حج مقبول

مشخصات كتاب

سرشناسه : حسيني ادياني، ابوالحسن 1334 -

عنوان و نام پديدآور : حج مقبول /تاليف ابوالحسن حسيني ادياني [براي حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت

مشخصات نشر : تهران مشعر 1381

مشخصات ظاهري : 215 ص : مصور، نقشه

شابك : 6000ريال 964-6293-22-0 ؛ 6000 ريال (چاپ سوم ؛ 8000 ريال (چاپ چهارم ؛ 10000ريال (چاپ هفتم ؛ 10000 ريال چاپ هشتم)

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : چاپ سوم و چهارم: 1382.

يادداشت : چاپ هفتم: زمستان 1384.

يادداشت : چاپ هشتم: پاييز 1385.

يادداشت : كتابنامه ص [208] - 215؛ همچنين به صورت زيرنويس

موضوع : حج شناسه افزوده : حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت

رده بندي كنگره : BP188/8/ح427ح3 1381

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : م 81-16003

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

مقدمه

ص: 4

«وَاذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُونَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ...»

سوره حجّ، آيات 27 و 26

« (اى ابراهيم!) مردم را به حج دعوت عمومى كن تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راهِ دورى به سوى تو بيايند و شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه حياتبخش) باشند ...»

يك فرقه برآنند كه اين همّت بود گويند گروهى كه ترا قسمت بود

اى آمده در ديار وحى آگه باش نى همّت و نى قسمت و اين دعوت بود

*** «إنَّ الْحَجَّ المبرورَ لايَعْدِلُهُ شئٌ وَ لا جَزاءَ لَهُ الَّا الْجَنَّة»

«همانا چيزى با حج خالص برابرى نكند و پاداشى مگر بهشت براى آن نيست.»

جواهر الكلام، ج 17، ص 214. مضمون حديثى از امام صادق عليه السلام/ وسائل الشيعه، ج 8، باب 41، حديث 3/ همچنين از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، مستدرك الوسائل، باب 24،

حديث 22 و 24

ص: 5

ص: 6

ص: 7

گرچه ملاك عمل به دستورات دينى و شرط صحت عبادات شناختن فلسفه و اسرار آن احكام نيست.

ولى بدون شك آشنايى با حكمتها و مصالح احكام براى انسان با ايمان، موجب طمأنينه و آرامش نفس مى شود و در نتيجه اشتياق شديدتر به شناخت احكام خدا پيدا مى كند. بر اثر اين شناخت نسبت به دين احساس نياز حتمى مى كند و با آغوش باز آن را در متن زندگى خويش وارد مى سازد.

چنانچه از سوى ديگر، آگاهى به فوايد و منافع عظيم احكام خدا از لحاظ بهداشت و تهذيب نفس، ترويج اخلاق و تطهير اجتماع، تأمين اقتصاد فراگير و تطبيق تحقيقات دانشمندان و صاحبنظران در فنون مختلف دانش با آن، موجب مى شود ارزش و اهميّت احكام، قاطعيت و واقع بينى بيانات اولياى دين و معجزات خاتم النبيّين و قرآن شريف روشن تر مى شود.

از اين رو، بسيارى از احكام در قرآن و روايات همراه با سرّ و حكمت

ص: 8

آن بيان مى شود، تا با اين روش، مسلمانان به صراط تحقيق و تعمّق هدايت و با بصيرت و آگاهى و روشن بينى و هدف جويى وارد عمل شوند.

به عنوان نمونه، قرآن پس از بيان حكم روزه ماه رمضان، با جمله «لَعلّكم تتّقون» (1)

به سرّ وجوب و حكمت اين حكم اشاره مى كند و مى فرمايد: روزه براى آن است كه شما روح تقوا و ملكه خوددارى از گناه را پيدا كنيد.

همچنين قرآن فلسفه نماز را در آيه «اقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى (2)

ياد خدا و توجّه دايم به او ذكر مى كند و نشان مى دهد كه غفلت از خدا منشأ هرگونه پليدى و آلودگى به گناه است.

يا در آيه مربوط به حج، با جمله كوتاه «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» (3)

به اسرار و آثار عظيم اجتماع امّت اسلامى در مركز توحيد اشاره مى كند.

همچنين در آيه مربوط به حجاب زن و لزوم فاصله گرفتن مردان و زنان از يكديگر مى فرمايد: «ذلِكُمْ اطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» (4)

اين روش براى حفظ طهارت و پاكى دلهاى مردان و زنان مؤثرتر است.

در روايات و احاديث بسيار، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليه السلام از اسرار و منافع احكام سخن گفته اند و هرگز راه سؤال و فهم اسرار را به روى مردم نبسته اند، بلكه به سؤالات مردم در اين زمينه ها پاسخ داده و تا آنجا


1- 1- سوره بقره، آيه 183
2- 2- سوره طه، آيه 14
3- 3- سوره حج، آيه 28
4- 4- سوره احزاب، آيه 53

ص: 9

كه مستلزم فسادى نبوده منعى نفرموده اند. كتاب معروف «عِلَلُ الشَّرايِع» تأليف شيخ صدوق، در همين زمينه نوشته شده است.

البته ما هرگز توقع نداريم كه به تمام مصالح و مفاسد احكام پى ببريم، چرا كه مصالح و مفاسد مادى و معنوى احكام، به تدريج در طول زمان با پيشرفت علوم و دانش بشر و بالا رفتن سطح افكار و عقول كشف مى شود.

اكنون پس از بيان اين نكته، به اين موضوع مى پردازيم كه سالكان طريق عبوديت و بندگى، عبادات را از نظر خاصيّت اثر گذارى در روح و تكميل نفس متفاوت مى دانند. (1) به طورى كه بعضى، اثر تطهير و تخليه دارند و موجب تزيين و تحليّه جان مى شوند، برخى تاريكيهاى روح را مى زدايند و برخى بر نور و صفا مى افزايند.

به عنوان مثال اثر انفاقها و صدقه هايى چون زكات، خمس، كفّارات، مظالم و خلاصه اداى حقوق مالى تطهير قلب از پليدى و آلودگى حبّ مال است كه قرآن كريم مى فرمايد:

خُذْ مِنْ امْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها. (2)

(اى پيامبر!) صدقات اموال مردم را بگير تا (بدين وسيله قلوب آنان را از پليديهاى حبّ مال) پاك كنى و بر رشد معنوى شان بيفزايى.

روزه گرفتن موجب تقويّت اراده و نيروى مقاومت در برابر تمايلات نفسانى و تحصيل ملكه تقوا و مصونيّت از غلبه شهوات است.


1- 1- المراقبات، حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى، ص 197، تذكرة المتّقين، بهارى، ص 48.
2- 2- سوره توبه، آيه 103.

ص: 10

(يا ايُّهَا الَّذِينَ امَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (1)

اى اهل ايمان! روزه بر شما مانند امّتهاى پيشين واجب شد تا پرهيزگار شويد.

خاصيّت نماز منوّر ساختن جان آدمى به نور ذكر و مناجات با خدا و جلا يافتن صفحه روح با (اللَّه نُورُ السَّمواتِ و الارضِ) است كه مى فرمايد:

(اقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرِى (2)

(نماز را بپاى دار تا به ياد من باشى).

*** امتياز حج در ميان عبادات، اين است كه جامع الامرين است، يعنى هم خاصيّت تطهير دارد و هم مايه تزيين است؛ هم ظلمت حبّ مال را رفع مى كند و هم نورانيت قلب را با ذكر و انس با خداى متعال، فراهم مى آورد.

انفاق مال، دور افتادن از اهل و عيال، جدا شدن از آسايش وطن مألوف، تعطيل كردن كسب و كار، تحمل رنج سفر و بى خوابيها، تحمل ناملايمات از افراد بد خو، احياناً تشنگيها و گرمازدگيها و انجام اعمال نامأنوسى كه طبع آنها را نمى پسندد وعقل سطحى فايده اى براى آنها نمى بيند، مانند سنگ زدن به ستونهاى بيابان منا، هروله كردن، از لباس معمولى خود درآمدن، سرتراشيدن و امثال اينها، نمونه اى از ويژگيهاى طهارت بخشى حج است.

از سوى ديگر كسب نورانّيت، صفات فاضله روحى و اخلاقى، تقويّت روح ايمان و تسليم، اطّلاع از وضعيّت مسلمانان سراسر عالم،


1- 1- سوره بقره/ 183
2- 2- سوره طه/ 14

ص: 11

تحصيل عزّت و شرف براى جامعه مسلمانان، ايجاد وحدت كلمه وتأليف قلوب، نشان دادن سيادت و حاكميّت دين، شكستن شوكت دشمنان دين و ... نمونه اى از خصيصه تزيين روح به نورانيّت و ملكات فاضله و صدق و صفاى حج است.

تلاش اين نوشتار آن است كه به قدر استطاعت گوشه اى از اسرار و رموز بى شمار اين سفر پر از عجايب معنوى را نشان دهد.

تنها آن حجّى، منشأ اين همه آثار عظيم حياتى است كه داراى روح و مغز باشد و با توجّه به اسرار و رموز آن انجام گيرد وگرنه هرگز نبايد متوقّع باشيم كه يك سلسله اعمال خشك و تشريفات عارى از حقيقت، خلّاق سعادت و آفريننده عزّت و شرف شود.

به همين جهت، در روايات اسلامى ضمن تأكيد فراوان به شناخت اسرار و شگفتيهاى حج، از مردم خواسته شده است كه اين فريضه بزرگ الهى را با توجّه به اسرار و آثار آن انجام دهند و مناسك و اعمالى كه بدون توجه به آثار و اسرار و اهداف مترتّب برآن گزارده شود بدون ارزش آنچنانى و تنها ساقط كننده تكليف معرفى شده است.

«عبدالرحمان بن كثير» مى گويد: همراه امام صادق عليه السلام براى انجام فريضه حج خارج شدم. در بين راه به كوهى رسيديم. امام عليه السلام بر بالاى كوه رفتند و به جمعيّت نظر افكندند و فرمودند: (ما اكثَرَ الضَّجِيجَ وَ اقَلَّ الحَجَيج ...!). (1)

يعنى «چقدر زياد است ناله چقدر كمند حاجيان واقعى»!

به همين جهت، در ميان همين مردم مكّه رفته و عمره و حج بجاى آورده و قبر مطهّر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليه السلام را زيارت كرده، مشاهده


1- 1- بحار الانوار، ج 24، باب 42 حديث 1، ص 123

ص: 12

مى شود كه گاهى كجرويها و بى تقواييهايى وجود دارد كه هيچ گونه تناسب با روح حج، احرام و طواف، حضور در موقف عرفات، مشعر الحرام و رمى جمرات ندارد.

«ابوعبيده» مى گويد، امام باقر عليه السلام به انبوه جمعيت كه در حال انجام اعمال حج بودند نگريست و فرمود:

فِعالٌ كَفِعالِ الْجاهِليَّة، اما وَ اللَّه ما امِرُوا بِهذا وَ ما امِرُوا الَّا انْ يَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيوُفُوا نُذُورَهُمْ فَيَمُرُّوا بِنا فَيُخْبِرُونا بِوِلايَتِهِمْ وَ يُعْرِضُوا علينا نُصْرَتَهمْ. (1)

(كارهايى است همانند كارهاى جاهليّت. به خدا قسم كه چنين دستور ندارند، آنچه به آنها امر شده اين است كه حج خود را انجام دهند و به نذر خود وفا كنند و نزد ما بيايند و ولايت و يارى خود را به ما خبر دهند و حمايت خويش را بر ما عرضه كنند.)

همين بى توجهى به اسرار و فلسفه و رسالت حج و انجام دادن آن با اهداف مادى، يا شهرت طلبى و كسب و تجارت است كه هرساله ميليونها تن از مسلمانان از ملّيتهاى مختلف از اطراف و اكناف عالم با خرج كردن ميلياردها تومان، با شور و حرارت زايد الوصف در آن اماكن مقدّس تجمّع مى كنند، اما با كمال تأسف بدون اينكه ميانشان تفاهمى حاصل شود و افكار يكديگر را بخوانند و از دردهاى درونى هم باخبر گردند و از آنچه در داخل كشورهاى اسلامى مى گذرد و از نقشه هاى خائنانه اى كه از خارج براى نابودى آنها طرح مى شود مطلع شوند (بلكه با سوءظنّ و بدبينى نسبت به هم، با هم روبه رو مى شوند) با دلهاى رميده و ترسيده از


1- 1- اصول كافى، ج 1، كتاب الحجة، باب 154، حديث 2، ص 392

ص: 13

يكديگر، صورت بى روحى از اعمال حج را انجام مى دهند، و با سرعت هر چه تمامتر از هم جدا مى شوند، و به كشورهايشان بر مى گردند و در نتيجه آن سرمايه بزرگ و آن نيروى كوبنده و قهّار بدون برنامه ريزى از دست مى رود و متلاشى مى شود.

انبوه جمعيت مسلمين، همانند درياى بيكرانى است كه از به هم پيوستن رودها و نهرها و درياچه ها به وجود مى آيد، و امواج پر جوش و خروشش چشمها راخيره و گوشها را پر مى سازد و دلها را مالامال از وجد وسرور و بهجت مى كند، ولى ناگهان يكباره بخار و نابود مى شود.

شگفت آور است كه نيروى عظيم دين وايمان، آن مجمع بزرگ و آن كنگره عظيم را در زمان و مكان واحدى با سهولت و بى زحمت تشكيل مى دهد و به دست جامعه مسلمانان مى سپارد؛ امّا تأثير تبليغات سوء بيگانگان و نقشه هاى مخرّب دشمنان داخلى و خارجى از راههاى گوناگون موجب تفرقه و تشتّت يا بى اعتنايى آنها به هم مى شود و شكافهاى عميق بين امّت واحده آنچنان خود را نشان مى دهد كه اصلًا به هم نمى پيوندند به طورى كه در عين اجتماع از هم متفرّقند و در عين وصل از هم جدايند و درعين نزديكى از هم دورند: «اجْتَمِعُوا عَلى انْ لايَجْتَمِعُوا» گويا متفق شده اند كه هيچ گاه با هم متّحد نشوندً!

اين وضع آنچنان دردناك و اسف انگيز است كه دورنماى آن در چهارده قرن پيش، رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله را متأثّر و غمگين ساخت، به طورى كه آن روز در مجمع عمومى مسلمانانى كه در ملازمت حضرتش به حج آمده و در مسجد الحرام جمع شده بودند، نگرانى خود را از آينده امّت اسلامى به زبان آورد. و در شمار حوادث و وقايع تلخ و غم انگيز

ص: 14

بسيار، به مردم چنين گوشزد فرمود:

«يَحُجُّ اغْنِياءُ امَّتِى لِلْنُزّهَةَ وَ يَحُجُّ اوْساطُها لِلْتِّجارَةِ وَ يَحُجُّ فُقَرائُهُمْ لِلْرِّياءِ وَ الْسُّمْعَة. فَعِنْدَ ها يَكُونُ اقْوامٌ يَتَعَلَّمُونَ الْقُرْآنَ لِغَيْرِاللَّه. وَ يَتَّخِذُونَهُ مَزامِيرَ وَ اقْوامٌ يتفَقَّهُونَ لِغَيراللَّه ...»؛ (1)

(ثروتمندان امّت من براى تفريح و تفرّج به مكه مى روند و متوسّطان آنها براى خريد و فروش و تجارت و فقرا و مستمندان براى ريا و كسب آوازه و شهرت. برخى از مردم قرآن را براى غير خدا فرا گيرند و آن را به شيوه غنا تلاوت كنند و براى رسيدن به منافع مادى و شؤون دنيوى در احكام بحث و فحص كنند.)

پس امّت اسلامى موظّفند بمراتب بيش از آن مقداركه به تعليم ويادگيرى ظواهر دستورات دينى مى پردازند، به درك و فرا گرفتن و فهميدن مقصدها و هدفهاى انسانى و حياتى آن برنامه هاى حكيمانه آسمانى همّت گمارند و در اين راه از خود سعى بليغ و اهتمام كافى نشان دهند و اين جمله امام سيّد السّاجدين عليه السلام را به خاطر داشته باشند كه آن حضرت ضمن تشريح مقاصد عالى اعمال حج، از شخصى كه مكّه رفته و اعمال حج را بجاى آورده بود، سؤال فرمود: آيا در حين انجام آن عمل و اين عمل متوجّه معنى و مقصد كار بودى؟ به هنگام خلع لباس از تن و پوشيدن جامه احرام و گفتن لبيك، عزم خلع لباس گناه از روح و پوشيدن جامه تقوا تا آخر عمر را در دل داشتى؟ همچنين در طواف، سعى، وقوف در عرفات، مشعر، منا، رمى جمرات، بيتوته در منا و كشتن قربانى چنين و چنان بودى؟

او در جواب تمام سؤالات امام عليه السلام مى گفت: نه، اين چنين كه شما


1- 1- الميزان، ج 5، ص 396 به نقل از تفسير على بن ابراهيم قمى.

ص: 15

مى فرماييد نبودم. امام عليه السلام در پايان سخن فرمود:

فَما وَصَلْتَ مِنا، وَ لارَمَيْتَ الْجِمارِ وَ لاحَلَقْتَ رَأْسَكَ، وَلاادَّيْتَ نُسُكَكَ وَ لاصَلَّيْتَ فِى مسجدِ الْخِيفِ وَ لاطُفْتَ طوافَ الافاضَةَ وَ لاتَقَرَّبْتَ، ارْجِعْ فَانَّكَ لَمْ تَحُجْ. (1)

(پس تو نه به منا رفته و نه رمى جمرات نموده اى، نه سرتراشيده اى و نه قربانى كرده اى، نه در مسجد خيف نماز خوانده و نه طواف بيت انجام داده اى و بالاخره به مقام قرب خدا نرسيده اى. برگرد، چه آن كه تو حج بجا نياورده اى.)

البتّه، مقصود امام عليه السلام آن است كه اين اعمال را چون به قصد تحقّق اهداف حجّ انجام نداده اى در حقيقت كارى نكرده اى و حجّى بجاى نياورده اى و گرنه مسلّم است اعمال اين چنينى اگر ظاهر آن صحيح باشد موجب اسقاط تكليف مى شود.

به نظر مى رسد با اين مقدمه كوتاه، ترديدى در ضرورت توجّه به اهداف و اسرار و آثار حجّ باقى نمانده باشد؛ حجّى كه از صورت اعمال خشك، بى روح و خسته كننده درآيد و انقلابى روحى، اخلاقى و اجتماعى در حاجى و زاير خانه خدا به وجود آورد؛ حجّى كه داراى معناو روح و محتوا شود و از صورت يكسرى اعمال ظاهرى و سطحى و تكرارى بيرون آيد. راستى چرا حجى كه حاجى در تمام عمرش يكبار مى خواهد آن را انجام دهد، بايد در يكسرى آداب و اعمال ظاهرى خلاصه شود؟ مناسك و اعمالى كه در شرايط عادى و طبيعى بسيار آسان است و چرا نبايد توجّهى به روح و معناى آن شود؟


1- 1- مستدرك الوسائل ج 2، ص 186، باب 17، حديث 5.

ص: 16

كتاب حاضر، نه توضيح مناسك حج و نه معرّفى اماكن آن و نه سفرنامه حج است، تا به ذكر خاطرات تلخ و شيرين و يا كم و كاستيهاى كاروان و يا برخورد غير اخلاقى همسفران بپردازد. چرا كه اين سفر، نه سفر خوشگذرانى است و نه جاى گله و شكايت از كسى. كتاب حاضر در باره اهداف و آثار اين كنگره عظيم اسلامى است كه بايد اعمال و مناسك حج در راستاى تأمين آن انجام گيرد. با اين حال ايفاى رسالت فوق بى نياز از اشاره اى هر چند مختصر، به مواقف و مناسك حج نيست، به همين جهت تنها به ذكر كليّاتى در زمينه مناسك و اماكن اكتفاء شده است.

اين برگ سبز را به همه روحانيان محترم كاروانهاى حجّ كه مسؤوليت خطير آموزش زايران خانه خدا و صحّت اعمال آنان را بر عهده دارند تقديم مى دارم كه اميد است مورد قبول آنان واقع شود.

همچنين اميدوارم اين اثر ناچيز گامى در نزديك شدن به اسرار و فلسفه واقعى سفر حج و پربارتر شدن و با شكوهتر برگزار كردن اين كنگره عظيم اسلامى باشد. آمين.

قم- حوزه علميّه

پاييز 1376

سيد ابوالحسن حسينى اديانى

بخش اوّل برخى از اسرار و آثار حج

مقدمه

حج در شريعت عملى اسلام

اشاره

ص: 17

بخش اوّل برخى از اسرار و آثار حج

ص: 18

ص: 19

مقدمه

حج در شريعت عملى اسلام

فقهاى بزرگ شيعه ابواب مختلف فقه را چهار بخش مى كنند:

عبادات، عقود، ايقاعات و احكام. بر اساس اين تقسيم بندى اعمال شرعى انسان يا به نحوى است كه قصد تقرّب به خدا در آنها شرط شده است و صرفاً بايد به اين قصد انجام شود و اگر به قصد و غرض ديگرى آورده شود تكليف ساقط نمى شود، يا چنين نيست.

اگر از نوع اول باشد عبادت ناميده مى شود. مانند: نماز، روزه، خمس، زكات، حج، جهاد و ... اما اگر از نوع دوّم باشد يعنى قصد قربت شرط صحّت آن نباشد و اگر به قصد و غرض ديگرى هم آورده شود صحيح است، آن نيز بر دو قسم است، يا وقوع آن متوقّف به اجراى صيغه خاصّى است يا نيست.

اگر متوقّف به صيغه خاصّى نباشد «احكام» ناميده مى شود. مانند ارث، حدود، ديات و غيره و اگر متوقّف به اجراى صيغه باشد؛ اين نيز به دو نوع است، يا صيغه آن بايد به وسيله دو طرف خوانده شود؛ طرف

ص: 20

ايجاب و طرف قبول. يا اينكه نيازى به دو طرف ندارد، صيغه اى يكجانبه است.

اگر از نوع اول باشد «عقود» ناميده مى شود. مانند بيع، اجاره، نكاح، وكالت، وقف و ... و اگر از نوع دوم باشد آن را «ايقاعات» گويند. مانند طلاق، عتق، نذر و ... (1)

شكّى نيست كه حجّ جزو عبادات است يعنى قصد قربت و اتيان عمل فقط براى نزديك شدن به خدا، در همه اعمال حج شرط است و همه اعمال حجّ از احرام گرفته تا طواف نسا بايد «خالِصاً لِوَجهِ اللَّه» گزارده شود.

عبادات در اسلام از جهت اهداف و آثار اقسامى دارند و هر يك از آنها به تناسب شرايط زمانى، مكانى، مقدّمات و اجزا، تأثير بسزايى در تربيت و تكامل و تعالى انسان دارند.

«نماز» عبادتى عينى و تعيينى است، كه بايد در هر شبانه روز پنج بار به جا آورده شود. قلب و زبان و اعضا و جوارح در نماز بايد به طور هماهنگ عمل كنند و دهها شرط و مقدّمه در آن لازم است تا بمنزله ستون خيمه دين و چشمه پاك و زلال جهت شست وشو از رذايل و مفاسد شمرده شود.

«روزه» نيز با آداب و شرايطش، عامل تقويت اراده و تقوا، تضعيف انگيزه هاى گناه و تقويت عواطف و احساسات پاك انسانى، همچنين عامل سلامت و تندرستى و سپرى در برابر آتش جهنّم است.

«خمس» و «زكات»، دو عبادت مالى و دو نوع ماليات بر سرمايه و درامدند كه فرد مسلمان بايد از طريق دادن آنها به خدا نزديك شود.


1- 1- آشنائى با علوم اسلامى، استاد مرتضى مطهرى، ص 314، فقه. با تصرّفى اندك در نقل عبارت.

ص: 21

پرداخت خمس و زكات موجب پاكى اموال و مصونيّت بخشيدن به نفس از ابتلا به مال پرستى است.

«جهاد» عبادتى است كه انسان بايد با فداكارى و ايثار و از خود گذشتگى و كشتن و كشته شدن به خدا نزديك شود.

اما «حجّ» عبادتى است كه در آن هم تعب و رنج نفس است و هم محروميت از محرّمات احرام، هم عبادت بدنى است و هم مالى، هم عبادت قولى است و هم عملى؛ قلب و زبان و جوارح بايد در آن هماهنگ عمل كنند. گذشته از اينكه عبادت حج، مشروط به زمان خاصّ (الْحَجُّ اشْهُرٌ مَعْلُومات) (شوّال، ذى قعده و ذى حجّه) و حضور در مكانهاى معيّن (ميقاتها، مكه، صفا، مروه، عرفات، منا و ...) است. از اين جهت جمعيت ميليونى مسلمانان را در ايّام معيّنى از سال و در جاهاى معينى فراهم مى آورد. اين امور و امور ديگر، به اين عمل عبادى ابعاد مختلفى بخشيده است؛ ابعاد و جنبه هايى چون عبادت خدا، خالص كردن نيّت و عمل، سياست و تدبير جوامع اسلامى، بررسى وضعيّت دشمنان داخلى و خارجى، ابعاد فرهنگى، اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى، تربيتى و ...

اين ابعاد گوناگون در اعمال حج، آنچنان در هم آميخته است كه تفكيك آنها از هم امرى بسيار دشوار است. از اين جهت نگريستن به حج تنها از دريچه عبادت فردى و يا اقتصادى، مُثلَه كردن اين عمل بزرگ عبادى و از اثر انداختن آن است و لازم است كه مسلمانان آن را با توجه به ابعاد و جنبه هاى گوناگونش بياموزند.

در اين جا با رعايت اختصار، به بعضى از اين جنبه ها و آثار و اسرار اين كنگره عظيم و باشكوه اسلامى اشاره مى كنيم.

1-نقش مكتبى حج

الف:حج يكى از پايه ها و اركان اسلام است

ص: 22

1-نقش مكتبى حج

در اينجا به نقش مهمّ و اساسى حج در برپايى اسلام و جامعه اسلامى و تقويت و نيرومندى دين اشاره مى شود.

الف:حج يكى از پايه ها و اركان اسلام است

ترك عمدى حج از گناهان كبيره و انكار آن، انكار ضرورى اسلام و موجب خروج از دين مى شود.

عن ابى جعفر عليه السلام: «بُنِىَ الاسْلامُ عَلى خَمْسٍ: عَلَى الصَّلوةِ وَ الزَّكاةِ وَ الصَّومِ وَالْحَجِّ وَ الْولاية وَ لَمْ يُنادَ بِشَي ءٍ كما نُودِىَ بِالولاية». (1)

امام باقر عليه السلام فرمودند: «اسلام (در مرحله عمل) بر پنج پايه بنياد شده است:

برنماز، زكات، روزه، حج و ولايت (و رهبرى جامعه) و آن چنانكه براى ولايت سفارش شده است براى هيچ چيز سفارش نشده است.»

پس حج نيز همانند نماز برافراد واجد شرايط و مستطيع واجب و ترك آن از گناهان كبيره است.

ب:حج پرچم و نشانه دين اسلام است

امير مؤمِنان على عليه السلام در نهج البلاغه مى فرمايد:

«جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى لِلِاسْلامِ عَلَماً»؛ (2)

«خداوند سبحان، كعبه را پرچم


1- 1- اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان والكفر، باب دعائم الاسلام، ص 18.
2- 2- نهج البلاغه، خطبه نخستين.

ص: 23

و نشانه اسلام قرار داده است.»

نقش برپايى پرچم در ميدانهاى جنگ براى حفظ روحيه سربازان و تقويت و ايستادگى آنان در برابر دشمن بركسى پوشيده نيست. اگر پرچم به زمين افتد سپاه شكست مى خورد، سربازان روحيه خود را از دست مى دهند و فرار مى كنند.

همچنين وجود نشانه ها و علامتها در بيابانها براى هدايت و راهيابى گمگشتگان امرى حياتى و ضرورى است. خداوند كعبه را عَلَم و نشانه اسلام قرار داده است تا كسانى كه در شناخت اسلام و برنامه هاى تربيتى آن دچار اشتباه و انحراف مى شوند، با ديده تحقيق در مناسك حج و موقعيّت خانه خدا از نظر تحوّلى كه در افكار و اخلاق و كردار مسلمانان به وجود مى آورد بنگرند و مشخصات اسلام واقعى را عارى از هرگونه پيرايه هاى بى اساس در چهره حج بخوانند.

ج:كعبه ضامن بقاى جامعه اسلامى است

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلْناسِ وَالشَّهْرَ الْحَرامَ وَالْهَدْىَ وَالْقَلائِدَ ...؛ (1)

«خداوند خانه محترم كعبه را، بر پادارنده (تكيه گاه) مردم قرار داده است و همچنين ماههاى حرام و قربانيهاى بى نشان و قربانيهاى نشاندار ...»

«راغب اصفهانى» در معناى قيام مى گويد: (وَالْقِيامُ وَالْقِوام اسْمٌ لِما يَقُوم بِه الشَّىُ اى يَثْبُتُ كَالْعِمادِ وَ السناد لِما يُعْمَدُ وَ يُسْنَدُ بِه ...). (2)

يعنى قوام و


1- 1- سوره مائده، آيه 97.
2- 2- معجم مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى، ماده «قوم».

ص: 24

قيام چيزى است كه انسان يا هرچيز ديگرى به وسيله آن بر پا مى شود، و قوام و قيام هر دو اسمند براى چند چيز مانند ستون و تكيه گاه ...

از اينكه كعبه در آيه شريفه به (البيت الحرام) و همچنين ماه تجمع مسلمين در مكه به (الشّهر الحرام)، و «هَدىْ» و «قلائد» ذكر شده به عنوان احترام و تجليل از آن خانه به حساب مى آيد. از تمام اين اوصاف و عناوين، اين مطلب استفاده مى شود كه علت و سبب و ملاك قيام بودن آنخانه و تكيه گاه بودنش براى حيات و بقاى مردم، همانا حرمت و جلالت و قداستى است كه در نظر مردم دارد. (1)

به عبارت ديگر هرچه كه محبوب عموم باشد، وسيله اتّحاد اجتماعى خواهد بود. آرى، خانه اى كه مورد تقديس و احترام همگانى است، مركزى كه قبله است و تمام مسلمانان از تمام نقاط جهان به هنگام نماز و عرض بندگى رو به سوى او مى ايستند، و ذبائح خود را وقتى پاك و حلال مى دانند كه رو به سمت كعبه سربريده شود، مردگان خود را، به سمت كعبه در قبر مى خوابانند. حالات شريفه و اعمال صالحه خود را، از هر قبيل كه باشد، وقتى در درجه كمال فضيلت مى شناسند، كه در حال مواجهه به سمت كعبه انجام شود و آنچنان قداست و حرمتى براى كعبه قايلند كه در دورترين نقاط عالم و در مخفى ترين مكانها هم مراقبند به هنگام قضاى حاجت، روبه سمت قبله يا پشت به سمت قبله نباشند.

مسلّماً چنين نقطه اى كه بيت حرام و خانه محترم و مورد احترام عمومى است بدون ترديد، عامل ابقاى امّت و جامع شَمْلِ جمعيت و مرجع و پناهگاه ستمديدگان و خانه امن ترسيدگان خواهد بود.


1- 1- الميزان، ج 6، ص 141.

ص: 25

بديهى است كه اين همه آثار حياتى، معلول همان حرمت و قداستى است كه خدا براى آن خانه قرار داده و آن را به طور خارق العاده و اعجازآميزى، محبوب و محترم ساخته و دلها را به سوى آن متمايل كرده است. ازين جهت قرآن در ادامه آيه مى فرمايد:

(ذلِكَ لِتَعْلَمُوا انَّ اللَّه يَعلمُ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى اْلَارْضِ وَ انَّ اللَّه بِكُلِّ شَىٍ عَلِيمٍ). (1)

(خداوند اين امور را قرار داد تا بدانيد كه خداوند به هرچه در آسمان و زمين است آگاه و به همه چيز داناست.)

آرى او مى داند كه جامعه بشر، به مركز و مرجع واحدى نياز دارد كه مورد احترام همه و محبوب جهانى باشد، تا همه در آنجا گرد آيند، يكدل و دست در دست هم، با نيروى شگرف اتّحاد، گره مشكلات را بگشايند.

شاعر و متفكّر بزرگ جهان اسلام علّامه اقبال لاهورى چه زيبا سروده است:

راز دار و رازما بيت الحرام سوزما، هم سازما بيت الحرام

چون نفس درسينه او پروريم جان شيرين است او، ماپيكريم

تازه رو بستان ما از شبنمش مزرع ماآبگيرِ زمزمش

دعوى او رادليلستيم ما از براهيم خليلستيم ما

تو زپيوند حريمى زنده اى تاطواف او كنى پاينده اى

پيرهن را جامه احرام كن صبح پيدا از غبار شام كن

مثل آبا غرق اندر سجده شو آنچنان گم شو كه يكسر سجده شو (2)

د:كعبه پناه گاه مسلمانان و خانه امن الهى است

1- 1- سوره مائده، آيه 97.
2- 2- كليّات اقبال، رموز بيخودى، ص 91.

ص: 26

(وَاذْ جَعَلْنا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ امْناً ...). (1)

(و به خاطر بياوريد) كه ما خانه كعبه را مركز امن و امان براى مردم قرار داديم.)

مَثاب: اسم مكان از ثابَ يَثُوبُ، به معناى مرجع و محل بازگشت و پناهگاه است.

به اين ترتيب، مكه و بخصوص كعبه از طرف خداوند به عنوان پناهگاه و مركز امن اعلام شده است و مقررات شديدى براى اجتناب از هر گونه نزاع و كشمكش و برخورد، در اين سرزمين مقدّس وضع گرديده است، به طورى كه نه تنها افراد انسان از هر نژاد و هر قبيله و در هر شرايط بايد در آنجا در امنيّت بسر ببرند، بلكه حيوانات و پرندگان نيز در آنجا بايد در امن و امان باشند.

در دنيايى كه هميشه جنگ و نزاع وجود داشته و خواهد داشت، وجود چنين مركزى، اثر عميق و خاصى براى حل مشكلات دنيوى مردم دارد؛ زيرا چه بسا طرفين نزاع يا دولتها علاقه به رفع خصومت و آغاز مذاكره دارند، اما محلّى كه براى هر دو طرف مقدّس و محترم و امن و امان باشد پيدا نمى كنند. همين احتياج، بشر متمدّن را وادار به تشكيل سازمان ملل متّحد و شوراى امنيّت كرده است.

در دين مقدّس اسلام، مكه به عنوان چنين مركزى اعلام شده است و مسلمانان مى توانند با استفاده از قداست و امنيّت مطلق اين سرزمين، در


1- 1- سوره بقره، آيه 125.

ص: 27

اين حرم امن الهى، كنار هم بنشينند و از طريق مذاكرات صريح و دوستانه به هرگونه نزاع پايان دهند.

ه:حجّ عامل تقويت و نيرومندى دين است

امير مؤمِنان على عليه السلام در اين مورد مى فرمايد: (فَرضَ اللَّه ... الحجَّ تَقْويَةً لِلْدِّين) (1)

؛ (خداوند حج را براى تقويت و نيرومندى دين واجب كرده است). بديهى است، هر بنياد و سازمانى كه به اقتضاى طبيعت اين عالم، بر اثر عوامل مخرّب روبه ضعف و سستى مى گذارد نيازمند به عوامل تقويت و ترميم كننده اى است تا ضعف آن را جبران كند و به حال اوّلش برگردد.

دين هم كه سرمايه سعادت دو جهان انسان است، براثر تبليغات بيگانگان از خارج و طغيان تمايلات و شهوات از داخل و فراهم بودن زمينه براى اجراى هوسها و تمنيّات نفس از طريق انگيزه هاى گناه، قهراً قدرت معنوى خود را در انسان از دست مى دهد و در زير پرده هايى از غفلت و دنياپرستى رو به زوال و نابودى مى رود.

در اين ميان ناگهان نسيم لطف و عنايت مى وزد و نداى روحبخش (وَللَّه عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ) كاروانهاى حج را از تمام بلاد اسلامى به راه مى اندازد و بار ديگر مكه به عنوان «امُّ الْقُرى همچون مادرى مهربان، فرزندان دورافتاده خود را به دامن مى گيرد و در طى چند روز محدود، خاطرات روح افزاى عبادت و بندگى خدا را با نشان دادن جنبه هاى زندگى بخش در دلها تجديد مى كند، و سفر پر خطر مرگ، بى اعتبارى دنيا، جدايى از مال و فرزند و عيال و خاندان، مراحل هولناك برزخ و محشر و قيامت را مقابل چشمها مى آورد، زحمات طاقتفرساى انبيا و اولياى خدا را در راه تأسيس و تحكيم مبانى دين تذكّر مى دهد و خلاصه پرده هاى


1- 1- نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت شماره 244.

ص: 28

ضخيم غفلت را از دلها مى زدايد ونور ايمان و توجّه به خدا و آخرت را در جانها روشن مى سازد و فرزندان خود را با ايمان قوى و عقيده محكم به اوطان خودشان برمى گرداند تا براى مبارزه با دشمنان داخلى و خارجى كاملًا مجهّز و آماده و با نشاط باشند.

آرى (انَّ هذِهِ امّتكم امَّةً واحِدةً) و مكه محل تجلّى امّت واحده اسلامى است.

بنابر اين بقاى مكه و احياى مناسك حج نقش بسزايى در بقاى دين دارد. به همين جهت امام صادق عليه السلام مى فرمايند: «لايَزالُ الّدِينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةٌ»؛ (1)

(دين همواره، برپاست مادامى كه كعبه برپاست.)

معروف است «گلادستون» (1809- 1898 م) نخست وزير وقت بريتانياى كبير، در ايام صدارتش، روزى در حالى كه كلوچه نان لندنى را در يك دست و قرآن را در دستى ديگر داشت، وارد پارلمان شد و پشت تريبون قرار گرفت و نان را به نمايندگان نشان داد و گفت: «آقايان! ما ده نفريم و اين نان را داريم در حالى كه دو نفر مى توانند با خوردنش سير شوند، اگر به دو نفر بدهيم هشت نفر باقيمانده خواهند مرد، و اگر بر سر آن دعوا كنيم هر ده نفر از ميان خواهيم رفت. از اين رو مى فهميم كه تنها راه نجات، بزرگ كردن نان است و بزرگ كردن نان موادّ اوليّه مى خواهد كه آن هم در مشرق زمين وجود دارد. امّا تازمانى كه آن خانه (منظورش كعبه بود) و اين كتاب در ميان مسلمانان است اين عمل غير ممكن است ...» (2)

بنابراين تعطيل حج مستلزم ضعف نيروى دين و استيلاى كفّار بر


1- 1- وسائل الشيعه، ج 8، باب 4، حديث 5، ص 14.
2- 2- روزنامه اطلاعات، شماره 16385، ص 3.

ص: 29

مسلمين است. چنانچه اكتفا به يكسرى اعمال و مناسك بدون توجه به روح آنها و غفلت از رسالت و آثار حياتبخش آن نيز موجب ضعف روحيه دينى از جامعه اسلامى مى شود. از اين جهت اهميّت فريضه حج و جنبه حياتى آن از نظر سياست جهانى اسلام تا حدّى است كه فرموده اند:

«لَوْ انَّ النَّاسَ تَرَكُوا الحَجَّ لَكانَ عَلَى الوالِى انْ يُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ وَعَلَى الْمَقامِ عِنْدَهُ ... فَانْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ امْوالٌ انْفَقَ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْتِ مالِ الْمُسْلِمين». (1)

«اگر مردم از انجام حج رو برگردانند، بر زمامدار مسلمين است كه آنها را به حج و اقامت در مكه مجبور كند ... و اگر مردم، قدرت مالى نداشته باشند بر حاكم اسلامى لازم است كه از بيت المال هزينه سفر حجّاج را تأمين كند.»

در روايات زيادى تهديد شده است كه در صورت تعطيل حج، عذاب خداوند نازل مى شود:

«وَاللَّه اللَّه فى بَيْتِ رَبِّكُمْ لاتُخَلُّوهُ ما بَقِيْتُمْ، فَانَّهُ انْ تُرِكَ لَمْ تُناظَرُوا». (2)

از خدا بترسيد درباره خانه پروردگارتان، آن را تا زنده هستيد خالى نگذاريد كه اگر آنجا، رها شود مهلت داده نخواهيد شد.

از جمله ادلّه روشن بر اينكه، حج در حفظ اساس دين و احياى جامعه اسلامى، نقش مهمّى ايفا مى كند و در هيچ شرايطى نبايد تعطيل يا تضعيف شود، وجود رواياتى بدين مضمون است كه (در بعضى از


1- 1- فروع كافى، ج 4، حديث 1، ص 272.
2- 2- نهج البلاغه، نامه 47 وصيت به امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام.

ص: 30

شرايط)هيچ عمل مستحّبى نمى تواند جاى حجّ استحبابى را بگيرد، كه از بيان آن روايات خودارى مى شود.

2-فلسفه و اسرار عبادى حج

يكى از امتيازات انسان بر ساير حيوانات، همان فضيلت حق شناسى و اظهار تشكر و سپاس در برابر انعام منعم و احسان محسن است، كه حيوانات فاقد اين خصيصه والا هستند. گرچه در بعضى از حيوانات، اين خصيصه تا حدّى مشاهده مى شود، ولى به هر حال از ويژگيهاى ضرورى نوع حيوان نيست. امّا انسان، به شرط سلامت فطرت و وجدان، ممكن نيست اين فضيلت ممتاز را نداشته باشد، مگر اينكه در اثر فرو رفتن در شهوات نفسانى و تمايلات حيوانى، فطرت انسانى ش واژگون و به حيوانات ملحق شده باشد كه قرآن در مورد آنان مى فرمايد:

(اولئكَ كَالانْعامِ بَلْ هُمْ اضَلُّ اولئكَ هُمُ الْغافِلُون). (1)

(آنان بسان چهارپايان، بلكه گمراه تر از آنانند. آنان غفلت زدگان بى خبرند.)

لطف بزرگ خداوند درباره بشر، آن است كه او را به نماز و روزه و حج و ساير اعمال عبادى كه هر يك راهى از راههاى شكرگزارى و حق شناسى انسان در برابر خداوند است مأمور فرموده است تا بدين وسيله او را در رتبه انسانى خود نگهدارد و شرف انسانيش را حفظ فرمايد.


1- 1- سوره اعراف، آيه 179.

ص: 31

امام على بن الحسين عليه السلام در اين مورد مى فرمايد:

«وَالْحَمْدُ للَّه الّذِى لَو حَبَس عَنْ عباده مَعْرفَةَ حَمْدِه عَلى ما ابْلاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ المُتَتابعَة وَ اسْبَغَ عَلَيْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظاهِرَة لتصرّفُوا فى مِنَنِه فَلَمْ يَجْهَدُوهُ وَ تَوَسَّعُوا فى رِزْقِهِ فَلَمْ يَشْكُرُوهُ وَ لو كانوا كذلك لَخرجُوا مِنْ حُدُودِ الانسانية الى حَدِّ البَهِيمَةِ فكانُوا كَما وصَفَ فى مُحْكَمِ كتابِه انْ هُمْ كَالانْعام بَلْ هُمْ اضَلُّ سَبيلًا». (1)

(سپاس خداى را كه اگر بندگانش را، به شناختن راه سپاسگزارى بر نعمتهاى پى در پى كه به ايشان داد و عطيّات پيوسته كه به آنان عنايت فرموده وا نمى داشت، در نعمتهاى خدا تصرف مى كردند بدون آنكه شكر آنها را بجاى آورند و روزيهاى سرشار خدا را با كمال وسعت و فراغت مى خوردند بدون آنكه به درگاه او سپاسگزارى كنند. و اگر چنين مى شدند از حدّ انسانيت خارج مى گشتند و به مرز حيوانات داخل مى شدند همان طور كه خدا در كتاب محكم خود حالشان را چنين توصيف كرده است: آنان همانند چهار پايان بلكه از چهارپايان نيز گمراهترند.)

حج يكى از عباداتى است كه خداوند بندگانش را به آن فراخوانده است:

(وَللَّه عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَانَّ اللَّه غَنِىٌّ عَنِ العالَمِينَ) (2)؛ (به عهده مردم مستطيع است كه براى خدا قصد خانه (ى كعبه) كنند و هر كس كفر ورزد و از انجام حج سرباز زند، قطعاً خداوند از جهانيان بى نياز است.)


1- 1- صحيفه سجاديه، فيض الاسلام، دعاى نخستين، فراز هشتم، ص 31.
2- 2- سوره آل عمران، آيه 97.

ص: 32

پس زيارت كعبه و اجتماع برگرد آن خانه، حقّ خدا بر مردم است.

چنانچه پيشتر اشاره شد، تمامى اعمال حج و عمره، عبادت و بندگى خداست؛ زيرا عبادت يا قولى است و يا عملى. و همه اعمال حج نيز از احرام، تلبيّه، طواف، نماز، سعى، وقوف، قربانى، حلق و رمى جمرات ...

عبادت هستند و انسان بايد آنها را به قصد قربت و نزديك شدن به خدا انجام دهد.

همه مناسك حج، ياد خدا، بندگى و عبوديت او و اظهار خضوع و كرنش در برابر فرامين و دستورات اوست؛ ياد قلبى، زبانى، عملى و جوارحى هماهنگ با هم.

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:

(انَّما فُرِضَتِ الصَّلوةُ وَ امِر بالحَجِّ وَ الطَّوافِ وَ اشْعَرَتِ المَناسك لِاقامَةِ ذِكْرِاللَّه، فَاذا لم يكن فى قلبك لِلمذكورِ الذى هو المقصود وَ المُبتغى عظمةٌ وَ لا هَيْبَةٌ فَما قِيْمةُ ذِكْرِكَ). (1)

منظور از وجوب نماز، حج، طواف و ديگر مناسك بپا داشتن ذكر و ياد خداست، پس وقتى قلب تو از هيبت و عظمت خدا كه مقصود و مطلوب اصلى از عبادات است خالى باشد، در اين صورت تنها ذكر زبانى (واعمال خشك بدنى) چه ارزشى خواهد داشت؟

در حج گونه هاى مختلفى از عبادت و بندگى خدا وجود دارد؛ در آن شفاعت و دعا در حق ديگران، توبه و استغفار از گذشته، تصميم نسبت به آينده و تقاضاى خواسته هاى مشروع و ... وجود دارد. زيرا حاج و معتمر


1- 1- جامع السعادات، ج 3 ص 327.

ص: 33

مهمان خداوندند و خواسته هاى مهمان نزد ميزبان كريم و بزرگوار برآورده و رواست.

امام صادق عليه السلام در اين مورد مى فرمايد:

«الحاجُّ وَ المُعْتَمِرُ وَفْدُ اللَّه، انْ سَأَلُوهُ اعْطاهُم وَانْ دَعَوْهُ اجابَهُمْ وَ انْ شَفَّعُوا شَفَّعَهُمْ وَ انْ سَكَتُوا ابْتَدَأَهُمْ وَ يُعَوَّضُون بِالدِّرْهَمِ الْفَ الْف دِرْهَم». (1)

«حاج و معتمر وارد بر خدا هستند، اگر درخواستى كنند عطايشان فرمايد، و اگر دعا كنند اجابتشان نمايد و اگر از كسى شفاعت كنند (در حق كسى طلب آمرزش كنند) شفاعتشان را بپذيرد، و اگر هم سكوت كنند (ميزبان كريم) خود به بذل عنايت آغاز كند و در ازاى هر درهم، هزار هزار درهم عوض مى دهد.»

البتّه حجّاج، به جهت اختلاف در نيّت، و تفاوت در معرفت ربّ البيت، و درك لطائف و اسرار عبادت و تأثير پذيرى روح از مناسك حج، در بهره گيرى از رحمت و مواهب الهى مختلف هستند.

قال ابوعبداللَّه عليه السلام:

«الحُجاّجُ يَصْدُرُونَ عَلى ثلاثةِ اصْنافٍ: صِنْفٌ يُعْتَقُ مِنَ النَّار وَ صِنْفٌ يَخْرُجُ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمٍ وَلَدَتْهُ امُّهُ وَ صِنْفٌ يُحْفَظُ فِى اهْلِه وَ مالِه فَذلِكَ ادْنى ما يَرْجِعُ بِهِ الحاجُّ». (2)

(حاجيانى كه باز مى گردند سه دسته اند: دسته اى از آتش آزاد مى شوند، و دسته اى از گناهان خود خارج مى گردند مانند روزى كه از مادر متولّد شده اند


1- 1- وافى، ج/ 2، كتاب الحج، باب 15، ص 40.
2- 2- وافى، ج 2، كتاب الحج، باب 15، ص 40.

ص: 34

و دسته سوّم با مصونيّت مال و عيال بر مى گردند و اين كمترين بهره اى است كه عايد حاجى مى شود.)

يكى از آثار بُعْد عبادى حج، تأثير فراوان آن در ايجاد روحيه انقياد و تسليم در مقابل خداست؛ زيرا اعمال عبادى اقسام مختلفى دارد. بعضى از آنها در عين حال كه عبادت است و براى اطاعت امر خدا آورده مى شود، داراى حظّ نفسانى و موافق با طبع انسانى است، مانند ازدواج و غذا خوردن و ... كه ممكن است اين امور هم به عنوان عبادت آورده شود و هم به عنوان ارضاى تمايلات نفسانى انجام گيرند.

قسم ديگر، امورى هستند كه لذّت نفسانى ندارند ولى از نظر عقلى مورد رغبت انسان است، مثل تحصيل علم، احسان به مستمندان و راهنمايى گمگشتگان و ترك بسيارى از محرّمات. اين امور وقتى براى جلب رضاى خدا انجام شد، جنبه عبادت و مطلوبيت الهى آن با جنبه مطلوبيّت عقلى توأم مى شود.

در اين دو قسم عبادت، چون با حظّ نفسانى و عقلانى توأم است طبعاً تحصيل اخلاص در آنها مشكل است و سهم نفس و عقل در اين گونه اعمال بيش از خداست.

امّا در قسم سوم از عبادات، از حظوظ نفسانى و فايده هاى عقلانى خبرى نيست، مانند بسيارى از اعمال و مناسك حج؛ زيرا بيرون آمدن از لباس متعارف و رسمى و پوشيدن دو قطعه پارچه ندوخته، برهنه كردن سر و پا، ترك بسيارى از عادات و كارها در حال احرام، طواف دور خانه سنگى، بوسيدن سنگ سياه، هفت بار رفتن و برگشتن در صفا و مروه، وقوف در سرزمين سوزان عرفات، مشعر، منا، پرتاب كردن چندين

ص: 35

سنگريزه و بسيارى از كارهاى ديگر، نه محبوب نفس است و نه مطلوب عقل. به عبارت ديگر نه نفس از انجام آنها لذتى مى برد و نه عقل براى آنها فايده و فلسفه اى مى فهمد، بلكه تنها امر خداى متعال انسان را وادار به انجام اين اعمال مى سازد، زيرا در منطق يك مسلمان تربيت يافته در مكتب قرآن، تنها عامل تأمين سعادت و كمال نهايى انسان، اسلام است:

(انَ الدّينَ عِنْدَاللَّه الاسلامُ). (1)

اسلام يعنى تسليم خدا شدن و مطيع صرف او بودن. عاليترين فلسفه اوامر و نواهى در شرع مقدّس، از نظر روشندلان واقعبين همان به دست آوردن روح تسليم و خضوع در مقابل «بارى تعالى» است.

آرى اگر فرضاً حلال و حرام حج و غير حج هيچ فايده اجتماعى، سياسى، اقتصادى و بهداشتى جز همين يك فايده عظيم، يعنى تسليم شدن در مقابل ولى نعمت و بخشنده عقل و هوش نداشت، كافى بود كه انسان عاقل و عارف را با شوق وافر و اهتمام كامل به انجام اعمال عبادى و ترك معاصى وادارد. البته اين تعبّد و تسليم، تبعيّت خشك و بى منطق يك زير دست از مافوق خود، براى اشباع هوس رياست طلبى مقام مافوق نيست، بلكه مقصود از تعبّد در دين اين است كه وقتى انسان از سويى به محدوديت نيروى عقل و درك خود اعتراف كرد و از سوى ديگر فهميد و معتقد شد كه احكام دين از مصالح و مفاسد واقعى سرچشمه گرفته از علم نامحدود خداست، و هرگز نيروى تفكّر محدود نمى تواند حقايق نامحدود را درك كند، طبعاً خود را موظّف به تسليم محض در برابر احكام خدا مى داند.


1- 1- سوره آل عمران، آيه 19.

ص: 36

اوامر امتحانى خدا، هميشه براى ظاهر ساختن روح تسليم و انقياد بشر در برابر مبدأ هستى و كمال مطلق است. ولى متأسّفانه اين انسان بينوا و بى خبر از رمز كار، پيوسته از فلسفه احكام دم مى زند و از فوايد بهداشتى و اقتصادى و اجتماعى سوأل مى كند.

اين طرز تفكّر جاهلانه و ماديگريانه، ويژه عصر معيّنى نيست، بلكه در تمام اعصار گذشته بوده و احياناً آثار شومى نيز به دنبال داشته است.

داستان مردوديّت اصحاب سبت، و لشكريان طالوت و قوم بنى اسرائيل خواندن دارد و در مقابل، سرافرازى ابراهيم خليل الرحمان عليه السلام از امتحان بزرگ الهى مبنى بر ذبح فرزند و اطاعت و انقياد فرزند در برابر فرمان الهى نيز درس بزرگى به همه طالبان و عاشقان اطاعت و بندگى است.

غرض اينكه در اوامر امتحانى، اگر به نحوه كار بنگريم، چه بسا مصلحتى در آن نبينيم، بلكه احياناً ضرر و زيانى هم از بعض جهات مشاهده كنيم. تحريم صيد ماهى در شنبه، لطمه اقتصادى به دنبال داشت، همچنين تحريم خوردن آب از نهر معهود، براى لشكريان گرما زده طالوت كه كنار آب روان رسيده بودند و مأموريت پيدا كردند كه تشنگى را تحمل كنند همچنين وارد شدن بنى اسرائيل از در تنگ و كوتاه شهر و نرفتن به سمت دروازه هاى بلند و فراخ ديگر و مأموريت ابراهيم به ذبح فرزندش اسماعيل عليه السلام و ... از اين نمونه اند، اما عاليترين فايده و مصلحت در اين گونه موارد در خود امر يا نهى الهى است كه اطاعت و تسليم بنده را در پى دارد.

در باب حج و مناسك آن نيز دستوراتى داده شده كه براى پرورش اخلاص و تسليم بندگان خدا، عامل بسيار قوىّ و ميزان فوق العاده دقيقى

ص: 37

است. يكى از امتيازات حج بر ساير عبادات، همين است كه جنبه تعبّد در آن روشن تر است و عبوديّت در خلال امتثال اوامر الهى ظهور بيشترى دارد، زيرا بسيارى از اعمال و مناسك حج، نشانه هايى از تسليم و اطاعت ابراهيم عليه السلام و هاجر در اجراى اوامر خداوند و مبارزاتشان با شيطان درون و بيرون است و انجام اين مناسك تحصيل رضاى خدا و مبارزه با شيطان است زيرا اين طواف، سعى، قربانى، حلق و رمى جمرات پيروى از امر خدا و دماغ شيطان را به خاك ماليدن است.

«امام محمّد غزّالى» مى گويد: «بدان! اگرچه بظاهر، تو سنگريزه ها را به جمره عقبه مى زنى، امّا در حقيقت با همان سنگريزه ها به صورت شيطان مى كوبى و پشت او را مى شكنى، زيرا يگانه راه به خاك ماليدن بينى شيطان، امتثال محض از فرمان خداست بدون اينكه حظّى از حظوظ نفسانى يا فايده اى از فوايد عقلانى در آن ملحوظ شده باشد». (1)

پس مناسك حج، وسيله امتحان و صحنه آزمايش عظيمى براى مدّعيان اسلام و ايمان و محكى است تا نفس پرستان و عقل باوران را از خداپرستان جدا سازد، زيرا بيابان عرفات و مشعر و منا، نه رياكاريهاى نفس پرستان را مى پذيرد و نه فلسفه بافيهاى عقل پرستان را؛ آنجا جولانگاه توسن عشق و جلوه گاه محبّت معبود است. (وَ ما امِرُوا الَّا لِيَعْبُدُوا اللَّه مخلِصِينَ لَهُ الدِّين). (2)

به جهت غفلت از اين نكته و وجود ديدگاه مادّيگرايانه نسبت به مناسك حج بعضى از ماترياليستها و روشنفكرنمايان، خرده گيريها و


1- 1- المحجّة البيضا، ج 2، ص 204.
2- 2- سوره بينه، آيه 5.

ص: 38

اشكال تراشيهائى را متوجّه آن كرده اند كه به يك نمونه آن اشاره مى شود.

«ابن ابى العوجا» كه فردى متهم به الحاد و زندقه، از طرفى سخنور و بى باك و هتّاك و بدزبان بود، از امام صادق عليه السلام رخصت سوأل طلبيد و سپس با كمال وقاحت، با الفاظى مسجّع و عباراتى فريبنده و گيرا، تمام مناسك حج را به تمسخر گرفت و گفت:

«الى كَمْ تَدُوسُونَ هذَا البَيْدَر، وَتَلُوذُونَ بِهذا الْحَجَر، وَ تَعْبُدُونَ هذا البيتَ المرفوع بالطوب وَالْمَدَر، وَ تُهَرْوِلُونَ حَوْلَه هَرْوَلَةَ الْبَعير اذا نَفَرَ مَن فكَّر فى هذا وَ قَدَّرَ عَلِمَ انَّهُ فِعْلُ غير حَكيمٍ وَلاذِى نَظَرٍ. فَقُلْ فانَّكَ رَأْسُ هذا الامرِ وَ سَنامُهُ وَ ابوكَ اسُّهُ و نَظامُهُ». (1)

(تا كى شما اين خرمن را مى كوبيد و به اين سنگ پناهنده مى شويد و اين خانه گِلى و سنگى را مى پرستيد و همچون شتران رميده برگرد آن جست و خيز مى كنيد؟ هر كس در اين برنامه و تشريفات اين خانه بينديشد مى فهمد كه اين كارى است كه دستور دهنده اش خالى از حكمت و بينش بوده است.

پس جوابم بده كه تو در رأس اين امر واقع شده اى و شخصيّت برجسته اين قومى و پدرت بنيانگذار اين مسلك و نگهدار آن بوده است.)

امام صادق عليه السلام نخست، ريشه خباثت نفس او و همفكران او را نشان داد و از پايان شوم و عاقبت وخيمى كه در انتظار آنان است با خبرش گردانيد كه:

«انَّ مَنْ اضلَّهُ اللَّه وَ اعْمى قَلْبَه اسْتَوخم الحَقَّ وَ لَمْ يَسْتَعْذِبْهُ وَ صارَ الشيطانُ وَلِيَّهُ وَ رَبَّهُ وَ يُورِدُهُ مَناهِلَ الهَلَكَةِ وَ لا يُصْدِرُه». (2)


1- 1- بحار الانوار، ج 10، ص 209.
2- 2- همان.

ص: 39

(هركس را كه خدا گمراهش گرداند و چشم دلش راكور كند حق در ذايقه او تلخ و ناگوار مى آيد و شيطان ولىّ و صاحب اختيار او مى شود و او را بر چشمه هاى هلاكت وارد مى سازد و از آن مهلكه برنمى گرداند.)

سپس امام عليه السلام در حكمت مناسك حجّ فرمود:

«وَهذا بيتٌ استعبد اللَّه به خَلْقَهُ ليَخْتَبِرَ طاعَتهُم فى اتْيانِهِ، فَحَثَّهُمْ عَلى تعظيمِه وَ زيارته، وَ جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْمُصَلِّينَ له، فهو شُعْبَةٌ مِن رضوانه، و طريقٌ يؤدّى الى غُفْرانِه، منصُوبٌ على استواءِ الكمالِ وَمَجْمَعُ العظمة و الجلالِ. خَلَقَهُ اللَّه تعالى قبل دَحْوِ الارض بِالْفَىِ عامٍ، فَاحَقُّ مَنْ اطيع فيما امَرَوَ انْتَهى فيما زجر، اللَّه المُنْشى لِلَارْواحِ و الصُّوَرِ». (1)

(اين خانه اى است كه خداوند، آن را وسيله امتحان بندگان قرار داده و آنان را مأمور به تعظيم و زيارت آن فرموده است، تا ميزانِ روشنى براى اخلاص و تسليم در پيشگاه خدا در ميان بشر باشد. اين خانه قبله گاه نمازگزاران و راه رسيدن به مغفرت و رضاى حضرت ايزد منّان است. در كمال استوارى بر پا و در آن عظمت و جلال جمع شد و خداوند آن را دوهزار سال پيش از گسترش زمين ايجاد كرده است، پس خداى خالق جسم و جان شايسته ترين كسى است كه بايد فرمانش اطاعت و نهيش ترك شود.)

آرى بُعد عبادى مناسك حج، موجب تقويت روحيّه تعبّد و تسليم در برابر فرامين الهى و نجات از وسوسه ها و بيمارى روشنفكرنمايى و مانع پيدايش ديدگاه ماديگرايانه در احكام الهى مى شود.

جامعترين بيان در اين زمينه، خطبه قاصعه (192) نهج البلاغه است، كه به جهت پرهيز از طولانى شدن مطلب، به همين مقدار بسنده مى شود.

3-اسرار سياسى حج

اشاره

1- 1- همان.

ص: 40

از ميان واجبات و فرايض اسلامى، حج در عين اينكه خالصترين و عميقترين عبادت است، مؤثرترين وسيله براى پيشبرد اهداف سياسى اسلام نيز هست.

روح عبادت، توجّه به خدا و روح سياست، توجه به خلق خداست.

اين دو روح آنچنان به هم آميخته اند كه مانند تار و پود يك پارچه اند.

حج عامل مؤثرى براى وحدت صفوف مسلمانان است، حج عامل مبارزه با تعصّبات ملّى و نژادى و محدود شدن در حصار مرزهاى جغرافيايى است؛ حج وسيله اى براى شكستن سانسورها و از بين بردن خفقانهاى نظامهاى ظالمانه اى است كه در كشورهاى اسلامى حكمفرما شده است؛ حج وسيله اى براى انتقال اخبار سياسى كشورهاى اسلامى از نقطه اى به نقطه ديگر است و بالاخره حج عامل مؤثرى براى شكستن زنجيرهاى اسارت و استعمار و آزاد ساختن مسلمين ... است (1)

آرى اين كنگره عظيم اسلامى كه نمايندگان و متفكّران هر نقطه اى در آنجا گرد مى آيند، بهترين فرصت براى تصميم گيريهاى اساسى و استراتژيك در برابر دشمنان خارجى و داخلى، صدور قطعنامه ها و دفاع از ملّتهاى تحت ستم و بررسى موقعيّت سياسى و دفاعى جهان اسلام در مقابله با ترفندهاى استعمار خارجى و استثمار داخلى است.


1- 1- تفسير نمونه، ج 14، ص 77.

ص: 41

هيچ منفعتى، مهمتر از دفاع و حفاظت از تمامّيت سياسى، فكرى، فرهنگى و اخلاقى كشورهاى اسلامى نيست. يكى از بهترين راهها براى نيل به اين هدف اين است كه مسلمانان از هر قشر و طبقه اى؛ رجال علمى و فرهنگى، آگاهان مسايل اقتصادى و مالى، معلّمان شرع و دين و مردان جبهه و جنگ براى احراز منافعشان به سرزمين وحى و حرم امن الهى بشتابند. (لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لهم ...) (1)

تا شاهد منافع گوناگون خويش باشند.

لفظ «منافع» جمع و به صورت مطلق و بدون هيچ گونه قيدى آمده است، تا شامل هر نوع منفعتى اعم از اقتصادى، سياسى و اجتماعى باشد.

از اين جهت درست به دنبال آيات حج، آيات جهاد و دفاع از حريم مسلمانان آمده است: (انَّ اللَّه يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ امَنُوا ...) وحدت سياق و لزوم ارتباط ميان اين دو گروه آيات ما را بر اين مى دارد كه حتماً ميان حجّ و جهاد، و ميان كنگره فكرى و ميدان دفاع و عمل، رابطه خاصّى وجود دارد و كنگره عظيم حج بهترين فرصت براى طرح و برنامه ريزى در مقابله با دشمنان اسلام است تا آنجا كه گاهى در روايات اسلامى از «حج» تعبير به «جهاد» شده است: بهترين جهاد، حج نيكو و خالص است. (2) جهادى كه حتّى پيرمردان و پيرزنان با حضور در صحنه آن مى توانند شكوه و عظمت اسلامى را منعكس سازند.

كارها، پيمانها، سخنرانيها، خطبه ها و اشعار سياسى مطروحه در مراسم باشكوه حج در زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام فراوان است كه به چند نمونه آن اشاره مى شود:


1- 1- سوره حجّ، آيه 27.
2- 2- أَفْضَلُ الْجَهادِ الْحَجُّ المَبْرُورِ.

ص: 42

1- پيامبر اسلام در سال نهم هجرت، حضرت على عليه السلام را مأمور كرد قطعنامه اى مبنى بر اعلان بيزارى از مشركان، در موسم حج قرائت كند در حالى كه شانزده آيه از آغاز سوره برائت بر پيامبر نازل شده بود كه از جمله آنهاست:

«بَراءَةٌ مِنَ اللَّه وَ رَسُولِهِ الَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَسيحوُا فِى اْلَارْضِ ارْبَعَةَ اشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا انَّكُمْ غير مُعْجِزِى اللَّه و انَّ اللَّه مُخْزِى الْكافِرِينَ ...» (1)

(اعلام بيزاريى است از جانب خدا و رسول او به گروهى از مشركان كه با آنان پيمان بسته ايد، كه مى توانيد در روى زمين چهار ماه آزادانه گردش كنيد و بدانيد كه شما خدا را عاجز نخواهيد كرد بلكه خداوند كافران را خوار خواهد نمود.)

امير مؤمِنان على عليه السلام، پس از قرائت آيات برائت، قطعنامه اى متضمّن موادى چهارگانه به اين شرح ايراد كرد:

هان اى مشركان!

- بت پرستان حق ندارند وارد خانه خدا شوند.

- طواف با بدن برهنه ممنوع است.

- بعد از اين هيچ بت پرستى در مراسم حج شركت نخواهد كرد.

- كسانى كه با پيامبر پيمان عدم تعرّض بسته اند و به پيمان خود وفادار بوده اند پيمان آنان محترم است و تا پايان موعد پيمان، جان و مالشان


1- 1- سوره توبه، آيات 1 تا 3.

ص: 43

محترم است ولى به مشركانى كه با مسلمانان پيمانى ندارند و يا عملًا پيمان شكنى كرده اند، از اين تاريخ (دهم ذى حجه) چهار ماه مهلت داده مى شود كه تكليف خود را با حكومت اسلامى روشن سازند؛ يا به گروه موحّدان بپيوندند و يا آماده جنگ و نبرد شوند. (1)

2- امام حسين عليه السلام، در موسم حج، فرزندان هاشم و شخصيّتهاى بزرگ و گروهى از انصار علاقه مند به خود را در سرزمين منا گرد آورد، به گونه اى كه جمعيتى متجاوز از هزار نفر پاى سخنرانى او حاضر شدند.

آنگاه سخنان خود را چنين آغاز كرد:

«امّا بَعْد فَانَّ هذَا الطاغِيّةَ قَدْ صَنعَ بِنا ما قَدْ عَلِمْتُمْ وَ رَأَيْتُمْ وَ شَهِدْتُمْ وَ بَلَغَكُمْ، وَ انّى اريدُ انْ اسْئَلَكُمْ عَنْ اشْياءَ فَانْ صَدَقْتُ فَصَدِّقُونى وَ انْ كَذِبْتُ فَكَذِّبُونى اسْمَعُوا مَقالى وَ اكْتِمُوا قَوْلى ثُمَّ ارْجِعُوا الى امْصارِكُمْ وَ قَبائِلِكُمْ مَنْ امَّنْتُمُوهُ وَ وَثِقْتُمْ بِه فَادْعُوهُمْ الى ما تَعْلَمُونَ، فَانّى اخافُ انْ يَنْدَرِسَ هذَا الحقُّ وَ يَذْهَبَ، وَ اللَّه مُتِمُّ نُورِه وَ لَوْكَرِهَ الْكافِرونَ ...» (2)

(اى مردم! بدانيد اين طغيانگر (معاويه) همان طور كه مى دانيد و ديده ايد و به شما رسيده است چه كارهاى بدى در باره ما انجام داده است. من مواردى را از شما مى پرسم: اگر راست مى گويم تصديقم كنيد و اگر دروغ مى گويم تكذيب كنيد. هم اكنون سخن مرا بشنويد و آن را در دل پنهان داريد سپس به بلاد و ميان قبايل خود باز گرديد و هر فردى كه او را امين مى شماريد و به او اعتماد داريد، به وظيفه شرعى دعوتش كنيد. من


1- 1- تفسير طبرى، ج 10 ص، 47/ سيره ابن هشام، ج 4، ص، 545.
2- 2- كتاب سليم بن قيس، ص 168.

ص: 44

مى ترسم كه آيين حق فرسوده و محو شود. امّا خداوند نورش را بتمامى جلوه گر مى سازد هر چند كافران نخواهند.)

3- امام صادق عليه السلام در مراسم حج، مردم را به رهبرى ائمه حق و جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله دعوت كرد. «عمرو بن ابى المقدام» مى گويد: امام صادق عليه السلام را در عرفه ديدم كه با صداى بلند مى فرمود: «اى مردم! همانا رسول اللَّه صلى الله عليه و آله امام و رهبر مردم بود و پس ازاو على ابن ابى طالب عليه السلام و پس از او حسن مجتبى عليه السلام و پس از او امام حسين عليه السلام و پس از او حضرت على بن الحسين عليه السلام و پس از او محمد بن على عليه السلام و پس از او خودم هستم.

پس دوازده مرتبه با صداى بلند و در هر جانب سه مرتبه اين را اعلام فرمود. (1)

4- در همين مراسم حج بود كه رسول خدا در حجّةالوداع، براى تعيين رهبرى بعد از خود، در غدير خم اقدام كرد وامام على بن ابى طالب عليه السلام را به زعامت و رهبرى مسلمين معرّفى كرد. ومسلمانان با امام بيعت كردند و به او تبريك گفتند و كفّار كه منتظر مرگ پيامبر وخاموش شدن اسلام واز هم پاشيدن وحدت جامعه اسلامى بودند، مأيوس شدند: (الْيومَ يَئِسَ الذين كَفَروا مِنْ دينِكُم) (2)

علاقه مندان به اين موضوع به اثر ارزنده «الغدير» مراجعه كنند.

موارد فوق نشان مى دهد كه چگونه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليه السلام بر حسب شرايط سياسى زمان و ارزيابى موقعيت دشمنان


1- 1- فروع كافى، ج 4، ص 466.
2- 2- سوره مائده، آيه 3: امروز، كافران از زوال آيين شما مأيوس شدند.

ص: 45

داخلى و خارجى اسلام، حركتهاى متناسب و سازنده سياسى خود را ارائه مى كردند. امروزه نيز احياى برائت از مشركان و تنفّر و بيزارى از آمريكا و اسرائيل در مراسم حج، در راستاى حركتهاى سياسى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام است چرا كه اعلام تنفّر و بيزارى از دشمنان اسلام، قرآن و مصالح امّت اسلامى، مصداق بارز همان منافعى (لِيَشْهدُوا مَنافِعَ لَهُمْ) است كه مسلمانان بايد شاهد تحقّق آن در پايگاه اسلام و يكتاپرستى باشند.

گر چه اين حركتهاى سياسى به عنوان اجزا يا شرايط، دخالتى در اصل عمل حج ندارند، ولى بلا شك از آثار و نتايجى به شمار مى روند كه بر حجّ مترتّب هستند و زايران خانه خدا بايد از آن بهره گيرند.

4-حج عامل تقويّت ايمان

از راه مشاهده آيات توحيد

از اسرار و حكمتهاى مهمّ مراسم حج و زيارت خانه خدا، نقش بسزاى آن در تحكيم و تثبيت ايمان، از راه مشاهده نشانه هاو مظاهر توحيد و يكتاپرستى در آن سر زمين است:

(فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ ابْراهيمَ وَمَنْ دَخَلهُ كانَ آمِناً)؛ (1)

(در حج نشانه هاى روشنى است (از آنجمله) مقام ابراهيم است كه هر كس داخل آن شود در امان خواهد بود.)

آرى در اين خانه، نشانه هاى روشنى از خدا پرستى و توحيد و


1- 1- سوره آل عمران، آيه 97.

ص: 46

معنويت به چشم مى خورد. دوام و بقاى آن در طول تاريخ، در برابر دشمنان نيرومندى (چون ابرهه) كه قصد نابود ساختن آن را داشتند يكى از اين نشانه هاست. آثارى كه از پيامبر بزرگى، همچون ابراهيم عليه السلام در كنار آن باقى مانده است مانند: زمزم، صفا، مروه، ركن، حطيم، حَجَرالاسود، حِجْرِاسماعيل- كه هر كدام تاريخ مجسّمى از قرون و اعصار گذشته و روشنگر خاطره هاى عظيم و جاويدان مى باشد- نيز از ديگر نشانه هاست.

بر اساس نظر مفسّران، مقصود از «آيات بيّنات» همان مقام ابراهيم، حجر الاسود، حطيم، زمزم، مشعرها، اركان بيت، ازدحام جمعيّت و بزرگداشت آن است. (1) از ميان اين نشانه هاى روشن، مقام ابراهيم به طور ويژه ذكر شده است چرا كه محلّى است كه در آن ابراهيم ايستاد، به خاطر بناى كعبه يا دعوت مردم و يا براى انجام اين مراسم بزرگ. در هر حال اين مقام از مهمّترين نشانه هاى مزبور است كه خاطرات بى نظيرى را از فداكاريها، اخلاصهاو اجتماعها زنده مى كند.

در اينكه منظور از «مقام ابراهيم» دقيقاً همان نقطه اى است كه هم اكنون سنگ مخصوصى كه اثر پاى ابراهيم بر آن نمايان است، مى باشد و يا اينكه منظور از آن، تمام «حرم مكه» و يا «تمام مواقف حج» است، در ميان مفسّران گفت وگوست. ولى روايتى كه از امام صادق عليه السلام در كتاب فروع كافى نقل شده، به همان احتمال اول اشاره دارد. (2)

مشاهده اين آيات و نشانه ها و حضور سالانه ميليونها نفر در اين مشاهد و بازگو كردن و نوشتن و به خاطر آوردن و نشان دادن آنها، نقش


1- 1- تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 478.
2- 2- ر. ك: تفسير نمونه، ج 3، ص 14.

ص: 47

فراوانى در تقويت ايمان و اعتقاد افراد دارد. امروز پس از گذشت بيست قرن از ميلاد مسيح عليه السلام، وجود مسيح و مادر او مريم و كتاب او انجيل وياران و حواريان او، در غرب به صورت افسانه اى تاريخى در آمده است و گروهى از مستشرقان در وجود اين مرد آسمانى تشكيك كرده و آن را افسانه اى زاييده تخيّل تلقّى مى كنند. دليل آن در دسترس نبودن يك اثر واقعى ملموس از مسيح عليه السلام است. مثلًا، به طور مشخّص محل تولّد او، محل زندگى و جايى كه در آن به عقيده نصارا به خاك سپرده شده است معلوم و روشن نيست، كتاب آسمانى او دستخوش تحريف شده است.

اگر تمام خصوصيات مربوط به او محفوظ مى ماند، گواه روشنى بر اصالت او بود و براى اين خيالبافان و شكّاكان جاى تشكيك باقى نمى گذاشت.

اما مسلمانان با سرافرازى به مردم جهان مى گويند: مردم! هزار و چهارصد سال پيش، در سرزمين حجاز مردى براى رهبرى جامعه بشرى برانگيخته شد و در آن راه موفّقيت بزرگى به دست آورد. تمام خصوصيّات زندگى اين مرد محفوظ است و كوچكترين نقطه ابهامى در زندگى آن مرد بزرگ مشاهده نمى شود، خانه اى كه او در آن متولد شده مشخص است، كوه حرا، منطقه اى است كه در آنجا بر او وحى نازل شد. او در اين مسجد نماز مى گزارد، در اين خانه به خاك سپرده شد. اينها خانه هاى فرزندان، همسران و بستگان اوست و اين قبور فرزندان، اوصيا، خلفا و همسران اوست و ... (1)

آرى وجود آيات و نشانه ها بر يك امر و بر يك شخص، مى تواند شك و شبهه پيش آمده بر اثر مرور زمان را بزدايد و آن را به صورت


1- 1- آيين وهابيت، ص 54.

ص: 48

حقيقت زنده و جاويد در طول زمان نگهدارد.

از سوى ديگر آثار و نشانه ها و قبور ياران و صحابه پيامبر و مجاهدان صدر اسلام، خدمات ارزنده و جانبازيهاى مقدس آنان را در ذهنها زنده مى كند و موجب مى شود پيوند قلبى و عاطفى عميقى نسبت به آنها پيدا شود. گذشته از اين كه زيارت آثار و قبور اين گروه از شهيدان فضيلت و پيشوايان مذهبى و نويسندگان و علماى بزرگ، نوعى سپاسگزارى و قدردانى از جانبازى و فداكاريهاى آنان است.

در اينجا از طرح انديشه باطل رهبران مذهبى وهابيّت، مبنى بر شرك دانستن اين نوع از احترامها، و محو و پايمال كردن آثار و قبور ائمه بقيع عليهم السلام و ياران پيامبر صلى الله عليه و آله خوددارى مى كنيم و علاقه مندان را به كتابهاى مربوط ارجاع مى دهيم. (1)

5-اسرار اخلاقى حج

از مهمترين فلسفه ها و اسرار حج، دگرگونى اخلاقى در انسانها است.

مراسم «احرام» انسان را بكلّى از تعيّنات مادّى و امتيازات ظاهرى و لباسهاى رنگارنگ و زرو زيور بيرون مى برد و با تحريم لذايذ و پرداختن به خود سازى، كه از وظايف مُحْرِمْ است او را از جهان مادّه جدا مى كند و در عالمى از نور و روحانيت و صفا فرو مى برد و آنان را كه در حال عادى بار سنگين امتيازات موهوم و درجه ها و مدالها را بردوش خود احساس


1- 1- آيين وهابيت، استاد جعفر سبحانى/ كشف الارتياب، علّامه سيد محسن امين حسينى عاملى/ وهابيان، على اصغر فقيهى.

ص: 49

مى كنند، يكمرتبه سبكبار و راحت و آسوده مى كند چراكه مى بينند همه افراد در اين بارگه يكسانند؛ سفيد و سياه، چاق و لاغر، ثروتمند و فقير، دانشمند و امّى و ... با هم برابر و حتى غير قابل تمايزند. آرى، هنگامى كه تعلّقات و مشخصّات مادّى و زرق و برقهاى ظاهرى كنار رود، افراد در جوهره انسانيّت يكسان و برابرند و كسى را بر كسى جز به تقوا برترى نيست:

(يا ايُّهَا النَّاسُ انَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ انْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا انَّ اكْرَمَكُمْ عندَاللَّه اتْقاكُمْ). (1)

البته در مواردى زايران خانه خدا بايد برخى از اخلاق و آداب آميخته با رسومات قومى و محلّى خود را عوض كنند و از پايگاه اسلام و سرزمين نزول قرآن اخلاق اصيل اسلامى را تحصيل كنند به شهر و ديارشان به ارمغان ببرند. امروزه اخلاق و آداب زايران در حين طواف، سعى، وقوف در عرفات، منا، حلق، رمى جمرات، نماز طواف، در محل سكونت و هتل ها و معابر عمومى آميخته با انواعى از خرافات، آداب محلّى، بى نظمى و بى انضباطى و موارد غير بهداشتى است. و اين موضوع باعث مى شود كه با شكوهترين مراسم عبادى و اجتماعى اسلام با نوعى توهين و اهانت همراه شود. امروزه اين وضعيّت اخلاقى و آداب اينچنينى است، حج را آميخته اى از توحيد و شرك، حقيقت و خرافه، نظافت و كثافت و امنيت و خشونت در آورده است كه همه اين امور بايد اصلاح شود و با طرح


1- 1- سوره حجرات، آيه 12: اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره تيره و قبيله قبيله قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ همانا گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست.

ص: 50

صحيح اخلاق و آداب اصيل اسلامى، اين لكّه هاى ننگ از چهره حج زدوده گردد. حج نبايد محل نمايش اخلاق و آداب قومى و محلّىِ زايران كشورهاى اسلامى باشد، بلكه بايد محلّ تجلّى اخلاق اصيل محمّدى صلى الله عليه و آله باشد. به بيان ديگر، مواقف و مراسم حج بايد يادآور خاطرات تسليم و توكّل، ايثار و فداكارى، شهادت و جانبازى، استقامت و پايدارى، جهاد و حماسه بانيان اين خانه، يعنى ابراهيم خليل الرحمان عليه السلام و همسرش هاجر و فرزندش اسماعيل و نيز احياگر حج ابراهيمى پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان عليه السلام و ساير پيشوايان بزرگ دين و مجاهدان صدر اسلام باشد.

هنگامى كه اين امور همه دست به دست هم دهند زمينه يك انقلاب اخلاقى را در دلهاى آماده فراهم مى كنند و به گونه اى توصيف ناشدنى ورق زندگى انسان را بر مى گردانند و صفحه نوينى در حيات او آغاز مى كنند. (1)

6-بعد فرهنگى حج

حج مى تواند مؤثرترين عامل مبادله فرهنگى و فكرى و محلّى براى طرح فرهنگ اصيل اسلامى، در همه زمينه هاى زندگى باشد. نمايندگان و رهبران مذاهب اسلامى بايد با استفاده از اين فرصت، آثار، اخبار و سيره پيامبرخدا را در زمينه هاى مختلف اعتقادى، سياسى، اخلاقى، اقتصادى و اجتماعى بازگوكنند.


1- 1- ر. ك: تفسير نمونه، ج 14، ص 76.

ص: 51

به همين جهت در روايات اسلامى يكى از فوايد حج نشر اخبار و آثار رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به تمام بلاد اسلامى ذكر شده است. «هشام بن حكم» از ياران امام صادق عليه السلام مى گويد: از آن حضرت درباره فلسفه حج و طواف كعبه سؤال كردم، ايشان فرمود:

«انَّ اللَّه خَلَقَ الخلقَ ... وَ امَرَهُمْ بِما يكون مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فى الدين و مصلحتهم مِنْ امْرِ دُنْياهُم، فَجَعَلَ فيه الاجتماعَ مِنَ الشرقِ و الغَرْب وَ لِتَعارَفُوا وَ لِيَنْزَعَ كُلُّ قومٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى بلدٍ ... وَلِتُعرَفَ آثارُ رسولِ اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم و تُعْرَفَ اخْبارُه وَيُذْكَر وَ لايُنسى . (1)

(خداوند اين بندگان را آفريد ... و دستوراتى در طريق مصلحت دين و دنيا به آنها داد، از جمله اجتماع مردم شرق و غرب را در آيين حج مقرّر داشت، تا مسلمانان يكديگر را بخوبى بشناسند و از حال هم آگاه شوند هر گروهى سرمايه هاى تجارى را از شهرى به شهر ديگر منتقل كند ... و براى اينكه آثار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و اخبار او شناخته شود، و مردم آنها را به خاطر آورند و هرگز فراموششان نكنند.)

حج از اين نظر مى تواند به يك كنگره فرهنگى و مركزى براى تبادل نظر انديشمندان و متفكران اسلامى تبديل شود. متفكران اسلامى در ايام حضور در حج بايد گرد هم آيند و افكار و ابتكارات خويش را به هم عرضه كنند.

امروزه يكى از بزرگترين موانع در راه تحقق اين هدف مقدس، نداشتن زبان واحد براى تفاهم و گفت وگوست؛ زيرا زبان عربى فصيح، كه زبان قرآن و سنّت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام است كنار نهاده شده و


1- 1- علل الشرايع، ج 2، ص 406، حديث 7.

ص: 52

اكثر حاجيان كشورهاى اسلامى غير عربى قادر به تكلّم با آن نيستند.

گذشته از اين كه كشورهاى عربى نيز با جايگزين كردن زبان عربى محلى و وارد كردن واژه هاى بيگانه در زبانشان از تكلّم به زبان عربى فصيح عاجزند. اينها همه از ترفندهاى استعمار براى بى محتوا كردن حج است و مسلمانان در اين اجتماع عظيم مانند افرادى بيگانه و اجنبى از كنار هم مى گذرند و هيچ گونه راهى براى تماس و گفت وگو و تبادل انديشه و آرا و درد دل كردن با هم ندارند. گويى در صفوف عظيم نمازهاى مسجد الحرام و مسجدالنبى صلى الله عليه و آله، صدها هزار نفر انسانهاى لال و بى زبان كنار هم نشسته اند، در نتيجه پس از اين اجتماع عظيم، بدون اينكه كوچكترين سخنى بين آنها رد و بدل شود بزودى پراكنده مى شوند.

از راههاى ارتقا و ارائه فرهنگ اصيل اسلامى در ايّام حج، القاى سخنرانيها و ترسيم سيماى واقعى اسلام است. از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در سال فتح مكه و حجة الوداع (در اجتماع عظيم و پر شكوه مردم در مسجد الحرام، عرفات و منا در مسجد خيف) خطبه هايى بجاى مانده كه در آنها خطوط كلى اسلام در زمينه هاى مختلف بيان شده است. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در روز فتح مكه در اجتماع عظيم و پرشكوهى كه از مسلمانان و مشركان دوست و دشمن تشكيل شده بود، سخنان جامعى پيرامون دعوت خود كه تقريباً بيست سال از آن مى گذشت ايراد فرمودند كه فرازهايى از آن چنين است:

1- «... انَّ اللَّه قَدْ اذْهَبَ نِخْوَةَ الْجاهِلِيَّة وَ تَكَبُّرَها بابائِها، كُلُكُّم مِنْ ادَمَ وَ ادمُ مِنْ ترابٍ وَاكْرَمَكُمْ عنداللَّه اتْقاكُم». (1)


1- 1- المغازى، محمد بن عمر بن واقد، ج/ 2 ص 836.

ص: 53

- خداوند در پرتو اسلام افتخارات دوران جاهليّت و مباهات به وسيله انساب رااز ميان شما برداشت. همگى از آدم به وجود آمده ايد و او نيز از گِل آفريده شده است، بهترين مردم كسى است كه از گناهان چشم بپوشد.

2- «الا انَّ خَيْرَ عبادِاللَّه عَبْداً اتْقاه، انَّ الْعربيّة لَيْسَتْ بابُ والدٍ وَ لكنَّها لِسانٌ ناطقٌ، فَمَنْ قَصُرَ به عَمَلُهُ لَمْ يَبْلُغْه حَسَبُهُ ...». (1)

- آگاه باشيد كه بهترين بندگان خدا با تقواترين آنهاست و عرب بودن جزو ذات شما نيست، بلكه آن تنها، زبانى گوياست و هركس در انجام وظيفه خود كوتاهى كند افتخارات پدرى، او را به جايى نمى رساند.

3- «الا كُلُّ مَأْثُرَةٍ اوْ دَمٍ اوْ مالٍ يُدَّعى فَهو تَحْتَ قَدَمَىَّ هاتَيْنِ الَّا سَدانةَ البَيْتِ وَ سِقايَةَ الْحاج ...». (2)

من تمام دعاوى مربوط به جان و مال و همه افتخارات موهوم دوران جاهليّت را زير پاى خود نهاده و بجز پرده دارى كعبه و آبرسانى و سقّايى زايران خانه خدا همه آنها را بى اساس اعلام مى كنم.

همچنين در بخشى از خطبه حجة الوداع در عرفات فرمودند:

4- «... رَحِمَ اللَّه امْرَءاً سَمِعَ مَقالَتِى فَوَعاها، فَرُبَّ حامِلِ فِقْهٍ لا فَقْهَ لَهُ، وَ رُبَّ حامِلِ فِقْهٍ الى مَنْ هُوَ افْقَهُ مِنْه، وَ اعْلَمُوا انَّ امْوالَكُمْ وَ دمائَكُمْ حرامٌ عَلَيكُمْ كَحُرْمَةِ يومكم هذا، فى شَهْركم هذا، فى بلدِكم هذا، وَ اعْلَمُوا انَّ الصُّدُورَ لاتَغُلُّ عَلى ثَلاثٍ: اخْلاصِ الْعمل للَّه، وَمُناصِحَةِ اهْلِ الامْر، وَلُزُومِ جَماعَةِ المسلمين ...». (3)


1- 1- روضة الكافى، ج/ 8، ص 246.
2- 2- سيرة ابن هشام، ج/ 4، ص 412.
3- 3- المغازى، ج 3، ص 1103.

ص: 54

- رحمت خدا بر بنده اى باد كه سخنان مرا بشنود و آن را به خاطر بسپارد، چه بسا افرادى كه حامل فقه هستند ولى خودشان از آن بهره اى ندارند و چه بسا افرادى كه فقه را به داناتر از خود مى رسانند، پس بدانيد كه خونها و اموال شما بر شما محترم و حرام است مانند احترام امروز و اين ماه و اين شهر و بدانيد كه قلب مؤمن در سه چيز خيانت نمى كند:

اخلاص عمل براى خدا، خيرخواهى به پيشوايان دين و ملازمت اجتماع مؤمنان.

همچنين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در بخشى از خطبه روز عيد در مسجد خيف (در منا) فرمودند:

5- «انَّ كُلَّ مُسْلِمٍ اخُوالمسلم، وَ انَّمَا الْمُسْلِمُونَ اخْوَةٌ، وَ لا يَحِلُّ لِامْرِى ءٍ مُسلِمٍ دَمُ اخيه وَ لامالِهِ، الَّا بِطيبِ نفسٍ مِنْه». (1)

- مسلمان برادر مسلمان است، و همه مسلمانان برادر يكديگرند و خون و مال مسلمان بر برادرش حلال نيست، مگر آنچه كه با رضاى خاطر خودش باشد.

6- «المؤمنون اخْوَةٌ تَتَكافى دِمائُهُمْ وَ هُمْ يَدٌ عَلى مَنْ سِواهم يَسْعى بِذِمَّتِهِمْ ادْناهُمْ ...». (2)

- اهل ايمان با هم برادرند. خونهاى آنها ارزش مساوى دارد. همه با هم در حكم يك دست در مقابل بيگانه اند. پيمان كوچكترين فردشان از نظر ارزش و احترام در حكم پيمان عموم مسلمين است و وفا به آن بر همگان لازم است.


1- 1- همان، ص 1113.
2- 2- سفينة البحار، ج 1، ص 392.

ص: 55

7- «ايُّهَا النَّاس انَّ الشيطان قد يَئِسَ انْ يُعْبَدَ بِارْضِكم هذِهِ وَ لكنّه قَد رَضِىَ انْ يُطاعَ فِيما سِوى ذلك مِمَّا تَحْقِرُونَهُ، فَقَدْ رَضِىَ». (1)

- مردم! شيطان از اينكه در سرزمين شما پرستيده شود نوميد است، ولى به اين مقدار رضايت داده است كه غير از پرستش، او را در كارهايى كه كوچك مى شماريد اطاعت كنيد.

همچنين نمونه هاى ديگر در موضوعات اساسى ديگرى وجود دارد كه شايسته است انديشمندان مذهبى در اماكن تجمّع زايران خانه خدا، جهت ارتقا و تزريق فرهنگ اصيل اسلامى به بيان آنها بپردازند.

متأسفانه امروزه؛ بجاى انتشار فرهنگ اصيل اسلامى از پايگاه اسلام، جزواتى از سوى سران و رهبران مذهبى فرقه وهّابيت در محكوميت عقايد و اعمال شيعه اماميه و پيروان ائمه اهل بيت عليهم السلام پخش مى شود تا با اين اعمال و تبليغات، ساير فرق اسلامى را نسبت به شيعه بدبين كنند، گويا براى خود وظيفه و مسؤوليتى جز اين نمى شناسند!

7-بعد اقتصادى حج

بر خلاف تصور برخى، استفاده از كنگره عظيم حج براى تقويت پايه هاى اقتصادى كشورهاى اسلامى، نه تنها با روح حج منافات ندارد، بلكه طبق روايات اسلامى يكى از فلسفه هاى آن است.

چه مانعى دارد كه مسلمانان در آن اجتماع بزرگ، پايه هاى يك بازار مشترك اسلامى را پيريزى كنند و زمينه هاى مبادله و تجارت را به گونه اى


1- 1- تحف العقول، ص 32.

ص: 56

در ميان خود فراهم سازند كه منافعشان نه به جيب دشمنانشان بريزد و نه اقتصادشان وابسته به آنها شود، اين امر نه تنها دنياپرستى نيست، بلكه عين جهاد و خدا پرستى است.

در روايتى كه پيشتر از امام صادق عليه السلام در پاسخ به «هشام بن حكم» در مورد فلسفه هاى حج ذكر كرديم، صريحاً به اين موضوع اشاره شده بود كه يكى از اهداف حج، تقويت تجارت مسلمانان و تسهيل روابط اقتصادى است.

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام در تفسير آيه (لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ انْ تَبْتَغُوا فضْلًا مِن رَبِّكُم) (1)

آمده است كه منظور از اين آيه كسب روزى است. «فَاذا احَلَّ الرّجُلُ مِنْ احْرامِهِ وَقَضى فَلْيَشْتَرْ وَلْيَبِعْ فِى الْمَوْسِم». (2)

- هنگامى كه انسان از احرام بيرون آيد و مناسك حج را بجاى آورد در همان موسم حج خريد و فروش كند.

همين معنى در ذيل حديثى كه از امام على بن موسى الرضا عليه السلام به طور مشروح در بيان فلسفه هاى حج وارد شده آمده است و در پايان آن مى فرمايد: (لِيَشْهَدُوا مِنافعَ لهم). (3)

جمله (لِيَشْهَدُوا مِنافَعَ لهم وَ يذكُرُوا اسْمَ اللَّه فِى ايَّام معلوماتٍ) به منزله تعليل آيه قبلى (وَاذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كلّ فَجٍّ عميقٍ) است، يعنى به ابراهيم گفتيم كه مردم را به حج دعوت


1- 1- سوره بقره، آيه 198.
2- 2- تفسير الميزان، ج 2، ص 85.
3- 3- علل الشرايع، ص 404، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 90، بحار الانوار، ج 99، ص 32. ر. ك: تفسير نمونه، ج 14، ص 80.

ص: 57

كن، تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راه دور بيايند، تا شاهد منافع گوناگون خود باشند و نام خدا را در ايام معيّنى (ايّام تشريق) ياد كنند كه آنان را از حيوانات (قربانى) روزى داده است.

«منافعى كه حج وسيله شهود و تحصيل آن مى باشد و به صورت نخستين فلسفه حج مطرح شده، مفهوم گسترده و جامعى دارد كه هرگز در نوعى و يا خصوصيّتى خلاصه نمى شود، بلكه اين جمله با عموميّت و شمولى كه دارد همه منافع فردى و اجتماعى را در بر مى گيرد، اگر تزكيه نفس و تقرّب به سوى خدا منفعت است، مشاوره در ترسيم خطوط گسترش علم و فرهنگ نيز منفعت مى باشد. اگر اين دو منفعت به شمار مى روند، دعوت مسلمانان بر اينكه همگى فشار خود را در گسترش اسلام متمركز سازند نيز منفعت به شمار مى رود، و همچنين ... از اين جهت، اين منافع به مقتضاى زمان و اوضاع مسلمانان در هر زمان فرق مى كند». (1)

خداوند به مسلمانان وعده داده است كه در صورت قطع ارتباط با كفّار و مشركان، و راه نداد نشان به حرم امن الهى، آنان را از فضل خود بى نياز سازد و هيچ وقت از قطع رابطه با آنها برخودشان از فقر نترسند و حالا بر مسلمانان است كه با برنامه ريزى صحيح و درست اين وعده الهى را تحقّق بخشند و بازار مشتركى از كالاهاى كشورهاى اسلامى تشكيل دهند و بدين وسيله احتياجات و نيازهاى مادى يكديگر را برطرف سازند.

(يا ايّها الَّذِينَ امَنُوا انَّمَا الْمُشْرِكُون نَجَسٌ فلايَقْرَبُوا المسجَد الحرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَانْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فسوفَ يُغْنيُكمُ اللَّه مِن فَضْلِهِ انْشاءَ انَ


1- 1- الشريعة و العقيده، ص 151، شيخ محمود شلتوت رئيس اسبق دانشگاه الازهرمصر.

ص: 58

اللَّه عَلِيمٌ حكيم). (1)

- اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مشركان ناپاكند، پس نبايد از سال آينده نزديك مسجد الحرام شوند و اگر از فقر مى ترسيد خداوند هرگاه بخواهد شما را به كرمش بى نياز مى سازد (از راه ديگر جبران مى كند) و خداوند دانا و حكيم است.

علامّه طباطبايى در تفسير آيه فوق مى فرمايد:

اين وعده و بشارت اختصاص به مردم آنروز ندارد، بلكه مسلمانان عصر حاضر را نيز شامل مى شود و ايشان را نيز بشارت مى دهد به اينكه در برابر انجام دستورات دين از هر چه بترسند خداوند از آن خطر ايمنشان مى فرمايد. (2)

بخش دوّم مقدمات و آداب سفر

مقدّمات سفر

اشاره


1- 1- سوره توبه، آيه 27.
2- 2- الميزان، ج 10، ص 229.

ص: 59

بخش دوّم مقدمات و آداب سفر

ص: 60

ص: 61

مقدّمات سفر

پس از بيان بعضى از اهداف و حكمتهاى كنگره با شكوه حج، به مناسك و مواقف اين سفر پر رمز و راز مى پردازيم. ولى پيش از آن مناسبت دارد كه به مقدمات و آداب سفر بپردازيم

در فقه اسلامى، عبادت حج مشروط به داشتن استطاعت و توانايى است:

(... وَللَّه عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبيت مَنِ استطاعَ الَيْهِ سَبِيلًا). (1)

براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن را دارند.

اين استطاعت و توانايى بايد در ابعاد مختلف مالى، جسمى، باز بودن راه، رجوع به كفايت و وسعت وقت بوده باشد، كه البته استطاعت مالى قسم بارز آن است، منتها تحصيل استطاعت و كسب درامد و ثروت به مقدارى كه بتواند به حج رود و برگردد، بر كسى واجب نيست، زيرا حج


1- 1- آل عمران، آيه 97.

ص: 62

واجب مشروط است يعنى هرگاه شرطش فراهم شد بر انسان واجب مى شود. ولى پس از حصول استطاعت (در ابعاد مختلف) و وجوب حج بر انسان، تهيّه مقدّمات سفر امرى لازم است. ما با مقدّمات ادارى و بهداشتى و بانكى و ... اين سفر كارى نداريم، بلكه به بيان بعضى ازمقدّمات معنوى آن مى پردازيم.

1-وصيّت كردن

از مقدّمات اين سفر كه سير به سوى حق است، انقطاع تامّ و تمام از ماسواى خداست و انسان بايد چنين فرض كند كه به سفر مرگ مى رود و ديگر برنمى گردد. پس سزاوار است براى امتثال امر خدا و تسهيل كار بازماندگان، وصيّتى جامع و قاطع بنويسد.

امر صغار و ثلث اموال و ديگر مطالب را واضح و روشن كند، كه اگر بر اساس مشيّت حضرت حق در اثناى سفر، به رحمت ايزدى پيوست كارها روبه راه باشد. حقوق الهى، واجبات مالى و يا بدنى بر ذمّه خود را مشخص كند و حقوق ناس و طلبكاريهايش را روشن سازد، تا پس از او ديگران به زحمت نيفتند. چه بجا و مناسب است كه آدمى از اين قطع علايق اختيارى حج و دل كندن و روى آوردن به خدا، به ياد لحظه قطع علايق اضطرارى مرگ بيفتد، كه عاقبت لحظه اى فرا رسد كه خواه ناخواه از امور مورد علاقه اش جدا مى شود.

جاى ترديد نيست كه وصيت كردن در اسلام زمان معيّنى ندارد و جمله: (اذا حَضَرَ احدَكم المَوْتُ) (1)

كه وصيّت را در وقت مرگ ذكر كرده، به


1- 1- سوره بقره، آيه 179.

ص: 63

خاطر بيان آخرين فرصتى است كه مى توان از اين مسأله استفاده كرد، وگرنه افراد متوجّه و متديّن، برنامه پس از مرگ خود را با دقت هر چه تمامتر از مدّتها پيش از مرگ، پيش بينى و وصيت مى كنند.

وصيت كردن در ايام زندگى و يا پيش از سفر به معناى فال بد زدن و بدبين بودن و احساس خطر نيست، بلكه وصيّت، نشانه ياد مرگ بودن انسان و راهى براى جبران كارهايى است كه انجام نداده و علامت دقّت نظر او است. البتّه مطالب ديگرى در زمينه وصيت وجود دارد، كه به همين مقدار اكتفا مى شود.

2-اصلاح نيت و اخلاص در عمل

گفته بوديم كه حج، يكى از عبادات اسلامى است و در تمامى اعمال و مناسك آن قصد قربت و نزديك شدن به خدا لازم است. زاير خانه خدا بايد بكوشد كه قصدش را خالص كند و از هر چه كه مربوط به هواست بر كنار باشد و اعمالش صرفاً براى امتثال امر خالق يكتا و تحصيل ثواب آخرت و فرار از عقاب باشد.

قال الصادق عليه السلام: «اذا ارَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ للَّه تَعالى مِنْ كُلِّ شاغِلٍ». (1)

- چون اراده حج كردى، دل را از هر چه كه از خدايت باز دارد برهنه و عريان ساز.

انگيزه و موجبات حج نبايد تحصيل اعتبار در اجتماع، فرار از مذمّت مردم، كسب و تجارت و تفريح و سياحت و ... باشد، كه همه اينها مضرّ به


1- 1- مصباح الشريعه، باب 22، ص 142.

ص: 64

اخلاص و مُفسد نيّت و مُبطل عمل است. در روايتى كه پيشتر آمد پيامبراسلام صلى الله عليه و آله در انگيزه هاى مختلف مردم فرمود زمانى مى رسد كه:

1- «يَحُجُّ اغْنياءُ امَّتى لِلنُّزْهَة». ثروتمندان امّت من براى تفريح به حجّ مى روند.

2- «وَ يَحُجُّ اوْساطُها لِلتِّجارة». و مردم عادى و متوسط جامعه براى تجارت به حج مى روند.

3- «وَ يَحُجُّ فُقَرائُهُم لِلْرِّياءِ وَ السُّمْعَة» (1)

و فقيران امت من براى خودنمايى و كسب عنوان و اعتبار به حج مشرّف مى شوند.

بنابر اين بايد بكوشيم جز انجام وظيفه الهى قصد ديگرى نداشته باشيم و گرنه هم عمل ما باطل مى شود و هم گناه كرده ايم.

3-تحصيل مال حلال

اگر مالى را كه انسان صرف حج مى كند، حلال نباشد، همين كه محرم مى شود و لبّيك مى گويد، خطاب مى رسد: «لالبّيك» ما تو را نمى پذيريم.

عن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: «اذا حَجَّ الرَّجُل بِمالٍ مِنْ غَيْرِ حِلِّه فَقالَ لَبَّيك اللهمَّ لَبَّيك فَقالَ اللَّه ... لالَبَّيك وَ لاسَعْدَيك هذا مَرْدُودٌ عَليك». (2)

آرى مالى كه از راه غصب، دزدى، كلاهبردارى، رشوه و ساير درامدهاى حرام صرف سفر حج شود و يا حتى از راه حلال تحصيل شود، ولى حقوق الهى آن از قبيل خمس، زكات و ... پرداخت نشود، حج با آن پذيرفته نيست. اين همان حقيقتى است كه در آيه اى مى خوانيم:


1- 1- الميزان، ج 5، ص 396.
2- 2- نهج الفصاحه، حرف الف، شماره 198.

ص: 65

(انَّما يَتَقَبَّلُ اللَّه مِنَ المُتَّقِّين) (1)

خداوند، فقط اعمال افراد با تقوا را مى پذيرد.

از اين جهت فقهاى بزرگوار فتوا داده اند كه اگر كسى با عين مال خمس نداده لباس طواف تهيه كند و يا قيمت آن را با عين پول خمس نداده بپردازد، طواف و نماز در آن لباس باطل است.

4-طلب حلاليت

مسلمانان در جامعه اسلامى نسبت به هم حقوقى دارند. مرحوم شيخ «مرتضى انصارى» در مكاسب محرّمه، حدود سى حق را براى هر مسلمان نسبت به برادر اسلامى و ايمانيش مى شمارد (2) كه راهى براى فراغ ذمّه از اين حقوق نيست مگر آنكه آن را ادا كند يا طرف مقابل او را عفو كند. البتّه ممكن است اكثر اين حقوق مستحبّى باشند و يا رعايتش اختصاص به موردى داشته باشد كه طرف مقابل نيز عارف و عامل به اين امور باشد و تضييع حق نكند.

اما ظلم و ستمى كه بعضى از افراد نسبت به بعضى روا مى دارند و نسبت به عرض وآبروى افراد تعرّض مى كنند مانند غيبت، تهمت، هتك حرمت، آزار و اذيّت و تحقير و يا ظلم و تجاوز مالى و ... اين امور حتماً معذرتخواهى و طلب حلاليت لازم دارد.

«وَ امَّا الظُّلْمُ الّذى لا يُتْرَكُ فَظُلْمُ الْعبادِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً وَ الْقِصاصُ


1- 1- سوره مائده، آيه 27.
2- 2- مكاسب محرّمه، فى بعض ماورد من حقوق المسلم على اخيه، ص 47.

ص: 66

هُناكَ شديدٌ، لَيْسَ هُوَ جَرْحاً بِالْمَدى وَ لا ضَرْباً بِالسِّياط، وَ لكِنَّهُ ما يُسْتَصْغَرُ ذلك مِنْه ...». (1)

- اما ستمى كه بدون مجازات نمى ماند ظلم و ستم بعضى از بندگان نسبت به برخى ديگر است كه قصاص در آنجا بسيار سخت است و اين قصاص مجروح ساختن با كارد و يا زدن با تازيانه نيست، بلكه چيزى است كه اينها در برابرش كوچك است.

در اين امور انسان بايد والدين، اقارب، ارحام، همسايگان و ساير برادران ايمانى و ارباب رجوع را از خود راضى و خوشنود كند.

«على بن يقطين» يكى از ياران امام كاظم عليه السلام بود كه به دستور امام در دستگاه هارون كار مى كرد. هنگامى كه به حج مشرّف شد و خواست در مدينه خدمت امام كاظم برسد، امام عليه السلام اجازه ملاقات به او نداد و فرمود:

«ابَى اللَّه انْ يَشْكُرَ سَعْيَكَ الَّا انْ يَغْفِرَ لَكَ ابراهيمُ الجَمّال» (2)

خدا حج تو را نمى پذيرد، مگر آنكه «ابراهيم» ساربان از تو بگذرد. چون تو «ابراهيم جمّال» را در محل كار خود نپذيرفتى، خدا هم حج تو را نمى پذيرد. «على ابن يقطين» بسيار نارحت شد و به اعجاز حضرت كاظم عليه السلام شبانه به كوفه برگشت و به سراغ آن شتربان رفت و در خانه اش را كوبيد و صورت خود را روى خاك گذاشت و به ابراهيم گفت پاى خود را روى صورتم بگذار.

ابراهيم قبول نكرد تا به اصرار او پا روى صورت «على بن يقطين» گذاشت در حالى كه «على بن يقطين» مى گفت: اللَّهُمَّ اشْهَدْ. خدايا! شاهد باش كه دارم توهين خود را جبران مى كنم. بدين ترتيب ابراهيم را از خود راضى


1- 1- نهج البلاغه، صبحى الصالح، خطبه 76.
2- 2- سفينة البحار، ج 2، ص 252.

ص: 67

كرد. سپس شبانه به مدينه برگشت و امام او را پذيرفت.

آرى زاير خانه خدا، پيش از سفر حج بايد از همه كسانى كه از او به نحوى ناراحت و دلخور شده اند، عذر خواهى كند و خودش نيز از ديگران راضى باشد، تا آمادگى ورود بر خدا و مهمان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله شدن را پيدا كند.

5-خلق حسن

تنها و بدون همراه سفر كردن، مورد لعنت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله قرار گرفته است.

«لَعَن رسولُ اللَّه ثلاثةً: الآكِلُ زادَهُ وَحْدَه، وَ النّائِمُ فى بَيتٍ وَحْدَهُ، وَ الراكِبُ فِى الفَلاةِ وَحْدَهُ». (1)

پيامبر صلى الله عليه و آله سه گروه را لعنت كرده است: كسى كه تنها مى خورد و كسى كه در خانه تنها مى خوابد و كسى كه در بيابان تنها مسافرت مى كند.

البته سفر به بيت اللَّه الحرام از مسافرتهايى است كه انسان ناگزير از داشتن همسفر و همراه است. اين سفر چه در گذشته، كه مدتّها (ماههاو حتّى سالها) به طول مى انجاميد و با وسايل ابتدايى انجام مى گرفت و چه در حال حاضر كه به بركت وسايل پيشرفته عمر سفر كوتاه شده است، انسان بايد براى خود، همسفر و همراه و هم اتاق انتخاب كند تا در سختى ها، مشكلات، بيماريها، كم و كسريها و ديگر حوادثى كه در سفر براى مسافر پيش مى آيد، همكار و همدم يكديگر باشند.


1- 1- المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء، ج 4، ص 60.

ص: 68

يكى از مواردى كه در مصاحبت و معاشرت با همراهان و همسفران لازم و ضرورى است، خوشرويى و خوشخويى با آنهاست. خوشرويى و خوشخويى در همه جا و با همه كس نيكوست، اما در سفر حج و با همسفران آن بمراتب نيكوتر است، زيرا سفر، سفر به سوى خداست و همگى ميهمانان خدا هستند، اكرام و احترام به ميهمان، احترام به ميزبان است و بى تناسب نيست كه محدّثان ما احاديث مربوط به آداب معاشرت «كتاب العشرة» را در ابواب كتاب الحج آورده اند. (1)

حُسن خلق، تنها آن نيست كه آزار انسان به كسى نرسد، بلكه وقتى در حدّ كمال است كه آزار ديگران را نيز تحمّل كند، زيرا عمر سفر كوتاه است و سفر، سفر به سوى خدا پس بايد رفتار ناپسند و درشتگويى و ترشرويى ديگران را به حساب خدا بگذارد و پاداش آن را از خدا بخواهد.

با چنين فكرى، تمام ناملايمات بر انسان ملايم و همه دشواريها در نظرش آسان و هر تلخيى در كامش شيرين مى شود.

به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقى است به ارادت بكشم درد كه درمانم از اوست

جمال كعبه، چنان مى دواندم به نشاط كه خارهاى مغيلان، حرير مى آيد

البته امور و مقدمات ديگرى نيز پيش از پا در راه نهادن و حركت به سوى خانه خدا وجود دارد كه به اين اندك بسنده مى شود.

در اين هنگام بايد با تفويض امور به خدا و سپردن بازماندگان به


1- 1- وسائل الشيعه، ج 8، كتاب الحج و ديگر كتابهاى حديث.

ص: 69

نگهبان و نگهدار حقيقى رو به سوى كعبه مقصود آورد.

(فَاللَّه خيرٌ حافِظاً وَ هُوَ ارْحَمُ الرَّاحِمِين) (1)

- پس خدا بهترين نگهبان و مهربانترين مهربانان است.

مناسب است اين دعا را كه از امام سجّاد عليه السلام نقل شده است هنگام سفر بخواند.

«بِسْمِ اللَّه وَ بِاللَّه وِ مِنَ اللَّه وَ الَى اللَّه وَ فِى سَبيلِ اللَّه، اللّهُم انّى اسْلَمْتُ نَفْسى وَ الَيْكَ وَجَّهْتُ وَجْهى وَ الَيْكَ فَوَّضْتُ امْرى فَاحْفَظْنى بِحِفظِ الايمانِ مِنْ بينِ يَدَىَّ وَ مِنْ خَلْفى وَ عِنْ يَمينى وَ عَنْ شِمالى وَ مِنْ فَوْقى وَ مِنْ تَحْتى وَ ادْفَعْ عَنّى بِحَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ، فَانَّهُ لاحَوْلَ وَ لاقُوَّةَ الَّا بِاللَّه العَلىِّ الْعَظيمِ». (2)

امام سجاد عليه السلام مى فرمود: «ما ابالِى اذا قُلْتُ هؤلاءِ الكَلِماتِ لَوِ اْجتَمعَ عَلىَّ الانْسُ وَ الْجِنُّ».

من با خواندن اين دعا از كسى باكى نخواهم داشت، اگر چه جنّ و انس براى زيان رسانيدن به من همدست و متحد شوند.


1- 1- سوره يوسف، آيه 64.
2- 2- طرائف الحكم، آقا ميرزا احمد آشتيانى، ج 2، ص 95.

ص: 70

بخش سوّم مواقف و مناسك حج و عمره

مواقف و مناسك

مقدمه

اشاره

ص: 71

بخش سوّم مواقف و مناسك حج و عمره

ص: 72

ص: 73

مواقف و مناسك

مقدمه

اينك به مواقف و مناسك حج مى پردازيم، يعنى مكانهايى كه زاير خانه خدا بايد در آنجاها حضور يابد و اعمال و مناسك تعيين شده را انجام دهد.

روال بحث در اين بخش بدين گونه است كه نخست به بيان آن موقف و مكان مى پردازيم و سپس با رعايت اختصار به ذكر مناسك آن مكان و در نهايت توضيح و شرحى فشرده پيرامون آثار و اسرار آن عمل خواهيم داشت. ولى شرح و بيان جزئيات مواقف و مناسك را بايد از رساله هاى مناسك جست وجو كرد، هم به جهت فنّى بودن آن مباحث و هم احياناً اختلاف فتاواى مراجع در پاره اى از مسايل آن.

مى دانيم كه حج چند گونه است: حج تمتّع، حج قِران و حجّ افراد.

وظيفه كسانى كه فاصله محل سكونت آنها تا مكه شانزده فرسنگ و يا هشتاد و هشت كيلومتر است، حج تمتّع است:

ص: 74

ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ اهْلُهُ حاضِرِى الْمَسْجِدِ الْحَرامِ (1)

اين براى كسى است كه خانواده او نزد مسجدالحرام نباشد (اهل مكّه و اطراف مكّه نباشد)، پس وظيفه ما ايرانيان حج تمتّع است، و با حج قِران و نيز حج افراد كارى نداريم. البتّه در بعضى از شرايط، وظيفه حاجى از حج تمتّع به حج افراد تغيير مى يابد كه براى اطلاع از آنها بايد به مناسك و كتابهاى مربوط مراجعه كرد.

همچنين مى دانيم كه حج تمتّع از دوبخش: عُمره تمتّع و حج تمتّع تشكيل مى شود. البته به مجموع اين دو عمل نيز حج تمتّع گفته مى شود.

«عمره تمتّع» داراى پنج عمل واجب است به اين ترتيب:

1- احرام، در يكى از ميقاتهاى پنجگانه.

2- طواف كردن به دور خانه خدا.

3- دو ركعت نماز طواف، پشت مقام ابراهيم عليه السلام

4- هفت مرتبه سعى بين صفا و مروه.

5- تقصير، گرفتن مقدارى از ناخن و يا چيدن مقدارى از موى سر يا صورت.

زاير خانه خدا بايد جهت انجام اعمال عمره، در سه موقف حضور يابد كه عبارتند از: ميقات، مطاف (مسجد الحرام) و مسعى (صفا و مروه).

پس از انجام عمره تمتّع، نوبت به حج تمتّع مى رسد كه شامل سيزده عمل واجب است به اين ترتيب:


1- 1- سوره بقره، آيه 195.

ص: 75

1-احرام (به نيّت حج تمتّع) از مكّه معظّمه.

2-وقوف در عرفات.

3-وقوف در مشعر الحرام.

4-انداختن سنگريزه به «جمره عَقَبه» در منا در روز عيد قربان.

5-قربانى كردن در منا.

6-تراشيدن سر يا تقصير در منا.

7-طواف زيارت در مكه.

8-دو ركعت نماز طواف زيارت.

9-سعى بين صفا و مروه.

10-طواف نسا.

11-دو ركعت نماز طواف نسا.

12-رمى جمرات در روز يازدهم و دوازدهم و در مواردى روز سيزدهم.

13-ماندن در منا در شب يازدهم و دوازدهم و در مواردى شب سيزدهم.

در اعمال حج تمتع، مواقفى چون: عرفات، مشعر، منا، بر مواقف عمره اضافه مى شود.

پس از بيان اين مقدمه، جهت آشنايى اجمالى با اعمال عمره و حج، اينك به توضيح مختصر آنها مى پردازيم.

نخست به بيان مواقف و مناسك مربوط به عمره تمتع و سپس به حج تمتع خواهيم پرداخت.

موقف اول: ميقات و احرام در آن

اشاره

ص: 76

نخستين موقف زاير در سفر الى اللَّه، حضور در ميقات جهت بستن احرام است.

«ميقات» محلّى است كه در شرع مقدس، جهت بستن احرام معيّن شده است و زاير خانه خدا نمى تواند بدون احرام از آن بگذرد و وارد حرم شود. با توجّه به اختلاف راههايى كه زاير خانه خدا از آنها مى گذرد، ميقاتها نيز متعدد است.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، پنج ميقات براى احرام معين فرموده اند كه اين ميقاتها در پنج نقطه اطراف مكه قرار گرفته اند و از نظر نزديكى و دورى به مكه با يكديگر اختلاف دارند. ميقاتهاى پنجگانه عبارتند از:

1-مسجد شجره يا ذوالحُلَيْفَه: اين ميقات ويژه كسانى است كه از راه مدينه وارد مكه مى شوند. اين ميقات در شمال مكّه در فاصله 486 كيلومترى آن و دوازده كيلومترى مدينه، بر سر راه مدينه به مكه واقع شده است.

2-جُحْفَه: در شمال غربى مكه، در فاصله 156 كيلومترى قرار دارد و ميقات اهل مصر و شام و مغرب و كسانى است كه از اين ناحيه به مكه مى روند.

3-وادى عقيق: در شمال شرقى مكه، در فاصله 94 كيلومترى آن واقع شده است و ميقات كسانى است كه از راه عراق و نجد به مكه مى روند.

ص: 77

عكس ص 12 راهنماى مصور حجاج

4-قَرْنُ المنازل: در جانب شرقى مكه، در فاصله 94 كيلومترى آن واقع شده است و ميقات كسانى است كه از راه طائف عازم مكه مى شوند.

ص: 78

5- يَلَمْلَمْ: در جنوب شرقى مكه، در فاصله 84 كيلومترى آن واقع شده است و ميقات اهل يمن و كسانى است كه از آن راه عازم مكه مى شوند.

زايران خانه خدا موظّفند هنگام رسيدن به ميقات يا محاذى آن توقف كنند و عمل احرام را كه اوّلين عمل واجب عمره تمتع (و حج افراد و قِران) است، بجاى آورند و مُحْرِم شوند يعنى لباس معمولى خود را از تن درآورند و دو جامه احرام بر تن كنند (زنان در همان لباسى كه بر تن دارند محرم مى شوند، البته بعضى از مراجع لازم مى دانند كه زنان نيز بايد چند لحظه دو پارچه احرام روى لباسشان قرار دهند و نيت و تلبيه بگويند و سپس بردارند) و نيّت كنند و لبيك گويان رو به حرم آورند. احرام بايد فقط در ميقات باشد، نه پيش از آن و نه پس از آن.

آرى، ميقات آستانه منزل مقصود است، باب الورود به حرم كبريايى حضرت حق و مقتضاى ادب بندگى و رسم عبوديت است. توقف به انتظار اذن دخول و شست وشو دادن خود از اوساخ و آلودگيها، آمادگى براى شرفيابى به ساحت اقدس ربّ العالمين. آرى، اكنون بنده مى خواهد به پيشگاه الهى باريابد.

واجبات احرام سه چيز است:

1-در آوردن لباس معمولى و پوشيدن جامه احرام (براى مردان)

2-نيّت

3-تلبيه

يعنى زاير پس از غسل احرام (اكثر فقها اين غسل را مستحب مى دانند) و نظافت بدن، بايد همه لباسهاى كوچك و بزرگ، حتى كفش و كلاه و جوراب را از بدنش درآورد. لباسها و تجملات گوناگون كه مردم

ص: 79

دنيا بر خود مى آويزند و براى خود تشخّص قايلند و از يكديگر حريم مى گيرند، بايد همه اينها را از خود دور كند. آرى، لباسهاى رنگارنگ، لباسهاى فرم، لباسهاى عنوان و شخصيّت، لباسهاى مليّت و قوميّت، لباسهاى اختلاف و تفرقه بايد دور ريخته شود تا آمادگى مراحل بعدى حاصل شود. به حضرت موسى عليه السلام گفته شد:

«فَاخْلَعْ نَعْلَيكَ انَّكَ بِالْوادِ الْمُقدَّسِ طُوىً» (1)

اى موسى! تو در وادى مقدس قرار گرفته اى، پس كفشهاى خود را بيرون كن. ولى اينجا هنوز به وادى قدس نرسيده و فرسنگها تا مكه و مسجد الحرام راه مانده است، بايد همه چيز خود را كنار گذاريم و فرسنگها پيش از رسيدن به مكه، از پوست قبلى بيرون آييم.

سپس دو قطعه پارچه سفيد بى رنگ و ساده، بى تكمه و نادوخته، پاك و حلال بر خود بپيچد و همچون مرده هاى كفن پوش، از دنيا منفصل شود و خواست خود را فانى در خواست خدا كند و وارد ميدان تسليم و انقياد مطلق گردد.

لباس احرام لباس تقوا و طهارت، لباس يكپارچگى و وحدت، لباس اجابت دعوت، لباس ياد مرگ و قيامت، لباس احترام به حرم، لباس باريابى به حريم قدس كبريايى است.

سپس بايد نيّت كند، يعنى قصد كند كه تنها براى انجام فرمان خدا به عمره تمتّع محرم مى شود، نه براى ريا و خود نمايى و غير آن، كه اين امور مبطل احرام است.


1- 1- سوره طه، آيه 12.

ص: 80

به دنبال نيّت احرام، تلبيّه بگويد. تلبيه يعنى لبيك گفتن و ذكر آن چنين است:

(لبّيكَ، اللَّهمَ لَبّيكَ، لَبّيك لا شريكَ لَكَ لبّيك، انَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ، لا شَريكَ لَكَ لَبّيك).

يعنى: بله پروردگارم دعوت تو را اجابت مى كنم، بله اى خالق بى همتا ايستاده در حضورم، حمد و ستايش و نعمت و پادشاهى مخصوص توست و شريكى ندارى.

با گفتن تلبيه، شخص محرم وارد حريم قداست و واجد موقعيّتى مى شود كه جدّاً بايد قدر خود را بداند و حرمتها را رعايت كند و مراقب دست، پا، چشم، گوش، بينى، زبان و تمام وجود خود باشد تا كوچكترين بى حرمتى كه مستلزم مطروديّت، محروميّت و غفلت از فيض حضور مى شود، از او سر نزند.

به همين جهت، اولياى دين و مقرّبان درگاه حضرت حق، در هنگام احرام و گفتن تلبيه، بكلّى خود را مى باختند، رنگ از رخسارشان مى پريد و بدنشان مى لرزيد و صدا در گلو مى پيچيد و گاهى بيهوش مى شدند و در جواب مردم كه با تعجب از علّت اين تغيّر سؤال مى كردند، مى فرمودند:

مى ترسم قبول نكنند و به لبيكم، جواب منفى بدهند.

«مالك بن انس» (يكى از چهار فقيه اهل سنّت و رهبر فرقه مالكى) مى گويد: سالى با امام صادق عليه السلام به زيارت خانه خدا مشرف شدم. هنگامى كه به ميقات رسيديم و امام خواست تلبيه بگويد، صدا در گلويش شكست و نزديك بود كه از مركب فروافتد. گفتم: يابن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله! اين چه حالتى

ص: 81

است! تو از گفتن تلبيه ناگزيرى. فرمود: اى فرزند ابى عامر! با چه جرأتى بگويم لبيك، در حالى كه مى ترسم در پاسخم بگويد: لالَبَّيكَ وَ لاسَعْدَيْكَ. (1)

آرى، لبيك پاسخ به دعوت الهى است. در كتابهاى تفسير آمده است:

پس از آماده شدن خانه كعبه براى عبادت كنندگان، خداوند به حضرت ابراهيم دستور مى دهد:

(وَ اذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ ...). (2)

فرا رسيدن حج را در ميان مردم اعلام كن تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر، از هر راه دورى به سوى تو بيايند.

در روايتى كه در تفسير «على بن ابراهيم» آمده است مى خوانيم:

هنگامى كه ابراهيم عليه السلام چنين دستورى يافت عرض كرد: خداوندا! صداى من به گوش مردم نمى رسد، خداوند به او فرمود:

(عَلَيْكَ الاذانُ وَ عَلَىَّ الْبَلاغُ) «تو اعلام كن و من به گوش آنها مى رسانم».

ابراهيم عليه السلام بر محل «مقام» برآمد و انگشت در گوش گذارد، روبه سوى شرق و غرب كرد و گفت:

«ايُّهَا النَّاسُ! كُتِبَ عَلَيْكم الحجُّ الَى الْبيتِ الْعَتِيق فَاجِيبُوا رَبَّكُم» «اى مردم! حج خانه كعبه بر شما نوشته شده است؛ دعوت پروردگارتان را اجابت كنيد.» خداوند صداى او را به گوش همگان، حتى كسانى كه در پشت پدران و رحم مادران بودند رسانيد و آنها در پاسخ گفتند: لَبَّيكَ


1- 1- بحار الانوار، ج 47، ص 16.
2- 2- سوره حج، آيه 26.

ص: 82

اللّهُمَ لَبَّيك ... وتمام كسانى كه ازآن روزتا روز قيامت در مراسم حج شركت مى كنند، از كسانى هستند كه در آن روز دعوت ابراهيم را اجابت كردند. (1)

آرى تلبيّه پاسخ به نداى سروش غيبى و دعوت كننده آسمانى است، تلبيّه آهنگى شورانگيز و نوايى پر سطوت است كه از گفتن و شنيدنش هيبتى شگفت، سراپاى انسان را فرا مى گيرد. دل فرو مى ريزد و بدن انسان مى لرزد و سيلاب اشك از ديدگان سرازير مى شود و انسان خود را مهمان دعوت شده حضرت اكرم الاكرمين مى بيند. در اين هنگام حالى روحانى و شورى الهى در آدمى پديد مى آيد و از عمق جان مى گويد: لَبَّيك الّلهُم لَبَّيكَ ...

اين آهنگ روح افزاى آسمانى كه در موسم حج، از حلقوم صدها هزار عشاق دلباخته و دلهاى موّاج از محبت الهى برمى آيد و دره هاى كوهستانى مكه را پر مى كند، روح را از تنگناى عالم ماده و خاك بالا مى كشد و در فضاى بلند و وسيع و منوّر الهى به پرواز در مى آورد.

اين نغمه عاشقانه هر چه تكرار شود، حلاوت مخصوص آن در جان آدمى را سختر و عميقتر مى گردد و بر شادابى و لطافت روح مى افزايد. لذا تكرار تلبيه بعد از مقدار واجب آن (كه يك بار است)، از مستحبّات در حال احرام است. براى اين حالت ملكوتى و روحانى دعاهايى نيز از ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده كه بايد به كتابهاى دعا مراجعه شود.

گفتن تلبيه، براى كسى كه محرم به عمره تمتع است تا مشاهده خانه هاى مكه است و با مشاهده خانه هاى شهر مكه، بايد تلبيه را قطع


1- 1- تفسير على بن ابراهيم، ج 2، ص 83/ نور الثقلين، ج 3، ص 488. «آلوسى» در «روح المعانى» و «فخررازى» در «تفسير كبير» در ذيل آيه مورد بحث نظير آن را با تفاوت اندكى نقل كرده اند.

ص: 83

كند. چنانچه محرم در حج تمتع، نبايد تلبيّه را تا ظهر روز عرفه بيشتر بگويد.

بر زاير خانه خدا با عمل احرام، حدود بيست و چهار چيز حرام مى شود كه به آنها محرمات احرام گفته مى شود و مُحرِم بايد با انجام دقيق و صحيح اعمال و مناسك بعدى، خود را از احرام خارج سازد.

فهرست محرمات احرام چنين است:

1- شكار كردن 2- تمتّعات جنسى 3- عقد كردن زن 4- استمنا 5- استعمال عطريات 6- پوشيدن لباس دوخته براى مردان 7- سرمه كشيدن 8- نگاه كردن در آينه 9- كفش پوشيدن براى مردان 10- فسوق و فحش دادن و فخر كردن 11- قسم خوردن 12- كشتن جانوران ساكن در بدن 13- انگشتر جهت زينت 14- پوشيدن زيور، جهت زينت براى زنان 15- روغن ماليدن به بدن 16- از بين بردن موى بدن 17- پوشاندن سر براى مردان 18- پوشاندن صورت براى زنان 19- در سايه راه رفتن براى مردان 20- بيرون آوردن خون از بدن 21- ناخن گرفتن 22- كندن دندان 23- كندن درختان و يا گياهان حرم 24- اسلحه برداشتن.

از فهرست ياد شده چهارتا، اختصاص به مردان دارد و دوتا نيز اختصاص به زنان دارد، و در باقيمانده زن و مرد شريك هستند.

براى شرح و توضيح جزئيات اين موارد، بايد به مناسك مراجع تقليد مراجعه كرد.

البته عده اى از احرام در ورود به مكه و عبور از ميقات، به خاطر موقعيت شغلى و يا بيمارى و غيره مستثنايند كه براى اطلاع بيشتر از جزئيات آن بايد به كتابهاى مناسك مراجعه شود.

حرم

ص: 84

زاير خانه خدا پس از محرم شدن، حق ورود در حرم را پيدا مى كند، منطقه اى كه علامت گذارى شده و حدود آن چنين است:

از سمت شمال «تَنْعيم» كه در سر راه مدينه قرار گرفته و فاصله آن تا مسجد الحرام 6148 متر است. البته امروزه شهر مكه به آن متصل شده است.

از جانب جنوب، محلى بنام «اضاءة لِبْن» كه در سر راه يمن، در فاصله 75/ 12009 مترى مسجد الحرام واقع شده است.

از جانب شرق «جِعرانه» است كه بر سر راه طائف، در فاصله 18333 مترى مسجد الحرام واقع شده است و در جنوب شرقى آن منا و مشعر الحرام و عرفات واقع شده، و حد حرم نشانه هايى است كه نزديك عرفات نصب شده، ولى خود عرفات خارج از حرم است.

از جانب غرب، اندكى به سمت شمال حرم، قريه اى است به نام «حُديبيّه» كه در كنار راه جدّه، در فاصله 13353 مترى مسجد الحرام واقع شده و در سال ششم هجرى صلح معروف «حُديبيّه» بين مسلمانان و مشركان مكه، در اين مكان منعقد شده است. نشانه هاى حرم پيش از حديبيّه نصب شده است. (1)

اگر با خطى اين حدود را به هم متصل سازيم، شكلى لوزى به دست مى آيد كه فاصله بعضى از ضلعهاى آن به مركز (يعنى مسجد الحرام) كمتر از بعضى ديگر است.

حرم داراى آدابى است و كسى حق ندارد در آن كمترين مزاحمتى


1- 1- ر. ك: به آراء المراجع فى الحج، على افتخارى گلپايگانى، ص 433.

ص: 85

عكس ص 13 راهنماى مصور حجاج

براى زايران خانه خدا فراهم كند.

حرم، پناهگاه الهى و سرزمين امن عمومى است و احكام خاصى دارد

ص: 86

كه ميان محرم و غير محرم مشترك مى باشد. از آن جمله شكار كردن و رم دادن پرندگان و بريدن و كندن و شكستن درختان آن و بيرون بردن خاك و سنگ از آن حرام و نيز ورود غير مسلمان در آن ممنوع است. (1) مكه، مسجد الحرام و كعبه در داخل حرم قرار گرفته است.

زاير خانه خدا، اگر پس از محرم شدن وارد حرم شود و بميرد، مجزى از حج و گناهانش آمرزيده است. (2)

قرآن مجيد در فضيلت و عظمت حرم مى فرمايد:

(اوَلَمْ يَرَوْا انَّا جَعَلْنا حَرَماً امِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَولِهِمْ افَبالْباطِل يُؤْمنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّه يكفرون؟). (3)

- آيا نديدند كه ما حرم امنى (براى آنها) قرار داديم در حالى كه مردم اطراف آنان (در بيرون اين حرم) ربوده مى شوند؟ آيا به باطل ايمان مى آورند و نعمت خدا را كفران مى كنند؟

(وَ قالُوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا اوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهم حَرَماً امِناً يُجبى الَيهِ ثمراتُ كُلِّ شَئٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكنَّ اكثرهُم لا يعلمونَ). (4)

«آنها گفتند: اگر ما هدايت تو را بپذيريم ما را از سرزمينمان مى ربايند.

آيا ما حرم امنى در اختيار آنها قرار نداديم كه ثمرات هر چيزى (از هر شهر


1- 1- آراء المراجع فى الحج، ص 434.
2- 2- تحرير الوسيله ج 1، ص 382.
3- 3- سوره عنكبوت، آيه 67.
4- 4- سوره قصص، آيه 57.

ص: 87

و ديارى) به سوى آن آورده شود؟ رزقى است از جانب ما، ولى بيشتر آنها نمى دانند!»

موقف دوم: مطاف، طواف و نماز آن

مكّه:

موقف دوم: مطاف، طواف و نماز آن

مطاف، مسجد الحرام است و زاير خانه خدا پس از حضور در آن، بايد دو عمل واجب- از واجبات عمره- را انجام دهد، نخست هفت بار خانه خدا را طواف كند و سپس دو ركعت نماز بخواند. ولى پيش از آن مناسب است اشاره اى به تاريخ شهر مكه و خانه كعبه و فضيلت آن دو داشته باشيم.

مكه:

زائر خانه خدا، پس از حرم وارد شهر «مكه» مى شود. اين شهر نامهاى متعددى چون «بكّه»، «بلد حرام»، «بلد امين»، «حرم امن»، «ام القرى و ...

دارد. مكه گذشته از شرافت و قداستى كه از آغاز خلقت و بخصوص از عهد ابراهيم عليه السلام يافته است، نخستين آيه هاى قرآن نيز در آنجا به رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرود آمد كه تا سيزده سال ادامه داشت. نخستين گروه در آنجا به اسلام گرويدند و بسيارى از آنان در راه دين خود آسيبها ديدند، سرزمينى كه زادگاه رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان است.

مكه از نظر جغرافيايى، شهرى كوهستانى است و رشته كوههاى متعددى آن را فرا گرفته است، چنانچه تا نزديك شهر نمى توان ساختمانهاى آن را درست ديد و محله هاى آن در ميان شِعْب ها و درّه هايى

ص: 88

واقع شده است كه رشته كوههايى آنها را از هم جدا مى كند و كعبه در ميان يكى از درّه هاى تنگ شهر مكه قرار گرفته است كه از همه طرف آن را

عكس 3 از ليست

ص: 89

كوههاى كم ارتفاع احاطه كرده اند. اميرمؤمنان عليه السلام در مورد موقعيت طبيعى و جغرافيايى كعبه مى فرمايد:

(... ثُمّ وَضَعَهُ بِاوْعَرِ بِقاع الارضِ حَجَراً. وَ اقَلِّ نَتائِقِ الْدُّنْيا مَدَراً. وَ اضْيقِ بُطُونِ الاوديةِ قُطْراً. بين جَبالٍ خَشِنَةٍ، وَ رِمالٍ دَمِثَةٍ، وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ، وَ قُرىً مُنْقَطِعَةٍ، لايَزْكُوبِها خُفٌّ وَ لاحافِرٌ وَ لا ظِلْفٌ ...). (1)

- سپس آن را در دشوارترين جاهاى زمين از جهت سنگستان بودن و كم رويشترين جاهاى بلند زمين از جهت كلوخ و خاك داشتن و تنگترين دره هاى زمين از جهت ظرفيّت قرار داد. بين كوههاى ناهموار و ريگهاى نرم دشوار گذر و چشمه هاى كم آب و آباديهاى از هم گسسته و جدا از هم كه نه شتر در آنجا فربه شود و نه گاو و گوسفند علف يابند.

كعبه به خاطر همين موقعيت خاص جغرافيايى، در طول تاريخ بارها به وسيله سيل تخريب شده و مورد تجديد بنا قرار گرفته است. (2)

شهر مكّه از دوره حضرت ابراهيم عليه السلام تا آغاز قرن ششم ميلادى تاريخ طولانى دارد، كه چندان روشن نيست و نيازى هم به ذكر آن ديده نمى شود. در آغاز قرن ششم ميلادى «قصىّ بن كلاب» جدّ اعلاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله قبيله خزاعه را كنار زد و خويشاوندان خود، قريش را كه در بيابانها و درّه هاى بيرون مكه مى زيستند به شهر آورد و رياست شهر را به دست گرفت و دارالندوه را تأسيس كرد (كه البته امروزه دارالندوه جزو مسجد الحرام شده است) و از آن به بعد رياست شهر در دست قريش


1- 1- نهج البلاغه، صبحى الصالح، خطبه 192 قاصعه.
2- 2- شهداء الفضيله، علامه امينى، ص 189.

ص: 90

مى ماند، تا اينكه با بعثت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و هجرت به مدينه، در سال هشتم هجرى اين شهر به دست مسلمانان گشوده مى شود و از آن پس، از جانب پيامبر و خلفا حاكمانى براى اداره اين شهر گمارده مى شد كه نيازى به ذكر دوران اسلامى تاريخ مكه ديده نمى شود.

در متون اسلامى روايات فراوانى در فضيلت شهر مكه و بلد امين وجود دارد كه به آن اشاره خواهيم كرد.

«مسجد الحرام و كعبه»

زايران خانه خدا از كوچه ها و خيابانها اين شهر پر جمعيت مى گذرند، ولى مسجد الحرام و كعبه به خاطر موقعيت خاص جغرافيايى از فاصله دور قابل رؤيت نيستند، تا آنكه به مسجد الحرام نزديك مى شوند و مى بينند كه سيل جمعيت از هر طرف به سوى آن مسجد با شكوه و جلال سرازيرند و مشتاقانه به سوى كعبه مقصود در حركتند و فوج فوج از درهاى متعدد شبستان مسجد وارد مى شوند. ناگهان چشمهاى پراشتياق وافدين خدا، به جمال كعبه مى افتد كه با يك دنيا عظمت و جبروت، سر به آسمان كشيده و سايه بر بندگان خدا افكنده و دامن به دست آنها داده است و مهمانان خدا را كه از راههاى دور، با تحمّل رنجهاى فراوان، بعد از يك عمر آرزو و انتظار، به سويش آمده اند، در آغوش گرفته است. جمعيتى را مشاهده مى كند كه گرداگرد كعبه را گرفته و آن خانه محبوب را چون جان شيرين در بغل مى فشارند و همچون پروانگان بر گرد شمع وجود بيت مى چرخند و با سوز و گدازى عرض نياز به درگاه بى نياز مى كنند.

از ديدن آن صحنه اعجاب انگيز، دلها از جاى كنده و بدنها مرتعش

ص: 91

عكس شماره 4 از ليست.

مى شود و چشمها همچون ابر بهارى از شوق مى بارد و زبانها به تعظيم و تكريم اين بيت مى پردازد كه:

ص: 92

«الحمد للَّه الَّذِى عَظَّمَكَ وَ شَرَّفَكَ وَ كَرَّمَكَ وَ جَعَلَكَ مَثابَةً لِلْنَّاسِ وَ امْناً و مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ» (1)

- شكر خدايى را كه اين چنين عظمت و شرافت و كرامتى، به تو عطا فرموده و تو را مرجع مردم و خانه امن بشر قرار داده و وسيله هدايت و سعادت جهانيان كرده است.

آرى خانه اى كه جلال و جبروتش دلهاى سلاطين جهان را مى لرزاند، و سطوت و هيبتش انبيا و مرسلين را در برابر خود به خاك افكنده و به خضوع و خشوع و بندگى وامى دارد، خانه اى است كه زايرانش بايد با حال تذلّل و انكسار خطاب به آن بگويند:

(سائلُك، فَقيرُكَ، مسكينك ببابِك فَتَصَدَّقْ عليه بِالجَنَّة. الّلهُمَّ الْبيتُ بَيْتُكَ، وَ الْحَرَمُ حَرمُك، وَ الْعَبْدُ عَبْدُكَ، وَ هذَا مَقامُ العائِذِ الْمُسْتَجيرِ بِكَ مِنَ النَّار). (2)

- بنده مسكين و فقير و محتاجت، به در خانه ات آمده، بر او تصدق نما و بهشت را نصيبش فرما. بارالها! اين خانه خانه تو، اين حرم حرم تو و اين بنده هم بنده توست و اين جايگاه پناه برنده و پناه خواهنده به تو از آتش جهنّم است.

اين لحظه يكى ازلحظه هاى بسيار باارزش واوقات استجابت دعاست.

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: (تُفْتَحُ ابْوابُ السَّماءِ وَ يُسْتَجابُ الدُّعاءِ فى ارْبَعَةِ مَواطِنَ: عِنْدَ الْتِقاءِ الصُّفُوفِ فى سَبِيلِ اللَّه، وَ عِنْدَ نزولِ الْغَيْثِ وَ عِنْدَ اقامة


1- 1- المحجة البيضا، ج 2، ص 169.
2- 2- المحجة البيضا، ج 2، ص 169.

ص: 93

الصلوة وَ عِنْدَ رُؤْيَةِ الْكعبة.). (1)

- در چهار موقع درهاى آسمان گشوده و دعاها مستجاب مى شود:

هنگام تلاقى صفوف مبارزان در راه خدا، هنگام نزول باران، هنگام نماز و هنگام ديدن كعبه معظّمه.

ما نخست، پيرامون مسجدالحرام توضيح مختصرى مى دهيم و سپس به تاريخ كعبه و موقعيت و احترام آن پيش از اسلام و پس از آن مى پردازيم.

مسجدالحرام يا مطاف، نام مسجد گرداگرد كعبه است و اين مسجد در ميان يكى از درّه هاى شهر مكه و تقريباً به شكل مربع مستطيل است و سطح آن نسبت به كف خيابانهاى اطراف در جهات مختلف، يك متر تا سه متر و در مواردى بيشتر، پايينتر است.

در اينكه مساحت اين فضا پيش از اسلام و در آغاز فتح مكه، چه مقدار بوده است، اطلاع دقيقى در دست نيست. تاريخ نشان مى دهد تا پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله هم، مردم خانه هاى خود را نزديك به كعبه مى ساختند و بدين ترتيب فضاى مسجد را مى گرفتند و عُمَرْ (خليفه دوّم) آنها را ازين كار بازداشت و گفت: كعبه خانه خداست و هر خانه فضاى خارجى مى خواهد و اين فضا پيش از شما بوده و شما بدان درآمده ايد.

آنگاه آن خانه ها را خريد و داخل مسجد كرد. (2)

عمر براى مسجد ديوارى به طول يك قامت ساخت كه بر سر آن ديوار چراغهايى مى گذاشتند و كم كم براى مسجد رواقى ساخت و پس از


1- 1- نهج الفصاحه، ص 234، حديث شماره 1168.
2- 2- معجم البلدان، ياقوت حَمَوى، ذيل مسجدالحرام، ج 5، ص 124.

ص: 94

آن خلفاى بنى اميه و بنى عباس بر وسعت و ترميم و زيبايى آن كوشيدند.

اما تعميرها و ترميم هاى اساسى مسجد در دوره سلاطين عثمانى بود. در سال 990 هجرى قمرى، مساحت مسجد به بيست و پنج هزار متر مربع رسيده شد و درهاى متعدّد جديدى براى آن ساخته شد و تعميرات اساسى در آن انجام گرفت.

از زمان تأسيس حكومت عربستان سعودى تاكنون، تغييرات اساسى و مهمى در مسجدالحرام صورت گرفته است و دولت سعودى مساحت مسجد را از بيست و هفت هزار به يكصد هزار متر مربع رسانده است كه در اين نوسازى بر درهاى مسجد نيز افزوده شد.

اكنون مسجد داراى شصت و دو در بزرگ و كوچك است و مناره هاى مرتفع و متعددى بر درهاى اصلى قرار دارد. گرداگرد مسجد، رواق دو طبقه است. مسجد با وسعت كنونيش گنجايش پانصد هزار نمازگزار را دارد.

خانه خدا «كعبه» با جلالى خاص، در وسط مسجدالحرام قرار دارد.

علاوه بر كعبه، مواضع ذيل نيز در داخل مسجدالحرام است: مقام ابراهيم، حطيم، حِجْر اسماعيل و چاه زمزم.

كعبه و آيات بيّنات

نخست اشاره اى به ساختمان كعبه و آيات بيّنات و تاريخ بناى كعبه مى كنيم و سپس به راز عظمت و شرافت و فضيلت آن مى پردازيم.

كعبه، بيت اللَّه الحرام، بيت العتيق، خانه خدا و قبله مسلمانان ساختمان چهارگوشه مسقفى در داخل مسجدالحرام است كه نماى ظاهرى آن از

ص: 95

سنگ سبز مايل به خاكسترى درست شده است و در تمام سال با پرده اى سياه كه حاشيه فوقانى آن قلاب دوزى شده، پوشيده است.

ارتفاع كعبه شانزده متر است. ولى در زمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله از اندازه فعلى بسيار كوتاهتر بوده، به طورى كه آن حضرت روز فتح مكه به حضرت على عليه السلام دستور داد بر شانه مباركش بالا رود و بتهايى را كه بر بام كعبه نهاده بودند بردارد و بشكند.

طول ضلع ناودان- شمالى- و نيز ضلع مقابل آن ده متر و ده سانتيمتر و طول دو ضلع ديگر كه در يكى از آنها در خانه واقع شده دوازده متر است. درِ خانه كعبه در ارتفاع دو مترى ازكف زمين قرار دارد. (1)

اركان كعبه

اگر خطهايى از مركز كعبه به چهار گوشه آن امتداد دهيم اين خطوط در امتداد جهت هاى چهارگانه اصلى قرار مى گيرد. اين گوشه ها و زوايا را «ركن» گويند. هر يك از چهارركن خانه، نامى دارد كه عبارتند از:

1- ركن جنوب شرقى كه حجر الاسود در آن نصب شده و «ركن حَجَرْ» نيز ناميده مى شود.

2- ركن شمال شرقى پيش از رسيدن به حِجر اسماعيل است كه به آن «ركن عراقى» نيز گفته مى شود.

3- ركن شمال غربى كه پس از گذشتن از حِجْر به آن مى رسيم و به آن «ركن شامى» نيز گفته مى شود.


1- 1- تفسير الميزان، ج 3، ص 360.

ص: 96

عكس 5 از ليست

4- ركن جنوب غربى كه پيش از ركن حجرالاسود است و به آن «ركن يمانى» نيز مى گويند.

حجر الاسود

ص: 97

حجرالاسود سنگى است سياه مايل به سرخى و بيضى شكل به قطر سى سانتيمتر كه در آن نقطه هاى قرمز ديده مى شود و نخستين بار به دست حضرت ابراهيم عليه السلام نصب شده است تا نقطه آغاز طواف باشد و طواف خانه خدا بر اساس آن به طور منظّم انجام پذيرد. اين سنگ در ركن شرقى، به ارتفاع يك متر و نيم از سطح زمين قرار گرفته است.

در روايات آمده است كه حجرالاسود امانتدار الهى است.

عن ابى عبداللَّه عليه السلام: (انَّ اللَّه تبارك و تعالى لَمَّا اخَذَ مَواثيقَ العبادِ امَرَ الحَجَرَ فَالْتَقَمَها وَ لِذلكْ يُقالُ: امانَتى ادَّيتُها وَ مِيثاقى تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لى بالمُوافاة). (1)

- وقتى كه خداوند در عالم ذرّ از بندگان پيمان گرفت، حجرالاسود را فرمان داد تا آن را در كام خويش فرو برد. (كنايه از اينكه حجرالاسود به عنوان امانتدار تعيين شده است) ازين رو، زايران وقتى كه به حجرالاسود مى رسند به او مى گويند امانت خويش را پرداختم و پيمانم را پاس داشتم، تا تو گواهى دهى كه بر سر پيمان هستم.

همچنين مى خوانيم: (حَجَرُ الاسْوَدِ يَمِينُ اللَّه فى ارْضِهِ) اين سنگ دست راست خدا در زمين است و دست گذاشتن بر آن و بوسيدن آن به منزله بيعت و دست دادن با خداست. البتّه دست گذاشتن و بوسيدن حجرالاسود، يك امر استحبابى است. امروزه حجرالاسود در پوششى از نقره است و علامت شكستگى دارد. علت اين شكستگى آسيبهايى است


1- 1- فروع كافى، ج 4/ در بحار الانوار، ج 99، ص 228، داستان اميرالمؤمنين عليه السلام با خليفه دوّم در مورد حجرالاسود آمده است.

ص: 98

كه در طول تاريخ بر آن سنگ مقدس وارد آمده است. نخستين آسيبى كه در تاريخ اسلام به آن آمد، ضربه هايى است كه به وسيله پرتاب سنگ، هنگام محاصره «حجاج بن يوسف ثقفى» به آن رسيد. همچنين از فتنه قرامطه نيز به آن ضربه هايى رسيده است. در اين فتنه قِرْمَطيان بر مكه تاختند، مردم آن را كشتند، به خانه كعبه بى حرمتى كردند و حجرالاسود را با خود به بحرين بردند. حجرالاسود مدّت بيست و دو سال در بحرين قرار داشت. سپس در سال 329 قمرى، نخست به كوفه و سپس به مكه منتقل و در ذى حجه همان سال در محل خود نصب شد.

ناودان

ناودان يا ميزاب، در ضلع شمالىِ- بين دو ركن عراقى و شامى- بام خانه، بر فراز حجر اسماعيل نصب شده است و هنگام باران، آب از بام كعبه به عرصه حجر اسماعيل مى ريزد. گويند اين ناودان را نخست «حجاج بن يوسف ثقفى» نهاد و سپس در طول تاريخ چندين بار آن را عوض كردند تا اينكه در سال 1276 «سلطان عبدالحميد» عثمانى، ميزابى از طلا براى كعبه فرستاد كه هم اكنون باقى است.

شاذِرْوان

بناى ساختمان كعبه بر روى پايه اى از سنگ مرمر، به ارتفاع 25 سانتيمتر قرار گرفته است كه آن پايه را «شاذِرْوان» مى گويند. در بعضى از جانبهاى كعبه، شاذِرْوان به صورت شيبى از آن بيرون زده است و حاجى نبايد به هنگام طواف روى آن راه برود كه موجب بطلان طواف مى شود.

مُلْتَزَم

ص: 99

«ملتزم» بين حجرالاسود و در كعبه قرار دارد و جاى دعا و استغفار است.

مُسْتَجار

«مستجار» مكانى نزديك ركن يمانى و مقابل و محاذى در كعبه و جايى است كه گنهكاران به آنجا پناه مى برند.

حَطيم

بنابه برخى از روايات، بين حجرالاسود و درِ كعبه است. چون در اين مكان مردم مى كوشند خود را به حجرالاسود برسانند و به يكديگر فشار مى آورند به همين جهت «حطيم» ناميده شده است. البته براى آن وجه تسميه ديگرى نيز گفته اند.

حِجْر اسماعيل

مكانى نيمدايره اى با ديوارى به ارتفاع يك متر و سى سانتيمتر كه در ضلع شمالى و عراقى كعبه قرار گرفته و مدفن حضرت اسماعيل و مادرش هاجر و بسيارى از پيامبران است.

مَقام ابراهيم

در ضلع شرقى و در فاصله سيزده مترى كعبه، حُجره اى با قُبّه اى كوچك ديده مى شود كه «مقام ابراهيم» نام دارد. در داخل اين حُجره

ص: 100

سنگى قرار دارد كه جاى پايى در آن ديده مى شود و اين جاى پا منسوب به حضرت ابراهيم عليه السلام است و طواف بايد بين مقام و كعبه باشد.

در روايتى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه مراد از «آيات بينات» مقام ابراهيم و حِجْر اسماعيل و حَجَرالاسود است.

زَمْزَم

چاه زمزم در جنوب مقام ابراهيم قرار دارد و داستان پيدايش آن در تاريخ به طور مشروح ذكر شده است و خلاصه آن اين است كه پس از اسكان هاجر و اسماعيل شيرخوار و تمام شدن آب و آذوقه، هاجر در جست وجوى آب برآمد و هفت مرتبه فاصله صفا و مروه را پيمود تا به حالت اضطرار و نوميدى رسيد. ولى ناگاه مشاهده كرد كه خداوند با لطف بيكرانش چشمه آبى زلال، در پايين پاى فرزندش جارى ساخته است. (1)

مَطاف

گرداگرد خانه كعبه، حدّ فاصل بين مقام ابراهيم و كعبه را «مطاف» مى گويند كه حدود 5/ 26 ذراع ذكر شده است و طواف بايد در اين محدوده باشد نه خارج از آن. البتّه در صورت عدم امكان طواف در محدوده ذكر شده (به خاطر ازدياد جمعيّت) تا جايى كه جمعيّت طواف كننده متّصل به يكديگر باشند، طواف در آن حدّ صحيح و مُجْزى است.

وسعت مطاف در مقابل حجراسماعيل نيز 5/ 26 ذراع است. (2)

كعبه در طول تاريخ

1- 1- ر. ك: مجمع البيان، ج 1، ص 208 و الميزان، ج 1، ص 288.
2- 2- آراء المراجع، ص 23.

ص: 101

بر اساس متون و منابع اسلامى خانه كعبه، پيش از ابراهيم عليه السلام و از زمان آدم عليه السلام برپا شده بود و اولين خانه اى كه براى پرستش خداوند ساخته شد در سرزمين مكه بود. مسلم است كه پرستش خداوند و ساختن مركز عبادت از زمان ابراهيم عليه السلام آغاز نشد، بلكه پيش از ابراهيم عليه السلام از آغاز زمان نوح و آدم وجود داشته است.

(انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مباركاً). (1)

- نخستين خانه اى كه براى پرستش خداوند ساخته شد در سرزمين مكه بود. (بكّه يا به معناى مكه است و يا محل كعبه و يا محل از بين بردن غرور).

(رَبَّنا انّى اسْكَنْتُ مِنْ ذرّيتى بوادٍ غير ذى زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ المحرّم). (2)

- پروردگارا! بعضى از فرزندانم را در اين سرزمين خشك و سوزان در كنار خانه تو سكونت دادم.

اين آيه به نحوى دلالت مى كند كه اثرى از خانه به هنگام ورود ابراهيم عليه السلام با فرزند شير خوارش اسماعيل و همسرش هاجر در سرزمين مكه وجود داشته است.


1- 1- سوره آل عمران، آيه 96.
2- 2- سوره ابراهيم، آيه 37.

ص: 102

همچنين از تعبير (اذْ يَرْفَعُ ابراهيمُ القواعدَ مِنَ الْبَيْتِ) (1)

استفاده مى شود كه شالوده هاى خانه كعبه وجود داشته است و ابراهيم و اسماعيل تنها كارى كه كرده اند بالا بردن پايه هاى آن خانه مقدس بوده است.

در خطبه «قاصعه» ى نهج البلاغه نيز مى خوانيم:

(الا تَرَوْنَ انَّ اللَّه سُبْحانه اخْتَبَرَ الاوّلين مِنْ لَدُنْ ادم الى الاخَرينَ من هذا العالم بِاحْجارٍ ... فَجَعْلهابَيْتَهُ الحرام ثُمَّ امَرَ ادمَ وَ ولَدَهُ انْ يَثْنُوا اعْطافَهم نَحْوَهُ). (2)

- آيا نمى بينيد كه خداوند مردم جهان را از زمان آدم تا به امروز به وسيله قطعات سنگى ... امتحان كرده است ... و اين سنگهاى روى هم چيده را خانه محترم خود قرار داده است. سپس به آدم و فرزندانش دستور داد كه به گرد آن طواف كنند.

بنابر اين از منابع اسلامى استفاده مى شود كه خانه كعبه به دست حضرت آدم ساخته شد و سپس در توفان نوح آسيب ديد و آثارش محو شد و حضرت ابراهيم آن را تجديد بنا كرد.

(وَ اذْ بَوَّانا لِابْراهيمَ مكانَ البَيْتِ انْ لاتُشْرِكْ بى شيئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِىَ لِلطَّائِفَينَ وَ القائِمين وَ الرُّكَّعِ السُّجُود). (3)

- به خاطر بياور زمانى را كه محل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم و (به او گفتيم) چيزى را شريك من قرار مده و خانه ام رابراى


1- 1- سوره بقره، آيه 126.
2- 2- نهج البلاغه، دكترصبحى صالح، خطبه قاصعه، شماره 192.
3- 3- سوره حج، آيه 26.

ص: 103

طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك گردان.

«بَوَّأَ» يعنى مسطّح كردن و آماده ساختن. بر طبق روايات تفسيرى، منظور جمله فوق اين است كه خداوند مكان خانه كعبه را كه در زمان آدم ساخته شده بود و در توفان نوح ويران و آثارش محو شده بود، به ابراهيم نشان داد. توفانى وزيد و خاكها را به عقب برد و پايه هاى خانه آشكار شد و يا قطعه ابرى آمد و در آنجا سايه افكند .... (1)

پس از تجديد بناى كعبه به دست ابراهيم و دعوت مردم براى حج، اين امر بزودى مورد پذيرش همگانى قرار گرفت و نه تنها عرب جاهلى، خانه كعبه را محترم مى شمرد و عمل حج را به عنوان اينكه از شريعت حضرت ابراهيم است برگزار مى كرد، بلكه ساير مردم هم كعبه را محترم مى شمردند؛ هنديها، ستاره پرستان ايرانى و كلدانى، زرتشتيان، يهوديان و نصارا همه آنها كعبه را محترم مى شمردند و چه بسا به عزم زيارت، به آنجا مسافرت مى كردند. ولى عربها بالاترين تعظيم و كرنش را در باره آن انجام مى دادند و از هر سوى به عنوان حج به آنجا روى مى آوردند و خانه را بناى ابراهيم و حج را نيز از آيين ابراهيم مى شمردند كه به طور توارث ميان آنان باقى مانده بود. (2)

رياست كعبه در زمان حضرت اسماعيل در دست او و بعدها به فرزندانش منتقل شد. تا اينكه طايفه «جُرْهُمْ» بر آنها پيروز شدند و رياست كعبه و مكه را از آنان گرفتند. سپس «عمالقه» بر «جرهُم» غالب شدند و


1- 1- تفسير نمونه، ج 14، ص 67.
2- 2- ر. ك: الميزان، ج 3، ص 361.

ص: 104

رياست كعبه را از دستشان گرفتند. ولى رياست «عمالقه» نيز چندان دوام نيافت و در مدت كوتاهى اين رياست به «جرهم» منتقل شد و سيصد سال رياست خانه در دست آنها ماند. و در اين زمان به ساختمان كعبه افزودند و ارتفاع آن را هم بالا بردند.

كم كم تعداد فرزندان اسماعيل زياد شد و جايشان نيز تنگ شد و به رهبرى «عمروبن لُحَىْ» از قبيله «خُزاعه» با «جرهم» جنگيدند و آنها را بيرون كردند و رياست كعبه به دست قبيله «خزاعه» افتاد. اين بنا در دست آنها ماند تا به «حُليل خزاعى» رسيد و از او به دامادش «قُصىِّ بن كلاب» از قريش و جدّ چهارم پيامبر منتقل شد. پس از آن، رياست كعبه تا سال فتح در دست قريش باقى ماند. (1)

«قُصَىّ بن كلاب» در قرن دوم پيش از هجرت كعبه را از نو ساخت تا اينكه پنج سال پيش از بعثت، سيل، خانه كعبه را خراب كرد و طوايف قريش براى بنياد آن اقدام كردند كه نصب حجرالاسود به وسيله حضرت محمد صلى الله عليه و آله كه در آن هنگام سى و پنج سال داشتند، انجام گرفت. در اين بازسازى، قريش به خاطر كمبود بودجه ارتفاع كعبه را كوتاه گرفتند و حجراسماعيل را نيز از بنا خارج كردند.

پس از اسلام و فتح مكه تا حكومت معاويه، كعبه تغييرى نيافته است، تا اينكه «عبداللَّه بن زبير» در عهد يزيد بر حجاز تسلّط يافت و يزيد براى سركوبى او «حُصَيْن بن نُمَيْر» را فرستاد و عبداللَّه بن زبير به كعبه پناه برد و حصين كعبه را هدف منجنيق قرار داد و به دنبال آن، كعبه خراب و روپوش


1- 1- الميزان، ج 3، ص 362.

ص: 105

آن و مقدارى از چوبهاى آن آتش گرفت. در اثناى جنگ، خبر مرگ يزيد انتشار يافت و حصين از ادامه جنگ منصرف شد. عبداللَّه بن زبير تصميم گرفت خانه كعبه را تماماً تجديد بنا كند و به موجب روايتى كه گفته اند عايشه از پيامبر شنيده بود كه:

«لَو لا انَّ قَوْمَك حَديثُوا عهدٍ بالجاهِلية لَهَدَّمتُ الكَعبةَ و الزقتُها بِالارْضِ وَ جَعلتُ لَها باباً شرقيًّا وَ باباً غربيّاً ...». (1)

- اى عايشه! اگر خويشاوندان (قريشى) تو تازه مسلمان نبودند خانه كعبه را ويران مى كردم و درِ آن را همكف زمين و براى آن دو در قرار مى دادم.

«عبداللَّه بن زبير» به استناد اين حديث، درى ديگر مقابل درِ موجود در خانه برآورد و آن را همكف زمين ساخت و حجر اسماعيل را داخل خانه ساخت و ارتفاع آن را تا 27 ذراع بالا برد و اين امر در سال 64 هجرى پايان يافت. (2)

پس از كشته شدن «عبداللَّه بن زبير» به دست «حجاج بن يوسف ثقفى»،- فرمانده عبدالملك مروان حجاج، عبدالملك را در جريان امر قرار داد و از او كسب تكليف كرد. او دستور داد كه خانه كعبه را به شكل نخستين درآورد. حجاج خانه را مطابق بناى قريش ساخت و درِ شرقى را از كف زمين بالا آورد و درِ غربى را مسدود كرد و طرف حِجْر را تخريب و ديوار را مطابق بناى قريش گذاشت. در سال 960 هجرى «سلطان سليمان»


1- 1- مسند احمد، ج 6، ص 179.
2- 2- كامل ابن اثير، ج 4، ص 207.

ص: 106

عثمانى سقف خانه را تغيير داد و در سال 1021 «سلطان احمد» عثمانى خانه را مرمّت كرد. در سال 1039 سيلى در بناى خانه رخنه كرد و ديوارهاى شمالى و شرقى و غربى آن را خراب كرد و «سلطان مراد» چهارم خرابى آن را ترميم كرد. از آن تاريخ تاكنون كعبه به همان حال باقى مانده است. (1)

راز عظمت و شرافت كعبه

عوامل متعددى پيش از اسلام و در اسلام، موجب شرافت و عظمت كعبه شده است. البته شرافت كعبه شرافتى ظاهرى نيست، بلكه معنوى و ناشى از تفضّل و تشريف الهى است. (2)

اينك به برخى از عوامل شرافت آن پيش از اسلام اشاره مى كنيم و سپس به شرافت و عظمتى كه اسلام به كعبه داده است، مى پردازيم.

1- كعبه اولين خانه اى است كه براى پرستش خدا ساخته شده است.

يكى از نامهاى كعبه «بيت العتيق» و يكى از معانى عتيق «قديم» است، چنانچه راغب در «مفردات» مى گويد: «الْعَتيقُ: الْمُتَقَدِّمُ فِى الزَّمانِ اوِ الْمَكان اوِ الرُّتْبَة»؛ عتيق چيزى است كه از نظر زمان يا مكان يا مرتبه متقدم باشد.

پس كعبه قديمى ترين خانه توحيد و عبادت است.

(انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مباركاً). (3)

(اولين خانه اى كه


1- 1- الميزان، ج 3، ص 358.
2- 2- الميزان، ج 1، ص 295.
3- 3- سوره آل عمران، آيه 96.

ص: 107

براى عبادت مردم بنا شده همان خانه مكّه است.)

چنانچه پيشتر اشاره كرديم، اين خانه مورد احترام بسيارى از اقوام و ملل بود و عرب جاهلى براى آن بالاترين احترام را قايل بوده است.

2- دعاى ابراهيم.

ابراهيم خليل الرحمان عليه السلام پس از تجديد بناى كعبه، چند جمله دعا كرد و در يكى از فرازها از خداوند مورد توجّه قرار گرفتن اين خانه و مركزيت يافتن و حرم امن شدن آن را درخواست كرد.

(وَ اذْ قالَ ابْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً امِناً ...). (1)

هنگامى كه ابراهيم گفت: بار خدايا! اين سرزمين را محل امن و آسايش قرار ده.

(رَبَّنا انّى اسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتى بِوادٍ غَيْرِ ذى ذَرْعٍ عِنْدَ بيتك الْمُحَرَّم رَبَّنا ليُقيموا الصَّلوةَ فَاجْعَلْ افْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوى الَيْهِم ...). (2)

پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانه اى كه حرم توست ساكن ساختم تا نماز را بر پاى دارند و تو قلبهاى گروهى از مردم را متوجه آنان ساز.

البته بايد توجه داشت كه خداوند دعاى ابراهيم، در مورد امنيّت كعبه را از دو سو اجابت كرد. هم امنيت تكوينى به آن داد زيرا مكّه از نظر طبيعى و جغرافيايى شهرى است كه در طول تاريخ، كمتر حوادث ناامن كننده به


1- 1- سوره بقره، آيه 126 و سوره ابراهيم، آيه 34.
2- 2- سوره ابراهيم، آيه 37.

ص: 108

خود ديده. و هم امنيّت تشريعى، يعنى خدا فرمان داده كه همه انسانها و حتى حيوانات در اين سرزمين در امن و امان باشند.

كعبه پيش از اسلام، با آنكه به آلايش ظاهرى آلوده و عملًا بتكده اى براى بت پرستان شده بود و مشركان بتهاى خود را در درون و بام و ديوارهاى آن نصب كرده بودند، ولى به حرمت دعاى مستجاب ابراهيم عليه السلام و شرافت ذاتى كعبه، خداوند آن را از شرّ دشمنانى كه به قصد انهدام و نابودى آن آمده بودند حفظ و آنان را هلاك كرده است كه داستان نابودى سپاه فيل از اين قبيل است.

در حديثى از امام زين العابدين عليه السلام مى خوانيم كه روزى ابوطالب به پيامبر عرض كرد: برادرزاده! آيا تو بر همه مردم مبعوث شده اى يا تنها براى قوم خودت؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نه، براى جميع انسانها مبعوث شده ام، از سفيد و سياه، عربى و عجمى. سوگند به كسى كه جانم در دست اوست كه من همه انسانهاى سفيد و سياه را به اين آيين دعوت مى كنم و تمام كسانى كه بر قلّه كوهها و وسط درياها هستند به اين آيين مى خوانم و من تمام فارس زبانها و روم زبانها را دعوت مى كنم.

هنگامى كه اين سخن به گوش قريش رسيد تعجب كردند و گفتند آيا گوش به سخن برادرزاده ات نمى دهى كه چه مى گويد؟ به خدا سوگند، اگر مردم فارس و روم اين سخنان را بشنوند، ما را از سرزمينمان مى ربايند و سنگهاى خانه كعبه را قطعه قطعه مى كنند. اينجا بود كه خداوند اين آيه شريفه را نازل كرد:

(وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الهُدى معك نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضنا اوَلَمْ نمكِّنْ لَهم

ص: 109

حَرَماً امِناً يُجْبى اليَه ثمراتُ كُلِّ شَي ءٍ) (1)

«اگر ما هدايت را با تو بپذيريم ما را از سرزمينمان مى ربايند! آيا ما آنها را در حرم امنى كه ثمرات هر چيز را به سوى آن مى آورند جاى نداديم؟»

درباره سخن ديگر آنان كه خانه كعبه را متلاشى مى كنند، سوره فيل را نازل كرد، كه هيچ كس بر چنين كارى قادر نيست. (2) داستان اصحاب فيل و هلاكت سپاه ابرهه به وسيله پرندگان از مسلّمات تاريخ است تا آنجا كه قريش آن را مبدأ تاريخ قرار داده بودند. براى اطلاع بيشتر در اين مورد به كتب تاريخ و تفسير مراجعه شود.

از ديگر حوادث شگفت انگيز كعبه پيش از بعثت، تولّد اميرالمؤمنين على عليه السلام در آن است. مورّخان و محدّثان اسلامى اين موضوع را يكى از فضايل اختصاصى آن حضرت مى دانند كه پيش و پس از آن حضرت هيچ كس در آن خانه زاده نشد. دانشمندان اسلامى بر تواتر احاديث در اين زمينه تصريح كرده اند.

مورّخان مى نويسند وقتى كه «فاطمه بنت اسد»- مادر گرامى آن حضرت- دچار درد زايمان شد، راه مسجدالحرام را پيش گرفت و خود را به ديوار كعبه نزديك ساخت و چنين گفت:

خداوندا! به تو و پيامبران و كتابهايى كه از سوى تو نازل شده است و نيز به سخنان جدّم ابراهيم- سازنده اين خانه- ايمان راسخ دارم.

پروردگارا! به پاس احترام كسى كه اين خانه را ساخت و به حق كودكى كه در رحم من است، تولّد اين كودك را بر من آسان فرما.


1- 1- سوره قصص آيه 57.
2- 2- تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 669، حديث 8.

ص: 110

لحظه اى نگذشت كه «فاطمه بنت اسد» به صورت اعجاز آميزى وارد خانه خدا شد و در آنجا وضع حمل كرد. (1)

حاكم نيشابورى از دانشمندان بزرگ اهل سنّت در اين مورد مى گويد:

«وَ لَقَدْ تَواتَرَتِ الاخْبارُ انَّ فاطمةَ بنت اسد وَلَدَتْ اميرَالمؤمنين علّى بن ابى طالب «كرّم اللَّه وجهَه» فى جوف الكعبه». (2)

- روايات متواترى وجود دارد مبنى بر اينكه فاطمه بنت اسد، اميرمؤمنان على بن ابى طالب را در داخل كعبه به دنيا آورد.

محدّثان و مورخان بزرگى از اهل سنّت چون مسعودى، ابن جوزى، و حلبى شافعى، على القارى، و سيد محمود آلوسى و ... در كتابهايشان به آن تصريح كردند.

مرحوم علّامه امينى، اخبار مربوط به اين قضيه را از شانزده نفر از اعلام و دانشمندان اهل سنّت و حدود پنجاه نفر از دانشمندان شيعه و چهل نفر از شاعران شيعه نقل كرده است.

با ظهور اسلام بر عزّت و شرافت كعبه افزوده شد. پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله با احياى حجّ ابراهيمى و زدودن تحريف و خرافات از چهره حج واقعى، احترام، عزّت، شرافت و طهارت از دست رفته كعبه را به او برگرداند تا آنجا كه مسجدالحرام، مبدأ اسراء و معراج پيامبر به مسجدالاقصى و عرش الهى شد.

(سُبْحانَ الَّذى اسْرى بِعَبْده لَيْلًا مِنَ المَسْجِدِالْحَرامِ الَى


1- 1- كشف الغمة فى معرفة الائمه، على بن عيسى اربلى، ج 1، ص 83.
2- 2- مستدرك الصَّحيحَيْن، حاكم نيشابورى، ج 3، ص 483.

ص: 111

الْمَسْجِدِالْاقصَى الَّذى بارَكْنا حَولَهُ لِيُرِيَهُ مِنْ اياتنا انَّهُ هُوَ السَّميعُ البَصير). (1)

- پاك و منزّه است خدايى كه بنده اش را در يك شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برد كه گرداگردش را پر بركت ساختيم، تاآيات خود را به او نشان دهيم. او خدايى شنوا و بيناست.

اسلام با قبله قرار دادن كعبه، بالاترين عظمت و عزّت را به او بخشيده است. آرى، كعبه قبله است و بايد نماز ما، دعاى ما، قبر ما، قربانى ما، همه اعمال نيك و با خير و بركت ما و بهترين حالات ما به سوى او باشد.

(قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضيها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِالْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَه وَ انَّ الَّذينَ اوتُوا الْكِتابَ لِيَعْلَمُونَ انَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ما اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُون). (2)

- ما صورت تو را مى بينيم كه به سوى آسمان (و در انتظار فرمان خدا براى تعيين قبله نهايى) مى گردانى و اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خشنود باشى بر مى گردانيم، پس روى خود را به جانب مسجدالحرام كن و هر كجا باشيد روى خود را به جانب آن گردانيد. و اهل كتاب مى دانند اين فرمان درستى از ناحيه پروردگار است و خدا از اعمال آنها غافل نيست.

بدين سان در سال دوّم هجرت، در حالى كه هفده ماه از هجرت


1- 1- سوره اسراء، آيه نخستين.
2- 2- سوره بقره، آيه 144.

ص: 112

رسول خدا به مدينه مى گذشت، پيامبر مأمور شد كه صورتش را از بيت المقدس به كعبه برگرداند. (1)

امروزه، مسجدى در مدينه به نام مسجد «ذوقبلتين» وجود دارد كه از مساجد مهم و معروف مدينه به شمار مى رود و در آن آثار دو قبله، يكى به سوى بيت المقدس و ديگرى به سوى كعبه به چشم مى خورد، اما اينكه در اين مسجد، آيا اين شخص پيامبر بود كه در يك نماز در حالى كه نصف آن را به سوى بيت المقدس خوانده بود، امين وحى فرود آمد و صورت پيامبر را در نصف ديگر نماز به سوى مسجدالحرام برگردانيد و يا اينكه عدّه اى از مسلمانان بودند كه در بين نماز به آنها خبر تغيير قبله رسيد و به سمت مسجدالحرام برگشتند به جهت اختلاف در احاديث، روشن نيست.

حضرت آيت اللَّه ميرزا ابوالحسن شعرانى در اين مسأله تحقيقى دارند كه علاقه مندان مى توانند به آن مراجعه كنند. (2)

اكنون به بيان چند روايت در فضيلت كعبه، نظر و نگاه به آن، عبادت و دعا در كنار آن مى پردازيم.

عن ابى عبداللَّه عليه السلام: (مَنْ نَظَرَ الى الكعبة لَمْ يَزَلْ تُكْتَسَبُ له حَسَنَةٌ وَ تُمْحى عَنْهُ سَيِّئَةٌ حَتّى يَنْصَرِفَ ببصره عَنْها). (3)

- هر كس به كعبه نگاه كند پيوسته حسنه اى براى او نوشته مى شود و سيئه اى از او محو مى شود تا وقتى كه چشمش را از كعبه برگرداند.


1- 1- سيره ابن هشام، ج 1، ص 55.
2- 2- بحار الانوار، ج 84، ص 39، پاورقى.
3- 3- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 132 و فروع كافى، ج 4، ص 240.

ص: 113

عن ابى عبداللَّه عليه السلام: «انَّ للَّه عَزَّوَجَلَّ حُرُماتٍ ثلاثاً لَيْسَ مِثْلَهُنَّ شَى ءٌ: كتابُهُ وَ هُوَ حُكْمُه وَ نُورُهْ، وَ بَيْتُهُ الَّذى جَعَلَهُ قبلةً لِلنَّاسِ لايَقْبَلُ مِنْ احَدٍ تَوَجُّهاً الى غَيْرِهِ، وَ عِتْرةُ نبيِّكُمْ صلى الله عليه و آله». (1)

- همانا سه چيز در نزد خداوند از احترام خاصّى برخوردارند كه چيزى همانند آنها نيست: كتاب او «قرآن» كه فرمان و نور اوست، خانه او «كعبه» كه آن را قبله مردم قرار داد و از هيچ كس توجّه به غير از آن را نمى پذيرد و عترت پيامبرتان كه درود خدا بر او و خاندانش باد.

سخن در زمينه مطاف را به پايان مى بريم و به اصل بحث برمى گرديم.

مناسك و اعمالى كه زاير خانه خدا بايد در اين موقف انجام دهد، دو چيز است: طواف و نماز طواف.

طواف

چنانچه سابقاً اشاره كرديم زاير خانه خدا پس از حضور در مسجدالحرام بايد به طواف كعبه بپردازد، يعنى هفت مرتبه به دور آن بگردد. آغاز طواف بايد از محاذى حجرالاسود باشد در حالى كه شانه چپ انسان به سمت كعبه و در حد فاصل بين مقام و بيت- در محدوده 5/ 26 ذراع- است و حجراسماعيل را نيز بايد داخل طواف كند.

در اين جا از بيان مقدّمات، اجزا، شرايط و مسايل دقيق و فنّى طواف خوددارى مى شود، زايران خانه خدا بايد براى اطلاع از آنها به كتابهاى مناسك مراجعه كنند.

نماز طواف

1- 1- روضة الواعظين، ابن فتال نيشابورى، ص 320 و خصال، صدوق، باب الثلاثه، ج 1، ص 146.

ص: 114

زاير خانه خدا، پس از طواف بيت بايد دو ركعت نماز، به عنوان نماز طواف در پشت مقام ابراهيم بخواند. نماز طواف همانند نماز صبح است و فقط در نيّت با آن فرق دارد.

(وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ ابْراهيمَ مُصَلّىً). (1)

- از جايگاه ابراهيم محلّى براى نماز انتخاب كنيد.

آرى، طواف و برگرد چيزى چرخيدن، علامت كمال علاقه و نشانه محبّت است تا آنجا كه انسان خود را فداى محبوب مى سازد و بلاگردان او مى شود، آنچنانكه پروانه عاشق شمع، آن قدر برگرد شمع مى چرخد تا عاقبت خود را با بال و پرى سوخته بپاى شمع مى افكند. حاجى واقعى نيز كه آتش اشتياق لقاى پروردگار در دلش شعله ور شد و بار سفر بسته و از وطن مألوف و خانه و كاشانه و فرزند و زن بريده و لبّيك گويان خود را به پاى ديوار خانه محبوب رسانيده است پروانه وار گرد شمع فروزان خانه توحيد مى چرخد و با حركت دايره اى بر گرد خانه حق، نشان مى دهد كه جز حق، چيزى نمى خواهد و جز حق چيزى نمى جويد و مجذوب هيچ عاملى جز حق نيست.

كُرات معلّق در فضا از آن جهت برگرد خورشيد در حال طوافند چون همه چيز را از او مى گيرند. الكترونها بر گرد نوترونها در طوافند، انسان نيز به عنوان جزئى از اجزاى اين دستگاه، بايد با عقل و اراده و اختيار، گرد خانه مبدأ و معبود خود در حال طواف باشد؛ خانه اى كه خداوند از باب


1- 1- سوره بقره، آيه 125.

ص: 115

تشريف و تكريم آدميان، آن را به نام خود نامزد كرده و در دسترس انسانها قرار داده است تا انسانها آن را قبله خود سازند. و هنگام نماز و عرض بندگى به سمت آن بايستند، هنگام تلاوت قرآن رو به سمت آن باشند، در حال احتضار به سمت آن بچرخند و در ميان قبر رو به سمت آن دفن شوند. خلاصه تمام حركات و سكنات و جنبش و جوشش- باستثناى بعضى از حالات- رو به سمت خانه معبود باشد.

(قُلْ انَّ صَلاتى وَ نُسُكى وَ مَحْياىَ وَ مَماتى للَّه رَبِّ الْعالَمين). (1)

در واقع، آدمى كه به دعوت حضرت حق لبّيك اجابت گفته و موفق به حضور در حريم بيت خدا شده مهمانى بسيار عزيز و گرامى است، و بر ميزبان كريمى وارد شده كه جود و كرمش نامتناهى و احسان و انعامش بى پايان و مجانى دادن و به رايگان بخشيدن عادت اوست: «يا مَنْ يُعْطِى الْكَثِيرَ بِالقليل». (2)

اى كسى كه در مقابل كار كم پاداش بسيار عطا مى كنى.

از امام اميرالمؤمنين عليه السلام سوأل شد: معنى اين كار بنده كه دست به دامن كعبه مى زند و پرده حرم را مى چسبد چيست؟ فرمود:

«مَثَلُهُ مثلُ رَجُلٍ لَهُ عِنْدَ اخَر جِنايَةٌ وَ ذَنْبٌ فَهُوَ متعلّقٌ بِثَوبِه وَ يَتَضَرَّعُ الَيهِ وَ يَخْضَعُ لَهُ انْ يَتَجافى عَنْ ذَنْبه». (3)

- كار او مانند كار مردى است كه درباره ديگرى مرتكب گناه و جنايتى


1- 1- سوره انعام، آيه 161.
2- 2- بخشى از دعاى وارده در ماه رجب، مفاتيح الجنان، ص 317.
3- 3- اسرار العبادات، قاضى سعيد قمى، ص 230، چاپ دانشگاه تهران، با تصحيحات و حواشى و مقدمه از سيّد محمّد باقر سبزوارى.

ص: 116

شده و حال با پشيمانى چنگ به دامن او مى زند و گوشه دامن او را مى گيرد و با تضرّع، از او تقاضاى عفو و گذشت از گناه مى كند.

به طور مسلّم، مقتضاى كرم و بزرگوارى هر شخص كريمى در اين موقع بذل عنايت است، تا چه رسد به ساحت اقدس حضرت ربّ العفو و الكرم، كه وقتى بنده وامانده و بى پناه، روى نياز به درگاه آن بى نياز مى آورد و چهره شرمسارى بر خاك مذلّت مى مالد و دامن بيت را مى چسبد و فرياد «الْعَفْو يا رَبَّ الْبيت» سر مى دهد، حاشا از كرمش كه روى برگرداند و آن بنده مسكين را از در خانه اش براند. بلكه با آن چنان رحمت عام و شاملى، دامن بر سر واردان بيت مى گستراند كه تمام گامها و نگاههايشان ارزش آسمانى پيدا مى كند.

موقف سوّم: مَسْعى سعى و تقصير

اشاره

موقف سوّم كه حاجى و زاير خانه خدا بايد پس از طواف و نماز طواف در آن حضور پيدا كند «صفا» و «مروه» است. صفا و مروه نام دو كوهى است كه در برابر يكديگر و در جنب مسجدالحرام (تقريباً در جهت شرقى كعبه) قرار دارند و اكنون مختصرى از آن دو كوه باقى مانده است.

مسافت ميان اين دو كوه كوچك حدود 420 متر است كه به صورت يك خيابان سرپوشيده به ارتفاع 12 متر و عرض 20 متر متصل به مسجدالحرام درآمده و آن را «مَسْعى يعنى محل سعى مى نامند.

دو لفظ صفا و مروه، گرچه فعلًا نام اين دو كوه و به اصطلاح علم شده، امّا در لغت «صفا» به معناى سنگ محكم و صافى است كه با خاك و

ص: 117

شن آميخته نباشد و «مروه» در لغت به سنگ محكم و خشن گفته مى شود.

سعى صفا و مروه عبارت است از هفت بار پيمودن مسافت بين اين

عكس 6 از ليست

ص: 118

دو كوه و بايد از صفا شروع كند و در مروه ختم كند. هر رفت و برگشت دوبار محسوب مى شود. مسايل جزئى و دقيق سعى را بايد در كتابهاى مناسك جستجو كرد.

قرآن، صفا و مروه را از شعاير و علامتهايى معرفى مى كند كه انسان را به ياد خدا مى اندازد:

(انَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اوِ اعْتَمَرَ فَلاجُناحَ عَلَيْهِ انْ يَطَّوَفَ بِهِما فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَانَّ اللَّه شاكِرٌ عَلِيمٌ). (1)

- صفا و مروه از شعاير و نشانه هاى خداست بنابراين كسى كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مى دهد مانع ندارد كه بر آن دو طواف (و سعى) كند. (و هرگز اعمال بى رويّه مشركان كه بر آنها بتهايى نصب كرده بودند از موقعيت اين دو مكان مقدّس نمى كاهد) و كسى كه فرمان خدا را در انجام كارهاى نيك اطاعت كند خداوند در برابر عمل آنها شكر گزار و از كارهاى آنها آگاه است.

سعى صفا و مروه، نشان تواضع و افتادگى انسان در پيشگاه خداست و بقاياى كبر و خودخواهى، آنچه در ظاهر و باطنش بوده است را از بين مى برد. اين جا مكانى است كه دستوراتش براى بيدار كردن متكبران است.

قال ابوعبداللَّه عليه السلام: «ما للَّه عَزَّوَجلّ مَنْسَكٌ احَبُّ الَى اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى مِنْ مَوْضِعِ السَّعْى وَ ذلِكَ انَّهُ يَذِلُّ فيهِ كُلُّ جَبَّارٍ عَنيدٍ». (2)

- هيچ مكان عبادتى نزد خدا محبوبتر از مكان سعى نيست چرا كه در


1- 1- سوره بقره، آيه 158.
2- 2- علل الشرايع، ج 2، حديث 1.

ص: 119

آنجا هر متكبّر گردنكشى خاضع مى شود. (و آثار بندگى و عبوديت كه تنها راه كمال آدمى است در او ظاهر مى شود).

آرى، كسانى كه در اثر كبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بردارند و ممكن نبود كه در خيابانها با سرعت راه بروند، در آنجا بايد به خاطر امتثال فرمان خدا گاهى آهسته و زمانى «هروله كنان» با سرعت پيش بروند.

انسان در عمل سعى، به ياد مادر مضطر و مهربانى مى افتد كه حدود چهار هزار سال پيش در همين مكان، به جستجوى آب براى كودك عطشانش كه با وضعى دلخراش مى ناليد و از شدت التهاب پا به زمين مى ساييد، هفت بار از اين كوه به آن كوه رفت و آمد كرد و با دلى سوزان به درگاه خدا مى ناليد و از آن منبع فيّاض و قدرت نامحدود آب حيات و راه نجات مى طلبيد چرا كه غير از او كسى را نداشت.

«الهى وَ رَبِّى مَنْ لى غيرُكَ اسْئَلُهُ كَشْفَ ضُرّى وَ النَّظَرَ فى امْرى . (1)

- اى خدا و پروردگار من! جز تو چه كسى را دارم كه رفع گرفتارى و چاره كارم را از او بخواهم.

لذا با قلبى مملوّ از ايمان و روحى سرشار از اميد به خالق منّان، از جا حركت كرد و با عجله بالاى كوه صفا رفت و ناله اى از دل كشيد: «هَلْ بِالْوادى مِنْ انيسٍ؟» (2) آيا در اين صحرا كسى هست؟ اما كسى را نديد و جوابى نشنيد. مضطربانه از صفا به سوى مروه دويد و بار ديگر ناله از دل


1- 1- مفاتيح الجنان، دعاى كميل.
2- 2- فروع كافى، ج 4، ص 202.

ص: 120

كشيد: «هَلْ بِالْوادِى مِنْ انيسٍ؟» باز چيزى نديد و جوابى نشنيد، شتابان به سوى صفا برگشت و ديگر بار از صفا به مروه و از مروه به صفا ... تا عاقبت آن حالت انقطاع از ما سوا و اخلاص در دعا، كار خود را كرد و به حكم آيه كريمه: (امَّنْ يُجيبُ المُضْطَرَّ اذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء) (1)

شرايط اجابت مضطر فراهم آمد و آب زلال از زير پاى كودك ناتوانش جوشيد.

از ديدن اين جريان، برق شادى در فضاى جانش درخشيد و به سمت فرزند دلبندش دويد و با ريختن چند قطره از آب گوارا در حلق كودك، حيات مجدّد به او بخشيد و نتيجه دعا و توكّل را با چشم خود ديد كه:

«وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّه يَجْعَلْ لَهُ مَخْرجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه فَهُوَ حَسْبُهُ». (2)

هر كس تقوا پيشه كند خدا براى او راه خروج (از بليّات و شدايد) را فراهم مى سازد و از راهى كه خود گمان نمى برد او را روزى مى دهد و هر كس به خدا توكل كند خدا او را كفايت مى كند.

آرى، در شرايط اضطرار است كه دعاها به اجابت مى رسد و گرفتاريها بر طرف مى شود و انسان نويد عنايت و امداد غيبى را به گوش دل مى شنود و قطره اى از درياى رحمت الهى را مى چشد.

مريم- مادر عيسى- نيز همين شرايط را پيدا كرد. مريم صدّيقه عليها السلام كه از شدّت درد زايمان، در وسط بيابان، به خود مى پيچيد و از غصّه و اندوه فراوان كه بر روحش فشار مى آورد به درگاه خالق مهربان مى ناليد و مردن


1- 1- سورءه نمل، آيه 61.
2- 2- سوره طلاق، آيات 2 و 3.

ص: 121

و از ياد و زبان مردم افتادن را از خدا مى طلبيد كه: (يا لَيْتَنى مِتُّ قَبْلَ هذا وَكُنْتُ نَسْياً مَنْسِيّاً). (1)

در اين موقع بود كه نويد عنايت، حمايت و حفظ و حراست را به او دادند.

(فَناديها مِنْ تَحْتِها الَّا تَحْزَنى قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِّياً. وَ هُزّى اليكِ بِجِذْعِ النَّخْلةِ تُساقِطْ عليكِ رُطَباً جنِيًّا فَكُلى وَ اشْرَبى وَ قَرّى عيناً) (2)

پس كودك از زير پاى مادر، ندايش داد: كه غمگين مباش.

پروردگارت در زير پاى تو، جوى آبى آفريده است. اين شاخه درخت خرما رابجنبان، تا بر تو رطب و خرماى تازه بريزد، پس بخور و بياشام و ديده ات (به عيسى عليه السلام) روشن باد. آرى، يك تكان دل مريم چه غوغايى در عالم بر پا كرد.

اين صحنه اعجاب انگيز از هاجر، آن مادر با ايمان، كه نمونه اى از تربيت آسمانى خاندان ابراهيم عليه السلام بود و مظهر عالى توحيد و توكل و انقطاع از ما سِوىَ اللَّه و اعتماد كامل به خدا، چنان در پيشگاه خداوند مورد تحسين و شايان تقدير واقع شد كه همان عمل، يعنى هفت بار رفت و برگشت بين كوه صفا و مروه، يكى از اركان حج و شِعارى از شعاير الهى معرفى شد و تا روز قيامت، يك وظيفه حتمى براى وافدان بيت و زايران خانه خدا شد، تا آن خاطره مقدس آسمانى در دلها تجديد شود و درس


1- 1- سوره مريم، آيه 23.
2- 2- همان، آيات 24 و 25.

ص: 122

عالى توحيد و صبر و تسليم و توكّل به مسلمانان بياموزد و به هنگام فقدان علل و اسباب عادى و طبيعى هرگز خود را نبازند و مبتلا به كابوس وحشتناك يأس و حرمان نشوند، بلكه در همان زمان فشار بحرانى حوادث، با قوّت ايمان، در مسير رجا و اميد به حضرت خالق منّان «سعى» كنند و دست از دامن صبر و ثبات و استقامت روح برندارند و متوجّه باشند كه صحنه امتحان الهى توأم با ناملايمات و مشقّتهاى فراوان است و تا انسان شرايط اجابت مضطر را پيدا نكند چيزى عايد او نمى شود. لذا ممكن است انسان بار اوّل و دوّم و احياناً دفعات متعدد در راه خداجويى و حقيقت طلبى، قدم بردارد و فرياد: «هَلْ بِالْوادى مِنْ انيسٍ» از دل بركشد، اما جوابى نشنود و نتيجه اى نبيند.

اينجاست كه شيطان وسواس خنّاس، به سراغ گوهر ايمان انسان مى آيد و در تضعيف نيروى توكّل و اخلاص آدمى مى كوشد و در اينجاست كه انسان بايد با استمداد از حول و قوّه الهى آنقدر در مسير ايمان و عمل ثابت بماند و بين دو كوه خوف و رجا «سعى» متين كند تا به هنگام مصلحت كه خدا مى داند، آب حيات و سعادت از ميان صخره هاى سخت مصايب بجوشاند و شادابى و طراوت، به سراسر زندگيش عطا فرمايد.

آرى «مَسْعى از سويى محل بروز و ظهور فضيلت والاى صبر و توكل و عبوديت انسان و از سوى ديگر جلوه گاه كرم و رأفت و رحمت و عطوفت حضرت ايزد منّان است. در ضمن كوه صفا اولين پايگاه تبليغات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بود، روزگارى كه مكه در ظلمت شرك فرورفته بود، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در بالاى اين كوه مردم را به خدا دعوت مى كرد و وقوف بر آن

ص: 123

مى تواند مجاهدتها و پايداريهاى پيامبر و مسلمانان صدر اسلام را در خاطره ها زنده كند.

در اين جا از بيان دعاهاى وارده در عمل سعى و وقوف بر كوه صفا و مروه خوددارى مى شود. علاقه مندان به مناسكها و آداب الحرمين مراجعه كنند.

«تقصير»

زاير خانه خدا پس از عمل سعى بايد تقصير كند، يعنى مقدارى از موى سر و صورت را بزند و يا ناخن را كوتاه كند. با انجام اين عمل، حاجى از احرام بيرون مى آيد و چيزهايى كه حرام بود- بجز تراشيدن سر و صيد- بر او حلال مى شود. (1)

نام اين پنج عمل (احرام، طواف، نماز طواف، سعى و تقصير) را عمره گويند. عمره به معناى زيادت است و مى توان آن را با معناى آبادى و تعمير كردن مقرون دانست. زيرا كسى كه به زيارت خانه خدا مى رود، سبب آباد شدن آنجا هم مى شود، زيرا توسعه، تعمير، زياد شدن، شكوفايى و آبادى منطقه هم از آثار زيارت عاشقان آن خانه است.

پس از انجام اعمال عمره و بيرون آمدن از احرام تا مُحْرِم شدن براى انجام اعمال حج، چند روزى فاصله است. كه آن را ايام فراغت نام مى گذاريم. اكنون ببينيم حاجى بايد اين ايام را چگونه بگذراند.

«ايام فراغت»

1- 1- آراء المراجع، ص 312.

ص: 124

چنانچه يادآور شديم، پس از انجام عمره و پيش از شروع اعمال حج، فرصت و فراغتى به زايران خانه خدا دست مى دهد.

اكنون بايد ديد كه زاير اين ايام فراغت را بايد چگونه و با چه چيزهايى پر كند؟ البته افراد در پر كردن اين ايام مختلف هستند. بعضى به تماشاى افراد و قيافه هاى گوناگون، بعضى به سراغ دوستان و همشهريان و آشنايان، بعضى به مسجدالحرام و كعبه و نماز و تلاوت قرآن، بعضى به ديدن جاهاى ديدنى مكه، بعضى به وضع جغرافيايى مكه و كوه و درّه و مساحت و بلندى كعبه، بعضى در روز شمارى براى بازگشت و مراسم استقبال و وليمه ... خلاصه پر كردن ايام فراغت، بستگى به طرز تفكّر و شناخت حاجى از اين سفر دارد. البته كارهايى كه معمولًا به آن سرگرم مى شوند حرام نيست، ولى بايد ديد كه چه كارى به هدف حج نزديكتر و بيشتر مورد سفارش رهبران اسلام قرار گرفته است. مى توان گفت كه ايام فراغت، بهترين فرصت براى تأمين اسرار و اهدافى است كه پيشتر بيان كرديم. در اين ايام بايد ابعاد سياسى، اقتصادى، فرهنگى، عرفانى، عبادى و ... حج بررسى شود. براى نيل به اين اهداف بايد سمينارهايى از سوى بعثه هاى كشورهاى اسلامى، در مكه تشكيل و از نخبگان و متفكّران جهان اسلام پيرامون موضوعات ياد شده استمداد گيرند و آنان نيز راه حلها و نظريات خود را پيرامون تبديل وضع موجود به وضع مطلوب ارائه دهند.

چنانچه بيان داشتيم؛ تشكيل سمينارها جهت برنامه ريزى كلان و

ص: 125

اجراى برنامه ها بر عهده بعثه ها و هيأتهاى نمايندگى حج كشورهاى اسلامى است كه بايد اعمال و مناسك و مراسم پرشكوه حج را بدين سمت و سوى سوق دهند. ولى بهترين اشتغال عامه مردم كه در تمام عمرشان تنها يك يا دوبار توفيق تشرّف به مشاهد مشرّفه را پيدا مى كنند، همان پرداختن به نماز و قرائت قرآن و طوافهاى مستحبى و توبه و استغفار است. ما در اين جا به بيان چند روايت در ارزش و فضيلت نماز، ختم قرآن در مسجدالحرام و مكّه، طواف مستحبّى و نظر و نگاه به كعبه مى پردازيم.

در مورد ختم قرآن در مكّه از امام سجّاد عليه السلام روايت شده است:

(مَنْ خَتَمَ القرانَ بِمكَّة لَمْ يَمُتْ حَتّى يَرى رَسوُلَ اللَّه وَ يرى مَنْزِلَهُ فِي الْجَنَّة). (1)

- كسى كه قرآن را در مكّه ختم كند از دنيا نمى رود مگر آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله و همچنين جايگاه خود را در بهشت خواب ببيند.

آرى، قرآن در مكه، مسجدالحرام، در صفا و در حِرا نازل شده است و بايد در همانجاها قرائت شود.

همچنين، نماز در مسجد الحرام داراى بالاترين ارزش است.

عَنْ ابَى الْحسن الرضا عَنْ ابائه عليهم السلام قال: «قال محمد بن على الباقر عليه السلام صَلوةٌ فِى المسجدِالحرام افْضَلُ مِنْ مأةِالْفٍ صلوة فى غيره مِنَ الْمَساجد». (2)


1- 1- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 146.
2- 2- ثواب الاعمال، ص 49.

ص: 126

- امام رضا عليه السلام ازپدران بزرگوارش روايت مى كند كه امام باقر عليه السلام فرمود:

يك نماز در مسجدالحرام از صد هزار نماز در مساجد ديگر با فضيلت تر است.

يكى از اعمال مستحبى در ايّام فراغت، طواف مستحبى است.

روايات در مورد طواف مستحبى فراوان است. به عنوان نمونه، به روايتى از امام صادق عليه السلام اشاره مى شود:

«انَّ اللَّه جَعَلَ حَوْلَ الكعبةِ عِشْرينَ وَ مأة رَحْمة، مِنْها سِتُّونَ لِلطَّائِفينَ الحديث». (1)

- خداوند در اطراف كعبه صد و بيست گونه رحمت قرار داده است كه شصت تاى آن براى طواف كنندگان است.

البته بايد توجه داشت كه انجام طواف مستحبّى نبايد موجب در اختيار گرفتن مطاف و حجرالاسود، و ايجاد مزاحمت براى كسانى شود كه مى خواهند طواف واجب انجام دهند، زيرا اين كار، نوعى نوع ظلم و تجاوز به حق آنان است. از اين جهت در روايات مى خوانيم كه خلوت كردن مطاف از كسانى كه طواف مستحبّى بجا مى آورند اولين اقدام حضرت مهدى «عج» براى اجراى عدالت خواهد بود.

قال الصادق عليه السلام: اوَّلُ ما يُظْهرُ القائمُ مِنَ العَدْلِ انْ يُنادِى مُنادِيهِ انْ يُسَلِّمَ اصْحابُ النَّافِلَةِ لَاصْحابِ الْفَرِيضَةِ الْحَجَرالاسْوَدِ وَالطَّوافَ بِالْبَيْتِ. (2)


1- 1- وسائل الشيعة، ج 9، ص 392، حديث 1783.
2- 2- من لايحضر الفقيه، ج 2، ص 525، باب نوادر الحج/ كافى، ج 4، كتاب الحج، نوادر الطواف، ص 427/ وسائل الشيعة، ج 9، باب 17، ص 412/ بحارالانوار، ج 52، ص 374.

ص: 127

- نخستين كارى كه امام مهدى «عج» براى اجراى عدالت انجام مى دهد، اين است كه منادى آنحضرت (در مسجدالحرام) اعلام مى كند:

كسانى كه عملشان مستحبّى است، مطاف و حجرالاسود را به كسانى واگذارند كه عمل واجب دارند.

همچنين يكى ديگر از اعمال مستحبى در ايام فراغت، نگاه كردن به كعبه است گذشته از روايتى كه پيشتر اشاره شد، و در روايت ديگرى، امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

انَّ اللَّه تبارك و تعالى جعل حولَ الكعبة عشرين و مأة رحمة، سِتُّونَ لِلطائفينَ وَ ارْبَعُونَ لِلْمُصَلِّين، و عشرون للناظرين. (1)

- خداوند در اطراف كعبه صدوبيست گونه رحمت قرار داده است كه شصت تاى آن براى طواف كنندگان و چهل تاى آن براى نمازگزاران و بيست تاى آن براى كسانى است كه به كعبه نگاه مى كنند.

موقف چهارم: عرفات و وقوف در آن

اشاره

پيشتر گفتيم كسانى كه وظيفه حجّ تمتّع دارند بايد ابتدا عمره را كه حج اصغر ناميده مى شود انجام دهند و سپس به انتظار فرارسيدن ايّام حج اكبر در مكه بسر برند. همچنين كسانى كه وظيفه حج قِران (2) و افراد دارند و حج آنها مقدّم بر عمره است، فوج فوج وارد مكه مى شوند، تا همه با هم در


1- 1- وسائل الشيعة، ج 9، ابواب الطواف، باب 9، ص 398.
2- 2- كسانى كه منزلشان در مكه است و يا فاصله منزلشان تا مكه كمتر از شانزده فرسنگ شرعى است وظيفه حج قِران و حج افْراد دارند.

ص: 128

روز معيّن جامه احرام حج بپوشند و لبّيك گويان از مكه خارج و به دامن كوه عرفات كشيده شوند.

عمره يك عبادت فردى است، هر كس مى تواند در هر روز از ماههاى سال آن را انجام دهد و مشروط به هماهنگى با ديگران نيست، امّا حج يك عبادت اجتماعى است، كه بايد در روز معيّنى آغاز و در روز معينى پايان يابد و زايران بايد در مواقف و اماكن خاصّى حضور پيدا كنند.

از اين جهت همه كسانى كه قصد شركت در مجمع عمومى حج را دارند از هر نقطه دنيا كه باشند، مى كوشند تا روز هشتم ذى حجه خود را به مكه برسانند.

پيشتر اشاره شد كه حج تمتّع، از سيزده عمل واجب تشكيل مى شود و براى انجام اين سيزده واجب بايد در شش موقف حضور پيدا كند. ولى به خاطر اشتراك بعضى از مواقف عمره با حج (مسجدالحرام، مكّه و صفا و مروه) و بيان آنها در عمره، تنها به مواقف اختصاصى حج مى پردازيم.

اولين عمل واجب در حج تمتع، احرام از شهر مكّه است كه معمولًا زايران خانه خدا از بعدازظهر روز هشتم ذى حجه، براى انجام اين عمل آماده مى شوند. حاجيان (چنانچه قبلًا گفتيم تعويض لباس مخصوص مردان است) لباس معمولى را از خود خارج مى كنند و سرها را برهنه و دو قطعه پارچه سفيد به عنوان لباس احرام مى پوشند و نيّت احرام از حج (تمتع يا قران يا افراد) را مى كنند و زبان به ذكر تلبيه مى گشايند:

(لبّيك اللَّهم لَبّيك، لَبّيك لا شريك لك لَبّيك، انَّ الْحَمْدَ وَ الْنِعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لا شريك لَكَ لَبَّيك).

ص: 129

بدين وسيله حدود بيست و چهار چيز برآنان حرام مى شود كه بايد با انجام اعمال صحيح و دقيق بتدريج خود را از احرام خارج سازند. زايران خانه خدا پس از احرام، با همراه داشتن وسايل ضرورى براى زندگى چهار، پنج روزه بيابانى با آهنگ شورانگيز تلبيه، مكه را به قصد عرفات و بيابانهاى شمال شرقى شهر ترك مى كنند.

وقوف و حضور در سرزمين عرفه، يكى از واجبات و اركان حج است و ترك وقوف اختيارى (از ظهر روز عرفه تا مغرب شرعى) و اضطرارى (مقدارى از شب عيد) عرفه موجب بطلان حج است. (1) حاجيان بايد از ظهر روز نهم تا مغرب شرعى در آن بيابان ملكوتى بمانند.

(ثُمَّ افِيضُوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النَّاسُ ...). (2)

- سپس از همانجا كه مردم كوچ مى كنند كوچ كنيد.

در اين آيه، خداوند بر روى يكى از امتيازاتى كه قريش براى خود قايل بود، خط بطلان كشيده است: قريش خود را حُمْس (بروزن خُمْس) مى خواندند يعنى افرادى كه در دين محكم مى باشند وخويشتن را از فرزندان ابراهيم عليه السلام و متولّيان و سرپرستان كعبه مى شمردند و براى هيچ يك ازاعراب مقامى كه براى خويشتن مى دانستندقايل نبودند. آنها مى گفتند ما نبايد احترام آنچه را كه از حريم مكه بيرون است با آنچه در حريم مكه است برابر بدانيم، اگر چنين كنيم عرب براى ما ارزشى قايل نخواهد شد.

به همين جهت وقوف در عرفات را كه از محيط حرم بيرون است ترك


1- 1- آراء المراجع، ص 329.
2- 2- سوره بقره، آيه 199.

ص: 130

كردند، با اينكه مى دانستند جزو وظايف حج و آيين ابراهيم است. (1)

عكس 7 از ليست


1- 1- سيره ابن هشام، ج 1، ص 199.

ص: 131

عرفات صحرايى است به طول دوازده كيلومتر در شش و نيم كيلومتر، در فاصله بيست و چهاركيلومترى شمال مكه بر سر راه طائف كه از حدود حرم خارج است.

عرفات صيغه جمع است و مفرد آن عرفه، به معناى كوه و بلندى است و به معناى عرفان و شناسايى، اعتراف به گناه و آشنا شدن به وظيفه و ... نيز آمده است.

در جهت شمالى اين دشت كوهى است كه آن را «جبل الرّحمه» يا «كوه عرفات» مى نامند.

همان گونه كه بيان شد، وظيفه حاجى در اين بيابان وقوف و حضور از اذان ظهر تا مغرب است. ولى خوب است كه اين وقوف همراه با توبه و انابه و دعا و استغفار باشد. اهميت دعا در اين روز تا آنجاست كه اگر روزه داشتن (البته براى غير حاجى و گرنه زاير خانه خدا كه مسافر است نبايد روزه بگيرد) سبب ضعف و بى حالى در دعا شود سزاوار است كه روزه نگيرد تا بتواند دعا كند (1)، با اينكه روزه آن روز جبران گناهان نود ساله است. (2)

عرفات، سرزمين خواستن و دعا

آرى، عرفات محل دعا و توبه است. وقوف در عرفات اگر چه از نظر زمان محدود است، اما از نظر آثار و نتائج معنوى و بركات آسمانيى كه عايد حاضران در موقف مى شود، فوق العاده عظيم است.


1- 1- مفاتيح الجنان.
2- 2- المراقبات، ص 229.

ص: 132

امام سجّاد عليه السلام به سايلى كه در عرفات از مردم گدايى مى كرد، فرمود:

«وَيْحَكَ اغَيْرَ اللَّه تَسْأَلُ فى هذا المقام انّه لَيُرْجى لِما فى بطونِ الحُبالى فى هذا اليوم انْ يكونَ سَعيداً». (1)

- واى بر تو، در چنين روزى از غير خدا طلب مى كنى و حال آنكه امروز آنچنان رحمت خدا شامل و عام است كه اميد مى رود آنچه در شكم مادران است نيز مورد لطف خداوندى قرار گيرند.

مردى در مسجد الحرام از امام صادق عليه السلام پرسيد: چه كسى گناهش از گناه همه كس بزرگتر است؟ فرمود:

«مَنْ يَقِفُ بهذِين الْمَوْقِفَيْنِ؛ عرفة و مزدلفةَ وَ سَعى بين هذين الجَبَلَيْنِ، ثُمَّ طافَ بهذا البَيْتِ وَ صَلّى خلفَ مقامِ ابراهيمَ، ثُمّ قال فى نَفسِهِ اوْ ظَنَّ انَّ اللَّه لَمْ يَغْفِرْ لَهُ فَهُوَ مِنْ اعظَم النّاسِ وِزراً». (2)

كسى كه در اين دو موقف- عرفه و مشعر- وقوف كند و بين اين دو كوه- صفا و مروه- سعى نمايد و گرد خانه خدا طواف انجام دهد، پشت مقام ابراهيم نماز بخواند در عين حال پيش خود بگويد يا گمان كند كه خدا او را نيامرزيده است، اين آدم از همه كس، گناهش بزرگتر است.

بر طبق رواياتى، همه حاضران در عرفات دعاى مستجاب دارند، چه نيكان و چه بدان.

قال ابوجعفر الباقر عليه السلام: «ما يَقفُ احدٌ على تلك الجبال بَرٌّ وَ لافاجرٌ


1- 1- بحار الانوار، ج 99، ص 292.
2- 2- وافى، ج 2، كتاب الحج، ص 42.

ص: 133

الَّا استجابَ اللَّه له فَامَّا البَرُّ فَيستجابُ لَه فى اخِرَتِهِ وَدنياه، وَ امَّا الفاجرُ فَيُسْتَجابُ لَهُ فى دُنْياه». (1)

- احدى از نيكان و بدان نيست كه بر اين كوهها وقوف كند مگر اينكه خدا دعاى او را به اجابت مى رساند، دعاى نيكان نسبت به امور دنيا و آخرتشان مستجاب مى شود، ولى دعاى بدكاران درباره دنيايشان مستجاب مى شود.

در برخى از روايات آمده است كه تنها وقوف در عرفه مى تواند بعضى از گناهان كبيره را بپوشاند.

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله «ما رأى الشيطانُ في يوم هو أصغَرُ ولا أحقَرُ ولا أغيضُ مِنهُ يومَ عَرَفَة و ما ذلك إلّالما يَرى مِنْ نُزوُلِ الرَّحمَةِ و تجاوُزِ اللَّهِ عن الذنوب العِظامِ إذ يقالُ مِنَ الذّنوبِ ما لا يكَفِّرُها إلّا الوقوف بِعَرَفَة»؛ (2)

«ديده نشده شيطان در روزى كوچكتر، فرومايه تر و خشمگين تر از روز عرفه، و اين حقارت و زبونى و خشمگينى شيطان در روز عرفه نيست مگر بدين جهت كه مى بيند نزول رحمت و گذشت و بخشايش خداى را از گناهان بزرگ زائران، زيرا برخى گناهان است كه آنها را نمى پوشاند و مورد بخشايش قرار نمى دهد مگر وقوف در عرفات».

هنگام غروب روز عرفه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به بلال فرمود مردم را ساكت كن تا مطلبى بگويم. وقتى همه ساكت شدند، فرمود:

«انَّ رَبَّكم تَطَوَّلَ عليكم فى هذا اليوم فَغَفَر لمُحْسنِكُمْ وَ شَفَّع


1- 1- فروع كافى، ج 4، ص 262، حديث 38.
2- 2- شرح نهج البلاغة، ابن ميثم بحرانى، ج 1، ص 224.

ص: 134

مُحْسِنَكُم فى مُسئيكُم فَافيضُوا مَغْفوراً لَكُمْ، الَّا اهْلَ التَبَعاتِ فَانَّ اللَّه عَدْلٌ يأخُذُ لِلضَّعيفِ مِنَ القَوى . (1)

- همانا خداوند بر شما منّت گذاشت، نيكان شما را مشمول مغفرت كرد و به شفاعت نيكان، از تقصير بدان گذشت، اينك حركت كنيد در حالى كه همه مشمول عفو و رحمت حضرت حق شده ايد، مگر اهل تبعات (مقصود متجاوزان به حقوق مردم است) چه آنكه خدا عادل است و حق ضعيف را از قوى خواهد گرفت.

دعا: طريق مستقل براى جلب رحمت الهى

از روايات پيشوايان معصوم عليهم السلام استفاده مى شود كه براى جلب رحمت پروردگار دو راه وجود دارد، يكى عمل و ديگرى دعا.

اهل عمل، از راه عدل وارد مى شوند و به اجر و پاداش خود مى رسند.

اما اهل دعا و سوأل از راه فضل وارد مى شوند و مشمول رحمت الهى مى گردند. «ابن فهد حلّى» از كتاب دعاى محمد حسن صفّار نقل مى كند:

عن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: «لَتسأَلُنَّ اللَّه اوْ ليُعْطِيَنَّ عَلَيْكم. انَّ للَّه عِباداً يعملون فَيُعْطيهِمْ، وَ آخَرينَ يَسْألونه صادقينَ فَيُعْطيهم، ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ فِى الجَنَّة، فَيَقولُ الَّذينَ عملوا رَبَّنا عَمِلْنا فَاعْطَيْتَنا، فَبِما اعْطَيْتَ هولاء؟ فيقول عِبادى اعْطَيْتُكُمْ اجوركم وَ لَمْ الِتْكُمْ مِنْ اعمالكم شيئاً وَ سْأَلْنى هؤلاءِ فَاعطيتُهُمْ وَ هو فَضْلى اوتيهِ مَنْ اشاءُ». (2)


1- 1- فروع كافى، ج 4، ص 258.
2- 2- شرح نهج البلاغه خويى، ج 4، ص 263 و عدة الدّاعى، فارسى، ص 28.

ص: 135

- بايد از خدا بخواهيد تابه شما عطا كند. چه آنكه خداوند بندگانى دارد كه عمل مى كنند و خدا اجرشان را مى دهد و بندگان ديگرى دارد كه با صدق و اخلاص از او تقاضا مى كنند پس خدا به آنها نيز عطا مى كند و سر انجام همه را در بهشت جاى مى دهد. پس صاحبان عمل مى گويند:

پروردگارا! ما را كه مورد لطف قرار دادى نتيجه اعمال خوب ما بوده است اما اين دسته از چه راه به اين درجه از كرامت و عطا رسيده اند؟ خداوند مى فرمايد: بندگان من! شما كار خوب كرده و مزد خود را بى كم و كاست گرفته ايد. اما اينان به گدايى در خانه من آمده اند و دست مسألت به سوى من دراز كرده اند، پس به ايشان نيز عطا كردم و آن فضل من است كه به هر كه بخواهم مى دهم.

البته اهل دعا بودن و تقاضا كردن كار هر كسى نيست، دلى زنده و چشمى گريان و حالى سوزان مى خواهد. انسان بايد به خود بيايد و اندكى بينديشد كه جمعى از بندگان خدا براستى موفّقند و آثار موفّقيت از تمام شؤن زندگيشان پيداست؛ آنها صحّت و عافيت، نعمت امنيت و فراغت دارند. مشاغل دنيويشان كم، و همّ و غم آخرت بر قلبشان غالب و راههاى عبادت و بندگى و تأمين سعادت اخروى برايشان باز و هموار است. بعد به خود بنگرد و ببيند، چه عقب ماندگيها، چه محروميتها و چه كم و كسريها در وادى عمل دارد. آنگاه در مى يابد كه بى توفيقى در تمام شؤن زندگيش نمايان است؛ مشاغل دنيوى و گرفتاريهاى زندگى چون تار عنكبوتى بر اطراف جسم و روحش تنيده و طناب پيچش كرده اند؛ فراغت قلبى از دستش رفته، همّ و غم دنيا بر روحش مستولى شده، همواره به فرمان اهل و عيال هوسباز مى جنبد، در تأمين هوسهاى آنها در آتش دنيا

ص: 136

طلبى مى سوزد و آتش سوزان جهنّم را براى خود آماده مى سازد و واى اگر از پس امروز بود فردايى. با چنين انديشه اى و سنجش فاصله بين خود و بندگان موفق خدا از دريچه فكر، قهراً تكان مى خورد و توفانى از غصّه و اندوه و تأثّر در فضاى جانش برمى خيزد و بر فقر و بيچارگيش آگاه مى شود. سپس بابى تابى تمام در مقام رهايى از قعر اين درّه هولناك و پرواز در فضاى روشن و منوّر بندگى و آخرت طلبى با اهل عمل برمى آيد، ولى مى بيند راهها بسته، ريسمانها بريده و ابزار كار از دست رفته است.

دوران جوانى با اعمال زشت تباه شده، آلودگى گناه فضاى جان او را سياه كرده و اعمال عباديش ناقص و معيوب بوده است؛ نه روزه اى كامل داشته است، نه حجى قابل، نه نمازى بى عيب، نه خمس و زكاتى بى نقص. و مرگ بى خبر مى رسد، خدايا چه چاره اى دارم؟ به كجا پناه برم؟

اينجاست كه سر به آستان، صورت بر خاك و دست بر آسمان، با دلى سوزان و چشمى گريان ناله اى از صميم جان مى كشد: «يا كَريمَ العفو! يا حَسَنَ التجاوز! يا قَديمَ الاحسان!» اى خدايى كه كريمانه مى بخشى و شاهانه مى گذرى و لطف و احسانت قديم است و زبان به گريه و تضرّع و زارى مى گشايد:

«وَانا يا الهى عَبْدُكَ الَّذى امَرْتَهُ بِالدّعاءِ فَقالَ لَبّيك وَ سَعْدَيْكَ، ها انا ذا يا رَبِّ مَطْروحٌ بَيْنَ يَدَيْك، انَا الَّذى اوْقَرتِ الْخَطايا ظَهْرَهُ، وَ انَا الَّذى افْنَتِ الذُّنُوبُ عُمْرَهُ وَ انَا الَّذى بِجَهْلِهِ عَصاكَ وَ لَمْ تكن اهْلًا مِنْهُ لِذاكَ». (1)


1- 1- بخشى از دعاى 16 صحيفه سجاديه.

ص: 137

- من اى خدا! آن بنده اى هستم كه او را به دعا امر فرمودى و گفت:

لبيك و سعديك. اينك منم اى پروردگار! بنده افتاده در پيشگاهت؛ منم آنكه پشتش از بار خطيئات سنگين شده، منم آنكه گناهان عمرش را تباه ساخته؛ منم آنكه از روى جهالت نافرمانى تو را كرده است و در حالى كه تو سزاوار عصيان و نافرمانى نبودى.

و چه بسا اين بنده مسكين، كه سر بر آستان سلطان عادل و كريم مى گذارد و به گدايى به در خانه او مى آيد حَظّ و بهره او از عطاياى سلطان، بيشتر از كاركنان آستان و خدمتكاران باشد، بدون آنكه از مزد خدمتكاران چيزى كم شود.

همچنين از پيامبر اسلام نقل شده است:

«يَدْخُلُ الْجَنَّة رجلان كانا يَعْمَلانِ عَملًا واحِداً فَيرى احَدُهُما صاحِبَهُ فوقه، فيقول يا رَبِّ بِما اعْطَيْتَهُ وَ كانَ عَمَلُنا واحِداً؟ فَيقول اللَّه تَبارك و تعالى سَألنى و لَمْ تَسْأَلْنى. ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله اسْئَلُوا اللَّه وَ اجْزِلُوا فَانَّهُ لايَتَعاظَمُهُ شىٌ». (1)

- دو مرد وارد بهشت مى شوند در حالى كه هر دو به يك طريق عمل كرده اند. يكى از آن دو ببيند كه مرتبه ديگرى بالاتر از اوست. مى گويد: اى پروردگار من! او را به چه چيز به اين مرتبه رسانده اى و حال آنكه هر دو داراى يك عمل بوده ايم؟ خداوند مى فرمايد: او از من تقاضا مى كرد و تو مسألت نمى كردى. سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ازخدا سوأل و طلب نماييد و بسيار هم طلب كنيد، چه اينكه هيچ چيز در نظر خدا بزرگ نمى آيد.


1- 1- شرح نهج البلاغه خويى، ج 4، ص 263.

ص: 138

آرى، دعا يكى از راههاى جلب رحمت خداست، كه او با عنايتى فوق العاده خود را در اختيار و دسترس بندگان حاجتمندش قرار مى دهد و مى فرمايد:

(وَ اذا سَأَلَكَ عبادى عَنّى فَانّى قريبٌ اجيب دَعْوَةَ الدّاعِ اذا دعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لى وَلْيُوْمِنُوا بى لعلَّهم يَرْشُدُونَ). (1)

- هنگامى كه بندگان، از تو درباره من بپرسند، (بگو) من نزديكم! دعاى دعا كننده را هنگام خواندن پاسخ مى گويم. پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند، تا راه يابند (و به مقصود برسند).

در اين آيه، خداوند موضوع دعا، ارتباط و پيوستگى و نزديك بودن به بندگان خود را با خوشترين بيان و لطيفترين اسلوب و زيباترين وجه بيان كرده است. همان طور كه ملاحظه مى شود در اين جمله ها خداوند هفت مرتبه اشاره به ذات پاك خود مى كند، و هفت بار نيز به بندگان خود اشاره مى كند كه تجلّى گر نهايت پيوستگى و قرب و ارتباط با آنها است.

آرى، فقط بايد از او خواست، زيرا ممكن است كسى حال زار انسانى را ببيند و ناله اش را بشنود، اما از دردهاى درونى و ناگفتنيش آگاه نباشد، يا آنكه عالم باشد اما قادر به روا ساختن حوايج و حلّ مشكلات او نشود، يا هم عالم و هم قادر باشد اما فاقد رحمت و مهربانى نسبت به انسان باشد، يا با داشتن رحمت داراى روح كرم و بزرگوارى نباشد. اما خالق انسان به طور نامتناهى و نامحدود واجد تمام صفات است هم سميع است و هم بصير، هم عليم است و هم قدير، هم رحيم است و هم كريم. يعنى هم ناله


1- 1- سوره بقره، آيه 186.

ص: 139

و زارى بنده اش را مى شنود، و هم ضعف و مسكنت و خاك نشينى بنده اش را مى بيند، هم نيازهاى آشكار و نهانش را مى داند و هم به انجام و قضاى حاجتش تواناست، و هم مهربان و رحيم است و هم بزرگوار و كريم. و به قول سعدى شيرازى:

دست حاجت چوبرى پيش خداوندى بر كه كريم است و رحيم است و غفور است و ودود

كرمش نامتناهى نعمش بى پايان هيچ خواهنده از اين در نرود بى مقصود

همچنين روايات و احاديث ديگر، در اينكه دعا و خواستن يكى از راههاى جستن فضل و رحمت الهى است و بهترين مكان براى دعا سرزمين عرفات است، كه سرزمين اشك و آه، ناله و انابه، گريه و تضرّع است. اينك به بعضى از دعاهاى وارده در سرزمين عرفات اشاره مى كنيم.

بعضى از دعاهاى وارده در روز عرفه

ادعيه و مناجاتهايى كه از منابع فيض خدا، ائمه هدى عليهم السلام رسيده است بهترين و عاليترين طريقه سخن گفتن با خدا و عرض حوايج دنيا و آخرت است. مخصوصاً دعاى عرفه امام حسين عليه السلام كه آن را در چنين روزى، در همين صحراى عرفات انشا فرموده اند، از جامعترين دعاهاى روز و متضمّن عاليترين معارف توحيدى و مضامين عرفانى است.

امام حسين عليه السلام در روز عرفه، در بيابان عرفات از خيمه بيرون آمد و با گروهى از اهل بيت و فرزندان و شيعيان با نهايت خشوع و آمادگى قلبى،

ص: 140

در سمت چپ «جبل الرّحمه»، رو به قبله ايستاد و دستهاى مبارك را رو به روى صورت خود به دعا بلند كرد و همچون فقير و گرسنه، كه طعام بطلبد، در حالى كه قطرات اشك از چشمان مباركش بر رخسار شريفش مى ريخت، اين دعا را انشا فرمود.

همچنين دعاى 47 صحيفه سجّادّيه امام زين العابدين عليه السلام در اين روز بسيار مغتنم است. و دعا در امر فرج امام زمان عليه السلام نيز بايد در رأس همه حوائج دنيوى و اخروى ما باشد گذشته از دعاهاى وارده ديگر در اين روز.

زاير خانه خدا، بايد از اين فرصت به دست آمده و شرايط استجابت دعا استفاده كند و خودش را در ميان صدها هزار دست و قلب و زبانى كه به ياد خدا به حركت و اهتزاز درآمده اند بيندازد و از بركت اين مكان شريف و زمان مقدّس و احترام زايران و مهمانان، مخصوصاً قافله سالار اين كاروان، حضرت بقيّت اللَّه صاحب العصر و الزّمان- عجل اللَّه فرجه الشريف- كه همه ساله در موسم حج و موقف عرفات تشريف فرما هستند، بهره بگيرد. و اين بشارتى براى ما سيه رويان و گنهكاران است؛ چرا كه در روايتى مى خوانيم:

سمعت اباعبداللَّه عليه السلام يقول: «يَفْقَدُ النَّاسُ امامَهُمْ فَيَشْهَدُ المَوْسِمْ فَيَراهُمْ وَ لايَرَونَهُ». (1)

«عبيدبن زراره» مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: مردم امام خود را گم مى كنند. او در موسم حجّ در بين مردم است و آنها را مى بيند ولى آنها او را نمى بينند.


1- 1- كمال الدين، صدوق، ص 346، حديث 33.

ص: 141

و در روايت ديگر مى خوانيم: «وَاللَّه انَّ صاحِبَ هذا الامْرِ يَحْضُرُ الْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَةٍ فَيَرَى النَّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَونَه وَ لايَعْرِفُونَهُ». (1)

به خدا قسم، صاحب الامر عليه السلام هر سال در موسم حج حاضر مى شود و مردم را مى بيند و آنها را مى شناسد، و مردم هم او را مى بينند ولى نمى شناسند.

اين مطلب، براى ارباب معرفت و بصيرت و متنعّمان به نعمت ولايت، مطلبى بسيار بزرگ و روشنى بخش دلها و ديده هاى اهل ايمان است، كه با قلبى مملوّ از اميد به رحمت خدا دست به دعا بردارند و بگويند: پروردگارا! اگر چه گناهان روى ما را سياه و اعمال ما را تباه و در پيشگاهت آبرويى براى ما باقى نگذاشته است، ولى ما به اتكاى آبرومندى حجّت و ولىّ اعظمت، كه هم اكنون در جمع ما حاضر است و پيشاپيش اهل موقف دستهاى مقدسش را به دعا به سوى تو برداشته است، رو به تو آورده ايم و دست گدايى به سوى تو دراز كرده ايم و يقين مى دانيم كه به حرمت آنحضرت و در سايه او دست كسى را محروم بر نمى گردانى.

بنابر اين؛ انسان بايد از شرايط استثنايى اين موقف، دراستجابت دعا استفاده كند و براى سعادت دنيوى و اخروى خودش، پدر و مادر، همسايه ها، اقوام، كشور و امّت اسلامى و مهمتر از همه در امر فرج امام زمان «عج» دعا كند و بداند كه محروم برنمى گردد، چرا كه ميزبان بزرگوار روى مهمان را زمين نمى زند.

«الهى مَنِ الَّذى نَزَلَ بِكَ مُلْتَمِساً قِراكَ فَما قَرَيْتَهُ، وَ مَنِ الَّذى اناخَ


1- 1- مهدى موعود، ص 750.

ص: 142

بِبابِكَ مُرْتجياً نَداكَ فَما اوْلَيْتَهُ. أَيَحْسُنُ انْ ارْجِعَ عَنْ بابِكَ بِالْخَيْبَةِ مَصْرُوفاً، وَ لَسْتُ اعْرِفُ سِواكَ مَوْلىً بِالاحسانِ مَوْصُوفاً». (1)

- اى معبود من! كيست آنكس كه به اميد پذيرايى بر در خانه ات بار انداخته باشد و از او پذيرايى نكرده باشى؟ و كيست آنكس كه به رجاى بخشش و انعامت سر به آستانت نهاده باشد و از تو عطايى به او نرسيده باشد؟ آيا پسنديده است كه از در خانه ات نا اميد برگردم و حال آنكه جز تو مولايى را به صفت احسان نشناخته باشم؟

موقف پنجم: مشعر الحرام و وقوف در آن

زايران خانه خدا بايد از ظهر روز نهم تا غروب در سرزمين عرفات بمانند و همين كه غروب شد از آنجا به سوى مشعرالحرام كه تقريباً دوازده كيلومترى عرفات و در مسير مكّه است كوچ كنند.

مشعر ميان دو تنگناى مَأْزمَيْن در سمت عرفه (و دوازده كيلومترى عرفه)، و مُحَسِّرْ در سمت مِنا واقع شده است.

(فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّه عِنْدَ الْمَشْعرِ الحرام). (2)

- هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد خدا را در سرزمين مشعر ياد كنيد.

البته مستحب است كه نماز مغرب و عشاى شب عيد تأخير بيفتد و در مشعرالحرام خوانده شود.


1- 1- بخشى از مناجات الرّاجين از مناجات خمس عشر، مفاتيح الجنان، ص 280.
2- 2- سوره بقره، آيه 198.

ص: 143

عكس 8 از ليست

اين وادى را شايد از آن نظر كه به مكّه نزديكتر است «مُزْدَلَفة» هم مى گويند كه مشتق از «زَلَف» به معناى نزديك شدن است.

ص: 144

«شِعار» يعنى علامت و نشان و «مَشْعَرْ» يعنى محلى كه شعار خدا و نشان خداجويى و خداخواهى در آن كاملًا پيداست.

در آنجا هيچ مظهرى از مظاهر دنيا طلبى و خود خواهى ديده نمى شود؛ نه فرشى، نه سقفى، نه دودى، نه دمى، نه غذاهاى الوان، نه مناظر زيبا. بيابانى پر از سنگ و خاك است كه متجاوز از دوميليون انسان سپيد پوش را كه از تمام دنيا جز دو قطعه پارچه احرام چيزى همراه خود ندارند در آغوش خود گرفته است و هر كس به سراغ گوشه اى، براى عبادت و مناجات با خدا، و يا دمى آسودن و خستگى راه از تن به در كردن است.

وقوف در مشعر نيز مثل وقوف در عرفات، عبادت و از اركان حج و ترك وقوف اختيارى و اضطرارى مشعر مبطل حج است. به همين جهت بايد وقوف و بيتوته ما در مشعر به نيّت امتثال امر خدا باشد. لذا به محض رسيدن به مشعر، نيّت بيتوته كردن و شب را در آنجا بسر بردن مى كنيم و همين كه سپيده صبح دميد و فجر طالع شد بار ديگر نيّت وقوف تا طلوع آفتاب را تجديد مى كنيم. البته اين وقوف براى صاحبان عذر مقدارى از شب عيد و يا مقدارى از طلوع آفتاب تا ظهر روز عيد است كه اين اوقات را به دو وقوف اضطرارى (درشب يا در روز) و يك وقوف اختيارى، تقسيم مى كنند. جهت اطّلاع بيشتر به كتابهاى مناسك حج مراجعه شود.

در مشعرالحرام جهات متعدّدى، براى احْيا و بيدار ماندن و دعا و استغفار فراهم است.

زيرا از طرفى، شب است و پرده شب همه وسايل غفلت و بى خبرى و بازيگوشى را از نظرها مستور مى كند و انقطاع قهرى براى انسان پيش مى آيد و حالت آرامش و بيدارى برانسان حاكم مى شود به همين جهت اثر

ص: 145

عبادت و راز و نياز در شب بمراتب بيشتر از عبادت روز است.

(انَّ ناشِئَةَ اللّيلِ هِىَ اشَدُّ وَطْأً وَ اقْوَمُ قيلًا) (1)

- مسلماً برنامه (عبادت) شب پابرجاتر و با استقامت تر است.

از سوى ديگر، شب عيد قربان است و عبادت و دعا و استغفار در اين شب از ارزش والايى برخوردار است.

جهت سوّم در سرزمين مشعرالحرام است.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«وَ انِ اسْتَطَعْتَ انْ تُحْيِىَ تِلْكَ الليلةَ فَافْعَلْ فَانَّهُ بَلَغَنا انَّ ابْوابَ السَّماءِ لا تُغْلَقُ تِلْكَ اللَّيلَةِ لِاصْواتِ الْمُؤمنين، لَهُمْ دَوِىٌّ كَدوىِّ النَّحْلِ يَقُولُ اللَّه جَلَّ ثَنائُهُ انَا رَبُّكُم وَ انْتم عِبادى ادَّيْتُمْ حَقِّى، وَ حقٌّ عَلَىَّ انْ اسْتَجيبَ لكم فَيَحُطُّ اللَّه تِلكَ اللَّيلة عَمَّنْ ارادَ انْ يَحُطَّ عَنْهُ ذُنُوبَهُ وَ يَغْفِرُ لِمَنْ ارادَ انْ يَغْفِرَله». (2)

اگر بتوانى آن شب را بيدار بمانى چنين كن. زيرا به ما رسيده است كه درهاى آسمان در آن شب براى مناجات مؤمنان بسته نمى شود، صداهاى آنان بالا مى رود. آنان زمزمه هايى دارند مانند زمزمه هاى زنبور عسل، خداوند مى فرمايد: من پروردگار شمايم و شما بندگان من، حق مرا ادا كرديد بر من واجب است كه دعاى شما را مستجاب كنم. پس هر كه را بخواهد گناهش را بريزد و هر كه را بخواهد مشمول مغفرتش مى سازد.

شب مشعر شب راز و نياز است در رحمت به روى خلق باز است


1- 1- سوره مزمل، آيه 6.
2- 2- فروع كافى، ج 4، ص 469، حديث 1.

ص: 146

رسد آواز هَل مِن تائبٍ باز گنه كاران كنون وقت نياز است

بياييد اى گنهكاران بياييد كه حق بخشنده و بنده نواز است

فغان و ناله و آه گنه كار به تاريكى شب بس چاره ساز است

نفس باقى و فرصت هست در دست ألا اى عاصيان هنگام راز است (1)

پس بسيار شايسته است كه در اين شب استثنايى، به جهت فراهم بودن شرايط استجابت دعا، به نيايش و استغفار بپردازيم. چرا كه خداوند بنده نواز و ذرّه پرور، هرگز اين بندگان خاك نشين و گدايان آستانش را محروم برنمى گرداند.

(فَامَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ)؛ اى پيامبر بانگ بر سائل مزن.

زين سبب فرمود حق در والضّحى بانگ كم زن اى محّمد بر گدا

چون گدا آيينه جود است هان دَمْ بود برروى آيينه زيان (2)

يكى از بهترين عبادات در اين شب ملكوتى، تفكّر در اسرار


1- 1- نقل از مكتب الحج يا تنبه الناسك عن حكمة المناسك، ص 195.
2- 2- مثنوى مولوى، دفتر اوّل، ص 76.

ص: 147

حكمتهاى حجّ است. زيرا شب از نيمه گذشته است، غوغا و هياهوى جمعيّت خاموش شده، آنها كه بايد بخوابند خوابيده اند و آنها كه اهل دعا و مناجات ونمازند، هر يك گوشه اى را گرفته و دل به خدا داده و به زمزمه اى عارفانه و عاشقانه پرداخته اند و اين فرصت مناسبى براى تفكّر در اسرار مناسك حج، خصوصاً موضوع بيتوته در مشعرالحرام و اعمال اسرار آميز مِنا و عرفات است. زيرا تفكّر در اين امور از افضل عبادات است.

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: «فِكْرةُ ساعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَة». (1)

- ساعتى انديشيدن بهتر از عبادت يكسال است.

همچنين مستحب است كه زايران و حاجيان بيت اللَّه الحرام تعداد معيّنى (هفتاد عدد يا بيشتر) سنگريزه، جهت رمى جمرات در اين شب جمع آورى كنند، تا فردا كه به منا مى روند جهت رمى شيطان مجهّز باشند.

موقف ششم: مِنا و اعمال پنجگانه آن

اشاره

زايران خانه خدا پس از طلوع آفتاب روز عيد اضْحى يا قربان، با شعار دلنشين تكبير و دعاى عيد: «اللَّه اكْبَرُ، اللَّه اكبر، لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر و للَّه الْحَمْدُ، اللَّه اكبر على ما هَدانا ... وَالحمد للَّه على ما ابْلانا» به سوى منا حركت مى كنند و به بزرگترين نمايشگاه تسليم و بندگى و امتحان و آزمايش وارد مى شوند تا با تأسّى و تقليد از اعمال ابراهيم خليل عليه السلام و پيامبراسلام صلى الله عليه و آله درس تسليم و بندگى بگيرند.


1- 1- جامع السعادات، ج 1، ص 165.

ص: 148

مِنا يك درّه تنگى به عرض تقريباً هفتصد متر و طول دو و نيم كيلومتر است كه در حد فاصل جمره عقبه تا وادى محسّر واقع شده است و به طور خارق العاده اى جمعيتهاى مضاعف و چندين برابر ظرفيّت را در خود جاى مى دهد. از ابن عباس نقل شده است كه:

«انَّ مِنى يَتَّسِعُ بِاهْلِهِ كَما يَتَّسِعُ الرَّحِمُ لِلْوَلَد». (1)

مِنا براى اهلش جاباز مى كند، آنچنان كه رحم مادر براى بچّه گشايش مى يابد.

در وجه تسميه مِنا، و نيز در ضبط آن چندين قول است. بعضى گفتند «مُنا» به معناى آرزو است، وقتى كه جبرئيل خواست از آدم جدا شود به او گفت آرزو كن و آدم گفت بهشت را آرزو مى كنم. (2) و «مِنا» به معناى آزمايش كردن، تقدير و اندازه گرفتن، خون ريختن است. و چون در اين سرزمين، هم آزمايش مردم، هم قربانى و خون ريختن مقدّر و مقرّر شده است، آن را مِنا مى گويند. (3)

حاجى بايد در سرزمين مِنا دو سه روز توقف كند، تا چند عمل واجب را انجام دهد كه به ترتيب عبارتند از:

رمى جمره عقبه، قربانى، حلق يا تقصير، بيتوته و رمى جمرات سه گانه. كه سه عمل اوّل از واجبات روز عيد است.

اكنون با رعايت اختصار، به بعضى از اسرار اين اعمال و مناسك اشاره مى شود.

واجبات روز عيد
1- رمى جمره، يا سنّت طرد شيطان

1- 1- دانستنيهاى پيش از سفر به خانه خدا، ص 270.
2- 2- بحار الانوار، ج 96، ص 271.
3- 3- المصباح المنير ص 582، مقاييس اللغة، المنجد.

ص: 149

اولين وظيفه واجب، رمى جمره عقبه- آخرين جمره- يعنى پرتاب هفت عدد سنگ به ستون مشخّصى در مِنا است. البته در روزهاى يازدهم و دوازدهم، بايد به ترتيب هر سه جمره: اولى و وُسطى و عقبه را رمى كند.

از بعضى از روايات استفاده مى شود كه شيطان بر حضرت ابراهيم متمثّل شد و خواست آن حضرت را با وسوسه از انجام وظيفه ذبح فرزند باز دارد و آنحضرت با پرتاب هفت عدد سنگ در هر موضعى از مواضع سه گانه، او را از خود طرد كرد؛ و لذا اين سنّت طرد شيطان در آن مواضع سه گانه در ميان فرزندان آدم باقى ماند. (1)

همچنين مى گويند اين سه محل، محل رجم و سنگسار سه نفر از خائنان است كه براى رسيدن به اغراض و منافع شخصى با دشمن ملّت خود تبانى كرده بودند؛ همان سه خائنى كه با ابرهه همكارى كردند و راه ورود آنها به شهر و تسهيل كار تخريب كعبه را فراهم كرده بودند، ولى دشمن به وسيله پرندگان آسمان سنگباران شد و آن سه خائن را در آن سه محل به جرم خيانت سنگسار كردند. تا اينكه در دين مقدّس اسلام به نشانه تنفّر و انزجار از خيانتكاران، اين سنگ زدن جزو مناسك حج قرار گرفته است. (2)


1- 1- علل الشرايع، ج 2، ص 122.
2- 2- احكام حج و اسرار آن، ص 253، به نقل از كتاب مرآت الحرمين.

ص: 150

عكس ص 13 راهنماى مصور حجاج

به هر تقدير، آنچه كه منظور است دور ساختن و طرد كردن شيطان و شيطان صفتان، از محيط زندگى انسانها و زايل كردن اوهام و وسوسه هاى

ص: 151

شيطانى از داخل وجود آدمى است تا آنچه كه مانع انجام وظيفه بندگى و عبوديت در پيشگاه خداست، از سر راه مسلمانان برداشته شود و جامعه مسلمين در يك محيط پاك و با طهارت در مسير عبادت و بندگى خدا حركت كنند. بهترين مكان و زمان براى شعار «الْمَوْتُ لامريكا» و «آمريكا عَدُوُّ اللَّه» هنگام رمى جمرات است كه زايران به همراه پرتاب سنگريزه به سمبل شيطان، شيطان واقعى را نيز هدف قرار دهند.

همچنين انسان در رمى جمرات بايد وسوسه هاى شيطانى، هوا و هوس حيوانى و افعال پست و زشت را از خود دور بيفكند.

«وَ ارْمِ الشَّهواتِ و الخساسةَ و الدنائةَ و الافعالَ الذَميمَةَ عِنْدَ رَمِى الجَمَراتِ» (1)

- هنگام رمى و سنگ انداختن بر جمرات، افعال زشت و اخلاق ناپسند و دنائت و پستى و شهوت پرستيها را از خود دور انداز.

2-قربانى

دوّمين عمل واجب در مِنا، براى كسانى كه حج تمتّع بجا مى آورند قربانى كردن است كه زاير خانه خدا بايد يك شتر يا گاو يا گوسفند سالم و بى عيب و فربه را به قصد قرب به خدا ذبح كند. اين عمل را از آن جهت كه عبادت و وسيله تقرّب به خداست «قربان» گويند.

«وَاْلقربان ما يُقْصَد به القربُ مِنْ رحمةِ اللَّه مِنْ اعمالِ البِرّ». (2)


1- 1- مصباح الشريعه، باب حج، باب 22، ص 147.
2- 2- مجمع البحرين، كلمه قرب، ج 2، ص 480.

ص: 152

- قربان، هر كار نيكى است كه انسان به وسيله آن بخواهد به رحمت خدا نزديك شود.

از آن جهت كه اين عبادت در ساعت «ضُحى (چاشتگاه) واقع مى شود روز عيد قربان را «عيد اضْحى مى نامند و به حيوان ذبح شده در آن روز «اضْحِيّه و ضَحِيَّه» مى گويند.

همان طور كه آورده شد وظيفه كسى كه حج تمتّع مى گذارد، قربانى كردن در منا در روز عيد قربان است.

«فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالعُمْرة الَى الحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ». (1)

- پس كسى كه با انجام عمره، حج را آغاز كند بايد آنچه از قربانى براى او مقدور است (ذبح كند).

ما در اين جا وارد مباحث فقهى قربانى نمى شويم و اين جهت را به كتابهاى مناسك ارجاع مى دهيم و تنها به بعضى از اسرار و اهداف عبادى، اجتماعى و عرفانى اين عمل اشاره مى كنيم.

الف: احياى خاطره تسليم و اخلاص

قربانى، خاطره فداكارى، از خود گذشتگى و نثار جان در راه فرمان معبود و تسليم محض بودن در برابر فرمان الهى ابراهيم عليه السلام و فرزندش اسماعيل عليه السلام را در جانها زنده مى كند. بزرگترين امتحان در زندگى ابراهيم عليه السلام، قربانى كردن پسر، يعنى شيرينترين ثمره زندگى- آن هم به دست همان پدر- بوده است؛ زيرا نمى توان به مقام تسليم كامل رسيد.


1- 1- سوره بقره، آيه 196.

ص: 153

(لَن تَنالُوا الْبِرَّ حَتى تُنْفِقوامِمّا تُحِبّونَ ...). (1)

- هرگز به حقيقت نيكوكارى نمى رسيد مگر اينكه آنچه دوست داريد را (در راه خدا) انفاق كنيد.

مناسب است كه ما داستان اين امتحان عظيم را از زبان قرآن بشنويم.

(فَلَمَّا بَلَغَ مَعَه السَّعى قالَ يا بُنَىَّ انّى ارى فِى المَنام انّى اذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَرى قالَ يا ابَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنى انْشاءَاللَّه مِنَ الصَّابِرينَ. فَلَمَّا اسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينَ وَ نادَيْناهُ انْ يا ابراهيم قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤيا انَّا كذلك نَجْزِى المُحْسنين انَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبين وَ فَدَيناهُ بِذِبْحٍ عَظيمِ ...). (2)

- هنگامى كه او- پسر- به مقام سعى و كوشش رسيد، (پدر) گفت:

پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى كنم، نظر تو چيست؟ گفت:

پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت! هنگامى كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم صورت او را بر خاك نهاد ...

او را ندا داديم كه اى ابراهيم! آن رؤيا را تحقّق بخشيدى (به مأموريت خود عمل كردى) ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم. اين مسلّماً همان امتحان آشكار است و ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم و نام نيك او را در امّتهاى بعدى باقى نهاديم.

عجب منظره اى كه چشم را خيره مى سازد و دل را مى لرزاند و عقل را حيران مى گرداند. خدايا قدرت ايمان تا چه حدّ! از خود گذشتگى در راه


1- 1- آل عمران، آيه 91.
2- 2- سوره صافّات، آيات 107 تا 101.

ص: 154

محبوب تا چه اندازه! تسليم در برابر معبود تا چه مقدار! چه از پدر و چه از پسر.

اين درجه از اخلاص در عبوديت و تسليم در عمل، در خور آن مرتبه از لطف و عنايت خداوندى است كه مى فرمايد:

(وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ). ذبح عظيمى را فدايش ساختيم. گوسفندى از جانب خدا به ابراهيم عطا شد كه عوض اسماعيل آن را ذبح كند.

تقدير و تشكر بالاتر آنكه مقرر شد هر سال در موسم حج، در وادى مِنا، اين خاطره توحيدى و خدا دوستى تجديد شود، تا آن صحنه رضا و تسليم و از خود گذشتگى براى هميشه زنده باقى بماند و زايران از اين قهرمان توحيد، اخلاص و فداكارى، درس تسليم و خود گذشتگى كه عيار گوهر انسانيت است بگيرند. و گرنه گوسفند كشتن ما و فرزند كشتن ابراهيم مطلوب اساسى نيست، بلكه هدف پرورش دادن افكار پاك و دلهاى مبرّا از رذايل و جانهاى منزّه از خويهاى شيطانى و در نهايت بروز و ظهور حالت تسليم و رضا در ما و تشرّف قبول و پذيرش از جانب خداست.

ب: قربانى از شعاير الهى است

(وَ الْبُدْنَ جَعَلْنا لَكُمْ مِنْ شعائِرِ اللَّه لكم فيها خَيْرٌ). (1)

- «بُدن» جمع بدنه به معناى شتران فربه و «شعاير» جمع شعيره يعنى علامت و نشانه است، و معناى آيه چنين است:

- ما شترها (قربانى) را براى شما مقرّر داشته ايم تا از شعاير الهى


1- 1- سوره حج، آيه 36.

ص: 155

(نشانه هايى كه شما را به ياد خدا بيندازد) باشد و در آنها براى شما خير و بركت است.

آرى حركت حيوانات قربانى در پيشاپيش قافله ها و كاروانها، انسان را به ياد خدا و آداب و مناسك حج مى اندازد. ذبح فرزند و كشتن گوسفند هم از آن جهت كه حكايت كننده از حالت ارزنده روحى و تجسّم دهنده به تسليم قلبى است، عنوان عبادت خدا به خود گرفته و از شعاير الهى محسوب مى شود، تعظيم و بزرگداشت شعاير امرى واجب و لازم است.

(وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّه فَانَّها مِنْ تَقْوَى القلوب) (1)

- هر كس شعاير الهى را بزرگ بشمارد (و در بزرگداشت نشانه ها و علامتهايى كه از جانب خدا براى توجّه مردم به خدا مقرّر شده كوشا باشد مأجور خواهد بود، زيرا) تعظيم شعاير مصداقى از مصاديق تقواى دلهاست.

اضافه «تقوا» به كلمه «قلوب» در آيه شريفه، حاكى از اين است كه حقيقت تقوا، يك امر معنوى و ملكه اى نفسانى و مربوط به قلب انسان است، نه صورت ظاهر عمل، كه به وسيله بدن انجام مى شود و مشترك بين طاعت و معصيت است. (2)

قربانى از يك سو، هديه و پيشكش بردن به درگاه الهى و ميهمانان و زايران خانه اوست و از سوى ديگر، نوعى كمك اقتصادى به ساكنان حرم و سير كردن فقيران و گرسنه هاست؛ چيزى كه حضرت ابراهيم عليه السلام آن را از


1- 1- همان، آيه 32.
2- 2- الميزان، ج 14، ص 374.

ص: 156

خداوند، براى ساكنان حرم در خواست كرد:

(... فَاْجَعْل افْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوى الَيْهِمْ وَ اْرزُقْهُمْ مِنَ الثَّمراتِ لَعَّلَهُمْ يشكرون). (1)

- پروردگارا! تو دلهاى مردمان را به سوى آنها مايل گردان و آنها را به انواع ثمرات روزى ده، باشد كه شكر تو را بجا آورند.

و اينكه از قربانى به «هَدْى» تعبير شده به خاطر آن است كه زاير خانه خدا با خودش هديّه اى مى آورد و آن را به خانه خدا تقديم مى دارد و براى اطعام زايران و فقيران آن را ذبح مى كند.

(فِاذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فكلُوا مِنْها وَ اطْعِمُوا القانِعَ وَ المُعْتَرَّ). (2)

- هنگامى كه پهلوى آنها آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها بخوريد و مستمندان قانع و فقيران را از آن اطعام كنيد.

از اين جهت، بسيارى از فقها مى گويند كه حاجى بايد گوشت قربانى را سه بخش كند، بخشى را خودش مصرف كند و بخش ديگر را به دوستان و همسايگان بدهد و بخش سوم را به فقيران صدقه دهد.

البته امروزه اين هدف مقدّس و عالى اسلامى، در كمك به طبقه محروم تأمين نمى شود و قسمت عمده گوشتهاى قربانى زير خاك رفته و ضايع مى گردد و سران كشورهاى اسلامى بايد ترتيبى اتخاذ كنند تا از هدر رفتن اين سرمايه ها و منبع عظيم موادّ غذايى جلوگيرى كنند، گرچه پيش از


1- 1- سوره ابراهيم، آيه 36.
2- 2- سوره حج، آيه 36.

ص: 157

تحقق آن نمى توان به عذر جلوگيرى از اتلاف مال و رعايت اقتصاد، قربانى را تعطيل كرد.

ج: پرورش تقوا و روحيه ايثار و دگردوستى

مهمترين هدف از قربانى، شكوفايى روح ايثار و نشان دادن مقدار عشق و قرب به خداست.

نماز وسيله تحكيم ارتباط بندگى بين انسان و خداست و زكات سبب تأليف قلوب و ايجاد ارتباط محبّتى بين انسان و افراد اجتماع است. در مورد قربانى، هم در آن اطاعت و امتثال امر خدا ملحوظ شده و قربانى عامل قرب و نزديك شدن به خداست و انسان را مشمول عنايت الهى مى سازد و هم بر حسب مصرف، عامل ايجاد محبّت بين انسان و افراد جامعه مى شود، و او را محبوب قلوب نيازمندان و مشمول دعا و ثناى آنان مى كند. وگرنه چيزى از گوشت و خون قربانى به خدا نمى رسد.

(لَنْ يَنالَ اللَّه لُحُومُها وَ لادِمائُها وَلكِنْ يَنالُهُ التَقْوى مِنْكُمْ). (1)

- هرگز گوشت و خون قربانى به خدا نمى رسد، بلكه آنچه به خدا مى رسد، تقوا و پرهيزگارى شماست.

حصول تقوا بدون كشتن هواى نفس و ريختن افكار شيطانى از دامن دل ممكن نيست و همه اينها را بايد در عمل قربانى ذبح كند. در حقيقت ذبح قربانى، رمزى از تهذيب نفس، تطهير قلب و بريدن رگهاى حرص و طمع و هوسبازيها و هوا پرستيهاست.

امام سجاد عليه السلام از مردى كه مكّه رفته و حج بجاى آورده بود، ضمن


1- 1- سوره حج، آيه 36.

ص: 158

سؤالاتى راجع به مقاصد و اسرار حج فرمود:

«فَعِنْدَ ما ذَبَحْتَ هَدْيَكَ نَوَيتَ انَّكَ ذَبَحْتَ حَنْجَرَةَ الطمع بما تَمَسَّكْتَ بِهِ حقيقةَ الْورَعِ. وَ انَّكَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ ابراهيم عليه السلام بِذِبْحِ وَلَدِهِ وَثَمَرَةِ فُوادِهِ وَ ريحانَ قلبِه». (1)

- آيا به هنگام سر بريدن قربانى نيّت كردى كه با تمسّك به حقيقت تقوا و ورع، حلقوم طمع را قطع مى كنى؟ آيا توجه داشتى كه با اين كار پيروى از سنّت ابراهيم عليه السلام مى كنى كه فرزند دلبند خود را براى تقرّب به درگاه خدا به قربانگاه كشانيد؟

از امام صادق عليه السلام منقول است:

«وَ اذْبَحْ حَنْجرتَىِ الْهَوى و الطمعِ عِنْدَ الذبيحة». (2)

- موقع ذبح قربانى، گلوى هواى نفس و طمع را قطع كن.

3-حلق و تقصير

پس از انجام قربانى، سوّمين وظيفه در مِنا، حلق و تقصير است.

«حلق» يعنى تراشيدن موى سر. تقصير يعنى كوتاه كردن مقدارى از موى سر يا صورت يا گرفتن ناخن.

وظيفه زنها فقط تقصير كردن است، اما مردها بين حلق و تقصير مخيّر هستند كه البته حلق با فضيلت تر است و بنابه فتواى بعضى از مراجع تقليد در بعضى از شرايط (مثلًا كسى كه صَرُورَه است يعنى اولين سفر حج


1- 1- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 186، باب 17، حديث 5.
2- 2- مصباح الشريعة، باب 22.

ص: 159

اوست و ...) حلق بر آنان واجب است؛ لذا هر كسى بايد در مقام عمل به مرجع تقليد خود مراجعه كند و فتوا بگيرد.

آيه مربوط به اين وظيفه در قرآن كريم چنين است:

(ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُم وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُم). (1)

سپس بايد آلودگيهايشان را بر طرف و به نذرهاى خود وفا كنند.

تراشيدن سر، نشان دهنده نهايت خضوع و تسليم در برابر فرامين الهى است كه انسان خود را بى نهايت در برابر خداوند خوار و ذليل و حقير ببيند، چنانچه تراشيدن سر مى تواند نشان دهنده كمال آمادگى و جانفشانى در راه تحقّق هدف باشد. البتّه افراد در شرايط عادى ممكن است كه بعضى از كارهاى توهين آميز و خفّت و خوارى را تحمّل كنند، ولى هيچ گاه حاضر نيستند كه سرشان زير تيغ برود، و از اين جهت يكى از شيوه هاى تحقير مجرمان تراشيدن سر آنهاست.

چنانچه «ابن ابى العوجا» در پاسخ به سرزنش دوستانش به جهت واماندگى و بيچارگيش در بحث باامام صادق عليه السلام گفت:

«أَ بى تقولون هذا؟ انَّهُ ابنُ مَنْ حَلَقَ رُؤُسَ مَنْ تَرَوْنَ». (2)

آيا به من چنين حرفى مى زنيد؟ او پسر كسى است كه سرهاى تمام اين جمعيّت را كه مى بينيد تراشيده است.

اين جمله اشاره به قدرت بيان و نفوذ كلام پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است؛ چون


1- 1- سوره حج، آيه 28.
2- 2- وافى، ج 2، ص 34، كتاب الحج، باب ابتلاء الخلق.

ص: 160

در ميان عرب متكبّر و پر نخوت، تراشيدن سر علامت ذلت و خوارى بود و به اين آسانى نمى شد كسى را وادار به سر تراشى كرد. حالا منظور اين مرد ملحد اين بوده است كه روز عيد قربان، جدّ او پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ملّت عرب و ساير ملل و اقوام عالم را وادار به سر تراشى كرده است.

خلاصه يكى از فلسفه هاى حلق و تراشيدن سر، خضوع و تسليم محض در برابر فرامين الهى و نشان دادن آمادگى، فداكارى و از خود گذشتگى در انجام دستورات دين است. از اين جهت همان طور كه گفته شد در موارد تخيير بين حلق و تقصير، فضيلت حلق بيشتر است.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرموده است:

«رَحِمَ اللَّه الْمُحَلِّقينَ! قيلَ يا رَسُولَ اللَّه وَ الْمُقَصِّرينَ. قالَ رَحِمَ اللَّه الْمُحَلِّقين- ثَلاثاً. ثُمَّ قالَ وَ الْمُقَصِّرينَ». (1)

- رحمت خدا بر كسانى باد كه سر خود را مى تراشند. گفته شد: كسانى كه موى يا ناخن خود را كوتاه مى كنند چه؟ آن حضرت تا سه بار فرمودند:

رحمت خدا بر كسانى باد كه موى سر را مى تراشند، آنگاه فرمودند:

همچنين كسانى كه موى يا ناخن خود را كوتاه مى كنند.

البته ظاهر عمل واجب در حلق و تقصير؛ تراشيدن سر، چيدن ناخن، و دور كردن پليديها و كثافات از خود است، امّا باطن كار و حقيقت آن عبارت از تطهير روح از پليدى رذايل اخلاقى و دور ريختن آخرين نشان و اثر هواپرستى و خود خواهى از دامان دل است.

امام صادق عليه السلام در اين مورد مى فرمايد:


1- 1- المغازى، ج 2، ص 615.

ص: 161

«وَ احْلِقِ الْعُيُوبَ الظاهِرَةَ وَ الْباطِنَةَ بِحَلْقِ شَعْرك». (1)

يعنى با تراشيدن موى خود، تمام عيبهاى ظاهرى و باطنيت را دور ريز.

چنانچه در سؤالات امام سجاد عليه السلام از آن شخص حاجى آمده است:

(فَعِنْدَ ما حَلَقْتَ رَأْسَكَ نَوَيْتَ انَّكَ تَطَهَّرْتَ مِنَ الادْناس وَ مِنْ تَبِعَةِ بَنى ادمَ وَ خَرَجْتَ مِنَ الذّنوبِ كَما وَلَدتْكَ امُّك؟). (2)

آيا هنگام تراشيدن سر، نيّت اين كردى، كه با اين عمل خود را از آلودگيهاى گناهان و تعدّى به حقوق آدميان پاك كنى و همچون روز ولادت از مادر، از تمام سيئات و معاصى بيرون روى و ديگر به آن برنگردى؟

در بعضى از روايات تفسيرى آمده است كه مراد از «تَفَثْ» ملاقات با امام است، تا بدين وسيله آلودگيهاى روح و جان خود را با ملاقات امام و پيشواى معصوم بر طرف كنند. بخصوص كه در بسيارى از اعصار، خلفاى ستمگر اجازه چنين ملاقاتى را در شرايط عادى نمى دادند و مراسم حج بهترين فرصت براى رسيدن به اين هدف بود.

به همين جهت امام باقر عليه السلام در حديثى مى فرمايد:

«تمامُ الحجِّ لِقاءُ الامام». (3)

تكميل حج به آن است كه انسان امام را ملاقات كند.


1- 1- مصباح الشريعة، باب 22.
2- 2- مستدرك الوسائل، ج 2، كتاب الحج، ص 187.
3- 3- وسائل الشيعه، ج 10، ص 255، ابواب المزار، باب 3، حديث 12.

ص: 162

مفسّر و حكيم الهى ملّامحسن فيض كاشانى، در توضيح اين روايت مى فرمايد: جهت مشترك بين تفسير و تأويل آيه همان تطهير است، چه آنكه مراد از تفسير و ظاهر آيه؛ پاك شدن از آلودگيهاى ظاهرى است و نتيجه حاصل از تأويل آيه و ملاقات با امام؛ تطهير از پليدى جهل و نابينايى باطنى است. (1)

4-بيتوته در مِنا در شبهاى تشريق

براى زاير خانه خدا دو وظيفه ديگر مى ماند كه بايد در مِنا انجام دهد.

يكى بيتوته يعنى ماندن شبهاى يازدهم و دوازدهم ذى حجه در مِناست، البتّه بر كسانى كه در حالِ احرام، از صيد و استمتاع از زن اجتناب نكرده اند و نيز كسانى كه بعد ازظهر روز دوازدهم كوچ كردن از مِنا را تأخير انداخته اند تا شب فرا برسد، ماندن شب سيزدهم نيز واجب است.

روزهاى يازدهم و دوازدهم و سيزدهم را «ايّام تشريق» نيز مى گويند.

آيه مربوط به بيتوته در مِنا و ايام تشريق چنين است:

(وَ اذْكُرُوا اللَّه فى ايَّامٍ مَعْدوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّل فى يَوْمَيْنِ فَلا اثْمَ عَلَيه وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا اثْم عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى ...) (2)

- خدا را در روزهاى معيّن، (روزهاى 11 و 12 و 13 ذى حجه) ياد كنيد و هركس شتاب كند و ياد خدا را در دو روز انجام دهد، گناهى بر او نيست، و هر كس كه تأخير كند (و سه روز انجام دهد نيز) گناهى بر او نيست براى


1- 1- تفسير الصّافى، ج 3، ص 376.
2- 2- سوره بقره، آيه 203.

ص: 163

كسى كه تقوا پيشه كند.

مقصود از ياد خدا، كه در چند روز پس از عيد قربان در قرآن سفارش شده است، طبق روايات آن است كه در پانزده نماز، كه اولين آنها نماز ظهر روز عيد و آخرين آنها نماز صبح روز سيزدهم است پس از سلام نماز، اين ذكرها را بگويند:

(اللَّه اكبرُ، اللَّه اكبرُ، لا الهَ الَّا اللَّه وَ اللَّه اكْبَر، وَ للَّه الْحَمْدُ، اللَّه اكْبَرُ عَلى ما هَدانا، اللَّه اكبر عَلى ما رَزَقْنا مِنْ بَهيمةِ الانْعامِ)

و كسانى كه در مكه نيستند، در ده نماز، اين اذكار را بخوانند. (1)

يكى از كارهاى مهمّى كه بايد در فرصت بيتوته مِنا با توجه كامل انجام داد و از آن غفلت نكرد، راز ونياز با خدا و خلوت كردن با معبود در دل شبها و زير آسمان مِناست، كه در تمام عمر انسان چنين موقعيت نورانى و روحانيى كمتر نصيب او مى شود، بدين صورت كه خود را در آن وادى مقدّس و آن شبهاى مبارك در مجمعى كه به طور قطع و مسلّم، جمعى از صالحان و اوتاد زمان در آن حاضرند، مشاهده كند.

بسيار حسرت آور است كه انسان اين فرصتهاى ارزنده و زودگذر را با بطالت و غفلت سپرى كند و بهره فوق العاده بزرگ و لازم از آن نگيرد.

قرآن يكى از اوصاف مؤمنان را مناجات و تهجّد و تضرّع شبانه آنها ذكر مى كند:

(كانُوا قليلًا مِنَ اللَّيل ما يَهْجَعُونَ وَ بِالاسْحارِهُمْ يَسْتغْفرونَ). (2)


1- 1- تفسير صافى، ج 1، ص 179، ذيل آيه 203، از سوره بقره.
2- 2- سوره ذاريّات، آيات 17 و 18.

ص: 164

(بهشتيان) پيوسته چنين بودند كه اندكى از شب را مى خوابيدند و سحرگاهان به استغفار مى پرداختند.

پس سزاوار است كه بيش از پيش به خود آييم و قدر خود را بدانيم و به شكرانه اين نعمت (توفيق الهى) كه نصيبمان شده بپا خيزيم و در اين شبهاى سراسر رحمت و مغفرت، دقائق و ساعاتى را بيدار بمانيم و با خدا باشيم و خواب از ديدگان و كسالت از بدنها برطرف سازيم كه پس از اين براى خواب فرصت طولانى و مهلت بسيار داريم.

آرى، بايد در اين وادى منوّر و با صفا و محفل انس با خدا، ناله از دل بركشيم و اشك از ديدگان فروريزيم و هر چه كه مى خواهيم از خدا و ربّ كريم خود بخواهيم، كه اين جا مِنا است؛ محلّ اظهار «تمنيّات» و تحقّق خواسته ها.

از محمد بن سنان نقل شده است كه امام رضا عليه السلام به او نوشتند:

«الْعِلَّةُ الّتى مِنْ اجْلِها سُميَتْ مِنى مِنى انَّ جِبْرئيل عليه السلام قالَ هُناكَ يا ابْراهيمُ تَمَنِّ عَلى ربّكَ ما شِئْتَ». (1)

علت اينكه منا، منا ناميده شده آن است كه جبرئيل در آنجا به ابراهيم گفت هرچه مى خواهى از خدايت تمنّا و خواهش كن.

يكى ديگر از كارهاى مهمّ در منا، ايجاد وسايل ارتباط و تفاهم با برادران دينى از ساير فرق اسلامى و رفع هرگونه تهمت و تيرگى و بدبينى است كه بر اثر تبليغات سوء بيگانگان در قلوب مسلمانان نسبت به هم به وجود آمده و امّت واحده را به امم و اقوام پراكنده تبديل كرده و آنها را


1- 1- علل الشرايع، ج/ 2، ص 120.

ص: 165

دشمن يكديگر ساخته است، و آنان را مصداق فرموده قرآن كريم كرده است كه: «يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِايْدِيهِم» «خانه هاى خود رابا دست خود ويران مى سازند». آرى، دشمن همواره در كمين است كه با دسيسه هاى گوناگون، تفرقه و پراكندگى در صفوف فشرده مسلمانان ايجاد كند و آنها را به صورت احزاب و دسته هاى ضدّهم درآورد و به دور هر يك مرزى كشد و او را از ديگرى جدا سازد و خود بر اساس نقشه خائنانه «فَرِّق تَسُدْ» (جدايى بينداز و آقايى كن) كاخ سيادت و آقايى و استثمار و استعمار را پى ريزى و استوار كند. همان چيزى كه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در چهارده قرن پيش، اين سرنوشت شوم غم انگيز و وحشتناك را پيش بينى كرد و آن را همچون زنگ خطرى زير گوش مسلمانان، به صدا درآورده بود:

«يُوْشَكُ انْ تَداعَى ألُامَمُ كَما تداعَى الأَكِلَةُ الى قَصْعَتِها. فَقالَ قائِلٌ مِنْ قِلّةٍ نَحْن يَوْمئذٍ؟ قال صلى الله عليه و آله بَلْ انْتم يَوْمَئذِ كثيرٌ، وَلكِنَّكُمْ غُثاءٌ كَغُثاءِالسَّيل! وَلَيَنْزَ عَنَّ اللَّه مِنْ صُدُورِ عدوِّكُمُ الْمَهابَةَ مِنكُمْ وَلِيَقْذِفَنَّ فى قُلُوبِكُمُ الْوَهْنَ. قال قائِلٌ يا رسول اللَّه صلى الله عليه و آله وَ ما الوَهْنُ؟ قال صلى الله عليه و آله حُبُّ الدَّنيا وَ كراهيّةُ المَوْت». (1)

- ديرى نگذرد كه به زودى ملّتهاى دنيا، به سوى شما چنان هجوم آورند و يكديگر را براى خوردن و بلعيدن شما بخوانند، كه جمعى دور يك كاسه غذا جمع شوند و يكديگر را براى خوردن آن بخوانند. كسى پرسيد: مگر جمعيّت ما در آن روز خيلى كم مى شود؟ فرمود: خير، بلكه شما در آنروز بسيار زياد خواهيد بود، لكن همگى مانند كف و خاشاكى


1- 1- سنن ابى داوود، چاپ اوّل، مصر: 1371، ج 2، باب الفتن و الملاحم، ص 426.

ص: 166

خواهيد بود كه سيل به همراه خود به هر طرف مى برد. خداوند مهابت شما را از دل دشمنان شما بر مى دارد و در دل شما وهن و سستى مى افكند.

كسى پرسيد: آن سستى چيست؟ فرمود: دلبستگى به دنيا و ترس و بيزارى از مرگ.

دشمنان از دير باز نقشه هاى خائنانه خود را بسيار ماهرانه و عجيب، در ميان مسلمانان پياده كرده اند از راه انتشار كتابها و مقالات به ظاهر علمى و تحقيقى، ولى در واقع به منظور تحريك دسته اى عليه دسته ديگر، با نشان دادن موارد اختلاف جزئى و فرعى و مخصوصاً متّهم ساختن شيعه به افكار و عقايد و آراى موهوم در اصول و فروع به اهداف پليد شيطانى شان رسيده اند. تا آنجا كه امروز مى بينيم متجاوز از دوميليون حاجى و معتقد به خدا و پيامبر و قرآن و قبله واحد، در نماز پهلوى هم مى ايستند، ولى چنان از افكار همديگر بى خبرند كه گويى بينشان فرسنگها فاصله است و چنان در دل از يكديگر بيزارند كه گوئى از هم خون پدر مى طلبند. آماده اينند كه به اندك بهانه اى بخروشند و چهره يكديگر را بخراشند و سلاح بر روى هم بكشند.

اين همان خطر عظيمى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از پيش آمدن آن براى امّت اسلامى بيمناك بود و در حجّة الوداع در اجتماع بزرگ روز عرفه، پس از دعوت همگان به اتّحاد و برادرى و نهى شديد آنان از پيمودن راه اختلاف و نفاق و دورويى، فرمود:

«فَلا تَرْجِعُنَّ كُفّاراً يَضْرِب بَعْضُكم رِقابَ بَعْضٍ فَانّى قَدْ تَرَكْتُ فيكُمْ ما انْ اخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلّوا. كتابَ اللَّه و عِتْرَتى اهْلَ بَيْتِى الاهَلْ بَلَغْتُ؟ اللّهُمَّ اشْهَدْ». (1)


1- 1- تحف العقول، ص 30.

ص: 167

اى مسلمانان! مبادا پس از من به كفر و جاهليّت بر گرديد و به جان يكديگربيفتيد. زيرا من در ميان شما دو چيز باقى گذاشته ام، كه اگر همگى به آن تمسّك جوييد و آن را مطاع خود سازيد، هرگز به ضلالت و گمراهى نمى افتيد و آن كتاب خدا و عترت «اهل بيت» من است. آيا پيام خود را رساندم؟ خدايا! تو شاهد باش.

دشمنان اسلام گاهى به نام تحقيقات علمى در مذاهب و فرق اسلامى و گاهى با نقشه تحريك شهوات حيوانى و آراستن چهره هاى محرّك غريزه جنسى و تزيين ساير مظاهر زندگى مادّى كه نتيجه آن تنفّر جوانان از امور دينى و علاقه آنان به رفاه و دنيا پرستى است سعى در تفرقه و پراكندگى امّت اسلامى دارند.

شبهاى منا و بيتوته در آن، يكى از بهترين فرصتهايى است كه بايد زعماى دينى و سياسى كشورهاى اسلامى در آن به فكر چاره بيفتند و جلو تبليغات و توطئه هاى شوم و خطرناك دشمنان را بگيرند و برنامه هايى جهت تجديد و تحكيم روابط حسنه بين فرق و مذاهب اسلامى تدارك ببينند و تصميماتى در جهت تحقّق اصول ارزشمند قرآنى اتّحاد و اعتصام به قرآن و تأليف قلوب مسلمانان اتّخاذ كنند.

(وَاعْتَصِمُوا بِحبْلِ اللَّه جَميعاً وَ لاتَفَرَّقُوا. وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّه عليكم اذْ كُنْتُمْ اعْدأً فَالَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَاصْبَحْتُمْ بِنِعْمتِهِ اخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَانْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّن اللَّه لَكُمْ اياتِهِ لعلَّكُم تَهْتدُونَ). (1)


1- 1- سوره آل عمران، آيه 103.

ص: 168

(وَ الَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ انْفَقْتَ ما فِى الارْضِ جَميعاً ما الَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّه الَّفَ بَيْنَهُمْ انَّهُ عزيزٌ حكيمٌ). (1)

- همگى به ريسمان خدا (قرآن و اسلام و هرگونه وسيله وحدت) چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت (بزرگ) خدا را نسبت به خود به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد. و شما بر لب حفره اى از آتش بوديد و خدا شما را از آن نجات داد. خداوند اين چنين، آيات خود را براى شما آشكار مى سازد، شايد پذيراى هدايت شويد.

- و دلهاى آنان را با هم الفت داد، اگر تمام آنچه را روى زمين است صرف مى كردى كه ميان دلهاى آنان الفت دهى، نمى توانستى. ولى خداوند در ميان آنها الفت ايجاد كرد و او توانا و حكيم است.

5-رمى جمرات در ايّام تشريق

يكى ديگر از واجبات منا، رمى جمرات سه گانه است. زاير خانه خدا شبهايى را كه در منا بيتوته مى كند بايد در روزهاى آن به رمى جمرات سه گانه بپردازد. نخست به جمره اولى هفت سنگ مى زند و سپس به جمره وُسطى و در آخر به جمره عقبه، كه پيشتر درباره آن سخن گفتيم.

موقف هفتم: مكّه و انجام واجبات پنجگانه

حاجى پس از انجام دادن اعمال منا، پنج عمل واجب ديگر دارد كه


1- 1- سوره انفال، آيه 63.

ص: 169

عبارتند از: طواف زيارت، نماز طواف زيارت، سعى بين صفا و مروه، طواف نسا و نماز آن كه بايد آنها را در مكّه انجام دهد، كه فلسفه و اسرار آنها در بخش عمره گفته شد.

آرى زاير خانه خدا بايد محرم شود و از حرم بيرون برود. پس از وقوف در عرفات و توبه و انابه كم كم وارد حرم و مشعر الحرام شود و شب را در مشعر بيتوته كند، سپس وارد منا شود و پس از رمى جمره عقبه و طرد شيطان، اهداى قربانى، حلق و دور ريختن كثافات و آلودگيها از خود و ذكر خدا كم كم آمادگى راه يافتن به آستانه حرم الهى و بيت اللَّه را پيدا كند.

در اين جا، از ذكر اماكن و جاهاى ديدنى و زيارتى مكّه، مثل جبل النّور و غار حرا، مسجد الجنّ، جبل الثور، مولدالنبى، قبرستان ابوطالب و ديگر جاهاى ديدنى مكه خوددارى مى شود و خوانندگان عزيز را به كتابهاى مربوطه ارجاع مى دهيم.

زايران خانه خدا پس از انجام اعمال واجب به زندگى عادى و معمولى اشان بر مى گردند. بعضى ها در فرصت باقيمانده به فكر خريد سوغاتى براى افراد خانواده و دوستان مى افتند. البتّه تهيّه سوغاتى در حدّى كه با اهداف حج منافات نداشته باشد و مخالف با شؤونات مذهب و مكتب و كشور نباشد نه تنها اشكالى ندارد، بلكه به آن سفارش نيز شده است.

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرموده است:

(اذا خَرَجَ احَدُكُمْ الى سَفَرٍ ثُمَّ قَدِمَ عَلى اهْلِه فَلْيُهْدِهِمْ وَ لْيُطْرِفْهُمْ وَ لَوْ حِجارةً).

ص: 170

هنگامى كه يكى از شما به مسافرت رفت، هنگام بازگشت بايد براى اهل خانه هديه بياورد، هر چند امر ناچيز باشد. (1)

عدّه ديگر به انجام امور مستحبّى چون عمره مفرده و طواف مستحبّى و ديدار از اماكن مذهبى و تاريخى مى پردازند كه نيازى به بحث پيرامون آنها ديده نمى شود.

بهره گيرى از مناسك حجّ در طول زندگى

پيش از اسلام، در عصر جاهليت مشركان پس از انجام مراسم متداوله در بين خود و كشتن قربانى در منا، گرد مى آمدند و به تفاخرات نَسَبى و ارائه تعيّنات دنيايى خود مى پرداختند: هر يك به داشتن پدرى چنين و جَدّى چنان بر ديگران فخر مى فروختند.

از سوى ديگر همّ و غم اقتصاد، بيع و شرا، خريد و فروش اموال تجارتى، تحصيل پول و ثروت و مكنت دنيايى چنان در وجودشان راسخ شده بود كه حتّى در همان مجامعى كه در عرفات و منا به نام حج تشكيل مى دادند، در فكر مال و ثروت و رونق دادن به شؤون مادّى و بالا بردن القاب و عناوين غرورانگيز اجتماعى خود بودند و تنها چيزى كه اصلًا در مخيّله آنان خطور نمى كرد و مفهومى نداشت، كمالات معنوى و فضايل اخلاقى بود.

آنها پس از انجام مراسم به قول خود عبادى و وقوف در مشاعر عظيم الهى، با همان جهالت فكرى و آلودگى روحى و اخلاقيى كه آمده بودند بر


1- 1- بحارالانوار، ج 76، ص 283.

ص: 171

مى گشتند؛ نه معرفتى كسب و نه رذيلتى را تبديل به فضيلت كرده بودند، بلكه همان موجود جاهل قسّى القلب، فاسدالاخلاق و قبيح الاعمال پيش از حج بودند كه پس از حج به شهر و ديار خود باز مى گشتند.

به همين جهت قرآن به منظور توجّه دادن به افراد جاهل و غافل، به وظيفه انسانى و نهى آنان از ادامه سنّت جاهلى، مى فرمايد:

(فَاذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّه كَذِكْرِكُمْ ابائَكُمْ اوْ اشَدَّ ذِكْراً). (1)

- پس از فراغت از اعمال حج، آنچنان به ياد خدا باشيد كه به ياد پدرانتان هستيد، بلكه خدا را بيش از اين مقدار ياد كنيد.

سپس مردمى را كه در اين اماكن مقدّس، تنها به منافع مادّى، پول و ثروت و خواهشهاى دنيوى مى انديشند مذمّت مى كند و افرادى را كه در كنار خواسته هاى دنيوى، به خير و سعادت آخرت نيز مى انديشند مى ستايد و مى فرمايد:

(فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا اتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ ما لَهُ فِى الاخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ. وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا اتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الاخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ اولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا). (2)

- پاره اى از مردم مى گويند خدايا! در دنيا به ما عطا كن و براى آنها در آخرت بهره اى نخواهد بود. اما بعضى ها هستند كه مى گويند خدايا! در دنيا به ما بهره نيك بده و در آخرت بهره نيك بده و ما را از آتش جهنّم نگهدار.

آنهايند كه از آنچه كسب كرده اند (و از خدا خواسته اند) بهره اى


1- 1- سوره بقره، آيه 200.
2- 2- همان، آيات، آيه 201 و 202.

ص: 172

عايدشان مى شود.

آرى كسانى كه قصد خانه حق كرده اند و جامه دنيا از تن كنده اند، لبّيك گويان به سوى خانه معبود شتافته اند، در عرفات و مشعر و منا وقوف كرده اند، به شيطان سنگ زده اند، گوسفند نفس امّاره را سر بريده اند، با تراشيدن موى سر و چيدن ناخن رذايل اخلاقى و افكار شيطانى را از سر ريخته و چنگال خود را از حرامكارى و حرامخوارى كوتاه كرده اند، و با حال طهارت جسمى و روحى دور خانه حق چرخيده و با استلام حجر دست بيعت به خدا داده و پيمان وفادارى بر عهد بندگى و اطاعت فرمان با خدا بسته اند، بايد به هوش باشند كه عهد وپيمانهاى اين اماكن و مواقف را از ياد نبرند و پس از انجام مناسك و بازگشت به وطن و آرميدن كنار زن و فرزند، بيش از همه كس به ياد خدا باشند و در وفا به پيمان ثابت قدم بمانند.

(فَاذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّه كذِكْرِكُمْ ابائَكُمْ اوْ اشَدَّ ذِكْراً).

همچنين بايد اين آيه قرآن (فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِى الحَجِّ) برنامه هميشگى زندگيشان باشد و رفتار و گفتار آلوده به شهوت نامشروع و سخنان ناپسند از دروغ و غيبت و ناسزا و منازعه و پرخاشگرى و ماجراجويى را كاملًا ترك كنند و پيوسته به حكم آيه شريفه (وَ تَزوَّدُوا فَانَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى در مقام به دست آوردن توشه تقوا و رعايت كردن جانب خدا باشند. همواره به خود تلقين كنند، چشمى را كه در آن، نقش خانه خدا را در مردمك خود جا داده، روانيست كه گذرگاه شيطان شود و آن را از صحنه هاى ناپسند و منظره هاى گناه آلود پركند؛ گوشى كه در آن

ص: 173

مراكز حسّاس عبادت، از همه جا نغمه هاى آسمانى و تلاوت آيات قرآن و دعا شنيده، ديگر بار به پليدى آواى مهيّج مردان و زنان آلوده نكنند. پايى را كه قدم به مطاف كعبه و مَسْعى نهاده و در مواقف عرفات و مشعر و منا ايستاده، سزاوار نيست كه به اماكن فساد و فحشا بگذارند، زبانى كه لبّيك اجابت به دعوت خدا گفته، نبايد تا آخر عمرش لبّيك پذيرش دعوت شيطان گويد؛ آن لب و دهانى كه با حجرالاسود، اركان كعبه و مرقد مطهّر پيامبر تماس يافته است بايد قدر خود را بشناسد و هرگز با كلمات زشت و ناپسند آشنا نشود. اينانند همانانى كه قرآن مى فرمايد: (اولئك لَهُمْ نصيبٌ مِمَّا كَسَبُوا) اينان از سفرشان به خير دنيا و آخرت نايل شده اند.

اما آن زن مسلمانى كه پس از پوشيدن جامه احرام و گفتن لبّيك، بار ديگر از جامه عفّت خارج مى شود و با كمال وقاحت با جلوه گرى در برابر مردان و جوانان، دامنش را به گناه آلوده مى كند و يا آن مرد مسلمانى كه پس از وقوف در منا و كشتن گوسفند هواى نفس و چيدن مو و ناخن و استلام حجر و ... پس از مراجعه به وطن از حرامخوارى دست نكشيده و همچون سبع ضارّى به جان مردم مى افتد، از كسانى هستند، كه قرآن فرموده: (ما لَه فى الاخِرَةِ من خَلاقٍ) اينها در آخرت هيچ نصيب و بهره اى ندارند.

ص: 174

بخش چهارم به سوى حرم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله

مدينه، حرم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله

اشاره

ص: 175

بخش چهارم به سوى حرم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله

ص: 176

ص: 177

مدينه، حرم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله

مدينه، مدينة الرسول، طيّبه، هجرتگاه پيغمبر، مركز تأسيس حكومت اسلامى و نامدارترين شهر اسلامى پس از مكّه معظّمه، يكى از شهرهاى كشور عربستان سعودى است كه در پانصد كيلومترى شمال شرقى مكّه قرار دارد. ارتفاع آن از سطح دريا 916 متر و جمعيت آن در غير ايّام حج بالغ بر دويست هزار تن است. اين شهر در دشتى وسيع و ريگزار ساخته شده است و به خاطر داشتن قناتها، كاريزها و خرما بنان فراوان، هوايى گرم و مرطوب دارد، چنانچه در تابستان درجه گرما به حدود 50 درجه سانتيگراد بالاى صفر مى رسد و در زمستان شبها گاهى به زير صفر مى رسد.

با افزايش جمعيت و احداث ساختمانهاى چند طبقه به تدريج درختان آن از ميان مى رود به طورى كه امروز جز نخلستانهاى اندكى در آن برجاى نمانده است. (1)


1- 1- عرشيان، ص 91.

ص: 178

در اينجا ما از پرداختن به تاريخ مدينه پيش از اسلام و نيز تاريخ تحوّلات و حوادث اين شهر در دوران اسلامى خود دارى مى كنيم.

همچنين از شرح و توضيح اماكن مذهبى و تاريخى، مساجد و زيارتگاهها، مخصوصاً مسجد شريف نبوى و بازسازى آن در طول تاريخ مى گذريم و علاقه مندان را به كتابهاى مربوط ارجاع مى دهيم.

در اينجا تنها به ارزش و اهميّت اين شهر از ديدگاه اسلام و مسلمانان و نقش آن به عنوان تجلّيگاه مودّت و ولايت به عترت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، در تماميّت و قبولى اعمال حج مى پردازيم. چرا كه مدينه حرم پيامبر گرامى اسلام است.

از امام صادق عليه السلام روايت شده است:

«انّ للَّه حَرَماً وَ هُوَ مَكَّة وَ لرسولِهِ حَرَماً وَ هُوَ المدينة وَ لَامِير المؤمنين حَرَماً و هو الكوفة وَ لَنا حَرَماً وَ هُوَ قُم وَ سَتُدْفَنُ فيهِ امْرَأَةٌ مِنْ وُلْدى تُسَمّى فاطِمةُ مَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّة». (1)

- خدا حرمى دارد كه مكه است و رسول اللَّه نيز حرمى دارد كه مدينه است و اميرالمؤمنين نيز حرمى دارد كه كوفه است و ما اهل بيت نيز حرمى داريم كه قم است و در آينده اى نه چندان دور، بانويى از فرزندان من به نام «فاطمه» در آن شهر دفن مى شود، كه هر كس او را (بامعرفت) زيارت كند بهشت بر او واجب مى شود.

مدينه شهر پيامبر و حرم و روضه منوّره آنحضرت و قبور چهار تن از ائمه اهل بيت و بسيارى از صحابه پاك آنحضرت است. مدينه شهر


1- 1- سفينة البحار، ج 2، ص 446، ماده قم.

ص: 179

شهيدان بدر و احد و جنگهاى صدر اسلام و شهر مجاهدتها و فداكاريهاى مسلمانان نخستين است. از اين جهت زيارت مدينه و روضه منوّره مسجد

عكس 9

ص: 180

پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه بقيع عليه السلام و ساير زيارتگاهها، اظهار وفادارى و ارادت و بيعت با صاحبان آن آثار است و تماميّت و قبولى حج به آن بستگى دارد و گرنه حج ناقص و ناتمام مى ماند.

عن الصادق عليه السلام: «انَّه قالَ ابْدَئُوا بِمَكَّةَ وَ اخْتِمُوا بنا». (1)

از امام صادق نقل شده است كه فرمود: از مكّه آغاز كنيد و به ما ختم كنيد.

در فقه الرضا آمده است:

«ثُمَّ تَزُورُ قَبْرَ محمّد المصطفى صلى الله عليه و آله فَانَّهُ قالَ وَ مَنْ حَجَّ وَ لَمْ يَزُرْنى فَقَدْ جَفانى وَ تزورُ قَبْرَ السَّادَةِ عليه السلام بالمدينه». (2)

- سپس قبر محمد مصطفى صلى الله عليه و آله را زيارت مى كنى، چه آن كه آنحضرت فرموده است: هر كس حج بجا آورد و مرا زيارت نكند به من جفا كرده است و زيارت مى كنى مرقد بزرگان (ائمه هدى عليه السلام) را در مدينه.

قال ابوجعفر عليه السلام:

«وَ نَظَر النَّاسَ فى الطَّوافِ قالَ امِرُوا انْ يَطُوفُوا بِهذا ثُمَّ يَأْتُونا فَيُعَرِّفُونا مَوَدَّتَهُمْ ثُمَّ يُعْرِضُوا عَلَيْنا نُصْرَتَهُمْ». (3)

- امام باقر عليه السلام مردمى را در حال طواف ديد فرمود: اينها مأمورند طواف اين خانه را كنند و سپس به سوى ما بيايند و مودّت خود را به ما بشناسانند ونصرت و يارى خود را نسبت به ما عرضه دارند.


1- 1- مستدرك الوسائل، كتاب الحج، ابواب المزار، ص 189.
2- 2- همان.
3- 3- همان.

ص: 181

«يحيى ين يسار» گويد: ما حج بجا آورديم و بر امام صادق عليه السلام گذشتيم. امام عليه السلام با تحسين و خوشامد فرمود:

«حاجُّ بَيتِ اللَّه وَ زوّارُ قبرِ نَبِيّه وَ شَيعةُ الِ مُحَمَّدْ صلى الله عليه و آله هَنيئاً لكم». (1)

- حاجى خانه خدا و زايران قبر پيامبر خدا و شيعه آل محمد صلى الله عليه و آله! گوارايتان باد.

اكنون به بيان برخى از حكمتها و انگيزه هاى ولايت و مودّت عترت پيامبر صلى الله عليه و آله و عرضه داشت يارى ونصرت به آنان مى پردازيم.

1-مودّت اهل بيت، پاداشِ اجر رسالت است

به حكم قرآن، مودّت و دوستى خاندان پيامبر، به عنوان اجر رسالت آنحضرت، وظيفه واجب امّت اسلامى است.

قُلْ لْا اسْأَلُكُمْ عَلَيِه اجْراً الَّا المَوَّدةَ فِى القُرْبى. (2)

- بگو! من در ازاى تبليغ دين خدا و دعوت به سوى حق، اجرى جز مودّت خويشاوندانم از شما نمى خواهم.

البتّه سوره «شورا»، از سوره هاى مكّى است، ولى بسيارى از مفسّران معتقدند كه چهار آيه اين سوره (آيات 23 تا 26) در مدينه نازل شده است، و شأن نزولى كه براى اين آيه و آيات بعدى ذكر مى كنند، گواه اين معناست.


1- 1- فروع كافى، ج 4، كتاب الحج، ص 549.
2- 2- سوره شورى، آيه 23.

ص: 182

با توجه به رواياتى كه از طريق شيعه و سنّى، در تفسير اين آيه رسيده است، مراد از «قُرْبى عترت و اهل بيت رسول اللَّه است. احمد حَنْبل از فقهاى چهارگانه اهل سنّت، در «فضائل الصحابه» با سند خود از سعيد بن جبير از عامر چنين نقل مى كند:

«لَمّا نزَلَتْ قل لااسْأَلُكُمْ عَلَيهِ اجْراً الَّا المَوَدَّةَ فِى القُرْبى قالوا: يا رسولَ اللَّه مَنْ قرابتُكَ؟ مَنْ هولاءِ الَّذينَ وَجَبَتْ عَلينا مَوَدَّتُهُمْ؟ قال: علىّ و فاطمةَ و ابْناهُما عليهم السلام و قالَها ثلاثاً». (1)

- هنگامى كه آيه (قل لا ...) نازل شد، اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا! خويشاوندان تو كه مودّت آنها بر ما واجب است كيانند؟

فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آنان و اين سخن را سه بار تكرار فرمود.

همچنين حاكم در «مستدرك الصّحيحين» (2)، سيوطى در «الدرّ المنثور» در ذيل آيه مورد بحث (3)، ابن جرير طبرى در تفسيرخود (4)، طبرسى در «مجمع البيان» (5)، زمخشرى در «الكشّاف» (6)، فخر رازى (7) در تفسير خود و قرطبى (8) و ... اين آيه را بر اهل بيت و نزديكان پيامبر منطبق كرده اند.


1- 1- احقاق الحقّ، ج 3، ص 3
2- 2- مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 172
3- 3- الدرّ المنثور، ج 6، ص 7،
4- 4- تفسير طبرى، ج 25، ص 16
5- 5- مجمع البيان، ج 9، ص 29
6- 6- تفسير الكشاف، ج 4، ص 220
7- 7- تفسير فخر رازى، ج 27، ص 165
8- 8- تفسير قرطبى، ج 8، ص 5843

ص: 183

علاقه مندان به كتاب ارزنده الغدير مراجعه كنند. (1)

غرض از ايجاب مودّت امّت نسبت به عترت طاهره و اهل بيت پيامبر، جز «اهتدا» به نور هدايت آنها و قبول رهبرى امامان معصوم عليهم السلام، از دودمان پيامبر صلى الله عليه و آله، كه در حقيقت تداوم خط رهبرى پيامبر و ادامه مسأله ولايت الهيه است، چيز ديگرى نيست. اين امر موجب سعادت امّت و نفعش صد در صد عايد خود امّت مى شود؛ زيرا محبّت اهل بيت مقدمه پذيرش امامت و رهبرى ائمه معصومين عليهم السلام و پذيرش معارف و احكام آسمانى قرآن است.

از اين جهت در آيه ديگر مى فرمايد:

(قُلْ ما سَئَلْتُكُمْ مِنْ اجرٍ فَهُوَ لَكُمْ انْ اجْرِىَ الَّا عَلَى اللَّه). (2)

بگو پاداشى را كه از شما خواستم تنها به سود شماست، اجر و پاداش من فقط بر خداست.

بنابر اين نفعى كه از «مودّت القربى و دوستى با اهل بيت عايد امّت اسلامى شود، همان هدايت و راهنمايى به جانشينان واقعى پيامبر صلى الله عليه و آله و مفسّران واقعى قرآن و اسلام و جستن راه به سوى خداست.

(قُلْ ما اسْئَلُكُمْ عَلَيه مِنْ اجْرٍ الَّا مَنْ شاءَ انْ يَتَّخِذَ الى رَبِّه سَبيلا). (3)

بگو! من هيچ گونه پاداشى در برابر دعوتم از شما نمى خواهم مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى خدا بيابد.

2-اهل بيت پيامبر صراط مستقيم هستند


1- 1- الغدير، ج 2، صص 306 تا 310
2- 2- سوره سباء، آيه 47
3- 3- سوره فرقان، آيه 57

ص: 184

محبّت و مودّت اهل بيت، پذيرش مرجعيت دينى و دنيوى و همچنين قبول امامت و رهبرى آنها، قرار گرفتن در صراط مستقيم دين است. زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را به عنوان راه مستقيم و منزّه از انحراف و كجى معرفى كرده است. «حاكم حسكانى» در «شواهد التّنزيل» در ذيل آيه شريفه (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم) دهها روايت نقل مى كند كه مقصود، صراط محمد و آل محمد است، وپيامبر صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين علىّ عليه السلام را به عنوان «الصِّراطالمستقيم» ناميده است كه از ذكر آنها خوددارى و تنها به يك نمونه اكتفا مى شود.

سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مى كندكه فرمود: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله لعلىّ بن ابى طالب: «انْتَ الطَّرِيق الواضِحُ وَ انْتَ الصِّراطُ المستقيم، وَ انْتَ يَعْسُوبُ الدّين». (1)

همچنين تعبيراتى در اينكه اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله «عروة الوثقى» و «حبل المتين» و «سفينة النجاة» و ... هستند كه از ذكر آن احاديث خوددارى مى شود.

شيخ صدوق، با ذكر سند از امام صادق عليه السلام نقل مى كندكه فرمود:

«الصِّراطُ المستقيم اميرُالْمُؤْمنين عليه السلام». (2)

اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام صراط مستقيم است.


1- 1- شواهد التنزيل، حاكم حسكانى، ج 1، صص 57 الى 66.
2- 2- كلمات مكنونه، فيض، ص 161 و الميزان، ج 1، ص 41.

ص: 185

همچنين شيخ صدوق در «معانى الاخبار» از امام صادق عليه السلام نقل مى كند:

«انَّهُ سُئِلَ عَنِ الصِّراطِ فَقالَ: هُوَ الطَّريقُ الى معرفةِ اللَّه عَزَّوجلّ. و هما صراطان صِراطٌ فِى الدُّنْيا وَ صِراطٌ فِى الاخِرَةِ. وَ امَّا الصِّراطُ الَّذى فِى الدُّنْيا فَهُوَ الامامُ المفترضُ طاعتُهُ، مَنْ عَرَفَهُ فِى الدُّنيا وَ اقْتَدى بِهُداهُ مَرَّ عَلىَ الصِّراطِ الَّذى هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِى الاخِرَةِ. وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفهُ فِى الدُّنْيا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّراطِ فِى الاخرة ...». (1)

از امام صادق عليه السلام راجع به صراط سوأل شد، فرمود: آن راه به سوى معرفت خداست و آن دو صراط است؛ يكى در دنيا و يكى در آخرت. اما صراطى كه در دنياست پس آن امام واجب الاطاعه است كه هر كس در دنيا او را بشناسد و از هدايت او پيروى كند از صراطى كه در آخرت روى جهنّم است بگذرد، اما كسى كه در دنيا او را نشناسد پاى او در صراط آخرت مى لغزد (و در جهنّم سقوط مى كند).

3-تمسّك به اهل بيت، راه نجات از گمراهى است

يكى از احاديث متواترى كه دانشمندان اسلامى آن را از پيامبر اسلام نقل كرده اند، حديث شريف ثقلين است كه متن آن چنين است:

(انّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَليْنِ: كِتابَ اللَّه وَ عِتْرَتى اهْلَ بَيْتى ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا ابداً وَانَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْض).


1- 1- معانى الاخبار، شيخ جليل اقدم صدوق، با تصحيح على اكبر غفارى، ص 32 و كلمات مكنونه، ملا محسن فيض كاشانى، ص 160.

ص: 186

- من در ميان شما دو ميراث گرانبها و بزرگ مى گذارم: يكى كتاب خداوند و ديگرى عترت و اهل بيتم. تا شما به اين دو تمسّك مى جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد و آن دو هيچ گاه از يكديگر جدا نمى شوند تا در قيامت به من برسند.

همان گونه كه بيان شد، اين حديث از احاديث متواترى است كه صدها نفراز دانشمندان اهل سنت آن را نقل كرده اند و در دهها كتاب معتبر اهل سنّت آمده است كه نيازى به ذكر مدارك آن ديده نمى شود. (1)

در اين حديث شريف، عترت و اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله همانند قرآن مصون از گناه و اشتباه معرفى شده است و نجات و رستگارى امّت در تمسّك به قرآن و عترت- هردو- است. مقصود از تمسّك به اهل بيت، تمسّك به علوم و احكام و تفسير قرآن و سنّت پيامبر و ساير معارف اسلامى است كه از مسير عترت و اهل بيت باشد.

اين در حالى است كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از اختلاف و انحراف و پراكندگى در امّت، پس از خودش خبر مى دهد و از بين آنها تنها يك گروه را اهل نجات معرّفى مى كند.

«... وَالَّذى نَفْسى بِيَدِه لَتَفْتَرِقَنَّ امَّتى عَلى ثلاث وَ سَبْعينَ فِرْقَةً، واحدةٌ فِى الْجَنَّةِ وَ ثِنْتانِ وَ سبعونَ فِى النَّار» (2)

- قسم به كسى كه جانم در دست اوست، امّت من هفتاد و سه فرقه مى شوند، يك فرقه رستگارند و هفتاد و دو فرقه در آتش.


1- 1- فضائل الخمسه، ج 2، ص 51.
2- 2- مسند احمد، ج 2، صص 332، 120 و 145 و ج 4، ص 102 و ...

ص: 187

اين حديث كه در دهها كتاب معتبر اهل سنّت آمده است، دليل آن است كه راه نجات و رستگارى فقط در تمسّك به قرآن و اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله است.

4-ولايت اهل بيت، شرط قبول عبادات است

ممكن است در انجام پاره اى از واجبات يا مستحبّات، امورى به عنوان اجزا و يا شرايط در آن دخيل نباشد، يعنى مى توان آن عمل را بدون آن امور آورد، ولى شكّى نيست كه آن امور در قبولى آن عمل شرط است، و آن عمل بدون آنها مورد قبول درگاه حق قرار نمى گيرد. مثلًا نگاه به نامحرم در حال نماز، البتّه نماز را باطل نمى كند ولى نمازى كه انسان را از حرام باز ندارد و از مصاديق (انَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر) نباشد، مورد پذيرش حضرت حق واقع نمى شود، گرچه همين نماز مسقط تكليف است.

به همين منوال، ظلم و ستم به ديگران، ابتلا به بسيارى از رذايل اخلاقى و ارتكاب معاصى گرچه مبطل عبادات نيستند و به اصطلاح به عنوان «عدم المانع» دخالتى در صحّت آن عبادت ندارند و حتّى همين عمل هم مسقط تكليف است، ولى شكى نيست كه عدم ابتلا به آنها از شرايط قبولى آن عبادت است؛ زيرا خداوند اعمال نيك را تنها از افراد با تقوا مى پذيرد:

(انَّما يَتَقَبَّلُ اللَّه مِنَ الْمُتَّقين). (1)


1- 1- سوره مائده، آيه 29.

ص: 188

- خدا تنها از پرهيزگاران مى پذيرد.

ولايت و امامت اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله به اجماع علماى شيعه و بسيارى از دانشمندان اهل سنّت، شرط قبول اعمال و عبادات است. و روايات دالّ بر اين مطلب نيز از طريق شيعه وسنّى در حدّ تواتر است.

در حديثى از امام صادق عليه السلام از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آمده است كه فرمود:

«يا علّى! وَالَّذِى بَعَثَنى بِالنُّبوة وَ اصْطَفانى عَلى جَميع البَرِيَّةِ لَوْ انَّ عبداً عَبَداللَّه الْفَ عامٍ ما قَبِلَ اللَّه ذلك مِنْهُ الَّا بِولايتك وَ وَلايَةِ الائمة مِنْ وُلْدِكَ. وَ انَّ وَلايَتَكَ لاتُقْبَلُ الَّا بِالْبَرائةِ مِنْ اعْدائِكَ وَ اعداءِ الائمة مِنْ وُلْدِكَ، بِذلكَ اخبَرَنى جبرئيلُ، فَمَنْ شاءَ فَلْيُوْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ». (1)

- يا على! قسم به كسى كه مرا به نبوّت برانگيخته و از جميع خلايق برگزيده است، اگر بنده اى هزار سال خدا را عبادت كند، اين عبادت او مقبول درگاه حق نمى شود مگر به ولايت تو و ولايت امامان از فرزندان تو و حقيقت آنكه ولايت تو پذيرفته نمى شود مگر به برائت از دشمنان تو و دشمنان امامان از نسل تو، اين مطلبى است كه جبرئيل به من خبر داده است. پس هر كه مى خواهد بپذيرد و مؤمن شود، و هر كه مى خواهد انكار كند و كافر گردد.

در روايتى از امام على بن الحسين عليه السلام مى خوانيم:

«... وَ لَو انَّ رَجُلًا عُمِّرَ عُمْرَ نُوحٍ عليه السلام فى قومه- الْفَ سَنَةٍ الَّا خَمْسينَ


1- 1- بحار الانوار ج/ 27 ص 199.

ص: 189

عاماً- يَصُومُ النَّهارَ وَ يَقُومُ الليلَ فى ذلِكَ الْمَقام ثُمَّ لَقِىَ اللَّه عَزَّوَجلّ بِغَير وَلايَتِنا لَمْ يَنْتَفِعْ بذلك شيئاً». (1)

- اگر به كسى اندازه عمر نوح عليه السلام در ميان قومش- 950- عمر داده شود، و به عبادت خدا بپردازد؛ روزها روزه بدارد و شبها شب زنده دار باشد، امّا خدا را بدون ولايت ما ملاقات كند، هيچ بهره اى از آن همه عبادت نخواهد داشت.

چنانچه دانسته شد، گرچه شرط پذيرش همه عبادات، معرفت و اطاعت و ولايت اهل بيت عليهم السلام است، ولى از روايات استفاده مى شود كه ارتباط خاصّى بين قبولى حج با ولايت اهل بيت وجود دارد و ممكن است دليل آن اين باشد كه حج عبادتى است مشروط به زمان معيّن و حضور در اماكن مشخّص كه همه آنها در مكّه واقع شده اند و مدينه نيز به عنوان پايگاه دوّم وحى و حرم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و محلّ اخذ آثار و عترت آن حضرت مورد توجّه مسلمانان بوده است. يكى از فلسفه ها و مقاصد بلند حج اين است كه حج گزاران در پرتو زيارت خانه خدا و انجام مناسك، قطره هاى وجودى خود را به درياى بيكران امامت و رهبرى خاندان رسول اكرم صلى الله عليه و آله وصل كنند، چرا كه «مِنْ تمامِ الحَجِّ لِقاءُ الامام» است و در اين راستا ائمه بقيع عليهم السلام محور و مركز اصلى اين توجّهند.

از اين جهت در روايات فراوانى تكميل يا قبولى حج را به ملاقات امام، معرفت به مقام امام، پيروى و اطاعت از او و عرضه كردن نصرت و حمايت از آنان مربوط دانسته شده است.


1- 1- ثواب الاعمال، ص 243.

ص: 190

در روايتى كه در مقدّمه كتاب به آن اشاره كرديم، امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

زايران پس از انجام حج «فَيمُرُّوا بِنا فَيُخْبِرُونا بِوَلايَتِهِمْ وَ يُعْرِضُوا عَلَيْنا نُصْرَتَهُمْ» بايد نزد ما بيايند و ولايت و يارى خود را به ما خبر دهند و نصرت خويش را بر ما عرضه كنند.

«معاذبن كثير» مى گويد: به موقف (عرفات) نگاه كردم كه مردم بسيارى در آن بودند، پس به امام صادق عليه السلام نزديك شدم و گفتم حَقّاً كه اهل موقف بسيارند. امام عليه السلام نگاهش را به موقف انداخت و سپس فرمود:

نزديك بيا و من نزديك رفتم. فرمود:

«غُثاءٌ يَأْتى بِهِ المُوجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ. وَ اللَّه ما الحَجُّ الَّا لَكُمْ. لا وَاللَّه ما يَتَقَبَّلُ اللَّه الَّا مِنْكُم». (1)

زباله و خس و خاشاكى است كه موج آن را از هر طرفى مى آورد. به خدا قسم حج جز براى شما (شيعيان و عارفان به حق امامان) نيست. به خدا قسم خداوند آن را جز از شمانمى پذيرد.

5-پيامبر و عترت او، واسطه هاى فيض الهيند

توسل به عزيزان درگاه الهى، از جمله مسايلى است كه ميان مسلمانان جهان رواج دارد و مشروعيت آن نيز از طريق احاديث اسلامى اعلام شده است.


1- 1- بحار الانوار، ج 27، ص 172، به نقل از امالى شيخ. همچنين احاديثى از محاسن، فضائل الشيعه، بشارة المصطفى و عيون اخبار الرّضا نقل مى كند.

ص: 191

قرآن مى فرمايد:

(يا ايُّهَا الَّذين امَنُوا اتَّقُوا اللَّه وَابْتَغُوا الَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا فى سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون). (1)

- اى افراد با ايمان! پرهيزگار باشيد و براى رسيدن به خدا وسيله اى بجوييد و در راه او جهاد كنيد تا رستگار شويد.

اين آيه به صورت كلّى مى گويد «وسيله» تحصيل كنيد. و اين «وسيله» همان طور كه شامل واجبات و وظايف دينى مى شود، شامل اولياى الهى و بندگان صالح خدا نيز مى شود.

در قرآن در موارد متعددى آمده است كه پيامبران وسيله آمرزش گنهكاران قرار گرفته اند و براى مجرمان طلب استغفار كردند، مثل داستان فرزندان حضرت يعقوب (2) و ... خداوند در قرآن مى فرمايد: اگر مجرمان براى استغفار پيش پيامبر بيايند و از خدا طلب آمرزش كنند و پيامبر نيز درباره آنها طلب آمرزش كند، خدا گناهان آنان را مى بخشد:

(وَ لَوْ انَّهُمْ اذْ ظَلَمُوا انْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّه وَ اسْتَغْفَرَ لَهُم الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّه تَوَّاباً رَحيماً). (3)

- اگر آنان موقعى كه بر خويشتن ستم كردند، پيش تو مى آمدند و از خداوند طلب آمرزش مى كردند و پيامبر نيز براى آنهاطلب آمرزش مى كرد خداوند را توبه پذير و مهربان مى يافتند.


1- 1- سوره مائده، آيه 34
2- 2- سوره يوسف، آيه 97
3- 3- سوره نساء، آيه 64

ص: 192

درخواست استغفار از پيامبر، از سويى روح اميد و نجات را در مجرمان زنده مى كند و از سوى ديگر موجب اطاعت و انقياد بيشتر افراد از پيامبر مى شود و از بعد سوم، حاكى از آن است كه فيض معنوى يا همان مغفرت الهى از طريق اسباب و علل، مانند دعاى پيامبر و عزيزان درگاه پيامبر فرود مى آيد.

مأموريت امّت در طلب استغفار از پيامبر و عزيزان او، اختصاص به حيات آن بزرگواران ندارد، بلكه در ممات آنان نيز بايد از ارواحشان استمداد جست. سيره مسلمانان در طول تاريخ بر اين بود كه از پيامبر استغاثه و درخواست حاجت مى كردند. نمونه هاى فراوانى از آن، در كتب شيعه و سنّى آمده است. (1) زيرا نفس در خواست و استغاثه ممنوع نيست و روح انسانى پس از جدايى از بدن زنده و باقى است و نورانيّت ارواح كامل و نفوس مقدّس انبيا واولياى الهى، پس از خلاصى از بدن و پيوستن به عالم قدس ربوبى كاملتر و احاطه و اطلاعشان نسبت به اين عالم وسيعتر و تصرّفشان در اين جهان نافذتر مى شود.

«عبداللَّه بن بكير» از امام صادق عليه السلام حديثى نقل كرده است كه امام عليه السلام راجع به امام حسين عليه السلام مى فرمايد:

«وَ انَّهُ لَيَنْظُرُ الى زوَّارِهِ فَهُوَ اعْرَفُ بِهِمْ وَ بِاسْمائِهِمْ وَ اسْماءِ ابائِهِمْ وَ ما فى رَحائِلِهِمْ مِنْ احَدِهِمْ بِوَلدِه. وَ انَّهُ لَينظُر الى مَنْ يَبْكِيهِ فَيَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ يَسْئَلُ اباهُ الاستغفار له». (2)

- به حقيقت او- امام حسين عليه السلام- به زايران خود مى نگرد و آنان را به


1- 1- ر. ك: آيين وهّابيت، استاد جعفر سبحانى، ص 235 به بعد.
2- 2- كامل الزيارات، باب 32، ص 103.

ص: 193

اسامى خود و پدرانشان و به اشيايى كه بار مركبها كرده اند مى شناسد، بهتر از پدرى كه فرزند خود را بشناسد و به گريه كنندگان، با نظر عنايت مى نگرد و براى آنهااستغفار مى كند و همچنين از پدرش، اميرمؤمنان مى خواهد كه براى زوّارش استغفار كند.

شيخ مفيد رضى الله عنه در «اوائل المقالات» آورده است:

«حقيقت آنكه رسول خدا و امامان از عترت او، پس از وفاتشان بر احوال شيعيان خود در دنيا احاطه دارند. و حالى از حالات شيعه بر آن بزرگواران مخفى نمى ماند، سخنان كسى را كه در مشاهد مشرّفه با ايشان به راز و نياز و مناجات مى پردازد مى شنوند و از گفته هاى دور دوستانشان نيز باخبرند. (1)

خلاصه پيامبر اسلام و عترت طاهرين او، واسطه هاى فيض الهى هستند، و مدينه پايگاه نزول وحى و حرم پاك رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و مرقد شريف آنحضرت و دختر گراميش حضرت فاطمه عليها السلام و چهار تن از ائمه عليهم السلام بزرگوار شيعه ونيكان صحابه و شهداى احد و بدر و ... است و از تماميّت عمل حج، بار يافتن به حرم نبوى و عرض اطاعت و اظهار حمايت و ولايت به آستان عترت و اهل بيت آنحضرت است.

در اين جا از بحث درباره اماكن تاريخى و مذهبى مدينه، تغيير و تحوّلات آنها در طول تاريخ و ... مى گذريم و آن را به كتابهاى مربوط وامى گذاريم و بحث خود را در همين جا به پايان مى بريم.


1- 1- اوائل المقالات، از مصنّفات شيخ مفيد كنگره هزاره شيخ مفيد، ج 4، مقاله شماره 49، ص 72

ص: 194

خاتمه تذكرات و پيشنهادهاى ضرورى

تذكرات و پيشنهادهاى ضرورى

ص: 195

خاتمه تذكرات و پيشنهادهاى ضرورى

ص: 196

ص: 197

تذكرات و پيشنهادهاى ضرورى

در خاتمه خوب است كه برخى نكات لازم و ضرورى را در حدّ وسع و اطلاع تذكر دهيم.

كاملًا روشن است كه سفر ملكوتى و روحانى حج نيازمند اصلاحات فراوانى است كه بايد از سوى اولياى امور و متصدّيان اين سفر روحانى با مسؤولان حج و زيارت عربستان در ميان نهاده شود. مسايلى چون بهداشت و نظافت در اماكن عمومى، نظم و انضباط در طواف، سعى، رمى جمرات و اماكن ديگر، رعايت حجاب و پوشش اسلامى و كنار گذاردن لباسهاى محلّى و بومى، كم كردن اختلاط مرد و زن و مجهّز كردن هتلها و مهمانپذيرها به شؤونات اسلامى و ...

البته چنانچه گفتيم اينها نكاتى است كه بايد مسؤولان حج و زيارت كشورهاى اسلامى در كنفرانسها و گردهماييهايى در مكه و مدينه، مطرح كنند و فكر و چاره اى براى كم كردن نقايص و اشكالات و برگزارى هر چه با شكوهتر اين مراسم بزرگ توحيدى كنند. ما با پيشنهادها و تذكّرات كلان كارى نداريم، بلكه مقصودمان يادآورى يكسرى تذكّرات و پيشنهادهايى

ص: 198

است در سطح پايين تر، كه بايد از سوى مديران و زايران خانه خدا رعايت شود. نكاتى كه بايد از سوى مديران و روحانيان كاروانها به زايرانى كه در تمام عمرشان تنها يك يا دوبار به اين سفر نايل مى شوند كراراً گوشزد شود. زيرا ما به مذهب و مكتبى بستگى داريم كه دشمنان فراوانى در دنيا دارد. و از سوى ديگر به نمايندگى از سوى كشورى در مراسم حج حاضر مى شويم كه چشم همه مسلمانان مخلص و آزاديخواه دنيا به آن دوخته شده است. بنابر اين بايد مواظب باشيم كه با رفتار ناپسند و نسنجيده خود بهانه اى به دست بدخواهان اين مذهب و كشور ندهيم و دوستدارانمان را نيز شرمنده نكنيم.

امام كاظم عليه السلام در اين مورد مى فرمايد:

«انَّكُمْ قومٌ اعْدائُكُمْ كَثيرَةٌ يا مَعْشَرَالشّيعة انَّكُمْ قَدْ عاداكُمُ الْخَلْقُ فَتَزَيَّنُوا لَهُمْ بِما قَدَرْتُمْ عَلَيهْ». (1)

اى شيعيان! متوجه باشيد كه شما دشمنان فراوانى داريد كه مى كوشند از هر راهى بهانه اى به دست آوردند و بر شما بتازند و تحقيرتان كنند، پس تا مى توانيد خود را از هر جهت در مقابل آنان بياراييد.

راوى در ابتداى حديث مى گويد من چيز حقيرى به دست گرفته و مى بردم و در بين راه به امام عليه السلام برخورد كردم و فرمود:

اين را بيفكن، من خوش ندارم مرد شريف و بزرگوارى مثل شما چيز حقير و بى مقدارى را با خود بردارد و سپس عبارت فوق را فرمودند.

اكنون به بيان برخى ازين نكات لازم و ضرورى مى پردازيم. نكاتى كه


1- 1- الفصول المهمة فى اصول الائمه، شيخ حر عاملى، باب 41: نوادر الكلّيات، ص 506.

ص: 199

از نخستين لحظات خروج از كشور تا لحظات بازگشت را شامل مى شود.

1- رعايت نظم و نوبت، به هنگام سوار شدن هواپيما و نشستن روى صندلى، چه هنگام رفتن و چه هنگام برگشتن، رعايت سكوت و آرامش در طول سفر، پرهيز از قيل و قال و شوخيهاى بى جا و صدازدن يكديگر باصداى بلند.

در سفرى كه در سال 74 به بيت اللَّه الحرام داشتيم شاهد اين بى نظميها و سر و صداها و رفتار نابخردانه از بعضى از زايران بوديم و حتّى در فرودگاه جدّه در اتاق انتظار شاهد دعوا و كتك كارى بين دو حاجى از زيارت خانه خدا برگشته بوديم كه اين امر حكايت از روحيه بى انضباطى و تعدّى و تجاوز و راضى نبودن به حق خود مى كند.

همچنين در درون هواپيما شاهد يكسرى حركات سبك و شتاب زدگيهايى بوديم كه مهمانداران هواپيما را به تعجّب و شگفتى واداشته بود.

اين مهمانداران كه در ايّام ديگر سال، با مهمانانى كه معمولًا از اقشار پردرامد و مرفّه و به انگيزه مسافرتهاى تجارتى، سياحتى و علمى به كشورهاى غربى و شرقى و ... مواجه هستند، حالا از مشاهده رفتار و كردار دور از انتظار بعضى از زايران خانه خدا شگفت زده شده بودند. اگر نظم، تشكر و برخورد درست نباشد، فرهنگ حج زير سؤال مى رود. به نظر مى رسد بايد تذكرات لازم در اين مورد به حاجيان داده شود و متخلّفان نيز تنبيه شوند.

2- برخى از حاجيان كه در ايران افرادى ساده و سر به زير و وظيفه شناس و حتّى نيازمند به كمك و راهنمايى به نظر مى رسند، به محض ورود به فرودگاه جدّه، فروشندگان انگشتر و تسبيح و پسته و گز و

ص: 200

سوهان از كار در مى آيند. آن هم با نوعى سرسختى و بلغور كردن كلمات عربى مى خواهند متاعشان را تبديل به ريال يا دلار كنند. بسيارى از زايران اين زرنگيهايشان را تعريف مى كنند كه چگونه انگشترشان را به چندين برابر قيمت آب كردند. جداً بايد با اين پديده سوداگرى برخورد قاطع شود؛ زيرا رفتار نامناسب و توهين آميز مشتى سوداگر ممكن است آبرو و حيثيّت حاجيان محترم يك كشور را زير سؤال ببرد.

3- اكثر خيابانها در عربستان سعودى و دوشهر مكه و مدينه به صورت بزرگراه است و رانندگان و شهروندان آن تابع مقرّرات. ولى در ايران عابران پياده، كمتر مقرّرات رانندگى را رعايت مى كنند و از مكانهاى ممنوع با سرعت عبور مى كنند. اين امر در ايام حج ممكن است حادثه هاى ناگوارى را به دنبال داشته باشد گذشته از اينكه، حكايت از پايين بودن فرهنگ شهر نشينى افراد يك كشور مى كند.

4- بوسيدن و استلام حجرالاسود با تهاجم و ايذاى ديگران مطلوب نيست، ولى بعضى از زايران مى خواهند به هر قيمت و لو با خريدن خطر جانى براى خود و سوار شدن بر سر و كله ديگران، حجرالاسود را ببوسند، در صورتى كه چنين امرى هرگز مطلوب نيست، بلكه در چنين مواردى اشاره اى از دور به حجرالاسود كافى است. در رواياتى از امام صادق عليه السلام و امام رضا عليه السلام مى خوانيم اگر اطراف حجر را خالى يافتى استلام كن و گرنه به سلامى از دور اكتفا نما. (1)

5- نماز طواف بايد پشت مقام ابراهيم خوانده شود، چنانچه طواف بايد در حد فاصل كعبه و مقام ابراهيم انجام گيرد و فقهاى عظام، طواف از


1- 1- فروع كافى، ج 4، حديث 3 و 7.

ص: 201

پشت مقام را در صورت اتصال جمعيت جايز مى دانند. ولى در چنين شرايطى بارها ديده شده است كه عدّه اى از مردان و زنان زاير، در ميان طواف كنندگان به نماز مى ايستند و گاهى براى به هم نخوردن نماز، عدّه اى زنجيره انسانى به دورشان ايجاد مى كنند كه موجب مزاحمت و احياناً بطلان طواف ديگران مى شوند. متأسفانه اين گونه حركات بيشتر از سوى شيعيان صورت مى گيرد، در صورتى كه چنين امرى، موجب به درد سر افتادن خود و ديگران خواهد بود، زيرا تا هرجا كه طواف كنندگان به هم متّصل باشند طواف درست است و در آنجا كه صف طواف كنندگان تمام مى شود، اگر محاذى مقام ابراهيم به نماز بايستند، به وظيفه خود عمل كرده اند.

6- فقهاى بزرگوار اسلام فتوى به جواز شركت در نماز جماعت اهل سنت در مسجد الحرام و مسجدالنّبى داده اند (1) و با استناد به اخبار و احاديث فراوان، اجر و ثواب عظيم و اعجاب انگيزى براى آن ذكر فرموده اند. به عنوان نمونه به يك حديث اشاره مى شود.

عن «اسحاق بن عمّار» قال: «قالَ لى ابُوعَبْدِاللَّه عليه السلام يا اسحاق اتُصَلّى مَعَهُمْ فى الْمَسْجِدِ قُلْتُ نِعَمْ قالَ: صَلِّ مَعَهُمْ فَانَّ الْمُصَلّى معهم فِى الصَّفِ الاوّل كَالشّاهرِ سَيْفَه فى سبيلِ اللَّه». (2)

«اسحاق بن عمّار» گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: اى اسحاق! آيا با آنان (اهل سنّت) در مسجد نماز مى خوانى؟ گفتم آرى. فرمود: با آنها نماز بخوان، چه آنكه نماز گزار با آنان در صف اول، مانند سرباز مجاهدى


1- 1- آراء المراجع، ص 416. البته بعضى از مراجع در بعضى از شرايط مجزى مى دانند نه در همه شرايط.
2- 2- وافى، چاپ اسلاميه، ج 2، باب فضل الصلوة معهم، ص 182.

ص: 202

است كه در راه خدا شمشير بزند و با دشمنان دين بجنگد.

متأسفانه بسيار ديده مى شود كه بعضى از زايران از بى اطلاعى يا بى توجّهى به مصالح عالى اسلام، تحت تأثير تعصبات مذهبى، دست به يكسرى اعمال نادرست مى زنند و موجبات سوء ظنّ و بدبينى ديگر فرقه هاى اسلامى را فراهم مى سازند و زبان و قلم غرض آلود مخالفان را متوجّه مذهب شيعه مى كنند، تا آنجا كه «مذهب حقّه شيعه» را جمعيتى دور از اسلام و بيزار از نماز و متنفّر از جمعه و جماعات معرّفى مى كنند؛ زيرا مى بينند كه به محض فرارسيدن نماز و تشكيل صفوف جماعت در مسجد الحرام و مسجدالنّبى و بلند شدن بانگ اذان و دعوت به نماز با جملات مكرّر: حىّ على الصَّلوة. حىّ على الفَلاح ... در حالى كه سيل خروشان جمعيت از هر طرف به سوى مسجد سرازير و آماده نماز مى شوند، افراد مشخصّى كه به عنوان شيعه و ايرانى شناخته مى شوند، از گوشه و كنار مسجد برخاسته و خارج مى شوند و اين امر موجب بدبينيها و سوء ظن هاى فراوانى مى شود.

7- مشكل ديگر رعايت نكردن اوقات نماز از سوى برخى زايران ايرانى است. كراراً ديده شده است كه زايران محترم ايرانى اوقات نماز- ظهر و عصر، مغرب و عشا- را در بازار جهت خريد سوغاتى صرف مى كنند. آن هم درست در حالى است كه كاسبان و مغازه داران مى خواهند مغازه را جهت شركت در نماز تعطيل كنند، ولى حاجى آقا و حاجيه خانم به جهت به نتيجه نرسيدن خريدشان مغازه و بازار را رها نمى كنند.

بد منظره تر و زشت تر آنكه، بارها ديده شده كه در اوقات نماز، در

ص: 203

حالى كه سيل جمعيّت به سوى مسجدالحرام و مسجدالنّبى در حركتند، زايران ايرانى باتوپهاى پارچه و ... بر روى شانه، به سوى هتلهاى محل اقامت، در جهت خلاف جمعيّت حركت مى كنند.

اين در حالى است كه محافظت اوقات نماز و از دست ندادن وقت فضيلت، از نشانه هاى شيعه شمرده شده است.

الامام الصادق عليه السلام:

«امْتَحِنُوا شيعَتَنا عِنْدَ ثَلاثٍ: عِنْدَ مَواقيتِ الصَّلوةِ كَيْفَ مُحافظتُهُم عليها ...». (1)

شيعيان ما را در سه جا امتحان كنيد (تا مشخص شود كه آيا در ادّعايشان راست مى گويند يا خير) مورد اول، دراوقات نماز است كه چگونه آن را حفظ مى كنند و وقت فضيلت را از دست نمى دهند ...

براى جلوگيرى از اين منظره هاى زشت و زننده، سازمان حج و زيارت بايد فكرى اساسى كند.

8- يكى از نكاتى كه بايد زايران خانه خدا به آن توجه كنند عبور نكردن از جلو نمازگزاران است.

فقهاى اهل سنّت گذشتن از جلوى نمازگزار را در صورتى كه جلوى سجده گاه مانعى- به عنوان «سُتْره» كه فاصله آن تا جاى ايستادن نمازگزار سه ذراع است- قرار داده باشد، حرام مى دانند. (2)

همچنين گذشتن از جلوى نمازگزار را در صورتى كه، جلويش مانعى


1- 1- بحار الانوار، ج 74، ص 391.
2- 2- الفقه على المذاهب الاربعة، عبدالرحمان جزيرى، ج 1، ص 237.

ص: 204

قرار نداده باشد، ولى راه ديگرى براى گذشتن باشد نيز حرام مى دانند. البته با اينكه در مسجدالحرام استثنا قائل هستند (1)، ولى عوام از اهل سنّت بر طبق همان طرز فكرشان از گذشتن عابر از جلويشان در حين نماز، سخت برافروخته و خشمگين مى شوند و با چشم و اخم صورت و گاهى با دست بشدّت افراد را از خود دور مى كنند و ممكن است پس از نماز براى انسان درد سرهايى درست كنند.

9- ممكن است در ايّام توقّف در مكه و مدينه، بعضى از زايران با افرادى از ساير مذاهب اسلامى تماس بگيرند و بينشان بحثهاى فقهى و كلامى پيش آيد، ولى بايد توجه داشت كه در مباحثات، بايد اخلاق و ادب اسلامى رعايت شود، و نسبت به مقدّسات مذهبى و عقايد آنها مؤدّب بود و از به كار بردن تعبيراتى كه موجب جريحه دار شدن احساسات آنها شود، خوددارى گردد؛ چرا كه ممكن است آنان نيز متقابلًا جرأت جسارت به مقدّسات ما را پيدا كنند. پس چنانچه قرآن فرموده است بحث بايد به شيوه نيكو و پسنديده باشد.

(ادعُ الى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ احْسَن ...). (2)

- با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشى كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن.

10- در مباحثه با ساير فرق اسلامى، بايد هميشه بكوشيم روى افراد


1- 1- همان.
2- 2- سوره نحل، آيه 125.

ص: 205

تكيه نكنيم؛ بلكه معيارها رابيان كنيم و از كشاندن بحث روى افراد و شخصيّتهاى معاصر و يا صدر اسلام خوددارى كنيم؛ زيرا اين امر چه بسا موجب تحريك عاطفه و احساسات و واكنشهاى منفى از سوى آنان مى شود.

11- در نمازهاى جماعت اهل سنّت، چند نكته وجود دارد: اولًا: ائمه جماعات اهل سنّت مخصوصاً امام جماعت مسجدالحرام و مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله پس از قرائت حمد، از سوره ها و آيات مختلف قرآن در سوره استفاده مى كنند كه معمولًا اين انتخاب بستگى به مناسبتها و ايّام و حوادث صدر اسلام دارد. و اينكه از سوره هاى مختلف قرآن، در نماز خوانده شود به نماز روح خاصّى مى بخشد. ثانياً: ائمه جماعات قرائتشان را در نمازهاى جهريه به مأمومان به وسيله ميكروفن و بلندگوها مى رسانند و مأمومان هم سراپا گوش به قرائت امام هستند، اين نكته نيز بر تمركز حواس و حضور قلب در نماز مى افزايد. ثالثاً: ائمه جماعات از بين افراد خوش صدا، كه داراى قرائت صحيح و صوت حَسَن هستند انتخاب مى شوند و نماز و قرآن را با ترتيل و تجويد مى خوانند و ...

اگر در نمازهاى جماعت شيعه نيز اين امور رعايت شود بسيار مناسب خواهد بود چرا كه فتواى فقهاى شيعه براين است كه بجز چهار سوره قرآن- كه سجده واجب دارد- پس از قرائت حمد، مى توان از هر سوره اى استفاده كرد. (1)

بلكه درمورد بسيارى از سوره هاى قرآن، فتوا به استحباب تلاوت


1- 1- تحرير الوسيله، امام خمينى، ج 1، ص 165 و منهاج الصالحين، آيت اللَّه خويى، ج 1، ص 172.

ص: 206

آنها در نمازهاى يوميه داده شده است، منتها بايد سوره كامل باشد، بر خلاف اهل سنت كه سوره كامل را شرط نمى دانند، و از اين جهت به پنج آيه يا كمتر و بيشتر از هر جاى يك سوره اكتفا مى كنند. همچنين فقهاى شيعه فتوا داده اند كه مستحب است امام قرائت و اذكار نماز رادر نمازهاى جهريه به گوش مأمومان برساند. «انَّهُ يُسْتَحَبُّ للامام ... انْ يُسْمِعَ مَنْ خَلْفه القراءةَ وَ الاذكارَ فى ما لا يجب الاخفات فيه ...» (1)

البته اين نكته در نمازهاى جمعه رعايت مى شود و در نمازهاى پرشكوه و پر جمعيّت جمعه، امام جمعه با ميكروفن قرائت و اذكار را به مأمومان مى رساند، ولى اين امر در نمازهاى يوميه معمول نيست، با اينكه ظاهراً هيچ منعى وجود ندارد، بلكه حتّى فتوا به استحباب آن داده شده است. گذشته از اين كه موجب حضور قلب بيشتر مأمومان در نماز مى شود.

همچنين در مورد سوّم نيز فقها فتوا داده اند كه مستحب است نمازگزار قرائت را به صورت ترتيل و با صوت حَسَن بخواند.

«تُسْتَحَبُّ ... التَرْتيلُ فى القراءَةِ و تَحْسينُ الصوت بِلاغناء ...» (2)

رعايت نكات ياد شده نقش بسزايى در حضور قلب و روح بخشيدن به نماز و گرايش بيشتر نسل جوان به عبادات دارد.

12- زايران خانه خدا بايد پس از بازگشت به وطن، روحيه معنوى و ملكوتى حج را حفظ كنند. تا گفتار، رفتار و حركات و سكنات آنها براى


1- 1- منهاج الصالحين، ج 1، ص 234، مسأله 336.
2- 2- همان، ص 179، مسأله 133.

ص: 207

ديگران سرمشق باشد و بايد پيش از حجشان با پس از حجشان فرق كند و باور كنند كه افراد خانواده و جامعه، الان انتظارات ديگرى از آنها دارند و بكوشند تا سيماى نورانى و ملكوتى حج را با مرتكب شدن گناهان از دست ندهند.

عن ابى عبداللَّه عليه السلام: «الْحاجُّ لايَزالُ عَلَيهِ نورُ الحَجِّ ما لَمْ يَلُمّ بِذَنْبٍ». (1)

- حاجى تا هنگامى كه به گناه آلوده نشده به نور و سيماى حج باقى خواهد ماند.

والسلام

فهرست منابع


1- 1- فروع كافى، ج 4، ص 255.

ص: 208

«الف»

1- آيين وهابيّت. استاد جعفر سبحانى. انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

2- آراء المراجع. على افتخارى گلپايگانى. چاپ سوم. ايران.

3- احقاق الحق، قاضى نوراللَّه شوشترى. تهران. اسلاميه.

4- اسرار العبادات. قاضى سعيد قمى. چاپ دانشگاه تهران. 1339.

5- الشريعة و العقيدة. شيخ محمد عبده. چاپ مصر.

6- آشنايى با علوم اسلامى، فقه. استاد مطهرى. انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

7- اصول كافى. ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى. تهران: اسلاميه، 1338 قمرى.

8- الغدير. علامه شيخ عبد الحسين امينى. بيروت: دارالكتب العربى، 1387 قمرى.

9- اوائل المقالات، شيخ مفيد. از مجموعه مصنفات شيخ مفيد. ج 4.

تهران: كنگره هزاره شيخ مفيد، 1413 قمرى.

ص: 209

«ب»

10- بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسى. تهران: اسلاميه.

«ت»

11- تحف العقول. شيخ حسن بن على الحرانى. ايران: اسلاميه، 1400 قمرى.

12- تحرير الوسيله. حضرت امام خمينى. نجف اشرف: مطبعة الآداب.

13- تذكرة المتقين. آيت اللَّه حاج شيخ محمد بهارى همدانى. تهران:

انتشارات نور فاطميه، 1361 شمسى.

14- تفسير روح المعانى. سيد محمود شكرى آلوسى. مصر: ادارة الطباعة المنيريه، 1345 قمرى.

15- تفسير الدّر المنثور. جلال الدين سيوطى. بيروت: ناشر محمد امين دمبج.

16- تفسير صافى. ملامحسن فيض كاشانى. ايران: اسلاميه، 1393 قمرى.

17- تفسير طبرى. محمد بن جرير طبرى. بيروت: دار المعرفة، 1392 قمرى.

18- تفسير قرطبى. محمد بن احمد انصارى قرطبى. قاهره: دار الشعب.

19- تفسير قمى. على بن ابراهيم قمى. نجف اشرف: منشورات مطبعة الهدى، 1387 قمرى.

20- تفسير الكبير. امام فخر رازى. چاپ دوم، طهران: دار الكتب العلميه.

21- تفسير الكشّاف. جار اللَّه محمودبن عمر زمخشرى. بيروت: دار الكتاب العربى، 1366 قمرى.

ص: 210

22- تفسير مجمع البيان. امين الاسلام فضل بن حسن طبرسى. شركة المعارف الاسلاميه، 1379 قمرى.

23- تفسير الميزان. علامه سيد محمد حسين طباطبايى. بيروت: منشورات موسسه الاعلمى، 1391 قمرى.

24- تفسير نمونه. آيت اللَّه ناصر مكارم شيرازى و ديگران. ايران: اسلاميه، 1366 شمسى.

25- تفسير نور الثقلين، علامه عبد على بن جمعه حويزى، ايران: دار الكتب العلميه، 1384 قمرى.

«ث»

26- ثواب الاعمال. شيخ صدوق، تصحيح على اكبر غفارى، مكتبة الصدوق، 1391 قمرى.

«ج»

27- حج؛ برنامه تكامل. سيد محمد ضيا آبادى. تهران: اسلاميه، 1394 قمرى.

28- جامع السعادات. ملامحمد مهدى نراقى. مطبعة النجف: 1383 قمرى.

«ح»

28- حرمين شريفين. دكتر حسين قره چانلو. تهران: انتشارات امير كبير، 1362 شمسى.

ص: 211

«خ»

29- خصال. شيخ صدوق. تصحيح على اكبر غفّارى. قم: انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميّه قم، 1362 شمسى.

«د»

29- دانستنيهاى پيش از سفر حج.

«ر»

30- راهنماى مصور حجاج، محمّدحسين فلاح زاده، نشر مشعر، 1371.

31- روزنامه اطلاعات. ايران. شماره 16385.

32- روضة الواعظين. ابن فتال نيشابورى.

33- روضه كافى. ثقة الاسلام كلينى. تهران: اسلاميه.

34- سفينة البحار. حاج شيخ عباس قمى. ايران: انتشارات كتابخانه سنايى.

35- سنن ابى داوود. ابو داوود سليمان بن اشعث سجستانى. مصر: 1371 قمرى.

36- السّيرة النّبوية. ابن هشام. مصر: مطبعة المصطفى البابى، 1375 قمرى.

«ش»

37- شرح نهج البلاغه خويى. ميرزا حبيب اللَّه هاشمى خويى. اسلاميه:

1360 شمسى.

38- شرح نهج البلاغه، ابن ميثم بحرانى.

39- شواهد التنزيل. حافظ حاكم حسكانى. بيروت: منشورات مؤسسة

ص: 212

الاعلمى، 1393 قمرى.

40- شهداء الفضيله. علامه شيخ عبدالحسين امينى. ايران. قم: دار الشّهاب.

«ص»

41- صحيفه سجاديه. دعاهاى امام على بن الحسين عليه السلام. ترجمه فيض الاسلام. 1375 قمرى.

«ط»

42- طرائف الحكم. علامه آقا ميرزا احمد آشتيانى. تهران: مكتبة الصّدوق، 1345 شمسى.

«ع»

43- عُدّة الدّاعى. احمد بن فهد الحلى. قم: 1392 قمرى.

44- عرشيان. دكتر سيد جعفر شهيدى. نشر مشعر، 1371.

45- علل الشرايع. شيخ صدوق. نجف اشرف: منشورات المكتبة الحيدريه، 1385 قمرى.

46- عيون اخبار الرّضا. شيخ جليل اقدم صدوق. نجف اشرف: منشورات المطبعة الحيدريه، 1390 قمرى.

«ف»

47- فروع كافى. ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى. تهران: اسلامية، 1377 قمرى.

ص: 213

48- الفصول المهمة. علامه شيخ حر عاملى. نجف اشرف: المطبعة الحيدريه، 1378 قمرى.

49- الفضائل الخمسه. السّيد مرتضى الحسينى. تهران: اسلاميه، 1392.

50- الفقه على مذاهب الاربعة. عبدالرحمان الجزيرى. چاپ سوم. بيروت:

دار الاحياء التراث الاسلامى.

«ك»

51- كتاب سليم بن قيس الهلالى. تهران: مؤسّسه البعثة، 1407 قمرى.

52- كامل الزّيارات. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه. با تصحيح علّامه امينى. نجف اشرف: 1356 قمرى.

53- الكامل فى التّاريخ. ابن اثير. بيروت: 1385 قمرى.

54- كشف الغمة فى معرفة الائمه. على بن عيسى اربلى. ايران: اسلاميه، 1381 قمرى.

55- كلمات المكنونة. ملامحسن فيض كاشانى. تهران: انتشارات فراهانى.

56- كليات اقبال. دكتر محمداقبال لاهورى. با مقدّمه احمد سروش. تهران:

كتابخانه سنايى، 1343 شمسى.

57- كليات مثنوى، مولانا جلال الدين محمّد رومى. تهران: اسلاميه، 1338 شمسى

58- كمال الدين. شيخ صدوق. تصحيح على اكبر غفارى. تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1395 قمرى.

«م»

59- المحجة البيضا. ملا محسن فيض كاشانى. تحقيق على اكبر غفارى.

ص: 214

دفتر انتشارات اسلامى، 1383 قمرى.

60- مجمع البحرين. شيخ فريد الدّين الطُريحى. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1408 قمرى.

61- المراقبات. ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى. چاپخانه حيدرى. 1381 هجرى قمرى.

62- مستدرك الوسائل، حاج ميرزا حسين نورى. ايران: اسلاميه، 1383 قمرى.

63- مستدرك الصحيحين. حافظ نيشابورى. حلب: مكتب المطبوعات الاسلاميه.

64- مسند. احمد بن حنبل. چاپ اوّل. بيروت: دار صادر، 1389.

65- مصباح الشريعه. عبدالرّزاق گيلانى. تحقيق سيّد جلال الدين محدّث ارموى. تهران: 1360 هجرى.

66- المصباح المنير. احمدبن محمد فيومى. قم: انتشارات دارالهجره، 1405 قمرى.

67- معجم البلدان. شهاب الدين ياقوت بن عبداللَّه حموى. بيروت: 1376 قمرى.

68- معجم مفردات القرآن. علامه راغب اصفهانى. تحقيق نديم مرعشلى.

69- المغازى. محمد بن عمربن واقد. تحقيق دكتر مارسدن جونس. لبنان.

بيروت: منشورات مؤسسة الاعلمى.

70- مفاتيح الجنان. حاج شيخ عبّاس قمى. ايران.

71- مكاسب. شيخ مرتضى انصارى. ايران. تبريز: مطبعة اطلاعات، 1375 قمرى.

ص: 215

72- مكتب الحج يا تبنيه الناسك عن حكمة المناسك، سيد ضياء الدين حسينى، كتابفروشى اسلام، 1395 قمرى.

73- من لايحضره الفقيه. شيخ صدوق. چاپ چهارم، مطبعة النجف: 1377 قمرى.

74- مناسك حج. امام خمينى؛.

75- منهاج الصّالحين. آيت اللَّه خويى. چاپ بيست و يكم. نجف اشرف:

مطبعة النعمان، 1397 قمرى.

76- مهدى موعود. مترجم على دوانى. چاپ دوم. ايران: 1380 قمرى.

«ن»

77- نهج البلاغه. سيد رضى. دكتر صبحى صالح. بيروت: 1387 قمرى.

78- نهج الفصاحه. مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله ابوالقاسم پايند. چاپ نهم. 1354 شمسى.

«و»

79- وافى، ملامحسن فيض كاشانى، طهران: اسلامية.

80- وسائل الشيعه. محمد بن الحسن الحرّ العاملى. تهران: اسلامية، 1396 قمرى.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109