پیمان نامه ولایتعهدی حضرت علی بن موسی الرضا

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور: پیمان نامه ولایتعهدی حضرت علی بن موسی الرضا، موسوی، سید علی اکبر

(برگرفته از کتاب نامه آستان قدس (21-10))

مشخصات نشر: [بی جا]: [بی نا]، انتشارات، 13xx

مشخصات ظاهری: 96 ص.

وضعیت فهرست نویسی: در انتظار فهرست نویسی (اطلاعات ثبت)

شماره کتابشناسی ملی: 1896928

عصر علمی

عصر عباسی از لحاظ نشر علوم در محیط اسلامی از راه ترجمه کتب یونان و هند و ایران به زبان عرب و هم از نظر قدرت ظاهری اسلام و وسعت نطاق مسلمین و جمع علوم و تعدد کتابخانه ها و تمرکز دانشمندان و کثرت نویسندگان مختلف از نژادها و السنه ی گوناگون در محیط مسلمین عصر علمی اسلامی نام گرفته است [1].

خاندان رسول

این فضیلت و مزیت از آن خاندان رسول صلی الله علیه و آله و سلم است که چون ستارگانی درخشان در تاریخ اسلام با پخش نور علم و ایمان و ایمان و علم راه بشر را روشن نمودند خدمت بعلم این برگزیدگان الهی فقط تدریس و کتابت نظریه علمی نبوده است بلکه شبهای تار بارهای گران از آذوقه را بر دوش کشیده و به خانه ی ایتام و مساکین رسانیده اند [3].

لهذا اهل عقل و بینش

[صفحه 23]

بخوبی یقین کرده اند که براستی پیشوایان راستین خاندان رسول معصومین از خطا و گناهند.

عمل صالح و ایمان خالص، خود سوختن و به فضای دیگران نور بخشیدن و در نهان بیشتر از عیان به نفع عموم کوشیدن و جوشیدن و سود خود فدای سود مسلمین کردن و دست و دل از خلق شستن و سراپا با جسم و جان به خدای متعال متوجه بودن، با آه و ناله ی ستمدیدگان هم آوا شدن تا لحظات واپسین خیر خلق خواستن، از دعوت بحق و ارشاد نیاسودن، از صدمه ی جسم و آزار روح دلسرد نگشتن و پیوسته دم از خدا زدن و دعاهای خیر کردن و سرانجام مقتول و یا مسموم به رضای خدا و رحمت حق پیوستن، خاصه ی خاندان پاک رسول صلی الله علیه

و آله و سلم است و اینها خود دلائل محبوبیت و مزیت ویژه ایشان است [3].

کشور اسلامی در عصر امام

کشور پهناور اسلامی آن روز که مصر را بعنوان یک استان در قاره ی افریقا داشت و از این سوی دیگر از راه اندلس در قلب اروپا و کشورهای گل نفوذ کرده و از آسیا تا به دیوار چین را زیر پر گرفته بود. آسیا، اروپا، افریقا، سه قاره بزرگ با ملل مختلف، نژادهای گوناگون و زبانهای متنوع منطقه ی وسیع اسلامی را تشکیل می داده است و مسلم است که اداره این خاک پهناور با وسائل نقلیه آن روز چه دشوار بوده است وانگهی مردم مسلمان با تمام فشار بنی امیه و بنی عباس بیدار شده و دانسته بودند که «خلافت» و امامت از آن خاندان رسول است بدین علت و علل دیگر سرداران باختلاف برخاستند خاصه طاهریان از خراسان.

دعوت از امام

مأمون خلیفه ی وقت از چاره اندیشی بماند مشورتها نمود و اندیشه ها کرد صلاح چنان دید که از نام و آبروی شخصیتی شخیص که مورد قبول خاص و عام است در ایجاد آرامش و امنیت کشور استفاده کند چنین بزرگ و بزرگواری که تمام مسلمین و حتی اهل کتابش به بزرگی

[صفحه 24]

بپذیرند و به لیاقت بستایند، بجز وجود امام حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام کسی نبود [4].

این بود یکی از جهات دعوت مامون از امام علیه السلام ، مامون به مرو و امام در مدینه بودند پس از این دعوت که در حقیقت «احضار» بود پس از ورود امام به مرو به عللی چند که موجب طول مقال است [5].

این عهدنامه را مامون بخط خود بنام امام نوشت و ارکان حکومتش بیعت کردند و مشاورین و نزدیکانش شهادت خود نوشته و امام هم بخط خود در ظهر عهدنامه

و بین سطور خط مامون جواب نوشتند.

ترجمه عهدنامه

ترجمه این عهدنامه تاریخی در این مبارک نامه که منسوب به مرقد مطهر امام است، بسی مناسب مینمود تا دوستداران صاحب دل و اهل ولایت را بکار آید و اهل تحقیق از ملل دیگر گوشه ای از زندگانی یک نمونه کامل تاریخ اسلام را ببینند خود اعتراف دارم این ترجمه آن چنان که باید رسا نیست اما به حد خود کوشیدم که متن محفوظ و ترجمه رسا و موجز و سلیس باشد به مناسبت موضوع عناوینی بر ترجمه افزوده و متن عهدنامه را با یک نسخه خطی [6].

و دو سه نسخه مطبوع مقابله و موارد اختلاف را نوشتم امید است پیشگاه امام علیه السلام مقبول افتد و اهل نظر را از راهنمائی دریغ نفرمایند.

اربلی گوید

«علی بن عیسی اربلی [7] گوید به سال ششصد و هفتاد هجری یکی از کارگردانان مشهد شریف امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام به ما وارد شد و عهدنامه ای که مامون بخط خویش نبشته و بین سطور و در ظهر آن بخط امام علیه السلام نوشته های چندی بود با خود آورد. محل قلم را بوسیدم و در بوستان کلامش به گردش پرداختم و آگاهی بر آنرا از الطاف و نعمتهای او شمردم و همه را حرف به حرف نقل نمودم [8].

[صفحه 25]

ترجمه ی نوشته ی مامون یا عهدنامه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

این نامه ایست که امیرالمؤمنین عبدالله پسر هارون الرشید [9].

برای علی بن موسی بن جعفر علیهم السلام

[صفحه 26]

ولیعهد خود نوشته است اما بعد: همانا خدای عزوجل دین اسلام را برگزید و از بندگانش پیامبرانی انتخاب فرمود که بر ذات پاکش و به سویش راهنما باشند و پیامبران اول به آمدن انبیاء بعد مژده دادند و همه

پسینیان براستی دعوت پیشینیان خود تصدیق کردند تا سلسله ی پیامبری پروردگار بمحمد صلی الله علیه و آله و سلم انجامید رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در دوره فترت رسل و اندراس علم و انقطاع وحی و نزدیکی قیامت بود.

خداوند با بعثت محمد صلی الله علیه و آله و سلم انبیاء را ختم فرمود و وی را گواه صدق و حافظ دین و میهن و سرور پیامبران قرار داد و کتاب خویش را به او فرستاد.

کتابی که «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ * تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ مجید [10].

حلال و حرام

آنچه را حلال نموده یا حرام فرموده وعده نیک داده یا وعید از عذاب بر حذر داشته و ترسانیده فرمان به اتیان امری داده و یا از امری باز داشته است تصور باطل و گمان نقص نمیرود تا حجتی بالغ بر خلق خدای باشد:

لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ ٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمیعٌ عَلیمٌ [11].

رسول اکرم

رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم از سوی خداوند وظیفه رسالت خویش برسانید و براه خداوندی همگان را بدانچه خدای فرمان داده از حکمتها و پندهای خوب و سخن نیک گفتن و روش نیکوتر، رسالتش را ابلاغ فرمود سپس به پیکار و جهاد مامور شد تا به گاهی که خداوند به سوی خود ببرد و نعیم خاص خویش به سودش برگزید خداوند برو درود فرستد.

خلافت.

اشاره

چون بعثت انبیاء و وظائف پیامبری پایان یافت و خداوند با محمد صلی الله علیه و آله و سلم وحی و رسالت را ختم نمود قوام دین و نظام کار مسلمین را به «خلافت» قرار داد [12] عزت و تمامت خلافت و قیام به حق را بسته به طاعتی قرار داد که فرایض و حدود و شرایع اسلام و سنن الهی را با کوشش تمام و پیکار با اعدای خداوند احیا کند سپس بر خلفای خداوندی است که طاعت خدای کنند که حضرت او جل جلاله حفظ حدود دین و نگهبانی بندگان خود را بدیشان وا گذارده است و بر

[صفحه 27]

مسلمین است از خلفای شان فرمان برند و بر اقامه حق خدا و عدل او یاریشان کنند تا خونها محفوظ بماند و راهها و راهپیمایان در امن و امان باشند و پراکندگان جمع گردند و اصلاح ذات البَین شود، در صورت خلاف این، رشته وحدت مسلمین به اضطراب کشد، اختلاف افراد، اختلال ملت، شکست دین و چیرگی دشمنانشان پدید آید، چه که عقاید پراکنده و گفتارشان جدا جدا و زیان دنیا و خسران آخرت نصیبشان خواهد گشت.

وظیفه ی خلیفه

پس بر هر که خداوندش در زمین «خلافت» بخشود و امین بر خلقش برگزید، سزد که بجان در ره خدای بکوشد و در آنچه رضای خدای و طاعت حضرت اوست بتمام نیرو اقدام کند و اسباب انجام آنچه خداوند از او بخواهد فراهم سازد و به حق عمل کند و بوظائفی که خدا از او خواسته، بدادگری عمل نماید: پروردگار عزوجل به پیامبرش داوود علیه السلام فرمود:

یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ

لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ [13] و قال الله عزوجل فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ [14].

و به ما چنین رسیده که عمر بن خطاب می گفت:

«اگر بزغاله ای در ساحل فرات ضایع شود، بیم از آن دارم که خداوندم از آن بپرسد [15] به عزت و عظمت خداوندی سوگند است که مسئولیت انفرادی شخص بر عمل خاص در مقابل پروردگار که چه سنگین است و خطری عظیم؟

پس مسئولیت کسی که اداره ی امت را بر عهده دارد چه گونه خواهد بود … ….؟

با تمام این به خداوند اعتماد است و به حضرت او فقط التجا و امید و رغبت، که توفیق بخشاید و از لغزش ها نگهدارد و بر راه حق استوار بدارد و بدان سوی که حجت الهی ثابت است هدایت فرماید

[صفحه 28]

آنرا که فوز و رستگاری خداوندی است و رحمت و رضوان ذات اقدس او جلت عظمته در آنست. از همه ی امت کسی بیناتر است که در دین خدائی از همگان بیشتر.و پیشتر نصیحت کند و به تمامت عمر به کتاب خداوند و امر او جل جلاله و سنت نبی او صلی الله علیه و آله و سلم عمل نماید و با تمامی قوا و رای و نظر درباره کسی که پس از خود جانشین خود تعیین می کند بکار برد، تا کسی را برای «ولایتعهدی» و پیشوائی مسلمین برگزیند که مردم را اداره کند و پناهگاه امت باشد و نشان هدایت تا پراکندگان را گرد آورد و آشفتگان را بیاراید و بفرمان خداوندی خونشان را با منیت نگهدارد و

از وقوع اختلاف و فساد جلو گیرد و از وساوس و کید شیطان جامعه را بدور دارد.

ولایتعهدی

بحقیقت خداوند عزوجل پس از خلافت ولایتعهدی [16] را از وسائل تمامت و کمال و عزت اسلام و صلاح مسلمین قرار داده است و خلفا را به اهمیت این امر خطیر ملهم فرموده است کسی را برگزیند که بدو نعمتها زیاده شود و عافیت شامل گردد و خداوند و شایستگی چنان ولیعهد مگر اهل شقاق و کید اهل نفاق و سعی در جدائی مسلمین و فتنه انگیزی ها را در هم شکند، گاهی که خلافت به امیرالمؤمنین [17] رسید از بار سنگین و سختی مؤنه و تلخی شربت خلافت آگاه شد و دانست که گزیدن خلافت، چه وظائف خطیر دارد، از طاعت خدای و مراقبت بر آنچه به عهده مقام «خلافت» نهاده شده است. «خلیفه» نیز تن خویش به انجام آن بداد و به تشخیص وظائف تمام چشم بدوخت، مدتی دراز اندیشه های طولانی کرد تا عزت دین و قمع مشرکین و صلاح امت و نشر عدل و اقامه کتاب سنت در چیست؟ و جلوگیری از شکست دین و زیان اهل دین و موجب زوال زندگی خوشگوار مسلمین کدام است …؟ «خلیفه» علم دارد که خداوند در این موارد از وی بازخواست میکند [18] خلیفه دوست دارد خدا را ملاقات کند و خیرخواه دین و بندگان خداوند

[صفحه 29]

باشد و برای رعایت امت، ولایتعهدی خویش پس از خود کسی را برگزیند که دست یافتن به افضل از او در دین و علم و دانش و پارسائی مقدور نیست.

کسی که اقامه اوامر خداوند از همه بیشتر بدو امید می رود و با خداوند

متعال نیز در این کار از ره «استخاره» نیاز خویش روزان و شبان به راز گفتم، که در انتخاب ولیعهد خداوندم به کسی الهام فرماید، که اطاعت و رضای حضرت او نیز در آن تعیین و انتخاب باشد، خلیفه در خاندان و فرزندان عبدالله بن عباس و علی بن ابیطالب، بسی به امعان نظر نگریست از آنان که حال و مذهب و علم و شخصیت شان معلوم، یا مکتوم بود همه را از ره تحقیق و استفسار و سئوال و دیدن و امتحان بیازمود، پس از کوشش در تحقیق و تشخیص «اولاد علی بن ابیطالب و عبدالله بن عباس» و استخاره با خداوند متعال در دو خاندان کسی که بر حقیقت و شخصیتش همه اجماع دارند، علی بن موسی بن جعفر بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب.

گواهی مأمون درباره امام علی

خلیفه چون فضیلت بلندتر از همه و دانش خالص روشنی بخش و پارسائی آشکار و زهد بااخلاص و پیراستگی از دنیا و قبولی و تسلیم مردم را درباره او بدید و هم برای مقام خلافت روشن است که این اخبار در فضل و فضیلت و برتری «علی بن موسی» از تمامی مردم بالاتفاق است که از دوره ی صباوت و کودکی و جوانی و کمال، تمامی با تقوی و فضیلت بوده و همه در این باره اتفاق و اعتراف دارند و در این انتخاب ولیعهد و پیمان ولایتعهدی خلیفه به خیر خداوندی اعتماد دارد چه خداوند می داند که خلیفه از ره «ایثار» براه حضرت او جل جلاله و خیر دین و عنایت به اسلام و مسلمین و طلب سلامت و ثبات حق، چنین پیمان ببست تا در

روزی که مردم بدرگاه پروردگار می ایستند نجات یابد. امیرالمومنین فرزندان و خاندان و خواص بزرگان و کارگزاران قضائی و فرماندهان لشکری و خدمتگزاران و تمام خاندان و خانواده خلافت را بدین پیمان (ولایتعهدی) بخواند و بسرعت تمام و شادمانی کامل بیعت کردند چه که می دانند خلیفه طاعت پروردگار را بر هوای نفس خود مقدم داشته است «ولایتعهدی را برای خدا به چنین کسی وا گذارده است»

و از خاندان خلافت کسانی که پیوند قرابتشان بیشتر و پیشتر است وجود دارند و حضرتش را «رضا» نامید که امیرالمومنین بدان امر رضایت دارد همه خانواده امیرالمومنین و هر که در پایتخت بود از فرماندهان و لشکریان و توده مردم برای امیرالمومنین و برای «رضا» پس از خلیفه بیعت کردند.

[صفحه 30]

بیعت نمودند

بنام خدا و برکت و حسن و قضای حضرت او نسبت به دین و بندگان او بیعت نمودند، چنان پیمان بستند که دستها گشاده و دلها مسرور بود و مقاصدی را که امیرالمومنین از این عهدنامه اراده دارد می دانند. می دانند که اطاعت خدای را بر نفع خویش و شما مقدم بداشت و شما باید سپاس خداوند بگوئید که خلیفه را بدین امر خطیر ملهم فرمود که حق خدائی را ادا کرد و هم رعایت حقوق شما گردید و این توفیق از بسیاری حرص و اصراری بود که برای صلاح و رشد شما دارد امیدوار باشید که این پیمان در جمع الفت و نگهداری خون شما و جبران شکستگی ها و نگهداری مرزهای شما و نیروی دین و ذلت دشمنان شما و استقامت کارهای شماست.

بشتابید و از یکدیگر پیشی گیرید بسوی طاعت خدا و اطاعت امیرالمومنین که طاعت خداوند مایه

امن است اگر به سویش بشتابید و حمد و ستایش خداوند را برای این توفیق بجا آورید که به نصیب و بهره اش خواهید رسید(یا خط را می شناسید که خط خلیفه است).

خلیفه بدست خود این پیمان نامه را نوشت در روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال دویست و یک.

پاسخ امام به مأمون

ترجمه آنچه امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام با خط خود بر ظهر عهدنامه مأمون نوشته اند:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم .

حمد خاص خداوندی است که آنچه خواهد همی کند و چیزی حکم و فرمانش را به عقب نیفکند و قضایش را رد کننده ای نباشد خیانت دیده ها و راز دلها را می داند و درود خداوندی بر پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم که آخرین پیامبران است و بر خاندان پاک و پاکیزه جانش باد.

من که نامم علی است و ملقب به رضا فرزند موسی بن جعفر هستم می گویم همانا فرمانروای مسلمین که خداوند به استوار بودن در دین کمکش فرماید و به رستگاری توفیقش دهد آنچه دیگران از حق ما نشناخته بودند بشناخت و پیوندهای خویشی و خویشاوندی که گسسته بودند وصل نمود، وصله رحم کرد و نفوسی را که ترسانده بودند ایمنی بخشید و بلکه تلف شدگان را احیاء کرد و به گاه احتیاج بی نیاز نمود در حالی که او در این کار رضای پروردگار جهانیان را می خواهد و بجز از خداوند پاداشی نمی خواهد و خداوند پاداش سپاسگذاران را خواهد داد و اجر نیکوکاران را ضایع نمی سازد.

و همانا او (مأمون) مرا ولیعهد خویش ساخت و مقام فرمانروائی اعظم را پس از خود (اگر زنده ماندم) به من واگذاشت پس هر کس گره هی را بگشاید که

خداوند به بستنش فرمان داده است و رشته ای را بگسلد که پروردگار استوار داشتنش را دوست داشته است. حرمت حریم الهی را مباح شمرده و حلالش را حرام کرده است زیرا که حرمت امام و احترام اسلام ببرده است.

روش گذشتگان

در گذشته چنین بوده که بر لغزشهای اندک شکیب ورزیده اند و پس از آن معترض دشمنی و زیان آن نشده اند «اشارتی به رفتار ائمه طاهرین سلف، چون امام علی بن ابیطالب و امام حسن و امام زین العابدین بو رفتار صادقین علیهما السلام چه که از تفرقه ی دین و اضطراب وحدت مسلمین، ترسیده اند، که امر و زمان جاهلیت نزدیک بود تا فرصتی را «که دشمنان اسلام از تفرقه و ضعف اسلام انتظار دارند» فرا نرسد و بلا و صدمه ای شدید و سریع بر اهل ایمان فرود نیاید.

تعهد امام

من هم اکنون خدای را بر نفس خود شاهد می گیرم که اگر رعایت امر مسلمین و بر عهده گرفتن خلافت خویش [را] به من واگذارد و زنجیر «خلافت» @[را بر گردن]م بگیرد [(وَ قَدْ جَعَلْتُ لِلَّهِ عَلَی نَفْسِی إِنِ اسْتَرْعَانِی أَمْرَ الْمُسْلِمِینَ وَ قَلَّدَنِی خِلَافَتَهُ … )] درباره تمام مردم خاصه بنی عباس به طاعت خدا، رسول حضرت او رفتار کنم.

و خون احدی را به حرام نریزم و ناموسی را مباح نگویم و نگیرم و تصرف در ثروت و مال کسی را حلال نشمرم مگر آنچه را که حدود و احکام خداوندی حلال نموده و مالی که فرایض الهی مباح دانسته است و خداوند را بر خویش شاهد می گیرم که برای کفایت امور در انتخاب افراد کافی کاردان بکوشم و بدین مقررات برخورد پیمانی موکد گرفته ام، که رفتار نمایم و به نزد خداوند خود را از آنها مسئول می شمارم زیرا که خدای عزوجل فرماید:

وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً.

پیش بینی امام

و اگر من در این موارد زیادت و تغییری دهم و اگر بدعتی نهادم، سزاوار (سرزنشم) و مستوجب عقوبت و از غضب خداوندی به حضرت او پناه می برم و توفیق طاعتش را نیز از او می خواهم و با نهایت میل و رغبت از حضرت او جل جلاله می خواهم که بین من و معصیتش حایل شود.

طوری که برای من و عموم مسلمانان موجب عافیت باشد و جامعه و جفر [19] بر ضد این دلالت دارند …

(این کار صورت نمی گیرد) و من نمی دانم که به من و شما چه خواهد رسید … و فرمان و حکم خدا راست و بس و به حق حکم می دهد و حضرت او

عزوجل بهترین جدا کننده ی بین حق و باطل است.

جبر یا اختیار؟

لیکن اکنون برای امتثال امر امیرالمومنین علیه السلام [20] این تکلیف را پذیرفتم و رضای وی را برگزیدم، خداوند من و او را نگهدارد، خدای تعالی را در این نوشته ها به شهادت می گیرم وَ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً و برای گواه خداوند کفایت است [21].

به خط خود نوشتم با حضور امیرالمومنین که خدایش پاینده بدارد و در حضور فَضل بن سَهل و سَهل بن فَضل و یحیی بن أَکْثَمَ و عبدالله بن طاهر و ثُمَامَهَ بن أَشْرَسَ و بِشْر بن مُعْتَمِر و حَمَّاد بن نُعْمَانِ ، در ماه رمضان سال دویست و یک.

شهود

(کسانی که جانب راست پیمان نامه، شهادت خود نوشته اند:)

«یحیی بن أَکْثَمَ» به مضمون این مکتوب از پشت و روی آن گواهی می دهد و از خدا می خواهد که به امیرالمومنین و عموم مسلمین برکت این عهد و پیمان را نشان دهد، به خط خود نوشت در تاریخی که این پیمان نامه نوشته شده است:

«عبدالله بن طاهر بن حسین» شهادت خود را ثبت کرد، در این تاریخ. گواهی می دهد: «حَمَّاد بن نُعْمَانِ» به مضمون این پیمان نامه از پشت و روی. «بِشْر بن مُعْتَمِر» به دست خود نوشت و گواهی می دهد به مانند آن در همین تاریخ.

گواهانی که طرف چپ عهدنامه شهادت نوشته اند

گواهی و فرمان ذوالریاستین:

«فرمان داد امیرالمومنین (أَطَالَ اللَّهُ بَقَائه) بدین نامه، که عهد و پیمان است (و امیدواریم که بدان از صراط بگذرد) که پشت و روی این پیمان را در حرم سید ما رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بین روضه و منبر بخوانند و بالای سر حضار و مقابل چشم ها و گوش های بزرگان بنی هاشم و سایر اولیاء و نوادگان آنها قرائت شود، پس از استیفاء شروط بیعت، طوری که امیرالمومنین از سوی خود بر عموم مسلمین اتمام حجت نموده، تا شبهاتی که مردم نادان کرده اند، باطل سازد.

وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ نوشت فضل بن سهل به امر امیرالمومنین به تاریخ متن [22].

لباس سبز بنی هاشم

فصیح خوافی در وقایع سال دویست و یک هجری (احدی و مأتین) می نویسد:

«بیعت کردن مامون خلیفه به استصواب فضل بن سهل بر امام علی الرضا بن امام موسی الکاظم بن امام جعفر الصادق بن امام محمد الباقر بن امام زین العابدین علی بن امیرالمومنین حسین بن علی المرتضی رضی الله عنهم که بعد از مامون او خلیفه باشد و او را الرضا من آل محمد لقب فرمودند [23] در رمضان و مردم را بفرمود تا جامه ی سیاه بنهند و جامه سبز بپوشند و در این باب به همه ممالک نامه نوشت بعد از آن جمعی با مامون خلیفه گفتند که فضل بن سهل گفت که ابومسلم سالها شمشیر زد تا دولت از خاندانی به خاندانی نقل کرد و من به یک تدبیر این کار را بکردم، [24] از وقایع سال (اثنی و مأتین 202)

انعکاس خبر ولایتعهدی امام در طرفداران بنی عباس

رسیدن خبر به بغداد که بر امام علی بن موسی الرضا بیعت کردند که بعد از مامون خلیفه باشد و بدین واسطه مامون را در بغداد خلع کردند.

خلافت ابراهیم بن مهدی بن منصور عم مامون خلیفه در بغداد بعد از خلع مامون و قیل سنه ثلاث و ماتین.

ازدواج دو امام با دو دختر مأمون

اشاره

در همین سال (دویست و دو هجری) مامون دختر خود «ام حبیبه» را به امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام و دختر دیگر خود «ام الفضل» را به امام جواد علیه السلام فرزند امام علی الرضا علیه السلام به نکاح دارد [25].

هم اکنون در موزه آستان قدس رضوی سکه هائی از زمان ولایتعهدی امام علیه السلام موجود است این سکه ها از نقره و ضرب اصفهان است به تاریخ 203 هجری نقش روی سکه ها آیاتی از قرآن کریم به خط کوفی است. به قطر 2 / 5 سانت [26].

حاشیه سکه آیه مبارکه: «فی بِضْعِ سِنینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ» خوانده می شود.

متن وسط: «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وحده لا شریک له»

روی دیگر حاشیه: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَرْسَلَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ».

نقش وسط: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ، المامون خَلِیفَهُ اللَّهِ ، مما امر به الامیر الرضا وَلِیُّ عَهْدِ الْمُسْلِمِینَ علی بن موسی ذوالریاستین».

برای آن که خوانندگان گرامی خود بتوانند طرح سکه را مشاهده کنند عینا آن را گرد آوری کردیم.

این نقوش به خط نسخ عربی معمول عبارات فوق را دربر دارد که ما خوانده و تهیه کرده ایم.

نظر مأمون

درباره ی عقیدت مامون اختلاف است که چه نظر و عقیداتی داشته است؟ برخی گویند نظر وی مانند پدرانش مخالفت با اولاد علی علیه السلام بوده است و اعمالی از وی که حاکی از این نظر باشد بسیار سر زده است.

دلایلی در دست است که وی عقیدت شیعی داشته است. یحیی بن اَکْثَم گوید بر مامون وارد شدم که مسواک می کرد و به کسی که متعه را حرام

کرده بد می گفت و به امر مامون بین درباریان جار زدند:

«متعه حلالست.»

2- مامون بخشنامه ای صادر کرد که کسی حق ندارد نام علی علیه السلام را به زشتی ببرد.

3- صولی در الاوراق نقل کرده که مامون اشعار زیادی در مدح علی بن ابیطالب علیهما السلام سروده است (به نقل سبط ابن جوزی)

4- بر یکی از ستونهای بصره نوشته بود: «رحم الله علیا انه کان تقیا».

حفص بن ابوعمر خطابی امر کرد آن شعر را پاک کردند مامون وی را احضار نمود و پرسید چرا آن شعر را پاک کردی؟ وی گفت بدان جهت که نوشته بود «انه کان نبیا؟!» مامون برآشفت و گفت: دائره ی «قاف» را ندیدی و امر کرد تا خود او برود به طور صحیح آنچه را پاک کرده بنویسد.

همین تردید و اختلاف نظر در موضوع دعوت و یا احضار مامون که امام علیه السلام را از مدینه به مرو خواسته نیز دست می دهد که آیا وی از راه ارادت امام علیه السلام را دعوت نموده و به ولایتعهدی برگزیده است؟ یا این خود وسیله ای برای تسلط بر یک مرکز قدرت مخالف بوده است؟ تا هر گاه بخواهد آن نیروی مخالف را نابود کند …

برخی گویند مامون به قتل امام علیه السلام راضی نبوده و در وفات حضرت رضا علیه السلام دستی نداشته است و برای اثبات این مدعا گویند:

1- مامون که علی بن موسی الرضا علیه السلام را به ولایتعهدی خود برگزید بنی عباس از وی رنجیدند و اگر مامون به امام ارادتی نداشت لازم نبود با این عمل عباسیان را بر خود بشوراند و شورشهای عراق را برانگیزد.

2- مامون در وفات امام علیه السلام

بسیار بی تابی کرده و سر و پای برهنه از جنازه امام علیه السلام تشییع نموده است.

3- مورخ قدیم طبری علت وفات امام علیه السلام را بیماری دانسته حتی کسانی مانند ابن اثیر و شیخ صدوق که علت رحلت حضرت را مسمومیت دانسته اند خود در صحت آن تردید کرده اند [27] و شیخ کلینی در اصول کافی به مسمومیت امام علیه السلام اشارتی نکرده است و با @ «قُبِضَ علیه … و تُوُفِّی » اکتفا نموده است.

4- درست به نظر نمی آید که مأمون شخصیتی شخیص چون امام علیه السلام را از راه دور با اصرار جلب کرده و احترام فوق العاده برای مهمان قائل شود و دختر خود را به نکاح ایشان درآورد و به ولایتعهدی خویش برگزیند با تمام این اوصاف امام علیه السلام را به قتل برساند.

دلائل تغییر عقیدت مأمون

بر فرض قبول گفته های فوق همین دلائل خود قاطعیت دارند که مأمون در قتل امام دست داشته است چه به محض ولایتعهدی امام علیه السلام در عراق و بغداد، عباسیان ناراضی شدند و رنجش بنی عباس برای مامون بسی گران بوده است شاید به جهت تامین رضایت آل عباس، امام علیه السلام را مسموم نموده باشد (چون علت دعوت امام از مدینه، تأمین آرامش در پهنای کشور و محیط اسلام می بود و اگر امام را به قتل نمی رسانید نقض غرض بود) و اما از رحلت امام علیه السلام طی نامه ای به بغداد خطاب به عباسیان خبر داد: «امری که شما به انکار برخاسته بودید از بین رفت» [28].

2- عراقیان به تحریک بنی عباس مأمون را از خلافت خلع نمودند و با عموی مامون «ابراهیم بن مهدی» بیعت کردند.

علاوه بر این «ابو

السرایا» در کوفه خروج کرد و آشوبی بر پا شد و کارش بالا گرفت و عده ی زیادی از سرداران حسن بن سهل را شکست داد و تمامت این غوغا به بهانه اینکه امام علیه السلام ولایت عهد شده بود بر پا گشت، به همین جهت مأمون برای تثبیت موقعیت خود و خوابانیدن آشوب در قتل امام علیه السلام دست داشته است.

3- بی تابی مامون در وفات امام علیه السلام دلیل برائت وی از نسبت «قتل امام» نیست چه که مامون فضل بن سهل وزیر خود را به قتل رسانید و در مرگ وی بسی بی تابی کرد و درصدد دلجوئی مادر و برادرش برآمد اصولا روش دنیاداران همین است از طرفی مامون برای بی غرض نشان دادن خود راهی دیگر نداشته است جز اینکه در عزای امام شرکت کند. مگر شرکت در عزای مقتول دلیل برائت قاتل است؟

4- تظاهر به محبت از جانب اهل دنیا نسبت به اهل دین و مردان حق دلیل صدق نیت و صفای ضمیر دنیاداران نیست.

فرزند عمر بن عبدالعزیز وقتی که تعظیم بزرگان دستگاه هارون را نسبت به موسی بن جعفر علیهما السلام دید گفت «با کسی چنین می کنند که اگر بخواهد اینان را از تخت فرو می کشد».

هارون وقتی که می خواست موسی بن جعفر علیهما السلام را از حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گرفته زندانی کند از رسول خدا عذر می خواست که من از جدائی اسلام و مسلمین و ضعف امت اسلامی و خونریزی مسلمین می ترسم» [29].»

5- مامون پس از اطلاع از شورش عراق و انکار عباسیان به عزیمت بغداد مصمم گشت و در حین عبور از سرخس

فضل بن سهل «واسطه انعقاد پیمان نامه ولایتعهدی» را کشتند.

6- به وقت نزول مامون به خطه طوس به روایت یاسر خادم و یا قریه سناباد به روایت ابوالصلت هروی حضرت امام ابوالحسن الرضا علیه السلام درگذشت.

7- شیخ صدوق در اعتقادات خود گوید عقیده ما این است که هیچ یک از ائمه معصومین از رسول اکرم و اوصیاء گرامیش به مرگ خود از دنیا نرفته اند، یا کشته شده اند و یا مسموم گشته اند [30].

ختم مقال و نتیجه

از آنچه در پایان این گفتار بدست آمد برخی این است که: دنیا با همه تلخی و شیرینی گذشتنی و گذاشتنی است.

2- از تمام ثروتها، نعمتها، قدرتها، زیرکی ها، دو روئی ها، هیچ باقی نمانده و باقی نمی ماند، به جز حقیقت اهل حق که خدای عادل حکیم نگذاشته و نمی گذارد حق اهل حق پایمال شوند.

3- خواستم این مقال برای شخص نویسنده و اگر خواننده ای بخواهد برای او هم حجتی قوی باشد تا بدانند و بدانیم، که برای بقای عزت، پاکی و حقیقت لازم است نه ادعا تا شخص بتواند مفید باشد همین که مفید شد عزتش پایدار است:

فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ . (قرآن کریم)

بر این رواق زبرجد نوشته اند به زر

که جز نکوئی اهل کرم نخواهد ماند

(حافظ)

پاورقی

[1] بنا بر آنچه در تاریخ اسلام و شرق چنین ثبت شده است و الا شیعیان راجع به این عصر نظریه هائی دارند.

[2] عن هشام قال کان ابوعبدالله @علیه السلام:

إِذَا أَعْتَمَ وَ ذَهَبَ مِنَ اللَّیْلِ شَطْرُهُ- أَخَذَ جِرَاباً فِیهِ خُبْزٌ وَ لَحْمٌ وَ الدَّرَاهِمُ فَحَمَلَهُ عَلَی عُنُقِهِ- ثُمَّ ذَهَبَ إِلَی أَهْلِ الْحَاجَهِ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَهِ- فَقَسَمَهُ فِیهِمْ وَ لَا یَعْرِفُونَهُ- فَلَمَّا مَضَی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَدُوا ذَلِکَ- فَعَلِمُوا أَنَّهُ کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام (وافی باب صفه المؤمن).

[3] إِلَی اللَّهِ تَدْعُون َ وَ إِلَی سَبِیلِهِ [تُرْشِدُونَ] وَ بِقَوْلِهِ تَحْکُمُونَ … عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ.

(از زیارت جامعه ی کبیره).

[4] به متن عهدنامه به خط و انشاء خود مأمون رجوع فرمایند.

[5] به کتب مبسوط در این باره رجوع شود. مانند: بحارالانوار، عیون اخبار الرضا، صبح الاعشی، کشف الغمه، وفیات الاعیان و …

[6] نسخه خطی

شماره 522 مسجد جامع گوهرشاد.

[7] اربلی ابن الفخر بهاء الدین ابوالحسن علی بن ابی الفتح فخر الدین اربیلی متولد 625 متوفای 692 مدفون در منزلش واقع در محله غربی بغداد فهرست کتابخانه آستان قدس ج5 ص156 و احقاق الحق ج 1 ص 29.

[8] کشف الغمه سنگی 1294 ص 278.

[9] عبدالله مأمون هفتمین خلیفه از سلسله خلفای بنی عباس فرزند هارون الرشید است که برادر نامادری خود «امین» را بر سر خلافت به قتل رسانید مدت حکومت عباسیان از سال 218 - 198 هجری قمری است خلفای بنی عباس 37 تن سر سلسله احمد سفاح و آخرین خلیفه المستعصم بالله بود که توسط هلاکو منقرض شدند.

[10] آیه 42 فصلت جزو قرآن کریم.

[11] آیه ی 44 سوره انفال جزو 10 قرآن مجید.

[12] أَوَّلَ مَنْ سُمِّیَ خلیفه ابوبکر الصدیق حین ولی الخلافه (ص 413 ج 1 صبح الاعشی).

[13] آیه 26 سوره ی 38 جزو 23:

ای داود ما ترا در زمین خلیفه قرار دادیم پس بین مردم بحق فرمان ده و از هوای نفس پیروی مکن که ترا از راه خدا بیرون برد همانا آنان که از راه خداوند بیرون می برند عقوبت و عذابی سخت دارند که روز حساب را از یاد ببردند.

[14] آیه 93 و 94 سوره حجر جزو 14: «به پروردگارست قسم است که البته از تمام شان بازخواست می کنیم از آنچه می کنند».

[15] گویند عبدالله بن عمر الخطاب (رض) در بیرون شدن پدرش از این جهان وی را پرسید که ای پدر ترا کی بینم؟ گفت: بدان جهان!

گفت زودتر می خواهم، گفت شب اول و یا دوم و یا شب سوم مرا در خواب بینی، پس دوازده سال بر آمد

او را در خواب ندید پس از دوازده سال او را به خواب دید گفت یا پدر نگفته بودی پس از سه شب ترا بینم؟

گفت: مشغول بودم که در سواد بغداد پلی ویران شده بود و گماشته ها تیمار آن نداشته بودند و گوسفندی را در آن پل دست به سوراخی فروشد و بشکست تا اکنون جواب آن می دادم.

[16] اول من عهد الی ابنه بالخلافه معاویه عهد بها الی ابنه بزید ثم تبعه الکثیر من الخلفاء علی ذلک (ج 1 صبح الاعشی ص 414).

[17] در نظر شیعه امامیه ی اثنا عشریه خلفا الرسول صلی الله علیه و آله و سلم افرادی هستند که تعداد و تولدشان به نص رسول از طرف خداوند معین است و نامهای شان معلوم و کیفیت و زندگانی و سرنوشت شان برای رسول صلی الله علیه و آله و سلم روشن بوده است و به مدلول کریمه: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» اینان منصوص از قبل خدا و معروف از جانب رسول صلی الله علیه و آله و سلم و معصوم از خطا و گناهند و تعیین و نصب و انتخاب این افراد در وظیفه ی کسی نیست و خودشان مستقلا نمی توانند برای خود «ولیعهد» معین کنند و قبول و امضای ولایتعهدی مامون از سوی امام علیه السلام برای آن بود که امام منصوص به حق از طرف خدا و رسول بود و با فشار و موجبات آن روز فقط حق خود را بدان صورت پذیرفته است.

رک: فصول خواجه نصیرالدین طوسی - تخلیص الشافی شیخ طوسی و سایر کتب اخبار و کلام شیعه.

[18] وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ

(قرآن کریم) کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ (حدیث نبوی).

[19] ابن خلدون (مقدمه ص 334 ط مصر) گوید اصل «جفر» آن است که هارون بن سعید عجلی رئیس زیدیه کتابی داشت که از امام جعفر صادق علیهما السلام روایت می کرد و در آن کتاب وقایع آینده ای که برای عموم اهل بیت علیهم السلام و بعض افراد منسوب به خاندان رسول، واقع می شود ثبت بود. «جفر» به پوست گاوی نوشته شده بود و در آن تفسیر قرآن کریم و غرایب معانی آن، که از (امام) جعفر صادق روایت شده ثبت شده بود و اگر سند و اتصال آن به امام صادق صحیح باشد مستند خوبی خواهد بود، کرامات بسیاری از امام صادق رسیده است، او «یحیی بن زید» را از قیام بر حذر داشت و یحیی خروج کرد و در گرگان کشته شد.

قال ابن طلحه: الجفر و الجامعه، کتابان الجلیلان احدهما ذکره الامام و هو یخطب بالکوفه علی المنبر و الاخر اسرالیه به الرسول و امر بتدوینه. (دائره المعارف بستانی فی کلمتی الجفر و الجامعه).

فی الارشاد للمفید و الاحتجاج للطبرسی، عن الصادق علیه السلام:

وَ أَمَّا الْجَامِعَهُ فَهُوَ کِتَابٌ طُولُهُ سَبْعُونَ ذِرَاعاً إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مِنْ فَلْقِ فِیهِ وَ خَطِّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بِیَدِهِ فِیهِ وَ اللَّهِ جَمِیعُ مَا یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیْهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ حَتَّی إِنَّ فِیهِ أَرْشَ الْخَدْشِ وَ الْجَلْدَهِ وَ نِصْفِ الْجَلْدَهِ

و الجفر: هو «وِعَاءٌ أَحْمَرُ او أَدِیمٌ أَحْمَرُ فِیهِ علومُ النَّبِیِّینَ وَ الْوَصِیِّینَ» کما فی روایه عبدالملک و ابی بصیر و علی بن سعید و ابی عبیده و سلیمان بن خالد و عبدالله بن

سنان و ابی القاسم الکوفی و علی بن الحسین و علی بن حمزه،

اخرج کلها العلامه المجلسی فی البحار ج 7 فی باب جهات علوم اهل البیت. (مکاتیب الرسول ج 2 ص 89).

[20] به مناسبت موضوع، اشکال و جوابی شیرین را که بسیار قدیمی است جهت مزید استفادت خوانندگان عینا از کتاب بسیار نفیس «النقض» نقل می کنیم:

«و علی موسی الرضا با مامون اندر آن بیعت نامه که بخط مامون نهاده است و خط علی بن موسی الرضا علیهما السلام بر آنجا نوشته است، او را امیرالمومنین خوانده است و گفته است: «رضی الله عنک و نفسی فداک» پس اگر خلافت و امامت ایشان را بودی چرا روا داشتندی که با ظالمان این همه تقرب کنند و به خلافت ایشان اقرار دهند و امیرالمومنین خوانند، خود گفتندی حق ما را است و دعوی بگردندی و بیعت نکردندی، اگر شان بکشتندی شهید بودندی، چنانکه زکریا که در درختش بریدند و جرجیس که بدان زاری عذابش کردند و یحیی که بدان خواری بکشتندش و هیچ یک از این معصومان حق را نپوشانیدند.

و اما جواب:

این فصل چون به انصاف و فهم تامل کنند، همه فواید از او حاصل شود و همه شبهات زائل گردد، ان شاء الله تعالی.

اولا: آنچه رضا علیه السلام با مامون سازگاری کرد و خط نوشت و عهد بست، سر قصه نباید فراموش کردن، تا شبهه حاصل نیامدی، اولا مامون او را بخواند و بگفت این حق تراست و من رد خواهم کردن و تو اولی تری بدین کار، به قرابت و علم و عصمت چنانکه معروف است از گفت و خط او، پس اگر رضا علیه

السلام به لفظی نیکو تواضعی کند تا به حق خود رسد، از عرف و عقل دور نباشد و از اصل و فضل و عقل او بدیع نباشد و آنجا اگر رضا علیه السلام او را امیرالمومنین خوانده است درجه او را نقصانی نکند نمی بینی که باری تعالی در قرآن بتان را خدا می خواند، چنان که گفته است «یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»

و جای دیگر گفته:

«وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» اگر روا باشد که خدای تعالی بتان را «اله» خوانده روا باشد که رضا علیه السلام مامون را امیرالمومنین خواند و نقصان امامت او نباشد و امیرالمومنین آن باشد، که باشد، نه آنکه که خوانندش و خدای آن باشد، که باشد، نه آنکه خوانندش، تا با یکدیگر قیاس کند تا شبهه زایل شود و هم چنین حکایت می کند در قرآن مجید از یوسف پیغمبر علیه السلام که در زندان بود کافران را به خدای تعالی می خواند بدین لفظ «یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» معنی آن است که خدایان پراکنده بهترند یا آن خدا که یکی است؟ چه می گوید خواجه انتقالی دراین کلمه که یوسف علیه السلام آنها را به خدائی نشایند، خدای می خواند، نه نبوت او را نقصانی می کند و نه بدان قول خدائی بدیشان درست می شود، پس اگر علی بن موسی الرضا علیهما السلام نیز مامون را امیرالمومنین خواند، نه عصمت او را خللی باشد و نه وی امیرالمومنین شود تا آن را با این قیاس کند، تا شبهه زائل شود و الفاظی دیگر که بر طریق تواضع رضا علیه السلام اجراء کرده

است چون مامون او را اکرام کند و شفقت نماید و خدمت های بی اندازه کند و در حق او کلماتی اجراء کند که مانند آن در حق کسی نگفته باشد، اولا رضاش خواند و گوید «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» شرف و فضل و اصل او را، بر ملاء قوم شرح دهد اگر رضا علیه السلام بر طریق تواضع و کرم مکافات آن کلمات گوید نه نقصان مرتبه رضا علیه السلام باشد و نه زیادتی درجه مامون.

«النقض ص 363 – 362.»

[21] به مقتضای کریمه قرآنی «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» باید گفت در موضوع پیمان نامه ولایتعهدی امام علیه السلام کسان دیگری نیز کار کرده اند آنچه ما دیده ایم نویسنده دینی مرحوم آقای ابوالقاسم سحاب در زندگی حضرت رضا علیه السلام و نویسنده محترم آقای محمد علی خلیلی در «خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم» این عهدنامه را به فارسی ترجمه کرده اند و فاضل گرامی آقای غلامرضا ریاضی هم در زندگانی حضرت رضا 4 به سال 32 متن عربی پاسخ امام را آورده اند شکر الله مساعیهم. (نویسنده).

[22] سبط ابن جوزی در تذکره (ص 200) پس از تلخیص عهدنامه از قول علما سیر و تواریخ گوید: «چون مامون چنین کرد بنی عباس در بغداد بر او بشوریدند و از خلافت خلعش نمودند و به جای مامون ابراهیم بن مهدی را به خلافت برگزیدند در این وقت مأمون به مرو بود، بین بنی عباس اختلاف افتاد علی بن موسی الرضا به مامون فرمود: «نصیحت واجب است و برای هیچ مومنی «غش» حلال نیست، عوام از این کار تو و خواص از فضل بن سهل کراهت دارند، حال

رای آن است که ما را واگذاری تا عوام و خواص به تو دل بندند».

(ترجمه و تلخیص نویسنده).

[23] علی بن عیسی اربلی حدیثی را از امام محمد تقی علیه السلام روایت می کند که لقب «رضا» بر امام از طرف مامون نبوده است بلکه از القاب خاص امام بوده است ر.ک کشف الغمه

و شیخ عبدالرحمن جامی ضمن مدیحه اش گوید: علی بن موسی الرضا کز خدایش مساوی «رضا» شد لقب چون رضا بودش آیین (م).

[24] مجمل فصیحی ج 1 ص 269.

[25] همان مأخذ.

[26] این سکه ها تقدیمی آقای مهران نیابت اسبق تولیت آستان قدس می باشد.

[27] ابن الاثیر حوادث سال 203.

[28] الفخری ص 199.

[29] یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی اخاف الفرقه و @شق عصا الامه و هِرَاقَهَ الدِّمَاء.

[30] و اما شیخ مفید این سخن را نپذیرفته است (مطلع الشمس ج 2).

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109