دوازده گفتار درباره دوازدهمين حجت خدا حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف

مشخصات كتاب

سرشناسه : اوسطي حسين عنوان و نام پديدآور : دوازده گفتار درباره دوازدهمين حجت خدا حضرت مهدي (ع) / تاليف حسين اوسطي.

مشخصات نشر : تهران: مشعر 1387.

مشخصات ظاهري : 295 ص.

شابك : 20000 ريال : 978-964-540-053-6

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : چاپ اول: 1386(فيپا).

يادداشت : چاپ دوم.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم 255ق -

موضوع : مهدويت

رده بندي كنگره : BP51/الف83د9 1387

رده بندي ديويي : 297/959

شماره كتابشناسي ملي : 1097710

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

مقدّمه

اشاره

ص: 4

«يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا» (يوسف: 88)

جلوه گل عندليبان را غزل خوان مى كند ديدن مهدى هزاران درد درمان مى كند

مدّعى گويد كه با يك گل نمى گردد بهار من گلى دارم كه عالم را گلستان مى كند

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

ص: 15

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ (1)

الطاف الهيّه

سپاس و حمد، پروردگارى را سزا است كه براى تكامل بندگان خود جهانى بس عظيم را خلق نمود و آنرا مهد پيدايش و پرورش انسان قرار داد و در آن انواع نعمت ها را گسترش داد بطورى كه جوابگوى تمامى نيازها و خواسته هاى بشرى در بُعْدِ زندگى و ادامه حيات گرديد.

حمد و ثناء، لايق خداوندى است كه براى ارتقاء روحى و سير معنوى بندگان خود و واصل شدن آنان به قُلِّه رفيع اخلاق و سير و سلوك، يعنى تحصيل معرفت الهى و تخلّق به اخلاق حضرت حقّ و مهر و محبت ورزيدن به ذات لايزال ربوبى، رسولان و رهبران آسمانى را مجهّز به وحى و آيات بيّنات برانگيخت.

براى اينكه بعداز حضرت ختمى مرتبت محمد بن عبداللَّه اين واسطه و رابطه بين خالق و مخلوق قطع نگردد، امامانى معصوم و مسلّح به سلاح علم لدنّى را به وسيله وحى، و گفتار و كلمات پيامبر عظيم الشأن خود، به امت اسلامى معرّفى نمود، و مسلمانان را با نام و نشانه هاى بارز و روشن آنان آشنا ساخت.

آرى خداوند متعال، جهان را به عنوان مدرسه و دانشگاه قرار داده و رسولان و


1- 1. رعد: 7.

ص: 16

امامان را معلّمين و اساتيد آن، تا بندگانش بتوانند به عنوان دانشجو از اين بستر آماده، خود را به كمال برسانند و در قرآن به اين مطلب اشاره شده و مى فرمايد:

«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ اْلأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْماً». (1)

خداوند همان كسى است كه هفت آسمان را آفريد، و از زمين نيز همانند آنها را خلق نمود، فرمان او در ميان آنها پيوسته فرود مى آيد تا بدانيد خداوند بر هر چيزى تواناست. و اينكه علم او به همه چيز احاطه دارد.

و نيز با صراحت تمام اعلان نموده كه «وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» (2)

هر قوم و گروهى يك هادى ومرشدى كه از جانب خداوند منصوب باشد، خواهند داشت.

با هزاران تأسف

با تأسف فراوان بايد اعتراف كرد كه اين انسان هاى نمونه و مرشدان الهى مورد بى مهرى بسيارى از مسلمانان قرار گرفتند، و همين أمر باعث شد كه ظالمان و دژخيمانى همچون حجّاج ابن يوسف ها و متوكّل ها و...، حكومت و قدرت را به دست بگيرند و خود را به عنوان امير المؤمنين معرفى نمايند و جانشينان واقعى رسول خدا را به اشكال مختلف از بين ببرند و ملت اسلامى را از فيض وجود و حضور پر بركت آنان محروم سازند. خداوند متعال نعمت هاى مادى و معنوى خود را به بندگان أرزانى داشت و آن را به كمال رساند، و نعمتى را كه خداوند به بندگانش عطا مى كند هرگز آن را بى جهت نمى گيرد مگر آنكه بندگان صلاحيت خود را از دست بدهند و نسبت به آن نعمت إلهى ناشكر و ناسپاس گردند، در سوره مباركه انفال به اين واقعيّت اشاره شده و مى فرمايد:

«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(3)


1- 1. طلاق: 12.
2- 2. رعد: 7.
3- 3. انفال: 53.

ص: 17

خداوند، هيچ نعمتى را كه به گروهى داده تغيير نمى دهد جز آنكه آنها خودشان را تغيير دهند.

قهراً مردم در اثر سوء عمل خودشان، وجود حاكمانى همچون على بن ابى طالب، امام صادق، على بن موسى الرضا و...، را كه همه جوابگوى مسائل دينى و تفسيرى و اعتقادى و عرفانى آنان بودند و هم عدل و داد را بطورى واقع در جامعه پياده مى كردند، از دست دادند.

بقاى حجت الهى در عالم، ضرورى و لازم است

اما از آنجائى كه اراده و مشيت الهى و بلكه حكمت پروردگار تعلّق گرفته به بقاء حجّت و وجود يك انسان كامل كه او بتواند بحقّ، خليفه اللَّه باشد تا مصداق آيه «إِنِّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَلِيفَةً» (1)

منتفى نگردد. دوازدهمين خليفه و جانشين رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه آخرين سلسله امامان و هاديان معرفى شده از جانب وحى و رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده از انظار مخفى داشت، و با اين كار، او را از دسترس ظالمان و ستمگران خود كامه مصون و محفوظ نمود.

امام در پشت پرده غيبت

گرچه امام وحجّت خدا در پشت پرده غيبت به تمامى شئونات و امورات وابسته به امامت مشغول است و او همچون خورشيدى است در پشت ابر كه باعث برقرارى نظام، در منظومه شمسى است، و نور خود را از پشت ابر به تمامى جمادات و نباتات و حيوانات و انسان ها منتشر مى نمايد، و همه آنها از وجودش بهره مند مى گردند.

امام عصر و حجت الهى نيز وجود مباركش اگر چه در پشت پرده غيبت قرار گرفته، أمّا، براى نظام جهان خلقت مفيد است و به بركت وجودش رزق و روزى تمام جانداران


1- 1. بقره: 30.

ص: 18

داده مى شود، و نسبت به انسان ها نيز توجه و عنايت هاى ويژه اى دارد از قبيل هدايتهاى معنوى و دادرسى ها و دستگيريها براى مضطرين وملتمسين در اطراف و اكناف عالم، و با دعاهاى خود و بلكه با كارهاى مخفيانه خود، نقشه هاى شوم و خطرناك دشمنان اسلام را باطل نموده، و باعث دوام اسلام و مسلمين، و به خصوص مكتب تشيّع و پيروان آن مى گردد.

آرى اگر امروز بعداز گذشت چهارده قرن از ظهور و بروز اسلام و نزول قرآن مى نگريم كه اسلام و مكتب تشيّع برقرار است آن هم با وجود دشمنان قدرتمند و كينه توزى در هر عصر و زمانى همچون معاويه و فرزند خبيث او، يزيد كه يكى قسم مى خورد و مى گويد: واللَّه كارى بكنم كه نام محمد صلى الله عليه و آله در زير خاك مدفون گردد و ديگرى واقعه طفّ و كربلاء را به پا مى كند و به خيال خام خود، اصل و ريشه رسالت و امامت را نابود گرداند.

مع ذلك ما شاهد بقاء اسلام و مسلمين و مكتب اهل بيت عصمت و طهارت هستيم و اين حاكى از اين است كه يك انسان الهى و روح بزرگى براى حفظ دين و ديانت در تلاش و تكاپو است و در همين رابطه از وجود نازنين حضرت مهدى عليه السلام نقل شده كه مى فرمايد: إنَّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ وَلا ناسِيْنَ لِذِكْرِكُمْ (1)

ما توجه خودمان را از شما بر نمى داريم و شما را فراموش نخواهيم كرد.

اگر حضرت خضر آن عبد صالح و غائب از انظار، براى حفظ يك كشتى، تا بدست ظالم نيفتد و يا باقى ماندن گنجى تا صاحبان آن بزرگ شوند و نيز براى حفظ ايمان پدر و مادرى، خود را به تكاپو مى اندازد و كارهاى عجيب و غريبى انجام مى دهد تا مصالح ضعيفان و صاحبان حق پايمال نشود. قطعاً حجت غائب ما حضرت مهدى- ارواحنا فداه- ضمن هزاران هزار دادرسيها وكار سازيها براى بيچارگان وصاحبان ايمان، مخصوصاً براى استغاثه كنندگان به درگاه آن حضرت، براى حفظ اسلام و مكتب تشيّع به مراتب سعى و تلاش بيشترى خواهند كرد.


1- 1. مكيال المكارم و امامت و مهدويت كه از احتجاج طبرسى نقل مى نمايد.

ص: 19

محروميت از فيض حضور و يا...

مخفى نماند كه غيبت امام عصر با توجه به اينكه بسيارى از كارهاى مربوط به مقام امامت د رحال غيبت انجام مى گيرد امّا فيض حضور امام را از مردم سلب نموده و آنان را در فراق محبوب خود به سوز و گداز افكنده است.

و از سوى ديگر، وضع آشفته و نابسامان جوامع بشرى و شيوع ظلم و بى عدالتى در اطراف و اكناف آن، و كم رنگ شدن دين و ديانت و بلكه انسانيت و شرافت در بين مردم، و مشاهده بى وفائيها و جنايتها و ضايع نمودن حقوقها در جوامع اسلامى و حتّى از ناحيه بعضى از مدعيّان تشيّع و پيروان اهل بيت عصمت و طهارت، طبيعى است كه قلب حضرت را در غم و غصّه فرو برده و روح بزرگ ايشان را در فشار قرار مى دهد.

و نيز صاحبان ايمان و پيروان واقعى مكتب اهل بيت و امام زمان، سخت در ناراحتى و غربت و فشار واقع مى شوند، زيرا از يك طرف دشمنان اسلام سعى مى كنند آنان را به انزوا بكشند و ضربات خود را بر آنان وارد سازند و از طرف ديگر خناسّهاى زمانه با وسوسه هاى خود مى كوشند تا اين افراد را به وادى شك و ترديد رهسپار نمايند.

مهم ترين وظيفه مسلمانان و به خصوص شيعيان

مهمترين وظيفه اى كه بر آحاد مسلمين و به ويژه شيعيان و پيروان اهل بيت عليهم السلام متوجه است اين است كه: اعتقادات خود را از كتاب و سنّت بگيرند و با ادلّه عقليه آن را تحكيم نمايند و در اين رابطه از مطالعه كتب سودمند و يا حضور درجلسات علماء و دانشمندان غفلت ننمايند زيرا قوى ترين عامل براى جهت بخشى به حركت و سير انسانى آراء و عقائد او است.

آرى بشر بر أساس افكار و عقائد خويش حركت مى كند و طبق آن عمل مى نمايد اسلام، تعليم و تربيت را از فكر و انديشه آغاز كرد و قبل از هر چيز، در مقام اصلاح عقائد بر آمد، پيامبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله با شعار «قُولُوا لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» دعوت خود را شروع كرد زيرا اگر توحيد براى مردم معلوم گردد و به صورت يك اعتقاد و ايمان در آيد به طور قهرى، از هر گونه شركى از قبيل بت پرستى، آدم پرستى، ماه پرستى و... احتراز

ص: 20

مى كنند و همچنين عقيده به توحيد، نيّت و قصد انسان را به مرحله خدا خواهى مى رساند كه در اعمال و كردار جز راه او و جلب رضاى او به جهت ديگرى متمايل نمى گردد.

و نيز عقيده به رسالت و نبوّت، روح تعبّد را در انسان زنده مى كند و چون انبياء را واسطه بين خالق و خلق مى دانند با آرامش كامل و رضايت خاطر به وظائف دينى و انسانى خود مشغول مى گردد.

و امّا عقيده به حضرت مهدى عليه السلام و اين كه فردى خواهد آمد كه عدل و عدالت را گسترش مى دهد، و ظلم و فسق و فجور را از روى زمين محو مى كند و تمامى مستضعفان جهان را از دست مستكبران و خود كامگان نجات مى بخشد و... قطعاً چنين عقيده و ايمانى باعث مى شود اولًا: خود را از صحنه هاى ظلم و ستم و فساد و گناه دور نگه دارد چون مى داند كه آن مصلح كلّ، با هر ظلم و فسادى مقابله و برخورد خواهد كرد. ثانياً:

فكر وانديشه انسان را وسيع، و جهان انديش مى سازد و لذا مى نگريم در عصر حاضر كه زمان غيبت امام عليه السلام است، يگانه فرقه و گروهى كه غم مظلومين و محرومين عالم را مى خورند و در اين رابطه هيچ مرز و حصرى قائل نيستند پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام و معتقدين به حضرت مهدى و منتظرين امام زمان مى باشند.

ثالثاً: اعتقاد به حضرت مهدى و به حيات و غيبت ايشان و نيز آشنا شدن با خصوصيات و ويژگى هاى حضرتش باعث مى شود از وسوسه هاى شياطين و نوشته هاى مسموم و دعوت بعضى از شيادان و حيله گران در امان بمانند زيرا با شناخت حق و آشنا شدن با آن، ديگر جائى براى جولان دادن باطل باقى نمى ماند. منتهى بايد شيعيان در كنار مسائل شعار گونه و مسائل احساساتى، خود را مسلّح كنند به سلاح شعور و آگاهى، و با اين مسئله مهّم اعتقادى بر اساس دليل و برهان آشنا گردند و خوشبختانه افراد كثيرى را مشاهده مى كنيم كه در اين رابطه از ايمانى برخوردار گرديده اند كه غيبت امام عليه السلام در آنان هيچ ضغف و فتورى ايجاد نكرده، و با يك قاطعيّت تمام و روح اميدوار و با نشاط، به انتظار سپيده دم صبح و طلوع خورشيد ولايت و امامت مى باشند، و با تمام وجود با ظلم و بى عدالتى ها مقابله مى كنند و در مقابل ناملايمات صبر مى نمايند، مع ذلك فرياد بر مى آورند:

ص: 21

أَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ الَّتِي لا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِيَةِ، أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ، أَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإقامَةِ الْأَمْتِ وَالْعِوَجِ، أَيْنَ الْمُرَتجى لِإزالَةِ الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ، أَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِيدِ الْفَرائِضِ وَالسُّنَنِ، ... أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِياءِ وَمُذِلُّ الْأَعْداءِ ... (1)

«كجاست بجا مانده خدا كه از عترت هدايتگر و راهنما خالى نمى گردد، كجاست آن كه آماده ريشه كن ساختن ستمگران است؟ ... كجاست ذخيره الهى براى نو كردن فريضه ها و سنّت هاى دين ... كجاست عزّت بخش دوستان و خوار كننده دشمنان ...»

طلوع خورشيد قطعى است

آنچه مسلم است و جاى هيچ شك و ترديدى نيست اين است كه: آينده كاروان بشريت آينده اى روشن و نورانى است، و روزى خواهد آمد كه شايستگان وارثان زمين، و مستضعفان، إمامان و زمامداران مى باشند، و حكومت عدل و داد در سر تا سر گيتى برقرار مى گردد و مردم با رعايت حقوق يكديگر در أمن و امان زندگى مى كنند، علاقه وتمايل مردم به عبادت و بندگى خدا و نيز به پاكان عالم همچون أهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام زياد مى گردد.

و شكل و شمايل جوامع بشرى به طور كلّى تغيير مى كند، ظلم و جور، جاى خود را به عدل و داد، و دورى از پاكان، جاى خود را به نزديك شدن به آنها، و تمرّد و فسق، جاى خود را به ايمان و تقوى واگذار مى كند.

اگر از قرآن اين مطلب استفسار گردد (كه آيا چنين جامعه و حكومت زيبائى محققّ مى گردد؟) قرآن با صراحت مى گويد: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ». (2)

«ما حق را بر سر باطل مى كوبيم تا آن را هلاك سازد و اينگونه باطل محو و نابود مى شود.» و اگر از روايات اسلامى أعم از روايات وارده از طرق أهل سنّت و يا شيعه،


1- 1. فرازهايى از دعاى شريف ندبه.
2- 2. انبياء: 18.

ص: 22

سؤال شود، بطور اتفاق خواهند گفت: آينده جهان تحت يك حكومت عدل و داد قرار خواهد گرفت آنهم بدست افراد پاكان و صلاحيّت دار.

و اگر در اين رابطه از ساير اديان و مذاهب توضيح بخواهيم، آنها نيز مى گويند:

يك انسان كامل و قدرتمندى كه مى تواند مستضعفان جهان را از دست مستكبران نجات بخشد، خواهد آمد، و پيروان زبور و تورات و انجيل همه و همه به انتظار آن روز فرخنده و صبح اميد به سر مى برند: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ». (1)

و اگر آينده بشريّت را از جبر تاريخ سؤال كنيم و به عبارت ديگر از فطرت و نهاد انسان ها (كه از زشتى ها بيزار و عاشق خوبى ها است) بپرسيم، يقيناً صداى بشارت آميزى به گوش خواهد رسيد كه مأيوس نباشيد زيرا آنچه كه فطرت تو طالب آن است يعنى عدالت، صداقت، امانت، حقيقت و زدوده شدن ظلم ها و جنايت ها و حق كشى ها از جامعه بشرى، و خلاصه: خاتمه يافتن كذب ها و تهمت ها و دغل كارى ها، در انتظار تو است.

و مولاى ما امير المؤمنين عليه السلام به اين جبر تاريخ و يا نداى فطرت در كلام خود اشاره نموده و مى فرمايد: لَتَعطِفَنَّ الدُّنْيا عَلَينا بَعْدَ شِماسِها عَطفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِها، وَتَلاعَقيبَ ذلِك: وَنُرِيدُ انْ نَمُّنَ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الاْرْضِ وَنَجْعَلَهُم أئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ (2)

دنيا پس از چموشى (همچون شترى كه از دادن شير به دوشنده اش خود دارى مى كند و براى بچه اش نگه دارى مى كند) بما خانواده روى مى آورد، سپس آن حضرت به دنبال اين سخن اين آيه را تلاوت كرد: مى خواهيم بر مستضعفين زمين منّت گذاريم و آنها را پيشوايان زمين و وارثان آن قرار دهيم.

و اگر گوش دل به فرياد شهيدان بسپاريم و چشم دل را باز نموده و قطرات خون آنها را كه بر روى زمين نقش آفرينى كرده و خواهد كرد، بنگريم، اين پيام به گوش مى رسد:


1- 1. انبيا: 105.
2- 2. نهج البلاغه حكمت: 209.

ص: 23

«وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً» (1)

«آن كس كه مظلوم كشته شده براى ولّى او سطله و حق قصاص قرار داديم.»

يعنى روزى خواهد آمد كه ولى تمامى شهدا قيام كند و انتقام اين خونها را از ستمگران بستاند و بالاخره در يك جمله اين صداى خداى بزرگ و خواسته تمامى بندگان است كه:

«وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»، (2) «فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ» (3)

از خداوند متعال مى خواهيم كه هر چه زودتر، لباس فرج به قامت حجّت خود، يعنى آن انسان كاملى كه همه انبياء و امّت ها، و تمامى مؤمنان و مستضعفان، به انتظار او مى باشند، بپوشاند و با طلوع آن خورشيد عالم تاب، جهان و جهانيان را غرق نور و سرور بگرداند، آمين رب العالمين.

حسين اوسطى


1- 1 اسراء: 33.
2- 2 قصص: 83.
3- 3 اعراف: 71.

ص: 24

گفتار اول: اثبات وجود حجّت خدا، حضرت مهدى از ديدگاه عقل

اشاره

ص: 25

گفتار اول: اثبات وجود حجّت خدا، حضرت مهدى از ديدگاه عقل

ص: 26

ص: 27

اثبات وجود حضرت مهدى- ارواحنا فداه-

لازم است قبل از پرداختن به بحث اثبات وجود حضرت مهدى به دو نكته توجه شود:

نخست، بحث پيرامون مهدويت و اثبات وجود حضرت، بحثى كاملًا اسلامى است و روى سخن با مسلمانان جهان و پيروان مذاهب مختلف اسلامى است، يعنى كسانى كه خدا و رسول خدا و قرآن و سنت را پذيرفته اند و هر دستور و يا گفتارى از اين ناحيه برسد، انجام مى دهند و در مقابل آن تسليم هستند. بنابراين بحث مهدويت به عنوان حجة خدا و خليفه رسول اللَّه با كسى كه خدا و يا رسول خدا را قبول ندارد معنى ندارد؟

البته مى توان با چنين فردى كه منكر دين و خدا است از اين زاويه وارد بحث شد كه آينده تاريخ و سرانجام كاروان بشريت، به عدل و داد و رفع ظلم و ستم گرايش پيدا مى كند.

اينك با توجه به اين كه بحث مهدويت يك بحث اسلامى است، طبعاً مى توان در تمامى مباحث مربوط به حضرت مهدى از مدارك مورد قبول مسلمانان، همچون قرآن و كلام پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده كرد و به آن استدلال نمود.

هرچند در بعضى از مباحث مهم در رابطه مهدويت- مانند اثبات وجود حجّت الهى- هم دليل عقلى وجود دارد و هم نقلى كه ان شاءاللَّه به آن اشاره خواهد شد.

ص: 28

دوم: برآحاد مسلمين در هر عصر و زمانى واجب و ضرورى است كه مسئله امامت را، دنبال كنند و امام زمان خود را بشناسند.

لزوم پيگيرى اين مسئله به جهت اين است كه اولًا، بايد توجه كند كه احكام الهى را از چه كسى اخذ مى كند و به فرمان چه كسى گردن مى نهد و آيا كسانى كه به عنوان مصادر احكام الهى براى خود برگزيده راهى به سوى «اللَّه» دارند؟ وآيا مى توانند امامت و رهبرى او را با دليل مورد قبولى به اثبات برسانند و بگويند همه گفته هاى اين فرد صحيح و از جانب خداوند متعال است؟

آنچه مسلم است اختلاف فراوانى بين ائمه و پيشوايان أهل سنت يعنى مالك و ابوحنيفه و شافعى و احمد حنبل وجود دارد و نيز بين مكتب اهل بيت و ديگران اختلافاتى به چشم مى خورد و هيچ عقلى نمى پذيرد كه بدون دليل روشن و مورد قبولى گفته شود كه آنچه ابوحنيفه مى گويد، احكام ناب اسلامى است، و يا ديگرى ادعا كند كه هر چه مالك و يا احمد حنبل مى گويد، اسلام حقيقى است. خلاصه آن كه هيچ انسان با شعورى تجويز نمى كند كه دين الهى را كه انبياء و شخص پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با آن همه زحمات و صدمات تبيين نموده اند، به راحتى به زيد و عمرو بكر واگذار نمائيم و اين مطلب ضرورت بحث امامت و رهبرى را در هر عصر و زمانى براى ما به اثبات مى رساند و آن را از همه نيازهاى آدمى مهم تر مى گرداند، زيرا اگر آب و خوراك سالم به بدن نرسد، جسم ما در معرض خطر مى افتد اما اگر دست ما از ائمه راستين و امامان به حق كوتاه گردد و به دنبال امام ضالّ و مضلّ حركت كنيم سرانجام گمراه و به شقاوت ابدى مبتلا خواهيم شد (1) مگرنه اين كه قرآن با صراحت مى گويد هر انسانى در روز قيامت با امام و پيشواى خودش محشور مى گردد (2)


1- 1. قرآن براى بيدارى ما گوشزد مى نمايد كه همانگونه كه امام هادى و ائمه راستين وجود دارد متقابلًا ائمه كفر وضالّ و مضلّ هم وجود دارد تا ما انسان ها چشم خود را باز نموده و عقل خود را به كار گرفته تا از سرچشمه وحى الهام گيريم، امامى انتخاب نمائيم كه دين مرضّى پروردگار را براى ما بازگو نمايد، «فاعتبروا يا اولى الأبصار» حشر: 2.
2- 2. «يوم ندعو كل اناس بامامهم» اسراء: 71.

ص: 29

اگر قيامت چشم باز كنيم و ببينيم كه امام و رهبر ما از ائمه ضلال است چه بايد كرد؟! (1)

لزوم شناخت امام زمان

روايتى را شيعه و سنى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل نموده اند و مورد قبول همگان است به طورى كه علامه امينى در الغدير (2) مى نويسد (... لَم يَختَلِفْ في ذلِكَ إثنانَ ولا انّ أحداً خالَجَهُ في ذلكَ شَكٌّ) دو نفر مسلمان هم در اين حديث اختلاف ندارند و نسبت به صدور اين حديث از رسول خدا صلى الله عليه و آله احدى يافت نمى شود كه شك و شبهه اى داشته باشد و علامه امينى حدود ده كتاب از صحاح و مسانيد أهل سنت نام مى برد كه اين حديث را نقل نموده اند. متن حديث از اين قرار است:

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: مَن ماتَ وَلَم يَعرِفْ امامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهلّيةً.

كسى كه بميرد و امام زمان خويش را نشناسد، مرگ او مرگ جاهليت است.

كلينى قدس سره محدث بزرگ جهان تشيع در اصول كافى (3) نيز چندين روايت نزديك به


1- 1. در سوره فرقان از آيه 27 به بعد حال كسانى كه راه صحيحى براى وصول به رسول خدا صلى الله عليه و آله و دين الهى اخذ ننمودند اينگونه بيان نموده: «ويوم يعضّ الظالم على يديه يقول يا ليتني اتخذت مع الرسول سبيلًا يا ويلتى ليتني لم اتخذ فلاناً خليلًا لقد اضلّني عن الذكر بعد اذ جاءني وكان الشيطان للانسان خذولًا وقال الرسول يا ربّ انّ قومي اتخذوا هذا القرآن مهجوراً». قرآن راه صحيح را براى رسيدن به خدا و رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم و اسلام واقعى با دو آيه در قرآن بيان نموده يكى در سوره شورى آيه 23 «قل لا اسئلكم عليه أجراً الا المودة في القربى» كه مى فرمايد: بگو: من چيزى بعنوان اجرت رسالت از شما نمى خواهم جز مودت ورزيدن به ذوى القربى كه زير بناى متابعت و پيروى آنها است و ديگر در سوره فرقان آيه 57 «قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلًا» آنچه به عنوان پاداش رسالت خواستم براى اين بود كه هر كه مايل است راه صحيحى براى خود انتخاب كند، بتواند. آيا راهى جز راه متابعت و عشق ورزيدن به على عليه السلام و زهراى مرضيه عليها السلام و فرزندان ايشان باقى مى ماند؟ كه يگانه مصداق ذوى القرباى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى باشند؟
2- 2. الغدير جلد 10 ص 360.
3- 3. اصول كافى: ج 1 ص 376.

ص: 30

همين مضمون از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل نموده كه من جمله اين حديث است كه راوى از امام صادق عليه السلام سؤال مى كند (1) آيا اين روايت (من مات...) را پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده اند؟

حضرت فرمود: بلى، عرض مى كند مراد از مرگ جاهليت چيست؟ يعنى مى ميرد در حالى كه امام خود را نشناخته و به او جاهل بوده؟ و يا به مرگ جاهليه جهلاء (همچون مردمى كه در زمان جاهليت به سر مى بردند و فاقد دين و شرف و انسانيت بودند) خواهد مرد؟

حضرت فرمود: مراد از جاهليت كفر و نفاق و ضلال است.

و علامه امينى در توضيح ذيل حديث يعنى (ميتة جاهلية) مى نويسد (2) (إنّما هِيَ شَّرُ ميتةٍ، ميتَةُ كُفْرٍ وَالِحادٍ) بدترين نوع مرگ است يعنى مردن در حال كفر و عناد و لجاج.

مفاد اين روايت هر مسلمانى را ملزم مى كند تا مسأله امامت، مخصوصاً امام زمان خويش را پى گيرى كند و اگر آن امامى را كه بايد بشناسد و از او پيروى كند نشناخت و با حق آشنا نشد و از دنيا رفت، اسلام او مقبول نيست و هم چون افراد زمان جاهليت است كه اسلام نياوردند و در حال كفر و الحاد از دنيا رفتند.

به اين حكايت توجه كنيد:

يكى از ائمه جماعات تهران كه مورد وثوق بود براى من نقل كرد:

علامه امينى از نجف به تهران آمده بود. من به ديدن ايشان رفتم و تقاضا نمودم كه شبى به منزل ما تشريف بياورند. آقاى امينى اجابت نمودند، وعدّه اى از علماء را هم به افتخار ايشان دعوت نمودم. شب موعود فرا رسيد و از ايشان تقاضا كردم مطلبى را بيان فرمايند، ايشان فرمودند: براى مطالعات بعضى از كتب، مدتى در حلب (3) به سر مى بردم


1- 1. همان: ص 377.
2- 2. الغدير: ج 10، ص 361.
3- 3. شهر بزرگى است از شهرهاى شام سوريه بسيار خرم... لغت نامه دهخدا.

ص: 31

يكى از تجارِ فهميده و منطقى از اهل سنت با من آشنا شد و شبى از من دعوت به عمل آورد. علماء طراز اول شهر و قضات عالى رتبه و بعضى از اساتيد دانشگاه و عدّه اى از تجّار نيز در آنجا حضور داشتند. پس از شام، عالم بزرگ و مفتى أعظم شهر گفت: آقاى امينى اين بحث امامت چه ريشه و اساسى در اسلام دارد كه شيعيان و علماى تشيّع آن را رها نمى كنند؟ من به ايشان گفتم: آيا اين حديث را كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده (مَن ماتَ وَلَمْ يَعرِفْ امامَ زَمانِه ماتَ ميتةً جاهليةً) قبول دارى؟ گفت: بلى. به او گفتم: براى پى گيرى و بررسى بحث امامت همين حديث بس است، وى ساكت شد و چيزى نگفت.

از او سؤال كردم: فاطمه زهراء عليها السلام چگونه بانوئى است؟ وى گفت: (إنّها مَطهّرةٌ بِنَصّ الْكِتاب) (به صراحت) قرآن مطهره و معصوم است چون در شأن اهل بيت آيه تطهير نازل شده و حضرت زهراء از بزرگ ترين مصاديق أهل بيت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله است.

به او گفتم: چرا فاطمه زهراء عليها السلام در حال خشم و غضب از حاكمان وقت از دنيا رفت؛ آيا آنان امام امت و خليفه به حق رسول خدا نبودند يا حضرت زهراء امام خود را نشناخت و فوت كرد؟ عالم بزرگ حلب ديد اگر بگويد غضب و خشم حضرت زهراء عليها السلام كار صحيحى بوده بايد خط بطلان به جبين حاكمان آن وقت بكشد و اين برخلاف اعتقاداتشان مى باشد و اگر بگويد كار حضرت زهراء عليها السلام خطا بوده و او بدون معرفت به امام خويش از دنيا رفته، با مقام عصمت و طهارت ايشان كه مورد قبول قرآن است منافات دارد، به همين دليل، براى خلط بحث گفت: آقاى امينى بحث ما چه ربطى به موضوع غضب و خشم حضرت زهراء نسبت به حكام زمان خودش دارد؟ افرادى كه در مجلس حضور داشتند از حيث علم و دانش اشخاص برجسته و فهيمى بودند، و متوجه شدند كه آقاى امينى با طرح اين سؤال چه ضربه محكمى به عقايد آنان وارد ساخت، و گفت كه شما نه فقط امام زمان خود را نشناخته ايد بلكه در حقانيّت افرادى كه آنان را خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى دانيد نيز در شك و ترديد به سر مى بريد، صاحب منزل كه كنارى ايستاده بود رو به عالم بزرگ حلب كرد و گفت: شيخُنا اسْكُتْ قَدِ افْتَضَحْنا، يعنى ديگر ساكت شو كه ما را رسوا كردى.

بحث تا نزديك سحر به طول انجاميد وعدّه اى از اساتيد دانشگاه و قضات و تجّار به سجده افتادند و مستبصر شدند و از راهنمائى علامه امينى تشكر نمودند.

غرض از نقل اين حكايت اين بود كه اهل سنت همانند شيعه حديث (مَن ماتَ

ص: 32

وَلَمْ يَعرِفْ امامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتةً جاهليةً) را قبول دارند. با توجه به اين حديث معلوم مى شود در هر عصرى و زمانى امامى وجود دارد كه بايد به وجود او معرفت داشت و مسلمين بايد بدانند معالم دين را از چه كسى اخذ مى كنند و در حال حاضر امام عصر آنان كيست؟ (1)

محتواى حديث ثقلين

براى ضرورت و لزوم پى گيرى شناخت امام همين بس كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى هدايت امت، دو يادگار از خود به جا گذاشت و فرمود: اگر به اين دو ثقل يعنى قرآن و عترت تمسّك بجوئيد هرگز گمراه نمى شويد و اين روايت كه به (حديث ثقلين) معروف است مورد قبول همه مسلمانان است. (2) بنابر اين بايد تفحّص و تحقيق نمود كه اهل بيت چه كسانى هستند و تا قيامت و تا كنار حوض كوثر از قرآن جدا نمى شوند و همتاى قرآن و يگانه وسيله هدايت امت هستند؟ انشاء اللَّه در مباحث بعدى پيرامون اين حديث بيشتر صحبت مى شود.

جهان منهاى حجّت

در بحث اثبات وجود امام از طريق عقل و نقل، بايد گفت آنچه مسلم و مورد قبول همه انسان ها است اين است كه موجودات بزرگ و كوچك كه اطراف ما را از شش جهت احاطه كرده اند وجود آن ها براى بهره مندى انسان ها است. تابش آفتاب باعث رشد گياهان و رسيدن ميوه جات و حبوبات براى استفاده انسان مى شود و اين حركت منظم ماه و خورشيد باعث شناخت روز و ماه و سال مى شود و ابر و باد و مه و خورشيد و فلك براى بهره مندى انسان مسخّر شده اند.


1- 1. بحثى بين دو عالم شيعى و سنى يعنى ابن ابى جمهور احسائى و فاضل هروى در خراسان پيرامون اين حديث واقع شده كه در كتاب نامه دانشوران آمده است. فراجع
2- 2. در كتاب المراجعات ص 42 به بخشى از مدارك اين حديث از طرق أهل سنت اشاره نموده است.

ص: 33

يك سئوال مهّم

در ذهن انسان با شعور، مخصوصاً موحدين و خدا شناسان از هر كيش و قومى اين سئوال مطرح است كه اين انسان كه مخدوم و مورد احترام اين همه مخلوقات الهى است براى چه هدفى خلق شده است؟

به حكم عقل حكمت پرودگار، با چنين وضعى كه تمام اجزاى هستى در خدمت انسان هستند، بايد هدف مقدسى براى انسان در نظر گرفته شده باشد و آن هدف و غايت براى انسان ها غير از رسيدن به كمال و وصول به مقام عبوديت و علم و معرفت به اسماء و صفات الهى چيز ديگرى نيست. قرآن كريم اين حقيقت را چنين مطرح نموده است.

«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ اْلأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْماً» (1)

«خداوند همان كسى است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين همانند آنها را نيز آفريد، فرمان او پيوسته در ميان آنها فرود مى آيد تا بدانيد خداوند بر هر چيز تواناست و اينكه علم او به همه چيز احاطه دارد.»

اينك كه معلوم گشت هدف از خلقت انسان، رسيدن به كمال علم و عرفان و عبوديت است اين سئوال مطرح مى شود كيست كه بتواند اين انسان را به آن هدف مقدس خود برساند؟ هزاران فرقه و مسلك در جوامع بشرى انسان را به سوى خويش دعوت مى كنند كه هر كدام مى گويند: به دنبال ما بيائيد، رياضت كش و مرتاض هندو مى گويد: دست از كار و كسب و تشكيل خانواده بكش و به دنبال من در گوشه جنگل بنشين تا به كمال برسى. ديگرى مى گويد: كمال انسانى در سايه سرمايه دارى است، سومى مى گويد: رشد و كمال انسان به آزاد بودن او از هر قيد و بند با اين اختلاف فراوان در افكار و عقايد بشرى، هر انسان موحّد و خداشناسى قاطعانه حكم مى كند كه بايد فردى از جانب خداوند كه مسلّح به سلاح علم و وحى بوده و از اسرار خلقت جهان و انسان آگاه باشد، براى راهنمائى و هدايت بشر مشخص شود در غير اين صورت جهان و


1- 1. طلاق: 12.

ص: 34

خلقت آن، هم چون مدرسه اى مى ماند كه با مصالح بسيار عالى ساخته شده اما معلم و مدرّس نداشته باشد و يا مانند بيمارستانى است كه سالن ها و اطاق هاى عمل جراحى و همه امكانات لازم را داشته باشد اما دكتر و طبيب نداشته باشد و هر عاقلى حكم مى كند كه ساختن اين مدرسه و بيمارستان عبث و بيهوده است.

آرى جهان مدرسه است و انسان دانش آموزان اين مدرسه و بايد معلم و مربى وجود داشته باشد كه اين دانش آموزان را به اهداف عاليه واصل گرداند و آن مربى، كسى جز حجت خدا نيست. در غير اين صورت خلقت جهان عبث و بيهوده خواهد بود.

مناظره هشام بن حكم

هشام آن شاگرد زبر دست امام صادق عليه السلام با دلايل ساده اما مستحكم، عمرو بن عبيد را كه منكر وجود حجت خدا بود. قانع كرد كه جهان بدون حجت خدا همچون بدن انسان است بدون قلب. خلاصه حكايت از اين قرار است كه هشام به عالم بصرى گفت:

آيا تو چشم دارى؟ جواب داد: بلى. هشام پرسيد: چه فايده اى دارد؟ او فوايد چشم را بيان كرد و به همين منوال سؤال از دست و پا و زبان و گوش و فوايد آنها كرد و او جواب داد. در آخر پرسيد: تو قلب هم دارى؟ (1) جواب داد: بلى، هشام فرمود: قلب، چه فايده اى دارد؟ او گفت: اگر خطائى براى اعضا رخ دهد مثلًا شبحى را از دور مى نگريم و نمى دانيم كه جماد است يا نبات يا حيوان و يا انسان، به قلب مراجعه مى كنيم و آن رفع شبهه مى كند مثلًا مى گويد: چون آن شبح حركت مى كند جماد نيست و چون روى دو پا حركت مى كند حيوان نيست و انسان است و نيز گوش صدائى را از پشت ديوار مى شنود و نمى فهمد كه صاحب صدا كيست؟ نيروى عقل بلا فاصله مى گويد: اين صداى فلان شخص مى باشد.

هشام فرمود: خداوند حكيمى كه براى بدن يك انسان با داشتن چند عضو مختصر، امامى قرار داده كه شبهات را براى آنها رفع نمايد آيا مى توان گفت براى كاروان بشريت،


1- 1. مراد از قلب نيروى عقل و فكر انسان است.

ص: 35

با اين همه اختلافات و سليقه هاى متفاوت، امامى و راهنمائى معيّن ننموده است؟ عمرو بن عبيد مات و مبهوت ماند و نتوانست چيزى بگويد.

امام صادق عليه السلام از اين مناظره با خبر شد. روزى كه عدّه اى از اصحاب در محضر حضرت بودند، فرمودند: اى هشام! مناظره خود را با عمرو بن عبيد براى ما نقل كن. هشام براى رعايت ادب و حياء ساكت شد (اشاره به اين كه در مجلسى كه شما هستيد، صحيح نيست من سخن بگويم) حضرت فرمود: وقتى چيزى را از شما مى خواهيم، انجام دهيد.

هشام واقعه را نقل نمود (1) امام فرمود: اين استدلال را چه كسى به تو آموخته بود؟ عرض كرد: از شما ياد گرفتم. حضرت فرمود: به خدا قسم اين دليل، در صحف ابراهيم و موسى مذكور است.

مناظره ديگر هشام

يونس بن يعقوب مى گويد: چند روز قبل از موسم حج بود امام صادق عليه السلام در كنار مسجد الحرام، خيمه اى زده بود. شخصى از شام آمد و داخل خيمه حضرت شد و گفت:

من شخص فقيه و متكلمى هستم و از شام آمدم تا با اصحاب تو مناظره كنم. با اينكه عدّه اى از اصحاب امام از قبيل حمران بن اعين و هشام بن سالم و قيس، در خيمه حاضر بودند، هشام بن حكم كه جوانى بيش نبود، از راه رسيد. حضرت براى هشام جا باز كرد و فرمود: هشام با زبان و دل، يار و ناصر ما مى باشد، و به مرد شامى فرمود: با اين جوان صحبت كن. شامى به هشام گفت: پيرامون لزوم امام و حجت خدا بحث كن. هشام پرسيد:

آيا خدا مصلحت بندگان را بهتر مى داند يا مردم؟ شامى گفت: خدا، هشام پرسيد: چه كسى اين مصالح عباد را از جانب خدا به مردم مى رساند؟ شامى گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله هشام پرسيد: بعد از رسول خدا چه كسى، شامى گفت: كتاب و سنت، هشام گفت: آيا كتاب و سنت امروزه براى رفع اختلافات كافى است؟ شامى گفت: بلى، هشام پرسيد: پس چرا بين ما و شما اختلاف هست به طورى كه تو براى دفاع از نظريات خودت از شام به


1- 1. اصول كافى كتاب الحجة: ج 1، ص 170.

ص: 36

اينجا آمدى؟ شامى ساكت شد.

امام صادق عليه السلام به شامى فرمود: (مالَكَ لا تَتَكلَّم؟) چرا صحبت نمى كنى و ساكت شدى؟

شامى گفت: اگر بگويم: اختلاف نداريم كه دروغ است و اگر بگويم: كتاب و سنت اختلافات را بر طرف مى كند كه كلامى باطل و خلاف واقع است (چون كتاب و سنت را هر كسى به نفع خود توجيه مى كند) و اگر بگويم اختلاف هست ولى همگى حق مى گوئيم، كتاب و سنت عبث و بيهوده خواهد شد.

ولى اجازه دهيد من اين سئوالات را از هشام بپرسم تا ببينم چه جوابى مى دهد امام صادق عليه السلام فرمود: از او سئوال كن كه شخص با اطلاعى است. شامى گفت: مصلحت مردم را خدا بهتر مى داند يا خود مردم؟ (عين سئوالات هشام را يك به يك به هشام برگرداند) تا رسيد به اينجا كه كلام و مصالح عباد را چه كسى به ما مى رساند؟ هشام فرمود: زمان رسول خدا يا اكنون؟ شامى گفت: در حال حاضر. هشام فرمود: (هذا الْقاعِدُ الّذي تَشُدُّ اليهِ الرِّحال) اين مرد كه اينجا نشسته و از اطراف و اكناف مى آيند و سؤالات خود را مطرح مى كنند و قانع مى شوند و شك و شبهه آنان مرتفع مى گردد. شامى گفت: از كجا بدانم كه ايشان همين گونه است كه تو مى گوئى؟ هشام گفت: هر چه مى خواهى از او بپرس تا حجّت بر تو تمام گردد، شامى متوجه امام شد و با حضرت صحبت كرد و امام عليه السلام از سفر او و اتفاقاتى كه در راه افتاده بود خبر داد و تماماً مورد تصديق شامى قرار گرفت و در خاتمه شامى مستبصر شد و شهادت به امامت و حقانيت حضرت داد. (1)

اين دو مناظره مستدلّ كاملًا روشن مى سازد كه خلقت بشر منهاى حجت خدا يك كار عبث و بيهوده اى خواهد بود و نتيجه خلقت جهان كه براى وصول انسان به كمالات علمى و عملى است عبث خواهد شد.

آرى عقل براساس حكمت الهى و نظام جهان خلقت حكم مى كند بر ضرورت وجود يك انسان كامل تا كاروان بشريت را به سر منزل مقصود راهنمائى نمايد.


1- 1. اصول كافى ج 1، ص 172.

ص: 37

هدايت عامّه

دليل ديگرى كه ضرورت وجود حجت خدا را در هر عصر و زمانى به اثبات مى رساند، مشاهده حركت هر موجود به سوى كمال خويش است، كه از آن به هدايت عامه و حركت به سوى هدف تعبير مى شود علامه طباطبائى قدس سره از اين راه لزوم حجّت و امام را در هر عصر و زمانى به اثبات مى رساند، ايشان در اين رابطه مى فرمايد:

طبق قانون ثابت و ضرورى هدايت عمومى، هر يك از انواع آفرينش از راه تكوين و آفرينش به سوى كمال و سعادت نوعى خود هدايت و رهبرى مى شود.

نوع انسان نيز كه يكى از انواع آفرينش است از كلّيت اين قانون عمومى مستثنى نيست و از راه غريزه واقع بينى و تفكر اجتماعى، در زندگى خود به روش خاصى بايد هدايت شود كه سعادت دنيا و آخرتش را تأمين نمايد.

به عبارت ديگر بايد يك سلسله اعتقادات و وظائف عملى را درك نموده و روش زندگى خود را با آنها تطبيق كند تا سعادت و كمال انسانى خود را به دست آورد و گفته شد كه راه درك اين برنامه زندگى كه (دين) ناميده مى شود، راه عقل نيست بلكه راه ديگرى است به نام (وحى و نبوّت) كه در برخى از پاكان جهان بشريّت به نام انبياء (پيغمبران خدا) يافت مى شود.

پيغمبران وظائف انسانى مردم را به وسيله وحى از جانب خدا دريافت داشته و به مردم مى رسانند، تا در اثر به كار بستن آنها تامين سعادت كنند. روشن است كه اين دليل چنان كه لزوم و ضرورت چنين دركى را در ميان افراد بشر به ثبوت مى رساند، همچنين لزوم و ضرورت پيدايش افرادى كه پيكره دست نخورده اين برنامه را حفظ كنند و در صورت لزوم به مردم برسانند، به ثبوت مى رساند.

چنان كه به اقتضاى عنايت خدائى لازم است اشخاصى پيدا شوند كه وظائف انسانى را از راه وحى درك نموده به مردم تعليم كنند، همچنان لازم است كه اين وظائف انسانى آسمانى براى هميشه در جهان انسانى محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم عرضه و تعليم شود، يعنى پيوسته اشخاصى وجود داشته باشند كه دين خدا را آن طورى كه نازل

ص: 38

شده نگهدارى نموده و صحيح و سالم بر مردمان عرضه بدارند. (1)

اين دليل و برهان محكم، براى فهم همگانى به توضيح و شرح احتياج دارد لذا توجه شما را به نكاتى چند جلب مى نمايم.

نخست: شكى نيست كه هر نوعى از انواع موجودات از راه تكوين و آفرينش به سوى كمال و سعادت نوعى خود هدايت مى شود.

اين دانه گندم است كه در دل خاك با شرائط مناسبى قرار مى گيرد و شروع به رشد و نموّ كرده تا بوته اى كامل و داراى خوشه و دانه مى شود.

و اگر هسته اى مانند گردو در دل زمين قرار گيرد راه منظم و مشخصى را پيموده و بالاخره درختى برومند و بارور مى شود و اگر نطفه حيوانى در رحم مادر قرار گيرد شروع به تكامل نموده و سرانجام موجودى كامل از همان حيوان پديد مى آيد.

هرگز دانه گردو در مسير تكامل به صورت گاو و گوسفند در نمى آيد كما اينكه نطفه گوسفند نيز مبدّل به درخت انار و چنار نخواهد شد قرآن در اين رابطه مى فرمايد:

«وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها» (2)

هر كدام هدف و غايتى دارد كه آن را پيش مى گيرد.

قرآن در تعليم خود اين رهسپارى و كشش را كه در هر نوعى از موجودات مشاهده مى شود و راه كمال خود را در پيش گرفته و مى رود، به هدايت الهى نسبت مى دهد.

«قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى (3)

موسى به فرعون گفت:

پرودگار ما كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده، سپس هدايت كرده است همين مطلب را نيز در سوره مباركه اعلى بيان كرده است: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ اْلأَعْلَى* الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى* وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى .

آيا اين قانونى كه بشر خواهان آن است يعنى قانونى كه بتواند جلو هرگونه خود كامگى ها و تبعيض ها را بگيرد و همه افراد جامعه در آسايش و امنيت كامل بسر ببرند


1- 1. شيعه در اسلام: ص 263، تحت عنوان: امامت در بيان معارف الهّيه.
2- 2. بقره: 148.
3- 3. طه: 50.

ص: 39

مى توان به وسيله عقل و خرد به آن رسيد؟

در جواب بايد گفت: انسان به وسيله عقل از ساير انواع موجودات امتياز پيدا مى كند و به واسطه خرد به تفكر پرداخته و از تمام مخلوقات و موجودات براى رفاه خود استفاده نموده، در فضاى بى كران آسمان ها اوج مى گيرد و در اعماق درياها شناور مى شود و جماد و نبات و حيوان را به استخدام خويش در مى آورد.

اما چنين قانونى كه مورد قبول همه انسان ها باشد وجود ندارد و چنانچه انسان با نهاد خدادادى و از طريق آفرينش و تكوين با چنين قوانينى آشنا بود همانگونه كه لزوم اين قوانين را با نهاد خدا دادى درك مى كند بايد هر انسان با عقل خود آن قوانين را درك مى كرد همانگونه كه سود و زيان خود را درك مى كند.

بنابر اين قانونى كه سعادت جامعه بشرى را تأمين كند خرد درك نمى كند و چون به مقتضاى نظريه هدايت عمومى دانستيم كه وجود چنين دركى در نوع بشر ضرورى است ناگزير دستگاه درك كننده ديگرى در ميان نوع بشر بايد وجود داشته باشد كه وظايف واقعى و جامع الاطراف را به آنان بفهماند و در دسترس همگان گذارد و اين شعور و درك چيزى غير از (شعور وحى) كه مافوق شعور عقل و حس است نمى تواند باشد.

پس انسان بر اساس قانون هدايت عمومى و وصول به كمال خويش محتاج به وحى و دين است كه به وسيله انبياء و حجج الهى ارائه مى شود.

دوم، بديهى است كه نوع انسان از اين قانون كلى مستثنى نيست و هدايت تكوينى كه در همه انواع آفرينش حكومت مى كند در مورد انسان نيز حاكم است.

انسان به حسب طبع اوّلى، سعادت خود را در آزادى مطلق مى نگرد و مى خواهد زير بار هيچ قانون و مقرراتى نرود كما اينكه شما كودكان را مشاهده مى كنيد كه در رسيدن به خواسته هاى خود به چيزى جز زور و گريه متوسل نمى شوند و در مقابل هيچ قانونى تواضع نمى كنند.

اما او كم كم احساس مى كند كه سازمان وجودى اش يك سازمان اجتماعى است و نيازمندى هاى بى شمار دارد كه هرگز به تنهايى توانايى رفع آنها را ندارد. در اين هنگام احساس مى كند كه بايد بخشى از آزادى خود را در برابر سودى كه از ديگران مى برد از

ص: 40

دست بدهد و معادل آنچه از رنج ديگران بهره مى گيرد، از رنج خود بهره بدهد.

و خلاصه ادامه حيات خود را و نيز اداره زندگى خويش را مرهون اجتماع مى بيند و ناچار آن را مى پذيرد.

سوم، انسان به دنبال پذيرفتن ساختار اجتماعى، وجود قانون را لازم مى شمرد تا وظيفه هر يك از افراد را معين نمايد و كيفر متخلف را مشخص سازد، در غير اين صورت انسان به حسب سرشت خود كه طالب آزادى مطلق است، به سوى هرج و مرج مى رود و هرگز با اين وضع افراد جامعه به سعادت واقعى نخواهند رسيد.

چهارم، همانگونه كه از راه عنايت و لطف الهى لازم است اشخاصى پيدا شوند كه وظايف انسانى را از راه وحى درك نموده و به مردم برسانند همچنان لازم است كه اين وظايف آسمانى براى هميشه در جهان انسانى محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم عرضه و تعليم شود.

به عبارت ديگر همانگونه كه لازم است افرادى در جامعه يافت شوند كه متصدى اخذ و دريافت احكام از جانب خدا باشند كه از آنها به (نبى و رسول) تعبير مى شود، بايد اشخاصى نيز باشند كه متصدى حفظ و نگهدارى دين آسمانى باشند و از جانب خدا به اين مقام اختصاص يافته كه از آنها به (امام) نام برده مى شود.

نظرات هانرى كُربن

دكتر كربن كه مصاحبه هاى ارزنده اى با استاد فقيد علامه طباطبائى داشته در رابطه با لزوم حجت و امام در هر عصرى نظريه جالبى ارائه مى دهد كه از مبحث فوق اتخاذ شده است.

ايشان مى گويد: مذهب تشيع (به علت وجود مهدى موعود عليه السلام) تنها مذهبى است كه رابطه را ميان خدا و خلق براى هميشه نگه داشته و به طور استمرار و پيوسته ولايت را زنده و پا بر جا مى دارد؛ زيرا مذهب يهود، نبوّت را كه رابطه اى است واقعى ميان خدا و عالم انسانى در حضرت كليم عليه السلام ختم كرده و پس از آن به حضرت مسيح و حضرت محمد صلى الله عليه و آله اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مى كند و همچنين نصارى در حضرت مسيح متوقف شده، و اهل سنت از مسلمين نيز در حضرت محمد صلى الله عليه و آله توقّف نموده و با

ص: 41

ختم نبوت در ايشان ديگر رابطه اى ميان خالق و خلق قائل نمى باشد، و تنها مذهب تشيع است كه نبوت را با حضرت محمد صلى الله عليه و آله ختم شده مى داند ولى ولايت را كه همان رابطه هدايت و تكميل مى باشد بعد از حضرت ختمى مرتبت براى هميشه زنده مى داند- رابطه اى كه از اتصال عالم انسانى به عالم الوهيّت حكايت مى كند و بعد از حضرت محمد صلى الله عليه و آله به واسطه ولايت جانشينان وى زنده بوده و خواهد بود. (1)

همان دلايلى كه وجود انبيا را ضرورى مى داند، لزوم استمرار ولايت را نيز لازم و ضرورى مى شمارد. اگر پيامبر عظيم الشأن اسلام سلسله نبوت را ختم نمى كرد، لازم بود تا قيامت انبياء و رسولان در ميان مردم باشند، ولى چون با وجود ايشان نبوت ختم شد بايد مسئله ولايت براى هميشه برقرار باشد.

يك دليل روشن ديگر

عقل بديهى حكم مى كند كه اگر فرد مصلحى با زحمات توان فرساى خويش در طول ساليان دراز، طرحى را پياده كرده و روش جديدى را براى جامعه بشرى ابداع نموده، طبعاً بايستى براى بقاء و استمرار طرح و روش مزبور بلكه رشد و بالندگى آن نيز چاره انديشى كند، هرگز عقل سليم نمى پذيردكه شخص با زحمات بسيار، بنائى را تأسيس كند ولى براى حفظ آن از خطرات آينده هيچ نوع پيشگيرى به عمل نياورد و متولّى و مسئولى را براى حفظ آن بنا معرفى نكند. (2)

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، بزرگترين شخصيت جهان بشريت است، با آوردن شريعت خود،


1- 1 مدرك سابق نقلًا از مكتب تشيع سالانه دوم ص 20 و 21.
2- 2 موسّس و بانى مدرسه عالى شهيد مطهرى سپهسالار سابق واقع در ميدان بهارستان تهران كه در عصر خود مدرسه نسبتاً بزرگ و ساختمانى با شكوه بوده، براى حفظ و حراست و تحكيم بناى آن در وقف نامه دستورات قابل توجهى داده مثلًا توصيه كرده كه در آمد موقوفات در درجه اول در تحكيم بناى مدرسه مصرف گردد و براى آن متولّى و ناظر قرار داده و ساير دستوراتى كه در وقف نامه آمده البته مورد مذكور نمونه اى از هزاران موارد ديگر است كه براى همگان معلوم و مشهود است و چون اين حقير وقف نامه مدرسه مزبور را ديده بودم آن را بعنوان مثال مطرح كردم.

ص: 42

تحوّلى عظيم در اجتماع بشرى ايجاد كرد و تمدّنى كاملًا نو را پى ريزى نمود. تعاليم حيات بخشى را به عنوان يك شريعت جاودانه به بشر عرضه كرده و باصراحت خود را آخرين پيامبران معرفى نموده و احكام شريعت خود را از اصول و فروع و حلال و حرام تا قيامت برقرار و غير قابل تغيير دانسته است.

بنابر اين هرگز معقول نيست كه ايشان شريعتى ابدى را پايه گذارى كند ولى براى رهبرى آن پس از خود، و حفظ و حراست آن در تمام اعصار فكرى نكرده باشد.

پيامبرى كه از بيان كوچكترين مسئله در زمينه سعادت بشر دريغ نكرده چگونه معقول است براى شريعتى جهانى و ابدى فردى را معين نكند كه متولّى اين شريعت باشد و در موقع لزوم و يا فراهم آمدن شرائط، آن شريعت را به جهانيان ارائه دهد. (1)

خلاصه بحث

در اين گفتار بحث پيرامون اثبات وجود حجت خدا از ديدگاه عقل است كه در اين زمان مصداق آن تنها حضرت مهدى عليه السلام است قبل از ورود در اين بحث به دو مطلب توجه شود: 1- بحث مهدويت يك بحث اسلامى است ولذا سخن ما با مسلمانان است.

2- آحاد مسلمانان بايد دنبال بررسى و تحقيق از امام باشند زيرا بايد بدانند كه احكام الهى را از چه شخصى مى گيرند آيا او راهى به سوى اللَّه دارد؟ و از اين گذشته روايت مورد قبول وارد شده كه عدم شناخت امام زمان مساويست با مرگ جاهليت و كفر و الحاد.

علامه امينى از همين حديث استفاده كرده و پاسخى كوبنده به علماى حلب داده و بر آحاد مسلمين است كه طبق حديث معروف و مشهور ثقلين كه محدثين عامه و خاصه نقل نمودند و راه نجات را منحصر به پيروى از قرآن و عترت دانسته است، براى شناخت عترت سعى و تلاش بنمايند.


1- 1. اين استدلال زيبا و روشن از كتاب منشور عقايد اماميه تاليف استاد عاليقدر و عالم فرزانه و كارشناس مسائل كلامى در عصر حاضر حضرت آيت اللَّه سبحانى مد ظله العالى اقتباس شده است.

ص: 43

به سه مطلب توجه كنيد: 1- منافع وجودى بسيارى از مخلوقات مربوط به انسان است. 2- هدف از خلقت انسان كه موجود برتر است؟ براى وصول به كمال است.

3- مكتب هاى سرمايه دارى و كمونيسم و تاركان دنيا نمى توانند وى را به سعادت و كمال برسانند بلكه تنها حجت خدا كه مى تواند انسان را به قلّه رفيع كمال خويش برساند.

در ادامه دو مناظره زيبا از هشام نقل شد كه با دليل محكم عقلى لزوم حجت خدا را اثبات مى نمود و وجود يك انسان كاملى كه جواب گوى همه مسائل بوده و رفع اختلافات نمايد و آگاه از اسرار خلقت باشد را لازم مى شمرد.

و سپس به دليل و برهان ديگرى تحت عنوان (هدايت عامه) و اينكه اين قانون كلّى ما را با لزوم امام، و حجت خدا آشنا مى سازد كه علامه طباطبائى از اين برهان براى اثبات امام در هر عصرى استفاده نموده و سپس توضيحى پيرامون اين برهان داده شد و كلامى از پرفسور كربن در ويژگى مذهب تشيع و عدم انقطاع واسطه فيض بين خالق و مخلوق آورده شد كه قابل توجه است در خاتمه به يك دليل روشنى اشاره شد كه هرگز معقول نيست يك فرد مصلحى با زحمات فراوان تحوّلى ايجاد كند ولى در فكر عامل نگهدارنده او نبوده باشد و اصولًا اين افراد مهمترين مسئله را فراهم آوردن اسباب و عوامل بقاء آن مى دانند در اين گفتار از پنج طريق براى اثبات وجود امام و حجت خدا در هر عصر و زمانى وارد شديم كه هر يك براى صاحبان عقل و انديشه كافى است تا در مقابل حق و حقيقت تواضع كنند و به حجت خدا در هر عصر و زمانى ايمان پيدا كنند.

سئوالات گفتار اول

ص: 44

1- مخاطب ما در بحث مهدويت چه كسانى هستند؟

2- به چه دليلى پيگيرى شناخت امام بر مسلمان واجب و لازم است؟

3- علامه امينى در رابطه با حديث (من مات ولم يعرف امام زمانه...) چه مى فرمايد؟

4- يكى از ادله عقلى در اثبات وجود حجت، وضع خلقت جهان بود، تقرير آن چگونه است؟

5- هشام بن حكم در بصره با چه كسى مناظره كرد؟

6- هشام در آن مناظره از چه راهى وارد شد و وجود حجت خدا را چگونه ثابت كرد؟

7- هشام چگونه فقيه شامى را محكوم نمود و او را امام شناس كرد؟

8- مراد از قانون (هدايت عمومى و حركت به سوى هدف) چيست؟

9- كمال انسان در سايه چه قانونى تأمين مى شود و آيا اين قانون را مى توان از طريق عقل به دست آورد؟

10- پرفسور كربن ويژگى مذهب تشيع را در چه مى داند؟

11- مهمترين مسئله براى بنيانگذاران بناهاى مهم و پايه گذاران نهضت هاى اصلاحى چيست؟

12- در اين گفتار مجموعاً از چند طريق به عنوان دليل عقلى براى اثبات امام و حجت خدا در هر عصرى استفاده كرديم؟

ص: 45

گفتار دوم: اثبات وجود حجت خدا حضرت مهدى از ديدگاه نقل

ضرورت وجود امام زمان از ديدگاه قرآن

اشاره

گفتار دوم: اثبات وجود حجت خدا حضرت مهدى از ديدگاه نقل

ص: 46

ص: 47

ضرورت وجود امام زمان از ديدگاه قرآن

در مباحث گذشته وجود يك انسان كامل و حجت خدا كه واسطه بين خالق و مخلوق باشد و از دين و شريعت اصيل وناب حفاظت نمايد، از طرق مختلف به اثبات رسيد، و دريافتيم كه به حكم عقل، خلقت عالم بدون وجود حجّت الهى كارى عبث و بيهوده است.

در اين گفتار با يارى و توفيق الهى مسئله رهبرى و مهدويت را از ديدگاه آيات و روايات بررسى مى كنيم تا معلوم شود خداوند متعال و پيامبر عظيم الشأن اسلام تا چه اندازه به اين مطلب عنايت داشته اند و امت اسلام را با اين مسئله حياتى و بنيادى آشنا ساخته اند تا جائى كه به تعداد پيشوايان آسمانى و نام آنها و به خصوص به مهدى موعود و ويژگيهاى او با صراحت تمام اشاره شده است.

قرآن و امامت

در قرآن آيات زيادى داريم كه يا به مسئله امامت و رهبرى اهل بيت عليهم السلام مربوط مى شود و يا به عظمت و فضائل آنان اشاره مى كند تا از اين طريق، شخصيت هاى ممتاز جهان اسلام را به امت اسلامى معرفى نمايد. قرآن كريم مى فرمايد: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» (1)

«خداوند مى خواهد پليدى و


1- 1 احزاب: 33.

ص: 48

گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.»

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (1)

پيش از تو، جز مردانى كه به آنها وحى مى كرديم، نفرستاديم اگر نمى دانيد از آگاهان بپرسيد.

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» (2)

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، و با صادقين باشيد.»

«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» (3)

«هرگاه بعد از علم و دانشى كه به تو رسيده، افرادى با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بيائيد ما فرزندان خود را دعوت كنيم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را شما هم زنان خود را ما، نفوس خود را شما نيز نفوس خود را دعوت نمائيد، آنگاه مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغ گويان قرار دهيم.»

«أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» (4)

«آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند براى پيروى شايسته تر است، يا آن كسى كه خود هدايت نمى شود، مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مى شود، چگونه داورى مى كنيد؟» و ده ها آيه ديگر كه در جاى خود مطرح شده و پيرامون آنها توضيحاتى داده شده.

در اين جا با اشاره به دو آيه از آيات مذكوره و با بيان نظريات محدّثين و مفسرين شيعه و سنى در رابطه با شأن نزول آنها و معنى و مفهوم آنها توضيحى داده مى شود تا


1- 1. نحل: 43 و انبياء: 7 منتهى در سوره انبياء آمده «وما ارسلنا قبلك» تا آخر.
2- 2. توبه: 119.
3- 3. آل عمران: 61.
4- 4. يونس: 35.

ص: 49

براى امت اسلام معلوم گردد كه خداوند متعال براى بعد از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرد خاصى را معيّن نموده و به مسئله رهبرى عنايت ويژه اى مبذول داشته است.

آيه تبليغ

آيه اول: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» (1)

اى پيامبر آنچه از طرف پرودگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان، و الّا رسالت او را انجام نداده اى، خداوند تو را از شرّ مردمان در امان نگه مى دارد و خداوند كافران را هدايت نمى كند.

نگاه اجمالى به آيه تبليغ

هر مسلمان منصف كه خود را اسير تعصبهاى مذهبى و پيش داورى ها ننمايد، با توجه به قرائن و شواهد موجود در آيه فوق به طور قطع حكم مى كند كه آيه به مسئله رهبرى و امامت بعد از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله مربوط است. به برخى از آنها ذيلًا اشاره مى شود:

1- سوره مائده در اواخر عمر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شده است.

2- در آيه تكليفى را بر دوش پيامبر مى گذارد و با خطاب اى پيامبر «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» شروع مى شود.

3- آنچه از جانب پروردگار نازل شده و دستور داده شده به مردم برسان «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ».

4- اگر از ابلاغ اين دستور خوددارى كنى، رسالت الهى را ابلاغ ننموده اى.

5- خداوند تو را از خطرات احتمالى حفظ مى كند كه معلوم مى شود در تبليغ آن، احتمال خطر و وقوع فتنه در بين مسلمانان وجود داشته است.

6- در آخر آيه كسانى كه در برابر اين مطلب لجاجت كنند و به آن كفر بورزند با جمله «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» مورد تهديد قرار گرفته اند.

اكنون اين پرسش مطرح مى شود كه آن چيزى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مأموريت يافته به مردم و به قدرى مهم است كه اگر انجام نگيرد، رسالت انجام نگرفته چيست؟ تا جائى كه


1- 1. مائده: 67.

ص: 50

پيامبر را در صورت عدم تبليغ تهديد نموده- حال آن كه پيامبر هرگز تخلف از دستور الهى نمى كرد- و به او اطمينان داده مى شود كه خداوند تو را از خطرات احتمالى حفظ مى نمايد، اين چه مطلب مهمّى بوده كه با چنين لحنى در آخر عمر حضرت نازل شده است؟ (1)

آيا مى توان گفت كه مسئله به شرك و توحيد و بت شكنى كه از ابتداى بعثت مطرح بوده مربوط مى شود. آيا مى توان گفت مسئله مربوط به احكام بوده، حال آن كه احكام نماز و روزه و جهاد و حج و زكات و... پيش از آن مطرح شده و تفصيل داده شده و هرگز درباره يك حكم شرعى حتى مثل نماز كه ستون دين است با چنين لحنى با رسول خدا صلى الله عليه و آله سخن گفته نشده است.

آيا مى توان گفت مسئله مربوط به اهل يهود و نصارى و يا منافقين بوده و حال آنكه اسلام از ابتداى ورود در مدينه با آنها مبارزه كرده و برخورد نموده و آيات فراوانى در اين رابطه نازل شده و پيامبر هرگز در برخورد با آنها وحشت نداشته است.

پس نزول آيه در اواخر عمر حضرت و خوف ايشان از كار شكنى هاى منافقان و مساوى بودن ابلاغ اين مسئله با تمامى رسالت الهى، دلالت كامل دارد كه اين موضوع، چيزى غير از تعيين جانشين براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سرنوشت آينده اسلام و مسلمين نخواهد بود.

در تفسير نمونه آمده دانشمندان اهل تسنن، اعم از مفسّر و محدّث و مورّخ و جمع كثيرى از صحابه مثل ابو سعيد خدرى و ابن عباس و جابر بن عبداللَّه انصارى و ابوهريره و حذيفه و ابن مسعود و ديگران نقل كرده اند كه آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ...» درباره على عليه السلام و ماجراى روز غدير نازل گرديده است. (2)


1- 1 در تفسير الميزان ج 5 ص 167 آمده: مورد قبول تمامى أهل نقل است كه سوره مائده آخرين سوره طولانى است كه در اواخر عمر شريف پيامبر نازل گرديده و لذا روايات شيعه و سنى مى گويد: آيات سوره مائده ناسخ هست اما منسوخ ندارد. در تفسير نمونه از ج 6 المنار ص 116 نقل مى كند: اين سوره در حجة الوداع و بين مكه و مدينه نازل شده است.
2- 2. توجه داشته باشيد كه رواياتى كه در بالا اشاره شد فقط رواياتى است كه مى گويد: آيه «يا ايها الرسول...» درباره على عليه السلام نازل شده و الّا رواياتى كه درباره جريان غدير و خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و معرفى على عليه السلام به عنوان وصى و ولى نقل شده به مراتب بيش از آن است، علامه امينى رحمه الله در الغدير حديث غدير را از 110 صحابى و 84 تابعى با اسناد و مدارك نقل نموده آن هم از 360 دانشمند و كتاب معروف اسلامى و حديث غدير يكى از قطعى ترين روايات متواتر اسلامى است كه جاى هيچگونه شك و ترديد باقى نمى گذارد و همچون خورشيد در وسط روز، ولايت و امامت على بن ابيطالب عليه السلام را براى مسلمانان معلوم و مشخص مى نمايد.

ص: 51

آيه ولايت

آيه دوم: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» «سرپرست و رهبر شما تنها خدا است و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده اند و نماز را بر پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى پردازند.»

آيه شريفه با كلمه (انّما) شروع شده كه دربردارنده معناى «حصر» خواهد بود يعنى فقط خدا و رسول خدا و كسانى كه ايمان آورده اند و نماز مى خوانند و در حال ركوع زكات مى دهند ولىّ، و سرپرست شما مى باشند.

كلمه (ولى) را در آيه نمى توان به معناى دوست و ناصر گرفت زيرا دوستى و يارى كردن مخصوص كسانى نيست كه در حال ركوع زكات بدهند بلكه دستور است كه همه مسلمانان يكديگر را دوست بدارند و يار و ياور همديگر باشند خواه زكات بر آنها واجب باشد يا خير و خواه زكات را در حال نماز و ركوع بپردازند يا در حال ديگر.

پس معلوم مى شود كه مراد از (ولى) در اين آيه شريفه به معناى سرپرستى و امامت و رهبرى در امور مادى و معنوى است خصوصاً اينكه ولايت كسانى كه در نماز و در حال ركوع زكات مى دهند در رديف ولايت خدا و رسول خدا قرار گرفته است كه قرآن با صراحت در رابطه با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ولايت ايشان مى فرمايد: «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (1)

«پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است»، و بالاخره مى نگريم كه ولايت خداوند و پيامبر صلى الله عليه و آله و كسانى كه در نماز و در حال ركوع زكات مى دهند در يك كلمه «وَلِيُّكُمُ» و با يك تعبير اداء شده بنابر اين آيه شريفه با بيانى صريح و روشن


1- 1. احزاب: 6.

ص: 52

دلالت مى كند بر ولايت و امامت گروه و يا فرد خاصى كه در حال ركوع نماز خود، زكات پرداخته و صدقه داده است.

كسى كه در حال ركوع نماز صدقه داده كيست؟

عالم بزرگ و دانشمند فرزانه سيد شرف الدين در كتاب گران سنگ خود (المراجعات) مى نويسد، (1) روايات متواتر از ائمه طاهرين داريم كه آيه در حق على عليه السلام نازل شده و نيز عده اى از بزرگان اهل سنت در كتاب هاى خود رواياتى نقل نموده اند كه دلالت مى كند براين كه: نزول آيه مربوط به على عليه السلام مى باشد و اين موضوع در صحيح نسائى و اسباب النزول امام واحدى و مسند ابن مردويه و كنزل العمّال نقل شده و اين روايات به قدرى مشهور است كه عده اى از علماء اهل سنت مانند امام قوشجى در مبحث امامت شرح تجريد مى گويد: اجماع داريم براين كه آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...» در حق على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است.

سپس سيد شرف الدين از تفسير كبير امام ثعلبى- كه از جايگاه بسيار بالائى در نزد اهل سنت برخوردار است- روايتى را كه ايشان در ذيل آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...» از اباذر غفارى نقل نموده، نقل مى نمايد:

ابوذر مى گويد مطلبى را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم و شاهد بودم كه اگر دروغ بگويم هر دو گوشم كر باد و هر دو چشمم كور باد، حضرت فرمودند: «عَلِىٌ قائِدُ البَرَرَةَ وَقاتِلُ الْكَفَرة مَنصُورٌ مَن نَصَرَهُ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ». على عليه السلام پيشواى نيكو كاران و كشنده كافران است هر كس او را يارى كند خدا ياريش خواهد كرد و هركس دست از ياريش بردارد خدا دست از يارى او برخواهد داشت.

سپس ابوذر اضافه كرد: اى مردم، روزى با رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجد نماز مى خواندم، سائلى وارد شد و از مردم تقاضاى كمك كرد، چيزى به او داده نشد، دست به آسمان بلند كرد و عرضه داشت: خداوندا! در مسجد رسول تو كمك خواستم، كسى


1- 1. المراجعات: ص 162.

ص: 53

جوابم را نداد در همين حال على عليه السلام كه در حال ركوع نماز بود با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد، سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد، در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا! برادرم موسى از تو خواست كه به او شرح صدر بدهى و كارها را بر او آسان سازى و گره از زبانش بگشائى تا مردم گفتارش را بفهمند و نيز تقاضا كرد كه برادرش هارون را وزير و ياورش قرار دهى و به وسيله او نيرويش را زياد كنى و در كارهايش شريك سازى (1) و خواسته هاى او را عطا كردى، خداوندا من محمّد برگزيده توام، سينه مرا گشاده و كارها را بر من آسان ساز، و از خاندانم، على عليه السلام را وزير من گردان تا به وسيله او پشتم قوى و محكم گردد.

ابوذر مى گويد: هنوز دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله تمام نشده بود كه جبرئيل نازل شد و آيه:

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا...» را بر حضرت خواند. (2)

كمتر آيه اى در قرآن وجود دارد كه در رابطه با شأن نزول آن، اين همه روايات از شيعه و سنى نقل شده باشد، تاجائى كه فقط از كتاب غاية المرام (3) تعداد 24 حديث در اين باره از طريق اهل تسنن و 19 حديث از طريق شيعه نقل مى نمايد.

آيا مى توان اين همه روايات را ناديده گرفت؟ حال آن كه معمولًا مفسرين شيعه و سنى در شأن نزول آيات به يك و يا دو روايت بسنده مى كنند.

بنابر اين، آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...» يكى از آياتى است كه به طور روشن و قطعى، دلالت بر ولايت و امامت على عليه السلام مى كند و به عبارت ديگر اين آيه به وضوح اهميّت


1- 1. مراجعه شود به سوره طه از آيه 25 تا آيه 36.
2- 2. علامه امينى در جلد 2 الغدير ص 52 نام بيست نفر از بزرگان و مشاهير اهل سنت را مى برد كه نزول آيه «انما وليكم اللَّه...» را مربوط به على عليه السلام مى دانند و عده اى از اين بيست نفر روايت ابوذر را كه در بالا نقل شده آورده اند، براى اطلاع از نام آنها و كتاب هاى آنها با ذكر صفحات و خصوصيات ديگر به كتاب مذكور مراجعه شود. در تفسير نمونه ج 4 ص 425 آمده، كتاب هاى معروفى كه اين حديث در آن نقل شده از سى كتاب تجاوز مى كند كه همه از منابع اهل تسنّن است كه مقدارى از آنها را با ذكر صفحات نقل مى نمايد.
3- 3. تأليف سيد هاشم بحرانى متوفّى 1107 هجرى.

ص: 54

امامت و خلافت را بعداز رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رساند و نيز دلالت كامل دارد كه بايد مسئله رهبرى امّت اسلامى از جانب خداوند متعال تعيين گردد.

آرى اين مسئله به قدرى روشن و آشكار بوده كه حسان بن ثابت آن شاعر معروف در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله واقعه را به شعر درآورده و مى گويد: بهترين و عالى ترين ولايت را خداوند متعال براى على عليه السلام اعلان نموده است.

فأنْتَ الذى أعْطَيْتَ إذْ كنْتَ راكعاً زكاةً فَدَتْكَ النّفسُ يا خيرَ راكعٍ

فَأنْزَلَ فيكَ اللَّهُ خيرَ ولايَةٍ وبيّنها في محكماتِ الشَّرائِعِ (1)

يعنى تو بودى كه در حال ركوع زكات دادى، جان به فداى تو باد اى بهترين ركوع كنندگان! به دنبال آن خداوند بهترين ولايت را درباره تو نازل نمود و در ضمن قرآن و آيات، آن را به ثبت رساند.

نتيجه گيرى

از اين بحث كوتاه و مختصر معلوم شد كه اولًا خداوند متعال در نصب امام و رهبرى كه بتواند همچون رسول خدا عهده دار رهبرى و جواب گوى مسائل دينى و دنيوى و اخروى همگان باشد، اقدام نموده و چنين كسى را معيّن كرده است.

ثانياً اعلان و ابلاغ آن را با رسالت برابر دانسته و ثالثاً به او ولايتى هم طراز با ولايت خود و رسولش داده است.

با توجه به اهميت فوق العاده امامت و رهبرى در جامعه بشرى و تأثير آن در سراسر زندگى مادى و معنوى همگان، و معرفى فردى كه لياقت جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله را داشته باشد هم در تصدّى و اداره حكومت اسلامى و هم در جواب گوئى به احتياجات دينى آنها، قطعاً تعيين چنين فردى منحصر به زمان خاصى مثل زمان حيات على بن ابيطالب عليه السلام نمى شود بلكه بايد تعيين چنين امامى براى هر عصرى از أعصار تا انقراض كاروان


1- 1 علامه امينى در الغدير جلد 2 ص 59 اين اشعار حسان را از خطيب خوارزمى و شيخ الإسلام حمّونيى و گنجى و سبط بن جوزى و جمال الدين زرندى كه از علماى اهل سنت مى باشند نقل مى نمايد.

ص: 55

بشريت، از جانب خداوند انجام شود. بيان نام و ويژگى هاى آن امامان راستين، به عهده رسول خدا صلى الله عليه و آله گذارده شده، چنان كه تفصيل مسائل ديگر از قبيل نماز و روزه و حج و زكات و نيز تفصيل بعضى از مسائل اعتقادى از قبيل حال محتضر و سؤال در قبر و خصوصيات و مواقف قيامت و... به عهده رسول خدا صلى الله عليه و آله گذارده شده است. و پيامبر عظيم الشأن همان گونه كه به امامت و خلافت على بن ابى طالب عليه السلام تصريح نموده، در ضمن روايات فراوان و كلمات خويش بارها تعداد و حتى نام و خصوصيات جانشينان خود را براى تمامى زمان ها بيان نموده كه در بحث روائى به آنها اشاره خواهيم كرد.

بنابراين قرآن پيروان خود را باصراحت به يك امام و رهبر صالح كه داراى ولايت از جانب خداوند باشد ارجاع مى دهد و گاهى از آنان به اهل ذكر و صادقين و گاهى اهل بيت و ذوى القربى و گاهى راسخين در علم و... تعبير نموده است.

قرآن كريم به اندازه اى مسأله امامت را با اهميت شمرده كه علامه طباطبائى قدس سره در ذيل آيه «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»، (1)

«اين قرآن به راهى كه استوارترين راههاست هدايت مى كند» در بحث روائى در مقام تفسير آيه دو راويت نقل مى كند كه در يكى آمده (يهدي الى الولاية) و در ديگرى آمده (يهدي الى الإمام) (2)

يعنى قرآن پيروان خود را به سوى امامت و ولايت راهنمائى مى كند.

يكى از روش هايى كه قرآن براى معرّفى امامان صالح و شايسته اتخاذ نموده و مردم را به سوى آنها هدايت كرده اين است كه به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «بگو من اجرت و پاداشى براى رسالتم از شما درخواست نمى كنم، جز دوست داشتن نزديكان و اهل بيتم» «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى . (3)

و در سوره فرقان مى فرمايد: «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا» «بگو من در مقابل ابلاغ دين و رسالت هيچگونه پاداشى از شما نمى طلبم مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پرودگارش برگزيند.»


1- 1 اسراء: 9.
2- 2 الميزان: ج 13، ص 74.
3- 3 شورى: 23.

ص: 56

اين دو آيه در كنار هم به روشنى بيان مى كند كه راهى به سوى خدا و دين و حقيقت نيست مگر به پيروى از ذوى القربى كه همان اهل بيت رسول خدا مى باشند. «هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ».

امامت و مهدويت از ديدگاه روايات

در اين رابطه روايات فراوان نقل شده است و علماى بزرگ كتاب هاى ارزنده اى در اين رابطه تاليف كرده اند از جمله احاديث ثقلين و سفينه و طير و منزلت و اين كه على نفس رسول اللَّه صلى الله عليه و آله وصى حضرت و اعلم امت و اقضى الناس و... است.

تعداد امامان و اسامى آنها

تعداد امامان بحق و معصوم در روايات فراوان نقل شده است. فقط رواياتى كه تعداد امامان و خلفاى رسول خدا صلى الله عليه و آله را دوازده نفر مى داند. 271 حديث است كه بخشى از اين روايات از كتاب هاى صحيح بخارى و صحيح ترمذى و صحيح مسلم و صحيح ابى داود و مسند احمد و ديگر كتاب هاى معتبر اهل سنت نقل شده است. تنها احمد حنبل اين روايات را از 34 طريق نقل مى كند، اينك به يك روايت كه از صحيح بخارى نقل شده توجه نمائيد:

... جابر بن سمرة قال سمعت النبى صلى الله عليه و آله يقول: يَكُونُ أثنى عَشَرَ أميراً، فَقالَ كَلِمةً لَم أسْمَعها فَقالَ أبي: إِنّه قالَ: كُلّهُم مِنْ قُريشٍ. جابر مى گويد: از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: دوازده امير خواهد آمد و سپس كلمه اى را گفتند كه من نشنيدم، پدرم به من گفت: حضرت فرمودند: تماماً از قريش خواهند بود.

و نيز 40 حديث نقل شده كه عدد ائمه را با عدد نقباء بنى اسرائيل و حواريين عيسى عليه السلام منطبق كرده كه عدد آنها نيز دوازده بود.

اين مقدار روايات كه از حدّ تواتر نيز مى گذرد دليل بارز و روشنى است بر حقانيت مذهب شيعه اثنى عشريه، چون عدد 12 با عقيده هيچ يك از فرق اسلامى قابل انطباق نيست، خصوصاً اين كه در برخى از اين روايات آمده اينها از قريش هستند و در برخى

ص: 57

ديگر آمده كه از هاشم هستند و در برخى ديگر آمده عزت و بقاء اسلام وابسته به آنهاست.

همچنين 133 روايت دلالت مى كند براينكه ائمه دوازده نفرند و نخستين آنها على بن ابيطالب عليه السلام است، در ينابيع المودّه تاليف شيخ سليمان بلخى قندوزى حنفى از علماء عامه چنين نقل شده است: قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يا عَلّىُ أنتَ وَصيّى حَربُكَ حَربى وَسِلْمُكَ سِلْمى وَأنتَ الإمامُ وأبو الأئمةِ الأحدى عَشَر الذّينَ هُم المُطَهَّرون الْمَعصُومونَ وَمِنْهُم الْمهدى الّذى يَملُاء الأرض قِسْطاً وَعَدلًا. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى على تو وصى من هستى، جنگ تو به منزله جنگ من است، سلم تو به منزله سازش من است و تو امام و پدر يازده امام هستى كه آنها از طهارت و عصمت برخوردارند و يكى از آنها مهدى است كه زمين را از قسط و عدل پرخواهد كرد.

و نيز 91 حديث دلالت مى كند بر اين كه ائمه دوازده نفرند اوّل آنها على عليه السلام و آخر آنها مهدى عجل اللَّه فرجه الشريف است.

در كمال الدين شيخ صدوق آمده است: امام سجاد عليه السلام از پدرش و ايشان از جدّش نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: الأئمةُ مِنْ بَعدى اثنا عَشَرَ اوَّلُهُم أنتَ يا عَلِىّ وَآخرُهُم الْقائمِ... امامان دوازده نفرند، اولى آنها تو هستى يا علي، و آخر ايشان قائم.

همچنين در 94 حديث، فقط آخرين حلقه از اين سلسله را بيان نموده و چنين فرموده است: آخَرُهُم الْمَهدي

از مناقب ابن شهر آشوب نقل شده كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: قال النبى صلى الله عليه و آله إنّ اللَّهَ تعالى أخَذَ ميثاقى وَميثاقَ اثنى عَشَرَ اماماً بَعدى وَهُم حُجَجُ اللَّهِ عَلى خَلقِهِ، الثّانى عَشَرَ مِنْهُم الْقائِمُ الّذى يَملَاء بِه الْأرض قِسْطاً وَعَدلًا كَما مُلِئَتْ ظُلماً وَجَوراً. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

خداوند متعال از من و دوازده امام بعد از من ميثاق و عهد گرفته (كه به شرائط رسالت و امامت عمل كنند) و اينها حجت هاى الهى بر خلق هستند دوازدهمين آنها قائم است كه زمين را بعد از ظلم و جور، پر از قسط و عدل مى كند.

120 حديث نيز دلالت مى كند كه ائمه دوازده نفرند و رسول خدا صلى الله عليه و آله تا امام حسين عليه السلام را اسم برده و سپس فرموده: نه نفر ديگر از فرزندان حسين عليه السلام خواهند بود.

ص: 58

در كفاية الأثر آمده است: عبداللَّه بن عباس قالَ سَمِعْتُ رَسول اللَّه صلى الله عليه و آله يَقولُ: أنا وَعلىٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسينُ وَتِسْعَةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَينِ مُطَهّرُون مَعصُومون.

107 حديث ديگر نيز همانند احاديث قبل است و مى افزايد كه نهمين فرزند امام حسين عليه السلام، قائم و مهدى آنها است.

در كشف اليقين علامه حلى به نقل از مسند احمد حنبل نقل شده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به امام حسين عليه السلام فرمود: هذا ابنى امامٌ، أخُوامامٍ، أبوأئمةٍتِسعةٍ، تاسِعُهُم قائِمُهم. اين حسين فرزندم، امام است و برادر امام است و پدر نه نفر از امامان است كه نهمين آنان قائم است.

در 185 حديث آمده كه مهدى از نسل على بن الحسين عليه السلام است.

و در 103 حديث آمده كه مهدى از نسل امام باقر عليه السلام است.

و نيز در 103 حديث آمده كه مهدى از نسل امام صادق عليه السلام است و 99 حديث مى گويد كه او ششمين فرزند امام صادق عليه السلام است.

همچنين در 101 حديث آمده كه مهدى از نسل امام كاظم عليه السلام است و 98 حديث مى گويد كه او پنجمين فرزند امام كاظم عليه السلام است.

95 حديث مهدى را از فرزندان على بن موسى الرضا عليه السلام مى داند.

90 حديث مهدى را سومين فرزند امام جواد عليه السلام شمرده است.

و در 90 حديث آمده كه مهدى از فرزندان امام هادى عليه السلام است.

و بنابرنقل 148 حديث، مهدى فرزند امام عسكرى است.

و قابل توجه اين كه در پنجاه حديث نام تمامى اين دوازده نفر نقل شده است و ما به ذكر يك روايت بسنده مى كنيم.

... جابر بن عبداللَّه انصارى مى گويد وقتى آيه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ» نازل شد به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كردم: خدا و رسول را مى شناسيم، اين اولى الأمر كه طاعت اينها قرين طاعت خدا و رسولش قرار گرفته چه كسانى هستند؟

حضرت فرمود: اينها خلفاء من و ائمه مسلمين خواهند بود اول آنها على بن ابى طالب بعد حسن بعد حسين بعد على بن الحسين بعد محمد بن على كه در تورات معروف است به باقر و تو او را خواهى ديد و سلام من را به ايشان برسان، بعد جعفر بن محمد الصادق و

ص: 59

بعد موسى بن جعفر و بعد على بن موسى وبعد محمد بن على و بعد على بن محمد و بعد حسن بن على و بعد فرزند حسن بن على- صلوات اللَّه عليهم اجمعين- آن كه نام او نام من و كنيه او كنيه من است و بعد از غيبتى به دست او مشرق و مغرب زمين فتح خواهد شد .... (1)

نكاتى كه از اين احاديث استفاده مى شود:

اولًا: اين احاديث با اين كثرت بيانگر يك غيب گوئى و معجزه از رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه تا حدود 250 سال بعد از خود را بيان نموده است.

ثانياً: اينكه حضرت فرمودند: خلفاء من دوازده نفرند اين عقيده و مذهب، با عقائد هيچ يك از فرق اسلامى جز مذهب اماميه اثنا عشريه قابل انطباق نيست.

زيرا اهل سنت معمولًا اكتفاء مى كنند بر خلفاء چهارگانه (يعنى ابابكر و عمر و عثمان و على) و اگر بخواهند خلفاء بنى اميه را بر آن ها بيفزايند بيش از دوازده نفر مى شوند (2) و اگر بخواهند با خلفاء بنى العباس منطبق كنند كه خلافت آنها با عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله فاصله داشته و عددشان بيش از سى نفر است.

از آنجا كه اين روايات در مقابل چشم علماء و محدثين بوده و نخواستند اعتراف به حق كنند و يا مرعوب ساخته هاى ذهنى خود بودند با تشويش خاطر دست به تاويلاتى خنده آور زده اند، مثلًا قاضى عياض دوازده نفر را منطبق نموده با ابابكر و عمر و عثمان و على عليه السلام و معاويه و يزيد بن معاويه و عبدالملك مروان و چهار فرزندان او يعنى وليد، سليمان، يزيد، هشام و دوازدهمين را با وليد بن يزيد بن عبدالملك منطبق نموده و مدعى شده كه در زمان خلافت اين گروه مسلمانان اجتماع بر خلافت آنها داشته و اسلام در عزت بسر مى برده است.

و ابن حجر هم كلام قاضى عياض را بهترين توجيه براى اين روايات دانسته است. (3)


1- 1. آنچه از تعداد امامان تا اينجا ذكر شد تماماً از كتاب شريف و ارجمند منتخب الأثر نقل شده كه تاليف عالم جليل القدر حضرت آيت اللَّه صافى گلپايگانى مد ظله العالى است.
2- 2. زيرا از معاويه تا مروان بن محمد بن مروان بن حكم كه آخرين خليفه اين سلسله بود چهارده نفر مى شوندكه با چهار خليفه مجموعاً هيجده نفر خواهند شد.
3- 3. منتخب الأثر: ص 18، پاورقى.

ص: 60

اين افراد خواسته اند يك عدد دوازده اى درست كنند و دانسته يا نادانسته، از اين نكته غافل شدند كه در اين روايات دوازده نفر را از قريش و بلكه از بنى هاشم معرفى مى كند و نيز در مقام مدح و تجليل از آن دوازده نفر آنها را تشبيه به نقباء بنى اسرائيل و حواريين عيسى كرده است. آيا مى توان اين افراد را با معاويه منطبق كرد كه در مقابل على ايستاد و آن همه خونريزى كرد؟ و آيا مى توان با يزيد منطبق كرد كه ريحانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و يارانش را آن گونه به قتل رساند؟ و آيا مى توان عبدالملك را خليفه رسول خدا دانست كه شخصى مثل حجاج را والى و حاكم بر مسلمين كرد؟

و بالاخره آيا مى توان وليد بن يزيد بن عبدالملك را خليفه رسول خدا دانست كه مبالغه در شرب خمر مى كرد حتى اراده كرد به حج برود و بالاى بام كعبه شراب بخورد و به قدرى مرتكب محرمات شد كه مردم با او دشمن شدند.

نقل شده كه تفألّى به قرآن زد و قرآن را باز كرد تا از آينده خود آگاه شود اين آيه آمد «وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ» قرآن را هدف تير قرار داد و آن را پاره كرد و سپس اين اشعار را خواند:

تُهَدِّدنى بِجبّارٍ عَنيدٍ فَها أنَا ذاك جَبارٌ عنيدٌ

إذا ما جئتَ ربَّكَ يَومَ حَشرٍ فَقُل يا رَبِّ مَزَقّنى الْوَليُد (1)

و بعد از اين جسارت علنى به قرآن، زياد زنده نماند و به درك واصل شد. آيا در زمان خلافت اينها اسلام عزيز بود و مسلمانان همگى آنها را قبول داشتند؟ چنان كه ملاحظه كرديم، نام دوازده نفر در روايات به انحاء مختلف ذكر شده و هرگز قابل انطباق با ديگران نيست، «فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي اْلأَبْصارِ».

ثالثاً: از اين روايات استفاده مى شود كه آن فرقه ناجيه در ميان فرق اسلامى كه معروف است و وارد شده است كه امت اسلامى 73 فرقه مى شوند و يك فرقه آن ها اهل نجاتند، غير از فرقه ناجيه اثنا عشريّه نخواهد بود.


1- 1 تتمة المنتهى ص 91.

ص: 61

رابعاً: اگر اين روايات را ضميمه كنيم به روايت متفق عليه، ثقلين و نيز روايت سفينه و آيه شريفه «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» معلوم مى گردد كه خلافت اين دوازده نفر تا آخر دنيا بر قرار است و هرگز زمانى نخواهيم داشت كه اهل بيت در كنار قرآن نباشند و يا كشتى نجات امّت از حركت باز بماند.

خامساً: اين روايات فراوان دلالت دارد كه نام و اسم حضرت مهدى از زمان رسول خدا و ائمه اطهار تا زمان ولادتش بر سر زبان ها بوده و تمامى ائمه بدون استثناء از حضرت مهدى نام برده و درباره ايشان سخن گفته اند. (1)

روايات در خصوص حضرت مهدى عليه السلام

روايات در مورد مهدى موعود عليه السلام و خصوصيات ايشان مثل رواياتى كه در رابطه با ظهور حضرت مهدى عجل اللَّه فرجه الشريف وارد شده و در رابطه با اسم مهدى، شمايل مهدى، غيبت مهدى، وقايعى كه قبل از ظهور در عالم واقع مى شود- بعد از ظهور دنيا را پر از عدل و قسط خواهد كرد- زهد و عدالت حضرت- نزول عيسى عليه السلام از آسمان- فضل و ثواب انتظار حضرت مهدى عجل اللَّه فرجه الشريف، تكاليف شيعه در زمان غيبت، محدّثين شيعه و سنّى احاديث بسيارى نقل نموده اند. به عنوان مثال فقط 318 حديث در بيان طول عمر حضرت و 657 حديث در بشارت به ظهور حضرت مهدى عجل اللَّه فرجه الشريف وارد شده (2) و بيش از 300 روايات دلالت دارد براين كه وقتى ظلم سرتاسر جهان را گرفت حضرت بقية اللَّه خواهد آمد و جهان را زير لواى عدل


1- 1. مراجعه شود به كتاب دادگستر جهان تاليف آيت اللَّه امينى از ص 55 به بعد كه از هر يك از ائمه روايتى در اين رابطه نقل نموده. احاديث حضرت مهدى در كتاب مسند حنبل متوفاى 241 و صحيح بخارى متوفاى 256 كه قبل از تولد حضرت قائم عليه السلام نوشته شده و نيز در كتاب مشيخه تاليف حسن بن محبوب كه از مؤلفان شيعه است و به گفته، مرحوم طبرسى متجاوز از صد سال قبل از غيبت كبراى امام تاليف شده آمده جزوه امام زمان موسسه در راه حق ص 16.
2- 2. منتخب الأثر.

ص: 62

در مى آورد (به يَملَأ اللَّهُ الأرضَ قِسْطاً وَعَدلًا بَعدَ ما مُلِئَت ظُلماً وَجَوراً).

احاديث و اخبار مربوط به آن حضرت آن قدر زياد است كه كمتر موضوعى از مسائل اسلامى به اين پايه مى رسد وقطعيت اين احاديث از نظر شيعه و سنى مسلم است زيرا علاوه بر علماى شيعه، گروهى از علماى اهل تسنّن به تواتر و قطعى بودن آنها تصريح كرده اند كه در كتاب نويد أمن و أمان اسامى 17 نفر از مشايخ و بزرگان اهل سنت ذكر شده است. (1)

در رساله ارزنده و محققانه (در راه حق) مربوط به امام زمان عليه السلام از صاحب كتاب (الامام المهدى) (2) نقل شده است: اگر اخبار رسيده از طريق شيعه و سنى درباره امام مهدى عليه السلام شماره گردد به بيش از شش هزار روايت بر مى خوريم كه رقم بسيار بالائى است و حتى در مورد بسيارى از مسائل بديهى اسلام كه مسلمان ها در آنها ترديدى ندارند و مورد قبول همه مى باشد، اين مقدار روايت وارد نشده است، بعيد است شخص مسلمانى به قرآن و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و كلمات و روايات حضرت ختمى مرتبت مؤمن و معتقد باشد و با وجود اين همه روايات در رابطه با حضرت مهدى عليه السلام فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام ترديد كند خصوصاً كه دليل قاطع و محكم عقلى نيز بر لزوم حجت خدا وجود دارد.

«إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ». (3)

در اينجا به دو شاهد تاريخى در اين رابطه اشاره مى كنيم:

نخست، شعراى بزرگى كه قبل از ولادت حضرت مهدى عليه السلام در اين رابطه شعر گفتند.

دوم: سوء استفاده هايى كه از نام (مهدى) قبل از ولادت حضرت شده و يا كسانى كه به اشتباه محمد حنفيه را مهدى موعود مى دانستند.

اين شواهد تاريخى تماماً گوياى اين مطلب است كه نام (مهدى) در عصر پيامبر و


1- 1. امامت و مهدويت: ج 2، ص 307.
2- 2. جزوه امام زمان انتشارات مؤسسه در راه حق ص 17.
3- 3. ق: 37.

ص: 63

دوران ائمه زياد بر سر زبان ها بود و نيز موضوع مهدى موعود از يك اصالت ويژه برخوردار مى باشد.

از جمله شعرايى كه قبل از ولادت حضرت مهدى درباره ايشان شعر سروده اند، اسماعيل حميرى (متوفاى 173 ه. ق) كه مى گويد:

وأشْهِدُ ربّى أنّ قولَكَ حُجّةٌ عَلَى الْخلقِ طُرّاً مِنْ مُطيعٍ وَمُذنِبٍ

بِأنّ وَلِىَّ الأمرِ والقائمَ الذّى تَطَّلعَ نَفسى نَحوَهُ بِتطَرُّبٍ

له غيبةٌ لا بدّ من أنْ يَغيبها فَصَلّى عليه اللَّه مِن مُتَغَيِّبٍ

فَيَمْكُثُ حيناً ثُمَّ يَظهَر حينَه فيملأ عَدلًا كلّ شرقٍ ومغربٍ

پروردگارم را گواه مى گيرم كه قول تو (اى امام صادق) بر همه خلق چه مطيع و چه گنه كار حجت است كه فرمودى: ولى امر و قائمى كه جانم مشتاق او است، غيبتى دارد كه بدون ترديد غائب خواهد شد، درود الهى بر آن شخص غائب باد، مدتى در پس پرده غيبت مى ماند و سپس ظهور مى كند و شرق و غرب جهان را پر از عدل و داد مى كند. (1)

و نيز كميت، شاعر مبارز و نستوه شيعى (متوفاى 126 هجرى قمرى) شعرى در مورد امام موعود در محضر امام باقر عليه السلام سرود و از زمان قيام آن گرامى سئوال نمود:

متى يقوم الحق فيكم متى يقوم مهديّكم الثاني (2)

چه وقتى حق قيام مى كند وبالاخره چه وقتى مهدىّ شما اهل بيت يعنى امام


1- 1 الغدير: ج 2، ص 246 و از كمال الدين صدوق نقل مى كند كه سيد حميرى در امر غيبت، گمراه بود و معتقد به غيبت محمد حنفيّه بود و مذهب كيسانية داشت با امام صادق عليه السلام ملاقات كرد و علائم امامت و وصايت را در ايشان مشاهده كرد و از مسئله غيبت سئوال كرد، حضرت فرمود: آن غائب، دوازدهمين از ائمه است محمد حنفيه از دنيا رفته و پدرم امام باقر عليه السلام شاهد دفن او بود، سيد مستبصر شد و اشعارى سروده كه برخى از آنها ابيات فوق است كه خطاب به امام صادق عليه السلام مى كند و مى گويد واشهد ربى ان قولك حجة...
2- 2 الغدير: ج 2، ص 202 مراد از الثانى همان ثانى عشر است و اينكه الثانى آورده براى حفظ قافيه شعرى است چون ابيات قبل با ياء ختم شده در مطلع أبيات خود مى گويد: أضحكنى الدهر وابكانى والدهر ذو صرفٍ والوان

ص: 64

ثانى عشر قيام مى نمايد و ظهور مى كند؟

قصيده دعبل خزاعى آن شاعر توانا، در محضر حضرت ثامن الحجج عليه السلام معروف و مشهور است:

خُرُوجُ امامٍ لا مَحالَة خارِجُ يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ بِالْبَركاتِ

يُمَّيِزُ فينا كُلَّ حَقٍّ وَباطلٍ وَيَجزى عَلَى النَّعماءِ وَالنَّقِماتِ (1)

خروج و ظهور امامى كه با مدد الهى حركت خواهد كرد و حق را از باطل جدا خواهد نمود حتمى است.

ملاحظه مى كنيد كه شعراء چگونه قبل از ولادت حضرت راجع به حضرت مهدى و آثار و بركات وجودى او سخن گفته اند و اين تنها به جهت فراوانى روايات كه در اين رابطه در دست آنها بوده است قابل توجيه مى باشد.

و نيز همين كثرت روايات باعث شد كه قبل از ولادت حضرت مهدى بعضى به دروغ نام (مهدى) بر خود بگذارند و ادعاى مهدويت كنند و يا بعضى را به اشتباه مهدى غائب بدانند.

نگاهى به مفاد حديث ثقلين

تا اينجا با برخى از روايات مربوط به حضرت مهدى عليه السلام آشنا شديم و دانستيم كه بخش عظيمى از آنها را اهل سنت نيز نقل نموده اند و اين روايات دلالت مى كنند كه اولًا هرگز قافله بشريت خالى از حجت نمى ماند، ثانياً امروز حجت خدا وجود نازنين حضرت مهدى عليه السلام است و ثالثاً وجود ايشان در پشت پرده منشاء بسيارى از خيرات و بركات و بلكه هدايت ها و ارشادات است كه شرح آن در بحث فايده وجود امام در زمان غيبت خواهد آمد و از اين گذشته بحثى از جنبه دليل عقلى مطرح شد و دانستيم جهان خلقت بدون امام و حجت خدا عبث و بى هدف مى باشد.


1- 1 الغدير: ج 2، ص 360.

ص: 65

مى توانيم از حديث ثقلين نيز براى اثبات وجود حجت خدا در هر عصر و زمانى الهام بگيريم و به آن استناد بجوئيم، و اين حديث شريف را به عنوان يك دليل قاطع براى وجود امام و حجت الهى در هر عصر و زمانى در مقابل تمامى فرق اسلامى ارائه دهيم زيرا اين حديث را بسيارى از بزرگان اهل سنت نقل كرده اند به طورى كه احتمال داده نمى شود كسى از مسلمانان اين حديث را نپذيرد. (1)

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: من در ميان شما دو چيز گران بها مى گذارم اگر به آنها تمسك نمائيد هرگز بعد از من گمراه نمى شويد. كتاب خدا و اهل بيت من و اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا در حوض، بر من وارد شوند حضرت اين مضمون را در روز عرفه و مسجد خيف و حجة الوداع و لحظات آخر عمر بر منبر ايراد فرمودند.

از اين حديث شريف و كلام گران سنگ حضرت ختمى مرتبت چنين برداشت مى شود: همان گونه كه قرآن در كنار قافله بشريت باقى مى ماند و خداوند آن را حفظ خواهد كرد. اهل بيت نيز با اين قافله همراه خواهد بود تا روزى كه حتى يك فرد از انسانها باقى است. اين حديث شريف با داشتن قرائن و شواهد روشن، هم چون دليل عقلى و صدها و بلكه هزاران روايت در رابطه با لزوم حجت و بقاء آن و تعيين نام و مشخصات آن هرگز قابل اغماض نيست و هر منصفى را وادار مى كند كه در كنار قرآن، به حجت خدا كه از اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله است، ايمان آورد.


1- 1 در كتاب مهدى كيست ترجمه كتاب من هو المهدى ص 12 حديث ثقلين را از بزرگان اهل سنت با نام كتاب و نشانه صفحه نقل كرده كه در اينجا بطور فهرست و آمارى به بخشى از آن اشاره مى كنيم: به 65 كتاب اهل سنت اشاره مي كند كه حديث را از زيد بن ارقم نقل نموده اند. به 7 كتاب اهل سنت اشاره مى كند كه حديث را از حذيفه نقل نموده اند. به 18 كتاب اهل سنت اشاره مى كند كه حديث را از جابر نقل نموده اند. به 10 كتاب اهل سنت اشاره مى كند كه حديث را از زيد بن ثابت نقل نموده اند. به 8 كتاب اهل سنت اشاره مى كند كه حديث را از على عليه السلام نقل نموده اند. به 15 كتاب اهل سنت اشاره مى كند كه حديث را از ابو سعيد نقل نموده اند. و نيز از فاطمه زهراء عليها السلام وحمزه اسلمى و ابن عباس و ابوذر و ام سلمه و ابو هريره و ديگران نيز نقل نموده اند.

ص: 66

حديث ثقلين از ديدگاه علامه طباطبائى

علامه طباطبائى قدس سره از حديث ثقلين نكاتى را استنباط كرده كه باقى ماندن عترت پيغمبر تا روز قيامت همانند قرآن در تمامى اعصار و زمان ها يكى از آنهاست.

ايشان مى فرمايد:

زيد بن أرقم از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: گويا خدا مرا به سوى خويش دعوت نموده بايد اجابت كنم، ولى دو چيز بزرگ و وزين را در بين شما بر جا مى گذارم كتاب خدا و اهل بيتم، آگاه باشيد كه چگونه با آنها رفتار مى كنيد، آن دو امر هرگز از هم جدا نخواهد شد تا اين كه بر كوثر بر من وارد شوند.

حديث ثقلين از احاديث مسلم و قطعى است كه به سندهاى بسيار و عبارات مختلفى روايت شده است و سنى و شيعه به صحتش اعتراف و اتفاق دارند، از اين حديث و امثال آن چند مطلب مهم برداشت مى شود.

1- همچنان كه قرآن تا قيامت در بين مردم باقى مى ماند، عترت پيغمبر نيز تا قيامت باقى خواهد ماند، يعنى هيچ زمانى از وجود امام و رهبر حقيقى خالى نمى گردد.

2- پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله به وسيله اين دو امانت بزرگ تمام احتياجات علمى و دينى مسلمين را تأمين نموده و اهل بيتش را به عنوان مرجع علم و دانش به مسلمين معرفى كرده و اقوال و اعمالشان را معتبر دانسته است.

3- قرآن و اهل بيت نبايد از هم جدا شوند و هيچ مسلمانى حق ندارد از علوم اهل بيت اعراض كند و خودش را از ارشاد و هدايت آنان بيرون نمايد.

4- مردم اگر از اهل بيت اطاعت كنند و به اقوال آنان تمسّك جويند، گمراه نمى شوند وهميشه حق نزد آنها خواهد بود.

5- جميع علوم لازم و احتياجات دينى مردم در نزد اهل بيت موجود است و هر كس از آنها پيروى نمايد به گمراهى دچار نمى شود و به سعادت حقيقى نايل مى گردد، يعنى اهل بيت از خطاء و اشتباه معصومند، از اين رو معلوم مى شود كه مراد از اهل بيت وعترت تمام خويشان و اولاد پيغمبر نيستند بلكه افراد معيّنى مى باشند كه از جهت علوم دين، كامل باشند و خطا و عصيان در ساحت وجودشان راه نداشته باشد تا صلاحيت رهبرى

ص: 67

داشته باشند و آنها عبارتند از على بن ابيطالب و يازده فرزندش كه يكى پس از ديگرى به امامت منصوب شدند چناچه در روايات نيز به همين معنا تفسير شده است. (1)

يك نكته مهم

پس از اثبات ضرورت وجود حجت، اينك موقع آن رسيده كه به يك سلسله رواياتى كه از محدثين شيعه و اهل سنت نقل شده اشاره داشته باشيم از قبيل رواياتى كه دلالت مى كند براين كه اولين خلق الهى نور و وجود حضرت ختمى مرتبت محمد بن عبداللَّه صلى الله عليه و آله بوده و بعضى از اين روايات نور حضرت على عليه السلام را نيز ضميمه نور پيامبر صلى الله عليه و آله نموده و مى گويد اين دو نور پيش از همه خلق شده اند. (2)

اين روايات به احاديث نور معروف شده كه بيانگر اولين مخلوق الهى است همانند اولين پرتو صادره از جرم خورشيد آن توده هاى آتش و شعله هاى سوزان است كه هر جسمى را ذوب مى كند ولى در اثر تنزل وطى مسافت- به نور- آفتاب كه براى موجودات مخصوصاً نباتات و حيوانات و انسان ها فايده بخش است مبدّل مى گردد. و تمامى روشنائى ها و فوايدى كه آفتاب دارد بر مى گردد به آن شعله هاى اوليه كه از جرم خورشيد صادر شده گرچه خود آن شعله هاى اوّليه با تمام قدرتى كه دارد از جرم خورشيد است و استقلالى از خود ندارد.

قبول اين سلسله مراتب پذيرفتن همان قانون عليّت و سبب و مسبّب است كه مورد قبول همه انديشمندان و فلاسفه مى باشد و هيچ برخوردى با مسئله شرك ندارد.

و براين اساس مى توان گفت تمام موجودات به طفيل اين ذوات مقدسه بوجود آمده و تمامى آنها به وجود ولىّ خدا و قطب عالم امكان محتاجند با اينكه خود اين ذوات مقدسه از خود هيچ چيزى ندارند و نسبت به خداى بزرگ فقير محض مى باشند.


1- 1. شيعه در اسلام چاپ نشر قدس رضوى ص 256.
2- 2. مراجعه شود به تفسير روح المعانى: ج 21، ص 138 و امامت و مهدويت: ج 2، ص 45 از بخارى و بيهقى و ابن سعد و طبرانى و ديگران نقل مى نمايد.

ص: 68

محدث بزرگ شيخ صدوق قدس سره نقل مى كند (1) كه پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام مى فرمايد:

خداوند انبياء را بر ملائكه فضيلت داد و من را بر تمامى انبياء و رسولان فضيلت بخشيد و بعد از من اين مقام و برترى مخصوص شما و امامان بعد از شما است و سپس فرمودند: (يا عَلِىّ لَوْ لا نَحْنُ ما خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَلا حَواء وَلا الْجَنَةَ وَلا النّارَ وَلا السَّماءَ وَلا الأرضَ) اگر ما نبوديم خداوند، نه آدم و نه حواء، نه بهشت و نه جهنم، نه آسمان و نه زمين را هرگز خلق نمى كرد.

چه زيبا است كه اين مطلب و مقام والاى اهل بيت را (كه تمامى مخلوقات وابسته به خلقت اين انوار الهى هستند و نيز بقاء و بر قرارى جهان وابسته به وجود آنها است) از زبان يكى از محدثين بزرگ اهل سنت يعنى جوينى شافعى (2) بشنويم.

ايشان حديثى را با نقل سلسله سند از امام زين العابدين عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند: وَنَحْنُ الّذينَ بِنايُمْسِكُ اللَّهُ السَّماءَ انْ تَقَعَ عَلى الأرضِ الَّا بِإذنِه وَبِنايُمْسِكُ الأرضَ انْ تَميدَ بِأهلِها وَبِنا يُنزِّلُ الْغَيْثَ وَيَنْشُرُ الرَّحْمَةَ وَيَخْرُجُ بَرَكات الأَرض وَلَوْلا ما في الْأرضِ مِنّا لَساخَت بِأهلِها.

خداوند به واسطه ما آسمان را از افتادن به زمين نگه مى دارد (مگر خداوند بر سقوط آن اذن دهد كه اراده حق حاكم است) و به واسطه ما زمين را از اضطراب حفظ نموده و به واسطه ما باران را نازل مى كند و رحمت خود را منتشر مى نمايد و بركات زمين رابيرون مى آورد و چنانچه زمين از وجود ما خالى گردد، اهل خود را فرو مى برد.

مولاى متقيان على بن ابيطالب عليه السلام مى فرمايد: فَانَّا صَنائِعُ رَبِّنا والنَّاسُ بَعْدُ صَنائِع لَنا، (3)

ما تربيت يافتگان پروردگارمان هستيم و مردم تربيت يافتگان ما هستند.

نتيجه گيرى از اين دسته روايات

رواياتى كه دلالت مى كند بر اينكه نور وجود حضرت ختمى مرتبت و پسر عم او


1- 1. كمال الدين: ج 1، باب 23، حديث 4.
2- 2. امامت و مهدويت: ج 2، ص 28 به نقل از جوينى متوفاى 730 در كتابش فرائد السبطين: ج 11، ص 45.
3- 3. نهج البلاغه: نامه 28.

ص: 69

على بن ابيطالب عليه السلام اولين مخلوق بود و نيز خلقت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اهل بيت پاك او قبل از خلقت عالم بوده و مخلوقات تماماً وابسته به وجود اين ذوات مقدسه هستند بسيار است كه هم از محدثين اهل سنت از قبيل تاريخ ابن عساكر، فرائد السمطين، سيوطى و... نقل شده و هم از محدثين بزرگوار شيعه از قبيل كلينى و صدوق و ديگران و اگر كسى بخواهد از تواتر اين اخبار آگاه شود مى تواند به كتاب عبقات مراجعه كند.

مخفى نماند كه در كتاب فرائد السمطين جوينى شافعى اين عالم معروف و مشهور اهل سنّت، بعضى از احاديث مبشّره به حضرت مهدى عليه السلام را روايت كرده است و در مقام مدح آن حضرت در ديباچه كتاب مى گويد:

الْحُجَةُ الْقائِمُ بِالحقِ، الْعارِفُ بِحقائقِ ما صَدَرَ مِنَ الكافِ وَالنونِ، الْمُحيطُ عِلْماً بِدقائقِ ما جَرى بِهِ الْقَلمُ وَنَفَثَ بِه النونُ، سُبحانَه مِنْ لطيفٍ خَبير زَرَعَ في اراضي الايجادِ وَالتّكوينِ جَنَّةُ الْوِلايةِ فَاخْرَجَ شَطْأها بِعَلِيّ الْمرتَضى سِيف اللَّهِ لمنتضى وآزَره بِالأئمةِ الْمعصومينَ مِن ذرّيتِه أهلِ الْهدايةِ وَالتقّوى فَاسْتَغلظَ بِميامِنِ اجتهادِ اولياءِ اللَّهِ الصالحين، ذَوِى الْمجاهِداتِ وَالْمُكاشِفاتِ الْمُجدّينَ في قَمْعِ الْهَوى فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ بِالْمَهدي الْهادي الْمَكينِ الْامين. (1)

ملاحظه مى كنيد كه اگر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اهل بيت پاك او را از اين رهگذر بشناسيم، نحوه شناخت ما و معرفت و عرفان ما نسبت به اين خاندان طهارت كاملًا تغيير مى كند، و عوض اينكه در مقام اثبات وجود آنان باشيم خود را و بلكه تمامى موجودات را وابسته به آنان مى نگريم و احتياج خودمان را نسبت به آن ذوات مقدسه نه فقط در جهت هدايت و راه يابى بلكه در تمامى ابعاد وجودى احساس خواهيم كرد و در اين موقع است كه زمزمه مى كنيم و مى گوئيم:

از رهگذر خاك سر كوى شما بود هر نافه كه بر دست نسيم سحر افتاد


1- 1. وابستگى جهان به امام زمان عليه السلام: ص 28 در پاورقى و اضافه مى كند كه: اين عالم سنى، يكى از علماى اهل سنت است كه معتقد به امامت ائمه اثنى عشر عليهم السلام است.

ص: 70

روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نسيت منّت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست

ناظر روى تو صاحب نظرانند وليك بوى گيسوى تو در هيچ سرى نيست كه نيست

در پايان اين گفتار به نقل از امام صادق عليه السلام مى پردازيم. (1)

فِي الْاصِل كُنَّا نُجُوماً يُسْتَضاءُ بِنا وفِي الْبَرّيةِ نَحْنُ الْيَوْم بُرهانُ

نَحْنُ الْبُحُورُ الْتي فيها لِغائِصها دُرٌ ثَمينٌ وَياقوتٌ وَمَرجانُ

مَساكِنُ الْخُلْدِ وِالْفَردوسِ نَملِكُها وَنَحْنُ لِلخُلْدِ وَالْفَردوسِ خُزّانُ

مَنْ شَدَّ عَنَّا فَبرهُوتُ مَكانَتُه وَمَنْ أتانا فَجَنَّاتٌ وَرِضوانُ

ترجمه:

ما ستارگان بوديم كه از نور ما بهره مند مى شدند واكنون نيز در اين جهان راهنماى گمشدگان مى باشيم، مثل ما مثل آن درياهائى است كه غواص هاى آن از درّهاى گران قيمت و ياقوت و مرجان بهرمند مى شوند اصولًا جايگاه هاى عالى هم چون خلد و فردوس در اختيار ما است و ما نسبت به خلد و فردوس نگهبان و مالكيم هركس كه از ما اعراض بكند جايگاهى غير از برهوت ندارد در عوض هر كس به دنبال ما آيد و از ما تبعيت كند جاى او بهشت و رضوان خواهد بود.

خلاصه اين گفتار:

بعداز بيان ادله عقليه در رابطه ضرورت وجود حجّت خدا به بيان ادله نقليه پرداختيم و ابتدا به مسئله نصب امام و لزوم آن از ديدگاه قرآن وارد شديم و به چند آيه اشاره كرديم و سپس مقدارى پيرامون آيه تبليغ و آيه ولايت بحث شد و بحمد اللَّه


1- 1 أعيان الشيعة در بحث حالات و گفتار امام صادق عليه السلام و نيز امامت و مهدويت: ج 2، ص 26.

ص: 71

ضرورت وجود امام نيز از ديدگاه قرآن براى هر صاحب انصافى روشن و معلوم گرديد، و اصولًا قرآن پيروان خود را به دنبال يك انسان كاملى كه داراى ولايت مطلقه بوده و جواب گوى امور دينى و دنيوى همگان باشد فرستاده است.

سپس بحث را از ديدگاه روايات بررسى كرديم، روايات در اين زمينه از جهات مختلف وارد شده:

الف- على عليه السلام اعلم امت و اقضى الناس است.

ب- خلفاء من دوازده نفرند.

ج- نام اولين و آخرين آن ها.

د- نه نفر از فرزندان امام حسين عليه السلام.

ه- مهدى فرزند چندمين امام صادق و امام كاظم و امام رضا عليهم السلام مى باشد.

و- 50 حديث كه نام همه 12 نفر را برده و به حديث جابر در موقع نزول آيه

«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ» اشاره نموديم.

و سپس پنج مطلب مهم از اين روايات استفاده شد آنگاه وارد شديم در نقل روايات در خصوص حضرت مهدى عليه السلام، آن هم در ابعاد مختلف كه تواتر آن حتى از ديدگاه بعضى علماء اهل سنت قطعى است، كثرت آن به حدّى است كه مى گويند:

روايات مذكوره بيش از شش هزار حديث است و به دو شاهد تاريخى اشاره شد:

1- گفتار شعرا پيرامون حضرت مهدى.

2- سوء استفاده فرصت طلبان از نام مهدى.

كه اين دو مطلب بهترين شاهد است براى اينكه نام مهدى و اعتقاد به آن از زمان رسول خدا به طور مداوم در بين مسلمانان برقرار بوده.

گذشته از روايات مذكوره، از روايت ثقلين استفاده مى شود كه عترت پيامبر همچون قرآن با كاروان بشريت خواهد بود كما اينكه علامه طباطبائى قدس سره به اين نكته اشاره مى كند و سپس مطالب ارزنده ديگرى را نيز از اين حديث شريف استفاده نموده.

و در خاتمه اشاره كرديم به روايات نور كه دلالت مى كند بر اينكه وجود موجودات و وصول فيض از جانب خداوند به مخلوقات تماماً به بركت اين ذوات مقدسه مى باشد.

ص: 72

و قابل توجه است كه بعضى از علماء اهل سنت نيز همانند جوينى به اين روايات اشاره نموده كه اشاره اى به برخى از آنها شد و صاحب كتاب فرائد السمطين به اين مقام والاى اهلبيت مخصوصاً حضرت مهدى عليه السلام تصريح نموده است.

آرى جايگاه اهلبيت با توجه به اين روايات از يك عظمت و جلالت فوق العاده برخوردار مى شود كه امام صادق عليه السلام در اشعار زيباى خود به گوشه اى از اين مقام والا اشاره فرموده: فى الاصل كنّا نجوماً...

ص: 73

سؤالات گفتار دوم

1- آيه اى در رابطه امامت و رهبرى ذكر كنيد.

2- آيه تبليغ در كجا نازل شده است.

3- (ولى) در آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...» به چه معنائى است؟

4- حسان بن ثابت كيست و در موقع نزول آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...» چه كرد؟

5- تعداد رواياتى كه خلفاء رسول خدا را دوازده نفر مى داند، چه مقدار است؟

6- چند روايت وارد شده كه نام تمامى دوازده امام ذكر شده است؟

7- قاضى عياض دوازده امام را با چه كسانى منطبق نموده و اشكال آن در چيست؟

8- يكى از شعرايى كه قبل از ولادت حضرت مهدى درباره ايشان شعر گفته را نام ببريد؟

9- از حديث ثقلين براى ضرورت وجود حجت خدا در تمام اعصار و ازمنه چگونه استفاده مى شود؟

10- علامه طباطبائى چند مطلب از حديث ثقلين استنباط مى كند؟

11- مراد از روايات نور چيست؟

12- از روايات نور چه مطالبى برداشت مى شود؟

13- امام صادق عليه السلام در اشعار خود چه فرموده است؟

14- خلاصه گفتار دوم را بيان فرمائيد؟

ص: 74

گفتار سوم: كسانى كه با حضرت مهدى ملاقات كرده اند

اشاره

ص: 75

گفتار سوم: كسانى كه با حضرت مهدى ملاقات كرده اند

ص: 76

ص: 77

كسانى كه به ملاقات حضرت راه يافتند

با اينكه در رابطه اثبات وجود مقدس حضرت بقية اللَّه ارواحنا فداه از ديدگاه عقل و نقل مورد بحث قرار گرفت و مطلب به وضوح براى صاحبان فكر و انديشه روشن گرديد مع ذلك راه ديگرى هست كه مى توان گفت براى توده مردم قابل فهم و اطمينان بخش تر مى باشد و آن عبارت است از بررسى و تحقيق پيرامون كسانى كه به خدمت حضرت رسيدند و جمال نورانى و زيباى امام خود را مشاهده نمودند.

اين افراد از گروهاى مختلف و در زمانهاى متفاوت بودند كه به اين نعمت عظمى نائل گرديدند و ما بطور اجمال به آنها اشاره خواهيم داشت:

1- كسانى كه در زمان طفوليت و مدت مصاحبت ايشان با پدر بزرگوارشان امام عسكرى عليه السلام به خدمت حضرت رسيدند و ايشان را ملاقات نمودند.

عدّه اى از اين افراد كسانى بودند كه در داخل خانه امام عسكرى عليه السلام راه داشتند از قبيل حليمه خاتون عمّه امام عسكرى عليه السلام (1) و نسيم و ابو نصر كه خادم منزل امام عسكرى بودند كه هر دوى اينها از وجود حضرت مهدى كرامتى را نقل مى كنند و نيز عقيد كه غلام امام عسكرى و نيز تربيت شده حضرت بوده كه در لحظات آخر عمر حضرت دستور مى دهد به آوردن آب مصطكى... (2)


1- 1. كه وضع حمل نرجس خاتون و كيفيت به دنيا آمدن حضرت و حوادث بعد از آن را نقل كرده است.
2- 2 در كفايه الموحدين ج 2 نحوه ملاقات هر يك از نسيم و ابو نصر و عقيد را توضيح داده مراجعه شود به ص 793.

ص: 78

گروه ديگرى از بزرگان اصحاب و راويان بودند كه اينها نيز در زمان حيات امام عسكرى عليه السلام به ملاقات حضرت مهدى عليه السلام شرفياب شدند، كه به دو مورد اشاره مى شود:

الف: شيخ صدوق از معاوية بن حكيم و محمد بن ايوّب و محمد بن عثمان كه هر سه از مفاخر روات بودند نقل مى كند: ما چهل نفر بوديم و خدمت امام عسكرى عليه السلام رسيديم و فرزندش را به ما نشان داد و فرمود: اين امام شما بعد از من است و جانشين من بر شما است از او پيروى كنيد و الا هلاك خواهيد شد و بعد از امروز ديگر او را نمى بينيد. (1)

ب: و نيز شيخ صدوق از احمد بن اسحاق قمى كه از بزرگان علما و روات است به سند خود نقل نموده: روزى به خدمت امام عسكرى عليه السلام شرفياب شدم و قصد داشتم از امام بعدى سئوال كنم ولى قبل از اين كه سئوال خود را مطرح كنم امام عسكرى عليه السلام فرمود:

اى احمد هرگز زمين خالى از حجت خدا نمى شود و به وسيله آن خيرات و بركات نازل مى گردد و بلاها دفع مى گردد، عرض كردم امام بعد از شما كيست؟ به داخل منزل رفت و چون بيرون آمد پسرى سه ساله بسيار جذّاب در دست حضرت بود امام فرمود: چون خيلى پيش ما عزيز هستى اين فرزند كه همنام جدش مى باشد به تو نشان دادم و اين زمين را پراز عدل و داد خواهد كرد، عرض كردم علامت امامت ايشان چيست؟ ناگاه ديدم كه آن طفل لب به سخن گشود و با كلام فصيح فرمود: أنَا بَقيةُ اللَّهِ في الأرضِ أَنا الْمُنْتَقِمُ وَأَنا الْمَهدي وَأَنا الْقائِمُ بِإذنِ اللَّهِ وَأَنا الْخاتَمُ وَانا الَّذي أمَلاءُ الْأرض قِسْطاً وَعَدلًا بَعدَ ما مُلِئَتْ ظُلماً وَجَوراً. (2)

2- كسانى كه در غيبت صغرى (3) به خدمت حضرت شرفياب شدند.

البته در هنگام فوت امام عسكرى عليه السلام و مخصوصاً موقع نماز خواندن بر پيكر پاك امام، و ظاهر شدن فرزندش مهدى عليه السلام و نماز خواندن بر پدر بزرگوارش طبيعى است كه


1- 1 موعودى كه جهان در انتظار او است به نقل از اكمال الدين صدوق.
2- 2 كفاية الموحدين: ج 2، ص 794.
3- 3. غيبت صغرى حدوداً 69 سال به طول انجاميد ابتداى آن سال 260 هجرى بود بعد از رحلت امام عسكرى عليه السلام و انتهاى آن سال 329 هجرى بود كه نائب چهارم حضرت آقاى سمرى بود كه از دنيا رفت.

ص: 79

عدّه كثيرى شاهد اين منظره تاريخى بوده اند و شرحش در كتب آمده است. (1)

و اما پس از ورود در سرداب و شروع غيبت صغرى حضرت چهار نائب خاص داشت كه عبارت بودند: به ترتيب از عثمان بن سعيد و فرزندش محمد بن عثمان و حسين بن روح و ابو الحسن على بن محمد صيمرى و بعضى نيز سَمَرى نوشته اند. (2)

كه اينها واسطه بين مردم و حضرت مهدى بودند و اگر مسئله اى پيش مى آمد، شيعيان از طريق نامه به وسيله همين افراد از محضر امام عليه السلام استفاده مى كردند.

اين چهار نفر بسيار جليل القدر و بزرگوار بودند، اما عثمان بن سعيد وكيل امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام نيز بوده است. (3)

احمد بن اسحاق مى گويد: از امام هادى عليه السلام پرسيدم اگر نتوانم به خدمت شما برسم سخن چه كسى را بپذيرم فرمود: اين ابو عمرو (عثمان بن سعيد عمرى) مورد اطمينان و امين است. هر چه بگويد، از من مى گويد و سپس احمد مى گويد: همين سئوال را از امام عسكرى عليه السلام پرسيدم حضرت همان جواب پدرشان را تكرار كردند (4) و ايشان بدستور امام متكفل كفن و دفن امام عسكرى شدند (5) و پس از امام عسكرى به فرمان حضرت مهدى عليه السلام به وكالت و نيابت ادامه دادند (6) و پيش از فوت خود فرزندش (محمد) را به امر امام جانشين خود و نائب حضرت معرفى كرد. (7)

و اما محمد بن عثمان از بزرگان شيعه، در تقوى و عدالت و بزرگوارى مورد قبول شيعيان بود به طورى كه هيچكس در عدالت و امانت او ترديد نداشت. از ناحيه حضرت


1- 1. مراجعه شود به بحار الأنوار: ج 52، ص 67 و منتهى الآمال: ج 2، ص 276.
2- 2. در جلالت سفراء اربعه و شخصيت و تقواى آنها مراجعه شود به منتخب الأثر: ص 329 و جزوه امام زمان نوشته مؤسسه راه حق: ص 40 به بعد.
3- 3. بهجة الآمال: ج 5، ص 333.
4- 4. بحار: ج 51، ص 344.
5- 5. اعيان الشيعه: ج 2، ص 47.
6- 6. اعيان الشيعه: ج 2، ص 47..
7- 7. مدرك سابق.

ص: 80

توقيعى به عنوان تسليت فوت پدرش صادر گرديد و امام عسكرى نسبت به او و پدرش اعلان اعتماد كرد (1) و فرمود: الْعَمْري وَابْنُه ثِقتانِ فَما ادّيا اليكَ فَعَنّي يُودّيانِ وَما قالا لَكَ فَعنّي يَقُولانِ فَاسْمَعْ لَهُما وَاطعهُما فَانَهُما الثِقَتانِ الْمَأمُونانِ.

محمد بن عثمان براى خود قبرى ترتيب داده بود كه هر روز داخل آن مى شد و يك جزء قرآن قرائت مى كرد و از مرگ خود خبر داد و شيعيان از نايب بعد استفسار كردند، فرمود: امام عليه السلام امر كرده كه حسين بن روح را براى سفارت و نيابت معرفى كنم.

عبداللَّه بن جعفر حميرى مى گويد: از محمد بن عثمان پرسيدم: صاحب الأمر را ديده اى؟ فرمود: آخرين ملاقاتم با او كنار بيت اللَّه الحرام بود كه مى گفت: اللَّهمُ أَنْجِزْ لِي ما وَعْدتَني

و نيز فرمود: صاحب الأمر هر سال در حج حاضر مى شود او مردم را مى بيند و مى شناسد و مردم او را مى بينند ولى نمى شناسند.

و اما حسين بن روح نزد موافق و مخالف عظمت و بزرگى ويژه اى داشت و به عقل و بينش و تقوى و فضيلت مشهور بود و عموم فرقه هاى مذهبى به او توجه داشتند و در زمان نائب دوم محمد بن عثمان متصدى پاره اى از امور بود و محمد بن عثمان در موقع مرگ از طرف صاحب الأمر، ايشان را به عنوان سفارت و نيابت معرفى كرد. (2)

و اما ابو الحسن سَمَرى: از كتاب منتهى المقال درباره ايشان نقل شده كه مى نويسد:

جلالت قدر او آنچنان زياد است كه نيازى به توصيف ندارد. (3)

غرض از اين توضيح مختصر پيرامون شخصيت و جايگاه نوّاب اربعه اين است كه:

بدانيم آنها افراد شناخته شده و مورد اعتماد عام و خاص و بعضاً وكيل امام هادى و عسكرى عليهما السلام بودند و براى هر يك از اينها از طرف ولى اللَّه اعظم نصّ خاص و توقيعى صادر گرديد و گذشته از همه اينها شيعه، گفتار هيچ يك را نپذيرفت مگر بعد از ظهور و بروز معجزه به دست هر يك از آنان از طرف امام عصر عليه السلام. مثلًا جمعى از بزرگان و


1- 1. مدرك سابق.
2- 2. جزوه امام زمان مؤسسه در راه حق: ص 46.
3- 3. مدرك سابق.

ص: 81

مشايخ قم در بغداد به خدمت ابو الحسن سمرى رسيدند و ايشان فرمودند: خداوند به شما در مصيبت على بن بابويه قمى اجر عنايت فرمايد، او در اين ساعت از دنيا رفت، آنها ساعت و روز و ماه را ياداشت كردند، 17 يا 18 روز بعد خبر رسيد كه در همان ساعت على بن بابويه قمى در گذشته است. (1)

آرى اينها افراد ناشناخته اى نبودند و نيز افراد عادى و معمولى نبودند. آنها از حيث عدالت و تقوى و ايمان و بلكه گاهى مشاهده كرامات از آنها مورد اعتماد صد در صد همگان بودند و اينها با اين خصوصيات مدّعى ملاقات با امام عصر عليه السلام بودند.

در غيبت صغرى علاوه بر نواب اربعه، عده كثيرى به ملاقات حضرت راه يافتند كه مرحوم طبرسى در كفاية الموحدين صد و هشت نفر از آنها را ياد آور شده و به كيفيت تشرف آنها اشاره نموده و در انتهاى اين حكايات مى نويسد: اين جمّ غفير كه عدد ايشان زيادتر از حدّ تواتر است با اين همه دلايل و معجزات با آنكه همه آن اشخاص از صلحاء و پاكان زمان خود بودند از اعظم برهان و دليل است در مقام حجّت از براى كسانيكه طالب حقند. و چهلمين نفرى را كه نام مى برد حكايت تشرّف ابن مهزيار اهوازى است (2) كه حكايت ايشان به طور اختصار از اين قرار است:

مى گويد: بيست سفر به حج رفتم و تمام كوشش من، زيارت مولايم صاحب الأمر بود (چون حضرت در موسم حج شركت مى كند و در مواقف حضور دارند) اما به هدف خود نرسيدم، شبى در بستر خود خوابيده بودم كه ديدم شخصى مى گويد: امسال به حج برو (ظاهراً از اين جمله استفاده كرد كه امسال به مقصود خود خواهى رسيد) روز شمارى مى كردم تا ايّام حج فرا رسيد و به مدينه رفتم هر چه تفحّص كردم از فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام اثرى نيافتم به مكه رفتم شبى قبل از تاريك شدن كامل هوا در طواف جوان خوش سيمائى را ديدم كه نور عبادت در پيشانيش آشكار است و دو حلّه سفيد پوشيده به


1- 1. بحار: ج 51، ص 361.
2- 2. بعضى على بن مهزيار ثبت كرده اند و بعضى ابراهيم بن مهزيار و اين حكايت را صاحب كفايه الموحدين درجلد 2 ص 809 از جماعتى از اصحاب حديث من جمله شيخ صدوق قدس سره نقل نموده، و در منتخب الأثر ص 362 از غيبت شيخ طوسى قدس سره نقل مى كند و بحار الأنوار ج 52 ص 9.

ص: 82

او نزديك شدم و سلام كردم و او جواب داد، از من پرسيد: اهل كجائى؟ عرض كردم:

اهواز، پرسيد از ابن خضيب چه خبر دارى؟ (1) گفتم: فوت كرده، سه مرتبه فرمود: رحمت خداوند بر او باد چه شب هايى كه بر مى خاست و رو به درگاه الهى مى آورد سپس پرسيد از ابن مهزيار چه خبر دارى؟ گفتم: خودم هستم فرمود: امانتى كه از ابا محمد حسن عسكرى عليه السلام باقى مانده كجاست؟ (2) انگشترى كه به ارث به او رسيده بود به آن بزرگوار داد، ايشان گرفت و بوسيد و گريه مى كرد و روى نگين آن كه نوشته بود يا اللَّه يا محمد يا على نگاه مى كرد، فرمود: به چه قصدى به حج آمدى؟ عرض كردم به اميد ديدار امام عصر عليه السلام مى آيم، فرمود: من مأمورم كه تو را به امام عليه السلام برسانم چون پاسى از شب كه گذشت به كوه صفا بيا تا حركت كنيم، رفتم و در موقع آن جوان آمد و به دنبال او حركت كردم مقدارى از پستى و بلندى ها را پشت سر گذارده فرمود: سحر است وقت نماز شب، ايستاديم به نماز باز حركت كرديم تا طلوع فجر فرمود: پياده شو و نماز صبح را اوّل وقت بخوانيم سپس حركت كرديم به يك وادى رسيديم كه نور از دور ساطع بود و بوى مشك به مشام مى رسيد در وسط آن خيمه اى بود كه نور از آن به آسمان برمى خاست آن جوان به من فرمود: پياده شو و مركبت را رها كن كه اينجا وادى امن است مقدارى جلو رفتيم فرمود: اينجا بايست تا برايت اذن دخول بگيرم رفت و برگشت، فرمود: داخل


1- 1. ابن خضيب بنام جعفر بن احمد از مخلصان اهلبيت و مردى مجتهد سحر خيز و شب زنده دار بود مهدى موعود نوشته دستغيب.
2- 2. احتمالًا انگشترى بوده كه امام عسكرى عليه السلام به پدر ابراهيم بن مهزيار داده بود كه به ارث به فرزندش رسيده و اصولًا ابن مهزيار از طائفه اى است كه آباء و اجدادش به أهلبيت ارادت خاصى داشتند. جدّش شبى در بيابان جهت پيدا كردن آبِ وضو مى گشت ناگاه از مسواك كه در دست داشت نورى تابيد و منظره آب را به وسيله آن نور پيدا كرد. ابتدا وحشت كرد ولى بعداً متوجه شد اين نور سوزاننده نيست وضو گرفت و نمازش را خواند و پس از مدتى آن نور خاموش شد و چون خدمت امام هادى عليه السلام رسيد جريان را براى حضرت نقل كرد و سؤال كرد آن نور چه بود؟ حضرت فرمود: اين نور ولايت ما اهل بيت مى باشد، آرى ابن مهزيار فرزند و نوه چنين شخصيت هاى بزرگ مى باشد كه ولايت را به ارث از آباء گرام خود برده است مهدى موعود نوشته دستغيب ص 80.

ص: 83

شو! تا وارد خيمه شدم، نور جمال حضرت من را خيره كرد و خالى در رخسار ايشان بود و بسيار موقّر و با هيبت بودند، خود را روى قدم هاى حضرت انداختم و سلام دادم و ايشان جواب دادند.

عرض كردم پدر و مادرم فداى تو باد بعد از رحلت پدر بزرگوارتان امام عسكرى عليه السلام شهر به شهر در تفحص و جستجوى تو بودم كه خداوند اين نعمت را به من ارزانى داشت. (1) حضرت براى من و نزديكان من دعا فرمودند، مبلغى كه بيش از پنجاه هزار درهم بود به حضرت دادم ولى ايشان تبسم نمودند و فرمودند اين مال را در برگشتن كه سفرى طولانى خواهى داشت براى خود صرف كن... اين يك نمونه از ملاقات هاى فراوانى است كه در زمان غيبت صغرى اتفاق افتاده است.

كسانى كه در غيبت كبرى به ملاقات حضرت نائل گرديدند

شمار كسانى كه در غيبت كبرى با حضرت ملاقات نمودند ونعمت تشرف براى آنان حاصل شده بسيار است. براى اطلاع و آگاهى مى توان به كتب بحار الأنوار و نجم الثاقب و جنة المأوى و دار السلام وكشف الاستار و عبقرى الحسان و ديگر كتاب هايى كه در اين موضوع نوشته شده مراجعه كرد. محدّث نورى قدس سره در باب هفتم كتاب نجم الثاقب صد حكايت نقل مى كند و اين عالم جليل القدر در آغاز آن مى نويسد: من هر چه شنيدم نقل نكردم بلكه در صدق و ديانت ناقلان دقّت نمودم و آنچه نقل نمودم از كسانى است كه داراى وثاقت و صداقت مى باشند و بسيارى از آنها صاحبان مقامات عاليه وكرامات باهره اند (2) مثلًا در حكايت حاج على بغدادى مى نويسد اگر نبود در اين كتاب شريف مگر اين حكايت متقنه صحيحه كه در آن فوايد بسيار است و در اين نزديكى ها


1- 1. بعضى از گفتگوها اين بود: فقلت سيدى لقد بعد الوطن وطال المطلب فقال يا بن المازيار، أبي ابو محمدعهد إليّ ان لا أجاور قوماً غضب اللَّه عليهم ولعنهم... وأمرني ان لا اسكن من الجبال الا وعرها ومن البلاد الا قفرها... ابن مهزيار مى گويد: چند روزى در آنجا ماندم و حضرت به من اذن خروج داد. در بازگشت از مكه تا منزل و مقصد به راحتى گذشت و هيچ ناملايمتى پيش نيامد.
2- 2. نجم الثاقب: ص 211.

ص: 84

واقع شده هر آينه كافى بود در شرافت و نفاست آن (1) و سپس توضيح مى دهد كه حكايت حاج على بغدادى را ابتداء از عالم فقيه و با تقوى جناب آقاى سيد محمد كاظمينى كه در حرم شريف كاظمين امام جماعت و ملاذ و ملجاء طلاب و غرباء و زوار بود شنيدم و خواستار ملاقات خود حاج على بغدادى شدم با مشكلاتى كه در سر راه بود بالاخره موفّق شدم گرچه حاج على از نقل آن حكايت اباء مى كرد، ولى با اصرار، بالاخره بيان كرد، حاجى نورى مى نويسد: از سيماى او آثار صدق و صلاح به نحوى نمايان بود كه تمام حاضرين با تمام مداقّه كه در امور دينيه و دنيويه داشتند قطع پيدا كردند به صدق واقعه. (2) براى اطلاع از اصل حكايت به كتاب نجم الثاقب و مفاتيح الجنان مراجعه شود.

تشرفات در عصر حاضر

در عصر حاضر نيز تشرفاتى براى افراد روى داده كه فقيه عالى مقدار حضرت آقاى صافى گلپايگانى در كتاب اصالت مهدويت به چند نمونه از آنها اشاره نموده و نيز تشرّف متعلقه فاضل ارجمند جناب آقاى متقى همدانى كه مورد اعتماد علما و مجتهدين بود و اين حقير اصل حكايت را از خود جناب آقاى متقى شنيدم و به صدق و صداقت و كمال مشهود بود (3) و نيز تشرّف دختر حضرت آيت اللَّه العظمى آقاى اراكى كه در حال طواف انجام گرفت با اين كه مكرراً از افراد شنيده بودم، از پسر بزرگوار آيت اللَّه اراكى، حضرت آقاى مصلحى كه يكى از اساتيد و مجتهدين است. پرسيدم و ايشان پس از تصديق آن فرمود: خواهرم اولًا تربيت شده پدرم هست و ثانياً در مقام افشا و بازگوئى نيست و نمى خواهد حكايت خود را منتشر سازد.

و خلاصه اگر كسى آستين همّت بالا بزند و بخواهد اين حكايات متقنه و مورد قبول را جمع آورى كند كه در تمام اعصار وامصار به طور معمول، كم يا بيش اتفاق افتاده هر آينه مشتمل بر چندين جلد كتاب قطور خواهد شد و اگر احياناً در تك تك آنها بتوان


1- 1. همان: ص 271.
2- 2. همان: ص 273.
3- 3. مشروح اين واقعه را در بحث آينده نقل خواهيم كرد.

ص: 85

تشكيك كرد (با اينكه عقلا در مقابل كلام شخص عادل و موثق متعبد مى گردند و آنرا مى پذيرند) اما در كل اين حكايات به علم ويقين خواهيم رسيد كه وجود مقدس حضرت بقية اللَّه اعظم همانگونه كه در روايات آمده در پشت پرده غيبت موجود است و به و ظائف خود مشغول و توجه به اطراف و اكناف عالم دارند كه در موقع لزوم در آنجا حاضر و يا در جائى كه مصلحت مى بينند جمال نورانى خود را به بعضى، نشان مى دهند.

اسباب و جهات تشرفات متفاوت است

شرفيابى افراد به خدمت حضرت داراى جهات مختلفى است گاهى اضطرار و درماندگى سبب تشرف شده مانند تشرف سيد رشتى كه محدث قمى از استادش محدث نورى در مفاتيح نقل نموده و گاهى اين افراد مضطر، توجه به حضرت نمودند و استغاثه به حضرت نموده اند و ملاقات بر قرار شده مثل قصه انار در بحرين و سه روز مهلت گرفتن براى دادن جواب شب سوم، شخصى بنام محمد بن عيسى با پا و سر برهنه به صحرا مى رود و چون آخر شب شد شنيد كه مردى به او خطاب مى كند...

و گاهى حضرت به عنوان كمك رسانى جلوه نموده مثل آنچه براى علامه حلّى رخ داد، شرح واقعه از اين قرار است.

يكى از علماء اهل سنت كه در بعضى از فنون استاد بود كتابى در ردّ مذهب شيعه اماميه نوشته بود و گاهى هم براى گمراه نمودن مردم آنرا مى خواند اما حاضر نبود هرگز كتاب را از خود جدا سازد و به ديگرى بدهد كه مبادا علماء شيعه بر ردّ آن چيزى بنويسند. برخى مى گويند كه علامه نزد آن عالم سنّى درس خوانده بود و او به علّامه علاقه خاصى داشت. علّامه از او تقاضا كرد كه كتاب را براى مطالعه به وى دهد يا اين كه يكى از شاگردان علامه نزد آن عالم سنّى درس خوانده بود و با درخواست و تشويق علّامه، او از استادش تقاضاى مذكور را مطرح كرد. آن عالم سنّى براى اين كه مبادا كتاب استنساخ شود و بر آن ردّى نوشته شود، گفت: قسم ياد كرده ام كه بيش از يك شب كتاب را به كسى ندهم، علامه همان مقدار را نيز غنيمت شمرد گرچه با يك شب هرگز امكان

ص: 86

استنساخ نبود، علامه مشغول استنساخ شد نيمى از شب گذشت و خواب بر علامه غلبه كرد. ادامه حكايت به دو صورت نقل شده است:

1- بى اختيار خواب علامه را گرفت و قلم از دستش افتاد، صبح روز بعد علّامه بيدار شد و بسيار افسوس خورد كه فرصت را از دست داده، اما به كتاب نگاه كرد و ديد تمام كتاب نوشته شده و در آخر آن نوشته (كتبه م ح م د ابن الحسن العسكرى صاحب الزمان).

2- ناگاه حضرت صاحب الأمر پيدا شد و به علامه فرمود كتاب را به من واگذار و تو خواب كن، وقتى علامه بيدار شد، ديد به بركت وجود صاحب الأمر تمامى كتاب نوشته شده است. (1)

گاهى نيز تشرفاتى حاصل شده كه علت آن بر ما معلوم نيست مثل شرفيابى سيد مهدى بحر العلوم در حرم حضرت أمير عليه السلام (2) و نيز حركت علّامه حلّى در شب جمعه به سمت كربلاء و ملاقات با حضرت (3) و از همه مهمتر ملاقاتى كه براى حاج على بغدادى در باز گشت از كاظمين به بغداد رخ داد.

آرى، سرّ اينگونه ملاقات ها كه براى بعضى از نيكان و زبدگان دست مى دهد براى ما روشن نيست، اينطور نيست كه هر كس داراى صفات عاليه و كمالات روحى شود به خدمت حضرت برسد؛ زيرا انسان هاى ممتاز و خداى جوئى هم بوده اند كه توفيق شرفيابى برايشان حاصل نگرديد. (4)

اينك كه معلوم گرديد اولًا در زمان غيبت كبرى عدّه كثيرى از افراد به خدمت حضرت مهدى رسيده اند كه گروه فراوانى از علماء بزرگ و يا صلحا و نيكان بودند. ثانياً:


1- 1. قصص العلماء تنكابنى: ص 358.
2- 2. بحار الانوار: جلد 53، ص 302.
3- 3. قصص العلماء تنكابنى: ص 359 و منتخب الأثر: ص 417.
4- 4. نقل شد كه از آيت اللَّه ميرزا جواد تهرانى آن مجسمه تقوى و اخلاص در موقعى كه به جبهه هاى حق عليه باطل رفته بود، سئوال شد آيا شما به خدمت حضرت رسيده اى و او را زيارت كرده اى فرموده بود من ايشان را نديده ام اما خوشحالم كه او من را مى بيند.

ص: 87

اين ملاقات ها در زمان هاى مختلف و در اماكن و بلاد متفاوت رخ داده است. ثالثاً:

جهات و أسباب اين تشرفات متفاوت و مختلف بوده است. در اينجا پرسشى پيش مى آيد كه ذيلًا به آن مى پردازيم.

مضمون توقيع را چگونه معنى كنيم

دانستيم كه صدها بلكه هزاران انسان مضطر و يا مؤمن به خدمت حضرت رسيدند و گاهى هم اين ملاقات ها نقل گرديده و ديگران مطلع شده اند. آيا اين ملاقات ها با توقيعى كه از طرف ناحيه مقدسه صادر گرديده و به وسيله نايب چهارم جناب على بن محمد سمرى (صيمرى) اعلان گرديده منافات ندارد؟

ابتدا مى پردازيم به متن توقيع كه در كتاب منتخب الأثر از كتاب غيبت شيخ طوسى نقل نموده (1) كه على بن محمد سمرى قبل از وفات خود اين توقيع را براى مردم قرائت نمود:

بَسْمِ اللَّهِ الرّحمنِ الرَّحيمِ يا عليُ بنُ محمد السَّمَري اعْظَم اللَّهُ أجرَ اخوانِك فيكَ فَانّكَ مَيِّتُ ما بينَك وَبَينَ ستةِ أيامٍ فَاجْمَعْ أمرَكَ وَلا تُوصِ الى أحدٍ فَيَقُومَ مَقامَكَ بَعْدَ وَفاتِك فَقَد وَقَعَتِ الْغَيبَةُ التَّامَة فَلا ظُهُورَ الَّا بَعْدَ اذنِ اللَّهِ...

سَيأتي لِشيعتي مَنْ يدّعي الْمُشاهِدةَ قَبْلَ خُروجِ السُّفياني وَالصَّيحَة وَهُو كَذابٌّ مفترٍ.

(بنام خداوند بخشنده مهربان اى على بن محمد سمرى خداوند اجر و پاداش دوستان و برادرانت را بيفزايد، شما در شش روز آينده فوت خواهى كرد كار خود را مرتّب كن و به عنوان نايب خاص و جانشينى خود، كسى را معرفى نكن، غيبت كبرى شروع مى شود و هر زمان كه خداوند اراده كند، ظهور خواهم كرد...

عدّه اى پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى، ادعاى مشاهده و ملاقات من را خواهند نمود كه اين ها دروغگو خواهند بود).

ملاحظه مى كنيد كه در ذيل اين نامه، آمده هر كس در زمان غيبت كبرى وقبل از


1- 1. منتخب الأثر: ص 400.

ص: 88

خروج سفيانى و صيحه آسمانى كه هر دو از علائم ظهور حضرت است ادعاى ملاقات نمايد، او دروغگو و حقه باز است ولذا بايد ديد كه اين جمله را با آن همه حكايات فراوان چگونه بايد توجيه كرد.

در پاسخ به اشكال فوق مى گوئيم اولًا اين روايت نمى تواند با آن همه حكايات متواتره كه ناقلين آنها از نيكان و مورد وثوق مى باشند معارضه كند زيرا اين اخبار متواتر قطعى است ولكن توقيع مذكور بر فرض صحّت سند، ظنى است، على الخصوص كه مفاد آن هم مربوط به احكام شرعيه نيست.

ثانياً تمام علماء شيعه اتفاق دارند كه مشاهده و ملاقات با حضرت براى عدّه كثيرى اتفاق افتاده حتّى خود شيخ طوسى كه ناقل توقيع مى باشد نيز وقوع شرفيابى را پذيرفته است.

ثالثاً با توجه به اعتراف تعداد كثيرى از اوليا و نيكان درباره تشرّف مى توان گفت كه مراد از (كذّاب مفتر) عموميت ندارد، بلكه حمل مى شود بر موردى كه طرف، ادعاى نيابت و سفارت داشته باشد و شاهد بر اين معنى اين است كه امام عصر خطاب به على بن محمد سمرى مى فرمايد كه كسى را به عنوان نيابت و سفارت مشخص نكند.

رابعاً امكان دارد جمله (كذّاب مفتر) را حمل كنيم بر ادعاى ملاقات اختيارى كه هر وقت بخواهد مى تواند به خدمت حضرت برسد (كه چنين قدرت و سمتى در غيبت كبرى به احدى داده نشده است).

خامساً، از جمله (من يدعّي المشاهدة) استفاده كنيم و بگوئيم: كسانى را تكذيب كنيد كه ادعاى مشاهده دارند و در مقام تثبيت مقام و موقعيتى براى خود هستند.

در خاتمه به دو نكته توجه فرمائيد:

اول: پيروان مكتب اهل بيت و عاشقان حضرت مهدى عليه السلام بايد اهل فكر و تعقّل و انديشه باشند كه ائمه پيروان خود را نسبت به اين مطلب بسيار تحريص و ترغيب نموده اند، مبادا از فرط عشق و علاقه به حضرت مهدى، چشم بسته و فكر نكرده دنبال شخص فرصت طلبى حركت كنيم و پس از مدت ها بفهميم كه خطا رفتيم و اشتباه كرده ايم.

ص: 89

ملاك و معيار را روش بزرگان و علماء قرار دهيم يعنى بنگريم كه بزرگانى همچون آيات عظام حاج شيخ عبدالكريم حائرى و آقاى بروجردى و آقاى گلپايگانى و امام خمينى اين انسان هاى شيفته و عاشق حضرت مهدى چگونه قدم برداشته اند ما نيز به همان منوال حركت كنيم.

على عليه السلام در نامه 31 نهج البلاغه به فرزندش امام حسن عليه السلام توصيه مى كند:

... وَالْأخْذُ بِما مَضى عَلَيهِ الاوَّلون مِنْ آبائكَ، وَالصّالحُونَ مِنْ أهلِ بيتِكَ... (يكى از توصيه هاى حضرت على عليه السلام به فرزندش اين است كه: راهى را كه صلحا و نيكوكاران قبل از تو رفته اند برو). آرى اين نصيحت مولايمان امير المؤمنين عليه السلام بايد براى علاقمندان حضرت مهدى عليه السلام مورد توجه قرار گيرد زيرا شيادان و شياطين به اشكال مختلف از اين شور و عشق مردم به حضرت مهدى سوء استفاده مى نمايند و آنها را به بيراهه سوق مى دهند.

دوم: نكته قابل توجهى كه بايد به آن توجه نمود و از روايات فراوان نيز استفاده مى شود اين است كه برنامه الهى و حكمت پروردگار در عصر حاضر بر اساس غيبت و مخفى بودن ولى اللَّه استوار شده و اگر در بعضى موارد چهره تابناك خود را نشان داده بر اساس مصلحت بوده و قبلًا اشاره كرديم كه اينطور نيست هر كس خود را مهذّب نمود و صاحب تقوى و ورع شد به خدمت حضرت برسد بنابر اين نبايد انتظار داشته باشيم كه اگر به مسجد جمكران و يا مسجد سهله و يا عرفات و مشعر رفتيم، بايد به خدمت حضرت برسيم. گاهى شاهد هستيم كه گروهى با عبارت هاى نامناسبى حضرت را مخاطب قرار مى دهند كه «مهدى آمدم... اما به من توجه نكردى!» ما بايد به وظائف خودمان در زمان غيبت عمل كنيم و او خود مى داند كه با ما چگونه برخورد كند. (1)

تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن كه خواجه خود روش بنده پرورى داند

خلاصه بحث

يكى از راه هاى اثبات وجود حضرت بقية اللَّه اعظم كه براى تمام اقشار و توده مردم قابل فهم است بررسى كسانى است كه به محضر حضرت مهدى تشرّف يافته و ايشان را ملاقات نموده و اينها به چند دسته تقسيم مى شوند:

1- كسانى كه در زمان حيات امام عسكرى عليه السلام ايشان را زيارت كردند مانند حليمه خاتون و نسيم و ابو نصر و عقيد و نيز معاوية بن حكيم و محمد بن ايوب و محمد بن عثمان و احمد بن اسحاق قمى و ديگران.

2- كسانى كه در غيبت صغرى با حضرت ملاقات كردند عدّه كثيرى بودند كه در رأس آنها چهار نائب خاص حضرت بودند كه تمامى آنها از جلالت و وثاقت خاصى برخوردار بودند و صاحب كفاية الموحدين صد و هشت حكايت را نقل مى كند كه آنها تماماً در غيبت صغرى به خدمت امام عليه السلام رسيدند كه يكى از آنها جناب ابن مهزيار است.

3- كسانى كه در غيبت كبرى به ملاقات حضرت نائل گرديدند در زمان هاى مختلف و اماكن و بلاد متفاوت كه تعداد آنها از حدّ تواتر مى گذرد فقط محدّث نورى در كتاب نجم الثاقب به صد حكايت اشاره نموده كه به صحّت آنها اعتراف مى نمايد.

در ادامه، پرداختيم به توقيعى كه از ناحيه مقدسه رسيده و مى فرمايد: مدّعى مشاهده را تكذيب نمائيد و جواب هاى متعددى بر اين روايت داده شد و جمله مذكور به معناى قابل قبولى توجيه گرديد.

در خاتمه به دو مطلب اشاره نموديم:

اول: بايد پيروان مكتب اهل بيت، اهل فكر وانديشه باشند و دنبال هر صدائى نروند.

دوم: حكمت الهى در حال حاضر بر مخفى بودن حجت خدا اقتضاء مى كند و نبايد ما توقع داشته باشيم با مختصر عمل صالحى، به ملاقات حضرت نائل شويم.


1- 1 چنانكه گاهى ما در مقام دعا مى خواهيم مصلحت خودمان را براى خدا اثبات كنيم و حال آنكه اينگونه سخن گفتن با خداوند حكيم جسارت است. خداوند بيشتر از ما به مصالح ما آگاه است.

ص: 90

سؤالات گفتار سوم

ص: 91

1- چه كسانى در اندرون خانه امام عسكرى با حضرت مهدى ملاقات كردند؟

2- مضمون حديثى كه شيخ صدوق از اسحاق بن احمد قمى نقل مى كند چيست؟

3- نواب اربعه را به ترتيب نام ببريد؟

4- ابن خضيب چه كسى بود؟

5- حكايت تشرّف على بن مهزيار را اجمالًا نقل كنيد؟

6- محدث نورى در نجم الثاقب چند حكايت در رابطه كسانى كه به ملاقات امام عليه السلام در غيبت كبرى نائل شده اند نقل نموده است؟

7- توقيعى كه از طرف امام زمان براى سمرى رسيد چه بود؟

8- چگونه مضمون توقيع، با اين همه حكايات و اخبارِ ملاقات كه از پاكان نقل شده، قابل توجيه است؟

9- على عليه السلام به فرزندش چه توصيه اى مى كند؟

10- خلاصه گفتار سوم را بيان كنيد؟

ص: 92

گفتار چهارم: اثبات وجود حضرت مهدى از طريق ظهور و بروز معجزات و كرامات از ناحيه مقدسه آن بزرگوار

ظهور و بروز كرامات از ناحيه مقدسه

اشاره

ص: 93

گفتار چهارم: اثبات وجود حضرت مهدى از طريق ظهور و بروز معجزات و كرامات از ناحيه مقدسه آن بزرگوار

ص: 94

ص: 95

ظهور و بروز كرامات از ناحيه مقدسه

يكى از نشانه ها وبراهين روشن براى اثبات وجود نازنين حضرت مهدى عليه السلام ظهور و بروز كرامات و معجزات و دستگيرى ها و شفا بخشيدن ها و فرياد رسى هايى است كه در طول زمان غيبت آن امام مستور از ديدگان، واقع شده و در هر عصر و مكانى و بلكه براى هر عاشق و علاقمند آن جناب، به وقوع پيوسته است. مواردى كه براى بزرگان و اهل دقت ثابت شده و مشهور گرديده در كتاب ها، فراوان است و چه بسيار جوان و پير و زن و مردى كه دست توسّل به دامن امام زمان حضرت مهدى عليه السلام زدند و مشكلات خود را با آن وجود مقدس در ميان گذاردند و جواب گرفتند و با عنايت آن حضرت، كشتى شكسته و آسيب ديده خود را به ساحل نجات رساندند. حكايات اسماعيل هرقلى و ابو الحسن كاتب و محمد بن عيسى بحرينى و شفا يافتن شيخ حرّ عاملى و كمك مالى كردن به بحر العلوم در مكه معظّمه و رفع مشكلات از شيخ حسين آل رحيم و در عصر حاضر شفا بخشيدن همسر جناب آقاى متقى در قم و صدها حكايات از اين قبيل كه توجه وعنايت حضرت به دوستان و گرفتارها در آنها كاملًا مشهود و ملموس بوده. آيا اين همه كرامات و معجزات كه از ناحيه مقدسه حضرت ظهور و بروز نموده خود دليل واضحى براى اثبات آن وجود مقدس در پشت پرده غيبت و نيز اشراف داشتن ايشان به اطراف و اكناف جهان در شب و روز نيست؟!

اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود هركه عبرت نكند، نقش بود بر ديوار

حق ماندنى است و باطل رفتنى

ممكن است كسى بگويد: درست است كه در موارد فراوان در هر زمان و مكانى اين فرياد رسى ها و دستگيرى ها مشاهده شده اما از كجا بدانيم كه دست باطل در كار نيست؟

قرآن براى مشخص نمودن حق از باطل، معيارها و ملاك هايى را ارائه نموده كه از اين طريق مى توان به آسانى، حق را از باطل جدا نمود در برخى از آيات مى فرمايد: باطل رفتنى است و آنچه براى هميشه و استوار برقرار مى ماند، حق است.

«وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً»، (1) «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ» (2)

و در سوره رعد براى شناخت حق و باطل مثال واضحترى زده شده است مى فرمايد: «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي اْلأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ اْلأَمْثالَ». (3)

از اين آيات مشخص مى شود كه باطل جلوه اى مى كند و بلكه جولانى مى دهد اما دوام و ثبات ندارد بر خلاف حق كه ريشه هاى آن در زمينه دل ها و فطرت هاى بشرى قرار دارد و شاخه هاى آن متصل به آسمان انديشه و عقول انسان ها است. مثل معروفى است كه مى گويد: للباطل جولة و للحق دولة، باطل يك خود نمائى و جولانى مى دهد و سپس مضمحل مى شود اما دولت، و دوام، مختص به حق و حقيقت است.


1- 1 اسراء: 81، باطل رفتنى است.
2- 2 انبياء: 18، «بلكه ما حق را بر سر باطل مى كوبيم تا آن را هلاك سازد.»
3- 3 رعد: 17، «خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سيلابى جارى شد سپس سيل بر روى خود كفى حمل كرد و از آنچه در كوره ها براى بدست آوردن زينت آلات يا وسائل زندگى آتش روى آن روشن مى كنند نيز كف هائى مانند آن به وجود مى آيد، خداوند حق و باطل را چنين مثل مى زند، اما كف ها به بيرون پرتاب مى شوند ولى آنچه به مردم سود مى رساند آب يا فلز خالص در زمين مى ماند، خداوند اين چنين مثال مى زند.»

ص: 96

ص: 97

بنابر اين مشاهده مى كنيم كه نداى توحيد از پيدايش بشر تا حال برقرار است و نداى انبياء همچون ابراهيم و موسى و عيسى و... استمرار دارد و قرآن و آيات محكم و متقن آن همچون زمان نزول تا حال جلوه گر است و عقول بشرى را به خود جذب نموده است، امّا در كنار مكتب توحيد و دعوت انبياء عظام و قرآن مجيد صدها مكتب و شعار و نوشته آمد و جولانى داد و براى هميشه به دست نسيان سپرده شد، به طورى كه از آنها در تاريخ علوم هم اثرى نيست و همين تفاوت كاملًا حق را از باطل جدا مى سازد.

مسئله توسّل به ذوات مقدسه ائمه و نيز در عصر غيبت به وجود حضرت مهدى عليه السلام به يكى دو واقعه منحصر نيست تا احتمال اتفاق و تصادف دهيم و نيز به يك زمان خاص و محدودى منحصر نيست كه گفته شود چرا امروز از آن خبرى نيست بلكه در طول زمان و در اماكن متعدد و فراوان در خلوت و جلوت در شهر و بيابان دست استغاثه بسوى حضرت مهدى دراز شده و آن بزرگوار با رأفت و عطوفت تمام دست آن ها را گرفته و از منجلاب و خطر رهانيده و گاهى دستگيرى حضرت به قدرى مشهور شده- مثل حكايت محمد بن عيسى در بحرين و شفا يافتن اسماعيل هرقلى- كه نه فقط مردم متوجه شدند بلكه حاكمان وقت هم يقين كردند كه در پشت پرده غيبت، امام و حجت الهى هست و مى تواند بر اساس ولايتى كه خداوند به او داده كارهاى مهمى انجام دهد. آيا با چنين نشانه ها و آثار واضحى مى توان در وجود آن امام بزرگوار و حقانيت او شك و ترديد نمود؟!

ساحران به موسى ايمان آوردند

وقتى موسى و هارون به سوى فرعون و اطرافيانش آمدند و آنها را به سوى خدا دعوت كردند و موسى معجزه اى همچون عصا و يد بيضاء نشان داد آنها قبول نكردند و نسبت سحر و ساحرى به آنها دادند جناب موسى فرمود: آيا شما حقّ را با سحر فرق نمى گذاريد؟ و حال آن كه ساحران هرگز پيروز نخواهند شد و چنانچه ساحرى بخواهد خود را به عنوان رسول اللَّه معرفى كند و سپس سحر خود را به جاى معجزه و نشانه الهى وانمود كند، قطعاً خداوند او را رسوا مى كند و هرگز به مقصد نائل نخواهد شد. فرعون از

ص: 98

ساحران زمان دعوت به عمل آورد و در يك ميدان مسابقه و مبارزه در مقابل موسى قرار گرفتند، موسى فرمود: هر چه مى توانيد، انجام دهيد و چون از اعمال خود فارغ شدند جناب موسى قبل از انداختن عصا فرمود: آنچه شما آورديد سحر است و خداوند به زودى آن را باطل مى سازد زيرا خداوند هرگز عمل مفسدان را اصلاح نمى كند.

«قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ* وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» (1)

آرى باطل در قالب سحر در اين ميدان جولانى داد اما وقتى موسى عصا را انداخت و اژدهائى شد، تمام ساخته ها و بافته هاى ساحران را بلعيد و ساحران وقتى اين اثر وجودى را از آن اژدها ديدند فهميدند كه كار موسى سحر نيست و لذا با تمام وجود و از صميم قلب در آن صحنه مبارزه به خداى موسى و هارون ايمان آوردند. غرض از نقل اين مطلب همان جمله اى است كه حضرت موسى فرمود: آنچه شما آورديد سحر است و باطل و خداوند به زودى آن را نابود مى كند و هرگز خداوند متعال باطل را در صحنه مبارزه با حق پيروز نمى گرداند. نكته ديگر آن كه اثر و آثار حقيقت وقتى ظاهر شد ديگر جاى شك و ترديد و تأمل نيست بايد به آن ايمان آورد چنانكه ساحران به خداى موسى ايمان آوردند آن هم با ديدن يك معجزه و اژدها شدن عصاى ايشان. نتيجه اى كه از اين بحث قرآنى گرفته مى شود اين است كه صاحبان ايمان در اطراف و اكناف جهان استغاثه مى كنند به فردى به عنوان (ولى اللَّه، حجة اللَّه، امام زمان، سفير الهى، باب اللَّه) وهرگز خداوند اجازه نمى دهد دست شيطانى و باطل در اينجا فعّال باشد، با توجه به اينكه اين ظهور كرامات از صدر اسلام تا حال حاضر برقرار و مستمّر است و بعبارت ديگر مى گوييم:

آيا اين همه كرامات و داد رسى ها كه بعضى از آنها را مى توان گفت كه مافوق اژدها شدن عصاى موسى بوده آن هم به طور مكرّر چنين آثارى از وجود مقدس بقية اللَّه اعظم ظهور و بروز كرده آيا مى توان در وجود مقدس او و نيز دادرسى و عنايت ايشان نسبت به مضطرين و گرفتارها تشكيك نمود؟!


1- 1. رجوع شود به آيات 74 الى 82 سوره يونس و سوره طه.

ص: 99

حكايت اسماعيل هرقلى

توجه شما را به يك واقعه اى كه براى بزرگان و علماء به اثبات رسيده و حتى مردم بغداد و حله و سامرا متوجه شدند و حاكمان وقت نيز اين معجزه را از امام عصر ارواحنا فداه به وضوح دريافتند و پى به حقانيت مذهب تشيع و وجود امام عصر و مهدى موعود در پشت پرده غيبت بردند، جلب مى نمايم اين حكايت را از كتاب نجم الثاقب (1) تأليف عالم ربانى آقاى ميرزا حسين نورى نقل مى كنيم منتهى با عبارتى كه براى مردم امروز ما آشناتر باشد و الّا مطلب و اصل واقعه تغيير نخواهد كرد.

عالم فاضل على بن عيسى اربلى در كتاب خود بنام كشف الغّمه مى نويسد: گروهى از دوستان مورد اعتماد حكايتى را نقل نمودند كه در حلّه، شخصى به نام اسماعيل هرقلى (2) بود كه در زمان ما فوت كرد و من او را نديدم اما پسرش (شمس الدين) (3) براى من حكايت كرد كه در سنين جوانى پدرم توثه اى (4) كه به مقدار يك مشت بود در ران چپش بيرون آمد و در فصل بهار مى تركيد و از آن خون و چرك بيرون مى آمد و درد و رنج آن پدرم را از هر كارى باز مى داشت به حلّه رفت و خدمت سيد بن طاوس (5) رسيد و ناراحتى خود را به ايشان گفت، سيد جراحّان حلّه را حاضر نمود ولى همه گفتند: توثه بالاى رگ اكحل قرار گرفته و چنانچه توثه را ببريم رگ اكحل بريده مى شود و زنده نخواهد ماند و خلاصه علاج آن كه فقط بريدن آن است با خطر زيادى مواجه است.

سيد به اسماعيل گفت من قصد بغداد دارم همراه من بيا شايد اطباء بغداد كه تواناترند كارى بكنند ولى متأسفانه اطباء بغداد نيز همان را گفتند كه جراحان حلّه گفته بودند.


1- 1. نجم الثاقب: ص 228.
2- 2. حلّه يكى از بلاد و شهرهاى عراق است و هرقل يكى از قراء و محلات شهر حلّه است.
3- 3. حاجى نورى در پايان حكايت مذكور از كتاب أمل الآمل نوشته شيخ حرّ عاملى نقل مى كند كه: محمد بن اسماعيل پسر اسماعيل هرقلى عالمى فاضل و از شاگردان علامه حلّى بوده است.
4- 4. ظاهراً مراد از توثه همان دمل بزرگ است.
5- 5. از اعاظم علماء شيعه است و داراى تاليفات فراوان متوفاى 664 ه.

ص: 100

اسماعيل دلگير شد، سيد بن طاووس به عنوان دلدارى به او گفت: نمازت با وجود اين خون صحيح است و صبر كردن در مقابل اين درد و رنج اجر و ثواب خواهد داشت.

اسماعيل گفت: حال كه چنين است من به سامرا مى روم و دست توسّل به دامن ائمه هدى مى زنم (1) سپس به سامرا مى رود بعد از زيارت امام على النقى و امام حسن عسكرى عليهما السلام، به سرداب مى رود و شب را در آنجا با استغاثه به صاحب الأمر مشغول بوده و مى گويد: صبح به طرف دجله رفتم جامه خود را شستم و غسل زيارت كردم و ابريقى كه داشتم پر از آب كردم و مجدداً متوجه حرم مطهر شدم هنوز به شهر و قلعه نرسيده بودم كه ديدم چهار سوار مى آيند فكر كردم از شرفاء اطراف سامرا مى باشند وقتى جلو آمدند ديدم دو نفر جوان كه يكى از آن ها تازه موى به صورتش روئيده بود و نيز يك پير مرد بسيار پاكيزه و تميز كه نيزه اى به دست داشت و چهارمى شمشيرى حمايل كرده و روى آن لباسى كه معروف بود به (فرجى) پوشيده است وتحت الحنك انداخته (2) و نيزه اى در دست دارد پير مرد طرف راست و آن دو جوان طرف چپ آن فرجى پوش قرار گرفته اند فرجى پوش به من فرمود: فردا روانه مى شوى؟ گفتم: بلى، گفت: جلو بيا تا ببينم چه چيز تو را آزار مى دهد؟ با خود گفتم: من شستشو كرده ام و از سوى ديگر عرب باديه نشين احتراز از نجاست ندارد و لباس من هنوزتر است لذا تمايل به جلو رفتن نداشتم اما ايشان خودش خم شد و مرا به طرف خود كشيد و دست بر آن جراحت نهاد و فشرد به طورى كه بدرد آمد در همين حال آن پيرمرد به من گفت: افْلَحتَ يا اسماعيلُ يعنى رستگار شدى.

من گفتم: افْلَحْتُم، يعنى رستگار باشيد ولى تعجب كردم كه نام من را از كجا مى دانند مجدّداً آن پيرمرد به من فرمود: امام است امام، به سرعت جلو رفتم ران و ركابش را بوسيدم امام حركت كرد من نيز با جزع و فزع به دنبال ركاب او در حركت بودم به من فرمود: برگرد عرض كردم از شما جدا نمى شوم باز فرمود: برگرد كه مصلحت تو در


1- 1. ظاهراً نظرش توسل به امام عصر ارواحنا فداه بود و الّا كاظمين در نزديكى بغداد بود و مى توانست به آنجابرود.
2- 2. گوشه عمامه خود را از زير گلو به پشت انداخته.

ص: 101

برگشتن است من نيز گفتم: از شما جدا نمى شوم، آن پيرمرد گفت: اسماعيل شرم نمى كنى، امام دو مرتبه به تو مى فرمايد برگرد و تو بر نمى گردى؟! من ايستادم، چند قدم كه از من دور شدند، حضرت روى به من كرد و فرمود: چون به بغداد رسيدى، مستنصر (1) تو را مى طلبد و به تو عطائى خواهد كرد از او قبول نكن و به فرزندم (رضى) (2) بگو: تو را به على بن عرض معرفى كند و من به او سفارش مى كنم كه هر چه بخواهى به تو بدهد.

من در همان مكان ايستادم تا از نظر من غائب شدند، ساعتى با حال تأسف در آنجا نشستم و سپس به سمت شهر و حرم عسكريين روانه شدم چون مردم من را مضطرب و متغيّر ديدند گفتند: مشكل دارى؟ گفتم: نه، با كسى نزاع كردى؟ گفتم: نه، شما به من بگوئيد: اين سواران را كه از اينجا گذشتند ديديد؟

گفتند: ايشان از شرفا مى باشند گفتم: نه، بلكه يكى از آنها امام عصر عجل اللَّه فرجه الشريف بود پرسيدند: آن شيخ و پيرمرد و يا صاحب لباس فرجى گفتم: صاحب فرجى گفتند زخمت را به او گفتى؟ حكايت را نقل كردم، لباس من را بالا زدند و ران من را ديدند كه اثرى از زخم باقى نمانده بود مردم ازدحام كردند و پيراهن من را پاره پاره كرده خبر به (ناظر بين النهرين) (3) رسيد و آمد از نزديك بررسى كرد و رفت و واقعه را به بغداد گزارش داد من شب را در سامرا ماندم، صبح حركت كردم، چون به بغداد رسيدم ديدم جمعيّت كثيرى در انتظار من هستند و هر كس وارد مى شود اسم او را مى پرسند و چون من را شناختند مجدداً پيراهن من را پاره پاره كردند و به عنوان تبرك بردند و بالاخره سيد بن طاووس با گروهى رسيدند و من را از دست مردم خلاص نمودند.

سيد فرمود: تو شفا يافتى؟ عرض كردم: بلى، ران من را ديد، چون زخم را قبلًا ديده بود و از آن اثرى نديد ساعتى از خود بيخود شد، چون به حال عادى برگشت فرمود: خبر


1- 1. خليفه عباسى كه از سال 623 تا سال 640 هجرى حكومت كرده است.
2- 2. مراد سيد بن طاوس قدس سره است.
3- 3. مأمورى كه از طرف حكومت در بين النهرين نظارت داشته و گزارش امور را به مركز خبر مى داده است.

ص: 102

تو به وزير رسيده و از من خواسته كه نزد او برويم، رفتند، سيد فرمود: اين مرد، برادر من و از بهترين اصحاب من مى باشد، وزير گفت: قصه را برايم نقل كن چون قصه را نقل نمودم، وزير به دنبال اطباء فرستاد چون حاضر شدند، به آنها گفت: شما زخم اين مرد را ديده بوديد؟ گفتند: بلى پرسيد كه دواى آن چيست؟ همه گفتند علاج آن منحصر است در بريدن آن زخم ولى زنده ماندن او بعيد است پرسيد: اگر نميرد تا چه مدتى آن زخم خوب مى شود؟ گفتند: اقلًا دو ماه آن جراحت باقى ميماند و جاى آن هرگز موى نخواهد روئيد، باز پرسيد: شما چند روز است كه او را نديديد، گفتند: با امروز ده روز است.

وزير ران را برهنه كرد و به اطباء نشان داد ديدند با ران ديگر اصلًا تفاوتى ندارد.

يكى از اطباء كه نصرانى بود فرياد برآورد و گفت: (وَاللَّهِ هذا مِنْ عَمَلِ الْمَسيحِ) يعنى به خدا قسم كه اين از معجزات حضرت مسيح است.

خبر به خليفه رسيد وزير من را به نزد او برد، مستنصر گفت: قصه را بيان كن، چون نقل كردم دستور داد كيسه اى كه در آن هزار دينار بود به من بدهند و گفت: اين را بگير و مصرف كن، گفتم: دانه اى از آن ها را قبول نمى كنم خليفه گفت از چه كسى مى ترسى؟

گفتم از آن كسى كه من را شفا بخشيده زيرا به من فرمود از ابو جعفر چيزى قبول نكنى، خليفه ناراحت شد و گريست. (1)

صاحب كتاب كشف الغمّة از پسر اسماعيل هرقلى نقل مى كند كه پدرم هر سال به سامرا مى رفت تا شايد يكبار ديگر چهره زيباى امام خود را ببيند و اين عمل چهل بار تكرار شد اما شرف زيارت دست نداد.

بعد از اين كه شيخ حرّ عاملى كه يكى از علما و محدثين بزرگ جهان تشيّع است حكايت اسماعيل هرقلى را نقل مى كند، مى نويسد مانند اين جريان در زمان ما و نيز در گذشته از آن حضرت به طور متواتر و قطعى براى ما واصل گرديده است. (2)


1- 1. اين حكايت را عدّه اى از بزرگان و محدثين نيز نقل نموده اند.
2- 2. جزوه مؤسسه در راه حق كه از كتاب اثبات الهداة ج 7 ص 355 نقل مى نمايد.

ص: 103

كرامتى از امام زمان عليه السلام در عصر حاضر

اگر شيخ حرّ عاملى آن مرد بزرگ مى نويسد: اينگونه كرامات و معجزات در زمان ما و گذشته بطور متواتر نقل شده اين حقير نويسنده كتاب حكايتى را كه حاكى از لطف و عنايت بارز حضرت بقيه اللَّه اعظم است و براى همسر عالم فاضل و موثق جناب حاج آقاى متقى همدانى واقع شد (1) و حكايت با واسطه براى من نقل شد اما خوشبختانه از جناب حاج آقاى متقى وقت گرفتيم و بعد از نماز مغرب و عشا با دو دوست عزيزم جناب آقاى شاكرى و جناب آقاى قاسمى و به همراه خانواده ها به منزل ايشان رفتيم و حكايت را به طور مستقيم و شفاهى خودشان براى ما نقل نمود.

اما چون آيت اللَّه صافى از ايشان درخواست نموده كه اصل واقعه را براى ايشان بنويسد (2) بهتر اين است كه ما نيز به عين نوشته حاج آقاى متقى بسنده كنيم عين متن آن را در اينجا نقل مى كنيم: بعد از حمد و صلوات و سلام بر اهل بيت پاك مى نويسد: مناسب ديدم توسلى را كه به حضرت بقية اللَّه فى الارضين حجة ابن الحسن العسكرى نموده و توجهى كه آن جناب فرمودند ذكر نمايم چون موضوع كتاب در اثبات وجود آن حضرت است از طريق معجزات و خرق عادات.

روز دوشنبه هجدهم ماه صفر از سال هزار و سيصد و نود و هفت امر مهمّى پيش آمد كه سخت مرا و صدها نفر ديگر را نگران نمود يعنى همسر اينجانب (محمد متقى همدانى) در اثر غم و اندوه و گريه و زارى دو سال كه از داغ دو جوان خود كه در يك لحظه در كوه هاى شميران جان سپردند در اين روز مبتلا به سكته ناقص شدند. البته طبق دستور دكترها مشغول به معالجه و مداوا شديم ولى نتيجه اى به دست نيامد. تا شب جمعه بيست و دوم ماه صفر يعنى چهار روز بعداز حادثه سكته شب جمعه تقريباً ساعت يازده


1- 1. مرجع عالى قدر حضرت آيت اللَّه صافى گلپايگانى درباره ايشان مى نويسد: آقاى متقى: از فضلاءهمدانى هاى حوزه علميه قم و به تقوا و طهارت نفس معروف و خود اينجانب سال ها است ايشان را به ديانت و اخلاق حميده مى شناسم.
2- 2. امامت و مهدويت: ص 171.

ص: 104

رفتم در غرفه خود استراحت كنم. پس از تلاوت چند آيه از كلام اللَّه و خواندن دعائى مختصر از دعاهاى شب جمعه، از خداوند تعالى خواستم كه امام زمان حجة ابن الحسن- صلوات اللَّه عليه و على آبائه المعصومين- را مأذون فرمايد كه به داد ما برسد و جهت اينكه متوسل به آن بزرگوار شدم و از خداوند- تبارك وتعالى مستقيماً حاجت خود را نخواستم اين بود كه تقريباً از يك ماه قبل از اين حادثه دختر كوچكم فاطمه از من خواهش مى كرد كه من قصه ها و داستان هاى كسانى كه مورد عنايت حضرت بقية اللَّه- روحى وارواح العالمين له الفداء- قرار گرفته و مشمول عواطف و احسان آن مولا شده اند را براى او بخوانم من هم خواهش اين دختر ده ساله را پذيرفتم و كتاب نجم الثاقب حاجى نورى را براى او خواندم.

در ضمن من هم به اين فكر افتادم كه مانند صدها نفر ديگر چرا متوسل به حجت منتظر امام ثانى عشر عليه السلام- نشوم لذا همانطور كه در بالا تذكر دادم در حدود ساعت يازده شب به آن بزرگوار متوسل شدم و با دلى پراز اندوه و چشمى گريان به خواب رفتم، ساعت چهار بعد از نيمه شب جمعه طبق معمول بيدار شدم، ناگاه احساس كردم از اطاق پائين (1) كه مريض سكته كرده ما آنجا بود صداى همهمه مى آيد سر و صدا قدرى بيشتر شد سپس ساكت شدند. اذان صبح به قصد وضو پايين آمدم ناگهان ديدم صبيه بزرگم كه معمولًا در اين وقت در خواب بود بيدار و غرق در نشاط و سرور است تا چشمش به من افتاد گفت: آقا مژده بده؟ گفتم: چه خبر است؟ من گمان كردم خواهرم يا برادرم از همدان آمده اند.

گفت: بشارت، مادرم را شفا دادند. گفتم: كى شفا داد؟ گفت: مادرم چهار ساعت بعداز نيمه شب با صداى بلند و شتاب و اضطراب ما را بيدار كرد چون براى مراقبت مريض دختر و برادرش حاج مهدى و خواهر زاده اش مهندس غفارى كه اين دو نفر اخيراً از تهران آمده بودند تا زن بيمار را براى معالجه به تهران ببرند ناگهان داد و فرياد زن بيمار كه مى گفت: بر خيزيد آقا را بدرقه كنيد برخيزيد آقا را بدرقه كنيد. مى بيند كه تا اين ها از خواب برخيزند آقا رفته، خودش كه چهار روز بود نمى توانست حركت كند از


1- 1. در همين اطاق جناب آقاى متقى براى ما حكايت رابعداز گذشت پنج ماه از اصل واقعه نقل مى نمود.

ص: 105

جاى برخواست دنبال آقا تا دم در حياط مى رود.

دخترش كه مراقب حال مادر بود در اثر سر و صداى مادر كه آقا را بدرقه كنيد بيدار شده بود دنبال مادر تا دم در حياط مى رود تا ببيند كه مادرش كجا مى رود، دم در حياط مريض به خود مى آيد ولى نمى تواند باور كند كه خودش تا اينجا آمده از دخترش زهرا مى پرسد كه زهرا من خواب مى بينم يا بيدارم؟

دخترش پاسخ مى دهد كه مادر جان تو را شفا دادند. آقا كجا بود كه مى گفتى آقا را بدرقه كنيد ما كسى را نديديم. مادر مى گويد: آقاى بزرگوارى در لباس اهل علم، سيد عالى قدرى كه نه جوان و نه پير به بالين من آمد گفت: برخيزيد خدا تو را شفا داد.

گفتم: نمى توانم برخيزم. با لحنى تندتر فرمود: شفا يافتى برخيز. من از مهابت آن بزرگوار برخاستم، فرمود: تو شفا يافتى ديگر دوا نخور و گريه هم مكن.

چون خواست از اتاق بيرون رود من شما را بيدار كردم كه او را بدرقه كنيد. ولى ديدم شما دير جنبيديد خودم از جا برخاستم و دنبال آقا رفتم.

بحمد اللَّه تعالى پس از اين توجه و عنايت، حال مريض فوراً بهبود يافت و چشم راستش كه در اثر سكته غبار آورده بود برطرف شد. پس از چهار روز كه ميل به غذا نداشت تقاضاى غذا كرد. ليوان شيرى به او دادند و در اثر فرمان آن حضرت كه گريه مكن، غم و اندوه از دلش بر طرف شد و ضمناً خانم مذكوره از پنج سال قبل رماتيسم داشت از لطف حضرت عليه السلام شفا يافت با آنكه اطباء نتوانسته بودند معالجه كنند.

ناگفته نماند كه در ايام فاطميّه در منزل، مجلسى بعنوان شكرانه اين نعمت عظمى منعقد كرديم. موضوع را به آقاى دكتر دانشور يكى از دكترهاى معالج وى توضيح دادم.

دكتر اظهار فرمود: آن مرض سكته كه من ديدم از راه عادى قابل معالجه نبود مگر آنكه از طريق خرق عادات و اعجاز شفا يابد. الحمد للَّه رب العالمين و صلى اللَّه على محمد وآله المعصومين لا سيما امام العصر و ناموس الدهر، قطب دايره امكان سرور و سالار انس و جان، صاحب زمين و زمان، مالك رقاب جهانيان، حجة بن الحسن العسكرى- صلوات اللَّه و سلامه عليه وعلى آبائه المعصومين الى قيام يوم الدين- ابن محمد تقى متقى همدانى.

ص: 106

نامه اى از آيت اللَّه حائرى رحمه الله

بعد از براهين و ادلّه اى كه براى اثبات وجود حجت خدا در هر عصر و زمانى از ديدگاه عقل و نقل و نيز اثبات وجود مقدس حضرت مهدى عليه السلام كه حجّت خدا در عصر حاضر مى باشد مطرح گرديد مناسب ديده شد كه در اين مقام نامه اى كه حضرت آيت اللَّه شيخ مرتضى حائرى آن فقيه و دانشمند بزرگوار و نقاّد مباحث علمى و داراى سجايا و خلقيّات والاى انسانى كه از حيث علم و عمل مورد قبول عام و خاص بود در رابطه با اثبات حجت خدا در هر عصر و زمانى به ستاد برگزارى جشن هاى ميلاد حضرت مهدى عليه السلام فرستاده كه با وجود اختصار به دليل زيبايى در اين زمينه اشاره فرمودند نقل كنيم تا علاقه مندان از آن استفاده نمايند البته جاى نقل اين نامه در گفتار اوّل و يا دوم بود كه بحث پيرامون اثبات حجت خدا بود از طريق عقل و نقل ولى اكنون كه با ادلّه اثبات وجود حجت الهى از طرق مختلفه آشنا شديد خوب است در اين نامه دقت به عمل آيد كه راه تازه اى را در اين راستا گشوده است گرچه متن نامه براى توده مردم قابل فهم نيست امّا صلاح ديده شد كه عين نامه اى كه از آيت اللَّه شيخ مرتضى حائرى در رابطه با اثبات حجت خدا به ستاد برگزارى جشن هاى ميلاد امام عصر ارسال گرديده نقل نماييم و آن چنين است:

مقام محترم ستاد برگزارى جشن هاى ميلاد حضرت خليفة اللَّه حجة بن الحسن المهدى- صلوات اللَّه عليه وعلى جده وآبائه الطاهرين-.

پس از اهداء سلام و تحيّات اينجانب به واسطه دنباله كسالت قلب و اعصاب از قسمت زيادى از وظائف، بركنارم و لذا از نوشتن مقاله مفصلى كه تا حد تشخيص نالايق خودم تناسبى با مقام معظم ولى اللَّه اعظم و مولاى مكرّم داشته باشد معذرت مى طلبم ولى براى اين كه تا حدّ خيلى پايينى قيام به وظيفه نوكرى نموده باشم چند كلمه راجع به اين موضوع ارجمند مى نويسم بعونه تعالى وتوفيقه.

غير از هزارها دليل كه از امناء وحى رسيده و از تورات گرفته تا امام يازدهم بيان فرموده و همه بشارت به وجود مبارك او داده اند. و غير از عدّه زيادى كه پيش از غيبت و در غيبت صغرى و غيبت كبرى خدمتش رسيده اند كه تنها در كتاب نجم الثاقب صد

ص: 107

حكايت راجع به آنها كه در غيبت كبرى خدمت رسيده اند ذكر مى كند. و غير از آن كسانى كه خود اينجانب مى دانم كه خدمتش رسيده و بعضى از آنها در اين زمان هستند كه نام آنها برده نمى شود.

يك دليل قرآنى ذكر مى شود كه خصوص اين دليل را نديده ام كسى به اين بيان ذكر كرده باشد و آن آيه 30 تا 33 سوره بقره است كه اول آن جمله شريفه «وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَلِيفَةً» مى باشد كه خلاصه آن اين است كه خداوند به فرشتگان فرمود كه من قرار دهنده جانشينى در روى زمين هستم فرشتگان گفتند: آيا آفرينشى در روى زمين مى كنى كه در آن فساد و خونريزى مى كنند؟ چون مى دانستند كه خلقت خليفه تنها نخواهد بود، و مقصود اين است كه شايد آگاه شوند كه خداوند متعال چه حكمتى در مقابل اين فساد دارد حق متعال اسماء را (ظاهراً خصوصيات و حقائق موجودات) را به آدم تعليم فرمود وملائكه نمى دانستند و به آدم فرمود: آنان را از اين حقائق آگاه نمايد.

پس از آن، ملائكه دانستند راز آفرينش بشر و خليفة اللَّه را و اينكه فسادى كه از لوازم خلقت بشرى است در مقابل خلقت (خليفة اللَّه) چيزى نيست، و بيان دلالت از چهار راه است.

1- مى گويند و ظاهر كلام نيز چنين است كه جمله اسميّة دلالت بر دوام دارد يعنى جملة «إِنِّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَلِيفَةً» من در روى زمين خليفه و جانشينى قرار دهنده هستم، اين جمله تمام اعصار و ازمنه را خواهد گرفت.

2- بودن علّت قرار دادن خليفه اى كه تدارك فساد جامعه بشرى باشد به وجود جانشين خدا در روى زمين كه عالم به حقائق موجودات است در همه اعصار، زيرا فساد جامعه بشرى در اعصار توسعه آن زيادتر و خيلى بيشتر است.

3- با قطع نظر از تدارك فساد بشرى قابليّت درك حقائق موجودات و تعليم آن به فرشتگان دائم و هميشگى است، پس بايد اين لطف دائم باشد چون فائده آن دائم و هميشگى است.

4- از آيه شريفه معلوم مى شود كه ممكن است يكى از موجودات بشرى به قدرى

ص: 108

بلند پايه باشد كه عارف به حقائق موجودات بوده به حدّى كه فرشتگان از او بايد تعلّم نمايند. بنابر اين بايد هميشه موجود باشد چون با وجود قابليت قطع فيض از واجب الوجود كه آماده فيض است قبيح است و مسلّماً افاضه مى فرمايد. (1)

1/ ج 1/ 1402 مرتضى حائرى

خلاصه بحث

ظهور و بروز كرامات از ناحيه مقدسه، دليل روشن ديگرى است بر وجود حضرت مهدى عليه السلام اين كرامات به وفور در زمان هاى مختلف و اماكن و بلاد متعدد مشاهده شده، هر صاحب خردى حكم مى كند كه در پشت پرده، شخصى كه از ولايت الهيه برخوردار است وجود دارد و به دو مطلب قرآنى اشاره شد 1- باطل دوام ندارد 2- باطل نمى تواند با حق مقابله كند تا چه رسد از طريق باطل كسى بخواهد خود را رسول و سفير الهى معرفى كند.

پس استغاثه به عنوان حجت خدا و ولّى خدا و جواب گرفتن و مشاهده الطاف آن بزرگوار نمى توان گفت: دست باطل در كار است و اين بروز و ظهور كرامات از طرف غير حجت خدا است.

و سپس به نمونه از اينگونه الطاف بى شمار كه از ناحيه مقدسه بقية اللَّه اعظم صادر گرديد اشاره شد يعنى لطفى كه از جانب ولى اللَّه اعظم حضرت مهدى ارواحنا فداه به اسماعيل هرقلى شد و نيز به نمونه در عصر حاضر اشاره شد كه مربوط مى شود به توجه عنايات حضرت به خانم متقى و در خاتمه، نامه اى كه از حضرت استاد آيت اللَّه شيخ مرتضى حائرى قدس سره به ستاد برگزارى جشن هاى ميلاد حضرت مهدى عليه السلام فرستاده و از آيه «إِنِّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَلِيفَةً» استدلال نموده براى لزوم حجت خدا در هر عصر از اعصار نقل شد.


1- 1. گرچه همانگونه كه قبلًا اشاره كرديم بعضى عبارت ها و جملات نامه احتياج به توضيح داشت. و از فهم همگان مقدارى دور است ولى بهتر اين بود كه امانت در نقل را رعايت كنيم تا صاحب نظران و انديشمندان بهتر بتوانند از اين نامه بهره بردارى كنند.

ص: 109

سؤالات گفتار چهارم

1- چطور از ظهور كرامات مى توان به وجود صاحب الزمان و حجت خدا پى برد؟

2- از آيه 17 سوره رعد چه برداشت مى شود؟

3- از آيات 74 تا 82 سوره يونس چه برداشت مى شود؟

4- اسماعيل هرقلى در حلّه به چه كسى مراجعه نمود؟

5- اطباء درباره بيمارى اسماعيل چه گفتند؟

6- امام عليه السلام به اسماعيل چه فرمود؟

7- شفا يافتن اسماعيل در عصر كدام خليفه از خلفاى عباسى بود؟

8- محدث بزرگ شيخ حرّ عاملى بعد از نقل حكايت اسماعيل هرقلى چه مى گويد؟

9- همسر آقاى متقى به چه مرضى مبتلا شد؟

10- امام زمان به خانم متقى چه فرمود؟

11- آقاى متقى به عنوان تشكر از عنايت امام زمان چه كرد؟

12- دكتر دانشور در اين باره چه گفت؟

13- خلاصه گفتار را بيان نمائيد.

ص: 110

گفتار پنجم: استغاثه و توسل به خاندان عصمت و طهارات و حضرت مهدى اروحنا فداه

استغاثه و توسل به ذوات مقدسه

اشاره

ص: 111

گفتار پنجم: استغاثه و توسل به خاندان عصمت و طهارات و حضرت مهدى اروحنا فداه

ص: 112

ص: 113

استغاثه و توسل به ذوات مقدسه

در بحث ظهور و بروز كرامات امام عصر سؤالى مطرح مى شود و آن اينكه اگر خداوند به بعضى از بندگان برگزيده و ممتاز خود قدرت فوق العاده اى مرحمت كند و او بتواند دردها را درمان كند و استغاثه ها را جواب. بدهد آيا با مسئله توحيد منافات دارد؟ (1)

سنّت لا يتغير الهى

خداوند متعال جهان را بر اساس اسباب و مسببات قرار داده است. اگر كسى گرسنه شد بايد به سراغ غذا برود و اگر تشنه شد بايد به آب پناه ببرد و اگر بيمار شد به سوى دارو و درمان برود و...

و اين خداوند متعال است كه اين خواص را درون گياهان و ريشه درختان قرار داده يعنى در روغن زيتون و عسل و سيب و انجير و گل گاو زبان و سبزيجات و ميوه جات و... خاصيت درمانى قرار داده است و همچنين در زهر و سمّ مار خواصى را به وديعه


1- 1. گرچه يك دليل واضح و روشن آن همان وقوع كرامات و جواب گوئى هائى است كه از ناحيه اين ذوات مقدسه در پى استغاثه ها و توسلات مردم در زمان هاى مختلف و اماكن متفاوت محقق شده و چنانچه جنبه الهى و دينى نداشت هرگز اين شفا بخشى ها و درمان دردها و داد رسى ها واقع نمى شد كه جهت آن در مباحث گذشته معلوم گرديد.

ص: 114

گذارده كه مى تواند بعضى از دردهاى صعب العلاج بشرى را درمان كند. (1)

اينك سؤال اين است كه اگر كسى دنبال اين اسباب برود، آيا مورد سرزنش عقلا قرار مى گيرد؟ و آيا مى توان گفت كه بر خلاف دستورات شرع مقدس حركت كرده است؟ و آيا مى توان به او نسبت شرك داد و بگوييم اين عمل با توحيد منافات دارد؟

قطعاً جواب اين سؤالها، منفى است.

پيروان مكتب اهل بيت و شيعه اثنا عشريه مدعّى هستند كه بر اساس ادلّه فراوان خداوند متعال به نفوس قدسيه همانند انبياء عظام و ائمه اطهار عليهم السلام قدرتى داده كه ديگران فاقد آن مى باشند. (2)

و سپس بندگان را به آن ها ارجاع داده وبا اين بزرگان عالم خلقت مرتبط ساخته است.

ادلّه اى كه اين مدّعا را ثابت مى كند

قرآن با صراحت تمام براى بعضى از انبياء و بلكه انسان هاى ممتاز اين قدرت فوق العاده را بيان نموده و آن ها را داراى نيروى تصرف در جهان خلقت معرفى مى نمايد، در اين رابطه به دو نمونه اشاره مى شود.

1- در رابطه با حضرت مسيح عليه السلام آمده است؟ «أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ». (3)

«من نشانه اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام، من از گِل چيزى به شكل پرنده مى سازم سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا پرنده اى مى گردد، و با اذن خدا كور مادر زاد و مبتلايان به برص يعنى پيسى را بهبودى مى بخشم و


1- 1. تا جائى كه ملاحظه مى كنيد آرم داروخانه ها عكس دو مار است كه در جامى زهر خود را مى ريزند.
2- 2. گرچه قدرتى را كه خداوند به اين بزرگان داده به طور يكسان نيست بلكه بعضى بيشتر و بعضى كمتر است.
3- 3. آل عمران: 49.

ص: 115

مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم و از آنچه مى خوريد و در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد، به شما خبر مى دهم، مسلّماً در اينها، نشانه اى براى شما است اگر ايمان داشته باشيد.»

حضرت عيسى مى فرمايد من گِل را به صورت كبوتر و پرنده مى سازم و من در آن مى دمم من كور مادر زاد و بيمار مبتلا به برص را شفا مى دهم و من مرده را زنده مى كنم و بالاخره من از غيب به شما خبر مى دهم منتهى اين قدرت را خداوند در وجود من قرار داده و براى به كارگيرى آن نيز با اذن و رضايت او بكار گرفته مى شود. پس معلوم مى شود خداوند به ايشان اين قدرت و توان را داده و اگر بندگان مبتلاى خود را به اين انسان هاى ممتاز ارجاع بدهد مانعى ندارد؟

آيا مى توان گفت: بهره گيرى از خواص گل گاوزبان براى درمان مانعى ندارد اما پناه بردن به حضرت عيسى براى بهره گيرى از قدرت نفسانى و الهى او شرك محسوب مى شود!!

2- در سوره مباركه نمل حكايت خبر آوردن هدهد را براى سليمان بازگو مى كند، و سليمان را از مملكتى به نام سبا و پادشاه آن به نام بلقيس و از اوضاع و احوال حكومت و مملكت مطلع مى سازد. سليمان به اطرافيان خود مى گويد: كدام يك از شما تخت او را براى من حاضر مى كنيد قبل از اين كه آنها تسليم وار پيش من آيند؟ فردى كه از طائفه جنّيان بود و قرآن از آن به (عفريت) نام برده گفت: من آن را مى آورم قبل از اينكه از جاى خود برخيزى اما انسانى كه به تعبير قرآن به او علم و دانشى داد شده بود به حضرت سليمان گفت: پيش از آنكه چشم بر هم بزنى آنرا نزد تو خواهم آورد. (1)

در روايات آمده آن شخص عاصف بن برخيا بود و نكته قابل توجه اين است كه فردى عادى از چنين قدرتى برخوردار است و مى تواند در جهان خلقت دخل و تصرّف كند و به چشم برهم زدنى تخت بلقيس را از فرسخ ها فاصله حاضر كند و حضرت سليمان هم از قدرت و توان او استفاده مى نمايد و مى فرمايد: «يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي


1- 1. نمل: 40، «قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ».

ص: 116

بِعَرْشِها» «اى بزرگان كدام يك از شما تخت او را براى من مى آوريد» معلوم مى شود كه صاحبان چنين قدرتى در بين حاضرين متعدّد بوده اند. (1)

آيا خداوند متعال اين قدرت فوق العاده را به بعضى از بندگان خود داده كه هيچ استفاده از آن نشود؟ يقيناً اين طور نيست حضرت سليمان از آنها خواست كه اين كار را براى او انجام دهند و واژه توسل چيزى غير از اين نيست كه از بزرگى و صاحب نفسى و صاحب قدرتى بخواهيم كه ما را كمك نمايد. با توجه به اينكه اين افراد بزرگ تمام قدرت و توانائى آنها از جانب خدا است ما كه به آنها مراجعه مى كنيم معتقديم كه آنها هر چه دارند از خدا است و خودشان نيز اعتراف مى كنند كه ما هر چه داريم از جانب خداوند است و لذا اين قدرت خدادادى را در مسير غير رضاى خداوند به كار نمى گيرند.

بنابراين استمداد و كمك خواهى از اين افراد هيچ گونه تضادى با مسأله توحيد ندارد.

دور نمائى از قدرت و توانائى ائمه أطهار عليهم السلام

اگر نگاهى به روايات كتاب اصول كافى باب الحجة در رابطه با علم و توانائى هاى ائمه عليهم السلام داشته باشيم و مضامين زيارت ها مخصوصاً زيارت جامعه كبيره را در نظر بگيريم مى توان تصوير و يا شبحى از وفور علم و قدرت و توانائى آنها در ذهن ايجاد كنيم.

در اين گفتار كوتاه فقط به دو نكته در اين خصوص اشاره مى شود:

محدث بزرگ شيخ كلينى در اصول كافى (باب الحجة) رواياتى نقل نموده كه اسم اعظم الهى داراى 73 جزء است و 72 جزء آن در اختيار ائمه اطهار عليهم السلام است.

و حال آنكه عاصف بن برخيا كه توانست تخت بلقيس را با يك چشم برهم زدن مقابل سليمان حاضر كند از يك جزء اسم اعظم برخوردار بود، تفاوت ره از كجاست تا به كجا!!


1- 1. درخواست حضرت سليمان از آن گروه براى احضار تخت بلقيس دليل نمى شود كه خود حضرت توانائى چنين كارى را نداشته زيرا محتمل است كه مى خواسته اين كار از طريق پرورش يافته هاى او و اطرافيان او انجام بگيرد.

ص: 117

دوم: مقايسه بين آيه: «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ». (1)

با آيه: «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ». (2)

مفسرين شيعه مى گويند مراد از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» حضرت على بن ابى طالب عليه السلام است و روايات هم در اين رابطه متعدد وارد شده مخصوصاً علامه طباطبائى در الميزان (3) با دليل محكم و قاطعى ثابت مى كند كه مراد از «من عنده علم الكتاب» كسى غير از على عليه السلام نمى تواند باشد.

و روايتى را از أبى سعيد خدرى نقل مى كند (4) و مى گويد: به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كردم: مراد از آيه «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» كيست؟ فرمود: وصى برادرم، سليمان بن داود. عرض كردم يا رسول اللَّه مراد از آيه «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» كيست؟ فرمود: برادرم على بن ابيطالب عليه السلام.

اين روايت و نظير آن بيان مى كند كه در صدر اسلام نيز مقايسه بين اين دو آيه در بعضى از اذهان مطرح بوده است. آرى در آيه اول (علم) نكره است و به مختصر علم از كتاب نيز اطلاق مى شود، اما در آيه دوم با اضافه شدن علم به (الكتاب) كه الف و لام دارد و مفيد عموم است مراد تمامى علم كتاب خواهد بود.

براى روشن شدن مطلب به يك مثال توجه كنيد اگر گفته شود: آبى از دريا، مى توان آنرا به قطره اى از آب دريا اطلاق كرد اما اگر گفته شود آب دريا فقط در جائى به كار مى رود كه تمامى آب دريا را اراده كرده باشيم.

آرى پيش عاصف علمى از كتاب بود اما على بن ابى طالب عليه السلام از تمام علم كتاب


1- 1. رعد: 43.
2- 2. نمل: 40.
3- 3. مفسرين عامه سعى كرده اند كه «من عنده علم الكتاب» را منطبق كنند با چند نفر از علماء اهل كتاب مانند تميم دارى و جارود مخصوصاً روى عبداللَّه بن سلام پافشارى مى كنند كه علامه طباطبائى مى فرمايد: سوره رعد به اتفاق فريقين مكّى است و هرگز در مكه از علماء اهل كتاب ايمان نياورده اند...
4- 4. الميزان: ج 11، ص 427.

ص: 118

برخوردار مى باشد.

شاعر مى گويد:

ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است

و شايد همين مطلب باعث شده كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال مى شود مراد از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» كيست و مراد از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» كيست، بنابر اين بايد اعتراف كرد:

اگر مقدارى از علم كتاب كه در نزد عاصف بود و توانست آن قدرت نمائى را بكند و خواسته سليمان را جامه عمل بپوشاند مولاى متقيان على بن ابيطالب عليه السلام چه قدرتى خواهد داشت؟!

و به حمد اللَّه مظاهر اين قدرت نمائى ها به وفور از ائمه اطهار مشاهده شده و با كمترين توجه خود مهمترين مشكلات را حل نمودند كه صدها نمونه آن در كتب مسطور است. (1)

به ذره گر نظر لطف بو تراب كند به آسمان رود و كار آفتاب كند

نسبت ناروا به موحّدين

متأسفانه گروهى از مسلمانان كه در اين قرون اخير پيدا شده و معروف شده اند به فرقه وهابيت (2) مسئله توسّل را شرك دانسته و به پيروان قرآن جاهلانه و يا مغرضانه مشرك اطلاق مى كنند گرچه خوشبختانه قاطبه اهل سنت با آنان هم فكر و همراه نيستند.

ولذا لازم است براى رفع اتهام از پيروان اهل بيت و آگاهى بخشيدن به وهابى ها اگر


1- 1. حكايت نجات ابو الحسين كاتب از دست فرمانرواى ظالم و شفا يافتن شيخ حرّ عاملى در سن ده سالگى از جمله اين حكايت است كه در منتهى الآمال شرح آن آمده است.
2- 2. بررسى پيدايش فرقه وهابيت در عربستان و بهائيت در ايران و بعضى ديگر از ممالك اسلامى آن هم همزمان، گوياى آن است كه اين دو فرقه دو حزب بوده اند كه با دست اجانب پيدا شدند. براى اثبات اين مطلب به كتاب آئين وهابيت تاليف استاد عاليقدر آيت اللَّه سبحانى مد ظله العالى و ديگر كتبى كه در اين زمينه نوشته شده مراجعه نمائيد.

ص: 119

زمينه تنبّه در آنها وجود داشته باشد و يا لا اقل اتمام حجت بيشتر براى آنان، به نكاتى اشاره كنيم.

ملائكه و تدبير عالم

قرآن در آيات فراوانى به مسؤوليت هايى كه به ملائكه واگذار شده است اشاره مى كند:

1- قبض ارواح 2- سؤال در قبر 3- با نفح صور اول همگان را مى ميرانند 4- با نفخ صور دوم تمامى را زنده مى كنند 5- وضع ميزان در قيامت 6- سوق انسان ها به جهنم و بهشت 7- نزول وحى و دفع شياطين از مداخله در آن 8- تأييد و تقويت مؤمنين در جنگ 9- استغفار براى تطهير صاحبان ايمان 10- نشر و انتشار ابرها.

و در سوره نازعات آمده «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» كه تدبير امور و حوادث عالم به دست اينها است.

در اين مورد تفاوتى ندارد بگوئيم: مراد مطلق ملائكه است- كه در تفسير الميزان اين قول را نسبت داده به اكثر مفسرين و بعضى ادعاى اتفاق كرده اند- يا بگوئيم: مراد ملائكه چهارگانه هستند كه هر يك تدبير بخشى از جهان هستى را در اختيار دارند.

علّامه طباطبائى بحثى را مطرح مى كند تحت عنوان (انَّ الْمَلائكةَ وَسائِطَ في التَّدبيرِ) كه مى فرمايد: ملائكه و فرشتگان هم در ابتداء خلقت اشياء و نيز حوادث كنونى دنيا و هم در عالم آخرت و حتى در مسائل نزول وحى و تشريع و... كار ساز بوده اند و خداوند تدبير اين امور را به آنها واگذار كرده است. (1)

و سپس مى فرمايد: وساطت ملائكه و سببيّت آنها براى تحقق يافتن حوادث امور مهّم در جهان خلقت منافات با توحيد ندارد زيرا سببيّت آنها در طول سببيّت پروردگار است (نه در عرض آن).

جاى بسى تعجب است كه اگر خداوند متعال اين قدرت و امكانات را در اختيار


1- 1. جزء 30 الميزان: ص 283.

ص: 120

يك انسان الهى همچون انبيا و اوليا قرار دهد، يعنى آن انسانى كه معلم و مسجود ملائكه قرار گرفت بايد گروهى فرياد برآورند كه اينگونه اعتقاد و فكر و انديشه شرك است!! و با توحيد منافات دارد؟

نحوه تعليم وتربيت قرآن در اين رابطه

قرآن گاهى به طور دستور و امر و گاهى به نحو نقل حكايت از انبيا كه مناديان توحيد بودند مردم را براى رفتن به سوى اللَّه و پيمودن راه كمال و آمرزش گناهان و بهبود يافتن بيماران به خانه انبياء و بزرگان و مقرّبان درگاه ربوبى، ارجاع مى دهد و مسئله توسّل را مطرح مى نمايد.

در يك جا به طور عام صاحبان ايمان و تقوى را براى رفتن به سوى خدا به تمسّك و توسّل يافتن به وسيله دستور مى دهد و مى فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد، و وسيله اى براى تقرب به او بجوئيد.»

وسيله چيزى است كه باعث تقرّب جستن انسان به مطلوب و خواسته اش مى باشد و لذا ايمان و جهاد و نماز و صوم و زكات و...، مى توانند وسيله براى تقرب الى اللَّه قرار گيرند. (1)

و نيز مى تواند وسيله استمداد نمودن از مقام والاى اولياى الهى باشد. در بعضى روايات وارد شده: إنَّ رَسُولَ اللَّهِ آخَذَ بِحُجْزَةِ رَبِّهِ وَنَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَتِهِ وَأنتُم آخذونَ بِحُجْزَتِنا (2)

(رسول خدا صلى الله عليه و آله به وجود پروردگار تمسّك مى كند و ما ائمه به وجود پيامبر و شما به وجود ما تمسّك مى نمائيد) و نيز آمده: در تفسير آيه «وَابْتَغُوا اليهِ الْوَسِيلَه»:

تَقَرّبُوا اليهِ بِالإمامِ، به وسيله امام به خدا نزديك شويد. (3)


1- 1. در نهج البلاغه خطبه 110 در اين رابطه سخن گفته شده «إن افضل ما توسل به المتوسلون إلى اللَّه سبحانه و تعالى الإيمان باللَّه...».
2- 2. الميزان: ج 5، ص 362 حجزه به معناى كمربند.
3- 3. الميزان و نور الثقلين: ج 1، ص 227.

ص: 121

توسل به ذوى القربى و اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله در منابع اهل سنت

موضوع توسل و روايات در اين رابطه در منابع روائى شيعه به قدرى روشن است كه نياز به نقل احاديث نيست مهم بررسى اين موضوع از ديدگاه اهل سنت و روايات آنان است.

در تفسير نمونه (1) از كتاب وفاء الوفاء تاليف دانشمند معروف سنى (سمهودى) نقل شده كه مدد گرفتن و شفاعت خواستن از پيامبر صلى الله عليه و آله و از مقام ايشان، هم پيش از خلقت او جايز است و هم بعد از تولّد و هم بعد از رحلتش. و سپس به توسل نمودن آدم ابوالبشر به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اشاره مى كند. و نيز از نسائى و ترمذى دو دانشمند معروف اهل سنت به عنوان شاهد براى جواز توسل نقل كرده، نابينائى از پيامبر درخواست دعا براى شفاء بيمارى اش كرد حضرت فرمود اين گونه بگو: اللّهُمَ إنّي اسْئَلُكَ وَاتَوَّجَهُ اليكَ بِنَبِيّكَ مُحَمَّدٍ نَبي الرَّحْمَةِ يا مُحَمَّدُ انّي تَوجَّهتُ بِكَ الَى اللَّهِ رَبّي في حاجَتي لِتَقْضِيَ لِي مضمون اين دعا اين است كه يا رسول اللَّه ما به تو روى آورده ايم براى رفتن به سوى خدا در رابطه با قضاء حاجاتمان.

و نيز سمهودى اضافه مى كند كه شخصى در زمان خلافت عثمان يعنى بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد كنار قبر پيامبر و با همان جملات قبل (اللّهُمَ إنّي اسْئَلُكَ وَاتَوَجَّهُ إليْكَ بِنَبِيِّكَ...) به حضرت توسل يافت و مشكل او حلّ شد. نويسنده مذكور 26 حديث در اين رابطه نقل مى كند.

كه در بعضى از آنها از امام شافعى پيشواى معروف اهل تسنن نقل مى كند كه به اهل بيت پيامبر عليهم السلام توسل مى جسته و چنين مى گفته:

آلُ النَّبِيّ ذَريعَتي وهُمْ الَيهِ وَسيلَتي أرْجُوبِهِم أعطى غَداً بِيَدِ الْيَمين صَحيفَتي (2)


1- 1 تفسير نمونه: ج 4، ص 367.
2- 2. خاندان پيامبر وسيله من هستند، آنها در پيشگاه او سبب تقرب من مى باشند، اميدوارم به سبب آنها فرداى قيامت نامه عمل من به دست راست من داده شود.

ص: 122

و نيز از تفسير روح المعانى تاليف آلوسى كه يكى از مفسرين معروف و مشهور اهل سنت است نقل شده كه ايشان بعد از بحث طولانى در موضوع توسّل و تجزيه و تحليل آن مى نويسد: من هيچ مانعى در توسل به پيشگاه خداوند به مقام پيامبر صلى الله عليه و آله نمى بينم چه در حال حيات حضرت و چه بعد از رحلت ايشان، سپس اضافه مى كند:

توسّل جستن به مقام غير پيامبر نيز مانعى ندارد به شرط اينكه او حقيقتاً در پيشگاه خدا مقامى داشته باشد. (1)

در كتاب شبهاى پيشاور (2) از حافظ ابو نعيم و ثعلبى و ديگران از اهل سنت نقل مى كند كه مراد از (وسيله) در آيه شريفه، عترت و اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد.

و سپس از ابن ابى الحديد نقل مى كند: كه فاطمه زهرا عليها السلام در قضيه غصب فدك در حضور مهاجر و انصار (در مقام معرفى خودشان و نيز اشاره به تفسير و تأويل آيه شريفه) فرمود: احْمَدُ اللَّهَ الَّذي لِعَظَمَتِهِ وَنُورِهِ يَبْتَغي مَنْ في السَّمواتِ وَالأرضِ اليهِ الْوَسيلَة، وَنَحْنُ وَسِيلَتُهُ فِي خَلْقِهِ (حمد مى كنم خدائى را كه آن قدر بزرگ و عظيم است و نور وجودش شدت دارد كه تمامى موجودات آسمانى و أرضى بايد براى رفتن به سوى او وسيله و واسطه براى خود فراهم آورند و ما عترت پيامبر، آن وسيله ها هستيم).

نظير اين جمله نيز در الميزان از ابن شهر آشوب نقل شده كه على بن ابيطالب عليه السلام در توضيح و تفسير آيه «وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» فرمود: أَنَا وَسيلَتُه (آن وسيله كه مردم بايد به واسطه آن به سوى خدا حركت كنند من مى باشم).

آمرزش گناهان از طريق توسل

قرآن بعضى از گناهكاران را ارجاع مى دهد به در خانه انبياء و مقرّبان الهى با اين كه در توبه باز است و هرگز قرآن گنه كار را مأيوس نمى كند (3) مع ذلك آنان را به در خانه


1- 1. تفسير نمونه نقل كرده از تفسير روح المعانى: ج 4، ص 144 و 115.
2- 2. ص 219 اين كتاب كه تاليف عالم جليل القدر حاج سلطان الواعظين شيرازى است كه مكررّ به چاپ رسيده است.
3- 3. در قرآن آمده «واذ اسئلك عبادى عنّي فاني قريب اجيب دعوة الداع اذ ادعان».

ص: 123

مقرّبان درگاه الهى ارجاع مى دهد و مى فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً» (1)

(اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى كردند به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند).

نظير اين آيه در اواخر زيارت جامعه كبيره آمده كه خطاب به ائمه اطهار عليهم السلام مى گوئيم: يا وَلِىَّ اللَّهِ أنَّ بَيني وَبَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ ذُنوَباً لا يَأْتي عَلَيْها الّا رِضاكُم، (اى ولىّ خدا من گناهانى كرده ام كه مشمول رحمت ولطف الهى قرار نمى گيرم مگر اينكه شما خانواده از من خوشنود شويد.)

فرزندان يعقوب از پدر تقاضاى دعا مى كنند

فرزندان يعقوب بعد از آگاهى يافتن از برادرشان يوسف و با پيدا شدن ايشان تمامى گناهان آنها ظاهر گرديد با شرمسارى فراوان به نزد پدر آمدند و عرض كردند: «قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ» (2)

اى پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه كه ما خطا كار بوديم.

حضرت يعقوب نفرمود: خودتان مستقيماً از خدا طلب مغفرت نمائيد اگر اين عمل بوى شرك مى داد يقيناً حضرت يعقوب كه منادى توحيد و دشمن سر سخت شرك است مى فرمود خودتان از خدا بخواهيد چرا از من مى خواهيد و مى گوئيد: يَا أَبَانَا؟ اما آن حضرت در جواب فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي» (3)

«به زودى براى شما طلب مغفرت خواهم كرد.»


1- 1. نساء: 64.
2- 2. يوسف: 97.
3- 3. يوسف: 98.

ص: 124

اين گونه آيات كاملًا دلالت دارد بر اين كه قرآن توسل و استغاثه به كسانى را كه در نزد پرودگار مقامى دارند تجويز نموده و بلكه بر آن تحريص و ترغيب مى نمايد.

پيراهن يوسف كارسازى مى نمايد

قرآن از قول حضرت يوسف نقل مى كند: «اذْهَبُوا بِقَمِيصِى هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً» (1)

پيراهن من را ببريد و بر صورت پدرم بگذاريد تا بينا شود وقتى پيراهن را آوردند بر صورت پدر گذاشتند بلا فاصله بينا شد. (2)

اين آيه و واقعه دلالت مى كند كه متعلقات بزرگان و مقرّبان درگاه الهى از قبيل لباس و قلم و... كار ساز است تا آن جائى كه همين اشيا مى تواند چشم نابينائى را بينا كند.

اگر بگويند پيراهن يوسف در زمان حيات او چنين عملى را انجام داده ولى پس از مرگ او چنين استغاثه و توسلى جايز نيست بايد گفت آيا توجه به غير خدا در زمان حيات بزرگان عالم جايز است و شرك نيست اما در زمان فوت آنان شرك محسوب مى شود؟!

بعضى از بزرگان اهل سنت گفتند توسل به نام پيامبر و اهل بيت طاهرين او عليهم السلام آن هم هزاران سال قبل از ولادت ايشان براى آدم كار سازى كرد و موجب قبول توبه او گرديد، «فَاعْتَبِروا يا اولِى الأْبصارِ».

روزى ابوحنيفه امام و پيشواى حنفى ها در خدمت امام صادق عليه السلام بود و غذا مى خورد، امام صادق عليه السلام بعداز خوردن غذا دست خود را بلند كرد و گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين خداوندا اين نعمت از جانب تو و پيامبر تو بوده ابوحنيفه گفت: آيا براى خدا، شريك قرار مى دهى؟ حضرت فرمود: واى بر تو، خداوند متعال در كتاب خود فرموده: «وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ» (3)

و در جاى ديگر فرموده: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ» (4)


1- 1 يوسف: 93.
2- 2 «فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً».
3- 3 توبه: 74، «آنان از پيامبر خلافى نديده اند و هيچ لطمه اى از اسلام نخورده بودند بلكه بر عكس در پرتوحكومت اسلام از نعمت هاى مادى و معنوى برخوردار شدند و به تعبير آيه شريفه از فضل خداوند و فضل رسول خدا بهره مند بودند. در اين آيه، فضل و تفضلات رسول خدا در كنار فضل الهى قرار گرفته.»
4- 4 توبه: 59، ترجمه آيه: «اگر به آنچه خدا و پيامبرش به آنان داده راضى باشند و بگويند خداوند براى ما كافى است و بزودى خدا و رسولش از فضل خود به ما مى بخشد براى آنها بهتر است.» ملاحظه مى كنيد در اين آيه نيز فضل رسول خدا در كنار فضل الهى آمده و نيز عطا و بخشش رسول خدا در كنار عطا و بخشش الهى قرار گرفته باز تكرار مى كنيم كه قبول داريم پيامبر اكرم هر چه دارد از جانب خدا است و آنچه مى كند به عنايت الهى است. اما آنانكه مى گويند: در كنار فضل الهى ديگر سخن از ديگران نشود و در مقابل لطف خدا ديگر سخن از الطاف ديگران به ميان نيايد كه شرك مى شود كه ابو حنيفه چنين اشكالى را به امام صادق عليه السلام مى كند اين دو آيه كاملًا اين طرز تفكر را ردّ نموده و فضل رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را در كنار فضل الهى مطرح نموده است.

ص: 125

ابو حنيفه عرض كرد به خدا سوگند گويا اين دو آيه را در قرآن نخوانده ام و اكنون از شما شنيدم! امام صادق عليه السلام فرمود: چرا هم خوانده اى و هم شنيده اى منتهى خداوند درباره تو و امثال تو فرموده: «أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها». و نيز فرموده: «كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ» (1).

نكته اى در باب توسل

گرچه دانستيم كه در مشكلات و سختى ها و نيز آمرزش گناهان از بزرگان و مقرّبان درگاه الهى مى توان استغاثه كرد و از آنها مدد گرفت اما بايد بدانيم كه مهم ترين توسّل ما به ائمه عليهم السلام پيروى كردن از آنان و راه و روش آنها را دنبال كردن است كه گاهى در كلمات ائمه مشاهده مى شود كه از اين افراد تعريف و تمجيد فراوان به عمل آمده و حتى در غيبت كبرى نعمت عظماى تشرف به خدمت ولى اللَّه اعظم براى اين انسان هاى مطيع و پيرو ائمه دست داده كه يك نمونه بسيار بارز و روشن آن تشرف حاج على بغدادى به خدمت حضرت بقية اللَّه اعظم امام زمان عليه السلام مى باشد.

امام هشتم عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: امامان از نسل حسين عليه السلام هستند مَنْ اطاعَهُم فَقَد اطاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصاهُمْ فَقَد عَصَى اللَّهَ هُمُ الْعُروَةُ الْوُثقى وَهُمُ الْوَسيلةُ الَى اللَّهِ تَعالى هر كسى از اينها پيروى كند از خدا پيروى نموده و كسانى كه با اينها مخالفت نمايند با خدا مخالفت كرده اند و اينها آن دستگيره محكم و وسيله


1- 1 مطففين: 14 ترجمه آيه: «چنين نيست كه آنها مى پندارند بلكه اعمالشان همچون زنگار، بر دلهايشان نشسته است.»؛ بحار الأنوار: ج 10، ص 216.

ص: 126

مستحكم مى باشند براى راه يابى وتقرّب جستن بسوى خداوند. (1)

اين روايت دلالت مى كند بر اين كه توسل يافتن حقيقى به ائمه اطهار عليهم السلام همان پيروى كردن از اوامر و نواهى آنها است و اگر ائمه عليهم السلام، وسيله ما براى رفتن به سوى خدا مى باشند مراد همان پيروى از دستورات آنان مى باشد.

خلاصه بحث

به مناسبت بحث ظهور كرامات از ناحيه مقدسه و نيز معمول بودن توسل يافتن به امام زمان عجل اللَّه فرجه الشريف در بين اهل ايمان خوب است كه بحث توسل از جهت قرآن و روايات و عقل ريشه يابى شود.

در ابتدا گفتيم كه اگر خداوند، قدرت و امكاناتى را در تحت اختيار افرادى قرار دهد و سپس مردم را براى رفع گرفتارى به آنها ارجاع دهد منافاتى با توحيد ندارد كما اينكه در گياهان، خواصّى را قرار داده و بيماران را به آن ارجاع مى دهد.

و سپس براى اثبات اين مطلب از ديدگاه قرآن و روايات، به دو آيه اشاره شد:

1- عيسى بن مريم عليهما السلام مى گويد: من به اذن الهى بيمارى پيسى و كورى را شفا مى دهم و مردگان را زنده مى كنم.

2- واقعه آوردن تخت بلقيس به وسيله عاصف، آن هم به يك چشم به هم زدن.

و در روايات نيز به دو نكته اشاره شد:

اول: روايات مى گويد: اسم اعظم الهى 73 جزء دارد و 72 جزء آن نزد ائمه عليهم السلام است و حال آن كه در نزد عاصف يك جزء از آن بود كه توانست آن گونه قدرت نمايى كند.

دوم: مقايسه اى بين آيه: «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» با آيه: «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» و اشاره شد به روايتى كه ابو سعيد خدرى از رسول خدا نقل مى نمايد.

فرقه وهابيت كه در قرون اخير پيدا شده با مسئله توسل مخالفند، آن ها مى گويند


1- 1. تفسير نور الثقلين: ج 1، ص 126.

ص: 127

خداوند متعال قدرت و نيروئى به مخلوقات خود نداده است. امّا آيات فراوانى داريم كه بيانگر قدرت ملائكه است تا جائى كه تدبير در جهان خلقت مى نمايند.

به عقيده وهابيان، استغاثه از ديگران در قرآن و اسلام نيامده است. در جواب بايد گفت: اولًا قرآن دستور مى دهد كه براى رفتن به سوى خدا وسيله بجوئيد. و از برخى بزرگان اهل سنت مانند ابو نعيم و ثعلبى نقل شده كه مراد از (وسيله) در آيه شريفه عترت رسول خدا صلى الله عليه و آله است. و نيز در آيه 64 نساء آمده كه برخى از گنه كاران تا استغفار نكنند و پيامبر نيز براى آنها استغفار نكند خداوند آنها را نمى آمرزد و همچنين فرزندان يعقوب از پدر تقاضاى دعا و استغفار نمودند و گفتند: يا أبانا اسْتَغْفِرْ لَنا... اگر توسل منافات با توحيد داشت قطعاً يعقوب كه از مناديان توحيد است اين نحوه توسل را محكوم مى نمود. علماى اهل سنت نظير سمهودى در وفاء الوفاء و نسائى و ترمذى و آلوسى و ابن أبى الحديد به توسل كردن تصريح مى كنند و آن را منافى توحيد نمى دانند. در قرآن با صراحت آمده كه پيراهن يوسف باعث بينائى پدر يعنى يعقوب گرديد. در خاتمه به دو نكته اشاره شد، اول: حديثى بسيار ارزنده كه امام صادق عليه السلام در جواب به ابو حنيفه بيان نموده. دوم: توسل به ائمه عليهما السلام منحصر به استغاثه جستن به آن ها نمى شود بلكه بهترين توسل اقتداء نمودن به افعال و كردار ائمه عليهما السلام و به كارگيرى فرامين و دستورات آنان است.

ص: 128

سؤالات گفتار پنجم

1- اگر خداوند متعال خاصيتى را در گياهى قرار داد و بيمار براى استفاده از آن خاصيت به آن گياه روى آورد، مشرك است؟

2- خداوند به عيسى بن مريم عليهما السلام چه قدرتى داده بود؟

3- سليمان از حاضرين در مجلس چه درخواستى كرد؟

4- عاصف در جواب سليمان عليه السلام چه گفت؟

5- اسم أعظم داراى چند جزء است و چه مقدار از آنها در نزد ائمه اطهار عليهم السلام است؟

6- تفاوت بين «الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» با «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» چيست؟

7- ابو سعيد خدرى از رسول خدا چه پرسيد؟

8- وهابيت در چه مملكتى و بر چه مبنايى شكل گرفت؟

9- مقدارى از قدرت و نيروهاى فرشتگان را بشماريد.

10- بعضى از بزرگان اهل سنت را كه مسئله توسل را تجويز نمودند نام ببريد.

11- حضرت زهرا عليها السلام در رابطه با وسيله بودن عترت پيامبر صلى الله عليه و آله چه فرموده؟

12- مفاد آيه 64 سوره نساء چيست؟

13- فرزندان يعقوب از پدر چه تقاضائى نمودند؟

14- چشمان يعقوب چگونه بينا شد؟

15- ابو حنيفه چه اشكالى به امام صادق عليه السلام نمود و حضرت چه جوابى داد؟

16- بهترين توسلات به ائمه عليهم السلام كدام است؟

17- خلاصه بحث را بيان نمائيد؟

گفتار ششم: پيرامون غيبت امام زمان

غيبت حضرت مهدى عليه السلام

اشاره

ص: 129

گفتار ششم: پيرامون غيبت امام زمان

ص: 130

ص: 131

غيبت حضرت مهدى عليه السلام

مسئله غيبت حضرت مهدى عليه السلام يكى از مباحث مهم مهدويّت است. بحث غيبت حضرت مهدى عليه السلام از زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تا دويست و پنجاه سال عصر ائمه عليهم السلام در كلام يكايك اين معصومين مطرح بوده... زرارة مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: إنَّ للقائم غيبةٌ قَبَل أن يَقَومَ... (1)

براى حضرت قائم غيبتى خواهد بود. و حتى به نحوه غيبت كه ابتدا كوتاه و سپس دراز مدت خواهد بود اشاره شده است.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: لِلْقائِمِ غَيْبَتانِ احَدهُما قَصيرةٌ وَالاخْرى طَويلَةٌ... (2)

و تا آنجا مسئله غيبت مورد توجه خاص و عام بوده كه گروهى از راويان و اصحاب ائمه عليهما السلام كه معمولًا احاديث را جمع آورى مى كردند هرگاه روايات مربوط به حضرت مهدى عليه السلام را در رساله اى نقل مى كردند، نام آن رساله را (كتاب الغيبة) مى گذاردند كه به برخى از آنها ذيلًا اشاره مى شود:

1- كتاب غيبت، تأليف ابوالحسن طاطارى از اصحاب امام كاظم عليه السلام.

2- كتاب غيبت، تأليف ابوالفضل ناشرى معاصر با امام جواد عليه السلام.

3- كتاب غيبت، تأليف حسن بن على بن ابى حمزه بطائنى همزمان با امام رضا عليه السلام.


1- 1 غيبت نعمانى: ص 166.
2- 2 همان: ص 170.

ص: 132

4- كتاب غيبت، تأليف ابراهيم بن صالح انماطى.

5- كتاب غيبت، تأليف على بن حسن فضّال از اصحاب امام هادى و عسكرى عليهما السلام.

6- كتاب غيبت، تأليف اعرج كوفى. (1)

بزرگانى كه بعد از ولادت حضرت و بعد از غيبت صغرى پيرامون حضرت كتاب نوشته اند نام كتاب خود را (كتاب الغيبة) گذارده اند كه به چند نمونه اشاره مى شود:

1- كتاب غيبت، تاليف فضل بن شاذان نيشابورى كه به گفته محدث نورى بعد از ولادت حضرت تاليف شده و به گفته صاحب كتاب الذريعة تأليف كتاب مقارن با وفات امام عسكرى عليه السلام و آغاز غيبت صغرى بوده است.

2- كتاب غيبت شيخ مفيد متوفاى 413.

3- كتاب غيبت سيد مرتضى متوفاى 436.

4- كتاب غيبت شيخ طوسى متوفاى 460.

شيخ بزرگ صاحب كتاب الذريعة نام 42 كتاب را مى برد كه دانشمندان شيعه پيرامون غيبت حضرت مهدى عليه السلام كتاب نوشته اند و نام كتاب خود را (غيبت) نهاده اند.

علامه مجلسى نيز از دانشمندان متأخّر كه جلد سيزده بحار را به وجود اقدس امام زمان عليه السلام اختصاص داده به (غيبت بحار) معروف شده است. (2)

عنايت حضرت مهدى عليه السلام به موضوع غيبت

شخص امام عصر عليه السلام به بحث غيبت عنايت خاصى دارد زيرا شيخ صدوق قدس سره كه يكى از اركان محدثين شيعه و از بزرگان جهان تشيع و فقاهت است در مقدمه كتاب كمال الدين و تمام النعمه (3) مى نويسد: مدتى در نيشابور توقف داشتم، حال آنكه زن و فرزند و برادران همه در شهر رى بودند و شبى در فكر رفته بودم كه چرا اينگونه اتفاق


1- 1. موعودى كه جهان در انتظار او است.
2- 2. مدرك سابق.
3- 3. كمال الدين و تمام النعمه مترجم: ص 6.

ص: 133

افتاده (ظاهراً اين جدائى باعث غم و غصه ايشان شده بود و برايش مشكل ايجاد كرده بود) و با همين فكر بخواب رفتم و در عالم رؤيا ديدم كه در مسجدالحرام هستم و مشغول طواف كردن در اطراف بيت بودم و بعد از شوط هفتم استلام حجر نمودم و دعاى آن را خواندم: امانَتي ادَّيْتُها وَمِيثاقي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لي بِالْمُوافاةِ، «اين امانت و پيمان من است با تو، تا در موقعش به آن شهادت دهى»، آنگاه مولايم صاحب الزمان را ديدم كه بر در خانه كعبه ايستاده بود و من با حالى پريشان به نزد ايشان رفتم. حضرت به چهره من نگاه كرد و فرمود: چرا در باب غيبت كتابى تاليف نمى كنى تا اندوهت زائل گردد؟ عرض كردم: يابن رسول اللَّه رساله هائى تاليف نموده ام (اشاره به اينكه در خلال مباحث و تأليفات در اين موضوع نيز بحث كرده ام)، حضرت فرمود: كتابى مستقل پيرامون غيبت بنويس و غيبتى كه براى بعضى از انبيا رخ داده در آن كتاب متذكر شو، شيخ صدوق مى نويسد وقتى بيدار شدم تا طلوع فجر به دعا و گريه پرداختم و چون صبح دميد به تأليف اين كتاب مشغول شدم.

چند سؤال پيرامون غيبت امام:

آيا غيبت حضرت با تبيين احكام منافات ندارد؟

سئوال اول: آيا غيبت حضرت منافات با تبيين احكام و تشريح مسائل اسلامى ندارد؟ با اين كه يكى از وظائف امام و حجّت الهى، تبيين احكام است.

بايد گفت: گرچه حضور حضرت و دسترسى به حجت خدا، بركات فراوانى دارد كه يكى از آن ها اخذ احكام از سرچشمه زلال ولايت و امامت است ولى غيبت حضرت هيچ اختلالى در آشنائى مردم با حلال و حرام و آگاهى از مسائل مختلف اسلام ايجاد نمى كند زيرا اصول اساسى اسلام و احكام سياسى و اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى و نيز ساير ابعاد آن در طول رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و نيز در عصر امامان معصوم عليهم السلام (تا سال 260 هجرى) كه در جامعه حضور داشتند با تمام مشكلاتى كه از ناحيه خلفاء جور و دشمنان متوجه آنان بود) تبيين گرديد و به مرحله تدوين رسيد.

ص: 134

به طورى كه امروزه صاحب نظران و محققان اسلامى به وسيله اين منبع عظيم علوم و آثارى كه از اين ذوات مقدسه به دست ما رسيده قادرند در تمامى ابعاد اسلامى جوابگو بوده باشند و حتى در مسائل مستحدثه يعنى مسائلى كه با پيشرفت علم و صنعت براى افراد جامعه مطرح مى شود با الهام گرفتن از اصولى كه از ائمه رسيده، حكم الهى و يا لا اقل وظيفه مكلّفين را بيان نمايند و بالاتر اينكه اگر زمينه يك حكومت واحد جهانى براى فقيه جامع الشرائط فراهم آيد به بركت همين آيات و روايات و علوم واصله از ائمه اطهار قدرت و توانائى اداره آن را خواهد داشت. (1)

پس غيبت امام عصر عليه السلام منافاتى با تبيين احكام و آگاهى مكلّفين به وظائف خود ندارد.

فلسفه غيبت چيست؟

سئوال دوم: براى غيبت حضرت مهدى چه دليل و فلسفه را مى توان مطرح كرد؟

پاسخ: آنچه مسلم است غيبت بر اساس حكمت الهى صورت گرفته و ما به همه اسرار آن واقف نيستيم عبد اللَّه بن فضل هاشمى ميگويد شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: براى صاحب اين امر (يعنى حضرت قائم) غيبتى خواهد بود كه گروهى به شك مى افتند. به امام صادق عرض كردم غيبت ايشان براى چيست؟ حضرت فرمود:

مأذون نيستيم كه جهت آنرا بيان كنيم.

عرض كردم: در غيبت امام چه حكمتى است؟ حضرت فرمود: حكمت غيبت نمودن حجج الهيه در زمان هاى قبل مى باشد و همانگونه كه حكمت كارهاى خضر معلوم نشد مگر موقع جدا شدن موسى از خضر. سپس امام صادق عليه السلام فرمود: اى پسر فضل، مسئله غيبت يكى از اسرار الهى است.


1- 1. اصولًا از روايات وكلمات ائمه هدى عليهم السلام از قبيل روايت عمر بن حنظله و ديگر روايات مشخص مى شود كه ائمه عليه السلام در رابطه بيان احكام در مقام اين بوده اند كه اصول و كليات آن را بگويند و استخراج و استنباط فروعات را به صاحب نظران موكول نمايند تو گوئى كه زمان غيبت امام را با طول مدت كاملًا در نظر داشته اند.

ص: 135

وچون خدا را حكيم مى دانيم بايد اعتراف كنيم كه غيبت نيز داراى حكمتى است (1) گرچه به حسب اين روايت راز و رمز واقعى و علت واقعى غيبت امام عليه السلام، بعد از ظهور حضرت كشف خواهد شد.

البته با توجه به يك مطلب تاريخى شايد بتوان مقدارى به سرّ غيبت پى برده و احتمالًا كلام امام صادق عليه السلام را كه فرمود: حكمت غيبت بعداز ظهور حضرت معلوم مى گردد. ناظر به آن دانست، و آن اين است كه: حكومت اسلامى توسط پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان على عليه السلام پياده شد تا جلوه هاى آن را بشر ببيند و از غير آن بيزار گردد و در زير لواى اين حكومت عدل، ابعاد مختلف مسائل اسلامى اعم از مسائل اقتصادى و سياسى و اجتماعى و فرهنگى، در جامعه تحقق يابد.

اما از سوى مردم براى اينگونه حكومت آمادگى وجود نداشت. اگر مردم آماده پذيرش آن بودند امام غائب نمى شد و به اجراى قانون الهى مى پرداخت و حكومت عدل اسلامى سراسر جهان را فرا مى گرفت و بعيد نيست بعضى از رواياتى كه قيام و ظهور قائم آل محمد صلى الله عليه و آله را نزديك معرفى مى كند (2) و يا امر به انتظار نموده و در تمام اعصار مردم را به حال آماده باش در مى آورد براى اين است كه اگر مردم احياناً حالت پذيرش پيدا كردند بلا فاصله حضرت ظهور خواهد كرد.

خواجه نصير الدين طوسى در كشف المراد مى نويسد (3) سبب غائب شدن امام از انظار، خود مردم مى باشند و علامه حلّى اعلى اللَّه مقامه در مقام شرح و توضيح اين عبارت مى نويسد:

لطف بودن وجود امام وابسته به سه امر است: 1- خداوند چنين امامى را خلق نمايد


1- 1. بحار الأنوار: ج 52، ص 91.
2- 2. مثل روايتى كه منتخب الأثر از منتخب كنز العمال نقل مى كند كه به عوف بن مالك گفته مى شود: امت به هفتاد و سه فرقه منشعب مى گردد و يك فرقه اهل نجات است و فتنه ها دنبال يكديگر پيدا مى شوند تا مردى از اهل بيت من كه به او مهدى گفته مى شود خروج كند و اگر او را درك كردى از او متابعت كن تا اهل نجات بوده باشى.
3- 3. كشف المراد: ص 226 «باب اثبات امامت از طريق لطف.»

ص: 136

كه از حيث علم وقدرت بتواند رهبرى انسان ها را بدست بگيرد. 2- شخص امام، تمامى مشكلات و سختى هاى اين امامت را متحمّل گردد. 3- رعيّت او را كمك كنند و نسبت به اوامر و نواهى او تسليم بوده باشند، اگر رعيت آمادگى پذيرفتن چنين امامى را نداشتند غيبت يك مسئله طبيعى است و قرآن با صراحت به اين حقيقت اشاره نموده و مى فرمايد:

«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (1)

متأسفانه اين رمز تا هنگام ظهور پنهان است و در آن وقت مردم جهان در مى يابند كه علت غيبت در وجود خودشان نهفته بوده و از آن غافل بودند و چنانچه در اعصار و زمان هاى قبل، خود را آماده مى ساختند امام بر آن ها ظاهر مى شد امّا در صدد اصلاح و آمادگى خود بر نيامدند و به رژيم هاى گوناگون و مسلك هاى فاسد دل بستند و گمان كردند كه آن ها مى توانند دردى را دوا كنند. روايتى از امام كاظم عليه السلام نقل شده (2) كه حضرت در تفسير و توضيح آيه شريفه «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ» (3)

مى فرمايد: جنب اللَّه امير المؤمنين على عليه السلام و نيز اوصياء بعد از او هستند تا مى رسد به آخرين آنها كه حضرت مهدى عليه السلام مى باشد و زمان ظهور، مردم انگشت ندامت به دندان مى گزند و مى گويند:

واى بر ما كه چه كوتاهى كرديم نسبت به امامان خود و نيز كوتاهى و سهل انگارى كرديم در فراهم آوردن زمينه براى حكومت عدل آنان.

البته معناى اينكه مى گوئيم مردم موجب غيبت امام عصر عليه السلام شده اند آن نيست كه افرادى نيستند كه حضرت را يارى نمايند و مطيع و منقاد ايشان نباشند بلكه مراد حدّ نصابى است كه براى ظهور آن حضرت لازم است زيرا بسيارى از شايستگان هميشه آماده ظهور بوده و هستند اما جامعه بشريّت اين آمادگى را در حدّ نصاب دارا نيست با توجه به اينكه انقلاب حضرت مهدى عليه السلام يك انقلاب منطقه اى و جزئى نيست بلكه حضرت مى خواهد جوامع بشرى را از شرقى و غربى همه و همه را اصلاح نمايد و اگر در چنين شرائطى حضرت ظهور كند قطعاً حكومت وانقلاب عظيم و جهانى ايشان محقق


1- 1. رعد: 11.
2- 2. منتخب الأثر: ص 159 از ينابيع المودة نقل مى كند.
3- 3. زمر: 56.

ص: 137

نخواهد شد و لذا غيبت ادامه پيدا مى كند و غيبت صغرى به غيبت كبرى منتهى مى گردد و خداوند به وسيله غيبت، امام زمان را از قتل حفظ مى نمايد تا زمينه ظهور حضرت فراهم آيد و آمادگى در جامعه حاصل گردد.

فوايد حجت غايب از نظر

سئوال سوم: چه نفعى بر وجود حجت مستور و غايب از انظار مترتّب است؟

معمولًا كسانى اين سئوال را طرح مى كنند كه شئون امام را در مرجعيت دينى و زعامت اجتماعى منحصر مى كنند و حال آنكه اين موضوع يكى از شئونات امامت و ولايت است و طبق مدارك اسلامى (1) وجود امام و حجت خدا حالت قلب را دارد نسبت به اعضاى بدن (2) كه با تعطيل شدن قلب، تمامى اعضاء از كار مى افتند و نيز ارتباط موجودات عالم با وجود حجت خدا همانند ارتباط كرات منظومه شمسى است نسبت به خورشيد. (3)

امام سجاد عليه السلام مى فرمود: ما پيشوايان مسلمين و حجت بر اهل عالم و سادات مؤمنين و رهبر نيكان و صاحب اختيار مسلمين هستيم ما باعث امان براى اهل زمين هستيم به واسطه ماست، آسمان بر زمين فرود نمى آيد اگر ما روى زمين نبوديم اهلش را فرو مى برد و سپس فرمود: از روزى كه خدا آدم را آفريد تا حال هيچگاه زمين از حجت خالى نشده منتهى گاهى حجت ظاهر بوده و گاهى مستور تا قيامت نيز از حجت خالى نخواهد شد.


1- 1. همانگونه كه قبلًا نيز اشاره شد نبايد فراموش كنيم كه بحث پيرامون حضرت مهدى عليه السلام يك بحث اسلامى است و لذا در مقام استدلال در موضوعات مربوط به مسئله مهدويت مى توان از وحى و روايات كه مورد قبول تمامى مسلمانان است استفاده نمود.
2- 2. در گفتار اوّل گذشت كه هشام براى عمرو بن عبيد عالم بصرى از همين طريق وارد شد و لزوم وجود حجّت را ثابت نمود.
3- 3. روايات متعددى داريم كه دلالت مى كند بر اين كه استفاده مردم از وجود امام عليه السلام در زمان غيبت همانند بهره بردن مردم است از خورشيد در هنگامى كه ابر جلوى آن را گرفته است.

ص: 138

سليمان كه راوى خبر است مى گويد به امام سجاد عليه السلام عرض كردم مردم چگونه از وجود امام غايب منتفع مى گردند؟ فرمود: همانگونه كه از خورشيد در موقعى كه زير ابر است بهره مى برند (1) در علوم طبيعى و فلكى ثابت شده كه خورشيد مركز منظومه شمسى است و جاذبه آن حافظ زمين و ساير كرات منظومه از سقوط مى باشد و حرارت آن سبب حيات و زندگى حيوانات و نباتات و انسان ها است و نورش روشنى بخش زمين مى باشد واين فوايد مهم خورشيد بر وجود آن مترتب مى گردد خواه در پشت ابر باشد يا ظاهر.

رشد و نمو موجودات زنده، تغذيه وتوليد آنها، حسّ و حركت و جنبش، آبيارى زمين هاى مرده، غرّش امواج دريا، وزش حيات بخش بادها، ريزش زندگى آفرين باران و برف، صداى زمزمه آبشارها، نغمه هاى مرغان، زيبائى خيره كننده گل ها، گردش خون در عروق انسان ها، و طپش قلب ها، عبور برق آساى انديشه از لابلاى پرده هاى مغز و هزاران فعل و انفعالات در جهان طبيعت تماماً وابسته است به وجود خورشيد و شعاع آن، خواه خورشيد ظاهر باشد و خواه پشت ابرها پنهان. بله گاهى مشاهده مى شود كه قسمتى از آثار نياز به تابش مستقيم خورشيد دارد اما اينگونه آثار در مقابل آثار وجود خورشيد و شعاع آن خواه ظاهر باشد يا پشت ابر بسيار ناچيز است.

خلقت جهان وابسته به وجود اين ذوات مقدسه است

اساس خلقت وابسته به اين ذوات مقدسه است. شاهد بر اين مطلب كلام رسول خدا است كه خطاب به على عليه السلام مى فرمايد: يا عَلّىُ لَوْ لا نَحْنُ ما خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَلا حَواءَ وَلا الجَنَّة وَلا النّارَ وَلا السماءَ ولا الأرضَ. (2)

امام صادق عليه السلام همين مطلب را در قالب شعر بيان نموده و ائمه عليهم السلام را اينگونه معرفى مى نمايد:


1- 1. منتخب الأثر: ص 271 از ينابيع المودّة تاليف شيخ سليمان بلخى از علماء عامه و نيز از غاية المرام و بحارالأنوار نقل كرده كه از كتب معروف شيعه است.
2- 2. كمال الدين صدوق: باب 23، حديث 4.

ص: 139

في الأصلِ كنَّا نُجُوماً يُستَضاءُ بِنا وَفي البَرِّيةِ نَحْنُ الْيومِ بُرهانُ

نَحْنُ البُحُورُ الَّتى فيها لِغائِصها دُرُّ ثَميْنٌ وَياقُوتٌ وَمَرجانُ

مَساكِنُ الْخلدِ والفِرْدُوسِ نَملِكُها وَنَحْنُ لِلخُلدِ وَالْفِردُوسِ خُزاّنُ

مَن شَّدَعنَّا فَبرهُوتُ مَكانَتُه وَمَن أتانا فَجَنَّاتُ وَرِضوانٌ

از رهگذر خاك سر كوى شما بود هر نافه كه بر دست نسيم سحر افتاد

على عليه السلام در نهج البلاغه مى فرمايد: يَنْحَدِرُ عَنّي السَّيْلُ وَلا يَرْقى الَّى الطَّيرُ چشمه هاى زلال و آب حيات بخش از قله رفيع وجود من سرا زير مى شود و بشريت سيراب مى گردد.

سيل بركات هستى از منبع فيّاض به قلّه رفيع اين ذوات مقدسه ريخته مى شود و سپس از آنجا به ساير ممكنات واصل مى گردد و اين مطلب در دعاى عديله اينگونه تعبير شده: بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأْرضُ وَالسَّماءُ، آرى خداوند بزرگ چنين مقامى را به اين بزرگان عطا كرده و آنان را واسطه فيض رسانى خود قرار داده با اينكه مى توانست خود شخصاً فيوضات را به مخلوقات برساند «وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ» و اين مطلب هيچگونه با توحيد منافات و تضادى ندارد.

هدايت معنوى امام در تمامى حالات

علامه طباطبائى قدس سره در ذيل آيه «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (1)

بحثى دارد تحت اين عنوان كه ابراهيم بعد از نبوت و رسالت (كه شأن آن هدايت ظاهرى مردم است تا انسان ها را ارائه طريق بنمايد) به مقام امامت، منصوب مى گردد كه شأن امامت چيزى است ما فوق ارائه طريق و هدايت ظاهرى. و سپس اضافه مى كند كه در قرآن هر جا متعرض معنى و حقيت امامت شده آن را به عنوان هادى و هدايت گر تفسير نموده مانند آيه: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلًّا


1- 1. الميزان جلد اوّل، ص 275 ذيل آيه 124 بقره و نيز در ذيل آيه 73 سوره أنبياء به همين مطلب اشاره نموده است.

ص: 140

جَعَلْنا صالِحِينَ* وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (1)

و نيز آيه: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ» (2)

و در اين آيات هدايت را مقيّد نموده به (أمر) و أمر الهى در آيه: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (3)

و نيز آيه: «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» (4)

بيان شده كه عالم امر عالم تجرّد است و وقايع و حوادث در آن عالم دفعى است و تدريج و تدرّج كه از لوازم عالم خلق است در آنجا نيست.

با اين مقدمات معلوم مى گردد كه مقام امامت گذشته از ارشاد و هدايت ظاهرى، يك نوع هدايت و جذبه معنوى است كه با نورانيت و بصيرتى كه خداوند متعال به او عطا نموده در دل هاى آماده و شايسته تأثير و تصرّف مى نمايد و اين صاحبدلان را به سوى كمال، و اصل مى نمايد و به اصطلاح، آنها را هدايت به معناى ايصال الى المطلوب مى كند.

علامه طباطبائى قدس سره در كتاب شيعه در اسلام خود (5) در رابطه فوايد وجود امام در حال غيبت مى فرمايد:

كسانى كه اعتراض مى كنند كه شيعه وجود امام را براى بيان احكام دين و حقايق آيين و راهنمائى مردم لازم مى دانند و غيبت امام ناقض اين غرض است زيرا امامى كه به واسطه غيبتش مردم هيچگونه دسترسى به وى ندارند فايده اى بر وجودش مترتّب نيست ... به حقيقت معناى امامت پى نبرده اند.

زيرا در بحث امامت روشن شد كه وظيفه امام تنها بيان صورى معارف و راهنمائى ظاهرى مردم نيست و امام چنانكه وظيفه راهنمائى صورى مردم را به عهده دارد همچنان ولايت و رهبرى باطنى اعمال را به عهده دارد و اوست كه حيات معنوى مردم را تنظيم


1- 1. انبياء: 73.
2- 2. الم سجده: 24.
3- 3. يس: 83.
4- 4. قمر: 50.
5- 5. شيعه در اسلام: ص 152.

ص: 141

مى كند و حقايق اعمال را به سوى خدا سوق مى دهد، بديهى است كه غيبت و حضور جسمانى امام در اين باب تاثيرى ندارد و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد اگر چه از چشم جسمانى ايشان مستور است و وجودش پيوسته لازم است اگر چه موقع حضور و اصلاح جهانيش تا كنون نرسيده است.

توضيح كلام علامه طباطبائى در نفوذ معنوى امام عليه السلام

مى دانيم خورشيد يك سلسله اشعه مرئى دارد كه از تركيب آن ها با هم هفت رنگ معروف پيدا مى شود و يك سلسله اشعه نامرئى كه به نام (اشعه فوق بنفش) و اشعه (مادون قرمز) ناميده مى شود. همچنين يك رهبر بزرگ آسمانى خواه پيامبر باشد يا امام، علاوه بر تربيت تشريعى كه از طريق گفتار و رفتار تعليم و تربيت عادى صورت مى گيرد، يك نوع تربيت روحانى و از راه نفوذ معنوى در دل ها و فكرها دارد كه مى توان آن را تربيت تكوينى نام گذارد در آنجا الفاظ و كلمات و گفتار و كردار نقشى ندارد بلكه تنها جاذبه و كشش درونى كار مى كند.

در حالات بسيارى از پيشوايان بزرگ الهى مى خوانيم كه گاهى بعضى افراد منحرف و گناهكار با برخورد و ارتباطى اندك با آن ذوات مقدسه، به كلّى تغيير مسير مى دادند و از گمراهى و ضلالت به سوى نور و صراط مستقيم هدايت مى شدند.

اين دگرگونى هاى تند و سريع و همه جانبه، اين انقلاب هاى جهش آسا و فراگير آن هم با يك نگاه يا ارتباطى اندك (البته براى آنها كه در عين آلودگى، يك نوع آمادگى نيز دارند) نتيجه جذبه ناخود آگاه است كه گاهى از آن به نفوذ شخصيّت تعبير مى شود.

اشخاصى با يك برخورد و ملاقات با افرادى كه داراى روح بزرگ و عالى بودند چنان بى اختيار و ناخود آگاه تحت تأثير آن قرار مى گيرند كه كاملًا متحول مى شوند.

اين تأثير گذارى قابل توجيه نيست مگر اينكه بپذيريم كه اين تأثير گذارى نتيجه شعاع اسرار آميزى است كه از درون ذات انسان هاى بزرگ برمى خيزد.

برخورد (اسعد بن زراره) با پيامبر صلى الله عليه و آله در كنار خانه كعبه و تغيير جهت مسير و طرز تفكّر او و با توجه به اينكه دشمنان سر سخت پيامبر صلى الله عليه و آله نام آن حضرت را ساحر

ص: 142

مى گذاردند و مردم را به خاطر آن از نزديك شدن به او باز مى داشتند، مع ذلك اين افراد جذب به حضرت مى شدند و شيفته ايشان مى گرديدند اينها همه حاكى از نفوذ شخصيت پيامبر صلى الله عليه و آله در افراد مختلف است.

همچنين آنچه درباره تأثير كلام امام حسين عليه السلام روى فكر (زهير) در مسير كربلا نقل شده و يا كشش عجيب و فوق العاده كه (حر بن يزيد رياحى) در خود احساس مى كرد و با تمام شجاعتش مى لرزيد و سرانجام او را به صف شهداى كربلا وارد ساخت و يا داستان جوانى كه در همسايگى (ابو بصير) زندگى مى كرد و با پول فراوانى كه از خدمت گذارى به دستگاه بنى اميه به دست آورده بود و به عيش و نوش مشغول بود، ولى با يك پيام امام صادق عليه السلام بكلى دگرگون شد و مسير خود را عوض كرد و نيز توفيق عجيبى كه براى عالم جليل القدر سيد شبّر در تأليفات رخ مى دهد و مى گويد: تماماً به بركت توجه امام كاظم عليه السلام است كه در عالم رؤيا قلمى به من داد و فرمود: أكتب، (بنويس) از آن وقت اين بركت در قلم و تاليفات من پيدا شد (1) و عنايت و توجهّى كه امام صادق به (مفضل بن عمرو) كرد و تمامى اسرار موجوداتى كه در جلسات متعدّد براى او بيان كرده بود در لحظه در سينه و ذهنش حاضر گرديد، همه و همه نشانه اى از همين تأثير ناخودآگاه است كه مى توان آنرا شعبه اى از ولايت تكوينى پيامبر و امام دانست.

استاد بزرگوار ما فقيه عاليقدر حضرت آقاى شيخ مرتضى حائرى قدس سره وقتى توجه امام صادق عليه السلام را به مفضل بن عمرو بيان نمود فرمودند: لحظه اى از اينگونه توجهات ائمه را نمى توان با شصت سال دويدن مقايسه كرد.

به ذره گر نظر لطف بو تراب كند به آسمان رود و كار آفتاب كند

ما قطب هاى مغناطيس زمين را با چشم خود نمى بينيم ولى اثر آن ها را روى عقربه هاى قطب نما، در درياها و صحراها و آسمان ها كه راهنماى بشريت است و


1- 1 سيد شبر يكى از علماء بزرگ شيعه است و در بغداد زندگى مى كرده و 52 سال يا 54 سال بيشتر عمرنكرده غير از زعامت دينى و فصل خصومات و جواب به سؤالات و تدريس و نيز كارهاى شخصى خود به قدرى كتاب تاليف نموده كه به ايشان مجلسى ثانى لقب داده شده.

ص: 143

ميليون ها مسافر را به مقصد ميرساند كاملًا مشاهده مى كنيم. اگر اين قطب هاى مغناطيسى اينگونه بتواند هزاران عقربه قطب نما را هدايت كند؛ آيا جاى تعجب است اگر گفته شود (آنهم بر اساس آيات قرآن و دليل و برهان) حضرت مهدى عليه السلام در پشت پرده غيبت با امواج معنوى و جاذبه وجودى خويش، افكار و جان هاى زيادى را كه در دور يا نزديك قرار دارند هدايت مى كند؟!

خدمات حضرت به جامعه در زمان غيبت

گرچه دو فايده اى كه براى وجود امام غائب مطرح شد بسيار مهم و ارزنده بود با اين وجود حضرت شخصاً و گاهى به وسيله أعوان و انصار مخصوص خود در امور اجتماعى و داد رسى از بيچارگان و رفع مشكلات از آحاد جامعه و احياناً رفع مشكلات كه براى جامعه مسلمين و يا شيعيان پيش مى آيد، اقدام مى نمايد.

اصولًا معنى و مفهوم غايب بودن حجّت خدا انزوا نمودن و كناره گيرى از كارهاى اجتماعى نيست بهترين شاهد براى اين مطلب حكايت ملاقات موسى بن عمران كه ولّى ظاهر بود با ولّى غائب از انظار كه به نام خضر معروف است اين مرد الهى به گونه اى بود كه حتّى موسى با او آشنا نبود و تنها با راهنمائى خدا او را شناخت و از عملش بهره گرفت.

چنانكه مى فرمايد: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً* قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (1)

موسى و همراهش با بنده اى از بندگان ما كه او را مشمول رحمت خود قرار داده بوديم، و از جانب خويش به او علمى آموخته بوديم، در كنار دريا آشنا شد موسى به ايشان گفت: آيا اجازه مى دهى همراه تو باشم تا از علوم رشد آفرين خود بما بياموزى.

قرآن سپس شرحى از كارهاى مفيد و سودمند آن شخص را بيان مى كند كه كاملًا دلالت مى كند بر اينكه مردم از آثار و بركات او بهره مند بوده اند با اينكه كاملًا مستور از انظار بوده تا جائى كه حضرت موسى هم او را نمى شناخت و از جايگاه او مطلع نبود.


1- 1 كهف: 65- 66.

ص: 144

ولّى غائب كه معلم حضرت موسى بود

حضرت موسى بن عمران عليه السلام با راهنمائى پرودگار با خضر آشنا مى گردد و از او تقاضاى مصاحبت و استفاده از علم و دانش وى را مى كند.

قطعاً اين شخص كه فردى همچون موسى بن عمران، از وى مى خواهد كه از او بهره مند شود بايد از اولياء خدا باشد و از نظر علم برتر و به راز و رمز عالم آگاه تر باشد (ولو در بعضى از علوم و فنون) كه وقتى موسى از او اجازه مى خواهد كه پيروى او را بكند و از علوم او استفاده كند در جواب مى گويد: تو نمى توانى با من صبر كنى، چگونه خواهى توانست كارهايى را كه از اسرار آنها خبر ندارى تحمل نمائى؟

بررسى حالات اين ولى خدا كه از ديدگان پنهان بوده در همان چند لحظه كوتاه از زندگى حساس او كه با حضرت موسى گذرانده است (از قبيل سوراخ كردن كشتى و كشتن طفلى كه ظاهراً تقصيرى نداشت و ساختن ديوار در كنار دهى كه أهل آن حاضر نشدند مقدارى غذا به آنها بدهند كه شرح آن در سوره مباركه كهف آمده) ما را به نكاتى آشنا مى سازد:

1- اين ولى زمانى پنهان از ديدگان بود، كسى او را نمى شناخت و اگر خدا او را معرفى نمى كرد كسى با او آشنا نمى شد بنابر اين شرط ولّى خدا بودن، اين نيست كه حتماً مردم او را بشناسند.

2- اين ولى خدا با اينكه از ديدگان غايب و پنهان بود هرگز از حوادث زمان و اوضاع جهان غفلت نداشت و بر اساس ولايتى كه از جانب خداوند به او داده شده بود در اموال و نفوس تصرّف مى كرد و در خير و مصلحت عباد اقدام مى نمود.

3- نكته جالب اينكه نه تنها خود او غايب بود بلكه تصرّفات او نيز از ديدگان عادى پنهان بود، اگر مردم و سرنشينان كشتى از تصرف او و معيوب ساختن كشتى آگاه مى شدند هرگز به او اجازه نمى دادند كه دست به چنين كارى بزند و نيز اگر مردم شاهد قتل نفس او بودند هرگز رهايش نمى كردند و ... از اينكه او همه اين كارهاى شگفت آور را در دل اجتماع انجام داد و احدى متوجه كار او نشد مى توان فهميد كه نه تنها خود او پنهان بود بلكه تصرّف او در اوضاع و حوادث نيز بر مردم پنهان بود، آنها تنها اثر فعل او را

ص: 145

مى ديدند نه كار او را.

4- هدايت و رهبرى كه از شئون اولياء الهى است گاهى به صورت فرد سازى است و گاهى به صورت (جمع سازى) و نيز گاهى در ظاهر و گاهى در پنهان و خفاء انجام مى گيرد. مگر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نبود كه حدود سه سال مخفيانه دعوت مى كرد و وظيفه او (فرد سازى) بود و سپس مأمور به اعلان گرديد و مگر حضرت نوح نبود كه عرضه مى دارد «ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً» (1)

(حقيقت توحيد و راه مستقيم را براى آنان آشكارا و نهان بيان كردم) كه دعوت در خفا همان هدايت فرد است و فرد سازى.

مفاد آيه «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (2)

اين است كه: هر طور كه خدا به امامان دستور مى دهد آنان وظيفه هدايت را انجام مى دهند چه پنهان و چه آشكارا.

حضرت ولى عصر عليه السلام نيز همانند خضر شخص ناشناخته اى است كه اقدام به كارهاى سودمندى براى بشريت و ضعفاء انجام مى دهد پس غيبت امام به معنى انفصال وجدائى او از جامعه نيست.

عنايت ائمه عليهم السلام به مشكلات دوستان خود

واينك مى پردازيم به برخى از رواياتى كه دلالت دارد بر كمك رسانى و توجه ائمه عليهم السلام براى رفع مشكلات مردم به طورى كه براى مردم محسوس نبود.

رميله مى گويد: در زمان خلافت امير المؤمنين عليه السلام تب شديدى بر من عارض شد و چون روز جمعه رسيد مقدارى تب فرو كشيد و با خود گفتم چيزى بهتر از اين نيست كه خود را شستشو بدهم و بروم پشت سر على عليه السلام نماز گذارم همين كه حضرت شروع به خطبه كرد تب شدت پيدا كرد بعد از نماز حضرت وارد دارالاماره شد و من نيز با ايشان داخل شدم حضرت به من توجهى كرد و فرمود: چرا ناراحتى و به خود مى پيچى؟


1- 1. نوح: 9.
2- 2. انبياء: 73.

ص: 146

حال خود را براى حضرت بيان كردم كه تب شديدى داشتم و امروز مقدارى بهتر بودم و به نماز آمدم ولى مجدّداً حالم سنگين شد حضرت فرمود: رميله هيچ مؤمنى نيست كه وقتى مريض مى شود ما نيز براى مرض او مريض و براى حزن و اندوه او اندوهگين مى شويم و آنان دعائى نمى كنند مگر ما براى استجابت آن آمين مى گوئيم و اگر ساكت بماند ما برايشان دعا مى كنيم.

رميله مى گويد: عرض كردم اين مطلب مربوط مى شود به دوستان و مؤمنانى كه در همين شهر و در اطراف شما هستند؟ و حال آنكه دوستان شما و صاحبان ايمان در اطراف و اكناف عالم پخش هستند براى آنها چه عنايتى مى شود؟

حضرت فرمود: هيچ مؤمنى در شرق و غرب اين زمين نيست الا اينكه از حال او مطلع هستيم و از ديد ما غائب نيست.

كمك رسانى امام عصر عليه السلام به مردم

روايات و شواهدى كه دلالت مى كند بر كمك رسانى و توجه امام عصر عليه السلام در رفع مشكلات مستضعفان و شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام فراوان است به يكى دو نمونه از آن ها اشاره مى شود.

على عليه السلام مى فرمايد: فتنه هايى كه وقوع آن ها به شما خبر داده شده به زودى ظاهر مى گردد. هر يك از خانواده ما كه با آن فتنه ها برخورد كنند با چراغى روشن و بر روش پاكان و شايستگان حركت نموده تا در نتيجه گره ها را بگشايد و ملت هاى اسير را آزاد كند و گمراهان را پراكنده نمايد (1) شارحين نهج البلاغه مى گويند: مراد امام از جمله (الا وَ مَنْ ادرَكَها مِنّا) و (گره گشائى، آزاد نمودن اسيران...) مربوط به حضرت مهدى عليه السلام است.

چون حضرت از كارهائى كه آن فرد از اهل بيت در زمان وقوع فتنه انجام مى دهد


1- 1. خطبه 150 نهج البلاغه متن كلام حضرت اينگونه است: هذا إبّانُ وُرودِ كلِّ مُوعودٍ وَدُنّوٍ من طلعةِ مالا تَعرِفُونَ، الا وَإنّ مَن أدركَها منّا يسرِى فيها بِسراجٍ مُنيرٍ وَيَحذُوا فيها عَلى مِثالِ الصَّالحين لِيَحُلَّ فيها رِبقاً وَيُعتِقَ فيها رِقّاً وَيصدَعَ شعَباً وَيشعَبَ صَدْعاً في سُتْرَةٍ عَنِ النّاسِ لا يُبْصِرُ القائِفُ أثَرَهُ وَلَو تابَعَ نَظَرَهُ.

ص: 147

خبر مى دهد: (في سُتْرَةٍ عَنِ النّاسِ...) او پنهان از انظار به سر مى برد به طورى كه جستجوگران با تمام سعى و كوشش خود نمى توانند اثرى از او بيابند، و يگانه فردى كه از اهل بيت غايب از انظار مى باشد حضرت مهدى عليه السلام مى باشد.

بر اساس روايات تمامى ائمه عليهم السلام اقدامات آشكار و پنهان در مسير اصلاح جامعه مسلمين دارند. از احتجاج طبرسى نقل شده كه حضرت مهدى عليه السلام مى فرمايد: إنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُم، وَلا ناسينَ لِذِكرِكُم وَلَولا ذلِك لَنَزَلَ بِكُم اللآواءُ وَاصُطَلمكُم الأعداءُ. (1)

(ما در مراعات شما كوتاهى نمى كنيم و شما را فراموش نمى نمائيم، و اگر اين نبود، شرّ و ناملايمات بر شما نازل مى شد و دشمنان بر شما مستولى مى گرديدند).

بعداز نزول آيه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ» جابر از رسول خدا مى خواهد كه مراد از اين اولى الأمر چه كسانى مى باشند؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين حديث نام دوازده جانشينان خود را مى برد و مى فرمايد: اينها اولى الأمر هستند و چون به دوازدهمين آنان مى رسد مى فرمايد: نام او نام من و كنيه او كنيه من است و از انظار غايب است، جابر عرض مى كند: آيا شيعيان از وجود ايشان بهره مى برند؟ پيامبر فرمود: آرى، سوگند به آن كسى كه مرا به پيغمبرى برانگيخت در دوران غيبت او، از نور او روشنى مى گيرند و به ولايت او بهره مند مى شوند مانند خورشيد كه در پشت ابر است و مردم از نور او استفاده مى كنند. (2)

نتيجه گيرى از بحث گذشته

وجود مقدس امام زمان حضرت مهدى عليه السلام در پشت پرده غيبت مشغول راهنمائى ها دستگيرى ها و... مى باشد و وظيفه خود را انجام مى دهد و هرگز غايب بودن امام به معناى انزوا و كنار گرفتن از همه كارهاى ارشادى و تعليمى و اجتماعى...

نخواهد بود.


1- 1. امامت و مهدويت: ج 2، ص 473.
2- 2. منتخب الأثر: ص 101.

ص: 148

به اين كلام معجزه آسا توجه كنيد

ابو نصر كه خادم امام عسكرى عليه السلام مى باشد مى گويد: من روزهاى اول ولادت حضرت مهدى عليه السلام به خدمتشان رسيدم، صورت ايشان مثل قرص ماه روشنائى داشت. به او سلام كردم، جواب من را داد. ايشان به من نگاهى كردند و فرمودند: (أتَعْرِفُني آيا مرا مى شناسى؟ گفتم: (أنت سيدّى و ابن سيدّى) تو آقاى من، فرزند آقا و مولاى منى فرمود: نه، اين مقدار نخواستم، عرض كردم پس چه؟ فرمود: (أنَا خاتِمُ الأْوصِياءِ بي يَرْفَعُ الْبَلاءُ عَنْ شِيعَتي من خاتم اوصياء هستم يعنى همان كسانى كه يكى پس از ديگرى آمدند و حافظ نظام عالم بودند، من آخرينشان هستم كه بعد از من ديگر كسى به اين عنوان و با اين منصب نخواهد آمد، و به وجود من، از شيعيان بلا دفع مى شود. (1)

روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست منّت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست

ناظر روى تو صاحب نظرانند وليك بوى گيسوى تو در هيچ سرى نيست كه نيست

وجود رهبر و امام اگر چه غائب باشد موجب بقاء مكتب خواهد بود

محاسبات عقلى و اجتماعى ثابت مى كند كه اعتقاد به وجود امام اگر چه غايب از انظار بوده باشد اثر عميقى در تداوم آيين و مذهب خواهد داشت. زيرا هر جامعه اى كه براى خود سازمان و تشكيلاتى دارد، وجود رهبر براى آن ضرورى است اگر چه آن رهبر به عللى محبوس و زندانى يا در تبعيد و يا بيمار باشد، چرا كه مردم در اين هنگام دست به دست هم داده و به كارهاى خود ادامه مى دهند و به مجرّد اين كه رهبر از دنيا برود، تفرقه و پراكندگى و تشتّت قوا در ميان آنها حكم فرما خواهد شد.

در جنگ احد، زمانى كه صدايى به اشتباه و يا غرض ورزى بلند شد: الا قَدْ قُتِلَ


1- 1. كفاية الموحدين: ج 2، ص 793.

ص: 149

مُحَمَدٌ (محمدكشته شد) اتحاد وپيوستگى مسلمين از هم گسسته شد وهر كدام به گوشه اى گريختند و به محض اينكه مطلع شدند كه پيامبر زنده است (و آن صداى قبلى شيطانى و دروغ بوده) بار ديگر از گوشه و كنار به صحنه نبرد آمدند و دفاع را از سر گرفتند.

به طور كلّى در ميدان هاى نبرد، تلاش هر گروه آن است كه پرچم خود را در برابر حملات دشمن برافراشته و در حال اهتزاز نگه دارند و سربازان دشمن مى كوشند پرچم طرف مقابل را سرنگون نمايند زيرا برافراشته بودن پرچم به سربازان دلگرمى مى بخشد و مهمتر از پرچم، مقرّ فرماندهى است كه اگر آن نابود شود يك لشگر عظيم و بزرگ، متلاشى مى گردد.

گاندى در زندان

رهبر يك جنبش عدالتخواهى اگر چه در ميان پيروان خود نباشد مى تواند موجب فشردگى و به هم پيوستگى صفوف معتقدان به نهضت باشد.

به عنوان مثال در نهضت هندوها كه منجر به استقلال هندوستان شد رهبر آن ها (گاندى) در زندان دشمن و دولت استعمارگر بود. اما نهضت «عدم همكارى با دولت استعمارگر بريتانيا» با شدّت ادامه يافت. مردم هند گاندى را در ميان خود نمى ديدند، اما گاندى زنده بود و نفوذ و قدرت معنوى او همچنان مردم هند را به هم پيوند مى داد و از اين نمونه در نهضت ها بسيار فراوان است. در عصر خودمان شاهد بوديم كه امام خمينى را به بورساى تركيه تبعيد كردند و مردم از ايشان خبرى نداشتند اما مى دانستند كه زنده است و نهضت ادامه داشت و پانزده سال با نبود رهبر در ميان مردم روز به روز بر وحدت و پيوستگى مردم افزوده شد تا شاه مجبور به فرار شد و امام قدس سره به وطن بازگشت.

اثر اعتقاد شيعه به حيات امام عصر عليه السلام

شيعيان بر اساس عقيده اى كه به وجود امام عليه السلام وزنده بودن او دارند هر چند او را در ميان خود نمى بينند، امّا خود را تنها نمى دانند و در هر لحظه و ساعت به انتظار ظهور او نشسته و با اميد فراوان او را مى خوانند.

ص: 150

امام غائب آگاه از حالات و اعمال شيعيان است

علاوه بر همه فوايد وجود حضرت مهدى عليه السلام در زمان غيبت، كه هر يك از اهميّت زيادى برخوردار است، اينك به فايده ديگرى اشاره مى شود و آن اين كه طبق اعتقاد شيعه كه برگرفته از روايات فراوان است، امام به طور مداوم در دوران غيبت مراقب حال پيروان خويش است و با تكيه بر يك الهام الهى و ولايت و نيرويى كه خداوند به آن ها عطا نموده از وضع اعمال شيعيان آگاه مى گردد و به تعبير روايات، همه هفته و طبق بعضى از روايات هر روز برنامه اعمال آن ها به نظر مبارك امام مى رسد و از چگونگى رفتار و كردار و گفتار آن ها آگاه مى شود.

اين عقيده اولًا سبب مى شود كه همه معتقدان و علاقه مندان به مقام والاى امامت و ولايت در يك حال مراقبت دائمى قرار گيرند و به هنگام ورود در هر كارى توجه به آن «نظارت عالى» داشته باشند و اثر تربيتى اين باور، بسيار زياد و قابل توجه است وثانياً: بر مبناى اين عقيده، رهبر و امام ما، نه فقط زنده است و با ظهور خود عدل و قسط را در جهان بر پا مى نمايد، بلكه او از حالات ما و مشكلات فردى و اجتماعى ما آگاه است و براى اصلاح امور دوستان و پيروان خود اقدام خواهد نمود.

خلاصه گفتار ششم

مسئله غيبت مورد توجه خاص پيامبر و ائمه اطهار عليهم السلام بوده و لذا در كلمات خود به غيبت حضرت مهدى عليه السلام و كيفيت آن اشاره نموده اند و عده اى از اصحاب ائمه و نيز بزرگانى مانند شيخ مفيد و شيخ طوسى كتاب غيبت تأليف نموده اند و حكايت تأليف كتاب كمال الدين بيانگر توجه ويژه حضرت مهدى به مسئله غيبت است. سپس در رابطه با غيبت، سؤالاتى مطرح شد:

1- آيا غيبت امام منافات با تبيين احكام دارد؟

در پاسخ گفته شد: البته اگر حاضر بودند بهتر و شفّاف تر بيان احكام مى شد امّا چون ائمه عليه السلام كليات احكام را بيان نمودند و مجتهدين مى توانند وظائف عباد را استخراج كنند لذا منافاتى در اين رابطه وجود ندارد.

ص: 151

2- فلسفه غيبت چيست؟

طبق روايت عبداللَّه بن فضل هاشمى حكمت غيبت، بعد از ظهور معلوم مى گردد، مع ذلك مى توان گفت: علت و سبب غيبت خود مردم مى باشند با اينكه گوشه اى از حكومت عادلانه را در تاريخ انبيا و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و چند سال حكومت حضرت على عليه السلام ديدند ولى خود را براى تحقّق يافتن چنين حكومتى براى هميشه آماده ننمودند.

3- چه فائده اى بر وجود امام در حال غيبت مترتّب مى گردد؟

وجود امام و آثارى كه بر آن مترتب مى شود منحصر نيست به زعامت دينى و اجتماعى تا گفته شود با غيبت ايشان ديگر فايده اى براى وجود مستور حضرت نخواهد بود كما اين كه خورشيد در حال مخفى شدن در پشت ابر فوايد زيادى دارد و هرگز فايده آن منحصر نمى شود به تابش آفتاب همين تشبيه در روايات و من جمله در روايت سليمان اعمش از امام سجاد عليه السلام آمده مگر نه اين است كه جرم خورشيد جنبه محورى براى سيارات منظومه شمسى دارد؟ وجود امام طبق روايات فراوان در حفظ و نظام اين جهان مؤثر است و در اين رابطه به كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و اشعار امام صادق عليه السلام اشاره شد، و ديگر از فوايد وجود حضرت هدايت و جذبه معنوى است كه بر نفوس اشراف دارد و بر دل هاى آماده تأثير و تصرف مى نمايد كه علامه طباطبائى قدس سره به اين مطلب اشاره نموده و در توضيح كلام علامه به اشعه نامرئى خورشيد و جذبه قطب هاى مغناطيسى اشاره شد و سپس مواردى از هدايت هاى معنوى و جذبه هاى باطنى كه از پيامبر اكرم و ائمه صادر شده و براى ما معلوم گرديده، بيان گرديد.

و از همه اين ها گذشته حضرت مهدى شخصاً و يا به واسطه ياران خاص خود، شبانه روز در رفع مشكلات و داد رسى درماندگان و اصلاح امور مسلمين اقدام مى نمايد و جمع آورى حكاياتى كه در اين رابطه به ما واصل شده مستلزم تأليف چندين جلد كتاب خواهد بود، غايب شدن حجت خدا از انظار به معناى انزواى او از كارهاى فردى و اجتماعى نيست، و بهترين نمونه آن خضر است كه در چند لحظه سه كار مهم را انجام داد و در سوره كهف شرح آن آمده و ما نيز به پنج نكته در اين رابطه اشاره نموديم، امام زمان و ديگر ائمه كارهاى ناپيدايى در مسير اصلاح امور مسلمين و ايجاد جذبه هاى معنوى

ص: 152

دارند كه چند حديث در اين رابطه نقل شد.

در خاتمه اشاره كرديم كه وجود و حيات امام و رهبر اگر چه در زندان و تبعيد باشد و يا در پس پرده غيبت به سر ببرد، روح بخش و باعث اميد امت و پيروان خويش خواهد بود. خصوصاً آن رهبر و امامى كه از حالات فردى و اجتماعى دوستان خويش با خبر باشد.

ص: 153

سؤالات گفتار ششم

1- براى اهمّيت مسئله غيبت حضرت مهدى عليه السلام در نظر أهل بيت عليهم السلام به كلامى از ايشان اشاره نماييد.

2- يكى از كسانى كه قبل از ولادت حضرت مهدى عليه السلام، كتاب غيبت نوشته نام ببريد؟

3- در كتاب الذريعة نام چند نفر از علماء كه كتابى تحت عنوان (غيبت) نوشته اند، ذكر گرديده است؟

4- چه چيزى باعث شد كه شيخ صدوق قدس سره كتاب كمال الدين را تأليف نمود؟

5- فلسفه غيبت چيست؟ و مراد خواجه طوسى كه فرموده: وَعَدَمُهُ مِنَّا چه مى باشد؟

6- چند مورد از فايده هاى وجود امام عليه السلام را در زمان غيبت ذكر كنيد.

7- در روايات فايده وجود حضرت در زمان غيبت به چه چيزى تشبيه شده است؟

8- علامه طباطبائى فايده وجود حضرت را چگونه ذكر كرده است؟

9- يكى از مواردى كه ائمه اطهار با جذبه معنوى و هدايت باطنى، ياران خود را راهنمايى كرده اند بيان كنيد؟

10- خدمات حضرت مهدى در زمان غيبت به آحاد جامعه را بيان كنيد.

11- حضرت خضر در زمانى كه با حضرت موسى همراه بود چه كارهايى انجام داد؟

12- از حكايت موسى و خضر پنج نكته برداشت مى شود به يكى از آنها اشاره كنيد.

13- حديث رميله چه مطلبى را به ما مى آموزد؟

14- روايتى مبنى بر كمك رسانى حضرت مهدى عليه السلام در زمان غيبت ذكر كنيد.

15- ابو نصر از زمان صبابت حضرت مهدى عليه السلام چه مطلبى را نقل نموده؟

16- اعتقاد به حيات و زنده بودن رهبر و امام براى پيروانش چه فايده دارد؟

17- خلاصه بحث را بيان كنيد؟

ص: 154

گفتار هفتم: پيرامون طول عمر حضرت مهدى

مسأله طول عمر

اشاره

ص: 155

گفتار هفتم: پيرامون طول عمر حضرت مهدى

ص: 156

ص: 157

مسأله طول عمر

در اين جا سؤال پيش مى آيد كه اگر حضرت مهدى عليه السلام از سنه 255 تا به حال در قيد حيات باشد قهراً عمرى بيش از هزار سال خواهند داشت آيا اين طول عمر را مى توان قبول كرد؟ و آن را با قوانين و قواعد طبيعى منطبق ساخت؟ و آيا مدارك و ادّله اسلامى آن را تأييد مى نمايد؟

شيعه و نيز عده كثيرى از علماء اهل سنت بر اساس ادلّه اى كه در دست است و به آن ها اشاره خواهيم كرد فرمودند: طول عمر كاملًا قابل قبول است و با مدارك شرعى و نيز قوانين طبيعى در تضاد نيست.

بعضى از اهل سنت مى گويند: مهدى موعود در نزديكى ظهور، به دنيا مى آيد و در آن عصر و زمان متولد مى گردد. و گاهى مشاهده مى شود كه بعضى از اين آقايان بدون تأمل و دقّت در اين مسئله حمله اى شديد به شيعه كرده و آنها را به جهل و نادانى نسبت داده اند و گفته اند: چگونه مى توان به يك چنين مسئله عجيب و غريب يعنى طول عمر معتقد شد؟ منتهى فقط به استبعاد و استعجاب اكتفاء نموده و هرگز براى مدّعاى خود دليلى اقامه ننموده اند.

در جواب اين سؤال گرچه بزرگان و انديشمندان از جهات مختلف داد سخن داده و موضوع طول عمر و امكان آن را از ديدگاه علم و وحى توضيح داده اند كه مى توان به كتاب هاى بحار الانوار و كمال الدين و كنز الفوائد (البرهان على صحة طول عمر

ص: 158

الامام صاحب الزمان) و منتخب الاثر و نويد امن و امان و داد گستر جهان و...

مراجعه نمود.

آيا شگفت آور بودن مى تواند دليل بر انكار شود؟

اوّلًا: عجيب بودن چيزى نمى تواند دليل بر امتناع و محال بودن آن چيز شود، بسيارى از امور است كه به مراتب عجيب تر از طول عمر است ولى به آن معتقد هستيم مثلًا خلقت انسان از خاك و نطفه و القاء روح به آن. منكرين معاد، بازگشت انسان را عجيب دانستند و گفتند:

«إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» (1)

هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم آيا برانگيخته خواهيم شد؟! و يا احياناً استخوان پوسيده را در قبرستان پيدا مى كردند و به دست مى گرفتند و با استعجاب زيادى مى گفتند: «مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ» (2)

چه كسى اين استخوان ها را زنده مى كند در حالى كه پوسيده است؟!

قرآن در جواب اين افراد مى گويد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ...» (3)

اى مردم اگر در رستاخيز شك داريد ما شما را از خاك آفريديم در واقع مى گويد استعجاب، دليل بر انكار قيامت نخواهد شد زيرا از وقوع قيامت و بازگشت انسان ها در عالم آخرت عجيب تر خلقت انسان ها از خاك و از عدم است، روزى كه خاك بوديم خداوند قادر متعال به ما لباس وجود پوشاند و به ما چشم و گوش و زبان داد و نيروى فكر و شعور و عقل مرحمت كرد حال كه به اين مرحله رسيديم براى بار دوّم نمى تواند ما را براى روز بازپسين برگرداند؟!

اسرار پنهان خلقت

اصولًا اسرار و راز و رمز خلقت براى بشر معلوم نشده نيروى الكتريسته كه از آن


1- 1. واقعه: 47.
2- 2. يس: 78.
3- 3. حج: 5.

ص: 159

فوايد فراوان برده مى شود در متن اين خلقت بوده است امّا پس از قرن ها مردم به وجود آن پى بردند و اگر به آنها گفته مى شد كه نيرويى در آينده كشف مى شود كه هم آب را مبدّل به يخ مى كند و هم آن را به جوش مى آورد و هم روشنايى مى دهد و هم نيروى محرّكه مى شود و... انكار مى كردند. امروزه بعضى گمان مى كنند كه بشر به بام علم و صنعت قرار گرفته و از يك سو دل اتم را شكافته و از سوى ديگر كهكشان ها را مشاهده مى كند و فاصله بين اجرام سماوى را اندازه گيرى مى كند. امّا اهل بينش و دانش اعتراف مى كنند كه ما آگاهى و علم ناچيزى نسبت به خلقت داريم و به تمام اسرار و شگفتى هاى جهان خلقت آگاه نيستيم. دانشمند محقّقى كه ساليان دراز پيرامون اسرار خلقت بدن و جسم انسان مطالعه مى كند و عمر خود را در اين راه به كار مى گيرد كتابى تحت عنوان (انسان موجود ناشناخته) مى نويسد بنابر اين چگونه مى توان به مجرّد اينكه چيزى در نظر ما عجيب آمد آنرا انكار كنيم؟

قرآن به تمامى انسانها، نوابغ و صاحبان فكر و انديشه خطاب مى كند و مى فرمايد:

«وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» (1)

جز اندكى از دانش به شما داده نشده است.

اين جمله را آنگاه مى فرمايد كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از حقيقت روح سؤال مى شود در جواب گفته مى شود روح از عالم امر و فرمان الهى است و شما از دانش اندكى بهره مند گرديده ايد. يعنى انسان از حقيقت خود و روح و نفس خود كه شبانه روز با آن عجين است بى خبر است چه رسد به اسرار مخلوقات و جهان خلقت. و با وجود آگاهى اندكِ انسان از راز و رمز جهان خلقت چطور مى تواند چيزى را كه باعث تعجب او گرديده، انكار كند و آن را نفى نمايد (2)؟!


1- 1. اسراء: 85.
2- 2. امروز ابدانى را در قبر مشاهده كرده اند كه صاحبان آن هزار سال است از دنيا رفته اند و بدن آنها تازه و سالم مانده مثل قبر جابر بن عبد اللَّه انصارى و شيخ صدوق و حر بن يزيد رياحى و...، آيا علم مى تواند به علت آن واقف گردد؟! و آيا بقاء ابدان اين افراد با اينكه بدن در عرض چند روزى متلاشى مى شود و از استخوان هاى او هم باقى نمى ماند امر عجيبى نيست؟!

ص: 160

تلاش براى افزايش عمر انسان

مسئله طول عمر و حتى نگه داشتن انسان را در شرايط و نشاط جوانى از مدّت ها پيش مورد توجّه اطبّا و صاحبان فكر و انديشه قرار گرفته و پيرامون آن آزمايش ها، و مقالات فراوانى از خود به جاى گذاردند، و تا كنون كسى طول عمر و طولانى نمودن آن را محال و غير ممكن ندانسته است.

دكتر فورد نوف يكى از مشاهير پزشكان كه راجع به امكان طولانى كردن عمر و تازه كردن جوانى در روى حيوانات آزمايش هاى فراوانى نموده مى گويد: ششصد آزمايش موفقيّت آميز انجام داده ام و اطمينان مى دهم كه در آينده نزديك تجديد قواى پيران و برطرف ساختن گرد و غبار سالخوردگى و خميدگى قامت آنها عملى خواهد شد، چنانچه ديررس ساختن پيرى و طولانى كردن عمر با حفظ صحّت قلب و دماغ تا آخر عمر بلكه تغيير صفات و شخصيّات و عادات ممكن خواهد شد. (1)

زيست شناس معروف فرانسوى (بلوفر) در ضمن مطالعات مداوم خود پيرامون زنبور عسل متوجه مسئله حيرت انگيزى شد و آن طولانى بودن عمر ملكه زنبوران (يعنى عمر ملكه چهار صد برابر عمر ديگر زنبوران است) آن هم توأم با نيرومندى و جوانى.

وى در ضمن مطالعه دريافت كه ملكه زنبوران از خوراك مخصوصى كه توسط كارگران فراهم مى آيد در تمام عمر تغذيه مى نمايد در صورتى كه ديگر زنبوران فقط در سه روز نخستين زندگى خود از اين مائده اسرارآميز برخوردارند.

آقاى بلوفر اين زيست شناس فرانسوى با مطالعات شبانه روزى خود براى رسيدن به رمز طول عمر ملكه و بالاخره با تجارب 14 ساله خود ثابت كرد كه علّت طول عمر ملكه زنبوران همان شهد شاهانه است كه از موّاد مخصوص (مثل كربن، هيدروژن، ازت، و ويتامين ب و...) تركيب شده و حتى از اين تركيبات، مادّه اى بنام (آپى سرم) ساخت و با تجويز آن در اشخاص فرسوده و پيران به نتايج حيرت آورى دست پيدا كرد.

(بلوفر) با اتكاء بر صدها تجربه اعلام داشت كه تأثير شهد شاهانه در انسان گو اينكه


1- 1. نويد امن و امان به نقل از مجله كلّ شى ء، و تفسير طنطاوى: ج 17، ص 224.

ص: 161

از پيرى جلوگيرى نمى كند ولى دوران جوانى را طولانى و توأم با تندرستى و نيرومندى مى سازد. (1)

چطور حيوانى همچون زنبور عسل بتواند براى طولانى شدن عمر ملكه خود به غذائى دست بيابد كه عمر ملكه را به چهار صد برابر عمر عادى زنبوران افزايش دهد امّا نسبت به انسان كه اشرف مخلوقات است و آن هم حجت خدا كه داراى علوم خدادادى مى باشد؟ از استفاده غذائى كه عمر او را طولانى كند جايز ندانيم؟!

بعضى از دانشمندان بر اساس آزمايش هائى كه روى مگس هاى ميوه انجام داده اند عمر آنها را به نهصد برابر افزايش داده اند. (2)

اگر چنين آزمايشى با موفقيت بر روى انسان داده مى شود و عمر طبيعى انسان را هشتاد سال بگيريم به هفتاد و دو هزار سال خواهد رسيد. (3)

پس امكان عادى طول عمر در جهان علم صد در صد مورد قبول و غير قابل انكار است.

عمرهاى طولانى در بعضى از افراد گياهان و حيوانات

نه فقط در انسان، افرادى ديده شده كه از عمر طولانى و غير عادى برخوردار شدند، در ساير موجودات زنده مانند نباتات و حيوانات نيز افرادى ديده شده كه از ساير انواع خود عمرهاى طولانى ترى پيدا كرده اند. مثلًا در كالفرنيا درخت كاجى است به طول سيصد قدم كه محيط آن سى قدم مى باشد و عمرش شش هزار سال است و يا ماهى هائى در اقيانوس اطلس در شمال اروپا ديده شده كه عمر آنها را سه مليون سال


1- 1. نويد امن و امان به نقل از اطلاعات شماره 8930.
2- 2. منتخب الاثر ص 278 به نقل از مجله الهلال.
3- 3. ما در اين مقام اكتفاء به چند نمونه از آزمايش ها و گفتار دانشمندان نموديم و چنانچه افرادى بخواهند در اين رابطه بطور مبسوط از سخنان و مقالات آنها مطلع گردند مى توانند به كتاب نويد امن و امان و داد گستر جهان و ديگر كتابها كه در اين رابطه توضيح بيشترى داده اند مراجعه نمايند.

ص: 162

برآورد كرده اند و مارهائى كه عمر چند هزار ساله دارند. (1)

وجود افراد استثنائى نشان مى دهد كه براى عمر افراد، حد و مرزى كه تخلّف ناپذير باشد وجود ندارد، درست است كه اكثر انسان ها قبل از صد سالگى مى ميرند، ولى مأنوس بودن ما به اين مقدار از عمر دليل نمى شود كه تجاوز از صد سال امكان ندارد زيرا افراد زيادى ديده شده كه صد سال بيشتر زندگى كرده اند.

وجود انسان هاى صد وپنجاه ساله و صد و هشتاد ساله و دويست ساله كه حتى در عصر خودمان گه و گاه يافت مى شوند دليل روشنى است بر اينكه عمر انسان حدّ و مرزى ندارد، زيرا فرق نمى كند كه انسان دويست سال زندگى كند يا دو هزار سال هر دو نامأنوس و غير متعارف است.

طول عمر از ديدگاه تاريخ

عمر طولانى از نظر تاريخ مورد تأييد است زيرا تاريخ افراد زيادى را نشان مى دهد كه از عمر طولانى برخوردار شده اند يكى از كتاب هائى كه در خصوص اشخاص معمّرين نوشته شده و از مآخذ و مصادر و كتب تراجم و رجالى به شمار مى آيد كتابى است كه ابو حاتم سجستانى متوفاى 250 به نام (المعمّرون) تأليف كرده و نيز كتاب (الآثار الباقيه) تاليف ابو ريحان بيرونى و نيز مسعودى مورخ مشهور عده اى از افراد را كه داراى طول عمر بودند در كتاب خود نام برده از جمله: آدم 930 سال- شيث 912 سال- انوش 960 سال- قينان 920 سال- مهلائل 700 سال- لوط 732 سال- ادريس 300 سال- متوشالح 960 سال- نوح 950 سال- ابراهيم 195 سال- كيومرث 1000 سال- جمشيد 600 يا 900 سال- عمر بن عامر 800 سال و عاد 1200 سال. (2)

عمرهاى طولانى از ديدگاه كتب آسمانى

از تورات فعلى كه حجت است بر ملت يهود و نصارى نام عده اى از معمّرين از قبيل


1- 1. نويد أمن و أمان.
2- 2. داد گستر جهان: ص 252، به نقل از مروج الذهب.

ص: 163

آدم 930 سال- شيث 912 سال- انوش 905 سال آمده است.

و از همه مهمتر و يقين آورتر قرآن مجيد است كه با صراحت خبر از عمر طولانى برخى از انسان ها و يا غير انسان ها داده است مثلًا در رابطه با حضرت نوح مى فرمايد:

«وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ» (1)

ما نوح را به سوى قومش فرستاديم و او در ميان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ كرد و سرانجام طوفان آنان را فرا گرفت و بنابر بعضى از احاديث، عمر حضرت نوح در زمان رسالت و اضافه نمودن عمر ايشان در قبل از رسالت و بعد از طوفان به 2500 سال مى رسد و ظاهر آيه هم اين است كه زمان رسالت نوح در بين قوم خود تا فرا رسيدن طوفان 950 سال بوده است.

و نيز در رابطه با حضرت عيسى مى فرمايد: «... وَما قَتَلُوهُ يَقِيناً* بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً* وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» (2)

«قطعاً عيسى را نكشتند بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد و خداوند توانا و حكيم است و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر اينكه قبل از مرگش به او ايمان مى آورد.»

در ذيل اين آيه رواياتى از عامه و خاصه رسيده كه در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام، حضرت عيسى از آسمان نزول مى كند و اهل كتاب به طور عموم به حيات و زنده بودن او ايمان مى آورند.

مفسر بزرگ علامه طباطبائى مى نويسد (3) روايات پيرامون نزول عيسى عليه السلام در زمان ظهور مهدى عليه السلام به طور مستفيض از عامه و خاصه نقل شده است. احمد حنبل و بخارى و مسلم و بيهقى نقل مى كند كه قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: كَيْفَ أنْتُمْ اذا نَزَلَ فيكُمْ ابْنُ مَرْيَم وَامامُكُمْ مِنْكُم؟ چگونه است حال شما آن موقعى كه پسر مريم يعنى حضرت عيسى از آسمان نزول كند و در ركاب مهدى و نماز جماعت ايشان شركت كند و امام از شما باشد كه اشاره به اين است كه حضرت عيسى اقتدا به حضرت مهدى مى كند و ايشان را


1- 1. عنكبوت: 14.
2- 2. نساء 157 و 158 و 159.
3- 3. الميزان ج 5 ص 152.

ص: 164

يارى مى نمايد.

از اين آيه شريفه و نيز روايات آن كاملًا استفاده مى شود كه حضرت عيسى زنده است و تا كنون بيش از دو هزار سال از عمر شريفش مى گذرد.

(و نيز در رابطه با حضرت يونس مى گويد: «فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ* لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (1)

اگر يونس در شكم ماهى تسبيح ما را نمى كرد هر آينه در همان شكم ماهى تا قيامت باقى مى ماند گرچه از آيه به طور صراحت استفاده نمى شود كه آيا زنده باقى مى ماند و يا همانجا مى مرد اما در بعضى از تفاسير آمده كه او زنده مى ماند.

و در رابطه با ابليس بعد از تمرد او از سجده نمودن بر آدم و رانده شدن از درگاه ايزد متعال از پروردگار تقاضاى عمر طولانى آن هم تا قيامت نمود با اينكه عمر آنها قطعاً اين مقدار تداوم نداشته و الَّا از خداوند درخواست نمى كرد و خداوند متعال به او مهلت داد و فرمود: «إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ» تو از مهلت داده شده گانى منتهى تا وقت معلوم و معيّنى.

اگر بنا شود قرآن درباره يك عنصر خبيث و اغواگر، طول عمر چند هزار سال را تأييد كند و از آن به عنوان يك واقعه اى كه محقّق شده خبر دهد، چطور درباره انسانى مانند ولىّ خدا و بنده شايسته إلهى غير ممكن است؟

مناظره سيد بن طاوس

سيد بن طاووس با بعضى از اهل سنت در رابطه با طول عمر امام زمان عليه السلام بحث مى كردند و آنها استعجاب مى كردند. به آنها فرمود اگر كسى بيايد و بگويد اى مردم من روى دجله بغداد بدون وسيله خاصى، راه مى روم، مردم تعجب مى كنند و قهراً جمع كثيرى براى تماشا كنار دجله مى روند و اگر مشاهده كردند كه راست مى گويد و روى آب بدون وسيله حركت مى كند و چنانچه شخص ديگرى همان ادعا را تكررا نمايد اين بار تعجب مردم كمتر مى شود و از اجتماع آنها در كنار دجله كاسته مى شود و اگر شخص


1- 1. صافّات 144.

ص: 165

ثالث و رابعى بيايد و همين ادعا را بكند تعجّب مردم منتفى مى گردد و كسى براى تماشا به كنار دجله نخواهد رفت. سپس سيد بن طاووس مى فرمايد: مسئله طول عمر امام زمان از همين قبيل است چون شما اهل سنت در احاديث خود نقل مى كنيد ادريس زنده است و در آسمان است و خضر از زمان موسى و بلكه قبل از آن زنده است تا حال حاضر و عيسى بن مريم زنده است و در آسمان است آيا بعد از اين سه نمونه ديگر جاى تعجب است اگر بر اساس ادلّه گذشته معتقد شويم به طول عمر يكى از فرزندان و اوصياء پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه آن فرزند پيامبر مى آيد و شرق و غرب عالم را پر از عدل و داد مى كند و اگر بنا شود كه تعجب كنيم بايد از گسترش عدل و داد به دست حضرت مهدى عليه السلام آن هم بعد از پر شدن جهان از ظلم و جور تعجب كرد نه از طول عمر حضرت. (1)

و لذا بعضى از مشاهير و بزرگان اهل سنت بر اساس وجود افرادى از معمّرين كه نام آنها در قرآن و يا احاديث اسلامى آمده تصريح مى كنند كه طول عمر حضرت مهدى امرى است كاملًا قابل قبول مثلًا حافظ گنجى شافعى (2) براى اثبات طول عمر حضرت مهدى عليه السلام استدلال نموده به بقاء عيسى و خضر و إلياس و بقاء دجّال (3) و إبليس (4) كه به زودى كلام ايشان و ديگر علماء اهل سنت را در اين رابطه نقل خواهيم كرد.

اراده خداوند بر همه چيز حاكم است

فرد مسلمان و معتقد به قرآن مى داند كه آيات فراوانى در قرآن آمده كه مى گويد خداوند هر چه اراده كند انجام مى دهد (5) و ملت يهود را سخت مذمت مى كند كه


1- 1. منتخب الاثر: ص 275، نقلًا از كشف الحجه سيد بن طاووس، فصل 79.
2- 2. البيان باب 25 طبق نقل منتخب الاثر ص 276.
3- 3. در روايات اهل سنت مثل صحيح مسلم و غيره آمده كه دجّال از زمان حضرت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم تا ظهورحضرت مهدى زنده است گرچه اين مطلب از ديدگاه علماء و دانشمندان شيعى مورد بحث است و در جاى مناسب خود خواهد آمد شما ملاحظه مى كنيد كه علماء اهل سنت در طول عمر دجّال استعجاب نمى كنند اما از طول عمر حضرت مهدى عليه السلام تعجب مى نمايند؟!
4- 4. نظير كلام حافظ گنجى نيز از بيهقى كه امام الحرمين بوده و همچنين از ابن جوزى نقل شده است.
5- 5. يس: 82، «انّما أَمرُهُ اذا ارادَ شَيئاً انْ يَقُولَ له كَن فَيكُون».

ص: 166

مى گويند دست خدا بسته شد (1) و مكرر گوشزد مى كند كه خداوند بر هر چيزى قادر است (2) و گاهى به مواردى اشاره مى كند كه خداوند بقاء و حفظ فردى را اراده كرده است. حال آنكه تمامى علل و اسباب ظاهرى در جهت نابودى او بوده اند، مثل حفظ يوسف در چاه و موسى در آب و ابراهيم در آتش و اسماعيل در وادى غير ذى زرع و برگرداندن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را به وطن خويش يعنى مكه مكرمه و پيروزى ايشان بر تمامى مشركان سرزمين حجاز.

در ميان اهل سنت افراد معدودى از قبيل ابن حجر و محب الدين خطيب هستند كه اصولًا سعى مى كنند فاصله بين شيعه و سنى را زياد كنند و گاهى ديده مى شود كه اعتقاد به طول عمر حضرت را نسبت مى دهند به افرادى كه جاهل ترين انسان ها است (3)؟! با اينكه عدّه اى از مشاهير و بزرگان اهل سنت اعتراف كرده اند كه مهدى موعود فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام است.

برخى ديگر از آنها گفته اند حضرت مهدى به دنيا نيامده و با شيعه موافقت ندارند امّا حمله اى به شيعه و اعتقاد آنها نكرده و اعتقاد به طول عمر را يك مسئله غير ممكنى ندانسته اند.

امروزه دشمنان اسلام سعى در فاصله انداختن بين شيعه و سنى دارند و برخى نيز آگاهانه يا نا آگاهانه به دنبال تحقق بخشيدن به آرمان هاى آنها قلم به دست مى گيرند و به ايجاد فاصله و بغض بين شيعه و سنى مى افزايند. اگر اين افراد بر اساس مزدورى و عناد اينگونه مطالب را مى نويسند و دنبال مى كنند كه نمى توان با آنها بحث و گفتگو نمود، و امّا اگر در جستجوى حقيقت هستند به آنها مى گوييم: شما مسلمانيد و معتقد به قرآن و خداوند را فَعَّال ما يَشاء مى دانيد و اراده او را حاكم بر همه عوامل طبيعى مى دانيد چطور جرأت نموده و اينگونه جسارت به گروهى از مسلمانان مى كنيد كه چيزى را مى گويند كه


1- 1. مائده: 64، «قالتِ اليهودُ يدُ اللهِ مغولة غُلّتِ ايديهم ولُعِنُوا بما قالوا».
2- 2. احزاب: 27، «وكانَ اللَّهُ على كلِّ شى ء قديراً».
3- 3. مى گويند: اگر كسى مبلغى را وصيت كند براى جاهل ترين افراد بايد آن مبلغ را به معتقدين طول عمرحضرت مهدى عج داد؟!

ص: 167

گذشته از اينكه از طريق قوانين طبى و تاريخى مورد تأئيد است از ديدگاه قرآن و روايات نيز مورد تصديق است و نمونه هائى كه در متن قرآن آمده و شما به آن معتقد هستيد و گاهى همان آيات را در نماز و غير نماز قرائت مى كنيد آيا بين اين اعتقاد شما و بين آن جسارتهاى شما منافاتى نيست؟ «فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي اْلأَبْصارِ».

تشرفات و طول عمر

در بحث اثبات وجود مقدس حضرت مهدى عليه السلام گذشته از ادلّه عقلى و نقلى كه در مباحث قبل ملاحظه نموديد، دانستيم كه گروه فراوانى از اخيار و نيكان و احياناً از علماء ربّانى به خدمت حضرت رسيدند و با ايشان سخن گفتند و از اين طريق، مشكلات علمى و اجتماعى خود را حل نمودند كه حكايات آنان در كتب آمده و هر يك به تنهائى كافى است كه ما ايمان بياوريم به وجود آن حضرت تا چه رسد كه تعداد اينها از حدّ تواتر گذشته و تماماً خبر از ملاقات و ديدار حضرت مهدى عليه السلام داده اند با وجود اين همه افراد صالح و شايسته اى كه در طول تاريخ غيبت به محضر امام شرفياب شده، و يا به مقصد و مقصود خود نائل گرديده اند ديگر چه جائى براى استعجاب نمودن از طول عمر حضرت مهدى عليه السلام باقى خواهد ماند.

اعتراف بزرگان اهل سنت

گروه كثيرى از علما و بزرگان اهل سنت در اين عقيده با شيعه وحدت نظر دارند و مى گويند كه حضرت مهدى عليه السلام فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام است و در سال 255 هجرى به دنيا آمده است. عالم بزرگوار آية اللَّه صافى در كتاب خود منتخب الأثر، نام 65 نفر از علماء اهل سنّت را به همراه كتابشان ذكر كرده است.

و چنانچه مشاهده مى شود بعضى طول عمر حضرت را امر عجيب و غريبى دانسته اند و معتقدين به آن را به جهل و نادانى نسبت داده اند، بايد بدانيم كه اين كلام جسورانه، كلام و سخن افراد معدودى است و همانگونه كه قبلًا گفته شد، احتمال غرض ورزى و ايجاد شكاف و اختلاف افكندن بين شيعه و سنى در كلام آنها داده مى شود و الَّا

ص: 168

بايد اين افراد، عدّه كثيرى از دانشمندان و فرزانه هاى خود را به جهل و نادانى نسبت دهند. (1)

و اينك مى پردازيم به نقل چند نفر از علماء عامه بر اساس نقل منتخب الأثر كه مهدى موعود را فرزند امام عسكرى عليه السلام دانسته اند و مى گويند: ولادت ايشان در گذشته واقع شده است.

1- ابن صباغ مالكى در كتاب فصول المهمّة مى نويسد: ابوالقاسم محمّد، حجة بن الحسن در شهر سرّمن راى در نيمه شعبان سال 255 هجرى به دنيا آمد از كنيزى به نام نرجس.

2- ابن خلكان در كتاب وفيات الاعيان مى نويسد، ولادت حضرت مهدى عليه السلام روز جمعه، نيمه شعبان سال 255 هجرى بوده، و چون پدرش از دنيا رفت، ايشان پنج سالش بوده و نام مادرش خمط و يا نرجس بوده است.

3- ابن حجر هيثمى كه شافعى مذهب است در كتاب صواعق خود بعد از ذكر بعضى از حالات امام عسكرى عليه السلام مى نويسد أبى محمد فرزندى را غير از ابى القاسم محمد از خود باقى نگذاشت.

4- شيخ شمس الدين صاحب كتاب تاريخ كبير (2) و تذكرة الخواص راجع به مهدى موعود عليه السلام مى نويسد: (هو محمد بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى الرضا بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب عليهم السلام) و بعد از اينكه نسب حضرت مهدى عليه السلام را به جدش على بن ابيطالب مى رساند مى گويد: كنيه ايشان ابو عبداللَّه و ابو القاسم است و او حجّت و صاحب زمان و قائم و منتظر مى باشد و سپس به روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله اشاره مى كند كه حضرت فرموده: اگر از دنيا باقى نماند مگر يك روز، فردى از اهل بيت من خواهد آمد و دنيا را پر از عدل و داد نمايد.

5- نورالدين دشتى كه حنفى مذهب است و صاحب كتاب شرح كافية و شواهد


1- 1. منتخب الأثر: ص 321.
2- 2. از ابن خلكان نقل شده كه مى گويد: تاريخ كبير را به خط شيخ شمس الدين در چهل جلد ديدم.

ص: 169

النبوّة است، ايشان گذشته از اينكه به ولادت ايشان از امام عسكرى اعتراف مى كند و مى گويد: ايشان حجة بن الحسن الامام الثانى عشر است مى پردازد به نقل حوادث عجيب و غريبى كه در هنگام ولادت ايشان رخ داده از قبيل جستن روى كنده هاى پا و دست ها را به سوى آسمان بلند كردن و چون عطسه مى كند، مى فرمايد: الحمد للَّه رب العالمين و نقل كسيكه از امام عسكرى درخواست كرد امام بعد از شما كيست و ايشان به داخل اطاقى رفت و چون بيرون آمد يك پسر بچه سه ساله مثل ماه شب چهارده نورانى را در بغل گرفته و به آن شخص سائل نشان داد و فرمود: اگر نبود جايگاه خوبى كه نزد خدا دارى اين فرزند را به تو نشان نمى دادم...

6- شيخ حافظ ابو عبد اللَّه گنجى صاحب كتاب البيان فى اخبار صاحب الزمان و كتاب كفاية الطالب فى مناقب امير المؤمنين على بن ابيطالب، بعد از اينكه تصريح مى كند به اينكه: حضرت مهدى فرزند امام عسكرى است مى نويسد: دليل بر بقاء و طول عمر حضرت مهدى، بقاء و طول عمر حضرت عيسى و الياس و خضر است كه از اولياء خدا هستند و نيز بقاء دجّال و ابليس است كه از دشمنان خدا هستند...

7- شيخ محى الدين اندلسى در فتوحات خود مى نويسد: خروج و قيام مهدى حتمى است بعد از آنكه زمين پر از جور و ظلم شود. و اشاره مى كند به روايت مشهور و معروف از رسول خدا صلى الله عليه و آله (لو لم يبق من الدنيا الَّا يوم واحد...) كه بالاخره مهدى عليه السلام مى آيد و جهان را پر از عدل و داد مى نمايد.

وى در ادامه مى گويد: مهدى از فرزندان فاطمه و نواده حسين بن على است و فرزند حسن عسكرى است...

8- شيخ عبد الرحمان صاحب كتاب مرآة الاسرار و يكى از مشايخ صوفيّه در كتاب خود كه به زبان فارسى است مى نويسد: آن آفتاب دين و دولت، آن هادى جميع ملّت و دولت، آن قائم مقام پاك احمدى، امام بر حقّ ابو القاسم محمد بن الحسن المهدى قدس سره، وى امام دوازدهم است از ائمّه اهل بيت، مادرش امّ ولد بود، نرجس نام داشت ولادتش شب جمعه پانزدهم شعبان سنه خمس و خمسين و مأتين...

9- شيخ محمد بن ابراهيم جوينى، شافعى مذهب بوده، در كتاب فرائد السمطين

ص: 170

روايت دعبل خزاعى را از حضرت على بن موسى الرضا نقل مى كند. و سپس نقل مى كند كه امام رضا عليه السلام فرمود: امام بعد از من، فرزندم جواد تقى است و بعد فرزندش على الهادى النقى است و بعد فرزندش حسن عسكرى و بعد فرزندش (حُجة الْمَهدى الْمُنتظر في غَيبَتِهِ، الْمُطاعُ في ظُهورِهِ) حجت حق مهدى است كه بايد در زمان غيبت او به انتظارش بود و در زمان ظهورش از او اطاعت و فرمانبردارى نمود.

10- بهلول بهجت افندى قاضى و محقّق، صاحب كتاب (المحاكمة فى تاريخ آل محمد) كه به زبان تركى نوشته و به فارسى ترجمه شده، در اين كتاب بعد از امامت اثنى عشر و بيان فضائل آنان مى نويسد: دوازدهمين امام در پانزدهم شعبانِ سالِ 255 متولّد گرديد، و اسم مادرش نرجس است و او داراى دو غيبت مى باشد، غيبت صغرى و غيبت كبرى و تصريح مى كند كه او زنده است تا خداوند به او اذن بدهد و ظاهر گردد و زمين را پر از عدل و داد كند، و ظهور ايشان مطلبى است كه تمامى مسلمانان بر آن اتفاق دارند و احتياجى به آوردن دليل نيست.

11- شيخ جلال الدين سيوطى در كتاب خود به نام (احياء الميّت بفضائل اهل البيت) مى نويسد يكى از ذرارى امام حسين، مهدى است كه در آخر الزمان مبعوث خواهد شد، سپس مى نويسد: امام اول على بن ابيطالب عليه السلام و نام يك يك ائمه را مى برد تا مى رسد به امام يازدهم حضرت عسكرى، مى گويد: امام دوازدهم فرزند عسكرى است كه (محمد القائم المهدى) مى باشد و در رابطه با امام دوازدهم از پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و نيز از بقيه پدران ايشان كه همه از بزرگان بوده اند روايات داريم، و امام دوازدهم هم صاحب شمشير است و او قائم منتظر است.

12- شيخ احمد جامى در اشعار خود مى گويد:

من ز مهر حيدرم هر لحظه اندر دل صفا از پى حيدر، حسن ما را امام و رهنما است

همچو كلب افتاده ام بر آستان بو الحسن خاك نعلين حسين بر هر دو چشمم توتيا است

ص: 171

عابدين تاج سر و باقر دو چشم روشنم دين جعفر بر حق است و مذهب موسى رواست

اى موالى وصف سلطان خراسان را شنو ذرّه اى از خاك قبرش دردمندان را دواست

پيشواى مؤمنان است اى مسلمانان تقى گر نقى را دوست دارى بر همه ملّت رواست

عسگرى نور دو چشم آدم است و عالم است همچو يك مهدى سپهسالار در عالم كجا است

شاعران از بهر سيم و زر سخنها گفته اند احمد جامى غلام خاص شاه اولياء است

اين بود نمونه اى از كلمات علماء و بزرگان اهل سنت پيرامون ولادت حضرت مهدى عليه السلام و اعتراف آنان درباره طول عمر حضرت مهدى عليه السلام و اينكه با داشتن نمونه هائى در قرآن، جاى هيچگونه استعجاب و شكّ و ترديدى باقى نمى ماند.

امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: في الْقائِم سُنَةٌ مِنْ نوحٍ وَهِىَ طُولُ الْعُمْرِ (1)

قائم ما اهل بيت (يعنى حضرت مهدى موعود عليه السلام) يك خصلت و شباهت به حضرت نوح دارد و آن طول عمر آن حضرت است.

خلاصه گفتار هفتم

بعد از اثبات وجود حيات حضرت مهدى عليه السلام مسئله طول عمر مطرح است بعضى از اهل سنت طول عمر حضرت را مسئله عجيب و غير قابل قبول دانسته اند، اما فقط استعجاب نموده اند و هيچ دليلى بر عدم امكان آن نياورده اند با وجود اين كه استعجاب دليل بر امتناع نمى شود. خلقت انسان از خاك بسيار عجيب است امّا اين امر واقع شده است و قرآن از همين طريق به منكرين معاد جواب داده و اصولًا مى دانيم كه انسان با تمام


1- 1. كمال الدين صدوق ج 2 باب 46 ح 5.

ص: 172

ترقيات علمى از راز و رمز جهان خلقت بى خبر است كما اينكه قرآن به انسان ها حتى نوابغ خطاب مى كند و مى گويد «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» بنابر اين چطور مى توان چيزى را كه دليلى بر امتناع آن نداريم انكار نمائيم، و از اين گذشته اطباء و محققين براى طولانى كردن عمر تلاش مى كنند و آزمايش هاى زيادى در اين رابطه انجام داده اند و نيز برخوردند به ملكه زنبوران كه در اثر غذاى خاصى كه برايش فراهم مى شود، عمرش چهار صد مرتبه بيشتر از ديگران است و نيز عمر مگس هاى روى ميوه ها را به نهصد برابر افزايش داده اند پس اعتقاد به طول عمر، يك اعتقاد مخالف علم نيست و بلكه فرضيه ها و تجربه هايى كه به عمل آمده كاملًا دلالت بر امكان آن مى كند.

شاهد ديگر براى امكان طول عمر و بلكه وقوع آن تاريخ است و نيز تورات و از همه مهم تر قرآن است كه درباره نوح و عيسى و ابليس قائل به طول عمر مى باشد و حتى بنابر احتمالى از آيه 144 سوره صافات استفاده مى شود كه اگر يونس در دل ماهى تسبيح نمى كرد تا قيامت در شكم ماهى زنده مى ماند و سيد بن طاووس با استشهاد به همين آيات و موارد در مناظره با بزرگان اهل سنت غالب و پيروز شد كما اينكه بعضى ديگر از بزرگان اهل سنت بر اساس همين افرادى كه در قرآن با عمر طولانى معرفى شده اند اعتراف مى نمايد كه طول عمر حضرت مهدى كاملًا قابل قبول است.

از همه اين ها گذشته در رابطه طول عمر حضرت مى توان از آيات فراوانى استفاده كرد، آن آياتى كه دلالت مى كند بر اينكه هر چرا خدا بخواهد مى شود و خواسته او بر تمام علل و اسباب عالم مادى حاكم است كما اينكه او خواست ابراهيم را از ميان آتش سالم بيرون بياورد كه بيرون آمد و خواست يوسف را بر تخت سلطنت بنشاند كه نشاند با توجه به اينكه در بحث طول عمر حضرت مهدى با بعضى از اهل سنت مقابل هستيم و آنها تماماً در مقابل آيات قرآن تسليم و تواضع مى كنند.

و سپس اشاره كرديم به اين كه با آن همه براهين عقلى و نقلى كه در مباحث گذشته مطرح شد، خصوصاً ملاقات هاى فراوانى كه ناقل آن ها از صلحا و شايستگان مى باشند، جائى براى ترديد در طول عمر حضرت باقى نمى ماند.

و در خاتمه گفته شد كه عده كثيرى از علماء اهل سنت نيز اعتراف كرده اند

ص: 173

كه حضرت مهدى عليه السلام فرزند امام عسكرى است و در سال 255 متولد شده و مى گويند:

با داشتن نمونه هائى از افراد كه آنان داراى طول عمر بوده اند و در قرآن مطرح شده است و نيز با در دست داشتن رواياتى در اين رابطه جاى هيچگونه استعجابى نيست.

و امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: قائم ما شباهتى به حضرت نوح دارد و آن هم طول عمر ايشان است.

ص: 174

سؤالات گفتار هفتم

1- كسانى كه طول عمر حضرت مهدى را امر عجيب دانسته و قبول نكرده اند آيا دليلى براى گفتار خود دارند؟

2- منكرين معاد از چه امرى اظهار شگفتى مى نمودند و قرآن به آنها چه جوابى داده است؟

3- انسان تا چه حدّى از اسرار عالم و مخلوقات آگاهى دارد؟

4- دكتر فورد پيرامون طولانى شدن عمر و امكان آن چه مى گويد؟

5- عمر ملكه زنبوران چند برابر زنبوران ديگر است؟

6- نتيجه آزمايشى را كه روى مگس هاى ميوه به عمل آوردند چه بود؟

7- كتاب (المعمّرون والوصايا) تأليف چه كسى است؟

8- يكى از كسانى كه طول عمر داشته و در تاريخ ثبت است و يا در تورات آمده، نام ببريد.

9- از عمر درخت كاجى كه در كاليفرنيا مى باشد چند سال مى گذرد؟

10- كدام حيوان دريايى سه ميليون سال عمر نموده؟

11- قرآن در رابطه با نوح و عيسى و يونس چه فرموده است؟

12- مناظره سيد بن طاوس با بعضى از بزرگان اهل سنت پيرامون طول عمر امام زمان چه بود؟

13- بعضى از مشاهير و بزرگان اهل سنت را كه طول عمر حضرت مهدى را قابل قبول مى دانند، نام ببريد.

14- از آياتى كه دلالت مى كند بر حاكميّت اراده و مشيّت الهى در بحث طول عمر حضرت مهدى عليه السلام چگونه استفاده كرديم؟

15- دليل پنجم ما در بحث طول عمر حضرت مهدى عليه السلام چه بود؟

ص: 175

16- نام يكى از علماى اهل سنّت را كه به ولادت امام مهدى در سال 255 معتقد است، نام ببريد.

17- امام سجاد عليه السلام شباهت حضرت مهدى عليه السلام را با نوح پيامبر در چه امرى دانسته است؟

18- خلاصه بحث را بيان كنيد.

ص: 176

گفتار هشتم پيرامون مسئله انتظار

انتظار در قرآن و روايات

اشاره

ص: 177

گفتار هشتم پيرامون مسئله انتظار

ص: 178

ص: 179

انتظار در قرآن و روايات

قرآن و روايات، آينده تاريخ و سرانجام كاروان بشريّت را روشن و زيبا معرّفى مى كند و به صاحبان ايمان بشارت مى دهد كه حكومت زمين متعلق به آنها و مستضعفان خواهد بود، و هيچ قدرتى نمى تواند بر خلاف آن گام بردارد.

سپس دستور انتظار مى دهد و به مردم مى فرمايد: كه منتظر برقرار شدن حكومت عدل و داد، و نابودى كفر و نفاق و الحاد باشند.

قرآن مى فرمايد: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» (1)

همانا در زبور، پس از ذكر (تورات) نگاشتيم كه زمين را بندگان شايسته من به ارث مى برند. و نيز مى فرمايد: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ» (2)

ما خواسته ايم كه بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم. و نيز مى فرمايد: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ» (3)

مى خواهند نور خدا را با دهان هايشان خاموش كنند و خداوند تمام كننده نور خويش است هرچند كافران را خوش نيايد. و


1- 1. انبياء: 105.
2- 2. قصص: 5.
3- 3. صف: 8.

ص: 180

بالاخره قرآن در يك جمله به صاحبان ايمان نويد مى دهد و پيروان خود را به انتظار دعوت مى نمايد و مى فرمايد:

«قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ» (1)

بگو منتظر باشيد كه ما هم منتظريم.

«فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ» (2)

منتظر باشيد كه ما هم با شما منتظريم.

«فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ» (3)

منتظر باشيد كه من هم با شما منتظرم.

اين آيات، از يك جامعه سالم و آينده روشن براى انسان ها خبر مى دهد و به انتظار و صبر و شكيبائى براى فرا رسيدن آن روز مبارك دعوت مى نمايد.

احاديث فراوانى بيانگر اين است كه صالحان و مؤمنان در آينده داراى يك حكومت عادلانه، و جامعه اى قرين با آرامش و آسايش و اقبال مردم به تقوى و ايمان خواهد بود و منجى و مصلح آن، يكى از فرزندان رسول خدا يعنى مهدى آل محمّد صلى الله عليه و آله مى باشد و بخش عظيمى از اين روايات را محدثين اهل سنت نقل نموده اند.

از راويان شيعه و سنى نقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: لَوْ لَمْ يَبَقَ مِنَ الدُّنيا الَّا يومٌ واحدٍ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلِكَ الْيومَ حتّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلدى يُواطى اسْمُه اسْمى وَكنيتهُ كُنْيَتي يَمْلَا الأَرضَ عَدلًا وَقِسطاً كما مُلِئتْ جَوْراً وظُلْماً (4)

اگر از دنيا جز يك روز نماند خداوند متعال آن روز را طولانى مى كند تا مردى از فرزندان من بيرون آيد كه نامش نام من و كنيه اش كنيه من است، زمين را پر از عدل و داد نمايد همان گونه كه از جور و ظلم پر شده باشد.

و در روايتى ديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله انتظار فرج را بهترين عبادت دانسته و فرموده اند:

أفْضَلَ الْعِبادَةِ انْتِظارُ الْفَرَجِ (5)


1- 1. انعام: 158.
2- 2. توبه: 52.
3- 3. اعراف: 78.
4- 4. امامت و مهدويت: ص 384.
5- 5. كمال الدين: ج 1، ص 537.

ص: 181

مراتب و انواع انتظار

بشر در زندگى اجتماعى و فردى خود مرهون نعمت انتظار است و چنانچه شخصى از انتظار تهى گردد زندگى برايش معنى و مفهومى نخواهد داشت.

ارزش هر انسانى مربوط مى شود به ارزش و اهميّت آن انتظارى كه مورد نظر او است يكى منتظر پايان سال و گرفتن رتبه و حقوق است، ديگرى در انتظار اخذ مدرك و فردى در انتظار خريد منزل و ماشين و... و يك محقق و متفكّر منتظر است كه با تأليف و زحمات خود مشكلات علمى را حل نمايد و آن پزشك دلسوز منتظر ديدن نتيجه طبابت خود در مريض است همچنين حزب ها و رژيم ها، تماماً به انتظار تحقق يافتن اهداف خويش هستند و بالاخره دو لشكر كه در مقابل يكديگر قرار مى گيرند هر دو به انتظار پيروزى خودشان هستند.

انتظار پيروان مكتب اهل البيت

انتظارى كه بر اساس تعليمات وحى، از سوى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام به پيروان خودشان توصيه شده، انتظار گسترش عدل و علم و توحيد و ايمان و برابرى و برادرى در تمامى نقاط كره زمين است تا همه مردم تحت حكومت و قانونى واحد، در امن و امان زندگى كنند.

تلاش و كوشش، لازمه انتظار واقعى

تمامى مردم براى تحقق اهداف خود، در حركت و تلاش هستند. هر انسانى براى رسيدن به خواسته مورد انتظار خود به سر مى برد و تلاش مى كند تا زودتر و بهتر به آرزوى خود واصل گردد.

اسلام از اين عامل حركت آفرين استفاده نموده و مسلمانان را به نابودى ظلم و استكبار و برقرارى حكومت عدل اسلامى در زير سايه (انتظار) دعوت نموده، چنان كه

ص: 182

قرآن كريم مى فرمايد: «قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى (1)

«بگو همه ما و شما در انتظاريم (گروهى در انتظار پيروزى حق و تحقق يافتن وعده هاى الهى و ديگرى در انتظار نابودى اهل حق) حال كه چنين است انتظار بكشيد، امّا به زودى مى دانيد چه كسى از اصحاب صراط مستقيم و چه كسى هدايت يافته است.»

بله اگر در زمانى و يا شرايطى قرار بگيريم كه نتوانيم عملًا با ظلم و جور و نابسامانى ها مبارزه كنيم و بدانيم كه به نتيجه مطلوب نمى رسيم، بايد در جهت خود سازى بكوشيم و خود را و اهل منزل خود و زير مجموعه خود را طورى تربيت كنيم كه وقتى حضرت بقية اللَّه اعظم ظهور كرد، در زمره اعوان و انصار او باشيم، و خلاصه اين كه انتظار حكومت عدل و انتظار ظهور حضرت مهدى عليه السلام به معناى دست روى دست گذاردن و انزوا گزيدن و دورى از مسائل اجتماعى نيست، بلكه همانند تمامى انتظارها انتظار براى حكومت داد گستر نيز با عمل و سعى فراوان مقرون خواهد بود.

همچنان كه منتظران يك عزيز سفر كرده، منزل را از حيث نظافت و فراهم آوردن وسايل پذيرائى و استراحت مسافر، مهيّا مى سازند و شخصى كه در انتظار كسب نمره خوب و قبولى در آخر سال مى باشد از خواب و استراحت خود مى كاهد و به مطالعه و تحصيل علم مى پردازد، و مادرانى كه در انتظار داشتن فرزندى برومند مى باشند. تمامى مشكلاتى را كه در مسير بچه دارى هست به جان مى خرند تا روزى فرارسد كه جوانى با شخصيّت و با سواد را در مقابل خود مشاهده كنند.

بدين ترتيب، انتظار ظهور يك مصلح جهانى و برقرارى حكومت عدل در سراسر زمين به مراتب جديت و تلاش بيشترى را مى طلبد.

اينك با مراجعه به لسان روايات در رابطه با انتظار حضرت مهدى ارواحنا فداه خواهيم ديد كه انتظار را اولًا: از مقوله عمل و تلاش قرار داده و ثانياً: آن را يك كار سخت و دشوار معرّفى نموده است.

على عليه السلام مى فرمايد: الْمُنْتَظِرُ لِامرِنا كالمُتشحِّطِ بِدمهِ في سبيلِ اللَّهِ (2)

كسى كه منتظر


1- 1. سوره طه 135.
2- 2. منتخب الأثر: ص 497.

ص: 183

دولت ما مى باشد مانند كسى است كه در راه خدا به خون خود غوطه ور است.

قال الصادق عليه السلام: انَّ لَنا دُولَةً يَجِى ءُ اللَّه بِها اذا شاءَ ثُمَّ قالَ: مَنْ سَرَّ انْ يَكُونَ مِنْ اصحابِ الْقائِم فَلْيَنْتَظِرْ وَلْيَعْمَلْ بِالْوَرَع وَمَحاسِنِ الاخلاقِ وَهُو مُنتَظِرُ (1)

البته براى ما دولتى است كه هر وقت خداوند بخواهد محقق مى گردد و هر كس دوست دارد كه از اصحاب حضرت قائم عليه السلام باشد بايد منتظر باشد، و منتظر هم بايد خود را به ورع و اخلاق نيك مجهّز نمايد.

جايگاه انتظار در مباحث اعتقادى

در بحث گذشته دانستيم كه انتظار، به معناى حركت و تلاش براى رسيدن به مطلوب و يا لااقل آماده شدن براى آن است. ولى قابل توجه است كه (انتظار فرج) در ضمن روايات، به عنوان يكى از مسائل اعتقادى شمرده شده و شاهد بر اين مطلب روايت ابوالجارود است. وى كه يكى از مواليان و علاقه مندان اهل بيت بوده، خدمت امام باقر عليه السلام عرض كرد: شما مى دانيد كه من از محبّين و پيروان شما هستم حضرت فرمود: بله همين طور است. عرض كرد: سؤالى دارم چون نابينا هستم و از راه رفتن عاجزم و نمى توانم زياد خدمت شما برسم جواب من را بدهيد حضرت فرمود: سؤال خود را مطرح كن، عرض كرد: آن دين و اعتقادى كه شما براى خود و خانواده خود پسنديده اى به من نيز بياموز تا آن گونه باشم. حضرت فرمود: سؤالت كوتاه است امّا محتواى زيادى دارد، (آرى آن دين و اعتقاد و راه و روش صحيح عبارت است از): شهادت به وحدانيت خدا (لا اله الا اللَّه) و شهادت به رسالت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله (وانّ محمد رسول اللّه) و اين كه به تمامى آنچه حضرت محمد صلى الله عليه و آله آورده اقرار كنيم و در مقابل آن تسليم و خاضع باشيم، دوست داشتن دوستان ما و بيزارى از دشمنان ما و تسليم بودن در مقابل دستورات و فرامين ما، و در انتظار قائم ما بودن، سپس فرمود: والاجتهاد والورع يعنى بعد از همه اين مراحل، بايد جديت و تقوى داشته باشيد و جديّت در مسير اعتلاى كلمه توحيد و


1- 1. فيه ايضاً ص 498.

ص: 184

پياده كردن احكام اسلام آن است كه لا اقل در تهذيب و آمادگى خودمان براى ظهور امام زمان بكوشيم.

معنى و مفهوم (انتظار) اين است كه با قول و عمل از خدا بخواهيم: اللّهُمَ انَّا نَرْغَبُ الَيْكَ في دَولَةٍ كَريمةٍ تُعِزُّ بِها الْاسْلامَ وَاهْلَهُ وَتُذِلُّ بِها النِفاقَ وَاهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فيها مِنَ الدُعاةِ الى طاعَتِكَ وَالْقادَةِ الى سَبِيلِكَ وَتَرْزُقُنا بِها كَرامَةَ الدُنيا والاخرة. (1)

اميد بخشيدن، اصل مهم تربيت اسلامى

يكى از اصول مهم تربيتى مكتب وحى و سنت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اهل بيت پاك او، القاء روح اميد در پيروان خود و مبارزه با حالت يأس است، در خصوص روش قرآن در اين رابطه به چند نمونه اشاره مى شود قرآن كريم خطاب به جوانى كه با مشكلات گوناگون از قبيل شغل و خانه و فراهم آوردن خرج زندگى و... در پرتگاه سقوط قرار گرفته و مى خواهد از تشكيل خانواده و ازدواج مأيوس شود، مى فرمايد: «وَ أَنْكِحُوا اْلأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ» (2)

مردان و زنان بى همسر خود را، همسر دهيد همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را، و چنانچه فقير و تنگدست باشند خداوند از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد خداوند گشايش دهنده و آگاه است.

در ميدان جنگ چه بسا با ديدن كثرتِ دشمن و تجهيزات آنان، حالت يأس بر انسان عارض گردد، در اينجا نيز قرآن سرباز مسلمان و با ايمان را مخاطب قرار مى دهد و مى فرمايد: «إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ» (3)

«اگر بيست نفر از شما صاحبان ايمان، صبور و شكيبا باشيد بر دويست نفر از دشمن كافر پيروز خواهيد شد»، و يا به گنه كارى كه در گناه غوطه ور مى باشد و گمان مى كند كه تمامى روزنه هاى آشتى بين


1- 1. دعاى افتتاح مفاتيح الجنان مروى از حضرت مهدى ارواحنا فداه.
2- 2. نور: 32.
3- 3. انفال: 65.

ص: 185

او و خداوند مسدود است. نويد مى دهد و مى فرمايد: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (1)

«بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم نموده ايد از رحمت خدا نا اميد نشويد كه خدا گناهان را مى آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.»

حضرت يعقوب پس از ساليان دراز كه در فراق يوسف ناله زد و برادران يوسف، از بازگشت يوسف و بلكه حيات او مأيوس بودند، خطاب مى كند و مى فرمايد: «يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ» (2)

پسرانم برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا مأيوس نشويد كه تنها گروه كافران از رحمت خدا مأيوس مى شوند.

و چنانچه گروهى از مسلمانان مرتد شوند و از امت اسلامى فاصله بگيرند و به صف دشمنان بپيوندند قرآن به جامعه مسلمين بشارت مى دهد و مى فرمايد اگر اين ها رفتند، بهتر از آنان جاى آن ها را خواهند گرفت و با قاطعيت اعلام مى كند: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ». (3)

روش پيامبر و ائمه عليهم السلام

روش اولياء خدا و اهل بيت عصمت و طهارت نيز چنين است. برنامه هاى تربيتى سلسله جنبان رسالت و امامت و عقل و انديشه، حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله كه براى


1- 1. زمر: 53.
2- 2. يوسف: 87.
3- 3. مائده: 54. آيات در اين زمينه فراوان است از قبيل آيه «ان الذى فرض عليك القرآن لرادّك الى معاد» كه به پيامبر نويد بازگشت به مكه و فتح آن را مى دهد و آيه «... انّا نبشرك بغلام عليم قال أبشر تمونى على ان مسنّى الكبر فَبِمَ تبشّرونَ قالوا بشرناك بالحق فلا تكن من القانطين قال ومَنْ يقنطُ من رحمة اللَّه الا الضّالون» حجر آيه 54 و 55 و 56.

ص: 186

همگان الگو و اسوه است هنگامى كه از كوه حرا سرازير مى شود، يك تنه در مقابل انبوه شرك و الحاد، نخوت و تكبر قرار گرفته و فرياد برمى آورد: بگوئيد (لا اله الا اللَّه) تا رستگار شويد و در همان اوائل بعثت اعلان مى كند كه مكتب من باقى مى ماند و بعد از من جانشينان به حق من، اهداف مرا دنبال مى كنند، آن شخصيت والاى عالم ملك و ملكوت با گفتار و كردار خود روح اميد را در مردم مى دمد و با تمام وجود، جلوى يأس و نااميدى را مى گيرد.

فرزند بزرگوارش يعنى زينب كبرى كه در مهد ولايت و عصمت و امامت پرورش يافته از همين روش استفاده مى كند و در مجلس يزيد در حالى كه اسير دست دشمن كينه جو قرار گرفته با وجود از دست دادن برادران و ياران و اسارت در دست دشمنان به يزيد روى مى كند و مى فرمايد: ثمّ كِدْ كَيْدَكَ وَاجْهدْ جَهْدَكَ فَو اللَّه الّذى شَرَّفَنا بِالْوحىِ وَالكِتابِ والنُبوّة وَالْانتِخابِ، لاتَدرُكُ امَدَنا ولا تَبْلُغُ غايَتَنا وَلا تَمْحُوا ذِكرنا وَلا يَرْخَصُ عنكَ عارُنا. (1)

يعنى اى يزيد، تمام مكر و حيله ات را به كار گير و سعى خود را بكن، قسم به خدايى كه ما را انتخاب نموده و مفتخر ساخته به وحى و كتاب و نبوت نمى توانى به عمق ارزشى وجود ما واصل شوى و نيز نمى توانى نام و ياد ما را محو كنى، و هرگز آن عار و نكبتى كه در اثر رفتارت، با ما نصيب تو شد نمى توانى از خود بزدائى.

اين بخشى از آيات و گفتار بزرگان دين بود كه نشان مى دهد اوّلًا: آنان تلاش مى كردند كه نگذارند انسان مأيوس شود و از حركت و فعاليت در مسير رسيدن به اهداف خود جدا گردد زيرا يأس عامل همه بدبختى ها و شكست ها است ثانياً: آنچه وحى الهى و يا بزرگان دين مطرح كردند و نويد دادند جامه عمل پوشيده و محقق شده است. امروز مشاهده مى كنيم نام اهل بيت و آثار آنها در هر گوشه و كنارى به چشم مى خورد و از همه مهم تر مهر و محبت اهل بيت بر دل ميليون ها انسان آزاده و مؤمن حكومت مى كند امّا از معاويه و دودمان او هيچ خبرى نيست.


1- 1. امامت و مهدويت: ص 378، نقلًا از احتجاج طبرسى چاپ بيروت ص 309.

ص: 187

طلوع صبح و تابش آفتاب جهان شمول در راه است

دانستيم كه مكتب آسمانى و رهبران الهى پيروان خود را با القاء اميد، با نشاط و فعّال نگه مى دارند اكنون با بررسى روايات انتظار مى نگريم كه اولياء دين با بيان يك واقعيّت قطعى، يعنى ظهور يك مصلح جهانى و دادگستر در زمين و ترغيب مسلمانان و صاحبان ايمان نسبت به انتظار آن شخصيّت والا و طلوع خورشيد جهان تاب و لزوم آمادگى براى آن قيام و نهضت بزرگ، اولًا هرگز اجازه نمى دهد پيروان مكتب قرآن و اهل بيت، با ديدن ظالمينى همچون معاويه ها و منصورها و متوكّل ها مأيوس گردند و يا از بقاء اسلام و مسلمانان نااميد شوند و ثانياً اعتقاد به وجود منجى و صاحب خود باعث مى شود كه با تمام وجود در مقابل دشمن مقاومت نمائيم، همانگونه كه مشاهده مى كنيد در طىّ قرن ها پيروان ائمه عليهم السلام با همه وجود در مقابل ناملايمات ايستادند و حتى حاضر شدند كه خون بدهند و مكتب را حفظ كنند و به نسل بعدى بسپارند، اين پايدارى معلول همان انتظار است كه در روايات از آن به بهترين اعمال تعبير شده است. در خاتمه به يك حديث شريف توجه مى كنيم. على عليه السلام مى فرمايد: انْتَظِرُوا الْفَرَجَ وَلا تَيأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ فَانَّ احَبَّ الْاعمالِ الى اللَّهِ عزّ وجلَّ انتظار الْفرجِ (1)

در انتظار فرج باشيد و از رحمت الهى مأيوس نشويد كه بهترين عمل در نزد پروردگار ما انتظار فرج است.

انتظار

در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم بدان اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم

به وقت صبح قيامت كه سر زخاك برآرم به گفتگوى تو خيزم به جستجوى تو باشم

حديث روضه نگويم گل بهشت نبويم جمال حور نجويم دوان به سوى تو باشم


1- 1 خصال شيخ صدوق.

ص: 188

مى بهشت ننوشم ز دست ساقى رضوان مرا به باده چه حاجت كه مست روى تو باشم

خلاصه گفتار هشتم

آينده كاروان بشريّت از ديدگاه قرآن و روايات، آينده اى روشن است كه حكومت در دست صالحان قرار مى گيرد و همه در امن و امان در زير سايه دين زندگى مى كنند.

اسلام پيروان خود را به انتظار براى فرارسيدن آن روز فرخنده دعوت نموده و در روايت مورد اتفاق و قبول همگان آمده كه اگر از دنيا يك روز هم باقى مانده باشد، حكومت عدل برقرار خواهد شد و انتظار چنين روزى را بهترين عمل معرفى نموده است.

اصولًا همه مردم با انتظار زندگى مى كنند و ارزش انسان ها بستگى دارد به اهميّت آنچه به انتظارش مى باشد پيروان مكتب اهل بيت در انتظار يك مصلح جهانى و اصلاح تمامى نقاط روى زمين مى باشند و لذا بايد در هر شرايطى تلاش و جديّت به خرج دهند.

روايات انتظار فرج منتظر واقعى را همانند مجاهد و رزمنده اى قرار داده كه براى خداوند در خون خود غوطه ور شده است، ضمناً بنابر حديث ابو الجارود كه از امام باقر عليه السلام نقل نموده، (انتظار فرج) يكى از مسائل اعتقادى و مهم مى باشد كه بايد هر مؤمنى به آن معتقد شود، نتيجه مهمّى كه بر انتظار مترتب مى شود اين است كه: افراد را اميدوار مى كند و از يأس و نااميدى جدا مى سازد و اصولًا يكى از تعاليم حيات بخش اسلام، اميد بخشيدن به افراد است. پيامبر و فرزندان پاك او همواره در شرايط سخت و مأيوس كننده با اميد و نشاط صحبت كرده اند كه در اين باره به شيوه تربيتى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سخنان زينب كبرى در مجلس يزيد اشاره شد.

روايات انتظار چنين حالتى را در انسان زنده مى كند و اجازه نمى دهد كه مسلمانان بر اثر سركشى و ستم سردمداران ظالم، از آينده روشن خود مأيوس گردند. در خاتمه به روايت حضرت على عليه السلام اشاره شد كه مى فرمايد: در انتظار فرج باشيد و از رحمت الهى مأيوس نشويد.

ص: 189

سؤالات گفتار هشتم

1- آيه اى را كه آينده زمين را از آنِ صالحان مى داند، ذكر كنيد.

2- در روايات براى انتظار فرج چه فضيلتى بيان شده است؟

3- پيروان مكتب اهل بيت در انتظار چه روزى به سر مى برند؟

4- براى اثبات اين كه انتظار از مقوله عمل و جديّت و تلاش است، چه دليلى اقامه شد؟

5- انتظار، در كلام على عليه السلام به چه چيزى تشبيه شده است؟

6- از حديثى كه أبوالجارود از امام باقر عليه السلام نقل نموده چه مطلبى به اثبات مى رسد؟

7- قرآن به كسى كه مى خواهد ازدواج كند ولى مشكلات فراوان در مقابل خود مى نگرد چه توصيه اى مى نمايد؟

8- قرآن با گنه كاران آلوده چگونه سخن گفته است؟

9- آيه 54 مائده چه مى فرمايد؟

10- زينب كبرى سلام اللَّه عليها در مجلس يزيد چه فرمود؟

11- عامل مهمّ استقامت پيروان قرآن و مكتب اهل بيت عليهم السلام در مقابل ظالمين چيست؟

12- حضرت على عليه السلام درباره انتظار فرج چه مى فرمايد؟

13- خلاصه بحث را بيان فرمائيد.

ص: 190

گفتار نهم: وظيفه اهل ايمان در زمان غيبت امام زمان

وظايف ما در زمان غيبت چيست؟

اشاره

ص: 191

گفتار نهم: وظيفه اهل ايمان در زمان غيبت امام زمان

ص: 192

ص: 193

وظايف ما در زمان غيبت چيست؟

مطلبى كه هميشه مورد سؤال صاحبان ايمان بوده و علاقه مندان به مكتب اهل بيت و عاشقان و معتقدين به امام زمان حضرت مهدى ارواحنا فداه از آن پرسش مى كنند اين است كه: آيا در عصر غيبت، علاوه بر انتظار، تكاليف ديگرى متوجه ما مى باشد؟ آنچه مسلّم است پيروان و معتقدين به وجود مبارك امام زمان در زمان غيبت وظائف و تكاليفى دارند كه بايد نسبت به آنها آگاهى پيدا كنند و به آن عمل كنند و آنچه مربوط به اعتقاد و التزام قلبى است، با آن آشنا شوند و معتقد به آن باشند.

در اين گفتار به برخى از آن وظايف به طور گذرا اشاره مى شود.

اوّل: آنچه در عصر غيبت بر همگان واجب است شناخت امام زمان بر اساس دليل و برهان است زيرا روايتى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده و مورد قبول عامه و خاصه مى باشد حاكى از آن است كه اگر كسى بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است و علامه امينى در جلد دهم الغدير اين روايت را با مضامين مختلف از كتب اهل سنّت نقل نموده و نيز كلينى رضوان اللَّه عليه در اصول كافى چندين روايت به همين مضمون آورده است (1) بنابر اين اولين و مهمترين وظيفه ما در عصر غيبت اين است كه با امام خود آشنا بشويم و او را بر اساس عقل و برهان بشناسيم و احياناً اگر در بعضى از


1- 1. اصول كافى: ج 1، ص 376، باب من مات وليس له امام.

ص: 194

خصوصيات وجود حضرتش از قبيل طول عمر، شك و ترديدى داريم از بزرگان و انديشمندان بپرسيم و رفع اشكال كنيم و خلاصه ارتباط خودمان را با وجود مقدّسش تنها به ذكر نام آن حضرت منحصر نكنيم. بلكه علاوه بر آن، بايد زير بناى شعار خودمان را به شعور و آگاهى محكم و تقويت نمائيم مخصوصاً امروز مسئله مهدويت مورد توجه قرار گرفته و دشمنان از اين ناحيه حمله مى كنند تا ايمان جوانان ما را متزلزل نمايند، امروز شبهاتى كه در قرون گذشته مطرح بوده و علماى كلامى ما مطرح نمودند و جواب دادند، غالباً مورد توجّه نيست و دشمن هم از آن طريق وارد نمى شود امّا مسئله مهدويت و غيبت حضرت و بعضى ديگر از خصوصيات ايشان دسيسه دشمنان قرار گرفته و شياطين روزگار از اين طريق افراد را وسوسه مى كنند.

لذا ما علاوه بر توصيه به آحاد مسلمانان و پيروان مكتب اهل بيت مبنى بر تحكيم اين عقيده و ايمان به حضرت مهدى، به گويندگان و خطباى مذهبى و نيز نويسندگان و صاحبان قلم، خاضعانه عرض مى كنيم كه در اين امر مهم اعتقادى گامى برداريد و توده مردم را با اين مسئله اصيل اسلامى بهتر آشنا سازيد و حتّى المقدور در اين مقام از نقل خواب و رؤيا و حكايات، آن هم از اشخاصى كه مورد وثوق و اطمينان نيستند، پرهيز كنيد زيرا اعتقاد ما به حضرت مهدى و مهدويت اعتقادى است كه پشتوانه آن آيات فراوانى است در قرآن، و بيش از هزاران روايات كه از پيامبر و ائمه معصومين، براى ما رسيده و نيز ادلّه عقلى است كه لزوم حجت خدا در جهان خلقت را اثبات مى كند، و هرگز احتياجى به نقل خواب و يا مطالب واهى در اين رابطه نداريم و چنانچه چنين مسئله محكم و متّقن اسلامى با داشتن چنين پشتوانه هاى فراوان با افسانه آميخته شود، قطعاً از اوج و عظمت خود ساقط مى گردد و چنين كارى به صلاح و مصلحت شيعيان نخواهد بود.

به حمد اللَّه بزرگان و دانشمندان در گذشته و حال، در رابطه با مسائل مربوط به حضرت بقية اللَّه اعظم و ابعاد وجودى ايشان كتاب هاى مفيد و سودمندى نوشته اند كه علاقه مندان مى توانند كمال استفاده را از آن ها داشته باشند.

ص: 195

لزوم برقرارى ارتباط با امام عصر (عج)

دوّم: وظيفه ديگر ما در زمان غيبت امام عليه السلام برقرارى ارتباط بين خود و امام است.

قبل از اين كه به مصاديق اين ارتباط بپردازيم نظر شما را جلب مى كنم به حديثى شريف از امام باقر عليه السلام كه در تفسير آيه شريفه «اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا» فرمودند: اصبروا على اداء الفرائض وصابروا عدوّكم ورابطوا إمامكم (المنتظر). (1)

امام باقر عليه السلام فرمودند: در مقابل انجام واجبات صبور و شكيبا باشيد، و در مقابل دشمن پايدار و ثابت قدم و بين خود و امام زمان خود رابطه برقرار كنيد.

بنابراين حديث شريف و نيز نهاد و عقل هر انسانى حكم مى كند بر اين كه پيروان بايد با رهبر و پيشواى خود ارتباط داشته باشند بر شيعيان لازم است كه در عصر غيبت يك پل ارتباطى بين خود و امام زمان خود برقرار كنند.

ممكن است اين پرسش پيش آيد كه اين پل ارتباطى را چگونه و با چه عملى مى توان برقرار كرد. در پاسخ به اين پرسش به چند مورد اشاره مى كنيم.

دعا براى سلامتى و ظهور حضرت

1- در مواقع دعا و بعد از نماز و نيز در وقتى كه به ياد امام عليه السلام مى افتيم، براى سلامتى حضرت و مخصوصاً براى فرج آن امام دعا كنيم در يكى از توقيعاتى (2) كه به دست محمد بن عثمان نايب خاص دوّم امام زمان در غيبت صغرى رسيد آمده است: براى تعجيل فرج بسيار دعا كنيد زيرا فرج شما نيز در سايه فرج امام زمان انجام مى گيرد. (3)

قابل توجّه است كه امامان معصوم ما نيز براى فرج قائم آل محمد دعا مى كردند.

هروى مى گويد: از دعبل شنيدم كه مى گفت: وقتى كه قصيده خودم را نزد امام رضا عليه السلام


1- 1. غيبت نعمانى، ص 199 و آيه شريفه 200 از سوره آل عمران است كه ترجمه آن چنين است «اى كسانى كه ايمان آورده ايد در برابر مشكلات و هوس ها استقامت كنيد و در برابر دشمنان پايدار باشيد و بين قوا و افراد اجتماع ارتباط برقرار كنيد و ازخدا بپرهيزيد، شايد رستگار شويد.»
2- 2. توقيع عبارت است از نامه هايى كه از ناحيه مقدسه رسيده است.
3- 3. منتهى الآمال به نقل از احتجاج طبرسى.

ص: 196

خواندم كه مطلع آن چنين بود:

مَدارِسُ آياتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَتٍ وَمَنْزِلُ وَحيٍ مَقْفَرُ الْعَرَصاتِ

و در ادامه، با اشاره به قيام امام مهدى عليه السلام و جدا شدن حق از باطل و رسيدن هر يك از پيروان حق و باطل به جزاى خويش، گفتم:

خُرُوجِ امامٍ لامَحالَةَ خارِجُ يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ بِالْبَركاتِ

يُمَّيِزُ فينا كُلُّ حَقٍّ وَباطِلٍ وَيَجْزِي عَلَى النَّعماءِ وَالنّقِماتِ

امام هشتم عليه السلام با شنيدن اين دو بيت شديداً گريه كرد (بكى الرضا بكاءً شديداً) و سپس سربلند كرد و فرمود: اى خزاعى، روح القدس اين دو بيت را به زبانت جارى نموده و او تو را كمك كرده كه توانستى اين گونه شعر بگوئى. (1)

محدّث قمى قدس سره اضافه مى كند وقتى دعبل اين دو بيت را خواند، حضرت برخاست و سر خود را خم كرد و كف دست راست خود را بر سر نهاد و گفت: اللَّهُمَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَمَخْرَجَهُ وَانْصُرنا بِهِ نَصْراً عَزيزاً، براى تعجيل فرج آن امام همام و آن منجى بشريت دعا كرد. (2) و امام هشتم عليه السلام امر مى فرمودند به دعا كردن از براى حضرت صاحب الامر به اين طريق اللَّهُمَ ادْفَعْ عَنْ وَلِيِّكَ وَخَليفَتِكَ وَحُجَّتِكَ عَلى خَلْقِكَ وَلِسانِكَ الْمُعَبِّرِ عَنْكَ النَّاطِقِ بِحِكْمَتِكَ... امِتْ بِهِ الْجُورَ وَاظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ وَزَيِّنْ بِطُولِ بَقائِهِ الْارضَ، تا آخر دعا. (3)

و نيز محدّث قمى در صفحات آخر مفاتيح دعاى ديگرى از سيد بن طاووس نقل نموده كه در زمان غيبت خوانده شود و سيد بن طاووس توصيه مى كند كه از مزاياى اين دعا غفلت نكنيد كه ما اين دعا را از فضل الهى شناختيم. ابتداى آن دعا اين است:

اللَّهُمَ عَرِفَّنِي نَفْسَكَ فَانَّكَ انْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ اعْرِفْ رَسُولَكَ اللَّهُمَ عَرِّفْنِي رَسُولَك فَانَّكَ انْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ اعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَ عَرِّفْنِي حُجّتَكَ فَانَّكَ انْ


1- 1 كمال الدين باب 35، ح 6 و بحارالانوار، ج 51 ص 154.
2- 2 منتهى الآمال، ص 332 و نيز اين جملات در ذيل رواياتى آمده كه در منتخب الأثر در ص: 506 نقل شده.
3- 3 اين دعا در اواخر مفاتيح الجنان آمده است.

ص: 197

لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَتَك ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي اللَّهُمَ لاتُمِتْنِي مِيتَةً جاهِلِيةً ...

و امّا دعاى جامع و كوتاهى كه مى توان هر شب و روزى لب هاى خود را به آن مترنّم سازيم و با دعا براى ولى نعمت خودمان و امام زمان مان ارتباطى بين خود و امام عصر برقرار كنيم، اين دعاى معروف است:

اللَّهُمَ كُنْ لِوَلِيّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وَعَلى آبائِهِ فِي هذِهِ السَّاعَة وَفِي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلِيلًا وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ ارْضَك طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَويلًا (1)

صدقه دادن از طرف امام عليه السلام

2- گاهى از طرف حضرت، صدقه بدهيم، چنان كه براى سلامتى خود و خانواده خود صدقه مى دهيم و بدين وسيله از برخى امراض و حوادث ناگوار در امان مى مانيم.

چه كسى عزيزتر و گرانقدرتر از وجود حضرت بقية اللَّه اعظم (اروحنا فداه) است؟ كمترين اثر اين صدقات آن است كه محبت و علاقه ما را به ساحت مقدس امام آشكار مى كند.

نقل شده كه پير زنى با مختصر كلافى كه در دست داشت به سوى بازار رفت براى خريد يوسف به او گفتند: بعضى يوسف را با مبلغ هاى گزاف خريدارند و نوبت به آن ها نمى رسد، شما با اين مختصر كلاف چه مى گوئيد؟ پير زن جواب داد: مى دانم يوسف را به من نمى دهند امّا با اين كار خود ثابت مى كنم كه من هم از علاقه مندان و مشتريان يوسف مى باشم.

هركس به زبانى سخن از حمد تو گويد بلبل به غزل خوانى و قمرى به ترانه

انجام برخى عبادات به نيابت از حضرت

3- در زمانى كه به يكى از مشاهد مشرفه و اماكن مقدّسه مى رويم، لا اقل يك نوبت به نيابت از طرف امام عصر به زيارت آن امام، داخل حرم شويم و اگر به مكّه


1- 1 محدث قمى اين دعا را در ضمن اعمال شب 23 ماه مبارك از بعضى معصومين در مفاتيح الجنان نقل مى كند.

ص: 198

مشرف هستيم از طرف آن بزرگوار يك عمره و يا لا اقل يك طواف انجام دهيم، بعضى از صاحبان ايمان و عاشقان امام زمان فردى را اجير مى كنند كه از طرف حضرت مهدى عجل اللَّه فرجه الشريف به حج برود و مناسك را تماماً انجام دهد. اين كارها كه گاهى كوچك به نظر مى آيد، ارتباط روحى و باطنى ما را با امام عصر برقرار مى سازد.

فراموش نمى كنم كه در سال 1364 شمسى كه آتش جنگ بين ايران و عراق شعله ور بود، در مكّه براى اداء نماز صبح در مسجد الحرام نشسته بودم. شخص عربى از من حدّ طواف را پرسيد، دانستم كه او شيعه است و از عراق آمده است.

پس از كمى گفتگو، پرسيد: تَزُورُ مَشْهَدَ الرِّضا؟ آيا به زيارت امام رضا مى روى؟

عرض كردم بلى. يك تسبيح صد دانه تربت (كه آن ايّام بسيار كمياب بود زيرا مهر و تسبيح كربلا به ايران نمى آمد و زائرى رفت و آمد نمى كرد) به من داد گفت: وقتى به زيارت امام رضا رفتى يك سلام به نيابت بده، گفتم: اسم شما چيست؟ تا از طرف شما سلام بدهم و زيارت كنم، گفت: به نيابت از طرف حضرت مهدى عليه السلام زيارت كن (نه از طرف من) گفتم: مانعى ندارد، هم از طرف امام زمان وهم از طرف شما سلام مى دهم.

آن شيعه عراقى كه دلش پر مى زند براى زيارت امام رضا عليه السلام امّا مى گويد: به نيابت از طرف امام زمان سلام بده. آيا جا دارد كه اين شيعه عراقى و علاقه مند به حضرت مهدى يوسف زهرا را خطاب كند و عرضه بدارد:

«يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنا» (1)؟

زيرا او با اين كار خود، علاقه و عشق خود را به ساحت مقدس امام زمان ثابت نموده و ارتباطى بين خود و امام زمانش برقرار ساخته است.

اظهار علاقه به وجود مقدس امام زمان

شيعيان در زمان غيبت امام زمان (عج) بايد به نحوى علاقه و شور و عشق خود را به محضر امام عليه السلام ثابت كنند. عالم و فقيه بزرگوار حضرت آيت اللَّه ميلانى كه يكى از مراجع


1- 1. يوسف: 88.

ص: 199

تقليد در عصر خود و مورد علاقه بزرگانى از قبيل علامه طباطبائى و ديگران بوده در برقرارى ارتباط بين شيعيان و امام زمان در جلسه درس اخلاق خطاب به طلاب علوم دينيّه فرمودند: لازم و واجب است بر شما كه در شبانه روز لا اقل چند دقيقه با امام خودتان سخن بگوئيد و با او خواسته ها و مشكلات خود را مطرح كنيد و براى او دعا كنيد و از اين طريق ما وظيفه غلامى و سربازى خود را ادا نموده و ابراز علاقه به ساحت مقدسش نموده ايم، او هم قطعاً به وظيفه بزرگوارى و آقائى خودش آگاه است.

دلبرا گر بنوازى به نگاهى مارا خوشتر از آن كه دَهى منصب شاهى ما را

به من بى سر و پا گوشه چشمى بنما كه محال است جز اين گوشه پناهى مارا

به دلِ تار من اى چشمه خورشيد بتاب نبود بدتر از اين روز سياهى مارا

از ازل در دل من تخم محبت كشتند نبود بهتر از اين بذر گياهى ما را

گرچه از پيش گه خاطر عاطر دوريم هم مگر ياد كند لطف تو گاهى مارا (1)

خيلى مناسب است كه بعد از نماز صبح، دعائى را كه در مفاتيح بعد از دعاى ندبه نقل شده به عنوان ابراز ادب و سلام به پيشگاه امام زمان بخوانيم. آن دعا اين گونه آغاز مى شود: اللَّهُمَ بَلِّغْ مُولاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤمِنِينَ وَالْمُؤمِنات ....

استغاثه به حضرت مهدى عليه السلام

سوّم: از وظائف ما شيعيان در زمان غيبت اين است كه توجّه داشته باشيم در پشت پرده غيبت، امام و اربابى داريم كه خداوند توانائى هاى زيادى در اختيارش گذارده و او مى تواند خاك را به نظر كيميا كند و داراى مقامى هست كه با يك دعا و توجّه مى تواند تحول و انقلابى در جامعه و خانواده و يا افراد ايجاد كند و با تمام اين توانايى ها مانند آباء ارجمند و جدّ بزرگوارش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، هم كريم است و هم نسبت به مؤمنين رئوف و مهربان. لذا جا دارد كه در مواقع اضطرار و پريشانى ها از آن بزرگوار استغاثه نموده و


1- 1. اشعار از سروده هاى فقيه و فيلسوف بزرگ حضرت آيت اللَّه شيخ محمد حسين اصفهانى قدس سره مى باشد.

ص: 200

كمك بگيريم. در مباحث گذشته (1) اشاره كرديم كه اولًا استغاثه هرگز با توحيد منافاتى ندارد و ثانياً: افراد زيادى در طول تاريخ اسلام در اين خانه را زدند و جواب مثبت گرفتند كه به يكى، دو مورد اشاره نموديم و ثالثاً: همين ظهور و بروز كرامات و معجزات و دادرسى از بيچارگان و درماندگان دليل واضحى بود براى اثبات وجود حضرت مهدى ارواحنا فداه.

آنچه را كه در اين مقام مى خواهيم مطرح كنيم اين است كه ما شيعيان و پيروان مكتب اهل بيت در زمان غيبت از چنين شخصيت والائى براى حلّ مشكلات غفلت نكنيم و مبادا به هر سوئى برويم و هر درى را بكوبيم و دست نياز پيش هر كسى دراز كنيم، جز درب خانه آن امام رئوف و رحيم.

دو حديث ارزنده

پيش تر اشاره كرديم كه در رجال كشى (2) نقل مى كند: رميله (3) كه يكى از اصحاب امير المؤمنين عليه السلام بوده مى گويد: تب شديدى بر من عارض شد. چون روز جمعه احساس كردم مقدارى سبكتر شده ام و تبم كاهش يافته با خود گفتم: چيزى بهتر از اين نيست كه غسل كنم و به نماز جمعه كه به امامت حضرت على عليه السلام منعقد مى شود بروم، اين كار را انجام دادم و به مسجد رفتم، امّا همين كه حضرت به منبر رفت، تبم، شديد شد و حالم مجدّداً دگرگون شد، بعد از نماز حضرت هنگام خروج از مسجد، متوجّه من شد و فرمود:

ناراحتى چه شده؟ وضع بيمارى خودم را برايش بازگو كردم. حضرت فرمود: مؤمنى نيست كه مريض شود و محزون گردد مگر اين كه ما نيز مريض و محزون مى شويم و مؤمنى نيست كه دعا كند، مگر اين كه ما براى او (آمين) مى گوئيم و از خداوند، استجابت دعاى او را خواستار مى شويم و مؤمنى نيست كه ساكت و خاموش باشد مگر اينكه ما


1- 1 مراجعه شود به گفتار چهارم پيرامون اثبات حضرت مهدى عليه السلام از طريق ظهور و بروز معجزات و كرامات ازناحيه مقدسه آن بزرگوار.
2- 2 رجال كشى: ص 95.
3- 3 رميله به ضم راء و فتح ميم و سكون ياء خوانده مى شود البته بعضى زميله به ازاء خوانده اند.

ص: 201

براى او دعا مى كنيم. عرض كردم: آيا اين لطف و بزرگوارى شما تنها شامل حال كسانى مى شود كه در اين شهر به سر مى برند؟ (اشاره به اين كه اين توجه شما مخصوص همين اطرافيان و آشنايانى است كه دور شما را گرفته اند؟) و يا عموميّت دارد و شامل همه اهل ايمان است؟ حتى آنهايى كه در شرق و غرب زمين زندگى مى كنند، حضرت فرمود: (يا رُمَيْلَةُ، لَيْسَ يَغِيبُ عَنَّا مُؤمِنٌ فِي شَرْقِ الْارْضِ وَلا فِي غَرْبِها) اى رميله! هيچ مؤمنى در شرق و غرب زمين نيست كه از ديدگاه و منظر ما مخفى باشد.

و نيز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابُوالْوَفاء فرمود: هرگاه در كار خود درمانده شدى، استغاثه كن به حضرت حجة عليه السلام كه او تو را درمى يابد و او فرياد رس و پناه دهنده است براى هر كسى كه به او استغاثه كند. (1)

همچنين از وجود مبارك مهدىِ آل محمّد نقل شده كه مى فرمايد: انّا غيرُ مُهملينَ لِمراعاتِكم ولا ناسين لِذِكْركم، (2)

ما توجه خودمان را از شما برنمى داريم و شما را فراموش نمى كنيم.

با وجود لطف و بزرگوارى اين بزرگان و ذات حضرت بقية اللَّه اعظم حيف است كه شيعيان مضطر و گرفتار از اين آستان كرم غافل شوند و از فيض آن بى بهره بمانند.

در استغاثه به امام زمان (عج) آمده: دو ركعت نماز بخوان و برو زير آسمان رو به قبله بگو: سَلامُ اللَّهِ الْكامِلُ التَّامُ الشَّامِلُ وَصَلَواتُه الدَّائِمَةُ وَبَرَكاتُهُ الْقائِمةُ التامَة عَلى حُجّةِ اللَّهِ وَوَلِيّهِ فِي ارْضِهِ وَبِلادِهِ، وَخَلِيفَتِهِ عَلى خَلْقِهِ، تا آخر دعا. (3)

اى عروة الوثقاى من دنياى من عقباى من

محبوب بى همتاى من يابن الحسن يابن الحسن

ماه معين من توئى حبل المتين من توئى

درّ ثمين من توئى يابن الحسن يابن الحسن

با اعمال زشت خود امام زمان را نيازاريم

چهارم: يكى از مسائلى كه لازم است صاحبان ايمان در زمان غيبت رعايت نمايند و نسبت به آن دقيق و محتاط باشند اين است كه كارى نكنند كه قلب ولى اللَّه اعظم آزرده شود و ايشان مغموم و آزرده خاطر گردند، زيرا روايات فراوانى داريم كه دلالت مى كند بر اين كه تمامى اعمال و كردار ما به محضر امام عليه السلام عرضه مى شود و ايشان از تمامى اعمال ما با خبر است و طبيعى است كه وقتى اعمال زشت و يا گناه و معصيتى را از شيعيان خود و كسانى كه دم از علاقه و محبت او مى زنند، مى نگرد، خاطر ايشان مكدّر مى شود.

در روايتى به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است كه ايشان خطاب به ياران خود فرمود: چرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را اذيت و آزار مى كنيد؟ عرض شد: چگونه ما پيامبر را ناراحت مى كنيم؟ (و حال آن كه سال هاست از بين ما رفته و رحلت فرموده اند).

حضرت فرمود: مگر نمى دانيد اعمال شما عرضه مى شود بر ايشان و هرگاه با اعمال زشت شما برخورد كند و از آنها آگاه گردد، ناراحت مى شود؟ پس تلاش كنيد كه موجب خرسندى پيامبر شويد. (4)

اينجاست كه زنگ خطر براى دوستان امام زمان به صدا در مى آيد كه مبادا با نِفاق و مكر و حيله خودمان و يا سهل انگارى در نماز و بى مبالاتى در حفظ حجاب و... دل آن يگانه محبوب را آزرده كنيم و در عين حال فرياد برآوريم كه (عَجِّلْ عَلى ظُهورِكَ).

يكى از دوستان روحانى (5) مى فرمودند: وقتى كه عالم جليل القدر، مير جهانى قدس سره «3» به اصفهان منتقل شد، بنده گاهى به خدمتشان مى رسيدم تا از ايشان بهره مند شوم، يك بار كه خدمتشان رسيدم، فرمودند: شبى در عالم رؤيا حضرت صديقه كبرى عليها السلام را ديدم، به من فرمودند:

دلى شكسته تر از من در آن زمانه نبود در اين زمان دل فرزند من شكسته تر است

گرچه ناراحتى هاى حضرت مهدى عليه السلام علل مختلفى دارد همچون سلطه ظالمين بر عدّه اى ضعيف و بى پناه، شيوع انواع گناه ها و معاصى در جوامع بشرى و فرا نرسيدن زمان فرج وو، امّا يك علت ناراحتى حضرت كه مى توان گفت قلب ايشان را در فشار قرار مى دهد اين است كه دوستان و كسانى كه عشق و علاقه به ائمه اطهار و به خصوص به ولىّ اللَّه اعظم دارند، چرا بايد آلودگى به گناه و يا بى اعتنائى به واجبات داشته باشند؟!

وظيفه شيعيان در عصر غيبت

پنجم: يكى از وظائف مهم شيعيان و پيروان مكتب اهل بيت عصمت و طهارت در زمان غيبت، انتخاب طريق صحيح است كه ما را با فرامين و دستورات ائمه طاهرين آشنا كند. علاقمندان به اهل بيت و خصوصاً به امام زمان، حضرت مهدى (عج) زياد هستند، امّا متأسفانه گروه گروه شده و هر گروه و دسته اى براى خود راه جداگانه اى را پيش گرفته اند و از راهنما و رهبر خود پيروى مى كنند، حال آن كه خود ائمه اطهار براى چنين زمانى وظيفه دوستان خود را معيّن و مشخص نموده اند تا مبادا در چنين عصرى كه حجت خدا در پس پرده غيبت است آنان در دام صيادان و شيادان بيفتند و عده اى هوا پرست و رياست طلب با دام هاى شيطانى خود آنان را فريب دهند.

اكنون بايد ديد آن راه صحيح و صراط مستقيم كه مورد تأييد امامان بزرگوار ما مى باشد كدام است؟ يگانه راهى كه در زمان غيبت ما را به ساحل نجات مى رساند و مورد رضايت و خوشنودى امام زمان است، پيروى كردن از يك عالم فقيه و مجتهد جامع الشرائط است كه از عدالت و تقواى كامل برخوردار باشد و بتواند احكام الهى را كه ائمه اطهار براى دوستان خود بيان كردند از لابلاى آيات و روايات استخراج نمايند و در دسترس علاقه مندان به مكتب اهل بيت قرار دهند. ائمه اطهار عليهم السلام ما را به چنين اشخاصى رجوع داده اند و آنان را حاكم قرار داده اند و مخالفت با آنها را به منزله مخالفت با خودشان دانسته اند. اينك چند حديث در اين رابطه نقل مى كنيم.

1- عمر بن حنظله مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: دو نفر از شيعيان باهم نزاعى دارند و براى رفع اختلاف به سلطان و يا قضات حكومتى مراجعه مى كنند، آيا اين


1- 1. اصول كافى، كتاب الحجة، ص 219.
2- 2. فاضل ثقه جناب رهبر يكى از روحانيون اصفهان.
3- 3. صاحب تأليفات فراوان.
4- . اصول كافى، كتاب الحجة، ص 219.
5- . فاضل ثقه جناب رهبر يكى از روحانيون اصفهان.

ص: 202

ص: 203

ص: 204

كار درست است؟

حضرت فرمود: كسى كه نزاع و دعواى خود را نزد اين ها ببرد و به حكم و قضاوت آنها رجوع كند، در واقع به طاغوت پناه برده و از او طلب قضاوت و حكم نموده و حال آن كه بايد به طاغوت كفر ورزيد و از آنان دورى گزيد. (امام صادق به اين آيه استشهاد كرد: «يُرِيدُونَ انْ يَتَحاكَمُوا الَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ امِرُوا انْ يَكْفرُوا بِهِ» (1)

و حتى اگر طاغوت حكم به حق كند و شخصى به حق خودش برسد، آن مال، براى او حرام است چون به حكم طاغوت و قضاوت او به اين مال رسيده است.

راوى عرض مى كند: پس براى قضاوت و رفع نزاع چه بكنند؟ حضرت فرمود:

بروند نزد كسى كه از خود شما شيعيان است و احاديث ما و احكام ما را نقل مى كند و در حلال و حرام ما صاحب نظر است و شناخت كامل نسبت به احكام ما دارد. بايد شيعيان به حكم صادره از سوى چنين شخصى خوشنود باشند و من آنها را بر شما حاكم قرار مى دهم و چنانچه اين افرادى كه احكام ما را بيان مى كنند و در مابين شما قضاوت و حكومت مى نمايند، مورد قبول آنها واقع نشوند بدانيد كه به حكم الهى بى اعتنائى شده و در واقع، حكم ما را نپذيرفته اند و كسانى كه حكم ما را ردّ نمايند، فرمان خدا را ردّ نموده اند و در حدّ شرك قرار مى گيرند. (2)

ملاحظه مى كنيد اولًا، امام عليه السلام پيروان خود را به افرادى ارجاع داده كه ناقل و راوى احاديث امامان معصوم باشد، آن هم با اين خصوصيت كه در فهم احكام الهى صاحب نظر باشد.

ثانياً: در موقع دعوى و نزاع كه قطعاً حكم به نفع يك طرفِ نزاع صادر مى شود و طرف ديگر بى بهره مى ماند، وظيفه داريم كه در مقابل حكم چنين مجتهدى تسليم باشيم و به اين انسان هاى والا مراجعه كنيم، اگر چه بر عليه ما حكم كنند. براى آشنا شدن با احكام الهى و كيفيت آن مانند روزه و نماز و تجارت و... كه بيانگر همان صراط مستقيم است و دين مورد مرضى خدا و ائمه است به طريق اولى بايد از اين افرادِ خاص


1- 1. نساء: 60.
2- 2. وسائل الشيعه، ج 18، ص 98.

ص: 205

تبعيّت كنيم.

ثالثاً: امام عليه السلام طبق اين روايت فرموده كه اگر طاغوت به حقّ هم، حكم كند، صاحب مال نمى تواند در آن مال تصرّف كند چون اساس آن محكمه بر باطل است و الهام از مصادر وحى نمى گيرند از اين جمله روايت، و اين فرموده امام صادق عليه السلام استفاده مى شود كه پيروان ائمه بايد براى پيدا كردن راه و طريق دين و عبوديت به در خانه اى بروند كه اساساً مورد قبول ائمه مى باشند و فريب بعضى از مطالب مانند ذكر و ورد و...

را نخوردند زيرا شياطين براى اغواء انسان ها با نشان دادن تابلو حقّ و ارائه يك مسئله اسلامى، افراد را به ورطه هلاكت مى كشانند و نيز گاهى مشاهده مى شود كه مردم به دنبال فردى مى روند و به او ارادت مى ورزند تا از او در جهت بيان اخلاق و يا مرثيه و روضه خوانى استفاده كنند، امّا آن شخص در حوادث مهم و مسائل قابل توجّه اجتماعى و يا دينى ابراز نظر مى كند. اين افراد بايد توجّه داشته باشند كه نبايد در احكام و مسائل شرعى از آنان تقليد كنند و به نظر يك مجتهد جامع الشرائط كه نايب عام امام زمان است بى اعتنائى شود.

2- احمد بن اسحاق مى گويد به امام هادى عليه السلام عرض كردم: از چه كسى احكام دين را بگيرم و قول و كلام چه كسى را در بيان دين قبول كنم؟ حضرت فرمود: از عثمان بن سعيد كه ملقب است به (عُمرى احكام دين خود را بگيريد زيرا او نزد من ثقه و مورد اطمينان است و هرچه از من نقل مى كند صحيح نقل مى كند. احمد بن اسحاق مى گويد همين سؤال را از امام حسن عسكرى پرسيدم حضرت فرمود: (الْعُمْرى وَابْنُه ثقَتانِ فَما ادَّيا الَيكَ عَنّي فَعَنِّي يُؤدِيَّانِ وَما قالا لَكَ فَعَّنى يَقُولانِ فاسْمَعْ لَهُما وَاطِعْهُما فَانَّهما الثِّقْتانِ المأمُونانِ) عثمان بن سعيد و فرزندش محمد بن عثمان ثقه و مورد اطمينان هستند هرچه از من نقل كنند، كلام من است. سخن آن ها را گوش كن و از آن ها اطاعت كن. (1)

با مراجعه به كتب رجال معلوم مى گردد كه اين پدر و پسر از چه مقام والاى علمى و


1- 1. وسائل الشيعه: ج 18، ص 100.

ص: 206

اطلاع دينى برخوردارند. بر اثر تقوى و ورع فراوان، هر دوى آن ها به نيابت خاصّه امام زمان نائل شدند. پدر يعنى عثمان بن سعيد عمرى اولين نايب خاص حضرت مهدى شد و فرزندش محمد بن عثمان دومين نايب آن حضرت بود.

آرى براى اخذ معالم دينى و براى سير و سلوك الى اللَّه بايد از اين مردان بزرگ علم و عمل و مورد قبول ائمه اطهار پيروى كرد.

در روايتى كه از كافى نقل شده آمده است: (الفقهاء أمناء الرّسل...) آنهائى مورد قبول و امين رسولان الهى هستند كه فقيه باشند، البته فقيهى كه مقام علمى خود را با پيروى از هوى و هوس آلوده نسازد و دنيا و رياست و جاه را به آخرت خود ترجيح ندهد.

3- شيخ صدوق رحمة اللَّه عليه نقل مى كند كه اسحاق بن يعقوب به محمد بن عثمان عُمرى نايب دوم امام زمان در زمان غيبت صغرى نامه اى داد و در آن نوشت: چند مسئله است كه مى خواستم از حضرت مهدى جواب بگيرم، جواب به خط حضرت آمد كه متضمّن مطالبى بود از جمله در آن چنين آمده بود:

امَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَة فَارْجِعُوا فِيها الى رُواةِ حَديِثِنا فَانَّهُم حُجَّتى عَلَيْكُم وَأَنا حُجَّةُ اللَّه عَلَيهم. (1)

(در مسائل و حوادثى كه پيش مى آيد مراجعه كنيد به راويان حديث ما كه آنان حجت من هستند بر شما و من حجت خدايم بر آنان).

بنابر اين ائمه اطهار- سلام اللَّه عليهم اجمعين- و شخص ولى اللَّه اعظم حضرت مهدى عليه السلام شيعيان و پيروان خود را به درِ خانه راويان احاديث ارجاع داده اند آن هم راويانى كه داراى نظر و تشخيص هستند و مى توانند روايت صحيح را از غير صحيح جدا كنند و در موقع تعارض، مى توانند دنبال چاره بروند و با متن و لسان ائمه آشنا هستند كه از اين افراد تعبير مى كنيم به فقيه و مجتهد جامع الشرائط.

در عين حال، به مقام علمى آنها بسنده نشده بلكه بايد از تعبّد و تقواى كامل برخوردار باشند. لذا طبرسى در كتاب احتجاج از امام عسكرى عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند: فَامَّا مَن كانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنفْسِهِ حافظاً لِدِينهِ مُخالِفاً عَلى هَواهُ


1- 1. كمال الدين، باب 45، ح 4.

ص: 207

مُطيعاً لِأمر مُولاهُ فَلِلْعَوامِ انْ يُقَلِدُوهُ وَذلكَ لايَكُونُ الَّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّيعةِ لاجَميعَهُم. (1)

«از فقيهانى كه خويشتن دار و حافظ دين و ايمان خود مى باشند و با خواسته هاى دل مخالفت مى كنند و مطيع امر الهى هستند بايد پيروى و تقليد نمود و آن هم گروه خاصى از فقيهان خواهند بوده.»

از اين روايات چنين برداشت مى شود كه در زمان غيبت امام زمان و حتى زمان حضور امام در صورتى كه دسترسى به امام نداشته باشيم، بايد براى سير و سلوك و اخذ احكام و حوادثى كه پيش مى آيد به اين فقهاى عظام و مردان الهى و عالمان ربانى مراجعه كنيم. سعدى مى گويد:

عابد و زاهد و صوفى همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عالم ربّانى نيست

خلاصه گفتار نهم:

اهل ايمان علاقه مندند كه وظائف خود را در زمان غيبت امام زمان عليه السلام بدانند و گاهى هم از اين مطلب سؤال مى كنند البته يكى از وظائف مهم مسلمانان، مسئله انتظار است كه بحث آن و نيز بيان ثمرات آن در گفتار قبلى گذشت، وظيفه ديگرى كه از اهميّت خاص، و ويژه اى برخوردار است اين است كه معرفت خود را به امام زمان، بر پايه ادلّه محكم قرار دهيم و اگر شعار مى دهيم آن را با شعور توأم نمائيم و سپس بين خود و امام زمان ارتباط برقرار نمائيم، چنان كه امام باقر عليه السلام در ذيل آيه 200 سوره آل عمران مى فرمايد رابِطُوا امامَكُمْ الْمُنْتَظَر و عقل هر انسانى نيز حكم مى كند كه با پيشواى خود بايد ارتباطى روحانى داشته باشد.

امّا آن ارتباط چگونه برقرار مى گردد؟ گاهى به دعا كردن براى حضرت مخصوصاً براى فرج ايشان- و گاهى به وسيله خواندن دعاهائى كه از ائمه در اين رابطه به ما رسيده است، از قبيل دعاى (الهم كن لوليك الحجة بن الحسن) تا آخر و گاهى براى آن حضرت صدقه بدهيم و با اين كار ابراز علاقه نمائيم و چنانچه به يكى از مشاهد مشرفه


1- 1. ميزان الحكمة، ج 8، ص 285.

ص: 208

رفتيم از طرف حضرت مهدى عليه السلام نيز زيارت كنيم. بعضى براى حضرت حج به جا مى آورند و يا نائب مى گيرند و از اين طريق نيز مى توان علاقه و ارتباط روحى خودمان را به اثبات برسانيم. حكايت آن مرد عراقى در مسجدالحرام بهترين شاهد در اين مورد است. فقيه بزرگوار آيت اللَّه ميلانى به طلاب توصيه مى كردند به صحبت كردن و درد دل نمودن با امام خويش، اگر چه در شبانه روز چند دقيقه باشد. خوب است گاهى با اشعار مناسب و دلنشين، با آن امام بزرگوار زمزمه اى داشته باشيم و نيز صبح ها بعد از فريضه دعاى (اللّهم بلغ مولاى صاحب الزمان تا آخر) را به عنوان ابراز ادب و تجديد بيعت با مقام عظماى ولايت بخوانيم.

و از ديگر وظائف شيعيان در عصر غيبت استغاثه نمودن به حضرت در مواقع اضطرار و پيش آمدها است كه ايشان در صورت مصلحت دستگيرى خواهند كرد و شاهد بر اين مطلب احاديث رميلة و ابوالوفاء و آنچه از حضرت مهدى عليه السلام رسيده كه فرمود: انّا غير مهملين لمراعاتكم... مى باشد.

يكى ديگر از وظائف ما در عصر غيبت آن است كه كارى نكنيم كه باعث آزردگى قلب امام زمان (عج) شود، زيرا روايات فراوان داريم كه خانواده عصمت و طهارت از اعمال و كردار ما با خبر هستند و اعمال ما به خدمت امام عصر عليه السلام عرضه مى شود، و لذا امام صادق عليه السلام فرمود: چرا با عمل خود پيامبر اكرم را ناراحت مى كنيد؟ همچنين خوابى كه عالم بزرگوار، مير جهانى ديده بود، در اين رابطه قابل توجه است.

و امّا وظيفه بسيار مهمّ شيعيان در زمان غيبت تشخيص راه صحيح است و راه را ائمه عليهم السلام براى ما معيّن نموده اند و آن پيروى از مجتهد جامع الشرائط است، آن هم مجتهدى خدا ترس و مخالف با خواسته هاى دل و مطيع امر مولاى خود و پيمودن ديگر راه ها جايز نيست، اگر چه تحت لواى ذكر و دعا و سير و سلوك باشد.

ص: 209

سؤالاتى از گفتار نهم

1- اگر كسى بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، چگونه از دنيا رفته است؟

2- بهترين راه براى شناخت امام زمان عليه السلام كدام است؟

3- امام باقر عليه السلام در ذيل آيه «اصبروا وصابروا ورابطوا» چه مى فرمايد؟

4- هروى از دعبل چه نقل نموده است؟

5- دعاى (اللّهم ادْفعْ عن وَلِيّك...) از كدام امام نقل شده است؟

6- مصرع دوّم اين بيت چيست؟ هر كس به زبانى سخن از حمد تو گويد.

7- آن مرد عراقى در مسجد الحرام چه تقاضائى داشت؟

8- آيت اللَّه ميلانى به طلّاب چه توصيه اى مى كرد؟

9- بعد از نماز صبح چگونه به آستان مقدس امام زمان عرض ادب كنيم؟

10- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابوالوفاء چه فرمود؟

11- حديث (انا غير مهملين لمراعاتكم ولا ناسين لذكركم) از چه امامى رسيده؟

12- عالم جليل القدر، مير جهانى چه خوابى ديده بود؟

13- از روايت عمر بن حنظله چه نكته اى برداشت مى شود؟

14- امام هادى عليه السلام به احمد بن اسحاق چه فرمود؟

15- مرحوم طبرسى از امام عسكرى عليه السلام چه روايتى را نقل كرده است؟

16- خلاصه بحث را بيان كنيد.

ص: 210

گفتار دهم: وقايع قبل از ظهور

نامعين بودن زمان ظهور

اشاره

ص: 211

گفتار دهم: وقايع قبل از ظهور

ص: 212

ص: 213

نامعين بودن زمان ظهور

از روايات فراوان چنين برداشت مى شود كه براى ظهور وقتى معيّن نشده، بلكه ائمه اطهار عليهم السلام تعيين كننده وقت ظهور را تكذيب نموده اند و به ما نيز دستور داده اند كه آن ها را تكذيب كنيد، فضيل مى گويد: از امام باقر عليه السلام سئوال كردم: آيا ظهور مهدى عليه السلام وقت معينى دارد؟

حضرت در پاسخ سه مرتبه فرمود: كَذَبَ الْوَقَّاتُون، كذب الوقاتون، كذب الوقاتون. (1)

علائم ظهور

با وجود نا مشخص بودن زمان ظهور، در متون اسلامى روايات فراوانى داريم كه در آن ها براى ظهور حضرت صاحب الأمر- عجل اللَّه تعالى فرجه- علائم ونشانه هائى ذكر شده است. ما در مقام شمارش يكايك آنها نيستيم و با توجه به اين كه بعضى از اين علائم و نشانه ها و روايات آنها خالى از رمز و اشاره نيست، (2) ما نيز از ميان علائم و


1- 1 بحار: ج 52، ص 103.
2- 2 مثل اين كه گفته شده: در وقت ظهور حضرت مهدى خورشيد از مغرب طلوع مى كند با اين كه مى دانيم لازمه وقوع اينگونه حوادث اين است كه: نظم عالم دگرگون شود و لا اقل حركت و نظم منظومه شمسى تغيير كند، پس معلوم مى شود كه روايت اشاره به يك حادثه اى است كه براى ما معلوم نيست.

ص: 214

نشانه هاى ظهور دو مورد را در اين گفتار بيان مى كنيم:

اول: شيوع فساد در جوامع، دوم: شيوع ظلم و جور در اقطار زمين.

علائم و نشانه هاى ظهور متفاوت هستند

قبل از ورود به اين مبحث بايد يادآور شويم كه بعضى از اين علائم ونشانه ها حتمى است وبه هيچ قيد و شرطى وابسته نيست و قبل از ظهور بايد واقع شود، (1) و برخى از همين علائم حتمى مقارن و يا بعداز ظهور با فاصله بسيار كم محقق مى گردد، مانند نداى آسمانى كه قبل از ظهور، در شب بيست و سوم ماه مبارك، جبرئيل با صداى بلند به طورى كه شرق و غرب آن صدا را بشنوند، ندا مى كند: الحق مع علي وشيعته.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: حضرت قائم در كنار خانه كعبه ظاهر گردد و چون آفتاب برآيد، منادى از آسمان ندا كند: اين مهدى آل محمد است و آباء طاهرين او را يك به يك نام مى برد و شرق و غرب اين صدا را مى شنوند و به مردم توصيه مى كند با ايشان بيعت كنيد و اين ندا بعداز ظهور به گوش مى رسد. (2)

اين نوع از علائم حتمى دليل واضحى است بر اين كه بلافاصله حضرت صاحب الأمر ظهور مى نمايد، ولى بعضى ديگر از اين علائم حتمى فقط حاكى از اين است كه ظهور تا اندازه اى نزديك شده، اما دلالتى ندارد كه بعداز حدوث آن علامت، بلافاصله حضرت صاحب الأمر ظهور نمايد.

شيوع فساد قبل از ظهور

يكى از علائم ظهور شيوع فساد و گناه و غربت اسلام مى باشد و بعضى از روايات، شيوع فساد را علامت ظهور معرفى كرده و بعضى روايات ديگر آن را از نشانه هاى


1- 1. طبق روايتى از امام صادق عليه السلام كه در غيبت نعمانى ص 257 آمده، خروج سفيانى و قتل نفس زكيّه وخسف بيداء و نداء آسمانى از علائم حتميّه شمرده شده است.
2- 2. كفاية الموحدين: ج 2، ص 840.

ص: 215

آخر الزمان و اشراط الساعة دانسته است و بعضى از بزرگان (1) احتمال داده اند كه مراد از هر دو عنوان يك چيز بيش نيست كه همان شيوع گناه قبل از ظهور حضرت است. بعضى از اين مفاسد كه در احاديث آمده عبارتند از: 1- شراب خوارى و خريد و فروش مسكرات آشكارا انجام مى گيرد 2- ربا خوارى رواج مى يابد 3- زنا و اعمال شنيع ديگر متداول و آشكار مى گردد. 4- قساوت قلب شيوع پيدا مى كند. 5- تقلّب زياد مى شود.

6- نفاق فراوان مى گردد. 7- رشوه خوارى رواج پيدا مى كند. 8- ريا كارى متداول مى شود. 9- مردمان بدعت در دين مى گذارند. 10- غيبت و سخن چينى رواج مى يابد.

11- بى عفتى و بى حيائى شايع مى گردد. 12- زنان از حجاب كناره گرفته و با لباس زننده و جذاب در اجتماع آشكار مى گردند. 13- امر به معروف و نهى از منكر تعطيل مى گردد و صاحبان ايمان توانايى جلوگيرى از گناهان را نخواهند داشت. 14- كفر و الحاد رواج پيدا مى كند. 15- به اسلام و قرآن عمل نمى شود. 16- فرزندان، حرمت پدران و مادران را رعايت نكرده و به آنها بى حرمتى مى كنند. 17- كوچكتر احترام بزرگتر را رعايت نمى كند و بزرگتر نيز به كوچكتر ترحم نمى نمايد. 18- صله رحم انجام نمى شود.

19- خمس و زكات پرداخت نمى شود و يا به مصرف صحيح نمى رسد. 20- بيگانگان و اهل باطل بر مسلمانان چيره مى شوند. 21- مسلمانان در لباس و گفتار و كردار از كفار و اجانب پيروى مى كنند. 22- حدود الهى تعطيل مى گردد. 23- مكر و حيله شيوع پيدا مى كند. 24- مساجد از حيث بنا آباد، و از حيث محتوا خراب خواهند بود. 25- مردم دين خود را به دنيا مى فروشند. 26- اوقات نماز سبك شمرده مى شود. 27- طلاق زياد مى شود. 28- لجاجت و عناد زياد مى گردد. 29- در شهوات مردان به مردان اكتفاء مى كنند و زنان به زنان. 30- با زبان به يكديگر اظهار علاقه مى كنند و در دل با يكديگر در نزاع و جنگ هستند و... (2)


1- 1 حضرت آيت اللَّه صافى گلپايگانى در منتخب الأثر.
2- 2 براى دسترسى به مدارك و روايات امور مذكوره و نيز اطلاع بر بيش از آنچه كه ذكر شد مراجعه شود به منتخب الأثر ص 424؛ روضه كافى: ص 36؛ كفاية الموحدين: ج 2، ص 844 و جزوه امام زمان نوشته موسسه در راه حق ص 82.

ص: 216

امام صادق عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: چگونه است حال شما (جامعه اسلامى) آن روزى كه زنان شما فاسد و جوانان شما فاسق شوند و امر به معروف نكنيد و نهى از منكر ننمائيد؟ عرض شد: يا رسول اللَّه چنين روزگارى خواهد آمد؟

حضرت فرمود: روزى مى رسد كه بدتر از اين خواهد شد در آن روز مردم را به منكر، امر مى كنيد و از كارهاى خوب و معروف نهى مى نمائيد. اصحاب با تعجب عرض كردند:

امت اسلامى به چنين وضعى مبتلا خواهند شد؟ حضرت فرمود: بدتر از اين خواهد شد، در آن روز كار خوب را بد مى دانيد و كارهاى بد را، خوب. (1)

وضع امت اسلامى در حال حاضر

امروز ما مسلمانان اكثر قريب به اتفاق مفاسد ياد شده را در جوامع بشرى و بلكه در امت اسلامى شاهد هستيم و جوامع بشرى و نيز جامعه اسلامى از شش جهت، هدف تيرهاى آلوده و مفسده خيز قرار گرفته اند و با تأسف و تأثر فراوان بايد گفت كه امروز دنياى اسلام با اين مفاسد خو گرفته و با سرعت در گرداب مفاسد فرو مى رود. ناگفته نماند كه با انقلاب اسلامى ايران بسيارى از مفاسد در ايران تعطيل شد، امّا متاسفانه بر اساس تسامح وتساهل بعضى از مسئولين بخشى از مفاسد بار ديگر به جامعه ما برگشت ولى اميدواريم كه سران حكومت و صاحب منصبان، در حفظ دستاوردهاى انقلاب و برقرارى احكام اسلامى بكوشند ومرز و بوم مملكت اهل بيت و امام زمان را از تهاجم دشمنان كه اصولًا از طريق فرهنگ و رسانه هاى عمومى وارد مى شوند، حفظ نمايند و مسئولين در تحقق بخشيدن احكام اسلام سعى و تلاش خود را بنمايند.

آيا حضرت قائم دين جديد مى آورد؟

با توجه به اخبار و رواياتى كه از ائمه اطهار و در رأس آن ها حضرت ختمى مرتبت در رابطه شيوع مفاسد و گناه در آخر الزمان و قبل از قيام قائم آمده، درمى يابيم كه آن


1- 1. وسائل الشيعه، ج 11 ص 396.

ص: 217

رهبران آسمانى با چشم نهان بين خود، وضع امت اسلام را بيش از هزار سال قبل پيش بينى كرده و با وضوح بيان نمودند كه امت اسلام نه فقط گناه و مفاسد مرتكب مى شوند، بلكه كار آنها به جائى مى رسد كه كار زشت و گناه را خوب و پسنديده، مى نگرند و شخص گنه كارى را كه به عفاف جامعه لطمه مى زند يك فرد هنرمند مى دانند!! طبيعى است كه چنين جامعه اى تا چه حدّ از اسلام و احكام آن بى خبر خواهند بود. چنين افرادى خود را مسلمان مى دانند امّا از اسلام اطلاعى ندارند و لذا وقتى وجود مقدس حضرت مهدى ظهورمى كند واحكام اسلام وحقيقت قرآن رابيان مى كند، گروهى تصورشان اين است كه حضرت مهدى دين جديد آورده، حال آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روايتى مى فرمايد: مهدى پاى خود را جاى پاى من مى گذارد و تخطّى از آن نخواهد كرد. (1)

آرى قبل از ظهور به نحوى حقيقت اسلام و واقعيت قرآن مستور مى گردد كه با آمدن حضرت مهدى و تبيين اسلام ناب محمدى، مردم گمان مى كنند كه آن حضرت دين جديد آورده است.

البته مخفى نماند كه مهجور ماندن اسلام بدين معنى نيست كه در جهان اسلام، درس تفسير و فقه و اخلاق به طور كامل تعطيل مى گردد. بلكه ظاهر اين است كه هر گروهى قرآن را به رأى خود و بر اساس مسلك و مذهب خود تفسير مى كند وهر فقيهى بر اساس قياس و استحسان آنگونه كه جوّ حاكم بر جامعه مى پسندد، حكم مى كند چنان كه امروزه عدّه اى از مسلمانان گروه ديگرى را به وسيله مواد منفجره مى كشند و متأسفانه اين عمل را باعث تقرّب خود به خدا مى دانند و حال آن كه قرآن كريم با صراحت مى فرمايد: «وَمَنْ يَقْتُلُ مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤه جَهَنَّمُ خالِدَاً فيها»، (2)

«كسى كه مؤمنى را عمداً بكشد براى هميشه در جهنم خواهد بود.» مگر امروز مشاهده نمى كنيم كه در همين قرون اخير فرقه هايى پيدا شده اند گروه كثيرى از مسلمانان را مشرك مى دانند و احيانا بعضى از فقيهان خود فروخته و مزدور آنان، ريختن خون ديگر مسلمانان را مباح


1- 1. منتخب الاثر: ص 491 به نقل از فتوحات ابن عربى.
2- 2. نساء: 93.

ص: 218

مى شمارند و خلاصه اين گونه احكامى كه در اسلام بدعت گذارى شده با اسلام واقعى ارتباطى ندارد، كم نيست. با چنين وضعى طبيعى است كه با ظهور حضرت مهدى وبسط حكومت او در تمامى نقاط روى زمين، عدّه اى خيال كنند كه ايشان دين جديد آورده اند

غربت دوباره اسلام

در كتاب شريف غيبت نعمانى بابى وجود دارد تحت عنوان «حضرت قائم مردم را دعوت جديد مى نمايد و اسلام همان گونه كه در ابتداى ظهور آن غريب بوده، مجدداً به غربت كشيده مى شود.» (1) وسپس شش روايت در اين باره نقل مى كند از آن جمله حديث ابوبصير است كه مى گويد: به امام صادق عرض كردم: مراد امير المؤمنين از اين كلام كه فرمود: إنَّ الإسلامَ بَدَءَ غَريباً وَ سَيَعُوُد كَما بُدِأَ فَطُوبى لِلْغُربَاء (اسلام در اوايل بعثت براى مردم آشنا نبوده و يك امر جديدى بود و در آينده اسلام به همين غربت مبتلى مى شود خوشا به حال آنهايى كه در اين زمان با اسلام آشنا هستند) چيست؟ امام صادق عليه السلام فرمودند: وقتى حضرت قائم ظهور مى كند، مردم را به احكام جديدى دعوت مى كند، همانگونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله مردم را به احكام جديدى دعوت نمود.

يعنى همانطورى كه مردم جاهليت از احكام نوين و حيات بخش اسلام خبر نداشتند و احكام اسلام براى آنها مسائل و مطالب جديدى بود، در زمان حضرت مهدى- سلام اللَّه عليه- به همين منوال خواهد بود زيرا مردم بقدرى از مسائل اسلامى فاصله گرفته اند كه نسبت به آن بيگانه شده اند ودعوت حضرت گرچه دعوت به اسلام است، اما دعوت جديدى به نظر خواهد رسيد.

انتظار واقعى در آخر الزمان دشوار است

طبيعى است كه اگر كسى بخواهد در چنين جامعه اى و در ميان چنين افرادى كه از


1- 1. غيبت نعمانى: ص 320.

ص: 219

احكام و دين فاصله گرفته اند، از منتظرين واقعى امام زمان باشد (كه معناى انتظار واقعى در مبحث انتظار ذكر شد) با مشكلات متعدّدى برخورد خواهد كرد و در بعضى از روايات انتظار آمده است: شخصى كه منتظر حكومت عدل الهى است و خود را براى آن آماده مى سازد، همانند كسى است كه در راه خدا در خون خود غلطان است. (1)

شيوع ظلم و جور

يكى ديگر از علائم ظهور كه بيش از سيصد روايت درباره آن نقل شده اين است كه ظلم سر تا سر جهان را فرا مى گيرد و جوامع بشرى از آتشى كه ظالمين برافروخته اند به ستوه مى آيند و بعداز فراگير شدن ظلم و جور در همه نقاط (... بعد ما مُلِئت ظلماً وجوراً) آن مصلح و منجى حقيقى ظهور خواهد كرد و عدل و داد را بر روى زمين برقرار مى نمايد.

البته بايد توجه داشته باشيم كه معناى اين روايات آن نيست كه مردم ظالم و متجاوز خواهند شد، بلكه ظلم و جور جهان را فرامى گيرد. به عنوان مثال، يك نفر ديكتاتور مثل صدام يك ملت چند مليونى را به خفقان مى كشد و يا چند نفر از سران حكومت هاى جهان خوار و استعمارگر يك قاره را با كشورهاى متعدد و صدها ميليون جمعيت، از لحاظ اقتصادى و نظامى تحت سلطه خود درمى آورد و به عنوان دفاع از حقوق بشر و آزادى، هر نوع ظلم و ستمى را بر آنها روامى دارد.

از سوى ديگر آحاد مردم در اثر كناره گيرى از دين و بى خبرى از احكام و دستورات الهى و نيز متابعت از غرايز سركش و طغيانگر، نسبت به يكديگر اجحاف نموده و حق ديگران را پايمال مى نمايند.

اين روند ظلم و ستم، هم از ناحيه سردمداران خود كامه و ديكتاتور و هم از ناحيه آحاد جامعه در حال رشد و توسعه است و حتى احتمال تضاد و اصطكاك بين سران جهان خوار وجود دارد كه بر اثر آن چه بسا آتش جنگ جهانى مجدّداً برافروخته شود.

شيوع فساد از دو ناحيه


1- 1. بحار: ج 52، ص 123 «از على عليه السلام: الْمُنْتَظِرُ لِأمرِنا كَالْمُتَشَحِط بِدَمِهِ في سَبيلِ اللَّهِ.»

ص: 220

چنان كه گفتيم، شيوع ظلم در چنين زمانى معلول هوى پرستى ها و خود كامگى هاى گروهى از حكام زمان مى باشد امّا نبايد فراموش كنيم كه بخشى از ظلم در جوامع بشرى معلول جدائى انسان ها از مكتب وحى وعمل نكردن به دستورات حيات بخش آن و فرورفتن در منجلاب هاى فساد و گناه مى باشد زيرا جامعه اى كه افراد و آحاد آن مبتلا به گناه و فساد شده اند أثر وضعى آن تسلط اشرار است. با مراجعه به تاريخ مشاهده مى كنيم كه در هر جامعه اى كه فساد رواج يابد، اجانب و ستمگران و ديكتاتورها بر آن قوم سلطه پيدا مى كنند و به طور كلّى يكى از نقشه هاى شوم سلطه گران جهان خوار براى رسيدن به مقصود خود ترويج و تهاجم فرهنگى و شيوع فساد است و اين حقيقت را پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وائمه اطهار عليهم السلام مكرّراً گوشزد نموده اند (1) كه در اينجا به ذكر يك حديث بسنده مى كنيم.

رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: زمانى بر مردم خواهد آمد كه صورت آنان صورت آدمى و دل هاى آنها دل هاى شياطين است، همانند گرگهاى درنده خون يكديگر را مى ريزند و از انجام كارهاى بد، خوددارى نمى كنند. پيروان خود را به شك و شبهه مى كشانند و اگر با آنان سخن بگويد به آنها دروغ خواهد گفت و اگر از نزد آنها برود، غيبت و بدگوئى آنها را مى كند، سنت واقعى پيامبر صلى الله عليه و آله نزد اينها بدعت و بدعتهاى خودشان را سنت رسول خدا مى دانند و كسانى را كه حليم و بردبار هستند، خائن مى گمارند و بر عكس خائن را حليم و بردبار مى شمارند صاحبان ايمان در بين آنها كوچك و حقيرند امّا فاسق در نزد آنها صاحب شرف و عظمت. بچه هاى آنان پاى از گليم خود دراز نموده و باعث اذيت و آزار ديگران مى شوند و زنان آن ها بى پروا و بى باك، با خوى و خباثت خود، نزديكان و اهل خود را به رنج مى آورد، پيران و سالخوردگان امر به معروف و نهى از منكر نمى كنند، پناه بردن به اين مردم غير از خوارى و اعتماد نمودن به آنها غير از ذلت چيز ديگرى نيست در چنين زمانى خداوند باران رحمت خود را قطع نموده و موقعى باران مى فرستد كه براى آنها سودى ندارد و نيز اشرار


1- 1. به رواياتى كه وضع آخر الزمان را بيان مى كنند مراجعه شود.

ص: 221

را بر آنها حاكم و امير مى سازد كه مردم را به بدترين و رنج آورترين كارها مى گمارند، بچه هاى آنها را مى كشند و زنانشان را به بيگارى وادار مى نمايند و در اين هنگام نيكان دعا مى كنند، اما مستجاب نمى شود. (1)

بدين ترتيب معصومين عليهم السلام به مردم هشدار داده اند كه در صورت ارتكاب فساد و گناه، ظالم و ديكتاتور بر آنان مسلط مى شود.

آن روزى كه جوامع بشرى از يك سو در فساد و جدائى از عالم وحى و ديانت غوطه ور شده و از سوى ديگر، ظلم و ستم هر كاشانه و آشيانه را فراگيرد، ظهور حضرت مهدى عليه السلام نزديك خواهد بود.

آزمايش بزرگ اهل ايمان

در آخر الزمان دين دارى و حفظ حريم احكام الهى بسيار مشكل مى شود و اعتقادات حقّه اسلامى مورد دستبرد شياطين قرار مى گيرد و مردم در معرض يك امتحان و آزمايش عظيم قرار مى گيرند.

سدير صيرفى مى گويد: به همراه مفضّل بن عمرو و ابو بصير و ابان بن تغلب بر امام صادق عليه السلام وارد شديم، ديديم امام روى خاك نشسته و مانند مادرى كه فرزند خود را از دست داده و دلش سوخته گريه مى كند و مى گويد: سيّدى غيبتك نَفَتْ رقادى وَضَيَّقتَ عَلَّىَ مهادي... اى آقاى من، غيبت تو خواب را از ديدگانم ربوده و بستر استراحت را بر من تنگ نموده و آرامش از دلم رخت بربسته... سدير مى گويد: چون امام را با اين حال پريشان و گريان ديدم با خود گفتم: حتماً حادثه ناگوارى پيش آمده به حضرت عرض كرديم: آيا اتفاقى افتاده كه شما اين گونه گريه مى كنيد؟

حضرت فرمود: امروز به كتاب جفر كه وقايع مهم جهان تا قيامت در آن درج شده نگاه مى كردم، و اخبار مربوط به غيبت قائم آل محمّد و طول عمر ايشان و امتحانى كه براى صاحبان ايمان در آن زمان پيش مى آيد و شبهاتى كه در اثر طولانى شدن غيبت


1- 1. سفينة البحار: ج 1، ص 556 «مادّه زمن».

ص: 222

عارض مى شود وعدّه اى از دين دست مى كشند، مشاهده مى كردم كه باعث دگرگونى حال من شد. (1)

نصرت بعداز يأس

از بعضى روايات چنين برداشت مى شود كه ظهور حضرت مهدى- ارواحنا فداه- ونصرت الهى بعداز يك حالت يأس و نااميدى حاصل مى گردد براى توضيح مطلب لازم است كه نظر شما را به معنى و تفسير اين آيه شريفه جلب كنم كه مى فرمايد: «حتّى اذا استيئس الرّسلُ وظّنوا أَنهم قد كُذِّبُوا جاءهم نصُرنا فَنُنَجِّىَ من نشاءُ ولا يُرَّدُ بأسُنا عن القوم المجرمين». (2)

گرچه توضيح و تفسير اين آيه احتياج به بحث مفصّلى دارد امّا يكى از اقوال كه در تفسير آمده و با ظاهر آيه نيز قابل تطبيق است اين است كه پيامبران به دعوت خود ادامه مى دادند و متقابلًا دشمنان هم مخالفت مى كردند و صاحبان ايمان كه در سختى به سر مى بردند و منتظر آن نصرت الهى بودند كه رسولان و پيامبران به آن ها خبر داده بودند به شك و شبهه مى افتند و بلكه با خود فكر مى كنند كه پيامبران به آن ها به دروغ وعده نصرت الهى را داده اند در چنين حالى خداوند مى فرمايد: يارى ما به سراغ آنها آمد، آنان را كه خواستيم نجات داديم و عذاب و مجازات ما هم شامل گنه كاران و مجرمين مى شود. از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه براى صاحبان ايمان در عصر انبياء گذشته نيز چنين صحنه هاى خطرناك و آزمايش هاى سختى پيش مى آمده اما در نهايت نصرت الهى بر آنها نازل مى شده چنان كه فرزندان يعقوب، بعد از مأيوس شدن از حيات يوسف، و بازگشت او به آغوش خانواده، يوسف را يافتند ودر كنار او زندگى شيرينى را آغاز نمودند.

و قابل توجه اين كه امام صادق عليه السلام به نقل از پدران از امير مؤمنان عليهم السلام نقل مى كند كه


1- 1. كمال الدين: باب 33، حديث 51.
2- 2. يوسف: 110.

ص: 223

حضرت آيه فوق «حَتَّى اذا اسْتَيْئَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا انَّهُم قَد كُذِبُوا» را منطبق نموده با وضع صاحبان ايمان در آخر الزمان و قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام و جمله «جائهم نصرنا» را با ظهور قائم آل محمد عليهم السلام منطبق ساخته و فرموده: وذلك عند قيام قائمنا المهدى. (1)

اخطار به اهل ايمان

بر مردان و زنان مؤمن لازم است كه اعتقادات خود ومن جمله اعتقاد به حضرت مهدى موعود را از منابع صحيح مانند قرآن و روايات و نيز با أدلّه روشن و براهين عقلى، محكم كنند تا در پيش آمد اين گونه آزمايش ها در دام وسوسه ها و ظنّ و گمان هاى شيطانى قرار نگيرند و خداى نكرده بدون معرفت و اعتقاد به امام زمان خود از دنيا نروند كه اگر چنين اتقاقى بيفتد به مرگ جاهليت مرده اند يعنى فاقد دين و شرف و انسانيت از دنيا خواهند رفت.

زمينه سازى براى ظهور مصلح جهانى

دوّمين اثرى كه بر يك جامعه فرو رفته در فساد و گناه و زير چكمه هاى ظالم استخوانش خورد شده و به ستوه آمده اين است كه به دنبال يك انسان كامل و رهبر بزرگ مى گردد كه آن ها را نجات ببخشد و غل و زنجيرها را از دست و پاى آن ها باز نمايد.

اگر در حال حاضر گروهى از اهل ايمان در صبح جمعه امام خود را صدا مى زنند و ندا مى دهند: أينَ طامِسُ آثارِ الزَّيْغِ وَالْاهواء أينَ قاطِعُ حَبائلِ الْكِذْبِ وَالإْفْتِراءِ أينَ مُبيدُ الْعُتاةِ والْمَردَةِ أينَ مُستأصِلُ أهلِ الْعِنادِ وَالتّضليلِ وَالإِلحادِ... كجاست آن كس كه انحرافات و هوى و هوس ها را محو نمايد؟ كجاست آن كسى كه جلوى دروغ ها و دروغ بافى ها را بگيرد؟ كجاست آن آقايى كه ريشه لجاجت ها و گمراهى ها و بى دينى را


1- 1. منتخب الأثر: ص 314 كه از ينابيع المودة حديث را نقل نموده.

ص: 224

نابود كند.

در آن روز تمامى مردم از سياه و سفيد، شرقى و غربى، و در هر سلك و حزب و مسلكى كه هستند فريادشان به (اين المنجى)، كجاست نجات بخش بشريت؟ بلند خواهد شد و اين يكى از مهمترين زمينه سازى ها براى ظهور مصلح كبير جهانى است، زيرا شرط اساسى براى يك انقلاب جهانى پذيرش و آمادگى جوامع است. با وجود فراهم آمدن چنين زمينه اى مى توان گفت سلاح هاى ظالمين كاربرد نخواهد داشت. ما فراموش نمى كنيم كه در دوازده بهمن 1357 شمسى وقتى رهبر كبير انقلاب ايران حضرت امام خمينى قدس سره در فرودگاه مهرآباد فرود آمدند، با اينكه هنوز حكومت ايران در دست طاغوتيان بود و ارتش و قواى مسلحه در ظاهر تحت فرمان آنها بود، امام خمينى از فرودگاه تا بهشت زهرا را در ميان ميليون ها جمعيت حركت مى كند ودر آنجا سخنرانى مى كند و صريحاً مى فرمايد: من به دهان اين حاكمان ظالم مى زنم...

البته ما نمى گوئيم كه سلطه و پيروزى حضرت مهدى- سلام اللَّه عليه- دقيقاً همانند پيروزى انقلاب ايران خواهد بود، زيرا ممكن است به شكل ديگرى پيروزى براى حضرت حاصل شود قرآن هلاكت فرعون و فرعونيان را و سپس پيروزى موسى و بنى اسرائيل را در قرآن بيان فرموده، (1) حال آن كه قبل از غرق شدن فرعونيان هيچ كس نمى دانست كه آن حكومت جبار چگونه نابود مى شود. آنچه مى توان گفت اين است كه بايد در جهان زمينه پذيرش يك مصلح كلّ، فراهم آيد و اين زمينه بعداز شيوع فساد و ظلم قطعاً فراهم خواهد آمد.

توجه به يك نكته مهم

تصريح روايات بر اين كه قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام فساد و ظلم شيوع پيدا مى كند، هرگز بدان معنا نيست كه ما در مقابل اين همه گناه و ظلم ساكت و نظاره گر باشيم،


1- 1. نور: 55، مى فرمايد: «وعد اللَّه الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلِفنهم في الأرض كمااستخلف الدين من قبلهم...» «خداوند به كسانى كه ايمان آورده وكار شايسته انجام مى دهند وعده داده كه حتماً آنها را حكمران روى زمين خواهد كرد همان گونه كه به پيشينيان، خلافت روى زمين را بخشيد.»

ص: 225

چه رسد به آن كه احياناً شخصى بگويد بايد به وضع موجود راضى شد زيرا بعداز چنين وضعى امام زمان- عجل اللَّه تعالى فرجه- ظهور مى كند، در واقع روايات از يك حادثه اى كه در آخر الزمان واقع مى شود خبر مى دهد.

كما اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله از قتل اباذر و عمار و جنگ ناكثين و قاسطين و مارقين با على عليه السلام خبر داد، اما وظيفه مردم در قبال ظلم و جور، مطلب ديگرى است كه بايد در جاى خودش بحث شود و به طور اجمال بايد بدانيم كه امر به معروف و نهى از منكر در هر عصر و زمانى از بزرگترين وظائف مسلمانان است و اگر مسلمانان به فرموده قرآن بهترين امّت هستند، (1) به خاطر امر به معروف و نهى از منكر است و اين فريضه از بزرگترين فرائض الهى شمرده شده (2) و اقامه اين فريضه الهى احتياج به مقدماتى دارد كه اگر انجام آن براى ما ميسور باشد قهراً آن مقدمات نيز واجب مى شود و بايد دنبال تحقّق بخشيدن به آن مقدمات باشيم و نمى توان گفت كه اين حكم الهى در زمان خاصى به طور مطلق خواسته نشده است. مبادا شيطان بعضى را بفريبد و به كسانى كه براى امر به معروف و نهى از منكر و براى دفاع از حريم اسلام برخواسته اند و فرياد زده اند و احياناً به زندان و شكنجه گاه رفته و يا جان به جان آفرين سپرده اند، نسبت هاى ناروا بدهد و يا بگويند كه آنان وظيفه اى غير از سكوت نداشتند، حال آن كه آنان دنبال انجام وظيفه امر به معروف و نهى از منكر بودند كه قرآن و سنّت براى آنان مقرّر نموده است.

با وضع آشفته جوامع بشرى و گسترش ظلم و فساد و فراموش شدن تعاليم حيات


1- 1. آل عمران: 110 «كنتم خير امة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر وتؤمنون باللَّه». شما بهترين امتى بوديد كه آفريده شده ايد زيرا امر بمعروف و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان داريد.
2- 2. نهج البلاغه حكمت 374 بعداز اينكه حضرت افراد را تقسيم نموده و فرموده: بعضى انكار منكر مى كنند بادست و زبان و قلب و بعضى با قلب و در مقابل بعضى تارك آن هستند و نهى از منكر نمى كنند نه با دست و نه قلب كه اين ها در واقع ميت الاحياء مردگانى هستند در ما بين زنده ها حركت مى كنند سپس در اهميّت اين فريضه مى فرمايد: وما أعمال البّر كلُّها والجهاد في سبيل اللَّه عند الامر بالمعروف والنهى عن المكنر الا كنفثةٍ في بحرٍ لجّي تمامى اعمال نيكو و حتى جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهى از منكر هم چون قطره اى است نسبت به درياى پهناور.

ص: 226

بخش انبيا جا دارد كه محبوب خودمان حضرت بقية اللَّه اعظم را با ابيات مولانا در ديوان شمس تبريزى مخاطب قرار دهيم و به محضر ايشان عرضه داريم:

بنماى رخ كه باغ و گلستانم آرزوست بگشاى لب كه قند فراوانم آرزوست

يعقوب وار وااسفاها همى زنم ديدار خوب يوسف كنعانم آرزوست

باللَّه كه شهر بى تو مرا حبس مى شود آوارگى كوه و بيابانم آرزوست

زين همرهان سست عناصر دلم گرفت شير خدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت زفرعون و ظلم او آن نور روى موسى عمرانم آرزوست

دى شيخ با چراغ همى گشت گرد شهر كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتم كه يافت مى نشود جسته ايم ما گفت آنكه يافت مى نشود آنم آرزوست

گويا ترم زبلبل، امّا ز رشك جام مُهر است بر دهانم و افغانم آرزوست

خلاصه گفتار دهم:

وقت ظهور حضرت معلوم نيست و اگر كسى وقت آن را اعلان نمايد از طرف ائمه اطهار عليه السلام دروغگو معرفى شده، امّا نشانه هايى در روايات به عنوان علائم ظهور آمده البته بعضى از آنها به طور حتم بايد واقع شود تا مهدى موعود ظهور كند و وقوع بعضى از آنها قبل از ظهور محتمل است. در اين گفتار به دو علامت از علائم ظهور اشاره شد:

نخست، شيوع فساد و گناه به طورى كه اسلام به غربت مى افتد. در اين رابطه به 30 مورد از مفاسد اجتماعى اشاره نموديم و سپس به روايتى كه امام صادق عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند اشاره شد و گفتيم: امروز ما آن غيب گوئى هاى رهبران آسمانى را شاهد هستيم و مى نگريم كه تا چه حدّى مردم از حقائق اسلام دور شده اند و اسلام عزيز مهجور مانده است. در روايات آمده است كه اسلام در ابتداء غريب بود و بار ديگر به غربت خواهد افتاد، بله اگر اسلام به اين غربت بيفتد و مردم آن گونه از اسلام واقعى دور شوند، اين موجب مى شود كه هنگام ظهور حضرت مهدى تصور كنند حضرت آن ها را به دين جديدى دعوت مى كند، حال آن كه پيامبر مى فرمايد: مهدى پاى خود را جاى پاى

ص: 227

من مى گذارد.

دوم: شيوع ظلم و جور در جوامع بشرى است و اين شيوع ظلم از دو ناحيه است:

1- حكام خود كامه و ستمگر 2- تعدّى و تجاوز آحاد مردم به يكديگر، زيرا مردمى كه از تعاليم آسمانى دور شوند حقوق يكديگر را رعايت نخواهند كرد و عجيب اين است كه در روايات آمده كه سلطه اشرار، معلول عمل زشت و گناهان آحاد مردم است.

در چنين جامعه اى كه ظلم و فساد همه جا را گرفته اولًا: مردم در آزمايش سختى قرار مى گيرند كه حديث سدير صيرفى از امام صادق عليه السلام بخشى از آن را توضيح داده است. در اثر طولانى شدن غيبت گروهى به شك و ترديد مى افتند و بلكه از آمدن مهدى آل محمد عليهم السلام مأيوس مى شوند، در چنين زمانى بر هر مؤمنى لازم است كه در صدد تحكيم عقيده خود نسبت به حضرت مهدى باشد.

ثانياً: شيوع ظلم و فساد يكى از عواملى است كه زمينه را براى ظهور حضرت فراهم مى آورد زيرا مردم به ستوه مى آيند و براى پذيرش يك رهبر عادل و انسان كامل و دلسوز آماده خواهند شد.

البته نبايد از يك مطلب مهم غافل شد و آن اين كه اهل ايمان نبايد دست از امر به معروف و نهى از منكر بكشند، به بهانه اين كه هر چه فساد و گناه زيادتر شود زمينه براى ظهور حضرت، آماده تر مى گردد، چنين فكرى قطعاً شيطانى است و وظيفه ما در رابطه با امر به معروف و نهى از منكر هرگز تعطيل نمى گردد.

ص: 228

سؤالات گفتار دهم

1- امام باقر عليه السلام در پاسخ به كسى كه سئوال كرد: آيا ظهور حضرت مهدى عليه السلام وقت معينى دارد، چه فرمود؟

2- يكى از نشانه هايى را كه حقيقت آن براى ما معلوم نيست و احتمالًا اشاره به حادثه خاصى باشد، نام ببريد؟

3- دو مورد از موارد و نشانه هاى حتمى را اسم ببريد؟

4- در ابتداى ظهور حضرت در كنار كعبه، منادى چه ندائى سر مى دهد؟

5- پنج مورد از موارد شيوع فساد را در قبل از ظهور بيان كنيد؟

6- امام صادق عليه السلام در رابطه با آينده امّت از پيامبر اكرم عليه السلام چه روايتى را نقل نموده است؟

7- يك روايت در رابطه با غربت اسلام ذكر كنيد؟

8- حدود رواياتى كه بر شيوع ظلم و ستم در تمامى نقاط روى زمين دلالت مى كند چه مقدار است؟

9- شيوع فساد از چه ناحيه اى در جوامع، حاصل مى گردد؟

10- سدير صيرفى، حال امام صادق عليه السلام را چگونه ديد و از ايشان چه نقل مى كند؟

11- از آيه 110 سوره يوسف چه برداشت مى شود؟

12- چه عاملى زمينه ساز ظهور حضرت مى گردد؟

13- آيا در زمان شيوع ظلم و فساد وظيفه امر به معروف و نهى از منكر تعطيل خواهد شد؟

14- مضمون اشعار ديوان شمس تبريزى را به طور خلاصه بيان كنيد؟

15- خلاصه اين گفتار را بيان نمائيد؟

گفتار يازدهم: ويژگى هاى حكومت حضرت مهدى

برقرارى عدالت

اشاره

ص: 229

گفتار يازدهم: ويژگى هاى حكومت حضرت مهدى

ص: 230

ص: 231

برقرارى عدالت

آنچه مسلّم است حضرت مهدى عليه السلام حكومتى را برقرار خواهد كرد كه انبياء عظام و حضرت ختمى مرتبت و آباء ارجمندش يعنى ائمه اطهار عليهم السلام به دنبال آن بودند و لذا بايد ديد اين بزرگان در صدد ايجاد چه نوع حكومتى بوده اند؟

قرآن كريم غرض نهايى انبيا و يگانه هدف عالى آنان را اقامه قسط و عدل معرّفى مى كند و مى فرمايد: «لَقَدْ أرسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيَّناتِ وَأنْزَلْنا مَعَهُم الْكِتابَ وَالْمِيزانَ لِيَقُومَ الْناسُ بِالْقِسْطِ» (1)

ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان (يعنى قوانين عادلانه را كه بتوانند حق را از باطل تشخيص دهند)، نازل نموديم تا مردم به عدالت قيام كنند.

همچنين در سوره بقره هدف از بعثت انبيا را داورى نمودن بين مردم در اختلافاتى كه پيش مى آيد، دانسته و فرموده: «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيّينَ مُبَشِّرينَ وَمُنْذِرينَ وَأنْزَلَ مَعَهُم الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيما اخْتَلَفُوا فيهِ» (2)

كه در اينجا هم به مسأله برقرارى عدل و عدالت در جامعه اشاره دارد. بنابراين، ويژگى حكومتى كه انبيا به دنبال آن بودند عدالت خواهى و عدالت پرورى است، حكومتى كه تحقق ايده و خواسته صاحبان


1- 1. حديد: 25.
2- 2. بقره: 213.

ص: 232

ايمان و در رأس آنها رسولان و امامان عليهم السلام است و در سوره حج اينگونه ترسيم شده:

«الَّذينَ إنْ مَكَّناهُم في الأْرضِ أقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكاةَ وَأمَرُوا بِالُمَعْروفِ وَنَهَوا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عاقِبَةُ الأُمور» كسانى كه هرگاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم نماز را بر پا مى دارند و زكات مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و پايان همه كارها از آنِ خداست.

در اين آيه هم حكومتى را مورد توجّه نيكان و پاكان معرفى مى كند كه در آن ارتباط مردم با خداى خود و نيز با محرومين جامعه برقرار شود و يكديگر را به خوبى ها توصيه نمايند و از بدى ها باز دارند و چنين جامعه اى قطعاً عدالت محور خواهد شد.

احكام اسلام، تجلّى عدالت خواهى

براى آگاهى از ماهيت حكومتى كه مورد نظر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و مورد توجه و خواسته تمامى ائمه بوده و هست، كافى است به محتواى مكتب اسلام و بايدها و نبايدهاى آن و به ويژه به مسائل اخلاقى اسلام كه بشريت را از ظلماتِ وهم و صفات زشت به عالم نور و تزكيه نفس مى رساند و او را يك فرد ايثارگر و خداى جو قرار مى دهد، نگاهى بيفكنيم، خواهيم ديد كه آن حكومت عادلانه و عدل پرور چيزى غير از پياده نمودن احكام اسلام نيست.

با نگاهى به فقه اسلام در بخش معاملات و سياسات درمى يابيم كه تا چه اندازه دقّت به عمل آمده تا جلو ظلم ها و اجحاف ها گرفته شود خودكامگى ها و خودخواهى را بگيرد آيا با رعايت نمودن احكام قضا و شهادات و شرائط قاضى و قواعد فقهى عدالت اجتماعى برقرار نمى گردد؟

حتّى احكام عبادات از قبيل اباحه مكان و لباس و قربانى و احرامى ووو كه مورد ابتلاى اهل ايمان است بر مبناى ظلم ستيزى مقرّر شده و از تصرّف به مال و ملك و حق مردم به طور عدوانى جلوگيرى مى كند.

همچنين با نگاهى به مسائل حقوقى اسلام از قبيل حق والدين بر فرزند وبالعكس،

ص: 233

حق زوج بر زوجه وبالعكس، حق راعى بر رعيت وبالعكس، حق كارفرما بر كارگر وبالعكس، حق همسايگان بر يكديگر و حتّى حقوق حيوانات بر انسانها. (1) و با توجّه به اين مسائل حياتى و به كار بستن آنها واقعاً زندگى بشرى رنگ و بوى ديگرى پيدا مى كند اگر بر اين دو يعنى فقه و حقوق اسلامى، دستورات اخلاقى را ضميمه كنيد و محبّت و ايثار و نوع دوستى و گذشت و عفو بر جامعه حاكم گردد آيا جايى براى تعدّى و تجاوز باقى مى ماند؟ آيا بوى بهشت و بهشتيان از چنين جامعه اى به مشام نمى رسد؟

مسؤوليت همه مكلّفين از پير و جوان، زن و مرد، در آشكارا و نهان، در شهر و بيابان، امر به معروف و نهى از منكر است كه تارك آن، مرده متحرك معرفى شده و انجام آن از بزرگترين تكاليف دانسته شده و در اهميت آن همين بس كه على عليه السلام مى فرمايد:

وَما أعمالُ البرِّ كُلُّها وَالْجَهادُ في سبيلِ اللهِ عِنْدَ الأمر بِالْمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ الْمُنْكرِ إلّاكَنَفَثةٍ في بَحرٍ لُجّىٍ. (2)

تمامى كارهاى نيك حتى جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهى از منكر مانند قطره اى از آب دهان در برابر درياى موّاج مى باشد.

اگر امر بمعروف و نهى از منكر با اين شدّت بر همگان واجب شد براى اين است كه عدالت و حق در همه جا پياده شود و پليس و ناظر آن هم خود مردم باشند و اين نظارت عمومى باعث شود كه كسى از خط سير عدل و حق پا فراتر نگذارد. و همچنين اسلام به همگان دستور مى دهد كه به يكديگر توصيه حق و توصيه صبر داشته باشيد «تَواصَوا بِالْحَقِّ وَتَواصَوا بِالْصَّبرِ» و نيز يكديگر را نصيحت كنيد.

قرآن به پيروان خود دستور مى دهد كه با دشمن خود بر اساس عدالت رفتار كنيد، مبادا بغض و عداوت، باعث شود كه افراد را از عدالت و رعايت آن، حتى در مورد دشمنان خود دور گرداند (3)؛ زيرا يكى از عوامل ظلم و حق كشى ها همين بغض و كينه توزى نسبت به يكديگر است.


1- 1. در وسائل الشيعه فصلى تحت عنوان احكام الدّواب حقوق حيوانات بيان شده است.
2- 2. نهج البلاغه حكمت 374.
3- 3. مراجعه شود به آيه 8 سوره مائده.

ص: 234

نگاهى به حكومت كوتاه على عليه السلام

بهترين براى آن حكومتى كه مورد علاقه انبيا و ائمه اطهار عليهم السلام بوده حكومت كوتاه على بن ابيطالب عليه السلام است، (1) كه در اين مدّت كوتاه با وجود شعله ور شدن آتش در جنگ هاى، جمل و صفين و نهروان، عدالت على عليه السلام در اداره حكومت برقرار بود حتّى عدالت در ميدان جنگ و در برخورد با دشمن نيز كاملًا رعايت مى شد در صفين بعد از باز پس گرفتن شريعه و در اختيار داشتن آب استفاده از شريعه و آب را براى لشگر معاويه آزاد مى كند در حالى كه معاويه استفاده از آب را براى لشكريان على عليه السلام ممنوع كرده بود.

ايشان در زمان حكومتش سيره پيغمبر اكرم را كه مدت ها فراموش شده بود احيا نمود، مساوات و عدالت اجتماعى را اجرا كرد، تمامى امتيازات را از بين برد، حكمرانان و فرمانروايان بى بند و بار را عزل نمود، اموالى را كه از بيت المال به غارت رفته بود و يا املاك و مستغلاتى را كه مقام خلافت بخشيده بود پس گرفت و هر كسى را كه از مقررات دينى تخلّف مى نمود مجازات مى كرد. با تمام شجاعتى كه داشت بى اندازه مهربان و رئوف بود در جنگ ها زنان و كودكان و ناتوانان را نمى كشت و اسير نمى گرفت فراريان را تعقيب نمى نمود، هرگز علاقه به ريختن خون نداشت بلكه عاشق هدايت شدن و رستگارى مردم بود، هنگام عصر به دشمن حمله مى كرد كه زخمى ها خود را به كنار كشند و اگر كسى مى خواهد از ميدان فرار كند از تاريكى شب استفاده كند و با فرا رسيدن شب افراد كمترى كشته شوند.

به عناوين و القاب بى اعتنا بود. هنگامى كه حضرت به سمت اهل شام براى جهاد مى رفت به شهر انبار نزديك شد، مردم به جهت تعظيم و احترام از مركب هاى خود پياده شدند و مقابل حضرت به عنوان احترام با شتاب حركت مى كردند حضرت فرمود: اين چه كارى است كه انجام مى دهيد؟ گفتند: ما اميران خود را اين گونه تعظيم و تجليل مى كنيم، حضرت فرمود: اميران شما از اين عمل سودى نمى برند و شما هم خود را به


1- 1. در تتمه المنتهى مدّت خلافت حضرت را چهار سال و نه ماه و چند روز مينويسد.

ص: 235

زحمت مى افكنيد.

و بالاخره على عليه السلام براى بدست آمدن خلافت اسلامى در شورايى كه عمر براى بعد از مرگ خود طرّاحى كرد حاضر نبود بر خلاف عقيده خود كلمه اى را اظهار كند و حاضر نبود در ازاى به دست آوردن سلطنت و حكومت حتى بر مورى ظلم نمايد. و هنگام فرارسيدن شهادت با جمله (فُزْتُ وَرَبِّ الْكَعْبَه) با دنيا و مظاهر آن وداع مى كند. (1)

اصولًا نام على با، واژه عدالت دو كلمه لازم و ملزوم هستند آن چنان كه دانشمند مسيحى با شناخت شخصيت والا و الهى على، شيفته او مى گردد و با افتخار، براى معرّفى او به جهان بشريت، قلم به دست مى گيرد و كتابى با نام (صوت العدالة الانسانيه) تأليف مى كند و نيز ديگرى مى گويد:

ماتَ عَلِىُّ بنُ ابيطالِب لِشِدَّةِ عِدالِتِه ماتَ وَالصَّلاةُ بَيْنَ شَفَتَيْهِ ماتَ وَفي قَلْبِهِ الشَّوقُ إلى رَبِّهِ.

از اين بحث دو مطلب براى ما روشن مى گردد تمام انبيا و اولياى الهى در آرزوى تحقق يافتن و بلكه در مقام اقامه حكومت عادلانه و عدالت گستر بوده اند گرچه متأسفانه بسيارى از آنها در مسير برقرارى چنين حكومتى از دنيا رفتند و يا آنان را كشتند.

بنابراين اگر ما انبياء و ائمه عليهم السلام را مناديان عدالت و عاشقان عدل و داد و شهيدان راه برقرارى قسط و عدل بدانيم هرگز گزاف گوئى نكرده ايم البته ناگفته نماند كه انبياء عظام با زحمات طاقت فرساى خود اولًا هر يك به سهم خود مردم را بيدار كردند و از ظلم و ستم و طاغوت و طاغوتيان متنفّر ساختند و در واقع زمينه را براى برقرارى حكومت عادلانه آماده كرده اند و ثانياً اگر به عدالت اجتماعى به طور كامل دست نيافتند و به آن حكومت ايده آل نرسيدند ولى توانستند عدّه اى را چه كم و چه زياد دعوت به ايمان نمايند و آنان را با عدل و عدالت آشنا كنند زيرا شيوه انبيا اين نيست كه يا حكومت به دست ما بيفتد و الّا ما كارى با مردم نداريم، خير اينطور نيست انبياء همچون طبيبانى دلسوز هستند كه اگر


1- 1. براى توضيح و دستيابى به امورى كه فهرست وار پيرامون عدالت خواهى و حكومت على عليه السلام گفته شد به كتاب موسوعة الامام على بن ابيطالب ج 4 و كتاب الفصول المأئه و... مراجعه شود.

ص: 236

يك مريض هم پيدا كنند به مداواى او مى پردازند و خلاصه اگر نتوانند عدالت اجتماعى را برقرار كنند به برقرارى عدالت هاى خانوادگى و بلكه فردى مى پردازند و مى گويند:

«يا أيّهَا الّذينَ آمنُوا قُوا انْفُسَكُم وَأهلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسِ وَالْحِجارَةِ عَلَيها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما امَرهُم وَيَفْعَلُونَ ما يُؤمَرُونَ». (1)

در اين آيه شريفه مى فرمايد: خود و خانواده خود را از آتش جهنم نجات دهيد و در جاى ديگر مى فرمايد: اگر رفيق و مصاحبى يافتى دو نفره والّا يك نفره، قيام كن و خود را متصف به ايمان و عدالت بگردان «قُلْ إنَّما أعِظُكُم بِواحِدَةٍ أنْ تَقَومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَفُرادى ..» (2)

و بعد هم توصيه مى كنند از كمى جمعيت خود وحشت نكنيد (وَلا تُستَوحشُوا في طَريقِ الْهُدى لِقلَّةِ أهلِهِ) (3)

و بر اساس همين تلاش انبياء عظام مى نگريم هزاران هزار انسانهاى مؤمن و خداى جو و عادل پيدا شد و بلكه امّت هاى بزرگى همچون يهود و نصارى و ديگران در جهان شكل گرفتند.

انبيا و اولياى الهى به دلايل گوناگون نتوانستند حكومت كاملًا عدل محور، را پياده كنند امّا حضرت مهدى عليه السلام طبق روايات فراوان بر اساس فراهم آمدن شرائط و مرتفع شدن بسيارى از موانع به اين قلّه رفيعه يعنى برقرارى حكومت دادگستر نائل خواهد شد و براى بشريت بعد از بهره مند شدن از مزاياى آن حكومت و زندگى راحت در زير سايه چنين حكومتى، ثابت مى شود كه خداوند حكيم از ابتداى خلقت و رسالت آدم ابوالبشر چنين حكومت و زندگى را براى بندگان خود خواسته بود ولى انسان ها با سوء اختيار خود بهشت دنيوى خود را به جهنم سرا و زد و خورد و ظلم و ستم سپرى كردند و آن روز تأسف مى خورند و پشت دست خود را مى گزند كه چرا دنبال انبياء نرفتند و جواب مثبت به آنان ندادند. (4)


1- 1. تحريم: 6.
2- 2. سبأ: 46.
3- 3. نهج البلاغه: حكمت 374.
4- 4. همان ندا و صدائى را كه ظالمين در قيامت مى كنند و مى گويند: «يوم يعضّ الظالم على يديه يقول ياليتني اتخذت مع الرسول سبيلًا» فرقان: 27.

ص: 237

حكومت حضرت مهدى از ديدگاه روايات

همان گونه كه از مطالب قبل دانستيم آن حكومت مورد علاقه همه انبيا و ائمه اطهار عليهم السلام در زمان ظهور حضرت بقية اللَّه اعظم (عج) برقرار مى شود و مردم طعم حكومت الهى را مى چشند.

ولى بسيارى از صاحبان ايمان و منتظران حضرت دوست دارند بدانند كه كيفيّت حكومت حضرت مهدى عليه السلام در روايات اهلبيت چگونه ترسيم شده كه در بيش از سيصد روايت آمده: (يملأ اللَّه الأرض به قسطاً وعدلًا) به وسيله حضرت مهدى، خداوند متعال زمين را پر از عدل و داد مى كند.

حضرت مهدى عليه السلام در كنار خانه كعبه به فرمان الهى ظهور مى كند. پرچم و شمشير و عمامه و پيراهن پيامبر با اوست و به قتل دشمنان خدا و اسلام مى پردازد و از ستمگران انتقام مى گيرد. ياران ويژه او سيصد و سيزده نفرند كه در مكه به او ملحق مى شوند. اين ها مردانى جنگجو و سلحشور و صالح و با ايمان، و راهبان شب و شيران روزند. دل هاى آنان همچون آهن، محكم، و در اطاعت از آن حضرت كوشا مى باشند و به هر مقصدى حركت كنند پيروز مى شوند.

امام بعد از مدّتى به سوى مدينه حركت مى كند و در آنجا به مبارزه مى پردازد و سپس با سپاه خود به سوى عراق و كوفه ميرود در كوفه با سيّد حسنى ملاقات مى كند (1) سيد حسنى و سپاهيان او با امام بيعت مى كنند و عيسى مسيح عليه السلام از آسمان فرود مى آيد و امام را يارى مى كند و در نماز به ايشان اقتدا مى نمايد.


1- 1. سيد حسنى از بزرگان شيعه است كه از ايران و ناحيه ديلم و قزوين قيام مى كند هرگز ادعاى امامت نداردبلكه مردم را به روش ائمه معصومين دعوت مى نمايد پيروان زيادى پيدا مى كند و به سوى كوفه حركت مى كند و مسير را از فسق و فجور پاك ميكند وقتى به كوفه مى رسد به او خبر مى دهند كه امام قائم با ياران خود به نواحى كوفه آمده اند و چون با امام ملاقات مى كند امام را مى شناسد امّا براى آشنائى لشگريان خود با امام از حضرت مى خواهد مواريثى كه از پيامبران نزد اوست ارائه دهد حضرت ارائه مى كند و نيز معجزاتى آشكار مى نمايد نتيجةً سيد حسنى و لشكريان او به جز گروهى از آنان با امام بيعت مى كند. بحار الانوار: ج 53، ص 15، كفاية الموحدين: ص 842.

ص: 238

امام عليه السلام كوفه را مركز حكومت خود قرار مى دهد و شرق و غرب جهان را فتح مى كند و اسلام را در همه جا حكمفرما مى سازد.

در حكومت امام، بركات زمين آشكار و ثروت و نعمت و محصولات فراوان و فقر از بين مى رود به طورى كه براى دادن زكوات و صدقات فقيرى پيدا نمى كنند، عدل و امنيّت در همه جا سايه گستر مى شود حتى اگر پيرزنى، طبقى از طلا و جواهر بر سر گيرد و تنها از شهرى به شهرى برود كسى مزاحم او نمى شود، گنجينه هائى كه در زمين نهفته است مورد استفاده قرار مى گيرد، حضرت با دست كشيدن بر سر افراد، عقل هاى آنان را كامل مى كند، دين با تمامى ابعاد خود جلوه گر مى شود بدعت ها به وسيله حضرت و اصحابش از بين مى رود مردم به عبادات رو مى آورند، كسى نيست بغض اهل بيت در دلش بوده باشد.

در حكومت حضرت، نماز، زكات، امر به معروف، نهى از منكر به وضوح انجام مى گيرد، و اين چهار به عنوان شاخصه حكومت امام قرار مى گيرد زيرا در روايتى كه از حاكم حسكانى (يكى از بزرگان اهل سنت است و 210 آيه از قرآن و 1163 حديث در فضائل اهلبيت آورده) نقل شده (1) كه از امام باقر عليه السلام نقل مى نمايد كه: ابى عبيده حذاء از حضرت سؤال كرد: چگونه صاحب الأمر را بشناسيم؟ حضرت اين آيه را تلاوت كرد «الَّذينَ إنْ مَكَنَّاهُم فِي الأَرْضِ أقامُوا الصَّلاةَ وَاتَوُا الزَّكاةَ وَامَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عاقِبِةُ الأْمُورِ» (2)

سپس حضرت فرمود: هر وقت مردى از ما اهلبيت را ديدى كه برنامه هائى را كه اين آيه اعلام مى كند اجراء مى نمايد از او پيروى كنيد كه او صاحب امر است.

در حديثى كه از امير المؤمنين عليه السلام نقل شده (3) كه حضرت مهدى در موقع بيعت امورى را با مردم شرط مى كند از جمله اين است كه: دزدى نكنند، مرتكب زنا نگردند، فحش و دشنام ندهند، هتك حرمت كسى را ننمايند، به خانه اى هجوم نبرند، كسى را


1- 1. رساله وابستگى جهان به امام زمان: ص 41.
2- 2. حج: 41.
3- 3. منتخب الأثر، ص 469.

ص: 239

به غير حق نزنند، طلا و نقره و گندم و جو را ذخيره نكنند، شراب نخورند، خز و حرير نپوشند، راهزنى ننمايند و راه را نا امن نسازند، موادّ غذائى را احتكار نكنند و امر به معروف و نهى از منكر نمايند.

و نيز حضرت در ضمن بيعت، با خود شرط مى كند، كه مانند آن ها عمل نمايد، مثل آن ها لباس بپوشد و بر مركبى كه آنان سوار مى شوند سوار شود و به اندك، راضى گردد و حاجب و دربانى براى خود قرار ندهد و نيز از ويژگى هاى حكومت حضرت مهدى عليه السلام اين است كه: بر كارگزاران سخت مى گيرد، تا مبادا در انجام وظيفه خود كوتاهى كنند و يا انتظار رشوه و هديه از جانب مردم داشته باشند.

مردم با هم مهربان مى شوند، باران هاى نافع در موقع مى بارد، توجه مردم به خدا زياد مى شود، ويرانه ها آباد مى گردد، و دل هاى مردم شادمان مى گردد و... (1)

و مى توان شاخصه حكومت حضرت مهدى را در يك جمله گفت و آن همان است كه در صدها روايات آمده كه قسط و عدل در جامعه گسترش پيدا مى كند و آنچه كه در جامعه حكم فرما مى شود قانون ونظم است.

دو ويژگى مهم در عصر حضور

دو چيز در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام در جامعه واقع مى شود كه مى توان گفت:

زمينه ساز گسترش عدالت در جامعه مى شود.

اوّل: ارتقاء سطح علمى به طورى كه قابل مقايسه با قبل از ظهور نخواهد بود زيرا طبق روايتى كه از امام صادق عليه السلام نقل شده (2) مى فرمايد: علم بيست و هفت حرف است و تمامى علومى را كه به وسيله پيامبران انتشار يافته نتيجه دو حرف از آن 27 حرف است وقتى كه حضرت قائم قيام مى كند آن 25 حرف ديگر منتشر مى سازد.


1- 1. براى دسترسى به روايات در اين زمينه ونيز خصوصيات بيشتر مراجعه شود به غيبت نعمانى ص 212 و ص 230 و ص 236 و منتخب الأثر از ص 290 تا ص 307 و نيز ص 482 و ص 483 و بحار الانوار، اثبات الهداة، دادگستر جهان، جزوه امام زمان مؤسسه در راه حق و كفاية الموحدين.
2- 2. كفاية الموحدين: ج 2، ص 880.

ص: 240

دوّم: رشد عقل انسان ها است، امام باقر عليه السلام مى فرمايد: زمانى كه قائم ما قيام نمايد دست مبارك خود را بر سر مردم مى گذارد و عقول آن ها بر سر ايشان جمع، و نيروى فكر و تعقّل آنان كامل مى گردد. (1)

در جامعه اى كه عقل و علم حكمفرما است و فرهنگ حاكم، فرهنگ علمى و عقلانى است قهراً اخلاق نيكو، مهر و محبت ورزيدن به يكديگر، رعايت قانون، شوق به عبوديت و بندگى خدا، حكمفرما خواهد شد در واقع گسترش عدالت در جامعه به طور جبر و فشار نيست بلكه زمينه هاى گسترش عدالت در جامعه فراهم مى آيد، در جامعه اى كه شاخصه آن دانش و بينش بوده باشد كجا پرونده هاى جنائى و حقوقى متراكم خواهد شد و در جامعه اى كه عقول افراد آن رشد يافته جائى براى گسترش فساد و ظلم و تعدّى باقى نمى ماند.

پاسخ به يك سئوال مهم

سئوال مى شود كه در حكومت حضرت مهدى عليه السلام وضع كافران و منافقان و بطور كلى غير مسلمانان چه خواهد شد؟ آيا اين ها تماماً از بين برداشته مى شوند و كشته مى شوند؟

در پاسخ به اين سئوال گفته مى شود: انسان ها در هر مذهب و كيشى كه هستند وقتى مى نگرند جامعه اى بر اساس عدالت و ارتقاء علمى برقرار شده و گنجينه هاى طبيعت در آن كشف شده و وضع مردم از فقر و نابسامانى ها نجات يافته و امنيّت در شهر و روستا و بيابان ها برقرار است و در كنار همه اين امور ملّت نصارى با اين كثرت جمعيّت در روى زمين، مشاهده مى كنند كه پيامبر عظيم الشأن آن ها آمده و پشت سر حضرت مهدى نماز مى خواند و او را يارى مى كند قهراً مردم فوج فوج به اسلام و نيز به محور و قطب آن يعنى وجود امام زمان ايمان مى آورند آن هم با رغبت، كما اينكه در صدر اسلام بعد از آگاهى مختصرى از احكام اسلام و روش و شيوه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى مردم حاصل شد، آنان


1- 1. كمال الدين، ج 2، باب 58، حديث 22.

ص: 241

فوج فوج به اسلام گرايش پيدا كردند كه قرآن خبر مى دهد و مى فرمايد: «يَدْخُلُونَ فِي دينِ اللَّهِ أفْواجاً». (1)

وحال آنكه وضع جامعه و بسط وعدالت و رفاه و آگاهى از تعاليم حيات بخش اسلام در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام قابل مقايسه با صدر اسلام نيست.

بنابراين اگر انسان ها با عقل و فكر حركت كنند و نيز اگر حكومت آن عصر را با حكومت هاى طاغوتى قبل مقايسه كنند قطعاً به اسلام و امام زمان ايمان مى آورند و بلكه خوشحالند از اين نعمت عظمى كه براى آن ها پيش آمده. بله در هر عصر و زمانى نيز گروهى معاند و لجوج و خودخواه و كوته فكر هستند كه مى خواهند فكر خود را بر همگان تحميل كنند و خلل در حكومت و جامعه ايجاد كنند با چنين افرادى بايد برخورد شود كما اينكه عقلاء، اين برخورد را منصفانه و به نفع جامعه مى دانند كه امام زمان- عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف- قطعاً با چنين افرادى برخورد خواهد كرد و اين ميكرب هاى خطرناك و مزاحم را از سر راه بر مى دارد.

صدها چراغ دارد و بى راهه مى رود بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش

چهره حكومت مهدى عليه السلام از ديدگاه نهج البلاغه

حضرت امير مؤمنان على عليه السلام خبر داده كه در آينده مردم و اهل دنيا به ما رو مى آورند و سرانجام به در خانه ما زانو خواهند زد حضرت مى فرمايد:

لَتَعْطِفَنّ الدُّنيا عَلَينا بَعْدَ شِماسِها عَطْفَ الضَّرُوسِ على وَلدِها. و تلا عقيب ذلك:

«وَنُريدُ أنْ نَمُنَّ عَلَى اْلّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأْرض وَنَجْعَلَهُمْ أئمَةً وَنَجعَلَهُم الْوارِثينَ». (2)

دنيا پس از چموشى همچون شترى كه از دادن شير به كسى كه او را مى دوشد


1- 1. سوره نصر.
2- 2. نهج البلاغه قسمت قصار، حكمت 209 و آيه ذيل حديث، سوره قصص آيه 5.

ص: 242

خوددارى مى كند و شير را براى بچه خود نگه مى دارد به ما خانواده روى مى آورد (1) و سپس اين آيه را تلاوت نمودند، مى خواهيم بر مستضعفين زمين منّت بگذاريم و آنها را پيشوايان زمين و وارثان آن قرار دهيم.

موضع مولايمان على عليه السلام در زمان حيات و شهادتش با الآن خيلى تفاوت كرده، آن روز جنازه حضرت را مخفيانه دفن مى كنند كه مبادا به جنازه و قبر حضرت جسارتى شود، امّا امروز دانشمندان مسيحى همچون جرج جرداق و دانشمندان مادّى هم چون شبلى شميل مديحه سراى حضرت مى باشند. اگر آن روز ريحانه پيامبر صلى الله عليه و آله را به همراه فرزندان و اصحاب با وفايش با لب تشنه سر از بدنشان جدا ساختند، امروزه ميليونها نفر در اطراف و اكناف جهان به او عشق مى ورزند و حتى عدّه اى از غير مسلمانان متوجّه عظمت و جلالت حضرت شده اند، تا جائى كه با نذر و توسّل به ايشان از خداوند حاجات خود را مى گيرند.

اگر آن روز امام صادق عليه السلام را نشناختند و با آشكار نمودن چهره اى همچون ابو حنيفه بر چهره حضرتش پرده و حجاب افكندند، امروز علم و دانش شاگردان امام صادق در روايات و احاديث واصله از ايشان چشم خردمندان و دانشمندان را خيره نموده است.

و امّا در رابطه با كلام على عليه السلام پيرامون كيفيّت حكومت حضرت مهدى عليه السلام مراجعه شود به خطبه 126 نهج البلاغه كه تمام شارحين نهج البلاغه متفقاً مى گويند: (2) (فرازهائى از اين خطبه به عصر ظهور حضرت قائم عليه السلام و) گرچه اصل خطبه


1- 1. يا كلام حضرت را اينگونه معنى كنيم: أهل دنيا نسبت به ما خانواده همچون شترى است كه از دست فرزندخود عصبانى و خشمگين شده و با آن چموشى مى كند و نمى گذارد از شيرش استفاده كند، امّا بالاخره عاطفه مادرى او را به سوى فرزند مى كشد. آرى يكروز مى رسد كه انسانها در هر كيش و مذهبى كه هستند به ما اهل بيت متمايل مى گردند گرچه در گذشته زمان به ما جفا و بى وفايى نموده اند، و اين است حقيقت آن آيه اى كه مى گويد: روزى فرا مى رسد كه خداوند متعال مستضعفين را پيشوايان و حكمفرمايان زمين قرار مى دهد.
2- 2. مراجعه شود به ج 8، منهاج البراعة، ص 348.

ص: 243

به حوادث مهمّ آينده مربوط است. امّا بخشى از فرازهاى آن اختصاص به عصر ظهور حضرت مهدى عليه السلام دارد.

در اين كلام حضرت با اشاره به چهار خصوصيت و ويژگى مهمّ حكومت حضرت مهدى عليه السلام مى فرمايد: يَعْطِفُ الْهَوى عَلَى الْهُدى إذا عَطَفُوا الْهُدى عَلَى الْهَوى وَيَعْطِفُ الرَّأىَ عَلَى الْقُرآنِ إذا عَطَفُوا الْقُرآنَ علَى الرَّأيِ... فيُرِيكُم كَيْفَ عَدْلُ السِّيرةِ ويُحِيى مَيِّتَ الكِتابِ وَالسُّنَّةِ.

اوّل: خواسته هاى دل و هوى و هوس ها را به سوى هدايت الهى سوق مى دهد بعد از آن كه مردم، هدايت الهى را و تعاليم اصيل اسلامى را تحت الشعاع خواسته هاى دل خود قرار داده اند. اكنون گروهى نه فقط به دنبال خواستهاى دل حركت مى كنند و از آن متابعت مى نمايند، بلكه به هوى و هوس هاى نفسانى خود رنگ دين و خدا و اسلام مى زنند و پيروى از نفس اماره را به عنوان (اله) تلقّى مى كنند پروردگار به پيامبر اكرم خطاب مى كند و مى فرمايد: «أرأيْتَ مَنْ اتَّخَذَ الهَهُ هَواهُ أفأنتَ تَكُونُ عَلَيهِ وَكيلًا». (1)

(آيا ديدى كسى را كه هواى نفس خود را معبود خويش قرار داده؟! آيا تو مى توانى او را هدايت كنى؟)

حضرت استاد بزرگوار آيت حق، شيخ مرتصى حائرى قدس سره اين آيه را براى شاگردان خود مى خواند و مى فرمود: كسى كه خواستهاى دل خود را رنگ خدائى زده و آن را دين و صراط مستقيم تصوّر مى كند، هيچ كسى او را نمى تواند به راه راست سوق دهد حتّى نفس گرم شخص شخيص حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله نيز در او اثرى نمى گذارد، اگر اين حالت در يك فرد پيدا شود اين گونه از حق و حقيقت دور مى گردد، پس آن گاه كه جامعه به اين صورت در آيد چه مى شود؟! از اين كلام مولى على عليه السلام استفاده مى شود كه قبل از ظهور وضع جامعه مسلمين در چنين شرايطى قرار مى گيرد و حضرت با ظهور خود، هدايت الهى و احكام اصيل اسلامى را حاكم مى كند و خواستهاى دل را به سوى هدايت ها و ارشادها سوق مى دهد.


1- 1. فرقان: 43.

ص: 244

پاسخ به يك سئوال

دانستيم كه در عصر ظهور حضرت مهدى عليه السلام، جلو هوى پرستى ها گرفته مى شود و خواستهاى نارواى دل، به موازين شرعى و دستورات الهى سوق داده مى شود، ممكن است كسى سئوال نمايد كه آيا در عصر حكومت حضرت به طور كامل هوى پرستى ها و تمايل هاى بى جا از ميان مى رود؟ و آيا نفس امّاره ديگر وجود ندارد تا مردم را به اعمال زشت و ناپسند دعوت نمايد؟

در پاسخ به اين سئوال مى توان گفت: بسيار بعيد است كه در عصر ظهور مطلقا نفس امّاره از بين برود و مردم تماماً از افراط و تفريط در تمايلات و غرائز نجات بيابند زيرا سرشت انسانها از عقل و شهوت تركيب شده و آياتى همچون «إنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إمَّا شاكِراً وَإمَّا كَفُوراً» «إنَّ النَّفَسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إلَّا ما رَحِمَ رَبيّ» «وَنَفْسٍ وَما سَوَّاها فَألْهَمَها فُجُورَها وَتَقْويها» و... در عصر حضور نيز، حكمفرما و برقرار خواهد بود.

امّا پيروان هوى و هوس به دو دسته تقسيم مى شوند گاهى اين افراد از شخصيت هاى سرشناس و چهره هاى معروف اجتماعى و سياسى است و مى خواهد به آمال و آروزى خود برسد اگرچه نظم اجتماع و وحدت جامعه در هم بريزد همانند بنيانگذاران سقيفه بنى ساعده و طلحه و زبيرها اين گونه اشخاص باعث فتنه و اخلال در نظم و آرامش بوده و هستند گاهى از طريق قلم و مطبوعات و گاهى از طريق سخنرانى و تبليغات و گاهى از طرق ديگر جامعه اى را به آشوب مى كشند و مردم را به جان يكديگر مى افكنند، اين نوع هوى پرستى ها و خود كامگى ها قطعاً در حكومت حضرت مهدى جمع آورى مى شود و هرگز اجازه داده نمى شود كه يك نفر مقاله نويس و يا رئيس قبيله و يا رهبر حزب و سازمانى هر جور كه دلخواه او است عمل كند.

امّا در مواردى، هوى پرستى در زندگى و روش شخصى افراد است از قبيل چشم چرانى ها و دستبرد به مال مردم وضايع كردن حقى از هم نوع و...، گرچه با ارتقاء علم و عقل، مردم نسبت به يكديگر مهربان و نيكوكار مى شوند، امّا اين نوع هوى پرستى ها ظاهراً در بعضى از افراد وجود خواهد داشت ولى سيطره قانون در همه جا حتى در بيابان ها و صحراها باعث مى شود كه اين نوع هوى پرستان نيز نتوانند هرگونه كه دلشان

ص: 245

مى خواهد عمل كنند.

مثلًا در روايات آمده (1) اگر پيرزنى طبقى طلا و جواهر بر سر گيرد و به تنهائى و پياده از شهرى به شهرى برود كسى مزاحم او نمى گردد و در ثروت او طمع نمى كند.

اين روايت دلالت نمى كند كه تمامى افراد در آن عصر اهل تقوى و عدالت خواهند بود بلكه بدان معناست كه اگر كسى هم بخواهد به ثروت اين پيرزن آن هم در بيابانها تعرّض كند، از سيطره قانون و پليس خوف دارد چون در روايات آمده تمام كره زمين در مقابل امام زمان مانند كف دستى مى ماند كه به تمامى نقاط اشراف كامل دارد و بر اساس شمشير و عدالت با مردم برخورد مى كند و هيچگونه اغماضى در اين راه نخواهد كرد. (2)

و نيز حضرت يارانى دارد مصمّم و قوى كه آنان را در شهرها و مركز استان ها مى گمارد، و برنامه آنها رفع ظلم و اجحاف و نيز آباد كردن بلاد و روى زمين است و حضرت آنها را در همه حال مى نگرد و آنان نيز حضرت را مى بينند. (3)

آرى اگرحضرت مهدى عليه السلام وياران او كه مسئوليتى بس گران دارندومى خواهند چهره جهان را دگرگون نمايند غير از اين باشند، قادر به انجام مأموريت خود نخواهند بود.

چه زيبا فرمود مولاى ما على عليه السلام در رابطه با چهره حكومت مهدى موعود كه:

يَعْطِفُ الْهَوى عَلَى الْهُدى إذا عَطَفُوا الْهُدى عَلَى الْهَوى آن حضرت خواستهاى دل و هوى و هوس مردم را به سوى هدايت الهى و قانون بر مى گرداند بعد از اين كه مردم به دنبال هوس هاى خود مى رفتند و از هدايت هاى الهى غافل شده بودند اين مربوط به جمله اوّل على عليه السلام در نحوه حكومت حضرت قائم.

دوّم: مسلمانان از هر فرقه و گروهى و از هر مسلك و مذهبى كه هستند آرا و نظريات خود را بر قرآن تحميل مى كنند و آيات قرآن را با نظريات خود تطبيق مى دهند، جبرى مسلك، قرآن را طرفدار جبر مى داند، و تفويضى طرفدار تفويض، اشاعره براى


1- 1. جزوه امام زمان، مؤسسة در راه حق، ص 89.
2- 2. مراجعه شود به غيبت نعمانى، ص 232 و ص 233.
3- 3. دادگستر جهان، ص 319.

ص: 246

افكار خودشان به قرآن استناد مى كنند و معتزله براى راه و روش خود نيز به قرآن تمسّك مى جويد، البته اين بلاى بزرگى كه بر امّت اسلام وارد شده با داشتن كتابى همچون قرآن كه مى تواند محور وحدت امت اسلامى شود متأسفانه هر گروهى آيات آن را سپر براى دفاع افكار خود قرار داده اند و اين تفرقه و تشتّت كه در امت اسلام مشاهده مى شود، معلول عدم پيروى از مفسرين و عالمان قرآن است كه در كلام پيامبر به طور تواتر آنها را معرفى كرده و فرموده:

(إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْن كِتاب اللَّهِ وَعِتْرَتي كتاب خدا و عترت مى تواند شما را به سر منزل مقصود برساند و در كنار حوض كوثر شما را به من ملحق نمايد.

آرى زمانى كه حضرت مهدى عليه السلام ظهور مى كند، تمامى آراء و نظريات باطل برچيده مى شود و تمام افراد با معناى حقيقى قرآن آشنا مى شوند و خلاصه اين طور نخواهد بود كه افراد و گروه ها اوّل براى خود رأى و نظريّه بسازند و آماده كنند و سپس از قرآن شاهد بياورند بلكه به محضر قرآن مى روند تا بنگرند قرآن چه نظريه اى را براى آن ها مى پسندد تا آن را سرمشق زندگى و عقايد و افكار خويش قرار دهند و بنا به فرمايش على عليه السلام در زمان ظهور مهدى عليه السلام اين امر مهمّ واقع مى شود و تمامى اقشار پيروى از قرآن مى كنند آن هم قرآنى كه از طرف عترت و اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله تفسير مى گردد.

سوّم: حضرت مهدى عليه السلام سيره و روش دادگرانه را به جهانيان نشان خواهد داد و مردم با حقيقت واژه (عدل- عدالت) آشنا مى شوند و آن را در تمامى شئونات زندگى خود لمس مى كنند.

چهارم: در عصر حكومت حضرت، تمامى احكام قرآن و سنّت نبوّى صلى الله عليه و آله كه به فراموشى سپرده شد احياء مى گردد و مورد توجّه حكومت و مردم قرار مى گيرد.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: زمانى كه به حضرت قائم اذن ظهور داده مى شود حضرت بالاى منبر مى رود و مردم را به سوى خود دعوت مى كند و به خداوند متعال قسم مى خورد كه بر اساس سنّت و روش پيامبر عمل نمايد. (1)


1- 1. منهاج البراعة، ج 8، ص 352.

ص: 247

توصيف عدل گسترى مهدى از زبان على عليه السلام

مطلبى كه در اينجا نبايد از آن غفلت نمود اين است كه كسى چون على بن ابى طالب كه خود مجسّمه عدل و عدالت خواهى است و دوست و دشمن او را به عظمت و پاكى مى شناسند و حتى حاضر نشد براى برادر خود مقدارى از حريم عدالت پا فراتر نهد و بيت المال را به طور مساوات تقسيم نمود و درباره معاويه فرمود: تلاش و جدّيت خواهم كرد تا زمين را از اين شخص وارونه و اين جسم كج انديش پاك سازم (1) و بالاخره آن كسى كه وقتى مى شنود در گوشه از مملكت اسلامى خلخال از پاى يك زن غير مسلمان كه در تحت حمايت حكومت اسلام زندگى مى كرده درآورده اند پريشان مى شود و ناراحتى خود را ابراز مى دارد، اين چنين مردى سخن از حكومت عادلانه و عدل پرور فرزندش مهدى سر مى دهد، گوئى آنچه شخصيّتى مثل على عليه السلام در آرزوى آن است، به دست حضرت مهدى جامه عمل مى پوشد.

تفاوت بسيار وجود دارد ميان آن كه حكومتى را، مردم عادلانه بدانند، با حكومتى كه على عليه السلام آن را عادلانه بداند و درباره آن بفرمايد: فَيُريكُم كَيْفَ عَدْلُ السِّيرةِ، روش دادگرانه را به شما نشان خواهد داد. دو نام است كه هميشه با كلمه (عدل) قرين بوده 1- نام على عليه السلام 2- نام مهدى عليه السلام امّا نكته قابل توجه آن است كه على عليه السلام نيز به انتظار حكومت حضرت مهدى عليه السلام است.

اللَّهم أرِنَا الطلعة الرّشيدة والغرّةَ الحميدة واجعلنا من أعوانه وأنصاره آمين ربّ العالمين.

اى شاهد حسن غيب يزدانى اى مظهر اقتدار سبحانى

اى مصلح عالم، اى جهان آرا اى پرتو آفتاب ربّانى


1- 1 نهج البلاغه، نامه 45، «سأجهد في أن اطهرّ الارض من هذا الشخص المعكوس والجسم المركوس».

ص: 248

بازآى و جهان به عدل و داد آراى تا چند درون پرده پنهانى

اين خانه شرع را عمارت كن از لطف كه مى كشد بويرانى

اى مظهر سرّ آدم و خاتم اى با تو عصاى پور عمرانى

بازآى و بگير كشور دين را زين گم شدگان تيه نادانى

اى مهر سپهر علم و دين بازآى عالم شده شام تار ظلمانى

اى رهبر عالم اى كه صد خضر است از شوق لقاى تو بيابانى

ما تشنه جرعه وصال تو تو چشمه كوثرى و رضوانى

لطفى كن و خلق را زغم برهان بنماى رخ اى جمال سبحانى

تو ظلّ خداى فرد يكتائى تو منبع لطف وجود و احسانى

ما را سر خوان جود و احسانت بپذير تو از كرم به مهمانى (1)

روند تاريخ به انسان ها بشارت مى دهد

در خاتمه اين گفتار لازم است به يك نكته مهمّ اشاره شود و آن اين كه: علاوه بر آيات و روايات كه از يك انقلاب عظيمى در جوامع بشرى و برقرارى حكومت عادلانه و برطرف شدن ظلم و جور در روابط انسان ها خبر مى دهند، قانون هدايت عمومى و روند تاريخ نيز انسان ها را به چنين مدينه فاضله اى بشارت مى دهد، و قافله بشرى خواه ناخواه به سوى يك اجتماع مقرون به سعادت گام بر مى دارد، گرچه اين مطلب احتياج به توضيح بيشترى دارد ولى براى طولانى نشدن كلام، به اختصار بسنده مى كنيم.

هر غريزه و خواستى را كه خداوند متعال و حكيم، در بشر قرار داده اولًا بى حكمت نبوده و قطعاً فوائد و آثار مفيدى بر آن مترتّب مى باشد و ثانياً مطلوب و خواسته او يا در جهان، موجود است و يا در آينده به وجود مى آيد (2) اگر انسان در خود احساس گرسنگى و تشنگى مى كند، غذا و آب در خارج موجود است و اگر در خود احساس نياز به پژوهش و كشف مجهولات مى كند، راه عالم شدن و طلب علم در خارج براى رسيدن به مطلوب موجود است و انسان مى تواند به مطلوب خود نائل گردد.


1- 1. اشعار از الهى قمشه اى است.
2- 2. چون طلب و مطلوب از باب تضايف است و وجود يكى بدون امكان پذيرى فرد ديگر، محال و ممتنع است.

ص: 249

با توجه به اين دو مقدمه مى نگريم كه هر انسانى در نهاد خود احساس مى كند كه از بدى ها و ظلم و ستم ها متنفّر است و به خوبى ها و عدالت گرايش دارد، اگر چه از زمان وقوع اين ظلم و يا عدالت خواهى، قرن ها گذشته باشد و هيچ ربطى به زمان و عصر حاضر نداشته باشد.

آرى اين فطرت انسان است كه عاشق خوبى ها و نيكان است و متنفّر از زشتى ها و بدكاران پس معلوم مى شود كه انسان از حيث كشش باطنى طالبِ عدل و داد و سعادت و زيبائى هاست و از هر ظلم و ستم و حق كشى و تعدّى و اجحاف متنفّر مى باشد.

و اين خواسته و طلبى كه در نهاد انسان ها نهفته بهترين دليل است براى تحقق يافتن مطلوب آن يعنى روزى خواهد آمد كه جامعه بشرى پر از عدل و داد شده و همگان با صفا و صميميّت در كنار يكديگر زندگى خواهند كرد.

روزى خواهد رسيد كه انسان هم، مانند همه انواع آفرينش به موجب قانون هدايت عمومى، به كمال خود كه همان عدالت و سعادت و جامعه عادلانه مى باشد خواهد رسيد، علامه طباطبائى رحمه الله دراين باره مى فرمايد:

بشر از روزى كه در بسيط زمين سكنى ورزيده، پيوسته در آرزوى يك زندگى اجتماعى مقرون به سعادت (به تمام معنى) مى باشد و به اميد رسيدن چنين روزى قدم بر مى دارد و اگر اين خواسته تحقّق خارجى نداشت هرگز چنين آرزو و اميدى در نهاد وى نقش نمى بست، چنان كه اگر غذائى نبود، گرسنگى نبود، و اگر آبى نبود، تشنگى تحقّق نمى گرفت، و اگر تناسلى نبود، تمايل جنسى تصوّر نداشت از اين روى، به حكم ضرورت (جبر) آينده جهان روزى را در بر خواهد داشت كه در آن روز جامعه بشرى پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا همزيستى نمايد و افراد انسانى، غرق فضيلت و كمال شوند و البته استقرار چنين وضعى به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنين جامعه اى منجى جهان بشريت و به لسان روايات (مهدى) خواهد بود. (1)


1- 1. شيعه در اسلام، انتشارات قدس رضوى، ص 323.

ص: 250

خلاصه گفتار يازدهم:

آنچه مسلّم است حضرت مهدى برقرار كننده حكومتى خواهد بود كه انبياء عظام و اجداد بزرگوار ايشان به دنبال آن بودند و آيه سوره 25 حديد و 41 سوره حج بيانگر آن است. به عبارت ديگر آن حضرت بنيان گذار حكومتى خواهد شد كه با تعاليم حيات بخش اسلام منطبق باشد زيرا رعايت فقه و حقوق و اخلاق اسلامى، دنياى ما را به مدينه فاضله و بهشت برين، مبدّل مى سازد به عنوان مثال، اگر مسئله أمر به معروف و نهى از منكر در جامعه پياده شود، نتيجه زيبائى در جامعه از خود مى گذارد. با نگاهى اجمالى به حكومت كوتاه مدّت على عليه السلام خواهيد ديد كه اسلام چگونه حكومتى را براى مردم طراحى نموده است. در ادامه بحث، به دو مطلب اشاره شد اوّل: اين كه اگر انبياء به حكومت دلخواه خود نرسيدند از هدايت مردم غافل نشدند و هزاران هزار مؤمن و خداپرست در جهان پرورش داده اند. دوّم: با دورنماى حكومت حضرت از ديدگاه قرآن آشنا شديم چهره حكومت حضرت مهدى از ديدگاه روايات و شرطى را كه حضرت مهدى با پيروان خود در موقع بيعت مى نمايد، بيان كرديم.

در عصر ظهور دو چيز ارتقاء پيدا مى كند 1- سطح علم و دانش 2- نيروى فكر و تعقّل؛ و طبعاً در چنين جامعه زمينه شيوع فساد فراهم نيست و همين دو چيز باعث مى شوند كه غير مسلمانان به اسلام گرايش پيدا كنند بله اگر گروهى بخواهند بعد از اتمام حجّت، لجاجت به خرج بدهند با آنها برخورد خواهد شد.

در كلام مولايمان على عليه السلام فرازهائى آمده كه شكل و ساختار حكومت حضرت مهدى را نشان مى دهد. حضرت مى فرمايد: اهل دنيا بعد از سركشى هايى كه با ما خواهند داشت، به ما رو مى آورند و به سمت ما تمايل پيدا مى كنند.

و در فراز ديگر چهار خصيصه را براى حكومت حضرت مهدى عليه السلام بيان مى كند اوّل: هوى پرستى ها و خواسته هاى دل را به هدايت ها و صراط مستقيم برمى گرداند.

دوّم: آراء و نظرياتى كه بر قرآن تحميل شده است و هر فرقه اى قرآن را با رأى خود تفسير مى نمايند، به رأى واحد بر مى گرداند كه آن تفسير قرآن از ديدگاه اهلبيت و عترت

ص: 251

پيامبر صلى الله عليه و آله است كه به دليل حديث ثقلين كه مورد قبول همگان است پيامبر صلى الله عليه و آله فقط آنها را معلم و مفسر قرآن معرفى نموده است.

سوّم: حضرت مهدّى عليه السلام سيره و روش دادگرانه را به جهانيان نشان خواهد داد.

چهارم: احكام واقعى اسلام كه به دست نسيان سپرده شده، مجدّداً زنده مى گرداند و آنها را به مرحله عمل وارد مى سازد.

نكته قابل توجهى كه در كلام على عليه السلام وجود دارد، اين كه شخصيتى مثل على عليه السلام كه خود مظهر عدل است و تمام حركات و سكنات او براى تحقق يافتن عدالت بوده و سرانجام در همين راه شهيد گرديد، چنين شخصيتى مى فرمايد: مهدى با ظهور خود آن حكومت عادلانه را به بشريت نشان مى دهد. در خاتمه به قانون هدايت عامّه و جبر تاريخ اشاره كرديم، كه بر اساس آن، قافله بشريت قطعاً در آينده به يك مدينه فاضله خواهد رسيد، زيرا عدالت خواهى و تنفّر از ظلم و تعدّى در نهاد بشر نهفته و هر غريزه اى كه در انسان هست، قطعاً مطلوب آن نيز دير يا زود محقق مى گردد و به عبارت ديگر، بر اساس قانون هدايت عامّه كه هر نوعى را به كمال خود راهنمائى مى كند و سوق مى دهد، نوع انسان نيز روزى به دست حضرت مهدى به كمال خود واصل مى گردد و مدينه فاضله را بنيان مى نهد. در اين رابطه كلام جامع و ارزنده علامه طباطبائى را نقل نموديم.

ص: 252

سؤالات گفتار يازدهم

1- حكومت مورد قبول قرآن و انبيا در آيه 25 حديد و آيه 213 بقره چگونه تعريف شده است؟

2- چه بايد كرد تا عدالت اجتماعى در جامعه حاكم گردد؟

3- على عليه السلام بعد از سلطه يافتن بر شريعه آب در صفّين چه دستورى صادر نمودند؟

4- چرا على عليه السلام هنگام عصر به دشمن حمله مى كرد؟

5- دانشمند مسيحى كه چندين جلد كتاب در شخصيت و فضائل على عليه السلام نوشته، كيست و كتاب خود را چه ناميده است؟

6- انبياء عظام زمانى كه به حكومت دلخواه خود نرسيدند، چه نقشى را در جامعه ايفا مى كردند؟

7- چند مورد از ويژگى هاى حكومت حضرت را از ديدگاه روايات بيان كنيد؟

8- حضرت در ضمن بيعت با مردم چه شرطى را مطرح خواهند كرد؟

9- بنا به فرموده امام صادق عليه السلام، علم چند حرف است؟

10- آيا كافران و تبه كاران همگى كشته مى شوند؟

11- على عليه السلام در حكمت 209 نهج البلاغه چه مى فرمايد؟

12- در كلام على عليه السلام چهار ويژگى براى حكومت حضرت مهدى عليه السلام مطرح شده، آنها را نام ببريد.

13- آيا در حكومت حضرت مهدى عليه السلام هيچ گونه طغيان و هوى پرستى يافت نمى شود؟

14- جبر تاريخ و قانون هدايت عامّه چه بشارتى به انسان ها مى دهد؟

15- كلام علامه طباطبائى در رابطه با قانون هدايت عامّه چه بود؟

16- خلاصه اين گفتار را بيان كنيد؟

گفتار دوازدهم: پاسخ به سئوالات

توضيحى پيرامون چند مورد از علائم حتمى ظهور

اشاره

ص: 253

گفتار دوازدهم: پاسخ به سئوالات

ص: 254

ص: 255

توضيحى پيرامون چند مورد از علائم حتمى ظهور

همانگونه كه با مطالعه مقالات و مباحث گذشته ملاحظه كرديد بحث (مهدويت در اسلام) يك بحث مبسوط و مهمّى است و از قرآن و رويات و عقل ريشه مى گيرد و داراى ابعاد گوناگون از قبيل (غيبت، انتظار، كيفيت حكومت حضرت و...) مى باشد، مطالعه و يا بر رسى چنين مطالب مهمّ اسلامى بى شك موجب طرح سؤالاتى براى مخاطبان خواهد شد كه بايد به آنها پاسخ داده شود.

اين سؤالات گاهى به مباحث اصلى (مهدويت) مربوط مى شود كه در خلال مقالات گذشته سؤالات مهمى از قبيل (فلسفه غيبت چيست؟ فايده امام غايب چيست و...) مطرح شد و جواب كافى به آنها داده شد.

امّا گاهى نيز سئوالاتى براى بعضى افراد و چه بسا دوستان و علاقه مندان به امام زمان پيش مى آيد كه ربطى به مسائل اصلى (مهدويت) ندارد و به حواشى اين بحث مربوط است و افراد مى خواهند اطراف و زواياى بحث مهدويت برايشان روشن گردد، لذا مناسب ديده شد كه بعضى از اين سؤالات را مطرح نموده، و به آن ها پاسخ داده شود.

علائم قطعى ظهور در روايات

در روايات فراوانى سخنى از خروج دجال و سفيانى و سيد حسنى و نداى آسمانى به ميان آمده و آن ها را از علائم حتمى شمرده است، براى روشن شدن مطلب پيرامون

ص: 256

اين چهار علامت حتمى، توضيحاتى داده شود.

پاسخ: همانگونه كه در سؤال آمده، حوادثى كه قبل از ظهور حضرت واقع مى شود از آنها به علائم ظهور تعبير شده و آنها به دو بخش تقسيم مى شود (1) 1- غير حتمى، يعنى حوادثى كه احتمال وقوع آن داده مى شود و چنانچه واقع شد مى توان به نزديكى ظهور، اميدوار شد، و اين علائم زياد است مثلًا خراب شدن بغداد بعد از آنكه در كمال آبادى باشد، يكى از اين علائم است كه امروز مى نگريم در اثر خود كامگى هاى صدام ملعون كه آتش جنگ را بين ملت عراق و ايران روشن نمود و زمينه ورود اجانب و كفار را به مملكت عراق و به خصوص بغداد فراهم نمود و هر روز شاهد انفجارهاى متعدّد و خرابى آن مى باشيم.

خروج خراسانى از خراسان كه باعث فتنه عظيمى خواهد شد نيز از علائم غير حتمى شمرده شد.

2- علائم حتمى، يعنى حوادثى كه قبل از ظهور حتماً به وقوع مى پيوندد كه در رأس همه آنها شيوع ظلم و فساد وگناه است كه در گفتار دهم تحت عنوان (علائم قبل از ظهور) به تفصيل گذشت و بيش از سيصد روايت نقل شد كه بنابر آنها، حضرت مهدى عليه السلام بعد از پر شدن دنيا از ظلم و جور ظهور مى كند، و نيز حوادث ديگرى (مثل دجّال و خروج سفيانى و سيد حسنى و نداء آسمانى) از اين علائم خواهد بود.

امكان ظهور، قبل از وقوع علائم قطعى

از بعضى از روايات استفاده مى شود كه علائم حتمى نيز ممكن است تغيير كند و حضرت قبل از وقوع آنها ظهور كند، مثلًا امام صادق عليه السلام در ضمن حديثى مى فرمايند:

فَتَوقَّعُوا الْفَرَجَ كُلَّ صَباحٍ وَمساءٍ انتظار فرج و اميد ظهور حضرت را در هر صبحگاهان و شامگاهان داشته باشيد (2) اگر وقوع اين حوادث قطعى و يقينى باشد، ديگر انتظار در هر


1- 1. غيبت نعمانى، ص 310 از امام باقر عليه السلام نقل مى كند: إنّ من الأمور، أموراً موقوفه، وأموراً محتومة.
2- 2. بحار، ج 52، ص 145، حديث 67.

ص: 257

صبح و شامى، معنى و مفهوم نداشت.

و نيز امير المؤمنين عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند: مهدى از ما اهل بيت است و خداى تعالى امر او را در يك شب اصلاح مى كند (1) از اين روايات استفاده مى شود كه نبايد در هر شب و روزى از ظهور حضرت نااميد بود زيرا ممكن است كه ظهور حضرت در يك شب واقع شود اگر چه علائم ظهور واقع نشده باشد و به طور كلى رواياتى كه تحريص و ترغيب مى كند كه هميشه در حال انتظار باشيد و نيز آيه شريفه مى فرمايد «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَيُثْبِت وَعِنْدَهُ أُمّ الكِتابِ» (2)

(خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى كند، و ام الكتاب- كه به لوح محفوظ معنى شده- نزد اوست.)، شاهد بر همين مطلب است، بنابراين ما بايد در هر روز و شبى و در هر ساعت و لحظه اى انتظار فرج داشته باشيم و در امر ظهور حضرت با تمام وجود دعا كنيم تا شايد انشاءاللَّه در ظهورش تعجيل شود و صاحبان ايمان و منتظران حضرتش خوشحال و مسرور گردند. با توجّه به مطلب فوق كه امر فرج حضرت مهدى وابسته به اراده الهى است و هر لحظه ممكن است اذنِ ظهور بدهد اگر چه بعضى از نشانه هاى حتمى واقع نشده باشد. در روايات فراوانى (3) اشاره شده كه چند چيز حتماً قبل از ظهور واقع مى شود مانند خروج سفيانى و دجّال و سيد حسنى و نداى آسمانى و فرورفتن لشكر سفيانى در سرزمين بيدا لذا مناسب است براى آگاهى از اين حوادث، و آشنائى با افراد مذكور، توضيح مختصرى پيرامون آنها ارائه كنيم.

سفيانى كيست؟

يكى از علائم حتمى كه از روايات متعددى استفاده مى شود آن است كه پيش از


1- 1. كفاية الموحدين، ج 2، ص 867.
2- 2. رعد: 39.
3- 3. بحار الانوار، جلد 52، ص 294.

ص: 258

ظهور حضرت مهدى عليه السلام، مردى از نسل ابو سفيان خروج مى كند، او خود را در شكل صلحا جلوه مى دهد و دائماً ذكر الهى مى گويد ولى شخص بسيار خبيث و پليدى است، و در نتيجه گروه كثيرى را فريب مى دهد و با خود همراه مى كند و بعضى از مناطق مثل شام و فلسطين و اردن را تصرّف مى نمايد و گروه زيادى از شيعيان را به قتل مى رساند، به ويژه در كربلا و نجف افراد بسيارى را مى كشد، و ياران او اعلان مى كنند كه هر كس سر يك نفر از شيعيان على بن ابى طالب را بياورد هزار درهم جايزه به او داده مى شود، گروهى از لشكريان خود را كه حدود سيصد هزار نفر خواهند بود به سمت مكّه روانه مى كند و چون به مدينه مى رسند سه روز در آنجا خرابى و قتل عام مى كنند و از آنجا به سمت مكّه حركت مى كنند چون به زمين (بيدا) كه منطقه اى است بين مدينه و مكه مى رسند با تمامى سلاح و وسائلى كه دارند در زمين فرو مى روند كه در روايات يكى از علائم حتميه را همين فرو رفتن لشكر سفيانى در بيدا تحت عنوان (خسف الارض) معرّفى نموده بعد از آگاه شدن سفيانى از هلاكت لشگريانش، از شام به سمت كوفه حركت مى كند و در آنجا به خرابى و فساد مشغول مى شود و چون لشكر حضرت مهدى عليه السلام به كوفه مى رسند او به طرف شام مى گريزد حضرت گروهى را به دنبال او مى فرستد و سرانجام در بيت المقدس او را به قتل مى رسانند. (1)

خروج دجّال

از ديگر علائم حتمى خروج دجّال است كه در روايات فراوانى به آن اشاره شده است. دجّال در نزديكى ظهور حضرت مهدى عليه السلام، خروج مى كند، او را توصيف كرده اند به اينكه: مردى است كافر و داراى يك چشم مى باشد آن هم در پيشانى و جبين او نوشته شده كه او كافر است و همگان از كفر او آگاهند در زمان خروج او قحطى و گرانى قيمت مردم را آزار مى دهد او در سِحر بسيار ماهر و قوى است مردم در پيش روى او كوه سياهى مى نگرند كه آن را كوه نان و نيز كوه سفيدى در پشت سر او احساس مى كنند كه چشمه هاى آب زلال از آن روان است كه آن را كوه آب تصوّر مى نمايد از نهرها و درياها عبور مى كند و شياطين دور او را مى گيرند و با نغمه هاى جذّاب گروه


1- 1. بحار الانوار، ج 52، باب علامات ظهور و كفاية الموحدين، ج 2، ص 841.

ص: 259

كثيرى را به دنبال خود در مى آورد و با صدائى كه تمام جهانيان مى شنوند ندا مى كند: من خداى بزرگ شما هستم كه شما را آفريده و روزى براى شما مى رساند به سوى من بشتابيد و گروهى مخصوصاً ملّت يهود از او متابعت مى كنند، و سرانجام ميان لشكر او و لشكر حضرت قائم جنگ واقع مى شود و شخص دجّال به دست حضرت مهدى و يا به دست حضرت عيسى كشته مى شود. در مورد اين كه دجّال در زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله متولّد شده و داراى عمر طولانى خواهد بود يا آن كه در همان نزديكى ظهور حضرت مهدى متولد مى گردد، دو نظريّه بين صاحب نظران موجود است.

دجّال و طول عمر

نخست اين كه مى گويند: دجّال زمان رسول خدا متولّد شد و نام او عبد اللَّه و يا صائد بن صيد، مى باشد و در روايات عامه و خاصه چنين آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله با بعضى از اصحاب به خانه او رفت و او را به اسلام و ايمان دعوت نمود و او گفت: من از تو سزاوارتر به نبوّت و رسالت هستم و طبق روايتى حضرت به فرشته اى دستور مى دهد كه او را به يكى از نواحى زمين منتقل سازد تا موقع خروجش فرا برسد عامّه طبق روايتى كه از صحيح مسلم و سنن ابى داود نقل شده به همين نظريه معتقدند و مى گويند: دجال از زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تا ظهور مهدى موعود زنده است و او را يكى از معمّرين دنيا مى دانند.

مرحوم صدوق در كتاب كمال الدين (1) در اين مقام با علماء عامه سخنى دارد بسيار زيبا و لطيف گرچه مربوط مى شود به مسئله طول عمر امام زمان امّا حيف است كه به اين احتجاج زيبا اشاره نكنيم مضمون كلام ايشان اين است كه: اهل عناد و لجاج بر اساس نقل خبر مذكور، غيبت و طول عمر دجال را تصديق مى كنند با اين كه او عنصرى كافر و فاسد است امّا طول عمر حضرت قائم عليه السلام را با آن همه روايات و بيان خصوصيات انكار مى كنند، با اين كه او را منجى و اصلاح كننده جامعه بشرى مى دانند در پاسخ به آنها


1- 1. باب 47، ذيل حديث 2.

ص: 260

مى گوئيم: شما تصديق مى كنيد كه دجّال و ابليس عمرى بيشتر از عمر اهل زمانه داشته باشد اما چنين حالتى را براى قائم آل محمد عليهم السلام روا نمى شماريد و طول عمر حضرت مهدى را يك امر محال و واهى مى پنداريد؟!!

دجّال يعنى دروغگوى فتنه انگيز

دوّم: بعضى معتقدند كه دجّال به معناى دروغگوى فتنه انگيز است كه در هر عصر و زمانى به شكلى خود را جلوه مى دهند و اين افراد هم در عصر انبياء گذشته بودند و هم در عصر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام و هم امروز، خلاصه دجّال، نام شخص معيّنى نيست.

شاهد بر اين مطلب اين كه در كتب روايى آمده كه پيغمبر اسلام مردم را از فتنه دجّال مى ترسانيد و مى فرمود: پيامبرى را خدا مبعوث نكرد الّا اين كه قوم خودش را از فتنه دجال مى ترسانيدند. (1)

و از سنن ابى داود نقل شده كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: قيامت بر پا نمى شود تا اين كه سى نفر دجّال كه خود را پيغمبر مى پندارند، ظاهر شوند.

و نيز از انجيل يوحنا چنين نقل شده است: كسى كه مسيح بودن عيسى را انكار كند او دجّال است از اين شواهد و قرائن استفاده مى شود كه دجّال اسم شخص معينى نيست و به هر دروغگو و گمراه كننده اى اطلاق مى شود. (2)

البته روايات فراوانى حاكى است كه قبل از ظهور حضرت مهدى يك دجّال كه منشأ فتنه انگيزى و فساد و خرابى مى شود پيدا خواهد شد و در دروغگويى و حقّه بازى سرآمد تمامى دجّال هاى تاريخ خواهد بود و چنين جلوه مى دهد كه آب و نان مردم به دست او است، و مردم به طورى اغفال مى شوند كه گمان مى كنند آسمان و زمين در اختيار او است امّا اين كه آن دجّال، همان دجّال زمان پيامبر صلى الله عليه و آله يعنى صائد بن صيد باشد، معلوم نيست و حديثى هم كه مى گويد همان دجال زنده مى باشد تا موقع ظهور حضرت


1- 1. بحار، ج 52، ص 197.
2- 2. امروز ما شاهد رسانه هاى دروغ پرداز و سازمانهاى به ظاهر مدافع بشر هستيم كه با دروغ به حيات خود ادامه مى دهند.

ص: 261

از نظر سند ضعيف است و قابل اعتماد نيست و اگر هم پيامبر صائد را ديده و از او تعبير به دجال كرده مراد همان دجال لغوى است يعنى درغگوى فتنه انگيز، و به عنوان يكى از مصاديق دجّال به اصحاب خود معرفى كرده و چون بعداً از خروج دجّال آخرالزمان خبر داده، اين دو مطلب سبب اشتباه مردم شده و مردم گمان كرده اند كه دجّال آخر الزمان همان صائد، خواهد بود و او زنده و داراى عمر طولانى است. (1)

آنچه درباره دجال از روايات استفاده مى شود و به طور قاطع مى توان گفت اين است كه: در نزديكى ظهور حضرت مهدى فرد فتنه انگيزى پيدا مى شود و گروه كثيرى را منحرف مى سازد و فتنه او بالا مى گيرد تا آنجا كه ادعاى نبوت و بلكه الوهيت مى كند و سرانجام به دست حضرت مهدى و اصحاب ايشان نابود و هلاك مى گردد، و امّا درباره ساير خصوصيات او از طول عمر و غيره، مدرك قابل اعتمادى در دست نيست، واللَّه العالم.

نهضت سيد حسنى

يكى ديگر از علائم حتمى كه در روايات آمده، قيام و نهضت سيد حسنى مى باشد و ايشان در روايات به جوانى خوش سيما توصيف شده كه از ناحيه ديلم و قزوين خروج مى كند و از شيعيان اهل بيت و پيرو حق است هيچ انگيزه اى براى خروجش ندارد، جز اصلاح و نجات مردم از دست ظلم و فسق و فجور و احياى دين مبين اسلام و هرگز ادّعاى امامت و مهدويت ندارد، عدّه اى شجاع و قوى دل، اطراف او جمع مى شوند و كارش بالا مى گيرد، و سيد حسنى همچون يك سلطان عادل در ميان آنها حكم فرمائى مى كند، كم كم بر عدّه اى از ستمگران و طاغيان غلبه پيدا مى كند و از قزوين تا كوفه را از لوث وجود ظالمان پاك مى سازد و در كوفه خبردار مى شود كه حضرت مهدى ظهور نموده و از مدينه به كوفه آمده، سيد حسنى با اصحاب خود به خدمت حضرت مشرف


1- 1. مراجعه شود به بحار، ج 52، ص 197 تا 278 و كفاية الموحدين، ج 2، ص 839، و دادگستر جهان، ص 223.

ص: 262

مى شوند و او كاملًا به حقانيت و صداقت امام مهدى عليه السلام يقين پيدا مى كند و لكن براى اطمينان اصحاب خود از حضرت مطالبه دلائل امامت و مواريث انبيا مى كند و حضرت آنها را ارائه مى كند و پيروان سيّد كه تا حدود صد هزار نقل شده به حضرت ايمان مى آورند، فقط گروه قليلى كه حدود چهار هزار نفر مى باشند ايمان نمى آورند حضرت به آنها سه روز مهلت مى دهد و آنها را موعظه و ارشاد مى كند و حجت بر آن ها تمام مى گردد، ولى متأسفانه آن ها يا از روى لجاج و يا همانند خوارج نهروان از روى جهل و خودخواهى ايمان نمى آورند كه به دستور حضرت به هلاك مى رسند. (1)

نداى آسمانى

يكى ديگر از علائم حتمى كه در روايات آمده بر خواستن صدائى است از آسمان كه شرق و غرب عالم آن را مى شنوند و طبق روايات دو صدا از آسمان به گوش مى رسد.

اوّل: قبل از ظهور حضرت در شب بيست و سوّم ماه مبارك به وسيله جبرئيل كه همگان مى شنوند كه ندا مى كند (الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍ وَشِيعَتِه) و در وسط روز شيطان صدا مى زند (الْحَقُ مَعَ عُثْمانٍ وَشِيعَتِهِ).

دوّم: ندائى است كه مقارن ظهور در جهان طنين مى افكند. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: حضرت قائم در مكه داخل مى شود و در كنار خانه كعبه قرار مى گيرد و چون آفتاب بلند شود از جانب خورشيد ندائى بر مى خيزد كه اهل زمين و آسمان مى شنوند، مى گويد: اين مهدى آل محمد است و او را با نام و كنيه جدش پيامبر ياد مى كند و پدران او را تا على بن ابى طالب نام مى برد و سپس توصيه مى كند كه با او بيعت كنيد و با او مخالفت نكنيد كه گمراه خواهيد شد.

و در نزديكى غروب، شيطان فرياد مى زند: پروردگار شما در وادى يابس وارد شده و او عثمان بن عنبسه، از فرزندان يزيد بن معاوية بن ابى سفيان است (كه همان سفيانى مى باشد) با او بيعت كنيد تا هدايت شويد. (2)


1- 1. بحار، ج 53، ص 15، كفاية الموحدين، ج 2، ص 842.
2- 2. كفاية الموحدين، ج 2، ص 840.

ص: 263

خلاصه اين سؤال و جواب

قبل از ورود به اصل سؤال و جواب عرض شد: طبيعى است كه براى هر پژوهشگرى آنهم نسبت به موضوع مهمّ اسلامى مانند (مهدويت) سؤالاتى پيش خواهد آمد. گاهى اين سؤالات و پرسشها مربوط مى شود به مسائل مهم و اصيل مهدويت كه در خلال مباحث گذشته مطرح نموديم. و گاهى مربوط مى شود به حواشى اين بحث كه طرح آنها و آگاهى از پاسخ آنها خالى از لطف نيست و بلكه در بعضى موارد مى تواند مانع بعضى از شيطنتها گردد، البته در اين گفتار به برخى از اين سؤالها مى پردازيم.

سؤال: توضيحى پيرامون امورى كه از علائم حتمى ظهور معرفى شده داده شود.

پاسخ: علائم ظهور به دو بخش تقسيم مى گردد. حتمى مانند خروج دجّال و صيحه آسمانى ووو، وغير حتمى مثل خرابى بغداد و خروج خراسانى ووو، (البته شيوع فساد و ظلم در جوامع بشرى دو نشانه ظهور بوده كه در گفتار دهم به تفصيل گذشت). در رابطه با علائم و نشانه هاى حتمى بايد توجّه داشت كه از كلام على عليه السلام و نيز امام صادق عليه السلام و هم چنين آيه 39 رعد استفاده مى شود كه امكان ظهور حضرت بدون وقوع علائم حتميّه وجود دارد.

سپس اشاره شد به سفيانى كه يكى از علائم حتميه شمرده شده و اينكه: ظهور و بروز او در منطقه شامات خواهد بود و دست به فساد و كشتار مردم مى زند و نسبت به شيعيان و نابودى آنان تلاش فراوان مى كند.

و سپس مقدارى از اوصاف و نشانه هاى دجّالى كه قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام بيان شد و نيز گفته شد دجّال به معناى دروغگو و حقّه باز است و در زمانهاى پيامبران و نيز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دجّالى بوده و در عصر ظهور نيز دجّالى پيدا مى شود، و آنچه در احاديث اهل سنت آمده كه دجّال زمان پيامبر داراى طول عمر خواهد بود تا ظهور حضرت مهدى مورد اعتماد نيست.

و امّا سيّد حسنى مرد بزرگ و پيرو مكتب اهل بيت است و بعد از خروج از ناحيه ديلم و قزوين زمين را از لوث ظالمين تا كوفه پاك مى كند و سرانجام خود و اصحابش به

ص: 264

ياران امام زمان ملحق مى گردند.

و امّا درباره نداى آسمانى، عرض شد كه دو مرتبه صدا در آسمان ظاهر مى شود، يكى در شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان، و ديگرى مقارن ظهور در حالى كه حضرت مهدى عليه السلام در كنار كعبه قرار گرفته و اذن ظهور صادر مى شود.

سؤالات از اين پرسش و پاسخ

1- بررسى و تحقيق پيرامون مسائل مهمّ، موجب چه امرى مى شود؟

2- علائم ظهور به چند بخش تقسيم مى گردد؟

3- از كلام امام صادق كه فرمود (توقّعوا الفرج كلّ صباح ومساء) چه استفاده مى شود؟

4- دو علامت از نشانه هاى حتمى ظهور را نام ببريد.

5- سفيانى در كجا هلاك مى گردد؟

6- آن دجّالى كه قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام خروج مى كند چه اوصافى دارد؟

7- آيا دجّال از زمان پيامبر صلى الله عليه و آله تا ظهور حضرت مهدى عليه السلام عمر مى كند؟ كلام شيخ صدوق در اين رابطه با علماء عامّه چيست؟

8- سيّدحسنى از حضرت مهدى عليه السلام چه تقاضايى مى كند؟

9- دانستيم كه دو صدا و ندا قبل از ظهور، در عالم انجام مى گيرد، بفرماييد: مفاد و مضمون آن دو ندا چيست؟

دعاى ندبه

سؤال: بعضى از اهل ايمان پيرامون دعاى ندبه از حيث سند و احياناً بعضى از فرازهاى دعا پرسش مى كنند تا با اعتماد بيشترى از اين دعا بهره گيرى نمايند، و ضمناً جلو تاخت و تاز برخى از فرصت طلبان گرفته شود.

پاسخ: عالم جليل القدر و كارشناس مسائل مهدويت حضرت آية اللَّه صافى گلپايگانى در خصوص اين دعا، جزوه اى را تحت عنوان فروغ ولايت در دعاى ندبه تاليف نموده اند كه هم پيرامون سند اين دعا بحث نموده اند و هم توضيحات كافى

ص: 265

پيرامون بعضى از فرازهاى اين دعا داده اند، و اين حقير خلاصه اى از مطالب اين جزوه را با اضافات مختصرى اينجا مى آورم و چنانچه كسى طالب توضيح بيشتر باشد به جزوه مذكور مراجعه نمايد.

قبل از ورود در پاسخ، لازم است به يك مطلب مهم توجه شود و آن اين است كه معتبر دانستن دعاى شريف ندبه از اصول دين نيست و چنانچه از اعتبار كافى برخوردار نباشد به صحّت عقائد شيعه هرگز خللى وارد نمى سازد.

موضوعى مانند موضوع مهدويت كه از ادّله و براهين عقليه و هزاران روايات و دليل نقلى برخوردار است و حتى از مسلّمات اسلامى به حساب مى آيد را نمى توان آنرا، با صحت يك دعا و يا يك حديث مرتبط ساخت تا موضوع مهدويّت مورد شكّ و ترديد قرار گيرد، گاهى شياطين و كج فكران با ايجاد شك و ترديد در صحت يك مسئله فرعى افراد عوام را به بيراهه مى كشند و آن ها را گمراه مى سازند و متأسفانه مشاهده مى شود كه يكى از بيمارى هاى خطرناك، بيمارى شك پذيرى در مسائل مذهبى است.

البته پى گيرى بعضى از مسائل مثل دعاى ندبه براى اطمينان بيشتر به دعاى مذكور و به عبارت ديگر پى گيرى و تحقيق در مسائل اسلامى حتى پيرامون بحث از سند و دلالت يك روايت بلا اشكال مى باشد، بلكه مستحسن و مطلوب است.

بحث از سند دعاى ندبه

در رابطه با سند اين دعا بايد گفت كه اوّلًا: سيد ابن طاووس (1) اين دعا را در كتاب اقبال نقل نموده و نيز در كتاب مزار محمد بن المشهدى تاليف شيخ جليل محمد مشهدى حائرى (2) نقل شده، و هر دو بزرگوار فرموده اند (انَّهُ لِصاحِبِ الزَّمانِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَعَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَه وَفَرَجَنا بِهِ وَيُسْتَحبُّ أنْ يُدعى بِهِ فِي الأْعيادِ الأْرْبَعَة)... اين دعا مربوط است به صاحب الزمان و مستحب است در اعياد چهارگانه يعنى عيد فطر و قربان و


1- 1. از اعلام قرن هفتم و از رجال بزرگ شيعه و صاحب مناقب و در علم و ورع و زهد معروف است.
2- 2. از اعلام قرن ششم و علامه مجلسى كتاب مزار ايشان را بعنوان مزار كبير نام مى برد.

ص: 266

غدير و جمعه خوانده شود و همچنين در مزار قديم كه ظاهراً از تاليفات قطب راوندى (1) نقل شده است.

و نقل دعا در مثل هر يك از اين سه كتاب، دليل بر اين است كه: آن شخصيتهاى بزرگ و متبحّر و حديث شناس، اين دعا را معتبر دانسته اند.

و قبل از همه اين ها محمد بن حسين بزوفرى (2) كه از مشايخ شيخ مفيد است، و مفيد از ايشان روايت بسيارى نقل نموده (3) در كتاب دعاى خود، دعاى ندبه را روايت نموده است.

پس معلوم مى شود كه اين دعاى شريف در زمان غيبت صغرى نيز خوانده شده است.

علّامه مجلسى با تتبّع و اطلاع وسيعى كه در اخبار و نيز در رجال و معرفت اسانيد دارد گذشته از نقل دعاى ندبه در بحار و تحفة الزائر، در كتاب زاد المعاد خود پيرامون اين دعا مى فرمايد:

و امّا دعاى ندبه كه مشتمل است بر عقائد حقّه و تأسف بر غيبت حضرت قائم عليه السلام به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه مستحب است اين دعا را در چهار عيد يعنى جمعه، عيد فطر، عيد قربان، عيد غدير بخوانيد.

قطعاً كسى چون علامه مجلسى چنين شهادت محكمى را بدون مأخذ و مصدر معتبر بيان نمى كند.

تا اينجا معلوم شد كه دعاى ندبه اولًا قبل از سيد بن طاووس در كتب ادعيه ذكر


1- 1. از اعلام قرن پنجم است و در كتاب الكنى و الالقاب او را توصيف مى كند به عالم متبحر و فقيه و مفسّرو محقق و ثقه جليل القدر و از اعاظم محدثين شيعه.
2- 2. بر وزن غضنفرى به فتح اول و دوم و سكون واو و فتح فاء.
3- 3. آية اللَّه بروجردى كه در علم رجال و حديث و معرفت طبقات بسيار خبير و آگاه بوده ميفرمود: يكى ازطرق معرفت رجال، شخصيت تلامذه است يعنى وقتى مثل مفيد رحمة اللَّه عليه از كسى زياد روايت نقل كند و قدحى هم بر او نشده باشد، خود دليل است بر اينكه چنين شخصى مورد وثوق و اعتماد در نزد او مى باشد.

ص: 267

شده، و ثانياً مستند به حضرت صادق عليه السلام مى باشد و خواندن آن در اعياد اربعه مستحب است.

ثانياً: روايات متعددى داريم كه معروف شده به روايات (مَنْ بَلَغَ) و عامه و خاصه اين روايات را نقل نموده اند و فقهاء بزرگوار ما براى اثبات حكم استحبابى در مواردى كه آن حكم از مدرك محكمى برخوردار نيست به روايات من بلغ تمسك جسته اند و فتواى به استحباب داده اند. مفاد اين روايات اين است كه اگر براى عملى از جانب خدا و يا رسول خدا ثوابى نقل شده و شخصى آن عمل را به اميد آن ثواب انجام دهد به ثواب مى رسد اگر چه آن نقل و حديث مذكور صحيح نباشد و حكمى از جانب خدا و رسول خدا (و يا ائمه اطهار كه بيانگر احكام الهى هستند) صادر نشده باشد. در اين باره به يك روايت اشاره مى كنيم، امام باقر عليه السلام مى فرمايد: اگر ثوابى از جانب خدا براى شخصى نقل شد و آن شخص عمل مذكور را براى رسيدن به آن ثواب انجام داد، ثواب مذكور براى او ثبت مى شود، اگر چه حديث، صحيح نبوده باشد. (1)

فقهاء عظام بر اساس اين روايات، در ادلّه سنن و مستحبات تسامح مى كنند و اگر حديث ضعيفى هم بر استحباب عملى دلالت كند و يا در بعضى موارد فقيهى و محدثى، عملى را مستحب بداند، معمولًا حكم به استحباب مى كنند، چنان كه در كلام سيد بن طاووس و محمد بن مشهدى و بزوفرى آمده بود كه خواندن دعاى ندبه در اعياد اربعه مستحب است.

بنابراين، اگر بر فرض، سندى براى آن نيابيم و يا آن سند ضعيف باشد، استحباب خواندن دعاى مذكور به وسيله اخبار «من بلغ» ثابت مى گردد.

مضامين كلى اين دعا مورد تأييد قرآن و روايات است

نكته سوّم آن است كه مطالب كلّى اين دعا دربردارنده موضوع نبوّت و خلافت و ولايت على عليه السلام است. و فضائل و فداكارى هاى مولايمان على عليه السلام و مخالفت هائى كه اهل


1- 1. سفينة البحار مادّه بلغ، متن حديث از اين قرار است: عن أبي جعفر، يَقُولُ: مَنْ بَلَغَه ثَوابٌ مِنَ اللَّهِ على عَمَلٍ فَعَمِلَ ذلِكَ الْعَمَل التماسَ ذلِكَ الثَّواب اوتيه وَإنْ لَمْ يَكُنْ الْحَدِيثُ كَما بَلَغَه.

ص: 268

كينه و نفاق و جاه پرستان نسبت به ايشان اعمال نمودند، با بيانى رسا شرح مى دهد و سپس با لسان عاشقانه و ملتمسانه حضرت مهدى عليه السلام را مخاطب قرار مى دهد، همانند شخصى كه چراغ برداشته و در شب تاريك، گمشده و محبوب خود را مى جويد و با آن محبوب سخن مى گويد. در پايان دعا نيز با خدا مناجات مى كنيم و مى گوئيم اللَّهُمَّ أنْتَ كَشَّافُ الْكُرَبِ وَالْبَلْوى .. و خواسته هاى خود را به درگاه حضرت حق متعال مطرح مى نمائيم.

هر يك از اين مطالب از پشتوانه عقلى و نقلى اعم از آيات و روايات برخوردار است و چنانچه حضرت مهدى را مخاطب قرار مى دهيم يا با كلمه (ايْنَ) و يا با كلمه (يَا ابْنَ) مى گوئيم: كجاست آن اقامه كننده عدل و نابود كننده ظالمين كه صدها روايت نيز حضرت را به چنين وصفى تعريف نموده و يا در آخر دعا با خداوند خود راز و نياز مى كنيم و حاجاتى را از درگاه ايزد متعال مى خواهيم كه آيات و روايات ما را به اين كار تشويق نموده و يك عمل عبادى است. پس مى توان گفت متن دعاى ندبه و مطالب كلّى مندرج در آن خود بهترين مجوّز براى قرائت و بهره گيرى از آن است، هر چند درك معدودى از جملات آن ممكن است براى عموم آسان نباشد و يا احياناً اشكالى در اذهان ايجاد كند كه به حمد اللَّه بزرگان و صاحب نظران در اين باره جواب كافى داده اند.

ندبه و گريه در مصائب و فراق عزيزان

رابعاً: شك نيست كه هر يك از ما انسانها اگر عزيزى را از دست بدهيم و يا مصيبتى بر ما وارد شود بى اختيار ناله مى زنيم و اشك مى ريزيم و گاهى اين ناله و افغان مدّتها بلكه سال ها به طول مى انجامد و عقلاء چنين فردى را ملامت نمى كنند.

كدام مصيبتى در عالم از مصيبت غيبت امام بالاتر كه صاحبان ايمان ببينند ظالمين ستمگر و دژخيمان بى رحم بر سر مردم مسلط مى باشند و فساد و گناه، هر شهر و كوى و برزن را فرا گرفته و نيكان و ابرار در كنج انزوا، خاموشى گزيده اند و دروغ پردازان مزدور بوق و كرنا به دست گرفته و جولان مى دهند و... آيا در چنين حالى اگر نيكان و دل سوختگان دور هم بنشينند و با هم در فراغ آن مصلح كل، و منجى عالم بشريّت، و

ص: 269

عزت بخش به مؤمنان، و نابود كننده كفر و نفاق و الحاد بگريند و بنالند، روا نيست؟

سيد بن طاووس در اقبال بعد از دعاى وداع ماه رمضان- كه جدا شدن از ماه مبارك براى مؤمنين و مؤمنات سخت است- مى فرمايد: وظيفه شيعه در چنين حالى و در چنين وقتى يعنى در زمان غيبت امام عليه السلام اين است كه اندوهگين باشد به خاطر محروم بودن از بركات فيض حضور و آثار ظهور حضرت مهدى عليه السلام...

گريه شديد امام صادق عليه السلام

امام صادق عليه السلام در عصر خود و در زمانى كه هنوز قائم آل محمد متولد نشده، وقتى كه در پس پرده غيب به وقايع و حوادث آينده جهان مى نگرد، از يك سوى غيبت قائم آل محمد و طول عمر ايشان را مشاهده مى كند و از سوى ديگر دورى مردم از دين و استيلاى ظالمين بر آنها و ورود شبهات و خروج مردم را از صحنه شريعت سخت به گريه مى افتد تا آنجا كه قائم آل محمد را مخاطب قرار مى دهد و مى فرمايد: سيّدى غَيبتُك نَفَتْ رُقادى وَضَيَّقَتْ عَلَىَّ مِهادى... (1)

آقاى من غيبت تو، خواب را از من ربوده و خوابگاهم را بر من تنگ نموده...

آرى، اگر نبود مگر فراغ و جدايى از آثار و بركات زيباى حكومت حضرت مهدى، جا داشت كه صبحگاهان و شامگاهان در فراغ آن حضرت بناليم و گريه كنيم تا چه رسد كه در زمان غيبت حضرت هزاران بلا و مصائب بر جامعه بشرى و به خصوص براى مؤمنين پيش مى آيد و ظاهراً گريه امام صادق عليه السلام نيز براى دورى از آن حكومت عدل الهى و ابتلاى نيكان به انواع بلايا و مصائب است.

بنابراين چه مانعى دارد كه مؤمنين در صبح جمعه دور هم بنشينند و در انتظار مولايشان مهدى و ظهور آن حضرت كه باعث برطرف شدن هر نوع ظلم و تعدّى است گريه كنند و گاهى با امام خودشان راز و نياز كنند و بگويند: أينَ مُبيدُ العُتاةِ وَالْمَرَدَةِ أيَنَ


1- 1. بخشى از اين حديث شريف در گفتار دهم كه مربوط بود به وقايع قبل از ظهور كه سدير صيرفى نقل نموده از امام صادق و ما از كتاب شريف كمال الدين باب 33 حديث 51 نقل نموديم، گذشت.

ص: 270

مُسْتَأصِلُ أهلِ الْعِنادِ والتَّضْلِيلِ والإلحادِ أيَنَ مُعِزُّ الأوْلِياءِ وَمُذِلُّ الأعداء...، كجاست آن نابود كننده متكبران و متمردان؟ كجاست ريشه كن كننده لجبازان و گمراه كنندگان و بى دينان؟، كجاست عزيز كننده دوستان و ذليل كننده دشمنان. (1)

و گاهى هم با خداى خويش راز و نياز كنند و بگويند: اللَّهُمَّ وَنَحنُ عَبيدكَ التّائِقونَ إلى وَليّك المُذكِّر بِكَ وَبِنَبِيِّكَ خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَةً وَمَلاذاً وأقَمْتَهُ لَنا قِواماً وَمَعاذاً وَجَعَلْتَهُ لِلْمُؤمنِينَ مِنّا إماماً فَبَلِّغْهُ مِنّا تَحِيَّةً وَسَلاماً وَزِدْنا بِذلِكَ يا ربّ اكراماً. (2)

«بارالها، ما بندگان ناتوان توئيم كه به ولّى تو، كه تو و پيامبرت را به ياد ما مى آورد، مشتاقيم، همان كه او را براى ما پناهگاه آفريدى و براى بقاى ما، ملجأ و نگهدار، و براى مؤمنين پيشواى مفترض الطاعة قراردادى، از طرف ما به آن حضرت سلام و درودى بفرست و كرامت خود را بدين وسيله بر ما بيفزاى.

صاحبان ايمان در ضمن دعاى افتتاح در شب هاى ماه مبارك رمضان در فراق مولايشان حضرت مهدى عليه السلام به درگاه خداوند شِكوه مى كنند، ما نيز با آنان هم صدا مى شويم و در خاتمه اين بحث اين جملات را زمزمه مى كنيم.

اللَّهم إنّا نَشكو اليك فَقْدَ نَبِيّنا صَلواتُكَ عليه وآله وَغَيْبَةَ وَلّينا وَكَثْرَةَ عدوِّنا وَقِلَّةَ عَدَدِنا وَشِدَّةَ الْفِتَنِ بِنا وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَيْنا فَصَّلِ على محمد وآله وأعِنّا على ذلك بِفَتْحٍ مِنْكَ تُعَجِّلُه وَبِضُرٍّ تَكْشِفُه وَنَصْرٍ تُعِزُّهُ وَسُلطانِ حَقٍّ تُظْهِرهُ وَرَحْمةٍ مِنْكَ تُجَلِّلُناها وَعافِيَةٍ مِنْكَ تُلْبِسُناها بِرَحْمَتِكَ يا أرْحَمَ الرّاحمين.

خلاصه اين سؤال و جواب

سؤال: مقدارى پيرامون سند و مضمون دعاى ندبه توضيح داده شود تا اهل ايمان و علاقمندان به امام زمان با آرامش و آگاهى بيشترى آن را بخوانند.

پاسخ: براى توضيح كامل بايدمراجعه شود به رساله فروغ ولايت تأليف حضرت


1- 1. بخشى از دعاى ندبه.
2- 2. بخشى از دعاى ندبه.

ص: 271

آيةاللَّه صافى (مدّظله) ولكن براى روشن شدن مطلب به طور اختصار به چند نكته اشاره مى شود:

1- مسأله مهم اعتقادى مانند موضوع مهدويت كه از ادلّه فراوان برخوردار است هرگز با صحّت و سقم يك دعا و يا يك حديث خلل پذير نمى گردد.

2- دعاى ندبه در اقبال سيّد بن طاوس كه از علماى قرن هفتم بوده ثبت شده تا مى رسد به بَزَوْفِرى، كه استاد شيخ مفيد بوده و در عصر غيبت صغرى مى زيسته و فرمودند خواندن آن در اعياد اربعه مستحب است. علامه مجلسى غير از بيان استحباب خواندن آن، مستند نموده به امام صادق عليه السلام و قطعاً چنين محدث متتبّعى بدون دليل اين نسبت را نمى دهد كما اينكه كسانى كه حكم به استحباب نموده اندنيز بايد دليل شرعى در دست داشته باشند والا حكم به استحباب جايز نيست.

3- احاديث (من بلغ) مى تواند دليل و مدركى براى استحباب خواندن دعاى ندبه بوده باشد.

4- مضامين كلّى اين دعا مورد تأييد و تصدى آيات و روايات است.

مثلًا در اين دعا مقدارى به فضائل على عليه السلام و نيز برخورد امّت با آن حضرت پرداخته كه مورد قبول روايات فريقين و تاريخ است وو ..

5- اصولًا گريه بر فراق عزيزمان و يا محروم ماندن از فيوضات معنوى، امرى است طبيعى بلكه مورد قبول عقلا و در اين مقام اشاره شد به حديثى كه حاكى از گريه شديد امام صادق عليه السلام مى كرد و چون از حضرت جهت گريه را پرسيدند، فرمود: توجّهى به زمان غيبت حضرت مهدى كردم و نيز به مشكلات صاحب ايمان در آن عصر وو.

سؤالات از اين پرسش و پاسخ

1- اسم چهار نفر از بزرگان برده شد كه حكم به استحباب خواندن دعاى ندبه نموده اند. آنها چه كسانى بودند؟

2- علّامه مجلسى دعاى ندبه را از كدام امام نقل مى كند؟

ص: 272

3- مفاد احاديث (من بَلَغَ) چيست؟

4- مقدارى به مضامين كلّى اين دعاى شريف اشاره نماييد.

5- صاحبان ايمان در دعاى افتتاح در فراق مولايشان حضرت مهدى چگونه به درگاه الهى شكوه مى كنند؟

بحثى پيرامون اسماء و القاب ائمه اطهار عليه السلام

سئوال: آن گونه كه مشهور است حضرت مهدى عليه السلام از نام ها و لقب هاى متعددى برخوردارند. براى آگاهى علاقمندان و صاحبان ايمان در اين زمينه توضيح داده شود.

پاسخ: خوب است قبل از ورود در جواب، نظر عزيزان را به دو مطلب جلب كنم.

اسماء ائمّه حاكى از مقامات ايشان است

اوّل اين كه: نام و لقب و كنيه ائمه عليهم السلام هر يك حاكى از يك مقام و منزلتى است براى آنان كه آگاهى بر آن، معرفت و عرفان ما را نسبت به مقامات ائمه اطهار مى افزايد اگر در زيارت جامعه كبيره به خانواده عصمت و طهارت خطاب مى كنيم (فَما أحلى أسمائكم) چه زيباست نام هاى شما، براى اين است كه اين نام ها و لقب ها، حاكى از آن معانى بلند و بالا مى باشد، شيخ صدوق رحمة اللَّه عليه رواياتى را نقل نموده (1) كه معانى اين اسماء تا حدودى در آن ها منعكس شده به عنوان مثال فاطمه را فاطمه مى گويند چون دوستان او از آتش جهنم فاصله خواهند داشت (2) و نيز اگر به دختر پيامبر، زهراء گفته شده براى اين است كه در موقعى كه در محراب عبادت قرار مى گيرد نور وجودش براى اهل آسمان ها جلوه گر خواهد شد و اگر به امام چهارم لقب سجّاد داده شد براى اين است كه در شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواند و در موضع سجده ايشان آثار سجده ظاهر مى گرديده. (3)


1- 1. معانى الاخبار، ص 64.
2- 2. فَطَمَ بمعناى فَصَلَ وَقَطَعَ است.
3- 3. يعنى بر پيشانى و دست ها و كُنده هاى پا، پينه بسته مى شد و لذا به حضرت ذو الثفنات گفته مى شود.

ص: 273

بنابراين، بحث پيرامون اسما و القاب حضرت حجّت (عجّ) اوّلًا بر معرفت ما نسبت به مقامات و ابعاد وجودى حضرت مى افزايد. و ثانياً: با آگاه شدن به معانى اين اسماء و القاب، تأويل بعضى از آيات براى ما روشن مى گردد كه در خلال بحث به آن اشاره خواهيم كرد.

و ثالثاً: پاسخ بعضى از سئوالاتى كه پيرامون مهدويت براى بعضى پيش مى آيد، معلوم مى گردد.

نام ائمه را براى فرزندان خود انتخاب كنيم

دوّم: آشنائى ما با نام ها و لقب هاى ائمه أطهار عليهم السلام باعث مى شود براى ناميدن فرزندان خود از آنها استفاده كنيم و اسامى و القاب امامان خود را در جامعه شيوع دهيم و نبايد شيعيان و علاقه مندان به خاندان عصمت و طهارت از اين مسئله مهمّ غافل شوند و براى فرزندان خود نامى را كه معانى زيبنده اى ندارد و يا مطابق با فرهنگ غرب است، انتخاب كنند و متأسفانه امروز مى نگريم كه چنين وضعى پيش آمده و نام هاى زيبا و معنى دارى مانند (على، حسن، حسين، صادق، كاظم و...) در برخى موارد كنار گذارده شده و نام هاى غيراسلامى جايگزين آن ها شده، يكى از اساتيد بنده كه چندين سال از وجودش بهره مند بودم، اسمش عبدالعلى بود، ايشان مى فرمودند: همين كه در روز قيامت من را صدا بزنند: عبد العلى بيا، براى من كافى است.

آرى اين اسم او را در صحنه قيامت و در مقابل پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام سرافراز مى كند، امّا اسم هاى غيراسلامى و بى معنى انسان را شرمنده مى سازد.

اسما و القاب حضرت حجّت عليه السلام

اسماء و القاب حضرت مهدى عليه السلام را مى توان به چند دسته تقسيم نمود. (1)


1- 1. نام ها و لقب ها و كنيه هاى حضرت فراوان است، محدّث نورى 182 عدد آن ها را اسم مى برد و مى فرمايد: اين ها نام هائى است كه براى حضرت از قرآن و كتب سماوى و اخبار اهل بيت استفاده شده و بعضى بر اساس استنباط خود نام هائى را مطرح كرده اند كه ما از آوردن آن ها احتراز نموديم.

ص: 274

اوّل: اسم و كنيه اى كه در روايات متعددى نهى شده از اين كه حضرت را با اين نام و كنيه بخوانيم و آن همان نام و كنيه مشهور و معروف جدّ بزرگوارش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى باشد، و بر اساس همين روايات بعضى از فقها مى گويند: در زمان غيبت ذكر نام حضرت مهدى جايز نيست و عدّه اى از علما ادعاى اجماع نمودند بر حرمت نام بردن حضرت، حتّى پيامبر اكرم كه كراراً نام جانشينان خود را برده و ائمه بعد از خود را يك به يك اسم مى برد، مع ذلك به نام دوازدهمين امام كه مى رسد مى فرمايد: آن امامى كه (اسْمُهُ اسْمي وَكُنْيَتُهُ كُنْيَتي نام او، نام من است و كنيه او كنيه من.

با توجه به اين روايات در مى يابيم كه سرّى در كار است كه ما آن را درك نمى كنيم و بايد مانند ساير احكام فقهى آن را تعبداً بپذيريم تا حضرت ظهور كند و سرّ اين مطلب را فاش نمايد.

با اين بيان ديگر براى ما مهم نيست كه افراد معدودى كه عدّه آنها از انگشتان يك دست تجاوز نمى كنند (1) قائل به جواز شوند و بگويند: چطور مى توان پذيرفت كه نام و كنيه حضرت مهدى را نبايد به زبان آورد و حال آن كه در روايات صريحاً آمده: نام و كنيه او، نام و كنيه رسول خدا است و نام پيامبر صلى الله عليه و آله براى همگان معلوم و روزى چندبار بالاى مأذنه ها برده مى شود، در جواب مى گوئيم: آرى، از اين روايات مى توان دريافت كه نام و كنيه حضرت مهدى عليه السلام چيست، امّا بر اساس رواياتى كه مخاطب قرار دادن حضرت مهدى را با اين نام نهى كرده، بايد گفت كه ذكر اين نام و كنيه براى حضرت مهدى، حرام و يا خلاف احتياط است.

او حجة اللَّه و خليفة اللَّه و داعى اللَّه است

دوّم: بعضى از اسماء حضرت با ساير انبيا و ائمه مشترك است مثلًا حضرت را با القابى چون (حجة اللَّه، خليفة اللَّه، داعى اللَّه) (2)

خطاب مى كنيم و اين عناوين بر همه انبيا و امامان اطلاق مى شود، امّا در اثر طول عمر حضرت مهدى و كثرت اطلاق حجت خدا و


1- 1. اين نظريه از خواجه نصير طوسى و على بن عيسى صاحب كتاب كشف الغمة نقل شده است.
2- 2. هر سه عنوان در زيارت آل يس آمده.

ص: 275

خليفة اللَّه بر ايشان، در حال حاضر اين الفاظ اختصاص به حضرتش پيدا نموده و نيز كلمه (داعى اللَّه) انس بيشترى با وجود امام عصر دارد زيرا دعوت به سوى خدا و اجابت مردم از آن دعوت به طور كامل در زمان حكومت حضرت مهدى انجام مى گيرد در حديثى كه از امام صادق عليه السلام در تفسير سوره شمس رسيده مى فرمايد: مراد از شمس، على بن ابى طالب است و مراد از (ضحيها) (1)

قيام حضرت قائم عليه السلام است (2) آرى آن روزى كه ولايت و حكومت خاندان عصمت همانند نور خورشيد همه جا را فرا مى گيرد و دعوت الى اللَّه به گوش همگان مى رسد، زمان ظهور و حكومت حضرت مهدى خواهد بود.

او «ناطق» است

يكى از اسماء امام زمان (عج)، ناطق است، در زيارت عاشورا مى خوانيم... أن يرزُقَنّي طَلَبَ ثارِكُم مَعَ امامٍ هدىً ظاهرٍ ناطِقٍ بِالْحَقِ مِنْكُمْ و نيز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ضمن حديثى كه نام ائمه را براى سلمان ذكر مى كند، امام دوازدهم را اين گونه نام مى برد:

(حجّة ابن الحسن المهدي الناطق القائم بحقّ اللَّه) (3)

بنابر اين يكى از اسماء حضرت عنوان (ناطق) است، در حالى كه ما پيامبر و يا امامى كه خاموش باشند نداشتيم و اصولًا رسالت و نبوت با مسئله تبليغ در كنار هم قرار مى گيرند و قرآن هم مى فرمايد:

«وَما على الرَّسُولِ الّا البلاغ» (4)

وثانياً: ساليان دراز است كه حضرت در خفا به سر مى برند و از بيانات و سخنان ايشان محروم هستيم، پس چطور به ايشان لقب (ناطق) اطلاق شده و او را ناطق به حق معرّفى كرده اند؟

در پاسخ مى توان همان علتى را كه در اختصاص (داعي اللَّه) نسبت به حضرت


1- 1 ضحى، به معناى انتشار نور آفتاب و گسترش شعاع آن است و در آيه 59 سوره طه آمده. «وأنْ يُحْشَرَالنّاسُ ضحىً» اشاره به همان وقت گسترش آفتاب است و خورشيد بالاى سر آمده.
2- 2 تفسير برهان، ج 4، ص 467.
3- 3 نجم الثاقب، ص 62.
4- 4 مائده: 99.

ص: 276

مهدى عليه السلام گفته شد در اينجا نيز بگوئيم، زيرا آن گوينده و ناطقى كه سخن خود را به گوش همه جهانيان مى رساند و حجّت را بر يكايك انسان ها تمام مى گرداند، وجود مقدس امام زمان خواهد بود.

عالم جليل القدر و محّدث بزرگ حاج ميرزا حسين نورى توجيه ديگرى نيز براى اين لقب ذكر نموده، مى فرمايد: ائمه اطهار و پدران بزرگوار امام زمان، مهر خموشى بر لب زده بودند و آن گونه كه بايد، اسرار و معارف و حكم را براى مردم بيان كنند، يا به جهت تقيّه، و يا براى نيافتن مخاطب. (1) حضرت مهدى تمام آن علوم و اسرار را ظاهر مى كند و چيزى از حقايق را ناگفته نمى گذارد.

در دعاى افتتاح از خداوند متعال مى خواهيم: اللَّهم أظهِر بِه دِينك وسنّة نبيّك حتى لا يسْتَخفِيَ بِشي ءٍ مِنَ الْحقِّ مَخافَةَ أحَدٍ مِنَ الْخلقِ.

در تفسير آيه: «وَاشْرَقَتِ الارضُ بنورِ ربّها» (2)

از امام صادق عليه السلام نقل شده (3) با قيام قائم ما، زمين نورانى مى شود و ظاهر اين است كه اين روشنائى، به گسترش علوم به وسيله امام زمان اشاره دارد. مخفى نماند كه يكى از اسماء امام زمان (عج) نور آل محمد مى باشد نكته اى كه ذكر آن خالى از لطف نيست آن است كه آن بزرگوار بنابر قولى كه بعضى آن را مشهورتر مى دانند در سال 256 هجرى قمرى متولّد گرديده كه به حساب ابجد، تاريخ تولّد ايشان مطابق با كلمه نور خواهد شد.

مهدى، نام معروف حضرت

مشهورترين القاب حضرت مهدى است، معناى آن «هدايت يافته» است. خداوند حكيم، اگر پيامبران و امامان را براى هدايت و ارشاد خلق مى فرستد، قبلًا آنها را به آگاهى و اطلاع كامل از دين و شريعت و احتياجات مردم در مسير تكامل مسلّح و مجهّز خواهد


1- 1 كما اينكه نقل شده على عليه السلام علوم خود را با چاه بازگو مى كرد و لذا بعضى گفته اند اگر به على عليه السلام گفته شده: بطين، به معناى مبطن است يعنى مخفى كننده علوم و اسرارى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او آموخته بود.
2- 2 زمر: 69.
3- 3 نور الثقلين، ج 4، ص 504.

ص: 277

نمود، زيرا آنان تامهدى نباشند نمى توانند هادى باشند.

ذات نايافته از هستى بخش كى تواند كه شود هستى بخش

گر چه نام (مهدى) براى حضرت قائم، شهرت پيدا كرده امّا در روايات به تمامى ائمه عليهم السلام اطلاق (مهدى) شده زيرا تمام آن ها از طرف خداوند متعال داراى علم و دانش بودند و به راز و رمز دين و تفسير و تأويل آيات آگاه، يكى از آياتى كه دلالت بر امامت و حقانيت مكتب اهل بيت عليهم السلام مى كند اين آيه است كه مى فرمايد: «أفَمَنْ يَهدي إلى الحقِّ أحَقُ أنْ يُتَّبَعَ أمَّنْ لا يَهَدِّي إلّاأنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكمُونَ» (1)

آيا كسى كه هدايت به سوى حق مى كند براى پيروى شايسته تر است، يا آن كسى كه خود هدايت نمى شود مگر هدايتش كنند، شما را چه مى شود، چگونه داورى مى كنيد.

جانشين رسول خدا بايد داراى دو جنبه باشد

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بعد از تشكيل حكومت و به دست گرفتن قدرت، هم زعامت امّت را در دست داشت و هم هدايت گر انسان ها بود، هم مملكت دارى مى كرد و هم مردم را ارشاد مى فرمود، بنابراين كسى مى تواند جانشين و خليفه رسول خدا بشود كه هم لياقت زمام دارى و به دست گرفتن حكومت را داشته باشد و هم جوابگوى مسائل دينى باشد و بتواند مردم را به قلّه رفيع كمالات برساند.

بنابر اين نبايد امامت را تنها به معناى زمامدارى بگيريم و بگوييم كه ديگران نيز حق حاكميت دارند، زيرا امام بايد به تمام راز و رمز مكتب و نيازهاى بشرى آگاه باشد و جواب گوى آن ها باشد و تنها همان دوازده نور پاك كه همه آن ها (مهدى) بودند و از جانب خداوند متعال مسلّح به سلاح علم مى باشند، چنين ويژگى هايى را دارا هستند خوشبختانه عدّه اى از بزرگان اهل سنت درباره امام على عليه السلام اعتراف نموده اند كه ايشان اعلم امّت مى باشند، و مى گويند: در آگاهى و قضاوت و تقوى كسى در امّت اسلام هم


1- 1 يونس 35.

ص: 278

طراز او نيست و خداوند به او علم و دانش داده و لذا ما به آن ها اعتراض مى كنيم و مى گوئيم شما بر اساس همين اعتراف و اقرار خودتان بايد قائل شويد به خلافت بلا فصل على عليه السلام، «نه اينكه ايشان را چهارمين خليفه بدانيد. بنابراين، اعتقاد و شعار شيعه آن است كه جانشين رسول خدا صلى الله عليه و آله بايد (مهدى) باشد.

مهدى ما نيز خواهد آمد

مهدى زمان ما كه در حال حاضر در خفا به سر مى برد روزى ظهور خواهد كرد و زمام حكومت جهانى را به دست مى گيرد، و سراسر زمين در زير لواء و پرچم مهدويت قرار مى گيرد، و نظم و امنيّت را در همه جا مستقر مى سازد، و نيز از حيث تبيين مسائل اسلامى و تفسير قرآن و بيان معارف حقّه، بشريّت را به كمال مى رساند، بنابراين مهدى زمان ما به معناى واقعى مهدويت خود را نشان خواهد داد.

اسماء مختصّه

سوّم: نام هائى كه اختصاص دارد به حضرت مهدى عليه السلام، اين نام ها فراوان است، ولى ما به چند اسم اختصاصى اكتفا مى كنيم.

حضرت، بقيّة اللَّه است

بقيّة اللَّه: در بعضى از روايات، آيه شريفه: «بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لِكُم إنْ كُنْتُم مُؤمِنين» (1)

به حضرت منطبق شده كه يكى از آن روايات، به نقل از امام باقر عليه السلام مى خوانيم: چون به حضرت اذن ظهور داده مى شود و خروج مى كند، تكيه بر خانه كعبه مى زند و سيصد و سيزده يار حضرت حاضر مى گردند، اوّلين سخنى را كه حضرت مطرح مى كند اين آيه شريفه است: «بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ»، سپس مى فرمايد: أنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ وحُجَّتُه وَخَليفَتُهُ عَلَيكُم، و سلام نمى كند بر او سلام كننده اى مگر با اين عنوان، و مى گويد:


1- 1 هود 86.

ص: 279

السلام عليكم يا بَقيِّةَ اللَّه في أرضِه. (1)

و امّا وجه تسميه حضرت به (بقية اللَّه) يا از آن جهت است كه وجود مباركش به اراده الهى باقى مانده و يا به جهت اين است كه ايشان يگانه شخصى است كه از تبار انبيا و ائمه در روى زمين باقى مانده و لذا به حضرت مهدى عليه السلام (بَقِيَّةُ الأْنبياءِ وَنُورُ الأْصفِياءِ) اطلاق شده، و نيز به حضرت لقب (وارِثْ) اطلاق شده است زيرا او وارث علوم گذشتگان و اشياء ويژه انبيا و ائمه عليهم السلام مى باشد، مانند عصاى موسى انگشتر سليمان، شمشير و عمامه رسول خدا، و قرآنى كه على عليه السلام جمع آورى كرده و مصحف حضرت زهرا عليها السلام و...

امام صادق عليه السلام به يعقوب بن شعيب فرمود: آيا پيراهن حضرت قائم آل محمّد را كه در آن خروج مى كند به تو نشان بدهم؟ عرض كردم: بلى، حضرت صندوقچه اى را طلب كرد و از درون آن پيراهن كرباسى را بيرون آورد و پهن كرد و در آستين چپ آن مقدارى خون بود، فرمود: اين پيراهن رسول خدا است و آن روزى كه دندان حضرت را شكستند در تن حضرت بوده و حضرت قائم در حالى كه اين پيراهن را بر تن دارد، خروج ميكند، راوى مى گويد: پيراهن و خونى كه در آن بود بوسيدم و سپس حضرت در جاى خود گذاشت.

ديگر از اسماء حضرت، قائم است

يكى از اسماء حضرت مهدى عليه السلام، (قائم) است يعنى كسى كه روى پا ايستاده است.

در بيان علّت تسميه حضرت مهدى عليه السلام به (قائم)، چند وجه گفته شده كه اكثراً از روايات گرفته شده: 1- ايشان همچون عبدى است كه در مقابل مولاى خود ايستاده و منتظر صدور امر است، زيرا حضرت در شب و روز به انتظار دستور حق متعال براى ظهور است و در روايات هم آمده كه امر ظهور حضرت در يك شب اصلاح و صادر مى گردد.

اين گونه انتظار ظهور، ما را به ياد بعضى از منتظرين مى اندازد كه شب ها، شمشير


1- 1 نور الثقلين، ج 2، ص 392.

ص: 280

خود را بالاى سر خود مى گذاردند كه اگر نداى آسمانى به گوششان رسيد و حضرت ظهور كرد اينها لحظه اى تأمل نكنند و شمشير به دست به يارى حضرت بشتابند.

2- ايشان را قائم مى گويند چون قيام به حقّ مى كند و اسلام واقعى را در جامعه پياده مى نمايد.

3- قيام حضرت بعد از يأس واقع مى شود، يعنى قيامى كه مردم هرگز تصوّر وقوع آن را نداشتند، چون، بسيارى از مردم و حتى كسانى كه معتقد به حضرت بودند مى گويند:

هر كس بوده ديگر از دنيا رفته و خبرى از او نيست. در چنين وضعى حضرت قيام مى نمايد.

4- ابو حمزه ثمالى به امام باقر عليه السلام عرض كرد: مگر شما خانواده، قائم به حق نيستيد؟ امام فرمود: چرا، عرض كرد: پس چرا صاحب الأمر را قائم ناميده اند؟ حضرت فرمود: چون جدّم حسين عليه السلام را شهيد كردند، ملائكه به گريه افتادند و به خداوند عرض كردند: بار الها فرزند پيامبر و بهترين انسان ها را كشتند. پروردگار فرمود: من انتقام اين خون را خواهم گرفت هر چند بعد از گذشت مدت زمانى باشد، خداوند متعال حجاب ها را از جلو چشم ملائكه بر مى دارد، نور فرزندان حسين كه امامان بعد از او مى باشند به ملائكه نشان داده شد و يكى از آن انوار در ميان آنها ايستاده و مشغول به نماز بود، حضرت حق فرمود: به وسيله اين فردى كه ايستاده، انتقام خواهم گرفت. (1)

بنابراين، وجود مقدّس امام زمان از آن هنگام، ملقب به قائم بوده، و اين معناى اخير براى قائم مرادف است با معناى (منتقم) كه يكى ديگر از اسماء حضرت مهدى عليه السلام است، اين مطلب در دعاى ندبه اين گونه آمده: أينَ الطالِبُ بِذُحُولِ الْانبياء وأبناء الانبيا؟

أينَ الطالِبُ بِدَمِ المقتول بِكَربَلا.

آيا موقع شنيدن كلمه قائم وظيفه اى داريم؟

گاهى ديده مى شود كه بعضى از اهل ايمان هنگام شنيدن لقب (قائم) از جا بر مى خيزند و حالت ادب و احترام در مقابل حضرت به خود مى گيرند، آيا اين عمل،


1- 1. نجم الثاقب، ص 46، از كمال الدين صدوق نقل مى نمايد.

ص: 281

يك وظيفه است براى ما كه موقع شنيدن اين نام، بايد از جا بر خيزيم يا اين كه اين برخاستن، فقط يك ادب و احترام است؟

در روايات چيزى به عنوان دستور، نسبت به برخاستن نداريم، ولى بعضى از محدثين حديثى را نقل نموده اند كه امام صادق عليه السلام در موقع شنيدن اسم قائم از جا بر خاسته است، محدث قمى رحمه اللَّه از استادش محدّث نورى نقل مى كند: از محدّث جزائرى اين مطلب سئوال شد و ايشان در جواب فرمودند: روزى در مجلس حضرت صادق عليه السلام اسم مبارك آن جناب برده شد، پس حضرت به جهت تعظيم و احترام از جا برخاست و سپس محدّث قمى از كتاب تكملة أمل الأمل نقل مى كند: دعبل خزاعى وقتى قصيده تائيّه خود را نزد امام رضا عليه السلام خواند و به اين بيت رسيد:

خُروجُ امامٍ لا مُحالَةَ خارِجٌ يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللَّه بالْبَركاتِ

امام هشتم از جا برخاست و بر روى پاهاى مبارك خود ايستاد و سر نازنين خود را به سوى زمين خم كرد و كف دست راست خود را بر سر نهاد و فرمود: اللَّهم عَجِّلْ فَرَجَهُ وَانْصُرنا بِهِ نصراً عَزيزاً.

قابل توجّه است كه محدّث قمى كه خود در فنّ حديث، متبحّر و كارشناس است در باب تكاليف عباد نسبت به امام عصر عليه السلام مى فرمايد: يكى از تكاليف، بر خاستن از براى تعظيم شنيدن اسم مبارك آن حضرت است، خصوصاً اگر اسم مبارك قائم عليه السلام باشد، چنانچه بسيارى از علاقه مندان به امام زمان و بلكه تمامى آنان، هنگام شنيدن نام (قائم) از جا برمى خيزند و به ساحت مقدّس امام عصر عليه السلام اظهار ادب و احترام مى نمايند. محدث قمى مى فرمايد: اين عمل شيعيان خود كاشف است از وجود مأخذ و اصلى براى اين عمل. (1)

در نتيجه مى توان گفت: برخاستن از جا در موقع شنيدن نام مقدس امام عصر و به خصوص نام حضرت قائم عليه السلام يك ادب و احترام است به آن حضرت و از اين جهت، عمل نيكو و پسنديده اى خواهد بود.


1- 1. منتهى الآمال، ج 2، ص 332.

ص: 282

ديگر القاب حضرت

گاهى مشاهده مى شود كه به وجود مبارك حضرت بقية اللَّه اعظم- عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف- «قلب عالم امكان» گفته مى شود و گاهى هم اطلاق قطب مى كنند گر چه در اين خصوص روايتى ظاهراً نقل نشده امّا از مناظره اى كه هشام بن حكم شاگرد برومند امام صادق عليه السلام با عالم بزرگ بصره عمرو بن عبيد داشت و شرح آن در گفتار اوّل اين كتاب گذشت چنين برداشت مى شود كه مى توان امام عصر را قلب و قطب، براى خلقت انسانها دانست و بلكه مى توان بر اساس بعضى از ادلّه لزوم حجّت- كه در گفتار اوّل مورد بحث قرار گرفت- امام زمان را قلب و قطب عالم امكان دانست. در دعاى عديله هنگام ذكر نام مقدس حضرت مهدى سلام اللَّه عليه مى فرمايد:

الّذي بِبَقائِهِ بَقِيَتِ الدُّنيا وَبِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْارْضُ وَالسّماء آن مهدى منتظرى كه با ماندگارى او جهان مانده است و از بركت وجود او تمامى آفريدگان، روزى دريافت مى كنند و به وجود او زمين و آسمان استوار مانده.

ملاحظه مى كنيد كه اين جملات و معانى، با كلمه قلب و قطب كاملًا سازگار است.

محدّث نورى در رابطه با كلمه (قطب)- كه معمولًا عرفا از اين اسم زياد استفاده مى كنند- جمله اى را از عالم بزرگوار كفعمى نقل مى كند و مى فرمايد: ايشان در ضمن دعاى ام داود كه آمده: اللَّهمَ صَلِّ عَلَى الْابْدالِ والْاوتادِ مى فرمايد: دنيا خالى نيست از يك قطب و چهار اوتاد و چهل ابدال و هفتاد نجيب و سيصد و شصت صالح كه قطب حضرت مهدى عليه السلام (1) است. ملاحظه مى كنيد كه طبق اين نقل، شخصيتى همچون كفعمى با آن عظمت و كمالات به حضرت مهدى اطلاق «قطب» نموده، بنابراين اگر حضرت را با نام (قلب و قطب) بناميم و يا در اشعار خود بياوريم، مانعى در كار نيست.

ابا صالح

ابا صالح يكى از كنيه هاى مشهور حضرت مهدى عليه السلام است، محدّث نورى رحمه الله نقل مى كند كه در ميان عرب از واژه ابا صالح زياد استفاده مى شود، مخصوصاً در مقام


1- 1. نجم الثاقب، ص 46.

ص: 283

استغاثه جستن به صاحب الامر و روايتى را از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه هر گاه در راه گم شدى، ندا كن (يا صالِحُ يا أبا صالِح ارْشُدُونا إلى الطَّريقِ رَحِمَكُمُ اللَّه). (1)

شعراء اين كنيه را در اشعار خود زياد مى آورند و ما نيز در خاتمه اين بحث با چند بيت شعر دست توسّل به ذيل عنايت حضرت بقية اللَّه اعظم دراز مى كنيم، و در اين ظلمات دنيا از او طلب ارشاد مى كنيم و ايشان را با كنيه ابا صالح صدا مى زنيم، اميد است، مشمول عنايات ايشان قرار گيريم.

ابا صالح دلم سامان ندارد مگر هجران تو پايان ندارد؟

ابا صالح بيا دردم دوا كن مرا از ديدنت حاجت روا كن

ابا صالح مرا با رو سياهى به خود راهم بده با يك نگاهى

ابا صالح فقيرم من، فقيرم بده دستى كه دامانت بگيرم

ابا صالح تو خوبى من بدم، بد مرا از درگهت ردّم مكن ردّ

ابا صالح چه خوش زيبنده باشد كه تو لعل لبت پر خنده باشد

ابا صالح عزيز آل ياسين بيا در جمع ما امشب تو بنشين

خلاصه اين سؤال و جواب:

سؤال: پيرامون اسماء والقاب حضرت مهدى عليه السلام توضيح داده شود.

پاسخ: مقدّمة به دو نكته اشاره شد:

1- اسماء والقاب ائمه عليهم السلام هر يك داراى معنى و مفهوم عالى و زيبايى هستند كه حاكى از مقامات ايشان مى كند، آشنايى با اين معانى، معرفت ما را نسبت به اين خانواده و به خصوص حضرت مهدى عليه السلام زياد مى كند.

2- بر علاقه مندان اهل بيت لازم است كه از اسماء والقاب اين خانواده براى فرزندانشان انتخاب كنند.


1- 1. مدرك سابق، باب نهم، ص 421.

ص: 284

امّا اسما و القاب حضرت مهدى عليه السلام فراوان است، حاجى نورى 182 اسم و لقب و كنيه آورده، بعضى از آنها را در زمان غيبت امام، نبايد به زبان بياوريم.

و بعضى ديگر اسماء و القابى است كه بر تمامى حجج الهى اطلاق مى شود مانند (حجّةاللَّه، خليفة اللَّه ووو) منتهى اطلاق اين اسماء بر حضرت مهدى عليه السلام ويژگى دارد كه توضيح داده شد.

و سپس به مشهورترين لقب حضرت كه (مهدى) است اشاره شد و با معناى بلند و بالاى آن آشنا شديم و گفته شد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله غير از منصب حكومت دارى، مسؤوليت هدايت و ارشاد مردم را داشت تا آنها را با راه راست آشنا سازد و بايد جانشين او نيز داراى هر دو جنبه باشد و آن كسى است كه از جانب خدا مسلح به علم و هدايت و رشاد بوده باشد يعنى (مهدى) باشد تا بتواند هادى شود.

برخى از اسماء حضرت، اسماء مختصه به ايشان است مثل (بقية اللَّه ووو) كه توضيحى پيرامون (بقيةاللَّه) و (القائم) داده شد و اينك چرا به حضرت (قائم) مى گويند به چهار مطلب اشاره شد، و خوب است كه در موقع شنيدن اين اسم (قائم) به عنوان احترام ازجا برخيزيم كما اينكه امام هشتم عليه السلام طبق روايتى چنين كردند.

در خاتمه توضيحاتى پيرامون كلمات (قطب، قلب، اباصالح) داده شد و اينكه مى توان حضرت مهدى عليه السلام را به هر يك از اين اسما، مخاطب نمود و او را صدا زد.

سؤالات از اين پرسش و پاسخ

1- بررسى و آشنايى با معانى اسما و القاب ائمه و به خصوص حضرت مهدى عليه السلام چه فائده اى دارد؟

2- سه اسم از اسماء حضرت مهدى عليه السلام را كه با ساير حجج الهى مشترك است نام ببريد.

3- با اينكه حضرت مهدى عليه السلام در حال غيبت به سر مى برد، چطور به ايشان (ناطق) گفته مى شود؟

4- جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله چرا بايد (مهدى) بوده باشد؟

ص: 285

5- چرا به حضرت مهدى عليه السلام (قائم) گفته مى شود؟

6- امام هشتم عليه السلام با شنيدن شعر دعبل كه اشاره به خروج و قيام حضرت مهدى شده بود، چه كرد؟

7- يك بيت شعر كه با كلمه (اباصالح) شروع مى شود، بياوريد.

اعتقاد به منجى در ساير اديان

سؤال: آيا عقيده به مهدى موعود به عنوان يك منجى و مصلح در آخر الزمان، اختصاص به مسلمانان دارد يا در ساير اديان نيز چنين عقيده اى وجود دارد؟

پاسخ: پيروان بسيارى از اديان و مذاهب معتقدند كه در يك عصر تاريك و بحرانى كه فساد و ظلم همه جا را فراگرفته، يك نجات دهنده بزرگ جهانى قيام خواهد كرد و با مدد غيبى وضع آشفته را اصلاح مى كند.

هر ملّتى او را با لقب مخصوصى مى شناسد و او را از ملت خود مى دانند، يهوديان او را به نام سرور ميكائيلى و مسيحيان به نام مسيح موعود و زرتشتيان به نام سوشيانس (به معناى نجات دهنده جهان) و مسلمانان به نام مهدى منتظر مى شناسند.

توجّه داشته باشيد كه اولًا: مهدىِ منتَظر از نسل ابراهيم است كه بنى اسرائيل نيز از همان دودمان و خاندان مى باشند، امّا بنى هاشم از نسل اسماعيل است و بنى اسرائيل از نسل اسحاق ولى هر دو به يك شجره متصل مى گردند و نيز مهدى منتظر، از طريق مادرش نرجس خاتون كه شاهزاده و رومى بوده با عيسويان انتساب پيدا مى كند.

و اما در انتساب حضرت با ايرانيان كه آئين زرتشت در بين آنها رواج داشته از طريق مادر حضرت امام سجّاد شهربانو كه دختر يزدگرد پادشاه ساسانى بوده برقرار مى گردد.

وثانياً: آنچه را كه در اين اديان و مذاهب وعده داده شده، مطابق است با روايات اسلامى، از باب نمونه به موارد مختصرى اشاره مى شود.

در كتاب (ديد) كه نزد هندويان از كتب آسمانى است آمده: پس از خرابى دنيا

ص: 286

پادشاهى در آخر الزمان پيدا مى شود كه پيشواى خلائق باشد و نام او منصور (1) باشد و تمام عالم را بگيرد و به دين خود در آورد و همه كس را از مؤمن و كافر بشناسد و هر چه از خدا خواهد بر آيد.

در كتاب (زند) كه از كتاب هاى مذهبى زردشتيان است چنين آمده: آنگاه فيروزى بزرگ از طرف ايزدان برانگيخته مى شود، و اهريمنان را منقرض مى سازند و تمام اقتدار اهريمنان در زمين است و در آسمان راه ندارند و بعد از پيروزى ايزدان و بر انداختن تبار اهريمنان، عالم كيهان به سعادت اصلى خود رسيده بنى آدم بر تخت نيكبختى خواهد نشست.

همچنين در تورات، در سفر تكوين از دوازده امام كه از نسل اسماعيل بوجود مى آيند سخن گفته شده است.

و در مزامير حضرت داود عليه السلام آمده است:... و امّا صالحان را خداوند تأييد مى كند... صالحان وارث زمين خواهند بود و در آن هميشه ساكن خواهند بود. (2)

معرّفى منجى بشريّت در اخبار ما مفصّل تر است

مخفى نماند كه اگر مطالعه تورات و انجيل و كتاب هاى مذهبى زرتشتيان و نيز بررسى عقائد هندوها و مصريان قديم بازگوى اين مطلب است كه در آينده تاريخ ظهور يك انسان بزرگ و اصلاح گر و نجات دهنده مظلومان از دست ظالمان امرى است حتمى و طلوع چنين شمس عدالت گسترى به انسان ها بشارت داده شده است.


1- 1 طبق روايتى كه در بحار: ج 51، ص 30 از امام باقر عليه السلام نقل شده: آيه 33 سوره اسراء كه مى فرمايد «وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إنَّهُ كانَ مَنْصُوراً» مراد از آن كسى كه مظلوم كشته شده امام حسين عليه السلام است و مراد از ولىّ منصور حضرت قائم عليه السلام. ظاهراً جهت اين كه به امام زمان منصور مى گويند براى اين است كه: خداوند او را يارى مى كند و زمينه پيروزى را فراهم مى آورد خصوصاً اين كه: با انداختن رعب و ترس در دلِ دشمنانِ حضرت ايشان را پيروز مى گرداند و در زيارت عاشورا و دعاى ندبه نيز به امام عصر- عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف- اطلاق منصور شده.
2- 2 مؤسسه در راه حق جزوه امام زمان، ص 9 و 10.

ص: 287

ولى آنچه مسلم است در اين خصوص سهم دين مقدس اسلام و مذهب تشيّع بيش از ساير مذاهب و اديان است، زيرا روايات اسلامى در اين خصوص به تفصيل نام او را معرفى نموده و او را فرزند امام حسن عسكرى دانسته و نسب ايشان را تا على بن ابى طالب و فاطمه زهرا عليهما السلام بيان كرده و آثارى كه قبل از ظهور واقع مى شود شرح داده و كيفيّت حكومت ايشان و اين كه از كجا شروع به قيام مى كند به تفصيل ذكر شده و نيز خصوصيات ديگرى كه در روايات به تفصيل آمده تا از اين مقام و منصب سوء استفاده نشود و دروغگويان ادعاى مهدويت نكنند.

در خاتمه به اين نكته توجه نمائيد كه لزومى ندارد براى اثبات مهدى موعود به بشارت هاى كتب عهدين و يا ساير كتب مذهبى از اديان و مذاهب گذشته استدلال كنيم، زيرا به قدرى براى اثبات حضرت مهدى عليه السلام دليل عقلى و نقلى داريم كه احتياجى به اين بشارت ها نيست، بلكه هدف ما تأكيد بر اين نكته است كه عقيده به ظهور يك نجات دهنده جهانى، يك عقيده مشترك دينى است و همه پيامبران به آن بشارت داده اند و تمامى ملل در انتظار او مى باشند.

خلاصه سؤال و جواب

سؤال: آيا در ساير اديان و مذاهب، سخنى از منجى و مصلح جهانى به ميان آمده؟

يا اين موضوع اختصاص به دين مبين اسلام دارد؟

پاسخ: در بسيارى از مكاتيب و اديان مى نگريم كه به انتظار يك مصلح جهانى مى باشند و هر يك براى آن مصلح، نامى نهاده اند، شما به كتاب (ديد) كه در نزد هندويان از كتب آسمانى به حساب مى آيد و كتاب (زند) كه از كتابهاى مذهبى زردشتيان است و نيز به تورات و مزامير داود مراجعه كنيد خواهيد ديد كه هر يك به نحوى خبر از آمدن يك انسان بزرگ و اصلاح گر جامعه بشرى داده است.

البته توضيح كامل اين مطلب و بيان خصوصيّات آن منجى، و شرائط و علائم ظهور ايشان ووو، در روايات اسلامى و به خصوص در احاديث اهل بيت عصمت و طهارت آمده است.

ص: 288

سؤالات از اين پرسخ و پاسخ:

1- نام بعضى از مكاتيب و مذاهبى كه به آمدن مصلح كلّ، اشاره دارند، ببريد.

2- در مزاميز داود، پيرامون آينده جهان چه مطلبى آمده؟

مهدى واقعى را چگونه بشناسيم

با توجّه به اينكه در گذشته، چه زمان حيات ائمه اطهار عليهم السلام و چه در زمان هاى بعد افرادى پيدا شدند كه يا خود ادعاى مهدويت داشتند و يا گروهى او را به عنوان مهدى موعود مى خواندند مثلًا گروهى از مسلمانان، محمد حنفيه را امام و مهدى مى پندارند و گروه ديگرى محمد بن عبد اللَّه بن حسن را مهدى غايب مى دانند، و بعضى از اسماعيليه، اسماعيل فرزند امام صادق را مهدى مى خوانند و خلاصه از اين قبيل گروه ها و افرادى كه به اين عنوان ظهور و بروز كردند و يا آنان را به اين عنوان خواندند در تاريخ اسلام فراوان هستند. (1)

اكنون اين پرسش پيش مى آيد كه چگونه و با چه معيارى مى توان مهدى واقعى را تشخيص داد؟

چه بسا نام فردى (محمد) و از تبار هاشم نيز باشد و در اثر قيام و نهضت، طوفان و انقلابى برپا كرده باشد و نهضت او در اذهان مردم جلوه نموده و او را مهدى موعود دانسته اند، چگونه مى توان به اين ها گفت: شما در مسير باطل گام بر داشته ايد و با امام واقعى خود آشنا نشده ايد؟

پاسخ: در طول تاريخ اسلام، چه قبل از ولادت حضرت قائم و چه بعد از آن، افرادى بوده اند كه نام آن ها (محمد) و احياناً كنيه آنها (ابوالقاسم) بوده گروهى از جهّال آنان را مهدى موعود پنداشته اند، و بعضى از آنان كه فرصت طلب بودند، از عقيده پاك مردم كه از مصدر وحى سرچشمه مى گرفت، بهره بردارى كرده و خود را به عنوان مهدى موعود وانمود كرده اند و بعيد نيست كه بعضى از آن افراد قصد سوئى نداشته، بلكه


1- 1 براى اطلاع بيشتر مراجعه شود به كتاب دادگستر جهان، ص 49.

ص: 289

مى خواستند به اين وسيله از ستمكاران انتقام بگيرند و امّت را رهايى ببخشند.

البته مخفى نماند كه ادّعاى مهدويت، و اين كه كسى خود را مهدى موعد بنامد و يا اجازه دهد كه ديگران او را اين گونه بخوانند، خود جرم بزرگى است و در واقع به بازى گرفتن عقيده پاك و صحيح مردم است، اگر چه قصد آنان، از بين بردن ستمكاران و كمك به مظلومين باشد. و متأسفانه اين حوادث سبب شد كه احاديث مجعولى هر چند اندك در تعريف و توصيف مهدى و علائم ظهور، در بين مردم شايع گردد تا بتوانند به وسيله آن روايات به خواسته خود نائل گردند. (1)

امّا در رابطه با شناخت مهدى واقعى بايد گفت كه نشانه هاى حضرت قائم عليه السلام در اسم و كنيه و لقب حضرت خلاصه نمى شود تا هر فردى با داشتن نام (محمد) و يا كنيه (ابوالقاسم) و يا لقب (مهدى) بتواند از اين جايگاه رفيع، سوء استفاده نمايد، بلكه آن مهدى موعود و آن عزيز غايب از انظار نشانه هاى بسيارى دارد كه حقانيت او در موقع ظهور همچون خورشيد در آسمان براى همگان واضح و روشن مى گردد.

به چند نمونه از آن نشانه ها كه در ده ها و صدها روايات ذكر شده، اشاره مى كنيم:

1- او يازدهمين فرزند پيغمبر صلى الله عليه و آله و دهمين فرزند على عليه السلام و نهمين فرزند امام حسين عليه السلام و هشتمين فرزند امام سجاد عليه السلام و هفتمين فرزند امام باقر عليه السلام و ششمين فرزند امام صادق عليه السلام و پنجمين فرزند امام كاظم عليه السلام و چهارمين فرزند امام رضا عليه السلام و سوّمين فرزند امام جواد عليه السلام و دومين فرزند امام هادى عليه السلام و فرزند بلا فصل امام عسكرى عليه السلام خواهد بود.

2- مهدى موعود داراى دو غيبت خواهد بود، ابتدا غيبت كوتاه و سپس غيبت دراز مدت.

3- مادرش به نام نرجس، نواده قيصر روم خواهد بود.

4- ولادت او هم چون ولادت موسى بن عمران به طور مخفى و معجزآسا واقع مى شود.


1- 1. براى آگاهى از اين روايات به پاورقى كتاب دادگستر جهان، ص 52 مراجعه شود.

ص: 290

5- او با وجودى كه عمر طولانى دارد، در سيماى يك جوان، ظاهر مى گردد.

6- هنگام ظهور او، عيسى بن مريم از آسمان نزول مى كند و در نماز جماعت به حضرت مهدى اقتدا مى نمايد و او را يارى مى كند.

7- او بعد از ظهور سراسر زمين را تحت سيطره خود در مى آورد و عدل و داد را در همه جا برقرار مى سازد.

8- مهدى موعود از كنار خانه كعبه مقارن با ندا و صيحه آسمانى ظهور مى كند.

9- ياران خاص او 313 نفرند كه در كنار حضرت حاضر مى شوند.

10- بعد از ظهور، علم و عقل مردم به سرعت تكامل مى يابد و مردم به اسلام و عبادت روى مى آورند و در كمال امنيت به سر مى برند و يك دشمن اهل بيت يافت نمى شود و.. .. (1)

خلاصه از اين سؤال و جواب

سؤال: با توجّه به اينكه بعضى در طول تاريخ ادعاى مهدويت كرده اند، و يا گروهى معتقد به مهدويت فرد خاصى شده اند و احياناً اين افراد اصلاحاتى درجامعه خودشان به عمل آورده اند با چه ملاك و معيارى مى توان حق را از باطل تشخيص داد و فريب مدعيان دروغگو را نخورد؟

جواب: مسأله مهدويت با نام و كنيه و لقب تمام نمى شود كه اگر كسى نام او مهدى بود مثلًا بتواند از اين مقام، سوء استفاده نمايد. در روايات اسلامى، مهدى موعود را از ابعاد مختلف معرفى نموده از قبيل انساب حضرت و شمائل ايشان، علائم قبل از ظهور و كيفيت حكومت ايشان و برقرارى عدل و قسط در تمام روى زمين و ده ها علائم و نشانه هاى ديگر كه در موقع ظهور، مانند آفتاب، حقانيت ايشان براى همگان ثابت مى گردد.

اصولًا امام، كسى است كه بتواند بر كرسى تعليم و تربيت بنشيند و بر اساس علم


1- 1. مراجعه شود به غيبت نعمانى، كمال الدين صدوق، منتخب الأثر، بحار الانوار، مهدى كيست.

ص: 291

خدادادى خود، جواب گوى هرگونه سؤالات مردم بوده باشد و مدّعيان دروغگو براى يك لحظه هم در چنين مقامى نمى توانند قرار بگيرند.

سؤالات از اين پرسش و پاسخ:

1- نام بعضى را كه يا ادعاى مهدويت كرده و يا او را مهدى موعود دانسته اند، ببريد.

2- آيا كسى مى تواند شرعاً و عقلًا به بهانه اصلاح جامعه و رفع ظلم، ادعاى مهدويت كند؟

3- ده خصيصه و ويژگى براى شناخت مهدى واقعى بيان شد، به بعضى از آنها اشاره كنيد.

4- يك تفاوت مهم و روشنگر براى شناخت مهدى واقعى از ديگر مدّعيان را بيان كنيد.

يك تفاوت مهم و روشنگر

اصولًا هر فردى مى تواند خود را به شكل روحانى، ارتشى، فقير، ثروتمند و... در آورد و با پوشيدن لباس خاص و يا با آرايش سر و صورت، خود را به عنوان يكى از شخصيت هاى مذكور معرّفى نمايد، امّا هرگز كسى نمى تواند به دروغ لحظه اى در مسند تدريس بنشيند و رياضى يا فقه تدريس كند. مى توان يك فردى را با پوشاندن لباس روحانى به شكل يك عالم و فقيه درآورد، امّا او براى يك لحظه هم نمى تواند زبان بگشايد و در مقام تعليم و تدريس بنشيند، الْمَرءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ.

تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد

بنابراين محال است كسى بتواند به دروغ خود را استاد رياضى معرفى كند و در كرسى تدريس بنشيند، تا چه رسد كه كسى بخواهد خود را جاى امام زمان و حجت خدا وانمود كند، آن انسانى كه داراى علم لدنّى، و خدادادى است و به راه هاى آسمان ها هم چون راه هاى زمين آشنا است، آرى مهدى واقعى آن شخصيت والائى است كه مانند

ص: 292

پدران و اجداد بزرگوارش جواب گوى مسائل و خواسته هاى مردم مى باشد و لذا كسانى كه از اين عنوان (مهدويت) سوء استفاده كردند، به سرعت رسوا شدند و پيروان آنها مضمحل شده اند و از آنان حتى يك نفر هم به عنوان طرفدار باقى نمانده اند، بنابراين كسى نمى تواند خود را به عنوان مهدى موعود وانمود كند.

ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است

آيا بيشتر مردم در حكومت مهدى، كشته مى شوند؟

مى دانيم كه اغلب مردم در حال حاضر غير مسلمان هستند و در ميان مسلمانان نيز افراد خودخواه، فرصت طلب، لجوج و معاند كم نيستند.

درنتيجه بين دعوت حضرت مهدى عليه السلام و خواسته هاى آنان تضادّ حاصل مى شود.

آيا حضرت اين جمعيّت انبوه را خواهد كُشت؟ و آيا افراد باقى مانده كه هر يك ده ها و بلكه صدها نفر از فاميل و نزديكان و دوستان خود را از دست داده اند، به حكومت حضرت و شخص امام عليه السلام دلبستگى پيدا مى كنند؟

پاسخ: در مباحث گذشته به اين سؤال پاسخ داده شد، امّا از آنجا كه اين سؤال زياد به ذهن ها خطور مى كند در اينجا با تفصيل بيشتر به جواب آن مى پردازيم.

اولًا: يكى از القاب حضرت مهدى عليه السلام لقب منجى است كه در كتاب هاى عتيق نيز به همين عنوان آمده و در ضمن عقائد بعضى از فرقه هاى غير مسلمان نيز مشاهده مى شود كه آنان نيز به انتظار يك (منجى) مى باشند يعنى منتظرند كه فردى بيايد و بشريت را نجات ببخشد و از شرك و كفر و الحاد و نابسامانى هاى اجتماعى رها سازد.

بنابراين نبايد فراموش كنيم كه ظهور حضرت موجب نجات بشريّت است، نه نابودى آنان.

و ثانياً: شرايط اجتماعى و وضع و حال مردم در زمان ظهور براى ما معلوم نيست ممكن است كه جوامع بشرى در شرق و غرب، در اثر جنگ ها و خونريزى ها، و ظلم و ستمى كه بر آن ها وارد شده، قيام و نهضت حضرت را همچون چشمه زلالى بدانند كه

ص: 293

تشنه لبان با تمام وجود آن را در برگيرند. مثلًا از امام صادق عليه السلام نقل شده (1) (لا يكُونُ هذا الأمر حتّى يَذْهَبَ تِسْعَةُ أعْشار النّاسِ) قائم آل محمد عليهم السلام ظهور نمى كند مگر وقتى كه از هر ده نفر، نه نفرشان هلاك گردند، آيا مردم در چنين وضعى حكومت عادلانه و قوانين حيات بخش امام عصر را نخواهند پذيرفت؟

ما در عصر و زمان خودمان شاهد بوديم كه ملت ايران با تمام اختلافاتى كه در بين اقوام و احزاب وجود داشت براى نجات يافتن از حكومت طاغوت و ستمگر پهلوى چگونه با آغوش باز از امام خمينى استقبال نمودند و شعار (مرگ بر شاه) سردادند.

و ثالثاً: جزء اعتقاد ما پيروان قرآن و مكتبِ اهل بيت است كه تا حجّت و دليل روشن براى مردم از جانب خداوند اقامه نشود و راه حق از باطل معلوم نگردد، هرگز آنان مؤاخذه و عقوبت نخواهند شد چنان كه قرآن كريم مى فرمايد: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَةُ الْبالِغَة» (2)

(بگو: دليل رسا و قاطع براى خداست). يعنى دليلى از جانب خداوند براى مردم اقامه مى گردد كه جاى هيچ گونه بهانه اى باقى نمى گذارد.

وهمين مضمون در آيه ديگر اين گونه آمده است: «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا». (3)

ما مردم را هرگز عذاب نمى كنيم مگر اينكه رسول خودمان را براى او فرستاده و حجّت را بر او تمام نماييم.

بنابراين، همانگونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله با ادّله و معجزات خود، حجت را بر همگان تمام كرد، وجود مقدس بقية اللَّه اعظم نيز قطعاً چنين خواهد كرد و با پيروى از جدّ بزرگوارش حجّت را بر همگان تمام مى كند و هرگز كسى بى جهت كشته نخواهد شد خصوصاً مسيحيان عالم كه جمعيت انبوهى از افراد روى زمين را تشكيل مى دهند، هنگامى كه ملاحظه كنند كه حضرت مسيح از آسمان فرود آمده و در اين قيام و نهضت جهانى حضرت مهدى را يارى مى نمايد، ديگر چه عذرى مى توانند بياورند؟

امّا با تمام اين اوصاف، گروهى خيره سر و لجوج و خودكامه در هر جامعه


1- 1. بحار الانوار، ج 52، ص 244.
2- 2. انعام: 149.
3- 3. اسراء: 15.

ص: 294

و عصرى وجود دارند كه زير بار حق و حقيقت نمى روند و چنانچه اين افراد از موقعيت اجتماعى هم بر خوردار باشند، فتنه و آشوب ايجاد خواهند كرد، برخورد حضرت مهدى با اين افراد، قاطعانه خواهد بود و اين گونه افراد به دست ياران حضرت مهدى نابود مى گردند و تعداد آنها نسبت به تمام جمعيّت روى زمين، قطعاً اندكى بيش نيست.

خلاصه از اين سؤال و جواب:

سؤال: آيا در حكومت حضرت مهدى عليه السلام بيشتر مردم كشته مى شوند؟

پاسخ: اوّلًا، حضرت مى آيد براى نجات بشريّت و لذا يكى القاب ايشان (منجى) است، نه براى هلاكت آنان.

ثانياً: طبق بعضى از روايات، وضع مردم در اثر شيوع فساد و ظلم از يك سو و از طرف ديگر وقوع جنگهاى بزرگ و مهيب، بسيار آشوب مى باشد و گرد و غبار خستگى و افسردگى بر چهره ها مشاهده مى شود، با آمدن يك رهبر دلسوز و مصلح، همه و همه با آغوش باز استقبال مى كنند.

ثالثاً: يكى از سنتهاى الهى اين است كه: بدون اتمام حجّت، بندگان خود را مؤاخده و عذاب نمى كند.

رابعاً: مسيحيان جهان كه يك جمعيّت انبوهى را تشكيل مى دهند با ديدن حضرت مسيح به عنوان يار و مددكار حضرت مهدى، موجب مى شود كه به امام زمان گرايش پيدا كنند و به او معتقد گردند.

بله گروهى هر چند نسبت به كلّ افراد روى زمين اندك و قليل مى باشند، داراى عناد و خيره سرى مى باشند و انسانهاى لجوجى هستند و مى خواهند به راه فاسد و باطل خود ادامه دهند و چه بسا از موقعيتى برخوردارند كه بتوانند جامعه را به آشوب بكشند، در اين صورت، امام عليه السلام و ياران ايشان هرگز چنين اجازه اى را به آنها نخواهند داد.

ص: 295

سؤالات از اين پرسش و پاسخ:

1- از لقب (منجى) بودن حضرت چه استفاده مى شود؟

2- وضع نابسامان جامعه بشرى موجب مى شود براى پذيرش دعوت حضرت مهدى عليه السلام براى اين مطلب شاهدى از انقلاب اسلامى ايران آورديم، آن شاهد چه بود؟

3- از آيه 15 سوره مباركه اسرا چه استفاده مى شود؟

4- برخورد اصحاب حضرت مهدى عليه السلام با معاندين و لجوجهاى جامعه چگونه خواهد بود؟

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109