سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323-
عنوان و نام پدیدآور:اهل بیت علیهم السلام عرشیان فرش نشین/ مولف حسین انصاریان؛ ویرایش و تحقیق آرش مردانی پور، محمدجواد صابریان.
مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1384.
مشخصات ظاهری:695 ص.
فروست:آثار استاد حسین انصاریان؛ 6.
شابک:45000 ریال: 9649473874
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:چاپ دوم.
یادداشت:کتابنامه: ص. [685] - 690؛ همچنین به صورت زیرنویس.
یادداشت:نمایه.
موضوع:خاندان نبوت در قرآن.
موضوع:خاندان نبوت -- احادیث.
موضوع:چهارده معصوم.
موضوع:چهارده معصوم -- احادیث.
شناسه افزوده:مردانی پور، آرش
شناسه افزوده:صابریان، محمدجواد
رده بندی کنگره:BP104/خ2الف8 1384
رده بندی دیویی:297/159
شماره کتابشناسی ملی:م 83-36254
ص :1
ص :2
ص :3
ص :4
ص :5
ص :6
ص :7
ص :8
ص :9
ص :10
ص :11
ص :12
ص :13
ص :14
ص :15
ص :16
ص :17
ص :18
ص :19
ص :20
ص :21
ص :22
ص :23
ص :24
سخن گفتن و قلم زدن پیرامون شخصیّت های بی نظیر عالم آفرینش ، سکّان داران کشتی وجود ، شگفتی های ملک و ملکوت ، آئینه های تمام نمای صفات پاک الهی ، بندگان شایستۀ حضرت حق ، عرشیان فرش نشین ، اهل بیت عصمت و طهار
اهل بیت علیهم السلام کاری بس دشوار است ، چرا که پی بردن به کنه شخصیّت آن پاکان بی بدیل کار هر کس نیست .
کسانی که آشنای به معارف حقّۀ آن انوار ملکوتی می باشند و عمر خود را در گسترش و اعتلای فرهنگ نابشان صرف نموده اند ، خود را طفل دبستان آل اللّٰه
اهل بیت علیهم السلام می دانند و بزرگان و نامداران علم و دانش و فرهنگ و اندیشه ، در مکتب انسان ساز آن حقایق عرشی زانوی عجز و ناتوانی زده اند و عالمان و اندیشمندان فرهیخته خدمت به آستان پاکشان را سعادت دنیا و آخرت دانسته ، خود را غلام درگاه آن موالیان بنده نواز می دانند .
بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
اما آنچه مسلّم است این است که معرفت و شناخت ائمۀ اطهار
اهل بیت علیهم السلام و ابراز محبت و عشق به محضر رفیعشان و ولایت و سرسپردگی به اوامر و دستوارات نابشان ، امری است واجب و در حد سعه و ظرفیت افراد ، دارای مراتب مختلفی است چرا که : «لاٰ یُکَلِّفُ اللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا » .
ص:25
در فرمان های الهیِ ائمۀ طاهرین
اهل بیت علیهم السلام ، پی بردن به حقیقت معرفت و محبت و ولایت ، نیازمند رهبری راهبران عالِم و آگاه و کمک گرفتن از عالمان ربّانی است که ،
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
درک علت نیاز به معرفت و شناخت اهل بیت علیهم السلام ، فلسفۀ عشق و محبت به آنان ، دلیل چنگ زدن به عروة الوثقایِ الهی ایشان ، علت توسل و تمسک به آن بزرگواران ، فلسفۀ پرواز در حریم ملکوتی و زیارت بارگاه نورانی آن پیشوایان شهید ، علت شاد بودن در شادی و سرور آن ملکوتیان پاک سرشت ، سبب سوز و اندوه و غم و اشک در مصیبت جانگداز آن مقتدایان مظلوم و پاسخ سؤالات متعددی که ذهن جوّال جویندگان طریق هدایت را به خود مشغول ساخته ، فقط با قلم و بیان و گفتار و نوشتار برگرفته شده از کلام گهربار و عجین شدۀ به ماءِ معین فرهنگ غنی و انسان ساز ائمۀ اطهار
اهل بیت علیهم السلام میسّر خواهد بود ، چرا که آن ذوات مقدس از لوث هر نوع پلیدی و آلودگی پاک و منوّر به نور صدق و حقیقت و راستی می باشند که ، «إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » .
پس معرفی و شناساندن در شأن کسانی است که در محضر پر فیضشان ، تحصیل پاکی و طهارت معنوی کرده باشند ، چرا که «لاٰ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ » .
غسل در اشک زنم که اهل طریقت گویند پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
بر موالیان اهل بیت علیهم السلام فرض و واجب است که جهت شناخت آن حقایق ملکوتی ، خوشه چین معارف پربارشان ، از زبان و قلم بزرگانی باشند که عمر خود را صرف درک معارف الهی نموده ، و علم خود را همراه با عمل آمیخته و در محبت و ولایت آل اللّٰه
اهل بیت علیهم السلام ذوب شده اند .
ص:26
اندیشمند محقق و عالم متتبع حضرت استاد حسین انصاریان مد ظله العالی پس از قریب به نیم قرن تحقیق ، تفحص ، کاوش ، مطالعه و اندوختن تجارب علمی گران سنگ در معرفی و شناساندن فرهنگ و معارف ، اهل بیت علیهم السلام عزم را جزم کرده تا دورنمایی از شخصیت والای خاندان رسالت
اهل بیت علیهم السلام را تبیین نمایند ، بدین سبب به مَآخذ و منابع اسلامی از خاصّه و عامّه روی می آورند که ناگاه با جهانی از اطلاعات و معارف پیرامون آن خاندان باکرامت
اهل بیت علیهم السلام روبرو می گردند .
شگفت اینکه معظم له که ده ها سال پیرامون معارف و معالم اهل بیت علیهم السلام مطالعه ، تحقیق ، تدریس و سخنرانی فرموده اند ، بعد از مواجه شدن با اقیانوس بی کران معارف ائمۀ اطهار
اهل بیت علیهم السلام ابراز داشتند :
هر مقدار انسان در این زمینه بیشتر تحقیق می کند تحیّرش بیشتر می شود و این عجیب نیست که آن عالِم بزرگ عامه در دنیای تحیّر خود چنین سروده است که :
لَوْ أَنَّ المُرْتَضیٰ أَبْدیٰ مَحَلَّه لَخَرَّ الْنٰاسُ طُرّاً سُجَّداً لَهُ
وَ مَاتَ الْشَافِعیُّ وَ لَیْسَ یَدْری عَلیٌّ رَبُّهُ أَمْ رَبُّهُ اللّٰه
مؤلف گرانمایه ، در سه سال متوالی در شناخت اهل بیت علیهم السلام به بحث نشسته ، پس از اتمام بحث تصمیم می گیرند که مجموعۀ مباحث ایراد شده را به صورت کتابی درآورند تا نتایج زحمات بسیاری که بر خود هموار ساخته بودند ماندگار گردد .
تبدیل زبان گفتار به زبان مکتوب ، کار آسانی نبود؛ لذا بعد از پیاده شدن سخنرانی ها ، مجموعۀ مباحث به یکی از فاضلان سپرده می شود تا تحریر کنند ، پس از پایان کار حضرت استاد تحریر وی را نمی پسندند ! باز کار را به فاضل دیگری می سپارند و آن نیز مقبول نظرشان نمی افتد ، به ناچار با وجود کثرت اشتغالات ، خود استاد ، دامن همّت بر کمر استوار ، از ابتدا با قلم قیّم
ص:27
و توانای خود مباحث را به رشتۀ تحریر درمی آورد .
عجب است ، چنان که ایراد مباحث در طول سه سال انجام یافت کشاکش تحریر نیز سه سال به طول انجامید .
خواجه می فرماید :
بدان صوفی شراب آن گه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی
این اثر بیش از 27 اربعین ، در شیشۀ جان و دلدادگی و تفحص و تحقیق تخمیر شده و شراب ناب معارف اهل بیت علیهم السلام تقدیم تشنگان زمزم معالمشان گردید که البته این همه عنایت حضرت حق است که ، «وَ سَقٰاهُمْ رَبُّهُمْ شَرٰاباً طَهُوراً » .
این نکته ناگفته نماند که در جای جای کتاب ، نظراتی مطرح شده است که طرح آنها در این سطح و بدین سبک تازگی دارد .
این اثر با توجه به این که برگرفته شده از قلم عالمانه و زحمات طاقت فرسای استاد می باشد ، در نوع خود در جهت ترویج و نشر فرهنگ غنیّ و انسان ساز اهل بیت علیهم السلام و معرفی آن چشمه های جوشان توحید و اخلاق و عمل اثری در خور استفاده خواهد بود .
امید است که این اثر برای اهل تحقیق ، نمایانگر گوشه ای از خورشید شخصیّت در محاق ماندۀ خاندان نبوت
اهل بیت علیهم السلام و برای اهل حال و عمل ، واسطه ای برای وصال به معرفت آن انوار مقدس باشد .
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان
ص:28
ص:29
ص:30
لزوم شناخت اهل بیت علیهم السلام و پیروی از آنان - که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر اساس آیۀ مودّت (1) تا لحظات پایان عمر ، امت را به شناخت آنان و اطاعت از فرمان هایشان سفارش فرمود - و ضرورت معرفت موقعیّت و جایگاهشان در کتاب خدا و روایات صحیح و متین ، حقیقتی است که توجه به آن سبب فراهم آمدن سعادت دنیا و آخرت و غفلت از آن موجب شقاوت و هلاکت ابدی و بر باد رفتن اعمال و زحمات انسان است .
امام صادق علیه السلام به معلّی بن خنیس فرمود :
یا مُعَلّی ! لَو أنَّ عَبْداً عَبَدَ اللّهَ مِائَةَ عَام بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ ، یَصُومُ النَّهارَ وَیَقُومُ الَّلیلَ حَتَّی یَسْقُطَ حَاجِبَاهُ علی عَینَیهِ ، وتَلْتَقی تَراقِیِه هَرَماً ، جَاهِلاً لِحَقِّنَا ، لَم یَکُن لَه ثَوابٌ (2) .
ص:31
ای معلّی ! اگر بنده ای صد سال میان رکن و مقام خدا را بندگی کند ، روزها را روزه بگیرد و شب ها را به تهجّد و راز و نیاز بگذراند تا جایی که از شدّت پیری ابروانش روی چشمانش را بگیرد و استخوان های گردنش در سینه اش فرو رود ولی نسبت به حق ما جاهل باشد و جایگاه ما را نشناسد ، هرگز برای او پاداشی نخواهد بود .
با شناخت اهل بیت علیهم السلام - که متکی بر آیات قرآن و مستند به روایات معتبر باشد - پرده ها و حجاب های باطلی که عامل دور ماندن از اهل بیت علیهم السلام است از میان می رود و آثار وجودی و تأثیر روش و منش و فرهنگ آن بزرگواران بر صفحۀ حیات انسان نقش می بندد .
شناختی صحیح و واقعی است که بتواند همگان را در فهم موقعیّت آنان در عرصۀ هستی و نیز در خیمۀ حیات انسان و وجوب پیروی از آن بزرگواران در همۀ شؤون زندگی ، رهنمون شود .
ما وقتی به حقیقت بدانیم و بشناسیم که مصداق واقعی و اتمّ و اکمل عناوینی که در قرآن مجید و روایات و معارف استوار اسلامی آمده ، چون اهل الذکر ، صادقین ، محسنین ، متّقین ، مجاهدین ، مؤمنان ، صابرین ، اولو الالباب ، صراط ، سبیل ، ثار اللّه ، وجه اللّه ، عین اللّه ، جنب اللّه ، اذن اللّه ، لسان اللّه ، ولی اللّه ، اهل بیت علیهم السلام هستند ، راه چگونگی برخورد با آنان و بهره گرفتن از فرهنگ سعادت بخششان به روی ما باز می شود به گونه ای که جز آنان را به عنوان چراغ زندگی و کشتی نجات و پیشوای واقعی انتخاب نخواهیم کرد و در مشکلات دنیا و آخرتمان و هنگام هجوم وسوسه ها و اغواگری ها و شبهات دینی ، جز به آنان که راسخون در علم اند (1) مراجعه
ص:32
نخواهیم نمود و عقل و روح و قلب را از شراب طهور معارفشان سیراب خواهیم ساخت و از باب :
« قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّٰهُ . . . » (1).
بگو : اگر خدا را دوست دارید ، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد . . .
با همۀ وجود به پیروی از آنان برخواهیم خاست تا محبوب خدا شویم و خدا به سبب خشنودی اهل بیت علیهم السلام از ما خشنود شود .
شناخت اهل بیت علیهم السلام که سبب شناخت خدا و قرآن و هستی است و موجب نورانیّت قلب برای مکاشفه و شهود حقایق است و عامل تزکیۀ نفس و تربیت درون و آراسته شدن برون و متخلق شدن به اخلاق می باشد ، بی تردید انسان را از آتش دوزخ می رهاند و عشق ورزی به آنان جواز عبور از صراط را به دست انسان می دهد و ولایت و پذیرفتن امامتشان ایمنی از عذاب می آورد .
ص:33
پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله در روایتی بسیار مهم - که شیخ سلیمان قُنْدُوزی حنفی با سندی ارزشمند نقل کرده - می فرماید :
مَعرِفَةُ آلِ مُحَمَّدٍ بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ ، وَحُبُّ آلِ مُحَمَّدٍ جَوَازٌ عَلَی الصِّراطِ ، وَالْوَلایَةُ لآلِ مُحَمَّدٍ أمانٌ مِنَ العَذَابِ (1) .
شناخت آل محمّد سبب رهایی از آتش و محبت و دوستی نسبت به آل محمّد جواز عبور بر صراط و ولایت آل محمّد ایمنی از عذاب است .
آری ، هنگامی که اهل بیت علیهم السلام را از زبان قرآن و سنت صحیح نبوی بشناسیم ، راه سعادت دنیا و آخرت را به روی خود باز می کنیم و طریق شقاوت و بدبختی ابدی را به روی خود می بندیم (2) .
شیخ سلیمان قُنْدُوزی و ابراهیم بن محمّد جوینی که هر دو از علمای برجستۀ اهل سنت و از گروه منصفانند این روایت را از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ شناخت امیرمؤمنان علیه السلام و امامان پس از او نقل می کنند :
یَا عَلیُّ ! أنا مَدینَةُ العِلمِ وَأنتَ بَابُها ، وَلَن تُؤتیٰ المَدینَةُ إلاّ مِن قِبلِ البَابِ ، وَکذَبَ مَنْ زَعَمَ أنَّه یُحِبُّنِی وَیُبْغِضُکَ ؛ لأنَّکَ مِنّی وَأنَا مِنکَ ؛ لَحمُکَ مِن لَحمِی ، وَدَمُک مِن دَمِی ، وَرُوحُکَ مِن رُوحِی ، وَسَریرَتُکَ مِن سَریرَتِی ، وَعَلانِیتُک مِن عَلانِیَتِی ، وَأنتَ إمَامُ أُمّتِی وَخَلِیفَتی عَلَیهَا بَعدِی . سَعِدَ مَن أطاعَکَ وَشَقِیَ مَن عَصَاکَ ، وَرَبِحَ مَن تَوَلاَّک وَخَسِرَ مَن عَادَاکَ ، وَفَازَ مَن لَزِمَکَ وَهَلَکَ مَن فَارَقَکَ . مَثَلُکَ وَمَثَلُ الأئِمَّةِ مِن وُلِدِکَ بَعدِی مَثَلُ سَفینَةِ
ص:34
نُوحٍ ، مَن رَکِبَهَا نَجا وَمَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ ؛ وَمثَلُکُم کَمَثَلِ النُّجومِ ، کُلَّما غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجمٌ إلی یَومِ القِیَامَةِ (1) .
یا علی ! من شهر دانشم و تو درِ آن هستی و به شهر جز از راه درش درنمی آیند ؛ آنکه گمان می کند مرا دوست دارد و دشمن توست ، در دوستی من دروغ می گوید زیرا تو از منی و من از تو ، گوشت تو از گوشت من و خون تو از خون من و روح تو از روح من و نهان تو از نهان من و آشکار تو از آشکار من است و تو پیشوای امتم هستی و خلیفۀ من پس از من بر آنانی . کسی که از تو پیروی کرد خوشبخت شد و آنکه از تو نافرمانی کرد بدبخت شد و آنکه ترا دوست داشت سود برد و آنکه تو را دشمن داشت زیان دید و کسی که ملازم تو شد به رستگاری رسید و هر که از تو جدا شد به هلاکت رسید . مثال تو و امامان از نسل تو پس از من مثال کشتی نوح است ، هرکه بر آن درآمد رهایی یافت و هر که از آن تخلف کرد غرق شد ، و مثل شما اهل بیت مثل ستارگان است ، هرگاه ستاره ای غایب شود ستاره ای دیگر طلوع می کند تا روز قیامت .
حضرت حق بندگان را به چنگ زدن و متمسک شدن به ریسمان الهی که لازمۀ آن معرفت و شناخت حبل الله است ، امر می فرماید که :
« وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ جَمِیعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا . . . » (2).
و همگی به ریسمان خدا [ قرآن و اهل بیت
اهل بیت علیهم السلام ] چنگ زنید ، و پراکنده و گروه گروه نشوید . . .
ص:35
از حضرت امام باقر علیه السلام دربارۀ مصداق حبل اللّه روایت شده است :
آلُ مُحَمَّدٍ صَلواتُ اللّهِ علیهِم ، هُم حَبلُ اللّهِ المَتینِ الّذِی أُمِرَ بِالاِعتِصَامِ بِه فَقَالَ : «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ جَمِیعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا . . . » (1).
اهل بیت محمّد صلی الله علیه و آله ریسمان استوار خدا هستند که خدا چنگ زدن به آن را فرمان داده ، فرموده : و همگی به ریسمان خدا [ قرآن و اهل بیت
اهل بیت علیهم السلام ] چنگ زنید ، و پراکنده و گروه گروه نشوید . . .
آری ، آن بزرگواران که دریای بی کران معرفت و علم و عمل اند و صاحب همۀ فضایل و کمالات اند و نظیری برای آنان در همۀ هستی یافت نمی شود ، به فرمان حضرت حق با دارا بودن مقام امامت ، در میان خلق درآمدند تا گروهی را از دوزخ قیامت بترسانند و دسته ای را به شرط ایمان و عمل به بهشت دنیای دیگر دل خوش کنند و جمعی را به بهشت مثالی و فرقه ای را به جنّت عقلانی و شماری را به آسمان قداست و معنویت و شایستگانی را به مقام یقین برسانند .
شناخت واقعی خدا و قیامت ، درک مفاهیم معنوی ، دسترسی به معانی حقیقی قرآن ، پی بردن به سنت نبوی ، تحصیل کمالات و فضایل ، به دست آوردن خوشبختی دنیا و آخرت ، سالم ماندن از شقاوت و بدبختی ، آراسته شدن به حسنات ، در امان ماندن از سیّئات ، رسیدن به مقام لقا و قرب حق ، لیاقت یافتن برای ورود به بهشت ، در امان قرار گرفتن از دوزخ ، قدرت یافتن برای مقابله با وسوسه ها و اغواگری های شیطان ، چشیدن لذّت عبادت و دوری از معصیت ، لمس حقیقت تقوا ، مزیّن شدن به زینت ورع
ص:36
و پاکدامنی و درستی و پارسایی و صدق و صفا ، همه و همه از طریق شناخت اهل بیت علیهم السلام و پیروی از فرمان ها و احکامشان میسّر است .
آری ، اهل بیت علیهم السلام - چنان که از آیات کتاب خدا و روایات معتبره و اخبار صحیح استفاده می شود - منشأ همۀ برکات مادی و معنوی هستند و انسان بدون شناخت آنان و تمسّک به وجودشان و اطاعت از خواسته هایشان نه اینکه به هیچ برکتی نمی رسد بلکه از همۀ برکات محروم می شود .
شیخ سلیمان قُنْدُوزی حنفی و ابراهیم بن محمّد جوینی به نقل از حضرت علی علیه السلام از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت می کنند که : پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :
یا علی ! آنچه به تو املا می کنم بنویس ، گفتم : ای پیامبر خدا ! بر من از فراموشی می ترسی ؟ فرمود : نه ، من از خدا خواسته ام که تو را حافظ همۀ حقایق قرار دهد ، ولی به خاطر شریکانت بنویس ، گفتم : ای پیامبر خدا ! شریکانم کیانند ؟ فرمود : امامان از ذریه ات که به خاطر آنان برای امت باران می بارد و دعایشان مستجاب می گردد و خدا بلا را به واسطۀ ایشان از امت برمی گرداند و به سبب وجودشان رحمت از آسمان نازل می شود و این اول آنان است - و اشاره به حسن فرمود - سپس گفت : این دوّمی از آنان است - و آنگاه اشاره به حسین نمود - سپس گفت : و امامان پس از حسین (1) .
گروهی از عالمانی که دست پروردگان حکومت های جائر و سلاطین ظالم و پادشاهان ستمکار بودند و از موقعیّت علمی و اجتماعی خویش
ص:37
برای توجیه مشروعیّت حکومت آن بیدادگران سوء استفاده می کردند تا به نان و نوایی برسند و به درهم و دیناری چند از کیسۀ شیاطین دست یابند ، همراه با عنادی خاص و تعصّبی برخاسته از حسد و برای دل خوشی سلطه جویان و ایجاد انحراف و کژی در مسیر مسلمانان ، حقایق دینی و کلمات معنوی را تحریف کردند و برای آن حقایق ، معانی و ترجمه هایی ذکر کردند که هیچ گونه سند قرآنی و روایی نداشته بلکه در قرآن و روایات در مورد آن حقایق ، معانی و مصادیقی ذکر شده که خلاف گفتار و نوشتار آنان است .
از جملۀ آن حقایق و کلمات ، کلمۀ « اهل بیت » است که در آیۀ شریفۀ تطهیر مورد خطاب حضرت حق قرار گرفته است .
در آیۀ شریفۀ تطهیر می خوانیم :
« . . . إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » (1).
. . . جز این نیست که خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت
اهل بیت علیهم السلام [ که به روایت شیعه و سنی محمّد ، علی ، فاطمه ، حسن و حسین علیهم السلام اند ] برطرف نماید ، و شما را چنان که شایسته است [ از همۀ گناهان و معاصی ] پاک و پاکیزه گرداند .
این جاهلان و متعصبان کوردل برای انحراف افکار و عقاید مسلمانان بدون توجه به قواعد ادبی ، تفسیری بی پایه و اساس برای آن ذکر کرده اند ،
ص:38
چرا که ضمایر در این آیۀ شریفه به صورت مذکّر ذکر شده ، ولی آنان اهل بیت را به زنان و همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معنا کرده و مصداق اهل بیت را فقط همسران آن حضرت گرفته اند !
زید بن علی بن الحسین فرموده : گروهی از نادانان که گمان کرده اند خدا از این آیه همسران پیامبر را اراده کرده است ؛ بی تردید دروغ گفته اند و مرتکب گناه سنگینی شده اند . به خدا سوگند اگر خدا از این آیه همسران پیامبر را اراده داشت بی تردید ترکیب ادبی آیه را به این صورت ذکر می کرد : « إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » ، چنانچه در آیات قبل و بعد از این آیه که خطاب به همسران پیامبر است همۀ ضمایر آیه مؤنث است ، مانند : « منکن ، اذکرن ، بیوتکن ، تبرجن ، لستن ، قرن ، أقمن ، أتین ، أطعن » (1) .
روایت زیر هم که در یکی از مهم ترین کتاب های حدیث اهل سنت یعنی صحیح مسلم نقل شده پاسخ علما و دانشمندان بی تقوایی است که به خاطر حاکمان بنی امیه و بنی عباس به تحریف معنای آیۀ تطهیر دست زدند و را بر خلا اهل بیت ف قرآن و روایات زیادی که در کتاب های حدیث اهل سنت آمده به معنای همسران پیامبر گرفته اند !!
یَزیدُ بنُ حَیّان ، عَن زَیدِ بن أرقَم ( بَعدَ ذِکرِ حَدیثِ الثَّقَلَینِ : إنّی تَارِکٌ فِیکُم الثَّقَلَینِ کِتَابَ اللّهِ . . . وَأهلَ بَیتِی ) فَقُلنَا : مَن أهلُ بَیتِه ؟ نِسَاؤُءه ؟ قَالَ : لا وَأیمُ اللّه ، إنّ المَرأَةَ تَکونُ مَعَ الرَّجُلِ العَصْرَ مِنَ الدَّهرِ ثُم یُطَلِّقُها فَتَرجِعُ الیَ أبیِها وَقومِها . أهلُ بَیتِه أصلُه وَعُصْبَتُهُ الذینَ حُرِّمُوا الصَّدَقَةَ بَعدَه (2) .
ص:39
یزید بن حیان از زید بن ارقم روایت می کند که : هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث ثقلین
( انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه . . . ) را بیان فرمودند ما پرسیدیم : اهل بیت پیامبر کیانند ، آیا زنان او هستند ؟ فرمود : نه ، سوگند به خدا ، چه بسا زن بخشی از زندگی خویش را با همسر خود بسر می برد سپس مرد او را طلاق می دهد ، آنگاه به پدر و طائفه اش بازمی گردد ، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله اصل و ریشۀ او هستند که بعد از پیامبر صدقه بر آنان حرام شده است .
آنان با اینکه می دانستند خود همسران پیامبر از جمله عایشه (1) و گروهی از اصحاب و دانشمندان خودشان معنا و مصداق اهل بیت را حضرت علی و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین
اهل بیت علیهم السلام و امامان معصوم از نسل امام حسین علیه السلام به شمار آورده اند ولی تاریکی باطن و عنادشان با شیعه ، آنان را منحرف و مجبور ساخت تا در جهت بندگی هوای نفس و پرستش حاکمان اموی و عباسی به تحریف حقایق برخیزند !
راویان متعددی در روایات زیادی از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مصداق اهل بیت را امام علی و حضرت فاطمۀ زهرا و امام حسن و امام حسین و امامان معصوم از نسل حضرت امام حسین
اهل بیت علیهم السلام ذکر کرده اند این راویان عبارتند از :
ام سلمه ، عایشه ، ابوسعید خدری ، ابوبرزه اسلمی ، ابوالحمراء هلال بن حارث ، ابولیلی انصاری ، انس بن مالک ، براء بن عازب ، ثوبان بن بجدد ، جابر بن عبداللّه انصاری ، زید بن ارقم ، زینب دختر ابوسلمه مخزومی ،
ص:40
سعد بن ابی وقاص ، صبیح ، عبداللّه بن عباس ، عمر بن ابی سلمه ، عمر بن خطاب ، واثلة بن اسقع .
کتاب های معتبر اهل سنت مصداق واقعی اهل بیت را از این راویان روایت کرده اند و شیعه با استناد به قرآن و روایت این راویان و کتب با ارزش خود با همۀ وجود ، دل به اهل بیت
اهل بیت علیهم السلام بسته و آنان را پیشوا و رهبر و جانشینان به حق پیامبر می داند و اطاعت از آنان را واجب و اقتدا به ایشان را سبب سعادت دنیا و آخرت و نجات ابدی می شمارد .
شایسته است برای تیمّن و تبرک و اطمینان قلب عاشقان و محبان اهل بیت علیهم السلام به نقل چند روایت اکتفا شود ؛ چرا که تفصیل در این باب در این مختصر نمی گنجد .
العَّوامُ بنِ حُوشَب عَن التَمیِمِی قَالَ : دَخلتُ عَلی عَائِشَةَ فَحَدَّثَتنَا : إنَّها رَأَت رَسُولَ اللّهِ دَعا عَلیاً وَفَاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَیَنَ فَقَالَ : أللَّهُمَّ ، هَؤُلاءِ أهلُ بَیتِی فَأذْهِب عَنْهُمُ الرّجسَ وَطَهِّرهُمْ تَطْهِیراً (1) .
عوام بن حوشب از تمیمی روایت می کند که تمیمی گفت : بر عایشه وارد شدم و او به ما گفت : رسول خدا را دیده که علی ، فاطمه ، حسن و حسین را طلبیده ، فرموده است : خدایا ! اینان اهل بیت من هستند ، پس هرگونه پلیدی را از آنان دور کن و ایشان را به پاکی کامل و همه جانبه برسان .
ص:41
جمیع بن عمیر می گوید : با مادرم به حضور عایشه رفتیم ؛ مادرم از او پرسیده ، گفت : به من بگو : عشق و علاقۀ پیامبر به علی چگونه بود ؟ عایشه به او گفت : او در میان مردان ، محبوب ترین شخص نزد پیامبر بود ، من خود دیدم که او را به همراه فاطمه ، حسن و حسین زیر جامۀ خود گرفت و سپس گفت : خدایا ! اینان اهل بیت من هستند ، خدایا ! هر گونه پلیدی را از آنان دور کن و ایشان را به پاکی کامل و همه جانبه برسان . من نیز پیش رفتم تا سرم را زیر جامه کنم اما پیامبر مرا عقب راند ! گفتم : آیا من از اهل بیت تو نیستم ؟ پاسخ داد : تو بر خیر هستی ، تو بر خیر هستی (1) .
عیسیَ بنُ عَبدِاللّهِ بنِ مَالِک ، عَن عُمَرِ بنِ الخَطّاب : سَمِعتُ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : أیُّهَا النّاس ، إنّی فَرَطٌ لَکُمْ وَإنّکُمْ وَارِدُونَ عَلَیَّ الْحَوض ، حَوضاً أعْرَضَ مِمّا بینَ صَنعَاءَ وَبُصرَی ، فیهِ قَدْحَانُ عَدَدَ النّجومِ مِن فِضَّةٍ ، وَإنّی سائِلُکُم حِین تَرِدُونَ عَلَیَّ عَنِ الثَّقَلَیْنِ ، فَانْظُروا کَیْفَ تَخْلِفُونی فِیْهِما ، الْسَبَبِ الأَکْبَرِ کِتابِ اللّه طَرَفُهُ بِیَدِ اللّهِ وَطَرَفُهُ بِأیدیکُمْ ، فاسْتَمْسِکُوا بِهِ وَلا تَبَدَّلُوا ، وعِتْرَتی أهلَ بَیْتی فَإنَّهُ قَدْ نَبَّأنی اللَّطیْفُ الخَبیرُ أنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلیَّ الحَوْضَ . فَقُلْتُ : یا رَسُولَ اللّهِ ، مَنْ عِتْرَتُکْ ؟ قالَ : أهلُ بَیتی مِنْ وُلْدِ عَلیٍّ وَفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَیْنِ وَتِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِ الحُسَینِ ، أئمَّةٍ أبْرارٍ هُمْ عِتْرَتی مِنْ لَحْمی وَدَمی (2) .
ص:42
عیسی بن عبداللّه بن مالک از عمر بن خطاب روایت می کند که از پیامبر خدا شنیدم که می فرمود : ای مردم ! من جلودار شما هستم و شما کنار حوض بر من وارد خواهید شد ، حوضی که گستردگی اش از صنعا تا بُصری است و به عدد ستارگان ، جام زرین در آن است ؛ هنگامی که بر من وارد می شوید من دربارۀ ثقلین از شما سؤال خواهم کرد پس با تأمل و دقت بنگرید که در این دو چگونه جانشینم خواهید بود ، ریسمان بزرگ تر کتاب خداست که یک سویش به دست خدا و سوی دیگرش به دست شماست ، پس به آن چنگ زنید و دگرگون نگردید [ و ریسمان کوچکتر ] عترتم اهل بیتم . هر آینه و خدای لطیف آگاه به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا کنار حوض بر من وارد شوند .
عمر بن خطاب می گوید : به پیامبر گفتم : یا رسول اللّه ! عترت تو چه کسانی هستند ؟ فرمود : اهل بیتم از فرزندان علی و فاطمه و حسن و حسین نُه تن از صلب حسین که امامانی نیکوکارند و اینان عترت من از گوشت و خون من هستند .
مُوسی بنُ عَبدِ ربه : سَمِعتُ الْحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ یَقُولُ فِی مَسجِدِ النَّبِیِّ - وَذلِکَ فِی حَیٰاةِ أبیهِ عَلیّ علیه السلام : - سَمِعتُ رَسُولَ اللّهِ یَقولُ : ألا إنَّ أهلَ بَیتِی أمانٌ لَکُمْ فَأَحِبُّوهُم لِحُبّی ، وَتَمَسَّکُوا بِهِم لَنْ تَضِلّوا . قیل : فَمَن أهْلُ بَیتِکَ یَا نَبِیَّ اللّهِ ؟ قَالَ : عَلِیٌّ وَسِبْطَایَ وَتِسعَةٌ مِن وُلدِ الْحُسَینِ ، أئِمَةٌ امَنَاءُ مَعصُومُونَ ، ألا إنَّهُم أهلُ بَیتِی وَعِترَتِی مِنْ لَحمِی وَدَمِی (1) .
ص:43
موسی بن عبد ربه می گوید : از حسین بن علی در مسجد پیامبر در روزگار حیات پدرش علی علیه السلام شنیدم می فرمود : از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم می گفت : آگاه باشید که اهل بیتم سبب امان و زنهار شما هستند ، پس آنان را به خاطر محبت من دوست بدارید و به ایشان تمسّک جویید تا هرگز گمراه نگردید . گفته شد : اهل بیت تو چه کسانی هستند ای پیامبر خدا ؟ فرمود : علی و دو نوۀ من و نُه نفر از فرزندان حسین که امامانی امین و معصوم اند ؛ آگاه باشید که آنان اهل بیت و عترت من از گوشت و خون من هستند .
تا اینجا روشن شد که شیعۀ دوازده امامی با استناد به قرآن و سنت به اهل بیت علیهم السلام تمسّک جسته و پیروی از آنان را واجب دانسته و ولایت و امامتشان را پذیرفته و اسلام حقیقی را از آنان گرفته و با دلیل استوار و حجّت آشکار و برهان پایدار اعلام می دارد که : اهل بیت بر اساس روایات زیادی که در کتاب های فریقین نقل شده معنا و مصداقی جز حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و حضرت فاطمۀ زهرا و حضرت امام حسن مجتبی و حضرت ابا عبداللّه الحسین و نُه امام معصوم پاک از نسل سیدالشهداء
اهل بیت علیهم السلام ندارد (1) و از تحریف گران و وسوسه اندازان و عُمّال سرسپردۀ حاکمان اموی و عباسی - که در لباس علم و دانش توجیه گر مشروعیت حکومت و مدرسۀ آنان بودند و به خواست آنان حقایق دینی را تغییر می دادند - تا قیامت بیزار است و هرگز و به هیچ قیمتی دست از ولایت
ص:44
اهل بیت علیهم السلام و اقتدا به آنان و محبت و عشق به ایشان و گریه و عزاداری بر مصیبتشان برنمی دارد .
در علم منطق در بحث معرِّف ، همۀ اهل منطق به اتفاق آراء می گویند :
معرِّف که اقدام به شناساندن حقیقتی می کند باید اجلیٰ از معرَّف باشد تا بتواند حقیقت را آن گونه که هست بنمایاند .
پس از اثبات امامت اهل بیت علیهم السلام و اینکه آنان وارث علم پیامبران هستند و خداوند به آنان الهام می کند ، باید گفت : در این جهان هستی پس از خدای سبحان چه معرّفی برای شناساندن اهل بیت علیهم السلام ، اجلیٰ از خود اهل بیت علیهم السلام وجود دارد ؟ ما برای شناخت شخصیت وجودی و معرفتی اهل بیت علیهم السلام چاره ای جز مراجعه به خود اهل بیت علیهم السلام نداریم ، زیرا هیچ کس به آنان آگاهی جامع و کامل ندارد و آنچه دیگران دربارۀ آنان بگویند تعریفی ناقص یا به قول اهل منطق جامع افراد و مانع اغیار نیست یعنی نمی تواند اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که هستند به ما بشناساند .
با توجه به مطالب قبل مشخص شد که شناخت اهل بیت علیهم السلام و معرفت به حقیقت و شخصیت آنان امری لازم و سبب رستگاری و موجب قرب به خداوند سبحان و دریافت اسلام صحیح و واقعی و در حقیقت شناخت صراط مستقیم الهی است . به خاطر عظمت و حساسیت مطلب و تأکید بر آن و دقت توجه هر چه بیشتر ، به چند روایت دیگر اشاره می شود .
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود :
أَسْعَدُ النّاسِ مَنْ عَرَفَ فَضْلَنَا ، وَتَقرّبَ إلی اللّهِ بِنَا ، وَأخلَصَ حُبَّنا ، وَعَمِل بِما إلیهِ نَدَبْنا ، وَانتَهی عَمّا عَنهُ نَهینَا ، فَذَاکَ مِنّا وَهُوَ فِی دَارِ المُقَامَةِ
ص:45
مَعَنَا (1) .
خوشبخت ترین مردم کسی است که مزیت و برتری ما را [ بر دیگر مخلوقات ] شناخت و به وسیلۀ ما به خدا تقرب جست و محبت ما را خالص نمود و به اموری که ما بر آن می خوانیم عمل کرد و از آنچه که ما باز می داریم دست برداشت . چنین کسی از ماست و در بهشت ابدی با ما خواهد بود .
زرعه می گوید : به حضرت امام صادق علیه السلام گفتم :
أیُّ الأعمالِ هُوَ أفضَلُ بَعدَ الْمَعرِفَةِ ؟ قَالَ : مَا مِن شَیءٍ بَعدَ الْمَعْرِفَةِ یَعدِلُ هَذِه الصَلاةَ ، وَلا بَعدَ الْمَعْرِفَةِ وَالصَّلاةِ شَیءٌ یَعدِلُ الزَکاةَ ، وَلا بَعدَ ذَلِکَ شیءٌ یَعدِلُ الصَّوْمَ ، وَلا بَعدَ ذلکَ شَیءٌ یَعدِلُ الْحَجَّ ؛ وَفَاتِحَةُ ذَلِکُ کُلِّه مَعرِفَتُنَا وَخَاتِمَتُهُ مَعْرِفَتُنا (2) .
پس از شناخت و معرفت خدا کدام عمل برتر است ؟ حضرت فرمود :
پس از شناخت ، هیچ چیز برابر این نماز نیست و پس از شناخت نماز هیچ چیز با زکات برابر نیست و پس از اینها چیزی با روزه برابر نیست و پس از اینها چیزی با حج مساوی نیست و آغاز و پایان همۀ آنها شناخت ماست .
آری ، کیفیت نماز و زکات و روزه و حج و راه صحیح انجام دادن این عبادات را باید از اهل بیت علیهم السلام که قرآن در خانۀ آنان نازل شده و وارثان دانش پیامبرند آموخت ؛ این آموختن جز با شناخت آنان و فرهنگ و فرمان ها
ص:46
و احکامشان میسّر نخواهد شد .
از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده :
مَن مَنّ اللّهُ عَلَیهِ بِمَعرِفَةِ أهلِ بَیتِی وَوَلایَتِهِم ، فَقَد جَمَعَ اللّهُ لَهُ الْخَیر کُلَّهُ (1) .
کسی که خدا به شناخت اهل بیت من و ولایتشان بر او منت نهاده بی تردید همۀ خیر را برای او گرد آورده است .
ابوبصیر از حضرت امام صادق علیه السلام در تأویل آیۀ شریفۀ :
« . . . وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً . . . » (2).
. . . و آنکه به او حکمت داده شود ،بی تردید او را خیر فراوانی داده اند . . .
روایت می کند که آن حضرت فرمود :
طَاعَةُ اللّهِ وَمَعرِفَةُ الإمَامِ (3) .
[ کسی که حکمت به او داده اند ، بی تردید خیر کثیر به او عنایت شده و خیر کثیر ] طاعت خدا و شناخت امام است .
ص:47
در میان موجودات هستی ، چه موجوداتی که از نظر آفرینش ، مادّی محض می باشند و چه موجوداتی که سراپای وجودشان معنوی است و چه موجوداتی که ترکیبی از مادّیت و معنویّت هستند ؛ برترین ها و بهترین هایی وجود دارند .
سبب و علت برتر و بهتر بودن هر یک از این سه نوع ، یا انتخاب و گزینش حضرت حق است یا توجه معنوی او یا سعۀ وجودی موجود یا ایمان کامل و یقین جامع و عمل شایستۀ او و یا سبب و علّت دیگری که بر ما پوشیده و پنهان است .
به خاطر توضیح مطلب ، از میان برترین و بهترین های هر یک از این سه نوع ، به نمونه هایی اشاره می شود :
در قرآن مجید و روایات از مکان ها و قطعه زمین هایی نام برده شده که در پیشگاه خدا از ارزش و موقعیّت ویژه ای برخوردارند که آنها را از دیگر مکان ها ممتاز و برتر نموده و برای انسان بر اساس رحمت و لطف حق به خاطر قرار گرفتن در آن مکان ها و انجام یک سلسله عبادات و آداب ، پاداش های عظیم و ثواب های بزرگ مقرّر شده و شکستن حرمت آن مکان ها نیز بر همگان ممنوع و حرام گشته است .
ص:48
قطعه زمینی که کعبۀ مکرّمه روی آن قرار دارد از جانب خدای مهربان انتخاب شده و این انتخاب به آن مکان شرافت و برتری داده و آن را از میان همۀ مکان ها برجسته و ممتاز کرده است .
از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده :
إنَ اللّهَ اخْتَارَ مِن کُلِ شیءٍ شَیئاً ، وَاخْتَارَ مِن الأرضِ مَوضِعَ الکَعْبَةِ (1) .
خدا از هر چیزی چیزی را برگزید و از همۀ روی زمین جای کعبه را انتخاب کرد .
کعبه ، اول خانه ای است که به فرمان حق بر روی قطعه زمینی انتخاب شده ساخته شد .
«إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّٰاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبٰارَکاً وَ هُدیً لِلْعٰالَمِینَ * فِیهِ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ مَقٰامُ إِبْرٰاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً . . . » (2).
یقیناً نخستین خانه ای که برای [ نیایش و عبادت ] مردم نهاده شد ، همان است که در مکه است ، که پر برکت و وسیلۀ هدایت برای جهانیان است . * در آن نشانه هایی روشن [ از ربوبیّت ، لطف ، رحمت خدا و از جمله ] مقام ابراهیم است ؛ و هر که وارد آن شود در امان است . . .
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود :
مَن أَتَی الکَعبةَ فَعَرَفَ مِن حَقِّهَا وَحُرمْتِهَا ، لَمْ یَخْرُجْ مِن مَکَّةَ الّا وَقَدْ غَفَرَ
ص:49
اللّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَکَفَاهُ اللّهُ مَا یُهِمُّهُ مِنْ أَمرِ دُنْیَاهُ وَآخِرَتِهِ (1) .
کسی که به سوی کعبه آید و بخشی از حق و حرمتش را بشناسد از مکه بیرون نمی رود جز اینکه خدا گناهانش را می آمرزد ، و آنچه از کار دنیا و آخرت او را نگران کرده ، کفایت می کند .
تفسیر با ارزش الصافی از ابن عباس روایت می کند که : برای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دربارۀ مردی از بنی اسرائیل نقل کردند که هزار ماه بر دوش خود به خاطر جهاد در راه خدا اسلحه حمل کرد . پیامبر صلی الله علیه و آله از شنیدن آن به شدّت شگفت زده شد و آرزو کرد که ای کاش چنین کار پرثوابی در امّتش انجام گیرد ! پس دست به دعا برداشته ، گفت : پروردگارا ! امت من را از نظر عمر کوتاه ترین عمر و از نظر عمل در حداقلّ عمل قرار داده ای .
خدای مهربان شب قدر را به او عطا کرد و اعلام فرمود : شب قدر ، در عین کوتاهی زمانش و فرصت اندکش برای عمل ، از هزار ماهی که آن مرد مؤمن بنی اسرائیلی سلاح برای جهاد در راه خدا حمل می کرد برای تو و امت تو بعد از تو در هر رمضانی تا روز قیامت بهتر است (1) .
بهره و پاداش دعا و استغفار و قرائت قرآن و مباحثۀ علمی و نمازهای مستحب و احیاء و زیارت حضرت امام حسین علیه السلام در شب قدر ، از انجام آن در هزار ماه پی در پی برتر و بهتر است .
ده شب اول ذو الحجة چنان که در قرآن مجید آمده از ایام معلومات است (2) و از بهترین ایامی است که عمرۀ تمتع و حج در آن انجام می گیرد
ص:51
و روز نهمش روز عرفه و شب دهمش شب بیتوتۀ واجب در مشعر و روز دهمش روز عید قربان است .
زمانی که ماه ذو الحجة می رسید ، صالحان و شایستگان امّت اهتمام فوق العاده ای نسبت به عبادت و بندگی خدا در آن داشتند . این ایام در نهایت برتری و فضیلت و برکت است ؛ از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است که :
عمل خیر و عبادت در هیچ ایامی نزد حق محبوب تر از این ایام نیست (1) !
ایام اللّه ، روزگار جلوۀ رحمت واسعۀ حق بر امت های مؤمن یا خشم و غضب پروردگار بر جمعیت های فاسق است .
توجه به ایام اللّه - برای عبرت گرفتن از حوادثی که در آنها اتفاق افتاده - کاری بسیار پسندیده و واقعیتی است که خدای مهربان جهت رشد و بیداری امت ها در قرآن مجید به آن فرمان داده است :
« وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ بِآیٰاتِنٰا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّٰامِ اللّٰهِ . . . » (2).
و همانا موسی را با نشانه های خود فرستادیم [ و به او وحی کردیم ] که
ص:52
قوم خود را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون آور و روزهای خدا را [ که روزهای رحمت ، عذاب ، پیروزی و شکست است ] به آنان یادآوری کن . . .
و افزون بر آنچه گذشت ، زمان قطع رابطه با گناهان و روی آوردن به عبادات و کارهای پسندیده و توبه و انابه به پیشگاه حضرت حق ، در روایات و معارف الهی از برترین و بهترین زمان ها شناخته شده است .
ملاک فضیلت و ارزش انسان نسبت به دیگر انسان ها ، ایمان و دانش و تقواست .
مردم مؤمن از همۀ انسان ها با ارزش ترند و عالمان و دانشمندان اهل عمل به درجاتی از گروه مؤمنان برتر و بالاترند و اهل تقوا که تقوای آنان در نقطۀ اوج است از همه با فضیلت تر و باارزش ترند .
قرآن مجید و روایات در این سه زمینه اشارات لطیف و عبارات دقیقی دارند :
« . . . یَرْفَعِ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجٰاتٍ وَ اللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ » (1).
. . . خدا مؤمنان از شما را به درجه ای و دانشمندانتان را به درجاتی [عظیم و باارزش] بلندگرداند، و خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است.
ص:53
ارزش مؤمن تا جایی است که آیات قرآن و روایات ، محبت به مؤمن را محبت به خدا و رسول و کمک به مؤمن را کمک به خدا و رسول و خوشحال کردن مؤمن را خوشحال نمودن خدا و رسول و آزار مؤمن را به هر شکلی آزار به خدا و رسول می دانند !
حضرت امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند :
مَنْ سَرَّ مُؤمِناً فَقَدْ سَرَّنِی وَمَنْ سَرَّنِی فَقَدْ سَرَّ اللّهَ (1) .
کسی که مؤمن را خوشحال کند ، بی تردید مرا خوشحال کرده و کسی که مرا خوشحال کند به یقین خدا را خوشحال کرده است .
حضرت امام باقر علیه السلام فرمود :
مَا عُبِدَ اللّهُ بِشَیءٍ أَحَبَّ إلَی اللّهِ مِن إدخالِ السُّرورِ عَلَی المؤمِنِ (2) .
خدا به کاری که نزد او محبوب تر از وارد کردن خوشحالی و سرور بر مؤمن باشد عبادت نشده است .
امام صادق علیه السلام فرمود :
لَقَضَاءُ حَاجَةِ امْرِئٍ مُؤمِنٍ ، أَحَبُّ إلَی اللّهِ مِن عِشرِین حَجَّةً ، کُلُّ حَجَّةٍ یُنفِقُ فِیهَا صَاحِبُها مِائةَ ألفٍ (3) .
هر آینه برآوردن حاجت مؤمن نزد خدا از بیست حج که زائرش در هر حج آن صد هزار دینار انفاق کند بهتر است .
ص:54
و نیز آن حضرت فرمود :
أنْ أُشْبِعَ رَجُلاً مِن إخوانِی ، أَحبُّ إلَیَّ مِن أَنْ أدْخُلَ سُوقَکُم هٰذَا فَأَبْتَاعَ منها رَأْساً فَأُعْتِقُهُ (1) .
بی تردید اگر مردی از برادران مؤمنم را با غذایی سیر کنم ، نزد من از اینکه وارد این بازار شما شوم و برده ای را بخرم و در راه خدا آزاد کنم ؛ محبوب تر است .
رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ برتری عالِم می فرماید :
فَضلُ العَالِمِ عَلَی سَائِرِ الناسِ کَفَضلِی عَلی أدنَاهُم (2) .
برتری دانشمند بر دیگر مردمان چون برتری من بر پایین دستترین و حقیرترین آنان است .
و نیز آن حضرت فرمود :
فَضلُ العَالِمِ عَلَی العَابِدِ کَفَضلِ القَمَرِ لَیْلَةَ البَدْرِ عَلَی سَائِرِ الْکَواکِبِ (3) .
برتری دانشمند بر عبادت کنندۀ [ بی دانش ] مانند برتری ماه شب چهارده بر دیگر ستارگان است .
و نیز آن حضرت فرمود :
ثَلاثَةٌ یَشْفَعُونَ إلی اللّه عَزَّوَجَلَّ فَیُشَفَّعُونَ : الأنبِیاءُ ثُم العُلَماءُ ، ثُم
ص:55
الشُّهَداء (1) .
سه طایفه در قیامت شفاعت می کنند که شفاعت آنان پذیرفته می شود :
پیامبران ، سپس دانشمندان ، آنگاه شهیدان .
حضرت امام باقر علیه السلام فرمود :
عَالِمٌ یَنتَفِعُ بِعِلمِه ، أفضَلُ مِن سَبْعِینَ ألفَ عَابِدٍ (2) .
دانشمندی که از دانشش سود برد از هفتاد هزار عبادت کنندۀ [بی دانش] برتر است.
قرآن دربارۀ اهل تقوا می فرماید :
« . . . إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاکُمْ . . . » (3).
. . . بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست . یقیناً خدا دانا و آگاه است . . .
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید خدا در قیامت به مردم خطاب می کند :
أَمَرتُکُم فَضَیَّعتُم مَا عَهدتُ إلَیکُم فِیهِ ، وَرَفَعتُم أنسَابَکُم فَالیَومَ أرْفَعُ نَسبِی وَأَضَعُ أنسَابَکُم ، أیْنَ المُتَّقُونَ ؟ إنَّ أَکْرَمَکُم عِنْدَ اللّهِ أتقَاکُمْ (4) .
ص:56
شما را [ به عبادت و بندگی و دوری از طاغوت ] فرمان دادم ، ولی شما این حقیقت را که نسبت به آن با شما پیمان داشتم ضایع و تباه کردید و نسب های خود را [ که دردی از دنیا و آخرت شما دوا نمی کرد ] بالا بردید ؛ من امروز نسبی که بندگانم را با من پیوند می دهد رفعت می دهم و نسب و پیوند شما را [ با نیاکانتان ] فرو می نهم [ و از ارزش و اعتبار می اندازم ] ، اهل تقوا کجایند ؟ هر آینه گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شمایند .
از آنجا که ملاک ارزش انسان در میزان حق و ترازوی عدل ، ایمان و معرفت و تقواست و بر اساس آیات و روایات ، ایمان و معرفت و تقوای اهل بیت علیهم السلام از همۀ آفریده های صاحب عقل و دارندگان زمینۀ تکلیف - هم چون فرشتگان و جن و انس - بیشتر و استوارتر و گسترده است و ایمانشان در بلندترین نقطۀ اوج و معرفت ، و دانششان - نسبت به گذشته و آینده و در مورد حقایق امور و ظاهر و باطن هستی - فراگیر و پرهیزکاری و تقوایشان در عالی ترین مرحله است ، به همین خاطر از همۀ موجودات و آفریده ها برتر و بهترند و قبول ولایت و امامتشان تا قیامت بر همگان لازم و واجب و هیچ کس - هرچه باشد و هرکه باشد - بدون اقتدا به آنان و اطاعت از آن بزرگواران به جایی نمی رسد و کور دل (1) و کالانعام (2)
ص:57
و میت (1) باقی خواهد ماند گرچه به صورت ظاهر زنده باشد و ادعای بینایی و علم و معرفت کند و خود را انسان بداند .
به حکم عقل ، اطاعت جاهل از عالم ، نادان از دانا ، غیر متخصص از متخصص ، گمراه از هادی و آنکه بافت وجودی اش مأموم بودن است از امام به حق ، واجب و لازم است و هیچ عقل سالمی امتناع از این حقیقت را ندارد و نخواهد داشت .
بی تردید اگر انسان در هر شرایطی که باشد و در هر کجا که زندگی کند ، با دست یافتن به معرفت اهل بیت علیهم السلام که امامان به حق و منصوبان از جانب خدای مهربانند ، مأموم آنان نشود و آیین و دینش را از آنان نگیرد و در راهشان که صراط مستقیم حق است قدم ننهد و از فرهنگ ثمر بخششان که تفسیر آیات کتاب خداست پیروی نکند و فرمان های استوارشان را اطاعت ننماید ، گرچه همۀ عمرش در مدار جهاد و کوشش قرار گیرد و چون چشمۀ فصل بهار از وجودش عمل خیر بجوشد ، به فرمودۀ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به نتیجه و منفعت کوشش خود نخواهد رسید (2) و تا رسیدن به هلاکت ابدی و شقاوت همیشگی ، در ضلالت و گمراهی خواهد ماند !
آری ، انسانی تا ابد از گمراهی مصون است و از کوشش و جهادش بهره
ص:58
خواهد برد و عمرش ضایع نخواهد شد و در پیشگاه حق عملش مقبول و لغزشش مغفور و تلاش و کوشش او مشکور است که به قرآن مجید و اهل بیت علیهم السلام تمسّک جوید . این معنا را جوامع حدیثی عامه و خاصه از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت کرده اند :
إنّی تارِکٌ فیکُم مَا إن تَمَسَّکتُم بِهِ لَن تَضِلُّوا بَعدِی : أَحَدُهما أعظَم مِنَ الآخر : کِتَابُ اللّهِ حَبلٌ مَمْدودٌ مِن السَّماءِ إلَی الأرضِ ، وَعِترَتِی أهلُ بَیتِی ، وَلَن یَفتَرَّقَا حَتَّی یَرِدا عَلیَّ الحَوضَ فَانظُرُوا کَیفَ تَخْلُفُونِی فِیهِمَا (1) .
من چیزی را در میان شما به یادگار گذاشته ام که چون به آن چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید ، یکی از آن دو از دیگری بزرگ تر است : کتاب خدا که ریسمانی کشیده شده از جانب خدا به سوی زمین است و عترتم اهل بیتم و این دو هرگز از هم جدا نگردند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند ؛ پس با تأمل و دقت بنگرید که در نبودن من حق مرا دربارۀ این دو گوهر گرانبها چگونه ادا می کنید ؟
ص:59
با توجه به آیات و روایات و مطالبی که در فصل قبل مشخص شد و با تکیه بر آیۀ مباهله (1) که از شخص امیرالمؤمنین علیه السلام تعبیر به نفس شده می توان اثبات کرد که وجود علوی که ریشۀ وجود یازده امام معصوم است ، حقیقت نوری اش با نور محمّدی یکی است و تفاوت آن دو فقط در جنبۀ جسمی و مادی است .
امام صادق علیه السلام در روایتی مهم می فرماید :
إنَّ اللّهَ کَانَ إذ لا کَانَ ، فَخَلقَ الکَانَ وَالمَکَانَ وَخَلَقَ نُورَ الأنوَارِ الَّذِی نُوِّرَتْ
ص:60
مِنهُ الأَنوَارُ ، وَأجْرَی فِیهِ نُورَهُ الَّذِی نُوِّرَتْ مِنهُ الأنوارُ ، وهو النُّورُ الَّذِی خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً وعَلِیّاً . . (1) .
خدا بود وقتی که « کان » نبود پس کان و مکان را آفرید و نور الانواری که انوار از آن نورانی شدند خلق کرد و در آن نورش را که همه انوار از آن نورانی شدند جاری ساخت و آن نوری است که محمّد و علی را از آن پدید آورد .
و در روایت دیگری فرمود :
یا علی ! من و تو از یک نور آفریده شده ایم سپس آن نور در پشت آدم قرار گرفت تا در پشت عبدالمطلب دو بخش شد : بخشی در پشت عبداللّه قرار گرفت و بخشی هم در پشت ابوطالب (2) .
به این خاطر هیچ نور و روحی با پیامبر صلی الله علیه و آله مأنوس تر از نور و روح علوی نبود و حضرت حق ، شب معراج به سبب این انس با صدای وجود مبارک امیرمؤمنان علیه السلام با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله سخن گفت و به همین جهت بین محمّد و علی عقد اخوت و برادری بست تا این اخوت و برادری و یگانگی در عالم خلق و جهان طبیعت نیز بروز و ظهور پیدا کند و به این علت به او می فرمود :
ص:61
إنّکَ تَسمَعُ مَا أسمَعُ وَتَرَی مَا أَرَی (1) .
آنچه را من می شنوم تو نیز می شنوی و آنچه را من می بینم تو هم می بینی .
بر اساس روایات و دلایل متین و استوار ، علی سرّ و باطن محمّد است و محمّد فیض الهی است و این خواست خداست که ولایت را باطن و سرّ رسالت قرار داد تا هرجا محمّد ظهور می کند این باطن و سر با او باشد ؛ پس بی ولایت امیرمؤمنان ، رسالت ناقص است .
« یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ وَ اللّٰهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّٰاسِ إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکٰافِرِینَ » (2).
ای پیامبر ! آنچه از سوی پروردگارت [ دربارۀ ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام ] بر تو نازل شده ابلاغ کن ؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای . و خدا تو را از [ آسیب و گزند ] مردم نگه می دارد ؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی کند .
وجود مقدس اسداللّه الغالب علی بن أبی طالب علیه السلام در مرحله و مرتبۀ ولایتش به اذن حق متصرف در ملکوت و مالک باطن وجودات و جلوه گاه همۀ مدارج غیب و شهود است و هیچ تصرفی در هستی بدون توجه نوری حضرتش صورت نمی گیرد پس بدون حبّ علی و قبول ولایت او نمی توان
ص:62
به حبّ رسول و حبّ خداوند متعال رسید چون ولی اللّه باب اللّه است و نور محمّدی و علوی آغاز و انجام هستی است .
بِکُمْ فَتَحَ اللّهُ وَبِکُمْ یَخْتِمُ ، وَإیٰابُ الْخَلْقِ إلَیْکُمْ (1) .
خدا با شما آغاز کرد و با شما پایان می دهد و بازگشت خلق به سوی شماست .
چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم از روی یقین در همه موجود علی بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است تا هست علی باشد و تا بود علی بود (2)
در ضمن روایاتی که در کتب معتبر و اصیل اسلامی آمده ، اوصاف دوازده امام معصوم را در همۀ زمینه ها یکی می داند چرا که خلقت آنان از همان نور و حقیقت رسول با عظمت اسلام صلی الله علیه و آله است .
باید گفت : به غیر از مقام نبوت آنچه از معانی و حقایق و . . در وجود مبارک رسول اکرم صلی الله علیه و آله است ، بی کم و کاست در امامان معصوم علیه السلام تجلّی دارد و همۀ آنان - چنان که خود فرموده اند - اسمای حسنای الهی هستند ،
نَحْنُ وَاللّهِ أسمَاؤُهُ الحُسنیَ (3) .
به خدا قسم ما اسمای حسنای الهی هستیم .
و به همین خاطر جهانیان وام دار اینانند و اینان را بر جهانیان حقوقی است که ادای آن حقوق بر عهدۀ جهانیان واجب و لازم است چنان که در
ص:63
کتاب شریف الکافی از معصوم روایت می کند :
الدُّنیَا وَمَا فِیهَا للّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَی وَلِرَسُولِهِ وَلَنَا ، فَمَن غَلَبَ عَلَی شَیءٍ مِنهَا فَلیَتَّقِ اللّهَ وَلْیُؤَدِّ حَقَّ اللّهِ تَبَارکَ وَتَعَالَی ، وَلْیَبَرَّ إخوَانَهُ ، فَإنْ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَاللّهُ وَرَسُولُهُ وَنَحنُ بُرَآءُ مِنهُ (1) .
دنیا و آنچه در آن است در سیطرۀ مالکیت خدای بزرگ و پیامبرش و ما قرار دارد ، پس هر کس به چیزی از آن دست یافت باید تقوای الهی را رعایت کند و به ادای حق خدا برخیزد و به برادرانش نیکی کند پس اگر چنین نکند خدا و رسولش و ما از او بیزاریم .
در هر صورت ریشۀ وجودی اهل بیت علیهم السلام ، حقیقت نوریّۀ محمّدیه است که از طریق جلوۀ تامّش بر علی و فاطمه
اهل بیت علیهم السلام است و ایجاد علقۀ زوجیت بین این دو دریای شگرف معنوی سبب ظهور یازده مظهر تام و مُظهر کل شد و از همان زمان برای هدایت جهانیان به نام آن بزرگواران و تعدادشان ، همگان را توجه داد .
جابر بن عبداللّه انصاری که تا پایان عمر مورد عنایت و احترام اهل بی
اهل بیت علیهم السلام بوده ، می گوید :
هنگامی که خدای عزّ و جلّ آیۀ شریفۀ :
« یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ . . . » (2).
ص:64
ای اهل ایمان ! از خدا اطاعت کنید و [ نیز ] از پیامبر و صاحبان امر خودتان [ که امامان از اهل بیت اند و چون پیامبر دارای مقام عصمت می باشند ] اطاعت کنید . . .
را بر پیامبرش محمّد نازل کرد من گفتم : ای فرستادۀ خدا ! ما خدا و پیامبر را شناختیم ، اولوالامری که خدا طاعتشان را به طاعت تو مقرون نموده کیانند ؟ حضرت فرمود : جابر ! جانشینان من و پیشوایان مسلمانان پس از من هستند ؛ اول آنان علی بن ابی طالب سپس حسن و حسین آنگاه علی بن الحسین و بعد محمّد بن علی که در تورات معروف به باقر است و تو او را درک می کنی ، هرگاه زیارتش کردی سلام مرا به او برسان سپس صادق جعفر بن محمّد و بعد از او موسی بن جعفر و پس از او علی بن موسی آنگاه محمّد بن علی سپس علی بن محمّد سپس حسن بن علی آنگاه هم نام و هم کنیۀ من حجّت خدا در زمین و باقی ماندۀ او در میان بندگانش فرزند حسن بن علی خواهد بود ، همان که خدای متعال ، خاور و باختر زمین را به دست او بگشاید و همان که از دیدۀ شیعیان و دوستانش پنهان خواهد شد و در آن زمان جز آنکه خدا دلش را برای ایمان خالص کرده ، کسی در اعتقاد به امامت او پابرجا و استوار نخواهد ماند (1) .
نکتۀ قابل توجه دیگری که در مورد حقیقت وجودی اهل بیت علیهم السلام در روایات صادر از آن ذوات مقدس به چشم می خورد ، تشبیه بسیار عمیق و پر معنای اهل بیت علیهم السلام به شجرۀ طیّبه است .
ص:65
امام صادق علیه السلام شجرۀ طیبه را که حضرت حق در قرآن در سورۀ ابراهیم (1) ذکر فرموده ، در برابر پرسشی که عمرو بن حُریث از آن حضرت دربارۀ شجرۀ طیبه می پرسد چنین توضیح می دهد :
رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أصلُهَا ، وَأمِیرُالمُؤمِنینَ علیه السلام فَرْعُهَا ، وَالأَئِمَّةُ مِن ذُرِّیَّتِهِمَا أغصَانُها ، وَعِلمُ الأَئمّةِ ثَمَرَتُهَا ، وَشِیعَتُهُم المُؤمِنُونَ وَرَقُها ، قَال : وَاللّهِ إنَّ المُؤمِنَ لَیُولَدُ فَتُورِقَ وَرَقَةٌ فِیهَا وإنَّ المُؤمِنَ لَیَمُوتُ فَتَسْقُطُ وَرَقَةٌ مِنهَا (2) .
پیامبر خدا ریشۀ آن و امیرالمؤمنین تنۀ آن و امامان از نسل پیامبر و علی شاخه های آن و دانش امامان میوۀ آن و شیعیان مؤمنشان برگ آن هستند . فرمود : به خدا سوگند که مؤمن به دنیا می آید پس درخت برگی برمی آورد و مؤمن از دنیا می رود پس از درخت برگی می افتد (3) .
ص:66
چون پیامبر بزرگوار اسلام - چه از نظر ظاهر و چه از نظر باطن و معنا - ریشۀ وجود اهل بیت علیهم السلام و شؤون معنوی آن بزرگواران است ، لازم است تا جایی که ممکن باشد پیامبر صلی الله علیه و آله را شناخت تا راه شناخت اهل بیت علیهم السلام به روی ما گشوده شود .
در روایات و معارف الهی به چهار حقیقت به عنوان مخلوق اوّل ، اشاره شده است :
1 - اوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ النُور (1) ؛
2 - اوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ القَلَم (2)؛
3 - اوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ العَقْل (3)؛
4 - اوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ نَورِی (4) ؛
ص:67
5 - اوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ رُوحِی (1) .
وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله به دلیل آثار بی نظیری که از حضرتش ظهور کرده و کرامات شگفتی که از باطن شریفش بروز نموده و حقایقی که از قلب عرشی و ملکوتی اش آشکار گشته است ، مصداق اتمّ و اکملِ نور و قلم و عقل است ؛ به همین خاطر در دو روایت دیگر ، نخستین مخلوق را نور و روح خود معرفی می نماید و در یک کلمه باید گفت : این چهار عنوان گرچه با الفاظ و کلمات مختلف بیان شده است ولی حقیقت هر چهار عنوان یکی است و آن شخص شخیص محمّد صلی الله علیه و آله است .
این نکتۀ بسیار مهم را بدون تعصب بلکه بر پایۀ تعقل و با تکیۀ بر آیات و روایات مورد بحث قرار می دهیم :
حکما در تعریف نور گفته اند : نور ، حقیقتی است که برای خود آشکار و آشکار کنندۀ غیر خود است .
قرآن از وجود مقدس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تعبیر به « سراج منیر » یعنی : چراغ فروزان می کند :
« یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّٰا أَرْسَلْنٰاکَ شٰاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ دٰاعِیاً إِلَی اللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِیراً » (2).
ص:68
ای پیامبر ! به راستی ما تو را شاهد [ بر امت ] و مژده رسان و بیم دهنده فرستادیم . * و تو را دعوت کنندۀ به سوی خدا به فرمان او و چراغی فروزان [ برای هدایت جهانیان ] قرار دادیم .
او نور بود ، همان حقیقتی که همۀ شؤون وجودی نفس نفیس خود ، روشن و آشکار و به غیر خودش نور دهنده و روشنی بخش بود .
او نسبت به همۀ حقایق وجودش و ارتباط وجودش با ظاهر و باطن هستی در کمال آگاهی و معرفت بود و به شدّت مشتاق بود که دیگران را نیز هم چون خود به حقایق وجودشان و ارتباط وجودشان با ظاهر و باطن هستی آگاه کند ؛ این همان هویّت و معنای نور است که در کلام حکمای بزرگ الهی نیز آمده است که :
النُّورُ کیفیَّةٌ ظاهرةٌ بِنَفسِها ، مُظهِرةٌ لِغَیرِها (1) .
نور کیفیتی است که به ذات خود ظاهر است و غیر خود را ظاهر می کند .
خدای مهربان ، خورشید وجود محمّد صلی الله علیه و آله را - بر اساس روایات زیادی که در کتاب های معتبر حدیث آمده - پیش از همۀ موجودات آفرید و سپس دیگر حقایق نوری و عقلی و روحانی و معنوی و مادی را از شعاع نور او پدید آورد و نقاب ظلمت را از برکت نور او از چهرۀ همۀ موجودات کنار زد و در حقیقت او را بین خود و همۀ موجودات واسطۀ تحقق قرار داد .
او از وجود مبارک خودش بر پایۀ آیۀ 46 سورۀ احزاب (2) در روایتی تعبیر
ص:69
به خورشید فرموده است :
أنَا الشَّمسُ . . . (1)
چه تشبیه شگفتی ! من خورشیدم . خورشید در جهان طبیعت ، مصدر و منشأ منظومۀ شمسی است ؛ سیّاره های این منظومه وجودشان از وجود خورشید است . روزگاری گذشت که مریخ و زمین و زهره و زحل و عطارد و مشتری و نپتون و پلوتون هریک جزئی از وجود خورشید بودند .
هنگامی که ارادۀ حق بر آفریدن منظومه به شکل کنونی تعلق گرفت انفجاری عظیم در خورشید رخ داد و با یک سلسله فعل و انفعالات ، اجزایی که از آن جدا شدند هر یک در فاصله ای معین و در مداری ویژه قرار گرفتند و هم اکنون همۀ آنها مجذوب جاذبۀ خورشید و روشن به نور او و در حوزۀ تربیتش قرار دارند .
نور پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از همه آفریده می شود و به ارادۀ حق همۀ حقایق از آن سرچشمۀ نوری ، نشأت می گیرند و بر صفحۀ هستی از برکت نور محمّدی رخ نشان می دهند .
چنان که دیگر سیّاره های منظومۀ شمسی همان وجود خورشیدند ، ولی در لباسی دیگر و به قول فلاسفه : تعیّنی تنزّل یافته است ؛ موجودات مُلکی و ملکوتی و غیبی و شهودی هم به ارادۀ حق ، تعیّنی تنزل یافتۀ از خورشید وجود پیامبرند و قمرها و ستارگان نشأت گرفته از وجود مبارک او هستند چنان که در روایتی از قول آن حضرت به این معنا اشاره شده است که :
أنَا الشَّمسُ ، وَعَلِیٌ القَمَرُ ، وَفَاطِمَةُ الزُّهْرَةُ ، وَالحَسَنُ وَالحُسَیْنُ
ص:70
الْفَرْقَدانِ (1) .
من خورشیدم و علی ماه است و فاطمه زهره و حسن و حسین فرقدانند [ نام دو ستاره ] .
این روایت در مسألۀ تشبیه ، آن هم در کلام پیامبری پاک و معصوم که فصیح ترین و بلیغ ترین سخن گو است ، از شگفتی های روایات است که حقیقتی باطنی و ملکوتی را به امری مادی و طبیعی تشبیه کرده تا همگان بدانند که حقیقت محمّدیه که اتصالش به حق از اتصال شعاع خورشید به خورشید شدیدتر است ، به ارادۀ خدا واسطۀ تحقق همۀ موجودات عرصۀ هستی است و کلّ موجودات وام دار اویند و او از همۀ موجودات طلبکار حق و حقوق معنوی و مادی است که در کلام حضرت حق نیز به این حقوق اشاره شده است :
« أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ » (2).
و از خدا و پیامبر فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید .
« وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ . . . » (3).و بدانید هر چیزی را که [ از راه جهاد یا کسب یا هر طریق مشروعی ]
ص:71
به عنوان غنیمت و فایده به دست آوردید [ کم باشد یا زیاد ] یک پنجم آن برای خدا و رسول خدا صلی الله علیه وآله و خویشان پیامبر . . .
آری ، ملکیت همۀ نعمت ها به اذن حق در تصرّف و سیطرۀ پیامبر صلی الله علیه و آله است و همه ریزه خور خوان او و سفرۀ با برکت او هستند و کرم او اقتضا کرده که همه بر سر این سفره قرار بگیرند و به اذن او آزاد در تصرّف مشروع باشند و باید حقوق او را با کمال شوق و رغبت به او بپردازند و بدانند که بازگشت سود پرداخت این حقوق از لطف و کرم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز به خود آنان است !!
« قُلْ مٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ . . . » (1).
بگو : هر گونه پاداشی که از شما خواستم ، آن پاداش برای خودتان . . .
منظور از قلم در این روایت ، حقیقتی است که همۀ امور معنوی و باطنی را رقم می زند و سعادت و خوشبختی و هدایت و کرامت را ثبت می نماید و به دست ارادۀ حضرت حق رحمت را برای جهانیان گسترش می دهد .
قلم ، به یک معنا حقیقت محمّدیه است که حضرت ذو الجلال در قرآن مجید به وجودش سوگند یاد کرده :
« ن وَ الْقَلَمِ . . . » (2).
ن ، سوگند به قلم و آنچه . . .
قلم به جلوۀ دیگر ، شأن رسالت و نبوت حضرت ختمی مرتبت است که
ص:72
رقم سعادت و خوشبختی را برای هرکه لیاقت نشان دهد می زند و سفرۀ رحمت را برای جهانیان به وسیلۀ هدایتگری و قوانین استوارش می گستراند .
« وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ » (1).
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم .
منظور از عقل در روایت ، آن حقیقتی است که واسطۀ بین انسان و همۀ معارف و حقایق آفرینش است .
عقل به معنای اولی و اصلیش بدون تردید حقیقت محمّدیه و جلوۀ احمدیّه است که در عالم هستی علاوه بر اینکه صادر نخستین است ، محبوب ترین آفریده نزد خداست .
وَعِزَّتی وَجَلالِی ، مَا خَلَقتُ خَلقاً هُوَ أحبُّ إلیَّ مِنکَ . . . (2)
سوگند به عزت و جلالم آفریده ای را محبوب تر از تو نزد خود نیافریده ام .
مگر نه این است که روایات ، پیامبر صلی الله علیه و آله را عزیزترین و محبوب ترین و مقرّب ترین عبد در پیشگاه حق معرفی می کنند ، پس چرا با تکیه بر این گونه روایات ، عقل را که محبوب ترین آفریده است وجود او ندانیم ؟
آری ، او عقل کل و کل عقل است و همۀ آثار عقل که از مثبت ترین و پر سودترین آثار در عرصه هستی است به صورت اتمّ و اکمل در وجود مقدس و مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله جلوه دارد .
ص:73
روح - بنا بر آیات قرآن مجید - از مقام عالم امر است که با کلمۀ «کُن » وجودی پدید می آید نه از مقام خلق که پدید آورندۀ عناصر مادی است .
« . . . أَلاٰ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ . . . » (1) .
. . . آگاه باشید که آفریدن و فرمان [ نافذ نسبت به همۀ موجودات ] مخصوص اوست . . .
روح که حقیقتش برای کسی شناخته نیست ، صادر شده از مقام امر اللهی است و با کلمۀ کُن وجودی به ظهور می رسد .
« . . . وَ إِذٰا قَضیٰ أَمْراً فَإِنَّمٰا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ » (2).
. . . وهنگامی که فرمان به وجود آمدن چیزی را صادر کند فقط به آن می گوید : « باش » . پس بی درنگ می باشد .
« وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی . . . » (3).
و از تو دربارۀ روح می پرسند ، بگو : روح از امر پروردگار من است . . .
« . . . ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ . . . » (4).
. . . و صاحب عرش است ، روح را [ که فرشتۀ وحی است ] به فرمانش به هر کس از بندگانش که بخواهد القا می کند . . .
ص:74
روح ، اول آفریدۀ خداست چنان که در کلام استوار و سخن پایدار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده است :
أوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ رُوحِی (1) .
اول چیزی که خدا آفرید روح من است .
اینکه آن آگاه یگانه و حقیقت فرزانه با تعابیر گوناگون معنوی از خود یاد می کند ، می خواهد وجود خود را به هر طریق ممکن به دیگران به اندازۀ فهم و استعدادشان برساند و به مراتب وجود خود اشاره نماید ، به این سبب گاه می گوید :
أوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ النُّورُ (2) .
اول چیزی که خدا آفرید نور است .
و گاه می فرماید :
أوّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ القَلَمُ (3) .
اول چیزی که خدا آفرید قلم است .
و گاه آگاهی می دهد :
أوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ العَقْلُ (4) .
اول چیزی که خدا آفرید عقل است .
و گاه اعلام می دارد :
ص:75
أوّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ نُورِی (1) .
اول چیزی که خدا آفرید نور من است .
و گاه بیان می کند :
أوّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ رُوحِی (2) .
اول چیزی که خدا آفرید روح من است .
که با توضیحی که در صفحات گذشته داده شد می توان نتیجه گرفت که میان نور و قلم و عقل و روح اتحاد در معنی است و همۀ این کلمات اشاره به یک حقیقت دارند و آن حقیقت محمّدیه است . « عباراتنا شتی و حسنک واحد » عبارات ما مختلف است و این عبارات با همۀ اختلافش به یک حقیقت واحد که زیبایی بی همتای توست اشاره دارد .
مسألۀ عشق نیست در خور شرح و بیان بِهْ که به یک سو نهند لفظ وعبارات را (3)
در هر صورت ، وجود مقدس او اصل همۀ اشیا و ریشۀ همۀ موجودات و مایۀ وجودی کلّ مخلوقات است .
نور و قلم و عقل و روح مراتب یک حقیقت اند به این معنا که : نور ، حقیقت قلم و روح است ، و روح و قلم ، حقیقت عقل است .
پس خدا حقیقت محمّدیه را که دارای مرتبۀ نور و قلم و عقل و روح است ، بی واسطه از نور خود آفریده است و به واسطۀ او ، دیگر موجودات را
ص:76
به وجود آورده است چنان که امام صادق علیه السلام در بیان این مسأله می فرماید :
خَلَقَ اللّهُ المَشِیَّةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الأشْیَاءَ بِالمَشِیَّةِ (1) .
خدا مشیت را [ نه به واسطۀ چیزی بلکه ] مستقیماً خودش آفرید ، سپس همۀ موجودات را به وسیلۀ مشیت آفرید .
یعنی خدا مشیت را که نام دیگر نخستین مظهر و نور محمّدی است با تجلّی ذاتی خود بدون واسطۀ چیزی آفرید سپس مخلوقات دیگر را به واسطۀ نور محمّدی خلق کرد زیرا حقایق متعیّن و محدود عقلی و غیر عقلی نمی توانند به طور مستقیم با ذات مقدسی که از همۀ تعیّنات و تقیّدات منزّه است مرتبط باشند ، پس نور اطلاقی محمّدی به عنوان برزخ و واسطۀ میان ثابت و متغیر ، مطلق و مقید و ساکن و متحرک عمل می کند و بدون وجود نور مطلق محمّدی که فیض منبسط است ، ربط ذاتی میان خالق و مخلوق ممکن نیست .
پس تجلّی ذاتی حق و نور ظهوری جمال مطلق ، همین فیض مطلق محمّدی و مشیّت اشراقی احمدی و نور نبوی است چنان که در روایت آمده :
إنَّ اللّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ - وَهُوَ أوَّلُ خَلقٍ مِنَ الرُّوحَانِییِنَ - مِن یَمینِ العَرشِ مِن نُورِهِ (2) .
خدا عقل را آفرید و او اولین آفریده از آفریده های معنوی و روحانی است که از جانب راست عرش ، از نور خود آفرید .
ز احمد تا احد یک میم فرق است همه عالم در این یک میم غرق است (3)
اهل بیت
ص:77
با توجه به حدیث مهم و مستندی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که :
أوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ نُورِی (1) .
اول چیزی که خدا آفرید نور من است .
و در صفحات گذشته ثابت شد که اهل بیت علیهم السلام ، مظهر تام و کامل این نورند ، به راحتی و آسانی می توان باور کرد که اهل بیت علیهم السلام از نظر هویّت و ماهیّت و شخصیّت و خلقت عنصری جز نور نیستند و این نور همان نور خداست که در بسیاری از آیات قرآن مطرح است و حقیقت وجود خود را از حقیقت اللّه که مستجمع جمیع صفات کمالیه است می گیرد و به آن اتصال دائمی و ابدی دارد و با پف دهان بی خبران و بی خردان و وسوسه گران و اغوا کنندگان خاموش شدنی نیست .
« یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّٰهِ بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ اللّٰهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکٰافِرُونَ » (2).
می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند در حالی که خدا کامل کننده نور خود است ، گرچه کافران خوش نداشته باشند .
در این آیۀ شریفه و آیات مشابه کلمۀ « نور » از نظر ادبی به « اللّه » اضافه شده و این مضاف همۀ هویّت و تشخّص و تعیّن و اوصاف خود را از مضاف الیه که اللّه است به دست می آورد ؛ به عبارت ساده تر این نور - که در روایات مستند و مهم تأویل به اهل بیت و امامان معصوم
اهل بیت علیهم السلام شده - هرگز از خدا جدا
ص:78
نمی شود و از دریافت فیوضات عالیه محروم نمی گردد و به فرمودۀ امام صادق علیه السلام :
أشدُّ اتصَالاً بِرُوحِ اللّهِ مِن اتّصال شُعاعِ الشَّمسِ بها (1) .
اتصال آن به روح خدا از اتصال شعاع خورشید به خورشید شدیدتر است .
آری ، این اهل بیت اند که اتصالشان به حضرت حق از اتصال شعاع خورشید به خورشید شدیدتر است !
در زیارت جامعۀ کبیره - که دارای سندی متین و متنی استوار و قویم است و از منشآت حضرت امام هادی علیه السلام می باشد و در زیارت همۀ معصومین
اهل بیت علیهم السلام خوانده می شود - دربارۀ حقیقت خلقت اهل بیت علیهم السلام می خوانیم :
خَلَقَکُمُ اللّهُ أنوَاراً (2) .
خدا همۀ شما را نورهایی آفریده است .
به همین سبب باز در زیارت جامعه می خوانیم :
وَأَنَّ أروَاحَکُم وَنُورَکُم وَطِینَتَکُم وَاحِدةٌ طَابَتْ وَطَهُرَتْ (3) .
ارواح و نور و سرشت همۀ شما [ اهل بیت ] یکی است خوش آیند و پاکیزه است .
و در زیارت وارث می خوانیم :
ص:79
أَشهَدُ أنَّکَ کُنْتَ نُورَاً فِی الأصلابِ الشَّامِخَةِ ، وَالْأرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ (1) .
شهادت می دهم که تو نوری بودی در صلب های والا و زهدان های پاک و پاکیزه .
و در کتاب های مقتل می خوانیم : هنگامی که حضرت امام سجاد علیه السلام گلوی بریدۀ پدر را روی خاک قبر گذاشت ، گفت :
أبَتَا ، أَمَّا الدُّنیَا فَبَعدَکَ مُظلِمَةٌ ، وَأمّا الآخِرَةُ فَبِنُورِ وَجهِکَ مُشرِقَةٌ (2) .
ای پدر ! دنیا پس از تو تاریک است و آخرت به نور وجودت روشن .
ابوخالد کابلی می گوید : از حضرت امام باقر علیه السلام دربارۀ سخن خداوند متعال در قرآن پرسیدم که می فرماید :
« فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنٰا . . . » (3).
پس به خدا و پیامبرش و نوری که نازل کردیم ، ایمان آورید . . .
حضرت فرمود : ای ابا خالد ! به خدا سوگند نور ، امامان از آل محمّد تا روز قیامت اند و اینان به خدا سوگند نور خدا هستند که نازل فرموده و اینان به خدا سوگند نور خدا در آسمان ها و در زمین اند .
به خدا سوگند ای ابا خالد ! نور امام در دل های مؤمنان از خورشید درخشندۀ در روز ، روشن تر است و به خدا سوگند اینان دل های مؤمنان را روشنی می بخشد و خدای عزّ و جلّ نور آنان را از هر کس می خواهد پنهان می دارد پس دل هاشان تاریک می شود .
ص:80
به خدا سوگند ای ابا خالد ! بنده ای ما را دوست ندارد و ولایت ما را نمی پذیرد تا هنگامی که خدا دلش را پاک کند و خدا دل بنده ای را پاک نمی کند مگر اینکه تسلیم ما شود و با ما از درِ صلح و سلامت درآید پس هنگامی که از در صلح و سلامت وارد شد خدا او را از سختی حساب به سلامت می دارد و از هول بسیار بزرگ قیامت امان می دهد (1) .
هنگامی که انسان با دوری از آلودگی ها و اجتناب از گناهان افق دل را لایق طلوع نور اهل بیت علیهم السلام کند ، با ذوات مقدس معیّت پیدا می کند و مجذوب آن بزرگواران و فرهنگشان می شود و سالک راهشان که صراط مستقیم حق است می گردد .
عمر سعد ، شخصی را همراه با چهار نفر در ساعات اولیۀ روز عاشورا ، جهت گفتگو با حضرت امام حسین علیه السلام به محضر آن حضرت فرستاد او هنگامی که پیام عمر سعد را به حضرت رساند و پاسخ شنید اما از جا حرکت نکرد ، حضرت فرمود : چرا پاسخ پیام را نمی بری ؟ عرضه داشت : نیامده ام که برگردم ! می خواهم برای همیشه با شما باشم و کنار شما بمانم (2) !
آری ، قلب وقتی آماده باشد نور امام علیه السلام در آن طلوع می کند و آن نور سبب مجذوب شدن انسان به حوزۀ امامت و در نهایت عامل خوشبختی انسان در دنیا و آخرت می شود .
ص:81
امام که بنا بر روایات ، نور خداست ، شأن معنوی اش شأن اللّه است ؛ پس هر کس از او اطاعت کند از خدا اطاعت کرده و هر کس او را دوست بدارد خدا را دوست داشته و هر کس با او بیعت کند با خدا بیعت کرده است .
ابن عباس می گوید : من در طواف خانۀ کعبه بودم که شنیدم هاتفی گفت :
ای مردم ! هر کس می خواهد با خدا بیعت کند با حسین بیعت کند !
من در حال طواف صدا را شنیدم ، ولی گوینده را ندیدم (1) .
اهل بیت علیهم السلام که نور خدا در آسمان ها و زمین اند ، در اوج پاکی و طهارت اند و از آلودگی ها به شدّت متنفرند و دوست دارند شیعه در حد استطاعت و امکان به نور پاکی منوّر باشد و از رجس و آلودگی برای همیشه دور بماند .
اهل بیت علیهم السلام آلودگی های باطنی را ظلمت و تاریکی می دانند و بر این حقیقت اصرار دارند که مردم با اقتدا به آنان از ظلمت باطنی رهایی یابند .
اهل بیت علیهم السلام تا جایی عاشق پاکی و طهارت بودند که شوقی به پذیرفتن کسانی که حتی دچار آلودگی ظاهر بودند نداشتند .
عربی در حالی که نیاز به غسل جنابت داشت ، وارد مدینه شد . نزد خود گفت : چون برای غسل فرصت دارم ، اول به محضر امام صادق علیه السلام می روم و پس از زیارت آن حضرت برای غسل آماده می شوم . هنگامی که دق الباب
ص:82
کرد حضرت پشت در خانه آمده ، فرمود : اول برو پاک شو سپس اینجا بیا (1) .
غسل در اشک زنم که اهل طریقت گویند پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز (2)
زیستن با محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام و زندگی کردن هماهنگ با فرهنگ نورانی و پاک آنان و اقتدای به ایشان در همۀ شؤون مادی و معنوی ، در حقیقت هم چون زیستن و زندگی پیامبران است .
حضرت امام محمّد باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که آن حضرت فرمود :
مَن أحبَّ أن یَحیَی حَیاةً تُشبِهُ حَیَاةَ الأنبیاءِ ، وَیَمُوتَ مِیتَةً تُشبِهُ مِیتَةَ الشُّهَداءِ وَیَسکُنَ الجِنَانَ الَّتِی غَرَسَهَا الرَّحمَنُ، فَلیَتَوَلَّ عَلِیّاً وَلْیُوَالِ وَلِیَّهُ، وَلْیَقْتَدِ بِالأئمَّةِ مِن بَعْدِهِ ، فَإنَّهُمْ عِترَتِی ، خُلِقُوا مِن طِینَتِی ؛ اللَّهُمَّ ارْزُقْهُمْ فَهْمِی وَعِلمِی . وَوَیلٌ لِلمُخَالِفِینَ لَهُم مِن أُمَّتِی ؛ اللَّهُمَّ لَاتُنِلْهُم شَفَاعَتِی (3) .
کسی که دوست دارد چون پیامبران زندگی کند و هم چون شهیدان بمیرد و در بهشتی که همۀ درختانش را خدای رحمان کاشته مسکن گزیند پس باید ولایت و رهبری علی را بپذیرد و با دوستش دوستی کند و به امامان پس از او اقتدا نماید زیرا آنان خاندان من هستند و از طینت من آفریده شده اند ؛ خدایا ! فهم و دانش مرا روزی آنان قرار ده . و وای بر مخالفانشان از امت من ؛خدایا !آنان(مخالفان) را به شفاعت من نرسان.
ص:83
انسان ، مراحل و مراتبی دارد که از آنها گذر کرده تا به عرصۀ ماده و دنیا رسیده و از این مرحله نیز مراحلی را باید بگذراند تا به جایی که پیش از این بوده - با تفاوت کیفی - برگردد .
« . . . کَمٰا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ » (1).
. . .همان گونه که شما را آفرید ، [ پس از مرگ به او ] بازمی گردید .
البته این سیر و حرکت « من اللّه إلی اللّه » ویژۀ انسان نیست بلکه همۀ موجودات در دو قوس نزول و صعود ، سیر و حرکت دارند و به این ترتیب دایره را کامل می کنند ولی این سیر و حرکت در انسان که اشرف موجودات است ، سیر و حرکتی کامل می باشد به گونه ای که همۀ مراتب و مراحل وجودی را در دایرۀ نزول و صعود طی می کند .
انسان از نزد حق ، مرحلۀ احسن تقویمی تا اسفل سافلین ماده را طی می کند و سپس در یک سیر و حرکت جوهری تکاملی با دگرگونی و تغییر در ابعاد معرفتی و وجودی اش به حق باز می گردد .
در میان انسان ها ، آنان که نسبت به دیگران جنبۀ پیشوایی دارند
ص:84
و برجسته و ممتازند و از سعۀ وجودی ویژه ای برخوردارند ، این سیر و حرکت را به صورتی کامل و بدون هر عیب و نقصی انجام می دهند .
در میان همۀ انسان های کامل ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام اشرف هستند که این دوره را به نحو اتمّ و اکمل پیموده اند .
هر موجودی و حتی انسان ، مرحله ای دارد که « چیزی » نبود ، سپس « چیزی » می شود ، این دو مرحله عبارت اند :
1 - از « ظلّ » و آن زمانی است که در ذات علم الهی مکنون بودند و به طور اجمال به وجود « ذات مکنون » و به وجود حق ، وجود داشتند ؛ این همان مرحلۀ نخست یعنی « چیزی نبودن » است .
2 - آنگاه خدا اراده فرمود تا آنچه در ذات علم مکنون بود به صورت « مد الظّل » به شکل اعیان ثابته درآید که این همان دومین مرحله و مقام یعنی مقام « مد الظّل » و « چیزی شدن » است که « کائن » شایسته می شود و لیاقت و قابلیت پیدا می کند تا فرمان الهی به عنوان « کُن وجودی » به آن تعلق گیرد ، زیرا تا پیش از این مرحله چیزی نبود تا لایق امر « کُن وجودی » باشد :
« إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ » (1).
شأن او این است که چون پدید آمدن چیزی را اراده کند ، فقط به آن می گوید : باش ، پس بی درنگ موجود می شود .
این مرحله به یک تجلّی تحقق می یابد و سرعت و شتابش قابل تصور نیست .
ص:85
«وَ مٰا أَمْرُنٰا إِلاّٰ وٰاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ » (1).
و فرمان ما جز فرمان واحدی نیست که مانند یک چشم بر هم زدن است .
قرآن مجید دربارۀ مرحلۀ « لیس تامّه » و چیزی نبودن می فرماید :
« أَ وَ لاٰ یَذْکُرُ الْإِنْسٰانُ أَنّٰا خَلَقْنٰاهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً » (2).
آیا انسان به یاد نمی آورد [ و توجه ندارد ] که ما او را پیش از این در حالی که چیزی نبود ، آفریدیم .
و دربارۀ چیز شدن انسان غیر مذکور می فرماید :
« هَلْ أَتیٰ عَلَی الْإِنْسٰانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً » (3).
آیا بر انسان زمانی از روزگار گذشت که چیزی در خور ذکر نبود ؟
این همان مرحلۀ عین ثابت است که چیزی هست ، ولی قابل ذکر نیست .
3 - از این آیۀ شریفه مرحلۀ سوم نیز فهمیده می شود و آن اینکه انسان چیزی قابل ذکر می شود و این مرحله همان زمان وجود خلقی است که به شمس وجود محمّدی و جلوۀ نوری او ، وجود خلقی در مراتب و مراحل خلق پیدا می کند و لایق ذکر و اشاره می شود .
همه ، پیش از وجود خارجی و عینی در علم خدا بوده و به صورت وجود علمی ، معلوم حق تعالی بودیم و در پی ارادۀ او و فرمان « کُن » از علم
ص:86
به عین آمده و وجود خارجی یافتیم .
کاملاً روشن است که هر چیزی که مورد خطاب خدا واقع می شود و فرمان « کُن » را از خالق هستی دریافت می کند ، نمی تواند معدوم محض باشد ، زیرا معدوم محض قابل خطاب نیست پس ما گرچه در خارج نبودیم ولی در علم حق بودیم .
از طرفی ، آن وجود علمی ما به دلیل تجرّد ، همواره با علم همراه بوده است . بنابراین ثابت می شود که ما پیش از وجود خارجی و آمدن به این دنیا ، وجود علمی داشتیم و این وجود علمی وجود مجرّد است و هر مجرّدی نسبت به خود ، عالم است . پس ما پیش از این ، به شیئیت علمی ولا شیئیت عینی خود علم داشته ایم ، یعنی در مقام علمی و تجرّد می دانستیم که هستیم ، ولی این هست ما ، عینی و خارجی نیست ؛ از این جهت خدا می فرماید :
« أَ وَ لاٰ یَذْکُرُ الْإِنْسٰانُ أَنّٰا خَلَقْنٰاهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً » (1).
آیا انسان به یاد نمی آورد [ و توجه ندارد ] که ما او را پیش از این در حالی که چیزی نبود ، آفریدیم .
این نهیب به یاد آوردن ، از آن روست که ما می دانستیم ولی دچار غفلت و فراموشی شده ایم ، یا اینکه خود را به غفلت و فراموشی زده ایم ، زیرا اگر دقت کنیم و به تأمل و اندیشه بنشینیم به یاد می آوریم که چیزی نبودیم سپس چیزی شدیم ولی چیز قابل ذکر و اشاره نبودیم ، آنگاه آفریده شدیم و چیز قابل ذکر گشتیم .
پس عبارت « آیا انسان به یاد نمی آورد » نشان می دهد که انسان علم
ص:87
سابقی داشته است که به نحوی آن را فراموش کرده است .
اگر ما غبار غفلت را بزداییم به یادمان خواهد آمد که خدا در زمانی یا در مرحلۀ خاصی از وجود ، با ما سخن گفته و به ما چنین آموخته که چیزی نبودیم و او ما را از علم و عین ثابت به عین خارجی و خلقی آورد .
البته باید به این حقیقت توجه داشت که تنزّل انسان از نشأۀ علم حق به عین و سپس به خارج به نحو تجلّی بوده است نه تجافی یعنی آنکه نشأۀ علم خداوند از وجود انسان خالی نشده است و آدمی به عالم خارج که آمده است وجود علمی او هم چنان در مرحلۀ علم الهی محفوظ مانده است ، چنان که علمی که با تعلیم استاد به شاگرد منتقل می شود به نحو تجلّی است نه تجافی ، پس گرچه ما در خارج و در ظرف عین وجود یافته ایم ، اما در مرحلۀ علم حق تعالی نیز موجودیم و میان این دو نشأۀ وجودی همواره ارتباط تکوینی برقرار است ، بنابراین ما می توانیم با غبار زدایی با آن وجود علمی خود که مرحلۀ نوری و عالی ماست مرتبط شده و آنچه را فراموش کرده ایم به یاد آوریم .
پس « وجود طبیعی » و مادی ما در اسفل سافلین مرتبۀ اخیری وضعیت وجودی ماست و بالاتر از آن ، « وجود مثالی » است و بالاتر از آن هم مرحلۀ وجود عقلی و فراتر از آن نیز « وجود علمی » در ذات مکنون است .
ص:88
بنابراین ، آن مرحلۀ ظلّی همان مرحلۀ «... لَمْ یَکُ شَیْئاً » (1)است ، چون تحت شعاع ذات بسیط است و سپس به خطاب امر و کُن وجودی ، در مراتب خلقی ، تحقق می یابیم و «... شَیْئاً مَذْکُوراً » (2) می شویم .
باید گفت : امر الهی و خلق او در انسان اجتماع کردند . «أَلاٰ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ ... » (3) . تا انسان پدید آمده است .
قرآن مجید دربارۀ این موجود شگفت می فرماید :
« . . . إِنِّی خٰالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصٰالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ » (4) .
. . . من بشری از گِل خشک که برگرفته از لجنی متعفّن و تیره رنگ است ، می آفرینم .
و نیز می فرماید :
« . . . إِنِّی خٰالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ » (5) .
. . . همانا من بشری از گل خواهم آفرید .
این دو آیه و آیات مشابه ، اشاره به وجود طبیعی و خلقی در مراتب اسفل سافلین مادی دارد و سپس می فرماید :
« فَإِذٰا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِینَ » (6).
پس چون او را درست و نیکو گردانم و از روح خود در او بدمم ، برای او سجده کنان بیفتید .
ص:89
بر پایۀ این آیات نتیجه می گیریم که انسان موجود جامع است و بر دیگر موجودات امتیاز دارد .
در میان همۀ انسان ها بر اساس معارف حقۀ الهی و آثار اسلامی و آیات قرآنی ، وجود اهل بیت علیهم السلام چه در مرحلۀ علمی در ذات مکنون و چه در مرحلۀ مثالی در لوح محو و اثبات و چه در مرحلۀ عقلی در لوح محفوظ و چه در مرحلۀ خلقی و طبیعی در نشأۀ دنیا ؛ بر همۀ انسان ها امتیاز و برتری دارند و همۀ این مراحل را به نحو اتمّ و اکمل سیر می کنند چون آنان از یک شجره و نور ویژه و دیگر انسان ها از شجره های متفاوت و مختلف اند چنانکه فرموده اند :
أنَا وَعَلِیٌّ مِن شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ ، وسَائِرُ النّاسِ مِن شَجَرٍ شَتَّی (1) .
من و علی از یک درختیم و دیگر مردم از درخت های گوناگون .
سعۀ وجودی آنان با دیگر انسان ها در هر مقامی که باشند قابل مقایسه نیست ، به همین خاطر آنان را با توجه به روایات بسیار معتبر پیش از همۀ موجودات تحقق نوری بخشید و وجودشان را « مُظْهِر ذات » و « مُظهر ما فی الذّات » و حقایق علمی قرار داد .
قرآن دربارۀ یک مرحله از عظمت و شخصیت انسان که عبارت است از مخاطب قرار گرفتن او از سوی خداست ، می فرماید :
« وَ مٰا کٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّٰهُ إِلاّٰ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَرٰاءِ حِجٰابٍ أَوْ یُرْسِلَ
ص:90
رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مٰا یَشٰاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ » (1).
هیچ بشری را نسزد که خدا با او سخن گوید مگر از راه وحی یا از پشت حجاب غیب یا رسولی [ چون فرشته ] می فرستد پس فرشته به اذن او آنچه را بخواهد وحی می کند ؛ یقیناً او والا و حکیم است .
اشرف و اکمل و اتمّ این مخاطبان ، حضرت محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله و او هست اهل بیت ند که همۀ گرفته های پیامبر ، به قلب مبارک آنان منتقل شد و در حقیقت به واسطۀ رسالت رسول صلی الله علیه و آله مخاطب به خطاب حق بودند .
اهل بیت علیهم السلام که انسان های اشرف و اکمل و اتمّ هستند و همۀ مراحل و مراتب قوس صعود و نزول را بی عیب و نقص طی کردند ، هم مُظْهِر وجود به شمس وجودی خویش و هم واسطۀ خطاب الهی به سایر مخلوقات اند .
در وصف یکی از آن ذوات مقدس یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود :
إنَّکَ تَسمَعُ مَا أسمَعُ ، وَتَرَی مَا أرَی (2) .
بی تردید تو آنچه را من می شنوم می شنوی و آنچه را من می بینم می بینی .
آن انسان کامل و ذات جامع میان عقل و نقل و غیب و شهود و خواب و بیداری و دنیا و آخرت ، جمع سالم کرده بود و به بالاترین مرتبه و مرحلۀ وجودی و معرفتی که مخلوق امکانی را به آن راه است رسیده بود . او مقام
ص:91
« کأنَّ » و « گویی » احسان (1) را گذرانده و به مقام « إِنّ » و « تحقق » رسیده بود و با قاطعیت می فرمود :
مَا کُنتُ أعبُدُ رَبّاً لَم أرَهُ (2) .
بندۀ پروردگاری که او را ندیده ام نیستم .
یعنی عبادتم نسبت به او که گویی او را می بینم صورت نمی گیرد بلکه عبادتم با توجه به دیدن او با دیدۀ دل انجام می گیرد چون من پروردگاری را که ندیده ام عبادت نمی کنم .
و او بود که فرمود :
لَوْ کُشِفَ الغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقیناً (3) .
اگر پرده ها کنار رود یقین من زیاده نخواهد شد .
چون هیچ پرده و حجابی میان او و حق نبود و او همۀ پرده ها را از پیش چشم دل زدوده بود و خود از نظر معرفتی و وجودی ، واسطۀ میان وجوب و امکان و واسطۀ میان خلق و خالق بود و از شمس وجود او که همان شمس حقیقت محمّدیه است :
أنَا وَعَلِیٌّ مِن نُورٍ وَاحِدٍ (4) .
من و علی از یک نوریم .
مخلوقات به مقام شهود و خلقی درآمدند .
ص:92
انسان کامل ، معلم فرشتگان و مسجود آنان است و فرشتگان با همۀ اختلاف مراتب ، همواره در برابر انسان کامل ، خاضع و خاشع و در سجودند ، زیرا تعلیم اسما و مسجودیت ، مرهون شخصیت حقوقی انسان کامل است نه شخص امکانی او ، به این خاطر همۀ فرشتگان همواره تحت سلطه و قدرت معنوی انسان کامل بوده و اکنون همۀ آنان و سایر موجودات زیر نظر حضرت بقیة اللّه الاعظم اهل بیت هستند .
ص:93
امیرالمؤمنین علیه السلام دربارۀ ظرفیت و سعۀ وجودی فرشتگان می فرماید :
الثَّابِتَةُ فِی الأرَضِینَ السُّفلَی أقدَامُهُم ، وَالمَارِقَةُ مِن السَّماءِ العُلیَا أعنَاقُهُم (1) .
پاهای آنان در زمین های پایین استوار ، و گردن هایشان از آسمان بالا برآمده است .
یعنی فرشتگان حقیقتی مجردند ، به این خاطر به نظام جهان محیط اند و سراسر عالم را زیر پوشش دارند ، که همان حقیقت مجرد بر اساس روایات و معارف ، در باطن پیامبر و اهل بیتش تجلّی کرده است .
از آنجا که قرآن از افق قلب پیامبر صلی الله علیه و آله طلوع کرده ، چیزی جز حق از او و معص اهل بیت ومش نشأت نمی گیرد ، زیرا انسان نه دارای دو قلب است که یکی جای حق و دیگری جای باطل باشد و نه حق و باطل در یک قلب می گنجد ، چون باطل امری وجودی نیست که کنار حق باشد و با آن بجنگد پس اهل بیت علیهم السلام چیزی جز حق نیستند و جز حق نمی گویند و جز حق انجام نمی دهند .
آنان برای همۀ جهانیان رحمت اند و همه از حقیقت وجودی آنان
ص:94
خواسته یا نخواسته بهره می برند .
انسان های کامل چون به ام الکتاب رسیده اند ، ام الکتاب ، محسوس آنان است :
« فِی کِتٰابٍ مَکْنُونٍ * لاٰ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ » (1).
[ که ] در کتابی مصون از هر گونه تحریف و دگرگونی [ به نام لوح محفوظ جای دارد ] * جز پاک شدگان [ از هر نوع آلودگی ] به [ حقایق و اسرار و لطایف ] آن دسترسی پیدا نمی کنند .
از نشأت طبیعت و زمان ، فراترند پس هم بر لبۀ گذشته پا می گذارند و هم بر لبۀ آینده ، یعنی به جایی می رسند که زمان زیر پای آنان است ، به همین سبب هم از گذشته باخبرند و هم آینده نزد آنان حاضر است ، چون خاصیت کسی که روی زمان پا می گذارد و فراتر از زمان و مکان ایستاده است آن است که گذشته و آینده را می نگرد .
آنان ، گذشته را چنان که اتفاق افتاده می بینند و آینده را آن گونه که اتفاق خواهد افتاد می نگرند .
مگر در قرآن مجید نمی خوانیم که خدا در معراج ، آیندۀ هستی تا قیامت و پس از آن را به پیامبرش نشان داده است :
« ثُمَّ دَنٰا فَتَدَلّٰی * فَکٰانَ قٰابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنیٰ » (2).
سپس نزدیک رفت و نزدیک تر شد ، * پس [ فاصله اش با پیامبر ] به اندازه فاصلۀ دو کمان گشت یا نزدیک تر شد .
« وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْریٰ * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهیٰ * عِنْدَهٰا جَنَّةُ
ص:95
الْمَأْویٰ » (1) .
و بی تردید یک بار دیگر هم او را دیده است ، * نزد سدرة المنتهی ، * در آنجا که جنّت الماوی است .
خدا در معراج ، عصارۀ قیامت را به صورت بهشت و دوزخ برای آن حضرت متجلّی ساخت ، پس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نه تنها گذشته و آینده را می فهمد و می داند بلکه همۀ آنها را می بیند و چون او با تمام هویّت و معنویتش در اهل بیت علیهم السلام متجلّی است ، پس اهل بیت علیهم السلام نیز چون او گذشته و آینده را می دانند و می بینند .
بی تردید کسانی که در این حد از سعۀ وجودی هستند عباداتشان از نظر کیفی و خلوص نیت با احدی قابل مقایسه نیست و یک لحظه عبادتشان به عبادت جن و انس برتری دارد چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :
لَضَرْبَةُ عَلیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ ، أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَیْنِ (2) .
یک ضربتِ علی در جهاد روز خندق از عبادت جن و انس برتر است .
ص:96
مسئولیتی که در امر شناخت و فهم قرآن و به اجرا گذاشتن آیاتش بر عهدۀ همۀ انسان ها به ویژه مسلمانان است بدون کم و زیاد نسبت به اهل بیت علیهم السلام نیز بر عهدۀ آنان است ، زیرا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، اهل بیت علیهم السلام را یکی از دو ثِقل ، جهت هدایت مردم و مصون ماندن از گمراهی معرفی فرموده است .
در روایت آمده است : پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در بیماری خود که به رحلت وی انجامید با زحمت و با تکیه بر امیرالمؤمنین علیه السلام و ابن عباس از خانه بیرون آمد و به ستونی از ستون های مسجد مدینه که تنه ای از درخت خرما بود تکیه داده ، برای مردم گرد آمده چنین فرمود :
إنَّهُ لَمْ یَمُتْ نَبِیٌّ قَطّ ، إلّاخَلَّفَ تَرِکَةً ، وَقَدْ خَلَّفْتُ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن : کِتابَ اللّهِ وَأَهْلَ بَیْتی ألاٰ فَمَنْ ضَیَّعَهُمْ ضَیَّعَهُ اللّهُ (1) .
مردم ! هیچ پیامبری از دنیا نرفته است جز آنکه یادگاری از خود نهاده است و من نیز ثقلین که کتاب خدا و اهل بیت من است برای شما به یادگار می نهم و آگاه باشید هر که ایشان را تباه کند خدا تباهش می کند .
و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود :
ص:97
إنَّ اللّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی طَهَّرَنَا وَعَصَمَنا وَجَعَلنَا شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ ، وَحُجَّتَهُ فِی أرضِهِ ، وَجَعَلَنَا مَعَ الْقُرآنِ وَجَعَلَ القُرآنَ مَعَنَا لَانُفَارِقُهُ وَلَا یُفارِقُنَا (1) .
همانا خدای تبارک و تعالی ما را از هر رجسی پاک گردانید و معصوم داشت و بر خلق خود گواه گرفت و حجّتش در زمین قرار داد و ما را در کنار قرآن و قرآن را در کنار ما نهاد ، ما هرگز از آن جدا نشویم و آن هم هرگز از ما جدا نخواهد شد .
اهل بیت علیهم السلام ، کتاب مکنون قرآن و ظرف مفاهیم کتاب خدا و آگاه به همۀ ظاهر و باطن کتاب مجید و عامل ترین مردم به آیات الهی هستند و بی تردید مصداق عینی قرآن و قرآن عملی و جلوۀ تام و کامل کتاب خدایند ؛ پس هر مسؤولیتی که مردم و به ویژه مسلمانان نسبت به قرآن دارند ، همان را نسبت به اهل بیت علیهم السلام دارند .
البته اینکه امت پیامبر صلی الله علیه و آله با سفارش و توصیۀ او نسبت به قرآن و هم سنگش اهل بیت علیهم السلام چگونه رفتار کرد ، مطلب دیگری است که شاید سخن ابن ذر در پاسخ حضرت امام محمّد باقر علیه السلام آن را به تصویر کشیده است :
روزی حضرت امام محمّد باقر علیه السلام ابن ذر را مورد خطاب قرار داده به او فرمود : آیا پیرامون پاره ای از احادیث ما که دریافت کرده ای با ما سخن نمی گویی ؟
ابن ذر گفت : آری ، ای فرزند پیامبر خدا ! رسول اکرم فرمود : من میان شما دو ثقل به یادگار می گذارم که یکی بزرگ تر از دیگری است ؛ کتاب خدا
ص:98
و اهل بیتم که اگر به آن دو ثقل چنگ زنید هرگز گمراه نشوید .
حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمود : ای ابن ذر ! اگر پیامبر خدا را دیدار کردی و او به تو فرمود : پس از من در حقّ ثِقْلَین چه کردید ، به او چه می گویی ؟ و ابن ذر در حالی که سخت می گریست گفت :
أمَّا الْأکْبَرُ فَمَزَّقْنٰاهُ ، وَأمَّا الْأصْغَرُ فَقَتَلْنٰاهُ (1) .
اما بزرگ تر را پاره پاره کردیم و اما کوچک تر را کشتیم .
اهل بیت علیهم السلام همتای قرآنند ، پس صفات قرآن را نیز با خود دارند . قرآن علم است ، اهل بیت علیهم السلام هم علم اند ؛ قرآن نور است ، اهل بیت علیهم السلام هم نورند ؛ قرآن میزان است اهل بیت علیهم السلام هم میزانند ؛ قرآن پاک است ، اهل بیت علیهم السلام هم پاک و طاهرند ؛ قرآن هدایت گر است ، اهل بیت علیهم السلام هم هدایت گرند ؛ قرآن شفیع عرصۀ محشر است ، اهل بیت علیهم السلام هم شفیع روز محشرند .
ص:99
در سورۀ مبارکۀ نمل در داستان حضرت سلیمان می خوانیم که سلیمان پس از باز گرداندن سفیران ملکۀ سبا ، به بزرگان بارگاهش گفت : کدام یک از شما تخت پادشاهی او را پیش از آنکه به حالت تسلیم نزد من آید برای من می آورید ؟
دیوی از جن گفت : من آن را پیش از آنکه تو از جایگاهت برخیزی نزد تو حاضر می کنم و بر آن توانا و امینم !
ولی کسی که بخشی از دانش کتاب نزد او بود ، گفت : من آن را پیش از آنکه چشم برهم زنی می آورم ،
« قٰالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ . . . » (1).
کسی که دانشی از کتاب [ لوح محفوظ ] نزد او بود گفت : من آن را پیش از آنکه پلک دیده ات به هم بخورد ، نزد تو می آورم [ و آن را در همان لحظه آورد ]. . .
سلیمان چون تخت را با قدرتی که آن بزرگ مرد از ناحیۀ بخشی از دانش
ص:100
کتاب برای آوردنش به کار گرفت نزد خود حاضر دید گفت : این از احسان پروردگار من است !
و اما در آخرین آیۀ سورۀ رعد دربارۀ دارندۀ همۀ دانش کتاب می خوانیم :
« وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ » (1).
کافران می گویند : تو فرستاده [ خدا ] نیستی . بگو : کافی است که خدا [ با آیات محکم و استوار قرآنش ] و کسی [ چون امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ] که دانش کتاب نزد اوست ، میان من و شما [ نسبت به پیامبری ام ] گواه باشند .
در آیۀ شریفۀ سورۀ نمل میان کلمۀ « علم » و « کتاب » ، حرف « مِن » که دلالت بر بعضیت ( پاره ای از چیزی ) دارد ، فاصله شده است ، ترکیب جمله نشان می دهد که بارگاه نشین سلیمان بخشی از دانش کتاب را می دانسته ، ولی در آیۀ 43 سورۀ رعد میان کلمۀ « علم » و « کتاب » چیزی فاصله نشده است . اضافۀ علم به کتاب نشان دهندۀ این است که مصداق این آیۀ شریفه ، همۀ دانش کتاب را دارا بوده است .
کسی که خدای مهربان گواهی او را بر رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله هم سنگ و برابر گواهی خود قرار داده ، باید با توجه به جملۀ «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ » داناترین فرد امت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله باشد و او - چنان که مفسران بزرگ شیعه با تکیه بر روایات اهل بیت علیهم السلام و مفسران بزرگ اهل سنت با تکیه بر راویان احادیث خود و نیز با تکیه بر انصافشان گفته اند - کسی جز امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام که در آن زمان کمتر از بیست سال داشت نیست !
ص:101
ابوسعید خدری که از راویان اهل سنت است می گوید :
سَألتُ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَن قَولِ اللّهِ تَعَالَی : «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ »
قَالَ : ذَاکَ أخِی عَلِیُّ بنُ أبی طَالِب (1) .
از پیامبر خدا پرسیدم : منظور از « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ » کیست ؟ فرمود : « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ » برادرم علی بن ابی طالب است .
از امیر مؤمنان علیه السلام در باره آیۀ شریفۀ :
«. . . کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ » (2) .
. . . کافی است که خدا [ با آیات محکم و استوار قرآنش ] و کسی [ چون امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ] که دانش کتاب نزد اوست ، میان من و شما [ نسبت به پیامبری ام ] گواه باشند .
روایت شده که فرمود :
أَنَا هُوَ الذی عِندَهُ عِلمُ الکِتٰابِ (3) .
من همان کسی هستم که دانش کتاب نزد اوست .
عبدالرحمن بن کثیر دربارۀ این آیه :
« قٰالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ . . . » (4).
ص:102
کسی که دانشی از کتاب [ لوح محفوظ ] نزد او بود گفت : من آن را پیش از آنکه پلک دیده ات به هم بخورد ، نزد تو می آورم . . .
در محضر حضرت امام صادق علیه السلام می گوید : امام صادق میان انگشتان خود را باز کرد و آنها را روی سینه اش نهاد و سپس فرمود :
وَعِندَنَا وَاللّهِ عِلمُ الْکِتَابِ کُلُّهُ (1) .
و به خدا سوگند همۀ دانش کتاب نزد ماست .
رسول خدا صلی الله علیه و آله از قول پروردگار در وصف اهل بیت علیهم السلام نقل می کند که حضرت حق فرمود :
هُمْ خُزَّانِی عَلَی عِلمِی مِن بَعدِک (2) .
آنان پس از تو خزانه دار بر علم من هستند .
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود :
نَحنُ أَبْوَابُ اللّهِ ، وَنَحنُ الصِّراطُ الْمُسْتَقیِم ، وَنَحنُ عَیبَةُ عِلمِهِ ، وَنَحنُ تَراجِمَةُ وَحیِهِ ، وَنَحنُ أرکَانُ تَوحیِدِهِ ، وَنَحنُ مَوضِعُ سِرِّهِ (3) .
ما درهای خداوند و راه مستقیم هستیم و ظرف دانش و بازگو کنندۀ وحی اوییم و پایه های توحید و جایگاه راز او هستیم .
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید :
ص:103
ألا إِنَّ الْعِلمَ الَّذِی هَبَطَ بِهِ آدَمُ ، وَجمِیعَ مَا فُضِّلَتْ بِهِ النَّبِیُّونَ إلیَ خَاتَمِ النَّبِییّنَ ، فِی عِتَرةِ خَاتَمِ النَّبِیِینَ وَالْمُرسَلینَ مُحَمَّد صلی الله علیه و آله ، فأَیْنَ یُتٰاهُ بِکُمْ وَأینَ تَذْهَبُونَ ؟ ! (1)
آگاه باشید دانشی که آدم آن را فرود آورد و هر عملی که پیامبران تا خاتم انبیا را به آن ترجیح داده اند در خاندان خاتم پیامبران و مرسلین حضرت محمّد است ، پس شما را به کدام بیراهه می کشانند و به کدام جهت روان هستید ؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
نَحْنُ أهْلُ بَیْتٍ مَفاتِیْحُ الرَّحْمَةِ ، وَمَوْضِعُ الرِّسٰالَةِ ، وَمُخْتَلَفُ الْمَلائِکَةِ ، وَمَعْدِنُ الْعِلْم (2) .
ما اهل بیتی هستیم که کلیدهای رحمت ، و جایگاه رسالت ، و محلّ رفت و آمد فرشتگان و معدن دانش هستیم .
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود :
مٰا یَنْقِمُ النَّاسُ مِنّا ! فَنَحْنُ وَاللّهِ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، وَبَیْتُ الرَّحْمَةِ ، وَمَعْدِنُ الْعِلْمِ ، وَمُخْتَلَفُ الْمَلائِکَةِ (3) .
چرا مردم کینۀ ما را می جویند ! در حالی که - به خدا سوگند ! - ما درخت نبوت و خانۀ رحمت و معدن علم و معرفت و مکان آمد و شد فرشتگان هستیم .
ص:104
اهل بیت علیهم السلام ، راسخان در علم ، معدن حکمت و دانش ، وارثان علوم انبیا ، آگاه ترین مردم و گنجینه های اسرار خدایند .
اهل بیت علیهم السلام ، آگاه به اسم اعظم حق ، آشنای به همۀ زبان ها ، آگاه از گذشته و آینده ، عالم به کتاب های آسمانی و بینای به آنچه بوده و خواهد بود ، هستند .
اهل بیت علیهم السلام ، بیت خدا ، کشتی نوح ، همتای قرآن ، برترین مردم ، اولوالامر ، اهل ذکر ، ریشه های حق ، معدن رسالت ، پایه های جهان و پاسداران دین هستند .
در زمینه های علوم عترت و گستردگی دانش اهل بیت علیهم السلام روایات بسیار مهمی در کتاب های شریف الکافی ، تفسیر الفرات ، معانی الأخبار ، کفایة الأثر ، ینابیع المودة و نزهة الناظر ثبت است ؛ چنانچه کسی بخواهد به آن کتاب ها مراجعه کند .
ص:105
به سبب معرفت و شناخت کامل از حضرت رب العزّه که پایۀ معرفت هیچ اهل معرفتی به پایۀ معرفت آنان نمی رسید ، در فلک تسلیم نسبت به خدای مهربان عاشقانه و عارفانه قرار دارند و در همۀ شؤون زندگی مادّی و معنوی جز به عبادت و بندگی خدا قدم برنمی داشته اند .
نشست و برخاست ، سکوت و سخن گفتن ، خوردن و آشامیدن ، ازدواج و معاشرت ، کسب و تجارت ، جنگ و صلح ، سفر و حضر ، پوشیدن لباس ، شنیدن و نگاه کردن ، خواب و بیداری ، گریه و خنده و تمام اعمال و رفتار و کردار و گفتارشان که همراه با نیتی مخلصانه بود ، چیزی جز عبادت حق نبود !
عبادت اهل بیت علیهم السلام ، عبادتی بی طمع به بهشت و بی ترس از دوزخ و بر اساس شناخت حق و عشق به او و ادای وظیفه و تکلیف بود . در عبادتشان نیت تجارت بهشت و زمینۀ بیم دچار شدن به عذاب وجود نداشت ، بلکه عبادتی در اوج خلوص و صفا و پاکی و وفا و عشق به حضرت حق بود .
سخنان اهل بیت علیهم السلام در زمینۀ عبادتشان و نظر آن بزرگواران دربارۀ انواع عبادات ، نشانگر این حقیقت است که : عبادت و بندگی آنان با نیّتی خالص و مبرّای از هرگونه شائبه ، تحقق می یابد و عبادتی است که هیچ عبادت
ص:106
کننده ای طاقت به میدان آوردن آن عبادت را از نظر کیفی و معنوی نداشته و ندارد و نخواهد داشت !
با این همه ، عبادت خود را نسبت به شایستگی مولویّت حق ، کم و اندک و خود را تا آخرین لحظۀ عمر با همۀ وجود مدیون خدا دانسته اند و ادعای هیچ طلبی از حضرت حق نداشته اند و چون عبادت خود را با عبادت رسول خدا صلی الله علیه و آله مقایسه می کردند به ناله و گریه می افتادند و آه از نهادشان برمی آمد و می گفتند : ما کجا و رسول خدا کجا !!
از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده :
مَا عَبَدتُکَ طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ ، وَلٰا خَوفاً مِن نَارِکَ ، وَلَکِن وَجَدتُکَ أهلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدتُکَ (1) .
تو را نه به طمع و امید به بهشتت و نه از بیم دوزخت بندگی کردم بلکه تو را شایسته و سزاوار پرستش یافتم پس به عبادت و بندگیت برخاستم .
و نیز آن حضرت فرمود :
إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْتُّجَارِ ، وَإنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلکَ عِبَادَةُ الْعَبیدِ ، وَإنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ شُکْراً فَتِلکَ عِبَادَةُ الأحْرَارِ (2) .
گروهی خدا را به امید دست یافتن به بهشت پرستیدند و این پرستش تاجران و بازرگانان است و قومی خدا را به خاطر ترس از دوزخ عبادت کردند و این عبادت بردگان است و جمعی او را از سر سپاس و شکر بندگی کردند و این بندگی آزادگان است .
ص:107
به حقّ سوگند ! اگر خدا به اهل بیت علیهم السلام اعلام می کرد که : برای ابد ، بهشت و دوزخم را از صفحۀ هستی محو کردم و بنای پاداش و عقاب ندارم ، ذرّه ای در کیفیّت و کمیّت عبادت آنان تغییر حاصل نمی شد .
حضرت امام باقر علیه السلام می فرماید :
پیامبر در شبی که باید نزد عایشه می بود ، کنار او به سر می برد . عایشه به خاطر شدّت عبادت پیامبر به پیامبر گفت : ای رسول خدا ! چرا خود را خسته می کنی در حالی که خدا تبعات گذشته و آینده را بر تو آمرزیده است ؟ فرمود : عایشه ! آیا نباید برای خدا بنده ای سپاس گزار باشم .
حضرت امام باقر علیه السلام در دنبالۀ گفتارشان فرمودند :
پیامبر برای عبادت بر سر انگشتان پایش می ایستاد که خدا این آیه را نازل کرد : طه ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا خود را به رنج و مشقت اندازی ! (1)عبادت و بندگی امیرالمؤمنین علیه السلام نیز اعجاب انگیز بود تا جایی که معصومین فرموده اند : کسی را طاقت و توان عبادت آن حضرت نیست .
دیگر افراد اهل بیت علیهم السلام هم مانند رسول خدا و امیرالمؤمنین علیهما السلام در عبادت و بندگی حق بی نظیر بودند و از طریق این گونه عبادت بود که به مقام
ص:108
ولایت بر نفوس و ولایت بر موجودات رسیدند و به آنان حق تصرّف در امور طبیعیّه و مقام محمود و حق شفاعت و بالاترین مقامات معنوی عنایت شد و امامت و رهبری و پیشوایی آنان بر جن و انس تا ابد مسلّم و قطعی گشت و وجوب اطاعت از ایشان به عنوان حقّی لازم بر عهدۀ همگان مقرّر گردید .
عبادت ، هماهنگ کردن همۀ حرکات و سکنات و حیات و ممات با خواسته های حضرت حق بر اساس نیت خالص و بی شائبه است .
« قُلْ إِنَّ صَلاٰتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتِی لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ » (1).
بگو مسلماً نماز و عبادتم و زندگی کردن و مرگم برای خدا پروردگار جهانیان است .
مرحوم شهید مطهری در زمینۀ عبادت و بندگی بر پایۀ آیات و روایات و عرفان ناب اسلامی و معارف حقّۀ الهی اشارات و لطایفی دارند که با توضیحی که بر آن افزوده می شود ، قابل توجه و مفید فایده خواهد بود .
در روایتی از حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده :
ألْعُبُودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنهُهَا الرُّبُوبِیَّةُ (2) .
بندگی خدا [ و پیمودن راه قرب و حرکت بر پایۀ خواسته های حق ] گوهری است که نهایت آن خداوندگاری است .
بشر می تواند در راه کمال گام بردارد و به کمالاتی برسد که فراتر از آن در وهم نمی آید و با آنکه موجودی ممکن و ذاتاً فقیر و نیازمند است و از خود چیزی ندارد و در حق او گفته شده :
ص:109
سیه رویی ز ممکن در دو عالم جدا هرگز نشد واللّه اعلم (1)
از طریق عبودیت و بندگی خالص می تواند کاری کند که بر جهان مسلّط شود و در آن تصرّف کند .
برای رسیدن به ولایت تصرّف و تکوین و به عبارت دیگر کمال و قدرتی که در عبودیت و اخلاص و پرستش واقعی است ، باید مراحل و منازلی را طی کرد بدین گونه :
تسلط بر نفس خویش از طریق بالا بردن کیفیت عبادت و بندگی و انجام عبادت همراه با نیتی پاک به آن گونه که حضرت محبوب از انسان خواسته است .
« وَ الَّذِینَ جٰاهَدُوا فِینٰا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنٰا . . . » (2).
و کسانی که برای [به دست آوردن خشنودی] ما [ با جان و مال ] کوشیدند ، بی تردید آنان را به راه های خود [ راه رشد ، سعادت ، کمال ، کرامت ، بهشت و مقام قرب ] راهنمایی می کنیم . . .
« . . . إِنْ تَتَّقُوا اللّٰهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقٰاناً . . . » (3).
. . . اگر [ در همۀ امورتان ] از خدا پروا کنید ، برای شما [ بینایی و بصیرتی ویژه ] برای تشخیص حق از باطل قرار می دهد . . .
ص:110
«. . . إِنَّ الصَّلاٰةَ تَنْهیٰ عَنِ الْفَحْشٰاءِ وَ الْمُنْکَرِ . . . » (1).
. . . یقیناً نماز از کارهای زشت و کارهای ناپسند باز می دارد . . .
« . . . کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیٰامُ کَمٰا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ » (2).
. . . روزه بر شما مقرّر و لازم شده ، همان گونه که بر پیشینیان شما مقرّر و لازم شد تا پرهیزکار شوید .
« یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاٰةِ . . . » (3).
ای کسانی که ایمان آورده اید ! از صبر و نماز [ برای حل مشکل خود و پاک ماندن از آلودگی ها و رسیدن به رحمت حق ] کمک بخواهید . . .
در این مرحله از عبودیت آن چیزی که نصیب انسان می شود این است که ضمن یک روشن بینی خاص ، خواهش ها و تمایلات نفسانی انسان مسخّر وی می گردد و به عبارت دیگر ، اولین اثر عبودیت و بندگی ، ربوبیّت و ولایت بر نفس امّاره است .
تسلّط و ولایت بر اندیشه های پراکنده و به عبارتی دیگر ، تسلط بر نیروی متخیّله است .
از شگفت ترین نیروهای انسان ، قوۀ متخیّله است . به سبب این قوّه است
ص:111
که ذهن انسان هر لحظه از موضوعی متوجه موضوعی دیگر می شود و به اصطلاح تداعی معانی و تسلسل خواطر صورت می گیرد .
این قوّه در اختیار ما نیست بلکه ما در اختیار این قوّۀ عجیب هستیم ؛ برای همین است که هرچه بخواهیم ذهن خود را در یک موضوع معیّن متمرکز کنیم که متوجه چیز دیگر نشود ، برای ما میسّر نیست .
قوۀ متخیّله ما را بی اختیار به این سو و آن سو می کشاند ، مثلاً هرچه می خواهیم در نماز حضور قلب داشته باشیم نمی توانیم .
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در این باره تمثیل و تشبیه لطیفی دارند و دل افرادی که مسخّر قوّۀ متخیّله است به پری تشبیه می کند که در صحرایی بر درختی آویخته شده باشد که هر لحظه باد ، او را پشت و رو می کند ، فرمودۀ ایشان چنین است :
مَثَلُ القَلْبِ مَثَلُ رِیشَةٍ فِی الْفَلاةِ تَعَلَّقَت فی أصلِ شَجَرَةِ ، یُقَلِّبُها الرّیحُ ظَهراً لِبَطْنٍ (1) .
مثل قلب همانند پری در صحرایی است که بر درختی آویخته شده باشد که باد آن را پشت و رو می کند .
و در حدیث دیگر می فرماید :
لَقَلْبُ بنِ آدَمَ أشدُّ انْقِلاباً مِنَ الْقِدْرِ إذا اجْتَمَعَتْ غَلْیَاً (2) .
دل فرزند آدم از دیگِ در حال جوشیدن بیشتر بالا و پایین می شود .
گفت پیغمبر که دل هم چون پری است در بیابانی اسیر صرصری است
باد پر را هر طرف راند گزاف گه چپ و گه راست با صد اختلاف
ص:112
در حدیث دیگر آن دل را چنان کآب جوشان ز آتش اندر غازقان (1)
هر زمان دل را دگر رایی بود آن نه از وی بلکه از جایی بود (2)
آیا انسان محکوم به تسلط قوّۀ متخیّله است و این نیروی مرموز که مانند گنجشکی همواره از شاخی به شاخی می پرد باید حاکم وجود او باشد ؟ و یا اینکه محکومیت در برابر قوّۀ متخیّله از خامی و ناپختگی است و کاملان و اهل ولایت قادرند این نیروی خودسر را مطیع خود کنند ؟
بی گمان مطلب دوم درست است ، چون یکی از وظایف بشر تسلّط بر هوس بازی و کنترل قوّۀ خیال است و گرنه این قوّۀ شیطانی صفت ، مجالی برای تعالی و پیمودن صراط قرب نمی دهد و تمام نیروها و استعدادها را در وجود انسان باطل و ضایع می کند .
جان همه روزه لگدکوب از خیال وز زیان و سود و از خوف زوال
نی صفا می ماندش نی لطف و فر نی به سوی آسمان راه سفر
سالکان راه عبودیت در دومین مرحله به این نتیجه می رسند که بر قوّۀ متخیّلۀ خویش ولایت و ربوبیّت پیدا می کنند و آن را برده و مطیع خود می سازند . اثر این مطیع ساختن این است که روح و ضمیر به سائقۀ فطری خدا خواهی ، هر وقت میل بالا کند ، این قوّه با بازیگری های خود مانع و مزاحم نمی گردد .
مولوی در شرح این حدیث نبوی :
تَنَامُ عَیْنَایَ وَلٰا یَنَامُ قَلبِی (3) .
دو چشمم می خوابند ، ولی دلم بیدار است .
چه زیبا سروده است ، وی می گوید :
ص:113
گفت پیغمبر که عینای تنام لا ینام القلب عن رب الانام
چشم تو بیدار و دل رفته به خواب چشم من خفته دلم در فتح باب
هم نشینت من نی ام سایۀ من است برتر از اندیشه ها پایۀ من است
زان که من ز اندیشه ها بگذشته ام خارج از اندیشه پویان گشته ام
حاکم اندیشه ام محکوم نی ز آنکه بنّا حاکم آمد بر بنا
جمله خلقان سخرۀ اندیشه اند زین سبب خسته دل و غم پیشه اند
من چو مرغ اوجم اندیشه مگس کی بود بر من مگس را دسترس
چون ملایم گیرد از سفلی صفات برپرم هم چون طیور الصافات (1)
برای کسب این پیروزی بر قوّۀ خیال که امکان پذیر است ، چون :
« لاٰ یُکَلِّفُ اللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا . . . » (2).
خدا هیچ کس را جز به اندازۀ توانایی اش تکلیف نمی کند .
انسان باید در حد گنجایش در عبادات ، اساس توجهش به خدا باشد .
ریاضت کشان از راه های دیگر وارد می شوند و حداکثر این است که از راه مُهمل گذاشتن زندگی و ستم بر بدن ، اندکی به آن دست می یابند ولی اسلام از راه عبادت بدون اینکه نیازی به آن کارهای ناروا باشد این نتیجه را تأمین می کند .
توجه دل به خدا و تذکر اینکه در برابر رب الارباب و خالق و مدبّر کل قرار گرفته است ، زمینۀ تجمع خاطر و تمرکز ذهن را فراهم می کند .
ابن سینا می گوید :
« العِبادَةُ عِنْدَ العٰارِفِ رِیَاضَةٌ مَا لِهِمَمِهِ وَقُوی نَفسِهِ المُتَوهَّمَةَ والمُتَخَیَّلِةِ لِیَجرّها بالتَّعوید عن جَنابِ الغُرورِ إلی جَنابِ الحَقِّ فتصیرُ مسالَمَةً للسرِّ الباطِنِ
ص:114
حینما یَتَجلَّی الحقُّ لا تُنازِعُهُ فَیَخلَصُ السرُّ إلی الشُّروقِ الباطِنِ » (1) .
عبادت از نظر اهل معرفت ورزشی برای همت ها و قوای نفسِ وهمی و خیالی است که در اثر تکرار و عادت دادن به حضور در محضر حق ، همواره آنها را از توجه به مسائل مربوط به طبیعت و ماده به سوی حق بکشاند و در نتیجه این قوا تسلیم سرِّ ضمیر و فطرت خدا جویی انسان گردند و مطیع او شوند و به حدّی که هر وقت اراده کند که در پی جلب جلوۀ حق برآید ، این قوا در جهت خلاف ، فعالیت نکنند و کشمکش درونی میان دو میل علوی و سفلی ایجاد نشود و سرّ باطن بدون مزاحمت اینها از باطن کسب اشراق نماید .
این است که روح در مراحل قوّت و قدرت و ربوبیّت و ولایت خود به مرحله ای برسد که در بسیاری از امور از بدن بی نیاز شود ، در حالی که بدن صد در صد نیازمند به روح است .
روح و بدن نیازمند یکدیگرند ، حیات بدن به روح است . روح صورت و حافظ بدن است . سلب علاقۀ تدبیری روح به بدن مستلزم خرابی و فساد بدن است و از طرف دیگر روح در فعالیت های خود نیازمند به استخدام بدن است . روح بدون به کار بردن اعضا و جوارح و ابزارهای بدنی قادر به کاری نیست .
بی نیازی روح از بدن به این است که در برخی از فعالیت ها از استخدام بدن بی نیاز می گردد ، این بی نیازی گاهی در چند لحظه و گاهی مکرّر و گاهی به طور دائم صورت می گیرد و این همان است که به « خلع بدن » معروف است .
ص:115
سهروردی ، حکیم اشراقی گفته است : ما حکیم را حکیم نمی دانیم مگر آنکه بتواند خلع بدن کند .
میرداماد می گوید : ما حکیم را حکیم نمی دانیم مگر آنکه خلع بدن برای او ملکه شده باشد و هر وقت اراده کند عملی گردد .
همان طور که محققان گفته اند : خلع بدن دلیل بر کمال زیادی نیست یعنی افرادی که هنوز از عالم « مثال » عبور نکرده و قدم به غیب معقول نگذاشته اند ممکن است به این مرحله برسند .
بدن از هر جهت تحت فرمان و ارادۀ شخص درمی آید به طوری که در حوزۀ بدن خودِ شخص ، اعمال خارق العاده سر می زند ؛ امام صادق علیه السلام می فرماید :
مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِیَتْ عَلَیهِ النِیَّةُ (1) .
از آنچه که همت و ارادۀ نفس در آن نیرومند گردد [ و به طور جدی مورد توجه نفس واقع شود ] بدن از انجام آن ناتوانی نشان نمی دهد .
این مرحله بالاترین مراحل است که حتی طبیعت خارجی نیز تحت نفوذ ارادۀ انسان قرار می گیرد و مطیع انسان می شود ؛ معجزات و کرامات انبیا
ص:116
و امامان و اولیای حق از این مقوله است ؛ معجزات از باب تصرّف و ولایت تکوینی است .
تصرّف در کائنات چون عصا را اژدها نمودن ، کوری را بینا ساختن ، مرده ای را حیات دادن و از نهان آگاه نمودن ؛ همه از باب ولایت تصرّف است .
برخی می پندارند که در تصرّف تکوینی و یا معجزه ، شخصیت و ارادۀ صاحب تصرّف هیچ گونه دخالتی ندارد و او تنها پردۀ نمایش است و ذات احدیّت به طور مستقیم و بدون واسطه آن را به وجود می آورد زیرا کار اگر به حد اعجاز برسد از حدود قدرت انسان در هر مقامی که باشد خارج است .
این تصور اشتباه است . گذشته از اینکه ذات اقدس احدیّت إبا دارد که یک فعل طبیعی بدون واسطه و خارج از نظام از او صادر گردد ، این تصوّر خلاف نصوص قرآنی است ؛ قرآن در کمال صراحت آورندۀ آیت و معجزه را خود رسولان می داند ، البته به اذن و رخصت ذات احدیّت .
بدیهی است که اذن ذات احدیّت از نوع اذن اعتباری و انسانی نیست که با لفظ و اشاره ، ممنوعیّت اخلاقی یا اجتماعی او را از میان ببرد ، این اذن پروردگار ، همان اعطای نوعی کمال است که منشأ چنین اثری می گردد و اگر خدا نخواهد آن کمال را از او می گیرد .
« . . . وَ مٰا کٰانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ . . . ) (1) .
. . . و هیچ پیامبری را نسزد که جز به اذن خدا معجزه ای بیاورد . . .
در این آیۀ کریمه ، آورندۀ آیت و معجزه را پیامبران می داند ولی به اذن تکوینی پروردگار ، چون هر موجودی در هر مرتبه ای که باشد مجرای اراده
ص:117
و مشیّت الهی و مظهری از مظاهر آن است .
پیامبران در هر کار و از جمله در اعجاز خود متّکی و مستمدّ از منبع لایزال غیبی هستند ؛ خداوند در داستان تخت ملکۀ سبا می فرماید :
« قٰالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ . . . » (1).
کسی که دانشی از کتاب [ لوح محفوظ ] نزد او بود گفت : من آن را پیش از آنکه پلک دیده ات به هم بخورد ، نزد تو می آورم . [ و آن را در همان لحظه آورد ] . . .
قرآن می فرماید : آن شخص حول و قوّت را به خود نسبت می دهد و نیز می افزاید آنکه دانشی از لوح محفوظ نزدش بود چنین گفت ، تمام این نکات اشاره به این است که کار خارق العاده را به موجب نوعی دانش انجام داد و آن دانش از نوع علومی است که با اتصال و ارتباط با لوح محفوظ و مقام قرب حق می توان به آن رسید .
پس قرآن این معنا را قبول دارد که انسان با حرکت جوهری و تزکیه و تعلیم به جایی می رسد که می تواند در کائنات تصرّف کند و ولایت تصرّف یابد .
همۀ اینها نتیجۀ قرب است و هر کس به هر اندازه که به خدا نزدیک تر است توان تصرّف او بیشتر است .
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و وی از خداوند متعال روایت می کند که در حدیث قدسی فرمود :
مَا تَقَرَّبَ إلیَّ عَبدٌ بِشَیءٍ أَحَبَّ إلَیَّ مِمَّا افْتَرَضَتْ عَلَیْهِ ، وَإنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إلَیَّ
ص:118
بِالْنَّافِلَةِ حَتّی أُحِبَّهُ ، فَإذَا أحْبَبْتُهُ کُنتُ سَمعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ ، وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبصِرُ بِه ، وَلِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِه ، وَیَدَهُ الَّذِی یَبْطِشُ بِهَا . إن دَعَانِی أجَبْتُهُ وَإنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ (1) .
هیچ بنده ای با هیچ چیزی به من نزدیک نشده است که از واجبات نزد من محبوب تر باشد ، بندۀ من به وسیلۀ مستحبات [ که من واجب نکرده ام ولی او تنها به خاطر محبوبیت آنها نزد من انجام می دهد ] به من نزدیک می شود تا محبوب من می شود ، همین که محبوب من شد من گوش او می شوم که با آن می شنود و چشم او می شوم که با آن می بیند و زبان او می شوم که با آن می گوید و دست او می شوم که با آن برمی گیرد پس اگر مرا بخواند او را اجابت می کنم و اگر از من بخواهد به او عطا می نمایم .
بنابراین یگانه راه وصول به مقامات انسانی و انسان کامل شدن طی راه عبودیّت است؛ چون نتیجه و حقیقت عبودیّت همان ربوبیّت و ولایت و تصرّف است چرا که چون با تقرّب نزد او محبوب شود ، توانایی تصرّف در کائنات و مخلوقات را می یابد و مأذون به اذن تکوینی تصرّف در کائنات می گردد .
اهل بیت علیهم السلام ، عبادت و بندگی را به جایی رساندند که از جن و انس و فرشته و دیگر موجوداتِ صاحب عقل به پیشگاه حق مقرّب تر شدند و به همین سبب حوزۀ تصرّف و ولایتشان بر کائنات گسترده تر شد .
معاویه علیه لعنة اللّه به ضرار ضبابی گفت : تو همیشه با علی بودی از
ص:119
علی برایم بگو ، ضرار گفت : مرا معذور بدار ، معاویه گفت : معذور نیستی ، ضرار گفت : حال که چاره ای ندارم می گویم ، ای معاویه ! گواهی می دهم که در برخی مواقع وقتی که شب پرده اش را می افکند ، در محراب ایستاده ریش خود را می گرفت ومانند افراد مار گزیده به خود می پیچید وهمچون افراد غم زده گریه می کرد ( خطاب به دنیا ) می گفت :
أَبی تَعَرَّضْتِ ؟ أمْ إلَیَّ تَشَوَّقْتِ ؟ لا حانَ حَیْنُک ، هَیْهاتَ غُرّی غَیْری ، لا حٰاجَةَ لی فیْکِ ، قَدْ طَلَّقُتُکِ ثَلاثاً لا رَجْعَةَ فیها ، فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَخَطَرُکِ یَسیرٌ وَأَمَلُکِ حَقیرٌ .
از من دوری گزین ، خود را به من عرضه می کنی ؟ ! یا آرزومندم شده ای ؟ ! زمان وصالت نزدیک مباد ، هرگز ، غیر مرا فریب ده ، که مرا به تو نیازی نیست ، تو را سه طلاقه کرده ام که آن را بازگشتی نیست .
زندگیت کوتاه بزرگیت اندک و آرزویت کوچک است .
همین جا بود که اشک معاویه فرو ریخت و با آستینش آن را می گرفت و جمعیت حاضر نیز از گریه ، گلو گیر بودند . سپس رو به ضرار کرده ، گفت :
شور و عشقت نسبت به او چگونه است ؟
ضرار گفت : شور و عشق زنی که تنها فرزندش را در دامانش سر می برند چگونه است ؟ و چگونه در غم و اندوه و هجر او زمان را سپری می کند ؟ من نیز این گونه ام (1) .
دل من لاله صفت در غم جانانه بسوخت نه فقط دل که مرا خانه و کاشانه بسوخت
ص:120
آتش شمع فراقش به شب هجر مرا شعله ای زد به سر ا پا و چو پروانه بسوخت
برق عشقش به جهان از همه سو وز همه رو ساقی و جام و می و باده و پیمانه بسوخت
نه وجود من دلخستۀ افتاده ز پا در غم هجر رخش عاقل و دیوانه بسوخت
تا که آسوده شوم جانب خمّار شدم دیدم آنجا خم و خمخانه و میخانه بسوخت
به پرستاری دل دست زدم در شب هجر ناله ای بر زد و یکباره به افسانه بسوخت
در نهانخانۀ دل بس که به یادش بودم سینه و قلب و دل و بزم نهانخانه بسوخت
هم چو « مسکین » ز دلم آتش عشقی بر زد که سر ا پای وجودم همه مستانه بسوخت (1)
ص:121
اهل بیت علیهم السلام به گاه بندگی و عبادت به جای آنکه غرق اوهام و خیالات روزمرّه خود باشند ، فرو رفته در حق و محو او بودند و این شیوۀ موقّت ایشان نبوده است بلکه همواره در باب بندگی خدا این گونه بوده اند و در انجام هر نوع عبادت حتی مستحبات بسی پر تلاش بودند و سخت کوشش می کردند و تلاش می نمودند !
در روایتی آمده است که : در جنگ احد تیری به پای امیرالمؤمنین علیه السلام - که در آن هنگام بیش از بیست و سه سال از عمر شریفش سپری نشده بود - اصابت کرده ، گوشت و پوست و عصب و استخوان را به هم دوخته بود .
دردش چنان جانکاه بود که هرگاه جرّاح جبهه می آمد تا تیر از پایش بیرون کند اجازه نمی داد .
جرّاح ، شکایت نزد پیامبر صلی الله علیه و آله برد ، حضرت فرمود : مهلت ده تا وقت نماز فرا رسد ، چون علی به نماز ایستاد آن هنگام پایش را جرّاحی کن که او در نماز جز به خدا به هیچ چیز التفات ندارد و سر ا پا محو جمال محبوب است (1) .
ص:122
جامی - که از دانشمندان اهل سنت است - این داستان شگفت را به زیباترین صورت به رشتۀ نظم کشیده است :
شیر خدا شاه ولایت علی صیقلی شرک خفی و جلی
روز احد چون صف هیجا گرفت تیر مخالف به تنش جا گرفت
غنچۀ پیکان به گُل او نهفت صد گُل راحت ز گل او شکفت
روی عبادت سوی محراب کرد پشت به درد سر اصحاب کرد
خنجر الماس چو بفراختند چاک بر آن چون گلش انداختند
غرقه به خون غنچۀ زنگار گون آمد از آن گلبن احسان برون
گُل گُل خونش به مصلی چکید گفت چو فارغ ز نماز آن بدید
این همه گُل چیست ته پای من ساخته گلزار مصلای من
صورت حالش چو نمودند باز گفت که سوگند به دانای راز
کز الم تیغ ندارم خبر گرچه ز من نیست خبردارتر
طایر من سوره نشین شد چه باک گر شودم تن چو قفص چاک چاک
جامی از آلایش تن پاک شو در قدم پاک روان خاک شو
باشد از آن خاک به گردی رسی گرد شکافی و به مردی رسی (1)
دربارۀ عبادت امام مجتبی علیه السلام روایت است که آن حضرت در زمان خویش عابدترین ، زاهدترین و برترین مردم به شمار می رفت . هنگامی که حج به جا می آورد ، بسیاری از اوقات با پای برهنه از مدینه تا مکه می رفت .
هر وقت به یاد مرگ می افتاد می گریست و اگر در حضورش سخن از قبر به میان می آمد گریان می شد و چون به یاد قیامت و بر انگیخته شدن در محشر
ص:123
می افتاد اشک می ریخت و هر وقت به یاد عبور از صراط می افتاد گریه می کرد و هر گاه به یاد حضور مردم برای حساب در پیشگاه خدا می افتاد ناگهان فریاد می کشید و از شدّت بیم و هراس از هوش می رفت و غش می کرد . هر زمان برای نماز آماده می شد ، اعضایش از خوف خدا می لرزید و هر وقت از بهشت و دوزخ سخن می گفت چون شخص مار گزیده مضطرب می گشت ، آنگاه از خدا خواستار بهشت می شد و از آتش دوزخ به او پناه می برد و چون آیه ای که با «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا » شروع می شود تلاوت می کرد ، می فرمود :
لَبَّیْکَ اللّٰهُمَّ لَبَّیْکَ (1) .
بار خدایا ! فرمانبردارم ، فرمانبردار .
و نیز هنگامی که مشغول وضو می شد اعضایش می لرزید و چهرۀ مبارکش زرد می شد ؛ وقتی که می پرسیدند : چرا چنین حالی پیدا می کنی ؟ می فرمود :
سزاوار است کسی که در برابر پروردگار عرش می ایستد ، رنگش زرد و اعضایش دچار رعشه و لرزش شود .
هر گاه به در مسجد می رسید روی به آسمان می کرد و می فرمود :
خدایا ! مهمان تو بر در خانه ات ایستاده است ؛ ای خدای بخشنده ! گنهکار پیش تو آمده ؛ ای خدا ! ای مهربان ! از گناهانم به خاطر بزرگواریت درگذر (2) .
ص:124
امام صادق علیه السلام فرمود : علی بن الحسین علیهما السلام هنگامی که کتاب علی را [ که در آن به بخشی از عبادات آن حضرت اشاره شده بود ] مرور می کرد می فرمود :
مَنْ یُطیقُ هَذا ؟ ! مَنْ یُطیقُ هَذا ؟ !
چه کسی این را تحمل می کند ؟ ! چه کسی این را تحمل می کند ؟ !
قال : ثُمَّ یَعْمَلُ بِهِ (1) .
امام صادق علیه السلام فرمود : از آن پس خود بدان عمل می کرد .
روزی جابر بن عبداللّه به حضرت امام سجاد علیه السلام گفت : ای پسر رسول خدا ! آیا نمی دانید که خدا بهشت را برای شما و دوستداران شما آفرید و آتش را برای بد خواهان و دشمنانتان ؟ پس این همه تلاش که خود را بر آن وا می دارید برای چیست ؟ !
حضرت فرمود : ای صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله ! آیا نمی دانی که خدا تبعات گذشته و آینده را بر نیاکان من بخشود ولی پیامبر صلی الله علیه و آله سخت کوشی را در راه طاعت و بندگی خدا هرگز کنار ننهاد و همچنان حضرت حق را عبادت می کرد - پدر و مادرم فدایش باد - وقتی که به ایشان گفتند : مگر نه آنکه خدا
ص:125
در کتاب خود فرمود : تبعات گذشته و آینده ات بخشوده است ؟ در جواب فرمود :
أفَلا أکُونُ عَبْداً شَکُوراً .
آیا بنده ای شاکر و سپاس گزار نباشم (1) ؟
امام صادق علیه السلام فرمود :
کَانَ أبِی یُصَلِّی فِی جَوْفِ اللَّیلِ ، فَیَسْجُدُ السَّجْدَةَ فَیُطِیلُ حَتّی نَقُولَ : إنَّه رَاقِدٌ (2) .
پدرم در دل شب نماز می گزارد و چنان سجده را طولانی می کرد که ما گفتیم به خواب رفته است .
این همان حالاتی است که بر اهل بیت علیهم السلام در مقام فنای فی اللّه دست می داد به گونه ای که نوعی تجرّد از این جسم و دنیا پیدا می کردند و اتصال روح مقدسشان در آن حالات ، اتصال آنان به روح اللّه شدیدتر از اتصال شعاع آفتاب است به آفتاب بود (3) .
در روایتی آمده : روزی حضرت امام باقر علیه السلام به محضر پدر بزرگوارش حضرت امام سجاد علیه السلام مشرّف شد و احساس کرد که حضرت در عبادت و بندگی به جایی رسیده که هیچ کس به آن مرحله نرسیده است ، صورتش از شب زنده داری زرد شده ، دیده هایش از گریه به سرخی نشسته ، پیشانی اش پینه بسته و دو ساق پایش از کثرت ایستادن در نماز ورم کرده است !
ص:126
حضرت امام باقر علیه السلام می فرماید : چون پدرم در آن هنگام به فکر فرو رفته بود ، پس از لحظاتی از ورود من خبر شده ، دید که من گریه می کنم ، روی به جانب من کرده ، فرمود : فرزندم ! یکی از نوشته هایی که عبادت امیرمؤمنان علیه السلام در آن نوشته شده بیاور ، من نوشته را آوردم ، فرمود : چه کسی می تواند مانند علی بن ابی طالب علیه السلام عبادت کند (1) ؟ !
دربارۀ حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام روایت شده که او عابدترین ، دانشمندترین ، سخاوتمندترین و گرامی ترین انسان در زمان خود به شمار می رفت . همیشه نمازهای مستحبی شبانه را می خواند و آن را به نماز صبح وصل می کرد سپس تا طلوع آفتاب مشغول تعقیبات می شد ، آنگاه پیشانی به سجده می گذاشت و تا هنگام ظهر سر بر نمی داشت و همواره در سجده چنین دعا می کرد :
اللّهُمَّ إنّی أسْألُکَ الرّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ ، والْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسابِ .
خدایا ! من از تو راحتی به هنگام مرگ و بخشش به هنگام حساب را درخواست می کنم .
و از دعاهای آن حضرت این بود :
عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ ، فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ .
گناه از بنده ات بزرگ شد پس گذشت از طرف تو نیکوست .
چنان از بیم خدا می گریست که محاسن مبارکش از اشک دیده اش ، تر
ص:127
می شد . از همۀ مردم بیشتر به خانواده و خویشانش رسیدگی می کرد .
شب ها با زنبیل هایی که محتوی سکه های دینار و درهم و آرد و خرما بود به سراغ نیازمندان مدینه می رفت و به آنان عطا می کرد در حالی نیازمندان نمی فهمیدند چه کسی به آنان کمک می کند (1) !
آن بزرگوار سال های زیادی در زندان حاکمان ستمگر عباسی بود تا سرانجام شهید شد . بسیاری از زندانیان از عبادت های او تحت تأثیر قرار می گرفتند و گاه از کارهای خویش توبه می کردند . حضرت در طول سال های زندان هر روز پس از طلوع آفتاب تا وقت زوال ظهر به سجده بود .
نوشته اند هرگاه هارون به بام زندان می رفت جامه ای می دید که در گوشه ای از زندان افتاده است ؛ روزی از ربیع زندانبان پرسید :
مٰا ذَاکَ الثَّوْبُ الَّذی أراهُ کُلَّ یَوْمٍ فی ذلِکَ الْمَوْضِعِ ؟
ای ربیع ! آن جامه ای که همه روزه در آنجا می بینم چیست ؟
ربیع پاسخ داد :
مٰا ذَاکَ بِثَوْبٍ ، وَإنَّما هُوَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ، لَهُ کُلَّ یَوْمٍ سَجْدَةٌ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ إلی وَقْتِ الزَّوالِ (2) ! !
آن جامه نیست ، موسی بن جعفر است که هر روز پس از طلوع تا زوال در سجده است ! !
ص:128
دربارۀ شکنجه گران حضرت امام حسن عسگری علیه السلام نیز روایت شده است که صالح بن وصیف رئیس زندان آن حضرت می گفت : چه کنم ؟ دو نفر از بدترین اشخاص را برای شکنجۀ او مأمور کردم ، آن دو نفر پس از مشاهدۀ حال عبادت و راز و نیاز آن حضرت چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که خود مرتب به عبادت و نماز مشغولند به طوری که رفتارشان شگفت آور است !
آنان را احضار کرده ، پرسیدم : چرا چنین شده اید ؟ چرا این شخص را شکنجه نمی کنید ؟ مگر از ایشان چه دیده اید ؟ در پاسخ گفتند : چه بگوییم دربارۀ شخصی که روزها را روزه می گیرد و شب ها را به عبادت سپری می کند و جز عبادت به کار دیگری سرگرم نمی شود ، هنگامی که به ما نگاه می کند بدنمان می لرزد و چنان وحشت سر ا پای وجود ما را می گیرد که نمی توانیم خود را نگه داریم (1) ! !
ص:129
اهل بیت علیهم السلام چون در مقام بندگی و عبودیّت و خلوص و اخلاص و جهاد و کوشش در بالاترین و برترین مرحله قرار دارند ، وجودشان هم چون آئینۀ صاف و شفاف جلوه گاه کامل حقایق است .
مقام بندگی و عبودیّت انسان به هر اندازه که باشد ، به همان اندازه افق طلوع حقایق است .
مقام بندگی و عبودیّت ، جلوه گاه اسماء و صفات حق و تجلّی گاه حسنات اخلاقی و سبب فزونی ایمان و تعیین و سکوی پرواز به سوی قرب حق و زمینه ساز لقاء اللّه است .
اهل بیت علیهم السلام از نظر ایمان در والاترین مرحله و از نظر اخلاق در بهترین مرتبه و از جهت کوشش و فعالیت مثبت ، در برترین قلّه قرار داشتند .
این واقعیت ها ، اهل بیت علیهم السلام را به درجه ای رسانید که مطلع الفجر وجود حق و اسماء و صفات خداوند و اخلاق حضرت رب العزّه شدند .
حضرت امام هادی علیه السلام بخشی از حقایق وجودی اهل بیت علیهم السلام را این گونه توضیح می دهند :
درود بر شما ای اهل بیت نبوت و جایگاه رسالت و نقطۀ رفت و آمد
ص:130
فرشتگان و معدن مهر و رحمت و خزانه های دانش و بینش و نهایت بردباری و ریشه های بزرگواری و پیشوایان به حق امت ها و والیان نعمت ها و عناصر نیکوکاران و پایه های خوبان و سیاست مداران بندگان و ستون های پابرجای شهرها و درهای ایمان و امینان خدای مهربان و نژاد طیب و طاهر پیامبران و برگزیدۀ رسولان و خاندان برگزیدۀ پروردگار جهانیان !
درود بر شما امامان هدایت و چراغ های شب تار حیات و نشانه های تقوا ، و صاحبان خرد و دارندگان عقل کامل و پناه مردم و وارثان انبیا و نمونه های برتر و اهل دعوت نیکوتر و حجّت های خدا بر اهل دنیا و آخرت !
درود بر شما که جایگاه شناخت خدا و مساکن برکت حق و جانشینان پیامبر و فرزندان رسول اللّه و معادن حکمت خدا و حافظان اسرار او و حاملان قرآن و دعوت کنندگان به سوی خدا هستید (1) .
پیامبران پیش از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، نبوت و کتابشان از باب مقدمه و آماده سازی جهت ظهور ایشان و حضورشان در دنیاست تا همۀ موجودات به
ص:131
ویژه انسان به سبب وجود این بزرگواران که حبل اللّه و ظل اللّه و امناء رحمان هستند ، حرکت صعودی را آغاز کنند و به کمال لایق خویش برسند ؛ به این جهت پیمان بستند که زمینه ساز حضور ریشۀ اهل بیت علیهم السلام یعنی محمّد صلی الله علیه و آله بوده و بر عهدۀ پیمان و محبت او استوار باشند .
. . . وَلَمْ یُخْلِ سُبحانَهُ خَلقَهُ مِن نَبِیٍّ مُرسَلٍ ، أو کِتابٍ مُنزَلٍ ، أو حُجَّةٍ لَازِمَةٍ . . . مَأخُوذاً عَلَی النَّبِییِّنَ مِیثَاقُهُ . . . (1) .
. . . خدا هرگز خلق خود را از وجود پیامبر یا کتاب نازل شده ، یا حجّت و برهان لازم خالی نگذاشت . . . و از همۀ پیامبران برای پیامبر اسلام پیمان گرفته است . . .
به این خاطر پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله آن صادق مصدق می فرماید :
نَحْنُ الآخِرُونَ ، السّابِقُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ (2) .
ما در دنیا پس از همۀ پیامبران و امت ها آمده ایم ، ولی در آخرت در صف مقدم و پیشگام همگانیم .
و نیز کتاب های شیعه و سنی از آن حضرت روایت کرده اند که فرمود :
آدَمُ وَمَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوائی یَوْمَ القِیَامَةِ (3) .
آدم و همۀ انسان های پس از او در قیامت زیر پرچم من هستند .
آری ، اهل بیت علیهم السلام بدون تردید به خاطر اینکه ظرفیّت وجودی
ص:132
و معرفتی شان از همۀ مخلوقات و موجودات گسترده تر است و همۀ حقایق معنوی در این ظرفیت های گسترده متجلّی هستند ، مصداق حقیقی :
والآخِرُونَ السّٰابِقُونَ وَالسّٰابِقُونَ الأَوَّلُونَ وَلَیْسَ کَمِثْلِهِمْ شَیْ ءٌ (1) .
و آن برگزیدگان خدا که پس از همۀ پیامبرانند در شخصیت و معنویت بر همه پیشی گرفته اند و پیشی گیرندگان مقدم بر همه اند و مانند آنان چیزی نیست .
و مانند آن می باشند .
مولوی در وصف آنان می فرماید :
ظاهراً آن شاخ اصل میوه است باطناً بهر ثمر شد شاخ هست
گر نبودی میل و امّید ثمر کی نشاندی باغبان بیخ شجر
پس به معنا آن شجر از میوه زاد گر به صورت از شجر بودش ولاد
مصطفی زین گفت که آدم و انبیا خلف من باشند در زیر لوا
بهر این فرموده است آن ذو فنون رمز نحن الآخرون السابقون (2)
علّت این پیشگامی و تقدم شرفی و وجودی و معرفتی این است که آنان به ارادۀ خدا آغاز و انجام اند ، یعنی آغاز هستی و برزخ میان واجب و ممکن و انجام و عاقبت همه در دنیا و آخرت اند چنان که حضرت امام هادی علیه السلام در جامعۀ کبیره به این حقیقت اشاره دارند :
بِکُمْ فَتَحَ اللّهُ وَبِکُمْ یَخْتِمُ . . . وَإِیٰابُ الْخَلْقِ إلَیْکُمْ ، وَحِسابُهُمْ عَلَیْکُم (3) .
ص:133
خدا هستی و حقایق را به وسیلۀ وجود شما آغاز کرد ، و با شما هم پایان می دهد . . . و بازگشت خلق به سوی شما و حسابشان بر عهدۀ شماست .
پس همۀ پیامبران چنان که در سطور گذشته بیان شده زمینه ساز تجلّی آنان در دنیا و حضورشان میان جمع مخلوقات بودند و این بزرگواران در اعتدال زمان و مکان و مقام ، از آسمان ارادة اللّه و قلّۀ فعل اللّه و اوج رحمت اللّه به چاه طبیعت نازل شدند تا سبب کامل اتصال بین خدا و مخلوقات فراهم آید و حجّت بر همۀ مردم جهان تمام شود .
در حقیقت نزول آنان به این سیارۀ خاکی از لحاظ زمانی هنگام زوال خورشید هستی است که همان ظهر هستی باشد و از آن هنگام عصر هستی آغاز می شود و کائنات شروع به قبض می شوند ، و پس از آنکه این دوره یعنی دورۀ ظهور پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و به ویژه وجود مبارک امام عصر (1)به پایان اهل بیت برسد و خورشید زمان وارد مغرب شود ، همۀ هستی در قبض مطلق فرو می رود و ظلمت دوم پس از گذشت میلیون ها سال از ظلمت اول که پیش از ظهور هستی بوده آغاز می شود و در آن ظلمت و قبض مطلق است که خدا می فرماید :
ص:134
«لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ » (1).
امروز فرمانروایی ویژۀ کیست ؟
آنگاه به تعبیر قرآن مجید روز قیامت شروع می شود که روزی ابدی و سرمدی و همیشگی و تا بی نهایت بدون شب است .
در هیچ آیه و روایتی تعبیری به عنوان شب قیامت وجود ندارد بلکه تعبیر از جهان دیگر در همۀ معارف تعبیر به روز قیامت است و از آنجا که سبب پدید آمدن روز ، طلوع خورشید است سبب پدید آمدن روز قیامت هم طلوع خورشید محمّدی و نور وجود احمدی است که از هویتش در قرآن مجید تعبیر به سراج منیر (2) یعنی چراغ روشنگر شده است ، وجود مبارکی که اولین و نخستین وارد شونده بر خدا در قیامت است و به سبب ورود او که وجه اللّه و نور اللّه است ، همۀ عرصۀ محشر و سرزمین جهان دیگر ، غرق روشنایی و نور می شود و روز ابدی و سرمدی ظهور می کند و تحقق حقیقی و دائمی می یابد .
« وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهٰا وَ وُضِعَ الْکِتٰابُ . . . » (3).
و زمین به نور پروردگارش روشن می شود ، و کتاب [ اعمال ] را می نهند . . .
آیۀ شریفه با توجه به مطالبی که در آن مطرح است صد در صد دربارۀ روز قیامت است و بسیاری از روایات و تفاسیر مصداق نورِ رب را پیامبر و امامان معصوم
اهل بیت علیهم السلام می دانند .
ص:135
آری ، با طلوع نور رب که نور محمّد صلی الله علیه و آله است صبح قیامت می دمد و روز دائمی و همیشگی شروع می شود و از برکت آن نور همۀ حقایق جلوۀ کامل می کنند و «تُبْلَی السَّرٰائِرُ » (1)تحقق می یابد و حساب رسی شروع می شود .
حضرت امام باقر علیه السلام می فرماید که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
أَنَا أوَّلُ وَافِدٍ عَلَی العَزِیزِ الجَبَّارِ یَومَ القِیَامَةِ ، وَکِتَابُهُ ، وَأهلُ بَیتِی ، ثُمّ أمّتی ، ثُمَّ أسأَلُهُم مَا فَعَلتُم بِکتَابِ اللّهِ وَبِأهلِ بَیتِی (2) ؟
من و کتاب خدا و اهل بیتم نخستین وارد شوندگان بر عزیز جبّاریم سپس امتم ؛ آنگاه از امت می پرسم : با کتاب خدا و با اهل بیتم چه رفتاری داشتید ؟
ص:136
ارواح پاک اهل بیت علیهم السلام و وجود نوری آنان به ارادۀ حق - پیش از آفریده شدن همۀ موجودات - از افق رحمت طلوع کردند و گرداگرد عرش خدا قرار گرفتند و در دریای تسبیح و تقدیس حضرت ذو الجلال شناور گشتند تا خدا برای هدایت مردم به آنان منت نهاد و هر کدام از آن ارواح طیّبه را در زمان مناسب در ظرف جسم و بدن قرار داد و در میان مردم آشکار کرد .
خَلَقَکُم اللّهُ أنواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرشِهِ مُحدِقِینَ ، حَتَّی مَنّ عَلَینَا بِکُم ، فَجَعَلَکُم فِی بُیُوتٍ أذِنَ اللّهُ أن تُرْفََعَ وَیُذْکَرَ فِیها اسْمُهُ . . . (1)
خدا شما را به صورت انوار آفرید و گرداگرد عرشش گذاشت تا بر ما انسان ها منت نهاد و شما را در خانه هایی که اجازه داده بود رفعت یابد و نامش در آنها ذکر شود ، قرار داد . . .
شما از همان زمان که گرداگرد عرش رحمان قرار گرفتید چونان کشتی نوح کشتی رهایی بخش توفان زدگان بودید و به عنوان وسیلۀ نجات برای افتادگان در گردآب بلا معرفی شدید .
فَبَلَغَ اللّهُ بِکُم أشرَفَ مَحَلِّ المُکرَّمِینَ ، وَأعلَی مَنَازِلِ المُقرَّبِینَ ، وَأَرفَعَ
ص:137
دَرَجَاتِ المُرسَلِین . . . (1)
خداوند شما را به شریف ترین جایگاه گرامیتان و برترین منازل مقربان و رفیع ترین درجات فرستادگان رسانید . . .
مگر نه این است که کتاب های معتبر حدیث و تفاسیر قابل توجه از حضرت امام عسگری علیه السلام روایت می کنند که آدم وقتی از مقامش هبوط کرد و از هم نشینی با فرشتگان محروم شد و جایگاهش را در بهشت از دست داد و لباس کرامت و پوشش شرمگاه از او فرو ریخت ، به محضر حضرت حق با تعلیم خود حق عرضه داشت :
اللّهُمَّ بِجاهِ مُحَمَّدٍ وَعَلیٍّ وَفاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ ، والطَّیِّبینَ مِنْ آلِهِمْ ، لَمّا تَفَضَّلْتَ بِقَبُولِ تَوْبَتی ، وَغُفْرانِ زَلَّتی ، وَإعادَتیّ مِنْ کرامَاتِکَ إلی مَرْتِبَتی .
خدایا ! به شخصیت و آبروی محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین و پاکان از اهل بیتشان به پذیرش توبه ام و گذشت از لغزشم و بازگشتم از کراماتت به مرتبه و مقامم تفضل و احسان کن .
پس خدا به او پاسخ داد :
قَدْ قَبِلْتُ تَوْبَتَکَ وَأقْبَلْتُ بِرِضْوٰانی عَلَیْکَ ، وَصَرَفْتُ آلائی وَنَعْمائی إلَیْکَ ، وَأعَدْتُکَ إلیٰ مَرْتَبَتِکَ مِنْ کَراماتی ، وَوَفَّرْتُ نَصِیبَکَ مِنْ رَحْمٰاتی فذلِکَ قَولُهُ عزّ وجلّ : «فَتَلَقّٰی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمٰاتٍ فَتٰابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّٰابُ
ص:138
الرَّحِیمُ » (1)
بی تردید توبه ات را پذیرفتم و با خشنودی و رضایتم به سویت روی آوردم و نعمت های مادی و معنوی ام را به جانبت گرداندم و از باب کراماتم تو را به مقام و منزلتت برگشت دادم و سهمت را از رحمت هایم کامل برنهادم و این است معنای گفتۀ خدای بزرگ که :
پس آدم کلماتی را [ مانند کلمۀ استغفار و توسّل به اهل بیت که مایۀ توبه و بازگشت بود ] از سوی پروردگارش دریافت کرد و [ پروردگار ] توبه اش را پذیرفت ؛ زیرا او بسیار توبه پذیر و مهربان است .
ابوذر در حالی که درِ کعبه را گرفته بود گفت : از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود :
ألاٰ إِنَّ مَثَلَ أهْلِ بَیْتِیْ فِیْکُمْ ، مَثَلُ سَفِیْنَةِ نُوْحٍ مَنْ رَکِبَها نَجا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْها هَلَکَ (2) .
آگاه باشید یقیناً مَثَل اهل بیت من در میان شما مثل کشتی نوح است ، هر کس در آن درآمد [ از زیان های دنیا و آخرت ] رهایی یافت و هر که از آن باز ماند نابود شد .
از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است : اگر برنامۀ نجات و هدایت شما مردم نبود ، خدا ما را به این دنیا سفر نمی داد ، ما گرداگرد عرش خدا به تسبیح و حمد حق مشغول بودیم و اهل دنیا نبوده و نیستیم ، بلکه ما را دنبال
ص:139
شما فرستاده اند تا شما را از لجن زار کفر و شرک و هوا و هوس و بی خبری غفلت برهانیم و به اوج انسانیت برسانیم .
ما کاروان مصر وجودیم و بر سر چاه ظلمانی دنیا آمده تا شما را از اعماق تاریک این چاه بیرون آوریم و از عالم خاک به عالم پاک هدایت کنیم .
حال که چنین است دست در دست ما بگذارید و صادقانه با ما بیعت کنید تا شما را از این منجلاب و دریای توفانی و پرتلاطم رهایی داده به ساحل نجات پیش ببریم .
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
نَحْنُ سَفینةُ النَّجاةِ ، مَنْ تَعَلَّقَ بِها نَجا ، وَمَنْ حَادَ عَنْها هَلَکَ . فَمَنْ کانَ لَهُ إلَی اللّهِ حَاجَةٌ فَلْیَسْأَلْ بِنَا أَهْلَ البَیْتِ (1) .
ما کشتی نجاتیم هر که در آن درآویخت نجات یافت و هر که از آن کناره گرفت هلاک شد ، هر که از خدا درخواستی دارد باید به وسیلۀ ما اهل بیت بخواهد .
امیرالمؤمنین علیه السلام به کمیل فرمود :
یا کُمیل ! قَالَ رَسُولُ اللّهِ قَولاً - وَالْمُهاجِرُونَ وَالْأنْصَارُ مُتَوافِرُونَ یَوْماً بَعْدَ العَصْرِ یَوْمَ النِّصْفِ من شَهْرِ رَمَضانِ - قَائِماً عَلیٰ قَدمیهِ فَوْقَ مِنْبَرِهِ : عَلِیٌّ وَابْنَایَ مِنْهُ الطَّیِّبُونَ مِنّی ، وَأنَا مِنْهُمْ ، وَهُمُ الطَّیِّبُونَ بَعْدَ أُمّهِمْ ، وَهُمْ سَفینَةٌ مَنْ رَکِبَها نَجا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْها هَویٰ ، النّاجِی فِی الجَنَّةِ وَالهاوِی فِی لَظَی (2) .
ای کمیل ! پیامبر اسلام روزی پس از نماز عصر در نیمۀ ماه رمضان در
ص:140
حالی که مهاجران و انصار گرد آمده بودند و حضرت روی دو پا بر منبرش ایستاده بود ، فرمود : علی و دو فرزند پاک وی از من هستند و من از آنانم ، آنان چون کشتی اند هر که در آن درآید نجات یابد و هر که از آن باز ماند فرو درافتد ، نجات یافته در فردوس و فرو درافتاده در آتش است .
و نیز آن حضرت فرمود :
مَنِ اتَّبَعَ أمْرَنا سَبَقَ ، مَنْ رَکِبَ غَیْرَ سَفینَتِنا غَرِقَ (1) .
هر که از ولایت ما پیروی کرد پیشی گرفت و هر که بر کشتی جز ما در آمد غرق شد .
ستارگان از علل راه یابی کشتی نشینان به سوی ساحل امن و امانند ، بسیاری از مسافران دریا در تاریکی شب ، کشتی خود را به وسیلۀ ستارگان به مقصد می رسانند ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در روایتی اهل بیت
اهل بیت علیهم السلام را چون ستارگان ، مایۀ امن و امان امت دانسته اند :
النُّجُومُ أمانٌ لِأهْلِ الْأرْضِ مِنَ الْغَرَقِ ، وَأهْلُ بَیْتی أمٰانٌ لِأُمَّتِی مِنَ الاْخْتِلافِ ، فَإذا خالَفَتْها قَبیلَةٌ مِنَ الْعَرَبِ ، إخْتَلَفُوا فَصارُوا حِزْبَ إِبْلِیْسَ (2) .
ستارگان مایۀ امن و امنیت اهل زمین از غرق شدن هستند و اهل بیت من مایۀ ایمنی از توفان اختلاف و نزاع و درگیری ها هستند ، پس هرگاه گروهی با ایشان نباشند و به جنگ و مخالفت با آنان برخیزند با یکدیگر نیز به اختلاف می رسند و از آن پس حزب شیطان به شمار آیند .
ص:141
در روایات علاوه بر تشبیه اهل بیت اهل بیت
اهل بیت علیهم السلام به نجوم به موارد دیگری نیز اشاره شده است که گذرا به آن اشاره می شود .
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
إنَّما مَثَلُ أهْلِ بَیتِی فیکُمْ مَثَلُ بابِ حِطَّةَ فی بَنِی اسْرائیلَ ، مَنْ دَخَلَهُ غُفِرَ لَهُ (1) .
قطعاً مَثَل اهل بیت من در میان شما همانند باب حطه در میان بنی اسرائیل است ، هر کس از آن درآید مورد آمرزش قرار خواهد گرفت .
حضرت علی علیه السلام فرمود :
نَحْنُ بابُ حِطَّةَ ، وَهُوَ بابُ السَّلامِ ، مَنْ دَخَلَهُ نَجٰا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ هَویٰ (2) .
ما اهل بیت ، باب حطّه هستیم و آن باب سلامت است ، هر کس از آن در آید نجات یابد و هر که از آن کنار ماند هلاک می شود .
و نیز آن حضرت فرمود :
ألا إنَّ الْعِلْمَ الّذی هَبَطَ بِهِ آدَمُ ، وَجَمیعُ ما فُضِّلَتْ بِهِ النَّبیُّونَ إلیٰ خاتَمِ النَّبیِّینَ ، فی عِتْرَةِ خاتَمِ النَّبیِّینَ ، فأیْنَ یُتاهُ بِکُمْ ، وَأیْنَ تَذْهَبُونَ ، وَأنَّهُمْ
ص:142
فیکُمْ کأصْحٰابِ الکَهْفِ ، وَمَثَلُهُمْ بابُ حِطَّةَ ، وَهُمْ بابُ السِّلْمِ فی قولِهِ تَعالیٰ : «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ . . . » (1) (2)آگاه باشید ! دانشی که آدم آن را فرود آورد و هر آنچه پیامبران تا واپسین ایشان به آن ترجیح داده شده اند در اهل بیت خاتم پیامبران قرار دارد . پس کجا شما را حیران و سرگردان کرده اند و کجا می روید ؟ اهل بیت در میان شما چون اصحاب کهف اند و مانند باب حطّه ، آنان همان دروازۀ سلامت اند که خدا از ایشان در کتاب خود چنین یاد کرده است : ای اهل ایمان ! همگی در عرصۀ تسلیم و فرمان بری [ از خدا ] در آیید ، و از گام های شیطان پیروی نکنید ، که او نسبت به شما دشمنی آشکار است . . .
رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود :
مَثَلُکُمْ یٰا عَلیَّ مَثَلُ بَیْتِ اللّهِ الحَرامِ ، مَنْ دَخَلَهَ کٰانَ آمِناً فَمَنْ أَحَبَّکُمْ وَوالاکُمْ کانَ آمِناً مِنْ عَذٰابِ النارِ ، وَمَنْ أبْغَضَکُمْ أُلْقِیَ فی النارِ . یا عَلیَّ « . . . وَ لِلّٰهِ عَلَی النّٰاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً . . . » (3)
وَمَنْ کٰانَ لَهُ عُذْرٌ فَلَهُ عُذْرُهُ ، وَمَنْ کانَ فَقیراً فَلَهُ عُذْرُهُ ، وَمْنْ کانَ مَریضاً فَلَهُ عُذْرُهُ ، إنَّ اللّه لا یَعْذُرُ غَنیاً وَلا فَقیراً ، وَلا مَریضاً وَلا صَحیحاً ، وَلا
ص:143
أعْمیٰ وَلا بَصِیراً ، فی تفریطِهِ فی مُوالاتِکُمْ وَمَحَبَّتِکُم (1) .
ای علی ! مَثَل شما اهل بیت همانند بیت اللّه الحرام است که هر کس بر آن درآید ایمن گردد پس هر که شما را دوست بدارد و شما را یاری رساند از عذاب آتش در امان خواهد بود و هر که به شما کینه ورزد به آتش در افکنده می شود . ای علی ! بر اساس کتاب خدا هر کس استطاعت دارد حج بر او واجب است پس آنکه عذری دارد معذور از رفتن است و آن که تهیدست است عذر او تهیدستی اوست و آنکه بیمار است عذرش بیماری اوست ، ولیّ خدا در کوتاهی نسبت به طرفداری و دوستی شما اهل بیت نه عذر توانگر ، نه تهیدست ، نه بیمار ، نه تندرست و نه کور و نه بینا را می پذیرد !
پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله فرمود :
اجْعَلُوا أهْلَ بَیتِی مِنْکُمْ مَکانَ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ ، وَمَکانَ العَیْنَیْنِ مِنَ الرَّأسِ ، فَإنَّ الجَسَدَ لا یَهْتَدِی إلّابِالْرَّأسِ ، وَلا یَهْتَدِی الرَّأسُ إلّا بِالعَیْنَیْنِ (2) .
مرا نسبت به خود چون سر برای پیکر و دو چشم برای سر قرار دهید زیرا جسد جز به وسیلۀ سر ، راه نیابد و سر بدون چشم هدایت نمی شود .
از اینجا روشن می شود که چرا یاران بامعرفت اهل بیت علیهم السلام ، آن بزرگواران
ص:144
را در زندگی خود به منزلۀ سر و چشم می دانستند و جز با عشق و محبت آنان و پیروی از فرهنگ پاکشان لحظه ای نمی زیستند و زندگی را بدون آنان جز کوری و نابینایی و گمراهی و حیرانی و فرو افتادن در غرقاب هلاکت نمی دانستند .
شب عاشورا با آنکه حضرت امام حسین علیه السلام به یاران و اصحابش اعلام کرد : من بیعت خود را از عهدۀ شما برداشتم و شما در رها کردن من و رفتن به سوی شهر و دیارتان آزاد هستید ، وجود همۀ آنان یک پارچه پرسش شد که ما و رفتن ؟ ! با دنیایی عجز و التماس عرضه داشتند که ما را از رفتن و رها نمودن وجود مبارکت معذور دار که هرگز باز نمی گردیم و از تو دور نمی شویم و از حضرتت جدا نخواهیم شد .
با تو پیمان وفا بستیم ما مهر از غیر تو بگسستیم ما
از می عشق تو نوشیدم و بس ساغر و پیمانه بشکستیم ما
از پی درد و بلا و رنج و غم شکر للّه با تو بنشستیم ما
با وجود عشق تو ای مهربان ! از خود و بیگانگان رستیم ما
این همه شوری که در دل شد پدید چون ز جام عشق تو مستیم ما
دست شسته از همه بود و نبود با تو و عشق تو پیوستیم ما (1)
بی تردید اگر آدمی ایشان را از سر صدق و صفا بخواهد و بخواند ، آن
ص:145
بزرگواران هم پاسخ عاشقانه عنایت می کنند و انسان را با آغوش باز می پذیرند و به رشد و تربیت و کمال و نهایتاً نجات انسان کمک می دهند چرا که آنان مظهر اسما و صفات خدایند و همانند خدا عاشق انسانند و نسبت به او لطف همیشگی و دائمی دارند .
بر اساس همین عشق و لطف بود که حضرت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا همواره تأخیر شهادتش را زمینه سازی می کرد به امید آنکه انسانی را از مهلکۀ شرک و چاه ضلالت و گمراهی نجات دهد و به همین خاطر بود که به طور مکرر با بدن زخمی و خون آلود و با دلی سوخته و داغدار به میدان آمد و جماعت دشمن را برای هدایتشان مورد خطاب مهربانانۀ خود قرار داد و نهایتاً عمل او و تأخیر شهادتش نتیجه داد و دو برادر به نام ابوالهتوف بن حرث و سعد بن حرث که از خوارج نهروان و در لشکرگاه یزید بودند ، تحت تأثیر نفس الهی و سخن عرشی او قرار گرفتند و در لحظات آخر عمرِ حضرت به آن حضرت پیوستند و به دفاع از حضرت و اهل بیت گرامش با دشمن جنگیدند و از دست حضرت حق ، شربت شیرین و شهد پرقیمت شهادت را نوشیدند و به برترین درجات معنوی و منازل بهشت راه یافتند .
ص:146
آیات نورانی قرآن کریم انسانی را به عنوان امام و پیشوا معرفی می نماید که در عرصۀ اندیشه و تفکّر و در حالات روانی و اخلاقی و در مرحلۀ عمل و کوشش ذرّه ای افراط و تفریط ندارد و در همۀ شؤون حیات ، مُجری فرمان های حق است و تحت تأثیر حوادث تلخ و شیرین و توفان های سیاسی و اجتماعی و هوا و هوس و القائات دشمنان و شیطان ها قرار نمی گیرد و به فرمودۀ قرآن مجید از بندگان مُخلص خداست که دست هیچ شیطان حیله باز و اغوا گری هرگز به او نخواهد رسید (1) و حیات و زندگی اش صد در صد الهی و ملکوتی است و همۀ لحظاتش غرق در اعمال مثبت و اخلاق حسنه و دستگیری از مردم و تبلیغ دین و نشر علم و دانش و . . .
است .
«. . .قٰالَ إِنِّی جٰاعِلُکَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قٰالَ لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ » (2).
. . . پروردگارش [ به خاطر شایستگی ولیاقت او ] فرمود : من تو را برای همۀ مردم پیشوا و امام قرار دادم . ابراهیم گفت : و از دودمانم
ص:147
[ نیز پیشوایانی برگزین ] . [ پروردگار ] فرمود : پیمان من [ که امامت و پیشوایی است ] به ستمکاران نمی رسد .
« وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرٰاتِ وَ إِقٰامَ الصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءَ الزَّکٰاةِ وَ کٰانُوا لَنٰا عٰابِدِینَ » (1).
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [ مردم را ] هدایت می کردند ، و انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات را به آنان وحی کردیم و آنان فقط پرستش کنندگان ما بودند .
بر اساس تأویل آیات قرآن مجید ، آن راهی که بین خالق و مخلوق است و حرکت بر پایۀ آن راه انسان را به مقام قرب و لقای حق و دست یافتن به فوز عظیم و رهایی از عذاب جاودانه می رساند ، صراط مستقیم است .
امیرالمؤمنین علیه السلام در توضیح صراط مستقیم می فرماید :
الصِّراطُ المُسْتَقیمُ فِی الدُّنیا مٰا قَصَرَ عَنِ الغُلُوِّ ، وارْتَفَعَ عَنِ التَقْصِیرِ ، واسْتَقٰامَ وفِی الآخِرَةِ طَرِیقُ المُؤمنینَ إلی الجَنَّةِ (2) .
راه مستقیم در دنیا راهی است بدون افراط و تفریط و راهی است پابرجا و درست و در آخرت راه مؤمنان به سوی بهشت است .
توضیح امیرالمؤمنین علیه السلام بی کم و زیاد منطبق بر اهل بیت علیهم السلام است زیرا آن بزرگواران در همۀ شؤون زندگی ، معتدل و مستقیم و دور از افراط و تفریط بودند و با هدایت آنان مردم در قیامت به بهشت می رسند .
ص:148
در قرآن مجید گاهی واژه هایی به کار رفته است که مصداق اتمّ و اکملش برای عقول قابل درک نیست و بدون تردید باید منظور اصلی از آن واژه ها را از پیامبر و خود اهل بیت علیهم السلام - که معلّمان قرآن و بیان کنندگان مفاهیم آن هستند - تعلیم گرفت که روایات مهمّی بیان کنندۀ عمق آن واژه ها از قول اهل بیت علیهم السلام هستند .
از واژه هایی که در قرآن مجید زیاد به کار رفته ، واژۀ « صراط » است و آنچه ما از کلمۀ صراط می فهمیم چیزی جز راه نیست اینکه این راه چیست و از کجا تا به کجاست و کمیت و کیفیت آن چگونه است و به چه صورت باید در این راه قرار گرفت و حرکت کرد ، از واژۀ صراط قابل دریافت نیست .
به این خاطر پیامبر و اهل بیت علیهم السلام از جانب خدا عهده دار بیان این حقایق هستند که بدون کمک گرفتن از دانش گستردۀ آنان نسبت به قرآن ، مراجعه به قرآن گمراهی و ضلالت است چرا که :
« هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ . . . » (1).
اوست که در میان مردم بی سواد ، پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را [ از آلودگی های فکری و روحی ] پاکشان کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد و آنان به یقین پیش از این در گمراهی آشکاری بودند . . .
ص:149
«. . . فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ » (1).
. . . اگر [ این حقیقت را ] نمی دانید [ که پیامبران از جنس بشر بودند ] از اهل دانش و اطلاع بپرسید [ تا دیگر نگویید که چرا فرشته ای به رسالت نازل نشده است ؟ ! ] .
کتاب شریف الکافی و تفسیر القمی و العیاشی در روایات بسیاری نقل کرده اند که اهل ذکر پیامبر و اهل بیت آن حضرت هستند (2) .
آری ، خدای بزرگ که نازل کنندۀ قرآن به بیت نبوّت است ، مفاهیم و معانی و مصادیق و تأویلات آن را در قلوب پاک و عرشی اهلش تجلّی داده است تا مردم از طریق آنان حقایق و مفاهیم و مصادیق و تأویلات واژه ها را بدانند .
امام صادق علیه السلام دربارۀ «اِهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِیمَ » می فرماید :
یَقُولُ : أرشِدنا إِلَی الطَّریقِ المُستَقیمِ ، أی أَرْشِدنٰا لِلُزُومِ الطَّرِیقِ المُؤَدِّی إلَی مَحَبَّتِکَ ، وَالمُبَلِّغِ إلَی جَنَّتِکَ ، وَالمَانِعِ مِنْ أنْ نَتَّبِعَ أهوَاءَنَا فَنَعطَبُ أو نَأخُذَ بِآرائِنَا فَنَهْلِکُ (3) .
می گوید : ما را به راه راست ارشاد کن یعنی به ملازمت راهت ارشاد بفرما راهی که ما را به سوی عشق و محبت تو می کشاند و به بهشت تو
ص:150
می رساند و مانع از این است که ما از خواسته های بی محاسبۀ خود پیروی کنیم در نتیجه به چاه نابودی افتیم ، یا آرای بی پایۀ خود را دنبال کنیم و نهایتاً هلاک شویم .
آیا جز با تعلیم اهل بیت علیهم السلام که عارف باللّه و خدا شناس واقعی اند می توان به شناخت و در نتیجه به محبت و عشق به حق که محصول شناخت است ، رسید ؟
آیا بی راهنمایی آنان و بدون عمل به فرهنگ پاکشان و جز با شفاعتشان می توان به بهشت دست یافت ؟
آیا بدون قرار گرفتن در حصن حصین ولایتشان امکان دارد از خطر هواها و خواسته های نفس بت صفت در امان ماند ؟
آیا بدون اقتدای به آن امامان هدایت می توان از ضربه های غیر قابل جبران آرای فاسد و ناقص خود محفوظ ماند ؟
اگر گفته شود که می توان فقط در سایۀ قرآن بدون دستاویزی دیگر از همۀ این خسارت ها و زیان ها در امان ماند و نیازی به امام هدایت نیست ، سخنی بر خلاف قرآن گفته شده و به مقولۀ خطرناک « حسبنا کتاب الله » که برنامه ای جهت برکناری اهل بیت علیهم السلام از همۀ شؤون حیات انسان بوده ، تکیه داده شده و در نهایت تن دادن به کاری است که خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله به آن رضایت ندارند و جز گمراهی و ضلالت از پی ندارد .
بنابراین با کمال قاطعیت باید گفت : صراط مستقیم از نظر معنا ، قرآن و از نظر مصداق تام ، اهل بیت
اهل بیت علیهم السلام عصمت اند و این دو لازم و ملزوم یکدیگر و هرگز میانشان جدایی نیست و بدون اهل بیت علیهم السلام راه مستقیمی به سوی معانی و مفاهیم قرآن و درک لطایف و اشارات آن وجود ندارد و در حقیقت صراط مستقیم حق برای راه یافتن به معانی قرآن و دست یافتن به فقه کامل
ص:151
و جامع اسلام و سبب نجات از مهالک و علت رسیدن به خیر دنیا و آخرت و عامل مصونیت از عذاب و ورود به بهشت عنبر سرشت ، اهل بیت علیهم السلام هستند .
حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمود :
نَحنُ الطَّرِیق ، وَصِراطُ اللّهِ المُستَقیمُ إلَی اللّهِ تَعَالَی (1) .
راه روشن و طریق واضح و راه مستقیم خدا به سوی خدا که رونده را به خدا می رساند ، ما اهل بیت پیامبریم .
آری ، اهل بیت علیهم السلام صراط مستقیم خدایند ؛ زیرا شناخت و معرفت آنان نسبت به خدا ، شناختی کامل و جامع است و آگاهی آن بزرگواران به خواسته های حق ، آگاهی همه جانبه است و خدایی را باید پذیرفت که در کنار آیات مجمل و سربسته و رمز دار قرآن ، توسط اهل بیت علیهم السلام معرفی شده است .
با وجود آنان همۀ خواسته ها و فرمان های حق قابل درک و دریافت است و با قدرت معنوی ایشان و هدایت و راهنمایی آنان است که انسان به خدا و رضای خدا و لقا و قرب خدا می رسد و هرکس در هر شأن و مقامی باشد از هر راه دیگری به سوی خدا حرکت کند ، بیراهه می رود و به مقصود نخواهد رسید .
در روایت بسیار مهمی ، راوی می گوید :
ص:152
سَألْتُ أبا عَبْدِاللّهِ علیه السلام عَنْ الصِّراطِ فَقالَ علیه السلام : هُو الطَّریقُ إلیٰ مَعْرِفَةِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ .
از حضرت امام صادق علیه السلام از معنای صراط پرسیدم ، حضرت فرمود :
صراط به معنای راه به سوی شناخت خدای عزّ و جل است .
راستی در این عرصۀ پهناور هستی چه راهی برای شناخت واقعی خدا جز اهل بیت علیهم السلام وجود دارد ؟ اگر خدا را به وسیلۀ اهل بیت علیهم السلام که عارف باللّه اند ، نشناسیم به وسیلۀ چه کسی می توان خدا را شناخت ؟
این اهل بیت علیهم السلام هستند که با معارف الهی خود ، خدا و قیامت و فقه و اخلاق و حقایق را برای مردم بیان کرده اند و این مردم هستند که برای شناخت حقیقی حقایق باید به اهل بیت علیهم السلام رجوع کنند و دین واقعی را از آنان دریافت نمایند و در یک کلمه به وسیلۀ آنان به عرصه با عظمت معرفت وارد شوند که بدون آنان ، زندگی عین تاریکی و دست و پا زدن در جهل و نادانی است .
آنگاه امام صادق علیه السلام برای توضیح بیشتر دربارۀ صراط به راوی فرموده :
وَهُما صِراطانِ : صِراطٌ فِی الدَّنیا ، وَصِراطٌ فِی الآخِرَةِ ، فَأمَّا الصِراطُ فِی الدُّنیا فَهُوَ الإمامُ المُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ ، مَنْ عَرَفَهُ فِی الدُّنیا وَاقْتَدَیٰ بِهُداهْ مَرَّ عَلی الصِراطِ الَّذی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الآخِرَةِ ، وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ فِی الدُّنیا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّراطِ فِی الآخِرَةِ فَتَرْدَی فِی نارِ جَهَنَّمَ (1) .
صراطی که از آن سخن گفته می شود . دو صراط است : صراطی در دنیا و صراطی در آخرت ، اما صراط در دنیا ، امام و پیشوایی است که
ص:153
طاعتش بر همگان واجب است ، کسی که در دنیا او را بشناسد و به هدایتش اقتدا کند بر صراطی که پل دوزخ در آخرت است خواهد گذشت و کسی که او را در دنیا نشناسد قدمش در آخرت بر صراط می لغزد و در آتش دوزخ سقوط می کند .
بنابراین راه رسیدن به معرفت واقعی و شناخت حقیقی نسبت به اموری که سبب نجات در دنیا و آخرت و خوشبختی دائمی و همیشگی است - بنا بر آیات قرآن و روایات - امامان هدایت یعنی اهل بیت علیهم السلام هستند .
انسان چون دست در دست اهل بیت علیهم السلام گذارد و به معارف آنان روی آورد و در مکتب سعادت بخششان شاگردی کند و به هدایتشان اقتدا نماید ، عارف به معارف و به ویژه عارف باللّه می شود و عرفان به حقایق در قلبش تجلّی می کند و سراسر وجودش را تحت تأثیر قرار می دهد و به او در انجام فرایض و واجبات و آراسته شدن به حسنات اخلاقی و به ویژه در ترک محرمات و اجتناب از گناهان و دوری از آلودگی ها یاری می دهد .
مگر سلمان - که روزگاری را در مکتب زردشتی گری و نصرانیت گذراند - با اقتدای به اهل بیت علیهم السلام به مقامی نرسید که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در حضور مردم فرمود:
سَلْمان مِنّٰا أهْلَ الْبَیْتِ (1) .
سلمان از ما اهل بیت است .
مگر بیابان گرد چوپانی چون ابوذر با توسل به اهل بیت
اهل بیت علیهم السلام به مقامی
ص:154
نرسید که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اش فرمود :
آسمان بر سر کسی سایه نینداخت و زمین فرش زیر پای کسی نشد که هم چون ابوذر صادق باشد (1) .
مگر برده زاده ای سیاه و حبشی چون بلال با اقتدای به اهل بیت
اهل بیت علیهم السلام به جایی نرسید که قرآن آیۀ شریفۀ :
« . . . إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاکُمْ . . . » (2).
بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست . یقیناً خدا دانا و آگاه است .
را در حق او نازل کرد !!
آری ، اینان و امثالشان از طریق معرفت درست و شناخت راستینی که از اهل بیت علیهم السلام کسب کردند با همۀ وجود ، عبد و بندۀ واقعی خدا شدند و به مقاماتی که باید برسند رسیدند و برای همۀ مردم جهان تا روز قیامت الگو و اسوه و سرمشق پیروی صحیح از اهل بیت
اهل بیت علیهم السلام شدند .
عارف باللّه نمی تواند بندۀ غیر حق شود و مصون از خطرات هوا و هوا پرستی است و هر لحظه در مقام بندگی خداست .
عارف باللّه از هر آلودگی ظاهری و باطنی پاک است و جز به خدا نمی اندیشد و در امورش نیتی در امورش جز خدا ندارد و برای غیر خدا قدم برنمی دارد و از هیچ طاغوت و سرکشی واهمه ای به خود راه نمی دهد و از هیچ شیطان و بتی اطاعت نمی کند .
عارف باللّه خود را مملوک واقعی خداوند می داند و تنها او را مالک
ص:155
حقیقی می شمارد و با همۀ وجودش در قول و عمل فریاد می زند : « العبد و ما فی یده کان لمولاه » . بنده و آنچه در اختیار اوست ، برای مولایش می باشد .
یوسف علیه السلام بندۀ واقعی و حقیقی حضرت ربّ العزّه بود و مالکیّت حق را نسبت به خود و مملوکیّت خود را نسبت به حق با همۀ وجودش از روی شعور و عقل ، حسّ می کرد که هفت سال در اوج جوانی و شهوت در برابر بانوی زیبای کاخ نشین از خود مقاومت نشان داد و هرگاه آن زیبای مصری و عشوه گر طنّاز از او درخواست کام جویی کرد با استواری تمام در پاسخ او گفت : معاذ اللّه !
یعنی : خدای من و مالک و ربّ من - که من مملوک و دست پرورده و در سیطرۀ فرمان اویم - دوست ندارد که من دعوت تو را اجابت کنم و دامن پاک خود را به گناه آلوده سازم و با طناب تو به چاه هلاکت افتم .
من اگرچه در اوج جوانی هستم و در فشار شهوت و لذّت خواهی قرار دارم ، ولی از طرف دیگر در حریم ربوبیّت و مالکیت حق به سر می برم و مالک عزیز من به من اجازۀ آلوده کردن خود به شهوت را نمی دهد .
برای من روشن است که غیر او هرچه باشد جز ظلّ و سایه ای فانی شدنی چیزی نیست و من هرگز بر سایۀ از دست رفتنی تکیه نمی دهم و خود را دچار پرستش غیر نمی کنم .
عارف باللّه با همۀ وجود در صراط مستقیم حق است و جز در آن صراط حرکت نمی کند ، فریب نمی خورد ، اسیر نمی شود و خوار دنیا و گرفتار عذاب آخرت نمی گردد .
معرفت و آگاهی و دانش توأم با ایمان و عشق عارف ، در روش و منش او به صورت حقایق اخلاقی و واقعیات عملی ظهور می کند .
آثار معرفت و آگاهی و میوۀ با ارزشش - عشق و محبت - را در سراسر
ص:156
زندگی پیامبرا اهل بیت ن و عصمت
اهل بیت علیهم السلام می توان دید ، هر کس از این نمد ، کلاهی برای خود برگیرد رفعت و بلندی و مقامش از عرش برین می گذرد و فرشتگان را در برابر وضع خود حیرت زده می کند .
باید با توسل به رهبران معصوم و پیشوایان تعیین شدۀ از جانب خدا و دل دادن به فرهنگ پاک اسلام ، خود را به جایی برسانیم که « لا إلَهَ إلّا اللّه » و « لا حَولَ وَلا قُوَّةَ إلا بِاللّهِ و « لَیْسَ فِی الدَارِ غَیرُه دَیَّارٌ » در همۀ شؤون زندگی ما به صورت اعتقاد و عمل ظهور کند و از وجود ما جز توحید باقی نگذارد و به لمس این حقیقت برسیم که در مملکت هستی جز او کسی نیست و آنچه هست سایه ای از اشارت اوست که به خاطر فانی شدنش قابل اعتماد نیست .
اهل بیت علیهم السلام که حقیقت صراط مستقیم و جلوۀ کامل راه حق اند و در عرفان و معرفت به حقایق به گونه ای بودند که با حقایق ، اتّحاد وجودی پیدا کردند ، در دار وجود جز خدا را ندیدند و جز از خدا فرمان نبردند و جز خدا را بندگی نکردند و جز به خدا اعتماد نکردند و به همین خاطر با اذن خدا ، منبع تمام فیوضات و فیض رسان به همۀ جهانیان شدند و هر که به درستی و راستی به آنان پیوست از فیوضات وجودشان در علم و عمل بهره مند شد و رشحه ای از حقیقت آنان گشت .
ص:157
اسمای حضرت حق اسمای لفظی نیستند بلکه نام های عینی و وجودات و هویّات خارجی اند .
اولین اسمایی که از حقیقت غیب به ارادۀ حق تجلّی کردند و ظهور و بروز یافتند به روایتی چهار اسم و به روایتی هفت اسم است که می توان همه را به طریقی به یک اسم باز گرداند ؛ اسماء ظهور یافتۀ نخستین عبارتند از : الحیّ ، العلیم ، القادر ، المتکلم .
این اسما هر یک برای خود حوزه و دولتی دارند و در آنها اشتیاق شدید به ظهور و بروز است ؛ اسم « اللّه » به خاطر اینکه جامع اسما و نام های الهی است نامی است که همۀ نام ها را به اجمال نگه می دارد و نمی گذارد نامی به تنهایی دولت ، ظاهر باشد .
هستی - که به اسمای حسنای حق تحقق یافت و ظهور عینی پیدا کرد - هر بخشش تحت نام و اسمی است که دولت آن نام است . بی تردید باید کسی وجود پیدا کند که مظهر تام اسم اعظم حق باشد تا روابط میان اسمای عینی حق را تنظیم و تعدیل کند و نگذارد دولت نامی با نام دیگر تزاحم کند .
به عبارت دیگر ، در حوزۀ هستی ، وجود انسان کاملی که مظهر همۀ
ص:158
اسمای حسنا و صفات علیا و جلوه گاه اسم اعظم است ، لازم است تا به عنوان جانشین و خلیفة اللّه این مجموعه را اداره کند و از طریق معنویّت و نورانیّتش امور هریک را به اذن اللّه تدبیر نماید ، حتی فرشتگان - که هویّات نوری و عقلی هستند و هرکدام کاری ویژه و وظیفه ای معین دارند ،
« وَ مٰا مِنّٰا إِلاّٰ لَهُ مَقٰامٌ مَعْلُومٌ » (1).
و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر اینکه برای او مقامی معین است .
- نیازمند به خلیفة اللّه اند تا آنان را در کارشان کنترل نماید و آنچه را لازم است به آنان تعلیم دهد و همه را زیر پرچم فرمان خود گیرد .
در یک کلمه بر پایۀ آیات و روایات و حکمت و عرفان ، نظام آفرینش نیازمند به خلیفة اللّه است حتی اگر هیچ انسانی آفریده نمی شد باز هم نظام آفرینش نیازمند به خلیفة اللّه بود ؛ پس خواه انسان باشد یا نباشد ، خواه تنها باشد یا در جمع باشد ، نیازمند به خلیفة اللّه است .
نخستین انسان از نوع ما - که حضرت آدم بود - نیز نیازمند به معنویّت و نورانیّت خلیفة اللّه بود تا امورش به عدالت اداره شود ، از این جهت خودش خلیفة اللّه - نسبت به خودش بود تا آن مقام ، رابط بین او و خدا باشد و از طریق این رابطه فرمانهای حق را دریافت و به عمل بگذارد تا حوزۀ وجودش در همۀ جهات مسخّر عدالت باشد .
بر پایۀ نیاز مبرم هستی به این حقیقت ، خدای مهربان برای خود خلیفه انتخاب کرد و او را بر هستی و کائنات فرمانروایی داد و همه را مسخّر حاکمیت و ولایت و مقام خلافت او قرار داد ،
ص:159
«. . . إِنِّی جٰاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً . . . » (1).
. . . به یقین جانشینی در زمین قرار می دهم . . .
این خلیفه از مرکز زمین و از روی این بساط خاکی بر عالی ترین مراتب نظام هستی حکومت می کند ؛ گرچه زمین از نظر ظاهر ، مکانی پست و بلکه اسفل است ولی از نظر قوّه و استعداد و از جهت جایگاه و مقام ، بالاترین مکان است چون خاک - این منفعل ترین عنصر - تنها عنصری است که می تواند همۀ اسما و نام های الهی را در خود جمع کند و به قدرت انفعال محض خود ، فعال ترین هویّت هستی شود .
« وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمٰاءَ کُلَّهٰا . . . » (2).
خدا همۀ نام ها [ یِ موجودات ] را به آدم آموخت . . .0
و از آنجا که خلیفه مقامش مقام دارندگی همۀ اسما است ، استاد و معلم ما سوی اللّه است .
خدای مهربان با بیان استاد بودن خلیفه نسبت به فرشتگان ، در حقیقت استاد بودن نسبت به دیگر موجودات نظام هستی را اثبات می کند چون فرشتگان با آن مرتبت و مقام وجودی و معرفتی بالا ، خود شاگرد و دانش آموختۀ معرفتی و وجودی انسان کامل هستند تا چه رسد به دیگران که از نظر معرفتی و وجودی در مقام پایین تری قرار دارند .
« . . . ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلاٰئِکَةِ فَقٰالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمٰاءِ هٰؤُلاٰءِ إِنْ کُنْتُمْ
ص:160
صٰادِقِینَ * قٰالُوا سُبْحٰانَکَ لاٰ عِلْمَ لَنٰا إِلاّٰ مٰا عَلَّمْتَنٰا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ * قٰالَ یٰا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمٰائِهِمْ فَلَمّٰا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمٰائِهِمْ قٰالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مٰا تُبْدُونَ وَ مٰا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ » (1) .
. . . سپس [ هویّت و حقایق ذات موجودات را ] به فرشتگان ارائه کرد و گفت : مرا از نام های ایشان خبر دهید ، اگر [ در ادعای سزاوار بودنتان به جانشینی ] راستگویید . * گفتند : تو از هر عیب و نقصی منزّهی ، ما را دانشی جز آنچه خودت به ما آموخته ای نیست ، یقیناً تویی که بسیار دانا و حکیمی . * [ خداوند ] فرمود : ای آدم ! فرشتگان را از نام های آنان خبر ده . پس هنگامی که نام هایشان را به فرشتگان خبر داد [ خدا ] فرمود : آیا به شما نگفتم که من یقیناً نهانِ آسمان ها و زمین را می دانم و به آنچه شما آشکار می کنید و به آنچه پنهان می دارید ، دانایم ؟
خلیفة اللّه ، از نظر معرفتی و وجودی و درک اسمای حسنای الهی به طور عینی و شهودی در هستۀ مرکزی هستی و در بالاترین حالت امکان قرار دارد و از نظر عدل و عدالت باید در مرکزیت آن قرار گیرد تا بتواند به فرشتگان تعلیم علم دهد و آنان را در امورشان اداره کند و به کارهای مخصوصشان وادار نماید .
به عبارت دیگر ، خلیفة اللّه باید در کمال معرفتی و وجودی و از نظر عصمت و عدالت در مقام برتر باشد تا بتواند میان اسمای عینیِ حسنای الهی و دیگر موجودات و هویّات هستی حکومت و داوری کند .
ص:161
خلیفه و جانشین خدا کسی است که همۀ مراحل وجودی را از نازل ترین تا عالی ترینش طی کرده و از نظر معرفتی همۀ مراتب معرفتی را دارا باشد .
خلیفة اللّه کسی است که علم الکتاب نزد اوست و به کتاب مکنون نه تنها دسترسی ، بلکه مسّ کرده و جزء وجودی او شده باشد و در حرکت جوهری هم قوای ادراکی و هم قوای تحریکی او به اعتدال کامل رسیده ، خوش فهم و نیکوکار باشد و در علم و عمل سرآمد هستی و کائنات گردد ، ملکات فاضله ای چون سخاوت ، قناعت ، عفت ، شجاعت ، جود و بخشش را از حق تحصیل کرده ، در حکمت الهی و عرفان عملی به اوج رسیده و مظهر همۀ اسمای حسنای الهی باشد .
خلیفة اللّه ، کسی است که هر زمان به اسمی از اسمای الهی که مناسب همان زمان است ظهور کند و آن را در جای خود به کار گیرد و حق هر اسمی را ادا نماید و دولت هر نامی را برقرار دارد و نگذارد که نامی بی ظهور و بی مظهر بماند .
مظهریت خلیفة اللّه در زمانی کامل است که مظهریتش نسبت به همۀ اسمای حسنای الهی همتا و همسان باشد و خود در هستۀ مرکزی آن قرار گیرد و اختلاف موضعی آنها را برطرف کند .
او باید از نظر وجود شناختی و معرفت شناختی برتر و فراتر از مقام احسان بلکه در مقام ایقان و برتر از آن باشد .
او در جهت معرفتی و عملی چنان شناختی دارد و چنان عملی از او ظهور می کند که ارتباط با غیر حق را قطع می کند و در عین آنکه توجه به هستی دارد به آن بی اعتناست سپس بر بام کمال الانقطاع برمی آید و از همه چیز غیر دوست بی خبر می شود و در این مقام است که خدا او را به سوی خود می برد و به مقام فنا در می آورد آنگاه در راه خدا جهاد کرده و سیر فی
ص:162
اللّه را با حق و به حق به پایان می رساند و پس از آنکه صبغة اللّه شد ، به جایی می رسد که چون حق به اذن حق به « کُن » وجودی ایجاد می کند ، پس در مقام « اذن اللّهی » ذات او مَرضِی و راضِی خدا می گردد و عین اللّه و اذن اللّه و ید اللّه و جنب اللّه می شود ، بنابراین در تصرّف در همۀ امور تکوینی و تشریعی مأذون از سوی او گشته ، قلبش عرش اللّه می شود و خدا را بر آن استوار می یابد .
« الرَّحْمٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَویٰ » (1).
[ خدای ] رحمان بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلّط است .
در حدیث قدسی آمده :
لاٰ یَسَعُنی أرْضی وَلا سَمائی ، وَلٰکِنْ یَسَعُنی قَلْبُ عَبْدی المُؤمِنِ (2) .
زمین و آسمانم گنجایش مرا ندارد ولی دل بندۀ مؤمنم گنجایش مرا دارد .
این گنجایش قلب مؤمن است که می تواند خلافت همۀ اسمای حسنای الهی را بر عهده گیرد و خدا به واسطۀ این خلیفه و از عرش خود ( قلب مؤمن ) بر کائنات حکومت کند .
ص:163
لَوْلاکَ لَمَا خَلقتُ الأفلاکَ (1) .
این روح و قلب آن اندازه گنجایش و قدرت دارد که می تواند مظهر حکومت حق بر هستی باشد و مهار هستی را به دست گیرد .
خلیفۀ به تمام معنای حق و جانشین حقیقی اللّه ، وجود مقدس محمّد صلی الله علیه و آله است زیرا صادر نخستین و اولین و کامل ترین مظهر از مظاهر اسمای الهی و جامع حقایق و نور اللّه است .
أوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ نُوُری (2) .
اول چیزی که خدا آفرید نور من است .
خدای قادر دربارۀ وجود پیامبر صلی الله علیه و آله که اصل و ریشه اش نور و ذاتش مظهر تام است می فرماید :
« اللّٰهُ نُورُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکٰاةٍ . . . » (3).
خدا نور آسمان ها و زمین است ؛ وصف نورش مانند چراغدانی است . . .
در روایات است که هزاران سال پیش از جهان هستی ، نور وجود پیامبر صلی الله علیه و آله آفریده شد . و به نقلی دیگر پانزده هزار سال پیش از خلقت جهان آن نور خلق شد . آن بزرگوار عوالمی را پشت سر گذاشت تا به نشأت وجود
ص:164
ظاهری رسید و لباس نبوت و رسالت پوشید و از آنجایی که دیگر معصومان نیز از نور ایشان هستند « کلهم من نور واحد » همۀ احکام او برای آن بزرگواران نیز ثابت است .
دربارۀ وجود نورانی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شده است که آن بزرگوار هم در همۀ عوالم غیب با پیامبر صلی الله علیه و آله متحد بود و به صورت یک حقیقت و یک مجموعه آفریده شده و با هم ، همۀ عوالم را طی کرده اند و در عالم شهادت و جهان ظاهر یک مظهر آن غیب مطلق در بعثت است و یک مظهر آن غیب مطلق در ولایت و آن دو بزرگوار همان گونه که در عالم غیب با هم و متحد بودند ، در عالم شهادت و در این دنیا هم که آمدند یکی بودند و اخوّت و برادری داشتند ، پس یکی از آن دو نور خلعت رسالت و آن دیگری جامۀ ولایت پوشید .
آنان کسانی هستند که تمام کمالات ممکن برای وجود امکانی را در خود جمع دارند و مظهر تام و تمام واجب الوجودند ؛ در روایت است :
مٰا لِلّهِ نَبَأٌ أعْظَمُ مِنّی ، وَمٰا لِلّهِ آیَةٌ أکْبَرُ مِنّی (1) .
خبری عظیم تر و نشانه ای بزرگ تر از من برای خدا نیست .
و در زیارت وارد شده :
السّلامُ عَلْیْکَ یَا آیَةَ اللّهِ الْعُظمی (2) .
سلام بر تو ای نشانۀ عظیم الهی .
و نیز آمده :
ص:165
أنَا الآیَةُ العُظْمی (1) .
من نشانۀ بزرگتر هستم .
از آنجایی که اصل وجود هستی و کمال آن همان ظهور ربوبیّت الهی است پس در هر موجودی که بهره و حظّی از وجود برده است ، مظهریّت ربوبیّت نیز وجود دارد یعنی همۀ موجودات هستی مظهر ربوبیّت او هستند و این لطیفۀ الهی در همۀ هستی از عوالم غیب تا منتهای عالم شهادت جاری و ساری است و بر پیشانی همۀ آنها نشانی از مظهریّت زده شده است .
و چون مظهریّت موجودات دارای مراتب تشکیکی است یعنی به تناسب هر ظرفیّتی و سعه و ضیق وجودی هر موجودی مظهریّت جلوه دارد ، پس هر موجودی که از وجود بهرۀ بیشتری دارد ، از مظهریّتِ بیشتر و قوی تری برخوردار است .
کامل ترین و شریف ترین موجود که حظّ و بهره اش از وجود بیشتر و گسترده تر است و سعۀ وجودی او با دیگر موجودات قابل مقایسه نیست مظهریّت او تمام تر و کامل تر است .
بر اساس آیات و روایات چون وجود محمّدی صلی الله علیه و آله سعۀ وجودی اش از همه بیشتر است در مظهریّت کامل ترین و تمام ترین است ، به خاطر اینکه ظهور ربوبیّت در همۀ شؤون هستی هدف الوهیّت است چون اللّه ، رب العالمین است و خورشید ربوبیّت از افق خلافت اللّهی طلوع می کند ، نیاز به بودن خلیفة اللّه که کامل ترین و تمام ترین مظهر ربوبیّت است در پهن دشت هستی ، نیازی لازم و ضروری و واجب می نمود .
به همین جهت خداوند متعال اولین موجودی را که به صورت نور آفرید
ص:166
و به او سعۀ وجودی عنایت کرد و از طریق سعۀ وجودی اش مظهر اکمل و اتمّ شد ، به مقام خلافت اللّهی برگزید و از باب رحمتش سایۀ خلافتش را که مقام وساطت بین حق و خلق است ، بر سر همۀ موجودات غیبی و شهودی کشید تا همۀ موجودات در دایرۀ تربیت قرار گیرند .
« أَ لَمْ تَرَ إِلیٰ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شٰاءَ لَجَعَلَهُ سٰاکِناً . . . » (1).
آیا به [ قدرت و حکمت ] پروردگارت ننگریستی که چگونه سایه را امتداد داد و گستراند ؟ و اگر می خواست آن را ساکن و ثابت می کرد . . .
خلافت و ولایت حضرت محمّدی ، خلافت اکمل و اتمّ است و مقامی است که کیفیتش برای کسی قابل تصور و درک نیست و خلافت و ولایت آن حضرت نه ویژۀ انسان است نه خاص عوالم شهودی و غیبی بلکه خلافت و ولایت آن وجود مبارک ، عمومی است و از مقام اسم جامع اللّه نشأت می گیرد . چون او مظهر تام عبداللّهی و خلافت و ولایت اللّهی است ، ما سوی اللّه تحت ولایت و خلافت او قرار می گیرد و حضرت حق همۀ هستی را تحت ربوبیّت طولی آن بزرگوار قرار داده تا هر کس با تربیت آن حضرت به مقام لایق خود برسد و این « هر کس » شامل ما سوی اللّه است .
قرآن به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید : به همه بگو :
« إِنَّ وَلِیِّیَ اللّٰهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتٰابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّٰالِحِینَ » (2).
یقیناً سرپرست و یاور من خدایی است که قرآن را نازل کرده و او همواره شایستگان را سرپرستی و یاری می کند .
و این مقام ولایت اللّهی در مقام طولی از سوی اللّه به آن حضرت عنایت
ص:167
شد ، به این جهت قرآن می فرماید :
« النَّبِیُّ أَوْلیٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ . . . » (1).
پیامبر ، نسبت به مؤمنان از خودشان اولی و سزاوارتر است . . .
بنا بر آیات و روایات ، مقام ولایت اللهی عیناً و بی کم و زیاد به ارادۀ خداوندی در اهل بیت بزرگوار آن حضرت ظهور کرد .
باید دانست که ولایت ، باطن رسالت است ، زیرا تا انسان ولی نباشد و از نظر وجودی و معرفتی به مقام ولی اللّهی نرسیده باشد ، نمی تواند رسول باشد پس هر رسولی ولیّ است ، اما هر ولیّی رسول نیست .
پیامبر صلی الله علیه و آله در حدیثی می فرماید :
خُلِقْتُ أنَا وَعَلِیٌّ مِنْ نُورٍ واحِدٍ (2) .
من و علی از یک نور آفریده شدیم .
ما در همۀ عوالم با هم بودیم تا در عالم خلق و شهادت دو نور شدیم ، یکی در پشت عبداللّه و یکی در پشت ابوطالب قرار گرفت . علی علیه السلام که ولی اللّه است ، باطن محمّد صلی الله علیه و آله است و جز در نبوّت در همۀ احکام با او شریک و همراه است ، پس او نیز نخستین صادر و مظهر و اولین نور و وجه اللّه و صراط اللّه و خلیفة اللّه است و همه تحت ولایت او هستند و حتی پیامبران هم تحت لوای او قرار دارند !
ص:168
پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید :
آدَمُ وَمَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوائی یَوْمَ القِیامَةِ ، فَإذا حَکَمَ اللّهُ بَیْنَ الْعِبَادِ أَخَذَ أمیرُالمؤمنینَ اللِّواءَ (1) .
آدم و غیر او همگی در قیامت زیر پرچم من هستند پس هنگامی که خداوند بین بندگان حکم کند ، امیرالمؤمنین پرچم را می گیرد .
پس اگر رسالت پیامبران تحت رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است ، ولایت پیامبران نیز بر اساس ولایت علی علیه السلام است و امیرالمؤمنین علیه السلام سر الانبیاء و الاولیاء اجمعین است ، با همۀ پیامبران در باطن بود و با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ظاهر .
بنابراین مقام روحانیت و ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله متحد با مقام ولایت مطلق علوی است و آن حضرت نیز رابط میان حادث به قدیم و متغیر به ثابت است ، با این فرق که علی علیه السلام مظهر تام اسم باطن می باشد پس هر کس که بخواهد بی تمسّک به ولایت علوی راه مستقیم خدا را طی کند امکان ندارد و به حقیقت نمی رسد و در باطل سرگردان می ماند ، البته به حکم اینکه همۀ امامان معصوم
اهل بیت علیهم السلام نور واحد هستند حکم یکی بر دیگران نیز ساری و جاری است .
رابط میان خلق و خالق ، وجود منبسط است که مقام برزخیت کبری و وسطیت عظمی را دارد و آن مقام ، مقام روحانیت و ولایت پیامبر و علی و امامان معصوم است
اهل بیت علیهم السلام و هیچ چیزی از خدا بدون آن واسطه صورت نمی گیرد و ارتباط قلوب ناقص و مقیّد و ارواح نازل و محدود به تامّ فوق التمام و مطلق از همۀ جهات بدون واسطه های روحانی و رابطه های غیبی در
ص:169
عوالم هستی تحقق پیدا نمی کند .
البته باید میان مقام کثرت و مقام وحدت فرق نهاد . در مقام وحدت و فنای تعینات و کثرات ، همۀ وجودات به طور مستقیم و بدون واسطه با خدا ربط دارند و حق تعالی با هر موجودی به طور احاطۀ قیّومی ارتباط و ربط دارد و به هر یک از موجودات هستی بی واسطۀ وسایط محیط است .
« . . . وَ کٰانَ اللّٰهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیطاً » (1).
و خداوند همواره بر هر چیزی احاطه دار .
اما در مقام کثرت ، فیض الهی در مجاری وسایط متعدد در عوالم وجود جریان می یابد و در مقام کثرت ارتباط میان حق و خلق به واسطۀ وجود منبسط نفس الرحمان ، عین ثابت و خلاصه خلیفة اللّه الاعظم یعنی حقیقت محمّدی و علوی و وجود اهل بیت طاهرین و ائمۀ معصومین
اهل بیت علیهم السلام ، تحقق پیدا می کند .
هر کس که به فیض و مقامی می رسد به واسطۀ آن ذوات مقدس می رسد ؛ به همین خاطر قرآن مجید فرمان می دهد :
« . . . وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ . . . » (2).
. . . و دست آویز و وسیله ای [ از ایمان ، عمل صالح و آبروی مقرّبان درگاهش ] برای تقرّب به سوی او بجویید . . .
و امر محکم و استوار شده که :
ص:170
وَتَمَسَّکوُا بِحَبْلِ اللّهِ (1) .
و به ریسمان استوار خدا چنگ زنید .
و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده اند :
نَحْنُ حَبْلُ اللّهِ الْمَتینُ (2) .
ما ریسمان محکم و استوار خداییم .
تمسّک به ولایت علوی و محمّدی و ائمۀ راشدین
اهل بیت علیهم السلام از لوازم سیر الی اللّه و دریافت فیض الهی است ، حال این فیض ، علم و دانش و بصیرت باشد یا هر رزق و روزی مادی و معنوی دیگر .
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :
أنَا مَدینَةُ الْعِلْمِ ، وَعَلیٌّ بابُها ، فَلا تُؤْتَی البُیُوتَ إلّامِنْ أبْوابِها (3) .
من شهر علم و دانشم و علی درِ آن شهر است ؛ پس کسی که بخواهد وارد این شهر شود باید از درهایش وارد شود .
به ویژه که حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیه السلام از نظر معرفتی و وجودی ، راه عروج را پس از قوس نزول طی کرده و دایره را کامل نموده و سیر إلی اللّه را به اتمام رسانیده است و هر عمل قلبی و بدنی در صورتی در راه مستقیم الی اللّه است که تحت ولایت ایشان باشد و صحت توحید و ایمان فرد به ولایت است چون عبادت ، تنزّل توحید در عالم مادی است و توحید در عالم شهادت و ماده به صورت عبادت ظهور یافته پس اگر عبادتی چه قلبی و چه بدنی در تحت ولایت نباشد توحیدی نخواهد بود .
ص:171
حضرت امام محمّد باقر علیه السلام در کلامی استوار و سخنی حکیمانه و پایدار می فرماید :
بدان ای محمّد ! همانا امامان و پیشوایان جور و ستم و پیروان آنان از دین خدا و حق معزول و گمراه و گمراه کننده اند پس اعمالی که انجام می دهند مانند خاکستری است که در یک روز توفانی ، تند بادی بر آن بوزد [ و آن را به صورتی که هرگز نتوان جمع کرد ، پراکنده کند ] آنان نمی توانند از اعمال خیری که انجام داده اند ، چیزی [ برای ارائه به بازار قیامت جهت کسب ثواب و پاداش ] به دست آورند ؛ این است آن گمراهی دور (1) .
از ابان بن تغلب - که از راویان معتبر حدیث است - در حدیثی طولانی نقل شده که از حضرت امام صادق علیه السلام پرسیدم : خدا ما شیعیان را به چه سبب از آتش دوزخ آزاد کرده است ؟ حضرت فرمود :
بِوَلایَتِکُمْ أمیرَالمُؤمِنینَ عَلیَّ بْنِ أبی طالبٍ علیه السلام (2).
به سبب پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام .
و از حضرت امام رضا علیه السلام در حدیث سلسلة الذهب نقل شده که خدا فرموده :
ص:172
لاٰ إلٰهَ إلّااللّهُ حِصْنی ، وَمَنْ دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِنْ عَذابی .
توحید ، حصار من است و هر کس در حصار من وارد شود از عذابم ایمن است .
سپس حضرت فرمود :
بِشُروطِها ، وَأنَا مِنْ شُرُوطِها (1) .
ورود به توحید حقیقی شرایط دارد و من که صاحب ولایت مطلقه ام از شروط توحیدم .
پس رسالت محمّدی و ولایت علوی و امامان معصوم
اهل بیت علیهم السلام از لوازم تفکیک ناپذیر توحیداند ، از این جهت گفته اند :
شهادت بر هر یک ، شهادت بر دو شهادت دیگر است . شهادت به الوهیت هم وزن با شهادت به رسالت و ولایت است و شهادت حقیقی شهادت به این سه شهادت در قول و عمل با هم است و تفکیک هریک از دیگری عین کفر و ضلالت و شرک و فسق است .
خدای بزرگ در قرآن به الوهیت خود و رسالت و ولایت شهادت می دهد .
« شَهِدَ اللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ . . . » (2).
خدا [با منطق وحی ، با نظام مُتقن آفرینش و با زبان همۀ موجودات ]
ص:173
گواهی می دهد که هیچ معبودی جز او نیست . . .
«. . . وَ اللّٰهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ . . . » (1).
. . . و خدا می داند که تو بی تردید فرستاده اویی . . .
«إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ » (2).
سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانی [ مانند علی بن ابی طالب اند ] که همواره نماز را برپا می دارند و در حال رکوع [ به تهیدستان ] زکات می دهند .
آری ، صاحبان ولایت کبری و وساطت عظمی و برزخیّت علیا - که بنا بر آیات قرآن خلفا و جانشینان خدا در میان خلق اند - واسطۀ فیض حق و رابط میان حق و خلق در مقام کثرت هستند .
اگر مقام خلافت و ولایت و روحانیت مطلق نبود ، هیچ یک از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدی نبود و فیض حق به هیچ موجودی نمی رسید و نور هدایت در هیچ یک از عوالم باطن و ظاهر نمی تابید .
هر کس در گرفتن فیض نیازمند تمسّک عینی و واقعی با ذوات مقدسۀ آنان است تا به سبب مصاحبت و دستگیری و هدایت آنان این عروج روحانی را طی کند چون آنان از نظر وجودی در مرتبۀ «قٰابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنیٰ » (3)و از نظر معرفتی در مقام یقین هستند و در معراج روحانی خویش به
ص:174
کشف تام دست یافته اند پس هر کس بخواهد به آن مقام معرفتی و مرتبۀ وجودی برسد باید از طریق آنان که صراط مستقیم حق و خلفای او هستند بگذرد .
بِکُم فَتَحَ اللّهُ ، وَبِکُم یَخِتمُ ، وَإیَابُ الخَلقِ إلَیکُم (1) .
خدا به وسیلۀ شما آغاز کرد ، و به وسیلۀ شما پایان می دهد و بازگشت خلق به سوی شماست .
نور وجودی و حقیقی آن بزرگواران در حدّی است که فرشتگان عالم عقول - که خود از مجرّدات و موجودات نوری هستند - توان و طاقت مشاهدۀ جمال نوری آنان را ندارند و به رؤیت انوار مقدسشان به سجده می افتند و متفرق می شوند و گاه توهّم نورِ حقِ مطلق می کنند .
در روایت است هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله با محمل نوری - که از سوی حضرت رب العزة و الجلال نازل شده بود - همراه جبرئیل عروج کردند وقتی به مقام سوم رسیدند ، فرشتگان فرار کردند سپس گرد آمدند و به سجده رفتند و تسبیح کرده ، گفتند :
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ ، رَبُّنَا وَرَبُّ المَلائِکَةِ وَالرُّوحِ ، وَمٰا أَشْبَهَ هذَا النُّورَ بِنُورِ رَبِّنا (2) .
پاک و منزه است پروردگار ما و پروردگار فرشتگان و روح ، این نور چه اندازه به نور پروردگار ما شبیه است !
ص:175
در هر صورت خلافت و جانشینی اهل بیت علیهم السلام از خدا در میان خلق ، از جمله خصال و صفاتی است که اهل بیت علیهم السلام نسبت به خود یاد می کنند .
حضرت امام رضا علیه السلام در روایتی می فرماید :
الأئِمَّةُ خُلَفَاءُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی أرضِهِ (1) .
امامان جانشینان خدای عزیز و بزرگ در زمین هستند .
و حضرت امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه می فرماید :
وَأَعَزَّکُمْ بِهُداهُ ، وَخَصَّکُمْ بِبُرْهانِهِ ، وَانْتَجَبَکُمْ لِنُورِهِ ، وَأَیَّدَکُمْ بِرُوحِهِ ، وَرَضِیَکُمْ خُلَفاءَ فِی أَرْضِهِ ، وَحُجَجاً عَلَیٰ بَرِیَّتِهِ .
و شما را به هدایتش عزت بخشید و به برهانش اختصاص داد و برای نورش برگزید و به روحش تقویت و توان داد و برای جانشینی و خلافت در زمین پسندید و بر مخلوقاتش حجّت قرار داد .
علی بن حسان می گوید : از حضرت امام رضا علیه السلام دربارۀ زیارت حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر علیهما السلام پرسیدند ، در پاسخ فرمود : در مساجد اطراف آن نماز بخوانید و در همۀ آن مکان ها کافی است بگویید :
السّلامُ عَلَی أولِیَاءِ اللّهِ وَأصفِیَائِهِ ، السَّلَامُ عَلَی أُمَنَاءِ اللّه وأَحِبَّائِهِ ، السَّلَامُ عَلَی أنصارِ اللّهِ وَخُلَفَائِهِ (2) .
درود بر دوستان و برگزیدگان خدا ، درود بر امینان و عاشقان خدا ،
ص:176
درود بر یاران و جانشینان خدا .
دربارۀ امیرالمؤمنین علیه السلام در روایتی آمده :
هُوَ الَّذی یُنادی بِهِ یَوْمَ القیامَةِ : أیْنَ خَلیفَةُ اللّهِ فی أرْضِهِ ؟ (1)
او کسی است که روز قیامت ندایش می دهند : جانشین خدا در زمینش کجاست ؟
حضرت امام سجاد علیه السلام در دعای روز عرفه از اهل بیت علیهم السلام تعبیر به جانشینان خدا در روی زمین می کند ،
وَخُلَفائِکَ فی أرْضِک (2) .
و جانشینان شما در روی زمین شما .
ص:177
روایات زیادی در کتاب های شیعه و سنی آمده که از اهل بیت علیهم السلام به عنوان خلفا و اوصیای پیامبر صلی الله علیه و آله یاد کرده است ؛ این روایات که از طرق متعدد و با اسناد مختلف نقل شده ، در حدّی است که متخصصان فن روایت از آنها به روایات متواتر تعبیر کرده اند یعنی روایاتی که صدورش از معصوم جای هیچ شک و تردیدی ندارد .
تنها اهل بیت علیهم السلام به خاطر ویژگی های معنوی و اعتقادی و اخلاقی و علمی که داشته اند شایسته و لایق و سزاوار جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و مقام وصایت بودند .
خلافت و وصایت از پیامبر صلی الله علیه و آله ، حق الهی آنان بود و چنین حقّی برای دیگران از امت رسول اللّه صلی الله علیه و آله مقرّر نبوده است . امامت و پیشوایی که عهد خداست و در سورۀ مبارکۀ بقره به آن اشاره شده جایگاهی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله جز در وجود اهل بیت علیهم السلام ندارد ،
« . . . لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ » (1).
. . . پیمان من [ که امامت و پیشوایی است ] به ستمکاران نمی رسد .
خلافت و وصایت ، حق مسلّم انسانی است که جز مقام نبوت ، همۀ
ص:178
اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله را دارا باشد و احدی این ادعا را نداشته که همۀ اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله جز مقام رسالت در او جمع است مگر اهل بیت علیهم السلام که به درستی و راستی و بر پایۀ حق و صدق ، مدّعی این واقعیت بودند و کسی هم منکر آنان در این زمینه نبود .
پیامبر صلی الله علیه و آله دربارۀ امیرالمؤمنین علیه السلام و امامان پس از او فرمود :
فَهُوَ سَیِّدُ الْأوْصیاءِ ، الْلُّحُوقُ بِهِ سَعادَةٌ ، وَالْمَوْتُ فِی طاعَتِهِ شَهادَةٌ ، وَاسْمُهُ فی التَّوْراةِ مَقْرُونٌ إلی إسْمی ، وَزَوْجَتُهُ الصَّدّیْقَةُ الْکُبری إبْنَتی ، وَابْناهُ سَیِّدا شَبابِ أهْلِ الجَنَّةِ إبْنایَ ، وَهُوَ وَهُما وَالْأئِمَّةُ بَعْدَهُمْ حُجَجُ اللّهِ علی خَلْقِهِ بَعْدَ النَّبیینَ ، وَهُمْ أبْوابُ الْعِلْمِ فی أُمَّتی ، مَنْ تَبِعَهُمْ نَجا مِنَ النّارِ ، وَمَنْ اقْتَدی بِهِمْ «هُدِیَ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ » (1)
لَمْ یَهَبِ اللّهُ
عَزَّ وَجلَّ مَحَبَّتَهُمْ لِعَبْدٍ إلّاأدْخَلَهُ اللّهُ الجَّنَّةَ (2) .
او آقا و سرور همۀ اوصیاست ، خوشبختی و سعادت به او پیوند خورده است و مرگ در راه اطاعت از او شهادت است ، نامش در تورات کنار نام من است، همسرش صدیقۀ کبری دختر من است ، دو پسر او سروران جوانان بهشت دو پسر من هستند ، او با آن دو و امامان بعد از آنان حجّت های خدا بر خلق او پس از پیامبران اند و آنان در میان امت من درهای دانش هستند ، هر کس از ایشان پیروی کند از آتش نجات یابد و هرکه به آنان اقتدا کند به راه راست هدایت شود، خدا عشق و محبت آنان را به بنده ای نبخشیده مگر آنکه او را در بهشت وارد کرده است .
ص:179
حضرت سید الشهداء علیه السلام فرمود :
إنَّ اللّهَ اصْطَفی مُحَمَّداً عَلیٰ خَلْقِهِ ، وَأکْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ ، وَاخْتارَهُ لِرِسالَتِهِ ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إلَیْهِ وَقَدْ نَصَحَ لِعِبادِهِ ، وَبَلَّغَ ما أَرْسِلَ بِهِ ، وَکُنّٰا أهْلَهُ وَأوْلیاءَهُ وَأوْصیاءَهُ وَوَرَثَتَهُ ، وَأَحَقَ النّاسِ بِمَقامِهِ فی الناسِ ، فَاسْتَأثَرَ عَلینا قَوْمُنا بِذلِکَ فَرَضِیْنٰا ، وَکَرِهْنٰا الفُرقَةَ ، وَأجبنا العافِیَةَ وَنَحْنُ نَعْلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِکَ الحَقِّ المُسْتَحَقِّ عَلَینا مِمَّنْ تَولّاٰه (1) .
خدا محمّد را برای خلق خود انتخاب کرد و با پیامبری گرامی اش داشت و او را برای رسالت خود برگزید ، آنگاه خدا او را در حالی نزد خود برد که آن وجود ملکوتی و روحانی برای بندگان خدا خیر خواسته بود و آنچه را که به آن فرستاده شده بود ابلاغ کرده بود .
ما خاندان ، یاوران ، اوصیا ، وارثان و شایسته ترین مردم برای دست یافتن به مقام او در میان مردم هستیم ، ولی قوم ما این منصب را از ما گرفتند و ویژۀ خود ساختند ، ما هم به این حادثۀ تلخ تن دادیم و از تفرقه متنفر و سلامت همه جانبه را پسندیدیم و این در حالی است که ما آگاهیم ما به این حق که حق ماست سزاوارتر از کسانی هستیم که آن را به دست گرفته اند .
در این روایت ، حضرت امام حسین علیه السلام مقام خلافت و جانشینی و وصایت از پیامبر را حق اهل بیت علیهم السلام می داند و دیگران را شایسته و سزاوار آن نمی داند ، زیرا دیگران واجد اوصافی نیستند که آنان را شایستۀ این مقام و سزاوار این منصب کند .
ص:180
روایاتی که صریحاً و به روشنی نشان می دهد که امامان اهل بیت علیهم السلام همان جانشینان و اوصیای حقیقی پیامبرند و هر کس جز آنان خود را در این مقام قرار دهد غاصب و ستمکار است ؛ بسیار زیاد است .
ابوجعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه قمی می گوید : روایات و اخبار صحیح با سندهای خدشه ناپذیر دلالت بر این دارد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نه از نزد خود بلکه به فرمان و امر خدای متعال علی را وصی خود قرار داد و علی بن ابی طالب ، حسن را و حسن ، حسین را و حسین ، علی بن الحسین را و علی بن الحسین ، محمّد بن علی الباقر را و محمّد بن علی الباقر ، جعفر بن محمّد الصادق را و جعفر بن محمّد الصادق ، موسی بن جعفر را و موسی بن جعفر ، پسرش علی بن موسی الرضا را و علی بن موسی الرضا ، پسرش محمّد بن علی را و محمّد بن علی ، پسرش علی بن محمّد را و علی بن محمّد ، پسرش حسن بن علی را و حسن بن علی ، پسرش حجة اللّه القائم بالحق را که اگر از دنیا یک روز بیشتر باقی نمانده باشد خدا آن روز را آن قدر طولانی می کند تا او ظهور کند و زمین را همان گونه که از ظلم و ستم آکنده شده از عدل و داد پر کند ، درود خدا بر او و پدران پاکش باد (1) .
امیرالمؤمنین علیه السلام در توصیف اهل بیت علیهم السلام می فرماید :
هُمْ الْأئِمَّةُ الطاهِرُونَ ، وَالْعِتْرَةُ الْمَعصُومُونَ ، وَالذُّرّیَّةُ الْأکْرَمُونَ ، وَالخُلَفاءُ الرّاشِدُونَ (2) .
ص:181
ایشان پیشوایان پاک و عترت معصوم و ذریه و نسل ارجمند و جانشینان ره یافته اند .
روایات صحیح و اخبار مستند و استوار در بیان اوصاف خلفا و اوصیای واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله - که جز مقام نبوت همان اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله است و سبب شایستگی خلفای پیامبر صلی الله علیه و آله به خلافت و امامت ، آن اوصاف است - حجّت را بر همه تمام کرده اند و جای شک و شبهه و عذری تا قیامت برای کسی باقی نگذاشته اند و نشان می دهند که نظام زندگی انسان ها به قرار داشتن آنان در جایگاه خلافت به آن گونه که خدا می خواهد و مقرّر نموده برپا می شود و چون غیر آنان در این مقام قرار گیرد - به سبب آنکه خالی از آن اوصاف است - غاصبانه قرار می گیرد و نظام زندگی به واسطۀ او از هم می گسلد و امت دچار حوادث تلخ و عقب ماندگی غیر قابل جبرانی می گردد و تار و پودش به باد می رود و از اسلام جز اسمی و از قرآن جز خطی در میان امت باقی نمی ماند .
آیین حقیقی خدا و اسلامِ مورد پسند حق ، پس از پیامبر صلی الله علیه و آله تا امروز و از امروز تا قیامت فقط در عرصۀ حیات و زندگی مردمی تجلّی دارد که اهل بیت علیهم السلام را به خاطر اوصاف عرشی و ملکوتی شان جانشینان به حق پیامبر می دانند و از آنان در همۀ شؤون حیات پیروی می کنند .
اهل بیت علیهم السلام آن انسان های برگزیده ای هستند که مظاهر اسمای الهی و متصف به اوصاف پیامبران و گنجینه های ایمان و اخلاق و ویژگی های
ص:182
پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام اند ، چنان که علمای منصف اهل سنت در کتاب های خود در ضمن نقل روایاتی متین به این حقیقت اشاره کرده اند ،
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده :
مَنْ أرادَ أنْ یَنْظُر إلیٰ آدَمَ فی عِلْمِهِ ، وَإلیٰ نُوحٍ فی فَهْمِهِ ، وَإلیٰ یَحییَ بْنَ زَکَریّا فی زُهْدِهِ وَإلیٰ مُوسَی بْنِ عِمْرانَ فی بَطْشِهِ ، فَلْیَنْظُرْ إلیٰ عَلیّ بْنَ أبی طالب علیه السلام (1).
کسی که می خواهد به آدم در دانشش و به نوح در فهمش و به یحیی بن زکریا در زهدش و به موسی بن عمران در سرعت و شدت عملش نظر کند ، باید به علی بن ابی طالب بنگرد .
در روایت دیگری قریب به مضمون روایت قبل آمده است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرموده :
مَنْ أرادَ أنْ یَنْظُرَ إلیٰ آدَمَ فی عِلْمِهِ ، وَإلیٰ نُوح فی تَقْواهُ ، وَإلی إبراهیمَ فی حِلْمِهِ ، وَإلی مُوسی فی هَیْبَتِهِ ، وَإلی عیسی فی عِبادَتِهِ ، فَلْیَنْظُرْ إلی علی بن أبی طالب (2) .
کسی که می خواهد به آدم در دانشش و به نوح در پرهیزگاری اش و به ابراهیم در بردباری اش و به موسی در هیبتش و به عیسی در بندگی اش بنگرد ، باید به علی بن ابی طالب نظر کند .
بنابراین خلفا و اوصیاء و امامان و پیشوایان پس از پیامبر ، اشخاص
ص:183
معینی هستند که شمارشان دوازده نفر است و بی شک و شبهه به عنوان اولوالامر از سوی خدا انتخاب شده اند و به فرمان حق ، پیامبر نام و اوصافشان را به مردم ابلاغ نموده ، مقام خلافت و امامت را مخصوص و ویژۀ آنان قرار داده است .
حضرت امام رضا علیه السلام در گفتاری پر ارزش و مقاله ای حکیمانه - که کتاب های بسیار مهمی چون الکافی و محجة البیضاء نقل کرده اند (1) - به جایگاه رفیع امامت و به اوصاف امام بر حق ، به طور مفصل اشاره کرده است که به بخشی از آن برای تیّمن و تبرک و شناخت شخص امام بر حق و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و جایگاه و منزلت امامت اشاره می شود .
بی تردید امامت ، همان منزلت و جایگاه پیامبران و میراث اوصیا است .
بی شک امامت ، مقام خلافت اللّهی و خلافت الرسول و مقام امیرالمؤمنین و میراث حسن و حسین صلوات اللّه علیهم است .
یقیناً امامت ، مهار دین و نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزت و توانمندی مؤمنان است .
مسلماً امامت پایه و ریشۀ اسلام بلند مرتبه و تنۀ آن حقیقت رفیع است .
به یقین تمامیّت نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و تحصیل کامل غنیمت و صدقات و پابرجایی حدود و احکام و حفظ مرزها و جوانب کشور
ص:184
اسلامی فقط و فقط بستگی به وجود امام دارد .
امام ، حلال خدا را حلال می کند و حرام خدا را حرام می نماید و حدود خدا را برپا می دارد و از دین خدا دفاع می کند و با حکمت و موعظۀ نیکو به راه پروردگارش دعوت می کند و مردم را به دلیل و برهان رسای حق می خواند .
امام ، چون خورشید برآمده ای است که به نورش جهان را روشن می کند و این خورشید در افقی است که دست عقل ها و خردها و چشم بصیرت ها و بینش ها ، او را درنمی یابند .
امام ، ماه شب چهارده و چراغ نوربخش و روشنایی آشکار و ستارۀ هدایتگر در تاریکی های شدید و ظلمت میان شهرها و بیابان ها و اعماق دریاهاست .
امام ، آب خوشگوار بر تشنه و راهنما بر هدایت و نجات دهندۀ از ضلالت است .
امام ، آتشی فروزان بر بلندی و گرمای کسی است که به وسیلۀ او گرمی بخواهد ، و دستگیر انسان از مهلکه ها است ، کسی که از او جدا شود در هلاکت است .
امام ، ابر باران زا و باران پی در پی و خورشید نوربخش و آسمان سایه افکن و زمین گسترده و چشمۀ پرآب و غدیر تشنه کامان و باغ و گلستان پرمیوه و گل است .
امام ، انیسی رفیق ، پدری مهربان ، برادری از جان بهتر و چون مادری فوق العاده نیکوکار نسبت به کودک و پناهگاه بندگان در حوادث بسیار مهم است .
امام ، امین خدا در خلقش و حجّت حق بر بندگانش و جانشینش در
ص:185
کشورها و دعوت کننده به سوی خدا و دفاع کننده از حرم الهی است .
امام ، از همۀ گناهان پاک و از همۀ عیب ها خالی و دور و به علم و دانش مختص و به بردباری و حلم آراسته شده و نظام دین و توانمندی و عزت مسلمانان و خشم بر منافقان و سبب هلاکت کافران است .
امام ، یگانۀ روزگار است که هیچ کس در مقام و مرتبه به او نمی رسد و عالمی همسنگ او نیست و نظیری برای او پیدا نمی شود ، مثل و مانندی ندارد . وجودش به همۀ فضل خدا اختصاص یافته ، فضلی که خود در طلبش بر نیامده بلکه از سوی خداوند بخشنده به او عنایت شده است .
چه کسی در این جهان به شناخت همه جانبۀ امام می رسد یا برایش ممکن است که امام و امامت را برای مردم انتخاب کند ؟ !
بسیار دور است ، بسیار دور است که شناخت همه جانبۀ امام و انتخاب او برای کسی میسّر باشد .
عقل ها در این وادی گم شده اند ، افکار به سرگردانی دچارند ، مغزها به حیرت نشسته اند ، دیده ها کور است ، بزرگان در این حریم بسیار کوچک اند ، حکما سرگردانند ، بردباران دچار کوتاهی اند ، گویندگان الکن اند ، خردمندان نادانند ، شعرا لالند ، ادیبان عاجزند ، اهل بلاغت ناتوانند از اینکه شأنی از شأن امام یا فضیلتی از فضایل او را بیان کنند ! !
همه به ناتوانی و کوتاهی هنرهایشان در بیان وصف امام و شناخت او اقرار دارند .
چگونه می توان همۀ داشته ها و فضایل و مناقب و عناصر شخصیت امام را وصف کرد ؟ یا کُنه و عمق حقیقت او را باز گفت ؟ یا چیزی از واقعیتش را فهمید ؟ یا در همۀ جهان هستی کسی را یافت که در جایگاه او قرار گیرد و قائم مقام او شود و مردم را از سرمایۀ معرفتی و وجودی او بی نیاز نماید ؟
ص:186
چگونه و از کجا ؟ و حال اینکه ستارۀ تابانی است که جایگاهش از دست یابندگان و وصف واصفان خارج است .
از کجا و به چه دلیل به کسی انتخاب امام واگذار شده است ؟ عقل ها کجا و این مقام و صاحب آن کجا ! مانند چنین شخصیتی کجا یافت می شود ؟
آیا بی خبرانِ از این حقایق و بی خردانِ کوردل و عالِم نمایان خود فروخته و تربیت شدگان مدرسۀ سقیفه و دست پروردگان مکتب بنی امیه ، خیال می کنند که این منصب و مقام و این اوصاف و کمالات در غیر اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله یافت می شود ؟
اگر چنین فکر کنند ، واللّه باطنشان به آنان دروغ گفته و اباطیل و یاوه ها در جانشان جا گرفته ، از نردبان بسیار دشوار و سخت بالا رفته اند که از آن به پست ترین قدم گاه ها درمی افتند ، با خردهای سرگردان و ناقص و کوتاهشان به امام سازی و امام تراشی برخاستند تا از آل محمّد صلوات اللّه علیهم أجمعین دور افتادند و دچار ستمکارانی که دنیا و آخرتشان را بر باد داده اند ، شدند .
در مسألۀ امام و امامت گرفتار آرای گمراه کننده گشتند و اتکا به آن آرا چیزی جز دور افتادن از حقیقت به آنان نیفزود .
خدا آنان را بکشد و به چاه هلاکت دراندازد ! چگونه منحرف می شوند ؟ !
مطلب دشواری را قصد کرده اند و در این زمینه تهمت و افترا زدند و به گمراهی دور و درازی افتادند و در سرگردانی و حیرت غرق شدند زیرا امام بر حق را که انتخابش در انحصار خداست و دارای اوصاف ویژه است ، با چشم باز از دست نهادند و شیطان ، اعمالشان را در نظرشان آراست تا ارتکاب آن اعمال برای آنان آسان باشد که در نهایت ، آنان را از راه خدا باز
ص:187
داشت ، در حالی که دیدۀ باز برای شناخت حق از باطل داشتند .
از انتخاب خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیتش چشم پوشیده ، به انتخاب خود روی آوردند در حالی که قرآن آنان را با صدای بلند ندا می دهد :
« وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ وَ یَخْتٰارُ مٰا کٰانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحٰانَ اللّٰهِ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ » (1).
و پروردگارت آنچه را بخواهد می آفریند و [ آنچه را بخواهد ] بر می گزیند ، برای آنان [ در برابر ارادۀ او در قلمرو تکوین و تشریع ] اختیاری نیست ؛ منزّه است خدا و برتر است از آنچه برای او شریک می گیرند .
و خدا فرمود :
« وَ مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَةٍ إِذٰا قَضَی اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ . . . » (2).
و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد هنگامی که خدا و پیامبرش کاری را حکم کنند برای آنان در کار خودشان اختیار باشد ؛ و هرکس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند یقیناً به صورتی آشکار گمراه شده است . . .
و فرمود :
« مٰا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ » (3).
شما را چه شده چگونه داوری می کنید .
حضرت امام رضا علیه السلام در این زمینه برای اثبات حق اهل بیت علیهم السلام و مردود
ص:188
دانستن نظر مخالفان و آنان که با بودن اهل بیت علیهم السلام که منتخبان خدا برای پیشوایی و امامت امت اند دیگران را در برابر انتخاب خدا انتخاب کردند - و زمینۀ اختلاف و تفرقۀ امت را به گروه های زیادی فراهم آوردند و عاقبت امت و ثروت مادی و معنویش را در دسترس تاراج ستمگران داخلی و خارجی قرار دادند و زمینۀ گسترده شدن سفرۀ هر گناهی را فراهم آوردند - به آیات دیگری متوسل می شوند و راه هرگونه عذر و بهانه ای را به وسیلۀ آیات خدا به روی مخالفان می بندند و سپس خطاب به آنان به آیۀ شریفه تمسک کرده می فرماید :
« . . . ذٰلِکَ فَضْلُ اللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اللّٰهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ » (1).
. . . این فضل خداست که آن را به هرکس بخواهد عطا می کند و خدا دارای فضل بزرگ است .
بر این اساس باید اقرار و اعتراف کرد که اهل بیت علیهم السلام با داشتن آن اوصاف ملکوتی که در روایت حضرت امام رضا علیه السلام و در متن زیارت جامعۀ کبیره آمده ، علاوه بر اینکه تا قیامت ، امام و پیشوای خلق اند و همگان در هر شأنی که باشند تا پایان دنیا مأموم آنانند و بر همه اطاعت از آنان در امر دنیا و دین و آخرت واجب است ، از همۀ موجودات هستی چه در عالم غیب و چه در عرصۀ شهادت و ظاهر برتر و بالاترند و برای آنان همانند و نظیری وجود ندارد .
امام پرهیزکاران امیرمؤمنان علیه السلام در این زمینه می فرماید :
عِترَتُهُ خَیرُ العِتَرِ ، وَأُسرَتُهُ خَیرُ الأُسَرِ ، وَشَجَرَتُهُ خَیرُ الشَّجَرِ (2) .
ص:189
خاندان و عترتش بهترین خاندان ها و خانواده اش بهترین خانواده ها و تبارش بهترین تبارهاست .
پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله به عبدالرحمن بن عوف فرمود :
یا عَبْدَ الرَّحْمٰن ! إنَّکُمْ أصحَابِی وَعَلیّ بن أبیِ طَالِب أخِی وَمِنّی وَأنا مِن علیٍّ فَهُوَ بَابُ عِلمی وَوَصِیّی وَهُوَ وَفاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ ، هُمْ خَیرُ الأرْضِ عُنْصُراً وَشَرَفاً وَکَرَماً (1) .
ای عبدالرحمن ! شما اصحاب من هستید ، و علی بن ابی طالب از من است و من از علی ، او درِ دانش و علم ، جانشین و وصی من است او و فاطمه و حسن و حسین بهترین و برترین مردم در تیره و شرافت و کرامت اند .
ص:190
اهل بیت علیهم السلام در همۀ شؤون وجودی و معرفتی ، جلوه گاه اسمای حسنای خدای یگانه اند ، زیرا زندگی و حیات آنان آمیخته به ایمان کامل و متحد با توحید ناب است .
توحید ، در همۀ شؤون زندگی آنان جاری و ساری است و هرگز لحظه ای از دایرۀ توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و توحید پرستش و پرسش و پاسخ خارج نیستند .
رضا و خشم آنان مجلیٰ و مظهرِ مهر و قهر و به عبارت دیگر مجلیٰ و مظهر جمال و جلال خداست ، چنان که سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام می فرماید :
رِضَی اللّهِ رِضانا أهْلَ البَیْتِ (1) .
رضای ما همان رضای خداست .
اهل بیت علیهم السلام به هر آنچه خدا برای آنان می پسندد راضی و خشنودند .
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد (2)
ص:191
رضای اهل بیت علیهم السلام به رضای خدا در درجه ای است که هیچ کس به آن نمی رسد و قدرت و توان به دست آوردن آن را ندارد .
برای روشن شدن این حقیقت باید گفت : انسان هایی که در مسیر کمال قرار گرفته اند و سالک راه کمال هستند در مراحل متوسط سیر جوهری تکاملی خویش به مرحله ای می رسند که هم مهر دارند و هم قهر ، آنان مظاهری از جمال و جلال خدا می شوند ، پس برابر رضا و سخط و مهر و خشم خدا مهر می ورزند و خشم می گیرند یعنی مرحلۀ متوسط این کمال آن است که انسان سالک ، مهر و قهر داشته باشد و این مهر و قهرش بر پایۀ مهر و قهر خداوند و مطابق آن باشد .
اما مرحلۀ بالاتر و عالی تری هست که در آن مرحله این مهر و قهر مطابق با مهر و قهر خدا ، کمال به شمار نمی آید چون آنکه می گوید راضی به رضای خدایم و « پسندم آنچه را جانان پسندد » مقامی در مرحلۀ کثرت است یعنی مقامی است که سالک هم خودش را می بیند و هم خدایش را ، پس یکی خود اوست و آن دیگر خدا و در این مرحله دو پسندیدن مطرح است ، هرچه را خدا پسندد او هم می پسندد و هرچه را خدا نپسندد او هم نمی پسندد تا رضا و خشمش و مهر و قهرش مطابق رضا و سخط خدا باشد .
ولی کسی که در مقام وحدت و توحید صرف است فقط یک رضا و یک خشم در دایرۀ حیات او مطرح است و تنها یک مهر و قهر را می بیند که موصوف بالذّات در مهر و قهر خدا و بالعرض خود اوست ، یعنی تنها پسندیدن خدا در کار است و سالک در این حال در مقام فناست و در این مقام هیچ وصفی برای فانی جدا از وصف باقی نخواهد بود تا مطابق باشد بلکه فقط یک وصف است و آن وصف باقی است . از این جهت آن ذوات مقدسه و موصوفان به عصمت و طهارت و اهل بیت با کرامت ، خود را
ص:192
نمی بینند و در مقام رضا می گویند :
رِضَی اللّهِ رِضانا .
رضای خدا رضای ماست .
و نیز حضرت امام حسین علیه السلام در بیانات خود دارد :
وَأسیرُ بِسیرَةِ جَدّی وَأبی (1) .
من به روش جدم پیامبر و پدرم علی حرکت می کنم .
آنان چنان بودند که فقط به رضا و قهر خدا عمل می کردند و در این مرحله در مقام فنا قرار داشتند و این مقام فنا غیر از مقام کثرت است چون می گویند : رضای ما در رضای حق فانی است و یک رضا بیشتر وجود ندارد و آن رضای خداست نه آنکه ما دارای رضاییم و رضای ما در کنار رضای خداست و در همۀ شؤون رضای ما با رضای خدا مطابق افتاده است و رضای ما برابر خواسته و رضای حق واقع شده است ؛ چون آنان جز حق نمی بینند و جز حق نمی خواهند و جز حق نمی دانند . ما پس در دایرۀ حیاتشان یک رضا بیشتر مطرح نیست و آن رضای خداست .
اما کسانی که در طریق همگویی و مطابقت رضای خود با رضای خدا قرار دارند و برابری و مطابقت را می جویند هر چند به کمال متوسط راه یافته اند ولی از توحید ناب بسیار دور هستند و هنوز گونه ای از شرک در آنان نمود دارد و این شرک را تنها کسانی می بینند که خود در مراحل عالی توحید هستند و گرنه کسانی که در مراحل پایین قرار دارند نه تنها این شرک و آن
ص:193
افراد مشرک را نمی بینند بلکه آنان را مصادیق و مظاهر عالی توحید می شمارند .
بسیاری از افراد از نظر ما موحّد هستند ولی از نظر قرآن موحّد نبوده بلکه مشرک اند مانند کسانی که دم از خدا می زنند ولی در پی هوا و هوس می روند ، آنان متلوّن هستند نه متوحّد و نه موحّد ، زیرا آن زمان که دم از خدا می زنند برای آن است که گرایش به خدا با منافع مادّی آنان هماهنگ است و فرمان خدا پرستی آنان هم از هوا و هوسشان صادر می شود .
اینان خود محورند نه خدا محور و در پی خود هستند نه خدا ؛ اگر برخی از احکام خدا مطابق میلشان باشد آن را می پذیرند و اگر نباشد از قبول آن امتناع می ورزند .
« وَ إِذٰا دُعُوا إِلَی اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذٰا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ » (1).
و زمانی که آنان را به سوی خدا و پیامبرش می خوانند تا [ نسبت به اختلافاتی که دارند ] میانشان داوری کند ، ناگهان گروهی از آنان روی گردان می شوند .
در حقیقت آنان خدا را برای خود می خواهند نه خود را برای خدا !
به عبارت دیگر اینان قائل به اصالت لذّت هستند ، هر چه میل و هوای آنان اقتضا کند و برای آنان لذّت آفرین باشد در پی آن می روند :
« وَ إِذٰا مَسَّ الْإِنْسٰانَ الضُّرُّ دَعٰانٰا لِجَنْبِهِ أَوْ قٰاعِداً أَوْ قٰائِماً فَلَمّٰا کَشَفْنٰا
ص:194
عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنٰا إِلیٰ ضُرٍّ مَسَّهُ . . . » (1) .
و چون انسان را گزند و آسیبی رسد ، ما را [ در همۀ حالات ] به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده [ به یاری ] می خواند پس زمانی که گزند و آسیبش را برطرف کنیم ، آن چنان به راه ناسپاسی و گناه می رود که گویی هرگز ما را برای برطرف کردن گزند و آسیبی که به او رسیده [ به یاری ] نخوانده است . . .
این گونه انسان ها ، خود محور هستند و همۀ کارهایشان حتی بندگی و عبادتشان برای رفع مشکل شخصی خودشان و دست یافتن به لذّت است و خدا در زندگی و حیاتشان فقط ابزار و وسیله است نه هدف ، آنان بنده و عبد نیستند بلکه بازرگان اند که در پی سود و منفعت اند !
ولی خدا محوران نه از ترس ، قدم در عبادت می گذارند و نه به طمعِ مزد و سود بلکه همۀ حرکات و سکناتشان برای رضای خداست و در امورشان جز رضای دوست را نمی طلبند و نمی خواهند ، از این جهت در همه حال ، ایستاده ، نشسته و یا به پهلو آرمیده به یاد خدا هستند و نماز را هم اگر نتوانستند ایستاده به جا آورند نشسته و یا به پهلو آرمیده می خوانند ، نمازی که کامل ترین نیایش و بارزترین نشان عبودیت و پرستش است .
« الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّٰهَ قِیٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلیٰ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ . . . » (2).
آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند . . .
اهل بیت علیهم السلام در همۀ شؤون - به ویژه در مرحلۀ رضا و قهر - با حقیقت
ص:195
توحید همسنگ و متحدند و از این جهت اسوۀ همۀ انسان ها به خصوص انسان های روشن ضمیرند و نورانیت آن بزرگواران راهنمای آنان است .
آن چهره های بی نظیر و عترتِ سراج منیر گرچه در جنبۀ بشری ، جذب و دفع ، محبت و عداوت ، شهوت و غضب ، ارادت و کراهت و رضا و قهر دارند ولی همۀ این حالات زیر پوشش تولّا و تبرّایِ توحیدی است و مصداق اتمّ « لا إله إلّااللّه » عملی است و سِرّ سرمشق بودن پیامبر و اهل بیت علیهم السلام در همۀ امور و در رضا و قهر توحیدی بودن سیره و روش آنان است .
قرآن مجید ، معیار تولّا و تبرّای توحیدی را معین کرده است و اهل بیت علیهم السلام بر اساس همان معیار در همۀ حالاتشان تولّا و تبرّایِ داشتند و به همین خاطر پیشوایان انسان ها و سالکان کوی حق اند ، چون همۀ وجود و شؤون و افعالشان خدا محور است و هیچ خیری از دایرۀ حیاتشان خارج نیست و هیچ بشری به عرصۀ حیاتشان راه ندارد و حتی شیطانِ آنان به دست آنان تسلیم است .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود :
. . . کانَ شَیطانی کافِراً فَأَعَانَنِی اللّهُ عَلیهِ حَتّی أسْلَمَ بِیَدی . . . (1)
. . . شیطان من کافر بود پس خدا مرا بر او کمک کرد تا اینکه به دست من تسلیم شد . . .
ص:196
تسلیم بودن در برابر خواست خدا و ارادۀ حضرت او آن هم نه در حال اجبار بلکه در کمال اختیار ، حقیقتی است که هم چون دیگر حقایق در جای جای زندگی اهل بیت علیهم السلام و حیات الهی و ملکوتی آنان مشهود و آشکار است .
می گویند : از هزار منزل معنوی که سالک به توفیق حضرت دوست طی می کند ، منزل تسلیم ، آخرین منزلی است که در آن وارد می شود و در این منزل چون مردۀ میان دست غسّال ، تسلیم اراده و خواست حضرت رب الارباب و مالک الملوک و صاحب هستی است .
می گویند : کمتر سالکی هرچند با تمام وجود بکوشد و مجاهدت و ریاضت را به نهایت برساند ، به این منزل می رسد ؛ این منزل ویژۀ پیامبران و امامان و اولیای خاص الهی است .
از حضرت امام حسین علیه السلام روایت شده است :
إِنّا أهْلُ بَیْتٍ نَسألُ اللّهَ عَزَّ وَجلَّ فَیُعْطِینٰا ، فَإذا أرادَ ما نَکْرَهُ فِیمٰا یُحِبُّ
ص:197
رَضِینٰا (1) .
ما خاندانی هستیم که از خدا می خواهیم و او به ما عطا می فرماید ، پس هرگاه برای ما آن چیزی بخواهد که خوش نداریم ولی او دوست دارد ، ما به آن خشنود و راضی خواهیم بود .
علاء بن کامل می گوید : در محضر حضرت امام صادق علیه السلام نشسته بودم که زنی از خانۀ حضرت شیون نمود ، امام برخاست و سپس نشست و کلمۀ استرجاع - إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون - بر زبان جاری ساخت و به سخن خود باز گشت تا آن را به پایان برد و سپس فرمود :
إنَّا لَنُحِبُّ أن نُعَافَی فِی أنفُسِنَا وَأولَادِنَا وَأموَالِنَا ، فَإذَا وَقَعَ القَضَاءُ ، فَلَیسَ لَنَا أَنْ نُحِبَّ مَا لَمْ یُحِبَّ اللّهُ لَنَا (2) .
ما سلامت همه جانبه را در جان و مال و فرزندانمان دوست داریم ، ولی آنگاه که قضای الهی درآید دیگر آنچه را خدا برای ما دوست ندارد ، دوست نخواهیم داشت .
حضرت امام باقر علیه السلام می فرماید :
نَدْعوا اللّهَ فِیما نُحِبُّ ، فَإذا وَقَعَ الَّذی نَکْرَهُ لَمْ نُخالِفِ اللّهَ عَزَّ وَجلَّ فِیمٰا أحَبَّ (3) .
خدا را در آنچه دوست داریم به ما عنایت شود می خوانیم و اگر بر ما آن افتد که دوست نداریم ، در آنچه خدا برای ما خواسته به مخالفت برنمی خیزیم .
ص:198
قتیبۀ اعشی می گوید : به محضر حضرت امام صادق علیه السلام رفتم تا فرزندش را عیادت کنم ولی حضرت را بر در خانه محزون و غمگین یافتم ، عرض کردم : فدایت شوم فرزندتان در چه حال است ؟ فرمود : به خدا سوگند حالش خوب نیست ، آنگاه به درون خانه رفت و ساعتی درنگ فرمود و سپس بیرون آمد در حالی که چهره ای گشاده داشت و رنگ پریدگی و حزن و غم از چهره اش رخت بر بسته بود . گمان کردم فرزندش بهبود یافته است ، عرض کردم : قربانت گردم کودک در چه حال است ؟ فرمود : از دنیا رفت ، عرض کردم : فدایت شوم ، چگونه است آنگاه که او زنده بود شما غمگین و گرفته می نمودید و در این لحظه که از دنیا رفته است چیزی از آن حالت را در شما نمی بینم ، امام فرمود :
إنَّا أَهْلُ البَیتِ نَجزَعُ قَبلَ المُصِیبَةِ ، فَإذَا وَقَعَ أمرُ اللّهِ رَضِینَا بِقَضَائِهِ ، وَسَلَّمنَا لِأمرِهِ (1) .
ما اهل بیت پیش از رسیدن مصیبت ، ناله می کنیم و هر گاه امر الهی واقع شود به قضای او خشنود و در برابر فرمانش تسلیم هستیم .
ابراهیم بن سعد می گوید : حضرت امام سجاد علیه السلام در حالی که جماعتی نزد او بودند از خانۀ خود صدای عزاداری شنید ، به درون خانه رفت و سپس به مجلس باز گشت ، به ایشان گفتند : آیا این شیون از خبر مرگ کسی بود ؟ فرمود : آری ، حاضران او را تسلیت دادند و از شکیبایی اش شگفت زده شدند ، امام فرمود :
ص:199
إِنّا أهْلُ بَیتٍ نُطِیعُ اللّهَ فیمٰا نُحِبُّ ، وَنَحمَدُهُ فیمَا نَکْرَهُ (1) .
ما اهل بیت خدا را در آنچه دوست داریم اطاعت می کنیم و در آنچه ناخوش داریم سپاس می گوئیم .
ص:200
(1) اهل بیت علیهم السلام
عصمت ، حالتی خاص و شهود ویژه ای است که انسان را از گناه باز می دارد و در مصونیت نگه می دارد و همۀ راه های وساوس را برای همیشه به روی او می بندد ؛ بر این پایه می توان عصمت را یک امر معرفتی و وجودی دانست ، آن هم معرفتی راسخ چون شهود است و امر وجودی است چون از کمالات خاصی است که انسان در حرکت جوهری تکاملی ، آن را با توفیق و عنایت حق به دست می آورد .
عصمت از کمالات برجستۀ معرفتی و وجودی و علمی و عملی است و در همۀ ابعاد حیات و شؤون زندگی معصوم اثر گذار است .
برخی از کمالات فقط ناظر به مرحلۀ علمی و برخی دیگر تنها یک امر
ص:201
عملی است . به عنوان نمونه « عدالت » فقط یک ملکۀ عملی در انسان است که ربطی به بُعد شهودی و علمی انسان ندارد .
این ملکۀ با ارزش ، انسان را از گناه عمدی و سهوی حفظ می کند ولی ملکۀ عصمت ، انسان را از جهل ، خطا ، سهو ، نسیان و مغالطه در اندیشه و تفکر و هر گناهی باز می دارد پس معصوم هم در بخش معرفت و علم ، مصون از اشتباهِ در فهم و دریافت است و هم در بخش عمل مصون از کار ناروا بوده و هم در بخش تبلیغ دین حق مصون از خطا در تبلیغ می باشد .
حقیقتِ شهود ، متعلق به عقل نظری و پرهیز از گناه ، متعلق به عقل عملی است ، هرچند که منشأ عصمت عقل عملی ، همان معرفت و عقل نظری و شهود است و این طور نیست که عصمت عملی متوقف بر عصمت علمی نباشد . معقول نیست کسی در مقام عمل ، معصوم باشد ولی در مقام علم ، این گونه نباشد ، زیرا اگر حلال و حرام ، زشت و زیبا و پاک و ناپاک را نداند نمی تواند در مقام عمل معصوم باشد .
اهل بیت علیهم السلام بر اساس آیات قرآن و روایات ، در مرحلۀ عقل نظری و عقل عملی معصوم اند ، یعنی هم درست و صحیح می دانند و می فهمند و دریافت می کنند و هم فهمیده ها و دریافت شده ها را درست و صحیح اجرا می نمایند ، و هم دانش و بینش و معرفت خود را درست و صحیح به مردم ابلاغ می نمایند پس در حریم امنِ فهم ایشان نه جهل قصوری و نه جهل تقصیری و نه سهو و خطا در تطبیق راه پیدا می کند و نه در حرم امنِ عقل عملیِ آنان خطا و عصیان سهوی و نسیانی یا عمدی راه پیدا می کند .
قرآن دربارۀ عصمت اهل بیت علیهم السلام می فرماید :
ص:202
«. . . إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » (1).
. . . جز این نیست که همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت [ که به روایت شیعه و سنی محمّد ، علی ، فاطمه ، حسن و حسین علیهم السلام اند ] برطرف نماید و شما را چنان که شایسته است [ از همۀ گناهان و معاصی ] پاک و پاکیزه گرداند .
این ارادۀ حق ، هم به تطهیر علم و معرفت و هم به از میان بردن رجس و پلیدی عمل ایشان تعلق گرفته است و آنان را در جهت علم و عمل معصوم گردانیده است .
اینکه به طور مؤکد توصیه شده که بدون اهل بیت علیهم السلام سراغ قرآن و معارف نروید ، به خاطر این است که هیچ کس جز آنان و امثال آنان که پیامبران اند مصون از خطا در فهم و دریافت نیست و غیر معصوم نهایتاً به کج فهمی و سوء برداشت دچار می شود و لزوماً با به اجرا گذاشتن کج فهمی و سوء برداشت به بدعملی و خطای در کردار و گناه در رفتار گرفتار می گردد .
کسانی بودند که به خاطر همین ضعفِ در بینش و ناتوانی در دریافت ، کنش های زشت و نادرستی از خود نشان دادند و سوء برداشتشان از حقایق تا جایی بود که به قصد قربت به خیمه های حسینی تاختند و به روی اولیای خاص الهی شمشیر کشیدند ! !
گروه بسیاری از خوارج چنین اشخاصی بودند که امیرمؤمنان علیه السلام از آنان
ص:203
به عنوان جاهل متنسّک نام می برد ، آنانی که ممکن است در بخشی از عمل ، پاک و معصوم بوده و اصرار و پافشاری بر ترک گناه و معصیت داشتند اما چون بینش و دریافت آنان ضعیف بوده و تنها به قاضی مراجعه می کردند ، مصون از خطا نبودند و گرایش به اعمالی داشتند که آنان را از مدار دین بیرون می راند و قتلشان را در عرصۀ هجوم به مؤمنان به امیرمؤمنان علیه السلام واجب ساخت !
در انسان های عادی تفاوت میان بینش و کنش و علم و عمل بیشتر است . هرچه انسان از مقام والای انسانیت و شخصیت الهی خود پایین تر می آید ، بخش عقل نظری از عقل عملی فاصله می گیرد و دور می شود از این رو همواره یکی از آن دو وجود دارد در حالی که آن دیگر نیست ، یا یکی قوی و توانا و آن دیگر ناتوان و ضعیف است .
هرچه انسان رشد می کند و به سوی کمال می رود ، این دو بال پرواز به هم نزدیک تر می گردد تا جایی که نخست ، متحد و سپس واحد می شود و علم و عمل وحدت می یابد چنان که در فرشتگان و مجرّدات عالی ، علم و عمل عین یکدیگرند و در صادر نخستین یا ظاهر اول که حقیقت محمّدیه است اوج این وحدت را می یابیم .
در حضرت حق علم ، عین عمل و هر دو عین قدرت و . . .
« . . . وَ مٰا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقٰالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فِی
ص:204
السَّماءِ . . . » (1).
. . . و به اندازۀ وزن ذرّه ای در زمین و آسمان از پروردگارت پوشیده نیست . . .
پس حضرت او مصون از جهل و خطا و سهو و نسیان است :
« . . . وَ مٰا کٰانَ رَبُّکَ نَسِیًّا » (2).
. . . و پروردگارت هیچ گاه فراموشکار نیست .
و نیز در امور عملی از هر زشتی و بدی منزه و پاک است .
یکی از زشتی ها ستم است که در نفی آن از حریم مقدسش می فرماید :
« . . . وَ لاٰ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً » (3).
. . . و پروردگارت به هیچ کس ستم نخواهدکرد .
بلکه حضرت حق ، هر زشتی را به هر اندازه باشد ناپسند می داند و ساحت مقدسش را از آن پاک و مبرا می داند ،
« کُلُّ ذٰلِکَ کٰانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً » (4).
همۀ این دستورها و فرمانهائیکه [ در آیات نوشته بیان شد سرپیچی از آنها ] گناهش نزد پروردگارت ناپسند است .
سبب اینکه حضرت او در علم و عمل مصون از همۀ زشتی ها و مبرّای از همۀ بدی ها و منزّه از همۀ خطاها و نسیان ها و سهوها و مانند آن است ، این
ص:205
است که در مراحل عالی و مراتب رفیع ، علمِ حضرت حق عین عمل و قدرت است و قدرت و عمل باری تعالی نیز عین علم است گرچه از لحاظ لفظی و مفهومی از یکدیگر جدا می باشند .
از مطالبی که عنوان شد به این حقیقت توجه می کنیم که ملکۀ عصمت ، عملی و یا علمی محض نیست چون پیامبران و امامان که شخصیت و هویتی در طول حق دارند هم در علم و هم در عمل معصوم اند و به این خاطر علم و عمل آنان تا قیامت بر همگان در هر رتبه و مقامی که باشند حجّت است و لازمۀ حجّت بودنشان این است که باید در هر دو جهت معصوم باشند تا مرجع و معیار حقیقت و میزان تشخیص حق از باطل قرار گیرند .
آری ، آنان با عصمت علمی و عملی خویش می توانند حجّت کامل باشند و تنها درخور آنان است که حق را آن چنان که هست بیان کنند و بشناسانند و نیز با عمل به آن ، مردم را به سوی آن دعوت کنند و جذب نمایند .
محمّد بن علی بن بابویه در کتاب با ارزش ذخیرة العباد به سند خود از ابن عمیر روایت می کند که در طول مجالستم با هشام بن حکم نیکوتر از چهار کلام از او ندیدم و آن هنگامی بود که از او پرسیدم : آیا امام دارای مقام عصمت است ؟ گفت : آری ، گفتم : بر پایۀ کدام دلیل ؟ گفت : همۀ گناهان ریشه در چهار گناه دارد : 1 - حرص 2 - حسد 3 - غضب 4 - شهوت .
نفس قدسی امام چگونه بر دنیا حرص ورزد در حالی که همۀ دنیا تحت فرمان اوست ؟ آن مقام مقدسی که بتواند سنگ ریزه را جواهر کند ، چگونه بر متاع دنیا حرص ورزد ؟ !
ص:206
و چگونه حسد برد در حالی که تمام مخلوقات پهن دشت هستی مادون او هستند و جایی برای حسد ورزیدن به کسی نیست ؟ !
و چگونه برای مادون غضب کند در حالی که غضب او فی اللّه و للّه است ؟ !
و چگونه در شهوات افتد در حالی که از طریق مشاهده و مکاشفه از بهترین نعمت های بهشت و صور زیبا و عالی ، آگاه است و راهی برای میل به صور خسیّه و پست برای او وجود ندارد ؟ !
عصمت ، در حقیقت نورانیّت عقل نظری و عملی است و انسان معصوم قدرت دارد مانع نفوذ وهم و خیال در حیطۀ عقل نظری شود تا زمینۀ خلط و خبط و مغالطه را از میان بردارد و می تواند مانع نفوذ شهوت و غضب بی محاسبه در محدودۀ عقل عملی گردد تا به تباهی و گناه آلوده نشود و به طور اختیاری به سوی فضایل و کمالات حرکت کند .
عصمت عملی و رفتاری ، عالی ترین درجۀ تقواست ، یعنی تقوا دارای مراتب و مراحل زیادی است که نهایت آن در کردار و رفتار است که همان عصمت عملی است ؛ گرچه ممکن است بخش عصمت علمی و معرفتی را نیز تقوای علمی نامید ، ولی تقوای کرداری و خویشتن داری ، فعل اختیاری انسان و جزء مسائل عقل عملی است .
همۀ معصومان ما ، هم در مسائل علمی و هم از جهت تلقی از سوی خدا و هم از جهت حفظ و نگهداری در باطن و هم از جهت تعلیم و آموزش
ص:207
و تبلیغ و ابلاغ ، مصون از خطا و اشتباه و سهو و نسیان اند ، یعنی آنچه را مربوط به هدایت انسان هاست به طور کامل از خدا دریافت می کنند و درست و صحیح می فهمند و آن را خوب حفظ می کنند و درست و صحیح عمل می نمایند و به دیگران ابلاغ می کنند .
این ملکۀ علمی و معرفتی بدون شهود ممکن نیست و تنها از طریق شهود است که چنین چیزی شدنی است ، زیرا انسان در عالم وهم و خیال ، بافته های خود را بر یافته های عقل عرضه می کند و آن دو را درهم می آمیزد و تفکری آمیخته با جهل و خطا و سهو و نسیان به وجود می آورد و در نتیجه به چاه گمراهی می افتد و دیگران را نیز همراه خود به قعر آن چاه می برد !
« أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دٰارَ الْبَوٰارِ » (1).
آیا کسانی را که [ شکر ] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند ، ندیدی ؟
اگر انسان در حریم عقلِ ناب قرار گیرد و از دسترس وهم و خیال دور باشد به مقامی می رسد که دست خطا و نسیان به او نمی رسد و دیو گناه و عصیان به او حمله نمی کند و در نهایت در عرصۀ عصمت دائمی قرار می گیرد ، زیرا در حریم عقلِ ناب ، نه شیطان درونیِ وهم و خیال راه دارد و نه شیطان بیرونی و ابلیس تلبیس گر و تدلیس گر ، چون تجرّد ابلیس مانند وهم و خیال از عقل ناب پایین تر است و هرگز به مقام عقل محض راه
ص:208
نمی یابد . در دستگاه تجرّد تام عقلی نه وهم و خیال به عنوان دزد و راهزن راه می یابد و نه ابلیس به عنوان دزد و راهزن بیرونی به آن وادی مقدس دسترسی دارد . ابلیس در نقطۀ راهزنی بر سر صراط مستقیم قرار می گیرد ،
« . . . لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرٰاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ » (1).
. . . یقیناً بر سر راه راست تو [ که رهروانش را به سعادت ابدی می رساند ] در کمین آنان خواهم نشست .
ولی همین ابلیس که با همۀ قدرت تهدید به گمراه کردن همۀ انسان ها می کند ، نمی تواند به حریم کسی که خود عین صراط مستقیم شده ، راه یابد چون خودِ صراط که ترسیم قدرت بی نهایتی چون خداست از آسیب وسوسه و دسیسۀ او مصون است .
برای اهل دل و سالکان کوی دوست و رهروان عارف ، ثابت است که صراط ، عین سالک و سالک ، عین صراط است ، راه و رهرو یکی است ؛ شیطان در ابتدا و آغاز صراط کمین کرده نه در وسط و یا مراحل عالی آن ، از این جهت کسانی که با ریاضات شرعی و انجام تکالیف الهی بخش عمدۀ راه مستقیم را طی کرده و به مقام اخلاص رسیده اند ، از آسیب و وسوسۀ او مصون هستند ،
« . . . وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ » (2).
. . . من هم یقیناً [ همۀ کارهای زشت را ] در زمین برای آنان می آرایم [ تا ارتکاب زشتی ها برای آنان آسان شود ] و مسلماً همه را گمراه می کنم . * مگر [ آن ] بندگانت را که خالص شدگانِ [ از هر نوع آلودگی ظاهری و باطنی ]اند .
ص:209
بنابراین کسی که به مقام اخلاص علمی و شهودی رسید ، در مسائل معرفتی و علمی از جهت حدوث و بقا مصونیّت می یابد ، پس چیزی را بد و نادرست نمی فهمد و در فهمیده ها هم شک و اشتباه نمی کند ، چون فهم کننده ، روح مجرد و مخلص است و تفهیم کننده ، خدایی است که علم محض است .
معصوم هرگز حق را نادرست تلقی نمی کند و هرگز در حق ، شک و تردید نمی نماید .
امیرالمؤمنین علیه السلام در بیان ابعاد عصمت علمی و معرفتی خود می فرماید :
مَا شَکَکْتُ فِی الحَقِّ مُذْ أُرِیتُهُ (1) .
از هنگامی که حق را به من ارائه کردند در آن شک و تردید نکردم .
این بیان دلالت دارد که آن حضرت از نظر علمی و معرفتی از طریق شهود به آخرین مرحلۀ وصول الی اللّه و ادراک دورترین حقایق که از دسترس غیر معصوم خارج است رسیده بود ، از این جهت آن حضرت مصداق عینی « لاٰ رَیْبَ فِیهِ » است .
در مرحلۀ عصمت عملی هم باید گفت که این مقام ، فقط برای کسانی فراهم است که به عرصۀ اخلاص رسیده باشند ؛ در این حال است که شهوت و غضب ، حقد و حسد ، غرور و ریا و . . . در حرم امن او راه ندارد ، معصوم همۀ این امور را مهار کرده و در اختیار خود گرفته است .
ص:210
شهوت و غضب معصوم در نفسِ نفیسِ مخلص او ابتدا به صورت اراده و کراهت جلوه می کند و از حالت شهوت و غضب بیرون می آید ، به گونه ای که چیزی که از آن می ماند فقط اراده و کراهت است ؛ سپس با ریاضت و تلاش و عبادت و مجاهدت چنان آن را دگرگون می کند که به صورت تولّی و تبرّی جلوه می نماید . تولیّ و تبرّی صورت تکامل یافتۀ همان شهوت و غضب و اراده و کراهت است .
انسان معصوم و کامل ، مراحل جذب و دفع ، شهوت و غضب ، محبت و عداوت و اراده و کراهت را طی کرده و به مقام تولّی و تبرّی که رقیق ترین ، کامل ترین و باارزش ترین مرحله است ، دست یافته ؛ به عبارت دیگر ، تولّی و تبرّی رقیق ترین مرحلۀ اراده و کراهت ، لطیف ترین مرحلۀ محبت و عداوت ، صاف ترین مرتبۀ شهوت و غضب و پاک ترین مرحلۀ جذب و دفع است .
کسی که به مقام تولّی و تبرّی رسیده شیطان را با همۀ وجود ، دشمن ترین دشمن شخصیت درونی و برونی خود حس می کند و به این خاطر او را به سخت ترین وجه ممکن سرکوب می کند و بر همۀ دشمنان فایق می آید و اهل تولّای حق می شود چنان که حق متولّی اوست :
« إِنَّ وَلِیِّیَ اللّٰهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتٰابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّٰالِحِینَ » (1).
یقیناً سرپرست و یار من خدایی است که قرآن را نازل کرده و او همواره شایستگان را سرپرستی و یاری می کند .
ص:211
همین صالحان هستند که به خاطر عصمتِ در فکر و عمل ، وارثان زمین خواهند بود ، چون گوهر ذاتشان صالح است ، نه فکر بد می کنند و نه به راه بد گام می گذارند ،
« . . . أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ » (1).
. . . زمین را بندگان شایستۀ ما به میراث می برند .
پس حضرت حق ارث گذار و ارث دهنده و صالحان ارث بران هستند و این به خاطر آن است که صالحان در علم و عمل معصومند .
اگر انسان سالک به مقام اخلاص راه یابد ، در امنیت راه و هدف قرار می گیرد و جزء صالحان می شود و در این مقام تحت ، ولایت اللّه است و شیطان و هیچ کس دیگری به آنجا راه ندارد تا بتواند وسوسه و دسیسه کند و فریبکاری و دغل بازی به کار گیرد ، این دشمن سوگند خورده و از هر جهت بی رحم و شرور ، اقرار و اعتراف نموده که به مقام مخلصان راه ندارد و نمی تواند بر ضد آنان کاری انجام دهد .
در هر صورت حضرت حق گروه هایی از بندگانش را جزء کسانی معرفی می کند که شیطان به آنان دسترسی ندارد ، یکی از آن گروه ها مخلصان هستند که از مصادیق اتمّ و اکملشان پیامبران و امامانند ، این گروه یکی از گروه ها هستند نه همۀ آنان ؛ بنابراین رسیدن به مقام عصمت ، انحصاری نیست و غیر آنان هم می توانند از طریق وصول به مقام عبودیت خالصانه ، به مقام عصمت در دو مرحلۀ علم و عمل دست یابند و شیطان هم در مقام تهدید به
ص:212
اغواگری می گوید :
من همۀ آنان را گمراه می کنم مگر بندگانت را که گروهی از آنان مخلصان هستند (1) .
این بندگانت ، معنای عام دارد و مخلصان به عنوان مصداق بارز ذکر شده اند نه تنها مصداق ، پس هرکس می تواند با تلاش و مجاهدت و ریاضت و عبادت کاری کند که به مقام عصمت دست یابد .
آنچه در عرصۀ هستی یافت می شود ، موهبت الهی است :
« وَ مٰا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّٰهِ . . . » (2).
و آنچه از نعمت ها در دسترس شماست از خداست . . .
ولی درجات مواهب و نعمت ها فرق دارد ، همچنانکه علل عادی بعضی از امور ، مشهود و معلوم است و علل پاره ای دیگر ، مخفی و نهان است .
انسان چیزی را با اختیار و تفویض خود مالک نمی شود که خدا در تحقق آن نقشی نداشته باشد . هر موجود ممکنی به استناد به وجود واجب یافت می شود و وقتی وجودش مستند به اوست ، بی تردید هر کمالی هم در اوست از اوست ، حتی فاعل حقیقیِ تعلیم دانش های عادی هم خداست :
« عَلَّمَ الْإِنْسٰانَ مٰا لَمْ یَعْلَمْ » (3).
[ و ] به انسان آنچه را نمی دانست تعلیم داد .
ص:213
پس این درس و بحث و کتاب و معلم ، علل حقیقی نیستند بلکه علل مقدماتی می باشند ؛ علّت فاعلیِ ذاتی و حقیقی ، خداست .
این علل ، اهل بیت مقدماتی هم چون شیار کردن زمین و پاشیدن تخم و آب دادن است و آنکه در حقیقت می رویاند و پرورش می دهد و به محصول می نشاند خداست .
« أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّٰارِعُونَ » (1).
آیا شما آن را می رویانید ، یا ما می رویانیم ؟
بنابراین انسان می تواند با ریاضت های شرعی و تهذیب و تزکیۀ نفس به مقام عصمت دست یابد ، پس عصمت ، منحصر در پیامبران و امامان نیست بلکه عصمت شرط پیامبری و امامت است .
بر این پایه غیر آنان نیز می توانند معصوم باشند و در نهایت هر پیامبر و امامی معصوم است ، ولی هر معصومی پیامبر و امام نیست .
انسان می تواند با تهذیب و تزکیۀ نفس ، خود را مصون از خطا ، اشتباه و نسیان و مانند آن در علم و عمل کند و معصوم شود ؛ این کار را می تواند پیش از بلوغ شروع کند تا در هنگام بلوغ از برکت تعلیم و تربیت و تهذیب و تزکیه معصوم باشد و کسانی هم که پیش از این دچار خطا و اشتباه بوده اند ، می توانند با همین روش خود را نسبت به آینده ، معصوم گردانند .
ص:214
آنکه از تعلیم و تربیت صحیح اولیای الهی بهره مند است ممکن است به مقامی از عصمت برسد که در مسایل علمی نیز مصون از خطا گردد ،
« . . . إِنْ تَتَّقُوا اللّٰهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقٰاناً . . . » (1).
. . . ای اهل ایمان ! اگر [ در همۀ امورتان ] از خدا پروا کنید ، برای شما [ بینایی و بصیرتی ویژه ] برای تشخیص حق از باطل قرار می دهد . . .
« فرقان » یعنی نیروی تمییز و تشخیص میان حق و باطل و درست و نادرست پس انسان در سایۀ تربیت اولیای حق با مراعات تقوای همه جانبه به جایی می رسد که فاروق محض می شود ، نه بد می فهمد و نه فهمیده ها را بد نگه می دارد و نه بد عمل می کند ؛ البته ممکن است برخی از امور را نداند ولی آنچه را می داند بی تردید درست فهمیده و درست نگه می دارد و درست عمل می کند .
علت اینکه گفته اند که انسان فاروق ممکن است بعضی از امور را نداند ، از این جهت است که عصمت نیز مانند سایر کمالات وجودی دارای درجات و مراتب و شؤون و شاخه هایی است پس ممکن است معصوم در مرتبه ای و در شأنی چیزی را نداند .
در هر صورت با مجاهدت و ریاضت و تهذیب نفس و مواظبت بر اعضا و جوارح و مراقبت بر خواطر و جوانح و حفظ و محاسبه و مشارطه و معاتبه و معاقبه ، می توان در علم و عمل به مقام عصمت دست یافت و از آن بهره مند شد .
ص:215
با توجه به مطالب سابق معلوم شد که عصمت امری انحصاری نیست بلکه آنچه انحصاری است و هیچ کس نمی تواند با تلاش و کوشش هرچند در حد اعلا و صد در صد خالص به دست آورد ، مقام باعظمت نبوت و مرتبۀ رفیع امامت است .
« . . . اللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ . . . » (1).
. . . خدا داناتر است که مقام رسالت را در کجا قرار دهد . . .
پیامبران بنا بر روایات صد و بیست و چهار هزار نفر و امامان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ، فقط دوازده نفر هستند و کاستی و افزایش ندارند ولی مقام عصمت ، مقامی است که دسترسی به آن برای همه میسّر است . حضرت فاطمۀ مرضیه علیها السلام نبی و امام نبود ولی معصوم بود ، مریم کبری نبی و امام نبود ولی معصوم بود و به اعتقاد اهل دل و دارندگان مقام بصیرت ، وجود مبارک حضرت زینب کبری علیها السلام و حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام و حضرت علی اکبر علیه السلام دارای مقام عصمت بودند با اینکه پیامبر و امام نبودند .
بنابراین رسیدن به مصونیت ویژه ای که از آن به عصمت تعبیر می شود برای همه فراهم است و این هرچند موهبت و نعمت خدایی است ولی این انسان است که قدرت و توان دارد زمینۀ تجلّی این موهبت را در دو مرحلۀ علمی و عملی اش برای خود آماده سازد تا خدای سبحان که بخشنده و وهّاب مطلق است برابر با استعداد فراهم شده و زمینۀ تحصیل شده ، مقام عصمت را عطا کند .
ص:216
«وَ آتٰاکُمْ مِنْ کُلِّ مٰا سَأَلْتُمُوهُ . . . » (1).
و از هر چیزی که [ به سبب نیازتان به آن ] از او خواستید ، به شما عطا کرد . . .
این پرسش و درخواست به زبان استعداد است و خدا هیچ گاه استعدادی را بی پاسخ نمی گذارد و اگر کسی درخواست و پرسش زبان او با زبان استعدادش یکی باشد او نیز بی جواب و بی بهره نخواهد ماند .
این را نیز باید توجه عمیق داشت که عصمت ملکۀ اختیاری در دو مرحلۀ علمی و عملی است و تحقق عصمت ، امری تکوینی و جعلی نیست بلکه فضیلتی اکتسابی در سایۀ توفیق خاص حق است پس نمی توان گفت :
کسی که معصوم است اگر گناهی را مرتکب نشد هنرمندی نکرده و ثواب و پاداشی ندارد .
معصوم چنان که قرآن مجید می گوید ، همواره مسلح به « برهان من ربّه » است ، برهانی که به صورت ملکه در او تحقق یافته است و از این طریق دشمن درونی و خواسته های بی محاسبۀ نفسانی را سرکوب کرده ، برای همیشه در زندان تقوا انداخته است ، از این رو نفس او گرچه بخواهد از گناه لذّت ببرد ولی بر اثر سرکوبی جرأت فکر و خواستن گناه و ارتکابش را ندارد چون با نورانیت خاص باطنی اش پایان امر و عاقبت کار را مشاهده می کند .
ص:217
سالک واصل و معصوم عارف ، درون و باطن و نتیجۀ گناه را آن گونه که هست می بیند ،
« إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ الْیَتٰامیٰ ظُلْماً إِنَّمٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً . . . » (1).
بی تردید کسانی که اموال یتیمان را به ستم می خورند ، فقط در شکم های خود آتش می خورند . . .
آری ، باطن این غذای حرام ، آتش است پس کسی که پایان کار و حقیقت امر و باطن عمل را به صورت آتش واقعی مشاهده می کند ، مصون از فکر گناه و ارتکاب آن می ماند و هرگز دچار فکر بد و خطا در اندیشه و گناه سهوی و عمدی نمی گردد چون حقایق ، آن چنان که هست نزد او حاضر و مشهود است .
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغة در پایان قصۀ عقیل که از حق خود بیشتر می خواست ، می فرماید :
وَأعجَبُ مِن ذَلِکَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلفُوفَةٍ فِی وِعَائِهَا ، وَمَعجُونَةٍ شَنِئتُهَا ، کَأنَّمَا عُجِنَت بِرِیقِ حَیَّةٍ أوقَیئِهَا ، فَقُلتُ : أصِلَةٌ أمْ زَکاةٌ أم صَدَقَةٌ ؟ فَذلِکَ مُحرَّمٌ عَلَینَا أهلَ البَیتِ ، فَقَالَ لَاذَا وَلَا ذَاکَ ، وَلکِنَّهَا هَدِیََّةٌ ، فَقُلتُ : هَبِلَتْکَ الهَبُولُ ، أعَنْ دیِنِ اللّهِ أتَیْتَنِی لِتَخْدَعَنِی ؟ أمُختَبِطٌ أنتَ أم ذُو جِنَّةٍ أم تَهْجُرُ ؟ (2) .
ص:218
و شگفت تر از قصۀ عقیل ، داستان کسی است که شبانه و به دور از چشم مردم نوعی حلوا و معجونی که سخت از آن کراهت داشتم و به شدّت ناخوشایندم بود برایم آورد که گویا با آب دهان افعی یا قی و استفراغش آمیخته و عجین شده بود ، به او گفتم : هدیه یا زکات یا صدقه است که آن بر ما اهل بیت حرام است . گفت : نه این است نه آن بلکه هدیه است . به او گفتم : مادرهای داغدار به عزایت بنشینند از راه دین وارد شده ای تا مرا بفریبی ؟ !
آیا دچار صرعی که نمی دانی چه می کنی ، یا مجنونی که نمی فهمی در چه کاری وارد می شوی یا در این وقت شب دچار هذیان شده ای ؟ !
آن امام معصوم ، رشوه را به صورت غذایی که مار سمّی پس از خوردنش آن را بالا آورده و قی کرده می بیند ، غذایی که هیچ انسان عاقلی به سوی آن دست دراز نمی کند .
آری ، کسی که با نور عصمت ، حقیقت را به این صورت مشاهده می کند ، نه فکر به دست آوردنش را می کند و نه به صورت عمدی و سهوی به آن دست اندازی می نماید .
معصوم ، می بیند که باطن گناه شعلۀ فروزان آتش دوزخ است از این جهت در مرحلۀ فکری و عملی به آن آلوده نمی شود و در چنین حالتی هم شیطان کاری نمی تواند بکند .
امیرالمؤمنین علیه السلام فرشتگان را به صورتی وصف می کند که بیانگر چگونگی تحقق عصمت در آنان است و اوصافشان نشان می دهد کسی که شاهد است غافل و ناسی نیست و در دام ابلیس و شیطان گرفتار نمی شود ،
ص:219
لَایَغشَاهُمْ نَومُ العُیُونِ ، وَلَا سَهْوُ العُقُولِ ، وَلَا فَتْرةُ الأبدَانِ ، وَلَا غَفْلَةُ النِّسیَانِ (1) .
خواب دیدگانشان را فرو نمی گیرد ، گرفتار سهو و نسیان عقول نیستند ، بدن هایشان اسیر خستگی نمی گردد و فراموشی سراغ آنان نمی آید .
پیامبران و امامان نیز چنین هستند یعنی از خطا در فکر و خواب غفلت و بیماری سهو و نسیان و انحراف در عمل و زشتی اخلاق مصونند .
این طور نیست که معصوم از روی اجبار گناه نکند یعنی قادر به گناه نباشد ، قادر به گناه هست ولی گناه نمی کند و به عبارت دیگر ، صدور گناه از معصوم امتناع ذاتی ندارد یعنی عقلاً محال نیست ولی با این حال نه فکر گناه به او راه می یابد و نه گناه می کند .
در هر صورت ، ملکۀ عصمت - چه علمی و چه عملی - این گونه نیست که مقتضیات قوای انسانی را نابود سازد چون هر کدام از قوا ، اقتضایی دارد که هم می توان متعلق اقتضایش را از راه حلال فراهم کرد و هم از راه حرام ارضا نمود .
حس شنوایی خواستار آواز و آوای دلنشین و دلپذیر است ، حس بینایی از مناظر زیبا لذّت می برد و حس چشایی و لامسه و بویایی نیز چنین است .
سرکوب این قوا نادرست و شاید محال عادی باشد ، از این رو باید هر قوّه ای را به آنچه اقتضا دارد رسانید ولی از راه حلال .
معصوم می کوشد تا افزون بر حفظ و کنترل خود و به نوعی
ص:220
خویشتن داری ، از گناه در علم و عمل دوری کند ولی در عین حال قوای خود را نیز جهت می دهد و آنها را به کمال خودشان می رساند و - چنان که در سطور قبل بیان شد - شهوت و غضب را به تولّی و تبرّی اوج می دهد که کمال آن دو قوّه است .
معصوم می کوشد تا با تقویت ریاضت و تزکیه و تهذیب ، امکان آلودگی به گناه علمی و عملی را در خویش ممنوع سازد به گونه ای که به طور طبیعت ثانوی از گناه دوری می جوید و نفسش این امکان را می یابد که گناه نسبت به خویش را امری غیر مقدور نماید ، یعنی با اینکه صدور گناه از معصوم امتناع ذاتی ندارد ولی با کوشش انسان ، امتناع عرضی پیدا می کند (1) .
رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ مقام عصمت خود و اهل بیتش می فرماید :
أَنَا وَعَلِیُّ والْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَتِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ ، مُطَّهَّرُونَ مَعْصُومُونَ (2) .
من و علی و حسن و حسین و نُه نفر از فرزندان حسین از هر آلودگی پاک و معصوم هستیم .
و دربارۀ خود و حضرت فاطمه علیها السلام و دوازده امام
اهل بیت علیهم السلام فرمود :
إنّٰا أَهْلَ الْبَیْتِ قَدْ أَذْهَبَ اللّهُ عَنّٰا الفَوٰاحِشَ ، مٰا ظَهَرَ مِنهٰا وَمٰا بَطَن (3) .
ص:221
ما اهل بیت ، خدا همۀ زشتی ها و آلودگی های پیدا و پنهان را از ما زدوده است .
و حضرت امام صادق علیه السلام در قطعه ای بسیار استوار و محکم دربارۀ عصمت پیامبران و امامان فرموده است :
الأنبیاءُ والأوصیاءُ لا ذُنُوبَ لَهُم ، لأنَّهُم مَعصُومُونَ مُطَهَّرون (1) .
پیامبران و جانشینان هیچ گناهی ندارند زیرا معصوم و پاک هستند .
حضرت زهرا علیها السلام و امیرالمؤمنین علیه السلام و یازده فرزند بزرگوار این دو انسان کامل و دریاهای بی کران معارف ، در همۀ احتجاجات و بحث های استوارشان با مخالفین و معاندین به عصمت و طهارت و پاکی خود از همۀ آلودگی های پیدا و پنهان و اینکه به این خاطر حجّت خدا در همۀ شؤون بر همۀ انسان ها تا روز قیامت هستند ، استدلال کرده اند و خود را از بندگان مُخلص خدا که هوای نفس و شیطان و علل گناه هیچ راهی به آنان ندارد ، معرفی نموده اند .
ص:222
پاک بودن وجود اهل بیت علیهم السلام از عیوب و نقایص و آراسته بودنشان به صفات مثبتی که در وجودشان در حد اکمل و اتمّ بود ، سبب محبوبیت آنان نزد خداست .
خدا در قرآن آنان را به برترین صفت که مایه و پایۀ همۀ صفات مثبت می باشد و آن عبارت از طهارت و پاکی همه جانبه است ، ستوده ، طهارتی که علت رسیدن آنان به حقایق کتاب مکنون است ،
« لاٰ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ » (1).
جز پاک شدگان [ از هر نوع آلودگی ] به [ حقایق و اسرار و لطایف ] آن دسترسی ندارند .
آنان به خاطر رسیدن به حقایق کتاب مکنون آگاه به همۀ هستی و عامل به همۀ واقعیت ها و انجام دهندۀ همۀ احکام و فرمان های حق و خیر محض اند . این ویژگی ها و صفات نشان دهندۀ این است که آن بزرگواران همان مخلصان هستند که تحت تربیت مستقیم خدا و ربوبیّت ذات او پرورده شده ، به عنوان منتخبان خاص خدا مطرح اند .
طهارت ذات و مقام مسّ کتاب مکنون و عامل بودن به خواسته های
ص:223
حق ، آنان را مرضی خدا و محبوب حق نموده است .
« . . . وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ » (1).
. . . و کسانی که خود را [ با پذیرش انواع پاکی ها از همۀ آلودگی ها ] پاکیزه می کنند دوست دارد .
همۀ صفات مثبت آنان جلوۀ طهارت ذات ایشان است مانند عدالت و قسط ، توکل و صبر ، ایمان و یقین ، توبه و انابه ، جهاد و کوشش ، ایثار و گذشت و . . . که این همه سبب شده که آن بزرگواران در حدّ اعلای محبوبیت نزد خدا قرار گیرند و در یک کلمه ، محبوب ترین موجودات و مخلوقات نزد خدا باشند .
« . . . إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ التَّوّٰابِینَ . . . » (2).
. . . یقیناً خدا کسانی را که بسیار توبه می کنند دوست دارد . . .
«. . . إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ » (3).
. . . یقیناً خدا عدالت پیشگان را دوست دارد .
« . . . إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ » (4).
. . . یقیناً خدا توکل کنندگان را دوست دارد .
پس معیار محبوبیت ، طهارت ذات و پاکی عقل و قلب و روح و روان و اخلاق و عمل است .
طهارت همه جانبۀ اهل بیت علیهم السلام «. . . وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » (5) با توجه
ص:224
مستقیم حق و تلاش و کوشش آن بزرگواران برای آنان حاصل شده و آنان را جزء مخلصان قرار داده است .
اهل بیت علیهم السلام به خاطر آنکه محبوب ترین مخلوق نزد حق بودند ، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله هم محبوب ترین خلق بودند زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله جز آنچه خدا دوست می دارد ، دوست نمی داشت . تولّی و تبرّای پیامبر صلی الله علیه و آله همان تولّی و تبرّای خدا است ، دوستی و محبت پیامبر صلی الله علیه و آله همان دوستی و محبت خدا است ، بنابراین محبوب ترین مخلوق بودنِ اهل بیت علیهم السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله نیز نشان دیگری از این حقیقت است که اهل بیت علیهم السلام محبوب ترین مخلوق نزد خدا هستند .
از ام سلمه روایت شده که روزی پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بود ، فاطمه علیها السلام دیگچه ای آورد که در آن کاچی بود، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: علی و دو پسرش کجایند؟ فاطمه علیها السلام گفت : در خانه ، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : آنان را برای حضور نزد من دعوت کن .
علی و حسن و حسین
اهل بیت علیهم السلام در حالی که پیش روی او قرار داشتند و فاطمه علیها السلام پیشاپیش آنان در حرکت بود ، به جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند . پیامبر صلی الله علیه و آله هنگامی که آنان را دید ، عبای خیبری خود را که بر بستر بود برداشت و خود را به همراه علی و حسن و حسین و فاطمه
اهل بیت علیهم السلام با آن پوشانیده ، گفت : خدایا ! اینان اهل بیت من و محبوب ترین مردم نزد من هستند پس هرگونه پلیدی را از آنان دور کن و به طور کامل پاکشان ساز ؛ در
ص:225
این هنگام خدا این آیه را نازل کرد (1) :
« . . . إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » (2).
. . . جز این نیست که خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت علیهم السلام [ که به روایت شیعه و سنی محمّد ، علی ، فاطمه ، حسن و حسین علیهم السلام اند ] برطرف نماید و شما را چنان که شایسته است [ از همۀ گناهان و معاصی ] پاک و پاکیزه گرداند .
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید :
أتیٰ رَجُلٌ إلی النبی صلی الله علیه و آله فَقالَ : یا رَسُولَ اللّهِ ، أیُّ الْخَلْقِ أحَبُّ إلَیْکَ ؟ فَقالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله - وَأنا إلیٰ جَنْبِهِ - هٰذا وَإبْناهُ وأمُّهُما ، هُمْ مِنِّی وَأنَا مِنْهُمْ ، وَهُمْ مَعی فِی الجَنَّةِ هٰکذا - وَجَمَع بَیْنَ إصْبَعَیْهِ - (3) .
مردی نزد پیامبر آمد و گفت : ای رسول خدا ! چه کسی نزد تو محبوب تر است ؟ پیامبر - در حالی که من در کنارش بودم - فرمود : این و دو فرزندش و مادر فرزندانش ، آنان از من هستند و من از آنان ، اینان در بهشت با من چنین اند و دو انگشتش را به یکدیگر متصل کرد .
بی تردید هرکس بخواهد به این مقام برسد یعنی محبوب حق شود باید
ص:226
بکوشد تا در سایۀ ربوبیّت خدا و پیامبر و اهل بی
اهل بیت علیهم السلام به طهارت باطن و طهارت اخلاق و عمل دست یابد چنان که در قرآن مجید به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمان می دهد به امت بگو :
« إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّٰهُ . . . » (1).
بگو : اگر خدا را دوست دارید پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است . . .
و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که به فرمودۀ خدا پیروی و اطاعتش و عمل به فرمان ها و اوامرش سبب محبوبیت نزد خداست ، اکیداً به امت دستور می دهد که به اهل بیت علیهم السلام عشق ورزند و آنان را از صمیم دل دوست داشته باشند و در همۀ شؤون مطیع اهل بیت علیهم السلام باشند تا به مقام محبوبیت نزد خدا دست یابند .
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
أَحِبُّوا اللّهَ لِمٰا یَغْذُوکُمْ من نِعَمِهِ ، وَأَحِبُّونِی بِحُبِّ الله ، وَأَحِبُّوا أهلَ بَیْتِی لِحُبِّی (2) .
خدا را به سبب نعمت هایش که به شما عنایت می کند دوست بدارید ، و به من به خاطر خدا محبت ورزید و اهل بیتم را برای من دوست داشته باشید .
ص:227
و در روایتی بسیار مهم فرمود :
مَنْ سَرَّهُ أنْ یَحْییٰ حَیٰاتِی ، وَیَمُوتَ مَمَاتِی ، وَیَسْکُنَ جَنَّةَ عَدْنٍ غَرَسَهٰا رَبّیْ ، فَلْیُوٰالِ عَلِیّاً مِنْ بَعْدِی وَلْیُوٰالِ وَلِیَّهُ وَلْیَقْتَدِ بِالأَئمَّةِ مِنْ بَعْدِی ، فَانَّهُمْ عِتْرَتِی ، خُلِقُوا مِنْ طِیْنَتِی ، رُزِقُوا فَهْماً وَعِلْمَاً وَوَیْلٌ لِلْمُکَذِبّینَ بِفَضْلِهِمْ ، القٰاطِعِینَ فِیهِمْ صِلَتی ، لا أَنالَهُمْ شَفٰاعَتِی (1) .
هر کس خوش آید که مانند من زندگی کند و مانند من از دنیا برود و در اقامتگاه دائم بهشت جاویدی که پروردگارم آن را کاشته است ساکن گردد ، واجب است پس از من علی را دوست بدارد و دوست او را نیز دوست بدارد و به امامان پس از من اقتدا کند چون آنان عترت من اند و از طینت من به وجود آمده اند و به آنان فهم دانش روزی داده اند . وای بر آن گروه از امّت من که برتری ایشان را انکار کنند و حرمت خویشی من با آنان را حفظ نکنند ، خدا شفاعتم را نصیب آنان نکند .
انسان اگر بخواهد محبوب خدای سبحان شود ، باید از اهل بیت علیهم السلام - که در رأس آنان پیامبر صلی الله علیه و آله است - پیروی کند ، این پیروی به تدریج انسان را در حدّ سعۀ وجودی اش به طهارت معنوی می رساند و در نتیجه محبوب خدا می شود و به جایی می رسد که همۀ حرکات و سکنات و منش و روش و اخلاق و عملش در حوزۀ جاذبۀ حق قرار می گیرد و محبوب خدا می شود .
رسیدن به این مقام فقط از طریق اهل بیت علیهم السلام امکان پذیر است چون آنان دانا به همۀ راه ها و چاه ها هستند ، هم صراط شناس و هم صراط رو
ص:228
می باشند بلکه وجودشان صراط است و از این جهت بهترین راهنمای سالکان کوی حبیب اند .
معیار محبوبیت نزد خدا ، این انسان های کامل اند که حبیب اللّه و احباء و اولیا هستند و به ما فرمان داده اند تا خود را با آنان بسنجیم تا معلوم شود محبوب حق یا مبغوض اوییم و به عبارت دیگر ، چون مستقیماً به خدا دسترسی نداریم به مظاهر او که نزد ما هستند یعنی پیامبر و اهل بیتش - که حبیب اللّه و خلفای اویند و حجّت بالغۀ حق می باشند - دسترسی داریم پس باید افکار و نیّات و اخلاق و اعمال خود را با آنان بسنجیم ، آنگاه به این حقیقت آگاه شویم که هرکس مطابق و هماهنگ با سیرۀ باطنی و ظاهری آنان است محبوب خدا و گرنه مورد خشم اوست .
در هر صورت اهل بیت علیهم السلام ذواتی هستند که ذاتشان محبوب خداست و هرکس بخواهد به محبوبیت خدا برسد باید به آنان اقتدا کند و آنان را وسیله میان خود و خدا قرار دهد و بداند که توسل حقیقی و وسیله قرار دادن آنان به این است که آنان و فرهنگ پاکشان را باور داشته باشد و به آن عمل کند ،
فَإنَّکُمْ وَسیلَتی إلَی اللّهِ ، وَبِحُبِّکُمْ وَبِقُرْبِکُمْ أرْجُو نَجاةً مِنَ اللّهِ (1) .
شما ای اهل بیت ! به راستی وسیلۀ ما به سوی خدا هستید و به محبت شما و قرب و منزلت شما امید رهایی و نجات از سوی خدا داریم .
این در صورتی است که واقعاً ذات خود را چنان کنیم که محبت آنان در دل و جان ما ریشه بدواند و اقتدا به آنان ، سیره و روش حقیقی ما گردد که این گونه شدن ، مزد رسالت و راه رسیدن به حق و قرار گرفتن در مدار
ص:229
محبوبیت نزد اوست چنان که قرآن می فرماید :
« قُلْ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلیٰ رَبِّهِ سَبِیلاً » (1).
بگو : من از شما [ در برابر تبلیغ دین هیچ ] پاداشی نمی خواهم ، جز اینکه هر که بخواهد [ می تواند از برکت هدایت من ] راهی به سوی پروردگارش بگیرد .
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید : تنها چیزی که انسان را به بهشت می برد ، اخلاص در توحید و گفتن « لا إله إلا اللّه » است . اخلاص در توحید آن است که به همۀ احکام الهی عمل شود و توحید مانع از ارتکاب گناه گردد و در محبت و اقتدا به اهل بیت علیهم السلام کوتاهی نشود . وقتی از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند : اخلاص این کلمه « لا اله الّا اللّه » چیست ؟ فرمود : عمل کردن به آنچه من به آن مبعوث شده ام و محبت اهل بیتم ؛ گفتند : محبت اهل بی
اهل بیت علیهم السلام شما و پذیرش ولایت ، جزء این کلمه است چنانکه باید باشد ؟ فرمود : آری (2) .
و در حدیث سلسلة الذهب همین مطلب از قول حضرت امام رضا علیه السلام به نحو دیگری بیان شده است :
کَلِمَةُ لاٰ إلٰهَ إلّااللّهُ حِصْنِی ، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أمِنَ مِنْ عَذابِی ، بِشَرطِهَا وَشُروطِهَا وَأنا مِن شُرُوطِها (3) .
توحید ، دژ من است و هرکس در دژ من وارد شود از عذاب من ایمن شده
ص:230
ولی به شرط آن و شروطش و ولایت و محبت من از شروط آن است .
بنابراین اگر کسی ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام را نداشت ، در حقیقت اخلاص را همراه توحید نکرده و این توحید رفته رفته از باطنش رخت برمی بندد و بی تردید در آخرت بدون توحید محشور می شود .
اگر کسی در مرحلۀ توحید و اخلاص به مقام ولایت اللّهی رسید و ولی اللّه شد در حقیقت مظهر « هو الولی » شده ، در همۀ شؤون موحّد کامل می شود و احترام به او و اوامرش ، احترام به خدای سبحان خواهد بود ،
« إِنَّ الَّذِینَ یُبٰایِعُونَکَ إِنَّمٰا یُبٰایِعُونَ اللّٰهَ . . . » (1).
به یقین کسانی که با تو بیعت می کنند ، جز این نیست که با خدا بیعت می کنند . . .
و همه مسؤول و موظف هستند نسبت به او مطیع باشند . اوست که می تواند از مقام میانجی بردن و شفاعت برخوردار باشد چون به حدّی رسیده که رضای او رضای خدا و رضای خدا رضای اوست . خدای سبحان به رضای پیامبر و اهل بیتش بسیار اهمیت می دهد تا جایی که در قرآن می فرماید :
« . . . فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضٰاهٰا . . . » (2).
. . . پس یقیناً تو را به سوی قبله ای که آن را بپسندی برمی گردانیم . . .
چون رضای پیامبر و اهل بیت ، رضای خداست و مضمون و مفهوم واقعی
ص:231
« رضی الله رضانا أهل البیت » (1) ، زبان حال اهل بی
اهل بیت علیهم السلام است زیرا آنان در مقام رضا نیز اهل توحیدند یعنی نمی پسندند مگر آنچه را خدا بپسندد و هرگز رضای نفس خود و دیگران را نمی طلبند بلکه فقط رضای خدا را می خواهند ، از این رو تسلیم محض اند پس بر دیگران واجب است با اقتدا به آنان و محبت به ایشان رضای آنان که رضای خداست را جلب کنند .
به راستی سالک کوی دوست باید در همۀ شؤون زندگی خویش از آنان پیروی کند ، هرکس به اندازۀ سعۀ وجودی و توانایی و استعدادش باید خود را از ولایت آنان بهره مند سازد و به مقامات عالی انسانی برساند .
حضرت حق در قرآن مجید سیره و روش آنان را برای ما تشریح کرده است و در بسیاری از آیات به صراحت و یا کنایه خصوصیات اخلاقی و عملی آنان را به ما نشان داده تا ما از آن بهره مند شویم و برای اینکه این دستورها روش های عینی و واقعی باشد - نه کلّی گویی و نه ارائۀ رهنمودهای علمی - به جزئیات زندگی آنان اشاره می کند و جزء به جزء حرکات و سکنات و افکار و نیّاتشان را بیان می نماید تا الگوهای عملی را پیش روی خود داشته باشیم ، به عنوان نمونه می فرماید :
« إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ . . . » (2).
یقیناً کسانی که ایمان آورده و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند . . .
و «إِنَّمٰا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّٰهِ لاٰ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزٰاءً وَ لاٰ شُکُوراً » (3).
[ و می گویند : ] ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می کنیم
ص:232
و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم .
و «. . . إِنَّ صَلاٰتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتِی لِلّٰهِ . . . » (1).
. . . یقیناً نماز و عبادتم و زندگی کردن و مرگم برای خدا پروردگار جهانیان است . . .
ص:233
رحمت ، به معنای عطوفت و گذشت و مهربانی و بخشایش و رقّت قلب و مهرورزی است .
رحمت ، در قرآن مجید همراه با معانی و مفاهیم و مصادیق گوناگونی آمده است که توجه به آن لازم و درکش واجب و زمینه سازی برای به دست آوردنش تکلیف شرعی است .
رحمت ، حقیقتی الهی و واقعیتی ربانی و صفتی بی نهایت از اوصاف حق و متحد با ذات حضرت ذوالجلال است و با جلوه های گوناگونی در عرصۀ هستی و خیمۀ حیات موجودات و به ویژه انسان رخ می نماید .
همۀ جهان و جهانیان ، همۀ عناصر و موجودات ، همۀ مخلوقات پیدا و پنهان ، همۀ ذرات عوالم وجود ؛ جلوه ای از رحمت رحمانیه و رحیمیه و رشحه ای از مهربانی و مهرورزی و عطوفت و بخشایش و عطا و احسان خداست .
قرآن مجید رحمت و آثارش را در بسیاری از آیات مطرح کرده است که برای نمونه به بخشی از آن آیات اشاره می شود :
1 - قرآن کریم ، نبوت و رسالت را که مایۀ رشد و کمال مردم و سبب
ص:234
رهایی آنان از مشکلات دنیا و عذاب آخرت است ؛ رحمت خدا می داند که خدا هر که را بخواهد به آن اختصاص می دهد و این مقام با عظمت را از افق وجودش به خاطر شایستگی و لیاقتش طلوع می دهد و او را در سایۀ این مقام مأمور ابلاغ وحی و هدایت مردم می کند ،
« . . . وَ اللّٰهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اللّٰهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ » (1).
. . . خدا هرکه را بخواهد به رحمت خود اختصاص می دهد و خدا دارای فضل بزرگی است .
2 - قرآن مبین ، آسان گیری بعضی از تکالیف و وظایف به خصوص در فصل قصاص و دیات را رحمتی از سوی خدا نسبت به جامعه می داند :
« . . . ذٰلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ . . . » (2).
. . . این [ حکم ] تخفیف و رحمتی است از سوی پروردگارتان . . .
3 - قرآن شریف ، اخلاق حسنه و نرم خویی و رفق و مدارا را جلوۀ رحمت خدا در عرصۀ هستی انسان به شمار آورده است :
« فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ . . . » (3).
[ ای پیامبر ! ] پس به مهر و رحمتی از سوی خدا با آنان نرم خوی شدی . . .
4 - قرآن مجید ، دفع عذاب و رهایی از آن را در قیامت از کسانی که شایستۀ رهایی هستند رحمت خدا می داند :
ص:235
«مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذٰلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ » (1).
هر کس در آن روز عذاب از او برگردانده شود ، قطعاً خدا به او رحم کرده ، و آن است کامیابی آشکار .
5 - قرآن مجید ، اعتقاد و توجه به رحمت حق را برای گناهکار مایۀ تشویق و ترغیب به توبه می داند و به پیامبر صلی الله علیه و آله اعلام می کند که به مردم اطمینان دهد خدا رحمت را بر خود واجب نموده ، بنابراین کسی که از روی جهالت و نادانی مرتکب زشتی شده سپس از زشتی دست برداشته و توبه کرده و مفاسدش را اصلاح نموده است ، مورد آمرزش و رحمت قرار می گیرد ، زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است ،
« وَ إِذٰا جٰاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیٰاتِنٰا فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلیٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهٰالَةٍ ثُمَّ تٰابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ » (2).
و هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان می آورند به نزد تو آیند ، بگو :
سلام بر شما ، پروردگارتان رحمت را بر خود لازم و مقرّر کرده بنابراین هر کس از شما به نادانی کار زشتی مرتکب شود سپس بعد از آن توبه کند و [ مفاسد خود را ] اصلاح نماید [ مشمول آمرزش و رحمت خدا شود ] زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .
6 - قرآن ، در بسیاری از آیات الهی به عنوان رحمت خدا بر بندگان معرفی شده است از جمله ،
ص:236
«. . . فَقَدْ جٰاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ . . . » (1).
. . . اینک برهانی آشکار و هدایت و رحمتی از سوی پروردگارتان برای شما آمد . . .
7 - قرآن ، در بسیاری از آیات به مردم اعلام می کند که اگر رحمت حق را نخواهید یا خود را در معرض رحمت خدا قرار ندهید یا رحمت خدا شما را فرا نگیرد ، سرمایۀ وجودتان تباه می شود و همۀ موجودیت و هویّت و اعمالتان بر باد می رود و به خسارت ابدی و هلاکت سرمدی دچار می شوید ،
« . . . فَلَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخٰاسِرِینَ » (2).
. . . و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود قطعاً از زیانکاران بودید .
8 - قرآن که هدایتگر همگان به حقایق الهی و ارزش های معنوی است ، رحمت خدا را بی سبب و بدون دلیل شامل حال کسی نمی داند بلکه رحمت را که مایۀ نجات و سرمایۀ سعادت و سبب ورود در بهشت است ، ویژۀ نیکوکاران و دارندگان عمل صالح می داند ،
« . . . إِنَّ رَحْمَتَ اللّٰهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ » (3).
. . . که یقیناً رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است .
9 - قرآن مجید ، رحمت خدا را در دنیا عامل نجات از مشکلات و سختی ها و رهایی از چنگ دشمنان و ستم ستمکاران به شمار می آورد ،
« فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّٰا وَ قَطَعْنٰا دٰابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا
ص:237
بِآیٰاتِنٰا . . . » (1) .
پس [ هنگام نزول عذاب ] او و کسانی را که همراهش بودند به رحمتی از سوی خود نجات دادیم و بنیاد آنان که آیات ما را تکذیب کردند و مؤمن نبودند ، برکندیم . . .
10 - قرآن حکیم ، سعۀ وجودی و شرح صدر و گستردگی باطن و روح را که مایۀ تجلّی فیوضات الهی در انسان است ، رحمت خدا می داند :
« فَوَجَدٰا عَبْداً مِنْ عِبٰادِنٰا آتَیْنٰاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنٰا وَ عَلَّمْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا عِلْماً » (2).
پس بنده ای از بندگان ما را یافتند که او را از نزد خود رحمتی داده و از پیشگاه خود دانشی ویژه به او آموخته بودیم .
11 - قرآن مجید ، وجود مقدس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را رحمت بر همۀ جهانیان می داند ،
« وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ » (3).
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم .
12 - قرآن کریم ، زنده شدن زمین پس از مردگی اش به وسیلۀ نسیم بهار که سبب روییده شدن انواع گیاهان ، و نباتات و پدید شدن گل های گوناگون و به حرکت آمدن درختان و سبزی و خرّمی دنیاست را از آثار رحمت خدا به شمار آورده است ،
« فَانْظُرْ إِلیٰ آثٰارِ رَحْمَتِ اللّٰهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا إِنَّ ذٰلِکَ
ص:238
لَمُحْیِ الْمَوْتیٰ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ » (1) .
پس با تأمل به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مردگی اش زنده می کند ، بی تردید این [ خدای قدرتمند ] زنده کنندۀ مردگان است و او بر هر کاری تواناست .
13 - قرآن ، رحمت خدا را که در هر موجودی به صورتی جلوه می کند ؛ نسبت به همۀ موجودات فراگیر می داند و چیزی را که اگر چه از شدّت کوچکی و ریزی با قوی ترین دستگاه های علمی دیده نشود ، بیرون از دایرۀ رحمت به حساب نمی آورد و در این زمینه استثنایی وجود ندارد ،
« . . . وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ . . . » (2).
. . . و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است . . .
14 - قرآن کریم ، نا امیدی از رحمت خدا را از ویژگی های کافران به شمار آورده است ،
« . . . إِنَّهُ لاٰ یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّٰهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکٰافِرُونَ » (3).
. . . بدرستیکه جز مردم کافر از رحمت خدا مأیوس نمی شوند .
15 - قرآن مجید ، رحمت خدا را برای همۀ مردم از ثروت و مال و مقام و منال ، بهتر می داند بنابراین اگر به جای صرف عمر در به دست آوردن ثروت و مال بیش از اندازۀ لازم در به دست آوردن رحمت خدا از طریق کسب ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه بکوشند ، برای آنان بدون تردید بهتر است ،
ص:239
«. . . وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ » (1).
. . . و رحمت پروردگارت از آنچه آنان جمع می کنند ، بهتر است .
با توجه به این آیات و نمونه هایی از این قبیل ، باید در کمال یقین و باور اعتراف کرد که چیزی در این عرصه گاه هستی و در خزانۀ مملکت سلطانِ وجود ، بهتر و برتر و پربهاتر از رحمت الهی نیست و بر پایۀ معارف بلند آسمانی و ملکوتی ، معدن این رحمت در این جهان و در آن جهان اهل بی
اهل بیت علیهم السلام هستند چنان که حضرت هادی علیه السلام - که خود از اهل بیت علیهم السلام و دارای مقام والای عصمت است و سخن جز به حق نمی گوید - در زیارت جامعه ، اهل بیت علیهم السلام را جایگاه و معدن رحمت یاد می کند :
مَعْدِنُ الرَّحْمَةِ (2) .
بنابراین اگر کسی بخواهد از خسارت و بر باد رفتن سرمایۀ وجود در امان بماند و عذاب الهی در قیامت از او دفع شود و با آسان گیری و مسامحۀ حق روبرو گردد و به اخلاق حسنه آراسته شود و به مدار توبه راه یابد و از قرآن مجید بهرۀ کامل ببرد و محسن و نیکوکار گردد و راه نجات به رویش باز شود و سعۀ وجودی و شرح صدر پیدا کند و از نبوت رسول اسلام صلی الله علیه و آله بهره مند گردد و آلوده به نا امیدی و یأس نشود و به خیر برتر و بهتر برسد ، باید در سایۀ معرفت و شناخت اهل بیت
اهل بیت علیهم السلام و در مدار عمل به فرهنگ آنان و در
ص:240
عرصۀ عشق و محبت و دوستی ایشان و توسل به آنان - که عبارت از اطاعت و پیروی از آن بزرگواران است - قرار بگیرد تا همۀ آنچه را در آن آیات مطرح است به دست آورد و نهایتاً در هدایت و عنایت و لطف و رحمت ویژۀ حق غرق شود و گوی سعادت دنیا و آخرت را به چنگ آورد و خیر ابدی و پیروزی سرمدی و رستگاری همیشگی را ویژۀ خود نماید .
سفارش های مکرر پیامبر صلی الله علیه و آله در طول بیست و سه سال عمر رسالت و نبوتش نسبت به اهل بیت علیهم السلام به خاطر این بود که پس از وی بدون آنان درک مفاهیم و حقایق قرآن برای مردم میسّر نیست و جز از طریق آنان ، اسلام راستین و صراط مستقیم برای کسی به دست نمی آید و راهی برای رسیدن به رحمت خدا و آثارش در دنیا و آخرت جز از طریق معرفت به آنان و پیروی و اطاعت از ایشان برای کسی مقدور نمی باشد .
از زید بن ارقم - که از راویان قابل اعتماد اهل سنت است - در کتاب های مهم اهل تسنن روایت شده :
قامَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یوماً فِیْنٰا خَطِیْباً بِمٰاءٍ یُدعیٰ خُمّاً ، بَیْنَ مَکَّةَ والمدینةِ ، فَحَمِدَ اللّهَ واثنیٰ علیه ، وَوَعَظَ وذکَّرَ ثُمَّ قال : أَمّٰا بَعْدُ ، ألا أَیُّها الناسُ فانّما أَنٰا بَشَرٌ یُوشَکُ أَن یَأتِیَ رَسُولُ ربّی فَاُجِیْبُ وَأَنٰا تٰارکٌ فِیْکُمُ الثَّقَلَیْنِ أوّلُهُمٰا کِتابُ اللّهِ ، فِیْهِ الْهُدیٰ والنورُ ، فَخُذُوا بِکِتٰابِ اللّهِ واسْتَمْسِکُوا به .
فَحَثَّ عَلیٰ کِتٰابِ اللّهِ ورغَّبَ فِیْهِ ، ثُمَّ قالَ وأهلَ بَیْتِی ، اذَکِّرُکُمُ اللّهَ فی أهْلِ بَیْتِی ، أُذَکِّرُکُمُ اللّهَ فی أهلِ بَیْتِی ، اذِّکرُکُم اللّهَ فی أهْلِ بَیْتِی (1) .
ص:241
رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی در میان ما در کنار آب گیری که خمّ نامیده می شود و میان مکه و مدینه است به خطبه خواندن برخاست و پروردگار را سپاس گفت و موعظه کرد و پند داد و سپس فرمود : اما بعد ای مردم ! آگاه باشید من هم بشری هستم که به زودی پیک پروردگارم نزد من خواهد آمد و من هم پاسخش را خواهم گفت . من در میان شما دو چیز سنگین و با ارزش به یادگار می گذارم ، یکی از آن دو کتاب خداست که در آن هدایت و نور است ، پس کتاب خدا را برای عمل فرا گیرید و به آن چنگ زنید ، پیامبر در این بخش از سخن بر کتاب خدا ترغیب فرمود و تشویق نمود و سپس گفت : و اهل بیتم ، خدا را در حق اهل بیتم به یاد شما می آورم ، خدا را در حق اهل بیتم به یاد شما می آورم ، خدا را در حق اهل بیتم به یاد شما می آورم !
اهل بیت علیهم السلام معدن رحمت اند و هرکس با معرفت و آگاهی و شناخت و بصیرت متمسک به آنان شود و در عین عشق ورزی به آنان به اطاعت و پیروی از آن بزرگواران برخیزد ، بی تردید در زمان حیات و هنگام احتضار و هنگام برزخ و در زمان قیامت از رحمت خدا و عنایت و لطف آنان بهره مند خواهد شد .
امام محمّد باقر علیه السلام می فرماید :
إنَّما أحَدُکُمْ حینَ یَبْلُغُ نَفَسُهُ هٰهُنا ، یَنْزِلْ عَلَیْهِ مَلَکُ الْمَوْتِ فَیَقُولُ : أمّا ما کُنْتَ تَرْجُو فَقَدْ أُعطِیْتَهُ ، وَأمّا ما کُنْتَ تَخافُهُ فَقَدْ أمِنْتَ مِنْهُ ، وَیَفتَحُ لَهُ بابٌ إلی مَنْزِلِهِ مِنَ الجَنَّةِ ، وَیقُال لَهُ : انْظُر إلی مَسْکَنِکَ فِی الجَنَّةِ ، وَانْظُرْ هذا رَسُولُ اللّهِ وَعلیٌ وَالحَسَنُ والحسینُ
اهل بیت علیهم السلام
، رفقاؤک ، وهو قول اللّه :
ص:242
«اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْریٰ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ فِی الْآخِرَةِ . . . » (1). (2)حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمود : فقط از شما شیعیان هنگامی که نفسش به گلویش رسید ملک الموت بر او فرود می آید و می گوید آنچه را امید می بردی به تو اعطا شد و آنچه را از آن می ترسیدی نسبت به آن امان و ایمنی یافتی و دری از بهشت به سوی مسکنش باز می کند و به او گفته می شود : به مسکنت در بهشت نگاه کن و بنگر این رسول خدا و علی و حسن و حسین دوستانت هستند و این است گفتار خدا :
همانان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند . * آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است [ در دنیا به وسیلۀ وحی و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان ] .
حارث همدانی می گوید : وارد بر امیرالمؤمنین علیه السلام شدم ، حضرت فرمود : چه چیزی تو را به سوی من آورد ؟ گفتم : محبت و عشقی که به تو دارم ای امیرمؤمنان ! حضرت فرمود : ای حارث ! آیا عاشق منی ؟ گفتم :
آری ، به خدا سوگند ای امیرمؤمنان ! فرمود : آگاه باش چون نفست به حلقومت رسد ، مرا آن گونه که دوست داری می بینی و اگر مرا ببینی در حالی که مردمانی را از حوض کوثر می رانم و طرد می کنم چون راندن شتر بیگانه ، همانا مرا آن گونه که دوست داری می بینی و اگر مرا ببینی در حالی که با لوای حمد پیشاپیش رسول خدا بر صراط می گذرم بی تردید مرا
ص:243
آن گونه که دوست داری می بینی (1) .
علاء از محمّد که یکی از اصحاب حضرت امام محمّد باقر علیه السلام است نقل می کند که محمّد گفت : از حضرت باقر شنیدم می فرمود :
اتقُوا اللّهَ ، واستعینُوا علی ما أَنْتُم عَلَیْهِ بِالْوَرَعِ والْإِجْتِهٰادِ فی طٰاعَةِ اللّهِ ، فَإِنَّ أَشَدَّ مٰا یَکُونُ أَحَدُکُم إِغْتِبٰاطاً بمٰا هُوَ عَلَیْهِ ، لَوْ قَدْ صٰارَ فی حَدِّ الآخِرَةِ وانْقَطَعَتْ الدُّنْیٰا عَنْهُ ، فإِذٰا کٰانَ فی ذلِکَ الْحَدِّ عَرَفَ أَنَّهُ قَدْ اسْتَقْبَلَ النَّعِیْمَ وَالْکَرٰامَةَ مِنَ اللّهِ ، والْبُشْریٰ بِالْجَنَّةِ ، وَأَمِنَ مِمَّنْ کٰانَ یَخٰافُ ، وَأَیْقَنَ أَنَّ الَّذی کٰانَ عَلَیْهِ هُوَ الْحَقُّ ، وَأَنَّ مَنْ خٰالَفَ دِیْنَهُ عَلیٰ بٰاطِلٍ هٰالِکٌ (2) .
تقوای الهی پیشه کنید و بر حفظ تشیع خود که آیین حق است از ورع و کوشش در طاعت خدا یاری بجویید ، برترین چیزی که از نظر رفاه و خوشی یکی از شما را می باشد به خاطر آیین حقّی که بر آن است ، این است که چون در مرز آخرت قرار گیرد و دنیا از او قطع شود پس در این مرز می فهمد که با نعیم و کرامت از سوی خدا و مژده به بهشت روبرو می شود و از آنچه می ترسید ایمنی می یابد و باور می کند آن دینی که بر آن بود ، حق است و آنکه دینش مخالف دین اهل بیت است بر باطل و اهل هلاکت است .
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
والَّذی نَفْسِی بِیَدِه ، لٰاتُفٰارِقُ رُوحُ جَسَدٍ صٰاحِبَهٰا حَتّیٰ تَأکُلَ مِنْ ثِمٰارِ
ص:244
الجَنَّةِ ، أَوْ مِنْ شَجَرَةِ الزَّقُّومِ ، وَحیْنَ تَریٰ مَلکَ الْمَوْتِ تَرٰانِی وَتَریٰ عَلِیّاً وَفٰاطِمَةَ وَحَسَناً وَحُسَیْناً
اهل بیت علیهم السلام
، فَإِنْ کٰانَ یُحِبُّنٰا قُلْتُ : یٰا مَلکَ الْمَوْتِ ، إِرْفقْ بِهِ إِنَّهُ کٰانَ یُحِبُّنی ویُحِبُّ أهلَ بَیتِی ، وَإِنْ کٰانَ یُبْغِضُنٰا قُلْتُ : یٰا مَلکَ الْمَوْتِ ، شَدِّدْ عَلَیْهِ ، انَّهُ کٰانَ یُبْغِضُنِی وَیُبْغَضُ أَهْلَ بَیْتِی (1) .
سوگند به کسی که جانم به دست اوست ، روح بدنی از صاحبش جدا نمی شود مگر اینکه از میوه های بهشت یا از درخت زقوم بخورد و هنگامی که ملک الموت را ببیند مرا و علی و فاطمه و حسن و حسین
اهل بیت علیهم السلام را می بیند پس اگر محبّ ما باشد به ملک الموت می گویم : با او مدارا کن ، زیرا او مرا و اهل بیتم را دوست داشت و اگر دشمن ما باشد به ملک الموت می گویم : به او سخت بگیر زیرا او دشمن من و اهل بیتم بود .
سدیر صیرفی در حدیثی بسیار مهم روایت می کند که به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام گفتم : فدایت شوم ، مؤمن از قبض روحش ناخشنود است ؟ فرمود :
نه ، به خدا سوگند ! زیرا زمانی که ملک الموت برای قبض روحش می آید بی تابی می کند پس ملک الموت به او می گوید : ای دوست خدا بی تابی مکن ! سوگند به کسی که محمّد را به رسالت فرستاد من به تو از پدر مهربان ، که بر بالینت آید نیکوکارتر و مهربان ترم ، دو دیده ات را بگشا و ببین !
در ادامه حضرت فرمود :
رسول خدا و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و امامان از
ص:245
نسلشان را نزد خود مجسم می بیند پس به او می گویند : این پیامبر خدا و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین دوستانت هستند . پس دو دیده اش را باز می کند و نظر می نماید پس ندا دهنده ای روحش را از جانب رب العزه ندا می کند و می گوید : ای روحی که به محمّد و اهل بیتش آرامش یافتی ! به سوی پروردگارت در حالی که به ولایت آنان خشنودی و به پاداشِ خشنودت داشته اند باز گرد پس در بندگانم یعنی محمّد و اهل بیتش در آی و در بهشتم وارد شو ، پس چیزی نزد او محبوب تر از بیرون رفتن روح از بدنش به آرامی و ملحق شدن به منادی حق نیست (1) .
دانشمند مشهور و فیلسوف معروف آقای حسین علی راشد که در قبول امور معنوی و کرامات و مکاشفات دقت نظر داشت ، با قلم روان و ساده اش دربارۀ زمان احتضار و مرگ پدرش مرحوم آخوند ملا عباس تربتی - که از
ص:246
روحانیان کم نظیر بود - حقایقی را می نویسد که اگر خود شاهد و ناظر آن نبود باورش مشکل بود ، می نویسد :
از جمله چیزهایی که ما ( افراد خانواده ) از او دیدیم و هم چنان برای ما مبهم ماند یکی این است که پدرم در روز یکشنبه 24 مهر ماه سال 1322 هجری شمسی مطابق با 17 شوال سال 1362 هجری قمری در حدود دو ساعت از آفتاب درگذشت ، در حالی که نماز صبحش را هم چنان که خوابیده بود خواند و حالت احتضار بر او دست داد و پایش را به سوی قبله کردند و تا آخرین لحظه هوشیار بود و آهسته کلماتی می گفت مثل اینکه متوجه جان دادن خودش بود و آخرین پرتو روح با کلمۀ « لا إله إلّااللّه » از لبانش برخاست .
درست در روز یکشنبۀ هفتۀ پیش از آن ، بعد از نماز صبح رو به قبله خوابید و عبایش را بر روی چهره اش کشید ، ناگهان مانند آفتابی که از روزنی بر جایی بتابد یا نورافکنی را متوجه جایی گردانند ، روی پیکرش از سر تا پا روشن شد و رنگ چهره اش که به سبب بیماری زرد گشته بود ، شفاف گردید ، چنان که از زیر عبای نازک که بر رخ کشیده بود دیده می شد و تکانی خورد و گفت : سلام علیکم یا رسول اللّه ! شما به دیدن این بندۀ بی مقدار آمدید ؟ پس از آن درست مانند اینکه کسانی یک یک به دیدنش می آیند بر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و یکایک ائمه تا امام دوازدهم سلام می کرد و از آمدن آنان اظهار تشکر می کرد .
پس بر حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام سلام کرد ، سپس بر حضرت زینب علیها السلام سلام کرد و در اینجا خیلی گریست و گفت : بی بی ! من برای شما خیلی گریه کرده ام ، پس بر مادر خودش سلام کرد و گفت : مادر ! از تو ممنونم ، به من شیر پاکی دادی و این حالت تا دو ساعت از آفتاب برآمده دوام داشت پس از
ص:247
آن ، روشنی که بر پیکرش می تابید از بین رفت و به حال عادی برگشت و باز رنگ چهره به همان حالت زردی بیماری عود کرد و درست در یکشنبۀ دیگر در همان دو ساعت حالت احتضار را گذرانید و به آرامی تسلیم گشت .
در یکی از روزهای هفته مابین این دو روز من به ایشان گفتم که ما از پیغمبران و بزرگان چیزهایی به روایت می شنویم و آرزو می کنیم که ای کاش خود ما می بودیم و می فهمیدیم ، اکنون بر شما که نزدیک ترین کس به من هستید چنین حالتی دیده شد ، من دلم می خواهد بفهمم که این چه بود ؟
سکوت کرد و چیزی نگفت ، دوباره و سه باره با عبارت های دیگر تکرار کردم ، باز سکوت کرد ، بار چهارم یا پنجم بود که گفت : اذیتم نکن حسین علی !
گفتم : قصد من این بود که چیزی فهمیده باشم ؛ گفت : من نمی توانم به تو بفهمانم خودت برو بفهم .
این حالت برای من و مادر و برادر و خواهر و عمه ام هم چنان مبهم باقی ماند و تاکنون هم که این مطالب را می نویسم و هم اکنون به اینجا رسیده ام ساعت 9/30 صبح سه شنبه 24 تیر 1354 هجری شمسی و پنجم ماه رجب سال 1395 هجری قمری است چیزی از این موضوع نمی دانم ، فقط می گویم که چنین حالتی دیده شد (1) .
علامۀ کبیر ، مجاهد بزرگ شیخ محمّد مرعی امین انطاکی ( متولد 1314 ق ) در کتاب بسیار با ارزش لماذا اخترت مذهب الشیعة مذهب اهل البیت ( چرا مذهب شیعه مذهب اهل بیت را اختیار و انتخاب نمودم ) می نویسد :
سبب
ص:248
شیعه شدن من و انتخاب مذهب اهل بیت آیۀ ولایت ، آیۀ تطهیر ، آیۀ مباهله ، آیۀ مودّت ، آیۀ صلاة ، آیۀ تبلیغ ، تبریک قوم در غدیر خم به خلافت و ولایت امیرمؤمنان ، حدیث دار ، حدیث ثقلین ، حدیث منزلت ، حدیث سفینه ، حدیث مدینۀ علم ، و روایاتی که جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله را منحصر در دوازده نفر می داند و همۀ این احادیث در کتاب های معتبر اهل سنت هم آمده بود (1) .
وی در پایان کتاب ضمن سرودن اشعاری می گوید : چرا مذهب آل طه را انتخاب کردم و به خاطر دوستی و ولایت آنان با اقوام و خویشانم جنگیدم ، و از وطن پدران و اقوامم و آن زندگی و حیاتی که پر از رفاه و راحتی بود دور شدم ؟ برای اینکه حق را برابر با آیات و روایات در این مذهب یافتم و به این نتیجه رسیدم که خدای کعبه جز آنان را برای پیشوایی نپسندیده، اهل بی
اهل بیت علیهم السلام از نظر شخصیت والاترین و بلندترین مخلوق خدایند و همۀ عزت و مقام به آنان داده شده ، من پس از آگاهیم به حق بودن مذهب اهل بیت علیهم السلام به سخن هیچ یاوه گوی خوار کننده ای توجه نمی کنم ؛ چون برای من ثابت شده که خدا اهل بیت علیهم السلام و مذهبشان را محور حق قرار داده است ، مذهب من تشیع است و این افتخاری بزرگ برای کسی است که حقیقت را نشانه گرفته ، آیا روز قیامت فردی که جز مذهب آل طه را پی گرفته از عذاب و آتش دوزخ رهایی و نجات خواهد داشت ؟
آری (2)، بی تردید معدن رحمت و برکت ، اهل بیت اند و جز با تمسّک به ولایت آنان و پیروی از فرهنگ و مذهب بر حق آن بزرگواران راهی به سوی نجات و جلب رضای حق و کسب رضوان و جنت وجود ندارد .
ص:249
دوستدار اهل بیت علیهم السلام و عاشق عترت طاهره و اقتداگر به ایشان و مطیع و پیرو فرمان هایشان و آنکه در هر موقعیتی از توسل معنوی به آن بزرگواران دست برنمی دارد و جز آنان را پیشوا و امام شایستۀ اطاعت نمی داند ، خوشبختی دنیا و آخرتش را در گرو ولایت آنان می داند ، شایستۀ رحمت واسعۀ الهی می شود و نزول رحمت حق در دنیا و در آخرت بر او واجب می گردد و در همۀ لحظاتش چه در دنیا و چه در برزخ و چه در آخرت از الطاف بی پایان و عنایات بی نهایت حق بهره مند می شود .
ص:250
اگر آسمان ها در جای خود استوارند و زمین بر حالاتی که دارد پایدار است و اگر جهانیان و زمینیان در أمن و أمانند ، همه و همه به یمن وجود این خاندان و بر پایۀ معنویت و نور آنان و التفات و توجه ایشان است چنان که خود بارها به این حقیقت اشاره کرده اند البته این را جز قلوب اهل ایمان و دل صالحان و باطن شایستگان باور ندارد . حضرت امام محمّد باقر علیه السلام از این حقیقت چنین یاد می کند :
إنَّ رَسُولَ اللّهِ بَابُ اللّهِ الَّذِی لاٰ یُؤْتَی إلّامِنْهُ ، وَسبِیلُهُ الَّذِی مَنْ سَلَکَهُ وَصَلَ إلَی اللّهِ عَزَّ وَجلَّ ، وَکَذٰلِکَ کَانَ أمیرُالمُؤمِنِینَ علیه السلام مِن بَعدِهِ ، وَجَرَی لِلأَئِمَّةِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ ، جَعَلَهُمُ اللّه عَزَّ وَجلَّ أرْکَانَ الأرْضِ أنْ تَمِیْدَ بِأهْلِها (1) .
بی تردید پیامبر ، باب خداست که جز از آن در نیایند و راه خداست که هرکس آن را بپیماید به خدا می رسد ، و امیرمؤمنان نیز پس از او چنین است ، و همین گونه است هر امامی به دنبال امام دیگر ، باری خدا آنان را پایه های زمین قرار داده ، تا زمین اهلش را نلرزاند .
ص:251
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود :
نحنُ الذینَ بِنَا یُمْسِکُ اللّهُ السماءَ أنْ تَقَعَ علی الأرضِ إلا بإذْنِه ، وبِنٰا یُمْسِکُ الأَرْضَ أنْ تَمِیدَ بأَهلِهٰا ، وبِنٰا یُنْزِلُ الغَیْثَ ، وبِنٰا یَنْشُرُ الرَّحْمَةَ ، وَیُخْرِجُ بَرِکٰاتِ الأَرْضِ ، وَلَوْلٰا مٰا فِی الأرضِ مِنّٰا لَسٰاخَتْ بِأَهْلِهٰا (1) .
خدا به سبب ما آسمان را نگاه داشته مبادا جز به اذن او بر زمین افتد و به وسیلۀ ما زمین را حفظ کرده تا اهلش را نلرزاند ، باران را به خاطر ما نازل می کند و رحمت را در پرتو وجود ما پراکنده می سازد ، و برکت های زمین را بیرون می آورد ، اگر کسی از ما ، در زمین نبود اهلش را فرو می برد .
رسول اسلام صلی الله علیه و آله فرمود : ستارگان سبب امان اهل آسمان اند ، هرگاه ستارگان ناپدید شوند آسمانیان نیز بروند و اهل بیت من موجب امان اهل زمین اند و هرگاه اهل بیت من بروند زمینیان نیز خواهند رفت (2) .
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود :
نَحْنُ بَیْتُ النُّبُوَةِ وَمَعْدِنُ الحِکْمَةِ ، وَأَمٰانٌ لأَهْلِ الأَرْضِ ، وَنَجٰاةٌ لِمَنْ طَلَبَ (3) .
ما خانۀ نبوت ، و معدن حکمت و سبب امان زمینیان و رهایی کسانی هستیم که خواهان رهایی اند .
استواری آسمان ها و زمین به یمن معنویت و نورانیت و توجه اهل بی
اهل بیت علیهم السلام
ص:252
است و سرمایه های ملکوتی و قدرت روحی و توان قلبی آنان ویژۀ خود آنان است و کسی از ملکوتیان و مُلکیان هم پایۀ آنان نیست اما شگفتی اینجاست که با این همه مایه و سرمایه ، خاکسار و فروتن و خاضع و متواضع اند (1) !
ص:253
از ویژگی های کرۀ زمین و شاید بعضی کرات دیگر ، داشتن معادن فراوان همچون طلا ، نقره ، عقیق ، فیروزه ، الماس ، مس و آهن است .
همۀ جهانیان ، معدن را عنصری باارزش ، پرقیمت ، مفید ، سودمند و دارای کاربرد در حیات انسان می دانند .
معدن یابی ، معدن شناسی ، استخراج معدن ، حمل محتویات معدن به کارگاه های فنی و تبدیل اجناس معدنی به ابزار زندگی ، حقایقی است که از روزگاران قدیم انسان با تحمل همه گونه زحمت و مشقتی در پی آن بوده است .
از معادنی که همیشه در نظر انسان دارای ارزش و اهمیت بوده و در آینده هم خواهد بود ، معدن طلاست . انسان در طول تاریخ نسبت به این معدن بی تفاوت نبوده است . انسان برای یافتن و شناسایی این معدن ، به جستجو می پردازد سپس برای استخراج طلا مشقت های طاقت فرسایی تحمل می کند ، آنگاه آن را به کارخانه برده و با هزار برنامۀ فنی از سنگ و خاک جدا می کند و به صورت شمش به بازار عرضه می نماید .
سپس آن را به هنرمندانی دقیق و چیره دست می دهند تا به صورت درهم و دینار یا پشتوانۀ اسکناس درآورند که چرخ اقتصاد مملکتی بچرخد و یا به صورت گردن بند ، گوشواره ، دستبند ، انگشتر ، درآورند تا غریزۀ زیباپسندی انسان را سیراب کنند .
ص:254
نکتۀ قابل تأمل اینکه همۀ آسمان ها و زمین به منزلۀ یک معدن است و دانای این معدن که دانشی بی نهایت دارد خداست .
خدای دانا از این معدن باعظمت موجودی طلا صفت به نام انسان آفرید و او را در این سیارۀ خاکی قرار داد تا استعدادهای فطری و مقام خلافت اللهی و مایۀ قدرت عقلی او همراه با کوششی مستمر و جهادی پیوسته به ظهور برسد و آبادی دنیا و آخرت و سعادت ابدی و جاودانی خود را تحقق بخشد و اهداف حق را با آراسته شدن به ایمان و یقین و رنگ گرفتن از حسنات اخلاقی و اجرای احکام الهی آشکار سازد و نهایتاً برای خود و دیگران منبعی از خیر و نیکی گردد و صفات الهی از وجودش طلوع کند .
این همه فقط در سایۀ این حقیقت میسر است که شمش وجود انسان در اختیار رهبران و معلمانی آسمانی که منتخبان خدا هستند قرار گیرد تا آنان به وسیلۀ دانش گسترده ای که نسبت به انسان و دیگر حقایق دارند از این طلای ناب ، موجودی صد در صد الهی بسازند .
خدای مهربان انسان را به پیشگاه معماران آسمانی و سازندگان بنای انسانی که در ساختن بنای انسانیت نظیری ندارند یعنی اهل بیت علیهم السلام ، هدایت کرده است .
چه شده است که این شمش گونه های ارزنده با زرگران و سازندگان خود به دشمنی و مخالفت برخاسته ، و دامن حیاتشان را آلوده می کنند ؟ !
چه بد و نازیباست که خود رابه دست دزدان راه انسانیت و غارتگران ارزش ها بسپارند تا تار و پودشان را از هم بگسلند و آنان را به شکلی درآورند که غولان و دیوان از دیدن چهرۀ زشت آنان روی بگردانند ؟ !
بیایید فرعونیان ، نمرودیان ، قارونیان ، بولهبیان ، بوجهلیان ، امویان ، عباسیان ، و پیروان شرقی و غربی معاصر آنان را از حول و حوش وجود خود
ص:255
و زندگی خود دور سازید و خود را به دست با کفایت پیامبران و امامان بسپارید تا از شمش وجود شما ، سلمان و ابوذر و بریر و زهیر و میثم و رشید هجری و حجر بن عدی و . . . بسازند .
دل به عشق خدای یکتا ده قطره ای را رهی به دریا ده
تا نماند ز عاشقان اثری خاک مجنون به آب لیلا ده
جان فرهاد وقف شیرین کن دل وامق به مِهر عذرا ده
کُنده تن ز پای جان بردار مست و شوریده سر به صحرا ده
ساقیا جرعۀ خرد سوزی به من رند بی سر و پا ده
زاهدان را بهشت و حور و قصور عاشقان را به نزد خود جا ده
دلم از فرقتت به جان آمد جان من یک دمک دلم وا ده
تا بسوزد ز تاب رخسارت فیض را دیدۀ تماشا ده
زاهدا دل بده به قصۀ عشق آهن کهنه را به حلوا ده
تا کی از هر هوا بتی سازی دل به عشق خدای یکتا ده (1)
ص:256
در سطور گذشته اشاره شد که سالک کوی دوست باید در همۀ شؤون زندگی خود اهل بیت علیهم السلام را سرمشق و الگوی خویش قرار دهد .
خدای مهربان راه رسیدن به کمالات و طریق تحصیل فضایل را بیان فرموده ، سپس فرمان داده است که شما این راه را به دنبال سالک آن و با اقتدا به پیشوای معصوم راه طی کنید تا به مقصد برسید .
البته چنین نیست که پا به پای او بتوانید در همۀ مدارج و مراحل همراهش باشید ، آنان به جایی رسیده اند که حتی عبد توانمندی چون جبرئیل به آنجا راه نیافته ، اعلام کرد :
لَوْ دَنَوْتُ أنْمُلَةً لاَحْتَرَقْتُ (1) .
اگر به اندازۀ یک بند انگشت فراتر روم بی تردید بسوزم .
حضرت حق ، اهل بیت علیهم السلام را سرمشق و اسوۀ انسان ها قرار داده است تا هرکس به فراخور حال خویش و ظرفیت و استعدادش از آنان بهره گیرد .
ص:257
«أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً فَسٰالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهٰا . . . » (1).
خدا از آسمان آبی نازل کرد که در هر درّه و رودی به اندازۀ گنجایش و وسعتش [ سیلابی ] جاری شد . . .
در تأویل آیه گفته شده : خدا از عالم بالا آب حیات و علم و دانش نازل کرد پس هر بستری به اندازۀ گنجایش خود از آن بهره می برد .
آن درّه و بستر که عمیق تر و گسترده است و از نظر سعۀ وجودی کامل تر و انشراح و انبساط بیشتری داشته باشد ، می تواند از این آب حیات بیشتر بهره ببرد و خود را از نظر وجودی و معرفتی به جایی برساند که به مقام احسان دست یابد .
اگر حضرت حق می فرماید :
« لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ . . . » (2).
یقیناً برای شما در [ روش و رفتار ] پیامبر خدا الگوی نیکویی است . . .
این اسوه بودن ویژۀ آن حضرت نیست چون خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله اعلام کرده اند این اسوه بودن پس از رسول الهی به اهل بیت علیهم السلام می رسد ، چرا که آنان خلفا و اوصیا و جانشینان و وارثان بر حق پیامبرند و مقام اسوه بودن مقام شخص نیست بلکه مقامی حقوقی است که از پیامبر صلی الله علیه و آله به اهل بیت علیهم السلام می رسد .
رهرو راه ولایت ، باید بداند که : انس با فرشتگان غیبی و شنیدن تسبیح آنان جز با تأسی به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام برایش حاصل نمی شود و بدون اقتدا به آن بزرگواران طی این راه غیر ممکن و بلکه از محالات است .
ص:258
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
الرَّوْحُ والرَّاحَةُ ، والرَّحْمَةُ والنُّصْرَةُ ، والیُسْرُ والیَسٰارُ ، والرِّضٰا والرِّضوٰانُ ، والمَخْرَجُ والفَلْجُ ، والقُرْبُ والَمحَبَّةُ ، مِنَ اللّهِ ومِنْ رَسُولِهِ لِمَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً ، وائْتَمَّ بالأَوْصِیٰاءِ مِنْ بَعْدِهْ (1) .
آسایش و راحت و رحمت و نصرت و توانگری و گشایش و خشنودی و رضوان و راه خروج از مشکلات و پیروزی و تقرب و دوستی خدا و پیامبرش برای کسی است که علی را دوست بدارد و به امامان پس از او اقتدا کند .
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود :
مَن سَرَّهُ أن یَنظُرَ إلَی اللّهِ بِغَیرِ حِجَابٍ ، وَینْظُرَ اللّهُ إلیهِ بغَیْرِ حِجٰابٍ ، فَلیَتَوَلَّ آلَ محمّدٍ ، ولْیَتَبَرَّأْ مِنْ عَدِوِّهِمْ ، ولْیَأْتَمَّ بإمامِ المُؤْمنِیْنَ مِنْهُمْ ، فإنَّه إذا کٰانَ یَوْمُ القیامةِ نَظَرَ اللّهُ إلیهِ بِغَیْرِ حِجٰابٍ ، ونَظَرَ إلٰی اللّهِ بِغَیْرِ حِجٰابٍ (2) .
هرکس خوشحال می شود که خدا را [با چشم دل] بی پرده و حجاب ببیند و خدا نیز بی پرده به او نظر کند ، باید ولایت آل محمّد را بپذیرد و از دشمنانشان بیزاری جوید و از آن کس از ایشان که پیشوای مؤمنان است پیروی کند ، در این صورت چون روز قیامت شود خدا بی پرده به او بنگرد و او نیز بی پرده خدا را مشاهده کند !
اهل بیت علیهم السلام چون همۀ مراحل و مقامات و همۀ راه های بندگی و عبودیت
ص:259
و همۀ جاده های فضیلت و معنویت را با کمال اخلاص طی کرده اند ، اسوه و سرمشق همگان شده اند .
آنان به جایی رسیده اند که در مرحله ای که قرآن کثیر است ، آنان کثرت را ناظرند و در آن مرحله که بسیط است ، بساطت را شاهدند زیرا حقیقتشان همان حقیقت قرآن است و بدون آنان درک قرآن و رسیدن به مقام قرب میسّر نیست .
هرکس در همۀ شؤون زندگی اش به اهل بیت علیهم السلام مراجعه کند ، به اندازۀ فهم و گنجایش و ظرفیتش از ولایت و حقیقت آنان که ولایت خدا و حقیقت قرآن است ، بهره می برد .
افراد کم گنجایش و انسان های متوسط و دارندگان سعۀ وجودی - هر کدام به گونه ای - با اسوه قرار دادن اهل بیت علیهم السلام حقیقت آنان را ادراک می کنند و به آن مؤمن می شوند و به آثارشان اقتدا می نمایند و بر پایۀ همان ادراک و ایمان و اقتدا ، به پاداش و جزا می رسند ولی فرو رفتگان در چاه طبیعت که نمی خواهند از آن به در آیند :
« . . . کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمٰاتِ لَیْسَ بِخٰارِجٍ مِنْهٰا . . . » (1).
. . . مانند کسی است که در تاریکی ها [ یِ جهل و گمراهی ] است و از آن بیرون شدنی نیست . . .
هرگز حقیقت رسالت و ولایت را درنمی یابند و به این خاطر نه اینکه آن بزرگواران را سرمشق و اسوۀ خود قرار نمی دهند بلکه به آنان کفر می ورزند !
ص:260
از این جهت قرآن بیان می دارد که سرّ اینکه گروهی پیامبر را با چشم سر می نگرند ولی شخصیت و رسالت و نبوتش را درک نمی کنند این است که در مادیت محض و چاه طبیعت و درۀ هولناک هوا فرو افتاده اند و همان طور که صراط مستقیم را نشناخته اند ، وی و اهل بیتش را نیز نشناخته اند و به عبارت دیگر ، آنان که نمی توانند یا نمی خواهند باطن قرآن را تحمل کنند ؛ باطن اهل بیت علیهم السلام را نیز نمی توانند بشناسند زیرا زندگی آنان و به ویژه قلبشان در پوشش و حجابی است که نمی گذارد حقیقت اهل بیت علیهم السلام و پیشوایی و امامتشان را درک کنند .
این پوشش و حجاب همان است که از تداوم و کثرت گناه و فسق و تعصب و لجاجت فراهم می آید و میان انسان و مشاهدۀ حقیقت حائل می شود !
« . . . تَرٰاهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لاٰ یُبْصِرُونَ » (1).
. . . و آنان را می بینی که به سوی تو می نگرند در حالی که نمی بینند .
اهل نگریستن هستند ولی اهل بصیرت نیستند ، ظاهر را می بینند ولی از دیدن حقیقت کورند . اینانند که تداوم گناه و تعصب جاهلانه و لجاجت بر چشم باطنشان پرده و حجاب افکنده است :
« . . . أَعْیُنُهُمْ فِی غِطٰاءٍ عَنْ ذِکْرِی . . . » (2).
. . . همان کسانی که دیده [ بصیرت ]شان از یاد من در پرده [غفلت] بود . . .
ص:261
اهل بیت علیهم السلام ، محجوب نیستند چنان که حضرت حق مستور نیست ، اگر گروهی از مردم با چشم بصیرت حق را نمی بینند برای آن است که خود در حجاب هستند و گرنه خدا ظاهر و مُظهر و نور است :
« اللّٰهُ نُورُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ . . . » (1).
خدا نور آسمان ها و زمین است . . .
این حجاب که مانع دیدن حق و سبب ندیدن نبوت و ولایت است تا روز قیامت بر دیدگانشان باقی می ماند و در قیامت حقیقت برای آنان آشکار می شود ، آن چنان که اکنون برای پیامبر و اهل بیت علیهم السلام روشن است و چیزی بر آنان پوشیده نیست و آنچه در آینده برای دیگران آشکار می گردد امروز برای آنان هویدا است .
البته آنکه اهل بصیرت و دیدن است هم اکنون حق و حقیقتِ نبوت و ولایت را می بیند و مقاماتشان برای او آشکار است و به همین خاطر آنان را اسوه و الگوی خود قرار می دهد و با تمام وجود به آن بزرگواران اقتدا می کند .
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد (2)
آری ، حق پوشیده نیست و رسالت و ولایت مستور نمی باشد .
حقایق عرصۀ غیب و شهود که همگی آیات الهی هستند هیچ کدام در
ص:262
حجاب و پرده نمی باشند ، این انسان است که در پس پردۀ گناهان محجوب است و به این علّت از دیدن حق محروم است پرده و حجاب بر دیدگان ناظر است نه بر روی حق که حق همواره برای خلق متجلّی است چنان که مولای عاشقان قبلۀ عارفان امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید :
الحَمدُ لِلّهِ المُتَجَلّی لِخَلقِهِ بِخَلقِهِ (1) .
سپاس و ستایش ویژۀ خداست که برای خلقش به سبب وجود خلقش آشکار است .
اهل بیت علیهم السلام حقایق نوری هستند و حتی اجساد و بدن هایشان متأثر از وجود نوری آنان است و آنکه در دلش به خاطر سلامت نفسش و عشق و علاقه اش به حقیقت ، نور قرار داده اند ؛ حقیقت آنان را می بیند و خود را در مدار اقتدا به آنان قرار می دهد گرچه از نعمت چشم سر محروم باشد !
ابوبصیر می گوید : همراه حضرت امام محمّد باقر علیه السلام وارد مسجد شدم ، مردم در رفت و آمد بودند ، حضرت به من فرمود : از مردم بپرس مرا می بینند ؟ من هم به هرکس رسیدم پرسیدم : امام باقر را می بینی ؟ می گفت :
نه ، با اینکه حضرت در برابرش ایستاده بود ، در این هنگام ابوهارون مکفوف - که از دو چشم نابینا بود - وارد مسجد شد ، امام فرمود : اکنون از ابوهارون بپرس که آیا مرا می بیند یا نه ؟ من از او پرسیدم : حضرت امام محمّد باقر را می بینی ؟ پاسخ داد : آری ، آن گاه به آن حضرت اشاره کرد و گفت : مگر نمی بینی امام اینجا ایستاده است ، پرسیدم : از کجا فهمیدی ؟ تو که نابینا هستی ؟ پاسخ داد : چگونه نبینم و ندانم در حالی که امام نوری درخشان است (2) ! !
ص:263
آری نابینا از چشم ولی بینا از دل ، حقیقت را هرچه و هر کجا باشد و به هر جلوه ای متجلّی شود ، می بیند ولی بینا از چشم و نابینا از دل گرچه حقیقت در کنارش باشد آن را نمی بیند و به تکذیب و انکارش برمی خیزد !
ممکن است کسی دربارۀ پیامبر و اهل بیت علیهم السلام سخن بگوید و یا تاریخ آنان را بخواند و یا دربارۀ آنان کتاب بنویسد ، ولی حقیقت آنان را نبیند و به عبارت دیگر ، شخص آنان را بنگرد ولی شخصیت آن بزرگواران را نبیند چنان که دانشمندان مسیحی ولاییک دربارۀ این شاهدان بزم ربوبیّت و نشانه های الوهیت ، کتاب ها نوشته اند ولی به آنان ایمان نیاوردند و در فرهنگ تحریف شده و درّۀ هولناک جهل خود ماندند تا از بین رفتند !
در احوال حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام آمده است (1) که هر روز در زندان پس از طلوع آفتاب تا هنگام زوال به سجده و عبادت و مناجات بود .
هارون روزهایی به بام زندان می رفت و از روزنۀ بام زندان به زندان نگاه می کرد ، جامه ای را در گوشۀ زندان می دید ، روزی به ربیع زندانبان گفت :
مٰا ذاکَ الثَّوْبُ الّذی أَرٰاهُ کلَّ یَومٍ فی ذلِکَ المَوْضِعِ ؟
ای ربیع ! آن جامه ای که همه روزه در آنجا می بینم چیست ؟
ربیع پاسخ داد :
مٰا ذٰاکَ بِثَوْبٍ ، وإنَّمٰا هُوَ موسَی بْنُ جَعْفَر ، لَهُ کُلَّ یَوْمٍ سَجْدَةٌ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمسِ إِلیٰ وَقْتِ الزَّوٰالِ .
آن جامه نیست ، موسی بن جعفر است که هر روز پس از طلوع آفتاب
ص:264
تا زوال ظهر در سجده است (1) .
هارون با چشم سر می بیند ، ولی چون کور باطن است از دیدن حقیقت محروم است ، بی تردید اگر باطن روشنی می یافت حضرت را از زندان آزاد می کرد و حکومت را که حق الهی امام بود در اختیار امام قرار می داد و خود چون غلام حلقه به گوشی به خدمت امام درمی آمد و لحظه ای از اقتدا به آن حضرت درنگ نمی کرد .
در مقابل دربارۀ کسانی که مأمور شکنجه کردن حضرت امام حسن عسگری علیه السلام شدند نوشته اند که صالح بن وصیف رئیس زندان می گفت : چه کنم دو نفر از بدترین اشخاص را مأمور شکنجۀ آن حضرت کردم ، آن دو نفر پس از مشاهدۀ حال عبادت و راز و نیاز آن حقیقت ملکوتی ، چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که خود همواره به عبادت و راز و نیاز ایستادند به طوری که رفتارشان شگفت آور است ! !
به آنان می گویم : چرا چنین شده اید ؟ چرا مأموریت خود را انجام نمی دهید ؟ مگر از آن حضرت چه دیده اید ؟ در پاسخ می گویند : چه بگوییم دربارۀ انسانی که روزها را روزه می گیرد و شب ها را به عبادت می گذراند و جز عبادت به کار دیگری مشغول نمی شود . هنگامی که به ما می نگرد ، بدنمان می لرزد و چنان می شویم که نمی توانیم خود را نگاه داریم (2) !
آری ، حقیقت بین ، حقیقت خو می شود و به جای انجام مأموریت شیطانی در مدار مأموریت اسلامی و عبادی قرار می گیرد .
ص:265
دانه های نباتی بدون اتصال و ارتباط با خاک و بی واسطۀ زمین ، سبز نمی شوند و رشد نمی یابند و میوه نمی دهند .
البته خاک نیز باید پاک باشد و گرنه خاکی که آغشته به آلودگی است نه تنها دانه ها را سبز نمی کند بلکه آنها را برای همیشه فاسد و نابود می سازد ، بنابراین دانه ها جز با وساطت خاکِ پاک ، به حیات ویژۀ خود یعنی سرسبزی و رشد و میوه دهی دست نمی یابند ،
« وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبٰاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لاٰ یَخْرُجُ إِلاّٰ نَکِداً . . . » (1).
و زمین پاک است که گیاهش به اذن پروردگارش بیرون می آید و زمینی که ناپاک است جز گیاهی اندک و بی سود از آن بیرون نمی آید . . .
وساطت نه تنها در امر دانه ها و هسته ها شرط لازم است بلکه برای وقوع و تحقق و رخ دادن هر حقیقتی ، وساطت امری حیاتی است تا جایی که می توان گفت : هیچ چیز بدون وساطت امور دیگر تحقق نمی یابد و به کمال مطلوب نمی رسد .
آری ، خانه ها بی وساطت معمار و بنا و کارگر ساخته نمی شود و بدن ها
ص:266
بی وساطت غذا رشد نمی کند و دیده ها بی واسطۀ نور نمی بیند و گوش ها بی واسطۀ امواج صدا را نمی شنود ، به این سبب باید پذیرفت که انسان بدون تردید به منزلت و شأن شایستۀ خود جز با وساطت ، دست نمی یابد .
شأن انسان این است که به مقام خلافت اللهی و علم آدم الاسمائی و هدایت و کرامت و اوج انسانیت برسد اما آیا بی وساطت واسطۀ لازم می توان به این مقامات عالی معنوی رسید ؟ هرگز !
اینکه انسان با وساطت چه واسطه ای به وادی انسانیت و عرصۀ آدمیت که همان عالم ایمان و اخلاق و عمل صالح و نهایتاً تقواست می تواند راه یابد ، حقیقتی است که باید از زبان قرآن کریم شنید .
قرآن ، فقط انسان های برتر و پاک و معصوم را دارای مقام وساطت بین خدا و خلق برای رساندن خلق به ایمان و عمل و اخلاق و لقای حق می شمارد و آنان نیز جز پیامبر و اهل بیت علیهم السلام که راهنمای انسان به سوی خدا و قیامت و آشنا کنندگان انسان با گذشته و آینده اند و تعلیم حکمت و قرآن در شأن آنان است ، کسی نیست ؛ اهل بیتی که ذرّه ای تباهی و تباهکاری و نقص و عیب ، چه در پنهان و چه در آشکار آنان نمی توان یافت چنان که خود نیز این پاکی همه جانبه را در حق خود یاد کرده اند .
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود :
إِنّٰا أهْلُ بَیْتٍ قَدْ أَذْهَبَ اللّهُ عنّٰا الْفَوٰاحِشَ ، مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَمٰا بَطَنَ (1) .
ما اهل بیتی هستیم که خدا هرگونه ناپاکی را چه آشکارش و چه
ص:267
نهانش را از ما زدوده است .
و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله در پی آیۀ تطهیر فرمود :
نَحنُ أَهلُ بَیْتٍ طَهَّرَهُمُ اللّهُ (1) .
ما خاندانی هستیم که خداوند از هر ناپاکی پاکشان نموده است .
امیرالمؤمنین علیه السلام در قطعه ای بسیار مهم فرموده است :
إنَّمَا أمَرَ اللّهُ عزّ وجلّ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ ؛ لِأنَّهُ مَعصُومٌ مُطَهَّرٌ لَایَأمُرُ بِمَعصِیَتِهِ ، وَإنَّمَا أمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الأمرِ ؛ لِأنَّهُم مَعْصُومُونَ مُطَهَّروُنَ لَا یَأمُرُونَ بِمَعصِیَتِهِ (2).
خدا به فرمان بردن از پیامبر فرمان داده زیرا پیامبر ، معصوم و پاک است و به گناه فرمان نمی دهد و به فرمان بردن از اولوالامر فرمان داده زیرا معصوم و پاک اند و به گناه فرمان نمی دهند .
حضرت امام مجتبی علیه السلام فرمود :
إنّٰا أَهْلُ بَیْتٍ أَکْرَمَنَا اللّهُ بالاسلامِ ، واخْتٰارَنٰا وَاصْطَفٰانٰا وَاجْتَبٰانٰا فَأذْهَب عَنّٰا الرِّجْسَ وَطَهَّرَنٰا تَطْهِیْراً . والرِّجسُ هُوَ الشّکُّ ، فَلٰا نَشُکُّ فِی اللّهِ الحَقِّ وَدِینِهِ أَبَدَاً ، وَطَهَّرَنٰا مِنْ کُلِّ أَفَنٍ وَغَیَّةٍ (3) .
ما خاندانی هستیم که خدا ما را به اسلام گرامی داشت و ما را از میان همۀ مخلوقات عالم انتخاب کرد و برگزید و آلودگی و ناپاکی را از ما
ص:268
زدود و ما را به انواع پاکی ها آراست . آلودگی و ناپاکی همان شک است - و چون شک از ما زدوده شده - ما هرگز در وجود خدای حق و در دین او شک نمی کنیم و نیز ما را از هرگونه سست رأیی و گمراهی پاک گردانید .
حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمود :
إنَّا لَانُوصَفُ وَکَیفَ یُوْصَفُ قَوْمٌ رَفَعَ اللّهُ عَنْهُمُ الرِّجسَ (1) ؟
ما هرگز به وصف در نیاییم و چگونه می توان گروهی را وصف کرد که خدا هرگونه ناپاکی را از آنان برداشته است .
و حضرت امام صادق علیه السلام فرمود :
إنَّ الشَّکَّ وَالْمَعْصِیَةَ فِی النَّارِ لَیسَا مِنَّا وَلَا إلَینَا (2) .
شک و گناه در آتش است نه از ماست و نه به سوی ما می آید .
و حضرت امام هادی علیه السلام در جامعۀ کبیره می گوید :
أشهَدُ أَنَّکُم الأئمَّةُ الرَّاشِدونَ المَهدیُّونَ المَعصُومُونَ المُکرَّمُون . . .
عَصَمَکُمُ اللّهُ مِنَ الزَّلَلِ ، وَآمَنَکُم مِنَ الفِتَنِ ، وَطَهَّرَکُم مِنَ الدَّنَسِ ، وَأذهَبَ عَنکُمُ الرِّجسَ وَطهَّرَکُم تَطهِیراً (3) .
گواهی می دهم که شما امامان هدایتگر و هدایت شده هستید . معصوم
ص:269
از هر خطا و گرامی و با کرامت می باشید . خدا شما را از لغزش ها حفظ کرده و از فتنه ها در امان قرار داده و از چرک های معنوی پاک نموده و آلودگی را از شما برطرف کرده و شما را به انواع پاکی ها آراسته است .
آری ، خدای پاک و مبرّا از هر عیب و نقص ، وحی و نبوت و امامت را در خاندانی پاک و پاکیزه از هر عیب و نقص قرار داده تا انسان ها به واسطۀ آنان شؤون لایق به خود را تحقق دهند و به مقام ایمان و اخلاق و عمل صالح و تربیت کامل و جامع برسند و از کفر و شرک و هوا پرستی و گناه در امان بمانند و دنیا و آخرتشان را در پرتو نبوت و امامت آنان آباد کنند و نهایتاً به لقاء اللّه برسند و برای ابد در بهشت جاودان مسکن گزینند .
« . . . کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّٰاسَ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ . . . » (1).
[ این ] کتابی است که آن را بر تو نازل کردیم تا مردم را به اجازۀ پروردگارشان از تاریکی ها [ یِ جهل ، گمراهی و طغیان ] به سوی روشناییِ [ معرفت ، عدالت و ایمان و در حقیقت ] به سوی راه [ خدایِ ] توانای شکست ناپذیر و ستوده بیرون آوری . . .
«یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ . . . » (2).
ای اهل ایمان ! از خدا اطاعت کنید و [ نیز ] از پیامبر و صاحبان امر خودتان [ که امامان از اهل بیت علیهم السلام و چون پیامبر دارای مقام عصمت اند ] اطاعت کنید . . .
ص:270
در صفحات گذشته روایت بسیار مهمی از کتاب های شیعه و سنی نقل شد که منظور از اولی الامر - که اطاعتشان مقرون به اطاعت خدا و رسول است - بر اساس بیان پیامبر ، دوازده پیشوای معصوم از خاندان خود اوست که در آن روایت نام هر دوازده نفر را بیان کرده است (1) .
پس بی واسطۀ این پیشوایان معصوم و امامان پاک و اهل بیت عصمت و طهارت
اهل بیت علیهم السلام رسیدن به شؤونی چون ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه و تربیت جامع و کامل برای کسی میسّر نیست و از این آستانه به آستانۀ دیگر رفتن ، عین ضلالت و گمراهی و افتادن در راه هلاکت و نابودی است .
مربی و معلّم و رؤوف و رحیم و حریص به هدایت و دستگیر امّت و باز کنندۀ درِ سعادت و نجات و مسدود کنندۀ راه شقاوت و ضلالت ، اهل بیت علیهم السلام هستند و در یک جمله چنان که در تأویل آیات قرآن و در روایات بسیار مهمی که شیعه و سنی نقل کرده اند ، اهل بیت صراط مستقیم اند همان صراط مستقیمی که به طور مکرّر در قرآن مجید از آن یاد شده است .
ص:271
انسان بر پایۀ فطرت ، نسبت به کمال ، کشش دارد و خدا کمال مطلق است پس انسان به طور فطری نسبت به خدا دارای کشش است و می کوشد تا خود را به کمال برساند و از نقص و کاستی نجات دهد از این رو در صورتی که دچار حجاب و غفلت نباشد به خدا دل می سپارد ، چون دلداده به کمال است ، این دلدادگی به خدا سبب شوق و اشتیاق و حرکت به سوی او می شود .
« . . . إِنَّکَ کٰادِحٌ إِلیٰ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاٰقِیهِ » (1).
. . . ای انسان ! یقیناً تو با کوشش و تلاشی سخت به سوی پروردگارت در حرکتی .
از آنجا که رسیدن به کمال مطلق باید با پیمودن مراتب آن باشد پس تا مراتب پایین طی نشود به مراتب عالی و نهایی آن نخواهد رسید چرا که در نظام هستی نمی توان بدون گذر از مرتبه و مرحله ای به مرتبۀ دیگر وارد شد ، این طی مراتب در سیر صعودی و نزولی امری ضروری و لازم است .
پس کسی که بخواهد به مراتب عالی و در نهایت به اوج کمال و مطلق جمال برسد ، باید مرحلۀ اقتدا به نبوت محمّدی را که اولین مظهر وجودی کمال مطلق است بگذراند و پیش از آنکه به آن مرحله و مقام درآید باید به
ص:272
مرحلۀ اقتدا به ولایت علوی وارد شود ؛ چون صاحب ولایت علویه باب پیامبر صلی الله علیه و آله است ،
أنَا مَدِیَنُةِ الْعِلْمِ ، وَعَلِیٌّ بابُها (1) .
من شهر علم هستم و علی در آن است .
و نمی توان بدون تمسّک به ولایت علوی و بهره گیری از دانش سرشار علوی به حقیقت کمال مطلق رسید .
ادعای اینکه می توان از طریق غیر علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله و از پیامبر صلی الله علیه و آله به خدا رسید ، ادعایی شیطانی و باطل است و مطلبی است که تحقق آن غیر ممکن و در یک کلمه محال است .
پس آنکه دلداده به کمال مطلق است و می خواهد به آن برسد و آن کمال مطلق را دریابد ، باید پیش از آنکه سفر روحی و معنوی و عملی خود را به آن جهت شروع کند ، ظلمت ها و کدورت های فکری و باطنی و قلبی و روحی اش را با تاباندن نور اهل بیت علیهم السلام و اقتدا به نبوت و ولایت بزداید ، سپس به عبادت و کار خیر و خدمت به هم نوع بپردازد زیرا بی ولایت اهل بیت علیهم السلام و بدون اقتدا به آنان نه می توان به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و نه می توان به لقای حق واصل شد و نه اعمال انسان در دایرۀ قبولی جای می گیرد .
رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود :
مَنْ سَرَّهُ أنْ یَلْقیٰ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ آمِنٰا مُطَهَّراً لا یَحْزُنُهُ الْفَزَعُ الأَکْبَرُ ،
ص:273
فَلْیَتَوَلَّکَ وَلْیَتَولَّ ابْنَیْکَ الحَسَنَ والحُسَیَنَ ، وعلی بنِ الحسینِ ومحمّدَ بنَ علیٍ وَجَعْفَرَ بنَ مُحمّدٍ وَمُوسی بنَ جعفر ، وعلی بنَ موسی ، ومحمّداً وعلیّاً والحسنَ ، ثمَّ المهدیّ ، وَهو خَاتَمُهمْ (1) .
هر که خوشحال می شود که خدا را ایمن و پاک دیدار کند و وحشت بزرگ قیامت او را اندوهگین نسازد ، باید رهبری و ولایت و مقتدایی تو و دو فرزندت حسن و حسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد و علی و حسن و نهایتاً مهدی را که خاتم آنان است از جان و دل بپذیرد .
و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله در روایت بسیار مهمی فرمود :
مَا بَالُ أقوامٍ إذَا ذُکِرَ عِندَهُمْ آلُ إبراهِیمَ فَرِحُوا وَاسْتَبشَرُوا ، وَإذَا ذُکِرَ عِندَهُمْ آلُ مُحَمَّدٍ اشْمَأزَّتْ قُلُوبُهُم ؟ ! وَالَّذِی نَفسُ مُحمَّدٍ بِیَدِهِ ، لَو أنّ عَبْداً جَاءَ یَومَ الْقِیَامَةِ بِعَمَلِ سَبعِینَ نَبِیّاً ، مَا قَبِلَ اللّهُ ذَلِکَ مِنهُ حَتّی یَلقاه بِولایَتِی ، وَوَلاَیَةِ أهلِ بَیتِی (2) .
چه شده است حال گروه هایی که هرگاه نزد آنان از خاندان ابراهیم یاد می شود خوشحال و مسرور می شوند ، ولی هر زمان که نزد آنان از خاندان محمّد سخن گفته می شود ناراحت می گردند ؟ ! سوگند به کسی که جان محمّد در دست اوست اگر در روز قیامت بنده ای با عمل هفتاد پیامبر بیاید خدا آن را از او نپذیرد مگر اینکه با ولایت من و ولایت اهل بیتم خدا را ملاقات کند .
ص:274
حضرت امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه می فرماید :
وأَشْرَقَتْ الأَرْضُ بِنُورِکُمْ ، وَفٰازَ الفٰائِزُونَ بِولایَتِکُمْ ، بِکُمْ یُسْلَکُ إلیٰ الرِّضْوٰانْ وَعَلیٰ مَنْ جَحَدَ وِلٰایَتَکُمْ غَضَبُ الرحمنِ .
و زمین به نور [ علم و امامت و رهبری و ولایت ] شما روشن شد و رستگاران به سبب ولایت شما رستگار شدند ، به خاطر شماست که راه رضوان الهی پیموده می شود و خشم خدا بر کسی است که ولایت شما را انکار نماید .
بنابراین کسی که دلدادۀ وصول به کمال مطلق است و علاقه دارد به آن برسد ، در مرحلۀ اول - پس از شناخت اهل بیت علیهم السلام - باید با همۀ وجود از آن بزرگواران پیروی کند و از این راه خود را به کمال مطلق و لقای او برساند چنان که قرآن می فرماید :
« . . . إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّٰهُ . . . » (1).
. . . اگر خدا را دوست دارید ، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد . . .
اگر دلدادۀ کمال مطلق هستید و کمال مطلق محبوب شماست ، از من که فیض مقدس و نور السماوات و الارض و کمال اطلاقی و مظهر اسم اعظم هستم ، پیروی کنید تا محبوب حق شوید .
پس در حقیقت محبت به اهل بیت علیهم السلام ریشه در محبت به کمال مطلق انسان دارد . هر کس که کمال مطلق را بر پایۀ فطرت می جوید و می خواهد به آن برسد و هدف گم کرده نیست و در راه است ، می فهمد و می بیند که برای رسیدن به این کمال مطلق باید به کمال های دیگر برسد و با تکمیل معرفتی
ص:275
و وجودی ، خود را به مراتب عالی برساند .
اگر اسلام ، شریعت محبوب است ، برای آن است که راه است و اگر فضایل و مکارم اخلاقی محبوب است برای آن است که راه هست و اگر اهل بیت علیهم السلام محبوبند ، برای آن است که عالی ترین راه برای رسیدن انسان به وصال حق اند چنان که حضرت امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه از اهل بیت علیهم السلام تعبیر به صراط اقوم فرموده و در پاره ای از روایات آن بزرگواران از خود به عنوان صراط مستقیم یاد کرده اند ،
نَحْنُ الصِّرٰاطُ المُسْتَقِیْم (1) .
اهل بیت علیهم السلام نه تنها راه هستند و نه تنها خود کمالی عالی در حدّ کمال اطلاقی هستند بلکه حبل اللّه الممدود بین آسمان و بین مرزهای ارض اند که با تمسّک به آنان می توان خود را تا اتصال به کمال مطلق بالا کشید .
آنان از مقام فیض منبسط و فیض اقدس یعنی از مظهر نخست که حقیقت محمّدیه است تا مرزهای ارض امتداد دارند ،
« أَ لَمْ تَرَ إِلیٰ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ . . . » (2).
آیا به [ قدرت و حکمت ] پروردگارت ننگریستی که چگونه سایه را امتداد داد و گستراند ؟ . . .
تا هرکس عاشق کمال مطلق است در آن درآویزد و با آن وسیلۀ معنوی و حقیقی خود را به حضرت حق برساند ،
ص:276
«وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ . . . » (1).
و دست آویز و وسیله ای [ از ایمان ، عمل صالح و آبروی مقرّبان درگاهش ] برای تقرّب به سوی او بجویید . . .
و برای همیشه در رضوان الهی که یکی از اوصافش ظل ممدود است و قرار گرفتن در آن ، محصول اطاعت از اهل بیت علیهم السلام است ، جای گیرد و در آنجا از نعمت های مادی و معنوی حضرت رحمان بهره مند شود .
اهل بیت علیهم السلام همان وسیله و ریسمان و حبل اللّه متین و استواری هستند که از مکنون ذات تا الظّل ، تا مد الظّل ، تا نور ، تا عقل ، تا مثال و وهم ، تا جسم و ماده و تا خاک کشیده شده اند و در هفت آسمان و هفت زمین امتداد دارند پس هرکس که بخواهد به غایت غایات و کمال مطلق و مکنون ذات برسد باید از آن وسیله و ریسمان بهره گیرد تا در آن درآویزد و خود را به آن اوجی که باید و شایستۀ اوست برساند .
بی تردید هرکس که بخواهد به محبوب که کمال مطلق است ، برسد و می کوشد که دارای کمالات معرفتی و وجودی گردد و عین اللّه و ید اللّه و سمع اللّه و وجه اللّه و نور اللّه و مانند این حقایق گردد و ذاتش به حدّی کامل شود تا محبوبِ خدای تعالی گردد ، باید مراتب طولی ممدود از مرزهای زمین تا آسمان اسماء را به وسیلۀ اهل بیت علیهم السلام بگذراند .
ص:277
ص:278
ص:279
ص:280
تردیدی نیست که مصداق کامل و جامع آیاتی که در قرآن مجید ایمان و جهاد و هجرت و اخلاص و یقین و اخلاق حسنه و عمل صالح و عبادت شبانه و بیداری سحر و صدق و وفا و کرم و سخا و . . . را مطرح می کنند ، اهل بیت علیهم السلام هستند چنان که در کتاب های شیعه و سنی مشاهده می کنیم .
این مطلب تا جایی مسلم و قطعی است که هم شیعه و هم اهل سنت کتاب هایی تحت عنوان آیات نازل در حق علی علیه السلام و آیات نازل در حق اهل بیت علیهم السلام تألیف کرده اند .
قرآن در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله که اصل و ریشه و پایۀ حقیقت وجودی اهل بی
اهل بیت علیهم السلام است ، روشن و گویا و به صراحت سخن گفته و در مورد اهل بیت علیهم السلام در بسیاری از آیات به کنایه و اشاره واقعیت را بیان نموده است .
چون مخاطبان قرآن ، اهل عقل و خرد و صاحبان اندیشه و فکر و اولو الالباب هستند ، با نور باطن و با پذیرفتن روایات و با تأمل و نظر دقیق درمی یابند که در میان امت اسلام این گونه آیات مصداق اتمّ و اکملی جز اهل بیت علیهم السلام ندارند و در برخی از این آیات هیچ راهی جز تأویل به اهل بیت علیهم السلام پیش روی صاحب خرد نمی گذارد و اگر آن بزرگواران مصداق اتمّ و اکمل و نقطۀ تأویل آن آیات نباشند ، باید ملتزم به این مطلب شویم که
ص:281
بسیاری از آیات قرآن بی مصداق و بی تأویل است و نتیجۀ التزام به این مطلب نقص قرآن است که اعتقاد به آن مساوی با کفر و سبب دچار شدن به عذاب روز قیامت است ،
« . . . وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّٰهُ وَ الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ . . . » (1).
. . . و حال آنکه تفسیر واقعی و حقیقی آنها را جز خدا نمی داند .
و استواران در دانش [ و چیره دستان در بینش ] . . .
امام صادق علیه السلام فرمود :
نَحنُ الرَّاسِخُونَ فِی العِلمِ ، وَنَحنُ نَعلَمُ تَأوِیلَهُ (2) .
مصداق راسخون در دانش ماییم و تأویل آیات را به آنچه که باید تأویل شود ما می دانیم .
قرآن مجید دربارۀ عظمت و شخصیت پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله با صراحت می فرماید :
« إِنَّ اللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ . . . » (3).
همانا خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود و رحمت می فرستند . . .
در روایات آمده که صلوات خدا بر پیامبر صلی الله علیه و آله ، رحمت ویژه از جانب او
ص:282
نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و صلوات فرشتگان مدح و ستایش پیامبر صلی الله علیه و آله یا طلب رحمت برای او از پیشگاه خداست (1) .
قرآن مجید برای پیامبر صلی الله علیه و آله چنان شخصیتی قائل است که بیعت و پیمان با او را به طور کامل بیعت و پیمان با خدا می داند ،
« إِنَّ الَّذِینَ یُبٰایِعُونَکَ إِنَّمٰا یُبٰایِعُونَ اللّٰهَ . . . » (2).
به یقین کسانی که با تو بیعت می کنند ، جز این نیست که با خدا بیعت می کنند ؛
قرآن دربارۀ اطاعت از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله که نتیجه و محصول شیرینش کامیابی و پیروزی بزرگ در دنیا و آخرت است ، می فرماید :
« . . . وَ مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فٰازَ فَوْزاً عَظِیماً » (3).
. . . و هرکس خدا و پیامبرش را اطاعت کند ، بی تردید رستگاری بزرگی یافته است .
قرآن مجید نتیجۀ اطاعت از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را همنشینی با پیامبران و صدیقین و شهیدان و شایستگان در قیامت می داند :
« وَ مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدٰاءِ وَ الصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً » (4).
ص:283
و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند ، در زمرۀ کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ ایمان ، اخلاق و عمل صالح ] داده ؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند .
قرآن کریم اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله را اطاعت از خدا می داند و این آیه برترین دلیل بر برتری پیامبر صلی الله علیه و آله بر همۀ موجودات جهان هستی است .
« مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اللّٰهَ . . . » (1).
هر که از پیامبر اطاعت کند ، در حقیقت از خدا اطاعت کرده . . .
قرآن حکیم اطاعت از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را سبب ورود به بهشت و روی گردانی از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را علت دچار شدن به عذاب دردناک می داند .
« . . . وَ مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ وَ مَنْ یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذٰاباً أَلِیماً » (2).
. . . و کسی که از خدا و پیامبرش اطاعت کند ، او را در بهشت هایی درآورد که از زیر درختان [ آن ] نهرها جاری است ، و هر کس روی بگرداند او را به عذابی دردناک عذاب می کند .
قرآن کریم ، اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله را سبب شمول رحمت حق نسبت به مطیع می داند ،
« . . . وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ » (3).
. . . و این پیامبر را اطاعت کنید تا مورد رحمت قرار گیرید .
ص:284
بُشر بن شریح بصری می گوید به حضرت امام محمّد باقر علیه السلام گفتم :
کدام آیه در کتاب خدا امید بخش تر است ؟ حضرت فرمود : قوم تو چه می گویند ؟ گفتم ، می گویند :
« . . . یٰا عِبٰادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّٰهِ . . . » (1).
. . . ای بندگان من که [ با ارتکاب گناه ] بر خود زیاده روی کرده اید ! از رحمت خدا نومید نشوید . . . .
فرمود : ما اهل بیت علیهم السلام این را نمی گوییم ؛ گفتم : پس شما اهل بیت علیهم السلام چه می گویید ؟ فرمود : می گوییم :
« وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضیٰ » (2).
و به زودی پروردگارت بخششی به تو خواهد کرد تا خشنود شوی .
و منظور از عطا ، شفاعت است ، و اللّه شفاعت است ، و اللّه شفاعت است (3) .
و در روایتی آمده : خشنودی پیامبر به این است که اهل بیت علیهم السلام و شیعیانشان را به بهشت درآورد (4) .
قرآن مجید دربارۀ اهل بیت علیهم السلام در آیۀ شریفۀ تطهیر (5) به صراحت سخن
ص:285
رانده و در آیات دیگر علائم و نشانه هایی را ذکر می کند که جز بر اهل بیت علیهم السلام به نحو اکمل و اتمّ منطبق نیست .
عبداللّه بن جعفر می گوید من همراه حسن و حسین نزد معاویه بودیم ، معاویه گفت : ای عبداللّه بن جعفر ! چه اندازه احترام و تعظیمت نسبت به حسن شدید و فوق العاده است ؟ گفتم : معاویه ! عمر بن خطاب در زمان حکومتش مرا به سوی علی بن ابی طالب فرستاد و پیام داد که من می خواهم قرآن را به صورت مصحف بنویسم آنچه را تو از قرآن نوشته ای به سوی من بفرست .
علی به من گفت : به خدا سوگند پیش از آنکه با قرآن من [ که در کنار آیات قابل تأویل تأویلش را نوشته ام ] به او برسی مرا خواهد کشت . گفتم : برای چه ؟ فرمود : خدا می فرماید :
« لاٰ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ » (1).
جز پاک شدگان [ از هر نوع آلودگی ] به [ حقایق و اسرار و لطایف ] آن دسترسی ندارند .
و منظور خدا از پاکان ما هستیم . ماییم که خدا همۀ آلودگی ها را از ما زدوده و ما مصداق این آیه هستیم :
« . . . أَوْرَثْنَا الْکِتٰابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا . . . » (2).
. . . این کتاب را به کسانی از بندگانمان که برگزیدیم به میراث دادیم . . .
ما صفوة اللّه هستیم و ضرب المثلهای قرآن مانند «کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ
ص:286
طَیِّبَةً » (1) دربارۀ ما آمده و وحی بر ما نازل شده است (2) .
تأویل آیۀ شریفۀ :
« مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیٰانِ * بَیْنَهُمٰا بَرْزَخٌ لاٰ یَبْغِیٰانِ * یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجٰانُ » (3)
دو دریای [ شیرین و شور ] را روان ساخت در حالی که همواره باهم تلاقی و برخورد دارند ؛ * [ ولی ] میان آن دو حایلی است که به هم تجاوز نمی کنند [ درنتیجه باهم مخلوط نمی شوند ! ] . . . از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان بیرون می آید .
بدون تردید اهل بیت مکرم پیامبرند .
امام صادق علیه السلام می فرماید : علی و فاطمه دو دریای عمیق و ژرف هستند که هرگز به حقوق یکدیگر تجاوز ندارند و لؤلؤ و مرجان حسن و حسین اند (4) . و در تفسیر مجمع البیان از سلمان فارسی و سعید بن جبیر و سفیان ثوری نقل شده : دو دریا علی و فاطمه و برزخ محمّد و لؤلؤ و مرجان حسن و حسین هستند (5) .
در روایتی آمده منظور از شفع در سورۀ مبارکۀ فجر ، حسن و حسین و مقصود از وتر امیرالمؤمنین علیه السلام است (6) .
ص:287
مرحوم کلینی در کتاب شریف الکافی که از معتبرترین کتاب های شیعه است در بخش کتاب حجّت ، اهل بیت علیهم السلام را مصداق والیان امر ، علامات راه هدایت ، اهل ذکر و راسخین در علم و عهد معرفی می کند .
در منابع حدیث شیعه بیش از سیصد و چهار مورد روایت آمده که می گوید منظور از « قربی » در آیات قرآن ، اهل بیت علیهم السلام هستند و در منابع اهل سنت نیز در کتب متعدد (1) « قربی » به معنای اهل بیت علیهم السلام و ائمۀ طاهرین
اهل بیت علیهم السلام ذکر شده است .
در سورۀ مبارکۀ نور آمده است :
« فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهٰا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصٰالِ » (2).
[ این نور ] در خانه هایی است که خدا اذن داده [ شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها ] رفعت یابند و نامش در آنها ذکر شود ، همواره در آن خانه ها صبح و شام او را تسبیح می گویند .
در صفحات گذشته اگر از خود اهل بیت علیهم السلام و شخصیت با ارزششان سخن به میان آمد ، در این آیه سخن از خانه های ایشان است که می فرماید :
نور خدا در خانه هایی است که خدا توفیق داده رفعت و بلندی یابند و در آن خانه ها نام خدا برده می شود و صبح و شام برای او تسبیح می گویند .
خانه هایی که پیوسته آکنده از یاد خدا بود و بامداد به شامگاه نمی رسید
ص:288
مگر آنکه در پرتو ذکر و یاد خدا و مناجات با محبوبشان نامۀ اعمال روزانه را گشوده و به همان منوال به پایان می بردند و همواره اهل آن خانه ها به عشق دوست می زیستند و به بندگی و عبادت او می کوشیدند و با این حال لحظه ای از خدمت به بندگان خدا غافل نبودند .
انس بن مالک و بُرَیْدَه می گویند : رسول خدا صلی الله علیه و آله آیۀ شریفۀ «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ . . . » را قرائت کرد پس مردی از جای برخاسته ، پرسید : این بیوت کدام بیوت اند ؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : بیوت پیامبران است ، پس ابوبکر برخاست و گفت : یا رسول اللّه ! این بیت هم از آنهاست ؟ و اشاره به خانۀ علی و فاطمه کرد ، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : آری ، از برترین آنهاست (1) .
بنابراین اهل بیت علیهم السلام ، اهل ذکر و اهل تسبیح و اهل عبادت کامل و اهل خدمت خالصانه به بندگان خدا بودند و پیوسته زبان قال و حالشان مترنم به مناجات و راز و نیاز با محبوب بود و با بیان ویژۀ خود به پیشگاه حق عرضه می داشتند :
ای دلم مست از می و از جام تو شد شروع هستی ام با نام تو
یاد تو باشد شفای درد من شعلۀ سوزان به قلب سرد من
یاد تو نور دل و جان من است مایۀ روح است و ایمان من است
قلب من با ذکر نامت روشن است خاکم از یاد مدامت گلشن است
ای تو آغاز و تو انجام جهان ای تو پیدا ای تو ظاهر ای نهان
ای کریم و ای غفور و ای ودود مالک الملک همه غیب و شهود
ای به رحمت این جهان را تکیه گاه یا رحیم و یا حکیم و یا اله
سوی تو ای مهربان پر می زنم تا مرا لطفی کنی در می زنم
ص:289
حلقه بر در از گدایی می زنم کوس فقر و بی نوایی می زنم
دارم امید کرم از کوی تو سرخوش و مستم به یاد روی تو
افتخارم در دو عالم بندگی است آری ، آری ، بندگی پایندگی است (1)
اهل بیت علیهم السلام از مصادیق اتمّ و اکمل حقایق عالی معنوی هستند که در آیۀ شریفۀ سورۀ نور مطرح است :
« رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّٰهِ وَ إِقٰامِ الصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءِ الزَّکٰاةِ یَخٰافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصٰارُ » (2).
مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد ، [ و ] پیوسته از روزی که دل ها و دیده ها در آن زیر و رو می شود ، می ترسند .
آری ، در حالی از قیامت هراس داشتند که ایمان و اعمال و اخلاق و رفتار و کردار و نیت و اخلاصشان از همۀ جهانیان برتر و با ارزش تر بود .
ص:290
قرآن مجید در آیاتی خبر می دهد که اوصاف پیامبر
اهل بیت علیهم السلام و علائم و نشانه های نبوت او در کتاب های پیشین به ویژه تورات و انجیل بیان شده و یهودیان و مسیحیان پیش از بعثت به خاطر اینکه از طریق آیات تورات و انجیل آن حضرت را می شناختند منتظر ظهور او بودند تا با پیوستن به او و در سایۀ قدرت و حکومت و معنویتش بر دشمنانشان پیروز شوند (1) .
« الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرٰاةِ وَ الْإِنْجِیلِ . . . » (2).
همان کسانی که از این رسول و پیامبر « ناخوانده درس » که او را نزد خود [ با همۀ نشانه ها و اوصافش ] در تورات وانجیل نگاشته می یابند ، پیروی می کنند . . .
در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که مردی یهودی به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت : من اوصاف تو را در تورات بدین گونه خوانده ام : محمّد بن عبداللّه محل ولادتش مکه و جایگاه هجرتش مدینۀ طیبه ، بد اخلاق و خشن و عربده جو و فحّاش نیست . من شهادت می دهم که خدایی جز
ص:291
خدای یگانه وجود ندارد و تو فرستادۀ خدایی و این ثروت من است پس برابر آنچه خدا نازل کرده نسبت به آن حکم کن (1) ،
« وَ إِذْ قٰالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللّٰهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرٰاةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ . . . » (2).
و [ یاد کن ] هنگامی را که عیسی پسر مریم گفت : ای بنی اسرائیل ! به یقین من فرستادۀ خدا به سوی شمایم ، تورات را که پیش از من بوده تصدیق می کنم ، و به پیامبری که بعد از من می آید و نامش « احمد » است ، مژده می دهم . . .
حضرت مسیح صلی الله علیه و آله بر حسب نقل یوحنا در فصول 14 ، 15 ، 16 انجیل خود از ظهور شخصی پس از خود بنام پارقلیطا : پریکلیطوس ، بشارت داده و او را رئیس جهان و شرعش را ابدی و . . . معرفی نموده است :
در ( یوحنا 14 : 16 ) می فرماید :
واَنَاَ بِتْ طالبِن مِنْ بَبِی وَخیٖنَ پارقَلیطا بِتْ یَبِلْ لُوخُونْ هَلْ ابَدْ .
و من از پدر خواهم خواست و او پارقلیطای دیگری بشما خواهد داد
ص:292
که تا ابد با شما باشد .
و در ( یوحنا 15 : 26 ) می فرماید :
ایْنَ ایْمِنْ داتَیِ پارقَلیطا هُودِ انَا شادوِرِون لِکِسْلَوْخُونْ مِنْ لِکِسْ بَبِیْ رُوخادِ سَرَسْتُوتا هَوْ دِمِنْ لِکِس بَبِّی پالِتْ هَوْبِتْ یَبِل سَهُدوتْ بَسْ دِیّی .
و چون بیاید آن پارقلیطا که من بسوی شما خواهم فرستاد از جانب پدر ، روح راستی که از جانب پدر میآید ، او دربارۀ من شهادت خواهد داد .
کلمۀ پارقلیطا ( سریانی ) ترجمه از اصل یونان « پریکلیطوس » است که بمعنی : بسیار ستوده و بی نهایت نامدار است ، و در عربی به : محمّد و احمد ترجمه می شود .
در کتاب ادریس علیه السلام (1)نیز از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بنام پارقلیطا بشارت داده و آن بزرگ مرد آسمانی و علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام و حسنین علیهما السلام را محور کائنات و هدف آفرینش جهان وجود خوانده می فرماید :
هنگامی که حضرت ادریس در بابل در عبادتگاه خویش بود ، روزی در میان گروهی از اصحاب خود این حکایت به وحی الهی بر ایشان نقل فرمود :
روزی میان فرزندان پدر شما آدم و فرزندزادگانش در تعیین افضل مخلوقات اختلاف شد ، بعضی گفتند : وی پدر ما آدم است که خدا او را بدست قدرتش آفرید ، و از روح خویش در وی دمید و فرشتگان را به تعظیم
ص:293
و تکریمش امر فرمود و او را معلم ایشان قرار داده خلافت زمین را به وی عطا فرمود و همگی خلایق را مطیع او گردانید .
دسته ای گفتند : ملائکه از پدر ما آدم برترند زیرا اینان هرگز عصیان خدا نکرده و نمی کنند و آدم از فرمان خدا سرپیچی نمود و او را با همسرش از بهشت بیرون کردند نهایت آنکه خداوند بر وی ترحم فرموده توبه اش را پذیرفت و به فرزندان با ایمانش وعدۀ بهشت داد .
گروهی گفتند : اشرف مخلوقات فرشتۀ بزرگ الهی جبرئیل است که امین رب العالمین می باشد .
اختلافاتشان فزونی یافت و هر یک نظر خود را با آدم به میان گذاشتند .
آن حضرت فرمود : فرزندان عزیز ، گوش فرا دارید تا برای شما بگویم اشرف مخلوقات کیانند :
چون خدا مرا آفرید و از روح خود در کالبدم دمید و من درست نشستم ، عرش اعظم الهی را دیدم و پنج شبح نورانی نگریستم که در عرش هویدا است در نهایت عظمت و جلال و جمال و کمال و حسن و ضیاء و بهاء و نورشان مرا غرق حیرت ساخت .
عرض کردم : پروردگارا ! این انوار با عظمت و جلال کیانند ؟
خطاب رسید : اینها اشرف مخلوقات من و واسطۀ بین من و سایر آفریدگانند .
انّی لِهَوْیَوْهْ انالِبْریْن وٰارَخْ لا الشِمایْ وَلٰا الْ ارْعٰا وَلَا الْپِردِسْ وَلَا الکیَهِنْ وَلَا الْشِّمِشْ وَلَا السَّعْرْ . « نقل از اصل سریانی »
اگر اینها نبودند من ترا نمی آفریدم و نه آسمان و نه زمین و نه بهشت و نه جهنم و نه آفتاب و نه ماه را .
ص:294
عرض کردم : پروردگارا ! نام اینها چیست ؟
خطاب رسید : به ساق عرش بنگر ، چون نگریستم دیدم این پنج نام مبارک نوشته :
پارَقْلیطا ( محمّد ) ایلیٰا ( علی ) طیطِه ( فاطمه ) شِپَّرْ ( حسن ) شُپَّیْرْ ( حسین ) .
و نیز نوشته بود :
هَلیلُوهْ لِتْ الَهَ شُوقْ مِنّی ( محمّد صلی الله علیه و آله ) انِوّی دِاَلَهَ .
ای مخلوقات من ! مرا تسبیح کنید که نیست خدایی غیر از من و محمّد صلی الله علیه و آله فرستادۀ من است .
موافق آیات فوق در ( برنابا 39 : 14 - 28 ) نیز می فرماید :
(14) پس چون آدم برخاست بر قدمهای خود در هوا نوشته دید که مثل آفتاب می درخشد که نص عین او : لا اله الّا اللّه محمّد صلی الله علیه و آله رسول اللّه بود .
(15) پس آن وقت آدم دهان خود بگشود و گفت شکر می کنم ترا ای پروردگار خدای من زیرا که تو تفضل نمودی پس آفریدی مرا (16) ولیکن زاری میکنم بسوی تو اینکه مرا آگاه سازی که معنای این کلمات « محمّد رسول اللّه » چیست (17) پس خدا جواب داد مرحبا به تو ای بندۀ من آدم و بدرستی که می گویم به تو که تو اول انسانی که آفریده ام او را . و آنکه تو دیدی او را جز این نیست که او پسر تست ، آنکه زود است بیاید بجهان بعد از این به سالهای فراوان (20) و او زود است بشود فرستادۀ من آنکه از برای او آفریدم همه چیز را (21) آنکه زود
ص:295
است نور بخشد جهان را (22) آنکه روان او نهاده شده بود در جمال آسمانی شصت هزار سال پیش از آنکه بیافرینم چیزی را . (23) پس زاری کرد آدم بسوی خدا که گفت : پروردگارا این نوشته را به من مرحمت کن بر ناخنهای انگشتان دست من (24) پس عطا نمود خدا به انسان اول آن نوشته را بر دو شست او .
(25) بر ناخن شست دست راست آنکه نص اوست : لا اله الا اللّه (26) و بر ناخن دست چپ ، آنکه نص اوست : محمّد رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، پس بوسید انسان اول با مهر پدری این کلمات را (27) و مسح نمود چشمان خود را و گفت : خجسته باد آن روزی که زود است در او بیایی به جهان .
و فخر الاسلام در کتاب أنیس الأعلام (1) می گوید :
در یکی از اناجیل خطی قبل از اسلام که با قلم بر پوست نوشته شده بود در کتابخانۀ بعضی از نصارای پروتستانت در مدرسۀ خود آنها دیدم :
در جزو وصایای مسیح به شمعون پطرس این گونه نگارش یافته است :
ای شمعون ! خدا به من فرمود : ترا وصیت می کنم به سیدالمرسلین و حبیب خود احمد ، صاحب شتر سرخ و صورتی همچون ماه و دلی پاک و بنیه ای قوی که بزرگ فرزندان آدم و رحمت برای جهانیان و پیمبر امی عربی است .
ای عیسی ! بنی اسرائیل را بگو که او را تصدیق نموده به وی ایمان آورند .
عرض کردم :
یا الَهَ مَنی لی اهَ ؟ مِری الَه یٰا یَشوُعْ مُحَمَّد نِوِّیْ دِاَلَهَ لِکُلِّهْ عالَم ، طُووٰا
ص:296
عٰالُّهْ مِنْ نَبِّی وِطُووا لِشَمِعْیان دِقَلُو بَخْتَتُو رٰابٰا وَبِرُونُو حَتْجٰا اشْتُمِهْ وَاِسْرا شِنّی بٰارْ دِیُوخْ بِتْ شٰادْرِنّی ( سریانی ) .
پروردگارا کیست آن بزرگوار ؟ فرمود خدا : ای عیسی ! او محمّد فرستادۀ خدا است برای تمام جهان خوشا به حال این پیمبر و خوشا بحال آنانکه بگفته اش گوش فرا دادند ششصد و ده سال پس از تو او را به رسالت مبعوث خواهم کرد .
وعده ای که خدا دربارۀ اسماعیل به ابراهیم فرمود ، همان وعدۀ رحمت و شوکت و کثرت نسل نور قدوسی محمّدی صلی الله علیه و آله و دوازده کوکب فروزان از آن نیر اعظم آسمان وحی است .
چنانکه در ( تکوین 17 : 20 ) نیز بدان تصریح کرده می فرماید :
(20) وُلیشَمعیل شِمَعْتیخٰا هِینِّه بِرَخْتی اوتُو وهیْفْرْتی اوتُو وَهیربتی اتُو بِمِئُدمئدُ شِنیم عاسار نِسیئیم یولِد وِنْتَتِّیُو لِغوُیَ غادُل .
(20) ای ابراهیم دعای ترا در حق اسماعیل شنیدم اینک او را برکت داده بارور گردانیده به مقام ارجمند خواهم رسانید ، به وسیلۀ محمّد و دوازده امام از نسل وی او را امت بزرگی خواهم نمود .
حاصل مقصود از آیۀ فوق این است که : به وسیلۀ حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و دوازده امام
اهل بیت علیهم السلام که همگی از نسل اسماعیل می باشند ، او را برکت داده به مقام ارجمند خواهم رسانید ، و شخصیت و عظمتش ، به وسیلۀ ظهور این نیر فروزان و دوازده اختر درخشان بیشتر و افزونتر خواهد شد .
در ( برنابا 42 : 13 - 20 ) نیز اشاره به این وعده کرده می فرماید :
ص:297
(13) حق می گویم به شما به درستی که هر پیمبری هر وقتی که بیاید پس بدرستی که جز این نیست که از برای فقط یک امت حاصل می شود نشانۀ رحمت خدای را (14) و از این است که سخن ایشان تجاوز نمی کند از آن طایفه ای که بسوی ایشان فرستاده شده اند (15) ولیکن رسول خدای هر وقتی که بیاید می دهد خدای به او آنچه را که به منزلۀ انگشتر دست اوست (16) پس حامل می شود خلاص و رحمت را برای امتهای زمین آنانکه تعلیم او را می پذیرند (17) و زود است بیاید با توانایی بر ستمکاران (18) و براندازد عبادت بتان را به حیثیتی که شیطان رسوا شود (19) زیرا که این چنین خدای وعده فرموده بود بر ابراهیم ، فرمود ببین بدرستی که به نسل تو همۀ قبائل زمین را برکت می دهم ، و همچنانکه ای ابراهیم شکستی بتان را شکستنی ، نسل تو زود است چنین کند .
و در فصل 208 می فرماید :
(7) راست می گویم که پسر ابراهیم همان اسماعیل بود که واجب است که از نسل او بیاید مسیّا ( حضرت محمّد صلی الله علیه و آله ) که ابراهیم به او وعده داده شده بود که همۀ قبائل زمین به او برکت یابند (8) پس همینکه رئیس کاهنان این بشنید به خشم درآمده فریاد برآورد که ما باید این فاجر را سنگسار کنیم زیرا که او اسماعیلی است و همانا که بر موسی و بر شریعت خدا کفر کرده (9) پس هر یک از نویسندگان و فریسیان با بزرگان قوم سنگها گرفتند تا یسوع را سنگسار نمایند پس از چشمهای ایشان پنهان شد و از هیکل بیرون آمد .
وعدۀ فوق دربارۀ اسماعیل با معنی نام مبارک او نیز موافق است چنانکه
ص:298
در ( تکوین 26 : 1 و17 : 20 و21 : 17 ) می فرماید :
اسماعیل یعنی مسموع از خدا .
یعنی اعطاء این فرزند به ابراهیم در حقیقت استماع و استجابت دعای ابراهیم علیه السلام بوده است .
چنانکه از پیمبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز منقول است که فرمود :
أَنا دَعوَة أَبی إِبرَاهیمَ (1) .
من خواستۀ پدرم ابراهیم می باشم .
تورات و انجیل و همۀ پیامبران نه تنها از آمدن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و نزول قرآن بر وی خبر داده اند بلکه از وصی بلا فصل او امیرالمؤمنین علیه السلام خبر داده اند و اوصاف او را بیان داشته و به صراحت و کنایه و بشارت و اشارت از اهل بیت علیهم السلام سخن گفته اند و حتی انبیای الهی بر مصائب حضرت امام حسین علیه السلام که خامس اهل بیت علیهم السلام است با دلی پر از اندوه و حزن گریسته اند (2) .
نصر بن مزاحم در کتاب وقعة صفین (3) - که از قدیمی ترین کتاب های اسلامی است و نزدیک به عصر امامان نوشته شده - از حبّه عرنی که از اصحاب و یاران امیرالمؤمنین علیه السلام است روایت می کند :
ص:299
هنگامی که در منطقۀ رقّه در مسیر جنگ صفین پیاده شدیم ، لشکرگاهمان کنار صومعه ای قرار گرفت که راهبی مسیحی در آن به عبادت حق مشغول بود .
چون لشکر ما را مشاهده کرد از صومعه بیرون آمد و به محضر امیرالمؤمنین علیه السلام شرفیاب شد و به آن حضرت عرضه داشت : در این صومعه کتابی نزد من است که از پدرانم به من به ارث رسیده و کتابی است که یاران خاص مسیح با قلم خود در زمان حیات مسیح نوشته اند ، علاقه دارم آن کتاب را به شما نشان دهم .
حضرت فرمود : آن را بیاور تا ببینم . راهب به صومعه رفت و کتاب را برای حضرت آورد و از حضرت اجازه خواست تا خود متن آن را برای امیرالمؤمنین علیه السلام بخواند که حضرت اجازه داد و او شروع به خواندن کرد :
به نام خدا که رحمتش بی اندازه و مهربانی اش همیشگی است
آنچه که در قضا ثبت و در لوح محفوظ مسطور است این است که خدا در میان مردم امّی پیامبری از خودشان مبعوث می نماید که کتاب و حکمت را به ایشان تعلیم می دهد و آنان را به راه خدا هدایت می کند و از نشانه های آن پیامبر اینکه نه خشن است و نه تندخو (1) .
ص:300
او انسانی است که وقتی در میان مردم حرکت می کند فریاد و عربده جویی ندارد ، گناه را با گناه پاداش نمی دهد بلکه عفو و گذشت می کند .
اما امّت [ حقیقی و واقعی ] آن پیامبر بسیار سپاس گزار خدایند و خدا را در هر حالی حمد و ثنا می گویند و زبان هایشان برای تکبیر و تسبیح رام ، و دیدگانشان از خوف حق گریان است .
خدا آن پیامبر را بر هر کسی که تکبر و فخر می فروشد پیروز می کند .
هنگامی که خدا او را از دنیا می برد امتش دچار اختلاف و کینه و دشمنی می شوند . امت او با یکدیگر اختلاف می ورزند سپس اجتماع می نمایند و تا زمانی که مشیت خداست وجود این امت ادامه دارد .
مردی از امت او از کنار فرات عبور می کند ، این مرد مردم را به نیکی ها وا می دارد و از بدی ها نهی می کند و داوری او میان مردم داوری به حق است و هرگز در داوریش حکم خلاف صادر نمی کند و دنیا در نظر او
ص:301
پست تر از خاکستری است که در روز توفانی طعمۀ بادها می شود !
مرگ از دیدگاه او گواراتر از آشامیدن آب به وسیلۀ یک انسان تشنه است !
در نهان از خدا می ترسد و در آشکار در راه خدا خیرخواهی می کند .
از سرزنش هیچ نکوهش کننده ای در صراط مستقیم الهی نمی هراسد ، هر کس از اهالی این شهرها آن پیامبر را درک کند و به او ایمان آورد بهشت و رضوان من پاداش اوست و هر کس آن بندۀ صالح را که از کنار فرات عبور می کند درک کند واجب است او را یاری دهد .
راهب پس از خواندن آن نوشته به حضرت گفت : آن بندۀ صالح خدا شما هستید و من همراه شما خواهم بود و از شما جدا نمی شوم تا آنچه به شما می رسد به من نیز برسد ، اگر بنا باشد شهید شوید من هم با شما هستم تا شهید شوم .
امیرالمؤمنین علیه السلام پس از شنیدن آن نوشته ، زار زار گریست و فرمود : خدا را سپاس که مرا از یاد نبرده است و در نوشتۀ نیکوکاران از من یاد فرموده .
راهب با حضرت حرکت کرد و از حضرت علی علیه السلام یک لحظه جدا نشد تا در جنگ صفین به شهادت رسید .
حضرت پس از پایان جنگ فرمان داد شهدا را دفن کنند و چند نفری هم مأمور شدند که جنازۀ راهب را بیابند چون او را یافتند حضرت بالای سرش آمد و به مردم فرمود :
هُوَ مِنّا أَهْلُ البَیتِ !
او از ما اهل بیت است .
آنگاه خود حضرت قبری برای او آماده کرد و خود وارد قبر شد و او را به
ص:302
راه و رسم مسلمانان دفن کرد (1) .
ای کاش این حقیر فقیر هم قلبی هم چون قلب آن راهب مسیحی مالامال از معرفت به ولایت اهل بیت علیهم السلام و عشق سوزان به وجود مبارک آنان می یافتم تا دستگیرۀ نجاتی برای آخرت در اختیارم قرار می گرفت و اهل بیت علیهم السلام حلقۀ غلامی مرا نسبت به خودشان به گوش جانم می انداختند و با نظر کیمیا ، مس وجودم را طلا می کردند .
من دردمندانه بر عمر گذشته تأسف دارم و با آنکه در میان مردم به عنوان خادم اهل بیت علیهم السلام معروف هستم ، هر لحظه با زبان حال و قال با این سرودۀ ، به خود خطاب می کنم :
آتشی سر تا به پا افروختی وندر آن آتش وجودت سوختی
دور گشتی از گلستان وجود دادی از کف مایۀ بود و نبود
گشته محروم از فیوضات اله هم چو خیل عاصیانی رو سیاه
از چه رو اندر حجاب افتاده ای لنگ و کور اندر سراب افتاده ای
در خیالاتی و در چون و چرا خود ندانی در کجایی در کجا
مانده از راه و چرا درمانده ای کاروان رفت از چه رو وا مانده ای
اندر این عالم مگر کاری نبود از ازل بهرت مگر یاری نبود
در غم دنیای دونی آه ، آه بی هش و مست و زبونی آه آه
غافلی از دلبر جانانه ات آتشی افتاده در کاشانه ات
نغمه ای با یاد جانان ساز کن تا به کوی حضرتش پرواز کن
گر شوی خالص لبت خندان شود جمله اجزایِ وجودت جان شود (2)
ص:303
آیاتی از قرآن کریم اشارۀ به این عصر درخشان دارد ، از آن جمله می فرماید :
« وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ » (1).
و سرانجام [ نیک ] برای پرهیزکاران است .
و روایات مستفیضه نیز بر این معنی گواهی می دهد که ظهور و بروز دولت حقۀ الهیه در آخر الزمان اتفاق خواهد افتاد .
دَولَتُنا آخِرُ الدُّوَلِ (2) .
و در برخی آیات تصریح نموده است که این بشارت در کتب انبیای گذشته نیز مذکور گشته ، چنانکه می فرماید :
« وَ لَقَدْ کَتَبْنٰا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ
ص:304
الصَّالِحُونَ » (1). (2)و همانا ما پس از تورات در زبور نوشتیم که : زمین را بندگان شایستۀ ما به میراث می برند .
این آیۀ شریفه بشارت از آینده ای می دهد که شرّ و فساد به کلّی از عالم انسانی رخت بر بسته و گویی اشرار و ستمکاران به کلّی نابود و محو گشته اند که وراثت زمین به صالحین انتقال خواهد یافت زیرا لغت « وراثت » و « میراث » در مواردی استعمال می شود که شخصی یا گروهی منقرض شوند و مال و مقام و همه چیزشان به گروهی دیگر به وراثت انتقال یابد .
مضمون آیۀ فوق در مرموز (37) زبور داود مکرراً ذکر شده و این بشارت عظیم را به ألحان گوناگون بیان کرده و پس از تسلی و دلداری به حضرت داود علیه السلام که :
از شریران رنجیده مشو (1) زیرا همچون علف زود بریده می شوند (2) بر خداوند توکل نمای و از او متلذذ باش (3 و4) به او آرام گیر و در انتظارش بسر بر (7) و . . . (3)
ص:305
در ادامه می فرماید :
(9) زیرا که شریران منقطع می شوند ، اما متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد (10) و حال اندک است که شریر نیست می شود که هر چند مکانش را جستجو نمایی ناپیدا خواهد بود (11) اما متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتی متلذذ خواهند شد (12) شریر به خلاف صادق افکار مذمومه می نماید و دندانهای خویش را بر او میفشارد (13) خداوند به او متبسم است چونکه می بیند که روز او می آید (14) شریران شمشیر را کشیدند و کمان را چله کردند ، تا آنکه مظلوم و مسکین را بیندازند ، و کمانهای ایشان شکسته خواهد شد .
(16) کمی صدیق از فراوانی شریران بسیار بهتر است (17) چونکه بازوهای شریران شکسته می شود و خداوند صدیقان را تکیه گاه است (18) خداوند روزهای صالحان را می داند و میراث ایشان ابدی خواهد بود (19) در زمان بلا خجل نخواهند شد و در ایام قحطی سیر خواهند بود (20) لکن شریران هلاک خواهند شد و دشمنان خداوند مثل پیه برّه ها فانی ، بلکه مثل دود تلف خواهند شد . (22) زیرا متبرکان خداوند وارث زمین خواهند شد ، اما ملعونان وی منقطع خواهند شد (29) صدیقان وارث زمین شده ابداً در آن ساکن خواهند شد . (34) به خداوند پناه برده راهش را نگاهدار ، که تو را به وراثت زمین بلند خواهد کرد و در وقت منقطع شدن شریران این را خواهی دید (38) اما عاصیان عاقبت مستأصل و عاقبت شریران منقطع خواهند شد .
ص:306
ص:307
ص:308
از میان فیلسوفان ، متکلمان ، محدثان ، مورخان ، فقیهان ، ادیبان و هر کسی که به نوعی دربارۀ بزرگان تاریخ اسلام سخن گفته یا قلم زده است ، کمتر می توان کسی را پیدا کرد ، به نوعی دربارۀ اهل بیت علیهم السلام و منزلت و نقش و شخصیت آنان چیزی نگفته یا ننوشته باشد .
چنین می نماید که در میان همه ، عارفان بیش از دیگران شایستگی و بایستگی سخن گفتن و نوشتن دربارۀ اهل بیت علیهم السلام را داشته و دارند ، چرا که اینان بیش از دانشوران دیگر در ابعاد وجودی انسان غور کرده و در اوصاف ، خصال، سجایا و جایگاه اهل بیت علیهم السلام در هستی ، تفحص و پی جویی کرده اند.
بنابراین فصل جداگانه ای به گوشه ای از گفتارها و حکایت ها و توصیف های آنان پیرامون اهل بیت علیهم السلام اختصاص یافت . باید گفت که بیشترین متونی که در این فصل آمده است ، به دو جهت از عارفانی است که مذهب اهل سنت را داشته اند :
یکی آنکه مشخص شود که منزلت اهل بیت علیهم السلام و اذعان به فضائل اخلاقی و والایی های انسانی و الهی آنان منحصر به پیروانشان نیست بلکه پیروان دیگر مذاهب نیز مسحور و مجذوب و دلباختۀ سر از پا نشناخته آنان هستند .
و دیگر ، اینکه حقایق نخبه ای در لابه لای گفته های آنان یافت می شود که
ص:309
نشانگر این است که توصیف هایی که راهیان راه آنان آورده اند ، ساختگی و خیال پردازانه نیست بلکه واقعیت های مسلم تاریخی است که به رغم وزیدن بادهای ناموافق مسموم ، که هر آنچه حقایق بر سر راه خود می دیده با خود به قبرستان تاریخ می برده است ، نتوانسته ، این حقایق گران جاندار را با خود ببرند تا طبق معمول در قبرستان تاریخ تا أبد به خاک بسپارند .
ناگفته پیداست که آنچه خواهد آمد تنها رشحه ای کوتاه و اندک از بسیار گفته های عارفان است که آثار آنان را آراسته است . و بیان این نکته نیز ضروری است که ذکر نام این افراد که بسیاری از آنان از اهل تسنن می باشند دلیل بر تأیید مکتب فکری و یا شخص آنان نیست بلکه به مصداق « الفضل ما شهدت به الأعداء » (1) به اقوال آنان استناد شده است .
ص:310
بوبکر نقاش حکایت کرد از امام مسلمانان علی مرتضی که روزی جهودی مرا گفت : در کتابِ شما آیتی است بر من مشکل شده ، اگر کسی آن را تفسیر کند تا اشکالِ من حل شود ، من مسلمان شوم .
امام گفت : آن چه آیت است ؟ گفت : « اهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِیمَ » (1) ؛ نه شما می گویید که به راهِ راستیم و دین روشن ؟ اگر چنین است و بر شک نه اید در دین خویش ، چرا می خواهید و آنچه دارید چرا می جویید ؟
امام گفت : قومی از پیامبران و دوستان خدا پیش از ما به بهشت رفتند و به سعادت ابد رسیدند . ما از اللّه می خواهیم تا آن راه که به ایشان نموده ، به ما نماید و آن طاعت که ایشان را بر آن داشت تا به بهشت رسیدند ، ما را بر آن دارد تا ما نیز بر ایشان در رسیم و در بهشت شویم .
گفت آن اشکالِ وی حل شد و مرد مسلمان گشت (2) .
* * *
روزی علی مرتضی در خانه شد . حسن و حسین پیشِ فاطمه زهرا می گریستند . علی گفت : چه بوده است این روشنایی چشم و میوۀ دل و سرور جان ما را ، که می گریند ؟ فاطمه گفت : یا علی ! همانا که گرسنه اند که
ص:311
یک روز گذشت تا هیچ چیز نخورده اند . و دیگی بر سرِ آتش نهاده بود .
علی گفت : آن چیست که در دیگ است ؟ فاطمه گفت : در دیگ هیچ چیز نیست مگر آبِ تهی ، دل خوشیِ این فرزندان را بر سر آتش نهادم تا پندارند که چیزی می پزم .
علی دلتنگ شد ؛ عبایی نهاده بود ، برگرفت و به بازار برد و به شش درم بفروخت و طعامی خرید . ناگاه سائلی آواز داد که : « من یقرض الله یجده ملیا و فیا » (1) علی آنچه داشت به وی داد . و با فاطمه بگفت .
فاطمه گفت : « و فقت یا أبا الحسن و لم تزل فی خیر » نوشت باد یا ابا الحسن که توفیق یافتی و نیکو چیزی کردی و تو خود همیشه با خیر بوده ای و با توفیق .
علی بازگشت تا به مسجد رسول شود و نماز کند ؛ اعرابیِّ را دید که شتری می فروخت ، گفت : یا اباالحسن ! این شتر را می فروشم ، بخر ، علی گفت : نتوانم که بهایِ آن ندارم ، اعرابی گفت : به تو فروختم تا وقتی که غنیمتی در رسد یا عطایی از بیت المال به تو درآید . علی آن شتر را به شصت درم بخرید و فراپیش کرد . اعرابی دیگر پیش وی درآمد ، گفت : یا علی ! این شتر به من فروشی ؟ گفت : فروشم ، گفت : به چند ؟ گفت : به چندان که خواهی ، گفت : به صد و بیست درم خرید ، علی گفت : فروختم .
صد و بیست درم پذیرفت از وی و به خانه باز شد .
با فاطمه گفت که از این ، شصت درم با بهای شتر دهم به اعرابی و شصت درم خود به کار بریم ، بیرون رفت به طلب اعرابی .
مصطفی را دید گفت : یا علی ! تا کجا ؟ علی قصۀ خویش بازگفت ، رسول خدا شادی نمود و او را بشارت داد و تهنیت کرد ، گفت : یا علی ! آن اعرابی
ص:312
نبود ، آن جبرئیل بود که فروخت و میکائیل بود که خرید و آن شتر ، ناقه ای بود از ناقه های بهشت . این ، آن قرض بود که تو به اللّه دادی و درویش را به آن بنواختی و قد قال اللّه عزوجل :
« مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً . . . » (1) . (2)* * *
« الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهٰارِ سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً . . . » (3) .
این آیت در شأن علی بن ابی طالب آمد . چهار درم داشت و در همۀ خاندان وی جز آن نبود ؛ هر چهار درم به درویشان داد ؛ یک درم به شب داد ، یکی به روز ، یکی به نهان ، یکی آشکارا . رب العالمین او را بدان بستود و در شأن وی آیت فرستاد (4) .
* * *
. . . اصحاب مباهله پنج کس بودند : مصطفی و زهرا و مرتضی و حسن و حسین آن ساعت که به صحرا شدند ، رسول ایشان را با پناهِ خود گرفت و گلیم بر ایشان پوشانید و گفت :
اللّٰهُمَّ ! انَّ هٰؤُلٰاءِ أَهْلِی (5) .
جبرئیل آمد و گفت :
ص:313
یا مُحَمَّدُ ! وَأنٰا مِنْ أَهلِکُمْ (1) .
چه باشد اگر محمّد بپذیری و در شمار اهل بیت خویش آری ؟ رسول گفت :
یا جِبْرَئِیلُ ، وَأَنْتَ مِنّٰا (2) .
آنگه جبرئیل بازگشت و در آسمان ها می نازید و فخر می کرد و می گفت :
مَنْ مِثْلی ؟ وأنا فی السَّماءِ طاووسُ الملائکةِ ، وفِی الأرضِ من أهلِ بیتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله .
چون من کیست ؟ که در آسمان ، رئیس فریشتگانم و در زمین از محم اهل بیت ّد صلی الله علیه و آله خاتم پیغامبرانم (3) .
* * *
علی مرتضی ، ابن عمّ مصطفی ، شوهر خاتون قیامت فاطمۀ زهرا که خلافت را حارسی بود و اولیا را صدر و بدر بود . . . رقیب عصمت و نبوت بود ، عنصر علم و حکمت بود ، اخلاص و صدق و یقین و توکل و تقوی وورع ، شعار و دثار وی بود ، حیدر کرّار بود ، صاحب ذوالفقار بود ، سید مهاجر و انصار بود .
روز خیبر مصطفی گفت :
لأعطیَّنَ هذه الرَّایَةَ غَداً رَجُلاً یَفْتَحُ اللّهُ علیٰ یَدَیْهِ ، یُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ، ویحبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ .
فردا این رایت نصرتِ اسلام به دست مردی دهم که خدا و رسول را
ص:314
دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند .
همه شب ، صحابه در این اندیشه بودند که فردا عَلَمِ اسلام ورایت نصرت « لا اله الّا اللّه » به کدام صدّیق خواهد سپرد .
دیگر روز مصطفی گفت : أینَ علی بن ابی طالب ؟ گفتند : یا رسول اللّه ! هو یَشتَکی عَیْنَیْهِ . چشمش به درد است .
گفت : او را بیاورید . بیاوردند . زبانِ مبارکِ خویش به چشم او بیرون آورد ، شفا یافت و نوری نو در بینایی وی حاصل شد و رایتِ نصرت به وی داد . . (1) .
* * *
گفته اند : حسین بن علی چون درویشی را دیدی گفتی : ترا که خوانند و پسرِ که ای ؟ درویش گفتی : من فلانم پسرِ فلان ، حسین گفتی : نیک آمدی که از دیرباز من در طلب توام که در دفتر پدرِ خویش دیده ام که پدر ترا چندین درم بر وی است ، اکنون تا ذمّت پدرِ خود از حقّ تو فارغ گردانم و بدین بهانه عطا به درویش دادی و منّت بر خود نهادی (2) .
* * *
قصۀ تزویج فاطمه آن است که مصطفی روزی در مسجد آمد ، شاخی ریحان به دست گرفته ، سلمان را گفت : یا سلمان ! رو ، علی را بخوان . رفت و گفت : یا علی ! اجب رسول اللّه ! علی گفت : یا سلمان ! رسول خدا را این ساعت چون دیدی و چون او را گذاشتی ؟ گفت : یا علی ! سخت شادمان و خندان چون ماه تابان و شمع رخشان . علی آمد به نزدیک مصطفی و مصطفی آن شاخ ریحان به دست علی داد ، عظیم خوش بوی بود .
گفت : یا رسول اللّه ! این چه بویی است بدین خوشی ؟ گفت : یا علی ! از
ص:315
آن نثارهاست که حوریان بهشت کرده اند بر تزویج دخترم فاطمه ، گفت :
با که یا رسول اللّه ؟ گفت : با تو یا علی . در مسجد نشسته بودم ، فرشته ای در آمد بر صفتی که هرگز چنان ندیده بودم ، گفت : نام من محمود است و مقام من در آسمانِ ندیا . در مقام معلوم خودم بودم ثُلثی از شب گذشته که ندایی شنیدم از طبقات آسمان که : ای فرشتگانِ مقربان و روحانیان و کروبیان همه جمع شوید در آسمان چهارم . همه جمع شدند و همچنین سکان مقعد صدقی و اهل فرادیس اعلیٰ در جنات عدن حاضر گشتند .
فرمان آمد که ای مقربان درگاه و ای خاصگیان پادشاه ! سورۀ «هَلْ أَتیٰ عَلَی الْإِنْسٰانِ » بر خوانید . آنگه درختِ طوبی را فرمان آمد که تو نثار کن بر بهشت ها بر تزویج فاطمۀ زهرا با علی مرتضی . . .
پس طوبی بر خود بلرزید و در بهشت گوهر و مروارید و حلّه ها باریدن گرفت . پس فرمان آمد تا منبری از یک دانۀ مروارید سپید در زیر درخت طوبی بنهادند .
فرشته ای . . . به آن منبر برآمد و خدای را جل جلاله ثنا گفت و بر پیامبران درود داده ، آنگه جبّار کائنات ، خداوند ذوالجلال قادر بر کمال ، بی واسطه ندا کرد که : ای جبرئیل و ای میکائیل ! شماها دو گواه معرفتِ فاطمه باشید و من که خداوندم ولیّ فاطمه ام و ای کروبیّان و ای روحانیان آسمان ! شما همه گواه باشید که فاطمۀ زهرا را به زنی به علی مرتضی دادم . . . حبیب مرا بشارت ده و با وی بگو که ما این عقد در آسمان بستیم ، تو نیز در زمین ببند .
پس مصطفی ، مهاجر و انصار را حاضر کرد . آنگه روی فرا علی کرد گفت : ای علی ! چنین حکمی در آسمان رفت ، اکنون من فاطمه را به چهار صد درم کابین به زنی تو دادم ، پذیرفتی ؟ علی گفت : یا رسول اللّه ! من
ص:316
پذیرفتم نکاحِ وی ، رسول گفت : بارک اللّه فیکما (1) .
* * *
ابن عباس گفت : شبی از شبها علی مرا گفت : چون نماز خفتن گزارده باشی ، نزدیک من حاضر شو تا تو را فایده ای دهم ، گفتا :
وَکَانَت لَیْلَةً مُقْمِرَةً (2) .
علی گفت :
مَا تفسیر الألفِ مِنَ الحَمدِ ؟ (3)
گفتم : تو بدانی ای علی ! پس در سخن آمد و یک ساعت از ساعات شب در تفسیر الف « الحمد » سخن گفت . . . یک ساعت دیگر در تفسیر حرف لام سخن گفت . پس در حاء همچنان و در میم همچنان و در دال همچنان . چون از تفسیر این حروف فارغ گشت ، برق عمود الفجر صبح صادق ، از مشرق سر بر می زد .
از اینجا گفت علی علیه السلام :
لَو شئْتُ لَأَوْقَرتُ سَبْعینَ بَصراً ، مِن تفسیرِ سوُرَةِ الفَاتِحَةِ (4) .
ابن عباس گفت : علم خود در جنب علم علی چنان دیدم کَالغَدِیْرِ الصَّغِیر فِی البَحْرِ (5) .
ص:317
آن سلطان ملتِ مصطفوی ، آن برهانِ حجت نبوی ، آن عاملِ صدّیق ، آن عالمِ تحقیق ، آن میوۀ دل اولیاء ، آن جگر گوشۀ انبیا ، آن ناقد علی ، آن وارث نبی ، آن عارفِ عاشق ، جعفر الصادق .
گفته بودیم که اگر ذکر انبیاء و صحابه و اهل بیت کنیم ، کتابی جداگانه باید ساخت ؛ این کتاب شرح اولیاست که بعد از ایشان بوده اند اما به سبب تبرک به صادق ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است و چون از اهل بیت بود و سخن طریقت او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است ، کلمۀ چند از آن او بیاوریم که ایشان همه یکی اند چون ذکر او شود از آن همه بود .
نبینی که قومی که مذهب او دارند مذهب دوازده امام دارند ، یعنی یکی دوازده و دوازده یکی . اگر تنها صفت او گویم ، به زبان و عبارت من ، راست نیاید که در جملۀ علوم و اشارات و عباداتِ بی تکلف به کامل بود و قدوۀ جملۀ مشایخ بود و اعتماد هم بر وی بود و مقتدای مطلق بود .
هم الهیان را شیخ بود و هم محمّدیان را امام و هم اهلِ ذوق را پیشرو و هم اهلِ عشق را پیشوا و هم عبّاد را مقدّم ، هم زهاد را مکرّم ، هم صاحب تصنیف حقایقی هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بی نظیر بود و از باقر بسیار سخن نقل کرده است و عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است که اهل سنت
ص:318
و جماعت اهل بیت را باید گفت : به حقیقت و من آن نمی دانم که کسی در خیال باطل مانده است ، آن می دانم که هر که به محمّد ایمان دارد و به فرزندانش ندارد ، به محمّد ایمان ندارد تا به حدی که شافعی در دوستی تا به حدی اهل بیت بوده است که به رفضش نسبت کردند و محبوس کردند و او در آن معنی شعری گفته است و یک بیت این است :
لَوْ کانَ رَفْضاً حُبُّ آل محمّد فَلیَشْهَدِ الثَّقَلانِ إنّی رَافِضیٌ
که فرموده است یعنی : اگر دوستی آل محمّد رفض است گو جملۀ جن و انس گواهی دهید به رفض من . . .
* * *
نقل است که یک بار داود طایی پیش صادق آمد و گفت : ای پسر رسول خدای ! مرا پندی ده که دلم سیاه شده است . . شما را بر همه خلایق فضل است و پند دادن همه بر تو واجب است .
گفت : یا ابا سلیمان ! من از آن می ترسم که به قیامت ، جدّ من دست در من زند که چرا حقّ متابعتِ من نگزاردی ؟ این کار به نسبت صحیح و به نسبتِ قوی نیست ، این کار به معاملت شایستۀ حضرت حق بود .
داود بگریست و گفت : بار خدایا ! آنکه معجون طینت او از آبِ نبوت است و ترکیب طبیعت او از اصلِ برهان و حجت ؛ جدّش رسول است و مادرش بتول است او بدین حیرانی است ؛ داود که باشد که به معاملۀ خود مُعجب شود . . .
* * *
نقل است که صادق را دیدند که خزی گرانمایه پوشیده بود ، گفتند :
یابن رسُول اللّه ! لَیسَ هَذا من زیّ أهلِ بَیتِکَ ؟ (1)
ص:319
دست آن کس بگرفت و در آستین کشید ، پلاسی پوشیده بود که دست را خلیده می کرد ، گفت :
هذا للحق وهذا للخلق (1) .
آن حجت اهلِ معاملت ، آن برهان ارباب مشاهدت ، آن امام اولاد نبی ، آن گزیدۀ احفاد علی ، آن صاحب باطن و ظاهر ، ابوجعفر محمّد باقر رضی الله عنه . . .
گویند که کنیت او ابوعبداللّه بود و او را باقر خواندندی .
مخصوص بود به دقایق علوم و لطایف اشارت و او را کرامات مشهور است به آیات باهر و براهین ظاهر .
می آرند در تفسیر این آیت که :
« فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّٰاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّٰهِ » (2).
فرموده است که بازدارندۀ تو از مطالعۀ حق ، طاغوت است . بنگر ، چه محجوبی بدان حجاب از وی بازمانده ای ، به ترک آن حجاب بکوش که به کشف ابدی برسی و محجوب ممنوع باشد و ممنوعی نباید که دعوی قربت کند (3) .
ص:320
. . . معروف بن فیروز الکرخی از جملۀ پیران بزرگ بود و دعای او مستجاب بود . . او از جملۀ مولایان علی بن موسی الرضا بود . . پس بر دستِ علی بن موسی الرضا مسلمان شد . . . معروف گفت : به کوفه می شدم و مردی را دیدم و او را ابن سمّاک گفتند ، مردمان را پند همی داد و اندر بیان سخنش همی رفت که هر که به جملگی از خدای برگردد ، خدای به جملگی از او برگردد و هر که با خدای برگردد به کلی ، خدای عزوجل بر وی به رحمت بازگردد و همه خلق بازو گرداند . . .
سخن او اندر دلِ من افتاد و با خدای گشتم و همه شغل ها دست بداشتم مگر خدمتِ علی بن موسی الرضا و این سخن ، او را بگفتم ، گفت : اگر پند پذیری این کفایت است (1) . . .
* * *
حسین بن علی جایی رسید . چند کودک آنجا بودند ، پاره ای چند نان داشتند ، حسین را میزبانی کردند ، بنشست و آن پاره های نان با ایشان بخورد و ایشان را به سرای برد و طعام داد ایشان را و جامه کرد و گفت : دست ایشان راست بر من ، زیرا که ایشان را جز از آن نبود که میزبانی کردند
ص:321
و من زیاده از آن یابم (1) .
* * *
گویند : شقیق بلخی ، جعفر بن محمّد [ الصادق ] را از فتوّت پرسید ، شقیق را گفت : تو چه گویی ؟ گفت : اگر دهند ، شکر کنیم و اگر منع کنند ، صبر کنیم . جعفر گفت : سگان مدینۀ ما همین کنند ، شقیق گفت : یابن رسول اللّه ! پس فتوت چیست ؟ گفت : اگر دهند ، ایثار کنیم و اگر ندهند ، صبر کنیم (2) ؟
* * *
مردی به مدینه بخفت از حاجیان ، چون برخاست پنداشت که همیانِ وی بدزدیدند . زود بیرون آمد و امام جعفر صادق را دید ، اندر وی آویخت و گفت : همیانِ من تو بردی ، گفت : چند بود اندر وی ؟ گفت : هزار دینار .
جعفر او را به سرای خویش آورد و هزار دینار به وی داد . چون مرد به سرای آمد ، همیان وی در خانه بود .
به عذر به نزدیک امام جعفر آمد و هزار دینار باز آورد ، جعفر ، دینار فرا نستد ، گفت : چیزی که از دست بدادیم ، باز نستانیم ، مرد پرسید که این کیست ؟ گفتند : جعفر صادق (3) .
* * *
اندر خبر همی آید که بهشت ، مشتاق است به سه کس : به علی و عمار
ص:322
و سلمان رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ أَجْمَعِینَ (1) .
* * *
روایت کنند که امیرالمؤمنین علی کَرَّمَ اللّهُ وَجْهَهُ غلامی را بخواند ، نیامد . دیگر بار بخواند ، نیامد ، سه دیگر بخواند او را ، نیامد . علی بر پای خاست آمد ، او را دید ، پشت بازگذاشته ؛ گفت : ای غلام ! آواز من نشنیدی که چندین بار تو را خواندم ؟ گفت : شنیدم ، گفت : پس چرا نیامدی ؟ گفت :
کریمیِ تو دانستم ، ایمن بودم از عقوبتِ تو ، کاهلی کردم نیامدم . گفت : برو که تو را آزاد کردم از بهرِ خدای عزوجلّ (2) .
ص:323
ابوالحسن مدائنی گوید : حسن و حسین و عبداللّه جعفر - رضوان اللّه علیهم اجمعین - هر سه به حج می شدند . شترِ زاد ، بگذاشته بودند بر جای ، گرسنه و تشنه به نزدیک پیرزنی از عرب بگذشتند ، گفتند : هیچ شراب داری ؟ گفت دارم ، گوسفندی داشت بدوشید و شیر به ایشان داد ، گفتند : هیچ طعام داری ؟ گفت : ندارم مگر این گوسپند ، بکشید و بخورید .
بکشتند و بخوردند و بگفتند : ما از قریشیم چون از این سفر باز آییم ، نزدیک ما آی تا با تو نیکویی کنیم و برفتند .
چون شوهر وی باز آمد خشمگین شد و گفت : گوسفند به قومی دادی که خود ندانی که ایشان که اند .
پس روزگاری برآمد . آن پیرزن و شوهر به سبب درویشی به مدینه افتادند و برای قوت ، سرگین اشتر می چیدند و می فروختند و بدان روزگار همی کردند .
یک روز آن پیرزن به کویی فرو شد . حسن به درِ سرای خویش نشسته بود ، او را بشناخت . گفت : یا پیرزن مرا همی دانی ؟ گفت : نه . گفت : من آن مهمان توأم فلان . پس بفرمود تا وی را هزار گوسفند و هزار دینار بدهند و وی را با غلامِ خویش به نزدیک حسین فرستاد . حسین گفت : برادرم ترا چه داد ؟ گفت : هزار گوسفند و هزار دینار . حسین هم چندان بداد . . . (1)* * *
ص:324
. . . رسول خدا به فاطمه گفت : بشارت باد ترا که سیدۀ زنانِ اهلِ بهشتی ، گفت : پس آسیه زن فرعون و مریم مادر عیسی چه اند ؟ گفت : هر یکی از ایشان سیدۀ زنان عالم خویش اند و تو سیدۀ زنان همه عالمی ، و شما همه اندر خانه ها باشید به قصب ( زبرجد آمیخته به یاقوت ) آراسته ، اندر وی نه بانگ و نه رنج و نه مشغله . پس گفت : بسنده کن به پسرِ عمّ من و شوهر خویش که تو را جفت کسی کرده ام که سیّد است اندر دنیا و سیّد امت اندر آخرت (1) .
* * *
علی بن الحسین چون طهارت کردی ، روی وی زرد شدی . گفتندی : این چیست ؟ گفتی : نمی دانید که پیش که خواهم ایستاد (2) ؟
* * *
بر درِ سرای علی بن موسی الرضا اندر نیشابور گرمابه ای بود که چون اندر گرمابه شدی ، خالی بکردندی . یک روز گرمابه خالی بکردند روی اندر گرمابه شد و آن گرمابه بان غافل ماند . روستایی ای فرو گرمابه شد ، وی را دید پنداشت هندویی است از خادمان گرمابه .
گفت : خیز آب بیاور ، بیاورد . دیگر گفت : خیز گِل بیاور ، بیاورد . هم چنین وی را کار همی فرمود و وی همی کرد . چون گرمابه بان باز آمد و آواز روستایی شنید که با وی حدیث می کرد ، ترسید و بگریخت . چون به درآمد ، گفتند : گرمابه بان بگریخت از بیم این واقعه . گفت مگریز (3) . [ که تو را جرمی نیست . . ] .
* * *
ص:325
وعلی ابن الحسین یک روز به مسجد می شد ، یکی وی را دشنام داد ، غلامان وی قصد وی کردند ، گفت : دست بدارید از وی ، او را گفت : آنچه از ما بر تو پوشیده است بیشتر است ، هیچ حاجتی هست ترا که به دست ما برآید ؟ آن مرد خجل شد ، پس علی بن الحسین جامه ای داشت ، به وی داد و هزار درم فرمود وی را .
آن مرد می شد و می گفت : گواهی دهم که این جز فرزند پیامبران نیست .
و هم از وی روایت است که غلام را دوبار آواز داد ، جواب نداد ، وی را گفت : شنیدی ؟ گفت : شنیدم ، گفت : چرا جواب ندادی ، گفت از خُلق نیکوی تو ایمن بودم که مرا نرنجانی ، گفت : شکر خدای را که بندۀ من از من ایمن است (1) .
ص:326
بابا حسن پیش نمازِ شیخ ما ابوسعید بوده است و در عهدِ شیخ ، امامتِ متصوفه به رسم او کرده .
یک روز نماز بامداد می گزارد . چون قنوت برخواند گفت : « تبارکت ربنا و تعالیت صل علی محمد » (1) و به سجده رفت . چون نماز سلام داد ، شیخ ما گفت : چرا بر آل صلوات نگفتی و چنین نگفتی که : اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلیٰ آل محمدٍ ؟ (2)بابا گفت : اصحاب را خلاف است که در تشهد اول و قنوت ، بر آلِ محمّد باید گفت یا نی و من احتیاط ، آن خلاف را نگفتم .
شیخ ما گفت : ما در موکبی نرویم که آل محمّد در آنجا نباشند (3) .
* * *
شیخ ما گفت : مردی از جهودان به نزدیک امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه بیامد و گفت : یا امیرالمؤمنین ! خدای ما جل جلاله که بود و چگونه بود ؟ گونۀ روی امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه بگشت ، گفت : خدای بود بی صفت بودن و بی چگونه بود و بود چنان که همیشه بود ، او را پیش نیست و پیش از همه پیش هاست ، بی غایت و بی منتهاست . همه غایت ها دونِ او منقطع و ناپیداست زیرا که او غایتِ غایت هاست . بدانستی یا یهودی ! یا نه ؟
ص:327
یهودی گفت : گواهی می دهم که بر روی زمین هر که جز چنین بگوید ، باطل است و أَنٰا أَشْهَدُ أَنْ لٰاإِلٰهَ إِلّا اللّهَ وَأَنَّ محمّداً رَسُولُ اللّهِ (1) .
شیخ ما ابوسعید قدس سره گفت : که بنشسته دیدم بر جایی که هر که شبِ آدینه هزار بار بر مصطفی صلوات دهد رسول را علیه الصلاة والتحیة به خواب بیند .
ما به مرو آن بکردیم و مصطفی را به خواب دیدیم که فاطمۀ زهرا در پیش او نشسته بود و مصطفی صلوات اللّه وسلامه علیه دست مبارک خویش بر فرقِ میمون او می مالید ، ما خواستیم که پیش رسول شویم ، ما را گفت که :
مَه ، فَإِنَّها سَیِّدَةُ نساءِ العالَمِیْنَ (2) .
ص:328
علی بن ابی طالب ، سرِ عارفان است ، و همه امت را اتفاق است که علی بن ابی طالب را انفاس پیغمبران است و او را سخنانی است که پیش از او کس نگفته است و پس از او کس مثل آن نیاورده است .
* * *
حسن بن علی ، از معاملات او حرفی بگوییم : او را شش بار زهر دادند .
پنج بار در او کار نکرد و بارِ ششم کار کرد . حسین بن علی به بالین او آمد و گفت : یا برادر ! اگر دانی که تو را زهر داده است مرا خبر ده تا اگر تو را کاری افتد ، خصمی کنم ! گفت : ای برادر ! پدر من علی ، غمّاز نبود و مادرم فاطمه غمّاز نبود و جدّم محمّد مصطفی غمّاز نبود و جدّۀ من خدیجه غمّاز نبود و از اهل بیت ما غمّاز نیاید . اگر به قیامت خدای تعالی مرا بیامرزد ، تا آن کس را که مرا زهر داده به من نبخشد ، در بهشت نروم .
* * *
و روزی نشسته بود حسن . مردی درآمد و او نان می خورد . او را گفت که مرا ده هزار درهم وام است . بفرمود که ده هزار درهم به وی دهید تا وام بگزارد ، بدادندو مرد بیرون رفت و او را نگفت بیا تا نان خوری .
* * *
از اخلاق حسین نیز بگوییم : روزی طعام می خورد ، کنیزکی بر سر او ایستاده بود با کاسه ای ، کاسه از دست او بیفتاد ، حسین نگه در او کرد .
کنیزک گفت :
ص:329
«وَ الْکٰاظِمِینَ الْغَیْظَ » (1).
حسین گفت :
عَفوتُ عَنکِ (2) .
کنیزک گفت :
« وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ » (3).
حسین گفت :
أنتِ حُرَّةٌ لِوَجهِ اللّهِ تعالی (4) .
و مناقب کسانی که پاره ای از پیغمبر باشند ، کی توان گفت ؟ !
* * *
و خدای تعالی در حق ایشان گفته باشد :
« إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » (5).
روزی پیغمبر با علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا و با حسن و حسین در زیر گلیمی رفته بودند . جبرئیل بیامد و گفت : یا محمّد ! دستوری ده تا من نیز به زیر گلیم درآیم تا ششم شما باشم (6) .
ص:330
باب فی ذکر ائمتهم من اهل البیت و اهل بیت پیغامبر ، آنان به طهارت اصلی مخصوص اند ، هر یکی را اندرین معانی قدمی تمام است و جمله ، قدوۀ این طایفه بوده اند خاص و عام ایشان و من از روزگار گروهی از ایشان طرفی بیان کنم ان شاء اللّه عزّ و جلّ .
منهم :
جگربند مصطفی و ریحان دلِ مرتضی و قرة العین زهرا ، ابو محمّد الحسن بن علی - کرم اللّه وجهه - ، وی را اندرین طریقت نظری تمام بود و اندر دقائق عبارات ، حظّی وافر . . . چون قدریان غلبه گرفتند و مذهب اهل اعتزال اندر جهان پراکنده شد ، حسن البصری به حسن بن علی - رضی اللّه عنهما - نامه ای نبشت و گفت :
. . . سلام خدای بر تو باد ای فرزند زادۀ رسول ، روشنایی چشم او ، رحمت خدای بر شما باد و برکات او ، شما جملگی بنی هاشم چون کشتی هایی روانید اندر دریاها و ستارگان تابنده اید و علامتِ هدایت و امامانِ ، دین هر که متابعِ شما بود ، نجات یابد ، چون متابعانِ کشتیِ نوح که بدان نجات یافتند مؤمنان و تو چه می گویی یا پسر پیغمبر اندر تحیر ما اندر قدر و اختلاف ما اندر استطاعت ، تا ما بدانیم که روش تو چیست اندر آن و شما ذریّت پیغامبرید و هرگز منقطع نخواهید گشت ، علمتان به تعلیمِ
ص:331
خدای است عزّوجلّ و او نگاه دارنده و حافظ شماست و شما از آنِ خلق .
چون نامه بدو رسید ، جواب نبشت :
. . . هر که به قدر خیر و شر از خدای ایمان نیارد ، کافر است و هر که اندر معاصی بدو حواله کند ، فاجر ؛ یعنی انکار تقدیر ، مذهب قدر بود و حوالت معاصی به خدای مذهب جبر ؛ پس بنده مختار است اندر کسبِ خود به مقدار استطاعتش از خدای عزوجلّ و دین میان جبر و قدر است و . . .
* * *
. . . اندر حکایت یافتم که اعرابی از بادیه درآمد و او بر درِ سرای خود نشسته بود اندر کوفه ، اعرابی وی را دشنام داد و مادر و پدرش را . وی برخاست و گفت : یا اعرابی ! اگر گرسنه ای تا نانت آرند و یا تشنه ای تا آبت آرند یا تو را چه رسیده است ، و وی می گفت : تو چنین و مادر و پدرت چنین و چنین .
حسن فرمود غلام را تا یک بدره دینار بیرون آورد و گفت : یا اعرابی ! معذور دار که اندر خانۀ ما بیش از این نمانده است والا از تو دریغ نداریمی .
چون اعرابی این سخن بشنید گفت : أَشْهَدُ أَنَّکَ إِبْنُ رَسُولِ اللّهِ (1) گواهی می دهم که تو پسرِ پیغمبری و من اینجا به تجربت حلم تو آمدم و این صفت محققان مشایخ باشد - رضوٰانُ اللّهِ عَلَیْهِمْ - که مدح و ذم خلایق به نزدیک ایشان یکسان شده باشد و به جفا گفتن متغیّر نشوند .
* * *
و نیز شمع آل محمّد و از جملۀ علایق مجرد ، سید زمانۀ خود ، ابوعبداللّه الحسین بن علی بن ابی طالب از محققان اولیا بود و قبلۀ اهل بلا و قتیل دشتِ کربلا و اهل این قصه بر درستی حالِ وی متفق اند که تا حق
ص:332
ظاهر بود ، مرحق را متابع بود ، چون حق مفقود شد ، شمشیر برکشید و تا جانِ عزیز فدای شهادت خدای عزوجل نکرد ، نیارامید .
... و مناقب وی مشهورتر از آن است که بر هیچ کسی از امت پوشیده باشد...
* * *
و نیز وارث نبوت و چراغ امت ، سید مظلوم و امامِ محروم ، زین العباد و شمع الاوتاد ، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب اکرم و اعبد اهلِ زمانۀ خود بود و وی مشهور است به کشف حقایق و نطق دقائق . . و نیز می آید که چون حسین بن علی را با فرزندان وی - رضوان اللّه علیهم - اندر کربلا بکشتند ، جز وی کسی نماند که بر عورات ، قیم بودی و او بیمار بود و امیرالمؤمنین حسین وی را علی اصغر خواندی ، چون ایشان را بر اشتران برهنه به دمشق اندر آوردند پیش یزید بن معاویه - اخزاه اللّه - یکی او را گفت : بامدادتان چون بود یا علی و یا اهل بیت رحمت ؟ گفت بامداد ما از جفای قوم خود ، چون بامداد قوم موسی از بلای قوم فرعون بود که فرزندان ایشان را می کشتند و عورتشان را پرده می گرفتند تا نه بامداد و نه شبانگاه می شناسیم...* * *
. . . و اندر حکایت است که هشام بن عبدالملک بن مروان ، سالی به حج آمد ، خانه را طواف می کرد . خواست تا حجر ببوسد از زحمتِ خلق راه نیافت ، آنگاه بر منبر شد و خطبه کرد . آنگاه زین العابدین علی بن الحسین به مسجد اندر آمد با رویِ مقمَّر و خدّی منوَّر و جامه ای معطَّر و ابتدای طواف کرد .
چون به نزدیک حجر فرا رسید ، مردمان ، مر منظور تعظیم او را ، حجر خالی کردند تا وی آن را ببوسید . مردی از اهلِ شام ، چون آن هیئت بدید ، با هشام گفت : ترا به حجر راه ندادند که امیری ، آن جوانِ خوب روی که بود که بیامد مردمان جمله از حجر در رمیدند و جای خالی کردند ؟
ص:333
هشام گفت : من او را نشناسم و مرادش آن بود تا اهل شام مر او را نشناسند و بدو تولّی نکنند و به امارت وی رغبت ننمایند .
فرزدق شاعر آنجا استاده بود ، گفت من او را شناسم ، گفتند آن کیست یا ابافراس ؟ ما را خبرده که سخت مهیب جوانی دیدیم .
وی را فرزدق گفت : شما گوش دارید تا به ارتجال ، صفت نسبت وی کنم :
هَذَا الَّذی تَعْرِفُ الْبَطحَاءَ وَطْأَتُهُ وَالحِلُّ یَعْرِفُهُ وَالْبَیْتُ وَالْحَرَمُ (1)
و مانند این در مدح وی بیتی چند بگفت و وی را و اهل بیت پیغمبر را بستود . هشام با وی خشم گرفت و به فرمود تا وی را به عسفان حبس کردند و آن جایی است میان مکه و مدینه . این خبر همچنانکه بود به عینه بدو نقل کردند ، بفرمود تا دوازده هزار درم بدو بردند ، گفت :
و را بگویید یا ابافراس ما را معذور دار که ما ممتحنانیم و بیش از این ما معلوم نداشیتم که به تو فرستادیمی .
فرزدق آن سیم باز فرستاد و گفت : یا پسر پیغامبر خدا ! من از برای سیم اشعار بسیار گفته بودم و اندر آن مدایح دروغ آورده ، من این ابیات مرکفارت بعضی از آن را گفتم از برای خدا و دوستی رسول و فرزندان وی را .
چون پیغام به زین العابدین بردند ، گفت بازگردید و این سیم بازبرید و بگویید : یا ابا فراس ! اگر ما را دوست داری مپسند که ما بازگردیم بدان چیزی که بداده باشیم و از ملک خود بیرون کرده .
آنگاه فرزدق آن سیم بستد و بپذیرفت و مناقب آن سید بیش از این است که آن را جمع توان کرد . . . (2)
ص:334
ماه فرو ماند از جمالِ محمّد سرو نباشد به اعتدال محمّد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست در نظر قدر با کمال محمّد
وعدۀ دیدار هر کسی به قیامت لیله اسری شب وصال محمّد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی آمده مجموع در ظلال محمّد
عرصۀ گیتی مجال همت او نیست روز قیامت نگر مجال محمّد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمّد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد نور نتابد مگر جمال محمّد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمّد بس است و آلِ محمّد (1)
* * *
کریم السجایا ، جمیل الشِیَم نبیِّ البَرایا شفیعُ الأُمم
امام رسُل پیشوای سبیل امین خدا ، مهبطِ جبرئیل
شفیعُ الوری ، خواجۀ بعث و نشر امامُ الهدی ، صدر دیوان حشر
کلیمی که چرخ فلک طور اوست همه نورها پرتو نور اوست
شفیعٌ مطاع نبیٌ کریم قسیمٌ جسیمٌ نسیمٌ وسیم
یتیمی که ناکرده قرآن درست کتبخانه چند ملت بشست
خدایا به حق بنی فاطمه که بر قولم ایمان کنم خاتمه
اگر دعوتم رد کنی ور قبول من و دست و دامانِ آلِ رسول (2)
ص:335
سید حیدر آملی رحمه الله در تفسیر عرفانی - کلامی المحیط الأعظم والبحر الخضم آورده است :
بدان ؛ اسرار و حقایق قرآن ، اسرار الهی و حقایق ربانی است که از عالم قدس و طهارت بر جان های مقدس و طاهر و ذوات شریف و منزه فرود آمده است ، خداوند فرموده :
« إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتٰابٍ مَکْنُونٍ * لاٰ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ » (1).
بنابراین ، فرود و ظهوری ندارد مگر در نفوس کمال یافته و ذوات ، پاک از گناه و نافرمانی که از آنها به رجس تعبیر شده است . خداوند متعال می فرماید :
« الْخَبِیثٰاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثٰاتِ وَ الطَّیِّبٰاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبٰاتِ » (2).
و این جان های پاک و ذوات کامل کسی را نرسد مگر پیامبران و رسولان
ص:336
و پس از آنان ، این امامان از اهل توحید که صادقانه در تبعیت از آنان گام برداشتند .
از اینجاست که گفته ایم و می گوییم : راسخان در علم به طور مطلق پیامبران هستند بعد رسولان ، بعد امامان ، بعد اولیاء ، بعد عالمان ، که میراث بر اهل توحید نام گرفته اند .
بنابراین کسی جز آنان در گروه شان در نیاید چنانکه در سخن مشایخ ثقات خواهی یافت ، و در این سخن خداوند است :
« . . . إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » (1).
در این سخن خداوند متعال ، اشاره ای است به طهارت اهل بیت و تقدّس و تنزّه آنان از گناه و نافرمانی چرا که این پلیدی از یکی از دو وجه خالی نیست : یا به معنای کفر و شرک است و یا به معنای گناه و فسق ؛ اگر به معنای نخست باشد ، طهارت و تنزّه ایشان از آن به حکم ضرورت معلوم است و اگر به معنی دوم باشد ، اگر از آن و امثال آن پاک نباشند ، طهارت بر آنان صدق نمی کند چون گناه و فسق از بدترین نجاست ها و پلیدترین آنهاست و حضرت حق به طهارت ایشان از آن ، گواهی داده است ، بنابراین به حکم ضرورت باید از آن پاک باشند و اگر نه در سخن خداوند خلاف لازم می آید که محال است . . .
و اما گفتار مشایخ صوفیان ، شیخ اعظم محی الدین العربی به این معنی
ص:337
اشاره دارد (1) در شناخت سرّ سلمان و راز الحاق او به اهل بیت علیهم السلام که بابی است دراز دامن و پر فایده . بر آنیم که مجموع آن باب را در این مقام برای استشهاد و اعتقاد و انجام حجت بر کسانی که سخنان سابق را انکار می کنند بیاوریم که چنین است :
بدان که خداوند تأییدت کند ! از حدیث جعفر بن محمّد صادق به ما روایت شده . . . از رسول خدا که فرمود :
مَولی الْقَوْمِ مِنْهُمْ (2) .
و از رسول خدا روایت است که فرمود :
أهْلُ القرآنِ ، هُمْ أَهْلُ اللهِ وَخٰاصَّتُهُ (3) .
« إِنَّ عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ . . . » (4).
بنابراین هر عبد الهی که حقی از بندۀ مخلوقی به عهدۀ او بیاید ، به اندازۀ همان حق ، از عبودیت او کاسته می شود و به آن بر او تسلط دارد بدین جهت بندۀ محض خالص اللّه نمی شود . این همان چیزی است که باعث شده است منقطعین الی اللّه ، انقطاع از خلق را ترجیح دهند و به سیاحت و صحراها و سواحل روی آورند و از مردم فرار کردند و از ملک حیوانی آنان سرباز زدند . آنان در پی آزادی از همه چیز هستند و در ایام سیاحت خود با گروه بسیاری از آنان دیدار کردم . . .
ص:338
از آنجا که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بنده ای محض بود ، خداوند وی را و خاندانش را به تمام ، طهارت داد و ناپاکی را از آنان زدود ، که عبارت است از هر آنچه را که باعث زشتی و نقصان آنان شود . رجس نزد عربان پلیدی است چنانکه فرّاء حکایت می کند .
خداوند متعال فرموده :
« . . . إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » (1).
بنابراین ، کسی بر آنان اضافه نمی شود مگر این که مطهر باشد ، پس ناچار کسی بر آنان افزوده گردد که همانند آنان است . . این گواهی پیامبر است برای سلمان فارسی به طهارت و حفظ الهی و عصمت ، آنجا که می فرماید :
سَلْمٰان مِنّٰا أَهْلَ البیتِ (2) .
اهل بیت
خداوند متعال برای آنان به طهارت و زدوده شدن پلیدی شهادت داده است و جز مطهر و مقدس ، کسی به آنان افزوده نگردد و به مجرد این که کسی به آنان افزوده شود ، عنایت الهی برای او حاصل می گردد ؛ در این صورت به خود اهل بیت چه گمان می برید ؟ بنابراین آنان مطهر هستند بل عین طهارتند . . .
ص:339
آیۀ زیر دلالت می کند بر این که خداوند متعال اهل بیت را با حضرت رسول صلی الله علیه و آله شریک ساخته است :
« لِیَغْفِرَ لَکَ اللّٰهُ مٰا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مٰا تَأَخَّرَ . . . » (1).
و کدام کثافت و پلیدی از پلیدی گناه پلیدتر و کثیف تر است ؟ بنابراین ، خدای سبحان پیامبرش را با مغفرت پاک کرده است و بدین جهت آنچه برای ما گناه به شمار می آید ، اگر از وی صلی الله علیه و آله سر بزند ، در صورت گناه است نه در معنی ، برای این که پس از آن شرعاً مذمت به او نرسد ، نه از سوی خداوند و نه از سوی ما .
اگر حکم گناه را می داشت لوازم گناه که مذمت است هم همراه می داشت که اگر چنین می شد ، سخن خداوند متعال در آیه تطهیر درست خواهد بود ، بنابراین ، تمام شریفان از اولاد فاطمه و هر کس که از اهل بیت است - مثل سلمان فارسی - تا روز قیامت مشمول حکم این آیه می شود ، پس ایشان به خاطر شرف محمّد صلی الله علیه و آله و عنایت خداوند بدو به شکل اختصاصی از سوی خدا و به شکل عنایت از سوی خود پاک و مطهرند و حکم این شرف برای به اهل بیت ظهور نرسد مگر در دار آخرت که در حال مغفرت مبعوث می شوند . . .
پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی به امر خدا طلب نکرده است مگر مودّت نزدیکان «إِلَّا
ص:340
الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ » (1)که در آن راز صلۀ ارحام است و کسی که درخواست پیامبرش را اجابت نکند در حالی که می تواند ، با چه رویی به شفاعت او امید ببندد ؟
سپس خداوند لفظ « مودّت » را آورده که در محبت با ثبات تر و مؤکدتر است . کسی که مودّت چیزی را داشته باشد همیشه همراه آن خواهد بود و اگر کسی به مودّت اهل بیت علیهم السلام دل ببندد در آنچه از آنان در حق او صادر می شود با آنکه حق مطالبه دارد به خاطر محبت ، آنان را مؤاخذه نمی کند . . .
محب صادق گفته :
وکُلُّ مٰا یَفْعَلُ الْمَحْبُوبُ مَحْبُوبٌ (2) .
اگر محبت تو به خدا و رسول راست باشد ، اهل بیت رسول خدا را دوست خواهی داشت و هر آنچه در حق تو از آنان صادر می شود که موافق طبع تو نیست ، جمالی است که متنعم به وقوع آن از ایشان هستی ، در این هنگام خواهی دانست که تو را عنایتی است نزد خداوند که به خاطر او آنان را دوست می داری از آن جهت که آن کس که او را دوست می دارد ، تو را یاد کرده است و بر خاطر او خطور کرده ای که همان اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند پس باید خدا را شکر بگویی به جهت این نعمت که به تو داده است .
آنان تو را یاد کرده اند با زبان های پاک که خدا پاک کرده است به آن پاکی که علم تو بدان نرسد .
ص:341
اگر تو را بر ضد این حالت با اهل بیت ببینم - که تو محتاج آنان و رسول خدا هستی که خدا به وسیلۀ او تو را هدایت کرد - چگونه من به مودّت تو وثوق پیدا کنم که ادعا داری مرا به شدت دوست داری و حقوقم را رعایت می کنی و در کنار من هستی ؟ در صورتی که تو در حق اهل بیت پیامبرت این چنین عیب جویی می کنی ؟ به خدا قسم ، این ناشی نشده است مگر از نقص ایمان تو و مکر خداوند نسبت به تو و به دام انداخنت از جایی که نمی دانی . . .
وقتی اقطاب این مقام را برای تو بیان کردم و اینکه ایشان بندگان برگزیدۀ نیک نهاد خداوند هستند ، بدان که اسرار اینان که خداوند ما را بدانها آگاه ساخته ، عامه نمی دانند بل اکثر خاصه که این مقام را ندارند [ نمی دانند ] .
خضر - که رضوان خدا بر او باد - از ایشان است و ازبزرگترین آنان ، خداوند شهادت داده است که از سوی خود بدو رحمت داده است و از سوی خود علم بدو آموخته است که بدان موسای کلیم از او تبعیت کرد . . .
از جملۀ اسرار آنان - چنانکه گفتیم - علم به منزلت اهل بیت و آنچه خداوند توجه داده است دربارۀ علوّ رتبت آنان در آن علم .
و باز از اسرار آنان علم به مکری است که خداوند برای دشمنان آنان پرداخته ، که دوستی پیامبر را ادعا دارند در صورتی که خود پیامبر به دوستی اهل بیتش سفارش داده و خود از جملۀ آنان است ! اکثر مردم آنچه را که رسول خدا به امر خداوند درخواست کرد انجام ندادند و خداوند و رسولش را نافرمانی کردند و کسی از نزدیکانش را دوست نگرفتند مگر آن کسی که از
ص:342
او خوبی دیدند ! اینان مقاصد خود را دوست دارند و عاشق نفوس خود شدند .
تا اینجا آخر آن باب است که از کلام شیخ اعظم مذکور افتاد و هدف از آن :
- علم یافتن به شرافت اهل بیت علیهم السلام و فضیلت آنان از زبان او [ ابن عربی ] .
- علم یافتن به طریق محبت و کیفیت مودت با ایشان .
- علم یافتن به تطهیر و عصمت و خصوصیت اسرار قرآن و علوم آن به وسیلۀ آنان و به پیروی از آنان و علم پیداکردن به پیروان اهل بیت چونان سلمان و جز او . . (1) .
سید حیدر آملی رحمه الله در تفسیر خود پس از نقل این باب از فتوحات مکیه تا پایان جلد اول در بارۀ اهل بیت علیهم السلام به بحث می پردازد و ما به جهت اختصار حتی سخنان ابن عربی را کوتاه آوردیم . آنچه سید حیدر آملی از کلام ابن عربی آورده ، به یک معنی سخن او هم هست ؛ از این رو چیزی جداگانه و دراز دامن از خود سید حیدر نیاوردیم .
سخن را در این مقطع با شعری از محی الدین ابن عربی پایان می بریم که سلیمان ابن ابراهیم قندوزی ( 1220 - 1294 م ) در ینابیع المودة (2) حکایت کرده است :
فَلٰا تَعْدِلْ بِأَهْلِ البیتِ خَلْقاً فَأَهْلُ الْبَیتِ هُمْ أهلُ الشَهٰادَةْ
فَبُغْضُهُمْ مِنَ الإنْسٰانِ خُسرٌ حَقِیقیٌ وَحُبُّهُمْ عِبادَةْ (3)
ص:343
ص:344
در این فصل گوشه ای از فرهنگ انسان ساز و اصیل و بی بدیل اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ترسیم خواهد شد که در ابتدای فصل به شمه ای از اخلاق آن ذوات مقدس اشاره می شود و موضوع کلی اخلاق در زندگی ائمۀ اطهار علیهم السلام به نحو اختصار مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در ادامه جلوه ای از اوصاف حمیده در زندگی پر نور آن عرشیان فرش نشین مورد بررسی قرار خواهد گرفت .
ص:345
اخلاق ، در فضای حیات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ، مجموعۀ کرامات و حسنات و حالات ملکوتی و انسانی است که آن بزرگواران نسبت به همۀ مردم بدون لحاظ چیزی به کار می گرفتند و همگان را از آن صفات پسندیده و کمالات عرشیّه و واقعیّات مرضیّه بهره مند می کردند و چه بسا که مردمی بی دین و کافر و مشرک با دیدن اخلاق الهی آنان جذب آیین اسلام می شدند و حلقۀ عبودیت و بندگی حق را بر گردن جان می نهادند .
این نوشتار گنجایش بیان همۀ موارد اخلاقی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را ندارد به این خاطر بخشی از اخلاق اهل بیت علیهم السلام و گوشه ای از این دریای بی پایان کرامت ، به عنوان درسی به امت در این مختصر ثبت می شود و تفصیل و شرح این حقیقت ، به کتاب های مهم اسلامی ارجاع داده می شود .
اهل بیت علیهم السلام به خاطر مقام باعظمت عصمت از تمام کمالات اخلاقی و حسنات روحی و باطنی و حالات ملکوتی برخوردار و از هر نوع رذیلت اخلاقی مصون و پاک بودند .
اهل بیت علیهم السلام جامع همۀ کمالات و فاقد همۀ نواقص و عیوب بودند، به همین خاطر تا قیامت پیشوایان واجب الطاعه و اسوۀ حسنۀ همۀ انسان ها هستند .
اینک نمونه هایی از زندگی هریک از آن بزرگواران :
ص:346
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید : پیراهن رسول خدا صلی الله علیه و آله کهنه شده بود ، مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و دوازده درهم به حضرت هدیه داد . حضرت به علی علیه السلام فرمود : این دوازده درهم را بگیر و برای من پیراهنی بخر تا بپوشم .
علی علیه السلام فرمود : به بازار رفتم و پیراهنی به دوازده درهم برای حضرت خریده ، آن را نزد پیامبر بردم ، پیامبر صلی الله علیه و آله نگاهی به آن انداخت ، فرمود :
برای من جز این محبوب تر است . گمان می بری که صاحبش این داد و ستد را به هم بزند و اقاله کند ؟ علی علیه السلام گفت : نمی دانم ، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : ببین اگر قبول کرد به هم بزن .
نزد صاحب مغازه رفته ، گفتم : پیامبر صلی الله علیه و آله این پیراهن را نمی پسندد و از آن ناخشنود است ، پیراهن ارزان قیمتی را می خواهد ، این معامله را به هم بزن .
صاحب مغازه دوازده درهم را به من باز گرداند و من آن را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله بردم ، حضرت همراه من روانۀ بازار شد تا پیراهنی بخرد ، در طول راه نگاهش به کنیزی افتاد که در راه نشسته ، گریه می کند ، حضرت فرمود :
ترا چه شده ؟ گفت : خانواده ام چهار درهم به من دادند تا آنچه را نیاز دارند بخرم ، چهار درهم گم شد و من جرأت بازگشت به سوی آنان را ندارم .
ص:347
حضرت ، چهار درهم به او عطا کرد و فرمان داد که به سوی خانواده اش بازگردد آنگاه به بازار آمد و پیراهنی به چهار درهم خرید و پوشید و خدا را سپاس گفت .
پیامبر صلی الله علیه و آله از بازار بیرون رفت که ناگاه مردی را عریان دید که می گوید : اگر کسی مرا بپوشاند خدا او را از لباس بهشت خواهد پوشانید ! حضرت پیراهن تازه خریده را از تن بیرون آورد و به نیازمند پوشانید سپس به بازار برگشت و با چهار درهم باقی مانده پیراهنی دیگر خرید و پوشید و خدا را سپاس گفت و به سوی منزلش بازگشت .
در مسیر راه آن کنیز را دید که هنوز میان راه نشسته ، به او فرمود : چرا نزد خانواده ات بازنگشتی ؟ گفت : رفتنم به تأخیر افتاده می ترسم به خانه باز گردم و مورد آزار قرار بگیرم ، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : همراه من بیا و مرا نزد خانواده ات ببر که از تو شفاعت کنم .
پیامبر صلی الله علیه و آله تا درِ خانه آمد سپس گفت : درود بر شما ای اهل خانه ! ولی پاسخی نشنید ! دوباره درود فرستاد ، باز پاسخش را ندادند ، بار سوم سلام کرد پاسخش را دادند ، فرمود : چرا بار اول و دوم جوابم را ندادید ؟ گفتند :
ای پیامبر خدا ! سلامت را شنیدیم ولی دوست داشتیم چند باره بشنویم ، حضرت فرمود : این کنیز آمدنش به تأخیر افتاده او را مؤاخذه نکنید ، گفتند :
ای رسول خدا ! ما او را به خاطر قدم هایت که به سوی خانۀ ما آمد در راه خدا آزاد کردیم !
پس پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : خدا را سپاس ، من دوازده درهمی با برکت مانند این دوازده درهم ندیدم ! دو عریان را پوشانید و انسانی را از قید بردگی آزاد کرد (1) .
ص:348
امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که آن حضرت فرمود : پنج چیز است که تا لحظۀ مرگ ترک نمی کنم : پوشیدن لباس پشمی ، سوار شدن بر الاغ بی پالان ، غذا خوردن با بردگان ، بافتن کفش با دستانم و سلام کردن به کودکان ؛ تا پس از من سنّت شود (1) .
حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام از پدران بزرگوارش از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت می کند : شخصی یهودی چند دینار از رسول خدا صلی الله علیه و آله طلب داشت ، ادای آن وام را از حضرت درخواست کرد ، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : نمی توانم طلبت را بپردازم ، یهودی گفت : تا نپردازی تو را رها نمی کنم ، حضرت فرمود : در این صورت کنارت می نشینم و کنار او نشست تا جایی که نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را همان جا خواند .
اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله در مقام تهدید و ترساندن او برآمدند ، حضرت به آنان نظر انداخته ، فرمود : می خواهید در حق او چه کنید ؟ گفتند : ای رسول خدا ! یک یهودی تو را این گونه نزد خود حبس کند ؟ حضرت فرمود :
پروردگارم مرا به ستم بر اهل ذمه و غیر اهل ذمه مبعوث ننموده است .
ص:349
هنگامی که روز به نهایت رسید ، یهودی گفت : « أشهد أن لا إله إلّااللّه و أشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله » و بخشی از ثروتم را در راه خدا [ بخشیدم ] ، ای پیامبر ! به خدا سوگند ! در حق تو این سخت گیری را روا نداشتم جز اینکه ببینم تو همان کسی هستی که در تورات وصف شده ای ؟ من در تورات در وصف تو خوانده ام : محمّد بن عبداللّه محل ولادتش مکه و محل هجرتش مدینه است . درشت خوی و خشمگین و فریادزن نیست وسخنش را به زشت گویی وگفتارش را به فحش نمی آلاید . من به وحدانیت خدا و نبوت تو شهادت می دهم و این ثروت من است ، در آن به قانونی که خدا نازل کرده است فرمان بران (1) .
حضرت امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش حضرت امام محمّد باقر علیه السلام روایت می کند : نیازمندی به محضر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و از حضرت درخواست کمک کرد ، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : آیا کسی هست که وام بی بهره ای در دستش باشد ؟ مردی از انصار از عشیرۀ بنی حُبلی برخاسته ، گفت : من چنین وامی را دارم ، حضرت فرمود : چهار ظرف خرما به این نیازمند بپرداز .
آن مرد انصاری چهار ظرف خرما را پرداخت . مرد انصاری بعد از مدتی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و پرداخت وامش را از پیامبر صلی الله علیه و آله درخواست کرد ، حضرت فرمود : ان شاء اللّه در آینده پرداخت می شود .
پس از مدتی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد ، حضرت باز هم فرمود : ان شاء اللّه در
ص:350
آینده پرداخت می شود و چون بار سوم آمد حضرت فرمود : ان شاء اللّه در آینده پرداخت می شود ، [ او به پیامبر صلی الله علیه و آله ] عرضه داشت : یا رسول اللّه ! این ان شاء اللّه آینده را فراوان به من گفتی !
حضرت تبسم کرده ، فرمود : آیا مردی هست که وام بی بهره در اختیارش باشد ؟ مردی برخاسته ، گفت : یا رسول اللّه ! در اختیار من هست ، فرمود :
چه مقدار در اختیار داری ؟ گفت : هر چه بخواهی ! فرمود : هشت ظرف به این مرد بپرداز ، مرد انصاری گفت : فقط چهار ظرف طلبکارم ، حضرت فرمود : چهار ظرف دیگر هم برای تو (1) .
حضرت امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش روایت می کند : در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تهیدستان به خاطر نداشتن خانه ، شب ها را در مسجد به صبح می رساندند .
پیامبر صلی الله علیه و آله شبی در مسجد کنار منبر در ظرفی سنگی با آن تهیدستان افطار کرده ، و هم غذا شد و آن شب از برکت وجود پیامبر صلی الله علیه و آله سی نفر از غذایی که در آن دیگ سنگی بود خوردند و باقی ماندۀ غذا به همسرانش برگردانده شد (2) .
حضرت امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوارش روایت می کند که رسول
ص:351
خدا صلی الله علیه و آله فرمود : فرشته ای نزد من آمده ، گفت که : ای محمّد ! پروردگارت به تو درود فرستاده ، می فرماید اگر بخواهی ، پهن دشت پر از ماسه و شن منطقۀ مکه را برایت طلا می کنم ، ولی آن حضرت سر به سوی حق برداشته ، گفت : پروردگارا ! یک روز سیر می مانم تا تو را سپاس و حمد گویم و یک روز گرسنه تا از تو درخواست و گدایی کنم ! (1)
ابن عباس می گوید : پیامبر صلی الله علیه و آله همواره روی زمین بدون فرش می نشست ، بر روی زمین غذا می خورد و خود شیر گوسپند را می دوشید و دعوت بردگان را بر سفرۀ نان جوین می پذیرفت (2) .
در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان اهل صفّه مؤمنی بود تهیدست و سخت نیازمند و محتاج ، او همۀ نمازهایش را به رسول خدا صلی الله علیه و آله اقتدا می کرد و هیچ یک از نمازهایش را بدون جماعت نمی خواند ، پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله دلش به حال او می سوخت و غربت و نیاز او را زیر نظر داشت .
پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله پیوسته به او می فرمود : ای سعد ! اگر چیزی به دست من برسد تو را بی نیاز می کنم .
دیر زمانی گذشت و پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی بدست نیاورد از این رو غم و اندوه
ص:352
حضرت برای سعد زیاد شد . خدای مهربان که ناظر حال پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به سعد بود جبرئیل را با دو درهم فرو فرستاد ، جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : خداوند به غم و اندوه تو نسبت به سعد آگاه بود ، آیا دوست داری سعد را بی نیاز کنی ؟ فرمود : آری ، عرضه داشت : این دو درهم را به او بده و بگو که با آن تجارت کند .
حضرت دو درهم را گرفته ، برای ادای نماز ظهر از خانه بیرون آمد در حالی که سعد در انتظار پیامبر کنار در حجره های وی ایستاده بود .
پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : تجارت و داد و ستد را دوست داری ؟ گفت :
دوست دارم ، ولی مایه و سرمایه ای ندارم ، حضرت دو درهم را به او داد و فرمود : با این پول تجارت کن و رزق و روزی الهی را به دست آر .
پیامبر صلی الله علیه و آله پس از خواندن نماز به سعد فرمود : از این لحظه دنبال کار و تجارت برو که من اندوه تو را داشتم .
سعد به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله دنبال تجارت رفت ، جنسی را به یک درهم می خرید و به دو درهم می فروخت و به دو درهم می خرید و مردم با اشتیاق از او به چهار درهم می خریدند .
به همین صورت دنیا به سعد رو آورد و مال و متاعش زیاد شد وتجارت او چشمگیر گشت تا اینکه بر در مسجد جایی را به چنگ آورد و تجارت خود را در آن گردآوری کرد تا جایی که بلال اذان می گفت و پیامبر صلی الله علیه و آله برای ادای نماز به مسجد می آمد ولی سعد مشغول خرید و فروش بود ، فرصت وضو گرفتن و آمدن به مسجد از دستش رفته بود ، سعد دیگر سعد گذشته نبود .
حضرت روزی به او فرمود : ای سعد ! آن چنان دنیا تو را مشغول کرده که از نماز باز مانده ای آن هم نماز با پیامبر ! آن حال و وضع گذشته کجا رفت ؟
ص:353
آن سیر و سلوک چه شد ؟ ! عرضه داشت : چه کنم ، مالم را تباه کنم ؟ چاره ای ندارم ، به این یکی می فروشم باید بهایش را از او بگیرم و از آن یکی می خرم باید بهایش را به او پرداخت کنم . حضرت از این وضعی که برای سعد پیش آمده بود غصه دار شد ، غصه ای بیش از روزهای تهیدستی او !
جبرئیل به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله آمده ، گفت : ای محمّد ! خداوند غمت را از جهت سعد می داند آیا روزگار گذشتۀ سعد را بیشتر دوست داری یا وضع فعلی او را ؟ فرمود : روزگار گذشته اش را بیشتر دوست دارم ، اکنون در وضعی قرار گرفته که دنیا دارد آخرتش را از بین می برد ، جبرئیل گفت : آری ، این گونه عشق به دنیا و اموال و ابزارش چیزی جز فتنه و باز دارندۀ از آخرت نیست ، عرضه داشت : به سعد بگو دو درهمت را که به اودادی باز گرداند ، وقتی آن را باز گرداند به روزگار اوّلش برمی گردد .
پیامبر صلی الله علیه و آله از خانه بیرون آمده ، نزد سعد رفت و با محبتی خاص به او فرمود : ای سعد ! نمی خواهی دو درهم ما را باز گردانی ؟ عرضه داشت :
چرا ، همراه با دویست درهم ! حضرت فرمود : ای سعد چیزی جز آن دو درهم نمی خواهم !
سعد دو درهم را تقدیم پیامبر صلی الله علیه و آله کرد ، به تدریج وضعش عوض شد تا جایی که هرچه فراهم آورده بود از دستش رفته ، به حال اول بازگشت (1) .
حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام از پدرانش از امیرالمؤمنین
اهل بیت علیهم السلام روایت می کند که : پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همواره و پیوسته بسیار نیکوکار و احسان کننده
ص:354
بود که نیکی و احسانش از سوی مردم سپاس گزاری نمی شد و نیکی او نسبت به قریش و عرب و عجم فراگیر بود و ما اهل بیت هم بسیار نیکوکار و احسان کننده هستیم که نیکی ما سپاس گزاری نمی شود و مؤمنان برگزیده نیز مانند ما هستند (1) .
ابوبصیر از حضرت امام صادق علیه السلام روایت می کند : رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره مانند عبد و بنده غذا می خورد و مانند عبد و بنده روی زمین می نشست و دانا به این حقیقت بود که عبد و بنده است (2) .
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود : زنی بدوی و بیابان نشین بر رسول خدا صلی الله علیه و آله گذشت در حالی که حضرت روی خاک زمین نشسته ، غذا می خورد ! [ خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله ] : ای محمّد ! به خدا قسم مانند عبد و بنده غذا می خوری و مانند عبد و بنده می نشینی ؟ !
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : وای بر تو ! چه بنده ای بنده تر از من است ؟ زن گفت :
لقمه ای از غذایت را به من بده ! حضرت لقمه ای به او داد ، زن گفت : نه ، به خدا سوگند [ قبول نمی کنم ] مگر آنکه لقمه ای که در دهان داری به من عطا کنی ! حضرت لقمۀ دهانش را بیرون آورده ، و به او داد ، او هم لقمه را
ص:355
خورد . امام صادق علیه السلام می فرماید آن زن تا از دنیا رفت دردی به او نرسید (1) .
حاتم طایی از بزرگان عرب و مردی بسیار با سخاوت و بلند نظر و با مردم مهربان بود .
او روزی یک شتر طبخ می کرد تا هر کس از هر کجا برسد از سفرۀ کریمانه اش بهره مند شود . این کار را از صمیم قلب و نیتی خالصانه انجام می داد . حاتم پیش از آنکه محضر نورانی و پربرکت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را درک کند از دنیا رفت .
پس از او ریاست قبیله و عشیره اش به فرزندش ، عدی رسید . عدی در بذل و بخشش و سخاوت آیینۀ پدر بود .
می گویند : روزی شخصی از او صد درهم خواست ، گفت : به خدا سوگند ! این مقدار درهم بسیار ناچیز است تا بیشتر نخواهی نمی پردازم !
وقتی شاعری به او گفت : تو را مدح گفته ام ، گفت : صبر کن آنچه می خواهی به تو بپردازم سپس مدیحه را بخوان .
سال نهم هجرت ، پیامبر صلی الله علیه و آله گروهی را به سرپرستی امیرمؤمنان علیه السلام به قبیله طی فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند . آنان بدون تحقیق از فرستادگان پیامبر صلی الله علیه و آله که برای چه هدفی آمده اند با مؤمنان جنگیدند و در آن جنگ شکست خوردند .
بسیاری از افراد قبیله همراه با غنائم قابل توجهی به اسارت در آمدند .
ص:356
عدی که کیش نصرانی داشت به شام گریخت ولی خواهرش به نام سَفّانه اسیر شد .
پیامبر صلی الله علیه و آله برای تعیین تکلیف اسیران به مسجد آمد . دختر حاتم از جای برخاسته ، گفت : یا رسول اللّه ! پدرم از دنیا رفته ، سرپرستم که برادر من است به شام گریخته ، بر من به آزادی من منت گذار . حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمان داد لباس قابل توجهی به او دادند و وی را با احترام به شام فرستاد .
عدی از دیدن خواهر با آن همه عزت و احترام شگفت زده شد . جریان کار را از او جویا گردید ، خواهر هنگامی که برخورد کریمانۀ پیامبر صلی الله علیه و آله را به عدی گفت ، عدی پرسید : تکلیف ما با او چیست ؟ پاسخ داد : صلاح در این است که هرچه زودتر نزد او بروی ، اگر پیامبر باشد ، افتخار ، در ایمان آوردن به اوست و اگر پادشاه باشد به عزت می رسی .
عدی به سرعت حرکت کرد و در مدینه در میان مسجد ، خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی نمود ، حضرت او را به خانه دعوت کرد .
در هنگام عبور به سوی خانه پیرزنی به پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده ، حاجت خود را اظهار داشت و با زیاده گویی و پُر حرفی پیامبر صلی الله علیه و آله را ایستاده نگاه داشت ، پیامبر صلی الله علیه و آله هم با کمال حوصله و بردباری به همۀ سخنان او گوش داد ! عدی نزد خود گفت : این راه و رسم پادشاهان نیست که با حاجتمندی به این صورت برخورد کنند .
هنگامی که به خانه رسیدند ، حضرت عدی را روی گلیم نشانید و خود در برابرش روی زمین نشست ، عدی گفت : برای من ناگوار است که من روی گلیم بنشینم و شما روی زمین باشید ، حضرت فرمود : تو میهمان مایی ! سپس فرمود : از اینکه مؤمن به اسلام نمی شوی آیا به خاطر فقر و تهی دستی ما و دشمنان فراوان ماست ؟ بی تردید دنیا این گونه نمی ماند . عدی با کمال
ص:357
رغبت ایمان آورد ، و پس از پیامبر صلی الله علیه و آله از اهل بیت علیهم السلام دفاع کرد و تا پایان عمر ثابت قدم ماند .
او در جنگ جمل و صفین و نهروان در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام برای خدا شمشیر زد ، در جنگ جمل یک چشم خود را از دست داد و سه فرزندش ( طریف و طارف و طرفه ) در نبرد جبهۀ حق علیه باطل به شرف شهادت رسیدند (1) .
انس بن مالک می گوید : مردی بیابانی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده ، ردای پیامبر را با دست گرفت و چنان کشید که کنارۀ ردا بر گردن مبارک رسول خدا نقش انداخت ، سپس گفت : فرمان بده از مال خدا که نزد توست به من ببخشند ! حضرت به او توجه فرمود و تبسّم کرد و فرمان داد آنچه را لازم دارد به او ببخشند ! ! (2)
وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگاه یکی از برادران دینی را سه روز نمی دید احوالش را می پرسید ، چنانچه در منطقه نبود به او دعا می کرد و اگر بود به دیدارش می شتافت و اگر بیمار بود عیادتش می کرد (3) .
ص:358
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به خانه اش در آمد که به دنبال آن خانه پر از جمعیت شد ، جریر بن عبداللّه جا برای نشستن پیدا نکرد ، به ناچار بیرون خانه نشست .
پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی او را دید پیراهن خود را برداشته ، به هم پیچید و به سوی او انداخت و فرمود : روی آن بنشین ، جریر پیراهن را گرفت ، بر صورت گذاشت و آن را بوسید .
و نیز سلمان می گوید : بر پیامبر وارد شدم در حالی که بر بالشی تکیه داشت ، بالش را برای من انداخته ، فرمود : ای سلمان ! هیچ مسلمانی بر برادر مسلمانش وارد نمی شود در حالی که به خاطر بزرگداشت او بالش برای او می گذارد مگر اینکه خدا او را مورد آمرزش قرار دهد (1) .
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود : خواهری رضاعی برای پیامبر صلی الله علیه و آله نزد آن بزرگوار آمد ، چون او را دید خوشحال شد و عبایش را برای او انداخت و وی را بر عبایش نشانید سپس به گفت و شنود به او رو کرد و در چهره اش تبسم می فرمود .
وی پس از پایان دیدار برخاست و از نزد حضرت رفت سپس برادر او آمد ولی پیامبر صلی الله علیه و آله رفتاری دیگر با او داشت ، به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند : ای رسول خدا ! چرا رفتاری که با خواهر داشتی با برادر او نداشتی ؟ فرمود : احترام بیشتری که به خواهر گذاشتم به خاطر این بود که خواهر بیش از برادرش به
ص:359
پدرش نیکی می کرد (1) .
هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله با دوازده هزار نیروی مسلح بدون اینکه مردم مکّه از ورودش به مکه آگاه شوند آن ناحیۀ باعظمت را فتح کرد چنان با مردم با مهربانی و بردباری رفتار کرد که تاریخ را به شگفتی انداخت ! برای یک نفر قابل باور نبود که سرداری پیروز با طرف شکست خوردۀ خود این گونه رفتار کند ! !
مردم مکه در مسجد الحرام به صف ایستاده بودند تا رهبر اسلام و مسلمانان که از قدرت نظامی شگرفی برخوردار شده بود ، از درون کعبه درآید و حکم لازم را نسبت به مردم مکه که سیزده سال انواع آزارها را به او روا داشته بودند به آن دوازده هزار سپاه تا دندان مسلح اعلام کند .
چون از درون کعبه پس از شکستن بت ها درآمد به اهل مکه خطاب کرد :
هان ای مردم ! بد عشیره و همسایگانی برای من بودید ، مرا از این دیار راندید و پس از آن در تعقیب من لشکر کشیدید و بر من تاختید و ناجوانمردانه هجوم آوردید ، از آزردن من و اذیت و تبعید و کشتن دوستانم و یارانم فروگذار نکردید ، عمویم حمزه را کشتید . شما که در حق من که فرستادۀ خدا بودم چنین کردید بی تردید برایم حق قصاص و انتقام است و برابر این حق باید مردانتان کشته شوند و زن و فرزندانتان اسیر گردند و خانه هایتان خراب شود و اموالتان نصیب نیروی فاتح گردد ولی من حکم و نظر نسبت به شما را به خودتان وا می گذارم ! شما چه می گویید و چه گمان می برید ؟
ص:360
مَاذَا تَقُولُونَ ؟ وَمَاذَا تَظُنُّونَ ؟
سهیل بن عمرو به نمایندگی از همۀ مردم مکه گفت :
نَقُولُ خَیراً وَنَظُنُّ خَیراً ؟ أخٌ کَرِیمٌ وَابنُ أخٍ کَریمٍ ؟ وَقَد قَدَرتَ .
سخن به خیر می گوییم و گمان به خیر می بریم ، تو برادر بزرگوار و کریم و فرزند برادر بزرگوار و کریمی و اکنون بر ما قدرت یافته ای .
پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله را از این سخن رقّتی در قلب حاصل شد و اشک در دیده اش نشست . مردم مکه چون حال او را دیدند بانگ به زاری و گریه برداشتند ، آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :
فَإنّی أقُولُ کَما قَال أخِی یُوسُفُ : «. . . لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّٰهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ » (1). (2)من همان را می گویم که برادرم یوسف گفت : امروز گناهی بر شما نیست ، خدا شما را می آمرزد و او مهربان ترین مهربانان است .
سهل بن سعد ساعدی می گوید : جبّه ای از پشم سیاه و سپید برای پیامبر بزرگوار اسلام دوختم که حضرت از دیدن آن به شگفت آمد و با دست مبارکش آن را لمس کرده ، فرمود : نیکو جبّه ای است . مردی اعرابی که آنجا حاضر بود گفت : این جبّه را به من عطا کن ! حضرت بی درنگ آن را از تن
ص:361
مبارک برداشت و به او بخشید (1) .
ابوسعید خرگوشی در کتاب شرف النبی می نویسد : یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله در حال نیازمندی ازدواج کرد و از آن حضرت چیزی خواست ، پیامبر صلی الله علیه و آله به خانۀ عایشه رفت و فرمود : چیزی داریم که این صحابی را با آن مواسات کنیم ؟ عایشه گفت : در خانۀ ما زنبیلی است که مقداری آرد داخل آن است ، پیامبر صلی الله علیه و آله آن زنبیل را با آرد به آن صحابی داد در حالی که برای خود چیزی نداشتند (2) .
کعب بن زهیر ، بت پرستی بود که تا زمان فتح مکه بر آیین جاهلیت قدمی ثابت داشت و از کارهای بسیار زشت و ناروایش هجو و بدگویی از رسول خدا صلی الله علیه و آله به زبان شعر بود .
او بدگویی و سخن به زشتی گفتن را دربارۀ رسول اسلام صلی الله علیه و آله به جایی رسانید که پیامبر بزرگ در فتح مکه خون او و چند مشرک دیگر را که در شرک ورزی تعصّبی شدید داشتند و جنایات هولناکی را بر ضد دین و پیامبر صلی الله علیه و آله مرتکب شده بودند مهدور نموده ، مسلمانان را موظف به کشتن آنان کرد .
کعب بن زهیر هنگامی که دانست رسول خدا صلی الله علیه و آله خونش را هدر ساخته و به هر جا بگریزد از شمشیر مسلمانان در امان نخواهد بود ، با توانایی
ص:362
بالایی که در سرودن شعر داشت قصیده ای در مدح پیامبر صلی الله علیه و آله گفت و روانۀ مدینه شد .
هنگامی که به مدینه رسید خود را به ابوبکر معرفی کرد و از او ملتمسانه خواست که او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله ببرد شاید حضرت رحمة للعالمین از او گذشت کند .
ابوبکر درخواست او را پذیرفت و وی را در حالی که صورتش را به دامن عمامه اش پوشانیده بود تا کسی او را نشناسد و پیش از ایمان آوردن خونش را بریزد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله برد و گفت : یا رسول اللّه ! مردی است عرب و می خواهد به شرط اسلام با تو بیعت کند . پیامبر صلی الله علیه و آله دست پیش برد و کعب با اسلام آوردن بیعت کرد و گفت :
بِأَبی أَنْتَ وَأُمِّی یٰا رَسُولَ اللّهِ ، هٰذا مَقٰامُ العٰائذِ بِکَ ، أَنٰا کَعَبُ بنُ زُهَیْرِ .
پدر و مادرم فدایت باد ای رسول خدا ! این جایگاه پناهنده به توست ، من کعب بن زهیر هستم .
و قصیده ای را که در مدح پیامبر صلی الله علیه و آله سروده بود بی درنگ خواند ، چون به پایان قصیده رسید حضرت بُردی یمانی به او جایزه داد و اسلامش را پذیرفت و از او گذشت کرد (1) .
عبداللّه بن ابَی که ریاست منافقان مدینه را به عهده داشت خود و یارانش از هیچ گونه آزاری نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان فروگذاری نکردند و پیوسته بر ضد اسلام و مسلمانان به نفع دشمنان جاسوسی و خبرچینی
ص:363
می کردند و بر نفاق خود آن چنان اصرار و پافشاری می ورزیدند که بارها آیاتی در قرآن مجید دربارۀ وضع ناهنجار آنان و محرومیتشان از رحمت حق و کیفیت عذابشان در قیامت نازل شد ولی آن بی خبران غافل و بی دردان جاهل ، دست از نفاق برنداشتند و تن به توبه و انابه ندادند .
عبداللّه بن ابی پس از بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از تبوک در دهۀ سوم ماه شوال به سختی بیمار شد و در مسیر مرگ قرار گرفت .
بر پایۀ «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ » (1)، فرزندش ، مؤمنی صادق و مسلمانی پاک دل و جوانی شایسته و لایق و مورد محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان بود .
او از باب «وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً » (2)به عنوان فریضۀ دینی و تکلیف ایمانی همه روزه به عیادت پدر می آمد و به جان به او خدمت می کرد و به پرستاری اش چون پروانه به دور شمع ، دور وجود پدر می گشت .
این فرزند فرزانه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درخواست کرد تا از پدرش عیاد