عنوان و نام پدیدآور: جنبشهایِ سیاسی در عصر امام رضا عَلَیْهِالسَّلَام
به نقل از: http: //www. imamreza. net/per/imamreza. php?id=46
در سال 148 هجری، حَسَّان بن مُجَالِد همدانی، همراه گروهی از خوارج، در روستایی به نام بافخاری در حوالی شهر مَوْصِل، بر منصور عباسی شورید. لشکر مَوْصِل به فرماندهی صَقْر بن نَجْدَة به جنگ وی رفت، اما در برابر او تاب نیاورد. شورشیان وارد مَوْصِل شدند و شهر را به آتش کشیدند. از آنجا به رَقَّة رفتند و چندی با خوارج عمان همداستان گشتند. یاران حَسَّان بار دیگر به مَوْصِل تاختند و با صَقْر بن نَجْدَة، بلال قیسی و حَسَن بن صَلاح درگیر شدند. این بار نیز صَقْر گریخت، بلال کشته شد و حسن، چون همدانی بود، زنده ماند و از همین رو، برخی از یاران حَسَّان از او گسستند.
منصور عباسی در آغاز بر آن شد تا آنان را سرکوب کند، ولی ابوحنیفه، ابن ابی لیلی و ابن شُبْرُمَة او را از کشتار مَوْصِلیان باز داشتند.
در سال 150 هجری، اُستادسیس، سیصد هزار جنگجو از میان مردم هَرات، بادغیس، سیستان و دیگر ولایات خراسان گرد آورد و پس از شورشی فراگیر، بر بیشتر منطقه خراسان چیره شد. منصور، خَازِم بن خُزَیْمَة را به نبرد با او گسیل داشت و او اُستادسیس و فرزندش را دستگیر کرد و بسیاری از یاران وی را کشت و خود او را به قتل رساند.
دز سال 151 هجری، عَمْرِو بن حَفْص، فرماندار منصور در قِیرَوَان، حبیب بن حبیب را به جای خود گذاشت و به زاب رفت. بربریان بر حبیب شوریدند و او را کشتند.
همین امر سرچشمه جنبشی شد که سراسر افریقا را فرا گرفت و فرمانداران منصور در آن خطّه، یک یک از آن سرزمین رانده شدند.
در سال 151 هجری، معلمی از بربریان به نام شقنا بن عَبْد الْوَاحِد، که خود را عَبْدِ اللَّه بن مُحَمَّد و از تبار امام حُسَیْن عَلَیْهِالسَّلَام میخواند، در شرق اَنْدُلُس قیام کرد و گروهی را پیرامون خود گرد آورد و در کوهی پناه جست و گاه به قصد چپاول، از آن سرازیر میشد. تا سال 160 کسی را یارای رویارویی با او نبود و «شقنا» هر روز بر قلمرو خود میافزود. در این سال، دو تن از همراهانش، با نیرنگ او را کشتند و سر بریدهاش را نزد فرماندار اَنْدُلُس بردند.
در سال 151 هجری، یعقوب بن کندی، معروف به ابوحاتم اباضی، همراه جمعی از خوارج، در طِرابْلُس شورید. عَمْرِو بن حَفْص، فرماندار منصور در قِیرَوَان، لشکری گسیل داشت، ولی ابوحاتم آنان را محاصره کرد. پس از چندی، عَمْرِو بن حَفْص خود به نبرد با ابوحاتم شتافت، اما در سال 153 به دست وی کشته شد. سرانجام منصور عباسی سپاهی با شصت هزار جنگجو فرستاد و در سال 155 هجری ابوحاتم کشته شد و شورش خوابید.
در سال 152 هجری، گروهی از مردم افریقا و سپاهیان خراسانی، به فرماندهی هاشم بن اشتاختج، در افریقا خروج کردند و مُحَمَّد بن اشعث، فرماندار منصوب از جانب منصور را بیرون راندند و فردی به نام عیسی بن موسی خراسانی را بر خویش گماردند.
سپاه منصور با او نبرد کردند و هاشم را نزد منصور بردند و به دستور وی، او را کشتند.
در سال 156 هجری، عَمْرِو بن شدّاد در بَصرَة شورش کرد و هیثم بن معاویه نماینده منصور عباسی در بَصرَة با او به نبرد برخاست و بر او چیره شد و فرمان داد تا دستها و پاهایِ او را بریدند، گردنش را زدند و بر دارش آویختند.
در سال 159 هجری، فردی که ادعای الوهیت میکرد و به تناسخ ارواح باور داشت، روی خود را پوشاند و در خراسان قیام کرد. از این رو به مقنّع شهرت یافت. گروهی بیشمار بر پیروی از او، در قلعههایِ بسنام و سنجره گرد آمدند و به چپاول اموال مسلمانان پرداختند. پس از درگیریهایِ فراوان، در سال 161 هجری، معاذ بن مسلم، فرمانده سپاهیان مَهْدِی عبّاسی آنان را محاصره کرد. مقنّع و خانوادهاش، با خوردن زهر، خود را نابود کردند.
در سال 159 هجری، فرماندهان سپاه عبّاسی در خراسان به پا خاستند و خواهان برکناری عیسی بن موسی از ولایتعهدی شدند. آنان در شورش خود، خواستار آن شدند که مَهْدِی فرزندش موسی را به ولایتعهدی برگزیند. پافشاری عیسی بر منصب خود، از یک سو موجب ناخرسندی سپاهیان و در نتیجه، گسترش قیام شد و از سوی دیگر باعث گردید تا مَهْدِی با پرداخت یک میلیون درهم و واگذاری آبادیهایِ فراوان به عیسی، او را به دست کشیدن از منصب ولایتعهدی وادارد. امّا در هر حال، حکومت پس از مَهْدِی به هیچ یک وفا نکرد و هَارُون الرَّشِید زمام فرمانروایی را به کف گرفت.
در سال 160 هجری، یوسف بن ابراهیم، معروف به یوسف برم، در بخارا پرچم مخالفت با مَهْدِی عبّاسی را برافراشت و مردمانی را گرد خود فراهم آورد. برخی وی را از خوارج حرودیه دانستهاند که شهرهایِ بُوشَنْج و مَرو رود را تصرّف کرد و آن گاه بر طالقان و جُرجان چیره شد.
مَهْدِی عبّاسی، یزید بن مزید را برای جنگ با او به خراسان فرستاد و او یوسف را به اسارت نزد مَهْدِی آورد. مَهْدِی، هَرْثَمَة بن اَعْیَن را فرمان داد تا یوسف و جمعی از یارانش را بکشد و سرهایِ آنان را بر فراز دِجْلَة بیاویزد.
در سال 162 هجری، گروهی از سرخ جامگان گرگان، به رهبری فردی به نام عبد القهّار در طبرستان شوریدند و در میان مردم منطقه، کشتاری گسترده به راه انداختند. عَمْرِو بن علاء به جنگ آنان شتافت و با به قتل رساندن سرکرده ایشان، شورش را فرو نشاند.
در سال 166 هجری، زمانی که مَهْدِی عبّاسی، مُسَیَّب بن زُهَیْرِ را به فرمانداری خراسان گماشت، مردم آن منطقه با او از سر ناسازگاری درآمدند و با قیام خود، خواهان برکناری مُسَیَّب شدند. شورش به حدّی گسترده و خطرناک شد که مَهْدِی، به ناچار، مُسَیَّب را از فرمانداری خراسان برکنار کرد و فردی دیگر به نام ابوالعبّاس فَضْل بن سُلَیْمَان طوسی را به جای او نشاند، بدین ترتیب، در خراسان آرامش حکمفرما شد.
در سال 169 هجری، حُسَیْن بن عَلی بن حسن از تبار امام حسن مجتبی عَلَیْهِالسَّلَام، در محلّی به نام فخّ قیام کرد و از مردم خواست تا برای پیاده کردن کتاب خدا و خرسندی از حکومت فردی از خاندان پیامبر صلّی الله عَلَیه و آله، با او بیعت کنند.
وی همراه سیصد نفر از یاران خود، از مدینه بیرون آمد و روانه مکّه شد و هنگامی که در منطقه فخّ با یاران و سپاهیان عبّاسی درگیر شد، با تیر حمّاد ترک از پای درآمد. همو، آن گاه سر از بدن حُسَیْن، معروف به شهید فخّ، جدا کرد و آن را نزد هادی عبّاسی در بغداد فرستاد.
در سال 175 هجری، یکی از مَوالیان قَیْس بن ثَعْلَبَة، به نام حُصَیْن، در خراسان خروج کرد. حاکم سیستان، عثمان بن عماره، سپاهی را برای سرکوبی وی گسیل داشت، امّا حُصَیْن بر سپاه اعزامی چیره شد و شهرهایِ بادغیس، بُوشَنْج و هَرات را به تصرّف خود درآورد. با نیرو گرفتن شورشیان، هَارُون الرَّشِید به غِطْرِیف فرمان داد تا قیام را سرکوب کند و او داوود بن یزید را در رأس سپاهی دوازده هزار نفری به نبرد حُصَیْن فرستاد، امّا شورشیان، با جمعیّتی حدود شصت نفر، سپاه داوود را به پذیرش شکست واداشتند. سرانجام، دو سال پس از آغاز شورش، در سال 177 هجری، حُصَیْن به قتل رسید و آشوب فرو نشست.
در سال 176 هجری، یحیی بن عَبْدِ اللَّه، پسرعموی شهید فخّ که در قیام وی مشارکت داشت و پس از سرکوب آن جنبش، پنهانی میزیست، هفت سال پس از شهادت دوستان خود، در دیلم به پا خاست و به دلیل بهرهمندی از مراتب فَضْل و دانش، گروهی بیشمار به او پیوستند. پس از آن که فَضْل بن یحیی بَرْمَکِی از سوی هَارُون الرَّشِید به فرمانداری دیلم گماشته شد، یحیی بن عَبْدِ اللَّه را یافت و با وی از در سازش درآمد و او را همراه جمعی از یارانش نزد هَارُون به بغداد فرستاد و همگی در زندان بغداد به دیار باقی شتافتند.
در سال 177 هجری، یکی از مردان دلیر و گستاخ مَوْصِل، به نام عَطَّاف بن سُلَیْمَان، چهارهزار نفر از مَوْصِلیان را گرد خود آورد و تا آنجا پیش رفت که از ایشان باج و خراج ستاند. وقتی حاکم مَوْصِل، که مُحَمَّد بن عبّاس هاشمی، یا عَبْدالْمَلِک بن صالح بود، از رویارویی با عَطَّاف بهرهای نبرد، هَارُون الرَّشِید شخصاً رو به مَوْصِل آورد و با ویران ساختن دیوار شهر، شورش را سرکوب کرد.
در سال 180 هجری، جماعتی از سرخ جامگان گرگان قیام کردند و با ایجاد رعب و جوّ ناامنی، به راهزنی پرداختند، به کاروانهایِ حاجیان خراسانی یورش بردند و با کشتن جمعی از مسافران، آنان را از ادامه راه بازداشتند. عامل اصلی این شورش، مُحَمَّد عَمْرَکِی بود. عَلی بن عیسی بن ماهان گزارش این رویداد را به هَارُون الرَّشِید نوشت و هَارُون فرمان داد تا مُحَمَّد عَمْرَکِی را از پای درآورند. سپاهیان عَلی بن عیسی بن ماهان به تعقیب مُحَمَّد عَمْرَکِی پرداختند و سرانجام او را در مَرو به قتل رساندند و بدین ترتیب، زبانههایِ این شورش فرو نشست.
در سال 181 هجری، گروهی از مردم تونس به رهبری تَمَام بن تَمِیم، برای اعلام ناخرسندی خود از بدرفتاری مُحَمَّد بن مُقَاتِل، فرماندار هَارُون در شمال آفریقا، بر ضدّ او شوریدند و سپاه او را شکست دادند، به گونهای که به قِیرَوَان گریخت. یاران تمام در پی مُحَمَّد بن مُقَاتِل به قِیرَوَان رفتند و شهر را در اختیار خود گرفتند و محمّد بن مُقَاتِل را امان دادند تا از افریقا خارج شود. جندی بعد، ابراهیم بن اغلب تمیمی برای سرکوب شورش تمام وارد عمل شد و او ناچار قِیرَوَان را واگذاشت و به تونس گریخت. مُحَمَّد بن مُقَاتِل بار دیگر او را به نبرد فراخواند و این بار تمام را محاصره کرد و او را به پذیرش شکست واداشت، ولی سرانجام او را امان داد. هَارُون الرَّشِید به پاس خدمت ابراهیم بن اغلب او را به ولایت افریقا برگزید و به این گونه، زمامداری شمال افریقا به دودمان اغلبیان رسید.
در سال 183 هجری، وُهَیْب بن عَبْدِ اللَّه نسایی، معروف به ابو الخَصِیب در منطقه نساء از نواحی خراسان قیام کرد و دامنه شورش وی که تا سال 185 هجری ادامه یافت. شهرهایِ ابیورد، توس و نیشابور را فرا گرفت و همه این شهرها به تصرّف شورشیان درآمد. مَرو نیز محاصره شد، امّا عَلی بن عیسی بن ماهان در مَرو به مقابله با آنان پرداخت. خاندان ابو الخَصِیب را به اسارت گرفت و به سال 186 وی را در مَرو کشت.
در سال 185 هجری، حمزه شاری که از خوارج بود، در بادغیس شورش کرد. عیسی بن موسی عامل عبّاسیان در منطقه، به نبرد با وی شتافت، امّا فراوانی پیروان حمزه موجب شد که عیسی تنها با کشتاری گسترده بتواند آشوب را فرو نشاند، از این رو، آنان را تا زابلستان و کابل و قندهار تعقیب کرد و ده هزار تن از یاران حمزه شاری را از پای درآورد و شورش را با شکست روبرو ساخت.
در سال 185 هجری، مردم طبرستان، به انگیزه برکناری مهرویه رازی، که از سوی هَارُون الرَّشِید به فرمانداری منطقه منصوب شده بود، به پا خاستند و خود، عَبْدِ اللَّه بن سعید خرشی را به جای او نشاندند و چون به هدف خود دست یافتند، آرام گرفتند.
در سال 190 هجری، فردی به نام رافع، نوه نَصْر بن سیّار، در سمرقند ندای مخالفت با حاکمیّت عباسیان سر داد و هَارُون الرَّشِید را از خلافت برکنار دانست. عَلی بن عیسی بن ماهان که از جانب هَارُون فرمانداری منطقه را بر عهده داشت، به مقابله با او پرداخت و سرانجام هَرْثَمَة بن اَعْیَن از سوی هَارُون برای نبرد با وی گسیل شد. سمرقند که کانون شورشیان بود، به محاصره درآمد و رافع و گروهی از یاران و بستگان و همرزمانش به قتل رسیدند و شهر از اشغال خارج شد.
در سال 195 هجری، فردی از تبار یزید بن معاویه، به نام عَلی بن عَبْدِ اللَّه بن خالد، معروف به ابو عُمَیطر در شام برخاست و ادّعای حکومت کرد، جمعی از مردم آن خطّه نیز به او پیوستند و سُلَیْمَان بن منصور، فرماندار شام را از سرزمین خود راندند. مُحَمَّد بن صالح، در رأس سپاهی به نبرد با ابو عُمَیطر پرداخت، او را گرفت و به زندان افکند، امّا پس از جندی، وی از زندان گریخت و پنهانی زیست و بار دیگر عبّاسیان بر شام چیره شدند.
در سال 198 هجری، نَصْر بن سیّار بن شَیْث عُقَیلی، که پس از مرگ هَارُون الرَّشِید با فرزندش امین عبّاسی بیعت کرده بود، از شکست امین آزرده شد و به انگیزه مخالفت با مأمون، در ناحیه شمالی حلب، در سرزمین مُضَر به شورش برخاست و بر منطق بسیاری چیره شد. وی گرچه در سال 198 در نبرد با طاهر ذوالیمینین تاب پایداری نیاورد و عقب نشست، در سال 199 امّا بار دیگر نیرو گرفت و حَرَّان را محاصره کرد. این بار، مأمون، عَبْدِ اللَّه بن طاهر را به جنگ او گسیل داشت و پس از یک سال مقاومت، او را گرفت و به بغداد فرستاد.
در سال 199 هجری، مُحَمَّد بن ابراهیم بن اسماعیل (دِیبَاج) بن ابراهیم، از تبار امام حُسَیْن عَلَیْهِالسَّلَام، معروف به ابن طَبَاطَبَای عَلوی که از پیشوایان زیدیه بود، مردم را با شعار الرضا من آل مُحَمَّد به قیام برای عمل به کتاب و سنّت فرا خواند. قیام او در کوفه دو ماه بیش نپایید و او که رهبری قیام را بر عهده داشت، در سنّ بیست و شش سالگی بر اثر مسمومیّت درگذشت و به پیروان خود سفارش کرد که پس از او، با عَلی بن عُبَیْداللَّه بن حُسَیْن پیمان بندند.
در سال 199 هجری، جنبش سَرِی بن منصور شَیْبَانی، معروف به اَبُو السَّرَایَا در عَیْن التَّمْر رخ داد و پس از بارها رویارویی با عبّاسیان، مناطق پیرامون بغداد، بَصرَة، واسط، اهواز، فارس و مدائن، همگام با قیام ابن طَبَاطَبَای عَلوی، به تصرّف وی درآمد. به گونهای که برای اداره امور این مناطق، فرماندارانی به این سو و آن سو گسیل داشت و مردمان را به پیروی از عَلویان فرا خواند. حَسَن بن سَهْل، برای نبرد با وی، هَرْثَمَة بن اَعْیَن را مأمور محاصره کوفه کرد، امّا اَبُو السَّرَایَا به قَادِسِیَّة و از آنجا به خوزستان گریخت و سرانجام در منطقه جَلُولَاء طی نبردی با «حماد کندغوش» به قتل رسید. قاتلان، سر او را به مَرو، نزد مأمون فرستادند و پیکر او را به بغداد بردند و آن را بر فراز پل دِجْلَة آویختند.
به سال 200 هجری، در ادامه شورش خرّمدینان، بابک در آذربایجان و ارمینیه به پا خاست و مردم را به شورش بر ضدّ عبّاسیان فرا خواند. پیش از او، جاودان بن سَهْل، با تبلیغ آیین مزدک و اعتقاد به تناسخ، بر عباسیان شوریده بود و اینک، بابک با جانشینی او و با شعار خونخواهی ابومسلم خراسانی قیام کرد. شورش بابک، که تا نواحی همدان و اصفهان نیز گسترش یافت، بیست سال به درازا کشید و سرانجام در سال 223، افشین، وی را گرفت و به بغداد برد و به دستور مُعْتَصِمِ عبّاسی در سامرّا به قتل رسید.
زید بن موسی بن جَعْفَر، برادر امام رضا عَلَیْهِالسَّلَام، که در جنبش اَبُو السَّرَایَا نیز شرکت داشت و از جانب وی به فرمانداری بَصرَة و اهواز منصوب شده بود، پس از سرکوب قیام به زندان افتاد، امّا چندی که گذشت، از زندان گریخت و در سال 200 هجری در ناحیه انبار قیام کرد و بَصرَة را به تصرّف خود درآورد. عَلی بن سعید، از عوامل مأمون در منطقه، با او به نبرد برخاست و با یورش به بَصرَة او را دستگیر کرد و نزد مأمون فرستاد. مأمون وی را با میانجیگری امام رضا عَلَیْهِالسَّلَام بخشید و رها کرد.
در سال 200 هجری، پس از اعلام ولایتعهدی امام رضا عَلَیْهِالسَّلَام از سوی مأمون، جمعی از عبّاسیان بغداد، به مخالفت با این اقدام مأمون برخاستند و خواهان انتخاب فردی از خاندان عبّاسیان شدند، از این رو، ابراهیم فرزند مَهْدِی عبّاسی مردم را به پیمان با خود فرا خواند و از جمله، مطّلب بن عَبْدِ اللَّه، سدّی، نَصْر و صیف به یاری او شتافتند و در خطبه نماز جمعه، مأمون را از حکومت عزل کردند و پس از اعطای لقب (مبارک) به ابراهیم، با او بیعت نمودند. پس از یازده ماه و دوازده روز، بغدادیان بر ابراهیم شوریدند و با دستگیری او، شورش را فرو نشاندند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».