تجلی علوم اهل بیت در مناظرات امام رضا علیه‌السلام

مشخصات کتاب

تجلی علوم اهل بیت در مناظرات امام رضا
(برگرفته از کتاب مجموعه آثار نخستین کنگره جهانی حضرت رضا)
مصطفوی، سید جواد
بر گرفته از مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه‌السلام
مشخصات نشر: [مشهد]: کنگره جهانی حضرت رضا (ع)، انتشارات، ۱۳
مشخصات ظاهری: ج.
فروست: کنگره جهانی حضرت رضا (ع) ؛ ۲۲.
وضعیت فهرست نویسی: برون سپاری.
یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد سوم، ۱۳۶۸.
یادداشت: ص. ع به انگلیسی: A collection of the articles presented at the second world congress of Imam Reza (p. b. u. h).
یادداشت: عنوان روی جلد: مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه‌السلام ۱۳۶۵ ھ. ش.
یادداشت: کتابنامه.
عنوان روی جلد: مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه‌السلام ۱۳۶۵ ھ. ش.
موضوع: علی بن موسی (ع)، امام هشتم، ۱۵۳؟ - ۲۰۳ ق. - کنگره‌ها
رده بندی کنگره: BP۴۷ /ک ۹ ۱۳۶۵
رده بندی دیویی: ۲۹۷/۹۵۷
شماره کتابشناسی ملی: م ۶۶ - ۵۴۱

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد خاتم الأنبیاء و المرسلین و علی آله و عترته معادن حکمة الله و حفظة سر الله و حملة کتاب الله.
امام صادق (ع) به دو تن از معاصرین و معارضینش به نامهای سلمة بن کهیل و حکم بن عتیبة [1] می‌فرماید:
شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِیحاً إِلَّا شَیئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَیت [2].
یعنی اگر به مشرق بروید و اگر به مغرب بروید و بخواهید علم صحیحی پیدا کنید، در هیچ نقطه‌ی زمین آن را نمی‌یابید، مگر در خانه‌ی ما أهل بیت پیغمبر.
این حدیث و امثال این حدیث با تمام معنای وسیعش بعد از گذشت 13 قرن، هنوز هم نزد مسلمین مخصوصا شیعه‌ی جعفری به قوت خود باقی است و قابل دفاع است و زنده و سازنده.
معنای وسیع این حدیث اینست که امام صادق (ع) به آن دو نفر
[صفحه 308]
می‌فرماید:
اکنون که در مدینه نشسته‌ایم، اگر شما برای یافتن علم صحیح با شعاع 180 درجه به سمت مشرق و 180 درجه به سمت مغرب بروید یعنی تمام روی کره‌ی زمین را بپیمائید و در هر جا عالم و استاد و فیلسوفی را می‌بینید، با او سخن بگوئید، در هر جا دانشگاه و مدرسه‌ای را می‌بینید، سر بزنید. در هر جا کتابخانه و کتابی را می‌بینید، آن را بگشائید و از محتوایش آگاه شوید، در همه‌ی این موارد، چیزی که بتوان آن را علم صحیح نامید و غیر از گفتار ما باشد پیدا نمی‌کنید. یعنی تنها ما با حقایق جهان ارتباط داریم، علم ما به علم پیغمبر و وحی الهی می‌رسد که جهان و انسان را آفریده و هر چیز را چنان که هست به ما اراده داده است.
مفهوم این جمله به قدری وسیع است که اگر شما به امام صادق علیه‌السلام بگوئید:
«در این عصر صاحبان مکاتبی پر رزق و برق مانند کانت و دکارت و هگل و فروید و امثال اینها پیدا شده‌اند و هر یک میلیونها تابع و پیرو دارند. آیا اگر اینها هم سخنی بر خلاف سخن شما اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گفته باشند آن را علم غیر صحیح می‌نامید؟» قطعا بدانید که جواب مثبت خواهد بود.
پیدا است که پذیرش این ادعا برای غیر مسلمان سنگین است. غیر مسلمان اگر از تاریخ اسلام و رسالت ائمه اطهار نداشته باشد، گوینده‌ی این سخن را به ساده اندیشی یا غلو نفسی متهم می‌کند؛ در صورتی که اگر تنها مطالعه‌ی مختصری از تاریخچه زندگی اهل بیت داشته باشد، به آسانی در می‌یابد که این ادعا از یک نفر و یک بار و در نقاط تاریک علمی نبوده است، بلکه سخنی است قاطع و بدون تردید که از جانب 12 نفر در مدت 250 سال، در مراکز کشورهای اسلامی و در محافل علمی با کمال جرأت و شهامت به عنوان انجام وظیفه و اداء رسالت الهی بیان
[صفحه 309]
می‌شده است که تاریخ نظیر آن را نشان نمی‌دهد.
این ادعا در ابعاد گسترده و وسیع علمی و با تعبیرات مختلف ادبی، با کمال صراحت و قاطعیت، از همه‌ی آنها شنیده می‌شود و همه‌ی آنها در پای اثباتش ایستاده و سؤالات مختلف دانشمندان زمان خود را پاسخ داده‌اند که برخی از آنها برای ما باقی مانده و در کتب احادیث و مناظرات و احتجاجات موجود است و این خود دلیلی قاطع بر صدق این مدعاست.
اینک شمه‌ای از اظهارات ائمه‌ی اطهار صلی الله علیه و آله و سلم را نسبت به اصل موضوع، یادآور می‌شویم:

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

آنچه از امیرالمؤمنین علیه‌السلام در اینجا نقل می‌کنیم اظهاراتی است که آن حضرت در زمان تصدی خلافتش، یعنی در زمانی که شخص اول مملکت اسلام بوده و در مرکز خلافت روی منبر برای مردم جهان بیان کرده می‌باشد:
1 - سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ [15].
«هر چه می‌خواهید از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمینی می‌دانم.» در این جمله 2 نکته نهفته است:
اول آن که سؤال را به نوع معین و قسم خاصی از علوم اختصاص نمی‌دهد و می‌گوید هر چه می‌خواهید بپرسید. که حذف متعلق دلیل بر این تعمیم است.
[صفحه 310]
دوم اینکه آنها را تشویق می‌کند که در این کار مسامحه نکنند و سؤال را به تأخیر نیندازند. می‌فرماید:
من از میان شما می‌روم. هر چه زودتر سؤال کنید و جهل خود را برطرف نمائید و باز برای اینکه ممکن است کسی عمومیت سؤال را از حذف مفعول نفهمد، توضیح می‌دهد که سؤال شما نمی‌گویم تنها باید مربوط به امور زمین و مطالب مربوط به این کره‌ی خاکی باشد؛ بکله شما می‌توانید از امور مربوط به آسمان بپرسید:
از نجوم و افلاک بپرسید، از لوح و قلم و ملک و قضا و قدر بپرسید. خوشبختانه آنها هم پرسیده‌اند و اندکی از آن را برای ما به یادگار گذاشته‌اند که همان اندک هم، برای سعادت جو و طلب حق کافی است که او را به آنچه مقصود نویسنده در این مقال است رهنمون باشد.
2 - بِنَا یسْتَعْطَی الْهُدَی وَ یسْتَجْلَی الْعَمَی [14].
«تنها به وسیله‌ی ما: خاندان نبوت و أهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هدایت به مردم می‌رسد و کوری جهالت بر طرف می‌شود»
3 - إِنَّمَا مَثَلِی بَینَکُمْ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَةِ [15].
«من در میان شما همچون چراغی در تاریکی هستم که هر کس به جانبش باشد، از نورش بهره مند گردد»
4 - و ان الکتاب لمعی ما فارقته مذصحبته [14]. «کتاب خدا همراه من است. من از هنگامی که با آن آشنا شده‌ام از آن جدا نگشته ام»
5 - ان ههنا لعلما جما لوأصبت له حملة [15].
[صفحه 311]
«در سینه‌ی من علم فراوانی است، ای کاش افراد لایقی پیدا می‌کردم و به آنها تعلیم می‌دادم»
6 - فَأَینَ تَذْهَبُونَ وَ أَنَّی تُؤْفَکُونَ وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَ الْآیاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَینَ یتَاهُ بِکُمْ وَ کَیفَ تَعْمَهُون وَ بَینَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیکُمْ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّینِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ [14].
«کجا می‌روید؟ شما را کجا می‌برند؟ با اینکه پرچمهای حق برپاست و نشانه‌ها آشکار و چراغ‌های هدایت منصوب، شما گمراهانه به کجا می‌روید؟ چرا سرگردان هستید، در حالی که عترت پیغمبرتان در میان شماست. آنان پیشروان حقند و پرچمهای دین و زبانهای صدق می‌باشند.
7 - أَلَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم کَمَثَلِ نُجُومِ السَّمَاءِ إِذَا خَوَی نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ فَکَأَنَّکُمْ قَدْ تَکَامَلَتْ مِنَ اللَّهِ فِیکُمُ الصَّنَائِعُ وَ أَرَاکُمْ مَا کُنْتُمْ تَأْمُلُون [15].
«آگاه باشید آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم همانند ستارگان آسمانند، هر گاه یکی از آنها غروب کند، ستاره‌ی دیگری می‌درخشد، مثل اینکه نعمتهای خدا بر شما تمام شده و خداوند آرزوهای تان را به شما ارائه داد.»
8 - نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَةِ وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ وَ ینَابِیعُ الْحُکْمِ [14].
«ما شجره نبوت، فرودگاه رسالت، مرکز رفت و آمد فرشتگان، معادن دانش و چشمه سار‌های حکمتیم»
[صفحه 312]
9 - تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِیغَ الرِّسَالاتِ وَ إِتْمَامَ الْعِدَاتِ وَ تَمَامَ الْکَلِمَاتِ وَ عِنْدَنَا أَهْلَ الْبَیتِ أَبْوَابُ الْحُکْمِ وَ ضِیاءُ الْأَمْرِ [15].
«به خدا سوگند، تبلیغ رسالتها وفای به وعده‌ها و تفسیر کلمات (خداوند) به من آموخته شد. درهای حکمت و روشنائی امور نزد ما اهل بیت پیغمبر است.»
10 - هُمْ عَیشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ یخْبِرُکُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ [14].
«آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم مایه‌ی حیات علمند و مرگ نادانی، حلم شان شما را از علمشان آگاه می‌سازد و ظاهرشان از باطنشان و سکوت شان از حکمت گفتارشان به شما خبر می‌دهد»
11 - أَینَ الَّذِینَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ دُونَنَا کَذِباً وَ بَغْیاً عَلَینَا [15].
«کجا هستند آنان که از راه دروغ و ستم بر ما ادعا داشتند که آنها راسخان در علمند نه ما»
12 - ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ وَ لَا یرْقَی إِلَی الطَّیرُ [14].
«سیل علم از سینه‌ی من جاری می‌شود و مرغ اندیشه به قله دانشم پرواز نتواند کرد»
در اینجا باید از ستمی که این دنیا درباره‌ی بشریت کرده است، به خدا شکایت کنیم. ستمی که موجب شود، دهان علی بسته گردد و دهان دیگران باز باشد، مگر این دو طرف مقابل، امتحان خود را نداده اند؟
[صفحه 313]
علی علیه‌السلام در مدت کمتر از پنج سالی که دهانش باز بود، خطبی در توحید و معارف الهی برای ما باقی گذاشت، مانند خطبه‌ی توحیدیه‌ی:
مَا وَحَّدَهُ مَنْ کَیفَهُ وَ لَا حَقِیقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ - وَ لَا إِیاهُ عَنَی مَنْ شَبَّهَهُ - وَ لَا صَمَدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَیهِ وَ تَوَهَّمَهُ [15].
آیا گوش جهان از دهان‌های باز دیگران چنین معارفی را شنیده است؟ آیا لب و دهانی غیر از لب و دهان علی، مانند خطبه‌ی جهاد و خطبه‌ی همامی گفته است؟ آیا خامه‌ی انسانی مانند نامه‌ی مالک اشتر و نامه‌ی به امام حسن (ع) را نوشته است؟ این را نباید بزرگترین ستم به شماریم که دست و زبان علی بسته باشد و دست و زبان دیگرانی که چنین آثاری ندارند باز باشد؟
اگر فرض کنیم دیگران می‌دانستند ولی از گفتنش بخل می‌کردند، علی علیه‌السلام که در این مورد به قدری سخاوت نشان داد که روی منبر فریاد زد:
سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی
اگر این علی 25 سال خانه نشین نبود و دهانش باز می‌بود و امروز مسلمین به جای یک نهج البلاغه، ده نهج البلاغه می‌داشتند چه می‌شد؟ این را نه تنها یک فرد شیعه علی می‌گوید، بلکه جُرج جُرداق مسیحی هم می‌گوید:
«چه می‌شد اگر جهان بشریت، قرنی یکبار، فردی مانند علی بن ابیطالب تحویل می‌داد؟ در آن صورت اخلاق و ارزشهای انسانی امروز ما خیلی بهتر از آنچه هست می‌بود.»

امام حسن علیه‌السلام

1 - علی علیه‌السلام در (رحبه) نشسته است. مرد عربی می‌آید و
[صفحه 314]
مسائلی را عرضه می‌کند از حضرتش بپرسد. امام (ع) برای اینکه در حیات خویش جانشین خود را معرفی کند، او را به یکی از دو فرزندانش احاله می‌کند، مرد عرب نزد امام حسن می‌رود و سؤالاتش را عرضه می‌کند و پاسخ می‌شنود که عین سؤال و جوابها در کتب حدیث موجود است [16].
2 - در مجلسی که معاویه و اطرافیانش حاضر بودند، امام حسن علیه‌السلام نشسته بود.
یکی از حاضران - به هر قصدی که داشت - به معاویه گفت:
«حسن بن علی را دستور ده تا منبر رود و ما را موعظه کند» معاویه اشاره کرد و امام حسن (ع) فرصت را غنیمت شمرد تا رسالت الهی خویش را ادا کند و امامت و رهبری خویش را به مردم معرفی کند. به منبر تشریف برد و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود:
أَیهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یعْرِفْنِی فَأَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ … أَنَا ابْنُ خَیرِ خَلْقِ اللَّهِ … أَنَا الْمَدْفُوعُ عَنْ حَقِّی.
«ای مردم کسی که مرا می‌شناسد که می‌شناسد و کسی که نمی‌شناسد، بداند که من حسن پسر علی بن ابی طالبم … من پسر بهتر مخلوق خدایم … من کسی هستم که حقم غصب شده است - چون سخن بدینجا رسید، معاویه شیطنت کرد و گفت ای ابا محمد! از این مقوله سخن مگو و خرما را برای ما تعریف کن.
امام علیه‌السلام یک سطر درباره‌ی خرما سخن گفت و سپس به سخن خویش ادامه داد تا آنجا که فرمود:
أَنَا إِمَامُ خَلْقِ اللَّهِ
«منم یگانه پیشوای
[صفحه 315]
مردم» امام (ع) وظیفه‌ی خود را انجام داد و معاویه هم ترسید، در میان مردم شورشی بشود، گفت همین مقدار کافی است و امام پائین آمد [17].

امام حسین علیه‌السلام

امام حسین علیه‌السلام هم مانند برادرش مقید بود، گاهی به مجلس معاویه برود، تنها برای اینکه در فرصتهای مناسب خودش را به مردم معرفی کند و وظیفه‌ی الهی خویش را انجام دهد. روزی مانند داستان امام حسن (ع) برای آن حضرت پیش آمد. آن روز حاضران چشمشان به امام حسین (ع) افتاد. به معاویه گفتند:
به حسین بن علی بگو منبر برود و سخن بگوید. او کند بیان است و زبانش لکنت دارد. معاویه گفت:
این گمان را نسبت به برادرش بردیم ولی او منبر رفت و خود را در نظر مردم بزرگ نمود و ما را کوچک و رسوا کرد. مردم اصرار بسیار کردند، تا معاویه اشاره کرد و امام به منبر تشریف برد و بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین فرمود:
نَحْنُ حِزْبُ اللَّهِ الْغَالِبُونَ وَ عِتْرَةُ رَسُولِ اللَّهِ الْأَقْرَبُونَ - وَ أَهْلُ بَیتِهِ الطَّیبُونَ وَ أَحَدُ الثَّقَلَینِ - الَّذَینِ جَعَلَنَا رَسُولُ اللَّهِ ثَانِی کِتَابِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی - الَّذِی فِیهِ تَفْصِیلُ کُلِّ شَیء [18].
«ما حزب الله پیروزیم، خویشاوند نزدیک رسول خدا و أهل بیت او هستیم و یکی از دو چیز نفیسی می‌باشیم که رسول خدا، ما را به عنوان هم ردیف قرآن معرفی کرده است. قرآنی که شرح و تفصیل همه چیز در آن است و از هیچ راهی، باطل به او راه ندارد. تفسیرش نزد ماست و تاویلش
[صفحه 316]
از ما درنگ ندارد و ما پیرو حقایق قرآن هستیم»
گویا امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، در زمانی که غاصبی بر مسند خلافت پیغمبر و زعامت امت نشسته است وظیفه دارند، مبارزه‌ی خود را با طاغوت زمان، این گونه انجام دهند که گاهی بر خلاف میل و رضایت خویش؛ بلکه تنها به عنوان اداء رسالت الهی، به مجلس معاویه بروند و چون فرصتی بدست آید، برای مردم سخن بگویند و چشم و گوش آنها را باز نموده، در برابر چشمان باز طاغوت مستکبر زمان، اولویت خویش و غاصب بودن او را برملا کنند، تا حجت خدا بر او و آنان تمام باشد.

امام سجاد علیه‌السلام

زین العابدین علیه‌السلام هم مانند پدر بزرگوارش، گرفتار طاغوت‌های مستکبر زمان بود و معرفی خویش را به عنوان رهبر الهی مردم و اعلم مردم زمان، نخستین وظیفه و بلکه تنها وظیفه‌ی خویش می‌دانست:
1 - آن حضرت در مجلس یزید، به عنوان اسارت حاضر بود و بنا به نقل برخی روایات زنجیری هم به گردن شریفش گذاشته بودند. سر بریده‌ی پدرش، در برابر چشمش بود و زنان خاندانش به عنوان اسیر در کنارش نشسته بودند. طاغوت زمان یزید بن معاویه، مجلس بزرگی تشکیل داده بود تا به خیال رذل خویش، قدرت و شوکت خود را نشان دهد و برای خود افتخاری کسب کند؛ از این رو سران و اعیان و رجال کشور را از داخلی و خارجی هر چه بودند، جمع کرده بود و بر تخت غاصبانه‌ی خود نشسته و رجز خوانی می‌کرد؛ ولی امام زین العابدین (ع) گویا از همه‌ی این مصیبتها فراموش کرده و در اینجا فرصتی مناسب به دست آورده است، تا رسالت الهی خویش را به انجام رساند. گویا زین العابدین (ع) فکر می‌کند که یزید و
[صفحه 317]
اذنابش بزرگترین جنایت تاریخ بشری را انجام دادند و چند صباح دیگر در محکمه‌ی عدل الهی حاضر می‌شوند و به کیفر کردار خویش می‌رسند ولی این مردم حاضر و نسل آینده‌ی بشرند که باید تکلیف خود را در موضوع رهبری بدانند و این وظیفه‌ی قطعی و مسلمی است که خداوند متعال بر گردن آن حضرت نهاده است تا خود را به عنوان یگانه‌ی عالم و یگانه رهبر معرفی کند و مردم را از گمراهی و جهالت بدر آرد. او باید خود را در چنین مجلس بزرگی معرفی کند تا هر که خواهد از او سؤال علمی و دینی کند و او را آزمایش نماید و رهبر الهی خود را بشناسد.
در آن مجلس امام سجاد علیه‌السلام منتظر بود تا یکی از حاضران تقاضا کند که او به منبر رود ولی اسارت و ظاهر ناروائی که یزیدیان ملعون برای آن حضرت پدید آورده بودند، چنین مطلبی را در مخیله احدی به وجود نمی‌آورد، لذا پیشنهاد از طرف خود آن حضرت مطرح شد و فرمود:
یا یزِیدُ ائْذَنْ لِی حَتَّی أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَادَ فَأَتَکَلَّمَ بِکَلِمَاتٍ لِلَّهِ فِیهِنَّ رِضا وَ لِهَؤُلَاءِ الْجُلَسَاءِ فِیهِنَّ أَجْرٌ وَ ثَوَابٌ [19].
«ای یزید اجاره بده بر این چوب‌ها بالا روم و کلماتی بگویم که موجب رضای خدا و اجر و ثواب حاضران باشد.
یزید اجازه نداد، زیرا او بهتر از دیگران أهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را می‌شناخت و می‌دانست که او با قدرت اسلامی که در اثر ایثار و فداکاریهای پدر و جد امام سجاد (ع) نموده‌اند بر تخت نشسته و از سرزمین خشک حجاز، به شام و فلسطین سر سبز و آباد آمده است و اکنون به جای تشکر و قدردانی، چنین جنایتی را مرتکب شده است. حاضران
[صفحه 318]
اصرار کردند. او هم مانند پدرش گفت:
اگر این جوان منبر رود، مرا و اجدادم را رسوا می‌کند و پائین می‌آید. حاضران اصرار بیشتری کردند و بالأخره به منبر تشریف برد.
حمد و ثنای الهی به جای آورد و در نخستین کلمات بدون اینکه از شهادت پدر و برادر و اسارت خود و خاندانش سخن بگوید، شروع به معرفی خودش نمود. آن هم معرفی از طریق علم و فضیلت و کمال، فرمود:
أَیهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِی الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی أَیهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی - أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا [20].
«ای مردم! خداوند به ما شش عطیه کرامت فرموده است:
دانش و حلم و سخاوت و فصاحت و شجاعت و دوستی در دل مؤمنان و به سبب 7 فضیلت ما را بر دیگر مردم، برتری داده است:
محمد پیغمبر برگزیده خدا و صدیق امت و جعفر طیار و شیر خدا و شیر رسولش و 2 نواده‌ی پیغمبر، از فامیل ما هستند (نه فامیل یزید) کسی که مرا می‌شناسد که می‌شناسد و کسی که نمی‌شناسد، حسب و نسب خود را به او بگویم»
سپس برخی از شعائر بزرگ اسلام، مانند مکه و منی و زمزم و صفا را بر شمرد و فرمود:
من فرزند اینهایم، یعنی من فرزند اسلامم (و یزید فرزند کفر و عداوت با اسلام)
درست همان مطلبی را که یزید در أثر سکر شراب و خباثت جد و
[صفحه 319]
باب، از آن فراموش کرده بود، امام سجاد (ع) در برابر چشمهای باز و گوش‌های شنوا مطرح کرد. امام سجاد به حاضران - نه به یزید، زیرا او قابل نبود - فهمانید که تمام افتخارات اسلام از آن او و پدر و اجدادش می‌باشد، تمام صفات کمال انسانی که علم و دانش در رأس آنست ویژه‌ی او و پدر و جدش می‌باشد و یزید سراپا حماقت و خباثت، به ناحق این منصب را غصب نموده است.
داستان تاریخی آن مجلس مفصل است و مشهور ولی کسی که آن جریان را با دقت مطالعه کند، می‌فهمد که گویا امام سجاد برای این به دنیا آمده بود که برای یکبار هم که شده است، خود را به رجال و اعیان جهان معرفی کند و در یک روز و بلکه یک ساعت تمام رشته‌های یزید و آل ابی سفیان را پنبه کند، تنها رسالت سنگین الهی خویش را انجام دهد و از منبر پائین آید.
امام سجاد با این عمل، بزرگترین ضربه را به بنیاد کاخ ستم و جبار یزید فرود آورد و عمل او، از لحاظ نتیجه‌ی یک عمل انقلابی، کمتر از شهادت پدر بزرگوارش نبود، چنان که معرفی عمومی بزرگوارش امام حسن (ع) هم در مجلس معاویه همین ارزش را داشت و معرفی فرزندان طاهرینش هم چنان که خواهیم گفت همین نتیجه و اثر را داشته است.
2 - ماینقم الناس منا فنحن و الله شجرة النبوة … و معدن العلم [21].
«مردم از ما چه عیبی می‌گیرند. به خدا سوگند که ما شجره‌ی نبوت و معدن دانشیم»
[صفحه 320]

امام باقر علیه‌السلام

امام باقر و فرزند ارجمندش امام صادق علیهماالسلام، در این راه از بقیه‌ی پدران و فرزندان بزرگوارشان موفق تر بودند، زیرا در عصری واقع شده بودند که بنی امیه و بنی عباس دنیا پرست با یکدیگر به جنگ و نزاع مشغول بودند و کمتر مزاحم مردان حق می‌شدند، لذا این دو بزرگوار فرصتی پیدا کردند که خود را بیشتر معرفی کنند و طالبان حق هم بیشتر از اینان استفاده نمایند. بنابراین، آنچه در اینجا از این دو بزرگوار، در این باره ذکر می‌کنیم، نمونه‌ی اندکی است، از آنچه بسیارش در کتب احادیث موجود است:
1 - امام زین العابدین فرزند بزرگوارش را معرفی می‌کند و می‌فرماید:
«مُحَمَّدٌ ابْنِی یبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْرا» [22].
«پسرم محمد علم را می‌شکافد و تحلیل می‌کند»
و خود امام باقر می‌فرماید:
2 - … فَإِنَّهُ لَیسَ مِنْ شَیء تَعْلَمُهُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّسُلُ إِلَّا نَحْنُ نَعْلَمُهُ [23].
«هر چه را فرشتگان و پیغمبران می‌دانند، ما می‌دانیم»
3 - إِنَّمَا نَحْنُ الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یعْلَمُونَ عَدُوُّنَا [24].
«… در تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی - «هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یعْلَمُونَ؟»
می‌فرماید:
دانایان ما هستیم و نادانان دشمنان ما هستند»
4 - … «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِین» قال هم الأئمة [25].
[صفحه 321]
«… در تعیین مصداق آیه‌ی شریفه‌ی «در این برای باریک بینان عبرتی هست» فرمود:
مراد از باریک بینان ائمه هستند»
5 - فی قول الله عزوجل «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» فقال: رسول الله صلی الله علیه و آله المنذر وَ لِکُلِّ زَمَانٍ مِنَّا هَادٍ یهْدِیهِمْ إِلَی مَا جَاءَ بِه نَبِی اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم ثُمَّ الْهُدَاةُ مِنْ بَعْدِهِ عَلِی ثُمَّ الْأَوْصِیاءُ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِد [26].
درباره قول خداوند عزوجل «تو بیم دهنده‌ی هستی و هر قومی هدایت کننده‌ای دارند» فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیم دهنده است و برای هر زمانی یکی از ما ائمه هدایت کننده‌ای است، که مردم را به سوی آنچه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آورده است رهبری می‌کند … نخستین آن هدایت کنندگان علی (ع) است و بعد از او، اوصیاء ش یکی پس از دیگری.

امام صادق علیه‌السلام

1 - «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» قال: الذِّکْرُ مُحَمَّدٌ وَ نَحْنُ أَهْلُهُ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُون [27].
درباره آیه‌ی شریفه‌ی «اگر نمی‌دانید، از اهل ذکر بپرسید» فرمود:
«ذکر محمد است و ما أهل او هستیم که مردم باید از ما بپرسند»
2 - … «یقُولُ وَ عِنْدَهُ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ: عَجَباً لِلنَّاسِ! ، أَنَّهُمْ أَخَذُوا عِلْمَهُمْ کُلَّهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَعَمِلُوا بِهِ وَ اهْتَدَوْا وَ یرَوْنَ أَنَّ أَهْلَ بَیتِهِ لَمْ یأْخُذُوا عِلْمَهُ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَیتِهِ وَ ذُرِّیتُهُ فِی مَنَازِلِنَا نَزَلَ الْوَحْی وَ مِنْ عِنْدِنَا خَرَجَ الْعِلْمُ إِلَیهِمْ أَ فَیرَوْنَ أَنَّهُمْ عَلِمُوا وَ اهْتَدَوْا وَ جَهِلْنَا نَحْنُ وَ ضَلَلْنَا إِنَّ هَذَا لَمُحَال» [28].
[صفحه 322]
«در حالی که جماعتی از أهل کوفه نزد آن حضرت بودند - و در آن زمان در کوفه مردمی پیدا شده بودند که ادعا می‌کردند:
ما از جعفر بن محمد داناتریم و مردم باید اسلام را از ما بیاموزند - فرمود:
تعجب است از مردمی که تمام دانش خود را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم أخذ کرده‌اند و دانشمند شده‌اند و هدایت یافته‌اند ولی گمان می‌کنند که أهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دانش آن حضرت را اخذ نکرده‌اند. ما اهل بیت و ذریه پیغمبریم وحی در منزل ما نازل گشته و دانش از نزد ما به آنها رسیده است؛ باز آنها گمان می‌کنند که دانا شدند و هدایت یافتند و ما نادان باقی ماندیم و گمراه گشتیم؟!! این ادعا محال است.»
در این حدیث امام صادق علیه‌السلام ادعای خود را با دلیلی روشن و برهانی غیر قابل انکار بیان می‌کند همچنین حدیث شماره‌ی 6 که بعدا ذکر می‌شود.
3 - نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ تَأْوِیلَه
«ما أهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم راسخین در علم هستیم و ما تأویل قرآن را می‌دانیم»
4 - … «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» قال هم الأئمة خاصة [29].
«در تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی «قرآن آیات روشنی است که در سینه‌ی مردمی می‌باشد که به آنها دانش عطا شده است» فرمود:
«این مردم، فقط ائمه می‌باشند»
5 - … وَ إِنَّ عِنْدَنَا الْجَامِعَةَ … وَ إِنَّ عِنْدَنَا الْجَفْرَ … وَ إِنَّ عِنْدَنَا لَمُصْحَفَ فَاطِمَةَ … [30].
[صفحه 323]
«جامعه و جفر و مصحف فاطمه نزد ماست»
- این حدیث مفصل است و امام صادق علیه‌السلام، اندکی از مزایای علمی این 3 مرکز دانش را توضیح می‌دهد.
6 - … اللَّهُ أَکْرَمُ وَ أَرْحَمُ وَ أَرْأَفُ بِعِبَادِهِ مِنْ أَنْ یفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ عَلَی الْعِبَادِ ثُمَّ یحْجُبَ عَنْهُ خَبَرَ السَّمَاءِ صَبَاحاً وَ مَسَاء. [31].
«خداوند نسبت به بندگانش بزرگوارتر و مهربان تر و با محبت تر است از اینکه اطاعت نمودن آنها را از یکی از بندگانش (اهل بیت پیغمبر ص) واجب کند، سپس اخبار آسمانی را در هر صبح و شام از او پوشیده دارد» یعنی ما اهل بیت پیغمبر که به شما می‌گوییم! واجب است از ما اطاعت کنید، بدانید که خداوند متعال، أخبار آسمانی را هر صبح و شام در اختیار ما می‌گذارد، پس هر چه می‌خواهید از ما بپرسید.
7 - یغْدُو النَّاسُ عَلَی ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ عَالِمٍ وَ مُتَعَلِّمٍ وَ غُثَاءٍ فَنَحْنُ الْعُلَمَاءُ وَ شِیعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُونَ وَ سَائِرُ النَّاسِ غُثَاء. [32].
«تمام مردم بر 3 دسته تقسیم می‌شوند:
دانشمند و دانشجو و کفک روی آب. ما دانشمندیم و شیعیان ما دانشجویان و بقیه مردم کفک روی آب.»

موسی بن جعفر علیهماالسلام

1 - … قال أبوعبدالله (ع) نَعَمْ هَؤُلَاءِ وُلْدِی وَ هَذَا سَیدُهُمْ - وَ أَشَارَ إِلَی ابْنِهِ مُوسَی - وَ فِیهِ عِلْمُ الْحُکْمِ وَ الْفَهْمُ وَ السَّخَاءُ وَ الْمَعْرِفَةُ بِمَا یحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیهِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ [33].
[صفحه 324]
«امام صادق علیه‌السلام - ضمن گفتگوئی که با مردم داشت، اشاره به پسرش موسی بن جعفر (ع) نمود و - فرمود:
آری این سید فرزندان من است. او علم حکمت و فهم و سخاوت دارد و هر چه را که مردم از امور دینی خویش نیاز دارند و درباره‌ی آن اختلاف نظر پیدا کنند، او می‌داند»

امام رضا علیه‌السلام

به عقیده‌ی نویسنده، امام رضا علیه‌السلام در موضوع بیان علم امام و نیز اثبات آن، از همه‌ی ائمه موفق تر بوده است، زیرا آن حضرت:
اولا: حدیث مفصلی، برای عبدالعزیز بن مسلم بیان می‌کند که در آن، تمام ابعاد علوم امام را توضیح می‌دهد و با استشهاد به آیات شریفه‌ی قرآن، صدق دعوت ائمه و بطلان هر مدعی امامتی را غیر از دوازده وصی مخصوص پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ثابت می‌کند.
ثانیا: تمام آنچه را که خودش و پدران و فرزندانش درباره‌ی اعلمیت امام از جمیع مردم زمان بیان کرده‌اند، عینا به اثبات می‌رساند. اکنون به قسمتی از حدیث حضرت درباره‌ی صفات امام توجه نمائید:
إِنَّ الْإِمَامَةَ هِی مَنْزِلَةُ الْأَنْبِیاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیاءِ إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله و سلم … إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ. إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی … الْإِمَامُ یحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ یحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ یقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ یدْعُو إِلَی سَبِیلِ رَبِّهِ - بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَةِ الْإِمَامُ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ … الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ، لَا یدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لَا یعَادِلُهُ عالم لَا یعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا یوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِیرٌ … وَ الْإِمَامُ عَالِمٌ لَا یجْهَلُ وَ رَاعٍ لَا ینْکُلُ مَعْدِنُ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَةِ وَ … وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَةِ … عَالِمٌ بِالسِّیاسَةِ
[صفحه 325]
مَفْرُوضَ الطَّاعَةِ، قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ نَاصِحٌ لِعِبَادِ اللَّهِ حَافِظٌ لِدِینِ اللَّهِ [34].
«امامت مقام پیغمبران و میراث اوصیاء است:
امامت جانشینی خدا و رسول خداست … امامت زمام دین و مایه‌ی نظام امور مسلمین و صلح دین و عزت مؤمنین است. امامت ریشه‌ی با نمو اسلام و شاخه‌ی بلند آنست … امام حلال خدا را حلال دارد و حرام خدا را حرام کند و حدود خدا را بپا دارد و از دین خدا دفاع کند و با حکمت و اندرز و حجت رسا، مردم را به راه پروردگارش دعوت نماید. امام مانند خورشید طالع است که نورش عالم را فرا گیرد … امام یگانه‌ی زمان خود است. کسی به همطراز ی او نرسد و هیچ دانشمندی با او برابر نباشد. جایگزین ندارد. مثل و مانند ندارد … امام دانشمندی است که نادانی ندارد. سرپرستی است که عقب نشینی ندارد. کانون قدس و طهارت … و علم و عبادت است … در سیاست عالم است. اطاعتش واجبست. به امر خدا قائم است. خیرخواه بندگان خدا و نگهبان دین خداست.
و أما اثبات همه‌ی آنچه تا کنون گفتیم، به وسیله‌ی امام رضا (ع) در مجلسی اتفاق افتاد که مأمون، از بزرگترین دانشمندان یهود و مسیحی و زردشتی و صابئین و دیگر مذاهب زمان، مانند:
جاثلیق، رأس الجالوت، هربذ اکبر، نسطاس رومی و عمران صابی دعوت کرد و در برابر همه‌ی آنها از امام رضا (ع) هم دعوت نمود که در آن مجلس تاریخی با ایشان مناظره کند.
در آن مجلس دقیقا تمام کفر در برابر تمام اسلام قرار گرفت، مانند جنگ احزاب که أمیرالمؤمنین علی (ع) در برابر عمرو بن عبدود قرار گرفت
[صفحه 326]
و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره‌ی آن برابری فرمود:
بَرَزَ الْإِیمَانُ کُلُّهُ فِی مُقابِلِ الکُفْرِ کُلِّه.
چنان که اگر آن روز - خدای نخواسته - عمرو پیروز می‌شد، کفر بر اسلام پیروز شده بود، در این مجلس هم، اگر مدافع اسلام، شخصی غیر از امام رضا (ع) می‌بود و شکست می‌خورد، اسلام شکست خورده بود. آنجا مواجهه‌ی اسلام و کفر، مواجهه عملی بود و اینجا مواجهه‌ی علمی.
جریان این مجلس به نحو اختصار از این قرار است:
حسن بن محمد نوفلی - که از اصحاب امام رضا (ع) است - می‌گوید:
ما خدمت امام رضا علیه‌السلام نشسته بودیم، که ناگاه یاسر خدمت گزار امام وارد شد و به امام رضا (ع) خطاب کرد و گفت:
آقای من! أمیرالمؤمنین مأمون به شما سلام می‌رساند و می‌گوید:
برادرت به فدایت. ارباب سخن و علماء ادیان و متکلمین از همه‌ی مذاهب نزد ما آمده‌اند، اگر دوست دارید سخن آنان را بشنوید، فردا نزد ما تشریف بیاورید و اگر نمی‌خواهید خود را زحمت ندهید و اگر دوست داشته باشید که ما نزد شما بیائیم، برای ما آسان است.
امام به امام فرمود:
به مأمون سلام برسان و بگو: می‌دانم مقصودت چیست. من فردا نزد تو می‌آیم.
سپس امام به نوفلی فرمود:
می‌دانی چرا پسر عمت مرا با مشرکین و ارباب سخن گرد می‌آورد. نوفلی گفت:
قصد امتحان شما را دارد … امام فرمود:
آری مأمون از کردار خود پشیمان خواهد شد هنگامی که مناظره‌ی مرا با أهل تورات به کتاب تورات شان ببیند و با أهل انجیل به انجیل شان و با اهل زبور به زبورشان و با صابئین به لغت عبرانی شان و با هرابذه به لغت فارسی آنها و با أهل روم به لغت هر لغتی به لغت خودش،
[صفحه 327]
و آنگاه که مأمون ببیند هر دسته را که مغلوب شدند و از سخن باز ایستادند و دلیل و سخن خود را پس گرفتند و سخن مرا پذیرفتند، پشیمان خواهد گشت و خواهد فهمید که مقامی را که بر آن تکیه زده است سزاوار آن نیست.
امام (ع) فردا وضو گرفته تشریف برد و در حالی که مجلس با شکوه و با عظمتی بی نظیر، تشکیل گشته بود و علاوه بر شخص مأمون و دانشمندان مزبور. رجال و اعیان کشور هم حضور داشتند، پس از معارفه و سخنان مقدماتی. جاثلیق سؤالی از حضرت نمود که مضمونش اینست.
شما و همه مسلمین و نیز تمام ما نصاری نبوت حضرت عیسی و کتاب او انجیل را قبول داریم ولی نبوت پیغمبر شما مشکوک است. او را تنها شما قبول دارید. بنابراین نبوت حضرت عیسی قطعی و مسلم و غیر قابل خدشه و انکار است و نبوت حضرت محمد قطعی و مشکوک است.
بدون شک عالم نصرانی تمام مطالعات و تحقیقات دوره‌ی عمر خود را خلاصه کرده بود و ضمن یک سؤال که به خیال خودش همه‌ی مسلمین را مجاب می‌کند و هیچکس نمی‌تواند کوچکترین خدشه‌ای به استدلال او وارد کند، ارائه نمود. شاید هم در آن زمان کسی غیر از امام رضا (ع) نمی‌توانست جواب آن شبهه را بدهد. زیرا این شبهه انصافاً سنگین است و ظاهری فریبنده دارد.
امام علیه‌السلام لب به سخن گشود و ضمن چند جمله‌ی کوتاه استدلال او را از بیخ و بن برکند و در برابر دیده‌ها و گوشهای بزرگ دانشمندان جهان به دیوار کوبید که همه‌ی دهانها از گفتن بازماند و جاثلیق موضوع بحث را به ناحیه‌ای دیگر متوجه کرد.
امام (ع) فرمود:
ما مسلمین، حضرت عیسی و کتاب انجیلی را قبول داریم که امتش را به آمدن پیغمبر آخرالزمان بشارت داده است و
[صفحه 328]
حواریون عیسی به آن اقرار کرده‌اند … یعنی اگر تو، حضرت عیسی و انجیل بدون بشارت به پیغمبر آخرالزمان را می‌خواهی به گردن ما بگذاری، ما قبول نداریم و اگر عیسی و انجیل با بشارت را می‌گوئی که ما قبول داریم و باید به تو بگوئیم: چرا مخالفت پیغمبر و کتاب خود می‌کنی و به پیغمبری که آنها بشارت داده‌اند گردن نمی‌نهی. اصلا اگر صحت نبوت پیغمبر آخرالزمان و قرآن مجید ثابت نباشد، نبوت حضرت عیسی و کتابش ثابت نمی‌شود.
زیرا کتاب انجیل بعد از حضرت عیسی مدتی مفقود بود. نصاری نزد علماء آن زمان رفتند و گفتند:
عیسی کشته شد و انجیل مفقود گشت شما که دانشمندان ما هستید. از انجیل چه خبر دارید؟ آنها گفتند انجیل در سینه‌ی ما موجود است و سپس چار تن به نامهای الوقا، مرقابوس، یوحنا و متی که از شاگردان طبقه دوم عیسی بودند، نشستند و این انجیل‌ها را با اختلافاتی که مشاهده می‌شود نوشتند. بنابراین انجیل‌های موجود هیچ گونه اعتباری ندارد تا نبوت آورنده او جناب عیسی را ثابت کند.
أما قرآن مجید ما که از زمان حیات پیغمبر تا الان تاریخی مستمر و غیر منقطع دارد، به عنوان اصلی قطعی و معتبر تلقی می‌گردد و نبوت حضرت عیسی در زمان خودش از آیات شریفه‌ی آن ثابت می‌شود.
مثل اینکه عالم نصرانی خیمه‌ای بنا کرده بود با ستون و میخ و طناب‌های محکم و محتوای آن خیمه جناب عیسی و انجیل بود ولی او فراموش کرده بود که عمود و طناب این خیمه، پیغمبر خاتم و قرآن مجید است و اگر آنها به پیغمبر خاتم و قرآن معتقد نباشند، اصلا خیمه و خر گاهی بر پا نخواهد شد.
امام (ع) بحثی دیگری با جاثلیق دارد که تناقض اعتقاد نصاری را نسبت به الوهیت و عبادت حضرت عیسی آشکار می‌کند؛ به این نحو که
[صفحه 329]
امام رضا (ع) به جاثلیق می‌فرماید:
ما به عیسایی ایمان داریم که او به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورده است و از عیسای شما عیبی نمی‌گیریم جز اینکه او نماز و روزه‌اش اندک بود. جاثلیق که در مباحثه اول گیج و مبهوت و زبان بسته شده بود، در اینجا سری بلند کرد و دهنی باز نمود و خیال کرد نقطه‌ی ضعفی برای امام پیدا کرده است و شروع به رجز خوانی نمود که:
من تو را اعلم علماء اسلام می‌دانستم ولی اکنون سخنی گفتی که علمت را فاسد کردی و در این مناظره خود را ضعیف و زبون ساختی!
امام فرمود:
چرا؟ گفت زیرا تو می‌گوئی عیسی نماز و روزه‌اش اندک بود، در صورتی که همه می‌دانند که جناب عیسی همه‌ی روزها را روزه می‌گرفت و همه‌ی شبها را برای اقامه نماز بیدار بود.
امام فرمود:
بگو بدانم عیسی نماز و روزه‌اش را برای چه کسی انجام می‌داد؟ یعنی اگر عبادت او برای خدا بود، پس چرا تو خود او را خدا می‌دانی و اگر برای دیگری بود، آن دیگری کیست؟ در آن صورت عیسی - العیاذ بالله - مشرک است. روایت می‌گوید:
فَخَرِسَ الْجَاثَلِیقُ وَ انْقَطَعَ [35]
(جاثلیق زبانش بریده گشت و لال شد - یعنی نتوانست یک کلمه حتی نامربوط هم که شده بر زبان آرد).
مباحثه‌ی امام (ع) با عالم یهودی و زردشتی و صائبی و دیگران هم همین گونه بود.
آنچه در اینجا باید مورد توجه خاص قرار گیرد، اینست که: این مناظره که در 12 قرن پیش انجام یافته به صورتی است که ما اکنون از عین سؤالات و جوابها با خبر می‌شویم و معلومات طرفین بحث برای ما ارزیابی می‌شود.
[صفحه 330]
این مباحثه در کتب روایات چنان نیست که بگویند:
مجلسی تشکیل شد و مناظره‌ای درگرفت و امام رضا همه‌ی علماء ادیان را مغلوب و مجاب نمود.
این گونه نقلی تنها برای شیعیانش قابل قبول است، لیکن آن کس که منکر مقام ولایت و امامت آن حضرت است نمی‌تواند مجرد چنین نقلی را بپذیرد.
اما زمانی که عین سؤال و جواب مذکور شد، دلیل روشن و قطعی و غیرقابل انکاری به شنوندگان ارائه می‌دهد که اگر عناد و لجاجی نداشته باشند، افضلیت علمی آن حضرت را بر تمام دانشمندان زمان خود بدون کوچکترین تردیدی می‌پذیرند.
این مورد چنان است که شخصی ادعا می‌کند مثلا ابن مقله بهترین خطاط زمان خود بوده و سپس خط زیبای ابن مقله و خطوط نا زیبای دیگران را ارائه دهد.
مباحثه امام علیه‌السلام با دانشمندان جهان، در عصر طلائی اسلام واقع شده است، یعنی در زمانی که اسلام، از لحاظ جغرافیا، به وسیع ترین و پهناور ترین دوران خود رسیده بود. از حجاز شروع شده بود و از طرفی به تونس و مراکش و مصر و اسپانیا و از طرفی به فلسطین و ایران و افغانستان و حدود چین رسیده بود. یگانه ابر قدرت جهان اسلام بود و مذاهب دیگر تحت الشعاع بودند و به حکومت اسلام جزیه می‌دادند.
و خلاصه در عصری که آوازه اسلام به گوش همه جهانیان رسیده و دانشمندان جهان از لحاظ علمی خود را آماده مقابله‌ی با آن نموده‌اند.
در چنین عصری، دانشمندانی را که مأمون فرا می‌خواند، قطعا همگی از علماء طراز اول مذاهب و ملل هستند. جریان و گفتگوهای این مجلس
[صفحه 331]
را باید با دقت مطالعه کرد، تا تقابل کفر و اسلامی را که گفتیم معلوم گردد و تفوق و اعلمیت امام رضا (ع) بر بزرگ دانشمندان جهان معلوم گردد. نبودن علم صحیح در شرق و غرب جهان و وجود آن در خاندان پیغمبر و ائمه‌ی معصومین صلی الله علیه و آله و سلم معلوم گردد و بالاخره حقانیت اسلام و بطلان همه ادیان غیر از آن معلوم گردد.

امام جواد علیه‌السلام

برای اثبات اینکه ائمه (ع) اعلم خلق زمان خود می‌باشند، امام جواد علیه‌السلام امتیاز خاصی داشت که در ائمه‌ی دیگر نبود و آن امتیاز، صغر سن و خردسالی آن حضرت در زمان امامتش می‌باشد.
امام جواد علیه‌السلام در زمان وفات پدر بزرگوارش کمتر از ده سال داشت. از طرفی چون امامتش به نص پدر بزرگوارش ثابت شده بود، خلیفه زمان، مأمون الرشید و سایر بنی عباس که خود را در برابر بنی هاشم و علویین قرار داده بودند و همیشه در فکر بودند تا نقطه‌ی ضعفی از آنها بگیرند و آن را علم کنند. در پرسش مسائل علمی، امام جواد (ع) را بسیار مورد توجه قرار می‌دادند و قاضی القضاة و سایر دانشمندان بزرگ را می‌فرستادند تا سؤالات مشکل خود را نزد امام جواد علیه‌السلام مطرح کنند که قسمتی از این سؤال و جوابها در کتب حدیث و تاریخ موجود است.
و نیز از مسلمیات تاریخ است که مأمون - به هر قصدی که داشت - می‌خواست دخترش ام الفضل را به ازدواج امام درآورد ولی بنی عباس و رجال دولت او را مانع می‌شدند و صغر سن و ضعف علمی آن حضرت - به اعتقاد خویش - را بهانه می‌کردند. مأمون هم چون تصمیم داشت اراده خویش را عملی کند، امام جواد را در معرض سؤال و امتحان آنها قرار
[صفحه 332]
می‌داد و نتیجه‌ی همه‌ی اینها این بود که مأمون پدر زن آن حضرت شد و تاریخ حتی یک مورد را نشان نمی‌دهد که اما در جواب مسأله‌ای سکوت کرده باشد، زیرا امامی را که خداوند رهبر مردم قرار دهد، صغر سنش مانع افضل و اعلم بودن او از جمیع مردم زمان نمی‌شود.
هر چه از آن حضرت پرسیده‌اند، پاسخ داده است و خودش هم مانند پدران بزرگوارش درباره‌ی خویش فرموده است:
أَنَا أَعْلَمُ بِسَرَائِرِکُمْ وَ ظَوَاهِرِکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَیهِ عِلْمٌ مَنَحَنَا بِهِ مِنْ قَبْلِ خَلْقِ الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ …
«من ظاهر و باطن شما و عاقبت کار شما را بهتر از خود شما می‌دانم.» این علم را خداوند پیش از آفرینش همه‌ی مردم به ما عطا کرده است (یعنی آن هنگام مقرر داشته است که ما را رهبر امت و اعلم جمیع خلق قرار دهد)

امام هادی و عسکری و حجة علیهم‌السلام

آنچه از ائمه نه گانه، برای اثبات مقصود خویش تا اینجا ذکر نمودیم، اگر چه به عنوان نمونه بود ولی گمان ندارم، هیچ عاقل منصفی باشد، که این مقدار را کافی و وافی به مقصود نداند، لذا خواننده‌ی محترم را درباره‌ی ائمه سه گانه‌ی مزبور به مآخذ مربوطه مانند بحارالانوار، جلد 50 تا 53 و احتجاح طبرس ارجاع می‌دهیم و در اینجا به ذکر نکاتی دیگر، در رابطه‌ی با مقصود می‌پردازیم:
1 - چنانکه اشاره کردیم، تمام ائمه‌ی معصومین (علیهم‌السلام) در دوران امامت و زعامت الهی خود، معاصر بودند با طاغوتیانی مستکبر و
[صفحه 333]
فاسد که با فقدان علم و فضیلت منصب خلافت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را غصب کرده بودند و جمله‌ی «الملک عقیم» محور زندگی و کار و فعالیتشان بود. برای ابقاء تخت و تاج غاصبانه‌ی خود، پسر پدر را می‌کشت و برادر برادر را.
برای ادامه‌ی چند روز از حیات ننگین خود، بر توسن هوی و هوس سوار می‌شدند و عقل و دین و شرف و انسانیت را زیر دست و پای مرکب ملعون خویش له می‌کردند.
این فرومایگان خبیث در برابر خود، برترین انسانهای زمان و رجال الهی عظیم و والائی مانند امام حسین و موسی بن جعفر و سایر ائمه‌ی هدی را می‌دیدند که دلهای مردم به سوی آنها متوجه است. اراذل فرومایه به هر حیله و نیرنگی که متوسل می‌شدند تا مردم را از آنها بگردانند، ممکن نمی‌شد.
پول می‌دادند و تهدید می‌کردند و زجر و شکنجه می‌نمودند و مسموم می‌کردند و می‌کشتند ولی همه‌ی اینها نتیجه‌ی معکوس می‌داد و علاقه‌ی مردم نسبت به امامان خیرخواه و دلسوز خویش بیشتر می‌گشت. سپس به فکر مواجهه‌ی مستقیم با خود امامان معصوم می‌افتادند. شما تاریخ خونبار آنان را بخوانید تا ببینید آن اراذل دژخیم و خبیثان فاسد چه جنایاتی را نسبت به این فرشتگان معصوم مرتکب شده‌اند. ائمه‌ی معصومین هم که هدفی جز هدایت و خیرخواهی مردم ندارند، در چنین شرایط و اوضاعی، چاره‌ای جز معرفی خویش نداشتند. معرفی و شناساندنی که عدم لیاقت، بلکه رذالت و خباثت آن جانیان غاصب را گاهی با صراحت و گاهی با کنایه و اشاره در برداشت و این بهترین راه مبارزه‌ی با آن جباران دور از انسانیت بود؛ زیرا همین معرفی به ظاهر ساده، مردم را بیدار می‌کرد، سرپوش‌ها و نقاب‌هائی را
[صفحه 334]
که طاغوتیان بر چهره گذاشته بودند بر می‌داشت، مردم را آماده قیام و نهضت می‌کرد و بالاخره در آینده‌ای دور یا نزدیک، بنیاد کاخ ستمگران ویران می‌گشت و ائمه‌ی معصومین هم وظیفه الهی خویش را انجام داده بودند.
2 - در اینجا به حدیثی که از امام صادق (ع) در اول مقال بیان کردیم می‌رسیم که فرمود:
علم صحیح در هیچ نقطه‌ی جهان، جز در خانه‌ی ما أهل البیت پیدا نمی‌شود و آنچه از ائمه‌ی دیگر هم نقل نمودیم، مؤید همین معنی بود. اگر کسی برای این مدعا شاهدی تفصیلی بخواهد، باید یکایک علوم موجود در دسترس بشر را در نظر بگیرد و آنگاه از دانشمندان متخصص اسلامی بخواهد تا نقطه‌ی قوت و صحت هر علم را از دیدگاه اسلام و اما صادق و أهل البیت و نقطه‌ی ضعف عدم صحت آن را از دیدگاه دیگران بیان کنند و قطعا در میان تمام مسلمین چنین دانشمندانی وجود دارند ولی آنچه نویسنده در اینجا به عنوان ارائه نظر قاصر خویش و به مقدار حوصله یک مقاله در قالبی مختصر و فشرده و کلی می‌تواند بیان کند، اینست که:
اگر همه‌ی علوم را به عقلی و غیر عقلی تقسیم کنیم و موضوع علوم غیر عقلی را در انسان و جهان فشرده کنیم، می‌گوئیم: هر یک از این دو بخش، دارای دو جزء است:
جزئی اصلی و مهم و جزئی فرعی و غیر مهم و علوم مزبور از نظر غیر اسلامیش در تمام مسائل آن، تنها همان جزء فرعی و غیر اصیلش را در نظر گرفته و روی آن تحقیق می‌کند و هدف از آن علم را بر آن پایه می‌نهد ولی از نظر اسلام مسائل علوم، هر دو بخشش به ترتیب اولویت موردنظر قرار گرفته و هدف و نتیجه هم بر آن مبنا پایه ریزی شده است.

توضیح

انسان مرکب از روح و بدن است که از نظر اسلام، روح جزء اصلی و
[صفحه 335]
مهم آنست و بدن جزء فرعی و غیر مهم آن. در مکاتب غیر اسلامی و علومی که موضوع آن را انسان قرار داده‌اند، تمام توجه و تحقیق روی بدن انسان است و صورت ظاهری آن، تا بهتر بخورد و بنوشد و بخوابد و تنفس و استراحت و ارضاء غریزه کند و مسائل مربوط به روح و معنی و حقیقت انسان، به کلی مورد غفلت قرار گرفته و گاهی نفی و عدم آن راهم در مسائل علمی خود، قید می‌کنند.
گاهی می‌گویند:
اخلاق و دین را در مسائل علمی، تنها از جنبه‌ی تاریخی آن باید مطرح کرد و باید مسائل علمی از آن برکنار باشد و گاهی می‌گویند:
دین افیون ملتهاست و باید با آن مبارزه کرد. آنها علوم اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و همه‌ی فروع آن را بر مبنای هیکل ظاهر انسان و نیازهای بدنی او طراحی می‌کنند، پس امام صادق و تمام ائمه‌ی شیعه (ع) حق دارند که علوم آنها را از این نظر ناقص و ناصحیح بخوانند. آنها از تمام علوم متداول خود، می‌خواهند به این نتیجه برسند که بدن انسان بهتر زیست کند و این بهزیستی را هم تنها برای عده‌ی معدودی از همفکران و هم مشربان خود می‌خواهند و بقیه بشر راحتی انسان به حساب نمی‌آورند و ماده‌ی خاکستری - رنگ مغز آنها را ناقص می‌دانند. آنها صریحا می‌گویند:
همسایه ات را گرسنه نگهدار تا خودت سیر بمانی.
ولی اسلام می‌گوید:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: مَا آمَنَ بِی مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِعٌ [36]
«پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
به من ایمان ندارد کسی که سیر بخوابد در حالی که همسایه‌اش گرسنه باشد.»
[صفحه 336]
غیر مسلمان می‌گوید:
جهاندار تنازع بقاء است ولی قرآن مسلمان می‌گوید:
تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ [37].
«یکدیگر را به کار نیک و تقوی کمک کنید و بر گناه و ستم کمک نکنید»
غیر مسلمان می‌گوید:
ماده خاکستری رنگ مغز اعراب و سیاهپوستان ضعیف و ناقص است ولی اسلام می‌گوید:
لَا فَضْلَ لِعَرَبِی عَلَی عَجَمِی وَ لَا لأبیض عَلَی أَسْوَدَ [38].
«نه عرب بر عجم فضیلت دارد و نه سفید پوست بر سیاه پوست.»
اسلام می‌گوید:
امّا اخٌ لَکَ فِی الدّینِ اوْ نَظیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ
یفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وتَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ ویؤْتَی علَی أَیدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ والْخَطَإِ، فَأَعْطِهِمْ مِن عَفْوِک وصَفْحِک، مِثْلِ الَّذِی تُحِبُّ أَنْ یعْطِیک اللَّه مِن عَفْوِهِ و صفحه [39].
مردم یا برادر دینی تو هستند و یا مخلوقی مانند تو می‌باشند … (پس اگر حاکم و والی آنها بودی) بدان که گاهی از آنها لغزش و خطائی سر می‌زند و عوارضی پیش می‌آید که عمدا یا اشتباها کاری از دستشان صادر می‌شود. آنها را ببخش چنان که می‌خواهی خدا تو را ببخشد.
اسلام می‌گوید:
مَنْ أَصْبَحَ لَا یهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا ینَادِی یا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِم [40].
[صفحه 337]
«پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
کسی که به امور مسلمین اهتمام نورزد، مسلمان نیست و کسی که بشنود از مردی که می‌گوید:
مسلمین به دادم برسید و او جوابش ندهد مسلمان نیست.»
و أما راجع به جزء دیگر موضوع علوم که جهان است.
از نظر اسلام، جهان هستی، طبیعت و ماوراء طبیعتی دارد که قسمت ماوراء آن اهم و اصیل است و مقصود اصلی و بالذات از خلقت، همان جزء اصلی است. از نظر اسلام این دنیا معبر است و گذرگاه و صورت و ظاهری از هویت جهان هستی است. تمام معنی و حقیقت و روح هستی، عالم دیگر است که از نظر کوته بینان غایب و پنهان است.
أمیرالمؤمنین - علی علیه‌السلام - در این باره می‌فرماید:
وَ إِنَّمَا الدُّنْیا مُنْتَهَی بَصَرِ الْأَعْمَی لَا یبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیئاً وَ الْبَصِیرُ ینْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ یعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا فَالْبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَ الْأَعْمَی إِلَیهَا شَاخِصٌ وَ الْبَصِیرُ مِنْهَا یتَزَوَّد وَ الْأَعْمَی لَهَا مُتَزَوِّدٌ [41].
«منتهای دید کوردلان، همین دنیاست. کوردل در ماورای دنیا چیزی را نمی‌بیند. اما شخص بصیر دیدش را نفوذ می‌دهد تا آنجا که می‌فهمد: منزل حقیقی ماوراء این دنیاست. بنابراین شخص بصیر (دنیا را گذرگاه می‌داند و) همیشه آماده کوچ است و کوردل همیشه به دنیا گرایش دارد. شخص بصیر از دنیا توشه بر می‌دارد و کوردل برای دنیا توشه میاندوزد.»
بنابراین، علومی را که بشر از دیدگاه خود، بر پایه‌ی حذف معاد و عالم ماوراء طبیعت طراحی کرده است، از نظر اسلام و امام صادق ناقص و
[صفحه 338]
ناصحیح است.
امام رضا در مناظره‌ای که با شخص منکر معادی دارد، می‌فرماید:
أَ رَأَیتَ إِنْ کَانَ الْقَوْلُ قَوْلَکُمْ وَ لَیسَ هُوَ کَمَا تَقُولُونَ أَ لَسْنَا وَ إِیاکُمْ شَرَعاً سَوَاءً وَ لَا یضُرُّنَا مَا صَلَّینَا وَ صُمْنَا وَ زَکَّینَا وَ أَقْرَرْنَا؟ وَ إِنْ یکُنِ الْقَوْلُ قَوْلَنَا وَ هُوَ قولنا أَ لَسْتُمْ قَدْ هَلَکْتُمْ وَ نَجَوْنَا؟ [42]. 78/1
«به من بگو: مگر نه اینست که اگر گفتاری شما درست باشد (که قیامت و حساب و کتابی وجود نداشته باشد) - در صورتی که چنین نیست - ما و شما برابر خواهیم بود. نماز خواندن و روزه گرفتن و زکاة دادن و اقرار ما به خدا، زیانی برای ما ندارد (کسی نگفته است که هر کس نماز بخواند و روزه بگیرد و … به جهنم می‌رود) ولی اگر گفتار ما درست باشد (که قیامتی باشد) مگر نه اینست که شما در هلا کنید و ما رستگار؟»
ما از سخن امام رضا - علیه‌السلام - استفاده می‌کنیم که انکار معاد با استناد به دلیل و برهان محال است و حقا هم چنین است. زیرا ابزار علمی ما در برهان و استدلال، مأخوذ از مشاهدات و تجربیات و سایر اصول و قواعد این عالم است و خلاصه فکر و استدلال ما زائیده این عالم است و محدود در این عالم؛ در صورتی که ماوراء طبیعت، جهان خارج از این عالم است و خارج از محدوده‌ی فکر و استدلال و امکانات در اختیار ما نسبت به احتمال عالم دیگر، دلیل قطعی و روشن داریم و آن خبر دادن صانع و سازنده‌ی انسان و جهان است از وجود آن و بسته بودن هر گونه راه استدلالی برای نفی و انکار آن. جمله‌ی معروفی را که بوعلی سینا گفته است، مورد قبول و تسلم تمام دانشمندان جهان قرار گرفته و آن جمله اینست:
[صفحه 339]
کلما قرع سمعک من عجائب عالم الطبیعة فذره فی بقعة الامکان ما لم یذدک عنه واضح البرهان [43].
«هر آنچه از شگفتیهای عالم ماده شنیدی که بر گوشت سنگینی کرد، تا زمانی که دلیل روشنی تو را از قبول آن منع ننموده است، در ردیف ممکناتش گذار.»
و از جمله‌ی بوعلی سینا رساتر و مستدل تر جمله‌ی امیرالمؤمنین علی (ع) است که در نامه‌اش به امام حسن (ع) می‌نویسد:
فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیکَ شَیء مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَی جَهَالَتِکَ بِهِ فَإِنَّکَ أَوَّلَ مَا خُلِقْتَ خُلِقْتَ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ یتَحَیرُ فِیهِ رَأْیکَ وَ یضِلُّ فِیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِکَ.
«اگر چیزی از آنچه گفتم، قبولش بر تو مشکل آمد، آن را بر نادانی خود حمل کن (نه بر درست نبودن گفتار من) زیرا تو در اول خلقت نادان بودی سپس به تدریج دانا شدی. چه بسیار از اموری را که نمی‌دانی و فکرت نسبت به آن سرگردان و دیده‌ات گمراه است ولی بعدا بینا می‌شوی و آن را می‌فهمی (این را هم یکی از آنها بدان).»
و حاصل همه‌ی سخن اینکه: انسان عاقل چیزی را انکار می‌کند که از تمام اجزاء و شرائط و مقتضیات و موانع آن اطلاع داشته باشد و با برهان واضح و دلیل قطعی بتواند نبود آن را به اثبات رساند و گرنه باید آن چیز را محتمل و مشکوک تلقی نماید، نه ممتنع و محال.
قرآن مسلمین می‌گوید:
زَعَمَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یبْعَثُوا قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یسیرٌ [44].
[صفحه 340]
«کافران می‌پندارند که دوباره زنده نمی‌شوند. بگو چرا به پروردگارم سوگند که حتما دوباره زنده می‌شوید و کارهائی را که در دنیا کرده‌اید، به شما خبر می‌دهند. چنین زنده کردنی برای خدا آسان است.»
سخن ما اینست که علومی که موضوعش جهان هستی است از دیدگاه غیر مسلمان، بر پایه‌ی نفی عالم غیب و انکار مسلم آن بنا شده است. یکی از این منکران چنین می‌گوید:
«انسان مولود عواملی بی هدف است. پیدا شدن انسان و رشد و تکاملش، آرزوها و ترسهایش، دوستی‌ها و عقایدش، همگی نتیجه‌ی ریاضی اتفاق نظام اتم است و گودال گور به حیات انسان خاتمه می‌دهد؛ سپس هیچ نیروئی توانائی دوباره زنده کردن انسان را ندارد. این مجاهدات طولانی، فداکاریها، افکار زیبا، قهرمانی ها، نبوغ ها، همگی برای همیشه زیر خاک دفن می‌شود. بدون شک تمام مبارزات انسان همراه کره‌ی زمین زیر توده‌های ویران هستی به خاک می‌رود. این عقیده اگر قطعی نباشد، عقیده‌ی دیگری از آن به حقیقت نزدیکتر یافت نمی‌شود، حتی هر فلسفه‌ای که بخواهد این مطلب را انکار کد خودش ناخودآگاه، راه نیستی می‌پیماید»
به این نویسنده باید بگویم: به آن خدائی که تو قبولش نداری، من سوگند می‌خورم که: همان قلم و انگشتانت که می‌نویسد: «انسان مولود عواملی بی هدف است» تو را تکذیب می‌کند. انگشتان دستت با صدها شرائط مثبتی که دارد، در برابر میلیونها شرائط منفی که ندارد، با صدای بلند به شما - اگر گوش شنوا داشته باشید - می‌گوید:
ما مولود عواملی بی هدف نیستیم و آن عاملی که نخست ما را اینگونه ظریف و منظم ساخت، قدرت دارد که دوباره پس از خراب کردن، به فرمان خودش، مثل اول
[صفحه 341]
بسازد و همچنین اعضاء و جوارح دیگر انسان را. به شما نویسنده‌ی بی خبر باید بگویم:
میان عاشق و معشوق رمزی است
چه داند آن که اشتر می‌چراند
دلیل دیگر
علومی را که بشر به تعقیب و تحقیق آن می‌پردازد، بر اثر نیاز و احتیاجی است که در تأمین زندگی خود نسبت به آن احساس نیاز می‌کند. اگر اقتصاد و تأمین غریزه‌ی جنسی را به نحوی تعمیم دهیم که تمام نیازهای بشر را شامل شود، تمام علوم بشر هم بر محور همین دو امر کلی دور می‌زند.
درباره‌ی اقتصاد می‌گوئیم: شکی نیست که منابع ثروت در این جهان محدود است و از زمانی که تاریخ نشان می‌دهد، هیچگاه نبوده است که این منابع به طور خودکار، در میان افراد بشر بالسویه تقسیم شود، یعنی چنان که تمام افراد بشر از هوا به طور مساوی استفاده می‌کنند، از آب و خاک و معادن و روئیدنی ها، خود به خود و به طور مساوی استفاده نمی‌کنند. بلکه در اینجا تبعیض است و تفاوت، اختلاف است و شکاف، آن هم عمیق و فراخ، غیر قابل تحمل و ناسازگار.
بنابراین توزیع عادلانه‌ی ثروت موضوعی است مورد نیاز و احتیاج که فکر بشر را متوجه خود ساخته و علوم بسیار و مکتبهای متعددی برای ارائه حل این مشکل پیدا شده است.
أما اسلام: راهی بسیار ساده و همه کس فهم را انتخاب کرده و مدت چهارده قرن است که آن را به معرض آزمایش گذاشته است.
اسلام می‌گوید:
مالک واقعی ثروتها خداوند منان است که خالق
[صفحه 342]
همه انسانها و ثروتها است. او ثروت را به طور امانت به دست برخی از بندگانش می‌گذارد و به آنها دستور می‌دهد تا برای رضای او، برای شکوفا شدن عواطف انسانی، برای رنج نبردن از رنج دیگران، برای ایجاد عطوفت و صفا و مهر و صمیمیت در میان افراد اجتماع و برای پیدا نشدن جنگها و نزاعها و کشمکشها و بالاخره برای راحت زیستن همه‌ی افراد بشر، ثروتمندان باید با دست خود، با اختیار و انتخاب خود، مقداری از ثروت مازاد خود را به افراد نیازمند یا دستگاه حکومت بپردازند و هنگام پرداخت دست گیرنده را دست خدا بدانند و بهتر است کف دست را باز کننده تا گیرنده بردارد تا دست نایب خدا فوق دست دهنده باشد. پرداخت کننده در چنین شرایطی احساس می‌کند بار سنگینی از دوشش برداشته شده و سبک شده است او دست خود را که به دست نایب خدا رسیده می‌بوسد و خدا را تشکر می‌کند که وظیفه‌اش را انجام داده است.
اما مکاتب دیگر باید بگویم: حیف قلم و کاغذ و فکر و وقت که مصروف تشریح و توضیح آنها شود. همین قدر باید بگویم که آنها با تعلیمات تراوش کرده از مغزهای خام و بی اطلاع خود، در توزیع ثروت، به جای ایجاد الفت و محبت، ایجاد نفرت و کدورت می‌کنند؛ بلکه افراد بشر را گرگ درنده می‌کنند و به جان یکدیگر می‌اندازند. تعلیمات آنان کار را به جائی رسانیده است که اکنون چنان که خودشان می‌گویند سالی 800 میلیارد دلار خرج سلاحهای جنگی می‌کنند و به وسیله‌ی آنها می‌کشند و می‌سوزانند و ویران می‌کنند و سالی چند صد میلیون دلار خرج تبلیغات یاوه می‌کنند. رقم سوم هم اگر اسراف و تبذیر آنها را که تحت حساب نمی‌آید به حساب آوریم، همگی قطعا بیش از مصرف لازمی می‌شود که بشر طی یکسال برای خوراک و پوشاک و مسکن و بهداشت و تعلیم
[صفحه 343]
و تربیتش می‌کند، علاوه بر اینکه در نظام فکری تعلیماتی آنها، حدود نیمی از افراد بشر به جای کار مثبت، در کانونهای اطلاعات و ضد اطلاعات و اسلحه سازی و برنامه ریزی اینها کار می‌کنند.
اگر به تعالیم اسلام مراجعه کنیم، می‌بینیم که اسلام می‌خواهد تمام این صدها میلیارد دلار را افراد متمکن با دست خود و با اختیار خود به مستمندان و موارد نیاز بدهند تا نه فقر و گرسنگی در جهان وجود داشته باشد، نه مناظر دلخراش کشتن و ویرانی، نه لازم باشد، ثروتمندان همواره در حصارهای آهنین باشند و جلیقه‌های ضد گلوله بر تن کنند و با دل لرزان و از آینده نگران زندگی کنند.
تعالیمی که اسلام مقدس، ضمن دروس خدا شناسی و تفسیر و حدیث و فقه و غیره به انسانها می‌دهد، سبب می‌شود که همه‌ی افراد بشر برادروار با فکر راحت زندگی کنند، همگی کار مثبت و مفید انجام دهند و خواب آسوده کنند و راحت جان سپارند. آیا امام صادق (ع) حق دارد که تعلیمات خود را صواب و حق و صحیح بخواند و تعلیمات دیگران را ناصواب و باطل و ناصحیح؟
غریزه‌ی جنسی
ارضاء غریزه‌ی جنسی و تشکیل خانواده و ابقاء نسل، نیاز دیگری است که بشر برای تأمین آن، علوم و قوانینی به عنوان: روانشناسی، حقوق، حمایت خانواده وضع کرده است. اسلام هم در این زمینه علوم و دروسی به عنوان: سنت بودن نکاح و حرمت زنا و لواط و هر انحراف غریزی دیگر وضع نموده که ضمن کتب تفسیر و فقه و اخلاق و حدیث تدریس می‌شود.
نخستین فرق تعلیمات اسلامی و غیراسلامی اینست که:
[صفحه 344]
تعلیمات اسلامی بسیار ساده و روان و مطابق فطرت و سرشت انسانها ولی تعالیم دیگران در لفافه اصطلاحات فنی و احیانا بر خلاف فطرت و خواست طبیعی آنهاست، از این رو تعلیمات اسلام را حتی درس نخوانده‌ها می‌فهمند و به آسانی به کار می‌بندند ولی تعلیمات غیر اسلامی محتاج به طرح و برنامه و کلاس و استاد و کتاب و لوازم دیگر دارد. در آخر هم نتیجه چنان می‌شود که در موضوع اقتصاد گفتیم. همه‌ی اینها برای اینست که تعلیمات اسلام از منشأ وحی و آفریدگار انسان و جهان نشأت می‌گیرد و تعلیمات غیر اسلامی از مرکز مغز انسانهای خام و کم اطلاع و کم تجربه و احیانا مغرض و خود کامه.
اسلام در تعلیمات مقدس خویش، از حجاب و طرز تربیت دختر و موضوع خواستگاری و مهریه و حذف تشریفات و اهمیت دادن به نجابت و اصالت و وظائف زن و شوهر، حرمت زنا و لواط و انحرافات جنسی، نظامی را رعایت کرده است [45] که طی 14 قرن، در خانواده‌هائی که مقید به رعایت دقیق مقرارت اسلامی بودند، گاهی مادر بزرگی سر سفره می‌نشست ونزدیک به هفتاد فرزند و نوه و نبیره‌ی خود را می‌دید، همگی پاکدامن و عفیف و خوش نام، پرهیزگار و خداشناس و متعهد و بدون کوچکترین لکه ننگ و آلودگی. در میان همه‌ی آنها یک نفر معتاد یا زندان رفته یا بدنام وجود نداشت. اگر گاهی هم در خانواده‌ای عیب و نقصی مشاهده می‌شد، به خاطر خروج آن خانواده از دستورات مقدس اسلام بود و خلاصه میزان انحراف و عیوب خانواده‌ها به میزان انحراف و خروج از مقرارت اسلام بستگی داشت. أما نسبت به تعلیمات نا مقدس غیراسلامی.
[صفحه 345]
«چه گویم که نا گفتنم بهتر است»
و
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
3 - آنچه تا اینجا درباره‌ی مقابله‌ی علوم اسلامی و غیراسلامی و صحت اولی و عدم صحت دومی گفتیم، مقصود ما از غیر مسلمین، خارجین از دین مقدس اسلام و منکرین شهادتین بود، یعنی هیچ یک از طوایف و فرق اسلامی غیر شیعه، مقصود ما نبود؛ زیرا آنها همگی قرآن کریم را قبول دارند و قرآن کریم، انسان و جهان را با هر دو بعدش به ترتیب اولویت و اهمیتی که گفتیم، مطرح می‌کند ولی نظر به اینکه مآخذ و مدارکی را که بیان کردیم، اقوال امام صادق و امام رضا و سایر ائمه شیعه بود، پیداست که سایر فرق اسلامی غیر شیعه و هر کسی که خود را در برابر امام باقر و صادق و سایر ائمه صاحب رأی بداند و نظر خود را هر چند مخالف اقوال آن بزرگواران باشد مطرح کند، در این مقوله داخل است و نظر او هم از دیدگاه امام صادق و شیعیانش خالی از صحت و اعتبار خواهد بود.
چنان که آنان هم با ادله و براهینی که پیش خود ساخته‌اند، همین سخن را نسبت به ما می‌گویند.
چهارده قرن است که این راه ادامه داشته و تا زمانی که خدا بهتر می‌داند ادامه خواهد داشت. تمام فرق مسلمین می‌دانند که از میان همه‌ی مذاهبی که در میان مسلمین وجود دارد، مذهب حق و صحیح یکی است و بقیه باطل و ناصحیح. آزادی عقیده اقتضا می‌کند که هر مذهبی با وجود آن که دیگران را باطل می‌داند، نسبت به او احترام گذارد و اهانتی نسبت به وی روا ندارد.
در طی این 14 قرن، مناظرات و مباحثات کتبی و شفاهی زیادی میان
[صفحه 346]
علماء مذاهب اسلامی به وجود آمده است، تا مذهب حق و باطل معلوم گردد و اسلام و مسلمین دچار اختلاف و تناقض نباشند؛ ولی هر چه گفتند و شنیدند و نوشتند و نقض و ابرام کردند، نتیجه‌ای عاید نشد و اختلافها برچیده نگشت؛ بلکه گاهی همان مباحثات موجب اختلاف بیشتری شد و قول سومی از میان دو قول موجود پیدا گردید. گاهی هم دشمنان اسلام، در این میان دخالت کرده و سود خود را در آن دیدند که آنان را به جان یکدیگر اندازند و خود در کناری بنشینند و تماشا کنند یا غذائی را که مخصوص مسلمین بود و در اثر درگیری با یکدیگر مجال خوردنش را نداشتند، آنها بخورند و نزاع کنندگان زمانی به خود آیند و از خواب غفلت بیدار شوند که چیزی در میان سفره باقی نمانده باشد.
به عقیده این جانب علت سودمند نیفتادن آن مباحثات و مناظرات این بود که سه اشکال بر جو مباحثات ایشان حاکم بوده و در هر مباحثه‌ای که این اشکالات سایه افکند، نتیجه اش، جز اتلاف وقت و تضییع عمر و گاهی هم شدت اختلاف چیز دیگری نخواهد بود:
اشکال اول عدم قصد تفاهم است. یعنی هر یک از طرفین مناظره قصد فهمیدن استدلال طرف دیگر را نداشته باشد؛ بلکه مقصودش تفاخر و اظهار فضل و بهانه جوئی و تولید دردسر و مانند آن باشد، پیداست که چنین مباحثه‌ای هیچ گاه به نتیجه نخواهد رسید.
اشکال دوم عدم صفا و یکرنگی است. به طوری که طرفین بحث نخواهند یا نتوانند سفره‌ی دل خود را باز کنند و نگفتنی‌ها را بگویند؛ بلکه در آن مباحثه، ملاحظاتی وجود داشته باشد که کنایه و اشاره پیش آید، سخنها میان لفافه رود و رک و پوست کنده نباشد.
اشکال سوم که مشکل تر از همه و رفعش نزدیک به محال است،
[صفحه 347]
موضوع تقلید از محیط و وابستگی به عقاید موروثی است. تا زمانی که این اشکال برای شخصی هر چند طالب حق وجود داشته باشد، استدلال روشن را نمی‌تواند بپذیرد. حق صریح را منکر می‌شود و باطل خود را بهتر از حق رفیقش می‌داند و خروج از این اشکال هم چنان که گفتیم، کار آسانی نیست، بلکه متعذر و نزدیک به محال است.
اگر خداوند متعال به مسلمین عنایتی نماید که آنها بتوانند این 3 اشکال را از محیط مباحثات خود کنار بزنند و جوی پاک و سالم به وجود آورند [46] آنگاه دانشمندان مذاهب مختلف کنار هم می‌نشینند و مثلا یک شافعی مذهب چنین می‌گوید:
برادران عزیز! همه‌ی ما قبول داریم که در 14 قرن پیش، خداوند متعال، پیغمبری به نام محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم برای راهنمائی بشر فرستاده و او خاتم پیغمبران است و پیغمبر دیگری از جانب خدا نخواهد آمد. قرآن مجید که الآن در دست همه‌ی ماست به وسیله‌ی وحی الهی بر او نازل گشته است. این قرآن که برنامه‌ی زندگی انسان و سعادت و شقاوت او را تعیین می‌کند، بدون کوچکترین اختلافی در تمام کشورهای اسلامی موجود است. قرآن چاپ مصر در هند و افغانستان است و قرآن چاپ پاکستان در حجاز و قرآن چاپ ایران در سوریه و عراق است و هیچ قرآنی با قرآن دیگر در یک کلمه یا حرف و نقطه‌ای فرق ندارد.
ما همگی شبانه روزی 17 رکعت نماز می‌خوانیم و ماه رمضان را روزه می‌گیریم و در ماه ذیحجه أعمال حج رابه جا می‌آوریم و زکوة می‌دهیم و روز جمعه را تعطیل می‌کنیم و صدها امر عبادی و اجتماعی دیگر داریم که
[صفحه 348]
از متن کتاب و سنت اخذ کرده‌ایم و ملل دیگر در این امور با ما شرکت ندارند.
و باز همه می‌دانیم که پدران ما با وجود این همه مشترکات، در استفاده و استنباط بعضی از فروع دین از قرآن مجید، اختلاف نظر پیدا کردند واکنون بیش از هزار سال است که نسلی پس از نسل دیگر آمده‌اند و نوبت به ما رسیده است. خداوند گذشتگان ما را بیامرزد و ما را مشمول رحمت خود قرار دهد. ما می‌توانیم مانند آنان زندگی کنیم و خدا را عبادت نمائیم و به فرزندان خود تعلیم دهیم و مزاحم یکدیگر نباشیم تا از دنیا برویم، البته در این صورت مقلد بوده‌ایم و خود تحقیقی نکرده‌ایم. به گمان من این روش خوبی نیست. اسلام دین واحد است و تمام اصول و فروعش متحد و از یک منبع صادر شده است. پس ما می‌توانیم بنشینیم و دوستانه ادله خود را بگوئیم و همه حرفها را بدون رودرواسی بزنیم و به نتیجه واحدی برسیم.
اگر حاضران گفتند:
ما می‌خواهیم همان روش را ادامه دهیم گوینده سکوت می‌کند و یا وارد بحثی دیگر می‌شود ولی اگر گفتند، پیشنهاد تو را می‌پذیریم، آنگاه گوینده‌ای مثلا شیعه مذهب شروع می‌کند و می‌گوید:
من در استنباط اصول و فروع دین به گفتار علی بن ابیطالب و 11 فرزندش اعتماد می‌کنم و سخن آنها را برای خود حجت می‌دانم و شما این ارزش و اعتبار را برای قول آنان قائل نیستید و به عقاید و نظرات دیگرانی مانند، ابوحنیفه و احمد و شافعی و مالک استناد می‌کنید. من برای عقیده‌ی خود دلیل یا ادله‌ای دارم که خدمت شما عرض می‌کنم. اگر شما آن ادله را پسندیدید و قانع کننده یافتید، با من هم عقیده می‌شوید وقتی سخن من تمام شد، به سخن شما گوش می‌دهد. شما ادله خود را
[صفحه 349]
بیان کنید؛ اگر از ادله من نقاط ضعفی مشاهده کردید می‌فرمائید. اگر ادله شما قوی تر بود. من با شما هم عقیده می‌شوم.
من می‌گویم: موضوع «أهل البیت أدری بما فی البیت» مطلبی است عقلی، تجربی، منطقی و بدون شبهه و اشکال. همه قبول داریم که در روی کره‌ی زمین، شخصی مانند علی بن ابیطالب به پیغمبر نزدیک نبود. او از کودکی در خانه پیغمبر بود و پیش از همه به آن حضرت ایمان آورد و تا زمان وفات و غسل و کفن و دفنش همیشه همراه او بود. در مدینه خانه‌اش پهلوی خانه‌ی پیغمبر هنوز موجود است. در شعب ابیطالب و غار حرا و میدان‌های جنگ و خانه و مسجد، همه جا همراهی نزدیک علی با پیغمبر دیده می‌شد. اگر همراهی ابوبکر با پیغمبر از مکه تا مدینه برای او فضیلتی باشد، علی بن ابیطالب حدود سی سال چنین مصاحبت و همراهی نزدیکی را با پیغمبر داشت. پیغمبر هم او را دوست می‌داشت و دخترش را به او داده بود و احادیثی را که همه می‌دانیم در فضیلت او فرموده است و چون پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد او جان سپرده است، بدون شک وصایایش را به او فرموده است. حسن و حسین هم، مدتی همراه پیغمبر بودند. او نوادگانش را به جای فرزندش گرفته بود و پس از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم این دو پسر در خانه‌ی علی بزرگ شدند و معارف اسلام را با تمام اصول و فروعش از کسی آموختند که او مستقیما طی 30 سال متوالی شاگرد همیشه ملازم پیغمبر بود و فرزندان امام حسین، هم یکی پس از دیگری اسلام را مستقیما از پدر خود أخذ کرده‌اند و هر پسری قدم جای قدم پدر گذاشته است این قدمهای متوالی به قدم علی بن ابیطالب پشت سر پیغمبر، چسبیده مشاهده می‌شود. هیچ یک از آنها سخنی غیر از سخن پیغمبر نگفته‌اند و سر سوزنی از مسیر پیغمبر منحرف نشده‌اند.
[صفحه 350]
من به این دلیل این 12 تن را به جانشینی پیغمبر از دیگران أحق و اولی می‌بینم و هیچ انسان دیگری را در روی کره‌ی زمین از اینها نزدیک تر به پیغمبر نمی‌بینم. اگر شما سراغ دارید، به من معرفی کنید تا تجدید نظر کنم. من اکنون احساس مسئولیت می‌کنم و اگر تحقیق نکرده مقلد پدرانم باقی بمانم، خود را در پیشگاه خداوند مقصر می‌بینم.
دلیل دیگر من اینست که: علی بن ابیطالب و 11 فرزندش مدت 250 سال در میان مسلمین بودند، آن هم در مراکز حساس و پرجمعیت اسلام. این 12 تن وظیفه‌ی خود می‌دیدند که هر موقع فرصت مناسبی پیدا کنند، در میان جمعیت خود را به عنوان اعلم مردم و أولی به جانشینی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم معرفی کنند و به مردم بگویند:
«هر چه می‌خواهید از ما بپرسید که خدا علم همه چیز را به ما عطا کرده است» و خود را در معرض سؤال و پرسش قرار می‌دادند و پرسشهای زیادی هم از آنان شده است و ایشان هم پاسخ داده‌اند و عین کلمات آنان اکنون موجود است. من در میان صحابه و تابعین پیغمبر، در هیچ نقطه‌ای از زمین، چنین اشخاصی را مشاهده نمی‌کنم. از این رو آنان را به رهبری و امامت خود برگزیده‌ام. اگر شما شخص یا اشخاص دیگری را با این صفت نشان دارید، به من معرفی کنید تا به سوی شما بگرایم.
دلیل سوم من دلیل عینی و محسوس است، یعنی احادیث و روایات و آثار و اخباری است که از بزرگان اسلام و کسانی که ما و شما، آنها را برای پیشوائی امت و جانشینی پیغمبر اسلام - صلوات الله علیه - انتخاب کرده‌ایم رسیده است.
به نظر من برای تشخیص أولی و أحق به مقام خلافت پیغمبر، بهترین راه اینست که به آثار باقیمانده از آنها مراجعه کنیم و شخصیت علمی آنها را در
[صفحه 351]
ترازوی سنجش گذاریم تا حقیقت معلوم شود.
به نظر اینجانب پیمودن این راه مساوی است با این که آنها را زنده کرده باشیم و در مجلس مصاحبه و مذاکره نشانده باشیم؛ زیرا مقصود از سنجش شخصیت آنها، سنجش هیکل و جثه و قد و قامت ایشان نیست؛ بلکه مقصود سنجش میزان علمی و اطلاعات دینی آنها است. اطلاعاتی که در رهبری و جانشینی ایشان مؤثر است. ما می‌گوئیم:
امیرالمؤمنین علی - علیه‌السلام درباره‌ی توحید و بیان معارف الهی خطبه‌هائی دارد که با ضبط عین کلماتش از چهارده قرن پیش، اکنون در برابر چشمان ما گشوده می‌شود. مانند:
أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ تَصْدِیقِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ… [47].
«سرآغاز دین معرفت خداست و کمال معرفتش تصدیق نمودن او و کمال تصدیق او، یگانه دانستنش و کمال یگانه دانستنش، اخلاص است و کمال اخلاص، زایل کردن صفات از او …»
و نیز مانند
الْحَمْدُ لِلَّهِ الدَّالِّ عَلَی وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ وَ بِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلَی أَزَلِیتِه وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَی أَنْ لَا شَبَهَ لَهُ. لَا تَسْتَلِمُهُ الْمَشَاعِرُ وَ لَا تَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ، لِافْتِرَاقِ الصَّانِعِ وَ الْمَصْنُوعِ وَ الْحَادِّ وَ الْمَحْدُودِ وَ الرَّبِّ وَ الْمَرْبُوبِ الْأَحَدِ لَا بِتَأْوِیلِ عَدَدٍ وَ الْخَالِقِ لَا بِمَعْنَی حَرَکَةٍ وَ نَصَبٍ [48].
«ستایش مخصوص خداوندی است که با آفرینش مخلوقات، ایشان را به وجود خویش دلالت کرد و با حدیث آفریدن شان، آنان را به ازلیت خود
[صفحه 352]
رهنمون شد و به شباهت داشتن شان به یکدیگر، آنها را هدایت کرد که خود او مانندی ندارد. شعور‌ها به کنه ذاتش نرسد و پرده‌ها اصل وجودش را نپوشاند، زیرا سازنده و ساخته و محدود کننده و محدود شونده و پروردگار و پرورده با هم متفاوتند. او یکتاست؛ ولی نه به معنی واحد عددی و آفریننده است، اما نه به معنی حرکت کردن و رنج بردن …»
و نیز مانند
حَدَّ الْأَشْیاءَ عِنْدَ خَلْقِهِ لَهَا إِبَانَةً لَهُ مِنْ شَبَهِهَا لَا تُقَدِّرُهُ الْأَوْهَامُ بِالْحُدُودِ وَ الْحَرَکَاتِ - وَ لَا بِالْجَوَارِحِ وَ الْأَدَوَاتِ - لَا یقَالُ لَهُ مَتَی وَ لَا یضْرَبُ لَهُ أَمَدٌ بِحَتَّی - الظَّاهِرُ لَا یقَالُ مِمَّ وَ الْبَاطِنُ لَا یقَالُ فِیمَ - لَا شَبَحٌ فَیتَقَضَّی وَ لَا مَحْجُوبٌ فَیحْوَی - لَمْ یقْرُبْ مِنَ الْأَشْیاءِ بِالْتِصَاقٍ وَ لَمْ یبْعُدْ عَنْهَا بِافْتِرَاق [49].
«هنگامی که مخلوقات را آفرید، برای آها حدی قرار داد تا از شباهت با آنها جدا باشد. اندیشه‌ها نمی‌توانند با حدود و حرکات و نه با اعضاء و ابزار، اندازه و حدی برایش تعیین کنند. هیچ گاه نمی‌توان گفت:
از «کی» بوده و نیز برایش سرمدی نتوان تعیین کرد، که گفته شود: تا «کی» خواهد بود. آشکاری است که درباره‌اش نتوان گفت:
«از چه چیز پیدا شده» و پنهانی است که نتوان گفت:
«در کجاست» نه جسم است که بتوان به پایانش دست یافت و نه پوشیده و محجوب است که در میان چیزی رود. نزدیکی او به موجودات به نحو چسبیدن نیست و دوری او از آنها به نحو جدا شدن نیست.»
و باز از آن حضرت نامه‌ای را می‌بینیم که به استاندار مصر خود نوشته و در آن نامه دستور اداره استان، بلکه کشور اسلامی را داده است. افراد
[صفحه 353]
مملکت را تقسیم نموده و شرایط گزینش و وظائف هر یک را تعیین نموده و رابطه رئیس مملکت را با رعیتش ترسیم نموده است.
نامه‌ی دیگری به فرزندش امام حسن نوشته و دستور رابطه‌ی فرد را با خدای خویش و زن و فرزند و سایر مردم اجتماع، بیان کرده است. همچنین خطبه‌ها و نامه‌های دیگرش که در مجموعه‌ی «نهج البلاغه» مشاهده می‌شود و نیز احادیث و اخباری که از امام باقر و صادق در کتب ما موجود است، در رابطه‌ی با فقه و اخلاق و سیاست و اقتصاد و هر موضوع دینی دیگر، از «دماء ثلاثه» تا احکام قضاء و شهادت و حدود و قصاص و دیات.
ما این مجموعه را به عنوان شخصیت علمی 12 تن پیشوای خویش در برابر خود می‌گذاریم و در یک کفه ترازو قرار می‌دهیم، سپس به سراغ اخبار و آثار منقوله از سایر صحابه و تابعین و پیشوایان بزرگ مسلمین که شما ایشان را برگزیده‌اید، می‌رویم. ما کوچکترین خطبه و حتی کوچکترین جمله‌ای که هم سنگ و هم وزن خطبه‌های علی (ع) و احادیث توحیدیه ائمه‌ی دیگر باشد، پیدا نمی‌کنیم.
ابن ابی الحدید در 8 قرن پیش گفت:
«و اعلم أن التوحید و العدل و المباحث الشریفة الالهیة ما عرفت الا من کلام هذا الرجل و أن کلام غیره من الصحابة لم یتضمن شیئا من ذلک أصلا و لا کانوا یتصورونه و لو تصوروه لذکروه …» [50]
«بدان که موضوع توحید و عدل و مباحث شریف الهی دیگر، جز از سخن این رجل الهی (علی بن ابیطالب) شناخته نشد. سخنان صحابه‌ی دیگر أبداً متضمن چنین مباحثی نیست. آنها اصلا تصور این مطالب را
[صفحه 354]
نمی‌کردند. اگر تصور می‌کردند، به زبان می‌آوردند و اگر به زبان می‌آوردند، به ما می‌رسید، چنان که سخنان علی رسید …»
در این هشت قرنی که از زمان ابن ابی الحدید می‌گذرد، هزاران دانشمند متتبع و کنجکاو آمدند و رفتند و حتی یک نفر هم ادعا نکرد که من یک جمله از فلان صحابی دیگر پیدا کرده‌ام که تا اندازه‌ای شبیه سخنان علی می‌باشد.
درباره‌ی مناظرات با ارباب ملل و ادیان مختلف کتاب «احتجاج طبرسی» و جلد 9 و 10 «بحارالانوار» را می‌گشائیم و در یک کفه ترازو می‌گذاریم و از شما می‌خواهیم: هم سنگ و هم وزن آنها، احتجاجاتی از پیشوایان خود بیاورید تا مقایسه کنیم و با عقل خدادادی خود برتر را ترجیح دهیم و به سوی او بگرائیم.
ما اکنون می‌خواهیم از تقلید پدران خود بیرون آئیم و مذهب واحد و بر حقی را که پیغمبر ما پیروی از آن را دستور داده است، بپذیریم و پیروی کنیم من اگر بفهمم: مذهب تشیعی که پدرانم برگزیده‌اند، غلط است، از آن بر می‌گردم و به مذهب دیگری که صحیح تر و قوی تر تشخیص داده شد می‌گرایم.
البته تا زمانی که جو تاریک 3 اشکال مذکور حتی یکی از آنها وجود داشته باشد، شنوندگان این کلمات، تمام این شنیده‌ها را سخنانی عادی تلقی می‌کنند و با نظر سطحی به آن می‌نگرند و می‌گذرند، چنان که 14 قرن چنین بوده است ولی اکنون ما فرض کردیم که برادرانی باور کرده‌اند که آنها مثلا 70 عقیده دارند و از میان همه‌ی آنها یکی درست است و بقیه نادرست و آنها برای تشخیص آن یک عقیده و مذهب درست، گرد هم نشسته‌اند و اشکالات 3 گانه را کنار گذاشته‌اند. در این صورت یک یک از شنوندگان به دنبال تحقیق می‌روند. به گوینده می‌گویند:
ما باید درباره‌ی
[صفحه 355]
سخنان تو مطالعه کنیم، مآخذ و مدارک اسلامی را ببینیم و سپس حرف خود را بگوئیم، چنین مباحثه‌ای ممکن است بارها ادامه یابد و ماهها طول بکشد ولی بالاخره حتما به نتیجه قطعی خواهد رسید.
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا.

پاورقی

[1] این کلمه در بعضی از کتب تحقیق نشده رجالی «عیینة» ضبط شده است ولی در کتب قاموس - الرجال و جمهرة أنساب العرب و الجامع فی الرجال «عنییة» تصحیح شده است.
[2] اصول کافی ج 1 ص 399 حدیث 1040.
[3] نهج البلاغه، خطبه‌ی 187.
[4] نهج البلاغه، خطبه‌ی 142.
[5] نهج البلاغه، خطبه‌ی 185.
[6] نهج البلاغه، خطبه‌ی 120.
[7] نهج البلاغه، حکمت 147.
[8] نهج البلاغه، خطبه‌ی 85.
[9] نهج البلاغه، خطبه‌ی 98.
[10] نهج البلاغه، خطبه‌ی 107.
[11] نهج البلاغه، خطبه‌ی 118.
[12] نهج البلاغه، خطبه‌ی 184.
[13] نهج البلاغه، خطبه‌ی 145 و 237.
[14] نهج البلاغه، خطبه‌ی 142.
[15] نهج البلاغه، خطبه‌ی 3.
[16] بحارالانوار، ج 43 ص 325.
[17] بحارالانوار، ج 43 ص 331.
[18] بحارالانوار، ج 44 ص 205.
[19] بحارالانوار، ج 45 ص 137.
[20] بحارالانوار، ج 45 ص 138.
[21] اصول کافی ج 1 ص 221.
[22] اصول کافی ج 1 ص 469.
[23] اصول کافی ج 1 ص 256.
[24] اصول کافی ج 1 ص 212.
[25] اصول کافی ج 1 ص 218.
[26] اصول کافی ج 1 ص 191.
[27] اصول کافی ج 1 ص 210.
[28] اصول کافی ج 1 ص 398.
[29] اصول کافی ج 1 ص 213.
[30] اصول کافی ج 1 ص 239.
[31] اصول کافی ج 1 ص 261.
[32] اصول کافی ج 1 ص 34.
[33] بحارالانوار ج 48 ص 12.
[34] اصول کافی ج 1 ص 199.
[35] عیون اخبار الرضا.
[36] وسائل الشیعه، ج 8 ص 490 حدیث 15853.
[37] سوره‌ی مائده، آیه‌ی 2.
[38] تفسیر الواضح، ذیل آیه‌ی شریفه‌ی «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم»
[39] نهج البلاغه، مکتوب 53.
[40] اصول کافی 164/2 حدیث 2023.
[41] نهج البلاغه، خطبه‌ی 131.
[42] اصول کافی، ج 1 ص 78 حدیث.
[43] الاشارات و التنبیهات ج 4 فصل 31 «نقل به معنی.»
[44] سوره‌ی تغابن، ی 7.
[45] به کتاب «بهشت خانواده» مؤلف رجوع شود.
[46] من نمی‌دانم اکنون از پنجاه سال آینده صحبت می‌کنم یا کمتر و یا زیادتر.
[47] نهج البلاغه، خطبه‌ی اول.
[48] نهج البلاغه، خطبه‌ی 150.
[49] نهج البلاغه، خطبه ی.
[50] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6 ص 346.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».