تحريف ناپذيرى قرآن

مشخصات كتاب

سرشناسه : محمدي فتح الله - 1337

عنوان و نام پديدآور : تحريف ناپذيري قرآن فتح الله نجارزادگان (محمدي

مشخصات نشر : تهران : مشعر، 1384.

مشخصات ظاهري : ص 256

شابك : 964-7635-70-215000 ريال :

وضعيت فهرست نويسي : فهرستنويسي قبلي يادداشت : عنوان اصلي سلامه القرآن من التحريف

يادداشت : كتابنامه ص [243] - 256؛ همچنين به صورت زيرنويس موضوع : قرآن -- تحريف رده بندي كنگره : BP89/2/م3س8041 1384

رده بندي ديويي : 297/159

شماره كتابشناسي ملي : م 84-238

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

مقدمه

ص:11

مقدمه

كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (1) قرآن كريم، به عنوان آخرين پيام الهى، در بردارنده ى معارف بى همتا در راستاى سعادت و كمال آدميان است، محتواى آن با فطرت و سرشت انسان ها سازگار، و درك و فهمش براى طبقات گوناگون بشر هموار است. به تعبير امير المؤمنين عليه السّلام: قرآن، اقيانوس بى كرانى است كه به عمق آن نمى توان رسيد (2) و شگفتى هاى آن پايان نخواهد يافت. (3) قرآنى كه با عناوين كتاب، (4) حديث، (5) كلام اللّه، (6) قرآن، (7) تنزيل، (8) حق، (9) برهان، (10) حكمت (11) و ... توصيف شده و از ويژگى هايى چون نزول الهى، اعجاز، عصمت و مصونيت از تحريف برخوردار است.


1- 1. سوره ى ابراهيم، آيه ى 1.
2- 2. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه ى 198.
3- 3. همان، خطبه ى 18.
4- 4. سوره ى بقره، آيه ى 2.
5- 5. سوره ى طور، آيه ى 34.
6- 6. سوره ى بقره، آيه ى 75.
7- 7. سوره ى بقره، آيه ى 185.
8- 8. سوره ى شعراء، آيه ى 192.
9- 9. سوره ى بقره، آيه ى 26.
10- 10. سوره ى نساء، آيه ى 173.
11- 11. سوره ى بقره، آيه ى 164.

ص: 12

تحريف متن، نوعى دگرگونى و انحراف در متن است كه به شكل معنوى يا لفظى انجام مى گيرد. تحريف معنوى، برداشت انحرافى و تفسير سخن بر خلاف مقصود گوينده است. اين نوع از تحريف، هم ممكن و هم واقع است. تحريف لفظى به معناى كم و زياد كردن الفاظ قرآن است. به اتفاق همه ى مسلمانان، اين نوع تحريف در قرآن تحقق نيافته و قرآن همواره محفوظ مانده و با تواتر قطعى، نسل به نسل قرائت شده و به دوران معاصر انتقال يافته است.

شواهد تاريخى فراوانى، از جمله حافظه ى شگفت انگيز عرب عصر نزول و علاقه ى آنان به حفظ قرآن و انس با فصاحت و بلاغت و آهنگ معجزه آسا و تقدس آن نزد مسلمانان و توصيه هاى ويژه ى پيامبر اسلام در تلاوت و حفظ قرآن، بر صيانت قرآن دلالت دارد. علاوه بر شواهد تاريخى، دلايل عقلى و روايى گوناگونى، از جمله آيات تحدى، اوصاف قرآن و آيه ى ذكر، از عدم تحريف قرآن حكايت مى كنند.

كتاب تحريف ناپذيرى قرآن، اثر فاضل ارجمند، جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاى دكتر فتح اللّه نجارزادگان ابتدا به زبان عربى با نام «سلامة القرآن من التحريف» توسّط نشر مشعر به چاپ رسيده و هم اكنون ترجمه فارسى آن با شيوه اى جديد، با هماهنگى و پى گيرى گروه قرآن و حديث مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه تدوين و تنظيم شده و از مهم ترين آثار در زمينه صيانت قرآن از تحريف است كه علاوه بر بيان شواهد و دلايل عقلى و نقلى بر اثبات مصونيت قرآن از تحريف به زيادت و نقيصه، به شبهات مخالفان پاسخ داده و روايات مربوط به اين موضوع يا مشابهت امت اسلام با امت هاى پيشين و وجود مصحف هاى متفاوت با قرآن موجود را بررسى نموده است.

در پايان از همه ى عزيزانى كه در آماده سازى اين اثر تلاش نموده اند، به ويژه:

حجج اسلام سيد محمد على داعى نژاد (معاونت تحقيقات) سيد محمد حسين ميرى (مدير گروه قرآن و حديث) حميد كريمى (مدير پروژه ها) و محمد جواد شريفى (مدير آماده سازى، چاپ و نشر آثار مركز) تشكر و سپاس گزارى مى نمائيم.

مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه قم

پيش گفتار

ص: 13

پيش گفتار

يكى از مباحث دامنه دار و مهم علوم قرآنى، تحريف ناپذيرى قرآن است. اين مسأله همواره مدنظر دانشمندان فريقين بوده و براى دفاع از ساحت مقدس قرآن، به اثبات سلامت قرآن از تحريف و دفع شبهات و ترديدها در اين زمينه پرداخته اند.

شرايط ويژه ى عصر ارتباطات در جهان معاصر براى معرفى تنها كتاب آسمانى بدون تحريف و تبديل، از يك سو، و پاسخ به سيل شبهات و افتراهاى بيگانه و آشنا از سوى ديگر، پرداختن به بحث تحريف ناپذيرى قرآن را ضرورى مى نمايد.

پيش از اين كتاب «سلامة القرآن من التحريف و تفنيد الافتراءات على الشيعة الإماميّة» به زبان عربى در همين زمينه به خامه اين حقير نگاشته شد كه چون براى فارسى زبانها سودمند نبود، كتاب حاضر را به پيشنهاد مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه، تدوين كردم. اين كتاب ترجمه متن عربى نيست؛ پاره اى از بحث ها تلخيص و در مواردى به آنها افزوده شده است و در دو بخش و به صورت پرسش و پاسخ سامان يافته است تا خواننده سريع تر به مسائل مورد نظرش دست يابد.

بخش اول مشتمل بر يك مقدمه و 47 پرسش در سه گفتار، تدوين شده است. در اين بخش دو محور اصلى «ادلّه ى سلامت قرآن از تحريف» و «بررسى و نقد روايات تحريف نما در منابع فريقين» مورد بحث قرار گرفته اند.

بخش دوم تحت عنوان «بررسى و نقد ترديدها و افتراها» در دو گفتار تنظيم شده

ص: 14

است؛ گفتار اول شامل 10 پرسش درباره ى بررسى و نقد ديدگاه هاى افرادى است كه در سلامت قرآن از تحريف، ترديد كرده اند؛ اساس اين گفتار در مدار ديدگاه هاى محدث نورى است. گفتار دوم كه 20 پرسش را در بر دارد، به نقد آراى افرادى اختصاص دارد كه در اين زمينه با جمع آورى اقوال گوناگون (و متأسفانه بيش تر موارد با عدم رعايت امانت در نقل) شبهه پراكنده و يا افترا زده اند.

با آن كه همت نگارنده براى استقصاى مباحث در هر دو بخش كتاب بوده و در اين باره حداقل 300 كتاب از منابع فريقين را ملاحظه كرده، هرگز ادعا ندارد همه ى مباحث در اين زمينه را گرد آورده است، همين كه گامى در آستان مقدس قرآن برداشته آن را توفيقى بزرگ از جانب خدا مى داند و او را بر اين نعمت سپاس مى گزارد به ويژه آن كه كتاب «سلامة القرآن من التحريف» مورد توجّه محافل علمى و اهل نظر قرار گرفت و يكبار كتاب سال حوزه علميه آنگاه در دوازدهمين نمايشگاه بين المللى قرآن در سال 1383 با رتبه نخست و سپس به عنوان كتاب سال جمهورى اسلامى در همان سال برگزيده شد. اميد آن كه مورد قبول حضرت حقتعالى قرار گيرد.

در اين جا بر خود لازم مى دانم از برادران عزيز در مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علميه، به ويژه گروه قرآن، تشكر و قدردانى كنم. خداوند به همه ى آنان جزاى خير عنايت فرمايد.

فتح اللّه نجارزادگان (محمّدى)

بخش اول: سلامت قرآن از تحريف

مقدمه

بررسى واژه ى «تحريف» و تعيين موضوع بحث

ص: 15

ص: 16

ص: 17

بررسى واژه ى «تحريف» و تعيين موضوع بحث

تحريف از ريشه ى «حرف» (لبه و كناره (1)) به معناى مايل كردن و بردن به كنار و دگرگون ساختن آمده (2) و تحريف سخن به معناى متمايل ساختن معناى كلام از مقصود گوينده (3) و در نتيجه، ايجاد نوعى دگرگونى در آن است. نخستين بار اين واژه در قرآن و سپس در احاديث به كار رفته است.

در يك نگاه كلى، تحريف قرآن را مى توان به دو نوع معنوى و لفظى تقسيم كرد.

مقصود از «تحريف معنوى» برداشت انحرافى و تفسير و توجيه سخن بر خلاف مقصود گوينده است. اين نوع تحريف به طور قطع درباره ى قرآن رخ داده است و امام على عليه السّلام نيز از وقوع آن در زمان خود و آينده، و (4) قرآن مجيد نيز از وقوع اين نوع تحريف در كتاب هاى آسمانى گذشته گزارش داده اند. (5)

چه تحريف در الفاظ آنها به طور مستقيم رخ داده باشد و يا ابتدا در معناى الفاظ و


1- 1. معجم مقاييس اللغة، تحقيق عبد السلام محمد هارون، ج 2، ص 42؛ راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ قرآن، ص 113 «ماده ى ح. ر. ف».
2- 2. معجم مقاييس اللغة، ج 2، ص 43.
3- 3. العين، ص 173.
4- 4. ر. ك: نهج البلاغه، خطبه ى 17؛ كافى: ج 1، ص 151.
5- 5. ر. ك: سوره ى بقره 2، آيه ى 75 و سوره ى نساء 4، آيه ى 46.

ص: 18

بعدا در متن آنها صورت گرفته باشد- آن گونه كه به عبد اللّه بن عباس نسبت مى دهند (1)- با مطالعه ى عهدين مى توان تحريف را در آن يافت، (2) ليكن هيچ كس نمى تواند به استناد متن قرآن از تحريف در آن دم بزند و اين خود بهترين گواه بر تحقق وعده ى خداوند در حفظ قرآن كريم از تحريف است.

مقصود از «تحريف لفظى» تبديل يا كاهش و افزايش الفاظ سخن گوينده است؛ آن چه بيش تر مورد نزاع و اهتمام قرآن پژوهان است بررسى تحريف قرآن به معناى كاهش و نقصان در كلمات، آيات و حتى سوره هاست؛ چون تحريف به معناى افزايش آيه يا سوره اى در قرآن (به جز روايتى كه به عبد الله بن مسعود نسبت مى دهند و حكايت از آن دارد كه سوره هاى حمد و معوذتين سوره هاى قرآنى نيستند، كه درباره ى آن بحث خواهد شد) و تبديل آيات به آياتى ديگر، قائلى ندارد و موضوعا منتفى است. تغيير در كلمات آيات نيز، تا آن جا كه به اختلاف در تلفظ و اداى كلمه مربوط مى شود، از مقوله ى اختلاف قراءات، و از موضوع بحث بيرون است.

نگاهى به سير انديشه ى تحريف ناپذيرى قرآن

نگاهى به سير انديشه ى تحريف ناپذيرى قرآن

پيشينه ى بحث تحريف ناپذيرى قرآن را بايد هم زمان با نزول قرآن و در متن آيات وحى جست و جو كرد. به زودى در ادله ى سلامت قرآن از تحريف خواهيد ديد كه نقطه ى آغاز و سنگ بناى خلل ناپذيرى الفاظ قرآن را، خود قرآن پى نهاده است.

اين موضوع مورد اقبال جدّى دانشمندان شيعى تا دوره ى اخير است. تنها در عصر صفوى (906- 1134 ه ق) كه تا حدودى فرصت براى جمع آورى اخبار فراهم شد روايات تحريف نما نيز در لابه لاى منابع حديثى، تفسير بالمأثور تفاسير روايى و شرح اخبار قرار گرفتند و تنى چند از اماميه، مانند سيد نعمة اللّه جزائرى (م/ 1112. ق) و ابو الحسن فتونى، به استناد به اين اخبار به تحريف قرآن گرايش يافتند؛ ليكن اكثر قريب


1- 1. محمد بن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى، كتاب التوحيد، ج 9، ص 195.
2- 2. به طور نمونه ر ك: قاموس كتاب مقدس، ماده ى «انجيل»، محمد جواد بلاغى نجفى، الرحلة المدرسيه، ص 4- 68؛ و الهدى الى دين المصطفى، ج 1، ص 35- 38 و 71- 306.

ص: 19

به اتفاق اماميه هم چنان به علاج احاديث در اين زمينه پرداختند و به تحريف ناپذيرى قرآن گواهى دادند كه به زودى با اسامى بسيارى از آنان آشنا خواهيد شد، تنها كتاب فصل الخطاب محدث نورى (م/ 1320 ه ق) چالشى ديگر در اين بستر تاريخى به شمار مى آيد.

پس از تأليف كتاب فصل الخطاب دانشمندان اماميه به اين مسأله توجه افزون ترى نشان دادند و ده ها كتاب مستقل در زمينه ى سلامت قرآن از تحريف به رشته ى تحرير در آوردند كه فهرستى از اين كتاب ها را به زودى در بخش دوم خواهيد ديد.

پس از قرآن، كهن ترين سند تاريخى كه هم اكنون در دست رس ماست و با بيان اوصاف و ويژگى هاى قرآن بر سلامت اين كتاب گواهى مى دهد، فرازهايى از دعاهاى زبور آل محمد، صحيفه ى سجاديه است. (1) در احاديث پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله افزون بر احاديث زيادى كه درباره ى فضايل قرآن در منابع فريقين نقل شده، (2) احاديث عرض اخبار بر كتاب خدا، (3) پناه بردن به قرآن در هنگام هجوم شبهه ها و فتنه ها (4) و حديث ثقلين (كه به صورت متواتر در منابع فريقين آمده است) (5) نيز پيشينه ى بحث را با قدمت نزول قرآن همگام مى سازد؛ چون اين اوصاف براى قرآن با تحريف و تبديل در الفاظ آن سر سازش ندارد.

پس از آيات و احاديث نبوى، خطبه ى فدكيه ى زهراى مرضيه عليها السّلام كه بخش قابل توجهى از آن به بيان ويژگى هاى قرآن پرداخته (6) و سپس خطبه ها و نامه هاى امام على عليه السّلام


1- 1. مانند دعاى 42.
2- 2. ر. ك: متقى هندى، كنز العمال، ج 2، ص 284- 293 و محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 92، ص 12- 33.
3- 3. محمد بن يعقوب كلينى، كافى، ج 1، ص 69، رقم 1؛ محمد بن مسعود عياشى، تفسير عياشى، ج 1، ص 8، رقم 2 و محمد بن حسن طوسى، امالى طوسى، ج 2، ص 227، رقم 4.
4- 4. محمد بن يعقوب كلينى، همان، ج 2، ص 598- 599، رقم 2.
5- 5. ر. ك: كتاب اللّه و اهل البيت فى حديث الثقلين؛ راضى، «الهوامش التحقيقية»، ص 327 و مير حامد حسين، عبقات الانوار، ج 1، ص 17- 327 و ج 2، ص 10- 392.
6- 6. ابن ابى طيغور، بلاغات النساء، ص 28 و على بن عيسى اربلى، كشف الغمة، ج 1، ص 483.

ص: 20

كه در فاصله ى سال هاى 35- 41 هجرى انشا شده اند (1) نيز، قرآن را به گونه اى معرفى كرده اند كه امكان دست برد در ساختار آن را منتفى مى سازد؛ و همين طور در بيان و بنان ديگر معصومان عليهم السّلام نيز احاديث فراوانى درباره ى اوصاف، ويژگى ها و آثار قرآن به چشم مى خورد كه در دلالت مطابقى و يا التزامى شان از تحريف ناپذيرى قرآن پرده بر مى دارند. در بخش اول اين كتاب در پاسخ به پرسش شماره ى 3 با برخى از اين احاديث آشنا خواهيد شد.

اگر بر آيات و احاديث كه به تحريف ناپذيرى قرآن دلالت دارند، مدارك و شواهد تاريخى مبنى بر عنايت ويژه ى مسلمانان به قرآن و حساسيت فوق العاده ى آنان نسبت به تغيير در قرآن را بيفزاييم، باز بايد بر پيشينه ى اين بحث در عصر نزول وحى تأكيد كنيم.

اين مدارك و شواهد نخستين بار در استدلال علم الهدى سيد مرتضى (م. 438 ه ق) جايگاهى ويژه به خود گرفته است.

در نزد دانشمندان نيز بحث تحريف ناپذيرى قرآن، پيشينه اى بس ديرينه دارد. آنان كه كتاب هايى در فضايل قرآن نگاشته اند، مفسران در مقدمه ى تفسير يا در طى شرح آياتى كه مربوط به موضوع سلامت قرآن است، اصوليون در بحث ناسخ و منسوخ و حجيت ظواهر آيات، فقها در بحث جواز قرائت سبعه در نمازها و گزينش يك سوره بعد از حمد و نيز در پاره اى از كتاب هاى معارف دينى به اين مسأله پرداخته اند.

پاره اى از احاديث تحريف نما در كتاب هاى محدثان از شيعه و سنى، دستاويز عده اى ظاهربين شده است؛ آنان بدون تأمل در محتوا و سندهاى اين احاديث، به پندار تحريف قرآن دچار شده اند؛ مانند ابو الحسن محمد بن احمد (معروف به ابن شنبوذ بغدادى م. 328 ه. ق) از دانشمندان اهل سنت، كه مى توان وى را پيشگام در اين پندار قلمداد كرد (2)؛ از لابه لاى مدارك تاريخى نيز مى توان چنين استفاده كرد كه ابتدا وجود


1- 1. به طور نمونه ر. ك: نهج البلاغه، خطبه ى 181، نامه ى 53، ق 39.
2- 2. ر. ك: محمد بن احمد قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 1، ص 80- 81؛ احمد بن على خطيب، تاريخ بغداد و مدينة السلام، ج 1، ص 280 و عبد الرحمن مقدسى، المرشد الوجيز الى علوم تتعلق بالكتاب العزيز، تحقيق طيار قولاج، ص 186.

ص: 21

احاديث تحريف نما در كتاب هاى اهل سنت، از جمله موطأ مالك بن انس (1) (م. 179)

فضائل القرآن (2) قاسم بن سلام (م. 224 ه. ق) و ...، موجب واكنش اماميه بر آنها بوده است؛ از جمله فضل بن شاذان (م. 260 ه. ق) كه در طى چند صفحه از كتابش به آن پرداخته و بر اهل سنت به شدت خرده گرفته (3)، ليكن به تدريج شكل واكنش ها دگرگون شده است، تا آن جا كه شيخ ابو جعفر صدوق (م. 386 ه. ق) در مقام دفاع از قرآن و رفع اتهام از شيعه، به صراحت اعلام مى دارد «اخبار تحريف نما [در صورت احراز صحت سند] بر وحى غير قرآنى حمل مى شود و هر كس شيعه را متهم به تحريف قرآن كند، دروغ گوست ...» (4)

و سپس سيد مرتضى علم الهدى (م. 436 ه. ق) از گروهى اندك از اماميه با نام «اصحاب حديث» و نيز از اهل سنت با نام «حشويه» ياد مى كند كه به ظاهر احاديث ضعيف در اين زمينه بسنده كرده و از ادله ى قطعى سلامت قرآن از تحريف روى برتافته اند و از اين رو مخالفت آنان، به دليل ناتوانى در مبنا و بنا، به هيچ روى قابل اعتنا نيست (5).

گفتار اول: درآمد ادله ى سلامت قرآن از تحريف

اشاره


1- 1. مالك بن انس، الموطاء، تصحيح و تعليق محمد فؤاد عبد الباقى، ج 2، كتاب الرضاع، ص 605.
2- 2. قاسم بن سلام، فضائل القرآن، تحقيق و تعليق وهبى سليمان خارجى، ص 189 به بعد.
3- 3. فضل بن شاذان، الايضاح، تحقيق ارموى، ص 229. علاوه بر اماميه، ديگران نيز مانند زيديه چنين واكنش هايى داشته اند. ر. ك: الرسي قاسم بن ابراهيم، مجموع كتب و رسائل، تحقيق عبد الكريم احمد جدبان، ج 2، ص 15- 16. وى مى گويد: «كتاب خدا محفوظ است كه به عنايت خدا چيزى از آيات آن فرو نيفتاده ... ولى قومى باطل گرا، كوران بى انديش بر اين پندارند كه بخشى از قرآن از دست رفته است ... آيا آنان كلام خدا را كه مى گويد: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ نشنيده اند و ...
4- 4. ر. ك: محمد بن على ابو جعفر صدوق، الاعتقادات، تصحيح عصام عبد السيد، ص 92.
5- 5. على بن حسين علم الهدى، الذخيرة فى علم الكلام، تحقيق سيد احمد حسينى، ص 361.

ص:22

ص: 23

گفتار اول: درآمد ادله ى سلامت قرآن از تحريف

در اين گفتار كه شش پرسش را در بر دارد، به ادله ى سلامت قرآن از تحريف پرداخته و در ضمن هر دليل نام دانشمندانى كه به آن دليل تمسك كرده اند، ذكر شده است.

1. براى اثبات سلامت قرآن از تحريف به چه دليل هايى استناد شده است؟

1. براى اثبات سلامت قرآن از تحريف به چه دليل هايى استناد شده است؟

براى اثبات سلامت قرآن از تحريف به آيات قرآن، احاديث معصومان عليهم السّلام، شواهد تاريخى و دليل عقلى استناد شده است.

2. كدام آيات قرآن بر سلامت قرآن از تحريف دلالت دارند و چه افرادى به آنها استدلال كرده اند؟

2. كدام آيات قرآن بر سلامت قرآن از تحريف دلالت دارند و چه افرادى به آنها استدلال كرده اند؟

از جمله آياتى كه بر سلامت قرآن از تحريف دلالت مى كنند عبارت اند از:

الف) (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ)؛ ما خودمان ذكر [قرآن را فرود آورديم و خودمان نگهبان آن هستيم.

اين آيه از دو جمله تشكيل شده است؛ جمله ى اول با دو كلمه ى تأكيدى «انّ» (- همانا) و «نحن» (- ما) و به كار گرفتن ضمير جمع «نا و نحن» (- ما)، به صورت قطعى و مسلّم از نزول قرآن از سوى خداوند خبر مى دهد. استفاده از تأكيد و ضمير جمع، كه

ص: 24

دلالت بر عظمت كار دارد، براى رفع ترديد كسانى است كه در آيات پيشين به آنان اشاره شده است.

آنان به نزول قرآن از سوى خدا ترديد داشتند و آن را انكار مى كردند و نيروهاى غير الهى را در اين زمينه مؤثر مى دانستند. قرآن با اين كلام مؤكد، از يك سو، دخالت نيرويى ديگر را در نزول قرآن نفى مى كند و آن را صرفا به خدا انتساب مى دهد و، از سوى ديگر، بر عظمت قرآن و سلامت آن از هر نوع دست بردى در حين نزول تأكيد مى ورزد.

جمله ى دوم آيه ى شريفه نيز با ذكر أدات تأكيد «انّ و ل» (- همانا، قطعا) و نيز ضمير جمع «نا» و وصف جمع «حافظون» (- نگهبان) از نگهبانى از قرآن و حفظ قطعى آن پس از نزول سخن مى گويد. نحوه ى بيان اين عبارت نيز هر نوع ترديد در اين زمينه را مى زدايد.

حفظ قرآن در اين آيه به صورت مطلق و بدون هيچ قيدى بيان شده است؛ بنابراين شامل حفظ آن از هر نوع تحريفى (اسقاط، تغيير و ...) مى شود؛ و اين بهترين وجه حفظ قرآن است كه خداوند براى آن ضمانت قطعى كرده است.

ب) ... وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ* لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (1)؛ ... و به طور قطع آن كتابى عزيز است، باطل از رو به رو و پشت سر به آن راه نمى يابد، فرود آمده اى است از ناحيه ى خداوند حكيم و ستوده.

بدون ترديد مقصود از واژه ى «ذكر» و «كتاب» در اين دو آيه، «قرآن مجيد» است كه به سه وصف (عزيز) (- رسوخ ناپذير)، لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ (- باطل به آن راه نمى يابد) و تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (- نازل شده از سوى خداوند حكيم ستوده) توصيف شده است.

دو وصف اول هر كدام به طور مستقل دلالت بر عدم تحريف قرآن مى كند و


1- 1- سوره ى فصّلت 41 آيات 41- 42.

ص: 25

وصف سوم از منشأ و راز اين حقيقت پرده بر مى دارد؛ چون واژه ى «عزيز» به معناى شكست ناپذير و غير قابل نفوذ، و تحريف نوعى شكست و نفوذ پذيرى است. واژه ى «باطل» نيز به معناى نقيض حق، چيزى را گويند كه ثبات ندارد و تباهى و فساد مى پذيرد، و خداوند كه مى فرمايد: لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ (- باطل به آن راه نمى يابد) هر نوع تغيير و تبديلى را در قرآن نفى مى كند؛ زيرا با توجه به اعجاز قرآن (در محتواى غنى و معارف هماهنگ و سراسر بر حق قرآن كه با نظمى خاص در مجموعه ى آيات و جملات يك سوره و مفاد آن قرار دارد)، هر گونه تغيير و تبديل، به محتوا و نظم و هماهنگى قرآن آسيب مى رساند و آن را مصداق تباه شونده و فساد پذير مى گرداند؛ در حالى كه اين آيه با تعبير مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ (از پيش رو و از پشت سر) به طور كلى در هر زمان و از هر جهت چنين امرى را منتفى دانسته است.

جمله ى پايانى اين آيه بيانگر اين نكته است كه قرآن به اين دليل قابل تحريف و تغيير نيست كه از سوى خداوند حكيم و ستوده فرود آمده است؛ خداوندى كه كارهايش هدف دار و بدون نقص، و خود، برخوردار از همه ى كمال هاست؛ بنابراين اگر قرآن تحريف شده باشد نقض غرض و ناسازگار با حكيم بودن خداوند است.

مجموع تعابير اين دو آيه روشن مى كند كه صيانت قرآن از هر نوع تغيير و تحريفى، هم از درون، به لحاظ عزيز بودن و نفوذ ناپذيرى، و هم از برون، به دليل نگهبانى خداوند، تضمين شده است.

در استدلال به اين آيات بر سلامت قرآن از تحريف، مناقشاتى صورت گرفته است كه در بخش دوم بررسى خواهد شد.

اسامى برخى از دانشمندان اماميه كه به اين آيات در زمينه ى سلامت قرآن از تحريف استناد جسته اند عبارت است از:

شيخ الطائفه ابو جعفر طوسى (1) (م. 460 ه. ق)، امين الاسلام طبرسى (2) (م. قرن ششم ه. ق)،


1- 1. ر. ك: محمد بن حسن طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 320.
2- 2. ر. ك: فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان فى علوم القرآن، ج 6، ص 509 و جوامع الجامع، ص 236.

ص: 26

حسين بن على خزاعى ابو الفتوح رازى (1) (م. قرن ششم ه. ق)، شيخ محمد ابن ادريس حلى (2) (م. 598 ه. ق)، محمد بن الحسن شيبانى (3) (از دانشمندان شيعه در قرن هفتم ه. ق)، كمال الدين كاشفى (4) (م. قرن نهم ه. ق)، محمد بن على النقى الشيبانى (5) (م. پيش از 994 ه. ق)، ملا فتح اللّه كاشانى (6) (م. 988 ه. ق)، شيخ ابو الفيض ناكورى (7) (م. 1004 ه. ق)، شيخ محمد بن حسن حارثى (8)، معروف به شيخ بهائى (م. 1030 ه. ق)، محمد بن ابراهيم شيرازى (9)، معروف به ملاصدرا (م. 1050 ه. ق)، ملا عبد اللّه شبرونى (فاضل تونى (10) م. 1071 ه. ق)، محمد محسن فيض كاشانى (11) معروف به ملا محسن فيض (م. 1091 ه. ق)، شريف لاهيجى (12) (م. حدود 1097 ه. ق)، نور الدين محمد بن مرتضى كاشانى (13) (م. 1115 ه. ق)، محمد بن محمد رضا قمى (14) (قرن دوازدهم ه. ق)، شيخ جعفر كبير (15)،


1- 1. ر. ك: روض الجنان و روح الجنان، ج 1، ص 31.
2- 2. ر. ك: محمد ادريس حلى، المنتخب من تفسير القرآن و النكت المستخرجة من كتاب التبيان، تحقيق رجالى، ج 2، ص 246.
3- 3. ر. ك: محمد بن حسن شيبانى، نهج البيان عن كشف معانى القرآن، تحقيق درگاهى، ج 3، ص 184.
4- 4. ر. ك: كمال الدين حسين كاشفى، مواهب عليّة، تصحيح سيد محمد رضا جلالى، ج 2، ص 336.
5- 5. ر. ك: محمد بن على نقى شيبانى، مختصر نهج البيان عن كشف معانى القرآن، تحقيق درگاهى، ص 262.
6- 6. ر. ك: فتح الله كاشانى، منهج الصادقين در الزام مخالفين، ج 5، ص 154 و خلاصة منهج الصادقين تصحيح شعرانى، ج 4، ص 59.
7- 7. ر. ك: ابو الفيض ناكورى، سواطع الالهام، تحقيق سيد مرتضى آيت اللّه زاده شيرازى، ج 3، ص 214.
8- 8. ر. ك: محمد بن حسن حارثى، رسالة العروة الوثقى تفسير سوره ى حمد، ص 16، و محمد جواد بلاغى، آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ج 1، ص 26.
9- 9. ر. ك: محمد بن ابراهيم شيرازى، تفسير القرآن الكريم، تصحيح محمد خواجوى، ج 5، ص 19.
10- 10. ر. ك: عبد الله شبرونى، الوافية عن الاصول، ص 148.
11- 11. ر. ك: محمد حسن فيض كاشانى، تفسير الصافى، ج 3، ص 102، و الاصفى فى تفسير القرآن، تحقيق محمد حسين داريتى، ج 1، ص 626.
12- 12. ر. ك: محمد بن شريف لاهيجى، تفسير شريف لاهيجى، تصحيح جلال الدين ارموى، ج 2، ص 658.
13- 13. ر. ك: محمد بن مرتضى كاشانى، تفسير المعين، تصحيح على اكبر غفارى، ج 2، ص 650.
14- 14. ر. ك: محمد بن محمد رضا قمى، كنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقيق حسين درگاهى، ج 7، ص 104.
15- 15. ر. ك: شيخ جعفر كبير، كشف الغطاء، كتاب القرآن، ص 229.

ص: 27

معروف به كاشف الغطاء (م. 1228 ه. ق)، سيد عبد اللّه شبّر (1) (م. 1242 ه. ق)، سيد حسين كوه كمرى (2) (م. 1299 ه. ق) و بسيارى ديگر از قرآن پژوهشان و مفسران اماميه در دو قرن اخير (3).

ج) وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (4)؛ و پيغمبر [در روز رستاخيز] مى گويد: اى پروردگار من، قوم من اين قرآن را كنار نهادند.

موضوع شكايت حضرت اين است كه چرا مردم درباره ى قرآن كوتاهى كردند و آن را به كنارى نهادند، نه آن كه چرا قرآن را تحريف و تبديل كردند. باز اين شكوه در صورتى معنا مى دهد كه از پيش پذيرفته باشيم كه قرآن مصون از هر نوع تحريف و تبديلى بر صفت هدايتگرى اش باقى است و مردم تا روز قيامت مى توانند به آن چنگ زنند و نجات يابند؛ اما اگر فرض كنيم قرآن دست خوش دگرگونى و تحريف شده است يا در آينده چنين مى شود، جايى براى اين شكوه نمى ماند.

باز آياتى كه در آنها قرآن از هر نوع ريب و ترديد منزّه شمرده شده است، هم اصل نزول قرآن را بدون شك و ترديد از ناحيه ى خدا مى شناسد و مى فرمايد:

(تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ)؛ (5) كتابى فرو فرستاده از پروردگار جهانيان بدون شكى در آن.

و هم در هدايتگرى و بقا ساحت قدسى قرآن را از هر نوع عيبى پاك مى داند و مى فرمايد:


1- 1. ر. ك: سيد عبد الله شبّر، تفسير القرآن الكريم، ص 714.
2- 2. به نقل از: سيد على حسينى ميلانى، التحقيق فى نفى التحريف عن القرآن الشريف، ص 27.
3- 3. ر. ك: نگارنده، سلامة القرآن عن التحريف، ص 21.
4- 4. سوره ى فرقان 25، آيه ى 30.
5- 5. سوره ى سجده 32، آيه ى 2.

ص: 28

ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ؛ (1) آن كتابى بدون ريب و شك است، هدايت كننده ى متقيان.

هر نوع احتمال تحريف و تغييرى درباره ى قرآن موجب راه يافتن شك و ريب در اين كتاب مى شود و به طور دايم ذهن را به خود مشغول مى كند كه مبادا آنچه مايه ى هدايت و تحقق اهداف اين كتاب است، با تحريف، دگرگون يا حذف شده باشد؛ ليكن اين آيات، به دليل نكره در سياق نفى، هر نوع ترديدى را در اين باره بى مورد مى داند.

البته نبايد احتمال داد كه آيات مورد استناد در عدم تحريف، خود تحريف شده اند؛ زيرا اين نوع تحريف، تحريف به زياده است كه هيچ قائلى ندارد؛ حتى تحريف گرايان نيز هرگز اين آيات را در زمره ى آيات تحريف شده محسوب نكرده اند؛ افزون بر آن، تحريف آيات مورد بحث، خلاف مقصود تحريف كنندگان را اثبات مى كند؛ چه اين كه مقايسه ى ساختار و محتواى اين آيات با آيات قبل و بعد آنها نيز نشان مى دهد كه آنها مجموعه اى منسجم و به هم پيوسته اند و تمام اوصاف اعجازى قرآن را دارند، به گونه اى كه هيچ ترديدى در قرآن بودن آنها نيست.

3. به كدام دسته از احاديث براى سلامت قرآن از تحريف استدلال شده است و چه كسانى اين دليل را مد نظر قرار داده اند؟

3. به كدام دسته از احاديث براى سلامت قرآن از تحريف استدلال شده است و چه كسانى اين دليل را مد نظر قرار داده اند؟

بر سلامت قرآن از تحريف به احاديث بى شمارى در گروه هاى متعدد، مى توان استدلال كرد. البته اين به معناى نياز قرآن به احاديث در اين باره نيست؛ چون در واقع اين احاديث اند كه بايد اعتبارشان را از قرآن دريافت كنند و صحت و سقمشان را با محك قرآن به دست آورند؛ ليكن چون نوع اين احاديث در گواه بودنشان بر سلامت قرآن از تحريف، از سوى خود قرآن تأييد مى شود، مورد استناد قرار گرفته اند. برخى از اين احاديث در چند دسته بدين شرح اند:


1- 1. سوره ى بقره 2، آيه ى 2.

ص: 29

الف) احاديث ثقلين، كه نزد فريقين متواترند، (1) تمسك به قرآن و عترت را واجب مى دانند. اگر قرآن تحريف شده باشد، هدايت كننده نيست و نبايد به آن تمسك جست، ليكن اين احاديث تمسك به قرآن را تا ابد واجب و ضرورى مى دانند، پس پندار تحريف قرآن باطل است.

ب) احاديث متعدد از اهل بيت عليهم السّلام كه با صراحت يا با اشاره بر سلامت قرآن از تحريف دلالت دارند؛ از جمله حديثى در «اصل» (2) حسين بن عثمان از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه حضرت مى فرمايد:

ما بين الدّفّتين قرآن (3)؛ آنچه كه بين دو جلد قرار دارد قرآن است [بدون كم و زياده .

و بخشى از نامه ى امام باقر عليه السّلام كه به يكى از ياران خود به نام سعد الخير چنين مى نگارند:

... و كان من نبذهم الكتاب أن أقاموا حروفه و حرّفوا حدوده؛ (4) از جمله بى اعتنايى آنان به قرآن اين است كه الفاظ قرآن را به پاداشتند، ولى حدود و معارفش را تحريف كردند.

استاد معرفت درباره ى اين حديث مى گويد:


1- 1. مير حسين حامد، عبقات الانوار، ج 1 و 2 و نيز ر. ك: حسين راضى، الهوامش التحقيقية لكتاب المراجعات، و عبد الحسين شرف الدين، المجمع العالمى لاهل البيت، ص 327.
2- 2. «اصل» اصطلاحى در عرف حديث پژوهان شيعى است و به نوشته اى گويند كه از كتابى ديگر گرفته نشده و نويسنده آن را بدون واسطه از معصوم فراهم كرده باشد. براى توضيح بيش تر ر. ك: مقدمه المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحار الانوار، ص 46.
3- 3. كتاب الاصول الستة عشر.
4- 4. محمد بن يعقوب كلينى، الكافى: ج 8، ص 53، ح 16. اين حديث با سند صحيح آورده شده است؛ نيز ر. ك: محمد بن ايوب الضريس از دانشمندان اهل سنت، م. 294 ق.، فضائل القرآن، تحقيق غزوة بدير، ص 26- 27. وى با دو سند از ابن مسعود چنين نقل مى كند: «... پس از شما زمانى خواهد رسيد كه در آن حروف قرآن حفظ مى شود، ليكن حدود آن تباه مى گردد».

ص: 30

عبارت امام صراحت دارد كه در الفاظ قرآن تحريفى صورت نگرفته؛ چون مى فرمايد الفاظ قرآن را به پا داشتند [كنايه از اين كه حفظ كردند] هر چند آنان احكام قرآن را تغيير دادند و دستوراتش را تباه ساختند. (1)

و نيز احاديثى ديگر كه به خاطر رعايت اختصار از ذكرشان خوددارى مى شود.

ج) احاديثى كه در صدد بيان بلنداى مرتبه ى قرآن در زندگى هدايتى انسان هاست (2).

د) احاديثى كه قرآن را به طور مطلق معيار درستى و نادرستى انديشه ها و روايات مى شناسد (3) و آن چه را با قرآن هماهنگى ندارد، مردود مى شمرد. درباره ى اين گروه از احاديث بررسى بيش ترى خواهيم داشت.

ه) روايات بى شمارى در ابواب گوناگون فقهى، (4) مانند احاديث «باب درخواست شفا از قرآن»، «باب توسل به قرآن»، «باب حفظ و از بر كردن قرآن»، «باب آداب تلاوت قرآن»، «باب سوگند به قرآن» و باب هاى ديگرى كه هر كدام ده ها روايت را در بردارند.

اگر قرآن موجود تحريف شده بود، نمى توانستيم اين آثار فقهى را براى قرآن اثبات كنيم. در ميان گروه هاى گوناگون احاديث مذكور، احاديث صحيح السند نيز فراوان به چشم مى خورد.

قدما و متأخران اماميه براى نيل به دو هدف به روايات استناد كرده اند:

اول: اثبات سلامت قرآن از تحريف؛ دوم: ساقط كردن احاديث تحريف نما، در صورتى كه تأويلى درست براى معناى


1- 1. محمد هادى معرفت، صيانة القرآن عن التحريف، ص 50.
2- 2. ر. ك: محمد بن مسعود عياشى، تفسير العياشى، تصحيح رسولى محلاتى، ج 1، ص 3 و 6، و نهج البلاغه، خطبه ى 181 و الكافى، «كتاب فضل القرآن»، ص 600.
3- 3. ر. ك: محمد بن مسعود عياشى، همان، ج 1، ص 8.
4- 4. ر. ك: محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 92، «كتاب القرآن»، ص 13- 43 و ص 175- 372 و ج 93، «كتاب القرآن» و محمد رضا حكيمى، الحياة، باب السادس، ص 41 به بعد.

ص: 31

آنها يافت نشود؛ چون در مقام تعارض احاديث، ناگزير احاديثى كه سندشان ضعيف و دلالتشان نامفهوم و يا مخالف با قرآن باشد ساقطاند و آنها روايات تحريف نما هستند.

برخى از دانشمندان اماميه كه به گروهى از اين احاديث استناد كرده اند عبارت اند از: شيخ ابو جعفر صدوق (1) (م. 382 ه. ق)، شيخ الطائفه طوسى (2) (م. 460 ه. ق)، ابو المكارم قوام الدين حسنى (3) (م. قرن هفتم ه. ق)، على بن عبد العالى (4) معروف به محقق كركى (م. 940 ه. ق)، محمد بن ابراهيم شيرازى (5) معروف به صدر المتألهين (م. 1050 ه. ق)، سيد محمد مهدى طباطبائى (6) (م. 1155 ه. ق)، شيخ جعفر كبير (7) معروف به كاشف الغطاء (م. 1228 ه. ق)، سيد حسين كوه كمرى (8) (م. 1299 ه. ق) و از دانشمندان عصر حاضر مانند علامه طباطبائى (م. 1402 ه. ق) و ديگران (9).

علامه طباطبائى در اين زمينه چنين مى نگارد:

افزون بر آيات قرآن [در اثبات سلامت قرآن از تحريف اخبارى بسيار از پيغمبر صلّى الله عليه و آله از طريق شيعه و سنى نقل شده كه فرموده است: در هنگام بروز فتنه ها و براى حل دشوارى ها به قرآن پناه بريد ... و همين طور حديث شريف ثقلين كه از طريق شيعه و سنى به حد تواتر نقل شده است ... و باز اخبارى بسيار كه از طريق رسول خدا و پيشوايان اهل بيت عليهم السّلام رسيده و دستور داده اند اخبار و


1- 1. محمد بن على ابو جعفر صدوق، الاعتقادات، ص 103.
2- 2. محمد بن حسن طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 3- 4.
3- 3. محمد بن ابو فضل حسنى، تفسير البلابل و القلاقل، ج 1، ص 244 و 258.
4- 4. به نقل از: محمد جواد بلاغى، آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ج 1، ص 26.
5- 5. محمد بن ابراهيم شيرازى، شرح اصول الكافى، ص 199، 202 و 205.
6- 6. الفوائد في علم الاصول، مبحث «حجية الكتاب»، به نقل از: سيد على حسينى ميلانى، التحقيق فى نفى التحريف عن القرآن الشريف، ص 25.
7- 7. شيخ جعفر كبير، كشف الغطاء، ص 229.
8- 8. بشرى الوصول الى اسرار علم الاصول، به نقل از: سيد على حسينى ميلانى، همان، ص 27.
9- 9. مانند: سيد ابو القاسم خوئى، البيان فى تفسير القرآن، ص 221 به بعد؛ ابو الفضل مير محمدى، بحوث فى تاريخ القرآن و علومه، ص 30 و محمد هادى معرفت، صيانة القرآن عن التحريف، ص 51 به بعد.

ص: 32

احاديثشان را بر قرآن، به طور مطلق (بدون آن كه اختصاص به حديثى دون حديثى ديگر داشته باشد،) عرضه كنند. روشن است اگر كتاب الهى تحريف شده بود، معنايى براى اين گونه احاديث نبود ... و همين طور اخبارى ديگر ... (1).

4. شواهد تاريخى بر سلامت قرآن از تحريف چيست و چه كسانى به آن استناد كرده اند؟

4. شواهد تاريخى بر سلامت قرآن از تحريف چيست و چه كسانى به آن استناد كرده اند؟

در اين دليل به عنايت ويژه ى مسلمانان در تمام ابعاد جمع آورى، حفظ، ضبط قرائت و نگارش قرآن، و انس بى پايان و قداستى كه اين كتاب از همان اوان نزول در ژرفاى جانشان داشته و حساسيت فوق العاده اى كه آنان نسبت به كوچك ترين تغيير در اين زمينه از خود نشان مى دادند، تأكيد مى شود. اين عنايت ويژه هر نوع ترديدى را درباره ى تحريف قرآن مى زدايد.

نخستين كسى كه از اماميه به اين دليل توجه كرده، سيد مرتضى علم الهدى (م. 436 ه. ق) است كه با استدلالى متين و شواهدى نيرومند به طرح بحث پرداخته است. ايشان مى گويد:

ما در كتاب مسائل الطرابلسيات روشن ساختيم، قرآن به طور درست همان گونه كه بوده نقل شده بدون آن كه در آن، نقصان، تبديل يا تغيير و دگرگونى رخ داده باشد.

در آن جا گفتيم، بداهت اين مطلب كه قرآن در دست ما، همان قرآن نازل شده بر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله است، مانند علم به وجود شهرها و حوادث بزرگ و رويدادهاى عظيم و كتاب هاى مشهور و اشعار مدون است كه هيچ كس در وجود آنها شك و ترديدى به خود راه نمى دهد.

در آن كتاب متذكر شديم، عنايت شديد و انگيزه هاى قوى مسلمين بر نقل قرآن و حفظ و حراست از آن از حد نقل حوادث، رويدادها و كتاب ها به مراتب بيش تر است ... علم به جزئيات قرآن مانند علم به كلّيت آن است ... و ناگفته پيداست كه


1- 1. محمد حسين طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 12، ص 107- 108.

ص: 33

عنايت به قرآن و ضبط آن بسى فراتر از عنايت به ضبط و ثبت كتاب سيبويه و دواوين شاعران است و هرگز قابل مقايسه نيست. (1)

پس از علم الهدى نيز گروهى ديگر شيوه ى او را پيموده اند؛ از جمله:

محمد بن على بن شهر آشوب (2) (م. 558 ق.) شيخ سديد الدين محمود حمصى (3) (م.

اوايل قرن هفتم)، حسن بن يوسف مطهّر (4)، معروف به علّامه حلى (م. 726 ه. ق)، احمد بن محمد بن فهد الحلى (5) (م. 841 ه. ق)، زين الدين العاملى البياضى (6) (م. 877 ه. ق)، مولى محقق اردبيلى (7) (م. 993 ه. ق)، حسن بن زين الدين (8) (م. 1011 ه. ق)، محمد بن حسن الحر العاملى (9) معروف به شيخ حر (م. 1104 ه. ق)، سيد محمد طباطبائى (10) (م. 1242 ه. ق)، محقق تبريزى (11) (م. 1307 ه. ق)، شرف الدين العاملى (12) (م. 1381 ه. ق)، امام روح اللّه موسوى خمينى (13) (م. 1409 ه. ق) و سيد ابو القاسم الخوئى (14)


1- 1. على بن حسين علم الهدى، الذخيرة فى علم الكلام، ص 361.
2- 2. ر. ك: محمد بن على بن شهر آشوب، مثالب النواصب، مخطوط، ورقه ى 428 نسخه ى لكنهو و ورقه ى 471 نسخه ى مدرسه ى سپهسالار.
3- 3. ر. ك: محمود حمصى، المنقذ من التقليد، ص 477- 478.
4- 4. ر. ك: حسن بن يوسف مطهر، أجوبة المسائل المهنائية، ص 24.
5- 5. ر. ك: احمد بن محمد حلى، عدّة الداعى و نجاح الساعى، ص 327.
6- 6. ر. ك: زين الدين عاملى بياضى، الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم، تصحيح محمد باقر بهبودى، ج 1، ص 45.
7- 7. ر. ك: احمد اردبيلى، مجمع الفوائد و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان، ج 2، ص 218.
8- 8. ر. ك: حسن بن زين الدين، معالم الدين و ملاذ المجتهدين، ص 147- 148.
9- 9. به نقل از: عبد الحسين شرف الدين، الفصول المهمة فى تأليف الامة، ص 166. شايان ذكر است كه شيخ حر عاملى، رساله اى به نام «رسالة تواتر القرآن» نگاشته اند. ر. ك: محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، ج 1، ص 86.
10- 10. ر. ك: محمد طباطبايى، مفاتيح الاصول، ص 322.
11- 11. ر. ك: موسى تبريزى، اوثق الوسائل بشرح الرسائل، ص 91.
12- 12. ر. ك: عبد الحسين شرف الدين، أجوبة مسائل جار اللّه، ص 28 و 163.
13- 13. ر. ك: امام خمينى، تهذيب الاصول، تقرير شيخ جعفر سبحانى، ج 2، ص 165.
14- 14. ر. ك: سيد ابو القاسم خوئى، البيان فى تفسير القرآن، ص 123- 124.

ص: 34

(م. 1413 ه. ق).

5. دليل عقلى سلامت قرآن از تحريف چيست؟

5. دليل عقلى سلامت قرآن از تحريف چيست؟

در اين دليل با پيوند چند مقدمه به شرح زير، سلامت قرآن از تحريف اثبات مى شود:

الف) خداوند حكيم قرآن را براى هدايت بشر فرستاد؛

ب) اين كتاب آخرين كتاب آسمانى و آورنده ى آن نيز آخرين فرستاده ى خداست؛

ج) اگر اين كتاب تحريف شده باشد، كتاب آسمانى ديگر و يا پيامبرى ديگر راه درست را به مردم نشان نخواهد داد و در اين صورت مردم به بيراهه مى روند، بدون آن كه تقصيرى متوجه آنان باشد؛

د) اين گمراهى با ساحت اقدس پروردگار جهان ناسازگار، و مخالف حكمت الهى در هدايت بشريت است.

نتيجه پس قرآن بايد از هر نوع تغيير و تحريفى مصون باشد. (1)

اين دليل به گونه هاى ديگر نيز تقرير شده است.

6. آيا مذهب محققان شيعه و اجماع طايفه ى آنان، بر سلامت قرآن از تحريف است؟

6. آيا مذهب محققان شيعه و اجماع طايفه ى آنان، بر سلامت قرآن از تحريف است؟

با شناخت ادله ى مذكور و اسامى گروهى از دانشمندان اماميه، كه ملاحظه كرديد، مى توان به اين نكته اذعان كرد كه سلامت قرآن، مذهب محققان شيعه و اجماع طايفه ى آنان به پيروى از پيشوايان معصومشان مى باشد؛ و از همين رو امامان شيعه عليهما السّلام و جمعى از بزرگان در زمان هاى گوناگون، بر سلامت قرآن از تحريف ادعاى اجماع كرده اند از جمله: امام هادى عليه السّلام مى فرمايد:

جملگى امت با اتفاق بدون اختلاف، بر اين باورند كه قرآن حق است و ترديدى


1- 1. عبد اللّه جوادى آملى، قرآن در قرآن، ص 315.

ص: 35

در آن نيست. آنان در اين اتفاق نظر راست انديش اند .... (1)

اين گواهى از ناحيه ى امام معصوم عليه السّلام بر حقانيت قرآن و عدم ترديد در آن نزد تمام مسلمانان از هر مسلك و مشربى كافى است كه هر نوع ترديدى را در اين زمينه بزدايد؛ از جمله دانشمندان شيعى كه در مقاطع گوناگون به اجماع شيعه درباره ى سلامت قرآن از تحريف گواهى داده اند، عبارت اند از:

در قرن پنجم سيد مرتضى علم الهدى (2) (م. 436 ه. ق)، در قرن ششم امين الاسلام طبرسى(3)، در قرن يازدهم شهيد قاضى نور اللّه شوشترى (4) (م. 1019 ه. ق)، در قرن سيزدهم شيخ جعفر كبير (5)، معروف به كاشف الغطاء (م. 1228 ه. ق)، ابو القاسم جيلانى (6) (م.

1231 ه. ق)، و سيد محمد شهشهانى (7) (م. 1289 ه. ق)، و در قرن اخير نيز جمعى ديگر از دانشمندان اماميه مانند: شيخ محمد حسن آشتيانى (8) (م. 1409 ه. ق)، سيد محسن امين العاملى (9) (م. 1371 ه. ق)، شيخ محمد حسين كاشف الغطاء (10) (م. 1373 ه. ق)، شيخ عبد الحسين احمد الامينى (11)، معروف به علامه امينى (م. 1390 ه. ق) و امام روح اللّه موسوى خمينى (12) (م. 1409 ه. ق) را مى توان نام برد.

گفتار دوم: بررسى مبانى نقد روايات تحريف قرآن

اشاره


1- 1. محمد باقر مجلسى، همان، ج 2، ص 225.
2- 2. على بن حسين علم الهدى، همان، ص 363.
3- 3. فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 1، الفن الخامس، ص 15.
4- 4. به نقل از: محمد جواد بلاغى، همان، ج 1، ص 25.
5- 5. شيخ جعفر كبير، همان، «كتاب القرآن»، ص 299.
6- 6. به نقل از: سيد على حسينى ميلانى، همان، ص 92.
7- 7. به نقل از: سيد ابو القاسم خوئى، همان، ص 200.
8- 8. محمد حسن آشتيانى، بحر الفوائد فى شرح الفرائد، ص 99.
9- 9. محمد امين عاملى، نقض الوشيعة أو الشيعة بين الحقائق و الأوهام، ص 160.
10- 10. ر. ك: محمد حسين كاشف الغطاء، اصل الشيعة و اصولها، ص 133.
11- 11. ر. ك: عبد الحسين امينى، الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، ج 2، ص 101.
12- 12. امام خمينى، همان، ص 343.

ص: 36

گفتار دوم: بررسى مبانى نقد روايات تحريف قرآن

بدون شك نقد مقبول از روايات تحريف نما، به يك سلسله مبانى معقول وابسته است. رويكرد اين گفتار با يازده پرسش به اين مطلب است كه در ضمن آن به مقايسه ى اجمالى احاديث تحريف نما در منابع فريقين و نيز بيان ديدگاه هاى دانشمندان فريقين در بررسى اسانيد روايات مى پردازيم.

7. قرآن به طور كلى چه رويكردى درباره ى پندار تحريف و احاديث تحريف نما دارد؟

7. قرآن به طور كلى چه رويكردى درباره ى پندار تحريف و احاديث تحريف نما دارد؟

قرآن خود به طور مستقل عهده دار اثبات سلامت خويش از تحريف شده و با آيات متعددى راه را براى هر نوع انديشه يا حديثى كه سخن از تحريف دارد، بسته است؛ بنابراين اگر احاديث دلالت كننده بر تحريف مى توانستند بر حجيت سندى و دلالى خود باقى باشند، به طور قطع و در گام نخست، خود قرآن مضامين آنها را امضا مى كرد؛ ليكن قرآن نه تنها آنها را امضا نكرده، بلكه بر عكس رويكرد قرآن به احاديث بى شمارى است كه در تعارض با آنهاست و از نزاهت قرآن از تحريف حكايت دارد. بر اين اساس بايد در علاج روايات تحريف نما توجه داشت كه چون خود قرآن تبيين وحى را به عهده ى سنت نهاده و احاديث حكايت كننده ى سنت هستند، تنها در حوزه ى تبيين وحى به صورت شرح و تفسير، تأويل، بيان شأن نزول ها، جرى و انطباق، قرائات مستند و ... اعتبار دارند و به كار مى آيند؛ در غير اين صورت از حجيت ساقطاند؛ چون حجيت

ص: 37

آنها در حدوث و بقا به قرآن وابسته است. اين نكته با شيوه ى معصومان عليهم السّلام، از طريق روايات متواتر كه قرآن را معيار مطلق براى ارزيابى هر نوع حديثى مى شناسند، به خوبى قابل درك است. بداهت اين مطلب هنگامى جلوه مى كند كه توجه داشته باشيم در احاديث، احتمال وضع و جعل و راه يافتن انديشه هاى غاليان و اسراييليات و ... وجود دارد و نيز طبيعت مسأله (اثبات تحريف قرآن به وسيله ى روايات)، با اهميت فوق العاده اش، اقتضا مى كند كه احاديث آن در عين اصالت سند، فراوان و از نظر دلالت نيز شفاف و نص در مراد باشند؛ در غير اين صورت به جاى آن كه راه نما باشند گمراه كننده اند و دست انسان را از قرآن و سنت كوتاه مى كنند؛ چون در اين فرض قرآن قادر به هدايت نيست، آدمى را به مقصد نمى برد و با آسيب تحريف از كار مى افتد و نمى تواند ميزان صحت و سقم اخبار باشد؛ بنابراين، آيا پذيرفتنى است با آن كه معصومان، مبيّن وحى و هم عدل قرآن (به دليل حديث ثقلين) (1) و وارثان واقعى اين كتاب اند و با تطهير ويژه اى كه خداوند به آنان ارزانى داشته (2) و روحشان را با حقيقت قرآن پيوند داده است، بر خلاف آيات قرآن و تعاليم آن سخنى برانند؟!

8. ريشه ى اعتقاد به تحريف قرآن چيست؟

8. ريشه ى اعتقاد به تحريف قرآن چيست؟

ريشه ى تحريف گرايى، غفلت از حاكميت مطلق قرآن بر تمام روايات و انديشه هاست. تحريف گرايان، روايات را حاكم بر قرآن مى شناسند، در حالى كه روايات، بنا به خود قرآن و نص صريح معصومان عليهم السّلام در اخبار عرض، محكوم قرآن اند.

تحريف گرايان از روح حاكم بر تعاليم وحى فاصله گرفته اند و از اين رو ديدگاه هاى سست و باور نكردنى ارائه مى دهند؛ به طور نمونه، يكى از ادلّه ى تحريف گرايى، تشبّث به حديثى مرسل است كه مى گويد:


1- 1. در مورد سندها و منابع حديث ثقلين، ر. ك: لجنة التحقيق في مسألة الإمامة، «كتاب اللّه و أهل البيت في حديث الثقلين»؛ مير حامد حسين هندى، عبقات الأنوار: ج 1، ص 17- 327 و ج 2، ص 10- 392، و شيخ حسين راضى، الهوامش التحقيقية لكتاب المراجعات، ص 326.
2- 2. محمد حسين طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 16، ص 309 به بعد و ر. ك: ولى اللّه نقى پور، بررسى شخصيّت اهل بيت در قرآن، ص 256.

ص: 38

تناسبى بين دو جمله ى آيه ى شريفه ى ... وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ ... (1)؛ (... و اگر مى ترسيد درباره ى يتيمان عدالت نورزيد، پس با زنانى كه براى شما پاكيزه قرار داده شده، ازدواج كنيد ...) نيست؛ زيرا جمله ى نخست درباره ى عدالت با يتيمان و جمله ى دوم درباره ى ازدواج با زنان پاكدامن است و اين دو تناسبى با يكديگر ندارند. پس بين اين دو جمله بايد چيزى حذف شده باشد (2)، ليكن اگر اندكى در سياق آيات تأمل گردد و در سنت هاى جاهلى در غارت اموال دختران يتيم و ستم و جفا به آنان مطالعه شود (3)، پيوند و تناسب بين اين دو جمله از آيه به خوبى معلوم خواهد شد. شاهد اين تناسب هم آيه ى 127 همين سوره است؛ بنابراين، چگونه مى توان به حديثى كه مى گويد: «بين اين دو جمله از آيه، يك سوم قرآن ساقط شده است» گردن نهاد؟ آن هم حديث مرسلى كه تنها در يك منبع (4) آمده و صريحا با ادله ى سلامت قرآن از تحريف مخالف است و در آن زنديقى فرض شده كه در مقام مناظره با امام عليه السّلام مى گويد: چرا بين اين دو جمله از آيه تناسبى نيست. آيا ممكن است امام بهانه به زنديق بدهند و بگويند يك سوم قرآن از بين اين دو جمله ساقط شده است؟ آيا اساسا چنين چيزى معقول است كه بين دو جمله از يك آيه، يك سوم الفاظ قرآن حذف شده باشد؟!

نمونه اى ديگر حديثى از كتب اهل سنت است كه در منابع متعدد با سندهاى گوناگون نقل شده است. مى گويد:

ابىّ بن كعب در سوره ى «البيّنة» چنين قرائت مى كرد: لو أنّ ابن آدم سأل و اديا من مال فاعطيه لسأل ثانيا فسأل ثالثا و لا يملأ جوف ابن آدم إلّا التراب و يتوب اللّه على من تاب ذلك الدّين القيمّ عند اللّه الحنيفية غير


1- 1. سوره ى نساء 4، آيه ى 3.
2- 2. ميرزا حسين نورى، فصل الخطاب، ص 270.
3- 3. براى توضيح بيش تر ر. ك: محمد حسين طباطبائى، همان، ج 4، ص 166 به بعد.
4- 4. اين حديث تنها در كتاب الاحتجاج با سند مرسل آمده است. ر. ك: احمد بن على طبرسى، الاحتجاج على اهل اللجاج، تحقيق بهادرى، ج 1، ص 377- 378.

ص: 39

المشركة و لا اليهوديّة و لا النّصرانيّة. (1)؛ چون فرزند آدم سرزمينى پر از مال درخواست كند و به وى داده شود، سرزمين دوم را مى خواهد؛ پس چون به وى داده شود سومى مى خواهد و شكم آدمى را جز خاك پر نمى كند و هر كه توبه كند، خدا توبه اش را مى پذيرد، اين است آيين پايدار نزد خدا بدون كژى و بدون دوگانگى، نه آيين يهودى و نه نصرانى.

و احاديثى ديگر در اين زمينه كه بيش تر اهل سنت آنها را آياتى از قرآن مى دانند كه بعدا نسخ شده اند (2)! آيا هيچ قرآن شناسى به خود اجازه مى دهد كه اين متن را با وجود پريشانى هاى روشن، انحطاط عبارات، بيگانگى آن با بلاغت قرآن و حتى وجود غلطهاى آشكار در آن (مانند توصيف دين به غير مشركة)، از آيات قرآن محسوب كند و آنها را آيات منسوخه بنامد!؟ تمام اين مشكلات به دليل تفكر حاكميت اخبار بر آيات قرآن و نشناختن ساختار و محتواى قرآن در ارائه ى تعاليم وحى و نيز تعلق خاطر ارزيابى نشده به اصحاب و ارباب كتب حديث و بيگانگى با قرآن است. شيخ جعفر كبير در اين زمينه سخنى نغز دارد. وى مى گويد:

شگفتا از گروهى كه گمان مى برند احاديث كه از آنها قرن ها گذشته و زبان به زبان گشته و از اين كتاب به آن كتاب انتقال يافته، سالم [بدون كم و كاست به دست ما رسيده است و اگر در اين مدت نقص و كاستى در آنها رخ مى داد آشكار و فراگير مى شد، ليكن نقصان قرآن در همه ى زمان ها پنهان مانده و اكنون تنها براى آنان هويدا گشته است! (3)

9. در انديشه ى اهل بيت عليهم السّلام قرآن، معيار مطلق در نقد و ارزيابى اخبار و انديشه ها معرفى شده است. اين تلقى از قرآن چه تأثيرى در مسأله ى سلامت قرآن از تحريف دارد؟


1- 1. قاسم بن سلام، فضائل القرآن، ص 192 و نيز ر. ك: عمر بن شبّه، تاريخ المدينة المنورة، تحقيق فهيم محمد شلتوت، ص 707 و 712 و جلال الدين سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 2، ص 25، و ابو عبد اللّه حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، با اشراف يوسف عبد الرحمن مرعشلى، ج 2، ص 531.
2- 2. على بن احمد حزم، المحلى، تحقيق لجنة احياء التراث العربى، ج 11، ص 234 و نيز ر. ك: عبد الرحمن مقدسى، المرشد الوجيز الى علوم تتعلق بالكتاب العزيز، تحقيق طيّار قولاچ، ص 42، و جلال الدين سيوطى، همان، ج 2، ص 81.
3- 3. شيخ جعفر كبير، همان، ص 300.

ص: 40

9. در انديشه ى اهل بيت عليهم السّلام قرآن، معيار مطلق در نقد و ارزيابى اخبار و انديشه ها معرفى شده است. اين تلقى از قرآن چه تأثيرى در مسأله ى سلامت قرآن از تحريف دارد؟

در سيره ى معصومان عليهم السّلام، هر نوع انديشه اى كه از قرآن بريده باشد مردود و از منش الهى و روش واقع بينانه ى قرآن محورى آنان بيرون است.

سنت معصومان عليهم السّلام در اين زمينه در احاديث «عرض الأخبار على كتاب اللّه» (ارائه كردن احاديث بر كتاب خدا)، متجلى است. آنان در مقاطع گوناگون زمانى به اين نكته توجه تام داشته اند، به گونه اى كه اين احاديث به شكل متواتر درآمده و مانند قاعده اى قطعى در مصادر و آراى اماميه رايج شده است. (1)

گروهى از اين احاديث در مقام علاج اخبار متعارض است و فرمان مى دهد: هر دو دسته اخبار متعارض را به قرآن عرضه كنيد و آن را كه موافق قرآن است بگيريد و ديگرى را طرد كنيد؛ مانند روايت الميثمى (2)، عبد الرحمن بن ابى عبد اللّه (3)، الحسن بن الجهم (4) و عمر بن حنظله (5) و ....

گروهى ديگر از اين احاديث به صورت مطلق فرمان مى دهد كه هر نوع خبر و انديشه اى را بايد به قرآن عرضه نمود و آنچه را با قرآن موافق نيست- نه آن كه مخالف است- و با آن هماهنگى ندارد، فرو گذاشت؛ مانند روايت السكونى از ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام كه مى فرمايد:

قال رسول اللّه: إنّ على كلّ حقّ حقيقة و على كلّ صواب نورا فما وافق كتاب اللّه فخذوه و ما خالف كتاب اللّه فدعوه (6)؛ بر هر حقى، حقيقتى و بر هر


1- 1. ر. ك: محمد بن حسن حر، وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعة، ج 27، باب 9، از ابواب صفات قاضى، ص 86.
2- 2. همان، ص 87، ح 29.
3- 3. همان، ص 90، ح 40.
4- 4. همان، ص 90، ح 41.
5- 5. همان، ص 91، ح 42.
6- 6. الكافى، ج 1، ص 69، ح 4، و نيز ر. ك: محمد بن مسعود عياشى، تفسير العياشى، ج 1، ص 8.

ص: 41

[انديشه ى درستى، نورى حاكم است [و اين حقيقت و نور كتاب خداست پس آنچه را موافق كتاب خداست بگيريد و هر آنچه مخالف آن است، فرو گذاريد.

و خبرهايى چون خبر عبد اللّه بن ابى يعفور (1)، ايّوب بن راشد (2)، ايّوب بن حرّ (3)، هشام ابن حكم (4)، جميل بن درّاج (5)، جابر بن يزيد الجعفى (6)، سدير الصيرفى (7) و ... مانند اين خبرند.

از مجموع اين اخبار استفاده مى شود كه قرآن به طور مطلق ميزان هر نوع خبر و انديشه اى است؛ و اين بدان معناست كه قرآن بايد از عصر نزولش تا هميشه متواتر باشد و هيچ نوع دگرگونى و تحريفى در آن راه نيابد؛ در غير اين صورت، با بروز شك، كار آمدى اين ميزان ساقط خواهد شد.

جمعى از دانشمندان اماميه به دليل همين انديشه اخبار تحريف نما را به دليل مخالفت با قرآن به كلى ساقط كرده اند (8) و گروهى ديگر مانند ابو جعفر كلينى (م. 329 ه. ق) در طليعه ى كتاب پر ارج كافى اخبار عرض را معيارى شامل بر همه ى أخبار مى شناسند (9) تا هم چنان راه را براى رسيدن به چشمه هاى علوم اهل بيت عليهم السّلام، بنماياند.

فقها نيز در مقام افتا بر اين معيار تأكيد ورزيده اند؛ مانند شيخ طائفه طوسى (م. 460 ه. ق) كه در مقام افتا خبرهاى صحيح السند را به دليل مخالفت با قرآن مردود مى شمرد. (10)


1- 1. الكافى، ج 1، ص 69، ح 3.
2- 2. همان، ح 5.
3- 3. وسائل الشيعة، ج 27، باب 9، ص 86، ح 35.
4- 4. محمد بن حسن طوسى، الامالى، ج 1، ص 236.
5- 5. محمد بن مسعود عياشى، همان، ج 1، ص 9، ح 1.
6- 6. همان، ح 6.
7- 7. الكافى، ج 1، ص 69.
8- 8. ر. ك: نگارنده، همان، ج 1، ص 44.
9- 9. الكافى، ج 1، ص 8.
10- 10. محمد بن حسن طوسى، الاستبصار فيما اختلف فيه من الأخبار، تحقيق حسن موسوى خراسانى، ج 4، ص 287.

ص: 42

هدف آنان كه كتاب هاى فقهى «احكام القرآن» را تدوين كرده اند نيز، تسهيل در شناخت اين ميزان الهى است؛ مانند كتاب فقه القرآن، تأليف قطب الدين هبة اللّه راوندى (م. 573 ه. ق) و كنز العرفان فى فقه القرآن تأليف مقداد بن عبد اللّه سيورى (م. 836 ه. ق) و كتاب هاى متعدد ديگر در اين زمينه از قدما و متأخرين اماميه كه نگاشته شده است.

به نظر ما، احاديث عرض اخبار بر قرآن، در بين ادلّه ى روايى سلامت قرآن از تحريف، نيرومندتر از بقيه است و به زودى خواهيد ديد كه مناقشات تحريف گرايان در اين اخبار چيزى جز سردرگمى و تناقض گويى نيست.

10. نزد دانشمندان اهل سنت، معيار و ميزان بودن قرآن در بررسى روايات چه جايگاهى دارد؟

10. نزد دانشمندان اهل سنت، معيار و ميزان بودن قرآن در بررسى روايات چه جايگاهى دارد؟

با آن كه انديشه ى ميزان بودن قرآن در بين دين پژوهان اماميه جاى رد و انكار ندارد، در بين برخى از اهل سنت مورد ترديد قرار گرفته است. دارمى در كتاب سنن خود بابى تحت عنوان «السّنة قاضية على كتاب اللّه» (1) گشوده و عبد الرحمن بن مهدى و يحيى بن معين (2) اخبار عرض را ساخته و پرداخته ى زنادقه مى شناسند (3) و ابو بكر بيهقى نيز در ابطال اين اخبار مى گويد:

اگر خود اين اخبار را به قرآن عرضه كنيم، در قرآن چيزى كه آنها را تأييد كند، نيست و ناگزير ساقطاند. (4)

غافل از آن كه همين كه قرآن تبيين خود را به عهده ى سنت نهاده (5)، معنايش اين


1- 1. نيز ر. ك: ابو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتيبة، تأويل مختلف الحديث، ص 199.
2- 2. به نقل از: يوسف ابن عبد البر، جامع بيان العلم و فضله، ج 2، ص 233.
3- 3. عون المعبود فى شرح سنن ابن ابى داود، ج 4، ص 230.
4- 4. احمد بن حسين بيهقى، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعة، تخريج عبد المعطى قلعجى، ج 1، ص 26.
5- 5. ر. ك: سوره ى نحل 16، آيه ى 44 ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا براى مردم آنچه را بر آنان فرود آمده تبيين كنى.

ص: 43

است كه قرآن به احاديث، كه حكايتگر سنت هستند، در حدوث و بقا اعتبار بخشيده است، پس احاديث بايد در مدار تبيين قرآن باشند و جز اين اعتبارى ندارند؛ و همين طور اين آيه كه مى فرمايد: ... فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ...؛

(... پس اگر در چيزى نزاع كرديد آن را به خدا و رسول واگذاريد) واگذارى اختلاف ها- كه شامل روايات هم مى شود- به خدا، با ارجاع آنها به محكمات قرآن صورت مى گيرد.

شايد از همين روست كه اهل سنت در علاج اخبار تحريف نما به معيار قرآن كم تر توجه كرده اند؛ البته برخى از اهل سنت، مانند محمد عبده، (1) معيار و ميزان بودن قرآن را پذيرفته اند و نيز به عايشه، همسر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله نسبت داده اند كه به اين معيار توجه داشته است. (2)

11. تحليل مفاهيم واژه هاى كليدى در روايات تحريف نما، چه تأثيرى در فهم درست اين روايات دارد؟

11. تحليل مفاهيم واژه هاى كليدى در روايات تحريف نما، چه تأثيرى در فهم درست اين روايات دارد؟

بررسى مفاهيم الفاظ كليدى و توجه به سير تحول تاريخى آنها، بسيارى از دشوارى ها را در فهم درست روايات تحريف نما آسان مى كند. چه بسا امروز از الفاظ اين روايات مفاهيمى را درك مى كنيم كه اگر با معانى اين الفاظ در عصر صدورشان مقايسه شود، بسيار دور از هم و حتى با يكديگر بيگانه خواهند بود.

به نظر مى رسد آنان كه از احاديث تحريف نما معناى تحريف لفظى قرآن را برداشت كرده اند، از اين نكته غافل بوده اند. آنان از تعابيرى مانند: «كنّا نقرأ كذا؛ ما چنين إقراء مى كرديم»، «تنزيله كذا؛ تنزيل آيه به اين صورت است»، «هكذا نزلت الآية؛ آيه چنين نازل شده است»، «حرّفوا كتاب اللّه؛ كتاب خدا را تحريف كردند» و ... تحريف لفظى آيات را استفاده كرده اند، غافل از اين كه اين برداشت با معانى اصطلاحى اين تعابير در روايات تفاوت زيادى دارد.


1- 1. به نقل از: محمود ابو ريّة، اضواء على السنة المحمدية، ص 411.
2- 2. همان، ص 430.

ص: 44

پيش از آن كه به تحليل مفهومى اين الفاظ بپردازيم، به اين پرسش اساسى توجه مى كنيم كه آيا آنان كه در عصر معصومان عليهم السّلام حضور داشتند، آن چه از معارف قرآن- به مقتضاى توفيقشان در حين نزول وحى و تلقى معارف آن از معصومان عليهم السّلام- دريافت مى كردند، در چه قالبى به ديگران انتقال مى دادند؟ در بين آنان چه الفاظ و تعابيرى براى انتقال معارف وحى رايج بوده است؟ با كاوش در مصادر و منابع خواهيم ديد، از تعابير مذكور در كنار تعبيرهاى «هكذا تفسيرها؛ تفسير آيه چنين است» و يا «هكذا معناها؛ معناى آيه اين است»، استفاده مى شده است.

12. واژه ى «اقراء» كه در برخى از روايات تحريف نما به كار رفته است به چه معناست؟

12. واژه ى «اقراء» كه در برخى از روايات تحريف نما به كار رفته است به چه معناست؟

«إقراء» در لغت مصدر ثلاثى مزيد از ماده «ق، ر، أ» به معناى، «به سخن آوردن» است و هنگامى كه گفته مى شود «أقرأه القرآن» يعنى او را قرائت قرآن آموخت. (1)

دانشمند بزرگوار، سيد مرتضى عسكرى (مدظله) درباره ى معناى اصطلاحى اين تعبير در روايات، بحثى گسترده همراه با سير تحول تاريخى آن گشوده كه چكيده ى آن بدين شرح است:

معناى «اقراء» در زمان رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله تا چند سال بعد از ايشان، تعليم تلاوة الفاظ آيات همراه با تعليم معناى آنها بوده است، و اصطلاحا «مقرى ء» به كسى مى گفتند كه الفاظ قرآن را با معنا و معارف آن تعليم دهد .... پس از آن كه فراگيرى قرآن رواج يافت، واژه ى «إقراء» تنها به معناى تعليم معناى آياتى به كار رفت كه نيازمند به تفسير باشد. نمونه اى از اين مورد در صحيح بخارى است كه مى گويد: عبد اللّه بن عباس مى گويد «در سال 23 ه. ق. به عبد الرحمن بن عوف، قرآن را إقراء مى كردم.» و اين در حالى است كه عبد الرحمن بن عوف در سال سوم هجرت ايمان آورده و در عصر نزول وحى حاضر بوده است. وى انسان ناآگاهى نبوده تا عبد اللّه بن عباس وى را آموزش تلاوت الفاظ قرآن دهد؛


1- 1. ابراهيم انيس عبد الحليم منتصر، المعجم الوسيط، ماده ى «ق. ر. أ» ص 722.

ص: 45

بنابراين مراد از اين كه مى گويد وى را «اقراء» مى كردم اين است كه به وى تفسير قرآن را آموزش مى دادم. (1)

بنابراين معناى «إقراء» در عصر نزول وحى، تعليم تلاوت الفاظ قرآن، همراه با تعليم معانى و معارف آن بوده است. پس اگر به طور نمونه عبد اللّه بن مسعود درباره ى آيه ى 67 سوره ى مائده مى گويد: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ- إنّ عليّا مولى المؤمنين- و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته ... هكذا كنّا نقرء الآية على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله (2)؛ (اى رسول آن چه بر تو از سوى پروردگارت فرود آمده، برسان- به تحقيق على مولاى مؤمنان است- و اگر چنين نكنى، رسالت آن را نرسانده اى ...)، در اين جا مراد عبد اللّه بن مسعود اين نيست كه تعبير «ان عليّا مولى المؤمنين» در ضمن آيات، وحى قرآنى است، تا وجود اين تعبير در متن قرآن موجب پندار تحريف قرآن شود، بلكه مرادش اين است كه اين آيه ى شريفه را در مقام تعليم الفاظ و معانى چنين مى خوانديم؛ تا قارى قرآن آنچه را كه در فهم درست آيه دخالت مستقيم دارد بياموزد.

و يا به طور نمونه روايتى كه مى گويد: «ابىّ أقرءنا؛ ابى بن كعب در قرائت برتر از ديگران است.» به همين معناست؛ يعنى ابى بن كعب در آشنايى با الفاظ وحى قرآنى، درك معانى آنها، شناخت تفسير حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله از قرآن و ناسخ و منسوخ آيات، از ديگران كار آمدتر بوده است. (3)

بنابراين شأن مقرئ قرآن همين بود كه الفاظ آيات وحى را همراه با معارف آن تعليم دهد، تا آن كه به دستور خلفا قرآن را از تبيين و تفسير حضرت صلّى اللّه عليه و اله تجريد كردند (4) و


1- 1. سيد مرتضى عسكرى، القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج 1، ص 291.
2- 2. جلال الدين سيوطى، الدر المنثور فى التفسير بالمأثور، ج 2، ص 131 و نيز ر. ك: على بن عيسى اربلى، كشف الغمّة فى معرفة الأئمة، تعليق سيد هاشم رسولى، ج 1، ص 219.
3- 3. يوسف بن عبد البر، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، تحقيق على محمد البجاوى، ج 1، ص 131 و نيز ر. ك: محمد بن عيسى بن سورة ترمذى، الجامع الصحيح، تحقيق احمد محمد شاكر، ج 5، ص 666.
4- 4. مسأله ى تجريد قرآن از تفسير و تبيين، مانند شعارى در عصر خلفا به ويژه خليفه ى دوم درآمد. ر. ك: محمد ابن جرير طبرى، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم، ج 4، ص 204؛ محمد بن سعد منيع، ج 5، ص 188، و شمس الدين ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 7.

ص: 46

به تدريج نقطه هاى آغاز اختلاف در فهم آيات به وجود آمد و با گذشت زمان بر سر تأويل (- معنا و مراد آيات) و تنزيل (- مورد نزول آيات و تفسير آنها) اختلاف كردند. (1)

13. واژه ى «تنزيل» كه در برخى از روايات تحريف نما به كار رفته، به چه معناست؟

13. واژه ى «تنزيل» كه در برخى از روايات تحريف نما به كار رفته، به چه معناست؟

«تنزيل» از ماده «ن، ز، ل» مصدر ثلاثى مزيد، به معناى فرود آوردن است (2) و در اصطلاح روايات نيز به همين معناى لغوى است كه شامل فرود آوردن وحى قرآنى و وحى غير قرآنى، كه به آن وحى تفسيرى مى گويند، مى شود.

برخى بدون توجه به شواهد و قراين، اين واژه را تنها به معناى فرود آوردن آيات وحى قرآنى مى شناسند، ليكن دليلى براى اين اختصاص وجود ندارد، بلكه مى توان گفت كه در اصطلاح روايات، اين واژه بيش تر براى فرود آوردن معنا و تفسير قرآن به كار رفته است.

قرآن مى فرمايد:

لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ* إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ* فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ* ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ (3)؛ زبانت را براى شتاب در آن به حركت در نياور.* بر ماست جمع و قرائت قرآن.* پس هر گاه آن را خوانديم، آن گاه پيروى كن.* آن گاه بر ماست بيان [و شرح آن.

اين آيات، بيان قرآن، يعنى شرح و تفسير آنها را به عهده ى خدا و نازل از جانب او مى شناسد. اين معنا، از اطلاق آيات شريفه ى وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى (4) نيز استفاده مى شود؛ چه اين كه در برخى از اخبار هم به اين معنا تصريح شده است. در بخشى از خطبه ى غديريه ى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله چنين مى خوانيم:


1- 1. قاسم بن سلام، فضائل القرآن، ص 45.
2- 2. ابراهيم انيس، همان، ماده ى «ن. ز. ل»، ص 914.
3- 3. سوره ى قيامة 75، آيه ى 6- 19.
4- 4. سوره ى النجم 53، آيه ى 3- 4. وى از روى هوى سخن نمى گويد* آن نيست جز وحى كه [از سوى خدا] وحى شده است.

ص: 47

... اللهمّ إنّك أنزلت عند تبيين ذلك فى على: اليوم أكملت لكم دينكم بإمامته ...؛ (1) خدايا! تو براى تبيين و توضيح در مورد [ولايت على چنين نازل كردى: امروز براى شما دينتان را با امامت وى كامل كردم ....

دارمى نيز با سند خود از حسّان بن ثابت چنين نقل مى كند:

جبرئيل سنت را بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله نازل مى كرد، همان طور كه قرآن را نازل مى كرد. (2)

بنابراين، هر آن چيزى كه پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و اله درباره ى تفسير و تبيين آيات قرآن مى فرمود، تنزيل از جانب خداست؛ پس اگر در مورد آيه اى گفته شود: «هكذا تنزيلها؛ تنزيل آيه چنين است.» با توجه به قراين و شواهد، به معناى تبيين و تفسير آيه است؛ مانند اين روايت از امام صادق عليه السّلام درباره ى آيه شريفه ى: فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (3) كه امام مى فرمايد:

يا معشر المكذّبين حيث أنبأتكم رسالة ربّى فى ولاية علي عليه السّلام و الائمة من بعده، من هو فى ضلال مبين، قال كذا انزلت (4)؛ اى گروه تكذيب كنندگان، چون شما را به پيام پروردگارم درباره ى ولايت على و پيشوايان پس از وى آگاه كردم [اكنون خواهيد دانست چه كسى در بيراهه ى آشكار است. (پس امام فرمود:) آيه اين چنين نازل شده است.

امام در مقام بيان تفسير آيه، تعبير «كذا انزلت؛ آيه چنين نازل شده است.» را به كار برده اند تا نشان دهند اين تفسير واقعى است و از جانب خدا نازل شده است، نه آن كه از سنخ وحى نازل قرآنى باشد.


1- 1. عبد الحسين امينى، الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، ج 1، ص 214- 215.
2- 2. عبد الله دارمى، سنن الدارمى، باب «السنة قاضية على كتاب اللّه»، ج 1، ص 145.
3- 3. سوره ى ملك 67، آيه ى 29. «به زودى خواهيد دانست چه كسى در بيراهه ى آشكار است».
4- 4. الكافى، ج 1، ص 421، ح 45.

ص: 48

علامه مجلسى (ره) بعد از ضعيف شمردن سند حديث مى گويد:

مراد امام از تعبيرى كه به كار برده اند، تفسير و شرح آيه است. (1)

شاهد بر اين كه اين نوع تعابير براى شرح و تفسير آيه است، مقايسه ى چند حديث است كه در آنها تعابير گوناگون براى إفاده ى يك معنا به كار رفته اند؛ به طور نمونه، در تفسير آيه ى شريفه ى: كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ... (2)، احاديث گوناگونى به چشم مى خورد. كلينى (ره) در روايتى از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند:

إنّما عنى بذلك وجه اللّه الّذى يؤتى منه؛ (3) مقصود از آيه، آن جهت الهى است كه مد نظر قرار مى گيرد.

روايت ابن بابويه صدوق از امام باقر عليه السّلام مى گويد:

معناه كلّ شى ء هالك الّا دينه و الوجه الّذى يؤتى منه؛ (4) معناى آيه اين است كه هر چيزى رو به تباهى است جز دين خدا و جهتى كه خدا در آن مد نظر باشد.

و روايت صفّار از امام صادق عليه السّلام مى گويد:

انّما عنى ذلك كلّ شى ء الّا وجهه الّذى يؤتى منه؛ (5) مقصود از آيه هر چيزى است جز آن جهت الهى كه مد نظر باشد.

ليكن روايت كتاب احتجاج از امام على عليه السّلام مى گويد:

فانّما انزلت كل شى ء هالك إلّا دينه؛ (6) آيه چنين نازل شده: هر چيزى رو به


1- 1. محمد باقر مجلسى، مرآة العقول، ج 5، ص 57.
2- 2. سوره ى قصص 28، آيه ى 88 «هر چيزى از بين مى رود جز وجه [چهره او ...».
3- 3. الكافى، ج 1، ص 143.
4- 4. محمد بن على ابو جعفر صدوق، التوحيد، تصحيح سيد هاشم طهرانى، ص 149.
5- 5. بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد، تصحيح محسن كوچه باغى، ص 19.
6- 6. احمد بن على طبرسى، الاحتجاج على اهل اللجاج، ج 1، ص 598.

ص: 49

تباهى است جز دين خدا.

با مقايسه ى تعابير به كار رفته در تفسير اين آيه به خوبى روشن مى شود كه مراد از اصطلاح «فانما انزلت ...» تفسير و معناى آيه است.

شاهد ديگر اين كه، خود پيشوايان معصوم عليهم السّلام، آيات كريمه ى قرآن را در هر باب، موافق و عين آنچه در قرآن موجود در عصر ماست قرائت و به آنها استناد كرده اند؛ حتى در آياتى كه اخبارى چند آن آيات را تحريف شده معرفى مى كند. اين نيز شاهدى است بر اين كه در اين اخبار كه مى گويد، آيه فلان جور نازل شده، تفسير بر حسب تنزيل آن است.

گاهى در احاديث تعبير «نزلت الآية فى كذا؛ آيه در فلان مطلب نازل شده است.»

نيز به چشم مى خورد، اين اصطلاح به معناى: «سبب نزول آيه چنين است.» و يا «مدلول آيه و شرح آن از اين قرار است»، مى باشد و با مسأله ى تحريف لفظى قرآن ارتباطى ندارد؛ به طور نمونه، در تفسير منسوب به على بن ابراهيم قمى چنين مى خوانيم:

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ قال: نزلت هذه الآية فى علىّ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ ...؛ اى رسول آن چه از سوى پروردگارت بر تو فرود آمده ابلاغ كن. ( [امام فرمود: اين آيه درباره ى على نازل شده است.) و اگر ابلاغ نكنى رسالت آن را نرسانده اى. (1)

ناگفته پيداست تعبير «فى على» در متن آيه نيست، بلكه شأن نزول آيه و تفسير آن درباره ى ولايت امام على عليه السّلام است.

14. واژه ى «تحريف» در اصطلاح روايات به چه معناست؟

14. واژه ى «تحريف» در اصطلاح روايات به چه معناست؟

در برخى از احاديث- كه تعدادشان انگشت شمار است- واژه ى تحريف قرآن به كار رفته است. (2) مراد از اين واژه، تحريف معنايى است؛ يعنى استنتاج معناى نادرست از


1- 1. على بن ابراهيم قمى، تفسير [منسوب ب] القمى، تصحيح سيد طيب موسوى، ج 1، ص 171.
2- 2. محمد بن على ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، تحقيق يوسف البقاعى، ج 4، ص 119 و نيز ر. ك: ابو جعفر صدوق، الخصال، تصحيح على اكبر الغفارى، باب الثلاثة، ص 174.

ص: 50

آيات، كه مساوق با تفسير به رأى است؛ و اين اختصاص به قرآن ندارد، بلكه امت هاى پيشين نيز، بنا به گزارش قرآن، دچار اين نوع تحريف بوده اند. در بررسى واژه ى تحريف تا حدودى درباره ى اين احاديث سخن گفتيم؛ تفصيل بيش تر در اين زمينه را به زودى در پرسش شماره ى 24 خواهيد ديد.

15. آيا احاديث تحريف نما در منابع فريقين يكسان اند؟

15. آيا احاديث تحريف نما در منابع فريقين يكسان اند؟

برخى از احاديثى كه مورد تشبث قايلين به تحريف است، در كتاب هاى شيعه و اهل سنت به طور مشترك يافت مى شود (هر چند نزد دانشمندان فريقين اين احاديث و همين طور احاديثى كه در كتاب هاى هر كدام به طور خاص آمده است دلالتى بر تحريف قرآن ندارد). (1) از جمله ى آنها احاديث مربوط به تشابه امت ها (2) و مصحف امام على عليه السّلام (3) و برخى از قرائت هاست كه به زودى درباره ى آنها به طور گسترده در بخش دوم بحث خواهيم كرد. (4)

غير از احاديث ياد شده، احاديث ديگرى در منابع فريقين وجود دارند كه از لحاظ محتوا با يكديگر تفاوت اساسى دارند. در بررسى و نقد روايات تحريف نما بايد به اين تفاوت ها توجه شود، تفاوت هايى كه حداقل از دو جنبه حايز اهميت اند:

اولا: براى درك بهتر پاسخ ها و نيز نقد و بررسى هاى دانشمندان درباره ى اين روايات؛ ثانيا: در ارزيابى درست نقادى هايى كه هر كدام از فريقين نسبت به ديگرى صورت داده اند.

16. تفاوت احاديث تحريف نما در منابع فريقين از نظر كميّت در حذف، چيست؟

16. تفاوت احاديث تحريف نما در منابع فريقين از نظر كميّت در حذف، چيست؟

هرگز در احاديث شيعى روايتى نخواهيد ديد كه دال بر حذف يا افزايش يك يا


1- 1. ر. ك: محمّد هادى معرفت، صيانة القرآن عن التحريف، ص 259 و نيز ر. ك: ابو القاسم خوئى، البيان فى تفسير القرآن، ص 299.
2- 2. ر. ك: نگارنده، سلامة القرآن عن التحريف، ص 59 به بعد.
3- 3. ميرزا حسين نورى، فصل الخطاب، پيشين، ص 35 به بعد.
4- 4. ابو جعفر طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، ج 5، ص 86 و نيز ر. ك: نگارنده، همان، ص 71.

ص: 51

چند آيه ى كامل يا آياتى در قرآن موجود باشد. اساسا روايات تحريف نما در منابع شيعه سخن از حذف، تبديل و يا تغيير كلمه يا كلماتى در ضمن آيه اى از آيات دارند؛ (كلمه يا كلماتى كه اساسا قابل حمل بر معناى تفسيرى و شرح آيه اى از آيات است).

به خلاف روايات در منابع اهل سنت- هر چند در نخستين نگاه، چند مورد از اين قاعده ى كلى مستثنا مى شود كه با تأمل و دقت روشن مى شود برخى از آنها از موارد استثنايى نخواهند بود- مانند اسطوره ى سوره ى «نورين» و «ولاية» كه هر كدام متشكل از چندين آيه ى موهوم است. اسطوره هايى كه به زودى در بخش دوم خواهيد ديد كه هيچ مدرك روايى ندارند و نخستين منبع آنها كتابى است با مؤلفى ناشناخته و نسخه اى خطى از قرآنى مجهول كه هر دو در حوالى قرن يازدهم نگاشته شده اند.

مورد ديگر، آيه ى موهوم «رجم» است. منشأ اين پندار در صحاح اهل سنت از قول عمر بن الخطاب است كه بعد از وفات پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و اله مى گويد:

آيه ى رجم نازل شد؛ پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله حكم رجم را اجرا مى كرد و ما هم با ايشان رجم مى كرديم؛ پس سوگند به كسى كه جان محمد در دست اوست، آيه ى رجم را از بر كردم و فرا گرفتم و دانستم؛ و اگر نبود كه گفته شود عمر در مصحف چيزى نوشت كه از آن نيست، به طور حتم خودم به نوشتن آيه در مصحف اقدام مى كردم و چنين مى نوشتم؛ الشّيخ و الشّيخة اذا زنيا فارجموهما البتة ...؛

چون مرد و زن محصنه با يكديگر آميزش كنند آنان را رجم كنيد ... (1)

حديث رجم در برخى از كتاب هاى روايى شيعه آمده و مورد پذيرش شيخ الطائفه طوسى و شيخ طبرسى قرار گرفته است، شيخ طوسى مى گويد:

از آياتى كه لفظش نسخ شده ولى حكمش باقى است، وجوب رجم بر محصنه است، وجوبى كه مورد خلاف نيست ... (2)


1- 1. محمد بن اسماعيل بخارى، صحيح البخارى، ج 8، ص 308 و نيز ر. ك: مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقى، ج 4، ص 167 و ج 5، ص 116، و مالك بن انس، همان، ج 2، ص 824.
2- 2. ابو جعفر طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 13.

ص: 52

مرحوم شيخ طبرسى نيز همين بيان را دارد. (1)

اين حديث افزون بر آن كه در منابع اهل سنت و شيعه به صورت خبر واحد است و با اسلوب هاى قرآن نيز ناسازگار است، با حديثى ديگر متعارض است كه آن نيز در منابع شيعه و سنى آمده است؛ حديثى كه مى گويد: امام على عليه السّلام شخصى به نام شراحة الهمدانية را روز پنج شنبه شلاق زد و در روز جمعه رجم كرد و فرمود:

حدّدتها بكتاب اللّه و رجمتها بسنّة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله؛ (2) وى را به حكم كتاب خدا شلاق زدم و به حكم سنت رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله رجم كردم.

اگر امام على عليه السّلام حكم رجم را از كتاب خدا مى دانست، نمى فرمود «وى را به حكم سنت رسول خدا رجم كردم»؛ بنابراين، تنها موردى كه حذف كامل يك آيه را در مصادر شيعه نشان مى دهد همين مورد است؛ آن هم با اين ابهاماتى كه دارد.

17. تفاوت احاديث تحريف نما از نظر تنوع در منابع فريقين چگونه است؟

17. تفاوت احاديث تحريف نما از نظر تنوع در منابع فريقين چگونه است؟

احاديث تحريف نما در منابع اهل سنت متنوع اند: تحريف به نقيصه، تحريف به زياده ى سوره ها و آيات، تغيير بعضى از آيات قرآن، القاى شيطان در وحى، وجود لحن و خطا در قرآن و .... (3)

هر دسته از اين احاديث پاسخ هاى ويژه ى خود را دارد و اگر در مجموع در ديدگاه محققان اهل سنت تأويل درستى براى آنها يافت نشود، به كلى از اعتبار ساقط خواهند بود. (4)

در منابع شيعى احاديث تحريف نما تنها حكايت از تحريف به نقيصه در كلمات و


1- 1. فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 180.
2- 2. ابو جعفر طوسى، العدّة فى الاصول، تحقيق محمد رضا انصارى، ج 2، ص 514. محقق كتاب در حاشيه، مصادر اين حديث را از فريقين آورده است.
3- 3. ر. ك: نگارنده، همان، ج 1، ص 103- 146.
4- 4. همان، ج 1، ص 147- 166.

ص: 53

عبارات دارند و متنوع نيستند. در نگاه محققان اماميه نيز، اگر اين احاديث قابل حمل بر معناى درست نباشند، هيچ اعتبارى براى آنها نخواهد بود. (1)

18. آيا نظر فريقين در بررسى و نقد سندهاى روايات تحريف نما، تفاوت دارد؟

18. آيا نظر فريقين در بررسى و نقد سندهاى روايات تحريف نما، تفاوت دارد؟

در بين اماميه، اختلاف ديدگاه ها درباره ى اعتبار و عدم اعتبار سندهاى احاديث تحريف نما ناچيز است. آنان اكثر قريب به اتفاق اين احاديث را از نظر سند بى اعتبار مى دانند و در اين مطلب تقريبا اتفاق نظر دارند (2)؛ ليكن در بين اهل سنت از اين نظر نيز اختلاف شديد به چشم مى خورد، به گونه اى كه گاهى ديدگاه ها در نقد سندهاى احاديث تحريف نما، متناقض اند؛ (3) گروهى از آنان اين احاديث را از نظر سند در نهايت صحت و اعتبار مى شناسند و گروهى ديگر آنها را بى اعتبار و ضعيف قلمداد مى كنند.

در يك تقسيم بندى كلى، احاديث تحريف نما به دو گروه تقسيم مى شوند: گروهى كه در ظاهر جزء احاديث به شمار مى آيند و فراخور سندشان يكى از اصطلاحات علم الحديث (مانند: مسند، مرسل، مرفوع و ...) بر آنها منطبق مى شود؛ و گروهى كه به كلى از دايره ى حديث بيرون اند و كاوش در ريشه ى تاريخى آنها نشان مى دهد كه چيزى جز افسانه هاى ساختگى در قرن يازدهم و پس از آن نيستند. افسانه ى سوره ى «نورين» و «ولاية» اين گروه را تشكيل مى دهند.

از آن جا كه افسانه ى سوره ى «نورين» و «ولاية» بهانه اى واهى براى گروهى از وهابيان شده است تا از آن مصحف پنهانى نزد شيعه بسازند، لازم است درباره ى منشأ، منابع و محتواى آن بحث نسبتا گسترده اى صورت گيرد. (- بخش دوم، پرسش هاى 11- 19).

گفتار سوم: بررسى و نقد احاديث تحريف قرآن در منابع فريقين

اشاره


1- 1. همان، ج 1، ص 86 به بعد.
2- 2. همان، ج 1، ص 55، براى تفصيل بيش تر ر. ك: سيد مرتضى عسكرى، القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج 3. در اين كتاب تمام سندهاى روايات مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.
3- 3. ر. ك: نگارنده، همان، ج 1، ص 144.

ص: 54

گفتار سوم: بررسى و نقد احاديث تحريف قرآن در منابع فريقين

در اين گفتار، كه مشتمل بر 30 پرسش است، ابتدا با احاديث تحريف نما در منابع شيعى آشنا خواهيم شد. اين احاديث به شش گروه تقسيم شده اند، پس از ملاحظه ى حاصل بررسى هاى اماميه درباره ى اين احاديث و نيز گواهى آنان بر سلامت قرآن، به بررسى احاديث تحريف نما در منابع اهل سنت مى پردازيم. در اين بحث پنج گروه از احاديث اهل سنت از ديدگاه خود آنان مورد بررسى قرار گرفته اند. نقد نظريه ى نسخ التلاوة، ذكر حاصل بررسى هاى اهل سنت درباره ى اين احاديث و نگاهى به ديدگاه هاى اماميه درباره ى آنها، مباحث ديگرى است كه در اين گفتار مورد مطالعه اند.

19. در منابع شيعى رواياتى كه گفته مى شود دلالت بر تحريف قرآن دارند به چند گروه تقسيم مى شوند؟

19. در منابع شيعى رواياتى كه گفته مى شود دلالت بر تحريف قرآن دارند به چند گروه تقسيم مى شوند؟

اين احاديث به شش گروه عمده تقسيم مى شوند:

يك) احاديثى درباره ى مصحف امام على عليه السّلام؛ دو) احاديثى كه در آنها تعبير «تحريف قرآن» به كار رفته است؛ سه) قرائات منسوب به برخى از ائمه ى اطهار عليهم السّلام؛ چهار) روايات فساطيط (خيمه ها)؛

ص: 55

پنج) احاديثى كه مى گويند نام برخى از ائمه در بعضى از آيات قرآن بوده است؛ شش) رواياتى كه دلالت بر تحريف به نقيصه دارند.

20. در يك نگاه كلى، اعتبار احاديث تحريف نما در منابع شيعى چقدر است؟

20. در يك نگاه كلى، اعتبار احاديث تحريف نما در منابع شيعى چقدر است؟

بررسى دقيق اين اخبار چند نكته را به اثبات مى رساند:

1. اين اخبار از نظر تعدّد سند جزو اخبار آحاد به شمار مى آيند (در برابر احاديث مستفيضه و متواترة). اگر برخى از دانشمندان اماميه اين احاديث را كثير يا متواتر مى شمرند (1)، با آحاد بودن طرق آنها و ناچيز بودن احاديث تحريف در معناى مورد نزاع منافاتى ندارد؛ چون خود آنان تصريح دارند كه اين كثرت از نوع تواتر معنوى است (2)؛ بدين معنا كه اين روايات گوناگون اند و در يك معناى جامع (يعنى تغيير به طور مطلق) مشترك اند، اين گونه ها شامل تحريف در معناى آيه (نه در لفظ آن)، مخالفت در تأليف آيات از نظر تقدم و تأخر، اختلاف قرائات و ... مى شود؛ بنابراين حجم سندهاى احاديث تحريف نما به معناى مورد بحث (نقص در الفاظ قرآن) در مقايسه با حجم أسناد گونه هاى متعدد، به صورت خبر واحد خواهد بود.

2. بيش تر اين احاديث مرسل و مجعول و راويانشان از نظر دانشمندان رجال شناس، ضعيف و يا مجهول قلمداد شده اند؛ (3) چه اين كه، اگر سندهاى اين اخبار با يكديگر مقايسه شوند، روشن مى شود كه روايات مرسل بخشى از همان روايات مسندند، نه مستقل از آنها. (4)


1- 1. ر. ك: محمد باقر مجلسى، مرآة العقول، ج 12، ص 525؛ نعمة اللّه جزايرى، الانوار النعمانية، ج 2، ص 357، و محمد صالح مازندرانى، شرح جامع على الكافى، تعليق ميرزا ابو الحسن شعرانى، ج 11، ص 76.
2- 2. ر. ك: محمد باقر مجلسى، همان. از همين رو علامه مجلسى در بحار الانوار بابى را با عنوان «فضل القرآن و اعجازه و أنّه لا يتبدّل بتغير الأزمان ...» گشوده است. ر. ك: بحار الانوار: ج 92، ص 1، و محمد صالح مازندرانى، همان، ج 11، ص 76.
3- 3. محمد بن محمد نعمان شيخ مفيد، المسائل السروية، تحقيق صائب عبد الحميد، ص 78 و نيز ر. ك: امام خمينى، انوار الهداية، ص 243؛ محمد جواد بلاغى، آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ص 26، و نگارنده، همان، ص 55.
4- 4. نگارنده، همان، ص 56- 59.

ص: 56

3. مصادر و منابع اين احاديث نيز در عرف محققان جاى چون و چراى فراوان دارد. (1)

4. از بررسى تعدد طرق، اتصال و انفصال سند و منابع و مصادر اين نوع احاديث كه بگذريم، نوبت به بررسى محتوا و مضامين آنها مى رسد. با دقت در محتواى اين احاديث، با توجه به شواهد درونى و بيرونى، به بيگانگى آنها با مسأله ى تحريف قرآن (به معناى نقص در متن آيات وحى) پى مى بريم. اكثر قريب به اتفاق اين احاديث درباره ى مطالب تفسيرى، ذكر مصاديق، بيان شأن نزول، وحى غير قرآنى، قرائات، تحريف معنايى و اختلاف در تأليف آيات است. (2)

دليل صحت ادعاهاى مذكور درباره ى سندها و محتواى احاديث فوق را با نگاهى منصفانه به كتاب فصل الخطاب محدث نورى در مى يابيم. ايشان حجم انبوه از اين اخبار را از منابع فريقين يك جا گرد آورده است؛ از جمله 350 حديث (بيش از 3/ 1 كل روايات در اين زمينه) از كتاب القرائات احمد بن محمد السيارى است. اين كتاب نزد اماميه اعتبارى ندارد و مؤلف آن از نظر فريقين تضعيف شده است. (3) تعداد 129 حديث از كتاب پر ارج تفسير مجمع البيان است و تمامى آنها از نظر سند مرسل اند و محتواى همه ى آنها درباره ى قرائات است. خود مؤلف مجمع البيان نيز آنها را در بخش قرائات آورده است و در مقدمه ى تفسيرش نيز به باور راسخ خود بر سلامت قرآن از تحريف تصريح مى كند. (4) هشتاد و سه حديث نيز از كتاب الكافى است و مرحوم كلينى جملگى آنها را در باب «النكت و النتف» آورده است. از اين تعداد، تنها هشت حديث صحيح يا موثق است و در دلالت بر تحريف، به معناى مورد نزاع، ناقص است. (5) بقيه ى احاديث فصل الخطاب


1- 1. محمد هادى معرفت، همان، ص 222- 234.
2- 2. نگارنده، همان، ص 59- 86.
3- 3. ر. ك: احمد بن على نجاشى، رجال النجاشى، تحقيق محمد جواد نائينى، ج 2، ص 865؛ ابو جعفر طوسى، الفهرست، ص 411، و ابن حجر عسقلانى، لسان الميزان، تحقيق با اشراف محمد عبد الرحمن مرعشلى، ج 1، ص 382، رقم 800.
4- 4. فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 1، ص 83.
5- 5. ر. ك: محمد باقر مجلسى، مرآة العقول، ج 5، ص 160- 161.

ص: 57

نيز به همين صورت است. در اين زمينه اگر به كتاب القرآن الكريم و روايات المدرستين، جلد سوم، نگاشته ى علامه سيد مرتضى عسگرى، كه تك تك سندهاى اين احاديث را بررسى كرده است، نظرى بيفكنيم خواهيم ديد كه احاديث صحيح، از تعداد انگشتان دست تجاوز نمى كند. تفصيل بيش تر درباره ى مصادر، سندها و حجم اين اخبار را در بخش دوم، به ويژه در نقد ديدگاه هاى محدث نورى، ملاحظه خواهيد كرد.

21. مراد از مصحف امام على عليه السّلام چيست؟

21. مراد از مصحف امام على عليه السّلام چيست؟

مصحف امام على عليه السّلام قرآنى بود كه آن حضرت، پس از وفات رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به جمع و تدوين آن همّت گماشتند. درباره ى اين مصحف سه بحث عمده مطرح است:

الف) مدارك وجود اين مصحف در منابع فريقين؛

ب) تفاوت ساختارى و محتوايى اين مصحف با مصحف موجود؛

ج) بررسى و نقد شبهات و اتهام ها درباره ى اين مصحف.

در اين جا به بررسى محور اول و دوم مى پردازيم و محور سوم را به بخش دوم وا مى گذاريم.

22. آيا اصل وجود مصحف امام على عليه السّلام به وسيله ى منابع فريقين قابل اثبات است؟

22. آيا اصل وجود مصحف امام على عليه السّلام به وسيله ى منابع فريقين قابل اثبات است؟

بدون ترديد، طبق مدارك و منابع فريقين، اصل وجود چنين مصحفى ثابت است؛ بلكه حجم منابع اهل سنت و اخبار آنها در اين زمينه از منابع شيعه بيش تر است.

گزارش اين مصحف در منابع اماميه در كتاب سليم بن قيس (1)، الكافى (2) از ابو جعفر كلينى (م. 328 ه. ق)، كتاب التفسير (3)، (معروف به تفسير عياشى) از محمد بن مسعود عياشى (از دانشمندان قرن چهارم)، الاعتقادات (4) از ابو جعفر صدوق (م. 386 ه. ق)


1- 1. سليم بن قيس، پيشين: ص 581- 582 و 660 و 665.
2- 2. ابو جعفر كلينى، الكافى، كتاب فضل القرآن، ج 2، ص 633، ح 29.
3- 3. محمد بن مسعود عياشى، تفسير عياشى، ج 2، ص 307.
4- 4. ابو جعفر صدوق، الاعتقادات، ص 81.

ص: 58

مناقب آل ابى طالب (1) از ابن شهر آشوب مازندرانى (م. 588 ه. ق) آمده است. ابن شهر آشوب به چند طريق از اهل سنت و با ذكر چند منبع به اين مطلب پرداخته است (2). تقريبا مضمون گزارش اين افراد از اصل وجود اين مصحف، يكسان و بدين صورت است:

على عليه السّلام پس از وفات پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و اله در خانه نشست و به جمع و تدوين قرآن همت گماشت.

از جمله منابعى كه از اهل سنت به ذكر اين مصحف تا قرن هشتم پرداخته اند عبارت اند از:

الطبقات الكبرى (3) محمد بن سعد (م. 230 ه. ق)، فضائل القرآن (4) ابن ضريس (م.

294 ه. ق)، كتاب المصاحف (5) ابن ابى داود (م. 316 ه. ق)، كتاب الفهرست (6) از ابن نديم كه از احمد بن جعفر منادى معروف به ابن منادى خبر مى دهد و المصاحف (7) ابن أشتة (م. 360 ه. ق)، حلية الاولياء و طبقات الأصفياء (8) و الاربعين (9) ابى نعيم الاصفهانى (م. 430 ه. ق)، الإستيعاب فى معرفة الاصحاب (10) ابن عبد البّر (م. 463 ه. ق) كه از دو طريق نقل كرده است، شواهد التنزيل (11) حاكم حسكانى (از دانشمندان قرن پنجم) كه با چند سند گوناگون گزارش اين مصحف را آورده است، مفاتيح الاسرار و مصابيح الأنوار (12) عبد الكريم


1- 1. محمد بن على بن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 50- 51.
2- 2. همان، ج 2، ص 52.
3- 3. محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، ج 2، ص 328.
4- 4. محمد بن ايوب بن ضريس، فضائل القرآن، تحقيق عروة بدير، ص 36.
5- 5. سليمان بن اشعث، كتاب المصاحف، تصحيح آتور جفرى، ص 61.
6- 6. محمد بن اسحاق، كتاب الفهرست، ص 31- 32.
7- 7. به نقل از: جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 58.
8- 8. ابو نعيم اصفهانى، حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، ج 1، ص 67.
9- 9. به نقل از: ابن شهر آشوب، همان، ج 2، ص 50.
10- 10. يوسف بن عبد البر، الإستيعاب فى معرفة الاصحاب، تحقيق محمد على بجاوى، القسم الثالث، ص 974.
11- 11. حاكم حسكانى، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تحقيق محمد باقر محمودى، ج 1، ص 36- 38.
12- 12. عبد الكريم شهرستانى، مفاتيح الاسرار و مصابيح الانوار، ج 1، ص 121.

ص: 59

شهرستانى (م. 548 ه. ق) (وى در ميان دانشمندان اهل سنت با تفصيل خبر اين مصحف را آورده و از كيفيت تدوين، ارائه ى مصحف توسط امام به اصحاب در مسجد، عدم پذيرش آنان و احتجاج امام سخن گفته است.) المناقب (1) خطيب خوارزم (م. 568 ه. ق)، التسهيل فى علوم التنزيل (2) ابن جزى كلبى (م. 741 ه. ق).

ابن ابى داود گزارش اين مصحف را از طريق اشعث بن سوّار آورده و مى گويد:

هيچ كس جز اشعث درباره ى اين مصحف روايت ندارد (3).

اين اظهار نظر بدون تأمل در أسناد خبر اين مصحف است؛ چون به طور نمونه، ابن ضريس آن را با سندى ديگر ذكر كرده است؛ (4) ابن حجر عسقلانى و محمود بن احمد عينى نيز به دليل انقطاع در سند گزارش مصحف، آن را ضعيف مى شمردند؛ (5) ليكن اين انقطاع نيز در برخى از سندهاست. طرق ديگرى از گزارش اين مصحف با سند متصل وجود دارد، از جمله همان طريق ابن ضريس كه با سند خود از محمد بن سيرين و وى از عكرمه از امام على عليه السّلام خبر مى دهد. (6)

آلوسى بغدادى (م. 1270 ه) نيز در اين زمينه اظهار نظر كرده است. وى برخى از اسناد روايات در اين باره را «موضوع» (7) و «ضعيف» (8) مى نامد و تنها روايت ابن الضريس را صحيح السند مى داند (9). در آن روايت محمد بن سيرين از عكرمه مى پرسد:


1- 1. موفق بن احمد خوارزمى، المناقب، تحقيق محمد مالك محمودى، ص 94.
2- 2. علوم القرآن عند المفسرين، به نقل از: مركز الثقافة و المعارف القرآنية، ج 1، ص 351.
3- 3. سليمان بن اشعث، كتاب المصاحف، ص 16.
4- 4. محمد بن ايوب بن ضريس، همان، ص 36.
5- 5. ابن حجر عسقلانى، همان، ج 9، ص 12- 13 و نيز ر. ك: محمود بن احمد عينى، عمدة القارى شرح صحيح البخارى، ج 20، ص 17.
6- 6. محمد بن ايوب بن ضريس، همان، ص 36.
7- 7. روايت از طريق «ابو حيان توحيدى»، محمود آلوسى، روح المعانى، ج 1 ص 41.
8- 8. روايت از طريق «ابن سيرين»، همان منبع.
9- 9. همان.

ص: 60

آيا [امام على در آن مصحف آيات را بر طبق نزولشان ترتيب داد؟ ....

با اين وصف، آلوسى مى گويد:

مراد از اين روايت- آن طور كه گفته اند- به خاطر سپردن قرآن در سينه است. (1)

لابد آلوسى مى خواهد بگويد: امام على عليه السّلام قرآن را در سينه ى خود، به صورت ترتيب نزول از بر كردند!!

افزون بر آن، اساسا شيوه ى برخورد آلوسى و ديگران با سند اين روايات، علمى نيست؛ چون رواياتى كه مضمون واحدى را گزارش مى دهند، بر اساس اصطلاح «علم دراية» حديث «متابع» و «شاهد» تلقى مى شوند؛ (2) و اين بدين معناست كه رواياتى كه در اين زمينه در نظر آلوسى ضعيف يا موضوع اند، چون مضمونشان با مضمون حديث صحيح السند يكسان است به اين حديث صحيح، قوت بيش ترى مى بخشد و به طريق آن استفاضه مى دهد؛ بنابراين اگر روايات به صورت جداگانه تأويل و يا به خاطر ضعف سند رد شوند، از شيوه ى پژوهشى در علم درايه بيرون است.

نكته ى ديگرى كه در اين جا بايد ياد آور شد آن است كه: اساسا تعبير «جمع قرآن» كه در برخى از اين روايات مطرح است- هر چند از يك نظر مى تواند به معناى حفظ در سينه باشد- در اين مورد هرگز به معناى از بر كردن در سينه به كار نرفته است؛ چون در شرايطى كه بعد از وفات پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله خليفه تعيين شده بود- به اعتراف خود اهل سنت- امام على عليه السّلام كارى نداشت مگر اين كه در خانه بنشيند و قرآن را از بر كند؛ و حتى برخى از اهل سنت همين مطلب را توجيهى بر معارف بى شمار امام على عليه السّلام نسبت به ديگر خلفا به شمار آورده اند و مى گويند:

بيش تر مطالب تفسيرى در بين خلفاى راشدين از [امام على كرم اللّه وجهه


1- 1. همان، ج 1، ص 41.
2- 2. حديث «متابع» و «شاهد» بيش تر از آن جهت كه مؤيد مضمون حديثى ديگر است مورد توجه قرار دارد و صحت سند در آنها زياد ملحوظ نيست. ر. ك: جلال الدين سيوطى، تدريب الراوى في شرح تقريب النواوى، ص 202.

ص: 61

است؛ چون ايشان تا پايان خلافت عثمان از مقام خلافت بر كنار بود. (1)

هر چند اين توجيه، بسيار سست و بى بنيان است (2)، اين پرسش هم چنان پا برجاست كه اگر امام از هر كارى فارغ بود، براى حفظ قرآن در سينه، چه نيازى داشت در خانه بنشيند و سوگند ياد كند بر اين كه ردا بر دوش نگيرد و ...!! به علاوه طبق روايات متواتر از خود اهل سنت در ذيل آيه ى شريفه ى لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ (3)، از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله چنين رسيده است:

انّ النبى صلّى اللّه عليه و اله، قال لعلى- كرّم اللّه وجهه- إنّى دعوت اللّه تعالى أن يجعلها اذنك يا على و قال على كرم اللّه وجهه: فما سمعت شيئا فنسيته و ما كان لى أن أنسى؛ (4) پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله به [امام على- كه خدا او را گرامى بدارد- فرمود:

من از خدا خواسته ام تا تو را مصداق اين آيه قرار دهد؛ و از اين روست كه [امام على گفته است: هر چه شنيدم هرگز آن را فراموش نكردم و فراموش نخواهم كرد.

با اين ويژگى امام على عليه السّلام، نه تنها قرآن بلكه همه ى علومى كه حضرت


1- 1. جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 187، و ابن عطيه اندلسى، تحقيق محمد عبد السلام عبد الشافى، ج 1 ص 13.
2- 2. چون اولا: امام على عليه السّلام در عصر خلافتشان تفسير آيات و بيان روايات را به ويژه در خطبه ها از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله ارائه كرده اند؛ ثانيا: عثمان بن عفان، خليفه ى سوم كه در عصر خليفه ى اول و دوم از خلافت به دور بود، تنها روايت در تفسير دارد. ر. ك: علاء الدين على المتقى الهندى، كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، فصل في التفسير، ج 2، ص 353. نياز به ذكر است تعداد روايات تفسيرى در كتاب كنز العمال كه از صحاح ششگانه جمع آورى شده، 544 روايت است. از اين تعداد حدود 290 حديث از امام على عليه السّلام و بقيه از ديگر صحابه است. ر. ك: على متقى هندى، همان.
3- 3. سوره ى الحاقه 69، آيه ى 12.
4- 4. ابن جرير طبرى، جامع البيان في تأويل آى القرآن معروف به تفسير طبرى، ج 29، ص 31. براى بررسى بيش تر درباره ى اسناد و مدارك اين حديث؛ ر. ك: احمد بن يحيى البلاذرى، انساب الاشراف، تحقيق شيخ محمد باقر محمودى، ج 1، ص 34.

ص: 62

رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به ايشان سپرده بودند، در سينه ى مباركش محفوظ بوده است و جمع آورى قرآن در يك جا نيز- طبق برخى از روايات- بنا به سفارش خود حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و نيز براى اقامه ى ثقلين بوده و قطعا هيچ كس به اندازه ى امام على عليه السّلام، اين شايستگى را نداشته است (1) و بر فرض كه روايت عبد خير كه از قول امام على عليه السّلام مى گويد:

«نخستين كسى كه قرآن را گرد آورد ابابكر است.» (2) درست باشد، در تعارض با اين روايات قرار مى گيرد (كه به طور مستفيض نخستين گرد آورنده ى قرآن را امام على عليه السّلام مى داند) و ساقط خواهد بود، چون خبر واحد است (3) و در تعارض با روايات مستفيضه به صورت حديث «شاذ» در مى آيد. (4)

بنابراين، طبق مدارك فريقين، اصل وجود مصحف امام على عليه السّلام امرى محرز است و جايى براى خدشه در مدارك آن نيست؛ (5) با اين حال، گروهى از وهابيان با خشن ترين كلام و زشت ترين القاب درباره ى ناقلان روايات مصحف امام عليه السّلام- از شيعه- چنين داورى مى كند:


1- 1. چون امام على در شهر دانش پيامبر خداست و هيچ كس از پيشينيان و پسينيان از ايشان در دانش پيشى نگرفته است و خودش نيز فرمود: «به خدا سوگند هيچ آيه اى فرود نيامد، جز آن كه مى دانم درباره ى چه و در كجا بوده و در مورد چه كسى است». مرحوم سيد عبد الحسين شرف الدين در كتاب پر ارج المراجعات به اين احاديث استناد كرده و محقق كتاب، يعنى شيخ حسين الراضى نيز در الهوامش التحقيقية به پيوست كتاب، مدارك و طرق آنها را آورده است. ر. ك: حسين الراضى، الهوامش التحقيقية ملحق كتاب المراجعات، ص 425- 431.
2- 2. ابن ابى داود، كتاب المصاحف، ج 2، ص 338.
3- 3. هر چند ابن ابى داود اين حديث را از پنج طريق ذكر مى كند؛ ليكن طريق همه ى آنها به سفيان، از سدى، از عبد خير، از امام على عليه السّلام مى رسد و از اين رو حديثى واحد خواهد بود.
4- 4. «حديث شاذ» خبرى صحيح است كه با راجح تر از خود معارض باشد؛ هم چنين متن اين حديث با واقعيات تاريخى نيز ناسازگار است؛ چون پيش از جمع آورى مصحف توسط زيد بن ثابت، ديگران نيز مانند ابن مسعود، ابى بن كعب و ... براى خود مصحفى داشته اند.
5- 5. براى توضيح بيش تر درباره ى بررسى أسناد مصحف امام على عليه السّلام ر. ك: مجله ى مقالات و بررسى ها دانشكده الهيات دانشگاه تهران، نگارنده، «بررسى و نقد أسناد مصحف امام على عليه السّلام در منابع فريقين»، دفتر 68، ص 23- 45.

ص: 63

چگونه بايد اين «افك» را كه شمار اندكى از دروغ گويان نقل كرده اند، تصديق كرد؟ ... اين روايات از سنخ خرافات است كه عقل به دور از هوى و هوس نمى پذيرد و در دلى كه ايمان جاى گرفته وارد نمى شود .... (1)

به زودى با ديدگاه اين افراد بيش تر آشنا خواهيد شد. (- بخش دوم، پرسش 20)

23. تفاوت ساختارى و محتوايى مصحف امام على عليه السّلام با قرآن موجود در چيست؟

23. تفاوت ساختارى و محتوايى مصحف امام على عليه السّلام با قرآن موجود در چيست؟

طبق شواهد و مدارك فريقين، مصحف امام على عليه السّلام بر ترتيب نزول سوره ها و آيات تدوين شده است. ظاهرا همه ى دانشمندان شيعه و سنى بر اين مطلب اتفاق نظر دارند؛ از جمله دانشمندان اماميه شيخ محمد بن محمد بن نعمان (2) (شيخ مفيد م. 413 ه. ق)، ابن شهر آشوب (3)، ابو عبد اللّه زنجانى (4)، نهاوندى (5)علامه طباطبائى (6) به اين مطلب تصريح دارند. زنجانى فهرستى از ترتيب سوره ها در آن مصحف را آورده است. (7)

از دانشمندان اهل سنت نيز عبد الكريم شهرستانى را مى توان نام برد. وى نيز در مقدمه ى تفسيرش فهرستى از ترتيب سوره ها در آن مصحف را ارائه كرده است. (8) جلال الدين سيوطى نيز از قول ابن فارس مى نويسد:

مصحف على عليه السّلام بر ترتيب نزول سوره ها مرتب بوده است: نخست سوره ى «إقرأ» سپس «نون» و همين طور تا پايان سوره هاى مكى و آن گاه سوره هاى مدنى به ترتيب نزول سوره ها.(9)


1- 1. ناصر على القفارى، همان، ص 262.
2- 2. شيخ مفيد، المسائل السروية، المسألة التاسعة، ص 79.
3- 3. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 2، ص 51.
4- 4. تاريخ القرآن، ص 77- 78.
5- 5. نهاوندى، همان، ج 1، ص 125.
6- 6. محمد حسين طباطبائى، الميزان، ج 12، ص 119.
7- 7. تاريخ القرآن، ص 77.
8- 8. عبد الكريم شهرستانى، همان، ص 125.
9- 9. جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 66.

ص: 64

در متن گزارش هاى اهل سنت درباره ى مصحف امام على عليه السّلام، كم و بيش به محتواى آن نيز اشاره شده است. ابن سعد مى گويد:

چنين تصور مى كنند كه [امام على مصحف را بر طبق تنزيل قرآن نگاشته است و محمد بن سيرين مى گويد: اگر به آن كتاب دست رسى شود، در آن دانش فراوانى است .... (1)

ابن الضريس از قول عكرمه مى نويسد:

اگر انس و جن با يكديگر توافق كنند تا قرآن را مانند آن مصحف تأليف كنند، نمى توانند. (2)

ابن اشته نيز چنين مى آورد:

... على عليه السّلام ناسخ و منسوخ را در مصحفش نگاشته بود. (3)

عبد الكريم شهرستانى كه با تفصيل بيش ترى به گزارش اين مصحف پرداخته در بخشى از كلام خود مى نويسد:

... [امام على عليه السّلام قرآن را همان طور كه نازل شده بود، بدون تحريف و تبديل، و زياده و نقصان جمع آورى كرد و بنا به اشاره ى رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله آيات را مرتب ساخت ... از محمد بن سيرين روايت شده وى تمناى زيادى در يافتن اين مصحف داشت و مى گفت در آن مصحف دانش بى شمارى است ... و باز گفته شده اين مصحف افزون بر متن داراى حواشى نيز بوده و على بن ابى طالب


1- 1. محمد بن سعد منيع، الطبقات الكبرى؛ ج 2، ص 338. ابن عبد البر و ابن جزى الكلبى نيز همين مضمون را آورده اند. ر. ك: التسهيل فى علوم التنزيل: ج 1، ص 4، و يوسف بن عبد البر، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، القسم الثالث، ص 974.
2- 2. محمد بن ضريس، همان، تحقيق غزوة بدير، ص 36.
3- 3. ابن اشته، فضائل القرآن، ص 36.

ص: 65

مقصود كلام خدا را [به عنوان شرح و تفسير] در حواشى آن نگاشته است .... (1)

از نظر اماميه نيز مصحف امام على عليه السّلام در بردارنده ى حقايقى از تأويل قرآن است كه از سنخ آيات وحى قرآنى معجز نمى باشد. اين مطلب مورد قبول قريب به اتفاق بزرگان اماميه است؛ هر چند در تفسير اين حقايق اختلاف نظر دارند.

برخى از بزرگان بر اين باورند كه آن چه در آن مصحف بيش از مصحف موجود وجود داشته از جنس احاديث قدسى بوده است؛ مانند شيخ صدوق (م. 386 ه. ق) كه مى گويد:

امام على عليه السّلام وحى غير قرآنى را كه با آيات قرآن به هفده هزار آيه بالغ مى شد در مصحف خود جمع كرد و به نزد اصحاب آورد و گفت: اين كتاب پروردگار شماست همان گونه كه بر پيامبرتان نازل شده، در آن حرفى كم و زياد نشده است. (2)

گروهى ديگر- كه قول غالب اند- اين اختلاف را از حيث تأويل و تنزيل مى شناسند. آنان بر اين باورند كه در آن مصحف اضافاتى براى تبيين و تفسير آيات قرآن نگاشته شده بود. اضافاتى كه از وحى الهى نازل بر پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله است، ليكن چون از جنس آيات وحى قرآنى معجز نيست، حذف آنها در مصحف موجود، خللى بر صيانت قرآن از تحريف وارد نمى كند.

مبتكر اين نظريه شيخ مفيد (م. 413) است كه چنين ابراز مى دارد:

... آن چه در مصحف امام على عليه السّلام بوده و در قرآن موجود حذف شده؛ تأويل و تفسير، بر پايه ى حقيقت تنزيل معانى قرآن است، تأويل و تفسيرى كه جزو تنزيل و وحى است، هر چند از سنخ آيات وحى قرآنى [به عنوان آيات اعجاز آميز، به شمار نمى آيد ... (3)


1- 1. عبد الكريم شهرستانى، همان، ج 1، ص 121.
2- 2. ابو جعفر صدوق، الاعتقادات، ص 94.
3- 3. شيخ مفيد، اوائل المقالات و مذاهب المختارات، ص 93 و المسائل السروية، ص 47.

ص: 66

اين نظريه- كه شواهد فراوانى نيز بر صحت آن گواهى مى دهد- مورد استقبال علماى اماميه قرار گرفت و تقريبا تمام كسانى كه تفاوت مصحف امام على عليه السّلام را با مصحف موجود تنها در ترتيب سوره ها و آيات نمى شناسند آن را پذيرفته اند، مانند محدث فيض كاشانى (1)، محقق كاظمى بغدادى (2)، شيخ جعفر كبير (كاشف الغطاء) (3) و آية اللّه خوئى (4)، علامه طباطبائى (5) و ديگران. آية اللّه خوئى مى گويد:

اضافات در آن مصحف از جنس آيات وحى قرآنى معجز نيست تا اسقاط آن در مصحف موجود موجب تحريف قرآن باشد، بلكه قول درست آن است كه اين اضافات تفسير آيات به شمار مى رود كه يا تأويل است (آن چه كلام به آن باز مى گردد [از معنا و مفاد]) و يا تنزيل از ناحيه ى خدا براى شرح مراد از آيات قرآن مى باشد. (6)

استدلال ايشان بر اين مدعا، با تحليل دو واژه ى «تأويل» و «تنزيل» در لغت و اصطلاح احاديث صورت پذيرفته كه خلاصه ى آن بدين شرح است:

از روايات مربوط به مصحف امام على عليه السّلام بيش از اين استفاده نمى شود كه در آن مصحف اضافات تأويلى و تنزيلى بوده است.

«تأويل» از كلمه «أول» به معناى رجوع است و مراد از تأويل قرآن معنا و مفهومى است كه وحى به آن باز مى گردد و اين شامل معناى ظاهرى كلام و معناى پنهانى آن- كه تنها راسخان در علم مى شناسند- مى شود.


1- 1. محمد محسن فيض، الصافى، ج 1، ص 46: و نيز ر. ك: الوافى، القسم الثالث من الجزء الخامس، ج 9، ص 1779.
2- 2. شرح الوافيه فى علم الاصول، به نقل از: ميرزا حسين نورى، فصل الخطاب، ص 120.
3- 3. شيخ جعفر كبير، همان، ص 274.
4- 4. سيد ابو القاسم خوئى، همان، ص 223.
5- 5. محمد حسين طباطبائى، همان، ج 12، ص 116.
6- 6. سيد ابو القاسم خوئى، همان، ص 223.

ص: 67

«تنزيل» نيز از كلمه ى «نزول» به معناى مطلق فرود آمدن است و در روايات هم به همين معنا به كار رفته و اين معنا نيز وحى قرآنى و وحى غير قرآنى را- كه به آن وحى تفسيرى مى گويند- در بر مى گيرد. در مصحف امام على عليه السّلام از اين نوع وحى غير قرآنى كه براى شرح و تفسير آيات، نازل شده و نيز معانى ژرف پنهانى كه از تأويل كلام بيرون نيست، موجود مى باشد.

جمعى از متأخران با غفلت از معناى كلمه ى «تنزيل» در لغت و اصطلاح روايات، آن را به معناى نزول وحى قرآنى گرفته اند و همين فهم ناقص موجب خطاى آنان درباره ى محتواى مصحف امام عليه السّلام شده است.

بنابراين اگر در روايات گفته شده كه نام منافقان در مصحف امام على عليه السّلام بوده است، اين از باب تفسير و تبين مصداق آيات است كه به وسيله ى وحى- تنزيلى غير قرآنى- انجام گرفته است. (1)

البته دليل هاى قطعى سلامت قرآن از تحريف نيز اين مطلب را به اثبات مى رساند كه قرآن موجود از نظر متن آيات وحى با قرآن امام على عليه السّلام هيچ تفاوتى ندارد.

افزون بر اين ها از سيره ى خود امام على عليه السّلام در برخورد با قرآن موجود و موضع ايشان در عدم پذيرش مصحفى كه به اصحاب ارائه دادند نيز، اين حقيقت آشكارتر مى شود. اگر مصحف امام آياتى بيش از قرآن موجود داشت، هرگز امام با اعتراض آنان ساكت نمى شدند؛ چون ثقل اصغر كه خانه نشين بود و ثقل اكبر هم، با تحريف، از هدايتگرى ساقط مى شد و از ميراث رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله چيزى باقى نمى ماند.

از جمله در گفت و گوى امام عليه السّلام با طلحه كه در بخشى از آن، مى فرمايد:

... آنچه عمر و عثمان گرد آوردند، قرآن است، بدون هيچ اضافه اى، و اگر به آن تمسك كنيد، از آتش نجات يافته، به بهشت روانه مى شويد؛ در اين قرآن حجّت ما و حق ما و وجوب فرمان بردارى از ما بيان شده است ... (2)


1- 1. همان، ص 224.
2- 2. سليم بن قيس، همان، ص 665.

ص: 68

عبد الكريم شهرستانى مى گويد:

... امام على عليه السّلام هرگز به كيفيت قرآن موجود اعتراضى نكرده است. هرگز امام مانند عثمان نگفته است: در اين مصحف لحن مى بينم و عرب با زبان خود آن را درست مى كند؛ و مانند ابن عباس نگفته است: كاتبى كه قرآن را مى نوشت در حال چرت زدن بوده و برخى از كلمات را از نظر رسم الخط رعايت نكرده است؛ بلكه همين مصحف را تلاوت مى كرد [و بر آن مهر تأييد مى نهاد] ... و همين طور فرزندان امام عليه السّلام ... (1)

تنها كسى از اماميه كه تفاوت مصحف امام على عليه السّلام را با مصحف موجود در متن آيات وحى مى بيند، محدث ميرزا حسين نورى (م. 1320 ه. ق) است وى طبق عادتش بر اين پندار پا فشرده و مى نويسد:

آن چه در مصحف امام على عليه السّلام بيش از مصحف موجود هست، از جنس آيات قرآن است و از سنخ احاديث قدسيّه يا تفسير و تأويل آيات نمى باشد. (2)

مشكل محدث نورى مشرب افراطى اخبارى گرى اوست. وى در برابر دليل هاى استوار سلامت قرآن از تحريف، تنها به فراهم آوردن انبوهى از احاديث صحيح و سقيم همت گماشت بدون آن كه در أسناد اين احاديث و منابع و مضامين آنها تأمّل كند.

تنها دليل محدث نورى بر اين كه در مصحف امام على عليه السّلام آياتى از سنخ آيات وحى قرآنى است، احاديثى است كه بخشى از آنها از منابع اهل سنت و بخشى از منابع شيعه مى باشد. وى مى گويد:

برخى از اخبار دلالت دارد كه زياده ها در مصحف امام على از اصل آيات وحى است. (3)


1- 1. عبد الكريم شهرستانى، همان، ج 1، ص 126.
2- 2. ميرزا حسين نورى، فصل الخطاب، ص 124.
3- 3. همان، ص 124.

ص: 69

اين قول محدث نورى است؛ ليكن، اگر منصفانه در اين احاديث تأمل كنيم، در مى يابيم آنها از نظر صدور، قطعى نيستند؛ چون به حد تواتر نمى رسند؛ بلكه در حد اخبار آحاد نيز، به لحاظ ضعف سند، مخدوش اند و (بر فرض صدور) از نظر مضمون نيز با اساسا ربطى به مصحف امام على عليه السّلام ندارند و يا در دلالت بر زيادت به معناى مدعا (نقصان در متن آيات قرآن) ناقص اند.

اخبارى كه محدث نورى براى ادعايش آورده است عبارت اند از:

الف) گروهى از اخبار كه ظاهرشان نشان مى دهد كه اين اضافات از قبيل شرح و تفسير و يا قرائت است؛ مانند كلمه ى «و هى صلوة العصر» بعد از ... وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى (1) و جمله ى «الى آخر الدهر» بعد از إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ (2) و تعبير «آل محمد» در آيه ى إنّ اللّه اصطفى آدم و نوحا و آل إبراهيم و آل عمران- و آل محمد- على العالمين (3) و ... (4)

اين موارد به شرح و تفسير آيات شبيه ترند تا به تعابيرى از جوهره ى قرآن. در اين روايات- بر فرض صحت صدور- نماز وسطى را به نماز عصر تفسير كرده و درباره ى خسارت انسان قيد هميشگى را براى توضيح افزوده و آل محمد كه قطعا جزو آل ابراهيم مى باشند را تعيين كرده است و يا يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ كه «يسألونك الانفال»، نيز قرائت شده است و اين قرائتى معتبر است. (5)

ب) حديثى از طريق احمد بن محمد السيارى است (همان طور كه قبلا ملاحظه كرديد، دانشمندان علم رجال بالاتفاق اين شخص را ضعيف الحديث و فاسد المذهب مى شناسند و كتاب القرائات وى را از اعتبار ساقط مى دانند؛ (6) افزون بر آن، متن روايت


1- 1. همان، ص 105 و ر. ك: قاسم بن سلام، همان، ص 165.
2- 2. همان، ص 106 و ر. ك: جلال الدين سيوطى، الدرّ المنثور، ج 6، ص 65.
3- 3. همان، ص 106 و ر. ك: حاكم حسكانى، همان، ج 1، ص 125.
4- 4. همان، ص 106 به بعد.
5- 5. ابو جعفر طوسى، التبيان، ج 5، ص 86- 87 و ر. ك: محمد بن جرير طبرى، جامع البيان عن تأويل آى القران، ج 6، ص 174.
6- 6. ر. ك: نگارنده، همان، ص 59- 86.

ص: 70

وى هم مدعاى محدث نورى را اثبات نمى كند.) در اين روايت سيارى از هشام از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه امام آيه اى را بدين گونه قرائت كردند: «و الملائكة حول العرش ... و يستغفرون لمن فى الارض من المؤمنين» هشام به امام مى گويد: فدايت شوم؛ اين [قرائت چگونه است؟ امام مى فرمايد: «اين از همان قرآن است كه بر محمد نازل، و به خط على كه درود خدا بر آن دو باد، نگاشته شده است». در قرآن كريم دو آيه در اين باره هست: آيه ى الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا ... (1)

و آيه ى ... وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (2)

آيه ى دوم عام و آيه ى اول خاص است، حمل عام بر خاص مطابق شيوه ى گفتار عرفى است و گفتيم در مصحف امام على عليه السّلام، آيات عام و آيات خاص مشخص شده اند.

امام صادق عليه السّلام (بر فرض صدور اين حديث) در شرح و تعيين حدود «لمن فى الارض؛ آنان كه در زمين هستند» و به صورت عام است، از «للذين آمنوا ...؛ براى آنان كه ايمان آورده اند» كه به صورت خاص است، استفاده كرده و عام را بر خاص حمل كرده و در مقام تفسير آيه فرموده است «و يستغفرون لمن فى الارض من المؤمنين» چون پيش از اين گفتيم كه واژه ى «إقرأ» براى تفسير نيز به كار مى رفته است.

ج) روايات فساطيط (خيمه ها)، كه خلاف تصور محدث نورى (3)، پيش از آن كه تأييدى براى وى باشد، دليلى بر بطلان مدعاى اوست. به زودى اين روايات را خواهيد


1- 1. سوره ى غافر 40، آيه ى 8.
2- 2. سوره ى شورى 42، آيه ى 5.
3- 3. ميرزا حسين نورى، همان، ص 107.

ص: 71

ديد كه در آن تصريح دارد تنها تفاوت مصحفى كه امام زمان- عجل اللّه تعالى فرجه الشريف- در زمان ظهور در زير خيمه ها آموزش مى دهند، با مصحف موجود، در ترتيب آيات قرآن است. (1)

د) خبرى واحد در كتاب هاى بصائر الدرجات (2)، اختيار معرفة الرجال (3) و الكافى كه مضمون آن طبق نقل ثقة الاسلام كلينى از قول ابى نصر بزنطى بدين شرح است:

امام ابو الحسن الرضا عليه السّلام مصحفى به من دادند ... چون آن را گشودم و سوره ى «لم يكن» را قرائت كردم، در آن، نام هفتاد تن از قريش را با نام پدرانشان ديدم ... (4)

اين حديث از نظر سند واحد و از نظر متن در مقايسه با مضامين گوناگون آن در كتاب هاى مذكور، مضطرب است؛ بنابراين هرگز نمى توان در موضوعى با اين اهميت، يعنى اثبات متن آيات قرآن، كه جز با تواتر لفظى ثابت نمى شود، به آن استناد كرد و بر فرض صدور و اعتبار، صراحتى در متن اين حديث وجود ندارد كه اين نام ها از متن آيات قرآن باشد، همان گونه كه محدث فيض كاشانى مى گويد:

شايد آن نام ها در آن مصحف بيان مصداق كافران و مشركان بوده است كه از وحى گرفته شده، نه آن كه جزو متن قرآن به شمار آيد. (5)

ه) حديثى كه مى گويد:

قرآنى كه جبرئيل براى محمد صلّى اللّه عليه و اله آورده هفده هزار آيه دارد.

بحث درباره ى اين حديث به زودى خواهد آمد. (- پرسش 28)


1- 1. شيخ مفيد، الإرشاد، ص 386.
2- 2. محمد بن حسين صفار، بصائر الدرجات، تصحيح محسن كوچه باغى، ص 246.
3- 3. ابو جعفر طوسى، اختيار معرفة الرجال، ص 451.
4- 4. ابو جعفر كلينى، همان، ج 2، ص 631.
5- 5. محمد محسن فيض، الوافى، ج 5، ص 273.

ص: 72

حاصل آن كه، وجود مصحف امام على، بنا به مدارك و شواهد، قابل پذيرش است و از نظر محتوا، مشتمل بر تفسير، تأويل، بيان شأن نزول و ... مى باشد، ليكن در متن آيات وحى با قرآن موجود هيچ تفاوتى نمى كند.

اما پرسشى كه ممكن است در اين جا مطرح شود درباره ى سرنوشت اين مصحف است كه از حيطه ى بحث ما خارج است.

24. مراد از احاديثى كه در آنها تعبير «تحريف قرآن» به كار رفته است، چيست؟

24. مراد از احاديثى كه در آنها تعبير «تحريف قرآن» به كار رفته است، چيست؟

تعبير تحريف در نوع اين احاديث- كه تعدادشان حدود 20 عدد است- يا به معناى تغيير در قرائت آيات و يا به معناى تحريف در معناى آيات و مساوق با تفسير به رأى است. بديهى است اين دو معنا ربطى به تحريف به معناى كاستن و افزودن الفاظ قرآن و يا تغيير در جوهره ى آنها- كه مورد نزاع است- ندارد و خللى به سلامت قرآن از تحريف وارد نمى كند. از جمله ى اين احاديث، روايتى در كتاب اختيار معرفة الرجال است كه با سند خود از على بن سويد چنين نقل مى كند:

من براى امام كاظم عليه السّلام كه در زندان به سر مى بردند نامه اى نگاشتم؛ حضرت در ضمن پاسخ چنين مرقوم فرمودند: ... اين مردم امانت دار كتاب خدا شدند، پس آن را تحريف و تبديل كردند. (1)

باز ابو جعفر صدوق (ره) به سند خود از جابر بن عبد اللّه انصارى از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله مى نويسد:

در روز رستاخيز قرآن و مسجد و عترت مى آيند. قرآن مى گويد: پروردگارا! مرا تحريف كردند و پاره پاره نمودند. مسجد مى گويد: پروردگارا! مرا خراب كردند و عاطل گذاشتند؛ و عترت مى گويند: پروردگارا! ما را طرد كردند و كشتند و پراكنده ساختند. (2)


1- 1. محمد بن حسن ابو جعفر طوسى، اختيار معرفة الرجال رجال الكشى، تصحيح حسن المصطفوى، ص 4.
2- 2. ابو جعفر صدوق، كتاب الخصال، تصحيح على اكبر الغفارى، باب الثلاثة، ص 174، رقم 232.

ص: 73

اين حديث در كتاب هاى اهل سنت نيز از جابر بن عبد اللّه انصارى و ابى امامة الباهلى (صدى بن عجلان از صحابه) نقل شده است (1).

مورد ديگر، بخشى از خطبه ى امام حسين عليه السّلام در روز عاشورا است. امام به نقل از ابن شهر آشوب خطاب به يزيديان چنين فرموده است:

... شما امتى سركش و گروهى گناهكار و تحريف كنندگان كتاب خدا هستيد. (2)

حديث ديگر از شخصى به نام عبد الاعلى است كه از قول امام صادق عليه السّلام چنين نقل مى كند:

اصحاب العربية يحرفون كلام اللّه- عزّ و جلّ- عن مواضعه؛ عرب زبانان سخن خداوند را از جايگاهش [بيرون بردند و] تحريف كردند. (3)

حديث اخير به معناى تغيير در اداى كلمات و چگونگى قرائت آنهاست كه اساسا بر پايه ى اجتهادهاى شخصى است. هر چند اين عمل نوعى تحريف در كلام مى باشد، ليكن ربطى به تحريف به معناى اسقاط يا تغيير در جوهره ى كلام ندارد و از موضع بحث بيرون است.

تعبير «تحريف» در احاديث ديگر نيز به معناى تغيير در مفهوم آيات و تصرف در تفسير و معناى آنهاست و اين اصطلاحى مرسوم در روايات است. دشمنان اهل بيت با اين گونه تحريف ها در معانى آيات فضايل اهل بيت را انكار كردند و به جنگ و دشمنى با آنان برخاستند. خطبه ى امام حسين عليه السّلام كه در سال 61 هجرى ايراد شده گواهى بر اين مطلب است. در آن زمان قرآن در سراسر گيتى منتشر شده بود و امكان افزايش چيزى در متن يا كاهش آيات منتفى بود. حديثى از امام باقر عليه السّلام نيز اين معنا را تأييد مى كند.


1- 1. جلال الدين سيوطى، جمع الجوامع، ج 3، ص 993 و ر. ك: متقى الهندى، كنز العمال، ج 11، ص 193، رقم 31190، به نقل از مسند احمد بن حنبل، معجم الطبرانى و سنن سعيد بن منصور و سنن ديلمى.
2- 2. محمد بن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 119.
3- 3. سيد ابو القاسم خويى، البيان، ص 228 به نقل از ابن قولويه، كامل الزيارات.

ص: 74

امام مى فرمايد:

... و كان من نبذهم الكتاب أنهم أقاموا حروفه و حرّفوا حدوده ...؛ ... از جمله بى اعتنايى آنان به كتاب خدا اين بود، آنان الفاظ و حروف قرآن را بر پا داشتند [چيزى از الفاظ قرآن كم و زياد نكردند]، اما حدود و قوانين قرآن را تحريف كردند ... (1).

در واقع پيام اين روايات همسان با آيه ى شريفه ى وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (2) است. شكوه ى پيامبر اكرم از قوم خود، به خاطر تغيير و تحريف در جوهره ى الفاظ آيات وحى نيست، بلكه به خاطر دورى گزيدن از تعاليم واقعى قرآن با تحريف در مفهوم آيات و تفسير نادرست آنهاست كه مصداق بارز هجران از قرآن به شمار مى رود.

محققان اماميه مانند: علامه شيخ محمد جواد بلاغى (3)، علامه عبد الحسين امينى (4)، آية اللّه خوئى (5)، استاد محمد هادى معرفت (6) و ... همين معنا را از اين روايات استنباط كرده اند.

25. آيا اخبارى كه از قرائات منسوب به ائمه ى اطهار عليهم السّلام پرده برمى دارند، نشانى از تحريف قرآن موجود دارند؟

25. آيا اخبارى كه از قرائات منسوب به ائمه ى اطهار عليهم السّلام پرده برمى دارند، نشانى از تحريف قرآن موجود دارند؟

در برخى از احاديث، قرائت هايى را مشاهده مى كنيم كه منسوب به امامان معصوم اند؛ قرائاتى كه به صورت خبر واحدند و در طبقه بندى قرائات، گاهى با برخى از قرائت هاى معتبر موافق و گاهى مخالف اند، كه در اصطلاح قرائت شاذ ناميده مى شوند.


1- 1. ابو جعفر كلينى، الروضة من الكافى، ص 54.
2- 2. سوره ى الفرقان 25، آيه ى 30.
3- 3. ر. ك: محمد جواد بلاغى، آلاء الرحمن، ج 1، ص 26.
4- 4. ر. ك: عبد الحسين امينى، الغدير، ج 3، ص 101.
5- 5. ر. ك: سيد ابو القاسم خويى، همان، ص 226- 229.
6- 6. ر. ك: محمد هادى معرفت، صيانة القرآن عن التحريف، ص 259.

ص: 75

بديهى است هرگز نمى توان با استناد به اين قرائات، سخن از تحريف قرآن گفت؛ چون:

اولا، اثبات متن قرآن تنها با تواتر لفظى- و نه با خبر واحد- امكان پذير است.

ثانيا، اختلاف در قرائات دليل بر اختلاف در متن وحى نيست. قرآن يك حقيقت است و قرائات حقيقتى ديگر. قرآن مجموعه ى الفاظ وحى و همانند ناپذير است و قرائات، ادا و چگونگى بيان الفاظ وحى مى باشد و اين دو با يكديگر متفاوت اند؛ بنابراين، اگر در ادا و چگونگى قرائت لفظى از الفاظ قرآن اختلافى باشد، به متن آيه آسيبى نمى رساند.

از جمله احاديث اين گروه حديثى است كه شيخ الطائفه طوسى از شيخ خود مرحوم مفيد (ره) با سند از غالب بن الهذيل نقل مى كند. وى مى گويد:

سألت أبا جعفر عليه السّلام عن قوله تعالى وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ... (1) على الخفض هى أم على النصب؟ قال: بل هى على الخفض؛ از امام باقر عليه السّلام درباره ى اين آيه پرسيدم آيا [ارجلكم عطف بر لفظ رؤوسكم به كسر است يا [عطف بر محل برؤوسكم به نصب؟ امام فرمود:

[عطف بر لفظ رؤسكم و] به كسر است. (2)

هم اكنون در قرآن «ارجلكم» با علامت نصب خوانده مى شود.

حديث ديگر از ثقة الاسلام كلينى با سند خود از حريز از امام صادق عليه السّلام است.

حريز مى گويد:

امام آيه ى شريفه ى: فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ (3) را با افزودن حرف «من» چنين قرائت كردند: ... أن يضعن- من- ثيابهنّ.» (4)


1- 1. سوره ى مائده 5، آيه ى، 6.
2- 2. محمد بن حسن شيخ طوسى، تهذيب الاحكام فى شرح المقنعة، تعليق حسن الموسوى الخرسان، ج 1، ص 71.
3- 3. بر آنان باكى نيست لباسشان را برگيرند. سوره ى نور 24، آيه ى 60.
4- 4. ابو جعفر كلينى، پيشين: ج 8، ص 200، رقم 241.

ص: 76

حديثى ديگر از ثقة الاسلام كلينى از قول ابا بصير است كه وى مى گويد:

امام صادق عليه السّلام كلمه ى «ينطق» در آيه ى شريفه ى هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ (1) را، كه به صورت فعل معلوم است، با فعل مجهول «ينطق» قرائت كردند و فرمودند:

هرگز كتاب سخن نگفته و نمى گويد، ليكن رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله سخن گوى كتاب است ... و سوگند به خدا، جبرئيل آيه را چنين بر محمد صلّى اللّه عليه و اله نازل كرد، ليكن اين موردى از كتاب خداست كه تحريف شده است [و آن را به صورت «ينطق» با فعل معلوم قرائت كردند]. (2)

هيچ كس از اماميه، از اين نوع احاديث، تحريف به معناى تغيير در متن آيات وحى را برداشت نكرده، جز محدث نورى كه براى اثبات پندار خود به آنها متشبث شده است؛ در حالى كه (همان طور كه گفتيم) اين احاديث خبر واحدند و نمى توان با خبر واحد، موضوع بسيار با اهميتى مانند تحريف قرآن را اثبات كرد. شيخ مفيد مى گويد:

اگر كسى بپرسد كه چگونه مى توان به درستى اين مطلب اذعان كرد كه قرآن موجود بدون هيچ كاستى يا افزايشى همان سخن خداست، در حالى كه شما از امامان معصوم عليهم السّلام روايت داريد كه آنان برخى از آيات را بر خلاف قرائت موجود، قرائت مى كردند؟ [به طور نمونه آنان چنين قرائت مى كردند: «كنتم خير ائمة اخرجت للناس»، «و كذلك جعلناكم ائمة وسطا» و «يسألونك الانفال» و اين قرائت ها بر خلاف مصحف موجود [كه در آن «خير أمّة»، «جعلناكم أمّة» و «يسألونك عن الانفال» با حرف «عن»] است.

در پاسخ خواهم گفت: اين اخبار، أخبار آحادند و نمى توان به صحت آنها يقين پيدا كرد و اين نوع قرائت را از ناحيه ى خدا دانست؛ بنابراين، ما در اين اخبار


1- 1. اين كتاب ماست كه به حق بر زبان شما سخن گويد. سوره ى جاثيه 45، آيه ى 29.
2- 2. ابو جعفر كلينى، همان، ص 50، رقم 11.

ص: 77

توقف مى كنيم و طبق مصحف موجود قرائت كرده، از آن عدول نخواهيم كرد؛ چه اين كه مى توان گفت: هر دو قرائت از ناحيه ى خدا نازل شده است. همان طور كه مخالفان ما از اهل سنت نيز بر اين باورند كه قرآن با قرائت هاى گوناگون نازل شده است [بدون آن كه به مسأله ى تحريف قرآن ارتباطى داشته باشد]. (1)

26. مراد از احاديث فساطيط (خيمه ها) چيست و چه رابطه اى با تحريف قرآن دارد؟

26. مراد از احاديث فساطيط (خيمه ها) چيست و چه رابطه اى با تحريف قرآن دارد؟

گروهى از احاديث، كه آنها را احاديث خيمه ها ناميديم، داراى اين مضمون اند:

در عصر ظهور حضرت حجة بن الحسن عليه السّلام خيمه هايى برافراشته مى شود و در آنها قرآنى بر وفق مصحف امام على عليه السّلام به مردم آموزش داده مى شود؛ در اين هنگام براى آنان كه قرآن موجود را از بر كرده اند دشوارتر است تا آن قرآن را بياموزند؛ چون ترتيب آيات آن بر خلاف ترتيب آيات قرآن موجود است؛ از جمله روايت شيخ مفيد به صورت مرسل از جابر جعفى از امام باقر عليه السّلام است كه چنين نقل مى كند:

اذا قام قائم آل محمد صلّى اللّه عليه و اله ضرب فساطيط لمن يعلّم الناس القرآن على ما انزل اللّه، فأصعب ما يكون على من حفظه اليوم، لأنه يخالف فيه التأليف؛ هنگامى كه قائم آل محمد صلّى اللّه عليه و اله قيام كند، خيمه هايى براى آموزگاران قرآن برپا مى كند تا قرآن را به همان صورتى كه خداوند نازل كرده است، آموزش دهند؛ در اين صورت، براى افرادى كه قرآن موجود را از بر كرده اند دشوارتر از ديگران خواهد بود [تا آن را بياموزند]؛ چون [ترتيب آيات در] آن قرآن، مخالف [با ترتيب آيات در] قرآن موجود است.

حديث ديگر از مرحوم كلينى است. وى با سند خود از سالم بن سلمه چنين نقل مى كند:

مردى نزد امام صادق عليه السّلام قرآن مى خواند و من كلماتى را مى شنيدم كه بر طبق قرائت رايج مردم نبود. امام عليه السّلام به وى فرمود: از اين قرائت خوددارى كن و


1- 1. شيخ مفيد، المسائل السروية، المسألة التاسعة، ص 78.

ص: 78

همان طور كه مردم قرائت مى كنند قرآن بخوان، تا آن كه قائم ما (عج) ظهور كند، فاذا قام القائم عليه السّلام قرأ كتاب اللّه عزّ و جلّ على حده و أخرج المصحف الذى كتبه علي عليه السّلام؛ پس حضرت هنگام ظهور، كتاب خدا را بر حد [واقعى اش قرائت مى كند و مصحفى را كه امام على نگاشته است ظاهر مى سازد. (1)

اخبارى ديگرى نيز به همين معنا هست. (2) مجموعه ى اين اخبار با اخبارى كه درباره ى مصحف امام على عليه السّلام است، پيوند ناگسستنى دارد؛ هر دو گروه درباره ى يك قرآن كه همان مصحف امام على عليه السّلام است خبر مى دهند.

در پاسخ به پرسش هاى 21 و 22 درباره ى وجود، ساختار و محتواى مصحف امام على عليه السّلام و مناقشاتى كه درباره ى آن شده است، به تفصيل بحث كرديم. توجه به تعبير «قرأ» در نوع اين روايات، كه اعم از قرائت متن آيات همراه با شرح و تفسير است (- پرسش 14) مدلول واقعى آنها را روشن مى كند استاد معرفت در بررسى مفاد اين احاديث مى فرمايد:

... در اين حديث كه مى فرمايد: «... قرأ كتاب اللّه على حدّه ...»؛ يعنى حضرت قرآن را بر همان بافت و قرائت واقعى بر طبق آنچه كه خدا نازل كرده بدون هيچ تغييرى، قرائت خواهند كرد؛ بدون آن كه چيزى از خصوصيات زمانى، مكانى، موردى و ... نزول قرآن از دست برود. (3)

27. آيا احاديثى كه از وجود نام ائمه عليهم السّلام در قرآن حكايت مى كنند، بر تحريف قرآن دلالت دارند؟

27. آيا احاديثى كه از وجود نام ائمه عليهم السّلام در قرآن حكايت مى كنند، بر تحريف قرآن دلالت دارند؟

اين احاديث كه نسبت به گروه هاى ديگر از كميّت بيش ترى برخوردارند، در منابع اهل سنت نيز كم و بيش يافت مى شوند؛ از جمله حديث ثقة الاسلام كلينى با سند خود از


1- 1. شيخ مفيد، الارشاد فى معرفة حجج العباد، ج 2، ص 386.
2- 2. ابو جعفر كلينى، همان، ج 2، ص 619، رقم 2 و ص 633، رقم 23.
3- 3. محمد هادى معرفت، همان، ص 269.

ص: 79

ابى الحسن عليه السّلام است كه امام مى فرمايد:

ولاية علي بن أبي طالب مكتوبة في جميع صحف الأنبياء و لن يبعث اللّه رسولا إلّا بنبوة محمد و ولاية وصيّه صلّى اللّه عليه و اله؛ ولايت على بن ابى طالب در تمام كتاب هاى انبيا نوشته شده است و خداوند هيچ پيغمبرى را مبعوث نكرد مگر آن كه [جزو رسالتش نبوت محمد و ولايت جانشين وى را خبر داد. (1)

مضمون اين حديث در منابع اهل سنت، در كتاب شواهد التنزيل از حاكم حسكانى، از دانشمندان اهل سنت در قرن پنجم هجرى، نيز نقل شده است. وى با سند خود از عبد اللّه بن مسعود چنين مى آورد:

قال النبى صلّى اللّه عليه و اله يا عبد اللّه أتانى الملك فقال: يا محمد وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا على من بعثوا. قلت: على ما بعثوا؟ قال: على ولايتك و ولاية علي بن أبي طالب؛ پيامبر فرمودند: اى عبد اللّه بن مسعود، فرشته ى وحى نزد من آمد؛ پس [اين آيه را] گفت: اى محمد «بپرس از كسانى كه پيش از تو از پيامبران فرستاديم» براى چه چيز به رسالت مبعوث شدند. گفتم: براى چه مبعوث شدند؟ گفت: بر [اعلان ولايت تو و ولايت على بن ابى طالب. (2)

حاكم نيشابورى، مؤلف كتاب پرآوازه ى مستدرك على الصحيحين، همين حديث را در كتاب معرفة علوم الحديث نقل كرده است. (3)ابن عساكر نيز در شرح حال امير مؤمنان على عليه السّلام در كتاب معروف خود، تاريخ مدينة دمشق به نقل از حاكم نيشابورى (4)، و نيز خطيب خوارزمى در كتاب المناقب (5) و ثعلبى در تفسير الكشف و البيان


1- 1. ابو جعفر كلينى، همان، ج 1، ص 437، رقم 6.
2- 2. عبيد اللّه الحاكم الحسكانى، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تحقيق محمد باقر المحمودى، ج 2، ص 222
3- 3. ابو عبد اللّه الحاكم النيسابورى، معرفة علوم الحديث، تصحيح المعظم حسين، النوع 24، ص 92.
4- 4. على بن الحسن المعروف بابن عساكر ترجمة الامام على عليه السّلام من تاريخ دمشق، تحقيق محمد باقر المحمودى، ج 2، ص 79، رقم 602.
5- 5. موفق بن احمد الخوارزمى، المناقب، تحقيق مالك المحمودى، فصل 19، ص 221.

ص: 80

اين حديث را آورده اند. (1)

تمام اين افراد از دانشمندان نامور اهل سنت به شمار مى آيند.

حديثى ديگر از تفسير عياشى از امام صادق عليه السّلام بدين شرح است:

لو قرئ القرآن- كما انزل- لألفيتنا فيه مسمّين؛ اگر قرآن همان طور كه نازل شده خوانده مى شد، ما را با نام در آن مى يافتيد. (2)

مضمون اين حديث از امام باقر عليه السّلام نيز نقل شده است (3).

روايت ديگرى از امام باقر عليه السّلام در كتاب هاى كافى و تفسير عياشى ذكر شده است. امام مى فرمايد:

نزل القرآن على أربعة أرباع: ربع فينا و ربع فى عدوّنا و ربع سنن و امثال و ربع فرائض و أحكام (4)؛ قرآن بر چهار بخش نازل شده است: يك چهارم درباره ى [فضايل و مناقب ما، يك چهارم درباره ى دشمنان ما، يك چهارم سنت ها و أمثال و يك چهارم فرايض و احكام.

مضمون اين حديث در كتاب كنز الفوائد كراجكى با سندهاى متعدد از ابن عباس (5) و نيز كتاب تفسير فرات كوفى آن هم با چند سند از أصبغ بن نباته از امام على عليه السّلام نيز نقل شده است. (6)

ابن مغازلى شافعى (م. 483 ق.) نيز با سند خود از ابن عباس نظير همين حديث را از پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و اله چنين نقل مى كند:

... فقال النبى صلّى اللّه عليه و اله [لاصحابه مم تعجبون، ان القرآن أربعة أرباع: فربع فينا


1- 1. احمد بن محمد الثعلبى، الكشف و البيان فى تفسير القرآن، مخطوط: جزء 4، ص 335.
2- 2. عياشى، همان، ج 1، ص 13، رقم 4.
3- 3. همان: ج 1، ص 13، رقم 5.
4- 4. ابو جعفر كلينى، همان، ج 2، فضل القرآن، ص 627، رقم 4، و ر. ك: عياشى، همان، ج 1، ص 9، رقم 1.
5- 5. محمد بن على كراجكى، كنز الفوائد، تحقيق عبد الله نعمه.
6- 6. فرات بن ابراهيم، تفسير فرات كوفى، تحقيق محمد الكاظم، ص 46، رقم 1- 2.

ص: 81

اهل البيت خاصة و ربع فى أعدائنا و ربع حلال و حرام و ربع فرائض و احكام و اللّه انزل فى علي كرائم القرآن (1)؛ پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله [به ياران خود] فرمود:

از چه در شگفتيد! قرآن چهار بخش است: يك چهارم به طور خاص درباره ى ما اهل بيت، يك چهارم درباره ى دشمنان ما، يك چهارم حلال و حرام و يك چهارم فرايض و احكام. به خدا سوگند كرايم قرآن درباره ى على عليه السّلام نازل شده است.

قندوزى حنفى نيز اين حديث را آورده است (2) و غياث الدين بن همام مى گويد:

حافظ ابو بكر بن احمد بن موسى بن مردويه با سند خود از على- كرم اللّه وجهه- نيز اين حديث را نقل كرده است. (3)

حاكم حسكانى نيز اين حديث را ذكر كرده است (4).

آيا اين اخبار حكايت از تحريف قرآن دارند؟ آيا نام هاى ائمه ى طاهرين در قرآن بوده و بر اثر تحريف ساقط شده اند؟

به نظر ما هيچ محققى به خود اجازه نمى دهد به استناد اين اخبار سر از پندار تحريف درآورد و بگويد: يك چهارم آيات قرآن درباره ى اهل بيت بوده كه با تحريف اسقاط شده است؟! چطور چنين چيزى ممكن است، در حالى كه اگر به مفاهيم «تنزيل» و «اقراء» توجه كنيم (- پرسش هاى 13، 14 و 15) و شأن نزول آيات و جرى و تطبيق و مصداق كامل آيات را در نظر آوريم، به روشنى در مى يابيم مراد معصوم عليه السّلام از اين كه مى فرمايد: «يك چهارم قرآن درباره ماست». و يا مى فرمايد: «اگر قرآن همان طور كه نازل شده خوانده مى شد، ما را با نام مى يافتيد». و ... بيان نشانه هاى ويژه و صفات روشن اهل بيت عليهم السّلام در قرآن است؛ به گونه اى كه هر صاحب درك و قرآن شناس به دور از هوى


1- 1. على بن محمد شافعى، مشهور به ابن مغازلى، مناقب الامام على بن ابى طالب، تحقيق محمد باقر البهبودى، ص 328، رقم 375.
2- 2. ر. ك: سليمان بن ابراهيم القندوزى الحنفى، ينابيع المودة، ج اسلامبول، ص 126 و چ نجف، ص 148.
3- 3. قياس الدين، حبيب السير، ج 2، ص 13.
4- 4. الحاكم الحسكانى، شواهد التنزيل، ج 1، ص 44- 45 و 47.

ص: 82

و هوس با تدبر در آيات، بدون ترديد، ولايت اهل بيت و فضايل و مناقب آنها را مى يابد.

كافى است روايات شيعه و اهل سنت را در اين زمينه ملاحظه كنيم. طبق اين روايات، شأن نزول و تأويل بسيارى از آيات درباره ى عترت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله به ويژه امام على عليه السّلام است؛ (1) به طور نمونه، ابن عساكر از قول ابن عباس مى نويسد:

ما نزل فى أحد من كتاب اللّه تعالى ما نزل فى علي؛ در كتاب خدا درباره ى احدى به اندازه ى [امام على عليه السّلام آيه نازل نشده است. (2)

طبرانى و خوارزمى و ديگران از قول ابن عباس نقل مى كنند:

ما أنزل اللّه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إلّا و عليّ اميرها و شريفها و لقد عاتب اللّه أصحاب محمد فى غير مكان و ما ذكر عليّا إلّا بخير؛ خداوند هيچ آيه اى را خطاب به مؤمنان نازل نكرد، جز آن كه على عليه السّلام سرآمد آنهاست. خداوند اصحاب محمد صلّى اللّه عليه و اله را در مواردى متعدد سرزنش كرده، ليكن درباره ى على عليه السّلام جز خير و خوبى ياد نكرده است. (3)

و باز اين حديث مشهور از زبان مبارك پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و اله مى فرمايد:

إنّ منكم من يقاتل على تأويل القرآن كما قاتلت على تنزيله؛ از شما كسى است كه بر طبق تأويل قرآن مى جنگند، همان طور كه من بر طبق تنزيل قرآن جنگيدم. (4)


1- 1. ر. ك: حسكانى، وى ده ها روايت در كتاب شواهد التنزيل خود در اين زمينه آورده است.
2- 2. ابن عساكر، ترجمة الامام على بن ابى طالب من تاريخ دمشق، ج 2، ص 428، رقم 935- 940.
3- 3. طبرانى، المعجم الكبير، ج 11، رقم 11687؛ خوارزمى، المناقب، ص 179 و نيز ر. ك: حسكانى، همان، ج 1، ص 53؛: محمد بن سليمان الكوفى، مناقب الامام امير المؤمنين على بن ابى طالب، تحقيق محمد باقر المحمودى، ج 1، رقم 67 و 81؛ ابو نعيم اصفهانى، همان، ج 1، ص 64.
4- 4. احمد بن شعيب نسائى، خصائص امير المؤمنين على بن ابى طالب، تحقيق محمد الكاظم المحمودى، ص 166، رقم 156. اين حديث مدارك و سندهاى متعددى دارد كه محقق كتاب در پانوشت ها به آنها اشاره كرده است.

ص: 83

اين حديث حكايت از اين دارد كه امام على عليه السّلام و سپاهيانشان، بخشى از تأويل آيات قرآن، و آنان كه در برابر امام صف آرايى كردند، تأويل بخشى ديگر از همان آياتى مى باشند كه در ظاهر تنزيلى درباره ى پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و اله و دشمنان ايشان نازل شده است؛ بنابراين، اين كه مى فرمايد: «ربع قرآن درباره ى اهل بيت و ربع آن درباره ى دشمنان آنهاست»، به اين معناست كه ربع تأويل قرآن درباره ى عترت و ربع تأويل آن درباره ى دشمنان آنهاست؛ چون دشمن يك نفر از آنها دشمن همه ى آنهاست. اين نكته از مضامين احاديث متعددى استفاده مى شود كه مى گويد:

قرآن [مانند موجودى زنده دايم در جريان و سريان است و آيات آن در هر زمان بر گروهى تطبيق مى شود. (1)

شاهد بر اين معنا از اين گروه از روايات، احاديثى است كه تصريح مى كند نام ائمه ى اطهار به صورت مشخص در قرآن به كار نرفته است. در بين اين احاديث حديث صحيح السند نيز هست؛ از جمله حديث ثقة الاسلام كلينى با سند صحيح از ابا بصير كه مى گويد:

سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن قوله تعالى: أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ... قال: نزلت في علي و الحسن و الحسين، قلت: إنّ الناس يقولون فما باله لم يسمّ عليّا و أهل بيته في كتاب اللّه؟ قال عليه السّلام فقولوا لهم: إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله نزلت عليه الصلاة و لم يسمّ لهم ثلاثا و لا أربعا، حتى كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله الذي فسّر لهم ذلك؛ از امام صادق درباره ى [معناى آيه ى أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ... پرسيدم. امام فرمود: اين آيه درباره ى على و حسن و حسين عليهما السّلام نازل شده است. گفتم: مردم مى گويند چرا نام على و اهل بيتش در


1- 1. مانند حديثى كه عياشى از امام باقر عليه السّلام به اين صورت نقل مى كند: «... و لو ان الآية اذا نزلت فى قوم ثم مات اولئك القوم ماتت الآية لما بقى من القرآن شي ء، و لكن القرآن يجرى أوّله على آخره ماداّمت السماوات و الارض ...؛ اگر آيه اى تنها درباره ى قومى نازل شده باشد، آن قوم كه بميرند آيه هم مى ميرد و از قرآن چيزى باقى نمى ماند، ليكن قرآن دايم در جريان است تا زمانى كه آسمان ها و زمين برپاست». عياشى، همان، ج 1، ص 10، رقم 7.

ص: 84

كتاب خدا نيامده است؟ حضرت فرمود: به آنان بگو، بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله نماز نازل شد، ولى نامى از 3 ركعت و 4 ركعت آن در قرآن نيست؛ تا آن كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله [تعداد ركعات و احكام نماز را] براى مردم تفسير كردند [درباره ى اولى الامر نيز همين طور، شرح و تفسير آن به عهده ى رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله است . (1)

آية اللّه خوئى در پى اين حديث مى نويسد:

اين حديث صحيح بر تمام آن روايات حاكم است [يا لااقل نص در مراد، و آن روايات ظاهر در مرادند] و مراد آنها را روشن مى كند به اين كه نام ائمه عليهم السّلام در قرآن با صفات و ويژگى هايشان و نه با ذكر نام متعارف آنها، آمده است. (2)

امام خمينى (رض) نيز سخن نغزى دارد كه بايد قول فصل در اين زمينه به حساب آيد. ايشان مى فرمايد:

اگر كتاب الهى پر از نام اهل بيت و نام امير مؤمنان و اثبات وصايت و امامت ايشان با اسم بوده است [و سپس با تحريف ساقط شده ، چرا خود امام على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السّلام و نيز سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و سايرين از ياران امام على عليه السّلام، كه دايم بر خلافت امام على عليه السّلام احتجاج مى كردند، هرگز به آن آيات احتجاج نكردند؟!

چرا آنان به احاديث نبوى [در تفسير آيات استدلال مى كردند، با آن كه قرآن در ميان آنان بوده است؟! (3).

28. اخبارى كه در ظاهر دلالت بر تحريف قرآن به نقيصه مى كنند، چگونه پاسخ داده

28. اخبارى كه در ظاهر دلالت بر تحريف قرآن به نقيصه مى كنند، چگونه پاسخ داده

مى شوند؟

ظاهر اين اخبار از اسقاط برخى از كلمات يا جمله هايى از آيات وحى خبر مى دهد.


1- 1. ابو جعفر كلينى، همان، ج 1، ص 286.
2- 2. سيد ابو القاسم خويى، همان، ص 231.
3- 3. امام خمينى، انوار الهداية، ص 243- 247.

ص: 85

اين اخبار را مى توان در چند دسته مورد بررسى قرار داد:

دسته ى اول: اخبارى كه با صراحت نشان مى دهند كه عبارت حذف شده، شرح و تفسير آيه است؛ مانند اين حديث از ثقة الاسلام كلينى (ره) كه قرائت امام على عليه السّلام از اين آيه را چنين گزارش مى دهد:

وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ (1) بظلمه و سوء سريرته. (2)

امام در مقام تفسير آيه، ستمگرى و نهاد زشت مفسدان را علت پايمال كردن كشت و نسل مى شناسند.

حديث ديگرى نيز از ثقة الاسلام كلينى از امام صادق عليه السّلام درباره ى آيه ى وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا نقل شده است كه مى فرمايد:

قال: و ان تلووا- الأمر- و تعرضوا- عمّا أمرتم به- فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (3)

ظاهر حديث از تفسير و شرح آيه خبر مى دهد.

دسته ى دوم: احاديثى كه در پى آنها سخن از «تنزيل» و «تأويل» آيه است؛ مانند اين حديث از امام صادق عليه السّلام كه مى فرمايد:

وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها- بمحمد- (4) قال: هكذا و اللّه نزل بها جبرائيل على محمد عليهما السّلام (5).

و باز حديثى ديگر از امام باقر عليه السّلام است كه مى فرمايد:


1- 1. سوره ى بقره 2، آيه ى 205.
2- 2. ابو جعفر كلينى، الكافى، ج 8، ص 289، رقم 435.
3- 3. همان: ج 1، ص 421، رقم 45، آيه ى 135 از سوره ى نساء.
4- 4. سوره ى آل عمران 3، آيه ى 103.
5- 5. ابو جعفر كلينى، الكافى، ج 8، ص 183، رقم 208.

ص: 86

نزل جبرئيل بهذه الاية هكذا: (1) فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ- بولاية على- إِلَّا كُفُوراً (2) حديثى ديگر نيز از عمار ساباطى است كه از امام صادق عليه السّلام درباره ى آيه ى زير چنين نقل مى كند:

قال تعالى بشأن علي عليه السّلام: أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ- أن محمدا رسول اللّه- وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ- أن محمدا رسول اللّه و أنّه ساحر كذّاب- إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (3) ثم قال ابو عبد اللّه عليه السّلام: هذا تأويل يا عمار. (4)

اين احاديث بر اين دلالت ندارند كه زياده ها از جنس وحى قرآنى بوده سپس با تحريف ساقط شده اند، بلكه محتوا و سبك اين احاديث، با توجه به شرح واژه هاى «تنزيل» و «تأويل»- كه پيش از اين گذشت- به خوبى نشان مى دهد كه مراد از اين زياده ها، شرح و تفسير آيه، به عنوان تأويل و يا تنزيل از جانب خداست؛ چون- همان طور كه گفتيم- هر آن چه از سوى خدا نازل مى شود حتما نبايد وحى قرآنى باشد، بلكه نوعى وحى براى شرح و تفسير آيات وجود دارد كه آن هم نازل شده از سوى خداست و تأويل و يا تنزيل آيه شناخته مى شود. در واقع امام معصوم عليه السّلام با تعبير «هكذا نزل جبرائيل؛ جبرئيل آيه را اين چنين نازل كرد»، بر اين مطلب تأكيد مى ورزند كه اگر آيه را با اين معنايى كه گفتيم درك كنيد، به مقصود خدا به همان گونه كه جبرائيل نازل كرده راه يافته ايد، در غير اين صورت، از واقعيت آيه دور شده ايد.

بر فرض هم كه تعبير «هكذا نزل» ظهور در معناى آيه نداشته باشد، قرينه ى ادله ى سلامت قرآن از تحريف، به آن ظهور مى بخشد.

محققان اماميه نيز همين معنا را از احاديث برداشت كرده اند؛ از جمله سيد على بن


1- 1. الكافى، ج 1، ص 425، رقم 64.
2- 2. سوره ى اسراء 17، آيه ى 89.
3- 3. سوره ى زمر 39، آيه ى 9.
4- 4. الكافى، ج 8، ص 204- 205، رقم 246.

ص: 87

طاووس (م. 644 ه. ق) مى گويد:

ابن مغازلى از فقهاى شافعى در كتاب مناقب با سند خود از جابر بن عبد اللّه انصارى چنين آورده است: پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و اله در سرزمين منى سخن گفتند (سپس آن را ذكر مى كند تا كه مى گويد:) آن گاه اين آيه نازل شد: (فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ- في أمر علي- إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ- و انّ عليّا لعلم الساعة- وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ- عن علي بن أبي طالب-). (1)

سپس ابن طاووس مى گويد:

پاره اى از الفاظ مذكور كه بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نازل شده آيات قرآن و پاره اى ديگر تأويل آنهاست. (2)

دسته ى سوم: احاديثى كه در صدد بيان كامل ترين مصداق آيه اند؛ مانند حديثى از ثقة الاسلام كلينى كه با سند مقطوع چنين نقل كرده است:

قرأ رجل عند أبي عبد اللّه عليه السّلام: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ... (3) فقال: ليس هكذا هي، إنّما هي: و المأمونون، فنحن المأمونون. (4)

اين كه امام در اين حديث مى فرمايد: «ليس هكذا هي» يعنى: عموم مؤمنان از اين آيه مدنظر نيستند، بلكه مراد مؤمنان كاملى هستند كه در مقام أمن جاى گرفته اند و آنان كسان ديگرى جز ما نيستند. علامه مجلسى نيز در اين زمينه مى گويد:

مراد امام اين است كه «مؤمنان» در اين آيه در برابر «كافران» نيست تا همه ى آنان را شامل شود، بلكه مراد، مؤمنان كاملى هستند كه از خطا در امان و از


1- 1. به نقل از: محمد باقر مجلسى، مرآة العقول، ج 5، 58.
2- 2. همان.
3- 3. سوره ى توبه 9، آيه ى 40.
4- 4. ابو جعفر كلينى، همان، ج 1، ص 424، رقم 62.

ص: 88

لغزش معصوم اند و آنان تنها ائمه ى طاهرين عليهم السّلام مى باشند. (1)

دسته ى چهارم: حديثى كه در مقام بيان كميّت آيات قرآن است:

مرحوم ثقة الاسلام كلينى، با سند خود از امام صادق عليه السّلام چنين خبر مى دهد:

إنّ القرآن الذي جاء به جبرائيل إلى محمد صلّى اللّه عليه و اله سبعة عشر ألف آية؛ قرآنى كه جبرائيل براى محمد صلّى اللّه عليه و اله آورده است، هفده هزار آيه دارد. (2)

برخى به ظاهر اين حديث تمسك كرده و آن را دال بر حذف بيش از 3/ 2 از آيات قرآن دانسته اند. آنان بدون دليل اين حديث را- چنان كه گفتيم- از جمله دليل هاى خود بر وجود آياتى بيش از آيات قرآن موجود، در مصحف امام على عليه السّلام به شمار مى آورند؛ ليكن اين پندارى بيش نيست و نمى توان به ظاهر اين حديث تمسك كرد. همان طور كه جمله ى محققان اماميه بر اين باورند؛ چون:

اولا: در برخى از نسخه هاى كتاب كافى اين حديث به اين صورت آمده است:

إنّ القرآن الذي جاء به جبرئيل إلى محمد صلّى اللّه عليه و اله سبعة آلاف آية؛ قرآنى كه جبرئيل براى محمد صلّى اللّه عليه و اله آورد هفت هزار آيه دارد. (3)

و عدد هفت هزار، عددى تقريبى است كه باتعداد آيات قرآن انطباق دارد.

محدث فيض كاشانى در الوافى اين حديث را به نقل از كتاب كافى به همين صورت آورده است؛ (4) و از نظر بزرگان، نسخه هايى از كتاب كافى كه نزد فيض كاشانى بودند، از صحت و اتقان بيش ترى برخوردار بوده اند. (5)


1- 1. محمد باقر مجلسى، مرآة العقول، ج 5، ص 79.
2- 2. ابو جعفر كلينى، همان، ج 2، ص 634، رقم 28.
3- 3. محسن فيض كاشانى، الوافى، به نقل از: محمد هادى معرفت، صيانة القرآن عن التحريف، ص 264 و ر. ك: محسن فيض كاشانى، الصافى فى تفسير القرآن، تصحيح شيخ حسين الأعلمى، ج 1، ص 49.
4- 4. همان.
5- 5. ر. ك: ميرزا ابو الحسن شعرانى، مقدمه ى الوافى: ج 1، ص 2. مرحوم شعرانى در تعليقه بر شرح كافى ملا صالح مازندرانى، بر اين باورند كه لفظ «عشر» در «سبعة عشر» از لغزش هاى نسخه نويسان كتاب.

ص: 89

ثانيا: بر فرض كه اين حديث به صورت هفده هزار آيه باشد، اين محدث بزرگ شيعه، ابو جعفر صدوق (386 ه. ق) است كه آن را علاج و عدد زايد بر آيات موجود را حمل بر احاديث قدسى كرده است. ايشان كه در مقام بيان اعتقادات اماميه است مى گويد:

اعتقاد و باور ما اين است كه قرآنى كه خداوند بر پيغمبرش محمد صلّى اللّه عليه و اله فرو فرستاده، همين قرآن شناخته شده و معروف ميان مردم است و قرآن هرگز بيش از اين نيست ... و هر كس به ما نسبت دهد قرآن را بيش از اين مى دانيم، به ما افترا بسته و دروغ مى گويد ....

بلكه مى گوييم نوعى از وحى، كه از جنس وحى قرآن نيست، به اندازه اى نازل شده كه اگر آن را با تعداد آيات قرآن جمع كنيم، به 17 هزار آيه مى رسد؛ مانند اين سخن جبرئيل به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله [كه نوعى وحى نازل از سوى خداست : «ان اللّه تعالى يقول لك يا محمد، دار خلقى و ...؛ خداوند تعالى به تو مى گويد: اى محمد، با آفريده هاى من مدارا كن و ...» و مانند آن، كه بسيارند و جملگى وحى غير قرآنى هستند؛ چون اگر [از سنخ وحى قرآنى بودند بايد در قرآن مى بودند و هرگز از آن جدا نمى شدند ... (1)

ثالثا: اگر پاسخ مرحوم صدوق را كافى ندانيم، هرگز نمى توانيم به مفاد اين حديث ملتزم شويم، چون شيوه ى ائمه عليهم السّلام، براى همگان مشهود است. هرگز آنان در امرى بسيار بزرگ، مانند قرآن، سخنى نمى گويند كه مايه ى حيرت و سرگردانى ديگران شود بدون آن كه دليل و يا حتى مصداقى براى آن بياورند. در «شناخت تفاوت هاى اساسى در روايات فريقين»، گفتيم شما هرگز، در هيچ كدام از منابع شيعى معتبر و غير معتبر، روايتى پيدا نمى كنيد كه آيه اى از آيات قرآن را نشان دهد و از حذف تمام آن از قرآن موجود


1- كافى و يا از راوى اين حديث است. ر. ك: محمد صالح المازندرانى، شرح جامع على الكافى، تعليق ميرزا ابو الحسن الشعرانى، ج 11، ص 76. 1. ابو جعفر صدوق، الاعتقادات، ص 84 شايان ذكر است كه مرحوم صدوق كتاب كافى را منبع اين حديث معرفى نكرده اند تا با پاسخ اول، تهافت داشته باشد.

ص: 90

خبر دهد، تا مصداقى از دو ثلث قرآنى باشد كه طبق اين حديث از قرآن ساقط شده است، بلكه- همان گونه كه گروه هاى گوناگون اين احاديث را ملاحظه كرديد- تمام احاديث تحريف نما تنها از حذف كلمه و يا عبارتى از آيه ى قرآن حكايت مى كنند.

بنابراين، چطور ممكن است بيش از ده هزار آيه كاملا از قرآن حذف شده باشد، بدون آن كه بتوان يك مورد از آن را در منابع پيدا كرد؛ پس اين خبر يا مجعول است و يا راوى آن به خطا رفته است و بر فرض صحت صدور و عدم خطاى راوى، امام عليه السّلام در مقام بيان جملگى وحى نازل شده، اعم از وحى قرآنى و وحى غير قرآنى است؛ همان طور كه مرحوم ابو جعفر صدوق احتمال داده اند؛ ضمن اين كه با اصل خلقيت اسلام و حديث ثقلين و حكمت الهى و هدايت نمى سازد؛ چون در اين صورت عمده ى كتاب الهى از بين رفته است.

29. حاصل بررسى ها درباره ى احاديثى كه موهم به تحريف قرآن اند چيست؟

29. حاصل بررسى ها درباره ى احاديثى كه موهم به تحريف قرآن اند چيست؟

احاديث ياد شده- با توجه به ادلّه ى قطعيه ى سلامت قرآن از تحريف، و شواهد درونى و بيرونى آنها- بر فرض صدورشان از معصوم عليه السّلام، از جنس بيان مصداق كامل، شأن نزول آيه، قرائت خاص، وحى غير قرآنى به صورت تنزيل و تأويل و ... مى باشد. اگر اين احاديث قابل حمل بر معانى مذكور يا هر معناى معقولى كه خللى بر سلامت قرآن از تحريف وارد نكند، نباشند، از اعتبار ساقطاند؛ چون با ادله ى سلامت قرآن از تحريف، از جمله خود قرآن معارض اند. اين احتمال نيز وجود دارد كه برخى از اين احاديث، در شكل اصلى صدورشان از معصوم، معناى درست و قابل قبولى داشته اند، ليكن راوى در مقام نقل حديث سهوا يا عمدا الفاظ آن را تغيير داده و موجب شده است حديث به شكل ديگرى در آيد و حمل آن بر معناى درست با دشوارى رو به رو شود؛ به طور نمونه، ممكن است امام فرموده باشد: «نزلت الآية في كذا؛ شأن نزول يا تفسير آيه چنين است»، ليكن راوى كلمه ى «في» را حذف كرده و گفته است: «نزلت الآية كذا؛ آيه چنين نازل شده است». پيش از اين نيز ملاحظه كرديد، احاديث متواتر از معصومان عليهم السّلام كه سخن از عرضه ى انديشه ها و اخبار بر قرآن دارند، به ما انديشه ى قرآن محورى انديشيدن را

ص: 91

مى آموزند و ما را از هر نوع سرگردانى و بيراهه نجات مى دهند؛ بنابراين، ما با در اختيار داشتن معيار جاودانه و قطعى قرآن از هر نوع توجيه غير معقول در مورد احاديث تحريف نما بى نيازيم و هرگاه نتوانيم آنها را به نحو قابل قبولى توجيه كنيم، از اعتبار ساقط مى نماييم. خلاف برخى از اهل سنت كه چنين معيارى (عرض روايات بر قرآن) را دستاورد زنادقه مى شناسند و از اين رو گاهى ناچارند به پندارهايى مانند «نسخ التلاوة» پناه ببرند؛ پندارى كه نه تنها مشكل را حل نمى كند بلكه بر آن مى افزايد. آية اللّه خويى پس از بيان ادله ى سلامت قرآن از تحريف و بررسى و نقد درخور روايات تحريف نما چنين مى گويد:

از آنچه گفتيم براى خواننده روشن مى شود كه قول به تحريف قرآن، پندار و خرافه اى است كه جز ناتوان خرد، يا كسى كه اطراف بحث را خوب نكاويده، يا كسى كه تحريف را پيش فرض خود قرار داده و به آن گرايش دارد، بدان قايل نمى شود؛ اما خردمند با انصاف ژرف نگر هرگز در بطلان تحريف قرآن و خرافه بودن اين پندار ترديد نمى كند. (1)

30. چه افرادى از اماميه بر سلامت قرآن از تحريف گواهى داده اند؟

30. چه افرادى از اماميه بر سلامت قرآن از تحريف گواهى داده اند؟

پيش از اين در بررسى ادله ى سلامت قرآن از تحريف گواهى انبوهى از دانشمندان اماميه (حدود 45 نفر از قدما و متأخران) را درباره ى سلامت قرآن از تحريف ملاحظه كرديم. آراى اين دانشمندان از كتاب هاى تفسيرى، كلامى، علوم قرآنى، اصولى و فقهى گرد آمده بود.

افزون بر آنان، دانشمندان ديگرى نيز با صراحت بر تحريف ناپذيرى قرآن گواهى داده اند، مانند: سيد رضى (م. 406 ق.) در حقائق التأويل في متشابه التنزيل (2)، قطب الدين راوندى (م. 573 ق.) در الخرائج و الجرائح (3)، جمال الدين مقداد سيورى (م. 826 ق.) در


1- 1. ابو القاسم خويى، همان، ص 259.
2- 2. سيد شريف رضى، حقائق التأويل فى متشابه التنزيل، شرح محمد رضا آل كاشف الغطاء، ص 168.
3- 3. قطب الدين راوندى، الخرائج و الجرائح، تحقيق مؤسسة الامام المهدى، ص 1004.

ص: 92

كنز العرفان (1)، و ... و از متأخران: شيخ ابراهيم كلباسى (م. 1262 ق.) در اشارات الاصول (2)، محمد صادق موسوى خوانسارى (م. پس از 1294 ق.) در ضياء التفاسير (3)، شيخ محمد نهاوندى (م. 1371 ق.) در نفحات الرحمن (4) و ديگران.

31. داورى اهل سنت درباره ى ديدگاه هاى اماميه در زمينه ى سلامت قرآن از تحريف چيست؟

31. داورى اهل سنت درباره ى ديدگاه هاى اماميه در زمينه ى سلامت قرآن از تحريف چيست؟

از اهل سنت، آنان كه دستى بر تحقيق دارند و منصف اند، هرگز در داورى خود اماميه را متهم به گرايش به تحريف قرآن نمى كنند؛ چون مى دانند:

- در سراسر گيتى، هر فرقه اى از مسلمين (و غير مسلمين)، تنها با همين قرآن زندگى مى كند؛

- استدلال اماميه بر سلامت قرآن از تحريف و پاسخ هاى آنان به پندارهاى تحريف گرايان، متين و روشن است؛

- دانشمندان اماميه (در طول تاريخ) با صراحت، بر سلامت قرآن از تحريف گواهى داده اند؛

- بين كتاب هايى كه براى جمع آورى احاديث نگاشته شده اند و در آنها احاديث تحريف نما به چشم مى خورد، با كتاب هايى كه در صدد بيان محتوا و فقه روايات اند، كه پس از جرح و تعديل و بررسى صحت و سقم آنهاست، تفاوت است؛

- در نگاه نخست، انبوه روايات موهم به تحريف در منابع هر دو فريق يافت مى شوند، ولى در منابع اهل سنت بيش از منابع شيعه آمده است. شاهد آن، كتاب فصل الخطاب محدث نورى است كه 7 باب از 12 باب كتابش درباره ى اثبات پندار تحريف، به منابع اهل سنت نظر دارد؛


1- 1. مقداد سيورى، كنز العرفان فى فقه القرآن، تصحيح محمد باقر شريف زاده، ص 2- 5.
2- 2. سيد على ميلانى، اشارات الاصول، ص 26.
3- 3. محمد صادق موسوى خوانسارى، ضياء التفاسير، ج 1، ص 465.
4- 4. محمد نهاوندى، نفحات الرحمن في تفسير القرآن، ص 47.

ص: 93

- پندار گرايان و قايلين به تحريف، تعدادى اندك از غير محققان اند و در هر دو فريق هستند كه به زودى خواهيم ديد؛

- تنوع روايات تحريف نما در منابع اهل سنت و تعارض ديدگاه هاى آنان درباره ى صحت و سقم اين روايات از اماميه بيش تر است؛

- و ....

به طور نمونه از اين گروه مى توان به محمد مدينى، رئيس دانشكده ى شريعت دانشگاه الازهر اشاره كرد. وى مى نويسد:

پناه به خدا اگر گفته شود اماميه به تحريف قرآن باور دارند. تنها رواياتى از اين دست در كتاب هاى آنهاست؛ همان طور كه در كتاب هاى ما هم هست؛ رواياتى كه اهل تحقيق از هر دو فريق بطلان آنها را بر ملا كرده اند. اگر كسى مدركى بر صحت گفتار ما مى خواهد، [تنها كافى است به كتاب اتقان سيوطى رجوع كند، وى در اين كتاب [بخشى از اين روايات موهم به تحريف را گرد آورده است ...

يكى از اهالى مصر در سال 1948 كتابى به نام الفرقان نگاشت؛ اين كتاب پر از احاديث نادرست و غير قابل استناد از منابع و مصادر اهل سنت است. آيا به صرف وجود اين احاديث و اين كتاب مى توان گفت: اهل سنت منكر قداست قرآن اند؟ .... (1)

در برابر اين گروه از اهل سنت، گروهى ديگر (اساسا از فرقه ى وهابيان) هستند كه با چشم پوشى از تمام مدارك و شواهد، و متأسفانه غالبا با خيانت در نقل روايات و عبارات و همراه با ناسزاگويى، مى كوشند چنين القا كنند كه شيعيان قايل به تحريف اند و درباره ى سلامت قرآن از تحريف تقيه مى كنند. آنان مصحف پنهانى دارند. ديدگاه اساطين اماميه (مانند شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسى، علم الهدى و ...) دچار تناقض و ترديد است و ... (2)

32. احاديث تحريف نما در منابع اهل سنت به چند دسته تقسيم مى شوند؟


1- 1. مجله ى رسالة الاسلام، ش 4، سال 11، ص 382- 383.
2- 2. ما در بخش دوم به طور مبسوط به بررسى ترديدها و افتراهاى اين گروه خواهيم پرداخت.

ص: 94

32. احاديث تحريف نما در منابع اهل سنت به چند دسته تقسيم مى شوند؟

در يك تقسيم بندى كلى، اين روايات را مى توان به پنج دسته تقسيم كرد:

يك: احاديثى كه دلالت بر لحن و خطا در نگارش قرآن كريم دارند؛

دو: احاديثى كه درباره ى تحريف به زياده در قرآن موجود هستند؛

سه: اخبارى كه از القاى شيطان در برخى از آيات و سپس نسخ آن از ناحيه ى خدا پرده بر مى دارند؛

چهار: رواياتى كه بر تغيير تعدادى از كلمات مصحف موجود، از ناحيه ى برخى از زمام داران، دلالت دارند؛

پنج: احاديثى كه از تحريف قرآن به نقيصه حكايت مى كنند.

اين چند دسته غير از رواياتى هستند كه اهل سنت درباره ى نزول قرآن بر هفت حرف آورده اند. اخبارى كه در الفاظ و معانى آنها اختلاف زيادى وجود دارد و بطلانشان نزد اهل تحقيق آشكار است.

هم چنين، اين روايات غير از احاديثى هستند كه درباره ى جمع قرآن در عصر خلفا آورده اند. رواياتى كه در متن آنها تناقض و اضطراب وجود دارد و با خود قرآن و نيز عقل و اجماع مخالفت دارند و از اعتبار ساقطاند. (1)

33. ضرورت بررسى احاديث تحريف نما در مصادر اهل سنت چيست؟

الف) مقايسه ى مضامين احاديث تحريف نما با آيات قرآن

33. ضرورت بررسى احاديث تحريف نما در مصادر اهل سنت چيست؟

به نظر ما، طرح احاديث تحريف نما و پاسخ اهل سنت به آنها، حداقل از سه نظر داراى اهميت است:

الف) مقايسه ى مضامين احاديث تحريف نما با آيات قرآن

هنگامى كه مضامين اين روايات را با آيات قرآن مقايسه مى كنيم، اوج درخشندگى و اعتلاى ساحت قدسى قرآن بيش از پيش نمايان مى شود؛ چون محتواى پريشان و خالى


1- 1. براى توضيح بيش تر درباره ى اين دو دسته از روايات ر. ك: سيد ابو القاسم خويى، البيان فى تفسير القرآن.

ص: 95

از فخامت و شيوايى اين روايات، گواهى مى دهد كه هيچ ساختار و مضمونى نمى تواند با قرآن برابرى كند و ناگزير ساقط خواهد بود.

ب) مقايسه ى مضامين احاديث تحريف نما در مصادر شيعه و اهل سنت

ب) مقايسه ى مضامين احاديث تحريف نما در مصادر شيعه و اهل سنت

با مقايسه ى مضامين احاديث تحريف نما در منابع فريقين، تفاوت هاى جوهرى آنها شناخته و پاسخ هاى دانشمندان هر دو گروه بهتر درك مى شود. پيش از اين گفتيم كه گروه زيادى از دانشمندان اهل سنت، با شناخت مصادر هر دو فريق و مقايسه ى پاسخ هاى آنان، با انصاف داورى مى كنند؛ آنان ساحت قدسى قرآن و دامن تمام مذاهب را از خرافه ى تحريف پاك مى دانند؛ ولى گروهى ديگر كه اساسا از انديشه هاى وهابيگرى متأثرند، با چشم پوشى از احاديث تحريف نما در مقام اهل سنت و پاسخ هاى متقن اساطين اماميه، بى مهابا افترا مى بندند و با داورى هاى غير عادلانه ى خود، مى كوشند چهره ى شيعه را مخدوش سازند. به طور نمونه دكتر ناصر بن على القفارى، كه از اين فرقه است، چنين داورى مى كند:

هرگاه سخن از احاديث تحريف در مصادر شيعه به ميان آيد، آنان وجود اين اخبار را با اخبارى كه در مصادر اهل سنت است توجيه مى كنند؛ ليكن اين مقايسه بى مورد است؛ چرا كه اخبار اهل سنت از باب نسخ آيات است و اين نسخ از ناحيه ى خداست كه مى فرمايد: ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها؛ «هيچ آيه اى را نسخ نكرديم، يا به فراموشى نبرديم، جز آن كه بهتر از آن يا مانند آن را آورديم.» ولى اخبار شيعه از باب تحريف است و از ناحيه ى بشر؛ و فاصله ى زيادى بين اين دو هست ... چگونه مى توان نسخ را مانند قول به تحريف دانست! اين بيراهه اى آشكار و نقشه اى فريبنده است. (1)

قضاوت درست در مورد اين داورى و مانند آن و نيز رفع اتهام از شيعه در گرو بيان احاديث تحريف نما در مصادر اهل سنت، و بررسى مضامين آنهاست.

ج) بررسى و نقد نظريه ى نسخ التلاوة

1- 1. ناصر بن عبد اللّه على القفارى، اصول مذهب الشيعة الامامية الاثنى عشرية، ص 119- 120.

ص: 96

ج) بررسى و نقد نظريه ى نسخ التلاوة

اساسا پاسخ دانشمندان اهل سنت به روايات تحريف نما مبتنى بر تئورى نسخ التلاوة است (كه به زودى با معناى آن آشنا خواهيم شد). ليكن موضع بيش تر دانشمندان اماميه مبتنى بر رد و انكار اين تئورى است. قضاوت واقع بينانه درباره ى رد و قبول اين نظريه، كه تا حدى مى تواند پاسخى مناسب باشد، در گرو ذكر احاديث تحريف نما در منابع اهل سنت است.

34. احاديثى كه دلالت بر لحن و خطا در نگارش قرآن كريم دارند، كدام اند؟

34. احاديثى كه دلالت بر لحن و خطا در نگارش قرآن كريم دارند، كدام اند؟

وجود لحن و خطا در قرآن به نوعى با تحريف در الفاظ قرآن پيوند مى خورد. در اين زمينه چندين حديث در منابع اهل سنت به چشم مى خورد؛ از جمله: حديثى از قاسم بن سلام (م. 224. ق) كه با سند خود از قول ابن عروة از پدرش چنين نقل مى كند:

از عايشه درباره ى خطا در آيه هاى إِنْ هذانِ لَساحِرانِ (1)، وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّكاةَ (2) و إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ (3) پرسيدم.

گفت: اين كار كاتبان وحى است كه در نگارش قرآن به خطا رفته اند [بايد به جاى هذان، المقيمين و الصابئون به ترتيب هذين، المقيمون و الصابئين باشد]. (4)

باز از عايشه در حديث ديگرى چنين نقل شده است:

... گواهى مى دهم آيه ى وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا ... (5) به صورت و الّذين يأتون ما آتوا ... نازل شده و رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله «نيز به اين صورت قرائت» مى كردند، لكن نادانان تلفظ آيه را تحريف كردند. (6)


1- 1. سوره ى طه 20، آيه ى 62.
2- 2. سوره ى نساء 4، آيه ى 162.
3- 3. سوره ى مائده 5، آيه ى 69.
4- 4. قاسم بن سلام، فضائل القرآن، تحقيق وهبى سليمان خارجى، ص 161- 162.
5- 5. سوره ى مؤمنون 23، آيه ى 60.
6- 6. احمد بن حنبل ابو عبد اللّه الشيبانى، المسند، ج 6، ص 95.

ص: 97

ابن عباس نيز مى گويد:

كاتبان وحى در آيه ... حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا ... (1) به خطا رفته اند و درست آن «حتّى تستأذنوا و تسلّموا ...» است. (2)

سيوطى احاديثى ديگر نيز درباره ى خطا در نگارش برخى از كلمات قرآن از ابن مجاهد (مجاهد بن جبر، (از تابعين، م. 104 ق.) (3)، سعيد بن جبير (از تابعين، م. 95 ق.)،

ابان بن عثمان (از تابعين، م. 105)، ضحاك بن مزاحم (از تابعين، م. قبل از 100 ق.) و ...

نقل كرده است (4) و از عثمان (خليفه ى سوم) نقل مى كنند وى پس از آن كه در قرآن نظر كرد، گفت:

در [نگارش آن خطا مى بينم، ليكن عرب با [طبيعت زبان خود آن را درست خواهد كرد. (5)

35. ديدگاه اهل سنت درباره ى اين دسته از احاديث (احاديث دال بر لحن و خطا در نگارش قرآن) چيست؟

35. ديدگاه اهل سنت درباره ى اين دسته از احاديث (احاديث دال بر لحن و خطا در نگارش قرآن) چيست؟

اهل سنت در برابر اين احاديث موضع يكسانى ندارند. گروهى از آنان، ضمن تأييد سندهاى اين روايات، به وجود لحن و خطا در نگارش قرآن قايل شده، در جست و جوى علت اين خطا برمى آيند. راغب اصفهانى از جمله ى اين افراد است. وى مى گويد:

چون آنان كه مصحف را مى نوشتند در امر نگارش مهارت نداشتند، به مشكل و خطا دچار شدند و گفته شده هنگامى كه مصاحف نوشته شد و به عثمان نشان


1- 1. سوره ى نور 24، آيه ى 37.
2- 2. محمد بن جرير الطبرى، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، ج 18، ص 87 و ر. ك: حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 396.
3- 3. جلال الدين سيوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 47.
4- 4. همو، الاتقان، ج 1، ص 316.
5- 5. عمر بن شبّه، تاريخ المدينة المنورة، تحقيق فهيم محمد شلتوت، ج 2، ص 1013 و ر. ك: فخر رازى، پيشين: ج 22، ص 74.

ص: 98

دادند، وى گفت: در نگارش آن خطا مى بينم، ليكن آن را تغيير ندهيد، عرب زبانان، خود [در حين خواندن درست مى خوانند. اگر نويسنده از «ثقيف» و املا كننده از «هذيل» مى بود، چنين مواردى از اشتباه رخ نمى داد (1).

برخى ديگر نيز، كه سند اين احاديث را معتبر مى دانند، بر اين باورند كه به متن اين احاديث نمى توان گردن نهاد و بايد آنها را تأويل كرد (بدون آن كه وجه تأويل را بيان كنند). ابن جزى كلبى، خطيب شربينى (2)، و ابن حجر عسقلانى (3) از اين دسته اند. خطيب شربينى مى گويد:

جملگى صحابه و اهل علم، قول عايشه و ابان بن عثمان [در مورد وجود لحن و خطا در نگارش قرآن و نظر عثمان بن عفان [كه مى گويد در قرآن لحن مى بينم را صحيح مى شمرند. (4)

و ابن حجر عسقلانى نيز، كه در دفاع از أسناد اين احاديث بر ديگران خرده مى گيرد، مى نويسد:

جماعتى كه از دانش رجال شناسى بى بهره اند، صحت احاديث مذكور را انكار دارند؛ از جمله زمخشرى كه (طبق عادتش) در اين باره راه افراط پيمود [و مى گويد نبايد به اين احاديث اعتنا كرد]. سوگند به خدا اين داورى، بدون شك، افتراست ...

هر چند متن اين احاديث نبايد مورد استناد قرار گيرد، ليكن شيوه ى پژوهشگران، تكذيب احاديث، پس از احراز صحت سندشان نيست و بايد تأويلى در خود براى آنها يافت. (5).


1- 1. حسين بن محمد الراغب الاصفهانى، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، ج 2، ص 436.
2- 2. خطيب شربينى، السراج المنير، ج 1، ص 345.
3- 3. احمد بن على ابن حجر العسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 8، ص 301.
4- 4. ابن جزى كلبى، التسهيل، ج 1، ص 4.
5- 5. ابن حجر عسقلانى، همان، ج 8، ص 301.

ص: 99

اما بسيارى ديگر، اين نوع احاديث را خبر واحد، غريب، ضعيف و غير قابل اعتماد مى شناسند و مواردى كه، بر حسب ظاهر، خطا در نگارش محسوب مى شود، رسم الخط ويژه ى قرآن با حكمتى نهفته در آن مى دانند كه شواهدى فراوان در زبان عرب نيز آن را همراهى مى كند؛ از جمله ى اين افراد، طبرى (1)، ابن انبارى (2)، ابن كثير (3)، زمخشرى (4)، باقلانى (5)، فخر رازى (6)، آلوسى (7) و ... اند؛ بطور نمونه؛ طبرى مى نويسد:

اگر در قرآن از جهت نگارش خطا بود، هرگز اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله در مقام تعليم قرآن، آن را بدين صورت خطا، آموزش نمى دادند ... [بلكه نقل نگارش مرسوم اين الفاظ به همين صورت از ناحيه ى تمام مسلمين، گوياترين دليل بر صحت آن است و نشان مى دهد كاتبان وحى هرگز از پيش خود در اين باره اعمال سليقه نكرده و راه خطا نپيموده اند. (8)

فخر رازى نيز مى گويد:

مصحف موجود منقول به نقل متواتر از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله است؛ بنابراين چگونه ممكن است در آن لحن باشد. (9)

و در جاى ديگر مى افزايد:


1- 1. محمد بن جرير طبرى، همان، ج 6، ص 19.
2- 2. به نقل از: ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، ج 6، ص 407- 408.
3- 3. ابو الفداء اسماعيل بن كثير الدمشقى، تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 280.
4- 4. جار اللّه محمود بن عمر زمخشرى، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل فى وجوه التأويل، ج 1، ص 582.
5- 5. ابو بكر باقلانى، نكت الانتصار، ص 127.
6- 6. فخر رازى، همان، ج 11، ص 105- 106.
7- 7. محمد الآلوسى، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع المثانى، تصحيح محمد حسين العرب، ج 6، ص 13- 14.
8- 8 ابن جرير طبرى، همان، ج 6، ص 19.
9- 9. فخر رازى، همان، ج 11، ص 105- 106.

ص: 100

اگر اين باب گشوده شود، در كل قرآن شك و ترديد راه مى يابد و اين امرى باطل است. (1)

زمخشرى نيز، كه در فهم دقايق ادبيات قرآن كم نظير است، مى نويسد:

كلمه ى «مقيمين» [در و المقيمين الصلوة] به خاطر مدح منصوب شده است تا برترى نماز را بيان كند. نمونه ى اين در زبان عرب زياد است و سيبويه شواهدى را براى آن آورده؛ بنابراين، قول كسانى كه مى گويند خطا در نگارش قرآن رخ داده است، قابل اعتنا نيست. (2)

وى ساير موارد را نيز با توجه به شواهد و قراين در زبان عرب و دقايق ادبيات قرآن پاسخ مى دهد (3).

به همين منوال گروهى ديگر اين احاديث را ساخته و پرداخته ى زنادقه و ملحدان دين مى شناسند و به آنها وقعى نمى نهند. از اين افراد مى توان حكيم ترمذى (4)، ابو حيان اندلسى (5) و، از معاصران، صاحب تفسير المنار (6) و محمد ابو زهره (7) را نام برد.

36. احاديثى كه از تحريف به زياده در قرآن موجود حكايت مى كنند، كدام اند؟

36. احاديثى كه از تحريف به زياده در قرآن موجود حكايت مى كنند، كدام اند؟

اين احاديث به چند گروه تقسيم مى شوند:

الف) زياده ى سوره هاى «معوذتين» و «فاتحة الكتاب» در مصحف موجود. سيوطى در در المنثور مى گويد:

احمد حنبل، بزاز، طبرانى و ابن مردويه با سندهاى صحيح از ابن عباس نقل


1- 1. همان: ج 23، ص 196.
2- 2. زمخشرى، همان، ج 1، ص 582.
3- 3. همان، ج 3، ص 59.
4- 4. حكيم ترمذى، نوادر الاصول: ص 386.
5- 5. ابو حيان اندلسى، بحر المحيط، ج 6، ص 445.
6- 6. رشيد رضا، المنار، ج 6، ص 64 و 478.
7- 7. محمد ابو زهرة، المعجزة الكبرى، ص 43.

ص: 101

مى كنند كه وى دو سوره ى «معوذتين» را از قرآن پاك مى كرد و مى گفت: «قرآن را با غير آن در نياميزيد؛ اين دو سوره از قرآن نيست، بلكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمان مى دادند با اين دو سوره تعوّذ [پناه دادن شخص به خدا براى مصون ماندن از چشم زخم و ...] بجوييد». ابن مسعود نيز اين دو سوره را [جزو قرآن نمى دانسته و] قرائت نمى كرده است. (1)

سيوطى در اتقان نيز ضمن بيان همين مطلب مى نويسد:

ابن حجر در شرح بر صحيح بخارى سندهاى اين حديث را صحيح شمرده است ... (2)

ابن كثير نيز مى گويد:

ابى يعلى موصلى (3) و عبد اللّه بن احمد حنبل اين مطلب را به نقل از ابن مسعود آورده اند. (4)

در كتاب فضائل القرآن قاسم بن سلام نيز، با سند خود از محمد بن سيرين چنين نقل مى كند:

ابىّ بن كعب سوره هاى «فاتحة الكتاب» و «معوذتين» و سوره هاى «حفد» و «خلع» را در مصحف خود نگاشته بود، ولى ابن مسعود آنها را واگذشته بود.

عثمان [خليفه سوم تنها «فاتحة الكتاب» و «معوذتين» را در مصحف موجود نگاشت. (5)


1- 1. جلال الدين سيوطى، الدر المنثور، ج 8، ص 683.
2- 2. جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 79 و ر. ك: ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، ج 8، ص 571، و العينى، عمدة القارى شرح صحيح البخارى ج 20، ص 11.
3- 3. احمد بن على التميمى معروف به ابو يعلى موصلى دانشمند بزرگ و مؤلف كتاب المسند مسند ابو يعلى موصلى است. درباره ى شرح حال وى ر. ك: تذكرة الحفاظ: ص 707- 709.
4- 4. ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج 4، ص 71.
5- 5. قاسم بن سلام، فضائل القرآن، ص 189- 190 و ر. ك: عبد اللّه بن مسلم بن قتيبة، تأويل مشكل القرآن، ص 34.

ص: 102

باز سيوطى در اتقان مى گويد:

ابو عبيد با سند صحيح از ابن مسعود آورده است كه وى سوره ى «فاتحة الكتاب» را از مصحف خود ساقط كرده است. (1)

ب) زياده ى آيه ى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بنا به پندار برخى از صحابه. در صحيح مسلم، سنن نسائى و مسند احمد بن حنبل از انس بن مالك نقل شده كه گفته است:

با رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و ابى بكر و عمر و عثمان نماز گزاردم؛ از هيچ كدام «بسم اللّه الرحمن الرحيم» را [در نماز] نشنيدم. (2)

شبيه به اين مطلب در منابع ديگر اهل سنت نيز يافت مى شود (3).

ج) زياده ى برخى از كلمات در قرآن موجود. سيوطى در اتقان مى گويد:

عبد اللّه بن مسعود آيه ى (وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (4) را «و الذكر و الانثى» (5) قرائت مى كرد.

مانند اين حديث احاديث ديگرى نيز وجود دارد (6).

37. اهل سنت درباره ى اين احاديث (احاديث دال بر تحريف به زياده در قرآن) چه نظرى دارند؟

37. اهل سنت درباره ى اين احاديث (احاديث دال بر تحريف به زياده در قرآن) چه نظرى دارند؟

در ديدگاه هاى دانشمندان اهل سنت درباره سندها و مداليل اين احاديث نيز،


1- 1. جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 80.
2- 2. مسلم بن حجاج، الصحيح، كتاب الصلاة، باب حجة من قال لا يجهر بالبسملة، رقم 50 و 52، و ر. ك: محمد بن شعيب نسائى، سنن نسائى المجتبى، باب ترك الجهر بالبسملة من كتاب افتتاح الصلاة: ج 1، ص 144، و ر. ك: احمد بن حنبل، المسند: ج 3، ص 177، 273 و 278.
3- 3. ر. ك: محمد بن عيسى ترمذى، الجامع الصحيح سنن الترمذى، تحقيق احمد محمد شاكر، ج 2، ص 13، رقم 244، عبد الرزاق بن همام الصنعانى، المصنّف، تحقيق حبيب الرحمن الاعظمى، ج 2، ص 88.
4- 4. سوره ى ليل 92، آيه ى 3.
5- 5. جلال الدين سيوطى، الإتقان، ج 1، ص 80.
6- 6. ر. ك: احمد بن حنبل، مسند، ج 1، ص 394، و ترمذى، سنن، ج 5، ص 191.

ص: 103

اختلافات فاحشى وجود دارد. فخر رازى مى گويد:

در برخى از كتاب هاى كهن گفته شده: عبد اللّه بن مسعود منكر سوره هاى «فاتحة الكتاب» و «معوذتين» به عنوان بخشى از قرآن بوده است. اين بسيار دشوار است؛ چون اگر ما بپذيريم قرآن در عصر صحابه به صورت متواتر بوده، پس اين سوره ها جزو قرآن اند و انكار آن موجب كفر است و اگر بگوييم در آن عصر نقل قرآن به حد تواتر نبوده، موجب مى شود در اصل تواتر قرآن ترديد كنيم [و اين هرگز روا نيست؛ بنابراين به نظر مى رسد احاديثى كه چنين نسبتى را به ابن مسعود مى دهند، باطل باشند و اين مشكل را حل مى كند. همان طور كه قاضى ابى بكر مى گويد: «احاديثى كه مى گويد ابن مسعود اين سوره ها را جزو قرآن نمى دانست، صحيح نيست و به اثبات نرسيده است». نووى نيز در شرح مهذّب مى گويد: «تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند كه سوره هاى «معوذتين» و «فاتحة الكتاب» جزو قرآن اند و هر كس آن را انكار كند به كفر گراييده و آنچه كه از ابن مسعود نقل شده باطل و نادرست است». ابن حزم نيز مى گويد: «اين حديث جعلى و دروغى است و آن را به ابن مسعود بسته اند». (1)

ديدگاه باقلانى نيز نزديك به همين سخن است. وى مى گويد:

آن كه بر اين ادعاست كه ابن مسعود «معوذتان» را جزو قرآن نمى دانسته، ادعايش باطل و نشان دهنده ى نادانى و گمراهى وى و نهايت دورى اش از دانش است. (2)

ليكن ابن حجر با اين ديدگاه به شدت مخالفت مى ورزد و مى نويسد:

اسناد احاديثى كه انكار ابن مسعود را گزارش مى دهند، صحيح اند [و پس از ذكر روايات مى گويد] و قول كسى كه مى گويد: اين احاديث دروغ اند و آنها را به


1- 1. به نقل از: جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 79- 80.
2- 2. به نقل از: ابن قتيبه، حاشيه تأويل مشكل القرآن، ص 43.

ص: 104

ابن مسعود بسته اند، مردود خواهد بود. طعن در اين روايات صحيح، بدون مستندى درست، پذيرفتنى نيست و بايد تأويلى در خور براى آنها يافت. سپس تأويل قاضى ابوبكر و ديگران را با اشكال ها و پاسخ ها ذكر مى كند. (1)

اين اختلاف نظر در أسناد اين احاديث (بين دروغ جعلى و صحيح قابل قبول) در مورد دلالت و معناى آنها نيز وجود دارد. قاضى ابو بكر باقلانى مى گويد:

ابن مسعود كه اين سوره ها را از مصحفش پاك كرده، تنها نگارش آنها را در مصحفش منكر بوده، نه آن كه قرآن بودنشان را انكار كند. (2)

ابن حجر بعد از آن كه اين برداشت را از قاضى نقل مى كند، مى گويد:

اين برداشتى نيكوست، جز آن كه با صريح حديثى كه آوردم مخالفت دارد؛ چون در آن آمده است: «ابن مسعود گفته آن سوره ها جزو كتاب اللّه نيستند»؛ البته ممكن است مراد از كتاب اللّه، مصحف خود ابن مسعود باشد، در اين صورت آن معنا درست خواهد بود؛ ليكن هر كس سياق احاديث را بنگرد اين توجيه را بعيد مى شمرد. ابن صباغ نيز گفته است: اين سوره ها در عصر ابن مسعود متواتر بوده اند، ليكن تواترشان براى وى ثابت نبوده؛ از اين رو انكار كرده است ... (3).

ابن قتيبة مى گويد:

ابن مسعود گمان كرده «معوذتين» جزو قرآن نيستند؛ چون ديده است پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله حسن و حسين عليهم السّلام را با آن سوره ها تعوّذ مى كرده اند، همين امر مايه ى سرگردانى او شد [ليكن ما هرگز نمى گوييم ابن مسعود درست پنداشته و


1- 1. به نقل از: جلال الدين سيوطى، الإتقان، ج 1، ص 80.
2- 2. همان.
3- 3. همان.

ص: 105

مهاجران و انصار جملگى به خطا رفته اند ...

اسقاط سوره ى «فاتحة» از مصحفش نيز به خاطر اين گمان نيست كه سوره را جزو قرآن نمى دانسته ... بلكه چون قرآن نوشته شد و بين دو جلد قرار گرفت تا از ترديد و فراموشى و زيادت و كاستى مصون بماند و اين امور درباره ى «فاتحة» كه سوره ى كوتاه است و هر كس بايد آن را [براى نماز] فرا گيرد منتفى است؛ بنابراين ابن مسعود آن را از مصحفش پاك كرد. (1)

ارزيابى دانشمندان اهل سنت درباره ى اخبار آيه ى شريفه ى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ نيز متفاوت است؛ چون در برابر احاديثى كه مى گويد: «بسم اللّه آيه ى قرآن نيست»، احاديثى ديگر با سندهاى صحيح در منابع اهل سنت وجود دارد. در اين احاديث آمده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و خلفا و گروهى از صحابه و تابعين، آيه ى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را در نماز به صورت بلند مى خواندند و تصريح مى كردند كه اين آيه جزو سوره ى حمد است؛ مانند قول عبد اللّه بن عباس كه مى گويد:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ آيه اى از آيات قرآن است. (2)

و نيز گفته است:

شيطان بزرگ ترين آيه ى قرآن را از مردم دزديد و آن آيه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بود. (3)

طلحة بن عبيد اللّه نيز از قول رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله نقل مى كند كه فرموده اند:

هر كس بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را ترك گويد، آيه اى از كتاب خدا را ترك گفته است. (4)


1- 1. ابن قتيبة، تأويل مشكل القرآن، ص 42 و 49.
2- 2. ابن ضريس، فضائل القرآن، ص 39، رقم 28.
3- 3. جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 80، و الدر المنثور: ج 1، ص 20 و ر. ك: عبد الرزاق، المصنّف، ج 2، ص 88.
4- 4. جلال الدين سيوطى، الدر المنثور، ج 1، ص 7.

ص: 106

ام سلمه، همسر پيامبر خدا نيز مى گويد:

پيامبر خدا سوره ى «حمد» را با بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قرائت مى كرد. (1)

عايشه نيز ضمن بيان همين مطلب مى گويد:

پيامبر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را با صداى بلند مى خواندند. (2)

مانند اين احاديث، احاديثى ديگر از همان انس بن مالك (3)، ابى هريره (4)، ابى الطفيل (5) و ... نقل شده است.

اهل سنت به خاطر اين دو دسته روايات، ناگزير، به اختلاف در فتوا روى آورده اند:

عده اى قرائت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را در نماز واجب به صورت بلند تجويز مى كنند (6) و عده اى ديگر فتوا به عدم قرائت آن داده اند. (7)گروهى از آنان درباره ى وجوب بلند خواندن بسم اللّه در نماز، كتاب هاى مستقلى تأليف كرده اند. (8)

38. مراد از اخبارى كه از القاى شيطان در وحى خبر مى دهند چيست؟

38. مراد از اخبارى كه از القاى شيطان در وحى خبر مى دهند چيست؟

در پاره اى از اخبار در مصادر اهل سنت افسانه اى به صورت مسند نقل شده كه از القاى شيطان در وحى (و سپس نسخ آن) خبر مى دهد. محمد بن جرير طبرى با سند خود از محمد بن كعب القرظى و محمد بن قيس چنين نقل مى كند:


1- 1. حاكم نيشابورى، المستدرك، ج 2، ص 232 و ر. ك: فخر رازى، تفسير الكبير، ج 1، ص 19.
2- 2. جلال الدين سيوطى، همان، ج 1، ص 8.
3- 3. مسلم بن حجاج، صحيح صحيح مسلم، كتاب الصلاة، باب حجة من قال ان البسملة آية من كل سورة سوى براءة ح 53، و احمد بن شعيب نسائى، السنن الكبرى، كتاب الافتتاح، باب قراءة البسملة، ج 1، ص 315.
4- 4. ر. ك: جلال الدين سيوطى، همان، ج 1، ص 8، و حاكم نيشابورى، المستدرك، ج 1، ص 232.
5- 5. همان.
6- 6. مانند شافعى، ر. ك: فخر رازى، تفسير الكبير، ج 1، ص 194.
7- 7. مانند مالك بن انس و اوزاعى، ر. ك: همان.
8- 8. مانند: ابن خزيمة، م. 311 ق. كتاب البسملة، و خطيب بغدادى م. 463 ق.، كتاب الجهر بالبسملة، و ...

ص: 107

روزى رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله در جمع گروهى از قريش نشسته بودند و آرزو مى كردند چيزى از ناحيه ى خدا نازل نشود كه موجب پراكنده شدن قريش از ايشان شود؛ پس خداوند چنين نازل كرد: وَ النَّجْمِ إِذا هَوى ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى پس حضرت آن را تلاوت كرد تا به آيات أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى* وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى (1) رسيد. در اين هنگام شيطان اين دو عبارت را بر ايشان القا كرد: «تلك الغرانيق (2) العلى و إنّ شفاعتهن لترجى». حضرت نيز آنها را خواند، تا سوره را به پايان بردند و در آخر سوره [با نزول آيه ى سجده ، سجده كردند و قريش نيز سجده كرد ... چون از اين حادثه مدتى گذشت، جبرئيل نزد حضرت آمد. حضرت سوره ى نجم را به او عرضه كردند. چون به آن دو عبارتى كه شيطان القا كرده بود رسيدند، جبرئيل پرسيد: چه كسى اين دو آيه را براى تو آورده است؟ حضرت فرمود: آيا بر خدا افترا بسته ام و آنچه را كه نگفته است، گفته ام!؟ پس خداوند چنين وحى كرد: وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا ... (3) پيامبر خدا هم چنان ناراحت و اندوهناك بودند تا آن كه آيات: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ ... (4) نازل شد. (5).

در صحيح بخارى به نقل از ابن عباس نيز آمده است:

رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله مسلمانان و مشركان و جن و انس، جملگى در [آيه ى سجده


1- 1. سوره ى نجم 53، آيه ى 10- 20.
2- 2. غرانيق، جمع «غرنوق» پرنده اى سفيد رنگ و زيبا با گردنى دراز كه به صورت استعاره براى بت ها به كار مى رود.
3- 3. سوره ى اسراء 17، آيه ى 73.
4- 4. سوره ى حج 22، آيه ى 52.
5- 5. محمد بن جرير طبرى، جامع البيان، ج 17، ص 131 و ر. ك: ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج 7، ص 444، و محمد بن احمد القرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 7، ص 124، و ج 12، ص 82 اين اسطوره از كتاب هاى اهل سنت به تفسير جوامع الجامع طبرسى نيز راه يافته و به صورت مرسل آن را نقل كرده است، ر. ك: طبرسى، جوامع الجامع، ص 302.

ص: 108

سوره ى نجم، سجده كردند. (1)

عبارت «سجده ى مشركان» در سوره ى نجم، بنا به حديث بخارى، تأييدى بر افسانه ى غرانيق از ناحيه ى اوست.

39. پاسخ هاى اهل سنت به اين دسته از اخبار چيست؟

39. پاسخ هاى اهل سنت به اين دسته از اخبار چيست؟

پاسخ اهل سنت به اين احاديث نيز متفاوت است. جمعى از آنان احاديث افسانه ى القاى شيطان را مردود شمرده و أسناد آن را ضعيف مى دانند؛ مانند قاضى عياض كه مى گويد:

هيچ كدام از كسانى كه ملتزم به گردآورى احاديث صحيح اند، اين حديث را ذكر نكرده اند؛ همين طور، انسان هاى ثقه و قابل اعتماد، آن را با سند درست و متصل نقل نكرده اند؛ تنها مفسران و مورخانى كه براى آوردن حوادث شگفت آور حريص اند و هر حرف درست و نادرستى را از كتاب ها به چنگ مى آورند، به نقل اين اسطوره پرداخته اند. (2)

سپس قاضى عياض به بررسى طرق اين حديث مى پردازد و پريشانى متن، انقطاع سند و اختلاف كلمات در آنها را دليل بر ضعف و نااستوارى اين افسانه مى شمارد. (3)

ابو جعفر نحاس نيز، طرق اين حديث را منقطع و غير قابل اعتبار مى داند. (4)

در برابر اينان گروهى ديگر اين افسانه را پذيرفته اند؛ مانند عبد القادر گيلانى كه مى گويد:

اهل تفسير گفته اند ... چرت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را گرفت؛ پس شيطان [نعوذ باللّه بر زبان ايشان چنان القا كرد ... و مشركان از اين القا شاد شدند. (5)


1- 1. محمد بن اسماعيل بخارى، الصحيح، ج 6، ص 177.
2- 2. قاضى عياض، الشفا بتعريف حقوق المصطفى، تحقيق، على محمد البجاوى، ج 2، ص 750.
3- 3. همان.
4- 4. محمد بن احمد ابو جعفر النحاس، الناسخ و المنسوخ، ص 13.
5- 5. عبد القادر جيلانى، الغنية، ج 1، ص 195- 196.

ص: 109

خفاجى نيز در كتاب نسيم الرياض مى گويد:

اين حديث با سندهاى زياد نقل شده و اين نشان مى دهد كه اين ماجرا بى ريشه نيست. ما از سه طريق اين حديث را آورديم كه در ميان اين طرق سند صحيح نيز يافت مى شود. (1)

ابن حجر نيز بر همين باور است. وى مى نويسد:

... هر چند كثرت طرق اين حديث حكايت از اصل اين ماجرا دارد، ... بايد محتواى آن تأويل شود ... و نمى توان به ظاهر اين احاديث ملتزم شد؛ چون محال است پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله عمدا يا سهوا چيزى را كه از قرآن نيست و با توحيد مغاير است به آن بيفزايد. دانشمندان در اين باره توجيه هاى گوناگونى كرده اند .... (2)

سپس ابن حجر توجيه هاى دانشمندان را درباره ى اين احاديث نقل مى كند؛ غافل از اين كه اين توجيه ها هيچ مشكلى را حل نمى كنند. (3)

ظاهر كلام ابن تيميه نيز، پذيرش اين افسانه است؛ در آن جا كه مى نويسد:

... معناى نسخ در اين كلام خدا: فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ ... (4) رفع مطالبى است كه شيطان القا كرده نه رفع آن چه خداوند تشريع كرده است. (5)

به نظر ما توجيه هاى اهل سنت هيچ مشكلى را حل نمى كند و چاره ى اصلى در طرد و اسقاط اين حديث و مانند آن است؛ چون صحت سند هرگز مجوز صحت متن نيست.

40. حديث تغيير تعدادى از كلمات قرآن از ناحيه ى برخى از زمام داران چيست؟


1- 1. احمد الخفاجى، نسيم الرياض فى شرح الشفا للقاضى عياض، ج 4، ص 100.
2- 2. ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، ج 8، ص 439.
3- 3. همان.
4- 4. سوره ى حج 22، آيه ى 52.
5- 5. ابن تيميه، التفسير الكبير، تحقيق، عبد الرحمن عميره، ج 2، ص 90.

ص: 110

40. حديث تغيير تعدادى از كلمات قرآن از ناحيه ى برخى از زمام داران چيست؟

ابى داود سجستانى از طريق عبّاد بن صهيب مى گويد:

حجاج بن يوسف ثقفى دوازده مورد از كلمات قرآن را تغيير داد. اين تغييرها عبارت اند از: لم يتسن به لَمْ يَتَسَنَّهْ، (1) شريعة و منهاجا به شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً، (2) ينشركم به يُسَيِّرُكُمْ (3)، أنا اتيكم بتأويله به أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ، (4) سيقولون للّه به سَيَقُولُونَ لِلَّهِ (5)، من المخرجين به مِنَ الْمَرْجُومِينَ، (6) من المرجومين به مِنَ الْمُخْرَجِينَ، (7)معايشهم به مَعِيشَتَهُمْ (8)، غير ياسن به غَيْرِ آسِنٍ، (9) و اتّقوا به وَ أَنْفِقُوا (10)، بظنين به بِضَنِينٍ (11). (12)

تغيير در كلمات قرآن- همان گونه كه خود اهل سنت گفته اند- افسانه اى بيش نيست كه در كتاب المصاحف ابى داود سجستانى آمده است؛ چون:

الف) ابى داود اين قصه ى خيالى را از قول عبّاد بن صهيب نقل مى كند. او در نزد رجال شناسان، ضعيف و حديثش متروك است. (13)

ب) در عصر حجّاج چنين امرى محال بوده است؛ چون قرآن در آن عصر در


1- 1. سوره ى بقره 2، آيه ى 259.
2- 2. سوره ى مائده 5، آيه ى 48.
3- 3. سوره ى يونس 10، آيه ى 22.
4- 4. سوره ى يوسف 12، آيه ى 45.
5- 5. سوره ى مؤمنون 23، آيه ى 87 و 89.
6- 6. سوره ى شعراء 26، آيه ى 116.
7- 7. سوره ى شعراء 26، آيه ى 167.
8- 8. سوره ى زخرف 43، آيه ى 32.
9- 9. سوره ى محمد 47، آيه ى 5.
10- 10. سوره ى حديد 57، آيه ى 7.
11- 11. سوره ى تكوير 81، آيه ى 24.
12- 12. سليمان بن اشعث ابو داود سجستانى، المصاحف، تصحيح، آرتور جفرى، ص 49- 50.
13- 13. ر. ك: عبد الرحمن الرازى، الجرح و التعديل، ج 6، ص 81.

ص: 111

سينه ها و كتاب ها به صورت گسترده در آفاق منتشر شده بود و هرگز امكان جمع آورى و دست بردن در آن نبود، آن هم با احترام و قداست ويژه اى كه قرآن نزد مسلمانان داشت كه نسبت به كوچك ترين تغيير در آن حساسيت فوق العاده نشان مى دادند.

ج) اگر اين تغييرات براى اصلاح خطاى كاتبان وحى، يا به هر دليل ديگر، صورت پذيرفته باشد، بايد در مورد كلماتى كه طبق احاديث صحابه و تابعين حكايت از لحن و خطا در نگارش قرآن مى كنند و سزاوارتر به تغييرند (- پرسش 36) به كار رفته باشد، در حالى كه چنين نيست.

د) هم اكنون در لابه لاى سخنان افرادى از صحابه و تابعين كه پيش از حجاج زندگى مى كردند، همين آياتى كه ادعا مى شود در برخى از كلماتشان تغيير داده اند، وجود دارد. الفاظ اين آيات مانند الفاظ قرآن موجود است، نه مانند آنچه گفته مى شود كه پيش از تغيير دادن حجّاج آن گونه بوده است. شايد در مصحف شخصى حجّاج چنين نابه سامانى هايى بوده و وى آنها را از روى ديگر مصاحف تغيير داده است، ولى ديگران به عمد، براى كاستن از منزلت قرآن و يا به اشتباه، به تمام مصاحف نسبت داده اند.

41. احاديثى كه گفته مى شود دلالت بر تحريف به نقيصه دارند كدام اند؟

اشاره

41. احاديثى كه گفته مى شود دلالت بر تحريف به نقيصه دارند كدام اند؟

اين احاديث در مصادر اهل سنت زيادند كه در اين جا به تعدادى از آنها در طى چند بند اشاره مى شود:

الف) اسقاط دو سوره ى «حفد» و «خلع» از قرآن

الف) اسقاط دو سوره ى «حفد» و «خلع» از قرآن

ابن الضريس، محمد بن ايوب (م. 294. ق) در كتاب فضائل به نقل از حماد مى نويسد:

در مصحف أبىّ بن كعب دو سوره بدين صورت بود: بسم اللّه الرحمن الرحيم اللهم إنا نستعينك و نستغفرك و نثني عليك الخير و لا نضرك و نخلع و نترك من يفجرك.

اللهم إيّاك نعبد و لك نصلي و نسجد و اليك نسعى و نحفد و نخشى عذابك و نرجو

ص: 112

رحمتك إنّ عذابك بالكفار ملحق. (1)

سوره ى اول «خلع» و سوره ى دوم «حفد» نام دارد. باز ابن الضريس با سندى ديگر اين دو سوره را به قرائت ابى بن كعب و ابو موسى اشعرى نسبت مى دهد و مى گويد: در مصحف عبد اللّه بن عباس، اين دو سوره- بنا به قرائت آن دو نفر- وجود داشته است. (2)

طبرانى (م. 360 ق.) نيز اين دو سوره را به نقل از عبد اللّه بن زرير آورده است (3) و سيوطى در الاتقان به نقل از ابو داود و بيهقى نيز اين دو سوره را نقل مى كند. (4) وى در الدر المنثور نيز از چند نفر از دانشمندان سخن محمد بن سيرين را كه گفته است: «ابى بن كعب اين دو سوره را در مصحف خود نگاشته بود، ولى عثمان آنها را در مصحف موجود نياورد» ذكر كرده است (5)، بنا به تصريح برخى از دانشمندان اهل سنت، در ميان گذشتگان، از صدر اول، وجود اين دو سوره در مصحف أبىّ بن كعب هيچ جاى شك و ترديد نداشته است. (6)

ب) از دست رفتن بسيارى از آيات قرآن

ب) از دست رفتن بسيارى از آيات قرآن

سيوطى در الاتقان (7) و متقى الهندى در كنز العمال (8) به نقل از طبرانى و ابن مردويه و ابو نصر سجزى قول عمر بن الخطاب را نقل كرده اند كه گفته است:

قرآن يك ميليون و بيست و هفت هزار حرف دارد.

اين عدد نشان مى دهد كه بايد بيش از 3/ 2 قرآن از دست رفته باشد؛ چون عدد


1- 1. ابن الضريس، فضائل القرآن، ص 157.
2- 2. همان.
3- 3. به نقل از: جلال الدين سيوطى، الاتقان، «النوع التاسع عشر»، ج 1، ص 67.
4- 4. همان.
5- 5. جلال الدين سيوطى، الدر المنثور، ج 1، ص 3 ر. ك: جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 67؛ قاسم بن سلّام، فضائل القرآن، ص 189، و ابن شبّه، تاريخ المدينة المنورة، ص 712.
6- 6. بدر الدين زركشى، البرهان فى علوم القرآن، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم، ج 2، ص 37.
7- 7. جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 72، و ر. ك: الدر المنثور، ج 6، ص 422.
8- 8. متقى الهندى، كنز العمال، ج 1، ص 460، رقم 2309، و ص 481، رقم 2427.

ص:113

حروف قرآن بالغ بر 340740 (نزديك به سيصد و پنجاه هزار حرف) است. (1)

قاسم بن سلام نيز به نقل از عبد اللّه بن عمر چنين نقل مى كند:

هيچ كس از شما نمى تواند ادعا كند كه تمام قرآن نزد اوست ... بيش تر قرآن از دست رفته است .... (2)

ج) اسقاط دو سوره معادل سوره برائت و مسبحات

ج) اسقاط دو سوره معادل سوره برائت و مسبحات

مسلم بن حجاج در صحيح خود و ابن ابى حاتم از ابو موسى اشعرى چنين نقل مى كنند:

ما [در عصر پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله سوره اى را مى خوانديم و حجم آيات و شدت خطاب هاى آن را به سوره ى برائت تشبيه مى كرديم. هم اكنون جز اين فراز از اين سوره را فراموش كرده ام: لو كان لابن آدم و اديان من مال لا بتغى و اديا ثالثا و لا يملأ جوف ابن آدم إلّا التراب.

سوره ى ديگرى نيز كه به يكى از سوره هاى مسبحات تشبيه مى كرديم، قرائت مى شد كه هم اكنون جز اين فراز از آن را فراموش كرده ام: يا ايّها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتكتب شهادة في أعناقكم فتسألون عنها يوم القيمة. (3)

احمد بن حنبل نيز از أبى واقد ليثى چنين مى آورد:

روزى رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به ما گفت: خداوند چنين مى گويد: انا انزلنا المال لاقامة الصلاة و ايتاء الزكاة و لو كان لابن آدم واد لاحب ان يكون له ثان .... (4)

د) از دست رفتن بخشى از سوره ى توبه

1- 1. ر. ك: بدر الدين زركشى، البرهان، ج 1، ص 249.
2- 2. قاسم بن سلام، فضائل القرآن، ص 190، و ر. ك: جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 3، ص 72.
3- 3. مسلم بن حجاج، صحيح، كتاب الزكاة، ص 726، رقم 119 و ر. ك: قاسم بن سلام، فضائل القرآن: ص 192، و ابن شبّه، تاريخ المدينة المنورة، ص 707 و 712.
4- 4. احمد بن حنبل، مسند، ج 5، ص 219.

ص: 114

د) از دست رفتن بخشى از سوره ى توبه

سيوطى به نقل از ابى شيبه، طبرانى، ابو الشيخ، حاكم نيشابورى و ابن مردويه از حذيفة بن يمان چنين نقل مى كند:

سوره اى كه سوره ى توبه مى ناميد ... جز يك چهارم از آن مقدار كه ما مى خوانديم، نمى خوانيد. (1)

و در حديثى ديگر مى گويد:

شما تنها يك سوم اين سوره را قرائت مى كنيد. (2)

مالك بن انس نيز بر اين سخن است:

اين سوره به اندازه ى سوره ى بقره بود و با اسقاط آيات اول آن، آيه ى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ از آن ساقط شد. (3)

ه) از دست رفتن بخشى از سوره ى احزاب

ه) از دست رفتن بخشى از سوره ى احزاب

در كتاب تاريخ بخارى از حذيفة بن يمان چنين مى خوانيم:

سوره ى احزاب را نزد پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله خواندم، هم اكنون هفتاد آيه ى آن را فراموش كرده ام و در جايى نمى يابم. (4)

عايشه نيز مى گويد:

سوره ى احزاب در زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و اله با دويست آيه قرائت مى شد، ولى عثمان نتوانست بيش از مقدار موجود را به دست آورد و در مصحف ثبت كند. (5)


1- 1. جلال الدين سيوطى، الدر المنثور، ج 4، ص 120، و حاكم نيشابورى، المستدرك: ج 2، ص 231.
2- 2. همان، ج 4، ص 121.
3- 3. به نقل از: جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 67.
4- 4. به نقل از: همو، الدر المنثور، ج 5، ص 180.
5- 5. قاسم بن سلام، فضائل القرآن، ص 190 و ر. ك: راغب اصفهانى، المحاضرات، ج 2، ص 434.

ص: 115

از حذيفه نيز چنين نقل شده است:

عمر بن الخطاب به من گفت: سوره ى احزاب چند آيه دارد؟ گفتم: هفتاد و دو يا سه آيه. گفت: اگر اين سوره به اندازه ى سوره ى بقره و در آن آيه ى رجم باشد [چه مى گويى ؟ (1)

ابى بن كعب نيز بنا به آن چه كه قاسم بن سلام (2)، حاكم نيشابورى (3)، و ضياء مقدسى (4)، از وى نقل مى كنند، گفته است:

سوره ى احزاب به اندازه ى سوره ى بقره بود و در آن «الشيخ و الشيخه اذا زنيا فارجموهما البتة» قرار داشت.

و) تحريف در سوره ى «البيّنه»

و) تحريف در سوره ى «البيّنه»

احمد بن حنبل (5)، حاكم نيشابورى (6)، ترمذى (7) و قاسم بن سلام (8) به نقل از ابى بن كعب مى نويسند:

در ضمن سوره ى بيّنه چنين خوانده مى شد: ان ذات الدين عند اللّه الحنيفية المسلمة، لا اليهودية و لا النصرانية و لا المجوسية من يعمل خيرا فلن يكفره و نيز لو ان لابن آدم و اديا من مال لا بتغى إليه ثانيا لا بتغى إليه ثالثا و لا يملأ جوف ابن آدم إلّا التراب و يتوب اللّه عليه من تاب.


1- 1. به نقل از: جلال الدين سيوطى، همان، ج 5، ص 180، و ر. ك: احمد بن حنبل، مسند: ج 5، ص 132.
2- 2. قاسم بن سلام، همان، ص 191.
3- 3. حاكم نيشابورى، المستدرك، ج 2، ص 415.
4- 4. به نقل از: جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 25، و ر. ك: متقى الهندى، كنز العمال، ج 2، ص 567، و محمود آلوسى، روح المعانى، ج 12، ص 216.
5- 5. احمد بن حنبل، مسند، ج 5، ص 131 و 133.
6- 6. حاكم نيشابورى، المستدرك، ج 2، ص 531، و ر. ك: ابو بكر الهيثمى، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بتحرير العراقى و ابن حجر، ج 7، ص 140.
7- 7. ترمذى، سنن، «باب مناقب معاذ و زيد و ابىّ»، ج 13، ص 203- 204.
8- 8. قاسم بن سلام، فضائل القرآن، ص 192، و ر. ك: طحاوى، شرح معانى الآثار، ج 2، ص 429.

ص: 116

ترمذى اين حديث را به عنوان «حسن صحيح» مى شناسد (1) و راغب اصفهانى مى گويد:

ابن مسعود در مصحف خود تعبير «لو كان لابن آدم ...» را نگاشته بود. (2)

ز) اسقاط در سوره ى «العصر»

ز) اسقاط در سوره ى «العصر»

قاسم بن سلام با سند خود از امام على چنين نقل كرده است:

انه قرأ: و العصر- و نوائب الدهر لقد خلقنا الانسان في خسر و إنه فيه إلى آخر الدهر ... (3).

ح) اسقاط آيات رضاع، جهاد و رجم

ح) اسقاط آيات رضاع، جهاد و رجم

مالك بن انس در كتاب معروف خود الموطأ از عايشه چنين نقل مى كند:

از جمله آيات قرآن، «عشر رضعات معلومات يحرمن» بود كه با آيه ى «خمس رضعات معلومات» نسخ شد. پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله از دنيا رفتند، در حالى كه اين آيات از قرآن قرائت مى شد. (4)

مسلم (5) و نسائى (6)، هر كدام با سندهاى خود اين مطلب را نقل كرده اند و ابو يعلى موصلى به نقل از عايشه مى افزايد:

چون پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله از دنيا رفتند، مشغول كفن و دفن حضرت بوديم حيوانى درون خانه شد و آن [آيات را خورد!. (7)


1- 1. ترمذى، سنن، ج 12، ص 203- 204.
2- 2. راغب اصفهانى، المحاضرات، ج 2، ص 432.
3- 3. قاسم بن سلام، فضائل القرآن، ص 189، و ر. ك: ابن ابى داود، المصاحف، ص 55.
4- 4. مالك بن انس، الموطأ، تصحيح و تعليق محمد فؤاد عبد الباقى، كتاب الرضاع، ص 608، رقم 17.
5- 5. مسلم بن حجاج، صحيح، ج 4، ص 167.
6- 6. احمد بن شعيب نسائى، سنن، كتاب النكاح، ج 2، ص 82.
7- 7. ابو يعلى موصلى، مسند، ج 8، ص 64، رقم 231- 232.

ص: 117

سيوطى از قول عمر بن الخطاب نقل مى كند كه از عبد اللّه بن عوف پرسيد:

آيا تو آيه ى: «إن جاهدوا كما جاهدتم اوّل مرة» را كه درباره ى ما نازل شد نيافتى؟ چون ما آن را نيافته ايم، وى گفت: اين مورد از جمله مواردى است كه از قرآن ساقط شده است! (1)

در صحيح بخارى (2) و مسلم (3) و كتاب مصنف ابن ابى شيبه (4) هر كدام با سندهاى خود از عمر بن الخطاب نقل مى كنند كه گفته است:

از جمله مواردى كه از قرآن قرائت مى كرديم، اين آيه بود: «و لا ترغبوا عن آبائكم فانه كفر بكم إن ترغبوا عن آبائكم» و نيز آيه ى رجم. پيامبر صلّى اللّه عليه و اله زانى [محصنه را سنگسار مى كرد و ما نيز با ايشان چنين مى كرديم. به خدايى كه جان محمد صلّى اللّه عليه و اله در دست اوست، اين آيه را حفظ كردم و آموختم و درك كردم و اگر گفته نمى شد كه عمر در مصحف چيزى افزوده كه از آن نيست، با دست خود آن را مى نوشتم ...

ط) حذف و تبديل كلمات و عبارات در برخى از آيات

ط) حذف و تبديل كلمات و عبارات در برخى از آيات

بخارى با سند خود قرائت ابن عباس را از آيه ى 52 سوره ى حج چنين مى آورد:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ- و لا محدث- إِلَّا إِذا تَمَنَّى .... (5)

در سنن نسائى و مصاحف ابن ابى داود مى خوانيم:

ابى بن كعب اين آيه در سوره ى فتح را چنين قرائت مى كرد: إذ جعل الّذين


1- 1. جلال الدين سيوطى، الدر المنثور، ج 1، ص 106.
2- 2. محمد بن اسماعيل بخارى، صحيح، ج 8، ص 208- 211.
3- 3. مسلم بن حجاج، صحيح، ج 4، ص 167 و ج 5، ص 116.
4- 4. ابن ابى شيبه، كتاب المصنّف، ج 7، ص 431، رقم 32، 37.
5- 5. ر. ك: ابن حجر، فتح البارى، ج 7، ص 51. ابن حجر مى گويد: «سند اين حديث صحيح است» همان.

ص: 118

كفروا في قلوبهم الحميّة حميّة الجاهليّة- و لو حميتم كما حموا انفسهم لفسد المسجد الحرام- فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ .... (1)

از جمله مواردى كه درباره ى تبديل برخى از كلمات قرآن گفته شده، قرائتى منسوب به ابن مسعود است كه در مسند احمد (2)، سنن ترمذى (3) و مستدرك حاكم (4) ذكر گرديده است. عبد اللّه بن مسعود مى گويد:

پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله اين آيه را به من چنين آموخت: «إنّى أنا الرزاق ذو القوة المتين».

اين آيه، در قرآن به صورت: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ (5) است اين دسته از روايات در منابع اهل سنت زياد است. قاسم بن سلّام 124 مورد از آنها را تحت عنوان باب «الزوائد من الحروف التى خولف بها الخط فى القرآن» گرد آورد و مى گويد:

«شبيه به اين ها زياد است». (6)

سيوطى نيز پس از ذكر آيه ى موهوم رجم و مانند آن مى گويد: «همانند اين نمونه ها زيادند.» (7) آلوسى نيز پس از ذكر چند مورد از اين گونه روايات مى گويد: «آنها بيش از آن هستند كه بتوان شمرد». (8)

42. ديدگاه هاى اهل سنت درباره ى صحت و سقم سندهاى اين احاديث چيست؟

ارزيابى سند حديث «لو ان لابن آدم و اديا ...» از سوره ى بيّنه
ارزيابى سند حديث مربوط به عبارتى از سوره الفتح

42. ديدگاه هاى اهل سنت درباره ى صحت و سقم سندهاى اين احاديث چيست؟

در بين اهل سنت اختلاف درباره ى سندهاى اين احاديث و رد و ايراد آنها- مانند ساير احاديثى كه در اين زمينه بود- شديد است. برخى اين احاديث را ساخته ى


1- 1. احمد بن شعيب نسائى، سنن، ج 2، ص 308، و ر. ك: متقى الهندى، كنز العمال، ج 2، ص 568 و 594، رقم 4745 و 4815، و ابن شبّه، تاريخ المدينة المنورة، ص 709.
2- 2. احمد بن حنبل، مسند، ج 1، ص 394.
3- 3. ترمذى، سنن، ج 5، ص 191.
4- 4. حاكم نيشابورى، المستدرك، ج 2، ص 234.
5- 5. سوره ى ذاريات 51، آيه ى 58.
6- 6. قاسم بن سلام، فضائل القرآن، ص 189 به بعد.
7- 7. جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 88.
8- 8. محمود آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 46.

ص: 119

دروغ پردازان و دسيسه ى ملحدان مى دانند و جمعى ديگر، در مقابل آنان، سند اين احاديث را در نهايت صحت با وثاقت رجال آنها معرفى مى كنند؛ به ويژه اگر اين احاديث در صحيحين آمده باشند. اكنون به چند نمونه از اين ديدگاه هاى متهافت مى نگريم:

ارزيابى سند حديث «لو ان لابن آدم و اديا ...» از سوره ى بيّنه

ابن انبارى مى گويد:

اين حديث نزد دانشمندان باطل است؛ چون ابن كثير و ابى عمرو با سندهاى متصل از ابىّ بن كعب، كه قرائت اين آيه را به او نسبت مى دهند، سوره ى بيّنة را، بدون آن آيه ى موهوم نقل كرده اند. (1)

ليكن ترمذى سند اين حديث را «حسن صحيح» ارزيابى مى كند. (2)

ارزيابى سند حديث مربوط به عبارتى از سوره الفتح

برخى از دانشمندان اهل سنت درباره ى اين آيه ى موهوم مى گويند:

اين حديث و مانند آن، افسانه هايى است كه بين محدثان شهرتى ندارد و آنان كه در جست و جوى امور شگفت آور و بى حاصل اند، آن را مى نويسند و نقل مى كنند. (3)

ولى ابن حزم اندلسى بر اين باور است كه سند اين حديث صحيح، مانند خورشيدى در روز روشن است و در آن ترديد روا نيست. (4)


1- 1. مقدمتان فى علوم القرآن، به نقل از: آرتور جفرى، ص 85.
2- 2. ترمذى، سنن، ج 3، ص 203- 204.
3- 3. مقدمتان فى علوم القرآن، به نقل از: آرتور جفرى، ص 92.
4- 4. ابن حزم اندلسى، المحلى، تحقيق لجنة احياء التراث العربى، ج 11، ص 23.

ص: 120

حاكم نيشابورى در مستدرك (1) و ذهبى در تلخيص مستدرك (2) و ضياء مقدسى در المختارة في الحديث (3)- كه جملگى ملتزم به آوردن احاديث صحيح اند- اين حديث را صحيح مى دانند.

ارزيابى سند حديث رضاع

ارزيابى سند حديث رضاع

طحاوى درباره ى اين آيه ى موهوم مى نويسد:

ما كسى را نمى شناسيم كه اين حديث را روايت كرده باشد، جز عبد اللّه بن ابى بكر كه به نظر ما در اين مورد دچار خطا شده است. (4)

ابو جعفر نحاس نيز پس از ذكر حديث رضاع مى گويد:

دانشمندان درباره ى رد و قبول اين حديث اختلاف دارند؛ چون در محتواى آن اشكال هست؛ برخى از آنان، مانند مالك بن انس كه خود راوى حديث است، آن را واگذاشته اند ... و باز احمد بن حنبل و ابو ثور به اين حديث وقعى ننهاده اند. (5)

سرخسى هم مى گويد:

اين حديث صحيح نيست. (6)

همين طور صاحب تفسير المنار (7) و جمع ديگرى مانند زمخشرى (8) و مصطفى زيد (9)


1- 1. حاكم نيشابورى، المستدرك، ج 2، ص 415.
2- 2. همان.
3- 3. به نقل از: آلوسى، روح المعانى، ج 12، ص 216.
4- 4. به نقل از: ابن سلامة، مشكل الآثار، تصحيح محمد عبد السلام شاهين، ج 3، ص 7- 8.
5- 5. محمد بن احمد، ابو جعفر نحاس، الناسخ و المنسوخ، ص 12.
6- 6. سرخسى، الاصول، ج 2، ص 78.
7- 7. رشيد رضا، المنار، ج 4، ص 472.
8- 8. جار اللّه، زمخشرى، همان، ج 3، ص 518.
9- 9. مصطفى زيد، النسخ فى القرآن: ج 1، ص 283.

ص: 121

و ... اين حديث را ساخته ى دروغ پردازان مى دانند كه در كتاب ها راه يافته است.

در عين حال ابن حزم اندلسى به شدت از اين حديث دفاع مى كند و چنين مى آورد:

حديث رضاع در نهايت صحت با رواياتى جليل القدر و مورد اطمينان نقل شده و كسى نمى تواند در صحت آن مناقشه، يا آن را انكار كند. (1)

مسلم نيز در صحيح خود اين حديث را از دو طريق يكى از طريق مالك و ديگرى يحيى بن سعيد نقل مى كند. (2) حتما وى به صحت سند آن ملتزم است و گرنه در كتاب صحيح خود نمى آورد.

و همين طور بخارى كه آيه ى موهوم «و لا ترغبوا عن آبائكم فإنّه كفر بكم ...» و آيه ى رجم را در صحيح خود آورده است.

43. اهل سنت درباره ى مضامين احاديث چه مى گويند؟

الف) حمل بر تفسير

43. اهل سنت درباره ى مضامين احاديث چه مى گويند؟

اهل سنت به فراخور هر يك از مضامين اين احاديث راه حلّى ارائه كرده اند؛ ليكن پاسخ معروف آنان به اين احاديث، حمل آنها بر «نسخ التلاوة» است، تا از يك سو از حريم قرآن دفاع شود و از سوى ديگر موجب طعن در كتاب ها و صحاح و مسانيد نگردد. (- پرسش 46) اما به طور فشرده به پاسخ هاى ديگر توجه مى كنيم:

الف) حمل بر تفسير

جمعى از اهل سنت مضامين اين احاديث را از جنس تفسير و معانى قرآن مى شناسند؛ مانند قاسم بن سلام كه پس از ذكر تعدادى از آنها مى گويد:

اين احاديث و نظاير آن زيادند و تفسير قرآن قلمداد مى شوند .... (3)


1- 1. ابن حزم اندلسى، المحلى، ج 10، ص 14- 16.
2- 2. مسلم، صحيح، ج 4، ص 167.
3- 3. قاسم بن سلام، فضائل القرآن، ص 195.

ص: 122

همين طور زركشى (1) و احمد العاصمى(2) و صاحب كتاب الفرقان (3) كه در مورد برخى از اين احاديث چنين ديدگاهى دارند. (4)

ب) حمل بر سنت

ب) حمل بر سنت

راه حل ديگر درباره ى مضامين اين احاديث، حمل آنها بر سنت است. ابى جعفر نحاس درباره ى حديث رجم مى گويد:

هر چند سند اين حديث صحيح است، ليكن حكم آن مانند حكم قرآن، كه به صورت متواتر نقل شده است، نمى باشد، بلكه سنتى ثابت است ... چون گاهى انسان درباره ى غير قرآن نيز تعبير «كنت أقرأ كذا؛ چنين قرائت مى كنم» را به كار مى برد. (5)

احمد العاصمى (6) و زبيدى (7) نيز درباره آيه ى موهوم «لو كان لابن آدم» همين ديدگاه را دارند. زبيدى آن را جزو احاديث متواتر به حساب آورده (8)، مسلم نيز در صحيح خود، آن را از جمله احاديث پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مى شناسد (9) و همين طور ابو نعيم اصفهانى و ديگران نيز بر همين شيوه گام نهاده اند. (10)

ج) حمل بر حديث قدسى

ج) حمل بر حديث قدسى

جمعى ديگر از اهل سنت اين احاديث را در زمره ى وحى غير قرآنى (حديث


1- 1. زركشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 215.
2- 2. محمد عبد اللطيف ابن الخطيب، الفرقان، ص 110.
3- 3. مقدمتان فى علوم القرآن، به نقل از آرتور جفرى، ص 83.
4- 4. براى توضيخ بيش تر ر. ك: نگارنده، سلامة القرآن، ص 141.
5- 5. نحاس، الناسخ و المنسوخ، ص 8.
6- 6. مقدمتان فى علوم القرآن، به نقل از: آرتور جفرى، ص 85.
7- 7. همان: ص 87- 88.
8- 8. همان.
9- 9. مسلم، صحيح، ج 3، ص 100.
10- 10. ابو نعيم احمد بن عبد اللّه الاصبهانى، حلية الأولياء و طبقات الأصفياء، ج 3، ص 316.

ص: 123

قدسى) قرار مى دهند؛ مانند ابن قتيبة كه مى گويد:

اين احاديث وحى خدا بر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است، همان طور كه امورى ديگر از دين بر ايشان وحى مى شده كه از نسخ وحى قرآن نيست ...؛ مانند اين كه حضرت مى فرمايد: خداوند چنين مى گويد: «اني خلقت عبادى جميعا حنيفا ...؛ من جملگى بندگانم را بر دين استوار [توحيد] آفريدم». (1)

احمد العاصمى (2) درباره ى حديث ابى واقد ليثى نيز همين نظر را دارد و نيز ابن حزم اندلسى كه مى گويد:

گروهى احاديث رجم و رضاع را وحى غير قرآنى مى دانند، ما هم ابايى از اين معنا نداريم و نمى توانيم به طور قطع بگوييم آنها مانند وحى قرآن بوده اند كه در نمازها خوانده مى شدند، بلكه مى گوييم آنها فقط وحى اند ....

د) حمل بر دعا

د) حمل بر دعا

اين پاسخ در خصوص سوره هاى موهوم «حفد» و «خلع» از سوى برخى از اهل سنت مطرح شده است. آنان مى گويند:

اين سوره ها دعاى قنوت اند و ابى بن كعب آنها را در مصحفش نگاشته بود، تا از بر كند و به فراموشى نسپارد؛ چون شنيده بود پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و اله آنها را در قنوت نماز وتر مى خواندند. (3)

ه) حمل بر جعل و وضع حديث يا خطاى در فهم

ه) حمل بر جعل و وضع حديث يا خطاى در فهم

آلوسى در خصوص حديث عايشه درباره ى سوره ى احزاب و نيز تمام احاديث از


1- 1. ابن قتيبة، تأويل مختلف الحديث، ص 292.
2- 2. مقدمتان فى علوم القرآن، به نقل از: آرتور جفرى، ص 85- 86، و ر. ك: احمد العاصمى، المبانى لنظم المعانى، المخطوط، الورقة 62.
3- 3. مقدمتان فى علوم القرآن، به نقل از: آرتور جفرى، ص 75.

ص: 124

اين دست چنين ابراز مى كند:

ظاهر اين حديث كه حكايت از تباه شدن بخشى از آيات سوره ى احزاب دارد، حديثى ساختگى است و حق اين است كه هر خبرى كه درباره ى از دست رفتن آيات قرآن است، يا جعلى و ساختگى است و يا بايد [به صورت درست تأويل شود. (1)

رافعى نيز در يك قاعده ى كلى چنين مى گويد:

چنين نيست كه هر چه صحابه گفته اند، صحيح باشد. آنان غير معصوم اند ...

گاهى آنان در فهم شنيده ها خطا مى كردند.

و) التزام به مفاد اين اخبار و گرايش به تحريف قرآن

و) التزام به مفاد اين اخبار و گرايش به تحريف قرآن

افراد اندكى بر اين عقيده اند؛ مانند: ابو الحسن محمد بن احمد، معروف به ابن شنبود بغدادى (م. 328 ق) و نيز عبد الوهاب بن احمد الشعرانى (م. 973 ق). ابن الانبارى، كه هم عصر ابن شنبود است، ديدگاه او را چنين نقل مى كند:

عثمان نتوانست تمام قرآن را جمع آورى كند؛ پانصد حرف از قرآن موجود ساقط شده است و صحابه نيز به قرآن چيزهايى را افزوده اند. (2)

شعرانى نيز بر اين پندار است كه:

اگر در دل هاى ناتوان شك و ترديد به وجود نمى آمد و حكمت در جاى نامناسب قرار نمى گرفت، تمام آن چه از مصحف عثمان ساقط شده را، بيان مى كردم. (3)


1- 1. آلوسى، روح المعانى، ج 12، ص 217.
2- 2. به نقل از: قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 1، ص 80- 81، و نيز ر. ك: احمد بن على خطيب بغداد، تاريخ بغداد، ج 1، ص 280، و شهاب الدين مقدسى، المرشد الوجيز الى علوم تتعلق بالكتاب العزيز، تحقيق طيار آلتى قولاج، ص 186.
3- 3. عبد الوهاب بن احمد شعرانى، الكبريت الاحمر هامش اليواقيت و الجواهر، ج 1، ص 143.

ص: 125

ظاهر كلام اين دو نفر از گرايش به تحريف قرآن موجود، است.

44. نظريه ى «نسخ التلاوة» چيست و چه جايگاهى در بررسى مضامين احاديث تحريف نما دارد؟

44. نظريه ى «نسخ التلاوة» چيست و چه جايگاهى در بررسى مضامين احاديث تحريف نما دارد؟

بيش تر اهل سنت در بررسى احاديثى كه دلالت بر تحريف به نقيصه دارند به نظريه ى «نسخ التلاوة» روى آورده اند. آنان (طبق اين نظريه)، مضامين اين احاديث را آياتى مى دانند كه ابتدا از ناحيه ى خدا نازل شده اند و سپس الفاظ آنها همراه با حكمشان منسوخ شده است (نسخ التلاوة با حكم) و يا تنها تلاوتش منسوخ شده و حكمش باقى است (نسخ التلاوة بدون حكم).

برخى از اهل سنت براى اثبات درستى نظريه ى نسخ التلاوة به دو آيه در قرآن استناد كرده اند:

يك: آيه ى شريفه ى:

ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها ... (1) هيچ آيه اى را نسخ نكرديم و يا از ياد [مردم نبرديم، جز آن كه بهتر از آن يا مانند آن را آورديم.

دو: آيه ى شريفه ى:

وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ ... (2) و هنگامى كه آيه اى را به جاى آيه ى ديگر قرار مى دهيم ...

اهل سنت بر اين باورند كه طبق اين دو آيه امكان اين كه آياتى از قرآن نسخ شود و يا در اذهان فراموش گردد و به جاى آنها آيات ديگرى نازل شود، هست؛ بنابراين آياتى كه اين احاديث از آن حكايت مى كنند هم جزو همان آيات منسوخه اند كه ابتدا بر حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله نازل شده و سپس از جانب خود خدا نسخ و يا به آياتى ديگر


1- 1. سوره ى بقره 2، آيه ى 106.
2- 2. سوره ى نحل 16، آيه ى 101.

ص: 126

تبديل شده اند؛ از اين روست كه اكنون در قرآن موجود اثرى از آنها نيست.

ابن حزم اندلسى درباره ى آيه ى رجم مى گويد:

اين آيه اى از قرآن بود كه لفظش نسخ شد، ولى حكمش باقى است. (1)

ابو شامه (2) و طحاوى (3) نيز بر همين باورند. سيوطى هم مى گويد:

از اين نمونه ها كه آيه اى از قرآن بعد از نزول، نسخ شده باشد [و اكنون در قرآن نيست زياد است. (4)

سپس سيوطى رأى عبد اللّه بن عمر را كه گفته بود «بسيارى از قرآن از دست رفته است.» و نيز رأى عايشه درباره ى سوره ى احزاب را كه آيات آن را بيش از حد كنونى مى دانست، بر «نسخ التلاوة» حمل مى كند. (5)

ابن حزم نيز پس از آوردن قول ابى بن كعب درباره ى تعداد آيات سوره ى احزاب- كه تعداد آن را بيش از حد كنونى مى دانسته است- و حكم به صحت سند آن، مى نويسد:

اگر الفاظ آن آيات نسخ نشده بود، بدون ترديد أبىّ بن كعب آن را تلاوت مى كرد؛ شاهد آن هم اين است كه ابى بن كعب مى گويد: «سوره ى احزاب به اندازه ى سوره ى بقره بود» و نگفته هم اكنون به اندازه ى سوره بقره است؛ بنابراين مقدار زيادى از الفاظ اين سوره نسخ شده اند. (6)

آلوسى نيز در اين باره قاعده ى كلى به دست مى دهد و مى گويد:

هنگام جمع قرآن توسط ابابكر، آياتى كه متواتر نبودند و تلاوتشان منسوخ


1- 1. ابن حزم، المحلى، ج 11، ص 434.
2- 2. به نقل از: مقدسى، المرشد الوجيز، ص 42.
3- 3. همان.
4- 4. جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 81.
5- 5. همان.
6- 6. ابن حزم، المحلى، ج 11، ص 234.

ص: 127

بود، در قرآن نوشته نشد، ليكن كسانى كه نسخ آنها را نشنيده بودند باز آنها را به عنوان آيات قرآن تلاوت مى كردند .... (1)

سپس آلوسى بعد از آوردن تعدادى از احاديثى كه دلالت بر نقصان قرآن دارند، چنين ادامه مى دهد:

... احاديث در اين باره بيش از آن است كه به شمارش درآيد؛ ليكن (همان طور كه گفتيم) جملگى اين احاديث بر «نسخ التلاوة» حمل مى شوند. (2)

زرقانى و ديگران نيز همين راه را پيموده اند. (3) برخى از اهل سنت به شدت از نظريه ى نسخ التلاوة دفاع مى كنند، تا جايى كه هر كس در آن مناقشه كند، او را متهم به تظاهر به دفاع از قرآن مى كنند؛ به طور نمونه، دكتر قفارى، درباره ى آية اللّه خوئى كه در اين نظريه مناقشات جدى دارد (و به زودى خواهيد ديد)، مى نويسد:

... گويى او مى خواهد اين راه درست را ببندد و اين قاعده ى ثابت و استوار از ناحيه ى خدا را انكار كند، تا آنچه در درون دلش درباره ى تحريف قرآن نهفته است، به اثبات رسد!! (4)

بنا به ديدگاه اين دسته از دانشمندان اهل سنت، كه نظريه ى نسخ التلاوة را پذيرفته اند، نيازى نيست آيات قرآن با تواتر اثبات شوند و يا نسخ آيات به صورت متواتر باشد. شايد به همين دليل است كه تنها عده ى اندكى از صحابه از اين آيات موهوم اطلاع يافته و آنها را تلاوت مى كردند، بدون آن كه از نسخ اين آيات نيز آگاهى داشته باشند- همان طور كه آلوسى احتمال داده است- (5) مانند: عايشه، عمر بن خطاب، عبد اللّه بن عمر، ابى بن كعب و ابو موسى اشعرى و ديگران.

45. آيا در پاسخ به احاديث تحريف نما نظريه ى نسخ التلاوة، نظريه اى درست و قابل قبول است؟

اشاره

1- 1. آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 45.
2- 2. همان.
3- 3. محمد بن عبد العظيم زرقانى، مناهل العرفان، ج 2، ص 225.
4- 4. قفارى، اصول مذهب الشيعة، ص 247- 248 و 1053.
5- 5. آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 45.

ص: 128

45. آيا در پاسخ به احاديث تحريف نما نظريه ى نسخ التلاوة، نظريه اى درست و قابل قبول است؟

آنچه در اين جا مد نظر ماست، بررسى تطبيقى نظريه ى «نسخ التلاوة» است؛ يعنى بر اين فرض كه در مقام ثبوت هر سه نوع نسخ (نسخ تلاوت با حكم، نسخ تلاوت بدون حكم، نسخ حكم بدون تلاوت) ممكن باشند و مفاد آن دو آيه (106 سوره ى بقره و 101 سوره ى نحل) نيز به نظريه ى نسخ التلاوة نظر داشته باشد، آيا در مقام تطبيق و اثبات، مضمون اين احاديث، كه از نقصان قرآن خبر مى دهند، مى تواند مشمول نسخ التلاوة شود، يا آن كه در اين مقام با اشكالات جدى روبه روست.

در اين جا نيازى نيست به ادلّه ى اماميه و مناقشات آنان در ردّ اين نظريه بپردازيم، بلكه دليل ها و مناقشه هاى گروهى از قدما و متأخران خود اهل سنت بر ناكارآمدى و ابطال اين نظريه كافى است:

مناقشات اهل سنت را به سه دسته مى توان تقسيم كرد:

الف) اين اخبار، اخبار آحادند.

الف) اين اخبار، اخبار آحادند.

بديهى است كه با خبر واحد، اثبات آيات قرآن و يا نسخ آنها امكان پذير نيست.

زركشى در مورد آيه ى موهوم رضاع مى گويد:

قاضى ابو بكر (م. 430 ه. ق) در كتابش (الإنتصار) از قول عده اى مى گويد:

اخبارى كه درباره ى آيه ى مزعوم رضاع است، اخبار آحادند و با اخبار آحاد هرگز نمى توان به آيات وحى و نسخ آنها قطع پيدا كرد؛ اخبارى كه در اين مورد حجيت ندارند و از اعتبار ساقطاند. (1)

ابو جعفر نحاس (م. 338 ه. ق) نيز نسخ التلاوة بدون حكم را مردود مى شمرد و درباره ى حديث رجم مى گويد:

هر چند سند اين حديث صحيح است، ليكن مضمون آن در رديف قرآن، كه به


1- 1. زركشى، البرهان، ج 2، ص 39- 40، و ر. ك: سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 85.

ص: 129

صورت متواتر است، نخواهد بود. (1)

ابو عبد اللّه بن ظفر صاحب كتاب الينبوع فى التفسير نيز بر همين باور است كه با خبر واحد نمى توان متن قرآن را به اثبات رساند (2) و شوكانى نيز از همين منظر به اين احاديث مى نگرد و مى گويد:

آن چه با تواتر اثبات نشده، قرآن نيست.

و ابن جزرى نيز در يك قاعده ى كلى مى نويسد:

هر آن چه بيرون از مصحف عثمان قرار دارد [يعنى همين مصحف موجود] يقينى به قرآن بودن آن نيست؛ چون با خبر واحد نقل شده است. (3)

افرادى ديگر از قدماى دانشمندان اهل سنت، (4) و همين طور از معاصران، مانند:

رشيد رضا (5)، صبحى صالح (6)، رافعى (7)، مصطفى زيد (8) و ديگران را مى توان نام برد كه مناقشه ى (به حق) آنان بر نظريه ى نسخ التلاوة همين است كه نمى توان با خبر واحد اصل قرآن و نسخ آن را به اثبات رساند.

ب) عدم سنخيت محتواى آيات موهوم با آيات قرآن روشن است هر آيه ى نسخ شده، بايد مانند آيات ديگر قرآن، اوصاف ويژه ى قرآن را از نظر محتوا و اسلوب و جهات فصاحت و بلاغت و ... در حد اعجاز دارا باشد؛ چون بنا به نظريه ى نسخ التلاوة، آنها نيز در ابتدا جزو متن قرآن بوده اند، ولى بعدا نسخ


1- 1. نحاس، الناسخ و المنسوخ، ص 10- 11.
2- 2. به نقل از: صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن، ص 265.
3- 3. محمد بن محمد ابن الجزرى، النشر فى قراءات العشر، تصحيح على محمد الضبّاع، ج 1، ص 32.
4- 4. ر. ك: نگارنده، سلامة القرآن، ص 159.
5- 5. رشيد رضا، المنار، ج 1، ص 413- 415.
6- 6. صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن، ص 265- 266.
7- 7. اعجاز القرآن، ص 44.
8- 8. النسخ فى القرآن، ج 1، ص 283.

ص: 130

شده اند؛ ليكن هر كس كه اندك آشنايى با آيات قرآنى داشته باشد، اذعان مى كند كه اين موارد هرگز وحى قرآنى نيستند؛ چون نه تنها در آنها مضامين بلند، گوارايى، طراوت و ديگر اوصاف كلام خدا يافت نمى شود، بلكه تناقض و اختلاف نيز به چشم مى خورد.

اگر آنها از ناحيه ى خدا بودند، جاى اين اضطراب و اختلاف نبود. خداوند سبحان مى فرمايد:

... وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً (1)؛ اگر [قرآن از ناحيه ى غير خدا بود، در آن اختلاف زياد مى يافتند.

محمد خطيب در اين زمينه مى نويسد:

نزد هر خردمندى آشكار است، آياتى كه در آنها ادعاى نسخ التلاوة شده است، مانند: «إنا أنزلنا المال لاقام الصلوة و ايتاء الزكاة و لو ان لابن آدم و اديا لا حبّ ...»، «ان اللّه سيؤيد هذا الدين باقوام لاخلاق لهم» و «يا ايها الذين آمنوا لا تقولوا ما لا تفعلون فتكتب شهادة في اعناقكم ...» (و نمونه هاى زياد ديگرى كه در اين جا مجال گفتن تمام آنها نيست) از سنخ كلام خالق نيست و در آن گوارايى و تازگى و خرّمى سخن خدا وجود ندارد. چگونه مى توان اين الفاظ را به پروردگار جهان نسبت داد، در حالى كه بشر از سخافت الفاظ آنها مشمئز و دل زده مى شود؟! (2)

صبحى صالح نيز مى گويد:

از كتاب صحيح ابن حبّان استفاده مى شود آيه اى كه ادّعا شده الفاظش منسوخ است، از سوره ى احزاب مى باشد و از سوره ى نور نيست، اين، هم دلالت بر اضطراب آيه ى مزعوم مى كند و هم سنخيتش را با قرآن ابطال مى نمايد. (3)


1- 1. سوره ى نساء 4، آيه ى 64.
2- 2. محمد خطيب، الفرقان، ص 157- 158.
3- 3. صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن، ص 266.

ص: 131

علامه محمد جواد بلاغى نجفى (م. 1352 ق) از دانشمندان اماميه، نيز، با ژرف بينى، مضامين اين آيات موهوم را كاويده و از غلطها و اختلاف هاى موجود در آنها پرده برداشته است (1).

ج) نسخ آيات مزعوم پس از انقطاع وحى

ج) نسخ آيات مزعوم پس از انقطاع وحى

نسخ آيات قرآن تنها به عصر نزول وحى اختصاص دارد، ليكن لحن برخى از اين اخبار دلالت بر نسخ بعد از وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و انقطاع وحى مى كند؛ و اين اشكالى جدى است. آنان كه اين آيات مزعوم را گزارش كرده اند، از تلاوت آنها بعد از وفات پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله، خبر مى دهند، اما هرگز نمى توان پذيرفت كه پس از پايان وحى و بعد از وفات پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله نسخ (يا انساء) امكان پذير باشد. عايشه درباره ى آيه ى موهوم رضاع و نيز درباره ى مقدار آيات سوره ى احزاب مى گويد:

فتوفّى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و هنّ مما نقرأ من القرآن؛ پيغمبر خدا از دنيا رفتند و ما اين آيات را از قرآن قرائت مى كرديم.

سوره ى احزاب در زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و اله دويست (200) آيه داشت و عثمان نتوانست بيش از مقدار موجود از اين سوره را گرد آورد. (2)

عمر بن الخطاب هم درباره ى آيه ى رجم مى گويد:

به خدا سوگند، اگر نمى گفتند عمر در كتاب خدا چيزى افزوده است، من آيات رجم را، همان طور كه نازل شده، در قرآن مى افزودم. (3)

اين لحن گفتار، صريح در عدم نسخ اين آيات در عصر نزول وحى است؛ بلكه عايشه نه تنها آيات رضاع را قرائت مى كرده، بلكه به مضمون آن عمل مى كرده است. در


1- 1. محمد جواد بلاغى، آلاء الرحمن، ص 20.
2- 2. ر. ك: مالك بن انس، الموطأ، كتاب الرضاع، ج 2، ص 605؛ ابن سلّام، فضائل القرآن، ص 190، و سيوطى، در المنثور، ج 5، ص 180.
3- 3. قاسم بن سلام، فضائل القرآن، ص 191.

ص: 132

كتاب موطأ مالك و صحيح مسلم و كتاب هاى ديگر مى خوانيم:

عايشه أم المؤمنين، به آيه ى رضاع عمل مى كرد و هر كس از مردان را دوست مى داشت نزدش آيند [براى آن كه با وى محرم شوند]، به خواهرش ام كلثوم دختر ابى بكر و يا دختران خواهرش دستور مى داد به وى 5 بار از شير خود بخورانند .... (1)

فراموش نكنيم كه اين رخداد در زندگى عايشه، پس از وفات پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله است.

به هر حال، با اين مناقشه ها و با آن كه ناقلان اين روايات هرگز از نسخ آنها سخنى نگفته اند و در متن اين روايات نيز سخنى از نسخ آنها نيست، ديگران، به جاى آن كه اين روايات را يكسره ساقط بدانند كوشيده اند با اختراع نظريه ى «نسخ التلاوة» يا «انساء»، آنها را توجيه كنند؛ هر چند جمعى از دانشمندان اهل سنت، با تفطن به همين نكته، مى گويند:

در حديث [رضاع تعبيرى كه به كار رفته، اشكال جدى به بار مى آورد و آن، سخن عايشه است كه مى گويد: بعد از وفات پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و اله اين آيات قرائت مى شدند. (2)

سرخسى كه با نگاهى واقع بينانه اين احاديث را به نقد كشيده است، مى نويسد:

دليل بر بطلان اين قول [نسخ التلاوة] سخن خداوند تعالى است كه مى فرمايد:

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (3)؛ ما خودمان قرآن را نازل كرديم و خودمان هم عهده دار حفظ آن [از هر نوع تغيير و دگرگونى مى باشيم. از اين آيه روشن مى شود كه نسخ هيچ چيزى از قرآن بعد از وفات حضرت صلّى اللّه عليه و اله روا


1- 1. مالك بن انس، الموطأ، كتاب الرضاع، ص 605، و ر. ك: مسلم، صحيح، كتاب الرضاع، باب رضاعة الكبير، رقم 26 و 27 و 28.
2- 2. نحاس، الناسخ و المنسوخ، ص 13.
3- 3. سوره ى حجر 15، آيه ى 9.

ص: 133

نيست و اخبارى كه نقل شده اند، جملگى خبر واحد و بى مقدارند و مهر صحت بر آنها نخورده است. (1)

حاصل آن كه، تطبيق نظريه ى نسخ التلاوة بر مفاد اين اخبار با مناقشه هاى جدى روبه روست و هرگز نمى توان مفاد اين اخبار را در رديف آيات وحى و نسخ آنها به حساب آورد. ناگزير، با توجه به اختلاف ديدگاه هاى خود اهل سنت در اين باره، اين نظريه هرگز قابل دفاع نخواهد بود.

46. حاصل بررسى هاى اهل سنت درباره ى احاديثى كه موهم به تحريف قرآن اند چيست؟

46. حاصل بررسى هاى اهل سنت درباره ى احاديثى كه موهم به تحريف قرآن اند چيست؟

همان طور كه ملاحظه شد، اهل سنت ديدگاه يكسانى درباره ى سندهاى دسته هاى گوناگون از روايات تحريف نما ندارند. گروهى از آنان بر صحت و اعتبار آنها تأكيد مى ورزند و گروهى ديگر، در نقطه ى مقابل، سندهاى آنها را ضعيف و مجعول قلمداد مى كنند. شيوه ى آنان درباره ى علاج مضامين اين احاديث نيز- به ويژه در احاديث تحريف به نقيصه- به فراخور محتواى روايات، متفاوت بود؛ از جمله علاج هاى آنان، حمل اخبار بر «شرح و تفسير آيات»، «سنت»، «حديث قدسى» و «دعاى مأثور» بود. اين نوع علاج ها در بين اهل سنت، در مقايسه با نظريه ى نسخ التلاوة، رونق كم ترى دارد.

نكته ى اساسى درك تمايز بين دو نوع گرايش در اهل سنت در اين زمينه است كه ريشه ى آن در تفكر «قرآن محورى» و «حديث محورى» است. آنان كه قرآن محورى را اساس انديشه ى خود مى دانند، هر نوع حديثى را- هر چند در نهايت صحت و قوت- در صورت مخالفت با قرآن و عدم توجيه معقول، ساختگى و بى اعتبار مى دانند و در اين مسير هيچ ترديدى به خود راه نمى دهند. آنان ساحت قدسى قرآن را والاتر از آن مى دانند كه اين نوع پندارها به آن راه يابد. براى آنان اين نكته هويداست كه حجيّت احاديث در حدوث و بقا به قرآن وابسته است؛ چون خود قرآن سمت تبيين وحى را به عهده ى سنت نهاده است و احاديث نيز حاكى از سنت اند و هرگز اعتبار و صحت سند به


1- 1. الاصول، ج 2، ص 78، به نقل از: سيوطى، الاتقان، ج 3، ص 85.

ص: 134

تنهايى نمى تواند متن احاديث را اعتبار بخشد، هر چند راوى اين حديث از صحابه و منبع آن نيز كتاب هاى صحاح، سنن و مسانيد معتبر باشند.

در برابر اين جريان، انديشه ى حديث محورى مطرح است. در اين تفكر، تعلق به صحابه و اصحاب صحاح و مسانيد و سنن به حدى است كه احدى به خود جرأت نمى دهد از روايات- در صورت عدم توجيه معقول- بگذرد و خود را از حيرت نجات دهد؛ از اين رو، يا به مفاد اين احاديث گردن مى نهند و قول به تحريف را مى پذيرند، يا به طور سربسته مى گويند: «بايد اين احاديث تأويل شوند.» بدون آن كه از نوع اين تأويل پرده بردارند؛ و يا به تئورى نسخ التلاوة روى مى آورند، تا از يك سو، سلامت قرآن از تحريف مخدوش نشود و از سوى ديگر راه خرده گيرى بر راويان اين احاديث و مؤلفان كتاب ها بسته شود؛ غافل از اين كه اين نظريه و مانند آن با مناقشه هاى جدى روبه روست و هرگز قابل دفاع نيست.

بنابراين، جاى دارد همه ى ما در حفظ حريم مقدس قرآن، همسو با خود آيات وحى، كه از هر جهت سلامت اين كتاب را تضمين كرده است، از تعلق خاطر و تعصبات ناروا به غير قرآن دست شسته، كتاب خدا را مورد بى مهرى قرار ندهيم.

47. ديدگاه اماميه درباره ى احاديث تحريف نما در منابع اهل سنت چيست؟

47. ديدگاه اماميه درباره ى احاديث تحريف نما در منابع اهل سنت چيست؟

دانشمندان اماميه، بدون آن كه ترديد كنند، اين سنخ از روايات در منابع اهل سنت را باطل مى شمرند، مگر آن كه تأويلى درست براى آنها بيابند.

ما در اين جا، بنا به اقتضاى حجم بحث، تنها به ذكر ديدگاه چند تن از قدماى اماميه از جمله: فضل بن شاذان (م. 206 ق.)، سيد مرتضى على بن حسين علم الهدى (م. 436 ق.)، شيخ ابو على فضل بن حسن طبرسى (م. 538 ق.)، رضى الدين على بن طاووس حلى (م. 664 ق.) و حسن بن يوسف بن مطهر (علامه حلى م. 726 ه. ق) و چند نفر از متأخران، مانند: شيخ محمد جواد بلاغى نجفى (م. 1352 ق.)، سيد محمد حسين طباطبايى (علامه طباطبائى، م. 1402 ق.)، آية اللّه سيد ابو القاسم خوئى (م. 1413 ق.)،

آية اللّه سيد مرتضى عسكرى و استاد محمد هادى معرفت، اكتفا خواهيم كرد.

ص: 135

ابن شاذان كه در نقد احاديث تحريف نما در منابع اهل سنت، به صورت نسبتا گسترده اى بحث كرده است، در بخشى از گفتار خود مى نويسد:

شما از ابن مسعود روايت مى كنيد وى «معوذتان» را جزو قرآن نمى دانسته و در مصحفش ثبت نكرده بود، از سوى ديگر روايت مى كنيد هر كس آيه اى از كتاب خدا را انكار كند در مقام كفر به خدا قرار مى گيرد و جملگى اقرار داريد «معوذتان» جزو قرآن است ...

اگر «معوذتان» جزو قرآن نيست، آنان كه اين دو سوره را در قرآن ثبت كردند، راه هلاكت پيمودند و اگر جزو قرآن است، آنان كه انكار كردند به هلاكت رفتند ...

بنابراين، اگر آنچه درباره ى ابن مسعود نقل كرديد حق باشد، ... كدام اهانت بزرگ تر از اين اهانت به اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله خواهد بود [كه ناگزير يك طرف به هلاكت رفتند]. (1)(2)

سيد مرتضى علم الهدى نيز در كتاب معروف خود درر الفوائد و غرر القلائد (امالى) در ردّ و ابطال پندار وجود خطا در الفاظ قرآن، بيانى ژرف و مستدل ارائه مى كند (3) كه به علت طولانى شدن بحث از ذكر متن آن خوددارى مى كنيم.

امين الإسلام شيخ طبرسى نيز در ابطال احاديث تحريف نما در چند موضع سخن گفته است؛ از جمله، درباره ى توهم وجود لحن و خطا و لغزش كاتبان وحى مى نويسد:

آنچه از عروه از عايشه نقل شده ... كه عايشه به عروه مى گويد: «كاتبان وحى به خطا رفته اند» و نيز آنچه از برخى نقل شده كه «در كتاب خدا چيزهايى از خطا و لحن است و خود عرب زبانان در هنگام خواندن، آن را درست مى خوانند ...» به اين روايات هيچ التفاتى نيست و ساقطاند؛ چون اگر چنين بود صحابه كه به طور


1- 1. فضل بن شاذان، الايضاح، ص 229. صاحب كتاب مفتاح الكرامة، محمد جواد حسينى عاملى، از دانشمندان قرن سيزدهم نيز مى گويد: «معوذتان بدون خلاف بين دانشمندان جزو قرآن است»، ج 2، ص 387.
2- 1. فضل بن شاذان، الايضاح، ص 229. صاحب كتاب مفتاح الكرامة، محمد جواد حسينى عاملى، از دانشمندان قرن سيزدهم نيز مى گويد: «معوذتان بدون خلاف بين دانشمندان جزو قرآن است»، ج 2، ص 387.
3- 2. علم الهدى، غرر الفوائد و درر القلائد الامالى، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 205- 206.

ص: 136

مستقيم قرآن را از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله مى گرفتند، مردم را بدين صورت غلط آموزش نمى دادند. (1)

ابن طاووس نيز در بحث با ابو على محمد بن عبد الوهاب جبايى، از دانشمندان اهل سنت، ديدگاه وى را چنين نقد مى كند:

ما در تفسير تو ديده ايم كه مى گويى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ آيه ى قرآن نيست و در روايات آن را آيه ى قرآن نمى دانى، اين پندار به اين معناست كه در قرآن 113 آيه افزوده شده كه از قرآن نيستند ...، ليكن اين توهم باطل است؛ چون قرآن از زيادت و نقصان مصون است؛ همان طور كه عقل و شرع بر آن دلالت مى كنند. (2)

علامه حلى (ره) نيز اين پندار را كه گفته شده ابىّ بن كعب دو سوره ى خلع و حفد را جزو قرآن مى دانسته، به صورت مستدل ابطال كرده است.(3)

علامه بلاغى نيز در مقدمه ى تفسير پر ارج خود پس از آن كه درباره ى تاريخ قرآن بحث مى كند، چنين مى آورد:

هرگز در تاريخ چيزى مانند قرآن نمى توان يافت كه به اين صورت متواتر و بقايش به همان صورت روشن و بديهى باشد. خود خداوند هم در سوره ى حجر (آيه ى 9) وعده داد و فرمود: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ. (4)

آن گاه علامه بلاغى به ذكر احاديث اهل سنت درباره ى جمع آورى قرآن مى پردازد و از تعارض و پريشانى محتواى آنها پرده بر مى دارد و سپس به احاديث تحريف نما درباره ى سوره ى «لم يكن» توجه مى كند و بعد از ذكر مواردى از اضطراب و


1- 1. طبرسى، مجمع البيان، ج 1، ص 90، و ج 2، ص 214- 215.
2- 2. على ابن طاووس، سعد السعود، ص 144- 145.
3- 3. حسن بن يوسف بن مطهر حلى، تذكرة الفقهاء، ج 3، ص 262- 263.
4- 4. محمد جواد بلاغى، آلاء الرحمن، ص 15.

ص: 137

انحطاط و غلط در فقرات اين روايات مى گويد:

اين پريشانى و انحطاط كافى است تا اين روايات بى مايه را ساقط كند. (1)

سپس علامه در ادامه ى نقد و بررسى اين احاديث، به افسانه ى غرانيق اشاره مى كند و مى نويسد:

بسيارى از كتاب هاى تفسير روايى اهل سنت به اين دروغ زشت پرداخته اند ... و چنين گمان كرده اند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله سوره ى نجم را در مكه در محفل مشركان قرائت مى كرد، تا آن كه در اثناى قرائت آيات أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى* وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى شيطان بر او- نعوذ باللّه- كلامى را القا كرد ...

اگر چنين باشد چه به روز امت هاى بيچاره و هاديان آنها خواهد بود! آنان كه از إدخال كلام شيطان در وحى و يا در كلام رسول و يا تلاوت او مصون نيستند [و معلوم نيست آن چه براى آنان گفته مى شود وحى است يا القاى شيطان!] اين چه نوع پندار سخيف و باطلى است؟! آيا لااقل آنان در اين نكته درنگ نكردند كه آيه ى ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ (كه گفته اند پس از آن ماجرا براى تسلّى خاطر پيامبر به خاطر اندوهى كه بر اثر القاى شيطان در وحى و ابلاغ حضرت بود، نازل شد) در سوره ى حج است و سوره ى حج مدنى است و پس از هجرت حضرت نازل شده (چون در آن اجازه ى قتال آمده و امر به جهاد شده است) و با خرافه ى غرانيق، كه گفته شده همراه با آيات سوره ى نجم در مكه نازل شده است، ده سال فاصله دارد؟! (2)

و بالاخره عنان سخن را به نقد داخلى دو سوره ى مزعوم خلع و حفد مى سپارد و مى گويد:


1- 1. همان.
2- 2. همان: ص 13- 14. ايشان در كتاب «الهدى الى دين المصطفى» ص 123- 124 نيز به نقد اين اسطوره پرداخته است.

ص: 138

ما به راوى اين دو سوره نمى گوييم، اين دو سوره با فصاحت و بلاغت سوره هاى قرآن هيچ شباهتى ندارند (هم اكنون) از اين مطلب صرف نظر مى كنيم؛ ليكن از غلطهاى فاحش و چشم گير اين دو سوره چگونه مى توان گذشت [تا آنها را به مضامين قرآن نزديك كنيم ؟! (1)

سپس مرحوم بلاغى اغلاط اين دو سوره ى موهوم را بر ملا مى كند.

علامه طباطبايى هم بحث گسترده اى را، طى چند فصل، تحت عنوان «كلام فى أن القرآن مصون عن التحريف» گشوده اند و، در فصل سوم، به ذكر اخبار تحريف نما از طريق شيعه و اهل سنت مى پردازند و سپس، با پاسخ هاى در خور و نقد متين، از بطلان اين احاديث پرده بر مى دارند و آن گاه در ادامه ى سخن خود مى گويند:

سخن كوتاه كنيم؛ احتمال خطا، دست برد و جعل در روايات تحريف نما هست- احتمالى قوى با توجه به شواهد و قراين- اين احتمال حجيت شرعى و عقلايى اين روايات را ساقط كرده از اعتبار مى اندازد؛ حتى احاديثى كه در اين باب با سند صحيح نقل شده اند؛ چون حجيّت سند و عدالت رجال نمى تواند وجود دست برد در اصول و جوامع روايى را از جانب ديگران بر طرف كند ...

برخى از اين احاديث از آيات و سوره هايى حكايت مى كنند كه هر كس آنها را با قرآن مقايسه كند، خواهد ديد به هيچ روى آنها با قرآن شباهتى ندارند؛ مانند سوره هاى «خلع» و «حفد» ...

اى كاش مى دانستيم چه طور مى شود آيات و يا سوره هايى از قرآن ساقط شود و از چشم تمام مسلمين، جز عده اى كم، پنهان بماند؛ با آن كه انگيزه ها براى نقل قرآن و اشتياق براى گرفتن، فهم و فراگيرى قرآن بسيار زياد بوده است و پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله نيز نهايت تلاش خود را در رساندن قرآن و تعليم و بيان آن داشته اند! ... (2)


1- 1. همان: ص 24.
2- 2. محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 12، ص 117.

ص: 139

سپس علامه به بحث درباره ى نظريه ى «نسخ التلاوة» مى پردازند و پس از ذكر ادله بر بطلان آن مى نويسند:

حق اين است كه روايات تحريف نما كه از فريقين نقل شده و همين طور رواياتى كه درباره ى نسخ تلاوت برخى از آيات است، با كتاب خدا مخالفت قطعى دارد. (1)

آية اللّه خويى نيز، پس از بيان ادله ى صيانت قرآن از تحريف، به بررسى و نقد شبهات و ابطال ترديدها و شبهات مى پردازد و درباره ى دليل اسقاط احاديث تحريف نما در منابع اهل سنت مى گويد:

اگر به اين احاديث ملتزم شويم، ناچاريم به تحريف قرآن گردن نهيم؛ چون نظريه ى نسخ التلاوة، كه پاسخ اصلى برخى از اهل سنت به اين احاديث است، [كارساز نيست، بلكه عين قول به تحريف است؛ چون نسخ التلاوة يا در عصر پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله و از ناحيه ى اوست و يا پس از وفات ايشان است. اگر در عصر حضرت باشد، نيازمند به اثبات [به صورت متواتر] است و [با خبر واحد هم نمى توان نسخ را ثابت كرد؛ چون جملگى دانشمندان نسخ كتاب را با خبر واحد روا نمى دانند، بلكه گروهى مانند شافعى و بيش تر ياران وى و اهل ظاهر، و احمد بن حنبل، بنا به يك احتمال، نسخ كتاب را با خبر متواتر نيز نمى پذيرند؛ حتى آنان كه نسخ را با سنت متواتره ممكن مى دانند، وقوع آن را منكرند؛ بنابراين، چگونه مى توان نسخ اين آيات را به پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله نسبت داد؟ افزون بر آن، در برخى از اخبار تحريف نما، نشانه هاى اسقاط آيات پس از وفات حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله وجود دارد؛ و اگر نسخ پس از وفات پيامبر خدا [و انقطاع وحى از ناحيه ى زمام داران صورت گرفته باشد، اين همان قول به تحريف است. (2)

آية اللّه عسكرى نيز با گروه بندى احاديث تحريف نما به بررسى و تحليل آنها با


1- 1. همان.
2- 2. سيد ابو القاسم خويى، البيان، ص 206.

ص: 140

توجه به شرايط صدور و سير تطور تاريخى شان پرداخته است؛ به طور نمونه: نماز معاوية بن ابى سفيان را ريشه ى جعل رواياتى مى داند كه دال بر زياده ى آيه ى شريفه ى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ در قرآن اند. معاويه در آن نماز «بسمله» را فراموش كرد و سپس، براى حفظ آبروى خود احاديث را در اين باره ساخت. درباره ى افسانه ى غرانيق نيز اثبات مى كند كه تمام راويان اين افسانه خود شاهد ماجرا نبوده اند و گروهى از زنادقه در اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم اين افسانه را ساختند و ... (1)

آية اللّه معرفت نيز بحث هاى گسترده و ژرفى را در اين زمينه سامان داده و ضمن ابطال نظريه ى نسخ التلاوة مى گويد:

راه حل اساسى اين احاديث همان راه حل اماميه است كه مى گويند: اين روايات هيچ اعتبارى ندارد و ساقطاند. (2)

بخش دوم: بررسى و نقد ترديدها و افتراها

گفتار اول: بررسى و نقد ترديدها

اشاره

1. موضوع كتاب فصل الخطاب محدث نورى چيست؟


1- 1. سيد مرتضى عسكرى، القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج 2، ص 35- 67، 630- 631، و 671.
2- 2. محمد هادى معرفت، همان، ص 158- 162.

ص: 141

ص:142

ص:143

گفتار اول: بررسى و نقد ترديدها

اين گفتار كه شامل ده پرسش است به بررسى و نقد ديدگاه هاى افرادى پرداخته كه در تحريف ناپذيرى قرآن ترديد كرده اند. اساس اين گفتار در مدار ديدگاه هاى محدث نورى است.

1. موضوع كتاب فصل الخطاب محدث نورى چيست؟

محدث ميرزا حسين نورى (م. 1320 ق.) در كتاب فصل الخطاب به مسئله ى تحريف قرآن پرداخته و راه بهانه ى ديگران را هموار كرده است. اين كتاب مشتمل بر سه مقدمه و دو باب است. مقدمه ى اول درباره ى جمع آورى قرآن در عصر خلفا و مقايسه ى آن با جمع قرآن توسط امام على عليه السّلام، و مقدمه ى دوم به بيان موضع نزاع درباره ى تحريف قرآن و مقدمه ى سوم به ارائه ى ديدگاه هاى شيعه درباره ى تحريف ناپذيرى قرآن و مناقشه در آنها اختصاص دارد.

باب اول كتاب فصل الخطاب مشتمل بر 12 دليل (و به عبارت درست تر 12 پندار) است كه جملگى دربردارنده ى رواياتى از مصادر شيعه و اهل سنت در اثبات پندار تحريف قرآن هستند. بخشى از اين روايات در كتب هر دو فريق است؛ مانند روايات تشابه امم و مصحف امام على عليه السّلام؛ بخشى اختصاص به كتب اهل سنت دارد، مانند، مصحف عبد اللّه بن مسعود، مصحف ابى بن كعب، كيفيت جمع قرآن پس از وفات

ص: 144

نبى اكرم صلّى اللّه عليه و اله نظريه ى نسخ التلاوة، جمع قرآن توسط عثمان، اختلاف قاريان هفتگانه (قراء سبعة) و رواياتى كه در مصادر اهل سنت است و ظاهرشان بر تحريف قرآن دلالت دارند؛ و بخشى از اين احاديث نيز، بنا به گمان محدث نورى، به كتب شيعه اختصاص دارد، مانند؛ ذكر نام جانشينان خاتم پيامبران در كتاب هاى پيشينيان، و اخبارى كه به طور عموم يا به طور خاص در ظاهر دلالت بر تحريف قرآن دارند. باب دوم كتاب محدث نورى نيز به بيان ادلّه ى تحريف ناپذيرى قرآن و مناقشه هاى وى در آنها اختصاص دارد.

محدث نورى در اين راهى كه پيموده- به اعتراف خود- تنهاست. وى چنين مى گويد:

بايد از دليل پيروى كرد هر چند افرادى اندك آن را بپذيرند ... نبايد از راهى كه روندگان آن اندك اند ترسيد، بلكه سزاوار نيست آدمى وحشت زده شود و از راه خود باز ايستد. (1)

البته به زودى خواهيد ديد كه هرگز محدث نورى از دليل پيروى نكرده، بلكه انبوهى از روايات ضعيف با مصادرى بى اعتبار را در اين كتاب گرد آورده است، بدون آن كه به محتوا و مضامين آنها دقت كافى كند.

آرى اگر محدث نورى بخواهد از «دليل» پيروى كند، بايد به تحريف ناپذيرى قرآن گردن نهد؛ چون همان طور كه ملاحظه كرديد، ادله ى سلامت قرآن از تحريف نيرومند و پابرجايند؛ از اين رو محدث نورى نه تنها نتوانسته ادلّه ى سلامت قرآن از تحريف را از كار بيندازد و يا حتى در آنها مناقشه هاى جدى كند، بلكه در ديدگاه خود دچار تناقض گويى هاى فاحشى شده است كه به زودى خواهيد ديد. ما در اين جا به اختصار ادلّه ى (پندارى) محدث نورى را بررسى و نقد خواهيم كرد. خوانندگان براى تفصيل بيش تر مى توانند به كتاب هايى كه درباره ى سلامت قرآن از تحريف به ويژه در ردّ بر كتاب فصل الخطاب نوشته شده (- پرسش 31) مراجعه كنند.

2. محدث نورى در مقدمه هاى كتاب فصل الخطاب چه مباحثى را مطرح كرده و پاسخ آنها چيست؟


1- 1. نورى، ميرزا حسين، فصل الخطاب، ص 35.

ص: 145

2. محدث نورى در مقدمه هاى كتاب فصل الخطاب چه مباحثى را مطرح كرده و پاسخ آنها چيست؟

محدث نورى سه مقدمه در اين كتاب دارد. در مقدمه ى اول درباره ى جمع آورى قرآن توسط برخى از صحابه پس از وفات پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله بحث مى كند و بر اين باور است كه نفس كيفيّت جمع مذكور موجب نقص و خلل در قرآن خواهد بود. وى سپس با مقايسه ى كيفيت اين جمع با جمع آورى قرآن توسط امام على عليه السّلام از مدارك فريقين، تفاوت بين اين دو جمع را تأييدى بر باور خود مى شناسد.

محدث نورى نمى تواند از عنايت ويژه ى مسلمانان در تمام ابعاد جمع آورى، حفظ، ضبط قرائت و نگارش قرآن و نيز انس بى پايان و قداستى كه اين كتاب از همان اوان نزول در ژرفاى جانشان داشته است چشم بپوشد و يا طبق شواهد تاريخى، حساسيّت فوق العاده ى آنان را نسبت به كوچك ترين تغيير در قرآن، ناديده بگيرد.

افزون بر آن، ما بحث نسبتا گسترده اى درباره ى مصحف امام على عليه السّلام داشتيم (- بخش اول، پرسش 23- 25) و مشخص شد كه مصحف امام على عليه السّلام با مصحف موجود تفاوتى ندارد و اين دليلى بر عدم نقصان و خلل در قرآن موجود است؛ در حالى كه اگر ديدگاه سيد مرتضى و همراهان ايشان را درباره ى جمع آورى قرآن و تدوين آن در عصر خود پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بپذيريم (- بخش اول، پرسش 6) مناقشه ى محدث نورى در اين جا موضوعا منتفى خواهد شد.

محدث نورى در مقدمه ى دوم از احتمال گونه هاى تحريف در قرآن سخن به ميان آورده است. ايشان بر اين باور است كه زيادى سوره يا آيه و نيز تبديل سوره اى به سوره ى ديگر يا آيه اى به آيه ى ديگر منتفى است؛ ليكن احتمال نقصان سوره يا آيه و نيز زيادى كلمه اى و يا تبديل آن به كلمه ى ديگر وجود دارد؛ چنان كه امكان جابه جايى در ترتيب سوره ها، آيات و كلمات قرآن را نيز منتفى نمى داند.

در واقع بسيارى از مواردى را كه محدث نورى از گونه هاى تحريف به حساب مى آورد، از باب قرائت، بيان نزول يا مورد نزول آيه، تفسير و بيان اتمّ مصاديق آيات است و از دايره ى تحريف به معناى مورد نزاع بيرون است؛ مانند آيه ى يَسْئَلُونَكَ

ص: 146

عَنِ الْأَنْفالِ (1) كه بدون كلمه ى «عن» نيز قرائت شده است؛ (2) يا آيه ى يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ ... (3) كه در آن تعبير «في علي» براى بيان مورد نزول به كار رفته است. (4)

و نيز در آيه ى إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ (5) كه در برخى از روايات، «آل ابراهيم» در اين آيه، به عترت طاهره از آل محمد صلّى اللّه عليه و اله تفسير شده است؛ (6) چون خداوند كسانى را بر مى گزيند كه پاك و معصوم باشند و آنان جز برخى از آل ابراهيم كه همان عترت طاهره اند نخواهند بود (7) و يا آيه ى شريفه ى كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ ... (8) كه در مقام بيان اتم مصاديق، به «خير ائمة» (9) تعبير شده است و ... (- بخش اول، پرسش 22- 29).

مقدمه ى سوم محدث نورى درباره ى ديدگاه هاى دانشمندان اماميه رحمهم اللّه در زمينه ى مورد بحث است. پيش از اين ديدگاه هاى دانشمندان شيعى را ملاحظه كرديد؛ (- پرسش 4- 7) بدون ترديد مى توان ادعا كرد كه محققان اماميه به قول بر صيانت قرآن از تحريف اجماع دارند. در اين جا بزرگ ترين لغزش محدث نورى در اين است كه به صاحبان كتاب هاى حديثى و تفاسير روايى (بالمأثور) نسبت تحريف مى دهد؛ حال آن كه شأن آنان جمع آورى احاديث از هر دو گروه است: رواياتى كه بر سلامت قرآن از تحريف دلالت دارند و رواياتى كه در ظاهر دلالت بر تحريف دارند؛ بدون آن


1- 1. سوره ى انفال 8، آيه ى 1.
2- 2. ر. ك: محمد بن جرير طبرى، جامع البيان فى تأويل آى القرآن، ج 6، ص 176 و محمد بن حسن طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، ج 5، ص 86.
3- 3. سوره ى مائده 5، آيه ى 67.
4- 4. ر. ك: سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور، ج 3، ص 17.
5- 5. سوره ى آل عمران 3، آيه ى 33.
6- 6. ر. ك: سيوطى، جلال الدين، پيشين: ج 2، ص 179- 180 و شيخ ابو جعفر صدوق، الامالى المجالس، المجلس الثلاثون، الحديث الاول، عيون اخبار الرضا عليه السّلام، ج 1، باب 45، ص 448.
7- 7. فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان فى علوم القرآن، ج 1، ص 735.
8- 8. سوره ى آل عمران 3، آيه ى 110.
9- 9. ر. ك: محمد بن مسعود عياشى، كتاب التفسير تفسير العياشى، تصحيح: محلاتى، ج 1، ص 195، رقم 128.

ص: 147

كه آنان در مقام بيان فقه الروايات يا كاوش در معنا و مفاد روايات با توجه به قراين درونى و بيرونى و بيان تعارض آنها باشند؛ مانند: على بن ابراهيم قمى، ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى، محمد بن ابراهيم نعمانى، محمد بن مسعود عياشى، فرات كوفى و ...؛ جز آن كه بتوان از عناوين ابواب كتاب هاى آنان به ديدگاه هاى آنان در اين زمينه پى برد، كه به نظر ما عنوانى صريح يا حتى ظاهر در اين معنا در اين كتاب ها به چشم نمى خورد و به زودى در بررسى ديدگاه هاى على بن ابراهيم قمى و ثقة الاسلام كلينى خواهيد ديد.

البته اين نكته به كتاب هاى روايى و تفاسير حديثى شيعه اختصاص ندارد؛ چه اين كه وجود عنوان «تحريف» بر كتاب هاى كهن هرگز به معناى تحريف قرآن در معناى مورد نزاع دانست؛ مانند: كتاب القرائات از احمد بن محمد سيارى (م. 256 ق.) كه به اشتباه كتاب التحريف و التنزيل ناميده شده است و يا كتاب المعانى و التحريف از احمد بن محمد بن خالد برقى (م. 274 ق.) و ...؛ چون عنوان تحريف در كلام قدما- و به تبع آن در اين كتاب ها- معناى گسترده اى دارد و هر نوع اختلاف قرائت، تحريف در معناى آيات (كه غالب روايات آنهاست)، اختلاف در تأليف آيات و ... را شامل مى شود؛ و روشن است كه اين معانى از مورد نزاع بيرون اند و نمى توان به اين دليل صاحبان اين كتاب ها را به اعتقاد به تحريف قرآن متهم كرد. (- پرسش 22).

3. ادلّه ى محدث نورى بر وجود نقصان و خلل در قرآن چيست و چه پاسخى دارد؟

دليل اول تشابه امت ها در رفتار و كردار.

3. ادلّه ى محدث نورى بر وجود نقصان و خلل در قرآن چيست و چه پاسخى دارد؟

محدث نورى 12 دليل براى اثبات مدعاى خود آورده است كه به بررسى آنها مى پردازيم.

دليل اول تشابه امت ها در رفتار و كردار.

محدث نورى در اين باره مى نويسد:

يهوديان و مسيحيان كتاب پيامبرانشان را پس از وفات آنان تغيير دادند و تحريف كردند. اين امت نيز بايد چنين كرده باشد؛ چون طبق روايات فريقين، هر

ص: 148

چه بنى اسرائيل كنند اين امت نيز همان كند. (1)

اولا، اگر اين دليل درست باشد، بايد اين امت در قرآن نيز چيزهاى زيادى افزوده باشند؛ همان طور كه يهوديان و مسيحيان در تورات و انجيل مطالب زيادى افزوده اند؛ و اين حتى براى خود محدث نورى نيز پذيرفتنى نيست و وى تحريف به زيادى را در قرآن منتفى مى داند.

ثانيا، امت ها در همه ى وقايع شبيه هم نيستند. چه بسا در امت هاى پيشين حوادثى اتفاق افتاده كه در امت اسلام سابقه ندارد؛ مانند گوساله پرستى بنى اسرائيل (2)، سرگردانى آنها در 40 سال پيش از ورود به سرزمين مقدس (3)، مسخ تعدادى از آنان به صورت بوزينه و خوك (4) و ...؛ بنابراين مراد احاديث، تشابه امت ها در برخى از رخدادهاست و كليّت ندارد و تحريف و تغيير قرآن در اين امت جزو اين رخدادها به حساب نمى آيد؛ البته اگر بر اين مطلب اصرار داريم، بايد تشابه اين امت را با امت هاى پيشين در تحريف معنايى و تفسير به رأى و عدم پيروى از حد و حدود كتاب الهى بدانيم كه در هر دو امت رخ داده است.

ثالثا، اگر اين تشابه از هر جهت باشد و به تمام وقايع امت ها مربوط شود، ادله ى سلامت قرآن از تحريف بر اين كليّت استثنا مى زند و تشابهى بين اين امت با امت هاى پيشين از اين جهت نخواهد بود.

دليل دوم چگونگى جمع آورى قرآن پس از وفات پيامبر خدا.

دليل دوم چگونگى جمع آورى قرآن پس از وفات پيامبر خدا.

محدث نورى مى گويد:


1- 1. ميرزا حسين نورى، همان، ص 35، درباره ى منابع اين حديث ر. ك: احمد ابن حنبل، مسند، ج 18، ص 322، رقم 11800 در حاشيه ضمن آن كه تصريح به صحت اين حديث شده به اسانيد و مدارك اين حديث نيز اشاره شده است؛ محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، «باب افتراق الامة بعد النبى ص على ثلاث و سبعين فرقة»: ج 28، ص 8 و ج 51، ص 128.
2- 2. سوره ى بقره 2، آيات 51، 54، 92 و 93.
3- 3. سوره ى مائده 5، آيه ى 26.
4- 4. سوره ى بقره 2، آيه ى 65 و سوره ى مائده 5، آيه ى 60.

ص: 149

كيفيت جمع قرآن و گردآورى آن پس از وفات حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله به طور طبيعى موجب وقوع تحريف و تغيير در قرآن خواهد بود. (1)

محدث نورى پيش از اين نيز در مقدمه ى اول از مقدمات سه گانه ى كتابش به همين مطلب پرداخته بود. مستند ايشان احاديثى است كه قريب به اتفاق آنها از منابع اهل سنت است. آية اللّه خوئى 21 روايت در اين زمينه را مورد مطالعه قرار داده و پس از بررسى و مقايسه ى آنها با يكديگر و كشف دوازده مورد تناقض در مضامين آنها، اين روايات را با قرآن، حكم عقل و اجماع مخالف مى داند و بالاخره در پايان بحث مى نويسد:

نسبت دادن جمع آورى قرآن به خلفا پندارى بيش نيست و اين مخالف قرآن، سنت، اجماع و حكم عقل است؛ و پندار گرايان به تحريف نمى توانند اين روايات را دليلى بر مدعاى خود بدانند. بر فرض هم بتوانيم ابو بكر را گرد آورنده ى قرآن در زمان خلافتش قلمداد كنيم، ليكن ترديدى نيست كه نمى توان كيفيت جمع ابو بكر را به استناد اين روايات پذيرفت؛ بلكه جمع آورى قرآن مستند به تواتر [تمام آيات و كلمات قرآن در نزد مسلمين بوده و گردآورنده ى قرآن هر آن چه در سينه ها و ... به صورت متواتر بوده در مصحف گرد آورده است. (2)

افزون بر آن اگر احاديثى كه از جمع آورى قرآن حكايت مى كنند، صحيح و قابل استناد براى مدعاى محدث نورى باشند، وى بايد قايل به تحريف به زيادى در قرآن هم بشود؛ چون كيفيت جمع مذكور (بنا به تعبير محدث نورى) به طور طبيعى مستلزم اين نوع تحريف هم هست؛ ليكن ايشان تحريف به زياده در قرآن را منكرند (3).

دليل سوم نظريه ى «نسخ التلاوة» و بطلان آن.

دليل سوم نظريه ى «نسخ التلاوة» و بطلان آن.

ايشان مى نويسد:


1- 1. فصل الخطاب، ص 97.
2- 2. البيان فى تفسير القرآن، ص 257.
3- 3. فصل الخطاب، ص 23.

ص: 150

بسيارى از اهل سنت و جماعتى از شيعه سخن از آيات و كلماتى از قرآن دارند و بر اين باورند كه تلاوت آن آيات و كلمات همراه با حكمشان و يا تنها تلاوتشان نسخ شده است ... و چون نظريه ى نسخ التلاوة قابل دفاع نيست، اين آيات و كلمات بايد خواسته يا ناخواسته از قرآن ساقط شده باشند؛ بدون آن كه بگوييم تلاوت آنها از ناحيه ى خدا و رسولش منسوخ است. (1)

اولا، در منابع شيعى آيه اى كه تلاوتش نسخ شده باشد تنها يك مورد است و آن آيه ى رجم است كه در آن مى گويد: «الشيخ و الشيخة إذا زنيا فارجموهما ...؛ حكم زناى محصنه رجم است ...» (2) اين خبرى واحد و معارض با اخبارى است كه حكم زناى محصنه را مستند به سنت مى داند (3). ما به زودى درباره ى اين مطلب بحث بيش ترى خواهيم داشت.

ثانيا، هر چند نظريه ى نسخ التلاوة باطل است- همان طور كه جمعى از خود اهل سنت بر بطلان آن دليل آورده اند- ليكن اين به معناى اسقاط يا سقوط آيات و كلمات قرآن نيست، بلكه رواياتى كه حكايت از اين مطلب دارند، اخبار آحاد و غير قابل استنادند و با ادلّه ى سلامت قرآن از تحريف در تعارض اند و ساقط خواهند بود.

دليل چهارم «مصحف امام على» و تفاوت محتوايى آن با قرآن موجود.

دليل چهارم «مصحف امام على» و تفاوت محتوايى آن با قرآن موجود.

محدث نورى در اين زمينه چنين آورده است:

امير مؤمنان مصحفى مخصوص به خود داشت كه پس از وفات پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله جمع آورى كرد ... اين مصحف، بنا به روايات، با قرآن موجود از نظر تأليف و ترتيب سوره ها متفاوت است و در آن اضافاتى است كه در قرآن موجود نيست


1- 1. همان، ص 82.
2- 2. مانند محمد بن حسن طوسى، التبيان، ج 1، ص 13.
3- 3. محمد بن حسن طوسى، العدة فى الاصول، تحقيق محمد رضا انصارى، ج 2، ص 514. محقق كتاب در حاشيه مصادر اين حديث را از منابع فريقين آورده است.

ص: 151

و از جنس آيات قرآن مى باشد .... (1)

ما به لحاظ اهميت اين مصحف و نيز توجه ويژه اى كه ديگران در نقد ديدگاه هاى شيعه به آن دارند، به طور گسترده درباره ى آن بحث كرديم (- بخش اول، پرسش 21- 23) و در آن جا چند مطلب را به اثبات رسانديم:

اولا، اصل وجود مصحف امام على عليه السّلام بنا به مدارك و مصادر فريقين، ثابت است.

ثانيا، تفاوت محتواى مصحف امام على عليه السّلام با مصحف موجود تنها در ترتيب سوره ها و تبيين و تفسير آيات است.

ثالثا، وجود اضافه ها در مصحف امام على عليه السّلام از جنس تفسير و تأويل آيات است.

رابعا، شبهات ديگران درباره ى محتواى اين مصحف ناشى از عدم دقت كافى در مدارك و اسناد آن است. (- پرسش 20)

دليل پنجم استناد به مصحف عبد اللّه بن مسعود.

دليل پنجم استناد به مصحف عبد اللّه بن مسعود.

محدث نورى اين دليل را چنين شكل داده است:

عبد اللّه بن مسعود مصحفى معتبر داشته كه طبق مدارك و شواهد، اضافاتى در آن بود كه در مصحف موجود نيست و اين مستلزم عدم مطابقت آيات مصحف موجود با آياتى است كه خداوند نازل كرده است. (2)

سپس به استناد روايات به برخى از مواردى كه در مصحف ابن مسعود است اشاره مى كند و چنين اقرار مى كند:

بسيارى از اين اخبار ضعيف و برخى از آنها از طريق اهل سنت اند. (3)


1- 1. فصل الخطاب، ص 120.
2- 2. همان، ص 135.
3- 3. همان، ص 135. محدث نورى 27 مورد از موارد اختلاف مصحف ابن مسعود با قرآن موجود بر شمرده است. 19 مورد از منابع اهل سنت و 8 مورد از منابع اماميه، همان، ص 136- 139.

ص: 152

تفاوت مصحف ابن مسعود با مصحف موجود، در اضافات تفسيرى و تبديل برخى از كلمات دشوارياب قرآن به كلمه اى ديگر جهت شرح و توضيح آنهاست. اين نكته با توجه به پژوهشى كه درباره ى واژه هاى «اقراء»، «تنزيل» و «تأويل» در لسان روايات صورت گرفت (- بخش اول، پرسش هاى 11- 14) و نيز شواهد و مداركى كه نشان مى دهد صحابه در مصحفشان تفسير آيات را مى نوشتند، كاملا مورد پذيرش است و مشكلى به بار نمى آورد. ابن جزرى در اين باره مى نويسد:

چه بسا صحابه تفسير آيات قرآن را كه از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مى گرفتند در قرائت آيات به قصد شرح و تفسير به كار مى بردند و در مواردى در مصحفشان آنها را ثبت مى كردند، بدون آن كه دچار اشتباه شوند و آيات قرآن را با تفسير آنها خلط كنند. (1)

بنابراين، اگر تفاوت مصحف ابن مسعود (و مصاحف ديگران) با مصحف موجود درباره ى شرح و تفسير آيات باشد، اين قابل قبول است و خللى به سلامت قرآن از تحريف نمى زند، ولى اگر اين تفاوت در متن آيات و حقيقت قرآن باشد، همين اختلاف دليل بر بى اعتبارى آنهاست؛ چون اخبار آنها واحدند و با قرآن موجود كه به صورت متواتر نقل شده و ادلّه ى قطعى بر سلامت آن از تحريف وجود دارد، معارض است.

دليل ششم وجود مصحف ابى بن كعب و تفاوت آن با مصحف موجود.

دليل ششم وجود مصحف ابى بن كعب و تفاوت آن با مصحف موجود.

محدث نورى در اين دليل نيز مى خواهد تفاوت مصحف ابى بن كعب را با مصحف موجود نشانه ى نقصان در قرآن محسوب كند. ايشان مى نويسد:

مصحف موجود مشتمل بر آن چه در مصحف ابى بن كعب است، نيست و چون


1- 1. محمد ابن الجزرى، النشر فى القرائات العشر، تصحيح: على محمد الضياع، ج 1 ص 23 و به مضمون آن نيز از قاضى ابو بكر باقلانى نقل شده است. ر. ك: بدر الدين زركشى، البرهان فى علوم القرآن، تحقيق: محمد ابو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 235.

ص: 153

هر چه كه در مصحف ابى بن كعب است، درست و معتبر مى باشد، پس اين مصحف تمام آيات نازل شده از ناحيه ى خدا را در بر نخواهد داشت. (1)

مصحف ابى بن كعب مشتمل بر دو دعاست كه به نام «سوره ى خلع» و «سوره ى حفد» (- بخش اول، پرسش 43) ناميده شدند و نيز اضافاتى كه (مانند مصحف ابن مسعود) از سنخ قرائت و شرح و تفسير آيات مى باشد؛ بنابراين، چون اين تفاوت ها در متن آيات نيست به سلامت قرآن از تحريف خدشه اى وارد نمى كند؛ و همان طور كه درباره مصحف ابن مسعود گفتيم، اگر نتوان تأويلى درست براى اين نوع تفاوت ها، كه با خبر واحد نقل شده و با ادلّه ى سلامت قرآن از تحريف نيز معارض اند، يافت، همين تفاوت ها دليل بر بى اعتبارى مصحف ابى بن كعب خواهد بود. اعتبار و صحت مصحف ابى بن كعب نيز دليلى بر تفاوت جوهرى آن مصحف با قرآن موجود نيست و شايد از همين روست كه ائمه ى اطهار عليهم السّلام دستور به قرائت همين قرآن داده اند، در روايتى چنين مى خوانيم:

... اقرءوا كما علّمتم؛ [قرآن را] همان گونه كه آموخته ايد قرائت كنيد. (2)

و نيز به يكى از ياران خود مى فرمايند:

إقرأ كما يقرء الناس، [قرآن را] بخوان همان گونه كه مردم مى خوانند. (3)

به زودى خواهيد ديد محدث نورى در دليل هاى پنجم و ششم خود دچار تناقض گويى آشكارى است.

دليل هفتم گردآورى قرآن توسط عثمان و نابود كردن ساير مصاحف.

دليل هفتم گردآورى قرآن توسط عثمان و نابود كردن ساير مصاحف.

محدث نورى مى گويد:


1- 1. ميرزا حسين نورى، همان، ص 144.
2- 2. ابو جعفر محمد بن يعقوب كلينى، الكافى، تصحيح: على اكبر الغفارى، ج 2، ص 633، رقم 23.
3- 3. همان، ج 2، ص 631، رقم 14 و نيز ج 2، ص 619، رقم 2.

ص: 154

هنگامى كه عثمان خليفه شد، مصاحف متفرقه را جمع و با كمك زيد بن ثابت و ديگران ... مصحف موجود را گرد آورد و ساير مصاحف را سوزاند و از بين برد ... اين كار توسط عثمان، ناگزير موجب سقوط برخى از كلمات و آيات قرآن گرديده است. (1)

مدرك محدث نورى درباره ى تدوين مصحف توسط عثمان و رخدادهاى مربوط به آن، چيزى جز روايات اهل سنت نيست. اگر اين روايات از تحريف در متن آيات قرآن حكايت كنند، اعتبارى نخواهند داشت؛ چون اسلام در عصر عثمان گسترش يافته بود و امكان نقص و كاستن در متن آيات توسط عثمان يا ديگران منتفى است و بر فرض هم كه امكان اين كار فراهم باشد و به وقوع پيوسته باشد، بايد اين انگيزه اى نيرومند براى قاتلان عثمان به شمار رود و آنان براى قتل عثمان نيازى به دليلى ديگر مانند مخالفت عثمان با سيره ى شيخين درباره ى بيت المال مسلمين و ... نداشتند؛ و بر امام على نيز لازم بود تا قرآن را پس از قتل عثمان به اصل خود برگردانند و به استناد تحريف قرآن توسط عثمان روشن ترين و نيرومندترين حجت را بر عليه خون خواهان وى اقامه كنند؛ در حالى كه امام على عليه السّلام درباره ى اموال به غارت رفته و حيف و ميل هاى عثمان، با شدّت برخورد كرده و فرموده اند:

به خدا سوگند اگر آنها را بيابم كه مهريه ى زنان قرار داده اند و با آن كنيزان را خريدارى كرده اند [نيز به بيت المال بر مى گردانم. (2)

حال اين مسأله را با تحريف قرآن مقايسه كنيد. آيا اگر چنين تحريفى در قرآن صورت گرفته بود، امام عليه السّلام ساكت مى نشست؟!

بنابراين به نظر ما و طبق مدارك و شواهد، انگيزه ى عثمان در توحيد مصاحف، رفع اختلاف مسلمين در قرائت قرآن و نيز اختلاف تفسيرهايى بود كه هر كدام از صحابه


1- 1. ميرزا حسين نورى، همان، ص 149.
2- 2. ر. ك: نهج البلاغة، خطبه ى 15.

ص: 155

به اندازه ى توفيقشان از محضر نبى اكرم صلّى اللّه عليه و اله تلقى و احيانا با نوشتن در مصحفشان به ديگران منتقل كرده بودند؛ بنابراين، كارى كه عثمان كرد افزون بر الغاى قرائت هايى كه از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله اخذ نشده بود، يكدست كردن مصحف و حذف تأويل و تفسير از متن آيات بوده است.

دليل هشتم اخبارى كه اهل سنت در كتاب هايشان آورده اند.

دليل هشتم اخبارى كه اهل سنت در كتاب هايشان آورده اند.

محدث نورى در اين زمينه مى نويسد:

اخبارى زياد در دست رس ماست كه از طريق اهل سنت روايت شده اند و به طور صريح بر نقصان و تغيير قرآن دلالت مى كنند. (1)

محدث نورى در اين دليل حدود صد روايت از مصادر اهل سنت نقل مى كند. اين روايات در ضمن پنج گروه از ديدگاه دانشمندان خود اهل سنت مورد بررسى قرار گرفت، (- بخش اول، پرسش 34- 46) و اماميه نيز به اين روايات پاسخ داده اند (- بخش اول، پرسش 48). هرگز به استناد اين روايات، با وجود چالش هاى گوناگون در آنها، نمى توان قايل به تحريف قرآن شد. محدث نورى در ضمن اين دليل به افسانه ى «سوره ى نورين» (- پرسش 11- 19) مى پردازد.

دليل نهم نام اوصياى نبى اكرم صلّى اللّه عليه و اله در كتاب هاى پيشينيان.

دليل نهم نام اوصياى نبى اكرم صلّى اللّه عليه و اله در كتاب هاى پيشينيان.

محدث نورى با استناد به برخى از روايات مى گويد:

خداوند نام اوصياى خاتم انبيا و دختر گرامى اش را در كتاب هاى آسمانى گذشته ذكر و آنان را با برخى از صفات و ويژگى هايشان معرفى كرده است ...

اكنون چگونه ممكن است نام مبارك آنان در قرآن كه بر كتاب هاى پيشين چيره


1- 1. ميرزا حسين نورى، همان، ص 171.

ص: 156

است و سيطره دارد و بايد تا روز واپسين به آن تمسك شود، فرو گذاشته باشد؟ بنابراين، نام آنان در قرآن بوده، ليكن با تحريف ساقط شده است. (1)

در اين باره بايد گفت كه از اين روايات- بر فرض تماميت سند- چيزى بيش از اين استفاده نمى شود كه در كتاب هاى گذشتگان اوصاف جانشينان خاتم الانبيا صلّى اللّه عليه و اله و نيز صديقه ى طاهره عليها السّلام بوده است؛ همان طور كه در قرآن نيز به همين شكل است و اگر تصريحى از نام مبارك آنان است از باب تفسيرى است كه انبياى گذشته براى امت هايشان داشته اند؛ افزون بر اين، محدث نورى در اين دليل نيز دچار تناقض هاى آشكارى است (- پرسش 8).

دليل دهم اختلاف قاريان هفتگانه يا دهگانه در كلمات قرآن.

دليل دهم اختلاف قاريان هفتگانه يا دهگانه در كلمات قرآن.

حاصل ادعاى محدث نورى در اين جا بدين شرح است:

بدون ترديد از ناحيه ى قاريان هفتگانه يا دهگانه اختلافات زيادى در كلمات قرآن و حروف و هيئت آنها به وجود آمده است و چون قرآن در تمام مراتبش به يك صورت و بدون تغيير و دگرگونى نازل شده پس آن چه در وجوه اختلاف در قرائات گفته اند [غير از يك وجه كه به صورت ناشناخته و مردّد در ميان آنهاست با آن چه خداوند به صورت معجزه نازل كرده مطابقت ندارد و اين حكايت از تحريف قرآن موجود مى كند. (2)

سپس محدث نورى چنين ادامه مى دهد:

هر چند با اين دليل نمى توان نقصان سوره يا آيه و حتى كلمه اى را به اثبات رساند؛ چون اختلاف قاريان [در شكل و اداى كلمات است نه در اصل كلمه يا آيه


1- 1. همان، ص 183.
2- 2. همان، ص 209- 210.

ص: 157

يا سوره و] شامل اين موارد نمى شود، ليكن با عدم قول به فصل مى توان به اين نتيجه نيز رسيد [يعنى هر كس اختلاف قاريان را در اداى كلمات و حروف قرآن پذيرفته، به نقصان سوره يا آيه و خود كلمات نيز گردن نهاده است!!]. (1)

اين دليل از محدث نورى مبتنى بر عدم پذيرش تواتر قرائات هفتگانه يا دهگانه است؛ چون نزد كسانى كه اين تواتر به اثبات رسيده، همه ى اختلاف ها در هيئت كلمات و حروف قرآن از ناحيه ى خداست و مشكلى به بار نمى آورد؛ اما اگر اين تواتر به اثبات نرسد (همان گونه كه محققان اماميه و جمعى از اهل سنت بر آن اند) (2) ناگزير اين قرائات با خبر واحد خواهند بود و احتمال تقصير يا قصور در آنها هست، ليكن بايد ديد چه تلازمى بين تواتر قرائات با تواتر قرآن وجود دارد؛ آيا با نفى تواتر قرائات، تواتر كلمات قرآن نيز منتفى مى شود؟ برخى مانند ابو سعيد فرج ابن لب مفتى بلاد اندلس بر اين باور بوده كه هر كس تواتر قرائات هفتگانه را انكار كند به كفر گراييده است؛ چون قول او منجر به عدم تواتر كلمات قرآن خواهد شد (3)؛ و برخى مانند محدث نورى- به دليل اين كه قرائات با خبر واحد نقل شده اند- عدم تطابق قرائات را با آن چه خدا نازل كرده، نتيجه مى گيرند و از آن تحريف قرآن را به دست مى آورند؛ اما اين پندارها هيچ كدام درست نيست؛ چون هيچ ملازمه اى بين اين دو وجود ندارد. هر كس تواتر قرائات را منكر شود نمى تواند منكر تواتر اصل كلمات قرآن گردد. متن كلمات و آيات قرآن حقيقتى است و اختلاف در شكل كلمات و چگونگى اداى آنها، حقيقتى ديگر؛ چون هر چه براى نقل آن انگيزه هاى زياد و شديد وجود داشته باشد، به تواتر نقل مى شود و انگيزه ى مسلمانان براى نقل متن كلمات و آيات قرآن به قدرى شديد بود كه قابل وصف نيست (چون قرآن اساس دين آنان و معجزه اى الهى است) بنابراين، حتى اگر قاريان هفتگانه يا دهگانه هم


1- 1. همان، ص 210.
2- 2. ر. ك: بدر الدين زركشى، همان، ج 1، ص 319 و نيز عبد الرحمن مقدسى، المرشد الوجيز، ص 178 و ابو القاسم خويى، همان: ص 153- 156. ايشان تصريحات دانشمندان را بر عدم تواتر قرائات هفتگانه آورده اند.
3- 3. ر. ك: محمد عبد العظيم زرقانى، همان، ص 428 و نيز: عبد الرحمن مقدسى، همان، ص 146.

ص: 158

وجود نداشتند، باز قرآن به تواتر ثابت بود و جريان دايمى قداست و صحّت آن به اين افراد منحصر نبود.

بنابراين، ديدگاه محدث نورى كه پنداشته اختلافات قاريان در اداى كلمات قرآن موجب خلل به جوهره ى كلمات و آيات قرآن مى شود و تحريف قرآن را نتيجه مى دهد، از اساس ناتمام است؛ گويى محدث نورى متوجه اين نكته بوده است كه مى خواهد دليل خود را با «عدم قول به فصل» تكميل كند غافل از اين كه:

اولا، عدم قول به فصل غير از قول به عدم فصل است؛

ثانيا، حتى يك نفر را نمى توان يافت كه بين نقصان سوره ها، آيات و كلمات قرآن، با اختلاف در هيئت و چگونگى اداى كلمات قرآن قايل به تلازم باشد؛

ثالثا، ادله ى سلامت قرآن از تحريف، هرگونه اختلاف در اداى كلمات قرآن را كه بخواهد به جوهره ى كلمات سرايت كند، به گونه اى كه موجب تغيير معنا و عدم دست يابى به مراد واقعى خدا شود، منتفى مى سازد.

جاى بسى شگفتى است كه محدث نورى در اين جا، ناخواسته، با عبارت: «... انّ المصحف الموجود غير مطابق لما انزل عليه [أي على النبي اعجازا ...؛ مصحف موجود با آن چه خداوند به صورت معجزه نازل كرده است، مطابقت ندارد ...»، در معجزه بودن قرآن مناقشه مى كند كه نتيجه ى آن اسقاط تحدى قرآن خواهد بود.

(- پرسش 8)

دليل يازدهم و دوازدهم انبوهى از احاديث از منابع اماميه.

دليل يازدهم و دوازدهم انبوهى از احاديث از منابع اماميه.

محدث نورى در دليل يازدهم اخبارى را مطرح، و ادعا مى كند كه اين اخبار دلالت بر خلل و نقصان در كلمات قرآن موجود دارند. تعداد اين اخبار 61 روايت و به صورت كلى است، بدون آن كه به طور مشخص جاى نقصان و تحريف را در آيات و سوره هاى قرآن نشان دهد. (1) دليل دوازدهم نيز مشتمل است بر انبوهى از احاديث در اين زمينه كه از ابتداى قرآن تا انتهاى آن به طور مشخص موارد آن


1- 1. ميرزا حسين نورى، همان، ص 234- 250.

ص: 159

بيان شده و تعداد آنها بالغ بر 1062 روايت است (1). درباره ى اين دو دسته روايات توجه به چند نكته لازم است:

يك. اين احاديث تكرار همان احاديثى است كه محدث نورى در ادله ى دهگانه ى ديگر بدانها استناد كرده است؛ از طرف ديگر در اين دو دليل نيز احاديث تكرارى به وفور يافت مى شوند و باز احاديث مسند آنها همان احاديث مرسل اند كه گاهى با سند و گاهى بدون سند و به صورت مرسل نقل شده اند؛ بنابراين، تعداد واقعى اين احاديث به مراتب كم تر از آن است كه در نگاه اول به چشم مى خورد.

دو. بيش تر اين احاديث ضعيف و ساختگى اند و در دانش رجال، راويانشان ضعيف، متهم، مجهول و ... قلمداد شده اند؛ مانند: احمد بن محمد سيارى (2)، سهل بن زياد ادمى (3)، ابراهيم بن اسحاق نهاوندى (4)، حسين بن حمدان خصيبى (يا حصينى) (5)، محمد بن على ابو سمينه كوفى (6)، محمد بن سليمان ديلمى (7)، حسن بن على بن ابى حمزه (8) و ...

سه. مصادرى كه محدث نورى اين روايات را از آنها گرفته است در عرف محققان جاى چون و چراى فراوان دارد؛ مانند:

تفسير ابى جارود (زياد بن منذر سرحوب. م. 150 ق.) كه از طريق ابو سهل كثير بن عياش نقل شده و شيخ طوسى وى را تضعيف كرده است. (9)


1- 1. همان، ص 250- 350.
2- 2. ر. ك: ابو العباس احمد بن على النجاشى، رجال النجاشى، تحقيق محمد جواد النائينى، ج 2، ص 865 و سيد ابو القاسم خويى، معجم رجال الحديث، ج 2، ص 282، رقم 871 و نيز: احمد بن حجر العسقلانى، لسان الميزان، ج 1، ص 382، رقم 800.
3- 3. ر. ك: سيد ابو القاسم خويى، همان، ج 8، ص 337، رقم 5629.
4- 4. همان، ج 1، ص 71، رقم 102.
5- 5. همان، ج 5، ص 224، رقم 3372.
6- 6. همان، ج 17، ص 3119.
7- 7. همان، ج 16، ص 136، رقم 10882.
8- 8. همان، ج 5، ص 14، رقم 2928.
9- 9. به نقل از سيد ابو القاسم خويى، همان، ج 7، ص 322.

ص: 160

كتاب الاستغاثة از على بن احمد ابى القاسم كوفى (م. 325 ق.)، كه نجاشى درباره ى وى مى گويد:

وى در پايان كارش به غلوّ گراييد و مذهبش فاسد شد. وى كتاب هاى زيادى نگاشته، ليكن بيش تر آنها فاسد است.

شيخ طوسى نيز همين ديدگاه را درباره ى وى دارد. (1)

تفسير منسوب الى امام حسن عسكرى عليه السّلام كه به روايت على بن محمد سيار و شاگردش، يوسف بن على بن زياد است كه هر دو مجهول اند (2) و متن خود تفسير نيز نشان مى دهد كه با گفتار معصوم سنخيتى ندارد؛

كتاب مشارق الانوار از حافظ رجب برسى؛ (3)

كتاب دبستان مذاهب از آذر كيوان زردشتى كه در آن سوره ى نورين آمده است؛ رساله اى كه نام هاى گوناگون دارد و به افراد متعددى منسوب است؛ از جمله با نام «رسالة الناسخ و المنسوخ» منسوب به سعد بن عبد اللّه اشعرى (م. 301 ق.)، «ما ورد في صنوف آيات القرآن» منسوب به محمد بن ابراهيم نعمانى (م. 360 ق.) و «رسالة المحكم و المتشابه» منسوب به علم الهدى سيد مرتضى (م. 436 ق.)؛

كتاب القرائات يا كتاب التنزيل و التحريف از احمد بن محمد سيارى، كه محدث نورى بيش از 3/ 1 اين روايات را از اين كتاب گرفته است؛ اين كتاب در عرف محققان جاى چون و چراى فراوان دارد (4) و همه ى رجال شناسان مؤلف آن را نيز تضعيف كرده اند. (5)

تعداد 129 حديث از اين باب از كتاب پر ارج مجمع البيان لعلوم القرآن از علامه فضل


1- 1. ر. ك: همان، ج 11، ص 246- 247.
2- 2. ر. ك: همان، ج 17، ص 157.
3- 3. ر. ك: محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج 1، ص 10، ايشان مى گويد: «اين كتاب مشتمل بر امورى است كه از غلوّ و خلط و اشتباه حكايت دارد».
4- 4. ر. ك: ابو العباس النجاشى، همان، ج 2، ص 865 و نيز: ابو جعفر طوسى، الفهرست، ص 411 و سيد ابو القاسم خويى، همان، ج 2، ص 282، رقم 871.
5- 5. ر. ك: ابو العباس النجاشى، همان؛ ابو جعفر طوسى، همان و سيد ابو القاسم خويى، همان، رقم 47.

ص: 161

ابن حسن طبرسى است. تمامى اين احاديث از نظر سند مرسل و در محتوا نيز جملگى راجع به قرائات هستند و خود مؤلف مجمع البيان نيز آنها را در بخش قرائات آورده و در مقدمه ى تفسيرش هم به باور راسخ خود بر سلامت قرآن از تحريف تصريح مى كند. (1)

تعداد 83 حديث نيز از كتاب گرانسنگ كافى است. مرحوم ابو جعفر كلينى آنها را در باب «النكت و النتف» آورده است. از اين تعداد، تنها 8 حديث صحيح يا موثق اند (2) و دلالتى بر تحريف به معناى مورد نزاع ندارند.

تعداد 88 حديث نيز از تفسير عياشى است. احاديث اين تفسير مرسل يا مقطوع اند و قريب به اتفاق آنها ظهورى در تحريف لفظى و نقصان در متن آيات ندارد.

هشتاد و هشت حديث اين باب از تفسير منسوب به على بن ابراهيم قمى است كه نمى توان آن را تأليف ايشان دانست. همان گونه كه از مقدمه ى آن به دست مى آيد، مدوّن اين تفسير فردى غير از على بن ابراهيم است و شرح حالى هم براى وى در كتاب هاى رجالى نيست. (3)

سيد مرتضى عسگرى كه تك تك اين اخبار را از نظر سند و مضمون بررسى كرده است تحت عنوان «نتائج البحوث» مى نويسد:

محدث نورى و احسان الهى ظهير، به اين اخبار كه برخى از آنها در كتاب هاى فريقين به طور مشترك نقل شده اند استناد كرده اند تا تحريف و نقصان در آيات خدا را به اثبات رسانند. ما به فضل خدا تك تك اسانيد و مضامين اين روايات را بررسى كرديم و به اين نتيجه رسيديم:

در اين اخبار هيچ خبرى با سند صحيح يافت نمى شود [جز چند حديث كه از تعداد انگشتان دست تجاوز نمى كند، از جمله حديث صحيح السند كه در كافى


1- 1. فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان لعلوم القرآن، تحقيق محلاتى و طباطبائى، ج 1، ص 83.
2- 2. ر. ك: محمد باقر مجلسى، مرآة العقول، ج 5، ص 160 به بعد، شماره هاى اين احاديث عبارت اند از: 17، 72، 74، 76، 78، و 83.
3- 3. ر. ك: شيخ جعفر سبحانى، كليات فى علم الرجال، ص 312 و على بن ابراهيم قمى، تفسير [المنسوب الى القمى، تصحيح السيد طيب الموسوى، ص 15- 16 از مقدمه ى تفسير.

ص: 162

آمده است (- بخش اول، پرسش 29، قسم چهارم)] در سلسله سند اين روايات افرادى قرار دارند كه دانشمندان رجال، آنان را ضعيف الحديث، فاسد المذهب، دروغ گو، متهم در دين، غلو كننده و ... ناميده اند چه اين كه مراد از متون و مضامين اكثر اين احاديث نيز تحريف معنايى و اسقاط و نقصان در تفسير و بيان آيات قرآن است كه خللى به سلامت قرآن از تحريف نمى زند و از موضع نزاع بيرون است. (1)

تتبع گسترده و بررسى هاى همه جانبه ى علامه عسگرى درست و قابل پذيرش است؛ چه اين كه علامه بلاغى نجفى (م. 1352 ق.) هم عصر محدث نورى نيز در مقدمه ى تفسير گران بهاى خود (2)، علامه شعرانى در حاشيه بر كتاب الوافى (3) و بالاخره هر كس كه در كتاب فصل الخطاب درنگ كرده به همين نتيجه رسيده است (4). ما نيز اخبار مورد استناد محدث نورى را در شش گروه مورد بررسى قرار داديم (- بخش اول، پرسش 20- 28) و در آن جا ملاحظه كرديد كه همه ى اين اخبار با تحريف لفظى در متن آيات قرآن بيگانه اند و در صورتى كه نتوان با توجه به قراين درونى و بيرونى آنها، تأويلى درست براى آنها يافت، ناگزير به دليل تعارض با ادله ى سلامت قرآن از تحريف، ساقط خواهند بود.

4. درباره ى ادله ى سلامت قرآن از تحريف چه مناقشه هايى صورت گرفته و پاسخشان چيست؟

4. درباره ى ادله ى سلامت قرآن از تحريف چه مناقشه هايى صورت گرفته و پاسخشان چيست؟

هر چند ادله ى سلامت قرآن از تحريف روشن و استوارند، برخى در ادله ى قرآنى، روايى و شواهد تاريخى سلامت قرآن از تحريف مناقشه كرده آنها را در دلالت


1- 1. سيد مرتضى عسگرى، القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج 3، ص 231 و 847.
2- 2. محمد جواد بلاغى نجفى، آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ج 1، ص 26.
3- 3. ر. ك: ملا محسن فيض كاشانى، كتاب الوافى، ج 20، ص 232- 234.
4- 4. سيد عبد الرضا شهرستانى، المعارف الجلية فى تبويب اجوبة المسائل الدينية، ص 18؛ محمد هادى معرفت، صيانة القرآن عن التحريف، ص 235، و امام خمينى، تهذيب الاصول، تقرير الشيخ جعفر السبحانى، ج 2، ص 165 و ...

ص: 163

بر مراد كافى نمى دانند. به نظر مى رسد اشكال هاى محدث نورى در اين ادله حاصل جمع تمام مناقشه هاست.

5. مناقشه ى محدث نورى در دلالت آيه ى حفظ (آيه ى نهم از سوره ى حجر) بر سلامت قرآن از تحريف چيست و پاسخ آن كدام است؟

5. مناقشه ى محدث نورى در دلالت آيه ى حفظ (آيه ى نهم از سوره ى حجر) بر سلامت قرآن از تحريف چيست و پاسخ آن كدام است؟

محدث نورى درباره ى دليل قرآنى آيه ى (حفظ)، إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ؛ مى گويد:

اين آيه در زمره ى آيات متشابه است؛ چون واژه ى «ذكر» در آن مشترك بين قرآن و رسول خداست ... و اگر ذكر به معناى قرآن باشد، مراد از حفظ آن، حفظ در برابر شبهه هاى معاندان است ... بلكه براى تحقق مفهوم اين آيه، حفظ يك نسخه از قرآن نزد محمد و آل او (درود خدا بر آنها باد) كافى است ... و ژرف نگرى اقتضا مى كند بگويم، وعده ى خدا به حفظ قرآن تنها و تنها در قلب شريف حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله است و در هيچ جاى ديگرى و در كتاب ها و دفاتر و سينه ها وعده به نگهبانى اش نداده است. (1)

اولا، اما اشكالاتى بر اين سخن وارد است، از جمله: اگر محدث نورى آيات پيش از اين آيه را مى ديد، هرگز در معناى «ذكر» ترديد نمى كرد، آيات ششم تا هشتم سوره ى حجر از ترديد و اتهام كافران درباره ى نزول وحى خبر مى دهد و مى فرمايد:

و گفتند اى كسى كه بر تو ذكر نازل شده، همانا تو ديوانه اى ...

قطعا مراد از واژه ى «ذكر» در آيه، قرآن است؛ سپس آيه ى مورد بحث، كه آيه ى نهم است، در ادامه ى پاسخ به اين انكار و اتهام، واژه ى «ذكر» را به كار برده است، كه مراد از آن نيز به طور قطع قرآن مى باشد و، به اصطلاح، «الف و لام» در آن براى عهد ذكرى است.


1- 1. فصل الخطاب، ص 359- 360.

ص: 164

ثانيا، اين ادعا نيز كه مراد از حفظ، حفظ قرآن در برابر شبهه ى معاندان است، ادعاى بدون دليل، بلكه مخالف با اطلاق آيه است؛ اطلاق كه شامل هر نوع تحريفى، از جمله اسقاط و دگرگونى است و هيچ نوع حفظى هم اهميتش از اين نوع حفظ بيش تر نيست، بلكه آيه در اين معنا- با توجه به زمينه ى بحث آن- ظاهرتر است؛ چون شبهه ها و ترديدهاى كافران در اين جا درباره ى دخالت نيروهاى غير الهى در فرود آوردن قرآن و انتساب قرآن به غير خداست و ربطى به شبهه سازى در معارف و محتواى قرآن ندارد و قرآن با تأكيدهاى پى درپى بر نگهبانى بر سلامت قرآن از هر نوع دست بردى در حين نزول و استمرار نگهبانى پس از نزول، خبر مى دهد.

ثالثا، چطور ممكن است معارف و محتواى قرآن در برابر شبهات معاندان پابرجا بماند، با آن كه بنا به استناد محدث نورى به حديثى در اين زمينه، بيش از 3/ 2 از آيات قرآن با تحريف ساقط شده اند. چون اگر همبستگى محتواى معارف قرآن را همراه با فصاحت و بلاغت قرآن در نظر آوريم، خواهيم ديد گاهى افزودن يا كاستن يك حرف، مطلب حقى را باطل مى كند و اسقاط تعبيرى از آيات، محتوا و نيز فصاحت و بلاغت آيات را به كلى مخدوش مى سازد، چه رسد به اين كه 3/ 2 از آيات ساقط شده باشد!

رابعا، چطور محدث نورى مى گويد مفهوم اين آيه با حفظ يك نسخه از قرآن نزد معصوم تحقق مى يابد، و چون پاسخ ژرف نگرى مى دهد مى گويد: وعده ى حفظ قرآن تنها در قلب حضرت صلّى اللّه عليه و اله تحقق دارد؟! آيا هدف از نزول قرآن و نحوه ى بيان آيه ى شريفه اقتضا ندارد كه قرآن نازل شده بر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله در ميان مردم محفوظ بماند تا با دست يابى به آن زمينه ى فهم و باور و عمل به آنچه خداوند براى هدايتشان نازل كرده فراهم آيد؟ آيا با حفظ قرآن تحريف شده در ميان مردم، يا حفظ نسخه ى مصون از تحريف در نزد معصوم چنين هدايتى به بار مى آيد؟ آيا در اين صورت، نيازى به اين همه عظمت و اهميت، كه آيه ى شريفه بر آن تأكيد دارد، مى بود؟ اگر به زعم محدث نورى، قرآن تحريف شده باز هم سمت هدايتى اش را دارد و مردم را به مقصد مى رساند، چرا بايد در قلب حضرت مصون از تحريف باشد؟ بلكه در آن جا نيز با تحريفش، باز بر سمت هدايتگرى باقى است و نيازى به وعده ى خدا بر حفظ قرآن در

ص: 165

قلب حضرت نيست؛ بنابراين، اگر قرآن در قلب شريف حضرت مصون از تحريف مى ماند و خداوند وعده به حفظ آن داده، براى آن است كه حجت را بر همه ى مردم تمام كند و اتمام حجت جز با وعده به حفظ قرآن در تمام مراحل از تلقى وحى، تلاوت و ابلاغ آيات و سپس بقاى آنها به همان صورت، تحقق نمى يابد و اين وعده درباره ى قرآن كه آخرين كتاب جاودانه است و بر كتاب هاى ديگر آسمانى هيمنه و سيطره دارد و ميزان حقانيت معارف آنهاست (1) تا روز قيامت ادامه خواهد داشت.

6. مناقشه ى محدث نورى در استدلال به آيات شريفه ى 41 و 42 سوره ى فصلت بر سلامت قرآن از تحريف چيست و پاسخ آن كدام است؟

6. مناقشه ى محدث نورى در استدلال به آيات شريفه ى 41 و 42 سوره ى فصلت بر سلامت قرآن از تحريف چيست و پاسخ آن كدام است؟

محدث نورى در مورد استدلال به آيات شريفه ى: ... وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ* لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (2) (... و به طور قطع آن كتابى عزيز است* باطل از روبه رو و پشت سر به آن راه نمى يابد، فرود آمده از ناحيه ى خداوند حكيم و ستوده) در تحريف ناپذيرى قرآن، چنين مناقشه مى كند:

هر چند حذف و تغيير و تبديل از مصاديق باطل مى باشند، ليكن مراد آيه اين ها نيست؛ چون: اولا، ظاهر آيه اين است كه در قرآن چيزى كه مستلزم بطلان محتواى آن باشد، مانند تناقض در احكام قرآن يا كذب در گزارش ها و سرگذشت هاى آن، راه ندارد، همان طور كه روايات در تفسير آيه مى گويد:

«باطل از ناحيه ى تورات و انجيل و زبور در قرآن راه نمى يابد و كتابى نيز بعد از قرآن نمى آيد تا محتواى قرآن را باطل كند.» و «باطل در گزارش هاى قرآن از گذشتگان و در گزارش هاى قرآن از آيندگان، وجود ندارد.» بنابراين با اين تفسير اهل بيت چگونه مى توان معناى باطل را در حذف و تغيير، گسترش داد؟

ثانيا، اين معنا از باطل با منسوخ التلاوة كه اهل سنت باور دارند، نقض مى شود.

ثالثا، اين معنا با قرآن سوزى عثمان نقض مى شود چون كار او ورود تحريف به


1- 1. ر. ك: سوره ى مائده 5، آيه ى 48.
2- 2. سوره ى فصلت 41، آيه ى 41- 42.

ص: 166

قرآن بود.

رابعا، نفى باطل با حفظ يك نسخه نزد اهل بيت تحقق دارد و نياز به حفظ تمام نسخه هاى موجود نيست. (1)

اين مناقشه ها نيز مانند مناقشه در دلالت آيه ى پيشين، سست و بى مايه است؛ زيرا:

اولا، نحوه ى بيان آيات شريفه، مطلق و بدون قيد است و اختصاص دادن آن به اين نوع خاص از محفوظ بودن دليل مى خواهد و در متن اين احاديث نيز هيچ قيدى ذكر نشده است.

ثانيا، چطور الفاظ و عبارات قرآن در آن سطح وسيعى كه تحريف گرايان مد نظر دارند، ساقط و دگرگون شده، ولى باز معارف قرآن با حقانيت خود باقى است و چيزى كه مستلزم بطلان محتواى آن باشد، در آن راه نمى يابد؟ بلكه راه نيافتن باطل به قرآن خود بهترين گواه بر سلامت قرآن از هر نوع تحريفى است.

ثالثا، خود محدث نورى كه منسوخ التلاوة را سراب مى داند، (2) چطور اين جا آن را از مصاديق باطلى مى شمرد كه در قرآن راه يافته است؟ افزون بر آن با ابطال نظريه ى نسخ التلاوة نمى توان گفت آياتى كه ادعا شده تلاوتشان نسخ شده، واقعا آيات قرآنى اند و تنها نسخشان باطل ولى اصلشان به عنوان آيات قرآنى باقى است؛ چون اين آيات به تواتر اثبات نشده اند و از نظر محتوا نيز سنخيتى با آيات قرآن ندارند. (- بخش اول، پرسش 46)

رابعا، نقض محدث نورى به قرآن سوزى عثمان، خود، عين مدعاست. نخست بايد اثبات شود كارى كه عثمان كرده موجب از دست رفتن متن آيات وحى شده است، تا بتوان آن را به عنوان نقض مطرح كرد؛ ليكن اثبات اين مطلب منتفى است؛ همان گونه كه در بررسى دليل هفتم محدث نورى گذشت و پاسخ به مناقشه ى چهارم نيز پيش از اين بيان شد.

7. تحريف گرايان در نقد ادله ى روايى سلامت قرآن از تحريف چه مى گويند و چگونه پاسخ داده مى شود؟


1- 1. فصل الخطاب، ص 361- 362.
2- 2. همان، ص 105.

ص: 167

7. تحريف گرايان در نقد ادله ى روايى سلامت قرآن از تحريف چه مى گويند و چگونه پاسخ داده مى شود؟

تحريف گرايان در نقد ادلّه ى روايى سلامت قرآن از تحريف نيز حرفى براى گفتن ندارند؛ جز آن كه سردرگمى و تناقض گويى خود را بيش تر به نمايش مى گذارند؛ به طور نمونه، درباره ى روايات عرض اخبار بر قرآن كه در بيش تر جوامع روايى ما از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله وارد شده (1)- كه در مدلول مطابقى، ميزان بودن مطلق قرآن و حاكميت آن را بر اخبار و آرا؛ و در مدلول التزامى، سلامت قرآن را از هر نوع تغيير و تحريفى به اثبات مى رساند (چون با وجود تحريف، مقياس قرآن دچار ترديد شده از كار مى افتد)- مناقشه مى كنند و مى گويند: «اين اخبار حمل بر تقيه مى شود. (2)»! و چون خودشان به سخافت اين مناقشه پى مى برند، از خود مى پرسند: چطور ممكن است اين اخبار كه ريشه ى نبوى دارند (از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله نيز نقل شده اند) در مورد تقيه صادر شده باشند؟ پس تقيه بايد موضوعا منتفى باشد. پس از اين، چون براى سردرگمى خود پاسخى نمى يابند، با كلمه «فتأمل» از آن مى گذرند (3)!

محدث نورى نيز كه اذعان مى كند اخبار عرض از پيامبر و ائمه عليهم السّلام به صورت متواتر نقل شده اند و اگر قرآن تحريف و دگرگون شده بود عرض اخبار بر آن وجهى نداشت (4)، پس از اين اعتراف چنين مناقشه مى كند:

اين اخبار منافاتى با ميزان بودن قرآن ندارد؛ چون آن بخش از اين اخبار كه از پيامبر اكرم رسيده منافاتى با تغيير قرآن بعد از ايشان ندارد و آن بخش هم كه از ائمه ى اطهار است قرينه مى شود بر اين كه آن چه از قرآن ساقط شده به ميزان بودن قرآن زيانى نمى رساند و قرآن در عين اين كه تحريف شده، مانعى


1- 1. ر. ك: شيخ محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، ج 27، باب 9 از ابواب صفات قاضى، ص 86.
2- 2. ر. ك: ميرزا حبيب اللّه خويى، منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 75.
3- 3. همان، ج 2، ص 77.
4- 4. فصل الخطاب، ص 363.

ص: 168

از عرض اخبار بر آن نيست؛ افزون بر آن، اين معيار تنها براى آيات الاحكام است ... هر چند (بر خلاف ديدگاه برخى) به نظر ما در آيات الاحكام نيز تحريف به نقيصه راه يافته است. (1)

مناقشات محدث نورى از چند نظر باطل است:

الف) چرا بايد احاديث رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله در اين باره را مقيد تا وفاتشان كنيم؟ در حالى كه حضرت به طور مطلق مى فرمايد:

قرآن معيار است و بايد در هنگام فتنه ها و شبهات به آن پناه برد.

ب) محدث نورى به طور صريح با مدلول اين اخبار مخالفت مى كند؛ چون در حقيقت روح مناقشه ى ايشان اين است كه قرآن بايد محكوم اخبار از جمله اخبار تحريف نما باشد و، با اين اخبار، تحريف قرآن به اثبات رسد؛ سپس، براى درك مقدار تحريف، دوباره بايد قرآن به اخبار عرض ارائه شود، تا اخبار عرض، تعيين كند كه چه مقدار از قرآن ساقط شده و آيا آن چه از قرآن ساقط شده به ميزان بودن قرآن و اعجاز آن زيان مى زند يا نه؟!

آيا اين نوع داورى مخالفت صريح با مدلول أخبار عرض نيست؟ آيا اخبار عرض به طور روشن و قطعى قرآن را حاكم و ميزان نمى شناسد؟ پس چطور محدث نورى ميزان را به روايات مى دهد و قرآن را محكوم روايات مى داند؟! البته در انديشه ى «حديث محورى» محدث نورى (به جاى قرآن محورى) اين نوع داورى شگفت نيست.

ج) به چه دليل اخبار عرض تنها درباره ى آيات الاحكام صادر شده در حالى كه معصومان عليهم السّلام در مقام بيان ضابطه اى كلى آنها را ارائه كرده اند و تعابيرشان نيز اطلاق دارد و اگر به نظر محدث نورى، قرآن در آيات الاحكام نيز دچار تحريف به نقيصه شده (2)، چطور قرآن درباره ى اين آيات (كه به نظر ايشان تنها در همين مورد قرآن معيار است) معيار و ميزان خواهد بود. آيا اين تناقض گويى نيست؟!

8. آيا انديشه ى تحريف گرايى در قرآن بدون تناقض گويى است؟


1- 1. همان، ص 363.
2- 2. همان، ص 270 و 363.

ص: 169

8. آيا انديشه ى تحريف گرايى در قرآن بدون تناقض گويى است؟

تحريف گرايى نوعا با تناقض گويى آميخته است؛ از جمله ى تناقض ها در ديدگاه محدث نورى ديدگاه وى درباره ى أخبار عرض بود كه پيش از اين بيان شد. اينك چند نمونه ى ديگر را با هم ملاحظه مى كنيم:

يك. محدث نورى در دليل دهم در كتاب فصل الخطاب مى گويد:

قرآن در تمام مراتبش به يك صورت و بدون تغيير و دگرگونى نازل شده، پس آنچه در وجوه اختلاف در قرائات گفته اند، غير از يك وجه كه به صورت ناشناخته و مردّد بين آنهاست، با آنچه خداوند نازل كرده مطابقت ندارد و اين از تحريف قرآن موجود حكايت مى كند. (1)

اين دليل با آنچه كه محدث نورى از دليل چهارم و پنجم مى گويد متناقض است؛ چون، در دليل چهارم قرائت عبد اللّه بن مسعود و در دليل پنجم قرائت ابىّ بن كعب را معتبر و هر دو را از ناحيه ى خدا مى داند و مى گويد: «كيفيت قرائت هر دو مربوط به حقيقت قرآن مى شود» (2) (نه آن كه در كيفيت اداى كلمات قرآن باشد). اين در حالى است كه اين دو نفر در قرائت قرآن اختلاف هاى فراوانى دارند و بنا به پندار محدث نورى بايد اين اختلاف هاى فراوان از ناحيه ى خدا باشد (چون هر دو قرائت مربوط به حقيقت قرآن مى شود)، ليكن در اين جا مى گويد: «قرآن در تمام مراتبش به يك صورت از ناحيه ى خدا نازل شده است». و اين تناقض گويى است؟! بنابراين محدث نورى براى آن كه دچار اين تناقض نشود، بايد همانند محققان بپذيرد كه اختلاف مصاحف عبد اللّه بن مسعود و ابى بن كعب به جوهره ى آيات سرايت نمى كند و وجود اين دو مصحف (و نيز مصاحف ديگر) دليلى براى تحريف قرآن نخواهد بود.

دو. محدث نورى در دليلى ديگر بر اثبات مدعايش چنين مى گويد:


1- 1. همان، ص 209.
2- 2. همان، ص 136 و 144.

ص: 170

خداوند نام جانشينان آخرين پيامبر خود و نيز نام دختر پيامبر، صديقه ى طاهره را با برخى از صفات و ويژگى هاى آنان در تمام كتاب هاى پيشين ذكر كرده است. اكنون چگونه مى شود كه نام آنان را در قرآن كه بر تمام كتاب هاى پيشين سيطره و حاكميت دارد و بايد تا روز واپسين به آن تمسك شود، فرو گذاشته باشد؟ بنابراين نام آنان در قرآن بوده ليكن با تحريف ساقط شده است. (1)

اين دليل، ناخواسته خودش را ابطال مى كند؛ چون اگر به گمان نورى، نام جانشينان پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله در اين كتاب حذف شده باشد، در اين صورت قرآن سمت حاكميت خود را بر كتاب هاى ديگر از دست مى دهد و نبايد به آن تمسك كرد، بلكه بايد دست كم در اين مورد به كتاب هاى ديگر تمسك شود و آنها هيمنه و سيطره بر قرآن پيدا كنند و اين مخالف صريح خود قرآن است كه مى فرمايد:

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ ...؛ و ما بر تو كتابى به حق فرو فرستاديم كه تصديق كننده هر آنچه كه پيش روى تو از كتاب [هاى پيشين است و بر آن هيمنه و سيطره دارد ... (2)

سه. محدث نورى پس از بيان اختلاف هاى قرّا در اداى كلمات و حروف قرآن مى گويد:

چون قرآن در تمام مراتبش بدون تغيير و اختلاف نازل شده است [چنين نتيجه مى شود] ... مصحف موجود با آن چه كه خداوند به عنوان معجزه نازل كرده، مطابقت ندارد. (3)

اگر اختلاف قرّا در اداى كلمات قرآن را به حساب اختلاف در متن خود كلمات


1- 1. همان، ص 183.
2- 2. سوره ى مائده 5، آيه ى 48.
3- 3. فصل الخطاب، ص 209- 210.

ص: 171

بگذاريم و از تفاوت در شكل اداى كلمات با متن آنها چشم پوشى كنيم، چگونه مى توان به اين نتيجه ى شگفت انگيز تن داد و اعجاز قرآن موجود را ساقط كرد. در اين صورت سند رسالت باطل شده، تحدى قرآن لغو مى شود و بايد بتوان مانند قرآن آورد. آيا اين نوع داورى ها با آيات متعدد در زمينه ى تحدى قرآن مخالف نيست؟ (1) آيا تاكنون كسى توانسته است مانند قرآن بياورد؟ خود محدث نورى هم مى گويد:

افزودن سوره يا تبديل سوره اى از قرآن به سوره ى ديگر ممتنع است؛ چون خداوند مى فرمايد وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ ...؛ «اگر در آن چه بر بنده ى خود نازل كرده ايم شك داريد، سوره اى مانند آن بياوريد ...» بلكه افزودن آيه و تبديل آيه اى به آيه ى ديگر نيز امكان پذير نيست. (2)

به هر حال، شايد همين تناقض ها و نيز تشبث هاى محدث نورى به اخبار ضعيف، كه نوعا دلالتشان بر مراد وى ناكافى است، وى را در گرايش به تحريف، تنها قرار داده است؛ همان طور كه خودش نيز به آن معترف است (3).

9. در ردّ كتاب فصل الخطاب و نقد ديدگاه هاى محدث نورى چه كتاب هايى نوشته شده است؟

9. در ردّ كتاب فصل الخطاب و نقد ديدگاه هاى محدث نورى چه كتاب هايى نوشته شده است؟

دانشمندان اماميه همواره بر تحريف ناپذيرى قرآن استدلال كرده، در برابر تحريف گرايى واكنش هاى تندى نشان داده اند؛ كه در بخش اول ديدگاه هاى آنان را ملاحظه كرديد. آنان به ويژه در يك قرن اخير و پس از تأليف فصل الخطاب ميرزا حسين نورى (م. 1320 ق.) به پژوهش هاى گسترده و همه جانبه اى در اثبات سلامت قرآن از تحريف و ردّ افتراها و ابطال پندارها دست زده اند كه از جمله ى آنها مى توان به


1- 1. مانند آيه ى 23 از سوره ى بقره و آيه ى 88 از سوره ى إسراء.
2- 2. فصل الخطاب، ص 33.
3- 3. همان، ص 35.

ص: 172

كتاب هاى زير اشاره كرد:

كشف الارتياب في عدم تحريف الكتاب، تأليف محمد بن ابى القاسم مشهور به معرّب تهرانى (م. 1313 ق.) اين كتاب كم تر از 4 سال پس از انتشار فصل الخطاب نگاشته شده است.

حفظ الكتاب الشريف عن شبهة القول بالتحريف، تأليف سيد محمد حسين شهرستانى (م. 1315 ق.).

تنزيه التنزيل، على رضا حكيم خسروانى كه در سال 1371 به چاپ رسيده است.

الحجة على فصل الخطاب في ابطال القول بتحريف الكتاب، تأليف عبد الرحمن محمدى هيدجى در سال 1372 ق.

البرهان على عدم تحريف القرآن از ميرزا مهدى بروجردى در سال 1374 ق.

آلاء الرحيم فى الردّ على التحريف ميرزا عبد الرحيم مدرس خيابانى در سال 1381 ق.

بحر الفوائد في شرح الفرائد (ضمن بحث حجيّت ظواهر قرآن) تأليف ميرزا محمد حسن آشتيانى (م. 1319).

آلاء الرحمن في تفسير القرآن (مقدمه ى تفسير) به قلم علّامه شيخ محمد جواد بلاغى نجفى (م/ 1352 ق).

نقض الوشيعة في عقائد الشيعة (در پاسخ به اتهامات موسى جار اللّه) تأليف سيد محسن امين عاملى (م/ 1371 ق).

اجوبة مسائل جار اللّه و الفصول المهمة از سيد عبد الحسين شرف الدين (م. 1381 ق).

الميزان في تفسير القرآن (ذيل آيه ى نهم از سوره ى حجر) علّامه محمد حسين طباطبائى (م. 1402 ق.)

البيان في تفسير القرآن (مقدمه ى تفسير) آية اللّه سيد ابو القاسم خويى (م. 1413 ق.)

تهذيب الاصول (ضمن بحث حجيت ظواهر القرآن) و انوار الهداية از امام خمينى (م. 1409 ق.)

صيانة القرآن عن التحريف تأليف استاد محمد هادى معرفت.

القرآن الكريم و روايات المدرستين (در 3 جلد) تأليف آية اللّه سيد مرتضى عسكرى.

حقائق هامة حول القرآن الكريم به قلم جعفر سيد مرتضى عاملى.

ص: 173

التحقيق فى نفى التحريف، تأليف سيد على ميلانى. سلامة القرآن من التحريف و تفنيد الافترائات على الشيعة الامامية، و ... از نگارنده.

و ...

10. آيا با فرض وقوع تحريف در آيات قرآن مى توان حجيّت ظواهر قرآن را باور داشت؟

10. آيا با فرض وقوع تحريف در آيات قرآن مى توان حجيّت ظواهر قرآن را باور داشت؟

در واقع اين پرسش به ثمره ى عملى تحريف ناپذيرى قرآن مى پردازد. در اين جا دو ديدگاه وجود دارد: گروهى بر اين باورند كه با احتمال تحريف قرآن و دگرگون شدن آيات، شواهد و قراين درونى براى درك مراد واقعى خداوند از دست مى رود و در اين صورت ظواهر قرآن در رساندن مراد و مقصود خداوند متعال دچار آسيب شده، مفسر را به مراد واقعى خداوند نمى رساند. در برابر اين ديدگاه، گروهى ديگر مى گويند: بر فرض احتمال تحريف در الفاظ قرآن، ظواهر قرآن بر حجيّتشان باقى اند و در رساندن مراد خدا، خللى به آنها وارد نمى شود. دليل آنان اين است كه در برابر اخبار تحريف نما، اخبار بى شمارى بر وجوب پيروى از همين قرآن و پذيرش احكام آن در دست ماست، و وجه جمع اين اخبار با اخبار تحريف نما- در صورت صحت- اين است كه اگر تحريف به زيادى و نقصان در قرآن رخ داده باشد، مخلّ به مقصود باقى مانده ى قرآن نيست و إلّا معصومان عليهم السّلام ما را به پيروى از همين قرآن فرا نمى خواندند (1).

برخى از فقها بر اين استدلال چنين افزوده اند: اگر فرض كنيم در قرآن بر اثر تحريف رخنه اى باشد، چون علم ما به صورت اجمالى است و يقين نداريم اين رخنه، در ظواهر قرآن، كه مفسر با آن سروكار دارد، رخ داده است (شايد در نصوص و در مبهمات و ... قرآن باشد)، ظواهر قرآن بر حجتش پابرجاست و بر فرض هم كه در ظواهر قرآن خللى باشد، باز به صورت علم اجمالى است و به طور يقين نمى توان گفت كه اين خلل در آيات الاحكام كه مأمور به رجوع به آن ها هستيم، مى باشد (2).


1- 1. ر. ك: ملا محسن فيض كاشانى، الصافى فى تفسير القرآن، ج 1، ص 66 و ابو الفضل ميرمحمدى، بحوث فى تاريخ القرآن و علومه، ص 319.
2- 2. شيخ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، تحقيق: عبد اللّه نورانى، ج 1، ص 66 و محمد كاظم خراسانى آخوند خراسانى، كفاية الاصول، ج 2، ص 62.

ص: 174

اولا، اين انديشه ناشى از عدم دقت در بافت قرآن است. آيات اين كتاب با يكديگر مرتبط و به هم پيوسته اند، قرآن مى فرمايد:

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ ... (1) خداوند بهترين سخن را نازل كرد، كتابى [كه آياتش شبيه به يكديگر و منعطف به يكديگر ...

در احاديث نيز مى گويد: آيات قرآن يكديگر را تصديق مى كنند (2) و پاره اى با پاره ى ديگر سخن مى گويند و بر يكديگر گواهى مى دهند (3)؛ بنابراين، اگر در برخى از اين بناى به هم پيوسته خللى وارد شود، به تمام آن سرايت مى كند.

ثانيا، اگر به احاديث تحريف نما گردن نهيم، در آن ها نشانه هاى تحريف در آيات الاحكام نيز هست. (4)

ثالثا، ما تنها با آيات الاحكام سر و كار نداريم، بلكه خود فقها نيز در مباحث علم اصول فقه به آياتى غير از آيات الاحكام استناد مى كنند؛ مانند آيه ى «نبأ» (آيه ى 6 سوره ى حجرات) در اثبات حجيّت خبر واحد. (5)

رابعا، مأموريت ما در رجوع به آيات قرآن و از جمله آيات الاحكام و پيروى از اوامر و نواهى آن نيز طبق اخبار است. اين اخبار، مانند هر خبر ديگر، پيش از هر چيز بايد با قرآن محك بخورند و با خلل در بخشى از قرآن (كه گفتيم به تمام آن سرايت مى كند)، كارايى قرآن به عنوان ميزان و معيار صحت و سقم هر نوع خبر و انديشه اى، ساقط شده، آن اخبار نيز غير قابل استناد مى شوند.

گفتار دوم: بررسى و نقد افتراها

11. سوره هاى «نورين» و «ولاية» كدام اند و بررسى آنها چه ضرورتى دارد؟


1- 1. سوره ى زمر 39، آيه ى 33.
2- 2. نهج البلاغه، همان، خطبه ى 1 و 17.
3- 3. همان، خطبه ى 31.
4- 4. فصل الخطاب، ص 263 و 270.
5- 5. شيخ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، ص 116 و محمد كاظم خراسانى، همان، ج 1، ص 105.

ص: 175

گفتار دوم: بررسى و نقد افتراها

اين گفتار كه شامل بيست پرسش است، به نقد آراى افرادى اختصاص دارد كه در اين زمينه با جمع آورى اقوال گوناگون شبهه پراكنده و يا افترا زده اند.

11. سوره هاى «نورين» و «ولاية» كدام اند و بررسى آنها چه ضرورتى دارد؟

سوره هاى نورين و ولايت با تلفيق پريشان و ناشيانه اى از آيات قرآن و عباراتى سست و مغلوط درباره ى وصايت و مناقب امام على عليه السّلام ساخته شده اند. اين دو سوره تا پيش از قرن يازدهم هيچ مدرك و منبعى نداشته اثرى از متن و نام آنها نيست. افرادى كه به نقل يا نقد آنها پرداخته اند نيز منبعى معتبر يا غير معتبر تا پيش از اين قرن از آنها ارائه نكرده اند. بر طبق مدارك و شواهد و جست و جوى هاى نسبتا گسترده، اين دو سوره را در قرن يازدهم در هندوستان قديم عده اى ناشناخته جعل كرده و سپس نشر داده اند.

تنها منبع شيعى اين دو سوره- همان گونه كه به زودى خواهيد ديد- كتاب تذكرة الائمة در قرن دوازدهم قمرى است، بدون آن كه مؤلف آن نامى از منبع خود ذكر كرده باشد و ديگران نيز از وى گرفته اند.

بررسى دو سوره ى ولايت و نورين، تا زمانى كه در حوزه ى تخصصى انجام مى شود، به ويژه اگر تقواى علمى در اين مباحث رعايت شود، مشكل ساز نيست؛ چون هر كس حق دارد به طرح و بررسى موضوعات مربوط به قلمرو كار خود بپردازد و

ص: 176

نتايجش را در حوزه ى تخصصى خود عرضه كند؛ ليكن طرح و نشر اين دو سوره در بيرون از حوزه هاى تخصصى قرآن پژوهان، در كتاب هاى متعدد و مجله هاى گوناگون، با ادعاهاى بدون مدرك و سند، هم چون: رواج اين دو سوره در مجامع شيعى و استنتاج تحريف قرآن (به نقيصه) از آنها (1) و يا وجود سوره ى نورين در مصحف امام على عليه السّلام و برانداختن آن از سوى عثمان (2) و يا حتى فراتر از اين ها ادعاى وجود مصحف سرّى در ميان شيعه به دليل اين دو سوره (3)و ... بدون شك بيرون از حوزه ى پژوهش است و موجب ترديد افراد بى شمارى درباره ى حقانيت قرآن شده، ناخواسته پيامدهاى زيانبار خود را در اذهان بر جاى مى گذارد. (4)

12. ساختار و محتواى سوره ى نورين و ولايت چيست؟

12. ساختار و محتواى سوره ى نورين و ولايت چيست؟

ساختار اين دو سوره و آهنگ كلى آنها درباره ى وصايت و امامت اهل بيت، به ويژه امام على عليه السّلام و نيز كج روى و ارتداد مخالفان آنان با تهديد عذاب خداوند نسبت به آنهاست. براى قرآن پژوهان و نيز كسانى كه اندكى با محتوا و فصاحت و بلاغت قرآن آشنايند، ساختار مغلوط و محتواى بى مايه ى اين دو سوره دليلى روشن براى حكم به ساختگى و بى پايگى آنهاست و هر كس منصفانه به آنها نگريسته، بدون ترديد بر جعلى بودن آنها حكم كرده است؛ (5) به طور نمونه، در نخستين بند سوره ى نورين مى خوانيم:


1- 1. ر. ك: ايگناز گلدزيهر، مذاهب التفسير الاسلامى، ص 294- 295.
2- 2. ر. ك: محمد صبيح، به نقل از: محمد عزت دروزه، تاريخ قرآن، ترجمه ى محمد على فشاريك، ص 28.
3- 3. ر. ك: محب الدين خطيب، الخطوط العريضة، ص 12. وى مى نويسد: «نتيجه ى بحث درباره ى دو سوره ى ولايت و نورين اين است كه در بين شيعه دو قرآن رواج دارد: يكى همين قرآن و ديگرى قرآنى خاص پنهانى در نزد خود شيعه»!؛ ناصر، اصول مذهب الشيعة الامامية الاثنى عشريه، ج 1، ص 255، و نيز آدرس:. net Agame. doc 1 hussanin:. http
4- 4. به طور نمونه ر. ك: سيد كمال حاج سيد جوادى، فهرست واره ى ايرادات و شبهات عليه شيعيان در هند و پاكستان.
5- 5. به طور نمونه ر. ك: محمد حسن آشتيانى، غرر الفوائد فى شرح الفرائد، ص 101؛ سيد محمد حسين شهرستانى، حفظ الكتاب الشريف من شبهة التحريف، ص 46؛ محمد جواد بلاغى، الآء الرحمن فى تفسير القرآن، ج 1، ص 24 و يوسف الدجوى، الجواب المنيف فى الرد على مدعى التحريف فى القرآن الشريف.

ص: 177

يا أيها الذين آمنوا آمنوا بالنورين أنزلناهما يتلوان عليكم آياتى و يحذرانكم عذاب ...

در اين بند به مؤمنان فرمان مى دهد به دو نورى كه فرود آمده اند تا آيات خدا را تلاوت كنند و ... ايمان آورند و ... مشخص نيست كه مراد از دو نورى كه فرود آمده اند تا آيات را تلاوت كنند و مردم را از عذاب بر حذر دارند و ... چيست؟ آيا معناى معقول و محصّلى براى اين جمله ها مى توان يافت؟!

در يكى ديگر از بندهاى آن مى خوانيم:

... و اصطفى من الملائكة و جعل من المؤمنين اولئك في خلقه ...؛ از فرشتگان برگزيد و از مؤمنان قرار داد؛ ايشان در آفرينش اويند!!

براى چه فرشتگان را برگزيد و مؤمنان را قرار داد، معناى عبارت «آنان در خلق و آفريدگان اويند» چيست؟

در بندى ديگر مى گويد:

و لقد ارسلنا موسى و هارون بما استخلف فبغوا هارون فصبر جميل؛ موسى و هارون را فرستاديم براى آنچه جانشين كرد (يا به آن چه كه جانشين شد) پس ستم كردند هارون را؛ پس صبر نزد من زيباست.

اين عبارت بى سر و ته به چه معناست؟! نيز در بندى مى گويد:

و لقد اتينا بك الحكم كالذين من قبلك من المرسلين و جعلنا لك منهم وصيا لعلهم يرجعون؛ ما به تو حكم داديم مانند رسولان پيش از تو و قرار داديم براى تو از ايشان جانشين را، شايد برگردند.

عبارت هاى «به تو حكم داديم» و «شايد برگردند» چه معنايى دارند؟ مرجع ضمير در لعلهم و يرجعون چيست؟ و نيز در بندى ديگر آورده است:

ص: 178

يا أيها الرسول قد جعلنا لك فى أعناق الذين آمنوا عهدا فخذه و كن من الشاكرين؛ اى پيامبر، ما براى تو بر عهده ى مؤمنان عهد و پيمانى قرار داديم؛ آن را بگير و از شاكران باش.

چگونه پيامبر عهدى را كه به عهده ى مؤمنان و در اراده و اختيار آنان است، اخذ كند و شاكر آن باشد!! شايد اين عبارت با تقليد از آيه ى شريفه ى 144 سوره ى اعراف ساخته شده كه در آن خطاب به موسى عليه السّلام مى فرمايد:

... يا مُوسى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ ...

در اين آيات دستور خداوند به گرفتن الواح و سپاس گزارى موسى عليه السّلام به خاطر نعمت اعطاى تورات به ايشان است كه قابل درك است و معناى معقولى دارد.

باز در بندى ديگر مى گويد:

إن عليا قانت في الليل ساجد يحذر الآخرة و يرجوا ثواب ربه قل هل يستوى الذين ظلموا و هم بعذابى يعلمون؛ به درستى كه على در شب قانت است و سجده مى گزارد و از آخرت مى هراسد و اميد به پاداش پروردگارش دارد. بگو آيا آنان كه ستم كردند و آنان به عذاب من آگاه اند مساوى اند!

در اين جا عبارت «هل يستوى الذين ظلموا» چه جايگاهى دارد؟ و مناسبت آن با ادامه ى عبارت چيست؟ شايد كسى كه اين عبارات را ساخته، آيات 11 و 12 سوره ى زمر در ذهنش بوده است كه در آخرش مى گويد: هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ و مى خواسته از اين آيه الگوبردارى كند، بدون آن كه به سبك و سياق آن آشنا باشد؛ غافل از اين كه اين آيه در مقام استفهام انكارى است. قرآن در مقام مقايسه ى آنان كه براى خداوند از روى جهل و عناد شريك قرار دادند تا مردم را از راه بيرون برند و كسانى كه در شبانگاه در پيشگاه خداوند فروتنى دارند و چشم اميد به رحمت او دوخته اند، مى فرمايد: هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ اما در عبارات

ص: 179

ساختگى سخيف استفهام انكارى چه جايگاهى دارد؟!

سوره ى ولاية نيز در 7 بند بدين گونه ساخته شده است:

يا ايها الذين آمنوا آمنوا بالنبى و بالولى الذين بعثناهما يهديانكم الى صراط مستقيم* نبى و ولى بعضها من بعض و أنا العليم الخبير* إن الذين يوفون بعهد اللّه لهم جنات النعيم* و الذين إذا تليت عليهم آياتنا كانوا بآياتنا مكذبين* إن لهم فى جهنم مقاما عظيما إذا نودى لهم يوم القيمة اين الظالمون المكذبون المرسلين* ما خلقهم المرسلين إلّا بالحق و ما كان اللّه لينظرهم إلى أجل قريب* و سبح بحمد ربك و على من الشاهدين.

در اين سوره ى مزعومه غلطهاى فاحش و عبارت هاى بى معنا، مانند برانگيختن «ولىّ» در بند اوّل، نيافريدن پيامبران جز به حق، مهلت ندادن خداوند به آنان تا زمان نزديك، تركيب دستور به ستايش پروردگار باگواه بودن امام على عليه السّلام در بندهاى آخر و ...

جملگى بر جعل اين سوره از سوى افرادى نا آشنا به بافت و محتواى قرآن دلالت دارد.

به هر حال هر كس در ادله ى سلامت قرآن از تحريف درنگ كند و نيز در عبارات پريشان و بى سر و ته اين دو سوره بنگرد، به روشنى بر جعلى بودن اين دو سوره حكم مى كند و نيازى به بحث ديگر نمى بيند؛ البته اين نكته اختصاص به اين دو سوره ى جعلى ندارد، بلكه پس از نزول قرآن هر كس كه كوشيده است با قرآن هماوردى كند و سوره اى مانند قرآن بسازد، سرانجام كارش به رسوايى و استهزا رسيده است؛ چون قرآن مانند ناپذير است و محتواى بلند و ساختار زيبايش با هيچ متنى قابل مقايسه نيست.

آن چه در اين جا مد نظر ماست، بررسى تاريخى مدارك و اسناد اين دو سوره است، تا قرآن پژوهان را در حوزه ى تخصصى خود به نقطه ى آغاز جعل اين دو سوره واقف كند؛ به ادعاهاى گزاف و غير منصفانه وجود اين دو سوره در مصحف امام على عليه السّلام پايان دهد و نشان دهد اثرى از اين دو سوره تا پيش از قرن يازدهم ق. در منابع و مدارك شيعى (و غير شيعى) نيست و بالاخره بى پايگى پندار تحريف گرايان را بر ملا كند.

13. سوره هاى مزعوم نورين و ولايت در گزارش ها و پژوهش هاى خاورشناسان چه جايگاهى دارند؟

ص: 180

13. سوره هاى مزعوم نورين و ولايت در گزارش ها و پژوهش هاى خاورشناسان چه جايگاهى دارند؟

گزارش ها و پژوهش هاى خاورشناسان درباره ى منابع و أسانيد سوره هاى ولايت و نورين به اين شرح است:

الف) نولدكه (1836- 1931 م Noldeke). وى در كتاب تاريخ المصاحف به نقل از كتاب دبستان مذاهب از سوره ى نورين ياد مى كند (1).

ب) گلدزيهر، (1921- 1850 lgnas Gogdziher). وى با تفصيل بيش ترى به اين مطلب پرداخته، مى نويسد:

شيعه از آياتى كه ادعا مى كنند از [برخى از سوره هاى قرآن ساقط شده نشانى به دست نمى دهد؛ به جاى آن سوره هايى را مى آورد كه به طور كلى از قرآن عثمانى [قرآن موجود] ساقط شده اند. شيعه گويد: دست اندركاران تدوين مصحف عثمانى اين سوره را به خاطر آن كه مشتمل بر فضايل على است از قرآن برانداخته اند.

براى نخستين بار در سال 1842 م. گارسان دى تاسى (Garcin de Tassy) و ميرزا كاظم بيك سوره اى از اين دست را كه در جوامع شيعه متداول است در مجله ى آسيايى نشر دادند؛- 221: Journal Asiatique 2481 Noldeke) (223.

چندى پيش نيز در كتابخانه ى بانكيپور هند نسخه اى از قرآن پيدا شده كه مشتمل بر سوره ى نورين، با 41 آيه، و سوره ى ولايت، با 7 آيه بود ... اين دو سوره درباره ى موالات على و پيشوايان پس از اوست. كلير تسدال) clair () Tisdall W. ST. تمام اين موارد را يك جا به زبان انگليسى نشر داده است. (The


1- 1. تاريخ المصاحف، ج 2، ص 102 «بنابر گفته ى عبد الرحمن بدوى نولدكه «شيخ المستشرقين» آلمان به شمار مى آيد. مقدمه ى المصاحف سجستانى، ص 4، گلدزيهر نيز از وى با عنوان «پيشواى بزرگ» ياد مى كند مذاهب التفسير الاسلامى. براى آگاهى از شخصيت علمى و آثار وى ر. ك: موسوعة المستشرقين، ص 595، و آراء المستشرقين حول القرآن الكريم و تفسيره، ج 2، ص 496 به بعد.

ص: 181

Shiah addition( to the Koran

(227، 111 (1913)) Moslem World اين موارد بيانگر تداوم انديشه ى شيعه درباره ى وجود تحريف در نص قرآن عثمانى [قرآن موجود] است. (1)

گلدزيهر چنين وانمود مى كند كه سوره اى را كه دى تاسى و كاظم بيك منتشر كرده اند، در جوامع شيعى متداول است و اين دو سوره غير از آن دو سوره اى است كه در نسخه اى از قرآن يافت شده است. وى بدون ارائه ى هيچ گونه مدركى ادعا مى كند در انديشه ى شيعه دست اندركاران تدوين مصحف عثمانى اين سوره ها را به خاطر آن كه مشتمل بر فضايل على است از قرآن برانداخته اند!

پرسش هايى كه در اين جا بايد به آنها پرداخته شود از اين قرارند:

- منبع مورد استناد گارسان دى تاسى و كاظم بيك درباره ى اين دو سوره چه بوده است؟

- آيا دو سوره اى كه گارسان دى تاسى و كاظم بيك نقل كرده اند غير از آن دو سوره ى ولايت و نورين است؟

- آيا كليرتسدال- كه گلدزيهر مى گويد تمام موارد ادعا شده در مورد تحريف قرآن را يك جا آورده- از سوره هاى ساقطه چيزى جز همان دو سوره را نقل كرده است؟

پاسخ به اين پرسش ها را مى توان با مراجعه به خود منابعى كه گلدزيهر ياد كرده است، يافت.

در سال 1842 م براى نخستين بار گارسن دى تاسى در مجله ى آسيايى متن عربى و ترجمه ى سوره ى نورين را به زبان فرانسه منتشر كرد. (2) وى منبع اين سوره را اثرى فارسى از قرن هفدهم ميلادى [يازدهم قمرى به نام دبستان مذاهب نوشته ى يك ايرانى زردشتى ساكن هند، ياد مى كند. (3) در سال بعد، يعنى 1843 م در همان مجله ميرزا اسكندر


1- 1. گلدزيهر، مذاهب التفسير الاسلامى، ص 294- 295.
2- 2 JA, Tome XIII may 2481, PP. 134- 63"" chapitre inconnu du coran.
3- 3 Ibid, P. 4, 33..

ص: 182

كاظم بيك متن اين سوره را بر اساس نسخه اى در 43 آيه منتشر كرد و ترجمه ى دقيق ترى از آن ارائه داد. كاظم بيك از نسخه ى مورد استناد سخنى نگفته است. (1) با مقايسه ى متن سوره ى نورين در اين دو مجله، خواهيم ديد كه هيچ تفاوتى در الفاظ آنها به چشم نمى خورد و اين نشان مى دهد كه كاظم بيك نيز اين متن ها را از همان كتاب دبستان مذاهب گرفته است.

در ژولاى 1913 م. كليرتسدال) Clair Tisdoll (در مجله ى The moslem World در مقاله اى تحت عنوان «اضافات شيعه بر قرآن» افزون بر سوره ى نورين در 42 بند (آيه) از سوره ى ولايت در 7 بند (آيه) گزارش كرده و متن آنها را به زبان انگليسى ترجمه كرده است. (2) وى درباره ى منبع خود از اين دو سوره مى نويسد:

اين دو سوره از نسخه ى خطى از قرآن، نگاشته شده در قرن شانزدهم يا هفده هم ميلادى در بانكيپور هند گرفته شده است. (3)

تسدال درباره ى متن اين دو سوره چنين اذعان مى كند:

افرادى كه با عربى آشنايند مى توانند جعلى بودن اين دو سوره را به جز بخش هايى كه از خود قرآن در آنها آمده، درك كنند. سبك جعلى اين افزوده ها تقليدى از قرآن است كه هرگز موفقيت آميز نيست و خطاهاى نحوى نيز در آنها به چشم مى خورد.

متن سوره ى نورين در اين نسخه ى خطى، كه در دست رس من است، در


1- 1. Ibid, Tome XIII December, 3481, PP 414- 91 جالب است كه كاظم بيك ديدگاه شيخ صدوق 386 ق را درباره ى صيانت قرآن از تحريف در باور شيعه آورده است Ibid, P. 104 .
2- 2"Shiah Additions to the koran "MW ,III ,July 3191 ,PP .132 -432
3- 3 Ibid, P. 922. تنها آدرس وى از اين نسخه مجهوله ى قرآن اين است: «اين نسخه در ژوئن 1912 در بانكيپور هند يافت شده است. مدير كتابخانه ى بانكيپور گفته است اين نسخه را بيست سال پيش از شخصى به نام نواب در لكنهوى هند خريدارى كرديم. قدمت اين نسخه حداكثر 200 يا 300 سال پيش است». 228. P، Ibid

ص: 183

بسيارى از موارد با متنى كه كانن سل Canon () Sell منتشر كرده متفاوت است. كانن سل متن خود را از مقاله ى ميرزا كاظم بيك در مجله ى آسيايى گرفته است.

بنابراين، اين دو سوره تا پيش از قرن شانزدهم ميلادى قدمتى ندارد- بر فرض كه آن نسخه از قرآن در آن قرن نگاشته شده باشد- مواردى را كه تسدال ادعا مى كند با متن كانن سل متفاوت است، از قبيل اختلاف نسخه است. كه در نسخه هاى خطى امرى طبيعى است.

محمد صبيح 15 بند از 43 بند سوره ى نورين را بدون ذكر منبع مورد استناد خود، به همين نام (سوره ى نورين) آورده و بدون ارائه ى مدركى ادعا مى كند اين سوره در مصحف على بن ابى طالب بوده و عثمان آن را برانداخته است. (1)

محمد جواد مشكور نيز مى نويسد:

در هندوستان نسخه ى مجعولى از قرآن پيدا شده كه غير از سوره ى ولايت و سوره ى نورين، سوره ى ديگرى مشتمل بر هفت آيه در بر دارد كه به زعم غلات شيعه سوره ى ولايت على و ائمه است. (2)

مشكور در اين جا مرتكب اشتباه شده است؛ چون سوره ى ديگرى غير از دو سوره ى نورين و ولايت، به نام سوره ى ولايت و ائمه وجود ندارد. مقايسه ى متن دو سوره اى كه مشكور آورده با سوره اى كه لاهيجى (3) و كليرتسدال (4) به نام سوره ى ولايت نقل كرده اند، نشان مى دهد كه اين دو سوره يكى است و مدرك همه ى اينان نيز چيزى نيست جز نسخه اى بى نام و نشان از قرآن كه ادعا مى شود در هندوستان يافت شده است.

حاصل آن كه، منبع و مدرك خاورشناسان و مشكور و ديگران درباره ى سوره ى


1- 1. محمد صبيح، تاريخ قرآن، ص 28.
2- 2. محمد جواد مشكور، تاريخ شيعه و فرقه هاى اسلامى تا قرن چهارم، ص 155.
3- 3. محمد باقر لاهيجى، تذكرة الائمة، ص 19- 20.
4- 4 "Shiah Additions to the koran "MW ,III ,July 3191 ,PP .132 -432

ص: 184

نورين و ولايت چيزى جز كتاب دبستان مذاهب و نسخه اى از قرآن كه گفته مى شود در قرن هفدهم ميلادى نگاشته اند نمى باشد و مدركى ديگر در اين باره ارائه نكرده اند.

14. ديدگاه سلفيان درباره ى اين دو سوره چيست و آنها را از چه منابعى نقل مى كنند؟

14. ديدگاه سلفيان درباره ى اين دو سوره چيست و آنها را از چه منابعى نقل مى كنند؟

در نگاشته هاى سلفيان (وهابيان) تشبّث به اين دو سوره براى متهم ساختن شيعه به تحريف قرآن فراوان است. سلسله جنبان اين سخن سر سلسله ى آنان، يعنى محمد بن عبد الوهاب (در 1206 ق) است. وى مى نويسد:

... گفته شده شيعه در اين زمان دو سوره از قرآن را كه گمان مى كنند، عثمان بن عفان آنها را پنهان كرده، نمايان ساخته اند. آنان اين دو سوره را به آخر مصحفى افزوده اند؛ يكى از آنها سوره ى نورين و ديگرى سوره ى ولاء است. (1)

پس از او پيروان وى مانند: شاه عبد العزيز دهلوى (2) (م. 1239. ق)، على احمد السالوس (3)، محب الدين خطيب (4)، دكتر موسى جار اللّه (5)، دكتر ناصر على القفارى (6)، محمد مال اللّه (7)، احسان الهى ظهير (8)، دكتر احمد محمد جلى (9) و ... هستند كه بر اين اتهام پاى مى فشارند.

برخى از اينان، مانند دكتر ناصر على القفارى افزون بر استنتاج تحريف قرآن از اين مسأله و اتهام شيعه به تحريف قرآن مى نويسند:

آنچه محب الدين خطيب و احمد كسروى شيعى از تصوير سوره ى ولايت منتشر


1- 1. محمد عبد الوهاب، رسالة في الردّ على الرافضة، تحقيق ناصر بن سعد الرشيد، ص 14- 15.
2- 2. شاه عبد العزيز دهلوى، تحفة اثنى عشرية، تهذيب سيد محمود شكرى آلوسى، تحقيق محب الدين خطيب.
3- 3. احمد سالوس، مع الشيعة الاثنى عشرية فى الاصول و الفروع، ص 151.
4- 4. محب الدين خطيب، الخطوط العريضة، ص 12.
5- 5. موسى جار اللّه، الوشيعة فى نقد عقائد الشيعة، ص 104.
6- 6. ناصر قفارى، اصول مذهب الشيعة الاماميه الاثنى عشريه، ج 1، ص 255؛ و مسألة التقريب بين اهل السنة و الشيعة، ج 1، ص 201.
7- 7. محمد مال اللّه، الشيعة و تحريف القرآن، ص 152.
8- 8. احسان الهى ظهير، السنة و الشيعة، ص 113.
9- 9. احمد محمد جلى، دراسة من الفرق في تاريخ الاسلام، ص 226.

ص: 185

كرده اند حكايت از مصحفى پنهانى و رواج آن در نزد اخباريين شيعه دارد!! (1)

محب الدين خطيب نيز مى نويسد:

نتيجه ى بحث درباره ى اين دو سوره اين است كه در بين شيعه دو قرآن رواج دارد: يكى همين قرآن و ديگرى قرآنى خاص و پنهانى كه در نزد خود شيعه است. (2)

در واقع طرح مصحف پنهانى نزد شيعه ايجاد نوعى سرگرمى و دل مشغولى در بين جامعه ى مسلمين است كه از جمله پيامدهاى زيانبار آن ايجاد ترديد در باورهاى بخشى از اهل قبله نسبت به برخى ديگر است. برخى از مسلمين بر اثر اين سخن پراكنى ها به راستى گمان مى كنند شيعه از اين قرآن بيگانه است و به جاى آن با مصحفى پنهانى سر و كار دارد! سلفيان هرگز از خود نپرسيده اند كه به راستى شيعه كه تقريبا در طول تاريخ اسلام جمعيت آنان 5/ 1 جمعيت جهان اسلام بوده است، اگر مصحفى پنهانى داشت، چطور صدها تأليف درباره ى علوم و تفسير قرآن نوشته است؟ اين همه احاديث درباره ى قرائت، حفظ، كتابت، اهتمام ورزيدن و ... در منابع شيعه و به ويژه باب هاى گوناگون فقهى و احكام مترتب بر آن درباره ى قرآن، كه به صدها حديث بالغ مى شود براى چيست؟

به هر حال منبع و مدرك اين گروه و نيز احمد كسروى ملحد (3) كه آراى او براى


1- 1. ناصر قفارى، اصول مذهب الشيعة الاماميه الاثنى عشريه، ج 1، ص 260.
2- 2. محب الدين، خطيب، الخطوط العريضة، ص 12.
3- 3. از جمله شواهد بر إلحاد وى عبارت هايى است در انكار نبوت. وى در كتاب «در پيرامون اسلام» چنين مى آورد: «به گمان مسلمانان كسى را كه خدا برگزيند، جبرائيل به او نمودار گردد و با وى سخن راند و از ميانه ى او و خدا پرده برخيزد و پياپى فرشته ها به نزد او در آمد و رفت باشند و آن برانگيخته بايد در نزد مردم دعوى كند و آنان براى آزمايش معجزه از او طلبند و چون توانست «ايمان» آورند و پس از آن هر چه گفت بپذيرند، اين هاست دانسته هاى آنان درباره ى برانگيخته كه مى بايد گفت: سراپا پوچ است». ص 9 و باز در انكار ختم رسالت مى نويسد: «اين خواست خداست كه هر چند يك بار جنبش خدايى رخ دهد و

ص: 186

برخى از وهابيان مانند وحى منزل است چيزى جز كتاب دبستان مذاهب، تاريخ المصاحف نولدكه، مذاهب التفسير الاسلامى گلدزيهر، فصل الخطاب محدث نورى و تذكرة الائمة محمد باقر لاهيجى نيست. مدرك گلدزيهر درباره ى اين دو سوره بررسى شد؛ محمد باقر لاهيجى نيز اين دو سوره را بدون ذكر منبع و مدرك نقل كرده است، كه با مقايسه ى متن آنها با متنى كه مؤلف دبستان مذاهب آورده در مى يابيم كه در اندكى از الفاظ آن با يكديگر تفاوت دارند كه به اختلاف نسخه مربوط مى شود. مصدر سايرين تنها كتاب دبستان مذاهب است. محدث نورى هم تنها سوره نورين را با نام سوره ى ولايت از همين كتاب دبستان مذاهب نقل مى كند و سپس چنين مى نويسد:

ظاهر كلام دبستان مذاهب اين است كه وى اين سوره را از كتاب هاى شيعه بر گرفته است، ولى من هيچ اثرى از اين سوره در كتاب هاى شيعه نيافتم، جز بنا به آن چه از محمد بن شهر آشوب مازندرانى نقل مى كنند. وى در كتاب «المثالب» گفته است: مخالفان، سوره ى ولايت را از قرآن انداختند و شايد منظور وى همين سوره باشد. (1)

متأسفانه محدث نورى در نقل نظر دبستان مذاهب دقت كافى نكرده و نيز به قول كسانى كه به ابن شهر آشوب چنين نسبتى داده اند بدون تحقيق اعتماد كرده است، كه به زودى خواهيد ديد.

15. اين دو سوره در چه قرنى و توسط چه كسانى جعل شده اند و نخستين منبع آنها چيست؟

15. اين دو سوره در چه قرنى و توسط چه كسانى جعل شده اند و نخستين منبع آنها چيست؟

به نظر ما، تاريخ پيدايش سوره ى نورين، چيزى جز كتاب دبستان مذاهب در قرن


1- يك راه رستگارى بر روى جهانيان بازگردد و گمراهى ها از ميان رود، ليكن مسلمانان آن را با اسلام پايان يافته مى شمرند و بى خردانه دست خدا را بسته مى دانند». همان، ص 11. با اين اوصاف، آراى كسروى براى برخى از وهابيان، مثل دكتر ناصر قفارى، مانند وحى منزل است. ر. ك: اصول مذهب الشيعة، ص 479، 508، 515، 752، 855، 1094 و ... 1. فصل الخطاب، ص 180.

ص: 187

يازدهم قمرى نيست. تذكرة الائمة هم، كه حدود يك قرن پس از اوست، از آن كتاب گرفته است و نسخه ى مجهوله اى از قرآن نگاشته شده در قرن هفدهم ميلادى كه كليرتسدال ادعا مى كند اين سوره در آن است نيز، به احتمال زياد، با توجه به تاريخ كتابت آن، از همين كتاب دبستان مذاهب گرفته است. تا پيش از اين كتاب هيچ منبع و مدركى براى سوره ى نورين وجود ندارد. سوره ى ولاية نيز تنها در آن نسخه ى مجهوله ى قرآنى است كه در قرن هفدهم ميلادى نگاشته شده و اثرى از اين دو سوره در هيچ كدام از منابع و مصادر شيعه، از كتب اربعه ى متقدمه و متأخره و به ويژه كتاب هايى كه مظانّ طرح اين بحث اند، نيست؛ مانند: كتاب منسوب به سليم بن قيس (م. 90)، كتاب القرائات (كه به اشتباه كتاب التنزيل و التحريف ناميده مى شود) از احمد بن محمد سيارى (م. 256) تفسير منسوب به على بن ابراهيم قمى، و نيز در لابه لاى كلام كسانى كه به پندار تحريف قرآن گرايش دارند؛ مانند ابو الحسن محمد بن احمد، معروف به ابن شنبود بغدادى (1) (در 328. ق.) از دانشمندان اهل سنت، كه بر اين پندار سخيف بود عثمان پانصد حرف از قرآن را ساقط كرده است و همين طور در نگاشته هاى آنان كه تا پيش از قرن يازدهم متعرض باورهاى شيعه درباره ى قرآن شده اند؛ مانند ابو الحسن اشعرى (2) و يا بر باورهاى شيعه خرده گرفته، آنان را متهم به تحريف قرآن مى كنند؛ مانند: ابن حزم اندلسى (3) (م. 456 ق)، ميرزا مخدوم شيرازى (4)، مطهر بن عبد الرحمن (5) (هر دو در قرن دهم) و ...


1- 1. ر. ك: محمد قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 1، ص 80؛ احمد خطيب بغدادى، تاريخ بغداد او مدينة السلام، ج 1، ص 80؛ و مقدس ابو شامه، المرشد الوجيز الى علوم تتعلق بالكتاب العزيز، ص 186.
2- 2. ر. ك: ابو الحسن اشعرى، مقالات الاسلاميين، تحقيق محمد محيى الدين عبد الحميد، ج 1، ص 119.
3- 3. ر. ك: على ابن حزم ظاهرى، الفصل فى الملل و الاهواء و النحل، تحقيق محمد ابراهيم نصر، ج 5، ص 119- 120. در بى پايگى ادعاى ابن حزم همين مقدار كافى است كه مى گويد: «در ديدگاه اماميه قرآن محرّف است و آياتى بر قرآن افزوده شده و آياتى كاسته شده است ...» همان، ج 5، ص 119 چون هيچ كس از اماميه و غير اماميه متهم به تحريف به زياده در قرآن نيست، اگر سخنى است همه بر محور تحريف به نقيصه است. براى توضيح بيش تر، ر. ك: نگارنده، سلامة القرآن عن التحريف و تفنيد الافتراءات على الشيعة الامامية، ص 227 به بعد.
4- 4. النواقض، مخطوط، ورقه ى 103، به نقل از: ناصر قفارى، اصول مذهب الشيعه، ج 1، ص 208.
5- 5. تكفير الشيعة، مخطوط، ورقه ى 58، به نقل از: ناصر قفارى، همان، ج 1، ص 210.

ص: 188

و بالاخره آنان كه در مقام دفاع از باورهاى شيعه و پاسخ گويى به اين اتهام برآمده اند؛ مانند: شيخ ابو جعفر صدوق (1) (م. 381. ق)، شيخ مفيد (2) (م. 413. ق)، علم الهدى سيد مرتضى (3) (م. 436. ق)، شيخ طوسى (4) (م. 460. ق)، شيخ طبرسى (5) (م. 548. ق)، على بن طاووس (6) (م. 664. ق)، حسن بن يوسف بن مطهر (7) (علامه حلى م. 726. ق)، شيخ زين الدين عاملى بياضى (8) (م. 877. ق)، قاضى نور اللّه شوشترى (9) (م. 1019. ق) و ... همان طور كه خود محدث نورى كه در كثرت تتبع و گستردگى اطلاعات از منابع فريقين كم نظير است- كه از كتاب هاى مستدرك وسائل الشيعه و فصل الخطاب وى هويداست- اذعان داشته است اين سوره را در كتاب هاى شيعى نيافته است؛ بنابراين، نخستين منبع سوره ى نورين چيزى جز كتاب دبستان مذاهب در قرن يازدهم قمرى نيست.

16. كتاب دبستان مذاهب از كيست و انگيزه ى نگارش آن چه بوده است؟

16. كتاب دبستان مذاهب از كيست و انگيزه ى نگارش آن چه بوده است؟

كتاب دبستان مذاهب از نويسنده اى ناشناس است. طبق تفحص رضازاده ملك پژوهشگر تواناى كتاب و از آن چه از متن دبستان مذاهب به دست آورده، وى در سال 1025 به دنيا آمده و تا سال 1069 زنده بوده است. رضا زاده ملك پس از آن كه نسبت كتاب دبستان مذاهب را به محمد محسن فانى كشميرى، سست و با توجه به دلايل متعدد غير واقعى مى داند (10)، به ذكر ادله و بررسى قراين و شواهد گوناگون مى پردازد و از آنها چنين نتيجه مى گيرد:


1- 1. شيخ صدوق، الاعتقادات، ص 81.
2- 2. شيخ مفيد، المسائل السروية، تحقيق صائب عبد الحميد، ص 84- 83.
3- 3. علم الهدى سيد مرتضى، الذخيرة فى علم الكلام، تحقيق سيد احمد حسينى، ص 363.
4- 4. ابو جعفر محمد طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 3.
5- 5. فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان لعلوم القرآن، تحقيق محلاتى و طباطبائى، ج 1، ص 15.
6- 6. على ابن طاووس، سعد السعود، ص 144.
7- 7. حسن بن يوسف حلى، المسائل المهنائية، مسأله ى 13، ص 123.
8- 8. زين الدين بياضى، الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم، تصحيح محمد باقر بهبودى، ج 1، ص 45.
9- 9. قاضى نور اللّه شوشترى، مصائب النواصب، ج 1، ص 25.
10- 10. كيخسرو اسفنديار، دبستان مذاهب، به اهتمام رحيم رضا زاده ملك، ج 2، ص 22.

ص: 189

همه ى اين قراين و شواهد كافى است تا از بن دندان معتقد شويم كه مؤلف دبستان مذاهب يكى از پيروان پر و پا قرص آذر كيوان و آيين دساتيرى است؛ آن هم معتقدى مورد احترام ساير آذر كيوانيان و وى كسى جز موبد كيخسرو اسفنديار فرزند آذر كيوان نيست. (1)

وى در ادامه ى بحث از انگيزه ى تأليف كتاب دبستان مذاهب پرده بر مى دارد و مى نويسد:

مؤلف دبستان خود داعيه دار آيينى ساختگى و قلابى بوده و غرض اساسى اش- بدون آن كه اظهار كند- سست كردن پايه هاى اعتقادى متدينين اديان ديگر و كشاندن آنها در جرگه ى معتقدان خود بوده است؛ از اين رو مبلغى از اسناد سست و بى پايه و مغرضانه را از دهان مشتى مردم بنگى و چرسى بى فرهنگ نقل مى كند.

استعمارگران انگليسى نيز براى اجراى غرض مؤلف دبستان مذاهب با وى هم داستان شدند؛ چون كتاب دبستان مذاهب نخستين بار توسط انگليسيان معرفى و به انگليسى ترجمه شده است؛ چه اين كه اين كتاب را نخستين بار ويليام بيلى سفير انگلستان در هندوستان هم زمان با تسلط كمپانى هند شرقى بر اين منطقه به فارسى چاپ كرده است (2) و، همان طور كه ملاحظه كرديد، در نخستين شماره از مجله هايى كه درباره ى منطقه ى آسيايى و جهان اسلام به چاپ رسيده است متن اين سوره را به عنوان سوره اى كه شيعى است و از تحريف قرآن در باور شيعه حكايت دارد، منتشر كردند. همه ى اين ها از غرض ورزى و انديشه ى تفرقه بينداز و حكومت كن) Divide and Rule (در اذهان اين استعمارگران حكايت دارد؛ همان طور كه همين استعمارگران در آن عصر، در ايران و هند به دين سازان بى مايه و شيّادان دروغ پيشه كمك كردند تا افكارشان تحت عنوان بابيه


1- 1. همان، ج 2، ص 46- 58.
2- 2. همان، مقدمه، ص د.

ص: 190

و بهاييه رونق بگيرد و با ايجاد تفرقه و سست كردن پايه هاى اعتقادى مردم به چپاول و غارت اموالشان ادامه دهند. عبارت دبستان مذاهب درباره ى سوره ى نورين نيز بر انگيزه ى تأليف كتاب دبستان مذاهب مهر صحت مى زند. مؤلف كتاب تحت عنوان «در ذكر مذهب اثنا عشريه» مى نويسد:

از ملا محمد معصوم و محمد مؤمن تونى و ملا ابراهيم كه در هزار و پنجاه و سه در لاهور بوده اند و از جمعى ديگر، آنچه نامه نگار [مراد خود مؤلف دبستان است شنيده و ديده است مى آورد. (1)

سپس به ذكر برخى از باورهاى اماميه مى پردازد و آن گاه درباره ى سوره ى نورين مى گويد:

و بعضى از ايشان گويند كه عثمان مصاحف را سوزاند، بعضى از سوره ها كه در شأن على و فضل آلش بود برانداخت و يكى از آن سوره ها اين است. (2)

سپس متن اسطوره ى مزعومه را در 42 بند [آيه!] مى آورد.

مؤلف دبستان درباره ى اين كه اين بعض از شيعه چه كسانى اند؟ از كدام منبع چنين خبر داده اند؟ سند آنان چيست و ... هيچ خبر به دست نمى دهد؛ بنابراين مى توان به آن احتمال يعنى بيان برخى اسناد مغرضانه و بى پايه از سوى مؤلف دبستان مذاهب براى سست كردن پايه هاى اعتقادى متدينان اهتمام بيش ترى داشت؛ چه اين كه از اين عبارت كتاب دبستان مذاهب لغزش محدث نورى آشكار مى شود. نورى مى گفت:

ظاهر كلام دبستان مذاهب اين است كه وى از كتاب هاى شيعه اين سوره را نقل مى كند. (3)


1- 1. همان، ج 1، ص 244.
2- 2. همان، ج 1 ص 246.
3- 3. فصل الخطاب، 180.

ص: 191

حال آن كه خود نويسنده ى دبستان مى گويد: «بعض از ايشان گويند ...» نه آن كه از كتابى نقل كرده باشد.

17. آيا ابن شهر آشوب بر اين باور است كه عثمان سوره ى ولايت را از قرآن برانداخته است؟

17. آيا ابن شهر آشوب بر اين باور است كه عثمان سوره ى ولايت را از قرآن برانداخته است؟

نسبتى كه ديگران به كتاب المثالب محمد بن على شهر آشوب مى دهند و محدث نورى از آنها نقل مى كند، كاملا بى اساس و بدون مطالعه است؛ هر چند محدث نورى با تعبير: «على ما حكى عنه: بنا به آن چه از او [ابن شهر آشوب حكايت شده» (1) سوره ى ولايت را به كتاب المثالب ابن شهر آشوب نسبت مى دهد و اين عبارت نشان مى دهد خود محدث نورى كتاب المثالب را نديده است، ليكن اين كتاب امروز در نزد ماست و، با چند بار تفحص، در آن هيچ اثرى از برانداختن سوره ى ولايت به چشم نمى خورد افزون بر آن ابن شهر آشوب به طور روشن ديدگاهش را درباره ى سلامت قرآن از تحريف بيان كرده و همسان با ديدگاه سيد مرتضى علم الهدى (2) (در 438 ق.) بر اين باور است كه قرآن در عصر حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله به همين صورت كنونى جمع و در بين دو جلد تدوين شده است. ابن شهر آشوب در تعرض به اهل سنت مى نويسد:

به گمان شما، عثمان قرآن را جمع آورى كرد و حال آن كه اين پندار مخالف آيات قرآن و اخبار است.

سپس به ذكر آيات و اخبار درباره ى جمع قرآن در عصر رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله مى پردازد و از جمله چنين مى آورد:

حضرت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله كه هر سال قرآن را بر جبرائيل قرائت مى كرد و در سال وفات دوبار آن را بر وى قرائت كرد، چطور ممكن است كه حضرت قرآنى را كه


1- 1. همان، 180.
2- 2. علم الهدى، سيد مرتضى، الذخيرة فى علم الكلام، 363.

ص: 192

تدوين و تأليف نشده و در مجموعه اى مستقل گرد نيامده است بر جبرائيل قرائت كند؟! (1)

ابن شهر آشوب در كتاب متشابه القرآن و مختلفه نيز ديدگاه صريح و روشن خود را درباره ى صيانت قرآن از تحريف چنين مى آورد:

قول درست اين است كه هر چه در روايات بيش از مصحف موجود ادعا شود، تأويل قرآن است و تنزيل [يعنى: ظاهر الفاظ] قرآن بدون افزايش و كاهش بر جاى خود است. (2)

بنابراين، ابن شهر آشوب چنين نظرى ندارد؛ ليكن بايد ديد چه كسى اين نسبت را به ابن شهر آشوب داده كه موجب شده محدث نورى با استناد به قول او، با تعبير «على ما حكى عنه؛ بنا به آن چه از او [ابن شهر آشوب حكايت شده» (3)، از وى نقل مى كند؟ اين فرد كسى جز ابو المعالى محمود آلوسى مؤلف كتاب تفسير روح المعانى (در 1270 ق.)

نيست. وى در مقدمه ى تفسيرش با صراحت مى نويسد:

ابن شهر آشوب مازندرانى در كتاب مثالب گفته است: سوره ى ولايت از قرآن ساقط شده است .... (4)

در گذشت آلوسى سال 1270 ق. و محدث نورى سال 1320 ق. است و نورى از تفسير آلوسى در فصل الخطاب استفاده كرده است؛ مانند اين عبارت كه مى گويد:

محمود آلوسى معاصر در فايده ى ششم از مقدمات تفسيرش مى گويد .... (5)

18. كتاب تذكرة الائمة كه اين دو سوره در آن است، تأليف چه كسى است؟


1- 1. ابن شهر آشوب، مثالب النواصب، مخطوط، كتابخانه ى مدرسه ى سپهسالار، رقم 471، و مكتبة الناصرية لكنهو، رقم 952، ورقه 468 هر دو نسخه در مركز احياء ميراث اسلامى قم موجود است.
2- 2. ابن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج 2، ص 77.
3- 3. فصل الخطاب، ص 180.
4- 4. محمود آلوسى، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع المثانى، تصحيح محمد حسين العرب، ج 1، ص 44.
5- 5. فصل الخطاب، ص 162.

ص: 193

18. كتاب تذكرة الائمة كه اين دو سوره در آن است، تأليف چه كسى است؟

نكته اى كه در اين جا لازم است ذكر شود، بررسى كوتاهى درباره ى نويسنده ى كتاب تذكرة الائمة است. برخى اين كتاب را با نام مجلسى به طبع رسانده اند (1) و يا به استناد به اين كتاب، اسقاط دو سوره ى نورين و ولايت را به مجلسى نسبت مى دهد (2)؛ ليكن هر كس تنها صفحات نخست اين كتاب را نگاه كند، به اين نتيجه مى رسد كه مؤلف اين كتاب از صوفيه (3) و شيوه ى او با شيوه ى علامه مجلسى كاملا مغاير است. شرح حال نگاران درباره ى علامه مجلسى و نگاشته هاى ايشان، نامى از اين كتاب به ميان نياورده اند. (4)

مرحوم محمد حسين خاتون آبادى، كه سبط علامه مجلسى است، رساله اى پرداخته و در آن عدد تأليفات جدّ خود را با بيان حجم هر كدام به دقت آورده است، ولى در اين رساله نامى از تذكرة الائمة نيست. (5)

محدث نورى نيز كتاب الفيض القدسى فى ترجمة العلامة المجلسى را نگاشته و با ادله ى روشن و شواهد كافى اثبات مى كند كه اين كتاب از تأليفات لاهيجى است و عده اى به خاطر تشابه در نام او و پدرش با نام و پدر مجلسى، يعنى محمد باقر بن محمد تقى به اين خطا دچار شده اند. (6)

مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى نيز درباره ى شناسنامه ى كتاب تذكرة الائمة مى نويسد:


1- 1. ر. ك: تذكرة الائمة، نشر مولانا، بى تا.
2- 2. ر. ك: محب الدين خطيب، الخطوط العريضة، ص 12.
3- 3. همان گونه كه شرح حال نگاران مى گويند: وى به تصوف گرايش دارد. ر. ك: سيد محسن امين، اعيان الشيعة، تحقيق حسن الامين، ج 9، ص 182- 184 و منابع ديگرى كه در پى نوشت شماره ى بعد است.
4- 4. به طور نمونه ر. ك: ميرزا محمد باقر خوانسارى، روضات الجنات فى أحوال العلماء و السادات، ج 1، ص 114- 118؛ سيد محسن امين، اعيان الشيعة، تحقيق حسن الامين، ج 9، ص 182- 184؛ آغا بزرگ طهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 23، ص 319 به بعد؛ ميرزا عبد اللّه افندى، رياض العلماء و حياض الفضلاء، تحقيق سيد احمد حسينى، ج 5، ص 393 به بعد. در همين منابع شرح حال محمد باقر بن محمد تقى لاهيجى تا حدودى آمده است.
5- 5. رساله بيان عدد تأليفات علامه مجلسى ضمن كتاب بيست و پنج رساله ى فارسى از علامه مجلسى تحقيق سيد مهدى رجايى.
6- 6. بحار الانوار، ج 105، ص 53- 54.

ص: 194

اين كتاب درباره ى تاريخ ائمه ى معصومان از محمد باقر بن محمد تقى لاهيجى، به زبان فارسى است و در سال 1085 نگاشته شده است. وى به تصوف گرايش دارد ... همان طور كه صاحب رياض العلماء، كه شاگرد مجلسى و استاد در فن شرح حال نگارى است، بدين نكته تصريح كرده است؛ بنابراين انتساب كتاب به مجلسى پندارى است كه بر اثر اشتراك نام مؤلف و پدرش با نام مجلسى و پدرشان رخ داده است. (1)

مؤلف ريحانة الادب شبيه به همين تعبير را درباره ى كتاب تذكرة الائمه به كار برده است. (2)

19. حاصل سخن درباره ى دو سوره ى ولايت و نورين چيست؟

19. حاصل سخن درباره ى دو سوره ى ولايت و نورين چيست؟

حاصل آن كه دو سوره ى اسطوره اى نورين و ولايت- نه آن طور كه عده اى پنداشته اند آنها سه سوره اند- با متنى سست و پريشان كه با معجون ناشيانه اى از چند آيه از قرآن و با عبارات مغلوط و سخيف بافته شده، هيچ منبع و مدركى نداشته، اثرى از آنها تا پيش از قرن يازدهم نيست، تنها منبع سوره ى افسانه اى نورين، كتاب دبستان مذاهب است. مؤلف اين كتاب، اين اسطوره را به طور شفاهى از قول عده اى مجهول- اگر راست بگويد- نقل كرده است و محدث نورى به نقل از وى، در فصل الخطاب آورده و ديگران از نورى گرفته اند.

افسانه ى سوره ى ولايت نيز، بنا به ادعاى برخى از خاورشناسان، در نسخه اى از قرآن است كه در بانكيپور هند يافت شده و نگاشته ى قرن شانزدهم و يا هفدهم ميلادى است- نسخه اى كه هيچ نام و نشانى از آن نيست. دومين مدرك اين سوره، كتاب تذكرة الائمه ى محمد باقر لاهيجى (هم عصر علامه مجلسى) است. وى نيز از منبع و مدرك سوره سخنى به ميان نياورده و به احتمال زياد از همان نسخه ى قرآن مجهول گرفته است؛


1- 1. آغا بزرگ طهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعه، ج 4، ص 26.
2- 2. محمد على مدرس، ريحانة الادب در شرح احوال و آثار علما، عرفا، فقها و ...، ج 5، ص 195.

ص: 195

چون لاهيجى، همان طور كه خود مى گويد، سفرى به هندوستان داشته (1) و شايد در آن جا با اين دو سوره آگاه شده است.

با اين اوصاف، كاملا غير منصفانه و به دور از تقواى پژوهش است كه گروهى از خاورشناسان و سلفيان، با استناد به اين دو افسانه ى بى سند و با عبارات بى سر و ته، آنها را سوره هاى قرآنى بنامند و ادعا كنند كه دست اندركاران تدوين مصحف عثمانى [قرآن موجود] به خاطر وجود فضايل امام على در آنها، اين سوره ها را از قرآن ساقط كرده اند و سپس شيعه را با اين پندارها به گرايش به تحريف قرآن متهم كنند.

20. چه شبهاتى درباره ى مصحف امام على عليه السّلام مطرح شده است، آيا اين مصحف با قرآن موجود تفاوتى دارد؟

اشاره

20. چه شبهاتى درباره ى مصحف امام على عليه السّلام مطرح شده است، آيا اين مصحف با قرآن موجود تفاوتى دارد؟

درباره ى مصحف امام على عليه السّلام در سه محور بايد بحث شود:

يك: اصل وجود مصحف امام على عليه السّلام در منابع فريقين؛

دو: بررسى تفاوت ساختارى و محتوايى آن با مصحف موجود؛

سه: بررسى و نقد شبهات و اتهام هايى كه درباره ى آن وجود دارد.

محور اول و دوم در پرسش هاى 21- 23 بخش اول مورد بحث قرار گرفت؛ اما پيش از ورود به محور سوم، لازم است واژه ى «مصحف» را توضيح دهيم.

«مصحف» و در لغتى «مصحف»، به مجموعه اى گويند كه در آن صحيفه هاى مكتوب فراهم آمده و مجموعه ى واحدى را تشكيل دهد. جمع آن مصاحف است (2).

اين كلمه در قرآن به كار نرفته است.

در اصطلاح علوم قرآنى، «مصحف» قرآنى است كه صحابه آن را براى قرائت خود نوشته يا فراهم آورده بودند. در زمان عثمان، مصاحف صحابه جمع آورى و تبديل به قرآن واحدى گرديد و قرآن هاى بعد از آن از روى همين نسخه استنساخ شد. اين مصاحف


1- 1. تذكرة الائمة، ص 130.
2- 2. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ غريب القرآن، ماده ى «ص، ح، ف»، ص 474، و محمد بن مكرم ابن منظور، فصل الصاد المهملة، ج 9، ص 184.

ص: 196

غير از قرآنى بود كه به نام مصحف امام على عليه السّلام معروف است و مورد بحث ماست.

مدارك زيادى حاكى از آن است كه «عبد اللّه بن مسعود»، «ابى بن كعب» و ... براى خود مصحفى داشتند كه از نظر محتوا و ساختار اجمالا تفاوتى با ساير قرآن ها داشته اند.

تفصيل اين مطلب را بايد در كتاب هاى علوم قرآنى و غيره (1) جست و جو كرد.

مطلب ديگر در اين باره مصاحفى است كه زيد بن ثابت، طبق دستور ابو بكر و به پيشنهاد عمر تدوين كرد. اين نوشته ها ابتدا نزد ابو بكر و بعد نزد عمر و سپس نزد حفصه، دختر عمر بود، تا اين كه عثمان حكومت را به دست گرفت و آنها را از حفصه مطالبه كرد و پس از استنساخ به او برگرداند. پس از حفصه اين مصاحف نزد عبد اللّه، فرزند عمر باقى ماند، تا آن كه از وى گرفتند و از بين بردند و در نتيجه، نسخه ى عثمان باقى ماند و تكثير شد. (2) شايد اگر گزارش حذيقة بن يمان درباره ى اختلاف برخى از مسلمين درباره ى قرائات قرآن نبود (3)، عثمان از اين مصاحف استنساخ نمى كرد و به صورت شخصى در أعقاب عمر باقى مى ماند.

شبهاتى به قرار زير درباره ى مصحف امام على عليه السّلام مطرح شده است:

شبهاتى به قرار زير درباره ى مصحف امام على عليه السّلام مطرح شده است:

شبهه ى اول: اصل تدوين چنين مصحفى از امام على عليه السّلام مورد ترديد است. دكتر قفارى در اين باره مى نويسد:


1- 1. ر. ك: محمد بن اسحاق نديم، الفن الثالث من المقالة الاولى، ص 29 عبد اللّه ابن داود، كتاب المصاحف، تصحيح دكتر ارتور جفرى، ص 15، و جلال الدين سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 2، ص 57.
2- 2. هر چند جمع آورى قرآن توسط «زيد بن ثابت» در منابع و مدارك تاريخ قرآن مطرح شده است- به طور نمونه ر. ك: سيوطى، الاتقان، النوع الثامن عشر، ج 2 ص 57- ليكن عده اى از دانشمندان در اين مطلب ترديد كرده و اختلاف و اضطراب در متن اخبار مربوط به آن را تأييدى براى آن ترديد به حساب آورده اند. براى توضيح بيش تر ر. ك: سيد ابو القاسم خوئى، البيان، ص 240 به بعد.
3- 3. «حذيقة بن يمان» صحابى بزرگوار رسول گرامى اسلامى صلّى اللّه عليه و اله است. وى كه اختلاف سربازان شامى و عراقى را بر سر قراءات مشاهده كرد، بيمناك شد و نزد عثمان شتافت و عثمان را از سرانجام سوء و فرجام نامطلوب اين اختلاف آگاه ساخت؛ عثمان نيز براى پايان دادن به اين اختلاف ها دست به توحيد مصاحف زد. ر. ك: نديم، الفهرست، ص 27- 28؛ ابن ابى داود، كتاب المصاحف، ص 18، و سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 102.

ص: 197

گزارش تدوين چنين مصحفى در بعضى از كتاب هاى اهل سنت هم هست، ليكن سند اين روايات- همان طور كه ابن حجر گفته است- صحيح نيست.

اگر چنين مصحفى واقعيت دارد، چرا على عليه السّلام آن را- لاأقل در زمان حكومت خود- آشكار نكرد؟ (1)

متأسفانه اين تعبير بارها از زبان اين افراد تكرار مى شود (2) و از آن نتيجه مى گيرند كه چون كسى نتوانسته به آن پاسخ دهد- جز محدث جزائرى- پس اين مصحف، پندارى بيش نيست. دكتر قفارى مى گويد:

شيعه كه چنين افترايى را به على [عليه السلام بسته، نتوانسته است به اين پرسش بزرگ كه بنيان آنان را ويران مى كند پاسخ دهد، جز دانشمندى از آنان به نام نعمت اللّه جزائرى كه مى گويد:

هنگامى كه امير المؤمنين عليه السّلام بر مسند خلافت نشست، نتوانست آن مصحف را آشكار كند؛ زيرا موجب مى شد اوصاف زشت خلفاى سابق نمايان شود. (3)

با بررسى أسناد اين مصحف، در پرسش 21- 22 در بخش اول، پاسخ اين شبهه روشن گرديد؛ هم چنان كه ملاحظه شد، طرق روايات اين مصحف، از طريق اهل سنت، مستفيض و سند برخى از آنها هم از نظر آنها صحيح است.

اشكال ديگر دكتر قفارى نيز، برخاسته از ناديده انگاشتن سيره و سنت امير مؤمنان على عليه السّلام در حفظ وحدت جامعه ى نوپاى اسلامى و احتراز از هر نوع اختلاف و نيز ناديده گرفتن ديدگاه دانشمندان اماميه در اين زمينه است؛ بنابراين بايد گفت:

اولا، اگر وجود مصحف امام على عليه السّلام بنابر روايات، ثابت است، چطور اينان مى گويند اين مصحف افتراست.

ثانيا، با اثبات اين مصحف در منابع فريقين، هر دو بايد از عهده ى پاسخ به آن


1- 1. ناصر القفارى، اصول مذهب الشيعة الامامية الاثنى عشرية، ص 236.
2- 2. همان، ص 262، 270، 339، 1022 و ...
3- 3. همان، ص 202.

ص: 198

پرسش برآيند كه چرا امام على عليه السّلام آن مصحف را در زمان حكومت خود آشكار نكرد.

ثالثا، علاوه بر نعمت اللّه جزائرى، بزرگان اماميه نيز به اين پرسش پاسخ داده اند. سيد نعمت اللّه جزائرى هم كه مى گويد: «در مصحف اوصاف خلفاى پيشين ثبت شده بود»، بر مشرب اخبارى گرى اش مشى كرده و به روايتى واحد و بدون سند كه تنها در كتاب الاحتجاج آمده، متشبث شده است؛ در حالى كه متن آن روايت نيز صراحتى در اين مطلب ندارد. (1)

افزون بر اين، اكثر دانشمندان اماميه بر اين باورند كه، چون تفاوت مصحف امام على عليه السّلام با مصحف موجود، در جوهره ى قرآن نبوده است، امام لزومى نمى ديدند كه آن مصحف را نمايان كنند. (2) به نظر مى رسد خود اين كار، يعنى پنهان كردن مصحف از جانب امام، قوى ترين دليل است بر اين كه زياده هاى در آن مصحف از متن آيات قرآن منزّل، به عنوان معجز نبوده است و اگر تفاوت در جوهره ى قرآن و متن آيات وحى وجود داشت سكوت جايز نبود. ابو جعفر صدوق نيز در اين باره چنين استدلال كرده است:

اگر آن اضافات از قبيل آيات قرآنى بود، مى بايد در قرآن موجود باشد و از آن جدا نمى شد. (3)


1- 1. در آن حديث مى گويد: «عمر به زيد بن ثابت گفت: على [قرآنى تأليف كرده كه در آن فضايح مهاجران و انصار آمده و ما بايد قرآنى تأليف كنيم كه از اين رسوايى ها، تهى باشد ...» ر. ك: ابو منصور احمد الطبرسى، تحقيق بهادرى و هادى به، ج 1، ص 360. اين حديث مساوق با رواياتى است كه مى گويد: «در مصحف امام على عليه السّلام از منافقان سخن به ميان آمده است»؛ مانند روايت ابو جعفر كلينى ره ر. ك: الكافى، ج 2، ص 231. ليكن بيان فضايح برخى از مهاجران و انصار و نيز اوصاف منافقان كه آيات قرآن به آنها اشاره دارد به صورت سربسته، ممكن و قابل پذيرش است، اما ذكر نام آنان به صورت صريح در متن آيات وحى با شيوه ى قرآن و سنت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله كه بر مبناى تأليف دل ها و پرده پوشى بر اسرار است، ناسازگار خواهد بود. به طور قطع شيوه ى امير مؤمنان عليه السّلام نيز هرگز جدا از راه و رسم خدا و رسولش نبوده است.
2- 2. ر. ك: شيخ صدوق، الاعتقادات، ص 84؛ شيخ مفيد، اوائل المقالات فى المذاهب و المختارات، ص 80؛ شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء، كشف الغطاء، ص 274؛ سيد ابو القاسم خويى، البيان، ص 223؛ و محمد حسين طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 224.
3- 3. شيخ صدوق، الاعتقادات، ص 92.

ص: 199

بنابراين اگر تفاوت در جوهره ى قرآن نبوده و با ارائه ى آن قرآن، حجت بر ديگران تمام شد، چه لزومى داشت كه امام در زمان خلافتشان براى حاكم كردن آن قرآن دست به شمشير برند؟

با اندك آشنايى با سيره ى امام على عليه السّلام روشن مى گردد كه آن حضرت مانند رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله از هر نوع اختلافى در بين مسلمين به شدت جلوگيرى مى كردند؛ به طور نمونه، شيوه ى امام در ماجراى قتل عثمان معروف است. با آن كه عثمان امام را متهم كرد و گفت: «تو و كاتب من نامه براى شورشيان نوشتيد ...» (1)؛ ليكن امام عليه السّلام براى جلوگيرى از فتنه و خون ريزى تا آخرين لحظه تلاش نمودند و حسنين عليهما السّلام را براى دفاع گماردند.

حضرت در نامه اى به ابوموسى أشعرى مى نويسد:

بدان كه هيچ كس در ميان اين مردم براى اجتماع امت محمد صلّى اللّه عليه و اله و الفت آنان با يكديگر، حريص تر از من نيست. (2)

بنابراين كسانى كه مى پرسند چرا امام، كه اسد اللّه و اسد رسول اللّه بود، با قدرت شمشيرش مصحف خود را آشكار نكرد، (3) يا از وضعيت جامعه ى اسلام و سيره ى امام و پيامبر بى خبرند و يا تجاهل مى كنند؛ چون با گزارشى كه حذيفة بن يمان به عثمان داد و گفت: «صحابه يكديگر را در قرائت قرآن تكفير مى كنند و عثمان هم دست به توحيد مصاحف زد» (4)، ايجاد اختلافى ديگر در عصر حكومت امام در جامعه ى اسلامى چه معنايى داشت؟ البته اگر متن آن مصحف با قرآن موجود داراى تفاوت بود، قضيه شكل ديگرى داشت.

شبهه ى دوم: اين شبهه برخاسته از تعارضى است كه از محتواى اين مصحف با سيره ى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله ناشى مى شود. دكتر قفارى در اين باره مى نويسد:


1- 1. ابو زيد عمر ابن شبه، تاريخ المدينة المنورة، ج 2 ص 1155، 1167 و 1168.
2- 2. نهج البلاغه، نامه ى 78.
3- 3. ناصر القفارى، همان، ص 64.
4- 4. جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 64.

ص: 200

طبق روايت كتاب سليم بن قيس، در آن مصحف، تنزيل و تأويل، و ناسخ و منسوخ آيات ثبت شده است و اين نگارش، با اصولى كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله دستور داده اند، توافق ندارد؛ از جمله با اين دستور كه فرمود: «لا تكتبوا عنّى شيئا غير القرآن؛ از من چيزى جز قرآن ننويسيد». پيامبر به نوشتن قرآن دستور دادند و از نگارش چيزى همراه با قرآن نهى كردند تا مبادا قرآن با چيز ديگرى آميخته شود. (1)

پس بنا به نظر دكتر قفارى، با تعارض روايات منع نگارش غير قرآن، با روايت سليم بن قيس، اعتبارى به گزارش سليم درباره ى وجود مصحف امام على عليه السّلام نخواهد بود. در پاسخ به اين شبهه بايد گفت:

يك: تنها روايت كتاب سليم نبود كه مى گفت: در آن مصحف تنزيل و تأويل و ناسخ و منسوخ نوشته شده، بلكه در روايات اهل سنت نيز اين مضامين يافت مى شد.

دو: چطور خود قفارى در كتاب اصول مذهب الشيعة ... مى گويد:

ابن مسعود و ابى بن كعب و عايشه و سالم مولى حذيفه، مصاحفى داشتند ... و در مصحفشان تفسير بعضى از آيات را مى نوشتند ... و چه بسا آيات «منسوخ التلاوة»! را نيز ثبت مى كردند. (2)

آيا اين افراد دستور پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله را بر عدم نگارش فراموش كردند يا آن كه اساسا روايت: «لا تكتبوا عنى شيئا غير القرآن» در مورد خاصى صادر شده و يا به احتمال قوى- يا شواهد فراوان- حديثى جعلى است؛ چون:

اولا، روايت عدم نگارش در كتاب هاى اهل سنت، حديثى موقوف است (3) كه


1- 1. ناصر القفارى، همان، ص 236.
2- 2. همان، ص 1025. اين روايت از ابو سعيد خدرى است و شبيه به آن نيز از ابو هريره نقل شده است. ر. ك: خطيب بغدادى، تقييد العلم، تحقيق يوسف العش، ص 31.
3- 3- محمد بن اسماعيل بخارى اين حديث را موقوف مى داند. به نقل از: خطيب بغدادى، همان، ص 24.

ص: 201

معارض قوى ترى هم دارد (1) و در واقع مستمسكى براى توجيه و سرپوش گذارى به اجتهاد بى مبناى دستگاه هاى جائر و حكومت هاى ظالم بوده كه بر عدم نگارش- و حتى نشر- روايات رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله تا نيمه ى اول قرن دوم، دستور دادند و با شدت آن را تعقيب كردند. (2)

ديگران نيز در برابر اين سنت خلفا و امرا چاره اى نديدند جز آن كه به حديث موقوف متشبث شوند، و اگر نه خود خلفا در جلوگيرى شان از نگارش و نشر آثار حضرت، هرگز به اين روايت استناد نجسته اند.

ثانيا، آيا ممكن است خداوند تبيين آياتش را- در همه ى ابعاد اصول و فروع- به پيامبرش واگذارد و حضرت به عنوان مبيّن و معلّم وحى، از نگارش سنت جلوگيرى كند؟

آن هم دينى كه جهان شمول است و بايد پيامش تا قيامت به سراسر گيتى برسد.

ثالثا، آيا دستور به منع نگارش حديث، مسأله اى ساده است كه تنها يك يا دو روايت آن را گزارش دهند؟ آن هم در شرايطى كه انگيزه براى نقل اين روايت، به لحاظ ابتلاى جامعه به آن، بسيار زياد بوده است (3) و بيش تر صحابه نيز با اين فرمان مخالفت كرده اند؛ از جمله ابن مسعود، ابى بن كعب و خود ابو بكر كه حديث مى نوشته است و دخترش عايشه مى گويد:

پدرم پانصد حديث از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله نگاشته بود و .... (4)

رابعا، چطور ممكن است چنين دستورى از ناحيه ى حضرت صادر شده باشد، در حالى كه اين نقل با ده ها روايت از ايشان كه فرمان به نوشتن و تعليم و تعلّم و حتى به صراحت دستور به نگارش حديث مى دهند، مخالف است؛ به طور نمونه، فرمان ايشان به


1- 1. ر. ك: خطيب بغدادى، همان، القسم الثالث: الآثار و الاخبار الواردة عن اباحة كتاب العلم، ص 64 به بعد.
2- 2. اين مطلب از مسلّمات تاريخ اسلام است و شواهد و مدارك فراوانى بر آن دلالت دارد. به طور نمونه: ر. ك: محمود ابو ريّه، اضواء على السنة المحمدية، ص 47.
3- 3. اگر مسأله اى مورد ابتلاى جامعه باشد، لكن تنها يك نفر آن را نقل كند، دليل بر خطاى راوى و يا جعل و يا لااقل بيانگر واقعه اى ويژه است.
4- 4. شمس الدين محمد ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 5.

ص: 202

نگارش وصيت نامه كه توسط فريقين نقل شده، گواهى روشن بر سنت نگارش حديث از عصر آن گرامى و بعد از ايشان است؛ (1)حتى برخى از دانشمندان اهل سنت با استناد به همين واقعه، جواز نوشتن دانش را در عصر حضرت صلّى اللّه عليه و اله استفاده كرده اند؛ مانند ابن حجر عسقلانى (2) و رفعت فوزى (3) و ...

اما توجيه قفارى كه مى گويد: «حضرت دستور به عدم نگارش دادند، چون ممكن بود قرآن با چيز ديگرى در آميزد.» توجيهى است كه قبل از وى، نووى در شرح صحيح مسلم آورده است (4)؛ غافل از اين كه اين بزرگ ترين وهن به كتاب خداست. چطور ممكن است آيات وحى با سخن بشر- هر چند معصوم، مانند حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله خلط شود و قابل شناسايى و تمايز هم نباشد. در اين صورت آيا مبناى اعجاز قرآن با اين توهّم ويران نمى شود؟ افزون بر آن، صحابه در محضر و منظر حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله، قرآن را تلاوت مى كردند، اگر خلطى صورت مى گرفت ايشان تذكر مى داد و اگر هم چنين احتمال باطلى- ترس از آميختن قرآن با حديث- در اوايل بعثت كه هنوز قرآن تدوين نشده بود جا داشت- همان طور كه برخى از اهل سنت گفته اند (5)- در اين صورت، روايت نهى از نوشتن، از اعتبار ساقط مى شود؛ چون راويان اين حديث، يعنى ابو سعيد خدرى و ابو هريره نمى توانند در اوايل بعثت چنين روايتى را نقل كنند. ابو سعيد خدرى در جنگ احد، سيزده ساله بوده و ابو هريره نيز در سال هفتم هجرى در مدينه ايمان آورده است؛ (6)بنابراين، اين اشكال نيز وارد نيست. البته سخن درباره ى پيامدهاى زيانبار منع نگارش


1- 1. محمد بن اسماعيل بخارى، صحيح البخارى، ج 4، ص 7، و مسلم ابن حجاج، صحيح مسلم، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقى، ج 2، ص 16. براى بررسى كامل سند و متن حادثه دستور به نگارش وصيتنامه از سوى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و جلوگيرى برخى از افراد، ر. ك: حسين راضى، الهوامش التحقيقية ملحق به كتاب المراجعات، ص 446.
2- 2. احمد بن حجر عسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 4 ص 210.
3- 3. رفعت فوزى، توثيق السنة فى القرن الثانى الهجرى، ص 47.
4- 4. نووى، صحيح مسلم بشرح النووى، ج 18، ص 130.
5- 5. ر. ك: محمد ابو زهرة، الحديث و المحدثون، ص 124، و ابن قتيبة، ص 36. خطيب بغدادى نيز اين قول را به عده اى نسبت داده است. ر. ك: خطيب بغدادى، تقييد العلم، ص 7.
6- 6. ر. ك: شمس الدين محمد ذهبى، سير اعلام النبلاء، تحقيق شعيى الأرنووط، ج 2، ص 168.

ص: 203

حديث، مجالى ديگر مى طلبد و از حيطه ى بحث ما خارج است.

حاصل آن كه وجود مصحف امام على عليه السّلام در منابع فريقين محرز است و تفاوت آن با قرآن موجود در جوهره ى آيات نبوده و نيز جايى براى شبهات و اتهام ها درباره ى آن نيست.

21. مصحف فاطمه عليها السّلام چيست؟ آيا خبر مصحف فاطمه در منابع شيعى حكايت از تحريف قرآن موجود دارد؟

21. مصحف فاطمه عليها السّلام چيست؟ آيا خبر مصحف فاطمه در منابع شيعى حكايت از تحريف قرآن موجود دارد؟

منابع شيعى حكايت از وجود مصحفى دارند كه در آن مجموعه ى حوادث آينده ثبت شده است. پس از وفات رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله اخبار اين مصحف توسط جبرئيل بر زهراى مرضيه عليها السّلام آورده و به خط امير مؤمنان امام علىّ عليه السّلام ثبت مى شده است (و به همين دليل زهراى مرضيه عليها السّلام را «محدّثه» مى نامند). اين مصحف يكى از ميراث هاى اهل بيت عليهم السّلام است. در كتاب كافى از امام صادق عليه السّلام نقل است:

فاطمه عليها السّلام پس از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله هفتاد و پنج روز زندگى كردند و بر اثر از دست دادن پدر، دچار اندوهى شديد شدند. جبرييل براى تعزيت نزد ايشان مى آمد ... و ايشان را از حوادثى كه درباره ى فرزندانشان رخ مى دهد آگاه مى كرد و امام على عليه السّلام آنها را مى نگاشت؛ و اين ها [اين نگاشته ها] مصحف فاطمه عليها السّلام است. (1)

به همين مضمون روايات زيادى در مدارك شيعه وجود دارد. (2) كلمه ى «مصحف» در اين روايات به همان معناى لغوى (مجموعه اى از نوشته ها كه بين دو جلد قرار دارد) است. در منابع اهل سنت نيز، گاهى كلمه ى مصحف به همين معنا به كار رفته است؛ مانند مصحف خالد بن معدان (م. 104 ق.) كه درباره وى گفته اند:

دانش خالد بن معدان در مصحفى ثبت شده بود كه داراى دكمه و دستگيره بود. (3)


1- 1. ابو جعفر كلينى، همان: ج 1، ص 241، رقم 5، و ص 240، رقم 2.
2- 2. ر. ك: محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 22، ص 546 و ج 26، ص 38 به بعد.
3- 3. ر. ك: ابن ابى داود سجستانى، كتاب المصاحف، تصحيح ارتور جفرى، ص 124- 135.

ص: 204

و يا كلمه ى «المصاحف» درباره ى كتاب المصاحف ابن ابى داود كه در آن مباحثى درباره ى مصاحف صحابه وجود دارد.

اين بحث كه آيا پس از وفات رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله امكان فرود جبرييل يا هر فرشته ى ديگر وجود دارد و يا اين امر در مورد شخص زهراى مرضيه عليها السّلام به وقوع پيوسته است، مجال ديگرى را مى طلبد. اجمالا بايد گفت: طبق مدارك فريقين اين امر در مقام ثبوت و امكان، محرز است و در مقام وقوع و اثبات نيز به صورت صريح در احاديث شيعه وارد شده است و جاى انكار نيست؛ (1) هم چنين به صورت استنتاج از چند مقدمه از مدارك اهل سنت نيز اين امر قابل اثبات است و جايى براى ترديد باقى نمى گذارد. خلاصه ى اين مقدمات بدين شرح است:

الف) امكان وجود محدّث (مردانى كه فرشته با آنان سخن مى گويد بدون آن كه آنان نبىّ باشند) (2) در اين امت وجود دارد. بخارى در صحيح خود حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله در اين زمينه نقل كرده است (3) و از قول ابن عباس نيز نقل مى كند كه وى آيه ى شريفه ى 52 سوره ى حج را چنين قرائت كرده است: و ما أرسلنا من قبلك من رسول و لا نبيّ- و لا محدّث- إلّا إذا تمنّى (4). جملگى اين احاديث در زمره ى احاديث صحيح به شمار مى آيند. (5)

ب) زهراى مرضيه عليها السّلام «سيدة نساء أهل الجنّة»، است. اين حديث با طرق گوناگون در مدارك اهل سنت وارد شده است؛ از جمله در صحيح بخارى، باب مناقب فاطمه. (6) ابن


1- 1. ر. ك: محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 22، ص 546 و ج 26، ص 38 به بعد و سليمان بن اشعث، كتاب المصاحف، تصحيح آرتور جفرى، ص 124- 135.
2- 2. ر. ك: احمد ابن حجر، فتح البارى، ج 7، ص 50، باب فضائل الصحابة. براى توضيح بيش تر درباره ى امكان «محدّث» در اين امت و مسائل جانبى آن ر. ك: علامه امينى، الغدير، ج 5، ص 42- 51.
3- 3. ر. ك: احمد ابن حجر، فتح البارى، ج 7، ص 42، رقم 3689.
4- 4. همان، ج 7، ص 42.
5- 5. همان، ج 7، ص 51.
6- 6. همان، ج 7، ص 105، باب مناقب فاطمه، رقم 3767.

ص: 205

حجر نيز در شرح اين حديث به برخى از اسانيد آن اشاره كرده است. (1)

بنابراين، اگر فرشتگان با مريم عليها السّلام سخن مى گويند به دليل آن است كه مريم، پاكدامن و سرور زنان عصر خود و برگزيده از ناحيه ى خداست؛ همان طور كه قرآن درباره ى مريم مى فرمايد:

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ (2)؛ هنگامى كه فرشتگان به مريم گفتند: اى مريم خداوند تو را برگزيد و پاك كرد و بر زنان جهانيان برگزيد.

درباره ى زهراى مرضيه عليها السّلام به طريق اولويت چنين امرى امكان داشته است؛ چون هيچ دليلى بر اختصاص مقام «محدّثه» به امت هاى پيشين ندارد و زهراى مرضيه عليها السّلام سرور بانوان بهشتى و يا طبق روايات ديگر، سرور بانوان جهانيان است. (3)

با اين وجود برخى از سلفيان، مانند احسان الهى ظهير، (4) محمد مال اللّه (5) و ... كه هرگز نمى توان آنان را محقّقان بى طرف ناميد، از كلمه ى مصحف كه اشتراك لفظى است سوء استفاده مى كنند و آن را حمل بر معناى قرآن مى كنند و مى گويند: شيعه قرآنى دارد كه نام آن «مصحف فاطمه» است؛ و از آن جا كه اين مصحف به لحاظ محتوا با قرآن موجود به كلى متفاوت است، پس قرآن شيعه، قرآنى ديگر است! محمد مال اللّه مى نويسد:

قرآن نزد شيعه، سه برابر قرآن موجود است و در آن هيچ حرفى از اين قرآن نيامده است. ابو جعفر كلينى در كتاب كافى خود از ابو بصير، و وى از ابو عبد اللّه عليه السّلام چنين نقل مى كند: ابو عبد اللّه گفت: نزد ما مصحف فاطمه است، آنان


1- 1. همان، ج 7، ص 105.
2- 2. سوره ى آل عمران 3، آيه ى 42.
3- 3. ر. ك: سيد مرتضى فيروز آبادى، فضائل الخمسة من الصحاح الستة و غيرها من الكتب المعتبرة عند اهل السنة و الجماعة، باب «ان فاطمة سيدة النساء و افضلهن» ج 3، ص 169- 177.
4- 4. احسان الهى ظهير، الشيعة و القرآن، ص 32.
5- 5. محمد مال اللّه، الشيعة و تحريف القرآن، ص 61.

ص: 206

چه مى دانند مصحف فاطمه چيست؟ گفتم: مصحف فاطمه چيست؟ فرمود:

مصحف فاطمه سه برابر قرآن شماست. به خدا سوگند در آن مصحف حرفى از اين قرآن نيست. (1)

سپس در ادامه مى آورد:

اجماع اهل سنت بر اين است كه هر كس حرفى از قرآن را انكار كند، يا بر اين پندار رود كه نقصان و تبديلى در قرآن رخ داده، كافر شده ...؛ چه رسد به ادعاى شيعه كه مى گويد: قرآنى هست كه حرفى واحد از اين قرآن در آن نيست!! (2)

اين نوع داورى ها كه ريشه در جهل يا تجاهل، همراه با كينه ورزى دارد، موجب بدبينى مسلمين به يكديگر و آثار بسيار زشت در بين آنان خواهد شد.

ناگفته نماند در يكى از منابع شيعى چنين آمده است:

از اهل بيت خبر رسيده كه عثمان بن عفان [در هنگام رخداد توحيد مصاحف از امام على عليه السّلام مصحف فاطمه را كه با اشاره ى پدر تدوين كرده بود، طلب كرد و آن را با مصاحف ديگر كه در دست صحابه بود تطبيق داد و .... (3)

مؤلف، اين واقعه را از كتاب ديوان دين، و آن نيز از كتاب تاريخ طبرستان (تأليف محمد بن محمود آملى كه از مورخان قرن هفتم است) نقل كرده است؛ (4) هر چند در تاريخ طبرستان چنين مطلبى به چشم نمى خورد، ليكن، اگر چنين امرى مسجّل باشد، حكايت از قرآنى دارد كه زهراى مرضيه عليها السّلام در زمان حيات پدر تدوين كرده اند. شايد از همين روست كه ايشان در فرازى از خطبه ى خود، تعبير «و عندنا كتاب اللّه؛ ... كتاب خدا


1- 1. همان، ص 62- 63.
2- 2. همان، ص 163.
3- 3. سيد عبد الرضا شهرستانى، المعارف الجلية، ص 19.
4- 4- حبيب اللّه نوبخت، ديوان دين در تفسير قرآن مبين، ص 52.

ص: 207

نزد ماست» (1) را به كار برده اند.

اما بايد توجه داشت كه، به طور قطع، اين مصحف كه به اشاره ى رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و در زمان حيات ايشان تدوين شده، همين قرآن است و غير از مصحفى است كه پس از وفات رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله با املاى حضرت فاطمه عليها السّلام و خط امام على عليه السّلام نگاشته شده و به كلى از قرآن جداست.

متأسفانه، باز برخى از سلفيان تجاهل مى ورزند و با چشم پوشى از اين نكته كه (بنا به اسناد و مدارك) اين ها دو مصحف اند و هر كدام در زمان و موضوع خاص تدوين شده اند، براى رسيدن به نتايج و اهدافى ناشايست و شگفت آور، اين دو را با يكديگر خلط مى كنند. (2)

22. مراد از عنوان «تحريف» در برخى از كتاب هاى كهن شيعى چيست؟

22. مراد از عنوان «تحريف» در برخى از كتاب هاى كهن شيعى چيست؟

كلمه ى «تحريف» در عنوان برخى از كتاب هاى كهن شيعى، موجب شده تا عده اى آن كتاب ها را در موضوع تحريف قرآن، به معناى افزايش يا كاهش در متن الفاظ قرآن، به حساب آورند و سپس آنها را در زمره ى كتاب هايى كه براى اثبات تحريف نوشته شده، قلمداد كرده و صاحبان آنها را در فهرست تحريف گرايان قرار دهند.

محدث نورى در اين زمينه چنين نگاشته است:

ظاهر شرح حال راويان حديث نشان مى دهد كه در ميان آنان گرايش به تحريف قرآن رواج داشته است؛ مانند راوياتى هم چون: احمد بن محمد بن خالد برقى (م. 276 ق.) كه شيخ طوسى و نجاشى در زمره ى كتاب هاى او كتاب التحريف را نام برده اند و نيز پدرش، يعنى محمد بن خالد برقى كه بنا به قول نجاشى كتاب تنزيل و تغيير را نگاشته ... و على بن حسن بن فضّال با كتاب تنزيل من القرآن و تحريف، محمد بن حسن صيرفى با كتاب التحريف و التبديل، احمد بن محمد بن


1- 1. ر. ك: ابن ابى طاهر طيفور، كتاب بلاغات النساء، ص 28 و على بن عيسى الإربلى، كشف الغمة فى معرفة الائمة، تعليق سيد هاشم رسولى، ج 2، ص 483.
2- 2. ر. ك: ناصر قفارى، اصول مذهب الشيعة، ص 268.

ص: 208

سيار با كتاب القرائات، شيخ حسن بن سليمان حلى با كتاب التنزيل و التحريف، و بالاخره محمد بن العباس بن على بن مروان ماهيار با كتاب قرائة امير المؤمنين عليه السّلام و كتاب قراءة اهل البيت عليهم السّلام. (1)

محدث نورى در ادامه از شهرت قول به تحريف در بين قدما و انحصار افراد معين به تحريف ناپذيرى قرآن در ميان آنان خبر مى دهد. (2)

در واقع، محدث نورى با طرح اين مسأله، راه را براى ديگران هموار كرده است؛ كسانى كه دنبال بهانه اند و بدون تأمل و تعمق در اطراف مسأله، بى مهابا به شيعه افترا مى بندند و تمام قدماى شيعه را به گرايش به تحريف متهم مى كنند (3) و سخن كسانى را كه با صراحت بر تحريف ناپذيرى قرآن حكم كرده اند (مانند: شيخ صدوق، سيد مرتضى، شيخ طوسى و شيخ طبرسى رحمهم اللّه) بر تقيه حمل كرده، (4) حتى شيعه را به تحدى فرا مى خوانند بر اين كه در بين قدما كسى جز اين چهار نفر را نشان دهد كه بر سلامت قرآن از تحريف گواهى داده باشد؛ (5) حال آن كه از قدماى شيعه كه با صراحت بر سلامت قرآن از تحريف حكم كرده اند كه در بخش اول اسامى جمعى از آنان را ذكر كرديم؛ هم چنين ادعاى تقيه ى در اين مسأله نيز به زودى مورد بحث قرار خواهد گرفت؛ اما آنچه كه در اين جا بايد بدان بپردازيم پاسخ به اين پرسش اساسى است كه آيا مراد از عنوان «تحريف» بر اين كتاب ها، تحريف در الفاظ قرآن است؟

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: از آن جا كه اساسا مكتوبات قدما روايى، و موضوع اصلى كتاب هايشان، نگارش و يا تنظيم و تنسيق احاديث به صورت باب بندى بوده است، مراد آنان از عنوان تحريف بر نگاشته هايشان، همان معناى اصطلاحى تحريف در متن احاديث است كه ظهور در تحريف در معنا و حمل آيات بر خلاف مراد


1- 1. ميرزا حسين نورى، الفيض القدسى فى ترجمة العلامة المجلسى، ص 29- 30.
2- 2. همان، ص 30.
3- 3. احسان، الهى ظهير، الشيعة و تحريف القرآن، ص 50.
4- 4. محمد مال اللّه، الشيعه و تحريف القرآن، ص 67.
5- 5. احسان الهى ظهير، همان، ص 71 و 109.

ص: 209

خداوند است. (- بخش اول، پرسش 24)؛ بنابراين به طور قطع مى توان ادعا كرد كه ظاهر اكثر احاديث در اين كتاب ها، تحريف در الفاظ قرآن نيست، (1) بلكه قدر متيقن اصناف گوناگون آنها تحريف به معناى اعم است كه شامل اختلاف قرائت ها، حذف و تحريف در وحى تفسيرى (كه به نظر مى رسد اين مورد بيش تر مدنظر آنان بوده)، اختلاف در تأليف آيات، حمل آياتى كه بنابر شأن نزول ها و تبيين پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله درباره ى ولايت اهل بيت بوده، ولى ديگران بر خلاف آن حمل كرده اند و ... مى باشد.

شاهد بر اين مطلب كتاب هايى در اين زمينه است كه هم اكنون در دسترس ماست؛ مانند كتاب القراءات (يا التنزيل و التحريف) از احمد بن محمد سيارى (كه شايد گسترده ترين كتاب در اين باره باشد). هر كس با ديده ى انصاف به مضامين احاديث اين كتاب بنگرد، خواهد ديد كه اكثر احاديث اين كتاب از موضع نزاع (تحريف در الفاظ قرآن) بيرون است. در واقع مى توان ادعا نمود كه هر چند اكثر اين كتاب ها مفقودند، ليكن چون مضامين احاديث آنها در لابه لاى كتاب ها و نقل قول هاى ديگران آمده، مى توان حدس زد كه محتواى آنها بيش از آن شش گروه احاديثى كه در ضمن پرسش هاى 21- 28 بخش اول بررسى شدند، نمى باشند. همان گونه كه ملاحظه گرديد مراد از اين احاديث، با توجه به قراين درونى و بيرونى، تحريف در الفاظ آيات قرآنى نيست. علاوه بر اين نمى توان به ضرس قاطع نام اين كتاب ها را به همين نامى كه هم اكنون مى شناسيم دانست؛ چون شرح حال نويسان، از كتاب هاى اين افراد با نام هاى گوناگون ياد كرده اند؛ به طور نمونه شيخ طوسى از كتاب احمد بن محمد بن خالد برقى، با نام كتاب المعانى و التحريف ياد مى كند (2) و نديم در الفهرست با عنوان كتاب المعانى الاحاديث و التحريف (3) از آن نام برده است؛ ابن شهر آشوب از كتاب على بن احمد كوفى (م. 352 ق.) با عنوان الرد على اهل التبديل و التحريف فيما وقع من اهل التأليف ياد كرده (4) ليكن نجاشى در ضمن اين كه وى را


1- 1. ر. ك: محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 10، ص 16، رقم 8؛ ج 17، ص 219، رقم 21، ص 304، رقم 14؛ ج 24، ص 297، رقم 5؛ ج 78، ص 359، رقم 2 و ...
2- 2. ر. ك: ابو جعفر طوسى، الفهرست، ص 49، رقم ترجمه 65.
3- 3. محمد بن اسحاق النديم، الفهرست، ص 277.
4- 4. ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص 64، رقم ترجمه 436.

ص: 210

غالى مى داند، (1) كتاب وى را با عنوان التبديل و التحريف آورده است (2). اين اختلاف ها نشان مى دهد كه نمى توان با عنوان اين كتاب ها درباره ى محتواى آنها حكم كرد، بلكه بايد با ديدن مضامين احاديثى كه در آنها آمده، به مراد واقعى مؤلف پى برد.

23. آيا در كتاب سليم بن قيس اخبار تحريف نما وجود دارد؟

23. آيا در كتاب سليم بن قيس اخبار تحريف نما وجود دارد؟

دكتر ناصر قفارى- كه از تيره ى سلفيان (وهابيان) است- ادعا دارد- به عنوان يكى از اكتشافات بارز خود- نقطه ى آغاز تحريف گرى را در منابع شيعه شناسايى كرده است.

وى بنا به قول اسحاق بن نديم مى گويد:

نخستين كتابى كه براى شيعه پديدار شده، كتاب سليم بن قيس است. (3)

آن گاه دكتر قفارى انگشت بر اين كتاب نهاده و مى نويسد:

نقطه ى آغاز اخبار تحريف در اين كتاب مشاهده مى شود. (4)

اين مطلب كه كتاب سليم بن قيس نخستين كتاب شيعه است، بايد در جاى ديگر بررسى شود؛ ليكن دليل قفارى درباره ى نقطه ى آغاز تحريف در اين كتاب، وجود سه روايت هم مضمون (روايات شماره ى 4، 11 و 13) درباره ى مصحف امام على عليه السّلام است (5)، ما پيش از اين، از منابع فريقين، درباره ى اصل وجود اين مصحف، كيفيت جمع آورى و محتواى آن، به صورت گسترده بحث نموديم و ملاحظه گرديد كه حجم اخبار اهل سنت درباره ى اين مصحف، به مراتب از اخبار شيعه بيش تر است و از نظر محتوا نيز، طبق شواهد و مدارك، تفاوتى در متن آيات وحى در مصحف امام على عليه السّلام با


1- 1. ر. ك: احمد بن على نجاشى، رجال النجاشى، ص 188.
2- 2. همان.
3- 3. ناصر قفارى، اصول مذهب الشيعه، ص 220.
4- 4. همان، ص 225.
5- 5. ر. ك: سليم بن قيس، كتاب سليم اسرار آل محمد، تحقيق محمد باقر انصارى زنجانى، ص 581- 582 و 660- 665.

ص: 211

مصحف موجود نيست و وجود مصحف امام على عليه السّلام با مسأله ى تحريف قرآن ارتباطى ندارد؛ در واقع آنچه كه سلفيان را درباره ى كتاب سليم بن قيس آشفته كرده، تا گزارش نسبتا گسترده ى مصحف امام على در اين كتاب را «افك» و دروغ گويى بخوانند (1)، ارائه ى اين مصحف توسط امام على به صحابه و سرباز زدن آنان از پذيرش اين مصحف است؛ غافل از اين كه همين گزارش در منابع و مدارك اهل سنت آمده است؛ به طور نمونه عبد الكريم شهرستانى در اين باره مى نويسد:

چون امام على از كفن، دفن و نماز بر پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله فارغ شد ... قرآن را، بنا به مأموريتى كه از ناحيه ى پيامبر داشت، بدون تبديل و تحريف و زيادت و نقصان جمع آورى كرد ... و روايت شده چون از جمع قرآن فارغ شد آن را برداشته با غلامش قنبر به سمت مسجد شتافت و به مردم گفت: ... اين كتاب خداست، همان گونه كه بر محمد صلّى اللّه عليه و اله نازل شده آن را بين دو جلد قرار دادم. آنان گفتند: مصحف خود را برگير، ما نيازى به آن نداريم. [امام گفت: به خدا سوگند پس از اين، اين مصحف را نخواهيد ديد ... پس به سوى خانه بازگشت در حالى كه مى گفت: يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً .... (2)

و باز در همين زمينه مى نويسد:

چگونه آنان جمع على بن ابى طالب را فرو گذاشتند [و خود عهده دار جمع قرآن شدند]؟ آيا زيد بن ثابت از على بن ابى طالب به نوشتن آگاه تر بود؟ آيا سعيد بن العاص از على بن ابى طالب، به لغت قرآن آشناتر و فصيح تر بود؟ آيا على بن ابى طالب از هر كس ديگر به رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله نزديك تر نبود؟ بلى آنان هم داستان شدند و مصحف على بن ابى طالب را فرو گذاشتند و مهجور كردند. (3)

24. آيا على بن ابراهيم قمى (از بزرگان شيعه در قرن سوم و چهارم) را مى توان در زمره ى تحريف گرايان به حساب آورد؟


1- 1. ناصر قفارى، همان، ص 262.
2- 2. محمد بن عبد الكريم شهرستانى، مفاتيح الاسرار و مصابيح الانوار، تحقيق محمد على آذرشب، ج 1، ص 121.
3- 3. همان، ج 1، ص 125.

ص: 212

24. آيا على بن ابراهيم قمى (از بزرگان شيعه در قرن سوم و چهارم) را مى توان در زمره ى تحريف گرايان به حساب آورد؟

برخى از محدثان شيعى، مانند محدث نورى و (نيز ظاهر كلام) محدث فيض كاشانى، على بن ابراهيم قمى را با استناد به تفسير منسوب به وى، در زمره ى تحريف گرايان قرار مى دهند. محدث نورى مى گويد:

متن تفسير على بن ابراهيم قمى كه از اخبار تحريف نما پر است، نشان دهنده ى ديدگاه وى درباره ى وجود تغيير و نقصان در قرآن است؛ همان گونه كه در مقدمه ى تفسيرش نيز، با صراحت، گرايش خود به تحريف را بيان كرده است. (1)

مرحوم فيض كاشانى نيز همين ديدگاه را درباره ى على بن ابراهيم دارد. (2) اين نوع داورى ها نيز بهانه اى به دست جمعى از سلفيان داده تا از ميان قدماى شيعه، على بن ابراهيم قمى را در زمره ى تحريف گرايان به حساب آورند. (3) دكتر ناصر قفارى- از همين تيره- نيز با افزودن اين مطلب نكته اى ديگر بر اين مطلب مى گويد:

با آن كه كتاب تفسير قمى پر از روايات تحريف است [آية اللّه خويى روايات تفسير قمى را توثيق كرده است [و اين حكايت از صحت احاديث در اين زمينه در كتاب تفسير قمى دارد]. (4)

سپس در ادامه مى گويد:

تمام شيعه اين تفسير را ارج مى نهند. (5)


1- 1. ميرزا حسين نورى، الفيض القدسى فى ترجمة العلامه المجلسى، ص 25.
2- 2. ملا محسن فيض كاشانى، الصافى فى تفسير القرآن، ج 1، ص 47.
3- 3. ر. ك: احسان الهى ظهير، الشيعة و القرآن، ص 36؛ محمد مال اللّه، الشيعة و تحريف القرآن، ص 59، و السيف محمد عبد الرحمن، شيعة الاثنى عشرية و تحريف القرآن، ص 6، 13 و 47.
4- 4. ناصر قفارى، ص 226.
5- 5. همان، ص 269.

ص: 213

بى گمان كتابى كه هم اكنون در دسترس ماست، يعنى تفسير روايى پر ارج از قرآن، با يك مقدمه ى طولانى كه به نام تفسير على بن ابراهيم قمى مشهور است، از على بن ابراهيم قمى نيست؛ چون در آخر مقدمه ى اين تفسير چنين آمده است:

أقول: تفسير بسم اللّه الرحمن الرحيم حدثنى ابو الفضل العباس بن محمد بن القاسم العلوي قال: حدّثنا أبو الحسن على بن ابراهيم القمى قال:

حدّثنى ابى رحمه اللّه عن .... (1)

از اين عبارت استفاده مى شود كه مقدمه ى تفسير، از خود على بن ابراهيم قمى نيست، بلكه از فردى مجهول است كه با عبارت «حدّثنى، به من خبر داد» از ابو الفضل العباس علوى روايت مى كند؛ چه اين كه در كتاب هاى رجالى شرح حالى از ابو الفضل العباس علوى به چشم نمى خورد. با دقت در متن تفسير، روشن مى گردد كه بيش تر روايات اين تفسير، با سند على بن ابراهيم قمى نقل نشده است. مؤلف اين تفسير كه شاگرد- با واسطه ى- على بن ابراهيم قمى است، حداقل از سه تفسيرى كه در اختيارش بوده است (تفسير على بن ابراهيم قمى- كه شايد همان است كه نديم در كتاب فهرست خود با عنوان كتاب اختيار القرآن نام برده است (2)- تفسير ابى الجارود (3) (زياد بن منذر) و تفسير فرات كوفى كه هم طبقه ى ابو جعفر كلينى است) اين مجموعه را تدوين كرده و چون بيش تر مطالب وى، آراى على بن ابراهيم و يا با واسطه ى سند اوست، به نام تفسير على بن ابراهيم مشهور شده است. وى در موارد متعدد، با تعبير «قال على بن ابراهيم» رأى قمى را بدون واسطه (كه ظاهرا از تفسير على بن ابراهيم قمى برگرفته) مى آورد (4) و گاهى هم با واسطه ى شاگرد ايشان، يعنى ابو الفضل العباس العلوى، روايتى را نقل


1- 1. على بن ابراهيم قمى، تفسير القمى، ج 1، ص 27. براى توضيح بيش تر در اين باره، ر. ك: آغاز بزرگ تهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 4 ص 303.
2- 2. محمد بن اسحاق نديم، الفهرست، ص 277.
3- 3. ر. ك: على بن ابراهيم قمى، همان، ج 2، ص 21، 27 و ...
4- 4. ر. ك: همان، ج 1، ص 299، ج 2، ص 21، 101، 111 و ...

ص: 214

مى كند (1) و در مواردى هم با صراحت مى گويد: «اين مطلب در روايت على بن ابراهيم نيست». (2) در برخى از موارد ظاهر كلام مؤلف نيز نشان مى دهد كه ديدگاه خودش را درباره ى تفسير آيات آورده است. (3)

بنابراين نمى توان با استناد به اين تفسير، على بن ابراهيم قمى را در زمره ى تحريف گرايان قرار داد؛ اما درباره ى توثيق اسانيد روايات اين تفسير توسط آية اللّه خوئى بايد گفت: با اين فرض كه شاگرد بدون واسطه ى على بن ابراهيم قمى، يعنى ابو الفضل العباس العلوى و نيز شاگرد با واسطه ى او (يعنى كسى كه اين تفسير را گرد آورده و مشخص نيست چه كسى است) هر دو موثق باشند و بتوان به آنچه هم اكنون از تفسير قمى به دست ما رسيده اعتماد كرد، در اين صورت ديدگاه آية اللّه خوئى كه مى گويد: «جملگى مشايخ على بن ابراهيم كه در تفسيرش از آنان روايتى با سند از يكى از معصومان نقل مى كند، موثق اند؛ چون خود على بن ابراهيم در مقدمه ى تفسيرش از وثاقت مشايخ خود خبر داده است»، (4) تنها درباره ى راويان احاديثى خواهد بود كه على بن ابراهيم با سند خود از معصومان نقل كرده است. تعداد اين احاديث نسبت به ساير احاديث و اقوال در اين تفسير اندك اند و از ميان آنان احاديثى كه ظهور در تحريف قرآن دارند، به مراتب كم تر خواهند بود؛ افزون بر آن، هرگز در شيوه ى آية اللّه خويى و محققان ديگر، وثاقت راوى و صحت سند به معناى پذيرش متن حديث نيست؛ (5) زيرا اين وثاقت، تنها دروغ گويى راوى را برطرف مى سازد؛ اما احتمال لغزش، خطا و نسيان راوى هم چنان پابرجاست و بايد با فحص از قراين و شواهد درونى و بيرونى، و نيز بررسى معارض هاى حديث، به فهم واقعى حديث پى برد. به نظر ما پس از بررسى و ژرف نگرى در متن اين احاديث روشن مى گردد كه اكثر روايات تحريف قرآن در اين


1- 1. ر. ك: همان، ج 1، ص 27.
2- 2. ر. ك: على بن ابراهيم قمى، همان، ج 2، ص 360.
3- 3. همان، ج 1، ص 367؛ ج 2، ص 303.
4- 4. سيد ابو القاسم خويى، معجم رجال الحديث، ج 1، ص 49.
5- 5. سيد ابو القاسم خويى، البيان فى تفسير القرآن، بحث «صيانة القرآن عن التحريف» ص 197- 259.

ص: 215

تفسير از موضع نزاع بيرون اند و درباره ى اختلاف قرائت ها و تحريف در معناى آيات، اختلاف در تأليف و ... مى باشد، و نيز از آن شش دسته احاديثى كه در بخش اول در ضمن پرسش هاى 22- 30 بررسى شد، بيرون نمى باشند.

محدث فيض كاشانى نيز كه تفسير منسوب به على بن ابراهيم را مملوّ از اين روايات مى داند، ديدگاه خود را تصحيح كرده مى نويسد:

برخى از اين محذوفات، از قبيل تفسير و بيان و تبديل از حيث معناست و از متن قرآن محسوب نمى شوند ... چه اين كه مراد از اصطلاح «كذا انزلت؛ آيه چنين نازل شده است» كه در برخى از اين احاديث آمده، تفسير و بيان قرآن است، نه آن كه در الفاظ قرآن چيزى بوده كه با تحريف ساقط شده باشد .... (1)

سپس با بيان قراين و شواهد، به تحكيم اين ديدگاه پرداخته است. (2)

25. ديدگاه ثقة الاسلام ابو جعفر كلينى درباره ى سلامت قرآن از تحريف چيست؟

25. ديدگاه ثقة الاسلام ابو جعفر كلينى درباره ى سلامت قرآن از تحريف چيست؟

سلفيان بسيار كوشيدند تا قول به تحريف قرآن را به ابو جعفر كلينى نسبت دهند، آنان با بيان مقام ارجمند ثقة الاسلام كلينى و كتاب كافى در نزد شيعه، مى كوشند به هر شكل ممكن اين نسبت را به اثبات برسانند؛ (3) تلاش اين افراد و ديگران، تنها استناد به مضامين احاديث كتاب كافى و يا بهره جستن از عناوين باب هاى آن است. محدث نورى نيز، كه بستر مناسبى براى ديگران در اين زمينه فراهم كرده است، با استفاده از همين دو راه (روايات كافى و عناوين ابواب آن) چنين مى نويسد:

مرحوم كلينى رواياتى را در كافى، به ويژه در باب «نكت و نتف»، در زمينه ى تحريف قرآن آورده و متعرض رد و نقد آنها نشده است؛ چه اين كه محقق سيد


1- 1. ملا محسن فيض كاشانى، الصافى فى تفسير القرآن، ج 1، ص 67، و ر. ك: همو، الوافى، ج 7، ص 1778.
2- 2. همان.
3- 3. ناصر قفارى، اصول مذهب الشيعه، ص 227- 228؛ احسان الهى ظهير، الشيعة و القرآن، ص 31؛ محمد مال اللّه، الشيعة و تحريف القرآن، ص 61، و محمد عمر سيف، همان، ص 13، 23، 51 و 59.

ص: 216

محسن كاظمى در شرح وافيه نيز از عنوان باب: «إنّه لم يجمع القرآن كلّه إلّا الأئمّة عليهم السّلام؛ هيچ كس جز ائمه عليهم السلام قرآن را گرد نياورده است» گرايش مرحوم كلينى را به تحريف قرآن، استظهار كرده است كه استظهارى درست و قابل قبول است؛ چون ديدگاه هاى قدما، غالبا از عناوين باب هاى كتاب هايشان شناخته مى شود. (1)

به نظر ما اين استفاده تمام نيست؛ زيرا:

اولا، بر خلاف ادعاى محدث نورى، شيوه ى ابو جعفر كلينى (ره) در كافى بر رد و نقد روايات نيست. كلينى در كافى روايتى را نياورده كه سپس درباره ى آن، بحثى مستقل به عنوان ردّ و قدح يا قبول و مدح آورده باشد.

ثانيا، هرگز بيان روايتى در كتاب حديثى، نشان دهنده ى اعتقاد مؤلف آن به مضمون آن روايت نيست، هر چند مؤلف ملتزم به آوردن احاديث معتبره باشد؛ چون اعتبار سند حديث، موجب اعتبار مطلق متن آن نمى شود؛ به ويژه اگر آن متن (و به طور خاص در خود آن كتاب) با متنى ديگر معارض باشد؛ همان گونه كه در كتاب كافى چنين است و به زودى خواهد آمد؛ در غير اين صورت بايد گفت: اگر صرف نقل حديثى در كتاب روايى، مانند كافى و ... بيانگر باور و التزام مؤلف به مضمون و متن حديث باشد (بدون بررسى فقه الحديث) پس بايد تمام وهابيانى كه ثقة الاسلام كلينى را تحريف گر مى نامند، جملگى صاحبان صحاح و كتاب هاى تفسيرى روايى اهل سنت كه در آنها از اين نوع احاديث كم نيست (- بخش اول، پرسش هاى 34- 45) و نيز كسانى كه اين كتاب ها را تأييد مى كنند را تحريف گرا به حساب آورند؛ چون در نزد آنان، صرف وجود حديثى در اين زمينه براى اين حكم كافى است؛ البته به نظر مى رسد اين نكته براى آنان پوشيده نيست، ليكن بنا به حساب هاى ديگرى چنين بى مهابا حكم مى كنند و اتهام مى زنند.

ثالثا، بر فرض كه در كافى رواياتى بر تحريف به معناى مورد نزاع دلالت داشته


1- 1. ميرزا حسين نورى، الفيض القدسى فى ترجمة العلامة المجلسى، ص 25- 26.

ص: 217

باشد، اين احاديث با احاديث ديگر كه در همين كتاب اند و از نظر كميت، بيش تر و از نظر سند و قوت متن، قوى ترند و در تحت عناوينى روشن درباره ى قرآن قرار دارند، در تعارض اند (مانند باب: فضل حامل القرآن، باب من يتعلّم القرآن بمشقّة، باب من حفظ القرآن ثمّ نسيه، باب ثواب قراءة القرآن، باب قراءة القرآن في المصحف، باب البيوت التى يقرأ فيها القرآن و ...) (1) و بنا به قاعده اى كه خود ابو جعفر كلينى با بهره گيرى از ائمه ى طاهرين عليهم السّلام در مقدمه ى كتابش آورده، اين دو دسته روايات بايد به قرآن عرضه شوند و آن دسته كه با قرآن موافق اند گرفته شوند و دسته ى ديگر (در صورتى كه تأويلى درست براى آنها يافت نشود) ساقط شوند. ابو جعفر كلينى (ره) در مقدمه ى كتابش خطاب به كسى كه اين كتاب را در پاسخ به درخواست او نوشته چنين مى آورد:

برادرم بدان- خدا تو را به مقصد رساند- كسى را نرسد كه درباره ى روايات متعارض از خودش اظهار نظر كند، جز آن كه به گفته ى العالم [امام موسى بن جعفر عليهما السلام كه چنين فرموده: «آنها را به قرآن عرضه كنيد، هر چه با قرآن سازگار بود بگيريد و هر چه ناسازگار بود رها كنيد» عمل كند. (2)

پس مى توان گفت: هر چند شيوه ى ابو جعفر كلينى (ره) در كتاب كافى، نقل احاديثى است كه در نظرش معتبر بوده، ليكن چون خود ايشان به اين قاعده ى قطعيه ملتزم است، بنابراين، به نظر ايشان رواياتى كه ظاهر در تحريف اند، در تعارض با روايات ديگر، يا ساقط و بى اعتبارند، يا آن كه براى اين احاديث تأويلى دارند كه به كلى آنها را از دايره ى تعارض با احاديث ديگر بيرون مى برد.

رابعا، در ابواب كتاب كافى، بابى تحت عنوان «تحريف قرآن» يا چيزى نزديك به آن نمى يابيم. كسانى كه خواسته اند از عناوين باب ها چنين استفاده اى بكنند، تنها به عنوان


1- 1. كلينى، الكافى، كتاب فضل القرآن، ج 2، ص 596 به بعد.
2- 2. همان، ج 1، ص 8.

ص: 218

اين باب «إنّه لم يجمع القرآن كلّه إلّا الأئمّة عليهم السلام و إنّهم يعلمون علمه كلّه؛ هيچ كس جز ائمه عليهم السّلام قرآن را گرد نياورده اند و آنان تمام دانش قرآن را مى دانند» (1)، تمسك كرده اند؛ ليكن به نظر ما اين عنوان با مسأله ى تحريف به معناى مورد نزاع ارتباط ندارد، شاهد آن هم شش حديثى است كه در ذيل اين باب آمده است. حديث شماره ى يك و دو به صورت مجمل و چهار حديث بعدى در حكم شرح و تفصيل آن دو روايت اند؛ چه اين كه خود عنوان باب نيز از اين اجمال و تفصيل خبر مى دهد. مجموع احاديث اين باب- همان گونه كه علامه طباطبايى نيز مى گويد- در صدد بيان اين نكته اند كه تنزيل و تأويل، علوم ظاهرى و باطنى و خلاصه تمام دانش هاى قرآن، نزد ائمه ى طاهرين عليهم السّلام است و كسى همانند آنان نيست. (2) شاهد آن هم اين كه، اين حكيم درباره ى كل ائمه عليهم السّلام آمده، و الّا تمام آنان در عصر نزول قرآن حضور نداشتند، تا الفاظ و تعابير قرآن را گرد آورند. البته جاى تعجب هم نيست كه فقط آنان مقام معارف قرآن را بدانند؛ چون بنا بر حديث ثقلين، آنان هم وزان و هم رديف قرآن اند. شايد به همين خاطر است كه با وجود كتاب كافى در نزد اسطوانه هاى شيعه، هم چون شيخ ابو جعفر صدوق، علم الهدى، سيد مرتضى، شيخ الطايفه ابو جعفر طوسى رحمهم اللّه (3) از روايات و عناوين ابواب آن، تحريف قرآن را استنتاج نكرده اند.

خامسا، احاديثى كه در باب «فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية» آمده و مورد استناد محدث نورى قرار گرفته است، 92 حديث آن تكرار شده است و علامه مجلسى نيز فقط 8 حديث آن را صحيح مى داند (4) و با رجوع به متن آنها نيز مشخص مى شود كه اين احاديث به مسأله ى تحريف ربطى ندارد هر چند برخى از سلفيان پاره اى


1- 1. همان، كتاب الحجة، ج 1، ص 228.
2- 2. همان، حاشيه ى علامه طباطبائى بر كافى، ج 1، ص 228.
3- 3. ر. ك: صدوق، من لا يحضره الفقيه، تعليق حسن موسوى خرسان، ج 4، ص 51، 165، باب 115، ذيل حديث 578، و ر. ك: علم الهدى شريف مرتضى، رسائل الشريف المرتضى، اعداد سيد مهدى رجائى، ج 1، ص 409، و ابو جعفر طوسى، الفهرست، ص 161.
4- 4. ر. ك: محمد باقر مجلسى، مرآة العقول، ج 5، ص 160 به بعد، ج 17، 72، 74، 76، 78، 80، 83.

ص: 219

از احاديث اين باب را به عنوان احاديث صحيح و صريح در تحريف معرفى مى كنند (1)، ولى با مراجعه به اسناد و مضامين آنها، دروغ آنان آشكار مى گردد.

سادسا، تنها حديثى كه مى توان از آن تحريف قرآن را استنباط كرد، حديثى است كه با سند صحيح (و بنا به يك احتمال با سند موثق) در كافى آمده است كه در آن مى گويد: «قرآنى كه جبرائيل براى محمّد صلّى اللّه عليه و اله آورد هفده هزار آيه دارد. (2) ما در (- بخش اول، پرسش 28، قسم چهارم) درباره ى معنا و مفهوم اين حديث، با بيان ديدگاه هاى بزرگان بحث كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه اگر اين حديث تأويل درستى نداشته باشد، چون مخالف صريح قرآن است، ساقط خواهد بود و آن را اشتباه راوى يا ناسخ، كه عدد هفت هزار را هفده هزار آورده، مى دانيم.

26. آيا در باور شيخ صدوق درباره ى سلامت قرآن از تحريف ترديدى وجود دارد؟

26. آيا در باور شيخ صدوق درباره ى سلامت قرآن از تحريف ترديدى وجود دارد؟

شيخ ابو جعفر صدوق (م. 381 ه. ق) در رساله اى كه براى بيان عقايد شيعه نگاشته است، با صراحت باور خود درباره ى سلامت قرآن از تحريف را چنين ابراز مى كند:

... اعتقاد ما اين است: قرآنى كه خداوند بر پيامبرش (محمد صلّى اللّه عليه و اله) نازل كرده همين قرآن بين دو جلد مرسوم در بين مردم است و [آياتش بيش از اين نيست .... (3)


1- 1. ر. ك: ناصر قفارى، اصول مذاهب الشيعة، ص 228 و 353. وى مى گويد: «مجلسى، روايات تحريف در باب «نكت و نتف» از كتاب كافى را، صحيح مى داند» شماره ى اين احاديث عبارت است از: 8، 23، 25، 26، 27، 28، 31، 32، 45، 47، 58، 59، 60 و 64، ليكن با مراجعه به مرآة العقول خواهيم ديد كه علامه مجلسى هيچ كدام از اين احاديث را در زمره ى حديث صحيح نشمرده است. و نيز ر. ك: محمد مال اللّه، الشيعه و تحريف القرآن، وى نيز به دروغ، ارقامى از احاديث جلد اول و دوم كافى را آدرس مى دهد و مى گويد: «اين احاديث دلالت بر تحريف و نقصان قرآن دارد». ص 62- 63؛ ليكن با مراجعه به كافى روشن مى شود احاديثى كه از جلد اول آدرس داده به بحث تحريف به معناى مورد نزاع ارتباطى ندارد و جملگى آنها به لحاظ سند ضعيف و يا مجهول اند و ارقام احاديث جلد دوم نيز اساسا با موضوع بحث تحريف بكلى بيگانه اند و اين نشان مى دهد كه اين افراد در پى كشف حقيقت نيستند، بلكه تنها به تعصب ويرانگر خود و اختلاف مسلمين دامن مى زنند.
2- 2. كلينى، كافى، ج 2، ص 634، رقم 28.
3- 3. ابو جعفر صدوق، الاعتقادات، ص 84.

ص: 220

و در كتاب معانى الأخبار مى گويد:

تمام فرق اسلامى بر اين نقطه اتفاق نظر دارند كه اين قرآن بدون تغيير و تبديل است و هيچ زيادى و نقصانى در آن راه نيافته است.

با اين وصف، برخى از بيماردلان وهابى، مانند دكتر ناصر قفارى (1)، احسان الهى ظهير (2)، محمد عبد الرحمن سيف (3) و ... مى كوشند تا در اين باور ترديد ايجاد كنند. برخى از آنان مى گويند:

چون شيخ صدوق در همين رساله خبر مصحف امام على را پذيرفته، اين از خرافه ها و رسوبات اخبار تحريف است كه در ذهن صدوق نقش بسته و ديدگاهش را درباره ى صيانت قرآن از تحريف مخدوش مى كند. (4)

آنگاه انگشت بر كتاب ثواب الاعمال و الخصال شيخ صدوق، مى نهند و مى نويسند:

كتاب هاى صدوق از اين «الحاد» [تحريف قرآن سالم نمانده؛ وى در ثواب الاعمال مى آورد: سوره ى احزاب، زنان قريش را رسوا كرد و اين سوره بزرگ تر از سوره ى بقره بوده، لكن آن را كم كردند و تحريف نمودند. در كتاب خصال نيز اين حديث را آورده است: روز قيامت سه چيز به خدا شكايت مى كنند:

قرآن، مسجد و عترت. قرآن مى گويد: پروردگارا مرا سوزاندند و پاره پاره كردند. (5)

خبر مصحف امام على، كه در منابع فريقين به طور فراوان يافت مى شود، از خرافه ها و رسوبات اخبار تحريف نيست (- بخش اول، پرسش هاى 23- 25)؛ اما آنچه


1- 1. ناصر قفارى، همان، ص 285- 289.
2- 2. احسان الهى ظهير، السنة و الشيعه، ص 67.
3- 3. عبد الرحمن سيف، همان، ص 53.
4- 4. ناصر قفارى، همان، ص 285.
5- 5. همان، ص 288- 289.

ص: 221

را كه اينان الحاد ناميده اند، بدون توجه به پاسخ شيخ صدوق به نوع اين روايات است.

شيخ در علاج اين اخبار مى گويد:

هرچه در اخبار تحريف نما آمده و در قرآن نيست، از سنخ وحى قرآن نيست، بلكه مانند احاديث قدسى، وحى غير قرآنى است. (1)

در عرف محققان، هرگز نمى توان بين كتاب هايى كه براى جمع آورى اخبار نگاشته شده، مانند ثواب الاعمال و الخصال و كتاب هايى كه در مقام بيان عقايد و يا فتوا- پس از تأمل و دقت نظر از رهگذر بررسى أسانيد اخبار، مضامين آنها، علاج تعارض و ...-

نگاشته شد، مانند. رساله ى اعتقادات، به طور يكسان حكم كرد؛ و اين نكته ى بسيار مهمى است كه متأسفانه، يا به آن توجه نمى شود، و يا از سر عمد ناديده گرفته مى شود؛ همان طور كه خود شيخ صدوق به اين تفاوت اشاره كرده است:

من در اين كتاب بنا ندارم مانند مصنّفان، هر چه را كه راويان روايت كرده اند، بياورم؛ بلكه تنها احاديثى را مى آورم كه به آنها فتوا مى دهم و حكم به صحت آنها مى كنم. (2)

با چشم پوشى از اين تفاوت، مشكل كتاب هاى اهل سنت در اين زمينه به مراتب بيش تر خواهد بود؛ به طور نمونه در سند روايتى كه شيخ درباره ى سوره ى احزاب نقل كرده، محمد بن حسان قرار دارد كه در كتاب هاى رجال از وثاقت وى خبرى نيست؛ و نيز ابن ابى حمزه البطائنى، واقفى، ضعيف و متهم قلمداد شده است (3)؛ در عين حال، مضمون اين خبر در كتب اهل سنت از چند طريق از عايشة (4)، حذيفه (5) و


1- 1. ابو جعفر صدوق، همان، ص 85.
2- 2. ابو جعفر صدوق، مقدمه ى من لا يحضره الفقيه، تصحيح على اكبر غفارى، ج 1، ص 3.
3- 3. ابو القاسم خويى، معجم رجال الحديث، ج 11، ص 214.
4- 4. ر. ك: قاسم ابن سلام، فضائل القرآن، تحقيق وهبى سليمان خارجى، ص 190؛ جلال الدين سيوطى، در المنثور، ج 5، ص 180؛ الاتقان، ج 2، ص 40؛ حسين راغب اصفهانى، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، ج 2، ص 434.
5- 5. ر. ك: جلال الدين سيوطى، در المنثور، ج 5، ص 180.

ص: 222

ابى بن كعب (1) وارد شده و برخى از اسناد آن، به صورت صحيح مى باشد (2)؛ هر چند محققان اهل سنت نيز به اين احاديث وقعى ننهاده اند و افرادى مانند آلوسى بغدادى آن را حديثى جعلى و يا قابل تأويل مى شناسد (3) (بدون آن كه وجه تأويلش را بيان كنند).

هم چنين حديثى كه در كتاب الخصال آمده است، در منابع اهل سنت نيز يافت مى شود؛ از جمله در كتاب كنز العمال به نقل از مسند احمد بن حنبل، معجم الطبرانى، سنن سعيد بن منصور و فردوس الاخبار چنين مى آورد:

روز قيامت، مصحف و مسجد و عترت مى آيند و مصحف مى گويد: پروردگارا، مرا سوزاندند و پاره پاره كردند .... (4)

آيا سلفيانى كه درباره ى شيخ صدوق چنين داورى مى كنند، درباره ى احمد حنبل، طبرانى، سعيد بن منصور و حتى عايشه هم همين گونه حكم مى رانند؟

27. آيا مى توان در ديدگاه سيد مرتضى علم الهدى درباره ى سلامت قرآن از تحريف ترديد كرد؟

27. آيا مى توان در ديدگاه سيد مرتضى علم الهدى درباره ى سلامت قرآن از تحريف ترديد كرد؟

سيد مرتضى علم الهدى رحمه اللّه (م. 436 ه)، سلامت قرآن از تحريف را با استدلال عقلى و شواهد تاريخى، به طور ژرف و همه جانبه، به اثبات رسانده است. دكتر قفارى در اين جا نيز مى كوشد با مناقشات خود و گاهى، متأسفانه، با تحريف عبارات ايشان، در اين ديدگاه ترديد ايجاد كند. وى ابتدا عبارت سيد مرتضى را بدون شرح نقل مى كند:

آنان كه در امر سلامت قرآن از تحريف مخالفت ورزيده اند تنى چند از اماميه و


1- 1. ر. ك: قاسم ابن سلام، همان، ص 191، و ابو عبد اللّه حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، تحقيق باشراف يوسف عبد الرحمن مرعشلى، ج 2، ص 415.
2- 2. على ابن حزم، المحلى، تحقيق لجنة احياء التراث العربى، ج 11، ص 23.
3- 3. محمود آلوسى، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع المثانى، تصحيح محمد حسين عرب، ج 12، ص 217.
4- 4. على متقى هندى، كنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، تصحيح صفوة السقا، ج 11، ص 193، رقم 31190؛ و نيز ر. ك: حسين راغب اصفهانى، محاضرات، ج 2، ص 333.

ص: 223

«حشويه» مى باشند كه به آراى آنان هيچ اعتنايى نيست ... آنان به اخبارى ضعيف كه صحيح پنداشته اند، پاى بندند .... (1)

سپس چنين نتيجه مى گيرد:

مراد سيد مرتضى از «حشويه»، جمعى از اخباريون شيعه است كه به تحريف قرآن گرايش دارند. (2)

دكتر قفارى، از واژه ى «حشويه» چنين معنايى را اراده مى كند تا هر طور شده اخبار تحريف نما در كتب اهل سنت و ملتزمين به آنها را منكر شود. اين تغافل از وى بر خلاف اصطلاح دانشمندانى است كه اين واژه ى اصطلاحى را براى گروهى از حنابله مى دانند، مانند قاضى عبد الجبار كه مى نويسد: «الحشوية، النوابت من الحنابلة؛ حشويه از بين حنبلى ها برخاسته اند» و نيز جرجانى و صفدى و ... (3)

دكتر قفارى سپس در ادامه مى گويد:

اين ديدگاه از سيد مرتضى در هيچ كتابى نيامده، جز در مقدمه ى تفسير مجمع البيان و اگر سيد مرتضى چنين ديدگاهى داشت، در كتاب هاى گوناگون از وى نقل مى شد ... بنابراين، يا آن است كه اين سخن را بر ايشان بسته اند و يا انكار تحريف از ايشان براى تقيه بوده است .... (4)

اولا، اگر امروز كتاب المسائل الطرابلسيات الاولى از سيد مرتضى كه مؤلف تفسير مجمع البيان از آن نقل كرده در دست رس ما نيست، تفسير منهج الصادقين كه از آن نقل كرده (5) و نيز كتاب الذخيرة فى علم الكلام كه از خود سيد مرتضى است هم اكنون وجود


1- 1. ناصر قفارى، اصول مذهب الشيعه، ص 293.
2- 2. همان.
3- 3. ر. ك: جرجانى، تعريفات، ص 341، و صفدى، الغيث المسجم، ج 3، ص 47.
4- 4. ناصر قفارى، همان، ص 294.
5- 5. ملا فتح اللّه كاشانى، منهج الصادقين در الزام المخالفين، ج 1، ص 12- 13.

ص: 224

دارد و در آن مى گويد:

... ما، در مسائل طرابلسيات درستى قرآن را از هر جهت، روشن ساختيم و گفتيم در اين كتاب نقص، تبديل و تغيير و دگرگونى نيست .... (1)

ثانيا، اگر اين ديدگاه را به سيد مرتضى نسبت داده اند، پس چطور ابن حزم (م. 456 ه. ق) كه معاصر ايشان است مى گويد: «شريف مرتضى از اماميه، منكر قول به تحريف قرآن است ...»؛ (2) پس به گمان دكتر قفارى، يا بايد اين عبارت را بعدا در كتاب الفصل ابن حزم افزوده باشند، يا آن كه ابن حزم بدون مدرك و دليل سخن گفته است، كه در هر دو صورت، كتاب ابن حزم از اعتبار ساقط خواهد بود.

ثالثا، قفارى مى گويد: سيد مرتضى رحمه اللّه تقيه كرده است، و دليل آن را چنين مى آورد:

شريف مرتضى در كتاب الشافى درباره ى مطاعن عثمان گفته است: وى مردم را بر قرائت زيد بن ثابت گرد آورد و ساير مصاحف را كه مشكوك بودند، سوزاند ..

بدون شك اين سخن از شريف مرتضى با ديدگاهش درباره ى سلامت قرآن از تحريف تنافى دارد ... و اين حكايت از تقيه در ديدگاه وى مى كند؛ افزون بر آن كه گفتار وى درباره ى سوزاندن مصاحف، طعن در كتاب خداست ... بلكه بايد گفت كار عثمان در سوزاندن، از بزرگ ترين مناقب وى به حساب مى آيد، كارى كه اجماع امت آن را پذيرفته بودند. (3)

ما به زودى درباره ى گرايش به تقيه در مسأله ى تحريف ناپذيرى قرآن بحث خواهيم كرد؛ ليكن در اين جا از دكتر قفارى مى پرسيم چطور اگر سوزاندن مصاحف را از مطاعن عثمان بناميم موجب تناقض در كلام سيد مرتضى و نيز حصول «تقيه» مى گردد،


1- 1. علم الهدى شريف مرتضى، الذخيره فى علم الكلام، تحقيق سيد احمد حسينى، ص 364- 365.
2- 2. على بن حزم، الفصل فى الملل و الاهواء و النحل، تحقيق محمد بن ابراهيم نصر، ج 5، ص 40.
3- 3. ناصر قفارى، همان، ص 294.

ص: 225

ولى اگر اين كار را از مناقب عثمان بناميم، تأييدى بر ديدگاه سيد مرتضى است و جايى براى تقيه و مناقشات ديگر نيست؟ علاوه بر آن، قفارى يا كتاب الشافى را نديده، يا در آن دقت كافى نكرده است؛ چون اين عبارت در كتاب الشافى از سيد مرتضى نيست، بلكه ايشان به نقل از كتاب المغنى تأليف قاضى عبد الجبار آن را آورده و قاضى نيز آن را از قول كسانى كه بر كار عثمان خرده مى گيرند مى آورد تا پاسخ دهد و از كار عثمان دفاع كند. وى در اين دفاع مى نويسد:

سوزاندن مصاحف مشكوك، موجب حفظ قرآن و پايان بخشيدن به درگيرى ها و اختلافات شد. (1)

سيد مرتضى با ذكر هر دو عبارت، در مقام داورى بين رأى قاضى عبد الجبار و مخالفان او، وارد پاسخ گويى و قضاوت مى شود؛ ليكن بنابر ديدگاه خود سيد مرتضى كه با ادلّه ى استوار و شواهد متعدد به اثبات رسانيده، قرآن در عصر خود پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله جمع آورى و تدوين شد و آن همين صورت قرآنى كنونى است كه در بين ما وجود دارد و اخبارى را كه از جمع ابابكر و يا توحيد مصاحف توسط عثمان خبر مى دهند، اخبارى ضعيف، غير قابل اعتبار و در تعارض با اين ادلّه ى قطعى، ساقط مى داند. (2)

28. آيا شيخ مفيد قايل به تحريف است؟ ديدگاه ايشان در اين باره چيست؟

28. آيا شيخ مفيد قايل به تحريف است؟ ديدگاه ايشان در اين باره چيست؟

باز برخى از وهابيان در مورد ديدگاه شيخ مفيد درباره ى سلامت قرآن از تحريف دچار خيانت شده، كلام ايشان را تقطيع كرده اند تا شيخ مفيد را در جرگه ى قايلين به تحريف نشان دهند؛ از جمله دكتر ناصر قفارى كه پس از خيانت در عبارت شيخ مفيد، آن را با ديدگاه شيخ صدوق رحمه اللّه مقايسه كرده و كوشيده است كه دو موضع متناقض از اين دو استوانه ى شيعه ارائه كند. وى مى نويسد:


1- 1. على بن حسين علم الهدى شريف مرتضى، الشافى فى الامامة، تحقيق عبد الزهراء حسينى، ج 4، ص 229.
2- 2. على بن حسين علم الهدى، الذخيرة فى علم الكلام، ص 364.

ص: 226

شيخ شيعه در زمان خودش، يعنى ابن بابويه صدوق (م. 381 ه. ق) مى گويد:

اعتقاد ما درباره ى قرآن اين است: قرآنى كه خداوند بر پيامبرش محمّد صلّى اللّه عليه و اله نازل كرده همين قرآن كنونى است كه در دست مردم است و بيش از آن نيست ... و هر كس به ما شيعه، غير از اين نسبت دهد دروغ مى گويد.

ليكن شيخ مفيد (م. 413 ه. ق) مى گويد: اخبارى متعدد از ائمه ى هدى از آل محمّد صلّى اللّه عليه و اله هست كه از دگرگونى قرآن و حذف و نقصان آن توسط ستمگران خبر مى دهد و نيز، در جاى ديگر مى گويد: اماميه اتفاق نظر دارند كه پيشوايان گمراه گر، بسيارى از موارد تأليف قرآن را دگرگون ساختند و از آن شكلى كه طبق نزول و سنت پيامبر بوده روى بر تافتند. (1)

سپس دكتر قفارى مى افزايد:

اين دو ديدگاه مختلف و متعارض از دو تن از پيشوايان شيعه در زمان واحد و مكان واحد مى باشد. ما كدام يك را تصديق كنيم؟ كداميك مذهب شيعه را نشان مى دهد؟ كشف حقيقت در ميان اين ديدگاه هاى متعارض و متناقض، ساده و سهل نيست ...؛ به ويژه اگر به مسأله ى تقيه توجه كنيم؛ تقيه اى كه جزو اركان مذهب شيعه است؛ در اين صورت حقيقت امر در ميان ابرهاى كذب و تزوير و لايه هاى تناقض و تعارض هم چنان پنهان مى ماند. (2)

متأسفانه، دكتر قفارى مانند هم كيشان خود، محمد مال اللّه (3) و محمد عبد الرحمن سيف، (4) خيانت كرده و ادامه ى كلام شيخ مفيد را نياورده و واژه ى «تأليف» در عبارت ايشان را به «تحريف» معنا كرده است. شيخ مفيد در ادامه ى همان عبارت مى گويد:

تأليف آيات قرآن، طبق نزول وحى نيست و شاهد آن هم خود قرآن است كه در


1- 1. ناصر قفارى، همان، ص 219- 220.
2- 2. همان، ص 220.
3- 3. محمد مال اللّه، الشيعه و تحريف القرآن، ص 67.
4- 4. عبد الرحمن سيف، همان، ص 11- 12.

ص: 227

آن آيه اى كه بايد متأخر باشد، متقدم آمده و بالعكس؛ و هر كس ناسخ و منسوخ، مكى و مدنى [از آيات را بشناسد در اين مطلب ترديد نمى كند؛ اما درباره ى نقصان قرآن [نيز بايد گفت ، گروهى از اماميه گفته اند كه از قرآن هيچ كلمه، آيه و يا سوره اى حذف نشده، بلكه از تأويل و تفسير واقعى آيات كه آن هم وحى از جانب خداست و وحى غير قرآنى است و در مصحف امام على وجود دارد، از قرآن كنونى، حذف شده است ... اين قول نزد من معقول تر و به حقيقت نزديك تر است نسبت به قول كسى كه ادعا مى كند از اصل وحى قرآنى چيزى كاسته شده و موجب نقصان قرآن كنونى گرديده است. (1)

اين تمام عبارت شيخ مفيد است. آيا مراد از دگرگون ساختن «تأليف» آيات، تحريف آيات مى باشد؟ اگر كسى بگويد تأليف آيات قرآن بر طبق وحى نيست، وى در زمره ى تحريف گرايان قرار مى گيرد؟

دكتر قفارى براى تأييد خيانت خود، در موضع ديگرى از كتابش مى نويسد:

شيخ مفيد برخى از اخبار تحريف را در برخى از كتاب هايش مانند الارشاد آورده و اين كتاب از كتاب هاى معتبر نزد شيعه است. (2)

متن روايتى كه در كتاب الارشاد آمده، چنين است:

جابر از ابى جعفر امام باقر عليه السّلام چنين روايت كرده، امام فرمود: هنگامى كه قائم آل محمّد ظهور كند، خيمه هايى براى آموزگاران قرآن برپا مى شود تا قرآن را همان طور كه نازل شده [و اكنون نزد امام زمان است بياموزند [و به ديگران آموزش دهند] در اين هنگام براى كسانى كه قرآن را از بردارند، دشوارتر است؛ چون بر خلاف ترتيب آيات كنونى است. (3)


1- 1. شيخ مفيد اوائل المقالات و مذاهب المختارات، تعليق زنجانى، ص 80- 81.
2- 2. ناصر قفارى، اصول مذاهب الشيعه، ص 230.
3- 3. شيخ مفيد، الارشاد فى معرفة حجج العباد، ص 386.

ص: 228

متن اين خبر بدون هيچ شرحى، هر چيز را روشن مى كند. امام مى فرمايد ترتيب آيات در قرآنى كه طبق نزول جمع آورى شده [و اكنون نزد امام زمان «عج» است خلاف ترتيب آيات در قرآن كنونى است و روشن است كه تأليف آيات، ربطى به تحريف آيات ندارد؛ افزون بر اين، اگر بخواهيم عقيده ى شيخ مفيد را درباره ى قرآن بنگريم، بايد به كتاب تصحيح الاعتقادات رجوع كنيم. شيخ در اين كتاب در مقام بيان اعتقادات اماميه، نظر استادش ابو جعفر صدوق را بر سلامت قرآن از تحريف پذيرفته، بدون آن كه بر آن تعليقه اى يا مناقشه اى داشته باشد. (1)

29. آيا نظريه ى «نسخ التلاوة» قابل دفاع و مورد پذيرش فريقين است؟

29. آيا نظريه ى «نسخ التلاوة» قابل دفاع و مورد پذيرش فريقين است؟

گفتيم ديدگاه دانشمندان اهل سنت درباره ى أحاديث تحريف نما در كتاب هايشان، يكسان نيست. (- بخش اول، پرسش هاى 35- 44) گروهى از آنان بر صحت و اعتبار أسانيد آنها تأكيد مى ورزند و گروهى ديگر، آنها را ضعيف و مجعول قلمداد مى كنند.

شيوه ى آنان درباره ى علاج مضامين اين احاديث (به ويژه احاديث تحريف به نقيصه) نيز، به فراخور مضامين روايات و نوع تلقى آنان، متفاوت است؛ از جمله علاج هاى آنان، حمل اين اخبار بر «شرح و تفسير آيات»، «سنت»، «حديث قدسى»، «وضع و خطاى راوي» و نيز التزام افرادى اندك از آنان به مفاد اين روايات و گرايش به قول به تحريف بود. اين نوع علاج ها در بين اهل سنت، در مقايسه با نظريه ى نسخ التلاوة، رونق كم ترى دارد.

همان گونه كه در بررسى گسترده ى نظريه نسخ التلاوة ملاحظه كرديد (- بخش اول، پرسش 45)، بيش تر اهل سنت بر اين باورند كه مفاد اين احاديث، آيات قرآن اند؛ ليكن بنابر اشاره ى خود قرآن، تلاوت اين آيات نسخ شده و به همين دليل در قرآن موجود يافت نمى شوند. بنابراين نظريه، از يك سو، سلامت قرآن از تحريف مخدوش نمى شود و از طرف ديگر، راه خرده گيرى بر مؤلفان كتاب ها (از جمله صحيحين و منابع معتبر ديگر) بسته مى شود. از اين روست كه بيش تر اهل سنت، احاديث تحريف نما در


1- 1. همو، تصحيح الاعتقادات، تحقيق حسين درگاهى، ص 123.

ص: 229

منابع خود را از جنس «قرائت ها» و يا «نسخ التلاوة» مى دانند و منكر هر نوع روايت تحريف نما در منابع خود مى شوند. (1) در بررسى نظريه ى نسخ التلاوة گفتيم كه اين نظريه در مقام ثبوت، قابل دفاع است؛ اما در مقام تطبيق با موارد و مصاديق آن، با دشوارى هاى جدى اى روبه روست. چالش هايى كه از چشم پژوهشگران اهل سنت پنهان نمانده است.

از جمله مناقشات اهل سنت به اين نظريه، چنين بود:

الف) اين احاديث أخبار آحادند. بديهى است هرگز نمى توان با خبر واحد، آيه اى از آيات قرآن و يا نسخ آن را اثبات كرد.

ب) آيات نسخ شده اى كه در مضامين اين اخبار به چشم مى خورند، با آيات قرآن سنخيتى ندارد. روشن است آياتى كه به عنوان «منسوخ التلاوة» تلقى مى شوند، بايد مانند آيات ديگر قرآن از اوصاف و ويژگى هاى قرآن از نظر اسلوب و جهات فصاحت و بلاغت در حد اعجاز باشند؛ چون بنابراين نظريه آنها نيز وحى قرآنى بوده و سپس نسخ شده اند؛ ليكن آيات مزعومه، از اين جهات تهى و در آنها اضطراب و اختلاف فراوان است و اين حكايت از بيگانگى آنها با آيات وحى دارد.

ج) نسخ آيات به عصر نزول وحى اختصاص دارد؛ ليكن لحن برخى از اين اخبار از نسخ پس از وفات پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و انقطاع وحى خبر مى دهد.

افزون بر اين ها، هرگز راويان اين اخبار از نسخ آنها سخنى نگفته اند و در متن اين اخبار نيز نشانى از نسخ نيست. با اين همه، گروه زيادى از اهل سنت با ابداع نظريه ى نسخ التلاوة، از اين احاديث دفاع مى كنند و حتى برخى از آنان گامى فراتر نهاده، مى گويند:

هر كس نسخ التلاوة را باطل بداند، پروردگار جهان را تكذيب كرده است. (2)

آية اللّه خويى، بر اساس همين مناقشات، به شدت بر اين نظريه خرده گرفته و آن را با گرايش به تحريف قرآن يكسان مى داند. ايشان مى گويد:


1- 1. ر. ك: على ابن حزم، المحلى، ج 11، ص 234؛ مقدسى، المرشد الوجيز، ص 42؛ محمود آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 45؛ و محمد مال اللّه، همان، ص 160.
2- 2. ناصر قفارى، همان، ص 1044 و 1054.

ص: 230

قول به نسخ التلاوة- كه پاسخ بيش تر اهل سنت به اخبار تحريف نماست- عين قول به تحريف است؛ چون نسخ التلاوة يا در عصر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و يا پس ايشان واقع شده است. اگر در عصر حضرت باشد نيازمند به اثبات [به صورت متواتر] است؛ و جملگى دانشمندان، نسخ كتاب را با خبر واحد روا نمى دانند، بلكه گروهى مانند شافعى و بيش تر يارانش و اهل ظاهر، نسخ كتاب را با خبر متواتر نيز نمى پذيرند ...؛ بنابراين چگونه مى توان نسخ را به حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله نسبت داد؟ افزون بر آن در برخى از اخبار تحريف نما نشانه هاى اسقاط پس از حضرت رسول صلّى اللّه عليه واله وجود دارد؛ و اگر نسخ پس از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله [و انقطاع وحى به وسيله ى زمام داران صورت گرفته، اين همان قول به تحريف است. (1)

برخى از سلفيان كه در برابر اين استدلال نيرومند آية اللّه خوئى زمين گير شده اند، چاره در اين مى بينند كه هرگز متن استدلال ايشان را در كتاب هايشان نياورند تا از چشم خواننده پنهان بماند، (2)و به جاى آن از اين تعابير استفاده مى كنند:

چگونه مى توان نسخ التلاوة را مانند قول به تحريف به حساب آورد؟ اين، بيراهه اى آشكار و حيله اى كارساز است .... (3)

و در تعبيرى ديگر مى نويسند:

خوئى با بستن اين راه و انكار اين قاعده، مى خواهد به طور غير مستقيم باور خود را به تحريف قرآن نشان دهد! (4)

از اينان مى پرسيم، اگر نظريه ى نسخ التلاوة پاسخى درست و از ناحيه خدا براى بخشى از احاديث تحريف نماست، پس پاسخ به استدلال آية اللّه خوئى چيست و اين


1- 1. سيد ابو القاسم خويى، البيان، ص 206- 207.
2- 2. مانند: ناصر قفارى، همان، و عبد الرحمن سيف، همان.
3- 3. ناصر قفارى، همان، ص 1019، 1044 و 1054.
4- 4. همان، ص 248- 247، و عبد الرحمن سيف، همان، ص 62.

ص: 231

همه رد و انكار خود اهل سنت درباره ى اين نظريه چه پاسخى دارد؟ و بر فرض محال كه همه ى قرائت ها و نظريه ى نسخ التلاوة از ناحيه ى خدا باشد، آيا همه ى اصناف احاديث موهومه در منابع اهل سنت- كه در بخش اول گذشت- مانند اخبار: «لحن در قرآن»، «زيادة در متن آيات قرآن»، «دست برد شياطين در وحى قرآن» و ... از جنس قرائت يا نسخ التلاوةاند؟!

چاره ى ديگر اين افراد، طرح اشتراك نظريه ى نسخ التلاوة بين فريقين است. آنان مى گويند: «نسخ التلاوة، مورد پذيرش فريقين است» (1)؛ آن گاه نام چهار تن از بزرگان شيعه، يعنى شيخ طوسى (م. 460 ه. ق)، سيد مرتضى علم الهدى (م. 436 ه. ق)، شيخ طبرسى (م. قرن ششم ه. ق) و كمال الدين العتائقى الحلى را مى آورند و مى گويند اين چهار تن، نظريه ى نسخ التلاوة را پذيرفته اند. (2)

اولا، بر فرض كه اين بزرگان از شيعه و هر كس ديگر، اين نظريه را پذيرفته باشند آيا اين امر موجب اعتبار اين نظريه خواهد شد!؟

ثانيا، اينان با آن كه ادعا مى كنند نص عبارات اين افراد را ديده اند، ليكن با عدم دقت و حتى عدم رعايت امانت در نقل، در اين نسبت دچار لغزش شده، ديگران را نيز به اشتباه مى اندازند. اساسا اين افراد از شيعه در برابر گروهى از معتزله كه منكر وجود نسخ در مقام ثبوت و امكان اند، بر امكان نسخ التلاوة استدلال مى كنند و آن را محال نمى دانند؛ ليكن در مقام تطبيق و اثبات، وقوع آن را به دليل آن كه اخبار آنها اخبار آحاد است انكار مى كنند؛ (3) بنابراين نبايد امكان نسخ در مقام ثبوت را با وقوع آن در مقام اثبات خلط كرد؛ البته به جز علم الهدى سيد مرتضى كه تنها نسخ در مقام ثبوت را مى پذيرد، (4) ديگر دانشمندان شيعه در مقام اثبات نيز تنها نسخ «آيه ى رجم» را كه از سنخ نسخ التلاوة


1- 1. ناصر قفارى، همان، ص 1021.
2- 2. همان، ص 1022، و عبد الرحمن سيف، همان، ص 62.
3- 3. ر. ك: ابو جعفر طوسى، التبيان، ج 1، ص 394، و علم الهدى شريف مرتضى، الذريعة الى اصول الشريعة، تصحيح ابو القاسم گرجى، ج 1، ص 429.
4- 4. علم الهدى، همان.

ص: 232

دون الحكم است و در منابع شيعى نيز آمده، پذيرفته اند؛ (1) اما درباره ى مورد ديگر نسخ التلاوة دون الحكم، يعنى آيه ى رضاع، و موارد بسيار متعدد از سنخ نسخ التلاوة مع الحكم كه تنها در منابع و مدارك اهل سنت آمده، قايل به نسخ التلاوة نيستند؛ و در مواردى ديدگاه خود اهل سنت را در اين باره (كه قايل به نسخ التلاوت اند) بيان مى كنند. (2)

30. آيا اماميه درباره ى سلامت قرآن از تحريف «تقيّة» مى كنند؟

30. آيا اماميه درباره ى سلامت قرآن از تحريف «تقيّة» مى كنند؟

مسأله ى «تقيه» بهانه اى براى جمعى از سلفيان شده تا اعلان صريح و روشن دانشمندان اماميه را بر سلامت قرآن از تحريف، حمل بر تقيه كنند. آنان با چشم پوشى از حد و حدود تقيه و موارد آن در قرآن (3) و شمارى از بزرگانشان مانند: مغيرة بن شعبة (4) و نيز: احمد بن حنبل (5)، تقيه را همسان با كذب و نفاق و نيرنگ مى شناسند. (6)

به طور قطع، تقيه در جايى صدق مى كند كه انسان طبق مداركى به باورى رسيده و مخالف او آن باور را باطل بداند و با آن مقابله كند؛ در اين صورت آدمى براى دفع خطر و ترس از زيان، تقيه مى كند؛ يعنى خلاف باور قلبى اش را بر زبان جارى مى سازد. اين


1- 1. ر. ك: ابو جعفر طوسى، همان، ج 1، ص 394 و 398.
2- 2. ر. ك: فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، ج 1، ص 180، و ابن العتائقى، به نقل از عبد الرحمن سيف، همان، ص 62.
3- 3. سوره ى آل عمران 3، آيه ى 28؛ النحل 16، آيه ى 16؛ غافر 40، آيه ى 28.
4- 4. مغيرة بن شعبة به صعصعة بن صوحان مى گويد: «تو فضايل على [عليه السّلام را آشكارا مى گويى من از تو درباره ى فضايل على آگاه ترم، ليكن معاويه ما را وادار كرده عيب او كنيم و مناقب او را پنهان نماييم، ما نيز ناچاريم براى حفظ خود تقيه كنيم و به فرمان وى گوش دهيم ...» ر. ك: محمد ابن جرير، تاريخ الامم و الملوك تاريخ الطبرى، ج 2، ص 38.
5- 5. از احمد حنبل مى پرسند: درباره ى قرآن چه مى گويى؟ مى گويد: «كلام خداست.» مى گويند: آيا قرآن مخلوق است؟ مى گويد: «آن كلام خداست بر اين عبارت چيزى نمى افزايم». ر. ك: محمد ابن جرير، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم، ج 8، ص 639. اما همين كه احمد بن حنبل در عصر متوكل عباسى قدرتى يافت، چنين گفت: «رأى كسى كه مى گويد قرآن كلام خداست و چيزى به آن نيفزايد و نگويد قرآن مخلوق نيست از كسى كه مى گويد قرآن مخلوق است خبيث تر است و از واقفه به شمار مى آيد كه ملعون اند». ر. ك: محمد ابى يعلى، طبقات الحنابلة، ج 1، ص 29.
6- 6. ر. ك: ناصر قفارى، همان، ص 819، و احسان الهى ظهير، السنة و الشيعه، ص 66.

ص: 233

قدر متيقن از تقيه است و بدون آن، تقيه لغو و موضوعش منتفى است.

اگر بعضى از اماميه كه منكر تحريف قرآن اند، تقيه مى كنند- يعنى در دل خود باور دارند قرآن تحريف شده ليكن خلاف آن را بر زبان ابراز مى كنند- مدركشان در اين باور چيست؟ آيا چيزى غير از روايات است؟ تنها مدرك كسانى كه به تحريف قرآن باور دارند، روايات است (و اگر دليل ديگرى هم داشته باشند باز منشأ روايى دارد؛ مانند مسأله ى «تشابه امم» كه محدث نورى آن را يكى از ادله ى تحريف شمرده است). اكنون مى پرسيم:

آيا نوع اين روايات در منابع اهل سنت- بر فرض كه در اين مسأله بايد از آنان تقيه كرد- از حيث تنوع، مصادر، قوت متن و سند، قوى تر از احاديث شيعه نيست؟ (- بخش اول، پرسش هاى 34- 44)

آيا نظريه ى «نسخ التلاوة» عين قول به تحريف نيست؟ (- بخش اول، پرسش 46) آيا پندارگرايان به تحريف در بين شيعه بيش از آن كه به اخبار شيعه استناد كنند، به احاديث خود اهل سنت براى اثبات پندارشان استناد نكرده اند؟ (- پرسش هاى 1- 3)

آيا در بين خود اهل سنت افرادى مانند ابن شنبوذ، شعرانى و ديگران به تحريف گرايش نيافته اند؟ (- بخش اول، پرسش 44) با اين اوصاف چه نيازى به تقيه در مسأله ى تحريف قرآن است؟ چه جايى براى اتهام زشت برخى از اينان مى ماند كه مى گويند:

ديدگاه چهار تن از اساطين شيعه: شيخ صدوق، سيد مرتضى، شيخ طوسى و شيخ طبرسى درباره ى سلامت قرآن از تحريف، چيزى جز تقيه و نفاق نيست.

آنان مى خواهند مسلمانان را فريب دهند و كار را بر آنان مشتبه سازند. (1)

به هر حال، بهانه ى آنان براى كوبيدن بر طبل تقيه چيست؟ چگونه مى خواهند با ابزار تقيه اتهام خود را درباره ى تحريف گرايى شيعه تحكيم بخشند؟ پندار آنان در اين زمينه دو چيز است:


1- 1. احسان الهى ظهير، همان.

ص: 234

يك: وجود احاديثى كه در كتاب هاى اساطين شيعه، يعنى شيخ صدوق، شيخ طوسى و طبرسى است كه به گمان آنان ظهور در تحريف قرآن دارد. آنان مى گويند:

چون وجود اين احاديث با ديدگاه صريح اين افراد در عدم تحريف قرآن ناسازگار است، پس قول آنان به عدم تحريف از سر تقيه است. اكنون ببينيم چه نوع احاديثى در كتاب هاى اين اساطين است.

عين همين احاديث كه در كتاب هاى شيخ صدوق رحمه اللّه است در كتاب هاى اهل سنت نيز وجود دارد (- پرسش 26) و اين كافى است كه از جهل اين افراد به حد و حدود تقيه و تعصب ويرانگر آنان پرده بردارد و إلّا آنان بايد مؤلفان كتاب هاى اهل سنت را نيز به تقيه در اين باره متهم كنند، درباره ى كتاب هاى شيخ طوسى نيز به حديثى در كتاب اختيار معرفة الرجال متشبث مى شوند كه در آن به نقل از امام باقر عليه السّلام مى گويد:

معالم دين خود را از غير شيعيان ما مگير ... چون آنان امانت دار كتاب خدا شدند و [ليكن آن را تحريف و تبديل كردند .... (1)

در تفسير تبيان شيخ الطايفة در ذيل آيه ى إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ (2) نيز چنين آمده است:

در قرائت اهل بيت چنين مى خوانيم: «و آل محمد على العالمين. (3)

دكتر قفارى با نقل اين دو بند از كتاب هاى شيخ طوسى، چنين نتيجه مى گيرد:

طوسى برخى از روايات اين اسطوره [اسطوره تحريف را در كتاب اختيار معرفة الرجال و تفسير بيان نقل كرده است ... و با اين تعبير «در قراءات اهل بيت چنين آمده ...» نوعى حيله براى پرده پوشى بر رسوايى ديدگاه خود به كار برده است. (4)


1- 1. به نقل از: ناصر قفارى، همان، ص 290- 291.
2- 2. سوره ى آل عمران 3، آيه ى 31.
3- 3. همان و نيز ر. ك: ابو جعفر طوسى، تبيان، ج 2، ص 441.
4- 4. ناصر قفارى، همان، ص 291.

ص: 235

ما پيش از اين به طور گسترده (در شماره ى 24 بخش اول) با بيان شواهد و قراين بحث كرديم و گفتيم: مراد از لفظ «تحريف و تبديل» در نوع اين احاديث، تحريف معنوى و حمل آيه بر غير معناى ظاهرى آن (كه مساوق با تفسير به رأى مى باشد) است و بر فرض هم كه اين احاديث دلالت بر تحريف به معناى اسقاط الفاظ قرآن داشته باشد، در نزد شيخ الطايفة اعتبارى ندارند؛ چون خود شيخ الطايفة با صراحت مى گويد:

اين اخبار آحادند و علم آور نيستند و با احاديثى زياد كه ما را به قرائت و تمسك جستن به همين قرآن فرا خوانده و قرآن را معيار و ميزان صحت و سقم اخبار متعارض قرار داده، در تعارض اند و ناگزير، يا بايد تأويل شوند و يا به كلى كنار روند. (1)

در اين جا لازم است ياد آورى شود كه اهل سنت به طور عام و سلفيان به طور خاص، نمى توانند از اين نوع تحريف (تحريف در معنا و مفاد آيات) حتى در بين صحابه چشم بپوشند؛ از جمله ادلّه ى بر اين مطلب، احاديث زيادى است كه در صحيحين و سنن اهل سنت آمده و به اعتراف بزرگان آنان، متواترند. (2) اين احاديث به اين مضمون اند:

در روز قيامت نزد حوض پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله گروه هايى از اصحاب خود را روانه ى دوزخ مى بينند و فرياد برمى آورند: پروردگارا اينان اصحاب من هستند، خطاب مى رسد: تو نمى دانى پس از تو چه كردند (3) ... آنان مرتد شدند و به قهقرا رفتند. (4)

ريشه ى ارتداد برخى از صحابه و بروز رخدادهاى تلخ، چيزى جز فاصله گيرى از احكام وحى و تحريف در معناى آيات (به ويژه آياتى كه درباره ى ولايت اهل بيت هستند) نيست.


1- 1. ابو جعفر طوسى، تبيان، ج 1، ص 3.
2- 2. احمد ابن حجر، فتح البارى، كتاب الرقاق، باب فى الحوض، ج 11، ص 474.
3- 3. همان، و نيز ر. ك: مسلم، صحيح مسلم، ج 7، ص 66، 68 و 70، و حاكم نيشابورى، مستدرك، ج 1، ص 93 و ج 3، ص 124.
4- 4. همان.

ص: 236

قرائت اهل بيت از آيه ى 31 سوره ى آل عمران نيز كه دليل سلفيان بر تقيه ى شيخ الطايفه به شمار مى آيد، مشابه اتهامى است كه آنان درباره ى ديدگاه شيخ طبرسى درباره ى همين آيه زده اند. دكتر قفارى درباره ى مرحوم طبرسى مى نويسد:

در اثناى مطالعه ى تفسير مجمع البيان، متوجه شدم طبرسى به حيله اى دست زده و مى كوشد ننگ احاديث تحريف نما در منابع شيعه را بپوشاند؛ بنابراين، مانند شيخ طوسى مى نويسد: در قرائت اهل بيت چنين مى خوانيم: إن اللّه اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران- و آل محمد- على العالمين. وى مى خواهد اهل سنت را فريب دهد، از اين رو شكل حديث را عوض مى كند و با تعبير «در قرائت اهل بيت چنين آمده» آن را آورده است و حال آن كه در تفسير قمى مى گويد: «اسقطوا آل محمد من الكتاب؛ آل محمد را از قرآن برانداختند ...» و باز طبرسى درباره ى اين آيه يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ (1) مى گويد: و در قرائت اهل بيت چنين آمده: «جاهد الكفّار بالمنافقين؛ با منافقان بر عليه كفار جهاد كن.» اين نيز اسطوره اى ساختگى است تا با ديدگاه رافضه درباره ى نفاق صحابه سازگار افتد و جهاد را بر دوش منافقان قرار دهد .... اين نادانى رسوا نسبت به اسلام و تاريخ مسلمين و تفسير قرآن به زندقه و الحاد نامبردار است. (2)

آنان به استناد به اين احاديث از تزوير، حيله، خدعه و تقيه ى بزرگان شيعه ياد مى كنند؛ در حالى كه همين احاديث در كتاب هاى خود اهل سنت، از جمله: تفسير شواهد التنزيل حسكانى (3) و تفسير الكشف و البيان ثعلبى (4) هست و لابد آنان را نيز بايد با همين


1- 1. سوره ى توبه 9، آيه ى 73.
2- 2. ناصر قفارى، همان، ص 296- 297.
3- 3. عبيد اللّه حسكانى، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تحقيق محمد باقر محمودى، ج 1، ص 152.
4- 4. ثعلبى، الكشف و البيان، مخطوط، ص 75 از جزء اول، از تفسير ثعلبى، يحيى بن الحسن معروف به ابن بطريق اسدى، در كتاب خصاص الوحى المبين، تحقيق شيخ محمد باقر محمودى، ص 54، نقل كرده است.

ص: 237

اوصاف ياد كرد. افزون بر آن، اگر رواياتى كه درباره ى قرائت اهل بيت از آيه ى 31 آل عمران رسيده، در حكم شرح و تفسير تعبير «آل ابراهيم» باشد، قابل پذيرش است.

همان گونه كه شيخ الطايفة و علامه طبرسى از آن با تعبير «در قرائت اهل بيت چنين است» ياد كرده، بر آن استدلال كرده اند (1) پيش از اين هم مشخص شد، كه گاهى مراد از تعبير «قرائت» در صدر اول اسلام، تلفظ آيات همراه با شرح و تفسير آنها بوده است (- بخش اول، پرسش 14) چون روشن است برگزيدن خداوند افرادى را از ميان آل ابراهيم، تنها در صلاحيت اهل بيت است. تنها اهل بيت از عترت طاهره، معصوم و لايق گزينش اند و اين شرح و تفسير در منابع و مدارك فريقين به وفور يافت مى شود (2) و إلّا اگر تعبير «آل محمد» جزو متن آيه ى قرآن باشد به دليل اضطراب در متن احاديثى كه از آن خبر مى دهند (3)، ساقط خواهند بود؛ چون هرگز نمى توان وحى قرآن را با چنين احاديثى به اثبات رساند و در پى آن از تحريف قرآن و تقيه در آن دم زد.

درباره ى قرائت «جاهد الكفار بالمنافقين» نيز بر خلاف پندار قفارى و اتهامات وى و بر طبق شواهد و مدارك از آيات و احاديث، منافقان در كنار مسلمين در جبهه ى آنان حضور داشته اند؛ همان گونه كه قرآن درباره ى جنگ احزاب (4) از آن ياد مى كند و مفسران نيز در تفسير اين آيات به آن تصريح دارند (5) و يا در جنگ تبوك كه طبق احاديث صحيح در منابع اهل سنت، منافقان در سپاه مسلمين حضور داشته اند، محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود نيز آن را آورده و ابن تيميه هم بر آن مهر صحت زده است. ابن تيميه مى گويد:

بر طبق حديث صحيح بخارى، حذيفه بن يمان اسرارى را مى دانست كه ديگران از آن بى خبر بودند ... بخارى روايت كرده كه جمعى از منافقان پس از بازگشت از


1- 1. ر. ك: ابو جعفر طوسى، التبيان، ج 1، ص 441، حسن بن فضل طبرسى، مجمع البيان، ج 1، ص 735.
2- 2. به طور نمونه، ر. ك: جلال الدين سيوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 179- 180؛ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 1، باب 45، ص 448، و صدوق، الامالى، ص 221- 222.
3- 3. ر. ك: على بن ابراهيم قمى، تفسير القمى [المنسوب الى القمى ، ج 1، ص 100، و محمد بن مسعود العياشى، كتاب التفسير تفسير العياشى، ج 1، ص 30، رقم 674 و 675.
4- 4. ر. ك: سورى احزاب 33، آيات 10- 12.
5- 5. ر. ك: جلال الدين سيوطى، الدر المنثور، ج 6، ص 577.

ص: 238

تبوك در شبانگاه، تصميم بر باز كردن بند شتر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله گرفتند تا حضرت از شتر بيفتند و از دنيا بروند، ليكن خداوند از طريق وحى، حضرت را آگاه نمود و پيامبر نيز اين منافقان را با نام حذيفه كه نزديك ايشان بود، معرفى كرد. (1)

بنابراين، بر خلاف پندار دكتر قفارى و ديگران، قرائت «جاهد الكفار بالمنافقين» اسطوره اى كه رافضه ساخته باشند و يا از زندقه و الحاد حكايت كند و در نهايت «تقيه» را نتيجه دهد، نيست.

دو: دومين بهانه براى كوبيدن طبل تقيه، تشبث به ديدگاه دو تن از محدثان شيعى درباره ى ديدگاه أساطين از قدماى شيعه (يعنى شيخ صدوق، سيد مرتضى، شيخ طوسى و شيخ طبرسى رحمهم اللّه) درباره ى سلامت قرآن از تحريف است. سخن اين دو تن بهانه اى براى سلفيان شده تا از آن براى اثبات نيت سوء خود استفاده كنند، بدون آن كه به رسوايى زاييده از آن در حق خودشان پى برند. محدث جزائرى مى گويد:

تصريح سيد مرتضى و شيخ صدوق و شيخ طوسى درباره ى سلامت قرآن از تحريف ... به خاطر مصالحى بوده كه از جمله ى آنها بستن طعن بر آنان درباره ى قرآن است، چون ممكن بود به آنان گفته شود با قول به تحريف چگونه به قواعد و احكام اين قرآن عمل مى كنيد. (2)

محدث نورى نيز در اين زمينه مى نويسد:

كسى كه در تفسير تبيان شيخ طوسى درنگ كند، خواهد ديد شيوه ى شيخ در اين تفسير بر مبناى سازش و مماشات با مخالفان است؛ از اين رو در تفسير آيات تنها به نقل كلام حسن و قتاده و ضحاك و سدى ... اكتفا مى كند؛ بنابراين احتمال دارد ديدگاه شيخ طوسى در مقدمه ى اين تفسير، بر نفى تحريف قرآن، به خاطر


1- 1. احمد ابن تيميه، التفسير الكبير، تحقيق عبد الرحمن عميره، ج 2، ص 69- 70. وى اين رخداد را از صحيح بخارى، كتاب فضائل الصحابة، باب مناقب عمار و حذيفه، رقم 3743، نقل مى كند.
2- 2. سيد نعمة اللّه جزائرى، الانوار النعمانيه، ج 2، ص 358.

ص: 239

همين تساهل و سازش باشد. (1)

غير از اين دو محدث و اين دو عبارت، هيچ كس ديگر از متقدمان و متأخران شيعه گرايش به تقيه را در قول به عدم تحريف نگفته است و بهانه ى اين افراد نيز غير از اين دو عبارت چيز ديگرى نيست؛ ليكن اين تير هرگز به هدف نمى نشيند؛ چون:

اولا، اگر بزرگان شيعه درباره ى عدم تحريف قرآن تقيه كنند، نبايد محدث نورى در اين مسير خود را تنها ببيند و اعتراف كند كه گرايش به تحريف تنهاست. (2)

ثانيا، خود محدث جزائرى و نيز محدث نورى اقرار دارند كه قول آنان درباره ى اساطين مذكور از شيعه تنها در حد احتمال است و جزم و يقينى به تقيه ى آنان در اين باره ندارند. (3)

ثالثا، اگر اساطين شيعه به خاطر جلوگيرى از طعن بر شيعه به سلامت قرآن گواهى مى دهند، اين طعن، پيش از هر كس ديگرى، متوجه خود اهل سنت است. اين فضل بن شاذان (م. 260. ق) است كه پيش از شيخ صدوق (م. 386. ق) و سيد مرتضى علم الهدى (م. 436. ق) و شيخ طوسى (م. 460. ق) بوده و با بيان بخشى از احاديث تحريف نما در كتب اهل سنت بر آنان طعن زده و به شدت خرده گرفته است؛ (4) و نيز اين ابن شنبوذ (م. 328. ق) از بزرگان اهل سنت است كه پيش از آنان مى زيسته و قايل به تحريف قرآن بوده است (- بخش اول، شماره ى 44)؛ بنابراين با وجود اين تعريض ها و اين افراد، جايى براى طعن در كتاب هاى شيعه و شيعيان نيست.

رابعا، محدث نورى تنها در ميان اين بزرگان درباره ى شيخ طوسى اين احتمال را داده آن هم با استناد به شيوه ى شيخ در تفسير تبيان، كه در واقع، اين احتمال لغزشى از اوست؛ چون شيوه ى شيخ در تفسير ربطى به ديدگاه ايشان در مقدمه ى تفسير درباره ى سلامت قرآن از تحريف كه با دليل بيان كرده ندارد. (5)افزون بر آن، شيخ الطائفه در


1- 1. فصل الخطاب، ص 34.
2- 2. همان، ص 38.
3- 3. سيد نعمة اللّه جزائرى، الانوار النعمانية، ج 2، ص 356، و ميرزا حسين نورى، همان، ص 34.
4- 4. فضل ابن شاذان، الايضاح، تحقيق جلال الدين حسينى ارموى، ص 211- 222.
5- 5. ابو جعفر طوسى، التبيان، ج 1، ص 3.

ص: 240

كتاب هاى ديگر خود، مانند عدة الاصول نيز كه از قوى تر بودن دلالت قرآن نسبت به سنت براى جواز نسخ سنت با قرآن سخن گفته (1) و در علاج بسيارى از احاديث متعارض در كتاب الاستبصار نيز به قرآن استناد كرده است، چگونه امكان دارد درباره ى سلامت قرآن از تحريف تقيه كرده باشد؟

بهانه ى ديگر در اثبات گرايش شيعه به تقيه در تحريف ناپذيرى قرآن، مقايسه ى دوران حكومت صفوى با دوره هاى پيش از آن است. دكتر قفارى در اين باره گويد:

در سايه ى حكومت صفوى، اسطوره ى تحريف رونق گرفت و رواياتى در اين باب، بيش از آن مقدارى كه در قرن سوم بود، پديد آمد ...؛ به گونه اى كه شيوخ دولت صفوى، مانند مجلسى در بحار، بحرانى در برهان و نعمة اللّه جزايرى در الأنوار النعمانية و ديگران در سايه ى حكومت صفوى كه تقيه تا حدى برداشته شده بود، به نشر و گسترش اين اخبار همت گماردند .... (2)

حكومت صفوى از سال 906 شروع شد و تا سال 1134 ادامه يافت. در اين عصر دانشمندان زيادى زندگى مى كردند و جملگى آنان سلامت قرآن از تحريف را باور داشتند؛ از جمله: قاضى القضاة على بن عبد العالى (3) معروف به محقق كركى، (م. 940 ه. ق)، محمد بن ابراهيم صدر الدين شيرازى (4) معروف به ملاصدرا، (م. 950 ه. ق)، ملا فتح اللّه كاشانى (5) (م. 988 ه. ق)، محقق شيخ احمد اردبيلى (6) (م. 993 ه. ق)، محمد بن على النقى الشيبانى (7) (م. قبل از 994 ه. ق)، شيخ ابو فيض


1- 1. ابو جعفر طوسى، العدّة فى الاصول، تحقيق محمد رضا انصارى، ج 2، ص 552.
2- 2. ناصر قفارى، اصول مذهب الشيعه، ص 233.
3- 3. به نقل از: محمد بلاغى نجفى، آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ص 26.
4- 4. ر. ك: محمد بن ابراهيم صدر الدين شيرازى ملا صدرا، تفسير القرآن الكريم، تصحيح محمد خواجوى، ج 5، ص 19.
5- 5. ر. ك: ملا فتح اللّه كاشانى، منهج الصادقين، ج 5، ص 154.
6- 6. ر. ك: احمد اردبيلى، مجمع الفوائد و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان، تصحيح مجتبى عراقى، ج 2، ص 218.
7- 7. ر. ك: محمد بن على الشيبانى، مختصر نهج البيان فى تفسير القرآن، تحقيق حسين درگاهى، ص 262.

ص: 241

ناكورى (1) (م. 1004 ه. ق)، سيد نور اللّه تسترى (2) (م. 1019 ه. ق)، شيخ الاسلام محمد بن حسين (3) (معروف به شيخ بهائى م. 1030 ه. ق)، شيخ محمد بن حسن حر عاملى (4) (م.

1104 ه. ق)، نور الدين محمد بن مرتضى كاشانى (5) (م. 1115 ه. ق). اگر بنا به ادعاى دكتر قفارى، تقيه در عصر صفوى برداشته شد، چطور اين افراد به صيانت قرآن از تحريف تصريح دارند؟ آنان در سايه ى حكومت صفوى مى توانستند پرده ى تقيه را كنار زنند و آنچه در دلشان بوده اظهار دارند.

دانشمندان اماميه در زمان صفويه مجالى يافتند تا روايات شيعه را از كتاب هاى متفرقه جمع آورى كنند و به همين دليل تدوين كتب حديثى و تفسيرى بالمأثور و شرح آنها در اين عصر رونق گرفت؛ بنابراين، طبيعى است حجم اخبار در اين كتاب ها به مراتب از كتاب هاى ديگر بيش تر شود؛ به طور نمونه بحار الأنوار مشتمل بر حدود چهار صد كتاب از كتاب هاى شيعه و هشتاد و پنج كتاب از كتاب هاى اهل سنت است؛ مانند كتاب كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال از متقى هندى (م. 975 ه. ق) كه مجموعه اى از كتاب هاى اهل سنت در آن گرد آمده و روايات هر باب از آن به مراتب از باب هاى كتاب هاى متفرق بيش تر است. همين نكته در تفاسير بالمأثور هم هست. همّت مؤلفان آنها در گردآورى اخبار پراكنده از كتاب هاى گوناگون در موضوع تفسير است؛ مانند كتاب البرهان فى تفسير القرآن از سيد هاشم بحرانى (م. 1107 ه. ق) از اماميه و كتاب الدر المنثور فى التفسير بالمأثور از جلال الدين سيوطى (م. 911 ه. ق) از اهل سنت؛ پس مجالى براى اتهام دكتر قفارى به شيعه درباره ى كتاب هاى حديثى، مانند بحار الانوار و يا تفسيرى بالمأثور، مانند البرهان نيست. به هر حال، همان گونه كه گفتيم، اين افراد از حد و حدود تقيه بى خبرند و تنها براى رسيدن به اهداف نارواى خود بر طبل تقيه مى كوبند.

منابع


1- 1. ر. ك: ابو فيض ناكورى، سواطع الالهام، تحقيق آية اللّه زاده شيرازى، ج 3، ص 214.
2- 2. به نقل از: محمد بلاغى نجفى، آلاء الرحمن، ج 1، ص 25.
3- 3. محمد الحارثى شيخ بهائى، العروة الوثقى فى تفسير سورة الحمد، ص 16.
4- 4. ر. ك: محمد بن حسن الحر العاملى، رسالة تواتر القرآن و عدم نقصه و تحريفه، مخطوط، فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه مركزى و اسناد دانشگاه تهران، ج 16، ص 153.
5- 5. محمد بن مرتضى كاشانى، تفسير المعين، تصحيح على اكبر غفارى، ج 2، ص 650.

ص: 242

ص: 243

منابع

1. قرآن.

2. نهج البلاغه.

3. آشتيانى، محمد حسن؛ بحر الفوائد فى شرح الفرائد، قم، مكتبة آيت الله المرعشى النجفى، 1404 ق.

4. آلوسى، محمد؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع المثانى، تصحيح محمد حسين العرب، بيروت، دار الفكر العربى، 1417 ق.

5. ابن اسحاق، محمد؛ كتاب الفهرست، قاهره، استقامة.

6. ابن اشته، فضائل القرآن، بيروت، دار الفكر العربى، 1408 ق.

7. ابن اشعث، سليمان؛ كتاب المصاحف، تصحيح آرتور جفرى، مصر، 1936 م.

8. ابن الجزرى، محمد بن محمد؛ النشر فى قرائات العشر، تصحيح على محمد الصّباع، تهران، كتاب فروشى جفرى.

9. ابن المغازلى، على بن محمد الشافعى؛ مناقب الامام على بن ابيطالب، تحقيق محمد باقر البهبودى، بيروت، دار الاضواء، 1402 ق.

10. ابن انس، مالك؛ الموطأ، تصحيح و تعليق محمد فؤاد عبد الباقى، ط، بيروت.

11. ابن تيميه، احمد بن عبد الحليم؛ التفسير الكبير، تحقيق عبد الرحمن عميره، ط. بيروت، 1408.

12. ابن جرير، محمد، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم، ط. بيروت.

ص: 244

13. ابن جزى الكلبى؛ التسهيل فى علوم التنزيل، بيروت، دار الكتاب العربى، 1393.

14. ابن حجاج، مسلم؛ صحيح مسلم، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقى، ط. بيروت.

15. ابن حجر، احمد؛ لسان الميزان، با اشراف عبد الرحمان المرعشلى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415 ق.

16. ابن حزم اندلسى، على بن احمد؛ المحلى، تحقيق لجنة احياء التراث العربى، ط.

بيروت.

17. ابن حنبل، احمد؛ مسند، بيروت، دار صادر و مكتبة اسلامى.

18. ابن سعد، محمد؛ الطبقات الكبرى، بيروت، 1401 ق.

19. ابن سلام، قاسم؛ فضائل القرآن، تحقيق و تعليق وهبى سليمان خارجى، بيروت، 1411 ق.

20. ابن سلامة، حمد بن محمد؛ مشكل الاثار، تصحيح محمد عبد السلام شاهين، ط.

بيروت.

21. ابن شاذان، فضل؛ الايضاح، تحقيق ارموى، تهران، منشورات جامعه.

22. ابن شبّه، عمر؛ تاريخ مدينة المنورة، تحقيق فهيم محمد الندوة، ط. قم، 1410 ق.

23. ابن شهر آشوب محمد بن على؛ متشابه القرآن و مختلفه، قم، انتشارات بيدار، 1328 ش.

24.-؛ مثالب النواصب، مخطوط، نسخه ى لكنهو و نسخه ى مدرسه ى سپهسالار تهران.

25.-، مناقب آل ابى طالب، تحقيق يوسف البقاعى، 1412 ق.

26.-؛ معالم العلماء، ط. نجف، 1380 ق.

27. ابن ضريس، محمد بن ايوب؛ فضائل القرآن، تحقيق عروة بدير، دمشق، 1408 ق.

28. ابن طاووس، على؛ سعد السعود، قم، المنشورات الرضى، 1363 ش.

29. ابن عبد البر، يوسف؛ الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، تحقيق على محمد البجاوى، ط.

مصر.

30.-؛ جامع بيان العلم و فضله، بيروت، دار الكتب العلميه.

31. ابن عساكر، على بن الحسن؛ ترجمة الامام على (ع) من تاريخ دمشق، تحقيق محمد باقر المحمودى، طبع الثالث، بيروت، 1400 ق.

ص: 245

32. ابن فارس، احمد؛ معجم مقاييس اللغة، تحقيق عبد السلام محمد هارون، مكتبة الاعلام الاسلامى، 1404 ق.

33. ابن قتيبه، ابو محمد عبد الله بن مسلم؛ تأويل مختلف الحديث، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405 ق.

34.-، تأويل مشكل القرآن، ط. الثالثة، بيروت، 1401 ق.

35. ابن كثير، الدمشقى؛ تفسير القرآن العظيم، ط. بيروت، 1402 ق.

36. ابو جعفر النحاس، محمد بن احمد؛ كتاب الناسخ و المنسوخ، ط 1409 ق.

37. ابوريه، محمود؛ اضواء على السنة المحمديه، قم، انتشارات انصاريان، 1416 ق.

38. ابو زهره، محمد؛ الحديث و المحدثون، ط. بيروت.

39.-؛ المعجزة الكبرى القرآن، بيروت، دار الفكر العربى، بى تا.

40. الراغب الاصفهانى، حسين بن محمد؛ محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، ط. بيروت.

41.-؛ معجم مفردات الفاظ القرآن.

42. اردبيلى، احمد؛ مجمع الفوائد و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان، قم، منشورات جامعة المدرسين، 1402 ق.

43. اسفنديار، كيخسرو؛ دبستان مذاهب، به اهتمام، رحيم رضازاده ملك، تهران، كتابخانه ى طهورى، 1362 ش.

44. اشعرى، ابو الحسن؛ مقالات الاسلاميين، تحقيق محمد محى الدين عبد الحميد، بيروت، المكتبه العصرية.

45. افندى، ميرزا عبد الله؛ رياض العلماء و حياض الفضلاء، تحقيق سيد احمد حسينى، قم، مطبعة خيام، 1401 ق.

46. الإربلى، على بن عيسى؛ كشف الغمة فى معرفة الائمة، تعليق سيد هاشم رسولى، ط.

تبريز.

47. الاصبهانى، ابو نعيم احمد بن عبد الله؛ حيلة الاولياء و طبقات الاصفياء ط. خامسه، بيروت، 1407 ق.

48. الثعلبى، احمد بن محمد؛ الكشف و البيان فى تفسير القرآن، مخطوط، قم، مكتبة آية الله

ص: 246

المرعشى النجفى.

49. الخفاجى، احمد؛ نسيم الرياض فى شرح الشفا للقاضى عياض، ط. بيروت.

50. الخمينى الموسوى، روح الله؛ انوار الهداية، قم، مؤسسه ى نشر و تنظيم آثار امام خمينى.

51.-، تهذيب الاصول، تقرير شيخ جعفر سبحانى، قم، 1380 ق.

52. الرسى، قاسم بن ابراهيم؛ مجموع كتب و رسائل، تحقيق عبد الكريم احمد جدبان، دار الحكمه اليمانية، 1412 ق.

53. الرضى، سيد شريف؛ حقائق التأويل فى متشابه التنزيل، شرح محمد رضا كاشف الغطاء، قم، دار الكتب الاسلاميه.

54. الشيبانى، ابو عبد الله، المسند، ط. بيروت، 1412 ق.

55. الصنعانى، ابن همام؛ المصنف، تحقيق حبيب الرحمن الاعظمى، ط. الثانيه، 1403 ق.

56. القفارى، ناصر بن عبد الله؛ اصول مذهب الشيعة الامامية الاثنى عشرية، بى جا، 1415 ق.

57. القندوزى الحنفى، سليمان بن ابراهيم؛ ينابيع المودة، چ استانبول و نجف.

58. الكلينى، محمد بن يعقوب؛ الروضة من الكافى، ط. الثالثة، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1348 ق.

59.-؛ الكافى، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363 ش.

60. المتقى الهندى، علاء الدين على؛ كنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، بيروت، مؤسسه الرسالة، 1405 ق.

61. النجاشى، احمد بن على؛ رجال النجاشى، تحقيق محمد جواد النائينى، ط. بيروت، 1408 ق.

62. الهيثمى، ابو بكر؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بتحرير العراقى و ابن حجر، ط. الثالثة، 1402 ق.

63. الهى ظهير، احسان؛ السنة و الشيعه، قاهره، مكتبة السلفية.

64. امين، سيد محسن؛ اعيان الشيعه، تحقيق حسن الامين، بيروت، دار التعاريف، 1402 ق.

65. امينى، عبد الحسين؛ الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، تهران، 1366 ش.

66. اندلسى، ابن عطيه؛ المحرر الوجيز فى تفسير كتاب العزيز، تحقيق عبد السلام عبد الشافى،

ص: 247

ط. بيروت، 1413 ق.

67. اندلسى، ابو حيان؛ بحر المحيط فى التفسير، بيروت، دار الفكر العربى، 1415 ق.

68. انصارى، شيخ مرتضى؛ فرائد الاصول، تحقيق عبد الله نورانى، قم، موسسة النشر الاسلامى.

69. انيس، ابراهيم و عبد الحليم منتصر؛ المعجم الوسيط، مكتب نشر الثقافة الاسلاميه، 1412 ق.

70. باقلانى، ابو بكر؛ نكت الانتصار.

71. بخارى، محمد بن اسماعيل؛ صحيح بخارى، بيروت، دار احياء التراث.

72. بلاذرى، احمد بن يحيى؛ انساب الاشراف، تحقيق شيخ محمد باقر محمودى، قم، 1419 ق.

73. بلاغى، محمد جواد؛ آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، چ سوم، قم، مكتبه الوجدانى.

74. بياضى، زين العابدين؛ الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم، تصحيح محمد باقر بهبودى، المكتبة المرتضويه.

75. بيهقى، احمد بن حسين؛ دلائل النبوة ومعرفة احوال الشريعة، تخريج عبد العطى قلعجى، بيروت، دار الاضواء، 1405 ق.

76. تبريزى، موسى؛ اوثق الوسائل بشرح الرسائل، انتشارات كتبى.

77. ترمذى، حكيم؛ نوادر الاصول.

78. ترمذى، محمد بن عيسى بن سورة؛ الجامع الصحيح، تحقيق احمد محمد شاكر، ط.

بيروت.

79. جار الله، موسى؛ الوشيعة فى نقد عقائد الشيعه، مطبعة الگيلانى، بى جا، بى تا.

80. جزايرى، نعمة الله؛ الانوار النعمانيه، شركت چاپ تبريز.

81. جفرى، آرتور؛ مقدمتان فى علوم القرآن، ط. القاهره، 1954 م.

82. جلى، احمد محمد؛ دراسة من الفرق فى تاريخ الاسلام، قاهره، مكتبة السلفيه، 1418 ق.

83. جوادى آملى، عبد اللّه، قرآن در قرآن، قم، مركز نشر اسراء؛ 1381 ش.

84. جيلانى، عبد القادر؛ الغنية، بيروت، دار الكتب العلميه، ط. الاولى، 1407 ق.

85. حاج سيد جوادى، سيد كمال؛ فهرست واره ى ايرادات و شبهات عليه شيعيان در هند و

ص: 248

پاكستان، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1375 ش.

86. حاكم نيشابورى، ابو عبد الله؛ المستدرك على الصحيحين، با اشراف يوسف عبد الرحمن مرعشى، ط. بيروت، 1407 ق.

87.-؛ معرفة علوم الحديث، تصحيح سيد المعظم حسين، المدينة المنورة، 1397 ق.

88. حامد، مير حسين؛ عبقات الانوار.

89. حر عاملى، محمد بن حسن؛ وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعة، قم، موسسه ى آل البيت، 1412 ق.

90. حسكانى، عبيد الله؛ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تحقيق محمد باقر محمودى، قم، 1411 ق.

91. حسن بن زين الدين؛ معالم الدين و ملاذ المجتهدين.

92. حسنى، محمد بن ابو الفضل؛ تفسير البلابل و القلاقل، چ سوم، 1981 م.

93. حسينى ميلانى، سيد على؛ اشارات الاصول.

94.-؛ التحقيق فى نفى التحريف عن القرآن الشريف، انتشارات شريف رضى، 1417 ق.

95. حكيمى، محمد رضا؛ الحياة، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361 ش.

96. حلى، احمد بن محمد، عدة الداعى و نجاح الساعى، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه، 1420 ق.

97. حلى، حسن بن يوسف بن مطهر؛ اجوبة المسائل المهنائية، قم، موسسة آل البيت، 1410 ق.

98.-؛ المسائل المهنائية، قم، موسسه ى نشر الاسلامى.

99.-؛ تذكرة الفقهاء، قم، موسسه ى آل البيت.

100. حلى، محمد ادريس؛ المنتخب من تفسير القرآن و النكت المستخرجة من كتاب التبيان، تحقيق رجالى، 1409 ق.

101. حمصى، محمود؛ المنقذ من التقليد، قم، موسسه ى نشر اسلامى، 1412 ق.

102. خاتون آبادى، سيد محمد حسين؛ رساله بيان عدد تأليفات علامه مجلسى، تحقيق سيد

ص: 249

مهدى رجايى، قم، كتابخانه ى آيت الله مرعشى النجفى، 1412 ق.

103. خراسانى، محمد كاظم (آخوند خراسانى)؛ كفاية الاصول، انتشارات علميه اسلاميه.

104. خزاعى، حسين بن على (ابو الفتوح رازى)؛ روض الجنان و روح الجنان، بنياد پژوهش هاى اسلامى، 1367 ش.

105. خطيب، احمد بن على؛ تاريخ بغداد و مدينة السلام، انتشارات مكتبة الكفيه.

106. خطيب، محب الدين؛ الخطوط العريضة، عمان، المكتبة المكيه، 220 ق.

107. خوئى، سيد ابو القاسم؛ معجم رجال الحديث، ط. الثالثه، 1398 ق.

108.-؛ البيان فى تفسير القرآن، تهران، نشر مروى، 1364 ش.

109. خوئى، ميرزا حبيب الله؛ منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة، تصحيح سيد ابراهيم ميانجى، قم، دار الهجرة.

110. خوارزمى، محمد بن احمد؛ المناقب، تحقيق محمد مالك محمودى، 1411 ق.

111. دارمى، عبد الله؛ سنن دارمى، دار احياء السنة النبويه.

112. دهلوى، شاه عبد العزيز؛ تحفة اثنى عشرية، تهذيب سيد محمود شكرى آلوسى، تحقيق محب الدين خطيب، قاهره، المكتبة السلفيه، بى تا.

113. ذهبى، شمس الدين؛ تذكرة الحفاظ، بيروت، دار احياء التراث العربى.

114. رازى، عبد الرحمن؛ الجرح و التعديل، ط 1372 ق.

115. راضى، حسين، الهوامش التحقيقية لكتاب المراجعات، عبد الحسين شرف الدين، المجمع العالمى لاهل البيت، 1416 ق.

116. راوندى، قطب الدين؛ الخرائج و الجرائح، تحقيق مؤسسة الامام المهدى، قم، 1409 ق.

117. رشيد رضا، محمد؛ المنار فى تفسير القرآن، مصر، بى تا.

118. زرقانى، محمد بن عبد العظيم؛ مناهل العرفان، ط. مصر.

119. زركشى، بدر الدين؛ البرهان فى علوم القرآن، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم، بيروت، دار المعرفة، ط. الثانية.

120. زمخشرى، جار الله؛ الكشاف فى حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل فى وجوه التأويل، قم، نشر ادب حوزه.

121. زيد، مصطفى؛ النسخ فى القرآن الكريم، دراسة تشريعية تاريخية نقديه، بيروت،

ص: 250

دار الفكر العربى.

122. سالوس، احمد؛ مع الشيعة الاثنى عشرية فى الاصول و الفروع، قطر، دار الثقافة، 1417 ق.

123. سبحانى، جعفر؛ كليات فى علم الرجال، ط. بيروت، 1410 ق.

124. سليم ابن قيس؛ كتاب سليم (اسرار آل محمد)، تحقيق محمد باقر انصارى زنجانى، قم، 1415 ق.

125. سيورى، مقداد؛ كنز العمال فى فقه القرآن، تصحيح محمد باقر شريف زاده، تهران، 1343 ق.

126. سيوطى، جلال الدين؛ الاتقان فى علوم القرآن، دار الندوة.

127.-؛ الدر المنثور فى تفسير المأثور، بيروت، 1403 ق.

128.-؛ تدريب الراوى فى شرح تقريب النواوى، ط. بيروت.

129.-؛ جمع الجوامع، مخطوط.

130. شبّر، سيد عبد الله؛ تفسير القرآن الكريم، چ اسوه 1414 ق.

131. شبرونى، عبدالله؛ الوافيه عن الاصول، قم، مكتبة آية الله مرعشى النجفى.

132. شربينى، خطيب؛ السراج المنير.

133. شرف الدين، عبد الحسين؛ اجوبة المسائل جار الله، نجف، نعمان، 1386 ق.

134.-؛ الفصول المهمة فى تأليف الامة، ط. نجف، 1375 ق.

135. شعرانى، عبد الوهاب، بن احمد؛ الكبريت الاحمر، هامش اليواقيت و الجواهر.

136. شعرانى، ميرزا ابو الحسن؛ مقدمه ى الوافى، قم، مكتبة آية الله المرعشى النجفى.

137. شمس الحق، محمد و ابن قيّم الجوزيه؛ عون المعبود فى شرح سنن ابى داود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405 ق.

138. شوشترى، قاضى نور الله؛ مصائب النواصب، تهران، مكتبة الاسلاميه.

139. شهرستانى، سيد عبد الرضا؛ المعارف الجليّة فى تبويب اجوبة المسائل الدينية، ط. نجف.

140. شهرستانى، محمد ابن عبد الكريم؛ مفاتيح الاسرار و مصابيح الانوار، تحقيق محمد على آذرشب، 1376 ش.

141. شيبانى، محمد بن حسن؛ نهج البيان عن كشف معانى القرآن، تحقيق درگاهى، قم، نشر الهادى، 1419 ق.

ص: 251

142. شيبانى، محمد بن على نقى؛ مختصر نهج البيان عن كشف معانى القرآن، تحقيق درگاهى، دار الاسوة، 1376 ش.

143. شيخ بهايى، محمد بن حسن حارثى؛ رسالة عروة الوثقى (تفسير سوره حمد)، بى تا، بى جا.

144. شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان؛ الارشاد فى معرفة حجج العباد، قم، المؤتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، 1413 ق.

145.-؛ المسائل السروية، تحقيق صائب عبد الحميد، قم، المؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد، 1413 ق.

146.-؛ اوائل المقالات و مذاهب المختارات، تعليق زنجانى، تبريز، 1371 ش.

147.-؛ تصحيح الاعتقادات، تحقيق حسين درگاهى، قم، المؤتمر العالمى ألفية الشيخ المفيد، 1413 ق.

148. شيرازى، صدر الدين؛ تفسير القرآن الكريم، تصحيح محمد خواجوى، قم، انتشارات بيدار، 1361 ق.

149. شيرازى، محمد بن ابراهيم؛ شرح اصول كافى، تهران، مكتبة محمودى، 1391 ق.

150. صبحى، صالح؛ مباحث فى علوم القرآن، ط. الرابع، بيروت.

151. صدوق، ابو جعفر؛ عيون اخبار الرضا (ع)، تحقيق موسسة الامام الخمينى، 1413 ق.

152.-؛ من لا يحضره الفقيه، تعليق حسن موسوى خرسان، ط. 1390 ق.

153.-؛ الاعتقادات، تصحيح عصام عبد السيد، ط. 1413 ق.

154.-؛ التوحيد، تصحيح سيد هاشم طهرانى، قم، منشورات جامعة المدرسين، 1369 ش.

155.-؛ الخصال، تصحيح على اكبر الغفارى، ط. 1403 ق.

156. صفار، محمد بن حسن؛ بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد، تصحيح محسن كوچه باغى، قم، 1404 ق.

157. طباطبايى، محمد حسين؛ الميزان فى تفسير القرآن، بيروت، موسسه الاعلمى للمطبوعات، 1391 ق.

ص: 252

158. طباطبايى، محمد؛ مفاتيح الاصول، قم، مؤسسه ى آل البيت.

159. طبرانى، المعجم الكبير، تحقيق حمدى عبد المجيد السلفى، ط. 1406 ق.

160. طبرسى، احمد بن على؛ الاحتجاج على اهل اللجاج، تحقيق بهادرى، قم، 1413 ق.

161. طبرسى، فضل بن الحسن؛ جوامع الجامع فى تفسير القرآن الكريم، تهران، مكتبة الكعبه، 1362 ش.

162.-؛ مجمع البيان فى علوم القرآن، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق.

163.-؛ مجمع البيان لعلوم القرآن، تحقيق محلاتى و طباطبايى، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق.

164. طبرى، محمد بن جرير؛ تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم، ط.

مصر، 1963 م.

165.-؛ جامع البيان فى تأويل آى القرآن، ط. بيروت، 1408 ق.

166. طوسى، ابو جعفر؛ اختيار معرفة الرجال (الرجال الكشى)، تصحيح حسن المصطفوى، مشهد، دانشكده ى الهيات.

167.-؛ العدة فى الاصول، تحقيق محمد رضا انصارى، قم، 1376 ش.

168.-؛ الفهرست، ط. بيروت، 1403 ق.

169. طوسى، محمد بن حسن؛ الاستبصار فيما اختلف فيه من الاخبار، تحقيق حسن موسوى خراسانى، قم، 1390 ق.

170.-؛ الامالى، قم، موسسة البعثة، 1414 ق.

171.-؛ البيان فى تفسير القرآن، ط. بيروت.

172.-؛ تهذيب الاحكام فى شرح المقنعة، تحقيق حسن موسوى الخراسانى، قم، 1364 ش.

173. طهرانى، آغا بزرگ؛ الذريعة الى تصانيف الشيعة، تهران، دانشگاه تهران، 1342 ش.

174. طيفور، ابن ابى طاهر؛ بلاغات النساء، قم، انتشارات شريف الرضى.

175. ظاهرى، على ابن حزم؛ الفصل فى الملل و الاهواء و نحل، تحقيق محمد ابراهيم نصر، بيروت، دار الجيل، 1405 ق.

176. عاملى بياضى، زين الدين؛ الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم، تصحيح محمد باقر

ص: 253

بهبودى، مكتبه الرضويه.

177. عاملى، محمد امين؛ نقض الوشيعة او الشيعة بين الحقائق و الاوهام، ط. بيروت، 1403 ق.

178. عبد اللطيف، محمد؛ الفرقان، قاهره، مطبعة دار الكتب المصريه، 1367 ق.

179. عبد الوهاب، محمد؛ رسالة فى الردّ على الرافضة، تحقيق ناصر بن سعد الرشيد، مكة المكرمة، مركز البحث العلمى و احياء التراث، 1400 ق.

180. عسقلانى، ابن حجر؛ فتح البارى، به شرح صحيح بخارى، ط. بيروت، بى تا.

181.-؛ لسان الميزان، تحقيق به اشراف محمد بن عبد الرحمن مرعشى، ط.

بيروت، 1415 ق.

182. عسكرى، سيد مرتضى؛ القرآن الكريم و روايات المدرستين، قم، 1415 ق.

183. علم الهدى (شريف مرتضى)، على بن حسين؛ الذخيرة فى علم الكلام، تحقيق سيد احمد حسينى، قم، موسسه ى نشر اسلامى، 1411 ق.

184.-؛ الذريعة الى اصول الشريعة، تصحيح ابو القاسم گرجى، تهران، جامعة طهران، 1364 ش.

185.-؛ رسائل الشريف المرتضى، اعداد سيد مهدى رجايى، قم، نشر دار الفكر الكريم، 1405 ق.

186. عياشى، محمد بن مسعود؛ كتاب التفسير (تفسير العياشى)، تصحيح رسولى محلاتى، ط. طهران.

187. عينى، محمود بن احمد؛ عمدة القارى شرح صحيح بخارى، ط. بيروت، 1405 ق.

188. غياث الدين، حبيب السير، ط. بيروت، 1192 ق.

189. فخر رازى، تفسير الكبير، (مفاتيح الغيب) ط. بيروت، 1415 ق.

190. فرات، ابن ابراهيم؛ تفسير فرات الكوفى، تحقيق محمد الكاظمى، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، ط. اولى.

191. فوزى، رفعت؛ توثيق السنة فى القرن الثانى الهجرى، ط. بيروت.

192. فيروز آبادى، سيد مرتضى؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة و غيرها من الكتب المعتبرة عند اهل السنة و الجماعة، ط. بيروت، 1402 ق.

193.-؛ الاصفى فى تفسير القرآن، تحقيق محمد حسين درايتى، مركز النشر التابع

ص: 254

لمكتب الاعلام الاسلامى، 1376 ش.

194. فيض كاشانى، محمد محسن؛ الوافى، قم، منشورات مكتبة آيت الله المرعشى النجفى.

195.-؛ تفسير الصافى، نشر دار المرتضى.

196. قاضى عياض؛ الشفا بتعريف حقوق المصطفى، تحقيق محمد على البجاوى، ط. بيروت.

197. قرطبى، محمد بن احمد؛ الجامع الاحكام القرآن، قاهره، دار الكتب العربى، 1387 ق.

198. قفازى، ناصر؛ مسألة التقريب بين اهل السنة و الشيعة، رياض، دار طيبه، ط الرابعة، 1416 ق.

199. قمى، على ابن ابراهيم؛ تفسير (منسوب ب) القمى، تصحيح سيد طيب موسوى، قم، 1404 ق.

200. قمى، محمد بن محمد رضا؛ كنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقيق حسين درگاهى، تهران، ارشاد اسلامى، 1411 ق.

201. كاشانى، فتح الله؛ خلاصة الصادقين، تصحيح شعرانى، تهران، انتشارات اسلاميه، 1362 ش.

202.-؛ منهج الصادقين در الزام مخالفين، تهران، انتشارات اسلاميه.

203. كاشانى، محمد بن مرتضى؛ تفسير المعين، تصحيح على اكبر غفارى.

204. كاشف الغطاء، محمد حسين؛ اصل الشيعة و اصولها، ط. بيروت، 1405 ق.

205. كاشفى، كمال الدين حسين؛ مراهب علية، تصحيح سيد محمد رضا جلالى، 1317 ش.

206. كبير، شيخ جعفر؛ كاشف الغطاء، دار طباعة مرتضى، 1317 ش.

207. كراجكى، محمد بن على؛ كنز الفوائد، تحقيق عبد الله نعمه، بيروت، دار الاضواء، 1405 ق.

208. گلدزيهر، ايگناز؛ مذاهب التفسير الاسلامى، مصر، مكتبة الخانجى، 1374 ق.

209. لاهيجى، محمد باقر؛ تذكرة الائمة، نشر مولانا، بى جا، بى تا.

210. مازندرانى، محمد صالح؛ شرح جامع على الكافى، تعليق ميرزا ابو الحسن شعرانى، ط.

تهران، 1388 ق.

211. مال الله، محمد؛ الشيعة و تحريف القرآن، مكتبة ابن تيميه، ط. الثالثه، 1409 ق.

ص: 255

212. مجلسى، محمد باقر؛ بحار الانوار، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1362 ش.

213.-؛ مرآة العقول، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363 ش.

214. مجله رسالة الاسلام.

215. مدرس، محمد على؛ ريحانة الادب در شرح احوال و آثار علما، عرفا، فقها و ...، تهران، نشر خيام، 1369 ش.

216. مركز الثقافة و المعارف القرآنية، علوم القرآن عند المفسرين، قم، مكتبة الاعلام الاسلامى، 1417 ق.

217. مشكور، محمد جواد؛ تاريخ شيعه و فرقه هاى اسلامى تا قرن چهارم، تهران، انتشارات اشراق، ط. ششم، 1368 ش.

218. مصطفوى، حسن؛ التحقيق فى كلمات القرآن، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش.

219. معرفت، محمد هادى؛ صيانة القرآن عن التحريف، قم، مؤسسه ى نشر اسلامى، 1418 ق.

220. مقدسى، عبد الرحمن؛ المرشد الوجز الى علوم تتعلق بالكتاب العزيز، تحقيق طيار قولاج، بيروت، دار صادر، 1395 ق. 727272727/ 12

221. مكتبة الاعلام الاسلامى؛ المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحار الانوار، مركز الدراسات الاسلاميه، 1413 ق.

222. مؤدب، سيد رضا؛ نزول قرآن و رؤياى هفت حرف، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، 1378 ش.

223. موسوى خوانسارى، محمد صادق؛ ضياء التفاسير، ط. طهران، بى تا.

224. مير محمدى، ابو الفضل؛ بحوث فى تاريخ القرآن و علومه، ط. بيروت، 1400 ق.

225. ناكورى، ابو الفيض؛ سواطع الالهام، تحقيق سيد مرتضى آيت الله زاده ى شيرازى، انتشارات ياران، 1417 ق.

226. ناهيجى، محمد بن شريف؛ تفسير شريف لاهيجى، تصحيح جلال الدين ارموى.

227. نجار زادگان (محمدى)، فتح الله؛ بررسى و نقد مصحف امام على در منابع فريقين، مجله ى مقالات و بررسى ها، تهران، دانشكده ى الهيات.

228.-؛ سلامة القرآن عن التحريف، قم، انتشارات پيام آزادى، 1420 ق.

ص: 256

229. نسائى، احمد بن شعيب؛ خصائص امير المؤمنين على بن ابيطالب، تحقيق محمد الكاظم المحمودى، قم، 1419 ق.

230. نقى پور، ولى الله؛ بررسى شخصيت اهل بيت در قرآن، مركز آموزش مديريت دولتى، 1377 ش.

231. نوبخت، حبيب الله؛ ديوان دين در تفسير قرآن مبين، تهران، 1352 ش.

232. نورى، ميرزا حسين؛ الفيض القدسى فى ترجمة العلامة المجلسى، مطبوع در بحار الانوار.

233.-؛ فصل الخطاب، چاپ سنگى، قم، كتابخانه ى مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات اسلامى حوزه ى علميه.

234. نووى؛ صحيح مسلم بشرح النووى، ط. بيروت، 1407 ق.

235. نهاوندى، محمد؛ نفحات الرحمن فى تفسير القرآن، ط. حجرى، بى جا، بى تا.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109