قریش

مشخصات کتاب

سرشناسه : سحار، عبدالحمید جودة
Sahar, Abd al - Hamid Judah
عنوان و نام پدیدآور : قریش عبدالحمید جودة السحار
مشخصات نشر : [قاهره : مکتبه مصر: دارمصر للطباعه ، ۱۹۷۷م = ۱۳۵۶.
مشخصات ظاهری : [۲۶۴] ص فروست : (محمد رسول‌الله والذین معه [ج ۵)
وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : بالای عنوان السیره النبویه
یادداشت : کتابنامه ص []۲۶۴
عنوان دیگر : السیره النبویه موضوع : محمد (ص ، پیامبر اسلام ۵۳ قبل از هجرت - ۱۱ق -- سرگذشتنامه موضوع : قریش (قبیله -- تاریخ رده بندی کنگره : BP۲۲/۹/س‌۳م‌۳،۵.ج شماره کتابشناسی ملی : م‌۸۰-۳۰۶۳۸

اشاره

وقـتـی کـه محمد(ص ) مردم را به ایمان به خدا ویکتاپرستی دعوت نمود - مااهل بیت - نخستین کـسـانـی بـودیـم کـه بـه او ایمان آوردیم وآنچه آورده بودتصدیق کردیم وسالها بر همان منوال گذشت در حالی که در هیچیک ازمحله ها وآبادیهای عرب جز ما, کسی خدا را پرستش نمی نمود قوم ما (قریش ) خواستند پیامبرمان را بکشند وریشه ما را بر کنند (وبه همین منظور) نقشه ها برای مـا کـشـیـدند وکاری ناروا با ما کردند وما را ازخوراکی ونوشیدن جرعه ای زلال بازداشتند وبیم وترس را به ما ارزانی داشتند وبر ما دیده بانان وجاسوسان گماشتند وما را به رفتن به کوهی سخت وناهموار ناگزیر ساختند وآتش جنگ را بر ضد ما بر افروختندومیان خود پیمانی نوشتند که با ما نخورند ونیاشامند وهمسری وخریدوفروش نکنند ودست بر دستمان نسایند وامانمان ندهند مگر آنکه پیامبر(ص ) را به ایشان بسپاریم تا او را بکشند ومثله کنند (تا عبرت دیگران باشد) ما از ایشان جز در موسم حجی تا موسمی دیگر امان نداشتیم (وامان فقط منحصر به ایام حج بود) پـس خداوند ما را بر حمایت از او ودفاع از حریم ونگهداشت حرمت او ونگهبانی از او با شمشیرهای خود در تمام ساعات هولناک شبانه روز, مصمم داشت مـؤمـن ما از این پایمردی امید ثواب داشت وکافرمان «14» نیز به سبب خویشی وریشه دودمانی خود از او حمایت می کرد اما دیگر قریشیان که اسلام آورده بودند چنان بیم وهراسی که ما داشتیم ,نداشتند زیرا یا به سبب هم پیمانی , ریختن خونشان (برکفار) ممنوع بودویا عشیره وقومشان از آنان دفاع می کردند به هیچکس چنان گزندی که از سوی قوممان متوجه ما بود نرسید, چه , آنان از کشته شدن نجات یافته ودر امان بودند...
قال علی (ع ):.. ان محمدا(ص ) لما دعا الی الا یمان باللّه والتوحید له کنا اهل البیت اول من آمن به وصدقه فیما جاء به فلبثنا احوالا کاملة مجرمة تامة وما یعبداللّه فی ربع ساکن من العرب غیرنا فاراد قومنا قتل نبینا واجتیاح اصلنا وهموا بنا الهموم وفعلوا بنا الافاعیل ومـنـعونا المیرة وامسکوا عنا العذب واحلسونا الخوف وجعلوا علینا الا رصاد والعیون واضطرونا الی جبل وعر واوقدوا لنا نار الحرب وکتبوا علینا بینهم کتابا لا یواکلوننا ولایشاربوننا ولا یناکحوننا ولا یبایعوننا ولا نامن فیهم حتی ندفع الیهم محمدا(ص )فیقتلوه ویمثلوا به فلم نکن نامن فیهم الا من موسم الی موسم فعزم اللّه لنا علی منعه والذب عن حوزته ...«15»

آخرین هشدار

پیامبر خدا(ص ) به منظور اتمام حجت بیشتر وبستن زبان عذر وبهانه مکیان , خواست برای آخرین بـار آنها را به پرستش خدای عزوجل دعوت کند چنانکه در روز نخست کرده بود این بود که پیش از فتح مکه (و ورودپیروزمندانه اسلام به این شهر) نامه ای به آنها نوشت در نـامـه , آنان را از مخالفت خویش برحذر داشته و از عذاب الهی ترسانیده بود وبه آنها وعده عفو وگذشت داده و از آنها خواسته بود که به آمرزش خداوند امیدوار باشند و در پایان نامه آیاتی چند از سوره برائت را که درباره مشرکان فرود آمده بود, بر آن افزود ابـتدا پیکی برای بردن نامه معین نفرمود بلکه انجام دادن آن را به همه یاران پیشنهاد کرد اما این درخواست بی پاسخ ماند وهمگی سر سنگین شدند پیامبر خدا(ص ) که چنین دید, مردی را فراخواند ونامه را به وسیله اوفرستاد جبرئیل , امین وحی الهی سر رسید وگفت : محمد! این نامه باید به وسیله شخص تو یا کسی از خاندان تو بر مردم مکه خوانده شود «16» رسول خدا(ص ) مرا از این وحی آگاه فرمود وانجام دادن این ماموریت رابر دوش من نهادمن به مکه رسیدم (اما چه مکه ای ؟ !) شما مردم مکه را نیک می شناسید(وازخشم وکینه آنان نسبت به من آگاهید)کسی از آنان نبود جز اینکه اگرمی توانست مرا قطعه قطعه کند وهر پاره از آن را بر بـالای کـوهـی بـگـذارد,چـنـین می کرد و از آن دریغ نداشت هر چند این کار به قیمت از دست دادن جان او وتباه گشتن خاندان واز بین رفتن اموالش تمام شود! من پیام رسول خدا(ص ) را برای مردمی اینچنین خواندم آنان بسختی برآشفتند وزن ومردشان با تهدید و وعده های سخت به من پاسخ گفتندوخشم وکینه خود را ابراز داشتند قال علی (ع ): فان رسول اللّه (ص ) لما توجه لفتح مکة احب ان یعذر الیهم ویدعوهم الی اللّه عزوجل آخـرا کـما دعاهم اولا فکتب الیهم کتابا یحذرهم فیه وینذرهم عذاب اللّه ویعدهم الصفح ویمنیهم مـغـفـرة ربهم ونسخ لهم فی آخره سورة براءة لتقرا علیهم ثم عرض علی جمیع اصحابه المضی به الیهم فکلهم یری التثاقل فیهم فلما رای ذلک ندب منهم رجلا فوجهه به فاتاه جبرئیل (ع ) فقال : یا محمد! لا یؤدی عنک الا انت او رجل منک فانبانی رسول اللّه (ص ) بذلک ووجهنی بکتابه ورسالته الی مکة فاتیت مکة -, واهلها من قد عرفتم لیس منهم احد الا ولو قدر ان یضع علی کل جبل منی اربا لفعل ولو ان یبذل فی ذلک نفسه واهله و ولده وماله فـبـلغتهم رسالة النبی (ص ) وقرات علیهم کتابه فکلهم یلقانی بالتهدد والوعید ویبدی لی البغضاء ویظهر الشحناء من رجالهم ونسائهم ...«17»

ماموریت شبانه

شـبـی از شـبهای بسیار تاریک , رسول خدا(ص ) (کسی به دنبالم فرستاد و)مرا احضار کرد سپس فرمود: هـم ایـنـک شـمـشـیـر خـود برگیر وبر فراز کوه ابو قبیس برو وهر که را بر قله آن یافتی هلاک گردان من به راه افتادم و(در آن دل شب ) از کوه ابو قبیس بالا رفتم ناگهان مردی سیاه چهره ومخوف , با چشمانی چونان کاسه آتش , در برابر دیدگانم ظاهرگشت (ابتدا) از دیدن او وحشت کردم (اما همین که ) مرا به نام صدا زد (به خود آمدم ) جلو رفتم وبا یک ضربه شمشیر او را دو نیمه ساختم در ایـن هـنگام صدای داد وفریاد بسیاری به گوشم رسید که از میان خانه های مکه بر می خاست ! در بازگشت , هنگامی که محضر رسول خدا شرفیاب شدم - آن حضرت در منزل همسرش خدیجه بـود - داسـتـان مرد مقتول وفریادهای همزمان مکیان را باز گفتم پیامبر خدا فرمود: آیا دانستی چه کسی را کشتی ؟ گفتم : خدا ورسول او آگاهترند فـرمـود: تـو بـت بـزرگ لات وعـزی را درهم شکستی , به خدا سوگند از این پس , هرگز آن بتها پرستش وستایش نگردند عـن عـلـی (ع ) قال : دعانی رسول اللّه ذات لیلة من اللیالی وهی لیلة مدلهمة سوداء فقال لی : خذ سیفک ومر فی جبل ابی قبیس فکل من رایته علی راسه فاضربه بهذاالسیف فقصدت الجبل فلما علوته وجدت علیه رجلا اسود هائل المنظر کان عینیه جمرتان فهالنی منظره فـقـال لـی : یا علی ! فدنوت الیه وضربته بالسیف فقطعته نصفین فسمعت الضجیج من بیوت مکة باجمعها ثم اتیت رسول اللّه (ص ) وهو بمنزل خدیجة رضی اللّه عنها فاخبرته بالخبر فقال : اتدری من قتلت یا علی ؟ !قلت : اللّه ورسوله اعلم , فقال (ص ): قتلت اللات والعزی , واللّه لا عادت عبدت بعدهاابدا «18»

بر دوش پیامبر(ص )

یـک شـب کـه پـیامبر خدا در منزل همسرش خدیجه به سر می برد, مرا نزدخویش فرا خواند من (بدون فوت وقت ) در محضر شریف او حاضرشدم (وضع حضرت نشان می داد که در این دل شب آهنگ رفتن به جایی دارد اما چیزی نگفت ومقصد خود را معین نکرد, بلکه همین قدر)فرمود: علی ! (آماده شو و) از پی من حرکت کن سپس خود جلو افتاد ومن هم به دنبال او به راه افتادم کوچه های مکه رایکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم تا به خانه خدا, کعبه رسیدیم .. درآن وقت شب که مردم همگی خفته بودند, رسول خدا(ص ) (به آهستگی )صدایم زد و فرمود: عـلـی ! بـر دوش من بالا برو «19» سپس خود خم شد ومن بر کتف مبارک او بالا رفتم (وبر بام کـعبه قرار گرفتم ) وهر چه بت در آنجا بود به زیرافکندم آنگاه از کعبه خارج شدیم وراهی منزل خدیجه رضی اللّه عنها گشتیم .(در بازگشت ) رسول خدا(ص ) به من فرمود: نخستین کسی که بتها را درهم شکست جد تو ابراهیم (ع ) بود وآخرین کسی که بتها را شکست تو بودی بامداد روز بعد, هنگامی که اهل مکه به سراغ بتهای خود رفتند, دیدند که بتهایشان برخی شکسته وپـاره ای وارونـه بـر زمـیـن افـتاده و..
گفتند: این اعمال از کسی جز محمد(ص ) وپسر عمویش علی (ع ) سر نمی زند (حتماکار آنهاست ) از آن پس دیگر بتی بر بام کعبه نرفت عن علی (ع ) قال : دعانی رسول اللّه (ص ) وهو بمنزل خدیجة ذات لیلة فلما صرت الیه قال : اتبعنی یا علی ! فما زال یمشی و انا خلفه ونحن نخرق دروب مکة حتی اتینا الکعبة وقد انام اللّه کل عین فقال لی رسول اللّه (ص ): یا علی ! قلت : لبیک یا رسول اللّه قال : اصعد علی کتفی یا علی !.. ثم انحنی النبی (ص ) فصعدت علی کتفه فالقیت الا صنام علی رؤوسها وخرجنا من الکعبة - شرفها اللّه تعالی - حتی اتینا منزل خدیجة , فقال لی : ان اول من کسر الاصنام جدک ابراهیم ثم انت یا علی ! آخر من کسر الاصنام فـلـمـا اصبحوا اهل مکة وجدوا الا صنام منکوسة مکبوبة علی رؤوسها فقالوا: ما فعل هذا الا محمد وابن عمه ثم لم یقم بعدها فی الکعبة صنم «20»

پذیرایی

رسول خدا(ص ), در طول زندگانی خود, بارها با اغذیه بهشتی پذیرایی شدیک بار که آن حضرت از فشار گرسنگی برخود می پیچید, جبرئیل ظرفی (پر) از طعام آورد ظرف ومـحتویات آن در دست مبارک رسول خدا(ص )به تهلیل (ذکر لا اله الا اللّه ) پرداختند و سپس به تسبیح وتکبیر وستایش ذات احدیت مشغول شدند پـیامبر خدا(ص ) آن جام را به دست یکی از اهل بیت خود داد, که ظرف مجددا به خواندن همان اذکـار پرداخت دگر باره خواست آن ظرف را به بعضی از اصحاب خود دهد که جبرئیل (مانع شد و) آن را پس گرفت , وبه حضرتش گفت : از این طعام که مخصوص شما فرستاده شده است میل کنید, این تحفه وهدیه بهشت است وتناول آن جز برای نبی ویا وصی او بر دیگری روانیست آنـگاه رسول خدا(ص ) از آن طعام خوردند وما هم با وی همراهی کردیم من , هم اینک شیرینی آن را در کام خود احساس می کنم قـال عـلی (ع ):.. فان محمدا(ص ) اطعم فی الدنیا فی حیاته , بینما یتضور جوعا فاءتاه جبرئیل بجام من الجنة فیه تحفة فهلل الجام وهللت التحفة فی یده وسبحا وکبراوحمدا فناولها اهل بیته , ففعل الـجـام مـثل ذلک فهم ان یناولها بعض اصحابه فتناولهاجبرئیل (ع ) فقال له : کلها فانها تحفة من الجنة اتحفک اللّه بها وانها لا تصلح الا لنبی اووصی نبی فاکل (ص ) واکلنا معه وانی لاجد حلاوتها ساعتی هذه «21»

افسوس شیطان

در صـبـح همان شبی که رسول خدا(ص ) به معراج رفت , نزد وی بودم .حضرت داخل حجر نماز مـی گزارد ومن نیز (در کنار او) به نماز ایستاده بودم پس از فراغت از نماز, بانگ ضجه وفریادی به گوشم رسید از رسول خدا(ص ) پرسیدم : این چه صدایی بود؟ فرمود: این ضجه وافسوس شیطان است او از (قصه ) معراج من باخبرشده واز اینکه در زمین از او اطاعت وپرستش شود مایوس شده است قال علی بن ابی طالب (ع ): کنت مع رسول اللّه صبیحة اللیلة التی اسری به فیها وهوبالحجر یصلی , فلما قضی صلاته وقضیت صلاتی سمعت رنة شدیدة , فقلت : یا رسول اللّه ! ما هذه الرنة قال : الا تعلم هذه رنة الشیطان ؟ علم انه اسری بی اللیلة الی السماءفایس من ان یعبد فی هذه الارض «22»

دعای مستجاب

هنگامی که رسول خدا(ص ) از مکه به مدینه مهاجرت کرد, ساکنان آن شهراز خشکسالی وبی آبی در رنج بودند روز جمعه ای بود که مردم مدینه نزد پیامبر خدا(ص ) گرد آمدند وگفتند: ای فـرسـتـاده خـدا! (مـدتی است که ) باران بر کشتزارهای ما نباریده ودرختان ما در اثر خشکی وتـشنگی به زردی نشسته اند وبرگهای آنها پی در پی فرو می ریزند (واز نشاط وطراوت افتاده اند چه خوب بود دعایی درحق ما می کردید) رسول خدا(ص ) دستهای مبارک خود را به سوی آسمان گشود چندانکه سفیدی زیر بغل او نمایان شـد در آن هـنـگام آسمان صاف بود وهیچ ابری درآن دیده نمی شد اما هنوز دعای آن حضرت به پـایـان نـرسیده واز جای خودحرکت نکرده بود که آثار اجابت دعا ظاهر گشت (وابرهای پربار, بر فـرازآسـمـان شهر پدیدار گردید) وچنان باران گرفت که حتی جوانان تنومندومغرور را هم , در بـازگـشـت بـه سـوی منازل خود به زحمت انداخت بارش باران , آن هم یک هفته متوالی سیلی مهیب به دنبال آورد (که سبب ویرانی وخسارت گشت ) روز جمعه بعد باز مردم مدینه نزد رسول خدا(ص ) آمدند وگفتند: ای فرستاده خدا! بسیاری از خانه ها در محاصره سیل قرار گرفته , ودیواربخشی از آنها فرو ریخته است چهار پایان ما از حرکت باز ایستاده اند(وامکان رفت وآمد از ما سلب گشته است ...) رسول خدا تبسمی کرد وفرمود: همین است توان وظرفیت فرزند آدم , او چه زود رنجش پیدا می کند! آنگاه دست به نیایش برداشت و گفت : پروردگارا! باران پیرامون ما ببارد نه بر سر وکاشانه ما خدایا! قطرات بارانت را بر عمق ریشه گیاهان ومراتع هدایت وجاری گردان یـک بـار دیـگـر, مـردم به برکت دعای پیامبر(ص ) شاهد کرامت وبزرگواری آن حضرت گشتند وهـمـگـان دیدند که چگونه بارش باران به اطراف ونواحی شهر مدینه محصور گشت وحتی یک قطره هم از آن همه باران به داخل شهر راه نیافت قـال عـلی (ع ):.. انه (ص ) لما هاجر الی المدینة اتاه اهلها فی یوم جمعة فقالوا له : یارسول اللّه (ص ) احتبس القطر واصفر العود وتهافت الورق فرفع یده المبارکة حتی رئی بیاض ابطیه - وما تری فی السماء سحابة فـمـا برح حتی سقاهم اللّه حتی ان الشاب المعجب بشبابه , لتهمه نفسه فی الرجوع الی منزله , فما یقدر من شدة السیل فـدام اسـبـوعـا فـاتـوه فی الجمعة الثانیة فقالوا: یا رسول اللّه ! لقد تهدمت الجدر واحتبس الرکب والسفر فضحک علیه الصلاة والسلام وقال : هذه سرعة ملالة ابن آدم ثم قال : اللهم حوالینا ولا علینا, اللهم فی اصول الشیح ومراتع البقع ؟ فرئی حوالی المدینة المطر یقطر قطرا وما یقع فی المدینة قطرة لکرامته علی اللّه عزوجل «23»

املای سوره مائده

بر پیامبر خدا(ص ) وارد شدم حضرت سرگرم تلاوت سوره مائده بود.(گویا بخشی از این سوره بتازگی نازل گشته بود ووجود مبارک آن حضرت در حال تلقی وحی واخذ آیات قرآنی بود) رسـول خـدا(ص ) از مـن خـواست آیات آن سوره را بنویسم با تقریر واملای او کار نوشتن را شروع کردم وآیات را یک به یک نگاشتم تا رسیدم به این آیه شریفه : (انما ولیکم اللّه و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون ) «24» دیدم آن حضرت در یک حالت خلسه وخواب آلودگی فرو رفته اند ودرعین حال زبان او همچنان بر تقریر واملای آیات مشغول است مـن - عـلـی رغـم خـواب بودن حضرت - آنچه از او می شنیدم همه را نیک می نوشتم تا اینکه کار کتابت سوره پایان گرفت واملای آیات به انتها رسید.در این هنگام رسول خدا(ص ) از خواب بیدار شـد وبه من فرمود: بنویس !پس شروع کرد واز آغاز همان آیه ای که - لحظاتی قبل - به خواب فرو رفته بود, تلاوت کرد به او گفتم : مگر شما هم اینک این آیات را تا پایان سوره املا نکردید ومن تمام آنها را نوشتم ؟ ! صدای حضرت (به نشانی تعجب ) به تکبیر بلند شد وسپس فرمود: آن کس که این آیات را بر تو املا می نموده جبرئیل بوده است بـدیـن ترتیب از مجموع یکصد وبیست وچهار آیه سوره مائده , شصت آیه را پیامبر خدا(ص ) بر من املا فرمود وتعداد شصت وچهار آیه باقی را,امین وحی , جبرئیل بر من املا کرد عـن عـلـی بن ابی طالب (ع ) قال : دخلت علی رسول اللّه (ص ) وهو یقرا سورة المائدة فقال : اکتب فکتبت حتی انتهی الی هذه الایة : (انما ولیکم اللّه و رسوله والذین آمنوا...) ثـم ان رسـول اللّه (ص ) خـفق براسه کانه نائم وهو یملی بلسانه حتی فرغ من آخرالسورة ثم انتبه فقال لی : اکتب , فاملی علی من الموضع التی خفق عندها فـقـلـت : الم تملی علی حتی ختمتها؟ ! فقال (ص ): اللّه اکبر, ذلک الذی املی علیک جبرئیل (ع ).. فاملی علی رسول اللّه (ص ) ستین آیة واملی علی جبرئیل اربعا وستین آیة «25»

دعای شگفت

هم اینک مطلبی می گویم که تا به حال به کسی نگفته ام : یک بار از پیامبر خدا(ص ) خواستم تا از خدا برایم طلب مغفرت کند فرمود: (بسیار خوب ) چنین خواهم کرد سپس برخاست ونماز گزارد آنگاه دستهایش را به دعا گشود ومن به دعای او گوش می کردم شـنـیـدم که گفت : پروردگارا! تو را به مقام قرب ومنزلت علی سوگندمی دهم که علی را مشمول عفو و غفران خود سازی ! گفتم : ای فرستاده خدا! این چه دعایی است ؟ فرمود: مگر کسی هم گرامیتر از تو در پیشگاه الهی هست تا او را شفیع درگاهش نمایم ؟ قال علی (ع ): ولاقولن ما لم اقله لا حد قبل هذا الیوم : سـالـتـه (ص ) مرة ان یدعو لی بالمغفرة , فقال : افعل ثم قام فصلی , فلما رفع یده بالدعاء,استمعت الیه , فاذا هو قائل : اللهم بحق علی عندک اغفر لعلی ! فقلت : یا رسول اللّه ! ما هذا الدعاء؟ فقال اواحد اءکرم منک علیه فاستشفع به الیه ؟! «26»

میزبان فرشتگان

...وقتی , پیامبر خدا(ص ) به من فرمود: هـم ایـنـک شـمـاری از فرشتگان به دیدارم آیند تو در خانه بایست واز ورودافراد -هر که باشد - جلوگیری کن چـیـزی نـگـذشـت کـه عمر آمد من (به پاس وظیفه ) او را به درون خانه راه ندادم او بازگشت ودوباره آمد وتا سه دفعه وی را بازگرداندم به او گفتم : رسول خدا(ص ) در پرده است ومیزبان شماری از فرشتگان که تعداد آنهاچنین وچنان است سپس (منع برداشته شد و) عمر اجازه ورود یافت هنگامی که خدمت آن حضرت رسید عرض کرد: ای رسـول خدا! من چند نوبت آمده ام وعلی هربار مرا برگردانده وگفته است : رسول خدا(ص ) مـلاقـات نـدارد وخـودپـذیـرای دسـته هایی از فرشتگان است , که تعداد آنها چنین وچنان است ! ای رسول خدا(ص ) (پرسش من این است که ) علی از چه راهی به تعدادوشماره آنها آگاهی یافته , آیا ایشان را با چشم دیده است ؟ حضرت (به من ) فرمود: علی ! او درست می گوید, تو از کجا تعداد وشماره آنها را دانستی ؟ گفتم : از سلامها وتحیت های پی در پی آنها که می شنیدم , شماره آنها رادانستم «27» فرمود: راست گفتی (آنها همین تعداد بوده اند) سـپـس بـه مـن فـرمـود: تو یک شباهتی با برادرم عیسی (ع ) داری .. (وعمرمی شنید و) وقتی که خواست از منزل خارج شود, (نا باورانه وبا کنایه )گفت : او را به فرزند مریم (عیسی ) مثل می زند! (وبا او برابر می کند)... قـال عـلـی (ع ): نـشدتکم باللّه هل فیکم احد قال له رسول اللّه : احفظ الباب فان زوارا من الملائکة یزوروننی فلا تاذن لا حد فجاء عمر فرددته ثلاث مرات واخبرته ان رسول اللّه (ص ) محتجب وعنده زوار من الملائکة وعدتهم کـذا وکذا, ثم اذنت له فدخل فقال : یا رسول اللّه ! انی جئت غیر مرة کل ذلک یردنی علی ویقول : ان رسـول اللّه مـحـتـجـب وعنده زوار من الملائکة وعدتهم کذاوکذا فکیف علم بالعدة ؟ ! اعاینهم ؟ ! فـقـال (ص ) لـه : یـا عـلـی ! قد صدق , کیف علمت بعدتهم ؟ فقلت : اختلفت علی التحیات فسمعت الاصوات فاحصیت العدد قال : صدقت فان فیک شبها من اخی عیسی , فخرج عمر وهو یقول : ضربه لابن مریم مثلا...! «28»

بر قله حراء

در کـنـار پـیـامـبر خدا(ص ) بر فراز کوه حراء ایستاده بودم که ناگهان کوه به لرزه درآمد (وتکان سختی خورد) حضرت به کوه اشاره ای کرده فرمودند: آرام بـگـیـر, کـه بـر بـالای تو جز پیامبر وصدیقی که شاهد (وگواه رسالت )اوست , کس دیگری نیست کـوه فـورا سـاکن شد ودرجا قرار گرفت ومیزان اطاعت وحرف شنوی خودرا از رسول خدا(ص ) آشکار ساخت قـال عـلـی (ع ):.. اذ کنا معه (ص ) علی جبل حراء اذ تحرک الجبل فقال له : قر فلیس علیک الا نبی وصدیق شهید, فقر الجبل مجیبا لامره ومنتهیا الی طاعته «29»

مهمان علی (ع )

آن روز پیامبر خدا(ص ) مهمان ما بود غذایی که در منزل داشتیم , مقداری شیر وخرما و اندکی هم کره بود آنها را ام ایمن به رسم هدیه فرستاده بود ظـرفی از آن غذا نزد حضرت آوردیم حضرت پس از صرف آن , برخاستندودر گوشه ای از اتاق به نـماز ایستادند وچند رکعت نماز گزاردند درآخرین سجده نماز حضرت صدای گریه به گوش رسید, دیدیم آن حضرت بشدت می گریند! در بـیـن مـا کـسـی (حـاضر) نبود که سبب گریستن را از وی بپرسد واین به سبب بزرگداشت واحترام فراوانی بود که برای آن حضرت قائل بودیم (تا اینکه فرزندم ) حسین برخاست ودر دامان جدش نشست وگفت : ای پـدر! لحظه ای که شما به منزل ما وارد شدید سرور وشادمانی در خوداحساس کردیم که هیچ چـیـزی تـا ایـن حـد بـرای ما شادی آفرین نبوده است .سپس شاهد گریستن شما گشتیم آنهم گریستنی که سخت ما را اندوهگین ساخت ممکن است بگویید سبب گریه شما چه بود؟ رسول گرامی (ص ) فرمود: فرزندم ! هم اینک جبرئیل فرود آمد وخبر دادکه شماها کشته خواهید شد ومرقدهایی پراکنده خواهید داشت حسین (ع ) پرسید: با پراکندگی قبور, پاداش کسانی که به زیارت ما آیند چه خواهد بود؟ پسرم ! آنها که به زیارت شما می آیند گروههایی از پیروانم هستند که با حضور خود بر مزار شما جویای خیر وبرکت ورشد وهدایت می باشند در روز واپـسـیـن , آنـگاه که بار سنگین گناهان , آنان را در کام آتش فرو بردوصحنه های ترس و وحـشـت از هـر طـرف خـودنمایی کند من به یاری وکمک آنان آیم وایشان را از گرفتاری رهایی بخشم وسپس پروردگارمتعال آنان را در بهشت جاوید خود مسکن دهد قـال امـیرالمؤمنین (ع ): وقد اهدت لنا ام ایمن لبنا وزبدا وتمرا فقدمناه فاءکل منه ثم قام الی زاویة البیت فصلی رکعات فلما کان فی آخر سجوده بکی بکاء شدیدا فلم یساله احد منا اجلالا واعظاما له فقعد الحسین فی حجره وقال له : یا ابة ! لقد دخلت بیتنا, فما سررنا بشی ء کسرورنا بدخولک , ثم بکیت بکاء غمنا فماابکاک ؟ فقال (ص ) یا بنی اتانی جبرئیل (ع ) آنفا فاخبرنی انکم قتلی وان مصارعکم شتی فقال : یا ابة ! فما لمن یزور قبورنا علی تشتتها؟ فقال (ص ): یا بنی اولئک طوائف من امتی یزورونکم فیلتمسون بذلک البرکة وحقیق علی ان آتیهم یوم القیامة حتی اخلصهم من اهوال الساعة من ذنوبهم ویسکنهم اللّه الجنة «30»

رهایی آهو

رسـول خـدا(ص ) از جـایـی مـی گـذشـت در بین راه گذارش بر ماده آهویی افتاد که در خیمه وخرگاهی بسته شده بود آن حـیـوان بـه قدرت خدا زبان بگشود وبا پیامبر گرامی (ص ) سخن گفت , به آن حضرت عرض کرد: ای فـرسـتـاده خـدا! من مادر دو آهو بچه ام که اینک هر دو, گرسنه وتشنه اندوپستانهایم از شیر آکنده , از شما تقاضا دارم (هرچند) ساعتی مرا رهاسازید تا پس از شیر دادن آنها بازگردم ودوباره در همینجا به بند نشینم رسـول خدا(ص ) فرمود: چگونه این کار ممکن است , در حالی که تو صیدوشکار مردم واسیر و در بند هستی ؟ آهو گفت : اگر رهایم کنید (بزودی ) باز آیم وشما خود مرا در بند کنید پیامبر خدا(ص ) پس از آنکه از حیوان تعهد گرفت , رهایش ساخت چیزی نگذشت که آهو بازگشت اما پستانش از شیر تهی گشته بود.پیامبراکرم (ص ) حیوان را در همان مکان بست وسپس پرسید: این آهوشکار کیست ؟ گفتند: صیاد ومالک آن , شخصی از فلان تیره عرب است رسول خدا(ص ) (بی درنگ ) رهسپار آن قبیله شد از قضا فردی که آن حیوان را به دام انداخته بود ومالک آن محسوب می شد, در شمار منافقان بود - که البته بعدها با تنبهی که برای او حاصل شد از نفاق دست کشیدواسلامی نیکو یافت رسـول خدا(ص ) به منظور رهایی حیوان , قصد خریدن آهو را کرد ودر این خصوص با صیاد سخن گفت , اما صیاد گفت : ای فرستاده خدا! پدر ومادرم فدای شما, این حیوان را از همین جا رهاساختم آنگاه پیامبر خدا(ص ) (به جمع حاضر روی کردند و) فرمودند: اگـر چـارپـایـان نـیـز به میزان شما از مرگ (وسختیهای پس از آن ) خبرداشتند, هرگز از آنها, گوشت فربهی نمی خوردید عـن عـلـی (ع ) قـال : مر رسول اللّه (ص ) بظبیة مربوطة بطنب فسطاط, فلما رات رسول اللّه (ص ) اطلق اللّه عز وجل لها من لسانها فکلمته فقالت : یا رسول اللّه ! انی ام خشفین عطشانین وهذا ضرعی قد امتلا لبنا فخلنی حتی انطلق فارضعهما ثم اعود فتربطنی کما کنت فقال لها رسول اللّه (ص ): کیف وانت ربیطة قوم وصیدهم ؟ قالت : بلی یا رسول اللّه ! انا اجی ء فتربطنی انت بیدک کما کنت فـاخـذ علیها موثقا من اللّه لتعودن وخلی سبیلها فلم تلبث الا یسیرا حتی رجعت وقدفرغت ما فی ضرعها فربطها نبی اللّه کما کانت ثم سال : لمن هذا الصید؟ قالوا: یا رسول اللّه ! هذه لبنی فلان , فاتاهم النبی (ص ) - وکان الذی اقتنصها منهم منافقا فرجع عن نـفـاقـه وحسن اسلامه - فکلمه النبی (ص ) لیشتریها منه , قال : بل اخلی سبیلها, فداک ابی وامی یا نبی اللّه فقال رسول اللّه (ص ) لو ان البهائم یعلمون من الموت ما تعلمون انتم ما اکلتم منهاسمینا «31»

پوشش کامل

روزی بـا رسـول خـدا(ص ) در قبرستان بقیع نشسته بودم آن روز هوا سخت ابری وبارانی بود در همین حال زنی که بر درازگوشی سوار بود از برابردیدگان ما عبور کرد نـاگهان دست آن حیوان در گودی فرو غلتید ودر نتیجه آن , زن (بیچاره )سقوط کرد ونقش بر زمین شد پیامبر خدا(ص ) از دیدن این صحنه روی گرداند (وچهره مبارک درهم کشید) کـسانی به آن حضرت گفتند: ای فرستاده خدا! آن زن پوشیده است وبر تن جامه ای دارد که تمام بدن او را پوشانده است حضرت در حق او دعا کرد وگفت : پروردگارا! زنانی را که خود را پوشیده نگه می دارند, مشمول رحمت وغفران خود بگردان , سپس فرمود: ای مـردم ! بـرای پوشش از جامه هایی استفاده کنید که اندامتان را کاملاپوشیده نگه دارد (شلوار) وهـمـسرانتان را به هنگام خروج از منزل باپوشیدن آن (از چشمان آلوده وحریص ) در حفظ وامان نگه دارید عـن امـیرالمؤمنین (ع ) قال : کنت قاعدا فی البقیع مع رسول اللّه (ص ) فی یوم دجن ومطر اذ مرت امـراة علی حمار, فوقع ید الحمار فی وهدة فسقطت المراة فاعرض النبی (ص ) فقالوا: یا رسول اللّه ! انها متسرولة قـال (ص ): الـلـهم اغفر للمتسرولات - ثلاثا - ایها الناس ! اتخذوا السراویلات فانهامن استر ثیابکم وحصنوا بها نساءکم اذا خرجن «32»

پاداش بزرگ

پـیامبر خدا(ص ) در باب جهاد وپاداش مجاهدان سخن می گفت در این بین زنی (به پا خاست و) پرسید: آیا برای زنان هم از این فضیلتها بهره ای هست ؟ ! رسول خدا(ص ) فرمود: آری , از هنگامی که زنان باردار می شوند تالحظه ای که کودکان خود را از شیر باز می گیرند, همانند مجاهدان در راه خدا پاداش می برند واگر در این فاصله اجل آنان فرا رسد ومرگ ایشان را دریابد, اجر ومنزلت شهید را دریافت خواهند کرد عن علی (ع ) قال : ذکر رسول اللّه (ص ) الجهاد فقالت امراة لرسول اللّه (ص ) یا رسول اللّه ! فما للنساء من هذا شی ء؟ فقال : بلی للمراة ما بین حملها الی وضعها الی فطامها من الاجر کالمرابط فی سبیل اللّه فان هلکت فیما بین ذلک کان لها مثل منزلة الشهید «33»

نفرین

روزی رسول خدا(ص ) سراغ مردی از اصحاب را گرفت وپرسید: فلانی در چه حال است ؟ گـفـتـنـد: مـدتـی اسـت رنـجور وبیچاره شده , وچونان مرغ بال وپر شکسته زاروپریش گشته (وزندگانی به سختی می گذراند) حضرت (به حال او ترحم کرد و)برخاست وبه قصد عیادت او روانه منزل وی شد (مـرد بـیـمـار وگرفتار واقعا رنجور ومبتلا گشته بود وپیامبر خدا به فراست دریافت که بیماری وابتلای او مستند به یک امر عادی نیست این بود که ) ازاو پرسید: آیا در حق خود نفرین کرده ای ؟ ! بـیمار (فکری کرد و) گفت : بله , همین طور است , من در مقام دعا گفته بودم :پروردگارا اگر بناست , در جهان آخرت , مرا به خاطر ارتکاب گناهانم کیفردهی , از تو می خواهم که در کیفر من تعجیل فرمایی وآن را در همین جهان قرار دهی ... رسـول خـدا(ص ) فـرمـود: ای مـرد! چـرا در حـق خـود چنین دعایی کردی ؟ !مگر چه می شد, از پـروردگـار (کریم ) هم سعادت دنیا وهم سعادت ونیکبختی سرای دیگر را خواستار می شدی ودر نیایش خود این آیه را می خواندی : (ربنا آتنا فی الدنیا حسنة وفی الاخرة حسنة وقنا عذاب النار) «34» مرد مبتلا آن دعا را خواند وصحیح وسالم گشت وبا سلامتی بازیافته همراه ما از منزل خود خارج شد قال علی (ع ):.. فبینما هو(ص ) جالس اذ سال عن رجل من اصحابه فـقـالوا: یا رسول اللّه ! انه قد صار من البلاء کهیئة الفرخ لا ریش علیه فاتاه فاذا هو کهیئة الفرخ من شدة البلاء فقال (ص ): قد کنت تدعو فی صحتک دعاء؟ قال : نعم , کنت اقول : یا رب ایما عقوبة معاقبی بها فی الاخرة فعجلها لی فی الدنیا فقال النبی (ص ) الا قلت : اللهم آتنا فی الدنیا حسنة وفی الاخرة حسنة وقنا عذاب النار؟ فقالها الرجل فکانما نشط من عقال وقام صحیحا وخرج معنا «35»

بیماری امام حسن (ع)

(فـرزنـدم ) حـسـن بشدت بیمار شد مادرش او را در آغوش گرفت ونزد پدربرد و وی را در برابر دیدگان پدر بر زمین نهاد وبا حال زار وپریشان به اوپناه برد وگفت : ای پدر! فرزندم حسن بیمار گشته , از خدا بخواه تا سلامتی از دست رفته را به او بازگرداند! رسول خدا(ص ) نزدیکتر آمد وبر بالین فرزند نشست وفرمود: دخـترم ! همان خدایی که وی را چون تحفه ای به تو بخشیده است بر درمان او نیز تواناست در این بین جبرئیل فرود آمد وگفت : ای مـحمد! خداوند متعال هر سوره از قرآن را که بر تو نازل کرده حرف فاء را در آن به کار برده است - و فاء از آفت است - غیر از سوره حمد که حرف فاء ندارد (بنابر این برای شفای بیمار خود) ظـرف آبـی برگیر,وسوره حمد را چهل مرتبه بر آن بخوان سپس قدری از آن آب بر کودک بپاش (به خواست خدا) شفا خواهد یافت پیامبر خدا(ص ) چنین کردوهمانجا کودک , چونان کسی که از بند رهیده باشد, بهبود یافت (چندانکه گویی بیمار نبوده است ) قـال عـلی (ع ): اعتل الحسن (ع ) فاشتد وجعه فاحتملته فاطمة (س ) فاتت به النبی (ص ) مستغیثة مستجیرة وقالت له : یا رسول اللّه ! ادع اللّه لابنک ان یشفیه ووضعته بین یدیه فقام (ص ) حتی جلس عـند راسه ثم قال : یا فاطمة ! یا بنیة ! ان اللّه هو الذی وهبه لک وهو قادر علی ان یشفیه فهبط علیه جبرئیل فقال : یا محمد! ان اللّه - جل وعز- لم ینزل علیک سورة من القرآن الا وفیها فاء وکل فاء من آفة ما خلا الحمد فانه لیس فیها فاء فادع قدحا من ماء فاقرا فیه الحمد اربعین مرة ثم صبه علیه فان اللّه یشفیه .ففعل ذلک فکانما انشط من عقال «36»

اجر رنج

در وقتی ابوذر (صحابی راستین پیامبر(ص بیمار شد ودر بستر افتاد من نزد پیامبر خدا آمدم وخبر بیماری او را به آن حضرت رساندم پس فرمود: ما را نزد او ببر تا او را دیدار کنیم سپس همگی برخاسته وبه عیادت او رفتیم رسول خدا(ص ) (ضمن احوالپرسی از او) در مورد بیماریش پرسیدوابوذر از رنجی که می برد وتبی که آزارش می داد خبر داد پیامبر(ص ) به دلجویی از او پرداخت وفرمود: اباذر! هم اکنون به آب زندگانی شستشو داده شدی ودر بـاغـی از بـاغـهـای بهشت اسکان گرفتی .مژده باد بر تو! آنچه که بر دین تو آسیب می رساند (یعنی گناه , هم اینک به واسطه ابتلا به درد وتب ) برطرف وآمرزیده گشت عن امیرالمؤمنین (ع ) قال : وعک ابوذر فاتیت رسول اللّه (ص ) فقلت : یا رسول اللّه ! ان اباذر قد وعک فـقـال : امـض بـنا الیه نعوده , فمضینا الیه جمیعا فلما جلسنا قال رسول اللّه (ص ): کیف اصبحت یا ابـاذر؟ قال : اصبحت وعکا یا رسول اللّه ! فقال : اصبحت فی روضة من ریاض الجنة قد انغمست فی ماء الحیوان وقد غفر اللّه لک ما یقدح فی دینک فابشر یا اباذر... «37»

طیب ولادت

در کـنار خانه کعبه نشسته بودم ناگاه پیرمردی کوژپشت در برابر چشمانم ظاهر گشت موهای (سفید وبلند) ابروان او که بر دیدگانش آویخته بود, ازعمر دراز او حکایت می کرد عصایی بر کف , وکلاه قرمزی بر سروجامه ای پشمین بر تن داشت پـیـرمرد نزدیک شد ودر حضور پیامبر خدا(ص ) که بر دیوار کعبه تکیه زده بود (بر زمین ) نشست سـپـس گـفـت : ای فـرستاده خدا! آیا می شود در حق من دعا کنی واز درگاه خدا, برایم طلب مغفرت نمایی ؟ رسـول خـدا(ص ) در پـاسخ فرمود: پیرمرد! کوشش تو بی فایده است ,واعمال تو تباه گشته است ودرخواست مغفرت در حق تو پذیرفته نخواهدشد پـیرمرد که از خواهش خود طرفی نبست , با سرافکندگی از محضر آن حضرت خارج شد واز راهی که آمده بود بازگشت در این هنگام رسول خدا(ص ) به من فرمود: علی ! آیا او را شناختی ؟ گفتم : نه فرمود: او همان ابلیس ملعون است (بـا شـنـیـدن این جمله از جای جستم ) ودوان دوان خود را به او رساندم دربین راه با او گلاویز گشته وبر زمینش کوفتم وآنگاه بر سینه اش نشستم وگلویش را در دستهایم گرفتم وبه سختی فشردم تا (هر چه زودتر)هلاکش سازم در همین حال مرا به نام صدا زد واز من خواست که دست از او بردارم و وی را به حال خود گذارم واضافه کرد که : (فانی من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم ) «38» یعنی مرا تا روز قیامت (یا تا روز ظهور حضرت حجت (ع مهلت حیات وزندگانی داده اند ومن تا آن روز زنده خواهم ماند.(بنابر این , تلاش تو برکشتن من بی فایده است ) سپس گفت : عـلـی ! بـه خدا سوگند من تو را بسیار دوست دارم , (واین جمله را از من بشنو وبه یادگار داشته باش :) آن کس که در مورد تو, به دشمنی وخصومت برخیزد واز تو بر دل , حقد وکینه گیرد, باید در مشروعیت ولادت خودتردید کند ومرا را در کار پدر خود, شریک بشمارد...! من از حرف او خنده ام گرفت ورهایش ساختم قـال عـلـی (ع ): کنت جالسا عند الکعبة فاذا شیخ محدودب قد سقط حاجباه علی عینیه من شدة الـکبر وفی یده عکازة وعلی راسه برنس احمر وعلیه مدرعة من الشعر, فدناالی النبی (ص ) والنبی مسند ظهره علی الکعبة , فقال یا رسول اللّه ! ادع لی بالمغفرة فقال النبی (ص ) خاب سعیک یا شیخ ! وضـل عـمـلـک فـلما تولی الشیخ قال لی : یا ابا الحسن !اتعرفه ؟ قلت لا, قال ذلک اللعین ابلیس .. فـعـدوت خـلـفـه حـتـی لحقته وصرعته الی الارض وجلست علی صدره ووضعت یدی فی حلقه لاخنقه , فقال لی : لا تفعل یااباالحسن فانی من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم واللّه یا علی ! انی لاحبک جدا وماابغضک احد الا شرکت اباه فی امه فصار ولد زنا فضحکت وخلیت سبیله «39»
4 - جـریـان شعب ابوطالب یک حرکت ایذایی و تحریمی از ناحیه قریش و همپیمانان ایشان علیه بنی هاشم بود باید توجه داشت که محصوران در شعب الزاما گرویدگان پیامبر(ص ) نبودند بلکه عـموم قبیله بنی هاشم چه آنها که ایمان آورده بودند و چه کسانی که هنوز کافر بودند مشمول این تـحـریـم مـی شـدند بنابراین , فرمایش حضرت که می فرماید: کافرمان نیز از او حمایت می نمود معنای صحیحی پیدا می کند 5 - بـحار, ج 33, ص 111, بخشی از نامه حضرت به معاویه , پیکار صفین , ص 128 با تغییر وتصرف درترجمه 6 - رخداد مهم و جالب در این واقعه , که منابع شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند, مضمون این جمله اسـت کـه رسول خدا(ص ) فرمود: این سوره (برائت ) را باید من و یا مردی که از من است بر مردم بخواند حـال تـلاش بـرخـی نـویسندگان که کوشیده اند وظیفه اصلی ابوبکر را در این سفر عنوان امیر الـحاجی قلمداد کنند, بی حاصل است , چرا که پیام اصلی حدیث و افتخار ماندگار آن در اتحاد و یگانگی میان رسول و مامور ابلاغ است , افتخاری که نصیب علی (ع ) شد 7 - خصال , ص 419, اختصاص , ص 168, بحار, ج 35, ص 286 و ج 38, ص 171 8 - بحار, ج 39, ص 186 9 - مـحـمـد بـن حـرب - والی مدینه - از شجاعت و توانایی علی (ع ) آگاه بود او شنیده بود که عـلی (ع ) درجنگ خیبر یک تنه در قلعه ای را که چهل تن قادر به جابجایی آن نبودند از جا کنده و به کناری انداخته است اما اکنون می شنود که این قهرمان بزرگ از تحمل سنگینی رسول خدا(ص ) بر دوش خود عاجزاست و پیامبر می نشیند و علی (ع ) بر دوش او بالا می رود! بـرای دریـافـت پـاسخ شبهه ای که در ذهنش خلجان کرد, به خدمت امام صادق (ع ) شرفیاب شد امـام (ع )پـاره ای از اسرار و رموز آن را بیان کرد تا آنجا که فرمود: اگر قضیه به عکس می شد و به فـرض عـلـی (ع )طاقت می آورد و سنگینی پیامبر(ص ) را بر دوش خود تحمل می کرد, این جهت افـتـخـاری برای علی (ع ) محسوب نمی شد, چرا که پیامبر(ص ) بر پشت اسب و شتر هم سوار شده بود... (غایة المرام ,ج 1, ص 26) 0 - کشف الغمه , ج 1, ص 79, بحار, ج 38, ص 84, مناقب ابن شهر آشوب , ج 2, ص 155 علامه مجلسی ره نظیر همین روایت را در بحار, (ج59 , ص 138) آورده ودر پایان آن افزوده است : ایـن شـکستن بتها به وسیله امیرمؤمنان (ع ) قبل از هجرت (وفتح مکه ) بوده است وگرنه کسر الاصـنام که درروز فتح مکه از آن حضرت به وقوع پیوست , روز قوت وشوکت اسلام وروز خواری وشـکـسـت مشرکان بوده است بنابر این , ترس ونگرانی در بین نبوده تا اقدامی مخفیانه وحرکتی شبانه را طلب کند
--------------------------------------------------------------------------------
1 - احتجاج , ص 211, بحار, ج 17, ص 286 2 - شرح نهج البلاغه , ج 13, ص 209, بحار, ج 18, ص 223 3 - بحار, ج 10, ص 30, احتجاج , ص 212 4 - سـوره مائده (5): 55: ولی امر ویاور شما, تنها خدا ورسول وآن مؤمنانی هستند که نماز به پا می دارندوبه فقیران در حال رکوع زکات می دهند 5 - بـحـار, ج 39, ص 113 در این روایت دو مطلب بر خلاف مشهور به چشم می خورد اول آنکه شـمـاره آیـات در آیـه 124 سوره مائده دانسته شده است در حالی که عدد آیات , بر حسب شماره گـذاری قـرآنـهـای موجود از 120 آیه تجاوز نمی کند دیگر آنکه آیه ولایت که آیه 55 سوره مائده است , به عنوان آیه 60 یادشده است علامه مجلسی (ره ) در پایان این حدیث شریف , به منظور رفع این توهم فرموده اند: این تفاوتها که نـاشـی ازشماره گذاری وترتیب آیات شریفه است , از آنجا که بر اصل آیات وتحفظ آنها اتفاق نظر هست , جای هیچ گونه خدشه وتامل نیست 6 - شرح نهج البلاغه , ج 20, ص 316, جنة الماوی , ص 299 7 - بـه روایـت بحار (ج 39, ص 112), که از تفسیر فرات نقل شده , شمار این فرشتگان , 360 بوده است 8 - خصال , ص 662, بحار, ج 35, ص 317 9 - بحار, ج 10, ص 40 10 - بحار, ج 28, ص 80 به نقل از امالی شیخ طوسی و ج 44, ص 234 به نقل از کامل الزیارات ونیز ج 100, ص 118, وسائل الشیعه , ج 14, ص 331 11 - اثـبـات الـهداة , ج 1, ص 309, اعلام الوری , ص 26 (به اختصار), بحار, ج 17, ص 398 و ج64 , ص 26 12 - مجموعه ورام , ص 78, مستدرک الوسائل , ج 3, ص 244 13 - کتاب من لا یحضره الفقیه , ج 3, ص 561 14 - پروردگارا! ما را از نعمتهای دنیا وآخرت , بهره مند گردان واز شکنجه دوزخ نگاهدار (سوره بقره (2):201) 15 - احتجاج , ص 223, بحار, ج 17, ص 293 16 - بحار, ج 62, ص 104 17 - بحار, ج 22, ص 434 18 - سوره ص (38): 80 19 - بحار, ج 27, ص 148

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».