جوانان و تهاجم فرهنگى

مشخصات کتاب

سرشناسه : کاویانی، محمد

عنوان و نام پديدآور : جوانان و تهاجم فرهنگی/ محمد کاویانی؛ [تهیه کننده] مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه ی علمیه

مشخصات نشر : قم: حوزه علمیه قم، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی، 1382.

مشخصات ظاهری : دوازده، 120 ص.: جدول.

شابک : 9000 ریال:964-6918-36-0

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

يادداشت : پشت جلد به انگلیسی:The youth culturaInvasion

یادداشت : کتابنامه: ص. [117] - 120.

موضوع : فرهنگ زدائی.

استعمار فرهنگی.

جوانان -- جنبه های اخلاقی.

شناسه افزوده : حوزه علمیه قم. مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی

رده بندی کنگره : GN366/ک 9ج 9

رده بندی دیویی : 303/482

شماره کتابشناسی ملی : م 81-39096

ص: 1

اشاره

ص: 2

كاويانى، محمد

جوانان و تهاجم فرهنگى / مؤلف محمد كاويانى; تهيه كننده مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه; ويراستاران محمد جواد شريفى، حميده انصارى. - قم: حوزه علميه، 1381.

120 ص.

ISBN 964 - 964 - 6918 - 36 - 0

فهرستنويسى براساس اطلاعات فيپا.

كتابنامه: ص. ]117[ - 120; همچنين به صورت زيرنويس.

1. فرهنگ زدايى. 2. استعمار فرهنگى. 3. جوانان - - جنبه هاى اخلاقى. الف. حوزه علميه قم. مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى. ب. عنوان.

9 ج 9 ك / 366 GN 482 / 303

كتابخانه ملى ايران 39096 - 81 م

مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علميه

نام كتاب: جوانان و تهاجم فرهنگى

مؤلف: محمد كاويانى

تهيه كننده: مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علميه

ناشر: انتشارات مركز مديريت حوزه ى علميه

ويراستاران: محمد جواد شريفى، حميده انصارى

حروف چين و صفحه آرا: حسن يوسفى

چاپ اول: بهار 1382

شمارگان: 2000 نسخه

بها: 9000 ريال

قم، صندوِ پستى 4466/37185 تلفن: 7737217

شابك: 0 - 36 - 6918 - 964

مراكز پخش:

قم: مدرسه ى عالى دارالشفاء، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم، تلفن: 7748383

قم: خ ارم، جنب پاساژ قدس، ساختمان ناشران، طبقه همكف، پرسمان دينى،

تلفن: 7831090 تلفكس: 8831790

واحد 9. مؤسسه ى فرهنگى دانش و انديشه ى معاصر، تلفن: 6492693

كليه ى حقوِ چاپ براى ناشر محفوظ است

ص: 3

تقديم به:

نوجوانان و جوانان خوب و بلندهمت اين مرز و بوم

ص: 4

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

مقدمه …هفت

پيش گفتار …يازده

فصل اول: كلياتى در مورد مفهوم شناسى فرهنگ

معناى فرهنگ …3

معناى تمدن و رابطه ى آن با فرهنگ …7

فرهنگ اسلامى - ايرانى، با توجه به اقوام مختلف …12

فصل دوم: تهاجم فرهنگى، زمينه ها و عوامل

چيستى تهاجم فرهنگى …21

ريشه ها و عوامل تهاجم فرهنگى در ايران …25

فرِ تبادل و تهاجم فرهنگى و معيار تشخيص آنها …37

فرهنگ واحد جهانى …39

فصل سوم: تهاجم فرهنگى، نوجوانان و جوانان

آسيب پذيرى طبقات سنّى اجتماع نسبت به تهاجم فرهنگى …47

ويژگى هاى روان شناختىِ نوجوان و جوان …58

فرقه گرايى هاى مذهبى در بين نوجوانان و جوانان …69

مشكلات روان شناختى نوجوانان و جوانان …73

مشكلات عينى نوجوانان و جوانان …78

فصل چهارم: شيوه هاى مقابله با تهاجم فرهنگى

چرايى طرح مسئله تهاجم فرهنگى در دهه ى اخير …85

احزاب و تهاجم فرهنگى …88

ص: 7

راه هاى مقابله با تهاجم فرهنگى …92

وظايف مسئولين مملكتى در مقابل تهاجم فرهنگى …93

وظيفه ى والدين در جدال با تهاجم فرهنگى …99

وظيفه ى نوجوان و جوان در رويارويى با تهاجم فرهنگى …102

نمونه هايى از جوانانى كه به فرهنگ توجه كامل داشتند …108

كتاب نامه …117

ص: 8

مقدمه

فرهنگ يكى از عناصر اساسى حيات اجتماعى است كه همواره با ساحت هاى گوناگون انسان عجين بوده است; چون قوام فرهنگ از انديشه و رفتار شكل مى گيرد; لذا مبانى معرفت شناختى، انسان شناختى، وظيفه شناختى و فرجام شناختى به عنوان زيرساخت هاى بنيادين فرهنگ به شمار مى آيند. نزاع و چالش ميان فرهنگ ها - كه از آن به تهاجم، يا تنازع فرهنگى ياد مى شود - ريشه در اختلاف مبانى دارد.

بنابراين، محققان و فرهيختگان، بايد در برابر نزاع هاى ظاهرى، به اختلاف مبانى و زيرساخت ها توجه نمايند. كسانى كه در مقام ارزش گذارى فرهنگى به يكسان داورى مى كنند و يا فرهنگ صحيح و سقيم را از يكديگر تمييز نمى دهند; نهاد خانواده را ارزش، و نهادهاى نامشروع را ضد ارزش معرفى نمى كنند، در مبنا و زيرساخت معرفت شناختى، نسبى گرا يا كثرت گرا مى انديشند; يعنى معيارى براى تشخيص معرفت صحيح از سقيم ارائه نمى دهند; البته چنين افرادى گرفتار خود متناقض اند; زيرا نمى توانند هم به انكار معيار معرفت بپردازند و هم از نسبى گرايى دفاع كنند; چون دفاع آنها فاقد معيار منطقى است.

توصيه ما به خوانندگان، به ويژه جوانان عزيز اين است كه به زرِ و برِ هاى ظاهرى نگرايند و به عمق فرهنگ انسانى بيانديشند. جامعه اى كه از ميراث فرهنگى گذشته اش بهره نبرد، بى هويت مى گردد و گرفتار انحراف و اعوجاج مى شود. دنياى غرب نيز، هميشه از ميراث كهن خود بهره برده و به نام سقراط و افلاطون و ارسطو و فلوطين و آگوستين افتخار كرده است.

گروه هاى منحرف فرهنگى كه به اشكال گوناگون صوفيانه، حزبى، و نهادهاى اجتماعى ديگر ظاهر مى گردند، مجموعه هاى بى هويت و بى هدفى هستند كه جهان انسانى را تهديد مى كنند.

فرهنگ اصيل اسلامى - ايرانى، انديشه و رفتارى است كه از آموزه هاى آسمانى بهره گرفته و بر مبناى رئاليستى و خدامحورى و كمال جويى آدمى، توصيه هاى خود را عرضه مى دارد. مهاجمان فرهنگى كه مخالف اين انديشه و رفتارند به صورت ريشه اى و نامحسوس و آرام و مستمر و سازمان يافته، خود را با فرهنگ اسلامى درگير مى كنند. شكاكيت و نسبى گرايى را در عرصه ى معرفت رواج مى دهند تا اباحى گرى و تولرانس را در عرصه ى رفتار و اخلاِ محقق سازند.

ص: 9

تهاجم فرهنگى كه در سال هاى گذشته به صورت مكرر و مؤكد، توسط مقام معظم رهبرى بيان گرديد، واقعيتى غيرقابل انكار است، و امروزه مهاجمان نيز بدان اعتراف مى كنند.

تنها راه مقابله با هجمه هاى فكرى و فرهنگى، تقويت انديشه ى ناب محمدى و ارتباط رفتارى و قلبى با پيشوايان دين، به ويژه ائمه اطهار(عليهم السلام) است.

چند نكته ى قابل توجه ديگر اين كه:

1. اسلام به هيچ وجه با تبادل فرهنگى و بهره گيرى از فرهنگ هاى سازگار با مبانى معرفت شناختى، انسان شناختى، وظيفه شناختى و فرجام شناختى اسلام مخالف نيست; لكن بايد دقت نمود كه ميان تبادل فرهنگى و تهاجم فرهنگى تفاوت عميق و ظريفى است.

2. جوانان و نوجوانان، مخاطبان اصلى فرهنگ اند; پس متوليان فرهنگى كشور بايد با اين گروه سنى ارتباط بيش ترى برقرار سازند.

3. در عصر ما مشكل اساسى اين است كه اگر چه مراكز و نهادهاى مختلف فرهنگى در كشور وجود دارد، ولى برنامه ى مدون و نظام مند كه هدفمندانه به ساماندهى آن مراكز و نهادها بپردازند وجود ندارد; و اين نقص مهم و جدى، وظيفه ى شوراى عالى انقلاب فرهنگى را سنگين مى كند.

كتاب حاضر، به عرصه هاى مختلف فرهنگ شناسى، زمينه ها و عوامل تهاجم فرهنگى، شيوه هاى مقابله با تهاجم فرهنگى پرداخته، كه محقق محترم آقاى محمد كاويانى با موفقيت از عهده ى آن مباحث برآمده است.

در پايان از مؤلف محترم و نيز از حجج اسلام آقاى طوسى (مدير محترم گروه تربيت و مشاوره)، آقاى داعى نژاد (معاون پژوهشى) و آقاى حميد كريمى (مدير پروژه ها) و ساير مديران و همكاران و حروف نگاران و ويراستاران مركز كه در آماده سازى اين اثر تلاش نموده اند; به ويژه از حجت الاسلام والمسلمين آقاى حسينى بوشهرى مدير محترم حوزه ى علميه و مدير مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه، تقدير و تشكر مى نمايم.

عبدالحسين خسروپناه

جانشين مركز مطالعات و پژوهش هاى

فرهنگى حوزه ى علميه

ص: 10

ص: 11

پيش گفتار

موضوع فرهنگ از موضوعاتى است كه همواره و در همه جا از اهميت خاصى برخوردار مى باشد. فرهنگ هر جامعه، در همه ى نهادهاى اجتماعى، سياسى، اقتصادى، آموزشى و... آن جاى دارد، و نشان دهنده ى ارزش و اهميت آنهاست. امروزه، همه ى نزاع ها به نزاع فرهنگى ختم مى شود; اين نزاع در جامعه ى ما بسيار شديدتر و محسوس تر از ديگر جوامع است; زيرا تفاوت و فاصله ى فرهنگ ناب اسلامى با ديگر فرهنگ هاى رايج دنيا زياد است.

موضوع نوجوان و جوان نيز، به ويژه در كشور ما - با تركيب جمعيتىِ جوانى كه دارد - از اهميت بسيارى برخوردار است; اگر فرهنگ مورد نظر، با روش هاى صحيح و علمى به نوجوان و جوان منتقل نشود، با گذشت دو نسل، ممكن است هيچ اثرى از فرهنگ قبل نباشد.

اگر به ارتباط اين دو موضوع توجه نماييم، اهميت مضاعف آن براى جامعه ى ما بيش تر آشكار مى شود. در اين اثر مختصر، تلاش بر اين است كه با مخاطبين نوجوان و جوان، گفتوگويى علمى، لكن با زبانى ساده، در اين موضوع داشته باشيم.

از آن جا كه اين موضوع از يك سو، داراى گستره ى مفهومىِ وسيع و از سويى ديگر، به صورتى عام، در تمام جامعه مطرح است، اين كتاب به صورت پرسش و پاسخ تنظيم گرديده تا، حتى المقدور، به موضوعاتِ عينى تر و اساسى تر بپردازد.

بعضى از موضوعاتى كه در اين كتاب - در قالب سى سؤال و جواب - مطرح شده اند عبارت اند از: چيستى فرهنگ، تبادل فرهنگى، تهاجم فرهنگى، فرهنگ جهانى، رابطه ى فرهنگ و جوان، ويژگى هاى روان شناختى نوجوان و جوان، رشد دينى و اخلاقى، فرقه گرايى دينى، مشكلات جوانان، وظايف جوان و والدين و مسئولين و...; و سعى شده است به هر كدام، پاسخى علمى و متناسب با مخاطبان اين اثر، يعنى نوجوانان و جوانان داده شود.

در اين جا لازم مى دانم از آقاى مجيد كافى، عضو پژوهشكده ى حوزه و دانشگاه، كه از مشورت هاى سخاوتمندانه ى ايشان استفاده نمودم و جناب حجة الاسلام آقاى اسدالله طوسى، مديرِ گروه تربيت و مشاوره ى مركز مطالعات، كه اين موضوع را پيش نهاد، و به طور جدى پى گيرى نمودند تشكر كنم.

محمدكاويانى

ص: 12

ص: 13

ص: 14

ص: 15

فصل اوّل: كلياتى در مورد مفهوم شناسى فرهنگ

معناى فرهنگ

كلياتى در مورد مفهوم شناسى فرهنگ(1)

بعضى از كلمه ها و واژه ها، در علوم مختلف، داراى معانى اصطلاحى اند كه فهم صحيح آنها احتياج به تبيين و توضيح بيش ترى دارد.

به همين دليل، در فصل اول، ابتدا اصطلاح فرهنگ و ديگر اصطلاحات مربوط به آن، تشريح، و نيز ارتباط آنها با هم بيان شده است.

فرهنگ يعنى چه و به چه چيزهايى فرهنگ مى گويند؟

«فرهنگ» معانى متعددى دارد; حدود سيصد تعريف براى آن ذكر شده است كه به مواردى از آنها اشاره مى كنيم:

- علم، فضل، دانش، عقل و ادب را فرهنگ گويند; اين واژه مركب از فر (پيشوند) و هنگ است كه در ريشه هاى اوستايى و لاتينى، يكى از معانى آن تعليم و تربيت است(2).

- اصطلاح فرهنگ دو كاربرد اصلى دارد:

1. دستاوردهاى تمدن هاى پيش رفته، مثل ادبيات، هنر، فلسفه، و ...;

2. توصيف برجستگى ها و ويژگى هاى تاريخى و كنونى انسان; مثل ايجاد عقيده ها، عادات، و موضوعات مادى.

- در دايرة المعارف بين المللى، موضوع فرهنگ تحت عناوين ذيل مورد بررسى قرار گرفته است:

الف) فرهنگ، يك مفهوم تكاملى.(3) اشاره به تكامل انسان نسبت به حيوانات دارد. باستان شناسان، رشد و گستره ى فرهنگ به اين معنا را حداقل از 700 هزار سال پيش مى دانند.

ب) فرهنگ، يك مفهوم توصيفگر.(4) انسان ها و گروه هاى انسانى، مجموعه اى از عقايد، سنت ها، عادات، تكنيك ها و دستاوردهاى مادى را براى خود انباشته كرده اند.اين اندوخته ها، در گروه هاى مختلف، بسيار متفاوت اند; فرهنگ شناسان، اندوخته ها و تفاوت هاى آنها را براى ما توصيف مى كنند.

ص: 16


1- . ما در بحث علمى از «تهاجم فرهنگى» سخن مى گوييم كه به معناى هجوم دوطرفه است; اما توجه داريم كه نسبت به كشور ما، هجوم فرهنگى، به صورت يك طرفه انجام شده است.
2- . على اكبر دهخدا، لغت نامه، ج 10، ص 15109 - 15111.
3- - Culture as a Evolutionary Concept
4- - Culture as a Descriptive Concept

ج) فرهنگ به عنوان نوع زندگى.(1) يكى از ويژگى هاى ممتاز رفتارى انسان، قدرت تفكرِ سمبليك است; يعنى تصوّر چيزهايى كه وجود ندارند، يا در محدوده ى ادراك مستقيم فرد نيستند. بدين طريق، نوع زندگى (فرهنگ) انسان ها، با حيوانات متفاوت مى شود. آنها از اين رهگذر قادر مى شوند كه ابزارهايى بسازند و خودشان را در گروه هاى پيچيده اى سازمان دهى كنند. فرهنگ به اين معنا، شامل زبان (امكان تكلم)، تفكر، تصميم گيرى، و خلق چيزهاى جديد است. اين ها انسان را نسبت به موجودات ديگر، موجودى منحصر به فرد نموده است(2).

- علامه محمد تقى جعفرى(رحمهم الله) تحقيق نسبتاً جامعى در اين خصوص انجام داده اند. ايشان از ميان يكصد و شصت و چهار تعريف فرهنگ - كه در دايرة المعارف بريتانيكا به آن اشاره شده است - يك تعريف جامع اخذ كرده اند. برخى از آن تعاريف، براى شناساندن يك يا چند عنصر از عناصر فرهنگ ذكر شده اند; مانند فرهنگ ادبى، فرهنگ هنرى، فرهنگ علمى، فرهنگ اخلاقى; و برخى، به گونه اى ديگر به تقسيم فرهنگ پرداخته اند، مثل فرهنگ پيرو و فرهنگ پيش رو.(3)

تعريفى كه علامه جعفرى(رحمهم الله) به عنوان وجه مشترك تمام تعاريف، از مهم ترين دايرة المعارف هاى دنيا اخذ كرده چنين است:

«فرهنگ عبارت است از: كيفيت يا شيوه ى بايسته يا شايسته، براى آن دسته از فعاليت هاى حيات مادى و معنوى انسان ها كه مستند به طرز تعقل سليم و احساسات تصعيد شده ى آنان در حيات معقول تكاملى باشد».

ايشان در اين تعريف، چهار اصل مهم را به تفكيك، مورد توجه قرار داده اند:

1. بايستگى و شايستگىِ مستند به تعقل سليم و احساسات تصعيد شده ى مردم; با اين قيد، حتى پاره اى از پديده هاى معقول را نمى توان فرهنگى دانست، تا چه رسد به پديده هايى كه ضد تعقل و احساسات و علم و ادب باشند; پس امورى مثل نژادپرستى، پول پرستى، قدرت پرستى، شهوت پرستى، و لذت گرايى را نمى توان در مفهوم فرهنگ جاى داد. در حقيقت، اطلاِ فرهنگ به اين امور، خيانت به بزرگ ترين ارزش هاى انسانى است;

2. حيات انسانىِ دور از فرهنگ - به معنايى كه گفته شد - شايسته ى بقا نيست; زيرا زندگى بدون فرهنگ، در حقيقت، همان زندگى بى معنى و دور از تعقل و خرد و احساسات عالى انسانى است;

3. فرهنگ يك جامعه، هر چه بيش تر به اصول ثابت معقول و دريافت هاى عالى انسانى متكى باشد، از بايستگى و شايستگى و پاى دارى بيش ترى برخوردار است;

4. بعضى از عناصر تشكيل دهنده ى فرهنگ، نسبى و بعضى مطلق اند:

منظور از نسبى، آن است كه اختصاص به بعضى از اقوام و ملل دارد; مثل تعظيم و تكريم بيش از اندازه به صنف مرد، كه در ژاپن معمول است; و منظور از مطلق، آن است كه در تمام اقوام و ملل وجود دارد; مثل علاقه به زيبايى ها، احترام متقابل ميان انسان ها، حق شناسى، علم و معرفت جويى، و ...

ص: 17


1- - Cultur as a mode of life
2- - Encyclopedia International. V.5. P.P 358-9
3- . ر.ك. محمد تقى جعفرى، فرهنگ پيرو، فرهنگ پيش رو، ص 75 - 78.

بنابراين، از ديدگاه علامه جعفرى(رحمهم الله) فرهنگ، عصاره ى انسانيت انسان و جوامع انسانى است كه بايد سلامت آن را پاس داشت، بر غناى آن افزود و آن را به نسل بعد اهدا كرد. بايد آن را كه تجسم بعد انسانىِ انسان است، همواره از دست برد و هجوم بعد حيوانى و اهريمنى انسان ها محفوظ و مصون داشت.

اما معناى عمومى تر و رايج تر نيز از فرهنگ وجود دارد; مثلا گفته مى شود «بايد فرهنگ سازى كرد»; «فرهنگ جامعه خراب است»; «آموزش هاى دينى به صورت فرهنگ در نيامده است» و ... . فرهنگ در اين عبارات، اعم از خوب و بد است; لذا شيوه ى رفتار و احساس و مجموعه ى باورها و ارزش ها و انديشه هايى پديده ى فرهنگى محسوب مى شود كه اولا، عمومى شده باشد; ثانياً، افراد با اختيار به سوى آن ميل كنند; ثالثاً، به زمان و شرايط ويژه اى مربوط نشود، و رابعاً، خودش را در ديگر تجليات رفتارى جامعه نيز نشان بدهد.

تمدن به چه معنايى است؟ ارتباط فرهنگ با تمدن چگونه است؟ كدام يك داراى معناى وسيع ترى است؟

تمدن،(1) معانى متعددى دارد و بسيارى از معانى فرهنگ با تمدن هم پوشى دارند.

تمدن، يعنى تخلق به اخلاِ اهل شهر. تمدن داشتن، يعنى داراى تربيت شهرنشينى بودن و در مرحله ى كامل تربيت اجتماعى قرار داشتن; برخلاف بربريت.(2)

بر اساس آنچه در دايرة المعارف بين المللى(3) آمده است، اصطلاح تمدن، هم به نوعى جامعه و هم به نوعى فرهنگ اشاره دارد. جوامع اوليه، غير متمدن بوده اند و سپس متمدن شده اند.

شكل گيرى جوامع متمدن سه مؤلفه دارد:

1. رشد زياد جمعيت;

2. تنوع جمعيت در صنف كشاورزان، صنعت كاران، متخصصان ادارى (مثل كارمندان دولت) و ...;

3. ايجاد يك قانون و ظرفيت قانون پذيرى براى زندگى اجتماعى گروه هاى مختلف در كنار يكديگر.(4)

در جوامع اوليه، پيوندهاى خانوادگى، طايفه اى و قبيله اى، قوى ترين نيرويى بود كه گروه ها را در كنار يكديگر قرار مى داد. در جوامع متمدن، نهادهاى اقتصادى، سياسى، و ايدئولوژيك (مثل: صنعت، دولت، دين و ...) بسيار مهم تر از پيوندهاى قومى و خانوادگى هستند.

تمدن به معنى فرهنگ، به انواع و اَشكال فرهنگ هايى اشاره دارد كه جوامع بسيار سازمان يافته و پيش رفته را به وجود مى آورند. تمدن به اين معنا مشتمل است بر:

ص: 18


1- . Civilization.
2- . على اكبر دهخدا، لغت نامه، ج 4، ص 6108.
3- . Encyclopedia International, V.4, PP. 450 - 452
4- . Encyclopedia International, P.450

1. فرم هاى سازمانى و تكنيكى اى كه براى سازمان دادن جمعيتِ زياد لازم است (مثل: نظام هاى مالياتى، شيوه هاى نگه دارى و فراخوانى سربازان يا كارگران و ...);

2. اَشكال مختلف هنر (مثل: معمارى، نقاشى، ادبيات، موسيقى و...;

3. فرم هاى ايدئولوژيكى (مثل: باورهاى دينى و نظريه هاى فلسفى در باب هدف زندگى و هدف دولت).(1)

فرهنگ ها و فرم هاى فرهنگى ممكن است آن قدر الگوهاى مشخصى داشته باشند كه بتوانيم از سبك فرهنگى سخن بگوييم و تمدن ها را برحسب تفاوت هاى سبك فرهنگى شان مقايسه كنيم.

وجه اشتراك هر دو معنا اين است كه جامعه ى متمدن، به هر معنا، از حيث دستاوردهاى مادى زندگى، مثل صنعت و تكنولوژى و ...، از جوامع غير متمدن پيش رفته تر است; به عبارت ديگر، تمدن به مظاهر و دستاوردهاى صنعتى و مادى و فيزيكى زندگى هم اشاره دارد.

بر اين اساس، ارتباط فرهنگ و تمدن معلوم مى شود. اگرچه اين دو، تلازم منطقى با يكديگر ندارند، اما تلازم عادى دارند. معمولا فرهنگ و تمدن، به موازات هم پيش رفت مى كنند و بر يكديگر اثر مثبت دارند; لكن اين امكان وجود دارد كه در يك جامعه، تمدن (به معنى پيش رفت صنعت و تكنولوژى) به نزاع با فرهنگ (شيوه ى بايسته و شايسته براى فعاليت هاى حيات مادى و معنوى انسان ها...) برخيزد و باعث ضعف يا نابودى آن شود; لذا هميشه فرهنگ، نياز به محافظت دارد.

چگونه فرهنگ ها تغيير و تبدّل پيدا مى كنند; آيا تغيير كامل فرهنگ در يك جامعه ممكن است؟

رفتار و احساس و تفكر انسان ها، به ترتيب، از جزئى به كلى، به صورت زير ظهور و تغيير پيدا مى كند. در ابتدا، كاملا فردى است; و بعضى افراد، چه بسا، بدون اين كه از هم ديگر اطلاع و با يكديگر هماهنگى داشته باشند، به يك صورت، احساس و فكر و عمل مى كنند. گاهى ممكن است يك متفكر برجسته، به تنهايى، ديدگاهى داشته باشد و آن را بيان كند; در صورت موفقيت، در مرحله ى بعد، ممكن است آن شيوه ى احساس و تفكر و عمل، به صورت گروهى، خود را نشان دهد; اگر اين گروه بتواند شيوه اش را حفظ كند و آن را در عمق و سطح انتشار دهد و آرام آرام پذيرش اجتماعى پيدا كند، تبديل به يك جريان فرهنگى مى شود.(2)

ممكن است اين جريان فرهنگى ملى و يا بين المللى باشد و - بسته به اين كه موضوع آن چه باشد و در چه گستره اى انتشار يابد - ممكن است تبديل به يك خرده فرهنگ و يا فرهنگ شود. ممكن است اين تحولات در هر مرحله اى ساز و كارهاى خاص خود را داشته باشد و از ابزار و وسايل ويژه اى استفاده كند و لوازم اجتماعى خاصى را به دنبال داشته باشد.

امروزه براى تبديل و انتقال از مرحله اى به مرحله ى ديگر، به طور دقيق و برنامه ريزى شده، از داده هاى مختلف علوم انسانى، مثل روان شناسى، جامعه شناسى، مديريت، ارتباطات و ... استفاده

ص: 19


1- . Ibid. p 451.
2- . براى آشنايى با بعضى از جريانات فرهنگى، در سطح جهانى، ر.ك: مصطفى ملكيان، جريان شناسى فرهنگ معاصر (جزوه). ايشان به جريان هايى مثل سنت گرايان، فمينيست ها، جريان عرفان، جريان روشن فكرى، اصول گرايان، بهائيت، روحانيت، گروه هاى رپ و هوى متال، نهضت سوم در روان شناسى، اخلاِ گرايان و تجربه گرايان اشاراتى كرده است.

مى شود. موضوع «اثرگذارى بر تك تك افراد» و «تبليغات»، در علوم انسانى و در مجامع دانشگاهى جايگاه ويژه اى دارد;(1) البته روشن است كه نزاع ها و مقابله ها، در سطوح فردى و گروه هاى كوچك، آسان تر از زمانى است كه تبديل به جريان فرهنگى شده باشند. اصولا نمى توان جريان فرهنگى را به طور كامل، آن هم در كوتاه مدت، حذف كرد; اگرچه مى توان جريان مطلوب را آن قدر تقويت كرد و قوت بخشيد كه بقيه، در كنار آن، ريز و كم رنگ و ناپيدا شوند; هم چنين مى توان بعضى از جريان ها را به كار گرفت و در جهت مورد نظر هدايت كرد; چون همواره تمام جريانات فرهنگى، تضاد بنيادى با يكديگر ندارند.

با توجه به تعريفى كه از فرهنگ ارائه شد، در مى يابيم كه گستره ى آن بسيار وسيع است و همه ى دستاوردهاى يك جامعه، مثل خط، زبان، دين، آداب و رسوم سنتى، علوم و فنون و... را از ابتدا تاكنون شامل است; لذا نمى توان در اين مختصر، به طور كامل و مستوفا، از ساز و كارهاى ايجاد و تغيير فرهنگ سخن گفت; لكن ما به طور كلى يادآورى مى كنيم كه تغيير فرهنگ جامعه اولا، به تدريج و با كندى بسيار صورت مى پذيرد; ثانياً، چه بسا بسيارى از توده ها متوجه تغيير فرهنگ نمى شوند!

گاهى برنامه اى تنظيم مى شود كه مثلا مجموعه ى مفاهيم «الف ب پ ت ث» را كه در كنار هم قرار دارند، به گونه اى تغيير مى دهند كه آرام آرام به مجموعه ى «ج چ ح خ د» تبديل مى شود و در نهايت، كسانى كه با آن سر و كار داشته اند، هنوز خيال مى كنند كه اين همان است.

مسئله ى حفظ يا تغيير فرهنگ، نياز به استراتژى فرهنگى و برنامه ريزى دراز مدت دارد. تفطن به اين نكته بسيار مهم است كه فرهنگ و سير آن را نبايد به دست حوادث روزگار سپرد; بلكه بايد براى حفظ يا تغيير آن برنامه ريزى كرد. اين برنامه ريزى بايد تمام شئون فرهنگى را شامل باشد.(2)

معمولا فرهنگ جوامعْ متفاوت است; لطفاً فرهنگ اسلامى - ايرانى را توضيح بدهيد; آيا اساساً، اين تركيب، تركيب صحيحى است؟ چگونه مى توان فرهنگ جهان اسلام را به فرهنگ يك مرز و بوم محدود نمود؟

فرهنگ ايران قبل از اسلام، نقاط مثبت قابل توجهى، مثل حجاب، خانواده، نوع دوستى، وطن دوستى و هم چنين نقاط منفى اى مثل اشرافيت، نظام طبقاتى، سلطنت و ... را در خود داشته است. با آمدن اسلام، نقاط مثبت، تأييد و تقويت، و نقاط منفى، مردود و تضعيف شدند.

ص: 20


1- . به عنوان نمونه، ر.ك. محمد كاويانى، ارزش يابى مفاهيم روان شناسى اجتماعى از ديدگاه قرآن (پايان نامه ى فوِ ليسانس). در آن جا طى مباحث نگرش و تغيير نگرش، تبليغات و جنگ روانى، به بعضى از داده هاى روان شناسى اجتماعى و بعضى از شيوه هاى قرآنى اشاره شده است.
2- . به عنوان نمونه، ر.ك: پرويز تاجدارى، تهاجم فرهنگى. ايشان به بررسى كيفيت اعزام دانش جو به خارج از كشور، و چگونگى رهاشدگى و احساس بى حمايتى آنها، و بلكه طرد و رانده شدن آنها از سوى همه ى نمايندگان فرهنگى و سياسى خودى در كشور بيگانه اشاره مى كند; و متقابلا برنامه هاى دقيق و حساب wxشده ى مسئولين آن كشور بيگانه را نيز يادآورى مى كند; و نتيجه مى گيرد كه كم ترين و طبيعى ترين نتيجه ى اين گونه برخوردها اين است كه حتى دلسوزان و ارادتمندان كشور و ملت، در همان جا بمانند و يا اگر به كشور باز گشتند، ولو به صورت ناخود آگاه، در واقع از علاقه مندان و حاميان آن كشور بيگانه باشند. آقاى تاجدارى براى مدت طولانى در آمريكا بوده است و در دانشگاه هاى متعدد، دبيرستان ها و ديگر مدارسى كه ايرانى ها در آنها بوده اند، پژوهش هاى ميدانى، با روش هاى مختلف نمونه گيرى و تحليل محتوى، انجام داده است.او به طور مختصر، به پديده ى فرار مغزها پرداخته است و گناه آن را بيش از آن كه متوجه دانش جو بداند، مقدارى متوجه بى برنامگى داخلى براى جذب، و مقدارى متوجه برنامه هاى دقيق و جذب كننده ى كشورهاى بيگانه مى داند. نياز به ذكر است كه بيش تر تحقيق ايشان، مربوط به قبل از پيروزى انقلاب اسلامى است.

وقتى در مورد فرهنگ اسلامى سخن مى گوييم، ممكن است دو سطح از فرهنگ اسلامى را تصور كنيم.

الف) فرهنگ اسلامى موجود. آن مقدار از آموزه هاى اسلامى كه در جامعه حاصل شده و به صورت فرهنگ جارى در آمده است; مثل نماز، روزه، حج، جهاد، شهادت، نوع دوستى و ديگر آموزه هاى جارى در جامعه;

ب) فرهنگ اسلامى مطلوب. آن آموزه هاى اسلامى كه از متون اسلامى به دست مى آيد; اما در جامعه به صورت فرهنگ جارى در نيامده است، بلكه براى پياده شدن آنها بايد تلاش كرد; مثل بسيارى از اخلاقيات و اعتقادات و احكام، كه توده ى مردم هنوز به آنها آشنا نيستند.

فرهنگ اسلامى، در هر دو سطح با فرهنگ هاى ديگر متفاوت است. آنچه كه موجود است، اگرچه كامل نيست، ليكن داراى ويژگى هايى است كه آن را از ديگر فرهنگ ها متمايز مى كند:

الف) تنها مكتب خدامحورى است كه به ابعاد مختلف زندگى نظر داشته، در آن دخل و تصرف كرده، آن را هدايت مى كند و دستورالعمل مى دهد;

ب) آخرين مكتب الهى و كامل ترين آنهاست و تحريفى در آن راه نيافته است;

ج) با اجتهاد در فقه، همواره پاسخ گوى مسائل روز است;

د) ابعاد مختلف زندگى مادى و معنوى، دنيوى و اخروى و ... را مورد توجه قرار مى دهد;

ه-) عناصر حيات بخش بسيار مهمى، مثل جهاد، شهادت، ايثار، مواسات و... در آن وجود دارد كه فرهنگ هاى ديگر از آن بى بهره اند.

آرمان شهرى كه با تكيه بر منابع و متون اسلامى ترسيم مى گردد، جامع ترين، مفيدترين و عملى ترين آرمان شهرِ متصور براى جامعه ى بشرى است. علامه جعفرى(رحمهم الله) در اين زمينه مى فرمايد:

فرهنگى را كه اسلام بنا نهاد، حيات هدف دارى است كه ابعاد زيباجويى، علم گرايى، منطق طلبى و آرمان خواهى انسان ها را به شدت به فعاليت وا مى دارد و همه ى عناصر فرهنگى را متشكل مى سازد; عنصر علمى را از عنصر اخلاِ عاليه ى انسانى، و عنصر هنرى را از عنصر اقتصادى تفكيك نمى كند; وحدت فرهنگ را پيرو وحدت روح آدمى قرار داده، از تجزيه و متلاشى شدن آن جلوگيرى مى نمايد.

عناصر فرهنگ اسلامى كه در منابع معتبر، با عناوين ادب، خصال، علم، اخلاِ - به مفهوم عمومى آن - و محاسن امور ناميده مى شوند، همگى در يك مفهوم عالى به نام حكمت جاى دارند. اين حكمت، شامل هرگونه نمود و فعاليتى است كه مى تواند نيرو بخش حيات هدف دار، براى فرد و جامعه باشد. اولين بنيان گذار و حمايت كننده ى اصلى اين فرهنگ، خداست كه آدمى را با قلم، بيان، قريحه، ذوِ، كمال جويى و كشف اصول پايدار در رودخانه ى هميشه در جريان روى دادها مجهز ساخت و دو بال احساس و انديشه ى او را به پرواز در آورد.(1)

اين فرهنگ، با فرهنگ ايرانى و خصيصه هاىِ مثبت ملى، عجين شده و صحنه هاى بسيار زيبا و تماشايى را آفريده است; به طور مثال، در ايران قبل از اسلام، حجاب، حتى براى اعيان و اشراف، داراى اهميت بسيارى بوده است; در اسلام نيز حجاب براى همه ى زنان مسلمانِ آزاد، لازم و ضرورى است;

ص: 21


1- . علامه محمدتقى جعفرى، فرهنگ پيرو، فرهنگ پيشرو، ص 102.

اما در صدر اسلام كه برده دارى هنوز وجود داشت، حجاب براى زنانى كه كنيز بودند ضرورى نبود. زمانى نه چندان دور، حجاب در جامعه ى ايران، نه تنها به عنوان يك هنجار اجتماعى، بلكه به عنوان يك «تابو» شناخته مى شد، اكنون اگر، خدشه اى به اين پديده ى مبارك وارد شده، محصول هجوم فرهنگى زمان رضا شاه است.(1)

معناى تمدن و رابطه ى آن با فرهنگ

اهميت دادن به خانواده نيز از همين قبيل است. خانواده در فرهنگ ايرانى - اسلامى، استحكام فوِ العاده اى دارد، و اين مطلبى است كه همه ى فرهنگ ها نيز به شدت به آن نياز دارند، و بايد در استراتژى فرهنگى و در سياست گذارى هاى كلان فرهنگى، از آن محافظت نمود.

وقتى كه نوع دوستى و وطن دوستى، با حق خواهى و شهادت طلبى و ايثار، عجين شود، نتيجه آن مى شود كه در دفاع مقدس در طول 8 سال جنگ تحميلى، در پيش چشمان بهت زده ى جهانيان به نمايش گذاشته شد و دوست و دشمن را به تحسين واداشت.

در اين فرهنگ، از اين نمونه ها بسيار است; بايد به آنها توجه نمود و آنها را زنده نگه داشت.

در جامعه اى مثل ايران كه مليت ها و اقوام متعدد، با آداب و رسوم مختلف زندگى مى كنند، آيا تصور فرهنگ واحد ملى ممكن است؟

هر قدر اديان، مليت ها و اقوام، داراى مشتركات اصيل بيش ترى باشند، امكان هم زيستى بهترى دارند; به عنوان مثال:

1. اديان آسمانى ( اسلام، يهود، مسيحيت، زرتشت، و صابئين و...) از اين نوع اند. ملاك واقعى هماهنگى فرهنگ هاى اهل كتاب، اشتراك در يك سرى واقعيت هاى اصيل است; مثل اعتقاد به مبدأ هستى (خدا)، حكمت و مشيت الهى (براى رستگارى و تكامل انسان ها به وسيله ى عقل و وجدان و پيامبران عظام)، ابديت، معاد، كامل ترين و با عظمت ترين صفات براى خداوند، و...

على رغم اين كه كشور ايران از اقوام مختلفى، مثل كرد، لر، ترك، گيلك، عرب، تركمن، بلوچ، و... تشكيل مى شود; اما مشتركات اصيل دينى در بين آنان بسيار است. اكثر جمعيت ايران مسلمان هستند; در بسيارى از اصول و اعتقادات دينى اخلاقى مثل توحيد، كتاب آسمانى، پيامبر، و معاد، بهشت و جهنم، ثواب و عقاب، و... مشترك اند; در اكثر اعمال و مناسك دينى، وحدت رويه دارند; در اعياد و وفيات متعددى مشترك اند، به گونه اى كه وجوه تمايز آنها نسبت به وجوه اشتراك بسيار ناچيز است.

تمام مسلمانان، در تعصبات دينى، اشتراك كامل دارند; اتفاقاتى مثل جريان سلمان رشدى، به خوبى اين را نشان مى دهد. ملت هاى مسلمان، در هرجا كه باشند، احساس همدلى با مسلمانان ديگر مى كنند; اگرچه ممكن است نظام هاى حكومتى، آن تعصب را نداشته باشند; اما با اين كه امور وحدت ساز فراوانى در بين مسلمانان وجود دارد، وضعيت جهان و موضوع جهانى شدن در همه ى ابعاد، از جمله فرهنگ، و ارتباطاتِ بسيار سريع و هدف دين زدايى از جهان، اقتضا مى كند كه مسلمانان نيز سريع به خود آيند و تلاش كنند تا فرهنگ صحيح و جامعِ اسلامى را ارائه دهند و از تأكيد بر وجوه تمايز بپرهيزند.

ص: 22


1- . يكى از مظاهر هجوم فرهنگى كه توسط رضا خان انجام شد، تغيير لباس و كشف حجاب بود; اين جريان در صحنه ى تاريخ معاصر ايران كاملا روشن و واضح است. براى مطالعه بيش تر ر.ك: بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، (تغيير لباس و كشف حجاب به روايت اسناد).

ممكن است گفته شود كه اين اشتراكات دينى، مرز جغرافيايى نمى شناسد، اختصاص به ايران ندارد و فرهنگ واحد ايرانى نمى شود. پاسخ اين است كه بله، فرهنگ دينى در مرزها محدود نمى شود; لكن وضعيت نظام هاى سياسى و حكومتى جهان، امرى انكارناپذير است و سابقه ى ديرينه دارد و در عمق وجود افراد و جوامع، جاى گرفته است; از سوى ديگر، فرهنگ اسلامى و ايرانى، از دير زمان، با هم عجين شده و يك فرهنگ ساخته اند.

2. هم چنين ممكن است بعضى فرهنگ ها در جهاتى از سبك زندگى خود، با يكديگر اشتراك داشته باشند، اگر چه آن امور رنگ دينى نداشته باشند; مانند اشتراك در جشن هاى پيروزى بر دشمن، در ايجاد هنرها و پيش رفت ها;

فرهنگ اسلامى - ايرانى، با توجه به اقوام مختلف

مردم هر كشورى، هويت واحد كشور خود را به پرچم، زبان، نظام حكومتى، حرمت گذارى به مرزها، قوانين و مقررات يكسان كشورى، وحدت ملى و امثال اين ها مى دانند كه امورى وحدت بخش و بسيار ارزشمندند; به عبارت ديگر، مشتركات ملى مثبت، در كشورى مانند ايران، (با تنوع قومى زيادى كه دارد) بسيار زياد و با ارزش اند و تا جايى كه قابل دفاع منطقى اند، بايد آنها را حفظ نمود; به عنوان مثال، مردم ايران در هر قومى كه هستند، در سوغات خريدن و هديه دادن، شهرت دارند; به حفظ حريم خانواده بسيار اهميت مى دهند; معمارى و هنر ايرانى، موجب افتخار همه ى ايرانيان، و در همه ى جهان شناخته شده است; به مراسمى مانند عيد نوروز و بعضى جشن هاى ديگر بسيار اهميت مى دهند; هر قومى زبان خاص خودش را دارد، لكن زمانى كه با يكديگر مواجه شوند با زبان مشترك فارسى سخن مى گويند; غذاى ايرانى بسيار معروف است; پوشش ايرانى اگرچه جلوه هاى متفاوتى دارد، اما هميشه بسيار كامل بوده و تمام بدن را مى پوشانده است. اين مشتركات ملى زيادند; زمانى خود را به وضوح نشان مى دهند كه در فضاى يك جامعه ى اروپايى، سخن از فرهنگ ملى ايرانى به ميان آيد.

به طور كلى، انسان نياز به زندگى اجتماعى دارد و منطقى است كه از امور وحدت بخش اجتماعى استفاده كند و جامعه ى مورد نظر خود را بسازد; لكن اين امور وحدت بخش، در سطوح مختلف با هم متفاوت اند. انسان در ابتدا، احساس هويت فردى مى كند، سپس با بعضى از امور وحدت بخش، در جمع خانواده قرار گرفته، احساس هويت خانوادگى خواهد داشت و نيز خانواده ها با امور وحدت بخش ديگرى با احساس هويت هاى قبيله اى، شهرى، كشورى، دينى و جهانى، روبه رو مى شوند. اين مسير - از فرد به اجتماع - مادامى مطلوب و قابل دفاع است كه از يك سو، معقول و منطبق بر فطرت پاك و نيازهاى فطرى انسان باشد و از سوى ديگر، با هويت سطح قبلى افراد سازگار باشد.

اسلام، بيش از هر چيز، به امور وحدت بخش دينى تأكيد مى كند; هم چنين هويت هاى فردى، خانوادگى، قبيله اى و ملى را مادامى كه خلاف احكام الهى نباشند، حرمت مى نهد و از آنها در پيش بردِ اهداف مشترك استفاده مى كند; مسلمانان در موارد متعددى اين را تجربه كرده اند.

خلاصه اين كه اولا، فرهنگ واحد ملى، متصور و صحيح است; ثانياً، فرهنگ واحد دينى، فوِ فرهنگ ملى است و فرهنگ ملى را در خود جاى مى دهد و از آن به خوبى در جهت پيش بردِ اهداف مشترك استفاده مى كند.

ص: 23

2

تهاجم فرهنگى، زمينه ها و عوامل

ص: 24

فصل دوّم: تهاجم فرهنگى، زمينه ها و عوامل

تهاجم فرهنگى، زمينه ها و عوامل

غالب صاحب نظران علوم اجتماعى به پديده تهاجم فرهنگى توجه داشته و درباره ى پيشينه، زمينه ها و عوامل آن بحث كرده اند.

در اين فصل درباره ى آنچه كه اكنون در جامعه ى ايران اسلامى، تحت عنوان تهاجم فرهنگى، معركه ى آراى انديشمندان فرهنگى، و اجتماعى و سياسى قرار گرفته است و هم چنين، زمينه ها، علل و عوامل گوناگونى كه در آن دخيل اند و نيز مسائلى نظير تبادل فرهنگى، فرهنگ واحد جهانى و مانند اين ها بحث مى شود.

مقصود از تهاجم فرهنگى چيست; آيا مى توان فعاليت هاى فرهنگى را مانند فعاليت هاى نظامى، تهاجم ناميد؟

همواره بين انسان ها بر سر قدرت و جابه جايى آن نزاع هايى بوده است; اين نزاع ها به منظور به دست آوردن بيش ترين منافع و تحمل كم ترين آسيب ها، همواره تغيير شكل داده اند و به ترتيب تاريخى، به شكل نزاع هاى بدنى، اقتصادى، نظامى، فرهنگى و اطلاعاتى بروز كرده اند.

اگرچه براى هر يك از اين مراحل، مرزبندى دقيق تاريخى انجام نشده است; اما براى هر كدام، شواهد تاريخى فراوانى يافت مى شود; ما از بين اين نزاع ها، فقط به نزاع فرهنگى اشاره مى كنيم.

چيستى تهاجم فرهنگى

نزاع فرهنگى، به صورت رسمى و برنامه ريزى شده و تعميم يافته، از بيش از يك قرن پيش شروع شده است، و علت آن احساس عدم هماهنگى بين دخل و خرج نزاع هاى نظامى و اقتصادى بوده است; زيرا جنگ نظامى، خرابى ها، از بين رفتن انسان ها، فجايع عاطفى و احساسى فراوان و مانند اين ها را به دنبال داشت. نزاع اقتصادى (محاصره ى اقتصادى) نيز پيامدهايى از قبيل: از دست دادن بازار فروش، اشغال بازار توسط رقيب، شكوفايى استعدادها در كشورهاى مورد تحريم و غيره را در بر داشت; لذا به مسائل فرهنگى پرداختند، تا جلوى ضررها گرفته شود. از ابتدا آن را تبادل فرهنگى معرفى كردند; اما در واقع، در بسيارى از كشورها، هجوم فرهنگى صورت مى پذيرد.(1)

ص: 25


1- . ر.ك: الوين تافلر، جابه جايى قدرت، ترجمه ى شهيندخت خوارزمى، ص 163.

تهاجم فرهنگى از حيث هدف، داراى سه مرحله است: تحميل فرهنگى، تخريب فرهنگى و تسليم فرهنگى.

نزاع فرهنگى در هر مرحله اى كه باشد داراى چند ويژگى بسيار مهم است كه نزاع هاى نظامى و اقتصادى فاقد آن هستند:

الف) دراز مدت است. چه بسا بايد قرن هاى گذشته و آينده در آن لحاظ شود; مثلا اختصاص به يك يا دو دوره ى رياست جمهورى ندارد، بايد يك استراتژى مورد وفاِ ملى، با پشتوانه هاى سياسى، فرهنگى، اقتصادى، و اجتماعى قوى داشته باشد.

ب) بنيادى و ريشه اى است. به مسائل مهم توجه دارد; مثلا در هجوم به فرهنگ ما، مهم ترين و ريشه اى ترين عوامل فرهنگى كه هدف قرار مى گيرند، عبارت اند از: اصل دين، رابطه ى دين با سياست، روحيه ى تقوا و معنويت مسلمانان; و به همين ترتيب به مسائل فرعى تر نيز منتقل مى شوند.

ج) نامحسوس و نامرئى است. از آن جا كه قرار است مضرات نزاع هاى قبل را نداشته باشد، بايد نامحسوس باشد، به همين جهت از علوم انسانى، به ويژه از روان شناسى، بسيار استفاده مى شود.

د) آرام و بى سر و صداست. نزاع فرهنگى، واقعاً بايد فرهنگى باشد; هر يك از طرفين كه آن را به نزاع فيزيكى و ظاهرى تبديل كند، در دراز مدت بازنده مى شود; چون اذهان و افكار عمومى مورد هدف است نه بدن ها و ظواهر آنها; و طرف زيرك تر،با ترفندهاى ويژه اى، از نزاع فيزيكى خصمْ سود مى برد.

ه-) غير مستقيم و غير محرك است. چه بسيارند فرهنگ هايى كه به واقع با هم در نزاع اند، اما سردم داران آنها به ظاهر صميمى هستند، در چارچوب هاى مشخص و متقابل، به يكديگر بهره مى رسانند و بهره مى برند، معاهدات امضا مى كنند و روابط سياسى و اقتصادى و اجتماعى دارند; اما در لابلاى اين ها، نزاع فرهنگى خود را فراموش نمى كنند.

و) سازمان يافته است. براى نزاع فرهنگى برنامه لازم است. بايد مراحل كارى و امكانات را محاسبه، تغييرات احتمالى آينده را پيش بينى، و تشكيلات و نيروهاى متخصص را فراهم نمود; و بايد افكار عمومى ملت خود را جهت داد و حساسيت هاى مثبت و منفى را شناسايى كرد.(1)

واقعيت اين است كه كشور و فرهنگ ما نيز، به شدت درگير نزاع فرهنگى است. ما نبايد از اصل نزاع فرهنگى ناخرسند باشيم; بلكه بايد از كيفيت ورود و خروج خود در اين نزاع، از غفلت و بى برنامگى خود، رشد نيافتگى احتمالى توده هاى مردم، عدم شناخت صحيح آنان نسبت به فرهنگ قرآنى، انفعالى برخورد كردن و از كف دادن ابتكار عمل در نزاع فرهنگى، اسير شدن مسئولين و حاكمان رده هاى مختلف در چنگال دشمن ترين دشمنان، يعنى هواهاى نفسانى و دنياخواهى و زياده طلبى آنان و مانند اين ها نگران باشيم.

يكى از تجربه هاى نزاع فرهنگى، حدود چهار قرن قبل، در آندلس رخ داد. اگر كتاب خاطره ى سقوط آندلس، تأليف احمد رائف را بخوانيد، بى اختيار خواهيد گفت: راستى چقدر امروز به ديروز شباهت دارد! امروز بيش تر به يك فاجعه شبيه است. شما همراه آقاى رائف، تاريخ امروز را مرور خواهيد كرد و خواهيد ديد كه تاريخ چگونه تكرار مى شود. اين سنت جاويد خداوند است كه پيوسته، مانند چراغى

ص: 26


1- . ر. ك: دفتر سياسى سپاه، مقابله با شبيخون دشمن از ديدگاه رهبر.

روشن، فرا راه خردمندان قرار گرفته است. «خداوند سرنوشت ملتى را تغيير نمى دهد، مگر اين كه آنها خود را از درون تغيير دهند.»(1)

بايد گفت مسلمانان، هيچ سرزمينى را جز با ياد خدا فتح نكردند و سقوط مرزهايشان، يكى پس از ديگرى نيز، جز به خاطر غفلت نبود; غفلتى كه در اثر آن، خدا را فراموش كردند و در نتيجه، اهل باطل بر آنان چيره و وسيله ى عقوبت و عذاب آنان شدند.

مردم آندلس گرفتار نزاع داخلى، راحت طلبى و لذت خواهى فراوان شدند; به ويژه در برهه اى از زمان، آن قدر از خدا غافل و غرِ لذت طلبى شدند كه مونتگمرىوات، مؤلف اسپانياى اسلامى، در خصوص وضعيت شعرِ مبتذل در آن جا مى گويد:

محور اصلى اين اشعار، طبع مشكل پسند، تجمل پرستى و لذت جويى بود; ساير انديشه هاى ادبى نيز سخن گويانى داشت; لكن مانند شعر اوج نداشت; در عوض، سخن از شب هاى پر گل و ريحان، در نسيم خنك شب يا به هنگام صبح، بسيار است; سخن از دلبران غزال مانند، با شرابى كه در جام مى ريزند و با نگاه هايى كه نثار مى كنند و بوسه هايى كه ارزانى مى دارند، بسيار است...(2)

در قرن اخير، ايده ى تعامل ميان فرهنگ ها، جاى خود را در بين علوم پيدا كرد; و هدفش حركت به سوى يك فرهنگ جهانى است كه براى مناديان آن، نتايج بسيار مطلوبى را در بر دارد.(3)

چگونه كشور تاريخى و باستانى ايران با فرهنگ ملّى و اسلامى قدرتمند، دست خوشِ هجوم فرهنگى شده، و چه زمينه ها و عواملى باعث آن گرديده است؟

تهاجم فرهنگى، معمولا مخفيانه صورت مى گيرد. در ايران نيز اين تهاجماتِ ناپيدا، كم نبوده اند. استاد على دوانى معتقد است كه خط سير هجوم فرهنگى غرب عليه ايران و فرهنگ اسلامى را، بايد از ابتداى قاجاريه و حتى قبل از آن پيدا كرد. ايشان نمونه هايى از اين تهاجمات را شمارش، و به ريشه ها و كارگردانان پشت صحنه ى آن نيز اشاره مى كنند:

وهابى گرى كه توسط محمد بن عبدالوهاب نجدى در حجاز شروع شد، تا آن جا پيش رفت كه اماكن مقدسه، حرم ها و قبور ائمه(عليهم السلام) را تخريب كامل كردند; حتى تصميم به تخريب مرقد منوّر حضرت رسول (ص) نيز داشتند، كه با تهديد علماى مسلمان هندى به حكم جهاد، از اين اقدام منصرف شدند و وهابى گرى در حجاز متوقف ماند; والاّ، قصد انتشار در تمام كشورهاى اسلامى را داشتند.

احياى صوفى گرى توسط معصومعلى شاه دكنى - كه مى گفتند از شاگردان و مريدان شاه عليرضا دكنى است - نيز در همين رديف قرار مى گيرد. شيوخ صوفيه از كربلا به ايران آمدند و نفراتى را جذب كردند; حدود سه هزار درويش با كشكول و تبرزين به دنبال آنها به راه افتادند و در شهرهاى ايران حركت مى كردند و براى خود شعرى ساخته بودند و مى خواندند: معصومعلى است شاهِ درويش / سلطانِ

ص: 27


1- . ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم. سوره ى رعد (13)، آيه ى 11.
2- . مونتگمرى وات، اسپانياى اسلامى، ترجمه ى طالقانى، ص 135.
3- . ر.ك: آلدوكس هاكس، دنياى قشنگ تو; فرانسيس هانتينگتون، غرب، غريب، نه غالب; هربرت شيلر، وسايل ارتباط جمعى و امپراطورى آمريكا.

همه سپاهِ درويش; وقتى آنها از عتبات به حدود كرمانشاه رسيدند، توسط مرحوم آقا محمد على كرمانشاهى كه مردى فقيه و مدبر بود و امامت داشت، قلع و قمع شدند; او سران آنها را محاكمه كرد و بعضى از آنها را كشت و به فتح عليشاه و صدر اعظم او نامه نوشت كه برخورد با دراويشِ نوظهور، مربوط به حكام شرع است.

ماجراهاى شيخى گرى و بابى گرى نيز در همين رديف قرار مى گيرد (كه به آنها نمى پردازيم) و حركات سيد جمال الدين در دفع اين تهاجم فرهنگى بوده است.

عهدنامه ى رويتر، امتيازنامه ى رژى، ورود زنان انگليسى با آن سر و وضع خاص ، بلواى مشروطه و دنباله هاى آن، رضا خان و كارهاى او، احزاب وابسته به روس و انگليس در جنگ دوم و بعد از آن، كسروى و سخنانش، كتاب اسرار هزارساله - كه امام خمينى«ره»، به آن پاسخ دادند:

كاپيتولاسيون و ... همه در همين رديف قرار مى گيرند.(1)

فراماسونرى نيز كه يك سازمان متكى بر پنهان كارى است، در همين رديف است; اين سازمان براى رسيدن به اهداف سياسى - اقتصادى خود، از همه ى ابزارها، مثل ترويج ليبراليسم، رفرميسم، صهيونيسم، اومانيسم، و سازمان هاى مخفى و علنى مثل باشگاه جهانى روتارى، لاينز، جمعيت تسليح اخلاقى، و حتى سازمان ملل استفاده مى كند; و بزرگ ترين مانعى را كه براى خود مى شناسد، فرهنگ غنى بعضى از كشورها، از جمله اسلام است.(2)

رضا خان نيز در فرهنگ ستيزى ،بسيار جدى بود و به صورت تشكيلاتى كار مى كرد; او سازمانى به نام «سازمان پرورش افكار درست كرده بود»;

«چارچوب تشكيلاتى سازمان پرورش افكار چنين مى نمايد كه گستره ى فعاليت آن بسيار وسيع در نظر گرفته شده بود. بدنه ى اصلى اين سازمان را يك هيئت مركزى و كميسيون هاى ششگانه تشكيل مى داد. تعيين خط مشى كلى سازمان و گنجاندن نظريات و سياست هاى حكومت در برنامه هاى آن، هماهنگ نمودن و نظارت بر عملكرد كميسيون ها و گزارش آن به نخست وزير، از وظايف اصلى هيأت مركزى به شمار مى رفت. كميسيون هاى ششگانه ى سازمان پرورش افكار عبارت بودند از:

1. كميسيون سخنرانى; 2. كمسيسيون راديو; 3. كميسيون تدوين كتب درسى (كميسيون كتب كلاسيك); 4. كميسيون هنرپيشگى (كميسيون نمايش); 5. كميسيون موسيقى; 6. كميسيون مطبوعات.

كميسيون هاى مزبور، بنابر آيين نامه هاى جداگانه، مسئوليت هاى مستقلى داشتند و تمام عرصه هاى فعاليت هاى فرهنگى كشور را تحت پوشش قرار مى دادند. سازمان پرورش افكار، در هر يك از شهرها و شهرستان ها، داراى شعبه اى مستقل بود كه با نظارت دبيرخانه ى هيأت مركزى فعاليت مى نمود.

هر يك از كميسيون هاى مزبور در تهران، و شعب آنها در شهرستان ها، موظف بودند كه ماهانه گزارش اقدامات خود را به دبيرخانه ى سازمان بفرستند.

ص: 28


1- . ر.ك: على دوانى، كتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375.
2- . ر.ك. موسى فقيه حقانى، كتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375.

كميسيون سخنرانى، با برپايى مجالس سخنرانى با موضوعات فرستاده شده از مركز، و كميسيون نمايش، با اجراى نمايش هاى متنوع در اين مجالس، از كميسيون هاى فعال اين سازمان به شمار مى رفتند.

كميسيون مطبوعات ضمن نظارت بر چاپ روزنامه ها و مجلات، در جهت بالا بردن كيفيت چاپ و محتواى مطالب، فعاليت مى نمود و در اين ميان، كميسيون موسيقى، با هدف احياى موسيقى ملى و ايجاد شور و هيجان، به اجراى برنامه مى پرداخت.

كميسيون تدوين كتب درسى نيز در بخش حساس آموزش همگانى نقش بسيار مؤثرى داشت. كميسيون راديو نيز به عنوان رسانه ى همگانى بسيار كارآمد، گزارش مجموعه ى اقدامات كميسيون هاى مزبور را به گونه اى فراگير ارائه مى داد.

نخست وزير وقت، به عنوان رياست سازمان پرورش افكار، وظيفه ى تعيين خطوط كلى فعاليت اين سازمان را به عهده داشت و رؤساى فرهنگ هر شهرستان، مسئوليت شعب مختلف را بر عهده داشتند.

ريشه ها و عوامل تهاجم فرهنگى در ايران

بودجه ى اين سازمان، از محل اعتبارات وزارت فرهنگ تأمين مى گرديد; ولى چون اين مبلغ كم بود، براى رفع كسر بودجه، به ويژه در شهرستان ها از محل هاى ديگر، مانند شهردارى، انجمن تربيت بدنى، عوارض سينماها و كمك هاى مردمى نيز استفاده مى شد.»(1)

با ذكر اين نمونه ها، به خوبى دريافتيم كه هجوم فرهنگى، به طور پنهان و آشكار، سابقه ى ديرينه دارد و اكنون نيز بسيار ساده انديشى است كه تصور كنيم بيگانگان با فرهنگ ما كارى ندارند، و يا در صورت لزوم، خود را با ما هماهنگ مى كنند.

عوامل و ريشه هاى تهاجم فرهنگى

1. عوامل خارجى. گاهى اين عوامل كل جهان را هدف قرار مى دهد. نيل پستمن، جامعه شناس آمريكايى و متخصص مسائل ارتباط جمعى، آمريكا را اولين جامعه اى مى داند كه قربانى تكنولوژى فوِ مدرن و بدون اخلاِ شده است. در اين نظام، اين انسان و اجتماع انسانى نيست كه حكم مى راند، بلكه ماشين و كامپيوتر است كه جامعه را اسير توقعات و ايجابات خود كرده است; و از اين رهگذر، جامعه، عنان انديشه و اخلاِ و فرهنگ را از دست داده و آن را در انحصار ماشين گذارده و به ايدز فرهنگى مبتلا شده است.(2)

اصولا براى انسان متجدد در غرب، ويژگى هايى شمارش مى شود كه همه ى آنها جنبه ى فرهنگى دارد، نه جنبه ى انسان شناختى; اين ويژگى ها عبارت اند از: «گرايش به علم تجربى(3)، فن آورى(4)، صنعتى شدن(5)، سطح زندگى بالا و بى سابقه، سرمايه دارى(6)، سكولاريزم(7)، انسان گرايى(8)، فردگرايى(9)، عقل گرايى(10)، ليبراليزم(11)».(12)

ص: 29


1- . محمود دلفانى، فرهنگ ستيزى در دوره ى رضا شاه، ص 1 - 11.
2- . نيل پستمن، تكنوپولى، تسليم فرهنگ به تكنولوژى، ترجمه ى صادِ طباطبايى، ص 2.
3- . science
4- . Technology
5- . Indusrialism
6- . Capitalism
7- . Secularism
8- . Humanism
9- . Individualism
10- . Rationalism
11- . Liberalism
12- . ر.ك. مصطفى ملكيان، سنت گرايى، تجدد گرايى، پسا تجدد گرايى.

البته بايد توجه داشت كه لازمه ى منطقىِ متجدد شدن در بعضى ابعاد، پذيرش همه ى ابعاد ياد شده ى ديگر نيست. اين امكان منطقى وجود دارد كه جامعه اى از تكنولوژى استفاده كند و صنعتى شود; اما تسليم سكولاريزم يا اومانيزم و امثال اين ها نشود. البته در نظام كنونى جهان غرب، اين كار امرى مشكل است; اما به اقتضاى فرهنگ اسلامى، فقط بعضى از اين ويژگى ها پذيرفته، و بقيه اش منفى و مطرود است.

گاهى نيز اين هجوم فرهنگى عموميت ندارد; بلكه به دلايلى اختصاص به مسلمانان و جوامع اسلامى، به ويژه جمهورى اسلامى ايران دارد، از جمله:

الف) انقلاب اسلامى ايران، نزاع ماهوى با سلطه ى جهانى دارد.

ب) ايران ام القراى كشورهاى اسلامى شناخته شده است; و هر قدر اين نظام توفيق بيش ترى حاصل كند، بيش تر سرمشق ديگران قرار مى گيرد و در فرهنگ جهانى، نمونه اى مثبت و معقول ارزيابى مى شود.

ج) بسيارى از خيزش هاى اسلامى در سراسر جهان، در طول دو دهه ى گذشته، به طور صريح، خود را پيرو انقلاب اسلامى معرفى كرده اند; اين ها از ديدگاه نظام استكبار جهانى، گناه نابخشودنىِ اين نظام است; بنابراين، از هر گونه سرمايه گذارى براى تضعيف يا انهدام اين نظام، دريغ نخواهند كرد;(1) ما مرتب خوانده ايم و شنيده ايم كه رسانه هاى غربى، هر كدام يك ماشين تبليغاتىِ كاملا هدايت شده هستند، انعكاس دهنده ى واقعيات نيستند، آزادى براى آنها يك ابزار است، حقوِ بشر يك وسيله است، قربانيان از ديدگاه آنها به دو گروه باارزش و بى ارزش تقسيم مى شوند و بالاخره، تهاجم به همه ى فرهنگ ها، به ويژه فرهنگ غنى اسلامى در سرلوحه ى تمام فعاليت هاى آنها قرار گرفته است. چامسكى با تفصيل به الگوهاى تبليغاتى آنها مى پردازد.(2)

2. عوامل داخلى. مهاجمان فرهنگى، براى اين كه توفيق بيش ترى به دست آورند، از امكانات و زمينه هاى داخلى به خوبى استفاده مى كنند; يكى از زمينه هاى داخلى، ناهماهنگى فرهنگى است; براى ناهماهنگى عناصر فرهنگى، عوامل مختلفى را مى توان در نظر گرفت.

عوامل داخلى ناهماهنگى فرهنگى مربوط به تمام جوامع

الف) خود خواهى قدرتمندانى كه اعتراف مى كنند كه « قانون، مانند تار عنكبوتى است كه فقط انسان هاى ضعيف را به دام مى اندازد».

ب) لذت گرايى كه از خم شدن به روى خودِ طبيعى شروع مى شود و در قهوه خانه ى پوچ گرايى سربلند مى كند و همه ى اصول و قوانين را زير پاى خود مى بيند.

ص: 30


1- . سيد على خامنه اى، «فرهنگ و تهاجم فرهنگى» برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى، ص 142 - 151.
2- . ر.ك: اس، هرمن، نوام چامسكى، فيلترهاى خبرى، ترجمه ى مير فخرايى، ص 17 - 69.

ج) سلطه گرى در هر شكلى كه باشد، و به وسيله ى هر كسى كه به فعاليت برسد، همه ى ارزش هاى فرهنگى را مى سوزاند و با مهارت زياد، خاكستر آنها را با رنگ آميزى هاى زيباى تصنعى به روى انسان هاى جوامع مى پاشد كه من فرهنگ محبوب و مطلوب شما را هديه فرستاده ام.

راه هموار است و زيرش دام ها *** قحط معنى در ميان نام ها

لفظ ها و نام ها، چون دام هاست *** لفظ شيرين ريگ، آب عمر ماست(1)

- عوامل داخلى ناهماهنگى فرهنگى مربوط به ايران

متأسفانه در كشور ما هم، علاوه بر عوامل فوِ، كه بعضى بيش تر و بعضى كم تر خودنمايى مى كند، زمينه هاى ديگرى نيز وجود داشته است، از جمله:

الف) غفلت از لزوم برنامه هاى بنيادين و استراتژى فرهنگى;

ب) در اقليت بودن هنرمندانى كه درد دين دارند;(2)

ج) كم بودن رشد اخلاقى در بخشى از مردم و مسئولان;

د) ازدياد مشكلات اقتصادى مردم;

ه-) كم فهمى بعضى مسؤلان فرهنگى، نسبت به فرهنگ اسلامى;

و) استفاده نكردن از علوم انسانى، در جهت پيش برد اهداف فرهنگى دينى.

بعضى از متفكران، عوامل داخلى تهاجم فرهنگى را چنين برشمرده اند:

1. تلقى غير واقعى وپذيرش مطلق نسبت به غرب;

2. غرب را منبع انديشه، و رجوع به فرهنگ اسلامى - ملى را كهنه پرستى دانستن;

3. مطرح كردن مفهوم توسعه به طور نارسا;

4. جريان روشن فكرىِ بيمارگونه;

5. داشتن تعريف خاص از نظام آموزشى;

6. ارائه نشدن يا ناقص ارائه شدن فرهنگ خودى;

7. القاى فرهنگ غرب، با استناد به اين اصل كه فايده و مصلحت را از هر جا و هر تاريخ و هر فرهنگى بايد گرفت.(3)

مهاجمان فرهنگى از شيوه هاى مختلفى بهره مى گيرند; براى اهداف خود، مراتب و مراحلى را تنظيم و گام به گام آن را دنبال مى كنند; آنان چنين القا مى كنند كه هر انقلابى يك عمر معمولى دارد و عمر انقلاب اسلامى ايران هم سپرى شده است. تلاش در انزواى نيروهاى مؤمن، ايجاد يأس در مردم، سوِ دادن جوانان به سوى فساد، توزيع عكس هاى مبتذل و مواد مخدر، تضعيف اراده و همت جوانان، تحقير و بمباران جريان فرهنگ و ادب و هنر دينى، استفاده از ابزارهاى هنرى، مثل فيلم، ويدئو، مطبوعات، شعر و غيره، ايجاد تفرقه بين بخش هاى مختلف و مهم جامعه، مثل حوزه و دانشگاه، حوزه و نظام اسلامى، دانشجويان و مسئولان، بزرگ نمايى در خصوص اشكالات مسئولان و ايجاد شبهه و ترديد در

ص: 31


1- . محمدتقى جعفرى(رحمهم الله)، فرهنگ پيرو، فرهنگ پيشرو، ص 86-88.
2- .ر.ك: اسماعيل شفيعى سروستانى، تهاجم فرهنگى و نقش تاريخى روشنفكران، wxص127 - 129.
3- . ر.ك: تقى آزاد ارمكى، كتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375.

موضوعات بسيار اساسى، مثل تفكر دينى، تفكيك بين دين و سياست، ولايت فقيه، كارايى نظام اسلامى، آزادى، و مواردى از اين قبيل نيز از شيوه هاى گوناگون مهاجمان فرهنگى است.(1)

نمونه ها و مصاديقى از تهاجم فرهنگى را بيان كنيد.

ما ترويج آنچه را كه بر خلاف فرهنگ اسلامى باشد، نزاع و ستيز فرهنگى مى دانيم. ما مى خواهيم در گوشه و كنار زندگى مردم - چه فردى و چه اجتماعى، چه خرد و چه كلان - ايده ها و تربيت قرآنى و الهى حاكم باشد; و هر عمل آگاهانه ى مخالف آن را نزاع فرهنگى مى دانيم و معتقديم كه حتّى المقدور، بايد مورد بحث و بررسى قرار گيرد و با آن مقابله ى فرهنگى شود; بايد انديشه و عواطف و رفتار مردم را به اسلام متمايل كرد; نبايد جمهورى اسلامى و امكانات آن، بستر رشد فرهنگ هاى غير دينى شود. نظام اسلامى و نهادهاى فرهنگى آن، بايد تلاش كنند تا فرهنگ اسلامى به خوبى فهميده، تبيين و اجرا شود; به طور مثال، نبايد ديدگاه يك مسئول فرهنگى به صورتى باشد كه فرهنگ اسلامى و غير اسلامى، هر دو به مردم معرفى شود تا هر كدام را خواستند بپذيرند و عمل كنند. اگر اكثر مردم، جمهورى اسلامى را خواستند، انصاف و منطق حكم مى كند كه مسئولان فرهنگى هم به دنبال جمهوريت و اسلاميت باشند، نه چيز ديگر.

بر اين اساس، مصاديق نزاع هاى فرهنگى در كشور ما بسيار زياد است; اعم از اين كه واقعاً به قصد مخالفت با فرهنگ دينى، و يا كج فهمى و بد فهمى نسبت به اين فرهنگ باشد.

در حيطه هاى شناختى، معارف ضد دينى، در حجم زيادى ارائه مى شود. اومانيسم، ليبراليسم اخلاقى، اصالت علوم تجربى، تجددگرايى به معناى عام، سكولاريسم، پلوراليسم، جدايى دين از سياست و... از موضوعاتى هستند كه در چند سال گذشته، حجم بسيار زيادى از مجلات، روزنامه ها و كتاب ها را به خود اختصاص داده اند; و به علت قدرت تبليغى زياد فرهنگ غربى، كفه ى ترازو، بر ضد اسلام و فرهنگ اسلامى سنگين شده است. در هر صورت، از ديدگاه يك انديشمند معتقد مسلمان، اين نوع بمباران كردن، يك هجوم فرهنگى است.(2)

در حيطه هاى عاطفى، به يك تقدس زدايى گسترده و منظم از تمام مظاهر دينى، نظير احكام الهى، پيامبر(ص)، ائمه(عليهم السلام)، حضرت فاطمه(س)، زيارت عاشورا و وارث، روحانيت شيعه، ولايت فقيه، حضرت امام خمينى(رحمهم الله)، رهبر معظم انقلاب، ارزش هاى اخلاقى، روحيه ى جهاد و ايثار و شهادت، حزب الله، بسيج و غيره اقدام نموده اند. آنها مى خواهند مردم مسلمان، نسبت به اين امور، هيچ حساسيت و غيرتى نداشته باشند و احساس و عواطف مردم نسبت به شهادت و كشته شدن معمولى، يكسان باشد; مردم به گونه اى غيرت زدايى شوند كه ناروا گفتن در حضور آنها به حضرت زهرا (س)، همانند ناروا گفتن به يك فرد معمولى باشد. چه بسا استدلال مى كند كه تقدس، امرى غيرلازم و غيرمنطقى است;

ص: 32


1- . دفتر سياسى لشكر امام حسين، مقابله با شبيخون فرهنگى; سيد على خامنه اى، فرهنگ و تهاجم فرهنگى، ص 52 - 67.
2- . براى آشنايى با اين مفاهيم ر.ك. مصطفى ملكيان، سنت گرايى، تجدد گرايى، پسا تجدد گرايى، (جزوه ى درسى)، و براى آشنايى با مصاديق ستيزه گرانه آنها ر.ك: معاونت سياسى قرارگاه ثارالله، نفوذ و استحاله، تهران، 1377.

در حالى كه علاوه بر تأكيدات دينى در باب ارزشمندى اين تقدس، شواهد روان شناختى و جامعه شناختى متعددى نيز بر آن وجود دارد.(1)

جلوه هاى رفتارى اين هجوم نيز فراوان است. بدحجابى ها، مدگرايى هاى عجيب و غريب، مثل مدل مو، لباس و عينك، رقص و پاى كوبى هاى خيابانى، خانه هاى فساد، نوارهاى ويدئويى مبتذل، فيلم هاى سينمايى زشت و زننده، ترويج اشرافى گرى، عربده كشى ها، كم لطفى نسبت به آمران به معروف و ناهيان از منكر، وفور مواد مخدر، ناامنى ها و سرقت هاى نسبتاً زياد، جهت گيرى نام گذارى فرزندان در خانواده ها از نام هاى اسلامى به غير اسلامى و كم معنا، زنده كردن بعضى گروه هاى خارجى يا هنرپيشه هاى ناصالح رژيم گذشته، و موارد فراوان ديگر همه از مظاهر و جلوه هاى رفتارى ستيز فرهنگى يا لا اقل، بى تدبيرى فرهنگى است; اما اگر اين مظاهر رفتارى، از طريق راديو و تلويزيون بعضى كشورها، با هزينه ى خود آنها، به زبان فارسى، ضبط و پخش و تبليغ شود، نشانه ى يك هجوم فرهنگى است.

فرِ تبادل و تهاجم فرهنگى و معيار تشخيص آنها

از سوى ديگر، سخت گيرى هاى افراطى نيز نتايج معكوس و بسيار نامطلوبى دارد. اگر بانوانى با مانتو و روسرى، بدون جذابيّت و با رعايت سادگى، حجاب اسلامى خود را حفظ كنند، نبايد مورد كم لطفى قرار گيرند، و يا يك جوان متدين، نبايد به خاطر بلندى موى سر، يا پوشيدن لباس رنگى يا آستين كوتاه مورد بغض قرار گيرد. نبايد بيش از خواسته ى دين از خودمان و ديگران انتظار داشته باشيم و يا تصويرى از اسلام ارائه كنيم كه نشاط و شادى را از جوان ها، بلكه از كل جامعه بگيرد; در مواردى از اين قبيل، كه كم هم نيستند، بايد با اشاره كردن به اقتضائات عرفى، تلاش كنيم تا ذهنيت و عواطف فرد را به رعايت بيش تر و بهتر احكام اسلام متمايل گردانيم و اختيار را به خود فرد واگذاريم. نبايد دافعه ى ما بيش از جاذبه ى ما باشد و نبايد به نسل جوان بدبين باشيم; بلكه بايد در رفتارها و برنامه هاى كم اثر و كم جاذبه ى خودمان تجديد نظر كنيم.

آيا مى توان مرز دقيقى بين تبادل فرهنگى و تهاجم فرهنگى كشيد؟ معيار تشخيص هر كدام چيست و چه زمانى تبادل و تعامل فرهنگى، تبديل به تهاجم فرهنگى مى شود؟

هر يك از تبادل فرهنگى و تهاجم فرهنگى داراى سه شكل و مرحله ى مهم است كه از اين طريق مى توان آنها را از يكديگر باز شناخت.

اَشكال و مراحل مختلف تهاجم عبارت اند از: تحميل، تخريب و تسليم فرهنگى.

اَشكال و مراحل مختلف

تبادل فرهنگى عبارت اند از: گزينش، تحليل و توليد فرهنگى; كه هر يك از اين اشكال را به طور مختصر توضيح مى دهيم:

منظور از گزينش اين است كه هر چيزى را كه از ديگران است نه به طور مطلق رد كنيم و نه بپذيريم. هر فرهنگى اجزاى بسيار متعددى دارد كه ممكن است بعضى از آنها نامطلوب باشد. ما اجزايى را كه مطابق با ارزش هاى فرهنگ خودى است انتخاب مى كنيم.

ص: 33


1- . ر.ك: على شيرازى، نقد انديشه ها، ص 12 - 38; م، سلحشور، تهاجم شيطانى، ص 11 - 42.

منظور از تحليل اين است كه آنچه را كه از فرهنگ ديگر گزينش كرده ايم، متناسب با فرهنگ خودى، گوارش و جذب كنيم; به همان صورتى كه يك گياه، عناصر موجود در خاك را جذب كرده، مورد استفاده ى خود قرار مى دهد.

اگر فرهنگى دو مرحله ى گزينش و تحليل را درست انجام دهد، به مرحله اى از رشد و توانايى مى رسد كه مى تواند با توليدات خود، نيازهاى جامعه اش را برطرف سازد.

اگر اجراى هر يك از اين سه مرحله، با مشكل مواجه شود; مثلا تحميل فرهنگى جاى گزينش را بگيرد، يا ورود تخريب گرانه جاى جذب و گوارش صحيح را بگيرد، يا مصرف محض فرهنگ بيگانه جاى توليد فرهنگى را بگيرد، موجب تهاجم فرهنگى مى گردد.(1)

در تحميل فرهنگى، فرهنگ مهاجم، عناصر مفسد را به فرهنگ مورد نظر تحميل مى كند. در تخريب فرهنگى، فرهنگ مهاجم توان و قوه ى تجزيه و تحليل را از فرهنگ مقابل مى گيرد. در تسليم فرهنگى، به تحديد مرزهاى فرهنگى پرداخته، آن را محدود مى سازد.

در مجموع مى توان گفت كه تهاجم فرهنگى، نوعى ارتباط فرهنگى است كه در آن، حداقل، يكى از سه هدف تحميل، تخريب و تسليم فرهنگى تعقيب مى شود; بر خلاف تبادل فرهنگى كه در نهايت، باعث رشد و زايندگى فرهنگ خودى مى شود.(2)

موضوع جهانى شدن، در حيطه ى فرهنگ، چه معنى و هدفى دارد; و مقصود از فرهنگ واحد جهانى چيست؟ آيا تحقق چنين چيزى ممكن است؟

فرهنگ اسلامى و قرآنى، خود را منحصر به يك قوم، زبان يا زمان خاص نمى داند; بلكه خود را يك فرهنگ جهانى معرفى مى كند كه براى هدايت تمام بشريت و در تمام زمان ها و مكان ها، صالح و توانمند است; پس به نوعى مى توان گفت كه اسلام، داعيه دار جهانى شدن است.

از سوى ديگر، جهانى شدن در حيطه هاى مختلف زندگى بشرى، از جمله: فرهنگ ، اقتصاد، سياست و زبان، يكى از بارزترين و مهم ترين تجليات فرهنگ ، و از جدى ترين مباحث دهه ى اخير است; و در لابديت يا اختيارى بودن و مفيد يا مضر بودن آن براى جوامع مختلف، سخنان زيادى گفته شده است; البته نياز به ذكر است كه «ميان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمين تا آسمان است».

فرهنگ واحد جهانى

مرحوم علامه محمد تقى جعفرى(رحمهم الله) به وضوح، اين دو نوع فرهنگ جهانى را بيان كرده اند.

ايشان در جايى به فرهنگ جهانى دينى چنين اشاره مى كنند:

همه ى تمدن هاى اصيل بشرى و انبياى عظام الهى، حكما، نوابغ انسان شناس، اخلاقيون و فرهنگ سازان تاريخ انسانى در طول قرون و اعصار متمادى، كه هماهنگى و اتحاد انسان ها را هدف فعاليت هاى خود قرار داده بودند، مى دانستند كه اگر افراد بشر بخواهند به مقام هماهنگى و اتحاد و برادرى و برابرى كه اصيل ترين آرمان انسانى است برسند، قطعاً بايد در صفات كمالى و

ص: 34


1- . اصغر افتخارى و على اكبر كمالى; رويكرد دينى در تهاجم فرهنگى، ص 69 - 72.
2- . همان، ص 72 - 74.

اخلاِ عالى و والا، كه جملگى از عوامل كمال هستند، به هم برسند; نه در مراحل پَست حيوانى و صفات جمادى و ماشينى».(1)

و در جاى ديگر، در نفى فرهنگ جهانى غير دينى مى فرمايند:

آن هنگام كه افراد بشر نخواهند با آزادى شرافتمندانه به هماهنگى و وحدت برسند، با جبر ناآگاهانه در ميان دندانه هاى زندگى ماشينى، پهلوى هم قرار گرفته، با كمال بى اعتنايى به حقيقت، اين وضعيت جديد خود را، وحدت انسان ها خواهند ناميد; و اگر روزى فرا رسد كه بلاى خانمان سوز فرهنگ زدايى از خاندان بشريت، آن اندازه ريشه دار شود كه حتى بتواند اصول مشترك ارزش هاى فرهنگ تكاملى اقوام و ملل را تباه سازد، دليل قطعى بر ناتوانى شرم آور مديريت هاى جوامع خواهد بود;(2)

اين يك اصل است كه فرهنگ جهانى هرچه معنوى تر باشد انسانى تر است; به عبارت ديگر، با طبيعت مادىِ انسان، نمى توان به فرهنگ انسانى دست يافت; چرا كه طبيعت مادى انسان، ميدان تزاحم ها و تضادهاست; با اين طبيعت نمى توان به برادرى، برابرى، آزادى معقول، كرامت، شرف و حيثيت انسانى نايل آمد.(3)

فرهنگ واحد جهانى كه در غرب مطرح است، در واقع، شكل جديد نزاع فرهنگى است; در فرهنگ واحد جهانى، فرهنگ غنى تر باقى مى ماند و فرهنگ هاى ضعيف تر از بين مى روند و فرهنگ باقى مانده (حاكم) مى تواند با كم ترين هزينه، هر خواسته اى را از جوامع ضعيف تر كسب كند.

تافلر در كتاب « جابه جايى قدرت » معتقد است كه ايران به خاطر تنوعات قومى و به دنبال آن، تنوعات فرهنگى، مى تواند مدعى ابرقدرتى فرهنگى باشد. اگرچه ايران داراى تمدن سنتى است و از حيث تمدنِ جديد، ضعيف است، اما مثل ديگر كشورهاى شرقى، از نظر فرهنگى، بسيار غنى است; تمدن بين النهرين كه شامل ايران و مصر و عراِ و... مى شود، دراين خصوص قابل ذكر است.

ايده ى جهانى سازى فرهنگى، بر بيل كلينتون (رييس جمهور سابق آمريكا) نيز اثر گذاشته بود; او معتقد بود كه طبق قانون «بقاى اصلح» داروينى،بايد تئورى «برخورد تمدن ها» ترويج و تشويق شود; او به جاى فرهنگ، بر روى تمدن تأكيد مى كرد; زيرا آمريكا جديدالاحداث است و فرهنگ چندان نيرومندى ندارد; لكن تمدن و تكنولوژى نيرومندى دارد. بر عكس، اروپايى ها روى فرهنگ تأكيد مى كنند; مثلا دانشگاه آكسفورد، چندين قرن است كه فعاليت دارد; لذا فرهنگ اروپايى ها بسيار غنى است، اگرچه ممكن است در تكنولوژى و تمدن، به آمريكا نرسند.

هم زمان با سخن رانىِ كلينتون، جناب آقاى خاتمى، رييس جمهورى اسلامى ايران نيز سخن رانى كرد; با اين تفاوت كه به جاى برخورد تمدن ها، بر روى «گفتوگوى تمدن ها» تأكيد نمود و اين باعث شد كه ايران بر روند فرهنگ جهانى اثر گذاشته، فى الجمله، كشورهاى اروپايى را تحت تأثير، و آمريكا را در موضع انفعالى قرار دهد.

البته روشن است كه لازمه ى جهانى سازى به روايت آمريكا، به ويژه در بعضى كشورهاى جهان سوم، قوم كُشى فرهنگى و قوميت كشى است; يعنى چيزى كه دكتر شريعتى آن را «بى هويتى» و اقبال

ص: 35


1- . محمدتقى جعفرى، فرهنگ پيرو ، فرهنگ پيشرو، ص3.
2- . همان.
3- . همان، ص 75-77.

آن را «بى خودى» مى دانند; پس هدف و معناى جهانى سازى فرهنگى، از ديدگاه دينى و غير دينى روشن شد.

متفكرين مسلمان، براى حفظ فرهنگ خودى در مقابل سيل جهانى سازى فرهنگى، چهار پيش نهاد پيش گيرانه دارند:

الف) برنامه ريزى جهت ارائه ى صحيحِ فرهنگ اسلامى به جامعه در سطوح مختلف، به ويژه درونى سازى اخلاِ اسلامى در تمام زواياى زندگى; در اين ره گذر، براى موفقيت بيش تر، بايد از علوم انسانى و تكنولوژى آموزشى استفاده ى كامل نمود;

ب) آشنايى جامعه، به ويژه قشر جوان، با ادبيات خودى، مثل آثار حافظ، سعدى، فردوسى و ديگران. ادبيات ايرانى - اسلامى بسيار غنى تر از آن چيزى است كه امروزه به خورد جامعه ى بشرى داده مى شود; و نه تنها شايسته ى كم لطفى و بى مهرى نيست، بلكه بايد در سطح وسيع، تبليغ و درونى شود;

ج) آشنايى با تاريخ خود، جامعه و فرهنگ خود; زندگى بزرگان دينى و دانشمندان و افراد بلندهمت در ابعاد مختلف، براى جامعه ى اسلامى، به ويژه نسل جوان، بسيار آموزنده است و بايد به شكل هاى مختلف آن را احيا كرد;

د) آشنايى با پديده هاى جامعه شناختى و روان شناختى جامعه; مردم بايد از فعل و انفعالات اجتماعى و فرهنگى و تغيير و تبديل هاى مهم و نقاط عطفى كه در جهان و فرهنگ جهانى حاصل مى شود، مطلع باشند.

اگر اين چهار مطلب به قدر كافى مورد توجه قرار گيرد، آثار تهاجم فرهنگى بسيار كم تر خواهد شد.

متأسفانه، داعيه دار فرهنگ واحد جهانى، دنياى غرب است; على رغم اين كه فرهنگ غرب، نمايانگر همه ى مغزها و دل هاى مردم آن سرزمين نيست - به خصوص با توجه به آنچه از دايره المعارف ها به دست مى آيد - ليكن غالب است; و اين فرهنگ غالب، بر مبانى و اصولى مبتنى است. از ديدگاه علامه جعفرى(رحمهم الله) اين اصول و مبانى عبارت اند از:

1. توجه بيش تر به زندگى دنيوى و بى توجهى به منزلگاه اخروى;

2. آزادى مطلق; تنها با اين شرط كه مزاحم آزادى هاى ديگران نباشد;

3. اصالت قدرت; اگر چه اين ديدگاه هنوز در فرهنگ غرب، عمومى نشده است، و بعضى از كتاب هاى اخلاقى آن را محكوم مى نمايند; ولى همه ى ابعاد فرهنگِ سياسى و اجتماعى آنها، لبريز از جلوه هاى اين اصل انسان سوز است;

4. اصالت لذت; با تفسير تنگ مادى و جسمانى كه از لذت دارند;

5. اصالت منفعت; اين اصل، به نحوى، روشن تر از اصول ديگر، بروز و ظهور دارد;

6. روش ماكياولى در فرهنگ سياسى; كه باعث شده است حقيقت انسانيت، در مديريت انسان ها جايگاهى نداشته باشد;

7. رواج پراگماتيسم; يعنى ملاك صحت و بطلان، فقط عمل خارجى عينى است;

8. محدود كردن شناخت هاى علمى به آنچه از راه حواس ظاهرى و آزمايشگاهى به دست مى آيد;

ص: 36

9. طرح مسائل از هم گسيخته به عنوان فلسفه; در صورتى كه بشر، بدون درك كلى اصول ارتباطات چهارگانه ( انسان با خويشتن، انسان با خدا، انسان با جهان هستى، و انسان با هم نوعان) توانايى تفسير و توجيه اختيارىِ زندگى را ندارد;

10. هنرهاى مبتذل; امروزه در غرب، هنر به چيزى اطلاِ مى شود كه بيش تر جلب توجه نمايد و موجب شگفتى افراد شود.(1)

آنان كه به دنبال جهانى سازى فرهنگى هستند، تلاش مى كنند تا اين اصول و مبانى، عموميت پيدا كند.

ص: 37


1- . ر. ك: محمدتقى جعفرى تبريزى، فرهنگ پيرو، فرهنگ پيشرو، ص 108-111.

3

تهاجم فرهنگى، نوجوانان و جوانان

ص: 38

فصل سوّم: تهاجم فرهنگى، نوجوانان و جوانان

تهاجم فرهنگى، نوجوانان و جوانان

اين كه نوجوانان و جوانان مسلمان، به خصوص در كشور اسلامى ايران، هدف لبه ى تيغ هجوم فرهنگى بيگانگان اند، امرى انكارناپذير است. به همين دليل، در اين فصل به انگيزه هاى اين پديده توجه شده و در همين راستا، خصوصيات و ويژگى هاى جسمى و روحى نوجوانان و جوانان، و مشكلات عديده ى آنان در اين زمينه، مورد بحث قرار گرفته است.

چرا غالباً با مطرح شدن بحث تهاجم فرهنگى، اذهان متوجه نوجوان و جوان مى شود؟ مگر تنها عناصر موجود در فرهنگ يك جامعه، نوجوانان و جوانان اند؟

مسئله ى جوانان و نوجوانان، و امكانات جسمى و روانى و نيازهاى مادى و معنوى آنان، اهميت فوِ العاده اى دارد; اگر به داده هاى دينى نظر كنيم، در مى يابيم كه در سيره ى پيامبر(ص) و احاديث اهل بيت(عليهم السلام)، اين طبقه ى سنى، مورد عنايت بوده اند; حتى اگر به صورت معجم لفظى، از طريق كليد واژه هاى شابّ، شباب، فتيان، شيب، شيخ، اَحداث، شبّان، «اذا بلغ الغلام اشده» و امثال اين ها كه به نوعى با مفهوم نوجوان وجوان ارتباط دارند، در كتب روايى تفحص كنيم، روايات و مطالب بسيارى را مى يابيم كه گوياى اهميت اين طبقه است. به نمونه هايى از آنها اشاره مى كنيم:

امام على(عليه السلام) مستى را بر چهار صنف مى داند: 1. مستى جوانى; 2. مستى مال; 3. مستى خواب; 4. مستى حاكميت;(1) آن حضرت، اولين مستى را، مستى جوانى مى داند، كه از نيروى فوِ العاده ى اين دوران حكايت دارد، و نسبت به سرعت گذر از آن نيز هشدار مى دهد كه چقدر فاصله ى جوانى با پيرى كم است; و چقدر زندگى دنيا به مرگ نزديك است;(2) و در اين راستا، سفارش مى كند:

جوان هاى خود را بر اساس آداب زمان خودتان تربيت نكنيد و آنان را مجبور نكنيد كه جوانى خود را مثل جوانى شما بگذرانند، چه اين كه آنها براى زمانى غير از زمان شما خلق شده اند.(3)

و در احاديث ديگرى آمده است:

خداوند كسى را كه جوانى اش را به اطاعت خداوند بگذراند دوست دارد.(4)

ص: 39


1- . قال على(عليه السلام): اصناف السكر اربعة، سكر الشباب و سكر المال و سكر النوم و سكر الملك: تحف العقول، ص 119.
2- . ما اقرب الدنيا من الذهاب و الشيب من الشباب: غررالحكم، ج 6، ص 107، ح 9689.
3- . لا تقسروا اولادكم على آدابكم، فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم; ابن ابى الحديد، ج 20، ص 267، كلمه ى 102.
4- . ان الله يحب الشاب الذى يفنى شبابه فى طاعة الله: نهج الفصاحه، ح 800.

خداوند جوان توبه كننده را دوست دارد.(1)

توبه كردن از هر كسى خوب است، ولى در جوانى بهتر است.(2)

خداوند متعال در نزد ملائكه، به جوان عابد افتخار مى كند و مى فرمايد:

ببينيد چگونه اين بنده ى من از تمايلات خود، به خاطر من گذشته است.(3)

پيامبر اسلام (ص) به شكل و ظاهر زيباى جوانى نيز اهميت داده و مى فرمايند:

خضاب كنيد; زيرا باعث افزايش جوانى و زيبايى شما مى شود.(4)

اين تشبه به جوان، فقط در جمال و ظاهر جوانى مطلوب است، نه در رفتار; چرا كه از مسن ترها انتظار مى رود در تصميم گيرى و رفتار، از تجربيات خود به خوبى استفاده كنند و سنجيده تر از جوان ها عمل نمايند و آنان را راه نمايى كنند; بدترين پيران از اين حيث آن كسى است كه تشبه به جوان ها بنمايد، و از آن سوى، بهترين جوانان آنانى هستند كه تشبه به پيران نمايند.(5)

با نگاهى به سخنان امام خمينى(رحمهم الله) نيز، اهميت اين دوران به خوبى روشن مى شود. ايشان بارها به جوانان ابراز ارادت كرده اند و بيش ترين نيروها و امكانات و هم چنين بيش ترين خطر را متوجه اين دوران مى دانند; به اصلاح نفس در جوانى توصيه مى كنند و جوان را داراى لطافت قلب، و نزديك تر به ملكوت اعلا مى دانند; ايشان مى فرمايند:

تا جوانى در دست توست، كوشش كن در عمل و تهذيب قلب و شكستن اقفال آن و رفع حجب، كه هزاران جوان، كه به افق ملكوت نزديك ترند، موفق مى شوند و يك پير موفق نمى شود.(6)

با توجه به اهميت و حساسيت ها و ويژگى هاى روان شناختىِ اين دوران از يك سو، و آمار بالاى جمعيت جوان در ايران، از سوى ديگر، دشمن تلاش مى كند تا با سرمايه گذارى جدى، آنان را از نظام اسلامى جدا كند.

آياموضوع جوان و نوجوان در ادبيات فارسى، جايگاه خاصى داشته است؟

در ادبيات فارسى، اعم از نظم و نثر، همواره اين موضوع، مهم و مورد توجه بوده است; يك نگاه معجم گونه ى سطحى به لفظ جوان، و واژه هاى مناسب ديگر، مثل پسر، دختر، فرزند، ابن و امثال اين ها در آثار ادبى اين را به خوبى نشان مى دهد. به عنوان مثال، لفظ «جوان» 344 مرتبه در شاهنامه، 54 مرتبه در ديوان شمس، 52 مرتبه در مثنوى معنوى، 24 مرتبه در بوستان سعدى، 34 مرتبه در ديوان ناصر خسرو به كار رفته است. در اين اشعار، پندهاى بسيارى در خصوص شور و نشاط جوانى، علم آموزى، مشورت با ديگران، عشق ورزى صحيح، دانستن قدر جوانى و مقايسه ى آن با پيرى، عبادت در جوانى، كمك و دست گيرى از ديگران، و... آمده است.

ص: 40


1- . ان الله تعالى يحب الشاب التائب: نهج الفصاحه، ح 749.
2- . التوبة حسنة، لكنه فى الشباب احسن: مجموعه ورام، جلد 2، ص 118.
3- . ان الله تعالى يباهى الشاب العابد الملائكة، يقول انظروا الى عبدى كيف ترك شهوته من اَجلى: نهج الفصاحه، ح 736.
4- . مكارم الاخلاِ، ص 43.
5- . خير شبابكم من تشبه بالكهول و شر كهولكم من تشبه شبابكم: نهج الفصاحه، ح 1514.
6- . چون در اين مختصر نمى شود ديدگاه امام در مورد جوانان را بيان كرد; براى آگاهى بيش تر، ر.ك: تبيان آثار موضوعى، دفتر شانزدهم، جوانان از ديدگاه امام خمينى(رحمهم الله).

به بعضى از آنها اشاره مى كنيم.

صبحدم شد، زود برخيز اى جوان *** رخت بر بند و برس در كاروان

عمر را ضايع مكن در معصيت *** تا تر و تازه بمانى جاودان

نفس شومت را بكُش، كان ديوِ توست *** تا ز جيبت سر بر آرد حوريان

چون بكشتى نفس شومت را، يقين *** پاى نِه بر بام هفتم آسمان

چون نماز و روزه ات مقبول شد *** پهلوانى، پهلوانى، پهلوان

پاك باش و خاك اين درگاه باش *** كِبر كم كن در سماع عاشقان

گر سماع عاشقان را منكرى *** حشر گردى در قيامت با سگان

گر غلام شمس تبريزى شدى *** نعره زن كالحمد لك يا مستعان(1)

* * *

نيست راه كج ره حق جليل *** كج روان را حق نمى گردد دليل

تو، به راه من بِنِه گامى تمام *** تا مَنَت نزديك آيم بيست گام

گر به نام حق گشايى دفترى *** جز درِ اخلاص نشناسى درى

گر كنى آيينه ى ما را نظر *** عيب هايت سر به سر گردد هنر

ما تو را بى توشه نفرستاده ايم *** آنچه مى بايست دادن داده ايم

دست داديمت كه تا كارى كنى *** درهمى گر هست دينارى كنى

پاى داديمت كه باشى پا به جاى *** وارهانى خويش را از تنگناى

چشم دادم تا دلت ايمن كند *** برتو راه زندگى روشن كند

بر تنِ خاكى دميدم جان پاك *** خيرگى ها ديدم از يك مشتِ خاك

تا تو خاكى را منظّم بُد نفس *** اى عجب خود را پرستيدى و بس

ما كسى را ناشتا نگذاشتيم *** اين بنا از بهر خلق افراشتيم

كار ما جز رحمت و احسان نبود *** هيچ گاه اين سفره بى مهمان نبود

در نمى بندد به كس دربان ما *** كم نمى گردد ز خوردن نان ما

آن كه جان كرده است بى خواهش عطا *** نان كجا دارد دريغ از ناشتا؟

اين توانايى كه در بازوى توست *** شاهد بخت است و در پهلوى توست

گنج ها بخشيدمت اى ناسپاس *** كه نگنجد هيچ كس را در قياس

آنچه گفتى نيست، يك يك در تو هست *** گنج ها دارى و هستى تنگ دست

عقل و راى و عزم و همت، گنج توست *** بهترين گنجور، سعى و رنج توست(2)

* * *

طى شد اين عمر تو، دانى به چه سان؟

پوچ و بس تند، چنان بادِ دمان

ص: 41


1- . كليات شمس تبريزى، ج 1، ص 726.
2- . پروين اعتصامى، گلچينى از اشعار پروين اعتصامى، ص 122 - 123.

همه تقصير من است، كه نكردم فكرى،

كه چه سان مى گذرد عمر گران...

هيچ كس نيز نگفت:

- زندگى چيست؟ چرا مى آييم؟

- بعد از اين چند صباح، به كجا بايد رفت؟

- با كدامين توشه، به چه سان بايد رفت؟

نوجوانى سپرى گشت به بازى به نشاط،

فارغ از نيك و بد و مرگ و حيات

پس از آن نيز نفهميدم هيچ;

كه چه سان بايد زيست؟ كه كجا بايد رفت...

همه گفتند: جوان است هنوز، بگذاريد جوانى بكند،

بهره از عمر بَرَد، كامرانى بكند;

بگذاريد كه خوش باشد و مست;

بعد از اين نيز ورا عمرى هست!

يك نفر بانگ برآورد كه او، از هم اكنون بايد، فكر فردا باشد!

دگرى آوا داد، كه چو فردا بشود، فكر فردا بكند!

ديگرى گفت: همان طور كه ديروزش رفت،

بگذرد امروزش، بگذرد فردايش!

كس مرا هيچ نگفت:

زندگى خوردن نيست، ثروت و قدرت نيست، زندگى غفلت نيست;

من شدم خلق كه با عزمى جزم، پاى از بند هواهاگسلم;

فارغ از شهوت و از كينه و آز،

از جوان مردى و عزت سرشار،

در ره كشف حقايق كوشم;

شربت جرئت و اميد و شهامت نوشم;

آنچه آموخته ام بر دگران آموزم;

شمع راه دگران گردم و با شعله ى خويش،

ره نمايم به همه، گرچه سراپا سوزم...(1)

آسيب پذيرى طبقات سنّى اجتماع نسبت به تهاجم فرهنگى

مگر در همه ى زمان ها و در اكثر كشورها، جوانان نبوده اند; پس چرا فقط طى سال هاى اخير، توجه به جوان و نوجوان زياد شده است؟

بله، هم تمام كشورها جوان دارند، و هم ايران قبل از انقلاب جوان داشته است; ولى علت عطف توجه به اين گروه در سال هاى اخير، افزايش جمعيت جوان و نوجوان، نسبت به كل جمعيت ايران است. از آن جا كه تركيب جمعيتى جمهورى اسلامى ايران، در اين مقطع زمانى خاص، منعطف به سن جوانى و نوجوانى است، و آنان درصد بسيار بالايى از جمعيت را تشكيل مى دهند، لازم است كه در

ص: 42


1- . دارالحديث، نشريه ى زندگى، سروده ى مهدى دافعيان.

برنامه ريزى ها نيز توجه كامل به اين طبقه ى سنى معطوف باشد. اصولا پايه و اساس كمّىِ همه ى برنامه هاى فرهنگى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى، آموزشى، و غيره همين آمار و ارقام است.

با توجه به نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن سال 1375 حتى اگر نرخ رشد جمعيت، ثابت بماند، باز هم، تا حدود 20 سال ديگر، غلبه ى كمّىِ جوان و نوجوان در تركيب سنى جمعيت ايران وجود دارد.

جريانِ تركيب جمعيت در كشور ما شبيه رودخانه اى است كه 20 اينچ آب داشته و متناسب با آن هم، كانال كشى شده است; اما ناگهان متوجه شويم كه به جاى بيست اينچ، چهل اينچ آب وارد اين كانال مى شود. واضح است كه اگر اين آب كنترل و استفاده نشود، باعث تخريب كانال اصلى و جويبارهاى فرعى و مزارع و باغ هاى اطراف خواهد شد; در حالى كه با برنامه ريزىِ به موقع و تدارك كانال هاى جانبى و احداث مزارع و باغ هاى جديد، اين آبِ اضافه شده، نه تنها باعث تخريب نمى شود، بلكه باعث رشد و آبادانى بسيار نيز خواهد شد.

در كشور ما، جوان همان آب زلال كانال است; بايد راه جريان را برايش باز، و جايگاه او را در برنامه ى جامع مشخص كرد، تا بتواند از نيروى خود بيش ترين بهره را ببرد. بايد موانعى را كه باعث انحرافِ اين آب زلال از مسير صحيح مى شود، شناسايى كرد و آن را از ميان برداشت. رهبر معظم انقلاب مى فرمايد:

نبايد به تملّق گويى از جوان پرداخت و از او تنها در مواقع خاصى، مانند انتخابات، استفاده كرد; مسئله ى جوانان، مسئله اى ملى است و حل آن، عزمى ملى و همگانى مى طلبد. قواى سه گانه، به ويژه قوه ى مجريه، بايد جديت به خرج دهند; رسانه هاى گروهى بايد رسالت خود را صحيح انجام دهند.(1)

در جامعه ى انسانى، مراد از كانال هاى جانبى، جويبارها، مزارع و باغ ها; نهادهاى مختلف اجتماعى ، فرهنگى، سياسى، اقتصادى و غيره، مثل آموزش و پرورش، آموزش عالى، صنعت، كشاورزى، بازار و تجارت، مشاغل خدماتى و آنچه كه از طريق وزارت خانه هاى مختلف و زيرمجموعه هاى آنها به آن مى رسيم، مى باشد.

به جدول شماره ى 1 درصفحه ى بعد توجه كنيد.

ص: 43


1- . ر.ك: سخنان مقام معظم رهبرى در جمع جوانان گيلانى، 12 ارديبهشت 1380.

جدول 1: تركيب سنى جمعيت ايران، براساس سرشمارى عمومى نفوس و مسكن، سال 1375

گروه سنى جمع زن و مرد تعداد مردان تعداد زنان 4 - 0

6163024

3164108

2998916

9 - 5

8481845

4324165

4157680

14 - 10

9080676

4622473

4458203

19 - 15

7115547

357975

3535672

24 - 20

5221982

2566453

2655529

29 - 25

4709154

2365834

2343320

34 - 30

3980066

2012720

1967346

39 - 35

3571779

1817609

1754170

ص: 44

44 - 40

2812068

1431062

1381024

49 - 45

2013040

990158

1022882

54 - 50

1529078

768621

760475

59 - 55

1366728

717251

649477

64 - 60

1382946

753502

629444

69 - 65

1076373

577189

499181

74 - 70

846590

463018

383491

79 - 75

364118

192898

171220

84 - 80

146470

ص: 45

74081

72389

جمع

60055488

30515159

29540329

بر اساس اين جدول سرشمارى، و آخرين تعريف سنى نوجوان و جوان از ديدگاه شافر (12-30 سالگى)، اكنون بيش از 35 ميليون جوان و نوجوان، و نيز تعداد زيادى كه از سن جوانى (30 سالگى) گذشته، اما هنوز ازدواج نكرده اند و داراى شغل و مسكن، و به دنبال آن، هويت و شخصيت ثابتى نيز نيستند، در كشور ما وجود دارند; و اين براى برنامه ريزى كلان در كشور، بسيار معنادار است.

ويژگى هاى روان شناختىِ نوجوان و جوان

ويژگى هاى روان شناختى انسان در مرحله ى سنى نوجوانى و جوانى چيست؟ چرا تهاجم فرهنگى، بيش تر متوجه اين طبقه ى سنى است؟

با توجه به مباحث رشد جسمانى و روانى، ويژگى هاى اين مرحله ى سنى را از مراحل قبل و بعد به خوبى مى توان تمييز داد.

نوجوان، از نظر رشد شناختى، دوره هاى حسى- حركتى، و عمليات عينى را پشت سر مى گذارد و به شناخت انتزاعى دست مى يابد; يعنى كودك ديروز كه شناخت هايش مبتنى بر دريافت هاى حسى بود و اگر اسباب بازى اش را مخفى مى كردند، ديگر به دنبال آن نمى گشت و آن را غير موجود تلقى مى كرد، تبديل به نوجوان امروز شده است و با تكيه به اندوخته هاى حسى قبلى، و چه بسا فارغ از حواس فعلى خود، دست به تفكر انتزاعى مى زند و به طور مرتب، هر روز و هر ساعت، با سؤال هاى مختلف و كنج كاوى هاى متعدد درونى و بيرونى در همه ى جهات، رو به رو مى شود.(1)

از نظر اخلاقى، در دوران كودكى اوّليه و ثانويه، كه اصطلاحاً آن را اخلاِ «پيش قراردادى» مى نامند، بر اساس خودگرايى و لذت گرايى عمل مى كرد و در نوجوانى كه اصطلاحاً مرحله ى «قراردادى» ناميده مى شود، رفتار او تابع سازگارهاى فردى و قوانين قراردادى است; از اين كه به او برچسب «دختر خوب و پسر خوب» زده شود خوشحال مى شود; و در انتهاى اين دوره، تعهّدات اجتماعى را مهم مى داند و كم كم متوجه اخلاِ خودپذيرفته گرديده، وارد اخلاِ فوِ قراردادى مى شود. در اين مرحله، ديگر تنبيه و پاداش و يا برچسب دختر يا پسر خوب برايش اهميت ندارد، بلكه وارد اخلاقى مى شود كه حداقل بر اساس نظم و قانون، يا بر اساس پيمان اجتماعى شكل گرفته است; و اين خود باعث بروز مسائل عاطفى و احساسى شديدى براى نوجوان مى شود.(2)

ص: 46


1- . ر.ك: محمود منصور، روان شناسى ژنتيك، ص 98 - 116.
2- . ر.ك: دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، روان شناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، ج2.

در رشد اجتماعى - سياسى نيز به مرحله ى خاصى مى رسد كه بايد تصميم گيرى كند، احساس بالندگى نمايد، به تدريج از خانواده جدا شود و احساس استقلال كند، در مسائل اجتماعى و سياسى نظر داشته باشد، رأى بدهد و حداقل، با شغل و تحصيل و ازدواج وارد جامعه شود.

از نظر رشد جسمانى و بلوغ هم، با مسائل خاصى رو به رو مى شود، تغييرات بيولوژيك و فيزيولوژيك، حاصل، و باعث ظهور و بروز علايم ثانويه ى جنسى مى شود; محتلم شدن و تغيير صدا در پسران، و رشد سينه ها و عادت ماهانه در دختران، روييدن مو، رشد سريع تر بدنى، و آشكار شدن ميل جنسى در هر دو، از پيامدها و نشانه هاى دوره ى بلوغ است; و همه ى اين تغييرات با وضعيت روحى فرد و آموزش هاى محيطى او در تعامل است و وضعيّت خاصى را براى هر فرد ايجاد، و اين طبقه ى سنى را از طبقات قبل و بعد، كاملا جدا مى سازد.

اگر چه در مقام تعليم و تعلّم و پژوهش، هر يك از اين ابعاد، جداگانه مورد بحث واقع مى شوند، ولى در عرصه ى وجود نوجوان، مجزاى از يكديگر عمل نمى كنند; بلكه يك رفتار كه از نوجوان سر مى زند، برآيند همه ى ويژگى هاى روان شناختى اوست كه به صورت يك رفتار، تجلّى پيدا مى كند. براى تحليل همان يك رفتار، بايد ويژگى هاى كلّى جوان و نوجوان را بشناسيم.

حال با توجه به آن ريشه ها و تحقيقات بنيادى، كه معمولا در مباحث رشد به آن پرداخته مى شود، برخى از ويژگى هاى روانى (شناختى، عاطفى، و رفتارى) نوجوان را كه بيش تر مى تواند در رفتار او بروز پيدا كند، بيان خواهيم كرد:

الف) از نظر عاطفى، در مقايسه با بزرگسال ، ثبات عاطفى كم ترى دارند; زودرنج و حساس اند و به محض اين كه خلاف انتظارى را مشاهده كنند، از عمق وجودشان متأثر مى شوند.

ب) اهميت بسيارى به هم سالان مى دهند; اگر مشكل خاصى برايشان ايجاد شود، ترجيح مى دهند كه از هم سالان كمك گرفته، از تأييد آنها برخوردار باشند; در عين حال مى دانند كه مخالفت با بزرگسالان، به نفع آنها نيست; چه اين كه از بعضى وابستگى هاى خود آگاه هستند.

بر اين اساس، نوجوان گاهى گرفتار تعارض مى شود; والدين و بزرگسالانى موفّق اند كه

حتى المقدور، با خواسته هاى نوجوان مخالفت نكنند; و هرگاه مخالفت مى كنند، بتوانند با زبان و عواطف مناسب او، دليل مخالفت را به او تفهيم كنند; يعنى نوجوان بداند كه غير از ميل او يا والدين، ملاك و معيارى در كار است.

ج) انتقاد ناپذيرى و انتقاد گرى; به مقتضاى فعاليت زياد ذهنى، به هر جايى نظر دارند و اشكال ها را مى بينند و ابراز مى كنند; اما هنوز به واقع بينى هاى لازم و كافى دست نيافته اند. به كارهاى خود، نوعى تعلّق خاطر دارند و كم تر به خود اجازه ى فكر و انتقاد كردن به كارهاى خويش را مى دهند; انتقاد ديگران را هم وارد نمى دانند و نمى خواهند از منش و رفتار خود دست بردارند.

د) احساس فداكارانه در مبارزه با ظلم و دفاع از مظلوم; در اين جهت بسيار بلند مى انديشند و ايده آل گرا هستند; نيروى روانى و عاطفىِ بسيارِ آنان، نيروى جسمانى شان را نيز تحت كنترل گرفته، آن را افزايش مى دهد. هر جا ظلمى احساس كنند دوست دارند به مبارزه با آن بروند; محدوديت هاى موجود را تجربه نكرده اند و نمى خواهند آنها را بپذيرند. اين احساس بسيار ارزشمند است و ممكن است از آن استفاده ى صحيح يا باطل بشود.

ص: 47

ه-) دوست دارند افراد مهمى تلقى بشوند; لازم است خانواده ها و بزرگسالان، آنان را به رسميت بشناسند و احترام قايل باشند و اگر گاهى، از جهاتى، نظر آنها را تام نمى دانند، آنان را توجيه كنند و اگر در مواردى با آنها مخالفت كردند، از جهات ديگر جبران نمايند; اهميت نظراتشان را ابراز كنند و موقعيتى مناسب براى آنان در خانواده و فاميل به تصوير بكشند.

و) در برابر ناكامى ها، احساس يأس و نااميدى به آنها دست مى دهد; به علت كمى تجربه، هنوز نمى دانند كه يك شكست به معنى شكست هميشگى نيست; بزرگ ترها بايد ضمن تشويق و ايجاد شور و نشاط و واقع بينى، تجربيات خود را نيز به آنها منتقل كنند، تا آنها مجموع شكست و پيروزى و تلخ و شيرين زندگى را در يك چرخه ى منطقى و معقول ببينند.

ز) به وضع ظاهر و سر و لباس و آرايش و اندازه ى بدنى خود، بسيار اهميت مى دهند; اين ويژگى، فى نفسه خوب است و نبايد با آن مخالفت شود; اما اين ميل بايد با توجّه به واقعيات اطراف، مانند توانايى هاى مادّى، مطلوب يا نامطلوب بودن در بين دوستان و هم كلاسى ها، عرف اجتماعى و غيره ارضاء شود; پسر و دختر دبيرستانى، نبايد امكاناتى فراتر از متوسط هم شاگردى هاى خود را به نمايش بگذارند و براى خود و دوستان و مسئولان دبيرستان مشكل ايجاد كنند; هم چنين در همه ى محيط هاى اجتماعى ديگر نيز بايد در اين زمينه، اعتدال رعايت شود.

ح) حالات رؤيايى و عاشق پيشگى دارند; ذهن و قواى آنها متوجه دنياى وسيعِ اطراف مى شود، و قدرت تخيل آنان بسيار زياد است; آنچه را كه دوست دارند، اما امكان تجربه ى مستقيم و واقعى آن را ندارند، با حالتى خيال بافانه و به اميد فردايى آرمانى، براى خود به تصوير مى كشند; اين حالتى خوب و مبارك است و نبايد از چنين حالتى نگران بود; ولى بايد به اين رؤياها و عاشق پيشگى ها جهت داد. اگر خوبى ها با ساز و كارهاى صحيحى ارائه شوند، مى توانند موضوع عشق جوان و نوجوان باشند; مثلا ممكن است فردى عاشق امام خمينى(رحمهم الله) يا فلان شاعر عارف يا فلان مخترع و يا عاشق علم بشود; ولى اگر اين عشق درست هدايت نشود، متوجه موضوعات منفى، مثل هيپى گرى، بى بندوبارى و امثال اين ها مى شود.

ط) نگران آينده هستند; آينده ى شغلى، تحصيلى، اقتصادى، اخلاقى و جنبه هاى ديگر برايشان مهم است و اشتغال ذهنى ايجاد مى كند.

با توجه به اين ويژگى ها و حساسيت هاى روان شناختى، هجوم فرهنگى، بيش تر متوجه اين طبقه ى سنى مى شود. آنها نيرومند، تأثيرپذير و تأثيرگذارند; همانند ظرف هاى خالى، پر شدنى هستند، كنج كاو و به دنبال هويت مطلوب براى خودند و جمعيت آنها زياد است; از اين رو مهاجمان فرهنگى بيش تر به اين گروه توجه دارند.

رشد ارزش هاى اخلاقى و فرهنگى در نوجوانان و جوانان چگونه است؟ آيا با افراد ديگر متفاوت است؟

روان شناسى رشد اخلاقى - ارزشى نوجوانان و جوانان، موضوع فوِ العاده جذّابى است و روان شناسان بزرگ سعى كرده اند در اين زمينه تحقيق و نظريه پردازى كنند. اين جنبه از رشد انسان،

ص: 48

به خصوص در نوجوانى و جوانى، همراه با شكل گيرى و انسجام يافتن هويت فرد، تسريع مى شود و آينده ى او را تحت تأثير همه جانبه ى خود قرار مى دهد; نظريه ى غالب، در اين خصوص به پياژه(1) و كلبرگ(2) منسوب است; اما اشكالاتى بر آنها وارد شده و نظرات ديگرى نيز مطرح است.

پياژه و كلبرگ رشد اخلاقى را تابعى از رشد شناختى مى داند; و كلبرگ آن را در سه سطح پيش قراردادى، قراردادى و پس قراردادى تقسيم مى كند; سپس اين سه سطح را در قالب شش مرحله توضيح مى دهد: 1. مبتنى بر تنبيه و اطاعت; 2. مبتنى بر پاداش و تمايل; 3. مبتنى بر انتظارات دوجانبه; 4. مبتنى بر حفظ نظم اجتماعى; 5. مبتنى بر حقوِ اساسى و قرارداد اجتماعى; 6. مبتنى بر اصول اخلاقى جهانى.(3)

يكى از همكاران كلبرگ به نام كارول گيليگان(4)، (پروفسور دانشگاه هاروارد)، بر اين باور است كه تأكيد پياژه و كلبرگ در رشد اخلاقى، كه مبتنى بر اصول عقلانى و انتزاعى در باره ى عدالت است، بيش تر مناسب حال مردان است; ولى نگرش زنان به اخلاِ، عمدتاً بر امور شخصى و ابراز عواطف و مراقبت از خود و ديگران، به خصوص افراد مورد علاقه، استوار است.به همين دليل،به نظر گيليگان، وقتى رشد اخلاقىِ زنان، با آزمون هاى اخلاقى عدالت محور كلبرگ سنجيده مى شود، در سطح پايين ترى از مردان قرار مى گيرند.(5)

موضوع تفاوت هاى روانى زن و مرد در حيطه ى اخلاِ، بحث هاى فراوانى دارد كه وارد آن نمى شويم; به طور مثال، گفته مى شود كه جرم و خشونت، خصيصه اى مردانه است; همواره جرايمِ مشترك، در مردان، فراوانىِ بيش ترى داشته است; زنان فقط گاهى در جرايمى مثل دزدى، كلاه بردارى، و جعل (جرايم سفيد)، به مردان نزديك مى شوند;(6) يا گفته مى شود: «مغز زنان، شديدتر به احساسات پاسخ مى دهد» ، «زنان در استفاده از كلمات قوى ترند»، «زنان بهتر از مردان جهت يابى مى كنند»، « مغز زنان بسيار ديرتر پير مى شود».(7)

بر اساس نگرش هاى جديدتر، نقاط ضعفى در نظريه ى كلبرگ و پياژه وجود دارد كه به آن نمى پردازيم.

ديدگاه جديد، بر رشد وجدان اخلاقى تأكيد كرده است و براى رشد آن، از دوران كودكى توسط والدين تأكيد مىورزد. اين كه مردم همان كارى را بكنند كه مطابق با دانش اخلاقى آنان است، فقط منوط به درونى شدن(8)

رفتار اخلاقى در خودانگاره و احساس هويت آنان است. والدين بايد به شيوه هاى مختلف انضباطى، اين ها را دركودكان خود درونى كنند; عمده ترين آن شيوه ها عبارت اند از: 1. محروم سازى

ص: 49


1- - Piaget
2- - Kohlberg.
3- . ر.ك: دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، روان شناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، ج2.
4- - CaroGilligan
5- . به نقل از: لطف آبادى، روان شناسى رشد اخلاقى...، ص 9.
6- . ر.ك. سهيلا صادقى، «آيا جرم و خشونت خصيصه اى مردانه است؟»، مجله ى زنان، شماره ى 48.
7- . ر.ك: دايان هيلز، «آيا راست است كه جنسيت بر نحوه ى فكر كردن تأثير مى گذارد؟»، ترجمه ى على حبيبى، مجله ى زنان، شماره ى 58.
8- - Internalization.

از عشق (عشق كودك به والدين); 2. نمايش قدرت; 3. گفتوگو و استدلال; اما در كنار اين ها گاهى نيز لازم است كه از شيوه هايى مانند گذشت و احساس هم دردى و بخشيدن خطا استفاده نمود.

در هر صورت و بر اساس هر نظريه، تحول اخلاقى و دينى، در نوجوانى و جوانى بيش از هر دوره اى است. رشد سريع شناختى (بر اساس ديدگاه شناختى پياژه و كلبرگ) و رشد وجدان اخلاقى و درونى شدن سوگيرى هاى فرهنگى و ديگر مبانى اخلاقى (بر اساس ديگر نظريه ها) در نوجوانى و جوانى، باعث مى شود كه فرد بهتر بتواند درباره ى مسائل اخلاقى و ارزشى قضاوت كند و در برخورد با اين مسائل، واكنش دقيق تر و پيچيده ترى نشان دهد; هم چنين، تحولات وسيع عاطفى و اجتماعى و مواجهه ى نوجوانان و جوانان با مقتضيات زندگى، درگيرى آنان را با مسائل اخلاقى و ارزشى بيش تر مى كند و زمينه هاى رشد آنان در اين امور را گسترش مى دهد.

وظيفه ى انتخاب ارزش ها و هنجارهاى مناسب براى زندگى، با مشكل پيچيدگى اين امور نيز همراه است; با اين حال، آنان بايد در هر روز و هر لحظه تصميمى بگيرند و از بين راه حل هاى مختلف اخلاقى و ارزشى، راه مناسب ترى را انتخاب كنند.

نوجوان و جوان براى شناخت هويت خويش و تعريف آن، بايد بداند كه خصوصيات اخلاقى و ارزشى وى كدام است، تا هويت خود را احساس كند; مثلا يك نوجوان يا جوان ممكن است در خلوت خويش به خود بگويد: «من يك فرد با صداقت و مهربان هستم»، يا «من آدمى دين دار و انسان دوست هستم»، يا «من فقط به مسائل خودم اهميت مى دهم و مسائل ديگران به من مربوط نيست»; اين گونه ارزش هاى مثبت و منفى، كه پايه ى هويت فرد است، بر تصميم گيرى و رفتار او تأثير انكارناپذيرى دارد.

آنچه اهميت اساسى دارد، توجه داشتن به تحول اخلاقى و ارزشى است. در جامعه ى ما، با آن تركيب جمعيتى خاص، بايد توجه كافى و ويژه به اين موضوع معطوف شود.

نكته ى ديگر اين كه رشد ارزش ها در جوانان و نوجوانان، بايد به موازات ديگر مسائل آنان مورد توجه قرار گيرد; وقتى سخن از مسائل جوان و نوجوان مى شود، همه از ازدواج و مسكن و اشتغال، سخن مى گوييم و به مسائل ديگر، مثل آموزش ، اخلاِ، معنويت و دين دارى ، مسائل سياسى و اجتماعى، و مقولات ديگر فرهنگى توجه شايسته اى نداريم، و اين اشكال بزرگى است.

رشد مفاهيم دينى و ارزش هاى مذهبى در نوجوانان و جوانان چگونه است؟

رشد دينى و مذهبى، در واقع تابعى از رشد شناختى و عاطفى و اجتماعى است; براى ايجاد رشد دينى، از داده هاى گرايش هاى مختلف روان شناسى استفاده مى شود.

اساساً خانواده باورهاى مذهبى را به كودكان، نوجوانان و جوانان انتقال مى دهد و مدرسه و اماكن مذهبى نيز نقش ثانوى خود را در اين انتقال ايفا مى كنند. باورهاى مذهبى، هم در تفكر فرد درباره ى هستى، هم در احساسات و عواطف او نسبت به خود و ديگران، و هم در رفتار و برخورد با مسائلى كه با آنها روبه روست، تأثير مسلّمى دارد.(1)

ص: 50


1- . ر.ك: حسن لطف آبادى، «روان شناسى رشد اخلاقى»، فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 29، ص 76.

در مطالعاتى كه در مورد رابطه ى ميان مذهبى بودن مادر و پدر - بر اساس دو عاملِ نگرش مادر و پدر نسبت به اهميت مذهب، و شركت آنان در تكاليف مذهبى - و مذهبى شدن فرزندان صورت گرفت(1) اين نتيجه به دست آمد كه نقش مادر در مذهبى شدن دختر و نقش پدر در مذهبى شدن پسر بيش تر است و در صورتى كه مادر و پدر در عقايد و اعمال مذهبى با يكديگر اتفاِ داشته باشند، اين تأثير هم بر دختران و هم بر پسران، بيش تر خواهد بود; هم چنين وقتى كه اتفاِ نظر مذهبى بين پدر و مادر وجود نداشته باشد، تأثير پدر بر تربيت مذهبى فرزندان بيش تر است.

اوزارك(2) (1986) نشان داده است كه شركت والدين در مراسم مذهبى، باعث انتقال باورهاى مذهبى به نوجوانان مى شود; ثبات و استمرار عقايد والدين ، نقشى بسيار اساسى در اين باورها دارد. نقش خانواده نسبت به فرزندان نبايد تنها، كنترل يا حمايت باشد; بلكه حمايت و كنترل در كنار يكديگر ، مفيدترين راه است; همين طور وجود تعارض بين والدين و فرزندان، مانع انتقال ارزش هاى دينى به فرزندان نوجوان مى شود.

تقريباً در همه ى كشورها، نوجوانان و جوانان عموماً به مذهب علاقه نشان مى دهند; كوشش هاى والدين و ساير بزرگسالان و مؤسسات دولتى و غير دولتى، در اين خصوص نقش قابل توجهى دارد. تحقيقات نشان مى دهد كه مردم نوعاً دين خود را تغيير نمى دهند; اگر تغييرى در عقايد پايه اى افراد پيش آيد، عموماً در دوره ى نوجوانى و اوايل جوانى است.

در تمام اديان الهى، دوره ى نوجوانى به عنوان دوره ى آغاز عمل به آداب و شعاير دينى و دوره ى آموزش عملىِ دين دارى به حساب مى آيد. در اين دوره، عبادت مستمر در خانه و مسجد و كنشت و كليسا و ساير اماكن مذهبى به نوجوانان تكليف مى شود; و آنان نيز اگر در خانواده هاى مذهبى رشد يافته، و حرمت نهادن به اصول و بنيادهاى دينى را آموخته باشند، با علاقه مندى، به دين روى مى آورند و هويت مذهبى خود را شكل مى دهند.

افراد در دوره ى نوجوانى، هم از نظر احساس نياز به پرستشِ كمالِ مطلق و هم از بابت تفكر انتزاعى، براى روى آوردن به دين و فهم مفاهيم پيچيده ى دينى، آمادگى هاى مقدماتى احساسى و ذهنى را به دست مى آورند; و خانواده و مدرسه و مراكز دينى، فرصت مناسبى در اختيار دارند كه باور و رفتار دينى را به آنان بياموزند. آمادگى هاى انگيزشى و احساسى و عقلانى دينى از درون فرد جوانه مى زند و محيط تربيتى بيرونى اگر جاذبه هاى مناسب و روش هاى درستى را به كار گيرد، مى تواند ايمان مذهبى نوجوان را تقويت كند و عشق به عالى ترين تكيه گاه روح انسان ، يعنى خداوند را در دل و جان او بنشاند.

باورهاى مذهبى نوجوانان، منعكس كننده ى سطح رشد شناختى آنان نيز هست. اين باورها، در فاصله ى سنى 12 تا 18 سالگى، از حالت خشك و لفظى خود خارج مى شود و جنبه ى انتزاعى پرقدرتى به خود مى گيرد; مثلا مفهوم خداوند، كه در سال هاى قبل از نوجوانى به صورت پدرى توانا و دانا و مهربان بود، در دوره ى نوجوانى به صورت برترين وجود مجرد و بى همتا در ذهن و دل نوجوان جاى مى گيرد.

ص: 51


1- . همان، ص 78.
2- . Ozarok.

آنچه از تحقيقات برمى آيد اين است كه عامل بى اعتقادى گروهى از نوجوانان و جوانان به مذهب، عمل كردهاى نادرست متوليان رسمى مذهب و برخى نگرش ها و دستورالعمل هايى است كه به اصل باورهاى دينى لطمه مى زند . ماسن (1990) و واكر (1995) نشان مى دهند كه بسيارى از نوجوانان و جوانان آمريكايى معتقدند كه عمل كردهاى كليسا براى فهم وضعيت و نيازهاى آنان در مسائل مختلف ، از جمله نيازهاى جنسى آنان ، تناسبى با واقعيت هاى زندگى نوجوانان و جوانان ندارد.(1)

فرقه گرايى هاى مذهبى در بين نوجوانان و جوانان

چرا فرقه گرايى، به ويژه با رنگ و بوى مذهبى، در بين نوجوانان و جوانان، امكان بروز پيدا مى كند، و حتى گروه گرايى هاى سياسى و اجتماعى هم اكثراً رنگ و بوى دينى به خود مى گيرند؟

نياز به منبع اتكاى روحانى و معنوى مى تواند در شرايط نابهنجار تربيتى و اجتماعى، به افراطى گرى و فرقه گرايى مذهبى تبديل شود و به جاى پاسخ گويى به رشد و كمال نوجوانان و جوانان، آنها را در ورطه ى تعصبات و كينه توزى ها و امثال آن بكشاند و به ابزار دست قدرتمندان اقتصادى و سياسى تبديل كند; مثلا در حال حاضر در ايالات متحده، حدود پنج هزار فرقه و آيين شبه مذهبى وجود دارد كه در بيست سال اخير، بيش از بيست ميليون نفر از آمريكاييان در آنها عضويت داشته اند (سينگر، 1992).

در واقع سر منشأ بسيارى از خرده فرهنگ هاى شيطانى و فرقه گرايى هاى افراطى مدرن را بايد در انگليس و آمريكا و امثال آنها جستوجو كرد. در اين كشورها اكثر طرز تفكرهاى شيطانى جديد (از قبيل: پوچ گرايى، هيپى گرى، پانكيسم، هم جنس گرايى، فمينيسم، و...) طراحى مى شود و به اجرا در مى آيد.

براى پاسخ گويى به اين سئوال كه چرا نوجوانان و جوانان به فرقه هاى افراطى كه گاهى رنگ مذهبى نيز دارند روى مى آورند، تحقيقاتى صورت گرفته و از ميان آنها، اسپيلكا(2) (1991) به اين نتيجه رسيده است كه در هم شكسته شدن و فقرِ ارتباط انسانى نوجوان و جوان با خانواده و نيز نارسايى ها و ناراستى هاى بعضى از مراكز مذهبى، از عمده ترين علل اين پديده است. در اين باره كه كدام دسته از جوانان و نوجوانان به اين فرقه ها روى مى آورند نيز، پژوهش هايى صورت گرفته است كه از جمله مى توان نتايج بررسى هاى سواپ(3) (1980) را ذكر كرد. او براى اين نوجوانان و جوانان شش ويژگى اسارت آور بر مى شمارد:

1. آرمان گرايى افراطى. وقتى كه آموزش هاى قبلى خانواده و مدرسه، از جانب رهبران مذهبى و دوستان و سايرين، به گونه اى افراطى ارائه شده و نوجوان با روحيه ى كمال جويى فوِ العاده شديد بار آمده باشد، زمينه ى مناسب براى سوء استفاده ى فرقه هاى افراطى فراهم است و مى توانند فرد را، با اين استدلال كه فرقه ى آنان بهتر از همه مى تواند به آرمان هاى او جامه ى عمل بپوشاند، به درون خود جذب مى كنند.

2. سرسپردگى مذهبى، با شناخت اندك. وقتى كه رابطه ى مذهبى شديد بين فرد و رهبران، يا معلمان، يا دوستان مذهبى وجود داشته و احساس سرسپردگى شديد مذهبى در فرد تقويت شده باشد، فرقه هاى

ص: 52


1- . ر.ك: لطف آبادى، روان شناسى رشد اخلاِ...، ص 42-44.
2- . Spilka
3- . Swope.

مذهبى مى توانند اين سرسپردگى و نگرش معصومانه را در جهت آرمان هاى خود تغيير دهند و به فرد بقبولانند كه فقط در فرقه ى آنان مى تواند به باورها و وظايف مذهبى عمل كند و براى اين منظور بايد كاملا مطيع اوامر رهبرى فرقه باشد.

3. كنج كاوى بيش از حد. هم در دبيرستان ها و هم در محيط هاى دانشگاهى، نوجوانان و جوانان تيزهوش در پى گروه هاى جالبى از دوستان هستند كه به آنان بپيوندند. اين دوستان ممكن است وابستگى هاى فرقه اى داشته باشند و آنها را به جلسات خود دعوت كنند تا با دوستان جالب ديگرى آشنا شوند. چنين ارتباط ها و جلساتى براى جوانان و نوجوانان جاذبه ى زيادى دارد و آنها را به درون خود مى كشاند. در اين نشست و برخاست ها، بحث و گفتوگوهاى مفصّل درباره ى مسائل بزرگ (مثلا: مسائل جهانى، مذهب، اخلاِ، تعليم و تربيت، سياست، اقتصاد و امثال آن) پيش مى آيد و نوجوان يا جوانِ كنج كاوِ بى خبر از هدفِ اين نشست ها را، تدريجاً به درون فرقه مى كشاند.

4. جدا شدن از خانواده. بسيارى از نوجوانان و جوانان، موقعى به درون فرقه اى معين كشيده مى شوند كه براى اولين بار دور از خانواده هستند و استقلال عملى پيدا كرده اند. والدين اين افراد نيز معمولا نمى دانند كه فرزند آنها اوقات فراغت خود را چگونه و با چه كسانى سپرى مى كند; و حتى خبردار هم نمى شوند كه فرزند آنها درس و كار را رها كرده است و وقت خود را با دوستانش مى گذراند. اين گونه از جوانان و نوجوانان، طعمه هاى خوبى براى فرقه هاى افراطى هستند. كافى است مقدارى محبت و كمك مالى نيز به آنها بشود تا به راحتى به عضويت فرقه درآيند.

5. بحران جستوجوى هويت. تمام نوجوانان و جوانان با مسئله ى شكل گيرى هويت روبه رو هستند و درصد اندكى از آنان، كه قبلا مشكلات بيش ترى داشته اند، در اين جستوجوى هويت دچار بحران مى شوند. در چنين وضعيتى فرد، در جريان دست يابى به نقاط قوت و ضعف و نظام ارزشى و هدف هاى زندگى و باورهاى دينى و اجتماعى، ممكن است به دام يك فرقه ى افراطى مذهبى بيفتد و به اسارت باورها و اهداف و عمل كردهاى آن در آيد.

6. احساس ناامنى. نوجوانان و جوانان كنج كاوى كه در پى كسب تجارب تازه هستند و مى خواهند هويت خويش را روشن تر كنند، ولى ارتباط محكمى با خانواده و اقوام و هم سالان خود ندارند، دچار ناامنى مى شوند. اين احساس ناامنى و بى پناهى باعث مى شود كه خود را به هر چهره ى ناآشنايى كه بخواهد با لبخند و ابراز محبت و دلسوزى با آنان رابطه برقرار كند، نزديك كنند; غافل از آن كه هدف از اين «شليك محبت و دلسوزى» به اسارت درآوردن تمام وجود اوست.

ص: 53

مشكلات روان شناختى نوجوانان و جوانان

با توجه به ويژگى هاى روان شناختى نوجوان و جوان، اين طبقه ى سنى با چه مشكلاتى مواجه اند؟

مشكلات نوجوانان، تحت عناوين بحران بلوغ، بحران هويت، بحران ارزش ها، و بحران مناسبات و روابط، دسته بندى مى شوند.

- بحران بلوغ. اين بحران به تغييرات بيولوژيك اشاره دارد. ظهور علامات ثانويه ى جنسى، مثل رويش موى صورت، تغيير صدا، افزايش ترشح بعضى هورمون هاى غدد درون ريز (مخصوصاً هيپوفيز) و تسريع رشد بدنى و احتلام در پسران; شروع عادت ماهيانه، رويش موهاى زايد، رشد سينه ها و افزايش ترشح هورمون استروژن در دختران نشانه هاى بلوغ هستند; اگر نوجوان اطلاع كافى از روند رشد جسمانى خود داشته باشد، معمولاً مشكلى نخواهد داشت. نوجوان دختر و پسر نبايد از طرف خانواده، در غفلت و بى خبرى كامل قرار گيرند، تا مجبور شوند اطلاعات مربوط به بلوغ را از كانال هاى ناصحيح به دست بياورند، و يا مسائلى برايشان مرموز و مبهم بماند. خود خانواده بايد مطالب مورد نياز نوجوانان را با بيانى علمى و سالم به او بياموزد; در اين صورت شايد اصلا دليلى وجود نداشته باشد كه اين مرحله را بحران بناميم. در رابطه با مسائل بهداشتى و نظافت و تكاليف شرعى، مثل غسل و طهارت هم بايد با نوجوان صريح بود.

نكته اى كه در بحران بلوغ مى تواند مهم باشد، ايجاد تمايلات جنسى و ميل به جنس مخالف است; فرهنگ ها در اين خصوص تفاوت زيادى با هم دارند. بعضى از فرهنگ ها حتى در مدارس راهنمايى و دبيرستان ها، مراودات جنسى را آموزش مى دهند و بعضى از جوامع كنترل نسبى دراين جهت دارند.

در جامعه ى اسلامى نيز اين مسئوليت در ابتدا بر عهده ى خانواده و سپس آموزش و پرورش است; لكن بايد مسائل جنسى را با رعايت حريم ها و در چارچوب فرهنگ اسلامى، و گاهى به طور غير مستقيم و غير محرك، و در محيطى سالم، براى نوجوان بيان كرد.

- بحران هويت. اين بحران كه مهم تر از بقيه است، مى تواند به صورتى وسيع و همه جانبه نگريسته شود كه دربردارنده ى بحران هاى ديگر هم باشد; و اشاره به اين دارد كه نوجوان، گرفتار ترديدها و دودلى هايى مى شود; به گونه اى كه گويا خودش را نمى شناسد و تصور قطعى و ثابت از خود ندارد. سومين مجموعه ى بازنگرى شده ى تشخيصى انجمن روان شناسى آمريكا (DSM 3)علايمى را براى بحران هويت مشخص كرده است كه مضمون آن به صورت زير است: (گو اين كه در چهارمين بازنگرى، ديگر آن را به عنوان اختلال لحاظ نكرده اند، اما در اصلِ موضوع و اهميت آن تغييرى حاصل نمى شود.)

الف) ترديد در اهداف بلند مدت. كسى كه بحران هويت را به طور سالم پشت سر گذاشته باشد، ولو به صورت ناآگاهانه، اهدافى كوتاه مدت و ميان مدت و دراز مدت براى خود دارد; ولى كسى كه در بحران هويت مانده باشد، نمى تواند هيچ هدف بلند مدتى را براى خود ترسيم كند.

ص: 54

ب) ترديد در انتخاب شغل. هنوز نمى داند چه مى خواهد; ادامه ى تحصيل بدهد يا دنبال كار برود؟ در چه رشته اى تحصيل كند؟ چه كارى را گزينش كند؟ جداى از امكانات و واقعيات خارجى، او در ذهن خود نيز داراى تشويش و ترديد است.

ج) ترديد درالگوى رفاقت. نمى داند با چه كسانى بايد دوست شود; با درس خوان ها، يا بچه هاى متوسط و ضعيف؟ يا آنها كه وقت زيادى را به بازى مى گذرانند؟ يا بچه هاى مسجد؟ يا بچه هاى كارگر و زحمت كش؟ يابچه هاى ولگرد عياش؟ و يا ...؟ هر لحظه ممكن است به يكى از اين گروه ها فكر كند و همدم يكى از اين گروه ها باشد.

د) ترديد در تمايل و رفتار جنسى. گاهى ممكن است برخود بلرزد و احساس گناه كند كه چرا چنين فكرى كرده است، و حتى از تصور يك معنا هم گرفتار عذاب وجدان شود; و گاهى ممكن است با خود استدلال كند كه اين ميل بايد ارضا شود; گاهى ممكن است خود را به بى خيالى بزند و لحظه اى ممكن است به پيامدهاى اجتماعى رفتارش بينديشد; هنوز نمى داند كه اين ميل درونى را بروز دهد يا نه؟ به چه صورت و از چه طريقى؟ اين ها او را در ترديد شديدى قرار مى دهد.

ه-) ترديد در تشخيص مذهبى. مذهب تقليدى را نمى تواند با همه ى وجودش بپذيرد; با خود كلنجار مى رود كه كدام عقيده، كدام مذهب، كدام دين و كدام فلسفه ى زندگى را بپذيرد. معمولا از سنين 12 تا 15 سالگى، داراى اعتقادات مذهبى بيش ترى هستند. در سن 18 سالگى اين اعتقادات با علامت سؤال و كنج كاوىِ بسيار رو به رو مى شود. آنچه اهميت دارد اين است كه اطلاعات و امكانات علمى و آموزشى، به قدر كافى در اختيار نوجوانان و جوانان باشد، تا بتوانند انتخابى صحيح داشته باشند.

و) ترديد در نظام ارزش هاى اخلاقى. اشپرانگر مى گويد: تيپ هاى شخصيتى، و به تبع آن، ارزش ها شش دسته اند: 1. تيپ نظرى (داراى ارزش هاى نظرى) 2. تيپ اقتصادى (داراى ارزش هاى اقتصادى) 3. تيپ زيبايى پسند (داراى ارزش هاى زيبايى گرايانه) 4. تيپ اجتماعى (داراى ارزش هاى اجتماعى) 5. تيپ مذهبى (داراى ارزش هاى مذهبى) 6. تيپ سياسى (داراى ارزش هاى سياسى). نوجوان بين اين ارزش هاى ششگانه مردد است. اين در واقع همان بحران ارزش هاست.

ز) ترديد در تعهد گروهى. اين هم در واقع همان بحران مناسبات و روابط است; مناسبات او با والدين و هم سالان، دست خوشِ تغيير مى شود. گروه هم سالان جاى والدين را مى گيرد. همان گروه است كه همواره مورد تكريم و احترام قرار مى گيرد، او را در برابر فشار بزرگ سالان حفظ مى كند، مرجع قدرت و اعتماد است و در برخوردهاى اجتماعى الگو و سرمشق قرار مى گيرد، و بريدن ارتباطات نوجوان از گروه، يعنى بريدن طفل شيرخوار از شير مادر.(1)

بحران هويت براى همه ى نوجوانان هست; و همه بايد از اين مرحله عبور كنند; لكن بنابر امكانات و زمينه هاى قبلى و كيفيت گذراندن دوران كودكى بعضى خيلى سريع و راحت عبور مى كنند و بعضى براى مدت طولانى در اين بحران مى مانند. بحران هويت، همانند يك دالان شك است كه براى رسيدن به يقين، لاجرم بايد از آن عبور كرد; ولى اگر كسى در آن دالان توقف كند، تمام زندگى اش مختل مى شود،

ص: 55


1- . ر. ك: كاپلان و سادوك، خلاصه روانپزشكى، ترجمه ى نصرالله پورافكارى، ج 4، ص 260.

هميشه دچار سردرگمى هاى متعدد خواهد بود; و چه بسا، اگر ادامه پيدا كند، باعث اختلالات روانى شديد بشود.

انجمن روان شناسى آمريكا، در سومين بازنگرى مجموعه ى تشخيصى خود (DSM 3) براى افرادى كه از بحران هويت به سلامت عبور كرده اند و به احساس هويت رسيده اند نشانه هايى ذكر كرده است كه آنها را بيان مى كنيم:

الف) داشتن تقابل و تعامل اجتماعى - روانى. مراودات و گفت و شنودها و رفت وآمدها و كمك كردن ها و كمك خواستن ها و غيره، همه و همه شكل عادى و بهنجار به خود مى گيرد; با بزرگ ترها، به عنوان فرد كوچك تر، و باكوچك ترها، به عنوان فرد بزرگ تر، رفتار مناسبى دارد; نقش خود را در خانواده و گروه هم سالان و مدرسه و... احساس مى كند و آن را به خوبى انجام مى دهد.

ب) متمايز دانستن خود از ديگران. به اين نكته توجه دارد كه ممكن است در بعضى از ويژگى ها با كسى مشترك باشد; ولى در ويژگى هاى متعدد ديگرى نيز با هم تفاوت دارند; تفاوت هاى عاطفى و احساسى و شناختى و اخلاقى خود با ديگران را لمس مى كند و خود را متمايز از ديگران مى داند.

ج) داشتن ثبات رأى در حد معقول. از ترديدهاى كلى و كليدى گذشته، در ترديدهاى جزئى و مصداقى هم زياد نمى ماند; و در تصميم گيرى هايش كم تر دچار اضطراب مى شود.

د) داشتن تداوم در طول زمان. خود و گذشته و حال و آينده اش را يكى مى داند. اكنون را عبارت از تجربيات و ذخيره هاى گذشته و امكانات فعلى و آرزوها و ايده آل ها و برنامه هاى آينده، و خودش را فردى كه از گذشته شروع شده و اكنون در موقعيت فعلى خودش است و در آينده هم فلان مسير را طى خواهد كرد، مى داند.

ه-) تصور او از خودش همانند تصور ديگران از اوست. در خلال تعاملات و آمد و شدها و كنش و واكنش هايى كه داشته و بازخوردهايى كه گرفته است، مى داند كه ديگران او را چه فردى مى دانند و او خود را چطور فردى مى داند و اين دو نگرش را در يك حد اعتدال، به نقطه ى مشتركى مى رساند. اگر بين اين دو نظر اختلافى هست، بايد كم باشد، اگر بخواهد از خودش يك تعريف ارائه كند، با تعريفى كه ديگران از او ارائه مى كنند، هم خوانىِ زيادى خواهد داشت.(1)

اگر كسى اين پنج ويژگى را داشته باشد، معلوم است كه از بحران هويت به سلامت عبور كرده است و در آن جا استقرار نيافته است.

مشكلات عينى نوجوانان و جوانان

مشكلات عينى اى كه نوجوانان و جوانان، به خصوص در جامعه ى ايران بدان مبتلا هستند كدامند و حلّ آنها چگونه ممكن است؟

مشكلات عينى آن قدر روشن است كه نياز به ذكر ندارد; نوجوان و جوان از همان ابتدا كه وارد جامعه مى شود، يا نيازمند ادامه ى تحصيل است يا شغل; و در هر دو مورد با مشكل مواجه است.

ص: 56


1- . ر.ك: همان، ص 263.

وضعيت كنكور و درصد كمِ پذيرش شوندگان، يك معضل بسيار جدى است; اگر پذيرفته نشود، از هم اكنون، و اگر پذيرفته شود، پس از فارغ التحصيلى و با نگرش و انتظارى متفاوت، به دنبال شغل است; و اين هم يك مشكل اساسى است. هماهنگ نبودن وضعيت تحصيلى با نيازهاى شغلى جامعه نيز يك مشكل ديگر است.

ازدواج و هزينه هاى سرسام آور آن كه به غلط مرسوم شده است، سدّ بزرگ ديگرى است كه قلب پاك نوجوان و جوان را مى آزارد و عبور از آن كارى بس عظيم است، مگر اين كه به سنت هاى غلط پشت كرده و با جسارت لازم، به فرهنگ آسان اسلامى عمل كند; البته بعضى افراد اين جسارت را دارند و چنين مى كنند. داشتن مسكن، نياز ديگرى است كه به نوبه ى خود آزارنده است.

در كنار اين ها فضاى آلوده ى جامعه از حيث اخلاقى و فراهم بودن زمينه هاى فساد نيز مشكلى است كه نوجوان با آن روبه رو است، ولى با قدر همت مى تواند آن را پشت سر بگذارد.

متأسفانه مشكلات عينى در جامعه آن قدر زياد است كه يك نوجوان و جوان، اگر غفلت كند، ناگهان متوجه مى شود كه بسيارى از عمر خود رادر گذر از پيچ و خم هاى فريبنده ى مادى، و بعضاً اجتناب ناپذير آن، گذرانده است، اما بهره ى معنوى چندانى نصيب او نشده، بلكه هميشه در تب و تاب گذران زندگى مادى با حداقل هاى مورد نياز بوده است و اين خسران زيادى براى خود فرد و جامعه است.

البته براى حل مشكلات نوجوانان و جوانان بايد به هر دو بعد نظرى و عملى توجه شود. اين موضوعات، بسيار در هم تنيده است; بايد تخصص ها و امكانات مختلف به خدمت گرفته شود و زمان زيادى نيز لازم دارد; نبايد انتظار حل يك ساله و چند ساله داشت; بلكه همان طور كه ريشه هاى مشكلات به گذشته هاى دور برمى گردد، راه حل ها نيز زمان كافى و برنامه ى دقيق مى طلبد كه همه ى آنها در تخصص مربى تربيتى و روان شناس نيست، بلكه نيازمند تركيب تخصص هاست; اما اين مطلب، توجيه كننده ى بى برنامگى هاى گذشته و فعلى نمى شود و در يك نگاه اجمالى به نظر مى رسد براى اين نوع مشكلات، توجّه به چند نكته ضرورى است:

1. نوجوانان و جوانان بايد به اين امر واقف باشند كه رشد جسمى و روانى آنها و گذر از مرحله اى كه در آن قرار دارند و وارد شدن در دوران بزرگ سالى امرى حتمى و غير قابل تغيير است و آنها خواه ناخواه اين دوره را سپرى خواهند كرد. طبيعى است كه بهترين راه برخورد با اين پديده ها، ايجاد آمادگى هرچه بهتر براى دوره هاى بعدى است. به عنوان مثال يك دختر جوان بايد بداند كه در آينده عهده دار مسئوليت سنگين ترى خواهد بود، يا معلمى خواهد بود در كلاس، يا مديرى در يك مدرسه، همسرى شايسته، مادرى مسئول و خلاصه عضوى از اعضاى تشكيل دهنده ى جامعه ى انسانى; و يك پسر جوان نيز بايد به همين ترتيب با آنچه در آينده به عهده ى اوست آشنا باشد; مثلاً به تشكيل زندگى، مديريت گروه هاى مختلف در اجتماع، انجام فعاليت هاى مهم و سرنوشت ساز در جامعه. روشن است كه وارد شدن به اين مراحل، بدون آمادگى قبلى با خطر شكست مواجه خواهد شد. بهترين شيوه در اين راستا، علاوه بر مطالعات و اندوخته هاى علمى خود فرد، توجه به تجربه ى ديگران، به خصوص پدر و مادر

ص: 57

است، تا به كمك آنها بتواند با مشكلات موجود بر سر راه خود، با روشى مناسب تر روبه رو شده و آن را حل كند.

2. در مرحله ى بعد، براى حل نسبى اين قبيل مشكلات، بايد از دوران طفوليت و كودكى، دوران پيش از دبستان، دوران تربيت پذيرى در مدرسه و.... شروع كرد. در اين راستا دو گروه مهم بايد به مسئوليت خطير خود واقف باشند:

الف) والدين و خانواده

ب) اولياى امور در خارج از خانواده

پدر و مادر بايد به اين مهم توجه داشته باشند كه دوران رشد و فرايند تربيت فرزندشان از ابتداى تولد، بلكه حتى قبل از آن و در دوران جنينى شروع شده، تمام اعمال و رفتار و گفتار آنها در تربيت او مؤثر است. توجه به اين امر خطير لازم است; هم چنان كه پيامبر اكرم(ص) مى فرمايند:

كل مولود يولد على الفطرة، فان ابواه يهوّدانه و ينصّرانه و يمجسّانه; هر فرزندى براساس فطرت الهى يعنى پاك و منزه به دنيا مى آيد; اين پدر و مادرند كه او را به صورت يك انسان يهودى يا نصرانى يا مجوسى تربيت مى كنند.

آگاهى از همه ى ويژگى هاى رشدى فرزند، خودساختگى، رفتار درست، لقمه ى حلال، احترام به هم، پرهيز از خشونت، پرهيز از افراط در محبت و... وظايفى است كه پدر و مادر بايد به آن توجه داشته باشند و بدانند كه اين امور در حسن يا سوء تربيت او تأثير مستقيم دارد.

اما اولياى امور در خارج از خانه، رهبران و مسئولان و برنامه ريزان فرهنگى جامعه، بايد همانند پدر و مادرى دلسوز، تمام همّ خود را براى هدايت و تربيت هرچه صحيح تر قشر عظيم جوان و نوجوان مبذول داشته، آنها را سرمايه هاى بى بديلى بدانند كه تمام مقدّرات اجتماع را در آينده رقم خواهند زد. آنها بايد بدانند كه تصميم گيرى ها درباره ى اين قشر بايد با برنامه ريزى دقيق صورت گيرد; و لازمه ى آن در نظر گرفتن تمام ابعاد فردى و اجتماعى آنهاست. بايد گروه هاى باتجربه و متخصص در امور مختلف، متشكّل از روان شناسان، جامعه شناسان، اسلام شناسان متخصص و آگاه به زمان، متكفل اين امر عظيم باشند. تنها با در نظر داشتن اين امور مى توان تا حدى به آينده ى جوانان و نوجوانان اين مرز و بوم اميدوار بود و قدمى در راه حل مشكلات آنها برداشت.

ص: 58

4

شيوه هاى مقابله با تهاجم فرهنگى

ص: 59

فصل چهارم: شيوه هاى مقابله با تهاجم فرهنگى

شيوه هاى مقابله با تهاجم فرهنگى

پس از تبيين مسئله ى تهاجم فرهنگى، در اين فصل به راه ها و شيوه هاى مقابله با اين پديده ى نامبارك اشاره شده است.

طبيعى است كه مربيان، والدين، رهبران و مسئولان فرهنگى و اجتماعى و بالأخره زمام داران سياسى جامعه، براى مقابله با تهاجم فرهنگى، مسئوليت خطيرى را بر عهده دارند; البته در اين ميان، خود نوجوان و جوان، بيش از هر كس ديگر مسئول است و بايد در اين راه از خود شروع كند.

پاسخ دو سؤال نخست اين فصل، در واقع مقدمه و زمينه ساز مطالب بعدى است.

چرا موضوع تهاجم فرهنگى، در دهه ى اخير بيش تر مطرح مى شود؟ آيا قبلا چنين تهاجمى وجود نداشته است يا حساسيت مسئولان فرهنگى ما بسيار كم تر بوده است؟

براى موفقيت تهاجم فرهنگى، دو زمينه بايد فراهم باشد: زمينه ى روان شناختى، و زمينه ى اجتماعى و امكان اِعمال تهاجمات فرهنگى.

در جامعه ى ايران، از جهت اول تغييرى حاصل نشده است. زمينه هاى روان شناختى نوجوان و جوان، در همه ى زمان ها و مكان ها مشترك است. جوان ايرانىِ قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، از اين جهت يكسان است; اما زمينه هاى اجتماعى، و نيز ارزش هاى حاكم بر جامعه متفاوت بوده است; ارزش هاى نوجوانان و جوانان كشور در سه دهه ى اخير تغييرات وسيعى كرده است.

در دهه ى 1350، و در آستانه و اوايل انقلاب، جوش و خروش انقلابى براى آزاد سازى و تحول كشور، در رأس امور نوجوانان و جوانان قرار داشت; عموم نوجوانان و جوانان با آرمان گرايى شديد و اميدهاى بسيار بزرگى كه داشتند، تصور مى كردند در مدت كوتاهى شاهد پيش رفت هاى عظيم كشور خواهند بود و از جان فشانى در راه تحقق آرمان هاى خويش مضايقه اى نداشتند.

در دهه ى 1360، مهم ترين مسئله ى آنان به پيروزى رساندن جنگ تحميلى بود; و درصد نسبتاً كمى از آنان در پى رفاه و منافع شخصى بودند. حضور در جبهه، ارزش مسلطِ جامعه بود; دولت و ملت و همه ى نهادهاى فرهنگى و اجتماعى و سياسى، با اين ارزش هاى مسلط همراه بودند. جوان و نوجوان، علاوه بر داشتن مايه هاى دينى و ايمانى، توسط جامعه نيز به آن سو سوِ داده مى شدند.

ص: 60

از اوايل دهه ى 1370 تا كنون، و با تمام شدن جنگ تحميلى، وضعيت عوض شده است. با تمام شدن جنگ، عقب افتادگى هاى اقتصادى و خرابى هاى كشور، بسيار جدى بود; لذا از ديدگاه دولت، اقتصاد به عنوان ارزش مسلط شناخته و تبليغ شد و عملا نيز براى آن برنامه ريزى شد; و افراد و گروه ها به رقابت در صحنه هاى اقتصادى دعوت شدند. تا اين حد بسيار شايسته و صحيح و لازم بود; اما كار ديگرى كه متأسفانه انجام شد، فراموش شدن ايده آل ها و ارزش هاى مسلطِ دهه ى قبل بود; از پتانسيل هاى روان شناختىِ جامعه ى دينى، براى پيش بردِ اهداف اقتصادى استفاده نشد; و بى ترديد احساس عقب ماندگى اجتماعى و اقتصادى، تأثيرات نامطلوبى را بر روح پاك و شخصيت شريف نوجوانان و جوانان به جاى گذارده است.

چرايى طرح مسئله تهاجم فرهنگى در دهه ى اخير

اكنون به نظر مى رسد كه به بعضى از بزرگ ترين عوامل و زمينه هاى اجتماعى تهاجم فرهنگى، اشاره كرده ايم. آنها به صورت روشن تر عبارتند از:

الف) عقب افتادگى علمى و فناورى را از رژيم طاغوت به ارث برده ايم و تاكنون نيز گرفتار آن هستيم;

ب) عقب افتادگى اقتصادى از دهه ى جنگ و قبل از آن، تشديد شده و هنوز راه بسيارى در پيش داريم;

ج) نسبت به آرمان ها و ارزش هاى دينى و اخلاقى كم لطفى كرده ايم و جايگاهى براى آنها در برنامه هاى توسعه قايل نشده ايم;

د) جمعيت جوان ما درصد بسيار بالايى را تشكيل مى دهد، كه ظرفيت هاى فرهنگى، اقتصادى، علمىِ او نسبتاً خالى است;

ه-) مخالفين اين نظام، براى مقابله با آن، راه هاى نظامى و اقتصادى و ... را تجربه كرده و شكست خورده اند;

و) دشمنان ابزار و امكانات تهاجم فرهنگى را در اختيار دارند و زمينه هاى موجود را نيز مى شناسند و اميد به موفقيت دارند;

ز) فاصله ى زياد حرف و عمل و فاصله ى زيادتر ادعا و توانايى، در ميان مسئولين در رده هاى مختلف كشور، از جمله زمينه هاى اجتماعى است.

فقط، بعضى از اين عوامل به تنهايى براى تغيير وضعيت ارزشىِ نوجوانان و جوانان، از جهت گيرى عمومىِ فرهنگى - اجتماعى به جهت گيرى شخصىِ اقتصادى - فردى، كفايت مى كند.

البته توجه داريم كه درصد قابل توجهى از تحول ارزش ها در نوجوانان و جوانان، جنبه ى بين المللى دارد و ناشى از مشكلات عصر الكترونيك و ارتباطات و نتيجه ى استثمار گرى هاى بى سابقه ى اقتصادى و فرهنگ زدايى هاى عصر تسلط و تهاجم سبك زندگى غربى است.

از آنچه گذشت به خوبى روشن شد كه تفاوت دهه ى اخير با دهه هاى قبل در چه بوده است; و چرا بحث تهاجم فرهنگى در اين دهه با شدت بسيار مطرح مى شود.

احزاب و تهاجم فرهنگى

گاهى احزاب و گروه هاى سياسى، يكديگر را متهم مى كنند كه شما زمينه ساز تهاجم فرهنگى در كشور بوده ايد، نظر شماچيست؟

ص: 61

همان طور كه اشاره شد، براى موفقيت تهاجم فرهنگى، هم زمينه هاى فردى لازم است و هم زمينه هاى اجتماعى; هم چنين گفتيم كه در زمينه هاى فردى، تفاوتى بين زمان ها و مكان ها وجود ندارد; اما از حيث زمينه هاى اجتماعى، تفاوت هاى بسيارى بين زمان ها و مكان هاى مختلف متصور است. همان طور كه به بعضى از زمينه هاى فراهم شده در دوران انقلاب و جنگ و سازندگى اشاره كرديم، بعضى از زمينه ها و علل - و شايد بتوان گفت، جزء اخير علت تامه - كه فعليت بخش بسيارى از حركت هاى تهاجم فرهنگى بوده است، مربوط به چند سال اخير است.

البته اگر چه نمى شود به آسانى برچسب و اتهام عمدى و آگاهانه بودن اين حركت را، به ويژه به بعضى از مسئولين شاخص فرهنگى در اين چند سال زد; اما نتيجه ى كار، تابع عمدى بودن يا نبودن آن نيست. همان طور كه در هر يك از دهه هاى گذشته، تأكيد بر يكى از كمبودهاى كشور و جامعه بوده است، در اين دوره نيز اين گونه تشخيص دادند كه بايد بر مقوله هاى آزادى، مردم سالارى، توسعه ى سياسى، و امثال اين ها تأكيد شود; و اين تشخيص در بُعد ايجابى اش، كاملا صحيح بود. اين ها از نيازهاى اساسى جامعه بود، افكار عمومى، به ويژه نسل جوان، نياز داشت كه احساس مشاركت كند. توسعه ى سياسى، به ويژه با طرح موضوعاتى مثل اختلاس هاى كلان و فسادهاى مالى، مشكلات امنيتى و... از نظر افكار عمومى بسيار ضرورى مى نمود.

در كنار اين تشخيص هاى صحيح، دو خطاى فاحش نيز در اين دوره رخ داد:

1. انگشت تأكيد از همه ى نيازهاى جامعه برداشته و به طور افراطى بر توسعه ى سياسى پاى فشرده شد; به عبارت ديگر، خطايى را كه ديگران در دوره هاى قبل مرتكب شده بودند و نخواستند يا نتوانستند كه برنامه اى جامع داشته باشند، در اين دوره نيز مرتكب شدند; حتى به طور يك بعدى به سوى توسعه ى سياسى رفتند.

2. توسعه ى سياسى و گسترش آزادى ها، به ويژه در عرصه ى فرهنگ و هنر، به صورت سيلوار بود. فيلم هاى سينمايىِ ساخته شده در اين دوران، كتاب هاى تأليف شده، و جريان مطبوعات زنجيره اى و حركت هاى تبليغاتى حزبى، به خوبى، سيلوار بودن اين حركت را نشان مى دهد. شبهه ها، سؤال ها، هيجان سازى هاى اجتماعى، زير سؤال بردن بسيارى از مقدسات دينى و اخلاقى از يك طرف، و عدم امكانات مناسب و زمان لازم و شرايط اجتماعى سالمِ علمى براى پاسخ گويى، از طرف ديگر به خوبى نشان دهنده ى اين سيل بودند.

پشتوانه هاى مالى و تبليغاتى از سوى دشمنان ديرينه ى خارجى، كه بسيار زيركانه خود را با مطالبات به حق مردم پيوند مى زدند، نيز باعث تشديد اين سيل مى شد. در اين سطح، يعنى رده هاى دوم و سوم، مثل مطبوعات و...، افراد متعددى بودند كه قطعاً مغرض بوده، به طور آگاهانه برضد نظام اسلامى تلاش مى كردند; و اگر فريادهاى به موقعِ رهبر معظم انقلاب نبود، چه بسا توفيق هاى قابل توجهى نيز به دست مى آوردند. توسعه ى سياسى نبايد در دوره هاى قبل مورد غفلت واقع مى شد و همين طور، نبايد در اين دوره، مورد توجه افراطى قرار مى گرفت.

اما در هر صورت، اين نكته نيز قابل ذكر است كه نظام اسلامى بايد خود را در مقابله با اين اشكالات و شبهه افكنى ها واكسينه كند و براى هر شبهه اى پاسخى مناسب ارائه دهد. ما بايد آمادگى كافى در خود فراهم كنيم و توجه داشته باشيم كه در كشور ما، ارزش هاى معنوى و اخلاقى، از جمله نيازهاى اساسى

ص: 62

براى نوجوانان و جوانان، در عصر حاضر است. نه آموزش و پرورش و حوزه هاى علميه و دانشگاه ها برنامه ى كافى و قابل دفاعى براى اين مقصود دارند، و نه خود جوانان توجه جدى و توان كافى براى اقدام دارند; در واقع، ما بدون تلاش و توجه كافى منتظر مانده ايم; فقط هنگامى كه كودك و نوجوان ما جوان شد و بسيارى از فرصت ها را از دست داد و خواه نا خواه بايد از طريق دانشگاه، بازار، صنعت، كشاورزى، يا هر طريق ديگرى وارد جامعه شود و منشأ اثر باشد، آنگاه ناراحت مى شويم كه چرا فرهنگ دينى بر او حاكم نيست.

البته اين را نيز بايد پذيرفت كه يكى از شيوه هاى اثر گذارى بر افراد جامعه، از جمله نوجوانان و جوانان، از طريق مطبوعات و رسانه ها و فيلم و ... است; اما اين ها، نه تنها كافى نيست، بلكه ظرافت هاى خاص خود را دارد; به طور مثال، ارزش هاى فرهنگى - اجتماعى مورد توجه نوجوانان و جوانان، بسيار متنوع و متفاوت است و گاهى پيش مى آيد كه دو ديدگاهِ فرهنگى در مقابل هم هستند، اما هيچ كدام در مقياس ارزشىِ دين و ديدگاه دينى، باطل نيستند.

تعميم دادن بى جاى برخى از ارزش هاى اجتماعى، كه گروه معينى از نوجوانان يا جوانان به آنها پاى بندند، به تمام نوجوانان و جوانان كشور يا يك شهر يا حتى يك مدرسه ، كارى نادرست و زيان آور است.

اِعمال فشارهاى بى جايى كه گاهى از جانب بخش هاى سنتى تندروى جامعه نيز بر نوجوانان و جوانان وارد مى شود، عملا گروه هاى بيش ترى از نوجوانان و جوانان را از فرهنگ و ارزش هاى اخلاقى و معنوى دور مى كند و بدين ترتيب با شكاف بيش ترى بين نسل قديمى تر جامعه و بخش قابل توجهى از نسل جديد روبه رو هستيم. على رغم تمام بى برنامگى ها و فشارهايى كه بر اين طبقه ى سنى رفته است، باز فرهنگ و ارزش هاى اصيل اخلاقى و دينى در كشور ما آنقدر قوت دارد كه اكثريت قريب به اتفاِ آنها از افتادن در دام مادى گرايى و سبك زندگى غربى ، اجتناب مى كنند.

بنابراين، پاسخ سؤال چنين شد كه، اين دوره هم، فقط بخشى از زمينه ها را فراهم كرده است; لكن اين بخش، آخرين جزء بوده و باعث به فعليت رسيدن هجوم هاى فرهنگى شديد شده است. در اين موقعيت جديد، تمام نوجوانان و جوانان نياز دارند كه هم از زندگى اقتصادى مطلوب، از جمله: اشتغال، ازدواج، مسكن و ... و هم از ارزش هاى مثبت و انسانى ، نظير: عزت نفس، احساس استقلال، برخوردارى از يك فلسفه ى مطلوب براى زندگى، احساس شايستگى ، مورد احترام والدين و دوستان و مردم بودن ، به رسميت شناخته شدن توانايى ها ، داشتن دوستان صميمى و... برخوردار باشند، و از نگرش اميد بخش نسبت به آينده ى خويش بهره ى كافى داشته باشند، و طبيعتاً مسئولين نيز در اين دوره، با تمام اين مطالبات روبه رو هستند.

راه هاى مقابله با تهاجم فرهنگى

راه هاى مقابله با تهاجم فرهنگى چيست؟ چه نوع برنامه ريزى ها و زمينه سازى هايى لازم است؟

نه تهاجم فرهنگى يك امر بسيط است و نه مقابله ى با آن. مهاجمان فرهنگى با تكيه بر زمينه هاى موجود اقدام مى كنند، و براى مقابله با آن نيز، بايد به اصلاح زمينه ها پرداخت; و اصلاح زمينه ها

ص: 63

كارى است اساسى و دراز مدت و در هم تنيده.(1) ما هيچ گاه نمى توانيم از هجوم دشمن ممانعت به عمل آوريم; دشمنى دشمن به همين هجوم هاست; لكن مى توانيم تدابيرى بينديشيم و اقداماتى انجام دهيم كه تأثير اين هجوم كم تر شود; البته اين تدابير و اقدامات به دست يك نفر و دو نفر انجام نمى شود; بلكه بايد تمام جامعه با همه ى امكانات و سوگيرى ها، به دنبال اين هدف باشند. بايد دولت به معناى عام، راديو تلويزيون، سينما، مطبوعات، دبيرستان ها و دانشگاه ها، و همه ى مراكز آموزشى، ادارات و نهادهاى دولتى، به اين مطلب توجه داشته باشند; و به طور خلاصه، برنامه و استراتژى فرهنگى داشته باشيم.

حضرت امام(رحمهم الله) مى فرمايند:

دشمن حدود سيصد- چهارصد سال كار كرده است تا فرهنگ اسلامى را از بين ببرد، فرهنگ مادى را جاى گزين كند; شما هم بايد برنامه ريزى دراز مدت كنيد; از اكنون براى دويست - سيصد سال آينده برنامه ريزى كنيد(2);

اولين قدم اساسى براى مقابله با تهاجم فرهنگى اين است كه فرهنگ دينى به زبان امروزى و متناسب با نيازهاى امروزى، هم براى افراد جامعه درونى شود و هم در قالب مقررات و قوانين و هنجارهاى اجتماعى، جزء ارزش هاى مسلط جامعه بشود; يعنى ظرف فرد و جامعه را خالى نگذاريم و اين خود بسيار مشكل است و قدم دوم اين است كه اگر گروهى اجتماعى يا فرهنگى، به مبارزه با مظروفِ ارائه شده برخاست، با آن به درستى مقابله كنيم; اما مادامى كه قدم اول را برنداشته ايم، قدم دوم مصداِ پيدا نمى كند و نوبت به آن نمى رسد.

وظايف مسئولين مملكتى در مقابل تهاجم فرهنگى

در زمينه ى مقابله با تهاجم فرهنگى، وظايف مسئولين مملكتى و رهبران فرهنگى - سياسى چيست؟

مراد از مسئولين مملكتى، فقط مسئولين فرهنگى نيست; بلكه منظور، تمام برنامه ريزان در سطوح خرد و كلان جامعه است; لكن نقش مسئولين فرهنگى و نهادهاى تعليم و تربيت، در اين بين بيش تر است; زيرا اگر طبق برنامه اى صحيح، به امور فرهنگى توجه كافى شود، آن گاه نوبت به اجرا مى رسد و عمده ترين بار اجرايى امور فرهنگى بر دوش اين مسئولين و نهادهاست.

ما بايد فرهنگ را به عنوان يك خرده سيستم از يك سيستم جامع تلقى كنيم كه اجزاى آن با يكديگر تعامل مستقيم و تأثير و تأثر بسيار جدى دارند. بخواهيم يا نخواهيم، مقوله هاى مختلف زندگى اجتماعى انسان مثل اقتصاد، سياست، فرهنگ، تربيت، اخلاِ، علم، تكنولوژى و ...، دست در دست هم دارند و ما نمى توانيم با يكى از اين ها، به گونه ى دلخواه خود كنار بياييم و نگاهى به بقيه نداشته باشيم.(3)

ما در اين جا مسئولين را به سه گروه تقسيم كرده و راجع به مسئوليت آنها سخن مى گوييم:

1. مسئولين رده بالاى نظام. آنان چند وظيفه ى اساسى دارند كه بسيار تعيين كننده است:

ص: 64


1- . براى مطالعه بيش تر ر.ك: محمد كاويانى، ارزش داورى مفاهيم روان شناسى اجتماعى از ديدگاه قرآن،(فصل تبليغات و جنگ روانى)، ص 116.
2- . ر. ك: امام خمينى، صحيفه نور،ج 2، ص 161 - 163; ج 5، ص 125 - 131 و ج 5، ص 155 - 157.
3- . براى مطالعه بيش تر ر.ك. محمد كاويانى، بررسى مفاهيم روانشناسى اجتماعى از ديدگاه قران، (بحث نگرش سيستمى)، ص 29.

الف) حفظ وحدت در بين خودشان; كه در همه ى جوانب از جمله در فرهنگ، بسيار اساسى و تعيين كننده است;

ب) آنان بايد الگوى عملى اسلام باشند; به عنوان مثال، از مسئولين رده بالاى نظام اسلامى انتظار نمى رود كه در دنياطلبى مسابقه بدهند;

ج) مسئولين نظام بايد حاكميت اسلام را بزرگ ترين دغدغه ى ذهنى و كارى خود بدانند; و هر هدفى را كه در اين راستا نمى گنجد از چرخه ى كارى خود خارج كنند;

د) زمينه ى اجراى قوانين اسلامى، به ويژه موارد كليدى تر (مثل امر به معروف و نهى از منكر) را فراهم، و از آن حمايت كنند;

ه-) حتى الامكان، نيروهاى كارآمد و متعهد و مردم دوست را در پست هاى كليدى بگمارند;

و) مسئله ى فرهنگ را در لابه لاى مسائل و مشكلات ديگر كشور فراموش و گم نكنند.

2. مسئولين فرهنگى. كه وظايف مهم بسيارى به عهده دارند; از جمله:

الف) شناخت عميق و همه جانبه نسبت به اسلام و فرهنگ اسلامى داشته باشند; شايسته نيست كه مسئولين رده بالاى فرهنگى، در كشور اسلامى، از بين كسانى باشند كه اسلام را به صورت ناقص و در مطالعات جانبى و در حاشيه ى زندگى و كارهاى ديگر خود شناخته اند; و در اسلام ناشناسى آنها، اطمينان وجود دارد;

ب) پديده هاى فرهنگى جهان و داخل كشور را خوب بشناسند و نسبت به آنها اشراف اطلاعاتى و علمى داشته باشند; البته اين انتظار از يك شخص نيست، بلكه بايد تلاش مجموعه هاى فرهنگى در اين جهت باشد;

ج) در كارها و تصميم سازى ها و تصميم گيرى هاى فرهنگى خود گرفتار روز مرگى نباشند; تعيين هدف كرده باشند، اهداف كلى را به اهداف واسطه اى و رفتارى تبديل كنند، ساز و كارهاى اجرايى براى رسيدن به آن اهداف را بيابند و در حد امكانات عمل كنند;

د) انواع و اقسام هنر را براى پيش بردِ اسلام به كار گيرند;

ه-) براى مجموعه هاى فرهنگى، مثل آموزش و پرورش، آموزش عالى، صدا و سيما، مطبوعات و...، تعيين وظايفِ مشخص صورت بگيرد;

و) سوابق فرهنگى و دينى اين مرز و بوم، از جمله دفاع مقدس را احيا كنند.

3. حوزه هاى

علميه. وظايف بسيار بزرگى بر عهده ى حوزه علميه است; از جمله:

الف) تبيين همه جانبه ى اسلام، به زبان امروزى براى خارج و داخل كشور;

ب) به روز بودن آگاهى آنها در خصوص تحولات فرهنگى دنيا; اين نكته باعث مى شود كه حوزه بتواند از حالت انفعالى به در آمده و بيش تر حالت تهاجمى و فعال به خود بگيرد;

ج) ترسيم اركان و پايه هاى تفكر اسلامى به زبان علوم انسانى، مثل علوم سياسى، اجتماعى، تربيتى، اخلاقى، فلسفى و...;

د) توليد و توزيع معنويت، در سطح كلان و تغذيه كردن تمام جامعه از اين حيث;

ه-) اهميت بيش تر به تبليغ دادن و بازنگرى و كامل سازىِ شيوه ها و ابزارهاى تبليغ و ترويج دين;

ص: 65

و) ارائه ى الگوى مناسبِ عملى براى سبك زندگى، و ترسيم آن الگو به شكل نظرى و معرفى آنها به مردم;

ز) گسترش ارتباط با مجامع علمى- دينىِ دنيا.

اينك به توضيح بعضى از اين وظايف مى پردازيم:

- تبليغ الگوهاى مناسب براى نوجوانان: جوان و نوجوان، خواه نا خواه ولو به صورت ناخودآگاه، الگوهايى را براى خود انتخاب مى كند و به آن ارادت مىورزد; به نحوى كه خود را شبيه او مى سازد; نمونه ى بارز آن، در لباس پوشيدن است; شاگرد دبيرستانى ممكن است به معلم فيزيك خود علاقه مند باشد و از مدل كت و شلوار او تبعيت كند; يا فلان طلبه همانند استادش سخن بگويد، و عمامه بر سر بگذارد و خودش هم توجه چندانى نداشته باشد. نوجوان و جوان، احساسات زيادى را نثار الگوى خود مى كند. اگر الگوهاى مناسبى، به طور مرتب معرفى شوند و قبول عام يابند، نوجوان كم تر دچار مشكل مى شود; ولى اگر راديو، تلويزيون و مطبوعات به فرهنگ عمومى جامعه توجهى نداشته باشند، ناگهان چشم باز مى كنيم و مى بينيم كه عده ى زيادى از نوجوان ها، الگوهاى نامناسبى براى خود برگزيده اند.

اگر الگوى جامع هم نداشته باشيم (كه البته داريم)، مى توانيم در هر بُعد، الگو يا الگوهايى را معرفى كنيم: افرادى به عنوان الگوى قرآن خوانى و حفظ قرآن، افراد موفق المپيادهاى فيزيك و شيمى و رياضى و...، به عنوان الگوى تحصيلى، افرادى به عنوان الگوى ايثار و فداكارى، افرادى به عنوان ورزشكار با اخلاِ و سبك زندگى قابل قبول معرفى شوند; حتى اگر الگوهاى عينى هم نداشته باشيم، امكان دارد كه يك سريال تلويزيونى بسيار طولانى و جذابى ساخته شود و الگوى خانواده ى اسلامى - ايرانى را در طول چند صد برنامه ى تلويزيونى براى مردم مجسم كند; يا لااقل در برنامه هاى فكاهى تلويزيون، از الگوهاى لباس و مدل آرايش مو و مدل دكوراسيون اطاِ و سالن بيگانه استفاده نكنيم.

پر كردن اوقات فراغت نيز از ديگر مسائلى است كه به مسئولين مرتبط مى شود. جوان نيرو و نشاط دارد، و به هر طريقى بايد مشغول باشد و از آن استفاده ببرد. براى نوجوان وجوان اين مطلوب است كه در فعاليت هاى جسمى و ذهنى به صورت پر تلاش كار كند و خود را خسته نمايد و آنگاه براى رفع خستگى به استراحت بپردازد. اين مشغوليات بايد به اندازه ى كافى تنوع داشته باشد، تا به خوبى بتواند اوقات فراغت آنان را پر كند; اوقات فراغت، يعنى اوقاتى كه نوجوان يا جوان از برنامه هاى منظم روزانه فارغ مى شود. مدرسه و تكاليف محصّل تمام شده است، كارگر در ايام تعطيلى به سر مى برد، سرباز به مرخصى آمده است، و ...; پر كردن اين اوقات، لازم و مهم است.

مسئله ى ديگرى كه مربوط به مسئولان است، مبارزه با فقر و بيكارى است; اين مشكل بلاى جان بيش تر افراد جامعه است، لكن قشر جوان و نوجوان آسيب پذيرترند; زيرا حساسيت بيش تر، و تجربه ى كم ترى دارند; و با نيازهاى برآورده نشده سركوب مى شوند و در موقعيت هاى بعدى به تخريب روانى فرد مى پردازند و باعث مشكلات فراوانى براى او و خانواده و جامعه اش مى شوند.

تدارك ازدواج براى جوانان نيز از جمله نكاتى است كه بايد مورد توجه مسئولين قرار گيرد. اين نكته قابل توجه است كه همه در مباحث نظرى مى گويند: لازم است امكان ازدواجِ زودتر را فراهم كنيم و از قيد و بندهاى دست و پا گير اجتناب شود; ولى متأسفانه در عمل برعكس است. فرهنگ ازدواج به گونه اى كه در جامعه رايج است، فرهنگ غلطى است و در درازمدت چه بسا ضربه هاى مهلكى به

ص: 66

جامعه وارد مى سازد; و بايد مسئولين مملكتى و حوزه هاى علميه و دانشگاه ها، آن را جدى بگيرند و به گفتار اكتفا نكنند; زمينه هاى اصلاحى در دراز مدت را فراهم كنند و بايد با تمام همت و جديت به فرهنگ اصيل خودمان برگرديم.(1)

وظيفه ى والدين در جدال با تهاجم فرهنگى

والدين در كاستن اثرات مخرب تهاجم فرهنگى چه نقشى مى توانند داشته باشند؟

روابط خانوادگى زيربناى اصلاحات ديگر است، به گونه اى كه بدون آن، اصلاحات ديگر (در سطح كلان) امكان ندارد. با اصلاح خانواده ها، بسيارى از مسائل به خودى خود حل خواهند شد; اصلاح روابط خانوادگى، نه فقط به نوجوان كمك مى كند، بلكه براى همه ى افراد خانواده و همه ى طبقات سنّى مؤثر است; لذا داشتن يك الگوى خانواده ى اسلامى كه جنبه هاى مختلف زندگى در آن لحاظ شده، و از داده هاى روان شناختى نيز استفاده كرده باشد، بسيار مهم است.

از ديدگاه علوم اجتماعى، خانواده يك سيستم است; خرده سيستم ها و فرا سيستم هايى دارد; در هر سيستم، يا خرده سيستم، يا فرا سيستم، سلسله مراتب و مرز بندى بين اعضا وجود دارد. بر اساس اين ها، ممكن است يك خانواده ، عمل كردِ سالم يا معيوب داشته باشد. از شيوه هاى بسيار مهم و مؤثر درمانگرى، خانواده درمانگرى است.(2) فرهنگ دينى بر بسيارى از اين قانونمندى ها، تأكيد كرده است. اگر در فرهنگ دينى، با چارچوب روان شناختى، به مطالعه ى خانواده بپردازيم، يك الگوى مناسب با محتواى دينى به دست مى آوريم.

البته براى داشتن چنين الگويى، از حيث نظرى، اتفاِ نظر بالفعلى وجود ندارد; چون مطالعه نشده است و لازم است كه اخلاِ، اقتصاد، عقايد، مناسك، سياست، اجتماعيات، تربيت و ... را در يك مجموعه ى كوچك به نام خانواده، متبلور ببينيم; هم چنين در صورت داشتن يك نظريه ى واحد، اجراى آن، كار آسانى نيست; چون با فراسيستم هاى مختلف اجتماعى، سياسى، اقتصادى، و مذهبى در هم تنيده است.

به طور مثال، اگر فرض كنيم الگوى خانواده ى سالم چنين اقتضا كند كه براى پسران و دختران و والدين اطاِ هاى جداگانه، و نيز اطاقى بزرگ براى تجمع و غذاخورى و... وجود داشته باشد، اجراى اين الگو با وضع اقتصادى خانواده ارتباط تنگاتنگى دارد; يا فرض كنيد الگوى خانواده ى سالم بگويد كه والدين بايد در منزل، تا يك سطحى از پوشش را حفظ كنند، اين ممكن است براى بعضى از والدين قابل قبول، يا قابل اجرا نباشد; بنابراين، داشتن الگوى خانواده ى سالم به صورت همه جانبه نگر و بدون افراط و تفريط، كارى مشكل است.

على رغم اين كه داشتن يك الگوى كامل و سالم خانواده مشكل است، اما والدين مى توانند كارهاى مشخصِ مهمى را براى حفظ نوجوان خود از تهاجم فرهنگى انجام دهند. مهم ترين اقدام والدين اين است كه، همواره ارتباط خود را با فرزندان، به ويژه نوجوانان حفظ كنند; نه تنها با بهانه هاى كوچك ، بلكه حتى با اشكالات واقعى بسيار بزرگ نيز نبايد اين ارتباط را گسست. اين ارتباط بايد به گونه اى باشد كه نوجوان، پدر و مادر را اولين تكيه گاه خود بداند; و طبيعتاً همه ى نيازهاى او بايد در اين چارچوب مورد توجه قرار گيرد. نياز به دوست، تنوع طلبى در غذا و لباس، تفريحات سالم، هيجان خواهى، نياز به ابراز

ص: 67


1- . بسيارى از آنچه در پاسخ اين سؤال آورده شد، با الهام از فرمايش هاى مقام معظّم رهبرى بوده است. ر.ك: على خامنه اى، فرهنگ و تهاجم فرهنگى.
2- . درمانگران معروف و نسبتاً موفقى مثل اَكِرمن، بوئن، جرالد پترسون، جِى هيلى، ويرجينيا ستير، و مينوچين، در اين حيطه كار كرده اند.

احساسات، نياز به احترام، محبت، صميميت، اعتماد به نفس و ابراز عواطف ، مشاركت در امور جمعى و نياز به مزاح و شوخى و...، يا بايد در خانواده ارضا شود، يا از طريق خانواده به كانال هاى ارضاى آن هدايت شود.

وظيفه ى نوجوان و جوان در رويارويى با تهاجم فرهنگى

اين ارتباط در صورتى به طور مطلوب حاصل مى شود كه والدين، نوجوان و جوان را درك كنند; يعنى عواطف و احساسات و علايق و توانمندى هاى او را بدانند; بتوانند خود را در جايگاه او قرار دهند و از جايگاه يك نوجوان با او سخن بگويند و از او انتظار داشته باشند، و به انتظارات او توجه كنند (البته منظور اين نيست كه نقش ها و وظايف به هم بخورد و جايگاه افراد عوض شود; بلكه فقط بتوانند خود را از منظر يكديگر ببينند). پدرى كه فرزند خود را با كتك براى نماز صبح بيدار مى كند; مادرى كه با آرايش و لباس نامناسب، در كنار پسر نوجوان خود، زندگى مى گذراند; والدينى كه به هنگام معرفى فرزند خود در جمع مى گويند: «غلام شماست»، « كنيز شماست »، والدينى كه به نوجوان خود در حضور دوستانش بى حرمتى مى كنند و...، فرزند نوجوان خود را درك نكرده اند. اما پدرى كه با فرزندش به ورزش مى رود، به دوست فرزندش احترام مى گذارد و او را به منزل دعوت مى كند; والدينى كه در بعضى از امور با نوجوان خود مشورت كرده و از نظر او استفاده مى كنند; والدينى كه اجازه ى تجربه آموزى در امور خانه و خانواده و آشپزخانه و ...، را به نوجوان مى دهند; والدينى كه در صورت خطا كردن، از نوجوان خود معذرت مى خواهند; والدينى كه به صورت منطقى با نوجوان سخن مى گويند و مباحثه مى كنند و هركدام مسئوليت رفتار خود را مى پذيرند و...، چنين والدينى، نوجوان خود را درك كرده اند.

به دنبال اين درك كردن و حفظ دايمى ارتباط، والدين مى توانند به خوبى اثرگذار، و در صورت لزوم به طور منطقى اثرپذير باشند; هم چنين مى توانند در انتخاب دوست، شغل و رشته ى تحصيلى، محل درس و ازدواج و امور اساسى زندگى به او كمك كنند و در حل مشكلات و تنگناهاى خانواده از او كمك بخواهند; فرهنگ صحيح خود را به او منتقل نمايند; مسئوليت زندگى را براى او توضيح دهند; انتظارات او را با واقعيات و محدوديت ها آشنا كنند; و آرام آرام از او فردى بسازند كه نه تنها نگران رفتار او در بيرون از منزل نيستند ، بلكه اطمينان داشته باشند كه در هر جمعى قرار گيرد، به صورت منطقى و معقول خود را حفظ مى كند و حتى المقدور به ديگران نيز كمك مى كند.

به عنوان مثال، يكى از مسائل، انتخاب دوست مناسب است. نداشتن دوست و هم بازى و هم گروه، براى نوجوان، شكنجه اى دردناك است; لازم است كه خود نوجوان و بزرگ ترها و والدين، در اين موضوع، در موضع انفعال قرار نگيرند; والدين هميشه منتظر نباشند كه نوجوانشان دوستى انتخاب كند و بعد آنها نظر بدهند، بلكه با توجه به جهات مختلف، در اين راه پيش قدم شوند، دوستان خوب را معرفى كنند و اگر مناسبت دارد، به خاطر فرزند خود، حتى از رفت و آمد خانوادگى دريغ نورزند.

مسئوليت نوجوان و جوان درمواجهه با تهاجم فرهنگى چيست و آنان خود چه نقشى مى توانند داشته باشند؟

ص: 68

على رغم ثأثيرات اجتماعى و وظايفى كه براى مسئولين و والدين وجود دارد، بايد دانست كه اصلى ترين و مهم ترين تصميم گيرنده در اين خصوص، خود نوجوان و جوان است. همواره واقعيت ها با مطلوب هاى نهايى فاصله دارد. آنچه در مورد فضاى فرهنگى، ارزش هاى مسلط جامعه و وظايف والدين گفته مى شود مطلوب است; اما همه اش واقع نمى شود. فضاى فرهنگى و ارزش هاى مسلط جامعه ، به طور كامل، اسلامى و انسانى نيست. گاهى مسئولين، به هر دليل، به تمام وظايف خود عمل نمى كنند. بسيارى از والدين با محدوديت هايى، مثل بى سوادى و كم سوادى، نارسايى اقتصادى، نداشتن روابط و وجهه ى اجتماعى مناسب، وجود مشكلاتى مثل بيمارى و اختلاف نظر ، نزاع هاى خانوادگى و...، مواجه هستند و در نتيجه، نه تنها نمى توانند به نوجوان كمك كنند، بلكه چه بسا نياز به هدايت و كمك نوجوان و جوان خود دارند.

در چنين موقعيتى، منطقى نيست كه نوجوان، به بهانه ى وظيفه ناشناسى يا ناتوانىِ ديگران ، به آينده و ظرفيت ها و توانمندى هاى خود، كم توجهى كند. او بايد اين دوره را، قبل از اين كه دير شود، بشناسد و از آن به اندازه ى كافى بهره ببرد. در اين دوره، قدرت بدنى و نيروهاى روانى فوِ العاده است; اگر اين نيروها جهت داده شوند و پراكنده نشوند و هر روز و هر ماه به سويى نروند، بسيار ارزشمند و قابل استفاده اند. همان طور كه گذشت، نيروى اين دوران را مى توان به آبى تشبيه كرد كه هم ممكن است تبديل به سيل شود و هم ممكن است كه آن را به باغ ها و مزارع تشنه هدايت كرد تا باعث سيرابى آنها بشود.

دراين خصوص، بر نكات كليدىِ مسلّم و مهم تأكيد مى كنيم:

الف) نوجوان بايد از همان ابتداى نوجوانى، به تدريج، به فكر هويت آينده ى خود باشد. تلاش كند تا مجموعه ى افكار و احساسات و فعاليت هاى او، هم جهت و مكمل يكديگر باشند; به علايق و امكانات خود و نيازهاى جامعه بينديشد;

ب) همت بلند داشته باشد، به افق هاى دور دست نگاه كند و به حداقل ها اكتفا نكند; ضمن اين كه واقعيت ها و محدوديت ها را مى بيند، به راحتى تسليم مشكلات نشود و حتى المقدور، جهانى بينديشد;

ج) در تصميم گيرى هايش، از مشورت با ديگران بهره مند شود و عقل ديگران را به عقل خود بيفزايد;

د) در انتخاب و داشتن دوستان خوب، بسيار جدى، و از دوستان بد كاملا برحذر باشد. چه بسا دوستان خوبى كه مى توانند همه ى خوبى ها را به او هديه دهند; و چه بسا دوستان بدى كه ممكن است همه ى خوبى هايش را از او بگيرند;

ه-) به واجبات الهى بپردازد و از محرّمات اجتناب كند; به هيچ وجه توصيه نمى شود كه با عباداتِ بسيار، خود را بيازارد; اما هميشه يك ارتباط ذهنى و روانى را با خداوند داشته و در تصميم گيرى ها و زندگى روزمره اش ، سهمى هم براى خداوند قايل باشد;

و) وقت خالى براى خود نگه ندارد و حتى المقدور، به فعاليتى مناسب اشتغال داشته باشد. منظور از اشتغال، شغل رسمىِ درآمدزا نيست; بلكه بى كار نبودن مطلوب است;

ز) به مطالعه و افزودن بر دانش خود و فكر كردن به موضوعات گوناگون بپردازد. امروزه، دانستنى ها به صورت تصاعدى (و چه بسا به صورت تصاعد هندسى) افزايش مى يابند. يك نوجوان ،

ص: 69

بايد خوش استعداد، فعال، قوى، برخوردار از امكانات كافى و داراى انگيزه ى قوى باشد، تا بتواند به درياى موّاج معارف و دانش و فناورى امروز بشر، درست بنگرد و درست انتخاب كند و سهم مناسب خود را از آن برگيرد. علم بهترين سرمايه اى است كه هم بالفعل او را مشغول مى كند و هم در آينده در اختيار او خواهد بود، و چه بسا بسيارى از تمايلات ديگرش را تحت الشعاع قرار دهد; چرا كه آدمى از دو چيز سير نمى شود، يكى مال و ديگرى علم. در اين دو موضوع، هر قدمى، قدم بعدى را مى طلبد.

ح) به ورزش و تفريحات سالم و مناسب اهميت بدهد; جسم و روح خود را سالم نگه دارد. ورزش و تفريحات سالم را به هدف سالم سازى جسم و روح خود انجام دهد، نه با اهدافى كه چه بسا بوى انحراف مى دهند;

ط) توجه به كفِّ نفس (خود دارى از گناه) نيز براى نوجوان لازم و ضرورى است. نوجوان بايد بداند كه در كنار كارهايى كه بايد انجام دهد، كارهايى نيز وجود دارد كه بايد از آنها اجتناب كند; و خود دارىِ از گناه، كار آسانى نيست، بلكه نياز به تمرين بسيار دارد. اين همان جهاد اكبر است كه پيامبر اكرم(ص) اهميت آن را بيش تر از جهاد در ميدان نبرد دانسته اند. فقط محرمات شرعى منظور نيست، بلكه مراد رفتار و احساساتى است كه هر فرد (ولو غير متدين)، آن را ناصحيح و غير مطلوب مى داند.

اگر نوجوانان و جوانان ما به مسائلى از اين قبيل توجه داشته باشند، تا حدود زيادى در مقابل هجوم هاى فرهنگى بيگانگان واكسينه مى شوند. اين اقدام بسيار ضرورى و مهم است، چه اين كه اگر همه ى افراد و مجموعه ها وظايف خود را به خوبى انجام دهند، اما خود نوجوانان و جوانان، توجه به اين موضوعات نداشته باشند، آن اقدامات، سودى به حالشان نخواهد داشت.

جوان و نوجوان، چگونه مى توانند از لابلاى زمينه هاى اجتماعى و ارزش هاى مسلط بر جامعه، راه صحيحِ خود را بيابند؟

زمينه هاى اجتماعى و ارزش هاى مسلط، تأثير بسيار جدى بر جوان و نوجوان دارد; اما در پاسخ به اين سؤال، دو نكته را متذكر مى شويم و نكته ى دوم را قدرى بيش تر توضيح مى دهيم.

نكته ى اول اين كه، آن تأثير جدى، تا زمانى است كه افراد، توجه به اين اثرپذيرى نداشته باشند; به محض اين كه توجه كردند، مى توانند خود را از قيد آنها برهانند; به عبارت ديگر، ما قايل به جبر اجتماعى نيستيم; به ويژه جوان يا نوجوان، با نيرويى كه دارد، اگر بخواهد مى تواند اسير نشود.

نكته ى دوم اين كه، در چنين موقعيت هايى، مى توان از شيوه ى تربيتِ الگويى سود جست. تربيت الگويى يكى از بهترين و موفق ترين شيوه هاى تربيتى در اين موضوع است. قرآن كريم به چند صورت ما را در استفاده از اين شيوه تشويق مى كند:

الف) آياتى كه افراد مشخصى، مثل پيامبر را به عنوان الگو معرفى مى كنند;(1)

ب) آياتى كه به گوشه هاى خاصى از زندگى و حالات انبيا و اولياى خداوند اشاره دارند و آن را تعريف و تمجيد مى كنند;(2)

ص: 70


1- . لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ، سوره ى احزاب، آيه ى 21.
2- . وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاَِ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ ...، سوره ىص، آيه ى 45).

ج) داستان هايى كه در آنها، ضمن بيان زندگى و سرگذشت انبيا و اولياى الهى و قوم آنها، حاوى پيام هاى تبليغى و ارشادى است و به نحوى غير آشكار، اعمال و عقايدشان را تأييد و احياناً ستايش مى كند.(1)

بعضى از ويژگى ها و مزاياى شيوه ى الگويى عبارت است از:

الف) الگوى عينى بيرونى كه مورد پسند و تأييد عقل سليم قرار بگيرد، خود، دليل حقانيت مكتبى است كه آن الگو را ارائه كرده است. مردم با ديدن آن الگوى عينى، به درستى و سودمندى اعتقادات او پى مى برند;

ب) وجود بيرونى اين الگو به خوبى نشان مى دهد كه يك امر خيالى و دست نيافتنى نيست; بلكه برعكس، امكان پذير است و نمونه هايش نيز پيش روى ما هستند;

ج) از آن جا كه اين الگوها از نوع خودِ اين بشر خاكى هستند، وجود آنها راه را بر هر نوع بهانه جويى مى بندد;(2)

د) الگوى عينى، در دست رس انسان هاست و در كتاب ها و دستورالعمل هاى اخلاقى مخفى نيست; مردم به طور معمول آن را در زندگى روزمره ى خود مى بينند. آنها موقعيت هاى مختلف همين زندگى، اعم از غم و شادى و فراز و نشيب و تلخ و شيرين را تجربه مى كنند و ديگران مى توانند رفتار و برخورد آنها با مسائل مختلف را ببينند و از آنها الگو بگيرند;

ه-) الگويى كه در ميان مردم زندگى مى كند، همواره نقش يك عامل محرك را ايفا مى كند; چرا كه انسان ها با ديدن امر مطلوب، بيش تر به آن ميل مى كنند; «هر آنچه ديده بيند، دل كند ياد»، يا برعكس، «از دل برود هر آنچه از ديده برفت». كسانى كه ذوِ نقاشى دارند، با ديدن يك تابلوى خوب نقاشى، اميد نقاش شدن در آنها زنده مى شود. الگو و اسوه، قوه هاى خام و آرميده در انسان را به فعليت در مى آورد و استعدادهاى نهانى را شكوفا مى كند;

و) الگو به عنوان يك عامل پيش گيرى از انحرافات نيز سهم بسزايى دارد; بسيارى از انحرافات اخلاقى و اجتماعى، ناشى از اين است كه افراد همچون ظرف هاى خالى هستند و به راحتى ممكن است با هر مظروفى پر شوند; اما هرگاه الگوى صحيح و مقبولى براى آنها وجود داشته باشد در واقع خالى نيستند، بلكه مظروفى مطلوب دارند كه ديگر جايى براى امور نامطلوب و كجروى ها باقى نمى گذارد.(3)

بعضى از كسانى را كه پسنديده ترين برخورد را با پديده ى فرهنگ ستيزى در جامعه ى خود داشته اند و الگوهاى عينى مناسبى براى جوانان هستند، معرفى نماييد.

ص: 71


1- . مانند آياتى كه پيرامون حضرت موسى و اصحاب كهف نازل شده است.
2- . قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ...، (سوره ى كهف، آيه ى 110). -قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ...، (سوره ى ابراهيم، آيه ى 11). - ما هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمّا تَشْرَبُونَ، (سوره ى مومنون، آيه ى 33).
3- . ر.ك: مصطفى عباسى مقدم، نقش اسوه ها در تبليغ و تربيت، ص 159 - 172.

البته ارائه ى الگوى عينى جامع، به جز در وجود حضرات معصومين(عليهم السلام)، صحيح نيست. بلكه بهتر است كه در هر الگويى بر يك يا چند بعد مشخص آنها نظر داشته باشيم و در مجموع براى ابعاد مختلف زندگى مان، الگوهاى متعدد داشته باشيم.

اين نكته قابل توجه است كه خوب بودن و دل را به زشتى نيالودن، و مجمع خصال نيك بودن، در جوانى و نوجوانى كه زمانِ عصيان و سركشىِ غرايز انسانى است، ارزشمند است و هنر واقعى محسوب مى شود; وگرنه، در دوران پيرى و ميانسالى كه غرايز فروكش كرده و نيروها مصرف شده، و انسان امكان سركشى و گناه ندارد، چندان كار بزرگى نيست; در جوانى پاك بودن شيوه ى پيغمبرى است / ورنه هر گبرى به پيرى مى شود پرهيز كار

* * *

اكنون به صورت بسيار مختصر به بعضى از نمونه هاى اسلامى- قرآنى اشاره مى كنيم:(1)

نمونه هايى از جوانانى كه به فرهنگ توجه كامل داشتند

داستان جوانان كهف

پادشاهى عدالت گستر در سرزمين روم زمام دار بود. چون عمر او به سر رسيد، در ميان ملت او اختلاف افتاد; و پادشاه كشور همسايه (دقيانوس) بر آنها تاخت و بر تخت سلطنت تكيه زد; و از ميان آن قوم، شش وزير جوان شايسته براى خود انتخاب، و مردم را به پرستش خود دعوت كرد و مردم بى خرد نيز او را خداى بزرگ ناميدند.

پس از مدتى، در روز عيد ملى، كه تمام طبقات مردم و شخص شاه و درباريان در مراسم عيد شركت داشتند، قاصد، نامه اى براى شاه آورد كه حال شاه از آن منقلب، و آثار نگرانى در وى نمايان گشت; سپاه فارس از مرزهاى كشور گذشته، پا به كشور روم گذاشته و در حال پيش روى بود. ترس شاه و نگاه وزرا به يكديگر پر معنا بود.

پس از مراسم، وزرا، در مجلس انس خود، در مورد آن نامه و اضطراب و نگرانى شاه سخن گفتند; او كه خود را خداى مردم مى دانست، نبايد از يك خبر ناگوار اين طور ناراحت مى شد. اين ناتوانى يكى از وزرا را به شك و ترديد انداخت و به دوستان خود گفت: «من مى انديشم كه چه كس مرا از درون رحم مادر به اين جا آورد، پرورانيد، روزى داد و قدرت بخشيد؟ قطعاً اين كارها را خداى بزرگى غير از دقيانوس انجام داده است; دوستان! اين زندگى با ننگ بندگى دقيانوس قابل دوام نيست; بياييد اين نعمت ها و رياست را كنار بگذاريم و به درگاه خدا رفته، از لغزش هاى گذشته استغفار كنيم».

اين سخنان، دوستان او را تحت تأثير قرار داد و همه تصميم گرفتند از آن كشور فرار كنند و در يكى از دورترين نقاط بيابان به عبادت خدا بپردازند.

روز بعد هر شش نفر مخفيانه از شهر خارج شدند. راه بيابان را در پيش گرفتند، مقدارى كه از شهر دور شدند چوپانى را ديدند، از او آب خواستند، چوپان وقتى كه آثار بزرگى و شكوه را در آنها ديد، پرسيد: «كيستيد و كجا مى رويد؟» گفتند: «از رياست و پادشاهى گذشته ايم و مى رويم تا در گوشه اى به عبادت خدا مشغول شويم». چوپان گفت: «من هم با شما هم عقيده ام و مايلم كه همراه شما باشم»; چوپان و سگ او با آنان همراه شدند; آنان سگ را از خود راندند، ولى نرفت و بالاخره او را با خود بردند.

ص: 72


1- . تمام نمونه ها از: محمد على كريمى نيا، دنياى جوانان، يكصد و پنجاه داستان آموزنده (ويژه ى نوجوانان)، ذكر شده اند.

از كوهى بالا رفته، از جانب ديگر كوه سرازير شدند، تا به غارى رسيدند، خواستند ساعتى استراحت كنند; اما به خوابى عميق فرو رفتند; و سگشان نيز در كنارشان خفت. گاهى از اين پهلو به آن پهلو مى چرخيدند.

پس از سيصد سال، از خواب بيدار شدند; فكر مى كردند كه يك روز يا يك نيم روز خوابيده اند; ولى فضاى بيرونى، خبر از داستان ديگرى مى داد. براى نجات از گرسنگى، يك نفر از آنها به شهر رفت، تا با پولى كه همراه داشتند غذايى تهيه كند. او به شهر رفت، ولى همه چيز برايش تازه بود، مردم عوض شده بودند، خانه ها تغيير كرده بودند، مردم به زبان ديگرى سخن مى گفتند و لباس هاى ديگرى پوشيده بودند; در هر حال، خود را به يك مغازه ى نانوايى رسانيد، تا چند تكه نان بخرد; چند نان برداشت و پول هايش را به نانوا داد; صاحب مغازه پول ها را گرفت و به او نگاهى كرد و گفت: «اى جوان گنج پيدا كرده اى؟» گفت: «نه، پول خرمايى است كه روز قبل فروخته ام و از اين شهر رفته ام.» اين نانوا قانع نشد و او را نزد شاه برد; شاه گفت: «اى جوان اگر گنج پيدا كرده اى، نترس! پيغمبر ما عيسى(عليه السلام) به ما دستور داده كه از پيدا كننده ى گنج خمسش را دريافت كنيم، حال تو 51 از گنج را به ما بده و به سلامت برو.» جوان گفت: «اعلى حضرتا، من مردى از اهالى اين شهر هستم كه دو روز پيش براى عبادت خدا، به همراه دوستانم، از اين شهر رفتم. در آن روز، پادشاه اين شهر دقيانوس بود و مردم بت پرست بودند و ما به خاطر اين كه به خدايى دقيانوس معتقد نبوديم، از شهر گريختيم و به آن غار رفتيم; امروز هم، من آمده ام تا غذايى تهيه كنم و براى دوستانم ببرم.» شاه گفت: «اين مطالبى كه تو مى گويى بسيار عجيب است و مربوط به سيصد سال پيش مى شود. ما همراه تو مى آييم تا دوستانت را ببينيم». شاه و درباريان و مردم شهر به همراه آن جوان مرد به راه افتادند و مردم شهر هم كه كم و بيش از موضوع با خبر بودند به دنبال آنها حركت كردند، وقتى به پايين كوه رسيدند جوان گفت: «اگر دوستان من شما را ناگهان ببينند، دچار ترس خواهند شد، پس شما همين جا منتظر من بمانيد، تا مطلب را به آنها بگويم، سپس شما وارد شويد».

جوان تنها از كوه بالا رفت و قدم به درون غار گذاشت. تمام ماجرا را براى دوستانش توضيح داد، آنها حاضر نشدند بار ديگر به مجاورت اهل دنيا تن در دهند، به درگاه خدا دعا كردند كه آنها را بار ديگر به نزد خويش فرا خواند. دعاى آنها مستجاب شد و آن جوانان با ايمان، براى هميشه به ديار باقى شتافتند و از ديده ها مستور ماندند.

* * *

داستان حضرت يوسف

زندگى حضرت يوسف(عليه السلام) از جهات عديده اى درس آموز است; اما فقط به يك نكته كه مربوط به دوران جوانى آن حضرت است اشاره مى كنيم:

يوسف جوان در خواب ديد كه يازده ستاره و ماه و خورشيد، او را سجده كردند. يعقوب گفت: «پسر جان! اين خواب از رؤياهاى صادِ است و آتيه ى درخشان تو را خبر مى دهد.»

ص: 73

آن روز، يوسف جوانى هفده ساله بود و مادرش را از دست داده بود، يعقوب به او، بيش از ديگر فرزندان، اظهار علاقه مى كرد; و اين باعث رشك برادران شده بود; لذا در فرصتى مناسب، او را به چاه افكندند، و با چشمانى اشك بار به پدر گفتند: يوسف را گرگ خورد.

كاروانى در آن جا منزل نمود، كاروانيان دلو به چاه افكندند; ولى به جاى آب، جوانى زيبا را ديدند كه به دلو آويزان شده بود، آنان يوسف را به قيمتى ارزان، به عزيز مصر فروختند. يوسف جوان در نزد عزيز، جاى رفيعى به دست آورد; به طورى كه اختيار تمام امور خانه و غلامان را به دست گرفت.

هنوز از رنج گذشته نياسوده بود كه مورد آزمايش ديگرى قرار گرفت. زليخا (همسر عزيز مصر) بى اختيار، دل در گرو عشق او گذاشت و اين عشق، هر بار، تندتر و سوزنده تر مى شد; تا اين كه صبر او لبريز شد و به طور صريح، از يوسف، كام دل خواست; ولى يوسف كه از بندگان پاك خداوند بود از وى اعراض نمود. او هر روز براى دست يابى به يوسف مصمم تر مى شد. روزى درها را بست و از يوسف درخواست وصال نمود، يوسف در اتاِ هاى تو در توى قصر شروع به فرار كرد، تا از قصر بيرون رود، ولى همسر عزيز، از عقب، پيراهنش را گرفت و آن پيراهن پاره شد; در همين حال عزيز نيز وارد كاخ شد، ولى زليخا تقصير را به گردن يوسف انداخت و يوسف، زندان را بر گناه ترجيح داد; حتى به هنگام رهايى از زندان، نسبت به خود، اعاده ى حيثيت كرد و گناهكار واقعى نيز به گناه خود اعتراف نمود.

* * *

حضرت ابراهيم، از جوانى، پاكدل بود و فطرتى بيدار داشت و به آزر (عمو يا پدر خود)، هشدار مى داد و امر به معروف و نهى از منكر مى كرد; بت شكنى و استدلال هاى ايشان براى خداپرستى، در جوانى بود.

* * *

حضرت اسماعيل از همان ابتداى جوانى تسليم امر خداوند بود. وقتى پدرش، ابراهيم، گفت: خواب ديده ام كه به دستور خداوند بايد تو را قربانى كنم، او پاسخ داد: اگر فرمان خداست، ترديد مكن; او آن قدر تسليم فرمان خداوند بود كه حتى به ابراهيم سفارش كرد كه به چشمان من نگاه نكن، تا مبادا محبت پدرى برانگيخته، و مانع انجام مأموريت الهى شود.

* * *

حضرت موسى، از نوجوانى، از همان هنگام كه در قصر فرعون بود، ظلم ستيز و حق جو بود و فرعون را قبول نداشت و در نهان با او مبارزه مى كرد. دوستان و دشمنانى داشت، آن قبطى كه به دست او كشته شد، با يكى از دوستان او درگير شده بود و زورگويى مى كرد; و موسى به كمك دوستش رفت و او را زد; و او با ضربه ى حضرت موسى كشته شد; و موسى كه از ابتدا چنين قصدى نداشت، وقتى فهميد قصد كشتن او را دارند، از شهر فرار كرد; و تقدير الهى او را به سوى شعيب(عليه السلام) ره نمون شد و سپس به پيامبرى مبعوث گشت.

* * *

ص: 74

حضرت مريم و عبادت هاى او از دوران كودكى و پاك دامنى او معروف است. او از ايام جوانى اش، آن همه شوكت و منزلت پيش خداوند داشت; طعام هاى آسمانى برايش مى آمد، و در همان ايام جوانى، به مشيت خداوند، مادر فرزندى شد كه پيامبر الهى به سوى قوم خود بود.

* * *

دوران جوانى حضرت رسول (ص) بسيار شيرين و جذاب سپرى شد. آن حضرت از كودكى كار مى كردند و تلاش ايشان همواره استمرار داشت; لكن پس از بعثت، نوع فعاليت حضرت تغيير كرد; در جوانى نيز بسيار فعال بودند; ظلم ستيزى ايشان در انعقاد پيمان حلف الفضول نمايان است; عده اى پيمان بستند كه هر كسى در مكه مظلوم واقع شود و كمك بخواهد، آنها به يارى او بشتابند. و اين پيمان، در كاهش ظلم نسبت به ضعيفان و مسافران، بسيار سودمند بود; آن حضرت چنان درست كردار و راست گو و صميمى بودند كه از همان اوايل زندگى به عنوان «محمد امين» شهرت يافتند; قبل از بعثت، عبادت هاى ايشان زبان زدِ خاص و عام بود; غار حرا كه عبادتگاه شخصىِ ايشان بود، خاطرات بسيارى را از ايشان در خود دارد.

* * *

حضرت على(عليه السلام) در نوجوانى به پيامبر اسلام ايمان آورد، و همواره در كنار آن حضرت، انواع و اقسام فداكارى ها را از خود نشان داد.

* * *

امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام)، در نوجوانى، با آن زيركى خاص و با ادب و احترام، وضو گرفتن را به آن پيرمرد آموختند.

* * *

در جريان عاشورا جوانان زيادى حضور داشتند، از جمله حضرت على اكبر، و قاسم و...،

* * *

يكى ديگر از جوانان نمونه، حنظله ى غسيل الملائكه است; ايشان در شب جنگ احد، با اذن از پيامبر(ص)، مراسم ازدواج خودش را برگزار كرد، و صبح زود، بدون اين كه فرصت غسل كردن پيدا كند، وارد ميدان جنگ شد و به شهادت رسيد و پيامبر فرمود: ملائكه او را غسل دادند.

* * *

علامه حلى در نوجوانى مجتهد شده بود، و در عين حال، نيرو و نشاط و بازى گوشىِ نوجوانى را نيز داشت; به عنوان مثال، گاهى مى آمدند از ايشان مسئله بپرسند، ايشان روى درخت ها براى خودش مشغول بازى بود; يا گاهى كه مى خواست از دست پدرش فرار كند، آيات سجده را مى خواند و پدرش مجبور مى شد به سجده برود; اما خودش، چون هنوز به سن تكليف نرسيده بود، فرار مى كرد.

ص: 75

ص: 76

كتاب نامه

1. نهج الفصاحة.

2. آزاد ارمكى، تقى; كتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375.

3. آمدى، عبدالواحد بن تميمى; غرر الحكم، ج 6، شرح محمد خوانسارى، تهران: دانشگاه 1373.

4. اعتصامى، پروين; گلچينى از اشعار پروين، تهران: 1375.

5. افتخارى، اصغر و على اكبر كمالى; روى كرد دينى در تهاجم فرهنگى، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1377.

6. الوين تافلر; جابجايى قدرت، ترجمه ى شهيندخت خوارزمى، تهران: چاپخانه ى رخ، 1370.

7. پستمن، نيل; تكنوپولى، تسليم فرهنگ به تكنولوژى، ترجمه ى صادِ طباطبايى، تهران: انتشارات سروش، 1372.

8. تاجدارى، پرويز; تهاجم فرهنگى، تهران: انتشارات اتا، 1372.

9. جعفرى، محمد تقى; فرهنگ پيرو، فرهنگ پيشرو، تهران: شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1373.

10. چامسكى، نوام; فيلترهاى خبرى، ترجمه ى تژا ميرفخرايى، تهران: انتشارات مؤسسه، ايران، 1377.

11. الحرانى، حسين ابن شعبه; تحف العقول، ترجمه ى آية الله كمره اى، قم: انتشارات كتابخانه ى اسلاميه، 1369.

12. خامنه اى، سيدعلى; سخنرانى در جمع جوانان گيلانى، 12 ارديبهشت 1380.

13. --------- ; فرهنگ و تهاجم فرهنگى، سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1373.

14. دفتر همكارى حوزه و دانشگاه; روان شناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، ج 2، تهران: 1375.

15. دافعيان، مهدى; «شعر»، نشريه زندگى، قم: دارالحديث، زمستان 1379.

16. دلفانى، محمود; فرهنگ ستيزى در دوره رضا شاه، تهران: انتشارات سازمان ملى اسناد ايران، 1375.

17. دوانى، على; كتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375.

18. دهخدا، على اكبر; لغتنامه.

19. رائف، احمد; خاطره ى سقوط آندلس، ترجمه ى محمدرضا انصارى، تهران: امير كبير، 1370.

ص: 77

20. شفيعى سروستانى، اسماعيل; تهاجم فرهنگى و نقش تاريخى روشنفكران، تهران: كيهان، 1372.

21. شمس تبريزى، كليات، تهران: نشر پيمان، 1380.

22. صادقى، سهيلا; «آيا جرم و خشونت خصيصه اى مردانه است؟» مجله زنان، شماره ى 48.

23. عباسى مقدم، مصطفى; نقش اسوه ها در تبليغ و تربيت، تهران: سازمان تبليغات، 1371.

24. فقيه حقانى، موسى; كتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375.

25. كاپلان و سادوك، خلاصه روان پزشكى، ترجمه ى نصرت الله پور افكارى، ج 4، تهران: 1373.

26. كاويانى، محمد; بررسى مفاهيم روان شناسى اجتماعى از ديدگاه قرآن، (پايان نامه)، قم: مؤسسه ى آموزشى - پژوهشى امام خمينى، 1379.

27. --------- ; ارزش يابى مفاهيم روان شناسى اجتماعى از ديدگاه قرآن، قم: پژوهشكده ى حوزه و دانشگاه، 1379.

28. لطف آبادى، حسين; روان شناسى رشد (2)، تهران: سمت، 1378.

29. --------- ; روان شناسى رشد اخلاقى، ارزشى، و دينى در نوجوانان و جوانان، مشهد: دانشگاه فردوسى،در دست انتشار.

30. مؤسسه ى تنظيم و نشر آثار امام; تبيان آثار موضوعى (دفتر شانزدهم).

31. --------- ; جوانان از ديدگاه امام خمينى(رحمهم الله)، تهران: 1377.

32. معاونت سياسى نمايندگى ولى فقيه در قرارگاه ثارالله; نفوذ و استحاله، تهران: 1377.

33. منصور، محمود; روان شناسى ژنتيك، تهران: دانشگاه تهران، 1370.

34. ملكيان، مصطفى; جريان شناسى فرهنگى (جزوه درسى)، مشهد: دفتر تبليغات، 1377.

35. --------- ; سنت گرايى، تجدد گرايى، و پسا تجدد گرايى ( جزوه درسى)، تهران: دانشگاه صنعتى شريف، 9-1378.

36. هيلز، دايان; «آيا راست است كه جنسيت بر نحوه فكر كردن تأثير مى گذارد؟»، ترجمه ى على حبيبى، مجله ى زنان، شماره 58.

براى مطالعه ى بيش تر

37. انتشارات سروش; رويارويى فرهنگى ايران و غرب، 1375.

38. خاتمى، محمد; از دنياى شهر تا شهر دنيا، تهران: نشر نى، 1373.

39. رفيع، جلال; فرهنگ مهاجم، فرهنگ مولد، تهران: اطلاعات، 1373.

40. فتح آبادى، رضا; اشاعه فساد و فرهنگ پوچ گرايى، توطئه هميشه ى استعمار، بى جا، 1371.

41. فياض، محمد سعيد; درآمدى بر تهاجم فرهنگى غرب، تهران: آموزش و پرورش، 1376.

42. كريمى نيا، محمد على; دنياى جوانان، (يكصد و پنجاه داستان آموزنده« ويژه نوجوانان») قم: عصر ظهور، 1378.

43. مصباح، محمد تقى; تهاجم فرهنگى، قم: مؤسسه ى آموزشى - پژوهشى امام خمينى، 1376.

44. نصر، حسين; جوان مسلمان و دنياى متجدد، ترجمه ى مرتضى اسعدى، تهران: طرح نو، 1373.

ص: 78

45. Encyclopedia InternationaP.P 358-9

ص: 79

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109