سرشناسه : رجبي، حسين، 1337-
عنوان و نام پديدآور : توسل و رابطه آن با توحيد/نويسنده حسين رجبي.
مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1386.
مشخصات ظاهري : 47 ص.
فروست : مجموعه آشنايي با آموزه هاي شيعه؛ 1.
شابك : 3000 ريال 978-964-540-075-8
وضعيت فهرست نويسي : فيپا
يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.
موضوع : توسل.
موضوع : وهابيه -- دفاعيه ها و رديه ها.
رده بندي كنگره : BP226/6/ر3ت9 1386
رده بندي ديويي : 297/44
شماره كتابشناسي ملي : 1172725
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
در اين نوشتار توسل كه يكى از واژه هاى قرآنى «وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» (1)
مى باشد همراه با استدلال از قرآن، روايات و فتاواى بزرگان اسلامى به طور اختصار مورد بررسى و تحقيق قرار مى گيرد. اميد است كه با تبيين ديدگاه صحيح شيعه و اهل سنّت ابهامات و پرسش هاى مهم مسئله توسل برطرف گردد و بدين جهت همدلى بيشترى بين امت اسلامى برقرار و دست تفرقه افكنان در مسائل مذهبى كوتاه شود.
توسل يعنى واسطه قرار دادن چيزى براى رسيدن به هدف مشخصى كه انسان براى دست يابى آن تلاش مى كند.
ص: 8
وسيله گاه مادى و گاه معنوى است. گاه انسان است و گاه غير انسان. گاه خدا است و گاه اعمال و رفتار خوب مثل نماز، روزه و غير آن. وگاه اراده قوى، اظهار محبّت و دوستى و مانند آن مى باشد. زيرا اين مطلب روشن است كه در نظام توحيدى، خداوند بزرگ، جهان را با ابزار و اسباب فراوانى آفريده است، و عقيده به واسطه ها براى رسيدن به هدف، يك عقيده توحيدى مى باشد، چون خداوند تمام اسباب و علل تكوينى و تشريعى را قرار داده است و انكار كردن واسطه ها با توحيد واقعى ناسازگارى دارد. از نگاه انسان موحّد، مؤثّر و آفريننده جهان يكى است و ساير واسطه ها اگر اثرى دارند مانند: رفع تشنگى به واسطه آب و رفع گرسنگى به واسطه غذا و اگر دكتر مريضى را مداوا نموده و شفا مى دهد تمامى اين اثر بخشى از جانب خداوند بزرگ در واسطه ها نهاده شده است. البته انسان موحّد واسطه ها را مؤثر استقلالى و در عرض خدا نمى بيند. بنابراين همان گونه كه مستقل ديدن واسطه ها برخلاف توحيد است انكار واسطه ها و توجه نكردن به آن ها نيز مخالف توحيد مى باشد.
توضيح مطلب:
از آنجا كه انسان ها در مشكلات و گرفتارى هاى خود همواره در جستجوى پناهگاهى مى باشند كه بتوانند با بيان مشكلات خود از سختى ها و ناراحتى ها رهايى يابند و روحيه خود را متحول و دگرگون نمايند و از سويى هر چه زمان رو به
ص: 9
جلو مى رود گرفتارى هاى روحى، معنوى و مادى بيشتر مى شود و ضرورت ارتباط با معنويت بيشتر احساس مى گردد بدين جهت مسأله توسل جايگاه خاصى در بين مردم داشته و دارد. اين پناهگاه بر اساس عقيده و باور اشخاص متفاوت است گاه پناهگاه خود را يك انسان و گاه يك بت يا طاغوت قرار مى دهد و گاه به خداى لايزال پناهنده مى گردد و ذات اقدسِ او را ملجأ خويش بر مى گزيند. روشن است كه عقلاى عالم كسى را به عنوان پناهگاه خود بر مى گزينند كه قدرت و توانايى داشته باشد. زيرا موجود ضعيفى كه به خود نمى تواند سودى برساند، چگونه مى تواند مشكل گشاى ديگران باشد. و از سويى تمام انسان ها در يك حد و مساوى مى باشند جز كسانى كه خداى بزرگ به آنان توانايى بخشيده است و روشن است كه خداى بزرگ در اثر عبادت و بندگى خالصانه برخى از افراد را به مقامى مى رساند كه مى توانند با اجازه و افاضه الهى راه گشاى مشكلات مادى و معنوى مردم باشند. اين گونه افراد و موجودات را خداوند واسطه بين خود و خلق قرار مى دهد، گاه آنان را مبعوث مى كند و رسالت تبليغ را به عهده آنان قرار مى دهد تا در پرتو عنايت ربانى و وحى الهى راه گشاى انسان ها در ظلمت ها و تاريكى ها باشند، گاه آنان را واسطه طلب آمرزش و قرب خودش مى داند. روشن است كه هيچ كس شايستگى اين دو مقام را ندارد، مگر كسانى كه به مقام معنوى والايى دست يافته باشند در قرآن مى فرمايد: «وَ مِنَ
ص: 10
اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً ...» (1)
و برخى از شب را بيدار و متهجّد باش كه خدايت به مقام محمود و پسنديده اى مى رساند. اين مقام محمود پسنديده چه مقامى است؟ روشن است كه مقام معنوى بلندى در پيشگاه خداى بزرگ مى باشد كه هركس نمى تواند به آن دست يابد. در آيه ديگر مى فرمايد: «وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى (2)
به زودى پروردگارت به تو مقامى مى بخشد تا به آن خشنود گردى. حق شفاعت، حق ولايت، اطاعت وديگر حقوقى كه پيامبران و ائمه دارند به خاطر اين مقامى است كه خداوند به آنان عطاكرده است و گرنه هيچ انسانى بر ديگرى حقى ندارد. بنابراين خداى بزرگ برخى افراد را براى رساندن وحى و هدايت آنان واسطه قرار داده تا اساسى ترين پيام وحى يعنى توحيد را به خلق برسانند. پس اعتقاد به اين مقام براى پيامبر صلى الله عليه و آله، منافاتى با توحيد و اين كه مرجع و پناهگاه واقعى در مشكلات، خداى متعال است ندارد و هيچ فرد يا موجود ديگرى لياقت ندارد مگر اين كه خداوند اين لياقت را به او عطا كرده باشد. و توحيد واقعى اين است كه ملجأ و پناهگاهى جز او وجود ندارد «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» وليكن از آنجا كه خداى بزرگ جسم نيست و از اوصاف جسمى و مادى نيز منزّه و پاك مى باشد وجود واسطه ها براى راهنمايى و مشكل گشايى
ص: 11
ضرورى مى باشد، خداى متعال نمى تواند به صورت فيزيكى و به صورت مستقيم بين مردم حكم نمايد بلكه فردياافرادى را با شرايط ويژه كه يكى از آن شرايط برخوردارى از مقام محمود است معرفى مى فرمايد تا خليفه و جانشين او باشد و دستورات را از خدا گرفته و حاكميت الهى را اعمال نمايد. چنان كه ولايت، اطاعت و فرمانبرى نيز چنين است پس اعتقاد به حكومت خليفه خدا كه واسطه بين مردم و خدا باشد ضرورى است و اين ديدگاه توحيد صحيح مى باشد نه مانند خوارج كه گفتند ما هيچ حاكمى را قبول نداريم و حاكم فقط خداست.
چنان كه با تمسك به آيه: «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ» (1)
مى گفتند ما واسطه در حكومت بين خدا و خلق نداريم حضرت على عليه السلام فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» (2)
سخن حقى است كه برداشت باطل كرده اند. و اين استفاده و برداشت غلط مى باشد زيرا خدا به صورت مستقيم نمى تواند بين مردم حاكميت داشته باشد جز با انتخاب خليفه شايسته. شايد بتوان گفت كه نخستين انحراف در توحيد به وسيله خوارج بوجود آمد. در صورتى كه توحيد صحيح آن است كه واسطه هايى كه خداوند قرار داده بپذيريم نه آن كه نفى كنيم. خداى بزرگ در قرآن اطاعت از خود را عبادت دانسته است و هركس را كه از غير خدا اطاعت و پيروى كند مشرك مى داند. چنان كه مى فرمايد:
ص: 12
«يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ ...» (1) روشن است كه عبادت شيطان به اطاعت و پيروى از او مى باشد و از سويى اطاعت پيامبر و اولوالأمر را در راستاى اطاعت خود قرار داده پس اطاعت واسطه ها را توحيد صحيح معرفى فرموده است و چنان چه از واسطه هايى كه خداوند معرفى فرموده اطاعت نشود، شرك مى باشد. «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ». (2)
پس هر ولايت واطاعتى كه در جهت ولايت واطاعت خدا باشد توحيد صحيح مى باشد و هر اطاعتى كه بر خلاف اطاعت خدا و رسول و اولوالأمر باشد شرك در اطاعت خواهد بود. خواه اطاعت از شيطان يا هواى نفسانى و خواه اطاعت از انسانى كه اجازه فرمانروايى از طرف خداوند به او داده نشده و يا ...
بنابراين، واسطه خواه در حاكميت و ولايت، خواه در رساندن رزق وروزى و هر چيز ديگر، اگر با اجازه الهى باشد توحيد وگرنه شرك خواهد بود.
واسطه ها گاهى در عالم تكوين و وجود خارجى است و گاه در عالم تشريع و آوردن دين و وحى؛ فرشتگان واسطه بين خدا و بندگان در عالم تكوين و تشريع مى باشند مثلًا در قبض
ص: 13
ارواح چنان كه قرآن مى فرمايد: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» (1)
همچنين در رساندن رزق و روزى به انسان ها واسطه مى باشند، و گاه برخى از پيامبران با اذن الهى در عالم تكوين مؤثر بوده اند چنان كه درباره حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: «وَأُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَاْلأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ» (2)
پيامبران الهى واسطه رساندن وحى و دين الهى به مردم مى باشند. پس انكار واسطه ها در تكوين و تشريع بر خلاف قرآن مى باشد. از اين رو توحيد واقعى آن است كه انسان موحّد هرچه در مسير الهى قرار گيرد و با اجازه خدا و تأييد شرع مقدس باشد آن را پذيرفته و عين توحيد بداند و در مقابل هر چه در جهت خلاف مسير الهى و بدون اذن خدا باشد شرك بداند.
نكته ديگر اين است كه از ديدگاه توحيد واقعى چون واسطه ها استقلالى از خود ندارند و هرچه دارند از جانب خدا مى باشد هرگز اعتقاد به واسطه ها منتهى به شرك نمى شود زيرا به واسطه ها نگاه استقلالى نمى شود كه اگر اين گونه بشود هر چند آن واسطه پيامبر اسلام باشد شرك است. برخى از فرقه ها با اين ديدگاه هر نوع واسطه را نفى نموده و آن را شرك مى دانند امّا با توضيحى كه داده شد به خوبى روشن مى شود كه اين ديدگاه و برداشت، صحيح و منطبق با قرآن،
ص: 14
سنّت و سيره پيامبر اسلام و ساير ائمه نمى باشد بدين جهت قرآن كريم تمامى كسانى را كه پيش از اسلام خداى متعال را كنار گذاشته و واسطه هايى كه در مسير الهى نمى باشد- مانند بت ها- انتخاب كردند، مشرك دانسته است زيرا مشركين بدون اذن الهى موجوداتى را كه سودى ندارند برگزيده و آنها را معبود خود قرار دادند.
پس كسانى كه برخوردها و اعمال مسلمانان را در رابطه با احترام و بزرگداشت آثار پيامبر اكرم، اهل بيت، صحابه و اولياء شرك مى دانند و گاه اين اعمال را با اعمال مشركان صدر اسلام مقايسه مى كنند به هيچ وجه صحيح نمى باشد و قياس آن با رفتار مشركان صدر اسلام غير عاقلانه است زيرا هيچ مسلمانى غير خدا را پرستش نمى كند بلكه قبور انبيا و اوليا را به خاطر اظهار محبت و احترام زيارت مى كنند و چون اين بزرگواران از مقام والايى در پيشگاه خدا برخوردار مى باشند و خداى متعال به آنان مقام شفاعت بخشيده است، آنان را در طلب شفاعت و رفع ساير مشكلات واسطه قرار مى دهند تا از خداى متعال طلب رفع مشكل نمايند.
آيا درخواست رفع مشكل از افرادى كه به مقام محمود رسيده و با اجازه خدا مى توانند مشكل گشا باشند شرك مى باشد؟
هيچ مسلمانى چنين شيوه اى را با توحيد واقعى ناسازگار نمى بيند زيرا همانطور كه در زمان حيات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله،
ص: 15
اصحاب و ياران، آن حضرت را مورد توجه و واسطه قرار مى دادند پس از حيات نيز به همان ملاك، واسطه قرار دادن حضرت جايز و انكار آن بدون دليل است. روشن است كه انسان در دستيابى به مقام معنوى و قرب الهى بايد با واسطه قرار دادن اعمال و عقيده صالح به خدا توجه كند، نماز، روزه، حج و ساير اعمال واسطه تقرب به خدا مى شوند چنان كه عقيده به توحيد واقعى، نبوت و محبت اهل بيت نقش به سزايى در تقرب دارد.
از جمله اعمالى كه در تقرب به خدا نقش دارد دعا و خواستن از خدامى باشد و روشن است كه صرف خواندن غير خدا شرك نيست بلكه خواندنى شرك است كه بدون اجازه خدا و يا خواندن كسى در عرض خدا و قائل شدن اثر مستقل براى او. وگرنه همه مسلمانان در گرفتارى هاى مادى و غير مادى از غير خدا كمك مى گيرند و كسى آنان را مشرك نمى داند.
در حديث آمده است «كه هركس نداى مسلمانى را بشنود (ياللمسلمين) اى مسلمانان مرا كمك كنيد، پاسخ او را ندهد مسلمان نيست.» آيا در خواست از مسلمانان و استمداد از آنان استمداد از غير خدا نيست؟ آيا در خواست از مرده شرك مى باشد؟ چرا در خواست از شخصى كه از دنيا رفته شرك مى باشد؟ بر چه اساس و با چه معيارى شرك بر آن صدق مى كند؟ آيا چون انسان با مرگ، بدن مادى او نيست و نابود شده و چيزى نمى فهمد؟ يا چون از غير خدا درخواست كرده و
ص: 16
غير خدا را واسطه قرار داده شرك مى باشد؟ روشن است كه انسان با مرگ نيست و نابود نمى شود. هيچ مسلمانى چنين عقيده اى ندارد بلكه صريح آيات و روايات بر اين دلالت دارد كه انسان با مرگ حيات جديدى را آغاز مى كند و از انسان هاى زنده بيشتر مى فهمد.
آيا مردگان سخن ما را نمى شنوند؟! آيا روايات شيعه و اهل سنّت بر اين دلالت ندارد كه هرگاه به زيارت قبور مى رويد و سلام مى دهيد سلام شما را مى شنوند؟! آيا در نماز به پيامبر صلى الله عليه و آله، سلام و درود نمى فرستيم؟! آيا پيامبر اسلام بر كشته شدگان مشركان در جنگ بدر خطاب نفرمود كه اكنون بچشيد آنچه را انكار مى كرديد؟! آيا پيامبر در پاسخ برخى از افراد كه پرسيدند يا رسول اللَّه مگر آنان مى فهمند، نفرمود:
آرى از شما بهتر مى فهمند؟!
آيا در قرآن نفرمود كه شهدا زنده اند و در نزد خدا روزى مى خورند؟ مگر مقام پيامبران و ائمه از شهدا كمتر است؟! آيا فرشتگان سلام ما را نزد پيامبر و ائمه نمى برند؟!
بنابراين مردگان بويژه پيامبران و ائمه عليهم السلام در عالم برزخ از افراد زنده بيشتر مى فهمند بلكه به وسيله عنايت و قدرت الهى احاطه بيشترى پيدا مى كنند؟
آيا پيامبران و اوليا در عالم برزخ به دعا مشغول نمى باشند؟
آيا پيامبران و ائمه نمى توانند در عالم برزخ براى امت دعا نمايند؟
ص: 17
قهراً اگر مسلمانان به مقام پيامبر و ائمه و زندگى پس از مرگ آشنايى داشته باشند پاسخ مثبت مى دهند كه آنان مى توانند براى امت دعا نمايند؟! آيا خواندن چنين افرادى شرك است؟ اگر خواندن اين افراد در حال برزخ شرك است در حال حيات هم نيز بايد شرك باشد زيرا غير خدا را واسطه قرار داده و خوانده است؟ در حالى كه هيچ كس شرك نمى داند، زيرا اگر فرد زنده اى را به صورت مستقل و در عرض خدا بخواند شرك است.
پس معيار زنده يا مرده بودن نيست بلكه معيار شرك آن است كه فردى را در عرض خدا معبود گرفته و مورد خطاب قرار دهيم.
روشن است كه نسبت شرك دادن به فردى يا گروهى، به سليقه افراد نيست بلكه بايد معيار صحيح، قرآن يا رواياتِ صحيح باشد و اعمالى كه مسلمانان انجام مى دهند با معيار توحيد منطبق است نه معيار مشرك.
اگر كسى بگويد معيار شرك، واسطه بودن است و چون پيامبر و ائمه را واسطه قرار داده ايد شرك مى شود، پاسخ اين مطلب از گذشته روشن شد كه صرف واسطه بودن شرك نمى باشد زيرا خداوند پيامبران را واسطه بين خدا و خلق قرار داده اگر واسطه بودن علامت شرك باشد بايد خداوند دستور به شرك داده باشد. واسطه ها در صورتى موجب شرك مى گردد كه در مسير غير خدا باشد و واسطه را معبود خود بداند.
ص: 18
جاى تعجب است كه برخى افراد هر نوع توسل را انكار مى كنند، به چه دليل واسطه بين خدا و خلق انكار مى شود؟ آيا در اين نظام عالم غير از واسطه ها چيزى ديده مى شود؟ نظام عالم بر اساس اسباب و مسبّبات تشكيل شده است آيا پيامبران واسطه بين خدا و خلق نيستند؟ آيا فرشتگان مرگ و حيات، واسطه بين خدا و خلق نيستند؟ آيا عوامل طبيعى و غير طبيعى واسطه نيستند؟ آيا هنگام بيمارى، طبيب را واسطه در مداواى بيمار نمى دانيم؟ آيا آب واسطه رفع تشنگى، غذا واسطه رفع گرسنگى، خورشيد وسيله نور، آتش وسيله سوزندگى و ... نيست؟
پس از نگاه توحيد صحيح و انسان موحّد واسطه ها وسيله اى هستند كه از جانب خداوند هر كدام مأموريت خاصى را بر عهده دارند و آياتى نظير: «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً» (1)
به هيچ وجه دلالتى بر انكار واسطه ندارند بلكه در قرآن به اين حقيقت اشاره مى كند كه غير خدا را در نظام عالم مؤثر ندانيد و هر موجودى را كه به صورت مستقل صاحب اثر بدانيد با توحيد منافات دارد اما انسان موحّد، واسطه ها را بدون استقلال مى بيند و اثرى كه در مداواى بيمار پيدا مى شود و يا آب رفع تشنگى مى كند و يا حضرت عيسى مرده را زنده و يا مريض را شفا مى دهد اينها مؤثرند اما تأثير آن ها با اذن خدا مى باشد.
اگر خانه كعبه، حجرالاسود، سعى بين صفا و مروه و ... مورد
ص: 19
توجه و احترام مسلمانان است و به سوى آن ها نماز مى خوانند بدون ترديد معبود مسلمان ها سنگ و خاك و مكان نيست بلكه اين ها واسطه مى باشند چون آيه و نشانه براى رسيدن به خدامى باشند، چنان كه در سجده بر آدم نيز همين ملاك وجود داشته است.
پس وقتى يك سنگ يا يك مكان، نشانه و راه رسيدن به خدا باشد آيا وجود پيامبر بزرگوار اسلام نشانه و وسيله قرب و نزديكى انسان به خدا نمى شود؟ بنابر اين واسطه قراردادن موجودى خواه انسان باشد يا غير انسان، خواه دعا باشد يا عمل طبيعى، خواه مرده باشد يا زنده، در صورتى موجب شرك مى شود كه واسطه ها را در اثر بخشى مستقل بدانيم امّا اگر معتقد باشيم كه خداوند آن ها را براى رفع نيازهاى ما آفريده در اين صورت چون براى آن موجودات اثر مستقلى جز واسطه فيض بودن قائل نمى باشيم، عين توحيد است.
اگر به قرآن و اسماى الهى، به نماز و حج متوسل مى شويم عين توحيد است. چون خداوند دستور فرموده و در راستاى توحيد قرار دارد.
پس توسل به قرآن مجسّم و تجسم يافته اسماى الهى و نماز و همه خوبى ها يعنى رسول خدا و حضرت على و اولاد ايشان با همان ملاك عين توحيد مى شود و انكار آن موجب انكار توحيد مى گردد بلكه يك نوع انحراف در انديشه توحيدى به شمار مى آيد.
ص: 20
پس معيار شرك اين است كه موجودى به طور مستقل در عرض خدا مورد توجه و تقديس قرار گيرد و گرنه هيچ موحّدى را در عالم پيدا نمى كنيد حتى كسانى كه خود مدعى آن هستند كه هر نوع واسطه اى شرك است، گرفتار شرك مى شوند.
لازم به ياد آورى است كه أخيراً در بين اهل سنّت يك حركت و جريانى مشاهده مى شود كه مخالف افكار و روش بزرگان سلف آنان است، در نوشته ها و كتاب هايى كه منتشر مى كنند به گونه اى زيارت و توسل را زير سؤال مى برند؟ در صورتى كه علماى بزرگ اهل سنّت در طول تاريخ با اين جريان مخالف بوده اند بلكه توسل را مشروع و جايز دانسته اند براى آن كه اين مطلب روشن و مستند باشد بخشى از گفتار علماى اهل سنّت را ذكر مى كنيم تا تضاد و دوگانگى بين اين دو ديدگاه روشن شود و در نهايت خوانندگان خود داورى نمايند. وظيفه هر مسلمانى آن است كه سخن را بشنود و حق را برگزيند. «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ». (1)
ديدگاه ونظر علماى شيعه در مسأله توسل روشن است زيرا به اجماع و اتفاق توسل را مشروع و جايز مى دانند البته با اين
ص: 21
شرط كه معيارصحيح توحيد عملى شود و موجودى در عرض خدا و مسقل در اثر قرار داده نشود. علماى اهل سنّت نيز همين نظر را دارند گر چه تفرقه افكنان به ويژه وهابيت همواره تلاش مى كنند كه مجموعه عقايد و باورهاى مورد اتفاق را به گونه اختلافى نشان دهند. براى روشن شدن اين واقيت ها بخشى از نظرات علماى اهل سنّت را ذكر مى كنيم.
در ميان مسلمانان حنفى مذهب شبه قاره هند دو فرقه مهم وجود دارد كه از نظر ديدگاه هاى اعتقادى متفاوت اند، اين دو فرقه عبارت اند از ديوبندى ها و بريلوى ها. فرقه بريلوى در اصل منسوب به روستاى بريله هندوستان است، بدين جهت به آن بريلوى گفته شده كه رهبر آن به نام مولانا احمد رضا خان از آن روستا بوده است و اين مسلك را پايه ريزى كرده است.
ديوبند نيز روستايى در هند است كه دارالعلوم اسلامى در آنجا تأسيس شده است كه به آنان ديوبندى مى گويند.
اين دو گروه در آغاز به يكديگر نزديك بودند امّا به مرور زمان اختلافات اعتقادى فراوانى بين آنان بروز كرد، به گونه اى كه امروز ديوبندى ها، بريلوى ها را مشرك، و بريلوى ها ديوبندى ها را وهابى مى دانند و هر گروه به دفاع از خود مى پردازد.
ص: 22
از جمله اعتقادات بريلوى ها مى توان به مواردى چون علم غيب، مفتاح الغيب بودن پيامبر اكرم، حاضر و ناظر بودن پيامبر، نور بودن پيامبر اكرم، مدد خواستن اولياى الهى، طواف بر قبر و ... اشاره كرد.
در مورد گستره اين دو گروه بايد گفت بيشتر علماى اهل سنّت پاكستان، هند و ايران ديوبندى هستند. پس از گسترش وهابيت در سرزمين حجاز آنان ارتباطاتى با برخى از كشورهاى اسلامى از جمله شبه قاره هند برقرار كردند. در زمانى كه خاندان شريف به كمك عثمانى ها و وهابى ها از حرمين بيرون رانده شد، احمد رضا خان نامه اى به علماى حرمين نوشت و در آن نامه سعى كرد وهابى بودن ديوبندى ها را ثابت كند. وى در آن نامه هفتاد ايراد بر ديوبندى ها وارد كرد و فتوا به كفرشان داد.
پس از آن ديوبندى ها نيز نامه اى نوشتند و سخنان او را افترا دانسته و تصريح كردند كه آنها مقلد و پيرو مذهب امام اعظم بوده و وهابى نمى باشند و 26 سؤال اعتقادى آنان را پاسخ داده و براى علماى حرمين فرستادند كه مورد تأييد آنان قرار گرفت. اين نامه همراه پرسش ها و پاسخ ها به نام «المهند على المفند» چاپ شده است.
اين كتاب بهترين نوشته اى است كه در عقايد و ديدگاه هاى اهل سنّت نوشته شده زيرا درگيرى و نزاع اعتقادى بين گروه بريلوى و ديوبندى سبب شد كه هريك از اين دو گروه
ص: 23
ديدگاه هاى خويش را روشن و خود را از نسبت وهابى بودن پاك و مبرّا سازند.
يكى از علماى اهل سنّت چابهار آن را به فارسى ترجمه كرده اند. تفصيل ديدگاه هاى اين دو فرقه را مى توان از آن كتاب دريافت نمود.
كتاب المهند على المفند در پاسخ اين پرسش كه آيا جايز است كسى پس از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله در دعا به آن حضرت متوسل شود، مى نويسد: «عندنا و عند مشايخنا يجوزالتوسل فى الدعوات بالانبياء و الصالحين من الاولياء و الشهداء والصديقين فى حياتهم و بعد وفاتهم بأن يقول فى دعائه اللهم انى أتوسل اليك بفلان أن تجيب دعوتى و تقضى حاجتى الى غير ذلك كما صرح به شيخنا و مولانا الشاه محمد اسحق الدهلوى و بينه فى فتاواه شيخنا و مولانا رشيد احمد الگنگوهى ...».
«از ديدگاه بزرگان و اساتيد ما توسل در دعاها به پيامبران، افراد شايسته از اوليا، شهدا و صديقين در حيات و پس از مرگ جايز است به اين صورت كه خدايا به واسطه فلان پيامبر يا بنده خوبت به تو متوسل مى شوم تا دعاى مرا اجابت و خواسته مرا بر آورده سازى. به اين ديدگاه مولانا محمد اسحاق دهلوى تصريح فرموده و مولانا رشيد احمد گنگوهى آن را در فتاواى خود روشن ساخته است.»
اين ديدگاه در روايات نيز بيان شده است.
ص: 24
دراين كتاب برخى از عقايد اهل سنّت را به روشنى بيان كرده كه از جمله آن مى توان به موارد زير اشاره كرد:
1- زيارت رسول الّله داراى برترين درجات قرب و بالاترين ثواب هاست چنان كه- مى توان گفت- قريب به واجب است.
لذا در وصف كسى كه صرفاً براى زيارت پيامبر به مدينه برود و هيچ انگيزه اى نداشته باشد، خود پيامبر فرموده است:
«بر من حقى است كه در قيامت شفيع او باشم». (1)
2- زمينى كه جسد مطهر پيامبر صلى الله عليه و آله روى آن قرار دارد افضل على الاطلاق است و حتى بر عرش و كرسى برترى دارد.
3- جايز است در برابر قبر شريف پيامبر صلى الله عليه و آله ايستاد و گفت:
يا رسول الّله براى آمرزش و مغفرت من شفاعت كن و يا با توسل به شما مى خواهم مسلمان بميرم.
4- ابوهريره از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده كه حضرت عيسى عليه السلام هبوط نموده و مراسم حج انجام مى دهد و بر قبر من حاضر شده و بر من سلام مى دهد و من جواب سلام او را مى دهم. طبيعى است كه جواب دادن هنگامى مصداق دارد كه جواب دهنده سلام را بشنود.
5- همه پيامبران در قبور خود با جسد مادى مانند دنيا زنده هستند و نماز، روزه و ... انجام مى دهند از اين رو بعضى گفته اند كه ارث آنان قابل تقسيم نيست و كسى نمى تواند با همسرشان
ص: 25
ازدواج كند.
نزد اهل سنّت و مشايخ آنان بهتر آن است كه در وقت زيارت و دعا رو به طرف چهره مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله نمود.
6- از بزرگان ديوبند نقل شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در قبر شريف زنده اند و علاوه بر شنيدن سلام از نزديك، سلامى كه از دور به آن حضرت فرستاده شود توسط فرشتگان به ايشان مى رسد و حتى اعمال امت نيز توسط فرشتگان بر آن حضرت عرضه مى شود، ولى آنچه در اين عصر شنيده مى شود كه ثواب سلام و صلوات به روح حضرت نمى رسد بر خلاف اجماع امت است ...». (1)
- نورالدين سمهودى مى گويد: «استغاثه و شفاعت و توسل به پيامبر و جاه و بركت او نزد خداوند از كردار انبيا و سيره سلف صالح بوده و در هر زمانى انجام مى گرفته است؛ چه قبل از خلقت و چه بعد از آن، حتى در حيات دنيوى و در برزخ.
هرگاه توسل به اعمال صحيح است؛ همان گونه كه در حديث غار آمده، توسل به پيامبر اولى است ...». (2)
- دكتر عبدالملك سعدى مى گويد:
«هرگاه كسى بگويد: ألّلهم انّى توسلت اليك بجاه نبىّ
ص: 26
أو صالح؛ كسى نبايد در جواز آن شك كند، زيرا جاه همان ذات كسى نيست كه به او توسل شده، بلكه مكانت و مرتبه او نزد خداوند است و اين، حاصل و خلاصه اعمال صالح او است.
خداوند متعال در مورد حضرت موسى مى فرمايد: «وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً» (1)
و نزد خدا آبرومند بود ...».
- قسطلانى مى گويد: «بر زائر رسول خدا سزاوار است كه زياد دعا و تضرّع و استغاثه، طلب شفاعت و توسل به ذات پاك رسول خدا صلى الله عليه و آله نمايد ...». (2)
- زرقانى در شرح آن مى گويد: «... بايد به پيامبر توسل جست، زيرا توسل به آن حضرت سبب فروريختن كوه هاى گناهان است ...».
- ابن الحاج ابو عبيدالّله عبدرى مالكى مى گويد:
«... مرده اى كه به زيارتش مى رويم اگر از كسانى باشد كه اميد بركت از او مى رود، بايد به او توسل جست و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در رأس آنها است ...». (3)
- حسن بن على سقاف شافعى مى گويد: «توسل، استغاثه و طلب شفاعت از بزرگ مردم (محمد پيامبر و چراغ تاريكى ها) از امور مستحبى است كه بر آن تأكيد فراوان شده است، به ويژه هنگام گرفتارى ها.
ص: 27
و سيره علماى اهل عمل و اولياى اهل عبادت، بزرگان محدثين و امامان سلف بر اين بوده است».
- نووى در برخى از كتاب هايش قائل به استحباب توسل شده است. (1)
- غمارى در مقدمه كتابش مى نويسد: «استحباب توسل در مذهب شافعى و ديگران (حنبلى، حنفى، مالكى)، شايسته شمرده شده است ... (2)
- ابن حجر مكّى از اشعار شافعى اين دو بيت را كه بر توسل شافعى به اهل بيت پيامبر دلالت دارد نقل مى كند:
آل نبىّ ذريعتى و هم اليه وسيلتى
أرجو بهم أعطوا غداً بيدى اليمين صحيفتى (3)
- زينى دحلان مى گويد: «هركس ذكرهاى پيشينيان و دعاها و اوراد آنان را دنبال كند در آنها مقدار زيادى از توسل به ذوات مقدسه مى يابد. و كسى بر آنان ايراد نگرفت، تا اين كه اين منكران (وهابيان) آمدند. و اگر قرار باشد كه نمونه هاى توسل را جمع كنيم كتابى عظيم مى شود ...». (4)
علامه امينى در توجيه توسل مى فرمايد: «توسل بيش از
ص: 28
اين نيست كه شخصى با واسطه قرار دادن ذوات مقدسه به خدا نزديك شود و آنها را وسيله برآورده شدن حاجات خود قرار دهد، زيرا آنان نزد خدا آبرومندند؛ نه اين كه ذات مقدس آنان را به طور مستقل در برآورده شدن حاجت هايش دخيل بداند، بلكه آنان را مجارى فيض، حلقه هاى وصول واسطه هاى بين مولى وبندگان مى داند ... با اين عقيده كه تنها مؤثر حقيقى در عالم وجود خداوند سبحان است و تمام كسانى كه متوسل به ذوات مقدسه مى شوند همين نيّت را دارند، حال اين چه ضدّيتى با توحيد دارد؟ ...». (1)
توسل به دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله در حيات برزخى
عقيده مسلمانان جواز بلكه رجحان اين نوع توسل است، ولى در مقابل، وهابيان قائل به عدم جواز و حرمت آن مى باشند.
ابن تيميّه كه از سران مخالفان توسل است و وهابيت بيشتر افكار خود را از او گرفته اند مى گويد:، «توسل؛ يعنى اين كه انسان از پيامبر طلب كند تا برايش دعا كند؛ همان گونه كه شما به انسانى زنده مى گويى: براى من دعا كن. همان طور كه صحابه از پيامبر مى خواستند تا برايشان دعا كند. اين در مورد زنده ها صحيح و مشروع است، ولى در مورد مردگان از انبيا و
ص: 29
صالحان مشروع نيست ...» (1)
از آن چه بيان شد بطلان اين تفكر روشن گرديد؛ زيرا روايات و بلكه آيات نيز صحت توسل پس از مرگ را ثابت مى كند. به روايات اشاره كرديم اينك برخى از آيات را نيز ذكر مى كنيم:
1- خداوند متعال مى فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً»؛ (2)
«و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم كردند (و فرمان هاى خدا را زيرپا گذاردند) به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند».
2- توسل فرزندان حضرت يعقوب به آن حضرت براى آن كه از خداوند براى ارتكاب گناهشان طلب آمرزش نمايد، «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ» (3)
در اين آيه پدر را با «ياى» منادا خطاب نموده از اين رو سخن كسانى را كه مى گويند خواندن غير خدا جايز نيست مردود مى سازد، افزون بر اين كه پدر را واسطه بين خود و خدا قرار دادند اگر واسطه گرفتن اشكال داشت بايد حضرت يعقوب مى فرمود كه خودتان به صورت مستقيم از خدا طلب آمرزش نماييد، چنان كه امروز
ص: 30
برخى از وهابى زده ها تكرار مى كنند.
ممكن است كسى ادعا كند كه آيه، ظهور در زمان پيامبر دارد، در حالى كه اين ادعاى بدون دليل است زيرا اگر درباره اين آيات اين ادعا را بكنيم درباره آيات ديگر كه احكام و عقائد را در حضورآن حضرت بيان فرموده، مى توان اين ادعارا كرد كه اين دستورات مخصوص زمان حضور مى باشد و كسى چنين ادعايى نمى كند افزون براين كه به چه دليل مخصوص زمان حضور مى باشد؟ آيا در آيه و روايتى آمده است كه توسل به زنده جايز و به غير زنده غير جايز است؟ آيا معيار جواز و عدم جواز يا معيار توحيد و شرك زنده و مرده مى باشد؟ اگر معيار اين باشد بايد توسل به زنده هر چند او را مستقل و در عرض خدا بدانند صحيح باشد در صورتى كه هيچ مسلمانى اين را صحيح نمى داند بلكه آن را غير مشروع و شرك مى داند. علاوه بر اين به تنقيح مناط و اخذ ملاك مى توان آن را به عصر بعد از وفاتشان نيز تعميم داد، زيرا انسان هميشه و در هر زمان گناه كار است و به وسيله اى نياز دارد تا او را براى طلب مغفرت از خداوند واسطه قرار دهد. از همين رو، صحابه بعد از پيامبر با تمسك به اين آيه از آن حضرت طلب استغفار مى نمودند. اين مطلب على الخصوص با اثبات حيات برزخى و وجود ارتباط بين عالم برزخ و دنيا هموارتر خواهد شد.
بيهقى و ابن ابى شيبه نقل مى كنند: در زمان خلافت (خليفه دوّم) قحطى شديدى بر مردم روى آورد. بلال بن
ص: 31
حرث از اصحاب رسول خدا كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا براى امتت باران طلب كن زيرا آنان نزديك است كه هلاك شوند رسول خدا در عالم رؤيا به او فرمود: زود است كه آنان سيراب شوند.(1)
در اين حديث بلال به دعاى پيامبر متوسل شده است.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
«شخصى سه روز بعد از دفن رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد مدينه شد و خود را روى قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله انداخت و خاك آن را بر سر ريخت و عرض كرد: اى رسول خدا! گفتى، ما هم گفتارت را شنيديم، از جانب خداوند بود ما نيز اطاعت كرديم، از جمله آياتى كه بر تونازل شد، اين بود: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُواأَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ ...»؛ (2)
من به خود ظلم كرده ام، آمده ام تا برايم استغفار نمايى. از داخل قبر ندا داده شد كه تو به طور حتم بخشيده شدى. (3)
براى جواز و مشروعيت توسل افزون بر دلايلى كه بيان شد مى توان به ادله اى ديگر تمسك كرد كه به برخى از آنها
ص: 32
اشاره مى كنيم:
1- علامه سمهودى مى نويسد: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پس از دفن فاطمه بنت اسد فرمود: الّله الذى يحيى و يميت ... اغفر لامى فاطمة بنت أسد و وسّع عليها مدخلها بحق نبيك و الانبياء الذين من قبلى». (1)
خدا كسى است كه مى ميراند و زنده مى كند خدايا ببخش مادرم فاطمه دختر أسد را (پيامبر اسلام به خاطر كمك هاى فراوان فاطمه بنت اسد در دوران كودكى، احترام نموده وبه نام مادر خطاب فرموده است) و جايگاه او را وسيع گردان به حق پيامبرت و پيامبران پيش از من.
2- ترمذى و ابن ماجه از محدثين اهل سنّت حديث عثمان ابن حنيف را نقل مى كنند كه مردى نابينا نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: خدا را بخوانيد تا مرا شفا دهد پيامبر اسلام فرمود:
اگر خواسته باشى صبر كن كه براى تو بهتر است و اگر خواسته باشى دعا مى كنم عرض كرد دعا كنيد آن حضرت دستور داد كه وضو بگيرد و سپس اين دعا را در پيشگاه خداوند بخواند:
«اللهم انى اسئلك و اتوجه اليك بنبيّك محمد نبىّ الرحمة، يا محمد انّى توجهت بك الى ربّى فى حاجتى ليقضيها، اللهم شفّعه فىّ». (2)
بار خدايا من از درگاه تو درخواست دارم و به سوى تو توجه
ص: 33
مى كنم با واسطه پيامبرت محمد صلى الله عليه و آله پيامبر رحمت، اى محمد! من به وسيله تو به پيشگاه پروردگارم درباره برآورده شدن حاجات خود توجه كردم تا آن حاجات را برآورده كنى بار پروردگارا شفاعت او را درباره من بپذير. از اين روايت به خوبى استفاده مى شود كه توجه به پيامبر و كمك گرفتن از آن حضرت نه تنها مشروع است بلكه مستحب مى باشد و اين نحوه دعا و توسل اختصاص به زمان حيات آن حضرت ندارد و اگر توسل ممنوع بود پيامبر اسلام از اين گونه دعا در توسل جلوگيرى مى كردند و به آن فرد نابينا مى فرمودند: چرا نزد من آمدى برو به صورت مستقيم از خداوند بخواه كه درخواست از غير خدا شرك مى باشد در صورتى كه پيامبر اسلام نه تنها جلوگيرى نكردند بلكه به او چگونگى توسل را بيان فرمودند و اين نحوه توسل براى پس از وفات آن حضرت نيز صحيح مى باشد و هيچ دليلى بر انكار آن جز تعصّب و ناآگاهى از توحيد واقعى نمى باشد.
3- طبرانى در المعجم الكبير، به سند صحيح از عثمان بن حنيف نقل مى كند: شخصى به جهت حاجتى مكرّر نزد عثمان بن عفّان مراجعه مى نمود، ولى عثمان به خواسته اش توجهى نمى كرد؛ تا اين كه در بين راه عثمان بن حنيف را- كه خود راوى است- ملاقات كرده و از اين موضوع شكايت كرد.
عثمان بن حنيف به او گفت: آبى را آماده كن و وضو بگير؛ به مسجد برو و دو ركعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز، پيامبر را
ص: 34
وسيله قرار ده و بگو: «الّلهم انّى أسألك و أتوجه اليك بنبيّك محمّد صلّى الّله عليه وآله و سلّم نبىّ الرحمة، يا محمّد انّى أتوجّه بك الى ربّى فتقضى لى حاجتى»، آن گاه حاجت خود را به ياد آور. عثمان بن حنيف مى گويد: شخص ياد شده آن اعمال را انجام داد، آن گاه به سوى خانه عثمان روان شد، فوراً دربان آمد و او را نزد عثمان بن عفان برد، عثمان نيز او را احترام شايانى كرد. سپس حاجتش را به طور كامل بر آورد و به او گفت: من همين الآن به ياد حاجت تو افتادم و هرگاه بعد از اين، از ما حاجتى خواستى نزد ما بيا ... آن گاه عثمان ابن حنيف گفت: اين دستور از من نبود، بلكه روزى خدمت پيامبر بودم كه نابينايى نزد حضرت آمد و از كورى چشم خود شكايت نمود. حضرت ابتدا پيشنهاد كرد كه صبر كند ولى او نپذيرفت. سپس به او همين دستور را داد و آن شخص نيز بعد از اداى آن بينا شد و به مقصود خود رسيد.
اين حديث را جماعت كثيرى از اهل سنّت نقل كرده اند؛ نظير: حاكم نيشابورى، (1) ابن عبدالبر، (2) ابونعيم اصفهانى، (3) ذهبى، (4) حافظ هيثمى، (5) متقى هندى (6) و ديگران.
ص: 35
4- حاكم نيشابورى در مستدرك (1) روايت كرده است پس از آنكه حضرت آدم خطا را مرتكب شد عرض كرد: يا ربّى اسئلك بحق محمد صلى الله عليه و آله لما غفرت لى، فقال: يا آدم كيف عرفت؟ قال: لانك لما خلقتنى نظرت الى العرش و وجدت مكتوباً فيه: لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه فرأيت اسمه مقروناً مع اسمك، فعرفته احبّ الخلق عليك» پروردگارا از تو درخواست مى كنم به حق محمد صلى الله عليه و آله كه گناه من را ببخشى، پس فرمود اى آدم چگونه شناختى او را؟ گفت:
هنگامى كه مرا آفريدى به سوى عرش نگاه كردم در آن چنين جمله اى يافتم، هيچ معبودى جز خدا نيست و محمد رسول خداست پس به خاطر نزديك بودن اسم او با اسم تو شناختم كه محبوب ترين مخلوقات در پيشگاه تو مى باشد.
5- احمد بن حنبل روايت مى كند: كه مسروق به عايشه گفت: از تو مى خواهم به صاحب اين قبر (قبر رسول اللَّه) چه چيزى شنيدى از رسول خدا درباره خوارج، گفت: شنيدم رسول خدا را كه مى فرمود: انهم شرالخلق و الخليقه يقتلهم خيرالخلق و الخليقه و اقربهم عنداللَّه وسيلة» (2)
خوارج بدترين خلق و آفريده شده خدا هستند كه مى كشد آنان را بهترين خلق و آفريده خدا و كسى كه نزديك ترين وسيله خلق
ص: 36
است در پيشگاه خدا.
6- دارمى در سنن خود از ابوالجوزاء أوس بن عبدالّله نقل مى كند: در مدينه قحطى شديدى پديد آمد. عده اى نزد عايشه آمده و از اين امر شكايت كردند. عايشه گفت: به سراغ قبر پيامبر رويد و از آن جا دريچه اى به سوى آسمان باز كنيد تا بين قبر حضرت و آسمان فاصله اى نباشد. آنان چنين كردند.
خداوند نيز به بركت توسل به حضرت باران فراوانى به آنها عنايت كرد، تاآن كه سبزى ها رشد كرده و شتران چاق شدند ... (1)
از آن جا كه حديث به دليل وجود سعيد بن زيد در سند آن، موافق با عقيده «البانى» نبوده در صدد تضعيف آن بر آمده است، در حالى كه سعيد بن زيد از رجال صحيح مسلم است و يحيى بن معين او را توثيق نموده است. هم چنين بخارى، ابن سعد، عجلى، ابوزرعه، ابوجعفر دارمى و برخى ديگر از رجال اهل سنّت او را توثيق نموده اند. (2)
7- قسطلانى نقل مى كند: «عربى در كنار قبر پيامبر ايستاد و عرض كرد: بار خدايا! امر كردى تا بندگان را آزاد كنيم، اين حبيب تو است و من بنده تو، مرا از آتش جهنم به حق پيامبرت آزاد گردان. هاتفى ندا داد: اى مرد! چرا آزادى از جهنم را تنها بر خودت خواستى و براى جميع مؤمنين نخواستى؟ برو كه تو را آزاد نمودم». (3)
ص: 37
حاكم نيشابورى به سند خود از داود بن ابى صالح نقل مى كند: مروان روزى وارد روضه رسول خدا شد مردى را ديد كه صورت (پيشانى) خود را بر روى قبر گذارده است. مروان دست به شانه اش گذاشت و گفت: مى دانى كه چه مى كنى؟
آن مرد سر خودرا بلند كرد. مروان ديد او ابوايوب انصارى است.
او خطاب به مروان فرمود: آرى، مى دانم كه چه مى كنم! من به خاطر اين سنگ ها نيامده ام، بلكه براى رسول خدا آمده ام. آن گاه از رسول خدا نقل كرد كه فرمود: «اگر كسى كه اهل است والى دين گردد، بر دين نگرييد، بلكه زمانى بر دين بگرييد كه غير اهل والى آن شود». (1)
آنچه بيان كرديم گوشه اى از آيات و روايات و گفتار بزرگان اهل سنّت درباره توسل بود كه حجت و دليل را براى همه پيروان مذاهب روشن مى كند هر چند افرادى نمى خواهند اين حقايق را بپذيرند. روشن است كه اگر شارع مقدس در آيه و روايتى مى فرمود كه مسلمانان نبايد به افرادى كه از دنيا رفته اند متوسل شوند، حجت تمام بود امّا اكنون نه تنها دليلى بر نفى نداريم بلكه دليل بر جواز مشروعيّت آن وجود دارد.
اگر خداى بزرگ روز قيامت از منكران توسل بپرسد كه بر
ص: 38
اساس كدام آيه و روايت توسل به روح پيامبران و ائمه عليهم السلام را انكار كرديد آيا پاسخى دارند؟ پس لازم است كه در صحت و عدم صحت يك عقيده و عمل به قرآن و سنّت، گفتار علماى بزرگ هر مذهب را معيار قرار دهيم. از سويى هر فردى بدون احاطه علمى نمى تواند وارد اين بحث هاى دقيق و ظريف بشود زيرا آثار بسيار نامطلوبى براى پيروان مذاهب دارد، نويسندگان اهل سنّت بايد مرزهاى اعتقادى و فقهى مذهب حنفى و اشعرى را با افكار ديگران خلط نكنند و علماى صاحب فكر و آشناى به مبانى مذهبى اهل سنّت اجازه ندهند كه پاره اى از افراد كه از سواد چندانى برخوردار نمى باشند به اظهار نظر در مسائل حساس مذهبى و دينى بپردازند، به گفته فقيه حنفى (ابن عابدين) هيچ عالم صاحب فكرى و هيچ مجتهدى حكم به تكفير مسلمانى را صادر نمى كند.
پس اگر توسّل نا مشروع يا بدعت يا شرك مى باشد بايد:
1. بسيارى از علماى پيشين را كه مذاهب اهل سنّت را پى ريزى نموده اند مشرك بدانيد زيرا همانگونه كه بيان شد آنان توسل را جايز مى دانند.
2. بايد صحابه اى را كه به پيامبر متوسّل مى شدند مشرك بدانيم، مگر ابوايوب انصارى به قبر پيامبر صلى الله عليه و آله متوسل نشد؟
مگر عمر بن خطاب به عموى پيامبر متوسّل نشد؟
3. اگر توسل شرك است چرا در قرآن آمده كه فرزندان
ص: 39
حضرت يعقوب براى آمرزش گناهان نزد پدر رفته و او را واسطه قرار دادند؟ پس (نعوذ باللَّه) قرآن دستور به شرك داده است؟
4. اگر توسل شرك است بايد در هنگام مراجعه گناهكاران نزد پيامبر، آنان را از اين عمل جلوگيرى نموده و مى فرمود:
مستقيم از خدا بخواهيد.
5. اگر توسل شرك و نا مشروع است چرا بلال بن حرث كه از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله است براى طلب باران نزد قبر پيامبر آمد و از آن حضرت طلب باران كرد و به طور مستقيم از خداوند درخواست نكرد؟
6. اگر توسل ممنوع است چرا پيامبر صلى الله عليه و آله در هنگام دفن فاطمه بنت اسد خداوند را به حق پيامبران سابق و حق پيامبرى خودش سوگند داد؟
7. اگر توسل بدعت است چرا پيامبر صلى الله عليه و آله فرد نابينايى را كه جهت شفا يافتن، به وجود مبارك آن حضرت متوسل شده بود، او را نهى نفرمود؟ در حالى كه به عكس، رسول خدا صلى الله عليه و آله به او دعايى را آموخت كه در آن توسل به پيامبر صلى الله عليه و آله و طلب درخواست شفاعت از آن حضرت مى باشد.
8. اگر توسل شرك است چرا حضرت آدم عليه السلام به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله پيش از خلقت آن حضرت متوسل شد؟
9. اگر توسل ممنوع است چرا هنگام مراجعه عدّه اى نزد عايشه، آنان را كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاد تا براى رفع قحطى
ص: 40
شديدى كه پيش آمده بود به آن حضرت متوسل شوند؟
10. اگر توسل شرك است چرا بزرگان اهل سنّت مثل ابن حبّان به قبر امام رضا عليه السلام متوسل شدند؟ همو مى گويد هرگاه براى من مشكلى پيش مى آيد، نزد قبر آن حضرت مى روم و براى رفع مشكل دعا مى كنم، برآورده مى شود.
11. اگر توسل شرك باشد نبايد علماى بزرگ مذاهب بر جواز آن توصيه نمايند چنان كه در متن اين نوشتار بيان شد؟
12. اگر صرف توسل و استمداد از غير خدا شرك باشد بايد يك نفر موحّد در عالم نداشته باشيم زيرا هر انسانى در اين عالم با نيازهاى مختلفى روبرو مى شود و چون خود به تنهايى نمى تواند برطرف كند از غير خودش كمك و مدد مى گيرد و اين استمداد از غير خدا به شمار مى آيد و شرك محسوب مى شود.
13. اگر توسل و واسطه قرار دادن شرك باشد نبايد بين زنده و مرده فرق قائل شد زيرا ملاك توحيد و شرك آن است كه موجودى را مستقل يا غير مستقل در اثر بدانيم نه حيات و مرگ را؟ زيرا از نگاه انسان موحد، انسان با مرگ نابود نمى شود، بلكه حيات او در برزخ بيشتر است. امام غزالى مى گويد: از هر كسى كه در حال حيات استمداد مى شود پس از وفاتش نيز مى توان استمداد كرد.
14. اگر تعظيم و احترام به قبور پيامبر و ائمه به خاطر اظهار محبّت و ارادت شرك و عبادت غير خدا باشد بايد تعظيم
ص: 41
پدر و مادر و استاد و بزرگان هم شرك باشد، در حالى كه خداوند متعال در قرآن راجع به احترام پدر و مادر فرموده:
«وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ»؛ (1)
«و بال هاى تواضع خويش را از محبّت و لطف در برابر آنان فرود آر».
پس روشن است كه تعظيم و احترام شرك نيست وگرنه خداوند دستور نمى فرمود و هيچ مسلمانى آن را شرك نمى داند.
15. اگر توسل نامشروع بود، امام شافعى به اهل بيت پيامبر متوسل نمى شد.
16. اگر توسل شرك بود، امام شافعى متوسل به قبر ابوحنيفه نمى شد.
ابن حجر مى نويسد: امام شافعى هنگامى كه در بغداد بود كنار ضريح ابوحنيفه مى آمد، زيارت مى كرد و سپس براى برآورده شدن حاجت هاى خود به آن متوسل مى شد. (2)
17. آيا به علّت عدم آگاهى در نحوه و چگونگى توسل بايد اصل توسّل را انكار نمود؟
نحوه توسل بر چند قسم است، گاه توسل به گونه اى است كه در دعا خدا را مى خوانيم تا به عظمت پيامبران و اولياء انسان را كمك نمايد. و گاهى از پيامبران و اولياء مى خواهيم كه چون آنان در پيشگاه خداوند از مقام بلندى برخوردار
ص: 42
مى باشند از خدا بخواهند كه به انسان كمك نمايد. و مرحله سوم اين است كه از پيامبران و اولياء مى خواهيم كه مشكل را برطرف نمايند. بدون ترديد دو مرحله نخست نه تنها با توحيد ناسازگارى ندارد كه عين توحيد است و اگر كسى آن دو را انكار كند يا مغرض است و يا نادان. و امّا مرحله سوّم دو صورت دارد، اگر گوينده اين سخن پيامبران و اولياء را موجود مستقل و در عرض خدا بداند شرك است و اگر از اين جهت متوسل مى شود كه خداوند به آنان اجازه داده و اين مقام را بخشيده است؛ در اين صورت مثل دو قسم نخست هيچ گونه اشكالى ندارد. پس توسل در يك صورت اشكال دارد و در دو صورت ديگر هيچ گونه اشكالى ندارد. آيا به خاطر اين يك قسمت شايسته است كه به صورت كلّى آن را انكار و شرك بدانيم؟ آيا صرف عدم آگاهى مى توان يك امر معنوى را كه نقش زيادى در گرايش مسلمانان به ويژه جوانان به مسائل معنوى و الهى دارد انكار نمود؟
18. از آنجا كه طبق صراحت سخن پيامبر اسلام «الاعمال بالنيّات» عمل وقتى كامل مى شود كه همراه با نيّت باشد. آيا مى توان عمل يك مسلمان را بر معنايى حمل نمودكه موجب كفر مى شود؟ يا بايد با نگاه خوشبينانه آن را بر معناى صحيح حمل نمود؟
19. اگر توسل و استعانت از غير خدا شرك يا بدعت باشد چرا حضرت موسى به خاطر درخواستى كه قوم او داشتند به
ص: 43
آنان نفرمود كه شما با اين درخواست براى خداوند شريك قرار داديد.
«وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرائِيلَ». (1)
«هنگامى كه بلا بر آنها مسلط مى شد مى گفتند: اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده رفتار كند، اگر اين بلا را از ما مرتفع سازى قطعاً به تو ايمان مى آوريم و بنى اسرائيل را با تو خواهيم فرستاد.»
پس معلوم مى شود كه خواسته آنان از حضرت موسى با توحيد و يگانه پرستى يكسان بوده و بوى شرك از آن استشمام نمى شود زيرا حضرت موسى به دليل عهد و پيوندى كه با خدا داشت يعنى رسالت و نبوت و ولايت، قوم او براى رفع گرفتارى و سختى ها به حضرت موسى متوسل شدند زيرا حضرت موسى به خاطر عهد و پيوندى كه با خدا در رسالت، نبوت و ولايت داشت از مقام بلندى برخوردار بود و اين مقام را خداوند به او داده بود. بدين جهت بنى اسرائيل گفتند: اى موسى! خدايت را براى ما بخوان به سبب عهدى كه باتو دارد، اگر اين بلا را تو از ما دور كنى، به طور قطع به تو ايمان مى آوريم.
ص: 44
بنابراين اگر گرفتارى براى كسى پيش آيد هيچ كس جز خداوند و يا كسى كه با او پيمان نبوى و ولايت دارد نمى تواند بر طرف سازد.
20. اگر استغاثه و فريادرسى از غير خدا شرك است چرا پيروان حضرت موسى در گرفتارى ها از او طلب كمك مى كردند.
حضرت موسى دو نفر را ديد كه با هم نزاع مى كنند يكى از طرفداران او و ديگرى از دشمنانش بود، مرد اسرائيلى از موسى كه پيامبر خدا بود و از نظر قدرت و توان نيروى فراوانى داشت درخواست كمك كرد: اى پيامبر خدا به فريادم برس و از دشمنى كه مى خواهد مرا بكشد نجاتم ده. حضرت موسى بدون درنگ به كمك او شتافت و مرد قبطى را به قتل رساند.
«... فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ». (1)
21. وهابيون مى گويند پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كه از دنيا رفته است پس از مرگ گفتار ما را نمى شنود اگر چنين است چرا در تشهد نماز خطاب به آن حضرت سلام داده مى شود: السلام عليك ايها النبى و رحمة اللَّه وبركاته؟
22. اگر اموات سخن زنده ها را نمى شنوند چرا در روايات از جمله صحيح مسلم آمده است كه هرگاه به زيارت اموات رفتيد با آنان اين گونه سخن بگوييد: السلام عليك يا اهل
ص: 45
الديار من المؤمنين و إنا ان شاء اللَّه بكم لاحقون ...»
23. آيا عقيده به اين كه انسان پس از مرگ چيزى را نمى شود مخالف رواياتى نيست كه در صحيح بخارى آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: شخصى كه از دنيا رفته صداى كفش مردمى راكه براى تشييع جنازه اش آمده اند مى شنود. (1)
24. اگر اموات نمى شنوند چرا پيامبر اسلام پس از جنگ بدر بر سر چاهى كه كشته شدگان مشركان را در آن انداخته بودند حضور يافتند و خطاب فرمود: آيا وعده هاى خدا را راست يافتيد (2) آيا مشركان پس از مرگ مى شنوند ولى پيامبر صلى الله عليه و آله و يارانش پس از مرگ نمى شنوند؟
25. وهابيون مى گويند: بناى بر قبور، ضريح و گنبد بدعت و حرام است و بايد تخريب شود، چرا گنبد و بارگاه قبر پيامبر صلى الله عليه و آله را خراب نكرده اند؟
26. اگر گنبد و بارگاه بدعت و حرام است چرا بر روى قبور بزرگان اهل سنت مانند ابوحنيفه، شافعى و ديگران بارگاه ساخته اند. آيا تمام علمايى كه در طول تاريخ آمدند و اين بارگاه را تخريب نكرده اند اهل بدعت بودند؟
27. اگر ملاك شرك، صرف كمك از غير خداوند باشد بايد تمام اسباب ظاهرى در جهان كنار گذارده شود و به طور نمونه در قرآن مى فرمايد: «أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ
ص: 46
أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (1)
بايد بگوييم زارع خداوند است، پس كشت وزرع و آماده كردن زمين را براى روياندن به وسيله كشاورز رها كنيم، در اين صورت خدا بزرگ كشاورزى را از مردم سلب كرده و منحصر در ذات مقدس خود دانسته است در حالى كه خداوند در عالم هستى اسباب و وسايل قرار داده است.
بنابراين، وسيله قرار دادن اسباب در عالم هستى با توجه به اين كه اين اسباب و وسايل براى رسيدن به مقاصد و مصالح قرار داده شده است، هيچ گونه مخالف و منافى توحيد نخواهد بود. همچنين كسانى كه خداوند آنان را واسطه فيض خود قرار داده، هيچگونه منافات و مخالفتى با طلب، يارى خواستن و پناه جستن ندارد. زيرا اين افراد را از جانب خداوند نيرويى عطا شده كه بيش از قدرت و توانى است كه با اسباب ظاهرى در عالم هستى وجود دارد، و اعمال اين قدرت منافاتى با توحيد ندارد بلكه مكمّل توحيد است.
28. آيا اگر شخص بيمارى كه نزد حضرت عيسى مى رود و مى گويد: اى كسى كه ادعاى مقام نبوت دارى، مرده اى را زنده كن، يا از اين گِل مخلوقى درست كن، يا كورى را شفا ده، آيا اين شخص نسبت به پروردگار خود- با اين درخواست از حضرت عيسى- شرك ورزيده است؟ «أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ
ص: 47
مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ». (1)
بنابراين پيامبران و اولياى الهى از نيرويى برخوردارند كه ديگران ناتوان مى باشند. از اين رو آنان مجراى فيض الهى قرار دارند تا بدين ترتيب حجّت خدا بر بندگان باشند. پس همان طور كه توسل به اسباب در عالم شرك نيست زيرا به مخلوقات خداوند متوسل شده اند، همين طور استعانت واستمداد از مجارى فيض الهى (پيامبر و اولياء) نيز شرك نخواهد بود.
و ده ها چراى ديگر كه با استفاده از روايات و تاريخ مى توان مطرح نمود و براى روشن شدن حقيقت توسل به همين اندازه بسنده مى كنيم. لازم به يادآورى است كه بيشتر سؤالات ياد شده از روايات و منابع معتبر وهابيون مى باشد كه بسيارى در متن اين نوشتار با آدرس آمده است.
اميدواريم كه با مطالعه دقيق اين نوشتار ابهام اساسى كه براى منكران توسّل وجود دارد برطرف گردد.