تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه و مدينه منوره

مشخصات كتاب

سرشناسه : قائدان اصغر، 1343 -

عنوان و نام پديدآور : تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه و مدينه منوره اصغر قائدان [براي حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت .

وضعيت ويراست : ويراست 2.

مشخصات نشر : تهران: مشعر 1385.

مشخصات ظاهري : 354ص.، [61]ص. تصوير: مصور (بخشي رنگي)، نقشه جدول.

شابك : 18000 ريال 964-6293-40-9 : ؛ 22000 ريال چاپ هشتم 978-964-540-068-0 : ؛ 25000ريال چاپ نهم 978-964-6293-40-3 :

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : چاپ هفتم.

يادداشت : چاپ هشتم: 1386 (فيپا).

يادداشت : چاپ نهم: زمستان 1386.

يادداشت : كتابنامه ص [323] - 334؛ همچنين به صورت زيرنويس.

يادداشت : نمايه.

مندرجات : بخش اول. ص. 41 - 166. تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه.-- بخش دوم. ص. 171 - 320. تاريخ و آثار اسلامي مدينه منوره.

موضوع : زيارتگاههاي اسلامي -- عربستان سعودي -- مكه -- تاريخ

موضوع : زيارتگاههاي اسلامي -- عربستان سعودي -- مدينه -- تاريخ

موضوع : مسجدها -- عربستان سعودي -- مكه -- تاريخ

موضوع : مسجدها -- عربستان سعودي -- مدينه -- تاريخ

موضوع : مكه -- آثار تاريخي

موضوع : مدينه -- آثار تاريخي

شناسه افزوده : حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت

رده بندي كنگره : DS211/ق 2ت 2 1385

رده بندي ديويي : 953/8

شماره كتابشناسي ملي : م85-42348

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

زيبايى حج

ص: 15

«مراتب معنوى حج، كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مى نمايد، حاصل نخواهد شد مگر آن كه دستورات عبادى حج به طور صحيح و شايسته، مو به مو عمل شود.»

حضرت امام خمينى قدس سره

حج، نمايشى با شكوه از اوج رهايى انسان موحّد از همه چيز جز او و عرصه پيكارى فرا راه توسن نفس و جلوه بى مانندى از عشق، ايثار، آگاهى و مسؤوليت در گستره حيات فردى و اجتماعى است. پس حج تبلور تمام عيار حقايق و ارزش هاى مكتب اسلام است.

مؤمنان گرچه با اين عبادت الهى آشنايى ديرينه دارند و هر سال با حضورى شورانگيز از سراسر عالم، زنگار دل با زمزم زلال توحيد مى زدايند و با حضرت دوست تجديد ميثاق مى كنند و گرچه ميراث ادب و فرهنگ ما، مشحون از آموزه هاى حياتبخش حجّ است، امّا هنوز ابعاد بى شمارى از اين فريضه مهمّ، ناشناخته و مهجور مانده است.

پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، در پرتو انديشه هاى تابناك امام خمينى- رضوان اللَّه تعالى عليه- حج را نيز همچون ديگر معارف و احكام اسلامى، در جايگاه واقعى خويش نشاند و سيماى راستين و محتواى غنى آن را نماياند. امّا هنوز راهى دراز در پيش است تا

ص: 16

فلسفه، ابعاد، آثار و بركات آن شناخته و شناسانده شود و مؤمن حج گزار با آگاهى و شعور دينى، بر آن مواقف و مشاعر، كه محلّ هبوط ملائكة اللَّه و وقوف انبيا و اوليا است، گام بگذارد.

در راستاى تحقّق اين هدف بزرگ، بعثه مقام معظّم رهبرى با الهام از انديشه هاى والا و ماندگار امام راحل رحمه الله، احياگر حجّ ابراهيمى و با بهره گيرى از رهنمودهاى ارزشمند رهبر عزيز انقلاب اسلامى، حضرت آيةاللَّه خامنه اى- مدّظلّه العالى- با تأسيس معاونت آموزش و پژوهش، تلاش مى كند فصل جديدى فرا راه انديشمندان مسلمان و علاقمندان به فرهنگ حج و زائران و راهيان حرمين شريفين بگشايد. از اين رو، در عرصه پژوهش، تأليف و ترجمه، آثار گوناگون در باره حقايق و معارف حج، آشنايى با اماكن مقدس، تاريخ و سرگذشت شخصيت هاى بزرگ اسلام، بررسى رويدادها و عرضه خاطرات و به ويژه آموزش مسائل و آداب حج، تلاش هايى را آغاز كرده است.

آنچه اكنون پيش روى خواننده قرار دارد، برگ سبزى است از اين دفتر.

بى گمان راهنمايى و همراهى انديشوران، از نارسايى ها خواهد كاست و در اين راه معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظّم رهبرى، از همكارى همه علاقمندان استقبال كرده، دست آنان را به گرمى مى فشارد.

ومن اللَّه التوفيق و عليه التكلان

معاونت آموزش و پژوهش

بعثه مقام معظم رهبرى

ص: 17

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

مقدمه چاپ اوّل

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ (آل عمران: 96)

سپاس خداى- عزّ و جلّ- را كه بر نگارنده منت نهاد و رهنمونش شد تا در باره تاريخ و آثار اسلامىِ امّ القرى و حرم امن الهى (مكه) و حرم رسولش (مدينه) دست به تأليف و نگارش زند؛ «مكه» اى كه زمانى مهبط جبرئيل امين عليه السلام و منزلگاه وحى سرمدى بود و «مدينه» كه موطن و مدفن خيرالبشر و ذريه پاك او است؛ همان جا كه دين خدا در آن «كامل» و ختم رسولانش به او «لاحق» گرديد و خداوند تبارك و تعالى بهترين مكان روى زمين؛ يعنى خانه خود و قطعه اى از باغ بهشت يعنى «روضة النبى» را در آن قرار داد و هزارها سال، افضل مساجد عالم يعنى «مسجد الحرام» و كعبه آن همواره محل عبادت و تهجّد انبيا، اوصيا و پرستش خداى يكتا بود و پس از اسلام، مسجد النبىِ آن، صدها سال مكان عبادت مسلمانان و موحّدان بوده و خواهد بود.

مكّه، سرزمين وحى و مدينه شهر رسول خاتم، دل ميليون ها آرزومند و عاشق دلباخته را از اقصى نقاط عالم به خود متوجه مى سازد و همه ساله، امت اسلامى را برگرد شمع وجود خود حياتى دوباره مى بخشد. جاى جاى اين سرزمين بو و نشانى از پيامبرخدا صلى الله عليه و آله، ائمه اطهار و صحابه راستين و جليل القدر او دارد. مكه زادگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و

ص: 18

مدينه هجرت گاه او، كوله بارى هزار و چهارصد ساله از وقايع تلخ و شيرين، زجرها و شكنجه ها، ايثارها و شهادت ها را پس از بعثت نبوى و هجرت محمّدى به دوش مى كشد.

در حقيقت هر گوشه از اين خاك مقدس، خاطره اى دلنشين، آثارى گويا و شواهدى زنده از حضور بهترين مخلوق عالم داشته و يادآور خاطره جانفشانى ها و تلاش هاى آن حضرت و صحابه گرامى او در راه اعتلاى اسلام است.

اكنون ضرورى است براى پاسدارى از اصالت و هويّت تمدّن و فرهنگ اسلامى خود، آثار مقدس اين سرزمين را بيابيم، بشناسيم و بشناسانيم و سرانجام در كتيبه قلب و اوراق دل، همچون لوحى محفوظ ثبت كنيم.

روند تخريب بسيارى از اين آثار و اماكن اسلامى، كه طى سال هاى اخير رو به گسترش است، نگارنده را بر آن داشت تا براى حفظ و شناسايى اين پيشينه تاريخى، به پژوهش و بررسى كامل و مستندى دست زند، باشد تا ان شاءاللَّه مورد عنايت و توجه محققان، پژوهشگران و علاقمندان به تاريخ اسلام و زائران بيت اللَّه الحرام قرار گيرد.

پژوهش حاضر، كه بر اساس مستندترين و اصيل ترين منابع تاريخى قرون اوليه اسلامى و پژوهش هاى متأخر و جديد تهيه شده، سير تاريخى آثار و اماكن مقدس مكّه و مدينه را از آغاز تا كنون در دو بخش مورد بررسى قرار مى دهد.

از آنجا كه بسيارى از اين اماكن- متأسفانه- بر اثر حوادث طبيعى و يا اهداف مغرضانه، دستخوش تخريب و ويرانى گرديده؛ لذا فصل هايى را هم به شناسايى دقيق آن ها اختصاص داده ايم.

در پايان، شايسته است از اهتمام معاونت محترم آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى و ديگر كسانى كه در تهيه، چاپ و نشر اين اثر سهيم بوده اند، قدردانى كرده، از خداوند متعال توفيق روز افزون آنان را درخواست نمايم.

والسلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته

اصغر قائدان

5/ 9/ 1372

مقدمه چاپ هفتم

زمينه

ص: 19

مقدمه چاپ هفتم

فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا .... (آل عمران: 97)

با عنايت و الطاف حضرت ربوبى، پس از گذشت يك دهه از چاپ نخست اين كتاب، اكنون متن جديدى پيش روى شما است كه حاصل چندين سفر و ماه ها تلاش و كوشش است. از آنجا كه روند تغييرات و تحوّلات آثار تاريخىِ دو سرزمين مقدّسِ مكّه و مدينه بسيار وسيع، سريع و پرشتاب است، ارائه هرگونه اطلاعات، پس از چندى مستلزم بازنگرى و تجديد نظر خواهد بود. در مدّت نسبتاً طولانى كه از نخستين چاپ اين كتاب مى گذرد، متأسفانه بسيارى از آثار تاريخى دستخوش تخريب و ويرانى و بسيارى نيز خوشبختانه احيا و بازسازى شده اند و سير مراحل توسعه مسجدالحرام و مسجدالنبى، كه از آن هنگام آغاز گشته بود، اكنون به پايان رسيده است. از اين رو، با تشويق ها و مساعدت هاى معاونت محترم آموزش و پژوهش بعثه مقام معظّم رهبرى جناب حجةالاسلام والمسلمين آقاى سيدعلى قاضى عسكر، كه خود از محقّقان فاضل و انديشمند هستند، بحمداللَّه تأليف حاضر با اطلاعات و آمار و ارقام جديد به محضر

ص: 20

فرهيختگان و دانشوران تقديم مى گردد؛ اميد است خوانندگان عزيز و زائران بيت اللَّه الحرام، اينجانب را مشمول دعاى خير خويش قرار دهند و هرگونه نقص و كاستى در اين اثر را به ديده اغماض بر اين كمترين فروگذارند يا منّت نهند و حقير را از الطاف و عنايات روشنگرانه و عالمانه خود بهره مند سازند.

در پايان لازم است از معاونت محترم آموزش وپژوهش بعثه مقام معظم رهبرى، كه مقدمات چاپ مجدّد اين اثر را فراهم ساختند تشكّر كنم و از ويراستار محترم جناب آقاى ورسه اى و نيز آقاى امامى كه متن را به دقّت نمونه خوانى كرده اند و سيد صلاح موسوى و همكارانشان در مركز تحقيقات حج، كه صفحه آرايى اثر را برعهده داشتند و ساير عزيزان در نشر مشعر، سپاسگزارى و از خداوند سلامتى آنان را درخواست كنم.

وعلى اللَّه التوكّل

اصغر قائدان

7/ 7/ 1384

ص: 21

زمينه

موقعيّت جغرافيايى و تاريخى شبه جزيره عربستان

اشاره

شبه جزيره عربستان، در نيمكره شمالى، نيمكره شرقى و منتهى اليه جنوب غربى آسيا واقع شده و از مغرب به آفريقا و از شرق و شمال شرق به آسيا متّصل است. ازاين رو، آن را «شبه جزيره» خوانده اند كه از سه سو به وسيله دريا محاصره شده و تنها سمت شمال آن خشكى است. درياهايى كه اين شبه جزيره را محاصره كرده اند عبارت اند از:

1. درياى سرخ يا قُلزم (بحر احمر) درمغرب 2. درياى عرب در جنوب

3. خليج عدن در جنوب 4. درياى عمّان در شرق

5. خليج فارس در شرق 6. درياى مديترانه درشمال غرب.

با اين توصيف، شبه جزيره، شكلى مربع مستطيل، با اضلاع نامتساوى، به خود گرفته و مجموع مساحت آن، به بيش از 000 000 3 كيلو متر مربع مى رسد. امروزه كشورهاى عربستان سعودى، يمن، قطر، امارات متحده عربى، بحرين، عمّان، كويت، اردن، سوريه، لبنان و فلسطين، در مجموع، شبه جزيره را تشكيل مى دهند.

جغرافى دانان در تعيين «مرز شمالى» شبه جزيره، دچار اختلاف شده اند، ليكن بر اين مطلب متفق اند كه خطى ممتد از ساحل درياى مديترانه تا كناره رود فرات، مرز تقريبى آن را تشكيل مى دهد. در منتهى اليه شمالى درياى سرخ، دو خليج به نام هاى «عقبه» در شرق و «السويس» در غرب، شبه جزيره را به «صحراى سينا» و سپس «آفريقا»

ص: 22

متصل مى سازد. حداكثر طول شبه جزيره 23 درجه يا 2500 كيلومتر و حداكثر عرض آن (ميان درياى سرخ و خليج فارس) هزار كيلومتر است.

جغرافى دانان عرب، شبه جزيره را به شش بخش تقسيم كرده اند:

1. تِهامَه

به قسمت غربى كوه هاى «سراة»، كه از شمال به جنوب شبه جزيره به موازات درياى سرخ كشيده شده «تِهامه» مى گويند كه از دامنه آن، تا سواحل درياى سرخ را در بر مى گيرد. نام ديگر آن «غَور» است. از آن رو «تِهامَه» ناميده اند كه حرارت و گرماى آن زياد و باد آن كم است (1) و ديگر آن كه سرزمين پست و ساحلى است. جده، مكه و نيمى از مدينه را جزو تِهامه دانسته اند. (2)

2. حِجاز

به قسمت شرقىِ كوه هاى سراة و حدّ فاصل ميان ارتفاعات نجد و شرق تِهامه، «حجاز» گفته اند كه به شمال يمن منتهى مى شود. حجاز از «حَجَز» به معناى حاجِز و مانع است (3) و چون ميان تهامه و نجد فاصله و مانع ايجاد كرده است، آن را حجاز خوانده اند. (4) شهر طائف و نيمى از مدينه در اين بخش واقع است.

3. نَجْد

نجد، ناحيه اى است مرتفع كه پس از حجاز و ميان يمن، صحراى سماوه، عروض و عراق واقع شده و چون از ديگر نواحى مرتفع تر است، آن را «نجد» خوانده اند.

اين قسمت از شمال به «بادية السَّماوه» و از جنوب به «يمن» محدود است و لذا


1- 1. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 2، صص 63 و 64؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 59
2- 2. ياقوت حموى، همان، ج 2، ص 219
3- 3. ابن منظور، همان، ج 3، ص 219
4- 4. ياقوت حموى، همان، ج 2، صص 218 و 219

ص: 23

قسمت مركزى عربستان را تشكيل مى دهد. رياض پايتخت عربستان، در اين ناحيه قرار دارد.

4. يَمَن

كشور يمن در جنوب حجاز و نجد؛ يعنى در منتهى اليه جنوب غربى شبه جزيره واقع است و از حاصل خيزترين نقاط شبه جزيره به شمار مى رود. يمن از مجاورت نجد تا خليج عدن و درياى عرب ادامه دارد و از طرف مشرق با «حَضْرَمَوتْ» و درياى عمّان همسايه است.

5. عَروض

ناحيه عروض، شامل يمامه، عمّان، بحرين و احساء است. از اين رو، «عروض» ناميده اند كه ميان نجد، يمن و عراق فاصله ايجاد كرده است. (1)

6. حَضْرَمَوت و الْمَهَرَه

6. حَضْرَمَوت و الْمَهَرَه (2)

ناحيه وسيعى است در شرق عدن و در كناره دريا با نام حضرموت، كه صحراى «احقاف» در مجاورت آن بوده است. گويند حضرت هود در اين منطقه به خاك سپرده شده است. بعضى آن را منتسب به «حَضْرَمَوت بن قحطان» دانسته اند.

از اين منطقه در تورات، با نام «حاضر ميت»، يعنى نخستين ساكن، ياد شده است. (3)

همچنين حضرموت و الْمَهَره را منطقه اى وسيع در كنار عمّان و عدن دانسته اند.

الْمَهَره از «مَهَرَةِ بن حيدان» گرفته شده و نيز نام قبيله اى بوده است.

بيابان ها و صحراهاى شبه جزيره

اشاره


1- 1. پيشين، ج 4، ص 112؛ ابن منظور، همان، ج 9، ص 137.
2- 2. بعضى آن را الْمَهْره تلفظ كرده اند ولى صحيح آن الْمَهَره است ياقوت حموى، همان، ج 5، ص 234
3- 3. ياقوت حموى، همان، ج 2، ص 270؛ ابن منظور، همان، ج 3، ص 219؛ جواد على، المفصّل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 1، صص 185- 167

ص: 24

بخش بيشترى از اين شبه جزيره را صحراها و كويرهاى خشك و سوزان تشكيل مى دهد كه نه تنها قابل سكونت نيست بلكه گذر از آن نيز به راحتى امكان پذير نمى باشد.

زمين شناسان، عربستان را دنباله صحراى بزرگ آفريقا مى دانند كه به وسيله رود نيل و درياى سرخ از هم جدا شده است.

صحراهاى آن عبارت اند از:

1. بادية الشّام

و آن در شمال شبه جزيره است و از حدود فلسطين تا جنوب غربى عراق ادامه دارد. حدود جنوبى آن نسبتاً آباد و داراى واحه هاى قابل سكونت است. (1) اين بخش از صحرا را، كه امروزه بخشى از سوريه است، «بادية السَّماوه» نيز نام نهاده اند.

2. نَفُود

2. نَفُود (2)

ناحيه نَفُود صحرايى است وسيع، با شنهاى نرم و سرخ، كه وسعت آن به هفتاد هزار كيلومتر مربع مى رسد. اين صحرا ميان جوف، جبل شَمَّر و نجد واقع است. منطقه مذكور پر از توده هاى بزرگ ريگ و شن بوده و ميان آن ها درّه هاى عميقى است كه هيچ گاه آب به اعماق آن نمى رسد.

3. الدَّهْناء

3. الدَّهْناء (3)

اين صحرا از شمال شرقى به جنوب شرقى عربستان امتداد دارد و در شمال


1- 1. در اين سرزمين، غزوه «دومةالجندل» در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله رخ داد كه هدف از آن، سركوبى قبايل سركش اين منطقه و زير نفوذ گرفتن تحركات نيروهاى روم و فراهم ساختن درگيرى هاى آينده با آنان بود.
2- 2. نَفُود، از ماده «نَفَد» به معناى قطع كردن است ابن منظور، همان، ج 14، ص 228.
3- 3. دَّهْناء، به فلات يا مكانى گفته مى شود كه همه آن رمل و شن باشد. ابن منظور، همان، ج 4، ص 435.

ص: 25

حَضْرَمَوتْ، ميان الرُّبْع الخالى و نَفُود واقع شده و به صحراى سرخ نيز معروف است؛ كويرى است بيكران و چندان سخت و صعب العبور كه پاى هيچ كس به آن نرسيده و حتى صحرانشينان نيز از پيمودن آن عاجزند. (1) دهناء ميان نجد، كويت و احساء واقع شده كه از شمال غربى به سمت جنوب شرقى امتداد يافته است.

4. الرَبْعُ الخالى

كوير بسيار وسيعى است به اين نام كه در قسمت جنوب شرقى شبه جزيره واقع شده، و تمام منطقه جنوب و جنوب شرقى عربستان، جز سواحل عمّان را فرا گرفته است.

وسعت آن به 500000 كيلومتر مربع مى رسد و از بزرگترين صحراهاى شنى جهان است.

5. احقاف

به صحراهايى واقع در شمال شرقى حَضْرَمَوت در مشرق يمن و دهناى جنوبى احقاف گفته مى شود. گويند حادثه تاريخى كه در سوره احقاف از آن ياد شده؛ يعنى هلاكت قوم عاد، در اين منطقه رخ داده است. همچنين گفته اند قبر پيامبر آنان؛ حضرت هود نيز در اين مكان است. (2)

شبه جزيره در بستر تاريخ

اشاره

شبه جزيره، از هزاره اول قبل از ميلاد، به سه قسمت عمده تقسيم مى شده است:

1. عربستان سعيد (خوشبخت)

1. عربستان سعيد (خوشبخت) (3)

ابن بخش، يكى از متمدّن ترين بخش هاى سه گانه است كه از هزاره اول قبل از ميلاد داراى تمدّنى با شكوه بوده است. عربستان سعيد در منتهى اليه جنوب شبه جزيره واقع


1- 1 ياقوت حموى، همان، ج 5، ص 493
2- 2 پيشين، ج 1، ص 116
3- 3- Arabia Eelix.

ص: 26

شده و داراى موقعيتى به شكل مثلث است كه امروزه كشور يمن در آن واقع است. در اين قسمت، دولت هاى مَعينيان، قَتَبان، سَبا (1)، حَضْرَمَوتْ، حِمْيَريان و حَبَشيان (2) يكى پس از ديگرى به حكومت رسيده اند و آخرين دولت آن مقارن ظهور اسلام، دست نشانده دولت ساسانى ايران بودند كه نخستين حاكم آن وهرز ديلمى و آخرين آن بازان است. با نامه اى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى بازان نوشت، وى و ايرانيان ساكن در اين منطقه، همه مسلمان شدند. آنان نقش بسزايى در دفع فتنه اسود عَنْسى- پيامبر دروغين- داشتند.

2. عربستان صخره اى

2. عربستان صخره اى (3)

بر اساس نظر بطلميوس، اين قسمت، از شبه جزيره سينا و دامنه متصل به آن؛ يعنى از فلسطين تا اردن بوده است. از حكومت هاى اين سرزمين مى توان به نبطيان اشاره كرد كه پايتخت آنان «بِطرا» يا «پترا» بوده و بعدها «پالْميرا» يا «تَدْمُر» رونق يافت و جاى آن را گرفت. چون كاخ ها و خانه هاى مردم اين منطقه در دل كوه حفارى شده، آن را «عربستان صخره اى» ناميده اند. شايان يادآورى است، در قرن نهم قبل از ميلاد، حدّ شمالى آن، تا دمشق مى رسيده است. (4) امروزه شهر پترا از شهرهاى توريستى كشور اردن است كه همه شهر با قصرها، منازل، معابد، ورزشگاه و قبور در داخل كوه حفارى شده و در قرآن كريم هم از آن ياد شده است. وَكانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ. (5)

3. عربستان صحرايى

3. عربستان صحرايى (6)

عربستان صحرايى، بيابان هاى وسيع حدّ فاصل ميان عراق و شام؛ يعنى همان


1- 1 «دولت سبا» از بزرگترين دولتهاى عربستان سعيد بوده است. در قرآن كريم سوره سبا نام ملكه «بلقيس» به عنوان پادشاه دولت سبا ذكر شده است.
2- 2 ابرهه معروف، كه براى تخريب كعبه به سوى مكه لشگر كشيد، از حاكمان اين دولت است.
3- 3. silop oreH- 1
4- 4 جواد على، همان، ج 1، ص 166
5- 5 حجر: 82
6- 6. atreieD iabarA- 2

ص: 27

باديةالشام را شامل مى شده است. رودخانه فرات مرز شرقى آن و عربستان سعيد مرز جنوبى آن بوده و در سمت شمال غربى و غرب، به عربستان سنگى متصل مى شده است. (1) دولت هاى غساسنه و لَخَميان در اين مناطق حكومت مى كردند كه هنگام ظهور اسلام و انجام فتوحات در شمال شبه جزيره، منقرض و بسيارى از مردم آن به اسلام گرويدند.

عرب و اقسام آن

اشاره

اصطلاح «عرب» در اصل به معناى «بدوى» و صحرانشين بوده است؛ زيرا «عُربَه» در عبرى به معناى صحرا است و عرب به معناى صحرانشين است. (2) در كتيبه هاى شلمنصر سوم و ديگر كتيبه هايى كه در جنوب و يا شمال شبه جزيره كشف شده، لفظ عرب به صحرانشينان يا بدويان- نه شهرنشينان- اطلاق شده است. در قرآن كريم نيز چندين بار لفظ عرب يا اعراب آمده است؛ از جمله:

... قالَتِ اْلأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا ... (3)؛ اْلأَعْرابُ أَشَدُّكُفْراًوَنِفاقاً .... (4)

در اين جا منظور از اعراب، باديه نشينان هستند نه مردم ساكن شهرها و اين كه «تَعَّرُب بعد الهجرة» منع شده؛ يعنى اعرابى شدن و صحرانشين شدن پس از هجرت و پذيرش اسلام، موجب كفر و خروج از دين است و اما در مورد آيه إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً ... بايد گفت: قرآن به لهجه عرب؛ يعنى ساكنان شهرها و به ويژه قريش نازل شده است. شايان گفتن است بعضى به سبب انتساب به «يعرب بن قحطان» آنان را عرب خوانده اند.


1- 1. جواد على، همان، ج 1، ص 164
2- 2. ابن منظور، همان، ماده «عربه».
3- 3. حجرات: 14
4- 4. توبه: 97

ص: 28

الف: تقسيمات نژادى عرب:

بيشتر علماى انساب، عرب را به سه قسمت تقسيم كرده اند:

1. عرب عاربه:

آنان عرب خالص اند كه به سبب انتساب به يَعرب بن قحطان، «اعراب قحطانى» و به سبب سكونت در يمن «اعراب يمانى» ناميده مى شوند. (1) عرب عاربه در مناطق جنوبى ساكن بودند و پس از خراب شدن «سد مَأرِب» به سمت شمال شبه جزيره رفتند و برخى در غَسّان، برخى ديگر در يثرب (مدينة النبى صلى الله عليه و آله) ساكن شدند. دو قبيله اوس و خزرج كه به انصار معروف اند، از اعراب قحطانى و عاربه هستند.

2. عرب مُسْتَعْربه

آنان عرب ناخالص اندكه به سبب مجاور بودن بااعراب خالص و يا اختلاط و امتزاج با آنان، عرب شدند. (2) عرب مستعربه بيشتر در مركز شبه جزيره و حجاز زندگى مى كردند و چون نسل ايشان به «عدنان»، جدّ بيستم پيامبر صلى الله عليه و آله مى رسد، آنان را «اعراب عدنانى» و نيز ازآن رو كه ازنسل اسماعيل عليه السلام هستند، «اعراب اسماعيلى» خوانده اند. قريش، كه پيامبر صلى الله عليه و آله و بنى هاشم از ميان آنان هستند و نيز ثقيف، از اعراب مستعربه مى باشند.

3. عرب بائده

اينان چون از ميان رفته اند، عرب «بائده» نام گرفته اند. اقوام عاد، ثَمود، طَسْمْ، جُدَيْس، امَيم، جاسِم و عَبيل از اين دسته هستند. (3)

ب- تقسيمات اجتماعى عرب

اعراب از لحاظ اجتماعى و حيات معيشتى، به دو دسته مهم تقسيم شده اند.

اهل وَبَر


1- 1. جواد على، همان، ج 1، ص 354
2- 2. همان، ج 1، ص 355
3- 3. همان، ج 1، صص 168 و 298

ص: 29

اين دسته به تمام اعرابى اطلاق مى شود كه در بيابان ها روزگار مى گذرانند و حيات معيشتى آنان صحرايى است و به سرزمينى وابستگى ندارند. اين گروه از اعراب، در خيمه هايى كه از وَبَرْ يا پوست بافته مى شود، به سر مى برند. آنان همواره براى دستيابى به چراگاه هاى جديد و نيز تغذيه حيوانات خود، در حال جا به جايى از مكانى به مكان ديگر هستند.

بديهى است طبيعت خشك و بيابان هاى سوزان و كمبود آب، مراتع و نيز زندگى سخت، از آنان عناصرى جنگجو، مبارز، مقاوم، خشن و انعطاف ناپذير ساخته است.

اهل مَدَر

مَدَرى ها كسانى هستند كه در شهر ساكن بوده اند. مَدَر به معناى گِل و خشت است.

چون آنان داراى خانه هاى ساخته شده از گِل و خشت بوده اند. بديهى است زندگى شهرنشينى و ماندن در يك مكان، آنان را داراى زندگى و خصوصياتى متفاوت از باديه نشينان كرده وبه تبع آن، تا حدى ازنعمت سواد، فرهنگ و تمدّن برخوردار شده اند.

دين در شبه جزيره

اشاره

پيش از ظهور اسلام، در هر يك از اكناف و گوشه هاى شبه جزيره، نوعى پرستش و دين خاص رواج داشت. انواع پرستش و يا اديان نسبتاً مطرح، از ابتدا تا مقارن ظهور اسلام عبارت بودند از:

1. پرستش ارواح و مظاهر طبيعت

در اين منطقه، نمادهاى طبيعت و ارواح، پرستش مى شدند. ستاره پرستى، آفتاب پرستى، پرستش ماه و زهره در ميان اعراب جنوبى مرسوم بوده است.

اعتقاد به روح، جن، فرشته و غول از مظاهر پرستش ارواح و اجسام در ميان آنان

ص: 30

است. در قرآن كريم نيز به پرستش فرشتگان و ملائكه به عنوان «دختران خدا» (1) و نيز پرستش «جن» در ميان ايشان اشاره شده است. (2) بنابراين، تعدّد خدايان و شرك در شبه جزيره رواج كامل داشته است.

2. يهود

در مورد ورود يهود به شبه جزيره اختلافات فراوانى است و ما اين مطلب را در بخش مدينه، به طور مفصل بررسى خواهيم كرد. يهوديان، بيشتر در حجاز؛ يعنى شهرهاى يثرب، تيماء و خيبر و نيز در يمن زندگى مى كردند. تعدادى از مردم حيره و غسّان نيز به اين دين گرويده بودند. گفتنى است، يهوديان ياد شده، از آراميان و عربان نو يهودى بوده اند، نه از نژاد اسرائيل فرزند ابراهيم عليه السلام. (3)

3. مسيحيّت

امپراتورى روم، همواره در پى فرصت بود تا بر بخشى از مناطق شبه جزيره، كه از لحاظ سوق الجيشى براى مقابله با دولت ساسانيان داراى اهميت فراوانى بود، از طريق اقدام نظامى و يا فرهنگى تسلّط يابد و چون بسيارى از اقدامات نظامى او به نتيجه نرسيد، كوشيد از راه اشاعه مسيحيت، جاى پايى در اين مناطق باز كند. نخستين گام را امپراتور روم كنستانتين برداشت و در سال 356 ميلادى هيأتى مسيحى به رياست تئوفيليوس به سوى جنوب شبه جزيره؛ يعنى يمن فرستاد. اين هيأت كليساهايى در عدن (سرزمين حميريان) ساخت كه معروف ترين آن ها كعبه نجران بود. مردم نجران در سال 500 ميلادى به وسيله فيلمون قدّيس با مسيحيت آشنا شدند. اين منطقه پس از چندى از مهمترين پايگاه هاى مسيحيت شد و هنگام ظهور اسلام، پيامبر صلى الله عليه و آله مسيحيان اين مركز را به مباهله دعوت كرد، ولى آنان نپذيرفته و پرداخت جزيه را پذيرا شدند.

4. زرتشتى گرى


1- 1. زخرف: 18 و 19
2- 2. سبا: 39 و 40
3- 3. جواد على، همان، ج 6، صص 34- 30

ص: 31

در شبه جزيره، اقليتى پيرو دين زرتشت بوده و در ميان اعراب به مجوس شهرت داشته اند. البته گفتنى است بيشتر زرتشتيان ساكن در شبه جزيره، ايرانيانى بودند كه در يمن، عمّان وبحرين سكونت داشتند. همچنين گرايش هايى به مانويت نيز در بعضى اعراب قريش ديده مى شده (1) و در مناطق حيره نيز به سبب نزديكى به ايران زرتشتى گرى رايج بوده است.

5. حنفا

تا كنون «حنيف» به عنوان دين مطرح نبوده و در گذشته كسانى را كه پيرو دين ابراهيم عليه السلام بوده اند، حنيف يا حنفا خوانده اند. پايه هاى اين اعتقاد بر يكتاپرستى و نفى شرك استوار بوده است. خداوند در قرآن كريم دين ابراهيم عليه السلام را اين گونه وصف مى كند: ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيّاً وَ لا نَصْرانِيّاً وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ. (2)

شايسته است گفته شود كه پيروان اين اعتقاد در شبه جزيره بسيار اندك بوده اند.

آنان با تعقل و رأى و نظر خود، از پرستش بت ها و ساير خدايان خوددارى كرده، به اعتكاف مى پرداختند. براى بت ها قربانى نمى كردند و آنان را نمى پرستيدند. از عادات بد جاهلى به دور بودند و حج را همانند عصر ابراهيم عليه السلام انجام مى دادند. آباء و اجداد پيامبر صلى الله عليه و آله همه بر اين دين بوده اند.

6. بت پرستى

از زمان بناى كعبه به دست حضرت ابراهيم عليه السلام، آيين توحيدى و دين حنيف در مكه رواج يافت و حضرت اسماعيل عليه السلام نيز آن را تداوم بخشيد. مردم آن عصر تقدس و


1- 1. پيشين، همان جا.
2- 2. آل عمران: 67.

ص: 32

احترام ويژه اى نسبت به كعبه قائل بودند و هرگاه كسانى از آنان به سفر رفته و يا مهاجرت مى كردند، قطعه اى از سنگ هاى كعبه يا حرم را همراه خود مى بردند و به آن تبرّك مى جستند و آن قطعه از سنگ را براى بزرگداشت كعبه نزد خود حفظ كرده و محترم مى شمردند. ديرى نپاييد كه اين سنگ ها را تراشيدند و به اشكال و صور مختلف درآوردند. به اين صورت، بت پرستى در شبه جزيره رواج يافت. آغاز بت پرستى را بايد از زمان تسلط قبيله «خزاعه» بر مكه و تبعيد «جُرهميان» دانست. (1)

با تسلّط عمرو بن لُحىّ خُزاعى بر مكه، براى نخستين بار آيين بت پرستى رواج يافت. بر اساس گفته پيامبر صلى الله عليه و آله، او نخستين كسى بود كه دين حضرت ابراهيم عليه السلام را تغيير داد و بت ها را به پاى داشت. (2) از اين زمان، هر قبيله و يا حتى هر خانواده اى براى خود بت هايى از سنگ، كه به آن «وثن» و نيز بت هايى از چوب يا طلا و نقره، كه به آن «صنم» گفته اند، مى ساختند. بعضى از بت ها ميان چند خانواده و يا حتى چند قبيله مشترك بود.

بت «لات» ازمعروف ترين آن ها تا هنگام ظهور اسلام، به صورت سنگ چهار گوش سفيد و مظهر انسان بود.

بت لات، زير مئذنه كنونى مسجد طائف قرار داشت مسلمانان پس از خراب كردن آن، در جايش مسجدى بنا نهادند؛ (3) آن مسجد اكنون نيز موجود است.

بت «مناة» از ديگر بت هاى مشهور عرب بود كه قبيله اوس و خزرج در يثرب آن را مى پرستيدند. هنگام ظهور اسلام نيز 360 بت در داخل كعبه و ده ها بت نيز ميان صفا و مروه بود كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله با فتح مكه (سال هشتم هجرى) وارد كعبه شدند و تمام بت ها را در هم شكستند. ديرى نپاييد با انجام سريه هايى به نقاط مختلف، شبه جزيره را از لوث وجود هرگونه بت پرستى و مظاهر شرك پيراستند. به رغم ترويج آيين بت پرستى، كما كان بعضى از آداب و رسوم دين حنيف؛ يعنى بزرگداشت كعبه، طواف بيت، انجام حج


1- 1. ابن هشام، سيرة النّبويه، ج 1، ص 77؛ آنان از فرزندان «جرهم بن قحطان» بوده اند كه از جنوب شبه جزيره به اين مكان آمده و به آنان قحطانيان يا اعراب عاربه گفته مى شد.
2- 2. پيشين، همان جا.
3- 3. جواد على، همان، ج 5، ص 229.

ص: 33

در ماه هاى حرام و نيز انجام عمره، وقوف در عرفات، مُزْدَلفَه، قربانى و هَدْى شتران، تلبيه حج با آميزه اى از شرك به اجرا در مى آمد. براى نمونه، قبايل كنانه و قريش در هنگام مُحْرم شدن چنين تلبيه مى گفتند:

«لَبَّيْك، اللَّهُمَّ لَبَّيْك، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ إِلَّا شَرِيكٌ هُوَ لَكَ، تَمْلِكُهُ وَ مَا مَلَك».

بايد افزود كه هر يك از قبايل، براى خود تلبيه مخصوص داشتند. (1) هنگامى كه اسلام ظهور يافت. حج را جلوه اى ديگر بخشيد و آن را از هرگونه شرك و عادات جاهلى و امتيازات نابايسته، كه در دست اهل «حُمسْ» (2) قرار داشت، پيراست و آن را به عبادتى خاص براى خداوند يكتا تبديل كرد.

آشنايى با كشور عربستان

1. حدود و موقعيّت طبيعى و جغرافيايى


1- 1. يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج 1، ص 300.
2- 2. قبل از اسلام، قريش كه خود را اهل حُمسْ مى دانستند، امتيازاتى براى خويش در انجام حج قائل مى شدند؛ از جمله، كسانى كه مى خواستند طواف كنند، بايد از قريش جامه مى گرفتند و اگر كسى نمى توانست جامه اى بگيرد، بايد برهنه طواف مى كرد. قريش خود را ساكن و صاحب حرم مى دانستند و در عرفات و مشعر وقوف نمى كردند. خداوند در قرآن كريم آنان را فرمان داد؛ «ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ ...».

ص: 34

كشور عربستان يكى از بزرگ ترين كشورهاى محدوده شبه جزيره است كه در جنوب غربى آسيا واقع شده و با 000/ 240/ 2 كيلومتر مربع وسعت، دوازدهمين كشور جهان است و 80% مساحت اين شبه جزيره را به خود اختصاص داده است. اين كشور از دو سو در محاصره دريا است؛ از غرب، درياى سرخ و از شرق، خليج فارس آن را احاطه كرده است. همچنين كشورهاى اردن، عراق و كويت در شمال و شمال غرب و امارات متحده عربى، قطر، عمّان در شرق و كشور يمن در جنوب از همسايگان آن هستند.

عربستان ميان طول 56- 40/ 34 درجه و عرض 32- 30/ 16 درجه در شمال خط استوا؛ يعنى در نيمكره شمالى و نيمكره شرقى واقع شده است. «مرز غربى» آن را سواحل درياى سرخ تشكيل مى دهد كه از خليج عقبه در شمال تا ميدى به طول 2400 كيلومتر امتداد مى يابد و نيز از عقبه تا رأس مشعاب 1700 كيلومتر مسافت دارد. مرز ساحلى درياى سرخ در مجموع به 1800 كيلومتر مى رسد.

مرز شرقى در امتداد آب هاى خليج فارس از ميان منطقه بى طرف (سعودى- كويتى) از سمت شمال آغاز و به دهكده «سولى» در جنوب، كه ساحلى رملى است، ختم مى گردد. طول مرز عربستان با خليج فارس 610 كيلومتر و طول ساحل شرقى از رأس

ص: 35

مشعاب تا قطر 600 كيلومتر و از ميدى تا خليج فارس 1760 كيلومتر ذكر شده است. (1)

مرز شمالى از رأس شيخ حميد بر خليج عقبه تا رأس الخفجى بر خليج فارس 1360 كيلومتر ذكر شده است. از سمت جنوب نيز به مرزهاى يمن متصل است كه از جيزان تا الحدود، 1700 كيلومتر طول دارد.

براساس آخرين آمارگيرى جمعيت درسال 2005 م. (؟؟؟ 1426 ق./ 1371 ش.) جمعيت عربستان 000/ 500/ 26 نفر بوده كه شامل افراد بومى و مقيم (و غير بومى) هستند. (2)

2. آب و هواى عربستان

عربستان داخل كمربند سرزمينهاى مدارى است. چون بادهاى خشك شمال شرقى در آن مى وزد؛ داراى آب و هواى خشك و سوزان است. البته به جز نواحى جنوب غربى (اقليم عسير)، كه بين دو اقليم موسمى؛ يعنى هند در شرق و حبشه (اتيوپى) در جنوب غربى قرار دارد.

از آن جا كه عربستان داراى بادهاى اين دو اقليم است، گاهى باران هاى موسمى تابستانى در آن مى بارد. قسمت هاى شمالى عربستان نيز از آب و هواى درياى مديترانه و بادهاى آن تأثير مى پذيرد. به سبب اين موقعيت ويژه آب و هوايى، تفاوت دما در شب و روز و تابستان و زمستان آن زياد است؛ مثلًا در ماه ژانويه (دى ماه) پايين ترين دماى هواى مدينه 2 درجه و بالاترين آن 6/ 24 درجه است و نيز در ماه ژوئيه (تير ماه) پايين ترين دما 2/ 17 درجه و بالاترين آن 44 درجه است. (3)

رطوبت هواى عربستان بيشتر ناشى از بخار آب هاى درياى سرخ و خليج فارس است. فصل بارندگى در اين كشور از ماه اكتبر (مهر ماه) آغاز و در ماه مى (ارديبهشت) پايان مى پذيرد. به استثناى اقليم عسير در جنوب، كه به سبب وجود بادهاى موسمى


1- 1. صادق الشريف، عبدالرحمان. جغرافية المملكة العربية السعوديه، ص 10.
2- 2. همان جا.
3- 3. بكرى و ديگران. جغرافية المملكة العربية السعوديه، ص 43.

ص: 36

جنوب غربى، در فصل تابستان نيز بارندگى دارد. باران هاى عربستان به صورت ناگهانى و غافلگيرانه است و پس از جارى ساختن سيل هاى عظيم، در مدت كوتاهى ناگهان قطع مى شود. شهر مكه و خانه كعبه تاكنون به سبب اين سيل ها خسارت هاى جدّى ديده است.

ريزش باران ها در طول سال منظم نيست. گاه اندك و گاه بسيار زياد است. طول روزهاى بارندگى در سال، از 3 تا 40 روز است. بالاترين ميزان بارش شهر مدينه در دى ماه است كه به 3/ 8 ميلى متر مى رسد و پايين ترين آن در آذر ماه، 2 ميلى متر و در بقيه ماه ها نيز بارندگى ندارد. مجموع بارندگى اين شهر در سال به 3/ 14 ميلى متر مى رسد. (1)

3. توليدات زراعى و صنعتى در عربستان

بهترين توليدات زراعى و صادرات غذايى عربستان خرما است كه بيش از 15 ميليون نخله خرما در آن كشور وجود دارد. از ديگر محصولات آن عبارت است از:

گندم، جو، ذرّت، توتون، قهوه و صيفى جات. مهم ترين صنايع و توليدات صنعتى آن عبارت اند از تصفيه و پالايش نفت، صنايع آهن، سيمان، شيشه و پلاستيك، آلومينيوم، صنايع شيميايى، پتروشيمى و استخراج سنگ مرمر.

معادن مهم عربستان عبارت اند از: نفت (دوّمين توليد كننده نفت جهان)، گاز طبيعى، طلا، نقره، آهن، كرم، منگنز، سولفور، سرب، نمك، باروت و ... (2)

4- فرودگاه هاى عربستان

عربستان داراى چندين فرودگاه بين المللى و داخلى است كه ارتباط اين كشور با خارج و يا شهرهاى داخلى را ميسّر مى سازد. اين فرودگاه ها عبارت اند از:

1. فرودگاه بين المللى جَدّه؛ اين فرودگاه به نام «ملك عبدالعزيز» در فاصله 19 كيلومترى شهر جدّه در زمينى به وسعت 1050 كيلومتر مربع بنا شده و يكى از


1- 1. بكرى و ديگران، جغرافية المملكة العربية السعودية، صص 47 و 48.
2- 2. همان، صص 120- 99.

ص: 37

پيشرفته ترين فرودگاه هاى جهان است. اين فرودگاه كه بر روى بيش از چهل شركت هواپيمايى خارجى باز است، هر هفته پنجاه پرواز در آن انجام مى گيرد. فرودگاه در سال 1981 م. (1358 ش. افتتاح شده و داراى سه پايانه (ترمينال) است:

الف- پايانه جنوبى كه مخصوص خطوط هوايى سعودى است.

ب- پايانه شماره دو، كه به مسافران شركت هاى هوايى خارجى اختصاص دارد.

ج- پايانه مخصوص زائران كه براى جابه جايى هشتاد هزار نفر زاير در يك زمان پيش بينى شده است.

2. فرودگاه بين المللى «ظهران»

3- فرودگاه مدينه منوره، كه در سال 1383 نخستين پرواز از زائران ايرانى به فرودگاه مدينه هم صورت گرفت.

4- فرودگاه «طائف».

5- فرودگاه «رياض».

اين كشور همچنين داراى 25 فرودگاه مخصوص پروازهاى داخلى است كه شهرهاى عربستان را به يكديگر مرتبط مى سازد. (1)

5. بنادر مهم عربستان

عربستان داراى چندين بندر مهم در نواحى شرقى و غربى است:

1- جُدِّه؛ از مهمترين بندرهاى عربستان است. بعضى آن را به سبب وجود قبر حضرت حوّا، جَدّه انسان ها «جَدِّه» ناميده اند؛ ليكن نام صحيح آن «جُدَّه»، به معناى مكان متصل به دريا است. گروهى آن را به «جُدّة بن حزم بن ريان بن حلوان ... بن قضاعة» نيز منتسب ساخته اند. (2)

اين شهر اكنون به وسيله بزرگراهى به نام «هجرت» به مكه متصل مى شود. طول آن 60 كيلومتر و مسافتش تا مدينه 425 كيلومتر است. اين شهر به جهت داشتن فرودگاهى


1- 1. وزارة الاعلام الشؤون الاعلامية لاعلام الداخلى، فى خدمة ضيوف الرحمن، ص 23.
2- 2. ياقوت حموى، همان، ج 2، ص 114.

ص: 38

بين المللى و بندرى بزرگ موقعيتى ويژه دارد و مورد توجه است. فعاليت هاى اقتصادى و عمرانى در آن نسبت به گذشته به طور چشمگيرى افزايش يافته و جمعيت آن بالغ بر 000/ 250/ 1 نفر مى باشد.

2- ظهران؛ از ديگر بنادر مهم عربستان است كه در ساحل خليج فارس در سمت مشرق واقع شده و از مهم ترين مناطق و حوزه هاى نفتى اين كشور است.

نقشه؟؟؟

بخش اول: تاريخ و آثار اسلامى مكه مكرّمه

فصل اول: مكّه مكرّمه در بستر تاريخ

الف) موقعيّت جغرافيايى مكّه مكرمه

ص: 39

بخش اول: تاريخ و آثار اسلامى مكه مكرّمه

ص: 40

ص: 41

فصل اول: مكّه مكرّمه در بستر تاريخ

ص: 42

ص: 43

الف) موقعيّت جغرافيايى مكّه مكرمه

شهر مقدس مكّه، در غرب نجد واقع است و آن را جزو تهامه دانسته اند. اين شهر از شمال به مدينه، از مشرق به نجد و رياض، از جنوب به يمن و از مغرب به جدّه محدود مى شود. طول آن 78 درجه وعرض آن 23 درجه است و در اقليم دوم قرار مى گيرد. (1)

ارتفاع تقريبى آن از سطح دريا 270 متر است وفاصله اش تا جدّه، با بزرگراه جديدى كه احداث شده، به 60 كيلومتر كاهش يافته و به وسيله بزرگراه هجرت با مدينه نيز 425 كيلومتر فاصله دارد. شهر مكه ميان دو رشته كوه محصور شده و ازاين رو، بناى آن از دور ديده نمى شود. اين دو رشته كوه عبارت اند از:

1. كوه فلق يا فلح؛ در شمال مكه واقع است كه به سمت غرب ادامه مى يابد.

2. قُعَيْقُعان؛ رشته كوهى است كه كوه هاى هندى، لُعْلُع، كَدَّى (2) از جمله ارتفاعاتى هستند كه در آن قرار دارند.

شهر، از سمت شمال به جنوب حالت شيب و سرازيرى دارد. سمت شمال را مَعْلاة


1- 1. ياقوت حموى، همان، ج 5، ص 181.
2- 2. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله و سپاه اسلام در سال هشتم هجرى، هنگام فتح مكه از ميان اين كوه ها به داخل شهروارد شدند.

ص: 44

و سمت جنوب را مَسْفَله گويند.

شهر مكه 2500 سال قبل از ميلاد مسيح عليه السلام محل توقف و اقامت كاروانيانى بوده كه در راه يمن و شام رفت و آمد داشتند و از اين رو، موقعيت بسيار ممتاز و سوق الجيشى به آن بخشيده است. از اين شهر، سه راهِ اصلى به سوى سه نقطه مهم منشعب مى شده كه بر اهميت آن مى افزوده است. اين سه نقطه، يمن، فلسطين و درياى سرخ هستند. مساحت كنونى مكه بيش از 4800 هكتار و جمعيت ساكن آن بيش از 600 هزار نفر است.

آب وهواى مكه خشك وسوزان وگرمايش آزارنده است؛ زيراكوه هايى كه اطراف آن واقع شده، جلوى بادهاى شمالى را سد كرده و صخره ها نورخورشيد را منعكس مى سازد و حرارت و دماى هوا را دو چندان مى كند. در ماه هاى تير، مرداد و شهريور حرارت آن فوق العاده زياد است. بارندگى در آن غالباً مقطعى و در دى ماه است؛ زيرا در منطقه مدارى واقع است. (1) وبه گاه بارش باران، چنان سيلى درچند ثانيه شهر را فرا مى گيرد كه تا ساعت ها و شايد روزها آثار آن باقى مى ماند. اين سيل از سمت شمال به جنوب سرازير مى شودوگاهى نيز اندرون مسجدالحرام را تا يك متر و اندى فرا مى گيرد. براى جلوگيرى از ويرانى هاى حاصل از سيل، سدى را در منطقه معلاة ساخته اند.

ب) نام هاى مكّه مكرّمه

اشاره

اسامى فراوانى براى مكّه گفته اند. قاضى مجدالدّين شيرازى، تنها كسى است كه بيشترين اسامى را در تأليف خود به نام «تَجبير المُوشين في التَّعبير بالسِيّن والشّين» آورده است كه به برخى از آن نام هاى شصت گانه اشاره مى شود:

1. العَروض 2. السَّيل 3. مُخْرَجَ صِدْقٍ 4. الْبَيِّنه 5. الْمَعادْ 6. امِّ رُحم 7. امّ زُحْمْ 8. امّ صُبح 9. امُّ القُرى 10. الْبَلَدْ 11. البَلدة 12. البلد الامين 13- البلد الحرام 14. الرَّتاج 15. النَّاشر 16. حرم اللَّه تعالى 17. بلداللَّه تعالى 18. فادان.

19. الباسَّه. 20. الناسَّه. (2)


1- 1 بوركهارت. رحلات فى شبه جزيرةالعرب، ترجمه عبدالعزيز بن صالح الهلابى، ص 218.
2- 2 فاسى المكى، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، صص 76 و 77؛ نهروانى المكى، الاعلام باعلام بيت اللَّه الحرام، ص 18.

ص: 45

براى هر يك از اين اسامى دلايلى است و ما به وجه تسميّه سه نام از اين شهر، كه در قرآن كريم آمده، اشاره مى كنيم:

1- بَكَّه:

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ. (1)

گروهى «بكّه» را همان «مكّه» دانسته اند كه «ميم» آن تبديل به «با» شده و از لحاظ مفهوم، به يك معنا هستند، گروهى ديگر، تفاوت اندكى براى آن دو قائل شده اند؛ به اين صورت كه مسجدالحرام يا كعبه را «بكّه» و نام شهر را «مكّه» دانسته اند. (2) به نظر مى رسد با توجه به آيه بالا، بكّه بايد يكى از نام هاى شهر باشد.

براى بكّه چندين معنا آورده اند؛ از جمله: بكّه، از «بكّ» مشتق شده؛ يعنى غرور گردن كشان و متكبّران را در هم مى كوبد و يا گردن آنان را مى شكند. بكّه در جايى نيز به معناى ازدحام آمده است. (3)

2- مكّه

وَ هُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ .... (4)

براى مكّه نيز چند معنا گفته اند؛ از جمله: مكّه، از «مَكّ» به معناى كمى آب مشتق


1- 1. آل عمران: 96، «همانا نخستين خانه اى كه براى مردم ساخته شد، خانه اى است كه در بكه قرار داشته و مبارك و هدايتى براى جهانيان است.»
2- 2. زبيدى، تاج العروس، ج 7، ص 111؛ فاسى المكّى، همان، ص 77؛ ابن ابى شيبه، المصنف فى الاحاديث والآثار، ج 4، ص 357.
3- 3. ابن منظور، همان، ج 10، ص 402؛ فاسى المكّى، همان، ص 77؛ فاكهى، همان، ج 2، ص 282؛ ابن ابى شيبه، همان، ج 4، ص 357؛ شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 2، ص 39.
4- 4. فتح: 24.

ص: 46

شده و علاقه مردم به اين شهر يا استفاده آنان از آخرين قطره آب را- كه در اين سرزمين بسيار كمياب است- نشان مى دهد. بعضى نيز آن را از «تمكَّكْتُ العِظم» دانسته اند كه به مغز استخوان گفته مى شود، گويى مكه وسط زمين است؛ همان گونه كه مغز استخوان، در ميان آن است. (1) براى مكّه معناى ديگرى گفته اند و آن اين كه: از «مكَّ يُمَكُّ» گرفته شده و به معناى هلاك شدن و كاستن است و گويند هركس نسبت به آن قصد و نيت سوء داشته باشد، جز نابودى سرنوشتى نخواهد داشت يا اگر كسى به زيارت اين خانه رود، از گناهانش كاسته مى شود. (2)

براى مكّه، معانى ديگرى چون بسط، گسترش و ازدحام نيز آورده اند. يونانيان نام مكه را «مَكْرُبا» ثبت كرده اند. شايد اين واژه از لهجه ساكنان جنوبى شبه جزيره، به معناى مقدّس و محترم باشد؛ زيرا پادشاهان حكومت سبا را، كه داراى تقدّس بوده اند، مُكَرَّبْ يا مُقَرَّب مى خواندند. (3)

3- امُّ القُرى

... وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها .... (4)

مكّه را از اين رو «امُّ القُرى» خوانده اند كه گفته شده هنگام آفرينش زمين، آب تمام سطح آن را فرا گرفت و تنها مكان كعبه، خشك بود و اين خشكى اندك اندك از پيرامون كعبه بر آمد تا به مقدار كنونى گسترش يافت. در اصطلاح لغوى و قرآنى، به اين مسأله «دَحو الْارض» گويند كه در قرآن كريم آمده است: والْارْضَ بَعْدَ ذلك دَحيها. (5)

مكه را مادر زمين ها خوانده اند و قرآن نيز به اين نام اشاره دارد.

4- بلد الأمين

1- 1. ابن منظور، همان، ج 10، ص 491 ماده «مكك»؛ فاسى المكى، همان، ص 77
2- 2. زبيدى، همان، ج 7، ص 179؛ مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 49؛ كلينى، فروع كافى، ج 4، ص 211
3- 3. نك: جواد على، مكه مكرمه، ترجمه نگارنده اين كتاب، فصلنامه «ميقات حج» شماره 8
4- 4. انعام: 92، «تا انذار و بيم دهى امّ القرى و كسانى را كه پيرامون آن هستند.»
5- 5. نازعات: 30، «آنگاه زمين را از زير گسترانيد». فاسى المكّى، همان، ج 1، ص 78؛ نهروانى، همان، ص 18

ص: 47

وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ* وَ طُورِ سِينِينَ* وَ هذَا الْبَلَدِ اْلأَمِينِ. (1)

بلد امين، به معناى سرزمين و حرم امن الهى و يكى ديگر از نام هاى مكه است كه خداوند در قرآن از آن ياد نموده و امنيّت و حرمتش را بيان كرده است.

ج. فضايل مكّه مكرّمه و مسجدالحرام

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«وَاللَّهُ إِنَّكَ لَخَيْرُ أَرْضِ اللَّهِ وَ أَحَبُّ أرض اللَّه إِليّ، وَ لَو لا إِنِّي أُخرِجتُ مِنكَ ما خرجتُ» (2)

«به خدا سوگند كه تو [مكّه بهترين و محبوبترين زمين خدا نزد من هستى؛ اگر ناچار نبودم كه از مكه خارج شوم هرگز خارج نمى شدم.»

از امام صادق عليه السلام نقل شده كه بهترين زمين مكه است و هيچ خاكى نزد خدا محبوبتر از خاك مكه نيست و هيچ سنگى و درختى و كوهى و آبى از آن نيز نزد خدا محبوبتر نيست. (3) بسيارى از محدّثان، مسجدالحرام را بر ديگر اماكن و بقاع، جز مكان دفن پيامبر صلى الله عليه و آله، كه به اجماع، بهترين مكان ها است، برترى داده و حتى گفته اند مسجدالحرام نخستين مسجدى است كه روى زمين ساخته شد. (4) روايات بسيارى در فضل و ثواب نماز در مسجدالحرام وارد شده است؛ از جمله:

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود: ثواب يك ركعت نماز در مسجد من، از هزار ركعت در


1- 1. تين: 3- 1
2- 2. فاسى المكى، همان، ج 1، ص 119
3- 3. حرّ عاملى، وسائل الشيعة، ج 9، ص 325؛ اين حديث از امام على عليه السلام نيز نقل شده است ابن حجرعسقلانى، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج 1، ص 363.
4- 4. ابن قيم جوزى، زاد المعاد فى هدى خير العباد، ج 1، ص 12؛ ابن حزم اندلسى، المحلّى بالآثار، ج 5، ص 335

ص: 48

مساجد ديگر، جز مسجدالحرام بيشتر است و نماز در مسجدالحرام از نماز در مسجد من بر صد نماز افضل است.

در روايت ديگرى آمده است: ثواب يك ركعت نماز در مسجدالحرام، به اندازه يكصد هزار ركعت در مساجد ديگر است. (1) و بعضى نيز هزار ركعت گفته اند.

از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده، كسى كه در مكّه بميرد، خداوند در روز قيامت وى را امان دهد. (2)


1- 1 ابن قيم جوزى، همان، ج 1، ص 13؛ كلينى، همان، ج 4، ص 526
2- 2 نهروانى المكى، همان، ص 19

ص: 49

نقشه مكه؟؟؟

نقشه مكه مكرمه

ص: 50

فصل دوم: سير تاريخى كعبه و مسجدالحرام

الف- كعبه نخستين خانه در زمين

ص: 51

فصل دوم: سير تاريخى كعبه و مسجدالحرام

ص: 52

ص: 53

الف- كعبه (1) نخستين خانه در زمين

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ. (2)

«همانا نخستين خانه اى كه براى مردم قرار داده شد، خانه اى در بكّه است كه مبارك گردانيده شد و آن هدايتى براى جهانيان است.»

روايات مذكور در كهن ترين منبعِ تاريخى؛ يعنى «اخبار مكّه» حاكى از آن است كه كعبه پيش از آفرينش آسمان ها و زمين، چون حُبابى روى آب بود و اندك اندك قسمت هاى ديگر زمين از زير آن گسترده شد و وسعت يافت. (3) به گفته برخى از روايات، كعبه را حضرت آدم عليه السلام بنا كرد.

از امام صادق عليه السلام نقل شده كه جاى كعبه، سكويى مرتفع از زمين و سفيد بود و از آن نورى چون نور خورشيد و ماه مى درخشيد تا اين كه فرزند آدم، برادرش را كشت و آن زمين سياه شد. پس وقتى خداوند آدم عليه السلام را به زمين هبوط داد آن را برجسته ساخت و به


1- 1. از اين رو، بيت اللَّه را «كعبه» ناميده اند كه داراى ارتفاع بوده و هر بناى مرتفع را كعبه گويند و يا به روايتى چون به شكل مربع و مكعب بوده، آن را كعبه خوانده اند ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 463.
2- 2. آل عمران: 96.
3- 3. ابو الوليد ازرقى، اخبار مكّه و ماجاء فيها من الآثار، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ص 22 والْارْضَ بَعْدَ ذلك دَحيها. نازعات: 30.

ص: 54

نظر او رسانيد. وى از خداوند پرسيد: آن قطعه سفيد درخشان چيست؟ خداوند گفت: آن زمين من است و آن را براى تو قرار داده ام تا هر روز هفتصد بار پيرامون آن بگردى. (1)

هنگام طوفان نوح عليه السلام كعبه از ديده ها پنهان شد و از آن دوران تا زمان حضرت ابراهيم عليه السلام پنهان بود و تنها برخى جايگاه آن را مى دانستند تا آن كه خداوند مكان آن را به ابراهيم عليه السلام نشان داد. وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ ...، (2)

ايشان از شام به مكّه حركت كرد و پسرش، اسماعيل عليه السلام و همسرش، هاجر عليها السلام را نيز همراه خود برد. اسماعيل عليه السلام در آن دوران، كودكى شيرخوار بود. ابراهيم عليه السلام با راهنمايى جبرئيل عليه السلام، آن دو را در كنار حِجر اسماعيل كنونى جاى داد و سايه بانى براى آنان فراهم كرد و گفت: رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ (3)؛ «خدايا! من ذُرّيّه خود را در اين سرزمينِ بى كشت و زرع، در كنار خانه ات جاى دادم.» آنگاه خود به سوى شام برگشت. چون آب زمزم فوران كرد، قبايلى از جُرهميان، با ديدن پرندگان، به آن سو شتافتند. آنان كنار هاجر و اسماعيل عليهما السلام ساكن شدند و اين نقطه بى آب و سوزان، آبادانى يافت. پس از چندى ابراهيم عليه السلام نزد فرزند خود بازگشت و همراه او، پايه هاى كعبه را در همان جاى اصلىِ آن، بر افراشتند. (4)

حجرالأسود از كوه «ابوقُبيس» و از بهشت فرود آمد. ابراهيم عليه السلام در كنار كعبه براى اسماعيل سايه بانى از چوب هاى درخت فراهم كرد كه خوابگاه گوسفندان او گرديد و نيز كنار كعبه، كه به صورت مكعّب ساخته شده بود، گودالى حفر كرد و آن را خزانه و محلّ نگهدارى هداياى كعبه قرار داد. چون ديوارها بالا آمد، اسماعيل عليه السلام از كوه ابوقبيس سنگى را كه اكنون مقام ابراهيم عليه السلام شناخته مى شود، براى پدر آورد و ابراهيم عليه السلام روى آن ايستاد و كعبه را ساخت. (5)

از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه: «خداوند- عزّ و جلّ- زمين را از زير كعبه گسترد تا


1- 1. كلينى، الفروع من الكافى، ج 4، ص 189؛ شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 2، صص 156 و 157
2- 2. حج: 26
3- 3. ابراهيم: 37
4- 4. شيخ صدوق، همان، ج 2، صص 162- 161
5- 5. ازرقى، همان، صص 47- 42

ص: 55

منا، سپس آن را از منا به سوى عرفات گسترانيد. پس زمين از عرفات است و عرفات از منا است و منا از كعبه است.» (1) نام ديگر كعبه، بيت اللَّه و عتيق است. از امام باقر عليه السلام پرسيدند:

چرا كعبه را عتيق ناميدند؟ پاسخ داد: براى اين كه خانه اى آزاد و رها شده از مالكيّت مردم است كه هيچ كس مالك آن نيست. (2)

گفتنى است از نام هاى كعبه- بيت الحرام- بيت و عتيق در قرآن كريم آمده است.

ب) مناصب كعبه هنگام ظهور اسلام

هنگام ظهور اسلام در شبه جزيره، براى هرچه بهتر برگزار كردن مراسم حج و پذيرايى زائران، مناصبى وجود داشت كه ميان قبايل و يا افرادى خاص تقسيم مى شد. اين مناصب كه در طول تاريخِ خود، باعث تنش ها و برخوردهايى ميان متصدّيان آن ها مى شد، در آن هنگام عبارت بودند از:

1- سِقايت؛ آب دادنِ حاجيان و زائران كعبه به عهده «عباس»، عموى پيامبر صلى الله عليه و آله از بنى هاشم.

2- رِفادت؛ ميهماندارى و پذيرايى زائران، به دست «حارث بن عامر» از بنى نَوفَل.

3- عُقاب؛ پرچمدارى در دست «ابوسفيان»، صخر بن حرب از بنى اميه.

4- حجابت؛ دربانى، كليددارى.

5- سِدانت؛ پرده دارى.

7- لواء؛

8- دارالنَّدوه، به دست «عثمان بن طلحه» از بنى عبد الدّار.

9- قُبَّه؛ انبار سلاح و محل جمع آورى مهمات و سلاح هاى جنگى، در دست «خالد بن وليد»، از بنى مَخْزوم.

10- سفارت؛ در دست «عمر بن خطاب» ازبنى عَدى.

11- ايسار وازلام؛ بخت آزمايى و شرط بندى، در دست «صفوان بن اميه» از


1- 1. كلينى، همان، ج 4، ص 189.
2- 2. همان جا.

ص: 56

بنى جُمَحْ.

12- قضا و داورى؛ كه در ميان افراد دست به دست مى گشته است.

13- حفاظت اموالِ متعلق به كعبه و بت ها؛ به عهده «حارث بن قيس» از بنى سَهْم.

14- قيادت؛ سردارى و سرپرستى كاروان هاى بازرگانى، در دست «ابوسفيان» از بنى اميه.

15- پرداخت ديه و غرامت؛ در اختيار طايفه بنى تَيم بن مُرَّه.

16- اعِنّه؛ سرپرستى چارپايان و ستوران قريش به هنگام جنگ.

17- عمارة؛ نگهبانى و بازسازى مسجدالحرام، به دست «شَيْبة بن عثمان» از بنى عبدالدار. (1)

ج. سير بنا و بازسازى كعبه

در دوران حضرت ابراهيم عليه السلام ارتفاع كعبه 9 ذراع؛ يعنى حدود 43/ 4 متر و طول آن 30 ذراع- 79/ 14 متر- و عرض آن 22 ذراع- 85/ 10 متر- بوده است. در آن زمان كعبه سقف نداشت. قريش در دوره جاهليّت- 5 سال پيش از بعثت- هنگامى كه كعبه بر اثر سيل خراب شد، 9 ذراع ديگر بر ارتفاع آن افزودند و آن را به 18 ذراع- 87/ 8 متر- رسانيدند و آن را مسقف كردند. (2) از طول آن نيز حدود 6 ذراع و يك وجب- حدود سه متر- كاستند كه حِجر اسماعيل عليه السلام امروزى بخشى از آن است. (3) اين كار بدان سبب صورت گرفت كه اموال حلال آنان براى بازسازى به اتمام رسيد و قريش مال ديگرى براى اين كار نداشتند. بنابراين، طول كعبه از بنايى كه ابراهيم عليه السلام ساخته بود، كمتر شد.

آنگاه در داخل بيت پايه اى پى ريزى كرده، ديوار را بر آن قرار دادند، كه بدين گونه حدود 50 سانتى متر نيز ديوار كعبه به داخل رفت؛ همانجايى كه امروزه به «شاذروان»


1- 1. ابن ظهيرة القرشى المخزومى، الجامع اللطيف فى فضل مكة و اهلها و بناء البيت الشريف، ص 73.
2- 2. حر عاملى، وسايل الشيعه، ج 9، ص 328؛ در اين جا بر اساس ذرع هاشمى يعنى 33/ 49 سانتى مترمحاسبه كرده ايم.
3- 3. كلينى، همان، ج 4، ص 207؛ مسلم، صحيح، بشرح النووى، ج 9، صص 95- 93.

ص: 57

معروف شده و با سنگ سفيد گرداگرد كعبه را احاطه كرده است. اطراف حِجر را هم سنگ چين كرده اند. از آن پس، طواف كنندگان از پشت آن طواف مى كردند. درِ كعبه را هم بالاتر از زمين بردند و درِ پشت را بستند. بناى كعبه همين گونه بود تا آن كه «عبداللَّه بن زبير» در زمان يزيد به كعبه پناهنده شد و اين مكان مقدس به وسيله عامل يزيد حُصَين بن نُمير، كه بعد از مسلم بن عقبه و كشتار مردم مدينه (واقعه حرّه) جانشين او شده بود، به منجنيق بست و تخريب شد. ابن زبير پس از مرگ يزيد، آن را بازسازى و به همان اساس ابراهيم عليه السلام برگرداند؛ يعنى 3 مترِ كاسته شده را بار ديگر به كعبه ملحق ساخت. بر ارتفاع آن 9 ذراع ديگر افزود و ارتفاع كعبه را به 27 ذراع (31/ 13 متر) رسانيد. درِ خانه را هم روى زمين قرار داد و پشت كعبه، درِ ديگرى به موازات آن گشود. (1) پس از آن كه حجاج، عامل عبدالملك بن مروان، كعبه را با منجنيق به آتش كشيد و ابن زبير را به قتل رسانيد، آن را از پايه خراب كرد. بخشى (حِجر اسماعيل) را، كه ابن زبير به بناى قريش افزوده بود، ويران و آن را به همان گونه كه قريش ساخته بودند برگرداند؛ يعنى از طول آن كم كرد و درى را كه پشت كعبه گشوده بود بست و درِ اصلى را بلندتر از زمين قرار داد كه هنوز به همين وضع باقى است. در دوران هاى بعد تا عصر حاضر، تنها گاهى مرمّت هاى جزئى از قبيل تعويض سنگ ها و لايه كشى روى كعبه انجام مى شده است.

گفتنى است كعبه در طول تاريخ پس از بناى اوليه به دست آدم عليه السلام 10 بار بازسازى شده كه عبارت اند از:

1. شيث بن آدم 2. ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام 3. عمالقه 4. جُرهم 5. قُصىّ بن كلاب 6. قريش 7. عبداللَّه بن زبير 8. حجاج بن يوسف 9. سلطان مراد عثمانى 10. سعودى

در مورد آخرين بازسازى كه در سال 1417 ق. به دستور فهد بن عبدالعزيز انجام شد، زيربنا و اساس كعبه تقويت و تحكيم و شاذروان مرمّت گشت و شكاف ها و روزنه هاى بين سنگ ها گرفته شد. سقف كعبه نيز با دو سقف جديد، بازسازى گرديد.

بنابراين، پس از آن بازسازى ها، ابعاد و اندازه هاى كعبه در حال حاضر عبارت اند از:


1- 1. ابن رشيد فهرى، مل العيبه بما جمع بطول الغيبه، صص 118 و 119.

ص: 58

ارتفاع كعبه 14 متر، طول آن از سمت ملتزم (سمت حجرالأسود) 84/ 12 متر، طول از سمت حِجر اسماعيل 28/ 12، بين ركن يمانى و حِجر اسماعيل؛ يعنى عرض 11/ 12 و ميان دو ركن ديگر 52/ 11 است.

د. آثار مقدس كعبه و مسجدالحرام

1- حَجَرالأسود و تاريخچه آن

حجرالأسود به سنگ سياهى گويند كه در ركن «اسود» يا «شرقى» نصب شده است.

اين سنگ تاريخى پرفراز و فرود دارد. رواياتى كه ابن عباس و ديگران از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده اند، دليل بر اين است كه «حجرالأسود» و «مقام ابراهيم»، هر دو از بهشت و از گوهرهاى آن هستند و در زمين غير از آن دو، چيزى از بهشت نيست؛ اگر مشركان، به آن دو، دست نكشيده و آن را آلوده نساخته بودند، هيچ دردمندى آن را مسح نمى كرد جز آن كه خداوند شفايش مى داد. همچنين از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه حجرالأسود ياقوتى سفيد از ياقوت هاى بهشت بوده و خداوند آن را به سبب گناه گناهكاران دگرگون [سياه كرده است. «ابوالوليد ازرقى» از پدر بزرگش ... از ابن عباس نقل مى كند كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«خداوند در روز قيامت حجرالأسود را با دو چشم، كه به وسيله آن مى بيند و زبانى كه با آن سخن مى گويد، مبعوث مى كند و او به سود كسانى كه با حق و راستى، آن را مسح كرده اند گواهى مى دهد.» (1)

در روايات آمده است: اين سنگ همانند دست راست خدا در زمين است كه با بندگان خود به وسيله آن مصافحه مى كند، همان طور كه شما با برادران خود دست مى دهيد و هركس كه محضر پيامبر صلى الله عليه و آله را درك نكرده باشد و به اين سنگ دست بكشد، مثل آن است كه با خدا و پيامبرش بيعت كرده است. (2)


1- 1. ازرقى، همان، ص 242؛ ابن ظهيرة القرشى المخزومى، همان، ص 22.
2- 2. فاسى المكى، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 277؛ شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 102.

ص: 59

ابوالوليد از محمد بن ابى عمر ... از ابى سعيد خدرى، از امام على عليه السلام نقل مى كند:

«... چون خداى- عزّ و جلّ- آدم عليه السلام را بيافريد، دست بر پشت او كشيد و نسل او را بيرون آورد و براى ايشان مقدر كرد كه او پروردگار است و آنان بندگان، و سپس آن پيمان را در صفحه اى نوشت و اين حجرالأسود داراى دو چشم و يك زبان بود، خداوند آن عهد را داخل حَجَر قرار داد و آن را در اين موضع نصب كرد و فرمود: روز قيامت نسبت به كسانى كه با تو، به عهد خود وفا مى كنند گواهى ده.» (1)

از صحابه روايت شده كه جبرئيل عليه السلام حجرالأسود را از بهشت فرود آورد و همين جا نصب كرد؛ مادام كه ميان شما باشد خير و نيكى همواره با شماست تا آن جا كه مى توانيد به آن تمسّك جوييد. ممكن است جبرئيل عليه السلام آن را همان جا ببرد كه آورده است. همچنين از ابن عباس نقل شده كه حجرالأسود و مقام ابراهيم عليه السلام همراه حضرت آدم عليه السلام فرود آمده اند؛ شبى كه آدم عليه السلام هُبوط كرد، هنگام صبح، آن دو را شناخت و با آن ها انس گرفت. (2)

ابراهيم عليه السلام هنگام ساختن كعبه، از كوه ابوقبيس ندايى شنيد كه اى ابراهيم، براى تو امانتى است نزد من. ابراهيم رفت و حجرالأسود را گرفت و در ركن كعبه نصب كرد. (3) اين سنگ تاكنون چندين بار از جاى خود برداشته شده است. پيش از اسلام در دوران «جُرهميان، اياد، عمالقه و خُزاعه» چندين بار برداشته و دوباره نصب گرديده است.

هنگام تجديد بناى كعبه به دست قريش- در دوران جوانى پيامبر صلى الله عليه و آله- بر سر نصب آن مشاجره اى جدّى ميان قبايل قريش پديد آمد؛ آن حضرت با تدبيرى حساب شده حجرالأسود را در جاى كنونى نصب كرد؛ به اين شكل، از يك سو همه قبايل را در اين افتخار شريك ساخت و از سوى ديگر مانع يك خونريزى حتمى شد. (4)


1- 1. ازرقى، همان، ص 243.
2- 2. همان، ص 243.
3- 3. كلينى، همان، ج 4، ص 205؛ حر عاملى، همان، ج 9، ص 328.
4- 4. ابن هشام، همان، ج 1، ص 197؛ مسعودى، همان، ج 2، ص 280؛ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 7، ص 115 و ج 3، ص 362؛ حرّ عاملى، همان، ص 329.

ص: 60

پس از ظهور اسلام، در بازسازى عبداللَّه بن زبير و حَجّاج نيز اين سنگ از جا برداشته ولى بار ديگر نصب شد. در قرن سوم هجرى، قرامطه نيز آن را ربوده و به شام بردند ولى يك سال طول نكشيد كه آن را بازگردانده و در جاى خود نصب كردند. (1) در سال 317 ق. باز قرامطه اين سنگ را ربودند و در سال 339 ق. آن را دوباره بازگرداندند. (2)

اين سنگ، كه نزديك به پنجاه تكه است، با بست هاى فلزى و نقره اى به يكديگر متصل و در يك قاب نقره اى قرار داده شده است.

براى بوسيدن و استلام حجرالأسود، روايات بى شمارى نقل شده است؛ به ويژه اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر آن را بوسيده و يا استلام مى كردند. (3) از ايشان نقل شده كه دست كشيدن به آن، گناهان را مى ريزد؛ لذا بسيارى از صحابه براى بوسيدن و استلام آن، خود را به زحمت مى انداختند. رواياتى نيز از ابن عباس نقل شده، از جمله اين كه:

«براى استلام حجر مسلمانى را آزار مده و مورد آزار هم قرار مگير، اگر خلوت بود، آن را ببوس يا بر آن دست بكش وگرنه برو.»

پيامبر صلى الله عليه و آله در فتح مكّه و نيز حَجّة الوداع با چوب دستىِ خود، آن را از دور استلام كردند و دوست نداشتند مردم را از آن كنار بزنند. بسيارى از صحابه نيز پس از استلام حجر دست هاى خود را مى بوسيدند. (4) (تصوير شماره 1)

2- اركان كعبه و اندازه هاى بيرونى

گوشه هاى خانه كعبه را «اركان كعبه» گويند كه هريك به نام خاصى مشهور است.

1/ 2- ركن شرقى (اسود)

اين ركن در زاويه شرقى و همان جايى است كه حجرالأسود در آن نصب شده


1- 1. فاسى المكى، همان، ج 1، صص 313 و 314
2- 2. ابن وردى، تاريخ ابن وردى، ج 1، ص 394؛ ابن حجرعسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 3، ص 363
3- 3. حر عاملى، همان، ج 9، ص 402، شيخ طوسى، همان، ج 5، ص 103
4- 4. ازرقى، همان، صص 260- 251؛ فاكهى، همان، ج 1، ص 97؛ زيعلى الحنفى، نصب الرايه لاحاديث الهدايه، ج 3، ص 38؛ مسلم، صحيح، ج 9، ص 16

ص: 61

است. اين ركن تقريباً در جانب كشورهايى چون عمان، هند، بنگلادش و ژاپن است.

اندازه آن تا ركن شمالى 84/ 12 متر است. (1) پيامبر صلى الله عليه و آله هرگاه ركن اسود را مى ديد، آن را استلام مى كرد و هرگز از آن كار غافل نمى شد. (2) بدان جهت كه حجرالأسود در آن واقع شده و بر اساس و قواعد حضرت ابراهيم بوده است.

2/ 2- ركن شمالى (شامى)

در زاويه شمال شرقى، ركن شمالى است كه حِجر اسماعيل از آنجا آغاز مى شود؛ چون تقريباً ميان عراق، سوريه و شام واقع شده، آن را شامى هم گفته اند. اين دومين ركن كعبه پس از حجرالأسود است. فاصله آن تا ركن غربى، 28/ 11 متر مى باشد. (3) اين ركن بر پايه ابراهيم عليه السلام نيست و قريش آن را تغيير دادند؛ لذا پيامبر صلى الله عليه و آله آن را استلام نمى كردند. (4)

3/ 2- ركن غربى (مصرى)

اين ركن در زاويه غربى و در سمت ديگرِ حِجر اسماعيل عليه السلام است كه سومين ركن پس از حجرالأسود به شمار مى آيد. ركن غربى به سوى مصر و آفريقا است. فاصله آن تا ركن يمانى 11/ 12 متر است. ركن غربى نيز بر اساس بناى ابراهيم عليه السلام نيست و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را استلام نمى كردند. (5)

4/ 2- ركن جنوبى (يمانى)

اين ركن در زاويه جنوبى، تقريباً مقابل كشور «يمن» در جنوب شبه جزيره قرار دارد و فاصله آن تا ركن اسود 52/ 11 متر است. پيامبر صلى الله عليه و آله همواره ركن يمانى را استلام مى كردند؛ چون بر پايه بناى ابراهيم عليه السلام قرار دارد. (6) مستجار در گوشه اين ركن است.


1- 1. عبيد اللَّه امين الكردى، الكعبة المعظمه والحرمان الشريفان. عمارة و تاريخها، صص 156- 136
2- 2. محب الدين طبرى، القرى لقاصد ام القرى، ص 209؛ فاكهى، همان، ج 1، ص 81؛ كلينى، همان، ج 4، ص 401؛ مسلم، همان، ج 9، ص 12
3- 3. عبيداللَّه الكردى، همان جا.
4- 4. همان جا.
5- 5. رفعت پاشا، مرآة الحرمين، ج 1، ص 363
6- 6. فاسى المكى، همان، ج 1، ص 279؛ فاكهى، همان، ج 1، ص 136؛ رفعت پاشا ضلع جنوبى را 25/ 10 متر ذكركرده است همان جا.

ص: 62

؟؟؟ طرح نيم صفحه خالى

3- شاذَرْوان

شاذروان برآمدگىِ كوتاهى است كه ديوار كعبه را از بيرون احاطه كرده است. اين برآمدگى كه امروزه از سنگ سفيد است، باقى مانده يا نشانه محل ديوار قبلى خانه خداست كه پس از بازسازى كعبه در زمان قريش بيرون از خانه واقع شد و لذا از محيط داخلى كعبه كاست. ارتفاع آن در سمت شمال، 50 و عرض 39 سانتى متر. در غرب، ارتفاع 28 و عرض 80 سانتى متر. در جنوب، ارتفاع 24 و عرض 87 سانتى متر. و در شرق، ارتفاع 22 و عرض 66 سانتى متر است. (1)


1- 1. رفعت پاشا، همان، ج 1، ص 263.

ص: 63

اين كه طواف بر شاذروان از آن رو صحيح نيست كه حِجر اسماعيل عليه السلام و نيز شاذروان جزو كعبه است. خداوند امر كرد كه «به خانه» طواف كنيد نه «در خانه» [طاف بالبيت و لا في البيت (1) از روى شاذروان و از درونِ حِجر طواف كردن، مانند آن است كه طواف «فى البيت» باشد، نه «بالبيت». برخى نيز گفته اند شاذروان را ابن زبير ساخت تا ديوار كعبه استحكام بيشترى يابد و آب باران به پايه هاى آن آسيب نرساند و همچنين حلقه هايى در آن تعبيه شود تا پرده كعبه به آن وصل گردد. امروزه حلقه هاى زيادى در شاذروان قرار يافته تا طناب هاى پرده كعبه را نگه دارد.

4- ناودان طلا (ميزاب)

براى خارج ساختن آب باران از بام كعبه، ميان شمال و غرب بام، ناودانى از طلا نصب شد كه آب را به داخل حِجر اسماعيل عليه السلام هدايت كند. كعبه تا 35 سال بعد از ولادت حضرت رسول صلى الله عليه و آله ناودان نداشت و نخستين ناودان را قريش در آن سال از چوب تراشيدند و بر بام آن نصب كردند. در طول سال ها، حكام و امرا ناودان هايى از نقره و در سال 1021 ق. نيز از طلا ساختند. ناودان طلاى كنونى را «سلطان عبدالحميد عثمانى» به طول 53/ 2 متر و عرض 26 سانتى متر در سال 1273 ق. به خانه كعبه هديه كرد. (2) امام باقر عليه السلام هرگاه به ناودان نگاه مى كرد مى گفت:

«اللَّهُمَّ أَعْتِقْ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ، وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلَالِ، وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ، وَ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ». (3)


1- 1. وليطوفوا بالبيت العتيق حج/ 29.
2- 2. پيشين، ج 1، صص 267 و 275.
3- 3. «بار خدايا! گردن مرا از آتش جهنم برهان و رزق حلال خودت را بر من وسعت ده و شر و ستم جن و انس را از من بردار.» كافى، ج 4، ص 407.

ص: 64

در روايات آمده است: دعاى كسى در زير اين ناودان رد نمى شود؛ از اين رو، نسبت به آن سفارش زياد شده است.

عكس ناودان؟؟؟؟

5- باب كعبه

در دوران حضرت ابراهيم عليه السلام براى كعبه مدخلى قرار داده نشد و قريش هنگام تجديد بنا، مدخلى براى آن گشودند كه كمى بالاتر از زمين قرار داشت و آن را به وسيله درى از چوب مى بستند. عبداللَّه بن زبير آن در را، هم سطح زمين قرار داد و درِ ديگرى نيز پشت كعبه گشود.

حَجّاج بن يوسف ثقفى پس از آن كه كعبه را با منجنيق خراب كرد، به بازسازى آن پرداخت و درى را كه ابن زبير در پشت كعبه گشوده بود بست و درِ اصلى را مانند گذشته بلندتر از زمين قرار داد كه از آن هنگام تاكنون به همان حال باقى مانده است. در دوران هاى بعد، درهاى بسيار زيبايى براى كعبه ساختند و آن را، پس از آن كه تزيين و مذهّب مى كردند، بر كعبه مى نهادند.

ص: 65

در سال 1363 ق. «ملك عبدالعزيز» درى ساخت و پس از وى «ملك خالد» آن را تعويض كرد كه اكنون نيز بر كعبه قرار دارد. اين در داراى دو جدار يا دو قسمت خارجى و داخلى است. باب داخلى آن، به «باب التوبه» معروف است و از لحاظ شكل و نوع تزيين، با باب خارجى يكسان و مشابه است. وزن باب كعبه 280 كيلوگرم مى باشد كه از عيار 100% تهيه شده و مبلغ 000/ 420/ 13 ريال سعودى براى آن هزينه شده است. طول باب كعبه 10/ 3 متر، عرض آن 90/ 1 متر، پهناى آن 50 سانتى متر، ارتفاع آن از كف، 25/ 2 متر است. روى در كعبه به طرز بسيار زيبايى آيات قرآن در چهار دايره و شش مربع مستطيل به خط ثلث منقوش شده است. اين در به وسيله قفلى كه آيات قرآن بر آن نقش بسته، قفل مى گردد. قفل موجود به جاى قفل قديم كه هفتاد سال قدمت داشته، نصب شده است. گفتنى است در عصر جاهلى، كليددارى كعبه، از منصب هاى مهم بود. هنگام فتح مكه، كليد كعبه در اختيار «عثمان بن ابى طلحه عبدى» بود و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را از وى گرفت و با ورود به كعبه، تمامى بت ها را شكستند.

6- درون كعبه

از آغاز ساخت كعبه به دست حضرت ابراهيم عليه السلام، قبايل، طوايف و پادشاهان، هدايايى را براى نصب در داخل كعبه ارسال مى كردند. نخستين هدايا كه درون آن آويزان گرديد، دو «شاخ گوسفند» يا قوچ بود كه گفته مى شد همان شاخ هاى «ذبيح ابراهيم عليه السلام» است. اين دو شاخ در دوران «عبداللَّه بن زبير» از ميان رفته است. (1) در دوران اسلامى، تقديم هدايا افزايش يافت و «عمر بن خطاب»، خليفه وقت پس از فتح «مداين»، دو نيم ماه زرين را كه براى او فرستاده بودند، در كعبه آويخت. پس از وى، خلفاى اموى


1- 1. ازرقى، همان، ص 176- پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه وارد كعبه شدند به بانويى از بنى سليم فرمودند اين دوشاخ را بپوشان زيرا شايسته نيست در كعبه چيزى باشد كه حواس نمازگزار را به خود جلب كند. محمد بن يحيى گويد: در دوران ابن زبير كه وى كعبه را خراب كرد آن دو شاخ را ديده اند در حالى كه بر آن دو گِل سرخ ماليده بودند، ابن زبير آن را به دست گرفت، همين كه به آن دو شاخ دست خورد از يكديگر پاشيده شد. ازرقى، همان جا

ص: 66

و عباسى از جمله عبدالملك بن مروان، وليدبن عبدالملك، سفّاح و هارون نيز هدايايى تقديم داشتند (1) كه طىّ ساليان دراز، همواره زينت بخش كعبه بوده است.

هم اكنون در درون كعبه سه ستون چوبى منبّت كارى شده از چوب عود و جود دارد كه به موازات هم قرار گرفته و قُطر هر يك 25 سانتى متر است. يكى از ستون هاى داخل كعبه كه در زمان حجاج در آتش سوخت، در موزه حرم، واقع در حديبيه نگهدارى مى شود.

محل تصوير درون كعبه؟؟؟

ديوارهاى داخلى با حرير سبز و سقف آن با پرده هاى زيبا پوشيده شده و روى آن ها اسامى پروردگار و عباراتى چون: «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» نوشته شده است. گفتنى است همه ساله در روز هشتم ذى حجه درون كعبه را با آب زمزم و گلاب قمصر كاشان مى شويند و پرده خانه را نيز تعويض مى كنند. پيامبر صلى الله عليه و آله براى نخستين بار به


1- 1. ازرقى، همان ص 191؛ رفعت پاشا، همان، ج 1، صص 280- 278.

ص: 67

هنگام فتح مكه، پس از شكستن بت ها و از ميان بردن تصاوير نقش شده بر ديوار، داخل خانه را با آب زمزم شستند (1) كه اين رسم تاكنون پابرجاست.

كعبه دو سقف دارد؛ يكى در زير، كه از كف تا زمين آن سقف 25/ 2 متر است و از آنجا تا سقف دوم نيز 30/ 11 متر مى باشد. 80 سانتى متر نيز ديواره اطراف سقف دوم است تا آب هاى باران در آن جمع شود و به وسيله ناودان به داخل حِجر بريزد. براى روشن شدن سقف دوم، در زمان ابن زبير چهار روزنه تعبيه و با سنگ هايى كه از يمن براى وى آورده بودند، تزيين شده بود.

ورود به كعبه و خواندن نماز در آن، فضيلت فراوان دارد و در اين مورد، پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام سفارش هاى فراوان كرده اند. (2)

7- مُسْتَجار

مستجار به بخشى از ديوار پشت كعبه و كنار ركن يمانى گفته مى شود. در «شفاء الغرام» آمده است: از اين رو به اين مكان مستجار گفته اند كه پناه گيرنده به آن، «مستجارٌ مِن ذُنوب» است و گناهانش ريخته مى شود. چون بعضى از صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به اين مكان التزام مى جستند به نام «مُلْتَزَمْ» و «مُتُعَوّذ» نيز معروف است. (3) اين مكان بر اساس اتفاق منابع شيعى و برخى از منابع اهل سنت، شاهد حادثه اى عظيم بوده و به عظمت و قدرت الهى براى ورود فاطمه بنت اسد، مادر مولود كعبه (على عليه السلام) شكافته شد. خداوند متعال اين افتخار بزرگ را تنها نصيب او ساخت كه در بهترين مكان در عالم، متولد شد. (4) شايان يادآورى است در اين قسمت، آثار ترميم و بندكشى


1- 1. متقى الهندى، كنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج 5، ص 299
2- 2. زيعلى الحنفى، نصب الراية لاحاديث الهدايه، ج 2، ص 319
3- 3. فاسى المكى، همان، ج 1، صص 317 و 318؛ ابن ابى شيبه، المصنف في الأحاديث و الآثار، ج 4، ص 318
4- 4. ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة فى مناقب الائمة، ص 12؛ سبط بن جوزى، تذكرة خواص الامة فى معرفة الائمة، ص 10

ص: 68

ديده مى شود كه البته ارتباطى به شكاف يادشده ندارد؛ زيرا كعبه در عصر حَجّاج، از پايه خراب و دوباره ساخته شد و آثارى از مكان ورود فاطمه بنت اسد بر آن وجود ندارد.

8- مُلْتَزَم

شيعه ملتزم را پشت كعبه مى داند و براى اين نظريه رواياتى وجود دارد؛ كه در مبحث مستجار ذكر كرديم. (1)

اهل سنت به فاصله ميان حجرالأسود و دَرِ كعبه «ملتزم» مى گويند. (2) در رواياتى از ائمه عليهم السلام نقل شده كه هيچ بنده اى در اين مكان التجا و پناه نمى گيرد جز آن كه خداوند حاجتش را برآورده مى كند. چون پيامبر صلى الله عليه و آله، ائمه اطهار و اصحاب، سر و صورت، دست ها و سينه خود را به اين مكان چسبانيده و دعا مى كردند؛ (3) لذا به آن «ملتزم» گفته اند. (4)

9- مِعْجَنَه

گودالى است بر روى زمين به عمق 30 سانتى متر و عرض 5/ 1 متر، نزديك «شاذروان» و ميان درِ كعبه و حجرالأسود. گويند كه ابراهيم عليه السلام «يَعْجَنُ فيه المَلاط» يعنى ابراهيم در اين گودال، آب و خاك را با هم مخلوط مى كرد تا براى ساخت كعبه به كار گيرد. گفته اند: جبرئيل عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مكان نماز گزارده اند. كتيبه اى نيز از خليفه عباسى، المستنصر به سال 632 ق. در آن جا وجود داشته است؛ (5) ولى بعدها كه اين گودال را پوشانيدند، آن كتيبه نيز برداشته شد.

10- حَطيم

1- 1. ابن ابى شيبه، همان، ج 4، ص 318؛ ابن ظهيرة القرشى المخزومى، همان، ص 29.
2- 2. فاكهى، همان، ج 1، ص 160؛ فاسى المكّى، همان، ج 1، ص 317.
3- 3. فاكهى، همان، ج 1، صص 168- 163؛ فاكهى احاديث زيادى در التزام پيامبر صلى الله عليه و آله به اين مكان و دعاى آن حضرت ذكر كرده است. ج 1، ص 162
4- 4. ر. ك: محمّد رضا نعمتى: «پژوهشى درباره ملتزم»، ميقات حج، شماره 43.
5- 5. رفعت پاشا، مرآت الحرمين، ج 1، ص 267.

ص: 69

در محدوده حطيم اختلاف است؛ اهل سنت به مساحت محصور در نيم دايره حِجر اسماعيل گفته اند و شيعه نيز حطيم را ميان حِجر اسماعيل، مقام ابراهيم و چاه زمزم دانسته است. (1) به اين علت آن را «حطيم» ناميده اند كه از كعبه كاسته شده و كعبه در اينجا شكسته است. در دوران جاهليت، در اين مكان نفرين مظلومان در حق ظالمان مستجاب مى شده و ظالمان به هلاكت مى رسيدند؛ لذا اين امر موجب شد مردم نسبت به يكديگر ستم نكنند و سوگند خوردن در نظرشان حرمت داشته باشد. (2)

از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است: بهترين و پاكترين مكان هاى روى زمين نزد خداوند، فاصله ميان ركن اسود و مقام ابراهيم عليه السلام است كه اين مكان باغى است از باغ هاى بهشت، پس كسى كه چهار ركعت در آن نماز گزارد، از عرش ندا مى رسد «اى بنده من، گناهان گذشته ات بخشيده شد». همچنين گويند در محدوده حطيم؛ يعنى ميان ركن، مقام تا زمزم وحِجر اسماعيل عليه السلام، 99 تن از پيامبران الهى؛ از جمله حضرت آدم، نوح، (3) صالح، شعيب، اسحاق، يوسف، اسماعيل عليهم السلام و نيز دختران وى مدفونند. (4)

11- پوشش كعبه (الْكَسْوَةْ)

پوشانيدن كعبه از سنت هايى است كه پيشينه اى طولانى در تاريخ بيت اللَّه دارد.

اهميت آن به اندازه اى است كه يكى از مناصب مهم در دوره جاهلى، «پرده دارى كعبه» بوده است. بيشتر منابع، ابراهيم يا اسماعيل عليهما السلام را نخستين كسى مى دانند كه خانه كعبه را پوشانيد (5) و روايتى از امام صادق عليه السلام نيز در اين باره نقل شده است. (6)


1- 1. محب الدين طبرى، همان، ص 314
2- 2. ازرقى، همان، صص 321- 320؛ فاسى المكى، همان، ج 1، ص 319
3- 3. بر اساس رواياتى، قبر حضرت آدم عليه السلام و نوح عليه السلام در نجف اشرف در محل قبر حضرت على عليه السلام قرار دارد.
4- 4. كلينى، همان، ج 4، ص 214؛ فاسى المكى، همان، ج 1، ص 320؛ رفعت پاشا، همان، ج 1، ص 305
5- 5. ابن حجر عسقلانى، همان، ج 3، ص 357؛ كلينى، همان، ج 4، ص 204؛ حرّ عاملى، همان، ج 9، ص 324
6- 6. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 149

ص: 70

بعضى، «تُبَّع» پادشاه حِمْيَر (1) را، كه همان «اسعد بن معدى كَربْ» باشد، نخستين كس دانسته اند كه بر كعبه پرده پوشانيد. گفته اند كه وى در خواب ديد كعبه را جامه مى پوشاند؛ پس ابتدا بر آن پوششى چرمى انداخت و بعد با پارچه هاى حِبرىِ بافت يمن پوشانيد و براى كعبه نيز درى قرار داد. (2)

در روزگار جاهلى، پرده كعبه، كه از جنس هاى گوناگون؛ مانند پشم، مو، كرك، خز، پارچه هاى حبرى، بردهاى يمانى و جامه هاى پشمين بود، به وسيله شترانى كه براى قربانى مى آوردند، حمل مى شد و قسمتى يا تمام خانه را با آن مى پوشاندند و مقدارى را نيز ذخيره مى كردند تا پس از كهنه شدنِ پوشش ها، آن را تعويض كنند. (3)

ابن اسحاق گويد: در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله، كعبه را با پارچه سفيد رنگِ بافتِ مصر، مشهور به «قُباطى» مى پوشاندند و سپس از «بردهاى يمانى» براى آن استفاده مى كردند.

نخستين كسى كه آن را با ديباج پوشانيد «ابن زبير» بود. (4)

پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در آخر ذى حجه براى مردم خطبه اى ايراد كرد و گفت: امروز، روزى است كه سال در آن پايان مى يابد و جامه بيت اللَّه تعويض مى شود. از ابن جريح روايت كرده اند كه در عصر جاهليت معمول بوده كه پس از رفتن حجاج از مكه در ابتداى محرم بر كعبه پرده نو مى آويختند، اما به روزگار قريش، معمولًا روز هشتم ذى حجه پوشش هاى ديبا بر آن مى انداختند كه مردم شكوه و زيبايى آن را ببينند و سپس روز عاشورا با پرده اصلى پوشش مى دادند.

همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله بر خانه خدا پرده و جامه يمانى مى پوشاند و حال آن كه در دروه جاهلى بر آن چرم مى آويختند. گويند: عبداللَّه بن زبير نخستين كسى بود كه بر اين خانه


1- 1. حميريان در سده هاى قبل از اسلام در جنوب عربستان پس از انقراض سبائيان حكومت مى كردند. پادشاهان آنان را «تُبَّع» يا «تبابعه» خوانده اند.
2- 2. ازرقى، همان، ص 193؛ ابن حجر عسقلانى، المطالب العاليه بزوائد المسانيد الثمانيه، ج 1، ص 363؛ دينورى، الاخبار الطوال، ص 45.
3- 3. ازرقى، همان، ص 194.
4- 4. ابن هشام، همان، ج 1، ص 198 كلام آخر به نقل از روض الانف سهيلى، در پاورقى همان صفحه است.

ص: 71

پرده ابريشم پوشانيد. چون عبدالملك بن مروان به حكومت رسيد، هر سال ابتدا پرده اى را به مدينه مى فرستاد و يك روز بر ستون هاى مسجد النبى صلى الله عليه و آله پهن مى كردند و سپس همراه با عطر و انواع عود سوز، به مكّه مى فرستادند.

؟؟؟ نيم صفحه خالى طرح (دو عكس)

امام على عليه السلام نيز در دوران خلافت خود هر سال براى كعبه پوششى از عراق مى فرستادند. (1) در دوران بنى اميه و بنى عباس همه ساله براى كعبه پوشش هاى متنوّعى


1- 1. حرّ عاملى، همان، ج 9، ص 324.

ص: 72

ارسال مى شد؛ همچنين سلطان ناصر بن قلاوون دو قريه در مصر را خريد و در آمد آن را وقف پوشش خانه كعبه كرد. از سوى سلاطين مصر نيز همه ساله دو پرده؛ يكى براى كعبه به رنگ قرمز و ديگرى براى مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله به رنگ سبز ارسال مى شد كه بر حاشيه آن ها شعار «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» و آيات ديگر بافته شده بود.

سلاطين عثمانى نيز براى كعبه پرده هايى مى فرستادند. (1) در دوران حاضر پرده هايى از نقاط مختلف براى كعبه ارسال مى شود كه در روز نهم ذى حجه هر سال تعويض مى شود. تزيين آن به دست هنرمندان شهر مكّه صورت مى گيرد و آيات قرآن و اسامى جلاله به صورتى بسيار زيبا و زرّين بر روى آن بافته مى شود. كارگاه پرده بافى كعبه در منطقه حديبيه و آغاز حرم قرار دارد كه به صورتى سنتى، كارگران آن را در سه كارگاه خطاطى، بافندگى و زردوزى مى كنند، اين كارگاه در سال 1397 ق. افتتاح شد. پرده داخلى كعبه نيز در همين كارگاه بافته مى شود.

ارتفاع پرده چهارده متر و نوارى كه پيرامون پرده و بالاى آن را فرا گرفته و بر آن آيات قرآنى نوشته شده 95 سانتى متر و طول آن 47 متر مربع است كه از شانزده قطعه تشكيل شده و هزينه بافت و تزيين آن با طلا و زخارف ديگر به 17 ميليون ريال سعودى مى رسد.

12- مقام ابراهيم عليه السلام

... فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً .... (2)

مقام ابراهيم عليه السلام كه در قرآن كريم به عنوان يكى از نشانه هاى روشن آمده، از كهن ترين آثار موجود در مسجدالحرام است. رنگ اين سنگ ميان زردى و سرخى و با ابعاد 38* 36 سانتى متر، به صورت مكعب است. همانگونه كه پيشتر اشاره شد، از ابن


1- 1. نهروانى المكى، همان، صص 70- 69؛ ابراهيم رفعت پاشا، مرآة الحرمين، ج 1، صص 183 و 184.
2- 2. آل عمران: 97.

ص: 73

عباس نقل شده كه چيزى از بهشت در زمين، جز حجرالأسود و مقام ابراهيم عليه السلام نيست و آن دو، از گوهرهاى بهشت اند و اگر مشركان آن دو را لمس نكرده بودند، هيچ دردمندى به آن ها دست نمى كشيد مگر آن كه خداوند وى را شفا مى داد. ابوالوليد از مجاهد نقل مى كند كه بدون طهارت نبايد به مقام دست كشيد؛ زيرا از آيات و نشانه هاى خداوند است. (1) بعضى از مفسّران در تفسير آيه ... فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ ... گفته اند: مقصود از نشانه هاى روشن، جاى پاى ابراهيم عليه السلام بر مقام است. (2) در حقيقت اين مقام سنگى از بهشت بوده كه ايشان بر آن ايستاده و مردم را براى حج فرا مى خواندند: «هَلُمُّوا إِلَى الحَجِّ» (3)

و نيز گفته اند: كسانى كه در اين روزگار عازم حج مى شوند، نداى ابراهيم عليه السلام را در آن روز لبيك گفته اند. (4)

هم چنين خداوند مى فرمايد: وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى ...؛ (5)

«و مقام ابراهيم عليه السلام را نمازگاه قرار دهيد.» مفسران با استناد به رواياتى، مى گويند: مردم فرمان يافته اند كه در كنار اين مقام نماز گزارند؛ (6) ازاين رو، نبايد نماز طواف را جلوتر از مقام خواند.

ابراهيم عليه السلام فرمان يافت كه آن سنگ را قبله خود قرار دهد. لذا آن را كنار دَرِ كعبه


1- 1. ازرقى، همان، ص 324؛ فاكهى، همان، ج 1، ص 443؛ فاسى المكى، همان، ج 1، ص 338. براى اطلاع ازاحاديث وارده در خصوص فضل مقام ابراهيم، ر. ك. به: سائد بكلاش، فضل الحجرالأسود و مقام ابراهيم.
2- 2. شيخ طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 536؛ فاكهى، همان، ج 1، صص 450 و 451 اكنون قالب مسى كه بر روى مقام ديده مى شود به اندازه دو جاى پاى انسان فرو رفتگى دارد كه به عنوان نشانه اى از جاى پاى ابراهيم عليه السلام قرار داده شده است. به روايت امام صادق عليه السلام منظور از آيات بينات، مقام ابراهيم عليه السلام، حجرالأسود و حِجر اسماعيل عليه السلام است. كلينى، همان، ج 4، ص 223. شايان گفتن است كه آنچه از ظاهر قرآن مشخص است منظور از نشانه هاى روشن، مقام ابراهيم عليه السلام است نه جاى پاى او در مقام، چرا كه آغاز اين آيه از بيت و كعبه سخن مى گويد و ضمير فيه به كعبه و بيت يا مسجد الحرام برمى گردد، يعنى در آن جا نشانه هاى روشنى مثل مقام ابراهيم عليه السلام است نه اين كه ضمير فيه به مقام ابراهيم عليه السلام برگردد كه بنا به قول بعضى در مقام ابراهيم عليه السلام، جاى پاى او نشانه روشن باشد.
3- 3. فاكهى، همان، ج 1، ص 446؛ كلينى، همان، ج 4، ص 206؛ شيخ صدوق، همان، ج 2، ص 150.
4- 4. «وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ». حج: 27
5- 5. بقره: 125.
6- 6. شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 140؛ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 3، ص 344.

ص: 74

گذاشت. پس از او، اسماعيل عليه السلام هم به جانب آن و رو به روى در نماز مى گزارد؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور شدند تا به سمت بيت المقدس نماز بگزارند؛ ديرى نپاييد كه خداوند متعال آنچه را براى خود و پيامبرش برگزيده بود، قبله قرار داد. آن حضرت در مدينه وقتى نماز مى گزاردند، روبروى ناودان؛ يعنى شمال كعبه قرار مى گرفتند و چون در مكّه حضور مى يافتند رو به روى مقام مى ايستادند. (1)

از بررسى منابع تاريخى چنين برداشت مى شود كه مقام ابراهيم عليه السلام از دوران آن حضرت تاكنون به جز يك مورد جا به جا نشده و آن نيز در دوران خليفه دوم بوده است كه سيل عظيمى وارد مسجدالحرام شد. اين سيل به نام «امّ نهشل» مشهور شد، چرا كه وى در اين سيل غرق گرديد. در اين زمان مقام ابراهيم عليه السلام از جاى خود كنده شد و به كعبه چسبيد. بعضى گويند به محلات پايين كعبه برده شد. اين رخداد را براى خليفه دوم نوشتند، وى پايه اى ساخت و مقام را به جاى خود منتقل كرد كه تا امروز همچنان در همان جا باقى است. در سال 202 ق. نيز سيل عظيم ديگرى آمد و پايه هاى مقام را خراب كرد ولى آن را از جاى خود نكند. (2)

در دوران «مهدى عباسى» براى محافظت بيشتر، پايين و بخش بالاى مقام را زر اندود و در سال 206 هجرى نيز مجدداً آن را مطلّا كردند. (3) بعدها مقصوره و بنايى بر فراز آن قرار دادند كه البته مسير مطوّفين را تنگ مى كرد. لذا در 1387 ق. آن را در ميان طوقى زرين قرار دادند و محفظه اى از جنس كريستال بر روى آن نصب كردند. اين محفظه 18* 130 سانتى متر (به جز پايه) ارتفاع دارد و قطر آن 80 سانتى متر است. بر روى قالب، دو اثر پا، كه به طور عميق در سنگ فرو رفته، به عنوان جاى پاى ابراهيم عليه السلام شناخته مى شود. فاصله آن تا حجرالأسود 5/ 14 متر، تا ركن شامى 14 متر، تا شاذروان 25/ 13 متر است. مقام اكنون در 13 مترى كعبه قرار دارد. (تصوير شماره 3 و 4)

13- حِجْر اسماعيل عليه السلام

1- 1. ازرقى، همان، ص 325
2- 2. پيشين، صص 327 و 328؛ فاكهى، همان، ج 1، ص 455؛ كلينى، همان، ج 4، ص 223
3- 3. فاسى المكى، همان، ج 1، ص 328

ص: 75

حِجر اسماعيل عليه السلام ميان ركن شمالى و ركن غربىِ كعبه قرار دارد. «حِجْر» به معناى پناه و دامن است و از اين رو به اسماعيل عليه السلام منسوب كرده اند كه وقتى ديوارهاى كعبه بر افراشته شد، او براى پناه بردن از گرماى خورشيد، در سايه و كنار اين ديوار مى نشست و يا اين كه سايبانى كنار آن براى خود مى ساخت و در آن پناه مى گرفت؛ چون اسماعيل عليه السلام درگذشت، او را در همان مكان مدفون ساختند. قريش در بازسازى كعبه، حجر را به خاطر عدم توانايى مالى در بازسازى كامل، از كعبه بيرون گذاشتند؛ يعنى حدود سه متر. بنابراين، از ديوار كعبه تا 3 متر در طول، جزو كعبه است. طول حِجر 80/ 6 متر است. عبداللَّه بن زبير، هنگام تجديد بناى كعبه، حِجر را حفر كرد و در آن سنگى به رنگ سبز يافت؛ از قريش در اين باره پرسيد، عبداللَّه بن صفوان گفت: گور اسماعيل عليه السلام است؛ لذا ابن زبير آن را به حال خود رها كرد. او در اين حفريات پايه هاى كعبه در زمان ابراهيم عليه السلام را كشف كرد و آن را بر همان اساس بازسازى كرد. بنابراين، حِجر اسماعيل كنونى، در دوران وى جزو بيت قرار گرفت.

پيامبر صلى الله عليه و آله به عايشه فرمودند: هرگاه خواستى دركعبه نماز بگزارى، درحجرنمازگزار كه بخشى از كعبه است، ليكن قوم تو آنگاه كه كعبه را مى ساختند، از طول آن كاستند و آن را بيرون كعبه قرار دادند. اين گفته پيامبر صلى الله عليه و آله نيز سندى است براى اين كه طواف در داخل حجر جايز نيست.

حِجر كه اكنون با نيم دايره اى كوتاه محصور شده، داراى ديوارى به ارتفاع 32/ 1 متر و پهناى 5/ 1 با دو درِ شرقى و غربى است. طول آن از ديوار كعبه (زير ناودان طلا) تا ديوار حِجر، حدود 80/ 6 متر و عرض آن ميان دو در شرقى و غربى 77/ 8 متر است. از اين مقدار سه متر آن، كه از ديوار كعبه آغاز مى شود، در طول، جزو كعبه و بناى اصلى است. در دوره منصور عباسى، زمين آن با سنگ مرمر پوشيده شد و در سال هاى 161 ق.

و 283 ق. و سال هاى بعد نيز همواره سنگ هاى حِجْر را تعويض و ترميم مى كرده اند و اكنون نيز با سنگ مرمر مفروش است. اما آنچه مشهور است كه در حجر، دختر، همسر و

ص: 76

مادر اسماعيل (هاجر) و نيز چند تن از انبياى الهى مدفون اند، (1) منظور انتهاى حجر اسماعيل كنونى به سمت ديوار حجر است؛ زيرا تا سه متر از كعبه در زمان قريش جزو كعبه بود و كسى را داخل كعبه دفن نمى كردند.

13- چاه زمزم، تاريخچه و فضيلت آن

هنگامى كه ابراهيم عليه السلام، هاجر و تنها فرزندش اسماعيل را به وادى خشك و سوزان مكه آورد، همراه مادر اسماعيل مشك آبى بود و هيچ گونه زاد و توشه اى غير از آن نداشت. حضرت ابراهيم آن دو را كنار درختچه اى در نزديكى جاى كعبه نشاند و سپس از مكه خارج شد و آنان را به خدا سپرد رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ. پس از اندك زمانى آبِ همراه هاجر تمام و شيرش نيز خشك شد.

هاجر در پى آب، فاصله ميان كوه صفا و مروه را دوان دوان، هفت بار پيمود. هنگامى كه نزد كودكش بازگشت، جبرئيل عليه السلام بر او ظاهر شد و بر زمين كوبيد كه به قدرت الهى آب از همان جا به روى زمين فوران زد. مادر اسماعيل عليه السلام به آب، كه جارى بود، گفت: «زَمْزَمْ»؛ يعنى بايست. خود نيز مقدارى خاك و شن اطراف آن ريخت تا مبادا پيش از آن كه آب را در مشك بريزد، به زمين فرو رود! گويند اگر هاجر چنين نمى كرد، شايد زمزم رود روانى مى شد. هاجر مشك را پر كرد و به فرزندش نوشانيد. (2) خبر پيدايش آب در اين منطقه سوزان و لم يزرع، قبايل جُرهم را به آنجا كشانيد كه در كنار چاه زمزم سكونت گزيدند.

چون جُرهميان حرمت كعبه و حرم را شكستند و به فسق و فجور پرداختند، خداوند آب زمزم را از جوشش انداخت و خشك كرد؛ به طورى كه حتى مكان آن نيز محو شد.

عمرو بن حارث مضاض جرهمى، دو مجسّمه زرين آهو و شمشيرهاى مرصّع را، كه در كعبه بود، از بيم آن كه سرقت نكنند، شبانه برداشت و در محل چاه زمزم زير خاك


1- 1. كلينى، همان، ج 4، ص 210.
2- 2. فاكهى، همان، ج 2، صص 9- 6؛ فاسى المكى، همان، ج 1، ص 397؛ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 9، ص 512 ابن علان الشافعى، دليل الفالحين لطرق رياض الصالحين، ج 4، صص 716 و 717.

ص: 77

پنهان كرد. (1)

چاه زمزم همچنان تا دوران عبدالمطّلب بن هاشم، پدر بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله، مخفى بود. او شبى در خواب ديد كه نورى از كنار كعبه به آسمان برخاست. وى به رغم سرزنش و آزار مردم، با كمك فرزندش حارث همان نقطه را حفر كرد. در آن هنگام نذر كرد كه اگر داراى ده پسر شود، يكى از آنان را در راه خدا قربانى كند؛ سپس با كندن چاه، بر مجسمه ها و شمشيرها دست يافت و همچنان كَند تا آب فوران زد. پس از آن، خداوند به وى ده پسر عطا كرد. او نيز براى اداى نذر خود، ميان آنان قرعه انداخت كه نام «عبداللَّه» محبوب ترين پسرانش در آمد؛ آنگاه ميان عبداللَّه و از ده تا صد شتر قرعه زد كه قرعه به نام صد شتر افتاد و آن ها را در راه خدا قربانى كرد و گوشتشان را ميان باديه نشينان انفاق نمود. بر اساس اين سنت، از آن روز ديه يك مرد صد شتر تعيين شد. (2)

هنگام ظهور اسلام، سقايت حاجيان از آب زمزم در دست عباس بن عبدالمطّلب بود. براى زمزم اسامى زيادى است؛ از جمله: بركة، سَيّده، نافِعَه، مَضْمونَه، عَونَه، بُشْرى صافيه، بَرَّه، عَصِمَه، سالِمَه، مِيْمُونه، مُباركه، كافيه، عافيه، طاهِره، طَعامٍ طُعْم، شَفاءٍ سُقم و ... (3)

درباره اهميت آب زمزم و فضيلت نوشيدن آن، روايات بسيارى نقل شده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده اند: «زمزم بهترين چاه هاى دنيا است». گفته اند هرگز از آب چاه زمزم كاسته و خشك نخواهد شد. بهترين خوراك (4) و مايه سلامت از هر درد است. مستحب است پس از نوشيدن آن بگويى: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً وَ رِزْقاً وَاسِعاً وَ شِفَاءً مِنْ


1- 1. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، صص 61- 63؛ كلينى، همان، ج 4، ص 219.
2- 2. ابن هشام، السيرة النبويه، ج 1، صص 110- 115؛ ازرقى، همان، صص 231- 240؛ نهروانى المكى، الاعلام بأعلام بيت اللَّه الحرام، صص 37- 30؛ محمود ياسين، رحلة الحج والعمره، ص 115.
3- 3. فاكهى، همان، ج 2، ص 68؛ حرّ عاملى، همان، ج 9، ص 351؛ سائد بكداش، فضل ماء زمزم، ص 60 به بعد.
4- 4. در جاهليت به آب زمزم «الشبعه» يعنى سير كننده نيز گفته مى شد. فاكهى، همان، ج 2، ص 32؛ گويندابوذر غفارى به مدت سى روز گرسنگى خود راتنها باآب زمزم برطرف مى كرده است. بكداش، همان ص 69.

ص: 78

كُلِّ دَاءٍ». (1)

اين آب همواره نزد مردم مكه قِداسَت و اهميت فراوانى داشته است. آنان مردگان خود را با آب زمزم غسل مى دادند و خود مقيد به استفاده و نوشيدن از آن بودند.

پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر از آب زمزم مى نوشيدند و در هر جا كه بودند، از اصحاب مى خواستند آن را براى آشاميدن و وضو ساختن ايشان فراهم آورند. (2) آن حضرت زمزم را از چشمه هاى بهشت و از آيات خداوندى در حرم اللَّه و بهترين آب روى زمين دانسته اند. (3)

چاه زمزم در سال هاى 822 ق. و 1383 ق. تعمير و توسعه يافت. اكنون دهانه آن 5/ 1 متر، عمق آن سى متر و فاصله اش تا كعبه 21 متر است. متوسط مصرف آب زمزم به وسيله زائران بيت اللَّه، حدود ده هزار متر مكعب در روز و 765 متر مكعب در ساعت؛ يعنى 29600 ليتر است. در دوران سعودى به سال 1388 ق. قبّه اى كه بر فراز چاه زمزم بود، خراب و بناى جديدى در زير زمين ساختند كه در آن جا از آب چاه استفاده مى كردند. اكنون براى استفاده بيشتر از مطاف، آن مدخل را پر ساخته و در اطراف صحن مسجدالحرام به وسيله لوله كشى، آب را به شيرها هدايت كرده اند تا زائران از آن ها بنوشند و لذا دايره مطاف وسيعتر گشته است.

14- صفا و مروه (مَسْعى و حوادث تاريخى آن

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ. (4)

گفته اند هنگامى كه حضرت آدم صفىّ اللَّه عليه السلام از بهشت رانده شد، نخست بر كوهى كنار بيت اللَّه الحرام فرود آمد، لذا آن كوه را «صفا» ناميدند؛ چون بنا به گفته خداوند،


1- 1. ازرقى، همان، صص 344- 340؛ كلينى، همان، ج 4، ص 430؛ نهروانى المكى، همان، ص 34؛ فاكهى، همان، ج 2، ص 43؛ ابن ابى شيبه، المصنف فى الاحاديث والآثار، ج 4، ص 358.
2- 2. فاكهى، همان، ج 2، صص 58- 51.
3- 3. ر. ك. به: سائد بكداش، همان، صص 56- 64.
4- 4. بقره: 158، «همانا صفا و مروه از شعائر خداست. پس كسى كه حج خانه خدا يا عمره به جا آورد بايد كه سعى صفا و مروه را انجام دهد.»

ص: 79

إِنَ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً (1)

از نام «آدم المصطفى» گرفته شده است. حوّا عليها السلام نيز بر كوهى كنار صفا فرود آمد و لذا آن را «مروه»؛ (زن) ناميدند. جبرئيل عليه السلام بر آنان نازل شد و اعمال حج را آموخت و آن دو به طواف بيت اللَّه پرداختند. (2)

هاجر فاصله ميان كوه صفا و مروه را، كه حدود 5/ 766 ذراع برابر با 5/ 377 متر بود، هفت بار در جستجوى آب طى كرد؛ قسمتى از اين مسير را كه امروزه با چراغ سبز روشن است، با اضطراب شديدى، كه ناشى از نگرانى نسبت به وضع فرزند خود بود، سريعتر پيمود و در اصطلاح «هَرْوَله» كرد. در علت نامگذارى هروله، سخنان ديگرى نيز هست؛ از جمله اين كه شيطان در اين مكان بر ابراهيم عليه السلام ظاهر شد و ايشان اين قسمت را تندتر پيمود. در هر حال حاجيان به ياد شدايد و سختى هاى هاجر عليها السلام، آن بانوى فداكار، در اين مكان هروله مى كنند؛ يعنى به گونه اى گام برمى دارند كه شانه ها و تمامى بدن به حركت در آيد. گفتنى است هروله براى زنان لازم نيست.

از امام صادق عليه السلام روايت شده كه سعى ميان صفا و مروه، جز براى شكستن غرور و نخوت متكبران نيست. اين عده، بايد دوش به دوش نژادهاى مختلف؛ اعم از سياه و سفيد، توانا و ناتوان، بى نياز و نيازمند و ... تكبّر و فخرفروشى را پايمال گام هايشان كنند.

كوه صفا، همچنين مكانى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله نخستين بار، رسالت الهى خود را از فراز آن، با اين عبارت اعلان كرد: «قُولُوا لا إلهَ إِلّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»، هنگامى كه آيه: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ اْلأَقْرَبِينَ نازل شد و خداوند فرمود نزديكان خود را بيم و انذار ده، پيامبر صلى الله عليه و آله اقوام و نزديكان خود را در آن مكان انذار داد. (3) در روز فتح مكّه نيز بر فراز اين كوه رفت و پايان كار مشركان را اعلام كرد و مهاجران و انصار را به اتحاد و يكپارچگى و صفا و صميميت در سايه توحيد فراخواند. (4) كنار همين كوه، خانه «ارقم بن ابى ارقم»؛ يعنى


1- 1. آل عمران: 33.
2- 2. شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 2، ص 432؛ كلينى، همان، ج 4، صص 190 و 191.
3- 3. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 62؛ طبرى، تاريخ الطبرى، ج 2، ص 63؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 18، ص 215.
4- 4. البكرى الشافعى المصرى، الدرةُ المُكَلَّله فى فتح مكة المشرفة المُبَجَّله، ص 149.

ص: 80

نخستين پايگاه مخفى توحيدى قرار داشت كه در توسعه مَسْعى خراب شده است. (1) كوه صفا كه سعى از آن آغاز مى شود، در سمت جنوب شرقى كعبه قرار دارد و در فاصله 130 مترى كعبه واقع شده است.

كوه مروه، كه در برابر ركن شامى و در 200 مترى شمال شرقى كعبه واقع است نيز همانند كوه صفا نكته هايى دارد؛ بر فراز همين كوه بود كه خداوند به حضرت ابراهيم عليه السلام فرمان داد تا بهترين ثمره جانش؛ يعنى اسماعيل را در راه او قربانى كند. همچنين گويند هنگام فتح مكّه، 36 بت بر روى اين دو كوه قرار داشت و بت هاى زيادى نيز در ميان آن ها بود كه همه به وسيله پيامبر صلى الله عليه و آله شكسته شدند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگام سعى، ابتدا مقدارى از كوه صفا بالا مى رفت و سپس به حركتش ادامه مى داد و در پايين درّه، كه آغاز محل هروله بود، راه را مقدارى سريعتر مى پيمود. در دوره منصور، خليفه عباسى، براى كوه صفا پانزده پله و بر كوه مروه 9 پله ساخته شد. (2) اكنون ضمن بازسازى صفا و مروه، پله هاى مذكور صاف و به صورت سراشيبى درآمده است.

در دوران عثمانى، محل هروله، كه حدود 55 متر است، به وسيله استوانه كوچك كاشى كارى شده به رنگ سبز معين گرديد و اكنون مى توان آن را با چراغ هاى سبز تشخيص داد.

مَسْعى محلّ ميان صفا و مروه، در توسعه دوم سعودى، دو طبقه ساخته شد و حاجيانِ اهل سنت از طبقه بالا نيز سعى مى كنند كه البته امكان انجام سعى و طواف بر روى پشت بام هم براى آنان فراهم است. مَسْعى در شرق مسجدالحرام و داراى شانزده درِ ورودى است. معروف ترين و قديمى ترينِ آن ها، باب بنى شيبه، باب على، باب عباس و باب السلام است. طول مسعى در توسعه سعودى به 5/ 394 و عرض آن به بيست متر رسيد. ارتفاع طبقه اول دوازده متر و طبقه دوم 5/ 8 متر مى باشد. اكنون پله هاى ثابت و


1- 1. ر. ك. به: ص 123 از همين كتاب.
2- 2. ازرقى، همان، ص 394.

ص: 81

برقى، زائران را به سعى و نيز آن سوى مسعى و طبقه بالا جابه جا مى كند.

در توسعه هاى اخير سعودى، اطراف صفا و مروه تا شعاع پانصد مترى تخريب و محوّطه پشت آن، در بيرون مسجد گسترش زيادى يافته است. در دوران هاى گذشته مسعى در وسط بازارى قرار داشت كه پيرامون آن را دكان ها احاطه كرده بودند. اكنون مسعى به مسجدالحرام متصل شده است.

؟؟؟ جاى خالى طرح

ه) مسجدالحرام و سير تاريخى آن

اشاره

مسجد الحرام بر اساس روايت ابوذر، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، نخستين مسجد بر روى زمين است. (1) فضيلت يك ركعت نماز در آن، بيش از يكصد هزار ركعت در ديگر مساجد است؛ «.. وَ صَلَاةٌ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ تَعْدِلُ مِائَةَ أَلْفِ صَلَاةٍ فِي غَيْرِهِ» (2)

در گذشته، مسجدالحرام به كعبه و مطاف پيرامون آن اطلاق مى شد ليكن به مرور بر وسعت آن افزوده شد.

طبق روايتى از امام صادق عليه السلام، ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام، حدّ مسجدالحرام را تا ميان صفا و مروه قرار داده بودند. (3)


1- 1. مسلم، صحيح، باب المساجد، حديث 1161
2- 2. حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 5، ص 272
3- 3. كلينى، همان، ج 4، ص 210

ص: 82

در دوران جاهلى؛ يعنى تا قبل از سلطه «قُصىّ بن كلاب»، جدّ چهارم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، مردم در پيرامون كعبه، خانه و عمارتى نداشتند و بيشتر قبايل، براى احترام و بزرگداشت كعبه، از سكونت و ساختن خانه در كنار آن پرهيز مى كردند و بيشتر در درّه هاى مكه سكونت مى گزيدند. با تسلّط قصىّ بر مكه، وى از مردم خواست تا پيرامون كعبه ساكن شوند و خانه هايى بنا كنند تا به امنيت بهترى دست يابند. وى نخستين خانه را در سمت شمالى كعبه به نام «دار الندوه» (1) ساخت. بدين گونه، قريش پيرامون كعبه خانه هايى ساختند و درهايى به سوى كعبه گشودند و مقدارى از اطراف كعبه را براى طواف زائران باز گذاشتند. آنان براى احترام به كعبه، خانه ها را كوتاهتر از آن، به شكل دايره، و نه مربع، ساختند. (2) مسلمانانى كه از مدينه و ساير سرزمين ها براى حج مى آمدند، راهى جز داخل شدن در اين خانه ها و ورود به مسجدالحرام نداشتند. (3)

در آن دوران، تنها محدوده طواف مطرح بود و اعراب چيزى به نام مسجدالحرام نمى شناختند تا اين كه خداوند آيات سوره اسرا را نازل و در آن از مسجدالحرام ياد كرد. (4)

الف- توسعه خليفه دوم (17 هجرى- 638 ميلادى)

در دوران خليفه دوم، كه به جمعيت مسلمانان افزوده شد، انجام مراسم عبادى حج با مشكلاتى روبه رو گرديد، لذا وى براى نخستين بار به توسعه مسجدالحرام پرداخت.

او در سال هفدهم هجرى، پس از آن كه سيل «ام نهشل» مقام ابراهيم عليه السلام را به پايين مكه برد، براى بازسازى كعبه وارد مكه شد و پس از نصب مجدد مقام، به سبب گسترش جمعيت، خانه هايى كه اطراف مسجد بنا شده بود را از صاحبان آنها خريد و خراب كرد


1- 1. ر. ك. به: ص 124 از همين كتاب.
2- 2. نهروانى المكى، همان ص 73؛ حسين بن عبداللَّه باسلامَه. تاريخ عمارة المسجد الحرام، صص 6 و 7.
3- 3. فاكهى، همان، ج 2، ص 158؛ نهروانى المكى، همان، ص 74.
4- 4. اسراء: 1 سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى ....

ص: 83

و سپس ديوارى كمتر از قامت يك انسان بر گرد مسجد كشيد و محدوده آن را مشخص و به وسيله سنگريزه پوشانيد. (1) سپس درهايى نيز براى آن قرار داد و به وسيله مشعل هايى اطراف را روشن كرد. مجموع افزوده هاى او 860 متر مربع بود.

در اين دوران، براى انحراف مسير سيل هايى كه داخل مسجدالحرام مى شد و موجب تخريب مى گرديد، سدّى در «مدعا» بالاى مكه ساخته شد و اطراف مسجدالحرام نيز با سنگ هاى بزرگ و كيسه هاى پر از سنگريزه پوشانيده شد. اين سدّ به رَدَم «بنى جُمح» مشهور شد.

ب- توسعه خليفه سوم (26 هجرى- 646 ميلادى)

خليفه سوم نيز بعضى از خانه هاى باقى مانده را خريد و خراب كرد و تا حد زيادى مسجد الحرام را توسعه داد. (2) عثمان نخستين كسى بود كه براى مسجد الحرام رواق ها و سقف هايى قرار داد. مساحت مسجد در اين دوران به 4400 متر مربع مى رسيد كه او حدود 2000 متر به مسجد افزوده بود. (3)

ج- توسعه عبداللَّه بن زُبَير بن عوام (56 هجرى- 688 ميلادى)

هنگامى كه ابن زبير در مكّه اعلان خلافت كرد؛ مانند گذشتگان خود، به توسعه مسجد الحرام پرداخت. وى خانه هاى ديگرى از مردم خريد و ناحيه صفا را به مسجد ضميمه و ديوار مسجد را به «دارالندوه» متصل كرد كه در آن موقع، در ميانه شمالى صحن كنونى مسجدالحرام قرار داشت. توسعه هاى او عمدتاً در جهت شمال، جنوب و شرق بود. ابن زبير قسمت هايى از مسجدالحرام را با ستون هاى مرمرين مسقّف كرد. (4)

اقدامات ترميمى وى، پس از آسيبى انجام شد كه در سال 64 ق. از سوى سپاهيان يزيد بر كعبه و مسجدالحرام وارد گرديد. عبداللَّه بن زبير باقى مانده ديوار كعبه را برداشت


1- 1. باسلامَه، همان، ص 13
2- 2. فاكهى، همان، ج 2، ج 158؛ نهروانى المكى، همان، ص 78
3- 3. عبداللطيف بن عبداللَّه بن دهش، عمارة مسجدالحرام ومسجدالنبى، ص 45
4- 4. فاكهى، همان صص 160 و 161؛ نهروانى المكى، همان، ص 80

ص: 84

و دوباره آن را بر اساس پايه هاى قبلى (قبل از ترميم قريش) ساخت. مساحت افزوده در اين دوران به مسجد الحرام 4000 متر بود كه مساحت مسجد را به 8400 متر مربع رساند. (1)

د- توسعه عبدالملك بن مروان و فرزندش وليد (75 و 91 هجرى- 694 و 709 ميلادى)

پس از آن كه عبداللَّه بن زبير در مكّه به قتل رسيد، عبدالملك بن مروان، خليفه اموى، به ترميم مسجد الحرام همت گماشت. وى ديوارهاى مسجد الحرام را بالا برد و براى آن سقفى از چوب ساج فراهم كرد. در تزيين ستون ها، از طلا استفاده كرد و كتيبه اى از شرح اقدامات خود، بر يكى از ستون ها نوشت. وى ستون هاى مرمر به مسجد الحرام آورد و براى آن سقفِ يك پارچه اى كه بر ستون ها و پايه هاى مرمر قرار داشت، استوار ساخت، آنگاه با چوب ساجِ آراسته و تزيين شده، آن را پوشانيد و سطح مسجد را نيز سنگفرش كرد. او در تزيين مسجد الحرام از كاشى بهره برد و كنگره ها و غرفه هايى ساخت و آن را تزيين كرد. (2)

فرزند وى وليد نيز 2300 متر مربع به مساحت مسجد افزود و مجموع مساحت آن را به 10750 متر رسانيد.

ه- توسعه منصور عباسى (137 هجرى- 754 ميلادى)

ابو جعفر منصور، خليفه عباسى نيز مسجد الحرام را در سال 137 ق. توسعه داد. وى درقسمت شامى كه پايين مسجد و سمت دار العِجله و دار النَّدوه بود، بر مساحت مسجد افزود.

در اين توسعه، قسمت زيادى از دارالنَّدوه داخل مسجد شد. وى نيز به كاشى كارى و تزيين آن همّت گماشت و از توسعه خود كتيبه اى منقوش بر جا گذاشت و درهايى نيز براى مسجد قرار داد. وليد 4700 متر به مساحت مسجد افزود و آن را به 15450 متر مربع رسانيد.

و- توسعه مهدى عباسى (160 و 164 هجرى- 776- 780 ميلادى)

1- 1. عبد اللطيف بن دهيش، همان، ص 52
2- 2. فاكهى، همان، ج 2، صص 161 و 162؛ نهروانى المكى، همان، صص 85- 83

ص: 85

مهدى عباسى در سال 160 ق. حج به جا آورد و پرده هاى كعبه را عوض كرد و دستور داد مسجدالحرام را ترميم و از منطقه بالا توسعه دهند.

با قرار دادن درهاى جديد، به درهاى گذشته افزود كه معروف ترين آن ها باب بنى شيبه بود. وى در دو مرحله به توسعه مسجد پرداخت. در توسعه نخست خانه هاى زيادى در سمت مسعى خريد و خراب كرد و كوشيد تا كعبه در وسط مسجد قرار گيرد.

لذا آن را از اطراف توسعه داد. وى همچنين 484 ستون مرمرين براى رواق ها قرار داد كه 498 سقف گنبدى شكل روى آن رواق ها قرار مى گرفت. حدود 270 كنگره نيز بر بيرون ديوارهاى مسجد ساخت كه بيشتر به صورت بسيار زيبايى گچ كارى شد. او در اين توسعه 8000 مترمربع به مسجد افزود و مساحت مسجد را به 23400 مترمربع رسانيد. مهدى عباسى در دومين مرحله، به توسعه مسجد پرداخت و درهاى ديگرى نيز به آن افزود. (1) در اين اقدام، مسجد به مسعى متصل و در اين توسعه 2350 مترمربع به مساحت قبلى مسجد افزوده شد و به 25750 مترمربع رسيد.

ديگر خلفاى عباسى تا عصر عثمانى نيز بر مساحت مسجد افزودند. خليفه معتضد 1250 متر و خليفه المقتدر 850 متر، به مسجد اضافه كرده و مساحت آن را به 28000 متر رسانيدند. همچنين پادشاهان مماليك مصر و شام نيز به مساحت مسجد افزودند و تا آغاز عصر سعودى مساحت مسجد به 30000 متر مربع رسيد. (2) در دوران عثمانى بيشترين اقدام براى ترميم، تزيين، ساخت درها، گنبد، رواق ها انجام شد؛ اما بر مساحت مسجد چيزى افزوده نگشت.

ز- توسعه دوران سعودى

همزمان با توسعه اول و دوّم مسجدالنبى صلى الله عليه و آله، در سال 1344 ق. و 1368 ق. كه به دستور ملك عبدالعزيز سعودى انجام شد، مسجد الحرام نيز در طرح توسعه جدّى قرار


1- 1. فاكهى، همان، ج 2، صص 167- 174؛ فاسى المكى، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، صص 375- 177.
2- 2. عبداللطيف بن دهيش، همان، صص 71- 68.

ص: 86

گرفت (1) و به مساحت مسجد 131000 متر مربع اضافه شد. در دوران فهد در سال 1406 و 1409 ق. نيز دو توسعه انجام شد كه طى آن 118000 متر مربع بر مساحت قبلى افزوده شد و مساحت كل مسجد به 280000 متر مربع رسيد. در سمت صفا و مروه، بازار و خانه هاى بسيارى تخريب شد كه بيشتر از لحاظ تاريخى ارزش ويژه اى داشتند. با توسعه اى كه در مرحله نخست انجام شد، حدود دويست هزار نمازگزار بر گنجايش قبلى مسجد افزوده شد و در اين توسعه 492 ستون به قطر 71 سانتى متر و ارتفاع 21/ 14 متر به ستون هاى مسجد اضافه گشت (2) كه اكنون فن كوئل ها و كولرها براى خنك كردن شبستان ها در داخل ستون ها تعبيه شده است. يك طبقه نيز بر مسجد الحرام اضافه شد. براى راه يابى به آن طبقه و نيز پشت بام، پله هاى برقى و ثابت تعبيه گرديد. اين توسعه در سال هاى 1377 تا 1381 ش. نيز دوباره در قسمت هاى ديگر آغاز شد. از جمله ميدان هاى اطراف و باب هاى اصلى مسجد مسطح و سنگفرش شد. بر مساحت برخى شبستان ها در دو طبقه افزوده شد و اكنون مساحت مسجد به 336000 متر مربع رسيده است.

زير زمين مسجد نيز براى نمازگزاران آماده شده و در حال حاضر، با توسعه پديد آمده، بيش از يك ميليون نمازگزار مى توانند در مسجد الحرام، شبستان ها، طبقه اول، دوم و پشت بام و نيز زيرزمين و ميدان هاى اطراف صفوف خود را منسجم سازند. (تصاوير شماره 5، 6، 7)

و) درهاى مسجد الحرام از ابتدا تا كنون

مسجد الحرام در عصر خليفه مهدى عباسى (160 هجرى) داراى 19 در بود كه از معروف ترين آن ها مى توان به «باب الزياده» و «باب القطبى» اشاره كرد. در دوران ملك عبدالعزيز سعودى (1344 ق.) اين تعداد به 26 در افزايش يافت. در دوران فهد بن عبد العزيز، در توسعه اول 51 درِ اصلى و فرعى گشوده شد و در توسعه دوم به 62 در


1- 1. طه ولى. المسجد فى الاسلام، ص 63
2- 2. محمد بن سالم بن شديد الرفى، تطور عمارة و توسعة المسجد الحرام، ص 91؛ حامد عباس، قصةالتوسعة الكبرى، صص 57- 50

ص: 87

رسيد، كه اكنون نيز همه آن ها وجود دارد و به همراه راه پله هاى ورودى به 92 در مى رسد. در ميان آن ها چهار درِ اصلى و بزرگ وجود دارد كه در چهار جهت اصلى قرار يافته و بر فراز هريك دو مناره، به ارتفاع 92 و عرض 777 متر ساخته شده است. اين درها عبارت اند از:

1. باب ملك عبدالعزيز، 2. باب فهد بن عبدالعزيز 3. باب العمره 4. باب فتح.

مساحت مسجدالحرام و ميزان توسعه آن، از آغاز تا دوران سعودى

شرح توسعه مساحت افزوده جمع كل

1 خليفه دوم (17 ق.) 860 متر مربع 2400 متر مربع

2 خليفه سوم (26 ق.) 44502050

3 عبداللَّه بن زبير 84504000

4 وليد بن عبدالملك 107502300

5 منصور عباسى 154504700

6 مهدى عباسى (توسعه اول) 234008000

7 مهدى عباسى (توسعه دوم) 257502350

8 معتضد عباسى 280002250

9 مقتدر عباسى 290001000

ص: 88

مجموع مساحت مسجد الحرام در قبل و بعد از توسعه سعودى؟؟؟ د فهرس ان الله اكبر ه الحمد لله ى اين ف الحمد لله يل ا صدق الله العظيم ت

ص: 89

نقشه؟؟؟

ص: 90

نقشه؟؟؟

فصل سوم: كوه ها و شعب هاى مهمّ مكّه

الف- كوه ها

1. جبل النُّور: غار حِرا (مهبط وحى)

ص: 91

فصل سوم: كوه ها و شعب هاى مهمّ مكّه

ص: 92

ص: 93

الف- كوه ها

1. جبل النُّور/ غار حِرا (مهبط وحى)

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ اْلإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَ رَبُّكَ اْلأَكْرَمُ، الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ اْلإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ. (1)

«بخوان به نام پروردگارى كه انسان را از نطفه بسته آفريد، بخوان و پروردگار تو كريم تر است كه به قلم آموخت و به انسان آنچه نمى دانست آموخت.»

كوه نور، مَهبط جبرئيل امين عليه السلام و محل نزول وحى است. در شب بيست و هفتم ماه رجب، سال 40 عام الفيل (: 610 ميلادى) جبرئيل عليه السلام بر قلّه اين كوه بر پيامبر صلى الله عليه و آله ظاهر شد و با ابلاغ سوره علق، آغاز رسالت آن پيامبر عظيم الشأن و بهترين خلق خداوند تبارك و تعالى را اعلان كرد.

كوه نور، كه در چهار كيلومترى شمال شرقى شهر مكّه و كنار راه «منا» به «عرفات» بوده، اكنون به علّت گسترش مكه، در داخل شهر قرار گرفته است. ارتفاع آن از دريا 621 و از سطح دامنه 281 متر است. اين كوه در تورات، «جبل فاران» ناميده شده و نزد مردم محلّى به «جبل النور» معروف است. شكل آن مخروطى و مستقل از ديگر كوه ها است.


1- 1. علق: 5- 1.

ص: 94

غار حِرا در بالاترين نقطه اين كوه واقع شده و آن را به عنوان يكى از كوه هاى بسيار مهم و با فضيلت مكّه دانسته اند.

ارتفاع دهانه غار حِرا 2 متر، عرض آن حدود 20/ 1 متر و طولش نيز حدود 2 متر است. از عجايب اين غار آن كه انتهاى آن كاملًا به سوى مسجدالحرام است و در دهانه آن مى توان به سمت بيت المقدس نماز خواند. داخل آن از هنگام طلوع تا غروب آفتاب روشن و علاوه بر اين، گرماى سوزان را به درون آن راهى نيست؛ لذا معتكف در اين غار، احساس گرما و ناراحتى نمى كند. در هر حال چنانكه بعضى گفته اند، غار حِرا از چند سال قبل از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله محل اعتكاف، عبادت، شب زنده دارى و تهجّد آن حضرت بوده است.

رسول اللَّه صلى الله عليه و آله تمام مدت ماه مبارك رمضان و چندين شب از ماه هاى ديگر را در اين غار به اعتكاف و عبادت مشغول مى شدند. به علت حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و يا جبرئيل در اين مكان، از انتهاى غار و ديواره ها بوى بسيار خوشى به مشام مى رسد كه اين بوى خوش در دو مكان ديگر هم استشمام مى شود؛ يكى در محراب مسجد فتح در مدينه و محل غزوه خندق و ديگر در شكافى كه پيامبر صلى الله عليه و آله را در روز احد در آن مخفى و پرستارى كردند؛ كه به نظر مى رسد رائحة النبى صلى الله عليه و آله باشد و اين بو را بسيارى از زائران در طى سال هاى متمادى استشمام كرده اند. در ايام اعتكاف، همسر فداكار ايشان، حضرت خديجه عليها السلام مونس و غم خوار پيامبر صلى الله عليه و آله بوده و از صخره هاى صعب و دشوار اين كوه بالا رفته و براى آن حضرت آب و غذا مى برده است. روزى جبرئيل عليه السلام، پيامبر صلى الله عليه و آله را از نوع غذايى كه خديجه عليها السلام براى او مى آورد خبر داد و از او خواست سلام خداوند را به خديجه عليها السلام برساند. (1) با توجه به فاصله طولانى راه غار و سختى و صعوبت آن، ميزان فداكارى و شهامت آن بانوى بزرگوار و ايثار او در راه خداوند آشكار مى گردد.

امام على عليه السلام از كسانى است كه شاهد اعتكاف پيامبر صلى الله عليه و آله در اين غار بوده است.

ايشان در كودكى دست در دستان مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله، به دامنه اين كوه مى رفته است. (تصوير شماره 8)

2. ابوقُبَيس

1- 1. فاكهى، اخبار مكه، ج 4، ص 94.

ص: 95

يكى ديگر از كوه هاى مهم مكه «ابوقبيس» است كه به سبب سكونت فردى به نام ابوقبيس، به اين نام معروف شده است. اين كوه در دل سختِ خود، خاطره هاى مهمى از تاريخ نهفته دارد. هر چند امروزه در پس ساختمان هاى بلند، از جمله دار الضيافه سعودى، از چشم ها پنهان گرديده و بخشى از آن تخريب شده است. بنا بر روايات زيادى، ابوقبيس برترين كوه هاى مكه است. (1) اين كوه در شمال شرقى مسجدالحرام و مشرف بر صفا است و 420 متر از سطح دريا و 120 متر از سطح دامنه فاصله دارد. بعضى گفته اند قبر شيث بن آدم و به روايتى قبر حَوّا در دل اين كوه واقع است و گويند چند پيامبر نيز در آن مدفون شده اند، واللَّه العالم.

خداوند، حجرالأسود را از بهشت به ابراهيم عليه السلام رسانيد و اين سنگ از زمان طوفان نوح عليه السلام در امانت ابوقبيس بود، لذا اين كوه را به همين مناسبت «امين» خوانده اند. (2)

فاكهى گويد: ابراهيم عليه السلام بالاى اين كوه مردم را براى انجام حج دعوت مى كرد. (3)

پس از اسلام، اين كوه شاهد حادثه شق القمر بود كه بعدها مسجدى به همين نام در اين مكان ساخته شد. (4) همچنين مسجدى به نام «مسجد ابراهيم» كه هر دو هنگام ساخت دارالضيافه در دوران سعودى تخريب شد. (5) از ابوقبيس و كوه «قُعَيقعان» به نام «اخشبان مكه» يعنى دو كوه سخت، كه نمى توان از آن بالا رفت، ياد كرده اند.

3. كوه ثَوْر (مخفى گاه هجرت)

در سه كيلومترى جنوب شهر مكّه و در جنوب منطقه «مسفله» كوهى قرار دارد كه


1- 1. فاسى المكى، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 446، علت آن را نزديكى به مسجدالحرام وعبادت خلايق در نزديكى آن ذكر كرده اند.
2- 2 ازرقى، همان، ج 2، صص 515 و 516
3- 3 فاكهى، همان، ج 4، صص 46 و 47
4- 4 ر. ك. به: ص 128 از همين كتاب و همچنين فاسى المكى، همان، ج 1، صص 446- 44
5- 5 ر. ك. به: ص 129 از همين كتاب.

ص: 96

مساحت آن دوازده كيلومتر است. ارتفاع آن از دريا 748 متر و از سطح دامنه 458 متر مى باشد. اين كوه و غارى كه بر فراز آن است، به مناسبت تولّد «ثور بن عبد مناة» در آن، به اين نام معروف شده است. (1) پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام هجرت به مدينه، براى گمراه ساختن دشمن، به سمت اين كوه، كه بر خلاف جهت مدينه؛ يعنى در جنوب مكه قرار دارد، رفت و با ابوبكر و يك راهنماى بدوى سه شبانه روز در غار پنهان شدند؛ از اين واقعه در قرآن كريم ياد شده است و آن نيز به علت حزن شديد مصاحب و همراه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله يعنى ابوبكر بوده كه خداوند مى فرمايد:

... إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا .... (2)

«هنگامى كه (پيامبر صلى الله عليه و آله) به مصاحب و همراه خود گفت: محزون و ناراحت نباش كه خداوند با ماست.»

به امر خداى تعالى بر دهانه آن غار عنكبوتى تار بست و كبوترى تخم گذاشت، لذا مشركان از ادامه تعقيب پيامبر صلى الله عليه و آله دست كشيده، بازگشتند. پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آن، به سمت مدينه حركت كرد. (3)

از پايين كوه تا قلّه آن، حدود يك ساعت راه است كه امروزه با پلكان هايى سهل العبور شده است. در بالاى آن، دو غار در نزديكى هم وجود دارد كه بر روى هريك «غار ثور» نوشته شده است، ولى اوّلى صحيح تر است؛ زيرا دو تا سه نفر مى توانند در آن مخفى شوند. ارتفاع آن حدود 30/ 1 متر و طول و عرض آن 5/ 3 مترمربع است. در قرن نهم و سيزدهم هجرى دهانه ورودى را كمى بازتر كردند و يك راه خروجى نيز براى آن قرار دادند تا زائران بتوانند از يك طرف وارد و از طرف ديگر خارج شوند. كمى


1- 1. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 2، ص 86
2- 2. توبه: 40
3- 3. فاكهى، همان، ج 4، صص 83- 80؛ ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 1، صص 228- 232؛ نهروانى المكى، الاعلام باعلام بيت اللَّه الحرام، ص 448؛ جاحظ، العثمانيه، ص 52؛ كاندهلوى، حياة الصحابه، ج 1، ص 318. در بخش مدينه از هجرت آن حضرت ياد خواهيم كرد.

ص: 97

پايين تر از غار، صخره اى به قدرت خداوند به صورت گنبدى بزرگ در آمده كه سى نفر زير سايه آن مى توانند استراحت كنند. ابن جبير آن را قبّة جبرائيل عليه السلام خوانده است. (1) (تصوير شماره 9)

4. الحَجون

4. الحَجون (2)

نام كوهى است مشرف بر «مسجدالْحَرَس» يا «مسجدالجنّ». در دامنه آن درّه اى است به نام «دره سلاخ ها» يا «ابى دُبّ» كه در دوران جاهليّت گورستان مردم مكّه بوده است. كثير بن كثير درباره آن گورستان چنين سروده است:

«در اين حجون چه بسيار دوستان راستين از جوانان و پيران پاكدامن در گور آرميده اند.» (3)

اين كوه اكنون بر گورستان ابوطالب يا جنة المعلّى مشرف است و پل حجون كه در دوران اخير در كنار آن ساخته شده، شاهراه بزرگى است كه المعابده را به منا وصل مى كند.

5. كوه خَليفه

كوهى است مشرف بر اجياد بزرگ كه از نام «خليفة بن عمير» گرفته شده؛ زيرا وى نخستين كسى است كه بر اين كوه خانه ساخت. كوه خليفه هنگام فتح مكه، گريزگاه و پناهگاه مشركان بوده است. (4) آنان همچون بزهاى كوهى، از ترس شمشيرهاى مسلمانان، از كوه بالا رفته و چگونگى ورود پيامبر صلى الله عليه و آله و ياران او به مكه و تصرّف شهر را نظاره مى كرده اند.

6. كوه خَنْدَمه

1- 1. ابن جبير، الرحله، صص 84 و 85، سبب تسميه اين مكان به قبه جبرائيل در اين كتاب بيان نشده است.
2- 2. حَجُون از حجن به معناى كجى و خميدگى است ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 2، ص 225.
3- 3. ازرقى، همان، ج 2، ص 520- همچنين ر. ك. به: ص 113 از همين كتاب.
4- 4. ازرقى، همان، ج 2، ص 532.

ص: 98

اين كوه بر «اجياد صغير» مشرف و پشت كوه ابوقبيس قرار دارد. فاكهى از ابن عباس روايت مى كند كه در اين كوه هفتاد پيامبر دفن شده اند. (1) واللَّه العالم

7. ثَبير

كوه ثبير كه از بزرگترين كوه هاى مكه است، در نزديكى مِنا قرار دارد. از اين رو به آن «ثبير» گفته اند كه شخصى به همين نام، از قبيله هذيل در آن فوت شده است. (2) گويند اين همان كوهى است كه قوچ يا گوسفندى از سوى خداوند فرستاده شد تا در عوض اسماعيل عليه السلام ذبح شود. (3) از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده هنگامى كه خداوند در مقابل حضرت موسى عليه السلام بر كوه تجلّى كرد، آن كوه شش قسمت شد كه سه قسمت آن در مكه و سه قسمت در مدينه قرار گرفت و اما سه قسمتى كه در مكه قرار يافت حراء، ثَبير و ثَور بود. (4)

8. قُعَيقُعان

اين كوه در مقابل كوه ابوقبيس و سمت مروه؛ يعنى در شمال و شمال غربى مسجد الحرام قرار دارد كه به آن كوه «جَزّل» نيز گفته اند. (5) همان گونه كه پيشتر گفته شد، اين كوه و ابوقبيس را اخشبان مكه خوانده اند. گويند در حادثه انشقاق القمر، نيمى از ماه بر كوه ابوقبيس و نيمى ديگر بر كوه قُعَيقعان ديده شد. گفتنى است مسجد الحرام در ميان اين دو كوه قرار دارد.

ب- شعب ها (درّه ها)

اشاره

1- 1. فاكهى، همان، ج 4، صص 45 و 46
2- 2. ياقوت حموى، همان، ج 2، ص 73
3- 3. فاسى المكى، همان، ج 1، ص 451؛ نهروانى المكى، الاعلام باعلام بيت اللَّه الحرام، ص 452
4- 4. ياقوت حموى، همان، ج 2، ص 73
5- 5. نهروانى المكى، همان، ص 11

ص: 99

شهر مكه به سبب وجود كوه هاى فراوان، داراى درّه ها يا شعب هايى است كه هر قبيله در آن، به طور مستقل زندگى مى كردند و هر شعبى به نام آن قبيله معروف بودند.

تعداد شعب ها را 25 عدد دانسته اند: (1)

1. شعب ابى دُب

شعب ابى دب در كنار حجون قرار دارد. ابو دُبّ نام مردى از خاندان سواد بن عامر است. بعدها در اين درّه سلاخ ها ساكن شدند.

قبرستان ابو طالب در اين شعب قرار دارد كه در دامنه كوه حَجون واقع شده است.

برخى به اشتباه آن را شعب ابى طالب گفته اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و يارانش در آن محاصره شدند.

2. شعب ابوطالب (محل محاصره بنى هاشم و پيامبرخدا صلى الله عليه و آله)

اين شعب در تاريخ به نام هاى شعب ابى طالب، شعب مولد، كه به سبب تولد پيامبر صلى الله عليه و آله اين گونه ناميده شد و شعب على عليه السلام معروف بوده است. در اين مكان پيامبر صلى الله عليه و آله، بنى هاشم و بنى عبدالمطّلب از سوى كفار محاصره اقتصادى شدند. مكان محاصره، به خاندان ابو طالب، بنى هاشم و بنى عبد المطّلب متعلق بود و ميان دو كوه «ابو قبيس و خندمه» قرار داشت. به گفته ابن سعد، اين واقعه در محرم سال هفتم بعثت اتفاق افتاد. (2) در مدت سه سالى كه بنى هاشم در محاصره بودند، سختى هاى بسيارى را متحمّل شدند؛ به طورى كه تعدادى بر اثر گرسنگى از دنيا رفتند و صداى شيون و ناله كودكان از درون شعب به گوش مردم مى رسيد. (3) پس از سه سال، خداوند تعالى مكر و نفاق كافران را به يأس و اختلاف تبديل و با از ميان بردن عهدنامه، به وسيله موريانه، ننگى ابدى بر چهره


1- 1. يعقوبى، البلدان، ص 78
2- 2. ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 1، ص 209
3- 3. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 505

ص: 100

مشركان گذاشت و محاصره در سال دهم بعثت پايان يافت. برخى به اشتباه، شعب ابى طالب را همان مكان قبرستان ابوطالب يا جنةالمعلّى مى دانند، كه داخل درّه ابى دُبّ يا دره سلاخ ها بوده و كنار كوه حجون واقع شده است! در حالى كه شعب ابى طالب يا شعب على عليه السلام، در كنار مسجد الحرام بوده و كفار، مسلمانان را در خانه هاى خود محاصره كردند نه اين كه از شهر خارج كرده باشند. امروزه در كنار كوه ابو قبيس و در جوار منطقه پشت صفا و مروه، تونلى كنده شده كه نام نَفَق على بر آن ديده مى شود كه حكايت از شعب على عليه السلام دارد. گفتنى است سه شعب ابوطالب، بنى هاشم و بنوعامر در نزديكى مسجد الحرام واقع شده اند.

؟؟؟ نقشه كوه هاى مكّه

فصل چهارم مساجد تاريخى موجود مكه

1- مسجد يا زادگاه ختم رسولان محمد بن عبداللَّه صلى الله عليه و آله

ص: 101

فصل چهارم مساجد تاريخى موجود مكه

ص: 102

ص: 103

1- مسجد يا زادگاه ختم رسولان محمد بن عبداللَّه صلى الله عليه و آله

محل تولّد حضرت محمد صلى الله عليه و آله؛ يعنى خانه «آمنه بنت وَهْب» در شعب «ابو طالب»، را هنگام هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله عقيل بن ابى طالب خريد.

پس از چندى، خيزران مادر موسى و هارون الرشيد، آن را به مسجد تبديل كرد كه درى از آن به كوچه مولد (زقاق المولد) باز مى شد. (1)

جايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن به دنيا آمد، مربع شكل و داراى يك ستون و چند در ورودى بوده است. هنگامى كه آن جا را ساختند، در نزديكى محراب آن، به نشانه محل تولّد پيامبرخدا صلى الله عليه و آله حفره اى كنده و با نقره تزيين كردند. (2) اين خانه در دوره هاى مختلف تاريخى بازسازى شد. در دوران عثمانى، سلطان مرادخان، در 1009 ق. بر مكان تولّد پيامبر صلى الله عليه و آله گنبدى بسيار بزرگ ساخت و مدرّسى نيز براى تدريس در اين مكان معين گرديد. (3) اين خانه مقدّس، در حكومت آل سعود به گفته محسن الأمين، به سبب تبرّك جستن مردم به آن، تخريب و به محلى براى نگهدارى چارپايان تبديل شد! (4) بعدها


1- 1. مسعودى، همان، ج 2، ص 282؛ ازرقى، همان جا؛ لبيب البتنونى، همان، ص 96
2- 2. ابن جبير، الرحله، ص 82؛ لبيب البتنونى، همان، ص 96
3- 3. رفعت پاشا، همان، ج 1، صص 188 و 189
4- 4. محسن الامين، اعيان الشيعه، ج 1، ص 219

ص: 104

كتابخانه اى در 1370 ق. توسط شيخ عباس نظامى با سرمايه خود او ساخته شد كه اكنون در سمت ميدان پشت صفا و مروه، در كنار خيابان و در دو طبقه با تابلوى «مكتبة المكة المكرّمه» ديده مى شود. (تصوير شماره 10)

2- مسجد الجِنّ: مسجد الْحَرَس

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً* يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً. (1)

مسجد جن از مساجد مهم و تاريخى مكه است كه خوشبختانه بر خلاف بسيارى از آثار تاريخى، همچنان پا برجا مانده است. خداوند متعال آيات سوره جن را در اين مكان بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل كرد. آن حضرت در حال بازگشت از طائف پس از طى مسيرى طولانى، با قلبى شكسته و نا اميد در جاى اين مسجد، كه به «نخله» معروف بود، كنار نخل خرمايى نشست و نيمه شب به عبادت و تلاوت قرآن پرداخت. در اين حال، هفت نفر از جنيان با شنيدن صداى قرآن متوقف شده و آيات الهى را به گوش ساير جنيان رسانيدند؛ پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آن نيز چندين بار همراه «عبداللَّه بن مسعود» به اين مكان مى آمد و آيات قرآن را بر جنيان مى خواند. در يكى از شب ها سوره جن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و خداوند آن حضرت را از اسلام جنيان خبر داد. اين مكان در «الحَجون» و دامنه «شعب ابى دُبّ» قرار داشت كه بعدها به ياد آن رخداد بزرگ، مسجدى ساختند و آن را مسجد جن ناميدند. اين مسجد را از آن لحاظ مسجد حَرَس نيز ناميده اند كه در گذشته، پاسداران مناطق مختلف مكه، هنگام گشت شبانه، در نزديكى مسجد جن با يكديگر ملاقات و پس از تبادل اطلاعات به محل مأموريت خود باز مى گشتند. (2) مسجد ياد شده اكنون در


1- 1. جن: 1 و 2.
2- 2. فاكهى، اخبار مكه، ج 4، صص 24- 20؛ ابن هشام، سيرة النبويه، ج 1، صص 421 و 422؛ ابن كثير، البداية و النهايه، ج 3، ص 137، ابن حجر عسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 7، ص 125.

ص: 105

سه راهى خيابان مسجدالحرام، منا و پل حَجون در دويست مترى قبرستان ابوطالب قرار دارد و در سمت چپ است كه در شارع مسجد الحرام به سوى قبرستان مى رود.

نام اين مسجد كه تابلوى مسجد الجن بر نماى قبلى آن بود، قبل از بازسازى اخير به شماره 40 تغيير يافت اما در سال 1378 ش. بناى قديمى آن تخريب و مسجد بزرگترى حدود دو برابر ساختند و باز هم نام مسجد الجن را بر تابلوى آن ثبت كردند. بناى جديد آن بسيار زيبا با گنبد طلايى و يك مناره بزرگ است كه با ديوارهاى سنگى سفيد و سياه در داخل و خارج مسجد زيبايى آن را دوچندان كرده است. بر نماى گنبد داخلى نيز آيات سوره جن به طرز زيبايى، با خط ثلث نگاشته شده است. اين مسجد امروزه يكى از مساجد پررونق مكه است. (تصوير شماره 11)

3- مسجدالرّايه

پيامبر صلى الله عليه و آله در سال هشتم هجرت عازم فتح مكّه شدند و بالاى شهر در ناحيه اى به نام «الرَّدم» نزديك چاه جبير بن مطعم كه به آن «چاه عُليا» مى گفتند، استقرار يافتند و راية (پرچم سپاه اسلام) را در آن جا نصب كردند. (1) گويند پيامبر صلى الله عليه و آله در آن مكان نماز گزاردند. (2) بعضى از فقهاى مكه گفته اند در روزگاران قديم، مردم براى انتخاب محل سكونت خود در مكه، از اين چاه، كه در كنار آن مسجدى بوده و در آن نماز مى گزاردند، بالاتر نمى رفته اند. مسجد مورد نظر، همان مسجد الرّايه است. (3) اين مسجد را «عبداللَّه بن عبداللَّه بن عباس بن محمد» ساخته و در كنار آن نيز حوضى براى سقايت مردم از آب چاه مذكور قرار داده بود. مستعصم عباسى آن را به سال 640 ق.

بازسازى كرد.


1- 1. بخارى، صحيح، كتاب المغازى، حديث 4280 براى اطلاع از چگونگى فتح مكه و ورود نيروهاى اسلام ر. ك. به: البكرى الشافعى، الدّرة المكلله فى فتح مكة المشرفة المبجله.
2- 2. احمد بن حنبل، المسند، حديث 15446؛ نهروانى المكى، الاعلام باعلام بيت اللَّه الحرام، ص 453.
3- 3. فاسى المكى، همان، ج 1، ص 28؛ فاكهى، همان، ج 4، ص 19؛ نهروانى المكى، همان، ص 453.

ص: 106

در سال 1361 و 1391 ق. اين مسجد بازسازى و به جودريه معروف شد؛ وجه تسميه آن، قرار گرفتن در دهانه بازار جودريه است كه به اشتباه به ابوسفيان مشهور شده است. در سال 1380 ش. به گونه زيبايى بازسازى شد و ديوارها و مناره آن از سنگ است. بناى قبلى، داراى گنبدى طلايى بود كه اكنون به رنگ سفيد است و مساحت آن نيز به چهارصد متر افزايش يافت. نام اين مسجد را پس از بازسازى اخير تغيير داده، مسجد فهدبن عبدالعزيز نام نهادند. (تصوير شماره 12)

4- مسجد البَيْعَة: مسجد الغنم

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به عزم فتح مكه، عازم اين شهر شدند، در ميان شعب بنى عامر و سوق الغنم، با مردم مكه ديدار كردند و كسانى كه پس از هشت سال از هجرت، دل هايشان به اسلام گرايش يافته بود، در اين مكان با آن حضرت بيعت كرده و به اسلام گرويدند. بعدها مسجد كوچكى در آنجا ساخته شد به ياد بيعت اين گروه با پيامبر صلى الله عليه و آله و نام «مسجد البيعه» به خود گرفت. اين مسجد در خيابان مسجدالحرام، سمت راست كسى است كه به سوى قبرستان ابوطالب يا پل حجون مى رود. اين مسجد، حدود 500 مترى بازار جودريه (ابوسفيان) و روبه روى اداره پست و تلگراف است. در سال 1380 ش.

بازسازى شد و همانند ساير مساجد معروف در اين خيابان، نمايى سنگى و مناره اى زيبا دارد. (تصوير شماره 13)

5- مسجد شجره

پس از بازار جودريه (ابوسفيان)، نرسيده به مسجد جِنّ و در تقاطع شارع مسجد الحرام و شارع نونه، در كنار پل مسجدى است كه به ياد معجزه اى از پيامبر صلى الله عليه و آله در صدر اسلام ساخته شد و نام مسجد شجره بر خود گرفت. به روايات فاكهى، در اين مكان

ص: 107

درختى به نبوّت و پيامبرى آن حضرت شهادت داد. (1)

مسجد ياد شده كه بسيار كوچك و ساده بوده، در سال 1380 بازسازى گرديد. اين مسجد را، مانند ساير مساجدى كه پيشتر اشاره شد، با سنگ هاى سفيد و تيره و بسيار زيبا، با مساحتى حدود 2 برابر قبل ساخته اند. گفتنى است اين مسجد با مسجد شجره يا احرام در ميان راه مدينه و مكه هم نام است. (تصوير شماره 14)

6- مسجد ابوبكر

اين مسجد در سمت «مَسفله» (پايين مكه) (دويست مترى جنوب مسجدالحرام) واقع شده، كه به ابوبكر منسوب است و در قرن دهم هجرى به «دارالهجره» معروف گرديد. گويند ابوبكر همراه پيامبر صلى الله عليه و آله از اين مكان به سوى مدينه هجرت كرد. (2) 1 ن جبير- 2 ابن جبير از خانه كوچكى در پشت مسجد خبر مى دهد كه محل مخفى شدن ابوبكر از كفار و مشركان بوده است. (3) بناى مسجد تا چند سال پيش در شارع حمزه بود كه در جريان احداث فندق ابراج مكه و هتل هيلتون آن را خراب كردند. اين هتل ها دقيقاً ميان باب فهد و باب ملك عبدالعزيز واقع شده و مشرف بر مسجدالحرام و در كنار آن است. در ميان هتل هاى ياد شده و روى هتل هيلتون مركز تجارى با عنوان «مركز التجارى والسكنى» ساخته اند و در طبقه چهارم اين مركز تجارى مصلّى و مسجد بسيار بزرگى نيز ساخته و تابلوى مسجد ابوبكر صديق بر آن نهاده اند تا نشانى از مسجد تخريب شده باشد. گفتنى است شارع ابراهيم خليل در سمت مسفله در چند مترى هتل هاى ياد شده است. (تصوير شماره 15)

7- مسجد الاجابه


1- 1. فاكهى، همان، ج 4، صص 30- 27
2- 2. نهروانى المكى، همان، ص 454؛ جاحظ، العثمانيه، ص 28
3- 3. ابن جبير، الرحله، ص 83

ص: 108

اين مسجد در شارع ابطح و كنار ميدان معابده، به سوى عزيزيه و منا واقع است و در سمت چپ كسى است كه از ميدان به سوى عزيزيه مى رود). گفته مى شود پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام سفر به طائف در اين مكان نماز گزاردند. نگارنده در محراب اين مسجد دو كتيبه ديد كه داراى تاريخ 970 هجرى است. اين مسجد به گفته نهروانى، در سال 720 ق. تعمير و پس از آن، رو به فرسودگى و تخريب رفت. (1) تا اينكه در دهه گذشته، پس از تخريب ساختمان قديمى، آن را بازسازى كردند. با اين حال، در سال 1380 ش. همراه با ساير مساجد ياد شده، آن را با مساحتى دو برابر و بسيار زيبا باسنگ هاى سفيد و تيره بازسازى كردند و تابلوى مسجدالاجابه، كه بر بناى قديمى آن وجود نداشت را بر آن نهادند.

گفتنى است در مدينه نيز مسجدى به همين نام وجود دارد. (2) (تصوير شماره 16)

8- مسجد خالد بن وليد

هنگامى كه پيامبر مكه را فتح كرد، سپاهيان از چند جبهه وارد آن شدند. خالد بن وليد در رأس گروهى، از سمت پايين مكه (مسفله) وارد شهر شد و در مكان استقرار پرچم وى، مسجدى ساختند كه به نام وى شهرت يافت. اين مسجد اكنون در خيابان خالد بن وليد، در جنوب مسجد الحرام و محله «حارة الباب» قرار دارد. مسجد ياد شده در 1377 ق. بازسازى شده است. (تصوير شماره 17)

9- مسجد فتح


1- 1. نهروانى المكى، همان، ص 453.
2- 2. ر. ك. به: بخش مدينه از همين كتاب.

ص: 109

رسول اللَّه صلى الله عليه و آله آنگاه كه با سپاهيان اسلام به قصد فتح شهر مكه حركت مى كرد، در حوالى 25 كيلومترى شهر، از راه مدينه، در منطقه مرّ الظهران توقف كرد و يك شب را در آنجا ماند و به نماز و دعا و نيز به ساماندهى و سان ديدن از سپاه ده هزار نفرى خود پرداخت. در همين جا بود كه ابوسفيان با ديدن عظمت و شكوه سپاه اسلام مسلمان شد.

اين منطقه در عصر حاضر به «الجموم» مشهور است و 18 كيلومتر با مسجد تنعيم در همان مسير فاصله دارد. مسجدى كه به ياد توقف و نماز پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ساخته شده، در سال 1397 ق. بازسازى شده است. (1)


1- 1. محمد الياس عبدالغنى، تاريخ مكه مكرمه، قديماً و حديثاً، ص 139.

ص: 110

فصل پنجم: قبرستان ابوطالب و مزار شهداى فخ

الف- قبرستان ابوطالب (جنّةُ المُعلّى

اشاره

ص: 111

فصل پنجم: قبرستان ابوطالب و مزار شهداى فخ

ص: 112

ص: 113

الف- قبرستان ابوطالب (جنّةُ المُعلّى)

گورستان تاريخى مكه، به نام هاى مختلف؛ چون «ابوطالب»، «قريش»، «حَجون»، «بنى هاشم» و «جَنة المُعَلّى يا «جنّة المَعْلاة» مشهور است. (1) اين قبرستان در شمال شرقى مكه و در دو راهى خيابان مسجد الحرام- الحَجُون. بر دامنه كوه حجون قرار دارد. به گفته فاكهى، در مكه شعبى نيست كه دقيقاً روبه روى كعبه قرار گرفته باشد، جز همين شعب. (2)

مردم شهر در دوران جاهلى و ظهور اسلام مردگان خود را در «درّه ابى دُبّ» كه بخشى از حَجون است، دفن مى كردند، (3) بعد از آن، منطقه گورستان وسيع تر شد. در دهانه اين درّه يا قبرستان، ابو موسى اشعرى سكو يا ايوان مسقفى از سنگ ساخته بود و پس از بازگشت از صفين در آن جا ساكن شد. (4)

فضايل قبرستان ابوطالب

از عبداللَّه بن مسعود نقل شده كه گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله زمانى وارد اين مقبره شد كه قبرى


1- 1. فاسى المكى، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 81
2- 2. فاكهى، اخبار مكه، ج 4، ص 50
3- 3. فاكهى، همان، ج 4، ص 54؛ ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 470؛ فاسى المكى، همان، ج 1، ص 81
4- 4. ازرقى، همان، صص 470 و 471؛ فاكهى، همان، ج 4، ص 55

ص: 114

از مسلمانان در آن نبود و در اينجا بود كه فرمود: از اين مكان و از حرم خداوندى هفتاد هزار نفر بدون حساب به بهشت مى روند و هر يك هفتاد نفر را شفاعت مى كنند. اين در حالى است كه صورت هاى آنان؛ چه از اولين و چه از آخرين، همانند ماه شب بدر مى درخشد. كسانى كه در مكه و حرم وفات يابند، روز قيامت ايمن برانگيخته خواهند شد. عبداللَّه بن مسعود افزود:

«همراه پيامبر صلى الله عليه و آله به اين قبرستان آمديم. آن حضرت فرمودند: به زيارت قبور برويد و براى اموات خود استغفار كرده، نماز بخوانيد كه ديدار قبور، شما را به فكر مرگ خواهد انداخت.» (1)

براى زيارت قبور اين قبرستان و هر يك از آبا و اجداد پيامبر صلى الله عليه و آله دعاهاى خاصى ذكر شده است. (2)

گرداگرد اين قبرستان ديوارى كشيده اند كه تا دامنه كوه امتداد مى يابد. قبرستان از دو ناحيه مجزا تشكيل شده است. قبور آبا و اجداد پيامبر صلى الله عليه و آله و بنى هاشم در شمال قبرستان و در درّه و دامنه كوه واقع است. سمت جنوبى اين قبور به وسيله ديوار و نرده هاى آهنى از بقيه قبرستان جدا شده است. قبور اجداد پيامبرخدا صلى الله عليه و آله تا قبل از حكومت آل سعود، همه داراى گنبد و بارگاه بوده كه سفرنامه نويسان و سيّاحان به آن اشاره كرده اند.

قبرستان امروزه تا آن سوى شارع حجون نيز امتداد يافته است و مردگان در آن دفن مى شوند.

به خاك آرميدگان قبرستان ابوطالب
اشاره

در اين قبرستان، آبا و اجداد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و بسيارى از صحابه آن حضرت در خاك آرميده اند كه مهم ترين آنان عبارت اند از:

1- قُصَىّ بن كِلاب (جدّ اعلاى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله)

1- 1. فاكهى، همان، ج 4، صص 56- 51.
2- 2. ر. ك. به: محسن الامين. مفتاح الجنات فى الادعية و الاعمال و الصلوات و الزيارات، ج 2، صص 6- 8.

ص: 115

وى فرزند كلاب بن مُرَّه است. مادرش فاطمه دختر سعد بن سيل بود. قصىّ چهار پسر به نام هاى عبد مناف، عبد الدّار، عبدالعزّى و عبد قصىّ و دو دختر داشت كه همه در اين قبرستان مدفون اند. (1) لقب او ابوالمغيره و مُجَمَّعْ بود.

قصىّ هنگام نوجوانى همراه حاجيان قُضاعه به مكه برگشت. در اين زمان، كليددارى كعبه با قبيله خزاعه بود كه پس از جرهميان بر مكه غالب بودند. قصى دست آنان را پس از جنگى، از اجازه حج كوتاه كرد و امور كعبه و مكه را در دست گرفت. وى نخستين كسى است كه قبيله قريش را از ميان طوايف پراكنده گرد آورد و آنان را به عزّت و سربلندى رسانيد و ضيافت حاجيان را واجب ساخت و مناصب كعبه را بنيان نهاد و آنان را ميان فرزندان خود تقسيم كرد. (2) قصىّ نخستين كسى بود كه در اين قبرستان به خاك سپرده شد و پس از او، قبايل مردگان خود را كنار وى دفن كردند. (3)

2- عبدالمطّلب بن هاشم

وى فرزند هاشم بن عبد مناف بن قُصىِّ بن كِلاب است. مادرش «سَلْمى دختر عمرو بن زيد بود.

كنيه عبدالمطّلب «ابو الحارث» و نامش «شيبة الحمد» بود. او پس از مرگ عمويش مطّلب همه كاره قريش شد و چاه زمزم را مجدداً حفر و مردم را به يگانگى خداوند و پرستش او و ترك بت ها دعوت كرد. سنت هاى پسنديده و نيكى را در دوران جاهلى به جاى گذاشت كه بسيارى از آن ها در دوران اسلام نيز پا بر جا ماند. در زمان او بود كه ابرهه با سپاه فيل به مكه روى آورد. گويند وى نخستين كسى بود كه در غار حِرا به اعتكاف مى پرداخت و در تمام ماه مستمندان را اطعام مى كرد. (4) مدفن وى در نزديكى قبر


1- 1. ابن قتيبه، المعارف، ص 42.
2- 2. ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 1، ص 98؛ يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج 1، ص 293.
3- 3. فاكهى، همان، ج 4، صص 58 و 59.
4- 4. ابن هشام، سيرة النبويه، ج 1، ص 119؛ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 9.

ص: 116

ابوطالب و شمال قبر منسوب به آمنه بنت وهب است. قبر عبداللَّه بن زبير نيز در كنار او، در زير يك گنبد قرار داشته است. (1)

3- ابوطالب بن عبدالمطّلب

وى پدر گرامى امام على عليه السلام، طالب، عقيل، جعفر، امّ هانى و جُمانه است. ابوطالب در آغاز ظهور اسلام، چتر حمايت خود را بر سر برادر زاده اش، محمد صلى الله عليه و آله گسترانيد و به طور بسيار جدّى از آن حضرت دفاع كرد. داستان تبعيد بنى هاشم و خاندان ابوطالب در «شعب ابى طالب» در منابع تاريخى ضبط و ثبت است. ايمان ابوطالب به اسلام يقينى است و تاكنون رساله ها و كتب متعدّدى از سوى محدّثان و محقّقان شيعه در باره اين موضوع به رشته نگارش درآمده است. در سال دهم بعثت، با وفات او، پيامبرخدا صلى الله عليه و آله بزرگترين حامى خود را از دست داد. او را كنار قبر پدر گرامى اش به خاك سپردند. بر مقبره آن دو، گنبد و بارگاهى ساختند كه در 1325 ق. تعمير و بازسازى شد. (2)

4- خديجه عليها السلام

خديجه بنت «خويلد بن اسد بن عبدالعزّى بن قصىّ بن كلاب»، همسر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله نخستين زنى است كه مسلمان شد و با مال و ثروت خويش پيامبر را يارى كرد.

علاقه اى كه پيامبر به ايشان داشت، به هيچ يك از زنان ديگرش نداشت. روايات زيادى از آن حضرت در مورد اوصاف و القاب حضرت خديجه نقل شده است؛ از جمله:

«أَفْضَلُ نِساءَ أَهْلَ الْجَنَّةَ خَدَيجَة ...» (3)

در جاى ديگر مى فرمايد: «همانا من خديجه را بر زنان امّتم برترى مى دهم،


1- 1. لبيب البتنونى، الرحلة الحجازيه، ص 96.
2- 2. لبيب البتنونى، همان، ص 95.
3- 3. احمد بن حنبل، المسند، ج 6، صص 117 و 118.

ص: 117

همان گونه كه مريم بر زنان عالم برترى داده شد. (1) به خداوند سوگند كه بهتر از خديجه، پس از او براى من جايگزين نكرد ... او ايمان آورد هنگامى كه مردم مرا تكفير كردند و هنگامى كه مردم مرا تكذيب كردند، او مرا تأييد كرد، هنگامى كه مردم مالشان را از من دريغ كردند، او اموالش را در اختيار من گذاشت. خداوند از او فرزندانى به من عطا كرد در حالى كه از زنان ديگر نداد.» (2)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از خديجه صاحب دو فرزندِ پسر، به نام قاسم و عبداللَّه و چهار دختر به نام هاى زينب، امّ كلثوم، فاطمه و رقيه شدند. (3)

شب هاى تاريك راه خانه خديجه تا غار حِرا، به روزى روشن از اخلاص و اميد و فداكارى بدل شد. كوه بزرگ نور، كه امروزه بعضى از مردان نيز از صعود به آن عاجزند، در سايه اخلاص و فداكارى و عظمت گام هاى خديجه كوچك مى نمود. آن بانوى فداكار به رغم آن همه ثروت و مكنت، سه سال در شعب ابى طالب، گرسنه در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله ماند و آرامشِ جان او بود. سرانجام نيز در پايان آن محاصره وفات يافت و پيامبر صلى الله عليه و آله او را در قبرستان حَجُون به خاك سپردند. در سال 905 ق. «محمد بن سليمان چركسى» امين الدفاتر مصر در دوران سليمان قانونى، پادشاه عثمانى، گنبدى بر قبر خديجه عليها السلام ساخت كه پيش از آن، تابوتى چوبين و ضريحى بر روى قبر او بود. (4) اين گنبد در سال 1298 ق. بازسازى شد. در كنار اين بانوى بزرگ اسلام، شانزده تن از اشراف در يك چهار ديوارى مدفون شده اند. (5)

5- قاسم بن محمد صلى الله عليه و آله

قاسم، فرزند رسول اللَّه صلى الله عليه و آله بود كه آن حضرت به سبب نام اين فرزند، كنيه اش


1- 1. هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 223.
2- 2. هيثمى، همان جا.
3- 3. مصعب زبيرى، كتاب نسب قريش، همان ص 21.
4- 4. رفعت پاشا، مرآة الحرمين، ج 1، ص 31؛ نهروانى المكى، الاعلام باعلام بيت اللَّه الحرام، ص 443.
5- 5. لبيب البتنونى، همان، ص 95.

ص: 118

«ابوالقاسم» شد. وى نخستين مولودى است كه خداوند از خديجه عليها السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله ارزانى كرد. قاسم زودتر از فرزندان ديگرِ پيامبر صلى الله عليه و آله دار فانى را وداع كرد و آن حضرت او را در جايى كه اكنون نزديك قبر خديجه عليها السلام است دفن كرد. (1) (تصويرهاى شماره 18، 19)

قبور ديگر در گورستان ابوطالب

در اين قبرسان تعدادى از صحابه، تابعان، فرزندان ائمه عليهم السلام، نوادگان، سادات و علماى جليل القدر دفن شده اند كه مهمترين آن ها عبارت اند از:

1- على بن موسى بن محمد بن قاسم بن حسن بن زيد بن امام حسن عليه السلام.

2- عبداللَّه بن زبير بن عوام.

3- محمد بن محمد بن ابراهيم بن حسن بن زيد بن امام حسن عليه السلام.

4- اسماعيل بن يوسف الاخيضر بن ابراهيم بن موسى الجون بن عبداللَّه محض بن حسن بن امام حسن عليه السلام.

5- حسن بن يوسف الاخيضر بن ابراهيم بن موسى الجون بن ... امام حسن عليه السلام.

6- حسن بن محمد بن سليمان بن داود بن حسن بن امام حسن عليه السلام.

7- سليمان بن عبداللَّه بن الحسن بن امام حسن عليه السلام.

8- حسن بن محمد بن عبداللَّه بن الحسن بن الحسن عليه السلام. (2)

9- فضيل بن عياض.

10- ابن هوازن قشيرى.

11- شيخ تقى الدين السُّبكى.

12- سفيان بن عُيَيْنه.

13- محمد بن عون. (3)

ب- مزار گمنام شهداى فخ


1- 1. شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج 2، ص 399.
2- 2. كَمّونه حسينى، آرامگاه هاى خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله و صحابه و تابعين، ترجمه عبدالعلى صاحبى، ص 323.
3- 3. نهروانى المكى، همان، ص 444.

ص: 119

هنگام خلافت هادى عباسى، حسين بن على بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام نواده بزرگوار امام حسن مجتبى عليه السلام (كه پس از شهادت به «شهيد فخّ» مشهور شد) و چند تن از سادات و نوادگان امام حسن عليه السلام همراه نزديك به چهار هزار نفر از علويان، كه از حكومت عباسيان به ستوه آمده بودند، در مدينه دست به قيام زدند. آنان پس از تصرف مدينه به سمت مكّه حركت كردند. در مدخل ورودى مكه، در نزديكى مسجد تنعيم، كه به «وادى فَخّ» معروف است، با سپاهيان خليفه رو به رو شدند. در اين نبرد كه در سال 169 ق. رخ داد، سپاهيان عباسى فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله را قتل عام و سرهاى بيش از يكصد نفر از شهدا را از تن جدا كردند و همراه اسرا نزد خليفه فرستادند.

بدن هاى بى سرِ شهداى فخ، پس از سه روز، در همان محل مدفون شدند. (1) از امام جواد عليه السلام نقل شده كه براى ما اهل بيت بعد از كربلا قتلگاهى بزرگتر از فخ نبوده است.

همچنين امام باقر عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه آن حضرت فرمود: در اين مكان (فخّ) مردى از فرزندان من، با جماعتى ديگر كشته مى شوند كه ارواح آنان بر بدن هايشان به سوى بهشت سبقت خواهد گرفت و جبرئيل عليه السلام نيز به من خبر داده است كه يكى از فرزندان تو در اين جا شهيد مى شود كه اجر دو شهيد خواهد داشت. (2)

محل فخ يكى از ميقات هاى حج، البته از نظر شيعه است كه آن را ميقات كودكان نابالغ دانسته اند. امام صادق عليه السلام قبل از ورود به حرم در مكان مذكور غسل فرموده و به آن امر مى كرده اند. (3)

مزار آنان، همانند ساير قبور، مورد بى توجهى قرار گرفته است. اين محل امروزه به


1- 1. مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 309، طبرى، تاريخ الطبرى، ج 10، صص 34- 24؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيّين، صص 364- 386.
2- 2. ابوالفرج اصفهانى، همان 366- 367.
3- 3. شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 99.

ص: 120

«حىّ الشهدا» معروف و در شارع الشهدا، كنار جاده مدينه، شش كيلومترى حرم و حدود 500 متر بالاتر از مسجد تنعيم- كه براى عمره در آن مُحْرم مى شوند- قرار دارد. در سال 1381 ش. ديوار قبور شهداى فخ را بازسازى و درى براى آن قرار دادند و روى آن تابلويى با عنوان مقبره عبداللَّه بن عمر بن خطاب گذاشتند كه حاكى از تلاش براى محو اثر و نام شهداى فخ دارد. (1) در كنار اين مكان، كه يك چهار ديوارى حدود 300 مترى است، مسجد جديدى با نام اسعد بن زراره ساخته اند كه گنبدى سبز دارد. در مجاورت مقبره، در بالاى تپه اى، آثار قلعه اى قديمى نيز ديده مى شود. در كنار خيابان شهدا مسجدى نيز به نام مسجد الشهدا است كه محلّ قبور، پشت اين مسجد و به فاصله اندكى از آن است.

در مقابل آن مسجد نيز پمپ بنزين محطّة الجزيره قرار دارد. (تصوير شماره 19)

فصل ششم: خانه ها ومساجد تاريخى مكه (تخريب شده در دوران سعودى)

الف- خانه هاى تخريب شده

1. خانه ارْقَمْ بن ابى ارقم

1- 1. اينجا، به يقين مقبره عبداللَّه بن عمر بن خطاب نيست زيرا وى در ميان مسير راه حجون و قبرستان ابوطالب عليه السلام تا مسجدالحرام دفن شده است.

ص: 121

فصل ششم: خانه ها ومساجد تاريخى مكه (تخريب شده در دوران سعودى)

ص: 121

ص: 123

الف- خانه هاى تخريب شده

1. خانه ارْقَمْ بن ابى ارقم

اين خانه كه نخستين پايگاه سرّى تبليغ توحيد در صدر اسلام بود، در دامنه كوه صفا قرار داشت. (1) پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز بعثت و پيش از اعلان رسمى رسالت، براى تبليغ اسلام در اين محل به تشكيل جلسات مخفى اقدام مى كرد. بسيارى از تازه مسلمان شده ها، مخفيانه و شب هنگام در اين پايگاه گرد پيامبر صلى الله عليه و آله حلقه زده و از محضر پرفيض او بهره مى بردند. بنابر آنچه در منابع آمده، نزديك به چهل تن، از جمله: حمزه سيد الشهدا عليه السلام و ابوذر غفارى رحمه الله در اين خانه به اسلام گرويدند. (2)

مَهدى عباسى آن خانه را به همسر خود خيزران، كه مادر هارون و هادى بود، بخشيد (3) و از آن سال به «دار خيزران» معروف شد. (4) در سال هاى مختلف آن را ترميم و تعمير كرده اند. (5) خانه ارقم همچنان تا سال 1395 ق.: 1354 ش. بر سرِ پا بود و محل آن به


1- 1. فاكهى، اخبار مكه، ج 4، ص 14.
2- 2. ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 3، ص 243؛ ابن هشام، سيرة النبويه، ج 1، ص 253.
3- 3. حلبى شافعى، سيرة الحلبيّه، ج 1، ص 319.
4- 4. ابن ظهيرة القرشى المخزومى، الجامع اللطيف فى فضل مكه ص 204.
5- 5. لبيب البتنونى، الرحلة الحجازيه، ص 102.

ص: 124

كتابخانه اى تبديل شد كه در طرح توسعه سعودى (پشت صفا) تخريب گرديد. امروزه بر پلكان برقى سمت صفا كه مدخل ورودى به طبقه دوم است، نام «مدرج كهربائية ارقم بن ابى ارقم» ديده مى شود.

2- دارالنَّدوه يا انجمن مشورت

اين خانه، از كهن ترين خانه هاى مكه بوده كه «قُصَىّ بن كِلاب» آن را ساخت تا مهمترين امور سياسى، نظامى و اقتصادى در آن، مورد بحث و مشورت قرار گيرد و از دوران جاهليّت تا هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله اهميّت فراوانى داشته است. (1) ازرقى گويد: آن جا محلّ سكونت قُصَىّ نيز بوده است. (2)

سرپرستى دارالنَّدوه پس از قُصى، به عبد مناف و سپس به هاشم رسيد. هنگام ظهور اسلام، حكيم بن حزام، دايى زاده حضرت خديجه عليها السلام اين خانه را به هزار درهم خريد. (3)

در اين خانه تصميمات شومى عليه پيامبر صلى الله عليه و آله و بنى هاشم گرفته شد كه نخستين آن ها محاصره اقتصادى و اجتماعى در شعب ابى طالب و دوّمين آن نيز توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود.

بخشى از دار النَّدوه در توسعه عبد الملك و فرزند او ضميمه مسجد الحرام شد. (4) بعدها دار النّدوه را از اساس تخريب و به جاى آن مسجدى ساختند كه مسقّف بود و دوازده در، از آن به داخل مسجد الحرام باز مى شد. اين مكان اكنون داخل مسجدالنبى صلى الله عليه و آله شده است.

3. خانه خديجه عليها السلام

1- 1. فاسى المكى، همان، ج 1، ص 35.
2- 2. ازرقى، همان، ج 2، ص 384.
3- 3. سهيلى، روض الانف، ص 55.
4- 4. ازرقى، همان، 2/ 387- 388.

ص: 125

خانه همسر وفادار و گرامى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در نزديكى مولد پيامبر صلى الله عليه و آله در محلى معروف به «حىّ القشاشيه» و در كوچه حجر قرار داشت. اين خانه پس از مولد النّبى صلى الله عليه و آله به عنوان يكى از مهم ترين و مقدس ترين مكان ها در مكّه محسوب و حوادث و وقايعى را در دل خود جاى داده است كه به آن ها اشاره مى گردد:

1- ازدواج پيامبر صلى الله عليه و آله با حضرت خديجه عليها السلام.

2- تولد فاطمه عليها السلام، كه سنگ مرمرى به نشانه محلّ تولد ايشان در آن جا قرار داده بودند.

3- تولد سه دختر ديگر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از خديجه عليها السلام. (1)

4- نزول جبرئيل عليه السلام در اين مكان بر پيامبر صلى الله عليه و آله كه اين خانه را پس از كعبه با فضيلت ترين مكان مكه ساخته است. (2)

5- آزار پيامبر صلى الله عليه و آله در اين جا از سوى همسايه اى چون ابو لهب. (3)

6- حادثه ليلة المبيت؛ يعنى شبى كه على عليه السلام بر بستر پيامبر صلى الله عليه و آله خوابيد و جان آن حضرت را نجات داد.

7- آغاز هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله.

8- وفات خديجه سلام اللَّه عليها.

اين خانه در سال 640 ق. از سوى خليفه عباسى الناصر باللَّه تعمير و كتيبه اى نيز بر آن نوشته شد. در دوران عثمانى نيز قسمتى از آن به آموزش قرآن اطفال اختصاص يافت. (4)

پادشاهان مصر، يمن و نيز سلطان سليمان قانونى، خانه خديجه را ترميم و تجديد بنا كردند. اين خانه در توسعه دوره سعودى تخريب شد. مكان تقريبى آن، حدود 150 مترى ميدان پشت صفا و مروه، در نزديكى زادگاه رسول اللَّه صلى الله عليه و آله بوده است؛ جايى كه اكنون پايانه اتوبوسرانى داخل شهرى (خيابان غزّه) در آن جا است. اين خانه درست مقابل باب بنى شيبه بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله از منزل خود به سوى آن حركت مى كردند.

4. خانه ابوطالب

1- 1. فاسى المكى، همان، ج 1، ص 434.
2- 2. پيشين، ج 1، ص 446، در مكان وحى رسول خدا صلى الله عليه و آله قبه اى ساخته بودند ابن جبير، الرحله، ص 81.
3- 3. فاكهى، همان، ج 4، صص 7 و 8.
4- 4. رفعت پاشا، مرآة الحرمين، ج 1، ص 191؛ لبيب البتنونى، همان، ص 98.

ص: 126

از ديگر مكان هاى تاريخى مكه، خانه ابوطالب، پدر گرامى على عليه السلام است. اين خانه محلّ رشد پيامبر صلى الله عليه و آله نيز بوده است. هنگامى كه عبداللَّه، پدر گرامى حضرت محمد صلى الله عليه و آله از دنيا رفت، آن حضرت تحت سرپرستى عموى خود ابوطالب قرار گرفت و دوران طفوليت را در اين مكان پشت سر گذاشت. خانه ابوطالب در ابتداى منازل بنى هاشم و در چند مترى زادگاه پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه در دوران سعودى و در توسعه ميدان پشت صفا تخريب شد.

5. زادگاه حضرت حمزه، سيدالشهدا (ع)

زادگاه عموى گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله در پايين مكه، در محلّى به نام «بازان» بوده است؛ خانه اى كه ايشان در آن جا متولد شدند و تا قرن نهم به طور كامل پا برجا بود.

نهروانى المكى كه محل آن را در اوايل قرن دهم هجرى ديده است، مى گويد:

محراب، در و ديوارهاى آن از ميان رفته ولى بقايايى از ديوارهاى آن مانده است. (1)

6. خانه عبداللَّه بن جُدعان

از اماكن مهمى كه يادآور خاطره نخستين دخالت پيامبر صلى الله عليه و آله در امور سياسى و اجتماعى در روزگار جوانى اش بوده، خانه عبداللَّه بن جدعان است. در اين خانه، پيمان معروف «حلف الفضول» بسته شد و پيامبر صلى الله عليه و آله پيش از بعثت، در انعقاد اين پيمان حضور يافتند و آن را امضا كردند. اين واقعه بيست سال پيش از بعثت رخ داد. ابن هشام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود:

«در خانه عبداللَّه بن جدعان در پيمانى حاضر شدم كه اگر يكصد شتر سرخ موى يمنى را به من مى دادند، به آن اندازه خوشحال نمى شدم.» (2)


1- 1. نهروانى المكى، الاعلام باعلام بيت اللَّه الحرام ص 445
2- 2. ابن هشام، همان، ج 1، ص 134؛ فاكهى، همان، ج 5، صص 193- 190

ص: 127

خانه ياد شده، پشت صفا و مروه و در دهانه «محله اجياد بزرگ و اجياد كوچك» قرار داشت.

7. خانه حارث بن عبد المطّلب

از ديگر خانه هاى مهم اين شهر، كه انذار عشيره در آن رخ داد، خانه حارث، فرزند عبد المطلب بود. (1) پس از نزول آيه: وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ، (2)

پيامبر صلى الله عليه و آله در آن خانه اقوام و خويشان خود را به اسلام دعوت كرد، اما هيچ كس جز على بن ابى طالب عليه السلام او را تأييد نكرد كه سه بار به پيامبر صلى الله عليه و آله لبّيك گفت. آنگاه رسول اللَّه فرمودند: «اين على، برادر، وصىّ و جانشين من است، سخن او را بشنويد و از او اطاعت كنيد.» در اين ميان، گروهى با حالت تمسخر به ابوطالب گفتند: «تو دعوت شده اى تا از فرزند خردسالت (يعنى على) اطاعت كنى!» (3)

اين خانه كه در پشت صفا و مروه و در شعب بنى هاشم قرار داشت، در توسعه هاى دوران سعودى تخريب شد.

8. زادگاه امام جعفر صادق عليه السلام

ششمين امام شيعيان در خانه اى معروف به دار ابى سعيد، نزديك دارالعجله (سمت صفا و مروه) به دنيا آمدند. فاسىِ مكّى كتيبه اى در اين خانه ديده كه بر آن نوشته شده بود:

«هذا مَولدُ جَعفرٌ الصّادق عليه السلام و دَخَلَهُ النَّبيّ صلى الله عليه و آله» بر اساس اين كتيبه، بايد گفت اين خانه علاوه بر آن كه زادگاه امام صادق عليه السلام بوده، پيامبر صلى الله عليه و آله نيز به آن وارد شده اند. خانه ياد شده در سال 623 ق. تعمير گرديد. گفته مى شود كه تولد «جعفر طيّار» نيز در همين خانه بوده است. (4) زادگاه امام صادق عليه السلام در دوران سعودى، همراه دار العجله تخريب شد.

ب- مساجد تخريب شده

1. مسجد انشقاق القمر: بلال حبشى

1- 1 يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج 1، ص 383.
2- 2 شعرا/ 214.
3- 3 ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 1، ص 200، طبرى، تاريخ الطبرى، ج 2، ص 62، يعقوبى، همان، ج 1 ص 383.
4- 4 فاسى المكى، همان، ج 1، ص 436؛ نهروانى المكى، همان، ص 446.

ص: 128

در سال نهم بعثت، برخى از مشركان؛ از جمله ابوجهل از پيامبر صلى الله عليه و آله خواستند تا براى اثبات نبوّت خود، اگر قادر است ماه را دو نيم كند. در اين حال جبرئيل عليه السلام بر ايشان نازل شد و اجازه خداوند براى اين كار را ابلاغ كرد. آن حضرت نيز با انگشت سبابه به ماه اشاره كرد و ماه دو نيم شد؛ نيمى در كوه ابوقُبَيس و نيمى در كوه قعيقعان ديده شد. در اين حال، رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به سجده افتاد و شكر كرد. (1) پس از آن، بالاى كوه ابوقبيس مسجدى ساختند و آن را «انشقاق القمر» ناميدند. در دوران سعودى قسمت هايى از اين كوه صاف و بر آن دارالضيافه ساخته شد؛ لذا اين مسجد به همراه چند مسجد ديگر تخريب گرديد.

اين قصر بسيار بزرگ و بلند و مشرف بر كعبه ساخته شده است. خلفاى سه گانه، ساختن هر خانه اى را كه بلندتر از كعبه باشد، منع مى كردند و اگر خانه اى در اين سطح ساخته مى شد آن را تخريب مى كردند. برخى از فقها و علماى اهل سنت نيز ساختن خانه اى بلندتر از كعبه در اطراف آن را تقبيح و نكوهش كرده اند. (2)

در هر حال، برخى اين مسجد را همان «مسجد بلال» دانسته اند كه بر فراز اين كوه قرار داشته و تخريب شده است؛ در حالى كه برخى گفته اند آن ها دو مسجد مستقل بوده اند؛ با اين تفاوت كه مسجد انشقاق القمر قبل از تخريب، نمايى مخروبه داشت ولى مسجد بلال حبشى بازسازى شده بود. اين مسجد را ازآن رو به بلال حبشى منسوب دانسته اند كه وى بر كوه ابوقبيس اذان مى گفت و پس از آن در محلّ اذانِ وى، مسجدى ساخته اند.

2. مسجد ابراهيم عليه السلام

1- 1 ابن حجر عسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 7، صص 148- 144؛ عده اى گويند اين واقعه در منا اتفاق افتاده است. ر. ك. به: جعفر مرتضى العاملى، الصحيح من سيرة النبى الاعظم، ج 2، صص 117- 112.
2- 2 فاسى المكى، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 36.

ص: 129

هنگامى كه حضرت ابراهيم عليه السلام فرمان يافت مردم را به انجام فريضه حج فرا بخواند و بر فراز كوه ابوقبيس ايستاد و گفت: «اى بندگان خدا، دعوت معبود را اجابت كنيد»، پس از آن، به ياد اين واقعه، در اين مكان مسجدى ساختند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن به نماز مى ايستادند. چون فردى به نام «ابراهيم قبيسى» در آن جا مى زيست، اين مسجد به نام او نيز مشهور بود. (1) مسجد ابراهيم، همراه مسجد انشقاق القمر تخريب شد.


1- 1. فاكهى، اخبار مكه، ج 4، صص 18- 16.

ص: 130

فصل هفتم: ميقات هاى حج و حدود حرم

الف- ميقات هاى حج

اشاره

ص: 131

فصل هفتم: ميقات هاى حج و حدود حرم

ص: 132

ص: 133

الف- ميقات هاى حج

كسانى كه براى انجام عمره يا حجّ تمتّع، عزم سفر به مكه معظّمه را دارند و ساكن خارج ميقات ها هستند، بدون مُحرم شدن، حقّ ورود به اين شهر را ندارند. نقاطى را كه حجاج در آن محرم مى شوند «ميقات» مى گويند. ميقات ها به تناسب مسير ورود حجّاج متفاوت اند. پيامبر صلى الله عليه و آله براى مردم و ساكنان شهر مدينه، ذو الحليفه (: مسجد شجره) را، براى مردم شام، جحفه را، براى اهل نجد و يمن، قرن المنازل را و براى اهل يمن، يلملم را ميقات قرار داد، (1) كه به شرح زير در مسيرهاى ورودى مكه قرار دارند:

1. ذو الحُليفه (مسجد شجره: آبار على عليه السلام)

اين مسجد كه در بخش مدينه از آن سخن خواهيم گفت، در هشت كيلومترى جنوب غربى شهر مدينه قرار دارد و ميقات كسانى است كه از مدينه به مكّه


1- 1. بخارى، صحيح، الحج، حديث 1524. مردم براى انجام حج و عمره به سه دسته تقسيم مى شوند. 1- اهل حرم، كه در مكه و داخل حدود حرم ساكن هستند و بايد براى حج در مكان خود و براى عمره در يكى از مكانهاى حدّ حرم محرم شوند. 2- اهل حلّ، به كسانى گفته مى شود كه محل سكونتشان در داخل محدوده ميقاتها يا بين ميقاتها و حدّ حرم است كه بايد براى حج و عمره از سكونتگاه هاى خود محرم شوند. 3- آفاقيون، به كسانى گفته مى شود كه خارج ميقاتها زندگى مى كنند كه بايد براى حج و عمره بر حسب مسير خود در يكى از ميقاتها محرم شوند.

ص: 134

مى روند. پيامبر صلى الله عليه و آله در سه سفر عمره و يك سفر حج تمتّع، در اين ميقات محرم شدند:

1- در سال صلح حديبيه، كه موفق به انجام عمره نشدند. (ششم هجرى).

2- عمره ناشَدَه (سال هفتم هجرى).

3- فتح مكه (سال هشتم).

4- حَجّة الوداع (سال دهم هجرى).

2. جُحفه

«جُحفه» در 189 كيلومترى شمال غربى مكه و 17 كيلومترى جنوب شرق شهرك رابغ واقع است و ميقات اهل شام، مصر و سرزمين هاى ديگرى است كه از اين مسير وارد مكه مى شوند. امروزه كسانى كه از جدّه به مكّه مى آيند، در مسجد جديدى كه به جُحفه معروف است و سعودى ها آن را ساخته اند، محرم مى شوند. اين مسجد 900 متر مساحت دارد. منطقه «غدير خم» در نزديكى جحفه (حدود چهار كيلومترى آن) قرار دارد.

بعضى نيز گفته اند پيامبر صلى الله عليه و آله خطبه غدير خم را در جحفه ايراد كرده اند. اين مكان در گذشته آباد بوده و آن را «مَهْيَعَه» مى خواندند كه از آغاز غدير خم تا ساحل درياى سرخ امتداد داشته است. بعدها به وسيله سيل تخريب و به همين علت آن را جُحفه (يعنى محلى كه سيل بر آن وارد شد: جحف السيل) ناميده اند. (1) ياقوت حموى كه آن جا را در سده هفتم ديده، از ويرانى و خرابى اش خبر مى دهد. (2) اين شهر تا قرن هاى متمادى همچنان ويرانه اى بيش نبوده و در عصر حاضر، روستايى جايگزين آن شده است.

3. وادى عقيق

3. وادى (3) عقيق

اين وادى در 94 كيلومترى شمال شرقى مكّه بوده و ميقات كسانى است كه از راه


1- 1. بنگريد: زبيدى، تاج العروس، ماده جحف.
2- 2. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 2، ص 11.
3- 3. وادى به معناى درّه يا ميان دو كوه است كه آب در آن جارى مى شود.

ص: 135

عراق و نجد به مكّه مى روند. اوايل اين وادى را «مسلخ» و اواسط آن را «غمره» و پايان آن را «ذات عِرق» گويند.

4. قَرْن المَنازل

ميقات قرن المنازل در 94 كيلومترى جنوب مكه واقع شده وميقات كسانى است كه از نجد و طائف (جنوب مكه)، از جاده رياض- طائف به حرم وارد مى شوند. «قَرْن» به كوه كوچكى گفته مى شود كه ازكوهى بزرگ جدا افتاده باشد. در اين منطقه دو مسجد درسال 1402 ق. ساخته شده است. يكى ميقات «السيل الكبير» و ديگرى «مسجد وادى محرم».

5. يَلَمْلَم

و آن كوهى است از كوه هاى «تهامه» كه در 100 كيلومترى جنوب غربى مكّه واقع شده و ميقات كسانى است كه از يمن (جنوب شبه جزيره) وارد اين شهر مى شوند. (1)

امروزه اين مكان به سعديه معروف است. مسجد يلملم با مساحت 635 متر مربع، محل محرم شدن حاجيان يمنى است.

6. فَخ

سرزمين شهداى واقعه خونين فخّ، كه پيشتر به آن اشاره شد، از ميقات هاى مورد نظر شيعه است كه در 6 كيلومترى مكّه بوده و ميقات كودكان و افراد نابالغ است. (2) اين مكان حدود 500 مترى مسجد تنعيم در سمت راست شارع الشهدا قرار دارد. (3)


1- 1. ياقوت حموى، همان، ج 5، ص 441.
2- 2. در ارتباط با مواقيت شش گانه و آداب و اعمال آن ر- ك حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 8، صص 221 و 222؛ طباطبايى حكيم، مستمسك العروة الوثقى، ج 11، ص 250 به بعد، شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 51
3- 3. در اين مورد بنگريد به مبحث مزار شهداى فخّ در همين كتاب.

ص: 136

نقشه؟؟؟

ب- حدود حرم و علت تحريم

اشاره

ص: 137

قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ حَرَّمَ مَكَةَ وَ لَمْ يُحَرِّمها النَّاسُ وَ لا يَحِلُّ لِمَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ أَنْ يَسْفِكَ بِها دِماء وَ لا يُعْضدُ بِها شَجَراً». (1)

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «خداوند سبحان، مكه را حرم قرار داد و مردم آن را حرم قرار ندادند. براى كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد، حلال و روا نيست كه خونى در آن سرزمين بريزد و يا درختى را در آن قطع كند.»

در قرآن كريم آمده است: ... وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً ...؛ (2)

«هر كس در آن داخل شود، ايمن گردد». گفته اند حتى اگر قاتلى نيز داخل حرم شود در امن است. از امام باقر عليه السلام در باره علّت تحريم و تعيين حدود حرم نقل شده است: «وقتى آدم و حوااز بهشت فرو آمدند و بر صفا و مروه نشستند، خداوند اعمال حج را به آن دو آموخت و خيمه اى برپا شد كه ستون هاى آن از چوب درخت بهشتى به رنگ قرمز بود و نور آن به كوه هاى مكه و اطراف مى تابيد و لذا از هر سو، تا مسافتى كه نور اين ستون ها مى رسيد، آن را حرم قرار دادند.» (3)

بعضى نيز گفته اند: حضرت آدم عليه السلام پس از هبوط، از شيطان ترسيد و به خداوند پناه برد، خداوند فرشتگان را در هر گوشه اى از مكه به حراست و نگاهبانى آدم گماشت؛ و ميان آدم در مكه و آن فرشتگان حرم شد و يا اين كه وقتى ابراهيم عليه السلام حجرالأسود را در جاى خود قرار مى داد، خداوند هر چهار سمت را كه حَجَر به سوى آن بود، حرم قرار داد. (4)

مكه حرم امن الهى است كه از پيرامون و اطراف، در نقاط خاصى محدود شده و مرز معينى دارد. ابراهيم عليه السلام بنابر آنچه كه جبرئيل عليه السلام به او تعليم داده بود، علايمى را در


1- 1. مسلم، صحيح، بشرح النووى، ج 9، صص 123 و 124؛ احمد بن حنبل، المسند، ج 1، ص 259؛ كلينى، فروع كافى، ج 4، ص 230؛ بخارى، صحيح، ج 2، ص 213.
2- 2. آل عمران: 90.
3- 3. كلينى، همان، ج 4، صص 196 و 197.
4- 4. فاسى المكى، همان، ج 1، ص 85.

ص: 138

حد و مرز حرم نصب كرد كه در دوران پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و خلفا، اين علامت ها به 943 عدد رسيد كه بر فراز تپه ها و ارتفاعات و سطوح قرار داشت. امروزه جز اندكى از آن ها باقى نيست. اين محدوده، به طول 127 كيلومتر به صورت ذوزنقه و مساحت 550 كيلومتر را تشكيل مى دهد. (تصوير شماره 20)

محدوده حرم را در شش جهت، اين چنين معين كرده اند:

1. سمت طائف: وادى عُرَنَه (عرفات)

از راه عرفات و در ميان «نَمِره» در عرفات است كه آن را از 22 تا 32 كيلومتر گفته اند. (1) بنابراين، بخشى از سرزمين عرفات از حد حرم خارج است كه با علايمى؛ به ويژه در داخل مسجد نَمِرة (محل وقوف پيامبر صلى الله عليه و آله) مشخص شده است.

2. وادى نخله

مكانى است ميان مكه و طائف در سمت شمال شرقى حرم و در 45 كيلومترى مكه، در اين جا پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام برگشتن از غزوه طائف استراحتى كرده و گروهى از جن ها با شنيدن صداى قرآن پيامبر صلى الله عليه و آله، به او ايمان آوردند. (2) برخى نيز گفته اند سوره جن در اين محل نازل شده است. سريّه عبداللَّه بن جحش و خالدبن وليد به سوى نخله از سراياى معروف زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است. البته اين موضوع براى مسجد جن در نزديكى مسجدالحرام هم گفته شده است.

3. جِعْرانه

منطقه جعرانه نيز از حدود حرم است كه ميان 18 يا 24 كيلومترى مكه است. حدّ حرم در جِعرانه، شعب «آل عبداللَّه بن خالد بن اسيد» است كه در اين مكان مسجدى به نام


1- 1. پيشين، ج 1، ص 87؛ ابن خردادبه، المسالك والممالك، ص 116.
2- 2. فاكهى، اخبار مكه، ج 5، ص 98.

ص: 139

جعرانه وجود دارد. رسول اللَّه صلى الله عليه و آله هنگام برگشت از غزوه حُنَين، در اين مكان مُحرم شدند.

4- تَنْعيم

تنعيم در شمال مسجد الحرام و در 5/ 7 كيلومترى آن است. اين مكان، ميان دو كوه «ناعم و منعم» و در راه مدينه به مكه واقع است و نام اين منطقه نيز نعمان يا تنعيم است. (1)

پيامبر صلى الله عليه و آله در حَجّةالوداع در اين مكان مُحرم شدند. تنعيم نزديك ترين ميقات به حرم است. گفتنى است دو علامت، در دو طرف جاده اصلى، مرز حرم را نشان مى دهند.

كسانى كه به مكه مى آيند و مى خواهند عمره به جا آورند؛ ساكن باشند يا مسافر، مى توانند در اينجا مُحرم شوند.

5. حُدَيبيّه

منطقه «حديبيه» آغاز حرم در سمت جدّه است كه در 20 كيلومترى مكه قرار دارد.

در سال ششم هجرى، پيمان صلح معروف «حديبيه» و بيعت «رضوان» در اين مكان بسته شد؛ به همين مناسبت بعدها در آن جا مسجدى به نام «رضوان» يا «حديبيه» ساختند. (2)

6. اضاءَةُ لِبْن

«اضاءَةُ لِبْن» محدوده حرم در سمت يمن (جنوب شبه جزيره) است، كه در 16 كيلومترى مكّه قرار دارد. (3) اين مكان به «اضاءةُ ابن عقش» نيز معروف است كه به معناى «مَسيل» يا «درّه ابن عقش» مى باشد و «لبن» نيز به سبب رنگ مايل به سفيدى كوه مجاور آن است.

ج- مساجد منطقه آغازين حرم

1. مسجد تَنْعيم

1- 1. فاكهى، همان، ج 5، صص 60- 59.
2- 2. ر. ك. به: 141 از همين كتاب: مسجد رضوان، آل شميسى.
3- 3. ياقوت حموى، همان، ج 1، ص 280؛ ابن خرداد به، همان، ص 116.

ص: 140

همان گونه كه پيشتر اشاره شد، تنعيم يكى از نقاط آغازين حرم و در 5/ 7 كيلومترى شمال مسجدالحرام است. در مكان احرام پيامبر صلى الله عليه و آله در حَجّةالوداع، مسجدى ساختند كه نام آن «تنعيم» است. نام ديگر آن عايشه مى باشد؛ زيرا وى نيز در حَجّةالوداع، در اين مكان براى انجام عمره مفرده محرم شد. امروزه از اين مسجد با نام «العمره» نيز ياد مى كنند.

مكان مسجد تنعيم به «خيمه جمانه» نيز شهرت داشته؛ زيرا جمانه دختر ابوطالب (خواهر على عليه السلام) در اين محل فرزندى براى سفيان بن حارث به دنيا آورد. (1)

مسجد تنعيم را ابو العباس عبداللَّه بن محمد بن داوود، والى مكه در سال 240 ق.

ترميم كرد و بر چاه آن گنبدى بنا كرد. پس از آن تعميراتى نيز در آن انجام گرفت. (2)

در سال هاى 645، 678، 981، 1011 ه. ق. (3) نيز بازسازى شد. در دوران فهدبن عبدالعزيز اين مسجد را از نو ساختند كه مساحت آن به 6000 مترمربع رسيد و اكنون 150 هزار نمازگزار را در مساحت 84000؟؟؟ كن الله اكبر رل شود؟؟؟ متر مربع در خود جاى مى دهد. (4) در پانصد مترى اين مسجد، شارع شهدا، قبرستان شهداى فخ قرار دارد. (5) همچنين در 200 مترى شمال آن، در نزديكى كوه، صحابى پيامبر، خبيب بن عدى، يكى از اسراى سريه رجيع به دست مشركان گردن زده شد. علامتى چون مناره در محل شهادت وى تا سال 1377 ق.

موجود بوده است. (6) (تصوير شماره 21)

2. مسجد حُدَيبيَه: رِضْوان: آل شُمَيْسى

1- 1. فاكهى، اخبار مكه، ج 5، صص 60- 59
2- 2. ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 470
3- 3. رفعت پاشا، مرآة الحرمين، ج 1، صص 342 و 343
4- 4. حامد عباس، قصة التوسعة الكبرى، ص 56
5- 5. ر. ك. به: ص 119 از همين كتاب.
6- 6. امين كردى، معالم مكة التاريخية، ص 325

ص: 141

پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در ذى قعده سال ششم هجرت، همراه گروهى از مسلمانان، براى انجام فريضه حج، از مدينه خارج شدند و پس از پوشيدن احرام در ذو الحليفه، با هفتاد شتر، براى قربانى راهى مكه شدند. در ميان راه، كفار قريش به هراس افتاده و با اعزام سپاهيانى مسلّح، تصميم گرفتند تا از ورود آن حضرت به مكه جلوگيرى كنند. با اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله به نمايندگان مشركان اطمينان دادند كه قصد جنگ ندارند و تنها براى انجام حج آمده اند، ليكن آنان نپذيرفتند و آن حضرت را تهديد كردند و مانع ورود مسلمانان به مكه شدند. پيامبر صلى الله عليه و آله عثمان بن عفان را به عنوان نماينده خود براى گفتگو با سران مكه فرستاد اماتا سه روز از وى خبرى نشد ومسلمانان گمان كردندكه كفار قريش او را كشته اند. چون صحابه به نيّات مشركان واقف نبودند، در كنار درختى به نام «سمره» تا پاى جان با پيامبر صلى الله عليه و آله پيمان بستند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «هيچ يك از كسانى كه در كنار اين درخت با من پيمان بستند به آتش جهنم نخواهند سوخت». در اين هنگام خداوند نيز با نزول آياتى بر پيمان مسلمانان صحّه گذاشت و از كسانى كه در آن حضور داشتند، اظهار رضايت كرد:

لَقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنْ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ .... (1)

بدين سبب بود كه اين پيمان «بيعت رضوان» نام يافت. سرانجام قريش وقتى اطمينان يافت كه پيامبر صلى الله عليه و آله قصد درگيرى ندارد، به نمايندگى سهيل بن عمرو و عمرو بن عاص با آن حضرت پيمان صلحى بستند؛ بدان شرط كه امسال بازگردند و در سال ديگر براى انجام حج به مكّه بيايند؛ لذا پيامبر صلى الله عليه و آله و همراهان ايشان نيز بناچار شتران را قربانى كرده و پس از آن كه سرهاى خود را تراشيدند، به مدينه بازگشتند. (2)


1- 1 فتح: 18.
2- 2 فاكهى، همان، ج 4، صص 74 و 75.

ص: 142

اين صلح چون در منطقه حديبيه به وقوع پيوست، به همان نام مشهور شد. يكى از نتايج پرثمر اين صلح، فتح مكّه بود كه خداوند در ادامه آيه بالا، آن را وعده داد.

درخت ياد شده تا دوران خلافت عمر بن خطاب مورد توجه مردم بود. خليفه دوم دستور داد آن را قطع كردند و در جايش مسجدى ساختند تا يادآور خاطره اين حادثه عظيم باشد. هم اكنون بقاياى آن مسجد كه نام «مسجد رضوان» بر خود گرفت، باقى است، اما در مجاورت آن در دوره سعودى، مسجد ديگرى ساختند كه به آل شُمَيسى معروف است. مسجد يادشده، حدود 200 متر مساحت دارد و داراى ديوارهاى سفيد و يك مناره است و در سمت راست جاده اى واقع شده كه به سوى مكه منتهى مى شود.

امروزه تابلويى بر بالاى آن، با عنوان مسجد شميسى ديده مى شود كه نام چاهى در منطقه است. كمى پايين تر از حديبيه، حدود دو كيلومترى آن، موزه حرم مطهر و نيز كارگاه هاى بافت پرده كعبه قرار دارد. (تصوير شماره 22)

3. مسجد جِعْرانَه

يكى ديگر از مساجدى كه در آغاز حدّ حرم و در 24 كيلومترى شمال شرقى مكه واقع شده، «مسجد جِعْرانه» است. (1) كسانى كه مى خواهند عمره مفرده انجام دهند، از اين جا نيز مى توانند محرم شوند و به اين فضيلت نايل آيند.

در جعرانه آيه وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ للَّهِ ... (2)

نازل شده است.

در فضيلت جعرانه روايت بسيار است. گويند سى پيامبر در اين مكان مُحرم شده اند.

فاكهى روايات بسيارى از احرام پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مكان نقل كرده است؛ از جمله اين كه نزديك صبح از جِعرانه با احرام خارج شد و پس از انجام حج، نزديك شب برگشته و تا صبح در جعرانه بيتوته داشتند؛ آنگاه پس از طلوع خورشيد از جعرانه خارج شدند و به


1- 1 اين نام را جِعِرّانه نيز خوانده اند. كه نام زنى ساكن در اين مكان بوده است.
2- 2 بقره: 116.

ص: 143

سرزمين سَرِف و سپس به مدينه بازگشتند. همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام بازگشت از جنگ حُنين در جِعرانه محرم شدند و عمره انجام دادند. (1) آن حضرت پس از غزوه حُنين. در اين مكان غنيمت هاى جنگ را نيز تقسيم كردند.

در هر حال، مسجدى كه در مكان احرام پيامبر صلى الله عليه و آله ساختند، بسيار ساده بود و ابن زبير در تكميل بناى آن كوشيد. (2) در دوران هاى بعد نيز ترميم و توسعه يافت. در زمان فهدبن عبدالعزيز مساحت مسجد به 430 متر مربع رسيد كه اكنون گنجايش هزار نمازگزار را دارد. (3)


1- 1. فاكهى، همان، ج 5، صص 62 و 63
2- 2. پيشين، ج 5، ص 66
3- 3. حامد عباس، همان، 56

ص: 144

؟؟؟ مكّه مكرّمه در دوران پيامبر صلى الله عليه و آله

فصل هشتم: مشاعر مقدسه (عرفات، مشعرالحرام و مِنى

الف- سرزمين عرفات

اشاره

ص: 145

فصل هشتم: مشاعر مقدسه (عرفات، مشعرالحرام و مِنى)

ص: 146

ص: 147

الف- سرزمين عرفات

... فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ. (1)

عرفات، نام صحرايى است وسيع و هموار، كه در 22 كيلومترى جنوب شرقى مكّه ميان ثويه و عُرَنَه، نَمِرَه تا ذِى المجاز قرار دارد. (2) طول تقريبى اين صحرا، 12 و عرض آن 5/ 6 كيلومتر است. بنابراين، بخش بسيارى از آن، از حرم خارج است. در نامگذارى آن به «عرفات» اقوال مختلفى است. بعضى آن را جمع عَرَفه و به معناى كوه و بلندى ذكر كرده اند؛ بعضى نيز از عرفان، معرفت و شناخت دانسته اند و براى چنين نامگذارى نيز ريشه هاى تاريخى قائل شده اند؛ از جمله آن كه حضرت آدم و حوا عليهما السلام پس از هبوط به زمين و بعد از جدايى طولانى در اين صحرا، به يكديگر رسيده و با هم آشنا شده اند.

گروهى نيز گفته اند، عرفات (به معناى آشنايى) به آن علت است كه حضرت ابراهيم عليه السلام در اين جا براى قربانى كردن اسماعيل عليه السلام خواب ديد و لذا نسبت به وظيفه


1- 1. بقره: 198.
2- 2. شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 179؛ ابن ابى شيبه، المصنف فى الاحاديث والآثار، ج 4، صص 375 و 358.

ص: 148

خود آشنا و عارف شد. يا اين كه جبرئيل عليه السلام در روز عرفه بر ابراهيم عليه السلام وارد شد و مناسك حج را به او آموخت و با اعمال اين روز آشنا كرد. (1)

چنانكه از روايات بر مى آيد، وقوف در عرفات نه تنها از اركان اصلى حج است و حج بدون عرفه حج نيست، بلكه اين وقوف داراى فضايل بسيار ارزشمندى است.

خداوند سرزمين مقدس عرفات را، كه حوادث مهمى در طول تاريخ به خود ديده، براى ضيافت و پذيرايى از ميهمانان خود مقرر و سفره خاص انعام و اكرامش را در دامنه «جبل الرّحمه» گسترانيده و از عموم ميهمانان و زائران بيت اللَّه دعوت كرده تا در ساعت و روز معين، همه با هم، گرد خوان نعمت بى دريغش بنشينند و از لطف و رحمت بيكرانش برخوردار شوند. اين وقوف از ظهر شرعى تا غروب آفتاب روز نهم ذى حجه است و پس از آن مى توان از عرفات به سوى مزدلفه خارج شد. گفتنى است كه اهل سنت علاوه بر عرفات، روز قبل از عرفه؛ يعنى روز ترويه (روز هشتم ذى حجه) را در منا وقوف وبيتوته مى كنند و سپس صبح روز نهم به سوى عرفات پياده مى روند تا ظهر به عرفات برسند و آنگاه غروب از عرفات بارديگر به سوى منا بر مى گردند؛ اما شيعيان مستقيم از مكه به عرفات مى روند تا ظهر شرعى در آنجا وقوف كنند.

امروزه براى راحتى و آسايش حجاج و تسهيل امور مربوط به وقوف در عرفات، كارهاى چشم گيرى انجام گرفته است. خيابان هاى وسيع، جاده هاى پهن با چندين باند، پل هاى هوايى روگذر و زيرگذر در مسير عرفات، مشعر، كاشت يكصد هزار درخت براى تلطيف هوا و ايجاد سايه و نيز استفاده از پمپ هاى قوى براى پخش قطرات آب در فضا و خنك كردن هوا، ايجاد مراكز بزرگ درمانى، خدماتى و همه اين ها، بيابان خشك و سوزان عرفات، كه فلسفه اصلى وقوف در آن يادآورى گرما و سرگردانى در روز


1- 1. فاكهى، اخبار مكه، ج 5، ص 9؛ ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 104، در علل الشرايع آمده است كه امام صادق عليه السلام در وجه تسميه عرفات چنين فرموده اند كه جبرائيل عليه السلام روز عرفه بر ابراهيم فرود آمد و به او گفت به گناهانت اعتراف كن و مناسك را بشناس و لذا آنجا را عرفات ناميدند. صدوق، همان، ج 2، ص 436.

ص: 149

قيامت است را به سرزمينى نسبتاً مطلوب مبدل ساخته است و كسى از وقوف در آن چندان احساس سختى و ناراحتى نمى كند.

وقوف پيامبر صلى الله عليه و آله در عرفات

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روز عرفه را در «نَمِرَه»، نزديكى عرفات، كنار سنگ بزرگى فرود مى آمدند. اين سنگ، صخره اى در سمت راست عرفات بود. بعدها «مسجد نَمِرَه» را در مكان مورد نظر ساختند. محل وقوف رسول خدا صلى الله عليه و آله، همان محل وقوف حضرت ابراهيم عليه السلام بوده است. قبيله قريش در دوران جاهلى و آغاز اسلام در عرفات وقوف نمى كردند؛ زيرا معتقد بودند اهل حرم هستند و بايد بر خلاف ساير مردم در داخل حرم وقوف كنند؛ يعنى آنان خود را «حُمْس» (1) مى دانستند، ولى پيامبر صلى الله عليه و آله كه خود از قريش بودند، همراه ساير مردم در عرفات وقوف مى كردند. خداوند در قرآن كريم اين ارزش هاى جاهلى را مطرود دانسته و آنان را مأمور ساخت تا هرجا كه همه مسلمانان وقوف مى كنند، وقوف داشته باشند. ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ .... (2)

صحراى با عظمت و مقدس عرفات در سال دهم هجرى شاهد آخرين حج پيامبر صلى الله عليه و آله (حَجّةالوداع) بود كه يكى از حوادث مهم در تاريخ اسلام است. خطبه مهم و تعيين كننده آن حضرت، كه به حق آن را «منشور حقوق بين المللى اسلام» نام نهاده اند، در تاريخ اسلام جايگاه ويژه اى دارد. مشروح خطبه طولانى پيامبر صلى الله عليه و آله در تمامى منابع تاريخى آمده است. بعضى گفته اند پيامبر صلى الله عليه و آله براى ابلاغ اين خطبه بر فراز همان سنگى كه بعدها به صورت منبر ساخته شد، ايستاده بودند. برخى از محدّثان اهل سنت


1- 1. حُمْس به كسانى گفته مى شود كه در دين پشتكارى سخت دارند. قريش، كنانه، بنى جديله و پيروان آنان را از آن جهت «حُمس» خوانده اند كه در دين سخت گير بودند، آنان خود را اهل حمس و صاحبان بيت و حرم مى دانسته اند. در مقابل حُمسيان، اهل حِلّ يا حلّيان يعنى كسانى كه در خارج حرم زندگى مى كردند قرار داشتند. بنگريد ابن هشام، سيرة النبويه، ج 1، ص 199.
2- 2. بقره: 199.

ص: 150

معتقدند آيه: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً (1)

به هنگام وقوف پيامبر صلى الله عليه و آله در عرفه (حجّةالوداع) نازل شده (2) است؛ اما مفسّران شيعه نزول آن را در غدير خم، كه پيامبر صلى الله عليه و آله چند روز پس از وقوف در عرفه، در آنجا خطبه خواندند مى دانند. (3) (تصوير شماره 23)

مسجد نَمِره: جامع ابراهيم عليه السلام

نَمِره نام كوهى در عرفات است كه در نزديكى آن؛ يعنى محلّى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وقوف كرده و نماز خوانده اند، مسجدى به نام نَمِرَه يا «عَرَفه» بنا شده است. بعضى نيز آن را مسجد ابراهيم عليه السلام خوانده اند. به روايتى، حضرت ابراهيم عليه السلام در اين مكان وقوف كرده و به نماز و عبادت ايستاده اند.

اين مسجد در ابتداى عرفات و در غرب آن قرار دارد كه البته سمت جنوبى آن، خارج از عرفات واقع شده است. آن را در سال 150 ق. به روزگار خلافت عباسيان ساخته اند. از عبد اللَّه بن عمر نقل شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله روز عرفه را در وادى نمره نزول مى كردند. در اين مكان غارى (شكافى) بوده و ايشان كنار آن مى نشستند. (4) مسجد عرفه در قرن سوم، 153 متر عرض و 166 متر طول داشته كه مساحت آن به 2539 متر مى رسيده است. (5) در قرن ششم هجرى، بيش از چهار هزار متر بر آن افزوده شد. مساحت كنونى مسجد كه در دوران سعودى افزايش قابل ملاحظه اى يافته، به 124000 متر مربع مى رسد و حدود 300 هزار نمازگزار را در خود جا مى دهد. يك گنبد و چهار مناره و ده در اصلى نيز براى آن ساخته اند. خواندن نماز در اين مسجد استحباب زيادى دارد. (تصوير شماره 24)

جبل الرَّحْمَه

1- 1. مائده: 3.
2- 2. بخارى، صحيح، كتاب المغازى، حديث 4407.
3- 3. علّامه امينى در اثر ارزشمند خود الغدير، نظرات مختلف در اين موضوع را با مستندات روايى و تاريخى ارايه كرده اند.
4- 4. فاكهى، همان، ج 4، ص 327؛ ازرقى، همان، ج 2، ص 457.
5- 5. فاكهى، همان، ج 5، ص 5.

ص: 151

اين كوه كوچك تقريباً در انتها و شرق عرفات است كه از سطح زمين، 65 متر و از دريا 372 متر ارتفاع دارد و از كوه هاى اطراف مستقل و مجزا است. بر بالاى آن، نمازگاه ابراهيم عليه السلام و پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است. برخى گفته اند آن حضرت بر تخته سنگى از اين كوه ايستاده و خطبه معروف عرفات را ايراد كردند. (1)

از آنجا كه جبل الرحمه شاهد دعاى امام حسين عليه السلام در روز عرفه بود، مستحب است اين دعا كنار آن كوه خوانده شود. بعضى نيز نماز خواندن در نمازگاه ابراهيم عليه السلام بر جبل الرّحمه را مستحب دانسته اند. اكنون بالاى كوه، استوانه اى به ارتفاع 4 متر و عرض 80/ 1 متر قرار دارد كه از دور ديده مى شود. در مراسم عرفات چراغ و قنديل بر آن آويزان مى كردند تا راهنماى زائران و كاروان ها باشد. (2) كوه ياد شده نام هاى ديگرى چون جبل الدّعاء، جبل الْال و جبل المَشاة نيز داشته است. (3) وقوف و حضور بر بالاى كوه كراهت داردوبهتر است در دامنه وسمت چپ كوه به دعا وتضرّع پرداخته شود. (تصوير شماره 25)

ب- مَشْعرالحرام- مُزْدلِفَه

اشاره

... فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ .... (4)

مشعرالحرام يا مزدلفه، محلى است ميان عرفات و منا كه پس از وادى يا درّه «مئذمين» قرار دارد. حجاج بايد بعد از غروب شرعىِ روز عرفه؛ يعنى پس از پايان وقوف اختيارى در عرفات، به اين سمت حركت كنند تا از آن هنگام تا طلوع آفتاب روز


1- 1. صاحب مرآة الحرمين، مسأله نماز خواندن پيامبر صلى الله عليه و آله بر جبل الرحمه را صحيح ندانسته و مى گويد مسجد ابراهيم عليه السلام بر اين كوه را جواد اصفهانى وزير در سال 559 ق ساخته است. رفعت پاشا، همان، ج 1، ص 44.
2- 2. رفعت پاشا، همان، ج 1، ص 44؛ ابن جبير، الرحله، صص 135 و 136.
3- 3. ابن رشيد الفهرى البُستى، مل ء العيبه بما جمع بطول الغيبه، ص 90- 95.
4- 4. بقره: 198.

ص: 152

دهم ذى حجه- همان روز-، اعمال مخصوص اين مكان را انجام دهند. وقوف در اين مدت از اركان حج است.

قريش قبل از اسلام در مشعر بيتوته نمى كردند. خداوند بر اساس آيه ياد شده فرمان داد تا آنان نيز همانند ساير حجاج در مشعر حاضر شوند. (1) در وجه تسميه آن، مطالب فراوانى گفته شده؛ از جمله اين كه: مَشْعَر اسم مكان شعور است و در اين سرزمين بايد پس از شناخت در عرفات به شعور و آگاهى رسيد. مزدلفه كه نام ديگر آن است، اسم فاعل از ازدلاف، به معناى تقدم يا نزديكى و برگرفته از «زُلَف» است؛ زيرا مردم در اين مكان به خدا تقرّب پيدا مى كنند يا حجاج در اين مكان اجتماع كرده و به هم نزديك مى شوند. (2) از امام صادق عليه السلام نقل شده است: جبرئيل پس از پايان وقوف در عرفات، به ابراهيم گفت: «يَا إِبْرَاهِيمُ ازْدَلِفْ إِلَى الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ ...» و به همين علت اين مكان را مزدلفه ناميدند. (3)

مشعر در محدوده حرم واقع شده و به همين علت آن را مشعرالحرام گويند.

طول آن حدود 4000 متر و مساحت آن 5/ 12 كيلومتر است. براى مشعرالحرام و مزدلفه محدوده اى مشخص كرده اند، در حقيقت مشعر به سرزمين مشخص در انتهاى مزدلفه گفته مى شود و نام كوهى است كه تا وادى يا درّه «مُحَسِّر» امتداد مى يابد. (4) در اين مكان ضمن بيتوته و عبادت در شب مى توان سنگ ريزه هايى را كه به لحاظ شكل و نوع، تنها در اين منطقه يافت مى شود براى رمى جمرات در منا جمع آورى كرد.

اخيراً امكانات بهداشتى و مراكز درمانى و ... براى راحتى حجاج در آنجا فراهم آمده است. (تصوير شماره 26 و 27)

مسجد مُزْدَلِفَه: مشعرالحرام

1- 1. بخارى، صحيح، باب الوقوف بعرفه، ج 2، ص 170
2- 2. طريحى، مجمع البحرين، ج 5، ص 68
3- 3. صدوق، علل الشرايع، ج 2، ص 436
4- 4. ابن رشيد الفهرى، مل ء العيبه ص 103

ص: 153

مسجد مزدلفه مربع شكل است كه مساحت اوليه آن حدود 1700 متر مربع و در دوران عباسى به 4000 متر مربع رسيده است. سعودى ها حدود 1400 متر مربع بر مساحت آن افزودند و تعميراتى نيز بر آن صورت دادند. اكنون حدود 12000 نمازگزار در آن جاى مى گيرند. قبله آن، همان جايى است كه پيامبرخدا فرود مى آمدند.

بيشتر حجاج در همين مسجد كه بخشى از مشعر الحرام است نماز عشا را برگزار مى كنند. گفته شده است: در اين مكان جبرئيل عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده و در مورد مشعرالحرام و اهميت و اعمال آن دستورات و آياتى به ايشان ابلاغ كرده است.

ج- وادى مُحَسِّر

جايى است ميان مزدلفه و منا و طبق روايات تاريخى، اصحاب فيل و سپاهيان ابرهه در همين نقطه به هلاكت رسيدند و چون ياران ابرهه به سبب اين شكست حسرت خوردند، اين وادى به «مُحَسِّر» مشهور گشت. (1) مُحَسِّر اسم فاعل از حَسِرَ به معناى از پا افتادن است. وادى نيز به معناى دره يا مكان جارى شدن رود است. (2) وادى مَحسّر، نه جزو منا است و نه جزو مزدلفه. حاجيان پس از گذشتن از مزدلفه، به محسر رسيده و سپس وارد منا مى شوند. مستحب است آنان اين مكان را سريع پشت سر بگذارند يا در آن بدوند و جايز نيست كه در آن بمانند و توقف كنند. طول محسّر 3812 متر و نقطه پايانى آن، مئذمين (دو كوه بين مزدلفه و منا) است.

در كتب مناسك آمده است كه نبايد تا قبل از طلوع آفتاب از اين وادى گذشت و به منى وارد شد. زيرا وقوف در مشعرالحرام بين فجر و طلوع آفتاب است.

د- سرزمين منا

اشاره

1- 1. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 5، ص 394؛ ابن هشام، السيرة النبويه، ج 1، ص 44؛ فاسى المكى، شفاءالغرام باخبار البلدالحرام، ج 1، ص 499؛ ابن رشيدالفهرى، همان ص 101.
2- 2 عاتق بن غيث بلادى، معجم معالم حجاز، ص 248.

ص: 154

وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ (1)

حاجيان بايد پس از طلوع آفتاب، صبح روز دهم ذى حجه، از مشعر الحرام به سمت منا حركت كنند و شب هاى يازدهم و دوازدهم را نيز در منا وقوف داشته باشند و اعمال مخصوص آن را انجام دهند. (تصوير شماره 28 و 29)

منا در لغت از ريشه امنيه يا آرزوست. محدوده سرزمين منا از آخر وادى مُحَسِّر تا جمره عقبه است. گويند وقتى حضرت آدم عليه السلام به زمين هبوط كرد، در اين مكان فرود آمد؛ از او در اين جا پرسيدند: آيا آرزويى دارى؟ از اين رو، اين سرزمين به منا معروف شد. (2) از دعاى امام صادق عليه السلام در منا برمى آيد كه ريشه منا از مِنّت است؛ زيرا خداوند بر مردم منّت گذاشت و در اين مكان اعمال حج را به آنان ياد داد.

«اللَّهُمَّ هَذِهِ مِنًى وَ هِيَ مِمَّا مَنَنْتَ بِهَا عَلَيْنَا مِنَ الْمَنَاسِكِ ...». (3)

منا ميان مكه و مزدلفه و در 7 كيلومترى شمال شرق مسجد الحرام است كه البته از طريق تونل منا، فقط 4 كيلومتر با مسجد الحرام فاصله دارد و در اين طرف تونل نيز منطقه عزيزيه است كه پياده مى توان از عزيزيه به منا رفت.

طول اين سرزمين را بيش از 3500 متر ذكر كرده اند. سرزمين منا شاهد وقايع مهمى بوده و پيش از اسلام يكى از مراكز مهم تجارى و بازرگانى محسوب مى شده است.

پيمان هاى عقبه اول و عقبه دوم براى دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه در اينجا بسته شد. (4)


1- 1. بقره: 196.
2- 2. ازرقى، همان، ج 2، ص 446؛ صدوق، همان، ج 2، ص 435.
3- 3. كلينى، فروع كافى، ج 4، ص 461.
4- 4. ر. ك. به: ص 157 از همين كتاب.

ص: 155

از وقايع مهم ديگر اين سرزمين بسيج و سازماندهى و استقرار سپاه اسلام براى فتح مكّه در سال هشتم هجرى بود. پيامبر صلى الله عليه و آله پس از فتح مكّه در مكان مسجد خَيْف علل پيروزى و فتح مكه را تشريح ساختند. (تصوير شماره 30)

جَمَرات سه گانه

از مهم ترين اعمال «ايام تشريق»، (1) رمى جمرات است. گويند ابليس نخستين بار در محلّ جمره عُقبى خود را بر ابراهيم عليه السلام نماياند و آن حضرت با سنگريزه هايى او را راند.

بار ديگر در محل جمره وسطى و بار سوم در جاى جمره اولى بر ابراهيم عليه السلام ظاهر شد و او در هر سه مورد، شيطان را با پرتاب سنگريزه از آن مكان ها دور كرد. ابليس هنگام پرتاب اين سنگريزه ها به سرعت مى گريخت؛ جمره و اجمار نيز به معناى شتاب كردن و گريختن است. فاصله جمره عقبه و وسطى 250 متر و ميان وسطى و اولى 200 متر است. حاجيان بايد در روز دهم ذى حجه، جمره عقبى را رمى كنند و سپس در دو روز بعد؛ يعنى يازدهم و دوازدهم نيز بر هر سه جمره سنگ بزنند. جمرات سه گانه در گذشته به علت ازدحام و شلوغى، تلفاتى را شاهد بوده است؛ در 1383 ق. پلى بر روى آن ها ساخته شد تا حاجيان بتوانند از بالاى پل نيز رمى كنند. لذا بر ارتفاع جمرات افزودند. در سال 1383 ش. جمرات سه گانه كه به صورت استوانه كوچك چهار ضلعى بود، به شكل ديوار مستطيل بزرگ به طول 10 متر و ارتفاع 4 متر در آمد تا حاجيان راحت تر بتوانند بر آن سنگ بزنند و مجبور نباشند براى سنگ زدن به يك استوانه كوچك، گرفتار مشكل شوند. اين افزودگى ها بر جمرات، عمدتاً در كناره ها صورت گرفت و جاى اصلى جمرات، تقريباً در وسط اين ديواره جديد بوده است.

(تصاوير شماره 31، 32 و 33)

مساجد موجود در منا
1/ 1- مسجد خَيْف

1- 1. روزهاى يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذى حجه كه حاجيان در منا بايد حضور داشته باشند را ايام تشريق گفته اند.

ص: 156

از مساجد بزرگ و با اهميّت در منا، خَيْف است. به زمينى كه ميان دو كوه واقع شده و يا از زمين مرتفع باشد، (1) خيف گويند. به روايتى، هفتاد پيامبر؛ از جمله حضرت آدم عليه السلام در آن جا مدفون هستند. (2)

پيامبر صلى الله عليه و آله به هنگام حج در اين مسجد حضور مى يافتند و نماز مى گزاردند. نماز گزاردن در اين مسجد فضيلت فراوان دارد و در آن خصوص سفارش هاى زيادى شده است؛ از جمله مجاهد گويد: «هفتاد و پنج پيامبر براى زيارت بيت اللَّه آمده و همه در مسجد منا (خَيف) نماز گزارده اند؛ پس اگر توان خواندن نماز در مسجد منادارى، از آن غفلت نكن». (3)

در دوران عثمانى، گنبدى بزرگ در محلّ نماز رسول اللَّه صلى الله عليه و آله قرار دادند و محرابى ساختند تا علامت خيمه و نمازگاه پيامبر صلى الله عليه و آله باشد. مكان مورد نظر را مسجد «عَيْثُومَه» (4) مى گفتند. در بازسازى و توسعه دوران سعودى، اين گنبد و محراب برداشته شد.

در سال 256 ق. پس از آن كه مسجد به وسيله سيل تخريب شد، تعميراتى در آن انجام گرفت.

طول مسجد تا اين دوران 120 متر و عرض آن 55 متر بود كه مجموع مساحت آن، بيش از 6380 متر مربع شد. اين مساحت، مسجد خيف را در زمره بزرگترين مساجد شبه جزيره قرار داد كه حتى از مسجدالحرام نيز در آن زمان بزرگتر بود. در آن هنگام حدود 186 ستون و بيست در ورودى و خروجى داشت. (5) در قرون بعد نيز تعميرات اساسى و گسترده اى در آن انجام گرفت و مساحت آن افزايش يافت. تا دوران عثمانى


1- 1 صدوق، همان، ج 2، ص 436؛ ياقوت حموى، همان، ج 2، ص 412
2- 2 فاكهى، همان، ج 4، صص 266 و 267؛ كلينى، همان، ج 4، ص 214؛ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 136؛ ابن حجر عسقلانى، المطالب العاليه بزوائد المسانيد الثمانيه، ج 1، ص 374
3- 3 فاكهى، همان، ج 4، ص 268.
4- 4 عيثومه به معناى كندر و اسپنج است.
5- 5 فاسى المكى، همان، ج 1، صص 427 و 428؛ رفعت پاشا سير تعمير و توسعه مسجد خيف را دقيقاً ذكركرده است. همان، ج 1، صص 324 و 325

ص: 157

تنها نمازگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و برخى از ديوارهاى مسجد داراى سقف و شبستان بوده ولى در دوران اخير همه آن مسقف شد. در سال 1407 ق. طرح توسعه و تكميل مسجد آغاز و مساحت آن به حدود چهار برابر قبل؛ يعنى 25 هزار متر مربع رسيد كه نزديك به 30 هزار نمازگزار را در خود جاى مى دهد. امروزه چهار مناره آن، كه بسيار از يكديگر فاصله دارند، در كنار كوه، در مسير جمرات سه گانه جلوه زيبايى به مسجد بخشيده اند.

(تصوير شماره 34)

2/ 1- مسجد البيعَه

اين مسجد در جاى بيعت عقبه دوم ساخته شد، تا يادآور آن خاطره عظيم باشد؛ (1) به همين مناسبت، آن را مسجد البيعه نام نهادند. (2) مسجد ياد شده حدود 500 متر پايين تر از جمره عقبه، در سمت راست كسى است كه به سوى مكه، در جهت جنوب جمرات مى رود. البته به سبب آن كه در درّه اى كوچك واقع شده از داخل خيابان قابل رؤيت نيست و بايد اندكى از كوه را بالا رفت تا بتوان آن را ديد. بناى نخستين آن، به دست منصور عباسى در 244 ق. ساخته شد و مستنصر عباسى نيز آن را تعمير كرد. (3)

مسجد ياد شده، كه در دهه گذشته مساحتى كوچك، حدود 100 متر داشت و متأسفانه به زباله دانى تبديل شده بود، در سال هاى اخير بازسازى و توسعه يافت و مساحت آن به 375 مترمربع رسيد. (تصوير شماره 35)

مساجد تخريب شده در منا
1/ 2- مسجد الكَبْش: النَّحْر

هنگامى كه ابراهيم فرمان يافت اسماعيل را در راه خدا قربانى كند، خداوند پس از


1- 1 ر. ك. به: بخش مدينه از همين كتاب و همچنين فاكهى، همان، ج 4، صص 238- 232.
2- 2 ابن جبير، همان، ص 121.
3- 3 رفعت پاشا، همان، ج 1، ص 327.

ص: 158

سربلندى او در اين آزمايش بزرگ، به جاى فرزند دلبند او، قوچ يا كبشى را فرو فرستاد.

گويند قوچ ياد شده، در اين مكان ظاهر و سپس قربانى شد. به همين مناسبت آنجا مسجدى ساختند كه به مسجد الكبش يا مسجد النَّحْرْ معروف شد. (1) ابن جبير گويد: اثر پاهاى كوچكى بر صخره نمايان است كه گويند جاى پاى آن قوچ است. (2) رفعت پاشا از مورخان و سيّاحان عصر دولت عثمانى، اين صخره را كنار كوه ديده و ارتفاع آن را 4 و عرضش را 5/ 2 متر نوشته است. (3) مكان دقيق آن، ميان جمره اولى و جمره وُسطى (در شمال شرقى جمره عقبى در دامنه كوه ثَبير) بوده (4) ولى در جريان احداث پل هوايى جمرات، در دوران سعودى، تخريب شده است.

2/ 2- مسجد الصَّفائح

صفائح نام كوهى است در منا كه در دامنه آن و جنوب مسجد خَيف، مسجدى به نام الصَّفائح ساخته شده بود. در كنار و دامنه اين كوه، غارى به اندازه سر يك انسان بوده كه پيامبر صلى الله عليه و آله سر خود را در آن قرار مى دادند تا از آفتاب مصون بمانند. بعدها اين غار به علت نزول سوره مرسلات به غار مرسلات معروف شد. به گفته ابن جبير، مردم سر خود را در داخل اين شكاف گذاشته و به آن تبرّك مى جسته اند. (5) رفعت پاشا در عصر عثمانى اين مسجد و غار را ديده كه در سيصد مترى جاده قرار داشته است. (6) اين مسجد در دوران سعودى تخريب شد.

2/ 3- مسجد الكوثر

اين مسجد در وسط منا قرار داشته و بعضى گفته اند سوره كوثر در آنجا بر پيامبر صلى الله عليه و آله


1- 1 فاكهى، همان، ج 4، ص 18
2- 2 الرحله، ص 132
3- 3 رفعت پاشا، مرآة الحرمين، ج 1، ص 326
4- 4 همان جا.
5- 5 ابن جبير، الرحله، ص 122
6- 6 رفعت پاشا، همان، ج 1، ص 326

ص: 159

نازل شده است. به گفته رفعت پاشا، مسجد الكوثر بسيار كوچك و در چهل مترى سمت راست جاده اصلى بوده است. نامبرده در اين مسجد كتيبه اى به خط مغربى ديده است. (1) مسجد ياد شده در دوران سعودى، هنگام احداث پل هاى هوايى مسير منا- عرفات تخريب شد.


1- 1 همان جا.

ص: 160

؟؟؟؟ نقشه تقريبى عرفات- مزدلفه- محسِّر- مِنى

فصل نهم: اماكن تاريخىِ بين مكه و مدينه

1- مزار شهداى بدر

ص: 161

فصل نهم: اماكن تاريخىِ بين مكه و مدينه

ص: 162

ص: 163

1- مزار شهداى بدر

منطقه بدر يعنى مكان نخستين رويارويى مسلمانان با مشركان و نيز مدفن و آرامگاه شهداى اين جنگ، در 150 كيلومترى جنوب غربى مدينه واقع است. در گذشته راه مدينه به مكه از اين منطقه مى گذشت و زائران به زيارت شهداى بدر مى رفتند، ولى اكنون با ساختن بزرگراه مدينه به مكه، اين منطقه در كنار و حاشيه واقع شده است.

چگونگى نبرد بدر در تمامى كتب و منابع تاريخى مضبوط است. اين جنگ در هفدهمين ماه از هجرت، با حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و 313 تن از يارانش، در كنار چاه هاى بدر صورت گرفت و به پيروزى قاطع مسلمانان منجر شد. (1)

شهداى اين نبرد سرنوشت ساز، كه چهارده نفر بودند، به فاصله كمى از محل درگيرى، به خاك سپرده شدند. اكنون مزار آنان با ديوارهايى كوتاه محصور است. گفتنى است چاه هاى بدر در فاصله 400 مترى اين قبرستان قرار داشته است. (تصوير شماره 36)

2- مسجد عريش


1- 1 ابن هشام، همان، ج 1، ص 652 تا 606؛ عبدالمنعم خفاجى، سيرة خاتم المرسلين، ص 217؛ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 7، صص 261- 243.

ص: 164

اين مسجد در كنار مزار شهداى بدر و درگوشه باغى، مشرف بر قنات چاه هاى بدر، ساخته شده است. عريش به معناى سايه بان است. پيامبر صلى الله عليه و آله پيش از جنگ، در آن سايه بان عبادت كرده و در شب نبرد بدر نماز شب خوانده اند.

3- رَبَذه (زادگاه، تبعيدگاه و آرامگاه ابوذر غفارى)

ربذه در 50 كيلومترى جنوب «النقرة»، در شمال شرقى مدينه و در مسير حج قديم عِراقى ها واقع شده و آرامگاه ابوذر غفارى، (1) يار باوفاى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله و از بهترين و پاك ترين صحابه و اركان اوليه شيعه در آنجا قرار دارد. وى هيچ گاه از حمايت امام و مقتداى خود، على عليه السلام دست برنداشت. او همواره در دوران پس از پيامبر صلى الله عليه و آله، با شمشير برنده زبان، از جانشينى و ولايت على عليه السلام دفاع و حمايت مى كرد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله سخنان زيادى درباره صداقت و راستگويى و ايمان ابوذر فرموده اند؛ از جمله اين كه:

«آسمان بر كسى سايه نيفكنده و زمين كسى را به خود نديده، كه راستگوتر از ابوذر باشد». «اى ابوذر تو اهل بهشتى. تو را به خاطر دوستى اهل بيت من تبعيد كردند و تنها خواهى مرد». آن حضرت در جاى ديگرى فرموده اند: «ابوذر تنها زندگى مى كند و تنها مى رود و تنها مى ميرد.» (2)


1- 1 «جُندب بن جُناده بن كعُيب بن صعيد بن الوقعة بن حزام بن سفيان» معروف به ابوذر، از قبيله غفّار؛ قبل از اسلام دين حنيف داشته و از بت پرستى مبرّا بوده است. چهارمين فردى است كه به اسلام گرويد و آشكارا در مسجدالحرام نداى تكبير سرداد و به اين سبب مورد ضرب و شتم مشركان قرار گرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله ميان او وسلمان پيمان برادرى بست. ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 2، ص 354 و ج 4، ص 228؛ ابن اثير، اسدالغابه فى معرفة الصحابه، ج 1، ص 358؛ ديلمى، ارشاد القلوب، ج 2، ص 227
2- 2 ابن سعد، همان، ج 2، ص 354.

ص: 165

ابوذر در دوران خلافت عثمان، به همراه همسر و دخترش، به ربذه تبعيد شد.

در بيابان ربذه، ابتدا همسر و پسر او از دنيا رفتند. اندك زمانى بعد نيز ابوذر وفات يافت و اين دختر خردسال در بيابان يكه و تنها ماند. او به جنازه پدر مى نگريست و مى گريست تا اين كه چند نفر از شيعيان على عليه السلام از جمله مالك اشتر و عبداللَّه بن مسعود در ربذه توقف كرده و جنازه ابوذر را به خاك سپردند. (1) امروزه به مزار اين بزرگوار كمترين اعتنايى نمى شود. در ربذه ابو جعفر عبداللَّه بن حسن بن حسن بن امام حسن عليه السلام نيز مدفون است. (2)

4- غدير خم

غدير خم، نام منطقه اى در نزديكى جُحفه، حدود 156 كيلومترى شمال غربى مكه است كه «شهرك رابغ» در 26 كيلومترى آن قرار دارد. غدير به معناى بركه است و خم نيز نام آن مكان مى باشد. وجه نامگذارى آن به غدير خم، به سبب اين بوده كه آب در آن زمين چون باتلاق فرو مى رفته است. در صدر اسلام حاجيان عراق و شام از اين نقطه براى بازگشت به كشورهاى خود از يكديگر جدا شده و هر يك مسير خاص خود را پيش مى گرفتند. غدير خم، كه مسجدى با همين نام نيز در آن بنا شده، شاهد يكى از وقايع بسيار مهم و تعيين كننده در تاريخ اسلام بوده است.

واقعه غدير خم و خطبه تاريخى مهمّى كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام معرفى امير مؤمنان على عليه السلام ايراد كردند، در بسيارى از منابع شيعه و اهل سنت ثبت شده است. (3)

(تصوير شماره 1/ 36)

5- مسجد غدير خم


1- 1. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 344؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 241؛ ابن سعد، همان، ج 4، ص 168؛ يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 148.
2- 2. كمونه حسينى، آرامگاههاى خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله و بزرگان صحابه و تابعين، ص 124.
3- 3. واقعه غدير خم را 120 راوى از صحابه، 84 نفر از تابعين و 360 نفر از علما و مورخان سنى و شيعه نقل كرده اند. ر- ك به علّامه امينى، الغدير

ص: 166

در محلّ واقعه عظيم غدير خم، مسجدى ساختند كه به نام «مسجد غدير خم» معروف شد. نماز در اين مسجد فضيلت بسيار دارد؛ (1) زيرا مكانى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله، عبارت معروف «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ» را در مورد على عليه السلام بيان كردند. گفتنى است اين مسجد در دوران عثمانى، بر اثر سيل خراب شد ولى بخشى از آن همچنان برجا مانده است. (2) ساختمان آن را تعدادى از ملوك شيعى هند بازسازى كرده اند. (3)

تصوير شماره 1/ 36)

6- زيارتگاه ابواء

اشاره

6- زيارتگاه ابواء (4)

ابواء، زيارتگاهى است در 45 كيلومترى راه جُحفه از سمت مدينه و در سمت راست كسى است كه از مدينه به مكه مى رود. آمنه بنت وَهْب، مادر گرامى حضرت رسول صلى الله عليه و آله (همسر عبداللَّه بن عبدالمطّلب) و نيز چند تن از بزرگان و سادات در اين محل مدفونند. (5) در سال هاى بعد، تعدادى از بنى هاشم و سردمداران قيام عباسيان، در اين مكان عليه بنى اميه گرد آمدند و هسته اوليه قيام خود را تشكيل دادند. (6) افراد ديگرى كه در ابواء مدفون اند، عبارت اند از:

1- عبدالرحمان بن حسن بن على عليه السلام

1- 1. صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 335.
2- 2. سمهودى، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى، ج 3، ص 1018؛ كمونه حسينى، همان، ص 147.
3- 3. محسن الامين، مفتاح الجنات فى الادعيه و الاعمال و الصلوات والزيارات، ج 2، ص 36.
4- 4. «ابواء» نام كوهى بلند در اين منطقه است و بعضى گفته اند چون در آنجا وبا آمده آن را ابواء ناميده اند. بنگريد ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 1، ص 79
5- 5. ابن هشام، همان، ج 1، ص 167؛ رفعت پاشا، مرآة الحرمين، ج 1، ص 31؛ قمى، سفينة البحار، ج 2، ص 399.
6- 6. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيّين، ص 185.

ص: 167

وى همراه امام حسين عليه السلام به حج مشرف شد و در حال احرام وفات يافته، در اين مكان به خاك سپرده شدند. (1)

2- موسى بن نُصَير

از مجاهدان بزرگ وفاتح اندلس و سرزمين هاى ديگر (متوفا به سال 97 ه. ق.) بود.

3- حاج سيد ميرزا حسن شهيد

فرزند سيد اسماعيل علوى و شاگرد برجسته شيخ مرتضى انصارى، كه در راه بازگشت از حج در سال 1332 ق به شهادت رسيد.


1- 1 كمّونه حسينى، همان، ص 30.

ص: 168

بخش دوم: تاريخ و آثار اسلامى مدينه منّوره

فصل اول مدينه در بستر تاريخ

موقعيت جغرافيايى مدينه منورّه

ص: 169

بخش دوم: تاريخ و آثار اسلامى مدينه منّوره

ص: 170

ص: 171

فصل اول مدينه در بستر تاريخ

ص: 172

ص: 173

موقعيت جغرافيايى مدينه منورّه

شهر مدينه در شمال غربى شبه جزيرة العرب و شمال مكه مكرمه واقع شده و فاصله آن، پس از احداث بزرگراه هجرت، تا جده 395 كيلومتر و تا مكه 425 كيلومتر است.

مدينه از سطح دريا حدود 625 متر ارتفاع دارد. اين شهر از دو سو؛ يعنى غرب و شرق، به وسيله «حرّه ها» (1) محاصره شده است. اين حرّه ها از مسجد ذو قبلتين به سوى جنوب و سپس به سوى شرق و شمال امتداد مى يابد و مردم مدينه معمولًا آن ها را حرّه شرقى و حرّه غربى مى خوانند؛ با اين كه آن دو حرّه يكى هستند. (2)

در غزواتى مانند احد و خندق، كه در دوران پيامبر رخ داد، براى دشمن، ورود به مدينه به خاطر وجود اين حرّه ها از دو سمت امكان نداشت و تنها راه ورود، سمت شمال بود.

مدينه به وسيله چندين كوه محاصره شده است؛ كوه احد در شمال، كوه عير در


1- 1. «حرّه» به معناى «سنگلاخ» است كه اين زمينها به علت وجود سنگها و صخره هاى بزرگ غير قابل نفوذبوده و همچون دژى طبيعى مدينه را در محاصره خود گرفته است. ابن منظور، لسان العرب، ماده حرّه.
2- 2. سعيد بن سلام. المدينة المنورة فى القرن الرابع عشر الهجرى، ص 13.

ص: 174

جنوب و كوه جماوات در غرب. (1) در مدينه سه وادى يا درّه وجود دارد: عقيق، بطحان و قناة. (2)

آب و هواى مدينه در تابستان گرم و خشك و در زمستان سرد و بارانى است و درجه حرارت آن در زمستان نسبت به مكّه و جدّه پايين تر است؛ به عبارت ديگر، مثلًا در دى ماه پايين ترين دما 2 درجه و بالاترين آن 6/ 24 درجه است و در تير ماه پايين ترين دما 2/ 17 درجه و بالاترين دماى آن 44 درجه مى باشد. بالاترين ميزان بارندگى در دى ماه است كه به 3/ 8 ميلى متر مى رسد و پايين ترين ميزان آن، در آذر ماه و 2 ميلى متر است.

اراضى زراعى آن در جنوب شهر واقع شده كه محصول آن تنها خرما و بعضى ميوه جات است و در شمال آن نيز خرما، حبوبات، ميوه جات و ساير نباتات گياهى نيز به عمل مى آيد. زمين هاى زراعى در مدينه از آب چاه ها مشروب مى شود.

نگاهى به تاريخ يثرب

اشاره

مورخان در مورد نخستين ساكنان يثرب پس از طوفان نوح عليه السلام، اختلاف كرده اند كه آنان را مى توان به چهار گروه تقسيم كرد:

1. بعضى گفته اند: هنگامى كه مردم، از كشتى نوح عليه السلام كه بر كوه جودى نشسته بود، خارج شدند، به سوى مدينه رهسپار گشتند؛ محل فرود اين عدّه بعدها به سبب تعداد آنان «بازار هشتاد» ناميده شد. آنان تنها ماندگان و زندگانِ پس از طوفان نوح عليه السلام بودند. زبانى كه اين قوم به آن سخن مى گفتند، به 72 زبان تقسيم مى شد كه عربى يكى از آن ها بود.

عِمْليق و طَسَمْ پسران لُود بن سامِ بن نوح در ميان آنان عرب زبان بودند. (3) فرزندان «عَبيل» در يثرب فرود آمدند و اين شهر به نام نخستين ساكن آن يعنى «يَثرب بن عَبيل بن عَوصِ


1- 1. ر. ك. به: بخش كوه هاى مدينه، از همين كتاب.
2- 2. ر. ك. به: بخش وادى هاى مدينه، از همين كتاب.
3- 3. سمهودى، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى، ج 1، ص 156.

ص: 175

ابن ارْمِ بن سام بن نوح عليه السلام»، (1) يثرب ناميده شد.

2. بعضى اولين ساكن مدينه پس از طوفان را «يثرب بن قانية بن مَهْلابيل بن ارْم بن عَبيل بن عَوص بن ارْم بن سام بن نوح عليه السلام» دانسته اند. (2)

3. كسان ديگرى اظهار داشته اند: نخستين ساكنان مدينه، پس از طوفان، اقوام «صَعْل و فالِح» بوده اند كه در زمين به فسق و فجور مى پرداختند. خداوند داوود نبىّ عليه السلام را بر آنان فرستاد و آن حضرت با ايشان جنگيد و اسيران زيادى گرفت؛ سپس به قدرت الهى كرم هايى برگردن آنان سوار شد كه تمامى ايشان را هلاك كرد. (3)

4. آخرين گروه مى گويند: هنگامى كه عمالقه در سرزمين ها پراكنده شدند، بعضى از آنان در يثرب فرود آمده و ساكن شدند. اين قوم، ستم و تجاوز را پيشه خود كردند؛ در حالى كه خداوند به آنان وسعت رزق و طول عمر عطا كرده بود؛ به طورى كه عُمر هر يك ازايشان به 400 سال مى رسيد و شنيده نشده كه كسى از آنان در طول اين مدّت مرده باشد.

حضرت موسى عليه السلام لشكرى فرستاد وآنانى كه در مدينه و مكّه ساكن بودند را به قتل رساند.

ورود يهود به يثرب

يهوديان بارها در طول تاريخ به اين سرزمين مهاجرت كرده اند. مورخان، تاريخِ مهاجرت هاى اوّليه يهود را از هزار تا هفتصد سال پيش از ميلاد مسيح ثبت كرده اند. در زمان سلطنت داوود نبى عليه السلام، درگيرى ها و اختلافاتى ميان فرزندان وى به وقوع پيوست.

در اين زمان، يكى از فرزندان او به نام «اشالوم» همراه گروهى از بنى اسرائيل به خيبر و ديگر سرزمين هاى شبه جزيرة العرب از جمله شام رفتند. (4)

نبونيد، حاكم بابل، شمارى از عراقى ها را همراه خود آورده و در اين مناطق


1- 1. مسعودى، يثرب را فرزند «قانية بن مهليل بن ارم بن عبيل» ذكر كرده است كه در مدينه فرود آمده و اين شهر به نام وى مشهور شده است. مروج الذهب، ج 2، ص 155.
2- 2. پيشين، همان جا.
3- 3. سمهودى، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى، ج 1، ص 158.
4- 4. ابن خلدون، العبر، ج 1، صص 92 و 93.

ص: 176

(حجاز) ساكن ساخته بود. در ميان ايشان يهوديانى از بابل و فلسطين بودند. پيش از اين نيز يهوديانى همزمان با مهاجرت به فلسطين به اين جا كوچ كرده و تا روزگار ظهور اسلام در آن ساكن بوده اند. (1)

علماى يهود توصيف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در تورات راديده بودندكه درآن آمده بود: اين پيامبر در مكّه مكرّمه ظهور كرده و سپس به سوى سرزمينى كه ميان دو حرّه واقع و داراى نخل است مهاجرت مى كند. پس آنان در جستجوى اين نشانى ها با اشتياق تمام از شام به اين سرزمين رو آوردند. هنگامى كه اين نشانى ها را در يثرب يافتند، در آن جا ساكن شدند. (2)

كسانى چون استرابون و پلينيوس، در ميان دولت هاى جزيرة العرب از دولت يهود نام برده اند. (3)

احتمالًا مهاجرتِ بعدى يهوديان به اين سرزمين و به ويژه به يثرب، در سال 70 ميلادى و پس از آن صورت گرفته است. اين امر، به علت تخريب معابد آنان توسط قيصر «تيتوس» و حملات متعدد قيصرها عليه يهوديان، از سال 132 م. بوده كه موجب فرار عده بيشترى شد، لذا برخى از آنان به حجاز رفته و عده اى نيز وارد يثرب شدند. (4)

در هر حال، قبايل يهود كه به يثرب آمدند، 25 قبيله بودند. آنان شهر را به اين صورت ميان خود تقسيم كردند:

1. قبايل بنى قريظه (5) و بنى نضير؛ آنان در «عاليه» فرود آمدند كه امروز آن را «العوالى» (6) مى نامند. ايشان در اين منطقه به حفر چاه ها و كاشت درختان پرداختند. بعضى از قبايل عرب نيز در كنار آنان فرود آمده و ساكن شدند.


1- 1. جواد على، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ص 452.
2- 2. ابن نجار، اخبار المدينه، ص 13.
3- 3. جواد على، همان جا.
4- 4. طبرى، تاريخ طبرى، ج 2، ص 455؛ بيرونى، آثار الباقيه عن القرون الخاليه، ص 377.
5- 5. بنى قريظه يكى از قبايل ساكن مدينه است كه با خزرج هم پيمان بودند و پيامبر صلى الله عليه و آله پس از عهدشكنى همه آنان را از بين برد.
6- 6. «عوالى» منطقه اى است درجنوب مسجدالنبى صلى الله عليه و آله وامروزه خيابان آن به نام شارع على بن ابى طالب عليه السلام معروف است. بيشتر شيعيان مدينه در اين منطقه ساكن هستند وبر مدارس آنان نامهاى ائمه ديده مى شود.

ص: 177

2. قبايل بنى قينقاع؛ (1)

در منطقه «الصاغه» فرود آمدند كه خيابان قربان امروزى است. منازل عالى و زيباى آنان در شمال غربى «مدشونيه» (2) ساخته شد.

يهوديان براى خود دژها و قلعه هايى ساختند كه به آن ها اطُم گفته مى شد. آنان اين كار را از اعراب عمالقه فرا گرفته بودند. مجموع دژها و حصن هايى كه براى خود ساختند به 160 عدد مى رسيد.

اعراب مجاور نيز مثل آنان قلعه هايى ساختند كه در مجموع به 72 عدد مى رسيد.

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه آمدند، مهاجران را از ويرانى اين حصن ها منع كردند و آن ها را زينت مدينه منوره دانستند. (3)

ورود اوس و خزرج يا يمانى ها به يثرب

به جز قبايل يهود و اعرابى كه در يثرب ساكن بودند، تعدادى از اعراب نيز از يمن و جنوب شبه جزيره كوچ كرده و در سرزمين هاى شمالى؛ از جمله يثرب و غسان ساكن شدند. (4) به سبب خرابى سد مأرب، اين مهاجران به علّت انتساب به «يَعْرَب ابن قحطان»، «اعراب قحطانى» ناميده شدند؛ در مقابل ايشان، اعرابى كه در حجاز و به ويژه مكّه ساكن و از فرزندان عدنان از نسل اسماعيل عليه السلام بودند، «اعراب عدنانى» ناميده شدند.

اعراب جنوبى يا قحطانى، كه همان يمنى هاى مهاجر باشند، بر خلاف اعراب عدنانى يا ساكنان مكّه، از تمدّن و شهرنشينى برخوردار بودند و كار و پيشه اصلى آنان كشاورزى، زراعت، توليدات و مصنوعات دستى بود؛ چون يثرب در سراسر شبه جزيره


1- 1. پيامبر صلى الله عليه و آله عليه پيمان شكنان يهود از بنى قينقاع وارد جنگ شد. غزوه بنى قينقاع در تاريخ مشهوراست.
2- 2. «مدشونيه» تا امروز به همين نام معروف و نام باغهايى در شارع قربان كنونى است.
3- 3. حتى پيامبر دستور فرمودند تا مهاجران نيز از آنها ساختند تا مجموع آطام يا قلعه هاى موجود در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله به 127 عدد رسيد. نام تمامى اين آطام در تواريخ مضبوط است.
4- 4. ابراهيم بيضون، سهيل زكار، تاريخ العرب السياسى من فجر الاسلام حتى سقوط البغداد، ص 28

ص: 178

امتيازات و ويژگى هاى مورد نظر آنان را داشت، آنجا را براى سكونت مناسب ديدند.

از ميان اعراب يمانى كه در يثرب ساكن شدند، دو طايفه نيرومند اوس و خزرج، كه بعدها پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را «انصار» ناميد، با يهود بنى قريظه و بنى نضير پيمان هايى بستند. (1) اوس و خزرج كه از فرزندان «حارث بن زيد بن سواد بن اسلم بن اسحاق بن قضاعه» بودند، همواره براى تسلط بر شهر يثرب با يكديگر رقابت مى كردند. منابع تاريخى مملو از شرح وقايع، جنگ ها و ستيزهاى اين دو طايفه با يكديگر است كه به آن ها «ايام العرب» گفته مى شد. (2).

درگيرى و كشتار ميان اوس و خزرج، امرى عادى و كارى روز مرّه بود، در حالى كه هيچ كس در اين منطقه نبود تا بتواند اين دو رقيب را با هم تفاهم دهد و به زير سلطه و نفوذ خود درآورد و به عبارتى، كسى نبود كه حرف آخر را بزند. به گفته «ولهاوزن»:

«نزاع و تخاصمى كه وجود داشت زندگى را براى توده مردم سخت مى نمود، تنها يك مرد مى خواست كه بتواند اين جامعه متفرق را انتظام بخشد.» (3).

خداوند در اين زمان، با ظهور اسلام و بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله، آنان را به هدايت و صلح و دوستى رهنمون ساخت و رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به عنوان فرمانرواى مطلق، جهت التيام بيمارى عداوت و دشمنى و اعاده امنيت به اين شهر رهسپار شد. (4) در اين موقعيتِ ويژه بود كه آن حضرت به عنوان عامل وحدت رخ نمود و قبايل مختلف يمانى را با عنوان «انصار» در پيمان هاى عقبه اول و عقبه دوم متحد ساخت و سرانجام نيز دو جناح متخاصم و نيرومند شبه جزيره؛ يعنى قحطانيان و عدنانيان را پس از قبول دين مبين اسلام، با نام انصار و مهاجر در زير لواى اين دين، به يكديگر پيوند اتحاد زد. (5) با مهاجرت پيامبرخدا صلى الله عليه و آله به يثرب، اين شهر را مدينة النبى صلى الله عليه و آله ناميدند.

نام هاى مدينه

1- 1. ابراهيم بيضون، سهيل زكار، همان، ص 28.
2- 2., namlekcorB lrac- 1, lepoep cimalsI eht fo yrotsiH .. 16. p همچنين، ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 3، ص 604، يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 27.
3- 3., suiluj, nesuohlleW- 2. 6. p llaf sti dna modgnikbarA eht
4- 4. -3 akinatirB ,aidepolycnE .64 .p ,15 .V
5- 5. ابن سعد، همان، ج 1، ص 238؛ ابراهيم بيضون، همان، ص 43.

ص: 179

مدينه منوره در قبل و پس از اسلام، نام هاى فراوانى داشت كه كسانى چون «مجدالدّين شيرازى»، «ابن زباله»، «سمهودى» و ديگران نام هاى اين شهر را ثبت كرده اند. شيرازى حدود شصت نام و ابن شبه و ابن زباله، كه از قديمى ترين مورخان مدينه هستند، حدود چهل نام (1) و سمهودى نيز 94 نام براى اين شهر ذكر كرده اند. برخى از نام هايى كه براى آن آورده اند، عبارت اند از:

ارْضُ اللَّهِ، ارْضُ الْهِجرَةِ، الْايمانْ، الْبارَّه، الْبرَّة، البَلَد، بَيتُ الرّسولِ، الحرم، الدَّار، دارالابرار، طابة، طَيّبة، يثرب و ... (2)

براى مدينه نام هايى نيز در قرآن آمده است؛ از جمله: المدينه، مدخل صدق، دارالايمان، ارض اللَّه. (3)

فضايل مدينه منوّره

از پيامبرخدا صلى الله عليه و آله روايات بسيارى در فضيلت مدينه نقل شده است. آن حضرت اين شهر را، همچون مكّه، حرم قرار داد و صيد و شكار حيوانات، كندن درختان، ريختن خون و ... را در آن حرام كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به درگاه الهى تضرع كردند كه: «بار خدايا! ابراهيم بنده و رسول تو، مكّه را حرم قرار داد، من نيز مدينه را حرم قرار مى دهم در آنچه ميان دو حرّه است، همان گونه كه ابراهيم مكّه را، حرم قرار داد». (4)

آن حضرت در فضل


1- 1. ابن شبه تنها نامهاى مدينه كه در تورات ثبت شده را ذكر كرده است. تاريخ المدينه، ج 1، ص 162
2- 2. ابن شبه، همان جا؛ سمهودى، وفاء الوفا باخبار دار المصطفى، ج 1، ص 8- 28.
3- 3. ابن شبه، همان جا؛ سمهودى، همان جا؛ پيامبر صلى الله عليه و آله خود نيز مدينه را طابه مى ناميدند و مى فرمودند خداوند اين شهر را طابه ناميده است و در جايى ديگر آن را قبةالاسلام، دارالايمان، ارض الهجره و مثوى الحلال و الحرام ناميده اند محمد بن محمد بن سليمان، جمع الفوائد من جامع الاصول و مجمع الزوائد، ج 1، صص 560 و 561. از جمله نامهايى كه از مدينه در تورات ثبت شده است، المدينه، الطابه، طيبه، المسكينه، جابره، المجبوره، المرحومه، العذراء، المحيه، المحبه و القاصمه ابن نجار، همان ص 11
4- 4. جندى المكى، فضائل المدينه، ص 43؛ ابن حجر هيثمى، تحفة الزُوّار الى قبر النّبى المختار، ص 144؛ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 336؛ ملاخاطر، فضائل المدينة المنوره، ج 1، ص 60 به بعد.

ص: 180

مدينه فرموده اند: «ايمان در مدينه انباشته و جمع شده است؛ همان گونه كه مارى در لانه اش جمع مى شود.» (1)

پيامبرخدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: «الْمَدينَةُ أَفْضَلُ مِنْ مَكّةٍ»؛ (2)

«مدينه از مكّه برتر است» همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «كسى كه در مدينه بميرد، من در روز قيامت براى او شفيع خواهم شد.» (3) و نيز فرمود: «كسى كه پس از انجام حج، قبر من را در مدينه زيارت كند، گويى مرا در حياتم زيارت كرده است.» (4)

پيامبر صلى الله عليه و آله در حق مدينه دعا بسيار مى كردند. «خدايا! مدينه را بر ما دوست بدار همان گونه كه مكّه را بر ما دوست داشته اى و حتى بيش از آن و آن را بر ما صحت و سلامت دار و در مُدّ و صاع (اوزان طعام) آن بر ما بركت ده و تب و درد آن را به جُحفه منتقل كن». (5)

در روايات ديگرى، آن حضرت كسانى را كه مردم مدينه را بترسانند، به آتش الهى وعده داده است؛ از جمله فرموده اند: «كسى بر اهل مدينه اراده سوء نمى كند جز آن كه خداوند وى را در آتش جهنم، با سرب گداخته ذوب مى كند، همان گونه كه نمك در آب حل مى شود». كسى كه براى زيارت من به مدينه بيايد بر من واجب است تا در روز قيامت شفيع او شوم و كسى كه در يكى از دو حرم (مكه و مدينه) بميرد، روز قيامت ايمن مبعوث مى شود. (6)

مقدمات هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه

در ذى حجه سال يازدهم بعثت، پيامبر صلى الله عليه و آله با شش نفر از خزرجيان در منا گفتگو كرد


1- 1. جندى المكى، همان ص 25؛ سعى المقدسى، فضائل الاعمال، ص 89
2- 2. جندى المكى، همان ص 22
3- 3. ابن حجر هيثمى، موارد الظمان الى زوائد ابن حبان، ص 255
4- 4. محمد بن سليمان، همان، ج 1، ص 555
5- 5. جندى المكى، همان ص 20؛ بيهقى، سنن الكبرى، ج 3، ص 382؛ بخارى، صحيح، حديث 2889
6- 6. ابن حجر هيثمى، همان، ص 30

ص: 181

و اسلام را بر آنان عرضه نمود. اين شش تن، پس از آن كه اسلام را پذيرفتند، به مدينه رفته و خبر ملاقات خود را با بزرگان قوم در ميان گذاشتند. لذا در سال بعد؛ يعنى سال دوازدهم بعثت، يازده نفر از انصار با رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در عقبه منا، پيمانى بستند كه بر اساس آن، براى خدا شريك قرار ندهند. دزدى و زنا نكنند. فرزندان خود را نكشند و پيامبر را فرمانبردار باشند. اين پيمان را پيمان «عقبه اول» خواندند. پيامبر صلى الله عليه و آله مصعب بن عمير را براى تبليغ اسلام و آموزش قرآن به يثرب فرستاد و ديرى نپاييد كه بيشتر مردم يثرب مسلمان شدند.

در سال بعد؛ يعنى در ذى حجه سال سيزدهم، 73 نفر از بزرگان اوس و خزرج، كه 2 تن از آنها زن بودند، در عقبه منا به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده و ضمن پذيرش اسلام از ايشان دعوت كردند تا به يثرب بيايد و رهبرى اين شهر را بر عهده گيرد. اين پيمان به «عقبه دوم» يا بيعة الحرب و بيعة النساء شهرت يافت. قبايل اوس و خزرج متعهد شدند تا پاى جان همانند حفاظت و حمايت از نواميس خود، از پيامبر صلى الله عليه و آله حفاظت كنند. پس از بازگشت اين عده به يثرب، خانه اى در شهر نماند كه اهل آن به اسلام نگرايد و از آن صداى اذان و تكبير به گوش نرسد. (1) پس از آن، پيامبر صلى الله عليه و آله به علت آزار بيش از حد مشركان نسبت به يارانش، اجازه دادند كه آنان به مدينه يا همان يثرب هجرت كنند ولى خود در مكّه ماندند تا فرمان خروج و هجرت از سوى خداوند داده شود.

پيامبر صلى الله عليه و آله در نخستين شب از ماه ربيع الأوّل سال چهاردهم بعثت، از سوى خداوند براى ادامه مأموريت الهى خود عازم يثرب شدند؛ در اين شب مشركان با فراهم ساختن طرح قتل پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در «دارالنّدوه» (2) منزل آن حضرت را محاصره كردند و تصميم به قتل ايشان گرفتند. اين شب، از شب هاى بزرگ و سرنوشت ساز در تاريخ اسلام و زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله و على بن ابى طالب عليه السلام بود. هجرت، مسير تاريخ را دگرگون ساخت و عزّت، قدرت، ثبات، استوارى و تأييدِ اسلام را رقم زد.


1- 1. ابن هشام، السيرة النبويه، همان، ج 1، صص 445- 431؛ ابن نجار، اخبار المدينه 19- 20.
2- 2. ر. ك. به: ص 124 بخش مكه از همين كتاب.

ص: 182

پيامبر صلى الله عليه و آله تنها على عليه السلام را لايق جانشينى خود در مكّه و خوابيدن در بستر خود دانست و از ايشان خواست تا رداى مخصوص را بپوشد و به جاى او در بستر بخوابد.

همچنين اماناتى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله در مكّه مانده است را به صاحبان آن ها بازگرداند و اهل بيت او را همراه خود به مدينه منتقل سازد. (1) به خاطر اين فداكارى و خوابيدن حضرت على عليه السلام در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله، اين شب به «ليلة المبيت» معروف شد.

مشركان چون به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله هجوم آوردند و على عليه السلام را در جاى او ديدند، از فرط ناراحتى وى را مجروح و ساعتى نيز حبس كردند.(2)

على عليه السلام با شجاعت و ايثار تمام، نه تنها اين مسؤوليت خطير را با جان و دل پذيرفت و خود را در معرض امتحان وفادارى به اسلام و پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داد، بلكه با اين اقدام شجاعانه، نقش مؤثرى در پيشبرد اهداف عالى اسلام و حفظ رهبرى و تغيير و دگرگونى تاريخ اسلام ايفا كرد. به اين مناسبت بود كه اين آيه در حق او نازل شد:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ. (3)

ايشان براى رد اماناتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به او سپرده بود، سه روز در مكّه ماند و پس از انجام كارها (4) همراه مادرش فاطمه بنت اسد و نيز دختر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، حضرت فاطمه عليها السلام به سوى مدينه حركت كرد. (5).


1- 1 p. 89. Thelifeand timesof Muhammad John BagotGlubb,.. ابن هشام، همان، ج 1، ص 482
2- 2 ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 103.
3- 3 [و از مردم كسانى هستند كه از جان خود در راه رضاى خدا درگذرند و خدا دوستدار چنين بندگان است.] بقره: 207؛ ابن جوزى، التذكرة خواص الامه فى معرفة الائمه ص 21؛ گنجى شافعى، كفاية الطالب فى مناقب على بن ابى طالب عليه السلام ص 114؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 19، صص 39- 64.
4- 4. بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 91 ابن نجار، همان، ص 27. malsI'lleD aidepolcycnE - 285 .p
5- 5., noeL, ynnateaC- 1 malsI'lleD ylannA 179. p 1. V

ص: 183

مسير هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه

حضرت رسول صلى الله عليه و آله ابتدا به خانه ابوبكر كه حدود 200 مترى مسجد الحرام، در سمت مسفله و پايين مكه بود، رفت و سپس همراه وى شهر را ترك و به طرف جنوب مكّه يعنى مخالف مسير مدينه (كه در شمال است) به غار «ثور» (1) رفتند تا دشمن را گمراه و منحرف كنند. تمهيد ند تمهيد الحمد لله لا كن الله اكبر رل شود كه عز و جل الحمد لله فهرس يخ شيعه چي كل الحقوق محفوظه ت؟؟؟

در حالى كه دشمن كينه توز با سماجت در تعقيب پيامبر بود، ايشان 400 كيلومتر راه را طى كردند و در روز دوشنبه دوازدهم ربيع الأول وارد قريه «قبا» شدند.

بريدة بن اسلمى، همراه هفتاد تن از افراد قبيله خود و ساير قبايل، به پيشواز ميهمانان آمده بودند. (2)

اين در حالى بود كه هر روز مردم شهر، از صبح تا غروب به انتظار پيامبر صلى الله عليه و آله مى ايستادند و سپس نااميد باز مى گشتند. (3) هنگامى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله در ديد مردم قرار گرفتند، زنان و كودكان فرياد زدند: «هذا رسول اللَّه، قد جاء، قد جاء!».

پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان استقبال پرشكوه و گرم مردم يثرب وارد آبادى «قُبا» شدند.

دختران بنى النجّار در اين منطقه با ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله، اشعار زير را با صدايى رسا خواندند:

طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَيْنا مِنْ ثَنِيّاتِ الْوِداع

وَجَبَ الشُّكْرُ عَلَينا ما دَعى للَّهِ داع

أَيُّهَا الْمَبْعُوثُ فِينا جِئْتَ بِالْأَمْرِ اْلمُطاع

جِئْتَ شَرَّفْتَ الْمَدِينَة مَرْحَباً يا خَيْرَ داع (4)


1- 1 ر. ك. به: بخش كوه هاى مكه، از همين كتاب.
2- 2 سمهودى، همان، ج 1، ص 243.
3- 3 ابن هشام، همان، ج 1، ص 491؛ سمهودى، همان جا.
4- 4 ابن هشام، السيرة النبويه، ج 1، ص 490.

ص: 184

فصل دوم مسجد النّبى صلى الله عليه و آله و آثار آن

الف- مسجد النّبى در گذر تاريخ

اشاره

ص: 185

فصل دوم مسجد النّبى صلى الله عليه و آله و آثار آن

ص: 186

ص: 187

الف- مسجد النّبى در گذر تاريخ

پيامبر صلى الله عليه و آله از روز دوشنبه، دوازدهم ربيع الأول تا روز جمعه شانزدهم همان ماه، در قريه قبا ماند و پس از پايان بناى مسجد و رسيدن امام على عليه السلام و دخترشان فاطمه عليها السلام، رهسپار مدينه شدند. (1) آن حضرت در فاصله حدود 500 مترى مسجد قبا به سمت مدينه، در محل سكونت قبيله «بنى سالم بن عوف»، در مسجد آنان، نماز جمعه را اقامه كردند.

آن مسجد بعد از اين نماز به «مسجد جمعه» تغيير نام يافت. (2) اين نخستين نماز جمعه اى بود كه به امامت پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه خوانده شد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله به سوى شهر رهسپار شد. در اين مسافتِ كوتاه تا داخل شهر، با تقاضاهاى زياد قبايل مختلف براى سكونت در منازل آنان روبه رو گرديد و در پاسخ گويى به اين همه شور و اشتياق، انتخاب را ناگزير به تقدير الهى سپرد و با اشاره به شتر خويش (القصوه) فرمود:

«خَلُّوا سَبيلَها فَإِنَّها مَأْمُورَةٌ».

«راه شتر را باز بگذاريد كه او مأمور است.» (3)


1- 1. ابن هشام، همان، ج 1، ص 494؛ بعضى گفته اند درقبا چهارده شب مانده اند. بحارالانوار، ج 19، ص 106.
2- 2. در مورد اين مسجد ر. ك. به: ص 254 از همين كتاب.
3- 3. ابن هشام، همان جا، سمهودى، همان، ج 1، صص 256 و 257؛ ابن قيم جوزى، زاد المعاد فى هدى خير العباد، ج 2، ص 143

ص: 188

سرانجام شتر پس از عبور از ميان قبايل مختلف، كنار خانه «ابو ايوب انصارى» (1) زانو زد و اين سعادت بزرگ نصيب اين مرد الهى شد كه پذيراى خاتم پيامبران گردد.

زمينى را كه شتر در آن زانو زد، متصل به خانه ابو ايوب انصارى بود كه به عنوان «مربد» و محل خشكانيدن خرما استفاده مى شد و از آنِ دو يتيم از قبيله بنى نجار، به نام هاى سهل و سهيل فرزندان عمرو بود. اين دو، در پناه و حمايت اذ بن عفراء- 2 معاذ بن عفراء قرار داشتند. (2) آن حضرت اين زمين را به رغم اصرار صاحبان آن، كه از جان و دل بر پيامبر صلى الله عليه و آله هبه مى كردند، به ده دينار خريدند. (3)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مدت هفت ماه يا كمتر، در منزل ابو ايوب ساكن بودند تا اين كه پس از ساخت محل سكونت دايمى ايشان در كنار مسجد، نقل مكان كردند. (4) مساحت اوّليه مسجد را 70* 60 ذراع (5): 4200 ذراع (برابر با 74/ 1021 متر) و ارتفاع ديوارهاى آن را پنج ذراع نوشته اند كه آن حضرت خودش با كمك مهاجران و انصار، در نخستين روزهاى هجرت به احداث آن پرداختند.

اين مسجد كه ساختن آن تقريباً هفت ماه زمان برد، از نهايت سادگى و پيراستگى برخوردار بود.

تلاش پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مورد، باعث مى شد تا همه صحابه، به طور فعال در ساخت آن مشاركت كنند. يكى از انصار چنين خواند:

لَئِنْ قَعَدْنا وَ النَّبيُ يَعْمَلُ لذاك مِنَّا العَمَلُ المُضَلَّلُ (6)


1- 1 ابوايوب انصارى يكى از ياران با وفاى رسول خدا صلى الله عليه و آله بود كه در مورد وى و خانه او ر. ك. به: ص 233 ازهمين كتاب.
2- 2 ابن هشام، همان، ج 1، ص 495؛ ابن نجار، اخبار مدينة الرسول، ص 25؛ ابن قيم جوزى، همان، ج 2، ص 145؛ بيهقى، دلائل النبوه، ج 2، ص 187.
3- 3 ابن سعد، همان، ج 1، ص 239.
4- 4 مقدسى، البدء والتاريخ، ج 4، ص 178.
5- 5 هر ذرع را برابر با 33/ 49 سانتى متر ذرع هاشمى محاسبه كرده ايم.
6- 6. ابن هشام، همان، ج 1، ص 496؛ ابن قيم جوزى، همان، ج 2، ص 144.

ص: 189

«اگر ما بنشينيم و پيامبر صلى الله عليه و آله كار كند، براى ما امرى خطا و ناپسند است.»

هنگامى كه ديوارها را بالا مى بردند، پيامبر صلى الله عليه و آله در پاداش زحمات اصحاب چنين سرودند:

لا عَيْشَ الَّا عَيْشُ الآخِرَةِ الَّلهُمَّ ارْحَمِ الْأَنْصارَ وَالْمُهاجِرَة (1)

در اين ميان، عمار از همه بيشتر كار مى كرد و اصحاب نيز بر او بار بيشترى مى دادند.

همه صحابه هر كدام يك خشت و تنها عمار دو خشت حمل مى كرد؛ لذا عمار نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: يا رسول اللَّه، اينان مرا كشتند؛ بر گرده من بارى مى نهند كه خود آن را حمل نمى كنند؛ پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب به وى فرمود: اى پسر سميّه، آنان تو را نمى كشند، همانا تو را گروهى باغى و ستمكار مى كشند؛ «إِنِّما تَقْتُلُكَ الْفِئَةَ الباغَيَةِ». (2)

به روايت بخارى، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:

«عمار آنان را به بهشت فرا مى خواند و ايشان او را به آتش دعوت مى كنند.» (3)

اصحاب پس از بالا بردن ديوارها، سقف مسجد را با شاخه هاى نخل پوشانيدند.

بعضى از آن حضرت پرسيدند: آن را مسقّف نكنيم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خير، سايه بانى مى خواهم چون عريش (سايبان) موسى. پس از آن، مكانى براى نماز پيامبر صلى الله عليه و آله به سمت بيت المقدس مشخص كردند، آنگاه براى مسجد سه در قرار دادند. درى در آخر مسجد؛ درى كه به آن «باب الرّحمه» و «باب عاتكه» مى گفتند و درى كه بعدها باب جبرئيل عليه السلام نام گرفت. كنار مسجد نيز حجره هايى براى پيامبر صلى الله عليه و آله ساختند و آن حضرت با عايشه و سوده در آن ساكن شد. براى ايشان درى از خانه به مسجد نيز گشودند. (4) آنگاه


1- 1 ابن هشام، همان جا؛ ابن قيم جوزى، همان، ج 2، ص 145؛ ابن سعد، همان، ج 1، ص 240 با عبارت: «فَاغفِر الأنصار والمهاجرة»؛ بخارى در صحيح خود چنين آورده است. «الّلهمّ لا خير إلّاخير الآخرة، فَاغْفر الأنصار و المهاجرة» صحيح، جزء اول، كتاب الصلوة، حديث، ص 292- 292.
2- 2 ابن هشام، همان، ج 1، ص 497؛ متقى الهندى، كنزالعمال، ج 16، ص 137.
3- 3 بخارى، صحيح [جزء اول، كتاب الصلوة حديث 408] ص 302.
4- 4 ابن قيم جوزى، همان، ج 2، ص 146؛ ابن سعد، همان، ج 1، ص 240.

ص: 190

هر يك از اصحاب، خانه اى كنار مسجد ساختند و درى به داخل آن باز كردند كه راه ورود آنان به مسجد بود. پس از اندك زمانى؛ يعنى قبل از جنگ احد، پيامبر صلى الله عليه و آله به بستن درها، به جز درِ خانه على عليه السلام امر فرمودند: «أَمَرَ بَسَدِّ الْأَبْوابِ إِلَّا بابُ عَلِيّ» لذا تمام درهايى كه به مسجد باز مى شد، جز آن در، مسدود شد.

مسجد پيامبر، از آغاز بنا و احداث، شاهد ماجراهاى مهمّى در تاريخ صدر اسلام بود. آن حضرت در نخستين روزهاى پايانى بناى اين مكان مقدّس، خطبه هاى غرّا و كوبنده اى عليه كفر و شرك ايراد فرمودند و سپس در طول يازده سال از هجرت پربركت خود، به منظور رشد و تعالى مسلمانان در سايه مكتب انسان ساز اسلام، خطبه هاى ديگرى خواندند. در اين مسجد اساسى ترين موضوعات مربوط به اداره حكومت اسلامى با حضور پيامبر صلى الله عليه و آله بحث و بررسى مى شد.

دوّمين حادثه مهم در تاريخ اين مسجد، برقرارى پيمان «مؤاخاة: برادرى» ميان مهاجر و انصار از سوى منادى وحدت بود.

از جمله رويدادهاى مهمّ ديگر، كه مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله در آن سال ها شاهد بود، «اعلان بسيج عمومى» براى دفاع از اسلام و پاسخ گويى به آزار و ايذا و ظلم و ستم وارده از سوى مشركان بود. خداوند تبارك و تعالى با نزول آياتى، كار و زار با مشركان، كه پيامبرش را به ترك خانه و كاشانه خود وادار كردند و هر روز بر آزار و اذيت پيروانش مى افزودند تجويز كرد.

در همين مسجد «وفود»، گروه هاى مختلف براى پذيرش اسلام به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله مى رسيدند و ده ها حادثه ديگر كه ذكر آن ها در گنجايش اين مختصر نيست.

آثار تاريخى و مقدس مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله
1- ستون هاى مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله
اشاره

به هنگام بناى مسجد، ابتدا ستون هايى از نخل خرما برافراشتند و آن را با شاخه هاى نخل مسقّف ساختند. ستون ها در بناى نخست، هشت عدد بود كه امروزه با همان نام ها

ص: 191

باقى مانده اند و هر يك سابقه اى به بلنداى تاريخ 1400 ساله اسلام داشته و يادآور حوادث و رخدادهاى مهمّى بوده و هستند. اين ستون ها كه در داخل روضةالنبى صلى الله عليه و آله واقع شده اند، عبارت اند از:

1/ 1- مُخَلَّقه

«اسطوانة المُخَلَّقَه» يادآور نمازگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و نزديك ترين ستون ها به محراب نماز آن حضرت است. اكنون ستون مورد نظر، كمى جلوتر از محلّ اصلى است (1) و بالاى آن نيز بر دايره اى سبز و طلايى، اين نام ديده مى شود. نامگذارى آن به سبب عطر و خُلوقى است كه بر آن مى سوزاندند تا فضاى مسجد را عطرآگين كند.

2/ 1- عايشه

نام هاى ديگرش «مهاجران» و «القرعه» است. اكنون بالاى آن نام «اسطوانة العائشه» ديده مى شود. سبب نامگذارى آن به اين نام ها چنين است:

وجه تسميه آن به «عايشه» و «مهاجران» اين است كه عايشه، در فضل اين ستون احاديثى روايت كرده ولذا مهاجران گرداگرد آن مى نشستند و نماز مى خواندند.

«قرعه» (2) به آن سبب كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده اند: «در مسجد من مكانى است قبل از اين ستون كه اگر مردم فضيلت آن را مى دانستند، كنار آن نماز نمى خواندند، مگر آن كه ميان خود (براى نماز خواندن) قرعه مى زدند».

ستون ياد شده درست وسط ستون هاى اصلىِ ديگرِ مسجد قرار دارد؛ يعنى ميان اين ستون تا منبر پيامبر صلى الله عليه و آله دو ستون، تا قبر ايشان نيز دو ستون، تا قبله و محراب كنونى نيز دو ستون و تا صحن اوّليّه مسجد كه تا آن هنگام مسقف نشده بود؛ يعنى به موازات مئذنه بلال نيز دو ستون فاصله دارد. در حقيقت از همه طرف سومين ستون است و كنار آن نيز ستون «توبه» و سپس «سرير» قرار دارد. در مورد نماز خواندن كنار آن، سفارش فراوانى


1- 1. سمهودى، همان، ج 2، ص 439.
2- 2. سمهودى، همان، ج 1، ص 440، كنايه از اينكه ازدحام براى نماز خواندن در اين مكان به قدرى زيادمى شد كه به ناچار بايد بين خود قرعه مى زدند. اين حديث نيز از عايشه نقل شده است.

ص: 192

شده است؛ زيرا از ستون هاى روضة النّبى صلى الله عليه و آله است.

3/ 1- توبه: ابى لُبابه

از ستون هاى بسيار مهم و با فضيلت مسجد النبى صلى الله عليه و آله ستون توبه است. ابولبابة بن عبد المنذر» يكى از بزرگان اوس، هنگام غزوه «بنى قريظه» (1) به درخواست يهوديان و با موافقت پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان مشاور نزد آنان رفت، ابولبابه يهوديان را به جنگ و مقاومت تشويق كرد و برگشت اما بى درنگ از اين اقدام پشيمان شد و سوگند ياد كرد كه هرگز با پيامبر صلى الله عليه و آله روبه رو نشود، مگر آن كه توبه كند و خداوند نيز او را پاك گرداند. ابولبابه يكسره به مسجد النّبى صلى الله عليه و آله رفت و خود را به يكى از ستون هاى مسجد بست و به توبه و انابه پرداخت تا شايد خداوند از كردار زشت او بگذرد و يا مرگ او را برساند. او در مجموع شش شبانه روز به آن ستون بسته شده بود. در اين مدّت تنها همسر او براى اقامه نماز دستان وى را باز مى كرد و دوباره او را به ستون مى بست. سرانجام سحرگاهان آياتى مبنى بر پذيرش توبه ابولبابه نازل شد. (2)

پيامبر صلى الله عليه و آله آن شب خندان و شاداب برخاست؛ به مسجد آمد و دستان او را گشود. (3) از آن روز اين ستون به «توبه» يا «ابو لبابه» مشهور شد.

حضرت رسول نوافل خود را كنار اين ستون به جا آورده و گاهى نزد آن


1- 1 پيامبر صلى الله عليه و آله پس از جنگ خندق كه طى آن يهوديان پيمان خود را با مسلمانان شكسته و به پيامبر صلى الله عليه و آله خيانت كردند، از سوى خداوند مأموريت يافت تا به تنبيه و نابودى خيانت كاران يهود بنى قريظه پرداخته ابن هشام، همان، ج 32، ص 23 و شرّ آنان را از سر اسلام كوتاه سازد لذا آن حضرت ايشان را محاصره كرد و نماينده اى فرستاد كه يا اسلام آوريد و همچنان در خانه هاى خود بمانيد و يا از مدينه همراه زنان و فرزندانتان خارج شويد. يهوديان بنى قريظه به علت ارتباط و دوستى كه با ابى لبابه داشتند از پيامبر صلى الله عليه و آله خواستند تا وى را براى مشورت به نزد آنان فرستد و آن حضرت نيز پذيرفتند.
2- 2. «يا ايها الذّين آمنوا لا تخُونُوا اللَّه والرَّسول و لا تخُونُوا اماناتِكم و انْتُمْ تعلمون». [اى كسانى كه ايمان آورديد به خدا و رسول و امانات خويش خيانت نكنيد در حالى كه مى دانيد جز اين نيست كه مالها و اولادتان فتنه و بلا است و به درستى كه نزد خداوند اجرى عظيم است.] انفال: 128
3- 3. سيوطى، لباب النقول فى اسباب النزول ص 111؛ ابن هشام، همان 2/ 236- 238؛ ابن قيم جوزى، همان 2/ 190.

ص: 193

اعتكاف مى جستند. (1)

روايات وارده حاكى است اقامه نماز، عبادت و دعا نزد اين ستون بسيار مستحب است. (2) ستون توبه دوّمين ستون از حُجره و مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله و به موازات ستون سرير در شرق و ستون عايشه در غرب واقع است. به عبارت ديگر چهارمين ستون از منبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سوّمين ستون از سمت قبله و جزو ستون هاى روضة النّبى صلى الله عليه و آله است. اكنون نام «اسطوانة التوبه» زينت بخش آن است. درِ غربى خانه رسول اللَّه صلى الله عليه و آله كه به داخل مسجد باز مى شد در مقابل اين ستون قرار داشت كه آن را «باب التوبه» نام نهاده اند.

4/ 1- سرير

ابن زباله و يحيى، در بيان محلّ شب زنده دارى پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه ايشان سريرى (تختى) از چوب خرما داشتند كه كنار ستونى گذاشته و به پهلو روى آن مى خوابيدند و يا اعتكاف مى كردند. (3) امروزه ضريح و ديواره غربى مرقد مطهر پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان اين ستون و ستون هاى محرس و وفود قرار دارد و در سمت شرق آن ستون توبه است. نبىّ گرامى صلى الله عليه و آله روزها نيز براى پاسخ گويى به پرسش ها و مسائل مسلمانان، به آن تكيه مى داد و نيازمندى هاى آنان را برآورده مى ساخت. (4) «اسطوانة السّرير» اوّلين ستون از سمت قبله است.

5/ 1- مَحْرَسْ: علي بن ابى طالب عليه السلام

اين ستون به نام اميرمؤمنان علىّ بن ابى طالب عليه السلام نيز معروف بوده است. برخى آن را مكان نماز ايشان دانسته و برخى نيز گفته اند كنار آن مى ايستاد و به محافظت از جان پيامبر صلى الله عليه و آله مى پرداخت (5) و «مَحْرَسْ» نيز به معناى مكان نگهبانى است. اين ستون در ميان ستون هاى وفود و سرير واقع و به موازات آن ها در ديواره ضريح غربى مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله


1- 1. سمهودى، همان، ج 1، ص 447
2- 2. صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 340
3- 3. سمهودى، همان، ج 1، ص 447
4- 4. اين ستون كه يكى از ستونهاى مهم و اصلى مسجدالنبى صلى الله عليه و آله است، دسترسى به آن به علت اتصال به ضريح و ممانعت مأموران امكان پذير نيست.
5- 5. سمهودى، همان، ج 1، ص 448

ص: 194

واقع شده است. پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه از خانه عايشه براى نماز به مسجد مى آمدند، از درى كه ستون ياد شده كنار آن بود، وارد مى شدند. امروزه نام «اسطوانة الحرس» بر آن ديده مى شود.

6/ 1- وُفود

اين ستون، كه پشت ستون مَحْرَس از سمت شمال قرار دارد، سوّمين ستون از سمت قبله است. پيامبر صلى الله عليه و آله براى ديدار با وفود؛ يعنى دسته ها و قبايل عرب كنار آن نشسته و با آنان ملاقات مى كردند. قبل از مسقف شدن صحن مسجد در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله، اين ستون، آخرين ستون شبستان از سمت شمال بوده است. رجال و بزرگان صحابه به ويژه بنى هاشم كنار آن مى نشستند و به اين سبب محلّ آن را «مجلس قلاده» نيز مى گفتند. (1) اكنون بالاى آن، نام «اسطوانة الوفود» ديده مى شود. ستون مذكور به موازات ستون هاى محرس و سرير در ميان ديواره غربى ضريح پيامبر صلى الله عليه و آله قرار دارد.

7/ 1- مقام جبرئيل عليه السلام

7/ 1- مقام جبرئيل عليه السلام (2)

كنار اين ستون، كه به آن «مُرَبَّعة القبر» نيز گفته مى شود، دَرِ خانه فاطمه عليها السلام دختر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داشته كه به مسجد باز مى شده است. (3) مقام جبرئيل عليه السلام به موازات ستون هاى وفود و حرس قرار دارد ولى اكنون داخل ضريح و منتهى اليه حجره شريف واقع شده و در ديد كسى قرار ندارد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چهل روز صبح ها دَرِ خانه فاطمه عليها السلام، را مى زد و مى فرمود: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً».

به روايتى ديگر، پيامبر صلى الله عليه و آله هر روز خانه على عليه السلام را مى زد و مى فرمود: «الصَّلاة، الصَّلاة». (4)

8/ 1- تهجّد

1- 1. سمهودى، همان، ج 1، ص 449.
2- 2. در مورد مقام جبرئيل و موقعيت دقيق آن رجوع كنيد به ص 211 از همين كتاب.
3- 3. اين در، سمت مغرب محراب التهجد يعنى به موازات ستونهاى وفود و حرس و منتهى اليه ديوارشمالى و غربى حجره شريف و ضريح پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داشته و به داخل مسجد باز مى شده است. چنانكه گفتيم اين تنها درى بود كه خداوند از ميان درهاى ديگر آن را از بسته شدن مستثنى ساخت.
4- 4. سمهودى، همان، ج 1، ص 450.

ص: 195

حضرت رسول صلى الله عليه و آله پس از خارج شدنِ مردم از مسجد، شب ها به ويژه در ماه رمضان، پشت خانه على عليه السلام كنار ستونى به تهجّد و شب زنده دارى مى پرداخت. (1) بعدها در اين مكان محرابى به نام «تهجّد» ساختند. (2) اين ستون كنار مكان اصلى باب جبرئيل عليه السلام پيش از توسعه مسجد النّبى صلى الله عليه و آله بود كه اكنون كمى عقب تر از مكان اصلى است. ستون ياد شده و نيز محراب التهجد اكنون داخل ضريح پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفته است. ستون تهجد هشتمين و آخرين ستونى است كه از دوران آن حضرت باقى است و ديگر ستون ها از دوران هاى بعدى است.

9/ 1- حنّانه

پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام قرائت خطبه، ابتدا به درختى در سمت غرب محراب تكيه مى دادند و از آن به عنوان منبر استفاده مى كردند. هنگامى كه براى ايشان منبرى ساختند، بر منبر نشستند. گويند در اين هنگام از آن درخت صدايى شبيه به ناله بلند شد كه گويى در فراغ آن حضرت سر داده بود. لذا از آن روز اين درخت را «حَنّانه» ناميدند. به معناى بانگ بچه شترى كه از مادر خود جدا مى شود. آن حضرت دستى بر درخت كشيدند و آرام شد. (3) به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله حفره اى كنده و آن درخت را دفن كردند. بعدها در توسعه مسجد درخت ياد شده به دست ابىّ بن كعب افتاد و هرگز آن را از خود جدا نكرد. به گفته ابن جبير، تا قرن ششم اين درخت در مسجد بود و مردم آن را مسح و لمس مى كردند.

در مكان اين درخت ستونى ساختند و آن را «اسطوانة الحَنّانه» ناميدند.

در اوايل قرن چهاردهم، ميرزا حسين فراهانى اين نام را بر ستون ياد شده


1- 1. سمهودى، همان جا.
2- 2. ر. ك. به: ص 199 از همين كتاب.
3- 3. سمهودى، همان، ج 1، ص 388.

ص: 196

مشاهده كرده است. ستون حنانه بعدها به «الجزعه» تغيير نام يافت. مكان آن ميان محراب النبى صلى الله عليه و آله و ورودى غربى آن است كه درى فلزى دارد. امروزه اين ستون وجود ندارد. (تصوير شماره 37- 38)

2- ايوان صُفّه يا منزلگاه فقرا

هنگامى كه جمعيت مهاجران در مدينه افزايش يافت، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: براى مهاجران تهى دست كه براى سكونت در مدينه مكانى ندارند، ايوان مُسقَّفى، در آخر مسجد ساخته شود تا بتوانند در آن جا اقامت گزينند. (1) اين عده شب ها را بر همين ايوان به صبح مى رساندند. كسانى چون سلمان فارسى، عمار بن ياسر و مقداد بن اسود و ...، از آن دسته بودند. مورخان تعداد آنان را از 70 تا 100 نفر نوشته اند. (2) اين افراد در تاريخ به «اهل صُفّه» معروف شدند.

ايوان صفّه را در دوران عثمانى «دكَّة الأغوات» مى گفتند كه هنوز هم به اين نام خوانده مى شود. پيامبر صلى الله عليه و آله از مقابل اهل صفه مى گذشت و مى فرمود: اگر مى دانستيد كه نزد خدا چه جايگاهى داريد، به يقين مى خواستيد كه بر فقر شما افزوده شود. (3) خداوند تبارك و تعالى آيات شريفه سوره كهف را در مورد اين فقرا بر آن حضرت نازل كرد.

وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ .... (4)


1- 1. ابن اثير، النهاية فى غريب الحديث و الاثر، ج 3، ص 37.
2- 2. ابونعيم اصفهانى در حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، اسامى 38 نفر از آنان را ذكر كرده است. ، ج 1، صص 385- 347.
3- 3. سمهودى، همان، ج 1، ص 454 ر. ك. به: صالح احمدالشامى «اهل الصفة بعيداً عن الوهم والخيال. درصحيح بخارى روايت شده كه اين عده لباس كاملى نداشتند وبعضاً نيمه عريان بوده ويا لباس آنان تنها نيمى از بدن ايشان را مى پوشانيد ودرنهايت فقر بوده اند. همان، كتاب الصلاة، حديث 103، ج 1، ص 299
4- 4. كهف: 28- [اى پيامبر هميشه خويش را با كمال شكيبايى به محبت آنان كه صبح و شام خدا را مى خوانند و رضاى او را مى طلبند وادار كن و يك لحظه از آن فقيران چشم مپوش كه به زينتهاى دنيا مايل شوى، هرگز با كسانى كه ما دلهاى آنان را از ياد خود غافل كرده ايم و تابع هواى نفس خود شدند و به تبهكارى پرداختند همراه مباش.]

ص: 197

زمانى كه اين آيات نازل شد، پيامبرخدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِي جَعَلَ فِي أُمَّتي مَنْ أُمِرْتُ أَنْ أَصْبِرَ نَفْسِي مَعَهُمْ».

«سپاس خداى را كه در امّت من كسانى را قرار داد كه مأمور شده ام همراه آنان صبر پيشه كنم.» (1)

اين ايوان، كه اكنون در شمال شرقى محدوده اوليه مسجد و ميان باب جبرئيل عليه السلام و باب النساء قرار دارد، ارتفاعى حدود نيم متر و مساحتى حدود سى متر داشته و به شكل مربع مستطيل است. يك سوم قسمت جنوبى آن؛ يعنى به سمت قبله، از دوران پيامبر صلى الله عليه و آله و بقيه آن از افزوده هاى دوران عمربن عبدالعزيز است. تلاوت قرآن و اقامه نماز بر اين ايوان بسيار سفارش شده است.

در مقابل اين ايوان، ايوان التهجد و نيز ديواره شمالى حجره شريف؛ يعنى بيت فاطمه عليها السلام قرار دارد. (تصوير شماره 39)

3- منبر

هنگام بناى مسجدالنّبى، براى پيامبر صلى الله عليه و آله منبرى نساخته بودند؛ چنانكه پيشتر گفتيم، آن حضرت خطبه هاى خود را كنار تنه درخت خرمايى كه به آن تكيه مى زدند مى خواند.

هنگامى كه براى ايشان منبرى تهيه شد، روز جمعه بر فراز آن رفتند. (2)

در مورد نخستين كسى كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله منبر ساخت اختلاف است؛ برخى نوشته اند: نخستين منبر، از گِل ساخته شد و پله نداشت. برخى ديگر گويند از چوب و داراى سه پله بود. پيامبر صلى الله عليه و آله بر پله سوم مى نشست و پاهاى مبارك خود را بر پله دوم مى گذاشت. خليفه اول يك پله پايين تر و خليفه دوم يك پله از او پايين تر مى نشستند، ليكن عثمان بن عفان، بر خلاف سلف خود، جاى پيامبر صلى الله عليه و آله؛ يعنى بر پله سوم مى نشست.


1- 1. احمد ياسين الخيارى، تاريخ المعالم المدينة المنوره ص 70.
2- 2. متقى الهندى، كنزالعمال فى سنن والاقوال، ج 14، ص 58 به روايت بخارى، زنى ازانصار به پيامبر پيشنهاد كرد كه غلام نجارى دارم اگر اجازه دهيد براى شما منبرى بسازد صحيح، كتاب الصلاة، ج 1، ص 302

ص: 198

معاويه بعدها شش پله از پايين بر منبر افزود. عثمان نخستين كسى است كه بر منبر پيامبر صلى الله عليه و آله پوشش انداخت. بعدها سنگى از مرمر ساختند و منبر را درون آن قرار دادند.

نخستين كسى كه چنين كرد عبداللَّه بن حسن بن حسن بن على عليه السلام، والى مدينه، در سال 150 ق. بود. (1) در جريان آتش سوزى كه به سال 886 ق. در مسجد النّبى صلى الله عليه و آله رخ داد، اين منبر كاملًا در آتش سوخت. چندى بعد قطعه اى از چوب آن را يافتند و در محل خود قرار دادند؛ بر روى آن نيز منبرى از چوب صندل و سپس از آجر و سنگ ساختند كه ظاهراً اين كار به دستور سلطان اشرف قايتباى، در 888 ق. صورت گرفت. منبر ياد شده تا 998 ق. موجود بود. در آن سال سلطان مراد عثمانى منبر نفيس و يك پارچه اى از سنگ مرمر ساخت وبه جاى منبر قبلى نهاد. اين منبر اكنون نيز موجود و درسمت راست محراب النبى صلى الله عليه و آله و مقابل محل اذان بلال قرار دارد. (2) گفتنى است همه ساله خلفا و پادشاهان، براى پوشش منبر پارچه اى زيبا و نفيس به مدينه مى فرستادند و آن را مى پوشاندند؛ چنانكه خواهيم گفت ميان منبر و قبر پيامبر را روضة النّبى گويند. از آن حضرت نقل شده است كه «قوائم منبرى رواتب فى الجنه»؛ «پايه هاى منبر من در بهشت استوار است.» (3)

(تصوير شماره 40)

4- محرابها
1/ 4- محراب النّبى صلى الله عليه و آله

پيامبر صلى الله عليه و آله نمازهاى خود را كنار ستونى مى خواند كه بعدها به «المخلّقه» معروف شد. در دوران آن حضرت محرابى وجود نداشت، عمر بن عبدالعزيز، والى مدينه، در دوران اموى نخستين كسى بود كه بر مكان نماز ايشان محراب ساخت؛ اين محراب سمت ديوار قبله بود كه بعدها در توسعه مسجد تخريب شد. محل محراب ياد شده در طول


1- 1 ابن شبه، تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 17.
2- 2 همان گونه كه در مبحث مسجد قبا شرح آن رفت، منبر سلطان اشرف قايتباى به مسجد قبا منتقل شدكه هم اكنون نيز در آن جا قرار دارد.
3- 3 نورالدّين هيثمى، موارد الضمان صص 35، 256.

ص: 199

ساليان دراز و در توسعه ها و تعميرات اندكى تغيير يافته است.

در دوران سلطان اشرف قايتباى، محرابى نفيس و زيبا از سنگ مرمر، مزيّن به آيات قرآن ساختند و بعدها حفره آن پر گرديد و همسطح زمين شد؛ آنگاه محراب پيامبر صلى الله عليه و آله را با پارچه اى نفيس و از جنس پوشش قبر پوشانيدند. اين محراب با همان تزييناتِ دوران عثمانى همچنان موجود است. در فضيلت اين محراب گفته اند كه به منزله كعبه است؛ يعنى كسى كه به آن مى نگرد، گويى نگاهش را به كعبه دوخته است. (1) محراب النبى صلى الله عليه و آله اكنون به ستون مُخَلَّقَه متّصل است؛ يعنى اين ستون سمت مغرب آن قرار دارد.

محراب به گونه اى قرار داده شده كه سجده كننده بر آن، صورت خود را بر محل نشستن پيامبر صلى الله عليه و آله، نه محل سجده آن حضرت مى گذارد. (2) (تصوير شماره 41)

2/ 4- محراب التّهجّد

اين محراب در پشت منزل فاطمه عليها السلام؛ يعنى منتهى اليه حجره شريفه پيامبر صلى الله عليه و آله و مقابل ايوان صفه، محل و مكان تهجّد و نماز شب رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و فاطمه عليها السلام، دختر معصوم ايشان بوده است. محراب در دوران عثمانى تعبيه شده و پس از برداشتن آن در دوران سعودى، بيرون حجره شريفه؛ يعنى مقابل ايوان صفه، ايوانى به ارتفاع سى سانتى متر و عرض حدود شش متر ساخته اند كه زائران براى درك فضيلت نماز در محراب ياد شده، بر اين ايوان به اقامه نماز مى پردازند. (تصوير شماره 42)

3/ 4- محراب فاطمه عليها السلام

اين محراب، داخل منزل فاطمه عليها السلام؛ يعنى جنوب محراب التهجّد قرار داشته كه محلّ اقامه نماز فاطمه عليها السلام بوده است. محراب مذكور اكنون داخل حجره پيامبر صلى الله عليه و آله است.

4/ 4- محراب عثمانى

محراب عثمانى، در ديوار كنونى مسجد در سمت قبله و پشت محراب النّبى صلى الله عليه و آله از عصر عثمان بن عفّان است. قسمتى كه اكنون محراب عثمانى در آن قرار گرفته، از


1- 1 سمهودى، همان، ج 1، ص 384.
2- 2 على بن موسى، رسالة فى الوصف المدينة المنوّرة، ص 60.

ص: 200

افزوده هاى اين خليفه بوده كه از باب السَّلام تا باب البقيع امتداد مى يابد. (1) اكنون امام جماعت مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله در اين محراب نماز اقامه مى كند. بناى آن، از آثار سده نهم هجرى است و سلطان اشرف قايتباى آن را ساخته است.

5/ 4- محراب سليمانى: حنفى

اين محراب كه در خارج روضةالنّبى صلى الله عليه و آله و سمت غرب منبر قرار دارد، به وسيله طوغان شيخ ساخته شده و سلطان سليمان بن سليم عثمانى آن را تجديد بنا كرده است. تا آن دوران، حنفيان در امامت نماز حرم نبوى شريك نبودند، فقط مالكيان امامت را بر عهده داشتند. در قرن هفتم هجرى حنفيان نيز به امامت نماز جماعت مسجد راه يافتند.

در دوران عثمانى اين محراب براى حنفى ها ساخته شد و شمع هايى بر آن و ساير محراب ها افروخته مى شد كه شمعدان هاى آن از نقره بود. در محراب حنفى يك شمع و در محراب نبوى دو شمع روشن مى شد. (2)

5- روضة النّبى صلى الله عليه و آله

قَالَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله: «مَا بَيْنَ بَيْتِي وَ مِنْبَري رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ». (3)

روضة النّبى صلى الله عليه و آله يكى از بهترين مكان هاى روى زمين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله همه روزه، پنج بار يا بيشتر براى اقامه نماز جماعت و جلوس بر منبر شريف، در اين مسير تردد مى كردند. از آن حضرت احاديث بسيارى در فضيلت اين محل روايت شده كه آن را قطعه و يا زمينى از بهشت دانسته اند. رواياتى كه در اين مورد از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده، مورد استناد و تواتر فريقين است؛ از جمله:

«إِنَّ مِنْبَرِي عَلى تُرْعَةٌ مِنْ تُرَعِ الْجَنَّةِ». (4)


1- 1 على بن موسى، همان جا. عثمان پس از اتمام توسعه در اين مكان به نماز مى ايستاد.
2- 2 على بن موسى، رسالة فى وصف المدينة المنوره، 61.
3- 3 كلينى، اصول كافى، ج 4، ص 555؛ نسائى، سنن [جزء الثانى] ص 34.
4- 4 نسائى، همان، ص 35؛ ابن بابويه، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 340.

ص: 201

ترعه را به معناى باب و در دانسته اند؛ يعنى منبر ايشان بر درى از درهاى بهشت قرار دارد. (1)

«مَا بَيْنَ قَبْرِي وَ مِنْبَرِي رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ». (2)

و نيز

«مَا بَيْنَ حُجْرَتِي وَ مُصَلَّائِي رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ». (3)

به نظر مى رسد روايت «مَا بَيْنَ بَيْتِي وَ مِنْبَرِي» معقول تر باشد؛ زيرا با توجّه به اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى مكان دفن خود وصيتى نكرد و ممكن بود آن حضرت را در مكان هاى ديگرى دفن كنند؛ منطقى به نظر مى رسد كه منظور آن حضرت از «مَا بَيْنَ قَبْرِي وَ مِنْبَرِي»، مكان دفن او در هر نقطه از زمين تا منبر ايشان در مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله باشد كه آن را باغى از باغ هاى بهشت بدانند.

درمعنا وتفسير «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ» گفته اند، مقصود آن است كه اين قسمت در آخرت به بهشت منتقل شده و همانند ديگر قسمت هاى زمين از بين نمى رود و اين مزيّت وفضل عظيمى براى اين مكان است. عبادت در اين محل كه نسبت به ساير قسمت هاى مسجد فضيلت و برترى دارد، ان شاءاللَّه اجر و پاداش بهشت خواهد داشت. بعضى گفته اند:

همان گونه كه بر جدّ پيامبر صلى الله عليه و آله يعنى ابراهيم عليه السلام، حجرالأسود از بهشت قرار داده شد تا آن را در كعبه نصب كند، براى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نيز مكان عبادت ايشان باغى از بهشت گرديد.

در عرض روضه شريف اندكى اختلاف است؛ امّا در مورد طول آن اختلافى نيست. ابن زباله طول روضه شريف پيامبر صلى الله عليه و آله را كه از منبر آن حضرت تا آخر حجره شريف در شرق است، حدود 22 متر ذكر كرده است. (4) بر اساس نظر اهل سنت، عرض


1- 1. ابن قتيبه دينورى، تأويل مختلف الحديث، 91.
2- 2. كلينى، همان جا.
3- 3. همان جا.
4- 4. پيشين، همان جا. در دوران خلافت عثمان، مكان روضه را بانرده هاى مسى زرد مشخص و نصف ستونهاى مستقر در روضه را با مرمرهاى سفيد و قرمز نما سازى كرده بودند. عبدالحميد عثمانى نيز زمين آن را با سنگهاى سرخ وادى عقيق مفروش ساخت. امروزه ستون هاى داخل روضه همچنان با سنگ مرمر سفيد مشخص است و نرده هاى حد قبله نيز موجود و نرده هاى شمالى روضه را برداشته اند.

ص: 202

روضه تنها دو ستون از سمت قبله را در بر مى گيرد. اما بر اساس نظر شيعه، عرض روضه از آغاز حد قبلى مسجد در دوران پيامبر صلى الله عليه و آله از سمت قبله، كه اكنون با نرده هاى نقره اى مشخص است تا منتهى اليه ديوار شمالى و به عبارتى ديگر، تا پايان ضريح كنونى و ديوار شرقى حجره است. به اين ترتيب عرض روضه شريف شامل هشت ستون از جنوب به شمال مى گردد كه همان حدّ اوليه مسجد است. با اين وصف خانه فاطمه عليها السلام نيز جزو روضة النبى صلى الله عليه و آله قرار مى گيرد. (تصوير شماره 40)

6- بيت شريف پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله

پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام بناى مسجد، ابتدا اتاقى براى همسر خود سوده ساختند و در آن ساكن شدند. در سال بعد نيز حجره عايشه را بنا كردند. اين اتاق ها در شرق مسجد قرار داشت؛ همان جايى كه اكنون قبر پيامبر صلى الله عليه و آله است. البته پس از چندى، براى صفيه و امّ سلمه؛ دو همسر ديگر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نيز اتاق هايى بنا گرديد. منابع تاريخى، از بى نهايت سادگى اين خانه ها سخن گفته اند. (1)

هنگامى كه وليد بن عبدالملك براى توسعه مسجد، فرمانى صادر و آن خانه ها را خراب كرد، بسيارى از مسلمانان به شدّت مى گريستند و مى گفتند كاش اجازه مى دادند اين خانه ها به همان شكل براى آيندگان بماند تا ببينند كسى كه كليدهاى خزاين دنيا به دست اوست، چگونه به چند خشت گِلى قناعت كرده است! (2) خانه هاى همسران پيامبر صلى الله عليه و آله پس از رحلت آن حضرت، همچنان در دست آنان باقى بود و گاهى براى كسى وصيّت كرده و يا مى فروختند تا اين كه در دوران عمر بن عبدالعزيز، والى مدينه، تخريب و به فضاى مسجد افزوده شد. چون پيامبر در محل سكونت عايشه؛ يعنى منتهى اليه ضريح و ديوار كنونى حجره به سمت قبله دفن شد. عايشه همچنان در نيمى از منزل ساكن بود كه اين نيمه نيز در زمان وليد بن عبدالملك، همراه ساير خانه هاى همسران و دختران


1- 1. ابن سعد، همان، ج 1، ص 499.
2- 2. سمهودى، همان، ج 1، صص 462- 460، ابن سعد، همان جا.

ص: 203

پيامبر صلى الله عليه و آله تخريب و در اطراف مرقد منوّر ديوارى پنج ضلعى بنا شد.

7- خانه فاطمه عليها السلام

خانه فاطمه و امام على عليهما السلام پشت خانه عايشه بود. درى به سمت شرق؛ يعنى كوچه و درى به سمت غرب؛ يعنى داخل مسجد و به موازات ستون هاى وفود و حرس داشت. در ديوار جنوبى آن، روزنه اى به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله باز شده بود كه آن حضرت همواره از آن احوال دخترشان را جويا مى شدند و مى فرمودند:

«السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيتِ».

و به روايتى ديگر:

«الصَّلاةُ، الصَّلاةُ، الصَّلاةُ، إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (1)

پيامبر گرامى اسلام هنگامى كه از سفر باز مى گشتند، ابتدا به خانه دختر بزرگوار خود آمده، آنگاه به منزل خود مى رفتند.

خانه فاطمه عليها السلام اكنون در داخل ضريح، در انتهاى ديواره غربى و شمالى حجره قرار گرفته است.

سمهودى گويد: ميان خانه فاطمه عليها السلام و عايشه ديوارى بوده و وسط خانه فاطمه عليها السلام مكانى است كه مردم بسيار محترم مى دارند و از روى آن عبور نمى كنند. برخى گفته اند كه اين مكانِ قبر فاطمه عليها السلام است. سمهودى و برخى ديگر از مورّخان سنگ قبرى نيز در آن، با عنوان «هذا قبر فاطمة بنت رسول اللَّه» ديده اند.

درى كه اكنون در سمت باب جبرئيل، به عنوان درِ خانه فاطمه مشهور است، همان درى است كه به سوى كوچه باز مى شده است.

خداوند به پيامبرش فرمان داد تا همه درهايى كه به مسجد باز مى شد، جز درِ اين


1- 1. احزاب: 33.

ص: 204

خانه را ببندند؛ «أَمَرَ بِسَدِّ الْابْوابِ إلّا باب عليّ» اين حديث را بسيارى از مورّخان اهل سنت چون احمد بن حنبل، نسائى، طبرانى، حافظ بن حجر، حاكم نيشابورى و ديگران نقل كرده اند. (1)

در همين خانه بود كه دو نور چشم پيامبرخدا صلى الله عليه و آله؛ يعنى حسن و حسين عليهما السلام به دنيا آمدند؛ پس از رحلت جانسوز پيامبر صلى الله عليه و آله عدّه اى در همين خانه بر شايستگى هاى على عليه السلام براى خلافت تأكيد و از بيعت با خليفه خوددارى ورزيدند. ابوبكر هنگام مرگ خود آرزو مى كرد كاش سه كار را نمى كردم كه يكى از آن ها استفاده از زور براى باز كردن درِ خانه فاطمه عليها السلام بود. (2) (تصوير شماره 43)

8- مرقد مطهّر و منوّر پيامبرخدا صلى الله عليه و آله
اشاره

هنگامى كه «رحمة للعالمين» به «ربّ العالمين» پيوست، على عليه السلام شيون كنان مسلمانان را از رحلت ايشان خبر داد؛ (3) روح بلند پيامبر عظيم الشأن اسلام به حق پيوست و پذيرش آن براى بعضى سخت مى نمود. كسانى چون على عليه السلام، عباس و پسران او، فضل و قثم و نيز اسامة بن زيد براى انجام مراسم غسل و كفن پيامبر صلى الله عليه و آله حضور يافتند. (4)

پس از انجام غسل و كفن پيامبر صلى الله عليه و آله، براى دفن آن حضرت اختلاف پيش آمد.

على عليه السلام گفت: از پيامبر شنيده است كه «هيچ پيامبرى تاكنون رحلت نيافته جز آن كه او را در همان جايى كه از دنيا رفته دفن كرده اند»، لذا آن حضرت را باكمك چند تن ازياران خود، ازبنى هاشم، درهمان محلّى كه رحلت كرد؛ يعنى درخانه خودكه عايشه در آن مى زيست


1- 1. ابن حجر عسقلانى، الاصابة فى تمييز الصحابه، ج 2، ص 502؛ سبط بن جوزى، التذكرة خواص الامه فى معرفة الائمه 24؛ سمهودى، همان، ج 1، صص 474، 475 و 476. ابن جوزى، زاد المعاد فى هدى خير العباد، ص 24؛ سمهودى، همان جا.
2- 2. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 210؛ ابن عبدربه، العقدالفريد، ج 5، ص 21؛ يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 115.
3- 3. ابن سعد، همان، ج 2، صص 262 و 278.
4- 4. مقدسى، البدء و التاريخ، ج 5، ص 68؛ ابن اثير، اسدالغابة فى معرفة الصحابه، ج 1، ص 34؛ طبرى، تاريخ الطبرى، ج 2، ص 451؛ احمد بن حنبل، المسند، ج 4، ص 104؛ ذهبى، تاريخ الاسلام، ج 1، ص 321.

ص: 205

به خاك سپردند. خليفه اول و پس از آن، خليفه دوم نيز پس از فوت، كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله به خاك سپرده شدند. وضعيت دفن آن دو، اين گونه بود كه ابوبكر را پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله و سر او را محاذى شانه هاى آن حضرت و عمر را پشت سر ابوبكر و سر وى را محاذى شانه هاى ابوبكر قرار دادند. در دوران عثمان مردم همواره براى بردن تربت پيامبر صلى الله عليه و آله به كنار قبور مى آمدند؛ لذا عايشه ديوارى ميان قبور و محل سكونت خود كشيد. در اين ديوار شكافى بودكه مردم از آن نيز تربت مى گرفتند و عايشه اين شكاف را نيز بست. (1) (تصوير شماره 44)


1- 1. سمهودى، الوفاء بما يجب لحضرة المصطفى، 138.

ص: 206

عمربن عبدالعزيز حاكم مدينه، اين ديوار را تخريب كرد و از اساس، ديوار ديگرى ساخت و تمامى اتاق هاى همسران پيامبر صلى الله عليه و آله را به مسجد افزود.

همچنين ديوارى پنج ضلعى برگِرد سه قبر كشيد و آن را مسقّف و اصلاح و تعمير كرد. بعضى نيز گفته اند: پوشانيدن قبر پيامبر صلى الله عليه و آله از چشم مردم، در زمان معاويه بود و آن هنگامى بود كه امام حسن عليه السلام از دنيا رفت؛ بر اساس وصيّت نواده پيامبرخدا صلى الله عليه و آله تصميم به دفن ايشان كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله گرفتند ولى مروان بن حكم و عايشه با اين امر مخالفت كردند؛ لذا ناگزير امام حسين عليه السلام، جنازه برادر را در بقيع به خاك سپرد؛ پس از اين واقعه، قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و دو خليفه را با ديوار و سقفى پوشانيدند كه حتى در هم نداشت. (1)

از ابن جوزى نقل شده كه روزى قحطى شديدى در مدينه به وجود آمد و مردم نزد عايشه همسر پيامبر آمدند. وى گفت: به قبر پيامبر صلى الله عليه و آله بنگريد. آنان نيز دريچه اى از سقف قبر آن حضرت به آسمان باز كردند؛ به طورى كه ميان قبر و آسمان هيچ سقف و پوششى نبود. در اين حال، رحمت الهى از آسمان نازل شد؛ گياهان روييدند و شتران سيراب شدند. بعدها باز كردن اين دريچه جزو سنت هاى مردم مدينه شد كه تا حيات سمهودى (قرن نهم) نيز ادامه داشت. (2) پس از مدتى ديوار نا منظمى بر مقبره آن حضرت و دو خليفه كشيده شد؛ به گونه اى كه ميان چهارديوارى خانه و مقبره و ديوار جديد، از سمت مشرق سه ذراع و از مغرب دو ذراع (يك متر) و در جهت قبله نيز كمتر از يك ذراع (49 سانتى متر) فاصله داشت.

در دوران متوكّل (232 ق.) و المتقى (548 ق.) ديوار حجره شريف با سنگ مرمر پوشانيده شد و در دوران سلطان اشرف قايتباى مجدداً تعمير و مرمت گرديد و بالاى سر پيامبر صلى الله عليه و آله صندوقى قرار دادند كه رداى ايشان و دو قرآن به خط كوفى در آن نگهدارى مى شد. يكى از آن ها قرآن خليفه سوم بود كه خون وى بر آن ريخته و ديگرى نيز به خط حضرت على عليه السلام بود كه هر دو در آتش سوزى مسجد سوخت. (3)


1- 1. سمهودى، وفاء الوفا، ج 1، ص 548
2- 2. پيشين، ج 1، ص 560
3- 3. على بن موسى، همان، 70

ص: 207

عمربن عبدالعزيز در تعميرات مسجد و مقبره، هر دو جدار را به صورت مخمّسِ (پنج ضلعى) درآورد. (تصوير شماره 3/ 44)

1/ 8- پوشش قبر

چنانكه ابن نجّار نقل كرده، پس از پايان پوشش سنگ مرمر، مقبره شريف، كه به وسيله جواد اصفهانى انجام شده بود، حسين بن ابى الهيجاء، وزير مملوكى مصر، در 566 ق. پوششى از ديباى سفيد، با تزيينات و ابريشم زرد و سرخ و حرير با نقش آيات سوره يس بر مقبره شريف قرار داد كه در دوران هاى بعد نيز پرده هاى بسيار زيبا و نفيسى براى پوشش اين مقبره به مدينه ارسال شد. (1) اكنون نيز پرده داخلى كعبه، كه به رنگ سبز است، پس از تعويض بر روى مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله پوشانيده مى شود.

2/ 8- قناديل داخل

در داخل حجره شريف، براى زينت و روشنايى چهل قنديل از نقره و بلور بر سقف نصب شده بود. تا دوران عثمانى، سلاطين و ملوك، قناديل بسيار با ارزش و زيبايى را هديه و ارسال مى كرده اند (2) كه تمامى اين اشيا در ابتداى دوران سعودى به بهانه بدعت و شرك برداشته شده است. (3)

9- قبر فاطمه عليها السلام دختر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله

در تاريخ وفات و جاى دفن حضرت فاطمه عليها السلام نظريات گوناگون وجود دارد؛ بيشتر منابع تاريخى، وفات آن حضرت را سه يا شش ماه پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله نوشته اند، (4) اما


1- 1. سمهودى، وفاء الوفا، ج 1، صص 583- 581
2- 2. پيشين، ج 1، صص 598- 590
3- 3. على بن موسى، همان، 71
4- 4. ابن قتيبه، الامامة و السياسه، ج 1، ص 16؛ مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 309 بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586؛ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 331؛ يعقوبى، همان، ج 2، ص 105؛ مقدسى، البدء و التاريخ، ج 5، ص 9؛ بخارى، همان، ج 2، ص 186

ص: 208

نظريه مشهور نزد شيعه، 75 يا 95 روز است. (1) صديقه كبرى عليها السلام، در آخرين لحظات حيات، به همسرش، على عليه السلام وصيت كرد كه او خود شستشو و غسلش دهد و كسى جز او و اسماء بنت عميس، كفن و دفنش نكنند و آنان شب هنگام و به طور مخفيانه به خاكش سپردند و تا ابد قبرش را بر ارادتمندان و مشتاقانش پنهان ساختند. بر اساس منابع تاريخى و روايات مأثوره، محلّ دفن آن معصوم، بنا به احتمال، در يكى از سه نقطه زير است.

1. طبق روايتى از ابن شبّه در «تاريخ المدينه»، قبر فاطمه عليها السلام در قبرستان بقيع و در گوشه خانه «عقيل بن ابى طالب» است. (2) اين خانه در ابتداى قبرستان بقيع و همان جايى بوده كه امروز قبور ائمه شيعه واقع است. بر اساس اين روايت، در مدخل خروجى، كوچه اى ميان خانه عقيل و خانه نبيه بن وهب قرار داشته كه ميان قبر و قنات كنار آن، 23 ذراع (يازده متر) فاصله بوده است.

ابن شبّه همچنين از عبيداللَّه بن على روايت كرده كه حسن بن على عليه السلام وصيت كرد كه مرا كنار قبر مادرم در بقيع دفن كنيد، پس او را در مقبره اى كنار قبر مادرش؛ در مقابل پنجره خانه نَبِيه بن وهب به خاك سپردند. در اين مقبره دو قبر با سنگ نبشته اى وجود داشت: قبر حسن بن على عليه السلام و قبر عايشه همسر پيامبر. (3) سمهودى نقل كرده كه امام صادق عليه السلام در سال 148 ق. وفات يافت و در بقيع كنار پدر و جده اش مدفون شد؛ بر قبور آنان سنگ نبشته مرمرى با اين عبارت ديده مى شد:

«هذا قبرُ فاطمة بنت رسول اللَّه سيّدة نساء العالمين و قبر الحسن بن على و عليّ بن الحسين و قبر محمّد بن عليّ و جعفر بن محمد عليهم السلام». (4)

على بن موسى از مورّخان عصر عثمانى نيز گويد: فاطمه عليها السلام در كنار ائمه شيعه مدفون شده است. (5) بر اين اساس، كه البته اجماع نظر اهل سنت بر آن است، قبرى كه در


1- 1. ابن قتيبه، همان جا؛ مسعودى، همان، ج 2، ص 105
2- 2. ابن شبه، تاريخ المدينة المنوره، ج 1، صص 105 و 106
3- 3. پيشين، ج 1، ص 107؛ مسعودى نيز گويد او را در بقيع كنار قبر مادرش فاطمه دفن كردند. مروج الذهب، ج 3، ص 10.
4- 4. سمهودى، همان، ج 2، ص 905
5- 5. على بن موسى، همان، ص 11

ص: 209

پايين قبور ائمه شيعه است، متعلق به فاطمه عليها السلام مى باشد نه فاطمه بنت اسد، مادرِ امام على عليه السلام، آنگونه كه شيعيان مى پندارند.

2. برخى از مورّخان گفته اند قبر فاطمه عليها السلام در خانه ايشان قرار دارد. ابن شبّه و سمهودى نيز رواياتى در اين مورد ارائه كرده اند؛ از جمله سمهودى گويد: فاطمه عليها السلام از على عليه السلام در لحظات احتضار خواستند تا فرش خانه را برداشته و محلّى را براى دفن ايشان آماده سازد. (1)

شيخ صدوق از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فاطمه عليها السلام در داخل خانه خود، كه در توسعه عمر بن عبدالعزيز جزو مسجد شد، دفن گرديده اند. (2) ابن شبّه همچنين از ابو غسّان روايت مى كند كه فاطمه عليها السلام در خانه خود دفن شده و بر مقبره او مثل همان چيزى كه بر مقبره پدر ايشان قرار گرفت، ساختند؛ چون او را در شب به خاك سپردند، بسيارى از مردم خبر نيافتند. (3)

سمهودى گويد: هنگامى كه پايه هاى گنبد مقبره پيامبر صلى الله عليه و آله ساخته مى شد، در سمت شرق آن؛ يعنى پشت حجره، مكانى مثلث شكل بود كه قبرى و لحدى در آن يافتند. خبر آن ميان مردم سر و صدايى ايجاد كرد. (4) علاوه برآن، روايات ابن آشهرآشوب در «المناقب» و كلينى در «كافى» حاكى است كه فاطمه عليها السلام در منزل خود، كه امروزه داخل مقصوره و ضريح پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفته، مدفون گرديده است. (5)

3. گروهى چون ابوالفتوح رازى و ابن شهرآشوب از محدثان و مفسران شيعه نيز


1- 1. سمهودى، همان، ج 2، ص 903.
2- 2. صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 148 و ج 2، ص 341؛ رحمانى الهمدانى، فاطمة الزهراء بهجةقلب المصطفى من المهد الى اللحد، ج 2، ص 270.
3- 3. ابن شبه، همان، ج 1، ص 108؛ سمهودى، همان، ج 1، ص 903.
4- 4. سمهودى، همان، ج 2، ص 907.
5- 5. ابن شهرآشوب، مناقب الائمّه، ج 3، ص 365؛ كلينى، كافى، ج 1، ص 461.

ص: 210

نقل كرده اند كه قبر فاطمه عليها السلام در محل روضةالنّبى صلى الله عليه و آله؛ يعنى فاصله ميان منبر و مرقد پيامبر قرار دارد (1) كه اين نظريه نيز مؤيد نظريه دوم است؛ زيرا به اعتقاد شيعه؛ چنانكه گفتيم، منزل حضرت فاطمه عليها السلام جزو روضةالنبى صلى الله عليه و آله محسوب مى گردد. پس مى توان اين نظريه را با نظريه دسته دوم كه محل دفن را در خانه ايشان مى دانند، يكى دانست. در هر حال، بر اساس روايات مورد اعتماد شيعه، كه عمدتاً كسانى چون شيخ صدوق، طوسى، مجلسى، ابن شهرآشوب و ... نقل كرده اند، احتمال دفن آن مكرّمه در منزل ايشان محتمل تر و قطعى تر است؛ زيرا بعيد است با توجه به فاصله ميان خانه فاطمه عليها السلام و بقيع و اين كه ايشان وصيت كرده بودند تا هيچ كس از محل دفن و مراسم تشييع او با خبر نشود، على عليه السلام ايشان را از اين مسافت عبور داده و در بقيع به خاك سپرده باشد. اين مكان امروزه در داخل ديوار شمالى حجره و مرقد پيامبر و پشت ايوان التهجد قرار دارد. واللَّه اعلمُ بِالصّواب.

10- مكان الجنائز (محل نماز بر مردگان)

در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله براى اقامه نماز ميت، مكانى در مسجدالنبى صلى الله عليه و آله اختصاص يافته بود كه آن حضرت ابتدا در آن جا بر مردگان نماز مى گزاردند و سپس بازماندگان اموات او را به سوى بقيع مى بردند. در آن زمان دو نخل خرما در مسجدالنبى صلى الله عليه و آله وجود داشت كه ميت را ميان آن ها گذاشته و نماز مى خواندند. عمر بن عبدالعزيز، آن دو نخل را قطع كرد.

از عبداللَّه بن عمر نقل شده است كه در اين مكان بر خليفه دوم نماز گزارده شد و وى قبل از خود در اين محل بر ابوبكر نماز گزارده بود. بعضى گويند اين مكان نزديك منبر پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است. اين سنت همچنان تا به امروز ادامه دارد و در سمت چپ (شرق) مقبره آن حضرت؛ يعنى در نزديكى مدخل باب البقيع، بر مردگان نماز اقامه مى گردد و سپس متوفى را به سوى بقيع تشييع مى كنند.

11- مقام و مهبط جبرئيل امين عليه السلام

1- 1. ابن شهرآشوب، همان جا؛ ابن جبير، الرحله ص 170.

ص: 211

در باره محلّ مقام و مهبط جبرئيل عليه السلام اختلاف است. ابن شبه از غسان روايت مى كند مقام جبرئيل عليه السلام؛ آن جايى كه جبرئيل عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله هبوط كرد، نزديك «باب آل عثمان» (باب جبرئيل عليه السلام) است؛ (1) در گذشته، در مدخل خروجى اين باب، به اندازه 50/ 1 متر در سمت راست، سنگى سياه تر از سنگ ديوارهاى مسجد به ارتفاع حدود 40 سانتى متر قرار داده بودند كه نشانه مقام و مهبط جبرئيل عليه السلام بوده است.

در حقيقت امروز مكانِ مهبط جبرئيل امين عليه السلام در داخل ضريح و چند متر بالاتر از ديواره شمال شرقى حجره مطهّره قرار گرفته است؛ زيرا در قبل از توسعه، باب جبرئيل 3 متر بالاتر و كمى جلوتر از باب جبرئيل كنونى بوده است. (2)

12- محل اذان بلال

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به بلال حبشى فرمود براى اعلام وقت نماز، اذان سر دهد، وى بر ديوار جنوب غربى مسجد و به روايتى قبل از تغيير قبله، بر ستونى در خانه عبداللَّه بن عمر در جنوب مسجد (دار العشره) اذان گفت. پس از تغيير قبله و زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به توسعه مسجد پرداختند؛ يعنى بعد از غزوه خيبر، اين محل داخل مسجد قرار گرفت و در حقيقت محل اذان جديد مقدارى پايين تر و نزديك صحن مسجد، در انتهاى ديواره شمال غربى گرديد.

بعدها به ياد بلال حبشى، يار فداكار رسول اللَّه صلى الله عليه و آله مئذنه اى زيبا از سنگ مرمر سفيد، به ارتفاع دو متر ساختند كه بر ستون هايى از سنگ استوار و اكنون در اوقات پنج گانه بر آن اذان سر مى دهند.


1- 1. ابن شبه، همان، ج 1، ص 6- 5.
2- 2. ر. ك. به: ص 213، از همين كتاب.

ص: 212

؟؟؟ موقعيت ستونهاى مهم مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله و روضةالنّبى صلى الله عليه و آله

13- درهاى مسجد

از هنگام بناى مسجد النّبى صلى الله عليه و آله تا كنون، تعداد درهاى آن در تغيير و تحول بوده و گاهى افزايش و يا كاهش داشته است. اين مسجد در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله تنها سه در داشته و در دوران هاى بعد؛ به ويژه دوران اموى، تعداد آن ها به 20 عدد رسيد. در دوران عثمانى، همه درها بسته شد و تنها پنج در به جا ماند. در ابتداى دوران حكومت سعودى، شش درِ ديگر به مجموع آن افزوده شد و درتوسعه دوم سعودى، تعداد درها به 42 رسيد.

ص: 213

1/ 13- عصر پيامبر صلى الله عليه و آله

1. «باب جبرئيل عليه السلام» در ميانه ديوار شرقى.

2. «باب الرَّحمه» در شمال ديوار غربى.

3. «باب عاتكه» در ميان ديوار جنوبى. (1)

باب جبرئيل عليه السلام:

اين در، از مهمترين درهاى مسجد النّبى صلى الله عليه و آله است كه به نام هاى «باب الجنائز»، «باب الجبر» و «باب عثمان» نيز معروف بوده است. وجه نامگذارى آن به «جبرئيل» چنين است كه آن مأمور امين و آورنده وحى، در پايان غزوه خندق، در اين مكان به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و به آن حضرت گفت: آيا سلاح خود را افكنده ايد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: بلى. وى گفت: خداوند مى فرمايد: ما هرگز تو را به افكندن سلاح امر نكرده ايم، بايد به سوى بنى قريظه حركت كنى؛ آنگاه افزود: من به سوى آنان رفته و در خانه هايشان زلزله مى افكنم. پس رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به بلال فرمان داد كه اذان سر دهد و آنگاه خطاب به مسلمانان فرمودند: «هر كس كه از ما اطاعت مى كند، نبايد نماز عصر را جز در سرزمين بنى قريظه بخواند». صحابه بى درنگ مسلح و بسيج شده و همراه پيامبر صلى الله عليه و آله حركت كردند.

اين باب را به اين سبب «باب الجنائز» گفته اند كه مكان نماز بر مردگان (مكان جنائز) در مجاورت آن قرار دارد و همچنين پس از اقامه نماز بر ميت، تشييع كنندگان مجبور بودند وى را از اين باب به سوى «قبرستان بقيع» ببرند و لذا آن را «باب الجبر» هم ناميده اند. اين در به «باب عثمان» نيز معروف بود؛ زيرا رو به روى خانه عثمان بن عفّان قرار داشت. باب جبرئيل عليه السلام اكنون در جاى پيشين و اصلى خود نيست، بلكه در توسعه نخستين مسجد، پس از غزوه خيبر، حدود چهار متر پايين تر، به سمت شمال منتقل شد كه موقعيت آن اكنون منتهى اليه ديوار شرقى خانه فاطمه عليها السلام و حجره و ضريح پيامبر صلى الله عليه و آله است. (2) در توسعه عثمان بن عفان از اين مكان نيز حدود سه متر همراه با ديوار شرقى


1- 1. پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام تغييير قبله به سوى مسجد الحرام، باب عاتكه را مسدود و باب ديگرى كه ظاهراً در شمال مسجد قرار داشت به جاى آن گشود.
2- 2. ر. ك. به: نقشه توسعه مسجدالنبى صلى الله عليه و آله در صفحات بعد.

ص: 214

عقب تر رفت و لذا محلّ اوّلى آن، داخل مسجد قرار گرفت. (1) در توسعه عبدالمجيد عثمانى (1265 ق.) براى سهولت ورود و خروج زائران يا براى امكان اقامه نماز در بيرون مسجد، بسته شد و درِ ديگرى به موازات آن، حدود سه تا چهار متر پايين تر، به طرف شمال، در همان ديوار باز شد كه امروزه اين در پابرجا و به «باب جبرئيل» مشهور است.

در مكان پيشين اين در، كه در دوره عثمانى تغيير يافت، پنجره اى گذاشته و بالاى آن به خط زيبايى اين آيه را نوشتند:

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً. (2)

اين كار به اين دليل انجام شد كه مكان اصلىِ باب جبرئيل عليه السلام در دوره عثمان مشخص باشد. از آنجا كه اكنون ديوارى ميان دو درِ كنونىِ بقيع و جبرئيل روبه روى آن پنجره كشيده و اتاقكى بزرگ براى قرار دادن ابزار و ادوات نظافت مسجد و خادمان ساخته اند، آن پنجره در ديد قرار ندارد.

البته نشانه ديگرى نيز براى مكان پيشين آن در دوره عثمان وجود دارد و آن اين است كه بالاى آيه ياد شده، دايره اى مكتوب به نام «عزرائيل عليه السلام» به خط زيبا و در زمينه سبز ديده مى شود و اين دقيقاً نشانه مكان باب جبرئيل عليه السلام در دوره عثمان است.

پنجره هاى ديگرى كه گفته شد، از شمال اين پنجره، نام «اسرافيل عليه السلام» و در جنوب نام «ميكائيل عليه السلام» بالاى آن ديده مى شود. نام «عزرائيل عليه السلام» كه نشانه مكان اصلى باب جبرئيل در دوره عثمان مى باشد، ميان اين دو پنجره قرار گرفته است، كه البته از بيرون ديوار ياد شده ديده نمى شود.

2/ 13- دوران عمر بن خطاب

عمر بن خطاب در سمت شرق و غرب، دو در به درهاى مسجدالنبى صلى الله عليه و آله افزود.


1- 1. سمهودى، همان، ج 1، ص 689.
2- 2. احزاب: 56.

ص: 215

«باب النّساء» را بعد از باب جبرئيل عليه السلام و «باب السّلام» را بعد از باب الرّحمه قرار داد و مكان باب عاتكه و باب جبرئيل عليه السلام را تغيير نداد.

باب النِّساء به «باب رَيْطه» دختر سفاح عباسى مشهور بود؛ زيرا رو به روى خانه وى قرار داشت. نام ديگر آن باب ابى بكر بوده؛ زيرا خانه ريطه همان خانه ابوبكر بوده است. (1)

باب النساى كنونى مقدارى عقب تر از مكان اصلى آن است و جاى نخست آن به پشت ايوان صفّه متصل بوده است. زنان اغلب از اين در داخل مسجد شده و اكنون نيز ساعاتى از روز براى ورود آنان اختصاص يافته است. شايان يادآورى است در دوران عثمان به درهاى مسجد افزوده نشد.

3/ 13- دوران عمر بن عبدالعزيز

عمر بن عبدالعزيز، حاكم مدينه، در دوران وليد بن عبدالملك از 86 تا 96 ق.

اقدام به توسعه و ترميم مسجد النّبى صلى الله عليه و آله كرد. در اين زمان تعداد درهاى مسجد به 20 رسيد، كه در سمت شرق 9 در و در غرب 7 در و در سمت شمال 4 در بود. (2)

4/ 13- دوران عثمانى

در دوران عثمانى، غير از پنج درِ اصلى، ديگر درها بسته شد. آن ها عبارت بودند از:

در غرب؛ باب السّلام و باب الرَّحمه.

در شرق؛ باب النّساء و باب جبرئيل عليه السلام.

در شمال؛ باب التوسّل يا باب المجيدى. (3)

5/ 13- دوران سعودى

در سال هاى آغازين حكومت سعودى، تعداد درهاى مسجد به 11 رسيد، يعنى به 5 درِ پيشين 6 در افزوده شد؛ در شرق، باب البقيع، كه مقابل پاى مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله و كنار مناره گنبد سبز است. در شرق ابواب صديق (سه ورودى) در شمال، باب عثمان، باب عمر بن خطاب، باب عبدالعزيز و باب ملك سعود.


1- 1. سمهودى، همان، ج 1، ص 692
2- 2. سمهودى، همان، ج 1، صص 686 تا 698، نجفى، مدينه شناسى، صص 110 و 111
3- 3. سمهودى، همان، ج 1، صص 698- 686

ص: 216

در توسعه دوم؛ يعنى دوران فهد بن عبدالعزيز، 42 در به درهاى مسجد و ورودى افزوده شد. اكنون درهاى مسجدالنبى صلى الله عليه و آله به اين شرح است:

الف- درهاى شرقى (محدوده اصلى مسجد):

1. باب جبرئيل 2. باب النساء 3. باب البقيع

ب- درهاى شرقى (محدوده جديد):

8- 4. باب ملك عبدالعزيز (با 5 ورودى) 9. باب ابوذر 14- 10. باب على عليه السلام (با 5 ورودى ويژه زنان)

ج- درهاى غربى (محدوده اصلى مسجد):

15. باب السلام 16. باب الرحمه 19- 17. ابواب صديق (سه ورودى)

د- درهاى غربى (محدوده جديد):

20. باب سعود 21. باب عقيق 22. باب سلطان عبدالحميد

ه- درهاى شمالى (محدوده جديد):

27- 23. باب عمر بن خطاب (با 5 ورودى ويژه زنان) 28. باب بدر 32- 29.

باب ملك فهد (با 5 ورودى) 34. باب احد 29- 35. باب عثمان (با 5 ورودى ويژه زنان) 40. باب عثمان 41. باب مجيدى 42. باب عمر.

14- مئذنه ها (مناره ها)

در دوران پيامبر صلى الله عليه و آله، بلال حبشى بر ستونى كه داخل خانه عبداللَّه بن عمر بود، اذان مى گفت. اين امر پيش از تغيير قبله بود. بعدها غلام عباس بن عبدالمطّلب، كه وى را «كلاب» مى گفتند، نخستين مناره را براى مسجد ساخت. عمر بن عبدالعزيز نيز چهار مناره در چهار گوشه مسجد بنا كرد كه سليمان بن عبدالملك پس از وى يكى از آن ها را تخريب نمود.

ابن زباله طول مناره ها را اينگونه شرح داده و نوشته است:

مناره شرقى و غربى 55 ذراع (25 متر). مناره غربى 53 ذراع (24 متر). همچنين

ص: 217

عرض و پهناى مناره ها 8* 8 ذراع؛ يعنى سه متر بوده است. (1) اين مناره ها در چند دوره تعمير و بازسازى شده اند. در دوران عثمانى تعداد آنها به پنج رسيد كه اكنون دو مناره از آن زمان موجود است:

1- مناره باب البقيع (اصلى)، در ضلع شرقى ديوار مسجد، كه از آثار سلطان اشرف قايتباى (886 ق.) است. اين مناره با شصت متر ارتفاع در كنار قبّة الخضراء (گنبد سبز) قرار دارد.

2- مناره باب السلام، در ضلع غربى ديوار مسجد در مجاورت باب السلام واقع است. اين مناره توسط عمر بن عبدالعزيز بنا و در سال (706 ق.) بازسازى شد.

3- مناره شكيبيّه، در ضلع شمال شرقى، و هفتاد متر ارتفاع داشت.

4- مناره سليمانيه، در ضلع شمال غربى بنا گرديد و آن نيز هفتاد متر ارتفاع داشت.

در دوران سعودى، 7 مناره جديد به اين صورت ساخته شد: اين تمهيد ند كن الله اكبر رل شود؟؟؟

2 مناره در ميانه ديوار شمالى، 2 مناره در ضلع شمال شرقى و غربى، 2 مناره در جنوب غربى و 2 مناره در شمال صحن دوم. به اين ترتيب، اكنون 9 مناره بر فراز مسجد النّبى صلى الله عليه و آله است كه دو مناره آن به دوره عثمانى در گوشه جنوب غربى و شرقى (حد اوّليه مسجد) تعلّق دارد.

15- قبة الخضراء

پايه گذار اين گنبد، مماليك مصر بودند كه آن را بر ستون هاى اطراف مرقد، به صورت هشت ضلعى استوار ساختند. در دوران سلطان عبد الحميد عثمانى گنبد مقبره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ترميم و به نحو اساسى ترى بنا نهاده شد؛ چون جدار خارجى آن، با پوشش سبز مزيّن گرديد، اين گنبد به «قبة الخضراء» معروف شد. تمامى سطوح داخلى گنبد به طور بسيار زيبايى تزيين و كاشى كارى و خطاطى شده است. قبة الخضراء از دوران عثمانى همچنان باقى مانده است. از آنجا كه ساخت چنين بناهايى بر روى قبور، به اعتقاد


1- 1. سمهودى، همان، ج 1، ص 524 و 525.

ص: 218

وهابيت حرام است، لذا در بازسازى، نصب چراغ و روشنايى و حتى نظافت ظاهرى، اعتناى چندانى به آن نمى شود. البته روشن است كه اين باور در نزد مسلمانان؛ شيعى و سنّى، پذيرفته نيست.

16- گنبد زرقاء

16- گنبد زرقاء (1)

قبّه يا گنبد زرقاء رااحمد بن برهان، در سال 678 ق. روى محراب عثمان، در ديوار جنوبى ساخت.

در دوران ملك ناصر قلاوون (765 ق.) تجديد و بازسازى شد و تمام آن، در دوّمين آتش سوزى مسجد النّبى صلى الله عليه و آله، در آتش سوخت كه بار ديگر گنبدى به همان رنگ به جاى آن نصب و در سال 892 ق. نيز بازسازى شد. (2) اكنون اين گنبد در مجاورت گنبد خضرا قرار دارد. (تصوير شماره 45)

آتش سوزى هاى مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله
الف- نخستين آتش سوزى

مسجدالنبى صلى الله عليه و آله در شب دوم رمضان سال 654 ق. در دوران المستعصم باللَّه عباسى دچار آتش سوزى شد. علّت آن بى احتياطى يكى از خادمان مسجد بود كه براى روشن كردن قناديل با آتش وارد گرديد و آتش به لوازمى كه در مسجد بود سرايت كرد و سوخت و به سرعت به سقف رسيد؛ مردم مدينه براى خاموش كردن آن با شتاب خود را به مسجد رساندند، ليكن موفق نشدند. در اين آتش سوزى، منبر پيامبر صلى الله عليه و آله، درها، خزاين، ضريح، صندوقها و قفسه هاى كتاب ها، پوشش مرقد، سقف، قناديل و ...

سوخت؛ پس از اين واقعه، بلافاصله از سوى حكمرانان مصر و يمن براى ترميم و


1- 1. زرقاء مؤنث ازرق به معناى رنگ كبود يا رنگ آبى آسمانى است.
2- 2. سمهودى، وفاء الوفا، ج 1، صص 611- 608.

ص: 219

بازسازى آن گام هايى برداشته شد. (1) سلطان اشرف قايتباى و ديگر مماليك با تلاش فراوان مسجد را كاملًا بازسازى و ترميم كردند.

ب- دومين آتش سوزى

در روز سيزدهم رمضان 886 ق. مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله باز دچار آتش سوزى شد كه اين بار علت آن رعد و برق بود. در اين حادثه تمامى مسجد دچار حريق شد؛ مناره اصلى نيز فرو ريخت و حتى گروهى كشته و يا زخمى شدند. سلطان اشرف قايتباى باز به امر بازسازى مسجد همّت گماشت. مناره اصلى از نو برپا شد؛ ديوارها، ستون ها و سقف ها دوباره ساخته شدند. گنبدى نيز بر فراز محراب عثمانى استوار و به وسيله سه گنبد ديگر در اطراف آن، كه «مجاريد» ناميده مى شد مستحكم تر گرديد. همچنين در ورودى باب السّلام دو گنبد به پا شد و حتى محدوده اطراف مسجد را با تأسيس مدارس، كاروانسراها و ... رونق بخشيدند. اين تعميرات دو سال زمان برد. سلطان قايتباى در سال 889 ق. خود براى بازديد و زيارت، به مدينه آمد. گفتنى است كه ده سال بعد، باز بر اثر رعد و برق، در مناره اصلى آتش سوزى رخ داد و آن مناره فرو ريخت كه قايتباى آن را ترميم كرد. (2)

سير تاريخى توسعه مسجد النّبى صلى الله عليه و آله از آغاز تا كنون
1- دوران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله (7 ق.)

همان گونه كه در مبحث ساخت مسجد النّبى صلى الله عليه و آله گفتيم، طول مسجد هفتاد و عرض آن شصت ذرع؛ يعنى برابر با 35* 30 متر (3) بود كه مساحت آن به 4200 ذرع برابر


1- 1. سمهودى، الوفا بما يجب لحضرة المصطفى ص 97.
2- 2. نجفى، مدينه شناسى، صص 58- 59.
3- 3. هر ذرع هاشمى برابر با 33/ 49 سانتى متر است كه اين محاسبات بر اين اساس انجام شده است. شايان يادآورى است ميزان مطابقت ذرع با سانتى متر در ميان اقوام و ملل تا حدودى متفاوت است و ذرع هم انواعى دارد كه ما در اين جا فقط بر اساس ذرع هاشمى يعنى 32/ 49 سانتى متر محاسبه كرده ايم.

ص: 220

1020 مترمربع مى رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله در سال هفتم هجرت؛ يعنى پس از بازگشت از غزوه خيبر، به توسعه مسجد پرداختند و سه ستون از سمت غرب و شمال به مسجد اضافه كردند و آن را به صورت مربع درآوردند؛ يعنى طول و عرض آن را به 100 ذرع (1) برابر با 49 متر رسانيدند كه مساحت آن 000/ 10 ذرع برابر با 2450 مترمربع گرديد. افزوده هاى پيامبر صلى الله عليه و آله در اين دوران، 1410 مترمربع بوده است.

2- خليفه دوم (17 ق.)

عمر بن خطاب دو ستون از سمت غرب و چند ستون از سمت شمال بر مسجد افزود. وى طول مسجد را به 140 ذراع و عرض آن را به 120 ذراع؛ يعنى برابر با 59* 69 متر مربع رسانيد كه مجموع مساحت آن 16800 ذراع برابر با 4088 مترمربع گرديد.

افزوده هاى او به 1654 مترمربع مى رسيد. وى صحنى بدون سقف براى مسجد قرار داد.

براى اين توسعه، خانه هاى اطراف و به ويژه برخى از خانه هاى همسران حضرت رسول صلى الله عليه و آله را خريد و همه را خراب كرد. (2) عمر بن خطاب در اين توسعه سه در بر درهاى مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله افزود.

3- خليفه سوم (29 ق.)

عثمان بن عفان يك ستون از سمت غرب و چندين ستون در سمت قبله، به مسجد افزود و در آن جا محرابى نيز ساخت كه به نام او مشهور گرديد. افزوده هاى او تنها از آخر روضه، از سمت مقبره تا ديوار جنوبى كنونى؛ يعنى از رو به روى حجره و مقبره پيامبر صلى الله عليه و آله در شرق تا مكان اوليه باب السّلام در غرب است. وى در سمت شمال نيز مقدار كمى بر صحن مسجد اضافه كرد. بناى توسعه او 500 مترمربع بود كه مساحت مسجد را به 4600 مترمربع مى رساند. در اين زمان، ديوارهاى مسجد با سنگ تزيين و ستون ها نيز با


1- 1. ابن رسته، اعلاق النفيسه ص 64.
2- 2. سمهودى، وفاء الوفا، صص 491- 481.

ص: 221

سنگ هاى منقوش پوشانيده شد. او نخستين كسى است كه مسجد را تزيين كرد. (1) مردم و صحابه مى گفتند: خليفه مسجد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله را توسعه مى دهد ولى سنت هاى او را به فراموشى مى سپارد! (2)

4- عمر بن عبدالعزيز (88 ق.)

عمر بن عبدالعزيز، تعميرات و توسعه هاى عمده اى در مسجدالنبى صلى الله عليه و آله انجام داد.

وى بقاياى خانه هاى همسران پيامبر صلى الله عليه و آله وخانه فاطمه عليها السلام وساير خانه هاى چسبيده به مسجد را خريد وبر مسجد افزود. آنگاه حجره ومقبره آن حضرت را محصور ساخت و ديوارى مُخَمَّسْ (پنج ضلعى) گرد آن كشيد. بيشتر افزوده هاى او در غرب بود ولى در شرق نيز شش ستون و درشمال چهارده ستون افزود وديوارهاى مسجد را نيز كاشى كارى كرد.

مجموع افزوده هاى او 2370 متر مربع بود كه مساحت مسجد را به 6950 مترمربع رسانيد.

5- مهدى عباسى (160 ق.)

پس از دوران عبدالملك بن مروان، كسى جز مهدى عباسى به مساحت مسجد نيفزود. وى در سال 160 ق. به والى خود در مدينه فرمان داد تا به توسعه مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله بپردازد. او نيز 100 ذراع به شمال مسجد افزود و در جهت هاى ديگر چيزى اضافه نكرد.

در مجموع، ده ستون در صحن مسجد و پنج سقف براى زنان در شمال آن قرار داد.

افزوده هاى او 2450 مترمربع بود و مساحت مسجد را به 9400 مترمربع رسانيد.

6- ملك اشرف قايتباى (845- 900 ق.)

ملك اشرف قايتباى از كسانى بود كه براى ترميم و توسعه مسجد النبى صلى الله عليه و آله تلاش زيادى كرد. وى افزون بر دو نوبت بازسازى پس از آتش سوزى، محدوده وسيعى به حجره شريف پيامبر صلى الله عليه و آله افزود و پيرامون آن را با نرده و يا شبكه محصور كرد. او همچنين


1- 1. سمهودى، همان، ج 1، ص 500؛ احمد ياسين الخيارى، تاريخ معالم المدينة المنوره، ص 57.
2- 2. بلاذرى، انساب الاشراف، ج 5، ص 38.

ص: 222

با قرار دادن پايه هاى ستون ها در داخل حجره، گنبدى را بر مقبره مطهّر پيامبر صلى الله عليه و آله بنا كرد كه بعدها سلطان محمود عثمانى گنبد خضراء را بر آن نهاد. توسعه مسجد در اين دوران، از سمت شرق حدود 120 مترمربع بوده است؛ (1) لذا مساحت مسجدالنبى صلى الله عليه و آله را به 9520 مترمربع رسانيد.

7- عثمانى (888- 1280 ق.)

در دوران سلطان سليم اول، سليمان و سليم دوم، از پادشاهان معروف عثمانى تعميرات و توسعه هاى مختصرى؛ از جمله ترميم گنبدها، مناره ها، درهاى ورودى، ستون هاى مسجدالنبى صلى الله عليه و آله، محراب ها و ... انجام گرفت ولى تعميرات عمده و توسعه مسجد، در زمان سلطان عبدالمجيد عثمانى بود. او از شمال محدوده اى مسقّف بر مسجد افزود كه از مناره مجيديّه تا مناره سليمانيّه امتداد مى يافت. در اين محدوده، مدارس قرآن كريم ايجاد كرد و براى روشن ساختن قنديل ها مخازن روغن قرار داد كه در توسعه سعودى، تمام اين آثار خراب شد. باب جبرئيل عليه السلام را قدرى پايين تر باز كرد. وى اين توسعه ها را از 1265 ق. آغاز و سرانجام با نوشتن خطوط ديوارها و كاشى كارى ها و نماسازى هاى ديگر، آن را در سال 1280 ق. به پايان رسانيد. (2)

مقدار افزوده شده به مسجد در اين دوران، 1293 مترمربع بود كه مساحت مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله را به حدود 10940 مترمربع مى رسانيد. (3) (تصوير شماره 46)

8- سعودى (1272- 1416 ق.)

عمده ترين توسعه هاى مسجد النبى صلى الله عليه و آله در دوران حكمرانى خاندان آل سعود بود كه مساحت آن را به ده ها برابر افزايش داد. در جريان اين توسعه ها، كه عمدتاً از زمان


1- 1. پيشين، همان جا.
2- 2. احمد ياسين الخيارى، همان، ص 58 و 59.
3- 3. شايان گفتن است ستونها و محدوده اصلى مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله از ساير قسمتها به وسيله رنگ جدا شده است. يعنى ستونهايى كه به رنگ قرمز اكنون ديده مى شود نشانه حدّ مسجدالنبى صلى الله عليه و آله در حيات پيامبر صلى الله عليه و آله است كه پس از غزوه خيبر انجام شد. ستونهايى كه با سنگ مرمرين سفيد نيمى از آنها زينت داده شده است، مربوط به حدّ اوليه مسجد است.

ص: 223

ملك عبدالعزيز (1348 ق.) آغاز و در 1379 ش. با دو مرحله توسعه پايان يافت، بسيارى از اماكن تاريخى، خانه هاى صحابه و ائمه اطهار عليهم السلام تخريب و در طرح توسعه قرارگرفت.

توسعه هاى سعودى بيشتر از سمت شمال، غرب و شرق بود. نخستين توسعه از شوال سال 1370 ق. آغاز شد. در اين توسعه، كه حدود دو سال به طول انجاميد، مساحتى بالغ بر 16 هزار مترمربع تخريب شد كه 6250 متر آن از دوران عثمانى ها بود. در مجموع 16350 متر مربع توسعه يافت كه مساحت مسجد به 23570 متر رسيد. مبلغ 30 ميليون ريال سعودى براى خريد خانه ها و مغازه ها و هموار ساختن زمين هزينه شد. در اين توسعه، دو صحن و دو مناره اضافه شد و 7 خيابان نيز به همراه سه ميدان در اطراف مسجد ساختند.

در سال 1375 ش. از توسعه جديد بهره بردارى گرديد و 6025 مترمربع به مساحت مسجد افزوده شد.

دومين توسعه در دوران ملك سعود انجام گرفت كه 35000 متر مربع به عنوان نمازگاه به مسجد اضافه شد و در مرحله بعد 5550 مترمربع ديگر مسقّف گرديد.

در توسعه سوم سعودى، كه در دوران ملك خالد بن عبدالعزيز انجام شد، حدود 43000 مترمربع از فضاى اطراف تخريب گرديد. بزرگترين توسعه در دوران فهد بن عبدالعزيز در دو مرحله انجام شد. در اين توسعه كه از 1406 ق. آغاز شد. كليه بازارها، مغازه ها و خانه هاى تاريخى اطراف مسجد تا شعاع يك كيلومترى، به مساحت 100 هزار مترمربع و به مبلغ 700 ميليون ريال خريده شد و همه آن ها تخريب و بر مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله و اطراف آن افزوده شد. مجموع آثار تخريب شده در اطراف مسجدالنبى صلى الله عليه و آله تا اين زمان، كه نگارنده آن ها را شناسايى كرده، نزديك به چهل اثر تاريخى است. اگرچه جمعيت روز افزون زائران اين مسجد، حكام عربستان را از توسعه ناچار ساخته است اما آنان مى توانستند براى حفظ آن آثار مهم، كه هويّت تاريخى مسلمانان جهان است، لااقل نام آن ها را با نشان يا اسم مكان بر روى سنگفرش ها ثبت كنند. اين در حالى است كه هيأت هاى مختلف باستانشناسى عربستان، همه روزه در مناطق شمالى و جنوبى اين كشور در صدد كشف آثار تاريخى دوران قبل از اسلام اند، كه البته بايد حفظ آثار اسلامى براى يك سرزمين اسلامى در اولويت باشد.

ص: 224

در توسعه دوم فهد بن عبد العزيز، پشت بام نيز براى اقامه نماز بازسازى شد، كه 68000 مترمربع مساحت داشت، 8750 متر آن براى گنبدها و بقيه؛ يعنى 58250 مترمربع نيز براى نمازگزاران مهيا شد. اكنون 90 هزار نمازگزار مى توانند بر روى پشت بام نماز بگزارند و با پله هاى برقى نصب شده در اطراف مسجد، به آن راه يابند. در اين توسعه چندين گنبد متحرّك نيز برفراز شبستان ها قرار گرفت كه به وسيله ريل هاى برقى، در هنگام نياز باز و بسته مى شوند. در داخل دو صحن نيز چترهاى متحرك براى ايجاد سايه قرار داده شد. خدمات رفاهى در اطراف مسجد نيز قابل توجه است. در دو طبقه زيرزمين، وضوخانه و دستشويى ساختند و مساحت زيادى در زير صحن هاى پيرامونى مسجد، به منظور ايستگاه هاى ماشين ها و وسايل نقليه ايجاد شد. علاوه بر آن، در زير مسجد، زيرگذر بزرگى براى ارتباط دو طرف مسجد، احداث شد كه سى ورودى براى آن باز شده است. علاوه بر شبستان هايى كه در اين توسعه به مسجد افزوده شد، بخش هاى عمده اى به ميدان ها و مساحت هاى پيرامونى، براى اقامه نماز اختصاص يافت، كه مساحت آن ها به 235000 متر مربع مى رسد و چهارصد هزار نمازگزار در آنجا مى توانند نماز اقامه كنند. در تمامى سطح مسجد و صحن ها و ميدان هاى اطراف، كه محل اقامه نماز است، سيستم بسيار وسيع و پيشرفته خنك كننده تعبيه شده است. ايستگاه اين مجموعه عظيم، كه 700 هزار مترمربع را به خود اختصاص مى دهد، در هفت كيلومترى مسجد قرار دارد كه با شبكه هاى زيرزمينى، هواى خنك و مطبوع را به ستون ها وارد و به فضا منتقل مى كند. در يك جمع بندى، مساحت هاى توسعه در دوران اخير را، كه در دو مرحله انجام شده، مى توان اينگونه بيان كرد: مساحت افزوده شده به مسجد 100000 مترمربع. پشت بام 67000 متر مربع.- پيرامون مسجد 235000 متر مربع كه مجموع آن به بيش از 400000 مترمربع مى رسد و يك ميليون نمازگزار را در خود جاى مى دهد.

تعداد مناره ها؛ 10 مناره به ارتفاع 104 متر. گنبدهاى متحرك؛ 27 گنبد و درهاى ورودى؛ به 42 مى رسد. هزينه هاى مصرف شده در اين توسعه، 30 ميليارد ريال سعودى بوده است. (1) (تصاوير شماره 47- 48- 49- 50- 51)


1- 1. عبداللطيف بن عبداللَّه بن دهيش، عمارة المسجد الحرام والمسجد النبوى في العهد السعودى، صص 393- 380.

ص: 225

؟؟؟ جدول در پايان اين فايل است.

جدول توسعه و مساحت مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله از ابتدا تاكنون (1416 ه ق)

ص: 226

1. مكان الجنائز

2. مهبط جبرئيل

3. مكان اصلى باب جبرئيل (در دوران پيامبر صلى الله عليه و آله)

4. مكان باب جبرئيل در توسعه پس از غزوه خيبر

5. مكان باب جبرئيل در عصر عثمانى و سعودى

6. مكان اصلى باب الرحمه در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله

7. مكان كنونى باب الرحمه

8. باب الشمالى در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله

9. باب عاتكه در دوران پيامبر صلى الله عليه و آله

10. مكان اصلى باب النساء در دوران خليفه دوم

11. مكان كنونى باب النساء

12. مكان اصلى باب السلام در عصر خليفه دوم

13. مكان كنونى باب السلام

14. باب البقيع

15. ابواب صديق در دوران سعودى

16. مئذنه بلال حبشى پس از تغيير قبله

17. منبر پيامبر صلى الله عليه و آله

18. محراب النبى صلى الله عليه و آله

19. محراب عثمان بن عفان

20. محراب سليمانى يا حنفى

21. مناره اصلى (دوران عثمانى)

22. مناره باب السلام (دوران عثمانى

23. مناره باب الرحمه

24. ستون سرير

25. ستون حرس (امام على عليه السلام)

26. ستون وفود

27. ستون توبه

28. ستون عايشه

29. ستون مخلقه

30. ستون مقام جبرئيل عليه السلام

31. ستون تهجد

32. قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله

33. قبر خليفه اول، ابوبكر بن ابى قحافه

34. قبر خليفه دوم، عمر بن خطاب.

ص: 227

؟؟؟؟ نقشه توسعه، درها، ستون ها و ساير آثار مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله

از آغاز تا دوره عثمانى

فهرست آثار و اماكن اسلامى اطراف مسجد النّبى صلى الله عليه و آله كه به دنبال توسعه در دوران سعودى تخريب شده اند:
اشاره

ص: 228

همان گونه كه اشاره شد، در دوران سعودى، آثار تاريخى و اماكن مهم و مقدسى تخريب گرديد كه برخى از آن ها در همسايگى مسجد النّبى صلى الله عليه و آله يا داخل آن بود. اين امر به ويژه در تعريض و احداث خيابان هاى اطراف مسجد در توسعه اول و دوم سعودى انجام شد. بسيارى از اين آثار متعلّق به صدر اسلام بوده و از شاخصه هاى فرهنگ و تمدن اسلام محسوب شده و شناسنامه و پيشينه تاريخى اين سرزمين بوده اند. در اين جا تنها به نام آن ها اكتفا كرده و سپس در فصلى مستقل (1) به تاريخچه و چگونگى تخريب آن ها خواهيم پرداخت.

الف- آثار و اماكن تخريب شده در توسعه جنوبى و جنوب شرقى مسجد النبى صلى الله عليه و آله:

1. خانه ابو ايوب انصارى (اقامتگاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله).

2. خانه امام جعفر صادق عليه السلام.

3. خانه حسن بن زيد علوى و كتابخانه عارف حكمت پاشا.

4. خانه عبداللَّه بن عمر.

ب- آثار و اماكن تخريب شده در توسعه شمالى و شمال شرقى مسجد النبى صلى الله عليه و آله:

5. مسجد عثمان بن عفان.

6. مقبره عبداللَّه، پدر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله.

7. قصر بنى جديله (در كنار چاه حاء).

8. قصر بنى يوسف (شمال بقيع).

9. مدرسه حميديه (از آثار سلطان عبدالحميد عثمانى).

10. المكاتيب القرآن (مدارس آموزش قرآن براى اطفال، از دوران عثمانى).


1- 1. در فصل سوم و چهارم به طور مفصل تاريخچه آنها را مورد بررسى قرار داده ايم.

ص: 229

11. مسجد بلال بن رباح.

12. چاه حاء.

13. مُزَوَّلَه، (ساعت آفتابى براى شناخت اوقات پنج گانه نماز، از قرن هفتم).

14. مئذنه هاى دوران عثمانى (دو مناره).

ج- آثار و اماكن تخريب شده در توسعه غربى مسجد النبى صلى الله عليه و آله:

15. خانه مروان بن حكم.

16. كتابخانه بشير آغا (دوران عثمانى).

17. كتابخانه محموديه (دوران عثمانى).

18. مدرسه محموديه (دوران عثمانى).

19. مدرسه بشير آغا (از آثار عثمانى)

20. مسجد مالك بن سنان.

21. مسجد و خانه سيده فاطمه صغرى.

22. چاه زمزم در صحن اول مسجد.

د- آثار و اماكن تخريب شده در توسعه شرقى مسجد النبى صلى الله عليه و آله:

23. محله بنى هاشم؛ (در مقابل «باب جبرئيل عليه السلام» و «باب النساء» خانه ها و كوچه هاى تنگ و بسيار قديمى وجود داشت كه به محل بنى هاشم معروف بود. اين كوچه تا قبرستان بقيع امتداد داشت و در دوران هاى مختلف همچنان محفوظ و بعضى از خانه هاى آن نيز بازسازى شده بود. مالكان مغازه ها و دكانهاى آن نيز از سادات علوى بودند. در سال هاى ميان 1364 تا 1366 ش. اين محله به كلى تخريب و فضاى آن تا قبرستان بقيع باز و در طرح توسعه صحن هاى اطراف قرار گرفت. و بخشى از آن نيز در توسعه شرقى مسجد وارد شد. هم اكنون از باب البقيع، قبرستان بقيع به طور مستقيم ديده مى شود. (تصوير شماره 1/ 51)

24. خانه خالد بن وليد.

ص: 230

25. خانه عثمان بن عفان.

26. خانه ابوبكر بن ابى قحافه.

27. خانه رَيْطَه دختر سفاح عباسى.

28. خانه عثمان بن عفان صغرى.

29. مقبره پدر و عموى صلاح الدين ايوبى.

30. كتابخانه اى در ميهمانسراى عثمان بن عفان.

31. چاه انس بن مالك.

فصل سوم: خانه ها و مساجد تخريب شده در دوران سعودى

الف- خانه هاى تخريب شده در پيرامون مسجد النبى صلى الله عليه و آله

اشاره

ص: 231

فصل سوم: خانه ها و مساجد تخريب شده در دوران سعودى

ص: 232

ص: 233

الف- خانه هاى تخريب شده در پيرامون مسجد النبى صلى الله عليه و آله

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مسجد النبى را بنا كردند، هر يك از صحابه در كنار مسجد، خانه اى براى خود ساختند و در آن را به مسجد گشودند. صحابه و تابعان و تابع تابعان، در اين خانه ها مى زيستند و پس از زمانى، آن ها را خريد و فروش مى كردند و برخى خانه ها در توسعه مسجد تخريب مى شد. تعدادى از خانه هاى تاريخى مجاور مسجد النّبى صلى الله عليه و آله تا دوران سعودى نيز باقى بود و در طرح توسعه اول و دوم همه تخريب شدند.

1. ابو ايّوب انصارى

اين خانه حدود هفت ماه، در ابتداى هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله، افتخار ميزبانى آن حضرت را داشته است. بناى آن را به «تُبَّع» پادشاه «حِمْيَر» به نام اسعد بن مَلِكيكَرْب نسبت مى دهند. اين خانه در چند مترى ديوار جنوبى (قبله مسجد النبى صلى الله عليه و آله) در مجاورت باب البقيع بود. پس ازمرگ ابو ايّوب، خانه وى به افلح ازغلامان پيامبر صلى الله عليه و آله منتقل شد و مغيرةبن عبدالرحمان آن را به هزار دينار خريد. (1) بعدها ملك شهاب الدين غازى برادر نورالدين محمود زنگى شهيد، در آن مدرسه اى به نام «شهابيه» ساخت. (2) طبقه زيرين اين خانه


1- 1. ابن هشام، السيرة النبويه، ج 2، ص 498؛ ابن حجر عسقلانى، تهذيب التهذيب، ج 1، ص 368.
2- 2. سمهودى، همان، ج 1، صص 256 و 267؛ فيروز آبادى، المغانم المطابه، ص 367.

ص: 234

دوطبقه در دوران سعودى به مغازه اى تبديل شده بود. كنار آن نيز كتابخانه عارف حكمت پاشا قرار داشت.

2. امام صادق عليه السلام

اين خانه در جنوب شرقى مسجد النّبى صلى الله عليه و آله قرار داشت و به خانه ابو ايّوب انصارى متّصل بود. آن را حارث بن نعمان به امام صادق عليه السلام داد. در قرن نهم هجرت، شيخ حرم نبوى در حياط آن ساكن شد. تا آن زمان اثر محراب و نمازگاه امام صادق عليه السلام در آن باقى بود. (1) از اينجا كوچه هاى بنى هاشم آغاز مى شد و تا بقيع امتداد مى يافت.

3. حسن بن زيد

حسن بن زيد بن على عليه السلام اين مكان را كه قبلًا اطم يا قلعه اى بود در پشت ديوار قبله مسجد النبى صلى الله عليه و آله خريد و آن را به خانه اى تبديل كرد. در دوران عثمانى، عارف حكمت پاشا آن را از بازماندگان وى خريد و كتابخانه اى در آن احداث كرد كه از لحاظ منابع، به ويژه نسخ خطى منحصر به فرد و داراى ارزش و امتياز ويژه اى بود، (2) كتب اين كتابخانه پس از تخريب به مكتبه ملك عبدالعزيز، در خيابان مناخه (پانصد مترى باب السّلام) منتقل شد.

4. ابوبكر بن ابى قُحافه

پيامبر صلى الله عليه و آله خانه اى در غرب مسجد النّبى صلى الله عليه و آله به ابوبكر دادند و او در همين خانه از


1- 1. سمهودى، همان، ج 2، ص 733.
2- 2. نگارنده نزديك به 200 جلد نسخه خطى به زبان فارسى در اين كتابخانه ديده كه از ذخاير گرانبهاى فرهنگ اسلام و ايران اسلامى محسوب مى شود.

ص: 235

دنيا رفت. به گفته سمهودى، اين خانه بعدها به خاندان عُمر و فرزندان او واگذار گرديد. (1) البته امروزه محل آن با تابلويى در كنار ابواب صديق در بين باب السلام و باب الرحمه با نام «خوخة ابوبكر» حفظ شده است. (2)

5. عمر بن خطّاب

اين خانه ميان باب الرّحمه و باب السّلام در غرب مسجد النّبى صلى الله عليه و آله قرار داشته و موقعيت آن كنار «ابواب صديق» كنونى بوده است. سلطان محمود عثمانى مدرسه اى بالاى اين خانه ساخت كه به نام او مشهور شد. (3)

6. عبداللَّه بن عمر بن خطاب

اين خانه درجنوب مسجد وسمت قبله قرار داشته كه آن را «دار العشره» مى ناميدند.

مكان آن، مَرْبَد (محل خشكانيدن خرما) بوده كه عثمان بن عفان هنگام توسعه مسجد، به حفصه داد و اين در ازاى خانه او بود كه به مسجد افزوده شد. (4)

7. خالد بن وليد

اين خانه كنار خانه ابوبكر و در غرب مسجد بود، كه به «زاوية السّمان» شهرت داشت. خالد بن وليد از تنگى و كوچكى آن به پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت كرد و آن حضرت فرمود: بناى آن را بالا ببر و او چنين كرد. (5)

8. مروان بن حكم

خانه مروان كنار باب السّلام بود و به همين دليل باب السّلام به «باب مروان»


1- 1. سمهودى، همان 2/ 721.
2- 2. ابن شبه، همان، ج 1، ص 242. ابوبكر خانه ديگرى در سنح يك مايلى مدينه داشته است.
3- 3. پيشين، ج 2، ص 718.
4- 4. احمد ياسين الخيارى، همان، ص 169.
5- 5. سمهودى، همان، ج 2، ص 730؛ ابن شبه، همان، ج 1، صص 243 و 244.

ص: 236

نيز مشهور شد. وى در دوره معاويه حاكم مدينه بود كه چشمه «زرقاء» را در مدينه جارى ساخت و اطراف مسجد نبوى را با سنگ تزيين كرد. (1)

9. عثمان بن عفان

خليفه سوم در اين خانه، كه در شرق مسجد النبى صلى الله عليه و آله بود، محاصره و كشته شد.

گويند محكم تر از خانه وى در مدينه نبوده است؛ زيرا ديوارهاى آن از سنگ و با شكوه بوده است. خانه عثمان تا دوران سعودى به «رباط (2) عجم» معروف بود و قبر پدر و عموى صلاح الدين؛ يعنى اسدالدّين شيركوه، در آن قرار داشت. (3)

10. طلحة بن عبيداللَّه

طلحه ميان خانه عبداللَّه بن جعفر و عمرو بن زبير بن عوام خانه اى داشت كه ميان فرزندانش تقسيم شد. (4)

11. عمار بن ياسر

خانه عمار بن ياسر، در گوشه غربى مسجد النّبى بود كه امّ سلمه، همسر پيامبر صلى الله عليه و آله به وى بخشيده بود. (5) بعدها فرزندان عمار آن را به ارث برده و فروختند. اين خانه در كنار گوشه غربى مسجد النّبى صلى الله عليه و آله بود.

12. رَيْطَه دختر سفّاح عباسى

رَيْطَه دختر سفاح عباسى، رو به روى «باب النّساء» خانه اى داشت كه به اين سبب باب النّساء به «باب الرّيطه» نيز معروف بود. (6)

13. رباح پدر بلال حبشى

1- 1. سمهودى، همان، ج 2، صص 721 و 722.
2- 2. رباط به معناى ميهمانسرا و كاروانسرا است.
3- 3. سمهودى، همان، ج 2، ص 732.
4- 4. ابن شبه، همان، ج 1، ص 243.
5- 5. پيشين، ج 1، صص 245 و 246.
6- 6. سمهودى، همان، ج 2، صص 731 و 732.

ص: 237

خانه رباح، غلام پيامبر صلى الله عليه و آله (1) و پدر بلال حبشى، نزديك باب السلام بود كه در سال 840 ق. به مدرسه «باسطيه» تبديل شد. (2)

14. مقداد بن اسود

اين خانه كنار خانه رباح در كوچه عاصم بود كه همراه آن خانه به مدرسه باسطيه تبديل شد.

سقيفه بنى ساعده

سقيفه بنى ساعده به قبيله بنى ساعده، كه از انصار بودند، اختصاص داشت. سعد بن عباده رييس اين طايفه، در اين محل براى مشورت در امور مهم قبيله خود با بزرگان حضور مى يافت.

مكان سقيفه در «باب شامى» و كنار چاه «بضاعه» قرار داشت و مسجدى نيز به همان نام در كنار آن بوده است. در سال 1030 ق. على پاشا در محل سقيفه بنايى ساخت و اين بنا تااوايل سده سيزده هجرى بر پا بود. (3) سقيفه، كه درشمال غربى مسجد النّبى صلى الله عليه و آله و در فاصله 300 مترى آن بود، در توسعه اول وهابيان، در تخريب خيابان سحيمى از ميان رفت. اكنون ساختمان بلديه (شهردارى) به جاى آن بنا شده و تقريباً در فاصله 150 مترى، رو به روى كتابخانه ملك عبدالعزيز كنونى است. (تصاوير شماره 52- 53)


1- 1 ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج 3، ص 233.
2- 2 سمهودى، همان، ج 2، ص 732.
3- 3 نجفى، مدينه شناسى، ص 254.

ص: 238

نقشه مكان سقيفه و مسجد بنى ساعده

ص: 239

موقعيت تقريبى خانه هاى تاريخى صدر اسلام در اطراف مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله

ب- مساجد تخريب شده در دوران سعودى

اشاره

ص: 240

افزون بر آثار تاريخى و اسلامىِ پيرامون مسجد النّبى صلى الله عليه و آله، كه در دوران وهابيان تخريب شده و پيشتر به آن ها اشاره كرديم، در درون و بيرون مدينه نيز مساجد، خانه ها، آثار و بناهاى تاريخى و اسلامى فراوانى وجود داشته كه حامل كوله بارى از قرن ها حوادث بوده اند. بسيارى از اين آثار كه به فرمان امرا و سلاطين در دوران هاى مختلف تعمير و بازسازى شده، به وسيله وهابيان تخريب گرديده اند.

1. بنوعدىّ بن نَجّار: دارالنّابغه

اين مسجد در «دارالنّابغه» يعنى كنار مقبره «عبداللَّه بن عبدالمطّلب»، پدر گرامى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله قرار داشت. گويند پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مسجد نماز گزارده اند. (1) مسجد دارالنابغه در خيابان مناخه و مقابل باب السّلام بود كه همراه مقبره پدر پيامبر صلى الله عليه و آله در تعريض و توسعه خيابان ياد شده، در سال 1364 ش. تخريب شد.

2. بنو ظفر: بَغْله

پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجدى كه به بنى ظفر، از قبيله اوس تعلّق داشت و در شرق بقيع، كنار


1- 1. ابن شبه، تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 65.

ص: 241

باغ برادران العائده و آل رفاعى واقع شده بود، نماز گزاردند. (1) برخى گفته اند: سوره «مائده» در اين مكان بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد، از اين رو، به مسجد مائده نيز مشهور گشت.

دليل نامگذارى آن به بغله (: قاطر ماده)، اين است كه گويند جاى پاى قاطر پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن سنگ باقى مانده بود. (2) محل آن، در پانصد مترىِ خيابان ملك عبدالعزيز؛ خيابانى كه در مجاورت شمال بقيع بوده و از شارع ستين به آن راه دارد، قرار داشته است، اكنون ساختمان مربوط به هيأت امر به معروف و نهى از منكر، در آغاز شارع ملك عبدالعزيز (سمت راست)، در جاى آن ساخته شده است.

3. مسجد دار سعد بن خيثمه

پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام اقامت در قبا، ميهمانان خود را در منزل سعد بن خيثمه پذيرايى كردند و در آن جا بسيار نماز گزاردند. (3) اين مكان را به سبب نماز پيامبر صلى الله عليه و آله، مسجد دار سعدبن خيثمه مى خواندند، كه در توسعه جنوبى مسجد قبا، همراه خانه سعد بن خيثمه تخريب و به شبستان مسجد ملحق شد.

4. بنو حارثه

اين مسجد در كنار شارع الشهدا، كمى پايين تر از مسجد شيخان و المستراح بوده است.

5. عرفه: عمره

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله سال هايى كه عازم حج نبودند، در روز عرفه، گوشه اى نشسته و نظاره گر حاجيان مى شدند؛ بعدها در جاى نشستن آن حضرت مسجدى بنا شد


1- 1. پيشين، ج 1، ص 66.
2- 2. على بن موسى اين مكان را محل دفن استر پيامبر صلى الله عليه و آله ذكر كرده و لذا آن را البغله خوانده است. رسالة في وصف مدينة المنوره، ص 11.
3- 3. ابن شبه، همان، ج 1، ص 70.

ص: 242

كه به عرفه يا عرفات شهرت يافت. (1) اين مسجد را كه عمره نيز مى گفتند، در پشت مسجد قبا، از سمت قبله (جنوب)، قرار داشته و در توسعه ميدان قبا تخريب شده است.

6. مَصْرع: وادى

اين مسجد در شرق (پايين) جبل الرماة، در احد قرار داشته است. هنگامى كه حضرت حمزه عليه السلام در كناره شرقى اين تپه با نيزه مجروح گرديد و خود را تا اين مكان رسانيد و سپس به شهادت رسيد؛ در مكان شهادت عموى بزرگوار پيامبر صلى الله عليه و آله مسجدى ساخته و آن را «مسجدالمَصْرَع» خواندند. سمهودى سنگ نبشته اى را كه بر قبر حمزه قرار داشته، در اين مسجد ديده است. (2) اين مسجد در تعريض و تسطيح منطقه كنارى شهداى احد خراب شد.

7. حمزه سيد الشهدا عليه السلام

اين مسجد كه مدفن اوليّه حضرت حمزه عليه السلام و عبداللَّه بن جحش بوده، بر اثر سيلى در دوران مروان، خليفه اموى، تخريب شد و به گفته رفعت پاشا، جنازه حمزه را به مكان كنونى، كه به مزار شهداى احد معروف است، منتقل ساختند. در سال 570 ق. مادر خليفه الناصر عباسى، بر محلّ كنونى آن قبر مسجدى ساخت كه داراى گنبد و درى آهنين بود و قبر عموى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در درون ضريحى قرار داشت.

طبق نوشته يكى از قلم به دستان وابسته به حكومت، چون زائران ديوارهاى اين مسجد را مسح و لمس كرده، نذر و هدايا مى دادند، بنابراين، مسؤولان، آن را خراب كرده، مسجد ديگرى در كنار آن بنا كردند كه اكنون به مسجد احد، مسجد على و مسجد حمزه معروف است. چون قبرهاى شهدا آشكار و مكشوف شد و نياز به


1- 1. ياسين الخيارى، همان، ص 126.
2- 2. سمهودى، همان، ج 3، صص 849 و 850.

ص: 243

حفظ آن ها بود، در سال 1383 ق. ديوارى بر گرد قبرها كشيدند و آن را محصور ساختند. (1)

8. جبل رماة

در دوران گذشته، به ياد تير اندازان مستقر در تپه عينين يا رماة، كه در منطقه احد واقع است، مسجدى در گوشه شرقى آن ساخته شد و به مسجد جبل رماة شهرت يافت.

نيم ديواره هاى خشتى آن، كه ارتفاعى حدود 5/ 1 متر داشت، تا سال 1371 ش. بر روى تپه موجود بود ليكن در سال هاى پس از آن، همه را تخريب و محو كردند. امروزه با اندكى دقت، پايه هاى آن را، كه يك چهار ديوارى 4 مترى است، مى توان ديد.

9. بنو زريق

مى گويند پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مسجد نماز گزارده و قرآن تلاوت كرده اند. به گفته برخى روايات، نخستين مسجدى است كه در آن قرآن تلاوت شده است. (2) مسجد بنو زريق كه رو به روى باب السّلام و در خيابان مناخه قرار داشته، در توسعه اطراف مسجد النّبى صلى الله عليه و آله تخريب و مكان آن به هتل تبديل شده است.

10. ابَيّ بن كَعب: مسجد البقيع

اين مسجد، داخل قبرستان بقيع و غرب مدفن عقيل و همسران پيامبر صلى الله عليه و آله بوده و به ابى بن كعب؛ صحابى بزرگ حضرت رسول صلى الله عليه و آله و يار با وفاى على عليه السلام تعلّق داشته است.

پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد ايشان گفته اند: «أُبيَّ أَقْرَؤُنا»؛ «بهترين قارى ما ابى بن كعب است.» (3)

گويند پيامبر در اين جا بسيار نماز مى گزارد. (4) مكان آن در امتداد ديوار غربى بقيع


1- 1. احمد ياسين الخيارى، همان، ص 137
2- 2. سمهودى، همان، ج 3، ص 857
3- 3. ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 3، ص 498
4- 4. ابن شبه، همان، ج 1، ص 64

ص: 244

و به عبارتى، تقريباً رو به روى قبور ائمه شيعه در سمت غرب بوده كه همراه تخريب گنبد و بارگاه هاى بقيع، اين مسجد نيز خراب شد.

11. بنى ساعده

ابن شبّه نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجد بنى ساعده نماز گزاردند. عبداللَّه بن عياش روايت كرده كه آن حضرت در سقيفه بنى ساعده مى نشست و سهل بن سعد با كاسه اى از آب، ايشان را سيراب مى كرد. (1) مسجد بنى ساعده را على پاشا در سال 1030 ق. تكميل و تجديد بنا كرد. (2)

مكان دقيق آن در خيابان سحيمى؛ شمال غربى مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله واقع بود كه در توسعه اطراف مسجد تخريب شد.

12. فَيْفاء الخَبار

پيامبر صلى الله عليه و آله در غزوه «ذات العشيره» هنگام تعقيب بنى دينار، وقتى بر فيفاء الخبار (در وادى عقيق) وارد شدند؛ زير درختى در «ذات السّاق» فرود آمده، در آن جا نماز گزاردند. (3) در جاى نماز آن حضرت مسجدى ساخته شد.

13. فاطمه صغرى

محل سكونت فاطمه صغرى، دختر حضرت امام حسين عليه السلام، كه به مسجد تبديل شده بود، در توسعه غربى مسجد النّبى صلى الله عليه و آله تخريب گرديد.

14. قشله: عسكريّه

1- 1. پيشين، همان جا.
2- 2. احمد ياسين الخيارى، همان، ص 147.
3- 3. سمهودى، همان، ج 3، ص 881.

ص: 245

مسجد قشله نيز يكى از نمازگاه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله بوده، كه در دوران وهابيان، همراه پادگان عثمانى، تخريب شد. (1)

15. بلال بن رباح

اين مسجد هم يكى از نمازگاه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله در اعياد مقدسه بوده كه در اين دوران تخريب و ساختمان پست عنبريه جايگزين آن شده است. (2)

16. ثَنيّة الوَداع

مسجد ثَنيّة الوَداع، بر كوه ذباب واقع شده و ميان مسجدالرّايه و مقبره «محمد نفس زكيه»، مكان بدرقه سپاهيان بوده است. پيامبر صلى الله عليه و آله در اين ثنيه، براى بدرقه سپاهيانى كه عازم نبرد مؤته و تبوك بودند، حاضر شده اند.

17. عثمان بن عفّان

جاى مسجد عثمان بن عفان، از نمازگاه هاى اعياد پيامبر صلى الله عليه و آله بوده كه بعدها به صورت مسجد در آمد و در توسعه اطراف مسجد النبى صلى الله عليه و آله تخريب گرديد.

18. على عُرَيضى

مسجد على عريضى محلّ سكونت و عبادت علىّ بن جعفر، برادر امام موسى كاظم عليهما السلام بوده و در شش كيلومترى مدينه، در سمت فرودگاه قديم و در قريه معروف به عُريض قرار داشته است. مسجد ياد شده در سال 1383 ش. تخريب شد. (3)


1- 1. ر. ك. به: 257 از همين كتاب، مكان آن اكنون به مجمع حكومتى سعودى تبديل شده است.
2- 2. ر. ك. به: ص 260 از همين كتاب.
3- 3. ر. ك. به: ص 319 از همين كتاب.

ص: 246

فصل چهارم مساجد تاريخى مدينه منوره

الف- منطقه قُبا و مساجد آن (جنوب مدينه)

اشاره

ص: 247

فصل چهارم مساجد تاريخى مدينه منوره

ص: 248

ص: 249

الف- منطقه قُبا و مساجد آن (جنوب مدينه)

قُبا، قريه اى است در دو كيلومترىِ جنوب مدينه. كسانى كه از مكه به مدينه مى آيند، ابتدا وارد اين قريه شده و سپس به مدينه مى روند، كه البته امروزه به سبب بزرگراه مدينه- مكه، از كنار آن مى گذرند. قبا، نام چاهى در آنجا بوده كه بنى عمرو بن عوف از انصار در آنجا ساكن بوده اند. (1) مزارع، نخلستان ها، چاه ها و آب هاى شيرين، اين منطقه را از ديرباز آبادان ساخته است. اين قريه نخستين مكانى قبل از مدينه است كه قدوم پيامبر صلى الله عليه و آله را مبارك داشت و ساكنان آن به استقبال پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند.

نخستين كلامى كه مردم از آن حضرت شنيدند اين بود:

«آشكارا سلام كنيد. از طعام خود به ديگران بخورانيد. صله رحم كنيد و شب هنگام، وقتى مردم درخواب اند نماز بگزاريد. پس به سلامت واردبهشت شويد.» (2)

پيامبر صلى الله عليه و آله بر «كلثوم بن هِدم» (3) وارد شدند (4) و خانه «سعد بن خيثمه» را محل پذيرايى


1- 1 ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 301؛ فيروزآبادى، المغانم المطابه فى معالم طابه، ص 323
2- 2 ابن سعد؛ طبقات الكبرى، ج 1، ص 235؛ ترمذى، صحيح، [كتاب الاطعمه باب فضل اطعام الطعام]، ص 45
3- 3 «كلثوم بن هدم بن امرى ء القيس بن الحارث» يكى از شيوخ بزرگ قبيله اوس بود كه در زمان كوتاهى پس از ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه وفات يافت. او نخستين مرد از انصار بود كه پس از اسلام از دنيا رفت. ابن اثير، اسدالغابه فى معرفة الصحابه، ج 4، ص 254.
4- 4 ابن هشام، سيرةالنبويه، ج 1، ص 493؛ ابن قيم جوزى، زاد المعاد فى هدى خيرالعباد، ج 2، ص 142؛ ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 3، ص 240

ص: 250

و ديدار مردم قرار دادند. ايشان تصميم گرفتند براى شناسايى بهترِ منطقه يثرب و موقعيت يهود، چند روزى در اين قريه اقامت گزينند و اين انگيزه اى شد تا نخستين پايگاه عبادى را در آخرين ايستگاه هجرت به دست خود بنا كنند. ديرى نپاييد كه على عليه السلام نيز در اين روزها وارد قبا شد و به گفته ابن اسحاق كنار پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه كلثوم بن هدم ساكن گرديد و ابوبكر بن ابى قحافه كه از قبل، همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بود نيز در منزل خُبيب بن اساف، در سُنح (يك مايلى مدينه) استقرار يافت. (1)

1. مسجد قُبا

پيامبر صلى الله عليه و آله كنار خانه كلثوم بن هدم، «مِرْبدى» (2) را، كه به وى متعلّق بود، خريد و پى ريزى و بناى مسجد قبا را آغاز كرد. اين امر بنا به تقاضاى ساكنان اين محل انجام گرفت. ايشان مساحت مسجد را در خط سير شتر خويش مشخص كردند. (3) و خود خط قبله را تعيين نمودند و دوش به دوش اصحاب، به ساختن آن پرداختند.

مسجد در شمال خانه كلثوم بن هدم و در غرب خانه سعدبن خيثمه (4) قرار داشت.

ديوارهاى آن با سنگ و خشت بر افراشته شد و سقفش بر روى سه رديف ستون استوار گرديد. جاى محراب پيامبر صلى الله عليه و آله را نيز، قبل از تغيير قبله، در ديوار شمالى مسجد قرار دادند. (5) به گفته ابن شبه، طول و عرض آن مساوى و 66 ذراع؛ يعنى حدود 34 متر بود.

ارتفاع ديوار 17 ذراع (هشت متر)، طول حياط از داخل پنجاه ذراع (24 متر) و عرض آن


1- 1. سمهودى، وفاء الوفا باخبار دار المصطفى، ج 1، ص 249؛ ابن هشام، همان جا.
2- 2. «مِرْبد» به زمينى مى گفته اند كه براى خشكانيدن و پهن كردن خرما استفاده مى شده است.
3- 3. محمد بن سليمان، جمع الفوائد، ج 1، ص 565؛ ديار بكرى، تاريخ الخميس فى احوال انفس النفيس، ج 1، ص 338.
4- 4. خانه سعد بن خيثمه در آن هنگام نمازگاه مسلمانان مدينه بود كه نمازهاى جمعه را در آن مى خواندند. اين خانه بعدها به مسجد تبديل شد. اين صحابى جليل القدر در غزوه احد به شهادت رسيد.
5- 5. تا دهه هاى گذشته مكان نماز پيامبر صلى الله عليه و آله در شمال مسجد قبا به سوى بيت المقدس به وسيله محرابى مشخص شده بود كه اكنون برداشته شده است.

ص: 251

به 26 ذراع (سيزده متر) مى رسيد. (1)

رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در ساخت مسجد به حدّى خود را به زحمت مى انداختند و خشت ها را بر دوش مى كشيدند كه اصحاب متأثر شده و از ايشان خواستند تا كنارى بنشينند و فقط ناظر امور باشند؛ امّا آن حضرت نمى پذيرفتند (2) و همراه صحابه چنين زمزمه مى كردند:

قَد أَفْلَحَ مَنْ يَعْمُرُ المَساجِدا يَقْرَأُ القُرآنَ قائِماً وَ قاعِدا ...

«رستگار كسى است كه مسجد بنا كند و در آن نشسته و ايستاده قرآن بخواند.

كسى كه براى ساختن آن خود را به تلاش مى اندازد با كسى كه در كنار نشسته و نظاره مى كند تا مبادا خاك بر دامانش بنشيند مساوى نيستند.»

عبداللَّه بن رواحه هنگام بناى مسجد قبا مى خواند:

قَدْ أفلَحَ مَن يُعالِجُ المَساجدا پيامبرخدا تكرار مى كردند «الْمَساجِدا»

عبداللَّه مى خواند:

يَقْرَأُ القُرآنَ قائماً وَ قاعدا پيامبر صلى الله عليه و آله نيز تكرار مى كردند: «وَ قاعِدا»

عبداللَّه مى خواند:

وَلا يَبِيتُ اللَّيل عَنْهُ راقِدا پيامبرخدا تكرار مى كردند: «وَ راقِدا» (3)

درميان اصحاب، شش تن ازياران فداكار رسول گرامى صلى الله عليه و آله؛ ازجمله سلمان فارسى،


1- 1. ابن شبه، تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 57.
2- 2. سمهودى، همان، ج 1، ص 253.
3- 3. ابن شبه، همان جا، سمهودى، همان جا. گفتنى است اين اشعار را هنگام احداث مسجدالنبى صلى الله عليه و آله نيز تكرار مى كرده اند.

ص: 252

مقداد بن اسود و عمار بن ياسر در ساختن اين مسجد بيش از ديگران تلاش مى كردند.

همچنين به نقل بعضى از مورّخان، زنان نيز در ساختن مسجد قبا فعاليت داشتند. سرانجام خداوند با نزول اين آيات، اجر و پاداش سازندگان آن را عطا فرمود:

... لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ ... فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ. (1)

به نقل بسيارى از مفسّران، اين آيه در سال نهم هجرت و در شأن اين مسجد نازل شده است (2) و آن هنگامى بود كه گروهى از منافقان در آن سال از غيبت پيامبر صلى الله عليه و آله، كه براى جنگ تبوك خارج شده بودند، استفاده كرده و در مقابل مسجد قبا مسجدى ساختند تا تحت پوشش آن، به توطئه عليه اسلام و مسلمانان بپردازند. آنان حتى براى كسب مشروعيت اقدام خود، از پيامبر صلى الله عليه و آله خواستند تا در آن مسجد نماز بگزارد، امّا در اين هنگام خداوند به پيامبرش وحى فرستاد كه:

لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى .... (3)

«اى پيامبر، هرگز در آن جا نماز برپا نكن؛ زيرا آن مسجدى كه در نخستين روز (هجرت) بر اساس تقوى بنا شده، محق تر و سزاوارتر است كه در آن به نماز بايستى تا مسجدى كه بر شالوده نفاق و تفرقه و گمراهى بنا شده باشد ... در آن مسجد مردانى هستند كه دوست دارند پاك باشند و خداوند پاكان را دوست دارد.»

پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى از توطئه آنان به وسيله وحى آگاه شد، فرمان داد تا آن مسجد را، كه


1- 1. توبه: 108.
2- 2. كلينى، فروع كافى، ج 4، ص 560؛ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 9، ص 245، گفتنى است، بعضى از مفسران شأن نزول اين آيه را مسجدالنبى و بعضى، هم مسجد قبا و هم مسجدالنبى، هر دو دانسته اند. ر. ك. به: محمد باقر نجفى، مدينه شناسى، ص 10 در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده به دو نفر كه در اين مورد بحث داشتند، فرمودند: آن مسجد، مسجد من است، ابى بكر هيثمى، موارد الضمان فى زوائد ابن حبان، ص 256.
3- 3. سيوطى، لباب النقول فى اسباب النزول، صص 12- 111.

ص: 253

پس از نزول آيه مورد اشاره، «مسجد ضرار» نام گرفت، تخريب كنند. اصحاب نيز هجوم برده و آن را خراب كردند و سپس سوزاندند. (1)

گفتنى است، منظور از «أَوِّلِ يَوْمٍ»، در قرآن كريم اوّلين روزهاى هجرت است و قبا نخستين مسجدى است كه به دست پيامبر صلى الله عليه و آله و مهاجران و انصار ساخته شد.

در فضيلت مسجد قبا روايات زيادى وجود دارد. از جمله اين كه: دو ركعت نماز در مسجد قبا برابر با يك عمره است. (2) همچنين روايت شده كه پيامبرخدا هر شنبه با پاى پياده يا سواره به مسجد قبا مى آمد و در آن نماز مى گزارد. (3) پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود:

«دو ركعت نماز در مسجد قبا براى من بهتر از آن است كه دوبار به بيت المقدس بروم. اگر مى دانستند در قبا چيست جگرهاى شتران را مى زدند و به سوى آن مى تاختند تا از فضيلتش بهره مند شوند.» (4)

مسجد قبا در دوران عثمان بن عفّان تعمير و گسترش يافت. (5) در زمان عمر ابن عبدالعزيز (87 ق.) و نيز پس از آن، در دوران هاى ديگر تا زمان سعودى، بارها تعمير و گسترش و بازسازى شد (6) ولى در دوران سعودى تعميرى اساسى يافت. اين توسعه از سال 1405 ق. شروع شد و مساحت آن از 1352 متر به 7465 متر مربع رسيد و 56 گنبد بر آن ساخته شد كه قطر هر يك 30/ 5 متر و ارتفاع آن نيز بين 24- 18 متر بود. چهار مناره نيز به ارتفاع 42 متر بر گوشه هاى آن ساختند. خانه كلثوم بن هدم، كه پيامبر صلى الله عليه و آله در اولين روزها


1- 1. طبرى، جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 11، ص 17؛ ابن هشام، همان، ج 2، ص 529.
2- 2. ابى بكر الهيثمى، همان، ج، ص 252؛ متقى الهندى، منتخب كنزل العمال فى سنن والاقوال، ج 5، ص 359؛ سعدى المقدسى، فضائل الاعمال، ص 91؛ محمد بن محمد بن سليمان، همان، ج 1، ص 563.
3- 3. نسائى، سنن،، ج 2، ص 37؛ ابن حجر عسقلانى، همان، ج 3، ص 53، آلبانى، صحيح سنن نسائى، ج 1، ص 563؛ محمد بن محمد بن سليمان، همان، ج 1، ص 565.
4- 4. ابن شبه، همان، ج 1، ص 42؛ متقى الهندى، همان، ج 5، ص 359.
5- 5. اين تغيير عمدتاً در جهت شمال و شرق مسجد بوده است.
6- 6. كسانى كه بر مسجد قبا تعميراتى انجام داده اند، عبارت اند از: ابو يعلى حسينى 435 ق.- جمال الدين اصفهانى 555 ق.- ناصر بن قلاوون 733 ق.- اشرف قايتباى 840 ق.- سلطان محمود عثمانى و عبدالحميد 1240- 1245 ق..

ص: 254

در آن ساكن شدند و مسجد دار سعد بن خيثمه تخريب و به مسجد اضافه شد. هشت ستون از شبستان متعلّق به دوران خليفه سوم و عمر بن عبدالعزيز است. محل محراب و نماز پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى بيت المقدس كه در شبستان كنونى و كنار ستون سوم قرار داشته، به صورت محرابى ساخته شد و پلكانى بر بالاى آن قرار يافت. اين محراب در دوران سعودى محو و تنها يك ايوان نيم مترى به جاى آن ساختند.

محل نماز پيامبر صلى الله عليه و آله در شبستان جنوبى، نزديك ستون سوم كنونى بوده است. در ركن غربى قبله، مسجد على عليه السلام يا مسجد دار سعدبن خيثمه بوده كه پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام در آن نماز گزارده اند. همچنين فاطمه عليها السلام دختر گرامى آن حضرت، در اين مسجد گندم آسياب كرده و نان مى پخته اند. اين مسجد تا مسجد النبى صلى الله عليه و آله حدود 5/ 3 كيلومتر فاصله دارد و حدود 20 هزار نمازگزار را در خود جاى مى دهد. (تصوير شماره 54)

2. جمعه: عاتكه

پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى از قبا به سوى مدينه مى رفتند، ميان قبيله «بنى سالم بن عوف» نماز جمعه خواندند. به گفته ابن اسحاق، اين اولين نماز جمعه اى بود كه در مدينه اقامه كردند. (1) اين مسجد در ميان وادى رانوناء ساخته شد، كه به همين سبب آن را مسجد بنى سالم و يا مسجد وادى و نيز عاتكه ناميدند. موقعيت آن در شمال مسجد قبا و حدود 700 مترى آن است. در شمال آن، خانه يا دژ «عتبان بن مالك»، يكى از صحابه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله بود كه وى از آن حضرت درخواست كرد تا در آن جا نماز بگزارند و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز چنين كردند. اين مسجد حدود 80 متر مربع مساحت داشته و تا دوران عثمانى چندين نوبت بازسازى شده است. (2)

در سال 1412 ق. در دوران فهد بن عبدالعزيز بناى قديمى تخريب و بناى جديد و زيبايى به مساحت 500 متر مربع رسيد كه 600 نمازگزار را در خود جاى مى دهد. براى


1- 1. ابن نجار، اخبار مدينة الرسول، ص 25؛ طبرى، تاريخ الطبرى، ج 3، ص 1256؛ ابن هشام، همان، ج 1، ص 494.
2- 2. سمهودى، همان، ج 2، ص 821.

ص: 255

اين مسجد گنبدى بزرگ، با مناره اى 25 مترى ساخته شد. اكنون (1383 ش.) مجدداً به علّت فرسودگى بنا، كار بازسازى هاى آن به پايان رسيد و خيابانى نيز در مجاورت آن ساخته شد. (تصوير شماره 55)

3. بناتُ النَّجار

بنات النَّجّار دختر عمّه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله بودند. وقتى رسول گرامى صلى الله عليه و آله از مكّه به مدينه هجرت كردند، دختران طايفه نجّار به استقبال آن حضرت رفته و با ابيات زيبايى به ايشان خوش آمد گفتند:

طَلَعَ الْبَدرُ عَلَيْنا مِنْ ثَنيَّاتُ الوَداع

وَجَبَ الشُكْرَ عَلَيْنا ما دَعا لِلَّه داع

أَيُّها المَبْعُوثُ فينا جِئْتَ بِالْأَمْرِ المُطاع

جِئْتَ شَرَّفْتَ الْمَدِينَة مَرْحَباً يا خَيْرَ داع

«ماه چهارده از ثنيةالوداع بر ما طلوع كرد و شكر آن بر ما واجب است، از آن رو كسى ما را به سوى خدا دعوت مى كند. اى كسى كه در ميان ما مبعوث شده اى، امر تو مطاع است. تو با آمدنت، به مدينه شرافت بخشيدى، خوش آمدى، اى بهترين دعوت شده.» (1)

به ياد اين واقعه مسجدى بدون سقف ساختند كه متعلّق به اين خاندان و قبيله شد.

چهار ديوارى مخروبه آن، داخل محوّطه پشت مسجد جمعه و در جنوبِ آن، تا سال 1378 ش. موجود بود كه در طرح توسعه اطراف مسجد جمعه در دوران سعودى تخريب شد. (2)

4. مَصْبَح

1- 1 ابن هشام، السيرة النبويه، ج 1، ص 490.
2- 2 گفتنى است استاد ارجمند، جناب آقاى دكتر شهيدى در كتاب عرشيان، اين مسجد را بناى اصلى و قديمى مسجد جمعه دانسته اند و نيز محمد الياس عبدالغنى از مورّخان جديد آثار مدينه، آن را مسجد عتبان بن مالك مى داند، تاريخ المدينة المنوره، ص 52.

ص: 256

مسجد مَصْبَح را بالاى تپه مرتفعى در جنوب غربى قبا و پشت مخازن آب عين زرقاء (چشمه زرقاء) ساخته بودند. شايد دليل نامگذارى آن، به سبب زمان هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله باشد، كه هنگام صبح به اين مكان وارد شده اند. در غرب اين مسجد، قلعه مصبح و ثنيةالوداع بوده در اين مكان از پيامبرخدا صلى الله عليه و آله هنگام ورود به قبا استقبال كردند.

ديوارهاى ويران شده آن باقى و سقف آن از ميان رفته بود كه در سال هاى اخير تخريب شد و اكنون اثرى از آن ديده نمى شود.

ب- مساجد پيرامونى مسجد النبى صلى الله عليه و آله (جنوب غربى مدينه)

1. مساجد مصلّا و نمازگاه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله در اعياد اسلامى (جنوب غربى مسجدالنّبى)
اشاره

آن حضرت پس از ورود به مدينه، نماز اعياد فطر و قربان را در جنوب غربى مسجد النّبى صلى الله عليه و آله، در منطقه مناخه اقامه مى كردند. پس از چندى، براى بزرگداشت و حفظ نمازگاه پيامبر صلى الله عليه و آله، بر آن مكان ها مساجدى ساختند كه تعداد آن ها به 8 رسيد.

امروز تنها 4 مسجد از آن ها باقى است.

ابن زباله از ابراهيم بن اميه روايت كرده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در اعياد فطر و قربان به اين ترتيب نماز مى گزاردند:

1. سال اول: در «حارَّةُ الدُّوس»، نزد خانه ابن ابى الجنوب. (مسجد القشله، كه به دست وهابيان تخريب شد).

2. سال دوم: نزديك خانه حكيم. (مسجد غمامه كنونى).

3. سال سوم: نزديك خانه عبداللَّه بن درَّة المزنى. (مسجد عمر بن خطاب كنونى).

4. سال چهارم: نزديك خانه هايى بود كه در كنار محلّه الحناطين قرار داشتند.

ص: 257

(مسجد مالك بن سنان كه در توسعه دوران سعودى تخريب گرديد).

5. سال پنجم: در كنار خانه ابى يسار، (مسجد عثمان بن عفان، كه در توسعه سعودى خراب شد).

6. سال ششم: نزديك دارالشفاء. (مسجد على بن ابى طالب عليه السلام كنونى).

7. سال هفتم: در مكان قلعه بنى زريق، در گوشه چپ. (مسجد بلال بن رباح، كه در توسعه سعودى خراب شد).

8. سال هشتم: در محلّ سكونت محمد بن عبداللَّه بن كثير بن صلت. (مسجد ابوبكر بن ابى قحافه كنونى).

9. سال نهم: در مسجد مصلّا، (مسجد غمامه كنونى). (1)

اكنون به تفصيل تاريخچه مساجدى كه در محل اقامه نماز اعياد آن حضرت ساخته شده، بر اساس ترتيب سال هاى هجرى ارائه مى گردد.

1/ 1- قشله عسكريه

در نزديكى ميدان و مسجد عنبريه كنونى، يعنى در يك كيلومترى جنوب غربى مسجد النّبى، پيامبر صلى الله عليه و آله نخستين نماز عيد را (در سال اول هجرت) در محله معروف به «حارّة الدّوس» اقامه كردند. بعدها در آن جا مسجدى ساخته شد كه در دوران عثمانى آن مسجد داخل پادگانى قرار گرفت. تا اين كه در دوران سعودى مسجد و پادگان تخريب شد.

2/ 1- غَمامه

از انس بن مالك خادم پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه آن حضرت هنگام خشكسالى، براى استسقا و خواندن نماز باران، كنار خانه فردى به نام حكيم نماز گزاردند. هنوز ايشان از نماز خود فارغ نشده بودند كه ابرها سايه افكند و باران باريد.


1- 1 ابن شبه، همان، ج 1، صص 136- 133؛ سمهودى، وفاء الوفا، ج 2، صص 784- 780.

ص: 258

به همين سبب بعدها در آن مكان مسجدى ساختند و آن را «غمامه»، يعنى ابر باران زا ناميدند. (1) پيامبر صلى الله عليه و آله همچنين در سال دوم هجرت، نماز عيد را در اين مكان اقامه كردند.

«عمر بن عبدالعزيز» مأمور شد بر هر مصلّا و نمازگاهى كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در آن نماز گزارده، بنايى بسازد. از اين رو، مسجد مذكور را بنياد نهاد و تعمير كرد. در قرن دوم هجرى و نيز در سال هاى 748 تا 753 ق. و نيز در دوران حكومت عثمانى (2) و دولت سعودى (1411 ق.) بازسازى شد. مساحت مسجد اكنون 773 مترمربع و داراى شش گنبد كوچك و بزرگ است كه آن را از ديگر مسجدها ممتاز مى سازد. مسجد على عليه السلام و مسجد عمر بن خطاب در دو طرف آن قرار گرفته اند. اكنون اطراف مسجد را ميراث فرهنگى با ديوارهايى از آجر و نخل، به صورت نمادين تحت حفاظى قرار داده است.

مكان اين مسجد در مقابل باب السلام در جنوب غربى مسجد النبى (حدود 300 مترى) آن است. (تصوير شماره 56)

3/ 1- عمر بن خطاب

اين مسجد در جنوب مسجد غمامه واقع شده و محل خانه عبداللَّه بن درّة المزنى بوده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله در سال سوم هجرت نماز عيد را در آن جا اقامه كردند. مسجد ياد شده اكنون نزديك پل المدرّج در جنوب مسجد غمامه پا برجاست. بناى آن از دوران عثمانى است كه در سال 1267 ق. سلطان عبدالمجيد و در اين دوران (1401 ق.)، حكومت سعودى تعمير كردند. مساحت آن به 335 متر مربع مى رسد. (3)

اكنون ميراث فرهنگى مدينه گرداگرد آن ديوارى با آجر و نخل ساخته و درى نيز بر آن ديوار قرار داده است كه هنگام نماز گشوده مى شود. به نظر مى رسد به سبب


1- 1. متقى الهندى، همان، ج 8، ص 280؛ احمد بن حنبل، المسند، ج 4، ص 235.
2- 2. سمهودى، همان، ج 2، ص 786؛ احمد ياسين الخيارى، همان، ص 10؛ على بن موسى، همان، ص 42.
3- 3. احمد ياسين الخيارى، همان، صص 100 و 101.

ص: 259

ساخت وساز هتل هاى پيرامونى، اين مكان هم تخريب شود و به جاى آن، هتلى چند طبقه سر به آسمان بكشد. (تصوير شماره 57)

4/ 1- مالك بن سنان

رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله، در سال چهارم هجرت، در محله «الحناطين»، كنار خانه مالك بن سنان نماز عيد خواندند، كه در نمازگاه ايشان مسجدى ساخته شد. اين مسجد، هنگام تعريض خيابان هاى غرب مسجد النّبى صلى الله عليه و آله در دوران سعودى تخريب شد.

5/ 1- عثمان بن عفّان

پيامبر صلى الله عليه و آله در سال پنجم، درآن مكان، كه در باب الشامى بوده، نماز عيد خوانده اند.

مسجدى كه بر آن ساختند، در دوران وهابيان و در تعريض خيابان مجاور آن، تخريب شد. مكان دقيق آن، در نزديكى كتابخانه كنونى ملك عبدالعزيز؛ يعنى رو به روى باب السّلام و در شارع المناخه بوده است. (1)

6/ 1- على بن ابى طالب عليه السلام

پيامبر صلى الله عليه و آله ششمين نماز عيد را در دارالشفا (محلّ كنونى مسجد على عليه السلام) اقامه كردند و بر اساس روايتى، امام على عليه السلام در آن جا نماز عيد خواندند. اين مكان در نزديكى محل مسجد غمامه بود كه عمر بن عبدالعزيز بر آن مسجدى ساخت و آن مسجد در قرن نهم رو به تخريب رفت و زائرانى را كه در آن نواحى از دنيا مى رفتند، آن جا دفن مى كردند.

در سال 881 ق. امير مدينه منوّره آن را تعمير و حكمرانان دوره عثمانى نيز اهتمامى خاص به تعمير و حفظ آن داشتند. (2) در دوران سعودى (1411 ق.) اين مسجد به صورتى زيبا و تقريباً سه برابر بناى قبلى 690 متر مربع بازسازى شد. تابلوى مسجد «سيّدنا على»،


1- 1. امروزه مسجدى به نام مسجد «ذوالنورين» يا «عثمان بن عفان» در شارع ستين و تقاطع شارع السلام، در نزديكى مسجد بلال كنونى وجود دارد كه مسجد مورد نظر نيست.
2- 2. سمهودى، همان، ج 2، ص 785.

ص: 260

در دايره اى بر بالاى مسجد ديده مى شود. اين مسجد در كنار خيابان، در سمت چپ كسى است كه از جنوب غربى صحن مسجد النبى صلى الله عليه و آله خارج مى شود. (تصوير شماره 58)

7/ 1- بلال بن رباح

پيامبر صلى الله عليه و آله در سال هفتم هجرت، در كنار قلعه يا اطْم بنى زريق، در محله خالديه كنونى نماز عيد اقامه كردند. (1) مسجد ياد شده در توسعه سعودى، ميان بناى شهردارى و مسجد غمامه تخريب و به ايستگاه اتوبوس ها و ماشين هاى شهردارى تبديل شد.

8/ 1- مسجد ابوبكر بن ابى قحافه

پيامبر صلى الله عليه و آله در سال هشتم هجرت، نماز عيد را در جاى اين مسجد اقامه كردند. از ابن عطا نقل شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر نجاشى، پادشاه حبشه، كه در كشور خود فوت كرده بود، در اين محل نماز گزاردند. گويند ابوبكر نيز در دوران خلافت خود، در اين مكان نماز عيد اقامه مى كرد، ازاين رو، مسجدى را كه در آن مكان ساختند به نام وى معروف شد. بناى نخستين مسجد را عمر بن عبدالعزيزساخت و سلطان محمود و عبدالمجيد عثمانى در سال هاى 1254 و 1267 ق. آن را بازسازى كردند. (2) اكنون نيز در اين مسجد كه در 40 مترى مسجد غمامه و نزديك ترين مسجد به آن است و 300 متر مساحت دارد نماز اقامه مى گردد. (نقشه و تصوير شماره 59- 60- 1/ 60)

2. مساجد جنوب غربى مسجدالنبى صلى الله عليه و آله
1/ 2- سُقيا

«سقيا» نام مسجد؛ چاه و روستايى است در حرّه غربى مدينه منوّره. ترمذى از امام على عليه السلام نقل كرده كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در حرّه سقيا؛ وضو ساختند و رو به قبله ايستاده، گفتند:


1- 1. احمد ياسين الخيارى، همان، ص 102.
2- 2. سمهودى، همان، ج 2، صص 791 و 792.

ص: 261

«خدايا! ابراهيم بنده و دوست تو بود كه براى اهل مكّه طلب بركت و خير كرد؛ من نيز بنده و رسول تو هستم و براى اهل مدينه دعاى خير مى كنم كه به آنان همانند اهل مكّه، بركت دهى.

خدايا! با يك بركت براى آنان دو بركت قرار ده.» (1)

همچنين در روايات احمد بن حنبل و طبرانى آمده است: پيامبر صلى الله عليه و آله كنار چاه سقيا نمازگزارد و بعدها در مكان نماز آن حضرت مسجدى ساختند. ابن زباله نقل كرده است:

پيامبر صلى الله عليه و آله براى نبرد بدر از سربازان خود در كنار چاه هاى سقيا سان ديد و در اين مكان نماز گزارد.

در سال هاى گذشته، اين مسجد مدت ها به زباله دانى تبديل شده بود كه شهردارى مدينه در سال 1382 ضمن بازسازى محوّطه راه آهن (سكة القديم) مسجد سقيا را نيز تعمير و تنظيف كرد.

موقعيت كنونى آن، داخل محوطه راه آهن؛ يعنى مقابل ميدان عنبريه، در جنوب غربى مدينه و حدود يك كيلومتر بالاتر از مسجد غمامه است. ساختمان قديمى و متروكه راه آهن دوره عثمانى، كه اكنون بازسازى شده، در روبه روى آن ديده مى شود.

نماى آن سفيد و داراى دو گنبد و درى بسيار كوچك و مساحتى حدود 6 متر دارد كه مى توان در آن نماز گزارد، اين مسجد توجه كسى را به خود جلب نكرده و نام و نشانى هم بر آن ديده نمى شود. (تصويرهاى شماره 61، 62 و 1/ 62)

2/ 2- مَغْسَله: بنى دينار

اين مسجد از آنِ طايفه بنى دينار بن نجّار، از قبيله خزرج بود و پيامبر صلى الله عليه و آله در آن بسيار نماز گزارده اند. (2) چون اين مكان در باغى به نام «مغيسله» بود؛ مسجد آن را به اين نام خواندند.

سمهودى كتيبه اى به خط كوفى در آن جا ديده كه بر آن نوشته شده بود: «هذا مسجد رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلّم». مساحت مسجد 5/ 2 متر بود (3) كه در سال هاى


1- 1 جندى المكى، فضائل المدينه، ص 14
2- 2 ابن شبه، همان، ج 1، ص 65
3- 3 سمهودى، همان، ج 3، ص 867

ص: 262

بعد، مئذنه اى نيز بر آن ساخته شد. مسجد، داخل باغ مذكور، پشت مقرّ دارالرعايه، كمى بالاتر از ميدان عنبريه در شارع عنبريه (عمر بن خطاب) قرار دارد. در سال هاى اخير بازسازى شد و در آن نماز اقامه مى گردد. (تصوير شماره 63)

3- مساجد شرق و شمال شرق مسجدالنبى صلى الله عليه و آله
1/ 3- الاجابَة: مباهله 3

پيامبر صلى الله عليه و آله روزى در مكان اين مسجد وارد و پس از اقامه نماز به مدت طولانى دعاكرده و گفتند: از خداوند سه چيز خواستم كه دو خواسته ام را عطا و ديگرى را منع كردند. اين مسجد به سبب اجابت دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله به «الاجابَه» معروف شد. (1)

پيامبر صلى الله عليه و آله در همين مكان براى مباهله با مسيحيان نجران و به منظور آشكار ساختن حقّانيت خود و دين اسلام، همراه اهل بيت؛ يعنى على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام حضور يافتند. در اين حادثه مهم و تاريخى، مسيحيان نجران با ديدن آثار روحانى و معنوى و چهره مصمّم و صادقانه اهل بيت پيامبر عليهم السلام حاضر به مباهله نشده و به پرداخت جزيه تن دادند. (2)

موقعيّت كنونى اين مسجد در سمت راست شارع ستّين (ملك فيصل كنونى) و كمى بالاتر از (500 مترى) ضلع شمال شرقى بقيع است. فندق الدّخيل در سمت راست و مستشفى الولادة والأطفال نيز در سمت چپ آن خيابان واقع است. اين مسجد در دوران عثمانى ترميم شد و مساحت آن 200 متر بود كه در سال 1376 ش. تخريب و مساحت آن به 1000 متر مربع رسيد و گنبد و مناره اى هم بر آن ساخته شد. تابلو و نام مسجد به فهد بن عبدالعزيز تغيير يافت كه البته در سال 1382 ش. بار ديگر نام آن به الاجابه برگشت. (تصوير شماره 64)

2/ 3- ابوذر غفارى

1- 1 آن دو كه اجابت كرد اين بود، خواستم خداوند امّت مرا به دو چيز نابود نكند: 1. گرسنگى 2. غرق شدن احمد بن حنبل، المسند، ج 5، ص 243؛ رفعت پاشا، مرآة الحرمين، ج 1، ص 417.
2- 2 آيات مباهله در قرآن كريم آمده است: فَمَنْ حَاجَّكَ ... فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ ... آل عمران: 61.

ص: 263

بر اساس روايت بيهقى و احمد بن حنبل، پيامبر صلى الله عليه و آله در مكانى به نام صدقه وضو ساخت و پس از نماز، به سجده اى طولانى پرداخت. آنگاه فرمود:

«جبرئيل به من بشارت داد كه هركس بر من درود و صلوات فرستد، خداوند بر او درود مى فرستد و كسى كه بر من سلام كند، خداوند بر او درود و سلام فرستد و من به خاطر اين مسأله سجده شكر كردم.»

مسجدى كه بعدها به ياد اين واقعه ساختند، به سجده معروف شد و به سبب سكونت ابوذر در آنجا، به مسجد ابوذر نيز شهرت يافت. داخل خيابان ابوذر، در نزديكى كمربندى ملك فيصل در سمت شمال شرقى مسجد النبى و حدود 800 مترى آن است. اين مسجد در 1422 ق. در دوران فهد بن عبدالعزيز ترميم و بازسازى كامل شد و مساحت آن به 350 متر افزايش يافت. اين مسجد يك مناره دارد. (تصوير شماره 65)

ج- منطقه غزوه احزاب و مساجد آن (شمال غربى مدينه)

اشاره

در شوال سال پنجم هجرى، مشركان با همكارى يهود و با تلاش گسترده خود، تمامى طوايف و قبايل موجود در شبه جزيره را بر ضدّ اسلام و مسلمانان بسيج كردند.

چون در اين جنگ، تمامى احزاب و قبايل حضور داشتند، آن را «غزوه احزاب» ناميدند.

پيشنهاد سلمان فارسى و كندن خندق در اطراف مدينه، سپاه شرك را زمين گير كرد و محاصره شهر جز از دست دادن بزرگان و پهلوانان سپاه مشركان نتيجه اى در پى نداشت و كفّار ناگزير به مكّه بازگشتند. (1)

منطقه اين نبرد، مقابل كوه «سلع» در شمال غرب مدينه قرار داشت. مسير خندق نيز از نزديكى مسجد المستراح (در شارع سيد الشهدا) به سوى احد آغاز و به صورت


1- 1. ابن هشام، همان، ج 3، صص 233- 214؛ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 7، صص 320- 214.

ص: 264

نيم دايره اى، با عبور از بخشى از كوه سلع، در برابر مساجد سبع (شارع السيح) پايان مى يافت. در اين مسير اكنون حىّ الخندق (محلّه خندق) واقع و داراى خانه هايى بسيار قديمى است و تابلوى حىّ الخندق نيز بر آن ديده مى شود. اين محله در كنار كوه سلع است. (تصويرهاى شماره 66- 67)

طول خندق 5/ 2 كيلومتر و عمق آن 3 متر و عرض آن 4 متر بوده است. به اين صورت نيمى از مدينه در محاصره خندق درآمد و كوه سلع نيز محل استقرار و جان پناه سپاهيان اسلام و در پشت آنان واقع گرديد. (1) فرماندهان و بزرگان سپاه در چند نقطه و دامنه اين كوه مستقر و يا به روايت ديگر در آن مكان ها نماز مى گزاردند. بعدها به ياد جانفشانى هاى اين عده، مساجدى در آن جا ساختند كه به نام هريك از آن صحابه معروف شد. مساجد مورد نظر، صرف نظر از تغييرات مختصرى در فضاهاى مجاور، جز مسجد ابوبكر، همچنان محفوظ مانده است.

گفتنى است، كمى پايين تر از اين شش مسجد، مسجدى بسيار بزرگ، با دو مناره و گنبد ساخته شد كه امسال (1384 ش.) به بهره بردارى مى رسد. محتمل است پنج مسجد باقى مانده نيز تخريب شوند. (تصويرهاى شماره 68- 69)

1- مسجدهاى هفتگانه (مساجد سبعه)
1/ 1- فتح

اين مسجد بر دامنه شمال غربى كوه سلع و در جنوب غربى خندق واقع شده و به وادى بطحان مشرف است. خداوند- تبارك و تعالى- دعاى رسول گرامى را براى پيروزى در جنگ بر فراز اين تپه مستجاب ساخت و خبر فتح و پيروزى سپاه اسلام در اين


1- 1. ابن هشام، همان، ج 3، ص 220؛ طول خندق 5/ 2 كيلومتر بوده است كه در كندن آن، سه هزار مرد شركت داشتند. هر ده نفر نقطه اى را مى كندند و در نقاط مختلف به طور هم زمان، كار خود را آغاز كردند؛ اين خندق كه در ظرف بيست روز آماده شد، پيامبر صلى الله عليه و آله به خود بر آن اشراف كامل و همكارى داشته اند. براى اطلاع از نقشه خندق ر. ك. به: ص 302.

ص: 265

محل به آن حضرت رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله سه روز در اين مكان دعا كردند و دعاى ايشان مستجاب شد. (1) دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بود:

«الَّلهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ هَدَيْتَنِي مِنَ الضَّلالَةِ فَلا ...».

«خدايا! تو را سپاس كه ما را ره نمودى و هدايت كردى. كسى كه تو را كوچك شمارد بزرگ و گرامى نمى شود و كسى كه گرامى ات شمارد خوار نمى شود. كسى كه تو را خوار كند عزيز نمى شود و كسى كه عزيزت كند خوار نمى گردد. كسى كه تو را كوچك شمارد يارى نمى شود و ....»

از دعاهاى ديگر آن حضرت است: «الَّلهُمَّ مُنْزِلَ الْكِتابِ وَ مُنْشِى ءَ السَّحابِ ...». (2)

اين دعاها هنگامى درخواست شد كه كار بر مسلمانان سخت و مقاومت در خندق طولانى گرديد. سرانجام مشركان رو به هزيمت گذاشتند و اين امر با امدادهاى غيبى و تلاش مجاهدان تحقق يافت. پيامبر صلى الله عليه و آله در وسط جاى مسجد فتح؛ يعنى در صحن كنونى آن، كنار ستونى نماز خوانده، دعا مى فرمودند. (3) بعضى نيز گفته اند: سوره فتح در اين مكان بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و در روايت ديگرى است كه آيه إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَكُمْ الْفَتْحُ ... در اين جا نازل شده است و آن را به اين سبب «مسجدالفتح» ناميده اند.

اين مسجد راعمر بن عبدالعزيز (88 ه.) تعمير كرد و رواقى با سه ستون بر آن نهاد، سپس سيف الدين ابى الهيجاء، در سال 565 ق. آن را تجديد بنا كرد. حكومت عثمانى نيز به عمران و آبادانى آن همّت گمارد. (4) در داخل محراب مسجد فتح، بوى بسيار خوشى به مشام مى رسد كه همانند اين بو در دو نقطه ديگر، يكى در شكاف كوه احد كه پيامبر صلى الله عليه و آله را پنهان ساختند و ديگرى در غار حِرا استشمام مى شود. (تصوير شماره 70)

2/ 1- سلمان فارسى

1- 1 رفعت پاشا، مرآة الحرمين، ج 1، ص 416؛ ابن شبه، همان، ج 1، ص 58.
2- 2 «اى خداوند فرستنده كتاب و پديد آورنده ابرها، آنان را هزيمت ده و ما را بر ايشان پيروز كن!
3- 3 سمهودى، همان، ج 2، ص 832.
4- 4 احمد ياسين الخيارى، تاريخ المعالم المدينة المنوره قديماً و حديثاً، ص 145.

ص: 266

مسجد سلمان پس از مسجد فتح و در جنوب آن است. (1) مساحت آن حدود 40 متر مى باشد.

3/ 1- علىّ بن ابى طالب عليه السلام

به روايت سمهودى اين مسجد در جنوب مسجد سلمان فارسى بوده و بناى آن، به مرور رو به تخريب رفت. زين الدين ضيغم امير مدينه، در سال 976 ق. آن را تجديد بنا كرد و سقفى بر آن نهاد. مساحت اين مسجد 35 متر بوده است. (2) موقعيت مشهور امروزى آن با گفته سمهودى مطابقت ندارد؛ زيرا مسجد على عليه السلام را امروزه آن مسجدى مى دانند كه كمى بالاتر از مسجد فاطمه عليها السلام بر روى بلندى و ارتفاعى قرار دارد و با پله هايى به آن راه مى يابند. امروزه به سبب ساخت مسجد جديد امكان حضور در آن مسجد نيست و جلو آن را نرده ساخته اند. سمهودى اين مسجد را مسجد ابوبكر و مسجد معروف ابوبكر را مسجد على عليه السلام مى داند. اگر گفته سمهودى صحيح باشد، مسجد على عليه السلام در سال 1380 ش تخريب شده است و اگر اشتهار امروزين صحيح باشد. مسجد ابوبكر را خراب كرده اند. (3)

4/ 1- ابوبكر بن ابى قحافه

اين مسجد، پس از مسجد سلمان و در جنوب آن قرار داشته كه سوّمين مسجد از سمت مسجد فتح است. سمهودى آن را مسجد على عليه السلام دانسته است ولى امروزه به ابوبكر معروف است. در سال 1380 اين مسجد تخريب و اكنون اتوبوس هاى زائران در آن جا توقف مى كنند. اگر گفته سمهودى صحيح باشد، مسجد ابوبكر آن مسجدى است كه در انتهاى مساجد سبعه بر روى بلندى قرار گرفته است.

5/ 1- عمر بن خطّاب

1- 1 پيشين، همان جا.
2- 2 سمهودى، همان، ج 2، صص 836 و 837.
3- 3 پيشين، همان جا.

ص: 267

مسجد عمر بن خطاب در مجاورت مسجد ابوبكر به سمت جنوب و چهارمين مسجد است.

6/ 1- فاطمه عليها السلام

در مغرب مسجد على عليه السلام، به ياد دختر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله مسجدى كوچك و بدون سقف ساخته اند. حضرت فاطمه عليها السلام هنگام جنگ خندق در اين مكان براى پدر و همسرشان على عليه السلام غذا و نان تهيه مى كردند. اين مسجد پايين ترين مساجد اين منطقه و كنار خيابان اصلى قرار دارد. در سال هاى قبل در مسجد باز و مؤمنان به اهل بيت و دوستداران فاطمه عليها السلام در آن نماز مى گزاردند. اما چند سالى است كه درِ آن را با بتون و آجر بسته اند.

7/ 1- ذو قبلتين

پيامبر صلى الله عليه و آله در شانزدهمين يا هفدهمين ماه از هجرت، در ميان قبيله بنى سلمه و مسجد آنان به نماز ايستاد. آن حضرت، به ويژه شب ها از خداوند مى خواستند تا مسلمانان را از سرزنش يهوديان برهاند. به روايتى، در روز دوشنبه، نيمه ماه رجب، ميان نماز ظهر، آيات تغيير قبله بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ .... (1)

پيامبر خدا، هنگام نزول اين آيات، در حالى كه دو ركعت از نماز ظهر را خوانده بودند، به صورت نيم دايره برگشتند و رو به سمت جنوب كردند. لذا مردان درمكان زنان؛ يعنى صفوف عقب و زنان در مكان مردان، يعنى صفوف جلو واقع شدند و همراه


1- 1 بقره: 144. «ما توجه تو را بر آسمان به انتظار وحى و تغيير قبله بنگريم و البته روى تو را به قبله اى كه به آن خشنود شوى بگردانيم. پس شما مسلمانان هر جا كه باشيد، در نماز رو به طرف مسجد الحرام كنيد. گروه اهل كتاب به خوبى مى دانند كه اين تغيير قبله به حق و راستى از جانب خداست، نه به دلخواه كسى و خدا غافل از كردار آنان نيست.»

ص: 268

پيامبر صلى الله عليه و آله دو ركعت نماز باقيمانده ظهر را به سوى مسجدالحرام به صورت فرادى اقامه كردند. به سبب نزول اين آيات، آن مسجد به ذو قبلتين مشهور شد؛ (1) زيرا يك نماز را به دو قبله خواندند.

خبر نزول آياتِ تغيير قبله، كه باعث خشنودى مسلمانان شده بود، شتابان به مسجد قبا و مسجد النّبى صلى الله عليه و آله و ديگر مساجد رسيد و مسلمانان نماز عصر را رو به سوى مسجدالحرام اقامه كردند.

مسجد ذو قبلتين در حرّة الوبره، شمال غربى مدينه و غرب مساجد سبعه (كوه سلع) قرار دارد. اين مسجد را شاهين جمالى، شيخ خدام حرم پيامبر صلى الله عليه و آله در سال هاى 893 ق. مسقّف كرد و در دوران سليمان عثمانى 950 ه. ق. مجدداً تعمير و تجديد بنا شد. (2) در سال 1370 ق. نيز مناره اى در زاويه شمال شرقى صحن آن بر پا و نماى مسجد به كلى بازسازى گرديد. قبله بيت المقدس در سمت راست ورودى مسجد بوده كه قبلًا سنگى به عنوان نشانه آن نصب كرده بودند. از آنجا كه زائران آن را مسح و لمس كرده و به آن تبرّك مى جستند، در سال 1398 ق. آن سنگ را برداشتند و آيات تغيير قبله را با خطوطى زيبا و زرّين بر ديوار شمالى نگاشتند كه البته در سال هاى اخير آن را نيز برداشته اند. مساحت مسجد اكنون 3920 متر مربع است كه دو گنبد بزرگ به قطر 8/ 7 و ارتفاع 8/ 18 متر نيز بر آن استوار گشته است. (تصوير شماره 1/ 70)

2- مساجد ديگر منطقه احزاب
1/ 2- الرّايه: ذِباب

1/ 2- الرّايه: ذِباب (3)

پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام جنگ خندق، بالاى كوه ذباب نماز گزارده، (4) بر اعمال خندق نيز


1- 1 ابن شبه، همان، ج 1، ص 68؛ سمهودى، همان، ج 1، صص 360- 357
2- 2 احمد ياسين الخيارى، همان، صص 138 و 139؛ رفعت پاشا، همان، ج 1، ص 414
3- 3 اين كلمه را «ذُباب» به معناى پرنده اى كه در كوه آشيانه دارد نيز خوانده اند. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 3، ص 3
4- 4 ابن شبه، همان، ج 1، ص 62؛ محمد بن سليمان، جمع الفوائد من جامع الاصول، ج 1، ص 566

ص: 269

نظارت مى كردند. اين مسجد بر مكان استقرار پيامبر صلى الله عليه و آله ساخته شد. كوه ياد شده كوچك و در شرق كوه سلع و پشت مساجد سبعه است.

سبب نامگذارى آن به مسجدالرّايه (پرچم)، اين است كه يزيد بن هرمز در قرن اول هجرى، پشت اين كوه با مواليان مى جنگيد. وى پرچمى در دست داشت كه بر فراز آن مستقر ساخته بود. (1)

اين مسجد در شارع سلطانه (ابوبكر) در سمت راست كسى است كه به سمت شمال مى رود. پمپ بنزين زغيبى (محطه بنزين) بعد از آن قرار دارد. مسجد در سمت چپ بر بالاى دامنه كوه الرايه يا ذباب است كه در دوران اخير بازسازى شده است و در آن نماز اقامه مى گردد. (تصوير شماره 71)

2/ 2- مسجد بنى حرام كبير

حدود 500 مترى جنوب مساجد سبعه، در حىّ الخندق و در سمت چپ كسى است كه در شارع السيح به سوى پايين (مسجد النبى صلى الله عليه و آله) مى رود. پهلوى مدرسه «المتوسطه للبنات» مسجدى متعلق به طايفه بنى حرام است. پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجد آنان نماز گزارده اند. (2) اين مسجد در دوران عثمانى تعمير (3) و سپس رو به ويرانى رفت. در دوران آل سعود، 1411 ق. بازسازى شد، مساحت آن 200 متر است و امروزه در آن نماز جماعت مى خوانند. (تصوير شماره 72)

كمى پايين تر از آن، در دامنه كوه، غارى متعلّق به اين طايفه بوده كه پيامبر صلى الله عليه و آله لحظاتى در آن جا استراحت كرده اند. اين غار اكنون موجود نيست.

د- منطقه احد و مساجد پيرامون آن

1. المستراح (محلّ استراحت)

1- 1. سمهودى، همان، ج 3، صص 846 و 847
2- 2. ابن شبه، همان، ج 1، ص 68
3- 3. احمد ياسين الخيارى، همان، صص 138 و 139؛ رفعت پاشا، همان، ج 1، ص 414

ص: 270

پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام بازگشت از نبرد احد، در ميان راه، از سختى و رنجى كه جنگ و راه طولانى بر ايشان عارض ساخته بود، در مكانى به استراحت نشستند. (1) در آن مكان مسجدى ساختند (2) كه مى توان از شارع سيد الشهدا (راه قديمى احد)، كه اكنون از زيرگذر تقاطع شارع فيصل مى گذرد، به آن راه يافت. پس از حدود دو كيلومتر از ابتداى تقاطع ياد شده اين مسجد در كنار خيابان قرار دارد و بناى آن در دوران اخير (1411 ق.) بازسازى شده و مسجد بزرگ ترى به مساحت 500 متر به جاى آن قرار گرفته است. در شبستان مسجد، شش ستون كه به وسيله نيم هلالى هايى به هم وصل است، به مسجد، زيبايىِ ويژه بخشيده است. سقف آن با آجر و ديواره ها با گچ برى هايى تزيين گشته است.

امروزه در اين مكان نماز جماعت برپا مى شود و رونق دارد. گفتنى است اينجا موقعيت خاص استراتژيكى داشته و خندق معروف از اينجا آغاز شده كه منازل بنوحارثه بوده است. (تصوير شماره 73)

2. الدِّرْع: الشَّيخان

ابن شبّه روايت كرده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام عزيمت به سوى احد در شيخان بيتوته كرده و نماز عصر و عشا و نماز صبحِ قبل از روز جنگ را در اين مكان خوانده اند.

آن را بدين سبب شيخان ناميده اند كه در كنار منزل دو پيرمرد و پير زن يهودى بوده است.

وجه تسميه آن به «الدّرع» چنين است كه آن حضرت هنگام بيتوته و اقامه نماز زره خود


1- 1. احمد ياسين الخيارى، همان، ص 132.
2- 2. ر. ك. به: نقشه غزوه احد در ص 301 از همين كتاب.

ص: 271

را از تن درآورده و در آن جا نهاده بودند. (1)

اين مسجد حدود 200 متر پايين تر از المستراح؛ يعنى در جانب چپ كسى است كه به سوى كوه و مقابر شهداى احد، در شارع الشهدا مى رود. امروزه اطراف آن مطابخ يا آشپزخانه هاى بزرگى قرار دارد. بناى كنونى آن از دوران عثمانى است و رواق كوچكى دارد كه البته در 1418 ق. در دوران سعودى اندكى بازسازى شد. امروزه در اين مسجد، اقامه مى شود. (تصوير شماره 62)

3. عَيْنَيْن

بر سمت شرقى «جبل الرُّماة» يا «جبل عَيْنَيْن» در محل و سنگر تيراندازان سپاه اسلام، در جنگ احد، مسجدى ساخته شد كه اكنون جز ديوارى كوتاه از آن باقى نمانده است. (2)

اين مسجد در دوران عثمانى ترميم شد ليكن به مرور زمان و بر اثر بى توجهى دست اندركاران، تقريباً از ميان رفت و در اين زمان، بالاى تپه (گوشه شرقى) جبل الرماة، كه رو به روى مزار شهداى احد قرار دارد، ديوارى كوتاه از خشت و گِل، مساحتى حدود دوازده متر را محصور ساخته اند. نگارنده بعضى از مردم بومى را ديده ام كه به اين مكان توجه داشته و در آن نماز مى گزاردند. مكان ياد شده كمتر در ديد كسى قرار مى گيرد. احتمال مى رود آن را در ماه هاى اخير خراب كرده باشند.

4. ثنايا: قُبّة الثنايا

پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در جنگ احد مجروح شد و دندان پيشينش، در مكانى شكسته شد كه بعدها در آن جا مسجدى ساختند. اين مسجد داراى گنبدى بود كه به مرور زمان منهدم شد. (3) مكان آن در شمال مزار شهداى احد، به فاصله حدود 1000 مترى بوده است.

5. جبل احد: الفَسْح

1- 1. سمهودى، همان، ج 3، ص 866.
2- 2. ر. ك. به: مقبره شهداى احد و همچنين فصل «كوه هاى مدينه» از همين كتاب.
3- 3. احمد ياسين الخيارى، همان، ص 139.

ص: 272

پيامبر صلى الله عليه و آله نماز ظهر و عصرِ روز نبرد احد را در اين مكان، كه به كوه چسبيده بود، اقامه كردند. (1) چون صحابه از فرط خستگى به صورت راحت و با فاصله به نماز مى ايستادند و فضا را براى ديگر مسلمانان باز نمى كردند، آيه فَسح، در سوره مجادله (2) نازل شد كه خداوند از مسلمانان مى خواست جا را براى ديگران، جهت اقامه نماز باز كنند، لذا از آن هنگام مسلمانان در صفوف خود، به صورتى بسيار به هم چسبيده و متراكم نماز گزاردند و اين امر براى گروه هاى اهل سنت مرسوم و معمول شده است.

بعدها به ياد آن واقعه، مسجدى ساختند كه به مسجد الفسح يا مسجد جبل احد معروف شد. مكان آن، كه اكنون جز نيم ديواره اى مخروبه از آن باقى نمانده، در دامنه كوه احد، كنار منازل مسكونى پايه كوه، و نزديك غارى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله را براى مداواى جراحت خود در آن پنهان ساختند. (3) (تصوير شماره 75)

6. بنو حارثه

اين مسجد به طايفه بنو حارثة بن الخزرج متعلق است كه در امتداد «عُرَيض» تا «وادى قناة» در شمال و شرق مدينه ساكن بوده اند. نيروهاى اسلام در مسير غزوه احد از ميان منطقه مسكونى اين قبيله عبوركرده اند وگويندپيامبر صلى الله عليه و آله در اين مكان نماز گزارده اند. (4)

اين مسجد كنار شارع الشهدا، كمى پايين تر از مسجد شيخان و مستراح بوده و بقاياى قلعه اى متعلّق به عثمانى ها نيز در مجاورت آن قرار داشته است. (5) اكنون از آن جا به


1- 1. سمهودى، همان 3/ 848؛ الصاعدى و مطر المحمدى، احد، الاثار، المعركه، التحقيقات ص 29.
2- 2 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الَمجالِسِ ....
3- 3 ر. ك. به: نقشه غزوه احد در ص 301 از همين كتاب.
4- 4 سمهودى، همان، ج 3، ص 865.
5- 5 ديوار و كنگره قلعه عثمانى ها همچنان پا برجاست و امروزه به پادگان آموزش نظامى تبديل شده است.

ص: 273

عنوان پادگان و آموزش نظامى استفاده مى شود.

ه- منطقه غزوه بنى قريظه، بنى نضير و مساجد آن

اشاره

يهوديان بنى نضير، دو طايفه اى هستندكه دركنار اعراب در مدينه زندگى مى كردند:

* قبيله بنى نضير در جنوب شرقى مدينه، كنار وادى مذينب ساكن بودند كه امروزه در شارع قربان (امير عبدالمحسن) واقع شده و 5/ 3 كيلومتر با مسجد النبى صلى الله عليه و آله فاصله دارد.

* قبيله بنى قريظه، در عوالى، جنوب شرقى مدينه، كنار وادى مهزور (حدود 4 كيلومترى مسجد النبى) مى زيستند، كه اكنون خيابان آن منطقه به نام على عليه السلام و نيز عوالى معروف است.

در گذشته، معيشت اصلى بنى نضير كشاورزى و نخل كارى بوده كه اكنون نيز نخلستان هاى آن منطقه موجود و آبادان است و بنى قريظه نيز به كار تجارت اشتغال داشتند. اين دو منطقه جزو بهترين و آبادترين مناطق مدينه است. قلعه هاى بنى نضير اكنون نيز در منطقه موجود است. اگرچه تنها ديواره ها و بقاياى برخى از آثار آنان، كه ظاهراً در دوران هاى بعد بازسازى و سپس رو به تخريب رفته اند، در كنار شارع قربان ديده مى شوند و منطقه وسيعى را در دو سوى خيابان اشغال كرده اند. نخلستان هاى زيادى در اطراف شارع قربان و پيرامون قلعه هاى مستحكم بنى نضير وجود دارند كه همان نخلستان هاى معروف بنى نضير هستند، اگرچه نخل هاى آن چون انسانها در حال تغيير و تحول در اعصار مختلف بوده اند. پيامبر صلى الله عليه و آله پس از محاصره اين دو قبيله و انجام غزوه هايى كه به نام آن دو قبيله معروف است، به علت پيمان شكنى، آنان را از مدينه اخراج كرد. امروزه منطقه كوچك بنى قريظه و آثار موجود از قلعه ها و حصارهاى آنان نشان مى دهد كه نبايد بنى قريظه چندان جمعيت زيادى در آن دوران داشته باشند و نهايتاً اين منطقه با حدود 2 كيلومتر مساحت مى تواند بى اعتبارى موضوع زدن گردن 700 تا 900 تن از مردان جنگى بنى قريظه را، كه مى بايد از جمعيتى حدود 3 تا 4 هزار نفر برخاسته باشند، گوشزد نمايد. در هر حال، به هنگام محاصره آنان، پيامبر صلى الله عليه و آله در برخى نقاط نماز گزارده و يا مستقر شده اند كه در آن مكان ها مساجدى ساخته اند.

(تصويرهاى شماره 76- 77)

1- مسجد بنى قريظه

ص: 274

پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام محاصره بنى قريظه، كه در جنوب شرقى مدينه، در منطقه عوالى ساكن بودند، در مكانى نماز خواندند. (1) در مكان نمازِ ايشان مسجدى ساختند كه به سبب اين غزوه، به بنوقريظه معروف شد. اين مسجد بر اساس پژوهش پژوهشگران جديد مدينه؛ مانند الياس عبدالغنى و ديگران، همان مسجدى است كه به اشتباه آن را مسجد فضيخ مى دانند (2) مسجد ياد شده در شارع العوالى، كمى بالاتر از مشربه امّ ابراهيم در سمت راست كسى است كه به سوى مستشفى الوطنى مى رود. پس از طى مسافت اندكى در داخل كوچه و كنار نخلستان، به مكان مخروبه مسجد مى رسيم كه در سال 1380 كاملًا تخريب شده و هيچ اثرى از آن باقى نيست. اين مسجد يك بار در دوره عثمانى و بار ديگر در دوره سعودى بازسازى شد. (تصويرهاى شماره 78- 79)

2- مشربه امّ ابراهيم

ابن زباله و يحيى و ابن شبّه از ابن غسّان و ... روايت كرده اند كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در مشربه امّ ابراهيم نماز گزاردند. در اين مكان، ماريه قبطيّه، همسر گرامى آن حضرت، ابراهيم را به دنيا آورد. مشربه باغى بوده كه بعضى از مورّخان گفته اند به ماريه تعلّق داشته است. در حقيقت، اين محل، خانه او بوده است. در كنار مشربه مورد نظر، كه در منطقه «العوالى» و ميان «نخيلات بنى قاسم» (برادر امام حسن عسكرى عليه السلام) قرار داشته، مقبره اهالى منطقه نيز بوده است. (3) لذا بنا بر قولى نه معتبر، نجمه خاتون مادر امام رضا عليه السلام در اين مكان دفن شده است.

از مشربه امّ ابراهيم با عنوان مسجد امّ ابراهيم نيز ياد شده كه تا اواخر دوران عثمانى مورد عنايت كامل بوده ولى در دوران سعودى مورد بى توجهى قرارگرفته است. مخروبه


1- 1 الياس عبدالغنى، تاريخ المدينة المنوره، ص 104
2- 2 همان جا.
3- 3 سمهودى، همان، ج 3، صص 825 و 826

ص: 275

اين مشربه، كه تنها داراى يك چهار ديوارى و يك درِ قفل شده است، در انتهاى خيابان العوالى و سمت چپ كسى قرار دارد كه از مستشفى الزهرا به سوى مستشفى الوطنى مى رود. (تصوير شماره 80)

3- فضيخ: رد الشمس: بنى نضير

فضيخ، در لغت به معناى «عصير العنب» (شراب انگور) است و بعضى نيز به شيره خرما گفته اند. آيات تحريم قطعىِ شراب در همين مكان نازل شد. هنگامى كه سپاهيان اسلام، همراه پيامبر صلى الله عليه و آله براى غزوه بنى نضير خارج شدند، در اين مكان توقف كرده و بعضى به سبب حرام نبودن شراب مشغول ميگسارى شدند؛ در اين حال آيات تحريم شراب نازل شد و ابو ايّوب انصارى خبر آن را به اين عدّه رسانيد. به اين سبب مسجدى كه در اين جا ساخته شد، به «فضيخ» شهرت يافت. پيامبر صلى الله عليه و آله در مدت شش شبانه روزى كه بنى نضير را در محاصره داشتند، در اين مكان به نماز و عبادت ايستادند. (1) به سبب همين غزوه، اين مسجد به بنى نضير نيز معروف است. اما نام ديگر آن ردّ الشمس، به سبب حادثه اى است كه راويان و مورّخان شيعه و سنى نقل كرده اند. آن ماجرا در همين غزوه رخ داد. بر اساس روايت آنان، در اين مكان، پيامبر صلى الله عليه و آله در هنگام عصر، سر بر زانوى على عليه السلام به خواب رفتند و نزديك غروب خورشيد، كه بيدار شدند، فهميدند على عليه السلام براى آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله بيدار نشود، نماز عصر را نخوانده است؛ لذا از خداوند خواستند، اگر على عليه السلام در طاعت اوست، خورشيد را بازگرداند تا او نماز عصر را بخواند.

اسماء گويد: «من ديدم كه خورشيد پس از غروب كردن بر كوه ها و زمين نورافشانى كرد و على عليه السلام نماز عصر را به جا آورد.» (2)


1- 1 ابن شبه، همان، ج 1، ص 69؛ طبرسى، مجمع البيان، ج 6، ص 187؛ رفعت پاشا، همان، ج 1، ص 418.
2- 2 سمهودى، همان، ج 3، ص 822؛ اين حديث را بسيارى از منابع اهل سنت نيز نقل كرده اند؛ از جمله ماوردى در اعلام النبوه ص 79؛ بيهقى در دلائل النبوه و نيز خصائص الكبرى ج 2، ص 183؛ ابن سبع در شفاء الصدور؛ سيوطى در جمع الجوامع ج 5، ص 277؛ ابن حجر عسقلانى در فتح البارى بشرح صحيح البخارى ج 2، ص 168؛ گنجى شافعى در كفاية في الطالب في مناقب آل ابى طالب ص 237؛ ابن حجر در الصواعق المحرقه ص 76.

ص: 276

اما برخى از پژوهشگران آثار مدينه، اين مسجد را «شمس» ثبت كرده اند، نه «ردّالشمس» و گفته اند چون نور خورشيد در زمان طلوع به اين مسجد مى تابيده، آن را شمس ناميده اند. (1)

اين مسجد در جنوب شرقى مسجد قبا، حدود يك كيلومترى آن و در محله معروف قربان، كه خيابانى هم به اين نام در آنجا وجود دارد، در كنار وادى مزينب ساخته شده كه اكنون جز يك چهارديوارى از آن نمانده است. (2)

گفتنى است، معمولًا زائران ايرانى، به گمان آن كه مسجدى كه بالاتر از مشربه امّ ابراهيم، در عوالى است، همان مسجد فضيخ يا ردّ الشمس است، به زيارت آن مى روند، در حالى كه آن مسجد جز مسجد بنى قريظه نيست و البته در سال گذشته نيز تخريب شده است. (تصوير شماره 81)

فصل پنجم: مقابر و زيارتگاه هاى مدينه

الف- قبرستان بقيع

اشاره

1- 1 احمد ياسين الخيارى، همان، ج 125.
2- 2 همان جا: الياس عبدالغنى، تاريخ المدينة المنوره، ص 72.

ص: 277

فصل پنجم: مقابر و زيارتگاه هاى مدينه

ص: 278

ص: 279

الف- قبرستان بقيع

براى بقيع، معانى گوناگون نوشته اند؛ از جمله: به مكانى وسيع گفته مى شود كه در آن درخت و ريشه آن باشد. (1) قبرستان عمومى مدينه را، كه زمينى مملو از آن درختان بوده «بقيع الغرقد» ناميده اند. غرقد نام نوعى درخت بوده كه در آنجا مى روييده است.

برخى نيز بقيع را از بقعه گرفته اند؛ (2) زيرا قبور آن داراى بقعه بوده است.

شمال غربى اين قبرستان را، كه عمّه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله در آن مدفون اند «بقيع العمّات» نام نهاده اند. اين قسمت، پيشتر به وسيله ديوارى، از بقيع جدا بوده و در سال 1373 ق.

ديوار آن را برداشتند. جنوب شرقى بقيع را، كه محل دفن مردگان يهود و غير مسلمان بوده «حش كوكب» خوانده اند. بعدها در دوران اموى، ديوار آن را خراب و به بقيع ملحق كردند.

بقيع الغرقد تاريخچه اى ديرينه در دل شبه جزيره دارد؛ زيرا تاريخ نگاران پيشينه آن را به دوران جاهلّيت بازگردانده اند. در ابتدا اين مكان قبرستان مردم يثرب بوده و قبل از اسلام اموات خود را در آن به خاك مى سپردند. پس از اسلام، تنها به دفن اموات


1- 1 ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 2، ص 473.
2- 2 ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 463؛ دائرة المعارف الاسلاميه، ج 7، ص 462؛ فيروزآبادى، المغانم المطابه فى معالم طابه، صص 61 و 62.

ص: 280

مسلمانان اختصاص يافت و يهوديان و غير مسلمانان را در حش كوكب به خاك مى سپردند. قبرستان بقيع، كه به صورت مستطيل شكل و بسيار كوچك بوده، بيرون از ديوار شهر قرار داشته (1) و مساحت آن 3493 متر مربع بوده است. (تصوير شماره 82)

فضايل بقيع

قبرستان تاريك و خاموش بقيع، آرامگاه چهار امام معصوم شيعه و بسيارى از صحابه بزرگوار، ياران ائمه اطهار عليهم السلام و شهداى گرانقدر صدر اسلام است. در اين قبرستان، بيش از 1000 و به روايتى 10000 نفر از صحابه گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله، تابعان، قاريان، سادات بنى هاشم و ... مدفون اند. بيشتر قبور آنان جز چند تن، گمنام و ناشناخته است.

از امّ قيس نقل شده كه همراه پيامبر صلى الله عليه و آله به بقيع آمدم، فرمود: «ام قيس، از اين قبرستان در آخرت 70000 نفر برانگيخته شده و بدون حساب به بهشت مى روند، در حالى كه صورت هاى آنان مانند ماه شب بدر مى درخشد.» (2)

همچنين از رسول گرامى اسلام روايت شده كه از اين مكان در روز قيامت نورى بلند مى شود كه ميان آسمان ها و زمين را روشن مى كند. روايت ديگرى است كه آن حضرت در بقيع ايستاد و فرمود:

«السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ الْقُبُورِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُسْلِمِينَ». (3)

مُوَيهبه، غلام حضرت رسول صلى الله عليه و آله گويد:


1- 1. دائرةالمعارف الاسلاميه، ج 7، ص 463.
2- 2. مسلم، صحيح، ج 4، ص 40، نسائى، سنن، ج 4، ص 91؛ ابن ماجه، سنن، ج 1، ص 493 با اندكى اختلاف در عبارت؛ ابن شبه، تاريخ المدينه، ج 1، ص 92؛ سمهودى، وفاء الوفا باخبار دار المصطفى، ج 3، ص 888 و ج 3، ص 916.
3- 3. محمد بن سليمان، جمع الفوائد من جامع الاصول و مجمع الزوائد، ج 1، ص 566؛ متن كامل زيارت بقيع در فروع كافى آمده است ج 4، ص 559.

ص: 281

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا در دل شب از خواب بيدار كرد و فرمود: مأمورم تا براى اهل بقيع استغفار كنم، پس همراه من بيا. همراه ايشان رفتم، وقتى رو به روى قبور بقيع ايستاد، گفت:

«السَّلامُ عَلَيكُمْ يا أَهْلَ المَقابِر، لَيَهن لَكُم ما أَصْبَحتُم فِيهِ مِمّا أَصْبَحَ النَّاسُ فِيهِ أَقْبَلَتِ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ المُظْلِمِ يَتَّبِعُ آخِرَها أَوَّلها الآخِرَةُ شَرٌّ مِنَ الأُولى .

پس مدّتى طولانى براى آنان به استغفار پرداخت.

يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله نيز نقل كرده است كه آن حضرت هر شب به زيارت قبور بقيع مى رفتند. (1)

عايشه گويد: «پيامبر صلى الله عليه و آله برخى شب ها از منزل بيرون مى رفتند، من گمان مى بردم كه به منزل همسران ديگر مى رود؛ لذا حساس شده و ايشان را سايه وار تعقيب كردم تا ديدم به زيارت اهل بقيع رفته اند. هنگامى كه از تعقيب من آگاه شدند، گفتند: «تو گمان مى كنى به تو ظلم خواهم كرد، خير، من از سوى خدا مأمور شده ام كه براى اهل بقيع استغفار كنم.» (2)

در كتب زيارات و ادعيه آمده است كه هنگام زيارت بقيع به سبب قداست آن مكان، كه روزى قدم هاى مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن نهاده شده و بهترين اولياى خدا در آن مدفون شده اند، با پاهاى برهنه وارد شويد. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله فرمودند: كسى كه در مقبره ما (بقيع) مدفون شود، از شفاعت من برخوردار گردد؛ (3) لذا شايسته است بر كسانى كه مورد شفاعت پيامبر صلى الله عليه و آله قرار خواهند گرفت، كمال احترام و خضوع را رعايت كرد.

گنبد و بارگاه هاى بقيع
اشاره

طبق تصاويرى كه جهانگردان، سفرنامه نويسان و ... ارائه كرده اند، بيشتر قبور بقيع تا دوران سعودى داراى گنبد و ضريح آهنين، مسى يا نقره اى بوده و كتيبه ها و سنگ


1- 1. ابن شبه، تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 90؛ ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 2، ص 203.
2- 2. ابن شبه، همان جا.
3- 3. سمهودى، همان، ج 3، ص 889.

ص: 282

نبشته هايى نيز داشته اند كه نام و نشان صاحب قبر بر آن ثبت شده بود.

متأسفانه با تسلّط تفكّر وهابيت در سرزمين حجاز، بسيارى از آثار تاريخى، كه در اعتقادات ايشان جايگاهى نداشت، تخريب شد. آنان پس از تسلّط بر حجاز، بقعه هاى بقيع، شهداى احد، محمد نفس زكيّه، عبداللَّه، پدر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله و ... نيز بقاع مكه و ساير نقاط را تحت عنوان شرك و بدعت تخريب كرده اند. مروان بن حكم نخستين كسى بود كه به برداشتن سنگ قبر اوّلين مدفون بقيع يعنى «عثمان بن مظعون» اقدام كرد كه سنگ قبر او با دست مبارك پيامبرخدا صلى الله عليه و آله نهاده شده بود. در اين جا قبورى كه در بقيع داراى بقعه و بارگاه بوده و در اين دوران دستخوش تخريب واقع شده اند، معرفى مى گردند. (تصوير شماره 83)

الف- بقعه و بارگاه ائمه عليهم السلام

پيش از آن كه بر فراز قبور امامان شيعه؛ يعنى امام حسن، امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهم السلام گنبد وبارگاهى ساخته شود، سنگ نبشته اى برآن بوده كه بعضى از جهانگردان و مورّخان آن را ديده اند. قديمى ترين مورّخى كه از اين سنگ نبشته گزارش مى دهد، مسعودى است. او كه در قرن چهارم فوت كرده است، مى گويد:

بر قبور ايشان سنگ نبشته اى ديدم كه بر آن نوشته بود:

«بسم اللَّه الرَّحمن الرَّحيم، الحمد للَّهِ مُبِيد الأُمَمْ و مُحيِي الرُّمَمْ، هَذا قُبر فاطمة بنت رَسُول اللَّه و قبر الحسن بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام و عليّ بن الحسين عليه السلام و محمد بن على عليه السلام و جعفر بن محمد عليه السلام». (1)

ابن نجّار (متوفّاى 643 ق.) از بناى گنبد و بقعه اى در ابتداى بقيع ياد مى كند كه هر روز صبح، درهاى آن براى زيارت باز مى شده است. مطرى گويد: گنبد آن را خليفه النّاصر عباسى ساخته است. (2)


1- 1. مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 288
2- 2. ابن نجار، اخبار مدينة الرسول، ص 45

ص: 283

ابن جبير و ابن بطوطه، دو جهانگرد مسلمان نيز از گنبد مرتفعى كه بر قبر «عباس» و «امام حسن عليه السلام» بوده، گزارش كرده اند. (1)

ميرزا حسين فراهانى، از سيّاحان عصر قاجار نيز در سفرنامه خود مى نويسد:

«چهار ائمه اثنى عشر، در بقعه بزرگى كه به طور هشت ضلعى ساخته شده واقع اند و گنبد اندرون آن سفيدكارى است. بناى اين بقعه معلوم نيست كه از چه وقت بوده است.» (2)

على بن موسى، از ديگر سفرنامه نويسان عصر عثمانى، قبه و بارگاه اهل بيت را بزرگ ترين قبّه هاى بقيع ذكر كرده است كه بعضى از سادات علوى و بزرگان و امراى مدينه كنار آن به خاك سپرده شده اند. (3) (تصوير شماره 84)

ب- بقعه و بارگاه ساير قبور

قبور ديگرى كه منابع از گنبد و بارگاه آن ها گزارش كرده اند، عبارت اند از:

1- دختران و همسران پيامبر صلى الله عليه و آله 2- عقيل و مالك بن انس 3- ابراهيم فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله 4- فاطمه بنت اسد 5- عثمان بن عفان 6- عثمان بن مظعون ...

به خاك آرميدگان بقيع
1- عثمان بن مظعون

نخستين كسى كه به فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله در قبرستان بقيع دفن شد، عثمان بن مظعون، صحابه بزرگوار ايشان بود. او را در خانه محمد بن زيد- در گوشه خانه عقيل، كه وسط بقيع بوده- به خاك سپردند. پيامبر صلى الله عليه و آله سنگى بالا وپايين قبر وى قرارداده، فرمودند:

«اهل بيت مرا در اين جا دفن كنيد.» (4)

هنگامى كه مروان، والى مدينه شد، آن سنگ ها


1- 1. الرحله، ص 155؛ سفرنامه ابن بطوطه، ص 113
2- 2. فراهانى، ميرزا حسين، سفرنامه، ص 281
3- 3. على بن موسى، رسالة فى وصف المدينة المنورة، ص 7
4- 4. ابى محمد عبدالرحمان رازى، علل الحديث، ج 1، ص 348؛ بيهقى، السنن الكبرى، ج 3، ص 412

ص: 284

را برداشت و سوگند ياد كرد كه نمى گذارد بر قبر عثمان بن مظعون سنگى باشد و به اين وسيله شناخته شود. (1)

برخى از شيعيان، قبرى را كه در انتهاى محدوده نخستين بقيع واقع شده- واهل سنت آن را از آنِ خليفه سوم، عثمان بن عفّان مى دانند- به اشتباه گفته اند كه آن قبر عثمان بن مظعون است.

2- ابراهيم فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله

ابراهيم، كه مادرش «ماريه قبطيه» بود، در ذى حجه سال هفتم هجرى به دنيا آمد. اما بسيار زود؛ يعنى در هيجده ماهگى از دنيا رفت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: او را در بقيع، كنار عثمان بن مظعون دفن كنند. در بهشت براى او مرضعه اى (شير دهى) است كه شيرخوردن او را تمام خواهد كرد. در روايت آمده است: پيامبر صلى الله عليه و آله چهار تكبير بر او گفت و بر قبر وى آب پاشيد. ابراهيم نخستين كسى بود كه بر قبرش آب پاشيدند. (2)

3- رقيّه

رقيّه، دختر پيامبر صلى الله عليه و آله ابتدا همسر عتبة بن ابى لهب بود، كه بعد از اسلام، از همسرش جدا شد و به عقد عثمان بن عفّان درآمد. (3)

روايت شده كه فاطمه عليها السلام كنار قبر رقيّه مى گريست و پيامبر صلى الله عليه و آله با جامه خود اشك چشمان او را پاك مى كردند. (4) گفتنى است رقيّه هنگام جنگ بدر از دنيا رفت و عثمان بن


1- 1. ابن شبه، همان، ج 1، صص 100 و 101، سمهودى گويد: وى اين سنگ را بر قبر عثمان بن عفّان گذاشت ج 3، ص 894.
2- 2. ابن شبه، همان، ج 1، ص 98، مرگ ابراهيم فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن حضرت بسيار سنگين و گران بود. اين مرگ مقارن با خسوفى رخ داد و باعث شد تا مردم تصور كنند خورشيد در مرگ او گرفته شده است! لذا پيامبر صلى الله عليه و آله به شدت اين اعتقادات را نكوهش كرد و فرمود: خورشيد و ماه در مرگ كسى كسوف يا خسوف نمى كنند.
3- 3. مصعب زبيرى، كتاب نسب قريش، ص 22.
4- 4. سمهودى، همان، ج 3، ص 897.

ص: 285

عفّان، همسر وى، كه به سبب مريضى رقيّه از جنگ بازمانده بود، او را به خاك سپرد. (1) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: او را كنار عثمان بن مظعون به خاك بسپاريد.

4- امّ كلثوم

هنگامى كه امّ كلثوم دختر پيامبر صلى الله عليه و آله وفات يافت، در كنار خواهرش رقيّه مدفون شد.

اسماء بنت عميس او را غسل داد و على عليه السلام و فضل بن عباس در قبرش نهادند. (2) امّ كلثوم نيز همسر عتبة بن ابى لهب بود كه بعد از اسلام از همسرش جدا شد و پس از فوت رقيه به عقد عثمان بن عفّان درآمد. (3)

5- زينب

زينب، بزرگترين فرزند رسول اللَّه صلى الله عليه و آله بود كه پيش از اسلام به ازدواج ابوالعاص بن ربيع درآمد. پيامبر به مدينه هجرت كرد و ابوالعاص، به رغم علاقه اى كه به زينب داشت مسلمان نشد و در مكه ماند. او در جنگ بدر به اسارت مسلمانان درآمد و پس از چندى مسلمان شد و به زينب پيوست. دختر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله در سال هشتم هجرت از دنيا رفت و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز بر او نمازگزارد و كنار دو خواهر ديگرش؛ يعنى در جوار عثمان بن مظعون به خاكش سپرد. (4)

6- فاطمه بنت اسد

مادر بزرگوار على بن ابى طالب عليه السلام و همسر فداكار ابوطالب، به منزله مادر پيامبر صلى الله عليه و آله


1- 1. ابن هشام، همان 2/ 334
2- 2. ابن عبدالبر، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ج 4، ص 487
3- 3. مصعب زبيرى، كتاب نسب قريش، ص 22
4- 4. ابن هشام، همان، ج 2، ص 313؛ ابن عبد البرّ همان، ج 4، ص 311

ص: 286

بود. آن حضرت فرمود: اگر مادرم فاطمه از دنيا رفت مرا خبر دهيد؛ وقتى او وفات يافت، پيامبر صلى الله عليه و آله بر جنازه اش حاضر شدند. هنگامى كه براى ايشان قبرى حفر شد، پيامبر صلى الله عليه و آله به پشت، داخل آن خوابيدند و قرآن خواندند؛ آنگاه پيراهن خود را كف قبر پهن كرده و فاطمه بنت اسد را بر آن خوابانيدند، سپس بر او نماز گزارده، فرمودند: هيچ كس جز فاطمه بنت اسد از فشار قبر در امان نمى ماند. (1) پيامبر صلى الله عليه و آله در وفات مادر گرامى حضرت على عليه السلام بى تابى فراوان مى كردند. وقتى دليل آن را پرسيدند، فرمود: «او به راستى مادرم بود؛ چرا كه كودكان خود را گرسنه مى داشت و مرا سير مى كرد، آنان را خاك آلود مى گذاشت و مرا شسته و آراسته مى داشت، به راستى كه او مادرم بود.» (2)

سمهودى روايت مى كند، آن حضرت بر قبر فاطمه نشست و فرمود:

«رَحِمَكِ اللَّهُ يا أُمِّي بَعْدَ أُمّي، اللَّهَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ اغفِر لِأُمّي فاطِمَةَ بِنتَ أَسَدٍ وَ وَسِّعْ عَلَيْها مَدْخَلَها بِحَقِّ نَبِيِّكَ وَ الْانْبياءُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِي وَ هُوَ حيٌّ لا يَموُتُ فَإِنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ». (3)

شايان يادآورى است كه فاطمه بنت اسد در سال سوم هجرت از دنيا رفت. قبر مادر گرامى على بن ابى طالب عليه السلام، در كنار قبر عباس بن عبدالمطّلب و ائمه بزرگوار شيعه است.

بعضى از تاريخ نگاران و پژوهشگران قبّه و بارگاه فاطمه بنت اسد را در شمال شرقى؛ آخرين حدّ كنونى بقيع دانسته اند و بيشتر اهل سنت نيز بر همين نظريه اند. (4) كسانى كه بر اين باورند، اين قبر را از آن فاطمه عليها السلام دختر پيامبر صلى الله عليه و آله مى دانند. (5) واللَّه اعلم بالصواب.

7- امام حسن مجتبى عليه السلام

از قبرهاى بسيار محترم و عزيز بقيع، قبر امام حسن بن على بن ابى طالب عليهما السلام دوّمين امام شيعه و نواده حضرت رسول صلى الله عليه و آله است. آن امام همام، در نيمه ماه رمضان سال سوم


1- 1. سمهودى، همان، ج 3، ص 898؛ ابن عبد البرّ، همان، ج 4، ص 382
2- 2. يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج 1، ص 368
3- 3. سمهودى، همان، ج 3، ص 899
4- 4. ابن عماد حنبلى، شذرات الذهب، ج 1، ص 15
5- 5. ر. ك. به: بحث بيت و مرقد فاطمه عليها السلام در مسجد النبى، از همين كتاب.

ص: 287

هجرت متولد شد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را حسن ناميد. آن مظلوم را، همسرش جعده، دختر اشعث مسموم كرد و پس از چهل روز، در هشتم ماه صفر، سال پنجاه هجرى به شهادت رسيد. (1) از نوفل بن فرات نقل شده كه حسن بن على عليه السلام به برادر خود حسين عليه السلام وصيت كرد كه دركنار قبر جدش پيامبر دفن شود؛ اگر بنى اميه منعش كردند، در بقيع به خاك بسپارد.

هنگامى كه امام حسن عليه السلام وفات يافتند، مروان گفت نمى گذارم فرزند على را در جايى دفن كنند كه فرزند عفان را نگذاشتند. امام حسين عليه السلام نيز ايشان را در بقيع و در مقابر بنى هاشم دفن كردند. (2)

قبر شريف آن حضرت در ابتداى بقيع و بالاى قبر عباس بن عبدالمطّلب است كه سه امام ديگر نيز بعدها كنار ايشان به خاك سپرده شدند.

8- امام زين العابدين عليه السلام

على بن الحسين عليهما السلام، چهارمين امام بزرگوار شيعه است. او در سال 38 هجرى در مدينه متولد شد و در سن 57 سالگى، در سال 95 ق. به توطئه هشام، خليفه اموى، مسموم گرديد و به شهادت رسيد و كنار عمويش حسن عليه السلام به خاك سپرده شد.

9- امام باقر عليه السلام

پيشواى پنجم شيعيان، در روز دوشنبه، سوم صفر سال 57 ق. به دنيا آمد و در دوشنبه، هفتم ذى حجه سال 114 ق. وفات يافت. آن حضرت را كنار پدر گرامى اش به خاك سپردند.

10- امام صادق عليه السلام

ششمين پيشواى بزرگ شيعيان، امام صادق عليه السلام در هفتم ربيع الاول سال 83 ق. در مدينه به دنيا آمد و در سال 148 ق. وفات يافت. او را در كنار پدرش دفن كردند. قبور ائمه


1- 1 ابن عنبه، عمدة الطالب في انساب آل ابى طالب، ص 85.
2- 2 ابن شبه، همان، ج 1، صص 110 و 111؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 74؛ مسعودى گويد: او را در بقيع، كنار قبر مادرش فاطمه عليها السلام مدفون ساختند. مروج الذهب، ج 3، ص 10.

ص: 288

به اين ترتيب است كه: اول قبر امام حسن، دوم قبر امام سجّاد، سوم قبر امام باقر و بالأخره چهارم قبر امام صادق عليهم السلام است. (1)

11- عباس بن عبدالمطّلب

عباس بن عبد المطّلب، عموى پيامبر صلى الله عليه و آله سه سال پيش از عام الفيل به دنيا آمد (2) و در دوازدهم رجب سال 32 ق. در سن 87 سالگى درگذشت. قبر او در مزار بنى هاشم، (3) كمى جلوتر از قبور چهار امام شيعه واقع شده و سنگ قبرش بزرگتر از ديگر قبور مى باشد. قبر فاطمه بنت اسد در سمت راست او واقع شده و اين مكان پيشتر «مسجد بنى قباله» بوده است.

20- 12- قبور همسران رسول اللَّه صلى الله عليه و آله

اين قبرها در «خانه عقيل» بوده و سنگ آن ها بعدها در اين مكان يافت شده است. غير از ميمونه وخديجه عليهما السلام، ديگر همسران پيامبر صلى الله عليه و آله دراين محل مدفون اند كه عبارت اند از: امّ سلمه، امّ حبيبه، عايشه، سوده، جويريه، حفصه، صفيّه، زينب و ماريّه قبطيّه.

اين قبرها، همگى در كنار هم و كمى بالاتر از قبور دختران پيامبر صلى الله عليه و آله قرار دارند.

21- صفيّه بنت عبد المطّلب

عمه گرامى حضرت رسول صلى الله عليه و آله در سال بيستم هجرت از دنيا رفت. قبر او در بقيع، نزديك در ورودى خانه «مغيرة بن شعبه» و متّصل به ديوار شرقى بقيع بوده است.

اين قسمت درگذشته ازبقيع جدا بوده وبه سبب وجود قبر عمّه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله


1- 1 ر. ك. به: نقشه صفحه 296 از همين كتاب.
2- 2 سن او سه سال از پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر بود.
3- 3 ابن شبه، همان، ج 1، ص 127، بسيارى از سياحان و مورخان، از بناى قبه بزرگ و باشكوهى بر قبر وى وچهار امام شيعه كه هم اكنون آثار پايه هاى ديواره آن نيز ديده مى شود ياد كرده اند.

ص: 289

به «بقيع العمّات» مشهور شده است. قبر صفيه سمت چپ كسى است كه از درِ كنونى وارد قبرستان مى شود.

22 و 23- عاتكه و جمانه بنت عبد المطّلب

عاتكه يكى ديگر از عمّه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله است كه همراه خواهرش صفيّه، كنار ديوار شرقى مدفون اند. گويند جمانه نيز در آن جا به خاك سپرده شده است. (1)

24- امّ البنين

قبر مادر گرامى ابوالفضل، عباس بن على بن ابى طالب عليهم السلام كنار قبور عمه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله است. لازم به يادآورى است كه امّ البنين از همسران فداكار على عليه السلام و مادرى مهربان براى فرزندان فاطمه عليها السلام بوده است. همه فرزندان او، در كربلا و در ركاب امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند.

25- عقيل بن ابى طالب

عقيل برادر امام على عليه السلام خانه اى در وسط بقيع داشت. هنگامى كه از دنيا رفت او را در «دار عقيل» مدفون ساختند. بعدها بيشتر بنى هاشم نيز كنار او به خاك سپرده شدند.

موقعيت آن در سمت چپ قبور همسران پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است. در قبرستان باب الصغير دمشق نيز قبرى منسوب به عقيل وجود دارد.

26- عبداللَّه بن جعفر بن ابى طالب

قبر فرزند جعفر طيار، برادرزاده و داماد على عليه السلام كنار قبر عمويش عقيل واقع است.

گويند وى بخشنده ترينِ عرب بوده و در سن نود سالگى؛ يعنى در سال هشتاد هجرى در مدينه از دنيا رفت. (2) در «باب الصّغير» دمشق نيز قبرى به او منسوب است كه با توجه به


1- 1 مسعودى، همان، ج 2، ص 2.
2- 2 دو تن از فرزندان وى، كه از زينب عليها السلام، دختر على عليه السلام بودند در واقعه حرّه در مدينه به شهادت رسيدند وفرزند ديگرش، عون در كربلا به همراه امام حسين عليه السلام شهيد شد.

ص: 290

اسناد و قرائن، ايشان در مدينه به خاك سپرده شده اند. (1)

27- محمد بن زيد بن على عليه السلام

محمد بن زيد، نواده بزرگوار امام سجّاد عليه السلام، خانه اى كنار خانه عقيل داشته است.

هنگامى كه وى در خانه خود مشغول حفارى بود، به سنگ قبرى برخورد كرد كه بر آن نوشته بود: «هذا قَبْرُ امّ سَلَمَة زوجُ النبيّ صلى الله عليه و آله» پس او وصيت كرد همان جا دفنش كنند و چنين كردند.

28- مالك بن انس

مالك بن انس پيشواى مذهب مالكى (متوفّاى 174 ق.) در نزديكى «خانه عقيل» دفن شده است. قبر وى كمى بالاتر از قبر عقيل و سمت چپ آن قرار دارد.

29- نافع الفقيه

ابو عبداللَّه نافع الفقيه تابعى، در سال 120 ق. درگذشت و او را در مجاورت قبر «مالك بن انس» به خاك سپردند.

30- سفيان بن حارث

وى كه يكى از صحابه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله بود، در سال بيست هجرى وفات يافت و در دار عقيل به خاك سپرده شد. (2) عقيل نيز وقتى وفات يافت، كنار او دفن شد. درآن هنگام به اين مكان «مشهد عقيل» مى گفتند.

31- مجروحان احد

برخى از مجروحان نبرد احد، كه پس از چندى در مدينه به شهادت رسيدند، در


1- 1. ر. ك. به: تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه تأليف نگارنده اين سطور، نشر مشعر، چاپ 1374.
2- 2 ابن شبه، همان، ج 1، ص 127. وى شبيه ترين افراد به پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است. آن حضرت او را «سيد فتيان اهل الجنّة»، خوانده اند. يعقوبى، همان، ج 2، ص 504؛ متقى الهندى، كنزالعمال، ج 2، ص 318.

ص: 291

قبرستان بقيع دفن شدند. اين شهدا، كه تعداد دقيق آنان مشخص نيست، در شمال شرقى بقيع، حدود بيست متر بالاتر از قبر ابراهيم فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله و سمت چپ آن، به خاك سپرده شده اند.

32- شهداى واقعه حرّه

در سال 63 هجرى به دستور يزيد بن معاويه، «مسلم بن عقبه مُرّى» براى سركوبى مردم مدينه، كه بر ضدّ حكومت يزيد قيام كرده بودند، عازم اين شهر شد و در «حرّه واقم» (1) به قتل عام مردم مدينه پرداخت. در اين قتل عام، حدود هفت هزار نفر از ساكنان شهر مدينه، كه بيشترشان از انصار، مهاجر، سادات و شيعيان بودند، كشته شدند و نواميس مردم مورد تجاوز سپاه بنى اميه قرار گرفت. (2) قبور شهداى حرّه كمى بالاتر از قبور مجروحان احد است.

33- عثمان بن عفّان

هنگامى كه عثمان به قتل رسيد، حاميانش خواستند او را كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله دفن كنند ليكن ناراضيان مانع شدند؛ لذا او را به سوى بقيع بردند و در آخر بقيع دفن كردند. (3)

بنى اميه ديوار اين قسمت را، كه ديوار انتهايى بقيع بود، خراب و قبرستان را وسيع كردند. قبر خليفه سوم تقريباً در نيمه دوم قبرستان واقع شده است. بعضى از پژوهشگران شيعى آن را قبر «عثمان بن مظعون» دانسته اند كه به يقين صحت ندارد و نظر اهل سنت، كه آن جارا مقبره خليفه سوم مى دانند، صحيح است و ما درگذشته درمورد مكان قبرعثمان بن مظعون سخن گفتيم.

34- عبداللَّه بن مسعود

1- 1. «مدينه» ميان دو حرّه واقع شده كه يكى از آن ها حره واقم است و پيامبر صلى الله عليه و آله ميان اين دو حرّه را حرم قراردادند. ر. ك. به: الجندى المكى، فضائل المدينه، ترجمه نگارنده اين سطور، فصلنامه ميقات حج، شماره 5.
2- 2. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 114؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 123.
3- 3. ابن شبه، همان، ج 1، ص 111.

ص: 292

عبداللَّه بن مسعود در حال احتضار وصيت كرد كه او را كنار قبر «عثمان بن مظعون» دفن كنند. (1) عبداللَّه بن مسعود از صحابه بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله، فقيه، قاضى، قارى قرآن و از ياران و شيعيان على عليه السلام بود كه در 32 ق. وفات يافت.

35- ابو سعيد خُدْرى

او يكى از صحابه گرانقدر پيامبر صلى الله عليه و آله و از شيعيان على عليه السلام بود. پيش از وفات، همراه فرزندش به بقيع رفت و در آخرين نقطه قبرستان؛ جايى كه هيچ كس دفن نشده بود، ايستاد و به فرزندش گفت: هرگاه از دنيا رفتم، اين جا دفنم كنيد. (2) قبر وى در آخرين نقطه شمال شرقى بقيع است.

36- حليمه سعديه

مادر رضاعى حضرت محمد، از طايفه «سعد بن بكر» بود. او در آخرين نقطه بقيع؛ شمال شرقى آن و كمى بالاتر از شهداى حرّه و احد- تقريباً رو به روى قبر عثمان بن عفّان- دفن شد. اين قبر گنبد بزرگى داشته كه پس از سلطه وهابيان تخريب گرديد. (3)

37- اسماعيل بن جعفر الصادق عليه السلام
ديگر قبور بقيع

37- اسماعيل بن جعفر الصادق عليه السلام

قبر فرزند امام صادق عليه السلام در مقابل درِ كنونى بقيع؛ يعنى بيرون آن، قرار داشته است.

در سال 1395 ق. در توسعه سعودى، اين قبر تخريب و به درون بقيع، در مجاورت قبور شهداى حرّه و احُد منتقل شد.


1- 1. سمهودى، همان، ج 3، ص 900
2- 2. پيشين، ج 3، ص 915
3- 3. على بن موسى، همان، ص 12.

ص: 293

ديگر قبور بقيع

همان گونه كه پيشتر گفتيم، بيش از ده هزار نفر از صحابه، تابعان، قاريان، سادات، بنى هاشم، نوادگان ائمه و ... در بقيع مدفون اند. (1) معروف ترين آن ها عبارت اند از:

38- سعد بن معاذ. احتمالًا كنار قبر حليمه سعديه يا ابو سعيد خدرى، در آخر بقيع دفن شده است.

39- ابىّ بن كعب. احتمالًا ايشان در منزل خود، كه بعدها به مسجد تبديل شد، دفن شده اند. موقعيت مسجد ابىّ بن كعب رو به روى قبور ائمه و سمت راست درِ ورودى بقيع بوده است.

40- مقداد بن اسود 41- خالد بن سعيد

42- مالك بن حارث 43- ابوالهيثم التيهان

44- جابر بن عبداللَّه انصارى 45- خزيمه ذوالشهادتين

46- زيد بن حارثه 47- ابودجانه انصارى

48- سعد بن عباده خزرجى 49- زيد بن ارقم

50- حسان بن ثابت 53- 51- حميده و رقيه همسران مسلم و عبدالرحمان بن عقيل

54- حسن مثنى 55- زيد بن على بن الحسين عليه السلام

56- جعفر بن حسن عليه السلام 57- خنيس بن حذافه

58- صهيب بن سنان 59- ابو طلحه انصارى

60- اسيد بن حُضير 61- معاذ بن جبل

62- قتادة بن نعمان 63- ارقم بن ابى ارقم

64- مسطح بن اثاثه 65- زيد بن ثابت

66- محمد بن مسلمه 67- فرزندان امام باقر عليه السلام

68- فرزندان امام موسى كاظم عليه السلام 69- نوادگان امام سجاد عليه السلام

70- نوادگان امام صادق عليه السلام 71- فرزندان عباس بن على عليه السلام

72- سالم، غلام ابو حذيفه

«رَحِمَ اللَّهُ عَلى كُلّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ دُفِنَ فِي الْبَقِيعِ. اللَّهُمَّ احْشُرْنا مَعَهُمْ».


1- 1. سمهودى، همان، ج 3، ص 916.

ص: 294

نقشه؟؟؟؟

نقشه قبرستان بقيع

بيت الأحزان

ص: 295

فاطمه عليها السلام، دختر گرامى و معصوم پيامبرخدا صلى الله عليه و آله، در فراغ پدر بزرگوار خود و شِكوه از اوضاع زمانه، به گفته برخى روايات، در گوشه اى از بقيع به گريه و زارى مى پرداخت. اين محل، كه چونان خانه اى بدون سقف بود، بعدها مقبره او نام گرفت و سپس به «مسجد فاطمه» مشهور شد. مكان آن، كنار قبر عباس و ائمه شيعه بوده است.

دختر پيامبر صلى الله عليه و آله شبانه روز در منزل خود، در حال گريه و زارى بود. بعضى نزد على عليه السلام آمده، از آن حضرت خواستند كه از فاطمه بخواهد يا شب گريه كند و روز آرام باشد و يا روزها بگريد و شب ها آرام گيرد. لذا على عليه السلام ايشان را با رضايت خود در محلى نزديك خانه عقيل در بقيع ساكن كرد و اين مكان بعدها نام «بيت الأحزان» به خود گرفت. در دوران عثمانى، ضريحى كوچك از آهن در اين محل قرار داده شد كه زائران آن را زيارت كرده و از آن تبرّك مى جستند. در دوران سعودى، همراه با تخريب گنبد و بارگاه هاى بقيع، آن ضريح را برداشتند.

ب- زيارتگاه شهداى احد

در سال سوم هجرى، مشركان و در رأس آنان، ابوسفيان، براى جبران شكست فاحشى كه در جنگ بدر از مسلمانان متحمّل شده بودند، به فكر انتقام جويى و بسيج نيروها پرداختند و با سپاهى متشكل از پنج هزار نيروى جنگ جو، به فرماندهى ابوسفيان، براى نبرد به سوى مدينه روان گشتند.

سپاه دشمن در شمال شهر، كنار كوه احد استقرار يافت. اين كوه با هفت كيلومتر طول، يكى از طولانى ترين و بزرگترين كوه هاى مدينه است كه مستقل بوده و به كوه هاى مجاور متصل نيست. (1)

پيامبر صلى الله عليه و آله به رغم اين كه رويا رويى با سپاه مكّه را در خارج از شهر، به مصلحت


1- 1. در اين مورد، ر. ك. به: ص 307 از همين كتاب.

ص: 296

نمى دانستند، امّا به سبب اهميت قائل شدن براى امر شور و مشورت، نظر فرماندهان سپاه را پذيرفتند. نيروهاى سپاه اسلام، كه تعداد آنان هفتصد نفر بود، پيشقدم شده و در دامنه احد استقرار يافتند و آن را چون يك دژ مستحكم طبيعى، پشت سر سپاه خود قرار دادند.

در سمت چپ استقرار نيروهاى اسلام، تپه ياكوه كوچكى است به نام «جبل العَينيْن».

از اين تپه تا نخلستان هاى درهم تنيده و غير قابل عبور، مَعْبر يا تنگه كوچكى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى تأمين عقبه سپاه، پنجاه تيرانداز را به فرماندهى «عبداللَّه بن جبير» بر اين تپه گمارد تا به حفاظت از آن گذرگاه بپردازند؛ لذا اين تپه به «جبل الرمّاة» معروف شد. اين عدّه به رغم تأكيد آن حضرت، مبنى بر رها نساختن تنگه؛ چه در حال پيروزى و چه هنگام شكست، به گمان اين كه كار دشمن تمام شده، به طمع جمع آورى غنايم، تنگه را رها كردند. سواران دشمن نيز به فرماندهى خالد بن وليد، كه در پى چنين فرصتى بودند، با يك حمله غافل گيرانه، از تنگه عبور كرده و از پشت به سپاه اسلام هجوم آوردند. اين هجوم حساب شده دشمن و غفلت نيروهاى محافظ تنگه، سرنوشت سپاه اسلام را تغيير داد و پيروزى آنان را به شكستى دردناك بدل كرد. تپه ياد شده، كه همچنان موجود است، رو به رو و سمت جنوب مقبره شهداى احد و كوه احد واقع شده و امروزه زائران بالاى آن رفته و خاطره آن نبرد بزرگ را در ذهن خود مجسم مى سازند.

در اين جنگ، ضايعات جبران ناپذيرى به سپاه اسلام وارد شد؛ از جمله: شهادت يكى از بهترين حاميان پيامبرخدا صلى الله عليه و آله؛ يعنى حضرت حمزه سيدالشهدا به همراه پرچمدار اسلام، مُصْعَب بن عُمَيْر، عبداللَّه بن جحش و فرمانده تيراندازان و نگهبانان تنگه؛ يعنى عبداللَّه بن جبير و بيش از هفتاد تن از بهترين صحابه پيامبر خدا. صلى الله عليه و آله

پيامبر صلى الله عليه و آله ميان انبوه دشمن تنها ماند و جز على عليه السلام و معدود ياران پايدارو مقاوم وى، كه همواره كنار آن حضرت حضور داشتند و شجاعانه از جان ايشان حفاظت مى كردند، بقيه صحابه گريختند و به دامنه احد عقب نشينى كردند. در اين درگيرى، پيشانى و دندان آن حضرت شكست. على عليه السلام ناگزير ايشان را به سمت احد برد و در شكافى به استراحت پرداختند و جراحات ايشان را مداوا كردند. اين غار يا شكاف، امروزه در شمال مقابر شهدا و در دامنه احد است. (تصوير شماره 85)

ص: 297

به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله حمزه عليه السلام و ديگر شهدا را، كه همه مُثله شده بودند، پس ازاقامه نماز، در همان معركه جنگ وبا لباس هاى خود به خاك سپردند. (1)

عموى گرانقدر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله ابتدا به وسيله نيزه وحشى، غلام جبير بن مطعم، كنار جبل الرمّاة مجروح شد و خود را تا دامنه اين تپه كشانيد و سپس به ديدار خدا شتافت.

پيامبر صلى الله عليه و آله بر جنازه او، كه گوش و بينى اش بريده و سينه اش دريده شده بود، با تأثر و خشم ايستادند (2) و فرمودند: هرگز چنين مصيبتى به من نرسيده است و تاكنون جايى نايستاده ام كه از جايگاه كنونى خشمگين تر باشم. (3) سپس فرمود: جبرئيل عليه السلام مرا خبر داد كه نام حمزه را در آسمان هاى هفتگانه چنين نوشته اند: «حمزة بن عبدالمطّلب، اسداللَّه و اسد رسوله». آنگاه فرمان دادند جسدش را با پارچه اى كفن كرده و آنگاه هفتاد تكبير بر وى گفتند. سيد و سالار شهداى احد را همراه مصعب بن عمير در يك قبر دفن كردند. بعضى گفته اند عبداللَّه بن جحش نيز كه خواهرزاده حمزه عليه السلام بود، همراه آنان به خاك سپرده شد.

كسانى نيز گفته اند: هيچ كس همراه ايشان در قبر دفن نشد. (4)

بعدها در مكانى كه عموى پيامبر صلى الله عليه و آله به شهادت رسيد، مسجدى ساختند كه ديوارهاى مخروبه آن، تا دوران سعودى همچنان پا برجا بود. اين مسجد كه به «المَصْرَع» شهرت داشت، در تعريض خيابان كنار جبل الرماة تخريب شد. (5) برخى گويند: دندان پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در اين جا شكسته شده است. (6)

قبور اين سه بزرگوار رو به رو و شمال تپه جبل الرماة، كمى جلوتر (حدود


1- 1. براى آگاهى بيشتر از واقعه جنگ احد، ر. ك. به: ابن هشام، سيرةالنبويه، ج 3، ص 120- 60؛ واقدى، المغازى، ج 1، ص 199 به بعد؛ زهرى، المغازى، ص 60 به بعد و همچنين مقاله نگارنده اين سطور، با عنوان احد در بستر تاريخ مجله «ميقات حج» شماره 8.
2- 2. ابن ابى حاتم رازى، علل الحديث، ج 1، ص 352.
3- 3. ابن هشام، همان، ج 2، ص 98؛ عساف احمد بن محمد، خلاصة الأثر فى سيرة سيد البشر، ص 174.
4- 4. ابن هشام، همان، ج 2، ص 98؛ به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله بعضاً هر سه نفر را داخل يك قبر دفن كردند. محمدبن جرير طبرى، تهذيب الآثار، السفر الثانى، صص 524 و 525.
5- 5. ر. ك. به: صفحه 242 همين كتاب.
6- 6. سمهودى، همان، ج 3، ص 848.

ص: 298

پنجاه متر) از ديگر شهدا قرار دارد. در دوران عثمانى، بر مقبره عموى پيامبر صلى الله عليه و آله، گنبد و بارگاه زيبايى وجود داشت كه سلطان اشرف قايتباى آن را در سال 893 ق. تعمير كرد و توسعه داد و داخل آن تابوت و ضريحى آهنين نهاد.

در دوران سعودى، به اعتراف نويسنده اى سعودى؛ يعنى «ياسين الخيارى»، مردم، كنار اين مقبره كه به «مسجد حمزه عليه السلام» معروف بود، نذر مى پختند و قبور را لمس و مسح مى كردند، لذا مسؤولان براى جلوگيرى از اين اعمال كه آن را خلاف شرع قلمداد مى كنند گنبد و بارگاه وى را تخريب كرده و قبر ديگر شهدا را با زمين يكسان ساختند.

سرانجام در سال 1383 ق. براى عدم دسترسى زائران، اطراف قبور شهداى احد ديوارى كشيدند و آن را محصور كردند. (1) اكنون اين ديوار با درى آهنين مانع تماس و نزديكى زائران با قبور محترم شهداى احد است.

1. قبر حضرت حمزه عليه السلام. مصعب بن عمير. عبد اللَّه بن جحش: مكان اصلى مسجد حمزه كه در دوران سعودى تخريب شد.

2. قبور ساير شهدا.

3. مسجد احد: حضرت على عليه السلام: حضرت حمزه عليه السلام [جديد الاحداث .

4. پناهگاه حضرت رسول صلى الله عليه و آله هنگام جراحت و عقب نشينى (شكاف باريك در كوه).

5. مكان مسجد المصرع: الوادى- مكان شهادت حضرت حمزه عليه السلام كه در دوران سعودى تخريب شده است.

6. مكان مسجد الرماة: مكان استقرار تير اندازان سپاه اسلام، كه امروزه بقاياى مخروبه و تنها ديواره يك مترى آن وجود دارد.

7. مكان مسجد الفسح: مسجد جبل احد؛ اين مسجد در قرون گذشته رو به ويرانى رفته است و اكنون چهار ديوارى مخروبه آن ديده مى شود.

8. مكان مسجد ثنايا: قبة الثنايا؛ مكانى است كه دندان حضرت رسول صلى الله عليه و آله شكسته شد.

9. مسجد المستراح: مكانى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله پس از بازگشت از نبرد احد در اين مكان به استراحت پرداختند. اين مسجد اكنون در كنار مدرسه عمرو بن جموح قرار دارد.

10. مسجد الدرع: البدائع: شيخان؛ پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام عزيمت به سوى احد، در اين مكان نماز عصر، عشا و صبح را اقامه كردند و زره و لباس جنگى خود را براى اين امر در اين مكان گذاردند.


1- 1. ياسين الخيارى، تاريخ المعالم المدينه، ص 137.

ص: 299

نقشه تقريبى صحنه نبرد و آثار تاريخى منطقه احد

ج- آرامگاه ها و مقابر تخريب شده (دوران سعودى)

1. مقبره عبداللَّه بن عبد المطّلب

ص: 300

پدر گرامى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در جايى به نام «دار النّابغه» در خيابان مناخه رحلت كرد و در همان جا دفن شد. كنار مقبره او مسجدى به همين نام وجود داشت كه به روايت ابن شبّه، پيامبر صلى الله عليه و آله در آن نماز گزاردند. (1)

جاى دقيق آن، رو به روى باب السّلام؛ 300 مترى جنوب غربى مسجد النّبى صلى الله عليه و آله، در خيابان مناخه بوده كه پس ازتخريب، در 1355 ش، تبديل به محل توقّف (پاركينگ) ماشين هاى سنگين شد و سرانجام در بازسازى مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله و پيرامون آن، به آن جا ملحق گرديد.

2. مقبره محمد بن عبداللَّه محض (نفس زكيّه)

محمد بن عبداللَّه بن حسن بن حسن عليه السلام مشهور به «محمد نفس زكيّه»، از نوادگان امام دوم شيعيان و از بزرگان و زهّاد بنى هاشم بود. منصور دوانيقى، پيش از به خلافت رسيدن، در دو نوبت با وى بيعت كرد، امّا آنگاه كه به خلافت رسيد، به تعقيب محمدبن عبداللَّه محض و برادرش ابراهيم پرداخت و بسيارى از سادات و نوادگان امام على عليه السلام را به زندان انداخت. در جمادى الآخر 145 ق. محمد نفس زكيه بر ضدّ خليفه و حكومت عباسى قيام كرد. جمع زيادى از مردم مدينه به او پيوستند و به عنوان «مهدى» با محمد بيعت كردند.

محمد نفس زكيه در اين قيام پيروز شد و مدينه و حتى مكّه را به تصرف در آورد.

منصور، عيسى بن موسى را با چهار هزار نفر براى سركوبى او فرستاد. وى پس از چندى مدينه را محاصره و در نبردى نابرابر آن نواده بزرگوار امام حسن عليه السلام و يارانش را در


1- 1. ابن شبه، همان، ج 1، ص 65. دارالنابغه متعلق به نابغة بن اسحاق بوده است.

ص: 301

رمضان 145 هجرى به شهادت رساند. (1) جنازه وى را در شرق كوه هاى سلع (پشت مساجد سبعه) دفن كردند. اين بقعه و آرامگاه، كه به محله «استسقاء» معروف بود، در دوران سعودى تخريب گرديد.

3. آرامگاه على عُرَيْضى بن جعفر بن محمد عليه السلام

«عُرَيض»، قريه اى در شرق مدينه است. چون على بن جعفر عليه السلام، برادر امام موسى كاظم عليه السلام در آن مكان ساكن بوده، لذا به «على عُريضى» مشهور گشته است. او از زهاد عصر خود بود و ولايت برادر و برادر زادگانش را تا امام دهم بر خود پذيرا شد. نقل كرده اند با وجود كثرت سن، ارادت خاصى نسبت به امام جواد عليه السلام داشته است. على بن جعفر از پدر، برادر و از پسرِ برادرش امام رضا عليه السلام روايت مى كرده است. مقبره وى سمت فرودگاه مدينه در شش كيلومترى مسجدالنبى صلى الله عليه و آله قرار داشت. گنبد و بارگاه وى تا سال ها پيش موجود بود و در دهه گذشته گنبد و مقبره تخريب و مسجدى نيز كه به نام وى در آن منطقه ساخته بودند، متأسفانه در 1382 ش. به طور كلى تخريب گرديد. اكنون بقاياى سنگ هاى قديمىِ مسجد در اطراف انباشته شده است. (تصويرهاى شماره 86- 87)

4. مقبره عبداللَّه بن عباس در طائف

عبداللَّه بن عباس بن عبدالمطّلب، پسر عموى گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله مفسّر، فقيه، محدّث و مشهور به «حَبْر امَّت» در طائف وفات يافت و در آن جا دفن شد. گنبد و بارگاه عالى به رنگ سفيد با ضريحى بر قبر او قرار داشت كه در دوران سعودى تخريب و قبر وى با زمين يكسان شد.


1- 1. مسعودى، التنبيه و الاشراف، ص 295.

ص: 302

نقشه جديد آثار تاريخى مدينة النبى صلى الله عليه و آله

ص: 303

1- مسجد شريف نبوى اين تمهيد خ رضي الله عنهم د فهرس يك صدق الله العظيم الله اكبر ون و د فهرس يك صفحه تمهيد ي الحمد لله يد؟؟؟

2- مسجد قبا در شارع قبا

3- مسجد ذو قبلتين در شارع سلطانيه

4- مسجد فتح: احزاب

5- مسجد سلمان فارسى

6- مسجد ابى بكر

7- مسجد عمر بن خطاب

8- مسجد فاطمه عليها السلام

9- مسجد على بن ابى طالب عليه السلام

10- مسجد جمعه: بنى سالم در شارع قبا

11- مسجد شجره در شارع عروه به سوى جده

12- مسجد سقيا ميدان عنبريه

13- مسجد غمامه: مصلى اعياد

14- مسجد ابى بكر: مصلى اعياد

15- مسجد على عليه السلام: مصلى اعياد

16- مسجد عمر بن خطاب: مصلى اعياد

17- مسجد فضيخ: شمس در شارع عوالى

18- مسجد ابوذر غفارى در شارع ابوذر

19- مسجد بنى ساعده و سقيفه بنى ساعده

20- بقيع الغرقد

21- مكان قبلى قبر اسماعيل بن جعفر الصادق عليه السلام

22- قبر ابى سعيد خدرى در پايان بقيع

23- مقبره محمد نفس زكيه نوه امام حسن

24- مقبره حمزه و شهداى احد

25- چاه قضاعه- تخريب شده است.

26- چاه حاء- تخريب شده است.

27- چاه بصه- تخريب شده است.

28- چاه اريس- تخريب شده است.

29- چاه سقيا- تخريب شده است.

30- هيأت امر به معروف

31- محكمه شرعى

32- كتابخانه عمومى مدينه

33- جبل الرايه- مسجد ذباب

34- ميدان عنبريه

ص: 304

فصل ششم: كوه ها، وادى ها و ثناياى مدينة النّبى صلى الله عليه و آله

الف- كوه ها

1. احد

ص: 305

فصل ششم: كوه ها، وادى ها و ثناياى مدينة النّبى صلى الله عليه و آله

ص: 306

ص: 307

الف- كوه ها

1. احد

از كوه هاى مشهور و مهمّ مدينه، كوه احُد است كه در شمال شرقى شهر و چهار كيلومترى مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله قرار دارد. چون اين كوه از ميان كوه هاى پيرامون مدينه، تنها كوهِ جدا و مستقل است، آن را «احُد» ناميده اند. (1) اين كوه با هفت كيلومتر طول (از شرق به غرب) طولانى ترين كوه در شبه جزيره است كه قلّه هاى بزرگى داشته و رنگ آن به قرمز متمايل وعرض آن نيز ميان 1 تا 3 كيلومتراست. ارتفاع آن از سطح زمين 300 متر و از سطح دريا 1000 متر فاصله دارد و در مجموع 19 كيلومتر مربع مساحت آن است. گويند بالاى اين كوه نقره هاى طبيعى يافت مى شود كه براى حفظ آب هاى جارى در آن پديد آمده است.

از پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد فضل و اهميت اين كوه احاديث فراوانى نقل شده است. از جمله: «كوه احد ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست داريم.» (2)


1- 1. فيروز آبادى، المغانم المطابه فى معالم طابه، ص 10
2- 2. ابن شبه، تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 80؛ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 7، ص 302

ص: 308

در روايتى ديگر، از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است: «كوه احد از كوه هاى بهشت است.»

همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «كوه احد درى است از درهاى بهشت و كوه عير ما را دوست نمى دارد ما نيز آن را دوست نمى داريم، چون درى است از درهاى جهنم.» (1)

قبر و قبه هارون، برادر موسى عليه السلام، بر فراز كوه واقع شده كه گويند وى هنگام عزيمت به حج، در اين كوه وفات يافته و دفن شده است. (2)

از غزوات مهم پيامبر صلى الله عليه و آله به نام اين كوه مشهور است كه در سال سوم هجرى رخ داد و كوه احد پناهگاه مهمّى براى لشكريان اسلام و به ويژه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود. در دامنه آن، يعنى شمال مقابر شهداى احد، شكاف كوچكى است كه رسول گرامى صلى الله عليه و آله به هنگام جراحت در جنگ احد توسط حضرت على عليه السلام به اين شكاف برده شدند و در آنجا زخم هاى ايشان مداوا شد. اين مكان قابل ديدن است.

امروزه از طريق بزرگراه فهد بن عبدالعزيز مى توان به كوه احد و مزار شهدا رفت، كه البته از شارع سيد الشهدا نيز مى توان به آن جا راه يافت.

2. جبل عَينَين: الرُّماة

كوه كوچكى است در جنوب قبور شهداى احد، در كنار وادى قنات، به صورت مستقل و در فاصله تقريباً يك كيلومترى كوه احد. به طول 175 و به عرض 55 متر، با ارتفاع 20 متر و مساحت 380 مترمربع. در نبرد مهم احد، اين تپه نقش مهم و مؤثرى به عنوان يك گذرگاه استراتژيك ايفا كرده است؛ چنانكه پيشتر گفتيم (3) پيامبر صلى الله عليه و آله براى اين كه نيروهاى دشمن از پشت سر به سپاه اسلام هجوم نياورند، تعداد پنجاه نفر از تيراندازان را به فرماندهى «عبداللَّه بن جبير» بر اين كوه گمارد تا از تنگه محافظت كنند، لذا به سبب استقرار اين نيروها، تپه ياد شده به «جبل الرّماة» معروف شد.


1- 1. سمهودى، وفاء الوفا باخبار دارالمصطفى، ج 2، ص 108؛ فيروز آبادى، همان جا.
2- 2. فيروز آبادى، همان، ص 11؛ ابن شبه، همان، ج 1، ص 85. در يكى از كوه هاى شهر پترا در اردن نيز قبرى از هارون وجود دارد كه مورد زيارت يهوديان اسرائيل قرار مى گيرد.
3- 3. ر. ك. به: ص 297 از همين كتاب.

ص: 309

در شرق اين تپه، به ياد محلّ قتل حضرت حمزه عليه السلام مسجدى ساختند و آن را «مسجدالمَصْرَع» ناميدند. در بالاى اين تپه؛ يعنى در آخرين نقطه آن، در سال هاى گذشته آثار و پايه هاى مسجدى به طول و عرض دوازده متر ديده مى شد. اين جا محل تيراندازان و «مسجد جبل الرماة يا جبل عينين» بوده است.

در طول قرون متمادى، بر روى اين تپه خانه هايى ساخته شده و به مرور زمان رو به خرابى رفته اند. بر اساس تصاوير موجود، طول و ارتفاع اين تپه از اندازه كنونى آن بسيار بزرگتر و بيشتر بوده است. (تصوير شماره 88)

3. سَلْع

اين كوه نيز يكى از كوه هاى مهم و استراتژيك شمال غرب مدينه است كه شاهد يكى از جنگ هاى پيروزى آفرين سپاه اسلام؛ يعنى نبرد بزرگ «احزاب» يا «خندق» بوده است. كوه سلع به عنوان يك استحكام طبيعىِ پشت سر سپاه اسلام قرار گرفت و خندق نيز در مقابل دشمن حفر گرديد. در دامنه آن، قبيله بنى حرام مى زيستند. در صخره هاى غربى آن، غار و كهف بنى حرام بوده كه از ميان رفته است. مساجد هفتگانه بر دامنه اين كوه ساخته شده است.

4. سُلَيع

كوه كوچكى در جنوب كوه سلع است كه به آن «عثعث» نيز گفته اند. در دوران عثمانى قلعه فرمانرواى مدينه بر آن ساخته شده بود. (1) بر فراز آن، يكى از برج هاى قلعه باب شامى مدينه بوده كه اكنون نيز آثار اين قلعه و برج بر جاى مانده است. موقعيّت اين كوه در نزديكى كتابخانه «ملك عبدالعزيز» (سمت باب السّلام) است و به سبب احداث بناها و برج هاى بزرگ، تنها بخشى از آن ديده مى شود.

5. عَيْر

1- 1. فيروز آبادى، همان، ص 185.

ص: 310

كوه بزرگى به نام «عَيْر» در جنوب مدينه- شرق «وادى عقيق»- و نزديك «مسجد شجره» است. از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه «كوه عير» يكى از درهاى جهنّم است؛ اين كوه بر ما خشمگين است و ما نيز بر آن. (1) «عَيْر» در لغت به معناى «خَرِ چموش و وحشى» است. (2) اين خر از آنِ «مويلع» كافر بوده كه خداوند بر قنات يا ملك او آتشى زده و آن را سوزانده است. در حقيقت وى مورد غضب خداوند قرار گرفته است. (3)

6. ثَوْر

كوه كوچك و سرخى است در پشت كوه احد، در شمال مدينه. پيامبر صلى الله عليه و آله ميان «عير» تا «ثور» را حرم (مدينه) قرار داد. (4)

7. ذِباب

7. ذِباب (5)

اين كوه در مشرق كوه سلع (مساجد سبعه) است و مسجد الرّايه يا مسجد ذِباب بر فراز آن است. «ذباب» نام پرنده و يا سمت برنده شمشير است و در بعضى از جاها به معناى زنبور عسل نيز آمده است. برخى گويند نام كسى است كه در دوران اموى بر اين كوه گردن زده شد. پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام غزوه خندق، پرچم فرماندهى را برآن استوار ساخت.

8. كوه هاى جماوات الثّلاثه

اين كوه ها عبارت اند از: جماء تضارع، جماء امّ خالد و جماء العاقر. در «جماء امّ خالد» قبر يكى از رسولانِ عيسى، به نام اسود بن سواد است. ابن شبّه نيز كتيبه اى به اين


1- 1. ابن شبه، تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 83.
2- 2. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 173.
3- 3. فيروز آبادى، همان، ص 288.
4- 4. پيشين، ص 82؛ سمهودى، وفاء الوفا باخبار دار المصطفى، ج 1، ص 92.
5- 5. اين كوه را «ذُباب» نيز خوانده اند.

ص: 311

عبارت بر آن ديده است: «من رسولِ پيامبر خدا عيسى بن مريم بر مردم اين قريه بوده ام». (1)

لشكريان قريش از «جماء عاقر» نيز براى جنگ با پيامبر صلى الله عليه و آله در احد ساماندهى و آماده شده اند.

ب- وادى ها

1. عَقيق

ب- وادى ها (2)

1. عَقيق

اين وادى به سه بخش «صغير»، «كبير» و «اكبر» تقسيم شده است. (3) قسمت اكبر آن در اختيار حضرت على عليه السلام بوده كه 23 چاه در آن كنده بودند. اين چاه ها در منطقه مسجد شجره كنونى بوده و به همين جهت هنوز مسجد شجره به «مسجد ابيار» يا «آبار على» معروف است. اين سه وادى در ابتدا به اقطاع بلال بن حارث المزنى در آمد و پس از وى، به دست ابو بكر و عمر افتاد. از پيامبر صلى الله عليه و آله احاديث زيادى در فضل اين وادى نقل شده و آن حضرت آن را مبارك خوانده اند. (4) از ايشان نقل شده است كه جبرئيل عليه السلام در شبى نازل شد و از جانب خداوند فرمود: در اين وادى مبارك نماز بگزار. (5)

گفتنى است آب اين وادى از طائف سرازير شده و سپس از سمت غربى مدينه مى گذرد. بنابراين، طولانى ترين وادى هاى حجاز است. (6) به سبب آب اين وادى، مناطق پيرامونىِ آن حاصل خيز و داراى آب وهوايى خوب هستند. قصر عروةبن زبير، سعيد بن عاص و مروان بن حكم در كنار اين وادى ساخته شده بود.

2. بُطْحان

1- 1. ابن شبه، همان، ج 1، ص 149.
2- 2. وادى به معناى «دره» و يا راهى است كه در آن آب جارى مى شود.
3- 3. يعقوبى، البلدان، ص 76.
4- 4. ابن شبه، تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 148؛ فيروزآبادى، المغانم المطابه فى معالم طابه، ص 270.
5- 5. محمد بن سليمان، جمع الفوائد من جامع الاصول و مجمع الزوائد، ج 1، ص 566.
6- 6. الياس عبدالغنى، تاريخ المدينة المنوره، ص 120.

ص: 312

2. بُطْحان (1)

اين وادى به «ابى جَيده» نيز مشهور است. آغاز آن، از نزديكى شرق قبا و پايان آن، نزديك «مسجد فتح» يا مساجد سبعه بوده كه به وادى عقيق مى پيوسته است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده اند: «بطحان بركه اى از بركه هاى بهشت است». (2)

3. رانُوناء

مسجد جمعه كه پيامبر صلى الله عليه و آله نخستين نماز جمعه را در آن برگزار كرده اند، در ميان اين وادى قرار داشته است.

وادى هاى ديگر مدينه عبارت اند از:

4- وادى مُذَيْنب، در جنوب شرق مدينه و محل سكونت بنى نضير.

5- وادى مَهْزور، در شرق مدينه و محل سكونت بنى قريظه.

6- وادى قناة، در منطقه احد و كنار تپه جبل الرماة و قبور شهداى احد.

براى استفاده از آب اين وادى ها چندين سد ساخته شده است.

ج- ثنيه ها

1. ثنيّة الوداع

ج- ثنيه ها (3)

1. ثنيّة الوداع

اين ثنيه در خارج باب شامى؛ ميان «مسجد الرّايه» (4) و محل دفن «محمد نفس زكيه» است و امروزه در تقاطع شارع سيدالشهدا و شارع ابوبكر واقع شده و سمت راست كسى


1- 1. آن را «بَطْحان» و بَطِحان نيز ثبت كرده اند. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 1، ص 446 به معناى انبساط و سرور.
2- 2. پيشين، همان جا.
3- 3. در اطراف مدينه، مكان هايى براى بدرقه و يا استقبال از سپاهيان وجود داشته كه به «ثنيةالوداع» معروف بوده است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گاهى در اين ثنيه ها حضور مى يافتند.
4- 4. چنان كه پيشتر گفته شد «مسجدالرايه» بر فراز كوه ذباب، در نزديكى مساجد سبعه است.

ص: 313

است كه از تونل زيرگذر مناخه خارج مى شود. از مسجدالنبى صلى الله عليه و آله تا آنجا، 700 متر فاصله است. قبل از اسلام، اين محل به «ثنيّةالركاب» شهرت داشته (1) و پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام عزيمت براى غزوه تبوك در آن جا اردو زده و به ساماندهى سپاه پرداختند. «ثنيّة الوداع» مكان وداع و خروج لشكريان و خارج شوندگان از مدينه بوده است.

هنگام غزوه خيبر، زنان پيامبر صلى الله عليه و آله در اين ثنيه با ايشان وداع كردند. مسجدى نيز به نام ثنيةالوداع در اين مكان ساختند كه در سال 1406 ق. در توسعه خيابان تخريب شد.

2. العَثْعَث

اين ثنيه بر كوهى به نام «عثعث» ميان كوه «سُليع» و كوه «سلع» در مدينه قرار داشته و به سُليع نزديكتر بوده است. (2)

3. ثنيّة الشريد

ثنية الشريد در شرق كوه عير و آخرين نقطه و خط هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است.

گفتنى است، از اين ثنيه ها هيچ آثار و نشانى وجود ندارد.

د- حصار و دروازه هاى مدينه

در دوران گذشته، براى حفاظت از هجوم دشمنان و تأمين امنيت، ديوارهايى پيرامون شهرها مى ساختند و بيشتر در پشت اين ديوارها خندقى مى كندند تا دشمن نتواند به راحتى وارد شهر شود. پيرامون مدينه يا يثرب نيز ديوارى مرتفع ساخته و در طول تاريخ از سوى حكمرانان و امراى شهر بازسازى و مرمت شده است. سلطان محمود عثمانى، در سال 1162 ق. اين ديوار را تعمير و ارتفاع آن را به 25 متر رسانيد؛ براى آن، چهل برج ساخت كه بر شهر مشرف بود. در سال 1305 ق. سلطان عبدالحميد عثمانى از


1- 1. ياسين الخيارى، همان، ص 217.
2- 2. ياقوت حموى آن را همان سليع دانسته است. معجم البلدان، ج 4، ص 85.

ص: 314

ناحيه «باب العنبريه» بر اين ديوار افزود و پس از آن كه دروازه ياد شده را تجديد بنا كرد، آن را «باب الحميدى» ناميد.

حصار شهر از دو بخش داخلى و خارجى تشكيل شده بود كه ديوار داخلى از چهار سمت مدينه را در محاصره داشت و شش دروازه براى آن تعبيه كرده بودند؛ از جمله:

1- باب الشامى (در شرق قلعه شامى) 2- باب المجيدى (كنار حرم مطهر) 3- باب الجمعه يا باب البقيع (پشت بقيع) 4- باب المصرى 5- باب الحمام 6- باب صبرى پاشا.

ديوار و حصار خارجىِ شهر از «باب العوالى» تا «باب قبا» امتداد يافته و از «باب العنبريه» نيز به سوى «السيح» تا «باب الكومه» و از شرق به «باب الصدقات» متصل مى شد.

دروازه هاى اين حصار عبارت بودند از:

1- باب العوالى (متصل به ديوار جنوبى بقيع) 2- باب قبا (نزديك مسجد عمربن خطاب) 3- باب العنبريّه (وردى غرب شهر) 4- باب الكومه يا باب الجبل (غرب قلعه شامى) 5- باب الصّدقات (در شرق شهر). (1)

پس از توسعه مدينه، اين حصار ونيز دروازه ها برداشته شده است. (تصوير شماره 89)

فصل هفتم: مساجد و مناطق تاريخى اطراف مدينة النبى صلى الله عليه و آله

1- مسجد شجره: ذو الحُلَيْفه (آبار على عليه السلام)


1- 1- احمد سعيد بن سلم، همان، ص 171- 173.

ص: 315

فصل هفتم: مساجد و مناطق تاريخى اطراف مدينة النبى صلى الله عليه و آله

ص: 316

ص: 317

1- مسجد شجره/ ذو الحُلَيْفه (آبار على عليه السلام)

اين مسجد، كه امروزه به نامهاى «شجره»؛ «ذوالحُلَيفه» و «ابيار على» مشهور است، يكى از مساجد بسيار مهم خارج از مدينه بوده و به عنوان يكى از ميقات ها و مساجد احرام از اهميت بسزايى برخوردار است. وجه تسميه آن به نام هاى فوق چنين است:

الف- شجره؛ از آن رو آن را چنين خوانند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن جا، كنار درختى به نام «سَمَره» فرود آمد و احرام بست. (1)

ب- احرام؛ به سبب آن كه حاجيان براى تشرف به حج، در اين مسجد احرام مى بندند.

ج- ذو الحُلَيفه؛ «حُليفه» نام آبى است ميان دو قبيله قريش، كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله دوست داشتند براى بستن احرام، كنار درختى در اين محل فرود آيند. (2)

د- ابيار على عليه السلام: از آن جهت به اين نام شهرت يافت كه حضرت على عليه السلام براى آبيارى نخلستان ها، چاه هاى فراوانى در اين منطقه كندند و ابيار نيز اسم جمع «بئر» يعنى چاه است. فيروز آبادى كه در قرن هشتم آن را توصيف كرده، گويد: اين مسجد جز به نام


1- 1. فيروز آبادى، المغانم المطابه فى معالم طابه، ص 199؛ بخارى، صحيح، [كتاب الصّلاة]، ص 322، حديث 441.
2- 2. فيروز آبادى، همان، ص 119.

ص: 318

«ابيار على عليه السلام» شناخته نيست. (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سه بار در اين مكان مُحرم شده اند: 1. هنگام صلح حديبيه (سال ششم هجرى) 2. عمره ناشده (سال هفتم هجرى)- 3. حَجّةالوداع (سال دهم هجرى). (2)

زين الدين الاستدار، در سال 961 ق. بناى مسجد را بازسازى كرد و در پيرامون آن ديوارى بزرگ ساخت كه تا پايان دوره عثمانى همچنان پا بر جا بود.

طول اين مسجد، از جنوب تا شمال، 52 ذراع (65/ 25 متر) و از شرق به غرب نيز به همين مقدار بوده است. (3) در دوران فهد بن عبدالعزيز بگونه بسيار زيبايى بازسازى شد.

اكنون مساحت آن به 88000 مترمربع رسيده كه 5000 نمازگزار در آن جاى مى گيرند.

(تصويرهاى شماره 90- 91)

2- مسجد مَعْرس

مَعرس به معناى محل خواب صبحگاهى است. پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر در راه انجام عمره، واجب و يا پس از بازگشت از غزوات، در اين مكان استراحت مى كردند. (4) به مرور زمان بقاياى اين مسجد رو به ويرانى گذاشت و جز چند تكه سنگ چيده شده بر روى هم، اثرى از آن نماند. اكنون مكان آن، در پشت مسجد شجره، به فاصله يكصد مترى، صاف و تنها درختى علامت آن است.

3- مسجد سَرِف

اين مسجد كه ميان راه مكّه و وادى مهزور واقع است، محلّ وفات و دفن «ميمونه»،


1- 1. پيشين، همان، ج 82؛ على بن موسى، رسالة فى وصف المدينه، صص 16- 8.
2- 2. ابن هشام، سيرة النبويه صلى الله عليه و آله، ج 3، صص 355 و 424؛ ابن قتيبه، المعارف، ص 70؛ ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 1، صص 87 و 124 و ج 2، ص 172.
3- 3. سمهودى، همان، ج 3، ص 1002.
4- 4. سمهودى، همان، ج 3، ص 1006؛ كلينى، فروع كافى، ج 4، ص 565.

ص: 319

همسر پيامبر صلى الله عليه و آله در سال 39 ق. است. سمهودى آن مسجد و قبر را زيارت كرده است. (1)

سَرِف اردوگاهى نيز براى لشگريان اسلام بوده است كه عمدتاً پيامبر صلى الله عليه و آله در غزوه هاى خارج مدينه، همراه لشگريان در اين جا اردو مى زده اند.

4- مسجد على عُرَيْضى

در «عُرَيض» (2) كنار مقبره على عريضى، فرزند بزرگوار امام صادق عليه السلام، مسجدى قرار داشته كه به «على عريضى» مشهور بوده است. اين مسجد كه در شش كيلومترى جاده فرودگاه مدينه در دنباله شرقى كوه احد، در محله مشهور «عُريض» موجود بود، در سال 1382 ش. تخريب شد.

5- منطقه فدك

فدك از مناطق بسيار حاصلخيز بوده كه به يهوديان تعلق داشته است. هنگامى كه غزوه خيبر رخ داد، يهوديان فدك، كه از شكست هم كيشان خود در اين جنگ آگاهى يافتند، نماينده اى نزد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله فرستادند و از او امان خواستند. آن حضرت نيز محيصة بن حرام را فرستاد و فدك را از آنان گرفت. طى قراردادى كه بسته شد، نيمى از فدك جزو اموال خاص پيامبر صلى الله عليه و آله شد و نيمى ديگر به مسلمانان واگذار گرديد. (3) پيامبر صلى الله عليه و آله نيز فدك را به فاطمه عليها السلام واگذار كرد. (4)

امام على عليه السلام گويد: در زير اين آسمان، تنها فدك به ما تعلّق داشت كه آن را از ما


1- 1. پيشين 3/ 1020..
2- 2. «عُرَيْض» يكى از وادى هاى شرقى مدينه بوده است. فيروز آبادى، همان، ص 260، ياقوت حموى، همان، ج 4، ص 114.
3- 3. ابن هشام، همان 2/ 353؛ بلاذرى، فتوح البلدان ص 42، 43؛ ابويوسف، الخراج، ترجمه شعاع ص 76.
4- 4. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 78.

ص: 320

دريغ كردند. (1) فدك تا مدينه 130 كيلومتر و تا خيبر حدود ده كيلومتر فاصله دارد. امروزه اين سرزمين، بسيار حاصلخيز و آباد است وآب هاى گواراى آن بسته بندى شده و در سرتاسر عربستان عرضه مى شود. براين بطرى ها اين عبارت ديده مى شود: «ماء لوادي فاطمة عليها السلام».

(تصوير شماره 92)

6- منطقه خيبر

در زبان يهود، «خيبر» به معناى حصن و قلعه بوده و جمع آن «خيابر» است.

برخى گويند: اين اسم براى منطقه خيبر، از نام «خيبر بن قانية بن مهلائيل بن ارم» گرفته شده است. (2) غزوه معروف خيبر، در سال هفتم هجرت، در اين منطقه رخ داد و پيامبر صلى الله عليه و آله قلعه هاى آن منطقه را، كه هفت قلعه بود، يكى پس از ديگرى فتح كردند. در اين غزوه، يهوديان تمامى اموال و مزارع خود را رها كرده و از مدينه تبعيد شدند. (3) هنگامى كه عمر به خلافت رسيد، باقى مانده يهود را از خيبر به شام تبعيد و منطقه را ميان مسلمانان و نيز همسران پيامبر صلى الله عليه و آله تقسيم كرد. خيبر در 120 كيلومترى جنوب مدينه واقع شده و تا فدك ده كيلومتر فاصله دارد. (تصوير شماره 93)

7- زيارتگاه يَنبوع

يَنبوع يا يَنْبُع در غرب مدينه (در ساحل درياى سرخ) و 213 كيلومترى مكه واقع شده و امروزه به عنوان يك شهر بندرى، از رونقى برخوردار است. از آن جا كه اين قريه


1- 1 ابن ابى الحديد، همان، ج 4، ص 78.
2- 2 ياقوت حموى، همان، ج 2، ص 410.
3- 3 ابن هشام، همان، ج 2، ص 334؛ فيروزآبادى، همان، ص 134؛ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 7، ص 400.

ص: 321

چشمه ها و آب هاى فراوانى داشته، به اين نام شهرت يافته است. (1) هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله غنايم جنگى را ميان مجاهدان تقسيم مى كردند. اين مكان سهم على عليه السلام شد و آن حضرت با كندن چاه هايى به ايجاد نخلستان پرداخته و در آمد آن را به يتيمان و مستمندان بنى هاشم اختصاص دادند. ايشان تا پيش از خلافت، عمدتاً در اين مكان سكونت يافته و به كار مشغول بوده اند. در آن مكان مسجدى ساختند كه به گفته ابن رشيد، پيامبر صلى الله عليه و آله در مكان آن نماز گزارده بودند. (2) امروزه در ينبوع، كه يكى از زيارتگاه هاى مهم و فراموش شده است، چند تن از فرزندان ائمه و سادات جليل القدر به خاك سپرده شده اند.

معروف ترين آنان عبارت اند از:

1. عمر الاطرف، آخرين فرزند امام على عليه السلام و فردى بسيار با تقوا و زاهد بوده است.

2- على اصغر، كوچك ترين فرزند امام سجاد عليه السلام.

3- احمد بن على بن على بن محمدبن عون بن محمد حنفيّه.

4- داوود بن محمد بن عبداللَّه بن عبيداللَّه بن حسن بن عبيداللَّه بن عباس بن على عليه السلام كه در زمان اخيضر، عليه جور و ستم او قيام كرد و به دست ادريس بن موسى در اين مكان به قتل رسيد و مدفون شد. (3)


1- 1. «ينبوع» يا «ينبع» از فعل مضارع گرفته شده تا كثرت چاه هاى آب آن را بيان كند.
2- 2. ابن رشيد فهرى، مل ءُ العيبه بما جمع بطول الغيبه، صص 278 و 279.
3- 3. كمّونه حسينى، آرامگاه هاى خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله و بزرگان صحابه و تابعين، ترجمه عبدالعلى صاحبى، صص 365 و 366.

ص: 322

نقشه جديد مدينه

منابع و مآخذ

الف) عربى

ص: 323

1. آلبانى، محمد ناصرالدين صحيح سنن نسائى، رياض، زهيرالشاديش، المكتب التربية العربى لدول الخليج: چاپ اول 1409

2. ابن ابى شيبه، حافظ عبداللَّه بن محمد (م 235)، المُصنّف فى الاحاديث والآثار، تحقيق سعيد محمداللحام، بيروت: دارالفكر، چاپ اول 1409 ق

3. ابن ابى الحديد، عزّالدين ابو حامد (655- 586 ه.) شرح نهج البلاغه، تحقيق: ابوالفضل ابراهيم، قاهره: دار احياء الكتب العربى، 1378 ق.

4. ابن اثير جزرى الشيبانى، عزالدين ابى الحسن (م 630 ه.)، الكامل فى التاريخ، بيروت:

دار صادر، دار بيروت 1956 ق

5. ابن اثير جزرى، مجد الدّين ابى السعادات (606- 554)، النهاية فى غريب الحديث و الأثر، تحقيق طاهر احمد الرادى. محمود محمد الطناحى، بيروت: مكتبة العلميه [بى تا]

6. ابن بابويه قمى، ابى جعفر محمد، من لا يحضره الفقيه، تحقيق: موسوى الخراسانى، نجف: چاپ چهارم 1377 ق.

7. ابن بطوطه، ابو عبداللَّه محمد بن ابراهيم (756- 683 ق.)، رحله ابن بطوطه، بيروت: دار

ص: 324

بيروت- دار صادر 1379 ق.

8. ابن جبير، ابى الحسن محمد، رسالة اعتبار الناسك فى ذكر الآثار الكريمة و المناسك، معروف به «الرحلة ابن جبير»، بيروت: دار مكتبة الهلال، چاپ دوم 1986 م.

9. ابن جوزى، يوسف بن حسام الدّين قز اوغلى سبط (654- 582 ه.)، تذكرة خواص الامة فى معرفة الائمة، فى هامشه مطالب السئول، محمد بن طلحه نصيبى شافعى، چاپ سنگى 1285 ش.

10. ابن حجر عسقلانى، الاصابة فى تمييز الصحابه، مصر: مصطفى محمد، 1358 ق.

11. همو، تهذيب التّهذيب، هند: مجلس دائرة المعارف النظاميه، حيدرآباد دكن 1325 ق.

12. همو، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، التزام، عبدالرحمان محمد، بيروت: دار احياء، چاپ دوم 1408 ق.

13. همو، المطالب العاليّة بزوائد المسانيد الثمانيّة، مكّة المكرمه، دار ابن باز [بى تا].

14. ابن حجر هيتمى، شهاب الدين (974- 909 ه.)، الصّواعق المحرقه فى الرّد على اهل البدع و الزندقه، مصر: مطبعة اليمينيه، احمد البابى الحلبى، چاپ سنگى 1312 ق.

15. همو، تحفة الزّوار الى قبر النّبىّ المختار، تحقيق: سيد ابو عمه، مصر: دارالصحاب للتراث بطنطا، چاپ اول 1412 ق.

16. ابن حجر هيثمى، نورالدين على بن ابى بكر (875 ه.)، موارد الظمان الى زوائد ابن حَبّان، حققه و نشره محمد عبدالرزاق حمزه، بيروت: دارالكتب العلميه [بى تا].

17. ابن حزم اندلسى، ابو محمد على بن احمد بن يعيد، المُحلَّى بالآثار، تحقيق عبدالغفار سليمان البغدادى بيروت: دار الكتب 1408 ق.

18. ابن حنبل، احمد بن محمد (164- 241 ه.)، المسند، شرح و وضع فهارسه احمد محمد شاكر، مصر: دارالمعارف للطباعة و النشر، چاپ دوم 1368 ق.

19. ابن حيان، حافظ ابى محمد جعفر (م 369 ه.)، اخلاق النبى (ص)، دراسة و تحقيق سيد الحميلى، بيروت: دار الكتاب العربى، چاپ سوم 1409 ق.

20. ابن خردادبه، ابى القاسم عبيداللَّه بن عبداللَّه، المسالك و الممالك، وضع مقدمته و

ص: 325

هوامشه محمد مخزوم، بيروت: دار احياء التراث العربى 1408 ق.

21. ابن خلدون، ابو زيد عبدالرحمن بن محمد (734- 808 ه.)، العبر و ديوان المبتدا و الخبر فى ايام العرب و العجم و البربر ومن عاصرهم من ذوى السلطان الاكبر، بيروت: دار الكتب 1956 م.

22. ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفيسه، تصحيح و ستنفلد، ليدن: اى جى بريل 1891 م.

23. ابن رشيد فهرى البستى، ابى عبداللَّه محمد بن عمر، مل ء العَيْبه بما جُمع بطول الغَيبة فى الوجهة الوجيهة الى الحرمين مكة و طيّبة، تحقيق: محمد الحبيب بن الخوجه، بيروت: دارالمغرب الاسلامى، چاپ اول 1408 ق.

24. ابن سليمان، محمد بن محمد، جمع الفوائد من جامع الاصول و مجمع الزوائد، قبرس: بنك فيصل الاسلامى 1405 ق.

25. ابن شبه النميرى البصرى، ابوزيد عمر (173- 262 ه.)، تاريخ المدينة المنورة، حققه فهيم محمد شلتوت، بيروت: دار التراث، چاپ اول 1410 ق.

26. ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشيدالدين (م 588 ه.)، المناقب الائمة: المناقب آل ابى طالب، قم: مطبعة العلميه [بى تا].

27. ابن صباغ مالكى، على بن محمد بن احمد المغربى المالكى (م 855 ه.)، الفصول المهمة فى معرفة احوال الائمة، نجف: مكتبة الحيدريه، چاپ سوم 1381 ق.

28. ابن ظهيرة المخزومى القرشى، جمال الدين محمد جاراللَّه بن محمد، الجامع اللطيف فى فضل مكة و اهلها وبناء البيت الشريف، بيروت: المكتبة الشعبيه، چاپ پنجم 1399 ق.

29. ابن عبدالبر، ابو عمر يوسف بن عبداللَّه نمرى قرطبى اشعرى (368 ه. 460)، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، مصر: مطبعة مصطفى 1358 ق.

30. ابن عبدربه الاندلسى، احمد بن محمد (م 328 ه.)، العقد الفريد، تحقيق عبدالمجيد استرحيتى، بيروت: دارالكتب العلميه، چاپ سوم 1407 ق.

31. ابن علان شافعى الاشعرى الملكى، محمد بن علان (م 1057 ه.)، دليل الفالحين لطرق

ص: 326

رياض الصالحين، تصحيح وتعليق محمود حسن ربيع، مصر: مصطفى البابى الحلبى [بى تا].

32. ابن قتيبه دينورى، ابى محمد عبداللَّه بن مسلم (276- 313 ه.)، المعارف، حققه و قدم له ثروت عكاشه، مصر: دارالمعارف، چاپ دوم 1969 م.

33. همو، الامامة والسياسة، (منسوب به ابن قتيبه)، قم: منشورات الشريف الرضى و مصر:

مصطفى البابى الحلبى، چاپ دوم 1377 ق.

34. همو، تأويل مختلف الحديث، تحقيق عبدالقادر احمد عطا، بيروت: مؤسسة الكتب الثقافيّه 1408 ق.

35. ابن قيم جوزى، زادالمعاد فى هدى خير العباد، فهرسه محمد اديب الجاور، بيروت:

مؤسسة الرساله 1412 ق. و تحقيق محمد حامد الفقى، قاهره: مطبعة السنة المحمديه 1373 ق.

36. ابن كثيرالقرشى الدمشقى الشافعى، عماد الدين ابوالفداء اسماعيل بن عمر (700- 774 ه.)، البداية و النهاية فى التاريخ، مصر: مطبعة السعادة 1351 ق. و بيروت 1409 ق.

37. ابن ماجه، ابى عبداللَّه محمد بن يزيد، السنن، به اهتمام محمد فؤاد عبدالباقى و محمد الاعظمى، رياض 1304 ق.

38. ابن منظور، امام علّامه، لسان العرب، تحقيق على سيرى، بيروت: دار احياءالتراث العربى، چاپ اول 1408 ق.

39. ابن موسى، على، رسالة فى وصف المدينة المنورة، فى ذيل رسائل فى تاريخ المدينه، جمعها و قدم لها حمد الجاسر، رياض: منشورات داراليمامه 1393 ق.

40. ابن نجّار، امام حافظ بن محمود، اخبار مدينة الرسول، المعروف بالدُّرّة الثمينه- تحقيق صالح محمد جمال، مكة المكرمه: مكتبة الثقافه، چاپ سوم 1401 ق.

41. ابن وردى، زين الدّين عمربن مظفر (م 749)، تاريخ ابن وردى، نجف:

المطبعةالحيدريه، چاپ دوم 1389 ق.

42. ابن هشام، ابو محمد عبدالملك بن ايوب حميرى (218 ه.)، السّيرة النبويّة، تحقيق

ص: 327

محى الدين عبدالمجيد، قاهره 1356 ق. و تحقيق مصطفى السقاء و ديگران، بيروت: دار الوفاق 1355 ق.

43. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيّين، شرح و تحقيق سيد احمد صفر، بيروت: مؤسسة الاعلمى، چاپ دوم 1408 ق.

44. همو، الاغانى، تحقيق سيد جابر، مكّه مكرمه: دار ابن باز [بى تا].

45. ابو نعيم اصفهانى، احمد بن عبداللَّه (م 430 ه.)، حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، مصر: مكتبةالخانجى و مطبعة السعادة 1351 ق. دار الكتاب العربيه، بيروت: چاپ دوم 1387 ق.

46. امينى، عبدالحسين (1281- 1349)، الغدير فى كتاب والسنة و الادب، بيروت:

دارالكتاب العربى، چاپ سوم 1346 ق.

47. باسلامَه، حسين بن عبداللَّه، تاريخ عمارة المسجدالحرام بما احتوى من مقام ابراهيم و بئر زمزم والمنبر و غير ذلك، جده: تهامه، چاپ دوم 1400 ق.

48. بحرانى، هاشم بن سعيد بن سليمان (695 ه.)، غاية المرام و حجة الخصام فى تعيين الامام من طريق الخاص و العام، تهران: معارف اسلامى [بى تا].

49. بخارى، محمد بن اسماعيل بن ابراهيم بن بردزبه الجعفى، صحيح البخارى، مصر: نشر احياء كتب السنه، چاپ دوم 1410 ق.

50. بكداش، سائد، فضل ماء زمزم و ذكر تاريخه و اسمائه، مكه: المكتبة المكيه 1413 ق.

51. البكرى الشافعى الاشعرى المصرى، محمد بن عبدالرحمن، الدُرَّةُ المكَلِّلَة فى فتح مكة المشرفة المُبَجَّله، مقدمه و تصحيح محمد حجازى، مصر: مكتبة الثقافية الدينيه، چاپ اول 1407 ق.

52. بكرى، احمد موسى و ديگران، جغرافية المملكة العربية السعوديه، رياض: وزارت المعارف 1394 ق.

53. بلاذرى، ابى الحسن احمد بن يحيى بن جابر (ف 279)، انساب الاشراف، حققه محمد باقر المحمودى، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، چاپ دوم 1974 م.

ص: 328

54. بيرونى، ابوريحان محمد بن احمد (م 440)، الآثار الباقية عن القرون الخالية، بغداد:

مكتبة المثنى [بى تا].

55. بيضون، ابراهيم، زكار، سهيل، تاريخ العرب السياسى من فجر الاسلام حتى سقوط البغداد، بيروت: دارالفكر چاپ اول 1394 ق.

56. بن سلام، احمدسعيد، المدينةالمنورة فى القرن الرابع عشرالهجرى، مدينه: 1414 ق.

57. بيهقى، ابوبكر احمد بن حسين (384- 458)، دلائل النبوّة، بيروت: [بى ن- بى ت و ترجمه مهدوى دامغانى، تهران: علمى فرهنگى 1361 ش.

58. جاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر (160- 255)، العثمانيّة، تحقيق عبدالسلام هارون، بيروت: دارالجيل، چاپ اول 1401 ق.

59. جندى المكى، ابى سعيد المفضل بن محمد (م 307)، فضائل المدينه، تصحيح محمد مطيع الحافظ، غزوه بدير، دمشق: دار الفكر، چاپ اول 1405 ق.

60. جواد على، المفصّل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، بيروت: دارالعلم للملائين 1968 م.

61. حاكم حسكانى نيشابورى، عبيداللَّه (سده پنج)، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، حققه شيخ محمد باقر المحمودى، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات 1393 ق.

62. حرّ عاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، تهران:

مكتبة الاسلاميه، چاپ پنجم 140 ق.

63. خطيب بغدادى، حافظ ابى بكر احمد بن على (392- 463 ه.)، تاريخ البغداد او المدينة السلام، مصر: مطبعة السعاده 1349 ق.

64. خفاجى، محمدعبدالمنعم، سيرة خاتم المرسلين، بيروت: دار الجيل، چاپ اول 1411 ق.

65. الخيارى، احمد ياسين احمد، تاريخ معالم المدينة المنورة قديماً و حديثاً، تحقيق:

عبيداللَّه محمد امين كردى، مدينه: دارالعلم چاپ اول 1410 ق.

66. دائرة المعارف الاسلاميّه، احمد الشنتاوى، ابراهيم زكى خورشيد، عبدالحميد يونس،

ص: 329

تهران: جهان، بوذر جمهرى [بى تا].

67. دائرة المعارف الشيعيّه، حسن الامين، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، چاپ دوم 1393 ق.

68. ديار بكرى حسن بن محمد بن الحسن (ف 966)، تاريخ الخميس فى احوال انفس النَّفيس، بيروت: مؤسسة شعبان للنشر و التوزيع [بى تا].

69. ديلمى، ابن محمد الحسن بن الحسن محمد، ارشاد القلوب فى فضائل على (ع)، نجف: مكتبة العلميه 1370 ق.

70. ذهبى، شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان (م 748)، تاريخ الاسلام و طبقات المشاهير و الاعلام، عن نسخة دارالكتب المصريه، كويت: 1961 م.

71. رازى، ابى محمد عبدالرحمن بن حاتم بن ادريس (240- 327 م)، علل الحديث، مقدمه محب الدين الخطيب، بيروت: دارالمعرفه 1405 ق.

72. رفعت پاشا، ابراهيم (1324 ق.)، مرآة الحرمين او الرحلات الحجازيّة و الحج و مشاعرة الدينيه، مصر: دارالكتب المصريه 1344 ق.

73. زبيدى، محمد مرتضى الحسينى، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقيق مصطفى حجازى، بيروت: دارالهدايه 1393 ق.

74. زيعلى الحنفى، جمال الدين ابى محمد عبداللَّه بن يوسف (م 762)، نصب الراية لاحاديث الهداية، بيروت: دار احياء التراث، چاپ سوم 1407 ق.

75. سعدى المقدسى، ضياء الدين محمد بن عبدالواحد بن احمد (569 ه.)، فضائل الاعمال، قاهره: دار الفداء العربى [بى تا].

76. سهيلى، عبدالرحمان (501- 581 ق.)، الروض الانف فى شرح السيرة النبوية، تحقيق، عبدالرحمان الوكيل، قاهره: دارالكتب الحديثه 1387 ق.

77. سمهودى، ابوالحسن على بن احمد (م 911)، وفاء الوفا باخبار دار المصطفى، حققه و فصَّله محمد محيى الدين عبدالحميد، چاپ اول، قاهره: مطبعة السعادة 1374 ق.

78. همو، الوفاء بما يجب بحضرة المصطفى، فى رسائل تاريخ المدينه، حمد الجاسر،

ص: 330

رياض: دار اليمامه 1393 ق.

79. سيوطى، جلال الدين عبدالرحمان بن ابى بكر (م 911)، لباب النقول فى اسباب النزول، تصحيح احمد عبدالشافى، بيروت: دارالكتب العلمية [بى تا].

80. الشامى، صالح الاحمد، اهل الصفه بعيداً عن الوهم و الخيال، بيروت: دار اعتصام.

1407 ق.

81. شريف مرتضى، على بن حسين بن موسى (355- 436)، الامالى: غرر الفوائد و درر القلائد، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، مصر: داراحياء الكتب العربى، عيسى البابى 1373 ق.

82. الصاعدى، سعود بن عبدالمحيى و مطرالمحمدى، احد- الآثار، المعركه، التحقيقات، مدينه: دارالمجتمع 1413 ق.

83. طباطبائى حكيم، سيد محسن، مستمسك العروة الوثقى، بيروت: دار احياء التراث چاپ دوم 1391 ق.

84. طبرسى، ابو منصور احمد بن على (سده 6)، الاحتجاج على اهل اللجاج، محمد حسين خلف، رمضانعلى كاشانى، ايران: چاپ سنگى، دارالطباعه 1302 ش.

85. طبرى، محمد بن جرير بن يزيد (224- 310 ه)، الرسل و الملوك: تاريخ الطبرى، بيروت: دارالكتب العلميه، چاپ دوم 1408 ق. و مصر: مطبعة الاستقامه 1357 ق.

86. همو، تهذيب الآثار، مسند عمر بن خطاب، السفر الثانى، اخرج احاديثه محمد محمود شاكر، قاهره: المؤسسة السعودية [بى تا].

87. طبرى، حافظ ابى العباس احمد بن عبداللَّه محب الدين (615 ق.)، القرى لقاصد ام القرى، تحقيق مصطفى السقاء، بيروت: دارالفكر چاپ دوم 1403 ق.

88. طريحى نجفى، فخرالدين بن محمد بن على بن احمد (1085 ه.)، مجمع البحرين و مطلع النيرين، تحقيق: احمد الحسينى، تهران: مرتضوى 1362 ش.

89. طوسى، ابى جعفر محمد بن الحسن، تهذيب الاحكام فى شرح المقنعة شيخ مفيد، تحقيق موسوى الخراسانى، تهران: دارالكتب الاسلاميه 1365 ش.

ص: 331

90. عبدالغنى، محمد الياس، بيوت الصحابة حول المسجد النبوى الشريف، المدينة المنورة، مطابع الرشيد، 1412 ق.

91. تاريخ مكة المكرّمة قديماً وحديثاً، المدينة المنورة، مطابع الرشيد، 1422 ق.

92. همو، تاريخ المسجد النبوى الشريف، المدينة المنورة، مطابع الرشيد، 1424 ق.

93. العاملى، جعفر مرتضى، الصحيح من سيرة النبى الاعظم، قم: 1403 ق.

94. عسّاف، احمد محمد، خلاصة الاثر فى سيرة سيد البشر، بيروت: دار احياء العلوم، چاپ اول 1408 ق.

95. غزّالى، ابوحامد محمد بن محمد، احياء العلوم، بيروت: دارالفكر، چاپ دوم 1409 ق.

96. فاسى المكى المالكى، ابى الطيب تقى الدين محمد بن احمد بن على (775- 823 ه.)، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، حققه عمر عبدالسلام تدمرى- بيروت: دارالكتاب العربى، چاپ اول 1405 ق.

97. فاكهى، ابى عبداللَّه، محمد بن اسحاق، اخبار مكة فى قديم الدهر و حديثة، تحقيق عبدالملك بن عبداللَّه بن دهيش، مكه: مكتبة النهضة الحديثه، چاپ اول 1407 ق.

98. فروخ، عمر، تاريخ صدر الاسلام و الدولة الاموية، بيروت، دارالعلم للملائين، چاپ اول 1970 م.

99. فيروزآبادى، مجدالدين ابوطاهر محمد بن يعقوب (729- 817 ه.)، المغانم المطابة فى معالم طابة، تحقيق حمد الجاسر، رياض: داراليمامه 1389 ق.

100. كاندهلوى، محمد يوسف، حياة الصحابه، بيروت: دارالمعرفه [بى تا].

101. كلبى، هشام بن سائب، الاصنام، تحقيق احمد زكى پاشا، قاهره: 1925 م.

102. كلينى، ابى جعفر محمد بن يعقوب (م 328)، الفروع من الكافى، تصحيح على اكبر غفارى، تهران دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم 1363 ش.

103. گنجى شافعى، ابوعبداللَّه محمد بن يوسف (ف 658)، كفايةالطالب فى مناقب على بن ابى طالب عليه السلام، تحشيه طباطبائى [بى م. بى ن. بى ت .

104. لبيب البتنونى، محمد، الرحلة الحجازية، عباس حلمى پاشا الثانى خديو مصر، قاهره:

ص: 332

مكتبة الثقافية الدينيه [بى تا].

105. العاملى، محسن الامين، مفتاح الجنّات فى الادعية و الاعمال و الصّلوات و الزّيارات، بيروت: مؤسسة الاعلمى، چاپ اول [بى تا].

106. متقى الهندى، علاءالدين متقى بن حسام الدين، كنزالعُمال فى سنن و الاقوال والافعال، بيروت: مؤسسة الرساله 1409 ق.

107. مجلسى، محمد باقر (1111 ه.)، بحارالانوار، نهض مشروحه سيد جواد العلوى و محمد الاخوندى، تهران: 1388 ق.

108. مسعودى، ابوالحسن على بن الحسين شافعى (ف 345 ه.)، مروج الذهب و معادن الجوهر، مصر: مطبعة البهية المصرية، ادارة الملتزم 1346 ق؛ لبنان، دارالقلم 1408 ق.

109. همو، التّنبيه و الاشراف، بيروت: مكتبة خياط 1965 م.

110. مسلم، امام محمد، الصحيح، بشرح الامام النووى، بيروت: دارالفكر [بى تا].

111. مصعب زبيرى، ابى عبداللَّه مصعب، كتاب نسب قريش، تحقيق ليوى بردفينسال، مصر، دار المعارف، [بى تا].

112. مفيد، محمد بن نعمان (336- 413 ه.)، الارشاد، صححه و اخرجه سيد كاظم الموسوى المياموى، شيخ محمد الآخوندى، بيروت: دارالكتب اسلاميه 1377 ق.

113. مقدسى، طاهر بن مطهر (م 1010 ه.)، البدء و التّاريخ، پاريس: تحت اشراف كلمان هوار فرانسوى 1907 م؛ ايران: مكتبة الاسلاميه 1962 م.

114. ملا خاطر، ابراهيم، فضائل المدينة المنورة، دمشق- مدينه: مؤسسة علوم القرآن 1404 ق.

115. نسائى، سنن، به شرح جلال الدين سيوطى، بيروت: دارالكتب العلميه [بى تا].

116. نهروانى المكى الحنفى، قطب الدين، الاعلام باعلام بيت اللَّه الحرام، بيروت: دارالرائق التراث العربى [بى تا].

117. واقدى، محمد بن عمر بن سعد بن كاتب (م 207 ه.)، المغازى، تحقيق مارس جونس، بيروت: [بى تا].

ص: 333

118. وزارة الاعلام الشؤون الاعلامية الاعلام الداخلى، فى خدمة ضيوف الرحمن، رياض:

دارالموسوعة العربيه 1411 ق.

119. ولى، طه، المسجد فى الاسلام، بيروت: دارالعلم للملائين 1409 ق.

120. همدانى، احمد الرحمانى، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى من المهد الى اللحد، بيروت: النعمان 1411 ق.

121. ياسين، محمود، الرحلة الحج و العمرة، بيروت: دارالهجره، چاپ اول 1408 ق.

122. ياقوت حموى، شهاب الدين ابو عبداللَّه (574- 626 ه.)، معجم البلدان، تهران: كتابخانه مركزى دانشگاه تهران [بى تا]؛ مصر: تصحيح محمد الخانجى، احمد ناجى الجمالى 1323 ق، بيروت: دارالفكر [بى تا].

123. يعقوبى، احمد بن يعقوب بن جعفر، الشهير بابن واضح الاخبارى (ف 284 ه.)، تاريخ اليعقوبى، نجف: مكتبة المرتضوية 1358 ق؛ بيروت: دار صادر، دار بيروت 1379 ق.

124. همو، كتاب البلدان، بيروت: دار احياء التراث العربى 1408 ق.

125. يلماز طرجان، الكعبة المشرفة، دراسة اثريةٌ لمجموعةِ اقفالِها و مفاتيحها المحفوظة فى متحف طوب قابى باستانبول، استانبول: 1414 ق.

ب) فارسى

126. ابو يوسف قاضى انصارى، يعقوب بن ابراهيم (112- 182 ه)، الخراج، ترجمه مير على اصغر شعاع، افغانستان: مديريت جريده وزارت ماليه 1335 ق.

127. ازرقى، ابوالوليد محمد بن عبداللَّه بن احمد، اخبار مكه و ماجاء فيها من الآثار، تحقيق رشد الصالح ملخس، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران: بنياد 1368 ش.

128. شوقى ضيف، العصرالجاهلى، ترجمه عليرضا ذكاوتى قراگوزلو، تهران: اميركبير 1364 ش.

129. فراهانى، ميرزا عبدالحسين (1303)، سفرنامه فراهانى به قفقازيه- مكه، به اهتمام حافظ فرمانفرماييان، دانشگاه تهران، دانشكده ادبيات 1342 ش.

ص: 334

130. كَمّونه حسينى، سيد عبدالرزاق، آرامگاههاى خاندان پاك پيامبر (ص) و بزرگان صحابه و تابعين، ترجمه عبدالعلى صاحبى، مشهد: آستان قدس رضوى 1371 ش.

131. مصاحب، غلامحسين (1289 ه.)/ دائرة المعارف فارسى، تهران: فرانكلين 1345 ش.

132. نجفى، محمد باقر/ مدينه شناسى، بى نا، 1363 ش.

ج) خارجى

.- 133 في

-1134 .v ,1913 ,amstuoH .hT .M ,setilatneiro iuapiccirpseD srucnoc ehcevA .

-enoel ,ynnateaC -135 .1987 nruhneboR .kroY weN .nedieL .llirB .jE .

لا- nnamlekorB lraC- 136. 1972: kroy wen. meihsedlih.- togaB nhoJ, bbulG- 137. 1964, drofdarB dna nodnoL.

-suiluJ ,nesohlleW -138 .1970 detnirp tsrif nothguots dna reddoh .

.. 1973 ,serp nezruc nodnol .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109