیتولاسیون را تصویب کرد از سرمایه گذاران خارجی خواست تا در ایران سرمایه گذاری کنند. این حرکت مورد اعتراض علمای قم واقع شد.از جمله آیت اللَّه سعیدی نیز علیه استعمار دست به تبلیغات شدیدی زد که سرانجام رژیم شاه وی را دستگیر و در قزل قلعه زندانی کرد و در زیر شدیدترین شکنجه ها، در 20 خرداد 1349 به شهادت رساند.
تجارت پر سود
«یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا هَلْ أَدُلُّکمْ عَلی تجَرَةٍ تُنجِیکم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ* تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ تجَهِدُونَ فی سبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکمْ وَ أَنفُسِکُمْ ذَلِکمْ خَیرٌ لَّکمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ* یَغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَ یُدْخِلْکمْ جَنّاتٌ تجْرِی مِن تحْتهَا الأَنْهارُ وَ مَسکِنَ طیِّبَةً فی جَنّاتٌ عَدْنٍ ذَلِک الْفَوْزُ الْعَظِیمُ* وَ أُخْرَی تحِبُّونهَا نَصرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشرِ الْمُؤْمِنِینَ؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می بخشد؟! به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این برای شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید! (اگر چنین کنید) گناهانتان را می بخشد و شما را در باغ هایی از بهشت داخل می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است و در مسکن های پاکیزه در بهشت جاویدان جای می دهد؛ و این پیروزی عظیم است! و (نعمت) دیگری که آن را دوست دارید به شما می بخشد، و آن یاری خداوند و پیروزی نزدیک است؛ و مؤمنان را بشارت ده (به این پیروزی بزرگ)!»
بالیدن خدا بر اهلِ جهاد
«پیامبرصلی الله علیه وآله: یُباهی اللَّهُ تَعالی المَلائِکَةَ بِالمُجاهِدینَ؛(2) خداوند بزرگ با مجاهدان بر فرشتگان می بالد.»
گوشه ای از زندگی شهید سعیدی
20 خرداد 1349 ه.ش، آیت اللَّه سید محمد رضا سعیدی در زندان رژیم شاه به شهادت رسید. آیت اللَّه سعیدی سال 1308 ه. ش. در نوغانِ مشهد دیده به جهان گشود.
ص:78
وی که از ابتدا به امور مذهبی و ستیز با ظلم علاقه مند بود، پس از آموختن مقدمات علوم ادبی و عربی، نزدِ بزرگانی همچون ادیب نیشابوری، شیخ هاشم و شیخ مجتبی قزوینی به فراگیری منطق و اصول پرداخت. آیت اللَّه سعیدی پس از آنکه مقدمات و سطح را در مشهد گذراند، رهسپار حوزه علمیه قم شد و در درس خارج آیت اللَّه بروجردی شرکت کرد. بعد از مدتی آیت اللَّه سعیدی بتدریج در مکتب امام خمینی پرورش ویژه یافت و از نظر علمی و اخلاقی و دینی و از نظر احساس تکلیف نسبت به سرنوشت اسلام و مردم و میهن اسلامی، شخصیت ویژه ای پیدا کرد. علاقه بین امام خمینی و شهید سعیدی بتدریج چنان محکم شد که امام در نامه ای خطاب آیت اللَّه سعیدی نوشت: من از افرادی مثل شما آنقدر خوشَم می آید که شاید نتوانم عواطف درونی را آن طور که هست ابراز کنم. من قادر نیستم عواطف امثال شما را جواب بدهم، لکن خداوند متعال قادر است.
شهید به کویت عزیمت کرد. آیت اللَّه سعیدی پس از آنکه از کویت بازگشت، در ایران به عنوان یکی از سربازان پرشور امام خمینی در خطِّ مقدّم جهاد و مبارزه قرار گرفت. بعد از تبعید امام خمینی، شهید سعیدی مخفیانه به عراق رفت و در آنجا نیز با سخنرانی های خود به تشریح اهداف قیام امام خمینی رحمه الله پرداخت.
پس از مدّتی اقامت در عراق، شهید سعیدی احساس کرد، لازم است به ایران بازگردد و درباره قیام امام خمینی به روشنگری بپردازد. آیت اللَّه سعیدی چراغ مبارزه در مسجد امام موسی بن جعفرعلیه السلام را با زحماتِ زیادی چندین سال روشن نگه داشت.
گرچه ساواک در این مدّت به طور مرتّب به آزار و اذیّت آیت اللَّه سعیدی می پرداخت ولی وی به هر نحوی که ممکن بود این کانون را حفظ کرد و از مردم نیز به طور مداوم درخواست می نمود که دست از مقاومت برندارند. سال 1349 ه.ش، سال هجوم سرمایه داران آمریکایی به سوی ایران بود. آنها می خواستند آخرین رمق اقتصادی ایران را نیز از بین ببرند و در کنار غارت ذخایر و دارایی های ایران، فرهنگ اسلامی و بومی ایران را نیز غارت کنند. آیت اللَّه سعیدی با درک این موقعیّت حساس، به پا خواست و شجاعانه اعلامیه ای در این زمینه صادر کرد. اعلامیّه و نامه آیت اللَّه سعیدی در سکوت مرگبار آن زمان، چنان شوری در جامعه ایجاد کرد که از زمان تبعید امام خمینی سابقه نداشت.
آیت اللَّه سعیدی در بخشی از این اعلامیه چنین نوشت: هیأت حاکمه ستمگر و عامل استعمار، چنان در برابر استعمارگران خاضع گردید که طوق بندگی و عبودیّت
ص:79
آنان را بر گردن افکنده و درصدد برآمده است نوامیس ملّت ایران را نیز به آنها تقدیم کند … امروز، روز فریاد و اعتراض است، صدای خود را با اعتراض بلند کنید، داد بزنید، فریاد کنید، یکپارچه و متحد علیه این قرارداد خائنانه مبارزه نمایید … اعلامیه آیت اللَّه سعیدی چنان وحشتی در میان سران رژیم شاه افکند که فوراً دستور دستگیری آن عالم مبارز را صادر کردند.
بدین ترتیب، آیت اللَّه سعیدی روز 11 خرداد 1349 به زندان انتقال یافت و در 20 خرداد به طرز بسیار وحشیانه ای در تاریک خانه زندان به شهادت رسید. شهادت آیت اللَّه سعیدی، سبب پدید آمدن خشم و اندوه در میان اقشار مذهبی و حوزه های علمیه شد. امام خمینی؛ هم پس از شنیدن خبر شهادت آیت اللَّه سعیدی، پیامی فرستادند و در بخشی از پیام خود فرمودند:
«من شهادت فجیع این سیّد بزرگوار و فداکار را که برای حفظ مصالح مسلمین و خدمت به اسلام، جان خود را از دست داد، به ملّت اسلام عموماً و خصوصاً به ملّت ایران تعزیت می دهم و از خداوند متعال رفع ید دستگاه جبّار و عمال کثیف استعمار را مسئلت می نمایم.»
آیت اللَّه سعیدی و دنیا
ما سربازان امام حسین علیه السلام هستیم. قیام مالِ ماست، گرسنگی مال ماست، در به دری متعلّق ماست. ما سربازان شیعه از دنیا هیچ نمی خواهیم، تبعید مسافرت ماست، کتک خوردن کیف کردن و خوشگذرانی ما شیعه هاست و زندان استراحتگاه ما.(1)
برای آخرت
پا بر سر جان نهاده، دل کرده فدا
بگذاشته از بهر یکی هر دو سرا
فخرالدین عراقی
* کلام شهید روحانی: به خدا قسم اگر مرا بکشید و خونَم را به زمین بریزد هر قطر خون من نام مقدّس خمینی؛ را صدا خواهد زد.
* این تنها مرحوم سعیدی نیست که با این وضعِ اسف انگیز در گوشه زندان از پای در می آید بلکه چه بسا افراد مظلوم و بی گناه به جرم حق گویی در سیاه چال های زندان مورد ضرب و شتم و شکنجه های وحشیانه و رفتار غیر انسانی قرار می گیرد.(2)
ص:80
بر اساس تجربه های حاصله از عملیات های قبلی در منطقه (ماهشهر - آبادان)، اجرای یک عملیات در منطقه دارخوین نیز مورد توجّه قرار گرفت. از ابتدای کار طرح ریزی عملیات بر اساس استفاده از پیاده نظام در یک عملیات شبانه به منظورِ تصرّف خاکریزهای یکم و دوم دشمن در جنوب آبادی محمدیه، (واقع در جنوب دارخوین) در نظر گرفته شده بود. عملیّات به فرماندهی کل قوا - امام خمینی روح خدا - یک روز پس از عزل بنی صدر از فرماندهی به مورد اجرا گذاشته شد، نخستین عملیاتی بود که در آن هماهنگی اصولی و کامل از ابتدای طرح ریزی تا پایان عملیات بین لشکر 77 پیاده خراسان ارتش با یگان سپاه پاسداران در منطقه به وجود آمد و سر آغاز بسیار خوبی برای عملیات ثامن الائمه(1) که سه ماه و نیم بعد در همان منطقه اجرا شد محسوب می شود. نیروهایِ دشمن در مواضِع پدافندی جنوب محمدیه یک گردان مکانیزه تقویت شده با یک گروهان اضافی و یک گروهان تانک آماده شده بود گروهان شناسایی صلاح الدین و گردان های تانک یرموک و خالد نیز در جنوب مواضع خط مقدم پدافندی دشمن بعثی گسترش داشتند که می توانستند نیروهایی در خط را تقویت یا به صورت واحد احتیاط آن در اجرای پاتک عمل کنند. با توجّه به این که در چند ماه گذشته دشمن قدرت تعرض خود را از دست داده بود و با بررسی وضعیّت زمین گسترش رودخانه کارون در جناح غرب منطقه و آب گرفتگی در جناح شرقی زمین عملیات دشمن قادر به استفاده از قدرت مانوری نیروهای زرهی و مکانیزه خود نبود و حداکثر می توانست به حفظ مواضع پدافندی موجود اکتفا کند بر مبنای بر آورد وضعیت یاد شده طرح عملیاتی لشکر 77 پیاده با هماهنگی سپاه پاسداران دارخوین تهیّه شد و در 13 خرداد 1360 جهت تهیّه مقدمات امر و پیش بینی آمادگی یگان های اجرایی منتشر گردید. بر مبنای این طرح یگان های لشکر 77 پیاده مستقر در منطقه عملیات «ماهشهر - آبادان» در جناح شرقی و جنوب سر پل دشمن در شرق کارون مأموریت تثبیت دشمن و پدافند از مواضع را به عهده داشتند و نیروهای سپاه پاسداران دارخوین با همکاری گردان 214 زرهی و یک گروهان از گردان 107 ژاندارمری تحت پوشش یگان های توپخانه لشکر 77 مأموریت یافتند به مواضع دشمن متجاوز پاتک کنند.
ص:81
پس از اجرای ده دقیقه آتش هجوم رزمندگان اسلام در ساعت 15: 4 بامداد روز 21 خرداد به مواضع دشمن آغاز شد. اوّلین عکس العمل دشمن در ساعت 25: 8 صبح به ظهور رسید و یک واحد تانک دشمن آماده اجرای پاتک شد؛ با مشاهده پاتک دشمن ضمن اعزام یک دسته دیگر تانک به منطقه هدف به گردان 214 تانک دستور داده شد که با حداکثر توان از هدف تصرّف شده دفاع کند.
واحدهای پاتک کننده همچنان در طول روز 21 خرداد به پیشروی خود ادامه دادند و مواضع دشمن را که در خاکریزهای متناوب تهیّه شده بود فتح کردند و افراد دشمن را نابود یا اسیر ساختند و حدود ساعت 11 همان روز نیروها به آخرین حدِّ پیشروی تعیین شده رسیدند و منطقه را از وجود دشمن پاک کردند.
دشمن در برابر پاتک دلیرمردان ارتش اسلام از ساعت 12 به بعد شروع به پاتک کرد امّا تلاشِ مذبوحانه اش بر اثر آتش توپخانه و یگان های تانک و مقاومت دلیرانه رزمندگان اسلام خنثی شد.
حدودِ ساعت 12 روز 22 خرداد یعنی 36 ساعت پس از آغاز عملیات در حالی که رزمندگان ایرانی موفّق شده بودند حدود 3 کیلومتر پیشروی کنند و مواضعی را تصرّف و نگهداری نمایند وضعیّت منطقه حالت عادی و تثبیت شده پیدا کرد و هدفِ نهایی عملیات فرماندهی کل قوا که عقب راندن نیروهای دشمن به غرب کارون بود حاصل گردید.
خونِ شهید
«انّ علیّ ابن الحسین علیه السلام کانَ یَقول: قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله ما من قطره احبّ الی اللَّه عزّوجلّ من قطره دمٍ فی سبیل اللَّه؛(1) امام زین العابدین علیه السلام پیوسته از قول رسول خداصلی الله علیه وآله می فرمود: هیچ قطره ای در نزد خداوند دوست داشتنی تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته می شود نیست.»
ص:82
با فرمان حضرت امام در 27 خرداد 1358، جهاد سازندگی به منظور فراهم ساختن نهضتی همه جانبه در مبارزه با فقر و محرومیّت، توسعه و عمران روستاها و حرکت در جهت استقلال و خودکفایی از متن توده های محروم، تأسیس شد.از آن پس این روز را در پاسداشت زحمات جهادگران مسلمان،روز جهاد سازندگی نامیده اند.
توصیه به کار حتّی در هنگامِ حج
«لَیْس عَلَیْکمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضلاً مِّن رَّبِّکمْ فَإِذَا أَفَضتُم مِّنْ عَرَفاتٍ فَاذْکرُوا اللَّهَ عِندَ الْمَشعَرِ الْحَرَامِ وَ اذْکرُوهُ کَمَا هَدَاکمْ وَ إِن کنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضالِّینَ* ثُمَّ أَفِیضوا مِنْ حَیْث أَفَاض النَّاس وَ استَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛(1) گناهی بر شما نیست که از فضلِ پروردگارتان (و از منافع اقتصادی در ایّام حج) طلب کنید (که یکی از منافع حج، پی ریزی یک اقتصاد صحیح است). و هنگامی که از «عرفات» کوچ کردید، خدا را نزد «مشعَر الحرام» یاد کنید! او را یاد کنید همان طور که شما را هدایت نمود و قطعاً شما پیش از این، از گمراهان بودید. سپس از همان جا که مردم کوچ می کنند، (به سوی سرزمین منی) کوچ کنید! و از خداوند، آمرزش بطلبید، که خدا آمرزنده مهربان است!»
عزّت نفس با کار و تلاش
«قال النبی صلی الله علیه وآله لئن یحتطب الرجل علی ظهره فیبیعه و یستغنی به و یتصدق بفضله خیر من أن یسأل رجلا آتاه اللَّه من فضله فیعطیه أو یمنعه؛(2) پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: اگر مردی برای خارکنی به بیابان برود، هیزم جمع کند، با دوش خود حمل نماید و آن را بفروشد، از قیمتش خویشتن را بی نیاز کند و مازادش را صدقه بدهد، بهتر از آن است که از ثروتمندی در خواست کمک نماید، خواه مرد متمکن به او چیزی بدهد یا محرومش سازد.»
کار و دعا
«عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا فَعَلَ عُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَقْبَلَ عَلَی الْعِبَادَةِ وَ تَرَکَ التِّجَارَةَ فَقَالَ وَیْحَهُ أَ مَا عَلِمَ أَنَّ تَارِکَ الطَّلَبِ لَا یُسْتَجَابُ لَهُ؛(3) راوی
ص:83
می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: عمر بن مسلم چه کرد؟ عرض کردم او به عبادت خدا روی آورده و تجارت را ترک گفته است. حضرت از عمل او اظهار تأسف کرد و فرمود: مگر نمی داند که هر کس کار خود را در طلب معاش ترک کند، دعای مستجابی در پیشگاه الهی نخواهد داشت؟»
ارزش ایثار
خُنُک آنکه آسایش مرد و زن
گزیند بر آسایش خویشتن
سعدی
* اگر جهاد سازندگی در آن انحراف نباشد و برای خدا باشد این همه جهادی است که توأم با جهاد اکبر هم هست.(1)
* عشقِ جهاد در خدمت به اسلام و مردم، چشم دل عشّاق خدمت به دین و مردم را روشن نموده است.(2)
ص:84
دکتر مصطفی چمران در سال 1311 هجری شمسی در تهران در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، واردِ دانشگاه فنّی الکترو مکانیک شد. وی در طول دوره تحصیل، شاگرد ممتاز بود. از سن پانزده سالگی در درس های تفسیر آیة اللَّه طالقانی و سخنرانی های استاد مطهری و دیگر اساتید حاضر می شد. در سال 1322 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز برای ادامه تحصیل به آمریکا عازم شد. در آنجا انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را بنا نهاد. با اطلاع رژیم شاه از فعالیت های مبارزاتیش، بورس تحصیلی وی را قطع کردند. دکتر چمران پس از دریافت دکترا با برترین درجه علمی و به دنبال قیام 15 خرداد، تصمیم به مبارزه مسلّحانه علیه رژیم پهلوی گرفت. از این رو عازم مصر شد و دو سال دوره های آموزشی چریکی و جنگ های پارتیزانی را گذراند. آنگاه به لبنان رفته و با کمک امام موسی صدر گروه «حرکت محرومین» و جناح نظامی آن «امل» را پایه گذاری کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به وطن بازگشت و اوّلین گروه از سپاه پاسداران را بنا نهاد. در همان زمان به معاونت نخست وزیر رسید. پس از مدّتی عازم پاوه شد و شهر را از لوث ضد انقلاب پاکسازی کرد. از این رو از سوی امام به وزارت دفاع منصوب شد. با شروع جنگ تحمیلی روانه جبهه ها شد و ستاد جنگ های نامنظّم و واحد مهندسی آن را تشکیل داد. در جریان محاصره سوسنگرد، این شهر را نجات داد و سرانجام این دلیر عارف در 31 خرداد 1360 در جبهه دهلاویه (نزدیکی سوسنگرد) هدفِ ترکش خمپاره دشمن متجاوز قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
جهاد و رضوان الهی
«الَّذِینَ استَجَابُوا للَّهِ وَ الرَّسولِ مِن بَعْدِ مَا أَصابهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسنُوا مِنهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ؛(1) آنها که دعوت خدا و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را، پس از آن همه جراحاتی که به ایشان رسید، اجابت کردند؛ (و هنوز زخم های میدان احد التیام نیافته بود، به سوی میدان «حمرار الاسد» حرکت نمودند؛) برای کسانی از آنها، که نیکی کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگی است».
ص:85
مجاهدین در بهشت
«قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم: للجنّةِ بابٌ یُقالُ له بابُ المُجاهدینَ یمضوُن إلیه فإذا هُو مَفتوحٌ و هم مُتقلِّدون سُیوفَهم والجمعُ فی الموقفِ و الملائکةُ تُرحِّبُ بهم؛(1) بهشت را دری است به نام مجاهدان که به سوی آن می روند و آن را گشوده می یابند. آنان شمشیرهای خود را حمایل کرده و دیگر مردم در آن جایگاه ایستاده اند و فرشتگان مجاهدان را خوش آمد می گویند».
شهید چمران و ناسا
شهید مصطفی چمران دارای مدرک دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما از دانشگاه بروکلی آمریکا بود. مادر دکتر، به او سفارش کرده بود که پسرم هیچ وقت خدا را فراموش نکن. وقتی در آمریکا بود، سازمان فضایی آمریکا (ناسا) پیشنهاد عضویت در هیأت علمی این سازمان را به او می دهد ولی دکتر قبول نمی کند. وقتی به ایران می آید می گوید: مادر حرف تو را گوش کردم و به هیچ عنوان خدا را فراموش نکردم. آمدم ایران و نخواستم دانشم در دست دشمن باشد.(2)
دیدارِ تو
جان به دیدارِ تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری
سعدی
* چمران با عزّت و عظمت و با تعهّد به اسلام جان را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد. ما و شما هم خواهیم رفت مثل چمران بمیرید.(3)
* او (چمران) در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت، روانش شاد و یادش د بخیر.(4)
ص:86
آیت اللَّه دکتر سیّد محمّد حسینی بهشتی از یاران وفادار و فداکار امام خمینی رحمه الله و از چهره های درخشان انقلاب اسلامی بود که از آغاز نهضت اسلامی در میدان مبارزه، حضوری فعّال داشت. آن بزرگوار علاوه بر اجتهاد در فقه، در تفسیر و فلسفه صاحب نظر بود پس از پیروزی انقلاب، عضویت در شورای انقلاب و سپس عالی ترین مقام قضایی کشور را عهده دار شد. ایشان به عنوان یکی از رهبران فکری انقلاب همواره مورد خشم استکبار جهانی بود تا این که در شامگاه هفتم تیر 1360 به دست عمال آمریکا به همراه 72 تن از یاران و دل سوزان به فوز شهادت نائل آمد.
ایمان و هجرت و جهاد
«الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَ أُولَئک هُمُ الْفَائزُونَ؛(1) آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند!»
شهید زنده است
«وَ لا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فی سبِیلِ اللَّهِ أَمْوَات بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَکِن لا تَشعُرُونَ؛(2) و به آنها که در راه خدا کشته می شوند، مرده نگویید! بلکه آنان زنده اند، ولی شما نمی فهمید!»
مجاهدین در آسمان
«امام علی علیه السلام: المُجاهِدونَ تُفتَحُ لَهُم أبوابُ السَّماءِ؛(3) درهای آسمان به روی مجاهدان گشوده می شود.»
اعتبار شهید!
در جنگ تحمیلی ایران و عراق، جمهوری اسلامی ایران در دفاع مقدس خود، شهدای گران قدری را تقدیم کرد، و این شهیدان از ذخایر جاوید و ارجمند انقلاب اسلامی هستند، ما همیشه یادشان را گرامی می داریم، در اینجا به یک داستان حقیقی در
ص:87
رابطه با یکی از این شهیدان توجّه فرمایید:
نامِ این شهید، اسداللَّه مرادی است که از سرداران شهید زرّین شهر اصفهان است، او قبل از شهادت، دارای دخترِ خردسالی به نام مرضیّه بود، این دخترک ناراحتی داشت و دائماً از گوشش، چرک و عفونت، خارج می شد، چندین پزشک او را معاینه کردند و بالاخره با عکسبرداری تشخیص داده شد که لوزه سوم دارد و تا کمی بزرگ تر نشود، قابلِ عمل جرّاحی نیست، و تا عمل هم نشود، مرتباً از گوشش چرک می آید، و به همین خاطر هفته ای یکی دو بار او را پیشِ دکتر می بردند تا چرک گوش او را بکشند، آنقدر او را نزد دکتر بردند که آقای مرادی می گفت: خسته شدم.
این کودک که یک سال بیشتر نداشت و همچنان بیماری گوشش ادامه داشت، با شهادت پدر روبرو شد.
پس از شهادت پدر، طبیعتاً بایستی مادرِ کودک، او را به دکتر ببرد.
مادر می گوید: در دعاها و مراسم روضه خوانی که شرکت می کردم، به یاد شوهر شهیدم می افتادم و خطاب به او می گفتم: «شما که شهید هستید و در محضر خداوند اعتباری دارید، از خداوند بخواهید که فرزند مان خوب شود».
تا اینکه دو روز به عید بعثت مانده بود، یکی از دوستان در خواب دیده بود که شهید اسداللَّه مرادی به اهل خانه عیدی می دهد، ولی به همسرش عیدی نداد، می پرسد چرا به همسرتان عیدی نمی دهید، او جواب می دهد که عیدی همسرم چند روز بعد داده می شود.
این قضیّه گذشت تا شبِ بعثت فرا رسید، در همان شب، مادر کودک شوهر شهیدش را در خواب می بیند، شوهر خطاب به همسر می گوید: «آیا عیدی من به دست شما رسید؟»
همسر متوجّه قضیه نمی شود و می گوید: خیر.
شهید می گوید: «شفای دخترمان مرضیه، عیدی این عید بعثت است که خداوند عنایت فرموده است».
مادر کودک (همان همسر شهید) وقتی صبح از خواب بیدار شد، به سراغ دخترش رفت و دید گوش او دیگر چرک ندارد، ابتدا شک و تردید داشت، ولی چند روز از این ماجرا گذشت و دید حال دختر خوبست، او را به دکتر برد و عکسبرداری کردند و از الطاف خداوند اینکه اصلاً آثاری از لوزه سوم در عکس دیده نشد.(1)
ص:88
در هوای تو
در هوای تو جان و تن بارَست
جان فدا کرد عاشق و وارست
فخرالدین عراقی
* شهید بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام بود.(1)
* ایشان را من بیست سال بیشتر می شناختم مراتب فضل ایشان و مراتب تفکّر ایشان و مراتب تعهد ایشان بر من معلوم بود.
* آنچه که من راجع به ایشان متأثّر هستم شهادت در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیّت ایشان در این کشور بود.
* من او را یک فرد مجتهد متعهّد متدیّن علاقه مند به ملّت، علاقمند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می دانستم.(2)
جهت ارج نهادن به مقام والای قضاء و قضاوت و تکریم از مقامِ شامخ شهید مظلوم آیت اللَّه دکتر بهشتی، (رئیس دیوان عالی کشور) هفته اوّل تیرماه به عنوان هفته قوه قضائیه نامگذاری شده است. قوّه قضائیه قوّه ای است مستقل که پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی و مسئول تحقّق بخشیدن به عدالت است. شرح وظایف این قوّه در اصل 156 قانون اساسی آمده است.
مراعات حقوق مالی مردم در تجارت
«وَ إِلی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شعَیْباً قَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُهُ قَدْ جَاءَتْکم بَیِّنَةٌ مِّن رَّبِّکمْ فَأَوْفُوا الْکیْلَ وَ الْمِیزَانَ وَ لا تَبْخَسوا النَّاس أَشیَاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فی الأَرْضِ بَعْدَ إِصلَاحِهَا ذَلِکمْ خَیرٌ لَّکُمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ؛(3) و به سوی مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید، که جز او معبودی ندارید! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابر این، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین، بعد از آنکه (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید! این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید!»
ص:89
عاملِ ثبات دولت ها
«ثبات الدول بإقامة سنن العدل؛(1) پایداری دولت ها در گرو برپا داشتنِ راه و رسمِ دادگری است.»
از سخت ترین تکالیف
عبد الأعلی، پسر أعین، از کوفه عازمِ مدینه بود. دوستان و پیروانِ امام صادق علیه السلام در کوفه، فرصت را مغتنم شمرده مسائلِ زیادی که موردِ احتیاج بود، نوشتند و به عبد الأعلی دادند که جوابِ آنها را از امام علیه السلام بگیرد و با خود بیاورد. ضمناً از وی درخواست کردند که یک مطلب خاص را شفاهاً از امام بپرسد و جواب بگیرد؛ و آن مربوط به موضوعِ حقوقی بود که یک نفر مسلمان بر سایر مسلمانان پیدا می کند.
عبد الاعلی وارد مدینه شد و به محضرِ امام علیه السلام رفت. سؤالات کتبی را تسلیم کرد و سؤال شفاهی را نیز مطرح نمود، امّا بر خلافِ انتظارِ او، امام علیه السلام به همه سؤالات جواب داد، مگر درباره حقوقِ مسلمان بر مسلمان. عبد الأعلی آن روز چیزی نگفت و بیرون رفت. امّا در روزهای دیگر هم یک کلمه درباره این موضوع نگفت. عبد الأعلی عازمِ خروج از مدینه شد و برای خداحافظی به محضرِ امام علیه السلام رفت، فکر کرد مجدّداً سؤال خود را طرح کند؛ عرض کرد: یا ابن رسول اللَّه! سؤال آن روز من بی جواب ماند.
- من عمداً جواب ندادم.
- چرا؟
- زیرا می ترسم حقیقت را بگویم و شما عمل نکنید و از دینِ خدا خارج شوید. آن گاه امام علیه السلام این چنین به سخن خود ادامه داد: «همانا از جمله سخت ترین تکالیف الهی درباره بندگان سه چیز است: یکی رعایت عدل و انصاف میانِ خود و دیگران، آن اندازه که با برادرِ مسلمان خود آن چنان رفتار کند که دوست دارد او با خودش چنان کند. دیگر این که مالِ خود را از برادرانِ مسلمان مضایقه نکند و با آنها به مواسات رفتار کند. سوم یاد کردنِ خدا است در همه حال، امّا مقصودم از یاد کردنِ خدا این نیست که پیوسته سبحان اللَّه و الحمدللَّه بگوید، مقصودم این است که شخص آن چنان باشد که تا با کار حرامی مواجه شد، یاد خدا که همواره در دلش هست جلوی او را بگیرد.(2)
ص:90
رشوه به امیرالمؤمنین!
اشعث بن قیس مردی منافق و دو رو بود و با امیرالمؤمنین علیه السلام دشمن بود. او از طرفِ خلیفه سوم، حاکم آذربایجان بود. بعد از کشته شدنِ عثمان، امیرالمؤمنین علیه السلام برای او نامه ای نوشت و در آن متذکّر شد که این شغلِ تو امانتی در دستِ توست و اموالِ زیرِ دستِ تو، مالِ خداست و …
او شب هنگام به نزدیکانش گفت: نامه علی علیه السلام مرا متوحّش ساخته است، می ترسم که اموالِ آذربایجان را از من بگیرد، بهتر آن است که به معاویه ملحق گردم … (1) او یک شب جهتِ مساعد نمودن نظرِ امام علیه السلام، در کوفه به خدمتِ ایشان رسید که جریانِ آن را در زیر می خوانید:
امام علیه السلام می فرماید: شگفت تر از سر گذشتِ عقیل آن است که شخصی (اشعث بن قیس) شب نزدِ ما آمد، با ارمغانی در ظرفِ سربسته و حلوایی که آن را دشمن داشته و به آن بدبین بودم، به طوری که گویا با آبِ دهن مار خمیر شده بود. به او گفتم: «آیا این هدیه است یا زکات یا صدقه؟ که زکات و صدقه بر ما اهل بیت علیهم السلام حرام است؟» گفت: «صدقه و زکات نیست، بلکه هدیه (رشوه) است.» پس گفتم: «مادرت در عزایَت بنشیند، آیا از راهِ دینِ خدا آمده ای که مرا بفریبی؟ آیا نمی فهمی که از این راه قصدِ فریبِ مرا داری؟ یا دیوانه ای یا بیهوده سخن می گویی؟ سوگند به خدا اگر هفت اقلیم را با هرچه زیرِ آسمان های آنهاست، به من دهند، برای این که پوستِ جویی را از دهان مورچه ای بربایم و نافرمانی نمایم، انجام نمی دهم و دنیای شما نزدِ من پست تر از برگی است که در دهن ملخی باشد که آن را میجود».(2)
عدل و عدالت
عدالت کن که در عدل، آنچه در یک ساعت به دست آید
میسّر نیست در هفتاد سال اهل عبادت را
صائب
* قاضی پس از شرایط معتبره شرعیه باید در اجرای موازین قضایی سخت و استوار باشد، نه تحت تأثیر عواطف و جوسازیهای بی مورد واقع شود و از اجرای احکام خدا سرپیچد و نه با جوسازیهای منحرفان و انتقام جویان، برخلاف موازین الهی از رحمت بر بندگان خدا دریغ کند که هر دو طرف افراط و تفریط، برخلاف عدل الهی است.(3)
ص:91
رمزِ عملیّات: یا ابوالفضل العباس علیه السلام ادرکنی
محلِّ عملیّات: مهران. اهداف عملیّات: آزاد سازی مهران و ارتفاعات منطقه
پس از تهاجم عراق به مهران و کشمکش های بعدی جبهه خودی و دشمن به فرصتی برای آمادگی مجدّد نیاز داشت تا برنامه و اقتدار خویش را به طرف مقابل دیکته کند. به دنبال تأکید امام خمینی رحمه الله مبنی بر ندادن فرصت آرامش به دشمن و همچنین با سپری شدن مدّتِ مورد نیاز و تلاش شبانه روزی فرماندهان و یگان های سپاه، زمینه لازم برای قوای ایران فراهم شد. وسعت و پیچیدگی وضعیت زمین و ترکیبی از عوارض متعدّد با موانعِ و استحکامات فراوان و گسترده دشمن، ایجاب می کرد که نیروهایِ عمل کننده در هنگام نبرد با سرعت، اقتدار و کاملاً سنجیده همچون صاعقه واردِ عمل شوند. بر این اساس نیروهای حماسه آفرین سپاه با استفاده برابر 38 گردان که از پشتیبانی هوانیروز و 4 گردان توپخانه ارتش جمهوری اسلامی برخوردار بود. به منظور آزاد سازی مهران یورش خود را آغاز کرد. عملیّات در ساعت 30: 22 مورخ 10/4/1365 با رمزِ یا ابوالفضل العبّاس ادرکنی در 2 محور آغاز شد. محور اوّل؛ یعنی جاده الام - مهران باغ کشاورزی تپه غلامی و شهر مهران به موازات محور دیگر؛ یعنی جاده دهلران - مهران ارتفاعات جنوبی و غربی حمرین و قلاویزان، محدوده منطقه عملیاتی نیروها را مشخّص می ساخت. بدین ترتیب، رزمندگان اسلام با سرعت عمل و حملات برق آسا خود در 5 مرحله توانستند موفقیّت لازم را حتّی بیش از حدِّ انتظار بر آورده سازند. در مراحل مختلف عملیات منطقه ای به وسعت 175 کیلومتر مربّع از خاک جمهوری اسلامی شامل ارتفاعات حمرین و جاده های مهم مهران به دهلران و ایلام آزاد شد و پاسگاه های مهمِّ مرزی و شهر های بدره زرباطیه و جادّه های تدارکاتی مهمِّ عراق ناامن گردید. پیروزی قاطع و ضربات کوبنده رزمندگان اسلام به کلّی تأثیرِ تحرّکات و موفّقیت های عراق در چند ماه گذشته را از بین برد. اجرای موفّقیت آمیز عملیات کربلای 1، پایانی بود بر استراتژی جدید دشمن و آغازی بود
ص:92
برای نیروهای خودی جهت تغیر دادن وضعیت و به دست گرفتن مجدّد ابتکار عمل به این ترتیب بار دیگر ارتش عراق در لاک دفاعی فرو رفت. در این عملیات لشکر 27 محمد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم به همراهِ 10 گردان رزمی به فرماندهی حاج محمّد کوثری از ابتدا شرکت فعّال داشت، لازم است یادی کنیم از شهید سرافراز سیّد رضا دستواره جانشین لشکر که در این عملیات نقش بسزایی در پیشبرد عملیات داشته است و از شهیدان سرافراز: ممقانی، صفر خانی، بختیاری و …
شفاعت شهید
«قَالَ رسول اللَّه صلی الله علیه وآله یشفع الشّهید فی سبعین من اهله؛(1) پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: شهید هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت می کند».
ص:93
آیت اللَّه محمّد صدوقی رحمه الله در سال 1287 هجری شمسی برابر با 1327 هجری قمری در یزد دیده به جهان گشود. خانواده شهید صدوقی رحمه الله از نواده های مرحوم شیخ صدوق رحمه الله می باشند و پدرِ او یکی از روحانیون معروف یزد بود. آیت اللَّه صدوقی رحمه الله دورانی از تحصیلات خود را در یزد و اصفهان گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به قم مهاجرت کرد. وی به مدّتِ 21 سال در قم به فرا گیری علومِ اسلامی پرداخت و از محضرِ عالمان نامداری همچون شیخ عبدالکریم حائری یزدی رحمه الله، سیّد صدر الدّین صدر، سیّد محمّد تقی خوانساری رحمه الله سیّد محمّد حجّت کوه کمره ای و حضرت امام خمینی رحمه الله بهره برد. پس از درگذشت آیت اللَّه شیخ عبدالکریم حائری رحمه الله، مؤسس و مدیر حوزه علمیّه قم، اداره قسمتی از حوزه علمیه به شهید صدوقی رحمه الله واگذار شد.
با رسیدن سال 1330 هجری شمسی و فوت عالِم بزرگِ دینیِ یزد، با درخواستِ مردم و توصیه حضرت امام و بزرگان به آیت اللَّه صدوقی رحمه الله، ایشان به یزد بازگشت و به انجام وظایف دینی و انقلابی پرداخت. این عالِم ربّانی از آغازِ مبارزات حضرت امام خمینی رحمه الله چه پیش از قیامِ 15 خرداد و چه پس از آن، همواره از یاران و مروّجان افکار متعالی حضرت امام محسوب می شد.
این شخصیت والامقام پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از طرفِ مردمِ یزد، برای تدوین قانون اساسی راهیِ مجلس خبرگان شد و در راهِ تثبیتِ اصل ولایت فقیه، تلاشِ فراوانی از خود نشان داد. ایشان همچنین به عنوان نماینده امام و امام جمعه یزد برگزیده شد و به روشنگری و ارشاد مردم همّت گماشت. آن عالم وارسته علاوه بر کمک به محرومان جامعه در پشتیبانی از جبهه های نبرد نقش فعّالی داشت و در عملیات بیت المقدّس با حضورِ خویش در کنار فرماندهان و رزمندگان، مایه آرامش آنان بود.
سرانجام آیت اللَّه محمّد صدوقی رحمه الله در روز 11 تیر 1361 مطابق با دهم ماه مبارک رمضان سال 1402 قمری، پس از ادای نماز جمعه در حالی که جایگاه را ترک می کرد، منافقی با به آغوش کشیدن آن بزرگوار و منفجر کردن نارنجکی که در دست داشت، ایشان را در خونِ خود غوطه ور ساخت. در این ترور که در ادامه سیاست و روشِ پلید منافقان کوردل جهت حذف فیزیکی چهره های فعّال، مؤثّر و شاخص انقلاب اسلامی صورت گرفت آن شهید بزرگوار که به حق، شیخ الشهداء و چهارمین شهید محراب
ص:94
نامیده شده است، به آرزوی دیرین خود رسید و به معراج خود که شهادت بود، دست یافت.
شهید زنده است
«وَ لا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فی سبِیلِ اللَّهِ أَمْوَات بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِن لا تَشعُرُونَ؛(1) و به آنها که در راه خدا کشته می شوند، مرده نگویید! بلکه آنان زنده اند،ولی شما نمی فهمید!»
وعده بهشت برای جهادگران راه خدا
«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَامُوا تَتَنزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائکةُ أَلا تخَافُوا وَ لا تحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالجَْنَّةِ الَّتی کُنتُمْ تُوعَدُونَ؛(2) به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!»
از زبانِ شهید
«در سال 1287 شمسی در یزد متولّد شدم. پدرم آقا میرزا ابوطالب یکی از روحانیون معروف این شهر بود. در مسجد روضه محمدیه نماز می خواند و امام جماعت بود. پدرم مرجع دینی بود و دست خط بسیار خوبی داشت. مردم به پدرم اعتماد زیادی داشتند. هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم. از آن به بعد سرپرستی ما را پسر عمویم بر عهده گرفت و زندگی ما را اداره کرد. درس خواندن را از کودکی شروع کردم. تا 20 سالگی مقدّمات علومِ دینی را خواندم. بعد تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به اصفهان بروم؛ یعنی در سال 1308.
قبل از مسافرت با دختر عمویم ازدواج کردم و زندگی مشترک ما از همان سال شروع شد. در مدرسه چهار باغ اصفهان مستقر شدم. برف سنگینی در اصفهان بارید نتوانستم دوام بیاورم و برگشتم یزد. برای ادامه تحصیل این بار راهیِ قم شدم. همسرم را هم با خودم بردم.
در سال 1309 رفتیم به شهر قم. 21 سال در آنجا بودیم. خوشبختانه خیلی زود با آیت اللَّه حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی آشنا شدم که بنیانگذار و مدیر حوزه علمیه
ص:95
قم بود. این آشنایی باعث که موردِ محبّتِ آقای حائری قرار گرفتم. علاقه من به ایشان تا حدّی بود که دیدن هر روزه ایشان را واجب می دانستم. من هم گرفتاری و مشکلات طلبه ها را به گوش ایشان می رساندم. در اطراف قم منطقه ای است به نام عبّاس آباد که در آنجا زراعت می کردم. به لطف خداوند، آنچنان حافظه ام قوی بود که اسم ده هزار طلبه ای که شهریه می گرفتند بی کم و کاست در ذهنم بود. آیت اللَّه حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در سال 1315 به رحمت حق پیوست. با مرگ بنیانگذار حوزه علمیه قم اوضاع بر روحانیان و طلبه ها سخت شد.
رضاخان پهلوی سختگیری های خود را شروع کرد. تلاش کرد لباس روحانیون را از آن بگیرد و می گفت: پوشیدن لباس روحانیت ممنوع است.
عاقبت به فکر افتادیم که آیت اللَّه سیّد حسین بروجردی را به قم بیاوریم. من همان روزهای اوّل با امام خمینی در ورودم به قم آشنا شدم. ایشان در مسجد سلماسی نزدیک محله یخچال قاضی قم درس می دادند. امام از اوّل به عنوان یک روحانی فوق العاده شناخته شده بودند.
در سال 1330 برای انجام کاری به یزد آمدم و در زادگاهم ماندم. در یزد شروع کردم به تدریس علوم دینی و تعمیر مدرسه ها.»
وقتی آقای صدوقی وارد یزد می شود مردم این شهر و آبادی های اطراف به استقبال ایشان می روند. جمعیت آن قدر زیاد بوده که از 8 کیلومتر مانده به یزد، مردم پیر و جوان و زن و مرد ایستاده بودند. پسر آیت اللَّه صدوقی رحمه الله که الان امام جمعه یزد هستند فرمودند: «وقتی پدرم داشت بر تعمیرات مسجد حظیره نظارت می کرد به بنّا می گوید در این گوشه مسجد یک قبر برای من بِکَن!» پدرم به بنا می گوید: «من این جا خواهم خوابید برای همیشه!» (1)
بعد از شهادت پدرم همان بنّا آمد و پیکرِ پدرم را در قبر گذاشت.
در سال 1341 ه. ش وقتی شکل مبارزه علنی شد و امام خمینی رهبری آن را به دست گرفت آیت اللَّه صدوقی مانندِ برخی دیگر از روحانیون واردِ میدان شد. در همین سال دولت محمّد رضا پهلوی لایحه ای را با نامِ «انجمن های ایالتی و ولایتی» به مجلس شورای ملّی داد تا تصویب کند. در سال 1341 دوّمین مخالفت آشکاری که امام خمینی علیه حکومت پهلوی کرد در زمینه انقلاب سفید بود. امام خمینی رحمه الله در سیزدهم خرداد
ص:96
ماه 1342 که عاشورای حسینی بود سخنرانی پرشوری کرد. امام تا آن روز علیه حکومتِ پهلوی این قدر کوبنده حرف نزده بود. حکومت پهلوی در پانزدهم خرداد امام را دستگیر و به تهران برد. مردم برخی از شهرها برای اعتراض به خیابانها ریختند از جمله تهران، قم و اطراف ورامین و گروهی از مردم به شهادت رسیدند. شهید صدوقی رحمه الله و تعدادی از روحانیون مدّتی در تهران ماندند و بعد با فشار ساواک به شهرهای خود رفتند. دولت شاه در مهر ماه 1343 لایحه ای را به طور پنهانی برای تصویب به مجلس شورای ملّی فرستاد برطبق این لایحه اگر آمریکایی ها در ایران خلاف قانون رفتار می کردند و جرمی مرتکب می شدند دستگاه قضایی ایران نباید آنها را محاکمه می کرد. امام به خاطر همین سخنرانی بسیار مهمّی در قم انجام دادند و حکومتِ پهلوی امام را دستگیر کرد. آیت اللَّه صدوقی رحمه الله بسیار ناراحت شد و گریه کرد و به مؤذن ها گفت که در مسجدها اذان بگویند.
در خانه ایشان به روی همه باز بود. با مردم بسیار صمیمی بود. کودکان و نوجوانان را بسیار دوست داشت. او علاقه مند بود که مردم در آسایش زندگی کنند. یکی از بزرگترین کارهای شهید صدوقی ساختن یک مرکز آموزشی بود. در سال 1361 شهادتشان در محراب بود که از مردم گذشت و به خدا رسید.
سال شمار زندگی شهید صدوقی رحمه الله
1287 ه. ش تولّد در شهر یزد
1294 ه. ش وفات پدر
1296 ه. ش وفات مادر
1308 ه. ش ازدواج و مسافرت به اصفهان برای ادامه تحصیل
1309 ه. ش مسافرت به قم و تحصیل در حوزه علمیه این شهر و آشنایی با امام خمینی رحمه الله
1329 ه. ش ارتباط با فداییان اسلام و کمک به نهضت اسلامی این گروه مبارز
1330 ه. ش بازگشت به شهر یزد و استقرار در زادگاه خود
1341 ه. ش همگامی با نهضت امام خمینی رحمه الله و شروع مبارزه علنی با حکومت پهلوی
1341 ه. ش بسیج مردم یزد علیه اصلاحات ارضی
1342 ه. ش فرستادن تلگراف به امام خمینی و تسلیت ایشان به مناسبت حمله حکومت پهلوی به مدرسه فیضیه.
1342 ه. ش سفر به قم برای دیدار از امام خمینی رحمه الله که به تازگی از زندان آزاده شده بودند.
1344 ه. ش تلگراف به نجف برای امام خمینی رحمه الله که به تازگی به آنجا تبعید شده بودند.
ص:97
1346 ه. ش مخالفت با لایحه حمایت خانواده به دلیل رعایت نکردن موازین اسلامی در این لایحه.
1350 ه. ش مخالفت با جشن های 2500 ساله.
1352 ه. ش ممانعت از تشکیل جلسه نیایش برای محمد رضا پهلوی.
1356 ه. ش تشکیل چندین مراسم بزرگداشت برای شهادت آیت اللَّه سیّد مصطفی خمینی در یزد.
1356 ه. ش تشکیل مجالس بزرگداشت برای شهادت طلاب در 19 دی ماه شهر قم.
1357 ه. ش بزرگداشت چهلم شهدای شهر تبریز در یزد و شهادت عدّه ای از مردم یزد
1357 ه. ش صدور اعلامیه های پی در پی و سخنرانی های فراوان علیه رژیم پهلوی در طول این سال.
1357 ه. ش سفر به پاریس و دیدار با امام خمینی رحمه الله
1358 ه. ش عضویت در مجلس خبرگان برای تدوین قانونی اساسی جمهوری اسلامی ایران و احراز امامت جمعه شهر یزد
1361 ه. ش شهادت در محراب.(1)
دل و جان فدا
تا ز عشق تو جرعه ای خوردیم
دل بدادیم و جان فدا کردیم
فخرالدین عراقی
* چه کسی اولی به شهادت است در عصری که استکبار جهانی و فرزندان خلف آن در داخل و خارج، اسلام را تهدید می کند از امثال شهید بزرگوار ما و فقیه متعهد و فداکار اسلام شهید صدوقی عزیز رضوان اللَّه علیه.
* شهید بزرگی که در تمام صحنه های انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود و وقت عزیزش صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشکلات انقلاب می شد و برای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمی شناخت.
* در جبهه ها او و دوستان او و امثال او بودند که هر چند یک دفعه سرکشی کرده و آرامش قلب خلق اللَّه بودند.(2)
ص:98
شیخ عبدالحسین امینی رحمه الله معروف به «علّامه امینی» از مفاخر بزرگِ شیعه است. ایشان در سالِ 1320 هجری قمری در تبریز به دنیا آمد. در کنارِ پدرِ خود و در مدارس آن شهر تحصیلات مقدّماتی را فرا گرفت. آنگاه راهیِ نجف اشرف شد و به تکمیل معارف پرداخت. در سالِ 1335 نخستین کتاب خود به نام «الشهداء الفضیله» را منتشر ساخت که موردِ توجّه قرار گرفت. بزرگترین و ارزشمندترین اثر وی کتاب «الغدیر» است که بیشترِ وقت خود را صرف تهیه این کتاب نمود. این کتاب در بررسی واقعه غدیر خم، اسناد و روایات «حدیث غدیر» است که در اثباتِ حقّانیت شیعه می باشد. این بزرگوار سرانجام به علّتِ بیماری، روز 12 تیر 1349 (28 ربیع الثانی 1390) بدرود حیات گفت. جنازه علامه امینی به نجف منتقل شد و در کتابخانه بزرگی که خود تأسیس کرده بود، به خاک سپرده شد.
کرامتی از علّامه امینی رحمه الله
آقایِ حسان نقل فرمودند: علّامه امینی رحمه الله بالای منبر با شور و هیجان، با بهره وری از احادیث عترت و آیات قرآن، مشغول صحبت بود. جمعیّت شنوندگان در خانه و کوچه و خیابان به حدّی بود که رفت و آمد وسایط نقلیّه متوقّف گردیده بود. تمام افکار، مجذوب جاذبه گفتار شیوای او در ولایت مطلقه ائمّه اطهارعلیهم السلام و مظلومیت آنان در میانِ منافقین و کفّار شده بود که ناگهان یک نفر صفوف حاضرین را شکافت و با عجله خود را به منبر رساند و به علّامه خبر داد که استاد بزرگ و ادیب دانشمند از دانشگاه الازهر مصر که بر اثر خواندن کتاب الغدیر به قبول مذهب تشیّع افتخار یافته است، برای عرض ادب و تشکّر از این لطفِ الهی، به زیارتِ حضرت رضاعلیه السلام مشرّف شده و در آنجا اشعار بسیار زیبایی به زبانِ عربی سروده است. و اینَک میخواهد شما را نیز زیارت نماید.
علّامه امینی رحمه الله کلام خود را قطع کرد و فرمود: «به ایشان بگویید بیاید و اشعار خود را در پشتِ بلندگو قرائت کند.» من که قادر نیستم صحنه برخورد و ملاقات دو عاشق بیقرار و دو استاد بزرگوار را بالای منبر تشریح کنم و یا اشکهایی را که از شوق ریخته شد در این چند سطر مجسّم سازم. علّامه امینی رحمه الله بالای منبر به جای خود نشستند و آن استاد مصری دو پلّه پایین تر ایستاد و اشعارِ عربی بسیار بلیغ و زیبای خود را در مدح حضرت رضاعلیه السلام قرائت کرد.
ص:99
علّامه امینی رحمه الله بلافاصله رو به من کرد و فرمود: «حسان، تو هم اشعارت را در مدح حضرت رضاعلیه السلام بخوان!» من که قبلاً قرار نبود در مقابل آن جمعیّت انبوه که دامنه اش تا خیابان های اطراف کشیده شده بود شعری بخوانم و هرگز انتظارِ این دستورات بی مقدّمه را نداشتم، مضطربانه عرض کردم: «حضرت آقایِ امینی، قربانت گردم، شما که می دانید من اشعارم را همیشه از روی کتاب و یا دفترچه و یادداشت می خوانم، حالا که من، همراهم شعری برای خواندن ندارم!» ولی ایشان، بدون توجّه به عرایض من، باز پشت بلندگو تکرار فرمودند: «حسان! به عنوانِ پذیرایی از میهمان عزیز، تو هم باید شعری در مدح حضرت رضاعلیه السلام بخوانی!» در حالِ درماندگی، ناگهان متوجّه شدم اشعار نیمه تمامی را که شب گذشته در مدح حضرت امام رضاعلیه السلام سروده بودم در جیب دارم؛ با عجله عرض کردم: «حضرت آقای امینی، یک شعر نیمه تمام را که دیشب سروده ام در جیب خود یافتم و با اجازه شما همان را میخوانم:
قبله طوس
حاجتم بود حجّ بیت اللَّه
قسمتم شد حریم قبله طوس
وقتی شعرم را که بیش از بیست بیت بود خواندم، استاد مصری با تعجّب مرا در آغوش کشید و بوسید و گفت: «چگونه توانستی اشعار عربی مرا در این لحظه با همان قافیه سین به شعر فارسی برگردانی؟» تازه متوجّه شدم که این یک اعجاز از حضرت رضاعلیه السلام است. شعری که من شب قبل در مدح آن حضرت سروده بودم با شعری که آن استاد مصری در مشهد مقدّس گفته بود به طوری در قافیه و معنی هماهنگ و یکسان بودند که آن استاد مصری خیال کرده بود من در همان مجلس، اشعار عربی او را به شعر فارسی برگردانده ام و ضمناً یک کرامت از علّامه امینی رحمه الله است که با آن اصرار به من تأکید می فرمودند: «باید شعر را بخوانی!»، و من از دید معنوی آن عاشق دلخسته و پیرو وارسته علی علیه السلام غافل بودم.
جان فدا
دانی که چیست حاصل انجام عاشقی؟
جانانه را بینی و جان را فدا کنی
فروغی بسطامی
ص:100
سفارش علامه
مرحوم علاّمه جعفری رحمه الله می نویسد: یکی از خویشاوندان نزدیک این جانب در شهر اصفهان در خواب می بیند که در برابر مرحوم علّامه مجاهد آقایِ حاج شیخ عبدالحسین امینی رحمه الله در یک اتاق نشسته است. مرحوم آقای امینی رحمه الله به ایشان می گوید. آیا شما آقایِ جعفری را می شناسید؟ ایشان پاسخ می دهند: آری من ایشان را می شناسم، آقای امینی یک پاکتی که در میان آن نامه ای بوده است به ایشان می دهد و می گوید: این نامه را به آقایِ جعفری دهید و به ایشان بگویید: ما اکنون در عالم برزخ هستیم و دستمان از کار بسته است. (یعنی دیگر کاری نمی توانیم انجام دهیم کار در دنیا بود که ما پشت سر گذاشتیم) ولی شما که در آن دنیا هستید و در میدان کارید و می توانید کار کنید، درباره امیرالمؤمنین علیه السلام کار کنید. آقای جعفری می نویسد: وقتی این خواب را برایم نقل کردند، تصمیم گرفتم برای نوشتن «ترجمه و شرح نهج البلاغه» و شروع به کار کردم.(1)
من علی علیه السلام را دارم!
حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمّد هادی امینی (فرزند علامه امینی رحمه الله) می گوید: عشق و محبّت بیکرانه و سرشار امیرالمؤمنین علیه السلام چنان وجود و قلب علّامه امینی رحمه الله را مسخّر و منقاد و مطیع خود ساخته بود که جز وجود امیرالمؤمنین در نظر او دنیا و مردم مفهومی و یا توجّهی نداشت. یک روز هشت تن از علمایِ بزرگ اهل تسنّن بغداد آمدند خدمت آقا، هوا خیلی گرم بود، آن زمان مرحوم علّامه به خاطر گرمی هوا در زیرزمین می نشستند، بعد از تعارفات، صحبت های زیادی شد. هنگام رفتن گفتند: «شما 11 جلد درباره امام علی بن ابی طالب نوشتی، قدردانی و تجلیل شیعه از شما این است که در منزل کهنه ای زندگی می کنی، اگر یک جلد از این 11 جلد را درباره یکی از خلفا مینوشتی کاخی از طلا برای شما میساختیم. ولی ما هر چه نگاه می کنیم می بینیم وضع شما به جای بهتر شدن بدتر می شود. شما الآن یخچال ندارید، کولر ندارید، فرش ندارید، مبل ندارید، خلاصه وسایل راحتی تابستان و زمستان هیچ ندارید، چطور زندگی می کنید؟» ایشان تأمّلی کردند و بعد گفتند: «این اشکالاتی که بر من وارد می کنید
ص:101
درست است، این اشکالات را شما وقتی به من وارد می کنید، من به قلبم رجوع می کنم، قلبم به من می گوید: عوض یخچال، علی علیه السلام را دارم و علی علیه السلام مافوق تمامی این مواهب است. من علی علیه السلام دارم چه غم دارم و از زندگانی خودم اصلاً ناراحت نیستم و شاکرم.» (1)
پاداشِ الغدیر
فرزند علّامه امینی رحمه الله گوید: در سالِ 50 که خواستند عراق نباشم، برای خداحافظی نزد آیت اللَّه سیّد محمّد تقی - که از نواده های مرحوم بحرالعلوم بزرگ بود - رفتم. گفت: چطور شد که به اینجا آمدی؟
عرض کردم: می خواهم از عراق بروم ولی شما مثل اینکه مرا دیدید. اشک هایتان جاری شد!
فرمود: بعد از وفات پدرت پیوسته در این فکر بودم علّامه امینی رحمه الله که عمرش را وقف علی علیه السلام نموده، علی علیه السلام در آن عالم با علّامه امینی رحمه الله چگونه رفتار می فرمایند؟ این فکر مدّتها در ذهنم بود، تا شبی در عالم رؤیا دیدم مثل اینکه قیامت برپا شده و عالم حشر است و بیابان مملوّ از جمعیّت است و مردم همه متوجّه یک ساختمانی هستند. من پرسیدم: آنجا چه خبر است؟ گفتند: آنجا حوض کوثر است.
من جلو آمدم، دیدم حوضی است و باد، امواجی در آن پدید آورده و متلاطم است. وجودِ مقدّس علی بن ابیطالب علیه السلام کنارِ حوض ایستاده اند و لیوان های بلوری را پر می کنند و به افرادی که خود می شناسند، می دهند. در این اثنا همهمه ای برخاست. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: امینی آمد. به خود گفتم: بایستم و رفتارِ علی علیه السلام با امینی رحمه الله را به چشم ببینم که چگونه خواهد بود. ده، دوازده قدم مانده بود که امینی به حوض برسد، دیدم حضرت امیرعلیه السلام لیوانها را به جای خود گذاشتند و دو مشت خود را از آب کوثر پر کردند، چون امینی به ایشان رسید، به روی امینی پاشیدند و فرمودند: «خدا روی تو را سفید کند که روی ما را سفید کردی.» بعد از خواب برخاستم و فهمیدم که علی علیه السلام پاداشِ تألیف الغدیر را به مرحوم امینی داده است».
ص:102
مجلس خبرگان، شورایی متشکّل از فقهای «واجد شرایط» است که بر اساس اصل 107 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مقرّر گردیده است تا پس از فوت آیت اللَّه خمینی رحمه الله اوّلین رهبر جمهوری اسلامی ایران تشکیل گردد. این شورا که توسّط انتخابات بوسیله مردم انتخاب می گردد، هر هشت سال یکبار تشکیل می شود.
در اصل 107 قانون اساسی می خوانیم: «پس از مرجع عالیقدر تقلید و رهبر کبیر انقلاب جهانی اسلام و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله العظمی امام خمینی رحمه الله که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری درباره همه فقهاء واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم بررسی و مشورت می کنند هر گاه یکی از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل یکصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب می کنند و در غیر این صورت یکی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی می نمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیت های ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است.»
و در اصلِ 108 قانون اساسی می خوانیم: «قانون مربوط به تعداد و شرایط خبرگان، کیفیت انتخاب آنها و آیین نامه داخلی جلسات آنان برای نخستین دوره باید به وسیله فقهاء اولین شورای نگهبان تهیه و با اکثریت آراء آنان تصویب شود و به تصویب نهایی رهبر انقلاب برسد. از آن پس هر گونه تغییر و تجدید نظر در این قانون و تصویب سایر مقررات مربوط به وظایف خبرگان در صلاحیت خود آنان است.»
ولایتِ خبرگان جامعه
«وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ اْلأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی اْلأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاّ قَلیلاً؛(1) و هنگامی که خبری از پیروزی یا شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق،) آن را شایع می سازند؛ در
ص:103
حالی که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان - که قدرت تشخیص کافی دارند - بازگردانند، از ریشه های مسائل آگاه خواهند شد. و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمی، همگی از شیطان پیروی می کردید (و گمراه میشدید)».
شرایطِ رهبری
«قال الإمام صادق علیه السلام: فأمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقهاءِ صائناً لِنَفْسِهِ، حافظاً لِدینِهِ، مُخالِفاً علی هواه، مطیعاً لأمرِ مَولاهُ، فَلِلْعَوامِ أنْ یُقلّدوهُ؛(1) امّا هر کس از فقیهان که نگهدار نفس خود و پاسدار دین خویش، و مخالف با هوای نفس، و فرمانبردار خدای خویش باشد، بر عوام است که از او تقلید کنند.
مشورت در امر حکومت
«الامام علی علیه السلام - مِن کِتابٍ لَهُ الی معاویةَ -: انَّمَا الشّوری لِلمُهاجِرینَ وَ الأَنصارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلی رَجُلٍ وَ سَمّوهُ إِماماً کانَ ذلِک لِلّهِ رِضاً؛(2) امام علی علیه السلام - در نامه خود به معاویه -: مشورت، تنها حقِّ مهاجران و انصار است. اگر آنان درباره مردی توافق کردند و او را پیشوا نامیدند، خشنودی خدا نیز در آن است».
مشورت و حکومت
«الامام الحسن علیه السلام - من معاهَدَتِهِ مَعَ مُعاویةَ -: لَیْسَ لِمُعاویة بن أبی سُفیان أن یَعهد إلی أحَدٍ مِن بَعدِهِ عَهداً، بَل یکونُ الأَمرُ مِن بَعدِهِ شُوری بَینَ المُسلمینَ؛(3) امام حسن علیه السلام - از جمله شروطی که (در صلح نامه اش) برای معاویه گذاشت -: معاویة بن ابی سفیان، حق ندارد پس از خود هیچ کس را به خلافت برگزیند، بلکه پس از او موضوع خلافت به شورای مسلمانان واگذار خواهد شد».
انتخابِ خبرگان
مقام معظّم رهبری در موردِ انتخاب خویش برای مسؤولیت خطیر رهبری بعد از رحلت امام قدس سره در مجلس خبرگان می فرماید: «بعد از رحلت امام قدس سره، در آن روز اوّل که در مجلس خبرگان شرکت کردند، بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم. و بالاخره اسم
ص:104
این بنده حقیر به میان آمد و بحث کردند چه کسی را انتخاب کنیم و اتّفاق کردند بر این که این موجود حقیر ضعیف را به این منصب خطیر انتخاب بکنند. من فعالیّت کردم. مخالفت جدّی کردم، نه این که می خواستم تعارف بکنم. خدا خودش می داند که در دل من، در آن لحظات چه می گذشت. رفتم آنجا ایستادیم و گفتم: «آقایان صبر کنید، اجازه بدهید!» این ها همه ضبط شده و موجود است، هم تصویر و هم صدایِ آن هست. شروع کردم به استدلال کردن که من را برای این مقام انتخاب نکنید. هرچه اصرار کردم قبول نکردند. هرچه من استدلال کردم، آقایان مجتهدین و فضلاء که در همان جا بودند، استدلال های ما را جواب دادند. من قاطع بودم که قبول نکنم؛ ولی بعد دیدم که چاره ای نیست. چرا چاره ای نبود؟ زیرا به گفته افرادی که من به آنها اطمینان دارم، این واجب، در من متعیّن شده بود؛ یعنی اگر من این بار را بر ندارم، این بار زمین خواهد ماند. این بود که گفتم قبول می کنم. چون دیدم بار برزمین می ماند؛ برای این که بار برزمین نماند آن را برداشتم. اگر کسی دیگری آنجا بود یا من می شناختم که ممکن بود این بار را بردارد و دیگران هم او را قبول می کردند، یقیناً من قبول نمی کردم که این بار را بردارم.» بعد هم گفتم: «پروردگارا توکّل بر تو و خدا هم تا امروز کمک کرد».(1)
حراست از دین
پادشاهان پاسبانند خفتن شرط نیست
یا مکن، یا چون حراست می کنی بیدار باش!
سعدی
ص:105
رمزِ عملیّات: یا صاحب الزّمان (عج) ادرکنی
محلِّ عملیات: شرق بصره
اهدافِ عملیّات: دور کردنِ آتش دشمن از شهرهای جنوبی
اوّلین تلاش در تعقیب متجاوز با عنوان عملیات رمضان با 110 گردان نیروی پیاده و زرهی از سپاه و 50 گردان پیاده و زرهی از ارتش در قالب چهار قرارگاه عملیاتی سازماندهی شد و از بامداد 22/4/1361 با رمزِ مبارک یا مهدی (عج) ادرکنی در منطقه غرب خرمشهر و شرق بصره به اجرا در آمد. در این عملیّات که در پنج مرحله انجام شد، ابتدا قرارگاه فرماندهی دشمن در شمال کانال پرورش ماهی - در کنار نهر کتیبان - سقوط کرد. امّا موانع و استحکامات جدید ارتش عراق در این منطقه مانع از پیشروی در سایرِ محورها شد و الحاق لازم صورت نگرفت. بنابراین، رزمندگان به تصرف پاسگاه زید اکتفا کردند. در این عملیات، 40 کیلومتر مربع از خاک عراق تصرّف شد.
دیگر شهیدان
«قَال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله مَن ارید ماله بغیر حقّ فَقاتل فَهُوَ شَهید؛(1) پیامبر گرامی خداصلی الله علیه وآله فرمود: هر کس مالش مورد سوء قصد قرار گیرد و برای دفاع از آن مبارزه کند و کشته شود شهید است».
ص:106
عملیات آفندی قرارگاه حمزه سیّدالشهداعلیه السلام در منطقه عمومی سید کان دشمن متجاوز پس از عملیات موفّقیت آمیز مسلم ابن عقیل و الفجر 3 در منطقه غرب، احساس خطر در منطقه جنوب، کلیه فعّالیت های خود را متوجّه این ناحیه نموده بود در این شرایط منطقه عملیاتی شمال غرب برای اجرای عملیات گسترده نیروهای خودی مناسب بر آورد و بر این اساس عملیات قادر در منطقه عمومی سید کان و رواندوز طرّاحی و به اجرا گذاشته شد. این عملیّات با هدایت قرارگاه حمزه سیّد الشهداءعلیه السلام (قرارگاه مشترک ارتش و سپاه در شمال غرب) و با شرکت لشکر 23 انجام گردید. لشکر 28 پیاده تیپ 1 لشکر 77 پیاده و تیپ 55 هوا برد از ارتش اقدام به ارسال نیرو کرد. این عملیّات به کمک دو گردان از سپاه پاسداران در مدّتِ 15 روز به اجرا در آمد. در نتیجه در این عملیات ارتفاعات مهم باشکین، سر سپندار برزین روست و حصار روست و تعدادی از پایگاه های مهم دشمن به تصرّف در آمد و بخش هایی از خاک عراق در منطقه شمال غرب آزاد گردید.
تبریک به شهیدان
«قَال امیرالمؤمنین علیه السلام: انّ اللَّه کتب القتل علی قوم و الموت علی آخرین و کلّ آتیه منیّته کما کتب اللَّه له فطوبی للمجاهدین فی سبیل اللَّه و المقتولین فی طاعته؛(1) حضرت امام علی علیه السلام فرمود: خداوند برای گروهی کشته شدن و برای گروهی دیگر مرگ را مقرّر نموده و هر کدام به اجل معین خود آن سان که او مقدّر کرده است می رسند، پس خوشا به حال مجاهدان راه خدا و کشتگان راه اطاعت او».
ص:107
از آغازِ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، شورای امنیّت مجموعاً 12 قطعنامه در این زمینه تصویب رساند. این قطعنامه ها به لحاظ در بر نداشتن خواسته های ایران موردِ قبول واقع نمی شد. تنها در قطعنامه 598 (مصوّب 29 تیر 1366) به دنبالِ تلاشهای دیپلماتیک، بخشی از خواسته های ایران (از جمله تعیین آغازگر جنگ) در انتهای آن آمده بود مورد قبول واقع شد. از سوی دیگر عراق در آخرین سال جنگ ساماندهی گسترده ای در ارتش خود انجام داد. این امر با استفاده از تجهیزات و اطلاع رسانی آمریکا و شوروی (به دنبال ماجرای ایران گیت) صورت گرفت. تسلّط عراق بر فاو (28/1/67) و سپس تسلط بر شلمچه (4/3/67) و همچنین در تنگنا بودن ایران ناشی از تحریم های اقتصادی و تسلیحاتی و حمله عراق به مراکز اقتصادی، نیز تبلیغات زیاد بیگانگان مبنی بر جنگ طلب بودن ایران و بعلاوه حمله آمریکا به هواپیمای مسافربری و … مسائلی بود که منجر به پذیرش قطعنامه 598 در تاریخ 27 تیر 1367 از سوی ایران شد.
آرزوی دشمن
«وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتّی یُهاجِرُوا فی سَبیلِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا* إِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلاً*(1) آنان آرزو می کنند که شما هم مانند ایشان کافر شوید، و مساوی یکدیگر باشید. بنابر این، از آنها دوستانی انتخاب نکنید، مگر اینکه (توبه کنند، و) در راه خدا هجرت نمایند. هرگاه از این کار سر باز زنند، (و به اقدام بر ضدّ شما ادامه دهند،) هر جا آنها را یافتید، اسیر کنید! و (در صورت احساس خطر) به قتل برسانید! و از میان آنها، دوست و یار و یاوری اختیار نکنید!.* مگر آنها که با هم پیمانان شما، پیمان بسته اند؛ یا آنها که به سوی شما می آیند، و از پیکار با شما، یا پیکار با قوم خود ناتوان شده اند؛ (نه سر جنگ با شما دارند، و نه توانایی مبارزه با قوم خود.) و اگر خداوند بخواهد، آنان را بر شما مسلطّ
ص:108
می کند تا با شما پیکار کنند. پس اگر از شما کناره گیری کرده و با شما پیکار ننمودند، (بلکه) پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمی دهد که متعرّض آنان شوید».
دستورِ به صلح و آرامش
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ*(1) ای کسانی که ایمان آورده اید همگی در صلح و آشتی درآیید! و از گام های شیطان، پیروی نکنید؛ که او دشمن آشکار شماست.
قبول صلح
«و إنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَح لَها و تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیمُ؛(2) اگر به صلح مایل شدند تو نیز از در صلح وارد شو و بر خدا توکّل کن که او شنوای دانا است».
برتری صلح بر جنگ
«امام علی علیه السلام: وَجَدتُ المُسالِمَةَ ما لَم یَکُنْ وهنٌ لِلإسلامِ أنجَعَ مِنَ القِتال؛(3) من صلح را، تا آن گاه که مایه وهن اسلام نباشد، کارساز تر از جنگ یافتم».
ویژگی های رهبری
«قال الإمام الباقرعلیه السلام: لا تصلح الإمامةُ إلاّ لرجلٍ فیه ثلاثُ خصالٍ: ورعٌ یحجُزه عن معاصی اللَّه، وحلمٌ یملک به غَضبَه، و حُسن الولایةِ علی مَن یلی، حتّی یکونَ لهم کالوالدِ الرَّحیمِ؛(4) امامت (و رهبری) جز برای کسی که در او سه خصلت باشد، شایسته نیست: ورعی که او را از نافرمانی خدا باز دارد، حلمی که با آن بر خشم خویش چیره شود، و مدیریت شایسته در قلمرو ولایت خویش، تا حدی که برای مردم همچون پدری مهربان باشد».
چرا جنگ؟
در خیابان های مدینه قدم می زدم که یکی از ایرانی ها نظرم را به خود جلب کرد. او با یکی از کاسب های مدینه حرفش شده بود. بحث بر سر جنگ ایران و عراق بود. مردِ
ص:109
کاسب می گفت: قرآن می گوید: «والصّلح خیر» حالا که صدام پیشنهاد صلح داده، چرا شما صلح را نمی پذیرید؟ زائر ایرانی نمی توانست او را قانع کند. زائران ایرانی نگاهِ شان که به من افتاد گفتند: آقایِ قرائتی! بیا جوابِ این آقا را بده! من به یکی از ایرانی ها گفتم: یکی از طاقه های پارچه را بردار و فرار کن! او همین کار را کرد. صاحب مغازه خواست فریاد بزند، گفتم: «والصّلح خیر»! خواست ایرانی را تعقیب کند، گفتم: «والصّلح خیر»! گفت: پارچه ام را بردند. گفتم: حرف ما هم با صدام همین است. دزدی کرده و خسارت زده، می گوییم جبران کند، بعد صلح کنیم. گفت: حالا فهمیدم.(1)
صلح جویی
با آنکه در صُلح زند، جنگ مجوی. سعدی
* خدا می داند که اگر نبود انگیزه ای که همه ما و عزّت و اعتبار ما باید در مسیرِ مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ شهادت برایم گواراتر بود، امّا چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم.(2)
* من باز می گویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم.(3)
ص:110
پس از موفقیت رزمندگان اسلام در عملیّات والفجر 1 که در جبهه های میانی اجرا و ضربات سختی بر نیروهای عراقی وارد شد، در شمال غرب و در مناطق سخت و صعب العبور کوهستانی در حدِّ فاصل بین ارتفاعات قمطیره و تمرچین که مانعی برای اشرار و گروهک های ضدِّ انقلاب داخلی نیز بود موردِ توجّه قرار گرفت و بر همین اساس منطقه عملیات والفجر 2 انتخاب گردید. در این منطقه پادگان حاج عمران که از اهمیت سوق الجیشی بر خوردار است قرار دارد و از شمال به ارتفاع اتچنارستان و کلاشین، از جنوب به ارتفاعات بسیار مرتفع سکران و کدو، از شرق به ارتفاعات تمرچین و شهر مرزی پیران شهر و از غرب به تنگه در بند و شهر چومان مصطفی (عراق) محدود می شود. علاوه بر تصرّف ارتفاعات مهم این منطقه، مسائل مهم دیگر عبارت بودند از:
1) تسلّط بر تردّد گروهک های ضد انقلاب و کنترلِ آنها. 2) ایجاد تسهیلات و پشتیبانی لازم از کردهای مسلمان و مبارز عراق. 3) فراهم سازی امکان گسترش عملیّات نامنظم در خاک عراق. 4) حفظ پیران شهر از هرگونه تهاجم و تجاوز نیروهای عراقی. 5) زمینه سازی برای نزدیکی بیشتر به شهر و تأسیسات نفتی کرکوک.
نیروهایِ متجاوز عراق، سه رده خط پدافندی داشتند که هر رده آن پوشیده از موانع و استحکامات بود. همچنین در اطرافِ پایگاه سیم خاردار و میادین مین نصب و تعبیه و برروی ارتفاعات، نورافکن قرار داده شده بود. نیروهای عمل کننده رزمندگانی از ارتش شامل تیپ 2 لشکر 77 پیاده و عناصر دیگر از لشکرهای 64 پیاده و 92 زرهی و تیپ 40 به همراهی 2 گردان از سپاه پاسداران و جنگجویان نامنظّم و به استمداد 16 گردان و یک گردان مکانیزه بودند که تحت امر قرارگاه حمزه سیّدالشهدا قرار داشتند. تیز پروازان هوانیروز نیز پشتیبانی عملیات را برعهده داشتند. در ساعت 1 بامداد روزِ 29 تیر 1362 عملیات با رمز «یا اللَّه» آغاز شد. رزمندگان دلاور اسلام، با صعود به ارتفاعات حسّاس منطقه و عبور از آنها ضربات سنگینی بر نیروهایِ عراقی و اشرار ضد انقلاب وارد ساختند و تعداد زیادی از آنها به هلاکت رسانیدند. در این عملیّات که مدّت 24 روز به طول انجامید، تعدادی از شهرهای کردنشین ایران از تیر رس نیروهای عراق خارج شد و با تصرف ارتفاعات حسّاس منطقه و پادگان حاج عمران نیروهای ضدانقلاب، سنکوب و رزمندگان ایران اسلامی با تصرّف 80 پایگاه دشمن 200 کیلومتر مربّع از خاک عراق بر شهر چومان مصطفی نیز مسلّط گردید.
شهید درد جراحت را احساس نمی کند
«قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله الشّهید لایجد الم القتل الّا کما یجد احدکم مسّ القرصه؛(1) پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: شهید درد کشته شدن را احساس نمی کند، مگر در حدّی که یکی از شما پوست دست خود را بین دو انگشت فشار دهد».
ص:111
رضا شاه مؤسس سلسله پهلوی بود که نزدیک 16 سال بر ایران سلطنت نمود. او در سال 1256 شمسی در سواد کوه مازندران به دنیا آمد. در سن 22 سالگی وارد خدمت قزاق خانه شد. در سن 38 سالگی به فرماندهی تیپ قزاق همدان منصوب شد. در همین ایّام، انگلیسی ها که به فکرِ تغییر حکومت در ایران بودند، به وسیله فرمانده نیروهای خود در ایران (ژنرال آیرونساید) پس از جستجو در میان نیروهای قزاق، رضا خان را به عنوان پایه نظامی کودتای 1299 شمسی انتخاب کردند. رضا خان در کابینه سید ضیاء و سه کابینه بعد از آن به عنوان سردار سپاه، وزارت جنگ را داشت. در 16 آبان 1301 با حفظ این سمت به نخست وزیری ایران رسید. رضاخان در دوران نخست وزیری خود، مقدمات برکناری احمد شاه قاجار را فراهم ساخت و حتّی درصدد تغییر حکومت نیز بود که با مخالفت شدید روبرو شد. رضا شاه در سال 1304 به عنوان پادشاه ایران تاج گذاری کرد. او در دوران حکومت خود تغییرات عمده ای در وضعیت ارتش داد. همچنین با الگو قرار دادن آتاتورک، سعی در تغییر فرهنگ مردم داشت. از مهمترین مخالفین رضا شاه، آیت اللَّه سیّد حسن مدرس بود که به دستور رضا شاه دستگیر و شهید شد. رضا خان با گرایش به آلمان در جنگ جهانی دوم، زمینه دشمنی متّفقین و مهمتر از همه انگلیسی ها را فراهم نمود و همانها که او را به حکومت آوردند، وی را ناچار به استعفا کردند. او مدّتی در جزیره موریس واقع در اقیانوس هند و سپس در شهر ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی تحت نظر بود، تا اینکه در 4 مرداد 1323 در همین شهر مُرد. جنازه او ابتدا به قاهره منتقل شد و سپس در زمان سلطنت پسرش، در تهران دفن شد.
خسران دنیا و آخرت
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَجِدَ اللَّهِ أَن یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعَی فیِ خَرَابِهَا أُوْلَئکَ مَا کاَنَ لَهُمْ أَن یَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائفِینَ لَهُمْ فیِ الدُّنْیَا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فیِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛(1) کیست ستمکارتر از آن کس که از بردن نام خدا در مساجد او جلوگیری کرد و سعی در ویرانی آنها نمود؟! شایسته نیست آنان، جز با ترس و وحشت، وارد این (کانون های عبادت) شوند. بهره آنها در دنیا (فقط) رسوایی است و در سرای دیگر، عذاب عظیم (الهی)!»
ص:112
انتقام خدا از ظالم
«یقول اللَّه عزّوجلّ: و عزّتی و جلالی لَأنْتَقِمَنَّ مِنَ الظّالِم فی عاجِله و آجِله، ولَأنْتَقِمَنَّ ممّن رأی مظلوماً فقدر أنْ ینصُره فلَمْ یَنْصُرْه؛(1) خداوند عزّوجلّ می فرماید: به عزّت و جلالم سوگند از ستمگر چه در این جهان، چه در آن سرای انتقام خواهم کشید، ونیز از کسی انتقام خواهم کشید که ستم دیده ای را ببیند و بتواند به او یاری رساند، ولی یاریش نکند».
فرمانروای بدکار
«قَالَ النَّبی صلی الله علیه وآله وسلم إِذا کانَ أُمَراؤکم خِیارکم وَ أغنیاؤکم سُمَحاءَکُم وَ أمْرُکُم شوری بَینَکُم فَظَهْرُ الأرْضِ خَیْر لَکُم مِن بَطْنِها وَ إِذا کَانَ أمَراؤکُم شِرَارَکُم وَ أَغْنِیَاؤُکم بُخَلاءکُم و أُمورُکُم إلی نِسَائِکُم فَبَطْنُ الأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ ظَهْرِهَا؛(2) پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم هرگاه فرمانروایان شما نیکان تان باشند و توانگران شما بخشندگان تان و کارهایتان با شور و مشورت، روی زمین برای شما بهتر است از درون آن و هرگاه فرمانروایان تان بدان شما و ثروتمندانِ تان بخیلان تان باشند و کار شما به دست زنانتان افتد، زیرِ زمین بهتر است برای شما از روی زمین».
گوشه ای از فساد دربار پهلوی
رضاخان، قبل از تولد، پدرش را از دست داد، مادرش بخاطر وضع بد مالی، قنداقه او را برداشت، و از سواد کوه مازندران به تهران گریخت، در تهران در کوچه ارامنه اطراف میدان مولوی، در بالاخانه ای سکونت نمودند.
مادر رضاخان در این محله رختشویی می کرد، و خوش نام نبود، رضاخان هم که بزرگ شد از لات های محله گردید، و بعد با زن سالخورده ای که صفیه نام داشت و رختشویی می کرد، رابطه جنسی برقرار کرد و از او صاحب دختری شد که او را «همدم» نام نهاد.
چون صفیه، بدنام بود، در انتساب این دختر به رضاخان اختلاف شد، رضاخان اظهار داشت که صفیّه را صیغه کرده است، به این ترتیب، «همدم» دختر رضاخان معرّفی شد.
همدم در نوجوانی، غوطه ور در فحشاء و آلودگی شد، وقتی که رضاخان، فرمانده آتریاد قزاق گردید، برای حفظ آبرویش، همدم را به پاریس فرستاد، او در پاریس فاحشه خانه باز کرد و خود خانم رئیس آن فاحشه خانه شد.
ص:113
از همدم تا سال 1356 نامی در میان نبود، و خاندان کثیف پهلوی از بردن نام او عار داشتند، سرانجام در همین سال عکسی از وی در ویژه نامه اطلاعات به مناسبت تولد شاه معدوم، به عنوان «همدم السلطنه» (جزء خاندان پهلوی) به چاپ رسید.(1)
امام رضاعلیه السلام در رؤیا
آقای میرزای مهدی آشتیانی که دختر زاده حاج میرزا محمّد حسن آشتیانی بوده است، او، از قراری که آقای آقا سیّد محمد تقی (خوانساری) نقل کرد در سفری که می رفته به مشهد مقدّس، خواب می بیند، در مجلسی هست که حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم و دوازده امام به ردیف نشسته اند در صدر، حضرت رسول صلی الله علیه وآله است، پس از آن حضرت امیر است، پس از آن حضرت مجتبی، پس از آن حضرت سیّدالشهدا، تا آخر حضرت حجة ابن الحسن در همچو مجلسی وارد شد. در خواب دو زانو خدمت حضرت رسول صلی الله علیه وآله نشست، عرض کرد آقا به داد امّت نمی رسید که گرفتارند؟ فرمود: برو پیشِ ثامن الائمّه، تو که می روی به زیارتِ او، برو پیشِ او. رفت آنجا دو زانو زد عرض کرد آقا به داد امّت نمی رسی؟ حضرت ثامن الائمه فرمودند ما آن دجّال امت، یعنی رضا شاه، را از میان برداشتیم. آمدند گرفتند و بردندنش، (جزیره موریس) آن وقت توی اتاقی که داشت در همان جایی که حبسش کرده بودند در آن جزیره قدم می زده و می گفته اعلا حضرتا، قدر قدرتا!؛ یعنی چطور شد آن همه!
آنجا با یک یهودی طرف حساب می شود، یهودی، گفته بود، این دزد در خانه من چکار هایی کرده است زیر پلّه پول گذاشته بودم، حالا آن پول نیست، این دزدیده، آن وقت برده بودنش به عدلیه جزیره موریس، برای محاسبه با یهودی، او می گفته این دزدیده، این می گفته ندزدیدم، این جور خدا گرفتارش می کند، حالا باید اینهایی که طرفدار او هستند عبرت بگیرند، از این طواغیت، از این دجال ها. ولی عبرت نمی گیرند.(2)
بدی و غم
زِ بَد کردن آید به حاصل زیان
اگر بد کنی، غم بَری از جهان
فردوسی
ص:114
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اوّلین نماز جمعه با حکمِ امام خمینی رحمه الله و به امامت آیة اللَّه سیّد محمود طالقانی رحمه الله در پنجم مرداد ماه 1358، روز جمعه مصادف با سوم ماه مبارکِ رمضان در دانشگاه تهران اقامه شد.
دعوت به نماز جمعه
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که برای نماز روز جمعه اذان گفته شود، به سوی ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که این برای شما بهتر است اگر می دانستید!»
رسیدگی به دین
«امام صادق علیه السلام: اُفٍّ لِلرَّجُلِ المُسلِمِ لا یَفرُغُ نَفسَهُ فِی الاُسبُوعِ یَومَ الجُمُعَةِ لاِمرِ دِینِهِ؛(2)اُفّ بر مسلمانی که در روز جمعه هر هفته برای رسیدگی به کار دینِ خود، دست از کار نمی کشد».
فضیلتِ جمعه
«قال الإمام صادق علیه السلام: فضَّلَ اللَّهُ یومَ الجُمُعة علی غیرها مِن الأیّام، و إنّ الجِنانَ لتزخرف و تزیّن یومَ الجمعة لِمَنْ أتاها، و إنّکم تَتَسابَقونَ إلی الجنّةِ علی قدرِ سَبْقِکُم إلی الجمعةِ؛(3) خداوند، جمعه را بر دیگر روزها برتری داده است. در این روز باغ های بهشتی زینت می یابند و به زیبایی می گرایند برای کسی که در (نماز) جمعه حضور یابد. شما همان قدر به سوی بهشت بر یکدیگر پیشی می گیرید که در رفتن به نماز جمعه».
فرض نماز
روزی که گشت بر همه عالم نماز فرض
شد ناز بر تو واجب و بر ما نیاز فرض
تا در وجود آمدی ای کعبه مراد
شد سجده تو بر همه کس چون نماز فرض
محتشم کاشانی
ص:115
* بحمد اللَّه در این نهضت نماز جمعه با محتوای حقیقی آن تحقّق یافت … نماز جمعه در رأس همه امور است.(1)
* نماز جمعه یک اجتماع سیاسی، نماز جمعه یک عبادت سرتاپا سیاسی است.(2)
محمّد رضا پهلوی، شاه سرنگون شده ایران، بعد از فرار به دنبال یک دوره آوارگی (به ترتیب در کشورهای مصر - مکزیک - آمریکا - پاناما مصر) در مصر بر اثر سرطان، جان باخت و در همانجا به گور سپرده شد.
محمّد رضا پهلوی، آخرین شاه ایران به حساب می آید که انقلاب اسلامی، سلطنت 37 ساله او را و دوره پادشاهی 2500 ساله را در ایران پایان داد. او در سال 1298 شمسی در تهران متولّد شد. هنگامِ تولّد، پدرش رضاخان فقط یک افسر قزاق بود ولی با کمک انگلیسی ها سال بعد عامل اصلی در کودتای 1299 هجری شمسی شد و بعداً به مقام نخست وزیری و از آنجا به سلطنت رسید. محمّد رضا که در سن شش سالگی ولیعهدِ ایران شده بود، پس از انجام تحصیلات مقدّماتی در تهران، برای ادامه تحصیل به سوئیس اعزام شد و سپس در تهران به دانشکده افسری رفت. رضا شاه، فوزیه خواهر پادشاه مصر را به همسری او برگزید. محمّدرضا بعد از شهریور 1320 و خلع پدرش از سلطنت (توسّط انگلیس و فوری) به سلطنت رسید که در این دوران از یاری محمّد علی فروغی به عنوان نخست وزیر بسیار سود جست. ملّی شدن صنعت نفت در سال 1329 هجری شمسی و روی کار آمدنِ دکتر مصدّق، آغازِ یک دوره بحران در زمانِ سلطنت او بود؛ تا این که بوسیله کودتای 28 مرداد 1332 به کمک آمریکاییها توانست بر اوضاع مسلّط شود و حکومت مقتدرانه و پلیسی را از این زمان در کشور دایر نماید. شاه برنامه انقلاب سفید خود را از سال 1341 آغاز کرد و از این زمان مخالفت روحانیون و به ویژه امام خمینی رحمه الله آغاز شد. قیام 15 خرداد 1342 از مهم ترین حوادث این دوران در سرکوبی مخالفان است. با افزایش قیمت نفت در اوایل دهه 50، شاه بخش بزرگی از درآمد آن را صرف خرید اسلحه و نیز دربار خود نمود و نارضایتی مردم بیش از پیش شد. با فزونی گرفتن آتش انقلاب، شاه در 26 دی ماه 1357 ایران را ترک گفت. شاه بعد از خروج مدتی در مصر و مراکش به سر برد. بعد از پیروزی انقلاب، نخست به جزایر باهاما و سپس به مکزیک و پاناما رفت. نهایتاً به مصر بازگشت و در آنجا بر اثر بیماری سرطان مرد.
ص:116
خسران دنیا و آخرت
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَجِدَ اللَّهِ أَن یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعَی فیِ خَرَابِهَا أُوْلَئکَ مَا کاَنَ لَهُمْ أَن یَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائفِینَ لَهُمْ فیِ الدُّنْیَا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فیِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛(1) کیست ستمکارتر از آن کس که از بردن نام خدا در مساجد او جلوگیری کرد و سعی در ویرانی آنها نمود؟! شایسته نیست آنان، جز با ترس و وحشت، وارد این (کانون های عبادت) شوند. بهره آنها در دنیا (فقط) رسوایی است و در سرای دیگر، عذاب عظیم (الهی)!»
انتقام از ظالم
«یقول اللَّه عزّوجلّ: و عزّتی و جلالی لَأنْتَقِمَنَّ مِنَ الظّالِم فی عاجِله و آجِله، ولَأنْتَقِمَنَّ ممّن رأی مظلوماً فقدر أنْ ینصُره فلَمْ یَنْصُرْه؛(2) خداوند عزّوجلّ می فرماید: به عزّت و جلالم سوگند از ستمگر چه در این جهان، چه در آن سرای انتقام خواهم کشید، ونیز از کسی انتقام خواهم کشید که ستم دیده ای را ببیند و بتواند به او یاری رساند، ولی یاریش نکند».
عقوبت ظلم
«لَیْسَ أَسْرَعُ عُقُوبَةً مِنْ بَغْیٍ؛(3) هیچ کیفری سریع تر از کیفر ظلم نمی باشد».
درس عبرت از عاقبتِ محمّد رضاشاه
وقتی که محمّدرضا شاه مخلوع در سال 1358 شمسی به مصر رفت، انور سادات رئیس جمهوری معدوم مصر در آن وقت، طرح یک ویلای لوکس را در ساحل مدیترانه، نزدیک محل استراحت خودش در اسکندریه ریخت، که مخصوصِ شاه مخلوع ایران باشد، ساختن ساختمان آن ویلا نیز شروع شد، ولی وقتی که معالجه شاه به خاطر سرطان در بن بست قرار گرفت، آن ساختمان متوقّف گردید، و به جای آن، کار «مقبره لوکس» در مسجد رفاعی قاهره برای محمّد رضاشاه، شروع گردید.
دکتر ابراهیم باستانی، کاوشگر نکته سنج تاریخ در مورد پناه بردن محمد رضا شاه مخلوع (در سال 1358) به پاناما چنین می نویسد:
… پادشاهی که طی 38 سال سلطنت، توانسته بود با هشت نه رئیس جمهور آمریکا و سه چهار رهبر شوروی، ملاقات کند، ولی وقتی به زحمت توانستند در «پاناما» جایی برای شاه پیدا کنند؛ «عمر توریخوس» رئیسِ جمهور پاناما پس از دیدن این پناهندگان،
ص:117
گفته بود: «دو هزار و پانصد سال سلطنت شاهنشاهی، و پنجاه سال سلطنت پهلوی، به دوازده نفر آدم و مشتی بار و بندیل و دو سگ، منحصر شده است.» آری خداوند بر ما اهل تاریخ و معلمان تاریخ این مملکت، منّت عظیم داد که ما را دورانی حیات بخشیده است که توانسته ایم، این همه حوادث عبرت آموز را، به چشم خود ببینیم، حوادثی که برای هر کدام از آنها، مورخین امثال بیهقی و جوینی، صد سال و هزار سال می بایست انتظار بکشند، تا یکی از آنها اتفاق افتد.(1)
نمونه ای از چپاول محمّدرضا پهلوی
ارتشبد سابق حسین فردوست در خاطرات خود، داستان زیر را که تراژدی محمّدرضا در غصب املاک مردم است با اینکه دم از اصلاحات ارضی می زد، نقل می کند که مربوط به حدود پانزده سال قبل از پیروزی انقلاب (یعنی سال های 42 به بعد) است، اینک گوش جان فرا می دهیم:
محمّدرضا فردی بنام «منصور مزین» (سر لشکر باز نشسته ارتش) را طبق فرمانی رئیس املاک بنیاد پهلوی در گرگان کرده بود … مزین طبق دستور محمّدرضا به فروش این املاک و تبدیل آن به پول نقد پرداخت، او در سالی مبلغی به محمّدرضا می داد که به معاون مالی دربار پرداخت می شد، و او به حساب محمّدرضا می ریخت، و مبالغ هنگفتی خودش میدزدید، در نتیجه همه مقامات لشکری و کشوری و متنفّذین و تجّار و کلیّه افرادی که پولِ اضافی داشتند به گرگان روی آوردند.
مزین به تدریج در گرگان سازمان مفصّلی تشکیل داد و هر چه زمین مرغوب دارای مالک و یا بلا صاحب می دید، از زمین شهری و زراعی، درّه و کوه و تپه و جنگل، همه را تصرّف می کرد و می گفت: متعلّق به شاه است و فروخته خواهد شد، … صدها شکایت به دفتر ویژه اطلاعات و بازرسی به دستِ من می رسید، که اهالی گرگان به شدّت از مزین شکایت دارند و شاید دهها بار از طرف دفتر، افسرانی به گرگان برای تحقیق فرستادم و گزارش آنها را به محمّدرضا دادم، محمّدرضا هر بار دستور میداد «بدهید به مزیّن» (یعنی همان کسی که از وی شکایت شده بود!) … چند سال قبل از انقلاب یک افسر را از دفتر به گرگان فرستادم تا تحقیق محلّی کند و با مزین تماس بگیرد که مگر اراضی شاه چقدر بوده که شما ده سال است میفروشید و هنوز تمام نشده؟
ص:118
مزیّن پاسخ داده بود: «اراضی شاه تا مرز شوروی است» … مشتریان مزین اکثراً یا پولدار محلّی بودند و یا از تهران می رفتند و او به هر یک به دلخواه خود مقداری زمین میفروخت، قواره ها از 50 هکتار تا صد هکتار بود … خلاصه پس از حدودِ ده سال فروش زمین های گرگان، به همین منوال نوبت به اراضی گنبد و سپس زمین های بجنورد رسید، محمّد رضا از مزین رضایت کامل داشت، نیمی از اراضی بجنورد به فروش رفته بود که انقلاب شروع شد … (1)
ستم بر رعیّت
شاهی که بر رعیّت خود می کند ستم
مستی بود که می خورد از رانِ خود کباب
صائب
* «انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ کَفی بِهِ إِثْماً مُبِیناً»
در تزکیه و مدح خودشان ناچار بودند باطل را در جای حق بگذارند و بر خدا دروغ ببندند و آن، در گناه آشکار بودن کافی است.
باطل باک ندارد از اینکه بر خدا و رسول دروغ ببندد، محمّد رضا پهلوی با آنکه غرق در کفر و شرک و عیاشی بود، خود را کمر بسته حضرت رضا علیه السلام معرفی می کرد بنظرش حضرت ابوالفضل او را وقت افتادن از اسب نجات داده بود و امیرالمؤمنین علیه السلام را در بیداری با چشم خود دیده بود.(2)
ص:119
رمزِ عملیّات: یا علی علیه السلام
محل عملیّات: غرب کشور
اهداف عملیّات: مقابله با حرکات مذبوحانه منافقین
پس از مقاومت نیروهای سپاه و بسیج در دشت حسن آباد و زمین گیر شدن نیروهای منافقین در پشتِ ارتفاعات چهار زبر، فرماندهان و رزمندگان خودی برای آزادسازی مناطق تصرّف شده و انهدام نیروهای منافقین، به تدریج در منطقه متمرکز شدند. سپس عملیات مرصاد با رمز یا علی علیه السلام در 5/5/1367 به فرماندهی سپاه پاسداران و با پشتیبانی هوانیروز ارتش از سه محور آغاز شد:
در محور چهار زبر لشکر تازه تأسیس ولی امر (عج) با استقرار روی ارتفاعات تنگه چهار زبر و اجرای آتش، راه پیشروی قوای زمینی منافقین را در جاده اسلام آباد - کرمانشاه سد کرد.
در محور اسلام آباد، تیپ نبی اکرم صلی الله علیه وآله به سرعت وارد اسلام آباد شدند و پیشاپیش آنان یک گردان از پاسداران اسلام آباد که به شهر آشنایی کامل داشتند به شهر نفوذ کرده و سازمان قوای منافقین را بر هم زدند.
در محور جادّه قلاجه نیروهای لشکر 27 محمد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله از سه راهی غرب اسلام آباد وارد کارزار شدند طوری که منافقین را دور زدند و تلفات زیادی بر آنها وارد ساختند. به این ترتیب عملیات مرصاد که آخرین عملیات هشت سال دفاع مقدّس نیز محسوب می شود، با موفقّیت چشمگیری به پایان رسید و افزون بر آنکه پیروزی نظامی بزرگی در پی داشت با ضرباتی که به سازمان منافقین وارد شد، از نظرِ امنیّتی نیز برای جمهوری اسلامی موقعیّت بزرگی بود. آخرین برگِ تاریخ جنگ، بسیار افتخارآمیز ورق خورد.
شهادت، کفّاره گناهان
«قَال الباقرعلیه السلام: اوّل قطرة من دم الشَّهید کفّارة لِذنوبِه اِلّا الدّین فَاِنَّ کفّارتُهُ قَضاءه؛(1) امام باقرعلیه السلام فرمود: اوّلین قطره خون شهید کفاره گناهان اوست مگر بدهی ها، که کفاره آن ادای آن است».
ص:120
رمزِ عملیّات: یا اللَّه، یا اللَّه، یا اللَّه
مکان عملیّات: مهران
اهدافِ عملیّات: تصرّف و تأمین ارتفاعات زالواب و قلاویزان
به دنبال سلسله عملیّات والفجر، مقرّر شد اقدامی نیز جهتِ آزادسازی کامل منطقه عمومی مهران انجام گیرد. پیش بینی می شد این عملیّات با به کارگیری نیروی کم تر، از موفّقیت بیشتری برخوردار باشد. بر این اساس، عملیات والفجر 3 با طرّاحی و فرماندهی مشترک و مشارکت 26 گردان سپاه و 7 گردان ارتش، ساعت 23 در تاریخ 7/5/1362 با رمز یا اللَّه در 3 محور آغاز شد. در محور میانی، رزمندگان اسلام با پشت سر گذاشتن جاده مهران - ایلام توانستند حدِّ فاصل پاسگاه های دراجی تا فرّخ آباد را تأمین کنند. در محور جنوبی با وجودِ کسبِ موفقیت های اوّلیه نیروهایِ عمل کننده در بلندی های سرکوب قلاویزان فرصت الحاق با محور میانی و احداث خاکریز از یال قلاویزان به سمت فیروز آباد و فرخ آباد به دست نیامد. لِذا تصرف اهداف این محور به صورت کامل در مرحله اوّل حاصل نگردید. لیکن در مرحله بعد این نقص رفع شد در عین حال درگیری در محور شمالی که پیچیده ترین نقطه عملیات بود و بلندی های زالوآب، کانی سخت،نمه کلان بو و مهم ترین قلّه های آن، کلّه قندی و ارتفاع 343 را در بر می گرفت، به سختی ادامه داشت. دشمن در ارتفاعات زالو آب و کلّه قندی، ضمن تحمّل 11 روز محاصره مقاومت سختی کرد. بدان امید که با تقویت نیروهایش در سایرِ محورها بتواند تک نیروهای خودی را متوقّف سازد امّا در سحرگاه 18/5/1362 محمّد ابراهیم همت (فرمانده لشکر 27 حضرت رسول صلی الله علیه وآله از سپاه) با دو گردان از نیروهایِ مخصوص و زُبده خود وارد عمل شد و مقاومت عراقی ها را در هم شکست و بدین ترتیب این ارتفاعات نیز از حضور دشمن کاملاً پاکسازی شد. در این عملیّات با عقب راندن نیروهایِ متجاوز از بخشِ عمده ای از ارتفاعات سرکوب و همچنین از شهر و دشت مهران بیش از 60 کیلومتر مربّع از سرزمین ایران اسلامی به دست رزمندگان اسلام آزاد و با تأمین جاده های «مهران - ایلام» و «مهران - دهلران» ارتباط بین دو جبهه میانی و جنوبی برقرار شد.
شهادت کرامت است
«قَال السَّجادعلیه السلام: القَتل لَنَا عاده و کرامتنا الشهاده؛(1) حضرت امام سجادعلیه السلام فرمود: کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست».
ص:121
شیخ فضل اللَّه نوری رحمه الله از رهبرانِ نهضت مشروطه است که بعدها به دستِ مشروطه خواهان به دار آویخته شد. شیخ فضل اللَّه نوری در سال 1259 قمری در نوز مازندران به دنیا آمد. در اوایل جوانی برای تکمیل دروس به نجف اشرف و سامرا رفت و جزء بهترین شاگردان میرزای شیرازی (صاحب حکم تنباکو) بود. در سال 1300 قمری به ایران مراجعت کرد و در تهران اقامت گزید. با روی کار آمدن مظفر الدین شاه زمینه های قیام مردم و نهضت مشروطه آماده شد. شیخ فضل اللَّه نوری در این نهضت، حضور مؤثری داشت و در هجرت علما و قبولاندن شرایط به شاه جدیت داشت. در هنگامِ تصویب متمّم قانون اساسی تأکید بر اسلامی بودن قوانین داشت. برخی روشنفکران با آن مبارزه کردند و این آغاز جدایی شیخ با مشروطه شد. در سوم تیر ماه 1286 هجری شمسی شیخ همراه عده دیگری از مردم در مخالفت با روند مشروطه خواهی به حرم عبدالعظیم رفت و خواهان مشروطه مشروعه شد. پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان (و خلع محمد علی شاه) شیخ فضل اللَّه نوری به جرم حمایت از استبداد دستگیر و پس از دادگاه کوتاهی، او را به دار آویختند.
دستور به جهاد
«قال الإمام علی علیه السلام: جاهِدُوا فی سَبیل اللَّهِ بأیدیکُم، فإنْ لم تقدِرُوا فجاهِدُوا بألسِنتکم، فإن لم تقدِرُوا فجاهِدُوا بقلوبِکم.(1) در راه خدا با دست به نبرد برخیزید، اگر نتوانستید به وسیله زبان و گفتار جهاد کنید، و اگر قدرت و توان نداشتید پس با دل واندیشه تان با دشمنان مبارزه کنید».
محبوبیت جهاد
«پیامبرصلی الله علیه وآله: لَغَزوَةٌ فی سَبیلِ اللَّهِ أحَبُّ إلَیَّ مِن أربَعینَ حَجَّةٍ؛(2) یک بار پیکار در راه خدا، نزد من محبوب تر از به جا آوردن چهل حج است.»
خدا به بندگانَش بینا است.
حضرتِ آیت اللَّه العظمی شیخ فضل اللَّه نوری رحمه الله به سالِ هزار و دویست و پنجاه
ص:122
و نه قمری در قریه نورِ مازندران به دنیا آمد، مرحوم حاج میرزا حسین نوری رحمه الله صاحبِ مستدرک الوسائل، دایی او بود، توسّط او به نجف اشرف برای تحصیل رفت و بعدها داماد دایی خود حاج میرزا حسین نوری رحمه الله گردید. استعداد کافی و رشد سریع او در فقه و علومِ مذهبی او را از شاگردان طراز اوّلِ میرزای بزرگ - میرزا محمّد حسن شیرازی، صاحب فتوای معروف تحریم تنباکو - گرداند و سپس به نمایندگی از او به تهران آمد و در تهران به عنوانِ مجتهدی عالیقدر، موردِ توجّه مردم قرار گرفت و خانه اش مرکز فتق و رتق امور مردم گردید.
او پس از «انقلاب مشروطیّت» نظر به این که دید همان مستبدّین و فرنگی مآب ها زیرِ ماسک مبارزه با استبداد، قانونِ مشروطیّت را تنظیم کرده اند و می گردانند و قوانینِ اسلامی در آن حاکم نیست، مخالفت شدید کرد و خواهانِ «مشروطه مشروعه» گردید.
سرانجام مزدوران خارجی او را محکوم به اعدام کردند و این حکم در بعد از ظهر روزِ سیزدهم رجب - سالروز تولّد حضرتِ علی علیه السلام - سالِ هزار و سیصد و بیست و هفت ه.ق در سن شصت و هشت سالگی در میدانِ توپخانه تهران (میدان امام خمینی فعلی) در میانِ جمعیت بسیار اجرا گردید و آن بزرگمرد به دار آویخته شد و مرقد شریفش در صحن نو قم است.
قابل توجه این که وقتی مردمِ زیادی اجتماع کرده و انتظارِ آوردنِ آیت اللَّه شیخ فضل اللَّه را می کشیدند، او تا وارد گردید با نگاهی پر معنی به جمعیّت نگریست و گفت: «وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ» (1) این آیه بیانگرِ سخنِ «مؤمنِ آلِ فرعون» است که در خفا به موسی علیه السلام ایمان آورده بود و مردم را به خاطرِ اطاعتِ فرعون سرزنش می کرد و معنی اش این است که من امرِ خود را به خدای بزرگ وا می گذارم، چرا که خداوند به بندگانَش بینا است.
وقتی این شهیدِ بزرگ، بالای چوبه دار رفت سخنانی گفت، از جمله فرمود: «خدایا تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم … خدایا خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم خوردم، ولی آنها گفتند قوطی سیگارش بود، خدایا خودت شاهد باش که در این دمِ آخر، باز هم به این مردم می گویم که موسسین این اساس، لامذهبین هستند که مردم را فریب داده اند … این اساس مشروطیّت مخالفِ اسلام است … محاکمه من و شما مردم بماند، پیشِ پیغمبر اکرم
ص:123
محمد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله …» هنوز صحبتش تمام نشده بود، دژخیمان آماده کشتن آن بزرگمرد شدند، او نگاهی به سراسرِ میدان و ازدحام جمعیّت کرد و آهسته گفت: «هذا کوفةُ الصَّغیرة؛ این منظره، کوفه کوچک است. اشاره به این که این حادثه نیز تداعی بی وفایی مردم کوفه را می کند.(1)
اسلام محوری
مرحوم آیت اللَّه العظمی اراکی رحمه الله فرمودند: «این را از آقایِ حاج شیخ محمّد تقی رحمه الله شنیدم که آن شب که بنا بوده است حاج شیخ فضل اللَّه را دار بزنند، همه می دانستند. حاج شیخ فضل اللَّه و خانواده ایشان هم می دانستند که فردا او به دار می رود. همان شب پیغام می آید از طرفِ سفیر روس که شما اجازه بدهید یک بیرق در خانه شما بزنیم، فردا احدی جرأت نمی کند به سایه شما نگاهِ بد کند. حاج شیخ فضل اللَّه هم می گوید با این ریش سفید، من نان و نمکِ اسلام خورده باشم و حالا بروم زیرِ بیرق روس! نه بگذار مرا به دار بزنند! دارش می زنند. آن وقت آنچه را باید بگوید گفت. در حالی که می خواستند دارش بزنند، گفتند وصیّت کن! اوّلاً مهر را در آورد به رفیقش داد اگر می خواهی بشکنی، بشکن! عمامه را برداشت گفت بگیر! ایستاد، بنا کرد شرح دادن که می دانید چه می خواهند بکنند اینها؟ می خواهند زنهای شما را بی حجاب کنند. می دانید چه می خواهند بکنند؟ می خواهند شراب را مثل دوغ سر کوچه ها بفروشند؛ دوغ چطور می فروشند؟ همینطور تمامی فسادها را می گفت. دارش که زدند، نُقل قسمت می کردند.(2)
نور افروزی
شمع شو شمع، که خود را سوزی
تا بدان بزم کسان افروزی
جامی
* مرحوم حاج شیخ فضل اللَّه نوری در ایران برای خاطر اینکه می گفت باید مشروطه مشروعه باشد و آن مشروطه ای که از غرب و شرق به ما برسد قبول نداریم در همین تهران به دار زدند.(3)
* مرحوم شیخ فضل الله رحمه الله ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد،باید قوانین موافق اسلام باشد.(4)
ص:124
با مرگِ ناصرالدّین شاه فرزند او مظفّرالدّین میرزا در سن 45 سالگی به سلطنت رسید. چون بیمار بود، عین الدّوله امور کشور را به عهده داشت. سفرهای شاه به فرنگ و ریخت و پاش های زیاد و دادن امتیازات گسترده به خارجی ها، خشونت های عین الدوله و دیگر درباریان، فقر عمومی و رکود شدید اوضاع اقتصادی، مردم را به ستوه آورده بود و آماده شورش بودند. چند حادثه باعث نهضت مشروطه شد: پخش عکس مسیونوز بلژیکی رئیس گمرک ایران با لباس روحانیت در جلسه رقص، ساخت بانک روسها در قبرستانی در تهران و به چوب بستن تعدادی از بازرگانان توسط عین الدّوله.
رهبران روحانی مشروطه، طباطبایی و بهبهانی به منظور ابراز اعتراض خود به اوضاع، همراه عده ای از مردم در حرم عبدالعظیم شهرِ ری تحصّن کردند (22 دی 1284). اگر چه شاه خواسته های متحصّنین را پذیرفت و آنها به شهر برگشتند، امّا به دلیلِ اجرا نشدن خواسته ها، دوباره دست به هجرت زدند و این بار راهیِ قم شدند. در طول ترک تهران، توسّط علما، عدّه زیادی از مردم به سفارت انگلیس پناه بردند.
مظفّرالدّین شاه که از اوضاع کشور به وحشت افتاده بود، به ناچار درخواستهای متعرّضین را پذیرفت و در 14 مرداد 1285 طی فرمانی عین الدّوله را عزل کرد و پس از دو روز دولت را مأمورِ برگزاری انتخابات و تشکیل دار الشّوری کرد و در 17 مهرماه همان سال اوّلین مجلس ایران افتتاح شد. این مجلس از نخستین نظام های قانون گذاری در کشورهای شرقی است.
دینِ حقیقی
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ؛(1) دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است. و کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافی (در آن) ایجاد نکردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود؛ و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، (خدا به حساب او می رسد؛ زیرا) خداوند، سریع الحساب است.
ص:125
دینِ خالص
«أَلا للَّهِ الدِّینُ الخَْالِص وَ الَّذِینَ اتخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلا لِیُقَرِّبُونَا إِلی اللَّهِ زُلْفَی إِنَّ اللَّهَ یحْکُمُ بَیْنَهُمْ فی مَا هُمْ فِیهِ یخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَذِبٌ کفَّارٌ؛(1) آگاه باشید که دین خالص از آن خداست، و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند و دلیل شان این بود که: «اینها را نمی پرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند»، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوری می کند؛ خداوند آن کس را که دروغگو و کفران کننده است هرگز هدایت نمی کند!»
ایراد به قانون مشروطه!
بهاء الواعظینِ معروف می گوید: در ابتدای مشروطه به خانه ای رفتم. پیرزن و دختر جوانی در آنجا بودند. پیرزن پرسید: منظور از مشروطیّت چیست؟ گفتم: قوانین جدیده! گفت: مثلاً چه؟ مرا شوخی گرفت، گفتم: مثلاً دخترِ جوان را به پیرمردان دهند و زنانِ پیر را به جوانان! دخترش گفت: این چه فایده دارد؟!
پیرزن بلافاصله گفت: «ای بی حیا حالا کار تو به جایی رسیده که بر قانون مشروطه ایراد کنی!» (2)
فضل و دانش
فلک بر مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
حافظ
* اگر در صدرِ مشروطه علما آمده بودند در میدان، مؤمنین آمده بودند، روشن فکرهای متعهّد آمده بودند و مسلمان های متعهّد آمده بودند و قبضه کرده بودند مجلس را و نگذاشته بودند که دیگران بیایند و مجلس را بگیرند، ما به این روزگار نمی رسیدیم.(3)
* اگر روحانیون، ملّت، خطبا، علما، نویسندگان، روشنفکران متعهد سستی بکنند و از قضایای صدر مشروطه عبرت نگیرند،به سر این انقلاب آن خواهد آمد که بر سر انقلاب مشروطه آمد.(4)
ص:126
عملیّات نصر 7 (1366 هجری شمسی)
رمز عملیّات: یا فاطمه الزهرا علیها السلام
تاریخِ عملیّات: 14/5/1366 ساعت 00: 24
محلِّ عملیات: سر دشت
اهدافِ عملیّات: تصرّف ارتفاعات دو بازار و بافت
تابستان 1366 که همزمان بود با درگیری های محدود ایران و آمریکا در خلیج فارس دو نیروی دریایی و زمینی، سپاه را به تفکیک در دو جنگ درگیر کرده بود. نیروی دریایی سپاه جنگ دریایی را هدایت می کرد و نیروی زمینی در دو جبهه جنوبی و شمالی حضور فعّال داشت. طی این مدّت نبردهای نصر 4 و 5 و 7 در جبهه شمالی به اجرا در آمد. استقرار نیروهای دشمن روی ارتفاعات مرزی ارتفاعات مرزی منطقه سردشت که بر مواضع خودی سرکوب بود علاوه بر ایجاد مشکل در استقرار نیروهای خودی تردّد عناصر ضدّانقلاب را نیز تسهیل می کرد برای رفع تسلّط دشمن بر این منطقه عملیات نصر 7 با فرماندهی سپاه پاسداران انجام شد. نیروهایِ خودی در این عملیّات در دو مرحله موفّق شدند ارتفاعات مهم دو بازار و بافت را تصرّف کنند و به این ترتیب افزایش حضور خودی در منطقه سلیمانیه عراق، دید و تیر دشمن از منطقه عمومی سردشت نیز قطع شد. لشکر 27 به فرماندهی سردار حاج محمّد کوثری به استعداد 7 گردان در این عملیّات شرکت کرد.
گلگون کفنان
«عَن اسماعیل بن جابر و زُراره عن ابی جعفرعلیه السلام: قال: قلت له کیف رایت الشّهید یدفن بدمائه؟ قال: نعم فی ثیابه بدمائه و لایحنّط و لا یغسّل و یدفن کما هو؛(1) از اسماعیل بن جابر و زراره نقل شده است که: از امام صادق علیه السلام سوال کردم، نظر شما در این باره چیست که شهید با بدن خون آلود دفن شود؟ حضرت فرمود: آری شهید بدون غسل و حنوط، در لباس خونین خود همانگونه که هست دفن می شود».
ص:127
شیخ الرّئیس ابو علی حسین بن عبداللَّه سینا، پزشک، فیلسوف و دانشمند بزرگ ایرانی سال 370 هجری قمری متولّد شد. در 10 سالگی قرآن و علومِ ادبی را آموخت. منطق، هندسه و مجسطی را فرا گرفت و پس از آن به مطالعه علوم الهی و طبیعی و طب و ریاضی پرداخت؛ تا آنجا که در هیجده سالگی در علوم مختلف متبحّر شد و چون طبیبی حاذق بود به دربار سامانیان، خوارزمشاهیان، دیلمیان راه یافت. در دربار شمس الدّوله به مقام وزارت رسید. مدّتی در زمان پسر شمس الدّوله به زندان افتاد. پس از رهایی از زندان به اصفهان رفت و همراه علاءالدوله کاکوئی به همدان رفت و همواره همراه وی بود تا آنکه بوعلی در اوّل رمضان 428 قمری به مرض قولنج از دنیا رفت و در شهر همدان مدفون گشت. آثار معروف ابن سینا عبارتند از: شفا، قانون، نجات، دانشنامه علائی، اشارات و حکمت المشرقیه. آثار و تألیفات او در حدود 238 کتاب و رساله است. در ضمن از او 65 بیت شعر به یادگار مانده است.
تفکّر در آفرینش
«إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لآَیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ * الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ * رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ * رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلْإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ * رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ * فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فی سَبیلی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ؛(1) مسلّماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه های (روشنی) برای خردمندان است. * همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد می کنند و در اسرار آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند (و می گویند:) بارالها! اینها را بیهوده نیافریده ای! منزهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار! * پروردگارا! هرکه را تو (بخاطر اعمالش،) به
ص:128
آتش افکنی، او را خوار و رسوا ساخته ای! و برای افراد ستمگر، هیچ یاوری نیست! * پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می کرد که: «به پروردگار خود، ایمان بیاورید!» و ما ایمان آوردیم پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بدی های ما را بپوشان! و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران! * پروردگارا! آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودی، به ما عطا کن! و ما را در روز رستاخیز، رسوا مگردان! زیرا تو هیچ گاه از وعده خود، تخلّف نمی کنی. * خداوند، درخواست آنها را پذیرفت (و فرمود:) من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد شما هم نوعید، و از جنس یکدیگر! آنها که در راه خدا هجرت کردند، و از خانه های خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند، و جنگ کردند و کشته شدند، به یقین گناهانشان را می بخشم و آنها را در باغ های بهشتی، که از زیر درختانش نهرها جاری است، وارد می کنم. این پاداشی است از طرف خداوند و بهترین پاداش ها نزد پروردگار است».
عالمان با عمل
«قال الإمام الصادق علیه السلام: مَنْ تعلَّمَ العلْمَ و عَمِلَ به و عَلَّم للَّهِ، دُعِیَ فی ملکوتِ السّموات عظیماً، فقیل: تعلَّمَ للَّه و عَمِلَ للَّه و عَلَّم للَّه؛(1) هر کس دانش آموزد و آن را به کار بندد و برای خدا به دیگران بیاموزد، در ملکوت آسمان ها به بزرگی یاد گردد و گفته شود: برای خدا دانش فرا گرفت و برای خدا به آن عمل کرد و برای خدا به دیگران آموخت».
ابوعلی سینا و نماز
این را برای جوان ها می گویم: «من سالی ده روز همدان می روم، یکی از جاهایی که من انس دارم در بعضی اوقات که همدان هستم می روم، کنارِ قبرِ بو علی سینا یک کتابخانه ای هست که یک جای خوش منظره ای دارد. هم هوای خوابی دارد و یک جور تفریح است و هم می روم در کتابخانه اش و مطالعه می کنم. یادم نمی رود. یک روز که برای مطالعه رفته بودم، کتابی را برداشتم و تاریخچه حالاتِ بوعلی سینا را خواندم. شیخ الرّئیس بوعلی سینا یک آدمِ عادّی نیست. ملّایی بوده در ده قرنِ پیش که هنوز هم دنیا می گوید، بوعلی ملّا است. با اینکه دنیا این همه اوجِ علمی گرفته است، باز هم
ص:129
می گوید بوعلی سینا ملّاست و مدارک علمی هم که از او به یادگار مانده مثلِ برهان و شفاء و … حرفی در با سواد بودن و نابغه بودن او نگذاشته است.
بوعلی سینا - عمری هم نداشته است - با آن مغز متفکّر، با آن مغز شکافنده مشکلات علمی، هضم کننده معضلات، با آن فکر و هوش و استعداد می گوید: هر وقت به هر مشکلی از مشکلات علمی گیر می کردم و مغزم تیغَش کُند می شد، نمی توانست بِبُرد و می ماندم و معمّایی غیرِ قابلِ حل برای من می شد و به هدف و جانِ حرف نمی توانستم برسم، پا می شدم. می آمدم وضو می گرفتم، یک مقداری تربتِ امام حسین علیه السلام می گذاشتم جلویم و مقابلِ قبله می ایستادم و دو رکعت نماز می خواندم و پناه به خدای عقل، به خدای فهم می بردم. از دهنده عقل و مغز و فهم استمداد می کردم و حل این مشکل علمی را از او می خواستم. بعد از نماز با یک توجّه و توسّل به خدا، دوباره صفحه را مطالعه می کردم، الهامات مغزی و فکری به من می شد و مشکلات علمیِ من حل می شد. ببینید غرور علمی او را - با آن همه عِلم و دانش - نگرفته است. می گوید: هروقت به مشکلات عقلی و عِلمی گیر می کردم، پناه به نماز و بندگیِ خدا می بُردم … بوعلی و بوعلی ها درِ خانه خدا به خاک افتادند.(1)
ص:130
به دنبال عزل بنی صدر از ریاست جمهوری، شهید رجایی با رأی اکثریّت مردم به ریاست جمهوری انتخاب شد. دشمنان قسم خورده انقلاب که توان تحمّل وجود چنین عنصر ارزشمند و دلسوزی را نداشتند، در هشتم شهریور ماه 1360 او را به همراه یارِ دیرینه اش شهید محمّد جواد باهنر در انفجار دفتر نخست وزیری به شهادت رساندند.
بهترین مرگ
«پیامبرصلی الله علیه وآله: أشرَفُ المَوتِ قَتلُ الشَّهادَةِ؛(1) شرافتمندانه ترین مرگ، شهادت است.»
بالاترین نیکی
قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم: فوق کُلّ بِرٍّ برٌّ حتّی یُقتلَ الرَّجُلُ، فَلیسَ فوقَه بِرٌّ؛(2) برتر از هر نیکی، نیکی دیگری است تا این که مرد در راه خدا کشته شود، و چون در راه خدای عزّوجل کشته شد، دیگر بالاتر از آن نیکی نیست.»
سیره شهید رجایی رحمه الله
یک روز که قرار بود شهید رجایی از تشکیلات خبر گزاری جمهوری اسلامی دیدن کند، خبرنگاران رسانه های خبری خود را آماده کرده بودند تا از این دیدار، گزارش تهیه کنند. به محضِ ورودِ آقایِ رجایی و همراهان، عکّاسانی که در ساختمان خبرگزاری حضور داشتند خواستند از موقعیت های مختلف ورود و باز دیدِ ایشان عکس های مختلفی بردارند. در بینِ کار، فلاش دوربین ها مرتّب در فضای ساختمان نور می انداخت. ناگهان آقای رجایی با اشاره دست از آنها خواست دست نگه دارند. سپس گفت: «بر اساس سیاست غلط رژیم گذشته تاکنون اکثر نیازهای ما از سایرِ کشورها وارد می شود. جنگ هم بر مشکلات ما افزوده است. همین فیلم های که شما مصرف می کنید از خارج وارد می شود. اگر می گوییم ما وظیفه داریم در کلیه امور، صرفه جویی کنیم، این یک شعار نیست و اگر ما به مردم می گوییم در زندگی شخصی به صرفه جویی اهمیت بدهند و خانواده ها به این موضوعِ حیاتی، اجتماعی عادت کنند، در این مورد خودِ ما نیز مسؤلیّت داریم و شما که نقش پیام رسانی در جامعه را دارید بیش از دیگران باید این امرِ مهم و حسّاس را رعایت کنید. چه لزومی دارد در یک مراسم این چنینی این قدر عکس بگیرید؟ هر یک از شما با نورِ فلاش هایتان یک تیر به قلبِ من می زنید.
ص:131
ما تا رسیدن به استقلال اجتماعی راه پر پیچ و خم و دور و درازی در پیش رو داریم. چرا باید ملّت تاوان این همه ریخت و پاش های اضافی من و شما را بدهد؟ صبر کنید هروقت ما در زمینه تولیدات صنعتی از جمله تولیدِ فیلم موفقیّت هایی به دست آوردیم و از نظرِ اقتصادی خودکفا شدیم، اگر من آن روز دوباره به این مرکز و سایرِ مراکز برای بازدید آمدم، شما آن روز در کمالِ سرافرازی از چند ژست من، عکس های مختلف بگیرید.
وی حتّی به مناسبت همین موضوع در بندِ 2 نامه 10842، مورّخ 15/1/60 نخست وزیری، خطاب به کلیّه کارکنان دولت نوشت: برای تداوم انقلاب، احتیاج به کار و تولیدِ بیشتر از یک سو و هزینه و مصرف کمتر از سوی دیگر می باشد. انقلاب فقط با شعار و تظاهر، قوام و تداوم نمی یابد، لذا هر چه بیشتر کار و تولید و هر چه کمتر خرج و مصرف برای بیت المال ایجاد کنیم.(1)
غمِ بیگانه و خویش
کوتَه نظران را نبوَد جز غم خویش
صاحب نظران را غمِ بیگانه و خویش
سعدی
* مرحوم آقای رجایی که همه می دانید چقدر مرد متعهدی و خدمتگزاری بود و واقعاً معلّمِ اخلاق بود و اعمال خودش. و همین طور آقای باهنر که مرد دانشمند متعهد و معلمی بود.(2)
* آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی هستند که با هم در جبهه های نبرد با قدرت فاسد هم جنگ و همرزم بودند … و خداوند خواست که با هم از این دنیا هجرت کنند و به سوی او هجرت کنند.(3)
در گرامیداشت خاطره شهیدان رجایی و باهنر، هفته اوّل شهریور ماه به عنوانِ هفته دولت نامگذاری شد تا یادآور خاطرات تلخ و جانگداز آن دوران، دوران تلاش و سخت کوشی عناصری دلسوز و ایثار گر در نظام اجرایی انقلاب که همه تلاششان رفع مشکل محرومان و خدمت به مردم بود، باشد.
اداره جامعه
«وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ اْلأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی اْلأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاّ قَلیلاً؛(4) و هنگامی که
ص:132
خبری از پیروزی یا شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق،) آن را شایع می سازند؛ در حالی که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان -که قدرت تشخیص کافی دارند - بازگردانند، از ریشه های مسائل آگاه خواهند شد. و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمی، همگی از شیطان پیروی می کردید (و گمراه میشدید).»
اهمّیّت رسیدگی به مردم
پیامبرصلی الله علیه وآله: مَن قضی لأخیهِ المُؤمِنِ حاجَةً کانَ کَمَن عَبَدَ اللَّهَ دَهرَهُ؛(1) کسی که حاجت برادر مؤمن خود را برآورده سازد، مانند کسی است که عمر خود را به عبادت گذرانده باشد.
دولت ضدّ آمریکایی
این خاطره را بارها نقل کرده ام که در یکی از مجامع بین المللی که نطق خیلی پُرشوری در آنجا علیهِ تسلّط قدرتها و نظام سلطه در دنیا ایراد کردم و آمریکا و شوروی را در حضور بیش از صد هیأت نمایندگی و رؤسای دولت ها، به نام کوبیدم و محکوم کردم، بعد از آن نطق، عدّه زیادی آمدند تحسین و تصدیق کردند و گفتند: همین سخنِ شما درست است. یکی از سران کشورها که یک جوانِ انقلابی بود - و البتّه بعد هم او را کشتند - نزدِ من آمد و گفت: همه حرفهای شما درست است، منتهی من به شما بگویم که به خودتان نگاه نکنید که از آمریکا نمی ترسید؛ همه اینهایی که در اینجا نشسته اند، از آمریکا می ترسند! بعد سرش را نزدیک من آورد و گفت: «من هم از آمریکا می ترسم!» (2)
خدمتِ محتاجان
تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن!
به دمی، یا درمی، یا قدمی یا قلمی
پوریای ولی
* خدمتگزار باشید به این ملّتی که آن دست های خیانتکار را قطع کرد و این امانت را به شما سپرد. شما الان امانت بزرگی از دست این ملت تحویل گرفتید و مقتضای امانتداری این است که آن رابه طور شایسته حفظ کنید و به طور شایسته به نسل آینده و دولت های آینده تحویل بدهید.(3)
* ما باید خدمتگزار باشیم، واقعاً خدمتگزار باشیم و هر چه خدمت بکنیم باز کم است.(4)
* امروز حفظ این دولت یک واجب شرعی است.(5)
ص:133
حرمت ربا
«یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تَأْکلُوا الرِّبَوا أَضعَفاً مُّضعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید! ربا (و سود پول) را چند برابر نخورید! از خدا بپرهیزید، تا رستگار شوید!»
ربا از عوامل انحطاط جامعه
«فَبِظلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیهِمْ طیِّبَتٍ أُحِلَّت لهَُمْ وَ بِصدِّهِمْ عَن سبِیلِ اللَّهِ کَثِیراً* وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نهُوا عَنْهُ وَ أَکلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَ أَعْتَدْنَا لِلْکَفِرِینَ مِنهُمْ عَذَاباً أَلِیماً؛(2) بخاطر ظلمی که از یهود صادر شد، و (نیز) بخاطر جلوگیری بسیار آنها از راه خدا، بخشی از چیزهای پاکیزه را که بر آنها حلال بود، حرام کردیم. و (همچنین) بخاطر ربا گرفتن، در حالی که از آن نهی شده بودند؛ و خوردن اموال مردم به باطل؛ و برای کافران آنها، عذاب دردناکی آماده کرده ایم».
بی برکتی ربا
«یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَوا وَ یُرْبی الصدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِب کلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ؛(3) خداوند، ربا را نابود می کند؛ و صدقات را افزایش می دهد! و خداوند، هیچ انسانِ ناسپاس گنهکاری را دوست نمی دارد».
آنها که ربا می خورند
«الَّذِینَ یَأْکلُونَ الرِّبَوا لا یَقُومُونَ إِلا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطهُ الشیْطنُ مِنَ الْمَس ذَلِک بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَوا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَوا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَی فَلَهُ مَا سلَف وَ أَمْرُهُ إِلی اللَّهِ وَ مَنْ عَادَ فَأُولَئک أَصحَاب النَّارِ هُمْ فِیهَا خالِدُونَ؛(4) کسانی که ربا می خورند، (در قیامت) بر نمی خیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماسّ شیطان، دیوانه شده (و نمی تواند تعادل خود را حفظ کند؛ گاهی زمین می خورد، گاهی بپا می خیزد). این، به خاطر آن است که گفتند: «داد و ستد هم مانند ربا است (و تفاوتی میان آن دو نیست.)» در حالی که خدا بیع را حلال کرده، و ربا را حرام! (زیرا فرق میان این دو، بسیار است.) و اگر کسی اندرز الهی به او رسد، و (از رباخواری) خودداری کند، سودهایی که در سابق [=قبل از نزول حکم تحریم] به دست آورده، مال اوست؛ (و این حکم، گذشته را شامل نمی گردد؛) و کار او به خدا واگذار می شود؛ (و گذشته او را خواهد بخشید.) امّا کسانی که بازگردند (و بار دیگر مرتکب این گناه شوند)، اهل آتشند؛ و همیشه در آن می مانند».
ص:134
ربا ناسازگار با ایمان و تقوا
«یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَوا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و آنچه از (مطالبات) ربا باقی مانده، رها کنید؛ اگر ایمان دارید!»
سلب برکت از اموال ربوی
«وَ مَا ءَاتَیْتُم مِّن رِّباً لِّیرْبُوَا فی أَمْوَلِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِندَ اللَّهِ وَ مَا ءَاتَیْتُم مِّن زَکَوةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئک هُمُ الْمُضعِفُونَ؛(2) آنچه بعنوان ربا می پردازید تا در اموال مردم فزونی یابد، نزد خدا فزونی نخواهد یافت؛ و آنچه را بعنوان زکات می پردازید و تنها رضای خدا را می طلبید (مایه برکت است؛ و) کسانی که چنین می کنند دارای پاداش مضاعفند».
ربا اعلام جنگ با خدا و رسول
«یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَوا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ* فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ إِن تُبْتُمْ فَلَکمْ رُءُوس أَمْوَلِکمْ لا تَظلِمُونَ وَ لا تُظلَمُونَ* وَ إِن کانَ ذُو عُسرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسرَةٍ وَ أَن تَصدَّقُوا خَیرٌ لَّکمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ؛(3) ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و آنچه از (مطالبات) ربا باقی مانده، رها کنید؛ اگر ایمان دارید! اگر (چنین) نمی کنید، بدانید خدا و رسولش، با شما پیکار خواهند کرد! و اگر توبه کنید، سرمایه های شما، از آنِ شماست [=اصل سرمایه، بدون سود] نه ستم می کنید، و نه برشما ستم وارد می شود. و اگر (بدهکار،) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایی، مهلت دهید! (و در صورتی که براستی قدرت پرداخت را ندارد،) برای خدا به او ببخشید بهتر است؛ اگر (منافع این کار را) بدانید!»
توبه از ربا صرف نظر کردن از سود است
«یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَوا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ* فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ إِن تُبْتُمْ فَلَکمْ رُءُوس أَمْوَلِکمْ لا تَظلِمُونَ وَ لا تُظلَمُونَ* وَ إِن کانَ ذُو عُسرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسرَةٍ وَ أَن تَصدَّقُوا خَیرٌ لَّکمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ؛(4) ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و آنچه از (مطالبات) ربا باقی مانده، رها کنید؛ اگر ایمان دارید! اگر (چنین) نمی کنید، بدانید خدا و رسولش، با شما پیکار خواهند کرد! و اگر توبه کنید، سرمایه های شما، از آنِ شماست [اصل سرمایه بدون سود] نه ستم می کنید، و نه بر شما ستم وارد می شود. و اگر (بدهکار،) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام
ص:135
توانایی، مهلت دهید! (و در صورتی که براستی قدرت پرداخت را ندارد،) برای خدا به او ببخشید بهتر است؛ اگر (منافع این کار را) بدانید!»
هلاکت قوم با ربا
«عَن الصادق علیه السلام إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ هَلَاکاً ظَهَرَ فِیهِمُ الرِّبَا؛(1) امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که خداوند بخواهد ملّتی را هلاک کند رباخواری در میانِ آنها آشکار می گردد.»
گناهِ عظیم ربا
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ دِرْهَمٌ رِبًا أَشَدُّ مِنْ سَبْعِینَ زَنْیَةً کُلُّهَا بِذَاتِ مَحْرَمٍ؛(2) گناه یک درهم ربا بدتر است از هفتاد بار زنا که با محارم انجام شود».
بدترین کسب ها
«قال رَسُولِ اللَّهِ شَرُّ الْمَکَاسِبِ کَسْبُ الرِّبَا؛(3) بدترین کسب ها کسبی است که آمیخته با ربا باشد».
ربا از گناهان کبیره
«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ الْکَبَائِرُ سَبْعَةٌ مِنْهَا قَتْلُ النَّفْسِ مُتَعَمِّداً وَ الشِّرْکُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ أَکْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَیِّنَةِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ وَ أَکْلُ مَالِ الْیَتِیمِ ظُلْماً قَالَ وَ التَّعَرُّبُ وَ الشِّرْکُ وَاحِدٌ؛(4) ابوبصیر گفت از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: گناهان کبیره هفت تا است. قتلِ عمد، شرک به خدای بزرگ، تهمت به زن پاک، ربا خواری پس از علم به حرمت آن، گریختن از جهاد، بازگشت از هجرت، نافرمانی پدر و مادر، به ستم خوردن مال یتیم، امام فرمودند و بازگشت از هجرت با شرک یکی است.»
ترس پیامبرصلی الله علیه وآله بر امت
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَی أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی هَذِهِ الْمَکَاسِبُ الْحَرَامُ وَ الشَّهْوَةُ الْخَفِیَّةِ وَ الرِّبَا؛(5) پیامبر فرمود: آنچه که بر امتم بسیار می ترسم بعد از خودم، مکاسب حرام و شهوات پنهانی و ربا است.»
صدقه در ربا
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ أَرْبَعَةٌ لَا یَجُزْنَ فِی أَرْبَعٍ الْخِیَانَةُ وَ الْغُلُولُ وَ السَّرِقَةُ وَ الرِّبَا لَا یَجُزْنَ فِی حَجٍّ وَ لَا عُمْرَةٍ وَ لَا جِهَادٍ وَ لَا صَدَقَةٍ؛(6) امام صادق علیه السلام فرمودند: چهار چیز است که در چهار چیز دیگر اجازه داده نشده است: 1. خیانت و 2.غل در معامله و 3. سرقت و 4.ربا را در 1.حج و 2.عمره و 3.جهاد و 4. صدقه روا ندانسته اند».
ص:136
ربا و علم فقه
«عَن علی علیه السلام مَنِ اتَّجَرَ بِغَیْرِ فِقْهٍ فَقَد ارتطم فیِ الرِّبا؛ هر کس بدون آگاهی از علم فقه تجارت کند، در ربا خواری افتد».
بی برکتی حرام
«قَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام یَا دَاوُدُ إِنَّ الْحَرَامَ لَا یَنْمی وَ إِنْ نَمی لَا یُبَارَکُ لَهُ فِیهِ؛(1) حضرت ابا الحسن علیه السلام فرمودند: یا داود! حرام رشد نمی کند و اگر رشد کند و افزایش پیدا کند، برکت ندارد».
ملعونین در ربا
«عَنْ عَلِیٍ علیه السلام قَالَ لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ فِی الرِّبَا خَمْسَةً آکِلَهُ وَ مُؤْکِلَهُ و بایعه وَ مُشْتَریه و شَاهِدَیْهِ وَ کَاتِبَهُ؛(2) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: رسول خداصلی الله علیه وآله پنج گروه را در ربا لعنت کرده است: رباخوار و وکیل و فروشنده و مشتری و نویسنده و شاهدان در ربا».
ربا حرامِ همیشگی
«عن الرِّضَاعلیه السلام: اعْلَمْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ أَنَّ الرِّبَا حَرَامٌ سُحْتٌ مِنَ الْکَبَائِرِ وَ مِمَّا قَدْ وَعَدَ اللَّهُ عَلَیْهِ النَّارَ فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْهَا وَ هُوَ مَحْرَّمٌ عَلَی لِسَانِ کُلِّ نَبِیٍّ وَ فِی کُلِّ کِتَابٍ؛(3) امام رضاعلیه السلام فرمود: بدان - خداوند تو را رحمت کند - همانا ربا حرام است، و گناهی از کبائر است و از آن چیزهایی است که خداوند بر آن وعده آتش داده است پس پناه می بریم به خدا از آن و ربا در زبان هر پیامبر و در هر کتاب آسمانی حرام است».
عظمتِ گناهِ ربا
«عَنِ النَّبِیِ صلی الله علیه وآله أَنَّهُ قَالَ الرِّبَا سَبْعُونَ جُزْءاً أَیْسَرُهُ مِثْلُ أَنْ یَنْکِحَ الرَّجُلُ أُمَّهُ فِی بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ؛(4) پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: ربا هفتاد قسم است. کوچکترین آن گناهش مثل کسی است که با مادرش در خانه خدا زنا کند».
ربا از گناهان کبیره
«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ الْکَبَائِرُ سَبْعَةٌ مِنْهَا قَتْلُ النَّفْسِ مُتَعَمِّداً وَ الشِّرْکُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ أَکْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَیِّنَةِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ وَ أَکْلُ مَالِ الْیَتِیمِ ظُلْماً قَالَ وَ التَّعَرُّبُ وَ الشِّرْکُ وَاحِدٌ؛(5) ابوبصیر گفت از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: گناهان کبیره هفت تا است. قتل عمد، شرک به خدای
ص:137
بزرگ، تهمت به زن پاک، ربا خواری پس از علم به حرمت آن، گریختن از جهاد، بازگشت از هجرت، نافرمانی پدر و مادر، به ستم خوردن مال یتیم. امام فرمودند: و باز گشت از هجرت با شرک یکی است».
اثرِ ربا خوری
در اصفهان یک نفر متجاوز بود؛ علاوه بر گرانفروشی، رباخوار بود و احتکار می کرد، بالأخره مثلِ زالو خونِ مردم را می مکید. بچّه ها و طایفه او نکبت ها و بدبختی های عجیبی گرفتارند. قضیّه ای از او نقل می کنند که در اصفهان قحطی آمده بود و گندم کم شده و گرانی بود، نانوا های اصفهان فهمیدند که او گندم دارد، پیشِ او آمدند که گندم هایَت را به مردم بده! گفت: یک مَن چند می خرید؟ (مثلاً) گفتند: نرخش دو تومان است. گفت برو بابا! گفتند بیست و دو قِران، گفت: نه، برو بالا! خلاصه نرخ را بالاتر بُرد تا جایی که راضی نشد، لِذا گفت: صبر کنید تا فردا فکری بکنم. فردا هم گندم را به مردم نداد. بالأخره مشکل گذشت، آن کسانی که از ظلم دیگران باید بمیرند، مردند و کسانی هم زنده و قحطی هم نیز تمام شد. طولی نکشید که پای آن مرد درد گرفت، دکتر آوردند، خوب نشد، بالأخره شورای پزشکی تصمیم گرفت که پایش را ببرد. دست گذاشت روی انگشتِ پا، گفت: از اینجا؟ دکتر گفت: نه! برو بالا، قدری بالاتر آمد، گفت: از این جا؟ گفت: نه برو بالا! دلش نمی آمد، مثلِ همان گندم که خودش می گفت برو بالا، الان تجّسم عمل شده و می گوید برو بالا، خلاصه تمامِ پول ها را داد و پا را هم قطع کردند.(1)
ربا و علم
نباشد چو کس آگه از علم دین
نداند چو احکام را با یقین
بیفتد سرانجام اندر ربا
شود او گرفتار خشم خدا
* وقتی به امام صادق علیه السلام خبر دادند که فلانی رباخوار است، فرمود: اگر قدرت می داشتم گردنش را می زدم. (وسائل الشّیعة، ج 12، ص 429.) هم چنان که حضرت علی علیه السلام وقتی با رباخواری مواجه شد، از او خواست توبه کند، وقتی توبه کرد او را رها نمود و به دنبال آن فرمود: رباخوار را باید از عمل خود توبه دهند، هم چنان که از شرک توبه می دهند.
ص:138
رمز عملیّات: یا رسول اللَّه صلی الله علیه وآله
محلِّ عملیات: منطقه بازی دراز
اهداف عملیات: تصرّف ارتفاعات کوره موش
عملیات با شرکت یگان های سپاه پاسداران و لشکر 81 زرهی ارتش در سه محور به اجرا در آمد. اهداف عملیات در محور شمالی ارتفاعات کوره موش در محور میانی ارتفاعات بنه دستک و قراویز و در محور جنوبی قله های 1150 و 1100 بود. عملیات پنج روز ادامه داشت و در این مدّت، بخشی از کوره موش و چند قلّه قراویز آزاد شد و ارتفاعات 1150 چند بار دست به دست شد، امّا دشمن با 35 بار پاتک، مانع از تثبیت منطقه آزاد شده گردید. نقش سردارن شهید غلامعلی پیچک، وزوایی، موحد دانش و … در این عملیات چشمگیر بود.
تبریک به شهیدان
«قَال امیرالمؤمنین علیه السلام: انّ اللَّه کتب القتل علی قوم و الموت علی آخرین و کلّ آتیه منیّته کما کتب اللَّه له فطوبی للمجاهدین فی سبیل اللَّه و المقتولین فی طاعته؛(1) حضرت امام علی علیه السلام فرمود: خداوند برای گروهی کشته شدن و برای گروهی دیگر مرگ را مقرّر نموده و هر کدام به اجل معین خود آنسان که او مقدّر کرده است می رسند، پس خوشا به حال مجاهدان راه خدا و کشتگان راه اطاعت او.»
محبوبیّت جهاد
پیامبرصلی الله علیه وآله: «لَغزْوَةٌ فی سَبیلِ اللَّه اَحَبُّ الیَّ مِن اربَعینَ حَجَّةٍ؛(2) یک بار پیکار در راهِ خدا، نزدِ من محبوبتر از به جا آوردنِ چهل حج است.»
ص:139
آیة اللَّه حاج شیخ علی قدّوسی که در میدان مبارزه علیه رژیم ستم شاهی همواره از پیشگامان بود، پس از پیروزی انقلاب، به فرمانِ امام خمینی؛ به دادستانی کلِّ انقلاب منصوب شد و پس از 31 ماه خدمت صادقانه در سنگر قضاوت، در 14 شهریور 1360، ناجوانمردانه بر اثر انفجار یک بمب آتش زا در دادستانی کلِّ انقلاب به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
زنده بودنِ شهید
«وَ لا تحْسبنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فی سبِیلِ اللَّهِ أَمْوَتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ* فَرِحِینَ بِمَا ءاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَیَستَبْشرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلّا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ* یَستَبْشرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ*(1) (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. آنها بخاطر نعمت های فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند؛ و بخاطر کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده اند [مجاهدان و شهیدان آینده] خوشوقتند؛ (زیرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان می بینند؛ و می دانند) که نه ترسی بر آنهاست، و نه غمی خواهند داشت. و از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان نیز) مسرورند؛ و (می بینند که) خداوند، پاداش مؤمنان را ضایع نمی کند؛ (نه پاداش شهیدان، و نه پاداش مجاهدانی که شهید نشدند).
اوّلین بهشتی
«پیامبرصلی الله علیه وآله: أوَّلُ مَن یَدخُلُ الجَنَّةَ شَهِیدٌ؛(2)نخستین کسی که وارد بهشت می شود شهید است».
از جوانی شهید قدّوسی
روحانی مبارزی به نامِ شیخ «خطیب» که با حکومتِ رضاشاه مخالفت می کرد و بدین سبب به زندان هم رفته بود در مسجدی که ملّا احمد (پدر شهید قدّوسی) در آن اقامه نماز جماعت می کرد، سخن می گفت؛ روزی در بینِ صحبتهایش گفت: «دیشب خواب دیدم فرزندِ کوچک آقا ملّا احمد موردِ لطفِ حضرتِ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم قرار گرفته و حضرت با دستِ مبارک خود، بر سر او عمامه گذاشته است».
ص:140
این حادثه موجب شد تا ایشان در پانزده سالگی (سال 1321) واردِ حوزه علمیّه قم شود و در مدرسه فیضیّه حجره ای تهیّه نماید.
از زبانِ رهبر
آیة اللَّه العظمی خامنه ای درباره ایشان فرموده است: «چند خصوصیّت در ایشان وجود داشت که نه تنها من، بلکه همه را جذب می کرد، یکی از آنها صداقت و صفای این مرد بود … خصوصیّتِ دوم پرکاری و پشتکاری ایشان بود … اگر ریاست مدرسه حقّانی با کسی غیر از آقایِ قدّوسی بود من باور نمی کردم که این مدرسه به این اندازه از ارزش و آثار می رسید.
رندانِ بلاکش
ناز پرورد تنعّم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
*بسم اللَّه الرحمن الرحیم. انا اللَّه و انا الیه راجعون. با کمالِ تأسّف و تأثّر، حجة الاسلام شهید قدّوسی به دوستانِ شهید خود پیوست. شهیدی عزیز که سالیان دراز در خدمتِ اسلام بود و اخیراً مجاهداتِ او در راهِ انقلاب بر همگان روشن است. اینجانب سالیانِ طولانی از نزدیک با او سابقه داشتم و آن بزرگوار را به تقوا و حسن عمل و استقامت و تعهّد در راهِ هدف می شناختم. شهادت بر او مبارک، و فوزالی اللَّه و خروج از ظلمات به سوی نور بر او ارزانی باد … (1)
ص:141
در روز جمعه 17 شهریور ماه 1357، رژیم خون آشام پهلوی، اجتماع تظاهر کنندگان در میدان ژاله تهران را از زمین و هوا به رگبار گلوله بست و با شهادت قریب چهار هزار نفر و هزاران زخمی یکی از بزرگترین فجایع تاریخ انقلاب را به وجود آورد. این میدان بعد از این حادثه به میدان شهدا تغییر نام یافت.
خداوند جهادگران را دوست دارد
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فی سبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَّرْصوصٌ؛(1) خداوند کسانی را دوست می دارد که در راه او پیکار می کنند گوئی بنایی آهنین اند!
فلسفه مبارزه
«عَنْ زَیْنَبَ بِنْتِ عَلِیٍ علیه السلام: قَالَتْ فَاطِمَةُعلیه السلام فِی خُطْبَتِهَا فَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْرِ وَ الزَّکَاةَ زِیَادَةً فِی الرِّزْقِ وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلْإِخْلَاصِ وَ الْحَجَّ تَسْنِیَةً لِلدِّینِ وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ؛(2) حضرت زینب علیها السلام فرموده که حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: خداوند ایمان را جهت طهارت دل شما از شرک منظور کرد و نماز را جهت پاکی قلب از کبر مقرر داشت و جهاد را به عنوان مقام و سربلندی اسلام واجب گردانید.»
اندیشمندان آمریکایی و پیشنهاد بازدید از بهشت زهراعلیها السلام
مایکل ایگناتیف نویسنده نیویورک تایمز و مدرّس حقوق بشر در سفر خود به ایران آورده است: در جنوب تهران، گورستان بزرگی است که برای کشته شدگان جنگ اختصاص داده شده است. جوانانی که در سال های 1980 تا 1988 جانِ خود را از دست داده اند. به نظر می رسد این قبر های کوچک برای همیشه باقی خواهد ماند. او می افزاید: هر محافظه کارِ آمریکایی که شرط می بندد رژیم ایران تحت تأثیر انزوا، محاصره، تحریم و محکومیت بین المللی فرو می ریزد، از این مزار شهدا دیدن کند.(3)
ص:142
کشته او
زیرِ شمشیرِ غمش رقص کنان باید رفت
کانکه شد کشته او نیک سرانجام افتاد
* 17 شهریور مکرِّر عاشورا و میدان شهدا مکرّر کربلا و شهدای ما مکرر شهدای کربلا و مخالفان ملّت ما مکرّر یزید و وابستگان او هستند.(1)
* هفدهم شهریور که گزارشگر جنایات شاهنشاهی ضد انسانی و اسلامی است و از ایام اللَّه و نشانگر مقاومت و شجاعت و ایستادگی ملت در مقابل ستمگران و جنایتکاران است در خاطره ملت مبارز ایران زنده است و زنده خواهد بود.(2)
ص:143
آیة اللَّه سیّد محمود طالقانی رحمه الله متولّد 1290 هجری شمسی، امام جمعه تهران، پس از سال ها مبارزه علیه رژیم ستم شاهی و عمری تلاش خستگی ناپذیر در راه پیاده کردن احکام اسلام، در 19 شهریور 1358، در اثر سکته قلبی دار فانی را وداع گفت و به دیدار معبود شتافت.
جهادگران در بالاترین درجات
«الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فی سبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَ أُولَئک هُمُ الْفَائزُونَ؛(1) آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند!»
بالیدنِ خدا بر اهلِ جهاد
«پیامبرصلی الله علیه وآله: یُباهی اللَّهُ تَعالی المَلائِکَةَ بِالمُجاهِدینَ؛(2) خداوند بزرگ با مجاهدان بر فرشتگان می بالد».
از سخنان ایشان
ایشان در سخنرانی 23 مرداد 58 گفت: گاهی روشنفکران ما اسلام را مخلوط می کنند با یک مسائلِ دیگر، مکتبهای دیگر، یک مقداری از کمونیسم یا سرمایه داری، یا از این طرف یا از آن طرف، از سوسیالیسم، نه برادر، خواهر، فرزندانِ ما! اسلام نه کمونیسم است نه کاپیتالیسم است. نه سوسیالیسم است، اسلام، اسلام است.(3)
سخن و علم
قدر و بهای مرد نه از جسم فربه است
بل قدر مردم از سخن و علم پُر بهاست
ناصرخسرو
* او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبانِ گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود. برنده بود و کوبنده.(4)
* مرحوم آقای طالقانی مستقیم بود، مستقیم فکر می کرد، مستقیم عمل می کرد. انحراف به چپ و راست نداشت، نه غربزده بود و نه شرق زده، اسلام زده بود، دنبال تعلیمات اسلام بود و برای یک ملّت مفید بود.(5)
ص:144
آیت اللَّه سیّد اسداللَّه مدنی، نماینده حضرت امام رحمه الله و امام جمعه تبریز، مجسمه تقوی و فضیلت، در بیستم شهریور 1360 بعد از اقامه نماز در محراب جمعه، به عنوان اوّلین شهید محراب به دست یکی از شقی ترین منافقین روزگار به شهادت رسید.
خوبی حقیقی
«لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السَّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ؛(1) نیکی، (تنها) این نیست که (به هنگام نماز،) روی خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب کنید؛ (و تمام گفتگوی شما، در باره قبله و تغییر آن باشد؛ و همه وقت خود را مصروف آن سازید؛) بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا، و روز رستاخیز، و فرشتگان، و کتاب (آسمانی)، و پیامبران، ایمان آورده؛ و مال (خود) را، با همه علاقه ای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق می کند؛ نماز را برپا می دارد و زکات را می پردازد؛ و (همچنین) کسانی که به عهد خود - به هنگامی که عهد بستند - وفا می کنند؛ و در برابر محرومیتها و بیماریها و در میدان جنگ، استقامت به خرج می دهند؛ اینها کسانی هستند که راست می گویند؛ و (گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است؛) و اینها هستند پرهیزکاران!»
عالم برتر از عابد
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍعلیه السلام قَالَ عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ؛(2) امام باقرعلیه السلام فرمودند: دانشمندی که از دانش او بهره ببرند، از هفتاد هزار عابد برتر است.
خوشحالم!
شهید محراب، آیت اللَّه مدنی رحمه الله، در زمان شاه تبعید شده بود (در کازرون، مَمَسَنی). به تبعیدگاه رفتیم و دیدیم یک عالم بزرگوار، تنها در اتاقی نشسته است. گفتیم: حضرت آیت اللَّه مدنی، ناراحت نیستید؟ گفت: نه! خوشحالم! گفتم: چرا؟! گفت: چون در تبعید شاه هستم، هر نفسی که می کشم به خدا نزدیک تر می شوم و شاه هرلحظه، یک قدم به جهنّم نزدیک می شود؛ لِذا لذّت می برم.(3)
نقش مربّیان در تربیت
بزرگانی مانندِ حضرت امام خمینی رحمه الله که این گونه زیستند به طوری که تا قیمت نامشان کنارِ قرآن و نامِ بزرگانِ دین برده می شود، کسانی بودند که با حضور بر کلاس درسِ خودسازی نزدِ مردان خدا و ره پویانِ راهِ طریقت و عرفان اسلامی، به مراحل انسانیّت و آدمیت دست یافتند و یکی پس از دیگری را پیمودند و اینگونه که مشاهده می کنید، سرآمَدِ تمامِ انسانهای روی زمین شدند. ایشان اوّلین مراحل سیر و سلوک را در محضرِ بزرگانی چون «میرزا جواد آقا ملکی تبریزی» بود که حقّاً در زمانِ خود مردِ بی نظیری بود و از انفاس قدسیه و حالاتِ الهیه ای برخوردار بود.(4)
مرحوم «علّامه طباطبایی رحمه الله» که از برجسته ترین علمایِ شیعه است و دارای کمالات و کرامات شگفت انگیزی است و در طولِ حیات خود خدمات شایانی را به شیعه کرده است، تمامِ تأثیرات زندگیِ خود را مرهونِ توجّهات مربّی خود، مرحوم «قاضی طباطبایی رحمه الله» دانسته است، ایشان می گوید: وقتی در اوایل دورانِ طلبگی واردِ حوزه علمیّه نجف شدم، سرگردان بودم. به همین خاطر با توسّل به امیرمؤمنان علیه السلام و درخواستِ کمک از آن حضرت، با آیة اللَّه قاضی طباطبایی روبرو شدم که اوّلین برخورد ما اینگونه بود که ناگهان دیدم دستی روی شانه ام خورد. وقتی برگشتم ایشان را دیدم که با لحنی پدرانه به من فرمود: «فرزندم! دنیا می خواهی نمازِ شب بخوان، آخرت می خواهی نمازِ شب بخوان.» (5)
مرحوم علّامه، تمامِ موفّقیت خود را در پرتو نوعِ تربیت استاد خود، مرحوم «قاضی» می داند و چنان احترامی برایش قائل است که هر جا یاد از ایشان می کرد می فرمود: «روحی فِداه»؛ یعنی جانم به فدای او! این نهایت و شدّتِ علاقه مرحوم علّامه را به استادش می رساند. به هر روی مربّی و کسی که عهده دارِِ تربیت انسان می شود در موفقیت و پیروزی انسان نقش بسزایی دارد.(6)
راهِ عشق
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
حافظ
* اگر با به شهادت رسیدن مولای متقیان اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثال فرزند عزیزش شهید مدنی هم آرزوی منافقان را برآورده خواهد کرد.
* از چهره های کم نظیری بود که به حدّ وافر از علم و عمل و تقوا و تعهّد و زهد و خودسازی برخوردار بود.(7)
ص:145
ص:146
ص:147
رژیم بعثی عراق با تصمیم و طرح قبلی و با هدف بر انداختن نظام نو پای جمهوری اسلامی ایران با حمایت های پنهان و آشکار استکبار جهانی به ویژه آمریکا در 31 شهریور 1359 تهاجم گسترده ای را علیهِ ایران آغاز کرد. هشت سال دفاع مقدّس حدیث ماندگار پایداری، دلاوری و فداکاری ملتی است که در راه دفاع از کیان مکتب، انقلاب و میهن اسلامی خویش قله های بلند رشادت و شهادت را در نوردید و دشمن را در رسیدن به اهداف خود ناکام کرد و سرانجام دبیر کل سازمان ملل متحد در 18 آذر 1370 عراق را آغازگر جنگ معرّفی کرد.
آماده باشید!
«وَ أَعِدُّوا لَهُم مَّا استَطعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکمْ وَ ءَاخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنفِقُوا مِن شیْ ءٍ فی سبِیلِ اللَّهِ یُوَف إِلَیْکُمْ وَ أَنتُمْ لا تُظلَمُونَ؛(1) هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [=دشمنان] آماده سازید! و (همچنین) اسب های ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و (همچنین) گروه دیگری غیر از اینها را، که شما نمی شناسید و خدا آنها را می شناسد! و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعی اسلام) انفاق کنید، به طور کامل به شما بازگردانده می شود، و به شما ستم نخواهد شد!»
بغضِ خدا
«پیامبرصلی الله علیه وآله: إنَّ اللَّهَ یُبغِضُ رجُلاً یُدخَلُ عَلَیهِ فی بَیتِهِ و لا یُقاتِلُ؛(2) خداوند دشمن می دارد مردی را که در خانه اش براو حمله کنند و او نجنگد.»
اعتراف دشمن
این نامه از جیب جنازه یک سرباز عراقی در تاریخ 3/1/61 به دست آمده است:
«به نام خدای متعال، همسرم هر چند مدّتِ کوتاهی با تو زندگی کردم ولی به دنیایی از محبّت، تقوا و انسانیت رهنمونم بودی. من این نامه را در آخرین شبِ عمر خود می نویسم و فردا دیگر در این جهان نیستم ولی عاقبت ندانستم که شهید می میرم یا خسر الدنیا و الاخرة. با آنکه می دانم حق با علی است در صف لشکریان معاویه هستم.»
ص:148
اندیشمندان آمریکایی و پیشنهاد بازدید از بهشت زهراعلیها السلام
مایکل ایگناتیف نویسنده نیویورک تایمز و مدرس حقوق بشر در سفر خود به ایران آورده است: در جنوب تهران، گورستان بزرگی است که برای کشته شدگان جنگ اختصاص داده شده است. جوانانی که در سال های 1980 تا 1988 جانِ خود را از دست داده اند. به نظر می رسد این قبر های کوچک برای همیشه باقی خواهد ماند. او می افزاید: هر محافظه کارِ آمریکایی که شرط می بندد رژیم ایران تحت تأثیر انزوا، محاصره، تحریم و محکومیت بین المللی فرو می ریزد، از این مزار شهدا دیدن کند.(1)
سستی و چیرگی
چو دشمن به جنگ تو یازید چنگ
شَوَد چیره اگر سستی آری به جنگ
اسدی
* هر روز ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ایم:
* ما انقلاب مان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم.
* ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ایم.
* ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم.
* ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته ایم.
* ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم باید روی پای خودمان بایستیم.
* ما در جنگ ابهّتِ دو ابر قدرت شرق و غرب را شکستیم.
* ما در جنگ ریشه های انقلاب پر بارِ اسلامی مان را محکم کردیم.
* ما در جنگ حسِ برادری و وطن دوستی را در نهاد یکایک مردمان باور کردیم.
* ما در جنگ به مردمِ جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیهِ تمامی قدرت ها و ابرقدرت ها سالیان سال می توان مبارزه کرد.
* از همه اینها مهم تر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقّق یافت.
* جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست.(2)
* جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد.(3)
* … ما در جنگ برای یک لحظه نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است.(4)
* جنگ با همه سختی هایی که دارد، آثار مثبت و فوایدی نیز دارد. از جمله: الف) توان رزمی بالا می رود. ب) دشمن جسور نمی شود. ج) روح تعهّد و ایثار در افراد جامعه بوجود می آید. د) قدرت و عزّت اسلام و مسلمین در دنیا مطرح می شود. ه) امدادهای غیبی سرازیر می گردد. و) روحیّه استمداد از خدا پیدا می شود. ز) اجر و پاداش الهی بدست می آید. ح) روحیّه ابداع و اختراع و ابتکار بوجود می آید.(5)
* در جهاد قرار نیست حتماً پیروز شویم. ما مأمور به تکلیفیم، نه ضامن نتیجه. جهاد می کنیم، ولی مقدّرات به دست خداست.(6)
اهمیت عمل به علم
«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسفَارَا بِئْس مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِئَایَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظالِمِینَ؛(7) کسانی که مکلف به تورات شدند ولی حق آن را ادا نکردند، مانند دراز گوشی هستند که کتابهایی حمل می کند، (آن را بر دوش می کشد امّا چیزی از آن نمی فهمد)! گروهی که آیات خدا را انکار کردند مثال بدی دارند، و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند!»
علوم انسان کسبی است
وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطونِ أُمَّهَتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السمْعَ وَ الأَبْصارَ وَ الأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشکُرُونَ؛(8) و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی دانستید؛ و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید!
علم مایه ارزش انسان
«وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا دَاوُدَ وَ سلَیْمَنَ عِلْماً وَ قَالا الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِی فَضلَنَا عَلی کَثِیرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ؛(9) و ما به داوود و سلیمان، دانشی عظیم دادیم؛ و آنان گفتند: «ستایش از آن خداوندی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری بخشید.»
دعا برای طلب علم
«فَتَعَلی اللَّهُ الْمَلِک الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضی إِلَیْک وَحْیُهُ وَ قُل رَّب زِدْنی عِلْماً؛(10) پس بلندمرتبه است خداوندی که سلطان حقّ است! پس نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مکن، پیش از آنکه وحی آن بر تو تمام شود؛ و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون کن!»
سوگند خدا به قلم
«ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسطرُونَ؛(11) ن، سوگند به قلم و آنچه می نویسند».
مجلس علم
«امام علی علیه السلام: مَجلِسُ العِلمِ رَوضَةُ الجَنَّةِ؛(12) مجلس دانش، باغ بهشت است».
ص:149
ص:150
ص:151
بهره مندی از علم
«لیت شعری أی شی ء أدرک من فاته العلم بل أی شی ء فات من أدرک العلم؛(1) امام علیه السلام فرمود: کاش می دانستم کسی که از علم بی نصیب مانده است، چه چیز به دست آورده است و آن کسی که از علم بهره مند شده، چه چیز را به دست نیاورده است».
خواری نادانی و جهالت
«پیامبرصلی الله علیه وآله: مَن لَم یَصبِر عَلی ذُلِّ التَّعلُّمِ ساعَةً بَقِیَ فی ذُلِّ الجَهلِ أبداً؛(2) آنکه ساعتی، خواری فرا گرفتن علم را تحمّل نکند، برای همیشه در خواری نادانی خواهد ماند».
وجوبِ طلبِ علم
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِ ّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ؛(3) طلبِ علم برهر مسلمانی واجب است. همانا خداوند دانشجویان را دوست دارد».
وسعت ظرف علم
«امام علی علیه السلام: کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إلاّ وِعاءَ العِلمِ فَإنَّهُ یَتَّسِعُ؛(4) گنجایش هر ظرفی با آنچه در ان نهند، تنگ می شود، جز ظرف دانش که (هر چه در آن نهند) گسترش می یابد».
فضیلتِ دانش آموزی
«پیامبرصلی الله علیه وآله: طالِبُ العِلمِ، مَحفُوفٌ بِعِنایَةِ اللَّهِ؛(5) جوینده دانش، در پناه عنایت خداوند است».
در یکی از این حالات …
«عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ أَحِبَّ أَهْلَ الْعِلْمِ وَ لَا تَکُنْ رَابِعاً فَتَهْلِکَ بِبُغْضِهِمْ؛(6) امام صادق علیه السلام به ابوحمزه ثمالی فرمودند: یا دانشمند باش و یا دانشجو و یا دوستدار دانشمندان و چهارمی مباش (دشمن علم و اهل آن) که به سببِ آن هلاک می شوی».
مرثیّه عِلم و فضیلت
«ابواسحاق» از فضلا و نویسندگانِ معروف قرنِ چهارم هجری است. مدّتی در دربار خلیفه عبّاسی و مدّتی در دربار آلِ بویه مستوفی بود. ابواسحاق دارای کیش صابی بود که به اصلِ «توحید» ایمان دارند، ولی به اصلِ «نبوّت» معتقد نیستند. عِزّ الدّوله از فرمانروایان آلِ بویه سعی فراوان کرد بلکه بتواند ابواسحاق را راضی کند که اسلام اختیار کند، امّا میسّر نشد. ابواسحاق در ماهِ رمضان به احترامِ مسلمانان روزه می گرفت، و از قرآن کریم زیاد حفظ داشت.
ص:152
در نامه ها و نوشته های خویش از قرآن زیاد اقتباس می کرد. ابواسحاق، مردی فاضل و نویسنده و ادیب و شاعر بود و با سیّد شریف رضی که نابغه فضل و ادب بود دوست و رفیق بودند. ابواسحاق در حدودِ سالِ 384 هجری قمری از دنیا رفت، و سیّد رضی قصیده ای عالی در مرثیه وی سرود که مضمون سه شعرِ آن این است: «آیا دیدی چه شخصیّتی را روی چوبهای تابوت حرکت دادند؟ و آیا دیدی چگونه شمع محفل خاموش شد؟ کوهی فرو ریخت که اگر این کوه به دریا ریخته بود دریا را به هیجان می آورد و سطحِ آن را کف آلود می ساخت. من قبل از آنکه خاک، تو را در بر گیرد باور نمی کردم که خاک می تواند روی کوه های عظیم را بپوشاند.» بعدها بعضی از کوته نظران سیّد را موردِ ملامت و شماتت قرار دادند که کسی مثلِ تو که ذریّه پیغمبرصلی الله علیه وآله است شایسته نبود که مردی صابی مذهب را، که منکرِ شرایع و ادیان بود، مرثیه بگوید و از مردنِ او اظهارِ تأسّف کند.
سیّد گفت: «من به خاطرِ علم و فضلش او را مرثیّه گفتم، در حقیقت علم و فضیلت را مرثیه گفته ام.» (1)
توسّل در مسائلِ علمی
درباره مرحوم ملّاصدرا داریم که ایشان اسفار آنچنانی را در کهک قم نوشت. ایشان از شیراز به کهک آمد و مدّتی در همین کهک بوده است. مرحوم ملّاصدرا می فرمود: وقتی شبهه ای برای من جلو می آمد به قم می آمدم و سرِ قبرِ حضرت معصومه علیها السلام می رفتم و از روح حضرتِ معصومه علیها السلام استمداد می گرفتم و شبهه فلسفی برایم حل می شد. مرحوم ملاصدرا برای عالَمِ تشیّع افتخار است؛ نه فقط در فلسفه متخصّص بوده، در تفسیر و روایاتِ اهل بیت علیهم السلام نیز تخصّص داشته است، به علاوه در حکمتِ متعالیه هم تخصّص داشته است؛ یعنی می توانیم بگوییم سیر فلسفه را ملّاصدرا عوض کرد.
این آقایی که می تواند فلسفه و عرفان به جامعه عرضه بدارد خود می فرماید: وقتی شبهه ای برای من پیش می آمد سرِ قبر حضرت معصومه علیها السلام می آمدم و از حضرتِ معصومه علیها السلام استمداد می کردم و شبهه برای من حل می شد.(2)
***
ارزش علم
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه
هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
* ما دوستدار علم نیستیم؛ چون عِلم به کامِ ما شیرین نیست، همانندِ مریضی که دهان او آفت دارد و شیرینی به کامَش تلخ است، ما نیز همین گونه هستیم، لِذا طعم شیرینی علم را احساس نمی کنیم و لذّت علم را نمی چشیم و آن چنان که باید طالب و تشنه آن نیستیم، به عکس مال و ثروت دنیا.(3)
* آن کمالی که خداوندِ متعال می خواهد به بشر بدهد و به آن کمال در دورانِ زندگی نائل بشود، آن کمال از جمله بستگی به علم و کار دارد. جامعه بی کار، مردمِ بی کار یا کم کار یا بدکار یا بی علم یا بی سواد، نمی توانند آن چنان که باید، خودشان را به مراتب کمالِ بشری برسانند، یعنی زندگیِ دنیای شان هدر خواهد رفت.(4)
رمزِ عملیّات: نصر من اللَّه و فتح قریب
محلِّ عملیات: آبادان و شرق کارون
اهدافِ عملیات: شکستن حصر آبادان
اهمیّت و ارزش منطقه آبادان و شرق کارون، موقعیّتِ نیروهایِ خودی، وضعیت زمین و نحوه استقرارِ دشمن و به خصوص فرمان حضرت امام خمینی رحمه الله در آبان ماه 1359 برای شکستن محاصره آبادان، سبب گردید تا سپاه پاسداران این منطقه را موردِ توجّه خاص خود قرار دهد. فرماندهان سپاه طی دو ماه بررسی منطقه و شناسایی دشمن در بهمن 1359 یک طرح عملیاتی برای این منطقه تهیه کردند لیکن چند عامل، تلاشِ سپاه را بی نتیجه گذاشت.
پس از برکناری بنی صدر از فرماندهی کلِّ قوا، امکان همکاری مشترک سپاه و ارتش میسّر شد. در وضعیّتِ جدید، سپاه مجدداً طرح خود را که کامل تر نیز کرده بود به شورای عالی دفاع ارائه کرد و آن را به تصویب رساند. این طرح سرانجام در ساعت 1 بامداد 5/7/1360 با نامِ عملیّات ثامن الائمه علیه السلام و با رمزِ نصر من اللَّه و فتح قریب در سه محور دارخوین، فیاضیه و جاده آبادان - ماهشهر به اجرا درآمد. در این عملیات 16 گردان از سپاه، 13 گردان از ارتش و یک گردان از ژاندارمری به مصاف حدود 30 گردان دشمن رفتند که تا ساعت 14 ضمن شکستن محاصره آبادان، دو جاده مهم آبادان - اهواز و آبادان - ماهشهر را آزاد کردند.
بالاترین نیکی ها
«قَالَ رَسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم: فَوقَ کُل ذی بِرّ بِرٌّ حَتّی یُقتل فی سَبیلِ اللَّه فَاِذا قُتِلَ فی سَبیل اللَّه فَلَیْس فَوقه بِر؛(5) رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: بالاتر از هر کارِ خیری، خیر و نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود، و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست».
ص:153
ص:154
ص:155
رمزِ عملیّات: یا ابوالفضل العباس علیه السلام
محلِّ عملیّات: غرب سومار و ارتفاعات مشرف بر شهر مندلی عراق
اهدافِ عملیّات: آزاد سازی ارتفاعات مهم مرزی
در پی توفیق عملیات رمضان(1) در دشت های شرق بصره به دلیلِ تمرکز قوا و مانور زرهی دشمن، نیروهایِ خودی در جست و جوی منطقه ای کوهستانی و محدود برای تحت فشار قرار دادن ارتش عراق بودند تا ضمنِ شکستن تبلیغات دشمن، ابتکارِ عمل را حفظ کنند و همچنین نبرد در منطقه ناهموار را تجربه نمایند. برای دستیابی به این اهداف، منطقه عملیاتی سومار در جبهه میانی برگزیده شد. منطقه ای که سومار در قلبِ آن قرار دارد، از شمال به نفت شهر، از غرب به مندلی، از جنوب به میمک و از شرق به گیلان غرب منتهی می شود و ارتفاعات مرزی گیسکه، کله شوان، کهنه ریگ، سان واپا و سلمان کشته از شاخص های آن است. ارتفاعات مزبور بر شهر مرزی سومار ایران و شهر مندلی عراق اشراف دارند و عراق در عقب نشینی اجباری خود با حفظ آنها سومار و جاده های ارتباطی سومار - نفت شهر - قصر شیرین را در زیر دید و تیر خود نگه داشت و ارتباط این جبهه با منطق شمالی را با مشکل روبه رو ساخت. عملیات مسلم ابن عقیل با هدفِ حفظ تحرّک جبهه ها، معطّل کردنِ دشمن، ارتقای کیفی و کمّی سازمان رزم خودی و آزاد سازی مناطق اشغالی طرّاحی شد. پس از شناسایی منطقه و طراحی دقیقِ مانور، عملیات در ساعت 47 دقیقه بامداد 9/7/1361 با رمز یا ابوالفضل العباس علیه السلام به فرماندهی قرارگاه عملیاتی مشترک نجف اشرف سپاه و ارتش آغاز شد. برای این عملیّات که محدوده ارتفاعات گیسکه تا سان واپا را در بر می گرفت، 38 گردان نیروی رزمی پیش بینی شده بود. رزمندگان تیپ محمّد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله سپاه همراه با دلاوران تیپ 55 هوا برد ارتش به طورِ شگفت آوری در کم ترین زمان با رعایت اصلِ غافلگیری، هدف های مشخّص شده را تصرّف کردند و علی رغم تعمیق مواضع پدافندی یگان های عراقی با 50 ردیف مین و وجودِ تله های انفجاری و آماده باش صد در صد و هشدار های مکرّر، قوایِ دشمن را غافلگیر کردند. از صبح روز
ص:156
بعد فرماندهی لشکر 12 زرهی ارتش عراق با فراخوانی یگان های احتیاط پاتک های متعدّدی را تدارک و اجرا کرد، امّا با مقاومت رزمندگان اسلام رو به رو شد و ناکام ماند. بدین ترتیب قوای خودی ضمن تثبیت موقعیّت، بیش از 150 کیلومتر مربّع از مناطق اشغالی ایران را آزاد و نزدیک به 30 کیلومتر از خاکِ عراق را تصرّف کردند و علاوه بر تأمین دشت سومار بر تنگه های مرزی تسلّط یافتند. همچنین شهر مندلی در دید و تیر رأس آنان قرار گرفت. در نتیجه امکان پیشروی در خاک عراق فراهم گردید.
هزار ضربه شمشیر به از مرگ در بستر
«قالَ امیرالمؤمنین علیه السلام: وَالَّذی نَفس ابن ابی ابیطالب بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش؛(1) حضرت علی علیه السلام فرمود: قسم به کسی که جان فرزند ابیطالب در دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر از مرگ در بستر است».
شهادت، نه مرگ در بستر
«قال امیرالمؤمنین علیه السلام ایها الناس ان الموت لا یفوته المقیم و لایعجزه الهارب لیس عن الموت محیص و من لم یمت یقتل و ان افضل الموت القتل، والذی نفسی بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی فراش؛(2) حضرت علی علیه السلام فرمود: ای مردم همانا ایستادگان و فراریان را از مرگ گریزی نیست و هر کس به مرگ طبیعی نمیرد کشته می شود و شهادت بهترین مرگ است و سوگند به خدائی که جانم در دست اوست، هزار ضربه شمشیر آسان تر است بر من از مرگ در بستر».
به دنبالِ اعزام هیأتی از سوی رژیم شاه به عراق و توافق دو کشور در محدود ساختن فعالیت های حضرت امام رحمه الله، معظّم له تصمیم به ترکِ عراق گرفتند. ابتدا قصد داشتند از طریق کویت راهی سوریه شوند امّا به علّتِ مخالفت کویت، فرانسه را انتخاب کرده و در 13 مهر 1357 وارد نوفل لو شاتو در حومه پاریس شدند. حضور رهبر انقلاب در قلب اروپا در معرفی چهره تابناک انقلاب اسلامی در جهان، بسیار مؤثّر واقع شد.
هجرت برای خدا
«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ؛(3) کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جان های خود در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و یاری نمودند، آنها یاران یکدیگرند و آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند، هیچ گونه ولایت [دوستی و تعهّدی] در برابر آنها ندارید تا هجرت کنند! و (تنها) اگر در (حفظ) دین (خود) از شما یاری طلبند، بر شماست که آنها را یاری کنید، جز بر ضدّ گروهی که میان شما و آنها، پیمان (ترک مخاصمه) است و خداوند به آنچه عمل می کنید، بیناست!»
بهترین اعمال
«وَ لا یُنفِقُونَ نَفَقَةً صغِیرَةً وَ لا کبِیرَةً وَ لا یَقْطعُونَ وَادِیاً إِلا کتِب لهَُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسنَ مَا کانُوا یَعْمَلُونَ؛(4) و هیچ مال کوچک یا بزرگی را (در این راه) انفاق نمی کنند، و هیچ سرزمینی را (بسوی میدان جهاد و یا در بازگشت) نمی پیمایند، مگر اینکه برای آنها نوشته می شود؛ تا خداوند آن را بعنوان بهترین اعمالشان، پاداش دهد».
رزمندگان راهبران اهل بهشت
«پیامبرصلی الله علیه وآله: المُجاهِدون فی سبیلِ اللَّهِ قُوّادُ أهلِ الجَنَّةِ؛(5) رزمندگان در راه خدا، راهبران اهل بهشت اند».
دفع و جذب امام خمینی رحمه الله
وقتی که امام خمینی رحمه الله در آستانه پیروزی انقلاب سال 1357 هجری شمسی در نوفل لوشاتو (نزدیک پاریس) واقع در کشور فرانسه، تشریف داشت، در اطراف و اکناف و در ایران، افراد مختلفی به حضور امام می رفتند، برخورد امام با افراد، بر اساسِ میزان جذب ودفع اسلام بود، به عنوان نمونه:
1- یکی از افرادی که به پاریس آمد، خواهر ملک حسین (شاه اردن) بود، که پس از ملاقات ملک حسین با محمّدرضا شاه، از طرف او به پاریس آمده بود تا خدمتِ امام برسد، ولی امام، اجازه ملاقات نداد و شدیداً او را دفع کرد.
2- و همچنین سیّد جلال الدّین تهرانی، عضو شورای سلطنت، به پاریس آمد، و تقاضای ملاقات با امام کرد، امام فرمود: تا وقتی که او عضو شورای سلطنت است، اجازه ملاقات نیست، مگر این که او استعفا کند و مثلِ یک فرد عادی بیاید.
آقای تهرانی، مجبور به استعفا شد، آنگاه امام ملاقات با وی را پذیرفت.
3- و به عکس دو مورد فوق، وقتی که مرحوم شهید حاج آقا مهدی عراقی (شخصیت فداکار و مخلص اسلام که سالها در زندان رژیم شاه به سر می برد و سرانجام با فرزندش بدست گروهک فرقان به شهادت رسید) به پاریس و از آنجا به نوفل لوشاتو آمد تا با امام ملاقات کند.
یکی از اطرافیان امام می گوید: به امام عرض کردیم آقای حاج مهدی عراقی با دو سه نفر از برادران بازاری از تهران آمده اند.
امام بی درنگ فرمود: «بیایند تو!»
آنها واردِ اطاق مخصوصِ امام شدند و آقای مهدی عراقی نشست و شروع کرد به گریه کردن، و دست امام را بوسید.
امام او را نشناخت، من عرض کردم: ایشان حاج مهدی عراقی هستند، امام دست بر سر شهید عراقی کشید و فرمودند: «مهدی من چرا این قدر پیر شده؟!» و حاج مهدی عراقی، سرش را روی پای امام گذاشت و چند دقیقه گریه کرد.
به این ترتیب می بینیم، امام بر اساس اسلام، بعضی را دفع می کرد و بعضی را جذب می نمود و به بعضی مشروط به شرط یا شرایطی اجازه ملاقات می داد، و کارهایش حساب شده بوده و هست.(6)
ص:157
ص:158
ص:159
ارزش صبر
بُردباری، نشانه مردی است
هر که را صبر نیست نامرد است
مولوی
* من هم یک تعهّداتی با اسلام دارم و با ملّت ایران، من هم نمی توانم از تعهّداتم دست بردارم.(1)
* عراق تحتِ فشار شاه مرا در فشار قرار داد و من وظیفه شرعی و الهی خود دیدم که برای انجام مبارزات خود بناچار آن کشور را ترک کنم. در فرانسه موقتاً می باشم و مکان هم برای من مطرح نیست.(2)
براساس قانون مصوّب مجلس شورای اسلامی، نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران سازمانی است مسلّح در تابعیت فرماندهی کل قوا و وابسته به وزارت کشور که فرمانده آن از طرف فرمانده کل قوا منصوب می شود. هدف از تشکیل نیروی انتظامی، استقرار نظم و امنیّت، تأمین آسایش عمومی و فردی، نگهبانی و پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در چارچوب قانون و در قلمرو کشور جمهوری اسلامی ایران است.
اصلاح ذات بین
«وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی اْلأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتّی تَفی ءَ إِلی أَمْرِ اللّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ؛(3) و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتی دهید؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد؛ و هرگاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید؛ و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست می دارد».
بدترین شهرها
«امام علی علیه السلام: شَرُّ البِلادِ بَلَدٌ لا أمنَ فیهِ؛(4) بدترین شهرها، شهری است که در آن ایمنی نباشد».
دستور به نظم
«أُوصِیکُمَا بِتَقْوَی اللَّهِ … وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ؛(5) سفارش من به شما آنست که از خدا بترسید، و در امور تان نظم و ترتیب را مراعات کنید.»
ص:160
دقّت در مسائل کوچک
شهید حاج آقا مصطفی خمینی رحمه الله می فرمودند: در خدمتِ حضرت امام در شهر همدان قدم می زدیم، به پارکی رسیدیم که چمن بود. حضرت امام رحمه الله مسافت بسیار طولانی را طی کرد تا پایش را روی چمن نگذارد و فرمود: ما رژیم طاغوت را قبول نداریم، ولی این چمن ها با پول مردم درست شده و من پا روی آن نمی گذارم.(1)
نماز در زیر رگبار تیر
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم با سربازان اسلام برای سرکوبی عدّه ای از مشرکین حرکت نمود. در این پیکار زنی تازه عروس اسیر مسلمانان شد که شوهرش در مسافرت بود. هنگامی که از سفر برگشت اسارتِ زنش را به او خبر دادند، او در تعقیب لشکر اسلام راه افتاد.
پیغمبر اسلام در محلّی فرود آمد و دستور داد عمار پسر یاسر و عباد پسر بشر نگهبانی کنند.
این دو سرباز شب را به دو قسمت تقسیم کردند. بنا شد قسمت اوّل شب را عباد و قسمت دوم را عمار پاسداری کنند.
عمار به خواب رفت و عباد از فرصت استفاده نمود و به نماز ایستاد که در آن دل شب راز و نیازی با آفریدگار خود داشته باشد.
در آن وقت شوهرِ زن رسید، شبهی را دید ایستاده است. از تاریکی شب نفهمید که او انسان است یا چیز دیگر.
تیری به سوی او شلیک کرد، تیر بر پیکر عباد نشست، عباد نماز را ادامه داد و قطع نکرد. پس از آن تیری دیگر انداخت. آن هم بر پیکر وی رسید.
عباد نمازش را کوتاه نمود، به رکوع و سجود رفت و سلام گفت و نماز را تمام کرد. آنگاه عمار را بیدار کرد و او را از آمدنِ دشمن باخبر ساخت.
***
وقتی که عمار او را در آن حال دید که چند تیر بر بدنش اصابت کرده او را سرزنش کرده و گفت: چرا در تیرِ اوّل بیدارم نکردی؟ عباد گفت: هنگامی که تیرها به سوی من شلیک شدند من در نماز بودم و مشغول خوانده سوره (کهف) بودم و نخواستم آن سوره را ناتمام بگذارم. چون تیرها پی در پی آمد به رکوع و سجود رفته و نماز را تمام
ص:161
کردم و تو را بیدار نمودم. اگر نمی ترسیدم از این که دشمن به من رسیده و به پیغمبرصلی الله علیه وآله صدمه ای برساند و در پاسداری که به عهده من گذاشته شده کوتاهی کرده باشم، هرگز نماز را کوتاه نمی کردم اگر چه کشته می شدم.
دشمن که فهمید مسلمانان از آمدنِ او باخبرند پا به فرار گذاشت و رفت.(1)
دین و ملک
پاسبان دین و ملک را تیغ است.
امثال و حکم دهخدا
* قوای انتظامی برای انتظام یک کشور است، برای حفظ مردم است،برای حفظ جان و مال مردم است.(2)
ص:162
خواجه شمس الدّین محمّد بن محمّد حافظ شیرازی از بزرگ ترین شاعران نغز گوی ایران و از گویندگان بزرگ جهان است. تذکره نویسان نوشته اند که نیاکان او از کوهپایه اصفهان بوده اند و نیای او در روزگار حکومت اتابکان سلغری، از آنجا به شیراز آمده و در همان شهر سکنی گزیده اند و نیز نوشته اند که پدرش «بهاءالدین محمد» بازرگانی می کرد و مادرش از اهل کازرون بود. ولادت حافظ در اوایل قرن هشتم هجری و حدود سال 727 هجری قمری در شیراز اتّفاق افتاد. بعد از مرگ پدر، محمد به دلیل تهیدستی، در نانوایی محله به خمیر گیری مشغول شد تا اینکه عشق به تحصیل کمالات، او را به مکتبخانه کشانید. از آن زمان، زندگی حافظ تغییر کرد و وارد جرگه طالبان علم درآمد و مجالس عالمان و ادیبان زمان را در شیراز درک کرد. از بزرگترین استاد های حافظ «قوام الدین ابو البقاء» عالم و فقیه بزرگ آن زمان است. حافظ در دو زمینه علوم شرعی و علوم ادبی تحصیل می کرد. او در نزد استاد خود به حفظ قرآن با قرائت های چهارده گانه پرداخت و از این رو ملقّب به «حافظ» گردید. شیراز در دوره ای که حافظ تحصیل می نمود، اگر چه وضع سیاسی آرام و ثابتی نداشت، اما مرکز بزرگی از مراکز علمی و ادبی ایران و جهان اسلام محسوب می شد. استعداد خارق العاده حافظ به او مجال تفکرهای طولانی همراه با تخیّل های بسیار باریک شاعرانه می داد و او جمیع این موهبت های ربانی را با ذوق لطیف و کلام دلپذیر استادانه خود، در می آمیخت و از آن میان، شاهکارهای بی بدیل در غالب غزل پدید آورد.
شعرای ممتاز
«وَ الشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُنَ* أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فیِ کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ* وَ أَنهَُّمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ* إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ وَ ذَکَرُواْ اللَّهَ کَثِیرًا وَ انتَصَرُواْ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُواْ أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ؛(1) (پیامبر اسلام شاعر نیست) شاعران کسانی هستند که گمراهان از آنان پیروی می کنند.* آیا نمی بینی آنها در هر وادی سرگردانند؟* و سخنانی می گویند که (به آنها) عمل نمی کنند؟!* مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می دهند و خدا را بسیار یاد می کنند، و به هنگامی که مورد ستم واقع می شوند به دفاع از خویشتن (و مؤمنان) برمی خیزند (و از شعر در این راه کمک می گیرند) آنها که ستم کردند به زودی می دانند که بازگشتِ شان به کجاست!»
ص:163
بیان ساحرانه
«پیامبرصلی الله علیه وآله: إنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِکَماً و إنَّ مِنَ البَیانِ لَسِحراً؛(1) همانا پاره ای از شعرها حکمت، و برخی از بیان ها سحرآمیز است.»
جهاد با شمشیر و زبان
«قیلَ یا رسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله ماذا تَقولُ فِی الشُّعَراءِ؟ قالَ إنَّ المُؤمنَ مُجاهِدٌ بِسَیفِهِ و لِسانِهِ؛(2) از پیامبر خداصلی الله علیه وآله سؤال شد: «درباره شاعران چه می فرمایید؟» حضرت فرمودند: «مؤمن با شمشیر و زبانش جهاد می کند».
بهترین شعر
«امام علی علیه السلام: خَیرُ الشِّعرِ ما کانَ مَثَلاً؛(3) بهترین شعر، آن است که مَثَل شود.»
پاداش شعر گویی درباره اهل بیت علیهما السلام
«امام صادق علیه السلام: مَن قالَ فِینا بَیتَ شِعرٍ بَنَی اللَّهُ تَعالی لَهُ بَیتاً فِی الجَنَّةِ؛(4) هر کس درباره ما یک بیت شعر بگوید، خدای بزرگ برای او در بهشت خانه ای می سازد.»
فال حافظ!
فال زدن به دیوان حافظ (شاعر معروف شیرازی که حافظ قرآن بود) در ایران شهرت دارد، در این که آیا فال زدن به دیوان حافظ اساسی دارد یا خرافه می باشد، بین صاحب نظران گفتگو است. بعضی معتقدند که چون حافظ، همه قرآن را در حفظ داشت و لقب «لسان الغیب» بر او صدق می کرد، فال زدن به دیوانش ممکن است، صحیح باشد، و بعضی بر آن، اصل و اساسی نمی یابند، به هر حال در اینجا مناسب است، به سه مورد از فال حافظ که نقل شده توجه کنید:
1- می گویند: مرحوم علامه طباطبائی (صاحب تفسیر المیزان متوفی 25 آبان 1360 شمسی) هنگامی که از تبریز وارد حوزه علمیه قم شد و خواست کتاب اسفار ملاصدرا (که در علم فلسفه است) تدریس کند، در زمان مرجعیت حضرت آیت اللَّه العظمی بروجردی بود، و این مرجع بزرگ برای علامه پیام فرستاد که کتاب فلسفه را در قم تدریس نکند …
به هر حال، تا روزی که علامه طباطبائی کنار کرسی نشسته بود و در این فکر بود که آیا کتاب اسفار را تدریس کند یا نه؟ سرانجام دیوان حافظ را که روی کرسی بود برداشت و به آن فال زد و آن را به طور ناگهانی باز کرد و دید در طرف راست صفحه این اشعار است:
عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بستم شرط با ساغر کنم
ص:164
من که دارم در گدائی گنج سلطانی بدست
کی طمع بر گردش گردون دون پرور کنم
دوستان را گر درآتش می پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر طمع بر چشمه کوثر کنم
از این اشعار، الهام گرفت و به تدریس اسفار پرداخت و کم کم موفقیت شایانی در این جهت پیدا کرد.
2- گویند: یکی از شخصیت های نیکوکار در شیراز از دنیا رفت و جنازه او را برداشتند تا طبق وصیتش در حافظیه (کنار قبر حافظ) دفن کنند، به دیوان حافظ فال زدند ببینند آیا حافظ، راضی است یا نه؟
این شعر آمد:
رواق منظر چشم من آشیانه تو است
کرم نما و فرود آی که خانه خانه تو است
3- باز نقل می کنند: بعد از سقوط شاه سلطان حسین صفوی، و غلبه افغانها بر ایران، محمود افغان یکی از اقوام خود را که «مگس خان» نام داشت، فرماندار شیراز کرد.
وی پس از چند روزی که در شیراز بود، روزی کنار قبر حافظ رفت، بر اثر تعصبات غلطی که داشت تصمیم گرفت قبر حافظ را خراب کند، هر چه اطرافیانش او را نصیحت کردند که از این تصمیم بگذرد، او گوش نکرد، سرانجام قرار بر این شد که از دیوان حافظ، در این مورد، فالی بگیرند، وقتی که دیوان را باز کردند، این شعر در آغاز صفحه راست آن آمد:
ای مگس! عرصه سیمرغ نه جولانگه تو است
عِرض خود می بری و زحمت ما می داری
مگس خان، با خواندن این شعر، سخت تحت تأثیر قرار گرفت، و از روح حافظ طلب عفو و بخشش کرد.(1)
شرکت بزرگان در تشییع جنازه حافظ
خواجه حافظ شیرازی در زندگی بسیار ساده می زیست، و در سلک فقیران و روش خاک نشینان بوده و هیچ تعینی برای خود قائل نبود.
هنگامی که از دنیا رفت، رجال و بزرگان در تشییع جنازه او شرکت نمی نمودند و قدر او را کوچک می شمردند.
گویند: سرانجام قرار بر این شد تا اشعار او را که در کوزه یا کاسه گلی های بارها نوشته شده بود جمع آوری کنند، و کودکی، یکی از آن شعرها را (مانند قرعه کشی) از میان آن مجموعه قطعه های شعر نوشته شده بردارد، تا به معنی آن شعر عمل گردد.
ص:165
کودک یکی از آن قطعه ها را برداشت، دیدند در آن، این شعر نوشته شده است:
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
اگر چه غرق گناهست می رود به بهشت
آنگاه بزرگان بر جنازه او حاضر شدند و با احترام بر جنازه او نماز خواندند و او را به خاک سپردند، از آن روز، خواجه حفظ را «لسان الغیب» خواندند.(1)
محقّق شریف و شعر حافظ
سیّد علی بن محمّد بن علی جرجانی معروف به شریف جرجانی و میر سیّد شریف به حق او را محقّق شریف خوانده اند. به دقت نظر و تحقیق معروف است. شهرت بیشترش به ادبیات و کلام است، ولی جامع بوده است. حوزه درس فلسفه داشته و در فلسفه، شاگردان بسیار تربیت کرده و در نگهداری و انتقال علوم عقلی به نسل های بعد نقش مؤثّری داشته است. محقق شریف آثار و تألیفات فراوان دارد و همه پرفایده است و به قول قاضی نوراللَّه همه علمای اسلامی بعد از میرسید شریف طفیلی و عیال افاداتِ اویند …
میرسیّد شریف از بیست سالگی به کار تدریس و تحقیق مشغول بود؛ مخصوصاً به تدریس فلسفه و حکمت اهتمام زیاد داشت و حوزه درسِ قابل توجّهی از فضلا تشکیل داده بود. گویند یکی از کسانی که در حوزه درسِ او شرکت می کرد خواجه لسان الغیب حافظ شیرازی بود. هرگاه در مجلس او شعر خوانده می شد می گفت: به عوض اینها به فلسفه و حکمت بپردازید، امّا چون شمس الدّین محمّد (حافظ) می رسید. خود سیّد می پرسید: بر شما چه الهام شده است؟ غزل خود را بخوانید. شاگردان او اعتراض کردند که این چه رازی است که ما را از سرودن شعر منع می کنی ولی به شنیدن شعر حافظ رغبت نشان می دهی؟ او در پاسخ می گفت: «شعرِ حافظ همه الهامات و حدیث قدسی و لطائف حکمی و نکات قرآنی است».(2)
عنایت اهل بیت:
حافظ اگر قدم زنی در راه خاندان بصدق
بدرقه رهت شود، همت شحنه نجف
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
*** حافظ
* بی گمان شعر به سخن لطافت می بخشد. چه بسا یک بیت شعر که می تواند ساعت ها سخنرانی را در خود جای دهد.(3)
ص:166
آیة اللَّه عطاء اللَّه اشرفی اصفهانی، نماینده حضرت امام قدس سره و امام جمعه کرمانشاه در روز جمعه 23 مهرماه 1361 پس از ایراد خطبه اوّل نماز جمعه، بر اثر انفجار نارنجک توسّط منافقین کوردل، به ملکوت اعلی پیوست. ایشان چهارمین شهید محراب می باشند.
جهاد همه جانبه
«لَکِنِ الرَّسولُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ وَ أُولَئک لهَُمُ الْخَیرَات وَ أُولئک هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(1) ولی پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردند، با اموال و جان هایشان جهاد کردند؛ و همه نیکی ها برای آنهاست؛ و آنها همان رستگارانند!»
برترین اعمال
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قُلْتُ أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ قَالَ الصَّلَاةُ لِوَقْتِهَا وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ؛(2) راوی گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم: کدام اعمال برترینند؟ فرمودند: نماز در وقت خود، نیکی به پدر و مادر و جهاد در راه خداوند عزّوجل.»
بوی بهشت
در ایّامِ تجاوز عراق به جمهوری اسلامی ایران که مردم به فرمان امام خمینی قدس سره در جبهه های غرب و جنوب حاضر بودند، بنده نیز در خدمت شهید آیة اللَّه اشرفی اصفهانی که حدود نود سال داشت، در عملیات «مسلم بن عقیل» بودم. ایشان بارها در شبِ حمله به من فرمود: من بوی بهشت را می یابم، ولی من هر چه بو کشیدم چیزی نیافتم!
آری، کسی که نود سال در علم و تقوی و زهد و تهجّد بوده، می تواند احساسی داشته باشد که دیگران نداشته باشند. همانگونه که پیشگویی ایشان که گفتند: من چهارمین شهید محراب خواهم بود، عملی شد!(3)
عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده
به جز از عشق تو باقی همه فانی دانست
حافظ
* چه سعادتمند و خوشبختند آنان که به دنیا و زخارف آن پشت پا زده و عمری را به زهد و تقوا گذرانده و آخرین درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامه جمعه با دست یکی از منافقین و منحرفین شقی، فائز و به والاترین شهید محراب که به دست خیانتکار اشقی الاشقیا به ملاء اعلا شتافت، ملحق شدند.
* اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والا مقام بوده و هستم.(4)
ص:167
رمزِ عملیّات: یا اللَّه، یا اللَّه، یا الله
محلِّ عملیات: دره شیلر (شمال مریوان)
اهدافِ عملیّات: آزادسازی ارتفاعات منطقه
هدف از اجرای عملیّات والفجر 4 آزادسازی ارتفاعات قوچ سلطان در غرب مریوان و نیز اتّصال ارتفاعات سورن به سوره کوه بود. با اتّصال این دو ارتفاع، دره ناامن شیلر که محلِّ تردّدِ ضدِّ انقلاب و از معابر ورودیِ آنان از عراق به ایران بود تأمین می شد. این عملیات با فرماندهی سپاه و ارتش در محور بانه و مریوان انجام شد و در نتیجه آن اغلب ارتفاعات مورد نظر در هر دو محور به تصرّف در آمد. لیکن بر اثر پاتک های دشمن به روی قلّه های کانی مانگا، برخی از قلّه های آن ارتفاع دست به دست شد و در نهایت در اشغال دشمن باقی ماند در عین حال این عملیات با نتایجی همچنین آزاد سازی بخشی از خاکِ ایران اسلامی، تصرف منطقه وسیع دره شیلر و در نتیجه انسداد تعدادی دیگر از معابر مهم تردد ضد انقلاب و نیز اشراف خودی بر شهر پنجوین و چندین روستای عراق، پایان یافت. در این عملیات لشکر 27 با فرماندهی سردار شهید حاج ابراهیم همت و 11 گردان رزمی نقش مهمی را بر عهده داشت. شهیدان شاخص این عملیات: ورامینی، حاجی پور، خندان، معصومی، تنها رنج بران، رضایی و …
آرزوی شهید
«قَال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله مَا مِن احدٍ یدخل الجنّه یحبّ ان یرجع الی الدّنیا و له ما علی الارض من شیی ءٍ الّا الشّهید. فانّه یتمنّی ان یرجع الی الدّنیا فیقتل عشر مرّاتٍ لما یری من الکرامه؛(1) پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: از افرادی که وارد بهشت می شوند هیچکس آرزوی بازگشت به دنیا را ندارد گر چه تمام آنچه در زمین است از آنِ وی شود، مگر شهید که او به سبب کرامتی که در شهادت می بیند آرزو می کند به دنیا برگردد و ده ها مرتبه در راه خدا کشته شود».
ص:168
1 آبان
مجتهد وارسته و علّامه و عارف بزرگ، شهید، آیت اللَّه حاج آقا مصطفی خمینی رحمه الله فرزندِ ارشد امام خمینی رحمه الله در 12 رجب 1349 قمری در قم دیده به جهان گشود و در هفتم ذیقعده 1397 قمری (1356 شمسی) در سن 48 سالگی در نجف اشرف به شهادت رسید، قبر شریفش در ایوان مطهّر مرقد مبارک حضرت علی علیه السلام کنار قبر علّامه حلّی قرار گرفته است.
در بزرگداشت شهادت ایشان، تظاهراتی در قم برگزار شد که منجر به شروع نهضت در سال 576 گردید. از صبرِ مثال زدنی امام راحل رحمه الله در این واقعه نمی توان به آسانی گذر کرد …
سازندگی صبر
«وَ لَنَبْلُوَنَّکُم بِشیْ ءٍ مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوع وَ نَقْصٍ مِّنَ الأَمْوَلِ وَ الأَنفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشرِ الصبرِینَ؛ الَّذِینَ إِذَا أَصبَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا للَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَجِعُونَ؛ أُولَئک عَلَیهِمْ صلَواتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولَئک هُمُ الْمُهْتَدُونَ؛(1) قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها، آزمایش می کنیم؛ و بشارت ده به استقامت کنندگان! آنها که هرگاه مصیبتی به ایشان می رسد، می گویند: «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوی او باز می گردیم!» اینها، همان ها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هستند هدایت یافتگان!»
نشانه هایِ مؤمن
«قال الإمام السجادعلیه السلام: علاماتُ المؤمنِ خمسٌ. قلتُ و ماهنَّ یا ابنَ رسول اللَّه؟ قال: الورعُ فی الخلوةِ و الصَّدقةُ فی القلّةِ و الصَّبرُ عند المصیبةِ و الحلمُ عند الغضبِ و الصِّدقُ عند الخوفِ؛(2) انسان مؤمن پنج نشانه دارد. پرسیدند: «آنها کدام است؟» فرمود: پرهیز از گناه در خلوت، صدقه دادن در هنگام تنگدستی، صبوری در وقت مصیبت، بردباری در حال خشم و راستگویی به هنگام ترس».
نمونه ای از شهامت حاج آقا مصطفی خمینی رحمه الله
حدود تابستان سال 1338 شمسی بود، روزی آیت اللَّه شهید، با چند نفر از دوستان با
ص:169
دعوت صاحب باغی، به آن باغ می روند، تا آن روز که هوا گرم بود، اندکی تغییر آب و هوا دهند.
پس از ساعتی، چند نفر عیّاش بی دین که یکی از آنها سرهنگ رژیم قلدر شاهنشاهی بود، سرزده وارد باغ می شوند و بساط عیش و نوش را در گوشه باغ پهن کرده و حتّی شراب می خورند و به عربده کشی مشغول می شوند.
حاج آقا مصطفی، وقتی این وضع را می بیند، به صاحب باغ می گوید: چرا این افراد را به این باغ جا داده ای؟ صاحب باغ می گوید: «من به آنها اجازه نداده ام و قدرتِ آن را هم ندارم که آنها را بیرون کنم».
حاج آقا مصطفی، آن وضع را تحمّل نمی کند، بلند می شود و آن چند نفر طاغوتی را سنگباران می کند، یک سنگ به پیشانی سرهنگ می خورد که خون از آن مثل فواره به درخت می پاشد، بناچار آنها از باغ فرار می کنند.
با توجّه به اینکه این زمان، زمان اقتدار طاغوتیان بوده، و هنوز مردم غیر از طلاب خاص، نامی از امام خمینی قدس سره را نشنیده بودند.(1)
کنارِ دوست
مائیم و آستانه عشق و سر نیاز
تا خواب خوش که را بَرَد اندر کنار دوست
حافظ
* اینطور قضایا مهم نیست خیلی، پیش می آید، برای همه مردم پیش می آید و خداوند تبارک و تعالی الطافی دارد به ظاهر و الطافی خفیّه.(2)
ص:170
8 آبان
محمّد حسین فهمیده نوجوان 13 ساله بسیجی که در هشتم آبان ماه 1359 در جبهه خرمشهر، چند نارنجک به کمر بسته و برای جلوگیری از تهاجم دشمن، خود را به زیر تانک انداخت و پس از انهدام آن، خود نیز به شهادت رسید. امام بزرگوار از این نوجوان به عنوان رهبر یاد کرده اند.
مبارزه در دوران جوانی
«قَالُوا سمِعْنَا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَهِیمُ؛(1) (گروهی) گفتند: «شنیدیم نوجوانی از (مخالفت با) بتها سخن می گفت که او را ابراهیم می گویند».
جوانِ محبوب خدا
پیامبرصلی الله علیه وآله: إنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الشّابَّ الَّذی یُفنِی شَبابَهُ فی طاعَةِ اللَّهِ؛(2) خداوند دوستدار جوانی است که جوانی اش را به طاعت خداوند می گذارند.
عبادت نوجوان!
مالک بن دینار می گوید: شبی خانه خدا را طواف می کردم، نوجوانی را دیدم پرده کعبه را گرفته و می گوید: «پروردگارا! لذّت ها تمام شدند، ولی آثارِ آنها باقی مانده است. یا رب! چه بسا یک ساعت شهوت، حزن طویلی در پی داشته باشد. پروردگارا! عقوبت و ادب کردنِ تو جز با آتش نیست …» و او در این حال بود که فجر طالع شد. مالِک گوید: من دستانَم را بر سَرَم گذاشتم و با گریه و ناراحتی گفتم: «مادرت به عزایَت بنشیند مالک! در این شب، نوجوانی در عبادت بر تو سبقت گرفت.» (3)
نصرت اسلام
می رفت و سلاح جنگ بر دوشش بود
آیات کتاب عشق در گوشش بود
جز نصرت اسلام و ظفر بر دشمن
هر مطلب دیگری فراموشش بود
* رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.(4)
ص:171
9 آبان
فساد دستگاه قاجاریه از یک طرف، بدبینی مردم به آن از طرف دیگر و همچنین کم تجربگی احمد شاه و بعضی مقاومت های او در مقابل اهداف انگلستان، این دولت استعماری را به این نتیجه رساند که در اهداف بلند خود در ایران، به دنبال تغییر سلطنت باشد. اجرای کودتای سیاه (سید ضیاء و رضاخان)، نخست وزیری قوام و بالاخره نخست وزیری رضاخان و توقف طولانی احمد شاه در اروپا، زمینه های انقراض سلطنت قاجار را فراهم کرد. به ویژه اقدامات تبلیغی علیه احمد شاه اذهان مردم را به سود رضا خان آماده کرد. سرانجام ماده واحده ای به صورت طرح، تقدیم مجلس شد که در آن خلع قاجاریه از سلطنت و سپردن حکومتِ موقّت به رضاخان خواسته شده بود. جز چهار تن از نمایندگان از جمله مدرّس و مصدّق، بقیه نمایندگان به این طرح رأی دادند. با حمایت انگلستان و شوروی، مجلس مؤسسان نیز رضاخان را به پادشاهی انتخاب کرد.
از بین رفتن ظالمین
«فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ * فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُللَّهِ ِ رَبِ ّ الْعالَمِینَ*؛(1) (آری،) هنگامی که (اندرز ها سودی نبخشید، و) آنچه را به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به روی آنها گشودیم تا (کاملا) خوشحال شدند (و دل به آن بستند) ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم) در این هنگام، همگی مأیوس شدند (و درهای امید به روی آنها بسته شد).* و (به این ترتیب،) دنباله (زندگی) جمعیّتی که ستم کرده بودند، قطع شد. و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است.»
هلاکت ظالمین
«وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُم مِّنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فیِ مِلَّتِنَا فَأَوْحَی إِلَیهِْمْ رَبهُُّمْ لَنهُْلِکَنَّ الظَّلِمِینَ* وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ذَلِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِی وَ خَافَ وَعِیدِ* وَ اسْتَفْتَحُواْ وَ خَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ * مِّن وَرَائهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقَی مِن مَّاءٍ صَدِیدٍ* یَتَجَرَّعُهُ وَ لَا یَکَادُ یُسِیغُهُ وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِن کُلِّ مَکاَنٍ وَ مَا هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِن وَرَائهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ؛(2) (ولی) کافران به پیامبران خود گفتند: «ما قطعاً شما را از سرزمین خود بیرون خواهیم کرد، مگر اینکه به آیین ما بازگردید!» در این حال، پروردگارشان به آنها وحی فرستاد که: «ما ظالمان را هلاک می کنیم!* و شما را
ص:172
بعد از آنان در زمین سکوت خواهیم داد، این (موفقیّت)، برای کسی است که از مقام (عدالت) من بترسد و از عذاب (من) بیمناک باشد!» * و آنها (از خدا) تقاضای فتح و پیروزی (بر کفار) کردند و (سرانجام) هر گردن کش منحرفی نومید و نابود شد!* به دنبال او جهنم خواهد بود و از آب بد بوی متعفّنی نوشانده می شود!* بزحمت جرعه جرعه آن را سر می کشد و هرگز حاضر نیست به میل خود آن را بیاشامد و مرگ از هر جا به سراغ او می آید ولی با این همه نمی میرد! و بدنبال آن، عذاب شدیدی است!»
مهلت دادن به ستمگر
«قَالَ النَّبی صلی الله علیه وآله إنَّ اللَّه یُمهِلُ الظّالِمَ حَتّی یَقولَ قَد أَهْمَلَنی! ثُمَّ یَأخُذُهُ أَخْذَةً رابِیَةً إِنَّ اللَّهَ حَمِدَ نفسَهُ عِنْدَ هَلاکِ الظّالِمینَ فَقَالَ «فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»؛(1) پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خداوند به ستمگر چنان مهلت می دهد که می گوید مرا واگذاشته است، سپس او را سخت کیفر می دهد. خداوند پس از نابود کردن ستمگران خود را حمد و سپاس گفته و فرموده است: «و بنیاد گروهی که ستم می کردند قطع شد و خدا را سپاس که پروردگار جهانیان است».
اوّلین اتومبیل در ایران
پادشاهان قاجار، هفت نفر بودند که حدود 135 سال در ایران سلطنت کردند به این ترتیب:
1 - آقا محمدخان - که در نوروز سال 1210 قمری تاجگذاری کرد (و آغاز سلطنتش حدود 1169 شمسی بود.)
2 - فتحعلی شاه (برادرزاده آقا محمّدخان) که مدّتِ 38 سال سلطنت کرد.
3 – محمّد شاه (فرزند عباس میرزا پسر چهارم فتحعلی شاه) که 14 سال سلطنت کرد و در سال 1264 براثر بیماری «نقرس»، درگذشت.
4 - ناصرالدین شاه، پسر محمد شاه که مدت پنجاه سال (یک روز کم) سلطنت کرد و در شب جشن پنجاهمین سالگرد سلطنتش بدست یکی از شاگردان انقلابی سیّد جمال الدین اسد آبادی، یعنی «میرزا رضا کرمانی» به قتل رسید.
5 - مظفّرالدین شاه، پسر ناصرالدین شاه، که 9 سال، سلطنت کرد و انقلاب مشروطیت در زمان سلطنت او، برقرار شد.
6 - محمّد علی شاه پسر مظفرالدین شاه که یکی از مستبد ترین شاه قاجار بود که به ناچار به خارج از ایران فرار کرد.
7 - احمدشاه که پس از کودتای 1299 شمسی، در سال 1304 شمسی از سلطنت، خلع شد
ص:173
و بدین وسیله سلسله قاجار منقرض گردید ناصرالدّین شاه، چند بار به اروپا رفت، تا اینکه به یکی از فرمانروایان سفارش اکید کرد که اتومبیلی خریداری کرده و به ایران بفرستد.
اوّلین اتومبیل خریداری شد و توسط یک راننده بلژیکی به ایران وارد گردید، ولی در کنار یکی از کوه های شهرهای مرزی ایران، به کوه برخورد و تصادف کرد و همانجا ماند، بعدا با گاری آن را به تهران آوردند.
و در زمان مظفّرالدّین شاه (سال 1324 قمری) تعداد اتومبیل ها به دو عدد رسید، پس از او، محمّدعلی شاه روی کار آمد، و او نیز دو، سه اتومبیل سفارش داد، جالب اینکه: اوّلین ترور مدرن در این زمان رخ داد، که محمّدعلی شاه سوار اتومبیلش بود، بمبی به اتومبیل او زدند.
و او از آن پس تصمیم گرفت، که در راه های طولانی از اتومبیلش استفاده نکند.
این است، دنیای ناپایدار، که چون کاروانسرایی است، و افراد دسته دسته می آیند و می روند.(1)
چاپلوسان دربار ناصری
روزی ناصرالدّین شاه قاجار با گروهی از درباریان به دیدنِ «طاق کسری» (که در مدائن نزدیک بغداد واقع است و از آثار انوشیروان می باشد) رفتند، در آنجا ناصرالدّین شاه از همراهان پرسید: «به نظرِ شما من عادل ترم یا انوشیروان؟!»
آنها دیدند اگر بگویند تو، دروغ گفته اند و اگر بگویند انوشیروان، کلاه شان پس معرکه است، در سکوت فرو رفتند و چیزی نگفتند، ناصرالدّین شاه پس از مکث طولانی آنها گفت: «من خودم به این سؤال پاسخ می دهم، من خیلی از انوشیروان عادل ترم.»
درباریان چاپلوس همگی از این پاسخ نفس راحتی کشیدند و تقریباً همگی یکصدا گفتند: «صحیح است، کاملاً همینطور است که می فرمایید».
ناصرالدّین شاه با حالتی طعن آلود گفت: «شما بی آنکه منتظر بمانید تا من دلایلم را ذکر کنم، حرفم را تصدیق می کنید و این کارتان یک کار صد در صد احمقانه است، اکنون من دلیل های خود را ذکر می کنم.»
او پس از لحظاتی سکوت، گفت: «انوشیروان دارای وزیری دانشمند و آگاه مثل بوذرجمهر بود که هر وقت از عدالت منحرف می شد به او گوشزد می کرد و او را از انحراف باز می داشت، ولی وزیر مشاور من شماها هستید که همیشه سعی دارید که مرا از جاده صاف، منحرف سازید بنابراین من در همین حد هم مانده ام جای تعجّب است، و اگر نسبت انوشیروان و راهنمایی های وزیرش را با نسبت من و مشاور هائی که شما باشید، بسنجید، من ولو عادل نباشم ولی از انوشیروان عادل ترم.»
ص:174
نویسنده در اینجا حاشیه ای دارد و آن اینکه گر چه ناصرالدّین شاه زیرکانه خواست خود را تبرئه کند، امّا می بایست از او پرسید که تو اگر مرد درست بودی، چرا چنان مشاورانی برای خود برگزیدی؟ و چرا جلو چاپلوسی آنها را نگرفتی؟ و چرا اگر کسی با گوشه چشمی به تو چپ چپ نگریست جانش به خطر می افتاد و چرا و چرا؟(1)
شهادت آقا علی، و سرنگونی غائله نایب حسین کاشی
محمّد علی شاه قاجار (ششمین شاه قاجار که در سال 1327 از سلطنت خلع شد) مخالفت مشروطیّت بود، در کاشان برای سرکوبی آزادیخواهان، عدّه ای از اشرار را به ریاست «نایب حسین کاشی» مأمور کرده بود، نایب حسین، جنایات هولناکی انجام داد، و تنها در قرسه نشلج از توابع کاشان 36 نفر از دهقانان بدست مزدوران مهاجم نایب حسین کشته شدند.
حجة الاسلام آقا علی نراقی امام جماعت معروف مسجد کاشان از بیدادگریهای نایب حسین به ستوه آمد، مخفیانه نامه ای به آیت اللَّه سیّد حسن مدرس نوشت و از وی دادخواهی کرد.
دست های مرموز این نامه را به دست عین الدّوله (وزیر کشور زمان) که طرفدار نایب حسین بود، رساند، وی نیز برای انتقام از آقا علی، نامه را به نزد نایب حسین فرستاد، و اصلاً نامه بدست شهید مدرّس نرسید.
نایب حسین طرح قتل آقا علی را ریخت، و سرانجام آقا علی بدست نایب علی (پسر نایب حسین) مخفیانه کشته شد و جسد او را برای نایب حسین به مزرعه «دوک» (در شش فرسخی کاشان) بردند و در آنجا به چاه افکندند.
مدّتی بعد که از آقا علی خبری نشد، مادر او به دادخواهی پرداخت و نامه های متعددی به تهران فرستاد و نتیجه نگرفت و سرانجام خودش به تهران رفت و دنبال قضیه را بطور جدی گرفت، گروهی از کاشان به کمک او شتافتند و مطالب کم کم در روزنامه ها نوشته می شد …
تا اینکه با روی کار آمدن «مستوفی الممالک» (به عنوان نخست وزیر) عین الدوله به کنار رفت، و مستوفی فرمان جدی دستگیری و سرکوبی نایب حسین و اشرار تحت فرماندهی او را صادر کرد، چراغ علی خان بختیاری که جوانی نیرومند بود، مأمور سرپرستی این کار شد.
کوتاه سخن آنکه: خیلی سریع، اشرار نایب حسین، خلع سلاح شدند، نایب حسین به قلعه کره شاهی پناه برد و در حوالی جوشقان، درگیری شدیدی به وجود آمد، در این درگیری نایب علی (پسر نایب حسین که قاتل آقا علی بود) به قتل رسید، سرش را جدا کرده و به تهران فرستادند.
ص:175
و قلعه را نیز محاصره کردند ولی نایب حسین و ماشاءاللَّه خان به قم گریختند و در حرم حضرت معصومه علیه السلام متحصن شدند، سه سال موضوع به همین منوال گذشت و بعد با روی کار آمدن «وثوق الدوله» در سال 1337 قمری، سرکوبی راهزنان نایب حسین به طور جدی ادامه یافت و نایب حسین دستگیر شد و در روز 20 ذیحجه سال 1337 قمری در تهران به دار آویخته شد، به این ترتیب غائله محمد علی شاه دزد پرور پایان یافت و نایب حسین و پسرش و اشرار تحت فرماندهی او به مجازات شدید رسیدند، آری اگر جلادان یک روحانی مدافع حقوق مردم؛ یعنی حجة الاسلام آقا علی نراقی را آنگونه کشتند، و جسدش را به چاه افکندند، و با مؤمنین آنگونه رفتار نمودند و آنها را کشتند و تنها در قریه نشلج 36 تن را کشتند، طولی نکشید که قاتل آقا علی؛ یعنی نایب علی (پسر نایب حسین) را سر بریدند و سرش را به تهران فرستادند و بعد پدر جنایت کارش را به تهران فرستادند و در آنجا به دار آویختند، و از سوی دیگر جنازه پاک حجة الاسلام آقا علی را از چاه بیرون آورده با احترام در مقبره خاندان نراقی (واقع در مدرسه آقا بزرگ کاشان) به خاک سپردند.
هر بد که می کنی تو مپندار که آن بدی
ایزد فروگذار و گردون رها کند
قرض است فعل های بدت نزد پروردگار
تا هر زمان که خواسته باشد ادا کند(1)
یادگار ما
بد و نیک ماند ز ما یادگار
تو تخم بدی تا توانی مَکار
فردوسی
* انقراض و نابودی ستمگران، حتمی است.(2)
* شناخت تاریخ و عوامل پیشرفت یا انقراض امّت ها، در جهت گیری حرکت ها لازم است. «فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ» (3)
* استقرار یا انقراض امّت ها، بدون حساب و تصادفی نیست، بلکه تابع یک سری سنّت هایی است که خداوند حاکم فرموده است. «یَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ» (شرک، گناه و مخالفت با انبیا، از عوامل نابودی جامعه ها و تحوّلات تاریخی است.)(4)
* سنّت خداوند، انقراض و هلاکت اقوام ستمگر و روی کار آمدن قومی دیگر است.(5)
ص:176
10 آبان
شهیدِ بزرگوار سید محمد علی قاضی طباطبایی نماینده امام قدس سره و امام جمعه تبریز به جرم اشاعه افکار و اندیشه های اسلامِ نابِ محمّدی صلی الله علیه وآله وسلم به دست منافقان شربت شهادت نوشید. او که سالیان متمادی در راستای مبارزات حضرت امام رحمه الله تلاشی وافر داشت. نتیجه این مجاهدات را از خداوندِ متعال گرفت. ایشان در سال 1333 هجری قمری چشم به دنیا گشود. پس از گذراندن دورانِ طفولیت، تحصیلات علومِ دینی خویش را نزدِ والِد گرامی خویش آغاز و سپس در محضرِ عموی دانشمندش مرحوم حاج سید اسداللَّه قاضی طباطبایی ادامه داد. با شروع انقلاب و قیامِ مردمِ تبریز در سال 1357 هجری قمری، شهید قاضی و والِد مکرّم شان به علّتِ فعالیت در مبارزات به دستورِ رضاخان از تبریز اخراج و مدّتی در تهران و ری و مدّتِ کوتاهی نیز در مشهد به حالتِ تبعید به سر می برند و پس از یکسال دوری از موطن، مجدداً به تبریز عزیمت می نمایند و بلافاصله به تبلیغ مبانی اسلام و درس و بحث می پردازند.
شهید قاضی به سال 1359 ه.ق به قم و در سال 1369 ه.ق به نجف اشرف رفته و از محضرِ علما و اندیشمندان آن دیار استفاده ها نمود.
ایشان پس از فعالیت های سیاسی، مذهبی و فرهنگی بسیار با پیروزی انقلاب اسلامی شبانه روز خدمت به مردم نموده و سازماندهی نیروهای متعهد و انقلابی را بر عهده می گیرد. و تا زمانِ شهادت، خطابه های اخلاقی و انقلابی را برای نمازگزاران غیور تبریز ایراد می فرمودند.
شهادت سرافرازانه
مردم انقلابی تبریز، نمازِ عید قربان را در سال 1358 هجری شمسی به امامت شهید قاضی با شکوه و عظمتی خاص برگزار می نمایند و همان شب زمانی که شهید قاضی پس از اقامه نمازِ مغرب و عشاء، از مسجد شعبان به سوی منزل رهسپار می گردد. دون صفتان منافق، وحشیانه در تاریکی شب به خودرو حامل وی حمله ور می شوند. شهید قاضی در حالیکه از چند ناحیه مجروح گردیده بود به بیمارستان منتقل می شود و با تمام تلاشِ پزشکان، روح بزرگِ وی در ساعت دوازده نیمه شب 10/8/1358 به ملکوت اعلی پرواز می کند. فردای آن روز، پیکرِ مطهّر اوّلین امام جمعه شهید انقلاب اسلامی ایران پس از تشییع بی نظیر امّتِ حزب اللَّه در مسجدِ مقبره تبریز به خاک سپرده می شود.
حضرت امام خمینی رحمه الله طی پیامی، تأسف خود را از این ضایعه ناگوار اعلام و خطاب به مردمِ انقلابی می فرماید:
«با کمالِ تأسّف ضایعه ناگوار شهادت مجاهد حجة الاسلام و المسلمین آقایِ حاج سیّد محمّد علی قاضی طباطبایی رحمه الله را به عمومِ مسلمانان متعهّد و علمایِ اعلام مجاهد و مردمِ
ص:177
غیور و مجاهد آذربایجان و خصوصِ بازماندگان این شهید سعید تسلیت عرض و از خداوندِ متعال صبر انقلابی برای مجاهدین راه حق و اسلام خواستارم.
ملّت عزیز و برومند ایران و آذربایجان غیرتمند عزیز، در این مصیبت های بزرگ که نشانه شکست حتمی دشمنانِ اسلام و کشور، عجز و ناتوانی و خود باختگی آنان است هر چه بیشتر مصمم و در راهِ هدفِ اعلای اسلام و قرآن مجید بر مجاهدات خود افزوده و از پای ننشینید …» (1)
* ایشان پس از شهادت آیت اللَّه شهید مطهّری رحمه الله همواره به اطرافیان خود می فرمود: «کاش بنده هم مثلِ استاد مطهّری رحمه الله روزی به فیضِ شهادت برسم.(2)
* باید برای آشپز آمریکایی، اداری امریکایی، اداری فنّی، کارمندان فنّی آمریکایی و خانواده هایشان مصونیت باشد، لکن آقای قاضی در حبس باشد … این خدمتگزاران اسلام، علمایِ اسلام باید در حبس باشند … (3)
عملیات آفندی محرّم(1361 هجری شمسی)
عملیّات محرم پس از عملیّات رمضان،(4) دوّمین عملیات آفندی نیروهای مسلّح جمهوری اسلامی ایران است که در تأمین هدف هایی در خاک عراق و در راستای استراتژی جدید جمهوری اسلامی ایران برای دستیابی به اهداف سیاسی نظامی و وادار ساختن رژیم عراق به قبول شرایط ایران برای خاتمه جنگ به اجرا در آمد. این عملیات در شامگاه 10 آبان 1361 با شرکت تیپ 84 خرّم آباد و تیپ 1 لشکر 21 پیاده و یک گردان از تیپ 58 ذوالفقار ارتش با همراهی 6 تیپ از سپاه پاسداران با هدایت قرارگاه قائم (عج) در غرب رودخانه دویرج، ارتفاعات حمرین و منطقه زبیدات عراق به اجرا گذاشته شد و به مدّتِ 6 روز با موفّقیت ادامه یافت در این عملیّات در حدود 350 کیلومتر مربّع از خاک میهن اسلامی و 250 کیلومتر مربّع از خاکِ عراق آزاد شد و تلفات و ضایعات بسیاری بر دشمن وارد آمد. همچنین نیروهایِ عراقی به دنبالِ این عملیّات مواضِع پدافندی مناسب خود را از دست داده و مجبور به پدافند در زمین ها باز می گردند.
آمرزش گناهان شهید
قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله: لِلشَّهید سبع خصال من اللَّه اوّل قطره من دمه مغفور له کلّ ذنب؛(5) حضرت پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: به شهید هفت امتیاز از طرف خداوند عطا می شود، اوّلین آنها بخشیدن تمام گناهان اوست به واسطه اوّلین قطره خونش».
ص:178
چند روزی پس از نطق تاریخی امام رحمه الله درباره مفاسد کاپیتولاسیون، صدها کماندو به همراهِ مزدوران ساواک، در 13 آبان 43 از بام و دیوار وارد منزل امام شدند و شبانه ایشان رابه تهران منتقل کردند و با یک هواپیمای نظامی به ترکیه تبعید نمودند.
جهاد، هجرت بسوی خدا
«الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَهَدُوا فی سبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَ أُولَئک هُمُ الْفَائزُونَ؛(1) آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامِ شان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند!»
صبر در سختی ها
«قال الإمام علی علیه السلام: المؤمنُ وقورٌ عند الهزاهز، ثبوتٌ عند المَکارِه، صبورٌ عندَ البلاءِ، شکورٌ عندَ الرخاء، قانعٌ بما رزقه اللَّه؛(2) مؤمن کسی است که در سختی ها باوقار و در ناگواریها استوار باشد، در گرفتاری شکیبایی ورزد، و در رفاه و راحتی شکر گزارد و به روزی خداوند قناعت کند.»
ثواب هجرت
«قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم: مَن فَرَّ بِدینهٍ من أرضٍ إلی ارضٍ وَ إن کانَ شِبراً مِن الأرض، استوجَبَ الجنَّةَ و کان رفیقَ ابراهیم و مُحمّدٍصلی الله علیه وآله وسلم؛(3) هر کس برای حفظ دین خود از سرزمینی به جای دیگر برود، گو این که به اندازه یک وجب باشد، سزاوار بهشت است و همراه با ابراهیم علیه السلام و محمدصلی الله علیه وآله وسلم خواهد بود.»
تداوم هجرت
«پیامبرصلی الله علیه وآله: أَیُّهَا النّاسُ، هاجِرُوا و تَمَسَّکُوا بِالإسلامِ؛ فَإنَّ الهِجرَةَ لا تَنقَطِعُ ما دامَ الجِهاد؛(4) ای مردم! مهاجرت کنید و به اسلام چنگ زنید؛ زیرا تا آنگاه که جهاد باشد، هجرت فرو گذارده نمی شود.»
تعبیر حضرت آیت اللَّه العظمی بروجردی رحمه الله در مورد امام خمینی قدس سره
حضرت آیت اللَّه العظمی بروجردی رحمه الله که دارای مقام مرجعیّت عامّه شیعیان جهان
ص:179
گردید، فقیه بزرگ قرن چهارده بود که در 13 شوال 1380 قمری (مطابق با 10 فروردین 1340 شمسی) از دنیا رفت، در مجلسی که جمعی از علماء از جمله امام خمینی «مدّ ظله العالی» حضور داشتند، در هنگامی که مجلس تمام شد و قصد خروج از مجلس را داشتند، امام خمینی «مدّظله العالی» را بر خود مقدّم داشت، و به هنگامی که با اعتراض بعضی ها روبرو شد این جمله را فرمود:
«بله بله، می گویم سلام اللَّه علیه، می گویم سلام اللَّه علیه، همانگونه که علّامه حلی در هنگامی نام سید مرتضی قدس سره در محضرش برده شد فرمود: «سلام اللَّه علیه» (سلام خدا بر سیّد مرتضی) من هم می گویم: «سلام خدا بر خمینی».
با توجّه به اینکه این سخن آقای بروجردی حدود سه سال قبل از 15 خرداد 42 (آغاز قیامِ امام خمینی قدس سره) بوده است.(1)
جانان پسندد!
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
* پانزده سال قبل که شاه قصد داشت به دستور آمریکا لایحه مصونیت مستشاران آمریکایی را به تصویب مجلسین برساند، من این خیانت شاه را نسبت به ملّت ایران، در طی یک سخنرانی و صدور یک اعلامیه محکوم نمودم و ملت ایران را از این سیاست استعماری آمریکا مطّلع ساختم که پس از چند روز مرا پس از آنکه شبانه به منزلم در قم حمله کردند، دستگیر و سپس به ترکیه تبعید نمودند.(2)
از آنجا که سفارت آمریکا در تهران به لانه جاسوسی و توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی تبدیل شده بود، دانشجویان پیرو خط امام در 13 آبان 1358، سفارت را اشغال کرده و 53 جاسوس به ظاهر دیپلمات را به مدت 444 روز گروگان گرفتند.این حرکت انقلابی ابهت ظاهری استعمار آمریکا در بین ملّت های دنیا را در هم شکست. دولت موقّت پس از این اقدام، استعفا کرد.
شهید وزوایی و نرده های سفارت آمریکا
روزِ اشغال سفارت آمریکا او دومین یا سومین نفری بود که از نرده ها بالا رفت
ص:180
و پرید آن طرف دیوار. خودش گفته بود: داداشی ما کار کوچکی نکردیم، بالای نرده ها که بودم احساس می کردم فرشته های هفت آسمون دارن نگاهمون می کنن. داداشی! ما یا از روی این نرده ها به آسمون چنگ می زنیم یا با کله می ریم ته جهنم.(1)
سستی در جهاد
چو دشمن به جنگ تو یازید چنگ
شود چیره اگر سستی آری به جنگ
اسدی
* مرکز توطئه و جاسوسی به اسم سفارت آمریکا و اشخاصی که در آن بر ضد نهضت اسلامی ما توطئه نموده اند، از احترام سیاسی بین المللی برخوردار نیستند.(2)
صبح روز 13 آبان 1357، که صدها دانش آموز و دانشجو در مقابلِ دانشگاه تهران تجمّع کرده بودند، با گلوله های مزدوران شاه به خاک و خون غلطیدند و 56 شهید و صدها مجروح تقدیم انقلاب اسلامی کردند. لِذا این را روز دانش آموز نام نهادند تا خاطره شهدای دانش آموز زنده نگهداشته شود.
علم مایه ارزش انسان
«وَلَقَدْ ءَاتَیْنَا دَاوُدَ وَ سلَیْمَنَ عِلْماً وَ قَالا الحَمْدُ للَّهِ ِ الَّذِی فَضَّلْنَا عَلی کَثِیرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ؛(3) و ما به داوود و سلیمان، دانشی عظیم دادیم؛ و آنان گفتند: «ستایش از آن خداوندی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری بخشید».
کمالِ دین
قال الإمام علی علیه السلام: أیّها النّاس اعْلَمُوا أنّ کَمالَ الدّینِ طَلبُ العلمِ و العَمَلُ به، ألا و إنّ طلبَ العلمِ أوجَبُ علیکم مِن طلبِ المالِ؛(4) ای مردم! بدانید که کمال دین در آموختن علم و عمل کردن به آن است. آگاه باشید که دانش آموزی بر شما واجب تر است از کسب مال.
جوان در یکی از دو حالت
«قال الإمام الصادق علیه السلام: لَستُ اُحبُّ أن أرَی الشّابَّ منکم إلّا غادیاً فی حالَین، إمّا عالماً أو متعلّماً، فإن لم یَفْعل فرّط، فإن فرّط ضیَّع، فإن ضیَّع أثِم، و إن أثِم سکن النار و الذی بعثَ مُحمّداً بالحقِّ؛(5)
ص:181
دوست ندارم جوانی از شما را ببینم جز در دو حال: یا دانشمند یا دانش آموز، اگر چنین نکند کوتاهی کرده است، و چون کوتاهی کند خود را ضایع کرده، و اگر چنین کند گناه کرده است، و به خدایی که محمّد را بحق بر انگیخته سوگند در این صورت گرفتار آتش دوزخ است».
برات آزادی از دوزخ
روایت نموده اند که رسول خداصلی الله علیه وآله روزی از قبرستانی گذر می نمود. به نزدیک قبری رسیدند به اصحابِ خویش فرمودند: «عجله کنید و بگذرید!» اصحاب تعجیل کردند و از آنجا گذشتند و در وقتِ مراجعت چون به قبرستان و آن قبر رسیدند خواستند زود بگذرند. حضرت فرمودند: «عجله نکنید!» اصحاب عرض کردند: «یا رسول اللَّه! چرا در وقتِ رفتن امر به عجله کردن فرمودید؟» حضرت فرمودند: «صاحبِ این قبر را عذاب می کردند و من طاقت شنیدنِ ناله و فریاد او را نداشتم اکنون خدای تعالی رحمتش را شامل حالِ او کرد.» گفتند: «یا رسول اللَّه! سببِ عذاب و رحمت به او چه بود؟» حضرت فرمودند: «این مرد، مردِ فاسقی بود که به سببِ فسقش تا این ساعت در اینجا معذَّب بود. کودکی از وی باقی مانده بود در این وقت او را به مکتب بردند و معلّم به این فرزند «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» را تعلیم نمود و کودک آن را بر زبان جاری نمود، در این هنگام به فرشتگانِ عذاب خطاب رسید که دست از این بنده فاسق بردارید و او را عذاب نکنید. روا نباشد که پدر را عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد.(1)
ارزش جوانی
درختی کز جوانی کوژ برخاست
چو خشک و پیر گردد کی شود راست؟
نظامی
* شما جوان های محصّل، سایر جوان ها امید من هستید، نوید من هستید، امید من به شما توده جوان است، به شما توده محصّل است.(2)
* من امید این را دارم که مقدّرات مملکت بعد از این به دست شما عزیزان بیفتد و مملکت ما شما عزیزان حفظ کنید.(3)
ص:182
24 آبان
علاّمه سیّد محمّد حسین طباطبایی رحمه الله بزرگترین مفسّرِ قرآن و فیلسوف در عصر کنونی بود. ایشان در 1281 شمسی در تبریز در خاندان عالم پرور دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را از نُه سالگی - که پدر و مادر خود را از دست داده بود - شروع کرد. در 16 سالگی به تحصیل علومِ دینی همّت گماشت. در مدّتِ هفت سال سطح فقه و اصول و یک دوره فلسفه و کلام را آموخت. وی در سال 1304 برای تکمیل تحصیلات خود عازم نجف اشرف شد و ضمن کسب علوم و تهذیب نفس موفق به نگاشتن شش رساله در موضوعات فلسفی می شود. علاّمه مهمترین استاد خود را در سیر و سلوک میرزا علی قاضی طباطبایی می داند. در سال 1314 به تبریز باز می گردد و حدود ده سال در آنجا رحل اقامت می افکند. در فروردین 1325 بدلیل ناامن بودن تبریز (در پی حضور نیروهای شوروی و آشوبهای ایجاد شده) عازم قم می شود و براساس نیازهای جامعه برنامه درسی خود را در دو زمینه تفسیر قرآن کریم و فلسفه متمرکز می کند و در ضمن، به امور اخلاقی و تزکیه نفسِ طلاّب بها می دهد. از فعالیت های ارزشمند دیگر علّامه طباطبایی تربیت شخصیت های بزرگ همچون استاد مطهّری، شهید بهشتی، امام موسی صدر، استاد جوادی آملی، علاّمه حسن زاده آملی و … دانست. به علاوه دارای بیست جلد کتاب در علوم مختلف دینی است. سرانجام علامه پس از هشتاد سال عمر بابرکت به دنبال یک کسالت طولانی در 24 آبان 1360 چشم از جهان فرو بست.
ثواب قلم عالمان
«پیامبرصلی الله علیه وآله: إنَّ مِدادَ العُلماءِ فِی المِیزانِ أثقَلُ مَن دَمِ الشُّهَداءِ و أکثَرَ ثَواباً یَومَ القِیامَةِ(1)
در روز قیامت، مداد عالمان در ترازو از خون شهیدان سنگین تر، و پاداشش بیشتر است».
مقامات معنوی
شهید مطهّری درباره علّامه طباطبائی رحمه الله فرموده اند: «حضرت آقای طباطبایی از نظر کمالات روحی به حد تجرد برزخی رسیده اند و می توانند صور غیبی را که دید افراد عادی از مشاهده آنها ناتوان است، مشاهده کنند».(2)
ص:183
عروج شهید بهشتی
پس از واقعه هفتم تیر که اطرافیان علامه نمی خواستند خبر شهادت این سیّد مظلوم رابه علت کسالت علامه به ایشان بدهند، در همین حال یکی از اطرافیان علامه به اتاق ایشان می روند و علامه عبارتی بدین مضمون می فرمایند: «چه به من بگویید و چه نگویید، آقای بهشتی را می بینم که در حال صعود و پرواز است.» (1)
عبور از کنارِ جنّت
آیت اللَّه علامه حسن زاده آملی می نویسد: روزی به محضر علامه طباطبایی تشرّف حاصل کردم. عرض نمودم حضرت آقا امشب شب جمعه و شب عید است (شب هفتم شعبان 1387 ه.ق) لطفی بفرمایید. فرمودند: سوره ی مبارکه «ص» را در نمازهای «وتیره» بعد از حمد بخوانید که در حدیث است: سوره ی «ص» از ساق عرش نازل شده است. سپس فرمود: من در مسجد سهله (کوفه) در مقام ادریس نماز می خواندم. در نماز وتیره سوره ی مبارکه «ص» را قرائت می کردم که ناگهان دیدم از جای خود حرکت کردم؛ ولی بدنم در زمین است به قدری با بدنم فاصله گرفتم که آن را از دورترین نقطه مشاهده می کردم تا پس از چندی … نهر آبی دیدم چنانچه در روایت آمده است: «نهر فی الجنه» (2)
ملاقات ادریس نبی
علامه طباطبایی می گویند: به یاد دارم هنگامی که در نجف اشرف در تحت تربیت اخلاقی و عرفانی مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی رضوان اللَّه علیه بودیم، سحرگاهی بر بالای بام بر سجاده عبادت نشسته بودم. دراین موقع چرتی به من دست داد و مشاهده کردم دو نفر در مقابل من نشسته اند؛ یکی از آنها حضرت ادریس علیه السلام و دیگری برادر عزیز و ارجمندم آقای حاج سیّد محمد حسن طباطبایی بود.
حضرت ادریس با من به مذاکره و سخن مشغول شدند ولی طوری بود که ایشان القاء کلام می نمودند و تکلم و صحبت می کردند ولی سخنان به واسطه کلام آقای اخوی استماع می شد … و این اوّلین انتقالی بود که عالم طبیعت را برای من به جهان ماورا پیوست و رشته ارتباط ما از اینجا شروع شد.(3)
ص:184
روابط خانوادگی
دختر شان می گوید: ایشان با وجودی که مقیّد بودند همسر و فرزندانشان در راحتی باشند ولی به هیچ وجه از تجمّلات خوششان نمی آمد. در خوردن غذا در عین تمیزی جانب اختصار را رعایت می کردند. هر چند انواع غذا بر سر سفره بود به خوردن یک نوع غذا اکتفا می کردند …
علامه مایل نبود در خانه کارهای شخصی او را دیگری انجام دهد و مادرم هم سعی می کرد پیش دستی کند. حتّی این اواخر که بیمار بودند و من به خانه شان می رفتم با آن حالت بیمار برای ریختن چای از جای خود برمی خاستند و اگر من می گفتم: چرا به من نگفتید که برایتان چای بیاورم؟ می گفتند: «تو مهمانی»؛ سیّد هم هستی و من نباید به تو دستور بدهم.» (1)
علم و دانش
علم و دانش، جمله ارث انبیاست
انبیاء را علم از نزد خداست
* آفتابی در حجاب خویشتن داری بود؛ اما در هر تکبیر نمازش، حجابی از غیب را کنار می زد و به دروازه های آسمان نزدیک تر می شد. روزی از آسمان، جامی از شراب های بهشتی برایش می آورند؛ اما نگاه از او محجوب می دارد و می گوید: «اگر بهشت شیرین است، بهشت آخرین شیرین تر است».(2) عجب سرّ سترگی را در سینه نهفته بود که عقل را به حیرت وا داشت. روزه اش را در ماه ضیافت الهی فقط با بوسه بر ضریح مطهر حضرت کریمه اهل بیت فاطمه معصومه علیها السلام افطار می کرد و تشنگی را جز از سرچشمه زلال کوثر نمی نوشاند. اکنون نیز سالهاست که در کنار آن سرچشمه همیشه جاری مهمان کوثر است و در جوار آن ضریح ملکوتی آرمیده و به آب بقا دست یافته است. نامش همیشه گرمی مجلس عارفان!
روزِ کتاب و کتاب خوانی
تعلیم حکمت
«هَو الّذی بَعَثَ فِی الاُمِّیّنَ رَسولاً مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِهِ و یُزَکِّیهِم و یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ و الحِکمَةَ(3) اوست خدایی که در میان مردم درس نخوانده پیامبری از خودشان مبعوث کرد تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکیه کند و کتاب حکمت بیاموزد.»
ص:185
آرامش با کتاب
«امام علی علیه السلام: مَن تَسَلّی بِالکُتُبُ لَم تَفُتهُ سَلوَةٌ؛(1) کسی که با کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشی را از دست نداده است.»
بوستان دانشمند
«امام علی علیه السلام: الکُتبُ بَساتینُ العُلَماءِ؛(2) کتاب ها بوستان های دانشمندان اند.»
ماندگاری علم با نگارش
«پیامبرصلی الله علیه وآله: قَیِّدُوا العِلمَ بِالکِتاب؛(3) عِلم را با نوشتن در بند کشید.»
فواید کتاب در فتنه ها
«امام صادق علیه السلام: یأتی عَلَی النّاسِ زَمانُ هَرجٍ لا یأنِسونَ فِیهِ إلاّ بِکُتُبِهِم(4) روزگار پر آشوبی فرا می رسد که در آن روز مردم جز با کتاب های خود انس نمی گیرند.»
کتاب، سخن گوی خوب
«امام علی علیه السلام: نِعمَ المُحَدِّثُ الکِتابُ(5) چه سخن گوی خوبی است کتاب!»
مطالعه و تنهایی
روزی بلخی شاعر نشسته بود و کتابی را مطالعه می کرد. جاهلی آمد پیشِ او نشست و سلام کرد و گفت: خواجه تنها نشسته ای؟ گفت: تنها اکنون شدم که تو آمدی زیرا بواسطه آمدنِ تو از مطالعه بازماندم.(6)
عشق به مطالعه
یکی از علما و نویسندگان معاصر تعریف می کرد: در نجف خدمت آیت اللَّه شیخ آقا بزرگ تهرانی رسیدم، در حالی که از پیری کمرش خمیده بود و دائماً در حال نوشتن بود، به ایشان عرض کردم کتابی در حالات حضرت عبدالعظیم نوشته ام، ولی اکنون همراهم نیست، فردا تقدیم شما می کنم. ایشان که به سختی حرف می زدند فرمودند: فردا دیر است، اکنون بگویید بیاورند تا آن را مطالعه کنم.(7)
نمونه از عشق به مطالعه
استاد شهید مطهّری رحمه الله نمونه ای از عشق به دانش اندوزی را چنین ذکر می کند: «مرحوم سیّد محمّد باقر اصفهانی [از دانشمندان معروف شیعه]، شبِ زفافش بود،
ص:186
زن ها وارد اطاق عروس و داماد شدند، مرحوم سیّد فوراً از اطاق خارج گردید و به اطاق دیگری رفت. دید برای مطالعه موقع مناسبی است، فرصت را غنیمت شمرده بدون تأمّل مشغول مطالعه شد. اواخر شب زن ها از اطاق عروس خارج گردیدند و به سوی خانه هایِ خود رفتند و عروس بیچاره تنها ماند! و هرچه منتظر ماند که سیّد بیاید، نیامد. تا یک وقت متوجّه شد که صبح است؛ یعنی جاذبه علم این مرد را طوری کشید که شبِ زفاف، عروسش را فراموش کرد.(1)
قم؛ شهرِ مطالعه!
پروفسور فرانکوامتو در سال 1313 هجری شمسی در ایتالیا متولّد شد. در سال 1325 ه.ش به مدرسه شبانه روزی روحانیون مسیحی پیوست و در سن 16 سالگی عازم فلسطین شد و در طی چهار سال زبان عربی و فلسفه محض را آموخت. در سال 1333 ه.ش به ایران آمد و پس از چهار سال اقامت و فراگیری زبان فارسی، بار دیگر به فلسطین برگشت و در آنجا الهیات مسیحی را فراگرفت. او در سالِ 1346 ه.ش مجدّداً به ایران آمد و تابعیت ایرانی را پذیرفت و نامِ خود را کوروش مهرآوند نهاد. در سال 1365 ه.ش به ایتالیا برگشته، تابعیّت ایتالیایی خود را بازیافت. او با مشاهده شهرِ قم در وصفِ این شهر چنین گفت: وقتی واردِ شهر قم شدم دنبال آدرسی می گشتم. یک جوان اهل مطالعه که کتاب قطور زیر بغل و پالتویی که به تنش گریه می کرد نزد من آمد.
آدرس را به او نشان دادم. همراه او سوار تاکسی شدم. از او پرسیدم به تحصیل چه رشته ای مشغولید؟ جواب داد، فلسفه. باز پرسیدم سال چندمید؟ گفت نمی دانم، پنج، شش سال است ولی تا آنجایی که دلم می خواهد نرسم دست بردار نیستم. گفتم مگر دوره لیسانس فلسفه چهار سال نیست؟ جواب داد: من دنبالِ یک تکّه کاغذ پاره نمی گردم. علم چیز دیگری است. وقتی رفتار یک دانش پژوه را در قم با خودم دیدم، من که به مدارک تحصیلی خود در الهیات و ریاضی و زبانشناسی میبالیدم؛ برای اوّلین بار در عمرم پی بردم که اینها تکه های کاغذ پاره است نه علم. مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی از من دعوت کرده بودند تا دورهای از الهیات مسیحی و تاریخ مسیحیّت را برگزار نمایم. با دریافت دعوت تدریس در قم عدّه ای تعجّب می کردند و می پرسیدند چطور ممکن است در مرکز جهانی تشیع که غربی ها آنرا منبع تعصّب مذهبی و تروریسم بین المللی می دانند، از یک فردِ مسیحی جهت تدریس اصول یک دین
ص:187
دیگر آن هم دین جنگ های صلیبی، دین دشمن دعوت کنند؟ یک پدر روحانی زروئیت مرد سالخورده و باتجربه و عالمی که کتاب هایش و مقالاتش عقیده ساز است به من گفت: حتماً شما اشتباه می کنید جایی را که شما تعریف می کنید، آن شهر قم معروف نیست، یک قم دیگری است. شما هنوز جوانید، شیعیان آدم هایی نیستند که به مسیحیت با حُسن نظر بنگرند و اگر ظاهراً توجهی به دین مسیحی بکنند منظور شان صرفاً کوبیدن مسیحیت است. فراموش نکنید که آنها دشمن اند. در قم آنچه که بیشتر از همه مرا تحت تأثیر قرار داد، کتابخانه حضرت آیت اللَّه مرعشی نجفی بود. بین طلاّب حوزه های علمیه قم و مسئولین کتابخانه بویی از تعصب دینی را احساس نکردم بلکه افرادی را دیدم که می توانند به عنوانِ نمونه در زمینه عدم تعصّب در دنیا معرّفی شوند. از آنچه که در این باب گفته شد می توان نتیجه گرفت جایی که آدم هایِ مؤمن و فرهیخته باشند، تعصّب وجود ندارد. در مقاله ای که چند سال پیش در یک مجله پر تیتراژ ایتالیا نوشتم، از شهر قم به عنوانِ «شهر عبادت و مطالعه» یاد کردم، شهری که در آن خودِ مطالعه به صورت عبادت پدید می آید.(1)
جاهل و حقیقت
جاهل ز کجا راه حقیقت داند
طی کردن این مرحله او کجا بتواند
هرچند زند چرخ، به جایی نرسد
مانند خری که آسیا گرداند
* در فرهنگ قرآن، علم و جهل معنایی گسترده تر از دانستن و ندانستن دارد. عالم کسی است که اندیشه و عمل او بر اساس حقّ و حقیقت باشد، گرچه قدرت خواندن و نوشتن هم نداشته باشد و جاهل کسی است که فکر و عمل او بر باطل باشد، گرچه همه علوم را نیز بداند.(2)
* جهل عذر نیست، پرسیدن و دانستن وظیفه است.(3)
* ریشه شرک مردم، جهل است.(4)
* جهل و ناآگاهی، بستر انحراف است.(5)
* ای عزیز! همت کن و پرده جهل و نادانی را پاره کن و از این ورطه هولناک، خود را نجات ده!(6)
ص:188
روز پنجم آذر ماه 1358 با فرمان حضرت امام قدس سره بسیج مستضعفین حیات خود را آغاز کرد. بسیج وظیفه جذب، آموزش و سازماندهی مردمی را عهده دار شد و پایه های یک ارتش مردمی را بنیان نهاد. بسیج همواره در زمان جنگ و صلح در خدمتِ آرمان های رهبری و انقلاب بوده و به عنوان یک فرهنگ در بینِ ملّت ما، یاد نیک دارد.
از عوامل تکامل جامعه
«وَ اعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَت اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّف بَینَ قُلُوبِکُمْ فَأَصبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَ کُنتُمْ عَلی شفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنهَا کَذَلِک یُبَینُ اللَّهُ لَکُمْ ءَایَتِهِ لَعَلَّکمْ تهْتَدُونَ؛(1) و همگی به ریسمان خدا [=قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت ، چنگ زنید، و پراکنده نشوید! و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دل های شما، الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او، برادر شدید! و شما بر لبِ حفره ای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد؛ این چنین، خداوند آیات خود را برای شما آشکار می سازد؛ شاید پذیرای هدایت شوید».
دفاع از خانواده
«معصوم علیه السلام: لِیُقاتِل کُلُّ امرِی ءٍ عَن نفسِهِ و مالِهِ و أهلِهِ؛(2) هر مردی باید برای (حفظ) خود و مال و خانواده اش بجنگد».
ضرورت دفاع
«پیامبرصلی الله علیه وآله: إنَّ اللَّهَ یُبغِضُ رجُلاً یُدخَلُ عَلَیهِ فی بَیتِهِ و لا یُقاتِلُ؛(3) خداوند دشمن می دارد مردی را که در خانه اش بر او حمله کنند و او نجنگد».
باید بسیج عمومی نمود
عصرِ حکومت و خلافت حضرت علی علیه السلام بود سپاه متجاوز معاویه به شهر انبار حمله کرده و به غارت و چپاول گری پرداختند، خبر این حادثه به علی علیه السلام رسید، شخصاً پیاده به نخیله (منزلگاهی نزدیک کوفه که میدان رزم بود) آمد، (تا برای سرکوبی متجاوزان، اقدامی کند.)
مسلمانان خود را به حضور علی علیه السلام رساندند، و عرض کردند: «ای امیرمؤمنان، ما عهده دار سرکوبی متجاوزان خواهیم شد، شما بجای خود بروید».
ص:189
امام علی علیه السلام به آنها فرمود: «ما تکفوننی انفسکم فکیف تکفوننی غیرکم …: شما قادر نیستید که از عهده مشکلات خودتان برآیید، بنابراین چگونه مشکل دیگران را از من دفع می نمایید؟ اگر ملت های قبل، از ستم فرمانروایان خود، شکایت داشتند، من امروز از ستم ملت خودم شکایت دارم، گویی من پیرو و فرمانبر هستم و آنها رهبر و فرمانروا می باشند …»
در این میان که علی علیه السلام ناراحتی خود را نسبت به سستی و سهل انگاری ملت، اعلام داشت، دو نفر از اصحابش به حضور علی علیه السلام آمدند و یکی از آنها عرض کرد:
«من جز اختیار خود و برادرم را ندارم، فرمان بده تا آن را اجرا کنیم.»
امام علی علیه السلام در پاسخ فرمود: «این تقعان مِمّا ارید: شما در برابر آنچه من می خواهم چه کاری می توانید انجام دهید؟»
یعنی: با یک نفر و دو نفر، کاری ساخته نیست، باید بسیج عمومی نمود، و با سپاه مجهّز و بسیار، برای سرکوبی متجاوزان، حرکت کرد.(1)
اثرِ اتّحاد
کشور الجزائر یک وقتی کلّاً ده پانزده میلیون بیشتر جمعیّت نداشته است ولی در عینِ حال با یکی از کشورهایِ مترقی جهان به نام فرانسه هفت سال می جنگید. از نظرِ قدرت، ثروت، عنوان، جمعیّت، سوخت و اسلحه و خلاصه همه چیزِ فرانسه با الجزائر قابلِ مقایسه نبود. امّا الجزائر هر سال بهتر می جنگید تا بالأخره پیروز شد. سرِّ پیشرفت و پیروزی آنها می دانید چه بوده است؟ یکی از الجزائری ها یک مقاله نوشته و این تکّه را نوشته که «سِر پیروزی ما این بود که همین مقدار کم همه با همدیگر بودیم و در خودمان یک خائن نداشتیم.» (2)
سستی در جهاد
چو دشمن به جنگ تو یازید چنگ
شود چیره اگر سستی آری به جنگ
اسدی
* بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پر ثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین حدیث عشق می دهد.(3)
* بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اوّلین تا آخرین امضا نموده اند.(4)
ص:190
رمزِ عملیّات: یا حسین فرماندهی از آن توست
اهدافِ عملیّات: آزاد سازی بُستان
محلِّ عملیّات: بستان و منطقه غرب سوسنگرد
در طرح عملیات دو تلاشِ اصلی و فرعی مدِّ نظر بود:
الف) تلاشِ اصلی: با توجه به تحلیل و ارزیابی فرماندهان از آرایش نیروهای پدافندی دشمن و نیز تفکر حاکم بر فرماندهان ارتش عراق و نوع نگرش آنان درباره توانایی نیروهایِ انقلابی و باور نداشتن دشمن به امکان عبور قوای خودی از منطقه رملی شمال منطقه عملیات، این منطقه به پیشنهادِ سپاه پاسداران به عنوان محور اصلی عملیات انتخاب شد تا موجب غافلگیری دشمن شود. بر همین اساس مقرّر شد شمال کرخه با استفاده از یک مانور احاطه ای. با به کار بردن یک تیپ زرهی ارتش و دو تیپ پیاده و یک گردان مکانیزه سپاه پاکسازی شده و تنگه چزابه تأمین شود.
ب) تلاشِ پشتیبانی: به منظور حمایت از تلاش اصلی و تأمین منطقه جنوبی عملیات، یک مانور جبهه ای با استفاده از دو تیپ زرهی ارتش و دو تیپِ پیاده سپاه تصویب شد که ضمنِ پشتیبانی از تلاشِ اصلی، اهدافِ دیگری را دنبال می کرد که عبارت بودند از: آزاد سازی بستان و منطقه غرب سوسنگرد و نیز دست یابی به کرانه شمالی رودخانه نیسان و سواحل شرقی هورالهویزه.
عملیات در ساعت 30: 00 بامداد با رمزِ «یا حسین، فرماندهی!» و با عبور نیروهایِ پیاده یگان های سپاه از میادین مین و موانعِ دشمن در چندین محور به طورِ همزمان آغاز شد. نیروهایِ عمل کننده در محور شمالی عملیات در همان ساعات اولیه در گیری موفّق شدند مواضع نیروهای عراقی در خطوط اول را تصرّف کرده و نیروهایِ احتیاط دشمن در پشت خطوط پدافندی را منهدم کنند.
در رکاب امام
«عَنِ الرّضاعلیه السلام فی کتابه الی المأمون: الجهاد واجب مع امام عادل و من قاتل فقتل دون ماله و رحله و نفسه فهو شهید؛(1) امام رضاعلیه السلام در نامه خود به مأمون نوشت: جهاد همراه امام عادل واجب است و هر کس پیکار کند و در راه دفاع از مال و ره توشه و جان خویش کشته شود شهید است».
ص:191
شهید سیّد حسن مدرّس از بزرگترین شخصیّت های سیاسی تاریخ معاصر ایران است. او در سال 1287 قمری در دهکده ای از توابع اردستان دیده به جهان گشود. مدرّس در چهارده سالگی به اصفهان عزیمت کرد و ده سال تمام در آنجا به بحث و تحقیق پرداخت. او در سال 1309 برای ادامه تحصیلات رهسپار عراق شد و پس از هفت سال با کسب اجازه اجتهاد به اصفهان مراجعت می کند. ایشان به همراه چهار نفر دیگر به عنوان مجتهد طراز اوّل کشور برای نظارت بر قوانین مجلس شورای ملّی دوره دوم انتخاب می شود و در ضمن آن به تدریس در مدرسه سپهسالار مشغول می شود. با قرارداد 1919 وثوق الدّوله مخالفت سرسختانه ای می کند. با کودتای سید ضیاء و رضاخان، مدرّس همراه بسیاری دیگر دستگیر و 93 روز به زندان می افتد. پس از آزادی به نمایندگی از مردم تهران به مجلس چهارم راه می یابد. در دوره پنجم، مبارزات مدرّس بر علیه رضا خان و قدرت طلبی او متمرکز می شود. کابینه رضاخان را استیضاح می کند، مانع جمهوری رضاخانی می شود و … رضاخان با مقدّمات و نقشه انگلیسی ها، انقراض قاجاریه را اعلام و خود به سلطنت می نشیند. در پی آن طرح ترور مدرّس را در چند نوبت اجرا می کند که هر بار او جان سالم به در می برد. در هفتمین دوره مجلس با تقلّب اجازه ندادند مدرّس به مجلس راه یابد. سپس در 16 مهر 1307 او را دستگیر و به خواف تبعید کردند و هفت سال در تنهایی و زحمت به سر برد. آنگاه او را به کاشمر انتقال دادند و در آنجا به دستورِ رضاخان او را به قتل رساندند.
اهل اخلاص از هیچ ملامتی نمی ترسند
«یجاهِدُونَ فی سبِیلِ اللَّهِ وَ لا یخَافُونَ لَوْمَةَ لائمٍ؛(1) آنها (اهلِ اخلاص) در راه خدا جهاد می کنند، و از سرزنش هیچ ملامت گری هراسی ندارند.»
کثرت عمل یا خلوص آن؟
«عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً قَالَ لَیْسَ یَعْنِی أَکْثَرَ عَمَلاً وَلَکِنْ أَصْوَبَکُمْ عَمَلاً وَ إِنَّمَا الْإِصَابَةُ خَشْیَةُ اللَّهِ وَ النِّیَّةُ الصَّادِقَةُ وَ الْحَسَنَةُ ثُمَّ قَالَ
ص:192
الْإِبْقَاءُ عَلَی الْعَمَلِ حَتَّی یَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ؛(1) سفیان عیینه از امام صادق علیه السلام درباره این آیه: (تا بیازماید تان که کدامتان نیکوکارتر هستید. (هود: 7) روایت کرده که فرمودند: مقصود، کثرت عمل نیست بلکه درستکار ترین است و همانا درستی کار، ترس از خدا، نیّتِ راست و نیکی است. سپس فرمود: پایداری بر کردار تا خالص شدنش، دشوارتر از خود کردار است».
آزاد مردی شهید مدرس
شهید آیت اللّه سیّد حسن مدرّس (که توسّط دژخیمان رضاشاه در تبعیدگاه خواف در دهم آذر ماه 1317 شمسی هنگام افطار روز 27 ماه رمضان 1356 قمری به شهادت رسید) از آزاد مردان بی بدیل تاریخ است.
از حماسه های زندگی او اینکه:
شب هنگام، «یزدان پناه» از جانب رضاخان پهلوی، ده هزار تومان پول (به ارزش آن زمان) نزد مدرّس آورد که: «بگیر و ساکت باش!»
مدرّس پاسخ داد: پول را زیر تشک بگذار و برو به اربابت رضاخان بگو: تا دینار آخر، خرج نابودی تو خواهد شد، اگر رضا داد که هیچ و گرنه بیا و از همانجا که پول را گذاشتی بردار و برو!»
از سخنان مدرّس است: «اگر من نسبت به بسیاری از اسرار، آزادانه اظهار عقیده می کنم و هر حرفِ حقّی را بی پروا می زنم، برای آن است که چیزی ندارم و از کسی هم نمی خواهم، اگر شما هم بار خود را سبک کنید و توقّع را کم نمایید، آزاد می شوید، باید جان انسان از هر گونه قید و بند آزاد باشد تا مراتب انسانیّت و آزادگی خود را حفظ نماید».
هنگامیکه مدرّس در قمشه، درس می خواند، یکی از ثروتمندان نزدِ او آمد و خواست قطعه زمینی را به او بدهد.
مدرّس با اینکه در نهایت فقر و تهیدستی به سر می برد، به او گفت: مگر شما در میان فامیل خود، فقیر نداری؟
ثروتمند پاسخ داد، چرا، فقیر داریم.
مدرس گفت: چرا آن قطعه زمین را به آنها نمی بخشی؟
او گفت: «بهتر است آن زمین را به خویشان فقیر خودت ببخشی».
ص:193
و از گفتار میرزای شیرازی در مورد مدرّس است: «این سیّد (مدرس) پاکدامنی اجدادش را دارا است و در هوش و فراست، گاهی مرا به تعجّب می افکنند، و قوّه قضاوت او در حد کمال و نهایت درستکاری و تقوی است».(1)
ساقی مه رو
طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم
در راه جام و ساقی مَه رو نهاده ایم
حافظ
* مدرّس مردی بود که با منطق قوی و اطلاعات خوب و شجاعت و همه اینها موصوف بود.(2)
* ملّت ما مرهون خدمات و فداکاری های اوست و اینک که با سربلندی از بین ما رفته بر ماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی و اعتقادی او را هر چه بهتر بشناسیم و بشناسانیم.(3)
مجلس شورای اسلامی متشکّل از نمایندگان منتخب مردم مسؤولیت قانونگذاری و نظارت بر حسن اجرای قانون را بر عهده دارد مصوّبات مجلس پس از تأیید شورای نگهبان برای اجرا به قوای مجریه و قضائیه ابلاغ می گردد.به منظور گرامیداشت یاد شهید آیت اللَّه سیّد حسن مدرّس دهم آذر به نام روزِ مجلس نامگذاری شده است.
مشورت شرط عمل
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنت لَهُمْ وَ لَوْ کُنت فَظاًّ غَلِیظ الْقَلْبِ لانفَضوا مِنْ حَوْلِک فَاعْف عَنهُمْ وَ استَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فی الأَمْرِفَإِذَا عَزَمْت فَتَوَکَّلْ عَلی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکّلِینَ؛(4) به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [=مردم] نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
مشورت از صفات برجسته مؤمنین
«وَ الَّذِینَ استَجَابُوا لِرَبهِمْ وَ أَقَامُوا الصلَوةَ وَ أَمْرُهُمْ شورَی بَیْنهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَهُمْ یُنفِقُونَ؛(5) و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را برپا می دارند و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست و از آنچه به آنها روزی داده ایم انفاق می کنند».
ص:194
ارزشیابی نظرات در مشورت
«قال علی علیه السلام: اضْمُم آراءَ الرجال بعضَها إلی بعضٍ، ثمَّ اخْتَرْ اَقربَها مِن الصَّوابِ و اَبعدَها مِنَ الارتیاب … قد خاطر بنفسِه مَن استغنی برأیهِ و مَن استقبل وجوه الآراءِ عرف مَواقعَ الخَطاء؛(1) امیرمؤمنان علیه السلام ضمن سفارش هایی به فرزند خود محمّد بن حنفیه فرمود: آرا و نظریّات دیگران را در کنار هم قرار بده و آنگاه نزدیک ترین آنها به صواب و دورترین شان از خطا را برگزین … بی گمان کسی که خود را از نظریات دیگران بی نیاز می پندارد، به خود زیان زده است و کسی که به طرز تفکرهای گوناگون توجّه دارد موارد خطا و اشتباه را می شناسد».
مشورت امام علیه السلام
هنگامی که معاویه از بیعتِ با امیرالمؤمنین علیه السلام خودداری کرد، قصد داشت کشورِ اسلامی را تجزیه کند. امام علیه السلام با فرستادن نامه هایی کوشش کرد او را از مخالفت باز دارد و قانع سازد که تمرّد نکند.
معاویه هم به هیچ وجه زیرِ بار نمی رفت و بر جنگ کردن اصرار می کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام مهاجر و انصار را به یک جلسه عمومی دعوت کرد و مسئله جنگ با معاویه را به مشورت گذاشت و از آنها خواست تا نظرِ خود را بگویند. هر کدام سخنان مفصّلی گفتند. بیشترِ آنها معتقد بودند که باید جنگ کرد.
عدّه ای مخلص هم مانندِ عدّی بن حاتم می گفتند با نامه باید مشکل سیاسی را حل کرد. امّا دلیلِ اینان نتوانست اکثریّت را قانع کند. امام علیه السلام نظرِ اکثریّت را پذیرفت و نامه ای به کارگزاران خود در اطرافِ کشور نوشت و از آنها برای رفتن جنگ با اهلِ شام کمک خواست و سپس به طرفِ صفّین حرکت نمود.(2)
مشورت
عقل را با عقل دیگر یار کن
أمرهم شوری بخوان و کار کن
مولوی
* باید به اشخاصی که احتمالِ انحراف در آنان می رود رأی ندهند، چه احتمال انحراف عقیدتی، اعمالی و یا اخلاقی باعث می شود که به چنین اشخاصی اعتماد نمی شود کرد و رأی به آنان موجب مسؤولیّت خواهد بود.(3)
ص:195
پس از کودتای 28 مرداد، نیکسون معاون رئیس جمهوری آمریکا برای ارزیابی نتایج کودتا به ایران آمد. روز 16 آذر 1332 دانشجویان در اعتراض به این سفر در دانشگاه تهران تظاهرات کردند و مزدوران رژیم به سرکوب آنها پرداخته و با رگبار گلوله سه دانشجو را در سر کلاس به شهادت رساندند. این حادثه به عنوان یک روز مقاومت تاریخی، پس از پیروزی انقلاب به عنوان و روز دانشجو نامگذاری شد.
اهمیت علم بعد از نعمت آفرینش رسالت وحی
«اقْرَأْ بِاسمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ* خَلَقَ الانسنَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَ رَبُّک الأَکْرَمُ* الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الانسنَ مَا لَمْ یَعْلَمْ؛(1) بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید، همان کس که انسان را از خون بسته ای خلق کرد! بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است، همان کسی که بوسیله قلم تعلیم نمود.»
وجوبِ طلبِ علم
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ؛(2) طلبِ علم برهر مسلمانی واجب است. همانا خداوند دانشجویان را دوست دارد».
در یکی از این حالات …
«عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ أَحِبَّ أَهْلَ الْعِلْمِ وَ لَاتَکُنْ رَابِعاً فَتَهْلِکَ بِبُغْضِهِمْ؛(3) امام صادق علیه السلام به ابوحمزه ثمالی فرمودند: یا دانشمند باش و یا دانشجو و یا دوستدار دانشمندان و چهارمی مباش (دشمن علم و اهل آن) که به سببِ آن هلاک می شوی.»
نمونه ای از برخورد شدید امام کاظم علیه السلام با هارون
روزی امام کاظم علیه السلام در یکی از کاخهای سر برافراشته هارون الرشید، نزدِ هارون بود، هارون به آن حضرت گفت: این خانه چیست؟ امام کاظم علیه السلام، بی آنکه به سلطنت و شوکت ظاهری هارون اعتنا کند، در پاسخ او فرمود: این خانه، سرای فاسقان است، که قرآن می فرماید: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لَا یُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً …؛(4) بزودی کسانی را که در روی زمین به ناحق، تکبّر می ورزند، از ایمان به آیاتِ خود، منصرف
ص:196
می سازیم (به طوری که) اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آوردند، و اگر راهِ هدایت را ببینند آن را انتخاب نمی کنند و اگر طریقِ گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب می کنند.
هارون گفت: پس این خانه، خانه کیست؟ امام علیه السلام فرمود: این خانه، مدّتی برای شیعیان ما بود و برای غیر آنها آتش شعله ور است. هارون گفت: چرا صاحب خانه (شیعیان) آن را تصرّف نمی کنند؟ امام علیه السلام (قریب به این مضمون) فرمود: در وقتِ خودش که تعمیر آن امکان دارد، خواهند گرفت، و اکنون هنوز وقتش نرسیده است!
هارون گفت: شیعیان تو کجایند؟ امام علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود: «لَمْ یَکُنْ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمْ الْبَیِّنَةُ؛(1) آن کسانی که از اهل کتاب و مشرکان، کافر شدند (از انحراف) باز نایستند تا حجّت روشن برای آنها بیاید».
هارون گفت: آیا ما از کافران هستیم؟ امام علیه السلام فرمود: نه! بلکه آن هستید که خداوند می فرماید: «أَلَمْ تَرَی إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ؛(2) آیا ندیدی آن کسانی را که نعمت خدا را بدل به کفر کردند و قوم خود را به سرای هلاکت فرود آوردند.
اینجا بود که هارون خشمگین شد و نسبت به ساحتِ مقدّس امام علیه السلام گستاخی کرد.(3)
کوتاه سخن آنکه: ایستادگی امام کاظم علیه السلام در برابر هارون، از روی ملایمت و ملاحظه کاری نبوده است، چرا که آن حضرت، هارون را غاصب خلافت، و دیکتاتوری که با زور بر مسند سلطنت نشسته، می دانست.(4)
ارثِ انبیا
علم و دانش، جمله ارث انبیاست
انبیاء را علم از نزد خداست
* سعی کنید در دانشگاه پرچم اسلام را بالا ببرید، تبلیغات مذهبی بکنید. مسجد بسازید، اجتماعاً نماز بخوانید، تظاهر به نماز خواندن بکنید، وحدت مذهبی لازم است، وحدت مذهبی است که این اجتماع عظیم و فشرده را ایجاد می کند، اگر علاقه به استقلال ایران دارید، وحدت مذهبی داشته باشید.(5)
* شما دانشجویان عزیز خودتان در صدد این باشید که از غرب زدگی بیرون بیایید. این گمشده خودتان را پیدا کنید، آنها درصددند که با هر ترتیبی شده است خودشان رابه ما تحمیل کنند و شما باید مقاومت کنید.(6)
ص:197
آیت اللَّه سیّد عبدالحسین دستغیب رحمه الله دومین شهید محراب است. او در سال 1292 هجری شمسی در شیراز متولّد شد. پس از تحصیلات مقدّماتی به نجف اشرف مهاجرت نمود و در آنجا به درجه اجتهاد رسید. پس از بازگشت، ضمن اقامه نماز جماعت در مسجد جامع عتیق شیراز، تبلیغ و ترویج دین اسلام می نمود. در قیام 15 خرداد توسط رژیم شاه بازداشت و به تهران تبعید شد. از آن زمان در دو نوبت دیگر هم ایشان دستگیر و تبعید شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مجلس خبرگان اول راه یافت و نیز نماینده امام و امام جمعه شهر شیراز بود. سرانجام در روز جمعه 20 آذر 1360 هنگامی که راهی اقامه نماز جمعه بود، از سوی ضدِّ انقلاب به شهادت رسید.
ارزش شهادت
«رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدینَ؛(1) پروردگارا! به آنچه نازل کرده ای، ایمان آوردیم و از فرستاده (تو) پیروی نمودیم ما را در زمره گواهان بنویس!»
شرافتمندانه ترین مرگ
«أَشْرَفَ الْمَوْتِ قَتْلُ الشَّهَادَةِ؛(2) شرافتمندانه ترین مرگ، شهادت است.»
سیره شهید
یکی از نزدیکان شهید دستغیب رحمه الله می گوید: با او در مکّه معظّمه و عمره مفرد هم سفر بودم. یکپارچه شور و هیجان و اهل دعا بود. در بیت اللَّه هر موقع سراغش را می گرفتی، یا در حِجر اسماعیل بود یا در طواف یا پای منبر قرآن می خواند و دعا می کرد و مشغول نماز و تهجّد بود. اگر گوش فرا می دادید آهنگ جانسوز او را میشنیدید و چشمِ اشکبار او را می دیدید. آفتابِ گرم عربستان به طور عمودی بر سرش می تابید درجه حرارت نزدیک پنجاه بود. سنگ های کف مسجدالحرام داغ و هوا فوق العاده تفتان بود؛ امّا او فارغ البال و آرام باز هم طواف می کرد و در مجاورت درب کعبه صلوات می فرستاد و دعا می خواند. طوافش که پایان می یافت، وارد حِجر اسماعیل می شد، در زیر ناودان طلا می ایستاد و دعای وارده را می خواند، پس در پشت مقام حضرت ابراهیم، به نماز طواف می ایستاد، دانه های اشک چون گوهری تابناک بر رخسار درخشانش جاری بود.(3)
ص:198
جام بلا
هر که در این بزم مقرّب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
* در یکی از روزهای پاییزی، آن روزها که در برگ ریزان، شاخه های طراوت برهنه می شدند، مردی از قبیله نور طراوتی بهاری به پاییز بخشید و رایحه دل انگیز شهادت را در اعماق حفره های سرد، به مشام گل بوته های خشک رساند و آنها را شادابی دیگری داد. مردی که نگاهی فراتر از آفتاب داشت و پرتوهای آن، همه پنجره ها را روشن می کرد؛ آن هم در روزگار خزان زده نان و آتش که هر لحظه، خبرِ پر کشیدن پرستویی عاشق، قلب بهار را جریحه دار می کرد. ساعاتی پیش از شهادت در محراب آدینه، رؤیایی صادقه دیدگانش را فرا می گیرد و ناآرام، از خواب بر می خیزد. او رؤیای خوش پرواز را در آینه پندار می بیند. خرسند و ناآرام، بر بستر می نشیند و مدام ذکر و زمزمه سر می دهد. کفش های تقدیر را می پوشد و به آغوش رضای الهی می شتابد. وعده دیدار، در محراب نماز بود. شالش را محکم به کمر می بندد و علی وار خود را برای مرگی سرخ آماده می سازد و لحظه ای بعد، صدایی مهیب بر می خیزد و از میان دود و آتش، صدای بال ملائک به گوش می رسد که به استقبال روح ملکوتی او می آمدند و دسته ای دیگر، بال هایشان را بر رواق شهادت و سجاده نیایش او میساییدند. سلام بر سجده واپسین نمازش!
رمز عملیّات: یا مهدی(عج) ادرکنی
مکانِ عملیّات: ارتفاعات شیاکوه و چرمیان
اهدافِ عملیّات: آزادسازی ارتفاعات مهم منطقه گیلان غرب
چند ماه پس از عملیات (رجایی - باهنر)،(1) استراتژی جدیدی برای ادامه جنگ اتّخاذ شد و در چهار چوب آن طرح های (راه کربلا) برای آزاد سازی مناطق اشغالی پی ریزی شد. بر پایه این استراتژی طرح عملیاتی کربلای 7(2) برای منطقه غرب طرح ریزی گردید. در زمانِ اجرا مطلع الفجْر نامیده شد. هدفِ این عملیات آزاد سازی ارتفاعات مهم منطقه گیلان غرب و سر پل ذهاب بود. در طرح مانور این عملیات دو محور اصلی که هر یک دارای محورهای فرعی نیز بودند، مشخص شده بود. هدف محور شمالی، عبور از تنگه های کورک، قاسم آباد و حاجیان و قطع جاده گیلان غرب - قصر شیرین بود. همچنین در محور جنوبی نیروهای مستقر در چغالوند و در ابلوط مأموریت داشتند به ارتفاعات چرمیان و شیاکوه حرکت کنند و به نیروهایِ محور
ص:199
شمالی الحاق کنند. عملیات در روز 20/9/1360 آغاز شد و ابتدا ارتفاعات شیاکوه و چرمیان در محور جنوبی به تصرف نیروهایِ خودی در آمد. امّا در محورهای شمالی به رغم موفقیّت اولیه تلاش رزمندگان ناکام ماند، لِذا به دلیل نبودِ جاده تدارکاتی و عدم الحاق با محورهای شمالی موقعیت تصرّف شده در محور جنوبی نیز تثبیت نشد. این در حالی بود که دشمن نیز برای باز پس گیری منطقه پی در پی پاتک می کرد. در نتیجه پس از هفده روز مقاومت، در روز هجدهم، نیروهای محور جنوبی نیز به موقعیت قبلی خود بازگشتند.
کشته راه خدا
«عن ابی عبداللَّه علیه السلام، قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله: من قتل دون عیاله فَهُوَ شهید؛(1) از امام صادق علیه السلام نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: هر کس در راه دفاع از بستگان خود کشته شود شهید است.»
شهادت آرزوی اولیاء
«قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم وَالذی نفسی بیده «لولا ان رجالا من المومنین لاتطیب انفسهم» لوددت انی اقتل فی سبیل اللَّه، ثم احیا ثم اقتل ثم احیا ثم اقتل، ثم احیا ثم اقتل؛(2) پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: قسم به آنکه جانم به دست اوست «اگر نبود اینکه جمعی از مؤمنین خوش ندارند» دوست داشتم که در راه خدا نه یکبار و دوبار، که چندین بار زنده گشته و بار دیگر کشته گردم».
ص:200
لزوم حفظ اتحاد
«وَ لا تَکُونُوا کالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَت وَ أُولَئک لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛(1) و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند؛ (آن هم) پس از آنکه نشانه های روشن (پروردگار) به آنان رسید! و آنها عذاب عظیمی دارند.»
طریقِ وحدت
«عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِیجَانَ الْمُفَاخَرَةِ؛(2) امام علی علیه السلام فرمودند: از راهِ پراکندگی و جدایی میل کنید (و به طریقِ وحدت بروید) و تاج های مفاخرت و خود فروشی را کنار بگذارید (یعنی فخر و مباهات نکنید، خاکی و بی آلایش باشید.)»
از مَثَل ها …
روزگاری در چراگاهی سرسبز، سه گاو نر بزرگ بودند که یکی سیاه و دیگری سفید و سومی سرخ رنگ بود. اینان در علف زاری با کمالِ اتّحاد باهم زندگی می کردند و روزگارِ خوشی را می گذراندند و کسی قادر نبود به آنها آسیب برساند. از قضا شیری در آن علف زار بود که دائم در پی حمله به آنها بود تا بتواند آنها را بدرد. پس ابتدا پیشِ گاو سیاه و سرخ آمد و گفت که این گاو سفید با رنگِ روشنی که دارد باعث می شود شما بیشتر دیده شوید و این برای شما خطرناک خواهد بود. گاو سیاه و سرخ حرفِ او را تأیید کردند که آری رنگ های ما تیره است و فقط رنگِ بدنِ او تیره نیست. شیر هم از فرصت استفاده کرد و گفت: «اگر شما اجازه بدهید من به او حمله کنم و او را بخورم که از این پس این علف زار برای هر سه ما باقی بماند.» آن دو قبول کردند. پس از مدّتی شیر محرمانه نزدِ گاو سرخ آمد و گفت رنگِ تو قشنگ است و این گاو سیاه بدگویی تو را می کند و … اجازه بده تا او را نیز بخورم تا من و تو در صلح و صفا کنارِ هم زندگی کنیم!» پس از چند روز که باز شیر، گرسنه شده بود، به پیشِ گاو سرخ آمد و قصد کرد تا او را نیز بخورد. گاو سرخ که متوجه ماجرا شده بود گفت: «ای دوستِ من! در همان روز که گاو سفید خورده شد، خورده شدم».(3)
وحدت
چو هم پشت باشید و هم یکزبان
یکی کوه کندن ز بن می توان
فردوسی
* قشر روحانی و قشر دانشگاهی، اینها باید چشمهایشان را باز کنند و همه با هم برادروار، بدون اختلاف کلمه، همه با هم به پیش بروند و این نهضت را به آخر برسانند.(4)
ص:201
رمزِ عملیّات: یا محمّدصلی الله علیه وآله وسلم
مکانِ عملیّات: ابو الخصیب - شلمچه
اهدافِ عملیّات: رسیدن به دروازه های جنوبی بصره
تصمیم برای یکسره کردن کار جنگ با اجرای عملیات بزرگ و سرنوشت ساز در سال 1365، تلاش سپاه پاسداران را برای طرّاحی عملیات کربلای 4 در منطقه ابو الخصیب و شلمچه با هدف رسیدن به دروازه های جنوبی بصره در پی داشت. این منطقه که دارای ویژگی ها و ارزش بالای سیاسی و نظامی است پس از شلمچه مهمترین منطقه عملیاتی در جبهه جنوب به شمار می رفت. سپاه پاسداران برای اجرای این عملیّات 250 گردان نیرو را در قالب چهار قرارگاه عملیّاتی سازمان دهی کرد که کمتر از 60 گردان آن وارد عمل شدند.
ساعاتی قبل از شروع عملیّات رزمندگان غواص وارد اروندرود شدند و به سمت خط دشمن حرکت کردند. در این میان نیروهای دشمن که با اطّلاعات عوامل بیگانه هوشیار شده بودند ضمن پرتاب منوّر با تیر بار و خمپاره به طرف نیروهای خودی شلیک می کردند. در این حال عملیّات در ساعت 45: 22 با رمز مبارک یا محمّدصلی الله علیه وآله وسلم شروع شد و نیروهای عمل کننده توانستند در جزایر سهیل، قطعه، ام الرصاص، ام البابی و بلجانیه نفوذ کنند. لیکن امکان تثبیت مناطق آزاد شده میسّر نشد. بنابر این عملیات متوقّف و از ادامه نبرد اجتناب شد. در این عملیّات از قوای دشمن حدود 60 تن اسیر و 70 تانک نفربر و خودرو منهدم شد.
معافیت از سؤال قبر
«سُئل النّبی صلی الله علیه وآله: مابال المومنین یفتنون فی قبورهم الّا الشّهید؟ فقال: کفی ببارقه السّیوف علی راسه فتنهً؛(1) از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله سؤال شد: چگونه است که همه مؤمنین در قبر مورد سؤال و امتحان قرار می گیرند مگر شهید؟ حضرت فرمود: امتحانی که در زیر برق شمشیر داده است، برای او کافی است».
ص:202
در هفتم دی ماه 1358،امام خمینی قدس سره برای ریشه کنی بلای خانمان سوز جهل از جامعه اسلامی، فرمان تشکیل نهضت سواد آموزی را صادر کرد تا بیسوادی با عزمی ملّی از دامان نظام مقدّس جمهوری اسلامی پاک شود. از آن پس، این روز به روز سواد آموزی نامگذاری شد.
ارزش علم
«وَ قَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَث لَکمْ طالُوت مَلِکاً قَالُوا أَنی یَکُونُ لَهُ الْمُلْک عَلَیْنَا وَ نحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْت سعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصطفَاهُ عَلَیْکمْ وَ زَادَهُ بَسطةً فی الْعِلْمِ وَ الْجِسمِ وَ اللَّهُ یُؤْتی مُلْکهُ مَن یَشاءُ وَ اللَّهُ وَسِعٌ عَلِیمٌ؛(1) و پیامبرشان به آنها گفت: «خداوند طالوت را برای زمامداری شما مبعوث (و انتخاب) کرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته تریم، و او ثروت زیادی ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است. خداوند، ملکش را به هر کس بخواهد، می بخشد؛ و احسان خداوند، وسیع است؛ و (از لیاقت افراد برای منصبها) آگاه است.»
دانش جویی لازم تر از مال جویی
«عَن أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَقُولُ أَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ کَمَالَ الدِّینِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ أَلَا وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَیْکُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَکُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَیْنَکُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَیَفِی لَکُمْ وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ؛(2) امام علی علیه السلام فرمودند: ای مردم بدانید که همانا کمال دین، دانشجویی و عمل به آن است. آگاه باشید که دانش جویی از مال جویی برشما لازم تر است؛ زیرا دارایی برای شما تقسیم شده و تضمین گشته است که موجود عادلی آن را میان شما تقسیم نموده و (پرداختش را) بر عهده گرفته است و به شما می رساند. ولی دانش نزد اهلش گرد آمده است و شما دستور دارید آن را از اهلش بجویید؛ پس در پی اش باشید.»
ارزش یادگیری
قال الإمام علی علیه السلام: تَعلَّموا العِلْمَ فإنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنةٌ، و مُدارَسَتَه تَسبیحٌ، و البَحثَ عنه جِهادٌ،
ص:203
و تَعلیمَهُ لِمَن لا یعلَمُه صَدَقَةٌ، و هُوَ أنیسٌ فی الوَحشَةِ، و صاحبٌ فی الوحدَةِ و سِلاحٌ علی الأعْداءِ؛(1) دانش را فرا گیرید، زیرا آموختن دانش حسنه، یادگیری (ومذاکره) آن تسبیح، و جستجوی آن در حکم جهاد است و آموزش آن به کسی که نمی داند، صدقه. دانش در حال وحشت انیس، در تنهایی رفیق و سلاحی است علیه دشمنان».
دانشجوی بزرگسال
سکّاکی، مردی فلزکار و صنعت گر بود. توانست با مهارت و دقّت، دواتی بسیار ظریف با قفلی ظریف تر بسازد که لایق تقدیم به پادشاه باشد. او با این کار انتظارِ همه گونه تشویق و تحسین از هنر خود داشت. پس با هزاران امید و آرزو آن را به پادشاه عرضه کرد.
در ابتدا همان طوری که انتظار می رفت موردِ توجّه قرار گرفت، امّا حادثه ای پیش آمد که فکر و راهِ زندگی سکّاکی را به کلی عوض کرد. در حالیکه شاه مشغول تماشای آن صنعت بود و سکّاکی هم سرگرم خیالات خویش، خبر دادند عالِمی - ادیب یا فقیهی - وارد می شود. همین که او وارد شد، شاه چنان سرگرم پذیرایی و گفتگو با آن شد که سکّاکی و صنعت و هنرش را یکباره از یاد برد. مشاهده این منظره تحوّلی عمیق در روح سکّاکی به وجود آورد. دانست که از این کار تشویق و تقدیری که می بایست نمی شود و آن همه امیدها و آرزوها بی موقع است. ولی روح بلند پرواز سکّاکی آن نبوده که بتواند آرام بگیرد. حالا چه بکند؟
فکر کرد همان کاری را بکند که دیگران کردند و از همان راه برود که دیگران رفتند. باید به دنبالِ درس و کتاب برود و امیدها و آرزوهای گمشده را در آن راه جستجو کند.
هرچند برای یک مردِ عاقل که دوره جوانی را طی کرده، با طفلان نورس هم درس شدن و از مقدّمات شروع کردن، کارِ آسانی نیست؛ ولی چاره ای نیست، ماهی را هر وقت از آب بگیرند تازه است. از همه بدتر اینکه، وقتی که شروع به درس خواندن کرد، در خود هیچ گونه ذوق و استعدادی نسبت به این کار ندید. شاید هم اشتغال چندین ساله او به کارهای فنّی و صنعتی ذوق علمی و ادبی او را جامد کرده بود، ولی نه گذشتن سن و نه خاموش شدنِ استعداد، هیچ کدام نتوانست او را از تصمیمی که گرفته بود باز دارد. با جدیت فراوان مشغول کار شد، تا اینکه اتّفاقی افتاد و آموزگاری که به او فقه
ص:204
شافعی می آموخت، این مسأله را به او تعلیم کرد: «عقیده استاد این است که پوستِ سگ با دبّاغی پاک می شود».
سکّاکی این جمله را ده ها بار پیشِ خود تکرار کرد تا در جلسه امتحان خوب از عهده ان برآید، ولی همین که خواست درس را پس بدهد، این طور بیان کرد: «عقیده سگ این است که پوستِ استاد با دبّاغی پاک می شود.»
خنده حضّار بلند شد. بر همه ثابت شد که این مردِ بزرگسال که در پیری هوس درس خواندن کرده، به جایی نمی رسد. سکّاکی که دیگر نتوانست در مدرسه و در شهر بماند، سر به صَحرا گذاشت. جهانِ پهناور بر او تنگ شده بود. از قضا به دامنه کوهی رسید، متوجّه شد که از بلندی قطره قطره آب بر روی صخره ای می چکد و در اثرِ ریزش مداوم، صخره را سوراخ کرده است. لحظه ای اندیشید و فکری مانندِ برق از مغزش عبور کرد، با خود گفت: دل من هر اندازه غیرِ مستعد باشد، از این سنگ سخت تر نیست.
ممکن نیست مداومت و پشتِ کار بی اثر بماند. برگشت و آن قدر فعّالیّت و پشت کار به خرج داد تا استعدادش باز و ذوقش زنده شد. عاقبت یکی از دانشمندان کم نظیر ادبیّات گشت.(1)
تفاوت انسان و حیوان
با دانش است فخر، نه با ثروت و عقار
تنها هنر تفاوت انسان و چارپاست
* لازم است تمام بیسواد ان برای یادگیری و تمام خواهران و برادران باسواد برای یاد دادن بپا خیزند.(2)
* برادران و خواهران ایمانی! برای رفع این نقیصه دردآور بسیج شوید و ریشه این نقص را از بُن، بَر کَنید.(3)
* من از ملّت عزیز امید دارم که با همّت والای خود، بدون فوت وقت ایران را به صورت مدرسه ای درآورند.(4)
ص:205
رمز عملیّات: لااله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله
مکانِ عملیّات: مناطق مرزی مریوان و پاوه
اهدافِ عملیّات: بستن معبر های نفوذی ضدِّ انقلاب
با هدفِ بستن معبر های نفوذی ضدِّ انقلاب و حفظ امنیّت مناطق مرزی و همچنین تسلّط بر شهرک های مرزی عراق، سپاه مریوان و سپاه پاوه نخستین عملیات نیمه گسترده را طرح ریزی و اجرا کردند. این عملیات، با هدایت قرارگاه عملیاتی سپاه در غرب کشور، در بامداد روز 12/10/1360 پس از ساعت ها کوه پیمایی با رمزِ مبارک «لااله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم» آغاز شد. عملیّات برای دو محور شمالی و جنوبی طرّاحی شده بود. در محور شمالی دو گردان از سپاه مریوان به فرماندهی حاج احمد متوسّلیان و نیروهایی از گردان 136 تیپ 84 پیاده خرّم آباد مأموریت داشتند با عبور از ارتفاعات تحت اورامان به مواضع دشمن در هانی کرمله و ارتفاعات مرزی هجوم ببرند. امّا قبل از رسیدن رزمندگان به مواضع دشمن درگیری آغاز و عملیّات با مشکل مواجه شد. با این حال بخشی از اهداف تصرّف شد، امّا به دلیل استقرار یگان های دشمن در ارتفاعات مشرّف به نیروهای خودی، مناطق تصرّف شده تأمین نگردد. در محور جنوبی دو گردان از سپاه پاوه به فرماندهی محمّد ابراهیم همت و نیروهایی از گردان 139 تیپ 84 پیاده خرّم آباد با انهدام دشمن، ارتفاعات مرزی غرب نوسود و شهرک طویله را تصرّف نمودند. در عصر همان روز، دشمن با استفاده از جاده های نظامی خود پاتک کرد و نیروهای خودی به دلیل این که در محور شمالی نتوانسته بودند به اهداف شان دست یابند و در نتیجه، هماهنگی و الحاق بین دو محور شمالی و جنوبی انجام نشده بود و همچنین جاده نظامی هم برای پشتیبانی از نیروهای در صحنه وجود نداشت، منطقه تصرّف شده را تخلیه کردند.
دفاع از مال
«عن علیّ بن الحسین علیه السلام: من اعتدی علیه فی صدقه ماله فقاتل فقتل فهو شهید؛(1) امام زین العابدین علیه السلام فرمود: هر کس به ظلم اموالش مورد تجاوز قرار گیرد و در برابر آن پیکار کند تا کشته شود شهید است».
ص:206
امام خمینی قدس سره در 13 دیماه 1367 با اعزام هیأتی به سرپرستی آیة اللَّه جوادی آملی، پیام تاریخی مهمّی را برای میخائیل گورباچف صدر هیأت رئیسه اتّحاد جماهیر شوروی ارسال داشتند. این پیام در مقطعی از تاریخ فرستاده شد که شوروی به عنوان زادگاه کمونیسم در حال تجدید نظر در مبانی مکتب خود و امام با استفاده حکیمانه از این فرصت، ندای توحید و اسلام را به آنان ابلاغ کرد تا مگر در صراط مستقیم الهی آیند.
دعوت به هدایت
«قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیْکمْ أَلا تُشرِکُوا بِهِ شیْئاً وَ بِالْوَلِدَیْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلَدَکم مِّنْ إِمْلاقٍ نحْنُ نَرْزُقُکمْ وَ إِیَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْس الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلا بِالْحَقِّ ذَلِکمْ وَصاکُم بِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ* وَ لا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلا بِالَّتی هِیَ أَحْسنُ حَتی یَبْلُغَ أَشدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکیْلَ وَ الْمِیزَانَ بِالْقِسطِ لانُکلِّف نَفْساً إِلا وُسعَهَا وَ إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذَا قُرْبی وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِکمْ وَصاکُم بِهِ لَعَلَّکمْ تَذَکَّرُونَ؛(1) بگو: «بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید! و به پدر و مادر نیکی کنید! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آنها را روزی می دهیم؛ و نزدیک کارهای زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان! و انسانی را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید! مگر بحق (و از روی استحقاق)؛ این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید! و به مال یتیم، جز به بهترین صورت (و برای اصلاح)، نزدیک نشوید، تا به حدّ رشد خود برسد! و حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید! - هیچ کس را، جز به مقدار تواناییش، تکلیف نمی کنیم - و هنگامی که سخنی می گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتی اگر در مورد نزدیکان (شما) بوده باشد و به پیمان خدا وفا کنید، این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، تا متذکّر شوید!»
اهمیّت امر به معروف و نهی از منکر
«ما أعمال البِرّ کلّها والجهاد فی سبیل اللّه عِنْدَ الأمر بِالمعروف و النّهی عن المنکر إلّا کنفثة فی بحر لجّیّ؛(2) تمامی اعمال و کارها حتی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر مانند قطره ای در مقابل یک دریای بزرگ و پهناور است».
ص:207
اسلام فیروز دیلمی
هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه وآله برای شاهان و رؤسای کشورها نامه نوشت و آنها را دعوت به اسلام کرد یکی از آن نامه ها را برای کسری (خسروپرویز) پادشاه ایران نوشت که طبق نقل مشهور، وقتی نامه به او رسید، گفت او (پیامبر) نامش را بر نام من مقدّم داشته است، از روی غرور نامه رسول خداصلی الله علیه وآله را پاره کرد.
جالب اینکه روایت شده: «خسروپرویز نامه ای برای «فیروز دیلمی» (که از بقیه اصحاب سیف بن ذی یزن در گیلان بود) به این مضمون نوشت: «به مدینه برو و این بنده ای که نامش را بر نام من مقدم داشته است و با کمال گستاخی مرا به غیر دین خودم دعوت می کند دستگیر کن و به سوی من بیاور».
وقتی که نامه او بدست فیروز دیلمی رسید، فوراً برای اجرای فرمان شاه، به سوی مدینه رفت و به حضور پیامبر(ص) رسید و گفت: «صاحب من (شاه ایران) به من فرمان داده که تو را به نزد او ببرم».
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «اما پروردگار من به من خبر داد که شب گذشته، صاحب تو کشته شده است».
بعدا خبر رسید که «شیرویه» پسر خسرو پرویز، پدرش (خسرو) را در همان شب کشته است.
فیروز و همراهان از این جریان و غیب گویی، به حقانیت اسلام، پی بردند و قبول اسلام کردند.
نابینا و چاه
اگر بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی، گناه است
دهخدا
* مشکل شما عدم اعتقاد به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا مبدأ هستی و آفرینش است.(1)
* از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست، چرا که مکتبی است مادّی و با مادّیت نمی تواند بشریّت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد بشری در غرب و شرق است، به در آورد.(2)
ص:208
* از شما جدّاً می خواهیم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید.(1)
* آقای گورباچف! وقتی از گلدسته های مساجد بعضی از جمهوری های شما پس از هفتاد سال بانگ اللَّه اکبر و شهادت به رسالت ختمی مرتب - صلی اللَّه علیه و آله - به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمّدی (ص) را از شوق به گریه انداخت.(2)
* درباره اسلام به صورت جدّی تحقیق و تفحّص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزش های والا و جهان شمول اسلام است که می تواند وسیله راحتی و نجاتِ همه ملّت ها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید.(3)
* … صریحاً اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می تواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید.(4)
ص:209
پس از دیدارِ رضاخان از ترکیه در سالِ 1313 هجری شمسی، به تغییر اوضاع ایران به ویژه در امور فرهنگی پرداخت و شدیدتر از گذشته اقدام های خود را در جهت اسلام زدایی و حجاب زدایی به پیش برد. در روز 17 دی 1314 رضاخان به اتّفاق همسر و دخترانش که بدون حجاب بودند، در جشن فارغ التّحصیلی دانش سرای مقدّماتی شرکت کرده و به طور رسمی قانون کشف حجاب زنان را اعلام کرد. مأموران از آن پس، با خشونت چادر و روسری را از سر زنان می کشیدند و مردان را مجبور می کردند تا زنهای شان را بدون حجاب به خیابانها و مجالس ببرند.
حجاب در خانواده
«یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لِیَستَئْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَت أَیْمانُکمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الحُْلُمَ مِنکمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِّن قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظهِیرَةِوَ مِن بَعْدِ صلَاةِ الْعِشاءِ ثَلاث عَوْراتٍ لَّکُمْ لَیْس عَلَیْکمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُنَاحُ بَعْدَهُنَّ طوَّفُونَ عَلَیْکم بَعْضکمْ عَلی بَعْضٍ کَذَلِک یُبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الاَیَتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید! بردگان شما، و همچنین کودکانتان که به حدّ بلوغ نرسیده اند، در سه وقت باید از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح، و نیمروز هنگامی که لباس های (معمولی) خود را بیرون می آورید، و بعد از نماز عشا؛ این سه وقت خصوصی برای شماست؛ امّا بعد از این سه وقت، گناهی بر شما و بر آنان نیست (که بدون اذن وارد شوند) و بر گرد یکدیگر بگردید (و با صفا و صمیمیّت به یکدیگر خدمت نمایید). این گونه خداوند آیات را برای شما بیان می کند، و خداوند دانا و حکیم است!»
تحریض بر حجاب
«امام صادق علیه السلام خطاب به خانمی فرمودند:
«… قَالَ إِذَا عُدْتِ إِخْوَتَکِ فَلَا تَلْبَسِی الْمُصَبَّغَةَ»؛(2) وقتی به دیدارِ برادرت رفتی، لباس های رنگارنگ و تحریک آمیز بر تن نکن!»
عقل و دین و حیا
«عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِیٍ علیه السلام قَالَ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ عَلَی آدَمَ علیه السلام فَقَالَ یَا آدَمُ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ
ص:210
أُخَیِّرَکَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اثْنَتَیْنِ فَقَالَ لَهُ آدَمُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا الثَّلَاثُ فَقَالَ الْعَقْلُ وَ الْحَیَاءُ وَ الدِّینُ فَقَالَ آدَمُ إِنِّی قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ لِلْحَیَاءِ وَ الدِّینِ انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ فَقَالَا یَا جَبْرَئِیلُ إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَکُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَیْثُ کَانَ قَالَ فَشَأْنَکُمَا وَ عَرَجَ؛(1) اصبع بن نباته از علی علیه السلام روایت می کند که جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: ای آدم من مأمور شده ام که تو را در انتخاب یکی از سه چیز مخیر سازم، پس یکی را برگزین و دو تا را واگذار، آدم گفت آن سه چیز چیست؟ گفت عقل و حیا و دین. آدم گفت عقل را برگزیدم. جبرئیل به حیا و دین گفت: شما باز گردید و او را واگذارید. آن دو گفتند: ای جبرئیل! ما مأموریم هر جا عقل باشد، با او باشیم. گفت: خود دانید و بالا رفت».
آیا حیا نمی کنید!
«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَکُمْ یُدَافِعْنَ الرِّجَالَ فِی الطَّرِیقِ أَمَا تَسْتَحْیُونَ؛(2) امام علی علیه السلام فرمودند: ای مردمِ عراق! خبردار شده ام که زنان شما در راه به مردان برخورد می کنند. آیا شرم و حیا نمی کنید».
قلدری رضاخان به یک روحانی برجسته و وارسته
آیت اللَّه شیخ محمّد تقی بافقی رحمه الله از علمای ربّانی و عارفان وارسته و مجاهد بود، و در عصر مرجعیت آیت اللّه شیخ عبدالکریم حائری، از مدرّسین معروف حوزه علمیه قم بود و به سالِ 1322 شمسی در تبعیدگاه خود (شهر ری) رحلت کرد و قبر شریفش در مسجد بالا سر در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه علیها السلام است.
عید نوروز سال 1306 شمسی (برابر با 27 ماه رمضان 1346 ه ق) بود زائرانِ بسیاری در حرم حضرت معصومه علیها السلام حضور داشتند، خانواده رضاخان پهلوی بدون حجاب برای زیارت مرقد مطهّر حضرت معصومه علیها السلام به قم آمده بودند و می خواستند با همان وضع واردِ حرم شوند، این گستاخی و بی احترامی خانواده شاه، موجب خشم مردم می شود، و یک نفر روحانی به نام «سیّد ناظم واعظ»، مردم را به امر به معروف و نهی از منکر فرا می خواند.
در این میان خبر به آیت اللَّه شیخ محمّد تقی بافقی (اعلی اللّه مقامه) رسید، ایشان نخست به خانواده رضاخان پیام داد که «اگر مسلمان هستید نباید با این وضع در این مکانِ مقدّس حضور یابید، و اگر مسلمان نیستید باز هم حق ندارید.» (زیرا کافر نباید در حرم باشد.)
ص:211
خانواده رضاخان به پیام آیت اللّه بافقی، ترتیبِ اثر نمی دهند، آنگاه مرحوم آیت اللَّه بافقی شخصاً به حرم آمده و به خانواده رضاخان شدیداً اخطار کرد، و همین حادثه نزدیک بود موجب شورش مردم بر ضد حکومت شاه شود.
از طریق شهربانی قم به رضاخان اطّلاع دادند که خانواده شما (یعنی همسر و دو دختر شما شمس و اشرف) به دستورِ روحانیون در اطاقی محبوس شده اند، و به آنها اخطار شده که حق ندارند بدون حجاب وارد حرم گردند.
رضاخان شخصاً با یک واحد نظامی به قم آمد و خانواده خود را نجات داد، او با چکمه وارد صحن مطهّر شد، آیت اللّه بافقی را موردِ ضرب و شتم داد.
سپس به اشاره شاه، شیخ محمّد تقی بافقی را دمر خوابانیدند و شاه با عصای ضخیم بر پشتِ او می نواخت، و شیخ فریاد می زد:
«یا امام زمان به فریاد برس!» سپس آن عالمِ ربّانی مدّتی زندانی بود و پس از زندان تا آخر عمر تحت نظر اداره آگاهی به عبادت اشتغال داشت.(1)
حجاب
ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است
ارزنده ترین زینت زن، حفظ حجاب است
با حجابت پاسدار گوهر جان باش
حرمت خون شهیدان را نگهبان باش
* آن روزها، غیرت و مردی، جایی نداشت و اهریمن به دنبال تو بود تا پوشش عفاف را از تو بسترد. چنگال کثیف خود را به سوی تو دراز کرد؛ اما تو از او میگریختی و پیچه چادرت را محکم تر می گرفتی. سایه به سایه، دنبالت می آمد. به رویت پنجه کشید و خواست پوشش حجابت را بگیرد؛ اما تو راضی نمی شدی که از حجاب خویش دست برداری. شانه هایت را خونین نمود و تو را در خون خود غلطاند؛ اما همچنان دستت بر پیچه چادرت بود. ای ساکن دیار ستر و عفاف! چه عارفانه به میدان آمده ای و چه با وقار و متانت، در نگاه اغیار ظاهر گشته ای. چادرت یادگار زهراعلیها السلام بود و یاد آور حماسه های زینب علیها السلام که سربلند از جهاد اکبر، به استقبال جهاد اصغر می شتافت و پشتِ دشمنِ زبون را بر خاک نیستی و نابودی می کشاند. حجاب تو، زره جهاد اکبر توست و خلعتی بهشتی است که از آسمان ها برای تو فرستاده اند تا شأن والای تو، بیشتر حفظ گردد. مبارک بادت برترین پوشش تو که لباس پارسایی و پاکدامنی است.
ص:212
در 17 دیماه 1356 در روزنامه اطّلاعات مقاله ای در توهین به امام خمینی رحمه الله چاپ شد. روز 18 دیماه مدرّسین حوزه، دروس خود را تعطیل کرده و طلاب به طور دسته جمعی به بیت علما رفته و نسبت به این هتک حرمت اعتراض می کنند. با پیوستن مردم به طلاب در روز 19 دیماه 56 در میدان شهدا مزدوران رژیم آنان را به گلوله می بندند. بدین صورت اوّلین تظاهرات مردمی پس از 15 خرداد 42 به خاک و خون کشیده می شود امّا گرامیداشت چهلم این شهدا شعله انقلاب را در شهر های دیگر برمی افروزد.
جهاد وسیله رستگاری
«یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَاهِدُوا فی سبِیلِهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله ای برای تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید!»
جهاد دری از درهای بهشت
«امام علی علیه السلام: إنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخاصَّةِ أولیائِهِ؛(2) جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را بر روی اولیای خاص خود گشوده است».
لزوم قدردانی از نعمت ولایت
قم به اهل بیت علیهم السلام منسوب است. آقای بروجردی رحمه الله می فرمودند، روایتی که در طریق آن قمی نباشد، یا نیست یا کم است! خدا کند این توجّه و ارادت و محبت نسبت به اهل بیت علیهم السلام در ما باقی بماند! اهل مکّه و مدینه هم نعمت ولایت و اهل بیت علیهم السلام را داشتند، ولی در روایت آمده است که آنان از نعمت ولایت قدردانی نکردند، لذا به اَعاجِم منتقل گردید.(3)
خدا کند مای عَجَم هم نعمت مفت به دست آمده را مفت از دست ندهیم!(4)
انتخاب شهادت
سپاه کوچک امام حسین علیه السلام با اراده ای مصمّم، به سوی کوفه راه می پیمود. پس از مدّتی به آبادی کوچکی رسیدند. خیمه ای در میانِ راه برپا بود. امام علیه السلام در آن حوالی دستور داد تا فرود آیند و به استراحت بپردازند. امام علیه السلام از یارانِ خود خواست تا تحقیق کنند و ببینند که آن خیمه متعلّق به چه کسی می باشد.
ص:213
یکی از یارانِ امام علیه السلام تحقیق نمود و گفت: این خیمه متعلّق به «زهیر بن قین» می باشد که از مکّه باز می گردد و مناسک خود را به جای آورده و اکنون عازم کوفه است.
آنگاه امام علیه السلام به یکی از یارانِ خود فرمود تا برود و «زهیر» را به نزدِ امام دعوت کند.
«زهیر» دعوتِ امام حسین علیه السلام را رد نمود و حاضر نشد که خدمتِ امام علیه السلام بیاید.
همسرِ وی که زنی مؤمن و آزاده بود، خطاب به وی گفت: «سبحان اللَّه! پسرِ رسول خدا تو را دعوت نموده و کسی را به دنبال تو فرستاده و تو حاضر نیستی که نزدِ او بروی؟»
این سخنان در زهیر بن قین اثر کرد، برخاست و خدمتِ امام حسین علیه السلام رفت. مدّتی با امام علیه السلام بود و به سخنان او گوش داد. پس از مدّتی که سخنان امام علیه السلام تمام شد، زهیر با چهره ای برافروخته به خیمه خود بازگشت و دستور داد تا لوازم را جمع کردند و نزدیک اردوگاه امام حسین علیه السلام مجدّداً برپا نمودند.
سپس با اراده ای مصمّم که جز در افرادِ موحّد عینیّت نمی یابد، همسرِ خویش را طلاق داد تا از آن به بعد به اختیار خود باشد و وی را همراهِ برادرش روانه کوفه نمود. آنگاه روی به یاران خود نمود و گفت: «هر کسی آرزوی شهادت دارد، با من باشد و همراهِ من به خدمتِ امام حسین علیه السلام درآید و هر کسی که به فکرِ زندگی و شهر و خانه خود می باشد و در شهادت خود، سودی نمی بیند دوری اختیار کند و برود».
وقتی که سخنان زهیر تمام شد، همه یاران و همراهان وی از او جدا شدند و رفتند. امّا زهیر، مرد و مردانه، و با اطمینان از این که کشته شدن حتمی خواهد بود، در خدمتِ امام علیه السلام ماند و بی باکانه شهادت را بر زندگی ننگین انتخاب نمود.(1)
دادنِ جان
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است
حافظ
* علم، مرکزش قم است و از قم دارد نشر می شود، نه علم، علم و عمل … مرکز فعالیّت اسلامی است، مرکز تحرّک اسلامی است، تحرّک از قم … از توده قم که سربازهای وفادار به اسلام هستند، از آنجا تحرّک دارد سرایت می کند به همه جا … (2)
* قم نمونه بود و من مفتخرم که در قم هستم من 15 سال یا قدری بیشتر از شما دور بودم لکن دلم اینجا بود با شما بودم، شما غیرتمندان، شما پاک جوانان سرمشق همه شدید و الحمدللَّه تمام ملّت ایران، سرتاسر ملّت ایران با هم همصدا شدند و این قدرت الهی بود که این طاغوت را شکست.(3)
ص:214
رمز عملیّات: یا زهراعلیها السلام
محلِّ عملیات: شلمچه و شرق بصره
اهدافِ عملیّات: آزاد سازی شلمچه
هر چند عملیّات کربلای 4(1) به اهدافِ تعیین شده نرسید لیکن یک نتیجه بزرگ نظامی در پی داشت و آن اینکه راه نفوذ به مواضع مستحکم شرق بصره را نشان داد. موفقیت قرارگاه نجف در شکست چند رده از خطوط دشمن در منطقه پنج ضلعی، در جریان عملیّات کربلای 4، مبنای طرح ریزی عملیات کربلای 5 گردید. بر همین اساس بلافاصله پس از توقّف عملیات کربلای 4 تلاش شبانه روزی فرماندهان سپاه پاسداران برای طرّاحی عملیات و آماده سازی منطقه و یگان های رزم آغاز شد و سرانجام در بامداد 19/10/1365، عملیّات کربلای 5 با رمز مبارک یا زهراعلیها السلام در منطقه شلمچه به اجرا در آمد. در این عملیات 200 گردان از سپاه که در سه قرارگاه عملیّاتی سازمان دهی شده بودند با عبور از منطقه آب گرفته ضرق کانال پرورش ماهی و منطقه پنج ضلعی، موانع نفوذ ناپذیر دشمن را پشتِ سر گذاشتند و تا روز 7/11/1365 ضمنِ انهدام بخشِ وسیعی از قوای دشمن تا غرب نهر جاسم پیشروی کردند. متقابلاً دشمن برای مقابله با قوای ایران یگان هایش را یکی پس از دیگری - که در مجموع به بیش از 400 گردان می رسید - واردِ منطقه کرد و پس از نبردی سنگین با تحمّل آسیب فراوان از ادامه نبرد باز ایستاد. با موفّقیت این عملیات که حضورِ نیروهای ایران را در حومه بصره در پی داشت، مخالفین پیروزی جمهوری اسلامی در جنگ در صدد بر آمدند تا با تصویب قطعنامه 598 در شورای امنیت سازمان ملل که در آن برای اوّلین بار به خواسته ایران توجه شده بود برای پایانِ جنگ متّحد شوند. در این عملیات لشکر 27 با استفاده از 10 گردان وارد عملیات شد و در کانال پرورش ماهی به مصاف دشمن رفت. همچنین لشکر 27 شهدای گران قدری را تقدیم انقلاب کرد شهیدانی چون: نوری، رمضان، نوزاد، بکشلو، بخشی، عبادیان، حاج امینی، جزمانی و …
آثارِ شهادت
«قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله یعطی الشّهید ستّ خصال عند اوّل قطره من دمه یکفّر عنه کلّ خطیئه ویری مقعده من الجنه و یزوّج من حور العین و یومّن من الفزع الاکبر و من عذاب القبر و یحلّی حلّه الایمان؛(2) رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: 1) با اوّلین قطره خون او تمام گناهانش بخشیده می شود. 2) جایگاه خود را در بهشت می بیند. 3) از حوریان با او ازدواج می کنند. 4) از وحشت بزرگ روز قیامت در امان می باشد. 5) از عذاب قبر ایمن است. 6) به زیور ایمان آراسته می گردد».
ص:215
رمز عملیّات: یا زهراعلیها السلام
مکان عملیّات: شلمچه سلیمانیه
اهداف عملیات: آزاد سازی ارتفاعات شهر ماووت عراق
با تصرف ارتفاع گرده و عبور از رودخانه عریض قلعه چولان در عملیات نصر، امکان گسترش وضعیت خودی در منطقه غرب این رودخانه و برداشتن گام های اساسی به طرف سلیمانیّه فراهم شد. به همین منظور، می بایست ارتفاعات قمیش دلبشک و الاغلو تصرّف می شد. با فرا رسیدن فصل زمستان ارتفاعات منطقه را برف می پوشاند و اجرای هر عملیاتی دشوار به نظر می رسید، در حالی که وضعیت موجود جنگ اقتضا می کرد عملیات مورد نظر هر چه سریع تر آغاز گردد، زیرا نیروهای معارض عراقی که متّحد ایران بودند در معرض خطر هجوم ارتش عراق قرار داشتند و چنانچه مناطق وسیع تحت نفوذ آنان به اشغال دشمن در می آمد، بسیاری از راه کارهای خودی بسته می شد. با توجّه به این ضرورت، عملیّات بیت المقدس 2 را سپاه طرّاحی و اجرا کرد. در این عملیات نیروهایِ خودی با وجودِ سرمای شدید و دشواری مسیرهای طولانی تعیین شده موفّق گردیدند حدود 70 درصد از اهداف ارضی منطقه، همچون ارتفاعات ویلوان، قامیش و گلاله را به تصرّف خود در آوردند. در این عملیّات، لشکر 27 محمد رسول اللَّه با 8 گردان حضور فعالی را از خود به نمایش گذاشت.
دفن با جامه خونین
«عَن امیرالمؤمنین علیه السلام قَال: لمّا کان یوم بدرٍ، فاُصیب من اصیب من المسلمین، امر رسول اللَّه بدفنهم فی ثیابهم، و ان ینزع عنهم الفراء، و صلیّ علیهم؛(1) حضرت علی علیه السلام فرمود: در روز بدر، پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله نسبت به کسانی که از مسلمانان به شهادت رسیده بودند، دستور داد که آنها را با لباس های شان دفن کنند، و تنها لباس های چرمین را از تنشان بیرون آوردند، و سپس بر آنها نماز خواند».
ص:216
با گسترش اعتراضات مردمی و اثبات ناکارآمدی حکومت نظامی و سست شدن پایه های سلطنت شاهنشاهی، در 26 دیماه 1357 محمّد رضا پهلوی و همسرش پس از سالها ظلم و جنایت در حق مردمِ مسلمان ایران، به طور غیرِ رسمی از تهران به مقصد آسوان مصر خارج شدند، فرار شاه جشن و سرور بزرگی را برای ملّت ایران در پِی داشت و کمتر از یک ماه پس از آن، رژیم شاهنشاهی در ایران سقوط کرد.
فساد، تجاوز به حقوق دیگران
«ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضرُّعاً وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لا یحِب الْمُعْتَدِینَ؛(1) پروردگار خود را (آشکارا) از روی تضرّع، ودر پنهانی، بخوانید! (و از تجاوز، دست بردارید که) او متجاوزان را دوست نمی دارد!»
گناهِ نابخشودنی
«وَ أَمَّا الذَّنْبُ الَّذِی لَا یُغْفَرُ فَمَظَالِمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذَا بَرَزَ لِخَلْقِهِ أَقْسَمَ قَسَماً عَلَی نَفْسِهِ فَقَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا یَجُوزُنِی ظُلْمُ ظَالِمٍ وَ لَوْ کَفٌّ بِکَفٍّ وَ لَوْ مَسْحَةٌ بِکَفٍّ وَ لَوْ نَطْحَةٌ مَا بَیْنَ الْقَرْنَاءِ إِلَی الْجَمَّاءِ فَیَقْتَصُّ لِلْعِبَادِ بَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ حَتَّی لَا تَبْقَی لِأَحَدٍ عَلَی أَحَدٍ مَظْلِمَةٌ؛(2) امّا گناهی که بخشیده نمی شود، آن ظلم و ستم بندگان به یکدیگر است، خداوند روز جزا هنگام احقاق حق مظلومان و کیفر ستمگران عزت و جلالش سوگند یاد می کند و می فرماید: به عزت و جلالم سوگند که ظلم هیچ ظالمی را بدون بررسی و سنجش نادیده نمی گیرم؛ هر چند آن ظلم کوچک و ناچیز باشد. خداوند حقوق ضایع شده افراد را به طور کامل استیفاء می کند تا از کسی نزد دیگری مظلمه ای باقی نماند».
عبرت!
می دانیم که در دورانِ رژیم محمدرضا پهلوی (شاه مدفون) جمعی از وعّاظ بزرگ، ممنوع المنبر بودند (یعنی حق نداشتند منبر بروند) یکی از این وعاظ محترم، مرحوم حضرت حجة الاسلام والمسلمین آقای محمّد تقی فلسفی رحمه الله بود.
ص:217
یکی از موثّقین، مطلبی در این رابطه نقل کرد، که خلاصه اش چنین است:
«یکی از علماء از طرف مرحوم آیت اللّه العظمی بهبهانی (ساکن اهواز) نزدِ دکتر اقبال (رئیس شرکت نفت آن روز) رفت، و با او در موردِ آزاد شدن منبر آقای فلسفی رحمه الله صحبت کرد، او جواب داد: «این موضوع مربوط به اجازه شخص شاهنشاه است»، بنابراین شد که دکتر اقبال در این ارتباط با شاه صحبت کند.
وقتی که دکتر اقبال جریان را به شاه گفته بود، شاه چنین پاسخ داد: «فلسفی دیگر در این کشور مرد.»
یعنی دیگر تا من زنده ام فلسفی نباید منبر برود، و تصوّر می کرد که آقای فلسفی دیگر پیر شده و زودتر از او می میرد، پس فلسفی دیگر تا آخرِ عمر نباید منبر برود.
ولی همه دیدیم که شاه جنایتکار چگونه - آنهم در خارج از کشور - مُرد و دفن گردید، ولی حضرت آقای فلسفی سال های سال منبر رفت و مردم از بیانات پرفیضش بهره مند شدند. فاعتبروا یا اولی الابصار.(1)
بدی
مکن بد که بینی به فرجام بد
ز بد گردد اندر جهان نامْ بد
فردوسی
* فرار محمّدرضا پهلوی طلیعه پیروزی ملّت و سرلوحه سعادت و دست یافتن به آزادی و استقلال است.(2)
* این ستمگر با دست آغشته به خون جوانان ما و جیب انباشته از ذخایر ملت از دست ما گریخت.(3)
ص:218
با گسترش قیامِ مردمی، امام در پیامی عزمِ خود را مبنی بر بازگشت به ایران اعلام کرد. امّا بختیار نخست وزیر وقت در مخالفت با این تصمیم، فرودگاههای کشور را بست. سرانجام اعتراضات مردم و تحصّنِ علما در مسجدِ دانشگاه تهران سبب شد تا فرودگاه مهرآباد بر روی امام باز شود و روز 12 بهمن 1357 با ورود امام به آغوش پر مهر ملّت، پرشکوه ترین استقبال تاریخ از ایشان صورت گرفت.
فضلِ خدا
«یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسوْف یَأْتی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبهُمْ وَ یحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلی الْکَفِرِینَ یجَاهِدُونَ فی سبِیلِ اللَّهِ وَ لا یخَافُونَ لَوْمَةَ لائمٍ ذَلِک فَضلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمی رساند؛ خداوند جمعیّتی را می آورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد می کنند، و از سرزنش هیچ ملامت گری هراسی ندارند. این فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) می دهد؛ و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست.»
مردی از قم
«امام کاظم علیه السلام: رَجُلٌ مِن أهلِ قُم یَدعُو النّاسَ إلَی الحَقِّ یَجتَمِعُ مَعَهُ قَومٌ کَزُبَرِ الحَدیدِ؛(2) مردی از قم مردم را به حق فرا می خواند و گروهی استوار، چون پاره های آهن، پیرامون او گِرد می آیند.»
خصلتهای مؤمن
«قال الإمام الباقرعلیه السلام: اِنّ اللَّهَ عزّوجلّ أعطی المؤمنَ ثلاثَ خصالٍ: العزّةَ فی الدنیا و الفَلَح فی الآخرةِ و المهابةَ فی صدور الظّالمین، ثمّ قَرأ: «و للَّهِ الْعِزَّةُ و لِرَسُولِهِ و لِلْمُؤْمِنینَ؛(3) خدای بزرگ به مؤمن سه خصلت ارزانی داشت: عزّت و سربلندی در دنیا، رستگاری در آخرت و هیبت در دل ستمکاران، سپس این آیه را برخواند: «عزّت مخصوص خداست و پیامبر و مؤمنان».
ص:219
ویژگی های رهبری
«قال الإمام الباقرعلیه السلام: لا تصلح الإمامةُ إلاّ لرجلٍ فیه ثلاثُ خصالٍ: ورعٌ یحجُزه عن معاصی اللَّه، و حلمٌ یملک به غَضبَه، و حُسن الولایةِ علی مَن یلی، حتّی یکونَ لهم کالوالدِ الرَّحیمِ؛(1) امامت (و رهبری) جز برای کسی که در او سه خصلت باشد، شایسته نیست: ورعی که او را از نافرمانی خدا باز دارد، حلمی که با آن بر خشم خویش چیره شود، و مدیریت شایسته در قلمرو ولایت خویش، تا حدی که برای مردم همچون پدری مهربان باشد».
سخنان یک آمریکایی و یک اسرائیلی در کنفرانس شیعه شناسی 1383 هجری شمسی
یک آمریکایی مطالبِ زیادی در رابطه با شیعه و اعتقاداتش می گوید. بعد از آن یک اسرائیلی صحبت می کند که: «احمق تو یک ساعت و نیم داری صحبت می کنی و می گویی شیعه! یک اسم از (امام) خمینی نبردی، در حالی که مصیبت ما با شیعه وقتی شروع شد که شیعه یکی مثل (امام) خمینی را رو کرد، و الّا تا قبل از (امام) خمینی خیلی خوب داشتیم نسخه شیعه را میپیچیدیم. آخه تو چه جور کارشناسی هستی که این را نمی فهمی؟!» (2)
امام خمینی رحمه الله از نظر استاد
از خاطرات جالب و فراموش نشدنی نگارنده(3) اینکه: در سال های 1343 تا 1345 شمسی به تفسیرِ حضرت آیت اللَّه شیخ ابوالقاسم خزعلی (دامت برکاته) می رفتم، این جلسه عصرها در مسجد فاطمیه قم (واقع در گذر خان) از جمعیّت بسیار از طلاب فاضل تشکیل می شد، جلسه پربار و ثمر بخشی بود، ایّامی بود که مدّت ها حضرت امام خمینی قدس سره توسّط رژیم منحوس پهلوی، تبعید شده بود، خفقان و سانسور در همه جا به چشم می خورد، در این شرایط سخت، روزی استاد معظّم آقای خزعلی در جمع شاگردان که نگارنده نیز حاضر بودم و مطالب ایشان را مینوشتم، فرمود:
«… من امید دارم که خداوند برای ما روزگاری پیش بیاورد که در آن روزگار، به استقبال امام خمینی قدس سره برویم، با پای پیاده به زیارتش بشتابیم، سپس با گوشه عمامه خود، غبار نعلین امام را پاک کرده و بدینوسیله، عمامه خود را متبرّک کنیم، و سپس با همین عمامه، دو رکعت نماز بخوانیم قربة الی اللَّه و دعا کنیم لفرج ولیه حجة بن الحسن العسکری علیه السلام».(4)
ص:220
دشمنِ و دوست
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
حافظ
* من خادمِ شما و مملکت هستم. آمده ام که بزرگواری شما را حفظ کنم و آمده ام که دشمنِ شما را از بین ببرم.(1)
* من آمده ام تا دولت یک مستقل باشد.(2)
* من آمده ام که دستِ اجانب را از این مملکت جدا کنم.(3)
* من آمده ام که رسوا کنم اینهایی که به اسم ملیت، به اسم قانون اساسی به اسم کذا می خواهند مسائل سابق را عود بدهند.(4)
ص:221
رمزِ عملیات: یا اللَّه، یا اللَّه، یا اللَّه
تاریخِ عملیّات: 17/11/1361
مکان عملیّات: شمال چزابه
اهداف عملیّات: تهدید العماره در شرق عراق
تسلّط نیروهایِ خودی بر ارتفاعات حمرین در عملیات محرّم و مشاهده معبر وصولی العماره، راه کار جدیدی را پدید آورد و بر این اساس عملیات والفجر طرّاحی گردید. از سوی دیگر، نیروی زمینی تازه تأسیس سپاه که اوّلین تجربه خود را در عملیات نیمه گسترده محرّم با موفقیّت پشت سر گذاشته بود. سازمان رزم جدیدی برای این عملیات آماده کرد. به عبارت دیگر، عملیّات والفجر میدان آزمایش مناسبی برای تشکیلات جدید سپاه بود. ضمنِ آنکه برای جلوگیری از تکرار حوادث عملیات رمضان و خنثی کردن توان زرهی عراق، منطقه رملی در غرب ارتفاعات میشداغ انتخاب شد تا امکان مانور زرهی در آن میسّر نباشد. در این عملیات رزمندگان توانستند با شکستن خطوط پی در پیِ ارتش عراق، به عمق مواضع آن نفوذ کنند.
امّا بر اثرِ مقاومت شدید دشمن در محور عملیاتی و ناهماهنگی به وجود آمده نیروهای خودی به مواضع قبلی بازگشتند. این عملیات نشان داد که در وضعیت جدید جنگ، مقدورات، ابتکارات و عوامل جدید باید وارد عرصه شود تا بتوان موانع مستحکم دشمن را پشت سر گذاشت. ضمناً پس از این عملیات، تشکیلات جدید سپاه ارزیابی و بهینه شد. همچنین در آستانه عملیات والفجر فرمانده نیروی زمینی سپاه سردار غلام حسین افشردی (حسن باقری) و چند تن دیگر از فرماندهان از جمله مجید بقایی، در هنگام شناسایی منطقه به شهادت رسیدند. در این عملیات نیز لشکر 27 محمد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم با فرماندهی سردار حاج علی فضلی و رشادت شهیدان سرافراز احمد اسکندری، محمد راحت، محمود ثابت نیا، بنکدار ناهیدی و اکبر هاشمی صحنه های باشکوهی از خود به یادگار گذاشتند.
شهید دریا
«قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله: شهید البحر مثل شهید البرّ و انّ اللَّه عزّوجلّ وکّل ملک الموت بقبض الارواح الّا شهید البحر فانّه یتولّی قبض ارواحهم؛(1) پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله فرمود: شهید در جنگ دریایی دو برابر شهید در جنگ و جهاد در خشکی اجر دارد و خداوند ملک الموت را برای قبض روح همه افراد مأمور ساخته است، مگر شهیدان جنگ دریایی که آنقدر مقام و فضیلت دارند که خداوند، خودش ارواح آنها را قبضه می کند».
ص:222
رمزِ عملیّات: یا زهراعلیها السلام
محلِّ عملیّات: فاو
اهدافِ عملیّات: تصرف شهر فاو
تسخیر منطقه مهم شبه جزیره فاو، با تاکتیک ویژه عبور از رودخانه عریض و خروشان اروند، هدفی بود که در طرّاحی عملیات والفجر 8 دنبال می شد. سپاه پاسداران پس از طرّاحی این عملیات، با سازمان دهی و آموزش 140 گردان نیرو، آن را فرماندهی و اجرا کرد. برای فریب دشمن و پشتیبانی از این عملیات، به طور همزمان دو عملیات محدود نیز در جزیره ام الرصاص و شلمچه با تلاش سپاه و ارتش به اجرا در آمد. عملیات والفجر 8 در ساعت 10: 22 روز 20/11/1364 با رمزِ مبارک یا فاطمه الزّهرا علیها السلام در منطقه خسرو آباد تا رأس البیشه آغاز گردید. رزمندگان با عبور از اروند در منطقه فاو پیشروی کردند و پس از حدود یازده شبانه روز درگیری بی وقفه و سنگین با قوای دشمن، این منطقه را به تصرّف درآوردند. امّا اهمیت منطقه برای دشمن چنان بود که بیش از 70 روز به پاتک های سنگین خود ادامه داد؛ به این امید که وجودِ اروند به عنوانِ مانع در حدِّ فاصل منطقه عملیاتی با عقبه، مقاومت رزمندگان را به تدریج تضعیف نماید. امّا چنین نشد و بر عکس ارتش عراق به علّتِ پافشاری برای باز پس گیری فاو، تلفات بسیار سنگینی متحمّل شد. نقش توپخانه در انهدام یگان های عراقی بارز بود. توپخانه ارتش و سپاه بصورت مشترک در این افتخار سهیم بودند. ضمن آنکه نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نقش تعیین کننده ای در پوشش هوایی منطقه و سرنگونی هواپیماهای دشمن داشت. در نتیجه این عملیات ایران بر سواحل اروند ساحل شمالی خور عبداللَّه و شبه جزیره فاو مسلّط شد و راه ورود عراق به خلیج فارس مسدود گردید.
پس از ماه ها آموزش، تدارکات، شناسایی، آماده سازی منطقه، انتقال نیرو، که عمدتاً در پوشش نخلستان های جزیره آبادان انجام می شد، عملیات والفجر 8 در ساعت 10: 22 روز 20/11/1364 با رمزِ یا فاطمه الزّهرا علیها السلام در حدِّ فاصل خسرو آباد تا رأس البیشه با عبور از اروند آغاز شد. غوّاص ها که قبل از این ساعت با عبور از اروند در نزدیکی سنگرهای دشمن کمین کرده بودند، تهاجم خود را برای شکستن خط دشمن و پاکسازی آن آغاز کردند و همزمان آتش پرچم ادوات توپخانه خودی روی ساحل
ص:223
جنوبی اروند شروع شد. نیروهایِ موج دوم که داخل قایق ها - در نهرهای منشعب از اروند - منتظر بودند، به ساحل جنوبی برای مقابله با پاتک های دشمن و نیز تثبیت و تأمین سر پل ذهاب اولیه، دو حرکت عمده ضروری بود:
- دور زدن و محاصره شهر
- حضور قوی در محور ساحلی واقع در جناح شمالی
در این بین نقش مؤثّر و پرتوان لشکر 27 محمد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم در محور فاو - ام القصر و در هم شکستن پاتک های بسیار سنگین عراق در این محور نقش بسزایی در تثبیت این عملیات داشته است. جا دارد یادی از فرماندهان شهید لشکر 27 در عملیات والفجر 8 شود: اسداللَّه پازوکی، ابراهیم اصفهانی، فروزش، پیر بداغی، جعفر تهرانی، گره گشا، شیخ آذری و …
مقام شفاعت
«عَنِ الصّادق علیه السلام عم ابائه علیه السلام انّ رسول اللَّه قال: ثلاثه یشفعون الی اللَّه یوم القیامه فیشفّعهم: الانبیاء ثمّ العلماء ثمّ الشّهداء؛(1) امام صادق علیه السلام از پدران خود از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل فرمود: سه گروهند که روز قیامت شفاعت می کنند و شفاعت آنها مورد پذیرش خداوند قرار می گیرد، انبیاء و علما و شهداء.»
شهادت طلبی
«قَالَ رَسول اللَّه صلی الله علیه وآله من طلب الشّهادة صَادِقاً اعطیها و لو لم تصبه؛(2) پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: هر کس از روی صدق شهادت را طلب کند، خداوند به او «ثواب» آن را عطا خواهد کرد، هر چند به شهادت نرسد».
ص:224
12 تا 22 بهمن 1357 هجری شمسی دهه فجر انقلاب اسلامی و روزهای سرنوشت ساز ملّت به پا خاسته ایران است. بازگشت افتخار آمیز امام امت قدس سره به ایران اسلامی و اعلام تشکیل دولت موقّت، پیوستن بسیاری از ارتشیان به انقلاب و بیعت نیروی هوایی با امام بزرگوار و شکست حکومت نظامی با حضور شکوهمند مردم در صحنه به فرمان امام خمینی قدس سره، فتح مراکز مهمّی همچون صدا و سیما و پادگان های نظامی و سرانجام پیروزی انقلاب اسلامی را در پی داشت.
عوامل پیروزی در قرآن کریم
عوامل پیروزی در قرآن کریم چند چیز است:
1) رهبر توانا و لایق. «زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» (بقره، 247.) 2) پیروان مؤمن. «قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ» (بقره، 46.) 3) توکّل. «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ» (بقره، 249.) 4) صبر و استقامت. «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا» (بقره، 250.) 5) انگیزه الهی داشتن. «وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ» (بقره، 250).(1)
بخشوده شدن گناهان مجاهدین
امام صادق علیه السلام: مَن قُتِلَ فی سَبیلِ اللَّهِ لا یُعَرِّفُهُ اللَّهُ شَیئاً مِن سَیِّئاتِهِ؛(2) هر که در راه خدا کشته شود، خداوند چیزی از گناهانش را به او نمی نمایاند».
لزوم حکومت
«إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْ ءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّی یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ؛(3) امام علی علیه السلام فرمود: مردم را ناچار فرمانروایی باید؛ نیکوکار یا تبهکار؛ زیرا در حکومت او فرد با ایمان، کارِ خویش (اطاعتِ خدا) می کند و کافر بهره خویش می برد و خداوند با وجود حکومت هر کس را به اجل مقدر می رساند و بوسیله او مالیات ها جمع آوری می شود و با دشمن جنگیده می شود و راهها ایمن می گردد و حقِّ ناتوان از زورمند ستانده می شود و نیکوکار آسایش می بیند و از تبهکار در امان می مانند».
آیه بعدی را نیز بخوان!
شخصی صوفی مَسلک خدمتِ امام سجادعلیه السلام رسید و گفت: چرا شما جنگ و جهاد
ص:225
را رها کرده و هر سال به حجّ می روید و حال آنکه خداوند در ستایش از جهاد فرموده اند: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنْ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمْ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛(1) خداوند از مؤمنان جانها و اموالِ شان را خریداری کرده که (در برابرش) بهشت برای آنها باشد (به این گونه که) در راه خدا پیکار می کنند می کشند و کشته می شوند این وعده حقّی است بر او که تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده و چه کسی از خدا به عَهدش وفادارتر است؟ اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خدا کرده اید و این است آن پیروزی بزرگ.» بنابراین آیا بهتر نیست به جای حجّ، جهاد کنید؟! امام سجّادعلیه السلام به او فرمودند: دنباله آیه را هم بخوان که در اوصاف رزمندگان می فرماید: «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنْ الْمُنکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرْ الْمُؤْمِنِینَ؛(2) توبه کنندگان، عبادت کاران، سپاس گویان، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان، سجده آوران، آمران به معروف و نهی کنندگان از منکر و حافظان حدود (و مرز های) الهی (مؤمنان حقیقی اند)؛ بشارت ده به (این چنین) مؤمنان.
من اگر چنین رزمندگانی با چنین اوصافی که در این آیه آمده است داشتم، برای جهاد اقدام می کردم، لیکن من افرادِ لایقی که رهبری مرا بپذیرند و از من اطاعت نمایند، نمی بینم و لذا دست به جهاد نزده ام و به حج می روم.(3) از این حدیث استفاده می شود که جهاد اسلامی با جنگ های عادّی و لشکرکشی های کشور گشایانه، تفاوت داشته و نیاز به سپاهیانی با تقوا، خداشناس، بصیر و مکتبی دارد تا به گسترش عقیده دینی کمک کند و اسلام و انقلاب را صادر نماید.(4)
وضعیّتِ طاغوت
در زمان طاغوت مرا به دبیرستانی بردند تا سخنرانی کنم. به من گفتند: اینجا دبیرستانی مذهبی است. وقتی وارد جلسه شدم و گفتم: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم» سر و صدا کردند و هورا کشیدند، قدری آرام شدند گفتم: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم» باز هورا کشیدند، مدّت زیادی طول کشید هر چه کردم حتّی موفّق نشدم یک بسم اللَّه بگویم. شگفت زده بودم، دوستان گفتند: حاج
ص:226
آقای قرائتی چرا تعجّب می کنید؟ آیا می دانید که حدود 73 یهودی و 54 بهایی مسئولیّت آموزش تعلیمات دینی دانش آموزان را به عهده دارند؟(1)
عزّت و ذلّت
در سفری که سالِ 58 به خوزستان داشتم از دادستان خوزستان پرسیدم: چه خبر؟ ایشان فرمودند: چند ماهی از حرکت انقلابی ملّت مسلمان ایران نگذشته بود که مستشاران آمریکایی احساس خطر کرده یکی پس از دیگری ایران را ترک می کردند، یکی از مهره های آمریکایی نیز که کارشناس مسائل ایران در مسجد سلیمان بود، تصمیم به بازگشت گرفت. از تهران سفارش شده بود که از او احترام شود و با بدرقه رسمی، او را تا پای پلکان هواپیما همراهی کنید. ضمناً یک تخته قالی قیمتی توسّط استاندار خوزستان به عنوانِ هدیه شخص أعْلی حضرت به او داده شود. مستشار آمریکایی هم به هنگامِ خداحافظی جعبه ای کادو پیچی شده را به استاندار داد تا به شخصِ شاه بدهد. بعد از پرواز هواپیما خبر دادند که کادویی توسّط مستشار آمریکایی داده شده است گفتند: باز کنید و ببینید چیست؟ وقتی کادو را باز کردند دیدند مقداری دستمال کاغذی است که مستشار آمریکایی در مستراح از آن استفاده کرده است!
ملاحظه کنید ذلّت یک ملّت را و تماشا کنید عزّت همین ملّت بیدار را. چند ماه پس از پیروزی انقلاب نخست وزیر وقت شهید رجایی به سازمان ملل رفت، رئیس جمهور آمریکا از او وقت ملاقات خواست، ایشان فرمود: از طرف ملّتم اجازه ندارم با کسی که این همه به ما ظلم کرده ملاقات کنم.(2)
ناخدای اتّحاد
کشتی امّت رسد بر ساحل امن و مراد
گر بود فرمانده او ناخدای اتّحاد
غلامرضا قدسی
* من این جشن بزرگ را فی الحقیقه عید اسلامی بزرگ را بر همه ملت های اسلامی بلکه محرومان تمام دنیا تبریک عرض می کنم، تبریک برای اینکه این انقلاب (تنها) انقلاب ایران نیست.(3)
* انقلاب ما معجزه بود از این بچّه های کوچک تا آن پیرمرد هایی که در بیمارستانها خوابیده بودند یک صدا برای اسلام فریاد کردند این یک اعجازی بود که در ایران واقع شد همین بود که پیروز کرد اینها را بر یک همچو قدرت هایی که تخیّل این در ذهن کسی در عالم پیدا نمی شد.(4)
ص:227
در 21 بهمن پس از اعلام حکومت نظامی در تهران، امام به مردم دستور دادند تا به خیابان ها بریزند و به حکومتِ نظامی بی اعتنا باشند. مردم نیز به مراکز دولتی و پادگانها یورش بردند و به تدریج آنها را فتح کرده و در روز 22 بهمن 1357 کنترل امور را بدست گرفته و سلطنت 50 ساله پهلوی و 2500 ساله شاهنشاهی را منقرض کردند.
وعده به پیروزی
«وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلینَ* إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ* وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ؛(1) وعده قطعی ما برای بندگان فرستاده ما از پیش مسلّم شده … * که آنان یاری شدگانند، * و لشکر ما پیروزند!»
جهاد در راهِ خدا
«قال الإمام علی علیه السلام: جاهِدُوا فی سَبیل اللَّهِ بأیدیکُم، فإنْ لم تقدِرُوا فجاهِدُوا بألسِنتکم، فإن لم تقدِرُوا فجاهِدُوا بقلوبِکم؛(2) در راه خدا با دست به نبرد برخیزید، اگر نتوانستید به وسیله زبان و گفتار جهاد کنید، و اگر قدرت و توان نداشتید پس با دل واندیشه تان با دشمنان مبارزه کنید.»
* این اعجاز بزرگ قرن و این پیروزی بی نظیر و این جمهوری اسلامی محتاج به حفظ و نگهبانی است.(3)
* بزرگ بشمارند روزی را که خدای تبارک و تعالی به ملّت ما منّت گذاشت که این ملّت را یکپارچه و ملّت را غلبه داد.(4)
ص:228
رمزِ عملیّات: یا رسول الله
محلِّ عملیّات: هور الهویزه، جزایر مجنون و طلائیه
طیّ دوره تعقیب متجاوز که از تیر ماهِ 1361 آغاز شده بود، یکی از تدابیر مهم به کارگیری ابتکار عمل بود. بر همین اساس نیروی خودی در تلاش جهت شناسایی نقاط ضعف دشمن بر آمد. یکی از نتایج این تلاش، شناسایی منطقه هور الهویزه بود. انتخابِ این آب گرفتگی وسیع به این دلیل بود که ارتش عراق با تصوّرِ اینکه عبور نیروهایِ پیاده ایران از هور امکان پذیر نمی باشد. هیچ گونه مَنعی را برای پدافند در این منطقه ایجاد نکرده بودند. برای عملیات در این منطقه توان اجرای عملیات آبی خاکی ضروری بود. سپاه پاسداران به این منظور قرارگاه نوح نبی علیه السلام را تشکیل داد. پس از فراهم شدنِ مقدمات لازم عملیات خیبر با نیرویی برابر با 220 گردان از سپاه و 63 گردان از ارتش با سازمان دهی تحتِ امر قرارگاه های عملیاتی نجف و کربلا و پشتیبانی قرارگاه نوح در ساعت 30: 21 روز 3/12/1362 با رمزِ یا رسول اللَّه صلی الله علیه وآله آغاز شد. در این عملیّات که طی سه مرحله به اجرا در آمد و حدودِ 180 گردان دشمن واردِ منطقه عملیاتی شدند رزمندگان خودی منطقه ای به وسعت 1000 کیلومتر مربع را در هور؛ 140 کیلومتر مربع را در جزایر مجنون و 40 کیلومتر را در طلائیه به تصرّف در آوردند. در این عملیات رشادت سردار خیبر شهید حاج ابراهیم همّت ستودنی بود. لشکر 27 با نیروهایِ عمل کننده خود به فرماندهی حاج محمّد ابراهیم همّت برگ زرین دیگری از افتخارات 8 سال دفاع مقدّس را در صحنه عملیات ها رقم زدند. یادِ فرماندهان شهیدی چون؛ کارور، زجاجی، خسروی، عمران پستی، صبوری، کلهر و … بخیر!
اوّل کسی که واردِ بهشت می شود
«عَنِ الرِّضاءعلیه السلام عَن ابائه علیه السلام: قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله: افضل الاعمال عند اللَّه ایمان لا شکّ فیه و غزو لاغلول فیه و حجّ مبرور و اوّل من یدخل الجنّه شهید؛(1) امام رضاعلیه السلام از پدران خود علیه السلام از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل کرده که آن حضرت فرمود: برترین اعمال نزد خداوند، ایمانی است که در آن تردیدی نباشد و رزم و پیکاری که در آن خیانت در «غنیمت» نباشد و حج مقبول و اوّلین کسی که وارد بهشت می شود شهید است».
ص:229
اگر چه سابقه کمیته امداد امام خمینی رحمه الله به سالهای قبل از پیروزی انقلاب و در جهتِ کمک به زندانیان و نیازمندان می رسد، امّا به طورِ رسمی در 14 اسفند 1357 با صدور فرمانی از جانب امام خمینی رحمه الله تأسیس شد. این روز همچنین آغاز هفته احسان و نیکوکاری است که مردم در آن کمک های مالی و جنسی به نیازمندان هدیه می کنند. به تعبیری زیبا، شادی های خود را تقسیم می کنند.
از صفات اهل بهشت
«وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضهَا السَّماوات وَ الأَرْض أُعِدَّت لِلْمُتَّقِینَ* الَّذِینَ یُنفِقُونَ فی السرَّاءِ وَ الضرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظ وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یحِب الْمُحْسِنِینَ * وَ الَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فاحِشةً أَوْ ظلَمُوا أَنفُسهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاستَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن یَغْفِرُ الذُّنُوب إِلا اللَّهُ وَ لَمْ یُصرُّوا عَلی مَا فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ* أُولَئک جَزَاؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تجْرِی مِن تحْتِهَا الأَنهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ*؛(1) و شتاب کنید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان؛ و بهشتی که وسعت آن، آسمانها و زمین است؛ و برای پرهیزگاران آماده شده است.* همان ها که در توانگری و تنگدستی، انفاق می کنند؛ و خشم خود را فرو می برند؛ و از خطای مردم در میگذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.* و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می افتند؛ و برای گناهان خود، طلب آمرزش می کنند - و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟- و بر گناه، اصرار نمی ورزند، با اینکه می دانند. * آنها پاداششان آمرزش پروردگار، و بهشت هایی است که از زیر درختانش، نهرها جاری است؛ جاودانه در آن میمانند؛ چه نیکو است پاداش اهل عمل!*»
مالِ فانی!
«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لِعَمَّارٍ یَا عَمَّارُ أَنْتَ رَبُّ مَالٍ کَثِیرٍ قَالَ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ فَتُؤَدِّی مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْکَ مِنَ الزَّکَاةِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَتُخْرِجُ الْمَعْلُومَ مِنْ مَالِکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَتَصِلُ قَرَابَتَکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَتَصِلُ إِخْوَانَکَ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ یَا عَمَّارُ إِنَّ الْمَالَ یَفْنَی وَ الْبَدَنَ یَبْلَی وَ الْعَمَلَ یَبْقَی وَ الدَّیَّانُ حَیٌّ لَا یَمُوتُ یَا عَمَّارُ إِنَّهُ مَا قَدَّمْتَ فَلَنْ یَسْبِقَکَ وَ مَا أَخَّرْتَ فَلَنْ یَلْحَقَکَ؛(2) مردی به نام عمار در عصر امام صادق علیه السلام تمکّنِ زیاد داشت. حضرت به وی فرمود: آیا تو صاحب مال بسیار هستی؟ عرض کرد: بلی! فرمود: زکات واجب را میپردازی. عرض کرد: بلی! فرمود: مال معلوم را به سائل و غیر سائل پرداخت می کنی؟ عرض کرد بلی! فرمود: ارحام و اقربایت را صله می نمایی؟ عرض کرد: بلی! فرمود: آیا به برادران دینی ات می رسی؟
ص:230
عرض کرد: بلی! حضرت فرمود: ای عمار! مال فانی می شود، بدن میپوسد، عمل باقی می ماند و حاکم زنده است. آنچه را که پیشتر از خود فرستادی از تو سبقت نمی گیرد و آنچه را که بعد از خودت گذاردی به تو ملحق نمی شود».
صحبت امام علی علیه السلام با پول
علی علیه السلام پولی به دستِ شان رسید. ایشان این پول را در دستشان حرکت می دادند و می فرمودند که: «ای پول! ای دینار! ای درهم! تو آن وقت مالِ من هستی که تو را خرج کنم. بر عکس آنچه معمولاً خیال می کنند که می گویند پول تا وقتی در دستِ من است، مالِ من است.» ایشان فرمودند پول تا در دستِ من است مالِ من نیست وقتی که پول را خرج کردم، آن وقت است که مال من می شود.(1)
محلِّ انفاق
رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: کسی که چند دانه خرما یا چند قرص نان یا چند دینار دارد و قصد انفاق آنها را دارد، در درجه اوّل بر پدر و مادر خود باید انفاق کند و در درجه دوم خودش و زن و فرزندش و در درجه سوم خویشاوندان و برادران مؤمنش و در درجه چهارم خیرات و مبرات(2)
پیامبرصلی الله علیه وآله و مردِ بخیل
رسولِ اکرم صلی الله علیه وآله در دوره اسلام در حالِ طواف بودند. مردی را دیدند که در حالِ طواف چنین دعا می کند: «خدایا مرا بیامرز گرچه می دانم که مرا نمی آمرزی!» فرمودند: «چرا خدا تو را نیامرزد؟» عرض کرد: «یا رسول اللَّه! گناهِ من خیلی زیاد است. از کوه ها و از زمین و از آسمان هم بیشتر است.» فرمودند: «آیا گناهِ تو از خدا هم بزرگتر است؟ گناه تو از خدا که دیگر بزرگتر نیست. گناهت چیست؟» گفت: «یا رسول اللَّه! من آدمی هستم که اگر کسی سراغِ من بیاید و از من یک درهم بخواهد جانِ من می خواهد بیرون بیاید. اگر بفهمم کسی چیزی از من می خواهد این چنین ناراحت می شوم». حضرت فرمودند: «دور شو! آیا نمی دانی کسی که این چنین باشد بوی بهشت را نمی شنود؟ آیا این آیه قرآن را نشنیده ای: «وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ؛(3) و کسانی که از بخل و حرص خویشتن مصون بمانند رستگارانند!» (4)
بی توجّهی به همسایه
به نقلِ شهید مطهری رحمه الله سیّد جواد آملی - فقیه و صاحبِ مفتاح الکرامة - شبی در
ص:231
منزل مشغول صرف شام بود که درِ خانه اش به صدا درآمد. وقتی فهمید که پیش خدمتِ استادش، سیّد مهدی بحر العلوم پشت درب است، با عجله به طرفِ او دوید و منتظرِ صحبت با او شد. پیشخدمت گفت: «حضرتِ استاد بر سر سفره شام نشسته اند، امّا دست به غذا نخواهند برد تا شما را ببینند.» جای معطّلی نبود. سیّد جواد بدونِ آنکه غذا را به آخر برساند با شتاب تمام به طرفِ خانه بحرالعلوم حرکت کرد. تا چشمِ استاد به سیّد جواد افتاد، با خشم و تغیر بی سابقه ای گفت: «سید جواد! از خدا نمی ترسی؟ از خدا شرم نداری؟» سیّد جواد غرق حیرت گردید که چه شده و چه واقعه ای رخ داده که استادش او را این چنین موردِ عتاب قرار داده است. هرچه فکر کرد، نتوانست علّتِ ناراحتی را بفهمد. سرانجام از استاد سؤال کرد. استاد فرمود: «هفت شبانه روز است که فلان همسایه ات با آن عائله زیاد، گندم و برنج ندارند و در این مدّت از مغازه محلِّ شان خرما نسیه کرده و با آن به سر برده اند. امروز نیز که برای نسیه کردنِ خرما رفته، قبل از آنکه اظهار کند، مغازه دار گفته است که حسابِ شما زیاد شده است. او هم خجالت کشیده و دستِ خالی به خانه برگشته است و امشب خودش و عائله او بی شام مانده اند. سیّد جواد گفت: «به خدا قسم که من از این جریان خبر نداشتم و اگر می دانستم، حتماً به احوالَش رسیدگی می کردم.» استاد گفت: «همه داد و فریاد های من برای آن است که تو چرا از احوال همسایه ات بی خبر و غافلی؟! چرا باید آنها هفت شبانه روز به این وضع بگذرانند و تو متوجّه نباشی؟ اگر با خبر بودی و اقدام نمی کردی که اصلاً مسلمان نبودی!» سیّد جواد هم به دستورِ آقا، غذا به منزلِ آن شخص برده و آن شخص هم متوجّه می شود که غذا از خانه سیّد جواد نیست، دست به غذا نمی زند و جویای ماجرا می شود و پس از اطّلاع از جریان، می گوید: «من رازِ خود را به احدی نگفتم و تعجّب می کنم که سیّد بحرالعلوم چگونه از این امر مطلع شده است».(1)
فدای مال و جان
گر صرف مالی می کنی در پای او منّت منه
جایی که باشد جان فدا، قدری ندارد مال را
اوحدی
* باید این عمل با یک ظرافتی انجام بگیرد که مستمندان، محرومان خیال نکنند که آنها از بابِ اینکه در صف پایین جامعه واقع شده اند مورد امداد واقع شده اند. آنها در صف مقدم جامعه اند.(2)
* آنهایی که دارای یک مکنتی هستند توجّه داشته باشند که به این مستمندان که ولی نعمت ما هستند رسیدگی کنند.(3)
ص:232
رمزِ عملیّات: یا فاطمه الزهرا علیها السلام
محلِّ عملیّات: هور الهویزه
اهدافِ عملیّات: انهدام دشمن، تصرف هور الهویزه
آزادی جزایر مجنون در عملیات خیبر سبب شد که در سال بعد، عملیات گسترده سالیانه ایران - که اغلب در زمستان هر سال انجام می شد - مجدّداً در منطقه هور، با هدفِ دستیابی و تسلّط بر جاده العماره - بصره و نیز تسلّط بر شرق رودخانه دجله برای اجرا در عملیات بدر، نیرویی در حدودِ 80 گردان از سپاه و 35 گردان از ارتش با سازمان دهی در سه قرارگاه عملیاتی کربلا، نجف و نوح در مقابل 120 گردان از دشمن در ساعت 23 روز 19/12/1363 با رمزِ مبارک یا فاطمه الزهرا علیها السلام واردِ عمل شدند. در عملیات بدر نیروهای خودی به رودخانه دجله دست یافتند. در این عملیات سردار شهید حاج عبّاس کریمی فرمانده دلاور لشکر 27 به شهادت رسید و به سوی یارانِ خود سفر کرد. روحش شاد.
مقام شفاعت
«عَنِ الصّادق علیه السلام عم ابائه علیه السلام انّ رسول اللَّه قال: ثلاثه یشفعون الی اللَّه یوم القیامه فیشفّعهم: الانبیاء ثمّ العلماء ثمّ الشّهداء؛(1) امام صادق علیه السلام از پدران خود از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل فرمود: سه گروهند که روز قیامت شفاعت می کنند و شفاعت آنها مورد پذیرش خداوند قرار می گیرد، انبیاء و علما و شهداء.»
در ردیف شهیدان
«قال السّجادعلیه السلام: حمدا نسعد به فی السّعداء من اولیائه و نصیربه فی نظم الشّهداء بِسیوف اعدائه؛(2) حضرت امام سجّادعلیه السلام فرمود: سپاس خدای را، سپاسی که بدان در زمره اولیاء نیکبختی قرار گیریم و بواسطه آن در ردیف شهیدان با شمشیر دشمنانش در آییم».
ص:233
بنیاد شهید انقلاب اسلامی در 22 اسفند 1358 به فرمان امام خمینی قدس سره برای سامان دادن بیشتر به امور شهدا و خانواده های آنان آغاز به کار کرد. احیا، حفظ و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگهداشتن یاد شهیدان و حفظ آثار آنان و بسیج امکانات نظام به منظور پراکندن عطر ملکوتی شهادت در جامعه از جمله محورهای فعالیت این نهاد است.
صبر و جهاد
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصّابِرینَ؛(1) آیا چنین پنداشتید که (تنها با ادّعای ایمان) وارد بهشت خواهید شد، در حالی که خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخصّ نساخته است؟!»
خانواده شهید
«قَالَ علی علیه السلام عَن قول رسول اللَّه صلی الله علیه وآله: و یقول اللَّه عزّوجلّ انا خلیفته فی اهله و من ارضاهم فقد ارضانی و من اسخطهم فقد اسخطنی؛ حضرت امیرعلیه السلام در ادامه حدیثی مفصّل که در باب مقام شهید از قول رسول خدا بیان داشته اند می فرماید: «خداوند می فرماید من جانشین شهید در خانواده او هستم، هر کس رضایت آنها را جلب کند رضایت مرا جلب کرده و هر کس آنها را به خشم آورد مرا به خشم آورده است».
کمک به مجاهدان
«عَن النَّبی صلی الله علیه وآله وسلم أَنَّهُ قَالَ مَنْ جَهَّزَ غَازِیاً بِسِلْکٍ أَوْ إِبْرَةٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ؛(2) هر کس جنگاوری را به یک نخ یا سوزن مجهّز کند خداوند گناهان گذشته و آینده او را ببخشاید.»
سردار تنها
و حقیقتاً آنچه از صحنه روز عاشورا در مقابلِ چشمانِ ماست جا دارد که بگوییم در تمامِ حوادثی که ما سراغ داریم از فجایع بشریِ حادثه کربلا هنوز تک و بی همتا است و نظیری ندارد …
همه جای کربلا ذکر مصیبت است. همه حوادثِ عاشورا گریه آور و دردناک است؛ هر بخشی را شما بگیرید از ساعتی که واردِ کربلا شدند، صحبت امام حسین علیه السلام حرف
ص:234
او، خطبه او، شعر خواندنِ او، خبر مرگ دادن او، صحبت کردن با خواهر، با برادرها با عزیزان، همه اینها مصیبت است تا برسد به شب عاشورا …
راوی می گوید که فَلَمّا لَمْ یَبْقِ مَعَهُ سِوی اَهْلِ بَیْتِه؛(1) یعنی وقتی که همه اصحاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند و غیر از خانواده او کسی با او باقی نماند. خَرَجَ عَلِیّ بن الحسین علیه السلام علی اکبر از خیمه گاه خارج شد وَ کانَ مِنْ اَشْبَهِ النّاسِ خَلْقاً؛ یعنی علی اکبر شبیه ترین مردم به پیامبر بود. فَاسْتَأذَنَ اَباهُ فیِ القِتال آمد پیش پدر و گفت: پدر! اجازه بده من بروم بجنگم و جانم را قربانت کنم. فَأَذِنَ لَهُ؛ یعنی هیچ مقاومتی نکرد و به او اجازه داد. این دیگر اصحاب و برادرزاده و خواهر زاده نیست که امام به او بگوید نرو، بایست. این پاره تن خود اوست. پاره جگر خود اوست حالا که می خواهد برود باید امام حسین علیه السلام اجازه بدهد. این انفاق امام حسین علیه السلام است. این اسماعیل حسین علیه السلام است که می رود به میدان. فَأَذِنَ لَهُ اجازه داد که برود. امّا همین که علی اکبر راه افتاد به طرف میدان، ثُمَّ نَظَرَ اِلَیْهِ نَظَرَ یائِسٍ مِنْه (گریه حضار) یک نگاهی از روی ناامیدی به علی اکبر انداخت وَ اَرْخی علیه السلام عَیْنَهُ وَ بَکی ثُمَّ قالَ اللّهُمَّ اشْهَد؛ خدایا خودت شاهد باش! فَقَدْ بَرَزَ اِلَیْهِ غُلامٌ اَشْبَهَ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسولِکَ؛ یعنی جوانی را به جنگ فرستادم و به کامِ مرگ از همه مردم شبیه تر بود به پیغمبرصلی الله علیه وآله، هم در چهره، هم در حرف زدن و هم در اخلاق. از همه جهت. بَه بَه! چه جوانی است! اخلاقش هم به پیغمبرصلی الله علیه وآله از همه شبیه تر است. قیافه اش هم به پیغمبرصلی الله علیه وآله از همه شبیه تر است، حرف زدنش هم به حرف زدنِ پیغمبرصلی الله علیه وآله شبیه تر است. شما ببینید که امام حسین علیه السلام به چنین جوانی چقدر علاقمند است. به این جوان عشق می ورزد. نه فقط به خاطر اینکه پسرش است. به خاطرِ شباهت، اینجور شباهتی، آن هم به پیغمبرصلی الله علیه وآله. آن هم حسینی که در بغل پیغمبرصلی الله علیه وآله بزرگ شده است. به این پسر خیلی علاقه دارد، خیلی برایش رفتن این پسر به میدانِ جنگ سخت است. بالاخره رفت. حالا عبارات دیگری دارد که آنها را نمی خوانم. نقل می کند مرحوم ابن طاوس که وقتی این جوان به میدانِ جنگ رفت و آن جور جنگید و پیشِ پدرش برگشت و گفت: پدر جان! تشنگی مرا می کُشد. اگر آبی داری به من بده! حضرت هم آن جواب را به او دادند و برگشت رفت بطرف میدان.
حالا از این جا می خوانیم: فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَدَم(2) حضرت به او در جواب فرمود که برو بجنگ! و طولی نخواهد کشید که سیراب خواهی شد. به دستِ جدّت سیراب خواهی شد.
ص:235
فَرَجَعَ الی موضِعِ النَّزال علی اکبر برگشت به جای جنگ به صحنه جنگیدن وَ قاتَلَ اعظَمَ القِتال این ابن طاوس آدم ثقه ای است اینجور نیست که حالا برای گریه گرفتن، به صورتِ مثلاً گرم کردن مجلس بخواهد حرفی بزند؛ نه! عباراتش عبارات متقنی است می گوید: قاتَلَ اَعْظَمَ القِتال علی اکبر بزرگترین جنگ را کرد. در نهایتِ شجاعت و شهامت جنگید، بعد از آنکه مقداری جنگید و اینها، فَرَماهُ مُنْقذ بن مُرّة العبدی لَعَنَهُ اللَّه یکی از افرادِ دشمن او را بِسَهمٍ با یک تیری هدف قرار داد، هدف گرفت آن حضرت را.
فَصَرَعَهُ با آن تیر او را از روی اسب بر روی زمین انداخت. فَناداهُ یا اَبَتاه عَلَیْکَ السَّلام صدای جوان بلند شد که پدر خداحافظ! هذا جَدّی یَقرَءُکَ السَّلام و یَقول عَجِّلِ القُدومَ اِلَیْنا می گوید: زود بیا فرزندم حسین! بر ما وارد شو.
همین یک کلمه را علی اکبر بر زبان جاری کرد ثُمَّ شَهِقَ شَهْقَةً فَمات بعد آهی کشید یا فریادی کشید و جان از بدنش بیرون رفت.
فَجاءَ الْحُسَیْنٌ علیه السلام امام حسین تا صدایِ فرزند را شنید، آمد به طرف میدانِ جنگ، آنجایی که جوانش روی زمین افتاده است. حَتّی وَقَفَ عَلَیْهِ … آمد تا بالای سر این جوان رسید وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلی خِدِّهِ(1) صورتش را روی صورت علی اکبر گذاشت وَقالَ قَتَلَ اللَّه قوماً قَتَلوکَ ما اَجْرَأَهُمْ عَلَیَ اللَّه(2) حضرت شروع کردند این کلمات را چند جمله ای نقل کردند. که حضرت صورتشان را گذاشتند روی صورتِ علی اکبر و این کلمات را بنا کردند گفتن؛ قالَ الرّاوی راوی نقل می کند: کسی که این قضایا را از نزدیک به چشم خود دیده است و نقل کرده است می گوید که وَ خَرَجَتْ زینَبُ بِنْت عَلِی صلی الله علیه وآله می گوید: یک وقتی دیدیم زینب علیها السلام از خیمه خارج شد «گریه مقام رهبری و حضّار» تَنادی یا حَبیباه! یَابنَ اَخاه! صدایش بلند شد ای عزیز من! ای برادر زاده من! وَ جاءَت فَأَکَبَّتْ عَلَیْه؛ آمد خودش را انداخت روی پیکر بی جان علی اکبر و جاء الحسین علیه السلام فَأَخَذَها وَ رَدَّها اِلَی النِّساء حضرت آمدند بازوی خواهرشان را گرفتند او را از روی جسد علی اکبر بلند کردند، فرستادند پیش زنها. من یک مطلبی به ذهنم رسید از این عبارت ابن طاوس که می گوید: فَاَکَبَّت عَلَیْهِ یعنی زینب که آمد، آنکه در این جمله ابن طاوس هست و در اخبارِ صحیحی هم نقل کردند، امام حسین علیه السلام را نمی گوید که خودش را روی بدن علی اکبر صلی الله علیه وآله انداخت، بلکه امام حسین علیه السلام فقط صورتش را روی صورتِ جوانش گذاشت. امّا آن کسی که
ص:236
خودش را روی بدن علی اکبر صلی الله علیه وآله از روی بی تابی انداخت، او حضرتِ زینب کبری علیها السلام هست. من به نظرم رسید که خُب این زینب بزرگوار علیها السلام، این عمّه سادات، این عقیله بنی هاشم، دو تا جوانِ خودش هم در کربلا شهید شدند.
دو پسرِ خودش، دو تا علی اکبر خودش هم شهید شدند یکی عون و یکی محمّد. بنده در هیچ کتابی، در هیچ مقتلی ندیدم که وقتی پسرهای زینب کبری علیها السلام به شهادت رسیدند زینب کبری علیها السلام عکس العملی نشان داده باشد. مثلِ اینکه فریاد کشیده باشد، صدایی بلند کرده باشد، گریه بلندی کرده باشد، یا خودش را روی بدنِ اینها انداخته باشد.
این مادرهای شهدای زمان ما حقیقتاً نسخه زینب علیها السلام را دارند عمل می کنند و پیاده می کنند. «گریه مقام رهبری».
بنده ندیدم یا کمتر دیدم، مادری را، مادرِ دو شهید، مادر یک شهید، مادرِ سه شهید که وقتی انسان او را می بیند احساس ضعف و عجز در او بکند. مادرها واقعاً شیر زنانی هستند که انسان می بیند. این زینب کبری علیها السلام نسخه اصلیِ این رفتارِ مادرانِ شهدای ماست.
دو پسرِ جوانش، عون و محمّد شهید شدند و حضرت زینب علیها السلام عکس العملی نشان ندادند. امّا دو جای دیگر غیر از موردِ پسران خودش، دارد که خودش را انداخت روی جسد شهید. یکی همین جاست که آمد بالای سر علی اکبر و بی اختیار خودش را روی بدن علی اکبر انداخت. یکی هم عصر عاشوراست «گریه رهبری». آن وقتی که خودش را روی بدنِ برادرش حسین انداخت، «گریه شدید حضّار و رهبری» صدایش بلند شد: یا رَسولَ اللَّه! هذا حُسَیْنک مُرَمَّلٌ بِالدِّماء؛(1) یعنی ای پیغمبر خدا! این حسین توست، این عزیزِ توست، این پاره تن توست، چه مصیبت هایی را تحمّل کرده است.(2)
* شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصول شان «عند ربهم یرزقون» و از نفوس مطمئنه ای هستند که موردِ خطابِ «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنَّتی» پروردگارند. این جا صحبت عشق است و عشق و قلم در ترسیمش بر خود می شکافد.(3)
ص:237
مجاهد نستوه آیة اللَّه ابوالقاسم کاشانی از پیشگامان مبارزه مردم عراق با انگلیس، نماینده دوره 14 تا 16 مجلس شورای ملّی، از رهبران نهضت ملّی شدن صنعت نفت و رهبر فکری فدائیان اسلام، پس از سال ها مبارزه با استعمار انگلیس و استبداد پهلوی و تحمّل شداید تبعید ها و زندان ها، در 23 اسفند دعوت حق را لبیک گفت و در حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
ارزش جهاد
«لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ أَجْرًا عَظیمًا؛(1) (هرگز) افراد باایمانی که بدون بیماری و ناراحتی، از جهاد باز نشستند، با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند! خداوند، مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان [=ترک کنندگان جهاد]برتری مهمّی بخشیده؛ و به هر یک از این دو گروه (به نسبت اعمال نیک شان،) خداوند وعده پاداش نیک داده، و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظیمی برتری بخشیده است.
قوام دنیا
قال علی علیه السلام: یا جابر، قِوامُ هذه الدنیا بأربعةٍ: عالمٌ یستعمِلُ علمَه، و جاهلٌ لا یستنْکِفُ أن یتعّلم، و غنیٌ جوادٌ بمعروفه، و فقیرٌ لا یبیعُ آخرتَه بدنیا غیره؛(2) قوام دنیا به چهار چیز است: عالمی که علمش را به کار گیرد، جاهلی که از آموختن سرباز نزند، توانگری که با مال خود بخشش کند، و بی نوایی که آخرتش را به دنیای دیگری نفروشد.
از مجاهدین بزرگ
یکی از روحانیون مجاهد و بزرگ ایران و جهان اسلام، آیت اللَّه سیّد ابوالقاسم کاشانی قدس سره است، وی به سال 1293 قمری در تهران دیده به جهان گشود و به سال 1371 قمری در سن 78 سالگی در تهران از دنیا رفت و قبرش در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم علیه السلام است.
ص:238
وی در شانزده سالگی همراه پدرش به نجف اشرف رفت و در حوزه علمیه نجف به تحصیل ادامه داد و به مقام رفیع اجتهاد نائل شد.
پس از اشغال عراق توسّط انگلیسی ها، آیت اللَّه کاشانی در راستای فتوای مرجع عالیقدر مرحوم آیت اللَّه العظمی میرزا محمّد تقی شیرازی مبنی بر قیامِ مسلّحانه بر ضدِّ انگلیسی ها، به عنوان رهبر قیام مسلّحانه در پیشاپیش مسلمین بود، تا آنجا که آیت اللَّه کاشانی از طرف انگلیسی ها به عنوان رهبر مجاهدین ضد انگلیسی، محکوم به اعدام شد، از این رو مخفیانه به ایران آمد و آغازگر نهضت اسلامی در ایران آن عصر (حدود 1320 تا 1330) بر ضدِّ استعمار انگلیس گردید.
قیامِ او بر ضدّ دولت های دست نشانده، در ایران موجب شد که مکرر او را حبس و تبعید کردند.
او در 21 خرداد سال 1326 پس از یکسال تبعید به قزوین، آزاد شد و به تهران بازگشت و به مبارزات خود ادامه داد.
در این ایّام جریان تشکیل حکومت غاصب اسرائیل پیش آمد، آیت اللَّه کاشانی به عنوان رهبر مبارزه بر ضد استعمار غرب، مردم را به حمایت از مسلمین دعوت کرد، هزاران نفر در مسجد امام خمینی (مسجد شاه سابق) در تهران، اجتماع کردند و آمادگی خود را برای رفتن به فلسطین برای حمایت از مردم مسلمان اظهار کردند، که بوسیله دولت شاهنشاهی وقت، از رفتن آنها به سوی فلسطین جلوگیری شد.
مبارزات بی امان آیت اللَّه کاشانی و اعلامیه های شدید اللحن او بر ضد دولت انگلیس و دولت دست نشانده آن در ایران موجب شد، که در بهمن سال 1327 شمسی با برقراری حکومت نظامی، ساعت یک بعد از نیمه شب، منزل آیت اللَّه کاشانی در محاصره مأمورین به فرماندهی سرتیپ دفتری قرار گرفت، و در همان شب او را دستگیر کرده و با یک جیب ارتشی به طرف خرم آباد و قلعه فلک الافلاک برده و بعد از چند روز از آنجا به لبنان تبعید کردند.
او یکسال و چهار ماه در تبعیدگاه لبنان به سر برد، پیامها و اعلامیه های او در این ایّام به ملّت مسلمان ایران می رسید، او همچنان مردم را به مقاومت و مبارزه دعوت می کرد و آنان را بر ضدِّ استعمار انگلیس می شوراند.
اعتراضات شدید مردم به دولت ایران موجب شد که آیت اللَّه کاشانی در 20 خرداد 1329 از تبعید به تهران باز گشت و بیش از نیم میلیون نفر (در آن روز) در استقبال پرشکوه ورودِ آیت اللَّه کاشانی شرکت کردند، او پس از ورود به تهران، رهبری
ص:239
مبارزات را همچنان در دست داشت و با حمایت مسلمین، در موضوع ملّی کردن نفت ایران، و قطع ید انگلیسیها از نفت ایران، پیروزی های چشمگیری بدست آورد، مهمترین شعار استقبال کنندگان آیت اللَّه کاشانی این بود: «خدا، استقلال، آزادی!»
او در فرازی از اعلامیه خود در رابطه با قطع استعمار انگلیس می گوید:
«… ملّی شدن صنعت نفت در ایران، تنها چاره بیچارگی های ما است، زیرا بدین وسیله:
اوّلاً: ثروت بیکرانه که خداوند تبارک و تعالی به ملّت ایران عطا فرمود، از دست دشمنان بشر که مقصدی جز منفعت طلبی و مکیدن خون ملل ضعیف ندارند بیرون آمده و به صاحبان حقیقی آن می رسد.
ثانیاً: با عملی شدن حاکمیت ملّی، شرکت غاصب انگلیسی نتواند عمّال خود را به جان و مال و ناموس مردم مسلّط کند، و بدین وسیله مقاصد پلید خود را انجام دهد …»
مبارزات هوشیارانه و پرصلابت این روحانی مجاهد باعث شد که مداخلات صد و پنجاه ساله انگلستان بر جان و مال ملت ایران، قطع گردید، گرچه بعداً با خیانت جبهه ملّی و کودتای سپهبد زاهدی در 28 مرداد سال 1332، استعمار آمریکا با قیافه ای نو وارد کشور گردید و آیت اللَّه کاشانی خانه نشین شد، ولی پیام او در پیشانی تاریخ معاصر ایران همواره می درخشد که: «زنده باد استقلال در پرتو اسلام، مرگ بر هرگونه استعمار و سلطه خارجی.» (1)
مردمِ نیکو نهاد
حافظ نهاد نیک تو کامَت برآورد
جان ها فدای مردم نیکو نهاد باد
* یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند، از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتی که مرحوم آیت اللَّه کاشانی دید که اینها خلاف دارند می کنند و صحبت کرد. اینها کاری کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند اسمش را آیت اللَّه گذاشته بودند.(2)
ص:240
در زمانی که رژیم بعث عراق تهدید به بمباران و موشک باران نماز جمعه ها می کرد، منافقین در یک همکاری نزدیک با رژیم صدام، در 24 اسفند 1363 در حالی که حضرت آیت اللَّه خامنه ای مشغول ایراد خطبه بودند، با انفجار بمبی نماز جمعه تهران را به خاک و خون کشیدند و 14 نفر را شهید و 88 نفر را مجروح کردند.
منع دوستی با منافق
«فَمَا لَکمْ فی المُْنَافِقِینَ فِئَتَینِ وَ اللَّهُ أَرْکَسهُم بِمَا کَسبُوا أَ تُرِیدُونَ أَن تَهْدُوا مَنْ أَضلَّ اللَّهُ وَ مَن یُضلِلِ اللَّهُ فَلَن تجِدَ لَهُ سبِیلاً* وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سوَاءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتی یهَاجِرُوا فی سبِیلِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْث وَجَدتُّمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً؛(1) درباره منافقین دو دسته شده اید؟! (بعضی جنگ با آنها را ممنوع، و بعضی مجاز می دانید.) در حالی که خداوند بخاطر اعمالشان، (افکار) آنها را کاملاً وارونه کرده است! آیا شما می خواهید کسانی را که خداوند (بر اثر اعمال زشتشان) گمراه کرده، هدایت کنید؟! در حالی که هر کس را خداوند گمراه کند، راهی برای او نخواهی یافت. آنان آرزو می کنند که شما هم مانند ایشان کافر شوید، و مساوی یکدیگر باشید. بنابراین، از آنها دوستانی انتخاب نکنید، مگر اینکه (توبه کنند، و) در راه خدا هجرت نمایند. هرگاه از این کار سر باز زنند، (و به اقدام بر ضدّ شما ادامه دهند،) هر جا آنها را یافتید، اسیر کنید! و (در صورت احساس خطر) به قتل برسانید! و از میان آنها، دوست و یار و یاوری اختیار نکنید!»
انتقام خدا از ظالم
«یقول اللَّه عزّوجلّ: و عزّتی و جلالی لَأنْتَقِمَنَّ مِنَ الظّالِم فی عاجِله و آجِله، ولَأنْتَقِمَنَّ ممّن رأی مظلوماً فقدر أنْ ینصُره فلَمْ یَنْصُرْه؛(2) خداوند عزّوجلّ می فرماید: به عزّت و جلالم سوگند از ستمگر چه در این جهان، چه در آن سرای انتقام خواهم کشید، ونیز از کسی انتقام خواهم کشید که ستمدیده ای را ببیند و بتواند به او یاری رساند، ولی یاریش نکند».
***
ص:241
طفیلی عشق
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیلی عشق می بینم
حافظ
* امروز ملّت ایران با همه وجود، منافقین را لعن و نفرین می کنند و تکرار جنایات آنها، نفرت هر چه بیشتر آحاد مردم را به دنبال خواهد داشت.(1)
* شما می آیید نماز جمعه را می زنید، نماز جمعه را که می زنید خیال می کنید ملّت ما عقب می نشیند! می بینید که در نماز جمعه چه کردند. این یک مطلبی است گفتنی تاریخی، تا کسی نبیند آن جا را، آن منظره را نبیند، باورش نمی آید که زن و بچّه اش تو بغلش است، مرد بچّه اش پهلویش است، هیچ حرکت نکنند، این همه فشار، هیچ حرکت نکند.(2)
عملیات والفجر 10 (1366 هجری شمسی)
رمز عملیّات: یا محمّد ابن عبداللَّه صلی الله علیه وآله
محلِّ عملیّات: منطقه عمومی حلبچه
اهداف عملیّات: تصرف سد دربندی خان - بستن جاده سلیمانیه - بغداد
منطقه عمومی حلبچه که بارها مورد توجّه طراحان نظامی قرار گرفته بود، سرانجام برای عملیات گسترده زمستانی سال 1366 انتخاب شد. طی دو ماه تلاش شبانه روزی و طاقت فرسا، یگان های مهندسی از یک سو، و واحدهای اطلاعاتی و عملیاتی از سوی دیگر، منطقه را برای اجرای عملیات گسترده آماده کردند. یگان های سپاه پاسداران اجرای عملیّات را که برای چهار مرحله طرّاحی شده بود در ساعت 2 بامداد روز 24/12/1366 با رمز یا محمد ابن عبداللَّه صلی الله علیه وآله در سه محور آغاز کردند. رزمندگان اسلام ضمن تلاش برای رعایت اصل غافلگیری و با وجود سرمای سخت و شدید زمستانی ارتفاعات مرزی را پشت سر گذاشتند و شهرهای بیاره، طویله، دوجیله، خرمال و حلبچه را تصرّف کردند. بدین ترتیب مقدّمات تصرّف سد در بندیخان و نیز بستن جاده مهم سلیمانیه - بغداد فراهم شد. با تصرّف بیش از 1200 کیلومتر مربع از خاک عراق به دست رزمندگان اسلام، پیش بینی می شد. فرماندهی ارتش عراق یگان های مستقر در جنوب را به این منطقه گسیل کند، امّا عراق با اطمینان از
ص:242
حمایت های جهانی روش مقابله نظامی را تغییر داد و با استفاده از سلاح های شیمیایی، به جبران شکست های خود در صحنه نبرد بر خاست. ارتش عراق علاوه بر به کارگیری سلاح شیمیایی برای مقابله با رزمندگان، در روز 26/12/1366 انبوه مردم حلبچه را در حالی که خانه و کاشانه خود را به قصد ایران ترک می کردند، هدف بمب های شیمیایی قرار داد و هزاران تن از مردم کرد عراق را به شهادت رساند.
موجب آمرزش گناهان
«قَالَ الصَّادق علیه السلام مَن قُتِلَ فی سَبیل اللَّه، لَم یعرّفه اللَّه شیئاً مِن سیئاته؛(1) امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که در راه خدا کشته شود، خداوند هیچیک از گناهان او را به روی او نمی آورد.»
امید شهادت در جبهه
«قَالَ امیرالمؤمنین علیه السلام واللَّه لولا رجائی الشّهاده عند لقائی العدوّ لوقد حمّ لی لقاءه لقرّبت رکابی، ثمّ شخصت عنکم فلا اطلبکم ما اختلف جنوب و شمال؛(2) حضرت امام علی علیه السلام فرمود: به خدا قسم اگر آرزوی شهادت را در پیکار با دشمن نمی داشتم، (که ای کاش زودتر فراهم آید) بر مرکب خود سوار می شدم و از میان شما کوچ می کردم و تا باد شمال و جنوب بوزد (برای همیشه) در جستجوی شما نمی پرداختم».
ص:243
سیّد احمد خمینی رحمه الله در سال 1324 شمسی در قم به دنیا آمد. پس از پایان دوره ابتدایی و دبیرستان به تحصیل علوم دینی پرداخت. در سال 1345 مخفیانه برای دیدارِ پدر عازم نجف اشرف شد. چندی بعد به وطن بازگشت و با ایجاد ارتباط میان عناصر انقلاب در ایران و امام در نجف، در روند انقلاب نقش شایسته ای داشت. در سال 1356 ناگزیر مخفیانه به عراق رفت. پس از درگذشت برادرش آقا مصطفی خمینی، مسئولیّتِ اصلی ارتباط امام با یاران انقلاب را به عهده داشت و این وظیفه را تا پیروزی انقلاب و پس از استقرار نظام اسلامی به نحو قابلی انجام می داد. ایشان از طرفِ امام در جلسات مهم مسئولان نظام شرکت می کرد و هماهنگی لازم را با حضرتِ امام رحمه الله برقرار می نمود. پس از رحلت امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام را سرپرستی می نمود. سرانجام در 27 اسفند 1373 در اثر سکته قلبی فوت نمود.
کمک به خوبی
«مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقیتاً؛(1) کسی که شفاعت [تشویق و کمک]به کار نیکی کند، نصیبی از آن برای او خواهد بود و کسی که شفاعت [تشویق و کمک]به کار بدی کند، سهمی از آن خواهد داشت. و خداوند، حساب رس و نگهدار هر چیز است.»
فرزند صالح
پیامبرصلی الله علیه وآله: إنَّ الوَلَدَ الصّالحَ رَیحانَةٌ مِن رَیاحینِ الجَنَّةِ؛(2) فرزند صالح، گلی از گل های بهشت است.
مسلمان و مؤمنِ واقعی
«قَالَ أَبُو جَعْفَرٍعلیه السلام یَا سُلَیْمَانُ أَ تَدْرِی مَنِ الْمُسْلِمُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنْتَ أَعْلَمُ قَالَ الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ یَدِه ثُمَّ قَالَ وَ تَدْرِی مَنِ الْمُؤْمِنُ قَالَ قُلْتُ أَنْتَ أَعْلَمُ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ مَنِ ائْتَمَنَهُ الْمُسْلِمُونَ عَلَی أَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ؛(3) امام باقرعلیه السلام فرمود: ای سلیمان! آیا می دانی چه کسی مسلمان واقعی است؟ گفتم فدایت شوم شما بهتر می دانید. حضرت فرمودند: مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند. سپس فرمودند: آیا می دانی مؤمن واقعی کیست؟ گفتم فدایت شوم شما بهتر می دانید. حضرت فرمودند: همانا مؤمن واقعی کسی است که مسلمین او را امین بر اموال و انفس خویش قرار داده اند».
ص:244
سفر شروع شد!
برای من مغلق بود آنهایی که به حالت کُما می روند ظاهر اعضای آنها از کار می افتد امّا برزخ آنها سرِ جای خودش است. بیهوش که ما می گوییم، بیهوش جسمی می شوند، بیهوش معنوی نمی شوند. فهمِ این سخن برای من مشکل بود که اتّفاقاً در وفاتِ مرحوم آقا سید احمد آقا رحمه الله آقازاده امام این مشکل برای من حل شد. مرحوم آقا سیّد احمد آقا که به آن حال رفته بود، همسرِ محترمه ایشان به مرحوم جعفر آقا مجتهدی (ایشان هم کمی بعد از احمد آقا مرحوم شدند) زنگ زده بود می گوید که برای احمد آقا دعا کن! مرحوم جعفر آقا گفته بود که سیر برزخی ایشان شروع شده است و نمی شود کاری کرد. از نظر طبّی می گویند که نبض از کار می افتد و این بحث دیگری است چون بالاخره آدم می میرد و در این شکّی نیست. امّا آن روح و هوشیاری باطنِ ما از بین نمی رود.(1)
درد و درمان
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
حافظ
* سایه بادهای پاییزی بر آینه ایام، گرد اندوهی نشاند و گلی از باغ امت را در مسیر خود پژمرد. در آخرین روزهای زمستانی سرد، آن جا که دل ها در طپش انتظار بهاری نو نفس نفس می زد، پرنده ای خسته و زخم خورده از آشیانه پر کشید و از تیرگی این دنیا، به سمت بی نهایتی از نور پرواز کرد. پرنده ای دلتنگ از کوچ پرستوهای مهاجر که آشیانه برایش کوچک و گرفته می نمود رفت و خود را به جمع فرشتگانی که گرد «روح خدا» حلقه زده بودند رساند. او عاشق روح اللَّه و تربیت یافته دامان پاک او بود. هماره در غم فقدان پدر می سوخت. روزی که جسم خسته خورشید را به آغوش تیره و سرد خاک می سپردند، کسی نمی دانست که یادگار او اندوه کدام درد را بر سینه داغدار خویش تحمل می کند. کسی نمی دانست که روح خسته او را مرهمی جز وصال خورشید نیست. هنوز هجران خورشید در باورها نمی گنجید که آهنگ حزن آلود هجرتی دیگر دل را در تب و تاب انداخت. سال ها بود که در فراق پدری مهربان میسوختیم و این داغ را بر سینه هموار می کردیم. هر گاه دلمان هوای پیر جماران می کرد،نظر به چهره یادگارش میدوختیم؛ اما رحلت نابهنگام یادگار او، عواطف پاک و غم دیده امت را جریحه دار کرد. گلاب یاد به مهمانی گل رفت و دل ها را در غمی دیگر واگذاشت. بر بلندای روح او سلام می فرستیم و هجرانش را تسلیت می گوییم.
ص:245
بمباران شیمیایی شهر حلبچه توسّط هواپیما های عراقی، هولناک ترین واقعه جنگ ایران و عراق بود که بر مردم غیر نظامی وارد شد. عراق در سال 1980 میلادی با کمکِ شرکت های غربی به ویژه آلمان، توانست صنعت تولید مواد شیمیایی را به کشور خود منتقل کند و از سال 1361 و بخصوص در جزایر مجنون و فاو به صورت وسیع در جبهه های جنگ از آن بر علیه قوای ایران به کار می برد. عراق در 7 تیر 1366 با استفاده از بمب های شیمیایی شهر مرزی سردشت را مورد تهاجم قرار دادند که باعث کشته شدن و صدمه دیدن غیر نظامیان شد. اما گسترده ترین این حملات در شهر کردنشین حلبچه بود. این شهر در عملیات والفجر 10 (25/12/1366) به دست نیروهای ایران افتاده بود. صدام بر اساس استراتژی «شهر سوخته» در صدد بی خاصیت کردن این پیروزی برآمد. به این ترتیب وسیع ترین مورد استفاده از جنگ افزارهای شیمیایی از زمان جنگ جهانی اول به کار رفت؛ حداقل 5000 نفر از مردمِ کُرد و مسلمانِ این شهر به کام مرگ فرو رفتند و به 7000 نفر دیگر جراحت های عمیق وارد شد. کارشناسان بعدها اعلام کردند عراق در این بمباران بی سابقه از سه نوع گاز شیمیایی خردل، سیانوژن و گازهای اعصاب استفاده کرده است و بدین ترتیب شهر مرده، ساکت و بی تحرّک به جای گذاشت.
آزمایش انسان با مصایب
«وَ إِذْ نجَّیْنَکم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَسومُونَکُمْ سوءَ الْعَذَابِ یُذَبحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَستَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذَلِکُم بَلاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ؛(1) و (نیز به یاد آورید) آن زمان که شما را از چنگال فرعونیان رهایی بخشیدیم؛ که همواره شما را به بدترین صورت آزار می دادند: پسران شما را سر می بریدند؛ و زنان شما را (برای کنیزی) زنده نگه می داشتند. و در اینها، آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان برای شما بود».
خسران دنیا و آخرت
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَجِدَ اللَّهِ أَن یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعَی فیِ خَرَابِهَا أُوْلَئکَ مَا کاَنَ لَهُمْ أَن یَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائفِینَ لَهُمْ فیِ الدُّنْیَا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فیِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛(2) کیست ستمکارتر از آن کس که از بردن نام خدا در مساجد او جلوگیری کرد و سعی در ویرانی آنها نمود؟!
ص:246
شایسته نیست آنان، جز با ترس و وحشت، وارد این (کانون های عبادت) شوند. بهره آنها در دنیا (فقط) رسوایی است و در سرای دیگر، عذاب عظیم (الهی)!»
گناهِ نابخشودنی
«وَ أَمَّا الذَّنْبُ الَّذِی لَا یُغْفَرُ فَمَظَالِمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذَا بَرَزَ لِخَلْقِهِ أَقْسَمَ قَسَماً عَلَی نَفْسِهِ فَقَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا یَجُوزُنِی ظُلْمُ ظَالِمٍ وَ لَوْ کَفٌّ بِکَفٍّ وَ لَوْ مَسْحَةٌ بِکَفٍّ وَ لَوْ نَطْحَةٌ مَا بَیْنَ الْقَرْنَاءِ إِلَی الْجَمَّاءِ فَیَقْتَصُّ لِلْعِبَادِ بَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ حَتَّی لَا تَبْقَی لِأَحَدٍ عَلَی أَحَدٍ مَظْلِمَةٌ؛(1) امّا گناهی که بخشیده نمی شود، آن ظلم و ستم بندگان به یکدیگر است، خداوند روز جزا هنگام احقاق حق مظلومان و کیفر ستمگران عزت و جلالش سوگند یاد می کند و می فرماید: به عزت و جلالم سوگند که ظلم هیچ ظالمی را بدون بررسی و سنجش نادیده نمی گیرم؛ هر چند آن ظلم کوچک و ناچیز باشد. خداوند حقوق ضایع شده افراد را بطور کامل استیفاء می کند تا از کسی نزد دیگری مظلمه ای باقی نماند».
انتقام امام مهدی علیه السلام از ظالمان
«امام حسین علیه السلام: یَظهَرُ اللَّهُ قائِمَنا فَیَنتَقِمُ مِنَ الظّالمینَ؛(2) خداوند قائم ما را از پس پرده غیبت بیرون می آورد و آنگاه او از ستم گران انتقام می گیرد».
بی جرم
چندین سر بی جرم به دار است آن کو
یک بار سر از ناز به بالا نکند کس
وحشی بافقی
* اگر اسلام را به حال خود گذاشته بودند، هرگز فرمان جنگی را صادر نمی کرد، و این همه جنگهایی که در اسلام واقع شد همه اش تحمیل به اسلام بود و او را به این وا داشتند. و به همین جهت است که اسلام حتی در حال جنگ نیز شریف ترین روش را طی کرد، از تخریب خانه ها شدیداً جلوگیری نمود، همانطور که در حال صلح جلوگیری کرده بود و همچنین از اعمال ناشایستی چون آتش سوزی راه انداختن و زهر در آب دشمن ریختن و آب را به روی دشمن بستن و زنان و اطفال و اسیران جنگی را کشتن و … جلوگیری نموده و دستور اکید صادر فرمود که مسلمانان با اسرای جنگی به نرمی و ملاطفت رفتار کنند و به ایشان احسان نمایند حتّی به هر درجه ای از دشمنی و کینه که رسیده باشند.
ص:247
و نیز ترور کردن دشمن را ممنوع کرد، چه در حال جنگ و چه در حال صلح، و کشتن پیر مردان و عاجزان و کسانی را که به جنگ آغاز نکردند و هجوم شبانه بر دشمن را تحریم نموده و نیز اجازه نداد که مسلمانان کافری را به صرف احتمال و تهمت، بکشند و یا قبل از آنکه جرمی را مرتکب شود کیفر دهند و از هر کار دیگری که از قساوت و پستی و وحشی گری انسان سرچشمه گرفته باشد و شرف انسانیت و جوانمردی آن را نپذیرد منع نمود.
شرف اسلام اجازه نمی دهد که هیچیک از این اعمال را درباره دشمن روا بدارند، چنانچه دیدیم در هیچیک از معرکه های جنگ (هر قدر هم که سخت و هول انگیز بود) اجازه ارتکاب به چنین اعمالی را نداد ولی مردمی که امروز خود را متمدن می دانند به همه این جنایات دست می زنند، هول انگیزترین و وحشت زا ترین رفتار را با دشمن خود می کنند. آنهم در عصری که خودشان، عصر نور نامیدند.
آری عصر نور! کشتن زنان و اطفال و پیر مردان و بیماران و شبیخون زدن و بمباران کردن شهرها و مردم بی سلاح و قتل عام دشمن را مباح کرده است!.
مگر این آلمان نبود که در جنگ بین المللی دوم بمب های خوشه ای خود را بر سر مردم لندن ریخت و ساختمان ها را ویران و زنان و اطفال و ساکنان شهر را نابود کرد؟ و مگر این آلمان نبود که هزاران اسیر را به قتل رسانید؟! و مگر این دول متفق (آمریکا و انگلستان و شوروی) نبودند که هزاران هواپیمای جنگی را برای تخریب شهرهای آلمان به پرواز در آوردند و آیا این آمریکای متمدن! نبود که بمب اتمی خود را بر سر مردم ژاپن ریخت (و هیروشیما را با ساکنانش خاکستر کرد؟!).
و این اعمال در روزگاری بود که تمدن آقایان! به اختراع وسایل تخریبی خطرناک تر نرسیده بود، حال که دولت های متمدن! مجهز به سلاح های جدید ویران کننده مانند: موشکها (ی مختلف)، بمب های اتمی و ئیدروژنی و … شده اند، خدا می داند که هنگام شروع جنگ جهانی سوم چه بر سر کره زمین خواهند آورد و چه عذاب ها و خرابی ها و مصیبت ها و دردها به بار خواهد آمد.
خدای تعالی بشریت را به سوی راه صواب و صراط مستقیم هدایت فرماید.(1)
ص:248
بعد از کشف نفت در ایران (سال 1287 شمسی) استعمارگران (بویژه انگلیس) در صدد بهره برداری از این منبع مهمّ برآمدند و امتیازات نابرابری از پادشاهان قاجار گرفتند. در سال 1328 برای بررسی قراردادهای قبلی و الحاق موارد جدید، مذاکراتی موسوم به «گس - گلشائیان» بین ایران و انگلیس - که امتیاز نفت ایران را داشت - صورت گرفت. اما این الحاقیه که به نفع بیگانگان بود، مورد قبول مجلس قرار نگرفت. دولت وقت (دولت ساعد) و دولت بعدی (دولت منصور) به همین دلیل استعفا دادند. با روی کار آمدن رزم آرا، تلاش زیادی برای تصویب رساندن آن کرد و بخاطر همین مجلس را در فشار قرار داد، امّا نزدیکی دو رهبر مذهبی و ملّی (کاشانی و مصدق) مانع سلطه بیگانگان می شد. اعدام رزم آرا توسط فدائیان اسلام (16 اسفند 1329) تأثیر زیادی بر روند مبارزات مردم و مجلس داشت. روز 24 اسفند، ماده واحده ملی شدن صنعت نفت و لغو امتیازات خارجیان در مجلس تصویب شد و مجلس سنا نیز آن را در 29 اسفند ماه تصویب کرد. بعد از آن انگلیس و مهره های داخلی او کوشش بسیار در ملغی کردن و یا کارشکنی در موضوع نفت انجام دادند ولی موفّق نشدند.
نعمت استقلال
«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُواْ إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنکُمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ عَلیَ اللَّهِ فَلْیَتَوَکلَ ِ الْمُؤْمِنُونَ؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمتی را که خدا به شما بخشید، به یاد آورید آن زمان که جمعی (از دشمنان)، قصد داشتند دست به سوی شما دراز کنند (و شما را از میان بردارند)، اما خدا دست آنها را از شما باز داشت! از خدا بپرهیزید! و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند!»
عزّتِ مؤمن
«قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم: عِزُّ الْمُؤمِنِ اِسْتِغْناؤُهُ عَنِ النَّاسِ وَ فِی الْقِناعَةِ الْحُرِّیِّةُ وَ الْعِزُّ؛ عزّت مردم با ایمان در بی نیازی از مردم است و آزادی و شرافت در پرتو قناعت بدست می آید».
استعمار پیر
در آغاز سال 1266 هجری قمری ملک التّجار روسیه «ویش قرتسوف» سماوری با یک دست ظرف چای خوری برای امیرکبیر ارمغان فرستاد. امیر همان سماور را برای یکی از صنعتگران زبردست به اصفهان فرستاد تا نظیرش را بسازد. استاد اصفهانی بسیار خوب از عهده آن کار برآمد. امیر او را تحویل گرفت و چنانکه رسمش بود سرمایه ای در اختیارش
ص:249
گذاشت تا به فنِّ سماور سازی بپردازد. امیر بدین گونه صنعت گران را دلگرم می ساخت تا نیازی به وارد کردنِ وسایل منزل از خارج کشور نباشد. امّا جانشین امیر، میرزا آقا خان نوری، جز به جمع آوری ثروت به چیزی دیگری نمی اندیشید. در عصرِ او، همان سماور ساز هنرمند سرنوشتی دردناک داشت حسین مکّی از قول سرتیپ عبدالرّزاق خان مهندس سرگذشت زیر را در کتاب زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر می آورد:
«جمعی در ایّامِ نوروز در باغ چهل ستون اصفهان به تفریح نشسته بودند. در این بین گدایی پیش آمده، از آنها استمداد مادّی نمود و چون ایّامِ عید بود هر یک از آن جمع مقداری به گدا کمک کردند وی در این هنگام جمعیّت را مخاطب قرار داده اظهار داشت: قصد من گدایی نیست و شخصاً هم فقیر نبوده و نیستم و این مبلغ هم کفاف چند روز مرا می کند. اگر حوصله شنیدن دارید سرگذشت خود را که تا حدّی شیرین و شگفت آور است برای شما نقل کنم. چون از طرف آنها روی خوش به او نشان داده شد، شروع به سخن کرد و سرگذشت خود را بدین گونه بیان کرد: چندین سال قبل (در زمان صدارت امیر کبیر) یک روز حاکم اصفهان صنعتگران را که من یکی از آنها بودم احضار کرد. وقتی به نزد وی رفتیم ما را مخاطب قرار داد و گفت: آیا می توانید کسی را که در میان شما از همه استادتر و ماهرتر است معرّفی کنید. صنعت گران دو نفر را که یکی از آن دو من بودم از بینِ خود به سمتِ استادی انتخاب کرده اظهار داشتند که این دو نفر از همه ما استاد ترند. حاکم اصفهان بقیّه را مرخّص کرد و سپس به ما دو نفر چنین گفت: کدام یک از شما دو نفر ماهرترید؟ رفیقم مرا معرّفی کرد و اضافه نمود که این شخص در فنِّ خود سرآمد است و یکی از صنعتگران خوب این شهر است. حاکم وی را هم مرخّص کرد آنگاه رو به من کرد و گفت: میرزا تقی خان امیرکبیر صدر اعظم ایران برای انجام کار مهمّی تو را به تهران خواسته است. باید هرچه زودتر به خرج ما به تهران بروی. من قبول کردم. به منزل بازگشتم و خود را آماده سفر ساختم. چند روز بعد در تهران به حضورِ امیر رسیدم. امیر ابتدا در مورد شغل و سال هایی که به صنعتگری مشغول بودم پرسش هایی کرد. آن گاه به سماوری که در جلویش بود اشاره ای کرد گفت: آیا می توانی مانندِ این را بسازی؟ چون اوّلین باری بود که سماوری را می دیدم با تعجّب به آن نگریستم. آن گاه با اجازه امیر برخاستم جلو رفتم و پس از ملاحظه کاملِ سماور جواب دادم: آری، می توانم بسازم. امیر لبخندی زد و گفت: این سماور را به عنوانِ نمونه ببر مانندش را بساز و بیاور. من سماور را برداشتم و بیرون آمدم و در دکان یکی از آشنایان به ساختن سماور مشغول شدم.
پس از اتمام کار، سماور را برداشته، نزدِ امیرکبیر بردم. کار من موردِ پسند واقع شد. ضمناً پرسید: این سماور با مزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است؟ من در پاسخ عرض کردم: روی هم رفته 15 ریال. امیر کبیر با تبسّم به منشی خود دستور داد تا امتیاز
ص:250
نامه ای برای من بنویسد که فنِّ سماور سازی به طورِ کلّی برای مدّتِ 16 سال منحصر به من باشد و بهای فروش هر سماور را 25 ریال تعیین کرد. پس از صدور این فرمان، امیر کبیر روی به من کرد و گفت: برو به اصفهان! دستور کار تو را به حکومتِ اصفهان داده ام که وسایل کارَت را از هر حیث فراهم نماید. من از تهران حرکت کرده وارد اصفهان شدم. بلافاصله پس از ورودم، حاکم اصفهان مرا احضار کرده، گفت: باید فوراً مشغول ساختن سماور شوی. امیر در این مورد تأکید فراوان دارد. کارگاه سماور سازی را با خرج حکومت فراهم نما و به اندازه کافی کارگر استخدام کن. من بنا به دستور حاکم چند دکان را از صاحبش اجاره کردم. آنها را به یکدیگر راه دادم و بنا بر موقعیّت و لزوم در هر یک از دکان ها تغییراتی دادم. به طوری که در یکی از دکان ها کوره ای جهت ریخته گری ایجاد کردم در یکی دیگر لوازم صنعت گری و در سوّمی سکو هایی ساخته شد تا شاگردان روی آنها بنشینند برای ساختن چنین کارگاهی مجموعاً مبلغ 200 تومان خرج شد. امّا بدبختانه من هنوز مشغول کار نشده بودم تا یک نفر فراش حکومتی مثل اجل معلّق به دنبالِ من آمد و مرا هم چون دزدان نزد حاکم برد. به محض آنکه چشم حاکم به من افتاد با خشونت گفت: میرزا تقی خان امیرکبیر از صدارت خلع شده و او دیگر کاره ای نیست تو باید هر چه زودتر مبلغ 200 تومان را به خزانه دولت برگردانی. معلوم نیست امیر چرا این قدر امتیاز برای تو قائل شده بود! و چون در آن هنگام من پولی نداشتم دستور حراج اموال من صادر شد. با وجود حراج همه اموال، بیش از 170 تومان فراهم نشد. برای 30 تومان دیگر مرا سر بازار برده و در انظار مردم چوب زدند، تا این که مردم ترحّم کرده و سکّه های پول را به سوی من که مشغول چوب خوردن بودم پرتاب می کردند. سرانجام آن 30 تومان هم پرداخته شد. امّا در نتیجه آن چوب ها و صدمات بدنی، امروز چشم هایم تقریباً نابینا شده و دیگر نمی توانم به کارگری مشغول شوم؛ از این رو به گدایی افتادم. در صورتی که امیر همچنان بر سر کار بود من تا به حال سماور های زیادی ساخته بودم.(1)
«… ملّی شدن صنعت نفت در ایران، تنها چاره بیچارگی های ما است، زیرا بدین وسیله: اوّلاً: ثروت بی کرانه که خداوند تبارک و تعالی به ملّت ایران عطا فرمود، از دست دشمنان بشر که مقصدی جز منفعت طلبی و مکیدن خون ملل ضعیف ندارند بیرون آمده و به صاحبان حقیقی آن می رسد.
ثانیاً: با عملی شدن حاکمیت ملّی، شرکت غاصب انگلیسی نتواند عمّال خود را به جان و مال و ناموس مردم مسلّط کند، و بدین وسیله مقاصد پلید خود را انجام دهد …».(2)
ص:251
امر به معروف و نهی از منکر از بزرگترین فرائض دینی و مهمترین اهداف نهضت مقدّس امام حسین علیه السلام است که ضامنِ استقرار و تداوم بخش تمامی واجبات و ارزش های اسلامی و محو گناه و پلیدی در جامعه است.
برای احیای این دو فریضه بزرگ و بهره مندی جامعه اسلامی از آثار و برکات آن، هفته اوّل محرّم، هفته امر به معروف نهی از منکر نام گرفته است.
امر به معروف و نهی از منکر واجبی در کنار واجبات دیگر
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنات بَعْضهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ أُولَئک سیرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ؛(1) مردان و زنان باایمان، ولیّ (و یار و یاور) یکدیگرند؛ امر به معروف، و نهی از منکر می کنند؛ نماز را برپا می دارند؛ و زکات را می پردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت می کنند؛ بزودی خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار می دهد؛ خداوند توانا و حکیم است!»
***
ص:252
قوام شریعت
«امام علی علیه السلام: قِوامُ الشَّریعَةِ الأمرُ بِالمَعرُوفِ و النَّهیُ عَنِ المُنکَرِ و إقامَةُ الحُدودِ؛(1) استواری شریعت، به امر به معروف و نهی از منکر و بر پا داشتن حدود است».
توجّه شهید رجایی رحمه الله به امر به معروف و نهی از منکر
یکی از اقدامات مهم شهید رجایی رحمه الله، تشکیل جلسات ماهانه معلّمان بود که به گفته ساواک سالهای طولانی سابقه داشت. او رهبر و اداره کننده آن بود. در یکی از جلسات قرار شد این مجمع راجع به امر به معروف و نهی از منکر، تحقیقاتی کند. شهید رجایی رحمه الله اهدافِ مهمّی را از این جلسات و طرح موضوعاتی مثلِ امر به معروف و نهی از منکر دنبال می کرد. یکی از گزارش های ساواک را پیرامون اهداف او با کمی تلخیص می خوانیم: «طبق قرار قبلی، جلسه دبیران در منزلِ آقایِ صحی زاده تشکیل گردیده، آن گاه در موردِ دو مادّه تبادل نظر گردید. مادّه اوّل این که افراد راجع به امر به معروف و نهی از منکر صحبت کنند و مادّه دوم آنکه یک چهارم اوّلِ جلسه به بحثِ آزادی برای کتبِ منتشره و غیره اختصاص یابد … در پی این تصمیم مباحث امر به معروف و نهی از منکر از تاریخ 22/2/50(2) آغاز شد.» «… ابتدا متن اساس نامه ای که اسدی تهیّه کرده بود قرائت و پس از غلط گیری تا حدودی مقدمه آن تصویب گردید و پیش بینی و سمت فعالیت ها در آینده به هر اندازه ای که لازم باشد، منظور گردیده و دست های آنها برای فعالیت های اجتماعی باز باشد و چون امکان دارد بوسیله رجایی که غیبت داشته تغییراتی در آن حاصل شود، لذا فعلاً برای ماشین و امضاء حاضر نشده است و در این موقع اسدی گفت: ان شاءاللَّه این اساسنامه هر چه زودتر تهیه گردد تا بتوانیم از مفاد جریمه و غیبت و تأخیر استفاده کرده و آقایان را بیشتر موظف نماییم. در ضمن چه بهتر که موضوع امر به معروف و نهی از منکر را ظاهراً خودمان حفظ کرده و جرأت این را داشته باشیم که به یکدیگر امر کنیم و معارف اسلامی را اجرا نماییم و در سطح کلاس های درس فعالیت کنیم. تا روح بچّه ها و جوانان را به سوی خود سوق دهیم. بهروزی گفت باید قدرتی بدست آورد که اساس کار را دگرگون کرد تا بتوان حقایق را روشن ساخت و نتیجه گرفت که و الّا با گفتنِ جملات عبیدم و عبدم کار درست نمی شود.
خوشنویسان اظهار داشت: من که موقع خروج از منزل خود زن همسایه را می بینم لخت و عریان بیرون می آید آیا وظیفه دارم …»
ص:253
علاوه بر این، گذشت ایّام نشان داد این گروه برنامه ای بسیار مترقّی برای احیای امر به معروف در پیش گرفته است. «حقیقت این است که این گروه از معلّمین تنها هدفشان امر به معروف و نهی از منکر نیست، بلکه بیشتر هماهنگی کردن هدفِ سیاسی در دبیرستان است».
آن گاه در مورد زد و خورد های پراکنده و دزدی اشرار با رغبت و میل صحبت شد … میر هاشمی اظهار داشت: از طریقِ بزرگ ترها واردِ معرکه شویم. محمد علی رجایی در پاسخ اظهار نمود: بگذار همین جلسات ما جان بگیرد تا چند سال دیگر آن وقت اقدامات اوّل را به عهده تو می گذاریم. به طوری که از اظهارات محمد علی رجایی استنباط می گردد، در آینده اقدامات بزرگی هدف خاص این جلسه می باشد».(1)
نابینا و چاه
اگر بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
* امر به معروف و نهی از منکر دو اصلی است در اسلام که همه چیز را می خواهد اصلاح کند؛ یعنی با این دو اصل می خواهد تمام قشر های مسلمین را اصلاح کند، به همه مأموریت داده، به همه، تمام افراد زیر پرچم مأموریت داده که باید وادار کنید همه را به کارهای صحیح و جلوگیری کنید از کارهای فاسد.(2)
* همانطوری که هر شخص و هر فردی موظّف است که خودش را اصلاح کند، موظّف است که دیگران را هم اصلاح کند. اصل امر به معروف و نهی از منکر برای همین است که جامعه را اصلاح کند.(3)
ص:254
محرّم از ماه های حرام است که جنگ در آن تحریم شده است و در مکتب تشیّع، یادآور حماسه سرخ سالار شهیدان ابا عبداللَّه الحسین علیه السلام و یارانش، و خطابه های آتشین امام سجادعلیه السلام و حضرت زینب علیها السلام در سال 61 هجری قمری می باشد.
این ماه، خاطره های تلخ بر خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، ماه عزاداری بر شهیدان کربلا و بالاخره، ماهِ پیروزی خون بر شمشیر است.
محرم
محرّم آمد و آفاق مات و محزون شد
غبار محنت این خاکدان به گردون شد
شهریار
مقابله به مثل
«الشهْرُ الحَْرَامُ بِالشهْرِ الحَْرَامِ وَ الحُْرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ؛(1) ماهِ حرام، در برابر ماهِ حرام! (اگر دشمنان احترام آن را شکستند و در آن با شما جنگیدند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید.) و تمام حرامها (قابلِ) قصاص است. و (به طور کلّی) هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدّی کنید! و از خدا بپرهیزید (و زیاده روی ننمایید)! بدانید خدا با پرهیزکاران است!»
عزاداری در محرّم
«امام رضاعلیه السلام: کانَ أبی إذا دَخَلَ شَهرُ المُحَرَّمِ لایُری ضاحِکاً … فَاذا کانَ یَومُ العاشِرِ کانَ ذلِکَ الیَومُ یَومَ مُصیبَتِهِ و حُزنِهِ و بُکائِهِ؛(2) چون ماه محرم می رسید، کسی پدرم را خندان نمی دید … چون روز دهم فرا می رسید آن روز، روز سوگواری و اندوه و گریه او بود».
فرا رسیدن ماه محرّم
ماه محرّم حزن آل محمدصلی الله علیه وآله وسلم و شیعیانِ این خاندان است هنگامی که هلال محرّم نمایان می شد کسی امامان ما را خندان نمی دید.
امام روز هفتم ذی الحجه در مکّه معظّمه خطبه معروف را ایراد کردند: «خُطّ الموت
ص:255
علیُ ولد آدم … فمن کان فینا باذلاً مهجته موطناً علی لقاء اللَّه نفسه فلیرحل معنا فانی راحلٌ مصبحاً ان شاء اللَّه» و روز ترویه هشتم ذی الحجّه سمتِ عراق حرکت نمودند.
در بین راه خبرهایی به امام می رسد و از همان دروازه مکّه مواجه با افرادی می شوند که تقاضای انصراف می نمایند ولی امام قبول نمی فرماید. ابن عباس گفت: صلاح نیست. فرمود: باید بروم. عرض کرد چرا؟ گفت: خواب دیده ام. چه خوابی؟ فرمود: نمی گویم. عرض کرد: پس این زن و بچه را همراه نبرید که زینب سر از محمل بیرون کرد. فرمود: ای پسر عباس چه می گویی! مگر من از حسین دست بر می دارم و مگر روزگار جز او برای من کسی باقی گذاشته است؟
سرزمین ثعلبیه خبر شهادت مسلم و هانی را می شنود می گوید: «رَحِمَ اللَّه مُسْلِماً فَلَقَدْ صارَ اِلیَ روحِ اللَّه وَ رِیْحانَه و رحمته و غُفرانه اما انه قد قضی ما علیه و بقی ما علینا» که با این جملات، اصحاب وظیفه خود را می فهمند و برای اطّلاع بانوان به خیمه می روند و دخترِ مسلم را نوازش می کنند. امّا بمیرم برای غربتِ آن آقایی که وقتی خبرِ شهادتش به دخترش رسید کسی دختر را نوازش نکرد و او را دلداری نداد بلکه با تازیانه … (1)
زلف چون کمند
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
حافظ
* ماه محرّم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد … ماهی که باید مشت گره کرده آزادی خواهان و استقلال طلبان و حق گویان بر تانک ها و مسلسل ها و جنود ابلیس غلبه کند و کلمه حق، باطل را محو نماید.(2)
* محرّم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.(3)
* باید محرّم و صفر را زنده نگه داریم به ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام.
با مصائب اهل بیت علیهم السلام زنده مانده است این مذهب.(4)
ص:256
ابوالحسن، محمد بن حسین بن موسی موسوی بغدادی، معروف به سیّد رضی در سال 359 هجری در شهر بغداد به دنیا آمد. ایشان از خانواده ای شریف و اصیل و از نسل ائمه معصومین علیهم السلام است.
نسب او از طرف پدر به امام موسی کاظم علیه السلام و از طرف مادر به امام زین العابدین علیه السلام می رسد. سیّد رضی شخصیّتی اندیشمند و دارای قدرت هوش و درکی بالا بود. او مدرسه ای در شهر بغداد تأسیس کرد و به تربیت شاگردانی در علوم اسلامی پرداخت. کتابخانه بزرگی نیز برای استفاده شاگردان خود در آن مدرسه برپا نمود.
در سال 388 هجری بهاء الدولة او را به جانشینی خود برگزیده و لباس های فاخری به او هدیه داده و او را به مقام ریاست سادات و مسئول رسیدگی به شکایات مردم و امارت حج منصوب نمود. در سال 397 هجری نیز از طرف بهاء الملک همین مقام به او داده شد.
در سال 388 هجری از طرف بهاء الدولة ملقب به «شریف جلیل» و در سال 398 ملقب به «ذو المنقبتین» گردید و در همان سال از طرف بهاء الدولة ملقب به «رضی ذوالحَسَبین» گشت. در سال 401 هجری نیز از طرف قوام الدین ملقب به «شریف أجلّ» شد.
از اساتید سید رضی می توان به این شخصیت ها اشاره کرد: 1) شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان 2) ابو بکر، محمد بن موسی خوارزمی 3) ابو الحسن، علی بن عیسی ربعی 4) ابوالفتح، عثمان بن جنی موصلی 5) ابو سعید، حسن بن عبد اللَّه سیرافی
سیّد رضی دارای تألیفاتی ارزشمند است مانند:
1 - نهج البلاغة، که جمع آوری و تدوین آن بوسیله ایشان صورت گرفته است.
2 - خصائص الأئمةعلیهم السلام
3 - تلخیص البیان عن مجاز القرآن
4 - المجازات النبویة
5 - حقایق التأویل فی متشابه التنزیل
سرانجام پس از عمری خدمت به جهان اسلام و تشیّع، سیّد رضی در سن 47 سالگی و در سال 406 هجری در شهر بغداد دیده از این جهان فرو بست و در کاظمین، در کنار قبر امام موسی کاظم و امام جواد علیهما السلام دفن شد.
علم و آیات
«هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی
ص:257
الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ؛(1) او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [صریح و روشن]است که اساس این کتاب می باشد (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف می گردد.) و قسمتی از آن، «متشابه» است [آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می رود ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می گردد.]اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسیر (نادرستی) برای آن می طلبند در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی دانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرار همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) می گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمی شوند (و این حقیقت را درک نمی کنند)».
خوابِ شیخ مفید
شبی شیخ مفید فاطمه زهراعلیها السلام را در خواب دید که دست امام حسن و امام حسین علیهما السلام را در حالی که دو کودک خردسال هستند گرفته و نزد او آورد و فرمود: «ای شیخ به این دو کودک من علم فقه بیاموز!»
شیخ مفید پس از بیدار شدن، از این خوابِ خود شگفت زده شد. صبح همان روز مادر سیّد رضی و سیّد مرتضی دست دو کودک خود را گرفته و نزد او آورده و گفت: «ای شیخ به این دو کودک من علم فقه بیاموز!»
شیخ مفیدرحمه الله از این حادثه منقلب و گریان گشت و خواب خود را برای آنان تعریف کرده و مسئولیت تربیت و تعلیم این دو سیّد بزرگوار را عهده دار گردید.(2)
ارزش دانش
تو را گرچه در مال افزایش است
به اندازه دانشت ارزش است
ادیب
* سیّد رضی رحمه الله گردآورنده نهج البلاغه، استادی غیرِ مسلمان داشت. وقتی این استاد از دنیا رفت او را در قبرستان غیر مسلمان ها دفن کردند. هروقت سیّد رضی از این قبرستان عبور می کرد، از اسب پیاده می شد و تا آخر قبرستان به احترام استاد پیاده می رفت، بعد از آن سوار می شد و به راه خود ادامه می داد. علّتِ این کار را پرسیدند، فرمود: آخر معلّم من در این قبرستان خوابیده است.(3)
ص:258
10 محرم
از تلخ ترین ایّام تاریخ شیعه که اندوه همیشگی در جان شیعیان نهاده، حوادث روز عاشورا و تاسوعا یعنی محاصره سالار شهیدان و یارانش و عاشورا یعنی شهادت مظلومانه آن سرور و اولاد و یاران بی گناهش در ماه محرم سال 61 در دشت خونین نینوا است.
در پای حسین …
در پای حسین جان فشاندن چه خوش است
وز خاک درش بوسه ستاندن چه خوش است
کلام امام حسین علیه السلام در روز عاشورا
«فقال لهم الحسین علیه السلام صبرا بنی الکرام فما الموت إلا قنطرة یعبر بکم عن البؤس و الضراء إلی الجنان الواسطة و النعیم الدائمة فأیکم یکره أن ینتقل من سجن إلی قصر و ما هو لأعدائکم إلا کمن ینتقل من قصر إلی سجن و عذاب؛(1) ای فرزندان کرم و بزرگواری! استقامت کنید. بدانید که مرگ تنها پلی است که شما را از ناراحتی و رنج ها به باغ های وسیع بهشت و نعمت های جاویدان منتقل می کند. کدامیک از شما از انتقال یافتن از زندان به قصر ناراحتید؟»
روز شمار رویدادهای محرّم
ورود امام به کربلا
ورودِ امام حسین علیه السلام به زمین کربلا در روز پنجشنبه دوم محرم بوده است.(2)
سیّد بن