امام، حفظ سنن و احکام اسلام

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور: امام، حفظ سنن و احکام اسلام، فلسفی، محمد تقی.
بر گرفته از مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام
مشخصات نشر: [مشهد] : کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، انتشارات، ۱۳.
مشخصات ظاهری: ج.
فروست: کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام؛ ۲۲.
وضعیت فهرست نویسی: برون سپاری.
یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد سوم، ۱۳۶۸.
یادداشت: ص. ع به انگلیسی: A collection of the articles presented at the second world congress of Imam Reza (p. b. u. h).
یادداشت: عنوان روی جلد: مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ۱۳۶۵ ھ. ش.
یادداشت: کتابنامه.
عنوان روی جلد: مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ۱۳۶۵ھ. ش.
موضوع: علی بن موسی علیهما السلام، امام هشتم، ۱۵۳؟ - ۲۰۳ ق. - - کنگره ها
رده بندی کنگره: BP۴۷ /ک ۹ ۱۳۶۵
رده بندی دیویی: ۲۹۷/۹۵۷
شماره تابشناسی ملی: م ۶۶ - ۵۴۱

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم
امامت در آیین مقدس اسلام منصبی است الهی و مقامی است بسیار رفیع که از طرف حضرت باری تعالی به افرادی اعطا گردیده است که در جمیع جهات شایسته و لایق آن بوده‌اند.
امام، در شأن والای امامت دارای صفات و مزایای اختصاصی است و هر یک از آن صفات در وظیفه‌ی امامت و برای ایصال مردم به سر منزل سعادت سهمی مهم و شایان دارد.
برای آن که افراد باایمان امام را بهتر بشناسند و به قدر استعداد خویش به مقام معنوی امام آگاهی یابند اولیای گرامی اسلام پیرامون تمام آن جهات مبسوط سخن گفته و علمای حدیث، اخبار مربوط به هر یک از آن جهات را گردآوری نموده و به صورت بابی مستقل در کتب حدیث آورده‌اند.
حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام نیز چندین قسمت از مزایا و خصایص امام را ضمن حدیث مفصلی برای عبدالعزیز بن مسلم توضیح داده و در این جا به بعضی از آنها اشاره می‌شود.
«إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ بِهَا إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلَ علیه السلام بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً
[صفحه 284]
ثَالِثَةً وَ فَضِیلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِکْرَهُ فَقَالَ جَلَّ وَ عَزَّ وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً
قالَ الْخَلِیلُ سُرُوراً بِهَا: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ [1] فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِمَامَةَ کُلِّ ظَالِمٍ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ» [2].
«امامت، منصب و مقام سومی است که باری تعالی بعد از نبوت و خلت به حضرت ابراهیم اختصاص داده است این برتری، شرافتی است که به وی اعطا نموده و نامش را بلند آوازه ساخته است [موقعی که ذات مقدسش ابراهیم را به کلماتی آزمایش نمود و او از عهده‌ی امتحان به خوبی برآمد. فرمود: من تو را برای مردم امام قرار دادم ابراهیم از روی بهجت و خرسندی از پیشگاه الهی درخواست نمود که ذریه‌ی مرا نیز به این منصب مفتخر فرما از طرف باری تعالی پاسخ آمد که عهد من به ستمکاران نمی‌رسد.]
حضرت رضا علیه السلام فرمود این آیه امامت هر ظالمی را تا قیام قیامت ابطال فرمود.»
«الْإِمَامُ أَمِینُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی بِلَادِهِ الدَّاعِی إِلَی اللَّهِ وَ الذَّابُّ عَنْ حَرِیمِ اللَّه» [3].
«امام، امین خدا در زمین او است، امام حجت الهی بر بندگان و خلیفه او در بلاد است. امام دعوت کننده‌ی مردم به سوی خدا و مدافع از حریم الهی است.»
«الامام مطهر من الذنوب، مبرء من العیوب، مخصوص بالعلم» [4].
«امام، از گناه پاک و از عیوب و نقایص مبری و منزه است و از جهت علمی وضعی مخصوص به خود دارد.»
«الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ، … مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ کُلِّهِ مِنْ غَیْرِ طَلَبٍ مِنْهُ وَ لَا اکْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُتَفَضِّلِ الْوَهَّابِ» [5].
«امام وحید دهر و یگانه‌ی زمان خویشتن است. دارای فضایل و برتریهای اختصاصی است فضایلی که نه خودش از پی آن رفته و نه از کسی آموخته است
[صفحه 285]
بلکه آن فضایل و کمالات را خداوند وهاب به وی بخشیده است.»
«وَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِکَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ وَ أَطْلَقَ عَلَی لِسَانِهِ فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ فَهُوَ مُوَفَّقُ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَإِ وَ الزَّلَلِ خَصَّهُ بِذَلِکَ لِیَکُونَ ذَلِکَ حُجَّةً عَلَی خَلْقِهِ شَاهِداً عَلَی عِبَادِهِ فَهَلْ یَقْدِرُونَ عَلَی مِثْلِ هَذَا فَیَخْتَارُونَهُ فَیَکُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَة.» [6].
«موقعی که خداوند شخصی را برای اداره‌ی امور بندگان خود انتخاب می‌نماید به وی شرح صدر عنایت می‌کند، چشمه‌هایی از حکمت در دلش قرار می‌دهد و به زبانش جاری می‌سازد. از آن پس در جواب هیچ سؤالی عاجز نمی‌ماند و در پاسخ هایش سخن غیر صحیح یافت نمی‌شود او در پرتو تأییدات و توفیقات الهی مصون از خطا و لغزش است. خداوند امام را به این صفات اختصاص داده تا بر مخلوق او حجت و گواه باشد آیا مردم قدرت گزینش چنین انسانی را برای امر امامت دارند تا انتخابش نمایند و منتخب آنان واجد این مزایا و صفات باشد؟»
روات حدیث از حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام درباره‌ی امر امامت و دیگر مسائل اسلامی اخبار زیادی نقل نموده‌اند و یکی از آنان فضل بن شاذان است. بطوری که در کتب رجال حدیث آمده فضل بن شاذان نیشابوری از فقها و متکلمین امامیه است و درباره اش گفته‌اند: قدر و منزلت او بالاتر از این است که توصیف شود.
او کتابهای بسیاری در مباحث گوناگون نوشته و احادیث زیادی در مسائل مختلف از وی نقل شده است از جمله آثار او مجموعه عللی است که درباره‌ی بعضی از احکام دینی و مقررات اسلامی از وی به جای مانده و شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب عیون اخبار الرضا آن را نقل نموده و در پایان
[صفحه 286]
آن مجموعه، از قول فضل بن شاذان چنین آمده است.
حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیُّ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ قُلْتُ لِلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ لَمَّا سَمِعْتُ مِنْهُ هَذِهِ الْعِلَلَ
«أَخْبِرْنِی عَنْ هَذِهِ الْعِلَلِ الَّتِی ذَکَرْتَهَا عَنِ الِاسْتِنْبَاطِ وَ الِاسْتِخْرَاجِ وَ هِیَ مِنْ نَتَائِجِ الْعَقْلِ أَوْ هِیَ مِمَّا سَمِعْتَهُ وَ رَوَیْتَهُ فَقَالَ لِی مَا کُنْتُ لاعلم مراد الله تعالی بِمَا فَرَضَ وَ لَا مُرَادَ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله و سلم بِمَا شَرَعَ وَ سَنَّ وَ لَا أُعَلِّلُ ذَلِکَ مِنْ ذَاتِ نَفْسِی بَلْ سَمِعْنَا مِنْ مَوْلَایَ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا علیه السلام الْمَرَّة بَعْدَ الْمَرَّة وَ الشَّیْ ءَ بَعْدَ الشَّیْ ءِ فَجَمَعْتُهَا فَقُلْتُ فَأُحَدِّثُ بِهَا عَنْکَ عَنِ الرِّضَا علیه السلام فَقَالَ نَعَم.» [7].
«عبد الواحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری عطار از علی بن محمد بن قتیبه‌ی نیشابوری حدیث نموده که گفت:
وقتی از فضل بن شاذان مجموعه علل را شنیدم به او گفتم آیا عللی را که ذکر نموده‌ای از نتایج استنباط و استخراج عقلی است یا آنها را از امام علیه السلام شنیده ای؟
فضل بن شاذان پاسخ داد:
من از اراده‌ی الهی نسبت به چیزهایی که بر مردم واجب نموده آگاه نیستم همچنین نمی‌دانم رسول گرامی از تشریع مقررات چه اراده‌ای داشته است و من این علل را از پیش خود نگفته ام بلکه آنها را قسمت به قسمت در دفعات متعدد از حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام شنیده ام و آنها را به این صورت جمع آوری نموده‌ام. به فضل بن شاذان گفتم با این توضیح که دادی آیا من مجازم این علل را به روایت شما از حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام نقل نمایم؟ پاسخ داد بلی.»

علل تشریع امامت

در مجموعه‌ای که از فضل بن شاذان پیرامون علل بعضی از احکام و
[صفحه 287]
مقررات اسلامی رسیده امر امامت و گزینش امام نیز تحت عنوان جعل اولی الامر و لزوم طاعتش مورد سؤال قرار گرفته و در پاسخ سه علت ذکر شده است:
علت اول: ناظر به زنده نگاهداشتن احکام الهی در جامعه‌ی مسلمین و جلوگیری از شیوع گناه و ناپاکی به وسیله‌ی اجرای حدود است.
علت دوم: ناظر به جامعه شناسی و ضرورت وجود حکومت در تمام اقوام و ملل به منظور حفظ امنیت داخلی و جنگ با مهاجمین و بیگانگان است.
علت سوم: ناظر به دفاع از فرهنگ سعادت بخش اسلام و مصون داشتن آن از دستبرد منافقین و معاندین است.
و چون علل مذکور حاوی مطالب متعدد و روشنگر وظایفی است که از طرف حضرت باری تعالی به عهده‌ی ائمه‌ی طاهرین علیهم السلام محول گردیده است در این مقاله هر یک از آن علل با استشهاد از روایات رسول اکرم و دیگر ائمه‌ی معصومین علیهم السلام مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد.
ضمنا خاطرنشان می‌گردد که علت اول و دومی که برای جعل اولی الامر ذکر شده ناظر به تنظیم امور مسلمین در شؤون مختلف اجتماعی و حفظ استقلال کشور اسلام است اما در علت سوم، جعل اولی الامر بدین منظور معرفی شده که امام اساس اسلام را از ویران سازی معاندین مصون دارد، تبلیغات ضد اسلامی آنان را خنثی نماید و نگذارد بدعت گذاران چیزی را به نام دین بر احکام و سنن الهی بیفزایند یا گروه ضد دین نتواند چیزی از آن بکاهند و چون علت سوم به مراتب از علت اول و دوم مهتر است لذا علت سوم عنوان تمام مقاله قرار داده شده به علاوه برای توضیح مطلب لازم
[صفحه 288]
بود علت سوم بیش از علت اول و دوم مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
فضل بن شاذان در مجموعه عللی که از سخنان حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام استفاده نموده مسأله‌ی امامت و گزینش اولی الامر را به صورت پرسش و پاسخ این چنین طرح نموده است.

نظارت بر حسن اجرای قانون

«فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ:
فَلِمَ جَعَلَ أُولِی الْأَمْرِ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِهِمْ؟
قِیلَ: لِعِلَلٍ کَثِیرَةٍ مِنْهَا أَنَّ الْخَلْقَ لَمَّا وَقَفُوا عَلَی حَدٍّ مَحْدُودٍ وَ أُمِرُوا أَنْ لَا یَتَعَدَّوْا ذَلِکَ الْحَدَّ لِمَا فِیهِ مِنْ فَسَادِهِمْ لَمْ یَکُنْ یَثْبُتُ ذَلِکَ وَ لَا یَقُومُ إِلَّا بِأَنْ یَجْعَلَ عَلَیْهِمْ فِیهِ أَمِیناً یَمْنَعُهُمْ مِنَ التَّعَدِّی وَ الدُّخُولِ فِیمَا خَطَرَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُ لَوْ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ [کَذَلِکَ] لَکَانَ أَحَدٌ لَا یَتْرُکُ لَذَّتَهُ وَ مَنْفَعَتَهُ لِفَسَادِ غَیْرِهِ فَجَعَلَ عَلَیْهِمْ قَیِّماً یَمْنَعُهُمْ مِنَ الْفَسَادِ وَ یُقِیمُ فِیهِمُ الْحُدُودَ وَ الْأَحْکَامَ» [8].
«اگر کسی به صورت سؤال بگوید: چرا خداوند برای مردم جعل اولی الامر فرموده و مسلمین را به اطاعت آنان مکلف و مأمور ساخته است؟ در پاسخ گفته می‌شود این کار علل بسیار دارد.
از جمله علل جعل اولی الامر این است که وقتی مردم در حد و مرز معینی توقف داده شدند و امر شد که از حد تعیین شده فراتر نروند زیرا تجاوز از حد مقرر به فساد و تباهی آنان می‌انجامد. این امر حیاتی یعنی رعایت حدود، تثبیت نمی‌شد و قوانین برپا نمی‌گردید مگر آن که امینی بر مردم گمارده شود که از تعدی و تجاوزشان بازدارد و نگذارد در منطقه‌ی ممنوعه وارد شوند چه اگر این کار تحقق نمی‌یافت هیچ کس بطور طبیعی حاضر نبود لذت و سود خویشتن را به رعایت زبان و فساد گران ترک گوید از این رو حضرت باری تعالی برای آنان
[صفحه 289]
سرپرستی قرار داد که مانع فساد شان گردد و حدود الهی را که قوانین کیفری شرع مقدس است در مورد بزهکاران به موقع اجرا بگذارد.»
تعدیل غرایز و تحدید شهوات و تمایلات نفسانی در زندگی اجتماعی انسانها یک ضرورت قطعی و اجتناب ناپذیر است خواه انسانهای جامعه از افراد طالب انسانیت باشند و بخواهند از کرایم اخلاق و سجایای انسانی برخوردار گردند و خواه از کسانی باشند که هدفشان در دنیا لذت گرایی است و می‌خواهند هرچه بیشتر غرایز حیوانی را اعمال نمایند و از خوشی و کام گاری فزونتر بهره مند گردند.
گروه اول که طالب انسانیتند و می‌خواهند به اخلاق انسانی متخلق شوند و از تعالی معنوی و کمال روحانی برخوردار باشند باید حتما خواهش‌های ضد انسانی را در نهاد خود سرکوب کنند، هواهای غیر مشروع را واپس زنند و از صراط مستقیم حق و فضیلت قدمی فراتر نروند تا به هدف عالی خویش دست یابند و این خود معنی تبدیل غرایز و تحدید شهوات است.
گروه دوم نیز که هدفشان در زندگی جلب لذایذ و اقناع شهوات است زمانی به خواسته‌های خویش نایل می‌شوند و به خوشی و کامیابی هرچه بیشتر دست می‌یابند که محیط شان امن و خاطرشان آرام باشد و امنیت و آرامش به دست نمی‌آید مگر آن که اعضای جامعه از تمایلات ضد اجتماعی خود چشم بپوشند، برای ارضای شهوت جنسی، مزاحم زنان و دختران مردم نشوند، به تحریک حب مال به اموال دگران تجاوز ننمایند، برای اقناع هوا و تمایلات خویشتن دست تعدی به حقوق دیگران نگشایند و جامعه را دچار اختلال و بی‌نظمی نسازند و این نیز معنی ضرورت تعدیل
[صفحه 290]
غرایز و تحدید تمایلات در زندگی اجتماعی است.
عاملی که حدود ارضای غرایز را تعیین می‌کند و خواهش‌های روا را از ناروا تمیز می‌دهد قانون است اما قانون به تنهایی نمی‌تواند نظم را در جامعه برقرار سازد و مردم را به وظیفه شناسی وادار نماید زیرا اقویا و زورمندان برای رعایت قانون و مصلحت اجتماع از شهوات و لذایذ غیر قانونی خود چشم پوشی نمی‌کنند و در راه کامیابی و نیل به اهداف مادی خویش از تعدی به این و آن خودداری نمی‌نمایند از این رو در جامعه حکومتی لازم است که با قدرت، قوانین را به موقع اجرا بگذارد و افراد مختلف را به کیفر قانونی برساند.
ملاحظه می‌کنید اولین علتی را که در سخن فضل بن شاذان به نقل از حضرت رضا علیه السلام در جعل اولی الامر آمده این است که او در حسن اجرای قانون نظارت کند، مردم را از تعدی و تجاوز بازدارد، مانع فساد و تباهی جامعه گردد و قوانین کیفری را در مورد مجرمین و متخلفین اجرا نماید و این کارها از جمله امور مربوط به حکومت الهی در اسلام است.
حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام در حدیث دیگری همین امور را با عباراتی مشابه درباره‌ی امام بیان نموده است.
«الْإِمَامُ یُحَلِّلُ حَلَالَ اللَّهِ وَ یُحَرِّمُ حَرَامَهُ وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یَذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ» [9].
«امام از موضع قدرت و در مقام حکومت اسلامی به مقررات دینی جامعه‌ی تحقق می‌پوشد، حلال خدا را بر مسلمین مباح و روا می‌دارد، حرام الهی را در جامعه ناروا و ممنوع اعلام می‌نماید، قوانین جزائی را به موقع اجرا می‌گذارد،
[صفحه 291]
افراد متخلف را کیفر می‌دهد و از حریم دین خدا دفاع می‌نماید.»
علی علیه السلام نیز در خلال یکی از خطبه‌ها اجرای قوانین و سنن اسلامی و اقامه‌ی حدود و مجازات گناهکاران را از جمله وظایف اساسی امام بیان نموده است:
«إِنَّهُ لَیْسَ عَلَی الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ الْإِبْلَاغُ فِی الْمَوْعِظَةِ وَ الِاجْتِهَادُ فِی النَّصِیحَةِ وَ الْإِحْیَاءُ لِلسُّنَّةِ وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَی مُسْتَحِقِّیهَا وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَی أَهْلِهَا» [10].
«امام در جامعه‌ی مسلمین مسؤولیتی ندارد جز آنچه که پروردگار به عهده اش گذارده است. او مکلف است مردم را موعظه کند، در خیر و صلاح آنان کوشا باشد، سنت الهی را زنده نگاه دارد، حدود الهی را در مورد گناهکار انی که مستحق حد شرعی هستند به موقع اجرا بگذارد و سهام صاحبان حق را از بیت المال به آنان ایصال دارد.»

ضرورت و لزوم وجود حکومت

«وَ مِنْهَا أَنَّا لَا نَجِدُ فِرْقَةً مِنَ الْفِرَقِ وَ لَا مِلَّةً مِنَ الْمِلَلِ بَقُوا وَ عَاشُوا إِلَّا بِقَیِّمٍ وَ رَئِیسٍ لِمَا لَا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فِی أَمْرِ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا فَلَمْ یَجُزْ فِی حِکْمَةِ الْحَکِیمِ أَنْ یَتْرُکَ الْخَلْقَ مِمَّا یَعْلَمُ أَنَّهُ لَا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ وَ لَا قِوَامَ لَهُمْ إِلَّا بِهِ فَیُقَاتِلُونَ بِهِ عَدُوَّهُمْ وَ یُقَسِّمُونَ بِهِ فَیْئَهُمْ وَ یُقِیمُ لَهُمْ جُمُعَتَهُمْ وَ جَمَاعَتَهُمْ وَ یَمْنَعُ ظَالِمَهُمْ مِنْ مَظْلُومِهِمْ» [11].
دومین علتی که در کلام فضل بن شاذان از قول حضرت رضا علیه السلام در جعل اولی الامر آمده است:
[صفحه 292]
«ما در طول تاریخ بشر نمی‌یابیم طایفه‌ای از طوایف بشری و حمله دینی از امم متدین جهان که باقی و پایدار مانده و به زندگی اجتماعی خویش ادامه داده باشند مگر آن که دارای حکومت و سرپرستی بوده‌اند و از ناحیه‌ی آن سرپرست ضروریات دینی و دنیوی آنان که مربوط به شأن حکومت بوده تامین گردیده است.»
پس با توجه به این ضرورت، در حکمت آفریدگار حکیم روا نیست ملت مسلمان را که حمله‌ی دین و پیرو قرآن شریف او هستند به حال خودشان رها کند و برای آنان رئیس و فرماندهی تعیین ننماید با آن که خود می‌دانند وجود حکومت برای امت متدین ما ضروری است و بدون آن پایدار و برقرار نمی‌مانند. چه با حسن تدبیر و تحت فرماندهی او می‌توانند با دشمنان خویش پیکار کنند و بیت المال را عادلانه بین خود تقسیم نمایند. حکومت گزیده الهی جمعیت و جماعت مسلمین را برپا می‌دارد و نمی‌گذارد ظالمشان بر مظلوم شان ستم نماید.
در علت دومی که برای جعل اولی الامر ذکر شده مطالب متعددی آمده است و اولین مطلب وجود حکومت برای ادامه‌ی زندگی و پایدار ماندن جامعه بشری است و این از دو جهت قابل بحث است.
یکی آنکه آیا وجود حکومت برای بقای اجتماع، امری است لازم و ضروری یا نه؟
دوم آن که در صورت لزوم آیا در گذشته و حال تمام ملل و اقوام جهان دارای حکومت بوده و این ضرورت تحقق عینی داشته است یا نه؟
پاسخ این هر دو سؤال از دیدگاه روایات دینی و سخنان اولیای گرامی اسلام مثبت است و در این جا بطور نمونه برای استشهاد، به بعضی از آن روایات اشاره می‌شود.
[صفحه 293]
عن علی علیه السلام قال:
«وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ - یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ - وَ یُجْمَعُ بِهِ - الْفَیْ ءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ - وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ - حَتَّی یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر» [12].
علی علیه السلام فرمود: «جوامع بشری ناگزیرند از این که امیر و فرمانروایی داشته باشند خواه آن فرمانروا شخصی صالح و نیکوکار باشد خواه ناصالح و بدکار چه او با امنیتی که در حوزه حکومتی خود برقرار می‌سازد افراد متدین به وظایف ایمانی و انسانی خود عمل و اشخاص کافر که هدفشان در زندگی کامکاری است از لذایذ بهره مند می‌گردند خداوند با وجود حکومت حافظ امنیت، افراد را به اجل مقدر شان می‌رساند، به وسیله‌ی او مالیات جمع آوری می‌شود، به فرماندهی او پیکار با دشمن عملی می‌گردد، با مراقبت او امنیت طرق و شوارع تامین خواهد شد و با قدرت حکومت حقوق ضعیف از قوی گرفته می‌شود و خلاصه در پرتو امنیت نیکوکاران به آسایش می‌رسند و از تعدی و تجاوز بدکاران راحت می‌شوند.»
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:
«لَا یَسْتَغْنِی أَهْلُ کُلِّ بَلَدٍ عَنْ ثَلَاثَةٍ یَفْزَعُ إِلَیْهِمْ فِی أَمْرِ دُنْیَاهُمْ وَ آخِرَتِهِمْ فَإِنْ عَدِمُوا ذَلِکَ کَانُوا هَمَجاً فَقِیهٍ عَالِمٍ وَرَعٍ وَ أَمِیرٍ خَیِّرٍ مُطَاعٍ وَ طَبِیبٍ بَصِیرٍ ثِقَةٍ» [13].
امام صادق علیه السلام فرمود: «تمام جوامع بشری به سه گروه نیاز دارند و برای تنظیم امور دنیا و آخرت خویش باید از آنان یاری بخواهند اول، به فقیهی احتیاج دارند که از علم و آگاهی و همچنین از ورع و تقوا برخوردار باشد دوم، به فرمانروا و حکومتی نیاز دارند که خیرخواه جامعه باشد و مردم اوامرش را مورد اطاعت و اجرا قرار دهند سوم به طبیبی نیاز دارند که در امر پزشکی بصیر و آگاه بوده، به علاوه مورد وثوق و اطمینان مردم باشد و
[صفحه 294]
و اگر اهالی هر یک از بلاد فاقد این سه گروه بودند زندگی آنان منحط است و همانند وحشیان امرار حیات می‌نمایند.
عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ:
«الْإِمَامُ الْجَائِرُ خَیرٌ مِنْ الفِتنَة فکل لا خیر فیه.» [14].
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پیشوا و زمامدار جائر و ستمکار بهتر از فتنه و فساد است گرچه این هر دو فاقد خیر و خوبی هستند.»
گویی رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث می‌خواهد بفرماید وجود حکومت ظالم که می‌تواند با ایجاد امنیت، فتنه و فساد را براندازد و جامعه را از هرج و مرج مصون دارد بهتر از آن است که حاکم ظالم نباشد و فتنه و فساد، شایع شود، قتل و غارت همه جا را فراگیرد و مردم در ناامنی و تشویش خاطر به سر برند با آن که نه حاکم ظالم خوب است و نه فتنه و فساد.
این چند روایت و روایات دیگری همانند اینها به سؤال اول پاسخ مثبت می‌دهد و ضرورت حکومت را برای ایجاد نظم و رفع فتنه و فساد تایید می‌نماید.
اما پاسخ سؤال دوم نیز مثبت است چه طبق گفته‌ی فضل بن شاذان به نقل از حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام در بیان علت دوم جعل اولی الامر صریحا آمده است که در طول قرون و اعصار، هرجا طایفه‌ای از طوایف بشری یا امتی از حمله‌ی دین به هر عنوانی گرد هم آمده و جامعه‌ای تشکیل داده‌اند اگر پایدار و برقرار مانده و با گذشت سالها یا قرنها از میان نرفته اند
[صفحه 295]
در پرتو حکومتی بوده که نظم را در آن جامعه برقرار ساخته است و ما نمی‌یابیم طایفه یا امتی را که بدون حکومت باقی مانده و به حیات اجتماعی خویش ادامه داده باشند.
مطلبی را که اولیای گرامی اسلام در قرون پیشین پیرامون ضرورت حکومت برای ملل و اقوام بشری بیان نموده و تحقق عینی آن را نیز خاطرنشان ساخته‌اند امروز اکثریت قریب به اتفاق جامعه شناسان دانشمند آن را در کتابهای خود آورده و هم اکنون در دانشکده‌های جامعه شناسی جزء برنامه‌های درسی دانشجویان قرار داده‌اند و در این جا برای مزید اطلاع خوانندگان به چند جمله کوتاه اشاره می‌شود.
«نظم یکی از ضروریات هر جامعه است زیرا هیچ اجتماعی بدون نظم قابل دوام نخواهد بود. کلیه‌ی جوامع انسانی دارای یک نوع حکومتی هستند که به وسیله‌ی آن روابط بین افراد تنظیم و منافع جامعه تامین می‌گردد البته نوع حکومت برحسب این که جامعه‌ای ضعیف و عقب مانده باشد یا متشکل و مترقی فرق می‌کند. برخی از این حکومتها صریح و قابل تشخیص اند و بعضی بغرنج و مبهم با وجود این به آنها نیز حکومت اطلاق می‌گردد. حکومت به عنوان یک نوع وسیله‌ی بازرسی اجتماعی حتی در ابتدایی ترین جوامع بشری هم وجود دارد فقدان ظاهری تشکیل دولتی در برخی از جامعه‌های اولیه عده‌ای از ناظرین را به این فکر انداخته است که جوامعی بدون حکومت هم وجود دارند.
بسیاری از جهانگردان و مکتشفین که به فقدان کارمندان و یا دستگاههای حکومتی در بعضی از جوامع بر خورده‌اند چنین نتیجه گرفته‌اند که این جامعه‌ها فاقد حکومت بوده‌اند و حال آن که همین جهانگردان به تفصیل قدرت حکیم باشی‌ها را در بازرسی رفتار و اخلاق افراد این جامعه‌ها وصف نموده‌اند غافل از این که همین بازرسی و تسلط، خود نوعی حکومت است» [15].
[صفحه 296]
در یونان دیروز و اروپای امروز کسانی بوده‌اند که با وضع قوانین و همچنین تشکیل حکومت در جوامع بشری مخالفت داشته و آن دو را نه فقط لازم و ضروری ندانسته بلکه زاید و نادرست خوانده‌اند زیرا اینان از طرفی درباره‌ی آزادی انسان نظریه‌ی افراطی داشته و می‌گفتند قوانین موضوعه انسانها موجب تحدید آزادی طبیعی بشر است و عقیده داشتند چنین عملی منافی آیین خلقت و مخالف قانون آفرینش است و از طرف دیگر به فطرت پاک انسان بیش از حد اتکا نموده و می‌گفتند آدمی به کشش طبیعی و جاذبه‌ی فطری خود به راستی و درستی گرایش دارد و برای نیل به این هدف هم نیازی به تاسیس حکومت و تشکیل قدرتهای اجرایی نیست. اینان براساس نظریه خود وضع قوانین و تشکیل حکومتها را عملی ناصحیح خوانده و هر دو قسمت را با سخنانی تند مورد انتقاد قرار داده‌اند.
ویل دورانت که از دانشمندان نامی و از نویسندگان پراطلاع است پاره‌ای از کلمات آنان را در کتاب خود آورده و برای مزید اطلاع خوانندگان در این جا عین عبارات شان نقل می‌شود.

درباره‌ی قانون

1 - رسو می‌گوید: قانون، اساس آزادی طبیعی انسان را به نحو مرمت ناپذیری ویران کرده است [16].
2 - گودوین مطمئن بود که طبیعت انسانی با فضیلت فطری خود می‌تواند بدون کمک قانون، نظم را نگاه دارد اگر هم قوانین ملغی شود عقل
[صفحه 297]
و خلق و خوی انسان به نحو بی سابقه و بی مانند ی می‌شکفد [17].
3 - امرسن می‌گفت هیچ قانونی در نظر من جز قانون طبیعت خود من محترم نیست و حق آن چیزی است که فقط بر قانون اساسی خود من مبتنی باشد [18].

درباره‌ی حکومت

1 - نیچه می‌گفت: آن جا که دولت متوقف شود انسانیت آغاز می‌گردد [19].
2 - در سالهای 1840 - 48 پرودن نوشت حکومت انسان بر انسان به هر شکلی که باشد نوعی از بنده کردن است. جامعه وقتی در کمال عالی خویش است که نظم را بی احتیاج به دولت مستقر سازد [20] 340 - ویلیم موریس در انگلستان احترام خود را به دولت چنین بیان کرد که می‌خواهد روزی را ببیند که در آن ساختمانهای پارلمان جای انباشتن کود برای مدینه فاضله باشد [21].
ویل دورانت این سخنان را از کسانی که با وضع قوانین و تشکیل حکومت در جوامع بشری مخالف بوده‌اند نقل نموده و سپس خود چنین اظهار عقیده می‌شود.
«مطمئن باشیم که فلسفه آزادی، معایبی دارد زیرا اولا تجاوز قوی را به ضعیف در نظر نمی‌گیرد همین تسلط بی رحمانه‌ای که به دولت نسبت می‌دهیم در صورت نبودن دولت بیشتر به چشم می‌خورد و زور گوئی مستقیم با هرج و
[صفحه 298]
مرج بسیار و رنج و آزار فراوان شایع می‌گردد. قسمتی از تمدن، مدیون استقرار نظم و قانونی است که سلطه قوی را بر ضعیف محدود می‌سازد. سستی و ناپایداری قوانین بین المللی بدان جهت است که تجاوز میان دول قوی امری است دائمی و فقط دولتهای ضعیف طالب فضیلتند.»
سقراط به اریستی پوس می‌گوید:
«اگر در عین زندگی میان مردم خیال می‌کنید بهتر آن است که در اجتماع انسانی نه فرماندهی باشد نه فرمانبری در چنین اجتماعی ظاهرا طولی نمی‌کشد که اقویا و زورمندان راه بنده کردن ضعفاء را بهتر یاد می‌گیرند» [22].
آنان که وضع قوانین و تشکیل حکومت را در جوامع بشری امری زاید پنداشته و گفته‌اند قوانین طبیعی و فطرت انسانی به تنهایی می‌تواند نظم اجتماعی را برقرار سازد و بدون وجود حکومت جامعه را از تجاوز و تعدی بازدارد واقع بین نبوده و فرضیه‌ی نا صحیحی عرضه نموده‌اند و سخن اینان از حد یک نظریه‌ی غیر قابل قبول تجاوز نمی‌کند و این گفته در گذشته و حال کمترین اثر عملی در اجتماعات بشری نداشته و ندارد.
خداوند حکیم آفریدگار بشر است. او به جمیع صفات و مزایای آفریده خود آگاه است، بر تمام فطریات و تمایلات وی احاطه‌ی علمی دارد و می‌داند چه آفریده و از قلم خلقت او چه گذشته است.
«أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر» [23].
«آیا کسی که عالم را آفریده از دقایق آفریده‌ها ی خود بی خبر است؟ با آن که او به تمام خفایای امور آگاهی دارد.»
[صفحه 299]
اگر خالق حکیم انسانها را خودکفا و بی نیاز از قانون و حکومت خلق نموده بود حتما آنان را در زندگی به حال خودشان وا می‌گذارد و هرگز پیامبران را برای رهبری و هدایتشان نمی‌فرستاد، کتب سماوی را که حاوی قوانین تشریعی است نازل نمی‌فرمود و انبیا را حاکم بر مردم و ناظر حسن اجرای قوانین و احکام قرار نمی‌داد.
ارسال رسل و انزال کتب از طرف حضرت باری تعالی گواه روشنی بر این واقعیت است که بشر به وضع قوانین و حکومتی که مجری قانون باشد نیاز قطعی دارد و بدون این دو، سعادتش تامین نمی‌شود و به کمالی که شایسته‌ی مقام انسان است نایل نمی‌گردد و جمله‌ای که در خلال سخن فضل ابن شاذان از قول حضرت رضا علیه السلام ضمن بیان علت دوم جعل اولی الامر مذکور افتاد و ذیلاً نیز به آن اشاره می‌شود ناظر به همین نکته است.
«فَلَمْ یَجُزْ فِی حِکْمَةِ الْحَکِیمِ أَنْ یَتْرُکَ الْخَلْقَ مِمَّا یَعْلَمُ أَنَّهُ لَا بُدَّ [لَهُمْ] مِنْهُ وَ لَا قِوَامَ [لَهُمْ] إِلَّا بِه.» [24].
«در حکمت خداوند حکیم جایز نیست که مسلمانان را بدون تعیین اولی الامر به حال خودشان واگذارد با آن که می‌داند وجود اولی الامر (فرمانروا) برای مسلمین امری است ضروری و جامعه بدون وجود او قوام و ثبات نخواهد داشت.»
سپس فضل بن شاذان پاره‌ای از امور جامعه را که مربوط به شأن حکومت است و قوام مسلمین به آنها بستگی دارد نام می‌برد.
«فَیُقَاتِلُونَ بِهِ عَدُوَّهُمْ وَ یُقَسِّمُونَ [بِهِ] فَیْئَهُمْ وَ یُقِیمُ لَهُمْ جُمُعَتَهُمْ وَ جَمَاعَتَهُمْ وَ یَمْنَعُ ظَالِمَهُمْ مِنْ مَظْلُومِهِمْ.» [25].
[صفحه 300]
«به فرماندهی اولی الامر، مسلمین با دشمن خود می‌جنگند و بیت المال را زیر نظر او عادلانه تقسیم می‌نمایند. امام انبوه مسلمین و جماعتشان را برپا می‌دارد و مانع می‌شود از این که ظالم شان بر مظلوم شان ستم کند.»
حضرت رضا علیه السلام در حدیث دیگری پیرامون حکومت الهی امام سخن گفته و اداره‌ی امور جامعه مسلمین را از سایر ابعاد توضیح داده است.
«بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیْ ءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ» [26].
«تمامیت نماز و زکوة، صیام و حج و پیکار با دشمن به وجود امام است. درآمد بیت المال و صدقات به وسیله‌ی امام تتمیم و تکمیل می‌گردد، حدود و احکام الهی اجرا می‌شود و سرحدات کشور و نواحی دور و نزدیک آن از تجاوز دشمنان و هجوم بیگانگان مصون می‌ماند.»
علی علیه السلام نیز در مقام حکومت اسلامی ضمن اشاره به پاره‌ای از حقوقی که مردم، به امام دارند از مسأله‌ی توسعه اقتصادی و گسترش تعلیم و تربیت نام می‌برد.
«فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَةُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْ لَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْ مَا تَعْلَمُوا.» [27].
«اما حقی که شما به من دارید این است که در تمام مواقع خیر و صلاحتان را تذکر دهم، درآمد شما را از بیت المال تکمیل نمایم، به شما علم بیاموزم تا جاهل نباشید و تربیت‌تان کنم تا به وظایف خویش واقف گردید.»
ملاحظه می‌کنید که به تصریح روایات، حاکم الهی در مقام امامت بر تمام مسائل کشور ناظر است و در جمیع امور مسلمین از جهات اقتصادی، فرهنگی، تربیتی، قضائی، روابط جهانی، امور نظامی، نگهبانی مرزها،
[صفحه 301]
حفظ استقلال مملکت، اجرای قوانین، اقامه‌ی حدود و خلاصه در تمام کارهایی که مربوط به مملکت داری است مداخله می‌نماید و همه‌ی آنها وظایفی است که پروردگار حکیم به عهده‌ی امام گذارده و باید انجام دهد و این بدان معنی است که در آیین مقدس اسلام دین از سیاست جدا نیست و با توجه به این که امام همانند رسول گرامی گزیده حضرت باری تعالی است حتما منتخب او عالم به سیاست، شایسته‌ی مقام ریاست و مثل رسول گرامی لایق پذیرش آن همه مسؤولیت است.
«الله اعلم حیث یجعل رسالته.» [28].
«خدا می‌داند کدام انسان قابل مقام پیامبری است تا او را به نبوت برگزیند و برای هدایت و رهبری مردم مبعوث نماید.»
حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام درباره‌ی مراتب صلاحیت و شایستگی امام در اداره‌ی امور مملکت چنین فرموده است:
«الامام عالم لا یجهل و رَاعٍ لَا یَمْکُرُ … عَالِمٌ بِالسِّیَاسَةِ مُسْتَحِقٌّ لِلرِّئَاسَةِ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ نَاصِحٌ لِعِبَادِ اللَّهِ.» [29].
«امام، عالمی است منزه از نادانی و جهل و نگهبانی است مبرا از خدعه و مکر. او عالم به سیاست و شایسته‌ی فرمانروایی و ریاست است. بر مسلمین واجب است از فرمان امام اطاعت نمایند قیام امام در اداره‌ی امور مملکت، طبق دستور و رضای باری تعالی است. او حاکمی است که خیرخواه بندگان خدا و طالب سعادت آنان است.»
این که حضرت رضا علیه السلام درباره‌ی حکومت امام فرموده است :
«قائم به امر الله» بدین معنی است که قیام امام در اداره‌ی امور کشور طبق دستور
[صفحه 302]
باری تعالی و بر وفق رضای او است و این خود مزیت اختصاصی بسیار مهمی است که حساب ریاست و سیاست امام معصوم را در مملکت داری از سیاست سیاستمداران بشری و ریاست رؤسای مادی جدا می‌کند.

توضیح مطلب

سیاستمداران بشری پیروزی خود و کشور خویش را در این می‌دانند که به تمام منافع مورد نظرشان دست یابند و به همه تمنیات و هدفهایی که در شؤون مختلف مملکتی دارند جامه‌ی تحقق بپوشند خواه منافع مورد نظرشان انسانی و طبق حق و فضیلت باشد و خواه غیر انسانی و خلاف عدل و انصاف و همچنین راهی را که برای رسیدن به هدف انتخاب می‌کنند خواه هم آهنگ با وجدان اخلاقی و اصول دادگری باشد و خواه مخالف وجدان اخلاقی و مباین با عدالت ولی امامان معصوم در امر سیاست و اداره‌ی مملکت مطیع بی قید و شرط اوامر الهی هستند و جز از پی منافع مشروع و هدفهای مرضی خداوند نمی‌روند به علاوه راهی را که برای رسیدن به هر یک از هدفهای سیاسی و منافع اجتماعی انتخاب می‌نمایند باید حتما مانند اصل هدف مشروع و مرضی خدا باشد و این امر در حکومت امامان معصوم و سیاست مملکت داری آنان یک وظیفه‌ی شرعی و یک معیار ثابت و تغییرناپذیر است.
حضرت حسین بن علی علیهما السلام در جواب مکاتیب مردم کوفه نامه‌ای نوشت و به وسیله‌ی هانی و سعید ارسال نمود در آن نامه مسلم بن عقیل را به عنوان برادر، پسر عم و شخص مورد اطمینان و فرستاده‌ی خود به کوفه معرفی نمود و مأموریتش را در نامه خاطرنشان ساخت و در پایان چنین نوشت:
[صفحه 203]
«فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَی ذَاتِ اللَّهِ وَ السَّلَام.» [30].
«به عمر و حیاتم قسم که واجد مقام امامت نیست مگر آن کس که بر وفق کتاب خدا حکم کند، به عدل و دادگری قیام نماید، مطیع دین خدا باشد و تمام وجودش را وقف ذات او کند و در حصار اوامر و نواهیش محصور سازد.»
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام در چند روزه حکومت و زمامداری خود همواره قائم به امر الله و حاکم به کتاب خدا بودند نه تنها امور مملکتی و شؤون سیاسی جامعه را بر آن اساس اداره می‌کردند بلکه مسلمین را نیز در کارهای شخصی و فردی خودشان به این وظیفه خطیر متوجه می‌نمودند و خاطرنشان می‌ساختند که پیروز شدن در گناه یا پیروزی از راه گناه و نه تنها غلبه و پیروزی نیست بلکه خود نوعی شکست و مغلوبیت است و مسلمانان موظفند همیشه و همه جا از این روش انحرافی اجتناب نمایند. حضرت علی علیه السلام در این باره فرموده‌اند که:
«مَا ظَفِرَ مَنْ ظَفِرَ بِالْإِثْمِ وَ الْغَالِبُ بِالشَّرِّ مَغْلُوب.» [31].
«پیروز نیست آن کس که از راه گناه پیروز شده است. کسی که از راه شر و بدکاری بر رقیب خود غلبه نموده است در واقع مغلوب است نه غالب.»
«اختر ان تکون مغلوبا و انت منصف و لا تختر ان تکون غالبا و انت ظالم.» [32].
«به شکست و مغلوبیتی که بر وفق عدل و انصاف باشد تن در ده و آن را برگزین و از پیروزی و غلبه‌ای که به ظلم و ستم آلوده ات می‌کند بپرهیز و آن را در زندگی خود انتخاب مکن.»
[صفحه 304]
قَالَ ابوعبدالله علیه السلام لِرَجُلَیْنِ تَخَاصَمَا بِحَضْرَتِهِ:
«أَمَا إِنَّهُ لَمْ یَظْفَرْ بِخَیْرٍ مَنْ ظَفِرَ بِالظُّلْمِ وَ مَنْ یَفْعَلِ السُّوءَ بِالنَّاسِ فَلَا یُنْکِرِ السُّوءَ إِذَا فُعِلَ بِه» [33].
«دو نفر با هم در موضوعی، اختلاف داشتند و برای فصل خصومت حضور امام صادق علیه السلام شرفیاب شدند حضرت به آن دو فرمود:
آگاه باشید که پیروزی توام با خیر و خوبی نصیب آن کس نیست که از راه ظلم و ستم پیروز گردد کسی که به مردم ستم می‌کند اگر خود مورد ستم دگران واقع شد نباید آن را قبیح و منکر تلقی نماید.»
جالب آن رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نه فقط در ایام پس از هجرت و روزگار به دست آوردن مقام و قدرت «قائم بامرالله» و «حاکم به کتاب الله» بوده و در اعمال سیاست و اداره‌ی امور مملکت نوپای اسلامی از برنامه‌ی الهی و رضای حضرت باری قدمی فراتر نمی‌رفت بلکه در ایام قبل از هجرت نیز که روزگار ضعف و ناتوانیش بود بری تبلیغ اسلام و پیشبرد هدف مقدس خود طبق امر الهی عمل می‌کرد هرچند در پاره‌ای از موارد عمل آن حضرت به نظر مردم ظاهربین و سودجو خلاف سیاست می‌آمد و آن را برای پیامبر اسلام مضر و زیانبار می‌پنداشتند و در این جا برای نمونه به یک مورد اشاره می‌شود.
در ایام ذی الحجه، عده‌ی زیادی از عشایر و قبایل عرب جاهلیت از دور و نزدیک به مکه می‌آمدند و سپس به عرفات و منی می‌رفتند و مراسمی را طبق روشی که داشتند انجام می‌دادند. ذی الحجه از ماههای حرام است و مشرکین در آن ماه به شمشیر دست نمی‌بردند و خونی نمی‌ریختند و این
[صفحه 305]
زمان برای رسول گرامی بهترین فرصت تبلیغ بود چه از یک طرف مردم زیادی در نقطه‌ی محدودی گرد می‌آمدند و حضرتش می‌توانست بدون تحمل رنج سفر سخنان خود را به گوش آنان برساند و از طرف دیگر چون ماه حرام بود کسی متعرض آن حضرت نمی‌گردید، بدون احساس خطر به ملاقات قبایل می‌رفت، جلو خیام هر قبیله و گروهی توقف می‌کرد و آیین اسلام را به آنان عرضه می‌نمود.
یکی از سالها موقعی که جمعیت در منی متراکم بود پیغمبر اسلام دعوت خود را آغاز نمود ابتدا به طرف خیمه‌های بنی کلب و سپس به جانب خیام بنی حنیفه رفت و آن دو قبیله را به اسلام دعوت نمود ولی قبول نکردند و جواب رد دادند آن گاه به سوی منازل بنی عامر رفت و اسلام را به آنها عرضه نمود مردی به نام «بیحره» که از بزرگان آن قبیله بود متوجه قیافه‌ی جذاب و آهنگ گرم و نافذ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شد و گفت اگر می‌توانستم این جوانمرد را از قریش جدا کنم و به اختیار خود درآورم با قدرت و نیروی او تمام عرب را قبضه می‌کردم و آنان را مطیع خود می‌ساختم سپس به حضرت عرض کرد:
«ا رایت ان نحن بایعناک علی امرک ثم اظهرک الله علی من خالفک أتکون لنا الامر من بعدک؟
قال صلی الله علیه و آله و سلم الامر الی الله یضعه حیث یشاء، فقال له: افتهدف نحوزنا للعرب دونک فاذا اظهرک الله کان الامر لغیرنا لا حاجة لنا بامرک فابو علیه.» [34].
«اگر امروز با شما به امر نبوت بیعت کردیم و از آن پس خداوند موجبات پیروزیت را بر مخالفین فراهم آورد آیا زمام اختیار امر بعد از ما برای ما خواهد
[صفحه 306]
بود؟ حضرت پاسخ داد که اختیار امر بعد از من برای خداوند است و آنرا در هر موردی که بخواهد قرار خواهد داد. «بیحره» گفت آیا امروز به یاری شما برخیزیم و گلوهای ما هدف سلاحهای عرب قرار گیرد و پس از آن که پیروز شدید زمامداری امور برای دگران باشد؟ ما را به کار شما نیازی نیست و ابا کردند از این که دعوت آن حضرت را اجابت نمایند و اسلام بیاورند.»
کسانی که در برنامه‌ی کشورداری و دست یافتن به هدفهای سیاسی پابند رضای الهی و اصول انسانی نیستند عمل رسول اکرم را با بنی عامر خلاف سیاست تلقی می‌کنند و می‌گویند رسول اکرم با شرایط سخت و دشواری که داشت لازم بود پیشنهاد (بیحره) را بپذیرد، زمامداری بعد از خود را به بنی عامر وعده بدهد، آنان را به آینده امیدوار سازد و از وجودشان استفاده نماید چه آن که قبیله‌ی بنی عامر با وعده‌ی آن حضرت اسلام را پذیرا می‌شدند، تمام قدرت خود را در اختیارش می‌گذاردند و موجبات پیشرفت اسلام و گسترش آن را فراهم می‌آوردند اما رسول اکرم چنین نکرد زیرا او فرستاده‌ی خدا، مربی بشر و رهبر مکارم اخلاق است او قیامش برای خدا، سیاستش رضای خدا و رعایت اصول فضیلت و شرف انسانی است. دروغ گفتن، اغفال نمودن، فریب دادن و پیمان بستن با تصمیم به نقض آن با سیاست دین خدا ناسازگار است لذا وعده نداد و از حمایت ارزنده‌ی آنان چشم پوشید.
مرد خدا به مصلحت خلق متکی است
کی مرد مصلحت به فریب اتکا کند
مکر و فریب حربه‌ی نامرد مردم است
نامرد حیله بازد و مردمی رها کند
نتیجه آن که در اسلام دین از سیاست جدا نیست. امام در جمیع شؤون مملکت اسلامی مداخله می‌کند و اعمال سیاست می‌نماید اما سیاستی که بر وفق رضای الهی باشد چه قیام امام به امر باری تعالی و حکومتش براساس کتاب خداوند است و باید در مملکت داری و جزر و
[صفحه 307]
مددهای سیاسی تمام توجه خود را به جلب رضای ذات اقدس او معطوف دارد.

نگهبانی از دین

سومین علتی که در کلام فضل بن شاذان از قول حضرت رضا علیه السلام در جعل اولی الامر آمده است:
«وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَیِّماً أَمِیناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّةُ وَ ذَهَبَ الدِّینُ وَ غُیِّرَتِ السنن وَ الْأَحْکَامُ وَ لَزَادَ فِیهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِکَ عَلَی الْمُسْلِمِینَ لِأَنَّا قَدْ وَجَدْنَا الْخَلْقَ مَنْقُوصِینَ مُحْتَاجِینَ غَیْرَ کَامِلِینَ مَعَ اخْتِلَافِهِمْ وَ اخْتِلَافِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ أَنْحَائِهِمْ فَلَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ قَیِّماً حَافِظاً لِمَا جَاءَ بِهِ الرَّسُولُ لفسدوا عَلَی نَحْوِ مَا بَیَّنَّا وَ غُیِّرَتِ الشَّرَائِعُ وَ السُّنَنُ وَ الْأَحْکَامُ وَ الْإِیمَانُ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ فَسَادُ الْخَلْقِ أَجْمَعِین.» [35].
«اگر خداوند برای مسلمین سرپرستی امین و نگهبانی که مراقب ودیعه‌ی الهی و حافظ شرع مقدس باشد تعیین نمی‌نمود رفته رفته اساس اسلام فرو می‌ریخت، دین از میان می‌رفت، سنن و احکام الهی دگرگون می‌گردید، بدعت گذاران چیزهایی را بر آن می‌افزودند، افراد بی ایمان مطالبی را از آن می‌کاستند، آیین الهی را تحریف می‌نمودند و دین واقعی را بر مسلمین مشتبه می‌ساختند چه آن که بیشتر مردم از نظر فرهنگی ناقصند و به کمک علمی نیاز دارند زیرا خود فاقد کمالند و علاوه بر نارسایی علمی گرفتار اختلاف هوا و تفاوت تمایلاتند اگر خداوند برای دینی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آورده است حافظ و نگهبانی در جامعه‌ی مسلمین قرار نمی‌داد مردم فاسد می‌شدند، شرایع و سنن تغییر می‌کرد، احکام راستین اسلام عوض می‌شد البته در چنین
[صفحه 308]
رویدادی مهم و خطرناک موجبات فساد و تباهی تمام مسلمین فراهم می‌آمد.»
علت اول و دومی را که فضل بن شاذان به استناد فرموده‌ی حضرت رضا علیه السلام در جعل اولی الامر بیان نموده ناظر به اجرای قوانین، برقراری امنیت، کیفر بزهکاران، توسعه‌ی اقتصادی، تنظیم ارتش، پیکار با دشمن، حفظ سرحدات، کوتاه کردن دست متجاوزین، برطرف ساختن نیازهای عموم و خلاصه اداره‌ی کشور و تنظیم امور مسلمانان است و انجام این کارها که لازمه‌ی مملکت داری است و بقای ملک و ملت به آنها بستگی دارد مخصوص حکام اسلامی و گزید گان حضرت باری تعالی نیست بلکه تمام امرا و فرمانروایان بشری از بر فاجر این وظایف را بیش و کم طبق مقررات و موازینی که در کشور خود دارند انجام می‌دهند.
مسأله‌ی مهم علت سومی است که در سخنان فضل بن شاذان آمده و آن حفظ سنن الهی، جلوگیری از تحریف احکام و ممانعت از بدعت گذاری در دین است و انجام این وظیفه بزرگ به حکام الهی و گزید گان حضرت باری اختصاص دارد و حکام بشری در قلمرو فرمانروایی خود اساسا با چنین مشکلی مواجه نیستند و طبعا مسؤولیتی این چنین به عهده ندارند.
مأموریت اولی الامر که در علت سوم ذکر شده به مراتب از وظایفی که در علت اول و دوم آمده مهمتر است زیرا علت اول و دوم ناظر به اداره‌ی امور مملکت است اما مسؤولیت در علت سوم مربوط به حفظ اساس دین و بر هم زدن نقشه‌های کسانی است که می‌خواهند تعالیم حیات بخش قرآن شریف را از بیخ و بن براندازند، دین الهی را محو کنند و اثری از آن به جای نگذارند و اگر به این کار دست نیافتند لااقل احکام و مقرراتش را دگرگون سازند، با بدعتها و تحریفها چهره‌ی دین را مشوه جلوه دهنده، مردم را به آن
[صفحه 309]
بدبین نمایند و کاری کنند که از اسلام چیزی جز اسلام باقی نماند.
برای آن که تا اندازه‌ای به اهمیت علت سوم جعل اولی الامر واقف شویم و از مسؤولیت عظیمی که ائمه‌ی طاهرین علیهم السلام در حفظ اساس اسلام و دفاع از حریم دین حق برعهده داشتند آگاه گردیم لازم است در آغاز، سرچشمه‌ی قوانین و مقررات موضوعه‌ی بشری را در رژیم‌های مختلف بشناسیم و به اختصار بررسی نماییم و آنها را با آیین الهی و منشأ قانونگذاریش مورد مقایسه قرار دهیم و تفاوتشان را با یکدیگر بسنجیم سپس پیرامون مسؤولیتهای ائمه‌ی معصومین و خدمات ارزشمندی را که در طول ایام امامت خود انجام داده‌اند بحث نماییم.
در بعضی از کشورها سرچشمه‌ی قوانین و مقررات مملکتی آداب و رسومی است که از نسلهای پیشین در طول قرون و اعصار به جای مانده، جامعه‌ی کنونی آنها را پذیرفته، خوب و بدها را با آن رسوم اندازه گیری می‌کند و بر طبق آن آداب قضاوت می‌نماید.
در این قبیل کشورها برای محافظت آن رسوم و آداب نیازی به مراقب و نگهبان نیست زیرا تا موقعی که آن مراسم مورد پذیرش و قبول جامعه است مردم خود حافظ و نگهبان آن خواهند بود و موقعی که جامعه از آن مراسم اعراض کرد و عملا آن را ترک گفت خود به خود از میان می‌رود در این صورت آن آداب و رسوم مورد نیاز نیست تا به حافظ و نگهبان احتیاج داشته باشد.
در کشوری که با رژیم استبدادی و حکومت فردی اداره می‌شود مقررات جاری مملکت عبارت از تصمیمهای خودسرانه‌ای است که شخص مستبد اتخاذ می‌نماید و از مردم می‌خواهد که آنها را به موقع اجرا بگذارند.
[صفحه 310]
برای حفظ آن مقررات نیازی به مدافع و نگهبان نیست و در واقع فرمانروای مستبد خود نگهبان مقررات استبدادی خویشتن است اگر با گذشت زمان تغییر عقیده ندهد همان مقررات ادامه می‌یابد و مردم ناچارند همه‌ی آنها را بی کم و کاست اجرا نمایند. اگر در پاره‌ای از موارد نظرش تغییر نمود تصمیمهای تازه‌ای می‌گیرد و آنها را جایگزین مقررات گذشته می‌نماید و خلاصه تا زمانی که شخص مستبد پابرجا و باقی است مقررات استبدادیش نیز بدون احتیاج به نگهبان پایدار و برقرار است و مردم ناگزیرند از مستبد اطاعت نمایند و مقرراتش را عملا به کار بندند.
در کشورهای آزاد هم برای حفظ قوانین و مقررات موضوعه، حافظ و نگهبان لازم نیست زیرا آن کشورها براساس حکومت مردم بر مردم اداره می‌شود قانون گذاران نمایندگان مردمند و قوانین بر وفق خواسته‌ی آنان وضع می‌گردد بنابراین تا زمانی که محتوای هر یک از قوانین مورد قبول مردم باشد آن قانون پابرجاست و از پشتیبانی اکثریت برخوردار است و حمایت مردم خود بهترین حافظ و نگهبان آن خواهد بود و موقعی که آن قانون از مقبولیت جامعه افتاد و اکثریت مخالفت خود را با آن ابراز داشتند نمایندگان ناچارند از خواسته موکلین خود پیروی کنند و به الغای آن رای دهند زیرا قانون گذاران و همچنین زمامداران کشورهای آزاد گزیدگان مردم و در واقع نوکران مردمند و اگر خواسته‌ی آقایان خود را به موقع اجرا نگذارند مطرود جامعه می‌شوند و در دوره‌ی بعد رای خود را به نام آنان در صندوقها نمی‌ریزند و بر اثر این مجازات ملی و مردمی، قدرتشان از کف می‌رود و کرسیهای ریاست و قانونگذاری را از دست می‌دهند.
[صفحه 311]

دموکراسی غربی و نقائص آن

نشریه‌ی مستندی به نام «حکومتی به دست مردم» در امریکا تهیه شده و اداره‌ی مهاجرت و تابعیت دادگستری کشورهای متحده‌ی امریکا آن را به زبانهای مختلف ترجمه نموده و برای مزید اطلاع در دسترس عموم قرار داده است. این نشریه حاوی قسمتهایی از قوانین و مقررات امریکاست و خواننده با مطالعه‌ی آن کتاب به پاره‌ای از مسائل اجتماعی و جریانهای عمومی که در کشورهای متحده‌ی امریکا می‌گذرد واقف می‌گردد در این کتاب پیرامون مردم و گزید گان آنان چنین می‌گوید: «مامورین مادامی می‌توانند از اختیارات خویش که از طرف مردم اعطاء شده است استفاده کنند که مردم از طرز کار ایشان راضی باشند و مسائل گوناگونی در دست مردم است که با آن، قدرت و کنترل خود را بر نمایندگان منتخب اعمال می‌کنند و به ایشان یادآور می‌سازند که در عین حالی که زعماء و قائدین قومند نوکر مردم نیز هستند.
طرز رسمی ابراز قدرت و کنترل همانا انتخابات است کاندیداهای مشاغل عمومی معمولا به مردمی که از ایشان توقع پشتیبانی و دادن رای دارند برنامه‌ای تقدیم می‌نمایند و سیاست خویش را در انجام آن شغل شرح می‌دهند نماینده‌ای که مجددا داوطلب می‌شود نیز همان کار را می‌کند و علاوه بر آن خدمات سابق خود را بیان می‌کند بنابراین مامورین نمی‌توانند از این نکته غفلت ورزند که در انتخابات آینده با یک نوع (یوم الحساب) سیاسی مواجه خواهند شد و این امر بر اعمال ایشان تاثیر فراوان دارد.» [36].
[صفحه 312]
بدون تردید حکومتهای دموکراسی امروز که بر پایه‌ی آرای عمومی استوار است با حکومتهای مستبدانه‌ی حکام خودکامه که در گذشته فرمانروایی داشتند قابل مقایسه نیست. در گذشته مردم در دست بعضی از حکومتها مانند حیوانات یا بردگان اسیر بودند، آرامش و ایمنی نداشتند و هر لحظه مال و جان خود را در معرض خطر می‌دیدند ولی در حکومتهای دموکراسی منشأ قدرت مردمند و اختیار عزل و نصب حکام و فرمانروایان در دست آنان است. مردمند که می‌توانند با رأی خود اشخاص را بر کرسی قدرت مستقر سازند و مردمند که می‌توانند با رأی خود اشخاص را از کرسی قدرت به زیر آورند ولی این نوع حکومت با برتری و امتیازی که دارد منزه از عیوب و نقایص نیست و این مطلب خود مورد قبول غربیان است و به آن اعتراف دارند.
نوع حکومت دموکراتیک که مبتنی بر مراجعه به آرای عمومی و انتخاب هیأت عالی مقننه است به زعم عموم جامعه شناسان اینک به منزله‌ی نوع ایده آل حکومت به شمار می‌رود. نوعی که دنیا به سوی آن می‌شتابد و دیر یا زود کلیه‌ی ملل جهان آن را اتخاذ خواهند نمود.
دسته‌ای از جامعه شناسان هستند که عاطفه و ذوق شخصی را در طاق نسیان نهاده و موضوع را بیشتر از لحاظ علمی تحلیل و تجزیه کرده و تایید می‌کنند که دموکراسی تنها با مقایسه با سایر مرام‌ها بهتر است و کسانی که در تمجید آن راه افراط می‌پیمایند علاقه و ذوق شخصی را نیز در قضاوت دخالت داده‌اند چنانکه (گیدینگز) عقیده دارد تنها امتیاز دموکراسی در این است که نسبت به مرام‌های دیگر سیاسی کمتر خودخواهانه و مستبدانه است و روح مسؤولیت در آن بیشتر رعایت گردیده و به همین جهت کمتر
[صفحه 313]
ظالمانه است و بیشتر از طرف افراد مورد احترام قرار می‌گیرد [37].
کندی رئیس جمهور اسبق امریکا می‌گوید: به قول چرچیل رژیم دموکراسی فرم بسیار بدی در حکومت است ولی معذالک از تمام رژیم‌هائی که بشر تا کنون امتحان کرده بهتر است [38].
یکی از نقایص و عیوب حکومت مردم بر مردم این است که از طرفی ارزش رای هر یک از دانشمندان بزرگ و عالیقدر جامعه با رای هر فرد از افراد بی سواد یا کم سواد به موجب قانون یکسان شناخته شده است و از طرف دیگر می‌دانیم در تمام کشورهای جهان دانشمندان بزرگ و کسانی که دارای تحصیلات عالیه هستند از نظر عدد در اقلیتند و اکثریت جامعه را افراد بی سواد یا کم سواد تشکیل می‌دهند.
با توجه به این که در حکومت دموکراسی معیار پیروزی نامزدها، اکثریت آرا است این نتیجه به دست می‌آید که برای احراز مقامات اجرایی مملکتی یا دست یافتن به کرسیهای قانونگذاری کشور معلومات و اطلاعات علمی اقلیت تحصیل کرده ارزشی ندارد و اینان در تشکیل اساس حکومت و گزینش افراد شایسته نقش اختصاصی و مؤثر نخواهند داشت و این خود نقیصه بزرگی است.
یکی دیگر از عیوب حکومت مردم بر مردم که هم اکنون در کشورهای پیشرفته جهان متداول و معمول گردیده این است که نمایندگان موظفند همواره در وضع قوانین توجه خود را به خواسته‌ی مردم معطوف دارند و به تمایلات اکثریت لباس قانون بپوشانند هرچه خواسته‌ی اکثریت بر وفق
[صفحه 314]
مصلحت و به خیر و سعادت مردم نباشد.
می دانیم خواسته‌ی انسانها همیشه و همه جا با صلاح و سعادت آنان منطبق و هم آهنگ نیست گاه جامعه مانند فرد تحت تاثیر غرایز نیرومند قرار می‌گیرد، دچار هواپرستی می‌شود، از واقع بینی و مصلحت اندیشی باز می‌ماند، به گمراهی و انحراف می‌گراید و خواستار چیزی می‌شود که برای او مضر و زیانبار است.
اگر قانون گذاران تحت تأثیر تمایلات خلاف مصلحت اکثریت قرار گیرند و خواسته‌ی ناروای آنان را به صورت قانون تصویب نمایند طولی نمی‌کشد که عوارض شوم آن بروز می‌کند و مردم با نتایج زیانبار و احیانا جبران ناپذیر آن مواجه می‌گردند و این در کشورهای غرب نمونه‌هایی دارد.
در آخر کتاب «حکومتی بدست مردم» که اداره‌ی مهاجرت و تابعیت امریکا تهیه و توزیع نموده فصل مخصوصی تحت عنوان «مواد اصلاحی قانون اساسی» باز شده که در آن فصل، موارد اصلاح قانون اساسی امریکا توضیح داده شده از آن جمله درباره‌ی نوشابه‌های الکلی چنین آمده است:
ماده‌ی 18
بند یک - یک سال پس از تصویب این ماده، تولید و فروش و حمل مشروبات مسکره در داخله و ورود آنها به کشور و صدور آنها از کشورهای متحده و کلیه مناطق و سرزمین‌هائی که در تحت حاکمیت کشورهای متحده امریکا است به منظور شرب ممنوع خواهد بود.
بند دو - به کنگره و به هر یک از کشورهای متحده امریکا مشترکاً اختیار داده می‌شود که به وسیله وضع قوانین مقتضی مقررات این ماده را به موقع
[صفحه 315]
اجراء گذارند [39].
قطعا قانون منع تهیه و توزیع نوشابه‌های الکلی و همچنین منع ورود آنها از خارج به نفع ملت امریکا بود ولی این قانون بر قشر وسیع مشروب خوار گران آمد لب به اعتراض گشودند و سرانجام فشار موکلین موجب شد که قانون گذاران ماده‌ی 18 قانون اساسی را با تصویب ماده‌ی 21 الغا نمودند.
ماده‌ی 21
بند یک - ماده هیجدهم اصلاحی قانون اساسی کشورهای متحده امریکا بدینوسیله ملغی می‌شود [40].
هوای نفس مردم لذت گرا خیر و صلاح جامعه را پایمال نمود و براساس حکومت مردم بر مردم، قانون گذاران امریکا ناچار شدند قانون منع تهیه و توزیع نوشابه‌های الکلی را الغا نمایند و مشروب سازی و میگساری را بلامانع اعلام دارند.
در بعضی از کشورهای اروپایی نیز بر مبنای حکومت مردم بر مردم آزادی بیش از حد روابط دختران و پسران و همچنین انحراف جنسی آنان به موجب قانون مجاز و محض شناخته شد و براثر این اشتباه بزرگ نسل جوان به فساد اخلاق کشیده شد و در مسیر سقوط و تباهی قرار گرفت.
حدود سی سال قبل در سوئد قانون آزادی جنسی زن و مرد را وضع نمودند و حتی در مدارس مسائل جنسی تدریس و بحث می‌شد تا نتایج شوم آن آشکار گردید. فساد آن قدر بالا گرفت که از طرف مجلس کمیسیونی
[صفحه 316]
مأمور شد علل این فسادها را بررسی نماید پس از مدتها تحقیق گزارش دادند که قانون بیست سال قبل باعث این جنایت شده و ما اگر بیست سال کار کنیم نمی‌توانیم مفاسد این قانون غلط را اصلاح نمائیم [41].
یونان در روزگار گذشته مرکز علم و مهد تربیت حکما و فلاسفه بود از آن سرزمین دانشمندانی بزرگ برخاستند که هم اکنون پس از گذشت قرنها نامشان همچنان باقی مانده و سخنانشان مورد توجه اندیشمندان امروز جهان است.
در همان زمان گروهی در یونان بودند به نام (سوفسطائیان) که در مقام بحث و گفتگوی علمی ابا نمی‌داشتند از این که امور مسلم و محسوس را نفی کنند و بدیهیات را انکار نمایند. سخنان این گروه از نظر علمی ارزشی نداشت و دانشمندان نسبت به آن بی اعتنا بودند. از جمله گفته‌های اینان معیاری است که برای شناختن خوب از بد و تمیز روا از ناروا تعیین نموده بودند.
سوفسطائیان یونان می‌گفتند میزان نیکی و بدی، شخص انسان است. هرچه نفس انسان می‌پسندد و خواهان آن است خوب است و خلافش بد است [42].
بدبختانه در جهان پیشرفته کنونی، معیار نا صحیحی را که سوفسطائیان در قرون گذشته برای تشخیص خوب و بد گزیده بودند و عملا به کار می‌بستند جوامع غربی امروز و مجالس قانونگذاری آن کشورها نیز تحت عنوان آزادی و حکومت مردم بر مردم همان معیار را پذیرفته‌اند، خوب و بد را
[صفحه 317]
با تمایلات نفسانی مردم می‌سنجند، روا و ناروا را با قبول و رد جامعه اندازه گیری می‌کنند و طبق آن قانونگذاری می‌نمایند.
بر اثر پیروی از این معیار ناصحیح در پاره‌ای از موارد، قانون گذاران از واقع بینی باز می‌مانند، صلاح و فساد را از یاد می‌برند و به نام آزادی، لذت گرایی‌های زیانبار و اعمال خلاف عفت را به صورت قانون تصویب می‌نمایند و با این کار زمینه‌ی گسترش فساد و انحراف را در مردم فراهم می‌آورند.
اتخاذ این روش ناروا موجب افزایش جرایم و جنایت، عامل سقوط دختران و پسران جوان وسیله‌ی متلاشی شدن خانواده‌ها و دیگر مفاسد اجتماعی گردیده و به موجب آمار همه ساله بر تعداد بزهکاری و بزهکاران افزوده می‌شود.
نتیجه آن که منشأ قوانین و مقرراتی که انسانها در گذشته و حال وضع نموده‌اند متفاوت بوده و هست به شرحی که توضیح داده شد در بعضی از جوامع، مقررات جاری کشور مجموعه‌ی آداب و رسومی است که از نسلهای پیشین به جای مانده و مورد قبول جامعه‌ی کنونی است طبق آن رسوم، کشور اداره می‌شود، کارهای اجتماعی مسیر خود را می‌پیماید، اختلافات با آن رسوم، حل و فصل می‌گردد و مردم بر وفق آن مراسم به زندگی ادامه می‌دهند.
در بعضی از کشورها رژیم استبداد حاکم است و سرچشمه‌ی مقررات مملکتی اندیشه و افکار شخص مستبد است او به میل خود تصمیم می‌گیرد، تصمیم خود را به اطلاع می‌رساند، اجرای آن را می‌طلبد و مردم ناچار خواسته او را به موقع اجرا می‌گذارند.
[صفحه 318]
در دنیای امروز بعضی از زمامداران مستبد برای آن که خود را آزادیخواه و کشور خویش را آزاد معرفی کنند از آزادی سخن می‌گویند، مجلس قانونگذاری تشکیل می‌دهند، قانون گذاران را نمایندگان مردم به حساب می‌آورند ولی در واقع استبداد مطلق حاکم است نمایندگان مجلس گزید گان شخص مستبدند و قوانین موضوعه چیزی جز خواسته‌ها و تمنیات زمامدار نیست که به شکل قانون تنظیم می‌شود.
امروز در کشورهای پیشرفته رژیم دموکراسی برقرار است و حکومت مردم بر مردم جریان دارد در این کشورها منشأ قوانین و مقررات خواسته‌های اکثریت مردم است و در پاره‌ای از مواقع فشار اکثریت، نمایندگان را وامی دارد که به انحراف گرایش یابند و قانون زیانبار و خلاف مصلحت تصویب نمایند.
اما قانونگذار در اسلام ذات اقدس الهی است خداوند که بشر را آفریده است. می‌داند چه آفریده و آفریده اش دارای چه مزایا و خصوصیاتی است. او به تمام پنهان و آشکار مخلوق خود عالم است، خیر و شر او را می‌شناسد و به صلاح و فساد ش احاطه و آگاهی کامل دارد. هدف باری تعالی در قانونگذاری، هدایت مردم و ارائه‌ی راه سعادت آنان است. می‌خواهد با تعالیم خود بشر را انسان بسازد و استعدادهای نهفته اش را به فعلیت بیاورد، از بندگی هوا و شهوات آزادش نماید، به اخلاق انسانی متخلقش گرداند و راه تعالی و تکامل را به رویش بگشاید.
در قانونگذاری الهی نه آداب و رسوم پدران و اجداد مردم اثری دارد، نه تصمیمهای مستبدانه‌ی افراد خود سر و زورگو در تشریع قانون تحولی به وجود می‌آورد و نه هوا و خواهش‌های نفسانی اکثریت جامعه می‌تواند در
[صفحه 319]
قانونگذاری اثری بگذارد.
مقررات تشریعی پروردگار حکیم براساس حکمت و به منظور اتمام حجت است خدا می‌خواهد با وضع قوانین و مقررات دینی، مردم را هدایت نماید، راه حق و باطل را به آنان ارائه کند و موجبات تعالی و تکامل شان را از جمیع جهات فراهم سازد.
رسول گرام اسلام صلی الله علیه و آله و سلم این واقعیت سعادت بخش و انسان ساز را که در قانونگذاری اسلام نهفته است ضمن تشبیه واضحی که بر تمام اقشار مردم قابل فهم است با عبارتی کوتاه و جامع بیان فرموده است:
«یا عِبَادَ اللَّهِ أَنْتُمْ کَالْمَرْضَی وَ [اللَّهُ] رَبُّ الْعَالَمِینَ کَالطَّبِیبِ فَصَلَاحُ الْمَرْضَی فِیمَا یَعْلَمُهُ الطَّبِیبُ وَ تَدْبِیرِهِ بِهِ لَا فِیمَا یَشْتَهِیهِ الْمَرِیضُ وَ یَقْتَرِحُهُ أَلَا فَسَلِّمُوا لِلَّهِ أَمْرَهُ تَکُونُوا مِنَ الْفَائِزِینَ» [43].
«ای بندگان خدا، شما همانند بیمارانید و پروردگار عالمیان مانند طبیب. خیر و صلاح بیماران در آن چیزی است که طبیب می‌داند و دانسته‌ی خود را در تدبیر درمان، به کار می‌بندد نه آن چیزی که مریض میل دارد و آن را برای خود انتخاب می‌نماید تسلیم امر الهی شوید تا از گروه نجات یافتگان باشید و پیروز گردید.»
این روایت روشنگر تفاوت قانونگذاری نمایندگان مردم در کشورهای آزاد و قانونگذاری باری تعالی در تعالیم دینی است. در این حدیث؛ مصلحت اندیشی طبیب در مقابل تمایلات مریض قرار داده شده است. اگر برنامه ریزی دوا و غذا و پرهیز بیمار در اختیار طبیب عالم و آینده نگر قرار گیرد نتیجه‌ی آن بهبودی و نجات بیمار است زیرا طبیب در همه دستورهای
[صفحه 320]
منفی و مثبت خود به مصلحت بیمار و سلامت او توجه دارد و هر نوع غذا و میوه‌ای که برای او مضر است منع می‌نماید هرچند که طبع مریض به آنها راغب و مایل باشد.
اگر بیمار برنامه‌ی عمل و پرهیز را خود در دست گیرد و بخواهد آن را طبق میل خویش طرح نماید نتیجه‌ی کار منفی است زیرا او مرض را نمی‌شناسد، از صلاح و فساد مزاج خویش آگاهی ندارد، خودسرانه از پی هوای نفس و تمایلات درونی خویشتن می‌رود، از خوردنیها و نوشیدنیهای مضر پرهیز نمی‌کند و بر اثر آن مرض تشدید می‌شود و ادامه می‌یابد.
به شرحی که توضیح داده شد در حکومت مردم بر مردم نمایندگان مجلس قانونگذاری گزید گان مردم و مجری منویات موکلین خود هستند و باید خواسته اکثریت را به صورت قانون درآورند. ممکن است در مواردی خواسته‌ی مردم مخالف صلاح و سعادت آنان باشد اما قانون گذاران بر اثر فشار افکار عمومی ناچارند از مصلحت چشم پوشی کنند و خواسته‌ی اکثریت را تصویب نمایند.
در تعالیم دینی قانونگذار، خداوند حکیم است، خداوندی که آفریدگار مردم است، همه بندگان او هستند و خواهش‌های نفسانی آنان کمترین اثری در ذات اقدس او ندارد. عنایت الهی در وضع قوانین تشریعی آن است که حجت بر مردم تمام شود، هدایت را از گمراهی تمیز دهند، راه فلاح و رستگاری را بشناسند و با پیمودن آن موجبات تعالی خویش را فراهم آورند و برای آن که در این مسیر با موانع منحرف کننده مواجه نشوند و مسیر را به سلامت طی کنند قانونگذار هر قسم کامیابی و لذتی که موافق هوای نفس و مخالف صلاح و سعادت باشد ترسیم نموده و آنان را از اقناع
[صفحه 321]
این تمایلات جدا برحذر داشته است ضمنا تاکید فرموده است هر آنچه که دستور داده شده عمل کنید و در مقابل آن دستور اظهار نظر ننمایید.
عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: قال الله عزوجل:
«یَا ابْنَ آدَمَ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ وَ لَا تُعَلِّمْنِی مَا یُصْلِحُک.» [44].
«ای فرزند آدم آنچه را که به تو امر کرده ام اطاعت نما و چیزی که تو را اصلاح می‌کند و مایه‌ی سعادتت می‌شود به من یاد مده.»
همان طور که به کار بستن دستورهای سلامت بخش و مصلحت آمیز طبیب مستلزم آن است که بیمار، به خوردن داروهای ناگوار و غیر مطبوع تن در دهد و از خوردن غذاها و میوه‌های مطبوع و گوارا که برای او مضر و موجب تشدید مرض است پرهیز نماید همچنین اطاعت از تعالیم مصلحت آمیز و انسان ساز باری تعالی مستلزم آن است که شخص مکلف از طرفی خویشتن را برای تحمل زحمت و مشقت فرایض و تکالیف دینی مهیا نماید و آنها را انجام دهد و از طرف دیگر هوای نفس خود را محدود کند و از اعمالی که مطبوع طبع حیوانی و موافق شهوات نفسانی است اما قانونگذار آنها را گناه شناخته خودداری نماید و انجام این کار بسی دشوار و مشکل است.
علی علیه السلام در این باره حدیثی از رسول گرامی ضمن یکی از خطب خود روایت نموده و در ذیل آن خود آن حضرت با عبارتی کوتاه حدیث پیامبر را توضیح داده است.
«فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم کَانَ یَقُولُ :
إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَکَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ
[صفحه 322]
حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَیْ ءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی کُرْهٍ وَ مَا مِنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ شَیْ ءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی شَهْوَةٍ.» [45].
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«بهشت جاودان محفوف است به ناملایمات و کارهایی که خوشایند طبع آدمی نیست اما گرد دوزخ را شهوات حیوانی و لذایذ کامکار ی احاطه نموده است. سپس علی علیه السلام فرموده است هیچ یک از اوامر الهی اطاعت نمی‌شود مگر با کراهت طبع و بی میلی و هیچ یک از معاصی باری تعالی انجام نمی‌پذیرد مگر با رغبت و میل طبع و خشنودی و شهوت.»
مردم به طبع حیوانی و کشش غرایز کور و بی شعور در جلب لذایذ و اقناع تمایلات خویش طالب آزادی مطلقند می‌خواهند شهوات خود را بی قید و شرط اعمال نمایند و از لذایذ و کامیابی‌ها آن طور که می‌خواهند برخوردار گردند اما آیین الهی در برنامه انسان سازی، غرایز را تعدیل نموده، لذت خواهی و اعمال شهوات را محدود ساخته و مردم را از کامیابی‌های زیانبار و خلاف مصلحت برحذر داشته است.
در این تضاد درونی و کشمکش باطنی اغلب موارد کم و بیش طبیعت بر مصلحت غلبه می‌کند، افراد زیادتری از پی ارضای تمایلات خود می‌روند و از اطاعت حضرت باری سرباز می‌زنند. عده‌ی کمی یافت می‌شوند که دارای ایمانی قوی هستند، اسلام راستین دارند، تعالیم دینی را جدا محترم می‌شمرند و اوامر و نواهی الهی را با دقت به کار می‌بندند.
نکته‌ای که شایان دقت است و باید در این جا مورد کمال توجه قرار گیرد این است که در صدر اسلام یعنی در دوران حیات ائمه معصومین علیهم السلام
[صفحه 323]
متخلفین از دستور شرع مقدس دو گروه بودند:
گروه اول: به خدا و تعالیم الهی و نبوت رسول اکرم ایمان داشتند اما ایمانی ضعیف و معرفی ناچیز. اینان در مواقعی به کشش غرایز حیوانی و به انگیزه‌ی ارضای شهوات و خواهش‌های نفسانی مرتکب گناه می‌شدند، بیش و کم به اعمال نامشروع دست می‌زدند و دامن را به معصیت آلوده می‌ساختند ولی در باطن نه با اساس اسلام مخالفت داشتند و نه با حلال و حرام آن معارضه می‌کردند. این گروه با کارهای نا روایی که انجام می‌دادند مرتکب گناهان فردی می‌شدند و عملا به نفس خویش ستم روا می‌داشتند.
گروه دوم: منافقین بودند که در باطن ایمان نداشتند اما به ظاهر اظهار اسلام می‌نمودند و خویشتن را در صف افراد باایمان جای می‌دادند. هدف اینان در نفاق و دورنگی آن بود که اولا از تمام مصونیت‌های قانونی و مزایایی که در اسلام شامل تمام مسلمانان است برخوردار گردند و ثانیا از درآمدهای عمومی مسلمین منتفع شوند و در منافع اقتصادی با آنان سهیم و شریک باشند.

نقش ائمه در مقابل منافقین

منافقین در عصر رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم بودند و قرآن شریف از آنان نام برده است بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تا امروز نیز همچنان بوده و هستند آرزوی باطنی این گروه آن بود که آیین الهی از بیخ و بن بر افتد، دین
[صفحه 324]
و دینداری نابود گردد و از اسلام و مسلمانی اثری به جای نماند. برای آن که زمینه‌ی این کار فراهم گردد همواره بین مسلمانان سم پاشی می‌نمودند به این امید که بتوانند افرادی را از دین برگردانند یا لااقل آنان را نسبت به اسلام دودل و مردد نمایند.
فعالیت این گروه زمانی تشدید شد که بعضی از آنها در حکومت اسلامی پستی به دست آوردند، به مقامی نایل گردیدند و توانستند به مردم امر و نهی نمایند. اینان برای پیشبرد اهداف ضد اسلامی که داشتند در حوزه‌ی حکمرانی خویش بزهکاران را آزاد می‌گذاردند، از فحشا و منکر جلوگیری نمی‌نمودند و حدود الهی را که مانع شیوع گناه و سد راه گناهکاران بود به موقع اجرا نمی‌گذاردند. بی گمان گسترش گناه، خود از عوامل تضعیف دین و زمینه‌ی مساعدی برای تکذیب آیین الهی است. قرآن شریف در این باره فرموده است:
«ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ» [91].
«آنان که اهل معصیت و گناهند و آیات الهی را به استهزا می‌گیرند سرانجام کارشان به بدی و تکذیب آیات الهی منجر می‌گردد.»
در خلال فعالیتهای ضد دینی منافقین عده‌ای از مسلمانان بر اثر نادانی و جهل، عده‌ای بر اثر ضعف نفس و عده‌ای بر اثر تهدید یا تطمیع به توطئه گران می‌پیوستند و به آنان دست همکاری می‌دادند و در ضمن افرادی مخالف دین، عناصری ملحد و دیگر افرادی منحرف نیز به مخالفین ملحق
[صفحه 325]
می شدند و برای درهم شکستن اساس اسلام به معاونت و کمکشان می‌شتافتند و به شکلهای مختلف آنان را یاری می‌نمودند.
سرانجام کرسی خلافت را حیازت نمودند و به فرمانروایی کشور اسلام نایل آمدند. بعضی از منافقین بی تجربه و عجول تصور می‌کردند هم اکنون بهترین فرصت به دستشان افتاده که با دین حق مبارزه کنند و آن را از میان بردارند ولی منافقین مال اندیش و با تدبیر متوجه بودند که این کار ناشدنی است وبا عجله و شتاب نمی‌توان اساس اسلام را محو نمود و به دین و دینداری خاتمه داد زیرا واقف بودند که اگر بخواهند اصل دین را طرد کنند و الغای آن را رسما در جامعه اعلام نمایند نه تنها به هدف نمی‌رسند و اصل دین از میان نمی‌رود بلکه نتیجه‌ی معکوس عاید شان می‌گردد و خودشان مطرود جامعه می‌شوند لذا بر آن شدند که اسلام را بظاهر نگاه دارند و جمعه و جماعت را حفظ کنند اما تا جایی که قدرت دارند احکام الهی را تغییر دهند، مردم را از اسلام راستین بیگانه سازند و موجبات تضعیف دین حق را فراهم آورند.
در چنین شرایط خطیر بزرگترین مسؤولیت ائمه‌ی معصومین علیهم السلام که حفظ اساس اسلام و مبارزه با توطئه‌های منافقین است آغاز می‌گردد و این مسؤولیت همان است که فضل بن شاذان در علت سوم جعل اولی الامر از قول حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام بیان نموده که قبلا مذکور افتاد و در این جا نیز به آن اشاره می‌شود.
«وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَیِّماً أَمِیناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّةُ وَ ذَهَبَ الدِّینُ وَ غُیِّرَتِ السُّنَّةُ وَ الْأَحْکَامُ وَ لَزَادَ فِیهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِکَ عَلَی الْمُسْلِمِینَ» [92].
[صفحه 326]
«اگر خداوند برای مسلمین سرپرستی امین و نگهبانی که مراقب ودیعه‌ی الهی و حافظ شرع مقدس باشد تعیین نمی‌نمود رفته رفته اساس اسلام فرو می‌ریخت، دین از میان می‌رفت، سنن و احکام الهی دگرگون می‌گردید، بدعت گذاران چیزهایی را به نام دین بر آن می‌افزودند، افراد بی ایمان مطالبی را از آن می‌کاستند، آیین الهی را تحریف می‌نمودند و دین واقعی را بر مسلمین مشتبه می‌ساختند.»
منافقین همانند سلسله‌ی سلاطین یکی پس از دیگری روی کار می‌آمدند و زمام کشور اسلام را به دست می‌گرفتند. ائمه‌ی معصومین علیهم السلام نیز هر یک به نوبه‌ی خود در عصر خویشتن مراقب اعمال خائنانه حکومتهای زمان خود بودند و تا آن جا که ممکن و قابل عمل بود با کارهای ضد اسلامی آنان مبارزه می‌نمودند.
منافقین برای آن که راه حکومت دلخواه خویش را هموار سازند، فرمانروای بی قید و شرط جامعه‌ی مسلمین باشند و بدون بیم و هراس هر عمل نا روایی را به میل خود انجام دهند تصمیم گرفتند که مسیر افکار مردم را از اسلام راستین بگردانند، مقرراتی که به مسلمین حق نظارت در اعمال حکومت را می‌دهد از دین حذف نمایند، حکومت قانونی و عدل اسلام را تدریجاً به دست فراموشی بسپارند و استبداد مطلق و بی چون و چرا را جایگزین آن سازند.
می دانستند این کارها جامه‌ی تحقق نمی‌پوشد و عملی نمی‌شود مگر آن که علمای دین شناس و آگاه که با سلاح نیرومند ایمان و تقوا مجهزند و جدا سد راه منویات آنان می‌گردند با قتل یا حبس از میان برداشته شوند، تعالیم الهی را که حاوی آموزشهای پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام است به گونه‌ای متحول سازند و خود از آنها بهره برداری کنند، قسمتهایی از عقاید و
[صفحه 327]
اخلاق و احکام اسلام را تحریف نمایند و به نفع خویش نشر دهند، خلاصه هلالهایی را از دین حق حرام و حرام‌هایی را از آن حلال نمایند تا به حکومت مورد نظرشان دست یابند.
برای انجام شدن این کارهای خائنانه و ضد اسلامی نقشه‌های بسیار طرح نمودند، عناصر ناپاکی را برای مشاوره به خدمت خواندند، مجالسی تشکیل دادند، خط مشی‌ها اتخاذ نمودند و برای پیمودن آن خطوط، بزرگترین گناهان اجتماعی و اعمال ضد انسانی را مرتکب شدند و تمام این کارها را با اعتراف به یگانگی و نبوت رسول اکرم انجام می‌دادند.
زمانی که پیشوای گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در قید حیات بود از آینده‌ی تیره اسلام و مسلمین و رویدادهای بعد از خودش مکرر با علی علیه السلام و دیگر کسان صحبت کرده و مسأله‌ی جهاد با فتنه گران را توضیح داده بود و برای نمونه در این جا به یک مورد اشاره می‌شود:
یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ قَدْ کَتَبَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ الْجِهَادَ فِی الْفِتْنَةِ مِنْ بَعْدِی کَمَا کَتَبَ عَلَیْهِمْ جِهَادَ الْمُشْرِکِینَ مَعِی فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْفِتْنَةُ الَّتِی کُتِبَ عَلَیْنَا فِیهَا الْجِهَادُ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم فِتْنَةُ قَوْمٍ یَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ وَ هُمْ مُخَالِفُونَ لِسُنَّتِی وَ طَاعِنُونَ فِی دِینِی فَقُلْتُ فَعَلَامَ نُقَاتِلُهُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ هُمْ یَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله و سلم عَلَی إِحْدَاثِهِمْ فِی دِینِهِمْ وَ فِرَاقِهِمْ لِأَمْرِی وَ اسْتِحْلَالِهِمْ دِمَاءَ عِتْرَتِی.» [93].
«ای علی خداوند جهاد در فتنه را بعد از من بر مؤمنین واجب نموده همان طور که جهاد مشرکین را با من بر آنها واجب ساخته بود. عرض کردم یا رسول الله کدام فتنه است که خداوند بر ما جهاد را واجب نموده است؟ فرمود فتنه
[صفحه 328]
و فساد قومی که به توحید و نبوت شهادت می‌دهند ولی آنان با سنت من مخالفند و از دین من قدح و عیب جویی می‌نمایند عرض کردم بر چه معیار ما با آنان بجنگیم با آن که به یگانگی خداوند و نبوت شما شهادت می‌دهند؟ فرمود برای بدعتهایی که آنان در دین می‌گذارند، از دستور و امر من تخلف می‌کنند و ریختن خون عترت مرا حلال می‌دانند.»
بعضی از ائمه معصومین علیهم السلام برای مبارزه با فتنه گران و بدعت گذاران از طرف حضرت باری تعالی مأمور جهاد بودند وظیفه داشتند در عرصه‌ی پیکار حضور به هم رسانند و با آنان بجنگند مانند حضرت علی و حضرت حسین سلام الله علیهما.
بعضی از ائمه‌ی معصومین علیهم السلام در ایام امامت خود طبق مسؤولیتی که از طرف حضرت باری تعالی به عهده داشتند برای دفاع از اساس اسلام در آن شرایط سهمگین و خطرناک همواره آماده و مهیا بودند و در پرتو مجاهده و کوشش از راه تدریس و تعلیم یا ضمن مکاتبه و تبادل نامه یا به وسیله‌ی مضامین دعا و مناجات یا در مجالس خصوصی و تذکرات لازم به افراد، توانستند عده‌ی زیادی از اشخاص لایق و باهوش را به شایستگی تربیت کنند، اسلام واقعی را به آنان بیاموزند و در خزاین قلوبشان که از دستبرد خائنین دور است به امانت بسپارند. با تشویق و تأکید وادارشان سازند که در سفر و حضر به دگران تعلیم دهند و اسلام قرآنی را که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آورده است به آنان بیاموزند و از خطر انحراف فکری و گمراه شدن مصون شان دارند.
در این مقاله برای مزید آگاهی خوانندگان محترم قسمتهایی از اعمال ضد اسلامی خلفای جور و پاره‌ای از بدعتهای منافقین و ناپاکان که به نام دین نشر نموده‌اند توضیح داده می‌شود و همچنین قسمتهایی از مبارزات ائمه‌ی طاهرین علیهم السلام و اصحاب بزرگوارشان که برای خنثی نمودن آن اعمال و
[صفحه 329]
بدعتها انجام داده‌اند ذکر خواهد شد.
اول - یکی از نیرنگ‌های ضد اسلامی که بنی امیه بر پایه گذاری حکومت استبدادی و فرمانروایی خود سرانه‌ی خویش به کار بردند این بود که توحید در اطاعت را از یکتاپرستی اسلام حذف نمودند و اعلام داشتند که مفسرین در تفسیر کتاب، خطبا و وعاظ در جمعه و جماعت، مدرسین در مجالس درس و معلمین در مدارس مجاز نیستند از توحید در اطاعت سخن بگویند و آن را ضمن بحث یکتاپرستی توضیح دهند و این مطلب ضمن سخنان امام صادق علیه السلام صریحا آمده است.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ :
«إِنَّ بَنِی أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوه.» [94].
«امام صادق علیه السلام فرمود:
بنی امیه مردم را در فراگرفتن ایمان آزاد گذاردند اما در آموختن شرک، به آنان آزادی ندادند برای آن که اگر حکام بنی امیه در مواقعی خواستند مسلمین را به اعمال مشرکانه وادار سازند شرک را نشناختند و آن کار ناروا و خلاف توحید را انجام دهند.»
شاید عده‌ای از مسلمانان تصور می‌کنند که در اسلام شرک، منحصر به دو قسم است یکی شرک جلی مثل پرستش بت و آن دیگر شرک خفی مثل ریا ی در عبادت اما از آیات و روایات استفاده می‌شود که شرک منحصر به این دو قسم نیست بلکه موارد دیگری هست که شارع درباره‌ی آنها نیز کلمه‌ی (شرک) را به کار برده است.
برای آن که روایت حضرت صادق علیه السلام روشن گردد و معلوم شود چرا
[صفحه 330]
بنی امیه در دوران حکومت استبدادی خویش از مردم در آموختن شرک، سلب آزادی نمودند لازم است درباره‌ی آن به اختصار توضیح داده شود.
«کان مشرکو العرب یجادلون المسلمین فیقولون لهم کیف تأکلون ما تقتلونه أنتم و لا تأکلون مما یقتله الله و قتیل الله أولی بأکل من قتلکم فهذه مجادلتهم» [95].
مشرکین عرب با مسلمین مجادله می‌کردند به آنان می‌گفتند که شما چگونه از گوشت حیوانی که خود آن را کشته‌اید می‌خورید اما از گوشت میته که کشته‌ی خداوند است نمی‌خورید با آن که کشته‌ی خدا برای خوردن شایسته تر از کشته‌ی خود شماست و این امر به صورت مجادله‌ای بین مشرکین و مسلمانان درآمد قرآن شریف در این باره فرموده است:
«وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ.» [96].
«از گوشت حیوانی که نام خدا بر آن برده نشده است نخورید که این کار گناه است. انسانهای مفسد و شیطان صفت در خفا، دوستان خویش را وامی دارند که با شما مسلمانان در حلیت گوشت حیوان ذبح شده و حرمت گوشت میته بحث و جدل نمایند. اگر شما مسلمانان تحت تأثیر این سخنان اغفال کننده و خلاف امر الهی قرار گیرید، از شیاطین و اولیای آنها اطاعت نمایید و گوشت میته را بخورید مشرک خواهید بود.»
عناصر فاسد و شیاطین اجتماع اگر برخلاف امر الهی دستوری بدهند و مسلمانان دستور آنان را به کار بندند قرآن شریف در این آیه صریحا اطاعتی این چنین را شرک خوانده است.
[صفحه 331]
عَنْ عَدِیِّ بْنِ حَاتِمٍ قَالَ :
«أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَقْرَأُ فِی سُورَةِ برائة» «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» [97]
«فقال: اما انهم لم یکونوا یعبدونهم ولکنهم کانوا اذا احلوا لهم شیئا استحلوه و اذا حرموا علیهم شیئا حرموه» [98].
«عدی بن حاتم می‌گوید به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شدم حضرت از سوره‌ی برائةً آیه‌ای را که در متن حدیث آمده می‌خواند که ترجمه اش اینست :
«اهل کتاب، علما و عباد خود را به حد ربوبیت و خدایی رسانده اند» سپس حضرت در تفسیر این آیه فرمود: حقا آنان علما و عباد خویش را نمی‌پرستیدند ولی مطیع و فرمانبردار غیر مشروع آنها بودند اگر چیزی را برخلاف امر الهی بر آنان حلال می‌نمودند آن را بر خود حلال می‌دانستند و اگر چیزی را بر آنان حرام می‌نمودند آن را بر خود تحریم می‌کردند.»
عن حذیفه [سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ:] «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ …
قال: اما انهم لَمْ یَکُونُوا یَعْبُدُونَهُمْ وَ لَکِنَّهُم أَطَاعُوهُمْ فِی مَعْصِیَةِ اللَّه» [99].
«حذیفه نیز که از اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود تفسیر آیه را چنین بیان نموده است: اهل کتاب علما و زهاد خود را پرستش نمی‌نمودند ولی اوامر و نواهی آنان را که در معصیت حضرت باری تعالی بود اطاعت می‌کردند.»
عن علی علیه السلام قال:
«سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَقُولُ مَنْ أَطَاعَ مَخْلُوقاً فِی غَیْرِ طَاعَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَقَدْ کَفَرَ وَ اتَّخَذَ إِلَهاً مِنْ دُونِ اللَّهِ» [100].
[صفحه 332]
علی علیه السلام فرمود: «از رسول صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می‌فرمود هر کس امر مخلوقی را در غیر طاعت خداوند بزرگ اطاعت نماید با این عمل ناروا به کفر گراییده و معبودی جز خدای یگانه برای خویش گزیده است.»
از آنچه که مذکور افتاد روشن شد که به تصریح قرآن شریف و به موجب روایاتی که از طرق عامه و خاصه از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسیده است اگر کسی فرمان مخلوقی را که برخلاف امر الهی است اطاعت نماید از مسیر توحید منحرف شده و عملی مشرکانه انجام داده است و امام صادق علیه السلام ضمن حدیثی این قبیل فرمانبری‌ها را به شرک طاعت تعبیر فرموده است.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ :
«وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» [101]
قَالَ: «شِرْکُ طَاعَةٍ وَ لَیْسَ شِرْکَ عِبَادَةٍ.» [57].
«آیه‌ای در متن حدیث آمده که ترجمه اش این است: [بیشتر افراد به خدا ایمان نمی‌آورند مگر آن که مشرکند] امام صادق علیه السلام در تفسیر این ذیل آیه فرموده شرک اینان در طاعت است نه در عبادت.»
بنی امیه برای آن که بتوانند زمام امور مسلمین را بدست گیرند، به نام حکومت اسلامی، مستبدانه فرمانروایی نمایند، دستورهای ضد الهی خود را بی چون و چرا به موقع اجرا بگذارند به این نتیجه رسیدند که باید شرک در اطاعت را از فرهنگ اسلام حذف کنند، مردم را از آن بی خبر نگاه دارند، تا ندانند فرمان بردن از دستورهایی که مخالف امر الهی باشد موجب شرک در اطاعت می‌گردد. برای اجرای این نقشه خائنانه، بحث شرک را در خطبه‌های نماز
[صفحه 333]
جمعه، در مواعظ وعاظ، در مجالس تفسیر و در کلاسهای درس ممنوع نمودند بدین منظور که آن حکم بزرگ اسلامی تدریجاً به دست فراموشی سپرده شود و راه حکومت ظالمانه آنان هموارتر گردد و این همان مطلبی است که حضرت صادق علیه السلام ضمن روایتی که قبلا مذکور افتاد اعلام نمود و در این جا برای یادآوری خوانندگان عین روایت تکرار می‌شود.
عن ابی عبدالله علیه السلام قال:
«إِنَّ بَنِی أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَان وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوه» [58].
امام صادق علیه السلام فرمود:
«بنی امیه، مردم را در فراگرفتن ایمان، آزاد گذاردند اما در آموختن شرک، به آنان آزادی ندادند برای آن که اگر حکام بنی امیه در مواقعی خواستند مسلمین را به اعمال @مشرکانه وادار سازند شرک را نشناسند و آن کار ناروا و خلاف توحید را انجام دهند.»
جلوگیری از آموزش شرک و حذف آن از برنامه‌ی تعالیم دینی اولین بار به دستور معاویة بن ابی سفیان در منطقه وسیع شام به موقع اجرا گذارده شده است. منع تعلیم و تعلم شرک به معنی از بین بردن پایگاه آزادی و ویران ساختن اساس حکومت قانونی اسلام بود. نمی‌دانیم این کار از چه زمان شروع شد و از چه موقع پیاده شدن آن برنامه آغاز گردید ولی با آزمایشهایی که در حکومت معاویه قبل از شروع جنگ صفین به عمل آمد روشن شد که ممنوع شدن آموزش شرک به نتیجه‌ی مطلوب رسیده، اثر زیان بخش آن آشکار گردیده، حکومت آزاد و قانونی اسلامی از یاد مردم شام رفته، مهیای حکومت استبدادی شده‌اند و عملا آمادگی خود را برای اطاعت کورکورانه
[صفحه 334]
و شرک آمیز اعلام داشته‌اند و در این جا برای نمونه به دو آزمایش اشاره می‌شود.
روی ابن شهرآشوب:
«ان معاویة لما عزم علی مخالفة الامام امیرالمؤمنین علیه السلام اراد اختبار اهل الشام فاشار الیه ابن العاص ان یامرهم بذبح القرع و تذکیته فان اطاعوا فهو صاحبهم و الا فلا، فامرهم بذالک فاطاعوه و صارت بدعة امویة» [59].
«ابن شهرآشوب روایت نموده که معاویه وقتی به مخالفت با امیرالمؤمنین علیه السلام مصمم گردید خواست مردم شام را از جهت اطاعت و فرمانبریشان آزمایش نماید. عمرو بن عاص به وی گفت مردم را امر کن تا کدو را مانند بره ذبح کنند و بخورند اگر در این دستور اطاعت نمودند تو صاحب آنها هستی وگرنه، نه. معاویه مردم را به این کار امر نمود اطاعت کردند و از آن پس، ذبح کدو بدعتی گردید از آل امیه.»
دستور ذبح کدو از ناحیه‌ی معاویه بین مردم شام زبان به زبان شایع شد و عملا آن را به موقع اجرا گذاردند پس از مدتی خبر آن دستور به کوفه رسید آن چنان شد که افرادی برای سؤال مسأله‌ی شرعی به علی علیه السلام مراجعه نمودند.
عن ابی عبدالله علیه السلام :
«أَنَّ امیرالمؤمنین سُئِلَ عَنِ الْقَرْعِ [هَلْ] یُذْبَحُ؟
قَالَ: الْقَرْعُ لَیْسَ شَیْ ءٌ یُذَکَّی فَکُلُوهُ وَ لَا تَذْبَحُوهُ وَ لَا یَسْتَهْوِیَنَّکُمُ الشَّیْطَان لعنه الله» [60].
«امام صادق علیه السلام فرمود از علی علیه السلام درباره کدو سؤال شد که آیا باید ذبح شود حضرت فرمود کدو تذکیه ندارد آن را بدون ذبح بخورید و مراقب باشید که شیطان عقل شما را نبرد و حیران‌تان ننماید.»
نتیجه‌ی منع آموزش شرک آن شد که معاویه توانست در دین بدعت
[صفحه 335]
گذارد، خوردن کدو را پس از ذبح اجازه دهد و مردم بدون کوچکترین عکس العمل از وی اطاعت کنند و دستورش را به نام دین به موقع اجرا گذارند.
نمونه‌ی دیگری از اطاعت مشرکانه و غیر مشروع مردم شام از معاویه که بر اثر مع تعلیم و تعلم شرک به وقوع پیوست این بود که روز چهارشنبه نماز جمعه خواند و احدی اعتراض نکرد.
«و قد بلغ من امرهم فی طاعتهم له انه صلی بهم عند مسیرهم الی صفین الجمعة فی یوم الاربعاء و اعاروه روسهم عند القتال» [61]
«کار اطاعت و فرمانبری مردم شام از معاویه به جایی رسید که او در موقعی که رهسپار صفین بود روز چهارشنبه نماز جمعه خواند و مردم در این بدعت آشکار از او پیروی نمودند و به وی اقتدا کردند به علاوه همان مردم سرهای خود را موقع جنگ به معاویه عاریه می‌دادند و خویشتن را فدای او می‌نمودند.»
امام حسن مجتبی علیه السلام روزی در مجلس معاویه با تندی انحراف‌های او را خاطرنشان ساخت و ستم‌هایی را که نسبت به اسلام و مسلمین مرتکب شده بود با صراحت تمام به رخش کشید و فرمود:
«وَ لَکِنَّکَ یَا مُعَاوِیَةُ مِمَّنْ أَبَارَ السُّنَنَ وَ أَحْیَا الْبِدَعَ وَ اتَّخَذَ عِبَادَ اللَّهِ خَوَلًا وَ دِینَ اللَّهِ لَعِباً.» [62].
«ولی تو ای معاویه از گروهی هستی که سنتهای الهی را نابود ساخته، بدعتها را احیا نموده، بندگان خدا را برده ساخته و دین حق را به بازی گرفته است.»
ملاحظه می‌کنید که معاویه در مدت کوتاهی توانست با منع آموزش
[صفحه 336]
شرک، مردم را همانند برده مطیع بی قید و شرط خود سازد و آنان را کورکورانه به اطاعت از اوامر ضد اسلامی حکومت وادار نماید بدون شک اگر این برنامه که بنی امیه برای حاکمیت استبدادی خویش طرح نموده بودند بدون برخورد با مانع در سراسر مملکت گسترش می‌یافت طولی نمی‌کشید که استبداد مطلق جایگزین حکومت قانونی اسلام می‌گردید، آزادی مسلمین به دست فراموشی سپرده می‌شد و مردم ناچار بودند همه جا دستورهای ظالمانه‌ی حکام جور را به نام دین به موقع اجرا بگذارند.
طبق آنچه را که حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به روایت فضل بن شاذان در علت سوم جعل اولی الامر بیان فرموده این است که امام مدافع دین حق و مانع از میان رفتن آیین الهی است امام با بدعت گذاران و ملحدین مبارزه می‌کند و نمی‌گذارد آنان چیزی بر دین بیفزایند یا از آن بکاهند.
براساس این مأموریت الهی ائمه‌ی طاهرین علیهم السلام با بنی امیه به مبارزه برخاستند، از تغییر سنن و احکام جلوگیری نمودند، توحید در اطاعت را به مردم آموختند و ضمن تفسیر آیات و نشر احادیث رسول گرامی به آنان فهماندند اگر مسلمانی از کسی اطاعت نماید که دستورش برخلاف امر الهی است به حکم کتاب و سنت، با این عمل از مسیر توحید، منحرف شده و به شرک در اطاعت گراییده است. در این جا قسمتی از روایات ائمه‌ی طاهرین علیهم السلام که درباره‌ی شرک در اطاعت رسیده است نقل می‌شود:
«وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» [63].
«اگر پدر و مادر تو را وا دارند که شرک آوری و غیر خدا را که حق
[صفحه 337]
نمی دانی شریک او قرار دهی آنان را اطاعت منما.»
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام :
«مَا صَامُوا لَهُمْ وَ لَا صَلَّوْا وَ لَکِنْ أَمَرُوهُمْ بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ فَأَطَاعُوهُمْ.
ثُمَّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ
مَنْ أَطَاعَ مَخْلُوقاً فِی غَیْرِ طَاعَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَقَدْ کَفَرَ وَ اتَّخَذَ إِلَهاً مِنْ دُونِ اللَّهِ [64].
«علی علیه السلام در تفسیر آیه فرموده ات: فرزندان برای والدین روزه نمی‌گرفتند و نماز نمی‌گذاردند ولی آنان را به معصیت خدا امر می‌کردند و فرزندان اطاعت می‌نمودند سپس علی علیه السلام فرمود از رسول گرامی شنیدم که می‌فرمود هر کس مخلوقی را در غیر طاعت الهی اطاعت نماید کافر شده و معبودی غیر خداوند برای خود گزیده است.»
«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» [65].
«یهود و نصاری، علما و عباد خود را در مقابل خداوند به ربوبیت گرفته‌اند.»
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهماالسلام أَنَّهُمَا قَالا:
«أَمَا وَ اللَّهِ مَا صَامُوا لَهُمْ وَ لَا صَلَّوْا وَ لَکِنَّهُمْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلَالًا فَاتَّبَعُوهُم وَ عَبَدُوهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُون» [66].
امام باقر و امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرموده‌اند:
«یهود و نصارا برای علما و عباد خود روزه و نماز به جا نمی‌آوردند ولی آنان حرامی را حلال و حلالی را حرام می‌نمودند و یهود و نصارا از آنان پیروی می‌کردند و ناآگاه با این پیروی و اطاعت، علما و عباد خود را می‌پرستیدند.»
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ
[صفحه 338]
یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا [67].
«مشرکان غیر خدا را به الهیت گرفتند برای آن که آلهه مایه‌ی عز و بزرگی آنان باشند. چنین نیست عن قریب به عبودیت و بندگی الهه‌ی خود کافر می‌شوند و از آنان تبری می‌جویند.»
عن ابی عبدالله علیه السلام قال:
«لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ هِیَ السُّجُودَ وَ لَا الرُّکُوعَ وَ إِنَّمَا هِیَ طَاعَةُ الرِّجَالِ مَنْ أَطَاعَ مَخْلُوقاً فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ فَقَدْ عَبَدَه» [68].
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرموده است:
«مقصود از عبادتی که در آیه آمده رکوع و سجده نیست بلکه مراد اطاعت و فرمانبری از رجال قدرتمند است سپس فرمود هرکس مخلوقی را در معصیت خالق اطاعت نماید با این عمل ناروا او را بندگی کرده است.»
«سَأَلَ الْمَأْمُونُ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا علیهماالسلام
أَنْ یَکْتُبَ لَهُ مَحْضَ الْإِسْلَامِ عَلَی سبیل الْإِیجَازِ وَ الِاخْتِصَارِ فَکَتَبَ له علیه السلام … وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَاجِبٌ وَ إِنْ کَانَا مُشْرِکَیْنِ وَ لَا طَاعَةَ لَهُمَا فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل وَ لَا لِغَیْرِهِمَا فَإِنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ» [69].
«مأمون از حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام درخواست نمود که خالص اسلام را به اختصار برای او بنویسد حضرت خواسته او را پذیرفت و در ضمن راجع به پدر و مادر چنین نوشت … نیکی به پدر و مادر واجب است اگرچه مشرک باشند ولی اطاعت آنها و اطاعت غیر آنها در معصیت خداوند جایز نیست چه آن که برای آفریده‌های خداوند در معصیت او طاعتی مجاز شناخته نشده است.»
این قبیل روایات در کتب احادیث بسیار آمده است. ائمه‌ی معصومین علیهم السلام
[صفحه 339]
با احیای آیات قرآن مجید و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم موفق شدند توجه مردم را به شرک در اطاعت معطوف دارند، آنان را از مسیر فرمانبری‌های کورکورانه بگردانند و نگذارند اعمالی از قبیل تذکیه‌ی کدو و نماز جمعه در روز چهارشنبه تکرار شود و این یکی از مبارزه‌های ائمه‌ی معصومین علیهم السلام با نیرنگ‌های بدعت آمیز آل امیه بود که با سعی و کوشش انجام دادند.
دوم - مهمترین از منع تعلیم و تعلم شرک زمینه‌هایی بود که معاویه در ایام حیات خود برای دگرگونی و تغیر احکام و سنن الهی پی ریزی نمود و در زمان یزید آشکار گردید و حضرت حسین بن علی علیهما السلام بین راه مکه و کربلا موقعی که با لشکر حر مواجه گردید قسمتی از آنها را شرح داد.
«أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّیْطَانِ - وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ - وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْ ءِ - وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَه» [70].
«آگاه باشید که هیأت حاکمه کنونی مملکت اسلام که یزید در راس آنان قرار دارد اطاعت شیطان را بطور دائم پذیرا شده‌اند، اطاعت خداوند رحمان را ترک گفته‌اند، آشکارا جامعه را به راه فساد، سوق داده‌اند، مقررات کیفری اسلام را تعطیل نموده‌اند، درآمد بیت المال را مختص خود ساخته‌اند، حرام خدا را حلال و حلال او را حرام نموده‌اند.»
مسلم بن عقیل نماینده‌ی حضرت حسین بن علی علیهما السلام در جواب عبیدالله زیاد همان پاسخ را گفت که حضرت حسین علیه السلام درباره‌ی حکومت مستبدانه یزید و عمالش بیان فرموده:
قَالَ ابْنُ زِیَادٍ: یَا ابْنَ عَقِیلٍ أَتَیْتَ النَّاسَ وَ هُمْ جَمِیعٌ فَشَتَّتَّ بَیْنَهُمْ
[صفحه 340]
وَ فَرَّقْتَ کَلِمَتَهُمْ وَ حَمَلْتَ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ.
قَالَ: [کَلَّا] لَسْتُ لِذَلِکَ أَتَیْتُ وَ لَکِنَّ أَهْلَ الْمِصْرِ زَعَمُوا أَنَّ أَبَاکَ قَتَلَ خِیَارَهُمْ وَ سَفَکَ دِمَاءَهُمْ وَ عَمِلَ فِیهِمْ أَعْمَالَ کِسْرَی وَ قَیْصَرَ فَأَتَیْنَاهُ لِنَأْمُرَ بِالْعَدْلِ وَ نَدْعُوَ إِلَی [حُکْمِ] الْکِتَابِ. .» [71].
«ابن زیاد به مسلم گفت: پسر عقیل، مردم گرد هم جمع بودند و به کارهای روزانه‌ی خویش اشتغال داشتند تو آمدی آنان را متفرق ساختی، اختلاف کلمه ایجاد نمودی و گروهی را به جنگ گروه دیگر وا داشتی. مسلم جواب داد من برای ایجاد اختلاف به کوفه نیامدم آمدنم برای این بود که مردم این شهر عقیده دارند پدر تو خوبان شان را کشت، خونشان را ریخت و رفتار مستبدانه‌ای همانند روش پادشاهان ایران و روم در پیش گرفت ما به این شهر آمدیم تا مردم را به عدل و داد فرمان دهیم و آنان را به کتاب الهی دعوت نماییم.»
برای برانداختن چنین توطئه‌ای خطیر و برنامه‌ای ظالمانه تنها بیان احادیث رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم کافی نبود و مشکل توطئه را حل نمی‌کرد. مبارزه با آن برنامه خائنانه دو راه بیشتر نداشت یا باید مسلمانان به رهبری و امامت حضرت حسین علیه السلام قیام نمایند و انقلابی خونین بر ضد حکومت یزید و آل امیه به پا کنند، شخص یزید را از کرسی خلافت به زیر آورند، به حکومت ننگین و ظالمانه اش خاتمه دهند و دین حق را از آن توطئه‌ها مصون دارند یا باید حسین و یارانش با عزمی ثابت مقابل یزید بایستند، برای آن که مراتب جنایت حکومت وقت را ارائه دهند از حیات خود چشم بپوشند، به بزرگترین فداکاری تن در دهند و شخصیت یزید را در افکار
[صفحه 341]
عمومی لکه دار سازند.
برای شق اول، مردم به حضرت حسین علیه السلام نامه نوشتند، با مسلم بن عقیل بیعت نمودند و مراتب وفاداری خود را ابراز داشتند ولی در این امر ثابت قدم نماندند و بیعت خویش را نقض کردند و حضرت حسین علیه السلام در پایان سخنرانی خود موقع ملاقات با لشکر حر بن یزید ریاحی فرمود:
«وَ إنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عَهْدَکُمْ و خَلَعْتُمْ بَیْعَتِی مِنْ أَعْنَاقِکُمْ؛ فَلَعَمْرِی مَا هِیَ لَکُمْ بِنُکْرٍ؛ لَقَد فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِی وَ أَخِی وَ ابْنِ عَمِّی مُسْلِمٍ وَ الْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِکُم» [72].
«اگر آن را که باید انجام ندادید، عهد مرا نقض نمودید و بیعت مرا از گردن خود برداشتید به جانم قسم که چنین کاری نزد شما قبیح و منکر نیست چه این عمل را درباره‌ی پدرم، برادرم و پسر عمم مسلم بن عقیل انجام دادید. فریب خورده کسی است که به وعده‌های شما طمع بندد و به آن اعتماد نماید.»
وقتی مردم به وظیفه‌ی دینی عمل ننمودند، بیعت خود را شکستند و از التزام و تعهدی که سپرده بودند سر باز زدند حضرت حسین علیه السلام و بستگان و اصحاب با ایمانش شق دوم را انتخاب نمودند، شهادت را گزیدند و همه کشته شدند، اهل بیت بزرگوارش به اسارت تن دادند و رهسپار کوفه و شام گردیدند و خلاصه آل امیه بزرگترین ستم را درباره‌ی فرزندان پیامبر روا داشتند. مجموع قضایای شهادت و اسارت از آنان در افکار عمومی اثر بسیار بدی به جای گذارد و همین امر زمینه‌ی سقوط آنان را برای همیشه فراهم آورد.
«رُوِیَ أَنَّ الْحَجَّاجَ بْنَ یُوسُفَ کَتَبَ إِلَی عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ مَرْوَانَ إِنْ: أَرَدْتَ
[صفحه 342]
أَنْ یَثْبُتَ مُلْکُکَ فَاقْتُلْ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام فَکَتَبَ عَبْدُ الْمَلِکِ إِلَیْهِ أَمَّا بَعْدُ فَجَنِّبْنِی دِمَاءَ بَنِی هَاشِمٍ وَ احْقُنْهَا فَإِنِّی رَأَیْتُ آلَ أَبِی سُفْیَانَ لَمَّا أُولِعُوا فِیهَا - لَمْ یَلْبَثُوا [إِلَی] أَنْ أَزَالَ اللَّهُ الْمُلْکَ عَنْهُمْ - وَ بَعَثَ بِالْکِتَابِ سِرّاً» [73].
«حجاج بن یوسف نامه‌ای به عبدالملک مروان نوشت و در آن اظهار نظر کرد که اگر می‌خواهی حکومتت تثبیت گردد حضرت علی بن الحسین علیهما السلام را به قتل برسان. عبدالملک به او پاسخ داد که مرا از کشتن بنی هاشم برکنار نگاهدار و خودت نیز خونشان را حفظ کن زیرا من مشاهده کردم که آل ابی سفیان بر اثر حرصی که در کشتن بنی هاشم داشتند طولی نکشید که خداوند زمامداری و حکومت را از آنان زایل فرمود و عبدالملک این نامه را به طور محرمانه برای حجاج فرستاد.»
البته حادثه‌ی خونین کربلا و قتل عزیزان اسلام را آل ابوسفیان به وجود آوردند ولی سایر بنی امیه نیز در این جرم سهیم بودند حتی بعد از واقعه کربلا اعقاب بنی امیه روز کشته شدن حسین علیه السلام را عید می‌گرفتند و قتل آن حضرت را به یکدیگر تبریک می‌گفتند و همین عمل ناروا بر خشم دوستداران اهل بیت می‌افزود و انتظارشان را برای فرا رسیدن روز کیفر آنان تشدید می‌نمود.
علی علیه السلام در آخر خطبه‌ی 104 بنی امیه را مخاطب ساخته و چنین فرموده است:
«فَأُقْسِمُ بِاللَّهِ یَا بَنِی أُمَیَّةَ عَمَّا قَلِیلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِی أَیْدِی غَیْرِکُمْ وَ فِی دَارِ عَدُوِّکُمْ» [74].
[صفحه 343]
«به خدا سوگند ای بنی امیه طولی نمی‌کشد که خواهید دانست حکومت از دست شما خارج شده و در بیت دشمنان شما (بنی عباس) استقرار یافته است.»
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ذیل همین خطبه قسمتی از تاریخ غلبه‌ی بنی عباس و سقوط بنی امیه را نقل نموده و با استناد به تاریخ شرح داده است که نام حضرت حسین علیه السلام و اهل بیت بزرگوارش در انقلاب خونین بنی عباس نقش بسیار مؤثر داشته و عده‌ی زیادی از بنی امیه به تلافی حادثه‌ی خونین کربلا کشته شده‌اند و اجساد شان در رهگذر‌ها و خرابه‌ها طعمه‌ی سگ‌های ولگرد شده است. جالب آن که پس از روی کار آمدن عباسیان به قتل افراد زنده از بنی امیه قناعت نشد، بلکه خلفای مرده بنی امیه نیز مورد خشم و نفرت بوده از این رو قبور آنان را هم می‌شکافتند، باقیمانده اجساد شان را از قبر بیرون می‌آوردند و در حضور مردم به آتش می‌کشیدند. علاقه مندان به تاریخ سقوط بنی امیه می‌توانند به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید خطبه 104 مراجعه نمایند.
خلاصه حضرت حسین علیه السلام با قیام خود و اهل بیت و یارانش در روز عاشورا توانست بدعت بدعت گذاران و الحاد ملحدین را از اثر بیندازد، توطئه‌های ضد اسلامی آل امیه را خنثی نماید، از تغییر احکام و سنن الهی جلوگیری کند، بنی امیه را در افکار عمومی مسلمین مورد انزجار و تنفر شدید قرار دهد و زمینه‌ی سقوط شان را برای همیشه فراهم آورد.
سوم - یکی دیگر از طرقی که منافقین و عناصر ضد اسلام برای تغییر سنن و احکام دین و پیشبرد منویات خائنانه‌ی خود به کار می‌بستند از میان بردن افراد عالم و متقی بود چه می‌دانستند این مردان دین شناس و باایمان از قبیل رشید هجری، میثم تمار، عمرو بن حمق و حجر بن عدی و نظایر
[صفحه 344]
آنان از کسانی نیستند که خیانت منافقین را نادیده انگارند و از کنار آن بی تفاوت بگذرند این گروه طبق وظیفه‌ی شرعی، خویشتن را موظف می‌دانستند با منافقین مبارزه کنند، سخنان ضد اسلامی آنان را برملا سازند و نگذارند افکار مسلمانان را از مسیر اسلام واقعی بگردانند و به گمراهی و ضلالت شان سوق دهند. حکام منافق برای آن که موانع را از میان بردارند و راه خود را هموار سازند به قتل این افراد شریف همت می‌گماردند و آنان را از میان بر می‌داشتند. در زمان خلافت بنی امیه و بنی عباس، ائمه‌ی معصومین علیهم السلام برای انجام بزرگترین مأموریت الهی خود یعنی حفظ اساس اسلام با شرایطی بسیار سخت و دشوار مواجه بودند.
از طرفی لازم بود بوسیله‌ی اصحاب عالم و بزرگوار خویش همواره مراقب اوضاع و احوال اسلام و مسلمین باشند، از تغییر احکام و سنن جلوگیری نمایند، دست ملحدین و بدعت گذاران را از دین حق کوتاه سازند و مردم باایمان را از گمراهی و ضلالت که هدف حکام جور بود مصون دارند.
از طرف دیگر لازم بود در حفظ حیات اصحاب خویش کوشا باشند، آنان را از شر مأمورین حکومتهای ظالم محافظت نمایند، نگذارند در زندانها مورد شکنجه و ایذا قرار گیرند و سرانجام مانند رُشَید هَجَری‌ها و حجر بن عدیها خون پاکشان به زمین ریخته شود.
برای آن که این دو مقصد مقدس یعنی جلوگیری از تغییر احکام و سنن و حفظ حیات اصحاب، جامه‌ی تحقق بپوشد و حداکثر تبلیغ دین با حداقل ضرر از ناحیه‌ی حکام جور میسر گردد ائمه‌ی معصومین علیه السلام به پیروان خود دستور اکید دادند که از تبلیغات علنی در مجامع عمومی بپرهیزند، تعالیم اولیای
[صفحه 345]
دین را در خفا و دور از اطلاع مأمورین، به افراد علاقه مند بیاموزند و احدی از دوستداران اهل بیت حق ندارد سخنان ائمه‌ی معصومین را که سر آنان است فاش نماید و آن را بین مردم شایع سازد و در این باره روایات بسیاری از اولیای اسلام رسیده است که در این جا به بعضی از آنها استشهاد می‌شود.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَق» [75]
«فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَا قَتَلُوهُمْ بِأَسْیَافِهِمْ - وَ لَکِنْ أَذَاعُوا عَلَیْهِمْ وَ أَفْشَوْا عَلَیْهِمْ فَقُتِلُوا.» [76].
«امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه‌ای که در متن حدیث آمده و ترجمه اش این است که «گروهی پیامبران را به ناحق می‌کشتند» فرمود: آگاه باشید به خدا قسم آنان پیامبران را با شمشیر خود نمی‌کشتند بلکه سر آنان را فاش می‌نمودند و بر اثر آن کشته می‌شدند.»
و عنه علیه السلام قال:
«مَا قَتَلَنَا مَنْ أَذَاعَ حَدِیثَنَا قَتْلَ خَطَأً وَ لَکِنْ قَتَلَنَا قَتْلَ عَمْد» [77].
«و نیز فرموده است: آن کس که حدیث سری ما را فاش می‌کند و آن را نشر می‌دهد به قتل خطایی ما را نکشته بلکه به قتل عمد کشته است.»
عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ :
«إِنْ کَانَ فِی یَدِکَ هَذِهِ شَیْ ءٌ - فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تَعْلَمَ هَذِهِ فَافْعَلْ.»
قَالَ وَ کَانَ عِنْدَهُ إِنْسَانٌ فَتَذَاکَرُوا الْإِذَاعَةَ فَقَالَ احْفَظْ لِسَانَکَ تَعِزَّ وَ لَا تُمَکِّنِ النَّاسَ مِنْ قِیَادِ رَقَبَتِکَ فَتَذِل.» [78].
«عثمان بن عیسی از حضرت رضا علیه السلام روایت نموده که فرمود:
اگر در این دستت چیزی است اگر می‌توانی دست دیگر ت را آگاه مکن.
[صفحه 346]
راوی می‌گوید بعضی از افراد در حضور حضرت بودند و پیرامون افشای راز و نشر آن مذاکره شد حضرت فرمود: زبانت را نگاهدار عزیز خواهی بود و مردم را با گفته‌ی خویش بر خود مسلط منما که به خواری دچار خواهی شد.»
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام :
«لَا تُذِیعُوا أَمْرَنَا وَ لَا تُحَدِّثُوا بِهِ إِلَّا أَهْلَهُ فَإِنَّ الْمُذِیعَ عَلَیْنَا أَمْرَنَا أَشَدُّ عَلَیْنَا مَئُونَةً مِنْ عَدُوِّنَا.» [79].
«امام صادق علیه السلام فرمود: مطالب ما را پخش نکنید و جز به افراد شایسته و لایق به کسی نگویید. بی گمان کسی که سخنان پنهان ما را شایع می‌کند کفایت امر او برای ما از دشمنانمان سخت تر و سنگین تر است.
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْأَحْوَلِ قَالَ : قَالَ لِیَ الصَّادِقُ علیه السلام :
«الْمُذِیعُ عَلَیْنَا سِرَّنَا کَالشَّاهِرِ بِسَیْفِهِ عَلَیْنَا رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ بِمَکْنُونِ عِلْمِنَا فَدَفَنَهُ تَحْتَ قَدَمَیْهِ.
یَا ابْنَ النُّعْمَان!
إِنَّ الْمُذِیعَ لَیْسَ کَقَاتِلِنَا بِسَیْفِهِ بَلْ هُوَ أَعْظَمُ وِزْراً - بَلْ هُوَ أَعْظَمُ وِزْراً بَلْ هُوَ أَعْظَمُ وِزْراً بَلْ هُوَ أَعْظَمُ وِزْراً. مَنْ کَتَمَ أَمْرَنَا زَیَّنَهُ اللَّهُ بِهِ - فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعْطَاهُ حَظَّهُ - وَ وَقَاهُ حَرَّ الْحَدِیدِ وَ ضِیقَ الْمَحَابِس» [80].
«محمد بن نعمان احول حدیث مفصلی را از امام صادق علیه السلام نقل نموده که قسمتی از مضامین آن بدین شرح است می‌گوید، امام صادق علیه السلام به من فرموده.
کسی که راز ما را به ضرر ما شایع نماید همانند کسی است که بروی ما شمشیر کشیده است خدای رحمت کند بنده‌ای را که مطالب نهفته ما را بشنود، آن را ناشنیده انگارد و زیر پای خود دفن نماید. ای پسر نعمان آن کس که سر ما را پخش می‌کند همانند کسی نیست که با شمشیر خود، ما را کشته باشد بلکه گناهش بزرگتر است و این جمله را سه بار تکرار فرموده آن کس که راز ما را پنهان می‌دارد خداوند در دنیا و آخرت او را زیبا و آراسته خواهد داشت، بهره اش را به وی عطا خواهد نمود و او را از حرارت شمشیر و تنگی زندانها مصون می‌دارد.»
[صفحه 347]
عن حفص بن نعمان قال:
«دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَیَّامَ قَتْلِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ مَوْلَاهُ فَقَالَ لِی: یَا حَفْصُ حَدَّثْتُ الْمُعَلَّی بِأَشْیَاءَ فَأَذَاعَهَا فَابْتُلِیَ بِالْحَدِیدِ» [81].
حفص بن نعمان می‌گوید: در ایام قتل معلی بن خنیس که از دوستداران امام صادق علیه السلام بود شرفیاب محضر آن حضرت شدم به من فرمود: ای حفص من مطالبی را به معلی گفتم او رازداری ننموده و گفته‌ی ما را نشر داد در نتیجه به حرارت شمشیر مبتلا گردید و او را کشتند.»
نظایر این روایات در کتب حدیث بسیار آمده و همه‌ی آنها ناظر به امر تقیه است ائمه‌ی معصومین علیهم السلام برای آن که دوستان خود را از شر مأمورین حکام جور محافظت نماید و کشته نشوند پیوسته به آنان توصیه می‌نمودند اسرار ما را فاش نکنید، مطالب ما را در مجالسی که افراد ناشناخته هستند ابراز ننمایید، ما را دچار زحمت نکنید و خویشتن را در معرض خطر زندان و مرگ قرار ندهید.
بعضی از ائمه‌ی طاهرین علیهم السلام در مواقعی ناچار شده‌اند از دوستان بسیار ارزنده و پرارج خود تبری نمایند و در حضور مردم وانمود کنند که به آنان علاقه ندارند تا مأمورین حکومت سخنان امام را که در مجلس علنی القا نموده گزارش دهند و بدین وسیله آن صحابی گرامی را از خطر قتل برهانند.
یکی از اینان زرارة بن اعین است که امام صادق علیه السلام در پاره‌ای از موارد در حضور اشخاص علنا او را از خود طرد نموده و مورد انتقادش قرار داده است و کسانی سخنان امام را به اطلاع وی رسانده‌اند. زراره با ناراحتی برای حضرت این چنین پیام فرستاد:
[صفحه 348]
«جعلنی الله فداک انه لا یزال الرجل و الرجلان یقدمان فیذکران انک ذکرتنی و قلت فی» [82].
خداوند مرا فدایت کند پیوسته یک نفر و دو نفر به ملاقاتم می‌آیند و به من می‌گویند که شما درباره ام چنین و چنان فرموده ای.
امام علیه السلام به وسیله‌ی بعضی از کسان و بستگان زراره که مورد اطمینان بودند برای او پیام محبت می‌فرستاد، مراتب علاقه‌ی خویش را نسبت به وی ابراز می‌داشت و علت تبری خود را بیان می‌فرمود. از آن جمله:
- عن عبدالله بن زراره قال: قال لی ابوعبدالله علیه السلام :
«اقْرَأْ مِنِّی عَلَی وَالِدِکَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ إِنِّی أَعِیبُکَ دِفَاعاً مِنِّی عَنْکَ فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ یُسَارِعُونَ إِلَی کُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَکَانَهُ لِإِدْخَالِ الْأَذَی فِیمَنْ نُحِبُّهُ وَ نُقَرِّبُهُ وَ یَذُمُّونَهُ لِمَحَبَّتِنَا لَهُ وَ قُرْبِهِ وَ دُنُوِّهِ مِنَّا وَ یَرَوْنَ إِدْخَالَ الْأَذَی عَلَیْهِ وَ قَتْلَهُ وَ یَحْمَدُونَ کُلَّ مَنْ عَیَّبْنَاهُ نَحْنُ وَ إِنْ یُحْمَدُ أَمْرُهُ فَإِنَّمَا أَعِیبُکَ لِأَنَّکَ قد اشْتَهَرْتَ بِنَا وَ بِمَیْلِکَ إِلَیْنَا وَ أَنْتَ فِی ذَلِکَ مَذْمُومٌ عِنْدَ النَّاسِ غَیْرُ مَحْمُودِ الْأَثَرِ بِمَوَدَّتِکَ لَنَا وَ لِمَیْلِکَ إِلَیْنَا فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَعِیبَکَ لِیَحْمَدُوا أَمْرَکَ فِی الدِّینِ بِعَیْبِکَ وَ نَقْصِکَ وَ یَکُونَ بِذَلِکَ مِنَّا دَفْعُ شَرِّهِمْ عَنْکَ … فَإِنَّکَ وَ اللَّهِ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَیَّ وَ أَحَبُّ أَصْحَابِ أَبِی علیه السلام حَیّاً وَ مَیِّتاً» [83]
«عبدالله بن زراره می‌گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود:
سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو این که من در مجالس تو را عیب گفتم برای این بود که از تو دفاع نمایم زیرا امروز مردم و دشمنان از طرفی کوشش دارند کسی را که به ما نزدیک است و ما از او به نیکی یاد می‌کنیم بیازارند و مذمتش نمایند برای آن که دوستدار ما است و به ما نزدیک است و نظرشان درباره‌ی چنین کسی اذیت دادن و کشتن است از طرف دیگر کسی را تمجید می‌کنند
[صفحه 349]
که ما او را به عیب و نقص یاد می‌کنیم و عیب گویی من از تو برای این بود که به وابستگی و ارتباط با ما شهرت یافته‌ای و معروف شده‌ای که متمایل به ما هستی و همین شهرت موجب شده است که نزد مردم مورد مذمت قرار گرفته‌ای و من برای دفع شر آنان تو را با عیب و نقص یاد نمودم. قسم به خدا تو محبوبترین افراد نزد من هستی و محبوبترین اصحاب پدر من هستی چه در حال حیات و چه پس از مرگ.»
خلاصه ائمه‌ی معصومین علیهم السلام برای حفظ حیات اصحاب و شیعیان خویش توصیه اکید می‌نمودند که اسرار آنان را فاش ننمایند و مطالب شان را بین مردم پخش نکنند به علاوه در مواقعی که لازم بود از بعضی از اصحاب خویش تبری می‌جستند و بدین وسیله آنان را از خطر زندان و قتل مصون می‌داشتند.
جالب آن که ائمه‌ی معصومین علیهم السلام در پاره‌ای از مواقع برای رعایت مصلحت اسلام و مسلمین، تقیه می‌نمودند و سخنانی متفاوت می‌گفتند تا جایی که به نظر بعضی از دوستانشان که از سر مطلب آگاهی نداشتند شگفت آور و عجیب می‌آمد.
عَنْ مُوسَی بْنِ أَشْیَمَ قَالَ :
«دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَسَأَلْتُهُ [عَنْ مَسْأَلَةٍ] فَأَجَابَنِی فِیهَا [بِجَوَابٍ] فَأَنَا جَالِسٌ إِذْ جَاءَهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَنْهَا بِعَیْنِهَا فَأَجَابَهُ بِخِلَافِ مَا أَجَابَنِی فَدَخَلَ رَجُلٌ آخَرُ فَسَأَلَهُ عَنْهَا بِعَیْنِهَا فَأَجَابَهُ بِخِلَافِ مَا أَجَابَنِی وَ خِلَافِ مَا أَجَابَ بِهِ صَاحِبِی فَفَزِعْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ عَظُمَ عَلَیَّ فَلَمَّا خَرَجَ الْقَوْمُ نَظَرَ إِلَیَّ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَشْیَمَ کَأَنَّکَ جَزِعْتَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّمَا جَزِعْتُ مِنْ ثَلَاثَةِ أَقَاوِیلَ فِی مَسْأَلَةٍ وَاحِدَةٍ فَقَالَ یَا ابْنَ أَشْیَمَ إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَی دَاوُدَ أَمْرَ مُلْکِه
«دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَسَأَلْتُهُ [عَنْ مَسْأَلَةٍ] فَأَجَابَنِی فِیهَا [بِجَوَابٍ] فَأَنَا جَالِسٌ إِذْ جَاءَهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَنْهَا بِعَیْنِهَا فَأَجَابَهُ بِخِلَافِ مَا أَجَابَنِی ثُمَّ جَاءَهُ [رَجُلٌ] آخَرُ فَسَأَلَهُ عَنْهَا بِعَیْنِهَا فَأَجَابَهُ بِخِلَافِ مَا أَجَابَنِی وَ أَجَابَ صَاحِبِی فَفَزِعْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ عَظُمَ عَلَیَّ» [84].
«موسی بن اشیم می‌گوید به حضور حضرت صادق علیه السلام شرفیاب شدم و مسأله‌ای را سؤال نمودم حضرت جواب فرمود:
[صفحه 350]
من نشسته بودم که مردی وارد شد و همان مسأله را پرسید حضرت جوابی مخالف جواب من داد سپس شخص دیگری وارد شد و او نیز همان مسأله را سؤال نمود حضرت جوابی داد که خلاف جواب من و خلاف جواب سائل دوم بود. من از این اختلاف جواب ناراحت شدم و این کار در نظرم عظیم آمد.»
عَنْ عَلِیٍّ السَّائِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام أَنَّهُ کَتَبَ إِلَیْهِ فِی رِسَالَةٍ :
«وَ لَا تَقُلْ لِمَا بَلَغَکَ عَنَّا أَوْ نُسِبَ إِلَیْنَا هَذَا بَاطِلٌ وَ إِنْ کُنْتَ تَعْرِفُ خِلَافَهُ فَإِنَّکَ لَا تَدْرِی لِمَ قُلْنَا وَ عَلَی أَیِّ وَجْهٍ وَ صِفَة» [85].
«علی سائی از حضرت رضا علیه السلام نقل می‌کند که :
آن حضرت در نامه‌ای به او نوشته که اگر چیزی از ما به تو رسید یا به ما منتسب نمودند نگو این باطل است اگرچه خلاف آن را از ما بدانی زیرا تو آگاه نیستی ما آن مطلب را چرا گفته‌ایم و در چه اوضاع و شرایطی به زبان آورده‌ایم.»
اهل بیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن قدر در تقیه به سر می‌بردند و حیاتشان از گزارش جاسوسان حکام جور در خطر بود که ناچار بودند در مواقعی خود را معرفی نکنند یا از معرفی یکدیگر خودداری نمایند.
رُوِیَ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام کَانَ یَمْضِی یَوْماً فِی أَسْوَاقِ الْمَدِینَةِ - وَ خَلْفَهُ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام فَجَذَبَ رَجُلٌ ثَوْبَ أَبِی الْحَسَنِ - ثُمَّ قَالَ لَهُ مَنِ الشَّیْخُ فَقَالَ لَا أَعْرِفُه» [86].
«روایت شده است که امام صادق علیه السلام روزی در بازار مدینه گذر می‌کرد و فرزند گرامیش حضرت موسی الکاظم پشت سر آن حضرت بود مردی لباس او را کشید و پرسید این پیرمرد که پیشاپیشت می‌رود کیست؟ فرمود او را نمی‌شناسم.»
ائمه‌ی طاهرین علیهم السلام در شرایطی آن چنان سخت و جانکاه به تربیت
[صفحه 351]
فقهای لائق همت گماردند و دین شناسانی آگاه پرورش دادند و آنان نیز با مجاهده و کوشش از طرفی اسلام راستین را به افراد علاقه مند آموختند و آنها را مؤمن واقعی بار آوردند و از طرف دیگر به مقدار ممکن مانع فعالیتهای ضد اسلامی خائنین شدند و دین خدا را از دستبرد ملحدین و بدعت گذاران مصون داشتند.
- عن ابی عبدالله علیه السلام قال:
«إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا وَرَّثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَیْ ءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِینَ» [87].
«امام صادق علیه السلام فرموده است:
علما ورثه‌ی انبیا هستند اما انبیا درهم و دینار به ارث نگذارده‌اند بلکه احادیث و تعالیم ارث آنان است. کسی که چیزی از آن تعالیم را اخذ نماید به حظ وافری دست یافته است. به علم خود نگاه کنید که از چه شخصی اخذ می‌کنید چه در بین ما اهل بیت در هر نسلی افراد عادل و عالمی بوده‌اند که تحریف کنندگان، اضافات مبطلین و تأویل جهال را از دین حق نفی می‌کنند.»
این علمای بزرگ و خدمتگزاران شرع مقدس همان اصحاب بزرگوار و شاگردان مکتب اهل بیت بوده‌اند که در هر عصری در سخت ترین شرایط دین حق را ابلاغ نموده و به افراد لایق رساندند.
قدر و منزلت این فقهاء صدیق و خدمتگزار اسلام در آن زمان بقدری رفیع و ارزشمند بود که حضرت رضا علیه السلام ضمن سخنان خود ارج آنان را در امت اسلام همانند انبیاء در بنی اسرائیل معرفی فرموده است.
[صفحه 352]
رُوِیَ أَنَّهُ قَالَ :
«مَنْزِلَةُ الْفَقِیهِ فِی هَذَا الْوَقْتِ - کَمَنْزِلَةِ الْأَنْبِیَاءِ فِی بَنِی إِسْرَائِیل.» [88].
نتیجه آن که سومین راه و روشی را که ائمه‌ی معصومین علیهم السلام برای حفظ اساس اسلام اتخاذ نمودند رعایت تقیه بود از این رو مطالب اسلامی را که مورد مخالفت حکام جور بود در پنهان به اصحاب و دوستان خود می‌آموختند و به آنان اکیداً توصیه می‌نمودند که از اذاعه و پخش آنها خودداری نمایند و بدین وسیله خویشتن را از خطرات زندان، شکنجه و کشته شدن مصون دارند.
چهارم - جلوگیری از امر به معروف و نهی از منکر یکی دیگر از طرقی بود که حکام جور و منافقین برای پیشبرد منویات خائنانه خود به کار می‌بستند و اجازه نمی‌دادند مسلمانان از این حکم الهی که عامل بزرگ استقرار دین حق و بر جای ماندن آیین الهی است استفاده کنند و زمامداران مستبد و خود سر را با امر به معروف و نهی از منکر از اعمال زشت و رفتار پلید شان بازدارند.
و کان عبدالملک له اقدام عَلَی سَفْکِ الدِّمَاءِ و لما قالت له ام الدرداء:
بلغنی انک شربت الطلی بعد العباده و النسک!
فقال: ای و الله! و الدماء ایضا شربتها!
و کانت اول بادره صدرت منه و تعتبر منهاجا لسیرته انه نهی عن الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و قال: لا یامرنی احد بتقوی الله الا ضربت عنقه [89].
عبدالملک مروان در ایام حکومت خود خونریزی را در پیش گرفت و مردم بسیاری را به قتل رساند. ام الدرداء به وی گفت شنیده ام بعد از آن همه عبادت و زهد اینک شراب می‌نوشی پاسخ داد آری به خدا قسم خون
[صفحه 353]
نیز می‌نوشم.
اولین امر ناروا و ضد اسلامی که در اوج قدرت و فرمانروایی از وی صادر شد و آن از سیره‌ی واضح او به حساب آمد این بود که مانع شد مردم امر به معروف و نهی از منکر نمایند و از پی این دستور با صراحت گفت هر کس مرا به تقوا و پرهیزکاری امر کند او را می‌کشم.
با این دستور خشن و ضد اسلامی که عبدالملک صادر نمود دهانها بسته شد، نفس‌ها در سینه‌ها حبس گردید و احدی جرات انتقاد نداشت و اگر کسانی در بعضی از مواقع سخن می‌گفتند سرنوشت شان مرگ بود.
عبدالملک مروان در یکی از سالهای حکومتش ایام حج در مکه به منبر رفت و با مردم سخنانی گفت. ابوحمزه‌ی ثمالی از قول کسی که خود در مجلس حاضر بوده چنین نقل نموده است: وقتی سخنان عبدالملک به مواعظ و نصایح رسید مردی از بین مستمعین برخاست به عبدالملک گفت با رفق و مدارا سخن بگویید شما امر می‌کنید و خود امتثال امر نمی‌نمائید نهی می‌کنید و خود نهی پذیر نیستید موعظه می‌گویید و خود متعظ نمی‌شوید. آیا ما باید به سیره و روش شما اقتدا کنیم یا مطیع شما باشیم؟ اگر بگویید به سیره‌ی ما اقتدا نمایید چگونه به سیره ستمکاران اقتدا کنیم؟ و چه دلیلی بر پیروی از گناهکار انی است مال خدا را به خود اختصاص داده‌اند و بندگان الهی را برده‌ی خود ساخته اند؟ اگر بگویید باید امر ما را اطاعت کنید و نصیحت ما را پذیرا باشید چگونه به مردم نصیحت می‌گوید کسی که خودش قلبی ناپاک و دلی آلوده دارد یا چگونه اطاعت کسی واجب است که درستکاری و عدالتش ثابت نشده است؟ او سخنان دیگری از این قبیل گفت و در پایان ابوحمزه‌ی ثمالی از قول شخص حاضر در محضر چنین گفت:
[صفحه 354]
فَقَامَ إِلَیْهِ بَعْضُ أَصْحَابِ الْمَسَالِحِ فَقَبَضَ عَلَیْهِ وَ کَانَ ذَلِکَ آخِرَ عَهِدْنَا بِهِ وَ لَا نَدْرِی مَا کَانَتْ حَالُه [90].
پس از این سخنان کسانی از افراد مسلح حرکت کردند، به سویش رفتند و او را گرفتند، این آخرین باری بود که وی را دیدیم و نمی‌دانیم چه به سرش آمد.
عبدالله بن زبیر در مکه مدعی خلافت بود عبدالملک، حجاج بن یوسف را مامور نمود تا به مکه برود و با او بجنگد و به حیاتش خاتمه دهد. حجاج به مکه آمد و به فعالیتهای گوناگونی دست زد از آن جمله موقعی که عبدالله زبیر در بیت متحصن گردید حجاج، منجنیقی ساخت و در کوه ابوقبیس نصب نمود و از آن جا سنگ و آتش به سوی عبدالله زبیر می‌ریخت بر اثر این کار پرده‌ی حرم آتش گرفت و با سرعت شعله توسعه می‌یافت در این موقع از ناحیه‌ی جده ابری برخاست و با رعد و برق بالای حرم آمد و به شدت بارید بر اثر آن آتش پرده خاموش شد سپس ابر از بالای کوه ابوقبیس صاعقه‌ای فرو فرستاد و منجنیق حجاج را با آنچه در آن بود به آتش کشید پس از این واقعه حجاج جنگ را ترک گفت و جریان امر را به اطلاع عبدالملک رساند.
حجاج، با آن که مرد خون خواری بود و از کشتن انسانها باک نداشت گویی از این رویداد به وحشت افتاد و تصمیم گرفت از کشتن عبدالله زبیر و حامیان او دست بردارد اما عبدالملک مروان از او خونخوارتر شده بود و در پاسخ حجاج چنین نوشت.
[صفحه 355]
«اما بعد فان بنی اسرائیل کانوا اذا بوا قربانا فتقبل منهم بعث الله نارا من السماء فاکلته و ان الله قد رضی عملک و تقبل قربانک فجدنی امرک و السلام» [91].
در بنی اسرائیل معمول چنین بود که وقتی قربانی می‌نمودند و مورد قبول قرار می‌گرفت خداوند آتش از آسمان فرو می‌فرستاد و آن قربانی را طعمه‌ی خود می‌ساخت از این که صاعقه آمده معلوم می‌شود خداوند از عمل تو رضایت دارد و قربانیت قبول شده است پس در کار خود جدی باش و السلام.
ائمه‌ی معصومین علیهم السلام برای آن که امر به معروف و نهی از منکر را که حافظ آزادی مسلمین و پایگاه قانونی نظارت ملی است زنده نگاه دارند و نگذارند این حکم بزرگ الهی از میان برود درباره‌ی ارزش و اهمیتش سخن بسیار گفتند و خطر از میان رفتن آن را با بیاناتی گوناگون خاطرنشان ساختند و در این جا فقط به ذکر چند حدیث اکتفا می‌شود.
عَنْ عَلِی علیه السلام قال:
«وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ» [92].
علی علیه السلام فرمود:
«تمام اعمال نیک و جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهی از منکر همانند ترشح آب دهان در مقابل دریایی بزرگ و بی کران است.»
و عنه علیه السلام فی کلام هذا ختامه:
«مَنْ تَرَکَ إِنْکَارَ الْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَهُوَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء.» [93].
و نیز در کلامی که این جمله پایان آن است فرمود:
[صفحه 356]
«کسی که انکار منکر را با دل و دست و زبان خود ترک گوید او مرده‌ای است در بین زنده ها.»
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام … قال:
«لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لتنهین عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَیُسْتَعْمَلَنَّ عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ فَیَدْعُو خِیَارُکُمْ وَ لَا یُسْتَجَابُ لَهُم.» [94].
«حضرت ابوالحسن علیه السلام فرموده است: البته امر به معروف و نهی از منکر نمایید وگرنه اشرار و بدان بر شما گمارده می‌شوند در این موقع پاکان و نیکان شما دعا می‌کنند و خواسته‌ی آنان به اجابت نمی‌رسد.»
البته در مورد امر به معروف و نهی از منکر نیز مانند سایر موارد رعایت موقع و اشخاص را به دوستان خود توصیه می‌نمودند و تاکید داشتند که خویشتن را در معرض ذلت و خطر قرار ندهند.
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام :
«ان الله عزوجل فَوَّضَ إِلَی الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ کُلَّهَا وَ لَمْ یُفَوِّضْ إِلَیْهِ أَنْ یُذِلَّ نَفْسَهُ.» [95].
امام صادق علیه السلام فرمود:
«خداوند تمام امور مؤمن را به خودش وا گذارده ولی ذلت و خواری نفسش را به وی تفویض ننموده است.»
پنجم - یکی دیگر از طرقی که منافقین و حکام جور برای تضعیف دین اسلام و تثبیت حکومت جائرانه‌ی خویش به کار می‌بردند این بود که به نام رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در مسائل اعتقادی یا احکام دینی یا مدح نا پاکان و ذم پاکان حدیث جعل می‌نمودند و بین مسلمین نشر می‌دادند تا بدین وسیله
[صفحه 357]
آنان را به گمراهی سوق دهند و موجبات انحراف شان را از صراط مستقیم فراهم آورند.
ائمه‌ی طاهرین علیهم السلام معمولا مراقب بودند تا آن سخنان خائنانه را براندازند و ناصحیح بودن آن روایات مجعول را به مردم خاطرنشان سازند گرچه گاهی آن روایات اثر سوء خود را به جای می‌گذارد و موجب گمراهی بعضی از افراد می‌شد ودر این جا برای شاهد به یک مورد اشاره می‌شود.
روی عبدالعظیم بن عبدالله الحسنی رضی الله عند عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی مَحْمُودٍ قَالَ:
قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام : یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِی الْحَدِیثِ الَّذِی یَرْوِیهِ النَّاسُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَنَّهُ قَالَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَنْزِلُ فِی کُلِّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ إِلَی السَّمَاءِ الدُّنْیَا؟
فَقَالَ ع: لَعَنَ اللَّهُ الْمُحَرِّفِینَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ* وَ اللَّهِ مَا قَالَ [رسول الله] صلی الله علیه و آله و سلم کَذَلِکَ - إِنَّمَا قَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُنْزِلُ مَلَکاً إِلَی السَّمَاءِ کُلَّ لَیْلَةٍ فِی الثُّلُثِ الْأَخِیرِ وَ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ فِی أَوَّلِ اللَّیْلِ فَیَأْمُرُهُ فَیُنَادِی أ هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِیَهُ؟ هَلْ مِنْ تَائِبٍ فَأَتُوبَ عَلَیْهِ؟ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَهُ؟ [یَا طَالِبَ الْخَیْرِ فَأَقْبِلْ] یَا طَالِبَ الشَّرِّ أَقْصِرْ فَلَا یَزَالُ یُنَادِی بِهَذَا حَتَّی یَطْلُعَ الْفَجْرُ فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ عَادَ إِلَی مَحَلِّهِ مِنْ مَلَکُوتِ السَّمَاءِ حَدَّثَنِی بِذَلِکَ أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم.» [96].
«حضرت عبدالعظیم الحسنی از ابراهیم بن ابی محمود روایت نموده که گفت به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم یابن رسول الله چه می‌فرمایید درباره‌ی حدیثی که مردم از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می‌کنند که فرموده است خداوند در هر شب جمعه به آسمان دنیا فرود می‌آید؟ حضرت رضا علیه السلام در پاسخ فرمود خدا لعنت کند آنان را که خیانت می‌کنند و سخنان را از مواضعشان تحریف می‌نمایند. به خدا قسم رسول گرامی این چنین نفرموده است گفته‌ی پیامبر این است که خداوند در ثلث آخر هر شب فرشته‌ای را به آسمان دنیا فرو می‌فرستد و
[صفحه 358]
در شب جمعه از اول شب امر می‌کند به آن فرشته که ندا دهد آیا درخواست کننده‌ای هست که به وی عطا کنم؟ آیا توبه کننده‌ای هست که توبه اش را بپذیرم؟ آیا استغفار کننده‌ای هست که او را بیامرزم؟ ای طالب خیر و خوبی پیش آی و رو آور. ای طالب شر و بدی طلبت را کوتاه کن. پیوسته آن فرشته این ندا‌ها را تکرار می‌کند تا سفیده‌ی صبح بدمد وقتی فجر طالع گردید به جایگاه خود در ملکوت آسمان برمی گردد. این حدیث را پدرم برای من از جدم روایت نمود و او از آبائش از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم.»
این روایت و دیگر روایاتی از این قبیل که از زبان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جعل شد نه تنها در عوام مردم اثر سوء گذارد و آنان را گمراه ساخت بلکه افراد تحصیل کرده و عالم نیز تحت تاثیر قرار گرفتند و از صراط مستقیم دین الهی منحرف شدند.
ابن تیمیه از جمله افراد عالمی بود که از این روایت مجعول متأثر گردید، مدلول آن را در منبر به زبان آورد و عملا به مردم ارائه نمود و بیماری اعتقادی خویش را به پیروان خود انتقال داد.
مسأله‌ی جعل حدیث یکی از برنامه‌های حکومتهای ظالم و افراد خائن بود و این کار انگیزه‌های متعدد داشت و در مورد افراد مختلف صورت می‌گرفت.
یکی از انگیزه‌های مهم انگیزه‌ی سیاسی بود یعنی با جعل حدیث از رسول اکرم شخصیت خوبی را درهم بشکنند و شخص بدی را مورد تکریم و احترام رسول گرامی قرار دهند.
از آن جمله معاویة بن ابی سفیان حاضر شد صد هزار درهم به سمرة بن جندب بدهد که او روایت کند از رسول گرامی:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلی ما فِی
[صفحه 359]
قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ وَ إِذا تَوَلَّی سَعی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ.» [97].
که این آیه حاکمی از دوروئی و نفاق درباره‌ی علی علیه السلام آمده است و آیه:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد.» [98].
درباره‌ی ابن ملجم سمرة بن جندب با صد هزار درهم موافقت ننمود گفت دویست هزار درهم می‌دهد هم قبول نکرد سیصد هزار درهم قبول نکرد و بالاخره چهارصد هزار درهم را قبول نمود و حدیث از قول رسول گرامی ساخت تنقیح المقال رجال، مامقانی (سمره بن جندب) ص 69 مجلد 2.
مرحوم مامقانی در شرح حال سمره مطالبی را نوشته و از جرائم او جنایاتی نقل نموده از آن جمله می‌گوید وقتی حاکم بصره بود.
«یخرج من داره مع فاصته رکبانا فلا یمر بحیوان و لا طفل و لا عاجز و لا غافل الاسحقه هوا و اصحابه بخیلهم.» ص 69.
«سمرة بن جندب از خانه اش با اطرافیانش بیرون می‌آمد و در مسیر خود هر حیوان و طفل، عاجز و غافلی را با اسبان خود پایمال می‌کرد.
ابن بطوطه در سفر نامه‌ی خود می‌گوید:
اوقاتی که من در دمشق بودم روز جمعه به مسجد جامع دمشق رفتم ابن تیمیه در منبر مشغول سخنرانی و موعظه بود.
«فکان من جملة کلامه ان قال:
ان الله ینزل الی سماء الدنیا کنزولی هذا!
فنزل درجه من درج المنبر.
فعارضه فقیه مالکی یعرف بابن الزهراء و انکرها تکلم به فقامت العامة الی هذا الفقیه و ضربوه بالایدی و النعال ضربا کثیرا
[صفحه 360]
حتی سقطت عمامته.» [99].
«از جمله سخنانش این بود که گفت خداوند به آسمان دنیا فرود می‌آید مانند فرود آمدن من از منبر آن گاه از جا حرکت کرد و از یک پله منبر به زیر آمد. یکی از فقهای مالکی به نام ابن الزهراء در مجلس حضور داشت با گفته ابن تیمیه معارضه نمود و آن را نادرست خواند مردمی که مستمع بودند به حمایت ابن تیمیه به پا خاستند فقیه مالکی را با دستها و کفشهای خود بسیار زدند تا جایی که عمامه از سرش افتاد. به زدن او اکتفا نکردند سپس وی را با وضع موهنی به خانه‌ی عزالدین بن مسلم قاضی حنبلی‌ها بردند قاضی دستور داد زندانیش نمودند و بعدا او را با تعزیر کیفر داد.»
اگر دین شناسان واقعی دینی ائمه‌ی طاهرین علیهم السلام نمی‌بودند و مردم را از روایات مجعولی که به نام رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نشر داده بودند آگاه نمی‌ساختند قطعا بسیاری از مسلمانان درباره‌ی خدا و صفات او دچار گمراهی می‌شدند و از معتقدات صحیح اسلامی محروم و بی بهره می‌ماندند.
واضعین حدیث نه فقط از زبان رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم جعل روایت می‌نمودند و مردم را به گمراهی سوق می‌دادند بلکه به منظور درهم شکستن قدر و منزلت اهل بیت علیهم السلام از قول آنان نیز حدیث می‌ساختند تا به شکلی از محبوبیت شان بکاهند و زبان به بدگویی آنان بگشایند. ائمه‌ی معصومین علیهم السلام در این قبیل موارد نیز دوستان خود را آگاه می‌نمودند تا ندانسته تحت تاثیر گفته‌ی دشمنان قرار نگیرند و آن روایات مجعول را تلقی به قبول ننمایند.
[صفحه 361]
قَالَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ أَبِی مَحْمُودٍ فَقُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام :
««یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ عِنْدَنَا أَخْبَاراً فِی فَضَائِلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ فَضْلِکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ هِیَ مِنْ رِوَایَةِ مُخَالِفِیکُمْ وَ لَا نَعْرِفُ مِثْلَهَا عِنْدَکُمْ أَ فَنَدِینُ بِهَا؟
فَقَالَ یَا ابْنَ أَبِی مَحْمُودٍ لَقَدْ أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ مَنْ أَصْغَی إِلَی نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنْ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ ثُمَّ قَالَ الرِّضَا علیه السلام یَا ابْنَ أَبِی مَحْمُودٍ إِنَّ مُخَالِفِینَا وَضَعُوا أَخْبَاراً فِی فَضَائِلِنَا وَ جَعَلُوهَا عَلَی ثَلَاثَةِ أَقْسَامٍ أَحَدُهَا الْغُلُوُّ وَ ثَانِیهَا التَّقْصِیرُ فِی أَمْرِنَا وَ ثَالِثُهَا التَّصْرِیحُ بِمَثَالِبِ أَعْدَائِنَا فَإِذَا سَمِعَ النَّاسُ الْغُلُوَّ فِینَا کَفَّرُوا شِیعَتَنَا وَ نَسَبُوهُمْ إِلَی الْقَوْلِ بِرُبُوبِیَّتِنَا وَ إِذَا سَمِعُوا التَّقْصِیرَ اعْتَقَدُوهُ فِینَا وَ إِذَا سَمِعُوا مَثَالِبَ أَعْدَائِنَا بِأَسْمَائِهِمْ ثَلَبُونَا بِأَسْمَائِنَا وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ.» [100].
«یابن ابی محمود اذا اخذ الناس یمینا و شمالا فالزم طریقتنا فانه من لزمنا لزمناه و من فارقنا فارقناه.» [101].
«ابراهیم بن ابی محمود می‌گوید به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم یابن رسول الله نزد ما اخباری است در فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام و فضل شما اهل بیت و این اخبار به روایت مخالفین شماست و نظایر آنها را در اخبار شما نشناخته و سراغ نداریم آیا ما به آن اخبار دل ببندیم و گرایش یابیم؟ حضرت فرمود ای پسر ابی محمود پدرم خبر داد از پدرش از جدش که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود اگر کسی با دقت و به منظور فراگیری به سخنان ناطقی گوش دهد او را با این کار عبادت نموده است اگر ناطق از خدا بگوید خدا را عبادت کرده و اگر از شیطان بگوید شیطان را عبادت نموده است.
سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود: ای پسر ابی محمود مخالفین ما اخباری را در فضایل ما وضع نمودند و آنها را به سه قسم قرار دادند قسم اول غلو، قسم دوم کوتاهی و نارسایی در کار ما و قسم سوم تصریح به نقایص و عیوب دشمنان ما
[صفحه 362]
موقعی که مردم اخبار غلو را درباره‌ی ما می‌شنوند شیعیان ما را تکفیر می‌کنند و می‌گویند اینان به ربوبیت ائمه عقیده دارند موقعی که اخبار نارسایی ما را می‌شنوند آنها را می‌پذیرند و به نارسایی ما معتقد می‌شوند وقتی می‌شنوند اسم دشمنان ما ذکر شده و از آنان به عیب و نقص یاد شده است آنان نیز اسم ما را می‌برند و به عیب و نقص منتسب می‌نمایند با آنکه خداوند در قرآن شریف دستور داده است به کسانی که غیر خدا را پرستش می‌کنند دشنام نگویید تا آنان ندانسته به خداوند دشنام ندهند.
ای پسر ابی محمود وقتی مردم به انحراف گرایش یافتند و راه چپ و راست در پیش گرفتند تو در طریق ما ثابت و استوار باش که هر کس ملازم ما باشد ما هم ملازم او خواهیم بود و هرکه از ما جدا شود ما نیز از او جدا می‌شویم.»
از مجموع بحث این نتیجه به دست آمد که در گفته‌ی فضل بن شاذان از قول حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام سه علت برای جعل اولی الامر آمده است به شرحی که توضیح داده شد علت اول و دوم ناظر به امر حکومت اسلامی و اداره‌ی شؤون مختلف کشور از قبیل ایجاد امنیت، حفظ مرزها، تنظیم ارتش، جنگ با مهاجمین، اجرای حدود، حمایت مظلوم، کیفر ظالم، نظم بیت المال و دیگر اموری که نظایر اینهاست و این منصب فقط چند روزی در اختیار علی علیه السلام قرار گرفت و در زمان امامت سایر ائمه‌ی طاهرین حکومت ظاهری کشور اسلام در دست بنی امیه و بنی عباس بود.
علت سوم جعل اولی الامر ناظر به حفظ اصل اسلام یعنی جلوگیری از تغییر احکام و سنن و منع افزایش چیزهایی بر دین به دست بدعت گذاران یا کاستن چیزهایی از دین به دست ملحدین و عناصر بی ایمان است و این علت از علت اول و دوم به مراتب مهمتر و سنگین تر است و ائمه‌ی معصومین علیهم السلام برای تحقق بخشیدن به علت سوم، حداکثر مجاهده را معمول داشتند و در راه حفظ اساس اسلام به مشقتهای سنگین تن دادند و هر یک از آنان در
[صفحه 363]
عصر امامت خود موفق شدند فقهایی لایق و دین شناسانی باایمان تربیت کنند و آیین الهی را آن طور که بر پیامبر گرامی نازل شده بود به آنان بیاموزند. به علاوه موظف شان ساختند که در راه تبلیغ دین حق بکوشند، آنچه را که خود یاد گرفته‌اند به افراد مورد اطمینان تعلیم دهند و در انجام این مأموریت جمیع جهات مصلحت را رعایت نمایند. اینان وظایف محوله را به خوبی انجام دادند، اسلام راستین را در شرایط سخت و اختناق آمیز به افراد مستعد آموختند، آنان را مسلمان واقعی بار آوردند و پیوسته بر تعداد شیعیان و پیروان اهل بیت افزودند.
بدین منوال در عصر هر امامی گرایش مردم به خاندان عصمت زیادتر می‌شد و هر قدر جرایم و جنایات خلفای جور فزونتر می‌گردید پیروان اهل بیت افزایش می‌یافت سرانجام در زمان امام عسکری علیه السلام عده‌ی زیادی از مردم با پیروی از روش اهل بیت علیهم السلام دارای اسلام راستین بودند.
پس از سپری شدن عمر امام یازدهم و آغاز غیبت صغری حضرت مهدی علیه السلام تا مدتی روابط پنهان بین امام معصوم و فقها و علمای شیعه آن زمان برقرار بود آنان نیز برنامه‌های عصر ائمه‌ی معصومین علیهم السلام را ادامه دادند و تعالیم اهل بیت را به عناصر صالح آموختند. در غیبت کبری نیز این روش دنبال گردید و در هر عصری فقها و علمای نسل بعد جایگزین فقها و علمای نسل قبل می‌شدند و معارف اهل بیت را نشر می‌دادند و هر سال بر تعداد شیعیان و پیروان مذهب جعفری افزوده می‌شد. در خلال این پیشروی‌ها گاهی عمال حکومتهای جور به وجود بعضی از فقها و علمای شیعه پی می‌بردند آنان را دستگیر و زندانی می‌نمودند و سرانجام می‌کشتند اما دیگران از این رویدادهای دردناک خود را
[صفحه 364]
نمی باختند و در انجام وظیفه دلسرد نمی‌شدند و همچنان به نشر معارف اهل بیت ادامه می‌دادند.
هم اکنون با گذشت قرنهای بی شماری از عصر ائمه طاهرین علیهم السلام آن قدر کتاب که حاوی سخنان ائمه‌ی طاهرین علیهم السلام است به قلم فقها و محدثین و مفسرین شیعه نوشته شده که از بین بردن آنها ممکن نیست و همچنین آن قدر عدد شیعیان در سراسر جهان افزایش یافته که مذهب جعفری در ردیف مذاهب رسمی اسلام شناخته شده و نابود ساختن این مذهب بزرگ با آن همه پیروان علاقه مند ناشدنی است.
خلاصه منافقین و حکام جور برای تغییر سنن و احکام اسلام و زیر و رو کردن اساس دین نقشه بسیار طرح نمودند و کوشش فراوان معمول داشتند ولی ائمه‌ی معصومین علیهم السلام با تربیت علمایی بزرگ و پرورش شیعیانی صدیق توانستند نقشه‌ی خیانتکاران را برهم زنند، مانع فعالیت گسترده‌ی آنان گردند و اسلام راستین را در جامعه‌ی مسلمین نگاهداری نمایند.

پاورقی

[1] بقره /124.
[2] تحف العقول، ص 437.
[3] تحف العقول، صص 439 و 441.
[4] تحف العقول، صص 439 و 441.
[5] تحف العقول، صص 439 و 441.
[6] تحف العقول، صص 441، 439.
[7] عیون اخبار الرضا، مجلد 2، ص 121.
[8] عیون اخبار الرضا، مجلد 2، ص 100.
[9] تحف العقول، ص 438.
[10] نهج البلاغه، خطبه‌ی 103.
[11] عیون اخبار الرضا، مجلد 2، ص 101.
[12] نهج البلاغه، خطبه‌ی 40.
[13] تحف العقول، ص 321.
[14] شرح ابن میثم، مجلد 1، ص 103.
[15] جامعه شناسی ساموئل کینگ، ص 162.
[16] لذات فلسفه، صص 339، 338 و 340.
[17] لذات فلسفه، صص 338 و 339 و 340.
[18] لذات فلسفه، صص 338 و 339 و 340.
[19] لذات فلسفه، صص 338 و 339 و 340.
[20] لذات فلسفه، صص 338 و 339 و 3.
[21] لذات فلسفه، ص 340.
[22] لذات فلسفه، ص 344.
[23] ملک /14.
[24] عیون اخبار الرضا، مجلد 2، ص 101.
[25] عیون اخبار الرضا، مجلد 2، ص 101.
[26] کافی، مجلد اول، ص 200.
[27] نهج البلاغه، خطبه‌ی 34.
[28] انعام /124.
[29] تحف العقول، ص 440.
[30] نفس المهموم، ص 50.
[31] مشکوة الانوار، ص 325.
[32] شرح ابن ابی الحدید، مجلد 20، ص 258.
[33] تحف العقول، ص 358.
[34] سیره‌ی ابن هشام، مجلد 1، ص 424.
[35] عیون اخبار الرضا، ص 101.
[36] حکومتی بدست مردم، ص 151.
[37] جامعه شناسان ساموئل کینگ، ص 180.
[38] سیمای شجاعان، ص 178.
[39] حکومتی به دست مردم، صص 187 و 190.
[40] حکومتی بدست مردم، صص 187 و 190.
[41] نشریه‌ی مؤسسه در راه حق، شماره‌ی 27، ص 6.
[42] سیر حکمت در اروپا، مجلد سوم، ص 130.
[43] مجموعه‌ی درام، مجلد 2، ص 117.
[44] امالی صدوق، ص 193.
[45] نهج البلاغه، خطبه‌ی 175.
[46] روم /10.
[47] عیون اخبار الرضا، ص 101.
[48] امالی شیخ مفید، ص 288.
[49] کافی، مجلد 2، ص 415.
[50] تفسیر مجمع البیان، مجلد 4 - 3، ص 358.
[51] انعام /121.
[52] توبه/31.
[53] تفسیر در المنثور، مجلد 3، ص 230.
[54] تفسیر در المنثور، مجلد 3، ص 231.
[55] تحف العقول، ص 420.
[56] یوسف/106.
[57] کافی، مجلد 2، ص 397.
[58] کافی، مجلد 2، ص 15.
[59] کافی، مجلد 6، پاورقی ص 370.
[60] کافی، مجلد 6، ص 370.
[61] مروج الذهب، مجلد 3، ص 32.
[62] تحف العقول، ص 233.
[63] لقمان /14.
[64] تحف العقول، ص 420.
[65] توبه /31.
[66] تفسیر مجمع البیان، مجلد 6 - 5، ص 23.
[67] مریم /81 و 82.
[68] تفسیر برهان، ذیل آیه.
[69] عیون اخبار، مجلد 2، ص 124.
[70] نفس المهموم، ص 115.
[71] دمعة الساکبة، ص 280.
[72] نفس المهموم، ص 115.
[73] بحارالانوار، مجلد 46، ص 2.
[74] نهج البلاغه، خطبه‌ی 104.
[75] آل عمران /112.
[76] وسائل، مجلد 11، صص 496 - 493.
[77] وسائل، مجلد 11، صص 496 - 493.
[78] وسائل، مجلد 11، صص 496 - 493.
[79] وسائل، مجلد 11، صص 496 - 493.
[80] مستدرک الوسائل، مجلد 2، ص 382.
[81] مستدرک الوسائل، مجلد 2، ص 382.
[82] تنقیح المقال (رجال مامقانی) زراره.
[83] تنقیح المقال (رجال مامقانی) زراره.
[84] بحارالانوار، مجلد 2، صص 186، 240.
[85] بحارالانوار، مجلد 2، صص 186، 240.
[86] سفینه البحار، مجلد 2 (وقی)، ص 680.
[87] کافی ج 1، حدیث 2، ص 32.
[88] بحار، مجلد 75، ص 346.
[89] الامام الصادق، تالیف اسد حیدر، مجلد 1، ص 111.
[90] کتاب امالی شیخ مفید، مجلس سی و سوم، ص 280.
[91] لسان العرب، کلمه‌ی «لحد.»
[92] نهج البلاغه، کلمه‌ی 374.
[93] مشکوة الانوار، ص 52.
[94] مشکوة الانوار، ص 50.
[95] وسائل، مجلد 11، ص 424.
[96] من لا یحضره الفقیه، مجلد اول، ص 421.
[97] بقره / 204 و 205.
[98] بقره /207.
[99] سفر نامه‌ی ابن بطوطه، مجلد اول، ص 57.
[100] انعام /108.
[101] عیون اخبار الرضا، مجلد اول، ص 304.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».