اسلام در يك نگاه

مشخصات كتاب

سرشناسه : مکارم شیرازی ناصر، 1305 -

عنوان و نام پديدآور : اسلام در یک نگاه/ مکارم شیرازی ؛ تنظیم مسعود مکارم، محمدرضا حامدی.

مشخصات نشر : قم مدرسه الامام علی ابن ابی طالب علیه السلام 1385.

مشخصات ظاهری : 111 ص.

شابک : 7000 ریال چاپ دوم 978-964-8139-20-4 : ؛ 8000 ریال (چاپ سوم) ؛ 10000ریال (چاپ چهارم)

وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری

يادداشت : چاپ قبلی : مدرسه الامام علی ابن ابی طالب علیه السلام ، 1383 ( با فروست )

يادداشت : چاپ دوم.

يادداشت : چاپ سوم: 1386.

يادداشت : چاپ چهارم: 1387.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : اسلام -- بررسی و شناخت

شناسه افزوده : مکارم مسعود، 1346 -، گردآورنده

شناسه افزوده : حامدی محمدرضا، 1348 - ، گردآورنده رده بندی کنگره : BP11 /م77 ‮الف 5 1385

رده بندی دیویی : 297

شماره کتابشناسی ملی : 1101277

چند يادآورى لازم

در اين مقدمه كوتاه توجه شما خواننده عزيز را به چند موضوع جلب مى كنم:

1- ما مسلمانيم ولى آيا مى توان تنها با نام «مسلمان» افتخار كرد و مسلمان بود يا اين كه اسلام بيش از هر چيز «آگاهى» و سپس «عمل» است:

آگاهى بر جهان بينى خاصى كه براى اصلاح مسير فكرى و عملى انسان ها بپا خواسته، و دستورالعمل هاى نوين و حساب شده اى در كنار يك مكتب فكرى به جهانيان عرضه كرده است.

آگاهى بر يك سلسله اصول اعتقادى و يك سلسله دستورات زنده عملى.

ولى متأسفانه بسيارى از مردم تنها به خاطر اين كه در دامان پدر و مادر مسلمان ديده به جهان گشوده اند، و يا بحكم اين كه در يك كشور اسلامى متولّد شده اند، و يا بهنگام انتخاب مذهب نام اسلام را زودتر شناخته اند و به آن دل بسته اند، خود را مسلمان مى دانند.

بديهى است مسلمان

واقعى هرگز نمى تواند به اينها قناعت كند، زيرا اسلام چيزى نيست كه از راه «وراثت» از پدران و مادران به فرزندان اسلام در يك نگاه، ص: 8

انتقال يابد، همچنين يك «مسأله نژادى و جغرافيايى» نيست كه اين عوامل براى پيدايش آنها كافى باشد، بلكه اسلام يك مكتب مبتنى بر «آگاهى و عمل» است. آگاهى بر جهان بينى و اصول اعتقادى خاص و عمل به دستورات نوين و حساب شده اى براى اصلاح مسير فكرى و عملى انسان ها، كه در قالب يك مكتب فكرى به جهانيان عرضه كرده است.

مسلمان واقعى بايد حدّاقل، اطّلاعات قانع كننده اى از تعليمات اسلام در اصول و فروع داشته باشد تا بتواند در برابر دو سؤال:

الف) اسلام چيست و چه ارمغانى براى بشر آورده است؟

ب) براى چه اسلام را پذيرفته است؟

پاسخ قانع كننده اى- هرچند فشرده و ساده باشد- ارائه داده و پس از آگاهى بر اين اصول و تعليمات، آنها را در زندگى فردى و اجتماعى خود بكار برد (عمل).

2- چون هدف از تأليف اين كتاب، ارائه طرح نسبتاً جامعى از اصول اساسى تعليمات اسلام بوده طبعاً مباحث آن بسيار فشرده مطرح شده است. در حقيقت اين كتاب عصاره اى از كتاب هاى متعدّدى است كه در رشته هاى عقايد و فقه اسلام نوشته شده است.

بحث هايى كه در كتب مشروح اسلام در طىّ فصول متعدّدى مطرح شده، گاهى در اين كتاب طى چند فراز يا چند خط آورده ايم ولى با اين حال سعى شده روح علمى بحث در قالب عبارات حساب شده روشنى حفظ گردد.

3- كوشش به عمل آمده كه در طرح اصول عقايد اسلامى همه بحث ها مستدل باشد و هيچ موضوعى بدون دليل ذكر نشود و

در طرح اسلام در يك نگاه، ص: 9

فروع و احكام تا آن جا كه ممكن بوده است اشاره به فلسفه تربيتى و اجتماعى آنها شده است تا خواننده را با بينش بيشتر به انجام آنها تشويق كند.

4- در طرح بحث هاى كتاب با اين كه از متون اسلامى (از آيات و احاديث پيشوايان) استفاده فراوان شده از ذكر عبارات عربى آنها (براى احتراز از سنگينى بحث) جز در موارد خاصى دور شده و از سخنان دانشمندان غربى تنها در چند مورد از مباحث نخستين استفاده گرديده است.

اميدواريم اين كتاب روشنى تازه اى بر افكار نسل جوان برومند و با هدف مادر مباحث اسلامى بيفكند و همچون مدخلى براى بحث هاى گسترده تر و اصولى تر مورد استفاده آنها قرار گيرد، و بتوانند اسلام را بعنوان يك مكتب بزرگ و خلّاق انسانى بشناسند و بيش از پيش به آن عشق بورزند و در راه آن فداكارى كنند؛ و براى تشكيل جامعه اى آباد، سالم و پر تحرّك از آن الهام بگيرند. «1»

قم- ناصر مكارم شيرازى اسلام در يك نگاه، ص: 11

بخش اوّل: دين

اشاره

فصل اوّل: نقش دين در زندگى انسانها

فصل دوّم: ريشه هاى حسّ مذهبى فصل سوّم: دين در برابر مكاتب فلسفى فصل چهارم: مذهب و آزادى هاى فردى

1 نقش دين در زندگى انسانها

اشاره

براى پى بردن به نقش دين در زندگى قبلًا بايد تعريف و ماهيت دين روشن گردد، و بطور خلاصه آن را مى توان چنين تعريف كرد:

«دين» يك نهضت همه جانبه، براى اصلاح فكر و عقيده، و پرورش اصول عالى اخلاق انسانى، و حسن روابط افراد اجتماع، و حذف هرگونه تبعيض ناروا، در پرتو ايمان بخدا و احساس مسؤوليت درونى است.

با توجه به اين تعريف علل نياز ما به دين و تعليمات دينى آشكار مى گردد؛ اما بگونه اى گسترده تر مى توان گفت علل نياز ما به دين از چند نظر است:

1- پشتوانه اى براى اصول اخلاق

مذهب پشتوانه اى براى اصول اخلاق انسانى همچون عدالت؛ امانت، درستكارى؛ برادرى؛ مساوات؛ حق شناسى، گذشت، فداكارى،

اسلام در يك نگاه، ص: 14

كمك به نيازمندان؛ و ديگر صفات عالى انسان است؛ همان اصولى كه بدون آنها نه تنها زندگى ما نظم و آرامش خود را از دست مى دهد بلكه به يك ميدان جنگ تبديل مى گردد، البتّه ممكن است اين اصول اخلاقى و اجتماعى را بدون مذهب هم پيدا كرد ولى مسلّماً بدون «يك اعتقاد راسخ دينى» اين مفاهيم نه تنها اصالت خود را از دست مى دهند، بلكه بصورت يك سلسله «تذكرات غير لازم الاجرا» در مى آيند، چه اين كه اصول اخلاقى منهاى مذهب مانند نصايح يك دوست صميمى خواهد بود كه در عمل به آن و عدم عمل به آن كاملًا مختاريم.

از طرفى اين صفات- قبل از هر چيز- بر اساس يك سلسله كيفيات درون ذاتى و عقيده اى استوارند، و طبعاً از قلمرو و نفوذ قوانين معمولى بيرون هستند.

بنابراين ايمان به علم و قدرت لايزالى كه از درون و بيرون انسان بطور يكسان آگاه است و بر آن نظارت مى كند، مى تواند ريشه

نهال هاى اخلاقى را در درون جان انسان پرورش دهد، و افراد را بطور خود كار به «درستى»، «و انجام وظيفه» و هنگام لزوم «گذشت» و «فداكارى» و «ايثار» وادارد.

همان طورى كه «ويل دورانت» فيلسوف و مورخ معروف در كتاب «لذّات فلسفه» مى گويد: «بدون ضمانت مذهب اخلاق يك حسابگرى بيش نيست»، و بدون آن احساس تكليف از ميان مى رود. «1»

2- تكيه گاه براى مبارزه با حوادث سخت زندگى

مذهب تكيه گاه مؤثرى براى مبارزه با حوادث سخت زندگى و پيشگيرى از واكنش هاى نامطلوب يأس و نوميدى است كه به هنگام برخورد با مشكلات و بن بست هاى زندگى دست مى دهد.

يك فرد مذهبى با ايمان راسخ به خدا كه مبدأ بى پايان علم و قدرت است؛ و با اتكاءِ و استمداد از لطف و يارى او، در برابر هيچ مشكلى خود را تنها و ضعيف و ناتوان نمى بيند، چرا تنها ببيند با اين كه تحت حمايت كسى قرار دارد كه بر هر چيز قاهر و قادر است.

و با ايمان به اين كه هر بن بست و مشكلى با حمايت بى دريغى كه او از بندگانش دارد حل شدنى است، هرگونه عوامل «يأس و نوميدى» را از خود دور مى سازد.

به همين دليل كمتر موردى مى توان پيدا كرد كه يك فرد مذهبى گرفتار عكس العمل هاى حاد يأس مانند «انتحار و خود كشى، هيجان هاى عصبى؛ بيمارى هاى روانى» كه واكنش نااميدى و احساس شكست قطعى هستند؛ شده باشد.

قرآن مجيد مى گويد: بدانيد دوستان خدا هرگز نمى ترسند و از هيچ چيز اندوهگين نمى گردند. «1»

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: يك آدم با ايمان هرگز خودكشى و انتحار نمى كند.

بنابراين «ايمان مذهبى» از يك سو «عامل تحرك و جنبش» و از سوى اسلام در يك نگاه، ص: 16

ديگر «عامل بازدارنده»؛ در

برابر اثرات منفى درگيرى ها و پيكارهاى انسان با حوادث سخت زندگى است.

«برتراند راسل» مى گويد: «در آلمان پس از سقوط نازى ها خطر اغتشاش فكرى و ايدئولوژيكى بوجود آمد، ولى شكى نيست كه مذهب يكى از بزرگترين عوامل بازگشت به ثبات در اين كشور بوده است». «1»

«رفتار بشر كه از اتكاى به دين برخوردار نيست دچار هرج و مرج اپيكورى خاصى مى شود، و حياتى كه پايه تسلى از ايمان و عقيده ندارد، همچون بارى سنگين و غير قابل تحمل خواهد بود.» «2» و به اين ترتيب زندگى بدون مذهب ميدانى است براى اغتشاش فكرى و بارى است غير قابل تحمل.

3- مبارزه با خلاء ايدئولوژيكى

از آن جا كه انسان نمى تواند «خلأ فكرى» را براى مدتى طولانى تحمل كند اگر فضاى فكر او با عقايد و تعليمات صحيح پر نشود گرايش او به مكتب هاى غلط و ارزش هاى كاذب حتمى است، و در چنين حالتى هرگونه عقيده خرافى، و احياناً ويرانگر مى تواند فضاى روح او را بدون برخورد با مانعى پر كند و براى هميشه رسوبات مزاحمى در اعماق مغز او باقى گذارد.

گرايش انسان به «بت پرستى، انسان پرستى، خرافات گوناگون؛ اعتقاد به اسلام در يك نگاه، ص: 17

تأثير يك سلسله موهومات در سر نوشت خود» كه حتى در حالات بعضى از دانشمندان جهان ديده مى شود، همه ناشى از همين «خلأ روحى» است، مذهب خلأ ايدئولوژيكى و فكرى انسان را به تعليمات صحيح خود پر مى كند و از گرايش به بيهودگى ها و موهومات باز مى دارد.

بنابراين مذهب اگر بصورت صحيحى تفهيم گردد عامل مهمى براى مبارزه با خرافات است؛ و البتّه در غير اين صورت خود عاملى براى گسترش آن خواهد بود.

4- كمك به پيشرفت علم و دانش

دين با تعليمات صحيح و استوارش مى تواند عامل مؤثرى براى پيشرفت هاى علمى باشد، (دقت كنيد) زيرا از يكسو: اساس دين بر آزادى اراده و اين كه هركس در گرو عمل خويش است گذارده شده است. «1»

و از سوى ديگر: ايمان مذهبى مى گويد: نظام جهان هستى از علم و دانش بى پايانى سرچشمه گرفته، و بسان كتاب بسيار عظيمى است كه با خامه دانشمندى- با دانشى بى پايان- نگاشته شده است، بنابراين هر صفحه بلكه هر خط و كلمه اين كتاب بزرگ آفرينش محتوى حقيقت برجسته اى است، و در خورد هرگونه مطالعه و دقت.

اين طرز جهان بينى كمك غير قابل انكارى به تفكر و انديشه

مداوم و پى گير در سازمان آفرينش، و در نتيجه كمك به پيشرفت علوم و دانش هاى انسانى مى كند.

اسلام در يك نگاه، ص: 18

به عكس اگر ما جهان را صرفاً مولود عوامل فاقد عقل و دانش- يعنى عوامل طبيعى- بدانيم و معتقد به مبدأ علم و دانش در جهان هستى نباشيم، چه دليلى دارد كه براى كشف اسرار آن تلاش و كوشش كنيم.

اصولًا جهانى كه نتيجه فعاليت چنان دستگاهى باشد لزومى ندارد كه حساب شده يا اسرارآميز باشد.

ضربه اى كه اين نوع «جهان بينى» به پيشرفت علوم و دانش هاى انسان مى زند ناگفته روشن است، و اين همان چيزى است كه فيلسوف دانشمند معاصر «آلبرت اينشتاين» در گفتار معروفش درباره «علت» توجه متفكران و مكتشفان بزرگ به مذهب مى گويد:

«به سختى مى توان در ميان مغزهاى متفكّر جهان كسى را يافت كه داراى يك نوع احساس مذهبى مخصوص به خود نباشد، اين مذهب با مذهب يك شخص عادى فرق دارد ....

اين مذهب به صورت «تحيرى شعف انگيز» از نظام عجيب و دقيق كاينات است كه گاه گاه پرده از روى اسرارى بر مى دارد كه در مقايسه با آن تمام تلاش ها و تفكرات منظم انسانى انعكاسى ضعيف و نا قابل بيش نيست.

اين احساس چراغ راه كاوش ها و زندگى اوست، و در برابر افتخارات و پيروزى هايى كه نصيب وى مى شود او را از بنده هاى گران «خودخواهى و تفاخر» بدور مى دارد». «1»

و در جاى ديگر اضافه مى كند:

اسلام در يك نگاه، ص: 19

«آيا چه الزام و اعتقادى از نظام جهان هستى و چه اشتياق عجيبى «كپلر» و «نيوتن» را نيرو مى بخشيد كه سال ها در تنهايى و سكوت محض براى توضيح دادن و از پيچيدگى در

آوردن جاذبه و نظام فلكى رنج ببرند؟! .......

آرى آن چيزى كه به فداكاران و جانبازان قرون، على رغم شكست ها و ناكامى هاى ظاهرى، توان مى دهد كه بار ديگر بر پاى خيزند و جهاد كنند همين احساس مذهبى مخصوص است». «1»

و بگفته دانشمند شيميدان معاصر «آبر نتاى» «2»

: «علوم براى تكميل خود بايد عقيده به خدا را جزو اصول مسلّم خود بشمارند». «3»

و به اين ترتيب يك فرد مذهبى- با استفاده از تعليمات صحيح مذهب- بيش از هركس مى تواند به كاوش جهان هستى و كشف اسرار و قوانين آن بپردازد.

5- مبارزه با تبعيضات

دين با هرگونه اختلافى كه براساس اختلاف رنگ ها؛ نژادها؛ و طبقات اجتماعى باشد مبارزه مى كند؛ چه اين كه: مذهب همه انسان ها را بندگان خدا؛ و همه جا را كشور خدا، و همه را بطور يكسان مشمول لطف و محبّت او مى داند؛ و همه را يك واحد معرفى مى كند.

تعليمات اسلام با صراحت مى گويد تنها امتيازى كه مى تواند انسانى بر انسان ديگر داشته باشد امتيازى است كه نه بر پايه خون و نژاد و

اسلام در يك نگاه، ص: 20

زبان، و طبقات باشد بلكه امتيازى است كه از درون ذات و روح و فكر انسان مى جوشد، امتيازى است كه از تقوا و پرهيزكارى، پاكى و درستى؛ و ديگر صفات عالى انسان و درون ذاتى سرچشمه مى گيرد.

«اى مردم ما شما را از يك پدر و مادر آفريديم (بنابراين خون و نژاد همه يكى است) و شما را به گروه ها و قبيله ها تقسيم كرديم تا يكديگر را (با اين تفاوت هاى جسمى) بشناسيد (ولى اينها ملاك افتخار شما نيست) گرامى ترين شما آن كس است كه پرهيز كارترين باشد» «1» و با اين ترتيب نقش مذهب

در جهانى كه هنوز مسأله «رنگ و پوست» بدن تا چه رسد به مسأله طبقات در آن حل نشده كاملًا روشن مى گردد.

***

البتّه انكار نمى توان كرد كه هرگونه تفكر و اعتقاد مذهبى نمى تواند سرچشمه اين آثار باشد بلكه اين تفكر و اعتقاد، همانند هرگونه نهضت فكرى ديگر، نياز به رهبرى صحيح دارد؛ و در صورت عدم رهبرى صحيح «سر از خرافه پرستى؛ رهبانيت؛ فرار از زندگى مثبت؛ و گرايش هاى منفى نيمه عرفانى كه نمونه آن هم اكنون بر اثر خستگى از زندگى ماشينى در غرب ديده مى شود. در مى آيد»؛ و تنها در اين حالت است كه بر اثر عدم معرفى صحيح، مذهب به صورت يك عامل بازدارنده محسوب مى گردد نه پيشرو.

***

اسلام در يك نگاه، ص: 21

2 ريشه هاى حس مذهبى

اشاره

سابقه آشنايى انسان با مذاهب چنان زياد است كه سراسر تاريخ زندگى بشر را در بر گرفته، و تا اعماق دوران قبل از تاريخ هم پيش مى رود.

قرآن مجيد دين را يك فطرت و آفرينش الهى معرفى مى كند كه از نخست با سرشت انسان توأم بوده است «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» «1»

تحقيقات جامعه شناسان، و محققان تاريخ نيز نشان مى دهد كه «معبد و پرستشگاه» به صورت ساده؛ يا وسيع و پيچيده، جزيى از زندگى انسان ها را تشكيل مى داده و مذهب در اشكال مختلفش با تاريخ آنها آميخته بوده است.

«ويل دورانت» مورّخ معروف معاصر پس از آن كه بحث نسبتاً مشروحى پيرامون «بى خدايى نزد پاره اى از ملل» ذكر كرده، چنين مى نويسد:

اسلام در يك نگاه، ص: 22

«با وجود اينها مطالبى كه ذكر كرديم جزو حالات نادر است «و اين اعتقاد كهن كه «دين» نمودى است كه عموم افراد بشر را شامل مى شود

با حقيقت موافق است»؛ اين قضيّه در نظر شخص فيلسوف يكى از قضاياى اساسى تاريخ و روانشناسى به شمار مى رود».

سپس اضافه مى كند:

«دين از قديم الايّام همواره با تاريخ بشر همراه بوده است ... و تقوايى است كه به هيچ وجه از دل انسان زدوده نمى شود». «1»

اين سوابق كهن، از نظر روانشناسان دليل روشنى بر اصالت «حسّ مذهبى» در ميان احساسات و غرايز انسانى محسوب مى گردد.

«تانگى دو كنتن» مى گويد: «حسّ دينى يكى از عناصر اوّليه، ثابت و طبيعى روح انسانى است». «2»

بديهى است در آن زمان كه سطح افكار انسانها كوتاه و دانش و علوم، پيشرفت قابل ملاحظه اى نكرده بود، اين احساس درونى (حسّ دينى) به گونه اى باور نكردنى با خرافات آميخته شد ولى به تدريج با پيشرفت علوم از يك سو، و تعليمات و تلاش هاى پى گير پيامبران الهى از سوى ديگر اين حس از لوث خرافات پاك شده و اصالت وخلوص خود را باز يافت.

امواج ضدّ مذهبى در قرون اخير

با اين حال حق داريم تعجب كنيم كه چرا در قرون اخير-

اسلام در يك نگاه، ص: 23

مخصوصاً از قرن 16 ميلادى به بعد- موج شديدى بر ضدّ مذهب در كشورهاى غربى آشكار شد، و بسيارى از روشنفكران غربى به سرعت از كليسا فاصله گرفتند، و آنها كه مى خواستند نسبت به مذهب وفادار بمانند به پاره اى از مذاهب شرق و يا نوعى عرفان منهاى مذهب روى آورده؛ و جمع كثيرى به «ماترياليسم» و مكاتب مشابه آن گرويدند.

عدّه اى آشكارا به پيكار در برابر كليسا دست زدند، و عدّه اى نيز به همان وضع مذهبى سابق خود وفادار ماندند.

بررسى ريشه هاى اين موضوع نشان مى دهد كه اين پديده با توجه به شرايط خاصّ محيط اروپا

غير منتظره نبود «به عبارت روشنتر»: عوامل جنبش هاى ضدّ مذهبى و گرايش هاى ماترياليستى اروپا را، بايد در ژست خاصّ كليسا و چهره اى كه در برابر رنسانس، و پيشرفت روز افزون دانشمندان علوم طبيعى در زمينه هاى مختلف جهان شناسى و كشف اسرار طبيعت به خود گرفته بود؛ جستجو كرد.

هنگامى كه كليساى قرون وسطى (مخصوصاً در قرن هاى 13 تا 15) به مبارزه با علم برخاست، و دامنه اين مبارزه را حتّى به قرون 16 و 17 نيز كشاند، و جنبش هاى علمى را از طريق تشكيل «انگيز يسيون» و محكمه تفتيش عقايد سركوب كرده، فرمان محكوميّت علم را صادر نمود و گاليله را به پاى ميز محاكمه كشانده و وادار به توبه از اعتقاد به حركت زمين كرد، واكنش دانشمندان در برابر چنين تعليماتى در برداشت. «1»

اسلام در يك نگاه، ص: 24

آنها بر سر دو راهى «علم» و «دين» (البتّه دين به آن صورتى كه در آن محيط و زمان معرّفى شده بود) به طور قطع علم را انتخاب كردند زيرا كه پايه هاى آن را شخصاً با مشاهده و آزمايش محكم كرده بودند.

اشتباه در محاسبه و مقايسه همه اديان با وضع خاصّ كليساى قرون وسطى، سبب شد كه بعضى از دانشمندان به مبارزه با همه اديان برخواسته و همه مذاهب را رسماً نفى كنند و حتّى اصلى را بعنوان «عدم سازگارى دين و علم» ابداع نمايند!.

ولى مطالعه در وضع نهضت علمى اسلام كه از همان قرن نخستين آغاز شد، و در قرن دوّم و سوّم هجرى بارور گرديد، نشان مى دهد كه محيطهاى اسلامى رنگ ديگرى داشت، چرا كه اين نهضت به زودى موجب پيدايش دانشمندانى، چون «حسن بن هيثم»

فيزيكدان معروف اسلامى و «جابر بن حيان» كه غربى ها به او «پدر علم شيمى» نام داده اند، وده ها تن مانند آنها شد، تا آنجا كه كتابهاى آنان، دانشمندانى همچون «راجزر بيكن» و «جان كپلر» و «لئوناردوا» را تحت تأثير خود قرارداد، و جالب اين كه همه اين علم آفرينى ها در قرون وسطى و مقارنِ مبارزه شديد كليسا با رنسانس و پرچمداران نهضت علمى جديد روى داد.

البتّه نبايد فراموش كرد كه سهم دانشمندان و متفكرّان ايران در نهضت علمى اسلام بيش از ديگران بود جنبش اسلام- به اعتراف همه مورّخان شرق و غرب كه در پيرامون تمدّن اسلامى بحث كرده اند- يك جنبش علمى وسيع را در جهان برانگيخت، كه اثر آن در رنسانس و نهضت علمى اروپا به خوبى مشهود است.

بنابراين عواملى كه براى فاصله گرفتن روشنفكران از مذهب در

اسلام در يك نگاه، ص: 25

غرب وجود داشت، نه تنها در اسلام وجود ندارد، بلكه عواملى درست در جهت مخالف آن ديده مى شود.

كوتاه سخن اين كه:

«نهضت اسلامى» پيوند خاصّى با «نهضت هاى علمى» جهان داشت، و به همين دليل سرچشمه «پيدايش دانش و علوم فراوانى» شد، در عين حال نمى توان انكار كرد كه پاره اى از مشاجرات و اختلافات ميان ملل اسلامى- كه از قرن پنجم هجرى به بعد شدّت يافت- كوته بينى ها، «عدم درك صحيح تعليمات اسلام»، گرايش به جمود، و عدم توجّه به روح زمان، سبب عقب ماندگى بسيارى از كشورهاى اسلامى گرديد.

از طرف ديگر عدم معرّفى اسلام به معناى واقعى به «نسل جوان» نيز اين مشكل را پيچيده تر ساخته و به تدريج نقش سازنده اسلام در زمينه هاى مختلف تمدّن بشرى كاهش يافت، تا آنجا كه جمعى از جوانان

چنين تصوّر كرده اند كه گويا مسلمانان هميشه به همين صورت كنونى بوده اند.

ولى به طور قطع با زنده كردن اين تعليمات و معرّفى صحيح آن به خصوص به طبقه جوان، دوباره روح نهضت علمى نخستين در مسلمانان زنده خواهد شد.

اسلام در يك نگاه، ص: 27

3 دين در برابر مكاتب فلسفى

دين در تمام اشكال خود، هر نوع «ماترياليسم و مادّيگرى» را كه جهان هستى را مجموعه اى از تصادف ها و حوادث حساب نشده و بى هدف معرفى مى كند، محكوم مى سازد، خواه ماترياليسم در صورت ساده خود باشد، يا در لباس «ماترياليسم دياليك تيك» كه پايه ماركسيسم و كمونيسم را تشكيل مى دهد.

مذهب در محكوم ساختن ماترياليسم بر يك سلسله اصول كاملًا منطقى تكيه مى كند، زيرا:

1- تفسيرى كه مكاتب مادّى (ماترياليسم) براى نظم جهان هستى ارائه مى دهند، غير علمى است، چون علم در همه كاوشهاى خود از يك سلسله نظامهاى دقيق و حساب شده، سخن مى گويد كه تفسير آن با تصادفات و رويدادهاى اتفّاقى بدون نقشه و برنامه حساب شده امكان پذير نيست.

علم مى گويد: سازنده اين دستگاه، بزرگترين فيزيكدان و شيميدان، آگاه ترين طبيب و بهترين انسان شناس و عالم طبيعى بوده، زيرا همه اسلام در يك نگاه، ص: 28

اين قوانين را در كار خود پيش بينى كرده و از آن اطّلاع كامل داشته است، در حالى كه حوادث و رويدادهاى طبيعى چنين آگاهى و اطلاعى را ندارد.

2- مكاتب مادى «اصل جبر» را به عنوان يك اصل اساسى پذيرفته اند، و همه چيز حتى اعمال و حركات انسان را معلول يك سلسله علل جبرى مى دانند، از اين رو، همه تلاشها و كوششهاى انسان در نظر آنها همانند حركت چرخ هاى ماشين خواهد بود؛ بنابراين پذيرش اين اصل با

قبول هرگونه مسؤوليّت اجتماعى و اخلاقى و انسانى مخالف است. در حالى كه مذاهب با پذيرفتن اصل «تكليف و مسؤوليت» آزادى اراده انسان را در عمل، شالوده تعليمات خود قرار داده اند.

ضربه اى كه قبول اين اصل، بر پايه احساس مسؤوليت، لزوم انجام وظيفه و تحرّك و جنبش، مى زند و تأثير مستقيمى كه در توسعه جنايات و تجاوزات دارد قابل انكار نيست؛ زيرا افراد منحرف به عنوان اين كه «جبر محيط و زمان، و طرز تربيت»، آنها را به اين اعمال وادار كرده، در واقع خود را بيگناه و بدون مسؤوليّت معرفى مى كنند، در حالى كه قبول اصل آزادىِ اراده و اختيار، مى تواند اين آثار سوءِ را خنثى كند.

3- مكاتب مادى با قبول «حاكميّت مادّه» بر همه شؤون زندگى انسانها، و انحصار ارزش در ارزش هاى مادى، در عمل ارزش هاى اخلاقى را متزلزل ساخته، و تنها منافع مادّى را، بر روابط اجتماعى و بين المللى حاكم مى دانند. اثر اين طرز تفكّر ناگفته آشكار است، چرا كه بدون التزام به اصولى همچون نوع دوستى، اغماض، فداكارى؛ صميميّت و محبّت، هيچگاه مشكلات در سطح جهانى حل نشده، و اين اصول با حاكميّت منحصر به فرد مادّه سازگار نخواهد شد.

اسلام در يك نگاه، ص: 29

4 مذهب و آزادى هاى فردى

بعضى تصوّر مى كنند كه مذهب آزادى انسان را محدود كرده و از رسيدن به پاره اى از خواسته هاى خود باز مى دارد؛ در حالى كه هدفِ دستورات مذهبى، جلوگيرى از آزادى هاى منطقى نيست بلكه هدف آن، جلوگيرى از به هدر رفتن نيروها و سرمايه هاى انسانى در راه هاى نادرست و بى ارزش است. مثلًا اگر مذهب از نوشابه هاى الكلى، قمار و بى بند و بارى جنسى جلوگيرى مى كند، براى تأمين سلامت روح

و جسم افراد، و نظم اجتماع است.

اين كنترل اخلاقى همان روح آزادى به معناى واقعى است؛ زيرا آزادى چيزى جز اين نيست كه انسان بتواند از سرمايه هاى وجود خود در مسير تكامل فرد و اجتماع بهره بردارى كند، «آزادى هرگز به معناى هدر دادن نيروهاى خدا داد در راه هوسرانى و بى بند و بارى نيست».

دين از هرگونه آزادى انسان كه او را به سوى تكامل در جنبه هاى اسلام در يك نگاه، ص: 30

مختلف پيش ببرد حمايت مى كند، و همان طور كه گفتيم آزادى به معناى صحيح هم چيزى جز اين نيست، و غير آن بى بند و بارى خواهد بود. به همين دليل؛ دين انسان را در استفاده صحيح از مواهب حيات، پوشيدن انواع لباس هاى معقول، بهره گرفتن از غذاهاى خوب، لذّات و تفريحات سالم، و خلاصه هرگونه بهره بردارى مفيد از وسايل زندگى آزاد گذاشته و هرگز انسان را به ترك آن دعوت نمى كند، قرآن مجيد مى فرمايد:

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ؛ بگو چه كسى زينت ها و ارزاق پاكيزه را كه خداوند براى بندگانش فراهم ساخته حرام كرده است». «1»

بعلاوه مذهب ما دستور مى دهد كه ضرورت هاى زمان خود را هيچگاه فراموش نكرده «و از آخرين وسايل روز و تكنيك و صنعت آگاه باشيم».

پيشواى اسلام امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «العالِمُ بِزَمانِهِ لاتَهْجِمُ عَلَيهِ اللَوابِس؛ كسى كه از زمان خود و نيازمندى هاى آن آگاه است هيچگاه مورد هجوم غافلگيرانه حوادث تاريك واقع نمى شود». «2»

دين به ما مى گويد: از افكار و آداب و سنن نوين آنچه مفيد و شايسته است انتخاب كرده، و آنچه نادرست و غلط است دور بريزيم، و هرگز تسليم

دنباله روى هاى بى قيد و شرط، و تقليدهاى كوركورانه كه با استقلال روح و شرافت انسان سازگار نيست، نشويم.

اسلام در يك نگاه، ص: 31

قرآن مجيد مى فرمايد: «فَبَشِّرْ عِبَادِ* الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ احْسَنَهُ أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ اولئِكَ هُمْ اولُوا الأَلْبَابِ؛ به بندگان من بشارت ده، آنها كه همه سخنان را مى شنوند و سپس از بهترين آنها پيروى مى كنند، هدايت يافتگان و صاحبان عقل و خردند». «1»

اسلام در يك نگاه، ص: 33

بخش دوّم: اصول اصلى اسلام

اشاره

فصل اوّل: خداشناسى فصل دوّم: معاد و رستاخيز

فصل سوّم: نبوّت

1 خداشناسى

اشاره

مقدّمه: هيچ اختلافى ميان متفكّران بشر نيست كه اين جهان داراى يك علّت نخستين است كه هستى او از خود اوست، منتها فلاسفه مادّى، علّت نخستين را «مادّه» و فلاسفه الهى علّت را «خدا» مى دانند.

قبول علّت نخستين (علّت ازلى) به اين دليل است كه سلسله علل و معلول جهان نمى تواند تا بى نهايت پيش رود، بنابراين به نقطه اى خواهيم رسيد كه علّتِ اصلى است و معلولِ چيز ديگرى نمى باشد، و به عبارت ديگر هستى او، از درون ذات اوست و طبعاً هميشه بوده و خواهد بود. اين همان است كه در فلسفه به عنوان بطلان «تسلسل» از آن ياد مى شود؛ يعنى محال است سلسله علل تا بى نهايت ادامه پيدا كند. و دليل بطلان آن هم روشن است، زيرا هر معلولى سراپا نياز و احتياج است، و بدون علّت خود «هيچ» است.

آيا اگر بى نهايت «نياز و احتياج» را كنار هم بگذاريم، مبدّل به اسلام در يك نگاه، ص: 36

«بى نيازى» خواهد شد؟ آيا اگر بى نهايت «هيچ» را روى هم بگذاريم چيزى خواهد شد؟ آيا اگر بى نهايت «صفر» را كنار هم بچينيم، تبديل به عدد مى شود!؟ بنابراين سلسله علّت و معلول تا متّكى به يك علّت ازلى و اصلى نباشد به وجود نمى آيد.

نتيجه اين كه، عقيده به وجود يك علّت ازلى و نخستين قدر مشترك ميان مكتب الهيّون و ماترياليستهاست، و تنها اختلاف اين دو مكتب در اين است كه آيا علّت نخستين داراى «عقل و علم و خرد» است و يا فاقد اينهاست، مادّى ها منكر وجود عقل و خرد در علّت نخستين هستند و آن را مادّه فاقد

اين امور معرفى مى كنند، در حالى خدا پرستان مبدأ اوّلى جهان را داراى علم، و حكمت و خردى بى پايان مى دانند.

راه هاى خداشناسى

براى شناخت خدا راه هاى متعدّدى وجود دارد كه در اينجا به چند نمونه از آنها اشاره مى كنيم:

راه اوّل: مطالعه نظام آفرينش نخستين راه خداشناسى مطالعه در نظام هستى است، بدين منظور بايد به موجودات و نمودهاى مختلف جهان نگاه كرده و ببينيم، آيا در چهره موجودات، آثار عقل و خردِ علّت نخستين ديده مى شود يا آثار نبود آن؟

آيا ساختمان چشم انسان و طرز قرار گرفتن عدسى چشم، و شبكيّه، و پرده هاى مختلف آن، گواهى نمى دهد كه سازنده چشم، از «قوانين اسلام در يك نگاه، ص: 37

فيزيكى مربوط به انعكاس نور، عدسى ها و آيينه ها» كاملًا آگاهى داشته است؟! «آيا تركيب خون انسان» از فلزّات و شبه فلزات كاملًا متنوع، با نسبت هاى حساب شده كه كمترين تغييرى در آن باعث بهم خوردن همه نظامات حياتى خواهد شد، روشنگر اين حقيقت نيست كه سازنده آن از «تركيبات شيميايى و خواصّ هريك از فلزّات و شبه فلزّات» كاملًا آگاه بوده است؟! و آيا ساختمان سلّول هاى انسان، حيوان و گياه با آن وضع پيچيده و اسرارآميز و در عين حال ظريف و دقيق، گوياى اين واقعيّت نيست كه به دست عاملى صورت گرفته كه از همه قوانين مربوط به «فيزيولوژى انسانى، حيوانى و گياهى» مطلّع بوده است؟!

«آيا منظومه شمسى» و نسبت هاى خاصّى كه در ميان حجم، فاصله و سرعتِ حركت هريك از سيّارات اين منظومه وجود دارد نشان نمى دهد كه بوجود آورنده اين دستگاه از تمام جزئيّات «قانون جاذبه» و اثر حركت دورانى در ايجاد «نيروى فرار از مركز» و

مانند آن با خبر بوده است؟!

بنابراين در هريك از موجودات اين جهان، از كوچكترين ذرّات يعنى اتم گرفته، تا بزرگترين كهكشان ها؛ نظم و دقّت حيرت انگيزى بكار رفته كه گواه زنده اطلاع و آگاهى مبدأ نخستين از همه اين قوانين و نظامات است.

چگونه مى توان باور كرد كه ما با آگاهى بر علوم و دانش هاى انسانى كه چيزى جز آگاهى بر گوشه اى از اسرار و قوانين و نظامات جهان نيست، عالم و دانشمند شويم؛ ولى مبدأ نخستين كه بوجود آورنده همه آنهاست، علم و دانشى نداشته است باشد؟!

اسلام در يك نگاه، ص: 38

چگونه مى توان باور كرد كه ميليون ها دانشمند كه بايد افكار خود را در طول هزاران سال متراكم ساخته تا دانش طب و جراحى تكامل يافته و كسى همچون «دكتر بارنارد» بتواند قلب انسانى را به انسان ديگرى پيوند زند همگى دانشمند و عالم باشند ولى پيوند زننده نخستين قلب، و از آن بالاتر سازنده قلب؛ مبدئى فاقد علم و خرد باشد؟!

كوتاه سخن اين كه، اگر در توجيه پيوند قلبى كه به وسيله دكتر بار نارد و تيم پزشكى «گرت شور» انجام شد، گفته شود كه اين پيوند معلول هيچ علم و دانشى نبود، بلكه آنها بدون مطالعه، دست به چنين كارى زدند، و تصادفاً اين جراحّى حيرت انگيز به وسيله آنها انجام شد، و پيوند مزبور صورت گرفت، اين تفسير را هيچ كس نمى پذيرد، پس چگونه تفسير پيدايش جهان با عظمت و حساب شده هستى از طريق تصادفات، حوادث اتّفاقى و علل فاقد هدف و نقشه كه به مراتب از آن غير منطقى تر است را مى توان پذيرفت؟! «بنابراين تفسير مادّى ها درباره پيدايش جهان و موجودات گوناگون آن،

يك تفسير غير علمى» است.

به اين ترتيب هريك از كتب علوم طبيعى ما از قبيل فيزيك، شيمى، بيولوژى، فيزيولوژى، تشريح طب، حيوان شناسى، گياه شناسى، و مانند آنها مى تواند به عنوان يك «كتاب خداشناسى» مورد استفاده قرار گيرد، چرا كه، همه درباره اسرار و قوانين و نظامات شگرف آفرينش بحث مى كنند كه تفسير صحيح و منطقى آنها جز با قبول اصل «خداشناسى» امكان پذير نيست و اين همان راهى است كه قرآن مجيد در بيشتر استدلالات توحيدى خود پيموده است.

بگفته دانشمند معروف فلكى و پايه گذار نجوم جديد:

اسلام در يك نگاه، ص: 39

«هرچه آگاهى ما بر خلقت و عظمت آسمان ها بيشتر باشد ديندارى ما عميق تر است». «1»

به اين ترتيب پيوند نزديكى ميان «پيشرفت علوم» و «ايمان به خدا» وجود دارد؛ يعنى هر قدر دامنه علوم گسترده تر شود، ريشه هاى ايمان به يك مبدأ علم و قدرت در دلها محكم تر خواهد شد.

به گفته دانشمند زيست شناس معاصر و رييس آكادمى علوم فلوريدا «آلبرت وينچستر» «2»:

«هر كشف تازه اى كه در دنياى علم به وقوع مى پيوندد صدها مرتبه بر استوارى ايمان ما مى افزايد، و وسوسه هاى نهانى را كه كم و بيش در باطن معتقدان ما وجود دارد از بين مى برد و جاى آن را به افكار عالى خداشناسى و توحيد مى بخشد». «3» راه دوّم: حركت و تكامل از يك سو علم به ما مى گويد: مادّه بى جان، ميل دارد اگر ساكن است همواره به ساكن بماند، و اگر متحرّك است مسير خود را همچنان دنبال كند، مگر اين كه يك عامل خارجى سكون اوّل، و حركت دوّم را به هم بزند، مثلًا اگر سنگى در گوشه اى از فضا ساكن باشد بدون تأثير نيروى خارجى، متحرّك

نمى شود، و اگر متحرّك باشد، بدون تأثير عامل بيرونى از حركت باز نمى ايستد.

اسلام در يك نگاه، ص: 40

و از سوى ديگر علم به ما مى گويد: مواد تشكيل دهنده جهان با گذشت زمان بسمت تجزيه، انحلال و تبديل به شكل هاى ساده تر، مى رود، موادّ آلى به موادّ ساده تر تبديل شده، عناصر و اتم ها- اگر به حال خود بمانند- تجزيه شده و ستارگان فروزان رو به خاموشى مى روند. پس در درون مادّه بى جانِ جهان، عاملى كه آن را به سوى تكامل بشكاند ديده نمى شود، بلكه جهان خود به خود رو به فساد و تجزيه و متلاشى شدن مى رود. در نتيجه بايد قبول كرد كه «تكامل و حيات» از خارج جهان مادّه، سرچشمه گرفته است، زيرا در درون مادّه بى جان، تمايلى به اين موضوع ديده نمى شود، و چون در درون آن چنين كششى وجود ندارد، از بيرون ذات آن فراهم شده است.

يكى از فلاسفه مى گويد:

«آيا مى توانيد درباره آن كشش حياتى كه از آميب ساده تا وجود انسانى همچون اينشتاين و اديسون و آناتول فرانس كشيده شده، فكر كنيد، بى آن كه دنيا را در كسوت خدايى ببينيد» «1» معناى اين سخن اين است كه تفسير اين كشش حياتى و ميل به تكامل بدون يك تفسير الهى ممكن نيست.

راه سوّم: حدوث جهان هستى علم به ما مى گويد: انرژى هاى موجود در جهان طبق اصل دوّم «ترمو ديناميك»، رو به خنثى شدن و يكنواختى پيش مى روند، و روزى فرا

اسلام در يك نگاه، ص: 41

مى رسد كه همه يكسان و خنثى مى شوند و حالت بى تفاوتى در سراسر جهان پديدار مى گردد؛ درست مانند ظروف بهم پيوسته مايعات كه به هنگام تفاوت سطوح، شاهد حركت و جنبش در

آنها هستيم، امّا اين وضع براى هميشه ادامه پيدا نمى كند، و دير يا زود، وقتى كه همه سطوح يكسان شدند، همه چيز خاموش، آرام و بى حركت خواهد گرديد.

طبق اين اصل پيدايش جهان حتماً تاريخى دارد و اگر ازلى بود مدّتها قبل به حالت يكنواختى دچار شده، و همه چيز خنثى و هر حركتى خاموش مى شد.

بنابراين بايد قبول كنيم كه جهان مادّه حادث است نمى تواند ازلى باشد.

اكنون اين سخن پيش مى آيد كه حدوث نخستين، و بر هم خوردن بى تفاوتى روز اوّل، كه مبدأ پيدايش اين همه نمودها شده چه بوده است؟ «انفجار نخستين» و يا به عبارت ديگر انفجارى كه در اتم هاى يكنواخت مادّه اولّى روى داده از چه عاملى سرچشمه گرفته؟ اين انفجار در حالت «بى تفاوت كامل» چگونه ممكن است خود به خود بوجود آمده باشد؟!

پس بايد اعتراف كرد كه عاملى از خارج، سرچشمه به هم خوردن بى تفاوتى نخستين، و ايجاد موج، در عالم يكنواخت مادّه بى جان و سپس پيدايش انرژى ها و نمودهاى مختلف جهان شده است، و مادّه تنها نمى تواند عامل پيدايش نمودهاى اين جهان باشد. بلكه به يك عامل ما فوق طبيعى نياز دارد كه ما نامش را «خدا» مى گذاريم.

اسلام در يك نگاه، ص: 42

دلايل سه گانه فوق كه- يكى از طريق مطالعه «نظام جهان هستى» و ديگرى از طريق «حركت و تكامل»؛ و سوّمى از طريق «حدوث جهان هستى»- براى اثبات وجود خدا ذكر شد، هريك موضوع كتابهاى مشروحى است كه توسط فلاسفه الهى و خداشناس تأليف شده، و آنچه ما در بالا آورديم خلاصه و چكيده آنهاست.

خداشناسى در قرآن

آيات فراوانى از كتاب آسمانى ما قرآن مجيد، به تقويت روح ايمان و خداشناسى

اختصاص دارد و همواره روى استدلالات زنده علمى تكيه كرده است. قرآن در بيشتر آيات توحيد، به طريق اوّل (مطالعه نظام آفرينش) اشاره كرده و همگان را به مطالعه اين نظام شگفت انگيز دعوت مى نمايد؛ در اين راستا گاهى به اسرار آفرينش آسمانها اشاره كرده و مى فرمايد:

«انَّ فِى خَلْقِ السَّمَواتِ وَ الْارْضِ وَ اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لَأَيَاتٍ لِّأُوْلِى الأَلْبَابِ؛ در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد (منظّم) شب و روز، نشانه هاى روشنى براى انديشمندان و صاحب نظران است». «1»

و گامى به راه هاى ديگر اشاره كرده، و از زبان ابراهيم، قهرمان توحيد چنين مى گويد:

«رَبِّىَ الَّذِى يُحْىِ وَ يُمِيتُ؛ پروردگار من آن كسى است كه زندگى و مرگ از اوست». «2»

اسلام در يك نگاه، ص: 43

در اين جا به مسئله زندگى و مرگ و دلالت آن بر وجود آفريدگار اشاره شده و اين در حقيقت همان راه دوّمى (وكت و تكامل) است كه سابقاً اشاره شد.

در قرآن مجيد صدها آيه در زمينه توحيد و خداشناسى وجود دارد كه در آنها ريزه كارى هاى جالب آفرينش، و عظمت اين دستگاه، مورد توجّه قرار گرفته است. بررسى اين آيات كتاب مستقلّى را مى طلبد كه اسرار علوم طبيعى و قرآن در آن به هم آميخته و بحث شيرينى را بوجود مى آورد.

بى خدايى وجود ندارد

با توجّه به استدلالات علمى گذشته، براى اثبات وجود خدا ممكن است اين پرسش پيش آيد كه چرا بسيارى از دانشمندان و بنيان گذاران علوم طبيعى، راه انكار را پيموده اند؟

پاسخ اين پرسش چندان مشكل نيست، چرا كه كمتر دانشمندى را مى توان يافت كه در اعماق سخنان خود، به وجود يك عقل كل و يك مبدأ علم و قدرت معتقد نباشد،

اگر چه در نام گذارى و تعبير از آن، الفاظى غير از «خدا» و «اللَّه» را بكار برد.

به گفته «فليسبن شاله» فيلسوف معروف:

«هيچ بى خدايى وجود ندارد، هركس به طرزى به او مى انديشد و هركس به گونه اى او را درك مى كند». «1»

اسلام در يك نگاه، ص: 44

كسى كه به هنگام بحث درباره ساختمان قلب مى گويد «طبيعت، براى اين منظور در ميان بطنها، و دهليزهاى قلب، دريچه اى قرار داده تا خون از بطنها به دهليزها باز نگردد و جريان آن به هم نخورد» و به اين ترتيب براى طبيعت «هدف، قصد، برنامه و عقل» قائل مى شود، آيا مى توان گفت منظورش از كلمه «طبيعت» عوامل فاقد شعور و ارزش است؟! يا بايد گفت منظور او «خدا» است، اگر چه كلمه طبيعت را به جاى آن به كار برده است.

نظير اين تعبيرات را، كه همه گواه بر ايمان به وجود يك عقل كل است، در كلمات غالب دانشمندان مادّى مى يابيم كه براى طبيعت، هدف، برنامه، اراده و قصد را قائل شده اند، و اينها همه گواه بر اين است كه منظورشان از كلمه «طبيعت»، عوامل فاقد شعور و قصد نيست، بلكه آنها در واقع نام طبيعت را بر «خدا» نهاده اند.

صفات خدا

به همان اندازه كه خداشناسى و اثبات وجود خدا، روشن و آسان است، پى بردن به صفات و كنه ذات او مشكل و پيچيده است. زيرا قبل از هر چيز، بايد بدانيم كه او وجودى ازلى و ابدى بوده و از نظر علم، قدرت، زمان و مكان بى نهايت است، در حالى كه هستى، قدرت و علم ما، هر قدر زياد و وسيع هم باشد محدود و متناهى است. بنابراين وجود

محدود و متناهى چگونه مى تواند هستى «نامحدود و غير متناهى» را بطور كامل درك كرده و به كنه ذات او پى برد؟!

به عنوان مثال جوجه اى كه در درون پوسته محدود تخم پرورش اسلام در يك نگاه، ص: 45

يافته، و يا جنينى كه در رحم مادر قرار دارد، آيا مى تواند از آنچه در اعماق فضاى بيكران و در دل كهكشان ها روى مى دهد آگاه باشد، و اين رويدادها را آن چنان كه هست درك كند؟ به يقين تصوّر اين امور، براى آن غير ممكن است.

اين سخن به اين معنا نيست كه ما نمى توانيم صفات خدا را به اندازه توانايى فكر قدرت عقل و انديشه خود دريابيم؛ بلكه ما از مطالعه نمودها و پديده هاى اين جهان به خوبى درمى يابيم كه او:

«عالم است»، زيرا تنوع شگفت انگيز و فوق العاده در حيات و زندگى موجودات زمين و آسمانها نشانه علم و توانايى او بر همه چيز است.

«حىّ» است، زيرا حيات به معناى واقعى، چيزى جز مجموعه علم و قدرت نيست، و خداوند هم عالم است و هم قادر، بنابراين او «زنده» است.

«مريد و مدرك» است يعنى داراى «اراده» و «ادراك» است «به همان دليل سابق».

«بصير و سميع» است، يعنى همه چيز را «مى بيند و هر صدايى را مى شنود»، چرا كه او محيط و آگاه بر همه چيز است.

«ازلى و ابدى» است، يعنى، هميشه بوده و همواره خواهد بود.

اينها قسمتى از صفات اوست كه «صفات ثبوتيّه» ناميده مى شود، يعنى صفاتى كه جنبه اثباتى داشته و در ذات او هست.

از طرفى:

چون هستى او از هر نظر بى نهايت و كامل است. «جهل، عجز، نياز و نقص» در وجود او راه ندارد، چون هستى او

از هر نظر بى نهايت و كامل است.

اسلام در يك نگاه، ص: 46

«شريك و شبيه» ندارد، زيرا فرض دو وجود بى نهايت از تمام جهات، ممكن نيست، و اگر دو وجود فرض كنيم، حتماً هر دو محدود خواهند بود، چرا كه هر كدام فاقد هستى ديگرى است. «1»

«جسم» ندارد، زيرا همه اجسام محدودند، و روزى متلاشى شده و اتم هاى آنها تجزيه گرديده و سازمان آنها در هم مى ريزد، بنابراين يك وجود ازلى و ابدى نمى تواند جسم باشد، چرا كه جسم در معرض زوال، تجزيه و همه گونه دگرگونى است.

اينها را «صفات سلبيّه» مى نامند، زيرا در ذات پاك خدا راه ندارد.

توحيد زير بناى تعليمات دينى

مسأله توحيد و يگانگى در اسلام اهمّيّت فوق العاده اى دارد، و در واقع در همه عقايد و تعليمات اسلامى، به نحوى گنجانده شده است:

1- در تعليمات اسلام نه تنها هرگونه اعتقاد به «شرك (بت پرستى)، ثنويت» (دو گانه پرستى)، تثليث (سه گانه پرستى) و مانند آن طرد شده، بلكه ذات خداوند را حقيقت واحد و خالى از هرگونه «اجزاى تركيبى» (هستى مطلق و بى انتها) معرفى مى كند، بنابراين نه او «مانند» دارد و نه «اجزاء»، اين مرحله را «توحيد ذات» مى نامند.

2- صفات متعدّدى از قبيل «علم»، «قدرت»، «ازليّت» و «ابديّت» كه براى ذات خدا ذكر مى كنيم همه به يك چيز باز گشته و عين ذات اسلام در يك نگاه، ص: 47

اوست، چرا كه او هستى بى نهايت است و هستى بى نهايت يك حقيقت بيش نيست و همه كمالات و صفات كمال را در بر دارد، اين مرحله را «توحيد صفات» مى نامند.

3- براساس تعليمات اسلام، پرستش، عبادت و بندگى مخصوص ذات يكتاى خداست و غير او را نمى توان پرستيد، نه خورشيد و

نه ستارگان و نه افراد بشر، چرا كه همه «مخلوق» و «آفريده» اند و نيازمند به او هستند، پس تنها او شايسته عبادت، است. اين مرحله را «توحيد عبادت» مى نامند.

4- براساس يك مطالعه دقيق، همه كارها و قدرت ها در جهان به خداوند باز مى گردد، چرا كه او آفريننده و خالق اصلى و سرچشمه همه قدرت هاست، و اگر ما كارى انجام مى دهيم نيروى لازم براى انجام آن را، او به ما داده است، طبق اين نظر مى توان گفت: همه كارها به كمك او و از اوست، و هيچ كس قدرت مستقلّى در برابر قدرت بى پايان او ندارد. اين مرحه را «توحيد افعال» مى گويند.

امّا بايد دانست كه نفوذ اراده و قدرت او در همه كارها مانع از اختيار و مسؤوليّت ما در برابر كارهايمان نيست، چرا كه او «آزادى اراده به ما عطا كرده»، و خواسته است كه ما آزاد بوده و آزاد بينديشيم و راه خود را به سوى زندگى بهتر در اين جهان و جهان ديگر «آزادانه» انتخاب كنيم. او به ما محبّت كرده و همه وسايل لازم براى رسيدن به اين هدف را در اختيار ما قرار داده است.

انسان و آزادى اراده

انسان در كارهاى خود مجبور نبوده، بلكه داراى «اختيار و آزادى اراده» است. آزادى اراده موهبتى است كه خداوند به ما عطا كرده، و به خاطر داشتن آن در برابر كارهايمان مسؤول هستيم.

دليل بارز اين موضوع، اين است كه افراد مقصّر را به خاطر تخلّف هايى كه كرده اند ملامت كرده و از متجاوزان و خائنان به دادگاه شكايت مى نماييم و آنها را «محاكمه» كرده و به كيفر اعمالشان مى رسانيم؛ حتّى آنها كه مدعّى جبرند و انسان را

در اعمال خود مجبور مى دانند در عمل همه اين كارها را در مورد مقصّران و متجاوزان انجام مى دهند.

اگر انسان در اعمال خود مجبور است (مجبور در برابر يك اراده ازلى، و يا مجبور در برابر ساختمان خاصّ روحى، جسمى و محيط تربيتى خود) محاكمه، كيفر، دادگاه و ملامت معنا ندارد، نه نيكوكار وظيفه شناس در خور تقدير است و نه بد كار شايسته ملامت، محاكمه و كيفر، زيرا همه در كار خود مجبورند و محاكمه چنين كسانى از عدالت دور است. بنابر شيوه عمل روزانه ما و همه متفكّران و عقلاى جهان، گواه بر اختيار و آزادى اراده همه انسان ها و «ابطال عقيده جبر است».

خدا موهبت آزادى را به ما داده است، ولى ما موظّفيم از اين آزادى سوءِ استفاده نكرده و نيروى خود را در راه سعادت خود و اجتماع بسيج كنيم.

ما هيچ گاه به نام آزادى فكر يا آزادى عمل، مجاز نيستيم به دنبال هر مكتب و فكر نادرستى گام برداشته و يا هر كار خلافى را مرتكب شويم، چرا كه اين آزادى نيست، بلكه هرج و مرج و بى بند و بارى است.

2 معاد رستاخيز

اشاره

تصوّر اين كه انسان با مرگ همه چيز خود را از دست داده و به كلى محو و نابود شود، نه تنها وحشتناك است، بلكه عجيب و غير منطقى هم به نظر مى رسد. به خصوص پس از قبول اصل توحيد و خداشناسى، چنين امرى نادرست و نامفهوم است.

آيا تمامى قوانين پيچيده رشد و تكامل انسان، براى اين است كه موجودات ساده و بى ارزش تك ياخته اى را به انسان متفكّر و عاقل تبديل كرده و، سپس اين جامعه انسانى را از هم متلاشى و معدوم

سازد تا تمام آثار حيات و تمدّن محو و نابود گردد؟!

به راستى اين موضوع باور كردنى و عاقلانه نبوده، و با علم، حكمت و تدبير آفريدگار، سازگار نمى باشد، و مانند اين است كه شخصى هوس بازى كارخانه عظيمى را با دقّت، ظرافت و عظمت هرچه بيشتر ساخته و، سپس با چند ديناميت آن را منفجر و از هم متلاشى سازد.

آيا منطقى تر نيست كه قبول كنيم زندگى و بقا به صورت ديگرى اسلام در يك نگاه، ص: 50

پس از مرگ ادامه دارد، و اين سلسله تكامل از هم گسسته نمى شود؟

در زندگى ما در اين جهان در حقيقت همچون زندگى «جنين» است كه پس از قبول يك سلسله تكامل ها، به محيط وسيع تر و كامل ترى كه حتّى تصوّرش هم براى جنين (اگر شعور كافى مى داشت) ممكن نبود، انتقال مى يابد. اگر زندگى انسان منحصر به دوران جنينى بود و همه جنين ها پس از تولّد بلافاصله مى مردند، آيا اين زندگى، غير منطقى و نامعقول نبود؟

بنابراين زندگى انسان در اين جهان، پيمودن جادّه هاى پر پيچ و خم و صعب العبور تكامل جسمى، فكرى و اخلاقى مقدّمه و سرآغازى براى زندگى عالى تر و وسيع تر در جهانى ديگر است كه نسبت آن به زندگى اين جهان، همانند زندگى اين جهان است نسبت به زندگى «جنينى».

به همين دليل، خداپرستان جهان عقيده دارند كه انسان با مردن نابود نمى گردد، بلكه به جهان ديگرى منتقل مى گردد، كه تصوّر تمام جزئيات و خصوصيّاتش براى ما كه در چهار ديوار اين جهان محصور هستيم، ممكن نيست ولى اين قدر مى دانيم كه با ترك اين جهان، زندگى پايان نمى يابد و جهان ديگرى وجود دارد.

ملاحظه قوانين جهان آفرينش، و دستگاه هايى

كه «انسان را به سوى تكامل پيش مى برد»، و اين همه حكمت و عظمت كه در اين جهان به چشم مى خورد، دليل بارزى براى اين حقيقت است.

قرآن مجيد مى فرمايد: «افَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَاتُرْجَعُونَ؛ آيا تصور مى كنيد شما را بيهوده آفريديم و پس از مرگ فانى مى شويد و

اسلام در يك نگاه، ص: 51

به سوى ما باز نمى گرديد؟». «1»

و نيز مى فرمايد: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْاولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ؛ شما زندگى اين جهان را ديديد و شناختيد، چگونه از آن پى به وجود جهان ديگر نمى بريد؟» «2»، يعنى مطالعه اين جهان و قوانين مربوط به تكامل انسان، نشانه اين است كه جهانى ديگر در پيش رو داريم كه اين رشته تكامل در آن همچنان ادامه يافته و قطع نمى گردد.

قوانين علمى و رستاخيز

امروزه علوم با اكتشافات خود، گام هاى تازه و بلندى به سوى معاد و رستاخيز برداشته است و با بيان اصل «بقاى مادّه و انرژى» رستاخيز و بازگشت به زندگى جديد را كه در گذشته از نظر ظاهربينان محال و غير ممكن جلوه مى كرد، ممكن و منطقى نشان مى دهد.

اصل بقاى مادّه كه نخستين بار توسّط «لاوازيه» كشف شد، مسأله فناى مطلق را از محيط علم بيرون راند، و تصريح كرد كه ذرات وجود انسان، هر قدر متلاشى و پراكنده گردد باز هم در دل اين جهان وجود دارد، و ممكن است روزى همه آنها جمع آورى گردد. اين نخستين گام به سوى امكان تجديد حيات انسان و بازگشت او به زندگى است.

اين قانون كه با كشف اجسام «راديو اكتيو» به وسيله «مادام كورى» تكميل شد و به صورت قانون بقاى «ماده- انرژى» در آمد، نشان مى دهد كه

نه تنها موادّ اين جهان بلكه انرژى هاى آن هم باقى و ثابت اسلام در يك نگاه، ص: 52

است و حتّى دو گانگى كه در سابق ميان «مادّه و انرژى»، تصوّر مى رفت وجود نداشته، و هر دو قابل تبديل به يكديگرند.

به عنوان مثال، امواج صوتى ما هرگز نابود نمى شود و آثار آن در هوا و اشيايى كه پيرامون ماست همواره باقى مى ماند، و تنها تغيير شكل مى دهد، همچنين است ساير كارهاى ما، بنابراين بايد قبول كنيم، افكار، اعمال، و همه حركات ما، كه نتيجه تبديل انرژى هاى مختلف وجود ماست در اين جهان باقى مى ماند. و اين گام ديگرى به سوى رستاخيز و مشاهده نتايج اعمال، بلكه مشاهده خود اعمال است.

نتيجه اين كه با پيشرفت علوم، مسأله رستاخيز از آن پيچيدگى كه در گذشته داشته، خارج شده و به صورت مسأله مفهومى در آمده و بطور كامل از نظر علمى مورد قبول واقع شده است.

ايمان به رستاخيز و تربيت انسان

گذشته از اين كه ايمان به رستاخيز معمّاى زندگى و مرگ را به صورت منطقى تفسير و حل مى كند، آثار گوناگونى در زندگى انسانها دارد كه از همه مهم تر دو اثر زير است:

1- چهره مرگ همواره يك چهره آزار دهنده براى بشر بوده، و تفكّر و انديشه درباره آن، راحتى و آرامش روح و جان انسان را بر هم مى زند، و افق زندگى را تاريك و به كلى دگرگون مى گرداند.

با قبول زندگى پس از مرگ و رستاخيز، آن هم در جهانى با عظمت و وسيع كه همه مواهب حيات را در سطح عالى و جاودانى دارد، ديگر مرگ آن چهره عبوس و آزار دهنده را ندارد، ديگر مشاهده مظاهر مرگ اسلام در يك

نگاه، ص: 53

يا پيرى، آرامش روح و جان آدمى را بر هم نمى زند، ديگر اضطراب دائمى و نگرانى هميشگى كه بر اثر تصوّر مرگ، ماترياليست ها را آزار مى دهد، ما را ناراحت نمى سازد و به اين طريق زندگى آرام تر و مطمئن ترى خواهيم داشت.

معتقدان به معاد هنگام لزوم، از فداكارى و شهادت در راه هدف هاى مقدّس، به عنوان دريچه اى به جهانى وسيع تر و عالى تر، استقبال مى كنند.

2- توجه به اين حقيقت كه آثار اعمال و افكار انسان باقى مانده و در جهان ديگر پس از رشد و نمود با مقياس بزرگترى به سوى او باز مى گردد، و نيكى ها و بدى ها به طور دقيق محاسبه شده، و كيفر و پاداش قطعى خواهد داشت به يقين، در اعمال و رفتار انسان اثر مى بخشد.

اين عقيده، سرچشمه اى براى جوشش افكار خير خواهانه، و محيط مساعدى براى پرورش اعمال صالح، در وجود انسان به وجود آورده و روى طغيان غرائز و احساسات اثر مى گذارد، و به نسبت قدرت اين عقيده، انسان را در برابر سركشى ها كنترل مى نمايد.

استقلال و بقاى روح

گرچه ماترياليست ها مى كوشند فكر، ادراك، روح و پديده هاى روانى را از خواصّ «فيزيكو شيميايى» مادّه مغزى و سلسله اعصاب معرفى كنند و در نتيجه آن را مادّى بدانند، ولى عجز تفسيرهاى مادّى از «روح و پديده هاى روانى» نشانه روشنى بر استقلال و عدم مادّيت روح آدمى است، زيرا در پديده هاى روحى مانند تفكّر، تصوّر و حافظه اسلام در يك نگاه، ص: 54

آثارى مى بينيم كه از خواصّ عمومى مادّه نيست از جمله:

1- ما مى توانيم سيّارات عظيم، كهكشان ها، منظومه هاى آسمانى، و يا كوه ها، بيابان ها و درياهاى پهناور زمين را درست با همان عظمتى كه در خارج دارند در

فكر خود ترسيم و مجسّم كنيم، در اين حالت صورتى بزرگ به بزرگى آسمانها و زمين در ذهن ما نقش مى بندد، و ما اين نقشها و صورتهاى ذهنى عظيم را در درون وجود خود مى يابيم.

اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه محلّ اين صورتها و نقشها كجاست؟

نقشه هاى با عظمت ذهنى ما ميلياردها مرتبه از مغز ما بزرگتر است و سلول هاى مغزى و خواصّ آن نمى تواند محلّى براى ترسيم اين نقش ها باشد، مانند اين است كه بخواهيم نقشه كشور ايران را با همان مقياس واقعى و عينى روى صفحه كاغذى ترسيم كنيم.

بنابراين بايد به نيرويى ماوراى مادّه و نيروهاى جسمانى عقيده داشته باشيم تا بتوانيم اين پديده را تفسير كنيم و گرفتار مشكل «عدم انطباق بزرگ بر كوچك» نگرديم، يعنى يك نيروى غير مادّى را بپذيريم تا بتوانيم بوسيله آن، اين نقشه ها و صورت هاى عظيم را دريابيم.

2- يكى از خواصّ عمومى مادّه «تغيير و تحوّل دائمى و فرسودگى» است كه با گذشت زمان صورت مى گيرد، در حالى كه تصّورات ذهنى ما وضع ثابتى دارند، و با گذشت زمان، دگرگون يا فرسوده نمى شوند. به طور مثال اگر دوست جوان خود را، چند سال پيش در مجلسى ديده باشيم، پس از پنجاه سال ديگر هنگامى كه به ياد آن جلسه مى افتيم، همان نقشه و صورت ذهنى بدون كوچكترين تغيير، فرسودگى و دگرگونى كه در

اسلام در يك نگاه، ص: 55

حافظه ما باقى مانده در ذهن ما حاضر مى شود. اين امر نشان مى دهد كه صورت هاى ذهنى، از خواصّ عمومى مادّه بركنارند و نمى توانند مادّى باشند، زيرا همواره وضع آنها ثابت است.

عدم انطباق كوچك بر بزرگ و عدم دگرگونى صورت هاى ذهنى، دو دليل از

دلايل فلاسفه الهى بر تجرّد و استقلال روح آدمى مى باشد.

(دلايل ديگر را مى توانيد در كتب فلسفه مطالعه نماييد).

از آنچه گفته شد مى توانيم چنين نتيجه بگيريم كه چون روح و پديده هاى روحى داراى خواصّ عمومى مادّه نيستند، با مرگ جسم از ميان نمى روند و پس از جدايى از تن، همچنان به حيات خود ادامه خواهند داد. اين موضوع يكى از پايه هاى اثبات امكان معاد و رستاخيز است، اگر چه بدون آن نيز، با دلايلى كه در گذشته به آن اشاره شد، مى توان مسأله رستاخيز و معاد را اثبات نمود.

اسلام در يك نگاه، ص: 57

3 نبوّت

اشاره

مى دانيم آفرينش انسان به خاطر نياز آفريدگار نبوده، زيرا او از هر نظر بى نياز است، بلكه «به خاطر تكميل و تكامل خود انسان بوده» كه با پيمودن «راه تكامل» شايستگى بيشترى براى زندگى عالى تر از نظر معنوى و مادّى پيدا كند. بديهى است پيمودن اين راه، نياز به رهبرانى دارد كه با دانش و تقواى فوق العاده خود بتوانند، راهنما و سرمشق مؤثّرى براى همگان باشند، زيرا علوم و دانش هاى ما محدود است، و بسيار اتّفاق مى افتد كه در تشخيص راه سعادت و آنچه به نفع ماست، گرفتار اشتباهاتى مى شويم بنابراين بايد كسانى باشند كه با ارتباط با جهان ماوراى طبيعت، اين راه را به درستى، و بدون اشتباه بيابند، و به ما نشان دهند. ما اين افراد را «پيامبران» و ارتباط مرموز آنها را با جهان ماوراى طبيعت «وحى» مى ناميم.

عصمت پيامبران

پيامبران چون در رهبرى خود لازم است از هر نظر، مورد اعتماد باشند، بايد مرتكب هيچ گونه اشتباه، خطا و گناه نشوند، يعنى بايد از حيث اشتباه و گناه از طرف خداوند مصونيّت داشته باشند، چرا كه در غير اين صورت نمى توانند صددرصد مورد اعتماد باشند، بلكه احتمال اشتباه يا گناه درباره آنان، پايه هاى اعتماد را متزلزل ساخته، و نمى توانند سرمشق خوبى براى همگان باشند تا رفتار، گفتار و افكار آنها مورد اقتباس قرار گيرد.

اين مصونيّت از اشتباه و گناه را «عصمت» مى گوييم و كسانى كه داراى اين صفت هستند «معصوم» مى ناميم.

هدف پيامبران

برنامه پيامبران، تعليم و تربيت انسان، و تحكيم پايه هاى عدالت اجتماعى و مبارزه با هرگونه خرافه و انحراف از توحيد، حق و عدالت، و هرگونه فساد و تبعيض نارواست.

قرآن مى فرمايد: «لَقَدْ ارْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِنَاتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزَان لِيَقُومَ الَّناسُ بِالْقِسْط؛ ما پيامبران خود را با دلايل آشكار و كتب آسمانى و قوانين لازم فرستاديم تا مردم جهان را به عدل و داد، رهبرى كنند». «1»

و در مورد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

اسلام در يك نگاه، ص: 59

«هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الأُمِّيّنَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِيّهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبينٍ؛ او خدايى است كه از ميان مردم درس نخوانده پيامبرى را برانگيخت تا سخنان خدا را بر آنها بخواند و آنها را پاكيزه كند و علم و دانش بياموزد، اگر چه پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند». «1»

اين است هدف عالى پيامبران و آنچه به خاطر آن فرستاده شده اند.

اثبات نبوت

پيامبران براى اثبات رسالت خود، بايد گواه زنده و روشنى داشته باشند و اين گواه حتماً بايد كارى باشد كه انجام آن از عهده افراد عادى بشر بيرون باشد، تا اثبات گردد كه آنها با جهان ماوراى طبيعت ارتباط دارند و از آن جا الهام و دستور مى گيرند.

به عنوان مثال پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله با اين كه از ميان يكى از عقب افتاده ترين ملل برخاست، كتابى آورد كه شاهكارى از علم و دانش، اصول هدايت و تربيت، اخلاق، قوانين و آداب زندگى و اسرار آفرينش بود. مسلّم است كه چنين كارى، از چنان كسى، با قدرت بشرى ممكن

نبود، بنابراين چون اين كار از عهده بشر ساخته نيست، نام آن را «اعجاز» مى گذاريم.

قرآن تنها از جنبه ادبى و شيوه «بيان» معجزه نبود، اگر چه جاذبه خاصّى كه در لابه لاى عبارات آن نهفته بود به قدرى شديد و

اسلام در يك نگاه، ص: 60

حيرت انگيز بود كه دشمنانش آن را «سحر» مى خواندند و مى گفتند: به محمد صلى الله عليه و آله نزديك نشويد كه سخنان نافذش شما را مسحور مى سازد و به آيين خود مى كشاند! و اين خود مى رساند كه حتّى دشمنان به «نفوذ خارق العاده قرآن در افكار و دل ها» ايمان داشتند. علاوه بر اين از نظر محتوياّت و مضمون، آن چنان بود كه در مدّت كوتاهى تحّول فوق العاده اى در محيط جهان آن روز بوجود آورد و تمدّن درخشانى را همراه با يك انقلاب دامنه دار علمى و فكرى پى ريزى كرد.

از اين گذشته قرآن در آيات متعدّدى، به يك سلسله اكتشافات علمى اشاره نموده كه در آن عصر از نظر همگان و حتّى دانشمندان آن زمان كاملًا مكتوم و پوشيده بود و قرن ها بعد مورد توجّه دانش پژوهان جهان قرار گرفت. از جمله مسأله «حركت زمين «1»، تركيب گياهان از سلول هاى نر و ماده «2»

، وجود دو نيروى متضاد در درون همه ذرات جهان» «3»

(تركيب اتم ها از الكترون با بار الكتريكى منفى و پروتون با بار الكتريكى مثبت) و «قانون جاذبه عمومى» «4»

به روشنى بيان شده است. «5»

روى اين جهات بايد اعتراف نمود اين كتاب كه معجزه جاويدان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله محسوب مى گردد، فرآورده مغز انسان نيست، بلكه از جهان ما فوق طبيعت و از طرف پروردگار بزرگ، بر دل او نازل

شده است.

اسلام در يك نگاه، ص: 61

به همين دليل قرآن در آيات متعددّى، مخالفان و منكران خود را به آوردن كتابى همانند آن دعوت كرده است و با اين كه مخالفان سر سخت پيامبر صلى الله عليه و آله براى اين كار كوشش كردند، هرگز نتوانستند به آن جامه عمل به آن بپوشانند.

قرآن صريحاً مى فرمايد:

«قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الجِنُّ عَلَى انْ يَأْتُوْا بِمِثْلِ هَذَا القُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَو كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً؛ بگو اگر همه دست بدست هم دهند كه همانند قرآن را بياورند، قادر نخواهند بود». «1»

اين ندا را قرآن هم اكنون نيز دارد؛ و به همه دانشمندان و متفكّران بشر اعلام مى كند كه اگر در ارتباط قرآن با خدا ترديد دارند، چيزى همانند آن بياورند، و اين عجز عمومى در برابر دعوت مزبور، گواه زنده اعجاز قرآن است.

عدم تحريف قرآن

قرآن كتابى است دست نخورده، زيرا نظام و تركيب بندى خاصّ آن به گونه اى است كه نمى توان چيزى بر آن افزود، و يا از آن كم كرد و اگر كسى چنين كند، بسيار زود شناخته خواهد شد. علاوه بر اين جمع كثيرى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله از همان آغاز نزول قرآن، تمامى آيات آن را مى نوشتند، تا از دستبرد و تحريف مصون بماند، اين عدّه كه نامشان در تواريخ ثبت شده است به نام «كُتّاب وحى» يا «كاتبان وحى» معروفند و على عليه السلام يكى از معروف ترين آنان بود.

اسلام در يك نگاه، ص: 62

از اين گذشته- به شهادت تاريخ- صدها نفر از مسلمانان در زمان خودِ پيامبر صلى الله عليه و آله و هزاران نفر در قرون بعد آيات قرآن

را حفظ كرده، در هر مناسبتى براى مردم مى خواندند، اين عده را «حافظان قرآن» مى نامند.

اين سنّت امروز هم ادامه دارد و هم اكنون هزاران حافظ كل قرآن در كشورهاى اسلامى وجود دارد بنابراين وضع نگهدارى و ضبط قرآن وسيله كُتّاب وحى و حافظان قرآن و همچنين سبك خاصّ آن همه گواه اصالت آن است.

از اينجا روشن مى شود كه چرا قرآن دست نخورده باقى مانده و كمترين تغيير و تحريفى در آيات آن رخ نداده است.

محتواى دعوت اسلام

دعوت اسلام همانند دعوت همه اديان آسمانى نخست به توحيد و يگانگى خدا و مبارزه با هرگونه شرك و پرستش غير خداى يگانه است، و به همين دليل نخستين جمله اى كه يك تازه مسلمان بايد بگويد لااله الااللَّه (شهادت به يگانگى خدا)، و اشهد ان محمداً رسول اللَّه (شهادت به رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله) است. و هركس، با ايمان واقعى به اين دو جمله بدون نياز به هيچ گونه تشريفات ديگر در زمره مسلمانان قرار خواهد گرفت. و چنان كه در سابق نيز اشاره شد، روح توحيد بر همه محتويات دعوت اسلام حكومت مى كند، «و وحدت دين وحدت جامعه انسانى، وحدت نژادها و كشورها را» در پرتو ايدئولوژى واحد اسلامى در بر مى گيرد.

اسلام در يك نگاه، ص: 63

پس از اصل توحيد، برنامه اسلام، دعوت به عدالت، بندگى پروردگار، تقوى و پرهيزكارى، پاكى، امانت، حذف تبعيضات ناروا، كار و كوشش و علم و دانش است. اسلام به تفكّر و انديشه و پرهيز از هرگونه اختلاف و تشتّت دعوت مى كند:

«قُلْ إِنَّمَآ أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ ان تَقُومُوا للَّهِ مَثْنَى و فُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّروُا؛ بگو تنها شما را به يك چيز دعوت مى كنم

و آن اين كه براى خدا، تنها يا دسته جمعى قيام كنيد، و سپس فكر و انديشه خويش را بكار اندازيد». «1»

اسلام پيشنهاد مى كند كه دين را از طريق آزادى آميخته با منطق و استدلال بپذيرند، نه با اكراه و اجبار زيرا ايمان و عقيده، قابل اجبار نيست:

«لَآاكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَدتَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَىِّ؛ در دين اكراه و اجبارى نيست چرا كه راه حق از گمراهى، آشكار است». «2»

اسلام آخرين دين آسمانى

همان گونه كه يك انسان بايد دوره هاى مختلف آموزشى و تربيتى را طى كند تا به سطح تحصيلات نهايى برسد (مانند دوره دبستان، دبيرستان و ... از نظر مذهبى و آموزش دينى نيز جهان بشريّت دوره هاى مختلف تكاملى را پيموده تا به دوره نهايى كه اسلام است رسيده است.

اسلام در يك نگاه، ص: 64

روزى در مكتب «نوح عليه السلام»؛ نخستين پيامبر اولوالعزم «1» و سپس در مكتب «ابراهيم عليه السلام» بعد در مكتب «موسى عليه السلام» و سپس در مكتب «عيسى عليه السلام» و در پايان در مكتب «محمّد صلى الله عليه و آله» پيامبر اسلام كه در حقيقت دوره عالى و نهايى تربيت الهى است؛ پرورش مى يابد. به اين ترتيب «اسلام» آخرين دين آسمانى است و قرآن مجيد با صراحت به اين حقيقت گواهى مى دهد:

«مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ ابَآ احَدٍ مِنّ رِّجَالِكُم وَ لَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيّنَ؛ محمّد پدر كسى از شما نبود (او رابطه خاصّى با شما ندارد) او فرستاده خدا و آخرين پيامبران بود». «2»

در اين جا ممكن است سؤالى پيش آيد كه ثابت و نهايى بودن يك آيين با تحوّل روح و جسم انسان و تغيير نيازمندى هاى او چگونه سازگار است، در حالى كه

هر عصر و دورانى، ويژگى ها و نيازمندى هاى مخصوص به خود را دارد؟

پاسخ اين سؤال چندان پيچيده نيست: محتويّات دعوت دين اسلام و تعليمات و قوانين آن بر دو گونه است:

اسلام در يك نگاه، ص: 65

الف) يك سلسله اصول و تعليمات ثابت كه بر اساس ويژگى ها و فطريّات ثابت انسانى بنا شده است، مانند عدالت، صلح، مبارزه با تبعيضات ناروا، آزادگى، پاكى، وفاى به پيمان، راستى، درستى، امانت، نيكى به همگان، فداكارى، جهاد در راه حق، مبارزه با فساد، محبّت و صميميّت، اطاعت از فرمان خدا و دورى از ظلم، تجاوز، تن بذلّت دادن، اختلاف و پراكندگى، بى بند و بارى، دروغ، تزوير و ده ها اصول ثابت و تغييرناپذير ديگر كه اگر مثلًا ميليون ها سال بر انسان بگذرد هرگز بى دادگرى خوب و عدالت بد نخواهد شد.

قسمت مهمّ تعليمات اسلام مربوط به اين حقايق است و اينها اصولى است كه در هيچ عصر و زمانى دگرگونى پيدا نمى كند.

ب) قسمت تحوّل پذير كه از نيازمندى هاى انسان كه با گذشت زمان دگرگون مى گردد سرچشمه مى گيرد. به عنوان مثال چگونگى مناسبات و پيمان هاى كشورهاى اسلامى با غير مسلمانان، مناسبات سياسى، اقتصادى و مانند اينها ... تاكتيك هاى دفاعى، وسايل مورد نياز براى دفاع و مسائل ديگرى از اين قبيل، همه تحوّل پذيرند و ترديدى نيست كه اين امور با ويژگى هاى هر عصرى دگرگون مى گردد. دستورهاى اسلامى در اين قسمت يك سلسله كليّات وسيع است كه مى تواند بر نيازمندى هر عصرى منطبق گردد و آنها را تأمين كند، به عنوان مثال در مورد وسايل دفاعى و آرايش نيروهاى نظامى، قرآن مى فرمايد:

«وَ أَعِدُّواْلَهُم مَّا أسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ ألْخَيْلِ تُرْهِبوُنَ بِهِ عَدُوَّاللَّهِ و

عَدُوَّكُمْ؛ نيرويى كه در توان داريد براى مقابله با دشمنان، فراهم سازيد، و مركب ها (اسب هاى ورزيده) را آماده كنيد تا دشمنان خدا و دشمنان خود را بترسانيد». «1»

اسلام در يك نگاه، ص: 66

قابل توجّه اين كه در اين آيه پس از دستور به يك اصل كلى «آمادگى هر چه بيشتر براى دفاع در برابر دشمنان و بدست آوردن هرگونه نيرو و وسيله لازم براى اين كار» با صراحت مى فرمايد منظور از اين آمادگى، تهاجم و آدم كشى نيست بلكه منظور «ارعاب» و ترسانيدن دشمن است تا از آمادگى شما بيمناك شوند و دست به اسلحه نبرند و در نتيجه جنگى رخ ندهد.

اين يك نمونه از دستورهاى كلّى اسلام، براى تأمين نيازمندى هاى جامعه اسلامى در هر عصر و زمان است، و مانند آن در ساير مسائلى كه با گذشت اعصار و قرون دگرگون مى شود نيز ديده مى شود.

در حقيقت اسلام در اين قسمت يك سلسله كليّات ثابت دارد كه خصوصيّات و جزئيّات آن در هر عصر و زمانى بر اساس نيازمندى هاى آن زمان خواهد بود.

به علاوه پيشوايان و مراجع دينى اختياراتى دارند كه حدود آن به طور دقيق در فقه اسلامى تعيين شده و با استفاده از اين اختيارات در موارد لزوم مى توانند نيازمندى هاى ويژه يك محيط يا يك زمان را تأمين كنند. حكم معروف تحريم موقّتى «تنباكو» و محاصره اقتصادى يك شركت استعمارى خارجى كه به وسيله يكى از مراجع دينى براى قطع نفوذ بيگانگان در سال 1309 هجرى قمرى صادر شد، از اين قبيل است. اين بخش را در اسلام «حكم فقيه» مى نامند.

جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله

پيامبر اسلام نمى توانست اسلام را كه همچون نهالى نو خواسته در معرض همه

گونه خطرات بود، و نياز شديدى به مراقبت و نشر تبليغ اسلام در يك نگاه، ص: 67

داشت، بحال خود واگذارد و براى بعد از وفات خود پيش بينى لازم را نكند.

از سوى ديگر نمى توانست اين امر را به انتخاب مردم نيز واگذار كند، چرا كه جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله بايد صفات ويژه پيامبر را از «علم، تقوا و مقام، عصمت» داشته باشند. بديهى است آگاهى بر وجود اين صفات در كسى، جز براى خداوند ممكن نيست چون اينها امورى نيستند كه با مشاوره و انتخاب مشخّص گردند.

به همين دليل روشن، بايد جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله به وسيله خود او و از طرف خداوند تعيين گردند، و لذا پيامبر اسلام در طول عمر خود- به خصوص در سال آخر كه احساس مى كرد وفاتش نزديك شده- جانشين خود، على عليه السلام را به مناسبت هاى گوناگون معرّفى نمود، و داستان «غدير خم» را كه شنيده اى در تمام تواريخ اسلامى ثبت گرديده يكى از اين موارد است.

اين جريان در سال آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله پس از بازگشت از حجّة الوداع (آخرين حج) در سرزمينى به نام «غدير خم» صورت گرفت، و پيامبر صلى الله عليه و آله در آنجا على عليه السلام را در مقابل ديدگان ده ها هزار تن به طور رسمى به جانشينى خود تعيين نمود.

متأسّفانه بعضى روى جهات مختلفى به اين وصيّت پيامبر صلى الله عليه و آله عمل نكرده و سرچشمه شكافى در ميان مسلمانان شدند.

به همين صورت يازده تن ديگر از دودمان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله كه بر جاى او نشستند نيز

از طرف امام پيشين تعيين شدند كه اسناد آن در كتب معتبر حديث ما ثبت شده است.

اسلام در يك نگاه، ص: 68

دوران امامت هريك از اين پيشوايان و مدّتى كه پس از وفات امام پيشين عهده دار زعامت خلق بودند، به ترتيب چنين است:

اميرمؤمنان على عليه السلام 29 سال.

امام حسن عليه السلام 10 سال.

امام حسين عليه السلام 11 سال.

امام على بن الحسين عليه السلام 34 سال.

امام محمّد باقر عليه السلام 19 سال.

امام جعفر صادق عليه السلام 34 سال.

امام موسى كاظم عليه السلام 35 سال.

امام على بن موسى الرضا عليه السلام 20 سال.

امام محمّد تقى عليه السلام 17 سال.

امام على النقى عليه السلام 34 سال.

امام حسن عسگرى عليه السلام 6 سال.

و حضرت مهدى حجة بن الحسن عليه السلام كه هم اكنون زنده است و مأموريّت دارد به هنگام آمادگى كافى در جهان و عجز و ناتوانى قوانين بشرى از اصلاح وضع دنيا، پرچم عدالت را برافرازد و با استمداد از اصول معنوى و ايمان جهانى آباد و مملوّ از صلح و عدالت را بسازد.

بنابراين انتخاب امامان منحصراً از طريق نصب پيامبر صلى الله عليه و آله و امام پيشين و در حقيقت از طرف خداوند است چرا جز خدا نمى تواند شايستگى آنها را تشخيص دهد.

از اين گذشته به شهادت تاريخ اسلام، صفات و ويژگى هايى درعلى عليه السلام و همچنين امامان ديگر وجود داشته كه شايستگى زعامت و

اسلام در يك نگاه، ص: 69

رهبرى مسلمانان را به آنها اختصاص مى داد، مطالعه تاريخ و منابع حديث اسلامى نشان مى دهد كه هيچ يك از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله در علم، دانش، تقوا، فضيلت و ساير صفات عالى انسانى

به پايه على عليه السلام نمى رسيدند.

وظايف و شرايط امام عليه السلام

رهبرى در اسلام شرايط سنگينى دارد. رهبر و پيشواى الهى بايد از همه مردم آگاه تر، داناتر، و شجاع تر باشد و چنان كه گفتيم از هرگونه گناه، خطا و اشتباه مصونيّت داشته باشد.

پيامبر و امام در عين اين كه «رهبرى مذهبى» را بر عهده دارند، از نظر حكومت اسلامى به عنوان «رهبر اجتماع» تمام وظايف و مسؤوليّت هاى حكومت را به عهده دارند و داراى صفات و شايستگى هاى لازم براى چنين مسؤوليّتى خواهند بود.

پيامبر بنيان گذار دين و امام حافظ آن است، و هر دو از طرف خداوند تعيين مى شوند، با اين تفاوت كه بر پيامبر «وحى» نازل مى گردد، ولى امام تنها وارث علوم و دانش هايى است كه بر پيامبر نازل شده و وحى بر او نازل نمى گردد اما به همه كليّات و جزئيّات آيين او احاطه كامل دارد. امام همچون پيامبر نقش سازندگى خاصّى دارد و از هرگونه فداكارى و بهره بردارى از امكانات گوناگون به سود جامعه اسلامى فروگذار نمى كند.

نقش امام حسين عليه السلام در مبارزه با منافقان و واژگون كردن دستگاه هاى ظلم و بيدادگرى، و نقش امام باقر و امام صادق عليهما السلام در نشر

اسلام در يك نگاه، ص: 70

معارف اسلامى و علوم ديگر، و نقش امام على بن موسى الرضا عليه السلام در دفاع از عقايد اسلامى و رهبرى فكرى در برابر هجوم افكار بيگانه به هنگام گسترش دامنه اسلام به كشورهاى بزرگ جهان، و همچنين نقش ساير امامان عليهم السلام هر كدام در شرايط خاصّ خود، قابل انكار نيست.

بنابراين هريك از اين پيشوايان بزرگ در عصر خود با توجّه به شرايط خاصّ آن عصر، علاوه بر مأموريّت و

وظايف مشتركِ زعامت دينى، رسالت خاصىّ به عهده داشتند كه در انجام آن از هرگونه فداكارى خوددارى نمى كردند.

بخش سوّم: دستورات و مقررات اسلام

اشاره

فصل اوّل عبادت ها و نيايش ها فصل دوّم رابطه انسان ها با يكديگر فصل سوّم اقتصاد اسلامى فصل چهارم جهاد و دفاع در اسلام فصل پنجم قضاوت و دادرسى و قوانين جزا در اسلام اسلام در يك نگاه، ص: 72

سفيد

اسلام در يك نگاه، ص: 73

دستورات اسلام كه در حقيقت سراسر زندگى انسان را

در بر مى گيرد بطور كلى به دو بخش تقسيم مى گردد:

1- رابطه انسان با خدا (عبادتها و نيايشها)

2- رابطه انسان ها با يكديگر.

1 عبادت ها و نيايش ها

اشاره

در اين بخش انسان مى كوشد با توجّه مخصوص به پروردگار، راز و نياز با او و نيايش به درگاه پاكش، روح خود را از جهان مادّه برتر ساخته، قلب و جان خود را از آلودگى به گناه شسته و صفات برجسته انسانى را در خود پرورش دهد، و با استمداد از قدرت و عظمت پروردگار، يأس و نوميدى را از خود دور سازد، همواره بياد خدا بوده، و در برابر او احساس مسؤوليت كند.

قرآن مجيد مى فرمايد:

«و اقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى؛ و نماز را براى ياد من بپادار». «1»

اسلام در يك نگاه، ص: 74

بنابراين روشن است كه سود و نتيجه عبادات و نيايش ها متوجّه عبادت كنندگان مى شود.

«اثر تربيتى» عبادات- در صورتى كه با توجّه مخصوص و آداب خاصّش انجام شود- قابل انكار نيست، به طور قطع خدا نيازى به نيايش ما ندارد و اين ما هستيم كه با نيايش و عبادت او به «نتايج بزرگ تربيتى و اخلاقى» مى رسيم.

به گفته دكتر «الكسيس كارل» دانشمند و محقّق معروف:

«هنگامى كه كلمات منطقى براى اميدوارى نمى توان يافت، نيايش، انسان را اميدوار مى كند، «و قدرت ايستادگى در برابر حوادث بزرگ» را به او مى بخشد، اين كيفيّت ممكن است در همه كس

آشكار گردد». «1»

در جاى ديگرى از كتاب خود مى گويد: «نيايش بر روى صفات و خصائل انسان اثر مى گذارد بنابراين بايد نيايش را پيوسته انجام داد». «2»

در ادامه مى گويد:

«اجتماعاتى كه احتياج به نيايش را در خود كشته اند معمولًا از فساد و زوال مصون نخواهند بود».

«3» اثر عبادت و نيايش به قدرى عجيب و سريع است كه حتّى گاهى در جسم انسان آثار شگفت آورى از خود ظاهر مى سازد و از طرق حسّى آثار آن را مى توان مشاهده نمود.

به گفته همان دانشمند:

اسلام در يك نگاه، ص: 75

«نتايج نيايش را با علم نيز مى توان دريافت، زيرا نيايش نه تنها بر روى حالات عاطفى، بلكه بر روى كيفيّات بدنى نيز اثر مى كند، و گاهى در چند لحظه يا چند روز بيمارى جسمى را بهبود مى بخشد».

«1» عبادات اسلامى ساده، سهل و آسان است و همه به راحتى مى توانند آن را انجام دهند حتى براى بيماران و افراد ناتوان تسهيلات فراوانى قائل شده است.

قابل توجّه اين كه نيايش ها و عبادت هاى اسلامى علاوه بر آثار عاطفى، روانى، اخلاقى و به طور خلاصه جنبه هاى فردى، «اثرات اجتماعى» قابل ملاحظه اى دارد، به عنوان مثال اين را در سه عبارت مهم نماز، روزه، و حج بررسى مى كنيم:

نماز

«نماز» يكى از مهم ترين عبادات و نيايش هاى اسلامى است و در هر شبانه روز پنج نوبت در نهايت سادگى، صفا و معنويت انجام مى گردد.

علاوه بر آثار تربيتى و اخلاقى، تقويت روح ايمان و شستشوى مغز و دل از آثار گناه، هر مسلمانى را موظّف مى كند كه تن و لباس خود را همواره پاك و پاكيزه گرداند. چرا كه يكى از شرايط آن طهارت و پاكيزگى است، و چون

يكى از شرايط آن غصبى نبودن لباس و مكان نمازگذار است، به انسان توصيه مى كند كه از هرگونه تجاوز و تعدّى به اموال ديگران و تملّك نامشروع دسترنج آنان خوددارى نمايد. و از

اسلام در يك نگاه، ص: 76

آن جا كه بايد به طور دقيق در اوقات خاصّى انجام شود، انضباط و وقت شناسى را به انسان مى آموزد، و انسان را به سحرخيزى كه رمز پيروزى بسيارى از مردان موفّق جهان است عادت مى دهد.

مى دانيم بهتر است نماز به جماعت گذارده شود و همه در يك صف بدون هيچ گونه امتيازى در پيشگاه خدا بايستند، و اين مراسم مهيّج معنوى را انجام دهند، به همين دليل مى توان گفت: نماز جماعت درسى از مساوات، برادرى، برابرى، هم آهنگى و اتّحاد است.

روزه

«روزه» يكى ديگر از عبادات اسلامى است كه از نظر اخلاقى «درس مقاومت و پايمردى، تسلّط بر خويشتن و كنترل هوس هاى سركش» را به انسان مى آموزد.

از نظر اجتماعى «انسان را به فكر گرسنگان و محرومان» و همدردى با آنان مى اندازد، علاوه بر اينها «اثرات بهداشتى و درمانى» آن از نظر شستشو و خانه تكانى بدن از موادّ زايد مصرف نشده غذايى كه به طور معمول به صورت چربى هاى مزاحم و اضافه وزن در مى آيد و عامل بسيارى از ناراحتى هاى جسمى مى گردد، قابل انكار نيست، و به همين دليل روزه يكى از عوامل مهم پيشگيرى يا درمانى در برابر بسيارى از بيمارى ها محسوب مى گردد.

حج

تشكيل كنگره عظيم جهانى مسلمانان يكى ديگر از شاهكارهاى اسلام در يك نگاه، ص: 77

دستورات نيايشى اسلام است. مراسم حج به قدرى تكان دهنده، بى آلايش و آميخته با برادرى، صميميّت و مساوات است كه هركس را بدون استثنا تحت تأثير عميق خود قرار مى دهد. مراسم اين اجتماع كه هر ساله ميليونها نفر از مسلمانان سراسر جهان در آن شركت مى جويند، و همه نژادها، رنگ ها، زبان ها و ملّت ها را بدون هيچ گونه تفاوت و امتيازى در بر مى گيرد، به گونه اى است كه از يك سو انسان را از قشرهاى مادّى آميخته با خشونت و مزاحمت خارج كرده، و به محيطى مملوّ از صفا، روحانيت و وارستگى كشانده و عواطف را تلطيف و احساسات را زنده تر مى سازد.

و از سوى ديگر مى تواند به عنوان يك كنگره ملى در سطح جهانى موجب همبستگى هرچه بيشتر در زمينه هاى سياسى، اقتصادى و اجتماعى مسلمانان جهان گرديده و، قشرهاى مختلف جوامع اسلامى را فشرده تر و متّحدتر ساخته، و مبادلات فكرى

و انسانى را در ميان آنان تسريع كند.

مطالعه ساير نيايش ها و عبادات اسلامى نيز نشان مى دهد كه هر كدام به نوعى داراى آثار دو جانبه، «اخلاقى» و «اجتماعى» هستند، و به اين ترتيب آنچه در آغاز اين بحث گفتيم كه ثمرات و آثار سودمند اين عبادت ها و نيايش ها به خود ما باز مى گردد با اين توضيحات روشن تر مى شود.

اسلام در يك نگاه، ص: 78

سفيد

2 رابطه انسان ها با يكديگر

اشاره

در اين فصل دستورات و مقرّرات اسلامى مربوط به اجتماع مطرح مى شود. اسلام با دستورهاى ويژه خود، به پيروان خود مى آموزد چگونه باشند، چگونه زندگى كنند، و وظايف خود را در برابر اجتماع چگونه ادا نمايند.

حقوقى كه مسلمان به انجام آن موظف است بسيار وسيع، گسترده و متنوع است.

از حقّ استاد و معلّم، پدر و مادر، دوستان و همسايگان، «برادران دينى و همنوعان به طور كلى» گرفته، تا حقوقى مانند حقّ حيوانات و امثال آن.

از نظر اسلام انسان به عنوان يك عضو از اعضاى پيكر اجتماع، تا آن جا اهميّت دارد كه «چيزى با خون و جان او برابرى نمى كند».

قرآن مجيد مى فرمايد:

«مَنْ قَتَلَ نَفْسَاً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ الناَّسَ جِمِيعاً وَ مَنْ احيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً؛ هركس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فتنه و

اسلام در يك نگاه، ص: 80

فسادى در روى زمين، به قتل برساند چنان است كه گويى همه مردم را كشته و هركس انسانى را از مرگ رهايى بخشد چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است». «1»

شكّى نيست كه با توجّه به همبستگى افراد و اعضاى پيكر جامعه انسانى، فقدان يك فرد، روى همه اجتماع اثر مى گذارد و «فرد به اين صورت،

عين اجتماع» مى شود.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:

«افراد با ايمان همچون اعضاى يك پيكرند، هنگامى كه عضوى از آن به درد آمد، تمامى اعضا به خاطر آن ناراحت مى شوند».

سخنور نامى «سعدى شيرازى» در شعر معروفش از همين حديث نبوى الهام گرفته است:

بنى آدم اعضاى يكديگرند كه در آفرينش زيك گوهرند

چه عضوى بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

همان طور كه مى دانيم در اسلام «مسأله نژاد، رنگ پوست بدن و منطقه جغرافيايى مطرح نبوده، و همه جوامع انسانى» بر اساس يك همبستگى معنوى و ايدئولوژى مشترك (ايمان به خدا و پيامبران الهى و توجّه به عمل صالح) مى توانند كشور واحدى را در سراسر كره زمين به وجود آوردند به گونه اى كه مرزهاى نژادى و جغرافيايى در آن محو گرديده و همه انسان ها داراى يك قانون، يك حكومت و يك برنامه باشند.

***

روابط مسلمانان با ساير ملل

در اين جا نيز اسلام دستورهاى دو جانبه اى دارد: از يكسو: براى حفظ استقلال و اصالت جامعه اسلامى ترتيبى اتخاذنموده كه از هضم شدن مسلمانان در جوامع غير اسلامى و يا نفوذديگران در شئون حياتى آنها مصون بمانند، و به همين جهت به مسلمانان دستور مى دهد كه غير مسلمانان را تكيه گاه و محرم اسرارخودتان قرار ندهيد:

«لَاتَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِّنْ دُونِكُمْ لَايَأْلُونَكُمْ خَبَالًا؛ اسرارتان را در اختيار بيگانگان نگذاريد چرا آنها از هر شر و فسادى درباره شما فرو گذارى نخواهند كرد! «1»

و نيز دستور مى دهد با آنها كه از در دشمنى در آمده اند طرح دوستى نريزيد، مگر اين كه در وضع خود تجديدنظر كرده و دست از خصومت باز دارند.

قرآن مجيد مى فرمايد:

«لَّاتَجِدُ قَوْماً يُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَآدُّونَ مَنْ حَآدَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» «هرگز

نمى بينى كسانى كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند طرح دوستى با دشمنان خدا و پيامبر بريزند».

«2» از سوى ديگر: براى اين كه جوامع اسلامى بتوانند به صورت «يك واحد پر قدرت و فعّال جهانى» زندگى كنند و از جنبه هاى مثبت ديگران با احترام متقابل و شرايط صحيح بهره ببرند، اجازه مى دهد كه با همه «اهل اسلام در يك نگاه، ص: 82

كتاب» (پيروان پيامبران پيشين) همزيستى مسالمت آميز داشته باشند، و حتّى از آنها به صورت يك اقليّت در كشورهاى اسلامى حمايت كنند و مادامى كه دست به جنايتى نزده اند حقوق آنها را محترم شمارند.

اين گونه اقليّت ها در فقه اسلامى «اهل ذمّه» (هم پيمانان) ناميده مى شوند و شرايط خاصّى دارند كه آن را «شرايط ذمّه» مى نامند و موظّفند كه آن شرايط را دقيقاً رعايت كنند.

اگر مصالح مسلمين ايجاب كند مى توانند با ديگران معاهداتى داشته باشند، مشروط بر اين كه اين پيمان ها هيچ گونه خدشه و لطمه اى به حيثيّت، استقلال و منافع مسلمين وارد نسازد و البتّه در صورت عقد پيمان بايد تا زمانى كه از ناحيه طرف مقابل نقض نشده، نسبت به پيمان هاى خود وفادار بمانند.

وفاى به عهد و پيمان در اسلام يك حكم عمومى است، و بايد درباره مسلمانان و غير مسلمانان يكسان اجرا گردد و به عذر اين كه طرف مقابل مسلمان نيست، نمى توان پيمان او را شكست.

اسلام و نظارت همگانى

در اسلام به همه افراد به عنوان يك وظيفه واجب دستور داده شده كه دعوت به سوى حق و مبارزه با فساد كنند.

اين دو وظيفه كه در فقه اسلام به نام «امر به معروف» و «نهى از منكر» معروف است، همه مسلمانان را ملزم مى كند كه بر وضع اجتماع

خود نظارت صحيح و دائمى داشته باشند و اگر كسى از راه حق و عدالت منحرف گرديد به راه راست دعوت كنند، و اگر مرتكب خلاف، گناه، يا تجاوزى شد از آن كار باز دارند.

اسلام در يك نگاه، ص: 83

اهمّيت امر به معروف و نهى از منكر به قدرى است كه از فروع مهمّ اسلامى شناخته شده و قرآن مجيد درباره آن مى فرمايد:

«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ؛ شما بهترين امتى بوديد كه به سود مردم در جهان قدم گذارديد چرا كه شما امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد». «1»

پيشواى بزرگ اسلام اميرمؤمنان على عليه السلام مى فرمايد:

«آن كس كه نه با دست و نه با زبان و دل با فساد مبارزه نكند «مرده زنده نماست»! «2»

اجراى اين دو وظيفه مهم كه در واقع از آثار و حقوق متقابل زندگى دسته جمعى است، به هر مسلمانى اجازه مى دهد كه روح «اجتماعى بودن» را به طور كامل در خود حفظ كرده و از مرحله فرديّت گام بيرون نهاده و چيزى جز اجتماع نبيند، هر فردى خود را در برابر همه افراد اجتماع مسؤول دانسته و اجتماع هم خود را در برابر هر فرد مسؤول ببيند، در موقع لزوم انتقاد كرده، و به هنگام نياز پيشنهاد دهند و خلاصه در ساختن اجتماع خود- از هر نظر- سهيم باشند چرا كه در زندگى دسته جمعى خوشبختى و بدبختى افراد اجتماع به هم پيوسته است و نمى توانند در برابر رفتار يكديگر بى تفاوت بمانند

اسلام در يك نگاه، ص: 85

3 اقتصاد اسلامى

اشاره

از آن جا كه سعادت و پيروزى معنوى يك جمعيّت بدون «اقتصاد غنى و سالم» ممكن نيست،

اسلام به عنوان يك مذهب پيشرو و مترقّى اين مسأله مهم را در متن برنامه هاى خود گنجانيده است.

اكنون به بررسى فشرده يعنى از قوانين اقتصاد اسلامى مى پردازيم:

زكات

اسلام براى كم كردن فاصله طبقاتى در ميان مسلمين قانون «زكات» را تشريع كرده و به ثروتمندان دستور داده است تا سهم عادلانه اى از اموال و درآمدهاى فردى خود را به عنوان زكات به بيت المال اسلام بپردازند. اين اموال كه روى هم رفته، رقم مهمّى را تشكيل مى دهد، نقش مؤثّرى در مبارزه با فقر و كم كردن فاصله طبقاتى و كمك به عمران و آبادى دارد.

در سخنان پيشوايان اسلام مى خوانيم كه مقدار «زكات» به قدرى اسلام در يك نگاه، ص: 86

دقيق تعيين شده كه اگر همه كسانى كه زكات بر آنها واجب است به وظيفه خود عمل كرده و آن را بپردازند مى توان بكلى فقر را از جامعه اسلامى ريشه كن ساخت. وجود فقر تنها به خاطر اين است كه عده زيادى از اطاعت اين دستور حياتى امتناع مى ورزند و آنها در پيشگاه خداوند بزرگ مسئولند.

مصارف هشتگانه زكات هدف، اهمّيت و نقش تشريع اين حكم اسلامى را در ساختن يك اجتماع سالم منعكس مى سازد. قرآن مجيد اين «موارد هشتگانه» را چنين شرح مى دهد:

«انَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلفُقَرَآءِ وَ المَسَاكِينِ وَ العَامِلِينَ عَلَيْهَا وَ المُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِى الرِّقَابِ وَ الغَارِمِينَ وَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ؛ زكات اموال بايد تنها در مورد «فقيران»، «مستمندان»، «كسانى كه براى جمع آورى آن مى كوشند» (به تناسب كار و زحمتشان)، «جلب و جذب غير مسلمانان به اسلام»، «خريدن و آزاد ساختن غلامان»، «اداى دين بدهكارانى كه از پرداختن بدهى خود عاجزند»، «افرادى كه در

سفر وا مانده اند» و «در راه خدا» (هرگونه كار خير و عام المنفعه) مصرف گردد». «1»

با توجّه به اين كه مصرف اخير (فى سبيل اللَّه) كه يكى از مصارف هشتگانه زكات است مفهوم وسيعى داشته و كليّه امور عمرانى، گسترش فرهنگ، بهداشت، ساختن پل ها، راه ها، بيمارستان ها و مدارس را شامل مى گردد، نقش مهمّ اين ماليات اسلامى، در عمران و آبادى به خوبى آشكار مى شود.

خمس

«خمس» به معنى پرداختن «20 درصد» از مازاد درآمد سال پس از كسر تمام هزينه هاى زندگى سالانه و يكى از اقلام ماليات هاى اسلامى است كه به منظور تأمين زندگى نيازمندان و مبارزه با فقر، توسعه تبليغات اسلامى و تأمين ساير نيازمندى هاى مادّى و معنوى جامعه اسلامى تشريع شده است.

خمس به همه در آمد تعلق نمى گيرد، بلكه مربوط به مازاد از مخارج سالانه است، بنابراين كسانى كه مخارجشان از درآمدشان بيشتر و يا مساوى است هيچ گونه وظيفه اى در اين قسمت ندارند، و تنها كسانى كه در آمدشان از مخارجشان بيشتر است بايد 20 درصد باقيمانده درآمد سال خود را به بيت المال بپردازند و اين رقمِ قابل توجّهى براى بيت المال اسلام محسوب شده و به مسلمين امكان مى دهد كه بسيارى از مشكلات مادّى، اجتماعى و دينى را حل كنند.

البتّه خمس منحصر به مازاد در آمد كسب و كار نيست، بلكه در معدن، غوص (آنچه به وسيله غوّاصى از دريا خارج مى شود)، گنج هاى بدون صاحبى كه از زير خاك بيرون مى آورند، و در غنايم جنگى نيز خمس واجب است، در اين موارد خمس به همه درآمد تعلق مى گيرد و تنها هزينه هاى انجام كار از آن كسر مى شود.

طرز تقسيم خمس و تعيين مصارف دقيق آن در

فقه اسلامى مذكور و شرح آن از عهده اين بحث فشرده خارج است.

انفاق

مسأله انفاق (بخشش در راه خدا) گرچه از واجبات نيست ولى اسلام فوق العاده به آن اهميّت داده و آيات زيادى از قرآن مجيد به آن اختصاص يافته است.

اين انفاق هاى مستحبّى يكى ديگر از عوامل توزيع عادلانه ثروت و مبارزه با فقر و توسعه فاصله طبقاتى است. انفاق ممكن است نسبت به اشخاص انجام گيرد و يا به صورت مؤسسّات خيريّه اى درآيد و با برنامه خاصى به وسيله نيكوكاران توزيع گردد و از اين نظر تفاوتى نيست بلكه صورت دوّم غالباً مؤثرتر و مفيدتر خواهد بود.

وقف و اموال عمومى

يكى ديگر از موضوعاتى كه به هدف توزيع عادلانه ثروت و مبارزه با فقر و يا تمركز سرمايه، كمك مؤثّرى مى كند، مسأله وقف و اموال عمومى است.

وقف بر دو قسم است: وقف عام و وقف خاص.

در وقف خاص منافع يك مال به عده مخصوصى اختصاص داده مى شود (مانند فرزندان واقف)، ولى در وقف عامِ كه اكثر موارد وقف را تشكيل مى دهد- عين موقوفه به عموم يا بخش عظيمى از اجتماع تعلّق پيدا كرده و جزو اموال عمومى مى گردد.

تشويق اسلام به مسأله وقف، و اقدام پيشوايان بزرگ به آن، سبب شده بخش قابل توجّهى از اموال از شكل خصوصى درآمده و رنگ عمومى به خود گيرد و در خدمت توده هاى عظيم اجتماع به كار افتد،

اسلام در يك نگاه، ص: 89

كه اين خود گام ديگرى براى توزيع عادلانه ثروت محسوب مى گردد.

مالكيّت در اسلام

از نظر اسلام، مالكيّت «واقعى و مطلق» مخصوص خداست و مالكيّت او نسبت به همه چيز و همه موجودات در پهنه جهان هستى، مالكيّت حقيقى است و جنبه «تكوينى» دارد، نه قراردادى و قانونى و تشريعى چرا كه او آفريدگار همه چيز و مدير و مدبّر آنهاست:

«لَّهُ مَا فِى السَّمَواتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ؛ آنچه در آسمان ها و زمين است از آن اوست». «1»

بنابراين مالكيّت ديگران بايد با اجازه و فرمان خدا و طبق قوانين او صورت گيرد.

مالكيّت شخصى و كار

اسلام مالكيّت شخصى را محترم شناخته و هركس را مالك دسترنج خود مى داند، و كار را پايه مالكيّت مى شناسد.

اين يك قانون طبيعى است كه اسلام آن را امضا كرده است، چرا كه هركس مالك طبيعى خود و نيروهاى خويش است. دسترنج و فرآورده هاى هركس در واقع تبلورى از نيروهاى وجودى او محسوب مى گردد، بنابراين همان طور كه انسان مالك خود و نيروهاى خويش است مالك كار و دسترنج خود نيز مى باشد.

احيا و حيازت

اگر كسى زمين مواتى را احيا كند (آباد سازد) مالك آن مى شود و پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«مَنْ أَحْيا ارْضَاً مَواتاً فَهِىَ لَهُ؛ كسى كه زمين مواتى را احيا كند مال اوست». «1»

«حيازت» (دست يافتن به منابع و مواهب طبيعى پيش از آن كه ديگرى به آن دست يابد) يكى ديگر از اسباب مالكيّت است، كه در فقه اسلام تحت عنوان «من حازملك»؛ كسى كه حيازت كند مالك مى شود» ذكر شده است.

با توجّه به اين كه «احيا» و «حيازت» دو نوع انجام كار است، اصالت كار در ايجاد ثروت روشن تر مى گردد. البتّه حكومت اسلامى مى تواند جمعى را مأمور احياى زمين هاى موات و حيازت منابع طبيعى سازد و نتيجه آن را در راه منافع عموم به كار اندازد.

اسلام ارزش خاصّى براى حقوق كارگر قائل شده و طبق روايات اسلامى از جمله گناهانى كه بخشيده نخواهد شد، تضييع حقّ كارگر است.

حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله معروف است كه او دست كارگرى را كه از كثرت كار ورم كرده بود بلند كرده و به ديگران نشان داد و فرمود: اين دستى است كه خدا و پيامبرش آن را دوست دارند».

گردش ثروت

اسلام براى «ثروت هاى راكد» و خارج از گردش، ماليات خاصّى قائل شده (مانند تعلّق زكات به طلا و نقره مسكوكى كه يك سال بر آنها بگذرد) و از اين طريق در عمل تشويق به گردش ثروت ها كرده است.

در آيات قرآن نيز مذمّت شديدى از ثروت اندوزان و كسانى كه ثروتشان را راكد ساخته و در راه بندگان به كار نمى گيرند شده است.

گذشته از اين در احاديث اسلامى تشويق زيادى به تجارت،

كشاورزى، دامدارى، و صنايع شده، و روايات متعددى در هريك از اين امور در كتب معتبر حديث ديده مى شود و از آنها به خوبى روشن مى گردد كه مقصود اسلام «تحرّك هر چه بيشتر تمام سرمايه هاى انسانى و مالى اجتماع، در راه منافع عمومى بندگان خداست».

رباخوارى

براى تحكيم پايه كارهاى توليدى رباخوارى شديداً در اسلام ممنوع شده تا كسى بدون كار و توليد و تنها از راه سود پول به زندگى خود ادامه ندهد.

گذشته از اين، رباخوارى عامل مؤثّرى براى به هم خوردن توازن ثروت و گسترش فاصله و شكاف ميان طبقه ثروتمند و طبقه ضعيف، است زيرا رباخوارى از يك سو اموال ثروتمندان را به طرز نادرستى افزايش سريع مى دهد و از سوى ديگر طبقات پائين را روز به روز ضعيف تر ساخته و آخرين رمق را از آنها مى گيرد.

اسلام رباخوارى را از گناهان كبيره مى داند و هيچ كس نمى تواند

اسلام در يك نگاه، ص: 92

سود پولى را كه از طريق ربا بدست آورده مالك شود، بلكه بايد سود را به صاحبش باز گرداند.

اقسام ربا

ربا از نظر قوانين اسلام بر دو قسم هر دو قسم آن حرام است:

1- ربا در قرض: رباى در قرض يعنى كسى پولى را قرض داده. و شرط كند بدهكار چيزى اضافه بر آن پس دهد، خواه كم باشد يا زياد، از همان جنس باشد يا جنس ديگر، ولى اگر شرط نكند و به خود حقّ هيچ گونه مطالبه ندهد، امّا بدهكار خودش روى ملاحظات اخلاقى چيزى به آن اضافه كند مانعى ندارد.

2- ربا در معامله: رباى در معامله يعنى دو چيز مورد معامله از يك جنس امّا يكى از ديگرى بيشتر باشد مثلًا اگر 10 كيلو گندم مرغوب را با 12 كيلو گندم اگر چه متوسّط باشد خريد و فروش كنند رباست. اين نوع ربا داراى شرايطى است كه در فقه اسلامى مذكور شده است.

قرض الحسنه

قرض الحسنه يا «وام بدون ربا» از موضوعاتى است كه در دستورات اسلامى درباره آن تأكيد فراوان شده است، و حتّى در بعضى روايات اسلام در يك نگاه، ص: 93

اسلامى ثواب و پاداش آن بيش از صدقه (كمك بلاعوض در راه خدا) ذكر گرديده و شايد به دليل آن اين باشد كه بسيارى از وام گيرندگان، آبرومندانى هستند كه در عين نياز شديد به وام، حاضر به قبول كمك و بخشش بلاعوض نيستند، و آن را منافى حيثيّت و شئون خود مى دانند، برخلاف پذيرندگان كمك بلاعوض كه به طور معمول داراى چنين وضعى نمى باشند.

در عين حال اسلام براى حفظ حقوق وام دهندگان، اجازه مى دهد در مقابل وام «وثيقه كافى» از بدهكار دريافت كنند، و در صورت امتناعِ بدهكار از پرداخت بدهى خود، معادل آن را از وثيقه برداشته و بقيه

را به صاحبش باز گردانند.

وام هاى بدون ربا (قرض الحسنه) علاوه بر اين كه كارى صددرصد انسانى و اخلاقى است، در جلب محبّت و دوستى و از بين بردن عقده هايى كه غالباً ميان افراد «كم در آمد» و «پر در آمد» بوجود مى آيد اثر عميقى دارد، و اين ساده ترين خدمتى است كه افراد متمكّن و پردرآمد، مى توانند در حقّ ديگران انجام دهند.

4 جهاد و دفاع در اسلام

اشاره

مسأله جهاد در احكام اسلامى جاى خاصّى دارد. در حقيقت يك آيين ثابت و پيشرو كه رسالت جهانى دارد بدون داشتن چنين دستورى تكميل نخواهد شد.

قرار گرفتن مسأله جهاد در متن دستورات اسلامى به خاطر تفسيرهاى غلطى كه افراد كم اطلّاع براى آن كرده اند گفتگوهاى مخالفان را برانگيخته و دست آويزى بدست آنان داده كه اسلام آيين شمشير و تحميل است، تا آن جا كه نويسندگان معروفى همچون «مك دونالد» در دايرة المعارف خود چنين تصريح مى كند:

«نشر اسلام به وسيله شمشير و زور يكى از واجبات مهمّ دينى هر مسلمان است»!!. «1»

در حالى كه با روشن شدن ماهيّت و اهداف جهاد در اسلام نه تنها

اسلام در يك نگاه، ص: 96

اين گفتگوها از ميان مى رود، بلكه عمق، اصالت، تحرّك و استعداد تعليمات اسلام براى اداره جامعه انسانى در شرايط مختلف روشن تر مى گردد. براى اثبات اين حقيقت توجّه شما را به بحث هاى زير جلب مى كنيم:

روح صلح طلبى با جنگ هاى تحميلى مخالف نيست

از نظر لغوى به «هرگونه كوشش و تلاش» جهاد مى گويند و در منابع اسلامى نيز در موارد متعددى جهاد به معناى هرگونه تلاش فكرى، بدنى، مالى، و اخلاقى براى پيشبرد مقاصد الهى و انسانى به كار رفته است.

معناى خاصّ و اصطلاح فقهى آن، كوشش نظامى و مسلّحانه، براى حفظ و پيشرفت آيين حقّ است. اكنون بايد ديد اين درگيرى و كوشش نظامى و مسلّحانه مربوط به كجاست؟

جنگ با عناصر ناصالح كه منافعشان با گسترش آيين حق و عدالت به خطر مى افتد، و براى محو آن بپا خاسته و صف آرايى مى كنند امرى اجتناب ناپذير است، و مادامى كه چنين كسانى در دنيا باشند گروه هاى طرفدار حق و عدالت چاره اى جز اين ندارند كه «براى

دفاع از موجوديّت خود و اهدافشان»، در برابر اين عناصر ايستادگى كنند.

«در حقيقت جنگ به عنوان يك پديده اضطرارى از طرف عناصر مزاحم به نظام هاى طرفدار خداپرستى و عدالت اجتماعى تحميل مى گردد»، نه اين كه آنها خودشان آن را خواسته باشند و اسلام هم با وجود آن همه عناصر مخالف و دشمنان لجوج زمان جاهليت نمى توانست از اين موضوع بر كنار بماند.

اسلام در يك نگاه، ص: 97

امّا با اين حال روح صلح طلبى و عدم توسّل به زور در برابر همه كسانى كه به مزاحمت، كارشكنى، تهاجم، تجاوز و ظلم برنخاسته اند، به خوبى از آيات قرآن مجيد آشكار است:

«لَّايَنهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ، لَم يُقَاتِلُوكُمْ فِى الدِّينِ وَلَم يُخرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقسِطُوا الَيهِمْ انَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقسِطِينَ* انَّمَا يَنهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قَاتَلُوكُم فِى الدِّينِ وَ أَخرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَ ظَاهَرُوا عَلَى اخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوهُمْ وَ مَن يَتَولَّهُمْ فَاولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ خداوند هرگز شما را نهى نمى كند كه با آنها كه از در جنگ در دين با شما در نيامدند، و شما را از وطنتان آواره نساختند، نيكى و عدالت كنيد، خداوند عدالت پيشگان را دوست مى دارد، تنها خدا شما را از دوستى با آنها نهى مى كند كه با شما در دين نبرد كردند، و از وطن بيرونتان ساختند و براى آواره كردن شما دست به دست هم دادند، كسانى كه با اينها رابطه دوستى بريزند، ستمكارند». «1»

در جاى ديگر با صراحت دستور مى دهد كه اگر دشمن سلاح را بر زمين گذشته و از در صلح درآيد و مزاحمت نكند حقّ تعرض با آنها را نداريد:

«فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ

اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا؛ اگر از شما دورى گزينند و به نبرد با شما بر نخيزند، و به شما پيشنهاد صلح دهند، خداوند به شما اجازه نمى دهد متعرّض آنان شويد». «2»

در آيه ديگرى به پيغمبر گرامى اسلام دستور مى دهد:

اسلام در يك نگاه، ص: 98

«وِ إِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا؛ اگر دشمنان تمايل به صلح نشان دهند تو هم از در صلح درآى». «1»

شايد كمتر آيينى اين چنين تمايل خود را به صلح، به عنوان يك اصل اساسى با اين صراحت بيان داشته باشد، ولى صلح طلبى نبايد به اين معنا تفسير گردد كه اجازه داده شود مسلمانان در برابر عوامل مزاحم و آنها كه مى كوشند توده هاى مردم جهان در بت پرستى و استعمار بسر برند، خاموش بنشينند، و يا در برابر تهاجم دشمنان به كشورشان دست روى دست بگذارند.

جهاد در راه خدا و اهداف آن

اشاره

در منابع اسلامى غالباً كلمه «جهاد» همراه با كلمه «فى سبيل اللَّه» آمده است كه معناى آن روى هم رفته «جهاد در راه خداست». به همين جهت جهاد نمى تواند به خاطر هوا و هوس، توسعه طلبى، استعمار، به دست آوردن غنايم جنگى، و مانند آن باشد بلكه بايد تنها براى خدا و اهداف الهى و خالص از هرگونه غرض شخصى و مادّى و خودخواهى صورت گيرد. روى هم رفته مى توان اهداف جهاد اسلامى را در چند موضوع خلاصه كرد و با توجّه به اين هدف ها پاسخ ايرادهاى مخالفان داده خواهد شد.

1- دفاع از آيين حق و موجوديّت آن

مسأله حفظ موجوديّت نظام خدا پرستى و آيين حق و عدالت و حفظ افتخارات اصيل و واقعى، روشن ترين هدف جهاد اسلامى است اسلام در يك نگاه، ص: 99

و بيشتر غزوات «1» زمان پيامبر صلى الله عليه و آله نيز به آن باز مى گردد.

قرآن با صراحت مى فرمايد:

«اذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِانَّهُمْ ظُلِمُوا وَ انَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِم لَقَدِيرٌ* الَّذِينَ أُخرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيرِ حَقٍّ الَّا ان يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَولَا دَفعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَّهدِّمَتْ صَوَامِعُ بِيَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسمُ اللَّهِ كَثِيراً؛ به كسانى كه در معرض ستم و هجوم واقع شوند اجازه داده شده كه از خود دفاع كنند، و خداوند قادر است آنها را پيروز كند، آنها كه از وطنشان بدون حق بيرون رانده شده اند، و تنها گناه آنها اين بود كه مى گفتند پروردگار ما خداست و اگر خداوند جمعى از مردم (متجاوز) را به وسيله مردم (صالح) دفع نكند، صومعه هاى رهبانان و معابد نصارى و كنايس يهود و مساجدى كه نام خدا در آن برده مى شود (به وسيله

عناصر متجاوز) ويران خواهد شد». «2»

و به اين ترتيب به هنگامى كه حاكميّت ملّى جامعه اسلامى، و استقلال و كيان آنها در برابر دشمنان، به خطر بيفتد، موظّفند بپاخاسته و تا آخرين نفس از خود دفاع كنند.

جالب توجّه اين كه در اين آيه دفاع از تمام معابد، يكسان مطرح گرديده است و اين خود نشانه ديگرى از روح صلح طلبى واقعى اسلام است. ولى بايد توجه داشت كه اسلام هرگز با بت پرستى و بت خانه چنين معامله اى را نكرده است، نه بت پرستى را دين مى داند؛ و نه بت خانه را يك معبد، بلكه آن را نوعى. خرافه، گمراهى، انحطاط فكرى و

اسلام در يك نگاه، ص: 100

يا بيمارى اجتماعى مى شمرد كه بايد به هر صورت اصلاح گردد، و لذا اجازه ويران كردن بتكده ها را صادر نموده است.

2- درگيرى با عوامل مزاحم

يك آيين پاك آسمانى حق دارد به عنوان يك ايدئولوژى نوين از «آزادى تبليغ» برخوردار گردد، و به صورت طبيعى از طريق روشن ساختن افكار عمومى گسترش يابد. حال اگر منافع نامشروعشان عوامل خاصّى همچون بت پرستان، به خطر افتاد و براى جلوگيرى از گسترش اين دعوت به پا خاسته و كوشش كردند مردم را در نادانى و بى خبرى نگاهدارند، و هيچ راه مسالمت آميزى براى حلّ اين مشكل نبود، اسلام اجازه درگيرى با اين عوامل را داده و پيدايش «قسمتى از غزوات اسلامى از اين قبيل بوده است». در ذيل آيه سابق نيز اشاره اى به اين قسمت شده است، و اين موضوع (استفاده از آزادى تبليغ و گسترش منطقى آيين حق) يكى ديگر از اهداف جهاد اسلامى است.

3- مبارزه با ظلم و فساد

دشمنى آشتى ناپذير اسلام با ظلم و فساد سبب شده كه در صورت بسته شدن طرق مسالمت آميز، براى پايان دادن به ستم و تبهكارى جهاد كنند و افراد ضعيف و ناتوان و بى پناه را از چنگال ستمگرانى مانند ربا خواران مكّه برهانند. «پاره اى از غزوات اسلام نيز داراى اين رنگ بوده است».

قرآن مى فرمايد:

«وَمَا لَكُم لَاتُقَاتِلون فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ المُستَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الوِلْدَانِ اسلام در يك نگاه، ص: 101

الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِن هَذِهِ القَرَيةِ الظَّالِمِ اهلُهَا وَ اجْعَلْ لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيراً؛ چرا براى خدا و نجات مردان و زنان و كودكان ناتوانى كه تحت فشار قرار گرفته اند، جهاد نمى كنيد، همان مردان و زنانى كه مى گويند: خدايا ما را از اين شهر كه اهلش ستمگر و ستمكاراند بيرون ببر، و از طرف خودت براى ما يار و ياورى قرار

ده». «1»

آمادگى براى جهاد

مادامى كه همه مردم جهان در برابر اصول عقل و عدالت تسليم نشده، و زور و قدرت بر روابط ملل دنيا حكومت مى كند و اين احتمال وجود دارد كه جامعه اسلامى مورد تهاجم بيگانه قرار گيرد، اسلام دستور مى دهد كه مسلمانان آمادگى كامل خود را براى دفاع از خويش حفظ كنند؛ و همان طور كه در گذشته نيز يادآور شديم قرآن دستور صريحى در اين باره دارد و در يك جمله كوتاه همه مطالب لازم را بيان فرموده: «وَاعِدُّوا لَهُمْ مَّا اسْتَطَعْتُم مِنْ قُوَّةٍ؛ هرگونه نيرو و قدرت كه ممكن است براى مقابله با هجوم دشمنان آماده و مهيا سازيد». «2»

با اين كه صرف هزينه در راه تسليحات به طور قطع بدترين و بيهوده ترين مصارف محسوب مى شود، ولى اسلام در مورد ضرورت و خطر، نه تنها آن را لازم دانسته بلكه آن را «جهاد با اموال» ناميده است.

ولى با اين همه، محو تجاوز و جنگ از جهان، تنها با تقويت اسلام در يك نگاه، ص: 102

بنيه هاى نظامى و تسليحاتى ممكن نيست، بلكه اين كار گرچه از يك نظر جنبه ايمنى دارد و چاره اى از آن نيست ولى از سوى ديگر احتمال بروز جنگ را افزايش مى دهد، لذا براى به وجود آوردن يك «صلح پايدار» تقويت بنيه ايمان و اخلاق را به عنوان راه اساسى پيشنهاد مى كند:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كَافَّةً؛ اى افراد با ايمان همگى در صلح درآييد». «1»

شرط برخوردارى از نعمت امنيّت و صلح؛ ورود همه به منطقه امن «ايمان و خداپرستى و حق طلبى» است و تنها در اين منطقه است كه همه با چشم برادر به يكديگر نگاه مى كنند و

همه بندگان، داراى يك خدا و همه محبوب و مورد احترام او هستند. در اين منطقه است كه هركس بايد منافع ديگرى را همچون منافع خود بشمارد و آنچه را براى خود مى پسندد، براى ديگران هم بپسندد و آنچه را تنفر دارد براى ديگران نيز نخواهد و در اين جا است كه گذشت و ايثار براى خدا و در راه او درخشندگى خاصى داشته و از بارزترين صفات انسانى محسوب مى گردد.

رعايت اصول انسانى در برابر دشمن

در حالى كه كلمه «دشمن» براى بسيارى از مردم مجوّز هر نوع خشونت و اعمال غير انسانى است، اسلام با دستورات مؤكّد و مشروح خود، ترديدى در اين امر باقى نگذارده كه برخورد با دشمنان هم اسلام در يك نگاه، ص: 103

نمى تواند از چهارچوبه اصول و مقررّات انسانى بيرون باشد، و هرگونه تجاوز از اين اصول و مقررّات ولو در برابر دشمن، تجاوز از حدود الهى بشمار مى رود.

دقّت در دستوراتى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به هنگام حركت سربازان ومجاهدان به سوى ميدان نبرد مى داد، مسالمت جويى و عمق بينش انسانى اسلام را در اين قسمت مشخص مى سازد:

«به نام خدا حركت كنيد، و از خدا استمداد طلبيد، و براى او و طبق آيين فرستاده او پيكار نماييد.

هان اى مردم، مكر و فريب پيشه نكنيد، و در غنايم خيانت روا مداريد، دشمن را پس از كشتن مُثله نكنيد (اعضاى بدن او را بسان دوران جاهليّت نبُريد).

پيران و كودكان و زنان را آزار نرسانيد.

متعرّض رهبانان و عبادت پيشگان كه در غارها و ديرها ساكنند، نشويد.

هرگز درختان را جز در مورد ضرورت و نياز از ريشه قطع ننماييد.

نخلستان هاى دشمن را مسوزانيد، و با آب غرق

نسازيد.

درختان ميوه دار را از بين نبرده، و زراعت دشمن را به آتش نكشيد.

حيوانات مفيد را جز براى قوت خود نكشيد.

هرگز آب هاى دشمن را با زهر آلوده نسازيد.

و از حيله (و شبيخون زدن) بپرهيزيد ...

و به اين ترتيب توسّل به هرگونه وسيله مبارزه غير انسانى همچون شبيخون زدن جنگ هاى ميكربى، آتش زدن و سوزاندن دام ها،

اسلام در يك نگاه، ص: 104

زراعت ها و باغ ها، و كشتن و آزار رسانيدن به افراد غير نظامى را ممنوع ساخته است.

در مقرّرات جنگى اسلام در موارد متعددى اين دستور ديده مى شود كه نخستين تير را شما پرتاب نكنيد و نخستين حمله را شروع نكنيد، به اين معنا كه تا مورد تهاجم واقع نشويد هجوم را آغاز نكنيد، و نبردتان دفاعى باشد نه تهاجمى.

و نيز مى خوانيم كه اميرمؤمنان على عليه السلام دستور مى داد:

«سعى كنيد نبرد پيش از ظهر آغاز نگردد و حتماً به بعد از ظهر بيفتد كه فاصله زيادى با تاريكى شب (كه غالباً موجب خاموشى آتش جنگ بوده است) نداشته باشد، تا خون كمترى ريخته شود».

طرز معامله با اسيران جنگى و توصيه هايى كه پيشوايان اسلام نسبت به خوش رفتارى و نيكى با آنان كرده اند تا آن جا كه غذايى كه خود مى خوردند به آنها نيز مى دادند و از آنچه مى نوشيدند به آنها مى نوشانيدند، نشانه ديگرى براى لزوم رعايت اصول انسانى حتّى در حقّ دشمنان است.

اسلام در يك نگاه، ص: 105

5 قضاوت و دادرسى و قوانين جزا در اسلام

اشاره

درست است كه تربيت صحيح و زنده بودن روح ايمان و اصول اخلاق انسانى در يك اجتماع جلوى بسيارى از تجاوزها و تبهكارى ها را مى گيرد، ولى با اين حال برقرار ساختن عدالت اجتماعى و تحكيم آن در جوامع انسانى بدون حمايت «يك

دستگاه نيرومند و عدالت گر قضايى» امكان پذير نيست، چرا كه در هر محيطى افراد گردنكش و طغيانگرى وجود دارند كه شرارت آنها به قدرى است كه شعاع نيرومند ايمان و اخلاق براى روشن ساختن روح و فكر تاريك آنها به تنهايى كافى نبود.

و جز در برابر يك دستگاه قضايى عادل و مقتدر سر فرود نمى آورند.

به همين دليل اسلام تنها به توصيه هاى اخلاقى و تربيت هاى معنوى، در پياده كردن برنامه عدالت اجتماعى خود قناعت نكرده، و تشكيلات قضايى نيرومندى را در پشت سر همه دستورات خود پيش بينى كرده است.

در مورد شخص قاضى بيش از همه چيز به دو موضوع اهميّت داده،

اسلام در يك نگاه، ص: 106

«علم و دانش و آشنايى به تمام رموز و جزئيّات احكام الهى» و ديگرى، «عدالت» «درستكارى و امانت» است.

در مسأله «مساوات» و برابرى كامل همه طبقات در برابر «دادگاه» تا آن جا پيش رفته كه به قاضى توصيه مى كند، حتّى در سخن گفتن و تعارفات عادى و معمولى، نگاه كردن به طرفين دعوا، و همچنين در نشستن يا ايستادن آنها عدالت و مساوات را رعايت كند، و طرفين دعوا هر كه باشند، و هر قدر مقام اجتماعى آنها متفاوت باشد، بايد بدون كوچكترين امتياز و تفاوت در برابر دادگاه قرار گيرند.

در كلمات پيشوايان اسلام قضاوت، به عنوان يك كار پر مسؤوليت و خطرناك و در عين حال مهم معرفى شده است، زيرا كوچكترين انحراف و تمايل خصوصى قاضى به يك طرف، براى سقوط او از مقام عدالت و طرد از مقام قضا و دادرسى كافى است.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«زبان قاضى در ميان دو شعله آتش قرار گرفته است»!

يعنى اگر متمايل به يك طرف شود، فوراً مى سوزد!

در اسلام رشوه گرفتن و تحريف حق به سود رشوه دهنده يكى از گناهان كبيره است:

«الراشى و المرتشى و الماشى بينهما فى النار؛ رشوه دهنده و رشوه گيرنده و واسطه ميان آن دو، همه در آتشند»!

آيين دادرسى اسلام بسيار دقيق و گسترده است، بگونه اى كه در ميان آيين هاى دادرسى گسترده دنياى امروز، درخشندگى و اصالت خاصى دارد.

در كتب فقه اسلامى كتاب مخصوصى تحت عنوان «كتاب القضا»

اسلام در يك نگاه، ص: 107

وجود دارد كه اصول كلّى و تمام جزئيات آيين دادرسى اسلام، شرايط قاضى، شرايط شهود؛ طرز اقامه دعوا، دلايلى كه طرفين دعوا مى توانند به آن استناد جويند، و مانند اينها به طور مشروح مورد بررسى قرار گرفته است. براى پى بردن به گوشه اى از اين دستورات، و نيز اهميّتى كه اسلام به مقام ارجمند قاضى مى دهد، كافى است به چند دستور زير كه اميرمؤمنان على عليه السلام در فرمان معروفى كه به مالك اشتر استاندار مصر نوشته توجه كنيم:

«براى تصدّى مقام قضاوت و دادرسى ميان مردم، كسى را انتخاب كن كه:

از همه مردم از نظر علم، تقوا و فضيلت برتر باشد.

تراكم قضايا و هجوم مسائل گوناگون او را به تنگنا نيفكند.

به هنگام مراجعات مكرر ارباب دعوا، ناراحت و تنگ حوصله نشود.

اگر خطا و اشتباهى از او سر زد در اشتباه و خطاى خود اصرار نورزد.

و از بازگشت به سوى حق آزرده خاطر نگردد.

آزمند و طمعكار نباشد.

نظرات سطحى و مطالعات ابتدايى، او را از تعمّق و باريك بينى در امور باز ندارد.

در موارد مشكوك احتياطش از همه بيشتر، در استناد به دليل از همه كوشاتر، در برابر مراجعات

مكررّ ارباب رجوع و متداعيان از همه پر حوصله تر، در كشف حقايق امور شكيباتر، و به هنگام روشن شدن حق اسلام در يك نگاه، ص: 108

در دادن رأى نهايى از همه قاطع تر و برنّده تر باشد.

كسى كه نه ثنا خوانى و تملّق چاپلوسان او را بفريبد و نه تطميع اين و آن او را از جادّه حق منحرف سازد».

سپس براى اين كه هيچ گونه بهانه اى براى قاضى باقى نماند و صاحبان زر و زور نتوانند در او نفوذ كنند دو دستور ديگر صادر كرده و در همان فرمان مى گويد:

«آن قدر از (بيت المال) در اختيار او بگذار كه زندگى او كاملًا تأمين گردد و نيازى به مردم نداشته باشد.

و او را از همه نزديكان و ياران به خود نزديكتر ساز تا افراد نزديك تو به نفوذ در او طمع نكند». «1»

قوانين جزائى

كيفرهايى كه براى مجرمان قرار داده مى شود بايد هم عادلانه باشد وهم اثر پيشگيرى نسبت به آينده در حجرم يا ديگران داشته باشد، و در عين حال راه را به روى افراد فريب خورده اى كه پشيمان و نادم مى شوند- در مواردى كه تخفيف امكان دارد- نبندد.

در قوانين جزائى اسلام به اين جهات سه گانه توجّه شده است به عنوان مثال، در عين اين كه قصاص را به عنوان يك اصل اساسى در مورد «قتل نفس عمدى» معرفى مى كند و مى فرمايد: «وَلَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَا أُولِى الأَلْبَاب؛ قصاص مايه حيات و امنيّت اجتماعى شما است اى اسلام در يك نگاه، ص: 109

انديشمندان»، «1» ولى به صاحبان خون اجازه مى دهد كه در صورت تمايل قاتل را عفو كنند؛ و يا به جاى قصاص «خونبها» بگيرند.

در پاره اى از موارد

مانند مجازات اعمال منافى عفّت، اگر پيش از طرح حكم در دادگاه، مجرم از كرده خود پشيمان گردد و درصدد جبران برآيد، او را مشمول عفو قرار داده است.

«موضوع ديگر» اين كه دستورهاى اسلامى بيش از هرچيز كوشش خود را روى اين مسئله متمركز مى كند كه اصولًا جرم و جنايتى در جامعه رخ ندهد، و تمام تدابير ممكن را براى تربيت اخلاقى افراد از طريق توجّه آنها به خدا و معنويّت يا ترس از مجازات هاى رستاخيز، و تشويق به پاداش هاى نيكوكاران، به عمل آورده است.

ولى با اين حال اگر على رغم همه اين كوشش ها جرم و جنايتى رخ دهد، با آنها كه گرفتار عواطف كاذب مى شوند، و به عنوان مثال در «مجازات اعدام» در مورد مرتكبين قتل عمد و يا اجراى مجازات هاى ديگر در حقّ متجاوزان و ستمگران ترديد مى كنند و عملًا حفظ مجرم و گناهكار را بر حفظ جامعه ترجيح مى دهند، مخالف است.

تجربه نيز نشان مى دهد كه فراموش كردن شدّت عمل در مورد اين گونه اشخاص، به توسعه فساد و سلب امنيّت اجتماعى كمك مى كند.

ممكن است بعضى بر پاره اى از قوانين جزايى اسلام خرده گيرى كنند و آن را خشن بشمارند، در حالى كه به هيچ وجه چنين نيست،

اسلام در يك نگاه، ص: 110

زيرا:

اوّلًا، شدّت عمل تنها در مواردى است كه جنبه حياتى دارد و امنيّت اخلاقى و اجتماعى ملّتى به خطر مى افتد، و نظير آن در همه قوانين جهان وجود دارد، منتها ممكن است بعضى از جوامع مسائلى از قبيل مبارزه با بى عفّتى و فحشا را جزو مسائل حياتى نشمرند و موضوعات ديگرى را به جاى آن قرار دهند و حال آن كه قوانين

اسلامى با موشكافى مخصوص خود اين مسائل را جزو حياتى ترين موضوعات شمرده است.

ثانياً، در عين اين كه بعضى از اين مجازات ها گاهى شديد به نظر مى رسد، راه اثبات اين جرم ها را چندان مشكل، و شرايط آن را آن به قدرى زياد قرار داده كه به آسانى چنان جرمى ثابت نمى گردد، و ممكن است در تمام سال تنها يك يا چند فرد معدود مشمول آن مجازات شوند. بنابراين با اين كه اثرات خاصّ تربيتى خود را دارد، و ترس از مجازات را براى همه تبهكاران به وجود مى آورد، در عين حال افرادى كه اين گونه مجازات ها در حقّ آنها اجرا گردد در عمل نادر است.

ثالثاً، بايد به اين نكته كاملًا توجّه داشت كه قوانين و دستورات اسلامى براى حفظ حقوق و روابظ انسان ها و جلوگيرى از فساد و تجاوز «يك واحد به هم پيوسته است»، و اثر نهايى و كامل آن در صورتى است كه همه با هم پياده شود، يعنى نخست بايد محيطى فراهم شود كه دستورهاى تربيتى و رفاه اجتماعى اسلام آن چنان پياده شود كه در عمل اجراى حدود كاهش فراوان يافته و، در نتيجه كمتر جرم و جنايتى رخ دهد، زيرا بسيارى از جرم ها و جنايات معلول سوءِ تربيت، و يا

اسلام در يك نگاه، ص: 111

محروميّت هاى گوناگون مادّى و اجتماعى است كه از ميان رفتن آنها زمينه اين گونه جرايم و جنايات را از ميان مى برد، و در چنان محيطى از تعداد كسانى كه مشمول مجازات مى شوند به درجات كاسته شده وحشتى كه از كثرت مجازات شوندگان در نخستين برخورد با اين مسأله براى بعضى بوجود مى آيد، منتفى مى گردد.

البتّه اين سخن به آن

معنا نيست كه اگر فى المثل در محيطى، قسمتى از برنامه هاى اسلام در زمينه هاى تربيتى يا مبارزه با فقر اجرا نشود، بايد از بقيه به كلّى صرف نظر كرد، بلكه منظور اين است كه اين برنامه ها چون به يكديگر پيوستگى دارد اگر همه با هم پياده شود اثر بهترى خواهد بخشيد.

«پايان»

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109