حج (با تجديد نظر)

مشخصات كتاب

سرشناسه : قرائتی محسن 1324 - عنوان و نام پديدآور : حج / محسن قرائتی وضعيت ويراست : [ویراست]. مشخصات نشر : تهران مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن 1377. مشخصات ظاهری : [245] ص شابک : 6000 ریال : 964-5652-00-6 ؛ 6000 ریال (چاپ دوم) ؛ 8000 ریال (چاپ پنجم) ؛ 11000 ر یال چاپ ششم : 978-964-565-200-3 يادداشت : چاپ قبلی نشر مشعر، 1371. يادداشت : چاپ دوم 1380. يادداشت : چاپ پنجم: تابستان 1386. يادداشت : چاپ ششم: 1387. یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس موضوع : حج رده بندی کنگره : BP188/8 /ق 4ح 3 1377 رده بندی دیویی : 297/357 شماره کتابشناسی ملی : م 77-10637

مقدمه معاونت آموزش و تحقيقات

بسم اللَّه الرحمن الرحيم «يكى ديگر از وظائف مهمّ، قضيه آشنا كردن مردم است به مسائل حجّ، آدم بسيار مى بيند كه حجّ مى روند، زحمت مى كشند، لكن مسأله حجّ را نمى دانند ..». امام خمينى رضوان اللَّه تعالى عليه حجّ نمايشى پرشكوه، از اوج رهايى انسان موحّد ازهمه چيز جز او، و عرصه پيكارى فرا راه توسن نفس، و جلوه بى مانندى از عشق و ايثار، و آگاهى و مسئوليت، در گستره حيات فردى و اجتماعى است. پس حجّ تبلور تمام عيار حقايق و ارزشهاى مكتب اسلام است.

مؤمنان گرچه با اين عبادت الهى، آشنايى ديرينه دارند، و هر سال با حضور شورانگيز از سراسر عالم، زنگار دل، با زلال زمزم توحيد مى زدايند، و با حضرت دوست تجديد ميثاق مى كنند، و گرچه ميراث ادب و فرهنگ ما، مشحون از آموزه هاى حياتبخش حجّ است، امّا هنوز ابعاد بى شمارى از اين فريضه مهمّ، ناشناخته و

مهجور مانده است.

پيروزى انقلاب اسلامى، در پرتو انديشه هاى تابناك امام خمينى- رضوان اللَّه تعالى عليه- حجّ را نيز همچون ساير معارف و احكام اسلامى، در جايگاه واقعى خويش نشاند، و سيماى راستين و محتواى غنى آن را

حج (با تجديد نظر)، ص: 14

نماياند. امّا هنوز راهى دراز در پيش است، تا فلسفه و ابعاد و آثار و بركات حجّ، شناخته و شناسانده شود، و مؤمن حجّ گزار با آگاهى و شعور دينى، بر آن مواقف كريمه، و مشاعر عظيمه، كه محلّ هبوط ملائكة اللَّه، و توقّف انبيا و اوليا بود، گام بگذارد.

در راستاى تحقق اين هدف بزرگ، بعثه مقام معظّم رهبرى با الهام از انديشه هاى والا و ماندگار امام راحل، احياگر حجّ ابراهيمى- قدّس سرّه الشّريف- و بهره گيرى از رهنمودهاى ارزشمند رهبر عزيز انقلاب اسلامى حضرت آيةاللَّه خامنه اى- مدّظلّه العالى- با تأسيس معاونت آموزش و تحقيقات، تلاش مى كند فصل جديدى فراراه انديشمندان مسلمان، و علاقمندان به فرهنگ حجّ، و زائران و راهيان حرمين شريفين بگشايد. از اين رو در عرصه تحقيق و تأليف و ترجمه، آثار گوناگون پيرامون حقايق و معارف حجّ، آشنايى با اماكن مقدسه، تاريخ و سرگذشت شخصيتهاى بزرگ اسلام، بررسى رويدادها و عرضه خاطرات و بويژه آموزش مسائل و آداب حجّ تلاش هايى را آغاز كرده است.

آنچه اينك پيش روى خواننده قرار دارد برگ سبزى است از اين دفتر.

بى گمان راهنمايى و همراهى انديشوران، از نارسائى ها خواهد كاست، و در اين راه معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظّم رهبرى، از همكارى همه علاقمندان استقبال كرده، و دست آنان را به گرمى مى فشارد.

و من اللَّه التوفيق و عليه التكلان معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظم رهبرى حج (با تجديد

نظر)، ص: 15

پيشگفتار

بسم اللَّه الرحمن الرحيم در سفر حج، عبادت، هجرت، سياست، ولايت، برائت، اخوّت، قدرت و ... نهفته است.

امام رضا (عليه السلام) مى فرمايد: در حج، علوم اهل بيت تعليم داده شده و به سراسر دنيا پخش مى شود.

درحج، انسان مهمان خداست. در اولين نقطه زمين قرار مى گيرد (والارض بعد ذلك دَحاها).

خانه خدا همراه با مردم، با ياد ابراهيم و محمد، با دست خدا- حجرالاسود- بيعت مى كند و به ياد مى آورد كه نماز جماعتِ سه نفرى (محمد (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) و خديجّه (عليه السلام) و على (عليه السلام)) به نماز ميليونى تبديل شده است.

انسان در حج با خيال راحت و در منطقه امن، به فكر خدا و قيامت مى افتد. راه رفتن در حال طواف، قيام و سكون در نماز، تماشاى كعبه هر

حج (با تجديد نظر)، ص: 16

كدام آثارى دارد.

خانه خدا جايى است كه مشركان نجس حق ورود ندارند.

نا اهلان، حقِ سرپرستى ندارند.

ملك هيچ كس نيست، همه مردم در آنجا يكسانند و گويا به منزل خود آمده اند و از اين رو نمازشان را مى توانند چهار ركعتى بخوانند و گويا مسافر نيستند. آرى در چهار مركز انسان مسافر مى تواند نمازش را تمام بخواند:

مركز الوهيّت (مكّه)

مركز نبوّت (حرم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم)

مركز ولايت (مسجد كوفه)

مركز شهادت (حرم امام حسين عليه السلام)

در اين چهار مركز، انسانها همه خودى هستند، نيازى به نماز شكسته نيست. اين مراكز خانه همه است. نمازشان را مى توانند تمام بخوانند. در آنجا قبله ما قبله دقيق و واقعى است.

صدها پيامبر آنجا نماز خوانده اند. در آنجا يك نماز قبول سبب قبول شدن تمام نمازهاى عمر مى شود (وافى).

به گفته قرآن، مكّه جايى است كه هر كس اراده

سوئى نسبت به آنجا كند، با عذاب دردناك الهى تنبيه مى شود.

آنجا را ابراهيم و اسماعيل به فرمان خداوند، براى شما از آلودگيها پاك كرده اند.

در آنجا مظهر «ولايت» و «برائت» نمودار است؛ حتّى سنگهاى آنجا با همه جا فرق دارد. يك سنگ را (سنگ كعبه) مى بوسيم و دورش طواف حج (با تجديد نظر)، ص: 17

مى كنيم ولى به سنگى ديگر، سنگ ريزه پرتاب مى كنيم. آرى يكى «سنگ ولايت» است و ديگرى «سنگ برائت»!

مسجدالحرام؛ مسجدى كه احترام مخصوص دارد. مهندس آن خدا، معمارش آن ابراهيم (عليه السلام)، كارگرش اسماعيل (عليه السلام)، بت شكنش على (عليه السلام)، و امام جماعتش محمّد (صلى اللَّه عليه و آله و سلم)، اقتدا كننده اش خديجه- س-، مؤذنش بلال و آبش زمزم است.

در كنارش صفا، برگردش مردم، مدفن انبيا، معراج رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) و توبه گاه گناهكاران است!

براى ورود به آنجا چهار بار غسل مى كنيم:

يك بار براى احرام بستن از بيرون منطقه.

بار دوّم براى ورود به منطقه امن.

بار سوّم براى ورود به مكّه.

چهارم براى ورود به مسجدالحرام.

خدايا! اينجا كجاست كه بايد چهار بار خودم را بشويم و آيا اين همه ويژگى براى چيست؟

مكّه «جغرافى» نيست، «تاريخ» است. «زمين» نيست، «زمان» است.

راه ورودى آن بسته و محدود نيست، از هر طرف مى توان وارد شد، چند ميقات داريم.

اگر عمرى به هركس لبيك گفته ايم، الآن تنها به خدا لبيك مى گوئيم يعنى اى خدا آمدم! به كسى مربوط نيست كه خوب يا بدم، صاحب خانه مرا آورده است. اگر او دوستم نداشت نمى آوردم. من مهمان او هستم.

آن قدر لبيك را تكرار مى كنم تا در عمق جانم لذّت بندگى را درك كنم.

حج (با تجديد نظر)، ص: 18

بلند مى گويم، از كسى

خجالت نمى كشم، به كاروانها كه رسيدم صدايم را بلند مى كنم، فضا را از فريادم پرمى كنم، با اشك و ناله مى گويم، درست و صحيح مى گويم من مى خواهم از حالا بنده او باشم، لبّيك اللهم لبّيك!

خدايا! چه توفيقى به زائر خانه خود داده اى، او را به حج دعوت كرده اى! بناى اسلام بر حج است، تو با دعوت به حج و طواف دور كعبه هم آزمايش مى كنى و هم مدال مى دهى.

همه را در يك لباس مى برى، لباس سفيد كه نشانه بهداشت، صفا، تواضع، روشنى و نور، فرهنگ و ادب است. و نيز رنگِ لباسِ ايّامِ نوزادى و ايّام مرگ است.

لباسى كه توجهى به سرما و گرما و خودنمائى در آن نيست. نه بلند، نه كوتاه. نشانه اى از كشور و سنّ و صنف و مقام ندارد. لباس مساوات و بندگى، لباس حيا و اخلاص، لباس تواضع و يكرنگى است!

مراسم حج بايد هر سال تكرار شود تا مردم روحيه بگيرند، در جريان آخرين تحوّلات جهان اسلام باشند، تا دشمن بداند هستيم و بيداريم.

مانور و ميتينگ ما بايد در منطقه باشد با اين خصوصيّات:

خانه خدا (خداوند به ابراهيم (عليه السلام) دستور مى دهد كه كعبه و مسجدالحرام را كه خانه امن من است، پاك كن).

خانه پدرمان (ملّة ابيكم ابراهيم).

خانه امن (من دَخَلَهُ كان امناً).

خانه آزاد (بيت عتيق).

خانه مبارك (ببكّة مباركاً).

خانه هر روز ما (قبله ما) خانه اى كه اگر حيوانى به سوى آن ذبح نشود

حج (با تجديد نظر)، ص: 19

گوشتش را مصرف نمى كنيم و حتى مرده خود را در قبر، به سوى آن مى گذاريم.

ما كه حقيقت حج را درك نمى كنيم ولى همين قدر مى دانيم كه امامان معصوم ما پياده به سوى آن مى شتافتند و

از ماهها قبل خود را آماده اين سفر مى كردند و در دعاهاى ماه رمضان هر صبح و شام با ناله، «اللهم ارزقنى حج بيتك الحرام» مى گفتند و همين كه به مكّه مى رسيدند، كفش خود را در مى آوردند و گريه مى كردند. براى حج بودجه صرف مى كردند و حتى ناشناس در كاروانها به ساير زائران خانه خدمت مى نمودند.

بنابراين، حسابِ اين سفر، از همه سفرها جدا است. حاجى در اين سفر سه نوع وظيفه دارد:

1- وظيفه اى نسبت به مال خود: كه خمس و زكات مالش را بدهد بطورى كه حق مردم در مال او نباشد و بهترين مال خود را صرف كند.

2- وظيفه اى نسبت به خودش: توبه و شكر نمايد. قصد و نيّت خود را اصلاح كند.

3- وظيفه اى نسبت به مردم: از مردم عذرخواهى كند. به محرومان و مستضعفان و بستگان رسيدگى نمايد. دوستان را از رفتن خود با خبر كند.

اين سفر به قدرى ارزش داشت كه اگر شترى لب به نجاست مى زد براى سفر حج سوار آن نمى شدند، راستى مگر مى شود با هر بنزينى هواپيما پرواز كند؟ مگر بدون داشتن آمادگى و اطلاعات لازم مى توان پرواز معنوى داشت؟

به هر حال، حج يك سفر ساده و عادّى نيست، مظهر اسلام است. اسلام حج (با تجديد نظر)، ص: 20

سه قالب دارد:

- اسلام در قالب كلمات، «قرآن» است.

- اسلام در قالب انسان، «امام» است.

- اسلام در قالب عمل، «حج» است.

هر چه اين سفر تكرار شود و هرچه فكر كنيم، به مطلب و نكته تازه اى مى رسيم.

كعبه يك پرچم است كه بايد زير آن جمع شويم و سرود توحيد سردهيم، هم قيامت را ياد كنيم، هم تاريخ را.

نگاه به صحنه هاى مكّه، قرآن

را براى ما تفسير مى كند. مگر قرآن نفرموده كه ما حق را پيروز مى كنيم؟ كجايند ابوجهل هايى كه تصميم گرفتند رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) را كه به تنهائى مشغول نماز بود با زدن سنگ- در حال سجده- به مغز مباركش شهيد نمايند.

در حج، نظم عجيبى به چشم مى خورد: در مدار معين، در تعداد معين، در وقت معين، در جهت معين، با هدف معين.

حج با تاريخ قمرى است، تا گاهى انجام آن در زمستان باشد و گاهى در تابستان، تا حاجى از سرما و گرما باكى نداشته باشد.

حج، مصداق آيه «ففرّوا الى اللَّه» است، كه:

«به سوى خداوند كوچ كنيد»!

در نماز چند «لحظه» از مادّيات جدا مى شويم،

در روزه چند «ساعت».

و در حج چند «شبانه روز» بايد در حال احرام باشيم.

حج مصداق آيه «انّى ذاهب الى ربّى سيهدين» است؛ «يعنى من به سوى حج (با تجديد نظر)، ص: 21

پروردگارم حركت مى كنم او مرا هدايت خواهد كرد».

حركت در مسير الهى و انجام مناسك حج، حتماً بايد زير نظر عالم و طبق فتواى مرجع تقليد باشد. بنابراين مسأله را از غير عالم سؤال نكنيم و نماز خودمان را قبل از حركت درست كنيم و مرجع تقليدمان رامشخص سازيم و حقوق مالى واجب را بپردازيم تا در اين سفر آسمانى مشكلى نداشته باشيم. ارزش اين سفر به قدرى است كه سزاوار نيست بخاطر مسأله غذا و مكان حرفى بزنيم، يا گلايه اى كنيم، يا عيب همسفران را بازگو نماييم. در اين سفر ربّانى، سادگى، ايثار، اخلاق، فكر و مناجات، شركت در نماز اهل سنّت و توجه به آداب ضرورى است.

حج سفرى عاشقانه است كه اولياى خدا با شوق و

پياده به سوى آن مى رفتند. امام كاظم (عليه السلام) يك بار بيست و پنج روز و سفر ديگر بيست و چهار و سفر سوّمش بيست و شش روز پياده مسافت هشتاد فرسخى ميان مدينه و مكّه را طى كرد.

سفر حج مبدأ تاريخ بوده است تا آنجا كه قرنها قبل از اسلام و مسيحيت و حتى قبل از حضرت موسى حضرت شعيب به موسى گفت: من يكى از دخترانم را به ازدواج تو درمى آورم مشروط به آنكه هشت حج يا ده حج يار من باشى. قرآن به جاى «هشت سال»، «هشت حج» مطرح كرده است.

سفر حج مثل تدبّر در قرآن است كه انسان هر بار به نكات تازه اى برمى خورد. خوشا به حال كسانى كه با شناخت لازم مى روند و آنجا آهى و اشكى و ناله اى و نعره اى دارند.

در سفرى شاعرى را ديدم كه با گريه چنين مى خواند:

اومدم تا دل آلودمو شستشو بدى من بى آبرو رو بلكه تو آبرو بدى من فرارى بودم و كشونديم با بديهام تو خونت نشونديم آخه من كجا طواف اين خونه؟! قربون لطف تو اى صاحبخونه شعرها را ادامه مى داد و اشك مى ريخت.

و از همان شاعر كاشانى شنيدم كه مى گفت:

اى مُجرم مُحْرم شده در كنج حَرَم مُحرم كه شدى بكوش مَحْرَم گردى حج سفرى نيست كه با شعر و مقاله و كتاب بتوان به عمق آن رسيد.

شخصى از امام (عليه السلام) سئوال كرد كه من سالهاست از شما راجع به حج مطالب جديدى مى شنوم، امام فرمود: آيا توقع دارى احكام و اسرار حج پايان داشته باشد؟!

هيچ دولتى با هيچ بودجه اى در هيچ زمانى نمى تواند طرحى دهد كه از تمام دنيا مردم عاشقانه

كفن پوش و گريان و يك صدا در بيابانها و خيمه ها و خانه ها فرياد واحدى سردهند.

علاوه بر حج رفتن، به فرستادن مردم به حج نيز سفارش شده است.

افرادى كه تمكّن دارند و مى توانند ديگران رابه حج بفرستند از اين همه پاداشى كه در روايات آمده است خود را محروم ننمايند.

در عزّت و قداست كعبه همين بس كه بايد از ذبح گوسفند گرفته تا خوابيدن در قبر، رو به سوى آن باشد،

چقدر عزيز است كه جنگ در كنار آن ممنوع است.

چقدر عزيز است كه ابراهيم و اسماعيل بايد خادم آن باشند، جز افراد متقى حق توليت آن را ندارد.

چقدر عزيز است كه امام صادق (عليه السلام) نزديك مكّه از شتر پياده حج (با تجديد نظر)، ص: 23

مى شد و گريه مى كرد و با پاى برهنه وارد حرم مى شد.

چقدر عزيز است كه به احترام اين سفر الهى هر كس به ديدن زائر رود مأجور است و هركس زائر خانه خدا را يارى كند مورد لطف خاص خداوند قرار مى گيرد.

كعبه با اينكه در گودى و درّه قرار گرفته ولى چون نظر خدا با او است، والا و عزيز است، امّا برجها و كاخها با اينكه در دامنه كوهها و در جاى خوش آب و هوا قرار دارند مورد توجه قرار نمى گيرند. كدام مسجد است كه چهارده بار نامش در قرآن برده شده باشد جز مسجدالحرام؟!

بعد از نماز و زكات، شايد بيشترين آيه پيرامون مسائل و توصيه هاى مربوط به حج است. اين سفر نبايد به سادگى انجام گيرد.

در روايات سفارش شده است كه قبل از سفر، ديگران را از رفتن خود به مكه آگاه كنيد و چون برگشتيد سوغات بياوريد و مردم

به ديدار شما بيايند.

حيف است كه اين سفر الهى آلوده به اغراض فاسد يا كم فايده شود. در روايات مى خوانيم در آخرالزمان سلاطين براى تفريح و تجّار براى درآمد و فقرا براى گدائى و قاريان قرآن براى تظاهر به مكّه مى روند.

وسائل الشيعه- جلد 8، ص 41

در اين سفر بايد هدف اصلى كسب رضاى خداوند باشد. در اين راه هر چه بتوانيم از زرق و برق دورى كنيم به كمال نزديك تر مى شويم.

خداوند مى توانست سنگهاى كعبه را از سنگهاى پرجاذبه قرار دهد ولى هر چه ساده تر باشد به صفا نزديك تر است. كعبه پرچم اسلام است. پرچم پارچه اى بيش نيست ولى يك ارتش قوى به آن افتخار مى كند و براى حج (با تجديد نظر)، ص: 24

برفرازى آن جانها فدا مى شود، در باره حج چه مى توان نوشت؟ كه اسرار و احكامش مرز و حدّ ندارد. هنگام نوشتن اين سطرها بايد اين شعر را بخوانم:

يوسفى را به كلامى نتوانند خريد اينقدر هست كه ما هم ز خريدارانيم مگر مى شود اسرار حج را فهميد يا نوشت؟!

معانى هرگز اندر حرف نايد كه بحر بيكران در ظرف نايد

مكّه مكانى است كه خوابيدن در آن مثل تلاش در ساير مناطق است.

سجده در آن همچون شهادت در راه خدا است و به سادگى قابل درك نيست. حيف كه از اين سفر بهره هايى كه بايد برده نمى شود.

از كنار اين سفرى كه تاريخ مجسّم اسلام است به سادگى رد مى شويم.

مكّه «ام القرى است، يعنى مادر مناطق است. منطقه وحى و امن است و همانگونه كه مادر فرزندان خود را تغذيه مى كند بايد مكّه امنيّت و رسالت را به تمام فرزندان خود و مناطق دنيا برساند.

همانگونه كه

در ايّام حج به مورى آزار نمى رسد و آشيانه مرغى ويران نمى شود، بايد اين امنيّت به همه زمانها و مكانها سرايت كند. حمل اسلحه در آنجا ممنوع است يعنى در آنجا نبايد تهديد باشد. شكار در آنجا در امان است، حتى نشان دادن شكار به شكارچى جايز نيست.

جمع شدن خداپرستان در مكه كه محل فروپاشى بتهاست به ما درس بت شكنى مى دهد. ابوذرها و امام حسين ها فرياد خود را از كنار كعبه سردادند و امام زمان- عجل اللَّه تعالى فرجه- نيز قيام خود را از آنجا شروع خواهد كرد.

آنچه در حج و طواف است:

حج (با تجديد نظر)، ص: 25

سادگى است، نه تشريفات حركت است، نه ركود

ياد است، نه غفلت دنباله روى از احكام خدا است، نه شرق و غرب فضاى امن است، نه فسق و فجور

گذشت است، نه بخل كنار زدن محرمات است، نه ارتكاب آن تواضع و خاكسارى است، نه تكبّر و فخر فروشى برادرى و برابرى است، نه تبعيض و امتيازطلبى به هر حال حج مهم ترين و سازنده ترين سفرى است كه انسان در طول عمرش انجام مى دهد، بايد از خداوند استمداد و بر او توكّل كنيم تا از بركات اين سفر محروم نمانيم. چه بركتى بالاتر از آنكه انسان مهمان خدا و پيامبر و امامان معصوم شده و تمام گناهانش بخشيده مى شود؟!

چه بركتى بالاتر از اجتماع ميليونى خالصانه در منطقه امن، همراه با ناله و سوز، شعار و شعور، تلاش و دعا و اعلام برائت از كفّار، و بازديد از صحنه هايى از تاريخ اسلام؟!

خداوندا! مزه عبادت و بندگى ات را به ما بچشان و آرزوى تمام آرزومندان زيارت كعبه را برآور و رنجهاى اين سفر را در

ذائقه جانمان شيرين گردان.

حج (با تجديد نظر)، ص: 27

مقدّمه چاپ اول

به لطف خداوند منّان يك دوره اصول عقايد (از توحيد تا معاد) را كه يادداشتهاى چندين ساله ام بود به رشته تحرير درآوردم.

تصميم بر آن گرفتم كه يادداشتهاى فروع دين را نيز تنظيم كرده، در اختيار علاقمندان معارف اهل بيت (عليهم السلام) قرار دهم، كه اين كتاب، يكى از آنهاست.

از مسائل مهم فروع دين «حج» است كه خوشبختانه كتاب هاى زيادى در اين زمينه نوشته شده است. مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى نام چهل و دو كتاب را كه در باره احكام، آداب و اعمال حج نوشته شده، ذكر نموده است «1» و يكصد و شصت و هفت جلد «مناسك حج» از علما و فقها را نام مى برد، «2» در سالهاى اخير، دانشمندان در زمينه حج، مقالات و

حج (با تجديد نظر)، ص: 28

جزوات و كتاب هايى نوشته اند (خداوند به همه آنان جزاى خير مرحمت فرمايد!) ليكن معارف اسلامى از چنان توسعه و عمقى برخوردار است كه نمى توان فهم همه مطالب را مخصوص به چند نفر دانست.

از مرحوم علامه طباطبائى نقل شده است كه فرمود: «بايد هر چند سالى براى قرآن تفسيرى نوشته شود؛ زيرا بر خلاف ساير نوشته ها، مكتب آسمانى اسلام طورى است كه هر چه بر عمر آن اضافه شود شكوفايى و عظمتش افزوده مى شود». «1»

در اين جزوه، همگام با حركت حاجى (حتى كمى قبل از حركت)، مطالبى از آيات و روايات و تذكرات نقل مى كنيم، كه بخشى از اين مطالب به مناسبت فرا رسيدن ايام حجّ در سال 1364، در مجله پيام انقلاب چاپ شد. و اينك با تجديد نظر و تكميل و توضيح بيشتر، تمام آنچه را

كه در يادداشتهاى خود جمع آورى كرده ام، تقديم مى دارم.

اميدوارم مورد استفاده زائران خانه خداوند قرار گيرد و ما را در آن مكان مقدّس، از دعاهاى خيرشان بى نصيب نگذارند.

حج (با تجديد نظر)، ص: 29

اهميّت حج

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحيم الْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدِنا محمّدٍ وَ اهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرينَ وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلى اعْدائِهِمْ اجْمَعينَ. «وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَيْهِ سَبيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَانَّ اللّهَ غَنِىُّ عَنِ الْعالَمينَ». «1»

حق خداوند بر مردم اين است: آنان كه استطاعت و توان دارند، آهنگ زيارت خانه او نمايند؛ يعنى، كسانى كه توان مالى و فكرى و جسمى دارند و مسافرت لطمه اى به زندگى و امرار معاش آنان نمى زند و پس از مراجعت از حج، قدرت بر ادامه و اداره زندگيشان را دارند و در مسير راه، خطرى آنان راتهديد نمى كند و راه به رويشان باز است (كه همه اينها در كلمه استطاعت نهفته است)، حج به صورت يك بدهى حج (با تجديد نظر)، ص: 30

الهى لازم شمرده شده است و هر كس اين بدهى را نپردازد و از رفتن به حج سرباز زند، كافر محسوب مى شود.

در حديث مى خوانيم؛ كسانى كه تا لحظه مرگ، حج را رها كرده، و از انجام آن سرپيچى كنند، روز قيامت با يهوديان و مسيحيان محشور مى شوند. در پايان مى فرمايد: خدا از همه جهانيان بى نياز است.

حج در روايات

تعبيراتى كه در باره حج بيان شده، در باره كمتر عملى آمده است، مثلًا در روايات مى خوانيم:

«بُنِىَ اْلِاسْلامُ عَلى خَمْسٍ ... وَالْحَجُ» «1»

. «بناى اسلام بر پنج پايه استوار است كه يكى از آن پايه ها، حج است».

در حديث ديگر مى خوانيم: «جَعَلَهُ لِلِاسْلامِ عَلَماً» «2»

«خداوند، حج را پرچم اسلام قرار داده است».

همچنين در حديثى آمده است: «لا يَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ» «3»

«تا كعبه پابرجاست و مردم دور آن طواف مى كنند، دين و مكتب هم

پابرجاست».

و سرانجام در اين حديث مى خوانيم: «لا تَتْرَكُوا حَجَّ بَيْتِ رَبِكُّمْ فَتَهْلِكُوا» «4»

«حج را ترك نكنيد كه هلاك و نابود مى شويد».

قوام و كيان مسلمانان به حج است، رها كردن حج، يعنى حج (با تجديد نظر)، ص: 31

فرو ريختن پايه، افتادن پرچم، ناتوانى مسلمين و حاكميت طاغوت.

همانگونه كه رها شدن يا خلوت شدن نماز جمعه، يعنى دلسردى مردم، بى اعتمادى به حكومت و امام جمعه و انقلاب و حاكم شدن تفرقه و دلگرم شدن طاغوت و ...

حديثى ديگر مى فرمايد: «لَوْ تَرَكَ النّاسُ الْحَجَّ انْزِلَ عَلَيهِمُ الْعَذابُ» «1»

«هرگاه مردم حج را رها كنند، قهر خدا (تفرقه، دلسردى، ناآگاهى، يأس، حكومت طاغوت، دوزخ و ...) بر مردم سرازير مى شود».

در كتاب «جواهر» مى خوانيم:

«الحَجُّ رِياضَةٌ نَفْسانِيَّةٌ»: «حج يك خودسازى و رياضت است، مبارزه با هوسها و تغيير عادتها است». «وَ طاعَةٌ مالِيِّةٌ»: «همچون زكات و خمس، يك اطاعت مالى و گذشت از دنيا است». «وَ عِبادَةٌ بَدَنيَّةٌ»: «با تحمل رنجها، حركتها، دوندگى ها، تشنگى ها و حمل ونقل ها، بدن نيز در راه انجام وظيفه به جنب و جوش مى افتد». «قَوْليَّةٌ وَ فِعْليَّةٌ»: «حج مشتمل بر اعمال و گفتارها است». «وُجوُدِيَّةٌ وَ عَدَمِيَّةٌ»: «نماز، عملى وجودى است كه بايد انجام شود ولى روزه، بيشتر جنبه عدمى دارد. نخوردن، نياشاميدن. در حج، هم كارهاى «انجام دادنى» است و هم كارهاى «ترك كردنى». در حال احرام، بيش از بيست عمل است كه بايد ترك شود و برعكس اعمالى است كه بايد انجام شود «2».

بنابراين، حج مثل خمس و زكات است كه بايد مال داد، مثل روزه است كه بايد از يك سرى كارها خوددارى كرد، مثل نماز، داراى حركات حج (با تجديد نظر)، ص: 32

بدنى است.

و مثل جهاد، رنج و سختى دارد.

حج، يك بسيج توحيدى است

بسيج از همه جا و از هر نژاد و مليّت،

بسيج عليه ملى گرايى،

بسيج عليه مرزهاى مصنوعى ميان انسانها،

بسيج عليه تفرقه، و امتيازات پوچ،

بسيج عليه كفر و شرك،

بسيج براى اعلام برائت و اظهار تنفر از دشمنان خدا،

بسيج براى طرد شيطان،

حج، نمايشى از عظمت و قدرت است.

حج، يك مانور و ميتينگ سياسى است.

حج، هماهنگى با عالم بالا است، هم خطىِ خاكيان با افلاكيان، هم شكلى فرشيان با عرشيان است.

طواف اهل زمين دور كعبه، در مقابلِ طواف فرشتگان دور بيت المعمور، در آسمان است.

حج، يك طرح است و يك خط است؛ زيرا كه «دين جهانى»، «دشمن جهانى» دارد و بايد براى مبارزه با دشمن، «طرح جهانى» بدهد.

حج، بندگى خدا است

حج، تسليم و رضا است، عشق و پرستش و در اختيار فرمان او بودن است. حج، نمايشى از «تعبد» است و تعبد نشانه «عبوديّت» و

حج (با تجديد نظر)، ص: 33

«اطاعت از امر» است. وگرنه قدم به قدم جاى سؤال است كه:

چرا كعبه در اين سرزمين داغ قرار گرفته است؟

چرا لباس را از تن بيرون كنيم؟

چرا در ايام حج، شكار كردن و ده ها چيز ديگر ممنوع است؟

چرا سرمان را بتراشيم؟ و چراهاى ديگر ...

ولى برنامه حج، تعبد و تسليم است، در عين حال فلسفه و حكمت است، سياست و وحدت است، امامت و توحيد است و نمودارى از قيامت و بازگشت به فطرت است. تسليم خدا بودن، صفا دارد، بندگى خدا به تنهايى، كمال است. در كلمات حضرت على (عليه السّلام) مى خوانيم: «كَفى بى فَخْراً أنْ اكُونَ لَكَ عَبْداً»، «براى من همين افتخار بس، كه بنده تو هستم». انسانى كه بايد راهى را انتخاب كند و عملى را انجام دهد، چه بهتر كه آن

راه و كار خدايى باشد.

حج، ايثار و فداكارى است

چون خداوند فرموده است، حج مى رويم، اول از مال، بعد از خانه، بعد از محلّ، بعد از شهر و سرانجام از كشورمان مى گذريم. نزديك مكه، دست از لباس و عادات و كفش و كلاه نيز مى كشيم. كم كم از زلف و موى سر، آئينه و عطر و حنا، زيب و زيور و زن و فرزند هم دورى مى كنيم، تا جائى كه خانه ها و ديدنى ها را كنار مى گذاريم. انسان بايد چند شبانه روز، در بيابان هاى مكه بماند و ياد خاطرات حضرت ابراهيم (عليه السّلام) و محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) را زنده بدارد.

حج وسيله آزمايش است

امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد: خداوند مى توانست، كعبه را در جاى ديگرى كه خوش آب و هوا باشد، قرار دهد ولى وجود كعبه در آن سرزمين گرم و كوهستانى و دور از دريا و جنگل، وسيله آزمايش مردم است تا مدعيان دروغين ايمان، از مؤمنان خالص شناخته شوند «1».

مكه، جايگاه زندگى، عبادت و دعوت انبياى خدا است «2».

مكه، قبله نمازگزاران در طول تاريخ است «3».

سفر حج، پرواز و كوچ و حركت به سوى خدا است، خروج از وطن به خاطر حج، به منزله پاكى از تمام گناهان است.

حج، سبب بخشش لغزشهاى گذشته و دور داشتن خود از هوسها است.

انسان در حج از وطن، فرزند، لباس، زينت، كفش، كلاه و حتى موى سر و انگشتر و عطر خود، دور مى شود و در ميان انبوهِ مردم به حركت درمى آيد، تمام تكبرش ريخته، يك انسان ساده مى شود.

بگذر از فرزند و مال و جان خويش تا خليل اللَّه دورانت كنند

انسانى كه در حج برهنه مى شود و در پارچه اى سفيد و ندوخته، احرام مى بندد، هم يادى از هنگام تولدش مى كند

كه برهنه آمد و در

حج (با تجديد نظر)، ص: 35

پارچه اى سفيد پيچيده شد و هم يادى از هنگام مرگش كه چگونه خواهد بود. انسانى كه تمام امتيازات خيالى و ساختگى خود را كنار مى گذارد به خود و به فطرت و قهراً به خدا برمى گردد.

حضرت على (عليه السّلام) در بيان فلسفه حج مى فرمايد:

«وَاخْراجاً لِلتَّكَبُّرِ وَاسْكاناً لِلتَّذَلُّلِ» «1».

آرى، خروج از وطن و لباس و مسكن و برهنه شدن و كفن پوشيدن و در بيابان حضور يافتن، حالت رقت و عبوديتى به انسان مى دهد كه ما را ياراى بيان و نوشتن آن نيست. خروج از لباسى كه عمرى «ما» را، «ديگرى» و «ديگرى» را، «ما» نشان مى داد. آرى در وادى صفا بايد آن لباس ها كنار رود، لباس هايى كه رنگش و حتى تنگى و گشادى يقه و دگمه اش، سبب تفاخر و تكبر و امتياز بود، «من» را از «او» و او را از «من» جدا مى كرد، هنگام ورود به مكه بايد همه را بيرون كنم چون رو به كعبه و خدا كرده ام و پشت به همه چيز. كسى كه رو به «مطلق» مى كند نبايد «مقيد» به كفش و كلاه باشد. كسى كه رو به توحيد مى كند نبايد دل به ديگرى بندد كه در حديث مى خوانيم: «الحَجُّ وِفادةٌ الىَ اللّهِ» «2». «حج، روى آوردن و وارد شدن بر خدا است».

حج، زنده كردن آثار رسول خداست

نه تنها آثار پيامبر عزيز اسلام (صلّى اللَّه عليه و آله) كه آثار پيامبران پيشين و آثار آدم و ابراهيم (عليهم السّلام) نيز زنده مى شود. حج،

حج (با تجديد نظر)، ص: 36

آزمايشگاهى است كه تمام تئورى هاى مكتب در آنجا عملى مى شود.

حج، موزه اى است كه فداكارى هاى قهرمانان توحيد در آن ضبط شده است. حج،

صندوق نسوزى است كه تمام اسناد توحيد را در خود به يادگار حفظ كرده است. مكه، فرودگاه جبرئيل و فرشتگان و قبله گاه نمازگزاران است.

حاجى بايد با خود فكر كند كه «به كجا آمده ام؟»

اينجا جائى است كه مورد انس حضرت آدم (عليه السّلام) بوده است.

جائى است كه ابراهيم (عليه السّلام) بنّا و اسماعيل، كارگرش بوده است.

جائى است كه حضرت رسول (صلّى اللَّه عليه و آله) با خديجه (عليهاالسّلام) و اميرالمؤمنين (عليه السّلام) نماز جماعت سه نفرى مى خوانده اند.

جائى است كه با خدا بيعت مى كنم، پايم را جاى پاى اولياى خدا مى گذارم.

اين كوه صفا، همان كوهى است كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) از فراز آن، فريادها زد و هيچ كس نداى او را لبيك نگفت.

راستى هر سياه پوستى يك بلال حبشى نيست؟ هر سفيد پوستى يك سلمان فارسى نيست؟ هر عربى يك ابوذر و مقداد و عمار نيست؟

چرا، ليكن رهبر لايقى همچون پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) كه اين معادن و استعدادها را كشف كرده و سپس استخراج، ذوب، قطعه سازى، مونتاژ و هدايت كند، وجود ندارد.

جاذبه كعبه

گاهى حاجى فكر مى كند كه چگونه، مردم همين كه به كعبه رسيدند، هيجان زده مى شوند، اشك در چشمشان و عرق بر پيشانيشان مى نشيند و به قول اميرالمؤمنين (عليه السّلام): همچون پرندگان تشنه اى كه به آب صاف و زلال مى رسند، سراسيمه مى شتابند «يَألَهُونَ الَيْهِ وُلُوهَ الْحَمامِ» «1». گاهى فكر مى كند كه گويا اينجا هيچكس، ديگرى را نمى شناسد، همه مواظبند كه گم نشوند، هركس به فكر خويش است و صحنه قيامت را در پيش خود مجسم مى كند.

حج، آرام بخش است

زائر گاهى فكر مى كند كه ما در وطن خود احساس كمبود و ضعف و غربت مى كنيم ولى با اين درياى عظيم انسان هاى مؤمن، با داشتن اين چنين مانورها و ميتينگ هايى كه در عين عبادت و عرفان، سياست و حكومت و قدرت است، نبايد ديگر در خود احساس ضعف كنيم. امام باقر (عليه السّلام) مى فرمايد: «الْحَجُّ تَسْكينُ الْقُلُوبِ»، «حج، سبب آرامش دلهاست» «2».

حج، تقويت و اصلاح ايمان است

امام سجاد (عليه السّلام) در حديثى مى فرمايد: حج را انجام دهيد

حج (با تجديد نظر)، ص: 38

زيرا علاوه بر سلامتى و توسعه رزق و تأمين زندگى، سبب اصلاح ايمان شماست بد نيست كه در توضيح اين جمله كمى تأمّل وقت كنيم:

«همه اعمال و مناظر حج باعث تقويت و اصلاح ايمان است».

همين كه انسان مى بيند، نداى يك انسان به نام ابراهيم (عليه السّلام) در هزاران سال قبل، اين همه پاسخگو پيدا كرده است.

همين كه انسان مى بيند، تمام توطئه هايى كه براى سركوب اسلام و پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بود، خنثى شده است،

همين كه انسان مى بيند كه خداوند به وعده هاى خود در باره پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) وفا كرده است،

همين كه از دنياى تجمل وارد وادى سادگى و بى رنگى مى شود،

همين كه در حج به قدرت و كارآئى و توان امّت توجه مى كند،

همين كه به خاطر سفر حج، از كسانى كه به آنان ظلم كرده، عذرخواهى مى كند،

همين كه براى پاك و حلال كردن اموال خود قبل از حج، سهم ديگران و حق امام و حكومت را مى پردازد،

همين كه خود را از علاقه ها و وابستگى ها جدا مى كند،

همين كه احساس مى كند، مهمان خدا شده، پشت مقام ابراهيم (عليه السّلام)، قائم مقام آن حضرت گرديده است،

همين كه احساس مى كند مردم به او چشم ديگرى نگاه مى كنند،

همين كه احساس مى كند، خداوند

او را مورد لطف و عفو خود قرار داده است،

حج (با تجديد نظر)، ص: 39

همين كه از نزديك بر مزار رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) و ائمه معصومين (عليهم السّلام) حاضر مى شود و اظهار ادب و ابراز عشق مى كند،

و همين كه در لباس خاصّى، در زمين پاكى قرار مى گيرد، روح ديگرى پيدا كرده، دلگرم مى شود. بينش ديگرى پيدا مى كند كه اين خود، اصلاح ايمان است و در حديث مى خوانيم: حج، سبب اصلاح ايمان شما است: «يُصْلِحُ لَكُمْ ايمانَكُمْ».

حج، فرار از گناهان

«و فرار اليه من ذنوبك و به قبول توبتك» «1».

در روايات مى خوانيم كه: تمام گناهان حاجى بعد از غروب روز عرفه بخشيده مى شود؛ به نحوى كه تصوّر اينكه «گناهى باقى مانده كه بخشيده نشده است» خود جرم و گناه است «2» و «3» در حج، انسان مهمان ويژه خدا است كه قهراً طبق وعده اى كه در حديث مى خوانيم، خداوند، توبه اين مهمان را قبول مى كند.

حج، ميعاد و بيعت با امام است

در بيان فلسفه حج مى خوانيم: خداوند به مردم فرمان حج داد تا بعد از طواف دور كعبه، به سراغ ما بيايند، پايدارى خودشان را نسبت به اطاعت و رهبرى ما اعلام و امكانات و قدرتشان را براى يارى اهداف ما

حج (با تجديد نظر)، ص: 40

عرضه نمايند «1».

حج، وسيله استوارى مسلمانان است

در قرآن مى خوانيم: هدف انبيا، كتب آسمانى و قرآن، آن است كه «مردم بر قسط و عدالت قيام نمايند». (وَانْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالْميزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ) «2».

و در سوره مائده آيه 97 كه وسيله، محور، اهرم و قطب قيام معرفى شده است: (جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قياماً لِلنّاسِ).

كعبه اى كه همه مردم رو به او قيام مى كنند به آن نگاه و در او تفكر مى نمايند و دست از همه امتيازات پوچ مى كشند و همه چيز را در برابر او پشت سرمى گذارند و برگِردش طواف مى كنند.

آرى، محور مقدس مى تواند بهترين وسيله براى تحقق اهداف انبيا باشد زيرا كه هدف آن بزرگواران «ليقوم الناس بالقسط» است و كعبه هم «قِياماً لِلنّاسِ» است. به همين دليل است كه امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد: «تا كعبه برپاست، دين هم استوار است» «3». يعنى كعبه وسيله و استوارى، پابرجايى و سازماندهى شئون مسلمين است.

كعبه وسيله رفع نابسامانى ها و قدرت نمائى و ضعف زدائى و

حج (با تجديد نظر)، ص: 41

دردشناسى و دوايابى است.

كعبه، قيام است؛ يعنى، انگيزه عشق و حركت، در جهت دادن به كارهاست.

كعبه قيام است؛ يعنى، مركزى است كه مى توان مردم را براى قيام، دور آن دعوت نمود، همانگونه كه امام حسين (عليه السّلام) قبل از حركت به كربلا، چند ماه در مكه توقف كرد و هنگام اجتماع مردم براى اعمال حج، آنان را آگاه ساخت

و رفت. همانگونه كه قيام حضرت مهدى (عليه السّلام) نيز از آنجا آغاز و مايه خواهد گرفت. خانه اى كه همه مردم آن را از خود مى دانند: (سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَالْبادِ) «1».

جائى كه نخستين عبادتگاه مردم، در زمين است (انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذىِ بِبَكَّةَ مُباركاً) «2».

خانه اى كه اختصاص به فرد و گروه و حزبى ندارد، بلكه همه گير و جهان شمول است: (هُدىَّ لِلْعالَمينَ) «3».

خانه اى كه عتيق است؛ يعنى، آزاد از قيد مالكيّت بشرى است (وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ) «4».

خانه اى كه از هرگونه گزند و توطئه محفوظ است (الَمْ تَرَكَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِاصْحابِ الْفيلِ) «5».

خانه اى كه سوء قصد به آن، قهر خدا را به دنبال دارد (وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِالْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ اليمٍ) «6».

خانه اى كه نگاه به آن، عبادت است. كعبه همچون مادرى است كه حج (با تجديد نظر)، ص: 42

همه فرزندان خود را بدون هيچ تبعيضى به دور خود جمع كرده و پناه داده است.

آرى، اگر بنا باشد، هدف پيامبران بزرگوار كه به گفته قرآن: «ليقوم الناس بالقسط» است، پياده شود، بهترين راهِ تحقق آن، استمداد از قداست و جاذبه كعبه و استفاده از حج و اهرم وحدت و صفاى آن است.

مكه، خانه امن است

راستى مگر براى قيام، نياز به مكان امن نداريم؟ و مگر فرزندهايى كه در فكر تهيه طرح و برنامه ريزى يك حمله هستند، نياز به يك سنگر أمن ندارند؟

آرى مكه همان سنگر امن است: «اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً» «1»

«ما كعبه را مرجع همه مردم قرار داديم» مرجع موحدان كه در هر سال به آنجا آيند. مكه خانه اى است كه انسان به آن پناه مى برد و احساس آرامش و سكونت

مى كند. مكه محل أمن براى عموم است، بلكه مجرمان فرارى و حيوانات و گياهان در امانند.

قرآن مى فرمايد: «لا رَفَثَ وَلافُسُوقَ وَلاجِدالَ فِى الْحَجِّ» «2»

يعنى در ايّام مخصوص حج، آميزش جنسى و گناه و جدال و گفتگوهاى بى فايده و جرّ و بحث و كشمكشهاى بى ارزش را كنار گذاريد.

اين امنيت در اثر بركت دعاى حضرت ابراهيم (عليه السّلام) بنيان گذار كعبه، به ما عطا شده است، آنجا كه فرمود: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلداً

حج (با تجديد نظر)، ص: 43

امِناً» «1»

«خداوندا اين شهر را محل امن قرار بده» و خداوند هم دعاى او را مستجاب كرد و آنجا را «بلد الامن» نمود و در مرحله اى از عظمت قرار داد كه مورد سوگند واقع شد: (وَ هذَا الْبَلَدِ اْلَامينِ) «2».

راستى در دنياى پرهيجان و نزاع كه شعله هاى آتش جنگ و فساد و جهل و تفرقه، همه آن را فراگرفته است، نيازى به يك منطقه امن نيست تا مظلومان تاريخ از سراسر جهان در آنجا جمع شوند و از دردهاى خود جهانيان را آگاه كرده، چاره انديشى نمايند؟ اين خود يكى از ابتكاران اسلام است كه در جهان، منطقه اى را به نام حرم و منطقه امن قرار داده، فرموده است كه: «مَنْ دَخَلَهُ كانَ امِناً» «3»

هر كه وارد مكه شود، در امان است.

در حديث مى خوانيم كه مسافران حق ندارند با خود سلاح وارد نمايند «4» و اين حكم تا روز قيامت باقى است و قابل تغيير نيست «5».

پيام گيرى و پيام رسانى

در روايات پيشوايان دين مى خوانيم يكى از هدف هاى عالى حج (علاوه بر اسرار و فلسفه هايى كه گفته شد)، آشنايى بيشتر و عميق تر مردم حج (با تجديد نظر)، ص: 44

با مسائل اسلامى و انتقال اخبار و پيامهاى

رهبران آسمانى است. در زمانى كه خلفا ستمگر براى خاموش كردن صداى حق طلبانه رهبران حق، از هيچ ظلمى دريغ نمى كردند، بهترين مكان براى شنيدن و گرفتن پيام هاى روح بخش اولياى خدا، مكه بود، لذا در حديث آمده: «... مَعَ ما فيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ اْلأئمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ الى كُلِّ صُقعٍ وَ ناحِيَةٍ» «1»

در حج، تفقه و آشنائى با دين و نقل اخبار ائمه به ساير نقاط جهان نهفته است.

اعلام برائت از كفار و دشمنان اسلام

يكى از مسائل مهمى كه در حج بايد مورد نظر باشد، اعلام انزجار و نفرت و برائت از كفار و دشمنان اسلام است كه حجاج ايرانى، بحمداللَّه در سايه رهبرى هاى حضرت امام (قدس سرّه) و بيدارى مردم و الهام از قرآن، به آن توجه دارند و عمل مى كنند. در زمان پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) اين مسأله به قدرى فورى و ضرورى و قاطع بود كه سوره برائت كه شامل و حامل اين پيام است، بدون بسم اللَّه نازل شد، زيرا نفرت از كفر نبايد همراه با كلمه مقدس «رحمن» و «رحيم» باشد و جز على بن ابيطالب (عليه السّلام) و پيروان واقعى او، ديگران جرأت اعلام انزجار و خواندن سوره برائت را براى كفار و منحرفين ندارند، اين خط كلى است كه اسلام عزيز به مسلمانان مى دهد كه بايد حركتها، مانورها، اجتماعات و عباداتشان به صورت دشمن شكن، انجام شود. بايد نمازشان جلوى فحشا و منكر را هم بگيرد وگرنه نماز نيست، قالبى است بى قلب، حركتى است بى اثر، پيكرى است بى روح، چون قرآن مى فرمايد: «انَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاء وَالْمُنْكَرِ» «2».

حج (با تجديد نظر)، ص: 45

شما امّت اسلام، در جبهه ها بايد چنان مانور دهيد كه دشمن

به غيظ آيد و به قول قرآن؛ «لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفّارَ» «1»

باشد. در تمام حركتها بايد دشمن خدا را به وحشت آوريد، خواب راحت را از او بگيريد و به قول قرآن؛ «تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّاللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ» «2».

همانگونه كه نسبت به افراد مسلمان بايد رحم داشته باشيد، نسبت به دشمن بايد خشونت و شدت عمل نشان دهيد؛ (اشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ) «3».

هرگز نبايد سازش كنيد كه مداهنه و كنار آمدن و سازش كردن با متجاوز، خواست دشمنان شماست؛ (وَدُّوا لَوْتُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ) «4».

شما بايد از هيچ كس جز خدا نترسيد و بدانيد كه حيله شيطان و توطئه پيروانش، ضعيف است. يكى از برنامه هاى حج، شعار بيزارى و اعلام برائت و فرياد سازش ناپذيرى با كفار و مخالفان است، اين فريادها و اعلام ها برائت ها به حج ارزش و روح و به مسلمانان حماسه آفرينى و شجاعت و به دشمنان رعب و وحشت مى دهد.

حج، بيمه كردن انسان از فقر است

در روايات، مكرر مى خوانيم كه حج بيمه شدن انسان از فقر و تنگدستى است. از پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) نقل شده كه فرمود:

حج (با تجديد نظر)، ص: 46

«حُجّوا تَسْتَغْنُوا» «1»

«به حج برويد تا بى نياز شويد».

و در روايت ديگر مى خوانيم: «تَتَّسِعُ ارْزاقُكُمْ» «2»

«حج، عامل توسعه و رزق شماست».

در حديث ديگر مى خوانيم: «الْحَجُّ يَنْفِى الْفَقْرَ» «3»

حج، فقر را از بين مى برد. تلاش براى يافتن استطاعت جهت حج، هم حاجى را به تحرك و فعاليت اقتصادى بيشترى وا مى دارد و هم در موسم حج، بسيارى از پيشه وران به نوا مى رسند و مستمندان بهره مى يابند.

حج، محرّك چرخ اقتصاد است

در روايات متعدد مى خوانيم كه مراسم حج، بسيارى از چرخهاى اقتصاد و توليد را تند مى كند. مسأله حمل و نقل مسافر، خريد و ذبح گوسفند، اجاره كشتى و هواپيما و ماشين و خيمه ها، مسأله هدايا و سوغات سفر و نقل و انتقال اجناس از اطراف دنيا، از جمله مسائلى است كه صدها هزار نفر را به نوا مى رساند. چه خوب است، يك نمايشگاه بين المللى در مكه و مدينه تشكيل شود و از تمام كشورهاى اسلامى نمونه هاى توليدات و هنرها و دستاوردها و ابتكارات مسلمين در آنجا به نمايش گذاشته شود. كه متأسفانه، فعلًا بازار مكه و مدينه نمايشگاه اجناس شرق و غرب شده است و با كمال تأسف بعضى از حجاج بيش از

حج (با تجديد نظر)، ص: 47

آنچه در خانه خدا و مسجد پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در فكر مسلمين باشند، در فكر خريد اجناس اند و ساعات سرگرمى آنها در بازار، بيش از ساعات طواف و نماز و زيارت آنها است! «حجاج بايد بدانند كه پرسه زدن در بازارى

كه نمايشگاه شرق و غرب است، دل صاحب شريعت را به درد مى آورد» «1».

حج، مركز تبليغات است

بهترين و مناسبترين مكان براى تبليغ، حج است. پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در ايام حج به سراغ مردم مى آمد و پيام خدا و دعوت اسلامى خود را مطرح مى فرمود. در حديث مى خوانيم كه امام صادق (عليه السّلام) در بيابان عرفات در ميان انبوه حجاج با فرياد بسيار بلند رو به چهار طرف خود كرده، در هر طرف، سه مرتبه مى فرمود:

«ايُّهَا النّاسُ رَسُولُ اللَّهِ كانَ الْامامَ ثُمَّ عَلِىُّ بْنُ ابيطالِب ثُمَّ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ محمّدُ بْنُ عَلِىٍّ ثُمَّ هَهْ» «2»

؛ «اى مردم! رهبر شما، پيامبر بود بعد حضرت على و امام حسن و امام حسين و امام سجاد و امام باقر و فعلًا من هستم».

امام باقر (عليه السّلام) وصيت مى كند كه ده سال در سرزمين «منى براى او عزادارى كنند و جنايات حكومت ظالم را كه بر امام و اهلبيت وارد شده بگويند.

امام حسين (عليه السّلام) (همانگونه كه قبلًا هم گفتيم)، قبل از

حج (با تجديد نظر)، ص: 48

حركت به كربلا، چند ماه در مكه ماند تا حجاج بيايند و رسالت خود و اوضاع سياسى يزيد را براى زائرين خانه خدا بيان كند و آنها هر يك حامل پيام امام، به مردم منطقه خود شوند. بعد از آن به سوى كوفه و كربلا حركت فرمود.

تلاش براى حج

مطالعه روايات حج، انسان را به حيرت و اعجاب وامى دارد. اين مراسم به قدرى مهم است كه از ماهها قبل، امام سجاد (عليه السّلام) در هر شبانه روز ماه رمضان بعد از هر نماز، از خداوند توفيق زيارت حج مى خواهد و گاهى در يك دعا چند مرتبه از خداوند حج مى طلبد، و اين امام صادق (عليه السّلام) است كه مى فرمايد:

«اگر مى توانى نان و نمك بخورى و پول خود را براى حج ذخيره كنى، چنين كن» «1».

و در حديث ديگرى آمده است كه: «سعى كنيد، مخارج حج سبك باشد تا نشاط براى حج در شما زنده بماند. كسى كه با مخارج سنگين به حج مى رود و كمرش زير بار خرج، خم مى شود، خاطره خوشى از حج ندارد و نشاط رفتنِ مكرر، در او از بين مى رود «2». «البته اين حديث مربوط به افراد عادى است وگرنه اوليا خدا كه سفر حج را، رفتن به سراى معشوق مى دانند، هر چه خرج كنند و هر چه بروند و هرچه به سختى افتند، كمترين رنج و خستگى در خود احساس نمى كنند و اين امام حج (با تجديد نظر)، ص: 49

سجاد (عليه السّلام) است كه بارها، بيست روز پياده روى مى كردند تا از مديه به مكه مى رسيدند «1». و امام حسن (عليه السّلام) بيست مرتبه پياده به حج رفتند «2».

آرى آنجا مكانى است كه نهصد نفر از انبياى الهى در آن نماز خوانده اند «3»، جايى است كه قرن ها، ميليون ها انسان آمده، دور آن طواف كرده اند تا آنجا كه نامش، سرزمين «بكّه» شده است. ( «بكه» يعنى محل ازدحام، محلى كه گردن كشان تاريخ را سركوب مى كند) «4».

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السّلام) مى خوانيم:

«انَّ الْحاجَّ لَيَشْفَعُ فى وُلْدِهِ وَ اهْلِهِ وَ جيرانِهِ» «5».

«كسى كه به حج رود، در قيامت مى تواند، نسبت به همسر و همسايه و فرزندانش شفاعت كند».

در حديث ديگر مى خوانيم:

«مَنْ حَجَّ هُنَا الْبَيْتَ بِنِيَّةٍ صادِقَة وَ نَفَقَةٍ طَيّبةٍ اجْعَلَهُ فِى الرَّفيقِ الْاعْلى مَعَ النَّبَيّينَ وَالصّديقينَ وَالشُّهَداء وَالصّالِحينَ» «6».

«كسى كه با نيّت صادق و مال حلال، به حج رود، در قيامت

كنار انبياء و صديقين و شهداء و صالحان خواهد بود».

همچنين در حديثى آمده است:

حج (با تجديد نظر)، ص: 50

«انَّ اللهَ يَدافِعُ لِمنْ يَحُجُّ مِنْ شيعَتِنا عَمَّنْ لا يَحُّجُ» «1».

«خداوند به خاطر حج رفتن گروهى از شيعه، قهر خود را از ديگران باز مى دارد».

و در جاى ديگر مى خوانيم:

«يَدْخُلُ عَلَى الْمَيِّتِ فى قَبْرِه الصَّلاةُ والصَّوْمَ والْحَجُّ وَالصَّدَقَةُ وَالْعِتْقُ» «2».

«هر يك از نماز و حج و صدقه و آزادكردن بردگان، در قيافه زيبائى، مونس انسان در قبر مى شود».

در روايت آمده است كه: هرگاه انسان به خيال زود رسيدن به حوائج دنيا، حج را رها كند، خداوند چنان در كارش گره قرار مى دهد كه حجاج بيشتر مراسم حج را انجام داده ولى او هنوز مشكل خود را حل نكرده است «3».

خداوند به زائران خانه خود لطف بسيار دارد. در حديث مى خوانيم: «لا يَزالُ الْعَبْدُ فى جِدِّ الطَّوافِ بالْكَعْبَةِ مادامَ حُلِّقَ الرَّأْسُ عَلَيْهِ» «4».

مرحوم مجلسى در كتاب مرآة العقول مى فرمايد: معناى حديث آن است كه بعد از سرتراشيدن در مكه، مادامى كه موها نروييده است، گويا انسان در حال طواف است. نشانه لطف ديگر خداوند به حاجى آن است كه هرگاه زائر خانه خدا در مكه يا مدينه از دنيا برود در قيامت بدون حج (با تجديد نظر)، ص: 51

حساب به بهشت مى رود «1». و اگر در راه مكه، هنگام رفت و يا بازگشت از دنيا برود، در قيامت از آن همه ناراحتيها در امان است «2».

در روايات مى خوانيم كه شب و روزى بهتر از دهه ذى الحجه كه حجاج سرگرم انجام مراسم حج هستند، وجود ندارد «3» حتى كسى كه خود را آماده حج كند، از گناهان پاك مى شود، گويى

تازه كه از مادر متولد شده است «4».

در حديث ديگرى از پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) نقل شده است كه: هر كه دنيا و آخرت مى خواهد به فكر مكه باشد: (مَنْ ارادَ الدُّنْيا وَالْاخِرَةَ فَلْيَأُمَّ هذَا الْبَيْتَ) «5».

از اميرالمؤمنين (عليه السّلام) نقل شده كه فرمود: «الْحَجُّ تَقْوِيَةٌ لِلّدينِ» «6»

«حج، سبب قدرت و تقويت دين است».

امام صادق (عليه السّلام) حج و عمره را دو بازار آخرت دانسته كه همه اش سود است، اگر زنده بماند، بيمه خداوند است و اگر در مسير راه از دنيا برود اهل بهشت است «7».

امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد: «كسانى كه دستشان از دنيا كوتاه شده، (از دنيا رفته اند) آرزو دارند كه اى كاش، به جاى تمام حج (با تجديد نظر)، ص: 52

نعمتهائى كه در دنيا داشتند، تنها يكبار موفق به انجام حج مى شدند» «1».

«نه تنها خود مراسم حج، بلكه تلاشهائى كه انسان براى حج انجام مى دهد، براى هر گامى ده پاداش اضافه و ده گناه كم مى شود و ده درجه ارتقاء مى يابد» «2».

و سرانجام در عظمت حج، همين بس كه در كتاب شريف «وافى» از امام صادق (عليه السّلام) نقل شده است: «بدترين انسان ها، كسى است كه در عرفات و مشعر توقف كرده، ميان صفا و مروه، سعى نموده، طواف كعبه و نماز آن را انجام داده باشد ولى پيش خود خيال كند كه هنوز آمرزيده نشده است، آرى او بدترين انسانها است» «3».

حج، جهاد ضعفا است

امام صادق (عليه السّلام) از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) نقل مى كند كه در باره حج چنين فرمود: «وَ هُوَ احَدُ الْجِهادَيْنِ، وَ هُوَ جِهادُ الضُّعَفاء وَ نَحْنُ الضُّعَفاءُ» «4»

حج، جهاد افراد ضعيف است. سپس امام صادق (عليه السّلام) فرمود: ضعفا ما هستيم.

شايد مراد امام اين باشد كه چون حكومت دست ما نيست و نمى توانيم با كفر مبارزه كنيم پس لااقل به حج برويم تا در آنجا وظيفه خود را انجام دهيم و نداى حق طلبانه خود

حج (با تجديد نظر)، ص: 53

را به حق جويان جهان برسانيم.

آرى، حج با تمام ارزشى كه دارد، هرگز به پاى جهاد و جبهه و

جنگ و شهادت نمى رسد؛ زيرا جهاد در راه خدا و مبارزه با دشمنان مايه بقاء اساس دين و قدرت اسلام است. بعضى از مقدس نماهاى سطحى، هر سال براى حج خود تلاشها مى كنند در حالى كه سالها زير گوششان و پيش رويشان، جوانان مُخلص و انقلابى در جهاد عليه باطل، در خون خود مى غلطند و اينان هيچ توجهى به آن عزيزان ندارند.

حضرت على (عليه السّلام) با آن همه نماز، انفاق، جنگ و بت شكنى و ... تنها يك جا فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِ الْكَعْبَةِ» «به خداى كعبه رستگار شدم». و آن زمانى بود كه صورت مباركش با خون سرش رنگين شد. آرى، مسأله شهادت و جهاد در راه خدا مقامى است كه هيچ عبادتى به آن نمى رسد، اميد است خداوند ديد ما را چنان قرار دهد كه بايد باشد و دل ما را به كارهايى كه طبق تمايلات نفسانى است و به خيال خودمان، جنبه عبادى دارد، خشنود نفرمايد، بلكه خشنودى ما را در انجام تكاليف فردى و اجتماعى قرار دهد.

شخصى صوفى مسلك، به نام عبّاد بصرى، خدمت امام سجاد (عليه السّلام) رسيد و گفت: «قَدْ آثَرْتَ الْحَجَّ عَلَى الْجِهادِ وَ قَدْ قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ انَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ انْفُسَهُمْ وَ امْوالَهُمْ بَانَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»:

«چرا شما جنگ و جهاد را كه خداوند آن همه از

آن ستايش فرموده و خود را مشترى جان و مال مؤمنان مجاهد دانسته است، رها كرده، هر سال به حج مى رويد؟! آيا بهتر نيست به جاى حج، جهاد كنيد؟

امام سجاد (عليه السلّام) فرمود: دنبال آيه را هم بخوان كه در اوصاف رزمندگان آمده است: آنان كسانى هستند كه اهل توبه و عبادت و ستايش خدا و اهل سجده و ركوع و امر به معروف و نهى از منكرند. «التّائِبُونَ حج (با تجديد نظر)، ص: 54

الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ ...» «1»

من اگر چنين رزمندگانى داشتم كه از مسير خود به راه حق بازگشته، توبه مى كردند و اهل عبادت و ستايش خدا مى شدند، حتماً براى جهاد اقدام مى كردم، ليكن من افراد لايقى كه رهبرى مرا بپذيرند و از من اطاعت نمايند، نمى بينم و لذا دست به جهاد نزده ام و به حج مى روم» «2».

از اين حديث، استفاده مى شود كه جهاد اسلامى، با جنگهاى عادى و لشكركشى هاى كشورگشايانه، تفاوت داشته و نياز به سپاهيانى با تقوا، خداشناس، بصير و مكتبى دارد، تا به گسترش عقيده دينى كمك كند و اسلام و انقلاب را صادر نمايد.

در باره اهميت حج، روايات، بيش از آن است كه در اين جزوه بگنجد. هدف ما، تنها اشاره به گوشه اى از آنها است. وگرنه، سرزمينى كه موردنظرتمام انبيا بوده است، مگربا چند سطرنوشته ما، قابل معرفى است؟

در حديث مى خوانيم كه حضرت آدم (عليه السّلام) هزار بار به زيارت اين خانه آمده است «3». خانه اى كه حضرت موسى (عليه السّلام) آن رازيارت كرده «4». خانه اى كه حضرت سليمان (عليه السّلام) با لشكريان با شكوه خود به حج (با تجديد نظر)، ص: 55

زيارتش آمده است «1». خانه اى كه جاذبه اش مسلمانان را از هزاران فرسنگ به

خود جلب مى كند. خانه اى كه طبق آيه «انَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ»، نزديك شدن كفار به آن ممنوع اعلام شده است. محلّى كه به خاطر قداستش، غذا خوردن در آن مانند روزه گرفتن است «2». نقطه اى كه اهل زمين با اهل آسمان در برابر هم شباهت پيدا مى كنند؛ يعنى هر دو در حال طوافند، زمينيان، گرد كعبه و آسمانيان، دور بيت المعمور، كه در آسمان مقابل كعبه قرار گرفته است «3».

حرفهايمان را جمع بندى كنيم، وگرنه لابلاى صدها حديث ديگر كه در باره عظمت مكه و حج آمده است، غرق مى شويم. كم كم به بيان وظايف كسى كه قصد زيارت خانه خدا دارد بپردازيم:

قصد قربت

نخستين شرط صحيح بودن تمام عبادات و از جمله حج، آن است، كه انجام آن به خاطر خدا باشد، هدف از رفتن به مكه، تنها «اطاعت از فرمان خدا» و «انجام وظيفه» باشد، نه فرار از انتقاد مردم، نه كسب عنوان، نه تجارت، نه رقابت، نه استراحت و تفريح و ... بايد بدانيم كه دلها به دست خدا است و او «مقلِّبُ القلوبِ» است. هر كه را بخواهد، محبوب و هر كه را بخواهد، منفور مى كند.

از خود مكه درس بگيريم كه چگونه سنگهاى كعبه اين همه جاذبه پيدا كرده است؟ آيا جز نظر خدا است؟ و آيا علاقه و توجه مردم را جز از خداوند بايد خواست؟

حضرت ابراهيم (عليه السّلام) در همين سرزمين از خداوند خواست كه:

حج (با تجديد نظر)، ص: 56

«اجْعَلْ افْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوى الَيْهِمْ» «1»

، «خداوندا! دلهاى مردم را به ذريّه من متوجه فرما».

مگر خداوند قول نداده است كه «لا نُضيعُ اجْرَ الْمُحْسِنينَ»، «پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كنيم؟» در همين مكه اى كه

زيارت مى كنيم، خاطرات افراد مخلصى همچون هاجر (عليهاالسّلام)، اسماعيل (عليه السّلام) و ابراهيم (عليه السّلام) زنده مى شود و اين است تجليل خداوند از آنان. خدايى كه همه دلها را مى تواند، طرفدار يا مخالف انسانى قرار دهد، چرا به سراغ ريا برويم؟

مگر در مناجات شعبانيه نمى خوانيم: «الهى نَقْصى وَ زِيادَتى بِيَدِكَ لا بِيَدِ غَيْرِكَ» «خداوندا! كم و زياد شدنم به دست تو است نه ديگرى».

و مگر هر روز در نماز تكرار نمى كنيم: «ايّاكَ نَعْبُدُ وَ ايّاكَ نَسْتَعينُ»، «خداوندا! تنها بندگى تو را پذيرفته ايم و تنها از تو كمك مى گيريم».

پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در آخرين سفر حج خود كه آخرين سال عمر مباركش بود در حالى كه در خانه كعبه را گرفته و رو به مردم نموده بود در باره اهداف حجاج چنين فرمود:

1- «يَحُجُّ اغْنِياء امَّتى لِلنُّزْهَةِ»: «زمانى مى رسد كه ثرتمندان امت من براى «تفريح» به حج مى روند».

2- «وَ يَحُجُّ اوْساطُها لِلتِّجارَةِ»: «و مردم عادى «كسب و براى تجارت» به حج مى روند».

3- «وَ يَحُجُّ فُقَرائُهُمْ لِلرّياءِ وَالسُّمْعَةِ»: «و فقرا امت من براى حج (با تجديد نظر)، ص: 57

«خودنمائى و كسب عنوان و اعتبار» به حج مشرّف مى شوند».

روزى كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) اين خبر را همراه با اخبار تلخ ديگرى، بيان مى فرمود، نزديكترين افراد در آن جمعيتِ انبوه، سلمان فارسى بود كه همچنان از شنيدن اين اخبار تعجب مى كرد ولى هر جمله اى كه سبب تعجب سلمان مى شد، پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) مى فرمود: سوگند به خدايى كه جان من در دست اوست، اين حوادث در آينده واقع خواهد شد «1».

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: «الْحَجُّ حَجّانِ: حَجٌّ لِلّهِ وَ حَجٌّ لِلنّاسِ،

فَمَنْ حَجَّ لِلّهِ كانَ ثَوابُهُ عَلَى اللّهِ الْجَنَّةَ وَ مَنْ حَجَّ لِلنّاسِ كانَ ثَوابُهُ عَلَى النّاسِ يَوْمَ الْقِيامَةِ» «2».

«حج دو نوع است؛ «براى خدا» و «براى مردم»، هر كه براى خدا حج كند، پاداش او بهشت است و هر كه براى مردم حج رود، در قيامت پاداش خود را بايد از مردم بگيرد».

امام سجاد (عليه السّلام) مى فرمايد: «مَنْ حَجَّ يُريدُ بِهِ وَجْهَ اللّهِ لا يُريدُ بِهِ رياءً وَ لا سُمْعَةً غَفَرَاللّهُ لَهُ الْبَتَّةَ» «3».

«كسى كه در حج، هدفى جز خدا، نداشته باشد و در فكر ديدن و شنيدن و ستايش مردم نباشد، حتماً خدا او را مى بخشد».

بنابراين بايد سعى كنيم در نيتمان، جز انجام وظيفه الهى قصد ديگرى نداشته باشيم. وگرنه هم عمل ما باطل مى شود و هم گناه كرده ايم.

«علامت اخلاص» اين است كه «از مردم انتظار ستايش نداشته باشيم».

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: «... وَ الْعَمَلُ الْخالِصُ الَّذى لا تُريدُ

حج (با تجديد نظر)، ص: 58

انْ يَحْمَدَكَ عَلَيْهِ احَدٌ الَّا اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ» «1».

«عمل خالص آن است كه از كسى جز خدا انتظار ستايش نداشته باشى».

خدا نكند، هدف انسان از رفتن به مكه، بزرگ منشى و اظهار وجود و اعلام قدرت و امكانات باشد. زيرا قرآن مى فرمايد:

«تِلْكَ الّدارُالْاخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوّاً فِى الْارْضِ وَ لا فَساداً» «2».

«بهشت ابدى را تنها براى كسانى قرار مى دهيم كه اراده بزرگى و فساد در زمين نداشته باشند. اخلاص عمل، از خود عمل مشكلتر است».

امامان ما، در سحرهاى ماه رمضان از خداوند چنين درخواست مى نمودند:

«اللّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبى مِنَ الشِّرْكِ وَ عَمَلى مِنَ الرِّياء وَ لِسانى مِنْ الْكِذْبِ وَ عَيْنى مِنَ الْخِيانَةِ» «3».

«خدايا! قلبم را از توجه و تكيه بر

غيرخودت و عملم را از ريا زياد و زبانم را از دروغ و چشمم را از نگاههاى ناپاك و خيانت بار حفظ فرما».

بهرحال، مسأله اخلاص شرط صحت و قبولى عمل است. حيف است كه انسان اين همه پول خرج كند و اين همه راه برود، امّا روزى كه پرده ها كنار رفته، اسرار فاش مى شود، ببيند كه كارش پوچ و عملش ريا بوده است. خدايا به همه ما، در همه كارها، اخلاص مرحمت فرما.

حج (با تجديد نظر)، ص: 59

در آستانه حج

تهيه مال حلال

اگر مالى كه انسان صرف حج مى كند، حلال نباشد، همين كه نزديك مكه لباس احرام مى پوشد و مى گويد: خداوندا! آمدم، خطاب مى رسد: ما تو را نمى پذيريم «1».

امام باقر (عليه السّلام) مى فرمايد: «لايَقْبَلُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ حَجّاً وَ لا عُمْرَةً مِنْ مالٍ حَرامٍ» «2».

«خداوند متعال، حج و عمره اى را كه از مال حرام انجام گيرد، قبول نمى كند» و اين همان حقيقتى است كه در آيه: «انَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ» مى خوانيم كه خداوند، فقط اعمال افراد با تقوا را مى پذيرد.

در حديث ديگرى كه از پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) نقل حج (با تجديد نظر)، ص: 60

شده، مى خوانيم:

«مَنْ تَجَهَّزَ وَ فى جِهازِهِ عَلَمٌ حَرامٌ لَمْ يَقْبَلِ اللّهُ مِنْهُ الْحَجَّ» «1».

«اگر در وسايل سفر حجِّ كسى، حتى پرچم يا علامتى از حرام باشد، حج او قبول نيست».

در حديثى مى خوانيم: «اذا حَجَجْتَ بِمالٍ اصْلُهُ سُحْتٌ فَما حَجَجْتَ وَلكِنْ حَجَّتِ الْبَعيرُ». «2»

«هرگاه با پول حرام، حج بروى، حاجى نشده اى بلكه مركب و شتر تو حاجى شده است».

حلاليّت خواستن

كسى كه به مسلمانى ظلمى كرده باشد، بايد از او عذرخواهى كند و دل او را به دست آورد و به اصطلاح حلاليت طلب كند، به خصوص هنگام رفتن به حج. در اين زمينه داستانى نقل مى كنيم:

على بن يقطين كه يكى از ياران امام كاظم (عليه السّلام) بود و به دستور امام در دستگاه هارون كار مى كرد عازم به سفر حج گرديده، خواست در مدينه امام كاظم (عليه السّلام) را زيارت كند، را امام به او اجازه ملاقات نداد و فرمود: امسال، حج تو قبول نمى شود. چون تو، ابراهيم شتربان را در محل كار خود نپذيرفته اى، خدا هم تو را نمى پذيرد.

على بن يقطين بسيار ناراحت شد،

از مدينه به كوفه برگشت و به سراغ آن شتربان رفت و درِ خانه او را كوبيد و صورت خود را روى خاك گذاشت و

حج (با تجديد نظر)، ص: 61

به آن شتربان گفت: با پاى خود صورتم را لگدمال كن. شتربان قبول نمى كرد تا با اصرار او، صورت وزير كشور، كه به مسلمانى توهين كرده بود، زير لگد شتربان قرار گرفت و او مى گفت: «اللّهُمَ اشْهَدْ»، خدايا شاهد باش كه دارم، توهين خود را جبران مى كنم. سپس به مدينه برگشت و امام كاظم (عليه السّلام) او را پذيرفت «1».

آرى، زائر خانه خدا بايد قبل از سفر حج از همه كسانى كه از او به نحوى ناراحت شده اند، عذرخواهى كند و خودش هم از ديگران راضى باشد تا آمادگى مهمان رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) شدن را داشته باشد. بسيار بجاست كه زائر خانه خدا، قبل از سفر وصيت كند و خيال نكند كه وصيت، فال بد گرفتن و بدبين بودن و احساس خطر كردن است، بلكه وصيت، نشانه ياد مرگ بودن انسان است. وصيت راهى براى جبران كارهايى است كه انجام نداده است و نشانه دقت و حساب انسان و تداوم بخشيدن به اهداف عاليه انسانى است. ناگفته پيداست كه مراد از وصيت، تنها سفارشات مالى نيست بلكه هرگونه پند و سفارش و حكمت رانيز شامل مى شود. در روايات جايگاه وصيت هنگام خروج مسافر و در كتاب حج ذكر كرده اند و ما هم به آن اشاره مى كنيم «2».

سفر و فوايد آن

قرآن يكى از صفات مؤمنان را در كنار توبه و عبادت، «سياحت» مى شمرد «السّائِحُونَ» كه مراد، سياحت و سفر براى جهاد، تعليم و تعلم،

حج (با تجديد

نظر)، ص: 62

هجرت و عبرت است «1».

در حديث مى خوانيم: «سافِرُوا تَصِحُّوا سافِرُوا تَغْنَمُوا». «2»

«مسافرت كنيد تا سالم باشيد و مسافرت كنيد تا به درآمد برسيد».

اسلام در باره سفرهاى جهت دار و رشد آورى كه وجدان ها را بيدار و عقل را شكوفا مى كند، سفارشاتى دارد كه نمونه هاى آن را در آيات مكرر «سيرُوا فِى الْارْضِ» «3»

قرآن مى يابيم.

در سفر، تعليم و تعلم و كسب تجربه و آشنائى با عادات و رسوم و فرهنگهاى ديگر و تفكر و چاره انديشى هاى امت در پيشگيرى حوادث و داد و ستد و سود بردن و سود رساندن و رفع اندوه و خستگى و رسيدن به يك سرى پاداشهاى الهى و رشد و تكامل معنوى و ... نهفته است. براى مسافر تسهيلاتى چون: «نصف شدن نماز»، «خوردن روزه» و «استجابت دعا» در نظر گرفته شده است «4». البته بايد در انتخاب سفر دقت شود كه از مسافرت ضررى بر دين و نماز وارد نشود.

اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمود: «لا يَخْرُجُ الرَّجُلُ فى سَفَرٍ يَخَافُ مِنْهُ عَلى دينِهِ وَ صَلوتِهِ» «5».

«انسان به سفرى كه از آن بر دين و نمازش مى ترسد، نرود».

گوشه اى از اخلاق و آداب سفر

تنها و بدون همراه سفر كردن، مورد لعنت پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) قرار گرفته است «1». بايد قبل از آغاز سفر رفيق پيدا كرده «2» با همسفران خود، همفكرى و همكارى كند و از خود مخالفتى نشان ندهد مگر در مورد گناه «3»، و بسيار بجاست كه افراد خوش اخلاق را پيدا كند تا در طول راه مسأله اى پيش نيايد «4»، و بايد بدانيم در ميان دو همسفر، هر كس ملايمتر و رفيق تر است، اجر بيشترى دارد «5» و كسى كه از همسفرهاى

كوچك و بزرگ و خوبان و بدان ناراحتى ها را ديد و تحمل كرد و نگذاشت كار به گفتگوهاى تند منجر، خداوند متعال در قيامت به او، بر فرشتگاه مباهات مى كند «6». در سفارشات پيشوايان معصوم، آمده است كه مسافر هنگام خروج از منزل، دو ركعت نماز بخواند سپس خود و اهل و فرزند و مال و عافيت و دنيا و آخرت خود را به خدا بسپارد.

پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه وآله) فرمود: هر كه چنين كند، خداوند حاجت او را خواهد داد «7».

در باره انتخاب منزل در سفر، لقمان به فرزندش مى فرمايد:

حج (با تجديد نظر)، ص: 64

منطقه اى را كه سبزه زار و خوش منظر و آرام و نرم است انتخاب كند «1».

نكاتى ديگر در باره مسافرت

1- انسان بايد دوستان خود را از سفرى كه در پيش دارد آگاه سازد و آنان نيز هنگام بازگشت به ديدنش آيند «2».

2- در سفر سعى كند كه همراهان و همسفران خود خدمت كند؛ زيرا پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: «سَيِّدُ الْقَوْمِ خادِمُهُمْ فِى السَّفَرِ» «3»

. «بزرگ هر قومى، كسى است كه در مسافرت به ديگران خدمت كند».

3- پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در سفرى كه بنا بود غذا تهيه نمايند و هر يك از همسفران، كارى را به عهده گرفته بودند، شخصاً عهده دار جمع آورى هيزم شد و هر چه خواستند، حضرت را از آن كار باز دارند، قبول نكرد و فرمود: «انَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يَكْرَهُ مِنْ عَبْدِهِ اذا كانَ مَعَ اصْحابِهِ انْ يَنْفَرِدَ مِنْ بَيْنِهِمْ» «4»

، خداوند دوست ندارد در ميان چند نفرى كه با هم هستند، يكى امتياز داشته و كنار باشد.

در حديث مى خوانيم: مسافرانى خدمت پيامبر (صلّى

اللَّه عليه و آله) رسيدند و از همسفر خود كه دائماً مشغول ذكر و دعا بود، ستايش كردند.

حج (با تجديد نظر)، ص: 65

رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) پرسيدند كارهاى او را چه كسى انجام داد؟

گفتند: ما.

پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: «كلّكم خير منه» «1»

، همه شما كه در سفر كار مى كرديد از او كه به جاى كار، عبادت مى كرد، بهتر هستيد.

شخصى به امام صادق (عليه السّلام) گفت: همين كه به مكه رسيديم، دوستانمان براى طواف حركت كردند و مرا براى نگهدارى اثاثيه، جا گذاشتند. امام فرمود: «انْتَ اعْظَمُهُمْ اجْراً» «2»

. اجر و پاداش تو از آنان بيشتر است.

شخصى مى گويد: ما، دو نفر همسفر بوديم كه وارد مدينه شديم، من مريض شدم ولى دوستم به من بى اعتنايى كرد و براى زيارت و نماز رفت و مرا تنها گذاشت. من از بد رفاقتى دوستم به پدرش شكايت كردم، اونيز ماجرا را به امام صادق (عليه السّلام) خبر داد. امام (عليه السّلام) پيام فرستاد كه «قُعُودُكَ عِنْدَهُ افْضَلُ مِنْ صَلوتكَ فِى الْمَسْجِدِ» «3»

، پرستارى و انس تو با مريض، از نمازى كه در مسجد پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) خواندى، بهتر است.

هماهنگى با مسافران

شخصى مى گويد: ما يك گروه بيست نفرى بوديم كه به حج حج (با تجديد نظر)، ص: 66

مى رفتيم، هر چند فرسخى كه براى استراحت توقف مى كرديم، گوسفندى از پول خودم خريده، ذبح مى كردم و كباب تهيه نموده، به همه دوستان مى دادم، ولى همين كه امام از ماجرا خبردار شد، اين عمل را تخطئه كرد و فرمود: چون ديگران از نظر مالى نمى توانند مانند تو اين چنين پذيرائى كنند، قهراً در خود احساس ضعف

و حقارت مى كنند و اين عمل، پيش از آنكه روح سخاوت تو را شكوفا كند، همراهانت را خوار مى سازد «1».

در روايات پيشوايان معصوم، مكرر سفارش شده است كه «رفيق سفر بايد از نظر مقام و مال هماهنگ تو باشد» و اگر او بيشتر از تو پول خرج كند و يا شخصيت و عنوان اجتماعى اش بيشتر باشد، قهراً تو به يك موجود تابع و طفيلى و نيمه اسير درمى آئى.

امام باقر (عليه السّلام) مى فرمايد: «اذا صَحِبْتَ فَاصْحَبْ نَحْوَكَ وَ لا تَصْحَبْ مَنْ يَكْفيكَ فَانّ ذلِكَ مَذَلّةٌ لِلْمُؤْمِنِ» «2».

«با شخصى همانند خود دوستى كن و با كسانى كه مخارج تو را مى دهند، همراه نباش؛ زيرا كه در اين عمل، مؤمن خوار و طفيلى و اسيرگونه مى شود».

و در روايت ديگر امام صادق (عليه السّلام) فرمود: «اصْحَبْ مِثْلَكَ»، «با شخصى مثل خودت همراه باش» «3».

در روايات سفر، آدابى بيان شده است؛ مانند «دعا» براى سفر، «صدقه» هنگام مسافرت، «سفارش به تقوا» هنگام خروج از منزل، «شوخى سالم» با همسفران، «مشورت» با آنان، «احترام بزرگترها»، و

حج (با تجديد نظر)، ص: 67

«تسليم تصميمات دوستان» بودن جز در گناه، «همكارى و دلسوزى» و «بخشش و ايثار» و «بازگو نكردن رنج ها» و مشكلات سفر پس از بازگشت، بدرقه و استقبال از مسافر، هديه آوردن مسافر، تعيين مسؤول و مدير در مسير راه، مراعات كردن حال كسانى كه مريض مى شوند، برداشتن وسائل لازم از قبيل لباس، اسلحه، سوزن، نخ، مسواك، ظرف آب و يك سرى ادويه و چاقو و سعى در رسيدن به منزل قبل از غروب و اينكه افراد در مسير راه، آن قدر از هم دور نشوند كه همديگر را نبينند و ...

كه از نقل

روايات آنها صرف نظر مى كنيم «1».

مخارج سفر حج

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: «دِرْهَمٌ فِى الْحَجِّ افْضَلُ مِنْ الْفَىْ الْفٍ فى ما سِوى ذلِكَ مِنْ سَبيلِ اللّهِ» «2»

، مصرف يك درهم در راه حج، از دو ميليون درهم در غير حج بهتر است (گرچه مصرفهاى ديگر هم در راه خدا باشد).

از بعضى روايات استفاده مى شود كه در حج، لازم نيست از جهت مصرف خيلى دقيق باشيد، كمى ريخت و پاش مانعى ندارد. «يُبْغِضُ الْاسْرافَ الّا فِى الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ» «3»

، چيزى كه در راه حج و جهاد صرف شود، در قيامت مورد سؤال قرار نمى گيرد «4».

امام سجاد (عليه السّلام)، هنگام سفر حج بهترين نوع زاد و توشه را

حج (با تجديد نظر)، ص: 68

برمى داشت «1» و از شرافت انسان، آن است كه زاد و توشه خود را از بهترين چيزها انتخاب كند «2».

خدمت به خانواده حجاج

امام سجاد (عليه السلام) فرمود: «مَنْ خَلَّفَ حاجاً فى اهْلِهِ وَ مالِهِ كانَ لَهُ كَاجْرِهِ» «3».

«كسى كه سرپرستى اولاد و اموال زائر خانه خدا را به عهده گيرد، (تا حاجى با خيال آرام در اين سفر مقدس، مراسم را انجام دهد) خداوند به او پاداش حج مرحمت مى فرمايد».

كم كم حركت مى كنيم

به سوى خانه خدا حركت مى كنيم، خانه اى كه امام حسن مجتبى (عليه السّلام) بيست مرتيه پياده رفته است «4»، خانه اى كه امام سجاد (عليه السّلام) نيز رفته است «5» خانه اى كه به فرموده امام صادق (عليه السّلام) در طول سال به فكر آماده شدن براى آن باشيد، براى اينكه مخارج حج براى شما سنگين نباشد هرگاه در طول سال درآمدى پيدا كرديد، مقدارى از آن را براى اين سفر پس انداز نماييد، زيرا ممكن است مخارج سنگين حج، شما را از رفتن به سوى آن دلسرد كند «6».

حج (با تجديد نظر)، ص: 69

مى رويم تا نداى حضرت ابراهيم (عليه السّلام) را (كه به فرمان خداوند، بعد از اتمام ساختمان كعبه، با صداى بلند به زيارت آن دعوت كرد) پاسخ دهيم. حج، از خود گسستن و به خدا پيوستن است. مى رويم تا از خود بيرون رويم و سفر به سوى خدا كنيم (الْحَجُّ وِفادَةٌ الَى اللّهِ)، گويا از گناهان خود به سوى خدا فرار مى كنيم، زيرا در تفسير آيه: «فَفِرُّوا الَى اللّهِ» «1»

مى خوانيم: مراد از «فرار»، رفتن به حج است. مى رويم تا پاى خود را جاى پاى انبيا بگذاريم.

وقتى از خانه خارج مى شويم ...

در روايات مى خوانيم: هنگام بيرون آمدن از خانه، همسر و فرزندان خود را به تقوا سفارش كنيد. اين سفرى است كه خود با پاى خود بيرون مى رويم و يادى است از زمانى كه ما را از خانه بيرون مى كنند و به خانه «قبر» مى برند. حركت، آغاز شده است، گرچه ظاهر آن، حركت بدن است ولى در حقيقت حركت روح است زيراكه سفر، يك سفر معنوى است.

حج مى رويم؛ يعنى، قصد مى كنيم، زيرا كه «حج» به معناى «قصد» و آهنگ است، توجه به آن

كه هدف ما بزرگداشت اوست «2».

قصد خانه خدا است، و در حقيقت مقصود، خدا است. رو به سوى «خانه او»؛ يعنى «خود او». نزديك خانه مى شويم تا نزديك او شويم، جسم ما

حج (با تجديد نظر)، ص: 70

دور خانه او مى چرخد تا شايد روحمان، بر محور ذات او بگردد. به سوى حج مى رويم ولى نه آنگونه كه سوى نماز يا روزه مى رويم. زيرا روكردن به نماز چند دقيقه است و روكردن به روزه چند ساعت، اما در اينجا براى مدت طولانى رو مى كنيم «1»، حج يك هجرت است، گذشتن از علاقه هاست، پرواز معنوى و تمرين براى لقاءاللَّه است. در اينجا انسان همه را مى گذارد و به سوى خانه دوست مى رود ولى هنگام مردن همه را مى گذارد و به سوى خودِ دوست مى رود.

سفر حج، به سوى «بيت اللَّه» است و سفر مرگ، به سوى «لِقاءُاللَّه».

در سفر حج به سوى اولين خانه عبادت مى رود. (انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ) «2».

به سوى اولين نقطه زمين كه از زير آب پيدا شد «3». به سوى جايى كه هر كه رفت، آمرزيده برگشت «4».

مى رود تا با خدا بيعت كند، تا با تاريخ وصلت كند، تا از گناه هجرت كند، تا از خود غفلت كند، تا با خدا آشتى كند، تا با مسلمانان جهان پيمان ببندد، و تا نسبت به پيامبر و اهلبيت اعلام ميثاق و مودت نمايد.

مى رود تا شيطان را رمى كند، همان شيطانى را كه آدم و

حج (با تجديد نظر)، ص: 71

ابراهيم (عليهم السّلام)، رمى نمودند «1» تا بفهمد در هر زمان بايد شيطان رمى شود.

مى رود تا صحنه هاى ايثار را لمس كند. تا از هوسها و تمايلات دور باشد.

راستى اگر

سنگهاى كعبه از ياقوت سرخ و زمرّد سبز بود، همه به براى تماشاى زر و زيور آن مى رفتند، اگر منطقه خوش آب و هوا بود، عبادتگاه نبود، بلكه عشرتكده مى شد و اين خود بيانگر آن است كه عبادت با تجمل سازگار نيست، عبادت با هوس همراه نيست. قرب به خدا با خودبينى و خودخواهى و خودپرستى سازگار نمى باشد.

مى رود جائى كه حضرت موسى (عليه السّلام) و اولياى خدا بارها پياده و گاهى پابرهنه مى رفتند «2».

مى رود به جايى كه امام صادق (عليه السّلام) فرمود: اگر بتوانى به جاى انواع غذاها، نان و نمك بخورى و پول حج را ذخيره نمايى، ارزش دارد «3».

و بالأخره مى رود تا مى رسد به ميقات ... حج، پاسخ به دعوتنامه خدا و دعوت و نداى ابراهيم است.

يا رب، تو خواندى، آمديم دل را ستاندى، آمديم عشق و ولاى كعبه را بر دل نشاندى، آمديم يا رب زايران آمديم با چشم گريان آمديم يا رب ندايت را زجان لبيك گويان آمديم جان را رسانديم، آمديم در خود نمانديم، آمديم دل را ز هر وابستگى يكجا تكانديم، آمديم «1»

حج (با تجديد نظر)، ص: 73

اعمال حج

ميقات

به اين شوقى كه من در كعبه مقصود، رو دارم دلى از سنگ مى بايد كه گردد سنگ راه من هنوز فرسخها به مكه باقى مانده است كه به زائران خانه خدا مى گويند: پياده شويد و لباس هاى خود را از تن بيرون كنيد. اينجا «ميقات» است از اينجا ديگر با آن قالب قبلى نبايد عبور كرد و اگر نمودى و عبور كردى، بايد برگردى، بايد قالب خود را عوض كنى تا شايد قلب تو عوض شود. همه لباس هاى كوچك و بزرگ و حتى كفش

و كلاهت را بيرون كن.

به حضرت موسى (عليه السّلام) گفته شد: «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ انَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» «1».

اى موسى! تو در وادى قدس قرار گرفته اى، پس كفش خود را

حج (با تجديد نظر)، ص: 74

بيرون كن»، ولى اينجا هنوز به وادى قدس نرسيده و هنوز فرسخها تا مكه راه مانده است، بايد همه چيز خود را كنار گذاريم. وادى قدس اينجا «مكه» است كه فرسخها قبل از رسيدن بايد از پوست قبلى بيرون آييم.

در ميقات چه كنيم؟

قصد و نيّت كن، از غفلت بيرون بيا، لباس احرام بپوش، لباس سفيد، ندوخته، پاك و از مال حلال و بگو خدايا آمدم: «لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ».

تا انسان به حج نرود و به معانى و رفتار امامان در ميقات توجه نكند و تا خداوند لطف خود را شامل حالمان نگرداند، روح كار، عمق و رمز اين اعمال كشف نمى شود، لباس احرام يعنى لباسى كه در آن بسيارى از چيزها را بر خود حرام مى كنيم، همانگونه كه به جمله «اللَّه اكبر»، تمام اعمالى را كه سبب بطلان نماز است بر خود حرام مى نماييم. لباس احرام لباس وحدت است چون همه مردم از هر نژاد و هر زبانى كه باشند، هم شكل و همرنگ مى شوند. آرى كسى كه مى خواهد وارد حريم حَرَم شود، بايد مُحِرم شود «1»، همانگونه كه در مسأله انتظار امام زمان مى گوييم، كسى كه در انتظار مصلح است، خود بايد صالح باشد.

لباس احرام، احترام به حَرَم است.

لباس احرام، رمز دورى از لهو و لعب و زر وزيور است «2».

حج (با تجديد نظر)، ص: 75

لباس احرام، لباس خشوع است «1».

لباس احرام، حركت به سوى كعبه را تشديد مى كند و شوق ديدار را مى افزايد و گويا

انسان از اين به بعد احساس جدّى بودن مى كند.

خودش را در مدار وارد مى يابد. «2»

لباس احرام، لباس تعظيم در برابر خدا است «3».

لباس احرام، به ما مى گويد: از اين به بعد ديگر عوض شده ايد، دنيا را كنار زده ايد، مرگ و معاد و آخرت و حضور در برابر خدا را بايد ببينيد.

ورود در لباس احرام براى حاجى يك موفقيت است.

بعد از پوشيدن اين لباس، حتى اگر بميرد، آمرزيده است «4».

لباس بپوش و لبيك بگو و هرگاه در مسير راه تا مكه، قافله هائى را ديدى، لبيك گفتن را فرياد كن! تكرار لبيك؛ يعنى، متوجه هستم كه چه مى گويم، با اختيار و آگاهانه مى گويم، با صداى بلند مى گويم عاشقانه مى گويم، در كنار «لبيك»، «لاشريك لك» مى گويم، يعنى؛ كسى كه به خدا لبيك گفت، ديگر نبايد به طاغوت ها، به ابليس ها، هوسها، و تمام بت هاى ديروز و امروز لبيك بگويد. «لا شَريكَ لكَ لَبَّيْكَ».

بايد اين شعار را درست بخوانى، بايد از قبل تمرين كنى، چون اين اول پيمان و قرارداد و تعهد است، قولنامه است و در قولنامه بايد چشمت را بازكنى.

در روايات مى خوانيم كه امام صادق (عليه السّلام) همين كه لباس حج (با تجديد نظر)، ص: 76

احرام پوشيد و خواست بگويد: لبيك، از گريه صدا در گلوى مباركش حبس شد، هر چه كرد، نتوانست تلبيه بگويد، رهبر يكى از فرقه هاى اهل سنّت رو به آن حضرت گفت: چرا معطلى؟! امام فرمود: مى ترسم، بگويم (لبيك)، خدايا! آمدم ولى جواب آيد كه من آمدن تو را قبول ندارم!

به طواف كعبه رفتم، به حرم رهم ندادند كه تو در برون چه كردى كه درون خانه آيى؟

بارها در گرفتاريها با خدا عهد بستى كه

عوض مى شوم، از اين به بعد خود را اصلاح مى كنم و در راه صحيح قرار مى گيرم، ولى همين كه از پل گذشتى، عهد را شكستى، در اينجا ديگر مواظب باش، با توجه بگو:

«لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ» با نگاهى بر خود سئوال كن: همسر و فرزند كجاست؟

خانه و مال و مركب كجاست؟ آنچه جمع كردم، گذاشتم و الآن با دست خالى رو به خانه دوست مى روم.

مى روم تا به كعبه بگويم: شاهد باشد در تمام عمرم حتى يك نماز با توجه نخواندم.

مى روم تا فداكارى هاى ابراهيم و اسماعيل (عليهماالسّلام) و محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) را ببينم و از كوتاهى خود شرمنده شوم.

مى روم، روى كوه صفا، بى صفائى خود را نظاره كنم. لباس احرام پوشيده ام و لبيك گفته ام و مى روم. در مسير مكه ميقات ها مختلف است؛ يعنى محل ورود به مدار باز است، در مدار خدا قرار گرفتن، روزنه تنگى ندارد، راه بسته نيست، از هر طرف مى توان خود را در مدار خدا قرار داد ولى هدفها، رنگها، عبارتها، نيّت ها، عملها، لباس ها، قلب ها و قالب ها، بايد يكى باشد.

حج (با تجديد نظر)، ص: 77

باز بودن مدار و متعدد بودن درهاى ورودى و ميقات ها، طبق انتخاب شخص رسول اللَّه است «1».

جالب آنكه، فقط در ميقات است كه بايد لباس ها را عوض كرد و متوجه هدفها بود و لبيك گفت، نه قبل از آن و نه بعد از آن. سزاوار است، قبل از آنكه به ميقات برسيد، خود را نظيف نمائيد. ناخن و موهاى زائد بدن را دور كنيد «2» و اگر بتوانيد، غسل كنيد تا هنگام لبيك گفتن پاك باشيد «3». يادمان نرود، در همين ميقات است كه به افرادى كه با مال

حرام به مكه آمده اند، ندا مى رسد: «لا لَبَّيْكَ»، من آمدن ترا قبول ندارم «4».

حرم و مكه

زائران خانه خدا، در ميقات، لباس را عوض كرده، كم كم به سوى مكه حركت مى كنند، به حرم مى رسند به منطقه اى كه علامت گذارى شده است. هر چه نزديكتر مى شوند، هيجان و شور و نشاط بيشتر مى شود تا وارد مكه مى شوند. خانه اى براى همه مردم (سَواء الْعاكِفُ فيهِ وَالْبادِ) «5»

، افراد مقيم و مسافر در بهره بردارى از مكه يكسانند. حضرت على (عليه السّلام) در نامه اى به نماينده خود در مكه «6» مى نويسد:

حج (با تجديد نظر)، ص: 78

به اهل مكه دستور بده كه از مسافران پولى نگيرند «1» و لذا در صدر اسلام، درب خانه هاى مكه به روى همه باز بود و معاويه، اول كسى بود كه درب خانه خود را به روى حجاج بست.

در اين حريم، هيچكس حق ندارد به عنوان متولى خانه خدا يا عناوين ديگر، كمترين مزاحمتى براى زائران خانه خدا فراهم كند و يا آن را به يك پايگاه اختصاصى براى تبليغات و برنامه هاى خود تبديل نمايد. «2»

مكه از نظر جغرافيائى، شهرى است كوهستانى با هواى داغ، حدود 330 متر از سطح دريا ارتفاع دارد و حدود چهارصد هزار نفر ساكن دائمى آنجا هستند، بنيان گذار اين شهر حضرت ابراهيم و سابقه تاريخى آن بسيار است؛ زيرا حتى قبل از اسلام يكى از مراكز تجارى بوده است «3» ولى ما مكه را جغرافيا نمى دانيم، تاريخ مى دانيم. ماده نمى دانيم، معنا مى دانيم.

مكه زادگاه پيامبر اسلام (صلّى اللَّه عليه و آله) است، مكه شكنجه گاه مسلمانان صدر اسلام است، مكه فرودگاه جبرئيل و مركز وحى است، مكه شمعى است كه پروانه هاى آن از سراسر جهان گِردش

جمع مى شوند، مكه يادگار ايثارهاى ابراهيم (عليه السّلام) و هاجر است، مكه شهر خدا است، مكه، تاريخى است كه بصورت جغرافيا ظاهر شده حج (با تجديد نظر)، ص: 79

است. مكه سير تاريخى پراهميتى در تكوين و تشريع اديان الهى دارد لذا مناسب است قدرى در موقعيت جغرافيائى آن تأمل كنيم:

مسجدالحرام

زائران خانه خدا، با رسيدن به مكه، بازهم احساس مى كنند كه گم شده اى دارند. گمشده آنان مسجدالحرام و كعبه است. امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد: چون ورود مشركان به آن مسجد طبق آيه قرآن حرام است، آن را مسجدالحرام ناميداند «1». مسجدى كه نماز فرادى در آن از نماز جماعت در خانه، بهتر است «2»، مسجدى كه انجام يك نماز واجب در آن، سبب آبرو و قبول شدن تمام نمازهاى انسان در طول عمر اوست «3».

در قرآن مى خوانيم: «وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِالْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ اليمٍ» «4»

، كسى كه بنا داشته باشد در مسجدالحرام ظلمى كند از عذاب دردناك به او مى چشانيم.

امام صادق (عليه السّلام) در ذيل اين آيه فرمود: «اراده ظلم در مسجدالحرام به اين است كه انسان در آنجا عبادت غير خدا كند و يا حكومت و توليت غيرصالحان را بر آن بپذيرد» «5».

مسجدى كه جز افراد با تقوا، حق توليت آن راندارند «6». مسجدى حج (با تجديد نظر)، ص: 80

كه مبدأ معراج پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بوده است. «1» مسجدى كه براى توفيق تعمير آن، افتخارها مى كردند. «2» مسجدى كه هيچ كدورت و ناراحتى نمى تواند دليل بازداشتن مردم از ورود به آن شود. «3» مسجدى كه در روى كره زمين هيچ نمازى به اندازه نماز در آن فضيلت ندارد. «4» مسجدى

كه صدها پيامبر بزرگ الهى در آن نماز گزارده اند. مسجدى كه نماز جماعت در آن، در صفهائى با عظمت برگزار مى شود، و قبله آن دقيق است و شكوه آن قابل توصيف نيست. مسجدى كه پر از خاطره هاى تاريخى است، مسجدى كه از همه نژادها و زبان ها و مليت ها و از همه مناطق جهان با صدها امتياز و اختلاف در يك صف حضور پيدا مى كنند، اولين نماز جماعت در اين مسجد با شركت امام جماعتى چون شخص پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) و مردى همانند على بن ابيطالب (عليه السّلام)، و بانوئى همچون خديجه (عليهاالسّلام) برگزار شد و اكنون نماز جماعت آن ميليونى است كه خود بهترين مظهر قدرت و اراده و امداد الهى است.

هنگام ورد به مسجدالحرام، كفش خود را بيرون آور، با آرامش و وقار و خشوع وارد شو، در كنار درب مسجد كمى توقف كن و بر پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) و اهلبيت او كه بنيانگذاران شخصيت مكتبى تو هستند و بر ابراهيم كه بنيانگذار شهر و مسجد و كعبه بوده است، صلوات و

حج (با تجديد نظر)، ص: 81

سلام نثار كن و اظهار ادب نما.

سپس دست هاى خود را بلند كن و از خداوند بخواه كه گناهان تو را ببخشد و توبه تو را بپذيرد «1» حيف است، خانه اى كه ابراهيم (عليه السّلام) و اسماعيل (عليه السّلام) به فرمان خدا براى امثال ما پاك كرده اند (طَهِّرابَيْتِىَ)، اكنون من و تو با آلودگى به گناهان وارد آن شويم. به خانه پاك بايد پاكان وارد شوند. هنگام ورود، خدا را شكر كن كه توفيق زيارت كعبه را به تو داد و بر در مسجدالحرام

بايست و بگو:

خدايا! من بنده تو هستم و اينجا شهر تو است و اين خانه تو. پس، مهمان تو هستم، براى برخوردارى از لطف تو، آمده ام، خدايا! هر مهمانى بر صاحب خانه حقى دارد و تو بهترين ميزبان ها و زيارت شوندگانى، خداوندا! نخستين چيزى كه از تو مى خواهم اين است كه از دوزخ رهايم كنى «2». سزاوار است، هنگام ورود به مسجدالحرام، از درى وارد شوى كه بت هُبَل در زير آن نصب شده است؛ يعنى تا بت ها را زير پا نگذارى به كعبه توحيد، نمى رسى.

طواف

به كعبه نزديك مى شويم، بايد كم كم طواف كنيم، بايد پروانه شويم. در شهرها متفرق بوديم در مكه به هم پيوستيم در مسجدالحرام جمع شديم در كنار كعبه، بايد فشرده شويم، قطره اى بوديم به دريا

حج (با تجديد نظر)، ص: 82

پيوستيم، به جائى رسيديم كه سبب مباهات شديم «1» ولى بايد اين طواف، نقطه شروع و پايانى داشته باشد.

نقطه اى روشن و طبيعى و ديدنى و مقدس و ساده و آن حجرالاسود است «2» كه در حديث مى خوانيم:

«حَجَرُ الْاسْوَدِ يَمينُ اللّهِ فى ارْضِهِ» «3»

، اين سنگ، دست خدا در زمين است و دست گذاردن و بوسيدن آن به منزله بيعت و دست دادن با خدا است. البته دست گذاردن بر حجرالأسود براى تبرك خوب است، به شرط آنكه سبب آزار و فشار سنگين بر مردم نباشد. امام صادق (عليه السّلام) را ديدند كه بطور طبيعى طواف مى كند و در مسير خود نزديك حجرالأسود نمى رود. از او پرسيدند: پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) به سنگ دست مى ماليد، شما چرا اين كار رانمى كنيد؟

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: «يُفَرَّجُ لَهُ وَانَا لا يُفَرَّجُ لى»

براى پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) راه را باز مى كردند و بدون دردسر

حج (با تجديد نظر)، ص: 83

مى توانست سنگ رالمس كند ولى چون اين كار براى من نمى شود لذا از اين عمل، صرف نظر مى كنم تا مردم آزار نبينند «1».

طواف دور خانه خدا، معنا دارد، يعنى، نبايد دور شرق و غرب بگرديم، فقط بايد دور كعبه گشت كه محور طواف و سمبل توحيد است، خانه خدا ثابت است ولى ما متحركيم، همانگونه كه خداوند، محور وجود است و عالم بر گرد اراده و مشيت او طواف مى كنند، ما بيرون از مطاف، فرديم و از مدار خارج و تماشاگر، ولى در طواف جمع مى شويم، حركت مى كنيم، يكنواخت، منظم و با هم. در طواف بزرگ و كوچك، جلو و عقب و درجه بندى مطرح نيست. هدف توجه يافتن دلها به خداى يگانه و خشوعِ قلب در پيشگاه عظمت اوست. طواف كعبه، فلشى است كه ما را به آن «جهت» سوق مى دهد.

كعبه يك سنگ نشانى است كه ره گم نشود حاجى، احرام دگر بند، ببين يار كجاست گاهى فكر مى كنيم كه دور خانه مى گرديم، ولى فرزند و مولود كعبه را ها كرده ايم. كودك را كنار گذاشته ايم، ولى دور گهواره اش مى چرخيم.

مگر خداوند، تولد حضرت على (عليه السّلام) را در كعبه قرار نداد؟ و مگر رمز تولد على (عليه السّلام) در اين خانه اى كه مردم جهان گردش مى چرخند، اين نيست كه به رهبرى معصوم توجه داشته باشيم؟!

در كنار كعبه، نيم دايره اى است به نام «حجر اسماعيل» (عليه السّلام) كه در آنجا، قبر هاجر و حضرت اسماعيل (عليهماالسّلام) و جمعى از انبيا است.

كسى كه طواف مى كند، بايد قسمت حجر را هم، مانند كعبه طواف

حج (با تجديد نظر)، ص: 84

كند. آرى زن جوانى كه به خاطر خدا، در بيابانهاى مكه، تنها ماند و فرزندى كه به پدرش مى گويد: «يا ابَتِ افْعَلْ ما تُؤمَرُ» «1»

، اى پدر اگر مأمور شده اى كه مرا ذبح كنى، معطل نشو من تسليم فرمان خدا هستم. قبر اين مادر مهاجر و فرزند مطيع، بايد مثل كعبه باشد و از تمام جهان بيايند و دور قبر او بچرخند و بدانند كه خداوند شكور است و پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند. اگر حضرت ابراهيم (عليه السّلام) از خانه عموى بت تراش خود، فرار مى كند در عوض بانى كعبه مى شود و اگر اسماعيل (عليه السّلام) تسليم فرمان خدا مى شود، خداوند هم براى هميشه، همه را پروانه او مى كند و اين است معناى آيه: «اذْكُرُونى اذْكُرْكُمْ» «2»

، شما ياد من باشيد، من هم شما را فراموش نمى كنم.

چند نكته لطيف در طواف

1- در طواف، طورى حركت مى كنيم كه كعبه در سمت چپ باشد.

فلسفه آن را نمى دانم، اما شايد اين نوع حركت رمز آن است كه قلب انسان در سمت چپ است و انسان طرف قلب خود را سوى كعبه قرار مى دهد.

2- در طواف مى بينيم كه قبر حضرت اسماعيل (عليه السّلام) و هاجر (عليهاالسّلام) پاى كعبه است، شايد اين خود درسى باشد كه بانى هر كارى بايد پاى كار خود مقاومت كند و حتى در پاى كارش، تمام عمر را بدهد و همانجا بميرد و راستى اگر قبر مطهر رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و

حج (با تجديد نظر)، ص: 85

آله) كه بانى و مؤسس مسجدالنبى است در كنار مسجد نبود، اين همه رونق نداشت.

3- طواف را از گوشه اى شروع مى كنيم كه چاه زمزم است (مقابل حجرالأسود) و

درست در همين گوشه به پايان مى رسانيم. آيا نكته اى در روياروئى چاه زمزم با حجرالأسود وجود دارد؟ نمى دانم، شايد رمز اين باشد كه در هر حركتى نياز به قدرت، توان و استمداد از منابع حياتى و روحبخش است، انسان بايد آبى بنوشد تا بتواند طواف كند و يا در پايان طواف، صاحب خانه با آب زمزم كه دواى هر دردى است از مهمانان خود پذيرائى مى كند. در مسجدالحرام، تلاش و حركت و طواف مطرح است و اين بدون آب امكان ندارد. آرى ماديات دوشادوش معنويات است.

4- هفت دور مى گرديم، غير از طواف خانه خدا كه هفت دور است، تعداد ريگهاى رمى نيز هفت است. در عدد هفت چه مطلبى است ما نمى دانيم ولى مى دانيم كه آسمانها، هفتگانه هستند، زمين هم هفتگانه است، سعى صفا و مروه هم هفت بار است.

در حال طواف، انسان در هاله اى از معنويت و در شعاع عظمت الهى قرار مى گيرد. هر آيه و دعا و ذكرى را مى تواند، بخواند. در طواف بايد با اراده و اختيار بروى، اگر ترا ببرند، طواف باطل است پس هم براى خدا و هم شانه به شانه خلق و هم منظم و هم در جمع و در يك جمله (به اراده خود، با مردم و براى خدا) بايد طواف كنى.

نماز طواف

«وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ ابْراهيمَ مُصَلّىً» «1».

بعد از آنكه هفت دور تمام شد، از همان نقطه اى كه وارد شدى؛ يعنى، همان گوشه اى كه حجرالأسود است، خارج شو. ورود ما به اين جهان و خروج ما از اين جهان، طبق دستور و اراده خداست اما حركت ما، در اين جهان طبق اراده خدادادى خود ماست، در ورود و

خروج حق انتخاب نداريم اما در حركت و نحوه آن، حق انتخاب داريم.

گرچه طواف دور خانه خدا هم به منزله نماز است ولى كافى نيست، بايد بعد از طواف، نماز هم بخوانى تا مُهر تأييدى بر آن طواف باشد. دو ركعت نماز طواف، آن هم در پشت مقام ابراهيم (عليه السّلام)، جايى كه سنگى وجود دارد كه حضرت ابراهيم (عليه السّلام) روى آن ايستاد و كعبه را ساخت. آرى امامت در اسلام به قدرى مهم است كه سنگى هم كه زير پاى امام بوده بايد در نماز، جلوى ما قرار بگيرد و ما پشت آن سنگ نماز بخوانيم. در طواف هم حق نداريم از فاصله ميان كعبه و آن مقام دورتر برويم، حركت ما بايد ميان كعبه و مقام باشد؛ يعنى، ميان توحيد و امامت، بندگى خدا و رهبرى معصوم. و نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السّلام) يعنى اى حاجى تو قائم مقام ابراهيم (عليه السّلام) شده اى.

حج (با تجديد نظر)، ص: 87

مسأله امامت و حج

در مواردى از حج، به مسأله رهبرى اشاره شده است. در روايات مى خوانيم، اگر انسان عمر نوح (عليه السّلام) داشته باشد و تمام عمر خود را ميان كعبه و مقام روزها، روزه بگيرد و شبها تا صبح نماز بخواند ولى در خط فكرى- سياسى رهبرى، حق را نپذيرد، ارزشى ندارد «1».

و ارزش حج و تماميّت آن وابسته به ملاقات امام و اعلام آمادگى و خدمت و گرفتن رهنمودهاى اوست «2».

اساساً ارزش مكه و كعبه به خاطر رهبر است. «لا اقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ انْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» «3».

سوگند به مكه، ليكن به شرط آنكه تو (اى پيامبرصلّى اللَّه عليه و آله) در آن باشى. مكه بدون پيامبر، شهر

بت پرستان و كعبه بدون رهبر بتخانه مى شود و كارش به جائى مى رسد كه كليددار كعبه (ابوغبتان)، سرقفلى توليت كعبه را در شب نشينى مستانه طائف، به دو مشك شراب مى فروشد و سرپرستى كعبه بين مستان با بهاى شراب و حضور ديگر سرمستان طائف، خريد و فروش مى شود «4».

يك نكته بسيار مهم

مى دانيم كه گروهى فيل سوار از سپاه ابرهه به قصد خراب كردن حج (با تجديد نظر)، ص: 88

كعبه، وارد مكه شدند ولى خداوند توسط پرندگانى به نام «ابابيل» با سنگريزه هائى كه بر سر آن لشكر فرو ريختند، آنان را ذره ذره نموده، كعبه را حفظ كرد (ماجرا در سوره فيل آمده است)، اما وقتى كه يكى از مخالفان مقام امامت، به نام «ابن زبير» كه به كعبه پناهنده شده بود، حكومت وقت به دست كثيف حَجّاج بن يوسف، كعبه را به منجنيق بست و آن را خراب كرد و خداوند براى حفظ كعبه، ابابيل نفرستاد، چون كعبه اى كه پناهگاه ضد امام شود، خراب مى شود و قهر خدا نازل نمى شود.

آرى، مخالف مقام امام اگر به كعبه هم پناهنده شود، كعبه (بدون نزول ابابيل) خراب مى شود زيرا ارزش اصلى با مقام رهبرى است «1» و براى مخالف امام هيچ جائى نبايد محل امن باشد.

ارزش كعبه چنان است كه نگاه كردن به آن عبادت است، بنيانگذارش ابراهيم (عليه السّلام)، كارگرش اسماعيل (عليه السّلام) و پروانه هاى آن گلزار توحيد، انبيا و اوليا و مؤمنان هستند. امّا مقام امامت به قدرى مهم است كه همين نقطه حساس در روى زمين، بايد زداگاه و گهواره امام شود و ديوار آن به خاطر مادر امام، شكافته شود و حضرت على (عليه السّلام) در آن متولد گردد. ارزش هر

چيزى به پايه ها و اركان آن است. امامان در زيارت جامعه «ارْكانُ الْبِلادِ» معرفى شده اند. ركن كعبه، امام است، ركن مكه امام است، ركن عالم موجود، حضرت مهدى (عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف) است «2». اگر امام معصوم نباشد،

حج (با تجديد نظر)، ص: 89

زمين اهلش را فرو مى برد. در مكه و اعمال حج، هر سال حضرت مهدى (عج) حضور دارد «1» و نقش خود را ايفا مى فرمايد.

امام سجاد (عليه السّلام) بالاى منبر مسجد شام در حضور يزيد در معرفى خود و محكوم كردن جنايات بنى اميه، خطبه اى خواند و در آن فرمود: «انَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنى انَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ صَفا» «2»

، من فرزند مكه هستم، والى خانه توحيد، رهبر موحدان، بايد رهبران موحد باشند، من فرزند مِنى هستم، خون عزيزانمان را در راه توحيد مى دهيم و ابراهيم وار، عيد مى گيريم. من فرزند زمزم هستم، آبى كه براى هر دردى دواست. ما براى هر مشكلى راه حلى داريم، چشمه جوشان معنويّتيم. من فرزند صفا هستم، در ما رجس و گناهى نبوده و نخواهد بود. حَرَم بدون امام، حُرمت ندارد.

در عرفاتى كه امام نباشد، معرفتى نيست، در مشعرى كه امام نباشد، شعورى نيست، در منى اگر امام نباشد، شيطان واقعى رمى نمى شود و اگر كنار آب زمزم، امام نباشد، نشانه حيات واقعى نيست بلكه سراب است.

گرچه حيات هر زنده اى وابسته به آب است (مِنَ الْماء كُلُّ شَى ء حَىٍّ) ولى حيات انسانى و معنوى، رهبرى امام است (دَعاكُمْ لِمايُحْييكُمْ) پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) شما را براى حيات واقعى و انسانى مى خواند.

اساساً حج، تابلوئى گويا و دورنمائى فشرده از برنامه هاى اسلام است كه در آن ايمان، هجرت، انفاق، امساك،

نماز، عبادت، خون، رمى، نظافت، وحدت، معاد، امامت و توحيد نهفته است. همانگونه كه اگر امامت نباشد، تمام زحمات و تبليغات پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)

حج (با تجديد نظر)، ص: 90

بى اثر مى شود (وَانْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ)؛ يعنى، اگر پيام رهبرى امام را به مردم نرسانى، رسالت خدا را انجام نداده اى و زحمات بيست و سه ساله تو، در معرض نابودى است. اگر در اين سيماى فشرده اسلام، (اعمال حج) مسأله امامت و رهبرى امت اسلامى، مورد توجه قرار نگيرد، اعمال حجاج بى اثر است، مگر نمى بينيد كه نمازهاى ميليونى ما در مسجدالحرام بى اثر است و جلوى فحشا و منكر را نمى گيرد و مسلمين را از ذلت سلطه ابرقدرتها نمى رهاند، اگر با اين همه نيرو، از دشمنان كوچكى مثل اسرائيل ضربه مى خوريم به خاطر آن است كه در حج، مسأله رهبرى حق، مورد غفلت قرار گرفته است. حج بدون امام، اين ذلت ها توسرى خوردن ها و اسارت ها را نسبت به شرق و غرب در پى دارد.

اكنون كه به «نقش امام در حج» اشاره اى شد، ديگر جاى سؤال نيست كه چرا در طواف نبايد از مقام ابراهيم (عليه السّلام) دورتر رفت؟ و چرا نماز طواف را پشت سر مقام ابراهيم (عليه السّلام) مى خوانيم؟ اين ها همه رمز است و به ما مى آموزد كه در عبادت و طواف خانه خدا هم، مراعات مقام رهبر آسمانى را بكن. در نماز هم جلوتر از مقام ابراهيم (عليه السّلام) نايست، نه تنها در مكه، بلكه در حرم امامان هم به ما دستور داده اند كه هنگام نماز جلوى قبر مطهر امام نايستيم، اين ادبى است كه اسلام به ما مى آموزد.

دو ركعت نماز طواف پشت

مقام حضرت ابراهيم (عليه السّلام) مى خوانيم و اين سومين عمل از اعمال عمره تمتع براى زائران خانه خدا است. اول در ميقات لباس احرام پوشيديم و لبيك گفتيم بعد به مكه آمديم و طواف كرديم و حالا نماز طواف خوانديم.

حج (با تجديد نظر)، ص: 91

امام صادق (عليه السّلام) بعد از نماز طواف سر به سجده نهاد و چنان مناجاتى كرد كه بعد از سجده ديدند آنقدر گريه كرده است كه گويا صورت مباركش در آب فرور رفته است «1».

سعى صفا و مروه

«صفا» به معناى سنگ محكم و صافى است كه با خاك و شن آميخته نباشد.

«مروه» به معناى سنگ محكم و خشن است.

صفا و مروه نام دو كوه است كه با فاصله حدود 420 متر در برابر هم قرار گرفته اند و امروز، اين فاصله به صورت يك خيابان سرپوشيده، درآمده است. حاجى بعد از احرام در ميقات و طواف، دور كعبه و نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السّلام)، بايد به چهارمين كار خود كه سعى صفا و مروه و رفت و آمد ميان اين دو كوه است، بپردازد. بدين صورت: اول از صفا شروع كند تا مروه، بعد از مروه تا صفا و اين عمل را هفت مرتبه انجام دهد، قرآن مى فرمايد:

«انَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِاللّهِ» «2».

«صفا و مروه از علاماتى است كه انسان را ياد خدا مى اندازد».

براى روشن شدن داستان، به ريشه تاريخى آن اشاره مى كنيم:

حضرت ابراهيم (عليه السّلام) تا ايام پيرى، بچه دار نشد. بعد از دعاهاى زياد «3»، خداوند از طريق كنيزش هاجر، به او پسرى به نام حج (با تجديد نظر)، ص: 92

اسماعيل عطا فرمود. ساره، همسر اولش از اين ماجرا ناراحت شد.

حضرت ابراهيم (عليه السّلام)، اين مادر و

كودك را به فرمان خدا در ميان كوههاى داغ و بيابان خشك و بى آب مكه گذاشت و گفت: «خدايا! من ذريه ام را در اين بيابان مى گذارم تا نماز برپا نمايند» «1» سپس از مكه بيرون رفت غذا و آب مادر و كودك، تمام شد. كم كم شير مادر هم خشك گرديد، كودك نوزاد، دست و پا مى زد، مادر، سراسيمه روى كوه صفا آمد، آبى نديد، به سوى كوه مروه رفت، خبرى نشد، دوباره به سراغ صفا آمد تا شايد از پرنده اى يا درختى خبر آبى بگيرد، ولى چيزى نيافت و اين عمل را هفت بار تكرار كرد. ولى در پايان كار، ديد از زير انگشتان كودك آبى مى جوشد! «آب زمزم» «2».

آرى، خداوند لطف مى كند، اما بعد از سعى. ما بايد سعى خود را بكنيم تا خداوند از راههاى گوناگون ما را مورد عنايت و لطف خويش قرار دهد. مادر، در دور دست، انتظار آب داشت ولى خداوند آن را زير انگشت كودك قرار داد.

در حديث مى خوانيم كه آب زمزم بهترين آب است «3» و خداوند آن را دواى دردها قرار داده است- و زمانى كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در مدينه بود، دوستان او آب زمزم را از مكه به عنوان هديه مى آوردند و پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) با روى باز قبول مى فرمود «4».

امروزه، هر حاجى بايد هفت مرتبه، ميان دو كوه راه برود، از صفا شروع حج (با تجديد نظر)، ص: 93

كند و در مروه پايان دهد.

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در زمين منطقه اى مهمتر از زمين ميان صفا و مروه نيست؛ زيرا هر متكبرى در آنجا ذليل مى شود «1».

افرادى كه

در شرائط عادى، حاضر نيستند ميان جمع باشند، در آنجا سر و پا برهنه، كفن پوشيده، ميان جمعيت، گاهى تند و گاهى كند، بايد بروند و بدوند.

امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد: رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) روى كوه صفا، زياد مى ماند به قدرى كه بتوان سوره بقره را آرام تلاوت نمود «2». كوه صفا زمانى منبر پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بود و حضرت از آنجا مردم را به توحيد دعوت مى كرد ولى كسى گوش نمى داد- كوه صفا زمانى مركز بت پرستى بود ولى در اثر رنجها و تبليغات رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله)، همه درهم فرو ريخت-.

امام باقر (عليه السّلام) فرمود: هيچ انسان خوب يا بدى روى اين كوهها نمى رود، جز آنكه مورد لطف قرار مى گيرد و دعاهايش مستجاب مى شود، ليكن دعاى نيكوكاران در آخرت و دعاى فاجران در دنيا «3».

نوشتن من و خواندن شما، هرگز نمى تواند، بازگو كننده روح آن اعمال باشد. خداوند ان شاءاللَّه معرفت و شناخت و اخلاص و حالى مرحمت كند و همه آرزومندان را نصيب فرمايد، برويم و به ياد آوريم كه در اينجا چه اولياء خدايى سعى كرده اند و چگونه خداوند خاطرات يك كنيز را براى هميشه زنده نگاه مى دارد، چرا كه براى نشر توحيد و براى حج (با تجديد نظر)، ص: 94

اقامه نماز، زن و كودك تنهايى، رنجها كشيدند و اين چنين مورد توجه قرار گرفتند.

تقصير

همين كه سعى در صفا و مروه تمام شد، بايد «تقصير» كنيم؛ يعنى، كمى از موى سر و صورت يا ناخن را كوتاه كنيم. نام اين پنج عمل «احرام در ميقات، گفتن لبيك، طواف، نماز طواف، سعى ميان صفا

و مروه و تقصير» را عمره مى گويند.

«عمره» به معناى «زيارت» است «1» و مى توان آن را با معناى آبادى و تعمير و زياد كردن مقرون دانست، زيرا كسى كه به زيارت خانه خدا مى رود، سبب آباد شدن آنجا هم مى شود، قهراً توسعه، تعمير، زياد شدن شكوفايى و آبادى منطقه، همه از آثار زيارت عاشقان آن خانه است. اعمال عمره تمام مى شود. حاجى از لباس احرام بيرون مى آيد، چيزهايى كه بر او حرام بود، حلال مى شود «2»، ديگر عمل واجبى ندارد تا شب نهم «شب عرفه» كه دوباره بايد لباس احرام بپوشد و خود را براى اعمال حج، آماده نمايد.

ايام فراغت در حج

انسان وقتى در حج، مشغول اعمال واجب خود است، آمادگى كار ديگرى را ندارد ولى بعد از ورود به مكه و تمام كردن اعمال عمره، چون حج (با تجديد نظر)، ص: 95

كار واجبى ندارد و راه و خانه را هم ياد گرفته است و از مشكلات لباس احرام و مواظبت هاى ايام احرام هم بيرون آمده است، كم كم احساس فراغت مى كند. بعضى به تماشاى افراد مى پردازند، فلانى چقدر سياه بود، ديگرى چقدر سفيد بود، فلان گروه چه غذايى مى خوردند و بعضى به تماشاى بازار و زرق و برق آن مشغول مى شوند و خود را به پرسيدن نرخ اجناس و مقايسه قيمت ها، مشغول مى سازند.

بعضى، به سراغ دوستان و همشهريان و فاميل و رفقاى وطن مى روند.

بعضى، كنار مسجد رفته، كعبه و مسجدالحرام و مردم را تماشا مى كنند و گاهى هم، دو ركعت نماز مى خوانند و در خانه خدا، كلام خدا را تلاوت مى كنند. بعضى، در كاروان مشغول گفتگو با دوستان مى شوند.

بعضى، به اتفاق همسفران، به جاهاى ديدنى مكه،

مساجد اطراف، غار حرا، غار ثور و ... مى روند.

بعضى، به وضع جغرافيايى مكه و كوه و دره و مساحت مسجد و بلندى كعبه و چگونگى در كعبه و شلوغى و ازدحام توجه كامل مى كنند و سرگرم شمردن لامپ ها و بلندگوها و ستونها و پله ها و درب ها و پايه ها مى شوند.

بعضى، گزارش سفر خود را براى ديگران بازگو مى كنند. چه روزى آمديم، چه ساعتى رسيديم، چند روز مانديم و چه خورديم، كجا رفتيم و ...

بعضى، هنوز نرفته، فكر تلفن زدن به همسر و فرزند و شريك و شاگرد خود مى افتند يا تصميم به نوشتن نامه مى گيرند.

حج (با تجديد نظر)، ص: 96

بعضى، در فكر خريد سوغاتى و مقايسه خريد خود با خريد دوستان و چانه زدن در بازار و خريدن و پس دادن هستند.

بعضى، در اين خيالند كه چند روز ديگر به وطن برمى گرديم و در محله و روستا و شهر خود، حاجى مى شويم، جلوى پايمان گوسفند خواهند كشت، چراغانى خواهند كرد، سفره و خرج خواهيم داد و ...

بعضى، مشغول دعا و زيارت و نماز و كارهاى عبادى شخصى و احياناً، شركت در نمازهاى جماعت، هستند. بهرحال، هر شخصى در چند روزى كه فاصله ميان اعمال عمره و حج است، وقت خود را به چيزى پرمى كند.

پر كردن ايام فراغت، بسته به طرز تفكر و شناختى است كه حاجى از اين سفر دارد.

كارهايى كه معمولًا حجاج به آن سرگرم هستند حرام نيست، ولى بايد ببينيم كه چه كارى به هدف حج نزديكتر بوده، بيشتر مورد سفارش رهبران اسلام قرار گرفته است. نمى گوييم با دوستان خود گفتگو نكنيد، به ديدن همشهريان نرويد، سوغات نخريد، به وطن تلفن نكنيد، نسبت به

ساختمان مسجد و كعبه دقت نكنيد كه هر يك از آنها نياز طبيعى مى باشد؛ بلكه بعضى از اين امور، خوب هم هست، اما بايد ديد مهمترين كار چيست؟

كسى كه از كشور انقلابى رفته، كسى كه از كنار هزاران شهيد و جانباز و مفقودالاثر سفر كرده، كسى كه پيام دارد و امام عزيز و جمهورى اسلامى و ارواح شهدا به او چشم دوخته و نظر دارند و براى مسلمانان ساير كشورها، امام و الگو است، به منزله نماينده ايران و سفير انقلاب اسلامى حج (با تجديد نظر)، ص: 97

است. چشم ها و گوش ها متوجه رفتار و گفتار اوست. از او بايد انتظار ديگرى داشت. حركات حاجى ايرانى، زير ذره بين دوست و دشمن قرار دارد. دوست، مى خواهد الگو و الهام بگيرد، دشمن، مى خواهد نقطه ضعف و ايراد و سوژه پيدا كند. بنابراين، برويم سراغ بهترين كار.

بهترين كار در ايام حج

در روايات مى خوانيم: يكى از اسرار حج، آشنائى با مسلمين جهان است (لِيَتَعارَفُوا) «1».

مسأله طواف و نماز و سعى و تقصير يك زاويه حج است. اگر هدف، عبادات فردى بود، لازم نبود كه از همه جا با صدها شكل بيايند «2».

لازم نبود با هر وسيله، ولو شتر لاغر بيايند «3».

لازم نبود در مقدس ترين منطقه روى زمين جمع شوند «4».

لازم نبود اين هجرتهاى پى درپى و تغيير شكل ها صورت گيرد.

آرى، حساب خانه خدا با ساير خانه ها جداست. خانه هاى ديگر، محل آسايش و سكون و رفاه است. خانه خدا، محل زحمت و حركت و قيام (هر چند كه زحمت اينجا، خودش رحمتى است).

خانه اى كه ابراهيم و اسماعيل (عليهماالسّلام) مأمور پاك نمودن آن شدند، خانه همه مردم، خانه امن، اولين خانه اى كه براى عبادت، ساخته شده

است، جمع شدن افراد توانمند از سراسر جهان در اين منطقه حج (با تجديد نظر)، ص: 98

بايد اهداف سياسى و اجتماعى مهم و درسهاى آموزنده اى داشته باشد.

بايد بدانيم، روزى كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) و مسلمانان وارد مكه شدند، بتها را شكستند، آيا ما كه امروز وارد اين مكان مقدس مى شويم بت ها را شكسته ايم و آيا در فكر شكستن طاغوتها هستيم؟ بايد بدانيم كه حكومت رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله)، تركيبى بود از افراد مؤمن، از هر نژاد و زبان و دور از هرگونه تجمل و وابستگى. آيا حكومتهاى مسلمان نماى امروزى، از چنين تركيب مقدسى برخوردار هستند؟ بايد بدانيم، اگر رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) تنها طواف و نماز انجام مى داد، اين همه دشمن نداشت. اين سياستها و دخالتها و تغييرات بنيادين آن حضرت بود كه سبب بروز آن همه جنگ ها و زجرها و توطئه ها و هجرتها شد.

روشن است كه در مسير قدم ها و اقدام هاى بزرگ، مشكلات عظيم و كارشكنى هاى بزرگ هم پيش مى آيد.

آيا در حج پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)، دين از سياست جدا بود؟! مگر در مراسم حج نبود كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) براى تعيين رهبرى بعد از خود، در غدير خم اقدام كرد و تمام كفار مكه را كه منتظر مرگ پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) و خاموش شدن صداى اسلام و از هم پاشيدن وحدت جامعه اسلامى بودند، مأيوس كرد؟ «1»

آيا اعلام تنفر و برائت از كفار و مشركان، يك مسأله سياسى نيست كه طبق آيه قرآن در مراسم حج بايد با صداى بلند انجام گيرد؟ مگر

على (عليه السّلام)، به دستور پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) سوره برائت را

حج (با تجديد نظر)، ص: 99

براى زائران خانه خدا نخواند؟ «1»

مگر قرآن به ما دستور نداده است كه دشمنان خدا و خودتان را به وحشت اندازيد؟ «2» آيا امروز دشمنان اسلام از ما وحشت دارند يا خاطرشان مطمئن است؟ راستى چرا در سرزمينى كه ابراهيم (عليه السّلام) فرياد كشيده است، ما ساكت باشيم؟!

مگر قرآن نفرموده است كه نماز مانع فساد و منكر است؟ «3» و آيا نماز جمعه و جماعات ميليونى ما در مكه، فسادها و منكرات ابرقدرتها را كم مى كند؟ اگر اجتماع و نماز ما اثر قرآنى خود را از دست داده است بايد در اعمال خود تجديد نظر كنيم.

مگر قرآن نفرموده است كه امت واقعى رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) كسانى هستند كه نسبت به خودى ها، مهربان ولى با دشمنان خشونت دارند «4» آيا امروز رابطه مسلمين با كفار زيادتر است يا با خودشان؟ مگر قرآن نفرموده است كه براى نجات مستضعفان قيام كنيد «5» پس چرا كشورهاى اسلامى، سالهاست، مظلوميت ملت افغانستان، لبنان، و فلسطين را مى بينند و عكس العملى از خود نشان نمى دهند؟

حج (با تجديد نظر)، ص: 100

درد دل زياد است ولى اينها را كجا بايد گفت؟ آيا بهتر از مكه جائى سراغ داريد؟ و آيا بهتر از ايام فراغت (همان روزهايى كه از اعمال عمره فارغ شده ايم و هنوز اعمال حج را شروع نكرده ايم)، فرصتى مى توان يافت؟

آرى، همان ايام، بهترين فرصت و زمينه مناسب براى تماس با مردم كشورهاى اسلامى است.

تماس برادرانه، تا خيال نكنند، مورد تحقير قرار گرفته اند و ما خود را مُرشد و مربى آنان مى دانيم.

تماس

منصفانه، تا خيال نكنند، شما عقيده اى را بر آنان تحميل مى كنيد و شرائط خفقان كشورشان را در نظر نداريد.

تماس آگاهانه، بايد بدانيم كه در اولين برخورد، از كجا شروع كنيم و مسأله اصلى چيست و از گفتگو و بحثهاى غير ضرورى پرهيز نمائيم.

زيرا وقت، كم و مطلب زياد است. و مهمتر از اين، مسأله متوجه كردن مسلمين به قرآن است.

در تماس ها بايد ابتدا نقاط مشترك بيان شود، كه ما در اسلام و در كتاب و در معاد و نبوت و نماز و قبله و حج و روزه و جهاد و ... مشترك هستيم، چنين بيانى طرف را به ما نزديك مى كند.

بايد بيشترين تكيه ما روى قرآن باشد كه مورد اتفاق و قبول همه مسلمين است و اگر حرفى داريم، بايد با اتكاء به منبع وحى و استناد به قرآن كريم باشد.

بايد سعى كنيم كه از ساعات فراغت افراد استفاده كنيم. اگر شخصى مشغول نماز يا قرآن يا دعاست، مزاحم او نشويم؛ زيرا تماسهاى نسنجيده به جاى جذب، دفع مى كند.

مدت تماس بايد چند لحظه و دقيقه بيشتر نباشد و اگر او اظهار تمايل كرد، سخن خود را ادامه دهيم. براى شروع تماس، بايد نوعى حج (با تجديد نظر)، ص: 101

محبت از ما ببيند، مثلًا به او جا بدهيم. وقت نشستن در كنارمان، پيش پاى او بلند شويم. اگر عطرى داريم به او بزنيم، اگر آبى داريم به او بچشانيم.

شروع تماس با لحن دلسوزانه باشد، مثلًا بگوئيم اگر رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) ما را با اين وضع ببيند، غصه نمى خورد؟ سعى كنيم در مسير راه با افراد تماس بگيريم چون مشغول نماز و طواف

نيستند.

اين تماس ها، همان چيزى است كه امام صادق (عليه السّلام) از زائران خانه خدا خواسته است. در حديث مفصلى مى خوانيم:

«وَ لَوْ كانَ كُلُّ قَوْمٍ انَّما يَتَكَلَّمُونَ عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فِيها هَلَكُوا وَ خُرِبَتِ الْبِلادُ و سَقَطَ الْجَلَبُ وَالْأرْباحُ وَ عُمِيَّتِ الْاخْبارُ وَ لَمْ يَقِفُوا عَلى ذلِكَ فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ» «1».

اگر هر گروهى، تنها با زبان محلى و پيرامون مسائل منطقه خود، گفتگو كرده، نسبت به مسائل ساير مسلمانان بى خبر باشند، سقوط كرده، نابود مى شوند و بطور ناآگاهانه از بسيارى منافع و سودها و اطلاعات و اخبار محروم مى شوند. آرى اين فلسفه و دليل گردهمائى بزرگ الهى است. در حديث ديگرى از امام رضا (عليه السّلام) مى خوانيم كه در ضمن بيان فلسفه حج فرمودند:

«وَ قَضاءُ حَوائِجِ اهْلِ الْاطْرافِ ... كَذلِكَ لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» «2»

، يكى از اسرار حج، بررسى گرفتارى هاى مسلمانان جهان و برطرف كردن مشكلات آنان است و حضور و شركت در منافع بزرگ حج كه در قرآن آمده است به همين منظور است «3».

حج (با تجديد نظر)، ص: 102

مگر در حديث نيامده است كه امام صادق (عليه السّلام) در مراسم حج، مردم را به رهبرى خود، دعوت مى فرمود؟ «1» مگر نشنيده اى كه امام باقر (عليه السّلام) وصيت فرمود تا ده سال بعد از شهادتش، در سرزمين مِنى «2» كه تمام زائران خانه خدا جمع مى شوند، براى مظلوميت او عزادارى برپا شود؟ «3»

بيان مظلوميت و شهادت رهبر معصوم در چنين محلى خيلى معنا دارد، زيرا همراه با كلمه مظلوم، ذهنها متوجه پيدا كردن ظالم مى شود و اين نهايت استفاده از فرصت است. رهبران ما براى معرفى راه خود و جنايات دشمن، حتى سالها بعد از شهادت اين چنين

در فكر بودند. جاى تأسف است كه پيروان آن بزرگواران با حضور ميليونى خود، ذره اى در آن فكر نباشند.

رهبر بزرگ انقلاب اسلامى، در يكى از پيامهاى خود به حجاج محترم، چنين مى فرمايد: «حضرت ابراهيم (عليه السّلام) و محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) به بشريت آموختند كه بتها هر چه هست، بايد شكسته شود و كعبه كه ام القرى است و آنچه از آن بسط پيدا كرده تا آخرين نقطه زمين، تا آخرين روز جهان، بايد از لوث بت ها تطهير شود. بت هر چه باشد، چه هياكل، چه خورشيد و ماه و چه حيوان و انسان و چه بتى بدتر و خطرناكتر

حج (با تجديد نظر)، ص: 103

از طاغوتهاى طول تاريخ، از زمان حضرت آدم صفى اللَّه (عليه السّلام)، تا ابراهيم خليل اللَّه (عليه السّلام) تا محمّد رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) و تا آخرالزمان كه آخرين بت شكن، از كعبه نداى توحيد سر دهد. مگر ابرقدرتها، بت هاى بزرگى نيستند كه جهانيان را به اطاعت و كرنش و پرستش خود مى خوانند و با زور و زر و تزوير خود را به آنان تحميل مى نمايند. كعبه معظمه يكتا مركز شكستن اين بتهاست، همه فريادها از كعبه بود. ما هم بايد نداى «توحيد كلمه» و «كلمه توحيد» را از آن مكان مقدس سر دهيم و با فريادها و دعوتها و تظلم ها و افشاگرى ها و اجتماعات زنده و كوبنده در مجمع مسلمين، در مكه مكرمه، بتها را بشكنيم و شياطين را كه در رأس آنها، شيطان بزرگ است در عَقَبات رمى كنيم و طرد نمائيم تا حج خليل اللَّه و حبيب اللَّه و ولى اللَّه مهدى «عج» عزيز را بجاى آورده باشيم والّا در حق ما گفته مى شود:

«ما اكْثَرَ الضَّجيجَ وَ اقَلَّ الْحَجيجَ» «1»

. امام بزرگوار، در جاى ديگر از سخنانشان مى فرمايند: بايد در اين اجتماع عظيم الهى كه هيچ قدرتى، جز قدرت لايزال خداوند، نمى تواند آنرا فراهم كند. مسلمانان به بررسى مشكلات عمومى خود پرداخته، براى رفع آنها با مشورت همگانى كوشش كنند. حقيقت حج آن است كه برويد و درد مردم را ببينيد. توجه داشته باشيد كه سفر حج سفر كسب نيست، سفر تحصيل دنيا نيست، بلكه سفر الى اللَّه است «2»».

بهرحال، يكى از وظائف حجاج ايرانى رفع تهمتهائى است كه در

حج (با تجديد نظر)، ص: 104

طول سال تمام راديوهاى بيگانه به ملت عزيز ما مى زنند.

اى كاش مسلمانان جهان لااقل به اين آيه قرآن كه مى فرمايد: «انْ جائكُمْ فاسِقٌ بنَباءٍ فَتَبَيَّنُوا» «1»

، «خبر فاسق را بدون تحقيق نپذيرند»، عمل مى كردند و در باره ايران و تبليغات سوئى كه عليه جمهورى اسلامى مى كنند، كمى در ايام حج، از خود ايرانيان، تحقيق مى كردند «2».

روش تبليغ ما در حج، بايد دعوت به سوى قرآن باشد، با نرمى و گرمى و محبت باشد، احياناً اگر از وضع بعضى از مسلمانان انتقاد شد، درصدد توجيه نابجا نباشيم. گاهى مى گويند كه شما هنگام نماز در بازار هستيد و در جماعت شركت نمى كنيد، شما در فلان جا چه كرديد، چنانچه نقطه ضعفى از ما گرفتند، آن را بپذيريم.

در مسأله تبليغ، وظيفه روحانيونى كه مى توانند با زبان عربى گفتگو كنند، بيشتر است مشروط به اينكه بخشى از وظايف خود را نسبت به حجاج مثل تعليم نماز و احكام و گفتن لبيك، در همين ايران انجام دهند تا در آنجا براى تماس با حجاج غيرايرانى، فراغت داشته باشند.

چون در باره

تبليغ در حج مقدارى گفتگو كرديم، لازم است كه از بهره هاى معنوى غافل نباشيم و همانگونه كه عده اى بيشتر عمر خود را صرف عبادات فردى مى كنند، ما بيشتر عمر خود را صرف مسائل سياسى نكنيم، بلكه بايد بين عبادات فردى و عبادات سياسى جمع كنيم و براى هر يك، ساعاتى را قرار دهيم، زيرا يك ركعت نماز در مسجدالحرام مساوى حج (با تجديد نظر)، ص: 105

است با صد هزار ركعت نماز در جاى ديگر، و در حديث مى خوانيم كه پاداش يك طواف مساوى است با بخشيده شدن شش هزار گناه و مستجاب شدن شش هزار دعا و بالا رفتن شش هزار درجه و رسيدن به شش هزار پاداش «1» و حيف است كه زائر خانه خدا از اين همه كمال غافل بماند. بنابراين همانگونه كه قرآن فرموده است، بايد سعى كنيم در برخوردارى از تمام منافع حج، حضور داشته باشيم «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» «2».

البته مسأله ارشاد و هدايت و فريادرسى، قابل قياس با پاداشهاى ديگر نيست.

در حديث مى خوانيم كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) به اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمود: «يا عَلِىُّ لأنْ يَهْدِى اللّهُ بِكَ رَجُلًا خَيْرٌلَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ» يا على، به خدا سوگند، اگر خداوند يك نفر را، توسط تو هدايت كند، براى تو از آنچه خورشيد برآن مى تابد، بهتر است.

و در حديث مى خوانيم، حل مشكلات مردم بارها بهتر از طواف است «3».

در قرآن مى خوانيم: «مَنْ احْياها فَكَانَّما احْيىَ النّاسَ جَميعاً» «4»

، كسى كه يك نفر را زنده كند، گويا همه مردم را زنده كرده است. امام صادق (عليه السّلام) در ذيل آيه مى فرمايد: كسى كه يك نفر را هدايت كند، گويا

همه مردم را هدايت نموده است «5».

حج (با تجديد نظر)، ص: 106

البته نظر ما اين نيست كه بگوئيم، ما هدايت شده و ديگران گمراهند، بلكه هدف، نشان دادن راه حق و افشاگرى خبرهاى دروغ و تهمت ها و معرفى دوستان واقعى و دشمنان اسلام و مسلمين است و اين يكى از وظائف پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) است كه بايد راه مجرمان را معرفى و جنايات آن را افشا نمايد «1»، دشمن شناسى يكى از شناختهاى لازم براى انسان است كه قرآن در اين زمينه هشدارها داده است.

نحوه برخورد

اسلام در برخورد با مردم، سفارشات زيادى فرموده است كه نمونه اى از دستورات را در اينجا مى آوريم.

1- نسبت به مقدسات ديگران مؤدب باشيم. قرآن مى فرمايد:

حتى نسبت به معبود بت پرستان، زخم زبان و ناسزا نگوئيد زيرا كه عواطف آنان جريحه دار مى شود و آنها هم نسبت به خداوند متعال، جرأت توهين پيدا مى كنند «2»

2- در نام بردن افراد، كمال ادب را از خود نشان بدهيم. قرآن مى فرمايد: «لا تَنابَزُوا بِالْالْقابِ» «3»

«نام ديگران را سبك نبريد».

3- در بحث ها، روى افراد تكيه نكنيد، بلكه معيارها را بگوييد.

مثلًا بگوييد، قرآن مى فرمايد: «از مسرف و مفسد و بدسابقه و جاهل حج (با تجديد نظر)، ص: 107

پيروى نكنيد». آيا طبق فرمان قرآن، رهبران كشورهاى اسلامى ولخرج و فسادگر نيستند؟

4- مسأله اصلى كه نجات مسلمين از شرّ ابرقدرتها است، فراموش نشود و تحت الشعاع بحثهاى تاريخى كه ديرتر به نتيجه مى رسد، قرار نگيرد.

5- در اعمال فقهى سعى كنيم، كارى كه سبب تفرقه و تشتت است، انجام ندهيم و همانگونه كه امام بزرگوارمان فرموده است، رفتارمان بايد هماهنگ با آنان باشد. لازم است بخشى از سخنان

امام- قدس سره- را در اين باره نقل كنيم:

«اگر اول ماه ذى الحجه نزد علماى اهل سنت ثابت شد و حكم به اول ماه را صادر كردند، بايد حجاج شيعه، از آنان پيروى نمايند و همچنين هر روزى را كه ساير مسلمين براى انجام اعمال حج، به بيابان عرفات مى روند، آنها نيز بروند و تخلّف ننمايند و حج آنها صحيح است.

خارج شدن از مسجدالحرام يا مسجد مدينه به هنگام شروع نماز جماعت، جايز نيست و بر شيعيان واجب است كه با آنان نماز جماعت بخوانند. در مسجدالحرام و مسجد رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله)، مهر گذاشتن و سجده كردن بر آن حرام است و نماز اشكال دارد. لازم است برادران ايمانى در نماز جماعت اهل سنت حاضر شوند و از تشكيل نماز جماعت در منازل و گذاشتن بلندگوهاى مخالف رويه، اجتناب نمايند».

6- تذكر داديم كه در گفتگو با مهمانان خدا، بايد شرايط محيط آنان را در نظر گرفت و توقع امت قهرمان و شجاع ايران را نبايد از آنان حج (با تجديد نظر)، ص: 108

داشت، شرايط ايران با ساير بلاد فرق مى كند زيرا:

الف- قرن هاست، در عزاى امام حسين (عليه السّلام)، از اهل منبر خون دادن و تن به ذلت ندادن سرور شهيدان را شنيده ايم و مسأله شهأدت جزء عقايد ما شده است.

ب- در طول تاريخ، روحانيت شيعه مستقل، ولى روحانيون عامّه، حقوق بگير و وابسته بوده اند.

ج- حدود بيست سال تبليغ صحيح و كتابهاى روشنگر (آزادانه و يا مخفيانه) ميان مردم پخش مى شد.

د- خداوند به ما رهبرى همچون امام مرحمت فرموده اند.

ه- بودجه قابل اعتنايى به نام «خمس» در اختيار روحانيت مستقل، براى پياده كردن اهداف اسلام قرار

داشت.

و- راهپيمايى هاى هر ساله، تحت اسم مقدس عزادارى و تمرين فريادهاى مقدس را نيز داشته و داريم، بنابراين حساب كسى كه از نظر فكرى، مستقل بوده، از نظر اقتصادى نيز خودكفا و قرن ها در ع زاى حسين (عليه السلام) با شهادت، آشنا گشته و در كنار رهبرى همچون امام، با داشتن تمرين و بيست سال مبارزه، انقلابش به نتيجه رسيده، با حساب مسلمانان ديگرى كه هيچ يك از وسائل و اهرم هاى ذكر شده را ندارند، از هم جداست. بنابراين در گفتگوى با آنان بايد بسيار ساده و طبيعى و گام به گام سخن گفت.

گام اوّل كه در تبليغات حج بايد مورد نظر قرار بگيرد، شكستن اين قالب فعلى از اسلام و مسلمانى است. آنجا بايد بگوييم كه نماز، روابط، بازار، توليد و اخلاق ما اسلامى و طبق قرآن نيست.

حج (با تجديد نظر)، ص: 109

قرآن مى گويد: «از هيچ كس نترسيد ولى ما از همه ابرقدرت ها مى ترسيم».

قرآن مى گويد: «عزت و قدرت، تنها به دست خدا است ولى ما عزت و قدرت را از شرق و غرب مطالبه مى كنيم».

قرآن مى گويد: «به وعده هاى خدا، تكيه كنيد ولى ما به وعده هاى اين و آن دلگرم هستيم».

قرآن مى گويد: «ديگران دوست و خيرخواه شما نيستند ولى ما آن ها را دوست و خيرخواه خود خيال مى كنيم».

قرآن مى گويد: «ربا و شراب حرام است ولى در همه كشورهاى اسلامى، اين دو مسأله علنى است». به هر حال اسلام چيزى است و ما چيزى ديگر.

به نظر مى رسد كه اولين گام تبليغ در حج، اين است كه به مسلمانان جهان بگوييم، ما خوابيم و دشمن بيدار، بگوييم، نبايد از كسى انتظار سعادت، داشته باشيم. بايد روى پاى

خودمان بايستيم، بايد كار كنيم، متحد شويم، مسائل اختلافى را كنار بگذاريم. بايد خبرهاى دروغ راديوها و تلويزون ها را تحقيق نكرده، نپذيريم. بايد به «حبل اللَّه» چنگ زنيم. بايد جلوى اسراف و بيكارى و تن پرورى را گرفته، گول رهبران منحرف و وعده هاى آنان را نخوريم. بايد تجدد و تجمل گرايى را پاى حساب تمدّن و رشد عقلى نگذاريم. بايد بازار مشترك ميان كشورهاى اسلامى به وجود آوريم تا اگر مسلمانان چيزى براى فراوش دارند از بيگانان نخريم. بايد جلسات پى در پى ميان ملت هاى مسلمان، در كمال سادگى و صداقت و دور از تجمّل و تحريك و اشاره شرق و

حج (با تجديد نظر)، ص: 110

غرب تشكيل شود. بايد در پيمان ها مصلحت تمام مسلمين را در نظر بگيريم و ... اين ها كليّاتى است اسلامى و عقلى كه بدون هيچ گونه طعن و جريحه دار كردن عواطف، قابل انتقال است.

گام دوم: آشنا شدن با سيره و تاريخ مسلمانان صدر اسلام و شكستن دژهاى قدرت هاى آن زمان و توجه به امدادهاى غيبى است.

گام سوم: نشان دادن طرح اجرايى و راه تجربه شده ملت قهرمان ايران و چگونگى حل مشكلات و بيدار شدن نهادها، و ارگان هاى انقلابى و بازسازى ها و ... است.

به هر حال اگر كسى بخواهد و درد و سوز دين داشته باشد، مى تواند صداى انقلاب را به ديگران برساند.

اعمال حج شروع مى شود

بعد از اعمال عمره، تا روز هشتم ما ذى الحجه (روز ترويه) كه اعمال حج شروع مى شود، در مكه مى مانيم. اعمال عمره را، هر كس در هر وقت كه آمد انجام مى دهد. ولى اعمال حج را بايد با هم انجام دهيم. اعمال حج، روز معين، ساعت هاى مشخص و حركت مخصوص دارد.

در اينجا

دگير هيچ گونه تك روى جايز نيست، حتى درحركت مناطق، نبايد گرويه از يك مسير و جاده مخصوصى و گروه ديگر از راه ديگر بروند؛ زيرا كه قرآن فرياد مى زند: «ثُمَّ افيضُو مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ» «1». اعمال عمره گويا به منزله مقدمه و آماده باش و مانور تمرينى و

حج (با تجديد نظر)، ص: 111

حالت انتظار براى ورود همه حجاج در اعمال حج است.

مردم گروه گروه وارد مكه مى شوند و اين قطرات و جوى ها در دراى مكه جمع شده شب نهم، همچون سيل توفنده، باشكوه عظيمى به حركت درمى آيند. بعد از اعمال عمره يك حالت افت و يك نواختى دست مى دهد كه شب نهم، اين حركت تند مى شود. در ورود به مكه و طواف عمره، انسان يك حالت گيجى دارد ولى بعد از آرامش و انس، وقت آن است كه بار ديگر احرام بندد و از نو شروع كند، بيرون مكه رود، كمى معرفت و شناخت پيدا كند، به گناهان خود اعتراف نمايد و از گرمى و سردى روز بچشد و دشمن را طرد كند و كثافات و موها و تجملات را محو كند و هوس هاى خود را ذبح كن و بعد وارد مكه شود و طواف كند.

در اعمال عمره، انسان «داغ» مى شود و در اعمال حج بايد «پخته» شود، زيرا «هر داغى، سرد مى شود» ولى «هيچ پخته اى خام نمى شود». در اعمال عمره يك نوع سرعت است ولى در اعمال حج يك نوع دقت و فكر و توقّف.

در اعمال عمره با لباس احرام از بيابان ها «مى گذريم» ولى در اعمال حج با همان لباس در بيابان «مى مانيم».

در اعمال عمره كه اوّل كار است، براى «حرم و

خانه»، لباس احرام مى پوشيم ولى كم كم مى بينيم كه در راه دوست حتى براى «بيابان ها» هم بايد احترام قائل شويم.

آرى، كسى كه شناخت كمى دارد، همين كه وارد حرم ائمه اطهار (عليهم السّلام) مى شود، «درهاى طلا و قنره» را مى بوسد ولى در اثر شناخت بيشتر كم كم «ديوارهاى شهر» را هم مى بوسد.

حج (با تجديد نظر)، ص: 112

خداوند كه مربى جسم و روح انسان هاست در تربيت خود، گاهى انسان را نزديك خانه خود جاى مى دهد و گاهى دستور مى دهد كه بايد دور شوى، البته بايد بدانيم آنجا هم كه ما را به حساب ظاهر دور مى كند و نعمتى را از ما مى گيرد براى آن است كه به ما شناخت بيشترى بدهد، وگرنه، هرگز ما را رها نمى كند بلكه دوباره برمى گرداند. آرى، گرفتن ها و دادن ها، نزديك كردن ها و دور كردن ها و تمام فراز و نشيب ها همه زير نظر او و براى رشد و تكامل ماست.

در اعمال عمره، انسان آشنا نيست ولى در اعمال حج انسان در اثر توقف ها و تكرارها آشنا مى شود.

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «يا كُميلُ ما من حركة إلّا و انت مُحتاجٌ فيها الى معرفة» «1»، «اى كميل، در هر حركت نياز به شناخت و معرفت است».

قرآن مى فرمايد: «لاتَقُرَبُوا الصَّلوةَ وَانتم سُكارى حَتّى تَعلَمُوا ما تَقُولُونَ» «2»، در حال مستى مشغول نماز نشويد و صبر كنيد تا نمازتان آگاهانه و هوشيارانه باشد.

آرى، در اين اعمال انسان، ديگر چشم و گوس بسته نيست، بلكه از كسانى است كه قرآن درباره آن ها مى فرمايد: «والَّذين اذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبّهم لَم يَخِرُّوا عَلَيها صُمّاً و عُمياناً» «3».

در حج و عمره، تكرار لباس احرام و لبيك گفتن و طواف نماز و

حج (با

تجديد نظر)، ص: 113

سعى به چشم مى خورد و در مسائل تربيتى گفته اند كه: مربى بايد افراد تحت تربيت را با تلقين ها و تكرارها و تذكرات پى در پى، تربيت نمايد و در بعضى اعمال از ساده به سخت ببرد.

در عمره، كمى از موى سر يا ناختن را كوتاه مى كند ولى در حج، تمام سر را بايد بتراشد «1» در عمره، منزلگاه شهر مكه است ولى در حج، بيابان هاى عرفات و مشعر و منى.

در عمره، درگيرى و طرد و رمى و مبارزه نيست ولى در حج هست.

آرى، در مسير تكامل هر چه جلوتر مى رويم بايد ساده تر، بسيطتر، ولى فعال تر و باگذشت بيشترى باشيم.

به سوى عرفات مى رويم

زائران خانه خدا كه اعمال عمره را تمام كرده، مدتى در مكه مانده اند، اكنون بايد وارد اعمال شوند، عمره پنج عمل داشت، ولى حج سيزده عمل دارد.

عمره به منزله مقدمه است، حج به منزله ذى المقدمه، عمره به منزله آماده باش است، حج به منزله عمل. عمره، داراى وقتى باز و وسيع بوده و عملى فردى است، ولى حج داراى وقتى محدود بوده و حركت و عملى دسته جمعى است.

اولين عمل حج، احرام بستن است، آن هم از مكه، و بهتر است از مسجدالحرام و از كنار كعبه باشد، باز جايى تمام لباس هاى خود را بيرون حج (با تجديد نظر)، ص: 114

مى آورد و دو جامه سفيد ندوخته را مى پوشد. قطعه اى را همچون لنگ به كمر مى بندد و قطعه اى ديگر را مثل حوله اى بر دوش مى اندازد و مى گويد:

«لَبَّيْك اللهُمَّ لَبَّيك، لَبَّيك، لَبَّيك لا شريك لك لَبَّيك» (البته خواهران در لباس معمولى خودشان مى باشند) و از مكه و شهر خارج مى شود.

اين كار را معمولًا روز هشتم

ماه مبارك ذى الحجه انجام مى دهند، چون در قديم، هنگام خروج از مكه براى عرفات، آب تهيه كرده، با خود به آن سرزمين مى بردند، روز هشتم را روز «ترويه» مى نامند. «1»

پهن دشت عرفات جلوه گاهى است كه در آينه اش چهره روشن وحدت پيداست همه در زير يكى سقف بلند

آسمانى نيلى به مناجات و عبادت مشغول اشك بر ديده غم ها به دل بار گناهان بر دوش همه در گريه و در راز و نياز

جامه اى ساده و يكسان و سفيد

جامه اى ضد غرور

همه بر تن دارند «2»

حج (با تجديد نظر)، ص: 115

عرفات سرزمين اشك و دعا است.

سرزمينى كه خداوند به خاطر اشك ها و دعاهاى زائران خانه خود، بر فرشتگان مباهات مى كند. «1»

سرزمينى كه امام باقر (عليه السّلام) از ظهر تا غروب عرفه دو دست خود را به سوى آسمان بالا برده، دعا مى كرد. «2»

سرزمينى كه تمام گناهان، در آن بخشيده مى شود. «3»

سرزمينى كه «خيال بخشيده نشدن» در آن، خود گناه بزرگى است. «4»

سرزمينى كه به فرموده امام صادق (عليه السّلام) در هر سال، امام زمان «عج» در آن حضور يافته، اعمام مردم را زير نظر دارد، گرچه مردم او را نمى شناسند.

سرزمينى كه قرن ها بهترين مردان خدا در آن توقف كرده، دعاها و اشك ها و مناجات ها داشته اند.

سرزمينى كه به قول امام باقر (عليه السّلام): افراد فاجر و نالايق نيز مورد لطف خداوند قرار مى گيرند.

سرزمينى كه با اشك هاى مقدس امام حسين (عليه السّلام) در روز

حج (با تجديد نظر)، ص: 116

عرفه، هنگام خواندن دعا متبرّك تر، شد. «1»

روز عرفه

توقف حجاج در سرزمين عرفات، بايد از ظهر روز عرفه (روز نهم ذى الحجه) تا غروب آفتاب باشد.

روزى كه امام سجاد (عليه السّلام) به فقيرى كه از

مردم سؤال مى كرد، فرمود، واى بر تو! آيا در مثل چنين روزى به سراغ غير خدا مى روى؟! امروز، روزى است كه اميد مى رود (نه تنها افراد حاضر بلكه) كسانى كه هنوز متولد نشده اند، مورد لطف خداوند قرار گيرند. «2»

روز عرفه، روزى است كه به فرموده پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) سخت ترين روزها، براى شيطان است. «3»

روز عرفه روزى است كه هنگام غروبش پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) به بلال فرمود: مردم را ساكن كن تا مطلبى بگويم. همين كه مردم ساكت شدند رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود:

«انَّ ربَّكم تطولّ عليكم فغفر لمحسنكم و شفع محسنكم فى مسيئكم فافيضو مغفوراً لكم». «4»

«همانا خداوند بر شما منّت گذاشت و خوبان شما را بخشيد و به احترام مقام نيكوكاران، از تقصير بدان شما نيز صرف نظر فرمود، بدانيد كه همه شما مورد عفو قرار گرفته ايد».

حج (با تجديد نظر)، ص: 117

جالب اين كه در دنباله حديث، جمله «الّا اهل التَّبعات» آمده است، يعنى اين عفو خداوند، شامل افرادى كه حق مردم را از بين برده اند، نمى شود.

در حديث مى خوانيم، دليل آن كه به اين سرزمين عرفات مى گويند، آن است كه حضرت آدم (عليه السّلام) در آن به گناه خود اعتراف نمود «1»، وجبرئيل به حضرت ابراهيم (عليه السّلام) گفت: «اعترف بذنبك واعرف مناسكك» «در اينجا به گناه خود اعتراف كن، و با مناسك خود آشنا شو». «2»

خوشا به حال كسى كه پس از غروب عرفه كه از گناهان پك شده است، بار ديگر دور گناه نگردد، امام صادق (عليه السّلام) فرمود: هنگامى كه روز عرفه به پايان انجاميد و شب فرا رسيد، فرشتگان به

دوش انسان زده و مى گويند: اى زائر خانه خدا، گذشته هاى تو بخشيده شد، مواظب باش كه در آينده، چگونه اى؟ «3»

سلام بر كسانى كه غروب عرفه را در عرفات درك كرده، به جايى رسيده اند كه به فرموده رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) خداوند فرشتگان را براى بخشش خود گواه گرفته، مى فرمايد: «اشهدكم انّى قد غفرتُ لهم» «4»، شاهد باشيد كه من همه كسانى را كه در اين روز شريف در اينجا آمده اند، بخشيدم.

حج (با تجديد نظر)، ص: 118

روز عرفه، از عيدهاى بزرگ است، گرچه آن را به نام عيد نام گذارى نكرده اند. «1»

روز عرفه، روز دعاست، اهميت دعا در اين روز تا جايى است كه اگر روز داشتن سبب ضعف و بى حالى در دعا شود، سزاوار است روز نگيريم تا بتوانيم دعا كنيم «2»، با اين كه روزه آن روز جبران گناهان نود ساله است. «3»

عرفه و امام حسين (عليه السّلام)

امام حسين (عليه السّلام) در روز عرفه، در بيابان عرفات از خيمه بيرون آمد و با گروهى از اهل بيت و فرزندان و شيعيان با نهايت خشوع و آمادگى قلبى در سمت چپ كوه (كوهى كه در عرفات است به نام جبلُ الرَّحمة)، رو به قبله ايستاد، و دست هاى مبارك را رو به روى صورت خود به دعا بلند كرده، همچون فقيرى كه گرسنه است، مشغول دعا شد دعايى بسيار طولانى، بسيار پرمحتوى و عاشقانه، در آن هواى داغ به طور عجيبى اشك مى ريخت، و همه اطرافيان، گوش به دعاى امام داده و با صداى بلند، گريه مى كردند و آمين مى گفتند. فرزند شريفش، حضرت امام سجاد (عليه السّلام) نيز در صحيفه سجاديه به مناسبت روز عرفه، دعاى عجيبى دارد. «4»

حج (با

تجديد نظر)، ص: 119

و اين روز براى دعا در تمام ايام سال، داراى امتياز است، و بايد كه چنين باشد، زيرا دعاها، همراه دعاى حضرت مهدى «عج» به آسمان بالا مى رود، و مغفرت و بخشش در آن روز به سوى مردم سرازير مى شود.

حسين (عليه السّلام) و عرفه

اى حسين (عليه السّلام)!

تو در اين دشت چه خواندى كه هنوز.

سنگهاى «جَبَلُ الرَّحْمَة» از گريه تو نالانند؟!

عشق را هم ز تو بايد آموخت.

و مناجات و صميميت را.

و عبوديت را.

و ... خدا را هم بايد ز كلام تو شناخت:

در دعاى عرفه.

تو چه گفتى؟ تو چه خواندى، كه هنوز.

تب عرفان تو در پهنه اين دشت بجاست؟

پهن دشت عرفات.

وادى «معرفت» است.

و به «مشعر» وصل است ... وادى شور و «شعور».

دشت از نام تو عرفان دارد.

و شب از ياد تو عطرآگين است.

آسمان، رنگ خدائى دارد.

و تو گوئى به زمين نزديك است.

حج (با تجديد نظر)، ص: 120

اى حسين (عليه السّلام)!

اى زلال ايمان.

مرد عرفان و سلاح.

در دعاى عرفه.

تو چه خواندى، تو چه گفتى، كامروز.

زير هر خيمه گرم.

يا كه در سايه هر سنگ بزرگ.

يا كه در دامن كوه.

حاجيان گريانند.

با تو در نغمه و در زمزمه اند.

ولى، با همه اهميتى كه صحراى عرفات براى زائران خانه دارد، كربلا و زيارت امام حسين (عليه السّلام) حساب ديگرى دارد، امام صادق (عليه السّلام) فرمود:

«انَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى يَتَجَلّى لِزُوّارِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (عليه السّلام)، مِثْلَ اهْلِ عَرَفاتٍ يَقْضى حَوائِجَهُمْ وَيَغْفِرُ ذُنُوبَهُمْ وَ يُشفّعُهُم فى مَسائِلِهِمْ ثُمَّ يَأْتى اهْلَ عَرَفاتٍ فَيَفْعَلُ بِهِمْ ذلِكَ» «1».

خداوند متعال، قبل از زائران خانه خدا به زائران امام حسين (عليه السّلام)، لطف مى كند، براى آنان تجلى نموده، دعاهايشان را مستجاب مى كند، گناهانشان را مى بخشد و در مشكلاتشان امداد مى دهد، بعد نظر مرحمت خود را به

اهل عرفات و حجاج مى افكند.

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: كسى كه در روز عرفه، امام حج (با تجديد نظر)، ص: 121

حسين (عليه السّلام) را زيارت كند، خداوند متعال، ثواب يك ميليون حج كه همراه با حضرت مهدى «عج» باشد و يك ميليون عمره كه همراه با رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) باشد و ثواب آزاد كردن يك ميليون برده و پاداش يك ميليون اسب حامل بارى كه در راه خداوند انفاق مى شود، به او مرحمت مى فرمايد «1».

اينجا، در اين دشت،

(در) هر سوى، آثار و ردّ پاى مهدى «عج» است.

فرياد «يامهدى» در اين صحرا بلند است چشم انتظارى، درد جان سوزى است، مولا! ...

در انتظارت، صبح و شب، تا كى نشستن؟

اين چشم را در چشمه عشق تو شستيم.

در زمزم ديدار هم، بايد كه اين چشم،

روى تو بگشودن، به روى غير بستن.

هرگز روا نيست،

اينجا هم از ديدار تو محروم ماندن! ...

مشعر

«فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَالْمَشْعَرِالْحَرامِ» «2».

هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد، خدا را در سرزمين مشعرالحرام ياد كنيد.

حج (با تجديد نظر)، ص: 122

زائران خانه خدا از ظهر روز نهم تا غروب، واجب است در آن بيابان ملكوتى بمانند، همين كه غروب شد، از آنجا به سوى سرزمين مشعرالحرام كه تقريباً ده كيلومترى عرفات و در مسير مكه است، كوچ مى نمايند.

صحنه حركت ميليونى حجاج از عرفات به مشعر، در فاصله يكى دو ساعت، بسيار ديدنى و جالب است، صدها هزار نفر از سرتاسر جهان با لباس احرام، در بيابان عرفات، مورد لطف خداوند قرار گرفته، بخشيده شده اند و اكنون براى ادامه اعمال حج، به مشعر مى روند.

در اعمال حج، هر چه جلو مى رويم، ساده تر و گمنام تر

و مطلق تر مى شويم.

از اول مسافرت، از خانه و شهر و روستا و كشور مى گذريم، بعد، از لباس و كلاه و كفش و زينت، بعد، از خانه هاى مكه هم صرف نظر كرده به بيابان ها مى رويم، و الآن كه غروب روز عرفه است بايد از خيمه ها و روشنائى ها هم بگذريم، يك انسان تنها، در بيابانى بى سرپوش و بى خانه و بى خيمه، در اينجا ديگر هيچگونه تشريفاتى به چشم نمى خورد، اگر در عرفات خيمه ها و روشنائى ها و اجتماعات بود، در مشعر، ديگر اينها هم نيست. بهرحال، بايد با كمال سادگى كوچ كنيم.

در صدر اسلام، قريش به خيال آنكه سرپرست خانه كعبه هستند و بر ديگران امتياز دارند، در مراسم حج به عرفات نمى رفتند (با اينكه مى دانستند، توقف در آنجا جزء اعمال حج است)، آيه نازل شد كه: «ثُمَّ افيضُوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ» «1»

: از همانجايى كه مردم كوچ مى كنند،

حج (با تجديد نظر)، ص: 123

كوچ كنيد، و اين خيال برترى را از ذهن خود، بيرون نماييد.

اعمال حج بايد ما را به ياد قيامت بيندازد و خريد لباس احرام ما را به ياد خريد كفن، و جدايى از بستگان به هنگام سفر ما را به ياد جدا شدن به هنگام مرگ، و لبيك گفتن ما را به ياد تلقين، و سوى خدا رفتن ما را به ياد سوى لقاءاللَّه رفتن، و هول سفر ما را به ياد هول قبر، و تنهايى ها و جمعيت ها و بيابان ها و نورها و تاريكى ها و هركس به فكر خود بودن ها و ... همه و همه بايد ما را به ياد روز قيامت اندازد ولى با كمال تأسف، انسان گاهى از كنار تمام اين نمونه ها مى گذرد

ولى غافل است، از همان لحظه شروع، به جاى اينكه پرواز در آسمان ها او را با قدرت نمايى خداوند در آسمانها آشنا كند، در فكر وضع هواپيما و صندلى ها و غذا و ساعت حركت و امثال اينهاست، بى جهت نيست كه خداوند از مردم گلايه دارد و مى فرمايد: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِى السَّمواتِ وَالْارْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ» «1».

«چه بسيار از نشانه ها كه در آسمان ها و زمين قرار دارد و مردم برآنها مرور مى كنند ولى (به جاى فكر و شناخت خدا) از آن روى مى گردانند».

غروب عرفه بايد از بيابانى به بيابانى ديگر حركت كنيم (از عرفات به مشعر)، از سرزمين معرفت به سرزمين شعور مى رويم، از سرزمينى كه مكتب خانه ابراهيم (عليه السّلام) بود كه از طريق جبرئيل با مناسك حج آشنائى و معرفت پيدا كرد «2».

حج (با تجديد نظر)، ص: 124

مشعر، جاى شعور است، گويا عرفات كلاسى بود، و مشعر كلاسى بالاتر، آن كلاس روزانه بود، و اين كلاس شبانه، دو كلاس صحرايى كه در اولى براى شاگردان، برنامه ريزى شده، جاى معين و روشن و غذا نيز معلوم است، ولى در كلاس ديگر، نه مكان است، نه برنامه ريزى قبلى، اين كلاس به مكه و كعبه نزديك تر است، هيجان شب، ترس و گم شدن نيز بيشتر است. در مشعر انسان خسته تر است، غريب تر است، بى چيزتر است، ولى كلاس بالاتر است. بايد در همان خستگى باز هم به فكر جمع كردن اسلحه باشى، سنگ ريزه هايى را كه بناست، فردا به شيطان بزنى، در همين جا جمع كن، هر كسى براى خود به خاكها، چنگ مى زند و دنبال فشنگ هاى فردا مى گردد، آرى در شب بايد آماده شويم

تا در روز بتوانيم، پيكار كنيم.

خداوند در قرآن به پيامبرش مى فرمايد: مقدارى از شب را بيدار باش، و با نماز شب و تلاوت قرآن خود را آماده فردا كن، چون كار روز زياد و سنگين است: «انّا سَنُلْقى عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقيلًا، انَّ ناشِئةَ اللَّيلِ هِىَ اشَدُّ وَطْأً وَ اقْوَمُ قيلًا، انَّ لَكَ فِى النّهارِ سَبْحاً طَويلًا» «1».

فشار كار و سنگينى بار، سه چيز را به دنبال دارد:

1- رمق را كم كرده، پا را مى لرزاند.

2- زبان را به كلمات ناموزون باز مى كند.

3- فرصت تصميم و قدرت مانور را كم مى كند.

خداوند، در سوره «مزمّل» به پيامبرش دستور نماز شب مى دهد و

حج (با تجديد نظر)، ص: 125

مى فرمايد: فلسفه اين عبادت شبانه آن است كه هر سه خطر را از تو دور كند و تو را در برابر تمام سنگينى هاى رسالت، بيمه نمايد. نماز شب آگاهانه و عاشقانه، پاى تو را در زمينه هاى لغزنده محكم مى كند: (اشَدُّ وَطْأً)، سخنانى كه در زمزمه شب به هنگام خلوت با خدا مطرح است، از گفتگوهايى كه زمان درگيرى با صدها مشكل در روز، آن هم زير بار مسئوليت و رسالت جهانى، محكم تر است (وَاقْوَمُ قيلًا)، و فرصت تصميم و قدرت حركت و مانور هم، در روز و در حال انجام وظيفه كه كار زياد و سخت است، كم است (انَّ لَكَ فِى النَّهارِ سَبْحاً طَويلًا).

بهرحال، اين خود درسى است براى مسؤولان جامعه كه بايد در سحرها سوخت گيرى نمايند و روح و روان خود را در ارتباط مستقيم با خداوند كه منبع قدرت بى نهايت است، تقويت كنند تا در روز با گشاده رويى و بيان محكم، بتوانند در مسير راه، طورى حركت نمايند كه

نه پاى آنان بلغزد، و نه زبانشان به سخنانى ناروا باز شود، و نه قدرت تصميم و مانور صحيح را از دست بدهند.

از موضوع كمى پرت شديم، معذرت مى خواهم، در مشعر بوديم، وظيفه ما در آن شب، پيدا كردن سنگ ريزه براى شيطان هاى روز است، در آن شب هر كه به گوشه اى سر به زير انداخته و با انگشتان خود وسيله فرداى خود را آماده مى كند.

آرى براى روز قيامت هم بايد از لابلاى ظلمات دنيا وسايل نجات خود را آماده كنيم.

قطرات اشك مؤمنان در شبها وسيله نجات در روز قيامت است.

آفتاب روز محشر، بيشتر مى سوزدش هر كه اينجا درد و داغ عشق كمتر مى كشد

حج (با تجديد نظر)، ص: 126

در اينجا، با سنگ ريزه ها شيطان را رمى، مى كند، و در دنيا با قطرات اشك خود كه از خوف خدا مى ريزد، شعله هاى آتش دوزخ را خاموش مى نمايد، آرى هم دانه هاى سنگ و هم قطرات اشك، هر دو وسيله است، يكى براى محو شيطان و ديگرى براى محو آتش.

بيابان عَرَفات وَ مشْعَر، مهمانسراى خدا است، جلسه معارفه با آفريدگار جهان است، مهمانسراى ساده و بى رنگ و بدون تشريفات است، آرى به هنگام انس با خدا، بايد به سرزمينى برويم كه پرده و حجابى نباشد، چون دنيا و تمام زيورهاى آن، مانع هستند.

پذيرايى خداوند از ما، آمرزش گناهان ما است، قرار دادن ولى خود، حضرت مهدى «عج» را در كنار افرادى امثال ما، اجابت دعاهاى ما است. پذيرايى خداوند از ما، تحول فكرى و اخلاقى ما است كه اين همه جمعيت با چه نيرو و جاذبه اى در اينجا كفن پوشيده، آمده اند؟ اين توجه و تفكر بهترين عامل رشد و پذيرايى

از افراد غافل است.

پذيرايى خداوند، بيرون كشيدن ما از لابلاى زر و زيورهاى دنيا و كشاندن در سرزمين بى زرق و برق است.

پذيرايى خدا از ما، به خود فرو رفتن ما است.

جالب اينكه خداى مهربان، ما را در همان محلى پذيرايى مى كند كه ابراهيم (عليه السّلام) و محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) و على (عليه السّلام) و امام صادق (عليه السّلام) و موسى (عليه السّلام) و عيسى (عليه السّلام) را پذيرايى كرده است.

اى زائر خانه خدا! بر فرض كه در عمل كوتاه آمدى، در گدايى و دعا، ديگر كوتاه نيا! بر فرض همسايگان، دوستان، دنيا، زينت ها، همسر

حج (با تجديد نظر)، ص: 127

و فرزند، شريك و شاگرد، ترا منحرف كرد، در اينجا ديگر هيچ عاملى براى انحراف تو نيست. ميزبان، ترا در بيابانى آورده كه خاكش از اشك اولياى خدا، در طول تاريخ تر شده است، در فضايى قرار داده كه فريادها و ناله هاى مردان خدا، در آن ضبط شده است، همسايه ات امام عصر، فرش تو زمين، گفتنى ها مناجات ها، شنيدنى ها ناله حجّاج، ديدنى ها كفن پوشان مخلص!، آنچه برما است حضور در اين مهمانسرا و آنچه از خدا است سعادت دنيا و آخرت است.

لذتى دارد كه قابل گفتن و نوشتن نيست، سوز و شورى برخاسته از علم و اخلاص لازم است.

ديده ازاشك ودل از داغ و لب ازآه پر است عشق در هر گذرى رنگ دگر مى ريزد

عجبا! اگر خداوند به قطعه زمينى نظر كند، اينقدر با بركت مى شود كه هر سال، صدها هزار نفر را از گناه پاك مى كند و جاذبه اى پيدا مى كند كه هيچ كاخى ندارد.

اگر به زمان نظر كند، شب عرفه و شب عيد قربان و ليلةالقدر مى شود، اگر به تار عنكبوت

نظر كند، محافظ رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در غار مى شود، اگر به يتيم بى بضاعتى نظر كند، محمّد مصطفى (صلّى اللَّه عليه و آله) مى شود! و اگر به دعايى نظر كند دعاى ابراهيم (عليه السّلام) مى شود كه اين همه شكوه مكه به خاطر استجابت دعاى او است.

شب را تا طلوع آفتاب در مشعر مى مانيم، شب عيد قربان و در سرزمين شعور و شعار، در زمينى كنار مكه، همراه با صدها هزار انسان حج (با تجديد نظر)، ص: 128

پاك، در اين بيابان، جلوه خداوند به خوبى به چشم مى خورد. اين چه صحنه اى است؟ و اين همه مردم با چه انگيزه اى كفن پوش در بيابان با خداى خود زمزمه ها دارند؟

شبى است كه امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد: اگر مى توانى احيا بدارى، بجاست، زيرا كه درهاى آسمان در آن شب باز و الطاف خدا بر بندگان سرازير است و ما در اين بيابان، مهمان خداييم. و خودش فرمود: «حَقٌّ عَلَىَّ انْ اسْتَجيبَ لَكُمْ» «1»

، بر من است كه دعاهاى شما را مستجاب كنم.

حرم در حرم

زمين مشعر، حرم خدا است، و قلب انسان هم حرم خدا است. در شب عيد قربان، انسان با حضور خود، حرم را در حرم قرار مى دهد، خداوند، اراده فرمود كه انسان را پاك و حرم دل را در آن تاريكى و بيابان و مهمانسرا پاك كند، قلبى را كه عمرى مريض و از مهر غير خدا پربوده است، قلبى را كه عمرى به خاطر گناهانى از قبيل: پرگويى ها، پرخورى ها، آرزوها، معاشرت ها، مال اندوزى ها و غفلت ها، قساوت گرفته است، پاك كند «2».

آرى، اين دل انسان كه عمرى مشغول غيرخدا بوده، زنگ زده است «3» و پرده ظلمت او

را پوشانده، از راه حق به سوى باطل، ميل پيدا

حج (با تجديد نظر)، ص: 129

كرده است «1»، اكنون اين دل كه خانه خداوند است، بايد غبار روبى شود، بايدتكانى خورده، زنگ هايش، همه پاك شود، و براى اين كار، محلى مناسب لازم است، كجا بهتر از سرزمين مشعر، جايى كه هيچ وسيله اى براى سرگرمى و مشغول شدن روح وجود ندارد و اين قلب فرارى در اين سرزمين، همانند حيوان وحشى است كه در كوچه بن بست قرار گرفته، چاره اى جز توجه به خدا ندارد، زيرا نه لباسى است و نه مسكنى، نه غذايى و نه تشريفات و نورى، واى بر افرادى كه در اين سرزمين هم، دل به خدا ندهند و حق است كه قرآن به آنان خطاب كرده، بفرمايد: «الَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا انْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِاللّهِ» «2»

، «آيا هنوز وقت آن نشده است كه دل هاى مؤمنين براى ياد خدا خاشع و آماده شود؟».

براى نجات انسان از ظلمات گناه، ايام و ساعاتى امتياز دارند، مانند شب هاى جمعه و ايام ماه رمضان و سرزمين هاى مقدس عرفات و مشعر، ولى در مشعر، انسان احساس خاصى دارد، در آنجا خود را به هدف نزديكتر مى بيند، خود را آماده مى بيند، آماده براى اينكه، فراد با دشمن ديرينه خود بجنگد (رَمْى جَمَرات)، آماده براى اينكه از زيبائى و موى سر خود بگذرد، آماده براى ريختن خون قربانى.

اين روش تربيت اسلامى است كه اول، موى سر را براى خدا بدهيم تا به سر دادن در راه دوست نزديك شويم. اول، جاى شيطان زمانِ حج (با تجديد نظر)، ص: 130

ابراهيم (عليه السّلام) را سنگ بزنيم تا براى سنگ زدن به شيطان هاى زمانِ خود

آماده شويم. اول، گوسفند خود را به قربانگاه ببريم تا شايد به قربان شدن خود در راه رضاى او، كمى نزديك شويم، چه زيباست كه انسان در شب مشعر، همراه با مناجات و دعا در اين افكار نيز باشد.

شب عيد قربان است، شبى است كه فرداى آن بايد تلاشها داشته باشد، در حرم الهى هستى، بنشين و كمى در تاريخ و حالات حرم خدا كه در وجودت قرار داده (قلب) فكر كن، اين روح و قلب پاك را به همه گناهان آلوده كردى.

آيا در اين دل، يقين است يا شك؟ علاقه و مهر و صفا است يا حسادت و كينه و عداوت؟

آيا در قلب تو ايمان است يا مرض؟ آيا دل تو بيشتر به حق تمايل دارد يا به باطل؟

خداوند براى ورود تو، به حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهماالسّلام)، خطاب كرد كه حرم و خانه مرا از آلودگيها پاك نماييد (طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ)، آيا تو، براى ورود به حرم خدا، دل خود را پاك كرده اى؟ آيا از كسانى كه در حقشان ظلم كرده اى و به مال و جان و آبروى آنان لطمه زده اى، عذرخواهى نموده اى؟

آرى، شب مشعر، شب شعور است، در حرم خدا هستى، بايد كمى هم در حرم خدا دقت نمايى، مگر امام صادق (عليه السّلام) نفرمود:

«الْقَلْبُ حَرَمُ اللّهِ فَلا تُسْكِنُوا حَرَمَ اللّهِ غَيْرَاللّهِ»، دل، حرم خدا است، در اين حرم، غير او را راه ندهيد، ولى ما جز خدا، همه را راه داده ايم. خزينه دار خائنى بوديم، امانت دارى را مراعات نكرديم، و الآن، براى نجات و انجام وظيفه خود، به حرم خدا، پناهنده شده ايم تا از كوتاهى هايى كه در طول عمر، نسبت به حرم دل

كرده ايم، شرمنده شويم و به فكر چاره افتيم.

مِنى

صبح روز عيد قربان، همين كه آفتاب طلوع كرد، همه مردم از سرزمين مشعر، به سوى مِنى مى روند. «مِنى بر وزن «رِضا» كنار مكه است، در كتب لغت براى ريشه اين كلمه، معانى گوناگونى آمده است، از جمله: «آزمايش كردن»، «تقدير و اندازه گرفتن»، «خون ريختن»، و چون در اين سرزمين، هم آزمايش مردم و هم قربانى و خون ريختن، مقدر و برنامه ريزى شده است، مِنى مى گويند «1».

ممكن است، نام اين مكان «مُنى بر وزن «خُدا» باشد كه جمع مُنيه، به معناى آرزوها است، امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد: چون جبرئيل در اين سرزمين به حضرت ابراهيم (عليه السّلام) گفت: تَمَنِّ آرزوى خود را بيان كن، نامش مُنى شد «2».

حاجى، ديروز كه در عرفات بود، كتاب دعا در دست گرفته، مناجات مى كرد و اشك مى ريخت، ولى امروز، بايد سنگ پرتاب كند و خون بريزد. آفرين بر مكتبى كه يك روز به پيروان خود دستور دعا، و روز ديگر فرمان خون ريختن مى دهد، ديروز كتاب دعا و امروز كارد و چاقو، ديروز آرامش و اشك، امروز هجوم و خشونت.

در اعمال حج، دو راهمپيايى با شكوه ميليونى از تمام مسلمانان جهان به چشم مى خورد كه اى كاش اين حركت همراه با برنامه و شعارى دشمن شكن مى بود.

حج (با تجديد نظر)، ص: 132

يكى، اول طلوع آفتاب روز عيد كه تمام زائران خانه خدا از مشعر به سوى مِنى درحركتند، و ديگرى، بعدازظهر روز دوازدهم كه پايان اعمال در مِنى است و مردم از آنجا به مكه رهسپار مى شوند، در اين دو حركت بسيار عظيم، با كمال تأسف هيچگونه كوبندگى و توفندگى نيست،

حجى كه در آن، بت ها شكسته و ابرهه هاى تاريخ نابود گردند، و از اين سيل عظيم انسان ها، در هر موردى استفاده مناسب شود.

به هر حال، در سرزمين مِنى بيش از عرفات و مشعر مى مانيم، چند شب بايد آنجا بمانيم، و در همان روز ورود (روز عيد) سه عمل مهم داريم:

1- سنگ ريزه هايى كه شب قبل در زمين مشعر، جمع كرده بوديم، بايد در محل خود پرتاب نماييم.

2- به قربانگاه رفته، گوسفند، گاو يا شترى ذبح كنيم.

3- سر خود را بتراشيم.

رَمْى جَمْرَه

زائران خانه خدا، همين كه از مشعر به مِنى مى رسند، بعد از كمى استراحت اعمال سه گانه آن روز را شروع مى نمايند.

اولين عمل پرتاب كردن هفت سنگ ريزه اى است كه شب قبل در مشعر جمع آورى كرده اند، اين عمل را در اصطلاح (رَمْى جَمره) مى نامند «1».

حج (با تجديد نظر)، ص: 133

امام كاظم (عليه السّلام) مى فرمايد: در اين محل بود كه ابليس در برابر حضرت ابراهيم (عليه السّلام) مجسم شد و وسوسه كرد، ولى حضرت با پرتاب سنگها او را از خود دور نمود، و اين عمل در تاريخ به عنوان يك قانون و سنت درآمد «1».

خداوند متعال، براى آزمايش و رشد ابراهيم (عليه السّلام) و براى آنكه قلب او را از هرگونه علاقه غيرخدايى خالى نمايد به او فرمان ذبح فرزندش، اسماعيل (عليه السّلام) را داد، در اينجا شيطان مانند هميشه كه در تمام مراسمِ «اطاعت از خدا» مشغول فعاليّت و وسوسه مى شود، شروع به وسوسه كرد، قرآن مى فرمايد:

«وَ ما ارْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبىٍّ الّا اذا تَمَنّى الْقَى الشَّيطانُ فى امْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللّهُ ما يُلْقِى الشَّيْطانُ» «2».

«ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم،

مگر اينكه هرگاه آرزو مى كرد (و طرحى براى پيشبرد اهداف الهى خود مى ريخت)، شيطان القائات و وسوسه هايى در آن مى كرد، اما خداوند آن وسوسه هاى شيطان را از بين مى برد».

آرى، شيطان حتى دست از وسوسه انبيا برنمى دارد، ليكن خداوندمتعال، آن بزرگواران را حفظ مى فرمايد، وسوسه ابليس عمومى است، ليكن اثرى در بندگان خالص ندارد، زيرا خود شيطان هنگام رانده شدن از درگاه خدا سوگند خورد كه همه را گمراه مى كنم جز افراد مخلص را كه همان اولياى خدا هستند.

حج (با تجديد نظر)، ص: 134

حضرت ابراهيم (عليه السّلام) براى انجام فرمان خداوند قربانى فرزندش، اوّل به سرزمين مشعرالحرام آمد. شيطان به دنبال او شتافت. او به محل جمره اولى آمد، شيطان هم آمد. حضرت هفت سنگ به او پرتاب كرد.

هنگامى كه به جمره دوم رسيد، باز شيطان را مشاهده نومد، هفت سنگ ديگر بر او انداخت، تا به جمره عقبه آمد، هفت سنگ ديگر زد و بالاخره ابليس را از خود مأيوس كرد. «1»

ابليس، اوّل نزد مادر اسماعيل- عليه السّلام-، (هاجر) رفت كه فرزندت امروز كشته مى شود، هاجر گفت: پدر، هرگز فرزندش را نمى كشد.

ابليس گفت: ابراهيم به خيال فرمان خدا، فرزندش را مى كشد.

آن زن باايمان گفت: اگر خداوند فرمان داده، من در برابر رضاى خدا راضى هستم، ابليس از طريق مادر مأيوس شد.

نزد اسماعيل (عليه السّلام) آمد كه او را وسوسه كند، او نيز همچنان استقامت نمود و از دست مبارك ابراهيم (عليه السّلام) نيز سنگ باران شد، و معناى اين ماجرا آن است كه ابليس براى وسوسه انسان گاهى از طريق همسر و گاهى فرزند و گاهى مستقيماً به سراغ خود انسان مى آيد، بالاخره بايد او را

با استمداد از نيروى الهى دفع نمود. «2»

به هر حال، حضرت ابراهيم (عليه السّلام) از اين آزمايش بزرگ، بسيار سربلند بيرون آمد و همين كه فرزندش را براى قربانى خوابانيد و كارد بر گلوى مباركش گذاشت، ندا رسيد كه او را ذبح مكن، هدف ما

حج (با تجديد نظر)، ص: 135

ريختن خود او نيست، بلكه آزادى توست. ما مى خواهيم تو آزاد شوى، مى خواهيم در قلب تو ذره اى از مهر غير خدا نباشد.

شايد يكى از فلسفه هاى اين همه ناگوارى ها در زندگى به خاطر آن است كه ما به دنيا دلبند نباشيم، هر كجا لازم شد از دنيا بگذريم، از مال و فرزند و مقام و جان بگذريم، بايد در سرزمين منى چند روز بمانيم، دعا و مناجات و معرفت، به زمانى طولانى نيازى ندارد، لذا ما هم در عرفات يك روز و يا نصف روز بيشتر نمى مانيم، جمع كردن سنگ و آماده شدن نيز خيلى سخت نيست، لذا در مشعرالحرام هم چند ساعتى بيشتر نمى مانيم، اما دل كندن از فرزند و مال و جان، كار بسيار مشكلى است، مرحله عالى از ايثار و عمل است. در اينجا بايد، چند شبانه روز بمانيم، از كلاس شناخت و شعار، زود فارغ التحصيل مى شويم، ولى در كلاس ايثار و اخلاث بايد مدت طولانى توقّف كنيم.

تا دل از مال و لذت و همسر نكنيم به جايى نمى رسيم.

دل كندن، رمز رسيدن به مقام است.

اگر يوسف (عليه السّلام) در صحنه لذت، دل نمى كند، به آن مقام والا نمى رسيد.

اگر حضرت ابراهيم (عليه السّلام) از همسر و فرزند دل نمى كند، مؤسس و بنيان گذار حج نمى شد.

اگر هاجر، هفت بار با هيجان و پريشانى ميان كوه هاى صفا و مروه به تلاش نمى پرداخت،

آب زمزم از زير انگشتان اسماعيل (عليه السّلام) نمى جوشيد.

تا نبارد ابر، كى خندد چمن؟ تا نگريد طفل، كى نوشد لبن؟

حج (با تجديد نظر)، ص: 136

خداوند مى فرمايد: «اذْكُرُونى اذْكُرْكُمْ»، شما ياد من باشيد، من هم شما را ياد مى كنم. ابراهيم (عليه السّلام) و اسماعيل (عليه السّلام) چند روزى در دنيا، خود را تسليم رضاى خدا كردند ولى خداوند متعال در طول تاريخ، نام آن بزرگوران را زنده نگه داشت.

در پرتاب سنگ به جايگاه شيطان، خيلى معنا نهفته است.

كسى كه به شيطان زمان حضرت ابراهيم (عليه السّلام) سنگ مى زند، حتماً بايد به شيطان زمان خود هم سنگ ها بزند.

كسى كه به جاى شيطان سنگ مى زند، بايد به خود شيطان، سنگ ها بزند.

كسى كه سنگ مى زند، بايد سنگ ها را پرتاب كند، يعنى حالت تهاجمى در برابر شيطان داشته باشد.

بايد يقين به اصابت سنگ ها داشته باشيم، شك و گمان، فايده اى ندارند، تا يقين نكرده اى كه ابليس را زده اى، از مبارزه و تهاجم عليه او دست برندار.

بايد سنگ زدن تكرار شود (هفت بار باشد)؛ يعنى، مبارز با شيطان با يك هجوم كافى نيست، چون او خنّاس است، و با رفت و آمدهاى پى در پى و چهره هاى گوناگاون و زمان هاى مختلف و گام هاى آهسته آهسته، آن قدر وسوسه خود را تكرار مى كند تا موفق شود، اين چنين شيطانى با يك بار پرتاب سنگ از بين نمى رود، تو نيز بايد، هجوم خود را عليه او تكرار نمايى.

بايد به سنگ او را بزنى، با كفش و كلاه فايده ندارد، سنگ وسيله اى است كه همه جا هست. خيال نكن مبارزه با ابليس محال است،

حج (با تجديد نظر)، ص: 137

او با سنگ ريزه تو فرار مى كند، ليكن به شرط آن كه،

تو حالت تهاجمى داشته باشى.

قرآن مى فرمايد: «فَقاتَلُوا اولياء الشَّيطان انَّ كَيدَ الشَّيطان كانَ ضَعيفاً» «1»

، او زود فرار مى كند، به شرط آن كه، جايگاه وسوسه هاى او را بدانى و مستقيماً در برابرش جبهه گيرى، مستحب است هنگام سنگ زدن، «اللَّه اكبر» بگويى «2»؛ يعنى، با استمداد از پروردگار، موفق به دفع شيطان مى شوى.

جالب اين كه، گاهى هنگام رمى شيطان، خود شيطان حاضر است و در اناسن وسوسه مى كند كه زدن اين سنگ ريزه ها، چه فايده اى دارد؟ بايد بگوييم: فايده آن، انجام فرمان خدا و اطاعت و تسليم در برابر اوست، تحقير شيطان هاست، درس و رمز است.

افراد مريش كه نمى توانند، رمى كند ولى مى توانند، در جايگاه حاضر شوند، بايد حاضر شده، لااقل، صحنه تهاجم مؤمنان را با چشم خود ببيند.

سنگ تو بايد «بكر» باشد، از اسلحه ها و گلوله هاى مستعمل استفاده نكن، حيله هاى او نسبت به افراد، هر روز تازه و بكر است، تو نيز بايد با حربه نو به سراغ دشمن بروى.

حضور شيطان در سرزمين مكه و منى آن هم در كنار حضرت ابراهيم (عليه السّلام)، معناى زيادى دارد. اين واقعه به ما مى آموزد كه شيطان همه جا هست، و از هيچ كس دست برنمى دارد، فاصله هايى كه حج (با تجديد نظر)، ص: 138

مورد پرتاب سنگ هاست؛ به هم نزديك است، شايد معنايش اين باشد كه شيطان زود به زود به سراغ انسان مى آيد. در اين سه محل حضرت آدم (عليه السّلام) نيز مورد سوء قصد ابليس قرار گرفته است، گويا مكان، مكان خاصى است، مكانى است كه هر مؤمنى بايد، سنگ هاى خود را در دست داشته باشد و حركت كند. در آنجا كسى به كسى نيست. اگر از قبل آمادگى نباشد،

در برابر شيطان و در محل شيطان ها، نمى شود، سنگ تهيه كرد. سنگسار شدن اين محل ها به ما مى فهماند كه هميشه زمين ها و كسانى كه در جوار افراد يا مكان هاى مقدس قرار گرفته اند، ارزش ندارند، آرى در كنار مكه هم، ستون سنگسار شدنى پيدا مى شود، پرتاب سنگ ريزه ها به ما مى فهماند كه آنچه را ديشب با سختى و انگشت به خاك زدن، پيدا كرده اى و با خود آورده اى براى دفاع از حريم انسان و اسلام پرت كن.

اين عمل به ما مى فهماند كه ما از عرفات و مشعر برگشته ايم. داراى فهم و شعور شده ايم و دشمن را مى شناسيم و به او هجوم مى بريم.

پايه هاى سنگى كه مورد هجوم مؤمنان است به ما مى آموزد كه شيطان و انسان هاى شيطان صفت، همچون پايه اى بى روح اند، سفارش شده كه سنگ ريزه ها را يكى پس از ديگرى، روى انگشت ابهام (شست) گذارده با انگشت كنارش (سبابه، همان انگشتى كه با نوك آن، انگشت نگارى مى شود)، پرتاب نماييد، گرچه در آن شلوغى عملًا اين كار بسيار سخت است، ولى همين دستور كه به عنوان مستحب، ذكر شده، به ما مى آموزد كه دشمن به قدرى ضعيف و ناچيز است كه براى طرد او فشار يك انگشست كافى است.

قربانى

دومين عمل واجب در روز عيد قربان براى زائران خانه خدا، قربانى كردن است. خداوند در سوره مائده، مسأله «قربانى در مكه» را همراه با كعبه، وسيله قيام مردم بيان فرموده است: «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرامَ وَالْهَدْىَ والقَلائِدَ» «1»

، خداوند، كعبه را كه خانه محترم است برپا دارنده مردم قرار داده، و همچنين ماه محترم (ذوالحجَّة) و قربانى و علائم قربانى را وسيله قيام قرار

داد. كعبه و مسلخ، هر دو ضامن بقا عزت و استقلال و برپا دارنده كاخ سعادت انسان است. «كعبه»، مظهر محبت و عاطفه. «مسلخ»، مظهر خشم و خون.

كعبه، مظهر بندگى. مسلخ، مظهر قربانى و ايثار. «2»

روز عيد قربان، صدها هزار نفر آماده خون ريختن هستند، آن هم روى وظيفه الهى، نه بر اساس عقده يا رقابت.

عيد قربان، درس بزرگى به ما مى دهد كه حضرت ابراهيم (عليه السّلام) در اين روز، فرزند خود را به قربانگاه برد و جشن گرفت؛ يعنى، پيروان آن حضرت هم، بايد از عزيزترين افراد و بستگان، چشم بپوشند و بعد جشن بگيرند كه ايمان واقعى، همين است و بس.

قربانى روز عيد، زنده نگه داشتن روح ايثار در و تسليم فرزند را به ما ياد مى دهد، فاصله ميان ما و آن مردان خدا را به ما نشان مى دهد.

حج (با تجديد نظر)، ص: 140

متأسفانه هنوز كسانى كه از كمترين چيز خود در راه خدا نمى گذرند، در جامعه به چشم مى خورند.

قرآن سوگند ياد كرده كه انسان، زمانى ايمان واقعى دارد كه در برابر فرمان رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) و قضاوت هاى به حق آن بزرگوار، از جان و دل راضى باشد. «1»

افرادى كه هر كجا قانون و فرمان خداوند، با سليقه و منافعشان هماهنگ نبود، بهانه ها گرفته، شانه از بار مسؤوليت خالى مى نمايند، در حقيقت ايمان ندارند.

حضرت على (عليه السّلام) مى فرمايد: ما در جبهه ها، نزديكان خود را كه اصرار بر كفر داشتند، مى كشتيم و هيچ غمى به دل راه نمى داديم، بلكه اين جهاد سبب زياد شدن ايمان ما مى شد. «2»

عيد قربان، يعنى پيروزى وظيفه بر غريزه.

غريزه فرزند دوستى، به ابراهيم (عليه السّلام) مى گويد: اسماعيل (عليه

السّلام) را ذبح مكن، اما وظيفه مى گويد: او را ذبح نما. حضرت ابراهيم (عليه السّلام) در اين دو راهى، رضاى خداوند و وظيفه را بر تمايلات شخصى و غريزه خود پيروز كرد، لذا بايد آن را عيد بگيرد.

اگر در حديث مى خوانيم: «كُلُّ يَوْمٍ لايُعْصَى اللَّهُ فيهِ فَهُوَ يَوْمُ عيدٍ» «3»

«هر روز كه در آن معصيت خدا نشود، عيد است»، به همين معنا

حج (با تجديد نظر)، ص: 141

است كه در برابر جاذبه هاى هواى نفس و تهديدها و تطميع هاى طاغوت هاى خارجى، انسان، فقط در خط خدا قرار گرفته، بر سر خواسته همه شيطان هاى درونى و بيرونى پا مى نهد، آن روز را بايد عيد بگيرد.

آرى، عيد قربان، روز پيروزى عقل و وحى بر هوى و هوس است، حضرت ابراهيم (عليه السّلام) بچه دار نمى شد، خداوند به او فرزندى مرحمت فرمود، هنوز دوران كوددكى فرزند بود كه فرمان خدا رسيد كه فرزند و مادرش را بايد در بيابان هاى بى آب و گياه مكه (كه در آن روز هيچ موجودى در آن جا نبود) «1» قرار دهى و خودت هم از آنان جدا شوى.

حضرت ابراهيم (عليه السّلام) اين مادر و كودك را در ميان كوه هاى داغ مكه تنها گذاشت و رفت، و هر چند مدتى، سرى به آنان مى زد، اكنون كه كودكش نوجوان و بهترين نور چشم ابراهيم (عليه السّلام) شده، باز فرمان مى رسد كه بايد با دست خود، او را ذبح نمايى، ابراهيم (عليه السّلام) در فرمان خدا شك نمى كند، فلسفه و دليل نمى پرسد، معطل هم نمى شود، بر خلاف ما، كه اگر دستور مخالف تمايلات نفسانيمان، صادر شود، يا در اصل فرمان شك مى كنيم، و يا در مراد و غرض از فرمان، و يا دنبال

دليل و فلسفه آنيم.

خلاصه ما بايد در سرزمين ابراهيم (عليه السّلام) چند شبانه روز بمانيم، از همه جاى دنيا در آن جا جمع شويم و فكر كنيم كه سرزمين تسليم است، زمينى كه صورت مبارك حضرت اسماعيل (عليه السّلام) براى انجام فرمان خدا و ذبح شدن، بر روى آن قرار گرفت، زمينى كه شيطان در آن رانده شد، خلاصه آن كه روز عيد است، اما در حقيقت روز خون و روز

حج (با تجديد نظر)، ص: 142

«عيد خون» است، روز مبارزه و سنگ زدن است. معناى عيد در اسلام همين است، روز عيد نماز دارد، غسل دارد، اطعام دارد، دعا دارد، عيد ديگران، روز غفلت و تخدير و معصيت و ... است.

به هر حال، حاجى در اين روز بايد قربانى دهد، به ياد ابراهيم (عليه السّلام) صدها هزار گوسفند سر بريده را با چشم خود مى بيند، دست و چشمش با خون و چاقو عادت مى كند.

اسلام مسلمان وارسته مى خواهد، نه مسلمان وارفته، اسلام مسلمان شجاع مى خواهد نه ترسو، روز عيد است، روزى كه با سنگ ها، دشمن بيرون را مى كشى و با كارد و چاقو و ذبح گوسفند، هواى نفس را. اى كاش آنچه مى نويسم در خودم و ديگران عملى مى شد، راستى كه اسلام از ما چه خواسته و ما در چه شرايطى هستيم.

بى جهت نيست كه شخصى به نام شبلى، خدمت امام سجاد (عليه السّلام) رسيد، امام به او مطالب مفصّلى در اسرار حج فرمود «1»، از جمله اين كه، «آيا هنگام ذبح، در فكر ذبح حنجره طمع بودى؟»

از اين بيان استفاده مى شود كه ذبح حيوان، رمز ذبح هوى و طمع و يادى از ذبح عزيزترين افراد است، در قربانى، هدف اصلى گذشت از

مال و اظهار علاقه و عشق نسبت به خدا است.

ولذا سفارش شده، بهترين حيوان ذبح شود، ناقص العضو و ضعيف حج (با تجديد نظر)، ص: 143

نباشد و در خريد قربانى زياد چانه نزنيد. قربانى هديه به دوست است، نشانه عشق و علامت صدق است. علت اين كه به مهريه همسر نام «صداق» گذارده اند، اين است كه مهريه دادن، نشانه صدق و علاقه شوهر نسبت به همسر است.

علت اين كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله)، حيوانات زيادى را ذبح مى كرد تا آنجا كه در حديث آمده: صد شتر چاق را با دست خود نحر فرمود «1» همانا ايمان و عشق او به خداوند بود.

در طول عمر، صدها گوسفند براى خودمان ذبح كرده ايم، و امروز يكى براى خدا ذبح مى كنيم، بايد توجه داشت كه اعمال حج، همچون ساير عبادات از ابعاد مختلف مورد نظر قرار مى گيرد.

مسأله قربانى در مكه را از چند نشر بايد بررسى نمود:

1- كمك رسانى به اهل حجاز يك اصل است.

اگر از اين سال ها كه حجاز كشورى وابسته و بازارش نمايشگاه اجناس شرق و غرب شده، بگذريم، و به چند سال قبل برگرديم، مى بينيم كه مردم حجاز چندان راه درآمدى نداشته اند. مكه شهر صنعتى و كشاورزى نيست، زمانى كه آيه منع ورود مشركان نازل شد «2»، مردم مكه ناراحت شدند كه نصف زائران، مشركان هستند و با منع ورود آنان، وضع اقتصادى ما به هم مى خورد، ليكن آيه نازل شد كه اگر از فقر مى ترسيد، ما در آينده شما را بى نياز مى كنيم «3»، اين وعده خداوند، بايد محقق شود.

حج (با تجديد نظر)، ص: 144

يكى از راه هاى تحقق آن، مسأله خريد قربانى است، صدها

هزار زائر خانه خدا، هر كدام كه يك گوسفند مى خرند، گروه هايى به زندگى و نوا مى رسند. در روايات ما مسأله كمك رسانى به مردم حجاز از طريق وسايل حمل و نقل و كرايه منازل و خريد هدايا و قربانى و داد و ستدهاى زيادى كه در موسم حج مى شود، يك اصل معرفى شده و روى آن سفارش گرديده است «1» گرچه امروز به دليل وابستگى سران اين كشور، مسأله به نحو ديگرى درآمده كه هر چه ما كمتر در بازار آنجا خريد كنيم، روح رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) از ما راضى تر مى شود، ولى بايد در فكر استقلال اقتصادى باشيم، تا تمام كشورهاى اسلامى، توليدات خودرا در آنجا به نمايش بگذارند و زائران خانه خدا هم، آن ها را خريده بازار آنجا رونق بگيرد و مردم حجاز از آمد و رفت حجاج خشنود شوند و به نوا برسند.

تاريخ مى گويد: هنگامى كه پيامبر اسلام (صلّى اللَّه عليه و آله) با جمعى از مسلمانان به مدينه هجرت كردند، اقتصاد مدينه در دست يهود بود.

حضرت، فوراً (در كنار تأسيس مسجد) به تأسيس بازارى كه مركز خريد و فروش مسلمانان باشد، اقدام فرمود و دستور داد كه مسلمانان اجناس را مستقيماً به اين بازار وارد كرده، از اين بازار صادر نمايند. به علاوه، كالاهاى مورد نياز را حتى الامكان خودشان توليد كرده، در اين بازار به معرض فروش درآورند «2»، آرى مسأله كمك رسانى به مردم حجاز

حج (با تجديد نظر)، ص: 145

يك اصل است.

2- مسأله دوم در قربانى.

همان گونه كه صفا و مروه از شعائر الهى است، مسأله قربانى نيز از شعائر است: «والبُدْنَ جَعَلْناها لَكُم من شَعائِر اللَّه». «1»

«شترهاى

چاق و فربه را براى شما از شعائر الهى قرار داديم» «2».

وجود قربانگاه و مسلخ و حركت دادن شترهاى پرگوشت و نحر كردن و تقسيم گوشت آن ها هم، يك جلوه و شكوهى دارد. در روايات مى خوانيم اوّلين قطره خون قربانى كه ريخت، خداوند گناهان صاحبش را مى بخشد. «3»

به هر حال، ذبح صدها هزار گوسفند و نحر هزاران شتر، يك نوع جلوه و زيبايى بوده، مظهر روحيه ايثار دسته جمعى است كه خود از شعائر الهى است.

3- سير كردن گرسنه ها.

يكى از اسرار قرباين سير كردن گرسنه ها است. (بگذريم كه در اين سال ها در حجاز گرسنه كم است، ولى نبايد نظر قانون به يك زمان و يك مكان و يا شرائط خاصى باشد)، قرآن در اين باره مى فرمايد:

«فَكُلُوا مِنْها وَاطْعِمُوا الْقانِعَ وَالْمُعْتَرَّ» «4»، از گوشت هايى كه قربانى مى كنيد، هم خودتان ميل نماييد، هم به قانع و معاتر بدهيد.

«قانع»، فقيرى است كه به آنچه مى گيرد، بسنده كند. «متر»،

حج (با تجديد نظر)، ص: 146

فقيرى است كه علاوه بر تقاضاى كمك، اعتراض هم مى كند «1»، چه زيباست كه هم استفاده خود حجاج و هم اطعام ديگران را كنار هم مطرح كرده است و اطعام شوندگان را با يك چشم ديده (خواه افراد قانعى كه به هنگام اطعام، دعا مى كنند و شاد مى شوند، خواه كسانى كه زخم زبان زده و اعتراض مى نمايند) و اين نشان دهنده بينش وسيع اسلام است كه سفارش مى كند نه خود را فراموش كنيد نه ديگران را و در تقسيم گوشت و اطعام، پاى بند تملّق يا دعا و تواضع فقير نباشيد. او را سير كنيد، گرچه با شنيدن زخم زبان باشد.

آرى، اسلام براى هر چيزى حدّ اعتدال را

در نظر گرفته است.

فقيرى خدمت رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) رسيد، و از حضرت (كه چيزى براى بخشش نداشت) تقاضاى پيراهن كرد. رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) پيراهن خود را بيرون آورد و به او بخشيد. همين كه وقت نماز شد، پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) به خاطر نداشتن لباس به مسجد نرفت، اين ماجرا سبب زخم زبان كفار شد كه بگويند: پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) خواب رفته و يا در خانه سرگرم است. «2» آيه نازل شد كه: «وَ لَاتَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا» «3»

، «دست خود را بر گردن خويش بسته قرار مده، همچون افراد بخيل كه گويا دست هايشان به گردنشان با غل و زنجير بسته شده و قادر به كمك و انفاق نيستند و همچنين، آن را فوق العاده گشاده مدار و بذل و بخشش را بى حساب مكن كه از كار بمانى و مورد ملامت و سرزنش اين و آن قرار بگيرى».

حج (با تجديد نظر)، ص: 147

به مسأله ميانه روى در بخشش و انفاق، مكرر سفارش شده است، مثلًا در قرآن مى خوانيم: «وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ و وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ لَاتُبَذّرْ تَبْذِيرًا» «1»

«حق نزديكان مستمند وامانده در راه را بپرداز و هرگز اسراف و تبذير مكن».

آرى، اسراف و تبذير در بخشش و انفاق هم مورد پيدا مى كند.

در حديثى مى خوانيم كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) از كنار يكى از ياران خود عبور مى كرد، ديد كه در وضو زياد آب مصرف مى كند، فرمود:

چرا اسراف مى كنى؟

آن مرد كه نامش سعد بود پرسيد: مگر مصرف آب زياد

در وضو گرفتن نيز اسراف است؟

رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: «نَعَمْ وَ انْ كُنْتَ عَلى نَهْرٍ جارٍ» «2».

«بله گرچه در كنار نهر جارى وضو بگيرى، حق اسراف در آب ندارى».

قرآن در آخر سوره فرقان در ترسيم سيماى بندگان شايسته خدا مى فرمايد: «وَ الَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمْ يُسْرِفُواْ وَ لَمْ يَقْتُرُواْ وَ كَانَ بَيْنَ ذَ لِكَ قَوَامًا» «3»

آنان كسانى هستند كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف مى كنند و نه حج (با تجديد نظر)، ص: 148

سخت گيرى، بلكه در حدّ اعتدال هستند. شايد كمى طول كشيده باشد ولى لازم است بدانيم كه اسلام روى مسأله ميانه روى و اعتدال پافشارى دارد.

در اينجا بايد متذكر شويم كه ميانه روى در انفاق (در شرايط و ظرفيت هاى عادى بر انسان هاى معمولى)، منافاتى با ايثار ندارد، چون اعتدال يك قانون عمومى است ولى ايثار يك حكم خاص براى افراد باظرفيت است. هر كجا ايثار و از خودگذشتگى سبب ملامت و تحقير شدن و فشار آمدن بر اطفال شود، حق، همان اعتدال است، ولى هر كجا زمينه ها و هماهنگى هاى لازم فكرى و خانوادگى موجود باشد و واكنش سوء روانى و اجتماعى نداشته باشد، ايثار بهتر است.

سير كردن گرسنگان

مسأله اطعام فقرا ده ها بار در قرآن، در كنار نماز به چشم مى خورد:

«وَ أَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّكَوةَ» «1»

، قرآن بارها سفارش به انفاق فروده است و از كسانى كه اموال خود را در راه خدا به محرومان مى دهند، تجليل كرده است، و در معرفى مؤمنان واقعى مى فرمايد:

از جمله برنامه هاى آنان اين است كه از اموال خود سهمى را براى افراد سائل و محروم قرار مى دهند. «2»

حج (با تجديد نظر)، ص: 149

در قيامت، مؤمنان دليل سقوط

دوزخيان در آتش را مى پرسند، آن ها جواب مى دهند: «وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ». «1»

«از جمله جنايات ما در دنيا (علاوه بر ترك نماز و عياشى و تكذيب معاد)، اين بود كه نسبت به گرسنگان جامعه بى تفاوت بوديم».

جالب اين است كه افراد تهى دست نيز كه از خودشان مالى براى اطعام فقرا ندارند، نمى توانند بى تفاوت باشند، بلكه بايد ديگران را براى رسيدگى به محرومان و سير كردن گرسنگان تشويق و تحريك نماين.

قرآن كريم در انتقاد از گروهى، مى فرمايد: «وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» «2»، اين ها، ديگران را براى اطعام فقرا تشويق نمى كردند.

نگاهى به گرسنه ها

در دنيايى كه زندگى مى كنيم، صدها ميليون انسان گرسنه وجود دارد و در هيچ مكتبى به اندازه اسلام نسبت به گرسنگى حساسيت نشان داده نشده است.

از خمس و زكات، سهمى براى مبارز با فقر معين شده است. «3» كسى كه نماز بخواند ولى حق محرومان و گرسنگان (زكات) را ندهد، نمازش قبول نمى شود. «4»

رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) نماز گزارانى را كه زكات حج (با تجديد نظر)، ص: 150

نمى دادند از مسجد بيرون مى كرد. «1»

در حديث مى خوانيم: كسى كه سير بخوابد در حالى كه همسايه او گرسنه باشد، مؤمن به خدا نيست. «2»

در ماه رمضان، بعد از هر نماز جمله «اللّهُمَّ اشْبِعْ كُلَّ جائع» «3» را خوانده، مى گوييم: «خدايا! گرسنگان را سير كن».

فقر و گرسنگى، انسان را به كفر مى كشد. «4»

يكى از مسئوليت هاى علما، گرفتن حق گرسنه ها از افراد سير است. «5»

خداوند براى دعوت به عبادت مى فرمايد: «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ الَّذِى أَطْعَمَهُم مّن جُوعٍ» «6»

اولياى خدا شبانه، با حمل غذا بر دوش خود به گرسنگان غذا مى رساندند.

يكى از فلسفه هاى روزه آن است كه

افراد سير، مزه گرسنگى را چشيده، به ياد گرسنگان باشند. «7»

رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) از طرف خداوند، شخصاً مأمور مى شود كه از افراد پردرآمد، زكات بگيرد «8»، و ميان فقرا تقسيم نمايد.

حج (با تجديد نظر)، ص: 151

البته، كمك به فقرا به معناى قبول تن پرورى گدايان و گداپرورى در جامعه نيست، زيرا اسلام مى فرمايد: نفرين و لعنت بر كسى كه آب و خاك دارد ولى به خاطر كار نكردن به فقر گرفتار شده است. «1»

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: كسى كه بدون نياز، از مردم چيزى بگيرد، گويا شراب نوشيده است. «2»

در حديث ديگرى مى خوانيم: پيروان واقعى ما، حتى اگر از گرسنگى بميرند، از مردم گدايى نمى كنند. «3»

بنابراين، توجه اسلام به فقرايى است كه به دلايلى (غير از تن پرورى) دچار فقر شده اند، مثل افرادى كه با آمدن سيل و زلزله و كمبود آب و قحطى و اطفال زياد، پيرى و ناتوانى و مرض و امثال آن در جامعه دچار فقر شده اند، ولى اگر ريشه فقر آنان تن پرورى باشد، بايد خودشان كار كنند و اگر تلف شدن حقوق آنان سبب فقر گشته است، بايد حكومت عادل و حامى مستضعغان، حقوق از دست رفته آن ها را به آنان برساند، ولى اگر فقر ريشه طبيعى داشته باشد، بايد از طريق ماليات هاى اسلامى جلوى آن را گرفت.

در روايات مى خوانيم كه اگر خداى حكيم و عليم مى دانست، مقدار زكات براى تأمين زندگى فقراى كافى نيست، مقدار بيشترى را بر زكات دهندگان واجب مى فرمود. «4»

حج (با تجديد نظر)، ص: 152

امروز، دنيا مانند بيمارستان بزرگى است كه پزشكان آن هم بيمارند. همه مردم در آتش فقر و جهل و خرافه و

هوس ها و رقابت ها مى سوزند و كارشناسان، مصلحان و حاميان حقوق بشر هم، افرادى بى اراده، مزدور، ترسو و گرفتار هوسهاى شيطانى خودشان هستند و گرنه چرا بايد بيش از سيصد ميليون گرسنه در هندوستان باشد؟ «1» حدود صد و پنجاه مدرسه بى ميز و حصير باشد؟ «2»

در حديث مى خوانيم: اگر مردم زكات اموال خود را بدهند، هيچ مسلمانى فقير نمى ماند. «3» اگر دنيا بودجه هاى رقابت تسليحاتى را صرف رفع فقر و جهل مردم مى كرد، هرگز فقير و بى سوادى در جهان نبود. در دنيايى كه ميليون ها گرسنه وجود دارد، ابرقدرت ها گندم خود را به دريا مى ريزند كه نرخ توليداتشان پايين نيايد. در دنيايى كه يك ميليون نفر آب آشاميدنى ندارند، ميلياردها دلار، صرف مشروب الكلى مى شود!! آيا اين انسان بيمار است؟! بشر دير يا زود براى نجات خود، بايد به سراغ اسلام آيد، دينى كه در كنار نمازش، زكات و همراه حجش، قربانى و غذارسانى را مطرح كرده است.

در مسأله قربانى و تقسيم آن، كمى معطل شديم، ولى اگر نگاهى به اسراف كارى ها در حج و گرسنه ها در آفريقا و هندوستان و بسيارى از جاهاى ديگر بكنيم، مى بينيم كه هر چه دل بسوزانيم، جا دارد. به هر حال، در منى زائران خانه خدا، بايد گوسفند سالم را ذبح كنند و گوشت آن را به حج (با تجديد نظر)، ص: 153

مصارفى كه قرآن فرموده است (صرف خود و اطعام فقرا كردن)؛ برسانند. دامنه بحث را جمع كنيم و وارد جنبه ديگر قربانى شويم كه از همه مهم تر است.

4- تقوا.

هدف اصلى در مسأله قربانى، رسيدن به مقام عالى تقوا است، قرآن در اين زمينه مى فرمايد: «لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَ

لَادِمَآؤُهَا وَ لكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ» «1»، اين قربانيان كه زائران خانه خدا به هنگام توقف در منى ذبح مى كنند، گوشت يا خون آن ها به خدا نمى رسد، بلكه هدف از قربانى، شكوفا شدن روح ايثار، و نشان دادن مقدار عشق و قرب به خدا و تقوا است. آرى، خداوند جسم نيست كه نيازى به گوشت داشته باشد و هرگز خون اين قربانى ها هم به او نمى رسد. (چون بت پرستان خون حيوان قربانى را به سر و صورت بت ها مى ماليدند) «2» آرى، گذشت از مال در راه خدا و براى خدا و با نام خداوند، عامل شكوفايى روحيه تقوا است.

از ماجراى ذبح قربانى، چهار اصل استفاده شد كه بار ديگر فهرست آن را در اينجا مى آوريم:

1- قربانى، كمك رسانى به دامداران حجاز است.

2- قربانگاه، همچون كعبه از شعائر الهى و سيماى ايثار عاشقان خدا است.

3- استفاده كردن از گوشت هاى قربانى هم غذايى براى حجاج و هم حج (با تجديد نظر)، ص: 154

سير كردن گرسنگان است.

4- گذشت از قربانى و پولى كه در خريد آن مى شود، وسيله اى براى قرب به خدا و شكوفايى روحيه تقواست.

اما، با كمال تأسف اين اهداف مقدس، به دست قدرتمندان وابسته و منحرف، همچون ساير اعمال حج از مراسم ملكوتى و پر از اسرار، به مراسمى خشك و خشن تبديل شده است، به طورى كه اگر فيلمى از وضع قربانگاه و اسراف گوشت هاى تازه، از سرزمين منى بگيرند و در ديدگاه جهانيان گذراند، آبرويى براى اسلام باقى نمى ماند. هر صحنه اى كه به دست منحرفان قدرتمند تغيير كرده باشد، سيماى معنوى اسلام را از بين برده است، حضرت على (عليه السّلام) مى فرمايد: اگر اسلام به

طور صحيح معرفى نشود، مانند پوستينى است كه وارونه پوشند. «1»

در ميان تمام لباس ها، تنها پوستين است كه وارونه بودن آن وحشت آور است، و حضرت در بيان خود، اسلام انحرافى را به پوستين وارونه تشبيه كرده است كه مردم را فرار دهد.

آيات مصرف گوشت را ( «فَكُلُواْ مِنْهَا وَ أَطْعِمُواْ الْقَانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ» «2». از گوشت ها ميل كنيد و به فقرا اطعام نماييد). با اعمالمان در مكه، كنار هم بگذاريد تا فاصله ما از اسلام به طور روشن معلوم شود.

منى، سرزمين آزمايش است

زائران خانه خدا در اين آزمايشگاه، چند شبانه روز بايد بمانند و

حج (با تجديد نظر)، ص: 155

بيتوته كنند. بد نيست كمى در مسأله آزمايش گفتگو كنيم، زيرا حضرت ابراهيم (عليه السّلام) در اين مكان، تحت آزمايش بزرگى قرار گرفت و قابليت رسيدن به مقام امامت را پيدا كرد.

آزمايش

آزمايش از برنامه ها و سنت هاى قطعى الهى نسبت به همه انسان ها است.

هدف آزمايش خداوند، كسب اطلاع نيست، بلكه شكوفا شدن استعدادهاى درونى ما است. او مى داند كه هر كسى چگونه است، ليكن تا آزمايشى در كار نباشد و عملى از ما سر نزند، استحقاق پاداش يا كيفر، درست نخواهد بود.

ابزار آزمايش، تمام «شيرينى ها» و «ناگوارى ها» است: «وَ نَبْلُوكُم بِالشَّرّ وَ الْخَيْرِ»، «1» گاهى ابزار آزمايش، ترس و گرسنگى و نقص مال و مرگ و كمى محصولات و غيره است. «2»

مردم در برابر آزمايشان الهى چند دسته هستند:

1- گروهى بى صبرى نموده، فرياد مى زنند: «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا» «3».

2- گروهى با صبر و مقاومت، حوادث را تحمل مى نمايند: «وَبَشِّرِ الصّابِرينَ» «4»

3- گروهى كه همه تلخى ها را در جهان بينى الهى، «لطف خفى»

حج (با تجديد نظر)، ص: 156

مى دانند با آغوش باز از ناملايمات استقبال مى نمايند.

تمام زائران خانه خدا بايد در اين «زمين صبر» و «زمين شكر»، چند شب بمانند و به ياد صابرانى همچون اسماعيل (عليه السّلام) و هاجر (عليهاالسّلام) و شاكرانى همچون ابراهيم (عليه السّلام)، نفس بكشند تا كمى به خود برگردند. آزمايش شوندگان بايد در سرزمين قبول شدگان، توقف نمايند و اين چه درس بزرگى است! توقف در «زمين مبارزه»، حضور در «زمين خون»، توقف در «زمين تسليم» و «صبر» و «ايثار»! ...

حيف است كه انسان در اين توقف، تفكر خود را به

كار نگيرد.

حيف است كه اين توقف، رمز تحرّك نشود.

حيف است كه اين زمين، زمينه ساز رشد ما نگردد.

آرى، توقف و تفكر در سرزمين خون و ايثار و صبر، نقش مهمى در تربيت و تحرك ما دارد. بى جهت نيست كه آن همه سفارش براى زيارت امام حسين (عليه السّلام) و رفتن به كربلا شده است، چون اثر سازندگى توقف در كنار مزار شهداى كربلا به مراتب از توقف در منى بيشتر است.

قربانگاه كربلا و قربانيان كربلا و اسماعيل ها و هاجرهاى كربلا به مراتب از سرزمين منى مهم ترند. بى جهت نيست كه خلفاى ظلم با آن كه صدها مسجد مى ساختند، اما از رفتن مردم به كربلا جلوگيرى مى نموند، زيرا گاهى يك لحظه توقف در كربلا يك عمر تحرك مى آفريد. خلفا مى ديدند كه زائر قبر امام حسين (عليه السّلام) بعد از ديدن قتلگاه حسين (عليه السّلام) ديگر سر تسليم در برابر زور آنان فرود نمى آورد، لذا سعى داشتند، كربلا را محو نمايند. حتى بارها قبر مطهر ر

حج (با تجديد نظر)، ص: 157

خراب و زمين هاى اطراف آن را كشاورزى كردند، اما قرآن جواب اين تلاش هاى مذبوحانه را داده، مى فرمايد: «يُرِيدُونَ لِيُطْفُواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ ى وَ لَوْ كَرِهَ الْكفِرُونَ» «1»

حلق و تقصير در منى

روز عيد قربان در منى، بعد از سنگ زدن و قربانى كردن بايد مرداين كه سفر اوّل آن هاست، سر خود را بتراشند، و زنان كمى از موى سر خود را كوتاه نمايند، و كسانى كه در سفر اوّل حج نيستند، مى توانند به جاى تراشيدن سر، كمى از موى سر يا ريش و يا شارب خود را كوتاه كنند و با اين عمل از احرام خارج شوند و لباس هاى طبيعى خود

را بپوشند، و جز همسر و بوى خوش و شكار، همه آنچه در اين چند روز عرفات و مشعر و منى بر آنان حرام بود، حلال مى شود.

قرآن در اين باره مى فرمايد: «ثُمَّ ليَقْضُوا تَفَثَهُمْ» «2»، پس از ذبح و قربانى چرك و كثافات خود را زايل نمايند.

امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد: «تَفَث»، سر تراشيدن است. «3»

امام رضا (عليه السّلام) ناخن گرفتن، دور كردن كثافات و كنار گذاردن لباس احرام را مصداق «تَفَث» گرفته اند. «4»

تراشيدن سر، ضمن آن كه عملى واجب است، داراى پاداشى بس بزرگ است. در روايات مى خوانيم: به عدد هر مويى كه از سر جدا

حج (با تجديد نظر)، ص: 158

مى شود، در قيامت، نورى به دست مى آورد. «1» همچنين در روايات مى خوانيم: مراد از آيه، ملاقات با امام است. «2» چون با ملاقات امام، آلودگى هاى روحى و اجتماعى انسان برطرف مى شود. جامعه اى كه از اماش جدا باشد، آلوده مى شود. به هر حال اين سه عمل (سنگ و قربانى و حلق سر) مربوط به عيد قربان است.

بيتوته در منى

شب يازدهم و دوازدهم و براى بعضى شب سيزدهم، لازم است در «منى» بيتوته كنند، يعنى از غروب تا نصف شب در آن سرزمين مقدس بمانند. «3»

در اين شب ها، برنامه خاصى نيست، منطقه كوچك است و جمعيت زياد و بسيار راحت و بى درد سر. (اگر وابستگان شرق و غرب بگذارند)، مى توان با تمام حجاج رابطه برقرار كرد. «منى» براى تبليغات، بسيار جاى مناسبى است، چون خانه و كوچه و بازارى نيست كه مردم را متفرق نمايد. منطقه وسيع نيست كه پخش شوند، مسيرها محدود، خيمه ها كنار هم، ورودى ها روشن و معلوم، فقط كمى فكر و سوز لازم است و مقدارى

آشنايى با زبان مسلمانان كشورهاى ديگر.

آرى، دو سه روز منى به منزله سمينار بين المللى است. مناجات در اين ايام بسيار بجاست. قرآن در زمينه ياد خدا در اين ايام مى فرمايد:

حج (با تجديد نظر)، ص: 159

«وَاذْكُرُواْ اللَّهَ فِى أَيَّامٍ مَّعْدُودَ تٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِى يَوْمَيْنِ فَلَآ إِثْمَ عَلَيْهِ» «1»

«خدا در روزهاى معينى ياد كنيد (روزهاى 11 و 12 و 13) و كسانى كه براى خروج از منى عجله كنند و ذكر كنند و ذكر خدا را در دو روز انجام دهند، گناهى بر آن ها نيست، و هر كه تأخير كند و سه روز در منى مانده ياد خدا نمايد، مانعى ندارد».

نام اين چند روزى كه بعد از عيد قربان، حاجيان در سرزمين منى مى مانند، ايام تشريق است «2»، و بايد (و طبق دستورى كه در كتاب هاى مناسك حج آمده) هر روز مراسم سنگ زدن را انجام دهند.

منظور از «ياد خدا» كه در چند روز بعد از عيد قربان در قرآن سفارش شده است، طبق روايات آن است كه بعد از پانزده نماز، كه اولين آن ها، نماز ظهر روز عيد و آخرين آن ها، نماز صبح روز سيزدهم است، اين ذكرها را بخوانيد: «اللَّه اكبر، اللَّه اكبر، لا اله الّا اللَّه و اللَّه اكبر، وللَّه الحمد، اللَّه اكبر على ما هدانا، اللَّه اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام».

و كسانى كه در مكه نيستند، بعد از ده نماز اين اذكار را مى خوانند. «3»

در سرزمين منى، مسجدى است به نام مسجد «خيف»، كه امام حج (با تجديد نظر)، ص: 160

باقر (عليه السّلام) مى فرمايد: «هفتصد پيامبر، در آن نماز گزارده اند» «1» و رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در آن

مسجد، خطبه هايى بيان فرموده است. «2»

خروج از منى

بعد از ظهر روز داوزدهم، اين كلاس و آزمايشگاه صحرايى كم كم تمام مى شود، خيمه ها جمع و مسافران به سوى مكه رهسپار مى گردند، مى روند تا دنباله اعمال حج را در مكه انجام دهند.

هنوز طواف و نماز و سعى در پيش است، فعلًا از منى بيرون مى روند، انصاف آن است، در بيابان هاى عرفات و مشعر و منى كمى پ خته و ساخته شده باشيم، اگر سرزمين شناخت (عرفات)، شعور و شعار (مشعر) و عشق و ايثار (منى) در ما تحولى به وجود نياورد، بايد به حال خود گريه كنيم.

به هر حال، بايد از منى گذشت و به مكه آمد و دنبال اعمال را انجام داد، باز هم بايد طواف كنيم، خداوند ما را چند روز به بيابان ها فرستاده بود تا دوره اى را بگذرانيم و اكنون دوباره ما را به خانه خود راه داده است، واى به حال كسى كه اين تحولات او را تكان نداده باشد. نظام تربيتى حج چقدر تو را زير و رو كرد تا شايد در تو اثرى بگذارد، برهنه شدى، كفن پوشيدى، بيابان ها رفتى، سنگ زدى، خون ريختى، سر تراشيدى، آوارگى ها، فشارها، گرماها را در راه دوست تحمل كردى و

حج (با تجديد نظر)، ص: 161

همه اين ها به نفع تو بود. تمام تكاملات انسان در لابه لاى حوادث تلخ و شيرين است. به تو گفت، چند شبانه روز در سرزمينى كه ابراهيم (عليه السّلام)، اسماعيل (عليه السّلام) خود را داد، بمان. بعد در خود فكر كن كه بعد از مدتى توقف در سرزمين ايثار و تسليم، چقدر روح ايثار در تو پيدا شده است؟ اگر در روحيه و حالات خود رشد و تحول

و شكوفايى ديدى، خدا را شكر كن، و اگر هيچ تغييرى در تو پيدا نشد، بايد تجديد نظر نمايى باز هم آيه قرآن را با خود زمزمه كن كه: «أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ» «1» «آيا هنوز وقت آن نرسيده است كه دل هاى مؤمنين در برابر خداوند متعال، خاشع و نرم شود؟! نكند ما نمونه افرادى باشيم كه قرآن مى فرمايد:

«واذا ذكّروا لايذكرون» «2»، «هرگاه هشدارى به آنان مى دهيم، توجهى نمى كنند ....».

به هر حال، طواف تكرار مى شود، اين دفعه نيّت ما از طواف، غير از نيّت اوّل است، حالا ديگر به قصد زيارت و حج طواف مى كنيم، طواف و نماز و سعى بار ديگر تكرار مى شود. خداوند مى خواهد، ما را تربيت كند و او «رب العالمين» است و مربى بايد افراد تحت تعليم خود را مكرر به عملى وادارد. فلسفه تكرار داستان هاى قرآن، همين است. اساساً ذكر خدا و توجه به نعمت ها يا قهر خدا بايد در انسان تكرار شود.

طواف

نحوه طواف و نماز طواف و سعى (بعد از سير در عرفات و مشعر و منى)، درست مانند طواف و نماز و سعى قبلى است كه براى عمره داشتيم. در اين طواف بايد ملكوتى شده باشيم، چون به عرفات و مشعر رفته، از گناهان پاك شده ايم، سنخيت ما با كعبه پاك بيشتر شده است، شباهت ما با فرشتگانى كه در بالاى كعبه، در آسمان ها طواف مى كنند، بيشتر است.

اين بار، شيطان را زده، به طواف آمده ايم. گرما و سرما و خون و فشار و اشك هايى ديده، بعد آمده ايم تا طواف كنيم. حركت هاى بدنى به خاطر اين بود كه شايد، روح و فكرم حركت كند. در

بيابان ساده رفتم، شايد از تجملات دل بكنم. موى سر دادم تا آماده سر دادن شوم. به محل شيطان سنگ زدم تا آماده شده به خودش سنگ بزنم. اگر در عمره، جسمم، روحم را دور كعبه مى چرخاند، اين بار بايد روحم، جسمم را دور كعبه بچرخاند.

باز هم طواف دور خانه عتيق و آزاد، تا به ما بگويد، نبايد اسير باشى!

باز هم طواف دور خانه خدا، تا اين قدر دور خانه هاى شرق و غرب نگرديم.

باز هم پروانه مى شويم، پاى خود را جاى پاى اولياى خدا مى گذاريم، ميان كعبه و مقام، طواف مى كنيم و مى فهيم كه حركت ما بايد ميان توحيد و امامت باشد.

با مردم، در مسيرى كه خدا تعيين كرده حركت مى كنيم و كعبه را

حج (با تجديد نظر)، ص: 163

سمت قلب خود قرار مى دهيم (سمت چپ) و طواف حج را هم تمام مى كنيم.

نماز طواف

بعد از پايان طواف حج و زيارت، بدون از دست دادن وقت، فوراً دو ركعت نماز طواف مى خوانيم، در فاصله چند مترى از كعبه، پشت مقام ابراهيم (عليه السّلام) نماز طواف حج، درست مانند نماز طواف عمره است. بعد به سراغ سعى صفا و مروه مى رويم، و از صفا، شروع كرده به مروه پايان مى دهيم. در اينجا ديگر بعد از سعى، كوتاه كردن مو و ناخن لازم نيست، براى حاجى دو كار ديگر باقى مى ماند: يكى، طواف نساء، و ديگرى دو ركعت نماز طواف نساء كه بعد از انجام اين دو فريضه، اعمال حج تمام مى شود.

قبرستان ابوطالب

اشاره

زائران خانه خدا در مكه بعد از انجام واجبات حج و عمره، گاه و بيگاه به قبرستان ابوطالب رفته، در آنجا مزار شريف خديجه كبرى (عليها السّلام) و حضرت ابوطالب را زيارت مى كنند. بى مناسبت نيست كه ما در اينجا به گوشه اى از كمالات اين بانو اشاره كنيم.

خديجه (عليها السلام)

اول زنى كه به رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) ايمان آورد «1».

بانويى كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در باره اش فرمود:

«افضل زنان بهشت است» «2».

زنى كه خداوند از طريق جبرئيل و پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) به او سلام مى رساند «3».

همسرى كه سال بعد از وفاتش پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)،

حج (با تجديد نظر)، ص: 166

نام او را مى برد و ستايش و دعا مى كرد، و گاهى در فراق او اشك مى ريخت و به زنان خود، مى فرمود: خيال نكنيد مقام شما بيش از اوست، زمانى كه همه شما كافر بوديد، او به من ايمان آورد. او مادر فرزندان من است «1». عايشه مى گويد: هرگاه مى خواستيم خود را نزد پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) عزيز جلوه دهيم ستايش از خديجه (عليها السلام) مى كرديم «2».

بانويى كه تا بود، رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) با ديگرى ازدواج نكرد «3».

بانويى كه عاشق كمال بود و به همين دليل، همين كه از صداقت و امانت حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) با خبر شد، شخصى را با اموال خود براى تجارت به سراغ حضرت فرستاد، و طى يك قرارداد «4»، اموال را همراه يك غلام براى تجارت به شام در اختيار حضرتش قرار داد «5».

خديجه، تنها يك همسر نبود، بلكه در حقيقت، يار

و همراه و بازوى صادقى براى پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بشمار مى رفت «6».

خداوند، بسيارى از ناگوارى هاى پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله)

را از طريق خديجه آسان مى فرمود «7».

حج (با تجديد نظر)، ص: 167

اموال اين بانو در پيشبرد اهداف پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)، نقش مهمى داشت «1».

او در راه حمايت از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله)، آخرين فداكارى و ايثار را از خود نشان داد «2».

پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بعد از وفات خديجه، گاه و بيگاه، گوسفندى ذبح و گوشت آن را ميان دوستان خديجه تقسيم مى كرد و بدين وسيله نام و ياد او را گرامى مى داشت «3».

كمالات خديجه از يك سو، وفاى رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) از سوى ديگر، كار را به جايى رساند كه عايشه مى گويد: هرگز پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) از خانه بيرون نمى رفت، مگر ستايشى از خديجه مى نمود «4».

خديجه، زيباترين زنان قريش بود «5» در ميان زنان پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بعد از خديجه، ام سلمه در كمال و علاقه و ايثار از ساير همسران بهتر بود.

اموال خديجه در سه سالى كه مسلمانان مكه در محاصره اقتصادى كفار قرار گرفتند، نقش مهمى داشت.

خديجه، بانويى با اراده، عاقل و شريف بود. شخصى را نزد حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) فرستاد و پيام داد كه من به خاطر

حج (با تجديد نظر)، ص: 168

شرافت و قرابت و امانت و صداقت و اخلاق، به تو علاقه پيدا كرده ام.

پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) مسأله را با عموهاى خود مطرح كرد، مقدمات ازدواج

حضرت آماده شد، و با اينكه فرزندان متعددى از پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) پيدا كرد، ولى پس از فوت پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) تنها، فاطمه زهرا (عليها السّلام) به يادگار ماند.

خديجه (عليهاالسلام) به قدرى محبوب رسول اكرم (صلى اللَّه عليه وآله) بود كه در تاريخ مى خوانيم، پيرزنى خدمت پيامبر (صلى اللَّه عليه وآله) رسيد و مورد لطف قرار گرفت، همينكه خارج شد، عايشه پرسيد: اين پيرزن كيست؟ حضرت فرمود: كسى است كه در زمان حيات خديجه (عليها السلام) به منزل ما مى آمد و با او رفت و آمد داشت، اكنون ما بايد همان پيمان دوستى آنان را حفظ نماييم؛ زيرا كه خودش پيمانى از ايمان انسان است. «1»

خديجه (عليهاالسلام) بيست و پنج سال در خدمت رسول اكرم (صلى اللَّه عليه و آله) بود و در سن شصت و پنج سالگى از دنيا رفت.

رسول خدا (صلى اللَّه عليه وآله) بيست شتر جوان، مهريه خديجه (عليها السلام) كردند و خطبه عقد را ابوطالب، عموى حضرت خواندند. «2»

فوت خديجه

و بالاخره، دنيا جاى ماندن نيست، خديجه (عليها السّلام) نيز، همچون ديگران از دنيا رفت و پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) را در سوگ خود نشاند. هنگام دفن خديجه (عليها السّلام)، رسول خدا (صلّى اللَّه عليه وآله) وارد قبر شد «1» و به ياد او گريست «2» و در محله «حجون» «3» به خاك سپرده شد.

خديجه (عليها السّلام) كسى بود كه خداوند، رسول گرامى خود را مأمور مى كند تا بشارت بهشت به او دهد.

خديجه (عليها السّلام) كسى بود كه امام حسين (عليه السّلام) بر سر قبر او آمد و گريست و مشغول نماز

و مناجات شد، سپس دست به دعا برداشت.

پيمان خديجه

در اينجا مناسب است، زنانى كه توفيق زيارت خانه خدا را پيدا كرده اند، توجه بيشترى نموده تا با تاريخ و كمالات حضرت خديجه (عليهاالسلام) بيشتر آشنا شوند و بر مزار آن بانو، پيمان ببندند كه همچون خديجه (عليهاالسلام) در ايثار مال و جان، كوتاهى ننمايند.

اكنون كه سخنى از خديجه (عليه السلام) داشتيم، لازم است، چند كلمه اى حج (با تجديد نظر)، ص: 170

هم درباره ابوطالب بنويسيم، زيرا قبر اين بزرگوار در كنار قبر پاك آن بانوى اسلام است.

ابوطالب (عليه السلام)

يكى از وظايف انسانى و مذهبى زائران خانه خدا، زيارت قبر مطهر حضرت ابوطالب (عليه السّلام) است، ابوطالب (عليه السّلام)، عموى رسول خدا (صلّى اللَّه عليه وآله) و پدر بزرگوار حضرت على (عليه السّلام) بود.

او كسى است كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه وآله) در باره اش فرمود: «يا عَمِّ! رَبَّيْتَ صَغيراً وكفلتَ يَتيماً و نَصْرتَ كَبيراً فَجَزاكَ اللَّهُ عَنّى خَيْراً» «1»

، عموجان، در كودكى تربيتم نمودى، در يتيمى كفالتم فرمودى و در بزرگى ياريم كردى، خداوند پاداش خير اين همه زحمت كه برايم كشيدى به تو مرحمت فرمايد.

ابوطالب (عليه السّلام)؛ بزرگ مكه و قريش، با زبان و قدرت از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) حمايت مى كرد تا جايى كه حضرت را بر فرزندان خود، مقدم مى داشت. در تهديداتى كه نسبت به پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) مى شد با قدرت برخورد مى كرد. زمانى كه پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) با جمعى از يارانش در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار گرفته بودند، ابوطالب (عليه السّلام) شبها جاى خواب رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) را عوض مى كرد و فرزندش على (عليه السّلام) را به جاى او مى خواباند

كه اگر سوء قصدى پيش آمد، جان رسول خدا (صلّى اللَّه حج (با تجديد نظر)، ص: 171

عليه و آله) در سلامت باشد «1» و در مواردى شخصاً، شمشير دست مى گرفت و از حضرت پاسدارى مى كرد و كفار، همين كه بزرگ مكه و قريش را حامى پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) مى ديدند از حركات ايذائى خود صرف نظر كرده، متفرق مى شدند «2».

در يكى از روزها، ابوطالب، پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) را نيافت، خيال كرد حضرت را گروگان گرفته يا شهيد كرده اند، فوراً بنى هاشم را جمع و همه را مسلح نمود و هر كدام را براى انتقام به سراغ يكى از بزرگان كفار فرستاد.

حمايت «مكتبى» نه «عاطفى»

بعضى خيال كرده اند كه اين همه حمايت ابوطالب (عليه السّلام) از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) به خاطر آن بود كه حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) فرزند برادرش بود و حمايت جنبه عاطفى داشته، غافل از اينكه:

1- عاطفه انسان نسبت به فرزند خود، بيش از فرزند برادر است و ما مى بينيم كه ابوطالب، فرزند خود را فداى رسول خدا حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) مى كرد. در شبهاى خطرناك، خوابگاه حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) را با خوابگاه فرزند خود عوض مى نمود «3».

حج (با تجديد نظر)، ص: 172

2- اگر عاطفه عمو بودن، سبب اينهمه محبت است، چرا ابولهب، عموى ديگر رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) اين همه كارشكنى مى كرد؟.

3- ساير بنى هاشم كه از قبيله رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) بودند و حتى به حضرت ايمان هم آوردند و در مشكلات نيز سهيم بودند، هيچ يك به اندازه ابوطالب

(عليه السّلام) ايثار و فداكارى از خود نشان نمى دادند.

بنابراين هيچ تحليل و تفسيرى براى آن همه ايثار ابوطالب (عليه السّلام) نسبت به حضرت رسول (صلّى اللَّه عليه و آله) جز ايمان قلبى وى در كار نيست.

پيروان پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) چنان شيفته مكتب مى شدند كه براى مسائل عاطفى (جز در مواردى كه خود اسلام مانع مى شد)، حسابى باز نمى كردند. در تاريخ مى خوانيم كه يكى از ياران رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) خدمت حضرت رسيد و اجازه خواست، پدر كافر خود را بكشد!!.

ابوطالب (عليه السّلام)، مؤمن قريش

دلائل ايمان ابوطالب (عليه السّلام) زياد است كه ما بسيار فشرده، گوشه اى از آن را از كتاب «الصحيح من السيره» نقل مى كنيم:

1- جملاتى كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) و ائمه هدى (عليهم السّلام) در باره ايمان او گفته اند، بهترين دليل بر، ايمان آن بزرگوار است.

2- حمايت هاى بى دريغ او از حضرت رسول (صلّى اللَّه عليه و آله) در شرائط بسيار سخت.

حج (با تجديد نظر)، ص: 173

3- اقرار ابوطالب (عليه السّلام) در اشعارى كه در باره پيامبر گرامى (صلّى اللَّه عليه و آله) و ارتباط خود با خداوند سروده است.

4- ابوطالب (عليه السّلام) به فرزند خود، جعفر و به همسر خود، فاطمه بنت اسد و به برادر خود، حمزه سفارش به اسلام و نماز و حمايت از محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) را مى كند.

5- حزن و استغفار و ناراحتى شديدى كه براى پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) هنگام فوت ابوطالب (عليه السّلام) پيدا شد، دليل ديگرى بر، ايمان اوست.

6- ابوبكر و عباس مى گويند كه ابوطالب (عليه السّلام) هنگام مرگ مى گفت: «لا الهَ الَّا

اللَّهُ، محمّد رَسُولُ اللَّه».

7- رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) بالاى منبر براى ابوطالب (عليه السّلام) دعا و استغفار كرد و از جنازه او تشييع نمود و به حضرت على (عليه السّلام) دستور غسل و كفن و دفن داد. فقط، نماز بر او گذارده نشد، زيرا تا آن زمان، نماز ميّت بر مسلمانان واجب نشده بود، همانگونه كه بر خديجه كبرى (عليها السّلام) هم نماز گزارده نشد.

8- حضرت على (عليه السّلام) هنگام فوت پدر بزرگوارش، مرثيه ها و اشعارى خواندند، و در نامه اى كه سال هاى بعد، براى معاويه فرستاد، مطالبى نوشتند كه از جمله آنها اين است: بسيار فرق است ميان پدر من، ابوطالب و پدرتو، ابوسفيان.

9- در روايتى مى خوانيم كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: من در قيامت، شفيع پدر و مادر و عمويم، ابوطالب (عليه السّلام) هستم.

حج (با تجديد نظر)، ص: 174

10- در حديث آمده است كه خداوند به پيامبرش وحى كرده كه آتش بر پدر و مادر و كفيل تو حرام است.

11- در اسلامِ فاطمه بنت اسد، شكى نيست، او از زنان سابقه دار و مهاجر است و اگر ابوطالب (عليه السّلام) مسلمان نبود هرگز اجازه داده نمى شد كه شوهر زن با ايمان، مرد غير مؤمنى باشد «1».

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: ابوطالب ايمان خود را در اوائل كار، همچون اصحاب كهف كتمان مى كرد و اين باكتيكى براى حمايت از پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بود. در آن زمان، اسلام نياز به يك چهره اجتماعى كه مورد قبول همه مردم منطقه باشد، داشت. چنانچه ابوطالب (عليه السّلام) در اوائل كار ايمان خود را اظهار مى كرد، كفار او

را كنار زده، راه را براى كوبيدن حضرت رسول (صلّى اللَّه عليه و آله) از هر طرف باز مى ديدند.

با اين همه دليل، جايى براى شك در ايمان ابوطالب (عليه السّلام) نيست. اگر يك دهم از فداكارى هاى ابوطالب را ديگرى انجام داده بود، صدها كمال و فضيلت براى او مى تراشيدند.

ولى در اينجا، ابوطالب (عليه السّلام) بايد چوب فرزند مظلومش را بخورد. او يك گناه نابخشودنى بيشتر ندارد، گناهش اين است كه پدر على بن ابى طالب (عليه السّلام) است و دستگاه بنى اميه و خلفاى ستمكار، حتى با سايه على (عليه السّلام) مخالفند. بايد به هر قيمت و تهمتى كه شده، اين خاندان را زير سؤال برده، تحقير نمايند و زحمات حج (با تجديد نظر)، ص: 175

چهل و دو ساله ابوطالب (عليه السّلام) را ناديده انگارند «1» بايد زحمات پدر، در مكه وپسر، در مدينه به دست فراموشى سپرده شود و تنها در گوشه و كنار، افرادى از ابوطالب، حمايت كنند، آن هم دچار مشكلات و زندانها و شكنجه شوند «2».

و يا بعضى، همچون ابن ابى الحديد در اشعار خود بگويد كه اگر ايمان و ايثار ابوطالب (عليه السّلام) و فرزند او على (عليه السّلام) نبود، هرگز، دين قد راست نمى كرد. آرى، بسيار كم هستند، افرادى كه علم و شناخت و انصاف و آزاد مردى آنان، دستخوش هوسها و نظام هاى طاغوتى نگردد.

اگر هيچ دليلى بر ايمان ابوطالب (عليه السّلام) جز وصيتنامه آن بزرگوار نداشتيم، كافى بود. مرحوم علامه امينى، در كتاب شريف «الغدير» «3» مى نويسد: ابوطالب (عليه السّلام) در لحظه مرگ فرمود:

«يامَعْشَر بَنى هاشِمٍ! اطيعُوا مُحَمَّداً وَ صَدِّقُوهُ تُفْلِحُوا وَتَرْشِدوا».

«از محمد (صلّى اللَّه عليه و آله) اطاعت

كنيد و او را تصديق نمائيد تا رستگار و ارشاد شويد».

همچنين در آستانه مرگ فرمود:

«محمّد، امين قريش است، راستگوى عرب است، داراى همه حج (با تجديد نظر)، ص: 176

كمالات است، دل هابه او ايمان دارد ولى زبان ها از ترس به انكار برخاسته، من مى بينم كه در آينده، مستضعفان دور او را گرفته، به حضرتش ايمان مى آورند و او با كمك همان مستضعفان صفوف قريش را خواهد شكست و سران آنان را خوار و خانه هاى آنان را خراب و بى پناهان را نيرومند و مصدر كارها خواهد نمود و در خاتمه فرمود:

«كُونُوا لَهُ وُلاةً وَلِحِزْبِهِ حُماةً»، «به او علاقمند و از حمايت كنندگان حزب او باشيد» «1».

شما را به خدا، چنين وصيتنامه اى را جز از مؤمن به رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) مى توان انتظار داشت؟ بى جهت نيست كه امام باقر (عليه السّلام) فرمود: ايمان ابوطالب (عليه السّلام) بر ايمان بسيارى از مردم ترجيح دارد و اميرالمؤمنين (عليه السّلام) دستور مى داد از طرف وى (به نيابت از ابوطالب «ع») حج به جا آورند «2».

چگونه مى توان ابوطالب (عليه السّلام) را مؤمن ندانست، در حالى كه بيش از سه هزار شعر از ابوطالب (عليه السّلام) به جاى مانده كه همه آنها دلالت بر ايمان او مى كند؟ «3».

چگونه مى توان در ايمان ابوطالب (عليه السّلام) شك كرد در حالى كه نوزده شعر جالب براى نجاشى، پادشاه حبشه، فرستاد كه با مسلمانان مهاجر به آن ديار، خوشرفتارى نمايد؟ «4».

حج (با تجديد نظر)، ص: 177

چگونه مى توان در ايمان كسى شك كرد كه پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) را از كودكى، آبرومند درگاه خدا مى دانست؟.

در تاريخ مى خوانيم: دو سال در مكه باران نيامد، ابوطالب

(عليه السّلام) حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) را كه كودكى شير خواره و در قنداق بود، روى دست گرفت و به سوى كعبه توجه نمود كمى او را به آسمان پرتاب كرد و گفت: «يا رب، بحق هذا الغلام اسقنا»، «پروردگارا! تو را به حق اين كودك، ما را سيراب نما».

ساعتى بيش نگذشت كه ابر سراسر آسمان را گرفت و باران شروع شد و (بعد از دو سال بى بارانى) بقدرى باريد كه مردم از خراب شدن مسجد ترسيدند. ابوطالب (عليه السّلام) كه دعا و توسل به آبروى اين نوزاد را، اين چنين مؤثر ديد، اشعارى در عظمت و مقام اين كودك (حضرت محمّد «ص») سرود «1».

اعمال سيزده گانه حج را انجام داديم، ولى:

آيا آگاهانه بود؟

آيا عاشقانه بود؟

آيا خالصانه بود؟

آيا اعمالم قبول شد؟

آيا اين چند ساعت و چند روزى كه به خدا توجه داشتيم، با عمرى غفلت، قابل قياس بود؟

آيا اين حركات و الفاظ، بعداً به وسيله گناهان تباه نخواهد شد؟

آيا شباهتى ميان حج ما با حج اولياى خدا هست؟

حج (با تجديد نظر)، ص: 178

آيا اين زاد و توشه اندك، پاسخ طول راه قيامت را مى دهد؟

آيا همه توفيق هاى من از طرف خدا نبود؟

آيا من قابل بودم كه خداوند، اينقدر به من لطف كرد و مرا به خانه خود آورد؟

آيا مى دانى كه چقدر رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) و خديجه (عليهاالسّلام) و اصحاب پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) در اين شهر زجر كشيدند كه تو، امروز به راحتى نمازى بخوانى؟

آيا مى دانى كه آرزوى زيارت كعبه و حج، به دل ميليون ها نفر ماند و عاقبت مردند و حج نيامدند؟

آيا در اين چند روزى كه مهمان

خصوصى خدا هستى، ميزبان را از خود ناراضى نكردى؟

آيا به جاى پرشدن ساك از سوغاتى، قلبت از ايمان پر شد؟

آيا از معنويات آن ديار، چيزى به ارمغان آوردى؟

آيا دو ركعت نماز با توجه، كنار خانه خدا خواندى؟

آيا ساعاتى كه در مسجد گذراندى، بيشتر بود يا ساعاتى كه در بازارها و هتل ها؟

آيا عبادتهايت بيشتر است يا جنايتهايت؟

آيا تشكرت بيشتر است يا كفران نعمتت؟

با خود فكر كن، آيا در برگشتن، احساس روح و نور تازه اى در خود مى كنى؟ چقدر، متحول شدى و در چند نفر تحول به وجود آوردى؟

آيا ديگر توفيق چنين سفرى را پيدا مى كنى؟

آيا شوق زيارت، براى نوبت هاى ديگر در دلت بيشتر شده است؟

حج (با تجديد نظر)، ص: 179

آيا اگر بعد از مراجعت، مردم ترا حاجى صدا نزنند، احساس ناراحتى نمى كنى؟

شايسته است، انسان براى ايجاد روحيه عشق به خدا و غرور زدايى در خود، كمى فكر كند و پاسخ اين سؤالات را از درون خود بشنود، سپس از مكه خارج شود.

از مكه بيرون مى رويم

همين كه اعمال حج تمام شد، كم كم زائران خانه خدا، خود را آماده برگشتن كرده، از مكه خارج مى شوند.

خداحافظ، اى شهر امن، شهر وحى، زادگاه پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) و على (عليه السّلام) و فاطمه (عليها السّلام).

خداحافظ، اى آزمايشگاه ابراهيم (عليه السّلام)، اى قربانگاه اسماعيل (عليه السّلام).

خداحافظ، اى عبادتگاه، اى قبله گاه، اى شكنجه گاه ياران پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) در صدر اسلام.

خداحافظ، اى زمزم، اى صفا، اى مروه، اى حرم، اى منى، اى مشعر، اى عرفات!

خداحافظ، اى مكانى كه گناهانم در تو بخشيده، دلم در تو تپيده، اشكم در تو ريخته، صورتم در آفتاب تو مانده، كامم از زمزم تو

سيراب شده است.

خداحافظ، اى ابراهيم (عليه السّلام) اى اسماعيل (عليه السّلام) و اى هاجر (عليها السّلام)، بنيان گذاران كعبه، ايثارگران مخلص و عاشقان حج (با تجديد نظر)، ص: 180

خدا.

خداحافظ، اى خديجه (عليها السّلام)، اى اولين بانوى اسلام، اى كسى كه جان ومال خود را، فداى توحيد نمودى و از سرزنش ها نهراسيدى و قلب پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) و رضاى خدا را به خود جلب كردى تا مادر فاطمه (عليها السّلام) شدى.

خداحافظ، اى ابوطالب (عليه السّلام) اى حامى پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) اى مؤمن به خدا و رسول (صلّى اللَّه عليه و آله)، اى متكفل رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله)، اى پدر على (عليه السّلام)!.

خداحافظ، اى بلال، اى مؤذن رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله)، اى شكنجه شده توسط مشركان، اى شكنجه شدگان دوره آغاز اسلام.

خداحافظ، اى كعبه، اى زادگاه على (عليه السّلام)، اى معشوق مؤمنين، اى مكان مقدسى كه با آن همه جمعيت كه دورت، طواف مى كنند، غريب هستى و بارها ترا خراب كرده، يا بت خانه ات كردند و فرزندت على (عليه السّلام) را از دامن تو گرفته، كنار زدند و كليددارى تو را، نالايقان و خودفروختگان به ابرقدرتها، به دست گرفته اند.

خداحافظ، اى حجرالأسود، فرشته اى كه در قالب سنگ به عنوان دست خدا در دسترس ما قرار گرفتى تا با تماس با تو بيعت خود را با خدا تجديد كنيم «1».

خداحافظ، اى مسجدالحرام، اى سرزمين مقدس كه طبق فرمان قرآن، افراد ناپاك و بى تقوا حق سرپرستى ترا ندارند «2».

حج (با تجديد نظر)، ص: 181

خداحافظ، اى زمزم، اى آبى كه براى هر دردى شفايى «1».

خداحافظ، اى حرم، اى سرزمين امن، اى خانه اى كه

درهايت بر روى همه مردم باز بود و حتى گياه و حيوان در تو، امان داشتند.

خداحافظ، اى محل قيام مهدى (عج)، اى خانه مردم، اى خانه خدا، اى اولين نقطه زمين، و اى سرزمين خاطره ها، و اى آبستن حوادث!

انسان، هنگام خروج از مسجدالحرام و مكه در حالت مخصوصى قرار مى گيرد، گويا علاقه به مكان در او، جزء سرشت و فطرت شده، تا جايى كه دل كندن برايش سخت است و هر كه به حج مى رود، سال بعد عاشق تر مى شود و هر سال به هنگام عزيمت حجاج، دلش در هواى مكه و مدينه شور ديگرى پيدا مى كند.

سفارشى از امام صادق (عليه السّلام)

امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد: آنگاه كه خواستيد از مكه خارج شويد، طواف وداع انجام دهيد و خود را به كعبه بچسبانيد و بعد از ستايش و حمد خداوند و صلوات بر پيامبر گرامى (صلّى اللَّه عليه و آله) بگوئيد:

خدايا! پيامبرت (صلّى اللَّه عليه و آله) در راه تو سختى ها كشيد تا پيام ترا به مردم رسانيد.

خدايا! اكنون كه در حال برگشتن از مكه هستم، مرا با دست پر و سعادتمند برگردان، همانگونه كه نسبت به زائران خالص عنايت دارى، به من هم نظر لطف بنما.

حج (با تجديد نظر)، ص: 182

خدايا! اگر مرگم فرا رسيد كه بار ديگر به اينجا نيامدم، مرا ببخش و اگر نزد تو عمرى دارم، باز هم توفيق زيارت خانه ات را نصيبم كن.

خدايا! اين سفر را آخرين سفر من قرار مده.

خدايا! مرا بر مركبى نشاندى و از شهرها عبور دادى تا به خانه ات وارد كردى، با اين همه لطف، خيال مى كنم مرا بخشيده باشى.

خدايا! اگر عفوم كردى، رضايتت را از من بيشتر نما، و اگر

تا كنون نبخشيده اى، اكنون كه از خانه ات مى روم، مرا ببخش.

خدايا! از خانه ات بيرون مى روم، ولى به تو و به خانه ات علاقه دارم.

خدايا! من و بستگانم را از هر گونه خطا و انحراف حفظ نما.

و در پايان اين جمله را بگو: «آئِبُونَ، تائِبُونَ، عابِدُونَ، لِرَبِّنا حامِدُونَ، الى رَبَّنا راغِبُونَ، الى رَبِّنا راجِعُونَ».

«خدايا! ما از كردار خود برگشته ايم، توبه كرده ايم، بندگان توييم، ستايشگر پروردگارمان هستيم، به خداى خود عشق مى ورزيم و به سوى او باز مى گرديم».

در حديث مى خوانيم كه امام صادق (عليه السّلام) همين كه خواست از مسجدالحرام خارج شود، سر به سجده گذاشت و براى مدتى طولانى در حال سجده بود، بعد سر برداشت و از مسجد خارج شد «1».

حج (با تجديد نظر)، ص: 183

به سوى مدينه

اشاره

اى كاش، جاده اى كه از مكه به سوى مدينه كشيده اند، همان جاده اى مى بود كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) بر آن حركت مى كرد تا در مسير هم، پاى خود را جاى پاى آن بزرگوار مى گذاشتيم.

اى كاش، جاده از كنار سرزمين غدير خم مى گذشت تا در مسير، جايگاه انتصاب مقام رهبرى را هم مى ديديم و به ياد مى آورديم كه:

اينجا، غدير خم است. در مسير راه مدينه است. محل جدا شدن حجاج مدينه و يمن و حبشه از يكديگر است.

اينجا، محلى است كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) حامل رساندن پيامى بس بزرگ شد.

اينجا، مكانى است كه حجاج، آخرين ديدار را با رسول گرامى (صلّى اللَّه عليه و آله) داشتند و بعد هر دسته از طريقى به سوى ديار خود رفتند.

اينجا، همان جايى است كه على بن ابى طالب (عليه السّلام) به حج (با تجديد نظر)، ص: 184

فرمان خداوند متعال، به

مقام رهبرى رسيد.

اينجا، مكانى است كه مردم با حضرت على (عليه السّلام) بيعت كرده، به وى تبريك گفتند، ولى چيزى نگذشت كه حضرت را رها كردند.

اينجا، محل سخنرانى رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) است.

اينجا، محل آزمايش مردم است تا مؤمنان واقعى كه تسليم فرمان خداوند هستند، از منافقان جدا شوند.

اينجا، از زمين هايى است كه شاهد بزرگترين چهره هاى نفاق بوده است.

به هر حال، خداوند جزاى كسانى كه منطقه غدير خم و حوادث آن را ناديده گرفته اند، بدهد.

به سوى مدينه مى رويم، به ياد آن روزى كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) به سوى مدينه رفت، (هجرت)، تو بعد از انجام «سيزده عمل» حج «1»، به سوى مدينه مى روى، ولى پيامبر گرامى (صلّى اللَّه عليه و آله)، بعد از «سيزده» سال رنج و شكنجه، به سوى مدينه رفت.

هنگامى كه پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) به مدينه مى رفت، تمام كفار مكه آماده ريختن خون او شده بودند «2»، ولى ما در كمال رفاه و امنيت به مدينه مى رويم.

هنگامى كه حضرت على (عليه السّلام) (بعد از كمى توقف در مكه) به سوى مدينه حركت كرد و خود را قبل از ورود به مدينه به حج (با تجديد نظر)، ص: 185

رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) رساند، پاهاى مباركش چنان صدمه ديده بود كه قدرت راه رفتن نداشت، و رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) او را در آغوش گرفته، آب دهان خويش را به پاى او ماليد كه ورم و صدمه پاى او براى هميشه برطرف گرديد «1».

ما، به سوى مدينه مى رويم با هدايا و سوغاتى كه معمولًا تهيه كرده ايم. اما صُهيب (بر وزن حسين)، يكى

از ياران رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) «2»، همين كه خواست از مكه خارج شود، كفار تمام اموالش را گرفته، ضبط كردند، ولى او، دست از اسلام و هجرت و عشق به رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) برنداشت، همين كه خبر به پيامبر گرامى رسيد، فرمود: «او ضرر نكرد» «3». به هر حال، بسيار بجاست كه انسان، گاه و بيگاه، مقايسه اى ميان وضع خود با اولياى خدا و رفاه خود با شكنجه هايى كه آن بزرگواران كشيده اند، داشته باشد تا روح قدرانى را در خود زنده كند.

مدينه، مدفنِ پيغمبر ماست كه خاكش سرمه چشم ترِ ماست مدينه، مهبط جبريل بوده است مدينه، مرقد چار اختر ماست مدينه، سرفراز و سربلند است مدينه، داغدار و دردمند است زديوار و زمين و كوچه هايش صداى ناله زهرا، بلند است بقيعِ دل خراش ما، در اينجاست قبور اولياى ما، در اينجاست درونش قبر بى نام و نشانى است كه مى گويند آنجا قبر زهرا است حج (با تجديد نظر)، ص: 186

خداوندا! بسى حسرت كشيديم به شهر پاك پيغمبر رسيديم مدينه آمديم، اما دريغا كه قبر حضرت زهرا نديديم بقيع ما، نشانش بى نشانى است بقيع ما، گلستان نهانى است درون شب در اين گلزار خاموش چراغش نور ماه آسمانى است

به سوى مدينه

شهرى كه زيبايى ها دارد. در غربت پيامبراكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) حضرت را با آغوش باز پذيرفتند و هنگام ورودش، سرودها خواندند، از آن بزرگوار استقبال شايانى كردند. حضرت را يارى نمودند، خانه هاى خود را در اختيار مهاجران گذاشتند، رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) را در جبهه ها و جنگ ها يارى نمودند. پيام حضرتش را به اطراف رساندند.

شهرى كه بيشترين

آيات حقوقى و اجتماعى و سياسى و اقتصادى و اخلاقى در آن نازل گشت.

شهرى كه طرح اخوت و برادرى اسلامى در آن پايه ريزى شد.

شهرى كه بنيان حكومت اسلامى در آن ريخته شد.

شهرى كه از آنجا، دانشجويان مكتب امام صادق (عليه السّلام)، علم را به روى جهانيان گشودند. اينها، گوشه اى از زيبايى هاى اين شهر بود.

ولى در همين شهر، امامان ما شهيد شدند. جنازه مبارك امام حسن مجتبى (عليه السّلام)، تيرباران شد، فاطمه زهرا (عليهاالسّلام) در آن كتك خورد و اشكها ريخت و خطبه ها خواند. در اين شهر، بزرگترين حج (با تجديد نظر)، ص: 187

توطئه ها عليه اسلام صورت گرفت. در اين شهر، براى كوبيدن برنامه هاى مفيد، مسجد ضرار ساختند. چهره هاى نفاق، كارها كردند، تا جايى كه اين شهر ديگر نتوانست، ابوذر غفارى، آن صحابى بزرگوار را تحمل كند و ...

وارد اين شهر مى شويم، رسول گرامى اسلام (صلّى اللَّه عليه و آله) همين كه وارد مدينه شد از هر سو، حضرتش را دعوت مى كردند، پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) كه ديد، قبول هر دعوتى مسأله آفرين است، فرمود: من خودم منزلى انتخاب نمى كنم، بلكه شتر را رها مى سازم، هر كجا كه خوابيد، آنجا را مسكن قرار مى دهم، و اين در مديريت، يك اصل است كه رهبر جامعه بايد بى طرف باشد و از هرگونه عملى كه شكافى در صفوف مسلمين به وجود آورد، خوددارى نمايد.

ورود پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) به مدينه و خوابيدن شتر در خانه «ابو ايوب انصارى» «1» كه به قول سلمان فارسى (ره): «در مدينه از او فقيرتر نبود.» «2»، چه درسى به ما مى دهد؟ جز توجه به محرومان و عزيز كردن

طبقه بى بضاعت و بى اعتنايى به نام ها و نشانه ها و ...؟

بزرگترين و سريعترين عملى كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در مدينه انجام دادند، اقدام به ساختن مسجد بود و شخص پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) در ساختن اين مسجد، سنگ حمل ونقل مى كرد «3» و مسلمانان هم كمك مى كردند تا مسجد ساخته شد. جالب اين است كه زنان مسلمان نيز، شبها در ساختن و سرعت بخشيدن به ساخته شدن حج (با تجديد نظر)، ص: 188

مسجد، كار مى كردند «1».

زيارت پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)

اشاره

در روايات شيعه و سنى مى خوانيم: كسى كه به حج رود و در مدينه به زيارت رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) نرود، جفا كرده است «2».

پيامبر عزيز فرمود: «مَنْ زارَنى حَيّاً وَ مَيِّتاً كُنْتُ لَهُ شَفيعاً يَوْمَ الْقِيامَةِ» «3»، كسى كه مرا در حيات يا بعد از مرگم، زيارت نمايد، روز قيامت شفاعتش مى كنم.

در حديث ديگر از حضرت على (عليه السّلام) مى خوانيم: «اتِمُّوا بِرَسُولِ اللَّهِ حَجَّكُمْ اذا خَرَجْتُمْ الى بَيْتِ اللَّهِ»، هر گاه حج شما تمام شد به زيارت رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) برويد كه در حقيقت تكميل حج شما بستگى به آن دارد.

پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) به امام حسن (عليه السّلام) فرمود: «هر كه من يا پدرت و يا تو را زيارت كند، بر من لازم است در قيامت به ديدن او روم و او را از چنگال گناهان رهايى بخشم» «4».

پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: «كسى كه امام حسن (عليه السّلام) را در قبرستان بقيع زيارت نمايد، روز قيامت كه بر صراط عبور مى كند، لغزشى نخواهد داشت» «5».

حج (با تجديد نظر)، ص: 189

در

چند روايت مى خوانيم: زيارتى سبب ورود به بهشت مى شود كه تنها انگيزه انسان، عشق و معرفت باشد، نه اينكه براى اهداف ديگرى مسافرت كند و زيارت در كنار ساير هدفها قرار گيرد «1».

رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمودند: من در قيامت، همسايه زائران خود خواهم بود.

در جاى ديگر فرمودند: زائران من، همچون مهاجرانى هستند كه در زمان حياتم براى يارى من به مدينه هجرت كرده باشند «2».

آن قدر در مورد زيارت رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) سفارش شده است كه براى كسانى كه توانايى رفتن به مدينه را ندارند، دستور داده شده از دور به پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) سلام كنند، زيرا مأموران الهى، آن سلام را خدمت پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) مى رسانند «3».

آرى، كسى كه پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) را زيارت كند، گويا خداوند را در عرش زيارت نموده است «4».

مدينه مركز نور، پايگاه تأسيس حكومت اسلامى، و زيارتگاه چهار امام عزيز و فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) است.

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: كسى كه در مدينه مرا زيارت كند، گرفتار فقر نمى شود «5».

تمام پاداشها و ارزشهايى كه براى زيارت رسول گرامى (صلّى اللَّه حج (با تجديد نظر)، ص: 190

عليه و آله) گفتيم، براى كسى كه هر يك از امامان معصوم (عليه السّلام) را زيارت كند، ثبت مى شود «1».

اكنون كه چند حديث در باره اهميت زيارت رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) و ائمه هدى (عليهم السّلام) نقل كرديم، مناسب است كمى به آثار و نقش تربيتى زيارت اولياى خدا، اشاره اى بنماييم:

1- زيارت، قدردانى از زحمات است

انسان با زيارت اولياى خدا اعلام وفادارى مى كند و با حضور خود مى گويد: زحمات شما

را فراموش نكرده ام، راه مستقيمى كه خداوند به من مرحمت فرموده است از طريق رنجها، زحمتها و خون هايى است كه شما نثار مكتب نموديد.

در روايات مى خوانيم هر كه را دوست مى داريد به او بگوييد: «تو را دوست دارم» تا اين علاقه شديدتر شود و در زيارت، اعلام دوستى و تجديد عهد مى كنيم «2». يكى از صفات خداوند، «شكور» است؛ يعنى، از زحمات بندگان قدردانى مى كند، جايى كه خداوند، قدردانى مى كند، تكليف ما روشن است.

2- تاييد عملى

اجتماع بر مزار شهيد، بسيار معنا دارد، هشدار دارد، به مردم مى فهماند كه ما طرفدار راه او هستيم، ما از شهادت و مرگ نمى ترسيم. با

حج (با تجديد نظر)، ص: 191

حضور مردم در كنار قبر اولياى خدا، مى توان سنجش افكار كرد و روحيه مردم را به دست آورد و خط فكرى، سياسى و مكتبى مردم را شناسايى نمود.

3- شكوفا شدن خصلت مظلوم يابى

ارزش انسان به شكوفاشدن كمالات و خصلت هاى اوست و گرنه جماد است و يكى از خصلت ها و كمالات، روح مظلوم يابى است، و انسان با حضور خود بر مزار مظلومان تاريخ، اين روحيه را در خود زنده مى كند، هم به خود تلقين و هم به جامعه اعلام مى كند كه بايد انتقام خون اين شهدا را از ستمگران بگيريم، غيرت او به جوش مى آيد، براى مظلوم اشك مى ريزد، بى تفاوتى هاى انسان، زدوده مى شود، و تعهد و تعصب مكتبى او زنده مى گردد.

4- هشدار به ستمگران

ستمگران تاريخ با ريختن خون اولياى خدا، مى خواهند آن بزرگواران را به دست فراموشى بسپارند امّا حضور پر شور مردم بر مزار شهدا، مشت محكمى است بردهان ستمگران. عكس العملى است تا خيال نشود با شهيد كردن، مى توان فكر و هدف آنان را نيز محو نمود. در زيارت نامه ها بر ستمگران تاريخ انواع نفرين ها و لعنت ها شده است، و به همين دليل بود كه سال ها از رفتن مردم به كربلا جلوگيرى مى شد، چون كربلا جغرافى نيست، تاريخ است، شهر نيست، كتابخانه است. زمين نيست، زمينه است. اين شهر جماد نيست، پيام است. مسافرت به كربلا،

حج (با تجديد نظر)، ص: 192

مبارزه با طاغوت است. زيارت نامه ها، قطعنامه ها است. اشكها، تيرهاست، ناله ها، فريادها است.

5- مركز شناسايى همفكران

مزار شهيد و زيارت اولياى خدا، بهترين مركز شناخت انقلابيون و همفكران است. شور و حماسه، اشك ها و ناله هايى كه افراد از اطراف جهان در كنار قبر اولياى خدا دارند، مى تواند، عامل شناسايى و مزار شهيد مى تواند، سالن اجتماعات و سمينار انقلابيون و گزينش دردمندان و اتاق انتظار متعهدان و پيوند دهنده مبارزان باشد.

6- تقرّب به اولياى خدا

اگر كسى از راه دور به انسان اظهار علاقه كند، يك نوع محبت و تقرب پيدا مى كند، ولى هر چه نزديك تر شود و علاقه خود را اعلام نمايد، محبت شديدتر مى شود. نزديك شدن بدنمان به مزار اولياى خدا، عامل نزديك شدن روحمان به روح آن بزرگواران است.

7- زيارت اولياى خدا؛ يعنى، ارزيابى

در زيارت، همين كه شخص در برابر انسان هاىِ كامل قرار گرفت و خود را با آنان (كه به حق ميزان انسان مى باشند) «1» مقايسه كرد، متوجه فاصله ها مى شود، آنان به كجا رسيدند ما كجا هستيم!

حج (با تجديد نظر)، ص: 193

به آنان فرشتگان نازل مى شدند و بر ما وسوسه ها.

آنان، معدن رحمت بودند و ما معدن بخل.

آنان، خزينه دار علم بودند و ما يك پارچه، جهل.

آنان، چراغ هدايت، وارثان انبيا دعوت كننده به راه خدا، رهبر مردم، سرّ خدا، جانشينان خدا، ذريّه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله)، عاشقان خدا، مخلصان خدا، انتخاب شدگان خدا، نور خدا، راه خدا، برهان خدا، هدايت شدگان، هدايت كنندگان، صادقان و رستگاران بودند.

كلام آنان نور، فرمانشان رشد، سفارششان تقوا، عملشان خير، عادتشان احسان بود.

گوشه اى از سيماى امامان معصوم (عليهم السّلام) را در زيارتنامه «جامعه كبيره» مطالعه كنيد، بعد به قضاوت بنشينيم كه ما در برابر چه افرادى و بر مزار چه كسانى قرار گرفته ايم؟!

آن بزرگواران همه داراى اخلاق الهى بودند، ولى بعضى از ما، داراى انواع بديهاييم هستيم.

ما افرادى مريضيم كه در برابر انوار الهى رهبران معصوم، شهداى زنده و آبرومندان درگاه خدا قرار گرفته ايم.

آرى، در زيارت، «انسان ناقص» دربرابر «انسان كامل» قرار مى گيرد، و احساس حقارت كرده، شرمنده مى شود.

خوب است، قبل از شروع زيارتنامه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله)، كمى با پيامبر گرامى (صلّى

اللَّه عليه و آله) گفتگو نموده و از محضرش عذرخواهى كنيم.

عذرخواهى از رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله)

يا رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) من به زيارتت آمده ام، ولى از اينكه خود را از امت تو بدانم، شرمنده هستم، يا رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) طبق آيه قرآن، روز قيامت تو از قوم و امت خود به درگاه خدا شكايت كرده، مى گويى: «اى پروردگار من، اين مسلمانان قرآن را رها كردند، گروهى نتوانستند، بخوانند، گروهى خواندند و نفهميدند، گروهى هم كج فهميدند، گروهى عمل نكردند، گروهى در عمل به قرآن، اخلاص نداشتند، گروهى در خط قرآن پايدار نبودند، گروهى ميان قرآن و اهل بيت (كه مفسران واقعى قرآن بودند) جدايى انداختند، گروهى به بعضى آيات ايمان آورده، بعض ديگر را رها مى كردند و گروهى افكار غير الهى را با آيات تو مخلوط و مكتبى التقاطى ساختند «1».

يا رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله)، من به جاى تلاوت قرآن و تدبّر در آياتش و به كارگيرى فرمان هايش، فقط اين كتاب را بالاى سر مسافر گرفتم. با آن استخاره كردم. سر قبر مردگان خواندم. وسيله كسب قرار دادم. به آن سوگند خوردم و ...

يا رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله)، به جاى تعليم قرآن به فرزندانم، فرهنگ هاى غير اسلامى را به آنان ياد دادم.

حج (با تجديد نظر)، ص: 195

يا رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله)، هر چه گفتى، خلاف كردم و اكنون به پيشگاه تو آمده ام و عذرخواهى مى كنم، زيرا قرآن اميد عفو به من داده كه فرموده است:

«وَلَوْ انَّهُمْ اذْ ظَلَمُوا انْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً» «1».

«هرگاه كسانى كه به خود ظلم كرده اند (گناهكاران)،

نزد پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) آمده، از رفتار خود شرمنده باشند و استغفار نمايند و رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) هم در حق آنان، دعا و استغفار كند، خداوند آنان را مى بخشد».

يا رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه وآله) من نيز گناه كرده ام و شرمنده ام، به زيارت تو آمده ام، تنها يك شرط براى عفو من باقى است و آن، استغفار و دعاى توست.

يا رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) تو همان پيامبرى هستى كه در روز فتح مكه، همه كسانى را كه به تو آزار رسانده بودند، بخشيدى.

يا رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) تو همان پيامبرى هستى كه خداوند در باره اخلاق تو فرمود: «انَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» «2».

يا رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) اگر ظلم هاى تمام مردم را يك سو قرار دهند، آبرو و بزرگوارى تو مى تواند، همه آنها را بپوشاند و ببخشد.

يا رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) از راه دور آمده ام، با اميدهاى حج (با تجديد نظر)، ص: 196

فراوان آمده ام، مهمان تو هستم، راه و چاره اى جز شفاعت تو ندارم، شفاعتِ تو، مرا نجات مى دهد، ولى چيزى از تو نمى كاهد.

كمى كه با پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) گفتگو كرديم، زيارتنامه را مى خوانيم و در مسجد پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) هر كجا مزاحم ديگران نبوديم به نماز مى ايستيم و دست به دعا برمى داريم.

خوب است، زائران خانه خدا كمى در كنار اين مسجد فكر كنند كه اينجا، كجاست؟ اين مسجدى است كه رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) با دست مبارك خود در ساختمان آن شركت كرد، چه حوادثى در آن واقع شده است؟.

از اين مسجد، جبهه هاى

نظامى تشكيل و تقويت مى شد.

در اين مسجد، تعليم و تعلّم و تربيت مسلمانان صورت مى گرفت.

در اين مسجد، مشورت ها مى شد، ديدارها، قراردادها، بسيج نيروها و حركتها واقع مى شد، پيام ها به اطراف صادر مى گشت.

در اين مسجد بود كه يكى از ياران پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بعد از خلاف و جنايت خود، چنان پشيمان شد كه خود را به يكى از ستون هاى مسجد بست و چند شبانه روز غذا نخورد تا رسول گرامى (صلّى اللَّه عليه و آله) از طريق وحى مطلع شد كه توبه او قبول گشته است و طناب را باز كرد و او به شكرانه قبول توبه اش، اموال خود را در راه خدا بخشيد «1».

و امروز، همان ستون به نام «ستون توبه» در ميان قبر مطهر رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) و منبر قرار گرفته است. با خود فكر كن حج (با تجديد نظر)، ص: 197

كه در كجا هستى؟ مسجدى كه دو ركعت نماز در آن بعد از مسجدالحرام، بيشترين فضيلت را دارد.

امام صادق (عليه السّلام) از پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) نقل مى كند كه نماز در مسجدالنبى (صلّى اللَّه عليه و آله) مساوى با ده هزار نماز در مساجد ديگر است «1».

مسجدى است كه پايه هاى آن، هر كدام خاطره ها دارد. دركتاب «وفاء الوفاء» جلد اول از صفحه 439 تا صفحه 453، نام پايه ها و استوانه ها (كه هر كدام نشان دهنده خاطراتى است) نوشته شده است «2».

نام يك پايه، استوانه توبه است، همان ستونى كه «ابولبابه» خود رابه آن بست. نام ستون ديگر، استوانه «سرير» است، جايى كه مسند و جايگاه رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بوده است.

نام

ستون ديگر، استوانه «محرس» است، جايى كه على بن ابى طالب (عليه السّلام) از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) حراست و خفاظت مى فرمود و احياناً به مراجعين كمك مى كرد.

استوانه «وفود»، يكى ديگر از ستون هايى است كه جايگاه مهمانان خارجى رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) بود.

هدف، شمردن ستون ها نيست، مسأله اصلى آن است كه بدانيم كجا هستيم و متوجه باشيم و خدا را شكر كنيم كه دردنيا به زيارت كسى حج (با تجديد نظر)، ص: 198

آمده ايم كه ما را زنده كرد «1» و از ظلمات جهل و شرك و تفرقه به نور توحيد و علم و وحدت، فراخواند.

خدا را شكر كنيم كه در دنيا، قدم در بهشت گذاشتيم، زيرا در حديث مى خوانيم كه حد فاصل منبر پيامبر گرامى (صلّى اللَّه عليه و آله) و خانه حضرت كه اكنون محل قبر آن بزرگوار است، باغى از باغهاى بهشت است «2».

به هر حال، در مسجد پيامبراكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بنشين و به بارگاه حضرت نظاره كن. گوش دل را خوب باز كن، شايد كه پيام هايى بشنوى كه مى گويد: اى مسلمانان! اين مسجد با ده ستون از درخت خرما بناگرديد و چند صد متر بيشتر نبود، ولى به خاطر رهبرى هاى رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) و اتحاد مسلمين، لرزه بر اندام تمام ابرقدرتهاى زمان خود انداختند، ولى امروز، به جاى درخت خرما پايه هايى از سنگ و سيمان دارد و مسجدى است بيش از پانزده هزار متر مربع كه جمعيتى بيش از يك ميليون نفر را در جاى مى دهد، امّا لرزه بر اندام هيچ ظالمى نمى افكند. راستى، چه شد كه نماز و مسجد روح

خود را از دست داد؟

آرى، كنار زدن رهبرانى همچون ائمه اطهار (عليه السّلام) جز اين، نتيجه اى ندارد.

كمى به مرقد رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) نگاه كن. اينجا، خانه شخصى پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) بوده كه تا سال 88 هجرى حج (با تجديد نظر)، ص: 199

با وضع ساده وطبيعى خودش باقى بود و فرزندان امام حسن و امام حسين (عليهما السّلام) در آن حجره ها سكونت داشتند، اما وليد بن عبدالملك، آن حجره ها را خراب و جزء مسجد كرد و آن آثار نورانى از بين رفت «1».

زائر خانه خدا، بايد كمى فكر كند، مسلمانان صدر اسلام كه به خاطر يارى پيامبر اسلام (صلّى اللَّه عليه و آله) و حفظ دين خود از مكه به مدينه هجرت كردند و در كمال فقر بودند، در كنار همين مسجد، در گوشه اى كه نامش «صفه» است، مى نشستند و با آنكه گرسنه بودند و لباس بسيار ساده اى داشتند، در صف اول نمازها و جبهه ها شركت مى كردند و پيامبراكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: هر كس در منزل غذاى دو نفر دارد، يكى از اين مسلمانان مهاجر را با خود به خانه ببرد و هر كه غذاى چهار نفر دارد، پنجمين نفر را از اصحاب صفه قرار دهد «2».

راستى، اين دين با چه شكنجه هايى در مكه و مشكلاتى در هجرت و جنگ هايى در مدينه به دست ما رسيده است؟

فكر و تأمل در كنار مسجد

اى زائر قبر پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله)، كمى فكر كن.

مدينه موزه اى است كه اسرار تاريخى در آن حفظ شده است، جاى رشد، فكر و بار گرفتن است.

به هر حال، مسجد پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)

جايگاه صدها

حج (با تجديد نظر)، ص: 200

و هزارها خاطره است كه انسان نبايد از كنار آنها بى تفاوت بگذرد. چه خاطراتى در اين مسجد واقع شده است!

زمانى از اين مسجد و شهر، نور هدايت و وحى، نور ايمان و علم، نور آزادى و عدالت به سراسر دنيا تابيد تا آنجا كه نام آن، «مدينه منوره»؛ يعنى، شهر درخشنده شد. امّا، روز به روز در كم كردن نور آن، تلاشها كردند. از جمله:

1- با ساختن مسجد جامع اموى در دمشق، فكر مردم را متوجه شام كردند.

2- مركز حكومت را از مدينه به بغداد، شام، قاهره و ... انتقال دادند.

3- در بغداد و اسلامبول و اندلس، كتابخانه ها، مدارس و كاخ ها ساختند، ولى امكانات تحصيل در مدينه را كم كردند.

4- اهل بيت پيامبراكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) را در اين شهر كشتند.

5- در برابر كرسى درس ائمه اطهار (عليهم السّلام) رقيب تراشى كردند.

6- حدود نهصد سال قبل (557)، چند جاسوس مسيحى به نام زائر مدينه، نزديك قبر مطهر، مدتى طولانى منزلى اجاره كردند و شبها، مخفيانه از طريق نقب زدن تصميم داشتند، جنازه مقدس رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) را بربايند كه توطئه كشف شد و آنها به قتل رسيدند «1».

ناله از وضع مسجد

گاه و بيگاه، عاشقان حرم پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) به عنوان تبرك، ضريح يا منبر يا ديوار و در مسجد را مى بوسند و بدين وسيله، پاسخى به احساسات پاك خود مى دهند. اما گروهى كه فعلًا در عربستان قدرت را به دست دارند از اين بوسيدن و احترامات و تبرك جستن، جلوگيرى مى كنند. و به عاشقان رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) نسبت شرك مى دهند!

شرك و توحيد به

دست افراد است تا به هر معنايى ميل دارند تفسير كنند و هر كه را خواستند، مشرك بنامند.

هيچ يك از رهبران چهار مذهب اهل سنت، اين نوع كارها را تحريم نكرده اند «1».

مرحوم علامه امينى (ره)، بيست حديث از اهل سنت نقل كرده كه تبرك جستن به رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) مانعى ندارد و در صدر اسلام معمول بوده است «2».

يكى از علما و مدرسين حوزه علميه قم «3»، كتابى به نام «تبرك الصحابه»، متجاوز از چهارصد صفحه، در باره تبرك جستن اصحاب در زمان حيات رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) و بعد از رحلت آن حضرت حج (با تجديد نظر)، ص: 202

نوشته اند و در اين كتاب، صدها حديث از مهمترين كتاب هاى اهل سنت به عنوان شاهد، بيان شده است كه انصافاً تحقيق و تتبع كاملى است.

مگر در حديث نمى خوانيم كه ابوبكر بر سر جنازه مقدس رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) حاضر شد و حضرت را بعد از رحلت بوسيد؟ «1».

مگر حضرت يوسف (عليه السّلام) به برادران نگفت: «پيراهن مرا نزد پدر برده آن را روى صورتش بيندازيد تا چشمهاى او بينا شود»؟ «2».

آيا پارچه اى كه در جوار يوسف عزيز (عليه السّلام) بود، اثر دارد ولى اشيايى كه در جوار رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) است بى اثر است؟!

چرا وقتى كه ما «يا اللَّه»، «يا محمد» (صلّى اللَّه عليه و آله) گفتيم، مشرك مى شويم، در حالى كه آيات قرآن بارها رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) را در كنار نام مقدس خداوند آورده است و يك عمل را به هر دو نسبت داده است «3».

مگر ما زندگى و حيات برزخى را

كه بارها قرآن با صراحت بيان فرموده است، قبول نداريم؟ حيات برزخى مانند همين زندگى دنيوى است، «احْياءُ عِنْدَرَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» «4»، شهدا هم رزق دارند و هم نسبت به افرادى كه در آينده به آنان ملحق مى شوند، خوشحالى مى كنند. بنابراين حج (با تجديد نظر)، ص: 203

تبريك و توسل در مقام پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) چه ارتباطى با شرك دارد؟

آيا احترام به رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) و بوسيدن آستان قدس او شرك است، ولى خم شدن و اطاعت از ابرجنايتكاران، شرك نيست؟

مگر حضرت مسيح (عليه السّلام) با اذن خدا، مردگان را زنده نمى كرد، و مگر رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بالاتر از عيسى (عليه السّلام) نيست و مگر اولياى خدا، در برزخ از زندگى عالى برخوردار نيستند؟

مگر فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) بر سر قبر پدر بزرگوارش نيامد و مگر خاك قبر را روى چشم خود نماليد «1»؟.

مگر ابو ايوب انصارى، آن صحابى بزرگ، صورت خود را بر قبر مطهر رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) نگذاشت؟ «2».

مگر بلال صورت خود را بر قبر رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) نگذاشت؟ «3»

مگر امام حسين (عليه السّلام) هنگام خروج از مدينه بر سر قبر مطهر رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) نيامد؟ و مگر صورت مباركش را بر قبر ننهاد؟ «4».

مگر امام سجاد (عليه السّلام) به فرزندش امام باقر (عليه السّلام)

حج (با تجديد نظر)، ص: 204

نفرمود: «به زيارت قبر رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) برو، و دو ركعت نماز بخوان و به من دعا كن»؟ «1».

مگر وهابى ها جلوى فرياد زدن رابر سر قبر پيامبراكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)

با تمسك به آيه: «لا تَرْفَعُوا اصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ» «2»

نمى گيرند؟!

راستى، اگر پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) از دنيا رفته است و ديگر (العياذ باللَّه) مطلبى نمى فهمد، پس، چرا ما، حق فرياد نداريم؟

در مسجد رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله)، شما يك بام و دو هوا را تماشا مى كنيد! هرگاه با پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) گفتگو و توسل و تبرك مى جوييم، مى گويند: او از دنيا رفته، گفتگو و توسل اثرى ندارد، ولى هرگاه بلند سخن مى گوييم، مى گويند: رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) حاضر است و طبق آيه قرآن حق نداريد، صداى خودتان را از صداى رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) بلندتر نماييد، كسى نيست از اينها سؤال كند كه اگر زنده است، چرا جلوى توسل را مى گيريد، و اگر مرده است، چرا جلوى بلند حرف زدن را؟

حج (با تجديد نظر)، ص: 205

معناى شرك

اشاره

شرك به معناى اين است كه انسان به غير خداوند، عقيده كارگشايى داشته باشد، آن هم بطور استقلالى. همانگونه كه انسان براى كسالت خود، به پزشكان متعددى مى تواند مراجعه كند، براى كار خود نيز گاهى به خدا و گاهى به غير خداوند مراجعه نمايد. آرى، غير خدا را در برابر خدا قراردادن شرك است. اگر حدود دويست مرتبه در قرآن كلمه «دون اللَّه»، يا «دونه» به چشم مى خورد به همين معناست كه ما براى غير خدا حسابى مستقل باز كنيم.

اما چنانچه، اولياى خدا را واسطه لطف خدا بدانيم و كار را فقط از طريق خداوند متعال بدانيم، هرگز شرك نيست، زيرا:

خداوند با اينكه كارها را تدبير مى كند، (يُدَبِّرُ اْلَامْرَ) «1»

فرشتگانى را هم براى تدبير امور

قرار داده است (وَ الْمُدَبِّراتِ امْراً) «2».

حج (با تجديد نظر)، ص: 206

با اينكه تقسيم رزق مردم به دست خدا است، ولى مأمورانى براى اين كار نيز قرار داده است (فَالْمُقَسِّماتِ امْراً) «1».

با اينكه خودش فرموده كه ما اعمال شما را مى نويسم: (نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا) «2»

ولى مأمورانى را براى ثبت و ضبط اعمال نيز مقرر فرموده است (كِراماً كاتِبينَ) «3».

با اينكه خودش جان ما را مى گيرد، ولى براى جان گرفتن هم، مسؤول گذاشته است؛ (يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ) «4».

آرى، منشأ همه قدرت ها و خيرها خداوند است، ولى قانون را چنين قرار داده كه كارها از طريق وسائل انجام شود. مثلًا اگر مى خواهد قرآن را بر پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) نازل كند (نَحْنُ نَزَّلُّنا عَلَيْكَ الْقُرانَ) «5»، از طريق جبرئيل و روح الأمين نازل مى فرمايد (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلَامينُ) «6»

كار انسانها و فرشتگان در حقيقت كار خدا است، (وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ) «7»

و واسطه ها هرگز سبب طول كشيدن كار نمى شود، (وَ ما امْرُنا الّا واحِدَة كَلَمْحٍ بِالْبَصرِ) «8»، سرعت انجام يافتن فرمان خداوند، مانند يك چشم به هم زدن است.

بنابراين اگر خداوند انسان يا فرشته يا موجودى را در عالم، واسطه حج (با تجديد نظر)، ص: 207

كارى قرارداد، توجه ما به آن واسطه، شرك نيست، مگر زمانى كه ما از خدا غافل باشيم و چشم خود را به واسطه دوخته و آن را تنها عامل اصلى قرار دهيم و گرنه مادامى كه تمام قدرت ها را از ذات مقدس خدا مى دانيم و هرگز براى غير خداوند، قدرتى جداگانه و در برابر قدرت الهى نمى پذيريم، شرك نيست. درست مثل اينكه مى گوييم: گوشم شنيد يا خودم شنيدم، چشمم ديد يا

خودم ديدم. در اينجا شنيدن و ديدن را كه به گوش و چشم نسبت مى دهيم به اين معنا نيست كه چشم و گوش، جداى از من قدرت شنيدن و ديدن دارند، بلكه اين دو عضو، واسطه هستند. اگر كسى گفت: من با عينك مى خوانم به معناى آن نيست كه عينك در ديدن استقلال دارد.

واسطه هايى كه در عالم هستند، همه مخلوق خدا و تحت اراده كامل او هستند، خواه واسطه هايى همچون ابر و خورشيد وزمين و باد و ...

و خواه واسطه هايى كه داراى مقامات معنوى كاملى هستند، همچون اولياى خدا يا فرشتگان.

قرآن با صراحت مى فرمايد: شفاعت اولياى خدا زير نظر و با اذن پروردگار است. (مَنْ ذَاالَّذى يَشْفَعُ عِنْدَهُ الّا بِاذْنِهِ) «1».

در آيه چهل و هشتم از سوره آل عمران كه حضرت عيسى (عليه السّلام) از دم مسيحاى خود و شفا دادن كور مادرزاد سخن مى گويد، دوباره كلمه «بِاذْنِ اللَّهِ» تكرار شده است، و اين سوره مائده است كه خداوند به عيسى (عليه السّلام) مى فرمايد: تأثير نفس تو در زنده كردن مردگان با اذن من است، شفا دادن تو با اذن من است، پرنده اى كه از گل حج (با تجديد نظر)، ص: 208

ساختى با اذن من است، اينكه او را به پرواز درآوردى با اذن من است.

توسل و تبرك و استشفاء

اكنون كه گفتيم، كار اولياى خدا در حقيقت كار خداوند و با اذن اوست، بنابراين، توسل و استمداد از اولياى خدا به منزله استمداد از خدا است، همانگونه كه اطاعت رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله)، اطاعت خدا است: (مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اطاعَ اللَّهَ) «1».

شاهد از تاريخ و سيره

حالا كه سخن به اينجا رسيد، خوب است، نمونه هايى از توسل و تبرك را در اينجا نقل كنيم:

عايشه مى گويد: «مردم اطفال خود را نزد رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) مى آوردند تا تبرك يابند «2»، پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) براى اين اطفال دعا مى كرد «3».

در تاريخ نام 24 طفل كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) براى تبرك غذا به دهان آنان گذاشت، آمده است «4»، و نام 102 نفر را كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) بر سر آنها دست ماليد و اين وسيله مباهات و افتخار آنان بود، مى خوانيم «5».

حج (با تجديد نظر)، ص: 209

در حديث مى خوانيم: كه پيامبراكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)، على بن ابى طالب (عليه السلام) را ديد، در حالى كه عرق بر صورت مباركش نشسته، وارد شد، پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) كمى از عرق صورت خود را به على (عليه السّلام) ماليد، سپس كمى از عرق حضرت على (عليه السّلام) به صورت مبارك خود ماليد «1».

گاهى نزد رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) براى تبرك جستن ازدحام مى شد «2».

در حديث مى خوانيم كه آب براى وضو كم و جمعيت زياد بود، رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) دست مبارك را در ظرف كم آب، فرو برد و اصحاب وضو گرفتند، گويا آب از لابلاى انگشتان مى جوشيد تا جايى كه

همه اصحاب از آن وضو ساختند «3».

در بيست و هشت خاطره و حديث، نقل شده كه اصحاب پيامبراكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) آب وضوى حضرت را براى تبرك مى بردند «4».

مؤلف كتاب «التبرك»، از كتب روايت اهل سنت، بيست و پنج خاطره تاريخى را نقل فرموده كه مردم از باقيمانده غذاى پيامبراكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) به عنوان بركت كامياب مى شدند.

نكته لطيفى كه در يكى از احاديث است، اين است كه حج (با تجديد نظر)، ص: 210

پيامبرعزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) سؤر (باقيمانده آب يا غذاى) خود را، اول به كسى مى داد كه سمت راست نشسته بود، و در يك ماجرا، سمت راست حضرت، نوجوانى بود و در سمت چپ رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله)، افراد بزرگ سال و معروف. رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) از نوجوان اجازه خواست كه سؤر خود را اول به معروفين و شيوخ بدهد. آن نوجوان اجازه نداد، لذا پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) سؤر را به او داد «1».

در بعضى روايات مى خوانيم كه هرگاه رسول گرامى (صلّى اللَّه عليه و آله) دست مباركشان را در آبى وارد مى كردند، اصحاب به عنوان تبرك دست خود را در آن آب فرو مى بردند «2».

در كتاب «وفاء الوفاء»، نام بيست وسه چاه را ذكر مى كند كه رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) از بعضى از اين چاه ها وضو گرفتند و در ميان مردم آن چاه ها مبارك بوده، قرن ها از آب آن چاه ها به عنوان تبرك استفاده مى كردند «3».

در كتاب شريف «التبرك» بيش از سى حديث از بزرگان اهل سنت نقل كرده كه رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در

سرزمين مِنى همينكه سر مباركشان را مى تراشيدند، هر يك از اصحاب در انتظار برداشتن يك مو، به عنوان تبرك بودند. راستى، اگر تبرك جستن شرك است، چرا رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) حتى در يك مورد آنان را منع نفرمود؟ و الآن، در بسيارى از كشورها، اين احترام به آثار رسول اللَّه (صلّى حج (با تجديد نظر)، ص: 211

اللَّه عليه و آله) موجود است «1».

البته آثار حقيقى پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) كتاب و اهل بيت و سيره اوست، ولى عشق كه آمد، انسان حتى بند كفش معشوق را هم مى بوسد.

كار عشق مردم به پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) به جايى رسيده بود كه حتى معاويه وصيت كرد كه در كفن من يك مو از موهاى رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بگذاريد!!!

بحث ما، در اين نيست كه اين مسأله چقدر پايگاه مكتبى دارد؟ و چقدر بايد در حفظ لباس و كفش اولياى خدا، سرمايه گذارى فكرى و مالى و ... كنيم، بلكه هدفمان اين است كه ثابت كنيم، مسأله تبرك جستن، يك مسأله عمومى و همگانى و مسلّم و زير نظر شخص پيامبراكرم (صّلى اللَّه عليه و آله) بوده است و چرا يك گروه سياسى و كج فكر به عنوان شرك، مانع بوسيدن ديوار مسجد يا قبر مطهر رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) مى شوند؟ آنان چه دليلى از قرآن و حديث دارند، ولى ما (بحمداللَّه) صدها حديث در زمينه تبرك جستن از كتاب هاى معتبر اهل سنت داريم، مگر مسلمانان در طول تاريخ تا كنون از آب زمزم به عنوان تبرك استفاده نمى كرده اند؟.

ماجراى مرد اعرابى كه روز سوم رحلت پيامبر

(صلّى اللَّه عليه و آله) به مدينه آمد و خود را روى قبر مطهر رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) انداخت و خاك قبر را بر سر ريخت و آيه شفاعت و استغفار

حج (با تجديد نظر)، ص: 212

رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) را خواند صدايى از قبر شنيد كه «قَدْ غُفِرَلَكَ»، مورد عفو قرار گرفتى، در كتاب هاى شيعه و سنى آمده است «1».

اى كاش، به جاى اينكه در شرك بهترين افراد اهل توحيد وسوسه كنند، كمى در فهم خود تجديد نظر مى كردند كه شرك چيست؟

ترسيدن از آمريكا و اطاعت از ابرقدرتها، شرك است «2».

خودخواهى ها و خودپرستى ها و پيروى از هوسها، شرك است «3».

كنار گذاشتن قانون خدا و به سراغ قوانين ديگر رفتن، شرك است «4».

ايجاد تفرقه در مكتب، شرك است «5».

اى كاش، جلساتى ميان علماى شيعه و سنى برگزار مى شد و از نزديك يكديگر را درك مى كردند تا اين همه بدبينى در كار نمى بود.

اى كاش، روابط فرهنگى و مكاتباتى مشترك و رفت و آمدهاى پى درپى در كار بود تا اين همه حرف هاى بى ربط در كار نباشد.

اى كاش، بدون تعصب و با اخلاق اسلامى ميان افراد، بحث آزاد در تلويزيون مى شد و در عين احترام به عقايد يكديگر، با كمال متانت حج (با تجديد نظر)، ص: 213

گفتگوهايى رد و بدل مى شد تا مردم خودشان راه را پيدا كنند.

يكى از راههاى ايجاد وحدت، بحث و گفتگو همراه با صفا و متانت است. هميشه اتحاد در سايه سكوت نيست، گاهى كه جامعه يا افراد ظرفيت دارند و مى توانند، عقايد و استدلالات يكديگر را تحمل كنند در كنار هم بنشينند و نامه ها و مجله هايى براى يكديگر بنويسند و بفرستند

تا كم كم فاصله ها كم و حقايق روشن و افكار به هم نزديك شود و به سوى نور وحدت و يقين حركت كنيم، سكوت، صحيح نيست.

به هر حال، ما طبق قرآن عمل كرده، در حرم رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) زيارت نامه مى خوانيم و مى گوييم: «السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ» ... سلام كردن بر اولياى خدا را از قرآن ياد گرفته ايم كه مى فرمايد:

«سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلينَ» «1»، سلام بر پيامبران آسمانى.

«سَلامٌ عَلَى ابراهيم» «2»، «سلام بر حضرت ابراهيم (عليه السّلام)».

«سَلامٌ عَلَى مُوسى وَ هارُونَ» «3»، «سلام بر حضرت موسى (عليه السّلام) و برادر گراميش هارون (عليه السّلام)».

«سَلامٌ عَلَى نُوحٍ فِى الْعالَمينَ» «4»، «سلام بر حضرت نوح (عليه السّلام)».

در زيارت نامه از زحمات و رنج ها و فداكارى هايى كه رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) در باره هدايت بشر داشته، قدردانى كرده،

حج (با تجديد نظر)، ص: 214

گواهى مى دهيم كه در امر تبليغ و هدايت و نجات بشر كوتاهى نكرد «1» و اين ادب را از قرآن ياد گرفته ايم كه در باره قدردانى (حتى از پيروان بعضى انبيا) مى فرمايد: «فَما وَ هَنُوا لِما اصابَهُمْ فى سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا» «2»، آنان در راه خدا نه سست شدند و نه ضعيف، و هرگز تن به تسليم نداند. اگر خداوند از پيروان انبيا قدردانى مى كند، ما از اشرف انبيا قدردانى نكنيم؟

سپس در زيارت مى خوانيم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالَةِ»، سپاس خداوندى را كه ما را به وسيله تو، از شرك و گمراهى نجات داد. بى جهت نيست كه در هر ركوع و سجودى صلوات مى فرستيم، چون رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در هر ركوع و سجود

ما سهم دارد.

اگر لطف خدا از طريق هدايت هاى او نبود، ما هنوز در انحراف به سر مى برديم، سپس از خداوند مى خواهيم كه لطف خود را همراه با درود تمام فرشتگان و انبيا و بندگان صالح و اهل آسمان ها و زمين در طول تاريخ، نثار رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) كند و آن مقام محمود (مقام شفاعت) و مقام بلند را به حضرتش مرحمت فرمايد.

در پايان زيارت نامه، يكى از آيات قرآن آمده كه ما مى خوانيم، و آن آيه اين است: «وَلَوْ انَّهُمْ اذْ ظَلَمُوا انْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَروا اللّهَ وَاسْتَغَفَرَ لَهُمُ الرّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحيماً» «3»

، «هرگاه گناهكاران نزد تو

حج (با تجديد نظر)، ص: 215

(رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله-) آيند و از كردار خود استغفار نمايند و رسول اللَّه نيز براى آنان از خداوند استغفار كند، خدا را توبه پذير و مهربان يافته و مورد عفو قرار مى گيرند.

در اين آيه، نزد پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) آمدن گناهكاران و واسطه شدن و استغفار و شفاعت رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) مطرح است و مگر توسل غير از اين است؟ در توسل خلافكار شرمنده از آبرومند درگاه خدا مى خواهد كه واسطه لطف خدا شده تا مورد عفو قرار گيرد يا مشكلاتش حل شود. البته بخشندگى، كار خدا واسطه شدن كار رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) است و اين مقام شفاعت را خداوند حكيم به خاطر لياقت هاى رسول (صلّى اللَّه عليه و آله) به حضرتش مرحمت فرموده است.

در جاى ديگر قرآن به پيامبرش دستور مى دهد كه «وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنينَ» «1»

، «براى خود و مؤمنان استغفار كن».

اگر دعا و استغفار رسول اللَّه (صلّى

اللَّه عليه و آله) بى اثر است، چرا خداوند چنين دستور داد؟

در آيه ديگر مى خوانيم: «اذا قيل لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْلَكُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوْا رُؤْسَهُمْ» «2»

«هرگاه به اين منافقان گفته مى شود، بياييد تا رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) براى شما استغفار كند، سر را برمى گردانند، بى توجهى مى كنند. اگر استغفار و دعاى پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) بى اثر است، چرا در اين آيه به عنوان يك لطف الهى مطرح شده است؟

در جاى ديگر مى خوانيم: «ما كانَ لِلنَّبِىَّ وَالَّذينَ آمَنُوا انْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْركينَ وَلَوْ كانُوا اولى قُرْبى «3»

، «پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) و

حج (با تجديد نظر)، ص: 216

مؤمنان، حق دعا و استغفار براى مشركان ندارند، گرچه از بستگان نزديكشان باشند».

اگر دعاى پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) بى اثر است، تعبير به «حق ندارند» لازم نبود.

علاوه بر دعا و استغفار انبيا، استغفار فرشتگان براى مؤمنين نيز بسيار مؤثر است، قرآن در اين باره مى فرمايد: «الَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسْبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا» «1»

، «فرشتگانى كه مسؤول حمل و نگهدارى عرش خدا و همچنين فرشتگانى كه در اطراف عرش خدا هستند، علاوه بر تسبيح و ايمان به خدا، دعاها و استغفارهايى براى مؤمنين دارند»، آنها مى گويند:

«فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَاتَّبَعُوا سَبيلَكَ»، «خداوندا! افرادى را كه پيرو راه تو هستند و از انحرافهاى خود توبه مى كنند، بيامرز».

«رَبَّنا وَادْخِلْهُمْ جَنّاتِ عَدْنٍ»، «پروردگارا! اين مؤمنين را به بهشت جاويد خود وارد نما».

«وَقِهِمُ السَّيِّئاتِ»، «پروردگارا! آنان را از بدى ها حفظ فرما» «2».

بنابراين، استغفار آبرومندان درگاه خداوند، از فرشتگان و عرش نشينان دستگاه هستى و اوليا و انبيا در سعادت و بخشيده شدن

انسان، نقش كاملى دارند كه انكار آن، انكار قرآن است.

يا رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) من گناهكارم، نزد تو آمده ام و از كردار خود پشيمانم، از خداوند هم استغفار مى كنم، تنها يك شرط ديگر

حج (با تجديد نظر)، ص: 217

براى عفو خدا مانده و آن استغفار تو است، اكنون كه در حال شرمندگى خدمت شما آمده ام از خداوند براى من استغفار كن.

همين كه زيارت نامه تمام شد، دعا كن، كه امام صادق (عليه السّلام) در پايان زيارت قبر پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)، دعا مى كرد. خوشا به حال كسى كه چنين توفيقى يابد و با زيارت خود به آن همه فيض برسد، زيرا كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: «مَنْ زارَقَبْرى وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتى» «1»

، «هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعت من نسبت به او واجب است». در بعضى از روايات آمده است كه قول شفاعت مخصوص آن دسته از زائرانى است كه هدفى جز زيارت قبر پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در مدينه نداشته باشند «2».

در بعضى روايات مى خوانيم، هر كه بعد از حج، قبر مرا زيارت كند، مانند كسى است كه در حياتم، مرا زيارت كرده باشد «3».

و در بعضى روايات مى خوانيم: حَجَّ الْبَيْتَ وَ لَمْ يَزُرْنى فَقَدْ جَفانى» «4»

، «هر كس به زيارت كعبه آيد، ولى مرا در مدينه زيارت نكند، جفا كرده است».

در بعضى از روايات، مقام مدينه، دوش به دوش مقام مكه ذكر شده است تا جايى كه در حديثى مى خوانيم: «مَنْ ماتَ فى احَدِ الْحَرَمَيْنِ بَعَثَهُ اللّهُ فِى الْآمِنينَ يَوْمَ الْقِيامَةِ» «5»

، «هر كس در يكى از دو حرم (مكه

و

حج (با تجديد نظر)، ص: 218

مدينه) از دنيا برود، خداوند او را در قيامت در امان قرار مى دهد».

در حديث ديگر مى خوانيم كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: «در قيامت زائر قبر من، همسايه من است» «1».

و گاهى هم به جاى تشويق، تهديداتى رسيده، از جمله اينكه (در دادگاه قيامت و وجدان) عذرى براى توانمندانى كه به زيارت نبى اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) نرفته اند، وجود ندارد. آنچه تاكنون نقل كرديم، گوشه اى از روايات اهل سنت است، ولى از نظر شيعه روايات بسيارى وارد شده است كه در جلد 100 كتاب شريف «بحار» ده ها مورد از آن را مى توانيد، ببينيد.

ارزش زيارت رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) چيزى نيست كه امثال من بتوانند در باره آن مطلبى بنويسند «2»، ولى گاهى غصه مى خورم كه چرا انسان راه مستقيم و راه اعتدال را رها مى كند؛ يا افراطى مى شود و كرنش در برابر بت و سنگ و چوب را مى پذيرد و يا تفريطى، كه توجه به رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) را شرك مى شمارد؟ چرا بايد يكى به درخت متوسل شود و يكى توسل به اولياى خدا را شرك بداند؟

مگر در حديث نمى خوانيم، هر انسانى كه بر قبرستانى عبور كرده حج (با تجديد نظر)، ص: 219

و بر دوستان از دنيا رفته خود سلام كند، آنان در همان زندگى برزخى، سلام كننده را شناخته، جواب سلام او را مى دهند «1». جالب اينكه صاحب كتاب «كنزالعمال» حدود هشتاد حديث در اين باره جمع آورى كرده است.

ابوايوب انصارى، يار با وفاى پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله)، همان كسى كه پيامبر به هنگام ورود به مدينه

به منزل او رفت، همان صحابى كه براى عروسى فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) گوسفندى هديه آورد، همان مردى كه در جنگهاى بدر و احد، در ركاب پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) بود، همان مردى كه شبانه و مخفيانه با شمشير برهنه در شب جنگ خيبر از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) پاسدارى كرد «2»، آرى، آن مرد بزرگوار، بعد از وفات رسول اكرم بر سر قبر وى آمد و صورت خود را بر قبر گذاشت و همين كه مروان عمل او را تحقير كرد، پاسخ دندان شكن و رسوا كننده اى به او داد «3».

همين كه مشاهده مى كنيم، تربيت شدگان مكتب رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله)، همچون بلال، صورت بر خاك قبر نهاده، از فراق پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) آن چنان گريه مى كند كه امام حسن (عليه السّلام) و امام حسين (عليه السّلام) او را در آغوش مى گيرند «4»، ديگر به كج فكرانى همچون، محمد بن عبدالوهاب و يك دسته آخوند بى سواد دربارى و حقوق بگير كه مرعوب قدرت هاى شيطانى هستند

حج (با تجديد نظر)، ص: 220

(همچون موشى كه از گربه مى ترسد) توجهى نداريم. «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلا انْ هَدينَا اللّهُ».

نه تنها در مسأله زيارت رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) و توسل، از دست كج فكران ناراحتيم، بلكه امام صادق (عليه السّلام) در هزار و دويست سال قبل، از محو آثار نبوى به دست اين قبيل مغرضان، ناراحت بودند.

روزى امام صادق (عليه السّلام) به يكى از ياران فرمود: آيا در مدينه به فلان و فلان مكان رفته اى؟ سپس با تأسف فرمود: «لم يبق من آثار رسول اللَّه

(صلّى اللَّه عليه و آله) شى ء الا و قد غير»، «هيچ اثرى از رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) نمانده، مگر آنكه تغيير داده شده است» «1».

از اين حديث استفاده مى شود كه نظر امام صادق (عليه السّلام) آن است كه: آثار پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بايد بر همان وضعى كه بوده، حفظ شود و هيچگونه تغييرى در آن ايجاد نشود. اى كاش، رهبرانى كه با زور بر خاك ها حكومت مى كنند، مى آمدند، خانه و زندگى رهبرانى كه بر دل ها حكومت مى كنند را مى ديدند كه براى آنان از هر دانشگاهى آموزنده تر بود. آن بزرگواران با همان خانه هاى كوچك كه پايه هايى از درخت خرما داشت، فكر خود را به همه جا رساندند. حتى هنگام تولدشان پايه هاى كاخ كسرى را فرو ريختند.

منصور دوانيقى، عصاره علوم قرآن؛ امام صادق (عليه السّلام) را تحت فشار قرار مى داد. زندان هاى خود را از يادگاران رسول خدا (صلّى حج (با تجديد نظر)، ص: 221

اللَّه عليه و آله) پر كرده بود، ولى حصير كهنه اى را به نام اينكه يادگار پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) است در برابر مردم احترام مى گذاشت و براى آن حصير محل مخصوص و خادمان ويژه اى قرار داده بود كه هنگام نماز با تشريفاتى خاص، آن را مى آوردند و مى بردند تا بدين وسيله مردم را در خواب غفلت نگاه دارد، كه من محافظ آثار رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) هستم! «1».

در همين ماجرا (كه يك حيله و تظاهر به اسلام بود)، مسأله مهمى نهفته است و آن اينكه: مسأله تبرك به آثار پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) در ميان مسلمانان صدر اسلام، يك ارزش غيرقابل

انكار بوده است.

كدام برخورد بهتر است؟

آيا بهتر نيست به جاى حذف كتابهاى شيعه از كتابخانه ها و تحريم مطالعه آنها، جلوى علم و استدلال باز باشد؟

آيا بهتر نبود در ميان هزاران حديثى كه در كتاب مهم «صحيح بخارى» است، لااقل يك حديث از امام صادق (عليه السّلام) نقل مى شد؟

آيا بهتر نبود مسلمانان جهان به پيروى از ابوحنيفه (كه امام صادق (عليه السلام) را اعلم امت محمد (صلى اللَّه عليه وآله) مى دانست) كمى از سخنان امام صادق (عليه السلام) را در كتابهاى خود نقل مى كردند؟

آيا بهتر نبود، مسلمانان مكه و مدينه به پيروى از مالك ابن انس حج (با تجديد نظر)، ص: 222

- (رهبر مذهب مالكى) كه مى گفت: «تاكنون نه چشمى، مثل امام صادق (عليه السّلام) را ديده و نه گوشى بهتر از امام صادق (عليه السلام) را در علم و عبادت و زهد شنيده است- كمى نسبت به خاندان اهل بيت احترام قائل مى شدند؟ «1»

آيا بهتر نبود در مسجد پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) كه روزگارى امام صادق (عليه السّلام) چهار هزار شاگرد را تربيت مى كرد، امروز يادگارى از شاگردان آن حضرت، مردم را تعليم دهد؟.

آيا بهتر نبود، اين قدر به آثار بزرگان خود بى اعتنا نبوده و امثال امام صادق (عليه السّلام) را كه چهل نفر از بزرگان اهل سنت، مطالب مهمى در عظمتش گفته اند- تا آنجا كه ابوحنيفه موفقيت خود را مرهون دوسالى مى داند كه در خدمت امام صادق (عليه السّلام) شاگردى كرده «2»- مورد توجه قرار مى دادند؟

آيا بهتر نبود، همانگونه كه سياستمداران جهانخوار براى نابودى اسلام و مسلمين اين همه به اطراف جهان مسافرت مى كنند، علماى اسلام و ائمه جمعه كشورهاى مختلف، هر چند ماه يك بار دور هم جمع مى شدند

و براى پيشبرد اسلام و رفع نارسايى ها در جامعه هاى اسلامى، چاره انديشى مى كردند؟

آيا بهتر نيست كه، علماى كشورهاى اسلامى، همچون علماى ايران از مردم، با مردم و در ميان مردم باشند و نياز به حقوق دولتها پيدا نكنند تا هنگام برخورد با منكرات، آزادانه بتوانند در برابر مفاسد فرياد

حج (با تجديد نظر)، ص: 223

بزنند؟

و آيا بهتر نبود، همه به قرآن بازمى گشتيم و در انتخاب رهبر از آيات قرآن استمداد مى كرديم؟ كه قرآن بارها با جمله «لا تَتَّبِعوا» و «لا تُطِعْ»، رهبرى و رهروى گروهى را سلب و نهى فرموده است.

و آيا بهتر نيست، دانشمندان كشورهاى اسلامى، خودشان به ايران بيايند و ببينند كه چه عاملى سبب فرار و سقوط شاه شد؟

آيا بهتر نبود همه مذاهب و فرقه هاى اسلامى در مسجدالحرام و مسجدالنبى كرسى داشته باشند؟ و هرگاه خطيب يا گوينده اى برخلاف اخلاق اسلامى رفتار كرد، ممنوع شود؟ و آيا مسجد را بايد مثل اداره فرض كرد و بر آن مأمور و جاسوس و دوربين و كنترل از راه دور و نزديك قرار گذاشت؟

حج (با تجديد نظر)، ص: 225

قبرستان بقيع

اشاره

يكى از اعمال مستحبى زائران خانه خدا بعد از زيارت پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)، زيارت اولياى خدا و ائمه اطهار (عليهم السّلام) در قبرستان بقيع است.

با خراب كردن كوچه بنى هاشم و خانه هاى اطراف و ايجاد فضاى باز در سال 1364، اين قبرستان درست در مقابل قبر مطهر رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) قرار گرفته است.

صدها نفر از اصحاب پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در اين قبرستان دفن شده اند «1».

چهار امام معصوم و شهيد، امام حسن مجتبى (عليه السّلام)، امام زين العابدين (عليه السّلام)، امام باقر

(عليه السّلام) و امام صادق (عليه السّلام)، در اينجا دفن گرديده اند.

اهل بيت پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در اينجا هستند، شفيعان قيامت، انوار خدا، خزائن علم خدا، اركان زمين، راسخان در علم،

حج (با تجديد نظر)، ص: 226

انتخاب شدگان عالم هستى، وارثان رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله)، دارندگان اسم اعظم «1»، همه و همه در اينجا آرميده اند.

اما قبرشان بى نام و نشان است و حتى سنگ قبرى ندارند، دل انسان زمانى بيشتر مى سوزد كه مى بيند در اين قبرستان چراغى نيست! گذاردن يك علامت بر قبر اوليا خدا شرك است، ولى سپردن ميلياردها دلار پول مردم و ثروت مسلمانان، در بانك هاى آمريكا، توحيد!

آرى، جزاى كسى كه بدون رهبر معصوم، سراغ اسلام شناس برود، اين قبيل انحرافات و سقوطهاست (پناه مى بريم به خدا).

زائران امامان معصوم (عليهم السّلام)، آنچنان گريه مى كنند و بر مظلوميت اين بزرگواران ناله سر مى دهند كه گاهى بغض گلويشان را گرفته و قدرت خواندن زيارت نامه را ندارند.

گويى كه تاريخ شيعه با اشك و خون و شكنجه توأم است.

گويى كه زائران اين بزرگواران نيز، بايد همانند خودشان، قلبشان از ظلم به درد آيد و در ناگوارى ها بسوزند و بسازند.

از اولين امام، حضرت على (عليه السّلام) كه بايد شاهد صحنه هايى باشد كه بفرمايد: «بيست و پنج سال در خانه صبر كردم، مانند كسى كه استخوان در گلو و خار در چشم دارد»، تا آخرين امام، حضرت مهدى (عج) كه بايد شاهد اين همه ظلم، بى عدالتى، انحراف، شرك و جهل باشد و صبر كند.

مثل اينكه خدا خواسته عيد ما عزا، كام ما تلخ، راه ما دور، چشم ما گريان، قلب ما سوزان، روح ما در فشار و با همه

اينها، ناله ما بلند نشود،

حج (با تجديد نظر)، ص: 227

ولى هر قطره اشكى تيرى است بر قلب ظلم و حق كشى، انتقاد و فريادى است، عليه وضع موجود، حركت و اعلام هم فكرى است، اشك ما پيام دارد، اشك ما رمز عاطفه است، اشك ما روح مظلوم يابى و ظالم كوبى را در ما زنده مى كند.

ديدن اين مظلوميت ها به ما اين درس را مى دهد كه راهيان راه حق، نبايد منتظر جلال و جبروت دنيا باشند. قبر خاكى امامان به ما مى آموزد كه حقيقت ها غير از گنبد و بارگاه و طلا و مناره ها است.

ما به امامان خود عشق مى ورزيم، چه صحن و سرا داشته باشند يا نداشته باشند. حقيقت ها گم نمى شود، دل به دست خدا است، وفادارى ما ربطى به زيورها ندارد، دنيا اصل نيست، بگذار تا مظلوميت ما، آتش بغض و كينه را نسبت به خودخواهان ستمگر شعله ورتر كند.

به هر حال، زيارتنامه مى خوانيم:

اى امام حسن (عليه السّلام) تو كسى هستى كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) به تو لقب «سيّد» داد «1» و در باره تو فرمود حسن از من است «2». و هر كه حسن را آزار دهد، مرا اذيت كرده است «3».

اى امامى كه حتى دشمنانت، همچون مروان ها، در شهادتت گريستند «4»، اى امامى كه مصداق آيه تطهيرى و از هرگونه آلودگى پاك، و طبق آيه قرآن، معصوم. اى امام مظلومى كه عامل نفوذى منافقان در خانه ات، همچون مارى در آستين تو بود و عاقبت تو را شهيد نمود.

حج (با تجديد نظر)، ص: 228

اى امامى كه بيست و پنج مرتبه، پياده به حج رفتى، و سه مرتبه، تمام اموال خود را در راه خدا بخشيدى

«1».

اى كسى كه رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) ترا مى بوسيد و بر دوش خود سوار مى كرد و در باره تو و برادرت مى فرمود: «حسن و حسين دو ريحانه من هستند» «2».

اى امام مجتبى (عليه السّلام)، اى عزيزى كه هنگام كودكيت، رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه وآله) بالاى منبر، همين كه تو را ديد كه بر زمين افتادى، خطبه را قطع كرد و از منبر پائين آمد و تو را با خود بالاى منبر برد و روى زانوى مباركش نشاند «3».

اى امام مجتبى (عليه السّلام)، تو كسى هستى كه رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) به فاطمه (سلام اللَّه عليها) فرمود: «حسن را بياور تا او را ببويم» «4».

اى كسى كه شبيه ترين افراد به رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) هستى «5».

اى كسى كه رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: «هر كه ترا دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كه مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است» «6».

اى كسى كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در باره تو و برادرت حج (با تجديد نظر)، ص: 229

فرمود: «حسن و حسين امامان اهل بهشتند» «1».

اى امام حسن (عليه السّلام) كه پدر بزرگوارت در زمان حكومتش مقبره حضرت هود (عليه السّلام) و صالح (عليه السّلام) و يونس (عليه السّلام) را در عراق خراب نكرد، چون بارگاه قبر اوليا خدا را از شعائر مى دانست. ولى كاسه از آش داغ ترها، كه اخيراً حاكم شده اند، از ترس شرك! قبر پاك تو را خراب كردند، گويا اينها، خودشان را با كوبيدن مزار شما، خداپرست تر از پدر بزرگوارت مى دانند.

اى امام مظلوم، در جايى دفن شده اى كه تضاد در گفتار، انسان را مبهوت

مى كند. با اينكه مى گويند: رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بر مزار مادرش گريه كرد «2»، ما را از گريه بر مزار تو نهى مى كنند. با اينكه از عايشه نقل مى كنند كه پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) اجازه داد، زنان هم زيارت قبور بيايند «3» ولى عملًا حضور زنان را بر مزار شما، بد مى دانند.

با اينكه در روايات متعدد آمده است: پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) شبها به قبرستان بقيع مى آمد و بر اموات سلام مى كرد «4»، ولى باز هم براى مردگان، زندگى برزخى را (وقتى با آنان گفتگو كنيم)، باور ندارند.

اى امام مجتبى (عليه السّلام) اين مردم «5» با تخريب قبر اهل بيت (عليهم السلام) و اصحاب خوب از زحمات پيامبر (صلّى اللَّه حج (با تجديد نظر)، ص: 230

عليه و آله) سپاسگزارى كردند!

اى امام مجتبى (عليه السّلام) اينها در سخنرانى ها و خطبه ها نام اصحاب را گرامى مى دارند، ولى در عمل، قبر بهترين اصحاب را خراب كردند.

اى امام مجتبى (عليه السّلام) اينها تبرك جستن به قبر رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) را شرك مى دانند، مگر دفن خلفا در كنار قبر رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) بخاطر تبرك نبود؟

با اينكه در روايات آورده اند كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: هيچ كس به من سلام نمى كند، مگر من پاسخ او را مى دهم «1»، ولى باز هم گفتگوى با او را خلاف مى دانند.

اى امام معصوم (عليه السّلام) اينها مسافرت را جز براى مسجدالحرام، مسجدالنبى و مسجدالاقصى، ممنوع مى پندارند و مى گويند:

«مسافرت براى زيارت صحيح نيست» در حالى كه قرآن مسافرت به عرفات، مشعر، جهاد، گرفتن زكات، تحصيل علم و آشنايى با آثار پيشينيان را با

كمال صراحت بيان فرموده است «2».

اى امام مجتبى (عليه السّلام) اينها براى جايگاه ابراهيم (عليه السّلام) و هاجر (عليهاالسّلام) و اسماعيل (عليه السّلام)

حج (با تجديد نظر)، ص: 231

ارزش قائلند (صفا و مروه را كه جايگاه تلاش هاجر (عليهاالسّلام) است، مقدس مى شمارند)، ولى كربلا را كه جايگاه تلاش امام حسين (عليه السّلام) است، بى ارزش مى دانند.

اى امام مجتبى (عليه السّلام) اينها اولياى خدا را كه از دنيا رفته و يا شهيد شده اند، همچون جماد بى اثر مى دانند، ولى در روايات خود، زندگى در مدينه و در همسايگى رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) را كمال مى شمارند.

اى امام مجتبى (عليه السّلام) اينها كلمه «محمّد» (صلّى اللَّه عليه و آله) را در كنار «اللَّه» شرك مى دانند، ولى كلمه «سلطان و ملك» را در كنار اسم شريف «خدا» توحيد!

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) گويا بريدگان از شما، كلمات رؤساى مذهب خود را نيز فراموش كرده اند، در تاريخ مى خوانيم: كه مالك «1» به منصور دوانيقى گفت: هنگام دعا بر مزار رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله)، صورت خود را رو به قبر مطهر كن، زيرا كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) وسيله نجات تو و پدرت حضرت آدم (عليه السّلام) است «2»، ولى امروزه، رو كردن به قبر شريف را خلاف دين مى دانند!

من نمى دانم، چرا زادگاه عيسى (عليه السّلام) آن قدر ارزش دارد كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) شب معراج بايد به آنجا رفته، نماز

حج (با تجديد نظر)، ص: 232

بخواند «1»، ولى قتلگاه بهترين خلق خدا، مورد بى مهرى باشد؟

اى امام مجتبى (عليه السّلام) اينها حديثى دارند كه بر مزار، چراغ روشن نكنيد، زيرا اسراف است «2»، گويا تمام بودجه اى كه در حجاز مصرف مى شود، طبق قوانين

الهى و خدمت به محرومين است، و فقط چراغى كه بايد بر مزار چهار امام معصوم (عليهم السّلام) باشد، اسراف است!

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) اينها توسل ما را در بقيع، خلاف مى دانند در حالى كه خود رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در همين قبرستان به خود و انبياى قبل، توسل پيدا كردند و اين در ماجراى دفن فاطمه بنت اسد مادر حضرت على (عليه السّلام) بود كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) قبل از دفن وارد قبر آن بانو شد و فرمود: خداوندا! قبر را (براى اين زن با ايمان كه حق مادرى بر من دارد) توسعه بده، سپس براى قبول شدن دعا، گفتند: «بحقّ نبيك و الانبياء الذين من قبلى» «3»، «به حق من و تمام انبياء قبلى، اين دعا را مستجاب فرما».

مشاهده مى فرماييد كه شخص پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در همين قبرستان بقيع براى استجابت دعايش به مقام رسالت خود و ساير انبيا متوسل شد.

خليفه دوم هنگام قحط سالى گفت: «خدايا ما در زمان رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) به او متوسل مى شديم و باران رحمت بر ما نازل مى شد و امروز به عباس عموى پيامبراكرم، متوسل مى شويم كه باران حج (با تجديد نظر)، ص: 233

بر ما نازل فرمايى، (وَ انَا مُتَوَسِّلٌ الَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنا) «1».

كسى نيست، سؤال كند كه چرا توسل خليفه جايز است، ولى توسل ما شرك است؟

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) آبروى شما از آبروى عباس عموى پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) بيشتر است، جملاتى كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در باره شما فرمود، در باره عموى خود نفرموده است، همانگونه

كه ايمان و عمل صالح و تقوا وسيله قرب به خدا است، آبروى اولياى خدا نيز وسيله است و قرآن به ما سفارش كرده كه «وابتغوا اليه الوسيلة» «2»

، «براى تقرب به خدا، وسيله اى تحصيل كنيد».

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) احترام و تعظيم شما در حقيقت تعظيم به رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) است كه قرآن ما را به آن مأمور فرموده است «3».

آنچه را تاكنون در باره توسل گفتيم، از كتاب هاى اهل سنت بود، وگرنه از نظر شيعه، در دعاهاى امامان معصوم (عليهم السّلام) توسل به محمد و آل او (صلّى اللَّه عليه و آله) بسيار به چشم مى خورد. امام حج (با تجديد نظر)، ص: 234

حسين (عليه السّلام) در دعاهاى عرفه مى گويد: «الَّهُمَّ انّا نَتَّوَسَّلُ الَيْكَ فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ بِمُحَمَّدِ نَبِيَّكَ وَ رَسُولِكَ» «خداوندا! ما در اين شب شريف (شب عيد قربان) به محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) رسول تو متوسل مى شويم».

امام سجاد (عليه السّلام) حتى به آبروى ماه رمضان و عبادت كنندگان در آن، متوسل مى شود، آنجا كه مى گويد: «الَّلهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِحَقِّ هذَا الشَّهْرِ وَ بِحَقِّ مَنْ تَعَبَّدَ لَك» (دعاى 44- صحيفه سجاديه).

بنابراين، توسل هم از نظر امامان معصوم (عليهم السّلام) صحيح است و هم از نظر شخص خليفه دوم كه به مردم سفارش كرد كه «اتخذوه وسيلة الى اللَّه» « (عباس، عموى پيامبر را) وسيله تقرب به خدا و استجابت دعاى خود قرار دهيد» «1».

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) اينها توجه و عشق ما را به شما شرك مى پندارند و خيال مى كنند كه ما براى شما مقام خدايى و الوهيت يا ربوبيت را پذيرفته ايم. خيال مى كنند كه ما براى شما قدرتى جداگانه و مستقل

(در برابر خداوند) را قبول كرده، يا خدا را از قدرتش معزول مى دانيم. اينها نمى دانند كه عشق و احترام ما به شما، به خاطر بندگى شما در برابر خدا است و هرگز هيچ كس و هيچ چيز را كه در راه خدا و براى خدا نباشد، نمى پذيريم.

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) اينها جشن ميلاد رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) و سوگوارى براى شهادت شما را بدعت مى دانند و ما نمى دانيم كه اگر بخواهيم، گوشه اى از زحمات پيامبر

حج (با تجديد نظر)، ص: 235

اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) را (از طريق مودّت به خاندان آن بزرگوار) جبران كنيم، چگونه عمل نماييم؟ آيا عيد گرفتن تولّد، بدعت و شرك است؟ ما مى بينيم كه حضرت مسيح (عليه السّلام) از خداوند بزرگ مائده آسمانى مى طلبد و روز نزول آن را براى هميشه عيد قرار مى دهد «1»، آيا تولد امام حسين (عليه السّلام) از يك مائده آسمانى كمتر است كه حضرت عيسى (عليه السّلام) نزول آن را براى مسيحيان در طول تاريخ، عيد قرار مى دهد؟ ولى اگر ما تولد سيدالشهدا حسين بن على (عليه السّلام) و رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) را جشن بگيريم، بدعت و شرك است! آيا اين جشن ها و عزاها، مصداق آيه «وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ» «ما نام ترا بلند و گرامى داشتيم» نيست؟

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) ما كار را به دست خدا مى دانيم و شما را واسطه فيض او، همانگونه كه شفا دادن به دست خدا است، ابراهيم (عليه السّلام) مى گويد: هرگاه مريض شدم، او مرا شفا داد «وَ اذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ» «2»

، ولى خداوند اين شفا را معمولًا با واسطه عطا مى كند، «فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ» «3»

خداوند در

عسل شفا قرار داده است و در جاى ديگر مى خوانيم: «وَ شِفاءٌ لِما فِى الصُّدُورِ» «4»

، قرآن و موعظه هاى آن شفاى امراض قلبى است. بنابراين، تمام كارها به دست خدا است، ولى خداوند متعال از راه وسائل و اسباب عمل مى كند.

حج (با تجديد نظر)، ص: 236

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) ما آرامش دل را از خداوند مى دانيم: «هُوَ الَّذى انْزَلَ السَّكينَةَ فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ» «1»

، اوست كه آرامش را بر دل هاى مؤمنان فرو مى فرستد، ولى گاهى اين آرامش با واسطه و دعا و درود رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در دلها قرار مى گيرد؛ «وَصَلِّ عَلَيهِمْ انَّ صَلاتِكَ سَكَنٌ لَهُمْ» «2»

، از مردم زكات بگير و بر آنان دعا و درود بفرست كه درود تو وسيله آرامش دل هاى آنان است.

اى امامان معصوم (عليهم السّلام)، قرآن مى گويد: همين كه مردم از حضرت موسى (عليه السّلام) آب خواستند، موسى (عليه السّلام) به فرمان خداوند، عصاى خود را به سنگ زد و آب جوشيد «3». مقام شما از موسى (عليه السّلام) كمتر نيست و به گفته قرآن: شهدا در نزد خدا زنده و محبوب و شادمانند و از رزق هاى الهى بهره مى برند «4».

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) يكى از شاگردان حضرت سليمان (عليه السّلام)، تخت سلطنتى بلقيس را از صدها فرسخ راه بطور خارق العاده، در مدت كمتر از چشم بهم زدن نزد سليمان (عليه السّلام) حاضر كرد، و مقام شاگردان سليمان (عليه السّلام)، قابل قياس با مقام شما نيست.

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) ما با ارواح مقدس شما گفتگو مى كنيم، تماس معنوى داريم، و اين رابطه را از قرآن ياد گرفته ايم.

حضرت صالح (عليه السّلام) بعد از هلاكت قوم خود، با ارواح آنان گفتگو

حج (با تجديد نظر)، ص: 237

كرد

«فَاخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَاصْبَحُوا فى دارِهِمْ جاثِمينَ فَتَوَلّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ ابْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبّى وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحينَ» «1»

، بعد از كشتن ناقه، زمين لرزه اى همه مردم لجوج را فراگرفت و صبحگاهان، فقط جسم بى روحشان در خانه هايشان به جا ماند، صالح (عليه السّلام) از آنها روى برتافت و گفت: اى قوم (خطاب به هلاكت شدگان)، من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و شرط خيرخواهى را انجام دادم، ولى چه كنم كه شما خيرخواهان را دوست نداريد.

حضرت على (عليه السّلام) بعد از جنگ جمل، در كنار جسد طلحه ايستاد و با او گفتگو كرد «2». حضرت على (عليه السّلام) هنگامى كه از جنگ صفين بازمى گشت، پشت دروازه كوفه، رو به قبرستان كرده، نخست به ارواح گذشتگان سلام كرد و بعد به آنها گفت:

«شما پيشرو اين قافله بوديد و ما هم به دنبال شما خواهيم آمد» «3».

حضرت شعيب (عليه السّلام) نيز با ارواح گذشتگان گفتگو كرد «4».

قرآن با كمال صراحت به رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) دستور مى دهد كه از پيامبران قبل از خودت سؤال كن؛ «وَاسْئَلْ مَنْ ارْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ» «5»، اگر امكان برقرارى ارتباط از اين جهان با جهان برزخ نباشد، دستور سؤال معنا ندارد.

در نهج البلاغه مى خوانيم: حضرت على (عليه السّلام) بعد از آنكه حج (با تجديد نظر)، ص: 238

از غسل و كفن كردن پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) فارغ شد، روى او را باز كرد و گفت: «بَابى انْتَ وَ امّى طِبْتَ حَيّاً وَ طِبْت مَيِّتاً ... وَاذْكُرْنا عِنْدَ رَبِّكَ» «1»، «پدر و مادرم فداى تو، در حال حيات و مرگ، پاك و پاكيزه هستى. از ما پيش

پروردگارت يادى بفرما»، جالب اينكه همين مسأله كنار زدن كفن از صورت پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) و بوسيدن آن و جمله «يا مُحَمَّدُ اذْكُرْنا عِنْدَ رَبِّكَ»، را از ابوبكر نيز نقل كرده اند «2».

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) اينها خيال مى كنند كه تقاضاى شفاعت از شما به معناى پرستش و عبادت شماست و به ما مشرك مى گويند، اينها نمى دانند كه ما، شما را بنده مقرب خدا و شفاعت شما را از طرف خدا مى دانيم، و تقاضاى شفاعت از بندگان آبرومند، شرك نيست، نه در زمان حيات طبيعى و نه در زمان حيات برزخى.

بنابراين، اصل و اساس شفاعت از آن خدا است، ولى اولياى خدا به فرمان و اذن او، براى گروهى كه پيوند مكتبى خود را با آن بزرگواران حفظ كرده اند، شفاعت مى نمايند.

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) اينها خيال مى كنند كه ما با بدن شما گفتگو و رابطه داريم و يا از خاك شما چيزى مى خواهيم و براى ما، آيه 22 سوره فاطر را مى خوانند كه: «وَ ما انْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِى الْقُبُورِ» «3»، «اى پيامبر، تو هرگز به مردگان گورستان، صداى خود را نمى رسانى».

حج (با تجديد نظر)، ص: 239

غافل از آنكه حضور ما بر مزار شما، بخاطر ايجاد آمادگى براى ارتباط روحمان با روح مقدس شماست و احترام گذاشتن ما به خاك و مزار شما؛ دنباله علاقه اى است كه ما، به مقام و روح و آبروى شما نزد خدا داريم «1»، بگذريم كه آيه سوره فاطر در باره مردگان منحرف يا معمولى است و كارى به ارواح مقدسه شهدا و اولياى خداوند (كه طبق آيه قرآن زنده هستند) ندارد.

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) اينها خيال

مى كنند، انجام معجزه و كرامت از سوى شما، دخالت در كار خدا و جبهه گيرى در برابر اوست، و با همين تصور به علاقمندان شما نسبت شرك مى دهند، غافل از آنكه در سراسر قرآن، آن همه كارهاى خارق العاده از انبيا و اوليا نقل شده است كه هيچ گونه منافاتى با توحيد ندارد، چون قدرت آن بزرگواران، هديه اى است از طرف خداوند كه در اثر بندگى و تسليم، كسب كرده اند وگرنه از خود، هيچگونه قدرتى ندارند؛ «وَ ما كانَ لِرَسُولٍ انْ يَاْتِى بِآيَةٍ الَّابِاْذِنِ اللّهِ» «2»

، هيچ رسولى بدون اذن خداوند نمى تواند، معجزه اى بياورد.

كارآئى پيراهن يوسف (عليه السّلام) كه چشم نابيناى حضرت يعقوب (عليه السّلام) را شفا داد، از خدا است، كارآئى عصاى موسى (عليه السّلام) كه با خوردن به سنگ، سبب جوشيدن آب گوارا شد، از خدا است. كارآئى نفس مسيح (عليه السّلام) كه مرده را زنده مى كرد، از

حج (با تجديد نظر)، ص: 240

خدا است.

كارآئى هدهد كه پيام حضرت سليمان (عليه السّلام) را در دو مرحله به ملكه سبأ رساند، از خدا است.

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) اينها خيال مى كنند كه توقع ما از شما در حل مشكلات و رسيدن به مقامات، به هم زدن قانون عليّت و گسستن پيوندها است، غافل از اينكه ما، دو نوع علّت را پذيرفته ايم: يكى عوامل و علل طبيعى و ديگرى عوامل و علل غيرطبيعى، ما هرگز كار و عملى را بدون علت نمى دانيم، ليكن لازم نيست، تمام علل و عوامل، مادى و محسوس باشد. ما كه به شما بزرگواران معصوم و شهيد متوسل مى شويم، براى آن است كه از خداوند بخواهيد، مشكلات ما حل شود، خواه از طريق وسائل طبيعى و عادى، خواه از طريق فراهم

شدن شرايط غيرطبيعى و پيش بينى نشده. اگر تقاضاى كارهاى خارق العاده شرك است، پس چرا سليمان (عليه السّلام) از حاضران در مجلس خود چنين تقاضايى كرد؟

توضيح ماجرا به اين نحو بود، كه در يك گردهمايى در بارگاه سليمان (عليه السّلام) كه بنا بود از همه جن و انس و حيوانات، مانورى داشته باشند، هُدهُد غيبت كرد، پس از حضور، دليل تأخير خود را پرواز بر آسمان منطقه سبأ و بازديد از مردمى مشرك كه رهبرى آنها را زنى به نام بلقيس به عهده گرفته بود، بيان كرد.

حضرت سليمان (عليه السّلام) دعوتنامه اى از طريق هدهد براى آن زن فرستاد و او را به اسلام فراخواند. آن زن بعد از مشورت، هديه اى براى سليمان (عليه السّلام) (تا شايد حق السكوت باشد) فرستاد.

حج (با تجديد نظر)، ص: 241

حضرت سليمان (عليه السّلام) هديه را قبول نكرد و دعوت خود را همراه با تهديد تكرار نمود.

بلقيس تصميم گرفت تا خود، براى ملاقات و پذيرفتن دعوت به درگاه سليمان (عليه السّلام) بار يابد.

حضرت سليمان (عليه السّلام) به حاضران گفت: «كدام يك از شما مى تواند، قبل از ورود آن زن، تاج و تخت او را از سرزمين سبأ در اينجا حاضر كند؟» يكى كه بهره كمى از علم (مراد علم مخصوصى است) داشت، گفت: «قبل از بلند شدنت از مجلس و متفرق شدن حضار، من با نيروى فوق العاده اى كه كسب كرده ام، بطور معجزه آسايى، تخت او را حاضر مى كنم».

ديگرى گفت: «من قبل از آن كه چشم به هم بزنى، اين عمل را انجام مى دهم».

به هر حال، مطلبى را كه قرآن با كمال روشنى بيان مى كند، آن است كه اين پيامبر بزرگوار (عليه السّلام) از اطرافيان خود تقاضاى كار فوق العاده كرد و هرگز احدى

اين تقاضا را شرك نپنداشته است «1»، كسانى كه قادر بر انجام اينگونه اعمال مهم بودند، شاگردان و هواداران حضرت سليمان (عليه السّلام) بودند و به قول قرآن «عنده علم من الكتاب»، نزد آنان گوشه اى از علوم كتاب بود.

اكنون، ما بر مزار كسانى هستيم كه به جاى (علم من الكتاب)، (علم الكتاب)؛ يعنى، تمام علم كتاب را دارند. بر مزار كسانى هستيم كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) شهادت و گواهى آنان را همراه گواهى حج (با تجديد نظر)، ص: 242

خداوند (در برابر انكار مخالفان) دانسته است «1»، ولى دل مى سوزد كه اگر ما در قبرستان بقيع از دارندگان علوم الهى تقاضايى كنيم، فوراً تهمت شرك به ما مى زنند.

اى امامان معصوم (عليهم السّلام) اينها سوگند دادن خداوند به حق و مقام اوليا را حرام و گاهى شرك مى دانند، و مى گويند: انبيا و اوليا حقى بر خدا ندارند، تا شما خدا را به آن حق، سوگند دهيد.

آرى، هيچ انسانى از خداوند، نه طلبى دارد و نه حقى، ليكن اگر خداوند خودش، اين حق را بر خود قرار دهد، حق پيدا مى شود، در قرآن خداوند كارهايى را بر خود لازم كرده و براى ما ايجاد حق نموده است، از جمله:

«انَّ عَلَيْنا لَلْهُدى «2»

، «برماست كه هدايت كنيم»، در اين آيه، خداوند مسأله هدايت مردم را به عهده گرفته است.

«وَ كانَ حقّاً عَلَيْنا نَصْرُالْمُؤْمِنينَ» «3»

، «يارى مؤمنان حقى است كه خداوند بر خود لازم شمرده است».

حج (با تجديد نظر)، ص: 243

«وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِى التَّوريةِ والْانجيلِ» «1»

، «در كتاب تورات و انجيل، خداوند وعده اى را بر خود لازم الوفاء نموده است».

«وَ ما مِنْ دابَّةٍ الّا عَلَى اللّهِ رِزْقُها» «2»

، «هيچ

جنبده اى نيست مگر آنكه رزق آن بر خدا است».

بنابراين، انسان حقى بر خداوند ندارد، ليكن خداوند خود از لطفى كه دارد، كارهايى را براى سعادت و رشد مادى و معنوى مردم، بر خود لازم فرموده است و ما، خداوند را به همان حق سوگند مى دهيم، بگذريم از اين كه در دعاهاى اهل بيت (عليهم السّلام) جمله: بحق نبيّك و اوليائك زياد است، حتى در كتب احاديث خودشان «3».

اى امامان معصوم (عليهم السّلام)، اينها سوگند به شما را حرام دانسته و مى گويند: «سوگند، تنها با نام مبارك اللَّه است، در حالى كه ده ها سوگند در قرآن به خورشيد و ماه و شب و فجر و زيتون و عصر و ... ياد شده است، و در سوره حجر خداوند به جان رسول خود (صلّى اللَّه عليه و آله) سوگند ياد فرموده است: «لَعَمْرُكَ انَّهُمْ لَفى سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ» «4»، «به جان تو سوگند كه اين مردم در مستى شهوات خود سرگردانند».

راستى، اگر سوگند به غير خدا شرك و توجه به غير خدا است، چرا قرآن ما را با اين سوگندها، متوجه غير خدا كرده است؟

آرى، در بعضى احاديث رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)، مردم را از سوگند به پدران خود نهى فرمود، ولى اين بخاطر آن بود كه پدرانشان از مشركان زمان جاهليت بودند و ارزش سوگند نداشتند. شاهد حرف ما آن است كه در جلد 7 كتاب سنن نسائى، چند عنوان مطرح است به نام هاى:

حج (با تجديد نظر)، ص: 244

«سوگند به غيرخدا»، «سوگند به آباء»، «سوگند به بت لات»، «سوگند به طاغوت» و «سوگند به لات و عزّى كه از نهى اين سوگندها در كنار هم،

مى فهميم، مراد رواياتى كه ما را از سوگند به غير خدا منع مى فرمايد، سوگند به شرك و آثار شرك و پدران و مادران مشرك است «1».

با امامان معصوم (عليهم السّلام) درد دل كرديم كم كم زيارتنامه مى خوانيم.

زيارت حضرت زهرا (سلام اللَّه عليها)

زيارت فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) را هم در مسجد رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) مى خوانيم و هم در قبرستان بقيع، چون قبر فاطمه زهرا (عليهاالسّلام) مفقودالأثر است، گويا خداوند براى تسليت قلب كسانى كه عزيزان خود را در جبهه ها از دست مى دهند و حتى از جنازه فرزندشان خبرى ندارند، چنين مقرر داشته كه از قبر دختر پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) نيز خبرى نباشد، انَّالِلّهِ وَ انا الَيْهِ راجِعُونَ.

البته مفقودالأثر واقعى، ستمگران و رياكاران تاريخ هستند كه در قيامت، اثرى از تلاشها و عمل خود را مشاهده نمى نمايند و ناله ها سرمى دهند كه اى واى «ما اغْنى عَنّى مالِيَهْ» «2»

، مال و ثروتم هيچ سودى نداشت.

«هَلَكَ عَنّى سُلْطانِيَهْ» «3»

، سلطنت و قدرتم از دستم رفت، بدون آنكه براى امروز نتيجه و حاصلى داشته باشم.

حج (با تجديد نظر)، ص: 245

«يالَيْتِنى كُنْتُ تُراباً»، اى كاش، من خاك مى بودم و زير پاى مردم له مى شدم و به چنين دادگاهى حاضر نمى شدم.

آرى، بود و نبود قبر و بارگاه، چندان مهم نيست، اگر بر قبر شريف فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) بارگاه و نشانه اى نيست در عوض، خداوند از او به كوثر ياد فرموده است، بارگاه همه جا نيست، اما قرآن و سوره كوثر در همه جا هست.

صحن و سرا اثرى جمادى است، ولى از ذريه و فرزندان فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) آثار معنوى و انسانى و مكتبى به جاى مانده است كه ما،

در زمان خودمان، يكى از فرزندان او را به نام «امام خمينى» (ره) مشاهده كرده ايم كه چگونه به ميليون ها ترسو، شجاعت داد و خواب رفته ها را بيدار كرد و در جهان زلزله اى انداخت كه خواب را از چشم ابرقدرت ها ربود و چراغى روشن كرد كه شعاع نورش به شرق و غرب عالم رسيده است و مقدماتى براى حكومت حضرت مهدى (عج) آماده شده است كه:

1- مى توان با قدرت ها درافتاد و آنها را سرنگون كرد.

2- مى توان قوانين شرق و غرب را كنار گذاشت و به سراغ قانون اسلام رفت.

3- مى تواند رهبرى از طرف خداوند و مورد تأييد، بر مردم حاكم باشد.

4- مى توان از همين توده مردم نيرويى بسيار عظيم و قدرتمند، در برابر ستمگران به ميدان كشاند.

5- مى توان مستضعفان را حاكم و دشمنان خدا را به وحشت حج (با تجديد نظر)، ص: 246

انداخت.

اينها دست آوردهايى است كه در جمهورى اسلامى ايران پيدا شده روزنه اميد رسيدن به حكومت ولى عصر (عج) را در دل ها بيشتر باز كرد و حالت انتظار را در مردم بهتر رشد داد.

به هر حال، از قبر مادر امامانمان خبرى در دست نيست، ولى از ناله هاى آن بانو و خطبه ها و كلمات و فرزندانش صدها خبر در دست است، از شخص فاطمه (سلام اللَّه عليها) بى خبريم، ولى از شخصيت فاطمه زهرا (عليهاالسّلام) خير. فاطمه (عليهاالسلام) وصيت مى كند كه شب، مرا غسل دهيد و به خاك بسپاريد، او مى خواهد با دنيا حرف بزند و بگويد: مگر من دختر نبوت، همسر ولايت، مادر امامت نبودم، چرا بايد قبرم مخفى باشد؟

مگر من تنها يادگار محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) و محمد «ص» وارث ابراهيم (عليه السّلام) و نوح

و موسى و عيسى (عليهم السّلام) نيستم؟

مگر من مصداق آيه تطهير و سوره كوثر و بزرگ زنان عالم نبودم؟

مگر پدرم، رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) نفرمود:

فاطمه (عليهاالسّلام) پاره تن من است، هر كه او را آزار دهد، مرا آزرده، هر كه مرا بيازارد، خدا را به غضب آورده است؟ «1»

مگر پدرم هنگام بازگشت از سفر، اول به ديدن من نمى آمد؟ «2»

مگر وقتى وارد مى شدم، پدرم به احترام من نمى ايستاد؟ «3»

مگر روز عاشورا، امام حسين (عليه السّلام) دليل زير بار زور نرفتن حج (با تجديد نظر)، ص: 247

خود را، تربيت در دامن من ندانست؟ «1»

مگر من براى پدرم، آنگاه كه مشغول كندن خندق بود، غذا نمى آوردم؟ «2»

مگر من تنها كسى نبودم كه هنگام پرتاب شكنبه شتر بر پدرم در سجده، از راه رسيدم و از او در برابر آن همه كفار حمايت كردم؟ «3».

مگر من لباس هاى خون آلود پدرم را به هنگام مراجعت از جبهه نمى شستم؟

مگر من پانسمان كننده جراحت صورت پدرم در جنگ احد نبودم؟

مگر صبرم، حسن (عليه السّلام) و شجاعتم، حسين (عليه السّلام) و سخنرانى و حمايت از مقام رهبريم، زينب (عليهاالسّلام) را نپروراند؟

مگر براى سير كردن محرومان و گرسنگان، گردن بندم را نفروختم؟ «4»

مگر در شوهردارى به خانه دارى نرسيدم؟ شوهرم، على (عليه السّلام) فرمود: فاطمه «ع» هيچگاه مرا خشمگين نكرده است؟ «5»

مگر همه امامان معصوم (عليهم السّلام) از فرزندان من نيستند؟

مگر پدرم اين همه سفارش مرا نكرد؟

حج (با تجديد نظر)، ص: 248

مگر حامله نبودم؟

مگر داغدار نبودم؟

مگر جوان نبودم؟

پس چرا بايد وصيت كنم، قبرم مخفى باشد؟ كسى براى تشييع جنازه ام نيايد؟

منتظريم، تاريخ جواب بدهد!

بيت الاحزان

در كتاب وفاءالوفاء كه تاريخ معتبر و حدود پانصد سال قبل، نوشته شده است، مى خوانيم:

در قبرستان بقيع، جايى بوده كه حضرت فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) بعد از رحلت پدر بزرگوارش به آنجا مى رفت و در سوگ پدر (و مشكلاتى كه بعد از رحلت او، براى اسلام پيش آمده) گريه مى كرد «1»، ما فعلًا كارى به تغييراتى كه در بقيع واقع شده، نداريم، ولى نبايد اين نام ها و نشانه ها و مكان ها (كه در ظاهر اسم مكانى بيش نيست، ولى در واقع نشان دهنده يك جريان و خط فكرى است) فراموش شود، اين مكان ها، جغرافى نيستند، تاريخ هستند.

ساكت نيستند، پيام دارند. جرقه نيستند، جريان هستند و به اصطلاح آيت و نشانه هستند.

قبور بزرگان ديگر

اشاره

در كتاب «وفاءالوفاء» جلد سوم از صفحه 891 به بعد، قبور بزرگان بقيع را نام مى برد، از جمله:

1- عثمان بن مظعون،

اولين مهاجرى كه از دنيا رفت «1» و پيامبر گرامى (صلّى اللَّه عليه و آله) در تشييع جنازه او شركت كرده، فرمود:

«طُوباكَ يا عُثْمانُ لَمْ تُلْبِسْكَ الدُّنْيا وَ لَمْ تَلْبَسْها» خوشا به حالت كه دنيا تو را نپوشانيد و تو نيز خود را با دنيا نپوشاندى «2»، پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بعد از دفن وى، دستور فرمودند، سنگى را روى قبر او قرار دهند.

جالب اينكه، سنگ به قدرى بزرگ و سنگين بود كه اصحاب قادر بر حمل نبودند و شخص پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) با تمام قدرت كمك فرمود و بعد از تغييراتى كه در بقيع واقع شد، قبر او را از همان سنگ بزرگ شناسائى كردند. پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) با اين عمل به مردم اين درس را داد كه قبر افرادى مثل عثمان بن مظعون (كه مردى صالح و عابد و زاهد بود، تا جايى كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) بعد از مرگش، كفن از صورتش كنار زد و صورت او را بوسيد) «3»، بايد با عزت بماند.

2- فاطمه بنت اسد،

مادر حضرت على (عليه السّلام) زنى كه ديوار كعبه براى زايمان او شكافته شد و امدادهاى غيبى هنگام تولد فرزندش از آسمان فرود آمد، يازدهمين نفرى بود كه به رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) ايمان آورد و حضرت با كلمه «مادرم» به او خطاب مى فرمود، زنى كه پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) در مرگ او گريه كرد و پيراهن خود را، كفن او نمود و چهل تكبير بر او گفت، زنى كه براى دو نفر از اولياى خدا (پيامبر اكرم صلّى

اللَّه عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السّلام) خدمت و

حج (با تجديد نظر)، ص: 250

مادرى كرد، زنى كه بخاطر اسلام مهاجرت نمود، زنى كه رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه وآله) بعد از دفنش با او سخن گفت كه: «هل وَجَدْتَ ما وَعَد ربّك حقّا» «آيا به وعده هايى كه پروردگارت داده بود، دست يافتى؟» او هم گفت: «بله» زنى كه رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) قبل از دفن او، وارد قبر شد تا مكان را با بدن خود متبرك نمايد و براى مدت طولانى مناجات كرد «1»، مى گويند، قبرش در اواخرِ (و شايد هم با تصرفاتى كه اين روزها شده، پشت ديوار) بقيع است.

3- سعد بن معاذ،

مردى والامقام، از ياران وفادار پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) كه در جنگها همراه حضرت بود و گاهى مورد اصابت تير قرار مى گرفت، كسى كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در باره اش فرمود: «همچون استخوان در گلوى كفارى»، كسى كه نود هزار فرشته، در تشييع جنازه او به زمين فرود آمدند.

او از علاقمندان مخلص حضرت على (عليه السّلام) بود، در ماجراى خندق مجروح شد.

رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) براى او دعا مى كرد و در تشييع جنازه وى شركت نمود «2».

4- حليمه سعديه،

زنى روستايى كه در صحراى مكه زندگى مى كرد، ولى پاك و سالم و توفيق شير دادن به پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله)، تنها نصيب او شد، زيرا چهارصد و شصت زن براى شير دادن احضار شدند، اما رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) هيچ يك از پستان ها را

حج (با تجديد نظر)، ص: 251

به دهان نگرفت «1». عبدالمطلب بسيار نگران به مسجدالحرام آمد و در كنار كعبه، با حالت پريشانى نشست، پيرمردى حال او را پرسيد تا از ماجرا خبردار شد، بعد پيشنهاد كرد: كه من زنى سراغ دارم، بسيار خردمند و خوش بيان و زيبا و آبرومند، از فاميلى بسيار محترم، عبدالمطلب به سراغ پدر آن بانو رفت و بعد از گفتگوهايى، اين بانو، دايه آخرين پيامبر آسمانى شد «2»، بعد از دو سال، كودك را به مكه آورد، ولى باز هم براى مدت سه سال ديگر، رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در دامن اين بانو زندگى و رشد كرد.

از كتاب «مرآت الحرمين» نقل شده كه بيش از ده هزار نفر از اصحاب و تابعين در بقيع

دفن شده اند «3» كه ما نمى توانيم، همه را نام برده، به زندگى آنان اشاره كنيم، ولى نام چند نفر از معروفين را برده، بحث بقيع را تمام مى كنيم.

5- عباس، عموى پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)

كه مشغول آب رسانى زائران كعبه و مورد احترام عموم بود، تا آنجا كه خليفه دوم در قحط سالى، براى طلب باران، خدا را به مقام عباس سوگند داد. عباس و

حج (با تجديد نظر)، ص: 252

حمزه از عموهاى عالى مقام پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) هستند و اشعارى كه در مدح پيامبر گرامى (صلّى اللَّه عليه و آله) سرود، معروف است، بگذريم كه قرنى بعد، دودمان او (بنى العباس) كه حاكم بر مسلمين شدند به ذريّه و اهل بيت پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) (امام باقر عليه السّلام تا امام عسكرى عليه السّلام) چه ظلمها كردند كه در پيش بينى ها و اخبار غيبى رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) به عموى خود آمده است «1».

6- ابراهيم،

فرزندى بود كه بعد از فوت زينب، رقيه و ام كلثوم، خداوند به رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) عطا فرمود، ولى اين كودك هم، بيش از هيجده ماه عمر نكرد، پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) در سوگ او بسيار گريست و همين كه مورد اعتراض بعضى قرار گرفت، فرمود: گريه اى كه برخاسته از عواطف انسانى باشد، مانعى ندارد، آنچه مورد نهى است، اعتراض به مقدرات الهى است (و چاك كردن يقه و فرياد كردن است) «2».

روز وفات ابراهيم، آفتاب گرفت، گروهى خيال كردند كه اين بخاطر مرگ ابراهيم است، پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) با عجله تمام بالاى منبر قرار گرفت و به مردم هشدار داد كه خورشيد و ماه در مجرايى كه خداوند مقرر فرموده است به كار خود مشغولند و هرگز بخاطر مرگ و حيات كسى تغيير نمى يابند، شما به جاى اين حرفها،

هرگاه خورشيد و ماه گرفت، نماز آيات بخوانيد، سپس از منبر پائين آمد «3». حساسيت پيامبر

حج (با تجديد نظر)، ص: 253

اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) را مشاهده بفرماييد كه چگونه براى جلوگيرى از عقايد خرافى، يك لحظه هم صبر نمى كند و فوراً مردم را احضار كرده، بالاى منبر مى رود و اين پيام را مى دهد و پائين مى آيد.

حضرت بر خلاف بسيارى از فرصت طلبان كه نه تنها حقايق را به نفع خود تفسير مى كنند، بلكه از جهل و نادانى و از خرافه و افسانه پرستى مردم به سود خود استفاده مى نمايند، هرگز پرده بر روى حقيقت نيافكند و از جهل و نادانى مردم به سود خود استفاده ننمود.

7- قبر سه دختر رسول گرامى (صلّى اللَّه عليه و آله)

به نام هاى زينب، رقيه و ام كلثوم، هميچنين قبر زنان پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) (غير از خديجه (سلام اللَّه عليها) كه در مكه است و ميمونه كه در دو فرسخى مكه است) در قبرستان بقيع واقع است «1».

8- قبر چند تن از شهداى احد

در جانب غربى بقيع واقع شده است «2».

9- نافع (بزرگ قرّاء) و ابوسعيد خدرى

(از صحابه بزرگ و از هواداران اميرالمؤمنين عليه السّلام) نيز در بقيع است.

10- قبر عبداللَّه بن جعفر طيار «3»،

شوهر حضرت زينب (عليهاالسّلام) كه محبوب پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) بود، نيز در آنجاست.

11- قبور عاتكه و صفيه،

دو عمه بزرگوار حضرت رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) و ام البنين، مادر حضرت ابى الفضل حج (با تجديد نظر)، ص: 254

العباس (عليه السّلام) نيز در بقيع است، ام البنين چهار فرزند داشت، به نام هاى عباس (حضرت ابوالفضل عليه السّلام) جعفر، عثمان و عبداللَّه كه همه آنان در كربلا به شهادت رسيدند.

آيا مى توان از كنار قبر چنين بانويى و ديگر بزرگان، بى تفاوت گذشت؟ بى جهت نيست كه عاشقان شهدا در اين مكان هااشك مى ريزند.

آرى، ما نبايد به جملاتى كه مى گويند: «گريه بر ميّت سبب رنج و عذاب اوست!» گوش فرا دهيم، زير قرآن مى فرمايد: «وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَاخْرى «1»

، «هرگز گناه شخصى را به حساب ديگرى نمى گذارند»، چرا گريه زنده ها سبب شديد شدن عذاب مردگان شود؟ چون اين منطق با قرآن مخالف است، هرگز قبول نداريم «2».

زياد در بقيع نمانيم كه در مدينه بايد به سراغ احد هم برويم.

شهداى احد

اشاره

بد نيست، سيمايى از جنگ احد را ترسيم كنيم (خوب است ابتدا از جنگ بدر آغاز كنيم) در سال دوم هجرى كه جنگ بدر واقع گرديد و مسلمانان پيروز شدند، كفار مكه عقده و كينه به دل گرفتند؛ از يك سو افراد زيادى از آنان كشته شده بود و از سوى ديگر راه بازرگانى آنها از راه مدينه بسته شده بود و آنها در پى انتقام بودند.

عمروعاص و افرادى چند، ميان قبيله هاى دور رفتند تا بودجه جنگ آينده را تهيه نمايند، از سرزمين تهامه و قبيله كنانه، حدود چهار هزار نفر جنگجو آماده شدند، زنان را نيز براى طبل زدن، شعر خواندن و بستن راه فرار جنگجويان خود، به جبهه بردند؛ زيرا مى دانستند كه اگر فرار كنند، همسران و دخترانشان

اسير مى شوند و عرب به اين خوارى تن نمى دهد.

عباس، عموى پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) كه يك مسلمان واقعى غير متظاهر به اسلام بود، پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) را از نقشه حج (با تجديد نظر)، ص: 256

كفار مكه مطلع ساخت.

لشكر قريش از مكه به سوى مدينه حركت نمود. پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) با اصحاب مشورت كردند، رأى اكثر جوانان و حمزه اين بود كه به جاى سنگر گرفتن در شهر، بيرون مدينه رويم. رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) لباس رزم پوشيد و زره و شمشير خود را برداشت و مسلمانان حركت كردند. رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) نماز جمعه را خوانده، با لشكرى بيش از هزار نفر به سوى احد رهسپار شدند.

رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) ابتدا از لشكر سان ديدند، لشكرى كه در آن، پيرمرد قد خميده اى به نام عمرو بن جموح را مشاهده مى كنيد كه چهار فرزندش را به يارى رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) به احد آورده، خودش نيز با التماس اجازه شركت مى خواهد.

لشكرى كه در آن، حنظله را مى بيند كه شب عروسى او مصادف با شب عمليات در جبهه است، از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) اجازه گرفت و رفت، يك شب نزد عروس بود و غسل نكرده با عجله خود را به جبهه رساند و شهيد شد و پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: من ديدم، فرشتگان او را غسل مى دادند و در تاريخ اسلام لقب «غسيل الملائكة»؛ «غسل داده شده به دست فرشتگان» را دريافت نمود.

جالب اينكه پدر اين داماد «1»، در جبهه

كفر و از پايه گذاران مسجد ضرار و پدر عروس «2»، نيز رئيس منافقان مدينه بود، ولى فرزندانشان اين چنين از آب درآمدند.

حج (با تجديد نظر)، ص: 257

در اين لشكر بود كه 9 نفر پرچمدار لشكر كفر، يكى پس از ديگرى به دست حضرت على (عليه السّلام) كشته شدند، در اين لشكر بود كه فرياد زدند، پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) شهيد شد و گروهى روحيه خود را باخته، پا به فرار گذاشتند. در اين لشكر بود كه انس، هفتاد زخم برداشت و جز خواهرش كسى او را نشناخت. در اين لشكر بود كه پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) شخصاً در تنظيم صف هاى رزمندگان دخالت كرده، هرگاه شانه سربازى جلوتر بود، فوراً او را به عقب مى راند.

در اين لشكر بود كه ابودجانه، يار باوفاى رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) دستمال سرخى به پيشانى خود (به علامت استقامت تا شهادت) بست و شمشير را از دست مبارك پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) گرفت و قول داد، آنقدر بجنگد تا شمشير خم شود.

در اين لشكر بود كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) پنجاه تيرانداز را به رياست عبداللَّه جبير، مسئول حفاظت شكاف و بريدگيهاى كوههاى احد قرار داد، ولى چهل نفر از آنها به خيال اينكه مسلمانان به پيروزى كامل رسيده اند و مشغول جمع غنائم هستند، منطقه حفاظتى را رها كرده، براى به دست آوردن غنيمت به بقيه پيوستند و دشمن هم از اين فرصت استفاده نمود و از همان محلى كه نگهبان نداشت، حمله كرد و مسلمانان را محاصره نمود و هفتاد تن از بهترين مسلمانان را شهيد كرد.

در

اين لشكر بود كه اكثر مسلمانان بخاطر شايعه شهادت پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) پا به فرار نهاده، براى نجات خود از كوه بالا مى رفتند، و هر چه پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) صدا مى زد كه برگرديد،

حج (با تجديد نظر)، ص: 258

هيچكدام اعتنا نكردند «1».

در اين جنگ بود كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) هر چه تير داشت، پرتاب كرد و كمانش شكست.

در اين جنگ بود كه حضرت على (عليه السّلام) در سن 26 سالگى، چنان از پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) حمايت كرد كه ندايى در ميدان شنيده شد كه: «لا سيف الا ذولفقار، لا فتى الا على»، «شمشيرى همچون ذوالفقار و جوانمردى همچون على ابن ابى طالب نيست»، زيرا اميرالمؤمنين (عليه السّلام) با هفتاد زخم كه در بدن داشت از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) دفاع مى كرد و از بيست و دو نفر كشته كفار، يازده نفرشان به دست مبارك على (عليه السّلام) هلاك شدند.

در اين جنگ بود كه زنى به نام «نسيبه» كه در آغاز نبرد به رزمندگان آب مى داد، همين كه وضع دگرگون شد، شمشير به دست گرفت و از جان مقدس رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) چنان دفاع كرد كه زخم هاى متعددى بر بدن اين بانو وارد شد، و بعد از جنگ، رسول گرامى (صلّى اللَّه عليه و آله) شخصى را براى عيادت به منزل او فرستاد.

در اين جنگ بود كه دشمنان اسلام با شعار «اعْلُ هُبَل، اعْلُ هُبَلْ»، «سرافراز باد، بت هبل» و با شعار «نحن لنا العُزّى ولا عُزّى لكم»، «ما بت عُزّى داريم، ولى شما نداريد»، روحيه رزمندگان خود را

تقويت مى كردند و پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) در برابر شعارهاى آنان، شعارهاى توحيدى را به مؤمنان تعليم داد و بدين وسيله جلوى تبليغات مسموم را

حج (با تجديد نظر)، ص: 259

گرفتند «1».

در اين جنگ بود كه يكى از زنان، شوهر، پدر و برادر خود را از دست داد، ولى همين كه خبر يافت، پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) سالم است، تمام ناراحتى هاى خود را فراموش كرده، شترى به ميدان آورد و جنازه هاى شوهر، پدر و برادر را حمل نمود و هنگامى كه مردم برايش دل سوزى مى كردند، مى گفت: خوشحالم كه پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) زنده است «2» و «3».

حضرت حمزه سيدالشهدا

در «اعيان الشيعه» مى خوانيم: نام او، قبل از اسلام و بعد از اسلام حمزه به معناى شير يا شدت بود، به فرمان پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) لقب او «اسداللَّه» و «اسدرسوله» و «سيدالشهدا» گذاشته شده.

حضرت حمزه در سال دوم بعثت اسلام آورد و همراه پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) هجرت نمود. او از نامداران قريش بود، همين حج (با تجديد نظر)، ص: 260

كه شنيد ابوجهل توهين و جسارت به پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) كرده، با شدت ناراحتى وارد مسجدالحرام شد، ديد كه ابوجهل در كنار كعبه نشسته است با كمان خود چنان بر سر او زد كه شكافته شد و گفت: من دين محمد (صلى اللَّه عليه وآله) را پذيرفته ام، چرا به او توهين كرده اى؟

مسلمان شدن حمزه، در قدرت اسلام و جلوگيرى از آزار پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) نقش مهمى داشت. پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) ميان حمزه و زيد بن

حارثه برادرى برقرار كرد.

حضرت على (عليه السّلام) مى فرمود: اى كاش، بعد از رحلت پيامبر اسلام، دو يار همچون جعفر طيار و حمزه داشتم.

حمزه در سال اول هجرى پرچمدار رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) در جنگ بُواط و جنگ بنى قينقاع بود «1».

حمزه در جنگ بدر، افراد متعددى را به هلاكت رساند.

حمزه در احد به هر سو حمله مى كرد، دشمن را تار و مار مى نمود.

رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) همين كه بدن مقدس حمزه را در احد قطعه قطعه ديد، تصميم گرفت «2» كه هفتاد نفر از مشركان را به اين سرنوشت برساند، ولى آيه نازل شد كه: «هرگاه خواستيد مجازات كنيد، فقط به مقدارى كه به شما تعدى شده، كيفر دهيد نه بيشتر از آن، و اگر صبر و شكيبايى پيشه كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است» «3». بعد از نزول آيه شريفه، بلافاصله پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) گفت:

حج (با تجديد نظر)، ص: 261

«صبر مى كنم، صبر مى كنم». با اينكه براى پيامبر روزى سخت تر از زمانى كه بدن مبارك حضرت حمزه را با آن وضع در ميدان ديد، وجود نداشت ولى بخاطر رضاى خداوند چنان صبر و بزرگوارى از خود نشان داد كه قابل بيان نيست.

همين مشركان مكه كه در احد، آن چنان رفتار كردند، بعد از چند سال (روز فتح مكه) به فرمان رسول گرامى (صلّى اللَّه عليه و آله) مورد عفو عمومى قرار گرفتند. اگر رفتار مشركان را در احد، كنار رفتار پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) با مردم مكه قرار دهيم، عواطف و بزرگوارى و انسانيت اسلام را مشاهده مى نماييم.

حمزه شهيدى است كه امام سجاد (عليه السّلام) در

خطبه مسجد شام (بعد از شهادت امام حسين عليه السّلام) به خويشاوندى او افتخار نمود «1».

حمزه به فرمان پيامبر بزرگوار (صلّى اللَّه عليه و آله) در بعضى جنگها فرمانده بود و با تهديدات خود، جلوى سوء قصدها و توطئه ها را نسبت به پيامبر عزيز (صلّى اللَّه عليه و آله) مى گرفت «2».

حمزه كسى است كه در جنگ بدر، يكى از سركردگان ارتش كفر را كه به قدرت خود مغرور بود، هلاك نمود «3».

حمزه كسى است كه روز قيامت بر مركب رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) سوار مى شود «4».

حج (با تجديد نظر)، ص: 262

حمزه كسى است كه فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) هر هفته به زيارت قبر او رفته، اشك مى ريخت «1».

حمزه كسى است كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) درباره اش فرمود: هر كس مرا زيارت كند، ولى به زيارت حمزه نرود، جفا كرده است «2».

حمزه شهيدى است كه سينه اش را بعد از شهادت، شكافته، جگرش را بيرون آوردند و جويدند، گوش و بينى و دست و پاى مباركش را قطعه قطعه نمودند «3».

حمزه شهيدى است كه وقت شهادت، روزه دار بود و بيش از سى نفر از كفار را كشت «4».

و آنقدر گريه كرد تا از حال رفت و فرمود: «يا اسَدَ اللّهِ وَ اسَدَ رَسُولِه، يا كاشِفَ الْكُرُباتِ! يا حَمْزَةُ! يا ذابُّ! يا مانِعُ عَنْ وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ!»، «اى شير خدا و شير رسول خدا، اى كسى كه ناراحتى ها را برطرف مى كردى، اى كسى كه جلوى ظلم و آزارى كه بر پيامبر وارد مى شد، مى گرفتى «5».

پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) لباس خود را از تن بيرون آورد و بر روى جنازه قطعه

قطعه شده حضرت حمزه انداخت «6». وقتى كه صفيه خواهر حمزه (عمه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله) به احد آمد تا بدن حج (با تجديد نظر)، ص: 263

برادر شهيدش را ببيند، پيامبر اكرم به فرزند صفيه گفت: مادرت را منصرف كن. آن بانوى اسلام گفت: من مى دانم؛ برادرم شهيد شده است و بدن مباركش را قطعه قطعه كرده اند، مى توانم صبر كنم، اين شهادت ها را در راه خدا كم است، ما از اين پيش آمد، خشنوديم و صبر كرده و در راه خداوند متعال به حساب مى آوريم، پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) كه روحيه را آنقدر بالا ديدند، اجازه دادند كه خواهر بر سر جنازه برادر حاضر شود، ولى در عين حال رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) دست مباركش را بر قلب اين بانو (كه عمه اوست) گذارد، خواهر حاضر شد و گريه ها كرد، رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) هم گريه كرد، ولى جمله اى برخلاف رضا و تسليم نگفت «1».

پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) هفتاد و دوبار، بر بدن حمزه نماز خواند به اين ترتيب كه اول بر حمزه نماز خواند، سپس هر يك از شهدا را كه مى آوردند در كنار بدن مقدس حمزه قرار مى دادند و پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) بر هر دو نماز مى گزاردند «2».

حمزه كسى بود كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در باره اش فرمود: «احَبُّ اعْمامى الَىَّ حَمْزَةُ» «3».

حمزه شهيدى است كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) همين كه ديد، زنان مدينه براى ساير شهدا عزادارى و گريه مى كنند، با چشمان اشكبار فرمود: «لكِنْ حَمْزَةُ لا بَواكِىَ لَهُ»

«4»

، «حيف، كه براى عموى حج (با تجديد نظر)، ص: 264

شهيدم گريه كننده اى نيست»، زنان مدينه از آن پس براى حمزه به قدرى عزادارى كردند كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در حق آنان فرمود: به خانه هايتان برگرديد، خداوند پاداش اين عزادارى شما را با رحم و الطاف خود جبران كند، انصافاً حق يارى را ادا نموديد «1».

نام شهداى احد

مرحوم علامه امينى (ره) در «الغدير» «2»، و ابن هشام در سيره اش «3»، نام تمام شهداى احد را به اين ترتيب نوشته اند:

1- حمزة بن عبدالمطلب.

2- عبداللَّه بن جحش.

3- مُصْعَب بن عُمَير «4».

4- عُمارة بن زياد.

5- شَمّاس بن عثمان.

6- عمرو بن معاذ.

7- حارث بن انس.

8- سلمة بن ثابت.

9- عمرو بن ثابت.

10- ثابت بن وَقْش.

11- رفاعة بن وقش.

12- حسيل بن جابر.

13- صيفى بن قبطى.

14- حباب بن قبطى.

15- عباد بن سهل.

16- حارث بن اوس.

17- اياس بن اوس.

18- عبيد بن التهان.

حج (با تجديد نظر)، ص: 265

19- حبيب بن زيد.

20- يزيد بن حاطب.

21- ابوسفيان بن حارث.

22- انيس بن قتاده.

23- حنظلة بن ابى عامر.

24- ابوحية بن مسلمه.

25- عبداللَّه بن جبير.

26- ابوسعيد بن خيثمه.

27- عبداللَّه بن مسلمة.

28- سبيع بن حاطب.

29- عمرو بن قيس «1»

30- قيس بن عمرو.

31- ثابت بن عمرو.

32- عامر بن مخلد.

33- ابوهبيرة بن حارث.

34- عمرو بن مطرف.

35- اوس بن ثابت.

36- انس بن نضر.

37- قيس بن مخلد.

38- عمرو بن اياس.

39- سليم بن حارث.

40- نعمان بن عبد.

41- خارجة بن زيد.

42- سعد بن ربيع.

43- اوس بن ارقم.

44- مالك بن سِنان.

45- سعد بن سويد.

46- علبة بن ربيع.

47- ثعلبة بن سعد.

48- نقيب بن فروة.

49- عبداللَّه بن عمرو.

50- ضمرة الجهنى.

51- نوفل بن عبداللَّه.

52- عباس بن عباده.

53- مالك بن اياس.

54- كيسان مولى بنى النجار.

55- نعمان بن مالك.

56- مجذَّر

بن ذيادبَلَوىّ.

57- عبادة بن حسحاس.

58- رفاعة بن عمرو.

59- عبداللَّه بن عمرو.

60- عمرو بن جموح.

61- خلّادبن عمروبن جموح.

حج (با تجديد نظر)، ص: 266

62- ابو ايمن مولى عمرو.

63- عبيدة بن عمرو.

64- عنتره مولى عبيدة.

65- سهل بن قيس.

66- ذكوان بن عبد قيس.

67- عبيد بن المعلّى

68- مالك بن غيلة.

69- حارث بن عدى.

70- اياس بن عدى.

71- مُخَيريق.

72- ثابت بن دَحْدامَه.

يك درس مهم

اى زائران مدينه و قبر پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)، اكنون بر مزار شهداى احد حاضر شده ايد، لازم است، لحظه اى در فكر عوامل شكست جنگ احد باشيد و از خود سؤال كنيد كه:

1- چرا سال قبل (دوم هجرى)، مسلمانان در جنگ بدر پيروز شدند، ولى سال بعد (سال سوم هجرى) كه قدرتمندتر بودند، شكست خوردند؟

2- چرا حزب خدا كه طبق وعده الهى بايد پيروز شود، در اينجا شكست خورد.

3- چرا در همين جنگ احد، در حمله اول موفق شدند، ولى پايان كار به ضرر مسلمانان تمام شد؟

بعضى از اين سؤالات را خود مسلمين هم، بعد از جنگ از يكديگر مى پرسيدند؟ ولى قرآن بسيار زيبا جواب مى دهد و مى فرمايد:

حج (با تجديد نظر)، ص: 267

«لَقَدْ صَدَقَكْمُ اللَّهُ وَعْدَهُ اذْ تَحُسُّونَهُمْ بِاذْنِهِ» «1».

خداوند به وعده خود نسبت به پيروزى اسلام بر كفر صادقانه وفا كرد؛ زيرا در حمله اول، در همين جنگ، با لطف و اذن خداوند، حواس دشمن را گرفتيد و تارومار كرديد.

«حَتّى اذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ» «2».

ليكن، رمز شكست در پايان كار اين بود كه شما را ضعف و ترس فراگرفت، با اينكه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) فرموده بود، سنگر خود را (در رابطه با حفاظت كوه هاى احد) رها نكنيد، همين كه خيال كرديد، حفاظت مانع

رسيدن شما به غنائم جنگى است، در اثر اختلاف با يكديگر سنگر را رها كرده و از پنجاه نفر محافظ، چهل نفر بخاطر رسيدن به دنيا، به سراغ جمع غنائم رفتيد، دشمن نيز، از همان راه نفوذ كرد و ده نفر ديگر از شما را كشت. آرى، اگر شما با وحدت كلمه، در حفاظت سنگر، استوار باقى مى مانديد به چنين سرنوشت تلخى دچار نمى شديد.

«وَعَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما اريكُمْ ما تُحِبُّونَ» «3».

با اينكه خداوند پيروزى مورد علاقه را در مرحله اول حمله، به شما نشان داد، ولى دستور رهبر را رها كرديد، لذا شكست خورديد. از اين آيات درس بزرگى مى توان گرفت؛ يعنى، رمز شكست مسلمين در احد، سه عامل بود:

1- سستى و ترس.

2- تفرقه.

حج (با تجديد نظر)، ص: 268

3- ترك اطاعت از رهبر.

آيا در زمان ما، مسلمانان پيروزند يا شكست خورده؟

آيا عوامل سقوط و شكست در آنان هست يا نه؟

بى جهت نيست، حضرت على (عليه السّلام) آهى مى كشد كه اسلام در ايامى، ياران باوفايى داشت، ولى در زمان حضرتش، ترس و تفرقه و نافرمانى از رهبر همه را فراگرفته است. رمز پيروزى اسلام، ايمان، قدرت و اتحاد است و رمز شكست، نداشتن آنهاست.

چون، چنان بوديم، بوديم آنچنان چون، چنين گشتيم، گشتيم اين چنين قرآن مى فرمايد: «انَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتى يُغَيِّرُوا ما بِانْفُسِهِمْ».

«خداوند در سرنوشت ملتها تغييرى نمى دهد، مگر زمانى كه خودشان، در رفتار و اهدافشان تغيير پديد آورند».

وعده پيروزى حق بر باطل هميشه با امدادهاى غيبى نيست، بلكه بايد به عوامل طبيعى و سياسى و نظامى نيز توجه كامل نماييم. در همين جنگ احد بود كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)

صبحگاهان براى انتخاب لشكرگاه در دامنه احد، از ميان بستگان و اهل خود بيرون آمد تا بهترين پايگاه نبرد را انتخاب نمايد «1». بنابراين، انسان بايد در مقدمات كار، كوتاهى نكند. حضرت امام حسين (عليه السّلام) شب عاشورا، شمشير خود را تيز مى كرد. لطف خداوند قانون و برنامه دارد و براى بهره بردارى از آن، دستوراتى داده شده است. قرآن سفارش كرده است كه براى ورود به خانه از در وارد شويد، يعنى هر كارى را بايد از

حج (با تجديد نظر)، ص: 269

راهش انجام داد، با ضعف و ترس و تفرقه و نافرمانى، هرگز پيروز نمى شويد، زيرا راه پيروزى، ايمان و قدرت و وحدت و اطاعت است.

شرط امدادهاى غيبى در جبهه ها

قرآن با كمال صراحت مى فرمايد: انْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ» «1»

، «اگر شما صبر و تقوا داشته باشيد، گرچه دشمن با تندى و جوشش بر شما وارد شود، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته يارى مى نمايد». تنها شرط امداد الهى، حركت در مدار تقوا و استقامت و پايدارى است.

حج (با تجديد نظر)، ص: 271

گنجينه هاى ويران

تاريخ ويرانگرى آثار مقدس مكّه و مدينه از سال 1221 در زمان عبداللَّه بن مسعود شروع شد، وهابيّان به بقيع در مدينه و به قبرستان معلا در مكّه حمله كردند و اشياء نفيس و جواهر به غارت برده شد. امّا پادشاه عثمانى انتقام گرفته و عبداللَّه بن مسعود و ده تن از همراهانش را اعدام كرد. مجدداً در سال 1351 تخريبها از سرگرفته شد. ما به عنوان نمونه فهرست گوشه اى از مكانهاى مقدّسى كه به دست اشرار وهابى خراب شده از كتاب «گنجينه هاى ويران» به صورت خلاصه نقل مى كنيم:

1- گنبد و بارگاه چهار امام معصوم در بقيع.

2- زادگاه رسول خدا: (متأسفانه وهابيان، هم بزرگداشت زادروز آن حضرت را ممنوع كردند و هم زادگاهش را تخريب نمودند).

3- خانه امّ هانى: (خواهر حضرت على عليه السّلام) كه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) در شب معراج در خانه او بودند از آنجا به مسجدالحرام و سپس به معراج رفتند.

4- خانه ارقم: پس از 3 سال دعوت پنهانى، پيامبر عزيز، اسلام را به صورت آشكار اعلام و خانه ارقم را به عنوان پايگاه معرفى كرد، افراد

حج (با تجديد نظر)، ص: 272

زيادى در اين خانه مسلمان شده اند.

5- خانه حضرت خديجه (سلام اللَّه عليها): منزلگاه

بزرگ رهبر اسلام، خانه اولين زن مسلمان، زادگاه فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها)، جايگاه نزول وحى.

6- خانه ميزبانان پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) در قبا و مدينه: خانه ابوايّوب انصارى كه شتر حضرت هنگام ورود به مدينه و تقاضاهاى متعدد در مقابل آن خانه خوابيد و همه اصحاب راضى شدند كه قرارگاه پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) خانه او باشد.

7- خانه على بن ابيطالب (عليه السّلام): اولين مسلمان، خانه نمونه اسلام، زادگاه بهترين جوانان اهل بهشت امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام).

8- خانه امام صادق (عليه السّلام): كه نزديك خانه ابوايوب انصارى و مورد احترام مسلمين بود.

9- مسجد «ردّالشمس» و مسجد «راية» (كه پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله هنگام جنگ دستور مى داد در اين نقطه پرچم بزنند).

10- بيت الاحزان: عزاخانه فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) كه داراى قبّه و ساختمان بوده است.

11- مرقد مطهّر حضرت عبداللَّه پدر رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله):

كسى كه بهترين فرزندان جهان را به جهانيان عرضه كرد.

12- گنبد و بارگاه ابراهيم فرزند رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) و فرزندان ديگر آن حضرت.

13- حرم مطهّر اجداد پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) در مكانى در مكّه بوده است. مجموعه اى كه به نام معلاه معروف بوده قبر عبدمناف، هاشم،

حج (با تجديد نظر)، ص: 273

عبدالمطّلب و ابوطالب در آن بود.

14- حرم مطهر حضرت حمزه سيدالشهدا در احد كه ضريح و گنبد داشته است.

15- حرم شهداى فخ كه در سال 169 هجرى در زمان حضرت موسى بن جعفر (عليه السّلام) به دست هادى عباسى به شهادت رسيدند. رهبرشان حسين بن على از فرزندان امام حسن (عليه السّلام) بود. وى با يارانش به طرز فجيعى

كه خيلى شباهت به كربلا داشت شهيد، شدند.

16- حرم شهداى فخ: در سال 63 هجرى لشكر يزيد به مدينه حمله و خانه ها را تخريب، به ناموس مردم تجاوز نمود و اموال را به غارت برد.

مقتل رهبران اين مقاومت به صورت حرم و مورد احترام بوده كه تخريب شد.

17- جايگاه بيان احكام و مناسك حج توسط رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در عرفات.

18- گنبد و بارگاه و حرم اصحاب رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله):

ابوسعيد خدرى، عثمان بن مظعون، جابربن عبدالله، سعدبن معاذ، ابن عباس (در طائف)، ابوذر غفارى (در ربذه)، مقداد، صُهيب و ... «1»

حج (با تجديد نظر)، ص: 275

لزوم هدايا

اشاره

از آنجا كه توفيق حج نصيب هر كس نمى شود و اطرافيان و بستگان زائر بيت اللَّه، بطور طبيعى، به سفر مبارك حج، نگاه حسرت آميز مى نمايند و با تمام وجود مى گويند: «خوشا به حال تو كه اين راه را در پيش دارى و اى كاش اين توفيق نصيب ما هم مى شد»؛ در اينجا بايد زائران خانه خدا به نحوى اين تمايل مكتبى را پاسخ دهند. يكى از راه هاى آن وعده دعا و زيارت به آنهاست و راه ديگر هديه آوردن است به علاوه در ايام سفر بطور طبيعى دوستان و بستگان و همسايگانى هستند كه در حفظ خانه و فرزند حاجى خدماتى مى كنند و به طور طبيعى بايد از خدمات آنان نيز قدردانى شود.

از سوى ديگر افراد كم ظرفيتى در اطراف انسان هستند كه گاه و بيگاه حسادتشان تحريك مى شود و نسبت به انسان كينه پيدا مى كنند ولى آوردن هدايا و سوغات در ايجاد محبت و برطرف كردن شعله هاى حسادت نقش مهمى دارد. امام صادق

(عليه السّلام) فرمود: «الهديّة تذهب حج (با تجديد نظر)، ص: 276

بالضغائن» «1»

«هديه دادن كينه هاى انسان ها را نسبت به يكديگر برطرف مى نمايد».

بازگشت به وطن و خريد سوغات

مسأله هديّه دادن و سوغاتى آوردن در اسلام مورد توجه بوده، به آن سفارش شده است، تا آنجا كه امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد:

هديه حج نيز جزء حج «2» و پولى كه صرف تهيه آن مى شود، پاداش همان مالى را دارد كه صرف اصلِ حج مى شود.

همانگونه كه اصل خريد و فروش بعد از مراسم، مورد عنايت است.

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: وقتى از احرام و اعمال حج فارغ شديد خريد و فروش داشته باشيد «3».

ولى در سوغات بايد نكاتى را با دقت مراعات كرد:

1- از خريد اشياء تجملاتى كه با شأن زائران خانه خدا سازگار نيست دورى نماييد.

2- خريد به صورت اتلاف وقت و پرسه زدن در بازار، باعث حج (با تجديد نظر)، ص: 277

حسرت و خسارت در قيامت و خلاف رضاى خدا است.

3- هنگام نماز جماعت هرگز مشغول خريد و فروش نباشيد.

4- از خريد اجناسى كه سودش به جيب دشمنان اسلام مى رود

جداً دورى نماييد.

اى كاش مسؤولين كشورهاى اسلامى با ايجاد بازار مشتركى در مكه و مدينه توليدات كشورهاى اسلامى را در معرض خريد و فروش قرار مى دادند و با قطع رابطه اقتصادى با بيگانگان و به كساد كشيدن بازار پر رونق آنان، سيلىِ محكمى بر صورتشان مى نواختند.

5- خريد هدايا و سوغات نبايد به صورتى درآيد كه بر حاجى فشار و اكراه وارد كرده و نشاط حج را از او بگيرد، امام صادق (عليه السّلام) فرمود: از صرف بودجه هاى غيرضرورى در حج صرف نظر كن تا نشاط حج در تو همچنان زنده بماند «1».

كسانى كه خرج حج را بخاطر

يك سرى خريدهاى زياد و ديد و بازديدهاى طولانى و پرخرج تحمل مى كنند همين كه سخنى از رفتن به مكه پيش مى آيد نشاط چندانى از خود نشان نمى دهند.

در روايات مى خوانيم در ايامى كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در مدينه بودند، علاقمندان از مكه براى حضرت آب زمزم را به عنوان سوغات مى آوردند و ايشان با روى باز مى پذيرفت «2».

6- هدايا را تنها براى كسانى نياورد كه با آنان دوست مى باشد و يا قبلًا هدايايى برايش آورده اند.

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: «اهْدِ الى مَنْ لا يُهْدى الَيْكَ»، «حتى به كسانى كه به تو هديه نمى دهند هديه بده» «3».

حج (با تجديد نظر)، ص: 278

7- تقسيم سوغات بايد عادلانه و بدون منت و محترمانه باشد.

8- مردم نيز بايد با كمال خوش رويى، هديه را قبول كنند و هرگز آن را كم نشمرده و پس ندهند، و با هداياى ديگران مقايسه ننمايند، زيرا رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: اگر مرا براى غذاى بسيار ساده اى همچون يك پاچه گوسفند دعوت نمايند آن را مى پذيرم «1»، ولى باز هم تكرار مى كنم كه وضع موجود خريد هدايا به چند دليل مورد رضايت نيست:

1- معمولًا خريد هدايا از اجناس شرق و غرب و سودرسانى به كفار و خارج كردن ارز كشور است.

2- در حمل و نقل و تقسيم و خريد آن خلافهايى رخ مى دهد كه در جمع شايد كفه گناه آن بر ثوابش سنگينى كند.

3- گرچه در خريد و فروش بايد سعى كنيم كه مغبون نشويم، زيرا كه در حديث مى خوانيم: «انَّ الْمَغْبُونَ فى بَيْعِهِ وَ شِرائِهِ غَيْرُ مَحْمُودٍ وَ لا مَأْجُورٍ» «2»

«كسى كه در خريد و فروش كلاه

سرش رود نه اجر دارد و نه پسنديده است». به همين جهت است كه امام صادق (عليه السّلام) در سرزمين مِنى براى خريد گوسفند چانه مى زد، بطورى كه بعضى از ياران تعجب كردند، حضرت حديث فوق را خواندند.

البته معناى چانه زدن اين نيست كه انسان در اين سفر الهى كم خرج كند، زيرا در روايات سفارش به خرج كردن در اين سفر بسيار به چشم مى خورد، بلكه مراد اين است كه در معامله، كلاه سر انسان نرود و

حج (با تجديد نظر)، ص: 279

جنس خوب را با قيمت مناسب بخرد، مثلًا انسان در خريد گوسفند دقت كند و چانه بزند ولى چاق ترين گوسفند را خريدارى نمايد.

اگر در روايات مى خوانيم كه در اين سفر خرج كنيد مراد آن است كه جنس خوب تهيه كنيد و خود و همراهانتان را در رفاه قرار دهيد.

و اگر رواياتى مى گويد: چانه بزنيد، يعنى از گران خريدن بپرهيزيد. پس هيچگونه منافاتى ميان اين دو دسته روايات نيست.

نكته اى كه بايد تذكر دهم آن است كه در حديث مى خوانيم:

خداوند اجازه نمى دهد مؤمن خود را ذليل نمايد «1» و اگر چانه زدن همراه با يك نوع تحقير و نشانه بى پولى باشد، يا چانه زدن خواهران در بازار با مردان كه گاهى همراه با چشم چرانى و لبخندهاى مسمومى باشد كه سبب از بين رفتن تبليغات و سبك شدن چهره جمهورى اسلامى شود، گناه و لطمه به خون شهدا است به همين جهت است كه حضرت امام- رضوان اللَّه عليه- در پيام سال 1364 خود به زائران خانه خدا فرمود: «پرسه زدن در بازار، دل صاحب شريعت را به درد مى آورد».

مسأله ديگرى كه معمولًا در ميان زائران خانه خدا به

چشم مى خورد آن است كه هدايا و اجناس و منزل و مركب خود را با سايرين مقايسه مى كنند و گاهى خود را مغبون مى پندارند و روى آن ساعت ها فكر كرده و حرف مى زنند، غافل از آنكه حضرت على (عليه السّلام) مى فرمايد: «الْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ حَظَّهُ مِنَ الْآخِرَةِ» «2»

«كسى كه در پاداشهاى حج (با تجديد نظر)، ص: 280

اخروى كم بهره باشد مغبون است». و در جاى ديگر امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد: «مَنِ اسْتَوى يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ» «1»

«كسى كه دو روزش يكسان باشد مغبون و ضرر كرده است».

بنابراين، سزاوار است حجاج خانه خدا به جاى اينكه در نرخ اجناس و امثال آن از يكديگر جستجو و در مقام مقايسه و رقابت و سبقت برآيند در استفاده از اوقات و پرداختن به عبادات در ميدان مسابقه شركت نمايند.

تشكر و عذرخواهى

مسافرت با تمام خوبيهايش، مشكلاتى را نيز به همراه دارد، تا آنجا كه در حديث مى خوانيم: رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود:

«السَّفَرُ قِطْعَةٌ مِنَ الْعَذابِ» «2»

«مسافرت گوشه اى از عذاب است»، بخصوص سفر طولانى مثل حج كه حاجى با افراد مختلف و سليقه هاى گوناگون سروكار دارد و با توقعات نابجا، شلوغى و گرمى هوا در بيابان عرفه و منى، گم شدن، تشنگى و ده ها مسأله ديگر روبروست. بالأخره افرادى را مى رنجاند كه اگر در پايان سفر عذرخواهى نشود، اين گلايه ها بصورت كينه و بعد از مراجعت در بازگو كردن ها به صورت غيبت و خداى ناكرده، گاهى همراه با مبالغه ها؛ بصورت تهمت و در نهايت سر از حبط و نابود شدن اعمال درمى آورد.

حج (با تجديد نظر)، ص: 281

بنابراين، بسيار بجا و لازم است كه دوستان سفر، در هر حال مواظب رفتار و

گفتار خود باشند و چنانچه كوچكترين نقطه تاريكى ديدند فوراً آن را با عذرخواهى جبران نمايند و سعى كنند كه بعد از بازگشت مطلبى را نقل نكنند، كه از نشانه هاى همسفر خوب آن است كه ناگوارى هاى سفر را بعد از مراجعت بازگو ننمايد.

خدمت گزاران

لازم است در پايان سفر از خدمت گزاران بخصوص تشكر شود، از مسؤولين و تدارك كنندگان عذرخواهى شود كه اجر زحمت آنان از پاداش عبادات شما كمتر نيست، زيرا قدرت عبادت شما در سايه تأمين و تدارك و تهيه غذايى بوده كه آن زحمتكشان به وجود آورده اند.

در حديث مى خوانيم كه: روز قيامت خداوند به گروهى مى فرمايد شما شكرگزارى مرا ننموديد؛ زيرا از خدمات بندگانم تشكر نكرديد «1».

در دعاى مكارم الاخلاق امام سجاد (عليه السّلام) از خداوند مى خواهد كه توفيق تشكر از مردم را به او مرحمت فرمايد: «وَ انْ اشْكُرَ الْحَسَنَةَ» «2»

. از خدمه و مدير كاروان و صاحب خانه و مسؤولين هواپيمايى و گمرك و بهدارى و بانك و امدادگران و پزشكان و روحانيون و تمام دست اندركاران اين سفر الهى بايد تشكر كرد و خيال نكنيم چون آنان در برابر زحمات مزدى مى گيرند و يا مجانى به حج مى آيند ما بايد ارباب مآبانه با آنها برخورد نماييم.

استقبال از حجاج

احترام به زائر خانه خدا و رسول اكرم و ائمه هدى در حقيقت احترام به خود آن بزرگواران است و از جمله احتراماتى كه از قديم نسبت به زائران مورد توجه بوده، استقبال است.

در حديث مى خوانيم كه امام عسكرى (عليه السّلام) فرمود: وقتى كه جعفر، برادر حضرت على (عليه السّلام) كه به حبشه هجرت كرده بود، بازگشت رسول گرامى اسلام به احترام او ايستاد و مقدارى به استقبال رفت و بعد از معانقه، ميان چشمان او را بوسيد و از شدت خوشحالى گريست «1».

وليمه

بسيار بجاست كه حاجى بعد از برگشت از مكه، وليمه دهد، يعنى از مؤمنين پذيرايى نموده و به آنان اطعام كند. اصل كلمه «وليمه» به معناى «طناب و ريسمان» است و چون اطعام به مؤمنين به منزله ريسمان و حبل محبت است به آن وليمه گفته شده است «2». در روايات اسلامى سفارش شده كه هنگام «عروسى»، «تولد»، «ختنه»، «خريد منزل» و «بازگشت از سفر حج» وليمه دهيد «3».

حج (با تجديد نظر)، ص: 283

مسأله اطعام در موارد فوق از سنت هاى ديرينه اسلام و حتى قبل از اسلام است. در تاريخ مى نويسند كه بعد از خطبه عقد خديجه با رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله)، خديجه خطاب به پيامبر گفت: به عمويت بفرما براى وليمه عروسى شترى بكشند «1».

نكته اى كه در روايات به چشم مى خورد آن است كه اطعام و وليمه بعد از حج، نبايد سبب خودنمايى و شخصيت تراشى و اظهار سخاوت و رقابت باشد، بلكه همانگونه كه از امام باقر (عليه السّلام) نقل شده: اطعام در يك روز وليمه و در روز دوم احترام و كرامت ولى چنانچه تداوم پيدا كند مسأله

سر از ريا و خودنمايى درمى آورد و يا وسيله اى براى تبليغات شخصى و ايجاد چهره اجتماعى مى شود «2».

چند نكته مهم

تذكرات بهداشتى در حج

1- كسانى كه سوار شدن هواپيما در حال آنان اثر مى گذارد، سعى كنند با شكم پر سوار نشوند.

2- در حد امكان، اعمال خود را هنگام شب و سحر انجام دهيد تا گرمازده نشويد.

3- بخاطر گرماى شديد و عرق كردن بدن، انسان بايد كمى نمك غذاى خود را بيشتر كند.

4- از آجيل و شيرينى دورى و مصرف غذاى خود را كم كنيد.

5- در ايام مِنى و عرفات از خوردن غذاهاى پختنى دورى نماييد.

6- اميد است افراد سالم در هر حال سالمندان و مريضان را از خود دانسته و همه ما در انجام اعمال يكديگر خود را سهيم و ياور ديگران و همراه با مسؤولين بهدارى عمل نماييم.

چون در مسائل بهداشت وارد نيستم جز چند سطر كه آن را هم از

حج (با تجديد نظر)، ص: 286

اهل فن شنيده ام نمى نويسم، برويم سراغ تذكراتى كه جنبه تبليغى و كار تخصصى ما است.

تذكرات اخلاقى

1- رسول گرامى اسلام فرمود: علامت قبول شدن حج آن است كه انسان بعد از بازگشت از مكه دست از گناهان قبلى خود بردارد «1».

2- در جامعه، عنوان حاجى يك لقب مقدس است و سطح توقع مردم را از انسان بالا مى برد؛ لذا بايد او و بستگانش بخصوص همسر و فرزندانش در آداب و فرهنگ و لباس با ديگران فرق كنند، حتى در اصلاح سر و صورت و گفتگوهاى روزمره بايد مراعات كند؛ زيرا كه با زياد شدن تقوا آبرويى به حج داده مى شود.

3- براى كسانى كه بعد از حج به ديدنش مى آيند يا نمى آيند و او را با لقب «حاجى» صدا مى زنند يا نمى زنند، عكس العمل نشان ندهد و سعى كند اعمال خود را با گناهان حبط

ننمايد كه حفظ عمل از انجام عمل به مراتب سخت تر است.

در مسائل مادى نيز چنين است، اگر ساختن خانه يا بافتن قالى يك سال طول بكشد حفظ و نگهدارى آن ده ها سال وقت لازم دارد.

توفيق مشرف شدن خود را از خداوند بداند، نه از مال و لياقت خود و سعى كند بعد از حج با مردم خودمانى تر و متواضع تر باشد. امام سجاد (عليه السّلام) در دعا مى گويد: خداوندا! هر چه در جامعه مرا عزيزتر

حج (با تجديد نظر)، ص: 287

مى كنى در نزد نفس، خود را ذليل تر بدانم «1».

و خداوندا! به همان درجه اى كه در جامعه مرا بالا مى برى در پيشگاه وجدانم مرا كوچك نما.

اى كسى كه امروز حاجى شده اى، يك لقب و عنوان به تو اضافه شده است، بايد در اظهار شكر از خدا و گام برداشتن براى طبقه محروم يك قدم جلوتر از ديگران باشى.

البته لازم است به چند تذكر توجّه شود:

1- اين كتاب، مناسك نيست و لذا حجاج محترم بايد مسائل شرعى حج را از كتابهاى مربوطه و روحانيون معظم، استفاده نمايند.

2- اين كتاب براساس وضع عمومى و فعلى كاروانها تنظيم شده است. بنابراين اگر چه وظيفه اولى آن است كه بعد از اعمال روز عيد، براى انجام اعمال حج، به مكه برگردند، و سپس جهت اعمال ايام تشريق به منى مراجعت نمايند. وليكن اين كتاب، طبق وضع فعلى كه بعد از پايان اعمال منى، جهت انجام اعمال حج به مكه مراجعت مى نمايند، تنظيم شده است.

3- نكته ها و استفاده هايى كه از حج خانه خدا بيان شده، ناظر به همه فتاوا نيست.

پايان نامه

نه مسائل حج تمام شد و نه اسرار و تذكرات، بلكه علم من پايان حج

(با تجديد نظر)، ص: 288

يافت، و اين حقيقتى است كه هر كس در باره معارف دينى يا اولياى دين مطلبى مى نويسد، در حقيقت خود و اطلاعات محدودش را نشان مى دهد، نه واقعيات را. مثلًا اگر من كتابى در باره امام صادق (عليه السّلام) يا فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) بنويسم مقدار علم خود را روى كاغذ مى آورم، نه واقعيت و سيماى ملكوتى آن بزرگواران را. در اين باره هم بايد بگويم يادداشتهايى كه در باره حج داشتم فعلًا تمام شد ولى روح حج چيست؟

نمى دانم؟ هر چه هست ارزشى است كه امامان ما خيلى به آن عنايت داشته اند و به سويش پياده راه مى رفتند، در سرزمينش اشك مى ريختند.

هر چه هست خاطراتى از ايثار و اخلاص و تسليم ابراهيم است، مركز وحدت و شعار و شعور و سوز و فرياد و عرفان و مانور و سياست و هجرت است. «اللَّهُمَّ اجْعَلْنا مِنْ احْسَنِ حُجَّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ فى كُلِّ عامٍ».

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109