پژوهشی در علوم قرآن

مشخصات کتاب

سرشناسه : احمدی، حبیب الله،1336 -

عنوان و نام پدیدآور : پژوهشی در علوم قرآنی/ نویسنده حبیب الله احمدی.

وضعیت ویراست : ویراست 2

مشخصات نشر : قم: فاطیما، 1384.

مشخصات ظاهری : 336 ص.

شابک : 18000 ریال :964-91122-1-9

یادداشت : پشت جلد به انگلیسی:Habib - o - lloh Ahmady. A research in Quran - scienses.

یادداشت : چاپ پنجم

یادداشت : کتابنامه: ص. [344] - 336؛ همچنین به صورت زیرنویس

موضوع : قرآن -- تحقیق.

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی .

رده بندی کنگره : BP69/5/الف35پ4 1384

رده بندی دیویی : 297/158

شماره کتابشناسی ملی : 1090425

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص:10

ص: 11

ص: 12

پیشگفتار

انگیزه قرآن

م_وض_وع س_خن قرآن، انسان شناختی و رهنمود آن در ابعاد گوناگون می باشد. تامین این هدف م_هم با استمداد از آموزه های قدسی مقدور است. ویژگی وجود انسان به گونه ای است که، تنها با ب_هره وری از کوثر معارف غیبی به مقصد می رسد از همین رو با شروع زندگی انسان معارف وحی ارزانی وی شده است.

عامل تبلور ارزش های انسانی در جامعه، وحی است. اگر وحی نبود زندگی اجتماعی انسان شکل و ت_داوم نمی یافت. خوی حیوانی و خواهش های نفسانی مانع سامان یافتن زندگی انسان شده و در صورت شکل گیری نیز باعث فروپاشی آن می شد. به همین ج_ه_ت ع_امل تشکل زندگی اجتماعی و تمدن بشر وحی است. و انگیزه وحی شکوفایی ارزش های انسانی می باشد.

ویژگی های قرآن

وح_ی ب_ه وی_ژه ق_رآن برای تأمین این مهم، از ویژگی های پایه ای بهره ور است، که بدون آنها این ه_دف ت_أمین نمی شود. قرآن حق مدار و بی پی رایه از هرگونه باطل گرایی می باشد، بالحقّ انزَلناه و بالحقّ نَزَل، لا یأتیه الباطل.

قرآن پیام آور فرابشری است که آموزه های آن در فکررس بشر نمی باشد، ان هو الا وحی یوحی.

قرآن در تمام عرصه های اعتقادی، رهنمود مطمئن و در تمام عرصه های عملی راه کار عملی است، انّ هذا القرآن یهدی للّتی هی اقوم.

ص :13

قرآن اندیشه و معرفتی پاک از جانب عالم قدسی است که به معارف عمیق آن جز پاکان دسترسی ندارند، لا یمسّه الّا المطهّرون.

قرآن در تمام زمینه ها داور حق مدار است که حرف آخر را می زند، انه لقولٌ فصل.

قرآن سخن راست و به دور از هر نوع لهو، لغو و بیهوده گرایی است، و ما هو بالهذل.

قرآن زیباترین و شیرین ترین سخن در عرصه سخن است، و اللّه نزّل احسن الحدیث.

قرآن سخنی روان و هم خوان با خواسته های فطری انسان است، ولقد یسّرنا القرآن للذّکر.

قرآن اندیشه زلابی است که تمام ناهنجاری های اعتقادی و روانی و اجتماعی را درمان است، و تنزّل من القرآن ما هو شفاء. قرآن سخنی با برکت و سبب بالندگی اندیشه هاست، هذا ذکر مبارک.

قرآن آموزه فرابشری است که آموزه های آن در دسترس دانش انسان نمی باشد، یعلمکم ما لم تکونوا تعملون. ان هو الا وحی یوحی.

قرآن رهنمودی است که سخن او کهنه نمی شود: یجری مجری الشّس و القمر. زیبایی های قرآن مشمول زیبایی های مرور زمان نمی شود. قرآن برای هر زمان تازه و زیباست، فهو فی کل زمانٍ جدید و عند کل قومٍ غض الی یوم القیامة.

سخن قرآن همواره سخن روز است. قرآن سخن زیبایی است که نه زیبایی های ظاهر آن پایان دارد و نه به پایان معارف عمیق آن می توان رسد: ظاهره انیق و باطنه عمیق.

قرآن مشغل نورانی است که فروزانی آن به خموشی نمی گراید، نوراً لا تَطفأ مصابیحه. قرآن چراغی است که از فروزندگی آن کاسته نمی شود، سراجاً لا یخبُو توقّده. قرآن دریایی عمیق است که ژرفای آن پایان نمی پذیرد، بحراً لا یدرک قعره. قرآن رهنمودی که مشعل های آن هیچ گاه خاموش نمی شود. رهرو را گمراه نمی سازد، منهاجاً لا یُضلّ نهجه.

ص :14

قرآن نورانیتش هیچ گاه تاریک نمی گردد، شعاعاً لا یظلم ضوءهُ، قرآن شفافیت حق و باطل است که هیچ گاه نور برهانش خاموش نمی شود، فرقاناً لا یخمد برهانه. و قرآن بنای استواری است که بنیان آن مرصوص بوده و هیچ گاه فرسوده نخواهد شد. بنیاناً (براساس برخی نسخ نهج البلاغه) لا تهدم ارکانه.

بر این اساس قرآن سخنی استوار و فخیم، فرابشری و سخنی شیرین و زیبا و دل نشین و ژرف و عمیق است. قرآن سخنی است که مرور زمان نه تنها از زیبایی های او نمی کاهد، بلکه باعث شکوفایی زیبایی های پنهان آن نیز می شود. این ها برخی از ویژگی های قرآن می باشد.

قرآن پژوهی

در م_ورد ق_رآن س_خن بسیار گفته و نوشته شده است. جاذبه های قرآن همواره هنر آفرینان را به عرصه بی پایان زیبایی های قرآن فرا خوانده است شیفتگان قرآن در زمینه های گوناگون تفسیری، ع_ل_وم قرآنی (قرآن پژوهی )، تفسیری، کلامی، فقهی و ... سخن گفته و نوشته اند.

پژوهش در پیرامون قرآن باید با ت_وج_ه ب_ه وی_ژگ_ی ه_ای آن باشد تا بتوان از کوثر معارف شهد شیرین چشید و از هر گونه خطر بپ_ره_یزید.

بدین جهت آشنایی با ویژگی های قرآن به ویژه در عرصه قرآن پژوهی پیش ن_ی_از ت_ف_س_ی_ر و ف_ق_ه و معارف و هرگونه بهره وری از قرآن است. بدون آشنایی از خصوصیات، بهره وری صحیح میسر نخواهد شد.

اهمیت علوم قرآنی

گرچه قرآن نور است و نور یعنی روشنایی و شفافیت. به همین خاطر در فهم واژگانی قرآن به غیر قرآن نیازی ممکن است نباشد. لیکن در فهمیدن قرآن دو نکته را نباید از نظر دور داشت. نخست آشنایی با زبان قرآن، دیگری آشنایی با اندیشه و سیره عترت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.

در محور نخست با ویژگی های زبان قرآن که آگاهی از «علوم قرآنی» عمده محورها را

ص :15

شامل می شود، راه صحیح فهمیدن قرآن را هموار می سازد.

محور دوم آشنایی با مقاصد قرآن را هموار می سازد. زیرا گر چه در فهم واژگانی قرآن نیاز به عترت احساس نمی شود، لیکن در دسترسی به مقاصد قرآن در ابعاد گوناگون و نیز در رسیدن به مفاهیم عمیق و باطن قرآن راه صحیح، اندیشه و روش عترت می باشد. به ا ین لحاظ هم آشنایی با «علوم قرآنی» در راستای فهم قرآن بایسته است و هم در رسیدن به مقاصد قرآن راه عترت، راه مطمئنی است که به مقصد می رسد.

ویژگی های این نوشتار

در زمینه «علوم قرآنی» از آغاز وحی نوشتار فراوان پدید آمده است، که هر کدام به توان هنر خویش زیبایی دی_گ_ری در ای_ن زم_ی_نه آفریده اند. گرچه بسیاری از آن ها از محور اصلی بحث خارج شده و به ب_ح_ث ه_ای تفسیری، کلامی، فقهی و ... پرداخته اند و برخی نیز مشتمل بر اطناب می باشند.

انگیزه این ن_وش_ت_ار پژوهش یک دوره علوم قرآنی به صورت موجز و مستدل به زبان فارسی می باشد. در این ن_وش_ت_ار تلاش بر گزیده گویی بوده و از پرداختن به موضوعات بیرون از علوم قرآنی پرهیز شده اس_ت. و ن_ی_ز از م_حورهای غیرضروری علوم قرآنی نیز صرف نظر شده است.

این نوشتار افزون بر ش_ی_وه ج_دی_د، در ب_س_ی_اری از م_وارد م_م_کن است دیدگاه های جدیدی را مطرح کند. انتظار این است که در ای_ن گ_ون_ه م_وارد خ_وان_ن_دگ_ان عزیز عنایت بیشتر نموده و در صورت مواجه شدن با کاستی ره_ن_م_ود لازم را ارائه نمایند.

در ای_ن ن_وش_ت_ار تلاش شده است در آغاز هر سرفصل به م_ح_وره_ای اص_ل_ی آن اش_اره ش_ود و در پ_ای_ان ه_ر ف_ص_ل فشرده آن فصل جمع بندی شود, تا خ_وان_ن_ده گ_رام_ی ب_هتر در فضای سخن قرار گیرند. به امید اینکه مورد پذیرش صاحب سخن زی_ب_ا«خ_دای س_بحان» قرار گرفته و مشمول دعاهای خیر حضرت ولی عصر علیه السلام و خوانندگان گرامی باشیم.

ص: 16

وحی یا آموزه الهی

اشاره

س_خ_ن در پ_ی_رام_ون وح_ی از ع_رص_ه گ_س_ت_رده ای ب_رخ_ودار اس_ت؛ در اب_ع_اد گ_ون_اگ_ون ت_ف_س_ی_ری، کلامی، فلسفی وحی مورد کاوش می باشد. همه آن بحث ها هماهنگ با م_وض_وع ع_ل_وم ق_رآن_ی ن_یستند. لیکن چون علوم قرآنی پیش نیاز تفسیر می باشد، شناخت برخی اب_ع_اد وح_ی ک_ه در ف_ه_م_یدن قرآن، مفسر را یاری می نماید بایسته است.

از این جهت روی کرد به مباحث وحی در علوم قرآن در زمینه های مفهوم وحی، حقیقت وحی ویژگی های وحی و امثال ای_ن ه_ا می باشد اما مطالبی چون امکان وحی، تجرد روح ان_س_ان و وی_ژگی های روح مجرد و مطالبی از این قبیل که بیشتر رنگ کلامی و یا فلسفی دارد؛ ارتباط آن چنانی با علوم قرآنی ندارند. در علوم قرآن تلاش برای شناخت ویژگی های وحی رسالی است، تا با بررسی ویژگی های وحی برخی شبهات در این رابطه پاسخ داده شود.

ب_رخی؛ بلکه بسیاری برای شناخت وحی و یا ویژگیهای آن تلاش می کنند مفهوم صحیح از واژه «وح_ی» ب_دس_ت آورن_د. به گمان این که اگر به این کار موفق شوند، شناخت صحیح از وحی حاصل م_ی شود. در صورتی که راه صحیح فهمیدن وحی زبان خود وحی یعنی قرآن است و قرآن حقیقت وحی را تبیین نکرده است، تنها خصوصیات این آموزه الهی را مطرح نموده است. در بیان ویژگی ها هم ت_ن_ه_ا «وحی» بهره نبرده است، بلکه قرآن از این حقیقت تعبیرات گوناگون نموده است. اگر ترجمه لغت راه گشا ب_اش_د ب_اید تمام

ص :17

آن واژه ها ترجمه و تبیین شوند. لیکن ترجمه واژه نیز آنچنان کارآیی در شناخت حقیقت وحی ندارد.

قرآن و آموزه الهی

ق_رآن از ای_ن آم_وزه و ت_علیم الهی به إنزال، تلاوت، قرائت، القاء، اظهار، فرقان، تعلیم، وحی و ... تعبیر نموده است . بالحق انزلناه وبالحق نزل (1) «قرآن را به حق فرود فرستادیم و به حق هم فرودآمده است.» اللّه الذی انزل الکتاب بالحق والمیزان (2). «خدای آن چنانی که کتاب و میزان را به حق فرود فرستاد.»

قرآنا فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث (3)؛ «قرآنی را که قطعه قطعه بر تو فرود فرستادیم، تا آن را با مکث و آرام بر مردم بخوانی.» ت_ل_ک آی_ات اللّه ن_ت_لوها علیک بالحق و انک لمن المرسلین (4)؛ «آن ها آیه های خدای سبحان هستندکه بر تو به حق تلاوت می کنیم و تو از فرستادگان خدا هستی.» سنقرئک فلا تنسی (5)؛ «قرآن را به تو قرائت می کنیم هیچ گاه آن را فراموش نمی کنی.»

انا سنلقی الیک قولاً ثقیلاً (6)؛ «ما به زودی بر تو سخن گران قدر و سنگین القا خواهیم کرد.» ف_لا ی_ظ_هر علی غیبه احداً الّا من ارتضی من رسول (7) «خدای سبحان کسی را از علم غیبش آگاه نمی کند مگر کسی از پیامبران که مورد رضایت او باشد.»

و ع_ل_م_ک م_ا ل_م ت_کن تعلم (8)؛ «خدای سبحان حقایقی به تو یاد می دهد که هیچ گاه قادر

ص :18


1- اسراء، 105.
2- نساء، 105.
3- اسراء، 106.
4- بقره، 252.
5- اعلی، 6.
6- مزمل، 5.
7- جن، 26.
8- نساء، 113.

نیستی آنها را یاد بگیری». و لقد اوحینا الیک و الی الذین من قبلک (1)؛ «بر تو و بر پیامبران پیش از تو وحی کردیم». ان هو الا وحی یوحی (2) «قرآن جز وحی چیز دیگری نیست.»

معنای وحی

این ها همه تعبیر از یک حقیقت می باشند. از این حقیقت به «وحی» یاد می شود. گرچه مفهوم واژگانی وح_ی ب_ه ل_ح_اظ ویژگی هایش بیشتر رهنمود به خصوصیت وحی است. زیرا واژه وحی را به اشاره س_ری_ع (3)، س_رع_ت (4)، س_خ_ن پ_ن_ه_انی (5) اشاره (6) القاء امر در باطن دیگری (7) معنا نموده اند. این تعبیرها، وی_ژگی های وحی را بهتر می رساند.

در کاربرد این واژه ممکن است برخی این خصوصیات در ن_ظ_ر ب_اش_د و ممکن است در مثل وحی رسالی تمام خصوصیات مورد توجه باشند. چنان که ابن اثیر می گوید: وحی بر نوشتار و اشاره، رسالت، الهام، سخن پنهانی اطلاق می شود. (8) در هر صورت شناخت واژه وح_ی وام_ث_ال آن در راه ی_اب_ی به حقیقت وحی رسالی آن چنان کمکی نمی کند به خصوص باتوجه به کاربردهای قرآنی آن.

کار برد قرآنی وحی

ق_رآن وح_ی را در خ_صوص آموزه های غیبی و وحی رسالی به کار نبرده است، بلکه وحی در معنای القا م_ط_ل_ب ب_ه دی_گ_ری ب_ا م_رات_ب_ی ک_ه دارد ب_ه کار رفته است. حتی در مصادیق متضاد رحمانی و شیطانی، وحی تعبیر شده است.

ص: 19


1- زمر، 65.
2- نجم، 4.
3- مفردات، ص 51.
4- کتاب العین، 843. نهایه ابن اثیر، ج 5، ص 296.
5- المنجد، ص 891، صحاح اللغه، ج 6، ص 2250.
6- لسان العرب، ج 15، ص 240.
7- التحقیق، ج 13، ص 56.
8- النهایة، ج 5، ص 163.

واژۀ وحی در القا مطلب به دیگری از سطح جماد گرفته تا وحی رسالی کاربرد دارد. و اوحی فی کل سماءٍ امرها (1)؛ «دستور هر آسمانی را به آن وحی نموده است.» واخرجت الارض اثقالها بانَّ ربک اوحی لها (2)؛ «زمین های سنگینی های خود را بیرون افکند، زیرا خدای سبحان چنین وحی و دستوری به او داده است.»در مورد حیوان نیز می فرماید: و اوحی ربک الی النخل ان اتخذی من الجبال بیوتاً (3)؛ «پرورش دهنده تو بر زنبور عسل وحی کرد که از کوه ها، خانه ها انتخاب کن».

در م_ورد آم_وختن به انسان عادی می فرماید: و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه (4)؛ «بر مادر موسی علیه السلام وحی کردم که موسی را شیر بنوشان». و اوحیتُ الی الحواریین ان آمنوا بیی (5)؛ «بر حواریون عیسی علیه السلام وحی کردیم که به من ایمان آورید».

در مورد آموختن به ملائکه می فرماید:. اذ یوحی ربک الی الملائکة (6)؛ «آن گاه که پروردگار تو بر فرشته ها وحی کرد.» ح_ت_ی وح_ی در ال_ق_اءات شیطانی به کار رفته است، ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم (7) «شیطان ها بر دوست داران خود وحی می کنند.» وک_ذل_ک ج_ع_لنا لکل نبئ عدواً شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض (8) «برای هر پیامبری، از میان انسان ها و جن ها دشمنانی قرار دادیم که برخی بر برخی دیگر وحی می کنند». و نیز وحی رسالی مانند، کذلک یوحی الیک و الی الذین من قبلک. (9)

ص: 20


1- فصلت، 12.
2- زلزال: 5.
3- نحل: 68.
4- قصص، 7.
5- مائده، 111.
6- انفال، 12.
7- انعام، 121.
8- انعام، 112.
9- زمر، 65.

ب_ا ت_وج_ه ب_ه م_رات_ب ای_ن گ_ونه آموزه ها، از کاربردهای قرآنی که به صورت یک نواخت می باشند ن_م_ی توان از خود واژه به حقیقت یا ویژگی وحی رسالی پی برد برای دسترسی به ویژگی های وح_ی رسالی راه دی_گ_ری ب_ای_د ان_ت_خ_اب نمود. البته این تعبیرات از یک لحاظ درخور توجه می باشند، که اخ_ت_ص_اص به وحی رسالی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ندارند، بلکه در مورد آموزه غیبی و الهی سایر انبیا هم همین تعبیرات آمده است.

وحی همگون انبیا

از کاربردهای قرآن این نکته به خوبی آشکار است، که این نوع آموزه که «وحی رسالی» نامیده می شود اخ_ت_ص_اص به پیامبر خاصی ندارد؛ بلکه حقیقت وحی و ویژگی های آن مربوط به وحی تمام انبیا می باشد. از این آموزه الهی در مورد همه انبیا تعبیرها یکسان است:

نزّل علیک الکتاب بالحق مصدقاً لما بین یدیه و انزل التوراة و الانجیل (1)؛ «به حق بر تو کتاب ف_رود ف_رس_ت_اد در حالی که این کتاب مصدق کتاب های آسمانی است که در دسترس تو است و تورات و انجیل را فرود فرستاد.» از ارسال کتاب های آسمانی تعبیر به انزال نموده است.

کذلک یوحی الیک و الی الذین من قبلک اللّه (2)؛ «این چنین خدای سبحان بر تو و بر همه انبیا پیشین وحی کرد.» از همه تعبیر به وحی شده است معلوم می شود حقیقت و ویژگی های وحی در طول تاریخ رسالت ی_کس_ان است، لذا قرآن که از هر گونه تحریف در امان مانده است وقتی وحی را معرفی می کند ن_س_ب_ت ب_ه ه_م_ۀ وح_ی های پیشین نیز معرفی خواهد بود. خصوصیت وحی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم همان خ_ص_وص_ی_ت وحی نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و سایرانبیا علیهم السلام می باشد. ویژگی وحی حق خالص بودن است. هرگونه پیرانه و ب_اط_ل از دام_ن وح_ی ان_بیا علیهم السلام زدوده است. گ_ر چ_ه از کتاب هایی که به نام کتاب مقدس آسمانی در دست است چنین نکته ای اس_تفاده نشود. قرآن که وحی خالصی است، دامن همه را تطهیر و ویژگی های همه را یکسان بیان نموده است.

ص: 21


1- آل عمران، 3.
2- شوری، 1.

حقیقت وحی

مفهوم واژه وحی و تعبیرات دیگری که در قرآن از این حقیقت شده است، انسان را در فهمیدن حقیقت وح_ی ی_اری نمی کند. شاید حقیقت وحی رسالی برای غیر پیامبران قابل درک نباشد و تا انسان پیامبر نباشد قادر نخواهد بود این حقیقت را درک کند.

ازکاربردهای قرآن هم این چنین استفاده می شود که قرآن اصراری ندارد که حقیقت وحی را تبیین کند تا انسان های عادی آن را درک کنند، بلکه قرآن توجه بیشتر به بیان ویژگی های وحی دارد. از حقیقت وحی مانند بسیاری از معارف که ق_ابل درک همگان نیست با سکوت عبور کرده است.

مانند این که در مورد ارائه ملکوت آسمان ها و زم_ی_ن ب_ه اب_راه_یم خلیل علیه السلام می فرماید این کار را برای یک اهدافی که قابل درک شما نیست و ب_رای ای_ن ک_ه اب_راهیم به یقین برسد انجام دادیم، وکذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و ل_ی_ک_ون م_ن ال_م_وق_ن_ی_ن (1)؛ «ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم برای انگیزه هایی، از جمله این که او از یقین کنندگان قرار گیرد.» «واو» در ولیکون من الموقنین نقش مهمی ایفا می کند سخن از وسط شروع شده یعنی اهدافی بزرگ در نظر داشتیم که قابل فهم شماها نیست، آنچه برای شما قابل درک است بازگو می کنیم و آن این ک_ه اب_راه_یم با دیدن ملکوت، یقین به حق پیدا کند.

همچنین مانند این که در مورد دست به دست ش_دن ق_درت ه_ا در روزگ_اران می فرماید: وتلک الایام نداولها بین الناس و لیعلم اللّه الذین آمنوا م_نکم (2)؛ «قدرت ها را دست به دست می کنیم برای اهدافی که قابل درک شما نیست و برای امتحان انسانها تا مؤمن از غیر مؤمن مشخص شود و خدای سبحان انسان های مؤمن را بشناسد.» و نظایر این تعبیرها که در قرآن آمده است در هر صورت آیه ای یافت نمی شود که حقیقت وحی را تبیین نموده باشد. آنچه سخن در قرآن در مورد وحی است درباره ویژگی های وحی است.

ص: 22


1- انعام، 75.
2- آل عمران، 140.

ویژگی های وحی

الف: آگاهی فرابشری

از برخی آیاتی که عنوان شد یکی از خصوصیات این آموزه الهی به دست آمد این نکته اشاره شد که وح_ی یک آگاهی معمولی نیست. وحی یک آگاهی برگرفته از تدبیرعقلانی انسان نیست و یک دان_ش ب_رگرفته از نبوغ انسانی نیست. و نیز وحی یک آگاهی درونی و تجلی سلوک و مکاشفه ان_س_ان ن_م_ی باشد. بلکه وحی رسالی یک آگاهی فرابشری است. وحی یک تعلیم قدسی و ملکوتی اس_ت. وحی آگ_اهی است که ویژگی های آگاهی ودانش بشری را ندارد.

وحی آموزه غیبی است و بر خ_واسته از اندیشه و عرفان و تجربه پیامبر نیست. اصولا پیامبر یک واسطه بیش نیست. این چنین ن_ی_س_ت ک_ه دس_ت آوردهای وحی در اختیار پیامبر باشد. وحی آموزه ای است که از جانب خدای س_بحان از ملکوت به پیامبر متجلی می شود، انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم (1)؛ «تو ق_رآن را از ن_زد خ_دای ح_ک_ی_م و ع_ل_ی_م دری_افت می کنی.» فرشته، وحی را از غیب بر پیامبر نازل م_ی ک_ن_د. ن_زل ب_ه ال_روح الامین علی قبلک لتکون من المنذرین (2)؛ «قرآن را روح الامین (جبرئیل) بر قلب تو فرود آورده تا تو از بیم دهندگان باشی.» پیامبر در این آگاهی نقشی ندارد و تنها واسطه است.

قال الذین لا یرجون لقاءنا ائت بقرآن غیر هذا او بدّله قل ما یکون لی ان اُبدله من تلقاء نفسی ان أتّبع الا ما یوحی الی (3)؛ «آن_ان ک_ه به قیامت ایمان ندارند به پیامبر می گفتند قرآنی غیر از این قرآن بیاور و یا این قرآن را ت_ب_دی_ل به قرآن دیگر کن! در جواب آنها بگو که من از نزد خود اختیاری ندارم که تبدیل کنم من آنچه را که وحی است پیروی می کنم».

ص: 23


1- نمل، 6.
2- شعراء، 194.
3- یونس، 15.

ق_ل أن_زل_ه الذی یعلم السر فی السموات و الارض (1)؛ «بگو قرآن را آن کسی که پنهان را در آسمان ها و زمین می داند نازل کرده است.» فاعلموا أنما انزل بعلم اللّه (2)؛ «بدانید قرآن با علم الهی نازل شده است و از علم الهی نشأت گرفته است.» وکذلک اوحینا الیک روحاً من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان (3)؛ «به دستور ما به وسیله فرشته وحی، بر تو وحی کردیم اگر وحی نبود نه کتاب خدا را (قرآن ) می شناختی و نه می دانستی ایمان چگونه است.» و ع_لّمک ما لم تکن تعلم (4)؛ «خدا به شما (پیامبر) آموزه هایی آموخت که هیچ گاه خودت آن را یاد نمی گرفتی».

ای_ن تحلیل وحی از زبان وحی است. وحی خود را این گونه معرفی می کند که یک تعلیم قدسی و غ_ی_بی و الهی است که از ملکوت بر پیامبر ارزانی می شود. پیامبر نقش واسطه را دارد، وحی آموزه غیبی محض است:، ان هو الا وحیٌ یوحی (5) «قرآن جز وحی الهی نیست.» وحی را نمی توان با دانش های بشری مقایسه کرد، زیرا وحی آگاهی فرابشری است و لذا کاستی ها و سایر ویژگی های دانش بشری را ندارد.

ب: وحی، آموزه ای شفاف

اشاره

از وی_ژگ_ی ه_ای مهم دیگر وحی این است که چون یک تعلیم قدسی و فراتر از دانش بشری است؛ ت_ردی_د و خ_ط_ا ک_ه دو ویژگی آگاهی های بشری است، در آن راه ندارد. با توضیحی که داده می شود، چگونگی این ویژگی آشکار خواهد شد.

ص: 24


1- فرقان، 6.
2- هود، 14.
3- شوری، 52.
4- نساء، 113.
5- نجم، 4.
مراحل آگاهی انسان
1_ خود آگاهی

گ_رچه همه علوم افاضه از سوی خداست که مبدأ هر فیض و نعمت است؛ فما بکم من نعمة فمن اللّه (1)، «هر نعمتی از جانب خداست.»

ل_یکن همه آگاهی ها یکسان نیستند؛ بلکه مراحلی دارد یک نوع آگاهی وجدانی و یافتنی است که ب_ه طور مستقیم بدون واسطۀ «صورت علمیه در ذهن» برای انسان حاصل می شود که از آن به «ع_لم حضوری» یاد می کنند. ویژگی این نوع آگاهی این است که عالِم هیچ گاه تردید نمی کند، عالِم در صحنه حضور قرار می گیرد، حقیقت محض است. مانند این که کسی در درون دریا قرار دارد، در وجود آب نمی تواند شک کند.

آگاهی های حضوری مانند آگاهی انسان به هستی خودش. آگاهی انسان به نفسانیات و خواسته های درونی هستی خویش، مانند احساس گرسنگی، تشنگی، خوش حالی و درد و رنج. انسان هیچ گاه در هستی خودش شک نمی کند. احساس گرسنگی را با تشنگی اشتباه نمی کند. خوش حالی را با ناراحتی اشتباه نمی گیرد. در درک این حقایق نیازی به رهنمود دیگری ندارد؛ خودآگاه است. در این آگاهی ها خطا راه ندارد. این آگاهی قابل انکار و تردید نیست. انکار ای_ن ه_ا ان_کار بدیهیات می باشد. البته علم حضوری نیز یک سان نیست مراحل و مراتب می تواند داشته باشد، لیکن ویژگی های اصلی که اشاره شد در همه مراحل مشترک می باشند.

2_ آگاهی کسبی

ن_وع دیگر از آگاهی انسان آگاهی با واسطه است؛ یعنی انسان که عالِم و آگاه می شود، آگاهی او ب_ه ص_ورت ذه_ن_ی ی_ا ص_ورت ع_ل_م_ی خ_ودش ک_ه همراه اوست و به آن «معلوم بالذات» گفته م_ی ش_ود، شکل می گیرد. آنگاه وقتی آن صورت علمی منطبق با معلوم خارج باشد، می شود علم؛ و آن خارج «م_ع_ل_وم ب_ال_عرض» می باشد.

برای توضیح بیشتر: وقتی شما یک گل زیبایی را در درون گلدانی می بینی آگاهی

ص: 25


1- نحل، 53.

داری که فلان نوع گل با چه زیبایی هایی در درون گلدان قرار دارد. آن چه معلوم بالذات شما است آن صورت علمی این گل است که در وجود شما نقش بسته است و از شما ج_دا ه_م ن_یست، به همین خاطر اگر از آن صحنه دورشدی و دیگر آن گل را نمی بینی، باز هم صورت علمی با خصوصیاتش در ذهن شما وجود دارد. می توانی آن گل را به خاطر بیاوری. این صورت علمی شما «م_ع_ل_وم ب_ال_ذات» اس_ت. و آن چه بیرون از ذهن شما وجود دارد یعنی آن گل که در بیرون نهاده شده، «معلوم بالعرض» است.

آنگاه اگر این خصوصیات با آن گلی که در خارج است، تطبیق کند، علم شما ح_ق_ی_ق_ی واق_عی خواهد بود اگر تطبیق نکند، خطا و اشتباه خواهد بود. برای همین است که خطا یا تردید در این گونه معلومات انسان راه دارد. از این آگاهی تعبیر به «علم حصولی» و آگاهی کسبی می کنند. زیرا اندیشه انسان در رسیدن به آن، نوعی نقش دارد، تحصیل می کند خود آگاه نیست.

در هر صورت ویژگی این نوع آگ_اه_ی، اح_تمال خطا و تردید است، که ممکن است با آن معلوم خارجی هماهنگ باشد و ممکن اس_ت نباشد این نوع آگاهی انسان هم یک نواخت نیست زیرا گاهی راه تحصیل آن حس ظاهری اس_ت، گ_اهی خیال و گاهی عقل و برهان و استدلال که هر کدام مراحل و ویژگی هایی دارند که ای_ن_جا جای طرح آن ها نیست. نوع معلومات انسان در معارف، و علوم حسی و تجربی، عقلانی، از این ق_بیل است. تمام این مراحل در یک جهت همگون هستند و آن این که احتمال خطا و اشتباه در این گونه معلومات راه دارد.

ج:وحی شک بردار نیست!

ب_ا ت_وج_ه ب_ه ای_ن دو ن_وع آگاهی انسان، وحی و آموزه الهی از قسم اول آگاهی است؛ یعنی علم حضوری است. آن هم بالاترین و زلال ترین مرحله علم حضوری است. به همین خاطر ویژگی این نوع علم را هم در مرحله بالا برخوردار است و آن این که خطا و شک و تردید در آن راه ندارد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هیچ گاه وح_ی را با غیر وحی اشتباه نمی کند. هیچ گاه در شناخت وحی تردید نمی کند. هیچ گاه در بعثت خ_ودش ت_ردی_د ندارد. در تشخیص وحی

ص: 26

نیاز به دلیل برهان و تایید این و آن و یا حتی نیاز به معجزه ندارد، تا خودش ب_اور کند که پیامبر شده است و مطالبی که بر او وحی می شود علوم غیبی است، نه القائات شیطانی.

ن_ش_أه وح_ی ن_ش_أه ح_ضور کامل و آگاهی محض و بدون تردید است. در آنجا شک راه ندارد، القاء شیطان راه ندارد. لذا وحی خود آگاهی درونی پیامبر نیست؛ مانند خود آگاهی و علم حضوری ان_س_ان، گرچه ویژگی های بالاترین مرحله خود آگاهی و علم حضوری ویژگی های آن رادر بر دارد. ذلک الکتاب لا ریب فیه (1)؛ «این کتاب که وحی است تردید بردار نیست.» چ_را ش_ک ب_ردار نیست ؟ چون وحی است. حق محض است. در حق محض هیچ گونه ابهام، خطا و ت_ردی_د نخواهد بود. این مسائل از ویژگی های علوم حصولی است. ظهور محض و زلال ترین مرحله ظهور، آمیخته به این مسائل نیست. نه کسی که صحیح می اندیشد در حقیقت وحی تردید می کند و نه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و واسطه وحی در مورد آن شک می کند. زیرا آنجا عرصه تردید نیست همانند عرصه ق_ی_ام_ت ک_ه شک بردار نیست. نه این که فقط وقوع آن شک بردار نباشد بلکه چون صحنه قیامت ظهور محض است عرصه شک و تردید نیست.

رب_ن_ا ان_ک ج_ام_ع الناس لیومٍ لا ریب فیه (2)؛ «خدایا تو مردم را برای روزی که شک بردار نیست گرد آورنده هستی».

بر این اساس ه_ی_چ_گ_اه پ_ی_ام_بر شک نمی کند که آنچه بر وی نازل شده وحی است، یا القائات شیطان. پیامبر هیچ گاه وحی را ف_رام_وش ن_می کند. مرحله ای از علم و حضور است که حضور آن دائمی است. نسیان و فراموشی راه ندارد، سنقرئک فلا تنسی (3) ؛ «به زودی وحی را بر تو قرائت می کنیم و تو هیچ گاه فراموش نخواهی نمود.» در عرصه وحی خطا نیست، القاء شیطان هیچ کدام راه ندارند. اصولاً شیطان بر پیامبر نفوذ و تأثیر ندارد و اگر برخی نصوص موهم تأثیر شیطان در پیامبر است، همه آن ها مفهوم صحیح دارند.

در هر صورت از مطالب گذشته نکاتی آشکار شد؛ نخست این که شناخت حقیقت وحی برای انسان عادی امکان ندارد.

ص: 27


1- بقره، 1.
2- آل عمران، 9.
3- اعلی، 6.

دو دیگر این که وحی یک آموزه فرابشری است و تحلیل صحیح از وحی خود آیه های قرآن می باشند، که آن را تعلیم قدسی که پیامبر در آن نقش ندارد معرفی می کنند.

سوم این ک_ه وح_ی چ_ون ه_مانند علم حضوری است، ویژگی های علم حضوری را در مرتبه بالا دارد و به همین خاطر خطا و ن_س_ی_ان و تردید، در آن راه ندارد. بر این اساس تحلیل های دیگر از وحی مانند تدبیر عقلانی یا عرفانی و یا ت_ج_ربه، آموزه انسانی و امثال این ها مردود خواهد بود. و نیز افسانه هایی که پیامبر را مردد در نبوت خویش دانسته، که حضرت وحی را با القاء شیطانی اشتباه می کرده است، بی اساس خواهد بود.

تحلیل های ناسازگار از وحی

روش ص_ح_ی_ح در ت_ح_ل_ی_ل وح_ی زب_ان خود وحی است که به برخی آیه های آن اشاره شد. در این راس_تا مبانی و تحلیل های غلط نیز اظهار شده است، که به لحاظ اهمیت موضوع برخی از آنها یادآوری می شود.

ب_رخ_ی وح_ی را ن_تیجه سیر و سلوک و مکاشفات درونی پیامبر می پندارند، که پیامبر در اثر صفای باطنی و اعتدال مزاج، قلب و روح او به مرحله شهود و مکاشفه رسیده یعنی خدای سبحان از بیرون ب_ا پیامبر سخن نمی گوید، بلکه چون قلب پیامبر زلال و منور می شود از درون مظهر چشم و گوش الهی شده و وحی او همان الهام ها و مکاشفات درونی وی می باشد. از این تحلیل، تعبیر به «درک عرفانی» می نماید.

این دیدگاه را به برخی عرفا و ص_وف_ی ه_ای م_س_لمان نسبت می دهند. البته درعبارات برخی افراد منحرف و در واقع ملحد و ت_وج_ی_ه گ_ر وحی نیز چنین سخنانی دیده می شود که وحی را «خود گوش» پیامبر دانسته که از درون ب_رگرفته بر او نازل می شود. شرح کوتاه در این باره در بخش سبک شناسی و روشهای همین نوشتار آمده است. (1)

برخی دیگر وحی را نتیجه رشد عقل استدلالی و برهان پیامبر پنداشته اند! که دراثر ارتباط با «عقل فعال» می تواند چنین معارفی را دست پیدا کند؛ یعنی پیامبر چون فردی سرشار از عقل و ذکاوت است، در اثر رشد عقلانی و ارتباط با عقل فعال معارف را از

ص: 28


1- ص 309.

جانب خدای سبحان دریافت می نماید، از این نوع تحلیل تعبیر بر «تدبیر عقلانی» می نمایند.

ت_ح_لیل سومی نیز وجود دارد که وحی همان بازتاب نبوغ اجتماعی پیامبر است در حقیقت پیامبر نیز ه_م_ان_ن_د س_ای_ر ان_سان ها است، لیکن به لحاظ مرتبه بالای از درک و فهم بهتر, می تواند به آم_وزه ه_ای_ی ک_ه ح_اصل تجربه طولانی زندگی اجتماعی و تجربی انسان هاست دست پیدا کند. در واقع معارف وحی همان معارف تجربی - اجتماعی جامعه می باشد، که پیامبر به لحاظ ویژگی های فردی خود بهتر از دیگران به این رتبه نایل شده و بهتر به درک این تجربیات موفق می شود. به دیگر سخن وحی ه_مان جلوه و بازتاب آموزه های بشری است که در اثر نبوغ پیامبر در عرصه روان شناسی و جامعه ش_ن_اخت_ی و ... در او جلوه گر شده است. از این آموزه تعبیر به «تجربه انسانی» می شود.

در هر صورت این نوع تحلیل ها هم در مورد وحی بر چشم می خورد و هم درباره برخی از دست آوردهای آن که برخی گرچه اصل وحی را این چنین تفسیر ن_می کنند، ل_ی_ک_ن می پندارند که وحی در مسائل سیاسی جامعه دخالت ندارد. حقوق اساسی و نهادهای سیاسی ج_ام_ع_ه را تدبیر عقلانی و تجربیات اجتماعی بشر شکل می دهد. وحی در این عرصه ها قدم ننهاده اس_ت. ای_ن ها ع_رص_ه های تدبیر اجتماعی بشر است و اگر پیامبری در این راستا سخنی دارد به لحاظ ت_دب_یر اجتماعی وی است، نه تعلیم الهی و وحی!

نقد و بررسی

بی پایگی هر سه دیدگاه از مطالب ق_ب_لی روشن شد. زیرا که هر سه دیدگاه با تفاوت هایی که دارند در این جهت همگون هستند که وحی را برگرفته از درون پیامبر می پندارند. حال یا تجلی عرفانی و یا رشد عقلانی و یا تجربه انسانی، هر کدام باشد وحی را تابشی از افکار و مکاشفات و اندوخته های بشری می پندارند.

زبان وحی که وحی را الهام از بیرون پیامبر می داند و می گوید پیامبر هیچ نقشی در معارف وحی ندارد و معارف وحی برگرفته از اندیشه و عرفان پیامبر نمی تواند باشد، بلکه یک آگاهی فرا دانش بشری است؛ تمام این مسلک ها را مردود می نماید.

بر این اساس وحی یک تعلیم قدسی و غیبی است که اصولاً در اختیار و در فکررس

ص: 29

بشر نمی باشد و اگر بشر در رشد عقلانی و کشف عرفانی و اندوخته های انسانی خویش م_یلیون ها سال هم رشد و تعالی پیدا کند، به آموزه های الهی همانند وحی دسترسی پیدا نخواهد کرد، که خود تصریح نمود که اگر وحی نباشد، تو که پیامبر هستی در بالاترین مرحله تکامل عقلی و عرفانی هستی، هیچ گاه به این معارف نمی رسیدی، وعلمک ما لم تکن تعلم (1)؛ «خدای سبحان چیزی به تو آموخت که هیچ گاه نمی توانستی بیاموزی».

البته رشد ع_قلانی و نیز بُعد عرفانی پیامبر زمینه ساز وحی است؛ یعنی پیامبر چون از ذکاوت و تقوا در مرحله ع_ص_م_ت ب_رخوردار است، چون مراقب نفس خویش است و چون از لحاظ استعداد و تفکر، بالاتر از مرحله انسان ها قرار دارد، این زمینه ها سبب شده که معارف قدسی را بتواند از عالم ملکوت دریافت ک_ند، نه این که اینها باعث می شود که از درون خود بجوشد. بین این دو سخن، فاصله بسیار است.

احتمالاً ب_رخی از فلاسفه مسلمان و نیز عرفای پاک و منزه مسلمان نیز منظورشان همین نکته ب_اشد, که اینها نمی خواهند بگویند وحی از درون قلب پیامبر می جوشد!! بلکه رشد فکری و صفای باطنی پیامبر را زمینه ساز تجلی وحی می دانند. همان نکته که همه متکلمان مسلمان می گویند که از شرایط نبوت عصمت و طهارت و تقوای پیامبر است.

در هر صورت سخن از ه_ر کسی باشد، این سه مبنا و نیز مبانی مشابه آن، چه در اصل وحی و چه در ابعاد نفوذ وحی، بی پ_ای_ه خ_واه_ن_د بود. این مبانی هماهنگ با آیه های قرآن و انبوه روایات و آثار عترت علیهم السلام نمی باشد و با تمام ای_ن م_ع_ارف و م_ت_ون دی_ن_ی ناسازگار است.

البته هر کدام از این تحلیل ها نارسایی های دیگری ن_ی_ز دارن_د، م_انند این که در تدبیر عقلانی همانند سایر معلومات حصولی خطا و تردید راه دارد. یا مکاشفات عرفانی قابل انتقال به دیگری نیستند، دریافت های شخصی می باشند و امثال این اشکالات؛ به ل_ح_اظ ای_ن ک_ه بی پایگی این تحلیل ها آشکار شد، دیگر نیازی به گسترش سخن در این زمینه ها دیده نمی شود.

ص: 30


1- نساء، 113.

تشخیص وحی

ب_ا ت_وج_ه به مبنای صحیح در تحلیل وحی که ویژگی بالاترین مرتبه علم حضوری را دارد، پاسخ شبهات دیگر نیز که افسانه ای بیش نیستند، در رابطه با وحی روشن می شود. زیرا این شبه ها ناشی از ناگاهی از حقیقت وحی می باشند. برخی وحی را در حد اندیشه های حصولی و دانش انسان ت_ن_زل داده اند، آنگاه برخی شبهات را پذیرفته اند! در واقع اساس وحی را زیر سؤال برده اند!

اینان در م_ورد وح_ی ب_ه گ_ون_ه ای ان_دی_شیده اند که پیامبر و معارف وحی را همانند سایر آموزه های انسانی پ_ن_داش_ته که تردید در آنها روا می باشد. به طوری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قادر به تشخیص معارف وحی نمی شود، سخن فرشته را از سخن شیطان تشخیص نمی دهد! الهامات رحمانی را از القائات شیطانی ب_از نمی شناسد! پیامبر وقتی به رسالت رسیده است خود باور ندارد و مطمئن نیست که در این مقام است و این معارف از کدامین سو بر او متجلی می شود! و افسانه های ساختگی و بی پایه ای را ن_ی_ز در ای_ن راس_ت_ا ن_ام می برند، از جمله داستان ساختگی «ورقه بن نوفل» و افسانه ی «غرانیق»را می توان یاد کرد.

افسانه «ورقه بن نوفل»

خ_لاصه این داستان که در کتاب های علوم قرآن به خصوص اهل سنت راه پیدا کرده است، این است که وق_ت_ی اولین تجلی ملکوتی وحی در جبل النور در غار حرا بر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آشکار شد، حضرت از ب_الای کوه پایین آمدند، حالت هایی که به او دست داده بود و سخنانی که می شنید نمی دانست چه ک_س_ی ب_ا او سخن می گوید! حالت خود را تشخیص نمی داد، وقتی به خانه بازگشت همسرش خ_دیجه، حال مضطرب و لرزان او را مشاهده کرد و از خصوصیات او پرسید.

در نهایت نه حضرت و ن_ه خدیجه نتوانستند موقعیت پیامبر را تشخیص دهند! خدیجه به پیش «ورقه بن نوفل» یک عالم مسیحی و پ_س_ر ع_م_وی خ_دی_ج_ه ب_ود، رفته و شرح حال حضرت را باز گو نمود. ورقه هم از وی_ژگ_ی ه_ای او ج_وی_ا ش_د ک_ه اگ_ر ای_ن چ_ن_ین باشد القاء شیطانی،

ص: 31

اگر آن چنان باشد نبوت رحمان_ی اس_ت. آن_گ_اه وق_ت_ی ق_راین و شواهدی که ورقه گفته بود به عنوان نشانه های نبوت در رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم مشاهده شد، مطمئن شد، که به مقام رسالت مبعوث شده است (1) !!

افسانه «غرانیق»

م_ش_اب_ه ای_ن داس_تان، «افسانه غرانیق» است که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم از این که وحی الهی بین او و اقربای کافرش جدایی افکنده بود ناراحت بود! و امیدوار بود که آیه ای نازل شود موجب التیام و همدلی با اق_وام او گردد. در هنگامی که سوره نجم نازل می شد و حضرت آن را تلاوت می نمود به این آیه ها که رسید، أفرأیتم اللات و العزی و مناة الثالثة و الاخری؛ «ای مشرکان آیا دو بت بزرگ «لات و عزی» را دیدید، آیا سومین بت، «منات» را دیدید».

در این هنگام شیطان به صورت حیوانی سفید بر او ظاهر شد و این جمله را اضافه کرد، تلک الغرانیق العُلی و ان شفاعتهن لترجی؛ «اینها سفید پوشان بلند مرتبه هستند که امید شفاعت آنها می رود». ح_ض_رت هم این جمله ها را قرائت کرد آنگاه سوره را ادامه دادند! مسلمانان و نیز مشرکان مکه از ای_ن م_وضع گیری خوشحال شده و سجده کردند (2) !

باور نمودن این افسانه ها در مورد وحی ن_اش_ی از آگاهی نداشتن به ویژگی های وحی و رسالت است. که پیامبر در عرصه نبوت شک می کند که پیامبر شده یا نه، آنگاه به تأیید یک عالم نصرانی مطمئن می شود که پیامبر شده است! و یا پیامبر القائات شیطان را از الهامات رحمان تشخیص نمی دهد. در لابلای آیه های قرآن، آیه های شیطانی را قرائت می کند! افسانه بودن این داستانها آشکار است و هیچ مسلمانی با شناختی که از نبوت و مقام وحی دارد، ب_ه ای_ن اف_س_انه ها توجه ندارد گرچه اینها بهانه به دست مستشرفان معاند و بهانه جو م_ی ده_د و ب_اع_ث خ_ورده گیری به اسلام و رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم می گردد. برای زدودن این تهمت ها،

ص: 32


1- صحیح بخاری، ج 1، ص 3، صحیح مسلم، ج 1، ص 97، سیره ابن هشام، ج 2، ص 73.
2- تفسیر طبری، ج 9، ص 177. ذیل آیه 52 حج. در المنثور، ج 4، ص 194، تمهید، ج 1، ص 85. توضیح غرانیق به پرندگان سفید و در اصل پرندگان سفید دریای گفته می شود، در این جا بت های بت پرستان به پرندگان سفید و زیبا تشبیه شده است.

ب_ر ع_ل_م_ای اه_ل س_ن_ت اس_ت ک_ه ای_ن اف_س_انه ها را از باورهای خویش تطهیر کنند. و بهانه به دس_ت دش_م_نان اسلام و قرآن ندهند. عرصه وحی عرصه تردید بردار نیست تا پیامبری در مقام نبوت خ_ودش شک کند، یا القائات را با وحی به اشتباه بگیرد. صحنه وحی آشکاری و آگاهی محض است. هیچ حقیقت ب_ه چ_ی_ز دیگر مشتبه نمی شود. راه های دریافت وحی بسیار مطمئن است که هیچ گونه راه نفوذ شیطان و یا بروز نسیان و اشتباه در آن راه ندارد.

راه های دریافت وحی

اشاره

چ_گ_ون_گ_ی دریافت وحی را در یک تقسیم کلی می توان به دو قسم با واسطه و بی واسطه تقسیم نمود. هر دو راه مطمئن و بدون نفوذ شیطان و نسیان و امثال این کاستی های می باشند. این دو راه را مورد بررسی قرار می دهیم.

الف: وحی لدنی

ق_سم اول که وحی بی واسطه است، که پیامبر به طور مستقیم بدون وساطت هیچ موجود دیگری حتی جبرئیل و فرشته، وحی از جانب خدای سبحان دریافت می کند. به این آموزه «وحی ل_دن_ی» گ_ف_ته می شود؛ یعنی آموزه الهی از نزد خدای سبحان است، و انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم؛ (1) «تو قرآن را از نزد خدای حکیم و علیم دریافت می کنی».

در گرفتن این وحی هیچ چیز واسطه نیست، بلکه عروج و صعود و قرب معنوی پیامبر به آن مرحله قاب ق_وس_ین؛ به آن مرحله ای که حتی فرشته وحی را یارای همراهی نمی باشد، شرط است، تا وحی را م_ستقیم دریافت نماید. حال این گونه وحی آیا تنها معارف عمیق الهی و مفاهیم قرآن است یا در م_رح_له الفاظ هم چنین شیوه تحقق دارد؟ این بحث دیگری است. آنچه مسلم است رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم وحی لدنی این چنین داشته است.

ص: 33


1- نمل، 6.

ب: وحی با واسطه

قسم دوم، وحی با واسطه است که توسط جبرئیل یا موجود دیگری بر پیامبر تجلی پیدا می کند و پیامبر صدایی که وحی را ت_لاوت می کند از فرشته یا درخت و یا چیز دیگر می شنود، نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین (1)؛ «فرود آورد به قلب تو آن را روح الامین تا این که تو مردم را از عقاب الهی بیمناک کنی». ای_ن نوع وحی، وحی با واسطه است حال واسطه ممکن است فرشته باشد، یا درخت یا چیز دیگر که به این ویژگی ها در آیه دیگر اشاره شده است، و م_ا ک_ان لبشر ان یکلمه اللّه الّا و حیاً او من وراء حجاب او یرسل رسولاً فیوحی باذنه ما یشاء انه علیٌ ح_ک_ی_م (2)؛ «خدا با بشر سخن نمی گوید، مگر از سه راه: وحی (وحی لدنی) یا از پشت پرده (م_ان_ن_د درخ_ت که وحی از طریق آن بر موسی علیه السلام متجلی شده) (3) و یا با فرستادن رسول و فرشته وحی».

ه_ر دو ط_ری_ق ب_ه نوعی مطمئن است که به هیچ وجه انحراف در آنها راه ندارد و وحی را سالم از خ_دای س_ب_حان گرفته و حفظ کرده و سالم به گوش مردم ابلاغ می کند، عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً الا من ارتضی من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصداً لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم (4)؛ «خدای سبحان عالم به غیب است و بر غیب خویش کسی را آگاه نمی کند، م_گ_ر ک_سانی که مورد پسند و رضایت او باشند. آنگاه وقتی او را (پیامبر را) از غیب آگاه م_ی ک_ن_د در اط_راف او نگهبانانی می گمارد تا بداند که پیامبران وحی را سالم به گوش مردم رسانده اند».

وح_ی ب_ا ح_ف_ظ حراست نگهبانان الهی صیانت دارد، هم در مرحله گرفتن وحی هم در

ص: 34


1- شعراء، 194.
2- شوری، 51.
3- فلما أتها نودی من شاطی الوادل الایمن البقعة المبارکة من الشجرة ان یا موسی انی انا الله رب العالمین (قصص، 30) «هنگامی که موسی به آن درخت نزدیک شد، از جانب وادی ایمن در آن بارگاه مبارک از آن درخت مقدس ندایی رسید که ای موسی هوش دار که منم خدای که پرورش دهنده جهانیان هستم.»
4- جن، 28.

مرحله حفظ و ن_گ_ه داری وحی و ه_م در مرحله ابلاغ وحی به مردم. وقتی به گوش مردم رسید، آنگاه حجت خدا تمام شده است، اگر خطا و اشتباهی صورت بگیرد از ناحیه مردم خواهد بود.

گذری به آنچه گذشت

تاکنون مطالبی چون مفهوم وحی، کاربرد قرآنی وحی، همگون بودن وحی انبیا و حقیقت وحی، ویژگی های مهم وحی که تعلیم فرادانش بشری و مصونیت از هرگونه خطا و تردید دارد و ت_ح_ل_ی_ل صحیح وحی از زبان وحی، طرح شد. همچنین به تحلیل های غلط مکاشفه ع_رفانی و یا تدبیر عقلانی و یا اندوخته های دانش انسانی اشاره شد، و این مطلب مستند است که این برداشت ها همه خلاف آیه های قرآن و به دور از م_ع_ارف اسلامی می باشند. همه این ها ناسازگار با زبان و تحلیل قرآن می باشند.

در بین سخن به این ن_کته نیز اشاره شد که پیامبر در نبوت خود و وحی آسمانی تردیدی نمی کند و در تشخیص وحی نیاز به تأیید دیگری ندارد و نیز شیطان راه نفوذ بر انبیا ندارد و هیچ گاه القائات شیطانی در عرصه وحی وج_ود ن_دارد، تا با وحی اشتباه گرفته شود. افسانه هایی که در این رابطه داستان شده اند همگی بی پ_ای_ه ه_س_ت_ن_دک_ه ب_ای_د از م_عارف زلال و اندیشه های برهانی وحی زدوده شوند. در پایان راه های دریافت وحی اشاره شد و این نکته نیز توجه داده شد که وحی در سه مرحله، گرفتن و ن_گه داری و ابلاغ آن، مصون از تغییر و نسیان است، تا سالم به گوش مردم برسد و اتمام حجت شکل ب_گ_ی_رد. ب_ه گمان این که این مقدار از بحث وحی که ارتباط با علوم قرآنی دارد، فضای روشن و دیدگاه صحیحی در این راستا در افق فکری خواننده بازنموده باشد، این بخش را پایان می بریم.

ص: 35

نزول وحی

اشاره

ن_زول وح_ی، زمینه وحی فراگیر، آغاز رسالت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم اولین آیات نازل شده، آخرین سوره ن_ازل ش_ده، ن_ام گ_ذاری س_وره ها، فضای مکه، فضای مدینه، اسباب نزول، شأن نزول اختصاصی، س_وره های مکی و مدنی ترتیب سوره ها، معنای آیه، توقیفی بودن آیه ها، فایده شناخت آیه ها, آخرین آیه نازل شده، از جمله بحث های این بخش پیش رو می باشد.

معنای نزول

اشاره

نزول به معنای فرودآمدن چیزی از بلندی می باشد وقتی چیزی جابجا شود و از بالا به پایین بیاید، می گویند فرود آمد و نازل شد (1) ن_زول ب_ه دو ش_ک_ل ت_ح_قق دارد: گاهی جسمی از بلندی فرود می آید مانند باران از ابرها نازل م_ی شود، که یک جسم جابجا شده و تغییر مکان داده است. در این نوع از نزول که در اجسام تحقق دارد، «ت_ج_افی» نامیده می شود. یعنی وقتی آن جسم به پایین فرود می آید دیگر در جای اول نخواهد بود.

نوع دیگری از نزول شکل می گیرد که در عین حال که در مرحله بالا تحقق دارد به پایین هم تنزل می کند. به این نوع نزول «تجلی» گفته می شود که این نوع نزول در مجردات ت_ح_قق دارد. در وحی نزول به شکل دوم یعنی تجلی است، با این که حقایق قرآن در مرحله خودش ت_حقق دارد به صورت لفظ در آمده بر پیامبر متجلی می شود. فتجلی لهم سبحانه فی کتابه (2)؛ «خدای سبحان بر مردم در کتابش متجلی شده است.»

ص: 36


1- مفردات، ص 488.
2- نهج البلاغه، خ 147، ص 142.

بر این اساس قرآن یک مرحله از وجود دارد که در نزد خدای سبحان است: و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم (1)؛ «قرآن در ام الکتاب در نزد ماست که بلند مرتبه و حکیم است.» ق_رآن ن_ازل م_ی شود یعنی از آن مرحله تنزل نموده به صورت لفظ عربی در می آید تا در فکررس همگان در آید. این مرحله دیگری از وجود قرآن است، انا انزلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون (2)؛ «ما قرآن را به صورت لفظ عربی نازل کردیم تا شاید شما در آن اندیشه کنید». در این مرحله از نزول رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم صدای تلفظ قرآن را می شنود و بر مردم ابلاغ می کند.

زمینه وحی فراگیر

ن_ی_از ه_میشگی انسان به معارف قدسی و فرادانش بشری، سبب نزول وحی بر انسان است. گرایش طبیعی ان_سان به زندگی خاکی و دنیاگرایی وی، همواره سعادت او را که توجه به مبدأ و معاد اس_ت، ت_هدید می کند. برای رهایی از این خطر همزمان با زندگی فردی انسان وحی بر او ارزانی ش_ده اس_ت، ق_ل_ن_ا اه_بطوا منها فاما یأتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم ی_حزنون (3)؛ «از آن بهشت فرود آیید (آدم و حوا علیهم السلام) آنگاه که رهنمود من بر شما ارزانی شد هر آن که آن را پذیرفت در دنیا و آخرت بیمناک و محزون نخواهد بود». آم_وزه ه_ای ال_ه_ی یعنی وحی با زندگی فردی (آدم علیه السلام) شروع شده و بدون وقفه ادامه داشته است، و لقد وصلنا لهم ال_ق_ول ل_علهم یتذکّرون (4)؛ «سخن وحی را به هم پیوسته ارزانی آنان نمودیم تا شاید متنبه شوند.» ثم ارسلنا رسلنا تترا (5)؛ «پیامبران خود را پشت سر هم فرستادیم».

ص: 37


1- زخرف.
2- همان، 2.
3- بقره، 38.
4- قصص، 51.
5- مؤمنون، 44.

و چون نیازهای انسان متفاوت می باشد، وحی نیز به تناسب تفاوت ها، تکامل و توسعه یافته است. به خصوص در زندگی اجتماعی بشر این امر بهتر آشکار است، که به فراخور نیازها، وحی که خود عامل توسعه و ت_ک_ام_ل اس_ت ن_یز رشد نموده است.

روند تکامل و توسعه جامعه بشری به مرحله ای می رسد که پ_ذیرای وحی فراگیر می شود. یعنی در اثر رشد زندگی اجتماعی و متمدن و بالنده شدن افکار و اندیشه های انسان، نیازهای او نیز توسعه یافته و زمینه برای یک برنامه شامل و کامل فراهم می شود.

به دیگر سخن؛ زندگی اجتماعی توسعه یافته در زمینه های گوناگون و رشد عقلانی و اجتماعی و ایجاد رواب_ط تنگاتنگ اجتماعی که از پیچیدگی روز افزون نیز برخوردار است؛ رشد استعدادهای پنهان، نیازها را روز افزون فزونی بخشیده است، تا مرحله ای که جامعه پذیرای وحی کامل و دین فراگیر می ش_ود. بنابراین ارزانی شدن وحی کامل به لحاظ زمینه سازی جامعه می باشد. رشد جامعه نیاز جامع فراهم را می سازد و وحی جامع و فراگیر پاسخ دهنده این نیاز است.

نتیجه این که گر چه در هنگام نزول وحی فراگیر و بعثت جهانی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم جامعه بشری به ان_واع ن_اه_ن_جاری اعتقادی و اجتماعی دچار بود؛ که خود وحی از آن به «جاهلیت» یاد می کند، و لا ت_ب_رج_ن ت_برج الجاهلیة الاولی (1)؛ «همانند ظاهر شدن جاهلیت ابتدایی در ملأ عام ظاهر نشوید.» و ن_یز جامعه را در خطر سقوط معرفی می کند، و کنتم علی شفا حفرةٍ من النار (2)؛ «شما بر لبه پرتگاه گودالی از آتش قرار داشتید».

ل_ی_کن جهل و آلودگی سبب وحی جهانی نیست. اگر چنین بود انسان اولیه بیشتر درگیر این مسائل بودند، باید وحی فراگیر ارزانی آنان می شد. آن چه سبب ارزانی شدن وحی فراگیر است، توسعه اج_ت_ماعی و نیاز روز افزون جامعه به وحی کامل می باشد. به همین خاطر دین فراگیر اگر چه از یک نقطه مانند حجاز آغاز می شود، لیکن مخاطب آن تنها مردم حجاز نمی باشند، مخاطب آن همه انسان ها و پیام فراگیر ه_مگان است. بر این

ص: 38


1- احزاب، 33.
2- آل عمران، 103.

اساس فضای بعثت جهانی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم را نباید در محدوده عربستان جستجو نمود؛ بلکه باید زمینه های جهانی آن را در افقی فراتر چشم اندازی نمود. در سطح جهانی می توان روند رو به رشد و تکامل جامعه را زمینه ساز بعثت جهانی عنوان نمود.

آغاز بعثت

اشاره

دیدگاه ها در مورد آغاز بعثت متفاوت است که به چند دیدگاه عمده اشاره می شود.

1- یعقوبی می نگارد که بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در ماه ربیع الاول در زمانی که حضرت در سن چهل سالگی بوده است رخ داده است. (1)

3-2- دیدگاه دوم و سوم که هر دو به اهل سنت نسبت داده شده است، هفدهم و هیجدهم رمضان عنوان می باشد. (2)

4- دیدگاه چهارم که بسیار از اهل سنت پذیرفته اند بیست و چهارم ماه رمضان می باشد. بر این دیدگاه آیات قرآنی که دلالت دارند، قرآن در ماه رمضان نازل شده است؛ استدلال شده است، مانند: شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن. (3)

5- دیدگاه پنجم که به تعبیر برخی اتفاق شیعه بر آن است، (4) و روایاتی نیز آن را تأیید می نماید. این که آغاز بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در 27 رجب بوده است. و چون این گونه موضوعات را با روایات و تاریخ می توان مستند ساخت و برهان عقلی بر آن وجود ندارد، بر این اساس می توان گفت برترین دیدگاه، دیدگاه پنجم می باشد، که روایاتی از شیعه و نیز برخی روایات از اهل سنت آن را تأیید می نماید.

همچنین اکثر محققان آن را پذیرفته اند. همین دیدگاه معروف و مشهور در میان شیعه می باشد. حتی در روایات برای این روز به همین اعتبار احکام خاصی بیان شده است، عن الصادق علیه السلام فی الیوم السابع و العشرین من رجب نزلت النبوة علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا تدع

ص: 39


1- تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 341.
2- بحار، ج 18، ص 190.
3- بقره، 185.
4- علامه مجلسی رحمت الله علیه، بحار، ج 18، ص 190.

ص_ی_ام ی_وم سبع و عشرین فانه یوم الذی نزلت فیه النبوة علی محمد صلی الله علیه و آله و سلم (1)؛ «از روزه ب_ی_س_ت و ه_فتم رجب غافل مباش که این روز روزی است که رسالت بر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است.»

ع_ن ال_رضا علیه السلام بعث اللّه عزّوجلّ، محمداً رحمةً للعالمین فی سبع و عشرین من رجب فمن صام ذل_ک ال_ی_وم ک_تب اللّه له صیام ستین شهراً (2)؛ «از امام رضا علیه السلام نقل شده است که خدای سبحان محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به عنوان رحمت برای همه انسان ها در روز بیست و هفتم ماه رجب به رسالت م_ب_ع_وث ک_رد. ه_ر ک_س ای_ن روز را روزه بدارد خدای سبحان ثواب شصت ماه روزه را بر او می نویسد.»

همچنین در روایت دیگری از امام هادی علیه السلام آمده است: چهار روز را روزه می توان گرفت، یکی از آنها بیست و هفتم ماه رجب است که خدای سبحان محمد صلی الله علیه و آله و سلم را رحمت برای همگان مبعوث نمود، السابع و العشرین من رجب یوم بعث الله محمداً صلی الله علیه و آله و سلم الی خلقه رحمة للعالمین. (3) و روایات متعدد دیگری نیز از امام صادق علیه السلام و امام جواد علیه السلام به همین محتوا رسیده است.

برخی روای_ات اه_ل س_ن_ت ن_یز همین دیدگاه را تایید می کند. از ابو هریره، من صام یوم سبع وع_ش_رین من رجب کتب اللّه تعالی صیام ستین شهراً و هو الیوم الذی نزل فیه جبرئیل علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم (4)؛ «هرکس روز بیست و هفتم ماه رجب را روزه بگیرد ثواب شصت ماه روزه دارد. در این روز جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است.» از س_ل_مان فارسی رحمة الله علیه نیز نقل می کنند: فی رجب یوم و لیلةٌ و هو لثلاث بقین من رجب فیه بعث اللّه محمداً صلی الله علیه و آله و سلم؛ (5) «در ماه رجب شب و روزی است (سه روز به آخر ماه مانده) که در آن روزخدای سبحان محمد را به رسالت مبعوث نموده است».

ص: 40


1- بحار، ج 18، ص 189.
2- کافی، ج 8، ص 149، وسائل الشیعه، ج 7، ص 329.
3- وسائل، ج 7، ص 330.
4- نقل از التمهید، ج 1، ص 107.
5- همان.

اولین آیه ها

اشاره

در ای_ن ک_ه ک_دام آی_ه ه_ا اب_ت_دا بر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده اند، دیدگاه های گوناگونی ازسوی پژوهشگران شیعه و سنی وجود دارد. برخی را مورد نگر قرار می دهیم.

ال_ف: دی_دگ_اه ن_خ_ست این است که آغاز رسالت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم با نزول پنج آیه اول سوره علق م_ی ب_اش_د. ه_نگامی که حضرت در غار حرا در جبل النور در حال مناجات بودند فرشته وحی بر او متمثل شده خطاب به حضرت نموده که بخوان، بسم اللّه الرحمن الرحیم، إقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علقٍ، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علّم بالقلم، ع_لّم الانسان ما لم یعلم. «بنام خداوند بخشاینده مهربان، بخوان به نام پرورش دهنده خویش که آفریده، همان که انسان را از خون بسته شده آفرید، بخوان به نام پرورش دهنده خویش که ارجمندترین است، همان که به وسیله قلم انسان را آموخت، به انسان آن چه را که یاد نداشت آموخت».

برای اثبات این گونه ادعاها برهان عقلی وجود ندارد، تنها به نقل روایات و تاریخ می توان اطمینان نمود. چندین شاهد روایی این دیدگاه را تأیید می کند. افزون بر این که دیدگاه مشهور نیز می باشد. ب_ه ل_ح_اظ ای_ن ک_ه ش_واهد نقلی دیگر را می توان به گونه ای با این دیدگاه سازگار نمود، این دیدگاه بهترین می باشد.

ع_ن ال_رض_ا علیه السلام: س_م_عتٌ ابی یحدث عن ابیه علیه السلام اول سورة نزلت بسم اللّه الرحمن الرحیم اقرا ب_اس_م رب_ک ال_ذی خ_ل_ق، و آخ_ر س_ورةٍ ن_زل_ت إذا ج_اء ن_ص_ر اللّه (1)؛ «ام_ام رض_ا علیه السلام؛ از پ_درم ش_نیدم که می فرمود اولین سوره ای که نازل شد، بسم اللّه الرحمن الرحیم اقرا باسم ربک الذی خلق، و آخرین سوره، إذا جاء نصر اللّه می باشد. ع_ن اب_ی ع_ب_د اللّه علیه السلام اول ما نزل علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم، بسم اللّه الرحمن الرحیم إقرأ باسم ربک ال_ذی خ_لق، و آخره إذا جاء نصر اللّه (2). این روایت از امام صادق علیه السلام نقل شده است و مضمون آن همان

ص: 41


1- نور الثقلین، ج 5، ص 609.
2- همان.

روایت قبلی است. ع_ن أب_ی ج_عفر علیه السلام انه کانت اول سورةٍ نزلتإ اقرا باسم ربک الذی خلق (1)؛ «امام باقر علیه السلام می فرماید اولین سوره ای که نازل شده إقرا باسم ربک الذی خلق است.» ع_ن الباقر علیه السلام نزل جبرئیل علی محمد صلی الله علیه و آله و سلم فقال یا محمد، إقرأ قال و ما أقرأ، قال إقرأ باسم ربک ال_ذی خ_ل_ق، خ_ل_ق الآن_س_ان م_ن ع_لق، إقرا و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم ی_ع_لم (2)؛ «امام باقر علیه السلام نقل می کنند: جبرئیل علیه السلام بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و گفت بخوان. گفت چه بخوانم، گفت بخوان إقرأ باسم ربک...».

روایت دیگری از طریق اهل سنت از عایشه نقل شده: قالت اول ما یری به الرسول الرؤیا الصالحه فجائه ال_ملک فقال إقرا باسم ربک الذی خلق ... علّم الانسان ما لم یعلم (3)؛ «اولین مرتبه که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ف_رش_ته را خواب دید به او گفت بخوان؛ اقرا باسم ربک الذی خلق ... تا آیه پنجم. روایات دیگری به همین مضمون از طریق اهل سنت از صحیح بخاری و نیز مستدرک حاکم نقل شده است (4).

سیوطی هم می گوید در این که اولین آیه ها نازل شده کدامند اختلاف است، لیکن دیدگاه صحیح این است که إقرا باسم ربک الذی خلق اولین آیه ها هستند. (5) گرچه تعبیر برخی روایات س_وره ع_ل_ق اس_ت، لیکن با توجه به شواهد دیگر روایی و تاریخی منظور همان پنج آیه اول سوره می باشد. مسعودی نیز همین دیدگاه را تأیید می کند. (6)

ص: 42


1- همان.
2- همان.
3- صحیح بخاری، ج 6، ص 216. (عایشه گر چه در آغاز بعثت متولد نشده بوده است، لیکن ممکن است در زمان همسرداری با حضرت این حقیقت را از حضرت شنیده باشد.)
4- البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 263
5- اتقان، ج 1، نوع 7.
6- مروج الذهب، ج 2، ص 276.

ب: دیدگاه دوم این که سوره «مدثر» اولین قسمت قرآن است که نازل شده است. ازجابر بن عبد اللّه انصاری نقل شده که از وی پرسیدند، ایّ القرآن انزل؟ قال: المدثر (1)؛ «کدام قسمت قرآن نازل شده است؟ گفت: مدثر».

م_م_ک_ن است اشتباه از جابر باشد و یا بهتر است گفته شود منظور وی بعد از وقفه ای که در ن_زول وح_ی پ_دید آمده می باشد، چون مدتی وحی متوقف شد آنگاه در شروع مجدد اولین سوره مدثر نازل شده است.

ج: دی_دگاه سوم که برخی تمایل دارند آن را بپذیرند این است که اولین سوره، حمدبوده است که «ف_ات_ح_ة ال_ک_ت_اب» نامیده شده است. بر اساس روایت شرحبیل حضرت اول ندای وحی را شنید که م_ی گ_ف_ت، ی_ا م_ح_م_د، ق_ل: ب_سم اللّه الرحمن الرحیم، الحمد للّه رب العالمین حتی بلغ و لا الضالین (2) اولین ندای وحی به حضرت گفت:سوره حمد را تا و لا الضالین بخوان.

نکته ای این دیدگاه را ممکن است تایید کند و آن این که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و همراهان از آغاز بعثت نماز می خواندند و در اسلام نماز بدون فاتحة الکتاب، یعنی سوره حمد تشریع نشده است. بنابراین اول_ی_ن س_وره ه_مین سوره می باشد. روایات لا صلوة إلا ان یقرءها (3)؛ «نماز نیست مگر ای_ن که سوره حمد قرائت شود.» همین را تایید می کند.

افزون بر این در روایات سوره حمد «فاتحة الکتاب» نامیده شده است. یعنی اولین سوره کتاب مانند: من قرأ فاتحة الکتاب أعطاه اللّه بعدد کل آیةٍ من ال_سماء ثواب تلاوتها (4) «کسیکه فاتحة الکتاب را قرائت کند خدای سبحان ثواب تلاوت هر آیه ای که از آسمان نازل شده است را به او خواهد داد.» و م_ع_ل_وم اس_ت در ابتدای بعثت که قرآن تدوین نشده

ص: 43


1- البرهان فی علوم القرآن، ج 3، ص 265، اتقان، ج 1، ص 32، متأهل العرفان، ج 1، ص 94.
2- همان، متاهل، ج 1، ص 96.
3- وسائل، ج 4، ص 732.
4- نور الثقلین، ج 1، ص 4.

بود تا سوره حمد در اول آن قرار گیرد و ف_ات_ح_ة ال_کتاب نامیده شود. این که این سوره فاتحة الکتاب نامیده می شود به این جهت است که اولین سوره ای است که نازل شده است. یعنی آغاز کتاب است در نزول نه در نوشتار.

از ای_ن مطالب می توان پاسخ داد. زیرا این که روایت می فرماید اولین سوره فاتحة الکتاب است. بدین اع_تبار است که اولین سوره ای که کامل نازل شده، فاتحة الکتاب است. نه این که اولین آیه ها منظور ب_اش_د. از این جهت با دیدگاه اول ناسازگار نیست و فاتحة الکتاب نامیده شدن این سوره به لحاظ همین جهت است که اولین سوره کامل، این سوره است.

ای_ن ک_ه گ_ف_ته شد از آغاز نماز خوانده می شده است، و در اسلام نماز بدون فاتحة الکتاب سراغ ن_داری_م، اولاً اگر از اوائل بعثت و لو بعد از چند سوره هم نماز تشریع شده باشد، صحیح است گفته شود نماز از آغاز بعثت است و فاتحة الکتاب پنجمین سوره است که نازل شده است.

افزون بر ای_ن ازکجا از اول بعثت نماز اسلام به همین صورت بوده است، چه بسا با اذکار دیگر باشد و رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم قبل از بعثت هم نماز می خوانده همان نمازی که در دین ابراهیم خلیل مشروع بوده است، چ_ه بسا ابتدای بعثت همان نماز را می خوانده و روایت «لا صلوة إلا بقرائتها» هم زمان صدورش ب_ع_د از ن_زول سوره حمد بوده است، دلیل نمی شود که سوره حمد اول نازل شده باشد. اگر سوره ح_م_د پ_ن_ج_م ه_م ب_اشد روایت می تواند بگوید «لا صلوة الا بقرائتها» در هر صورت با توجه به ای_ن ک_ه م_ی ت_وان شواهد روایاتی را با دیدگاه اول سازگار نمود، بهترین دیدگاه همان است که پنج آیه اول سوره علق ابتدا نازل شده اند.

قرآن چگونه نازل شده است؟

پذیرش دیدگاه پنجم در مورد بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سؤال هایی را مطرح می سازد. زیرا از یک سو مفاد برخی روایات این است که قرآن در ماه رمضان نازل شده است، و از جانبی بعثت با نزول قرآن آغاز شده است، با این که مضمون برخی آیات این است که قرآن در

ص: 44

ماه رمضان نازل شده است، پس چگونه آغاز بعثت در ماه رجب است؟ و نیز با توجه به این که نزول قرآن به صورت تدریجی و در طول بیست و سه سال رسالت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بوده است، چگونه در آیه ها ماه رمضان به عنوان ماه نزول قرآن مطرح شده است؟

بر این اساس این موضوع یکی از موارد تفاوت دیدگاه بین پژوهش گران علوم قرآنی و مفسران می باشد. که پیش از اشاره به برخی دیدگاه ها یادآوری چند نکته متناسب است.

نخست: مضمون برخی آیات قرآن این است که تمام قرآن در ماه رمضان، آن هم در شب قدر نازل شده است. شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن (1)؛ «ماه رمضان ماهی که قرآن در آن نازل شده است.»

مفاد این آیه این است که قرآن در ماه رمضان نازل شده است. اما شب و روز آن را مشخص نمی کند. انا انزلناه فی لیلة مبارکة (2)؛ «ما قرآن را در شب مبارکی نازل کردیم.» مفاد این آیه این است که با توجه به نزول قرآن در ماه رمضان این پدیده در شب ماه رمضان بوده است نه روز.

انا انزلناه فی لیلة القدر، «ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.» مضمون این آیه مشخص نمودن آن شب است که شب قدر شب نزول قرآن است.

نکته دوم، براساس مفاد بسیاری از آیات و شهادت قطعی روایات و نیز تاریخ قطعی و شأن نزولهایی که برای بسیاری از آیات عنوان شده است؛ نزول قرآن به صورت لفظ عربی مبین، یک مرتبه نبوده است؛ زیرا اولاً یکی از اعتراض های چالشگران همین بود که می گفتند چرا قرآن یک مرتبه و یکجا بر حضرت نازل نمی شود، لولا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلاً. (3) «چرا قرآن بر حضرت یکجا و یک مرتبه نازل شده نشده است، همین گونه است که قرآن را به تدریج نازل کردیم تا قلب تو را استوار سازیم».

ص: 45


1- بقره، 185.
2- دخان، 1.
3- فرقان، 32.

قرآن در پاسخ این سؤال می پذیرد که قرآن یک مرتبه نازل نشده است و حکمت نزول تدریجی آن را عنوان می نماید، که برای تثبیت قلب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به تدریج نازل شده است.

با توجه به این نکات محققان درصدد پاسخ این سؤال ها برآمده اند که برخی دیدگاه ها را این گونه می توان توضیح داد.

دیدگاه ها

1- برخی از اهل سنت که آغاز بعثت را ماه رمضان می دانند، در پاسخ این سؤال می گویند، منظور از نزول قرآن در ماه رمضان نزول تمام قرآن نیست، بلکه نزول برخی آیات آن است. در حقیقت آغاز نزول ماه رمضان است. چون آغاز بعثت در ماه رمضان بوده است، و بعثت با نزول بخشی از آیات قرآن بوده است، نزول قرآن را به ماه رمضان نسبت داده است.

برخی مدعی هستند نزول بیشتر آیات قرآن در ماه رمضان بوده است. به همین خاطر در آیات آمده است که قرآن در ماه رمضان نازل شده است. (1) این دیدگاه را در میان اهل سنت به محمد بن اسحاق و شعبی و نیز فخر رازی و زمخشری می توان نسبت داد. (2) این دیدگاه را به برخی محققان شیعه نیز مانند شیخ مفید و سید مرتضی و ابن شهر آشوب نسبت داده می شود. (3)

2- دیدگاه دوم که منتخب برخی از محققان شیعه است. همین دیدگاه با اندکی اضافه و آن این که آغاز بعثت یا آغاز نزول قرآن را باید از یکدیگر جدا کرد. آغاز بعثت مربوط به بیست و هفتم ماه رجب است که با تعداد اندک از سوره علق و برخی سوره های دیگر همراه بوده است. آنگاه به مدت سه سال فاصله حاصل شده که وحی نازل نمی شده است. سپس بعد از سه سال وقفه آیه فاصدع بما تؤمر (4) نازل می شود و پیامبر مأمور می شود

ص :46


1- البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 289، اتقان، نوع 16َ، ص 54.
2- مجمع البیان، ج 2، ص 276. اتقان، ج 1، ص 40، تفسیر کبیر، ج 5، ص 85، کشاف، ج 1، ص 227. نقل از التمهید. ج 1، ص 112.
3- تصحیح الاعتقادات الامامیة: ص 82، باب 31، مناقب نقل از التمهید، ج 1، ص 114.
4- حجر، 94.

رسالت خویش را آشکار کند؛ مجدداً نزول قرآن آغاز می شود. و چون آیات آغاز بعثت اندک بوده اند و در واقع شروع نزول بیشتر قرآن بعد از سه سال فاصله بوده است و این شروع دوم در ماه رمضان بوده است، بدین خاطر صحیح است که گفته شود قرآن در ماه رمضان نازل شده است. یعنی آغاز نزول مرحله اصلی ترین قرآن در ماه رمضان بوده است. (1)

این دیدگاه نیز از چند جهت آسیب پذیر است، نخست این که خود ایشان می پذیرند آغاز بعثت با نزول بخشی از آیات قرآن مانند پنج آیه اول سوره علق، آنگاه سوره مدثر و سپس سوره حمد و ... بوده است. چگونه می توان بعثت را با آغاز نزول قرآن تفکیک نمود؟

دو دیگر این که نسبت نزول قرآن در ماه رمضان به آغاز نزول قرآن گر چه صحیح است، لیکن نسبت مجازی است که پذیرش آن دلیل و شاهد می طلبد.

وانگهی این دیدگاه در صورتی سامان می پذیرد که اثبات شود، شروع مجدد قرآن بعد از سه سال فاصله، در ماه رمضان بوده است؛ تا بتوان آیات سوره بقره و دخان و قدر را به صورت مجاز به آن تطبیق نمود و این نکته با کدام شاهد و دلیل به اثبات می رسد؟!

همچنین این دیدگاه افزون بر این با شواهدی که دلالت دارند آغاز بعثت در ماه رجب می باشد، سازگاری ندارد. با زبان قرآن نیز ناسازگار است. زیرا مفاد آیات قرآن این است که تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است. گر چه پدیده های بزرگ را به آغازین روز آنها نسبت می دهند. مانند این که ساختمانی که در مدت ده سال به اتمام رسیده است، به سال شروع آن ساختمان که کلنگ آن زده شده است، نسبت داده می شود. لیکن این نسبت در نهایت نسبت مجازی است و همراه با قرائن و شواهد دیگر است.

3- دیدگاه سوم در این باره با توجه به شواهد روایی است که از جانب اهل سنت عنوان شده است که منظور از نزول قرآن در ماه رمضان نزول آن بر جامعه انسانی و حتی شخصی پیامبر نیست. بلکه منظور نزول قرآن نزول یک مرتبه آن است. به آسمان دنیا، آنگاه در طول بیست و سه سال رسالت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به تدریج بر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. (2) سیوطی بر این دیدگاه روایت نقل می کند، نزل القرآن جملة واحدة لاربعة و عشرین من رمضان و

ص: 47


1- التمهید، ج 1، ص 110 و 111.
2- البرهان، ج 1، ص 289، الاتقان، ج 1، نوع 16، ص 53.

وضع فی بیت العزة فی السماء الدنیا. (1)

4- دیدگاه چهارم در این راستا مانند دیدگاه سوم است که نزول قرآن در ماه رمضان بر آسمان دنیا بوده است، لیکن نه در یک شب قدر بلکه در هر سال از شب قدر بخشی از قرآن نازل می شده است. (2)

اشکالی متوجه این دو دیدگاه می شود و آن این که این گونه مسائل به نقل اتکا دارند، باید روایت یا تاریخ قطعی موضوع را تأیید نماید که چنین چیزی وجود ندارد.

5- دیدگاه دیگر می گوید منظور از نزول قرآن در ماه رمضان این است که در شأن ماه رمضان یعنی در عظمت و شرافت ماه رمضان قرآن نازل شده است، نه این که تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد.

این دیدگاه نیز آسیب پذیر است زیرا اولاً این نکته در خصوص آیه سوره بقره، شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن. (3) ممکن است صحیح باشد. با آیات سوره دخان و قدر ناسازگار می باشد. افزون بر این که در همان آیه سوره بقره نیز مجاز است و شاهدی از قرآن و روایات آن را تأیید نمی کند.

6- دیدگاه ششم را می توان گفت از برخی از محدثان شیعه است که منظور از نزول قرآن در ماه رمضان نزول یک مرتبه ای قرآن در شب قدر ماه رمضان بر بیت العزة، یا بیت المعمور در آسمان اول و یا آسمان چهارم می باشد. این دیدگاه براساس برخی روایاتی است که امثال مرحوم صدوق نقل نموده اند، می باشد. براساس این دیدگاه قرآن دو مرحله نزول دارد یک مرحله آن یک مرتبه بوده است در آسمان چهارم بر «بیت المعمور» شکل گرفته است. این نزول در ماه رمضان بوده است. روی کرد آیات نزول قرآن در ماه رمضان این نزول می باشند. نزول دوم که تدریجی است از آغاز بعثت تا پایان بعثت در مدت بیست سال بوده است که به صورت تدریجی شکل گرفته است. در این باره می گوید: اعتقادنا

ص: 48


1- در المنثور، ج 1، ص 189.
2- همان.
3- بقره، 185.

فی ذلک أن القرآن نزل فی شهر رمضان فی لیلة القدر جملة واحدة الی بیت المعمور. (1)

در مورد این دیدگاه می توان گفت گر چه برخی روایات دلالت بر این دیدگاه می نمایند، لیکن سؤال هایی مانند این که نزول قرآن بر بیت المعمور در آسمان چهارم چه ثمری دارد، که از آن ستایش می شود و نیز اوصافی که قرآن برای خویش عنوان می کند مانند «هدی للناس» یعنی رهنمون مردم بودن. قرآن در آسمان چهارم چگونه رهنمون مردم است؟ همانند این نوع سؤال ها در رابطه با این دیدگاه و دیدگاه های مشابه بی پاسخ می مانند.

7- علامه طباطلایی؛ دیدگاه دیگری در همین راستا مطرح می نماید که می توان گفت برگرفته از دیدگاه صدوق و نیز محدث کاشانی می باشد. محدث کاشانی دیدگاه صدوق را این گونه اصلاح نموده است که منظور از بیت المعمور قلب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می تواند باشد. که قرآن در شب ماه رمضان یک مرتبه به قلب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. آیه نیز دلالت دارد که نزل به روح الامین علی قلبک. (2)

آنگاه نزول در مدت رسالت رسول الله صلی الله علیه و آله وس لم از قلب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بر زبان وی آشکار شده است که نزول تدریجی قرآن به این مرحله مربوط می شود. (3) این دیدگاه فیض کاشانی را محقق زنجانی نیز پسندیده است. (4) علامه طباطبایی یک توضیح دیگری به این دیدگاه افزوده و آنگاه آن را پذیرفته است.

علامه می گوید قرآن یک مرحله باطن دارد که انه فی ام الکتاب لدنیا لعلی حکیم. باطن و حقایق قرآن یک مرتبه بر قلب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در ماه رمضان متجلی شده است. منظور از نزول قرآن در ماه رمضان نزول الفاظ قرآن نیست، بلکه باطن و حقایق و معانی قرآن است. که یک مرتبه بر قلب حضرت نازل شده است.

آنگاه قرآن به صورت واژگان عربی در طول مدت رسالت حضرت به تدریج نازل شده

ص: 49


1- تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص 82، باب 31. بحار، ج 18، ص 250، 253 و ... التمهید، ج 1، ص 116.
2- شعراء، 194.
3- تفسیر صافی، ج 1، ص 42، مقدمه 9.
4- تاریخ القرآن، ص 10.

است. در حقیقت قرآن دو مرحله دارد، مرحله باطن که نزول دفعی مربوط به آن می شود. دیگر نزول تدریجی که مربوط به الفاظ عربی قرآن می باشد. (1)

بر این دیدگاه برخی اشکال ها مانند این که قرآن چگونه رهنمون مردم است؟ و ثمره نزول دفعی آن چیست؟ پاسخ داده می شود، زیرا هنگامی که بر قلب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده باشد، رهنمون مردم می تواند باشد. گر چه هنوز فرصت ابلاغ به مردم فراهم نشده باشد.

استدلال عامه

استدلالی که علامه طباطبایی بر این دیدگاه مطرح می سازد آیات قرآن می باشد، که روش تفسیری علامه در سرتاسر المیزان همین است. وی قرآن را با خود قرآن تفسیر می کند. به همین خاطر تفسیر نفیس خویش را «المیزان» می نامد. یعنی میزان در تفسیر قرآن خود قرآن است.

در هر صورت ایشان از آیات قرآنی این گونه بهره می برد که قرآن یک مرحله حقیقت و باطن دارد؛ انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون (2)؛ «به تحقیق آن قرآن ارجمند و گرامی است که در کتابی سرپوش نهاده شده قرار دارد.» بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ؛ (3) «بلکه آن قرآن با عظمت و مجد است که در لوح مصون و حراست شده قرار دارد.» این مرحله از حققت قرآن چون در غالب الفاظ نیست یک حقیقت است و هیچ گونه تغییر و تحول در آن راه ندارد. ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، یا عام و خاص و ... در این مرحله راه ندارد. زیرا این مسائل به عالم الفاظ مربوط است. در این مرحله لفظی وجود ندارد.

مرحله دوم قرآن که آیات بر آن دلالت دارند، مرحله الفاظ است که به صورت لفظ و لغت و زبان عربی درآمده است. یعنی از آن مرحله تنزل نموده و فرود آمده در قالب الفاظ عربی جلوه گر شده است، حم و الکتاب المبین انا جعلنا قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدنیا لعلی حکیم. (4)

ص: 50


1- المیزان، ج 2، ص 15 و 16.
2- واقعه، 80.
3- بروج، 22.
4- زخرف، 4.

کتاب الحکمت آیاته ثم فصلت. (1) مرحله احکام به مرحله اول توجه دارد، مرحله تفصیل به مرحله الفاظ عربی آن نگر دارد.

همچنین تفاوت است میان دو واژه «انزال» و «تنزیل» انزال که از باب افعال است به معنای فرود دفعی است و تنزیل به معنای فرود تدریجی. به همین خاطر از نزول مرحله اول که نزول دفعی یعنی یک مرتبه است تعبیر به «انزال» شده است. هم در آیه بقره و هم در آیه دخان و هم در آیه قدر، انا انزلناه فی لیلة القدر. این مرحله چون یک حقیقت است، نزول آن هم یک جا می باشد. این مرحله در ماه رمضان بر قلب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم متجلی شده است. یعنی تمام حقایق قرآن یک جا در شب قدر به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرود آمده است. آنگاه مرحله دیگر قرآن که در قالب الفاظ عربی می باشد در مدت رسالت حضرت به صورت تنزیل و تدریج در ظرفیت ها و مناسبت های گوناگون نازل شده اند.

بر این اساس مرحله نخست قرآن که از آن تعبیر به انزال شده است، در شب قدر ماه رمضان بر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. و مرحله دوم قرآن که در قالب الفاظ عربی درآمده است، به تدریج در مدت بیست و سه سال نازل شده است. (2)

با توجه به این که علامه این دیدگاه را با شواهد قرآنی ساماندهی نموده است، و نیز با توجه به این که این دیدگاه با آثار روایی نیز ناسازگاری ندارد و روایات بعثت در 27 رجب و نیز روایات نزول قرآن به بیت المعمور را می توان با آیات قرآن همساز نمود؛ به نظر می رسد به این دیدگاه کمترین اشکال متوجه باشد. و اگر در برخی موارد کاربردهای مجازی نیز باشد براساس شواهد و قرائن است.

همچنین این نکته هم برهانی است که هر چیزی که به عرصه وجود مادی می رسد، یک مرحله وجود دیگر که باطن و حقیقت آن می باشد نیز دارد. قرآن از آن حقیقت به ملکوت تعبیر می کند، بیده ملکوت کل شیء. (3) «ملکوت هر چیزی به دست خداست.» مرحله

ص: 51


1- هود، 1.
2- المیزان، ج 2، ص 15 و 16.
3- یس، 82.

وجود مادی قرآن الفاظ آن است و مرحله وجود ملکوتی آن باطن و حقیقت وی می باشد. در هر صورت می توان گفت از میان دیدگاه های هفت گانه مستندترین دیدگاه، دیدگاه هفتم می باشد.

آخرین سوره

از م_ح_ت_وای برخی سوره می توان اطمینان حاصل نمود که در اواخر رسالت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نازل ش_ده ان_د، مانند سوره نصر، سوره توبه و سوره مائده و ... . لیکن از درون سوره نمی توان این نکته را به دس_ت آورد ک_ه ف_لان س_وره آخرین سوره می باشد. لذا برای تشخیص آخرین سوره باید به شواهد روای_ی و تاریخی رجوع نمود. شواهد روایی دراین رابطه متفاوت است برخی دلالت دارند، آخرین س_وره ک_ه ب_ه صورت کامل نازل شد توبه است، آخر سورة نزلت تامةً سورة براءة. (1)

برخی از شواهد دلالت دارد آخرین سوره مائده است، عایشه یا جبیر تقرأ سورة المائدة فقلت نعم فقالت اما انها آخرسورة نزلت فما وجدتم فیه من حلالٍ فاستحلوه و ما وجدتم من حرامٍ فحرموه (2)؛ «س_وره م_ائده آخ_رین سوره ای است که نازل شده، هر حکم حلالی درآن مشاهده کردید حلال ب_دان_ید ( نسخ نشده است ) و هر حکم حرامی در آن دیدید حرام بدانید.» از عبداللّه بن عمر نیز نقل ش_ده که آخرین سوره مائده و فتح می باشد (3)، عن علی علیه السلام و کان آخر ما نزل سورة المائدة ن_س_خت ما قبلها و لم ینسخها شیءٌ (4)؛ «ازعلی علیه السلام نقل شده است آخرین سوره مائده بوده است که چیزی از آن نسخ نشده است.» و یا آخرین سوره، سوره توبه باشد در سال نهم، انها آخر سوره نزلت فی السنة التاسعة بعد عام الفتح. (5)

ص: 52


1- در المنثور، ج 3، ص 208.
2- همان، ج 2، ص 252.
3- در المنثور، ج 2، ص 252.
4- نور الثقلین، ج 1، ص 582.
5- تفسیر برهان، ج 1، ص 680.

و برخی دیگر از روایات دلالت دارند که آخرین سوره، سوره نصر است، عن الرضا علیه السلام ان اول ما نزلت ب_سم اللّه الرحمن الرحیم، اقرا باسم ربک الذی خلق، و آخر سورةٍ نزلت اذا جاء نصر اللّه (1)؛ «از امام رضا علیه السلام نقل می کنند که اولین سوره علق و آخرین سوره نصر می باشد.» از اب_ن ع_ب_اس ه_م نقل شده که آخرین سوره ای که یکجا نازل شده است سوره نصر است، آخر س_ورةٍ ن_زلت من القرآن جمیعاً اذا جاء نصر اللّه و الفتح (2)

با توجه به این که سوره مائده یکجا ن_ازل ن_ش_ده اس_ت، می توان گفت شواهد روایی، تاریخی که می گویند سوره برائت یا سوره نصر آخ_ری_ن س_وره می باشند، با روایاتی که دلالت دارند مائده آخرین سوره است ناسازگاری ندارد. زیرا م_ن_ظ_ور آن_ه_ا از آخرین سوره آخرین سوره ای است به صورت کامل نازل شده است و منظور این روای_ات آخرین سوره ای که قطعه قطعه نازل شده است مائده می باشد. بدین خاطر بر اساس شواهد آخرین س_وره، سوره «مائده» است و محتوای سوره که سخن از «الیوم ها» دارد و نیز موضوع ت_ع_یین رهبری در روزهای آخر عمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نیز شاهد بر این نکته خواهد بود. گر چه آخرین سوره ای که به صورت کامل نازل شده سوره «نصر» یا «توبه» باشد.

بررسی یک نکته

برخی در مورد شواهد روایی دو سوره نصر و توبه و ... می فرمایند چون سوره نصر در سال هشتم که س_ال فتح مکه بود نازل شده است و سوره توبه یک سال بعد از آن در سال نهم نازل شده است. راه ج_مع روایاتی که برخی سوره نصر را و برخی سوره توبه را آخرین سوره معرفی می کنند، این است که گفته شود آخرین سوره ای که کامل نازل شده، سوره نصر در سال هشتم بوده و آخرین سوره ها که به لحاظ اوایل آنها در سال نهم نازل شده سوره توبه می باشد.

این سخن مخدوش به ن_ظ_ر می رسد، زیرا سوره نصر پی آمد فتح را می رساند که بعد از

ص: 53


1- همان، ج 5، ص 690.
2- در المنثور، ج 6، ص 407.

فتح مکه چه حوادثی رخ خواهد داد و طبعاً بعد از فتح مکه زمینه برای گسترش اسلام فراهم شد و مردم فوج فوج از حجاز و خارج از آن ب_ر ح_ضرت وارد می شدند و ایمان می آوردند. چه بسا سوره نصر سال دهم بعد از سوره توبه نازل ش_ده باشد. که می فرماید: و رایت الناس یدخلون فی دین اللّه افواجاً. سیوطی هم نقل می کند که سوره نصر در حجة الوداع در سال دهم نازل شده است، هذه السورةٌ نزلت علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم اوسط ایامٍ التشریق بمنی و هو فی حجة الوداع اذا جاء نصر اللّه و الفتح حتی ختمها فعرف رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم انه ال_وداع. (1). «این سوره در ایام تشریق در منا در حالی که حضرت در «حجة الوداع» بودند نازل شد: اذا جاء نصر الله ... وقتی سوره را تا آخر قرائت کرد حضرت متوجه شدند که آن حج آخرین حج است.»

ب_رخی شواهد در آثار شیعه هم دلالت دارد که سوره نصر آخرین سوره ای است ک_ه ن_ازل ش_ده اس_ت. (2) در هر صورت نتیجه این شواهد و برداشت صحیح از آنها این است که آخرین سوره که به صورت کامل نازل شده است سوره «نصر» در سال دهم و در منا بوده است و آخرین سوره که به صورت تدریجی نازل شده است، سوره «مائده» می باشد. و الله سبحانه هو العالم.

نام گذاری سوره ها

س_خن از نام گذاری خود قرآن و نیز سوره های آن خیلی بحث مهم و اساسی نیست. در عین حال برای آشنایی خوانندگان گرامی به این نکته نیز اشاره می شود.

ب_دون ش_ک ن_ام ق_رآن از تعبیرات خود قرآن گرفته شده است که واژه «قرآن» هفتادمرتبه در قرآن به کار رفته است در مواردی مانند: وعداً علیه حقاً فی التوراة و الانجیل و القرآن. (3) این واژه برای همین کتاب آسمانی قرار گرفته است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز از این

ص: 54


1- در المنثور، ج 6، ص 409.
2- نور الثقلین، ج 5، ص 690.
3- توبه، 111.

کتاب با اسم یعنی «قرآن» یاد نموده است.

گر چه در کتاب های علوم ق_رآن_ی ب_رای ق_رآن نام های دیگری چون فرقان و نور و ...بیان شده است، لیکن اینها به لحاظ ص_فت هستند نه اسم عَلَم». از این کتاب آسمانی اسم به عنوان «علم» فقط قرآن یاد شده است. اما به اعتبار صفات چون قرآن صفات بسیاری دارد برخی آنها را به عنوان اسامی قرآن یاد نموده اند. زرکشی از قاضی ابو العالی نقل می کند که پنجاه و پنج اسم به این اعتبار برای قرآن نام برده است. مانند کتاب، کلام، نور، هدایت، رحمت، فرقان، شفا و ... (1) لیکن صفات قرآن با به عنوان اسم قرآن را یاد کردن صحیح به نظر نمی رسد.

اما نام گذاری سوره نیز نمی توان گفت به دستور رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. بلکه هر سوره ای به لحاظ محتوایی که دارد و به لحاظ مطالب اعجاب آوری که برای خوانندگان دارد ع_ن_اوین_ی را ب_ه ع_ن_وان اس_م آن انتخاب نموده اند. مثلاً نام گذاری سوره «نساء» به اعتبار این که ب_سیاری از احکام زنان را بیان کرده است. سوره مائده به این جهت که در این سوره سخن از مائده (سفره) آس_م_ان_ی اس_ت. سوره انعام به لحاظ این که در این سوره سخن از چهار پایان است. سوره نحل به ل_حاظ این که سخن از زنبورعسل است. یا سوره نمل به لحاظ این که سخن از مورچه می باشد و یا ب_رخ_ی س_وره ه_ا به لحاظ حروف مقطعه نام گذاری شده اند. مانند سوره «ق، ص، حم، عسق».

بر این اساس سوره ها ضابطه خاصی در نام گذاری نداشتند. بلکه به صورت طبیعی در زبان م_ردم ن_ام گذاری می شده اند. مردم حوادث را به لحاظ نکات نادرش یا نکات برجسته و اعجاب آورش، ن_ام گ_ذاری م_ی کنند. مانند سال جنگ، سال پیمان و صلح، سال زلزله، سال باران و ... و مانند شهر ای_مان، شهر علم، شهر صنعت و مانند اینها.

نام گذاری سوره ها نیز به صورت طبیعی شکل گرفته است. برای همین نکته است که بسیاری از سوره ها بیش از یک اسم دارند، مانند سوره بقره، «مناط ال_قرآن» سوره آل عمران، «طیبه»، سوره نحل، «نعیم» و سوره جاثیه «شریعت»، و سوره مائده «عقود»، سوره

ص: 55


1- البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 343.

غ_افر، «مؤمن»، و سوره فاطر، «ملائکه» و سوره توبه، «برائت». حذیفه این سوره را سوره «عذاب» نامیده است. اب_ن ع_م_ر آن را «م_شقشقه» نامیده است. (1) برای برخی سوره ها مانند حمد بیست نام یاد نموده اند؛ ام الکتاب، ام القرآن، فاتحه الکتاب و... .

فضای مکه

گ_رچ_ه پ_یام قرآن در ابعاد معارف، اجتماعی، حقوقی و فقه و جهانی است، لیکن چون وحی به صورت ل_ف_ظ و سخن در می آید و هر سخن گوی حکیم ملزم است تناسب فضای سخن خویش را رعایت کند. گ_رچ_ه خ_ط_اب او ف_راگیر انسان هاست، اما مخاطبی که در حال صدور سخن شنونده است، باید ت_ناسب فضای آن نیز مورد توجه سخن گو باشد. به همین سبب چون فضای سخن مخاطب متفاوت اس_ت، سخن نیز به تناسب آن تفاوت پیدا می کند.

به همین خاطر چون فضای مکه با فضای مدینه دو جو کاملاً متفاوت بوده است، سخن وحی هم به تناسب آن تفاوت ها طرح شده است. البته پذیرش این واقعیت به معنای تأثر از فرهنگ جامعه نیست. معنای این سخن این نیست که وحی بازتاب فرهنگ جامعه خ_وی_ش اس_ت؛ ب_ل_که رعایت عناصر زیبایی سخن است که هر سخن گوی حکیم را وادار به رعایت آنها می کند. شرح این نکته در فصل «زبان قرآن» آمده است. (2)

برای رعایت همین معیار است که خطاب ها و محتوای س_خن قرآن در مکه با مدینه تفاوت دارند. در مکه که آغاز کار است و شرک و فساد و ناهنجاری های اعتقادی و اج_ت_م_اع_ی دام_ن گسترده است، سخن به صورت آرام آرام از مسائل اعتقادی و اجتماعی و اخلاقی شروع می شود. سخن با اندیشه های پر بار زلال و پایداری و در عین حال محورهای کلی طرح می شود. مانند دعوت به توحید، آشنایی با معاد. صفات حسنای خدای سبحان. مبارزه با مفاسد اجتماعی و اخلاقی و ام_ث_ال ای_نها.

در رابطه با رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و هوادارانش هم، سخن از صبر و بردباری و تحمل م_زاح_م_ت ه_ا و

ص: 56


1- البرهان، ج 1، ص 339.
2- ص 247.

ش_ک_نجه های دشمن است نه سخن از عده و هجوم و نه تمکن و توان مندی آنان. به همین خاطر سوره های مکی که حدود 85 سوره می باشند و تقریباً دو سوم حجم قرآن را تشکیل می دهند، در این ح_ال و ه_وا س_خن می گویند. در این سوره ها سخن از شرک زدایی،توحید، معاد، خصوصیات آن، حرمت بسیاری از مفاسد اجتماعی و اخلاقی؛ کوبیدن روحیه تقلید کورکورانه از پیشینیان و احیای کرامت و تبیین ارزش_ه_ای ان_س_انی می باشد. و این در حالی که محتوای سخن وحی در مدینه تفاوت آشکار با این گونه مطالب دارد.

فضای مدینه

در مدینه سیزده سال از آغاز بعثت گذشته است. عده چشم گیری به اسلام روی آورده اند. تمکن و قدرت مسلمانان افزون شده است. یک فضای باز در افق گشوده شده و نوید توان مندی آنان را می دهد. مسلمانان متشکل و همدل می توانند آزادانه ایده خویش را مطرح کنند. خلاصه به ط_ور ک_ل_ی فضا عوض شده است.

مدینه بستر مساعد برای طرح فروعات فقهی است. زمینه مناسب برای طرح یک تشکل و نهاد سیاسی است. در مدینه اهداف دیگری چون مقابله با هجوم نظامی دشمن مطرح است ،و اعدوا لهم ما استطعتم من قوةٍ (1)؛ «هر چه در توان دارید برای ستیز دشمن آماده باشید، و توان خود را افزون کنید».

در م_دی_نه سخن از مناظره با تشکیل میز گرد با اهل کتاب است. قل یا اهل الکتاب تعالوا الی ک_لمةٍ سواءٍ بیننا و بینکم (2)؛ «هان ای اهل کتاب پیش آیید به سوی یک آرمانی (توحید) که در نزد ما و شما یکسان است.» در م_دینه سخن از تشکل اجتماعی است، یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا (3)؛ «ای مؤمنان مقاوم باشید و با هم پایداری کنید و روابط خویش راتنگاتنگ کنید.» و اع_ت_صموا بحبل اللّه جمیعاً (4)؛ «با هم به ریسمان الهی

ص: 57


1- انفال، 60.
2- آل عمران، 63.
3- آل عمران، 200.
4- همان، 103.

متمسک شوید»، (با هم مسلمان باشید).

در مدینه به لحاظ این که جامعه اسلامی شکل گرفته و متحد و نیرومند درمقابل شرک و ن_فاق و ظلم مقاوم شده است، سخن از دفاع است. سخن جنگ های خونین چون بدر و احد و خیبر اس_ت. س_خن از «قاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم» است. «سردمداران کفر را که به هیچ پیمانی وفادار نیستند به هلاکت برسانید».

در م_دی_ن_ه ب_ه ل_حاظ این که جامعه اسلامی بیمه شده و خطر آسیب پذیری ندارد، سخن از ایجاد رواب_ط، ح_ت_ی خ_انوادگی با اهل کتاب است، الیوم احل لکم الطیبات و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب (1)؛ «امروز پاکیزه ها بر شما حلال شده است و امروز طعام (دست پخت ) اهل کتاب بر شما حلال و طعام شما برای آنها حلال شده است. امروز ازدواج با زنان پاکدامن مؤمن بر شما حلال و نیز ازدواج با زنان پاک دامن اهل کتاب بر شما روا می باشد».

این خطاب های «امروز» می توانید با آنها ازدواج کنید؛ در برابر «دیروز» است. امروز مدینه با دیروز م_ک_ه. ف_ض_ای باز و توان مند مدینه مقابل فضای تباهی و خفقان مکه. آن فضاهای بسته أنذر عشیرتک الاقربین (2)؛ «خویشاوندان خویش را بیم بده ». آن_چنان تغییر نموده است که در سطح گسترده سخن از ناامیدی کفار است، الیوم یاس الذین کفروا م_ن دی_ن_ک_م (3)؛ «امروز کفار از خاموش شدن نور دین شما نا امیدشده اند.»

امروز سخن از روابط سیاسی با دیگر ملت هاست. امروز سخن از حقوق جزایی و فروعات فرعی طرح یک شریعت کامل و جامع می باشد. امروز سخن از اکمال دین و اتمام نعمت می باشد، الیوم اکملت ل_کم دینکم و اتممت علیکم نعمتی (4)؛ «امروز دین شما را برای شما کامل و جامع کردم و نعمت را تمام نمودم».

ص: 58


1- مائده ، 5.
2- شعراء، 214.
3- مائده، 3.
4- همان.

ب_ه ه_م_ی_ن ج_ه_ت شناخت دو گونه فضای مکه و مدینه انسان را با خطاب های قرآن بهتر آشنا می کند. یک مفسر برای فهم قرآن هر چه بیشتر از ویژگی های این دو فضا أگاهی فراهم آورد، بهتر تناسب سخن قرآن را با دو گونه فضا به دست می آورد و بهتر می تواند به مقاصد اصلی قرآن راه پیدا کند.

اسباب نزول

ش_ناخت حوادثی که نزول برخی آیه ها را به دنبال داشته است، که از آنها به «شأن نزول» یا «اسباب ن_زول» آی_ه ه_ا یاد می شود، مخاطب را با فضا و تناسب سخن بیشتر آشنا می کند. اسباب نزول نیز در رسیدن به مقاصد قرآن مفسر را یاری می رساند.تعداد این حوادث را حدود چهار صد و شصت و پنج مورد شمرده اند. (1) البته صحت همه آنها مورد تردید است. به همین خاطر اک_ثر آیه های قرآن بدون این گونه پیشینه ها نازل شده اند. برخی آیه ها در اثر بروز حادثه ای در فضا خ_اص_ی ن_ازل ش_ده اند.

در ای_ن گونه موارد آگاهی به خصوصیات آن حادثه کمک شایانی به ش_ناخت فضای خاص آن آیه ها می کند. مفسر بهتر می تواند تناسب سخن قرآن را درک کند. مانند «اف_ک» ان ال_ذی_ن جاؤوا بالافک عصبة لکم لا تحسبوه شراً لکم بل هو خیر لکم (2)؛ «آن_ان_ک_ه اف_ک و ب_ه_ت_ان آوردن_د و گ_روه ه_م پیمان و مصمم بودند، گمان نکنید کار آنها بر ضررشماست، بلکه موجب خیر و رشد فکری شما می باشد».

شان نزول آیه طبق روایات اهل سنت (3) در مورد حادثه ای است که در جنگ بنی مصطلق برای «عایشه» همسر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ات_فاق افتاده است. ایشان برای انجام کارهای شخصی از جمعیت همراه دور می شود. وقتی بر می گردند م_س_لمانان از آن مکان حرکت کرده بودند. وی از همراهان جدا می افتند. شخصی به نام صفوان بن المعطل از راه می رسد با کمال ادب وی را ه_مراهی می کند تا به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و همراهان می رساند. این حادثه باعث می شود که برخی مانند ابن سلول زمینه را مساعد دیده به ایشان تهمت بزنند که جریان

ص: 59


1- مجله نامه مفید، شماره 8، ص 63.
2- نور، 11.
3- در تفسیرهای شیعه شأن نزول دیگری مانند تهمت به «ماریه قبطیه» مطرح است. (البرهان، ج 5، ص 369).

ب_س_یار مفصل است. (1) چون موضوع از اهمیت بالا برخوردار بود و همسر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و بیت وحی به ناحق در معرض اتهام قرار گرفته است. قرآن وارد عمل می شود و دامن وی را از این اتهام تطهیر می کندکه این افک و بهتان است.

البته این رخداد برای جامعه اسلامی از یک جهت سبب خیر است نه باعث شر؛ زیرا وقتی بررسی و تحقیق شد، معلوم شد که دامن همسر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم پاک است. این رویداد این پ_ی_ام را همراه دارد که جامعه هر خبر را نباید بپذیرد. بلکه باید رشید و بالنده باشد در مورد شنیده های خ_ود ت_ح_ق_ی_ق ک_نید، تا شایعه نتوان بیماری روانی ایجاد کند وموجب اضطراب جامعه گردد.

و مانند آیه اول سوره تحریم: ی_اایها النبی لم تحرم ما احل اللّه لک تبتغی مرضات ازواجک؛ «ای پیامبر، از چه جهت برای جلب رضایت همسرانت برخی مباح ها را بر خویش ممنوع می کنی.» ح_ادث_ه ای که در مورد حضرت با همسرانش اتفاق افتاد و حضرت برای جلب نظر همسرش با خود ع_ه_د ک_رد ب_رخ_ی م_ب_اح ها را بر خود ممنوع کند. و خود را به زحمت اندازد.(2) آیه مبارکه می فرماید نیازی نیست برای جلب نظر آنان خود را به زحمت افکنی.

شأن نزول می تواند در فهم م_راد آی_ه ک_مک کند که تحریم رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم تحریم یک حکم شرعی از جانب خویش نبود که حلالی را ح_رام ک_رده ب_اش_د. بلکه تنها بهره وری از مباح را بر خویش ممنوع ساخته بود. و مانند: و ع_ل_ی ال_ث_لای_ة ال_ذین خُلِفّوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت (3)؛ «آن سه نفر متخلفی که زمین با همه پهناوریش بر آنها تنگ شد». ک_ه در م_ورد سه نفر به نام های کعب بن مالک، مرارة بن ربیع، و هلال بن امیة، نازل شده است. این سه نفر از شرکت در جنگ تبوک سر پیچی کردند. حضرت آنها را تنبیه کرد و هیچ کسی حق ارتباط ب_ا آن_ها را نداشت! حتی همسران و خانواده آنان با آنها قطع رابطه کردند. به نوعی که عرصه بر

ص: 60


1- در المنثور، ج 5، ص 25. مجمع البیان، ج 7، ص 130.
2- مجمع البیان، ج 10، ص 314.
3- توبه، 118.

آنها ت_ن_گ ش_د از شهر بیرون رفتند، پنجاه روز در بیابان ماندند و توبه و انابه کردند. آنگاه آیه نازل شد که توبه آنان پذیرفته است. (1)

آشنایی با خصوصیات این حوادث آشنایی با فضای سخن قرآن است و این ن_ک_ت_ه اس_اسی است که باید به آن توجه نمود. نکات دیگری نیز در این راستا باید مورد توجه قرار گیرد:

نخست این که شأن نزول ها آمیخته با برخی مسائل ضعیف و گاهی خرافی و خلاف واقع می باشند. باید حوادثی که به عنوان شأن نزول عنوان شده اند، تحقیق و بررسی شوند.

دو دی_گر این که شأن نزول، فضای سخن را جهت می دهد. پیام سخن را اختصاص نمی دهد. به همین خاطر شأن نزول مخصص و پیام و خطاب عام آیه نمی باشد. آشنایی با فضای سخن است و تنها جری و تطبیق است؛ یعنی مصداق برای یک حکم و پیام کلی است، که صدها مصداق دیگر می تواند داشته باشد.

س_ه دی_گ_ر ای_ن ک_ه ای_ن چنین نیست که اگر آن حادثه اتفاق نمی افتد پیام قرآن و آن آیه ها نازل ن_می شدند. بلکه معارف و احکام که برای سازندگی جامعه رهنمود می باشند، اگر آن شأن نزول ها هم نبود به نوعی دیگر در فضای دیگر نازل می شدند.

چهار دیگر این که برخی شأن نزول ها اختصاصی می باشند و آیه ها گرچه از جهات دیگر پیام برای همگان داشته باشن، لیکن اختصاص به مقام و موقعیت خاص دارند.

شأن و مقام اختصاصی

ش_أن ی_ا اس_ب_اب نزول به آن حوادثی گفته می شود که حادثه قبل از نزول آیه ها رخ داده باشد، که زمینه برای نازل شدن آیاتی از قرآن می شود. اما حوادثی که در رابطه با آیه هاست، ی_ا آی_ات_ی ک_ه در مورد مقام و موقعیت برخی می باشند شان نزول به حساب نمی آیند. بیان شأن اختصاصی خواهد بود.

مانند آیه تطهیر، انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً. (2)

ص: 61


1- مجمع البیان، ج 5، ص 79.
2- احزاب، ص 34.

«خدای سبحان به طور حتم اراده نموده است هر گونه آلودگی را از دامن شما اهل بیت بزداید و شما را منزه و پاک گرداند.» این آیه در مورد مقام و موقعیت ویژه اهل بیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نازل ش_ده اس_ت. م_نظور از اهل بیت هم بر اساس روایات رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم افراد خاصی مانند ح_ض_رت ف_اطمه زهرا سلام الله علیها و دوازده نفر جانشین حضرت علیه السلام می باشند. مقام هم اختصاصی یعنی عصمت اه_ل ب_ی_ت را ب_ی_ان می کند، عن امیر المؤمنین علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم انما نزلت فیَّ و فی أخی و ابن_ت_ی و ت_س_ع_ة م_ن ول_د اب_ن_ی ال_ح_س_ی_ن خ_اص_ةً ل_ی_س م_عنا فیها احد غیرنا(1)؛ ام_یرالمؤمنین علیه السلام از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند وقتی آیه تطهیر نازل شد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم مرا و ف_اط_م_ه علیها السلام و دو ف_رزن_دم ح_س_ن و حسین را زیر کسا جمع کرد و فرمود اینها اهل بیت علیهم السلام من ه_س_ت_ن_د. وق_ت_ی ام س_ل_م_ه خ_واس_ت در جمع ما وارد شود، حضرت اجازه ندادند در عین حال که از او س_تایش کردند. آنگاه فرمودند «این آیه در خصوص من و برادرم و دخترم و نه نفر از فرزندان حسین می باشد کسی در این خصوصیت با ما همراه نیست».

سیوطی از ابو سعید خدری نقل می کند که وقتی این آیه نازل شد، رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه و حسن و ح_سین و علی علیهم السلام را گرد آورد و بر روی آنها پوششی قرار داد، آنگاه فرمود: هؤلاء اهل بیتی، اینها اهل بیت من هستند. هنگامی که ام سلمه سؤال کرد من هم با آنها هستم،

فرمود: تو مقام خاص خودت را داری از او ستایش کرد حضرت وی را شریک مقام اهل بیت قرار نداد.(2)

و م_ان_ن_د آی_ه: اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولوالامر منکم (3) «از خدا و رسول و صاحبان ولایت از خودتان پیروی نمایید». م_ن_ظ_ور از اول_والامر و صاحبان ولایت افراد خاصی چون اهل بیت رسول الله علیهم السلام می باشد. که از مقام ولای عصمت بهره مندند، نه همه افرادی که والی به حساب می آیند. زیرا امر به اطاعت مطلق نموده است. و اط_اع_ت م_طلق و بدون قید و شرط از غیر معصوم روا نیست. زیرا غیر معصوم دچار لغزش است،

ص: 62


1- نور الثقلین، ج 4، ص 272.
2- در المنثور، ج 5، ص 198.
3- نساء، 59.

ن_م_ی ت_وان س_ی_ره او را فراگیر معتبر دانست.

روایات منظور از اولوا الامر را بیان می کنند، عن ال_ب_اق_ر علیه السلام ی_ا ای_ه_ا الذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولوا الامر منکم، ایانا عنی خاصة (1)؛ «ما ت_ن_ه_ا منظور آیه هستیم.» امام علیه السلام نمی خواهد واژه را معنا کند زیرا از لحاظ لغت اولواالامر ی_ع_ن_ی ص_اح_بان ولایت، فراگیر است لیکن وقتی افراد خاص منظور باشند روایات مقصود آیه را تبیین می کنند، نه این که مفهوم واژه را بیان کنند. روایات به این مضمون فراوان است.

سخنی با فخر رازی

اشاره

ف_خر رازی در ذیل آیه: سیجنبها الاتقی الذی یؤتی ماله یتزکی(2)؛ «اهل تقوا از آن آتش در امان ماندند، آن که مالش را جهت تزکیه نفس اعطا می کند». م_ی گوید آیه در شان ابوبکر نازل شده است بر اساس این آیه ابوبکر با تقواترین انسان می باشد.

از سوی دیگر ب_ر اس_اس آی_ه ح_ج_رات ب_رت_ری انسان را به فضایل انسانی و تقوا شکل می گیرد، ان اکرمکم عنداللّه اتقیکم (3)؛ «برترین شما با تقواترین شما می باشد». از م_ف_اد دو آیه می توان برهان تشکیل داد که ابوبکر برترین انسان است. زیرا صغرای برهان را آیه اول ب_ی_ان ک_رد و ک_ب_رای آن را آی_ه ح_ج_رات، به همین خاطر ن_ت_ی_ج_ه ای_ن م_ی ش_ود ک_ه ابوبکر برترین ان_س_ان ه_ا (4) ب_ع_د از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. آنگاه سیوطی نیز این سخن را می پذیرد! (5)

ای_ن س_خن از جهاتی مخدوش است زیرا اولا شان نزول هایی در مورد آیه گفته شده است گ_وناگون است (6) و خود اهل سنت مانند زمخشری این موضوع را که شان نزول آیه

ص: 63


1- نور الثقلین، ج 1، ص 497.
2- لیل، 17.
3- حجرات، 13.
4- تفسیر کبیر، ج 31، ص 201.
5- اتقان، ج 1، ص 40.
6- در المنثور، ج 6، ص 375.

ابوبکر ب_اشد، نمی پذیرد. (1) ع_ج_ب از س_ی_وط_ی است با این که نقل های متفاوت در شأن نزول آیه وارد شده، سخن فخر را دربست می پذیرد.

شان نزول که بسیاری نقل می کنند درباره صاحب یک درخت خرما می باشد، که شاخه های آن در م_ن_زل ه_مسایه فقیرش کشیده شده بود و فرزندان او را از خوردن خرماهایی که از درخت م_ی ری_خته، به شدت منع می نموده. شخصی به نام «ابو دحداح» با وساطت آن درخت را در ب_راب_ر چ_ه_ل درخ_ت خرما می خرد و به آن شخص فقیر می بخشد. از آن فرد بخیل دنیا طلب به «من ب_خ_ل و اس_ت_غ_نی»؛ «کسی که بخل ورزید و طلب بی نیازی کرد» یاد شده است. از ابو دحداح به ع_ن_وان «س_ی_جنبها الاتقی» یاد شده است. (2) با این بیان مقدمه اول برهان فخر مخدوش می شود.

اف_زون بر این «أتقی» در آیه أفعل تفضیل مطلق نمی تواند باشد. چه شأن نزول آن ابو دحداح، و یا آن مورد که فخر رازی آن را پذیرفته است، باشد. بلکه باید افعل نسبی باشد. زیرا هیچ کدام از افراد یاد شده افضل الناس بعد از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نمی توانند باشند. حتی ابو بکر با سابقه آلودگی اعتقادی قبل از اس_لام چ_گ_ون_ه می تواند حتی نسبت به علی بن ابی طالب علیه السلام که از اول در خانه توحید چشم به جهان گشود در دامن موحد پرورش یافت و قبل از بلوغ هم به دین اسلام تشرف یافت؛ افضل باشد؟! ای_ن ن_کته مقدمه دوم برهان فخر را مخدوش می نماید. در نتیجه برهان ایشان شکل نمی گیرد و نتیجه ای به ارمغان نمی آورد.

معیار مکی و مدنی

در این که مکی یا مدنی بودن سوره به چه معیار است، چند نظر ابراز شده است.

ال_ف: ب_هترین دیدگاه این است که سوره هایی که در مکه و یا بین مکه و مدینه ق_ب_ل از هجرت ولو در اطراف مکه ناز شده اند «مکی» می باشند. سوره هایی که بعد از هجرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و رسیدن حضرت به مدینه نازل شده اند «مدنی» هستند. بر این اساس سوره هایی که در بین مکه و مدینه نازل شده باشند، مکی خواهند بود و سوره هایی که بعد از هجرت

ص: 64


1- الکشاف، ج 4، ص 764.
2- نور الثقلین، ج 59، در المنثور، ج 6، ص 375.

نازل شده اند، چه در م_دی_ن_ه و چه اطراف مدینه مانند بدر و احد و ... و چه حتی در مکه مانند سوره نصر، تمامی اینها مدنی خواهند بود.

ب: دی_دگ_اه دیگر آنچه در مکه نازل شده است ولو بعد از هجرت مکی می باشند، و آنچه در مدینه ن_ازل ش_ده اس_ت مدنی و سوره هایی که در اطراف این دو شهر یا در سفرها مانند تبوک و حنین و ... نازل شده نه مکی و نه مدنی می باشند.

ج: دی_دگ_اه سوم که از همه سست تر است این که سوره هایی که با خطاب های یاایهاالناس هستند مکی و آنها که با خطاب یا ایهاالذین آمنوا هستند، مدنی می باشند.با توجه به این که خطاب های یاد شده مشترک می باشند و هر دو نوع از سوره ها وجود دارند، این ملاک صحیح نمی تواند باشد.

راه شناخت مکی و مدنی

ب_رای ش_ناخت سوره های مکی از مدنی دو راه وجود دارد، یکی از محتوا و درون سوره ها، دیگری از شواهد روایی و تاریخی.

در ب_ح_ث ف_ض_ای مکه و مدینه این نکته اشاره شد، که این دو شهر فضای کاملاً متفاوت داشتند و خ_ط_اب و م_ح_ت_وای س_خ_ن هم در دو شهر کاملاً متفاوت بوده است. سوره های مکی با محتوای شرک زدای_ی، دع_وت ب_ه ت_وح_ید و معاد و تطهیر فسادهای اخلاقی و اجتماعی هستند. سوره های مدنی افزون بر اینها سخن از فروعات فقهی نظام سیاسی، جهاد با کفار و مشرکان و روابط با دیگر ملت ها و مناظره و میز گردها، دارند. از محتوای سوره ها با توجه به این نکته می توان فهمید که مکی است یا مدنی. اگر سوه ای لبه تیز خطاب و محتوای اصلی اش محور اول باشد، مکی و اگراز محورهای دوم سخن بسیار داشته باشد، مدنی است. این معیار صحیح و مورد پذیرش می تواند باشد.

راه دوم ب_رای ش_ناخت مکی از مدنی شواهد تاریخی است. اسباب نزول ها، روایات و تاریخ اطمینان آوری که دو قسم از سوره ها را بیان می کنند. از این شواهد هم می توان به دست آورد که کدام س_وره م_ک_ی و ک_دام سوره مدنی است. در این راستا از یک نکته ظریف نیز نباید غافل شد. طبع و ف_ض_ای س_خ_ن ایجاب می کند مثلاً ناسخ بعد از منسوخ باشد

ص: 65

و مقید و خاص بعد از مطلق و عام باشد. اگر آی_ه ای ی_ا س_وره ای ش_رح یا ناسخ آیه دیگر باشد می توان ترتیب نزول یا حتی مکی یا مدنی بودن را به خصوص در آیه ها به دست آورد. آی_ات_ی ک_ه ب_یان و توضیح نسبت به آیه ها دیگر داشته باشند بعد از آنها نازل شده اند. و نیز آیاتی که ترتیب طبیعی در محتوا دارند، طبع ساختار سخن اقتضا می کند در نزول نیز این ترتیب رعایت شود، مانند آیه های تحدی قرآن، که برخی تحدی به تمام قرآن، برخی به ده سوره، و برخی به یک سوره تحدی می کنند. در هر صورت ترتیب سوره های مکی و مدنی بر حسب منابع (1) به شرح زیر است:

سوره های مکی

1- علق 2- ن و القلم 3- مزمّل 4- مدثر 5- فاتحه 6- تبت 7- تکویر 8- اعلی 9- لیل 10- فجر 11- ضحی 12- انشراح 13- عصر 14- عادیات 15- کوثر 16- تکاثر 17- ماعون 18- کافرون 19- فیل 20- فلق 21- ناس 22- توحید 23- نجم 24- عبس 25- قدر 26- شمس 27- بروج 28- تین 29- قریش 30- قارعه 31- قیامت 32- هُمزه 33- مرسلات 34- ق 35- بلد 36- طارق 37- قمر 38- ص 39- اعراف 40- جن 41- یس 42- فرقان 43- فاطر 44- مریم 45- طه 46- واقعه 47- شعراء 48- نمل 49- قصص 50- اسراء 51- یونس 52- هود (احتمالاً) 53- یوسف 54- حجر 55- انعام 56- صافات 57- لقمان 58- سبأ 59- زمر 60- مؤمن 61- فصلت 62- شوری 63- زخرف 64- دخان 65- جاثیه 66- احقاف 67- ذاریات 68- غاشیه 69- کهف 70- نحل 71- نوح 72- ابراهیم 73- انبیاء 74- مؤمنون 75- سجده

ص: 66


1- مانند: تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 352 و 362. البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 249. فهرست ابن ندیم، ص 28 و 29.

76- طور 77- ملک 78- الحاقه 79- معراج 80- نبأ 81- نازعات 82- انفطار 83- انشقاق 84- روم 85- عنکبوت

سوره های مدنی

1- مطففین 2- بقره 3- انفال 4- آل عمران 5- احزاب 6- ممتحنه 7- نساء 8- زلزال 9- حدید 10- محمد 11- رعد 12- الرحمن 13- انسان 14- طلاق 15- بینه 16- حشر 17- نصر 18- نور 19- حج 20- منافقون 21- مجادله 22- حجرات 23- تحریم 24- صف 25- جمعه 26- تغابن 27- توبه 28- مائده

بر این اساس مجموع سوره ها 114 عدد می باشد.

البته برخی سوره ها اختلافی است که مکی یا مدنی می باشند مانند «مطففین». لیکن سوره حمد قهراً مکی است گر چه زرکشی می گوید: درباره آن نیز اختلاف است. (1)

معنای آیه

اشاره

آیه به معنای علامت است. (2) به تناسب مفهوم واژگانی آن در مواردی در قرآن کار برد دارد، مانند معجزه، سل بنی اسرائیل کم آتیناهم من آیة (3)؛ «از بنی اسرائیل بپرس چه مقدار آیه (معجزه ) برای آنها پدید آوردیم». و جعلنا ابن مریم و امه آیةً (4)؛ «پسر مریم و مادرش را نشانه (معجزه) قرار دادیم».

آی_ه ب_ه م_عنای عبرت، ان ذلک لایةً لکم ان کنتم مؤمنون (5)؛ «نشانه ملک طالوت عبرت است برای شما اگر دین باور هستید».

ص: 67


1- البرهان، ج 1، ص 251.
2- مفردات، ص 33.
3- بقره، 211.
4- مؤمنون، 50.
5- بقره، 248.

آیه به معنای نشانه و علامت، و من آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم؛ «از نشانه های خدای سبحان پدید آوردن آسمانها و زمین و نیز تفاوت زبان های شماست».

معنای اصطلاحی آیه

واژه آی_ه در اصطلاح در جمله های قرآن با فاصله های مشخص که اکنون با شماره علامت گذاری می شود، کاربرد دارد. آیا در قرآن آیه به این معنا به کار رفته است یا نه؟

از تعبیراتی که اشاره می شود ممکن است استفاده شود که آیه به معنای اصطلاحی به کار رفته باشد. (یعنی جمله های قرآن با فاصله های م_ش_خ_ص) م_ان_ن_د، ت_ل_ک آی_ات اللّه نتلوها علیک (1)؛ «آنها آیه های خداست که بر تو تلاوت می کنیم». ک_ت_اب اح_ک_م_ت آی_ات_ه ثم فصلت (2)؛ «کتابی که آیه های آن احکام پیدا کرده آنگاه تفصیل شده اند». اذا تلیت علیکم آیاته زادتهم ایمانا (3)؛ «وقتی آیه های خدا بر آنها تلاوت می شود آیه ها بر ایمان آنها می افزاید.» و اذکرن ما یتلی فی بیوتکن من آیات الله (4)؛ «همسران رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم درخانه های خود به یاد بیاورند آنچه از آیه های خدا تلاوت می شود».

ل_یکن احتمال دیگر در این تعبیرات وجود دارد و آن این که منظور الفاظ قرآن باشد. یعنی منظور ای_ن ت_ع_ب_یرات جمله های قرآن باشد بدون در نظر گرفتن فاصله های اصطلاحی، زیرا جمله های قرآن حتی کلمات قرآن آیه های الهی هستند. لذا اثبات این نکته که در زبان قرآن آیه به همین مفهوم اص_ط_لاح_ی به کار می رفته باشد، با توجه به این که علامت گذاری هم نبوده است و با توجه به این که ف_اص_ل_ه ه_ا ه_م با شیوه های دیگر این چنین انسجام نداشته اند، قدری مشکل به نظر می رسد و اح_ت_م_ال دوم بهتر است، که

ص: 68


1- بقره، 252.
2- هود، 1.
3- انفال، 3.
4- احزاب، 34.

منظوران آیه کلمات قرآن که به عنوان آیه های الهی از آنها یاد شده است، باشد. نه جمله ها با فاصله های مشخص که اصطلاح شده است.

کار برد آیه در روایات

در روای_ات ن_ب_وی صلی الله علیه و آله و سلم و ن_ی_ز روای_ات رسیده از ائمه اطهار علیهم السلام و نیز در کاربردهای محاوره ای اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بدون شک آیه به معنای اصطلاحی کنونی کاربرد داشته است. مانند: عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم م_ن قرأ اربع آیاتٍ من اول البقرة و آیة الکرسی و آتین بعدها و ثلاث آیاتٍ من آخرها لم یر فی نفسه و ماله شیئاً یکرهه (1)؛ «کسی که چهار آیه اول بقره و آیة الکرسی و دو آیه بعد از آن و سه آیه آخر سوره بقره را قرائت کند، در جان و مال خود بد نخواهد دید».

ع_ن رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم، ال_ح_م_د للّه رب ال_عالمین سبع آیات بسم اللّه الرحمن الرحیم احدیهن (2)؛ «سوره حمد هفت آیه دارد که بسم اللّه یکی از آنهاست. مانند، من تلا فیه آیةً من القرآن کان له مثل اجر من ختم القرآن فی غیره من الشهور (3)؛ «هرکس در ماه رمضان یک آیه از قرآن تلاوت کند، پاداش یک ختم قرآن در غیر ماه رمضان را دارد».

ام_ام ص_ادق علیه السلام؛ سبعاً من المثانی هی سورة الحمد هی سبع آیات. (4) «سبع من المثانی منظور سوره حمد است که هفت آیه دارد.»

در سرتاسر روایات تفسیری و فقهی این نکته به چشم می خورد. و اصطلاح شدن این کاربرد از صدر اسلام در محاوره مسلمانان امر قطعی است، گر چه کاربرد خود قرآن به اثبات نرسد.

ص: 69


1- نور الثقلین، ج 1، ص 24.
2- در المنثور، ج 1، ص 2.
3- امالی صدوق، مجلس بیستم، ص 95.
4- نور الثقلین، ج 1، ص 6.

توقیفی بودن حدود آیه ها

شکل گیری این اصطلاح در محاوره مسلمانان این سؤال مطرح می سازد که آیا فاصله آی_ه ه_ای ق_رآن امری «توقیفی» است؟ یعنی این که فلان قسمت از قرآن یک آیه به حساب آید آیا به امر رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و وح_ی اس_ت؟ و توقیفی است، که دیگران حق اظهار نظر ندارند که حدود آیه را کمتر یا بیشتر تعیین کنند؟ و یا این موضوع از آن مقدار از اهمیت برخوردار نیست که نیاز به دستور وحی داشته باشد. این مطلب از جمله شؤون قرآن است که اظهار نظر در آن راه دارد؟ ب_سیاری از محققان دیدگاه اول را پذیرفته اند، که در این شان قرآن جای اظهار نظر نیست. بلکه همان گونه که از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم رسیده است باید همان روش پیروی شود. سیوطی از بسیاری مانند ابن عربی، زمخشری، و ... نقل می کند که آیه ها توقیفی هستند آنگاه به برخی از مشکلاتی که در پذیرش این دیدگاه وجود دارد از جمله شناخت فاصله ها به صورت دقیق که به رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم م_ستند باشد اشاره می کند و اعتراف ابن عربی را نقل می نماید. (1)

البته این م_وضوع را از عمل کرد و سیره مسلمانان تا حدودی می توان به دست آورد و متصل به سیره رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نمود، که در مثل المص، کهیعص، عسق، طسم، یس، حم، طه، آیه به حساب آمده است، اما در ن_ظ_ای_ر آن_ها مانند: الم، طس، ص، ق، ن، آیه به حساب نیامده است. گاهی یک کلمه مانند «مده_ا م_ت_ان» (2) آی_ه ب_ه ح_س_اب آم_ده است و گاهی یک صفحه از قرآن مانند آیه «دین» (3) یک آیه به حساب آمده است. بنابراین مواردی را که سیره مسلمانان نشان می دهد، جای اظهار نظر نیست باید به روش گذشته عمل شود.

در هر صورت دو ضابطه برای تثبیت این نکته مطرح است. یکی این که سیره رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم بوده است که در پایان آیه ها وقف می نموده است. دوم این که سجع آیه ها

ص: 70


1- اتقان، ج 1، ص 115، نوع 19، ص 88 و 89.
2- الرحمن، 64.
3- بقره، 282.

نشانگر پایان آنهاست. لیکن هیچ کدام از دو ض_ابطه در تمام آیه های قرآن منطبق نمی باشد, نه سیره رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم به صورت شامل در ه_م_ه آی_ه ه_ا ث_اب_ت است و نه همه آیه های قرآن از سجع موزون بهره ور هستند. به همین خاطر اختلاف در شمارش و تعداد آیه ها به چشم می خورد.

زرک_ش_ی از اب_و عمر دانی نقل می کند در تعداد آیه های قرآن در شش هزار اتفاق است اما بیشتر از آن برخی 204 و برخی 219 و برخی 225 و برخی 226 و برخی230 آیه گفته اند. (1) و ح_تی اختلاف آن چنان گسترده است که بر اساس شهرهای مکه، مدینه، کوفه، بصره و شام تعداد آیه ها فرق می کند. (2)

ب_ن_اب_رای_ن گرچه شؤون قرآن از اهم امور است و نمی توان خود سرانه در آن دخالت نمود، لیکن برخی از شؤون قرآن از آن مقدار اهمیت برخوردار نیست، که اظهار نظر در آن راه نداشته باشد. در م_ورد ح_دود آی_ه های قرآن آن مقدار که از سیره رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم به صورت قطعی به اثبات برسد و یا روایات و شواهد دیگر آن را تایید کنند، لازم است طبق آن پیروی شود و حق تجدید نظر نیست. ولی در م_واردی ک_ه چ_نین معیارها به اثبات نرسد اظهار نظر بی اشکال خواهد بود. و این دخالت در شؤون ت_وق_یفی قرآن نیست. زیرا این مسائل به خصوص تعداد آیه ها به زمان بعد از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم مربوط می شود. همانند اعراب گذاری، نقطه گذاری، تقسیم قرآن به سی جزء و شصت حزب و امثال این مسائل دخل و تصرف در قرآن به حساب نمی آید.

ب_ر این اساس اگر آیاتی احکام خاصی دارند که روایات بر آن دلالت نموده باشد، مانند آیة الکرسی در ن_م_از ل_یلة الدفن و یا دو آیه: و ذاالنون اذ ذهب ... (3)؛ و عنده مفاتح الغیب ... (4). در نماز غ_ف_ی_له و چهار آیه که سجده واجب دارند (5) امثال اینها بر اساس

ص: 71


1- البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 314.
2- اتقان، ج 1، ص 211، نوع 19، ص 211. مجمع البیان، ج 1، ص 11. المیزان، ج 13، ص 232.
3- انبیاء، 87.
4- انعام، 59.
5- سوره سجده، آیه 15، سوره فصلت، آیه 37، سوره نجم، آیه 62، و سوره علق، آیه 19.

روایات پیروی می شود. در حدود این آیه ها نمی توان دخالت نمود. و نیز اگر سیره رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در وقف بر پایان آیه ثابت شود، و یا از سجع آیه ها اطمینان بر پایان آنها حاصل ش_ود، ک_ه پ_ذی_رف_ته می شود و الا اگر این معیارها ثابت نشود، توقیفی بودن این موضوع به اثبات نمی رسد.

به همین جهت نمی توان گفت حدود آیه های قرآن به طور کلی توقیفی هستند، لیکن به لحاظ ایجاد روش ی_ک دس_ت در ش_ؤون ق_رائت، بهتر است از اعمال نظرهای متفاوت پرهیز شود و به همین صورت که اکنون شماره گذاری شده و در بسیاری از نشرها رعایت شده است نگاشته و منتشر شود.

فایده شناخت آیه ها

ب_رخ_ی ب_رای شناخت حدود آیه ها فوایدی مطرح نموده اند از جمله این که چون کوتاه ترین سوره قرآن سه آیه است «کوثر» و قرآن در آیه های تحدی به مقدار سه آیه را تحدی نموده است. اگر کسی ب_ه م_ق_دار سه آیه همانند قرآن سخن بگوید، توانسته با قرآن مقابله کند. و نیز در پایان هر آیه وقف نیکو است وقتی پایان آیه مشخص شد می توان وقف نمود. افزون بر این دو، احکام فقهی که برای آی_ه ها بیان شده است مانند این که اگر کسی در نماز قادر به قرائت سوره حمد نیست چون سوره حمد هفت آیه است می تواند معادل آن یعنی هفت آیه دیگر از قرآن را در نماز قرائت می کند. (1)

ف_ای_ده دی_گری طبرسی رحمت الله علیه اضافه می کند و آن این که، اگر کسی در حال قرائت قرآن آیه ها را با ان_گشتان خود بشمارد ثواب بیشتری می برد زیرا افزون بر زبان و قلب، انگشتان او هم به کار قرآنی مشغول بوده است و سزاوار است در قیامت شهادت هم به نفع قاری بدهد. (2) چند نکته قابل توجه است.

نخست اینکه نکته اول قابل پذیرش نیست زیرا قرآن به سوره تحدی نموده است نه به معادل آن که س_ه آیه باشد. کسی همانند یک سوره ها از سوره های قرآن بیاورد با قرآن

ص: 72


1- مناهل العرفان، ج 2، ص 344.
2- مجمع البیان، ج 1، ص 11.

مقابله کرده است که شرح این نکته در بحث اعجاز آمده است. (1)

دو دیگر اینکه نکته دوم هم نیاز به اثبات دارد. که دلیل معتبر دلالت کند که پایان هر آیه وقف نیکو می باشد.

سه دیگر اینکه نکته سوم، تنها در نزد فرقه ای که برای آیه احکام فقهی باور دارند به بار می نشیند. اما در م_ورد م_ث_ال س_وره ح_م_د م_خ_ص_وص فقه اهل سنت است، روایت لا صلوة الا بقرائتها م_ش_روع_یت نماز بدون سوره حمد را مورد تردید قرار می دهد واگر کسی قادر به قرائت آن ن_ی_س_ت، اگر منظور از عدم قدرت این است به هیچ وجه قادر به قرائت عربی صحیح نیست، این ش_خص سایر آیه ها را هم نمی تواند صحیح بخواند و اگر حمد را قادر نیست صحیح ادا کند فتوای فقهای شیعه این است که باید بیاموزد و اگر فرضاً توان فراگیری ندارد به همان شکل که می تواند قرائت کند و در نهایت جایگزین آن به مقدار حمد از دیگر سوره ها و آیات که اختلاف دیدگاه در بین فقهاء فراوان است. (2)

چهار دیگر اینکه در مورد نکته ای که طبرسی عنوان می نماید البته اگر روایتی ولو ضعیف دلالت ب_ر آن ک_رده باشد. آنگاه بر شمارش آیه ها توسط انگشتان ثواب امید می رود زیرا در اعطا ثواب از س_وی خ_دای س_بحان بر اساس روایات «من بلغ» (3) صحت سند لزوم ندارد. در هر صورت احکام فقهی مانند ثواب پنجاه آیه قرآن خواندن، عن ابی عبدالله علیه السلام القرآن عهد الله خلقه فقد ینبغی للمرء المسلم ان ینظر فی عهده ان یقرأ منه کل یومٍ

ص: 73


1- ص 181.
2- مفتاح الکرامة، ج 7، ص 128.
3- روایاتی از ائمه علیهم السلام رسیده است که اگر کسی از زبان دین وعده ثوابی را در مورد عملی از اعمال شنید، آنگاه بر اساس آن شنیده اش به امید آن ثواب آن عمل را انجام داد، خدای سبحان آن ثواب را به وی عطا خواهد کرد ولو رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آن سخن را نگفته باشد. اخبار «من بلغ» تنها ترتّب ثواب را در مورد روایات ضعیف دلالت می کنند نه اثبات حکم شرعی را مانند: «قال علیه السلام من بلغ شیء من الثواب علی شیء من الخیر فعمل به کان له اجر ذلک و ان کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لم یقله.» از امام صادق علیه السلام روایت می کند که اگر کسی در رابطه با انجام کاری وعده ثوابی در روایات به او داده شود و آن کار را انجام دهد، آن ثواب موعود به او داده خواهد شد گر چه آن سخن را رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نفرموده باشد. وسائل، ج 1، ص 59، باب 18 ابواب، مقدمات العبادة.

خمسین آیة (1)؛ «از امام صادق علیه السلام نقل می کند که قرآن عهد خدای سبحان برای مردم است بر فرد مسلمان سزاوار است همه روزه به این عهد نامه نگاه کند و هر روز پنجاه آیه از آن را قرائت کند».

همچنین حکم فقهی ثواب و حسنه داشتن قرائت هر آیه مانند، من قرا آیةً من کتاب اللّه عزوجل فی صلاته ق_ائماً یکتب له بکل حرفٍ ماة حسنةٍ (2) «کسیکه در نمازش در حال ایستاده یک آیه تلاوت کند در برابر هر حرف از آن صد حسنه دارد». و ام_ث_ال این احکام بر آیه ها به بار می نشیند. بحث دیگری در مورد ترتیب آیه ها مطرح است، در فصل تدوین قرآن خواهد آمد.

آخرین آیه

ش_واه_د ب_سیاری با مضمون متفاوت از طریق اهل سنت درمورد آخرین آیه وارد شده است. برخی شواهد دلالت دارند «آیه کلالة» آخرین آیه سوره نساء آخرین آیه است، عن البراء قال آخر آیةٍ نزلت خاتمةٌ سورة النسا یستفتونک قل اللّه یفتیکم فی الکلالة. (3) برخی شواهد می گویند آخرین آیه، آیه رباست، عن ابن عباس آخر آیةٍ نزلت آیة الربا. یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقی من الربا ان کنتم مؤمنین. (4)

ب_رخ_ی آخ_ری_ن آی_ه را آی_ه، و م_ا ارسلنا من قبلک من رسول (5) دانسته اند و برخی دیگر آخرین آیه را: و اتقوا یوماً ترجعون فیه الی اللّه (6) یاد کرده اند.

ص: 74


1- کافی، کتاب فضل القرآن، باب فی قرائته.
2- همان، باب قرائه القرآن.
3- در المنثور، ج 2، ص 251.
4- بقره، 278.
5- انبیاء، 25.
6- بقره، 281.

ب_رخ_ی دی_گ_ر آی_ه لقد جائکم من انفسکم (1) را گفته اند. در برخی روایات از طریق شیعه گ_ف_ت_ه شده آخرین فریضه ای که نازل شده است ولایت است، عن ابی جعفر علیه السلام: کانت الفریضة تنزل بعد الفریضة فکانت الولایة آخر الفرائض فأنزل اللّه عزوجل الیوم اکملت لکم دینکم (2) را خدای عزوجل نازل کرد.»

در مورد دیدگاه های اهل سنت خود آنها هم قبول ندارند اینها روایت باشند. به همین خاطر مانند قاضی ابوبکر و ن_یز زرکشی می گویند اینها گمانی بیش نیستند (3). و چون بعد از آیه ولایت آیه های دیگری نازل شده است، و این آیه آخرین آیه نبوده است، می توان گفت آخرین آیه همان «کلاله» است که مشهور است و دلیل بر مخدوش بودنش هم نیست.

سخنی با سیوطی

اشاره

سیوطی بعد از نقل دیدگاه ها با مشکلی روبرو می شود، که چگونه اگر آیه کلاله یا ربا آخرین آیه ها هستند آیه اکمال دین، قبل از این ها در مراسم حجة الوداع نازل شده است. با این که تا آن زمان تمام فرایض نازل نشده بودند و دین کامل نشده بود.

آن_گ_اه برای حل این مشکل سخنی را از ابن جریر طبری بازگو می کند که علت این که در مراسم حجة الوداع سخن از اکمال دین و اتمام نعمت است بدین جهت است که تا آن زمان امر مهمی اتفاق اف_ت_اده بود. زیرا آیه های برائت نازل شده بودند و دستور تخلیه مشرکان از مکه صادر شده بود. حرم از ل_وث وج_ود آن_ها پاک شده بود. حج بدون شرکت مشرکان شکل می گرفت. به این لحاظ سخن از اتمام نعمت و اکمال دین است. سیوطی را این سخن باور آمده است! (4)

ص: 75


1- توبه، 128.
2- مائده، 3. اصول کافی، کتاب الحجة باب ما نص الله و رسوله ... ح 4، نور الثقلین، ج 1، ص 587.
3- البرهان، فی علوم القرآن، ج 1، ص 268.
4- اتقان، ج 1، ص 91، نوع 8.

لیکن به ایشان و پیروانش می توان گفت دور از حقایق می اندیشید، زیرا اگر علت اکمال دین این م_س_ائل م_ه_م م_ی ب_اش_د ای_ن حوادث در سال نهم اتفاق افتاده است که مشرکان از مکه بیرون رانده شدند و آی_ه های برائت خوانده شد. چرا آیه اکمال دین بعد از نزول این آیه ها نازل نشده است؟

افزون بر این آیا م_وض_وع رهبری جامعه و دین، که قوام و تحقق این فروعات به آن وابسته است، کمتر از این گونه ف_روع_ات است؟! آیا بهتر نیست بگوییم آیه اکمال دین که قبل از برخی فروعات نازل شده به لحاظ اهمیت ولایت و رهبری است. اکمال دین به لحاظ فروعات دینی نیست به لحاظ تعیین مسیر و جهت رهبری و جانشینی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم می باشد، که در مراسم با شکوه حجة الوداع انجام گرفت و طرح ای_ن م_وض_وع م_ه_م در آن ش_رای_ط ح_س_اس ب_ا م_راس_م بی نظیر و اهتمام قرآن به آن به لحاظ ن_قش محوری رهبری در اجرای دین و تعیین سرنوشت امت اسلامی است. اطمینان دادن به امت که بعد از رهبر فرزانه ای چون رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نگران نباشند. زیرا مسؤولیت این امر مهم را به عهده فرد شایسته ای چون علی بن ابی طالب علیه السلام می باشد.

گذری بر مطالب این بخش

در ب_خ_ش های این قسمت، نزول قرآن روشن شد که به معنای تجلی است نه تجافی. آیاتی که اول نازل شده اند پنج آیه اول سوره علق می باشد و آغاز بعثت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در بیست و هفتم ماه رج_ب اس_ت. ن_زول ق_رآن در ماه رمضان به معنای نزول باطن و حقایق قرآن است نه الفاظ آن. ن_زول ت_دری_ج_ی قرآن به صورت لفظ در طول بیست و سه سال رسالت حضرت بوده است. سوره م_ائده آخ_رین سوره می باشد. نام گذاری سوره ها به صورت طبیعی توسط مسلمانان انجام گرفته است.

همچنین رش_د اجتماعی و اندیشه های انسان سبب نزول وحی فراگیر شده است. قرآن در دو فضای ک_ام_لاً ت_ف_اوت م_که و مدینه نازل شده است. شان نزول ها فضای خاصی برای آیه ها ایجاد می کند. م_ک_ی و مدنی و ترتیب نزول سوره ها نیز مطرح شد. نیز معنای اصطلاحی و

ص: 76

ک_ارب_رد ق_رآنی واژه «آیه» بررسی شد و توفیقی بودن آیه ها بصورت مطلق پذیرفته نشد. فایده شناخت حدود آیه ها مورد توجه قرارگرفت. این نکته نیز اشاره شد که آخرین آیه نازل شده آیه «کلاله» آخرین آیه سوره نساء می باشد.

ص: 77

تدوین و جمع قرآن

واژه «جمع»

واژه «ج_م_ع» ق_رآن دو ک_ار برد دارد؛ یکی به معنای جمع در اذهان و سینه ها که همان حفظ قرآن م_ی باشد. دیگری جمع به معنای تدوین و نگاشتن قرآن است. جمع به معنای اول مورد نظر این بخش نیست. غرض در ای_ن ب_خ_ش آن است که تالیف قرآن به صورت کتاب مدون در چه زمانی صورت گرفته است؟

ج_م_ع به این معنا از موضوعات علوم قرآنی است که بسیاری تحت عنوان «تاریخ قرآن» نوشتار م_س_تقل در پیرامون آن نگاشته اند. به لحاظ کثرت شواهد روایی و تاریخی و تفاوت های به ظاهر ن_اس_ازگ_ار آن_ه_ا، ب_رخی از ایجاد هماهنگی میان آنها محروم شده و مجبور به طرد شواهد روایی ش_ده ان_د.

از ای_ن جهت مورد از موارد برخورد آرا است، که انتخاب دیدگاه صحیح پژوهش ژرف را ط_ال_ب اس_ت، ت_ا میان شواهد تاریخی و روایی سازگاری ایجاد نمایند. و با عدم اعتماد به روایات ضعیف و اک_اذی_ب ک_ه م_ن_ج_ر به اعتقاد به تحریف قرآن می شود، روش صحیح را انتخاب نموده و آسیب به ان_دی_ش_ه ه_ای م_عتبر و ناب مسلمانان وارد نسازد! تحقیق این موضوعات بهانه ها را از دست ملحدان و برخی مستشرقان بی اط_لاع از ح_قایق و یا بهانه جو خواهد گرفت. با توجه به اهمیت موضوع ابتدا نگاهی به دو دیدگاه همراه با ادله آنها نموده آنگاه دیدگاه منتخب را به صورت مستدل طرح خواهیم نمود.

ص: 78

دیدگاه ها

1- دی_دگ_اه اول

این که تدوین قرآن به بعد از رحلت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم مربوط م_ی ش_ود. رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در ح_الی ارتحال نمود که هیچ اقدامی در مورد جمع آوری قرآن انجام ن_گ_رفته بود بلکه تنها نزول وحی به پایان رسیده بود. قرآن در اذهان و سینه های مردم جمع بود و ن_یز برخی از قرآن در الواح و اکتاف پراکنده نگاشته شده بود. بعد از رحلت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در زمان خ_لفا مسلمانان اقدام به جمع آوری آن الواح نموده و از اذهان مردم هم کمک گرفتند و قرآن را تدوین نمودند.

پ_یروان این دیدگاه نوعاً از اخباریون می باشند، متاسفانه در اثر اعتماد به روایات ضعیف و ساختگی همین ن_ک_ت_ه را ت_أی_ی_د ب_ر دی_دگاه خود قرار داده اند، که چون تدوین قرآن به دست غیر معصوم انجام گرفته، در آن تحریف رخ داده است! اینان شواهدی هم برای تثبیت دیدگاه خود طرح می کنند که به برخی آنها اشاره می شود.

الف: چ_ون ن_زول ق_رآن ب_ه ص_ورت تدریجی در طول بیست و سه سال رسالت بوده است، به لحاظ پ_راک_ندگی نزول وحی درحال نزول وحی که تا آخر عمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ادامه داشته است، امکان ت_دوی_ن قرآن به صورت کامل وجود نداشته است. زیرا تدوین یک کتاب در صورتی ممکن است که همه مطالب آن یک جا آماده شوند تا مؤلف بتواند در پایان آنها را تنظیم و تألیف نماید.

ب: افزون بر این، تاریخ و روایات هم همین دیدگاه را تایید می کنند. عن زید بن ثابت قُبض رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و لم یکن القرآن جُمع فی شیءٍ (1)؛ «رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در حالی رحلت نمود که قرآن در چیزی نگاشته نشده بود».همچنین در روایت دیگر خود حضرت بر این موضوع اعتراف می کنند و دستور می دهند که بعد از او اق_دام ب_ه ت_دوین قرآن شود، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم یا علی، القرآن خلف فراشی فی الصحف و الحریر و ال_ق_راط_ی_س فخذوه و اجمعوا ولاتضیّعوه (2)؛ «رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام رحلت به علی علیه السلام فرمودند، قرآن در پشت

ص: 79


1- اتقان، ج 1، ص 181.
2- بحار، ج 92، ص 92.

بستر من در صحف، (انواع الواح ) و حریر و کاغذها قرار دارد جمع آوری کنید و آن را ضایع نکنید».

ج: برخی شواهد دیگر دلالت دارند جمع آوری قرآن در زمان ابوبکر بوده است: عن لیث ابن سعد، اول من جمع القرآن الابوبکر (1)؛ «اولین کسی که اقدام به جمع آوری قرآن نمود ابوبکر بود.» پس قرآن در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جمع آوری نشده است.

ای_ن دی_دگاه بی اساس و ناشی از ناآگاهی به حقایق تاریخی و روایی می باشد. بی پایگی این دیدگاه در بررسی دیدگاه منتخب بهتر آشکار خواهد شد، لیکن به صورت خلاصه جواب دو مورد اشاره می شود.

این که نزول قرآن تدریجی بوده دلیل نمی شود کسی قادر به تدوین آن نشود. زیرا هم زمان با نزول ت_دریجی تدوین آن هم ممکن است صورت بگیرد. آنگاه با نزول آیه ها و سوره های جدید با راهنمایی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آیه ها در ج_ایگاه مخصوص قرار می گیرند. اما شواهد روایی که عنوان شد مربوط به جمع آوری های گوناگون است. در ع_ه_د رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم به صورت کتابی که جمع آوری شده باشد و جلد بر آن منظور نموده باشد، ن_ب_وده اس_ت؛ نه این که هیچ گونه اقدامی نسبت به جمع آوری قرآن نشده است. خود روایت هم اشاره دارد که قرآن در «چیزی» جمع آوری نشده بوده، در صحف و اکتاف نگاشته شده بود.

ت_دوی_ن قرآن همانند سایر کتاب ها نیست که تمام مطالب آن جمع آوری، آنگاه جمع بندی، تجدید ن_ظ_ر، و وی_رای_ش و ت_قدیم و تأخیر نیاز داشته باشد. بلکه هم زمان با نزول، نویسندگان وحی آن را م_ی نگاشتند و هنگامی که آیه جدید نازل می شد با راهنمایی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در جای خودش قرار می گرفت حتی چه بسا آیه های مدنی در سوره های مکی قرار می گرفتند. اف_زون بر این ها چگونه ممکن است رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم که این همه به شؤون قرآن اهتمام داشتند، اقدامی در مورد تدوین آن ننموده باشد؟

2- دی_دگ_اه دوم،

ک_ام_لاً در م_ق_ابل دیدگاه اول معتقد است، قرآن به همین صورت که اکنون ه_مگان در خدمت آن هستند، در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم تنظیم شده است. هم آیه های آن کنار هم قرار گ_رف_ت_ه و ه_م سوره ها مرتب و منظم شده بودند. به گونه ای که سوره حمد اول

ص: 80


1- کنز العمال، باب جمع القرآن، حدیث 4753، اتقان، ج 1، ص 183.

و سوره ناس آخر به ه_م_ین ترتیب کنونی، زیر نظر مبارک رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و با راهنمایی حضرت شکل گرفته است. زیرا شؤون ق_رآن چ_ی_زی نیست که دیگران بتوانند در آن دخیل باشند. سیوطی که خود از این دیدگاه دفاع م_ی ک_ن_د، ع_ده ای را ه_م ن_ام م_ی ب_رد ک_ه م_ع_ت_ق_د ب_ه ای_ن دیدگاه هستند. مانند ابوبکر بن ان_باری، کرمانی، طیبی، بیهقی، ابوجعفر نحاس، ابن حصار و ابن حجر. (1) در بین معاصرین نیز اف_رادی ه_وادار ای_ن دی_دگ_اه م_ی ب_اشند. (2) در هر صورت مهم ادله این دیدگاه است که بررسی می نماییم.

1_ ی_ک_ی از ادل_ه این گروه اهمیت قرآن است؛ چون قرآن آخرین وحی الهی است و معجزه خالده خ_دای س_ب_ح_ان است، باید از هر گونه خطر تحریف مصون بماند تا حجت خدا بر مردم تمام شود. قرآن باید در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم با اشراف خود حضرت جمع آوری شده باشد، تا از هر خطر ح_ف_ظ گردد. زی_را ای_ن مهم بدون تدوین در زمان حضرت امکان شکل گیری ندارد. چون غیر از ح_ض_رت ک_س_ی به طور کامل به خصوصیات قرآن آگاه نیست. افزون بر این، دیگران دچار خطا و ن_س_ی_ان م_ی باشند، نمی توانند کامل و صحیح قرآن را تدوین کنند.

2- روایاتی هم همین نکته را تایید م_ی ک_ن_د ک_ه ق_رآن را غ_ی_ر معصوم قادر نیست جمع آوری کند، عن ابی جعفر علیه السلام لا یستطیع اح_د یدعی انه جمع القرآن کله ظاهرةً و باطنةً الا الاوصیاء (3)؛ «از امام باقر علیه السلام نقل می کند ک_س_ی ج_ز ج_انشینان پیامبر نمی توانند ادعا کنند که قرآن کامل، ظاهر و باطن آن را جمع آوری نموده اند».

س_م_ع_ت اب_ا ج_عفر علیه السلام ما من احد من الناس ادعی انه جمع القرآن کله کما انزل اللّه الا کذب و ما جمعه و حفظه کما انزل اللّه الا علی بن ابی طالب علیه السلام و الائمة من بعده (4)؛ «از امام باقر علیه السلام شنیدم که هیچ کس نمی تواند ادعا کند که قرآن را همان گونه که نازل شده

ص: 81


1- اتقان، ج 1، نوع 18.
2- از جملة آیه الله خویی در البیان، ص 270 و آیت الله حسن زاده در فصل الخطاب، ص 46 و دکتر صبحی الصالح در مباحث فی علوم القرآن، ص 73 و ...
3- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 15 و 38.
4- همان.

جمع آوری نموده است، مگر به دروغ. تنها علی بن ابی طالب علیه السلام و جانشینان او قادر به این کار هستند».

و ن_ی_ز روای_ت: ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم امر علیاً بتألیف القرآن (1)، «رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام دستور دادند که قرآن را جمع آوری کند». ع_ن علی علیه السلام: ما نزلت آیة علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم الا أقرآنیها و املاها علَیَّ فاکتبها بخطی (2)؛ «هیچ آی_ه ای ن_ازل نمی شده جز این که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم آن را بر من قرائت می کرد و املا می نمود و من با خط خودم می نگاشتم.»

بنابراین قرآن کریم تنها با اشراف رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم تدوین شده است.

3- دی_گ_ر این که قرآن در آیه های فراخوانی و تحدی، به آوردن سوره تحدی نموده است قرآن می گوید. اگر باور ن_داری_د ق_رآن از ج_ان_ب خ_داس_ت، ده س_وره ی_ا یک سوره مثل آن بیورید: فأتوا بعشر سور مثله مفتریات، (3) فأتوا بسورةٍ من مثله (4)؛ کاربرد واژه «سوره» دلیل بر تدوین قرآن در زمان ن_زول وح_ی اس_ت، زی_را اگ_ر آی_ه ه_ای ق_رآن کنار هم نباشند، و سوره ها شکل نگرفته باشند چکونه م_ی گوید ده سوره و یا یک سوره مثل سوره های قرآن بیاورید. منظور از تدوین قرآن همین است که سوره ها شکل بگیرند.

4- روای_ات و شواهد تاریخی دلالت دارند که در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم عده ای مشغول جمع آوری و ت_دوی_ن ق_رآن ب_ودن_د م_ان_ند: عن الشعبی جمع القرآن علی عهد النبی خمسة (ستةٌ) من الانصار اُبیّ بن کعب، زید بن ثابت، معاذ بن جبل، عبادة بن الصامت، ابو درداء، سعید بن عبید و ابو زید. (5) «در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پنج یا شش نفر از انصار قرآن را جمع کردند، ابی بن کعب، زید ثابت، معاذ بن جبل، ابودرداء، سعید بن عبید، ابوزید.»

روای_ت دیگر ه_م از رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ن_قل شده است که، خذوا القرآن من اربعة من عبداللّه

ص: 82


1- بحار، ج 89، ص 52.
2- تفسیر برهان، ج 1، ص 40، تمهید، ج 1، ص 293.
3- هود، 13.
4- بقرة، 23
5- کنز العمال، حدیث 4765 و 4789. منتخب کنز العمال، ج 2، ص 48.

بن مسعود و س_ال_م و معاذ و اُبی بن کعب (1) «قرآن را از چهار نفر عبد اللّه بن مسعود، سالم، معاذ، اُبی بگیرید».

اینها عمده دلیل های دیدگاه دوم است.

ت_لاش ب_ر ای_ن ن_ی_س_ت که این ادله رد شود. زیرا اثبات بخشی از دیدگاه دوم تثبیت دیدگاه سوم که دی_دگاه منتخب است، خواهد بود. در عین حال دلیل های یاد شده این جهت را اث_ب_ات ن_م_ی کنند که ترتیب سوره ها به همین گونه که اکنون است، در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم شکل گرفته باشند. نقد بیشتری در این رابطه در استدلال به دیدگاه سوم خواهد آمد.

م_ؤلف «البیان» بررسی مبسوطی نسبت به روایات جمع آوری قرآن انجام داده است. وی می فرماید این روای_ات از جهاتی مبتلا به تعارض هستند، روایت زید بن ثابت و ابن اشته و سالم بن عبداللّه صریح است که قرآن در زمان ابوبکر جمع آوری شده است. در حالی که روایت انس می گوید جمع آوری در زم_ان ع_ث_مان بوده است. هر دو طایفه با روایاتی که دلالت دارند در زمان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم قرآن ج_م_ع آوری ش_ده، تعارض دارند.

افزون بر این، روایات با ظاهر آیه های فراخوانی و تحدی قرآن تعارض و منافات دارند، به همین خاطر از این جهت هم بی اعتبار می شوند، در نهایت برخی از این روایات با حکم عقل و اج_م_اع م_س_لمانان که معتقد هستند قرآن تنها با تواتر ثابت می شود. قرآن باخبر واحد یا شهادت دو شاهد عادل که مفاد برخی از این روایات است ثابت نمی شود. (2) مرحوم بلاغی نیز روایات را متعارض و مضطرب می بیند، به همین منوال که گفته شد (3).

بررسی

این که این محقق بزرگوار می فرماید مفاد برخی روایات مخالف اجماع مسلمانان است که قرآن باتواتر ثابت می شود نه با خبر واحد، یا شهادت دو عادل، سخنی است حق و متقن؛ این گونه روایات قابل اعتماد نیستند. اما ای_ن ک_ه جمع قرآن را به طور کامل در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می داند و یا ناسازگار با ظاهر آیه های تحدی قلمداد می کند؛ سخنی قابل خدشه

ص: 83


1- صحیح بخاری، ج 6، ص 102. البیان، ص 269.
2- البیان، ص 265.
3- آلاء الرحمن، ج 1، ص 19.

م_ی ب_اش_د. زی_را روای_ات ب_ه جمع های گوناگون نظر دارند، اگر هر کدام به مورد خودش معنا ش_ود، ت_ع_ارض وج_ود ن_خ_واهد داشت و با آیه های تحدی هم ناسازگار نیستند، زیرا آیه های تحدی مفادش این است که قرآن به صورت سوره ها شکل گرفته بودند، نه این که سوره ها هم نظم خاصی داش_ت_ه ان_د. شگفت از برخی بزرگان است، با این که آش_ن_ا ب_ا ع_لوم قرآن هستند و در حل تعارض روایات اهل فن، بلکه خریط فن می باشند، چگونه در اینجا با ط_رح ای_ن گونه تعارض ها روایات را طرد نموده اند! در هر صورت هماهنگی بین روایات در بخش ب_عدی طرح شده است. البته بر دلیل دوم این دیدگاه اشکال دیگری نیز متوجه است، که در بخش ب_ع_دی خ_واه_د آمد. عمده این است که این ادله ترتیب و نظم سوره ها را در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم دلالت ندارند.

مراحل تدوین

3- دی_دگ_اه س_وم

معتقد است که برای قرآن سه مرحله جمع آوری شکل گرفته است، یکی در عهد رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم، دوم در زم_ان ابو بکر و سوم در خلافت عثمان. روایات و شواهد تاریخی متفاوت هم، هر کدام نظر به زمان خاص خودش نظر دارد.

ب_ه دی_گر سخن در مورد قرآن سه نوع کار انجام گرفته است که از هر سه به «جمع قرآن » تعبیر ش_ده اس_ت، گ_ر چه هر سه جمع و تدوین به مفهوم واژگانی نیستند و نیز هر سه در یک رتبه از اعتبار و اهمیت هم نمی باشند؛ بلکه برخی از اهمیت بالا برخوردارند. با توضیح این سه مرحله شواهد روایایی نیز با هم هماهنگ شده و ناسازگاری موهوم از بین می رود. (1)

ص: 84


1- اولین کسی که به این تقسیم تصریح نموده است، حاکم در المستدرک است. گر چه ریشه حرف از محاسبی (متوفای 243) می باشد که حدود در قرن قبل از حاکم بوده است. محاسبی می گوید نگاشتن قرآن به زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بازگشت دارد که به صورت پراکنده بوده است. ابوبکر آن نسخه ها را یک جا جمع کرد و به صورت کتاب مدون در آورد. نقل از برهان، ج 1، ص 300، محققان کنونی بسیاری بر این امر تصریح دارند: مانند: صبحی الصالح در مباحث فی علوم القرآن و زحیلی صاحب تفسیر المنیر، ج 1، ص 20 و صاحب تفسیر مواهب الرحمان، ج 1، ص 26. و التمهید، ج 1، ص 272.

مرحله اول

اشاره

مرحله اول از جمع آوری عبارت از نظم و چینش آیه ها در کنار یکدیگر که شکل گیری سوره ها را در پی دارد. این جمع آوری که از همه مهمتر می باشد در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم انجام گرفته است. به ط_وری ک_ه تمام سوره ها در الواح و اکتاف و صحف جمع آوری شده بودند. اول سوره با آخر سوره م_ق_دار ج_مله ها و آیه ها و نیز ترتیب آیه ها کاملاً مشخص بوده است. اما این که سوره ها از نظم خاصی ب_رخ_وردار باشند، مثلاً سوره حمد اول سوره ناس آخر قرار گرقته باشد، به صورت یک کتاب مدون، این کار بعد از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم انجام گرفته است. این کار از آن مقدار از اهمیت برخوردار نبوده است که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم به آن اقدام کند.

انگیزه مرحله اول

چ_ی_ن_ش و نظم آیه ها از یک سو فضا و سیاق سخن را شکل می دهند. این چینش در برداشت های متفاوت از سیاق سخن تاثیر می گذارد. از سوی دیگر تعیین جایگاه جمله ها و نظم آنها مشخص می کند که هر س_وره ای چ_ه م_قدار از آیه و جمله را در بردارد. که اگر این مقدار از جمله ها نظم و ترتیب حاصل نشود، احتمال جابجایی و حذف آنها وجود دارد. برای تحقق این دو محور مهم، آیه ها باید در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و با اشراف حضرت شکل گیرند. اما نظم سوره ها هیچ کدام از این دو ویژگی را ندارد و اگر در آن زمان هم انجام نمی گرفت، مشکلی پدید نمی آمد.

نظم آیات به لحاظ این که در محتوای سخن و نیز سر فصل ها و پاراگراف ها، در تحقق هدف نقش محوری دارد، ای_ن مرحله از جمع آوری از اهمیت ویژه برخوردار است، که باید در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم شکل گیرد. در این فرصت به دلایل آن می پردازیم.

1_ دل_ی_ل اول ب_رخی روایات و شواهد تاریخی است که سخن از جمع آوری و تدوین قرآن در عهد رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم دارند؛ مانند یا علی القرآن خلف فراشی فی الصحف و الحریر و القراطیس فخذوه و اج_م_ع_وا و لا ت_ض_یعوه. (1) توضیح کوتاه در این باره گذشت. این که قرآن

ص: 85


1- بحار، ج 92 و 89، اتقان، ج 1، ص 189.

در صحف و پ_ارچ_ه های ابریشمی و کاغذها بوده است، معلوم می شود نگاشته شده بوده، گر چه سوره ها جدا و پ_راک_ن_ده ب_وده ان_د.

م_ان_ند عن زید بن ثابت قُبض رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و لم یکن القرآن جُمع فی ش_یءٍ (1) «رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در حالی رحلت نمودند که قرآن در «چیزی» جمع نشده بود. نه این که به طور کلی جمع آوری نشده باشد. مفاد این تعبیر این است که سوره های قرآن جدا جدا جمع آوری شده بودند در درون چیزی (جلد) قرار نگرفته اند. و نیز

عن زید بن ثابت کُنّا عند رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نؤلف القرآن من الرقاع (2)؛ «در نزد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم که بودیم قرآن را از پوست ها جمع آوری می کردیم.» و نیز تعبیراتی که دارد: خذوا القرآن من اربعةٍ من عبد اللّه بن مسعود، سالم، معاذ، و اُبیّ بن کعب. من جمع القرآن علی عهد النبی، قال اربعةٌ کلهم من الانصار، که شرح آن گذشت. این شواهد به خوبی دلالت دارند که در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم قرآن نگاشته می شده است.

نویسندگان وحی

2_ دل_ی_ل دی_گ_ری ک_ه بر مرحله اول می توان طرح نمود، وجود نویسندگان وحی است. در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم با این که هم افراد با سواد اندک بودند، و هم لوازم التحریر دایر نبود، لیکن به لحاظ اه_ت_م_ام رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم به خواندن و نوشتن و نگاشتن قرآن، تعدادزیادی از این نعمت برخوردار ش_دند و به عنوان «نویسندۀ وحی» قرآن را نگاشتند، گر چه نویسندگان وحی در یک درجه و رت_ب_ه ن_بودند، بلکه برخی از اول همراه حضرت بودند و تمام قرآن را نگاشتند، و برخی مقداری از ق_رآن را ن_وشتند و برخی در اواخر بعثت حضرت به جمع آنان پیوستند؛ لیکن وجود افراد زیادی به عنوان «کاتب وحی»، دلیل گویایی به موضوع نگاشتن و جمع آوری قرآن و اهتمام فوق العاده به این ش_ان از ش_ؤون ق_رآن م_ی ب_اش_د، افرادی اصولاً به همین عنوان معروف و مشهور شده بودند ک_ه اس_امی تعدادی از آنها تقدیم می شود.

ص: 86


1- اتقان، ج 1، ص 186.
2- البرهان، ص 1، ص 292، نقل از مستدرک حاکم.

ابو عبداللّه زنجانی تعداد 43 نفر را به عنوان کاتب وحی مطرح می کند، آنگاه 28 نفر را اسم می برد: 1_ علی بن ابی طالب علیه السلام 2_ ابوبکر بن اب_ی ق_حافه 3_ عمر بن خطاب 4_ سعید بن العاص 5_ ابان بن سعید 6- خالد بن سعید 7- زید بن ث_اب_ت 8- زب_ی_ر ب_ن ع_وام 9- طلحه بن عبیداللّه 10_ سعدبن ابی وقاص 11- عامر بن فُهمیره 12- ع_ب_داللّه ب_ن ارق_م 13- ع_ب_داللّه بن رواحه 14- عبداللّه بن سعد بن ابی السرح 15- اُبی بن کعب 16- ث_ابت بن قیس 17- حنظلة بن الربیع 18- شرحبیل بن حسنه 19- علاء بن حضرمی 20- خالد بن ول_ید 21- عمرو بن عاص 22- مغیرة بن شعبه 23- معیقب بن ابی القاطمه الدوسی 24- حذیفة بن الیمان 25_ حویطب بن عبد العزی عامری 26- ابو سفیان 27- معاویة بن ابی سفیان 28- یزید بن ابی س_فیان. (1) آنگاه یعقوبی افراد دیگری را هم نام می برد، مانند: 29- معاذ بن جبل 30- جهیم ب_ن ال_ص_ل_ت 31- الحصیت بن نمیری. (2) ناسخ التواریخ چند نفر دیگر را اضافه می کند: 32_ م_حمد بن سلمه 33- عبد اللّه بن زبیر 34- ابو ایوب انصاری 35- برید بن حصیب 36- ابو سلمه بن عبد الاسد 37-حاطب بن عمر الاخطل 38- علاء بن عقبه 39- عبداللّه بن مسعود. (3) آنگاه برخی منابع دیگر اضافه می کنند: 40- عبداللّه بن ابی سلول (4). سیوطی دو نفر دیگر را نیز نام می برد، «یکی از بین زنان» 41- ام ورقه 42- ابو درداء. (5) تاریخ جرجی زیدان نیز اضافه می کند. 43- س_ع_د ب_ن ع_ب_ی_د، (6) در التمهید افراد دیگری هم نام برده شده اند: 44- ابوموسی اشعری، (7)، 45- مقداد بن الاسود. (8) ممکن است اگر به منابع بیشتر مراجعه شود افراد دیگری

ص: 87


1- تاریخ القرآن زنجانی، ص 91.
2- تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 402.
3- ناسخ التواریخ، ج 3، ص 522.
4- تاریخ القرآن، رامیار.
5- اتقان، ج 1، نوع 20.
6- تاریخ جرجی زیدان، ج 3، ص 85.
7- التمهید، ج 2، ص 335.
8- همان، ص 335 و 307.

نیز به این لیست اضافه شوند، مانند عبدالله بن عثمان و عبدالله بن زید. (1)

در ب_ین این افراد شخصی چون ابو سفیان و معاویه و نیز شخصی همانند عبد اللّه بن ابی سلول نام ب_رده شده است، که هیچ گونه ارزش و اعتباری ندارند. همان گونه که مانند علی بن ابی طالب علیه السلام که از اول همراه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم بود و نیز مانند عبد اللّه بن مسعود و اُبی بن کعب نیز که ت_م_ام قرآن را نگاشته بودند، نام برده شده اند. لیکن فعلاً سخن در اعتبار کاتبان وحی نیست. سخن در این است که م_وض_وع ن_گ_اشتن قرآن تا چه اندازه از اهمیت برخوردار بوده است، که در آن شرایط کم سوادی و تنگناهای فراوان، حدود پنجاه نفر به عنوان کاتب وحی ثبت شده، و به دست نسل های بعدی رسیده است. گر چه ممکن است تعداد نویسندگان بیش از اینها باشند.

3_ دلیل دیگری که بر مرحله اول دیدگاه سوم می توان طرح نمود، کاربرد واژه «کتاب» در قرآن اس_ت. در موارد متعدد از قرآن به عنوان کتاب یاد شده است، مانند: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین (2)؛ «این کتاب که شک بردار نیست رهنمود انسان های با تقوی است.» کتاب احکمت آیاته ثمّ فصلت من لدن حکیم خبیرٍ (3)؛ «کتابی که آیات آن را احکام بخشیده آنگاه تفکیک و تفصیل حاصل شده است.» واژه کتاب به چیزی که در خارج نگاشته شده باشد، اطلاق می شود. معلوم می شود که قرآن در هنگام نزول نوشته می شده است و نگاشتن قرآن نظم آیه ها و شکل گیری سوره ها را در پی دارد.

4_ ن_ظ_یر همین بیان را در مورد حدیث شریف ثقلین می توان طرح کرد. زیرا در این حدیث مبارک رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم از دو یادگار خودش نام برده است. یکی به عنوان «کتاب اللّه» دیگری به عنوان «عترت علیهم السلام. در این حدیث به قرآن «کتاب» اطلاق شده است و این

ص: 88


1- مانند: اسد الغابة، ج 1، ص 80، استیعاب، ج 1، ص 164. کامل ابن اثیر، ج 2، ص 176. البرهان فی علوم القرآن. ج 1، ص 295، بدایة و نهایة ابن کثیر، ج 5، ص 361، سیره حلبی، ج 3، ص 422. فهرست ابن ندیم، ص 30، مستدرک حاکم، ج 1، ص 231. تاریخ طبری، ج 4، ص 1303. متاهل العرفان، ج 1، ص 231. حیات النبی و سیرته. ج 3، ص 279. بحار، ج 89، ص 35. تاریخ قرآن رامیار، ص 264.
2- بقره، 2.
3- هود، 1.

کاربرد رایج در زبان احادیث نبوی صلی الله علیه و آله و سلم است. اگر قرآن نگاشته نمی شده است به چه اعتبار به آن کتاب گفته می شده است؟ چ_ن_د ن_کته دیگر را به لحاظ این که برخی اشکال ها در مورد آنها مطرح است، به عنوان تأیید نه به عنوان دلیل، می توان طرح کرد.

ال_ف: در روای_ات ب_س_ی_اری س_خ_ن از ف_ض_ای_ل سوره ها و ثواب قرائت آنها و برخی احکام فقهی آن_ه_ا م_ی ب_اشد. تعبیراتی که حکم سوره را بیان می کند، یا حکم برخی آیات آنها را عنوان می نماید، ش_اه_د بر این است که سوره ها نگاشته می شده است. نظم و ترتیب خاصی داشته اند، ابتدا و انتهای آنها مشخص بوده است، مانند: عن الصادق علیه السلام قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ان فاتحة الکتاب و آیة الکرسی و آیت_ی_ن م_ن آل ع_م_ران ( ش_ه_د اللّه ... و قل اللهم مالک الملک معلقاتٌ لیس ما بینهن و بین اللّه حجاب؛ (1) «سوره حمد و آیة الکرسی و دو آیه آل عمران آویخته هایی هستند (شاید منظور این باشد که حبل اللّه هستند.) که هیچ حجابی بین آنها و خدای سبحان وجود ندارد.

م_ان_ن_د ی_ا رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ق_د اُس_رع ال_ی_ک ال_ش_ی_ب قال شیبتنی هود و الواقعة و المرسلات و ع_مّ (2) «از رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم پ_رس_ی_دند چگونه زود پیر شدی، فرمودند سوره های هود، واقعه، مرسلات، عم (نبأ) مرا پیر کرد.» و مانند ق_ال رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم م_ن ق_رأ ی_س و الصافات یوم الجمعة ثم سأل اللّه اعطاه سؤله (3)؛ «از رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ن_ق_ل ش_ده که هر کس در روز جمعه سوره یس و صافات را بخواند و آنگاه از خدا طلب حاجت کند، حاجت او بر آورده می شود».

ع_ن رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم م_ن قرأ حم و الدخان فی لیلة جمعة اصبح مغفوراً (4)؛ «هرکس در شب جمعه سوره دخان و حم را بخواند، بخشیده می شود». من حفظ عشر آیاتٍ من سورة کهف عصم من الدجال (5)؛ «کسی که ده آیه از سوره کهف را حفظ کند از شر دجال در

ص: 89


1- بحار، ج 89، ص 369.
2- نور الثقلین، ج 2، ص 334.
3- بحار، ج 89، ص 269.
4- همان، ص 300.
5- صحیح مسلم، ج 1، ص 199.

امان خواهد بود.» عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: اقرؤوا الظهراوین من القرآن البقرة و سورة آل عمران(1)؛ «ظهراوین از قرآن را بخوانید که منظور سوره بقره و آل عمران می باشد».

این گونه تعبیرات که فراوان هستند شاهد بر این نکته می باشند که سوره ها مشخص بوده است، و س_وره ه_ا در ص_ورت_ی مشخص می شوند که آیه های آنها با ترتیب خاص کنار هم قرار گیرند و این همان مرحله اول دیدگاه سوم است.

ب: دومین نکته که تأیید همین موضوع است، آیه های تحدی قرآن می باشد که می فرماید، اگر تردید داری_د ق_رآن از ج_ان_ب خداست، مانند این سوره ها را بیاورید. کاربرد سوره در خود قرآن دلیل بر این است که س_وره ه_ا ب_ه صورت نوشتار بوده اند و حدود آنها مشخص بوده است که می گوید مثل این سوره ها را بیاورید.

ج: همچنین اه_میت قرآن که آخرین وحی آسمانی است باید از هر گونه خطر در امان باشد و بدون شک نگاشتن آیه ها و تنظیم آن و مطرح شدن قرآن به صورت مکتوب در بین مردم کمک به تحقق ای_ن هدف دارد، تا اراده الهی که می خواهد قرآن از هر خطر حفظ شود شکل گیرد، انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ «ما قرآن را نازل کردیم و آن را از هر خطر مصون نگه می داریم».

ام_ا این که این سه نکته را به عنوان مؤید نه دلیل عنوان نمودیم به لحاظ این است که بر سه مورد اشکال متوجه است، که استدلال بر آنها را سست می کند و آن اشکال این است که تحقق هیچ کدام از ای_ن س_ه م_حور با نوشتار قرآن ملازمه ندارد. زیرا مطرح شدن فضایل سوره ها و مطرح بودن نام س_وره ه_ا در ف_رهنگ و زبان روایات، مبتنی بر این نیست که قرآن به صورت نوشتار در آمده باشد، ب_لکه اگر به صورت حفظ در سینه ها نیز شکل گرفته باشد، این کاربردها صحیح خواهد بود. و هم چ_ن_ی_ن اط_لاق س_وره در آی_ه ه_ای ت_حدی ملازمه با نوشتار قرآن ندارد، بلکه اگر قرآن در بین م_سلمانان و حتی به صورت حفظ آن در سینه ها که ده ها نفر حافظ قرآن بودند شکل بگیرد، باز هم صحیح است که قرآن بگوید یک سوره همانند این سوره ها که مردم آنها را حفظ نموده اند و به طور دق_یق حدود آنها را می شناسند بیاورید.

ص: 90


1- همان، ج 2، ص 197.

همین نکته درمورد مطلب سوم هم مطرح است، اهتمام ب_ه ق_رآن ف_وق العاده بوده است و قرآن باید از هر خطر حفظ می شد، و اراده الهی تحقق یابد، ل_ی_ک_ن هیچ کدام اینها متوقف بر مکتوب بودن قرآن نیست، بلکه اگر قرآن به صورت محفوظ در س_ی_ن_ه ه_ا که «جیلاً بعد جیل» و نسل به نسل دست به دست شود نیز این هدف را تأمین م_ی ک_ن_د.

اصولاً تواتر قرآن به محفوظ بودن آن در سینه های مسلمانان می باشد. مسلمانان صدر اس_لام ب_ه ل_ح_اظ ای_ن ک_ه ش_ور و علاقه زاید الوصفی به قرآن داشتند، به محض این که سوره ای ن_ازل م_ی ش_د ده ها نفر به طور دقیق آن را حفظ می کردند ولو خواندن و نوشتن هم یاد نداشتند. و ه_م_ی_ن موضوع باعث تواتر قرآن شد که هر کس می خواست دخل و تصرفی در آن صورت بدهد، ه_م_گ_ان متوجه می شدند. آنچه محور در حفظ و حراست قرآن است تواتر آن است، و تواتر قرآن به ک_ت_اب_ت آن نبود. حتی اگر هیچ نویسنده ای قرآن را نمی نگاشت باز هم با تواتر، قرآن از هر گزند مصون می بود. زیرا به صورت حفظ سینه به سینه، و نسل به نسل منتقل می شد.

جواب یک اشکال

از ای_ن ب_ی_ان جواب یک شبهه دیگر نیز روشن می شود، که برخی مستشرقان مطرح کرده اند که با توجه به این که در حجاز افراد با سواد کم بودند و با توجه به این که نوشت افزار کم یاب و یا نایاب بود و قرآن نگاشته نمی شد، چگونه مسلمانان ادعا می کنند که این قرآن همان قرآنی است که بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است؟!

جواب این سؤال این است که اولاً نویسندگان وحی وجود داشتند و قرآن را ب_ا ه_م_ان ن_وشت افزار آن زمان نگاشتند. ثانیاً سلامتی قرآن متوقف بر نگاشتن آن نبوده است. انتقال قرآن از هر نسلی به نسل بعدی با تواتر آن بوده است که شرح آن گذشت.

ب_ا ت_وجه به مطالبی که از نظر خوانندگان گذشت، نوشته شدن قرآن به صورت سوره ها و نظم و ت_رت_ی_ب خ_اص آیه ها که همین نظم فعلی می باشد، در زمان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم شکل گرفته است. اما ت_رت_ی_ب س_وره ه_ا ک_ه مثلا سوره حمد اول قرار بگیرد و بقره دوم و هکذا ... این کار در زمان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ص_ورت نگرفت که پیروان دیدگاه دوم مدعی آن بودند. زیرا این ادله

ص: 91

تنها شکل گیری س_وره ها را دلالت دارند، نه نظم و ترتیب آنها را.

بر این اساس بسیاری از محققان علوم قرآنی نیز به این نکته تصریح دارند. (1) از همین جا نکته بسیار مهم دیگری نیز مستدل می شود، که ترتیب آیه ها در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم شکل گرفته است. یعنی با نظارت و اشراف حضرت بوده است، که قبل از پرداختن به دو مرحله دیگر از جمع آوری به توضیح این نکته می پردازیم.

ترتیب آیه ها

ب_ا ت_وج_ه ب_ه ادل_ه ای که دلالت می نمایند که قرآن در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نگاشته شده است، این مطلب نیز مستدل می شود که نظم آیه های قرآن با اشراف حضرت انجام گرفته است. زیرا وقتی قرآن ب_ه صورت نوشتار در آید، نوشتار نظم کلمه ها و جمله ها را می طلبد، بدون نظم و ترتیب کلمه ها و ج_مله ها نوشتار صورت نمی گیرد. افزون بر این شواهد دیگری نیز مؤید همین نکته می باشند. از جمله این ک_ه، فکان اذا نزل علیه شئ دعا بعض من کان یکتب فقال ضعوا فی هذه الایات فی السورة التی یذکر فیها کذاکذا (2)؛ «هرگاه بر حضرت چیزی نازل می شد برخی نویسندگان را می خواست و می فرمود این آیات را در فلان سوره بنگارید.» در ج_ای دیگر عثمان بن عاص نقل می کند: ... قال اتانی جبرئیل فأمرنی ان اضع هذه الایة فی هذا الموضع عن هذه السورة، ان اللّه یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی (3)؛ «جبرئیل بر من نازل شد و دستور داد که این آیه را در این مکان از این سوره قرار بدهم».

م_ع_ل_وم می شود جایگاه آیه ها به دستور رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم انجام می گرفته است و این همان «توقیفی» ب_ودن ن_ظم و ترتیب آیه ها می باشد. کسی حق جابجایی آیه های قرآن را ندارد. نظم

ص: 92


1- از جمله حکم در مستدرک، ج 2، ص 611. محاسبی در فهم السنن، برهان، ج 1، ص 300 و 262. مناهل العرفان، ج 1، ص 255. التمهید، ج 1، ص 280. آلاء الرحمن، ج 1، ص 18. المیزان، ج 33، ص 78. تاریخ القرآن زنجانی، ص 56، قرآن در اسلام، ص 192.
2- البرهان، ج 1، ص 296.
3- اتقان، ج 1، ص 189.

آیه ها در ایجاد س_ی_اق م_ؤث_ر می باشند و محتوای سخن را تغییر می دهند، (مگر در مواردی که پاراگراف مستقل باشد.) ب_نابراین ترتیب آیه ها زیر نظر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم شکل گرفته، و این امری است مسلم، گر چه برخی بزرگان از محققان شیعه در آن تردید نموده اند. (1)

مرحله دوم

اشاره

آن_چه تا کنون گذشت توضیح مرحله اول از جمع آوری قرآن که مهمترین مرحله می باشد، بود. در عین حال دو نوع کار قرآنی در زمان خلفا صورت گرفته است، که از آنها هم به جمع آوری و تدوین ق_رآن یاد شده است. مرحله دوم از جمع آوری در زمان ابوبکر بوده است که عبارت از جمع نمودن م_صحف های پراکنده در یکجا و تهیه جلد برای آنها بوده است. همان گونه که توضیح داده شد قرآن بر روی الواح و صُحف نگاشته شده بود؛ لیکن چون به صورت پراکنده بود،، ابوبکر، زید بن ثابت را مأمور کرد تا آنها را یکجا جمع نموده و به صورت کتاب مدون در آورد و برای آن جلد تهیه نماید.

انگیزه مرحله دوم

در اواخر سال یازدهم هجری بعد از رحلت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم «مسیلمه کذاب» در یمامه ادعای نبوت نموده و اکاذیبی هم به عنوان وحی بافته و فتنه انگیزی نمود. وی موجب درگیری هواداران خود با مسلمانان شد. در این جنگ که در زمان ابوبکر اتفاق افتاد، تعداد زیادی از دو طرف کشته شدند، از ج_م_ل_ه م_س_ی_لمه به دست وحشی قاتل حمزه سید الشهدا (رضوان اللّه علیه)، کشته شد. (2) تعداد زیادی از قاریان قرآن نیز که برخی تا هفتاد نفر یاد کرده اند، در

ص: 93


1- علامه طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 205. علامه مجلسی در بحار، ج 35، ص 243. در مورد ترتیب آیه تطهیر اظهار تردید می کنند و مطالبی را هم به عنوان شاهد ذکر می کند که تنها سخن پایانی وی قابل پذیرش است که ترتیب نزول نمی باشد. چه بسا آیه ای در مورد دیگر نازل شده باشد و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم براساس صلاح دید خویش آن را در بین آیه ها قرار بدهد. همچنین مجلسی می فرماید در آیات ناسخ منسوخ مانند آیه عده وفات (بقره 234) که ناسخ آیه امتاع است. (بقره، 240) باید بعد از آن قرار گیرد و حال آن که ناسخ قبل قرار گرفته است. و یا آیات سوره ممتحنه که درباره آیات مربوط به فتح مکه سال هشتم هجری اول سوره و آیات مربوط به صلح حدیبیه که سال ششم هجری بوده، بعد از آن قرار گرفته است. بحار، ج 89، ص 66 و 67.
2- تاریخ فتوح ابن اعثم، ج 1، ص 39.

کشته شدند. (1)

ب_ع_د از ای_ن ج_نگ که تعداد زیادی از قاریان را از مسلمانان گرفت، این خطر مطرح شد که اگر چ_ن_ین جنگی تکرار شود و تعداد دیگری از قاریان را از جامعه نو پای مسلمانان بگیرد؛ آنگاه خطر تحریف، قرآن را تهدید خواهد نمود. به همین جهت عده ای از جمله عمر با اصرار از خلیفه خواستند ت_ا ف_کری درباره جمع آوری قرآن کند. خلیفه هم از زید بن ثابت که یکی از نویسندگان وحی بود درخواست نمود و وی را مأمور این کار کرد. زید بن ثابت این مسؤولیت را انجام داد، سوره های قرآن را که پراکنده بودند جمع آوری نموده و در داخل جلد قرار داد.

ش_واهد دیگری نیز این عمل ابوبکر را تایید می کنند. از جمله تعبیراتی که از طریق اهل سنت ن_ق_ل ش_ده است، سمعت علیاً علیه السلام یقول اعظم الناس فی المصاحف اجراً ابوبکر هو اوّل من جمع کتاب اللّه بین اللوحین (2)؛ «از علی علیه السلام شنیدم که می فرمود ابوبکر بیشترین پاداش در مورد قرآن را دارد، زیرا وی اولین کسی بود که قرآن را جمع آوری نمود.» این قرآن در نزد ابوبکر بود تا هنگام وفات ایشان، آنگاه در نزد عمر قرار گرفت و پس از عمر هم در ن_زد ح_ف_ص_ه دخ_ترش بود. آنگاه عثمان از ایشان برای استنساخ نسخه اصلی مطالبه نمود. (3) بنابراین شواهد روایی یا تاریخی که می گوید ابوبکر قرآن را جمع آوری نمود مانند: جمع القرآن اب_وب_ک_ر ف_ی ق_راط_یس (4) و مانند آنچه اکنون اشاره شد موردش همین کار قرآنی ابوبکر م_ی ب_اش_د. این شواهد هیچ گونه تعارضی با روایات جمع آوری قرآن در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم یا در زمان عثمان ندارد.

مرحله سوم

اشاره

مرحله سوم از تدوین قرآن، مربوط به زمان عثمان می باشد. در اثر اختلاف قرائتی که

ص: 94


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 16.
2- کنز العمال، حدیث 4753، مسند احمد، ج 2، ص 43.
3- صحیح بخاری، ج 6، ص 226.
4- البیان، ص 260.

پدید آمده بود عثمان عده ای را مأموریت داد تا برای ایجاد وحدت قرائت تمام قرآن های نویسندگان وحی را جمع آوری کنند و از روی صحیح ترین آنها یک قرآن به عنوان الگو در قرائت بنگارند و از روی آن نسخه چ_ندین نسخه دیگر استنساخ نموده و به شهرهای بزرگ ارسال نمایند. از این کار نیز به عنوان ج_م_ع آوری ق_رآن ی_اد ش_ده اس_ت. آنچه مشهور است که جامع قرآن عثمان (1) است، منظور این نوع جمع آوری می باشد.

انگیزۀ مرحله سوم

در زمان عثمان حدود پانزده سال از رحلت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم گذشته بود و فتوحاتی هم بر فتوحات رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم اف_زوده ش_ده بود. کشورهای بزرگی چون ایران و روم تحت تاثیر قرار گرفته و ب_سیاری از آنها با ملیت های گوناگون و زبان های متفاوت مسلمان شده بودند. گسترش اسلام از ی_ک سو و وجود زبان ها و لهجه های گوناگون از سوی دیگر، موجب تشدید اختلاف قرائت از قرآن شده بود، که از زمان خود رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم این پدیده عارضی در کنار قرائت اصلی قرآن قرار گرفته بود.

در هر صورت در زمان عثمان این موضوع (اختلاف قرائت) گسترش پیدا کرد. به گونه ای که بعد از فتح ارمنستان و آذربایجان «حذیفه یمان» که خود نیز در آذربایجان بود، با مشاهده قرائت ها و لهجه های گوناگون از قرآن، ه_راس_ان ب_ه خ_دم_ت خ_ل_ی_ف_ه می آید و داد واقرآنا سر می دهد. وی با احساسات تمام، دم از خطر ت_ح_ری_ف ق_رآن م_ی زن_د ک_ه اگ_ر به فکر قرآن نباشید، امت اسلامی به سرنوشتی مانند یهود و نصاری دچ_ار خواهد شد.

آنگاه عثمان با مشاوره با سران امت اسلامی هیئتی را به سرپرستی «زید بن ثابت» و م_ت_شکل از دوازده نفر تعیین می کند. اعضای اصلی این هیئت عبارتند از: سعید بن العاص، زید بن ثابت، عبد اللّه بن زبیر، عبد الرحمن بن حارث. این افراد با همکاری اُبی بن کعب، مالک بن ابی عامر، کثیر بن افلح، انس بن مالک، عبد اللّه بن عباس، مصعب بن سعد، عبد اللّه بن فطیمه، شروع به کار می کنند. این هیئت ماموریت دارد تا قرآن ها را جمع آوری کند. آنگاه از بین آنها یک قرآن به عنوان الگو و امام بنگارند و آنگاه از روی الگو چندین

ص: 95


1- اتقان، ج 1، ص 189، نوع 18.

قرآن استنساخ نموده به شهرهای بزرگ آن زمان بفرستد و قرآنهای دیگر را محو نماید. (1) انگیزه اصلی از این اقدام از بین بردن قرائت های گوناگون از قرآن و ایجاد یک قرائت در بین همه م_س_ل_م_انان است؛ تا قرآن از خطرها مصون بماند. خصوصیت این جمع آوری این بود که افزون بر ایجاد وحدت قرائت که هدف اصل بود، سوره ها نیز نظم خاصی بگیرند. زیرا در جمع آوری ابوبکر ت_رت_ی_ب سوره ها در نظر نبود، فقط جمع کردن مصاحف در یکجا مد نظر بود. اما در تدوین مرحله سوم سوره ها هم نظم خاصی پیداکردند، همین نظم که اکنون در سوره ها وجود دارد، یعنی سوره ح_م_د اول و سوره ناس آخرین سوره قرآن به حساب آمد. به همین جهت برخی از قرآن، با عنوان «قرآن عثمانی» یاد می کنند. زیرا نظم سوره های آن قرآن تاکنون باقی مانده است. (2) بنابراین اگر روایاتی و یا ش_واه_د ت_اری_خ_ی سخن از جمع آوری عثمان دارند، منظور این جمع آوری است و با شواهد دیگر ناسازگار نخواهد بود.

در مورد قرآن عثمان بحث های دیگری نیز مطرح است مانند اینکه چرا زید بن ثابت را ب_ه ع_ن_وان م_س_ؤول انتخاب کرد، تعداد نسخه های آن قرآن ها چند عدد بوده، قرآن را به چه رسم الخطی می نگاشتند، نظر علی علیه السلام چه بود، که برخی این محورها را مطرح می کنیم.

تعداد قرآنهای مرحله سوم

در ت_عداد قرآنهایی که عثمان استنساخ نمود اختلاف است. برخی تنها چهار عدد نوشته اند که یکی در م_دی_ن_ه و ب_ق_ی_ه را به مکه و یمن و بحرین ارسال نمود. (3) برخی تعداد آنها را شش عدد م_ی دان_ن_د. (4) ب_رخ_ی ت_ع_داد آن_ه_ا را هفت عدد عنوان می کنند، که افزون بر آن شهرها به بصره، کوفه، شام نیز فرستاده است.(5) یعقوبی آنها را نه عدد می داند، مصر و جزیره را هم اضافه می کند. (6)

ص: 96


1- کنزل العمال، حدیث 4775، صحیح بخاری، ج 6، ص 226.
2- التمهید، ج 1، ص 339.
3- البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 303.
4- وفاء الوفاء، ص 670.
5- اتقان، ج 1، ص 189.
6- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 64.
موفقیت مرحله سوم

ع_ث_م_ان از ای_ن ک_ار ق_رآن_ی دو ه_دف را دنبال می کرد، یکی نظم سوره ها، دیگری وحدت قرائت. (1) به هدف اولی دست یافت، لیکن موفقیت آن در هدف دوم که هدف اصلی بود چشم گیر ن_ب_ود. زیرا در آن زمان قرآن نقطه و اعراب گذاری نشده بود و برای ایجاد وحدت قرائت هم با هر ق_رآن_ی ک_ه به شهرها می فرستاد یک قاری آشنا به قرائت اصلی قرآن، همراه می کرد. که این قاری ه_مان کار علائم اعراب را انجام می داد. با قرآن مکه «عبداللّه بن سائب» را همراه کرد. با مصحف شام «م_غ_ی_رة بن شهاب»، با قرآن کوفه «عبدالرحمن بن سلمی»، با قرآن بصره «عامر بن عبد القیس» را همراه ن_م_ود . (2) عثمان گرچه در رسیدن به این هدف خیلی پا فشاری نمود و سایر قرآن ها را به هر ن_ح_وی بود ولو با تمسک به قدرت، جمع آوری کرد و محو نمود. لیکن به وحدت قرائت دستیازی ننمود. وی حتی در برخی موارد مانند مورد ع_ب_داللّه ب_ن م_س_ع_ود م_ن_ج_ر ب_ه م_خ_ال_فت و ضرب و شتم ایشان شد. ابن مسعود همواره بر عثمان غضبناک بود تا در گذشت. (3)

ام_ا ای_ن ک_ه عثمان با سایر قرآنها چه کرد برخی می گویند آنها را سوزاند. و حتی از سوی برخی از شیعیان این کار به عنوان طعن و خورده گیری بر عثمان تلقی می شود، که سوزاندن قرآن ها اهانت به قرآن است. لیکن برخی دیگر چون یعقوبی نقل می کند که قرآن ها را با آب جوش یا سرکه محو کرد. (4) این نقل صحیح تر به نظر می رسد و شاید مطرح شدن سوزاندن قرآن هم از همین جا ناشی شده است. زیرا برای محو کردن با آب جوش نیاز به گرم کردن آب با آتش است.

در هر صورت اگر س_ای_ر ق_رآن_ها را سوزانده باشد، نمی توان گفت که قصد اهانت داشته است، زیرا منظور وی از این ک_ار ایجاد وحدت قرائت بود. در عین حال نه قرآن های

ص: 97


1- التمهید، ج 1، ص 3421. نقل از المصاحف.
2- مناهل العرفان، ج 1، ص 369.
3- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 66.
4- همان.

الگوی عثمان دوام پیدا کردند و نه پا فشاری عثمان موجب متوقف شدن قرائت های گوناگون شد. حتی همین قرآن ها منشأ اختلاف های جدید نیز شدند. این نسخه های قرآن عثمانی به مرور زمان از ب_ی_ن رفت و اختلاف قرائت هم همواره در حاشیه قرائت اصلی ادامه یافت. به همین خاطر بسیاری ای_ن ن_ک_ت_ه را ت_ص_ریح کنند که اثری از قرآن های عثمانی باقی نمانده است، هر کس هم ادعا م_ی کند در فلان موزه قرآن عثمانی مشاهده کرده است، اثبات آن به عهده خودش است. چنان که س_م_ه_ودی م_ی گوید: اثری از قرآن های عثمانی باقی نمانده است به مرور زمان کهنه و مندرس ش_دن_د. (1) زرقانی می گوید ما دلیل نداریم که اثبات کند قرآن عثمانی تا کنون باقی مانده است. (2)

دیدگاه علی علیه السلام

در م_ورد ع_م_ل ک_رد ع_ث_مان دیدگاه های متفاوتی ابراز می شود. لیکن موضوعات قرآنی دور از ت_ع_ص_ب ه_ا باید مورد توجه قرار گیرد. باید این نکته همواره در نظر باشد که شؤون قرآن امری ن_ی_س_ت ک_ه ش_خ_ص_ی ولو خلیفه مقتدر مثل عثمان بتواند اعمال نظرکند. به خصوص این که م_س_لمانان بسیار در این باره حساس بودند و اگر احساس می کردند موضوعی دخالت در شؤون قرآن، به حساب م_ی آی_د، ی_ک تنه در برابر خلیفه می ایستادند. (3)

عثمان هم وقتی خواست این کار را انجام دهد با مشورت صحابه حتی علی بن ابی طالب علیه السلام انجام داد، فو اللّه ما فعل فی المصاحف الا عن ملا منا (4)؛ «عثمان این کار را با مشورت ما انجام داد». ک_ار وی مورد تایید امام علیه السلام بود و حتی از برخی شواهد تاریخی می توان بدست آورد که اگر علی ب_ن اب_ی طالب علیه السلام هم در آن شرایط بود همان کار عثمان

ص: 98


1- وفاء الوفاء، ج 2، ص 667.
2- مناهل، ج 1، ص 397.
3- چنان که وقتی خلیفه دوم آیه «و الذین اتبعوهم باحسان» را بدون واو خواند وی را وادار کردند با واو بخواند (در المنثور، ج 3، ص 369) و نیز وقتی عثمان می خواست آیه «والذین یکنزون الذهب و الفضة» را بدون واو ثبت کند اُبی بن کعب شمشیر کشید در مقام تهدید خلیفه برآمد. (در المنثور، ج 3، ص 232)
4- کنزل العمال، حدیث 4777، اتقان، ج 1، ص 189.

را انجام می داد، زیرا این کار قرآنی باید ص_ورت م_ی گرفت، عن علی علیه السلام لو ولیت لعملت بالمصاحف التی عمل بها عثمان (1)؛ «اگر من والی بودم همان کاری که عثمان در مورد مصاحف انجام داد، انجام می دادم.» عن علی حین حرق عثمان المصاحف، لو لم یصنعه لصنعته (2)؛ «اگر عثمان مصاحف را محو نمی کرد، من این کار را انجام می دادم.» در ه_ر ص_ورت ای_ن ک_ار خورده گیری بر عثمان به حساب نمی آید. خلفا به اندازه کافی ضعف دارند و نیاز به طرح این گونه مسائل نمی باشد.

قرآن علی علیه السلام

بر اساس توصیه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام که قرآن را یکجا جمع کنید و نگذارید ضایع شود، علی بن ابی طالب علیه السلام بعد از تجهیز رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم مهمترین کاری که در سرلوحه کارهای خویش قرار داد، جمع آوری و تنظیم قرآن بود، عن علی علیه السلام لما قبض رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم اقسمت ألا اضع ردائی ع_ن ظ_ه_ری ح_تی اجمع ما بن اللوحین فما وضعت ردائی حتی جمعت القرآن (3)؛ «وقتی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم رحلت کردند، قسم یاد کردم که ردا بر دوش نگیرم تا وقتی که قرآن را جمع آوری ک_ن_م، و ردا ب_ر نگرفتم تا قرآن را جمع آوری نمودم.»

لما قبض النبی صلی الله علیه و آله و سلم جلسَ علیٌّ فألّفه کما اَنزل اللّه و کان به عالماً (4)؛ «هنگامی که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم رحلت نمودند علی علیه السلام قرآن را آن گونه که ن_ازل شده بود تنظیم نمود.» در برخی شواهد آمده است این کار شش ماه طول کشید، جمعه بعد م_وت ال_ن_بی صلی الله علیه و آله و سلم ستة اشهر. (5) این گونه تعبیرات فراوان است که حضرت بعد از رحلت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم مهم ترین کار را تنظیم قرآن قرار دادند.

ص: 99


1- البرهان، ج 1، ص 302.
2- بحار، ج 19، ص 52.
3- همان، ج 89، ص 53.
4- همان.
5- همان.

ویژگی های قرآن علی علیه السلام

نکته حایز اهمیت دیگر این است که قرآنی که علی علیه السلام جمع آوری نمود با قرآنی که عثمان تنظیم ک_رد و متداول بین مردم شد چه تفاوت هایی داشت. آیا نسبت به قرآن عثمان تفاوت داشت؟ کم یا زی_اد ب_وده است؟

از شواهد روایی و تاریخی دو تفاوت برای قرآن علی علیه السلام مشاهده می شود، یکی این که حضرت سوره ها را بر اساس ترتیب نزول که کاملاً به آنها آگاهی داشت تنظیم نمود. مثلاً سوره علق اول سوره مزّمل دوم سوره مدثر، سوم و ... دوم این که حضرت در حاشیه قرآن خود برخی ش_أن ن_زول ه_ا، ناسخ و منسوخ ها، محکم و متشابه های قرآن را شرح داد و چه بسا برخی شان ن_زول_ه_ا ط_ع_ن و خ_ورده گ_ی_ری بر خلفا هم به حساب می آمد.

در هر صورت عمده تفاوت های ق_رآن ح_ض_رت ای_ن ها بود. اما این که در قرآن علی علیه السلام برخی آیه ها یا سوره ها بوده است که در قرآن عثمان حذف شده باشد، چنین مسائلی وجود نداشت. زیرا اینها تحریف قرآن به حساب می آید. ام_ام علیه السلام و م_س_لمانان در برابر آن نمی توانستند بی تفاوت باشند. هیچ گونه تحریفی در قرآن عثمان در کار نبوده اس_ت، ف_ل_مّا قبض النبی صلی الله علیه و آله و سلم جلس علی فألّفه کما انزل اللّه و کان به عالماً (1)؛ «بعد از رحلت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام قرآن را بر اساس ترتیب نزول که به آن آگاه بود تنظیم نمود.» و کان اول مصحف علی علیه السلام سورة إقرأ ثم سورة المدثر، ثم المزمل، ثم تبت، ثم التکویر، و هکذا الی آخ_ر ت_رت_یب السور حسب نزولها. (2) حضرت، قرآن را براساس ترتیب نزول سوره ها تنظیم نمودند. عن أصبغ عن علی علیه السلام انی لا عرف ناسخه و منسوخه و محکمه و متشابهه ... اعرف فیما انزل و فی ایّ یوم و فی ایّ موضعٍ (3)؛ «اصبغ بن نباته نقل می کند حضرت می فرماید من به ناسخ و م_ن_س_وخ، و م_ح_ک_م و متشابه، شأن نزولها، که آیه ها کجا و در مورد

ص: 100


1- بحار، ج 89، ص 52.
2- اتقان، ج 1، ص 195.
3- تفسیر برهان، ج 1، ص 40. و تمهید، ج 1، ص 293.

چه کسی، نازل شده اند، آگاهی دارم».

ع_ن ع_ل_ی علیه السلام م_ا نزلت آیة علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم الا أقرآنیها و أملَاَها علیّ فأکتبها بخطی و عَلَّمنی ت_أوی_ل_ه_ا و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محکمها و متشابهها؛ (1) «هر آیه ای نازل می شد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم آن را بر من قرائت می کرد و املا می کرد و من می نوشتم و تاویل و تفسیر و ناسخ و م_ن_س_وخ و محکم و متشابه آن را آگاه می نمود.» حضرت بر اساس این آگاهی ها قرآن را تنظیم نمود و عرضه کرد؛ لیکن پذیرفته نشد.

عمر، ان علیاً جاء بالقرآن و فیه فضائح المهجرین و الانصار؛ «عمر می گوید: علی علیه السلام قرآنی آورد که در آن طعن ها بر مهاجرین و انصار وجود داشت». منظور نقل شأن نزولها می باشد. عمر وقتی قرآن علی علیه السلام را گشود، فلما فتحها خرج من اول صفحته فتحها فضایح القوم فوثب عمر و ق_ال یا علی اردده فلا حاجة لنا فیه فأخذه و انصرف (2)؛ «وقتی قرآن علی علیه السلام را گشود در ه_م_ان ص_ف_ح_ه اول فضایح (طعن ها) برخی را مشاهده کرد، آنگاه عمر گفت ما نیازی به این قرآن نداریم برگردان و امام علی علیه السلام آن را برگرداند!».

سرنوشت قرآن علی علیه السلام

ب_ن_اب_رای_ن، قرآن علی علیه السلام تفاوت اساسی با قرآن متداول زمان عثمان نداشت. همین قرآن بود که اکنون همگان در خدمت آن هستند. با دو تفاوت در ترتیب نزول و حاشیه نویسی هایی که داشت. این چ_ن_ی_ن نبود که قرآن عثمان از لحاظ قرآن بودن مخدوش باشد. یا برخی سوره ها را حذف نموده باشد، که در قرآن علی علیه السلام آمده باشد.

اگر عثمان یا دیگران چنین تصرفی می کردند علی علیه السلام و نیز م_س_ل_م_ان_ان در ب_رابر آن سکوت نمی کردند. چیزی برتر از قرآن نبود وقتی احساس خطر می شد شمشیرها برهنه می شد. هنگامی که ازعلی در مورد قرآنش سؤال شد، حضرت سؤال کرد آیا این قرآنی که متداول است قرآن نیست، گفتند چرا، فرمودند به همین قرآن عمل کنید، کفایت می کند.

ص: 101


1- اصول کافی کتاب فضل القرآن باب اختلاف الحدیث، حدیث اول.
2- بحار، ج 89، ص 42 و 52.

عن طلحة عن علی علیه السلام اخبرنی عما کتب عمر و عثمان أقرآن کله ام فیه لیس بقرآن قال طلحة؛ ک_له قرآن قال ان خذتم بما فیه نجوتم من النار ... أمرنی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ان ادفعه الی وَصّییی و اولی ال_ن_اس ب_ع_دی ب_ال_ن_اس اب_ن_ی ال_ح_س_ن ث_م ی_دف_عه إبنی الحسین ثم یصیر واحدٍ بعد واحدٍ من ولد الحسین حتی یرد آخرهم علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم؛ (1)

امام علیه السلام در گ_ف_ت_گو طلحه با وی؛ طلحه از قرآن علی علیه السلام جستجو کرد، از طلحه پرسید آیا آن_چه متداول است غیر از قرآن چیز دیگری در آن وجود دارد، طلحه می گوید خیر، همه آن قرآن اس_ت. آن_گ_اه حضرت فرمودند اگر به همان تمسک کنید نجات خواهید یافت. قرآنی که من جمع آوری ن_م_ودم رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ب_ه من فرموده است در نزد برترین انسان بعد از خودم و سزاوارترین انسان برای زمامداری مسلمانان که فرزندم «حسن» باشد، تحویل دهم. آن هم به «حسین» تحویل دهد و در نزد اوصیا یکی پس از دیگری قرار گیرد تا آخری آنها به رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم برگرداند». ای_ن سرنوشت قرآن امام علیه السلام می باشد. بر این اساس ادعا این که نسخه ای از قرآن امیرالمؤمنین در فلان موزه نگهداری می شود بی دلیل خواهد بود. قرآن علی در دسترس احدی نیست.

آنچه مهم است ، این که امام نه در زمان خلفا و نه در آن زمان ک_ه ق_درت در دست خودش بود، هیچ گونه پافشاری در مطرح کردن قرآن خود ننمودند. و این تنها ب_دی_ن خاطر بود تفاوت مهم با قرآن متداول نداشت. و الا حداقل در زمان زمامداری خودش آنگاه ک_ه ت_مام قدرت در دست وی بود و هیچ مانعی در طرح اهداف خویش مشاهده نمی کرد، مصحف خود را مطرح می ساخت.

مصحف های دیگر

وی_ژگ_ی ه_ای ق_رآن علی علیه السلام مطرح شد و این نکته معلوم شد که قرآن علی علیه السلام تفاوت اساسی با قرآن متداول نداشت. مناسب است به برخی مصحف های دیگر نیز اشاره شود. که بسیاری از صحابه و نویسندگان وحی که صاحب مصحف بودند، مصحف آنها چه

ص: 102


1- بحار، ج 89، ص 42، کافی، ج 2، ص 460. کتاب فضل قرآن، باب نوادر، حدیث 23.

تفاوتی با مصحف علی علیه السلام داشت و سرنوشت آنها به کجا انجامید. شواهد تاریخی نشان می دهد که عمده تفاوت بین مصحف ها در تنظیم و ترتیب سوره ها بوده است. هر کس به سلیقه خودش سوره ها را تنظیم می نمود. که ستون زیر

نموداری از تفاوت ها در ترتیب سوره ها می باشد:

مصحف علی مصحف عثمان مصحف اُبی بن کعب مصحف عبدالله بن مسعود

1- سوره اقرأ 1- حمد 1- فاتحة الکتاب 1-

2- مزمّل 2- بقرة 2- بقرة 2- بقرة

3- مدثر 3- آل عمران 3- نساء 3- نساء

4- ن و القلم 4- نساء 4- آل عمران 4- آل عمران

5- فاتحة الکتاب 5- مائده 5- انعام 5- اعراف

6- تبت 6- انعام 6- اعراف 6- انعام

7- تکویر 7- اعراف 7- مائده 7- مائده

8- اعلی 8- انفال 8- یونس 8- انفال

9- اللیل 9- توبه 9- انفال 9- برائت (توبه)

10- و الفجر 10- یونس 10- برائت (توبه) 10- نمل

11- ضحی 11- هود 11- هود 11- هود

12- انشراح 12- یوسف 12- مریم 12- یوسف

13- عصر 13- رعد 13- شعراء 13- کهف

14- عادیات 14- ابراهیم 14- حج 14- اسراء

در مصحف عبد اللّه بن مسعود سوره فاتحة الکتاب نام برده نشده که یا به وضوح آن واگذار شده است، زیرا که مشخص بوده و همواره در نمازها قرائت می شده است و یا از قلم افتاده است.

ن_ک_ته دیگری که از تفاوت موجود به دست می آید، این که این تفاوت ها دلیل بر این

ص: 103

است که سوره ها ت_رت_یب خاصی در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نداشته اند و الا اگر با اشراف حضرت سوره ها تنظیم شده ب_اش_ن_د، چ_گونه صحابی بزرگواری چون عبد اللّه بن مسعود و اُبی بن کعب بر خلاف نظم قرآن رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم عمل نموده اند؟!

افزون بر این قرآن علی علیه السلام بر اساس ترتیب نزول جمع آوری شده است. اگر در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم سوره ها به شکل فعلی جمع آوری شده باشند که صاحبان دیدگاه دوم م_ع_ت_قد هستند، چگونه علی علیه السلام بر خلاف قرآنی که زیر نظر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نظم یافته است قرآن را جمع آوری می کند؟!

ای_ن ک_ه ب_رخی می گویند صحابه دو نوع قرآن داشته اند یک قرآن خصوصی و دیگری عمومی، آن قرآنی که تفاوت داشته است قرآن خصوصی بوده است نه عمومی! (1) اثبات چنین مطلبی بر ع_هده مدعی است. از کجا دو نوع قرآن داشته باشند و بر فرض داشتن دو قرآن چرا قرآن خصوصی خود را بر خلاف قرآن رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم تنظیم می کنند؟! در هر صورت نوع این مصحف ها را عثمان جمع آوری و محو نمود، ادعای این که نسخه ای از آنها باقی می باشد، باید مستند باشد.

قرآن با چه خطی نوشته می شد؟

ق_رآن هم مانند سایر نوشتار تا قرن دوم با خط کوفی (2) نگاشته می شده است. پس از آن

ص: 104


1- مباحث فی علوم القرآن، ص 71.
2- خط کوفی: بدون شک از هنرهای انسان و نشان تمدن هر ملت است. خط عامل بقای تمدن ها و انتقال آنها از نسلی به نسل دیگر و نیز سبب جاودانگی آثار و معارف و مرام ها و تکامل آنها می باشد. پیدایش خط در بین ملت های متمدن شهروند و توسعه یافته می باشد و هر مقدار مدنیت کم رنگ تر باشد وجود خط زیبایی های آن نیز کمتر است. به همین جهت اقوام بادیه نشین و صحرانورد از این نعمت کمتر بهره منداند. ملت عرب به لحاظ فرهنگ صحرا نشینی از نعمت خواندن و نوشتن کمترین بهره را داشت. به گونه ای که افراد با سواد آنها انگشت شمار بودند. در بین قریش هنگام طلوع اسلام می نویسند هفده نفر قادر به نوشتن بودند. (فتوح البدان بلاذری، ج 1، ص 457) در بین اعراف حجاز دو نوع خط وجود داشته است. که هر دو وارداتی از شام و عراق بودند. یکی خط نسخ یعنی همین خط رایج فعلی که نشأت گرفته از خط نبطی بوده است. دیگری خط کوفی که از «حیره» گرفته شده است که نام شهری در نزدیکی کوفه آن هم از «حِمیر» گرفته شده. لذا به خط کوفی حیری نیز گفته می شود. گفته می شود این خط را شخصی به نام «بشر بن ا لملک کندی» که از شهر انبار عراق بوده است. یاد گرفته و به مکه آورده است (تاریخ الکوفه، ص 25. مقدمه ابن خلدون، ص 418) تا دو قرن اول اسلام این خط در بین اعراب رایج بود و مکاتبات رسمی و استاد با این خط نگاشته می شدند. در زمان بنی عباس ابن مُقله (متوفای 328، تاریخ الکوفه، ص 216) تحسیناتی در خط نسخ نبطی پدید آورد. به گونه ای که خط کوفی از رسمیت افتاد و مرسلات رسمی و نوشتار با خط نسخ انجام می گرفته است. و تاکنون هم که همواره بر زیبایی های آن افزوده شده است. با همین خط نگاشته می شود. در هر صورت سابقه خط در بین مکه و حجاز خیلی زیاد نیست و اگر برخی نسبت خط عربی را به اسماعیل علیه السلام (البرهان، ج 1، ص 258. الخط العربی و تطوره، ص 5) داده اند ممکن است منظورشان تکلم به زبان عربی باشد. زیرا اسماعیل اولین کسی است که به زبان عربی تکلم نموده است. (تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 269، تحف العقول، ص 297)

با خ_ط نسخ نوشته می شده است. و هم اکنون هم با همین خط نوشته می شود. خط کوفی که قرآن بر آن ن_گ_اش_ته می شده تا نیمه قرن اول هجری بدون نقطه و علائم اعراب بوده است. نقطه و اعراب گ_ذاری قرآن در زمان حجاج بن یوسف ثقفی والی کوفه صورت گرفته است. دو تن از شاگردان اب_ی الاس_ود ال_دُولی (متوفای 68) که از مخلصان علی بن ابی طالب علیه السلام بودند بنام های «یحیی بن یعمر» و «نصر بن عاصم» اقدام به نقطه گذاری و اعراب گذاری قرآن نمودند. (1) تا آن زمان باء از ن_ون ی_ا ت_اء و ث_اء و دی_گ_ر ح_روف ن_ق_ط_ه دار از یکدیگر تشخیص داده نمی شد. و نیز إعراب حروف ع_لام_ت گ_ذاری ن_ب_ود. ای_ن خ_ص_وص_ی_ات در واقع از طریق شنیدن از قبلی ها سینه به سینه منتقل می شد.

قرآن بر چه چیز نوشته می شده است؟

گ_رچ_ه ل_وازم ال_تحریر در آن زمان اندک فراهم می شده است، لیکن علاقه مندان به نوشتن قرآن به هر ن_ح_وی ب_ود، قرآن را در هر چیز که مناسب تشخیص می دادند، می نگاشتند، که به برخی از آنها اشاره می شود:

اک_ت_اف، ج_م_ع کتف. استخوان های کتف شتر و گوسفند، اقتاب، تخته های پهن جلوی جهاز شتر، اض_لاع، اس_تخوان دنده ها، لخاف، سنگ های نازک سیقلی، ظرر، سنگ های تیز

ص: 105


1- مناهل العرفان، ج 1، ص 299، التمهید، ج 1، ص 360)

یا سنگهای مدور، رقاع، پوست دباغی و پرداخت شده، کاغذ، ورق، حریر، پارچه های اب_ری_ش_م_ی، ادی_م (چ_رم)، ق_ض_یم، پوست نازک و سفید، جرائد النحل شاخه های خرما،کرانیف، بیخ شاخه های خرما، عُسُب جمعی عسیب، یعنی شاخه های نخل و...

مروری بر مطالب این بخش

در بحث تاریخ قرآن شیوه ای انتخاب شد که نوع روایات و شواهد تاریخی معنا و هماهنگ شدند و از طرد آنها به گمان تعارض خودداری شد. در این قسمت سه دیدگاه مطرح شد که دیدگاه اول از اخباریون بود، که سست و بی اساس تلقی شد. این دیدگاه بر این باور است که قرآن در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم جمع آوری نشده است. دیدگاه دوم معتقد است که قرآن با تمام خصوصیات حتی ترتیب س_وره ه_ا در ع_هد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم صورت شکل گرفته است. که اثبات ترتیب سوره ها در زمان حضرت ب_س_ی_ار مشکل است. دیدگاه سوم که بهترین بود، برای قرآن سه مرحله تدوین معتقد است، یکی ش_ک_ل گ_ی_ری س_وره ها با ترتیب آیه ها که در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم صورت گرفته است. دوم جمع آوری ص_ح_ف و ق_رآن های پراکنده در داخل جلد که در عهد ابوبکر انجام گرفته است. سوم تنظیم س_وره ها برای ایجاد وحدت قرائت که در زمان عثمان شکل گرفته است. این دیدگاه هر روایت و ش_اه_د ت_اری_خی را به مورد خودش متوجه و معنا می نماید.

در این بخش دیدگاه علی علیه السلام و نیز به ج_م_ع آوری و ت_دوی_ن ع_ل_ی ب_ن ابی طالب علیه السلام و ویژگی های قرآن حضرت بررسی شد و نیز به سرنوشت قرآن امام علیه السلام اشاره شد. و سرنوشت قرآن های عثمانی مطرح شد که همه مندرس شده اند. ب_ه ای_ن نکته نیز اشاره شد که ترتیب آیه ها توقیفی است. همچنین اعراب گذاری و نقطه گذاری قرآن در زمان حجاج شکل گرفته است. در بخش پایانی پیدایش خط عربی نیز مطرح گردید.

صیانت قرآن

اشاره

در برخی از کتاب های علوم قرآنی صیانت قرآن از تحریف نیز، یکی از موضوعات علوم قرآنی مطرح شده است. حتی برخی به صورت مستقل موضوع را مورد تحقیق قرار داده اند. لیکن به لحاظ این که این موضوع بسیار روشن و بدون غبار است، شایسته نیست

ص: 106

که آن را ب_ه ع_ن_وان یک موضوع مستقل علوم قرآنی طرح نمود. زیرا صیانت قرآن امری ضروری می باشد و ت_ن_ها برخی افراد معاند، ایجاد شبهه نموده اند و تحریف قرآن را مطرح ساخته اند و عده ای خوش باور هم آن را پذیرفته اند! به همین جهت این موضوع به صورت مبسوط و مستقل مطرح نمی شود و تنها به محورهای اصلی آن اشاره می گردد.

دلیل تواتر

بهترین دلیل بر صیانت قرآن از تحریف، تواتر قرآن است. همان گونه که در بحث قرائت نیز مطرح شده است، م_س_ل_م_ان_ان در تواتر قرآن تردید ندارند، و همه محققان متفق هستند که قرآن به غیر تواتر ثابت نمی شود. حتی در بحث قرائت بر تواتر یک اعراب نیز برهان اقامه شده است.

عامل اصلی تواتر قرآن این است که هم خود قرآن و هم رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلاماهتمام فوق العاده ای به قرآن قایل ب_ودن_د. از طرفی جاذبه های ذاتی قرآن موجب شیفتگی انبوه حق باوران شده و دل باختگان قرآن خمیر مایه و خونشان با قرآن آمیخته می شده است، به گونه ای که هزاران قرآن را در سینه ها حفظ کردند و دست به دست، نسل به نسل منتقل نمودند. بدین صورت تواتر قرآن شکل گرفته و موجب صیانت آن از هر خطر شده است.

استدلال به آیه های قرآن

تحریف به زیاده به مقدار سوره در قرآن راه ندارد. زیرا انسان قادر نیست همانند قرآن سخن بگوید. قرآن به همین مقدار (یک سوره) تحدی نموده است. البته معنای این تحدی آن نیست که بخشی از قرآن را مانند نصف سوره بقره یا آل عمران کسی توان آوردنش را داشته باشد. لیکن تحدی قرآن به سوره است. البته ممکن است آیه های دو کلمه ای یا یک کلمه ای مانند «مدها متان» آوردنش برای انسان ممکن باشد. لیکن قرآن به این گونه مورد تحدی ننموده است.

بعد از اثبات قرآن با دلیل تواتر، به آیه های قرآن نیز برای اثبات صیانت قرآن از تحریف به نقیصه می توان استدلال نمود. از جمله آیه حفظ که می فرماید: انا نحن نزلنا

ص: 107

الذکر و انا له لحافظون (1)؛ «ما قرآن را نازل کردیم و ما آن را از هر خطر حفظ می کنیم.» وع_ده ال_ه_ی اج_ت_ناب ناپذیر است. و کسی در برابر اراده الهی نمی تواند ایجاد خلل نماید. همچنین آیه مبارکه نفی باطل، و انه لکتاب عزیز لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه، «کتابی است نفوذ ن_اپذیر، باطل از هیچ جانبی به سوی آن راه ندارد.» و مسلم تحریف باطل است که ساحت قرآن از آن منزه است.

و نیز حدیث شریف «ثقلین» که قرآن و عترت را دو میراث رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم معرفی می کند. و دستور به پ_ی_روی از ای_ن دو م_ی ده_د. گواه بر صیانت قرآن از هر گونه باطل و تحریف می باشد. زیرا اگر ت_ح_ری_ف در آن راه پ_ی_دا می کرد، رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم به صورت مطلق و فراگیر امر به پیروی از آن نمی نمود.

همچنین روایاتی که در ناسازگاری روایات با قرآن، قرآن را محور قرار می دهند، که روایات را ب_ه ق_رآن ع_رض_ه ن_م_ای_ی_د. آن_چه با قرآن ناسازگار بود باطل است، دلیل بر حق مداری قرآن و بی پیرایگی آن از هر گونه باطل و تحریف است.

آخرین وحی بودن قرآن نیز دلیل بر صیانت آن است. زیرا اگر آخرین وحی الهی هم دست خوش تحریف قرار گیرد، اتمام حجت بر مردم از سوی خدای س_ب_ح_ان رخ_ت ب_رم_ی بندد. این موارد دلیل هایی است که افزون بر تواتر قرآن می توان بر صیانت قرآن ارائه نمود.

پاسخ شبهات

ب_ا ای_ن دلایل پاسخ شبهات برخی که متأسفانه تحریف قرآن را پذیرفته، حتی به گمان سست خویش بر آن اس_ت_دلال ه_م م_ی ن_م_ایند، روشن می شود. زیرا نوع افرادی که این نکته انحرافی را پذیرفته اند، از اخ_ب_اری_ون ه_س_تند که برخی دیگر را نیز به اشتباه انداخته اند. این گروه در اثر اعتماد به برخی روایات بی اساس مطلبی بی پایه را باور نموده و مطالبی را هم به عنوان دلیل مطرح ساخته اند. از ج_مله این که چون جمع آوری قرآن به دست معصوم انجام

ص: 108


1- حجر، 9.

نگرفته است و بعد از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ب_وده اس_ت خ_طا و تحریف در آن حتمی است. دیگر این که روایات بسیاری دلالت دارند که اولین ک_س_ی_ک_ه ق_رآن را ج_مع آوری کرد علی علیه السلام بود و چون قرآن علی علیه السلام قرآن حقیقی بود و قرآن م_ت_داول ب_ی_ن ع_موم مردم تفاوت ها داشت، آن را نپذیرفتند؛ معلوم می شود که قرآن متداول با قرآن اصلی تفاوت دارد.

دلیل عمده که برخی اخباریون به آن اعتماد نموده اند روایات زیادی است که تعبیرات گوناگون دارند. مانند این که می گویند فلان آیه «نزلت فی علی علیه السلام یا روایاتی که دلالت دارند چند آیه یا ثلث قرآن از فلان قسمت قرآن حذف شده است! بهترین معتمد این خوش باوران می باشد!

از مطالب گذشته پاسخ این پندارها آشکار شد، زیرا در جمع و تدوین قرآن به اثبات رسید که قرآن ب_ا اشراف رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در عهد خود حضرت جمع آوری شد و قرآن علی علیه السلام تفاوت اساسی ب_ا ق_رآن های دیگر نداشت. تنها در ترتیب سوره ها و برخی توضیحات حاشیه ای با قرآن متداول فرق م_ی کرد.

اما روایاتی که عمده معتمد اینان است، یا روایات تفسیری و تطبیق است، و یا بیان شان نزول می باشند ک_ه دلال_ت ب_ر تحریف ندارند. اما روایاتی که می گویند برخی قسمت های قرآن حذف شده، ب_اط_ل م_حض هستند. زیرا اولاً سند ندارند، ثانیاً با قرآن تعارض دارند، و براساس روایات صحیح ع_رض_ه ن_م_ودن روایات بر قرآن زخرف و باطل هستند، اگر چه صدها روایات هم باشند. این روایات متواتر نیستند که برخی می پندارند زیرا از تراکم ای_ن گونه روایات تواتر و صدق بدست نمی آید. زیرا احتمال صدق در هیچ کدام وجود ندارد. تواتر از روای_ات ک_ث_یری بدست می آید که در تک تک آنها احتمال صدق باشد و احتمال تبانی همه آنها بر ک_ذب م_حال باشد،که از تراکم آنها صدق و یقین بدست خواهد آمد. و الا اگر در هیچ کدام احتمال صدق ن_باشد تواتر پدید نمی آید. زیرا که «از تراکم کذب صدق پدید نمی آید.» بر این اساس نباید کسی تو هم تواتر که در مورد روایات تحریف نماید! تواتری در کار نیست.

ای_ن م_ق_دار ب_حث که اشاره به دلیل های صیانت قرآن از تحریف و نیز پاسخ شبهات عمده

ص: 109

بود در این راستا کافی به نظر می رسد. با این مقدار توضیح این نکتۀ مهم نیز آشکار شد که در میان اندیشمندان شیعه اندک افرادی وجود دارند که در اثر اعتماد به روایات بی اساس تحریف قرآن را پذیرفته اند. اکثر قریب به اتفاق محققان و نیز محدثان بر این باور هستند که قرآن از هر گونه خطر تحریف در امان می باشد. حتی کاشف الغطاء، مدعی اجماع و اتفاق امامیه، در این راستا می باشد. (1)

این نکته نیز باید توجه شود که نقل روایات ضعیف مانند نقل های کلینی یا عیاشی و یا مجلسی و یا هر محدث دیگر، دلیل بر پذیرش آن روایات نمی باشد. بنابراین نسبت اعتقاد به تحریف قرآن به مثل «کلینی» جفا می باشد.

ص: 110


1- کشف الغطاء، ج 3، ص 453 کتاب القرآن من الصلوة.

قرائت متواتر در قرآن

اشاره

در ب_ح_ث ق_رائت، ش_یوۀ جدیدی پیش گرفته شده است. دیدگاه منتخب این است که قرآن یک ق_رائت ب_ی_ش_ت_ر ن_دارد. ت_لاش ش_ده ب_ر قرائت صحیح و اصلی قرآن، برهان اقامه شود. قرائت های گوناگون در قرآن یک پدیدۀ عارضی است که از صدر اسلام در کنار قرائت اصلی قرآن پدید آمده اند. این قرائت ها ه_ی_چ گاه آسیب به قرائت اصلی هم وارد نکرده اند. در این بخش ادعا شده است که یک ق_رائت از ق_رآن متواتر است و آن همین قرائت عمومی که همه مسلمانان بر آنند، می باشد. دیگر قرائت ها حتی قرائت های قراء سبع هم اعتباری ندارند. زیرا برهان عقلی و روایات نبوی صلی الله علیه و آله و سلم و آثار عترت علیهم السلام آنها را تایید نمی کنند.

در این قسمت از نوشتار، ریشه های پدیدۀ اختلاف قرائت نیز ب_ررس_ی ش_ده اس_ت. روایات معروف به روایات نزول قرآن بر «أحرف سبعه» مورد نقد قرار گرفته است. ای_ن ب_ح_ث م_لاک ص_حت قرائت را تنها یک چیز می داند و آن تواتر است و قرائت عاصم نیز چون در بیشتر موارد م_ن_ط_ب_ق ب_ا قرائت متواتر بوده شهرت پیدا کرده است. و الا نه قرائت عاصم و نه سایر قراء سبع به لحاظ قرائت فرد هیچ کدام معتبر و مستند به زمان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نمی باشند.

بعد از پژوهش بحث به صورت کامل نتیجه و ارمغان این بخش با ادله ای که طرح شده است، این خواهد بود که یک قرائت از قرآن بیشتر صحیح نیست. به همین جهت از خوانندگان ارجمند این انتظار است که با دقت به ای_ن ب_حث توجه فرموده و به لحاظ نو بودن شیوۀ استدلال قهراً ممکن است مشتمل بر کاستی نیز باشد، که انتقاد علمی و توأم با اخلاص، کاستی ها را جبران خواهد نمود.

ص: 111

معنای قرائت

قرائت، یعنی ردیف کردن حروف و کلمات و تلفظ آنها با صوت. معنای فارسی قرائت همان «خواندن» است. یعنی تلفظ کلمات در فضای دهان. در تحقق قرائت دو چیز محور است؛ یکی حروف، دیگر ع_لائم و اع_راب حروف. هر دو جزء حقیقت و جوهر قرائت هستند، که قرائت بدون یکی از آنها شکل ن_می گیرد.

به دیگر سخن چون در بخش قرائت سخن از تلفظ حروف است، در تلفظ حروف افزون ب_ر خ_ود ح_روف، اع_راب آنها نیز جزء حقیقت قرائت می باشد. به نوعی که بدون اعراب هیچ حرفی ت_ل_ف_ظ نمی شود، گرچه در نگاشتن، حروف و کلمات بدون اعراب نیز نگاشته می شوند. البته این نکته اختصاص به قرآن ندارد، تلفظ تمام حروف در هر فرهنگ و زبانی این چنین است.

دیدگاه منتخب

در ای_ن ب_خش آن چه به عنوان دیدگاه صحیح و منتخب انتخاب می شود، این است که قرآن یک ق_رائت بیشتر ندارد و قرائت های گوناگون از قرآن، خارج از حقیقت قرآن هستند و باید از آن پرهیز ش_ود. اخ_ت_لاف ق_رائت در ق_رآن ی_ک پدیدۀ عارضی می باشد و مورد تأیید برهان عقلی و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و عترت علیهم السلام نمی باشد.

تأسیس قاعده

نخست این نکته قابل توجه است که صحیح بودن یک قرائت در قرآن بر اساس قاعده و اصل می باشد. زیرا هر عبارتی یک اعراب بیشتر ندارد. به همین خاطر قرائت های گوناگون از قرآن نیاز به برهان دارند. آن کسی که مدعی است دو قرائت یا هفت قرائت در قرآن جایز و صحیح می باشد، باید دلیل بیاورد، نه آن که می گوید یک قرائت بیشتر صحیح نیست. زیرا این ادعا بر طبق قاعده و اصل در محاوره و س_خ_ن گ_فتن است. قرائت های گوناگون بر خلاف قاعده می باشند و باید با دلیل معتبر اثبات ش_وند. در ع_ی_ن ح_ال به دیدگاه منتخب هم برهان اقامه خواهد شد و هم ادلۀ طرف مقابل مورد نقد قرار خواهند گرفت.

ص: 112

برهان عقلی

در ب_ح_ث ق_رائت س_خن از قرآن «ملفوظ» است، نه قرآن مکتوب. سخن از قرآنی است که با ص_وت ب_ر رس_ول صلی الله علیه و آله و سلم ت_ل_فظ شده است. قرائت و اعراب مربوط به قرآن مَقرو و ملفوظ است که توسط فرشته وحی بر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تلاوت شده است، نزل به روح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین، (1) «فرود فرستاد قرآن را بر قلب تو روح الامین با زبانی عربی رسا تا تو از بیم دهندگان باشی.» این قرآن همان است که، انا انزلناه قرآناً عربیاً (2). «ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم.» سخن از قرآن عربی است. قرآن لفظی. اما حقیقت قرآن در ام الکتاب است. در آن مرحله لفظ عربی و غیر عربی مطرح نیست.

در قرآن لفظی هر کلمه یا جمله ای که تلفظ می شود، یک اعراب نیز تلفظ می شود. تلفظ بدون اعراب م_مکن نیست و یک تلفظ هم یک اعراب بیشتر پذیرا نمی باشد. بر این اساس یک اعراب جزء حقیقت تلفظ است. تلفظ بدون اعراب ممکن نیست. و نیز در ی_ک تلفظ هیچ گاه دو اعراب وجود ندارد. و چون قرآن یک مرتبه بر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم تلفظ شده اس_ت، ی_عنی حقیقت قرآن که به شکل لفظ عربی مبین درآمده است. یک مرتبه بر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم تلفظ ش_ده اس_ت؛ ی_ک مرتبه تلفظ یک ایرشتر پذیرا نیست. بدین خاطر قرآن یک اعراب بیشتر ندارد. م_ق_دم_ات ب_رهان را به این شکل می توان تنظیم نمود و تردید در هر کدام از این مقدمات تردید در حصول نتیجه خواهد بود و اگر تردید در مقدمات راه نداشت، نتیجۀ برهان حتمی خواهد بود.

1_ یک تلفظ یک اعراب را همراه دارد؛ انفکاک این دو ممکن نیست.

2_ تلفظ هر عبارت یعنی کلمات و جمله ها یک اعراب بیشتر پذیرا نمی باشد.

3_ قرآن یک مرتبه بیشتر بر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم تلفظ نشده است. یک مرتبه تلفظ، یک اعراب و

ص: 113


1- شعراء، 194.
2- یوسف، 2.

قرائت بیشتر ندارد؛ به همین خاطر قرآن یک اعراب بیشت_ر ن__دارد. م_ق_دم_ه اول و دوم ب_ی_ش از این نیاز به توضیح ندارند. برای این که نتیجه برهان بهتر آشکار شود مقدمه سوم را قدری توضیح می دهم. چون منظور از قرآن، قرآن تلفظ شده است، قرآن توسط روح الامین علیه السلام یک مرتبه بر پیامبر تلفظ شده است. یعنی هر آیه را روح الامین علیه السلام یک مرتبه بر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم تلفظ می کرد و حضرت هم ب_ه ط_ور ص_حیح آن را تلقی نموده و بر مردم ابلاغ می کرده اند. از این رو قرآن یک مرتبه بیشتر نزول ن_دارد و ح_ت_ی ک_س_ان_ی م_ان_ند بسیاری از فقهای شیعه که قرائت های گوناگون را می پذیرند، ن_م_ی گ_ویند قرآن چند مرتبه نازل شده است؛ بلکه آنها نیز یک مرتبه نزول قرآن را می پذیرند. سخن شهید ثانی که می فرماید همه قرائات هفتگانه از جانب خداست، مورد نقد فقهای شیعه می باشد، ان کلاً من القراءات السبع من عندالله تعالی نزل به الروح الامین علی قلب سید المرسلین. (1) فقها بر قرائت های گوناگون دلیل دیگری طرح می کنند، تعدد نزول دلیل آنها نیست.البته سخن در این نیست که یک اعراب چندین م_رتبه نمی تواند نازل شود. یک کلمه یا جمله با یک اعراب دو مرتبه یا ده مرتبه می تواند نازل شود. چنان که در مورد برخی از سوره ها مانند سوره حمد گفته می شود، یک بار در مکه و یک مرتبه در م_دی_ن_ه ن_ازل ش_ده اس_ت. ی_ا آی_ه: اول_ئک علی هدیً من ربهم و اولئک هم المفلحون. (2) و آی_ه: ف_ب_أی آلاء ربکما تکذبان در سوره الرحمن و: ویل یومئذ للمکذبین، در سوره مرسلات، دو یا چندین بار نازل شده اند. سخن در این جهت نیست. سخن در عکس این قضیه است که ی_ک ن_زول چ_ن_دین اعراب ندارد، نه یک اعراب چند مرتبه نمی تواند نازل شود. با توجه به این نکته وقتی قرآن یک نزول داشته باشد، یک اعراب نیز بیشتر نخواهد داشت. اعراب های دیگر و قرائت های متفاوت خارج از حقیقت قرآن خواهند بود.

ص: 114


1- المقاصد العلیة، نقل از مفتاح الکرامة، ج 7، ص 215.
2- بقرة، 5، لقمان، 5.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و اختلاف قرائت

اگر برهان عقلی که طرح شد بدون خدشه باشد، روایات هیچ گاه مقابل برهان عقلی نخواهند بود. بلکه آثار رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و عترت علیهم السلام همگون و هم نوا با برهان عقلی می باشند. به همین خاطر اگر روایتی به ظ_اه_ر ف_ض_ای سخن، ناسازگاری با برهان عقلی داشته باشد، باید دربارۀ آن چاره ای اندیشید. به ه_م_ی_ن ج_ه_ت اگ_ر روایات با برهان سازگار بودند، که مشکلی نخواهد بود، و الا روایاتی اعتبار خواهند داشت که با قواعد اصلی و برهان عقلی هم خوانی داشته باشند. البته این با فرض صحیح ب_ودن س_ن_د آن روای_ات اس_ت. ب_ا ای_ن ت_وض_یح به بررسی روایات رسیده از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم می پردازیم که آیا حضرت اختلاف قرائت را تایید می نمود،

یا روایات رسیده از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هم مؤید همان برهان عقلی می باشند؟

از ب_رخ_ی روای_ات ب_ه خوبی آشکار است که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نه تنها قرائت های گوناگون را تایید ن_م_ی ک_رد، ب_لکه در مقابل آن سخت برمی آشفت و آنها را مردود می دانست. زیرا وقتی یک قرائت ب_ی_ش_تر جزء حقیقت قرآن نباشد، قرائت های گوناگون تغییر قرآن به حساب خواهد آمد و رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ک_ه حافظ و نگهبان قرآن از همه خطرها است، می بایست در مقابل این نوع مسائل مقابله نماید.

ع_ب_داللّه بن مسعود نقل می کند دو نفر در قرائت قرآن اختلاف داشتند و هر دو قرائت خود را به رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نسبت می دادند، به محضر حضرت رسیدند، حضرت قرائت هر دو را شنید و سخت برآشفت، آنگاه آنها را از آن قرائت نهی کرد، اخ_ت_ل_ف رجلان فی سورة فقال: هذا اقرأنی النبی و قال الآخر هذا أقرأنی النبی فأتی النبی فأخبر ب_ذل_ک قال: فتغیر وجهه و عنده رجل فقال إقرؤوا کما عُلِّمتم فلا أدری أبشیء امر قبل نفسه فانما هلک من کان قبلکم احتلافهم علی أنبیائهم. (1)

دو ن_فر در قرائت اختلاف داشتند که هر دو قرائت خویش را به رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نسبت می دادند، خ_دم_ت حضرت رسیدند و موضوع را در میان گذاشتند. حضرت از شدت ناراحتی صورتش تغییر ک_رد و ب_ه آن_ه_ا ف_رمود، قرآن را همان گونه که یاد گرفته اید بخوانید.

ص: 115


1- تفسیر طبری، ج 1، ص 36.

چیزی از پیش خود بدعت گ_ذاری ن_ک_نید که امت های پیش از شما در اثر همین بدعت گذاری و نا سازگاری با پیامبران خویش، نابود شدند.»

دراین روایت دو نکته اساسی مشاهده می شود. نخست این که حضرت همگان را به یک قرائت رهنمود م_ی دهد، همان قرائتی که متداول است و یاد گرفته اند. دوم این که از قرائتهای گوناگون پرهیز می دهد و اجازه نمی دهد قرآن را به بیش از یک قرائت بخوانند.

ممکن است گفته شود این یک احتمال است در کنار آن احتمال دیگر مشکل می سازد و آن این که ح_ض_رت آن_ها را از قرائت های غیر صحیح پرهیز می دهد. ممکن است چندین قرائت از قرآن وجود داشته و همه آنها صحیح بوده اند، لیکن آن دو نفر به غیر این قرائت های صحیح قرائت کرده اند که موجب نگرانی حضرت شدند.

ل_یکن تثبیت این احتمال در صورتی است که دلیل بر رواج قرائت های گوناگون (قراء سبع) در زمان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم وج_ود داش_ته باشد؛ در حالی که چنین دلیلی وجود ندارد و اگر قرائت های دیگری هم وج_ود داش_تند، در حاشیۀ قرائت اصلی بوده و رواج نداشته اند. افزون بر این که این احتمال مخالف با برهان عقلی نیز می باشد و بر خلاف قاعده و اصل اولی است، بدین جهت احتمال اول در روایت تثبیت می شود که منظور روایت نفی هر گونه قرائت غیر از یک قرائت متداول و اصلی قرآن است.

روای_ت دیگر از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که، لو انَّ الناس قرؤوا القرآن کما اُنزل ما اختلف ف_یه اثنان (1)؛ «اگر مردم قرآن را همان گونه که نازل شده است قرائت می کردند، حتی دو نفر درباره آن اختلاف پیدا نمی کردند».

دلال_ت ای_ن روایت خیلی آشکارتر از قبلی است که یک قرائت بیشتر صحیح نیست. زیرا می فرماید اگر قرآن همان گونه که نازل شده قرائت شود، کسی درآن اختلاف نمی کند. این تعبیر هر گونه ت_فاوت قرائت را مردود می کند. زیرا دو نوع قرائت اختلاف است. که براساس این روایت یکی از آنها قرآن نیست بلکه خارج از حقیقت قرآن است.

ص: 116


1- تفسیر قمی، ج 2، ص 455. ذیل سوره ناس، بحار، ج 89، ص 48.

اختلاف لهجه

اخ_ت_لاف ق_رائت در واق_ع اختلاف در حقیقت کلمه و یا در اعراب کلمات می باشد و با اختلاف لهجه فرق می کند. زیرا م_م_ک_ن اس_ت کسی در اثر داشتن لهجه نتواند یک اعراب را همانند یک عرب زبان ادا کند. چنین فردی در ح_ق_ی_قت می خواهد همان قرائت و اعراب اصلی را تلفظ نماید. لیکن زبان او انعطاف ندارد و قادر ن_یست اعراب اصلی را واضح تلفظ کند. در بین فارسی زبان ها هستند شهرهایی که وقتی می خواهد ام_ام بگویند، امام تلفظ می کنند. مسجد را مسجد تلفظ می کنند. این تلفظ در اثر لهجه است؛ تفاوت در ق_رائت ن_ی_ست.

در زمان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم هم چنین چیزی وجود داشته است، حضرت این گونه تفاوت ها را مردود نمی دانستند، چه بسا تأیید هم می نمودند، ع_ن اُبَّ_ی بن کعب قال کنت فی المسجد فدخل رجل یصلی فقرأ قرائة فانکرتها ثم دخل رجل آخ_ر ف_قرأ قرائة غیر قرائة صاحبه فدخلنا جمیعاً علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم فامرهم رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم فقرءا. فَحسّنَ رسول اللّه شأنهما. (1) «اُب_ی ن_ق_ل م_ی کند من در مسجد بودم که شخصی آمد و شروع به خواندن نماز کرد و نماز را به ق_رائت_ی خواند که من آن را نمی شناختم. آنگاه فرد دیگری که رفیق همان بود آمد او نیز با قرائتی نماز خواند که حتی مثل قرائت فرد قبلی نبود. همه با هم به محضر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم وارد شدیم. حضرت به آن دو دستور فرمودند قرائت کنند، وقتی قرائت کردند قرائت هر دو را تأیید و تحسین نمودند».

آیا تفاوت قرائت این دو نفر چگونه بوده است که مورد تایید حضرت می باشند؟ احتمال دارد اینها دو ن_وع دی_گ_ر ق_رآن را ق_رائت ک_ردند که هر دو نوع در عین حال واقعاً اختلاف در اعراب بوده است؛ حضرت آنها را تایید نموده است. احتمال دیگر این است که این دو نفر اختلاف لهجه داشته اند و در واقع همان قرائت اصلی را با لهجه خودشان خواندند. به این جهت حضرت هر دو را تأیید نمود. زیرا این ن_وع ت_فاوت اختلاف در قرائت نیست.

ص: 117


1- تفسیر طبری، ج 1، ص 39.

احتمال اول در روایت مردود است. زیرا راوی شخصی چون اُبی بن کعب است که نویسنده قرآن بود و قرآن را مانند علی بن ابی طالب علیه السلام و عبد اللّه بن مسعود از اول تا آخر نگاشته بود. و صاحب مُصحف کامل بود (منظور آن مقدار سوره هایی که تا زمان صدور روای_ت نازل شده بودند). وی فردی کاملاً آشنا به شؤون قرآن بود. چگونه قرائتی از قرآن وجود دارد و آن ق_رائت ص_حیح هم می باشد، و آن دو نفر وارد شده آشنا بوده اند، اما فردی چون اُبی که همواره ه_مراه سول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم بود با آن قرائت ها آشنا نبوده است؟!

با توجه به این نکته اح_ت_م_ال دوم در روای_ت تثبیت می شود، که این دو نفر اختلاف لهجه داشته اند. یا اَعراب دور از ح_ج_از بوده اند و یا عجم بوده اند که وقتی قرائت می کرده اند برای مثل اُبی ناشناخته بوده است. اما رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم چ_ون ت_ش_خ_یص دادند که اینها در واقع اختلاف قرائت نمی باشد، هر دو را تأیید ن_مودند. افزون بر این، این احتمال هم با دلیل عقلی و قاعده اولی در محاوره کلمات و جمله ها را یک مرتبه تلفظ یک اعراب بیشتر نمی پذیرد نیز همخوانی دارد.

م_ش_اب_ه ای_ن روای_ت، روای_ت دیگر از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم است، فایّ ذلک قرأتم اصبتم فلا تماروا (1)؛ «هرکدام از اینها را قرائت نمودید درست است، بحث و جدل نکنید». ای_ن روای_ات ه_م م_انند قبلی ناظر به اختلاف لهجه است. از این رو این نوع روایات را که اختلاف را تأیید م_ی نماید، می تواند به اختلاف لهجه معنا نمود. با توجه به این نکته روایتی از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم وجود ندارد که اختلاف قرائت را تأیید نماید.

ائمه علیهم السلام و اختلاف قرائت

اشاره

هنگامی که ق_رائت ه_ای متفاوت خارج از حقیقت قرآن و بر خلاف برهان و بر خلاف سیره رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ب_اش_ند، م_وض_ع ائم_ه علیهم السلام ن_ی_ز ه_مان موضع رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم خواهد بود. آنها نیز نه تنها ق_رائت ه_ای گ_ون_اگون را تأیید نخواهند نمود، بلکه با آن مقابله نموده و مردم را به قرائت اصلی قرآن رهنمود خواهند نمود.

وقتی به روایات ائمه علیهم السلام مراجعه می شود، آنچه آشکارا از زبان گویای آنها بگوش

ص: 118


1- تفسیر طبری، ج 1، ص 37.

می رسد، مقابله با اختلاف قرائت است. محمد بن مسلم از زرارة با سند صحیح از امام باقر علیه السلام چنین می فرماید: قال ان القرآن واحد نزل من عند واحد و لکن الاختلاف یجیء من قبل الرواة. (1) «قرآن یکی است از جانب یک خدا نازل شده است، اختلاف از جانب راویان حدیث است».

م_ن_ظ_ور از یکی بودن قرآن چیست؟ آیا منظور این است که قرآن یک معنا دارد؟ این معنا مردود اس_ت. زی_را آی_ه های قرآن چه بسا چندین معنای صحیح و محکم داشته باشند اختلاف دیگری هم جز اخ_تلاف قرائت در قرآن مطرح نبوده است. این که امام علیه السلام می فرماید: قرآن از جانب یک خداست و ی_ک_ی اس_ت، ی_ع_ن_ی ی_ک ق_رائت بیشتر ندارد. آیا این روایت قرائت های متفاوت از قرآن را مردود نمی داند؟!

در روای_ت ص_ح_یحه دیگر وقتی سخن از نزول قرآن بر هفت حرف است، امام علیه السلام به شدت برخورد م_ی ک_ند و می فرماید: اینها دروغ می گویند، قرآن بر یک حرف نازل شده است، قلت لابی عبداللّه علیه السلام ان الناس، یقولون نزل القرآن علی سبعة أحرف فقال کَذَبوا أعداءُ اللّه و لکنّه نزل علی حرف واح_د م_ن عند الواحد. (2) «به امام صادق علیه السلام عرض شد، برخی از مردم می گویند قرآن بر ه_فت حرف نازل شده است! فرمود دشمنان خدا دروغ می گویند. قرآن بر یک حرف از سوی خدا نازل شده است.»

در ای_ن روای_ت س_خ_ن از ن_زول ق_رآن بر هفت حرف است که بر اساس روایاتی که اهل سنت نقل نموده اند. (روایات أحرف سبعه) امام علیه السلام به شدت با آن مقابله می کند که این سخن صحیح نیست ک_ه ق_رآن ب_ر هفت حرف نازل شده است. از روایات أحرف سبعه در عین حال که سند ندارند، معانی گ_ون_اگ_ون شده است. یکی از آن معانی قرائت های گوناگون می باشد، که برخی روایات سبع را ق_رائت ه_ای ق_راء سبع معنا نموده اند که امام علیه السلام این نکته را مردود می داند.

در هر صورت منظور از روایات احرف سبعه هر چه که باشد، امام علیه السلام آنها را مردود

ص: 119


1- کافی، کتاب فضل القرآن، باب نوادر، حدیث 12
2- همان، حدیث 13.

می داند و با توجه به ذیل روایت که مشابه تعبیر روایت قبل است، فضا و سیاق روایت همان مردود دانستن قرائت های گوناگون است و توجه دادن مردم به این نکته که قرآن از جانب یک خدا است و یک اعراب و قرائت نیز بیشتر ندارد.

در روایت موثق دیگر به طور آشکار امام صادق علیه السلام تنها یک قرائت را تأیید می کند. قرائت های دیگر را مردود و گمراهی می خواند، حتی اگر آن قرائت از عبد اللّه بن مسعود باشد! ع_ن ابی عبد اللّه علیه السلام إن کان ابن مسعود لا یقرأ علی قرائتنا، فهو ضال، فقال: ربیعة: ضال، نعم ضال ثم قال: ابو عبد اللّه علیه السلام اَمّا نحن فنقرأ علی قرائة اُبّی. (1)؛ «اگر ابن مسعود بر خلاف قرائت ما قرائت کند، گمراه است. راوی از تعبیر امام تعجب می کند که اب_ن م_س_ع_ود گمراه باشد. می پرسد ابن مسعود گمراه است! امام مجدداً می فرماید آری، آنگاه م_ی ف_رم_اید ما بر قرائت «اُبَی» هستیم. در این روایت امام علیه السلام می فرماید ما بر یک قرائت هستیم و آن قرائت اُبَی است.» (منظور قرآئت اُبّی بن کعب است)

اگر قرائت های گوناگون از قرآن صحیح بود، چرا امام آنها را رد می کند؟ اُبی که بیش از یک قرائت ندارد. اگر قرائت های گوناگون بخواهند صحیح باشند، باید قرائت هایی مانند عبد اللّه بن مسعود صحیح باشد. چگونه امام بیش از یک قرائت را حتی اگر از ابن مسعود هم باشد مردود می داند؟! آیا این تعبیر آشکارا رد قرائت های متفاوت نیست. اگر امام صادق علیه السلام بخواهد قرائت های گوناگون را رد کند با چه زبانی طرح می سازد؟!

در ب_رخ_ی روایات ضمن این که امام علیه السلام مخاطب را از قرائت های گوناگون پرهیز می دهد، آنها را به قرائت متداول و متواتر در نزد مردم ارجاع می دهد: ... ق_رأ رج_ل علی ابی عبداللّه علیه السلام و انا أسمع حروفاً من القرآن لیس علی ما یقرؤوها الناس فقال ابو ع_بد اللّه علیه السلام کفِّ عن هذه القراءة إقرأ کما یقرء الناس. (2) «شخصی در نزد امام صادق علیه السلام به ن_وع_ی قرآن قرائت می کند که متداول بین مردم نبوده است. امام علیه السلام به او می فرماید از این قرائت دست بردار. همان گونه که مردم قرائت می کنند، همان گونه که مردم قرائت می کنند، قرائت کن.» مفاد روایت طرد

ص: 120


1- همان، ح 27.
2- همان، ح 23.

قرائت ها می باشد. آنگاه در دنبال روایت سخن از قرآنی که علی بن ابی طالب علیه السلام جمع آوری نمود می باشد، که در نزد امام زمان علیه السلام ودیعه است، که قبلاً شرح آن گذشت.

در روایت دیگر از این مطلب تعبیر دیگر شده است، عن الصادق علیه السلام إقرؤوا کما عَلَّمتم. (1) «همان گونه که یاد گرفته اید قرائت کنید». این گونه تعبیرها که در سخنان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نیز نقل شده بود، رهنمود به همین قرائت متداول در نزد مردم است که یک قرائت همواره معروف و متواتر در نزد مردم بوده است و این قرائت همان قرائت اصلی قرآن است که معصومین علیهم السلام بر آن رهنمود هستند. معلوم می شود یک قرائت همواره متداول بوده است. البته در کنار قرائت اصلی و متواتر قرآن قرائت های گمنام همواره نیز بوده اندکه رسول اللّه صلی الله علیه و اله و سلم و ائمه از آن ها پرهیز می دهند.

احتمال دیگر

برخی در این روایات احتمال دیگر طرح نموده اند که منظور از این تعبیر «اقرؤوا کما یقرء الناس» ره_ن_م_ود ب_ه ی_ک ق_رائت ن_یست. بلکه رهنمود به قرائت های متداول در آن زمان است. اینان چه بسا خ_واس_ت_ه ان_د ای_ن روای_ت را ت_أی_ید بر قرائت های قراء سبع معنا کنند. یعنی همان گونه که مردم قرائت های گوناگون دارند به همان قرائت ها، قرائت کنید. به غیر آنها قرائت نکنید. شاید بسیاری از ف_ق_ه_ا ک_ه ق_رائت ه_ای گوناگون و بخصوص قراء سبع را جایز می دانند، این روایات را به همین احتمال معنا می کنند.

ل_ی_ک_ن این احتمال بی پایه است، زیرا در صورتی این احتمال صحیح می تواند باشد که قرائت های قراء سبع از قرآن، در آن زم_ان م_تداول باشند. که عموم مردم آنها را بشناسند، تا امام مخاطب را به آن رهنمود نماید. در حالی که در زمان صدور این روایت، سخن از قرائت قراء سبع نبود. قرائت این هفت نفر مطرح نبود. زیرا زمان قراء سبع به بعد از امام صادق علیه السلام بازکشت دارد. برخی از اینها اصولاً در آن زمان مطرح نبودند و برخی هم اگر مطرح بودند به صورت قرائت گمنام بودند.

ص: 121


1- همان، ح 15.

زیرا شهرت و مطرح شدن قراء سبع به اواخر قرن سوم، زمان «ابن مجاهد» مربوط است. معنا کردن روایات امام صادق علیه السلام و دیگر ائمه علیهم السلام بر قرائت آنها به عنوان قرائت معروف در نزد مردم، بی اطلاعی از تطورات قراءات و مطرح شدن ق_راء س_بع می باشد. (توضیح بیشتر در این باره خواهد آمد.) بنا براین تحلیل که از روایات مطرح شد، قرائت های گوناگون از قرآن، از نظر ائمه علیهم السلام نیز مردود می باشد.

پدیده اختلاف قرائت

ب_ا ت_وج_ه ب_ه مطالبی که گذشت، قرائت های گوناگون از قرآن خارج از حقیقت قرآن و از نظر ب_رهان و روایات رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام امری مردود می باشند. گر چه مردود بودن قرائت های گ_ون_اگ_ون دل_یل نمی شود که وجود نداشته باشند. بلکه این پدیدۀ عارضی از همان عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم پ_دی_د آم_ده بود و همیشه نیز وجود داشته است که روایات خود اشاره به این نکته داشتند. در ع_ی_ن ح_ال این قرائات همواره در حاشیه قرائت اصلی بوده اند، هیچ گاه متداول نبوده اند. از قرآن همواره یک قرائت متداول بوده است. و آن قرائت عموم مردم می باشد.

عوامل اختلاف قرائت

اختلاف قرائت انگیزه ها و عوامل متفاوت دارد که برخی از آنها را بررسی می نماییم.

ال_ف: ب_رخ_ی اختلاف ها در اثر اختلاف لهجه است که قاری قرائت اصلی را با لهجۀ خاص خودش قرائت می کند. شنونده آن را غیر از قرائت اصلی می پندارد. این نوع تفاوت، اختلاف قرائت به حساب نمی آید و مورد تأیید رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نیز بوده است. اختلاف لهجه همان است که روایت موثق از امام صادق علیه السلام می فرماید: ان ال_رج_ل الاع_ج_می من امتی لیقرأ القرآن بعجمیته فترفعه الملائکة علی عربیته. (1) «افرادی از امت من قرآن را با لحن عجمی قرائت می کنند، فرشتگان به عربی می پذیرند».

ب: ن_وع دوم اشتباه و خطا در قرائت است. که شخص در اثر عدم آشنایی با قرائت اصلی،

ص: 122


1- وسائل الشیعه، ج 4، ص 866.

به صورت غلط قرائت می کند. این نوع اختلاف هم مورد توجه نیست.

ج: ش_ک_ل دی_گ_ر اخ_تلاف این است که دو اعراب یا بیشتر، از یک حرف به عنوان قرائت اصلی آن م_ط_رح ش_ود، ت_م_ام آن قرائت ها را صحیح بداند. حال یا به عنوان این که همۀ آنها قرآن هستند یا ای_ن ک_ه ی_کی از آنها قرآن است. محور بحث اختلاف قرائت که مردود شناخته شد این نوع اختلاف اس_ت. ع_امل این نوع اختلاف را در دو چیز می توان جستجو کرد. یکی اجتهاد و برداشت از روایات ن_ب_وی صلی الله علیه و آله و سلم ی_ا ائم_ه علیهم السلام ک_ه ق_رائت های گوناگون را طرح نموده اند، دوم برداشت از روایات أحرف سبعه که برخی این روایات را دست آویز قرار داده و قرائت های گوناگون را تجویز نموده اند.

از بحث های گ_ذش_ت_ه ض_ع_ف عامل اول روشن شد. زیرا که این احتمال یک برداشت خلاف اصول محاوره ای از روایات است و مورد پذیرش نیست. روایاتی که از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده و نیز روایات ائمه اطهار (علیهم السلام) ک_ه ب_رخی از آنها طرح شد، اختلاف قرائت را رد می کنند. در خلال سخن به بی پایگی عامل دوم نیز اش_اره ش_د، در ع_ی_ن ح_ال به لحاظ اهمیت این عامل و برای آشنایی بیشتر با آن، قدری بیشتر در این باره سخن می گوییم.

روایات اَحرف سَبعه

روای_ات م_ت_عددی در کتاب های روایی اهل سنت و نیز برخی کتاب های شیعه وارد شده است، که ق_رآن ب_ر ه_ف_ت ح_رف ن_ازل ش_ده اس_ت، ع_ن ال_ن_ب_ی صلی الله علیه و آله و سلم ق_ال: ان_زل ال_ق_رآن علی سبعة احرف. (1) «از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کنند که قرآن را بر هفت حرف نازل نموده است.» ع_ن النبی صلی الله علیه و آله و سلم نزل القرآن من سبعة ابواب و علی سبعة احرف. (2) «قرآن از هفت در بر هفت حرف نازل شده است».

از ط_ری_ق شیعه نیز روایاتی به همین مضمون نقل شده است، عن ابی عبداللّه علیه السلام اِنّ القرآن نزل علی سبعة أحرف. (3) «از امام صادق علیه السلام نقل می کنند که قرآن بر هفت حرف

ص: 123


1- تفسیر طبری، ج 1، ص 35.
2- همان، ص 43.
3- خصال صدوق، ج 2، ص 358. باب السبعة.

نازل شده است.» در روای_ت_ی دی_گ_ر آم_ده اس_ت ک_ه ح_ضرت از خدا می خواست که خدا بر او آسان بگیرد و بر این امر اصرار م_ی ورزی_د، ت_ا در نهایت خدای سبحان اجازه فرمودند. قرآن را بر هفت حرف قرائت کنند، ان اللّه یأمرک ان تقرأ القرآن علی سبعة احرف. (1) «خدای سبحان به تو دستور می دهد که قرآن را بر هفت حرف قرائت کنی که سخن از قرائت قرآن بر هفت حرف است».

ل_ی_ک_ن روایت معتبر از طریق شیعه در این رابطه وجود ندارد. در عین حال از روایت احرف سبعه ب_رداش_ت های گوناگونی شده است که به لحاظ احتمالات گوناگون شاهدی بر تثبیت احتمال قرائت های متفاوت وجود ندارد.

برخی گفته اند منظور از هفت حرف هفت لغت و فرهنگ عرب است از قبیل قریش، هُذُیل، تمیم، أزد، رب_ی_ع_ه، هوازن و ... .(2) برخی گفته اند منظور هفت نوع موضوع سخن است؛ امر، نهی، وعده، وعید، قصص، تاریخ، حلال، حرام، محکم، متشابه و امثال اینها. (3) برخی مانند فیض کاشانی ف_رم_وده ان_د م_م_ک_ن اس_ت م_ن_ظ_ور ه_ف_ت لهجه باشد. و عدد هم از باب کثرت می تواند باشد. (4) ب_رخ_ی دی_گ_ر م_انند ابن جزری و ابن قتیبه و ... گفته اند منظور هفت نوع اختلاف قرائت اس_ت؛ 1_ اخ_تلاف در اعراب بدون تغییری درمعنای کلمه، 2_ اختلاف در اعراب با تغییر در معنا، 3_ اخ_ت_لاف در ح_روف ک_ل_م_ه با تغییر در معنا بدون اختلاف در صورت کلمه مانند نَتلُو با نَبلُو، 4_ احتمال چهارم عکس فرض سوم، 5_ احتمال پنجم تغییر در معنا و صورت، 6_ احتمال ششم تقدیم و تاخیر، 7_ احتمال هفتم اختلاف به زیاده و نقصان حروف و کلمات. (5)

5_ دی_دگ_اه پ_ن_جم که زرکشی نقل می کند این که: منظور از هفت حرف، قرائت قراء سبع باشد. (6) دی_دگاه های دیگری نیز وجود دارد. لیکن هیچ کدام از اینها دلیل ندارند. به

ص: 124


1- همان.
2- البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 276.
3- همان، ص 274. تفسیر طبری، ج 1، ص 53.
4- تفسیر صافی، ج 1، ص 40، مقدمه.
5- التمهید، ج 2، ص 106 و 111.
6- البرهان، ج 1، ص 273، صحیح مسلم، ج 2، ص 202. (حاشیه).

خصوص احتمال پ_ن_ج_م که ارتباط به بحث قرائت دارد به کلی مردود است. زیرا روایات احرف سبع گر چه ضعیف هستند، لیکن منسوب به رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم می باشند و اگر صادر شده باشند، از زبان حضرت صادر ش_ده ان_د. در زمان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم اکثر قراء سبع متولد نشده بودند تا نوبت به قرائت آنها برسد. در هر صورت این روایات هیچ ارتباطی با قرائت قراء سبع نمی توانند داشته باشند.

قراء سبع

قرائت قراء سبع هیچ کدام تواتر ندارند. زیرا راویان آنها از حد خیر واحد تجاوز نمی کنند. افزون بر این در مثل قرائت عاصم به روایت حفص در حد خبر واحد موثق هم نمی باشد.

نسبت قرائت ها ابتدا به اماکن بود. مانند قرائت مدینه، مکه، کوفه، بصره؛ نه به افراد مانند قراء سبع. (1) علت این نکته آن بوده است که قرآن هایی که عثمان به شهرها فرستاد و می خواست مبنای قرائت صحیح قرار گیرند، خود مشتمل بر اختلاف هایی بودند. افزون بر این، با فرض این که یک قرائت بیشتر در قرآن صحیح نمی باشد، احتمال تواتر چند قرائت امری موهوم می باشد.

افزون بر همۀ اینها از ب_حث هایی که در موضوع قرائت مطرح است، پیدایش قراء سبع می باشد که برخی از فقها قرآن را براساس قرائت های آنها جایز می دانند. با مرور اجمالی به زندگی نامه این هفت نفر و زمان شهرت ق_رائت آن_ه_ا ای_ن ن_کته بهتر آشکار خواهد شد که هیچ روایت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم و روایات رسیده از ائمه اط_هار علیهم السلام را نمی توان متوجه قرائت های این هفت نفر دانست. زیرا زمان صدور روایات فاصله زیادی با زمان مطرح شدن قرائت این هفت نفر دارند. این هفت نفر عبارتند از:

1_ ع_ب_د اللّه ب_ن ع_امر دمشقی، متولد سال 80 درگذشت118. ایشان از قراء اهل شام است و از پیروان معاویه می باشد که نسبت فسق هم به او فراوان داده شده است. (2)

ص: 125


1- مختصر التمهید، ص 95، تمهید، ج 2، ص 10.
2- التمهید، ج 2، ص 243.

2_ عبد اللّه بن کثیر مکی، تولد 45- درگذشت 120.

3_ عاصم بن بهدله ابی النجود کوفی، درگذشت 127.

4_ زبان بن العلا ابو عمرو بصری، تولد 68- درگذشت 154.

5_ حمزة بن حبیب کوفی تولد 80- درگذشت 156.

6_ نافع بن عبد الرحمن مدنی، درگذشت 169. 7_ علی بن حمزۀ کسایی کوفی، درگذشت 189. (1)

زندگی این افراد هیچ کدام معاصر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نبوده است و زمان برخی مانند نافع و کسایی به بعد از ام_ام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام مربوط می شود. گر چه زمان برخی از اینها همزمان با امام صادق علیه السلام است، لیکن اولاً همه هفت نفر معلوم نیست در آن زمان بوده باشند، و ثانیاً مهم مطرح بودن قرائت آنهاست. این ه_ف_ت ن_فر در زمان امام صادق علیه السلام به عنوان «قراء سبع» معروف نبوده اند، بلکه قرائت آنها هم مانند سایر قرائت های گمنام در حاشیه قرائت اصلی قرآن بوده است. از هنگامی که احمد بن موسی بن العباس بن مجاهد ابوبکر المقری، معروف به «ابن مجاهد» (324 - 245) مسؤولیت إقراء و شؤون ق_رآن در درب_ار ب_ن_ی ع_ب_اس ب_ه عهده گرفت، از بین قراء، این هفت نفر را به عنوان قرائت های صحیح انتخاب، به همه جا ابلاغ کرد و مردم را از قرائت های دیگر منع نمود. (2)

این اقدام ابن مجاهد که هیچ ملاک و پایه علمی هم نداشت، موجب مطرح شدن قرائت این هفت نفر شد. البته نه این که هفت قرائت معروف و مشهور در کنار قرائت اصلی قرار بگیرند. بلکه هفت قرائت نسبت به سایر قرائت های گمنام، ش_ه_ره پ_ی_دا ک_ردن_د و اگ_ر ک_سی می خواست قرائت گوناگون داشته باشد، به این قرائت ها م_ی خ_واند. در عین حال

ص: 126


1- البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 404. از این افراد چهار نفر شیعه می باشند. عاصم، حمزة. کسانی، ابوعمرو بصری. افزون بر این که قراء معروفی چون عبدالله بن مسعود. ابی بن کعب، ابودرداء، مقداد، ابن عباس، ابی الاسود، علقمه، ابن سائب، سلمی، زر بن حبیش، سعید بن جبیر، نصر بن عاصم، یحیی بن یعمر، حمران ابن اعین، ابان بن تغلب و ... همه شیعه هستند. التمهید، ج 2، ص 243 و 252.
2- معرفة قراء الکبار، ج 1، ص 269، طبقات القراء، ج 2، ص 332، البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 407، تاریخ بغداد، ج 5، ص 352، شماره 2896، فهرست ابن ندیم، ص 54، مباحث فی علوم القرآن، ص 247.

این قرائت ها نسبت به قرائت اصلی هم چنان گمنام و در حاشیه بودند.

در هر صورت ق_رائت ق_راء سبع با زمان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم خیلی فاصله دارند و نمی توان آنها را متصل به زمان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و حتی زمان ائمه علیهم السلام نمود. تجویز هر قرائتی باید مستند به نظر حضرت یا ائمه علیهم السلام باشد. و نمی توان گفت قرائت اینها توسط دیگران پیش از اینها به زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم متصل است. زیرا در این صورت نسبت قرائت به اینها دلیل می خواهد.

از ای_ن ب_حث نکته دیگری نیز روشن می شود. زیرا وقتی قرائت قراء سبع بی سند باشد و نتوان آنها را به زم_ان رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و ائم_ه علیهم السلام م_ت_ص_ل کرد، تواتر هفت قرائت نیز امری موهوم خواهد بود. بر همین اساس ب_سیاری از محققان به این نکته تصریح می کنند. ابن جزری می گوید من ابتدا قرائت های قراء سبع را م_ت_وات_ر م_ی دان_ستم. آنگاه به اشکال آن پی بردم. (1) سیوطی می گوید قرائت های سبع م_ت_وات_ر نمی باشند. (2) فخر رازی می گوید تواتر قرائت های سبع اشکال دارد. (3) زمخشری می گوید، ان القراءة الصحیحة قرأ بها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم انما هی واحدة. (4) «قرائت صحیح که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قرائت می نمود یکی بیش نبود.» فیض کاشانی می گوید، القراءة الصحیحة واحدة، (5) «قرائت صحیح یکی بیش نیست.» مرحوم بلاغی م_ی گ_وید قرائت های قراء سبع خبر واحد می باشند. (6) آیت الله خویی می فرماید قرائت های قراء سبع یا به خبر واحد یا به اجتهاد خود فرد است. (7) آیت الله معرفت می فرماید تواتر قرآن ربطی به تواتر قراء سبع ندارد و دلیل بر عدم تواتر قراء سبع اقامه شده است. (8)

چون بخش قرائت مشتمل بر دو مرحله اس_ت، ق_ب_ل از ط_رح م_رح_ل_ۀ دوم م_روری کوتاه به

ص: 127


1- النشر، ج 1، ص 13.
2- اتقان، نوع 22.
3- تفسیر فخر رازی، ج 1، ص 63.
4- نقل از حدائق الناظرة، ج 8، ص 102.
5- تفسیر صافی، ج 1، ص 40.
6- آلاء الرحمن، ج 1، ص 29.
7- البیان، ص 137.
8- التمهید، ج 2، ص 47.

مرحله اول نموده، آنگاه مرحلۀ دوم را طرح م_ی ن_م_ای_یم.

در این مرحله بر این نکته پافشاری شد که یک تلفظ یک قرائت بیشتر پذیرا نیست و ت_ب_ی_ی_ن ش_د که روایاتی که از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و یا از ائمه علیهم السلام رسیده است همین موضوع را تأیید می کنند. قرائت قراء سبع را نمی توان به رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم یا ائمه علیهم السلام متصل نمود. در زمان نزول قرآن یک قرائت از قرآن متداول بوده است، در نتیجه یک قرائت در قرآن صحیح است. حال آن قرائت کدام است در مرحله دوم به این موضوع می پردازیم.

تواتر قرآن

اشاره

م_رحله دوم بحث قرائت را از تواتر قرآن شروع می کنیم.

از باورهای قطعی عموم مسلمانان ثبوت قرآن با تواتر است که موجب صیانت آن از هر گونه خطر می باشد. قرآنی که روح الامین بر قلب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نازل نموده، همین قرآن است که امروز عموم مسلمانان آن را قرائت می کنند. کلمات و جمله ها و نیز اعراب قرآن امری است که در آن تردید راه ندارد.

معیار این باور حق تواتر قرآن است. زیرا که امر قطعی و باور یقینی باید با برهان قطعی به اثبات برسد. با براهین ظنی نمی توان باور قطعی و یقینی فراهم آورد. به همین خاطر است که عموم مسلمانان به ویژه فقها و محققان علوم قرآنی بر موضوع تواتر قرآن پافشاری دارند. و بر این اعتقاد حق هستند که قرآن از طریق امارات ظنی ثابت نمی شود. بلکه ثبوت قرآن به تواتر و برهان قطعی است. بر این اساس قرآن با خبر رواحد موثق و یا شهادت دو نفر عادل یا سایر راه های ظنی ثابت نمی شود. تنها راه ثبوت قرآن تواتر آن است که همگان بر آن اتفاق دارند. و تصریح می کنند که حتی شؤون قرآن مانند اعراب و قرائت آن به غیر تواتر ثابت نمی شود.

بر این اساس همین نکته است که فقها بر تواتر قرآن حتی قرائت قراء سبع اصرار می ورزند و می گویند در ثبوت قرآن تواتر شرط است که نمونه هایی از اجماع و تواتر در همین بخش عنوان شده است. فقها بر این نکته تصریح دارند که شهادت فردی حتی مانند شهید پذیرفته نیست. چنان چه علامه و صاحب مدارک و محقق اردبیلی و بسیای دیگری بر این

ص: 128

نکته اصرار دارند، لا تکفی شهادة الشهید، یا شهادة الشهید غیر کافیة لا شتراط التواتر فی القرآن. (1) همان نکته ای که محقق فرزانه محمد جواد بلاغی می فرماید، من اجل تواتر القرآن بین عامة المسلمین جیلاً بعد جیلٍ... . (2)

البته بخشی از این ادعا مورد نقد است که تواتر قرآن به معنای تواتر قرائت های متفاوت در قرآن نیست. بلکه تواتر قرآن تواتر یک قرائت را همراه و ملازمه دارد. و بدین خاطر تواتر قراء سبع امری موهوم بوده، در عین حال که تواتر اصل قرآن با اعراب و قرائت اصلی آن امری قطعی می باشد.

سبب تواتر

به لحاظ جاذبه فوق العاده قرآن و تشویق خود قرآن و نیز به لحاظ اه_ت_م_ام رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ب_ه قرآن، قرآن از هنگام نزول در بین م_س_لمانان به صورت گسترده مطرح بود. در صدر اسلام سخن روز مردم چه مؤمن و چه مخالف ق_رآن ب_ود، وق_ت_ی سوره ای نازل می شد، مؤمن با شوق و حرص وصف ناشدنی به سوی آن شتاب می کرد و قرآن را از دو لب رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم می گرفت و در قلب و سینۀ خود جا می داد. مخالف نیز به لحاظ اعجاب ها و زیبایی های قرآن شیفته آن می شد. و همواره در هر محفلی سخن از قرآن بود.

ق_رآن ب_ه ن_وعی در بین مسلمانان مطرح بود که تمام حدود آن را کاملاً و دقیقاً می شناختند و به ح_روف و ک_ل_م_ات و اع_راب آن ک_املاً آگاه بودند، به گونه ای که اگر کسی کلمه ای را اشتباه م_ی گفت یا اعرابی را اشتباه قرائت می کرد، همگان متوجه می شدند و او را به اشتباهش گوش زد م_ی کردند. در محفل مسلمانان شیرین ترین سخن قرآن بود. در مسجد و منزل آوای ملکوتی قرآن ب_ل_ن_د ب_ود. و فضای مکه و مدینه عطر آگین از قرائت و حفظ قرآن بود. قرآن در بین مسلمانان با ح_دود و ش_ؤون_ش در ح_د ت_واتر مطرح بود. عامل اصلی بقای قرآن و حفاظت آن از هر گونه خطر تحریف، همین تواتر آن است. و هیچ

ص: 129


1- تذکرة. نهایة. موجز الحاری، کشف الالتباس، مجمع الفائدة و البرهان، مدارک الاحکام ... . مفتاح الکرامة، ج 7، ص 210 و 211.
2- آلاء الرحمن، ج 1، ص 29.

دلیل بهتر از تواتر به حراست و صیانت قرآن نمی توان طرح ن_م_ود.

بر همین اساس اگر نویسندگان قرآن ده ها نفر بودند، حافظان قرآن صدها و قاریان قرآن ه_زاران ب_ودن_د. در ب_ین مسلمانان قرآن با تواتر شناخته می شد. هیچ گاه پذیرفته نبود و نیست که ج_م_ل_ه و یا کلمه ای و یا حتی اعرابی از قرآن با خبر واحد و یا شهادت دو فرد عادل و یا امارات و ظ_ن_ون دی_گر ثابت شود. تواتر قرآن مورد پذیرش همه مسلمانان است. کسی در تواتر قرآن تردید ندارد. و این اندک توضیح هم که داده شد بدین جهت بود که عوامل تواتر اشاره شده باشد.

تواتر یک قرائت

وقتی قرآن متواتر باشد به ناچار باید یک قرائت آن نیز متواتر باشد. بین تواتر قرآن و تواتر یک قرائت (قرائت اصلی) ملازمه است. نه قرآن بدون آن اعراب و نه با غیر آن اعراب می تواند متواتر شود. زیرا در بخش اول گذشت که یک اعراب جزء حقیقت قرآن است. قرآن ملفوظ بدون اعراب ممکن نیست. و آنچه در تواتر قرآن نقش اصلی دارد ملفوظ بودن آن است. زیرا آنچه متواتر بود، قرآن ملفوظ که در زب_ان ه_ای م_ردم صبح و شام تلاوت می شد، بود؛ نه قرآن مکتوب. و به همین جهت در ثبت و انتقال ح_دود ق_رآن م_ان_ند اعراب و ... از نسلی به نسل دیگر آنچه مورد اعتماد مردم بود، همان حفظ قرآن بر اذهان و قلب ها بود، نه نوشته ها. ابن جزری در این رابطه می گوید: نقل القرآن علی حفظ القلوب لا علی خط ال_م_صاحف و الکتب. (1) «انتقال قرآن از نسلی به نسل دیگر در اثر حفظ آن بر س_ی_ن_ه ه_ا ب_ود، نه نگاشتن آن بر کاغذ».

از این رو در قرن اول که قرآن نقطه و اعراب گذاری نشده بود، مسلمانان با حفظ آن در سینه ها این خصوصیات را نسل به نسل منتقل کردند. و قرآن ملفوظ همراه ب_ا اع_راب اس_ت. اعراب اصلی قرآن جزء حقیقت قرآن است. بدین جهت قرآن نه بدون اعراب و نه با اعراب غیر اصلی نمی تواند متواتر باشد. زیرا بدون اعراب که ممکن نیست، چون هنگام یک اعراب، تلفظ م_ی ش_ود. از ط_رف_ی اگر بخواهد با اعراب غیر اصلی متواتر شود،

ص: 130


1- نقل از مناهل، ج 1، ص 242.

قرآن متواتر نشده است. چیزی خارج از حقیقت قرآن در آن ضمیمه شده است، لذا اعراب در تحقق و شکل گیری قرآن نقش دارد. اگ_ر ق_رآن م_ت_وات_ر اس_ت که همه پذیرفته اند، باید تواتر یک اعراب آن را نیز بپذیرند. بین این دو، م_لازم_ه غ_ی_ر ق_ابل انفکاک است. (1)

نتیجه این ملازمه تواتر قرآن بر قرائت اصلی آن است. و ق_رائت های گوناگون خارج از حقیقت آن خواهند بود. بر این اساس همان گونه که بر یک قرائت برهان اقامه شد، به تواتر یک قرائت نیز برهان شکل می گیرد.

کدام قرائت متواتر است؟

ف_ضای نوشتار اکنون این سؤال را در مقابل چشمان خواننده سبز می نماید، که اگر یک قرائت در ق_رآن ص_ح_ی_ح است و آن قرائت هم همانند خود قرآن متواتر است، این قرائت کدام قرائت است و منطبق به قرائت کدام قاری می باشد؟

ب_ه ای_ن ن_کته در بخش های قبلی اشاره شده که پدیدۀ قرائت های گوناگون یک پدیدۀ نو ظهور نمی باشد. بلکه از زمان نزول قرآن اختلاف قرائت پدیدار شده و در طول تاریخ قرآن نیز ادامه داشته اس_ت. لیکن قرائت های گوناگون هیچ گاه در متن قرار نگرفته اند. همواره در کنار و ح_اشیه قرائت اصلی بوده اند. قرآن همواره بر یک قرائت عمومی در بین تمام مسلمانان مطرح بوده است. قرائت عمومی قرآن همان قرائتی است که هم اکنون نیز عموم مردم بر آن هستند. عموم مردم در شهرها، روستاها، حتی صحرانشینان آشنا با قرآن، با آن قرائت آشنا هستند. از قرائت های دیگر یا خبر ندارند و یا اگر هم اطلاع داشته باشند،

ص: 131


1- طرح این ادعا سخنی است مستدل و برهانی. نیازی به تأیید از سخن دیگران نیز ندارد. در عین حال برای برخی که برای سخن بزرگان بیشتر از برهان ارزش قایل هستند. توجه داده می شود که به این نکته مرحوم محقق کرکی نیز در جامع المقاصد اشاره فرموده است که در هیئت صحیح قرآن و تشکل آن هم حروف و هم اعراب نقش دارند. اگر کسی اعراب اصلی قرآن را قرائت نکند قرآن را قرائت نکرده است. و وجه البطلان فی هذه المواضع کلها انه مع تعمده یکون منهیاً عنه عما قرأه فلا یکون محسوباً قرآناً. جامع المقاصد، ج 2، ص 245. جواهر الکلام، ج 9، ص 293. نکته دیگر تواتر در مورد قرائت هیچ یک از قراء سبعة یا عشرة. ثابت نشده است. تواتری که محرز است، در مورد قرائت عموم است که قرائت عموم مردم متواتر است.

می گویند آن گونه نیز قرائت شده است.

این توهم بی اس_اس اس_ت ک_ه گفته شود قرائت های متفاوت در شهر و یا بلاد قاری معروف، مطرح بوده اس_ت! ب_لکه حتی قرائت قاری های معروف در شهر و دیار خودش هم در حاشیه قرائت اصلی قرآن بوده است؛ هان گونه که امروز نیز این چنین است.

م_ح_ق_ق_ان از ع_ل_وم ق_رآنی هم ملاک اعتبار قرائت را همین قرائت عمومی قرار می دهند و به قرائت های دیگر هر چند از قراء معروف باشد، همه را گمنام می دانند. اصطلاح گمنام بودن نسبی اس_ت. گ_اه_ی ق_رائت ه_ای دیگر با هم سنجیده می شوند برخی نسبت به برخی دیگر ممکن است شهرت داشته باشند، مانند قرائت های قراء سبع بعد از زمان ابن مجاهد نسبت به سایر قرائت ها. لیکن همین قرائت ها نسبت به قرائت اصلی قرآن، گمنام و در حاشیه قرائت اصلی بوده اند، و هستند.

قرائت اصلی ک_ه جزء حقیقت قرآن است، از ابتدا با حفظ در اذهان نسل به نسل منتقل می شده است. قرائت قرآن با اعراب اصلی آن همراه با حروف و کلمات قرآن در همه جا مطرح بوده است. اکنون هم بحمد اللّه در اث_ر رواج ن_ع_م_ت چ_اپ و نشر، حتی در چاپ قرآن ها هم وحدت رویه مشاهده می شود. کشورهای م_س_لمان که اقدام به نشر قرآن می کنند، همگان بر یک اعراب، آن را می نگارند. گر چه برخی در گ_وش_ه و کنار اعمال سلیقه نموده و به برخی قرائت متفاوت هم توجه نموده اند، لیکن این نوعی ک_ژراه_گی بوده و ناشی از ناآگاهی ناشر می باشد، که برخلاف قرائت عمومی اقدام می نماید. باید از این اِعمال سلیقه ها پرهیز شود.

در هرصورت قرائت عمومی متواتر اکنون در کتابت قرآن هم افزون ب_ر ت_ل_ف_ظ و حفظ آن در اذهان مشاهده می شود، که همه بر یک قرائت می نویسند، و بر یک قرائت می خوانند. ای_ن ق_رائت ه_مان قرائتی است که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام بر آن بودند. این نکته گر چه ن_ی_از ب_ه تأیید ندارند. زیرا برهانی است در عین حال به اعترافات برخی پژوهشگران وادی علوم قرآن و تفسیر اشاره می شود، که در طول تاریخ قرآن، به این نکته توجه داشته اند.

ص: 132

ح_م_د بن سیرین اعتراف عبیدة السلمانی (درگذشت 72) را نقل می کند که قرائت عموم مردم که همگان بر آن هستند همان قرائتی است که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم برآن بودند، القراة التی عرضت علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم ... ه_ی القراءة التی یقرؤها الناس الیوم. (1) خلاد بن یزید (درگذشت 220) می گوید به ی_حیی بن عبداللّه (درگذشت 173) گفتم نافع قرائت دیگری در کلمه «اذ تَلقَونَه» نقل می کند. وی گ_ف_ت م_ا به این نقل ها کاری نداریم، هر کس غیر از قرائت عموم مردم قرائت کند یا باید توبه کند، یا گردن به شمشیر نهد. لان_ه ق_رأ غ_ی_ر قراة الناس و نحن لو وجدنا رجلاً یقرأ بما لیس بین اللوحین ما کان بیننا و بینه الا ال_توبة او نضرب عنقه. (2) «آن قرائت که از نافع روایت می شود، اگر غیر از قرائت عمومی است، چنین قاری یا باید توبه کند، و یا به شمشیر گردن نهد». در ج_ای دی_گر قرائتی را که بر خلاف قرائت عموم مردم باشد، گمنام می داند. (3)

همچنین از ابو عمرو بصری که یکی از قراء سبع است روایت می کند: اگر کسی بر خلاف قرائت عموم مردم قرائت کند، آن قرائت گمنام است: ان_ی أت_ه_م ال_واحد الشاذ اذا کان علی خلاف ما جاءت به العامة. (4) «قرائت بر خلاف قرائت عموم را از کجا آورده است.»

ابن قتیبه می گوید از قرائت عموم مردم عدول نباید نمود، نحن معشرالمتکلفین فقد جمعنا اللّه بحسن إختیار السلف لنا علی مصحف هو آخر العرض و لیس لنا ان نعدوه. (5) «ما بر قرائت زیبایی هستیم که گذشتگان ما آنرا انتخاب نموده اند و آخرین قرائتی است که بر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم عرضه شده است، نباید از آن عدول نمود». به همین خاطر ب_ه ه_ی_چ کدام از

ص: 133


1- نقل از التمهید، ج 2، ص 147.
2- المرشد الوجیز، ص 180، نقل از التمهید، ج 2، ص 147.
3- المرشد الوجیز، ص 181، نقل از التمهید، ج 2، ص 148.
4- مناهل، ج 1، ص 452، التمهید، ج 2، ص 148.
5- التمهید، ج 2، ص 148.

قرائت ها نمی توان اعتماد نمود، چه قرائت قراء سبع و چه دیگران. تنها قرائت عموم مردم، یعنی قرائت متواتر ملاک صحت قرائت است.

مرحوم محمد جواد بلاغی محقق فرزانه و دان_ش ور فرهیخته علم کلام و علوم قرآن و تفسیر، سنگ تمام را در این مورد گذاشته و سخنی ب_س آشکار و متقن ابراز نموده است که به لحاظ زیبایی و إحکام فوق العاده آن، قسمتی از عبارت ایشان را می آوریم .

م_ن اجل تواتر القرآن الکریم بین عامة المسلمین جیلاً بعد جیل استمرت مادته و صورته و قراءته المتداولة علی نحو واحد فلم یوثر شیئاً علی مادته و صورته ما یروی عن بعض الناس من الخلاف فی قرائته من القراء سبعة المعروفین و غیر هم لم یسیطر علی صورته قرائة احدهم اتباعاً له و لو فی بعض ال_ن_س_خ و لم یسیطر علیه ایضاً ما روی من کثرة القراءات المخالفة له مما انتشرت روایته فی الکتب کجامع البخاری و مستدرک الحاکم مستندة عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم و ... .

«به خاطر این که قرآن کریم متواتر بین عموم مسلمانان، نسل به نسل بوده است، تمام خصوصیات ق_رآن ب_ه ی_ک روش حفظ شده است. هم ماده و هم حروف و هم شکل قرائت متداول آن. و چیزی در این ح_ق_ی_قت تاثیر منفی ننهاده است، حتی قرائت قراء سبع حتی در برخی نسخه ها هم تاثیر در قرائت م_ت_داول ق_رآن ن_ن_ه_اده اس_ت. نیز روایاتی که درجوامع روایی از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و دیگران در قرائت های گوناگون نقل شده است، اینها هم تأثیر در قرائت اصلی قرآن نگذاشته است».

آن_گ_اه در م_ورد ق_رائت سبع می فرماید: و ان القراءات السبع فضلاً عن العشر انما هی صورة بعض ال_کلمات لا بزیادة کلمة او نقصانها و مع ذلک ما هی الا روایات آحاد عن آحاد لا توجب اطمیناناً و لا وثوق_اً ف_ض_لاً ع_ن وه_نها بالتعارض و مخالفتها للرسم المتداول المتواتر بین عامة المسلمین فی السنین المتطاوله. «ق_رائت های هفت گانه تا چه رسد به ده گانه در اصل کلمه به زیاده و نقصان نیست، در اعراب و ق_رائت آن اس_ت، ت_م_ام اینها به خبر واحد است. دچار تعارض هستند و موجب اطمینان نیستند، تا چه رسد به این

ص: 134

که با قرائت عموم مردم که متواتر و متداول در طول سال های طولانی بوده است، مقابله کند».

آنگاه از این مقدمات زیبا و متقن این چنین نتیجه می گیرد: اذن فلا یحسن ان یعدل فی القرائة ع_ما هو المتداول فی الرسم و المعمول علیه بین عامة المسلمین فی أجیالهم الی خصوصیات هذه ال_ق_راءات م_ض_افاً الی انا معاشرة الشیعة الإمامیة قد امرنا بان نقرأ کما یقرأ الناس، ای نوع المسلمین و عامتهم. (1) «بنابراین صحیح و نیکو نیست که کسی از قرائت متداول و متواتر بین عموم مردم به ویژگی های س_ای_ر ق_رائت ها عدول کند. افزون بر این که ما شیعه از جانب ائمه اطهار علیهم السلام مامور هستیم برطبق قرائت متداول بخوانیم».

این سخن دقیق ترین و محکم ترین سخن است که از سوی یک پژوهشگر قرآنی ابراز می شود. همان ک_ه تا کنون بر آن استدال و پا فشاری شد. این سخن نکات مهمی را در بردارد.

نخست متواتر بودن ی_ک قرائت در طول تاریخ قرآن.

دو دیگر این که قرائت های گوناگون حتی در یک نسخه و یک مورد ه_م آسیب ب_ر قرائت متداول وارد نساخته اند و قرائت های گوناگون حتی قراء سبع بی پایه می باشد.

سه دی_گ_ر این که ائمه اطهار علیهم السلام هم شیعه را به همان قرائت عموم مردم رهنمود کرده اند و این همان تفسیر صحیح از تعبیر روایاتی است که می فرمود: إقرأ کما یقرء الناس.

م_ح_قق بزرگوار، مؤلف «التمهید» نیز در این باره می فرماید: فان ملاک صحة القرائة هی موافقة ذاک ال_ن_ص ال_محفوظ لدی عامة المسلمین. (2) «ملاک صحت قرائت موافقت با قرائت عموم مسلمانان است». البته ایشان به دنبال این سخن، سخن از سه شرط درباره ملاک صحت قرائت دارد، که آن سه شرط به یک شرط ارجاع داده می شود، که توضیح آن خواهد آمد.

ص: 135


1- آلاء الرحمن، ج 1، ص 29 و 30.
2- التمهید، ج 2، ص 154.

قرائت های حاشیه ای

ت_ا ای_ن قسمت نوشتار این نتیجه را می توان گرفت که قرائت های متفاوت از قرآن در حاشیه بوده اند، و ح_ت_ی م_شهورترین قرائت متفاوت، بر قرائت اصلی آسیب وارد نساخته است. به عنوان ن_مونه معروف ترین قرائت در مقابل قرائت متواتر، در آیه «مالِکِ الیوم الدین» است. که قرائت اصلی «م_ال_ک» و قرائت دیگر که معروف است، «مَلِک» می باشد. در عین حال، این قرائت، هیچ گاه به ق_رائت م_ت_وات_ر آسیب نزده است و هیچ گاه ملک یوم الدین متواتر نشده است. بلکه عموم مسلمانان همان «مالک یوم الدین» قرائت می کنند. در گوشه و کنار، برخی «ملک» قرائت می نمایند. و یا احیاناً برحی از چاپ های قرآن در اثر کژراهگی ملک هم می نویسند.

با این حال هیچ کدام از این عوامل باعث نشده است «ملک» متواتر شود و «مالک» از تواتر حذف شود. بلکه هر نقطه از جامعه اسلامی که بروی و به قرائت هر مسلمانی گوش فرادهی مالک قرائت می کند. و این نکته آشکار و بدون تردید است. لیکن طرح نکته دیگری نیز لازم به نظر می رسد که چرا بسیاری از فقهای فریقین قرائت های گوناگون از قرآن را جایز می شمارند؟

فقهاء و قراء سبع

در پاسخ این سؤال می توان گفت فرق عمده بین فقهای اهل سنت و شیعه در این رابطه وجود دارد. ف_ق_ه_ای اه_ل س_نت و نیز برخی محققان علوم قرآنی بر اساس این که روایات نزول قرآن بر احرف سبعه را ص_ح_یح می پندارند می گویند قرائت های گوناگون همه قرآن هستند. بر همین اساس قرائت برطبق همه آنها حتی ق_رائت ه_ای غ_ی_ر س_ب_عه هم جایز دانسته و همه آنها را قرآن می دانند.

ابن جزری می گوید: کل قرائة وافقت ال_ع_ربیة و لو بوجه و وافقت احد مصاحف العثمانیة، لا یجوز ردها من الاحرف السبعة التی نزلت بها ال_ق_رآن. (1) «ه_ر ق_رائت_ی ک_ه م_واف_ق

ص: 136


1- النشر فی قراءات العشر، ج 1، ص 9.

ع_ربیت ولو از یک جهت باشد و بر طبق یکی از مصحف های عثمانی باشد، رد آن جایز نیست. این قرائت ها که بر اساس احرف سبعه هستند که قرآن بر اساس آنها نازل شده است، صحیح می باشند.» زرق_ان_ی می گوید: ان القراءات کلها علی اختلافها کلام اللّه لا مدخل لبشرفیها. (1) «همه قراءات، کلام اللّه هستند و بشر در آنها دخالت ندارد».

ج_واب این گروه از علما بحث دیگری می طلبد که روایات احرف سبعه بی سند هستند. افزون بر این که مفاد آنها ربطی به قرائات قراء سبع ندارد. که بطور خلاصه این بحث طرح شد. گر چه ممکن اس_ت اهل سنت آن را نپذیرند.

اما فقهای شیعه در اثر اعتماد به اجماع و برداشت و اجتهاد از روایاتی که برخی از آنها در ه_م_ین نوشتار اشاره شد، به این فتوا رسیده اند. البته با یک فرق عمده با فقهای اهل سنت، و آن ای_ن ک_ه ف_ق_های شیعه هفت قرائت یا کمتر و یا بیشتر را قرآن نمی دانند، بلکه قرآن را تنها یک قرائت م_ی دان_ند. به دیگر سخن فقهای شیعه از بین چندین قرائت تنها یکی از آنها را قرآن می دانند، نه همه ق_رائت ه_ا را. در ع_ی_ن ح_ال ب_ر اس_اس برخی ادله این فتوا را ابراز می کنند.

ادله فقهای شیعه

فقهای شیعه برخی به دلیل اجماع، برخی به دلیل تقیه و برخی نیز به دلیل تواتر! برخی براساس برداشت از روایاتی مانند اقرؤوا کما یقرأ الناس، قرائت های گ_وناگون را اجازه می دهند. البته همه این دلیل ها مخدوش می باشند. و به آنها اشاره خواهد شد. ب_ر ای_ن اس_اس پایه فتوای فقهای شیعه دلیل های دیگر است. در عین حال که این نکته را بر خلاف قاعده می دانند.

ش_یخ الطایفه که از بزرگان فقه و تفسیر و کلام است می فرماید: در نزد اصحاب امامیه و روایات، ای_ن ن_کته محرز است که قرآن یکی است و بر یک پیامبر نازل شده است. اما

ص: 137


1- مناهل العرفان، ج 1، ص 28.

علت جواز قرائت های گوناگون به دلیل اجماع است، غیر انهم اجمعوا علی جواز القراءة بما یتداوله القراء... . (1)

محقق ط_ب_رسی می فرماید: و الشیاع فی اخبارهم ان القرآن نزل علی حرف واحد؛ «آنچه مطرح است در نزد امامیه این که قرآن بر یک حرف نازل شده است.» و م_ی ف_رم_ای_د: ان ال_ظ_اه_ر م_ن مذهب الامامیة انهم اجمعوا علی جواز القراءة بما تتداوله القراء بینهم. (2) «اجماع امامیه برای این است که قرائت بر قراء مشهور جایز است».

ص_اح_ب جواهر این نکته را ضروری مذهب عنوان می نماید: ضروریة معروفیة مذهبنا بان القرآن نزل بحرف واحد. (3) «این امر ضروری مذهب امامیه است که قرآن بر یک حرف نازل شده است». استاد صاحب جواهر (کاشف الغطاء) در حاشیه بر مدارک می فرماید: لا یخفی ان القرائة عندنا نزلت بحرف واحد؛ (4) «در نزد امامیه قرائت بر یک حرف نازل شده است».

ص_اح_ب ح_دای_ق می فرماید: جواز قرائت های گوناگون به دلیل قرآن بودن آنها نیست، بلکه به ج_ه_ت تقیه و طلب اصلاح بین مسلمانان است و قرآن که از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ثابت است، یک قرائت ب_ی_شتر ندارد: جواز القراءة لنا تلک القراءات رخصة و تقیة و ان کانت القراءة الثابتة عنه صلی الله علیه و آله و سلم انما هی واحدة. (5) «تجویز قرائات گوناگون را به لحاظ تقیه بر ما اجازه داده اند، گر چه قرائتی که از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ثابت است، یکی بیش نیست».

آی_ة اللّه خوئی بعد از این که قرائت های گوناگون را خلاف قاعده می داند می فرماید: بااین حال از ای_ن قاعده عدول می کنیم به خاطر سیره قطعیه که متصل به اصحاب ائمه علیهم السلام می شود، لجریان ال_س_یرة القطعیة من اصحاب الائمة علی ذلک فان اختلاف القراءات امر

ص: 138


1- تفسیر تبیان، ج 1، ص 7.
2- مجمع البیان، ج 1، ص 7.
3- جواهر الکلام، ج 9، ص 294.
4- نقل از جواهر، ج 9، ص 294.
5- حدائق الناظرة: ج 8، ص 100.

شایع ذایع بل کان متحققاً بعد عصر النبی صلی الله علیه و آله و سلم. (1)

بر این اساس فقهای شیعه در عین حال که قرائت های متفاوت را اجازه می دهند آن را مخالف اصل و قاعده می دانند و به دلیل خاص از قاعده اصلی عدول نموده اند.

اجماع

دلیل هایی که این گروه از فقهای ارجمند شیعه عنوان می فرمایند، به دلایلی مورد پذیرش نمی تواند باشد. و اگر عرصه فقهی بود بیشتر در این رابطه گفتگو می شد. لیکن چون موضوع علوم قرآنی است به صورت فشرده این ادله نقد می شوند.

این نکته آشکار است که هیچ گونه زمینه تقیه در مورد مسئله مشاهده نمی شود یا یادآوری این نکته نقد را در مورد اجماع شروع می کنیم. یکی از ادله فقهی بر تجویز قرائات قراء سبع ادعای اجماع است که در منابع فقهی به چشم می خورد.

در کتاب های متقن فقهی مانند کتاب هایی که نام برده می شوند یا ادعای اجماع اصحاب امامیه بر تواتر قرائات هفتگانه شده و یا ادعای تواتر این قرائات شده است. علامه رحمت الله علیه در منتهی می فرماید، یجوز ان قرأ بای قراءة شاء من السبعة لتواترها اجمع. (2) «جایز است که فرد به هر کدام از قرائت های هفتگانه، قرآن را قرائت کند. زیرا همه اینها متواتر می باشند.» همچنین در تذکرة می فرماید: یجب ان یقرأ بالمتواتر من القراءات و هی سبعة. (3) «واجب است در نماز به یکی از قرائت های هفتگانه قرائت نماید.» در تحریر می فرماید: یجوز ان قرأ بای قرائة شاء من القراءات السبع. (4) «به هر کدام از قرائت های هفتگانه قرائت کند، جایز است.» (علامه در قواعد که یک کتاب متقن فقهی و متن است چنین مطلبی ندارد.)

ص: 139


1- مستند العروة الوثقی، ج 3، ص 477.
2- منتهی المطلب، ج 1، ص 273.
3- تذکرة الفقهاء، ج 3، ص 141.
4- تحریر الاحکام، ج 1، ص 38.

شهید اول در ذکری می فرماید: یجوز القراءة بالمتواتر ... لثبوت تواترها کثبوت قرائة القراء السبعة، (1) «قرائت قرآن (در نماز) باید به قرائت متواتر مانند قرائت قراء هفتگانه باشد.» شهید ثانی در روض الجنان می فرماید: و قد اجمع العلماء علی تواتر السبعة و اختلفوا فی تمام العشرة. (2) «فقها در تواتر قرائات هفتگانه اجماع دارند اما در قرائات دهگانه اختلاف دارند.» محقق کرکی در جامع المقاصد می فرماید: فقد اتفقوا علی تواتر السبع. (3) «فقهای امامیه اتفاق بر تواتر قرائت های هفتگانه دارند.»

محقق اردبیلی می فرماید: و کانه لا خلاف فی السبعة. (4) «گویا در قرائات قراء سبع اختلافی بین فقها نیست.»

مرحوم سید محمد عاملی (صاحب مدارک) می فرماید: و قد نقل جمع من الاصحاب الاجماع علی تواتر القراءات السبع. (5) «عده ای از اصحاب امامیه نقل اجماع نموده اند بر تواتر قرائت های هفتگانه.»

همین موضوع را بر برخی منابع دیگر نسبت داده اند. مانند موجز الحاوی، کشف الالتباس و المقاصد العلیه شهید. (6)

محقق عاملی (صاحب مفتاح الکرامة) می فرماید: قال اکثر علمائنا یجب ان یقرأ بالمتواتر و هی سبع. (7) «بیشتر فقهای ما (شیعه) فرموده اند که قرائت قرآن باید به قرائت متواتر که هفت قرائت می باشد، صورت گیرد.»

بر این اساس ادعای اجتماع یا تواتر یا اجماع منقول در کلمات فقهای بنام شیعه فراوان

ص:140


1- ذکری الشیعة، ص 187.
2- روض الجنان، ص 264.
3- جامع المقاصد، ج 2، ص 245.
4- مجمع القائدة و البرهان، ج 2، ص 217.
5- مدارک الاحکام، ج 3، ص 338.
6- مفتاح الکرامة، ج 7، ص 210.
7- همان، ص 209.

به چشم می خورد. به همین خاطر باید این نکته بررسی شود که آیا اجماع در این مسئله می تواند یک دلیل فقهی مستقل و پشتوانه فتوای فقها قرار گیرد، یا این که اجماع قابل نقد می باشد؟

نقد اجماع

در مورد اجماع به عنوان دلیل فقهی می تواند گفت اجماعی معتبر است که به طور کامل شکل گرفته باشد و مخالف در مورد آن نباشد. و نیز مدرک اجماع مشخص نباشد. افزون بر این که اجماع محصل در کتاب های فقهایی که از آنها تعبیر «به قدماء» می شود مورد عنایت فقها می باشد، نه اجماع متأخرین. فقهای شیعه را به سه دوره تقسیم می نمایند. فقهای تا قرن ششم، زمان محقق حلی، «قدماء». و از قرن ششم تا قرن دهم «متأخرین» و از قرن دهم تا چهاردهم «متأخر المتأخرین» عنوان می نمایند.

با توجه به این نکات می توان گفت این موضوع در کتاب های فقهی قدماء به طور کلی مطرح نیست. نه در مقنع صدوق و نه در مغنعه مفید و نه نهایه و مبسوط شیخ. و نه در غنیه ابن زهره و وسیله ابن حمزه و مراسم سلار. و مهذب ابن براج. در هیچ کدام از کتاب های مهم فقهی قدماء موضوع مطرح نیست. حتی در مثل شرایع الاسلام محقق حلی که تقریباً آخرین فرد از قدماء به حساب می آید مسئله مطرح نمی باشد.

این مسئله در کتاب های فقهی از زمان علامه حلی مطرح شده است. و به دنبال علامه شهید اول آنگاه شهید ثانی و محقق کرکی و نیز صاحب مدارک و صاحب جواهر و صاحب حدایق و ... دیگران مطرح ساخته اند.

در میان قدماء شیخ طوسی در تبیان که کتاب تفسیری است موضوع را مطرح می سازد. (1) که بدنبال آن محقق طبرسی نیز مسئله را مطرح می نماید. (2)

و در بین متأخرین هم بیشتر آنان سخن از تواتر دارند که قرائات قراء سبع متواتر می باشند. یعنی ادعای تواتر نموده اند. سخنی از اجماع به میان نیآورده اند. نقل اجماع در

ص: 141


1- تبیان، ج 1، ص 7.
2- مجمع البیان، ج 1، ص 12.

مثل جامع المقاصد کرکی رحمت الله علیه، روض الجنان شهید، مدارک الاحکام، و مفتاح الکرامه مطرح می باشد. در واقع نقل اجماع (اجماع منقول) جمعی از فقها متأخرین می باشد. به چنین اجماع منقول نقل به برخی از متأخرین تا چه مقدار می توان به عنوان دلل فقهی مستقل اعتماد نمود؟!

بر این اساس اجماع محصل به ویژه اجماع قدماء و پیشینیان از فقها در مسئله شکل نمی گیرد. تنها اجماع منقول برخی از متأخرین مطرح است. زیرا مسئله کتاب های فقهی پیشینیان مطرح نیست و بسیاری از فقها که اسامی برخی از آنها آورده شد، مخالف اجماع و مخالف تواتر هستند.

افزون بر اینها در مورد مسئله روایات فراوانی وجود دارد که ممکن است مستند فقها در این فتوا آن روایات باشد نه اجماع. و به همین خاطر فقهای معاصر مانند محقق خویی به اجماع اعتماد نمی کند، دلیل مگر مانند سیره را مطرح می سازد.

توجیه تواتر

اشاره

اما تواتر به قرائت های هفتگانه همان گونه که مطرح شد، پایه و اساس نمی تواند داشته باشد. زیرا بر این مطلب برهان اقامه شد که تنها یک قرائت در قرآن صحیح می باشد. و بدین خاطر تنها یک قرائت می تواند متواتر باشد. زیرا تواتر بیش از یک قرائت دلیل بر تکاذب آنها می باشد. وقتی یک قرائت صحیح باشد تواتر قرائت دیگر قهراً باطل است و نمی تواند شکل بگیرد. بر این اساس شکل گیری تواتر بر بیش از قرائت صحیح قرآن امری موهوم می باشد. به همین علت است که در شکل گیری تواتر فقها تردید می کنند.

و بسیاری از آنان تواتر قرائت های هفتگان را منکر می باشند. صاحب جواهر در این باره «بسیاری از علمای شیعه و اهل سنت و اهل سنت تواتر را انکار می کنند.»

و به همین علت مدعیان تواتر هم به نوعی تواتر را توجیه می کنند که منظور از تواتر این قرائات به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نمی باشد. که به دو توجیه از زبان فقها اشاره می شود. فقها می فرمایند

ص: 142

منظور از تواتر این نیست که تمام این قرائات هفتگانه مستند به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می باشند. و همه آنها وحی منزل می توانند باشند.

شهید ثانی در جواب فخر رازی می فرماید: منظور تواتر همه قرائات سبع نیست. بلکه منظور این است که قرآن متواتر در بین قرائات سبع وجود دارد. لیس المراد بتواترها ان کل ما ورد من هذه السبع متواتر بل المراد انحصار المتواتر الان فیها نقل من هذه القراءات. (1) بازگشت این سخن به همان مبنای منتخب است که قرآن متواتر همان قرائت عمومی است که در این قرائت ها وجود دارد. نه این که همه قرائت های هفتگانه متواتر باشند.

همچنین مفتاح الکرامة تواتر را نوعی دیگر توجیه می کند که منظور از تواتر این قرائات تواتر به صاحبان این قرائات است نه تواتر به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کلام الاصحاب و اجماعاتهم یحمل عل یالتواتر الی اصحابها لا الیه صلی الله علیه و آله و سلم. (2)

بر این اساس به استناد قرائت های قراء سبع به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نه اجماع محصل نه اجماع منقول و نه تواتر وجود ندارد. اجماع به عنوان دلیل فقهی مستقل نمی تواند پشتوانه فتوای فقها قرار گیرد که قرائت قرآن را به قرائت های هفتگانه جایز می دانند.

اما سیره مستمر و متصل به زمان ائمه علیهم السلام و یا رسول الله صلی الله علیه و آله در مورد قرائت قراء سبع امری غیر قابل پذیرش است. به چه دلیل این سیره به زمان ائمه علیهم السلام متصل می شود؟! در مورد قرائات سبع کدام سیره تحقق دارد؟! کسی که قرائات قراء سبع را جایز می داند چگونه حتی احتمال آنها را در زمان ائمه علیهم السلام می پذیرد! در حالی که در بحث های قبلی به اثبات رسید که مطرح شدن قرائت قراء سبع به اوایل قرن چهارم مربوط می شود. حتی به زمان ائمه علیهم السلام نمی توان آنها را استناد کرد، تا چه رسد به زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.

بر این اساس سیره مستمر مردم قرائت های گوناگون از قرآن نمی باشد. سیره مردم به یک قرائت است که همان قرائت اصلی قرآن است. نمی توان قرائت های گوناگون را با

ص: 143


1- نقل از مفتاح الکرامة، ج 7، ص 218.
2- مفتاح الکرامة، ج 7، ص 217.

سیره به زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم متصل نمود. زیرا چنین سیره ای تحقق ندارد.

اما روایات که برداشت ها از اقرأ کما یقرأ الناس، مبنی بر این که این گونه قرائت ها متداول بوده اند و امام علیه السلام به همان قرائت ها ارجاع می دهد، نیز مخدوش است. زیرا این قرائت ها در هیچ زمانی متداول نبودند، اقرأ کما یقرأ الناس؛ یعنی همانند قرائت عمومی متواتر و متداول بین مردم که یک قرائت بیش نیست قرائت کنید، نه قرائت های متفاوت قرائت های متفاوت هیچ گاه به عنوان قرائت مردم متداول نبوده اند. برداشت جو از قرائات از این گونه روایات بی اطلاعی از تطور قرائات گوناگون است. یک فقیه آگاه به این موضوع به گونه دیگر فتوا خواهد داد. هنگامی که ثابت شود تواتر در یک قرائت تحقق دارد، ادعای امثال محقق کرکی که در مورد قراء سبع تواتر ادعا می کند، (1) مخدوش خواهد بود.

بر این اساس دلیلی وجود ندارد که از قاعده اولی برگشته، برخلاف آن فتوا صادر شود. زیرا قاعده اولیه اقتضا می کند یک قرائت بیشتر صحیح نباشد. دلیل عقلی، و نیز روایات نبوی صلی الله علیه و آله و سلم و آثار اهل بیت علیهم السلام و سیره مسلمانان همه هماهنگ یکدیگرند و یک پیام را ندا می دهند که یک قرائت بیشتر صحیح نیست. و آن قرائت همین قرائت عمومی مسلمانان است که همه بر آن اتفاق و تواتر دارند.

قرائت عاصم

در ب_ح_ث قرائت همواره سخن از قرائت «عاصم» است (عاصم بن ابی النجود الاسدی) است. در کتاب های علوم قرآنی شیعه و اهل سنت و نیز کتاب های فقهی همواره معتبرترین و معتمدترین قرائت، قرائت عاصم شناخته شده است. به گونه ای که حتی چاپ قرآن ها را در ایران اسلامی براساس قرائت عاصم به روایت حفص تجویز می نمایند! و بر این پندارند که قرائت عاصم معتبرترین قرائت در بین قرائت های گوناگون می باشد! قرائت ایشان چه ویژگی دارد که ملاک صحت قرائت قرار می گیرد؟!

در پ_اسخ این سؤال می توان گفت بر اساس فضای سخن این نوشتار و هر کسی که این شیوه را در پ_ی_ش گیرد، برای قرائت فردی مانند عاصم یا غیر عاصم هیچ گونه امتیازی

ص: 144


1- جامع المقاصد، ج 2، ص 245.

نمی بیند. زیرا ملاک اصلی ت_واتر قرائت است. در تواتر فرد هیچ گونه تاثیری ندارد. قرائت او نمی تواند معتمد باشد. از نظر ف_ق_هی هم قرائت عاصم که توسط راویان ایشان نقل شده اعتباری در عرصه فقاهت نمی تواند داشته باشد. زیرا عاصم قرائت خود را با سه واسطه در عرض هم از علی بن ابی طالب علیهم السلام می رساند. یکی ابو عبد الرحمن سلمی، زر بن حبیش و ابو عمرو شیبانی. راویانی که قرائت ایشان را نقل می کنند عبارتند از ح_ف_ص بن س_ل_یمان اسدی (ریب) که معروفترین بوده و از همه بیشتر مورد توجه است. دیگری شعبة بن عیاش معروف به ابوبکر. (قرائت عاصم به سلمی آنگاه به عبدالله بن مسعود منتهی می شود. چون با قرائت متواتر منطبق است با قرائت امیرالمؤمنین علیه السلام هماهنگ می باشد).

در کتاب های رجالی شیعه نام و نشانی از عاصم یافت نمی شود. اما بر اساس نقل البیان،رجالیون اهل سنت وی را توثیق می کنند. (1) در مورد راویان ایشان آنچه مورد توجه است «حفص» بوده نه ابوبکر. ح_ف_ص در کتاب های رجالی شیعه توثیق نشده است. اگر سخنانی که به عنوان کذاب و جاعل ح_دی_ث ک_ه ب_رخی عنوان می کنند. (2) در مورد ایشان ثابت نشود، حداقل این است که امامی م_ج_ه_ول الحال است و به روایت او نمی توان در فقه اعتماد نمود.

در عین حال عاصم چون با یک واس_طه به زمان علی بن ابی طالب علیه السلام متصل می شود. چون ایشان اهل کوفه بوده و قرائت وی به لحاظ دقتی که داش_ت_ه در اک_ث_ر م_وارد م_نطبق با قرائت عموم می باشد. به فرمایش زیبای برخی «ن_سبت» در این مورد معکوس است. (3) ملاک قرائت متواتر است نه قرائت فرد. در بین قراء سبع عاصم چنین ویژگی را دارد که همراه با قرائت عمومی می باشد. جز در موارد بسیار اندک، از ق_رائت م_ت_وات_ر ف_اص_ل_ه ن_گ_رف_ته است. بر این اساس صحیح نیست صحت قرائت قرآن را قرائت عاصم به روایت حفص عنوان نمود.

با بررسی که از نقل اختلاف قرائت های تفسیر شریف مجمع البیان انجام گرفت به دو مورد برخورد شد. قرائت عاصم به روایت حفص با قرائت متواتر تفاوت دارد. ی_کی کسره

ص: 146


1- البیان، ص 144.
2- همان، ص 145.
3- التمهید، ج 2، ص 245.

کید در «کَیدِ الکافرین» است که قرائت منسوب به عاصم نصب کید «کَید الکافرین» (1) است. (2) دوم آیه 33 احزاب است که قرائت متواتر «قَرنَ بُیوتکنَّ» به فتح قاف می باشد. در صورتی که قرائت منسوب به عاصم به روای_ت ح_ف_ص ب_ه ک_س_ر ق_اف است، «قِرنَ». البته نقل دیگر از عاصم در همین مورد همان قرائت ع_م_وم_ی اس_ت. (3) این ویژگی مهم قرائت عاصم است که از برکت پیروی از اهل بیت و علی بن ابی طالب علیه السلام نصیب وی شده است. بنابراین ملاک صحت قرائت، قرائت فردی چون عاصم نیست. ملاک تواتر قرائت است که قرائت عاصم به روایت حفص جز در موارد اندک منطبق با قرائت متواتر است.

این نکته نیز ممکن است نیاز به توضیح داشته باشد که در روایت موثق از امام صادق علیه السلام این چنین آم_ده ب_ود ک_ه ما بر قرائت «اُبَیَ» هستیم. (4) قرائت اُبیَ هم به عنوان فرد خصوصیت ندارد. با در نظر گرفتن این که قرائت ابی م_ن_طبق با قرائت متواتر بوده است (که قرائت اصلی قرآن است) به این جهت امام علیه السلام می فرماید ما بر طبق قرائت «ابی» هستیم. قرائت ائمه علیهم السلام هم به این جهت که به لحاظ آگاهی به حقیقت قرآن همراه با قرائت متواتر بوده اعتبار دارد.

ملاک صحت قرائت

نتیجه مهم این پژوهش این است که تنها ملاک صحت قرائت یک چیز است و آن تواتر قرائت است. گر چه برخی ملاک های متعدد عنوان نموده اند. مانند موافقت با قرائت عمومی، موافقت با افصح در زبان ع_ربی، عدم مخالفت با دلیل و برهان قطعی. (5) از مطالب گذشته به دست آمد آنچه ملاک صحت قرائت است همان موافقت با قرائت عمومی و متواتر می باشد. البته وقتی قرائت اصلی قرآن اح_راز ش_د، م_ط_ابق افصح نیز خواهد بود و هیچ دلیل قطعی هم با آن منافاتی نخواهد داشت.

در س_راسر کتاب های روایی هم روایت صحیحی وجود ندارد که با قرائت متواتر

ص: 146


1- انفال، 18.
2- مجمع البیان، ج 4، ص 531.
3- همان، ج 8، ص 355.
4- کافی، کتاب فضل القرآن، باب نوادر، حدیث 27.
5- التمهید، ج 2، ص 119 و 154.

مخالفت کند. گرچه اگ_ر وج_ود ه_م داش_ت ن_م_ی ت_وان_س_ت ب_ا ت_واتر معارضه کند. لیکن چنین چیزی وجود ندارد. ن_تیجه این که در تمام موارد اختلاف قرائت تنها می توان به قرائت اصلی، قرائت نمود. در مثل مالک یوم الدین، ملک یوم الدین جایز نیست. در مثل حتی یَطهُرن، حتی یَطَّهَرن صحیح نیست و همچنین در سایر موارد اختلاف قرائت.

مروری به آنچه گذشت

در م_رح_له اول این بخش استدلال شد که قرآن که یک مرتبه بر رسول الله تلفظ و نازل شده است. یک مرتبه تلفظ بیش از یک اعراب پذیرا نیست. یک اعراب جزء حقیقت قرآن است، قرائت های متفاوت از قرآن یک پدیده عارضی اس_ت و از عصر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم شروع شده است که هم برهان عقلی و هم راوایات رسیده از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و ائم_ه علیهم السلام آنها را رد می کنند. این قرائت ها همواره در حاشیه بوده اند و هیچ گاه به قرائت متواتر قرآن آسیب وارد نکردند.

در م_رحله دوم این بخش این نکته به اثبات رسید که تواتر قرآن ملازم با تواتر یک قرائت نیز هست. لذا پذیرش تواتر قرآن پذیرش تواتر یک قرائت هم می باشد، این قرائت، قرائت هیچ فردی از قراء نمی باشد، بلکه همان قرائت عموم مسلمانان اس_ت. ک_ه از اب_ت_دای نزول قرآن متداول بوده است.

همچنین به این نکته اشاره شد قرائت های دیگر بر طبق نظر فقهای شیعه خارج از حقیقت قرآن هستند و بر خلاف قاعده می باشند. گر چه به لحاظ ب_رخی ادله، عده ای از فقهای شیعه قرائت های گوناگون را جایز می دانند. به این مطلب نیز اشاره شد که ادله این گروه از ف_ق_ه_ا نیز مخدوش می باشد. اما فقها اهل سنت قرائت های گوناگون را قرآن می پندارند که اساس و م_ب_ن_ای آن_ه_ا مخدوش می باشد. در پایان ویژگی قرائت عاصم اشاره شد که جز در موارد اندک منطبق با قرائت ع_مومی می باشد. و بررسی شد که ملاک صحت قرائت تنها یک چیز است و آن تواتر است. و بررسی شد که ملاک صحت قرائت یک چیز است و آن تواتر است. بر این اساس ملاک صحت قرائت در قرآن تواتر قرائت است نه قرائت عاصم به روایت حفص.

در پ_ایان ضمن احترام به همه فقها و سنگرداران عرصه فقه و فقاهت و معتبر و

ص: 147

حجت بودن فتوای آنان بر مقلدانشان بر این نکته تاکید می شود که تنها یک قرائت در قرآن صحیح می باشد. این نکته نیز قابل توجه است که در چاپ قرآن نباید ملاک صحت قرائت را قرائت عاصم به روایت حفص قرار داد. بلکه ملاک صحت تواتر قرائت است.

و اللّه سبحانه هو العالم»

ص: 148

محکم و متشابه

پیدایش این بحث

ب_ح_ث از م_ح_ک_م و متشابه از جمله بحث های علوم قرآنی است که نه تنها قرآن منشأ پیدایش آن م_ی ب_اش_د، ب_لکه قرآن به این نکته تصریح نموده است. قرآن آیه های خویش را به دو دسته «محکم» و «متشابه» تقسیم نموده است، ه_و ال_ذی ان_زل ع_ل_یک الکتاب منه آیات محکمات هُنَّ ام الکتاب و اُخر متشابهات فاما الذین فی ق_ل_وب_هم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغا الفتنة و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله الا اللّه و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما یذکّر الا اولوا الالباب. (1)

«خ_دای س_ب_ح_ان خدایی است که بر تو (رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم) کتاب فرود فرستاد که برخی از آیه ها آن م_ح_کم، که مرجع کتاب هستند می باشند. برخی دیگر متشابه هستند. آنان که در قلب و روحشان انحراف است، متشابه را پیروی می کنند تا فتنه انگیزی نموده و طلب تاویل (تفسیر به رأی) بنمایند! در حالی که تاویل قرآن را جز خدای سبحان و ژرف نگران در دانش نمی دانند. هم آنان که می گویند م_ا ق_رآن را ب_اور داریم. همۀ آن از جانب خدای سبحان و پرورش دهنده ماست. به این نکات عمیق تنها خردمندان توجه دارند».

ای_ن کریمه از آیه های محکم قرآن است. به معارف عمیق قدسی رهنمود است. و راه یافتی است برای ب_ه_ره وری از ق_رآن. در این فراز از بحث به موضوعاتی چون معنای محکم و

ص: 149


1- آل عمران، 7.

متشابه، راه تفسیر آیه های م_ت_شابه، چرا قرآن مشتمل بر متشابه است؟ خطر پیروی از متشابه و ... خواهیم پرداخت. اما از طرح ب_ح_ث ه_ای دام_نه داری چون توضیح آیه های متشابه قرآن که بیشتر جنبه تفسیری دارند، نه علوم قرآنی، پ_ره_ی_ز می شود. گر چه برخی از مؤلفان این موضوع را به صورت گسترده و حجیم به علوم قرآنی کشانیده اند. در علوم قرآن باید روش ها بررسی شود، نه مفاهیم آیه هاکه بحث تفسیری است. علوم ق_رآن همانند اصول فقه نسبت به فقه است، همان گونه که طرح مسایل فقهی در اصول خروج از م_وض_وع است، طرح مفاهیم آیه ها نیز خروج از موضوع علوم قرآن است. با این تذکر وارد بحث های این بخش می شویم.

معنای محکم

«م_ح_کم» از حُکم از نظر لغت به معنای «منع» می باشد: الحُکم المَنع، الحاکم من یَمنَعُ الظالم عن ظلمه؛ «حاکم به کسی گفته می شود که مانع ظلم ظالم می شود.» ح_ک_م_ة ال_لجام هی تمنع الفرس عن الاضطراب؛ «حکمت دهنه افسار اسب است که اسب را از اضطراب به چپ و راست باز می دارد.» بناء محکم ای وثیق یمنع عن التعرض؛ «ساختمان محکم ساختمانی است که مطمئن و مانع از تعرض دشمن است». سخن حکیم با حکمت، سخنی که بی مورد و لغو نیست. (1) در واقع حکم باور یقینی و حقیقت محم و خلل ناپذیر است. (2)

م_ح_کم به این معنا صفت تمام آیه های قرآن است و نمی توان آیه های قرآن را به دو بخش محکم و غیر محکم تقسیم نمود، کتاب احکمت آیاته ثمّ فصّلت. (3) «آیه های قرآن حکمت محض هستند.» لا ی_أت_ی_ه ال_ب_اطل من بین یدیه و لا من خلفه. (4) «باطل از هیچ جانب به سوی قرآن راه ندارد».

ص: 150


1- مفردات، ص 126، نهایة ابن الاثیر، ج 2، ص 418. کتاب العین، ص 191. المنجد، ص 146 و ... .
2- التحقیق، ج 2، ص 265.
3- هود، 1.
4- فصلت، 42.

معنای متشابه

«م_تشابه» از تشابه یعنی تماثل و همانند است. شُبهه هم از همین ریشه است. زیرا همانند و مشابه حق است؛ حق نماست. متشابه به معنای واژگانی آن، همانند محکم صفت و ویژگی تمام آیه های قرآن می باشد. همۀ آی_ه ه_ای ق_رآن در حق بودن، صدق بودن، معجزه و وحی بودن و رهنمود و هدایت بودن همانند هستند. ن_م_ی ت_وان آی_ه ه_ای ق_رآن را ب_ه دو گ_روه م_ت_ش_اب_ه و غ_ی_ر م_ت_ش_اب_ه ت_ق_س_ی_م ن_م_ود، و اللّه ن_زّل اح_س_ن ال_ح_دی_ث ک_ت_اب_اً متشابهاً؛ (1) خدای سبحان زیباترین سخن را فرود فرستاد، کتابی که آیه های آن متشابه و همانند یکدیگرند».

ب_ن_ابراین از مفهوم واژگانی محکم و متشابه نمی توان به منظور این تقسیم بندی رسید. گرچه از م_ف_ه_وم واژگ_ان_ی می توان کمک گرفت. به همین سبب در بیان ویژگی آیات محکم و متشابه دی_دگ_اه ه_ای بسیاری ابراز شده است و تنها المیزان شانزده دیدگاه نقل می کند (2) که به برخی از آنها برای ایجاد زمینه جهت طرح دیدگاه منتخب اشاره می شود.

دیدگاه ها

اشاره

1_ برخی گفته اند آیه های محکم، یعنی آیه های ناسخ ، و آیه های متشابه یعنی آیه های منسوخ. برای این دیدگاه دلیل ابراز نشده است. افزون بر این که آیه های متشابه منسوخ نیستند. بسیاری از آیه های متشابه در م_ورد خ_داش_ن_اسی هستند. مانند: الرحمن علی العرش استوی. (3) و منسوخ هم نمی باشد. به همین جهت این دیدگاه مخدوش است.

2_ برخی گفته اند آیه های محکم آیاتی که عقل برای درک آنها راه دارد. یعنی می توان آنها را درک کرد. ام_ا آی_ه های متشابه آیاتی هستند که عقل آنها را نمی تواند درک کند! این سخن هم مخدوش است. زیرا ق_رآن ه_م_گان را دعوت می کند که در همه آیه های آن تعقل و تدبر کنند، أفلا یتدبرون القرآن ام ع_ل_ی ق_لوب اقفالها،(4) «آیا قرآن را تدبر

ص: 151


1- زمر، 23.
2- المیزان، ج 3، ص 31.
3- طه، 5.
4- محمد، 24.

قرآن را از بین بره اند. بنابراین تفکر در تمام آیه های قرآن راه دارد. با این نگرش این دیدگاه نیز مستدل نمی باشد.

3_ دی_دگ_اه دی_گ_ر این که آیه های محکم آیاتی هستند که یک احتمال بیشتر در آنها مطرح نیست.اما آی_ه ه_ای متشابه احتمالاتی نیز در آنها مطرح است. این دیدگاه هم از این جهت مخدوش است که در آی_ه ه_ای محکم احتمالاتی که همۀ آنها محکم باشند،فرض صحیح دارند. اصولا قرآن مشتمل بر مفاهیم عمیق و پایان ناپذیر است. اندیشه در آن موجب برداشت های ژرف، محکم و متقن می شود.

4_ دی_دگ_اه دی_گ_ر م_ی گوید آیه های محکم آیه های روشن و مبین و آیه های متشابه آیات مبهم ه_س_ت_ن_د. آی_ات_ی که معنای روشن دارند، محکم و آیاتی که مفهوم روشن ندارند، مبهم و مجمل می باشند، متشابه هستند.

همچنین ای_ن دی_دگاه بدون خدشه نیست. زیرا ابهام صفت لفظ و واژه است. یک واژه اگر معنا نداشته ب_اش_د به آن مهمل گفته می شود. یعنی لفظ بی معنا. اگر معنا داشته باشد و معنای آن برای م_خاطب روشن نباشد، مبهم و مجمل گفته می شود. وقتی واژه ای مبهم شد با مراجعه به فرهنگ ل_غ_ت، ابهام از بین می رود. چنین چیزی در قرآن وجود ندارد. در ق_رآن واژه نامفهوم وجود ندارد و اگر مبهم هم وجود داشت، باید برای رفع ابهام به فرهنگ عرب مراجعه شود تا ابهام آن رف_ع ش_ود. در ح_الی که قرآن برای رفع تشابه می فرماید به محکمات رجوع کنید، نه به فرهنگ عرب. اصولاً می توان ادعا کرد در ق_رآن واژه و یا جمله مبهم وجود ندارد و متشابه را به دلایلی که گفته می شود، نمی توان به مبهم معنا کرد.

نخست این که عوامل ابهام چند چیز می تواند باشد که هیچ کدام از آنها در قرآن راه ندارند.

عوامل ابهام واژه

ال_ف: ی_ک_ی از مواردی که ممکن است در قرآن باعث ابهام لفظ شود، وجود چندین اعراب از یک ل_ف_ظ اس_ت ک_ه مخاطب نداند کدام یک از آنها قرآن است. فرضاً در آیه مبارکه حتی یَطهُرن، نداند یَ_طهُرنَ است یا یَطهُرن باشد، معنای آن این است

ص: 152

با همسران خود نمی توانند ه_م_ب_ستر شوند، تا زمانی که از عادت ماهانگی پاک شوند. وقتی پاک شدند و لو هنوز غسل نکرده باشند، همبستر شدن جایز است. و اگر یَطَّهَرن باشد، معنای آیه این است که افزون بر پاک شدن باید غ_س_ل هم بکنند.

اگر اعراب و ساختار واژه مشخص نباشد، ابهام راه داشت. اما اگر کسی گفت قرآن یک اعراب بیشتر ندارد که همان اعراب متواتر باشد، در این آیه هم حَتّی یَطهُرن» اعراب متواتر اس_ت و س_اختار واژه هم ثلاثی مجرد «طهر» است. در این صورت ابهامی وجود نخواهد داشت. چ_ون ای_ن ن_ک_ت_ه در بحث قرائت به اثبات رسیده است که قرآن یک اعراب بیشتر ندارد، ابهامی از ناحیه تفاوت اعراب متوجه قرآن نیست.

ب: عامل دیگر ابهام اشتراک واژه در چند معناست. اگر واژه ای به صورت اشتراک لفظی بیش از یک معنا داشته باشد و با قرائن هم نتوان مشخص کرد که در کدام معنا به کار رفته است، در این صورت نیز واژه مبهم می شود. اما اگر در قرآن واژه مشترک نباشد و یا اگر باشد، با قرینه معینه به ک_ار رف_ت_ه ب_اش_د (که مقصود کاربرد مشخص باشد) در این صورت ابهامی از جهت اشتراک وجود نخواهد داشت.

گاهی گفته می شود برخی کلمات قرآن مانند واژه «قُرء» مبهم است. زیرا قرء هم به معنای «طُهر» یعنی پاکی است و هم به معنای «حیض» یعنی زمان قاعدگی زن می باشد. در آی_ه مبارکه، و المطلقات یتربصن بأنفسهن ثلاثة قروء، (1) «زن های مطلقه باید به مدت سه نوبت پاک شدن عِده نگه دارند». چ_ون م_شخص نیست مراد کدام یک از دو معناست، ابهام پیدا می کند. زیرا اگر قرء به معنای پاکی باشد، معنای آن این خواهد بود که بعد از طلاق، زن باید سه مرتبه پاک شود تا بتواند ازدواج کند و نیازی نیست دوران قاعدگی سوم سپری شود. اما اگر به معنای حیض باشد، باید نوبت سوم قاعدگی نیز سپری شود. چون لفظ مشترک است، آیه مبهم می باشد. روایت از امیرالمؤمنین نیز همین مطلب را تأیید می کند. انما القرء الطهر الذی یقرء فیه الدم، الأقراءهن الاطهار. (2)

ص: 153


1- بقره، 228.
2- وسائل، ج 17، ص 424.

ل_ی_ک_ن این سخن در مورد «قرء» صحیح به نظر نمی رسد. زیرا این واژه در اصل به معنای طهر است. اص_ل ق_رء ب_ه م_ع_ن_ای جَ_م_ع است: قرأ ... الاصل الجَمعُ. (1) لسان العرب از ابواسحاق نقل م_ی ک_ن_د، ان القرء فی اللغة الجمع قولهم قرئت الماء فی الحوض جمعت، (2) «قرء در لغت به معنای جمع است. قرئت الماء یعنی آب در حوض جمع شد.» وقتی اصل واژه به معنای جمع باشد، هماهنگ با زمان پاکی زن است. آن هنگام که خون در رحم وی ج_م_ع می شود. نه زمان حیض که خون جاری می شود. وقتی مفهوم اصلی واژه این باشد، قرآن هم همان مفهوم اصلی را به کار برده است. اشتراکی وجود ندارد.

در کاربردهای روایی یا صحابه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم قرء به معنای حیض به کار رفته، مانند: دع الصلوة ایام اقرائک، (3) «نماز را در هنگام قرء «حیض» ترک کن». لیکن اولاً این کاربرد همراه با قرینه است. زیرا در زمان طهر و پاکی معنا ندارد گفته شود نماز را ترک کن. ترک نماز با زمان ناپاکی زن سازگار است. خود محتوا قرینه در کاربرد حیض است.

همچنین کارب_رد روایی ربطی به کاربرد قرآنی ندارد. اگر در روایات قرء بدون قرینه هم در حیض به کار رود، دل_ی_ل ن_م_ی ش_ود در ق_رآن هم از معنای اصلی عدول شده است. به همین خاطر قرء در کاربرد قرآنی به همان مفهوم اصلی واژه یعنی طهر است، و در آیه ابهامی وجودندارد.

در واژه «ع_َسعَس» در آیه مبارکه والیل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس، (4) نیز گفته شده اس_ت ک_ه اب_ه_ام وج_ود دارد. زیرا عسعس هم به معنای «اَقبَل» یعنی روی آورد، و هم به معنای «اَدبَر» یعنی رو گرداند، می باشد. و چون لفظ مشترک است. واژه مبهم می شود.

لیکن معنای اصلی این واژه هم به معنای «اقبل» یعنی روی آورد است. عسعس اللیل

ص: 154


1- لسان العرب، ج 1، ص 131.
2- همان.
3- وسائل، ج 2، ص 546.
4- تکویر، 17.

أقبل و دنا ظلامه، (1) «روی آورد شب، ظلمت آن نزدیک شد.» ام_ا در ک_ارب_رد ق_رآن_ی به لحاظ فضای سخن به معنای ادبر یعنی رو برگرداند، می باشد. زیرا آیه بعدی می فرماید: و الصبح اذا تنفس، «قسم به صبح آنگاه که نفس بکشد». تنفس صبح بعد از رو گردان شدن شب است، نه هنگام روی آوردن شب در این کاربرد هم چون همراه با قرینه است، ابهامی وجود ندارد. در مورد واژه «یَد» به معنای دست تا مچ، نیز گفته شده است، لفظ مشترک است. دست تا مچ، تا آرنج، دست ت_ا ک_ت_ف، ک_ارب_رد دارد. در ق_رآن چون بدون قرینه به کار رفته است، مانند: السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما، «دست مرد و زن دزد را قطع کنید». مشخص نیست منظور از کجای دست است، به همین خاطر مبهم است.

لیکن این سخن در مورد «ید» نیز صحیح به نظر نمی رسد. زیرا مفهوم اصلی «ید» همان دست ف_ارس_ی اس_ت ک_ه منظور تا مچ می باشد. کاربردهای دیگر به عنایت و قرینه می باشد. وقتی گفته م_ی ش_ود با هم دست دادند، یا برای فلانی دست زدند و یا دست را دراز کن، دست را بکش و امثال اینها، و یا وقتی گفته می شود «ید الفأس ید الرحی، ید البیعت، ید القوس و ...»، «دست تیشه، دست آسیاب، دست بیعت، دست کمان»؛ همه به معنای دست تا مچ است. یعنی آن موضعی که با کف دست گرفته می شود، منظور است. در ف_ارسی گفته می شود دسته تبر، دسته بیل ,دسته کارد، دسته قاشق و ... به چیزهایی که با کف دست گ_رف_ت_ه م_ی ش_ود، کاربرد دارد. در روایات هم وقتی می خواهد بگوید کف دست را بر زمین بزند، می فرماید:. وضع یده علی الارض، ضرب بیده علی الارض، (2) «دستش را بر زمین نهاد، دستش را بر زمین زد». مفهوم اصلی «ید» تا مچ است و اگر نبود توضیح روایات که در آیه حد سرقت مقصود آیه را بیان کند، ک_ه دست ت_ا آخر انگشتان منظور است، نه همه دست، از نظر قرآن می توان گفت که دست دزد باید از مچ

ص: 155


1- کتاب العین، ص 541.
2- وسائل الشیعه، ج 2، ص 974، روایت 4 و 6 باب یازدهم.

قطع شود. زیرا معنای اصلی «ید» این است. اما روایت مقصود آن را بیان نموده اند، در مورد حد سرقت دست دزد از انگشتان بریده می شود نه از مچ. در هر صورت در واژه ید ابهامی واژگانی وجود ندارد که مفهوم کلمه مشخص نباشد.

ام_ا ع_وام_ل دی_گ_ر چون غیر مانوس بودن معنای واژه مانند منسأه، به معنای عصا، نسئ به معنای ت_غ_ییر، ضیزی به معنای تنگ نظری و ... نیز موجب ابهام نیستند. زیرا اولا چگونه اثبات می شود که این واژه ها غیر مأنوس هستند و ثانیاً غیر مأنوس بودن دلیل بر ابهام نمی شود. مبهم آن است که مفهوم روشن نداشته باشد. نه این که مأنوس نباشد. اگر مفهوم واژه مشخص باشد و لو غیرمأنوس مبین خواهد بود.

ام_ا در م_واردی که در آن ها مرجع ضمیر مشخص نیست. اگر چنین چیزی در قرآن وجود داش_ت_ه باشد و از سیاق و فضای سخن مرجع ضمیر مشخص نشود، ابهام واژگانی نخواهد بود. این ابهام در مقصود است. ادعا این است که در قرآن واژه و جمله مبهم وجود ندارد، (ابهام

تنها در مورد حروف مقطعات وجود دارد) بنابراین نمی توان گفت واژه یا جمله از لحاظ واژگانی ابهام دارد.

دو دی_گ_ر ای_نکه بر فرض در قرآن واژه مبهمی به هر علت وجود داشته باشد، آیه های متشابه از این ق_بیل نیستند. زیرا آیه ای که مصداق بارز متشابه است، الرحمن علی العرش استوی، (1) می باشد. «خ_دا ب_ر روی ت_خت نشسته است.» این آیه که متشکل از چهار واژه است، الرحمن، علی، عرش، استوی. هیچ کدام مبهم نیستند. زیرا «الرحمن» اسم علم برای خدای سبحان است یعنی خدا. «عَلی» یعنی بر. «عرش» یعنی تخت. «اِستوی» یعنی اِستَقَر. معنای جمله هم مبهم نیست. زیرا معنای آن این است که «خدا بر روی تخت نشسته است» کدام قسمت جمله مبهم است؟! یا در مثل ید اللّه فوق ایدیهم، (2) «دست خدا بالای دستهای آنهاست». م_ف_هوم همه واژه ها آشکار است. مفهوم جمله هم آشکار است. ابهامی وجود ندارد. در عین حال که روش_ن و م_بین است، متشابه است. بر این اساس نمی توان

ص: 156


1- طه، 5.
2- فتح، 10.

محکمات را به مبینات و متشابهات را به مبهمات تفسیر کرد. که اگر مبهم هم بود، برای رفع ابهام آن به لغت مراجعه می شد نه به آیات محکم.

س_ه دی_گ_ر ای_ن که اصولاً مبهم قابل پیروی نیست. در حالی که قرآن پیروان متشابهات را نکوهش م_ی کند. می فرماید انسان های مریض از متشابهات پیروی می کنند. بدین جهت دیدگاه چهارم نیز مخدوش می باشد.

5_ از اب_ن ت_یمیه نقل شده که آیات محکم آیاتی هستند که افزون بر ایمان به آنها، باید به مفاد آنها عمل شود. اما متشابه آی_ات_ی هستند که باید تنها به آنها ایمان آورد؛ عمل طبق آن منظور نیست. (1) این سخن نیز در ع_ی_ن ح_ال ک_ه بی دلیل است، مخالف همین آیه است. زیرا آیه های متشابه با تفسیرصحیح مفهوم محکم دارند و عمل هم طبق آن انجام می گیرد.

6_ ب_رخ_ی ت_ح_ل_ی_ل ص_ح_ی_ح م_ت_ش_اب_ه را مشکل پنداشته تدبر و تفسیر آن را منع می نمایند و م_ی گ_وی_ند، ایمان به متشابهات واجب، سؤال در مورد آنها ممنوع و بدعت است. این سخن را به مالک (رئیس مذهب مالکی ها) نسبت می دهند (2).

اش_ک_ال_ی ک_ه م_توجه این دیدگاه است این که این سخن دعوت مسلمانان به جمود و ایستایی است. در حالی که قرآن جامعه مسلمانان را به رشد و پویایی و بالندگی دعوت می کند. جامعه قرآنی رشید و متفکر است، نه جامعه متحجر. خلاصه این دیدگاه برخلاف آیه های قرآن است که همگان را به تدبر در آیه های قرآن و آیه های تکوینی الهی فرا می خواند.

دیدگاه صحیح

7_ دی_دگ_اه ص_ح_ی_ح ای_ن ک_ه تشابه صفت لفظ نیست. واژه به اعتبار مفهوم واژگانی متشابه ن_م_ی ب_اش_د. ب_لکه لفظ به اعتبار معنای اضطراب آوری که دارد متشابه است. واژه به اعتبار معنای همانند، متشابه می باشد. که قرآن آیه ها را به محکم و متشابه تقسیم می کند.

به دیگر سخن متشابه بودن لفظ آیات به اعتبار مفاهیم آنها است. یعنی لفظ مفهومی را می رساند که آن مفهوم در عین حال که مبین و روشن است، شبهه انگیز است. شباهت به

ص: 157


1- المیزان، ج 3، ص 36.
2- اتقان، ج 2، ص 650.

باطل دارد. مفهوم الرحمن علی العرش استوی این اس_ت که خدا بر روی تخت نشسته است. این مفهوم روشن است، در عین حال شبهه انگیز می باشد که م_گ_ر خ_دا ج_س_م است که بر روی تخت نشسته باشد؟! چون این معنا با معارف توحیدی هم خوان نیست. تشابه به باطل دارد و شبهه انگیز است؛ متشابه است.

همچنین ید اللّه فوق ایدیهم همین شبهه را به ذهن می آورد که مگر خدا جسم است که دست داشته باشد؟

و یا آیاتی که افعال انسان را به خدا نسبت می دهند، ممکن است این شبهه را ایجاد کنند که ان_س_ان در ک_ارش م_ج_بور است. شبه جبر را القا می کنند. و آیاتی که کار انسان را به خود او نسبت م_ی ده_د، ش_ب_هه تفویض را طرح می کند. به این جهت آیه های قرآن به دو بخش تقسیم می شوند. ب_رخی مفهوم شبهه انگیز ندارند. مفهوم محکم بدون اضطراب دارند؛ محکم هستند. برخی در عین داش_ت_ن مفهوم روشن، شبهه انگیز و اضطراب آورند.

با این بیان مفهوم واژگانی دو لفظ محکم و متشابه نیز رعایت شده است. راه برطرف کردن تشابه هم رجوع به فرهنگ لغت نیست. زیرا مفهوم واژگانی روش_ن اس_ت، بلکه برای زدودن تشابه باید به محکمات رجوع می شود تا آن اضطراب و تشابه به باطل رفع شود. و منظور آیه شفاف گردد. یعنی متشابهات را به دامن محکمات بر می گرداند، تا مفهوم صحیح و محکم آن به دست آید.

م_ثلاً تمام آیه های متشابه در خداشناسی وقتی به دامن آیه ای چون، لیس کمثله شئ (1) «همانند خدا چیزی نیست» برگشت کنند؛ مفهوم محکم به دست می آید. که منظور از عرش و استقرار بر روی ت_خت، نشستن نیست. زیرا همانند خدا چیزی نیست و اجسام همه همانند هستند. منظور تدبیر امور نظام هستی است و چون تخت مظهر فرمانروایی و مدیریت یک کشور و جامعه است، از مقام تدبیر ال_ه_ی ای_ن چنین تعبیر شده است. این مفاد قریب مضمون «رب العالمین» است تدبیر و تربیت تمام نظام هستی در اختیارخداست. با این بیان متشابه به دامن محکم بر می گردد که فرمود: هُنَّ ام ال_ک_ت_اب.

ص: 158


1- شوری، 11.

همچنین م_نظور از ید اللّه فوق ایدیهم قدرت الهی است، که بالاترین است. و چون دست م_ظ_هر قدرت نمایی است، تعبیر به «ید اللّه» شده است. آیه های قرآن در مورد اعمال انسان، دو نسبت را می رسانند که کار انسان هم به واسطه یعنی انسان و هم به علت اصلی «علة العلل» یعنی خدا، استناد دارد. نتیجه این می شود نه جبر نه تفویض، بلکه اختیار که بین این دو می باشد، صحیح است. اگر تشابهی هم باشد، بر طرف م_ی ش_ود. ن_ت_یجه این دیدگاه این است که آیه های متشابه در عین داشتن مفهوم روشن متشابه هستند. چون مفهوم آنها تردید برانگیز است.

و این همان نکته عمیقی است که المیزان طرح می کند، معنی المتشابه ان تکون الایة مع حفظ کونها آیة دالة علی معنا مریب مردد لا من جهت اللفظ ... بل من جهت کون معناها غیر ملائم لمعنا آیة اخری محکمة. (1) «تشابه آیه از لحاظ لفظ نیست، از لحاظ این است که مفهومی را ایفا می کند با آیه های محکم سازگاری ندارد».

در مورد دیگر روشن تر از این می فرماید: الآیات المعدودة من متشابه القرآن ... فی غایة الوضوح من جهت المفهوم انما التشابه فی المراد منها. (2) «آی_ات_ی ک_ه متشابه شمرده شده اند از جهت مفهوم در نهایت روشنی هستند تشابه آنه ابه لحاظ مقصود از آیه هاست».

تفسیر متشابهات

اشاره

از آنچه که گذشت این نکته نیز به دست آمد که راه برداشت صحیح از متشابهات برگرداندن آنها ب_ه دام_ن م_ح_ک_م_ات است. متشابه تا زمانی که خود مستقل معنا شود، مفهوم شک آور دارد. ولی ه_ن_گ_امی که بر دامن آیه های محکم برگشت، تردید و اضطراب از مفهوم آن بر طرف می شود. به همین جهت محکمات «ام» یعنی مرجع نامیده شده اند که فرمود هُنّ ام الکتاب. «اُم» به معنای مرجع است. مادر را که ام می گویند برای این است که محل رجوع

ص: 159


1- المیزان، ج 3، ص 40.
2- همان، ج 1، ص 9.

نیازهای فرزند اس_ت. و هر شهر یا چیزی که نسبت به سایرین نوعی مرکزیت داشته باشد که برای رفع مشکلات و ن_ی_ازه_ا ب_ه آن_ج_ا رجوع می شود، «ام» نامیده می شود. چنان که مکه که مرکز وحی و رفع نیازهای م_ع_نوی و انسانی کره زمین است، «ام القری» نامیده شده است، هذا کتاب انزلناه مصدق الذی بین یدیه و لتنذر ام القری و من حولها، (1) «این کتابی است که فرود فرستادیم تا وحی هایی که در دسترس رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم است، تصدیق کند و ام القری، و کسانی را که در اطراف آن هستند، از خطر ها بیم دهد.» و م_اک_ان رب_ک م_ه_ل_ک ال_قری حتی یبعث فی امها رسولاً، (2) «خدای سبحان هیچ گاه منطقه ای را هلاک نمی کند، تا این که در مرکز آن پیامبری را مبعوث نموده باشد».

آی_ه ه_ای م_ح_کم هم مرجع برای متشابهات هستند و چون مراتب احکام آیات محکم تفاوت دارند ب_رای آی_ه ه_ای دی_گر محکم نیز می توانند مرجع و مبین باشند. تا از هر گونه خطر انحراف مصون بمانند.

بر این اساس راه تفسیر متشابهات بازگشت دادن آنها به دامن محکمات است. تفسیر و تأویل متشابهات بر تمام افراد ربانی که قلب سلیم دارند، ممکن است، منظور از تأویل در آیه هم همان تفسیر صحیح از متشابهات است. یعنی بازگرداندن آنها به محکمات.

خطر پیروی از متشابهات

آیه های متشابه اگر به محکم باز گردانده نشوند، مفهوم شبهه انگیزدارند. زیرا ت_شابه به باطل دارند. از این نکته روشن می شود که پیروی مفهوم متشابه بدون بازگشت به دامن محکم، دامی خطرناک می باشد. انسان سالم و انسان حق باور همواره خود را از این خطر دور نگه می دارد. اما انسان منحرف و مریض و انسانی که دنبال بهانه برای تفسیر به رأی قرآن می گردد، دی_ن س_از، دی_ن پرور و مذهب تراش است (و نه دین باور) به دنبال آیه های متشابه می رود و مفاد ری_ب آور آن را می گیرد و موجب انحراف دیگران نیز می گردد.

ص: 160


1- انعام، 92
2- قصص، 60.

به همین جهت آیه مبارکه آشکارا و با لحن شدید این خطر را گوشزد می کند و هشدار می دهد که گرفتار این دام نشوید، فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله. «آنان که در قلب هایشان انحراف است، از متشابه پیروی می کنند، تا بتوانند فتنه انگیزی کنند و قرآن را تفسیر به رای نمایند.»

قرآن چون نور و کتاب رهنمود است. به خوبی تحلیل می نماید که انسان دین پرور و مذهب ساز و منحرف نه انسان حق باور، برای زمینه سازی انحراف پیرو آیه های متشابه است. چون در آی_ه ه_ای محکم چنین زمینه وجود ندارد. هر برداشت انحرافی را به آیه محکم نمی توان تحمیل ک_رد. ام_ا در آی_ه ه_ای متشابه این زمینه وجود دارد. برداشت های انحرافی و پیش داوری خود را به آیه م_ت_شابه بهتر می توان تحمیل نمود. از این جهت فتنه انگیزی که باعث تفرقه در بین مردم با ایجاد ف_رق_ه و م_ذه_ب ه_ا م_ی ش_ود، در آی_ات م_ت_ش_اب_ه شکل می گیرد. تفسیر به رأی و تحمیل آن بر قرآن هموارترین راه مذهب تراشی می باشد.

در طول تاریخ نزول قرآن نوع مذهب ها و فرقه ها که پدید آمده است، مانند مذهب جبر، تفویض، تجسیم خدا, حتی وهابیت و ... ناشی از برداشت های سوء و مستقل از آیه های متشابه و احیاناً از روایات متشابه می باشد. این خطر را قرآن هشدار می دهد که آیات متشابه باید به دامن محکم برگردد. پیروی از آیات متشابه بدون بازگشت دادن آنها به محکمات خطر گمراه شدن و گمراه نمودن را به دنبال دارد.

تاویل چیست؟

در بخش محکم و متشابه به لحاظ این که واژه «تأویل» در آیه به کار رفته، سخن از تأویل است. به ه_م_ی_ن س_ب_ب م_ف_س_ران و ن_یز محققان علوم قرآن بحث های گسترده ای در این راستا طرح ن_م_وده ان_د ک_ه ب_ی_ش_تر جنبه تفسیری دارد، نه علوم قرآنی. در عین حال به خاطرآشنایی با این موضوع، خیلی خلاصه به برخی از دیدگاه ها اشاره می شود.

ب_رخ_ی گ_فته اند تأویل همان تفسیر است. «واو» در والراسخون فی العلم، «عاطفه» است.

ص: 161

ه_م_ان گ_ونه که خدای سبحان تأویل و تفسیر قرآن را می داند، ژرف اندیشان نیز تأویلقرآن را می دانند.

ب_رخ_ی گ_ف_ت_ه اند تأویل از سنخ مفاهیم است، لیکن نه مفهوم ظاهر و واژگان گفتاری آیه، که ممکن است همه بفهمند؛ بلکه مفهوم و معنای مخالف معنای ظاهر آیه.

م_رح_وم ع_لام_ه در المیزان تأویل را از سنخ مفهوم نمی داند. بلکه عینیت خارجی و حقایق را تأویل می داند. همانند تأویل یک رؤیا. وقتی کسی رؤیایی را در خواب مشاهده می کند، این رؤیا یک ع_ی_ن_ی_ت خارجی دارد و آن حقیقتی است که در خارج تحقق پیدا کند، تأویل تحقق یافته است. مانند این که یوسف علیه السلام در رؤیا م_شاهده کرد یازده ستاره و ماه و خورشید بر او سجده کردند، که تأویل آن به سجده افتادن یازده برادر و مادر و پدر وی آنگاه که در زمان حکومت داری یوسف در مصر اتفاق افتاد، می باشد. (1)

گرچه علامه بر این سخن پا فشاری دارد و بحث های مبسوط و عمیق در مورد تأویل طرح فرموده اس_ت، ل_ی_کن این برداشت با فضای سخن این آیه سازگار نیست. البته ممکن است برای همه چیز ت_اویل باشد، یعنی همان حقیقت و عینیت خارج. لیکن تأویل به معنای تفسیر نیز هست و در فضای ای_ن آی_ه سخن از تفسیر و برداشت از آیه های قرآن است. سخن از فهمیدن آیه های متشابه است. سخن از خطر پیروی از متشابهات است. سخن از برداشتهای انحرافی و تحمیل آنها بر قرآن است. در مجموع سخن از مفاهیم است. در چنین فضایی منظور از تأویل می تواند همان تفسیر باشد، نه حقیقت خارجی.

آیه مردم را بر دو گ_روه ت_ق_س_ی_م می کند. یک گروه برای ایجاد فتنه و دین تراشی پیرو متشابهات هستند. گروه دی_گرکه حق باورند، به همه ایمان دارند و ژرف نگرند، متشابه را به دامن محکم برمی گردانند، تا ب_رداش_ت ص_ح_ی_ح به دست آورند. اینها همان راسخان در علم با مراتبی که دارند، می باشند. پیش داوری و ت_ف_س_ی_ر به رأی نمی کنند. تسلیم حق هستند و با تدبر صحیح در قرآن در اعماق دریای بی کران معارف غواصی می کنند. که دو ویژگی مهم وجود آنها را فرا گرفته است. یکی حق باوری و دی_گ_ری ژرف اندیشی و رسوخ در علم. بر این اساس «واو» در ورالراسخون فی العلم، می تواند عاطفه باشد، نه مستأنفه و مضمون

ص: 162


1- المیزان، ج 3، ص 44.

آیه این می شود که تفسیر قرآن را کسی جز خداوند و راسخان در علم نمی دانند.

البته راسخان در علم همه در یک مرحله نیستند. ژرف اندیشانی چون عترت علیه السلام در ب_الاترین م_رت_ب_ه رس_وخ در علمند. آنان قرآن ناطق هستند. آنها نوعی از معارف را غواصی می کنند. چون خود متصل به وحی و معارف قدسی هستند. پیروان آنها که سلوک راه آنها را دارند و بهره ای از ژرف ان_دی_ش_ی دارن_د، ب_ه_ره ای از ت_فسیر و تبیین آیات الهی خواهند داشت.

با این بیان اگر در روایات راسخان در علم را به عترت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم تفسیر شده باشد، به لحاظ مصداق بارز و فرد اعلی می باشد، ن_ه از آن جهت که منحصر در آنها باشد، عن ابی عبداللّه علیه السلام نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم ت_أوی_ل_ه،(1) «از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرموده است که راسخان در علم که تأویل قرآن را می دانند، ما هستیم».

خود روایت راسخان در علم را دارای مراتب معرفی می کند. رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم را افضل از همه معرفی م_ی نماید، فرسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم افضل الراسخین فی العلم، (2) «رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم برترین فرد از راسخان در علم می باشد».

چرا قرآن مشتمل بر متشابه است؟

م_م_ک_ن اس_ت اکنون این سؤال در مقابل چشمان خوانندگان سبز شود که چرا قرآن مشتمل بر آی_ه های متشابه است. آیا اگر تمام آیه ها محکم بودند چه می شد؟

آیا وجود متشابهات، زمینه انحراف نیستند. چرا خدا تمام آیات خود را محکم نازل نکرده است؟!

در پ_اس_خ ای_ن س_ؤال ب_رخی گفته اند چون به دست آوردن احکام و معارف از متشابهات زحمت ب_یشتری دارد، و از طرفی هر مقدار کار سخت تر باشد، اجر پاداش بیشتر خواهد داشت، برای کسب پاداش برتر قرآن مشتمل بر متشابه است.

برخی دیگر گفته اند اگر قرآن مشتمل بر متشابه نبود گروه ها و فرقه های گوناگون به آن

ص: 163


1- نور الثقلین، ج 1، ص 216.
2- همان، ص 217.

روی نمی آورند. لیکن وقتی مشتمل بر متشابه باشد برای تأیید دیدگاه خود به قرآن روی می آورند. چه بسا روی آوردن سبب رهنمود آنها به حق شود.

برخی دیگر گفته اند وجود متشابهات باعث اندیشوری و بالندگی افکار و دوری گزیدن از تقلید و پ_یروی های بی دلیل می باشد. جواب های دیگر که برخی در شأن یک مفسر نیست و برخی هم در نهایت ضعف بوده و قلب را آرامش نمی دهد، مطرح است.

به نظر می رسد برای دست رسی به دیدگاه بهتر و قابل پذیرش به خود آیه مراجعه شود، بهتر است. زی_را آی_ه مورد بحث مطالب عمیق معارف مهم را تبیین می کند و این سؤال خیلی واضح در این مورد مطرح است. و ارتباط تنگاتنگ با موضوع اصلی قرآن یعنی رهنمود و کتاب عقیده و حق بودن دارد. آیا ممکن است خود قرآن به این سؤال محوری پاسخ نداده باشد و بی تفاوت از کنار آن عبور نموده باشد؟

از فضای سخن خود آیه می توان بهره گرفت که علت این که برخی آیه ها متشابه هستند، این است که مردم در عرصه اعتقاد و رسیدن به معارف قدسی آزموده شوند. همان گونه که در عرصه ع_م_ل مردم مورد آزمایش قرار می گیرند، تا مدعی ایمان از مؤمن خالص و استوار آشکار شود، ام ح_س_ب_ت_م ان ت_دخلوا الجنة و لما یعلم الذین جاهدوا منک و یعلم الصابرین، (1) «آیا گمان م_ی ب_ری_د که بهشت نصیب شما می شود و خدا مجاهدین در راه حق و پایداران در جبهه حق را از دیگران مشخص نمی کند؟! هرگزچنین نیست.»

ت_ل_ک الای_ام ن_داول_ه_ا ب_ین الناس و لیعلم الذین آمنوا و یتخذ منکم شهداء و اللّه لا یحب الظالمین و لیمحص الذین امنوا و یمحق الکافرین. (2) «ق_درت ها را در بین مردم دست به دست می گردانیم، تا مؤمن از مدعی ایمان مشخص شود و از ب_ی_ن ش_م_ا گواهانی تحقق یابد و خدای سبحان دوست دار ستمگر نیست و تا این که خالص شوند، انسان های مؤمن و کافران را به هلاکت برساند». در عرصه عمل، انسان در کوران حوادث آزمایش می شود.

در عرصه اعتقاد نیز اعتقاد خالص و ناب را ش_ن_اخ_تن و به آن باور داشتن و پیرو آن بودن

ص: 164


1- آل عمران، 142.
2- آل عمران، 141.

چیزی نیست که به رایگان نصیب کسی شود. بلکه سلامت نفس و تسلیم حق بودن را می طلبد، تا با جوشش اندیشه ناب فطری و صفای درونی قلب و سلوک قدسی شناخت معارف الهی بر او میسر شود. در عرصه اعتقاد جمود از یک سو، تحمیل پیش داوری و خود رأیی و خود محوری از سوی دیگر؛ مانع اصلی رسیدن به شناخت حقیقت و پیروی از آن است. وجود آیه های متشابه زمینه ساز عرصه آزمون می باشد تا مشخص شود چه کسی به پیروی از ح_ق، م_ت_ش_اب_ه را ب_ه م_ح_ک_م بر می گرداند و مفهوم صحیح و محکم به دست می آورد و چه کسی متشابه را دست آویز و بهانه برای ایجاد انحراف قرار می دهد. همان که خود آیه می فرماید: اما ال_ذی_ن ف_ی ق_ل_وبهم زیغ فیتبعون ما تشابه. انسان مریض متشابه را در عرصه اعتقاد، آنگاه عمل، دس_ت آوی_ز ق_رار م_ی ده_د. انسان پاک و سالم ژرف اندیش تسلیم حق است، والراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا؛ اینان تسلیم حقند و به آنچه از سوی خداست ایمان می آورند. زیرا که خردمند و قرآن اندیش هستند و به این نکته اساسی تنها خردمندان توجه دارند، و م_ا یذکر الا الوا الالباب. با این بیان این نکته نیز معلوم شد که وجود آیه ها متشابه زمینه انحراف نیستند. سوء برداشت از آنها سبب انحراف است. وجود آیه های متشابه زمینه ساز آزمون می باشند.

مروری بر آنچه در این بخش گذشت

در ای_ن ب_خ_ش علت پیدایش بحث محکم و متشابه و معنای محکم و متشابه بررسی شد. این نکته ت_حقیق شد که از مفهوم واژگانی این دو واژه، نمی توان مقصود از تقسیم آیه ها به محکم و متشابه دس_ت یافت. برخی دیدگاه های گوناگونی در تحلیل محکم و متشابه مورد نقد قرار گرفت و در پایان دی_دگ_اه منتخب این شد که متشابه آن آیاتی هستند که مفهوم روشن ولی شبهه انگیز دارند. اما م_ح_ک_م آی_اتی هستند که مفهوم روشن و مطمئن و بدون شبهه دارند. در ضمن بحث راه تفسیر م_ت_ش_اب_ه گوش زد شد که باز گشت دادن آنها به محکمات است. خطر پیروی از متشابهات که گ_م_راه_ی است، نیز طرح گردید.

مفهوم تأویل بررسی شد که منظور از آن می تواند همان تفسیر باشد و راسخان در علم

ص: 165

و ژرف اندیشان به لحاظ مراتبی که دارند از معارف و تفسیر قرآن بهره ورند. ع_ل_ت ای_ن که قرآن مشتمل بر متشابه است این می تواند باشد که وجود متشابهات زمینۀ امتحان ب_زرگ_ی در ع_رصه اعتقاد، برای انسان های سالم و انسان های منحرف است که، علت انحراف آنها زیغ و بیماری روحی و روان آنهاست، نه وجود آیه های متشابه.

ص: 166

ناسخ و منسوخ

شیوه های قانون گذاری

نهادن قانون، ابلاغ قانون از سوی یک قانون گذار شیوه های گوناگون می تواند داشته باشد.

1_ گ_اهی قانون به صورت فراگیر اعتبار و ابراز می شود و قانون و ابلاغ آن به نوعی است که هیچ گ_ون_ه م_حدودیتی را پذیرا نمی باشد. مانند این که یک مدیریت به کارگزاران خود ابلاغ می کند که همه موظف هستید با ارباب رجوع با عدالت رفتار کنید. چنین حکمی هیچ گونه محدودیت ن_م_ی پ_ذیرد. تا چه زمانی در مورد چه افرادی، در چه شرایطی، بلکه به صورت مطلق و بدون شرط قانون تنظیم و ابلاغ می شود و پذیرای هیچ گونه محدودیت نیست.

2_ گ_اهی قانون و شیوه ابلاغ به نوعی فراگیر است. در عین حال می توان در آن محدودیت ایجاد نمود. مانند این که قاضی دادگاه بگوید در دادگاه من شهادت دو نفر پذیرفته است. آن گاه ایجاد م_حدودیت کند که دو نفر در صورتی که عادل باشند شهادشان پذیرفته است. که برای حکم اول ش_رط بیان کرده است و محدود به افراد عادل نموده است. در این گونه موارد حکم اول را مطلق، دومی را مقید می گویند.

3_ شکل دیگری نیز وجود دارد و آن ایجاد محدودیت در مصادیق است. ابتدا صورت قانون فراگیر اب_لاغ م_ی ش_ود. آن گاه برخی موارد را جدا می کند. مانند این که ابتدا می گوید تمام جوانان هیجده ساله پسر باید به خدمت سربازی بروند. آنگاه بگوید تنها فرزند پسر نان آور خانواده که پدر او بیش از شصت سال دارد، لازم نیست به سربازی برود. این هم

ص: 167

تعرض به قانون اول است و قانون اول را م_ح_دود ک_رده است. لیکن به صورت اخراج برخی مصادیق که آنها را از شمول قانون منع کرده اس_ت. در ای_ن ن_وع قانون گذاری به قانون اول عام و به دوم خاص می گویند و همانند شیوۀ دوم تعرض به قانون اول است.

4_ ن_وع دیگر تعرض به قانون اول وجود دارد و آن این که به طور کلی از قانون اول صرف نظر کند. م_ان_ن_د این که ابتدا ابلاغ می کند تمام دختران هجده ساله باید به خدمت سربازی بروند. آنگاه چ_ون م_ی ب_یند این قانون بر خلاف مصالح اجتماعی و نیز سیاسی و نظامی است، به طور کلی لغو می کند، که هیچ یک از دختران لارم نیست به سربازی بروند. در این نوع قانون گذاری قانون اول را «نسخ» شده است. که به قانون اول «منسوخ» و قانون دوم «ناسخ» گفته می شود. بدون شک شیوه های اول و دوم و س_وم در ت_شریع قوانین الهی وجود دارد. سخن در مورد شیوه چهارم است. آیا این گونه قانون گذاری در دین آسمانی راه دارد یا ندارد؟

یهود و امکان نسخ

از بیان سابق معلوم شد که نسخ یعنی ازاله حکم. در کاربرد اصطلاحی هم منظور از نسخ همین اس_ت ک_ه ح_کم بعدی به کلی حکم قبلی را لغو کند. برخی مانند یهود به انگیزه سیاسی و مذهبی نسخ را در قانون آسمانی روا نمی دانند. می گویند نسخ قانون ناشی از جهل به عاقبت قانون است. اگ_ر قانون گذار به مصالح و مفاسد قانون آگاهی نداشته باشد و قانون تنظیم شود که تأمین مقاصد را ننماید، مجبور به نسخ آن می شود. چون خدای سبحان آگاه و خبیر است، در مورد شرایع آسمانی نسخ امکان ندارد. این شبهه برای تأمین این انگیزه است که شریعت یهود توسط ادیان بعدی مانند مسیحیت و اسلام نسخ نشده، بلکه دین جاوید است!

از این شبهه می توان پاسخ داد که نسخ تنها ناشی از جهل قانون گذار نمی باشد. بلکه گاهی با این ک_ه قانون موقت است و در زمان مشخص لغو خواهد شد، به صورت همیشگی اعلام می شود، برای آزمون افراد و یا جهات دیگر آن گاه در موعد مقرر نسخ می شود.

بنا براین نسخ با این نوع انگیزه ها در مورد خدای سبحان نیز روا می باشد و به همین

ص: 168

جهت در شرایع آس_م_ان_ی ن_س_خ رخ می دهد. شریعت بعدی شریعت قبلی را نسخ می نمایند. زیرا آن مقررات تأمین ک_ن_ن_ده مصالح در زمان مشخص بوده اند و یا برخی قوانین آنها نسخ می شود. مانند حکم قبله که ابتدا به جهت بیت المقدس بود و از جانب خدا هم در شریعت اسلام ابقا شده بود، و ما جعلنا القبلة ال_تی کنت علیها الا لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه، (1) «ما آن قبیله ای که ب_ه س_وی آن ب_ودی (بیت المقدس) روا ن_داش_ت_ه ب_ودی_م جز برای اینکه پیروان حق و رسول خود را از هواداران خواهش های نفسانی تشخیص دهیم». م_ف_اد ای_ن آی_ه تثب_ی_ت ق_بله اول یعنی ب_یت المقدس است، این مفاد نسخ شده است، توسط آیه، قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبلة ترضیها فولّ وجهک شطر المسجد الحرام. (2) «ما می بینیم که صورت خویش را همواره به سوی آسمان دوخته ای (مثل این که منتظر حکم تغییر قبله هستی) اکنون تو را به سمت قبله ای که مورد رضایت باشد جهت می دهیم. پس صورت خویش را به طرف مسجد الحرام برگردان». بنابراین می شود حکم شریعت قبلی حتی بعد از مدتی تثبیت در شریعت بعدی نسخ شود. و نیز امکان دارد در درون یک شرعیت حکمی به صورت تا اطلاع ثانوی نهاده، آنگاه نسخ شود، مانند آیه نجوا (3) و آیه امتاع. (4)

اقسام نسخ

در ب_حث ناسخ و منسوخ برای نسخ اقسامی ذکر شده است، که برخی از آنها در قرآن مصداق ندارند. در عین حال برای آشنایی اجمالی به آنها اشاره می شود.

ال_ف: ن_س_خ تلاوت با ابقاء حکم، که الفاظی به عنوان قرآن بوده اند. آن گاه تلاوت آنها

ص: 169


1- بقره، 142.
2- همان، 144.
3- مجادله، 12.
4- بقره، 240.

نسخ شده و ن_می توان آنها را به عنوان قرآن تلاوت نمود. لیکن حکم آنها باقی مانده است. این گونه نسخ را اهل س_ن_ت م_ع_تقد هستند و مواردی چون مورد «رجم» را از این قبیل می پندارند که ابتدا قرآن گفته است، الشیخ و الشیخة اذا زنیا فارجموهما البتة، «پیر مرد و پیرزن بزهکار، وقتی تن به بزهکاری دادن_د باید رجم (سنگسار) شوند.» اهل سنت این عبارات را به عنوان قرآن تلقی نموده اند که تلاوت آن ن_س_خ ش_ده، ول_ی حُ_ک_م_ش باقی است. (1) اما شیعه این گونه عبارت ها را اصولاً مجعول و س_اخ_تگی می داند. اینها نه قرآن هستند و نه روایت. و حکم زنای محصنه (زنای زن و مرد همسردار) اصولاً در قرآن نیامده است، بلکه روایات آن را بیان نموده است که سنگسار است.

ب: ق_س_م دوم ن_سخ تلاوت و حکم، که هم تلاوت آن و هم حکم نسخ شده باشد، که باز اهل سنت چ_ن_ی_ن معتقد هستند، عبارتی جزء قرآن بوده است، لیکن هم حکم آن و هم تلاوتش به عنوان قرآن نسخ شده است. شیعه این مسائل را تحریف در قرآن می داند و ساختگی. هیچ عبارتی به عنوان قرآن نازل نشده است که در قرآن کنونی وجود نداشته باشد.

ج: ق_س_م سوم نسخ در حکم نه در تلاوت که آیه ای با این که جزء قرآن بوده و حکمی را بیان نموده اس_ت، آی_ه دیگر حکم آن را نسخ نموده، لیکن هر دو آیه به عنوان قرآن باقی می باشند و هر دو آیه را می توان تلاوت نمود. بحث اصلی در ناسخ و منسوخ همین مورد است. آیا آیاتی این چنینی وجود دارد یا خیر؟

م_واردی گ_ف_ت_ه شده است که از این نوع نسخ در قرآن وجود دارد. قبل از پرداختن به آنها اقسام ناسخ را بررسی می نماییم.

اقسام ناسخ

وق_ت_ی دل_ی_ل حکمی می خواهد دلیل حکم قبلی را نسخ کند، از لحاظ اعتبار یا باید برتر باشد و یا حداقل همتراز آن دلیل حکم باشد. اگر دلیلی از لحاظ اعتبار کمتر باشد، نمی تواند دلیل قوی تر را ن_س_خ ک_ن_د. بنابراین خبر واحد خبری که به حد تواتر نرسد و سند و اتصال آن به رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم یا ائم_ه علیهم السلام یقینی نباشد، نمی تواند آیه های قرآن را نسخ کند. گرچه

ص: 170


1- کنز العمال، حدیث 4769، البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 38.

تقیید و تخصیص قرآن با خبر واحد ممکن است.

ن_اس_خ ق_رآن سه چیز می تواند باشد، که از آنها به عنوان «ناسخ» یاد می شود. نخست خود آیه های قرآن، دیگر خ_بر متواتر که یقینی است. سوم حکم و برهان عقل که آن هم یقینی است. لیکن نه خبر متواتر که ناسخ و معارض قرآن باشد وجود دارد و نه حکم عقل یعنی درک صحیح و یقینی عقل در مقابل قرآن اس_ت. ه_ی_چ ح_ک_م ق_طعی عقل با قرآن ناسازگار نیست. قرآن هماهنگ با تمام احکام و مدرکات صحیح عقلی می باشد.

اگر مواردی از نسخ تحقق داشته باشد، قسم اول، یعنی در آیه های قرآن تحقق دارد. که آیه ای آیۀ دیگر را ن_س_خ ک_ن_د. یعنی منسوخ با این که حکمش از جهت زمان موقت است، یا ملاک حکم آن در انجام، ط_ب_ی_ع_ی مکلف است، نه همه مکلفین. برای آزمودن و آمادگی مخاطبان و تشخیص میزان پیروی آنها و یا انگیزه عقلایی دیگر، در ظاهر به صورت همیشگی ابلاغ می گردد. از اینها به عنوان حکمت نسخ یاد می شود. آیا مواردی از این گونه نسخ در قرآن وجود دارد؟

موارد نسخ

م_ن_ظ_ور از ن_سخ همین نسخ اصطلاحی است. نه نسخ به معنای تخصیص. زیرا از تخصیص نیز در ب_سیاری از موارد به خصوص در عباراتی که از ابن عباس در تفسیر نقل می شود، به عنوان نسخ یاد ش_ده اس_ت. در این که در قرآن چند مورد نسخ وجود دارد، دیدگاه ها مختلف است. برخی بیش از دوی_س_ت م_ورد را م_نسوخ می دانند. برخی حدود صد و سی مورد را می شمارند و ... .

می توان گفت ن_سخ اصطلاحی در قرآن جز در موارد اندک تحقق ندارد. در این موارد هم حقیقت حکم منسوخ از ابتدا ب_ه ص_ورت موقت ابلاغ شده است. به ظاهر نسخ اصطلاحی است نه در واقع و حتی در برخی موارد تصریح شده است که این حکم تا اطلاع ثانوی می باشد. مانند:

1_ و ال_ت_ی یأتین الفاحشة من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعة منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفاهن الموت او یجعل اللّه لهن سبیلاً. (1) «زن_ان_ی ک_ه دچ_ار

ص: 171


1- نساء، 15.

بزهکاری می شوند، اگر چهار مرد بر فساد آنها شهادت دادند. آنها را در خانه ها حبس کنید تا مرگ آنها را فرار گیرد و یا خدا راه دیگری برای آنها قرار دهد». ای_ن آیه حکم زن بزهکار را «حبس» بیان می کند. اما تا زمانی که حکم و تصمیم دیگری ابلاغ ن_ش_ده ب_اشد. در حقیقت مدت این حکم تا اطلاع ثانوی است.

ممکن است آیه دیگری این حکم را در برخی موارد نسخ کند. مانند: ال_زان_ی_ة و ال_زان_ی فاجلدوا کل واحد منهما مأة جلدة، (1) «زن و مرد بزهکار را صد تازیانه بزنید». ای_ن آی_ه در خصوص زن و مرد بزهکار است که همسر ندارد که حکم حبس را لغو نموده است و سخن از تازیاته دارد. در مورد بزهکاران همسردار هم قبلاً اشاره شد که روایات حکم «سنگسار» نمودن را بیان ن_م_وده اس_ت.

در هر صورت آن حکم حبس از بین رفته، حکم اطلاع ثانوی ابلاغ شده است. این م_ورد ت_ح_قیقاً از موارد نسخ نیست. زیرا اولاً آیه منسوخ تا اطلاع ثانوی بود. ثانیاً آیه دوم حکم ب_خ_ش_ی از م_ص_ادی_ق را بیان کرده است. بزهکارانی که همسردار نباشند و بخش دیگر را روایات ت_وض_ی_ح داده است. در واقع آیه دوم و روایات در واقع هر کدام مخصوص آیه اول هستند. گر چه در روایات ت_ع_ب_ی_ر ب_ه ن_س_خ شده است، عن الصادق علیه السلام هی منسوخة و السبیل هی الحدود الجلد و الرجم، (2) «از ام_ام صادق علیه السلام نقل شده است که این آیه منسوخ شده و راهی که در آن پیش بینی شده بود همان حدود تازیانه و سنگسار است.»

2_ مورد دیگر، و الذین یتوفون منکم و یذرون ازواجاً وصیة لازواجهم متاعاً الی الحول غیر اخراج فان خرجن فلا جناح علیکم فی ما فعلن فی انفسهن من معروف و اللّه عزیزٌ حکیم. (3) «ک_سانی که رحلت می کنند و همسران خود را باقی می گذارند، وصیت کنند به مقدار مالی که تا یک سال هزینه همسران آنها را تأمین کند. ورثه هم حق ندارند این زنان را از آن خانه بیرون کنند و اگ_ر آن زنان خواستند به میل خود بروند، بر ورثه

ص: 172


1- نور، 2.
2- نور الثقلین، ج 1، ص 456.
3- بقره، 240.

ایرادی نیست. البته زنان اگر خواستند آن منزل را ت_رک ک_ن_ن_د، به قصد ازدواج و ... باید رعایت شؤون را بنمایند. در برخوردها و شرکت در مراسم و مرتب نمودن خویشتن به نوعی عمل کنند که عقل و عرف پسند باشد و خدای سبحان هم ارجمند و حکیم است».

در ذی_ل آی_ه از ام_ام ص_ادق علیه السلام روای_ت نقل شده است که در بین عرب ها رسم بوده برای همسران خ_ود وص_ی_ت می کردند یک سال هزینه آنها را از میراث متوفی تأمین کنند. (1) که مفاد این آیه مبارکه هم همین است. آن گاه این حکم به آیه های عده وفات و آیه های ارث نسخ شده است. آیه عده وفات را، از یک سال به چهار ماه و ده روز تقلیل می دهد، و الذین یتوفون منکم و یذرون ازواجاً یتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشراً ... . (2) «ک_س_انی که رحلت می کنند و همسران خود را باقی می نهند، همسران چهار ماه و ده روز انتظار بکشند.» (عده نگه دارند) بعد از آن می توانند ازواج کنند.

تأمین هزینۀ یک سال هم به یک چهارم از میراث مرد اگر مرد صاحب فرزند نباشد و یک هشتم میراث اگر صاحب فرزند باشد، تغییر نموده، که در سوره نساء آمده است، و ل_ه_ن ال_رب_ع مما ترکتم ان لم یکن لکم ولد فان کان لکم ولد فلهن الثمن مما ترکتم، (3) «برای همسران شما یک چهارم میراث است اگر فرزند نداشته باشید؛ و اگر فرزند دارید، برای آنها یک هشتم میراث شما می باشد». ح_ک_م آی_ه اول ب_ا ای_ن دو آی_ه نسخ شده است. گر چه تلاوت آن باقی است.

برخی از آیت اللّه خ_وی_ی ن_ق_ل می کنند که تمایل داشته حکم آیه نساء را به عنوان حکم استحبابی حفظ کند، لیکن چنین فتوایی از ایشان صادر نشده است. اگر کسی این احتمال را بپذیرد، آنگاه در آیه «امتاع» هم نسخ تحقق ندارد.

3 _ مورد دیگر از نسخ آیه نجوا می باشد. در عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم عده ای به صورت مکرر

ص: 173


1- مجمع البیان، ج 2، ص 345.
2- بقره، 234.
3- نساء 12.

این کار در اث_ر ای_ن که مرتب تکرار می شد، هم سبب ایذا حضرت بود، و هم وقت حضرت را بی جهت صرف م_ی کرد. رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم به لحاظ اخلاق بلند مرتبه ای که داشت به رو نمی آورد. تا این که در این ب_اره ب_ه ق_دری افراط شد که خدای سبحان برای نجوا مقررات تعیین کرد که هر کسی می خواهد ن_ج_وا ک_ن_د، ب_ای_د اب_ت_دا ص_دق_ه ب_ده_د، ی_اای_ه_ا ال_ذی_ن آم_ن_وا اذا ن_اجیتم الرسول فقدموا بین ی_دی ن_ج_وی_ک_م صدقة، (1) «هر گاه خواستید با پیامبر نجوا کنید ابتدا صدقه بدهید.» که مقدار آن به یک درهم تعیین شده است.

ب_ا ن_زول این آیه دور حضرت خلوت شد و دیگر کسی نجوا نمی کرد! و تنها علی بن ابی طالب علیه السلام بود که بارها صدقه داد و با حضرت نجوا نمود. (2) بعد از مدتی که آن جو بر طرف شد. حکم وجوب صدقه هم نسخ شد، أأش_ف_ق_ت_م ان ت_قدموا بین یدی نجویکم صدقات فاذ لم تفعلوا و تاب اللّه علیکم فاقیموا الصلوة و آتوا الزکاة و اطیعوا الله و رسوله و الله خبیر بما تعملون. (3) «آی_ا ت_رسیدید که قبل از نجوا نمودن صدقه هایی بپردازید. حال که انجام ندادید خدای سبحان به س_وی ش_م_ا بازگشت می کند و از آن دستور صرف نظر می نماید، بروید سایر مسؤولیت ها را که بپا داش_ت_ن ن_ماز و پرداخت زکات و پیروی از خدا و رسول است، انجام دهید. و خدای سبحان به آنچه انجام می دهید آگاه است».

این آیه حکم وجوب پرداخت صدقه را برای نجوا نمودن نسخ کرد. اگر کسی خواست نجوا کند دیگر نیازی به پرداخت صدقه نیست. چند نکته را در مورد آیه باید توجه داشت. ن_خ_س_ت ای_ن ک_ه دستور پرداخت صدقه برای نجوا تنها دستور صوری که برای انجام کار نباشد و تنها ام_ت_ح_ان آمادگی فقط باشد، مانند دستور ذبح اسماعیل بر ابراهیم علیه السلام نبود. بلکه برای عمل بود. گ_ر چ_ه کسی موفق به عمل به آن جز علی بن ابی طالب علیه السلام نشد و به اتفاق فریقین تنها کسی که بارها صدقه داد و نجوا کرد، علی علیه السلام بود. آیه با این دستور مؤمن خالص و حقیقی در درجه بالایی از ایمان را با دیگر افراد مدعی ایمان آزمود.

ص: 174


1- مجادله، 12.
2- نور الثقلین، ج 5، ص 265. تفسیر طبری، ج 12، ص 21.
3- مجادله، 13.

دو دیگر اینکه عمل به این آیه فضیلت بزرگی را بر مولای همه مسلمانان و متقیان «علی بن ابی ط_الب علیه السلام» اثبات می کند، که در موقع مناسب برای برتری ایمان مال می دهد و در موقع مناسب ب_رای ارت_ق_ا ای_م_ان آم_اده اس_ت ج_ان را ایثار کند. همان که آیه بیان می کند، ان اللّه اشتری من ال_م_ؤم_ن_ین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنة (1) «خدا خریدار مال و جان مؤمن در مقابل ب_ه_ش_ت اس_ت.» دیگر صحابه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در مواقع حساس همراه نبودند و فضیلت علی علیه السلام را ن_دارد. به همین جهت درباره همین فضیلت از علی علیه السلام روایت است، من به فضیلتی دست یافتم که نه پیش از من و نه بعد از من کسی موفق به آن نشد. (2)

فخر رازی و توجیه مرام

س_ه دی_گر این که بر این اساس فرمایش فخر رازی در توجیه عمل کرد دیگران که برای دل جویی از ف_قرا بوده است، بی پایه است. وی می گوید دیگران که صدقه ندادند با این که تمکن مالی بیشتری ه_م ن_سبت به علی علیه السلام داشتند، برای این بود که فقرا غمناک نشوند که تمکن مالی ندارند تا از این ف_ضیلت بهره وری کنند! (3) که اینها این مقدار به فکر فقرا بودند. که اگر چنین بود چرا خدا ب_ه ف_ک_ر دل ج_ویی از فقرا نبود و دستور انفاق و تصدق به اغنیا می داد؟

این سخنان دفاع مثلوم و ت_عاشی از حق است و فرار از واقعیت ها می باشد، که کسی مرا می را بپذیرد و آنگاه در توجیه آن هر چه به ذهن می آید به قلم آورد. برتری علی علیه السلام بر دیگران چیزی نیست که قابل کتمان باشد. تلاش ب_رای ک_ت_م_ان ف_ض_ای_ل خورشید حقیقت تنها رسوایی ببار دارد. آن هم تا این مقدار کاسه از آش داغ ت_رش_دن ک_ه آن_ه_ا خ_ود اع_ت_راف به این فضایل دارند. پیروان به بن بست رسیده در توجیه م_رام خ_وی_ش ب_ه ای_ن س_خ_ن_ان م_ت_شبث می شوند:

ص: 175


1- توبه، 111.
2- در المنثور، ج 6، ص 18.
3- تفسیر فخر رازی، ج 29، ص 272.

کان لعلی علیه السلام ثلاث لو کانت لی واحدة م_ن_ه_ن کانت احب الیَّ من حُمُر النِعم تزویجه فاطمة (سلام الله) و اعطاءه الرایة یوم خیبر و آیة النجوی. (1) «ع_م_ر اع_ت_راف م_ی کند که علی علیه السلام به سه فضیلت و برتری نائل شده است که اگر یکی از آنها نصیب من می شد، نزد من برتر بود از شترهای سرخ موی، یکی ازدواج با فاطمه علیه السلام دیگری پرچم دار بودن سپاه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ خیبر و سومی آیه نجوی.»

در ه_ر صورت تنها موردی که می توان پذیرفت که در قرآن نسخ واقع شده است، آیه نجوا می باشد و اگر برای این نسخ که حکم ابتدا به صورت کلی و همیشگی بیان شد ،آن گاه نسخ انجام گرفت ح_ک_م_ت_ی ج_ز روشن شدن برتری علی علیه السلام بر دیگران برای چندمین بار نبود، برای سخن حکیم ک_ف_ای_ت م_ی نماید. افزون بر این که این گونه احکام اگر نسخ هم نمی شدند چون بعد از رحلت رس_ول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم م_وضوع آنها منتفی می شد، زمان حکم نیز به پایان می رسید. همانند سایر خصائص ال_ن_ب_ی، م_ان_ن_د ح_رم_ت ن_ک_اح ب_ا ه_م_سران رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و لا ان تنکحوا ازواجه من بعده أبدا، (2) «شما هرگز نباید با همسران او بعد از وی ازدواج کنید.» بعد از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ازدواج با همسران او برای همیشه حرام است. ک_ه ب_ا رح_ل_ت زن_ان پ_ی_ام_بر موضوع حکم از بین می رود. در عین حال این گونه آیه ها یک پیام همیشگی دارند و آن حفظ حرمت برای مقام والای رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم می باشد و شاید مصلحت جعل و اع_ت_ب_ار اینگونه احکام که بعد از مدت کوتاهی نسخ می شوند در تحقق طبیعی عمل به آن می باشد. یعنی تنها برخی از مکلفین آن را انجام دهند، نه همه مکلفین در هر زمان. یعنی اگر طبیعی مکلف هم انجام دهد، (برخی از آنها) مصلحت تأمین شده است.

آنچه در این بخش گذشت.

در این بخش از نوشتار شیوه های قانون گذاری و ابلاغ آن گوش زد شد. و این نکته بررسی شد که نسخ در دین و شریعت الهی راه دارد. در ضمن بحث انواع نسخ و اقسام

ص: 176


1- تفسیر طبری، ج 28، ص 24. حاشیه، (چاپ جدید، ج 12، ص 21.)
2- احزاب، 53.

ناسخ بررسی شد. در پایان ب_ح_ث مواردی از آیه های قرآن که گفته می شود منسوخ شده اند طرح گردید که تنها یک مورد آن پذیرفته شد و آن آیه «نجوا» می باشد. البته در آیه امتاع نیز وقوع نسخ بعید نیست. زیرا زبان آیه عدۀ وفات و آیه های ارث این اس_ت ک_ه ح_ک_م امتاع و تامین هزینه همسر متوفی تا یک سال حکمی است که نسخ شده است. اما دیگر موارد که برخی گمان می کنند نسخ واقع شده است، در حقیقت توضیح و یا تخصیص می باشند و با دقت در آیه ها احتمال نسخ بر طرف می گردد.

سخن را در بحث نسخ به گمان این که این مقدار، اصول بحث را در بردارد پایان می بریم و بحث از «بِ_دا» و ام_ث_ال آن ربطی به نسخ ندارد و طرح آنها در کتاب های علوم قرآنی خروج از موضوع بحث است. اگر کسی ملتزم نباشد هرچه دیگران طرح کرده اند مطرح کند!

ص: 177

اعجاز قرآن

اعجاز در سخن

اع_جاز عبارت است از: (1) پدید آوردن امری خارق العاده توسط نفس پاک پیامبر برای اثبات

ن_ب_وت، پ_دید آوردن امری خارق العاده در زمینه های گوناگون مانند، شکافتن دریا، زنده کردن مرده ها، شکافتن ماه و مانند اینها با اعجاز در وادی سخن تفاوت موردی دارد. زیرا که سخن گفتن ن_ع_م_ت_ی اس_ت ک_ه همه انسانها از آن بهره ور هستند و تحقق اعجاز در مورد آن بسی امر شگفت انگیز م_ی ن_م_اید. به ویژه این که اعجاز جاویدان و همیشگی باشد و هیچ گاه مشمول زیبایی های تازه قرار ن_گیرد. به همین جهت اعجاز در ساختار سخن پژوهشی ژرف می طلبد تا چگونگی آن آشکار و باور ن_مودن آن هموار گردد. در این بخش در حد توان از این ویژگی ها سخن خواهیم گفت. پیش از توضیح زیبایی های قرآن برخی مطالب که جنبه زمینه سازی دارد بایسته دقت است.

اهمیت سخن

س_خ_ن گ_فتن پدیده ای است که بسیاری از موجودات از آن بهره مند هستند. پیچیده ترین وسیله ارتباط میان موجودات هستی سخن گفتن است. موجودات به وسیله سخن از راز و مقاصد یکدیگر آگ_اه م_ی شوند. گرچه سخن بسیاری از مخلوقات برای انسان مفهوم نیست

ص: 178


1- بخش اعجاز این نوشتار چکیده محورهای اصلی کتاب «زیباترین سخن» تألیف نگارنده می باشد. انگیزه این کار این بود که علوم قرآنی به صورت یکجا در اختیار علاقه مندان قرار بگیرد و چون این بخش خیلی فشرده است، هرگز خواننده را از کتاب یاد شده بی نیاز نمی کند.

و همچون راز نهفته است، اما این نکته روشن است که سخن گفتن حیوانات به لحاظ غریزی بودن آن یکنواخت بوده و ف_راز و ن_ش_ی_ب و تکامل ندارد. به همین خاطر دیگران نسبت به انسان گنگ محسوب می شوند. اما سخن گفتن انسان این ویژگی را دارد که اختیار انسان در آن دخالت داشته و همواره سبب تکامل و احیاناً تنازل بوده است.

سخن این ودیعه الهی در زندگی آدمیان آن چنان نقشی ایفا می کند که می توان گفت اگر با دقت بیشتر بنگریم عامل اصلی ارتباط و انتقال تجربیات و آفرینش تمدن ها را سخن آشکار «گفتار» و س_خ_ن پنهان «نوشتار» می یابیم. گفتار و نوشتار عامل تشکل زندگی اجتماعی و ارتباط انسان ش_رق ب_ا غ_رب و انسان گذشته با آینده می باشد. اگر این نعمت به ظاهر ساده که خدای سبحان رای_گ_ان در اختیار انسان قرار داده، نبود و انسان مثل سایر پدیده ها بود، زندگی او از تمدن عاری بود و روند تکاملی نداشت. زیرا نقش سخن پیوند اندیشه هاست. اگر انسان با اندیشه زندگی م_ی ک_ن_د و اگ_ر ادراک و اندیشه انسان از آن مقدار اهمیت برخوردار است که گفته شده «انسان ه_م_ان ان_دی_ش_ه است» این سخن است که همانند زنجیری که بدن های انسانها را به یکدیگر پیوند م_ی ده_د، ان_دی_ش_ه ه_ا را به هم آمیخته و با نوک تیز زبان و قلم که ابزار سخن اند و مشابه هم نیز می باشند، ب_ه ک_اوش پرداخته، افکار شفاف و ناب را از بین غبارهای وَهم بیرون کشیده در تابلو مقابل چشمان انسان ترسیم می کند و انسان ها را با هم ارتباط می دهد.

ب_ه لحاظ اهمیت سخن است که در انسان این ویژگی معیار کمال و نقص به شمار می رود که هنر انسان در سخن اوست. نهان انسان مانند انبار سرپوشیده است و سخن کلید آن است. با سخن آشکار می شود که نهان گنجینه هنر است یا طبل میان تهی، المرء مخبوء تحت لسانه (1)؛ «انسان پنهان در پوشش زبان خویش است». و به قول سخنور شیراز:

تا مرد سخن نگفته باشد***عیب و هنرش نهفته باشد.

اگ_ر س_خ_ن زی_با باشد، هنر آشکار می شود که هنر انسان به زیبایی های اوست، قیمة کل إمرءٍ ما یحسنه. (2) ب_ه ه_م_ی_ن ل_ح_اظ خ_دای س_ب_حان در زیباترین سخن خود، قرآن، هم از سخن

ص: 179


1- نهج البلاغه، حکمت 148، 388.
2- بحار، ج 1، ص 165.

آشکار و هم از س_خ_ن پنهان ستایش می کند: الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان (1)؛ «خدای بخشنده که قرآن آموخت و انسان آفرید و به انسان سخن گفتن آموخت.» ب_ع_د از ی_اد نام خویش به صفت حسنای رحمان و یاد تعلیم قرآن و نعمت هستی، از نعمت «بیان» که سخن آشکار است به عظمت یاد می نماید.

قرآن از سخن پنهان این چنین ستایش می نماید: ن. والقلم و ما ی_س_ط_رون، (2) «سوگند به ن، و قلم و آنچه که می نگارند.» خدای سبحان به پدیده های با عظمت از جمله قلم و نوشتار آن سوگند یاد م_ی کند. خدای سبحان وقتی در سخن زیبای خویش تجلی می کند. سخن خویش را زیباترین سخن نامیده که چهره ها از آن گلگون و قلب ها به آن نرم و خاشع می شوند، و اللّه نزّل احسن الحدیث کتاباً متشابهاً مثانی تقشعّر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین قلوبهم الی ذکراللّه (3)؛ «خدای سبحان برای رهنمود انسان زیباترین سخن را نازل کرد که سخنان آن ب_ه ی_ک_دی_گ_ر تشابه و نگرش دارند و تلاوت این سخن آن چنان تاثیر می گذارد که چهره ها را گلگون و دل ها را به یاد خدا نرم و خاشع می نماید».

مراتب و اعجاز در سخن

این هنر زیبا در انسان مراحل مختلف دارد، از کودنی گرفته تا زیباترین سخن انسان پیشرفته است. بین این دو مرحله مراحلی وجود دارد که قابل شمارش نیست. از این نکته معلوم می شود که سخن گفتن حقیقت وجودی و تشکیک پذیر است. به همین خاطر کمال و نقص در آن راه دارد. همچنین معلوم می شود کمال سخن با مخاطب سخن تناسب دارد و چون زندگی اجتماعی انسان روند تکاملی دارد سخن گ_ف_ت_ن او نیز چنین است. خدای سبحان هم با رعایت این اصل در طول زندگی بشر با او سخن گفته است، تا سخن به مرحله کمال خویش رسیده، احسن الحدیث یعنی «زیباترین سخن» نام گرفته است.

ص: 180


1- الرحمن، 4.
2- القلم، 1.
3- زمر، 23.

زی_ب_ا سخن و سخن زیبا گفتن با مراحل خاص خودش به گونه ای است که تا در محدوده بشری اس_ت، ام_ک_ان آف_ری_دن زیباتر از آن و مقابله با آن وجود دارد. هر سخنوری در هر مرحله از زیبایی های س_خ_ن، س_خ_ن زیبا بگوید دیر یا زود زیبایی آن زدوده و مشمول مرور زمان و مغلوب زیبایی های دیگران قرار خواهد گرفت. تحولات فرهنگی آن را جایگزین می نماید، زیرا زیبایی هنر انسان روند ت_ک_ام_ل_ی دارد و در وادی ه_ن_ره_ای ان_سانی دست بالای دست بسیار است، و فوق کل ذی علم ع_ل_یم (1)؛ «برتراز هر دانا داناتری است.»

اما وقتی از محدوده بشری گذشت و نوبت به آف_ری_دگ_ار س_خ_ن و زی_ب_ای_ی، ک_ه زیبایی محض است رسید، آن گاه دیگر توان زیباتر از آن وجود نخواهد داشت. زیرا او آن چنان زیبا در سخن خود تجلی می نماید که دیگران، نه بُلَهای بشر، بلکه فُصحا و ان_دیشوران در مقابل او گنگ و خاموش خواهند شد. زیرا که دست خدا بالای دست هاست. یداللّه ف_وق ای_دی_ه_م (2)؛ «ق_درت خ_دا بالاترین قدرت هاست» این مرحله از سخن «اعجاز» نامیده می شود که یارای مقابله را از همگان گرفته است.

فراخوانی قرآن

ق_رآن ب_رای اثبات اعجاز خویش همه را فرا می خواند و می گوید اگر این سخن از جانب جن یا از س_وی انس است، تمام جن و انس را جمع کنند و مثل قرآن بیآورید. این فراخوانی قرآن در هر زمان ب_رای ه_م_گ_ان م_طرح است. زیبایی و اعجاز قرآن در آن حدی است که با اطمینان خاطر همواره دی_گ_ران را ف_را می خواند که همانند قرآن سخن بگویند. اما کسی را توان مقابله با آن نیست. زیرا بیان و سخن قرآن آن چنان منسجم و هماهنگ و استوار است که توان مقابله را از همگان گرفته است.

در سخن الهی هیچ گونه تجدید نظر راه ندارد و کوچک ترین جابجایی آن را از زیباترین سخن بودن بیرون می برد. همان طوری که در کلمات وجودی هستی امکان

ص: 181


1- یوسف، 76.
2- فتح، 10.

تجدید نظر نیست، در کلمات لفظی نیز تغییر امکان ندارد: لا تبدیل لکلمات اللّه (1)؛ «در کلمات الهی تبدیل و جابجایی راه ندارد».

ق_رآن مدعی است که این سخن از ملکوت نشأت گرفته و فراتر از توان بشر است. هیچ گاه بشر را یارای آن نیست که این چنین سخن بگوید. باور ندارید، مثل آن را بیاورید. قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعضٍ ظهیراً. (2) «اگ_ر ت_م_ام ج_ن و ان_س پشتیبان یکدیگر شوند و بخواهند مثل قرآن را بیاورند، نخواهند توانست.» ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون فلیأتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین. (3) «آی_ا م_ی گ_وی_ن_د قرآن ساخته خودش است، نه این چنین نیست اینها برای فرار از ایمان چنین م_ی گ_وی_ند. اگر قرآن ساخته و پرداخته بشر است و در این ادعا راستگو هستید مثل قرآن سخن بگویید» این یک مرحله فراخوانی.

آن_گ_اه ق_رآن تنزل نموده می فرماید: مثل قرآن آوردن پیشکش شما، شما که مدعی هستید قرآن س_خ_ن ب_ش_ر اس_ت، ده سوره مثل قرآن بیاورید. در انجام این کار از هر کسی که می خواهید کمک بگیرید. تمام توان دانشوران را به کمک بگیرید و ده سوره همسنگ سوره های قرآنی بیاورید؛ ام ی_ق_ول_ون اف_ت_راه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریاتٍ و ادعوا من استطعتم من دون اللّه ان کنتم صادقین. (4) «آی_ا می گویند این سخن افترا بر خداست شما هم آنچه در توان دارید _ غیر از خدا _ یار بگیرید و ده سوره همانند قرآن بیاورید».

آن_گ_اه ف_راخوانی خود را تخفیف می دهد و می فرماید ده سوره هم پیشکش. شما که مدعی هستید ق_رآن سخن انسان است، شما که در حقانیت قرآن تردید دارید، یک سوره؛ آری تنها یک سوره مثل قرآن بیاورید! و ان کنتم فی ریب مما نزّلنا علی عبدنا

ص: 182


1- یونس، 64.
2- اسراء، 88.
3- طور، 33 و 34.
4- هود، 13.

فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائکم من دون اللّه ان کنتم صادقین. (1) «اگر در شک و تردید هستید که قرآن وحی است، گواهان خویش _ غیر خدا _ بخوانید که یک سوره مانند آن بیاورید، چنان چه در گفته خود صادق هستید».

ام ی_ق_ول_ون اف_ت_راه ق_ل ف_أت_وا بسورة من مثله و ادعوا من استطعتم من دون اللّه ان کنتم صادقین؛ (2)؛ «آیا می گویند که قرآن افترا بر خداست؟! اگر چنین است همگان را کمک بگیرید غیر از خدا یک سوره مثل آن بیاورید اگر راست می گویید.» ف_ان ل_م ت_فعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة اعدت للکافرین (3)؛ «اگ_ر ن_توانستید که نخواهید توانست (مثل قرآن بیاورید), پس از شرار آتشی که هیمۀ آن سنگ و م_ردم_ان می باشد، بپرهیزید.» بهوش باشید که تمرد و طغیان در برابر حق، عذاب الهی را در پی خواهد داشت. تحدی (4) قرآن به یک سوره است گرچه کمتر از آن، مثل نصف سوره و یا حتی کمتر هم مقدور نباشد، مانند نصف سوره بقره یا آل عمران. آنچه مورد تحدی نیست آیه ها و یا کلمه ای مانند «مدهمتان» و یا جملۀ چند کلمه می باشد.

ای_ن اس_ت فراخوانی قرآن حتی به یک سوره هم قانع شده که اگر کسی به مقدار یک سوره مانند سوره «کوثر» سخن بگوید قرآن از ادعای بی همتایی خود دست برمی دارد.

رمز اعجاز

حروف، واژگان و جمله ها مواد تشکیل دهنده سخن می باشند. هر سخنی دارای دو بعد فیزیکی «صوری» و غیر فیزیکی «معنوی» است. رم_ز اع_ج_از قرآن در این است که با این که مواد سخن یکسان در اختیار همگان است، دیگران توان پدید آوردن س_خ_ن زی_ب_ای_ی

ص: 183


1- بقره، 24.
2- یونس، 38.
3- بقره، 24.
4- «تحدّی» یعنی همآورد طلبی.

چ_ون قرآن را ندارند. زیرا قرآن از منبع کمال و زیبایی محض سر چشمه می گیرد و چون صفت کمال دیگران محدود است، به همین خاطر قادر به این گونه سخن گفتن نیستند. ح_روف ک_ه م_واد س_خن را تشکیل می دهند در اختیار همگان است و همه در کاربرد ابزار س_خ_ن و س_اخ_ت_ن جمله آزادند، که توان خود را به کار گرفته و به زیباترین شکل ممکن سخن ب_گویند. اما اینکه نمی توانند مثل قرآن سخن بگویند، برای این است که ساختار جمله بندی قرآن و نیز محتوای عمیق آن از جای دیگری است که در فکررس اندیشه بشر نیست. و به همیت خاطر انسان بر همانند سازی سخن قرآن عاجز و ناتوان است.

بی پایگی صرفه

از ای_ن ب_ی_ان روشن شد که «صرفه» در موضوع اعجاز توهمی بیش نیست. سخن گفتن مانند قرآن ب_رای ب_ش_ر محال است. ساختار جمله و نیز محتوای سخن قرآن به گونه ای است که در توان انسان نیست م_ث_ل آن زی_با سخن و سخن زیبا بگوید؛ با اینکه انسان آزاد است که توان خود را به کارگیرد لیکن محال است ه_م_ان_ند قرآن بیاورد.

اما اینکه کسی بگوید قرآن معجزه نیست مثل قرآن حرف زدن برای بشر ممکن است! اینکه کسی نتوانسته و یا ن_می تواند همانند قرآن سخن بگوید برای این است که هر گاه کسی بخواد مثل قرآن سخن بگوید خ_دای سبحان او را از این کار منصرف نموده به کار دیگری مشغول می کند! یا آنکه خدا قدرت او را س_ل_ب م_ی ک_ن_د که توان سخن گفتن مثل قرآن را نداشته باشد! از این نکته تعبیر به «صَرفه» م_ی ک_نند. این سخن کاملاً در مورد اعجاز بی پایه است. زیرا در این صورت اعجاز قرآن و هماوردی ط_ل_ب_ی آن ک_ه دی_گ_ران را ف_را م_ی_خ_واند که مثل قرآن را بیاورند امری نا معقول خواهد بود.

صرفه ب_دان م_ی ماند که ده نفر در مسابقه دو میدانی شرکت کنند یکی از آنها ادعای برتری نماید که هیچ کس همانند من توان دویدن ندارد، آنگاه هنگامی که خواستند بدوند پاهای نه نفر دیگر را ببندد و خ_ود ب_ه ت_نهایی بدود و در آخر هم ادعا کند هیچ کس مثل من نمی تواند بدود، من برنده مسابقه ه_س_ت_م! ص_رفه در اعجاز همین است و چون بی پایگی آن آشکار است، نیازی به بسط سخن و نقل دیدگاه های دی_گران و نقد و بررسی نمی باشد، زیرا

ص: 184

صرف وقت در این گونه موضوعات جز تضییع عمر ثمری ندارد.

اعجاز مثل این می ماند که مصالح ساختمانی در اختیار چند نفر باشد. یکی از آنها اسطبل زشتی ب_رای چ_هار پ_ایان بسازد و دیگری آلونکی تنفر آمیز بنا کند و سومی ساختمان نسبتاً زیبایی بسازد و معماری با تهیه نقشه صحیح و زیبا، شکیل ترین و مستحکم ترین مجتمع مسکونی را با استفاده از همان مواد ساختمانی بنا کند که مجهز به تمام تجهیزات و تأسیسات رفاهی مدرن، نور مناسب و تهویه کافی و ه_وای ل_ط_یف و فضای سبز مکفی، در آن پیش بینی شده و به بهترین شکل آن را تزیین و آرایه نموده باشد؛ به طوری که مزیت ها و محسنات آن مشمول مرور زمان نشود و مغلوب هیچ زیبایی که در پ_ی_ش خ_واهد بود نگردد. زیرا او با آگاهی از زیباییهای موجود و آینده این هنر را پدید آورده است در این صورت است، ک_ه ف_راخ_وان_ی دی_گ_ران و ه_مانند طلبی فرض صحیح خواهد داشت. شما هم که مواد اصلی در اختیارتان قرار دارد، اگر در وحی بودن قرآن تردید دارید همانند آن سخن بگویید.

حقیقت اعجاز

ق_ان_ون علیت در نظام هستی اصلی خدشه ناپذیر است. آنچه هستی محض نیست و موجود ممکن است، مشمول نظام علیت است. تنها موجودی که کمال محض و حقیقت وجود است و وجودش ذات_ی است، از این اصل بیرون است. در عالم ماده نیز نظام علیت امری مشهود است که پدیده ای از پ_دی_ده دی_گر به وجود می آید. مانند روشنایی از تابش آفتاب، گرما از آتش. البته ممکن الوجود علت ممکن وجود دهنده نیست. زیرا معطی الوجود تنها علت العلل و خدای سبحان است، لیکن منظور از نظام علیت در ممکنات همین مقدار است که پدیده ای در پدید آمدن دیگری مؤثر باشد.

گر چه علت پدیده ها همواره آشکار نیست. چه بسا برخی علت ها از چشم رس انسان دور باشد، لیکن پ_نهان بودن علت ناقض نظام علت و معلولی نیست. بنا براین علت ها گاهی آشکار و گاهی پنهان، گ_اه_ی به صورت طبیعی مؤثر واقع شده و عمل می کند و گاهی به صورت غیر طبیعی و دفعی. اگر علت آشکار یا پنهان به صورت طبیعی فعال شود و عمل

ص: 185

کند امری عادی تلقی می شود و اگ_ر ب_ه ص_ورت غ_یر عادی و دفعی فعال شد، خارق العاده و «اعجاز» نامیده می شود که ویژگی اعجاز تحقق پدیدها با علل آشکار و پنهان به صورت غیر طبیعی است. با این بیان حقیقت اعجاز به خوبی آشکار و ثابت می شود که اعجاز خارج از نظام علیت نیست بلکه خارج از علیت عادی است.

قرآن که نظام علیت را می پذیرد اعجاز را تثبیت می نماید. آیات قرآن پدیده ها را به وسایط فیض نسبت می دهد مانند: فالمدبرات امراً (1)؛ «تدبیر کنندگان نظام» له مقالید السموات و الارض (2)؛ «کلیدهای آسمان ها و زمین از آن اوست.» برای کسی که بخواهد خزاین گشوره می شود که از خزاین الهی فیض نصیب او می شود.

و ارس_لنا الریاح لواقح (3) «بادها را برای تلقیح ما فرستادیم» تلقیح در نظام تکوین بوسیله بادها انجام می پذیرد. وج_علنا من الماء کل شئٍ حیٍ (4)؛ «هر چیز زنده را از آب قرار دادیم؛» که آب موجب پیدایش حیات موجودات زنده است. در روی داده_ای اج_تماعی علت پدیده ها را به اراده و عمل کرد مردم نسبت می دهد و پدید آمدن چیزی را مشروط به چیز دیگر می کند، ان اللّه لا ی_غیّر ما بقوم حتی یغیّروا ما بانفسهم (5)؛ «خدا سرنوشت ملتی را تغییر نمی دهد مگر در صورتی که آن ملت عامل دگرگونی را فراهم سازند.»

ای_ن همان پذیرش نظام علیت است. قرآن به عناوین گوناگون به نقش واسطه ها ها اذعان دارد؛ از موارد واسطه ها اعجاز است که معجزه را به واسطه، یعنی «پیامبر» نسبت می دهد، و ما کان لرسول ان یأتی بآیة الا باذن اللّه (6)؛ «هیچ پیامبری اعجاز نمی کند مگر به اذن خدای سبحان». بر این اساس اعجاز با نظام علیت ناسازگاری ندارد، بلکه براساس نظام علیت تحقق می یابد.

ص: 186


1- ذاریات، 5.
2- زمر، 63.
3- حجر، 22.
4- انبیاء، 30.
5- رعد، 11.
6- مومن، 78.

اعجاز و توحید

ممکن است سؤالی مطرح شود که پذیرش نظام علیت و نسبت دادن پدیده ها به علل تکوینی آشکار یا پنهان چه نسبتی با توحید دارد، آیا نظام علیت منافات با توحید افعالی که نظام هستی در تحت پوشش آن است ندارد؟

در پاسخ این سؤال می توان گفت در ن_ظ_ام علیت دو نوع علت فرض دارد. یکی علت های مستقل مقابل یکدیگر، که تأثیر یکی مانع از دی_گ_ری است. مانند این که آب مانع سوزاندن آتش است. دیگری علت های غیر مستقل و وسایط فیض که علیت و تاثیرگذاری آنها وابسته به اذن ع_ل_ت اص_ل_ی یعنی خدای سبحان می باشد. آنچه موجب شبهه و سوال است نوع اول از علیت است که چنین علیتی از سوی پدیده ها نسبت به خدا فرض وجودی ندارد. اما نوع دوم که علیت به اصطلاح «ط_ول_ی» اس_ت م_نافاتی با توحید افعالی ندارد. زیرا توحید افعالی یعنی این که تمام تاثیرات به اذن خدای سبحان است و هر چیزی که منشأ تاثیر و علیت برای دیگری است به اذن اوست.

در ن_ظ_ام ع_لیت تاثیر علت های واسطه به اذن اوست. اگر آتش می سوزاند به فرمان الهی است، اگ_ر آب غ_رق م_ی ک_ن_د ب_ه اذن اللّه است، و اغرقنا الذین کذبوا بایاتنا. (1) اگر طعام سیر م_ی ک_ن_د و اگر آب سیراب می نماید به اذن اللّه است، هو الذی یطعمنی و یَسقینی. (2) زیرا ت_مام نظام هستی در دست قدرت الهی است، هر جا که سخن از تأثیر است چه در جهت خیر و چه در ج_ه_ت ش_ر ب_ه اذن اللّه است، بیده ملکوت کل شئ (3)؛ «ملکوت و باطن هر موجودی در دست خداست.»

در تاثیر علل پنهان در جهت شر مانند سحر نیز به اذن اللّه است، و ما هم بضارّین الا باذن اللّه، «ساحران تاثیر شر (ضرر) نمی گذارند جز باذن اللّه». هر اعجازی از سوی پیامبری

ص: 187


1- اعراف، 64.
2- شعراء، 79.
3- یس، 83.

هم به اذن تکوینی الهی است، م_ا ک_ان ل_رس_ول ان ی_ات_ی بآی_ة الا باذن اللّه (1)؛ «هیچ پیامبری معجزه ای نمی آورد، مگر ای_ن ک_ه ت_أثیر اعجاز آن راخدای سبحان اجازه دهد.» بر این اساس توحید افعالی الهی با اعجاز، هیچ گونه منافاتی ندارد.

انگیزه اعجاز

ان_گ_ی_زه ای ک_ه اع_ج_از را بایسته می نماید، اثبات نبوت است. پیامبر که ادعای پیام الهی را دارد و م_ی گ_وی_د سخن من، سخن خداست و من از پیش خود حرفی ندارم. برای اثبات این ادعا که این س_خ_ن ب_ه گ_زاف نیست. هر کسی را نشاید که چنین از پیش خویش مدعی رسالت الهی شود، اع_ج_از می آورد. اعجاز پیامبر بدین خاطر است ت_ا م_ردم را ن_س_بت به ادعای او باور آید. چون مردم به راحتی ادعای کسی را پذیرا نسیتند و سند و برهان مطالبه می کنند.

پیامبران برای اثبات رسالت خویش از برهان معجزه بهره گرفته تا م_ردم از ت_ردی_د ب_ی_رون آمده به آنها ایمان بیاورند، ان کنتم فی ریب ممّا نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله (2)؛ «اگر در وحی بودن قرآن تردید دارید مثل قرآن پیامبر بیاورید». و چون توان آن را ندارید بدانید که این اعجاز است و پیامبر به حق ادعا می کند که من فرستاده خدا ب_ر ش_م_ا ه_س_ت_م. وق_تی اعجاز قرآن را مشاهده می کنید تسلیم حق شوید.

بنابراین انگیزه اعجاز پ_ی_ام_ب_ران اثبات ادعای نبوت آنهاست. حال در هر زمان به تناسب شرایط، معجزه هماهنگ تحقق م_ی ی_اب_د، و چون قرآن ب_رای ه_م_ه زمان ها و ملت ها است. اعجاز آن هم در ابعاد گوناگون است، که مشمول مرور زمان و مغلوب هنرهای آیندگان نمی شود. قرآن معجزه جاوید رسالت جهانی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.

اعجاز جاوید

از ب_یان رمز جاودانگی اعجاز نیز روشن می شود، که چگونه یک معجزه برای

ص: 188


1- مومن، 78.
2- بقره، 23.

همیشه در هر زمان زنده و باقی ماند. اگر اعجاز رنگ مادی داشته باشد، تأثیر آن هم محدود بوده و مشمول م_رور زمان قرار می گیرد. اما وقتی مورد اعجاز بعد فیزیکی نداشته باشد، مانند ساختار و محتوای س_خ_ن، آن_گ_اه اعجاز آن هم محدود به زمان خاصی نخواهد بود، می تواند برای همیشه زنده و جاوید باشد. رمز جاودانگی اعجاز قرآن هم در همین جهت است که ویژگی های مادی و فیزیکی ندارد تا مرور زمان آن را تحت تأثیر قرار دهد، بلکه قرآن برای همیشه «معجزۀ جاوید» الهی است. از امام رضا علیه السلام سؤال شد قرآن چگونه سخنی است که کهنه نمی شود. حضرت در پاسخ فرمودند: لان الله لم ینزله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فی کل زمان جدید و عند کل قوم غض الی یوم القیمة (1) «زیرا خدا قرآن را برای زمان و ملتی خاص نازل نکرده است. قرآن در هر زمان برای هر ملتی تا قیامت تازه است.»

علم و اعجاز

ارت_باط پدیده ها با یکدیگر (علیت) امری آشکار است، لیکن آگاهی از همه علت ها چیزی نبوده است که در م_ح_دوده ع_لم بشری باشد. زیرا انسان با همه دانشوری خود به علل پدیده ها واقف نیست و تلاش ع_ل_می او هم در این باره تنها بخشی از راه را هموار نموده و پرده ها مقداری کنار رفته است. ه_زاران راز ه_نوز پشت پرده پنهان است.

البته پنهان بودن علت ها تمام موضوع اعجاز نیست، بلکه غ_ی_ر ط_ب_ی_عی بودن تأثیر علت ها نیز شرط است. بر این اساس اگر علم به علل پنهان دسترسی پیدا کند و ع_ل_ت ه_ای نا پیدای امور فیزیکی را پیدا کند، باز مورد اعجاز در امور فیزیکی پایان نمی پذیرد. زیرا ف_ع_ال ش_دن ع_ل_ل در اعجاز به صورت غیرطبیعی و با نفوس افراد پاک انجام می گیرد نه با ابزار آزمایشگاهی.

فرضاً اگرانسان توانست در کوتاه ترین زمان توسط نرم افزاری چوب را تبدیل به اژدها کند. یعنی در اثر علم راز ح_ی_ات را ک_ش_ف ک_رد و شرایط حیات را بوسیله ابزار پدید آورد و خدای فیاض هم روح در آن دم_ی_د، این موضوع اعجاز نیست و اعجاز این مورد را

ص: 189


1- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 93.

هم منتفی نمی کند، زیرا پیامبری که عصای چوبی را تبدیل به اژدها می نماید، با نفس زکیه خویش این اعجاز را تحقق می دهد نه با ابزار.

اعجاز و کرامت

ش_ای_س_ت_ه اس_ت ک_ه در ه_مین جا فرق اعجاز با کرامت نیز گوشزد شود و پیش از بیان تفاوت این دو، ت_وض_ی_ح همانندی این دو نیز خالی از فایده نیست.

مشابهت اعجاز و کرامات در حقیقت این دو اس_ت. ب_ه ط_وری ک_ه از نظر حقیقت هیچ گونه تفاوتی بین این دو نمی باشد. هر دو فعال نمودن علل آشکار و پنهان به صورت غیر عادی توسط نفوس پاک و زکیه می باشند. راه تکامل برای همگان باز و ب_ه صورت یکسان هموار است. همه می توانند در اثر پیمودن راه حق به مراحلی از کمال برسند که م_ظ_هر اسماء حسنای الهی شوند. چنین انسانی مظهر صفات و افعال الهی می شود. آنگاه که مظهر اسماء الهی شد با اراده خویش باذن اللّه کرامت می آفریند، بیمار شفا می دهد و مرده زنده می کند، این ویژگی اختصاص به پیامبران هم ندارد. بنابراین اعجاز با کرامت از این جهت هیچ گونه تفاوتی ندارند، که هر دو فعال نمودن علت ها به صورت غیر عادی بوده و هر دو سبب غالبند.

تنها فرق اعجاز با کرامت در ان_گیزه تحقق این دو است. اعجاز برای اثبات ادعای نبوت تحقق می یابد. یعنی پیامبر برای این که مردم ن_ب_وت او را ب_پ_ذیرند معجزه می آورد. اما صاحب کرامت چنین ادعایی ندارد. او به جهات دیگر در صورت صلاح دید مرده را زنده می کند و بیمار را شفا می دهد و باران را از آسمان نازل می کند و ...

اعجاز و سحر

در ب_خش های قبلی به این نکته اشاره شد که سحر و اعجاز هر دو تأثیر در علت هاست و همچنین به این م_ط_ل_ب ت_وجه شد که هیچ کدام از این دو منافات با توحید افعالی ندارند و تأثیر هر دو باذن اللّه است. در ع_ین حال سحر با اعجاز از جهاتی تفاوت عمده دارد.

سحر راه و روش ویژه دارد که با پیمودن آن روش ساحر موفق به انجام سحر است. بیرون از دایره روش، سحر او تأثیر نمی گذارد که این روش ق_ابل تعلیم و تعلم است. اما

ص: 190

اعجاز هیچ گونه محدودیت ندارد. با اذن خدای سبحان در هر موردی ک_ه ص_لاح ب_اشد اعجاز تحقق می یابد. اعجاز قابل یادگیری نیست.

همچنین اعجاز سبب غالب است و هیچ گ_اه م_غ_لوب عوامل دیگر قرار نمی گیرد. اما سحر چه بسا مغلوب واقع شده و عامل دیگری مانع تأثیر ساحر شود و لو روش خاص خود را به کار گرفته باشد.

اف_زون ب_ر اینها تأثیر سحر در محدوده تصور و خیال انسان است، نه واقعیات خارجی ساحر با وِرد و اع_م_ال م_خصوص خود، توهماتی در خیال طرف پدید می آورد، به طوری که واقع را خلاف تصور م_ی ک_ن_د. ط_ن_اب آرام روی زم_ی_ن را م_ار در ح_رک_ت م_ی پ_ن_دارد. که تصرف در خیال و چشم بندی است، فلمّا القوا سحروا اعین الناس و استرهبوهم (1)؛«هنگامی که ساحران ابزار خود را افکندند چشمان مردم را سحر کردند و مردم را شدید ترساندند.» ف_اذا ح_ب_الهم و عصیهم یخیل الیه من سحرهم أنها تسعی (2)؛ «آن هنگام طناب ها و عصاهای خود را انداختند، باعث تاثیر در خیال شدند که رسنها و چوبها با سرعت در حرکت اند».

ام_ا م_ح_دوده ت_أث_ی_ر اع_ج_از واق_ع_ی_ت خ_ارج اس_ت، یعنی در خارج عصا واقعاً تبدیل به اژدها می شود، فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین (3)؛ «وقتی عصا را افکند (موسی) ناگهان اژدهایی آشکار شد.» فالقی موسی عصاه فاذا هی تلقف ما یأفکون (4)؛ «هنگامی که موسی عصای خود را انداخت همه سحر آنها را بلعید»، این تفاوتها تنها فرق اعجاز با سحر نیست بلکه نوع علوم غریبه این تفاوت ها را با اعجاز دارند.

ابعاد اعجاز قرآن

اشاره

زی_بایی قرآن آن چنان ابعاد گوناگون دارد که نمی توان آن را در چند محور خلاصه

ص: 191


1- اعراف، 116.
2- طه، 66.
3- اعراف، 107.
4- شعراء، 45.

نمود، هم از ل_ح_اظ لفظ نمی توان معیارها را محدود کرد و هم از جهت محتوا نمی توان حد مرزی تعیین نمود. زی_را راز و رم_ز زی_بایی در چند محور خلاصه نمی شود و انسان هم به همه آنها واقف نشده است و ه_ن_وز رازه_ای ف_راوان_ی نهفته است، هم از لحاظ زیبا سخن بودن و هم از لحاظ سخن زیبا بودن.

زی_ب_اییهای قرآن نهایت ندارد. به فرمایش علی علیه السلام قرآن ناطق، قرآن دریایی است که به قعر آن ن_ت_وان رسید، بحرا لا یدرک قعره. (1) زیبایی قرآن را به دو بخش می توان تقسیم نمود، یکی زی_ب_ای_ی ظ_اهر سخن که از آن به «زیباسخن» می تواند یاد کرد، دیگری زیبایی محتوای سخن که از آن به «سخن زیبا» می توان نام برد. البته هر دو بخش در قرآن آن چنان توامان هستند که امکان تفکیک آنها میسر نیست، لیکن می شود در یک بخش عمده نظر به زیبایی های ظاهر معطوف گردد، در بخش دیگر ب_ه زیبایی های محتوا بیشتر مورد توجه قرار گیرد. گر چه سراسر قرآن هم زیبا سخن و هم سخن زیباست. ب_ن_اب_رای_ن در بخش اعجاز ب_ه ب_ررسی دو بخش «زیبا سخن» و «سخن زیبا» می پردازیم. برای رعایت اختصار به محورهای اصلی دو بخش اکتفا می شود. بعون اللّه تبارک و تعالی.

بخش اول زی_با سخ_ن

اشاره

محورهای اصلی زیبایی سخن (2) را به سه بخش می توان تقسیم نمود:

رسایی «معانی»

روانی «بیان»

شیوایی و آرایه «بدیع»

م_نظور از بخش اول رعایت مقام و تناسب سخن است. منظور از بخش دوم رساندن مقصود به صورت روان و بدون گیر و تعقید است. منظور از بخش سوم آزین بندی و آرایه

ص: 192


1- نهج البلاغه خطبه 198، ص 234.
2- منظور از زیبا سخن. زیبایی های ظاهر سخن است که به فنون رسایی، روانی. شیوایی از لحاظ جمله بندی به آن می پردازد: یعن زیبا سخن گفتن و یا «خوب حرف زدن». منظور از سخن زیبا، زیبایی محتوای سخن است که سخن. صحیح و عمیق و استوار باشد و به تعبیر دیگر «حرف خوب زدن».

سخن است. اگر اندیشوری توانست تمام معیارها را در هر سه بخش رعایت کند، سخن او زیباترین سخن خواهد شد.

این سه ویژگی هم در انتخاب حروف و نیز اعراب و هم در ترکیب واژه ها و ساختار جمله نقش اساسی دارد. قرآن در تمام این محورها اعجاز است و هیچ فرهیخته و اندیشوری را نرسد که مانند قرآن زیبایی بیاورد که قرآن سراسرش زیبا و زیباترین است. سخن خود را در بخش اول در سه فصل انتخاب حروف، اعراب حروف، ترکیب واژه ها مطرح می نماییم.

ویژگی های سخن
الف _ ویژگی های حروف و واژه

ح_روف ک_ه م_واد سخن را تشکیل می دهند قبل از ترکیب و بعد از ترکیب با یکدیگر، ویژگی هایی دارن_د ک_ه ج_ای ان_ک_ار نیست. برخی علوم غریبه به حق یا باطل مانند سحر علم جدول ها، از تأثیر ح_روف نشأت می گیرد، و نیز به لحاظ مخارج ادای حروف و صداهای آنها از ویژگی هایی برخوردارند. مخرج ادا و صفات حروف در طنین و آهنگ موسیقی کاملاً نقش متفاوت دارند. ویژگی های ح_روف از ن_ظ_ر روان_ی و رس_ایی و آسانی و زیبایی انتقال از حرف به حرف دیگر نقش مهم ایفا می کند.

در روایات هم اشاراتی به تاثیر حروف شده است، مانند تاثیر قرائت سوره حمد در شفای بیمار. گر چه محتوا و م_ضمون سوره تأثیر اصلی دارد، لیکن روایت اشاره به تأثیر حروف آن نیز می نماید، که چون این سوره حرف «فاء» را که نشانه آفت است ندارد، در شفای بیمار اثر دارد، ان اللّه ل_م ی_نزل علیک سورة من القرآن الا و فیها فاء و کل فاء من آفة ما خلا الحمد فانه لیس فیها فاء. (1) «خدای سبحان سوره ای بر تو که حرف فاء نداشته باشد به غیر از سوره حمد نازل نکرد، تنها این سوره فاء ندارد که فاء نشان از آفت است».

و ی_ا درب_اره بسم اللّه آمده: من اراد ان ینجیه اللّه من الزبانیة التسعة عشر فلیقرأ بسم

ص: 193


1- سفینة البحار، لغت حمم، ج 1، ص 344.

اللّه الرحمن ال_رح_ی_م ف_انه تسعة عشر حرفاً لیجعل اللّه کل حرف جنة من واحد منهم (1) «کسی که م_ی خواهد از زبانیه و فرشتگان نوزده گانه عذاب آتش در امان باشد، بسم اللّه را قرائت کند تا خدا در م_قابل هر حرف آن که نوزده حرف است او را سپری در مقابل خطر هر یک از آن فرشتگان قرار بدهد». در این بخش تنها به این نکته اشاره می شود که حروف تأثیر خاص دارند و طنین و آوای سخن نیز به این خصوصیات بستگی دارد. س_خ_ن_ور زیرک و هوشمند کسی است که به اسرار حروف آگاه بوده و در هنگام کاربرد هم به آنها توجه ک_ام_ل داش_ت_ه باشد. قرآن چون از سوی خدای علیم و تواناست آن چنان این ویژگی ها را رعایت م_ی ن_م_ای_د ک_ه ح_ت_ی در ب_ل_ن_دت_رین کلمات آن روانی و رسایی و جذابیت مشهود است. جمله «انلزمکموها» (2) را ملاحظه کنید، مشتمل بر ده حرف است که با یک ادات استفهام، سه ضمیر متکلم و جمع و مفرد مؤنث چگونه مفاد را با کوتاه ترین عبارت؛ ترکیب بلند در عین حال روان و رسا بیان نموده است.

در جمله «فسیکفیکهم اللّه» (3) با حروف تکراری سیزده حرف است، چگونه در عین حال که ترکیب ب_ل_ن_دی دارد و خ_وان_نده یا شنونده فکر می کند یک کلمه بیش نیست، روان و رسا افاده مطلب می کند و نیز مثل «لیستخلفنهم فی الارض» (4) ده حرف کنار هم قرارگرفته اند اما روان در ادا و رسا در م_ف_اد می باشد. رعایت این رموز در حروف و واژه ها به خصوص در فرهنگ و زبان غنی عربی که از ل_ح_اظ واژه بسیار پر بار است و واژه های نزدیک به یکدیگر در آن زیاد است اعجاز آفرین است. شاید یکی از علتهای ان_ت_خ_اب ای_ن زبان برای قرآن همین ویژگی زبان عربی باشد.

مثلاً در این زب_ان ب_رای ری_زش ب_اران ال_فاظ گوناگون با تفاوت میزان بارش باران وجود دارد، برای اوایل و ش_روع ب_اران «دشّ» و «طشّ»، آن_گاه که کمی تند شد «طلّ» و «رذاذ»

ص: 194


1- مجمع البیان، ج 1، ص 19.با تفاوت در المنثور، ج 1، ص 9.
2- هود، 28.
3- بقره، 137.
4- نور، 55.

آنگاه «نضح» و سپس «هَطل» آنگاه «نَهتان»، آنگاه «وابل» (1) به ک_ار م_ی رود.

در فرهنگ ع_ربی در مورد ابر نیز واژه های گوناگون به کار می رود، اولین لکه ابر را «نشر»، اب_ره_ای کشیده شده در هوا را «سحاب»، وقتی آسمان را تغییر دهد و بپوشاند «غمام»، وقتی سایه افکند «ع_ارض»، اگ_ر ب_ا رع_د و ب_رق ه_مراه باشد «عراص»، ابرهای متراکم را «غفاره» و ابرهای سفید را «مزن» (2) و ... م_ی نامند.

در مورد جریان آب از سنگ «انبجس»، جریان آب از نهر «فاض»، از سقف و «کف»، از ظرف «رشح» زخ_م «ث_ح» گویند. (3) ثعالبی برای آب با او صاف گوناگون پنجاه و پنج واژه ذکر می کند. آب جاری «عد»، آب زیادی که راکد است و با ایجاد موج در یک طرف آن طرف دیگر حرکت نمی کند «کُر»، آب زیاد «عذب» و «عذق»، آب غرق کننده «غمر»، آب های زیر زمین «غور»، آب جاری زیرزمین «غیل»، آبی که در بین درختها در جریان است «غلل»، آبی که سیل آورده در برکه ای جمع شده «غدیر»، آب خالص «قراح»، آب بدبو قابل شرب «آجن»، آب بدبو و غیر قابل شرب «آسن»، بدبو و سرد «غساق»، آب داغ «سخن»، آب جوش «حمیم»، آب ملایم «فاتر» و ... (4)

در ج_مع انسانها هیچ سخنور توانا و بلیغ نیست که اولاً به تمام این ویژگی ها اشراف داشته باشد و ث_ان_ی_اً در ه_ن_گ_ام ک_ارب_رد ف_رام_وش ن_ک_رده و رع_ای_ت وی_ژگ_ی ه_ا را ب_ن_م_ای_د. اما خدای س_ب_ح_ان ک_ه ب_ه اس_رار آگ_اه است و هیچ گاه هم فراموش نمی کند، و هم توانمند است، همه این ویژگی ها را رعایت می کند، بدین سبب قرآن زیباترین سخن می شود.

قرآن همواره با واژه های مانوس و آشکار، با تألیف روان و رسا کلام خود را آزین بندی نموده است، به گونه ای ک_ه ی_ک واژه سنگین و یک ترکیب غیر روان در قرآن یافت نمی شود. حتی در مواردی که برخی واژه ها با این که در لغت فصیح عرب کاربرد داشته لیکن اندکی ثقیل به نظر می رسیده است، از به ک_ارگ_ی_ری آن صرف نظر نموده است.

ص: 195


1- فقه الغة و سر العربیة، ص 298.
2- همان، ص 296.
3- همان، ص 301.
4- همان.

در مورد آجر از تعبیر «گِل پخته» استفاده نموده و از هر دو تعبیر «آجر» و «قرمد» که ثقیل هستند، صرف نظر کرده است، فاوقد لی یا هامان علی الطین فاجعل لی صرحاً لعلی اطلع الی اله موسی (1) «هامان برای من از گل پخته قصری بنا کن تا بر بالای آن رفته از خدای موسی خبری بگیرم».

یا در مثل جمع ارض که «ارضون» است و قدری سنگین می باشد، تعبیر دیگری عنوان می کند، اللّه الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن (2) «خدا آن چنان است که هفت آسمان را آفرید و از زم_ی_ن هم مانند آنها آفرید.» در مورد «لُب» به معنای خرد که انتقال از لام که حرف رخوی شدید است به باء مشدد که سنگین می نماید؛ از کاربرد آن صرف نظر کرده و به جای آن قلب یا فؤاد (البته قلب و فؤاد ویژگی دیگری نیز دارند که ممکن است آن ویژگی نیز در نظر بوده باشد) به کار برده اس_ت. ول_ی ای_ن مشکل چون در لفظ جمع این واژه یعنی «الباب» وجود نداشته است در موارد متعدد الباب به کار برده است م_انند، و لکم فی القصاص حیوة یا اولی الالباب (3) «زندگی شما در قصاص کردن است».

در خ_ص_وص ک_ارب_رد «ت_ع_ال» و «ه_لم» و «اِلّی»، وقتی کسی در بالا قرار بگیرد به دیگری می گوید «تعال» یعنی بالا بیا. اما اگر آن که صدا می زند هم سطح یا پایین تر از دیگری باشد، هَلَم یا اِلیَ به کار می برند. ق_رآن وق_ت_ی ندا از سوی خداست که رفتن به سوی او به معنی بالا رفتن است، واژه تعال را به کار می برد مانند: قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الااللّه (4) «به اهل کتاب بگو بیایید به سوی یک محور مشترک، میان همه ادیان الهی که جز خدای سبحان را عبادت نکنیم.» و مانند: تعالوا قاتلوا فی سبیل اللّه (5) «بیایید در راه خدا جنگ کنید».

ص: 196


1- قصص، 38.
2- طلاق، 12.
3- بقره، 179.
4- آل عمران، 64.
5- آل عمران، 167.

ام_ا وق_ت_ی ن_دا از سوی انسانی به انسان باشد هلم و اِلیَّ به کار می برد، قد یعلم اللّه المعوقین منکم و القائلین لاخوانهم هَلُّم الینا و لا یأتون البأس الا قلیلاً (1) «خ_دا روحیه منافقان که دیگران را از رفتن به جبهه منع می کنند و به هم پیمانان و هواداران خود می گویند به سوی ما بیایید به جبهه نروید، می داند. اینها جز اندک در جبهه شرکت نمی کنند» (آن ه_م چ_ه بسا برای کارشکنی و اطلاع از اوضاع جبهه ها) در این آیه هم «هَلُّم» و هم «الینا» به کار رفته اس_ت.

در ج_اری ش_دن آب از دل سنگ در جریان اعجازموسی علیه السلام واژه «انبجس» که به همین خ_ص_وص_ی_ت کار برد دارد استعمال می نماید، ان الضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشرة عیناً (2) «عصای خود را به سنگ بزن، ناگهان دوازده چشمه از سنگ جاری شد».

در ک_ارب_رد «رف_ع» و «ن_تق» یعنی بالا بردن. وقتی سخن از بالا بردن کوه طور است در چند مورد رفع استعمال شده است، و رفعنا فوقکم الطور (3) «کوه طور را بالای سر (بنی اسرائیل) بالا بردیم». اما وقتی می خواهد خصوصیت دیگری را برسانند که این چیزی را که بالا بردیم چیزی است که در زمین ریشه داشته، و الجبال اوتاداً (4) «کوه ها میخ ها هستند». وق_ت_ی ای_ن وی_ژگ_ی را م_ی خ_واه_د برساند واژه «نتق» که به معنای کندن و بالا بردن است بهره می گیرد، و اذ نتقنا الجبل فوقهم کانه ظُلّه (5) «کوه را کندیم و بالا بردیم همانند سایه بان بر بالای سر آنها قرار دادیم».

در م_ورد زم_ی_ن ک_ه آماده کشت و زرع است وقتی این ویژگی را می خواهد گوشزد کند از واژه «خشوع» که به معنای انفعال و پذیرش است، بهره می گیرد، و تری الارض خاشعة

ص: 197


1- احزاب، 18.
2- اعراف، 160.
3- بقره، 63.
4- نباء، 7.
5- اعراف، 171.

فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت ان الذی احیاها لمحی الموتی. (1) «زمین را می بینی که خاشع و آماده پذیرش است، و هنگامی که آب بر آن نازل کردیم حرکت کرد و ب_الا آمد (سر سبزی زمین که گیاهان بالا می آیند)، آن کس که زمین مرده را زنده کرد انسان های مرده را نیز می تواند زنده کند».

ام_ا هنگامی که می خواهد توجه انسان را به یک ویژگی دیگر معطوف کند، و بگوید که این مرده و زندگی زمین یک مرتبه نیست بلکه همواره تکرار می شود. و تکرار این صحنه در هر سال دیگر ه_ی_چ گ_ونه تردیدی در مورد معاد و زنده شدن مرده ها نمی گذارد. در این مقام از واژه «هَمَد» که م_عنای طفأ است استفاده می کند. هَمَد یعنی چیزی که آتش داشته و خاموش شده، و تری الارض ه_ام_دة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت و انبتت من کل زوج بهیج (2) «زمین را می بینی خاموش شده است (زنده بوده و خاموش شده) وقتی آب بر آن فرود آوردیم بالا آمد و رویانده از هر گیاه جفتی که ابتهاج و لذت آور است». این صحنه ها بارها تکرار می شود؛ چگونه شما که این صحنه ها را می بینید در معاد تردید می کنید؟!

ب _ انتخاب اعراب

اع_راب ن_س_ب_ت ب_ه حروف افزون بر این که همانند لباس نسبت به بدن پوشش به حساب می آید، گ_اهی موجب تغییر معنا نیز می شود. اعراب مناسب و هماهنگ موجب زیبایی در ادای الفاظ شده به جامۀ متناسب با اندام می ماند. در م_واردی ه_م ت_غییر یک اعراب موجب تغییر کلی در معنا می شود مانند قَدَرَ، یقدِر از قَدر، به معنای ت_ق_دی_ر و اندازه است، اما قَدَر یَقدُرُ، از «قدرت» به معنای نیرو و توان است.

در ماجرای حضرت یونس علیه السلام می فرماید: فظنّ ان لن نقدر علیه (3) «گمان کرد (یونس) بر او سخت نمی گیریم». ی_عنی ان لن نضیق علیه و مانند: اللّه یبسط الرزق لمن یشاء و

ص: 198


1- فصلت، 39.
2- حج، 5.
3- انبیاء، 87.

یقدر (1) «خدا به هر کس بخواهد رزق وسیع می دهد و به هر کس بخواهد رزق کمتر می دهد». با این بیان، آیه مبارکه مفهوم صحیح دارد، اما یَقدُرُ به معنای قدرت مضمون صحیحی در داستان یونس علیه السلام ندارد، زیرا هیچ پیامبری چنین گمان نخواهد داشت که خدا بر او قدرت ندارد.

همچنین قرآن در انتخاب اعراب هماهنگ برای رساندن ویژگی های مقام سخن با طنین و آهنگی دل پذیر تمام اصول و معیارها را رعایت نموده است، چنانکه وقتی می خواهد ویژگی عذاب قوم ثمود را که هم استمرار داشت و هم در اثر نافرمانی و پی کردن ناقۀ صالح علیه السلام آنان را ریشه کن نمود؛ بیان کند، ب_ا چه طنینی استمرار را می رساند، فعقروها فدمدم علیهم ربهم بذنبهم ف_س_وّیها (2) «آن قوم گفته پیامبر خویش را دروغ پنداشتند و ناقه که را معجزه او بود پی ن_م_ودن_د، آن_گاه در اثر ارتکاب گناه خدا آنان را به هلاکت رساند و شهرهای آنها را با خاک یکسان نمود». ردی_ف ش_دن ح_رف دال ب_ا میم و تکرار این دو حرف با اعراب متوالی فتحه چه نقشی را در ایفای مضمون عذاب مستمر و ریشه کن کننده می رساند؟!

همچنین مشابه همین مورد در قوم «عاد» وقتی می خواهد طوفان پر سر و صدای مستمر را بیان کند، که چند شبانه روز دامن گیر آن قوم شد، چگونه حروف با ویژگی صدای هماهنگ با حادثه و استمرار آنرا با اعراب هماهنگ ترسیم می نماید، و اما عاد فاهلکوا بریح صرصر آتیة (3) «امام قوم عاد بوسیله باد طوفان را نابود شدند.» انتخاب حرف صاد که از حروف صفیر به معنای سوت کشیدن است، با تکرار کلمۀ «صر» و اعراب فتحه با چه طنین زیبا هم استمرار و هم پر صدا و صفیر طوفان را ت_ب_ی_ی_ن ن_موده است. انتخاب حروف و اعراب هماهنگ با طوفان سهم گین و مهیب که همراه با سوت است می باشد.

همچنین در مثل، و اللیل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس (4)، انتخاب حرف عین و سن و

ص: 199


1- رعد، 26.
2- شمس، 14.
3- الحاقة، 6.
4- تکوییر، 17 و 18.

تکرار این دو با اعراب فتحه های متوالی و تکراری چگونه فرا رسیدن تدریجی، صبح را نوید می دهد.

ج _ ساختار جمله

س_اخ_تار جمله نقش محوری در زیبایی سخن و سخن زیبا دارد. اگر سخنور در دو بخش قبلی «انتخاب حروف و واژه ها و انتخاب اعراب» معیارهای زیبایی را رعایت نماید، لیکن در جمله بندی ن_ت_وان_د م_ن_س_جم و هماهنگ و روان و رسا سخن بگوید؛ سخن او ارزش و اعتبار نخواهد داشت. ساختار جمله است که مقصود سخنگو را زیبا و روان و یا زشت و ناقص می سازد. چون تناسب س_خ_ن و ح_الات س_خ_نور و شنونده کاملاً متفاوت است، موقعیت گاهی تعظیم، گاهی تحقیر گ_اهی تشویق، و یا إنذار، تبشیر، کنایه، تشبیه و یا استعاره را می طلبد. نوع جمله با ملاحظه این نوع ویژگی ها باید صورت گیرد.

همچنین جایگاه محورهای اصلی سخن مانند نهاد و گزاره و مفعول و متعلقات فاعل و فعل در تقدیم و تأخیر و جمع و تثنیه و اسمیه یا فعلیه بودن، استمراری یا غ_ی_ر اس_ت_م_راری و خ_لاص_ه ده ها خصوصیت دیگر همه در ساختار جمله نقش دارند و انسان با م_ح_دودی_ت ع_ل_می که دارد، هیچ گاه به تمام رموز و اسرار آگاهی نخواهد داشت و با نسیان و ف_رام_وش_ی ک_ه دارد ه_ی_چ گ_اه ن_سبت به آموخته های خود حضور ذهن ندارد، به همین خاطر قادر به آفریدن زیباترین سخن نیست. اما قرآن در این میدان اعجاز می آفریند به یک نمونه توجه فرمایید.

در ح_ادث_ه ط_وف_ان ع_ظیم نوح علیه السلام که به صورت اعجاز شکل گرفت، آب از زمین جوشش و از آسمان ریزش نمود، و این دو باعث شد که آب از قله های بلند کوه های هم فراتر رود و همه را در کام خود غرق کند و تنها گروهی که در درون کشتی نوح قرارداشتند نجات یابند.

حال خدای سبحان م_ی خواهد این حادثه را به صورت اعجاز پایان دهد و اوضاع به سرعت نه به صورت تدریجیبه صورت عادی برگردد. زیرا اگر تدریجی باشد تمام جانداران و انسان هایی هم که در کشتی بودند به ه_لاکت می رسیدند. می خواهد معجزه آسا آب طوفان جابجا شده و کشتی بر روی زمین مستقر گردد. این هدف را قرآن با این

ص: 200

جملات کوتاه و بی نهایت زیبا طرح می کند، و ق_ی_ل ی_ا ارض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر و استوت علی الجودی و قیل بعداً للقوم الظالمین. (1) ابتدا معنای چند لغت:

«بَلَغ» به معنای چیزی را یک مرتبه فرو بردن، مانند بلعیدن حیوان طعمه خود را «قلع» به معنای از ریشه کندن چیزی، مانند کندن درخت یا کندن دندان. «غیض» به معنای فرو رفتن آب در مکانی.

خ_دای س_بحان ابتدا به زمین دستور می دهد که آب خود را فرو ببرد با این امر تکوینی آنچه آب از زمین جوشیده بود به زمین فرو رفت. به آسمان دستور می دهد آب خود را قطع کند، یعنی آبی که ت_ا ک_نون همانند آبشار از آسمان ریزش می کرد یک مرتبه ریشه کن شد. به طوری که آثاری از آن باقی نماند. آنگاه تمام آب از آسمان آمده بود و چه آنچه زمین جوشیده بود جابجا شد. آب زمین که سالهای سال طول خواهد کشید و یا سرعت عمل موقعیت منافات دارد. از طرفی ظاهر آیه این است که زمین تنها آبی که از آن جوشیده بود بلعید. چون دستور همین بود، یا ارض ابلعی مائک، که زمین مأمور شد آبی که از خودش جوشیده و آب آن به حساب می آید ببلعد، نه بیشتر.

از جمله و «غیض الماء» آب فرو رفت می توان فهمید که آب آسمان نیز همانند آب زمین جابه جا شد و به جای اولش بازگشت. الف و لام «الما» عهد ذکری است و منظور همان آب طوفان است که مجموع آب زمین و آسمان می باشد. همان که قبلاً آمده بود. یعصمنی من الماء (2) بر اساس معنای غیض هر آبی به جای اولش بازگشت. آب زمین در زمین فرو رفت. آب آسمان هم به دریا بازگشت، زیرا آب آسمان همان آب دریاست که ت_ب_خیر شده به صورت باران ریزش کرده است. این جابجایی با دستور العمل تکوینی الهی به سرعت انجام گرفت و آب آسمان هم به دریا جابجا شد.

ص: 201


1- هود، 44.
2- هود، 43.

اعجاز را با یک آیه کوتاه و زیبا بیان نموده است.

جالب این است که این مضمون افزون بر این که بر اساس ظاهر آیه است و به خوبی از آیه استفاده می شود، موافق با روایات هم می باشد. در روایات آمده اس_ت آب زم_ی_ن ب_لعیده شد و آب آسمان به دریای دور کُره زمین بازگشت، عن الصادق علیه السلام فبلعت الارض مائها فصیر ماء السماء بحراً حول الدنیا (1) «زمین آب خودش را بلعید اما آب آسمان به دور کره زمین دریا گشت.» آن گاه که مشیت الهی تحقق گرفت و حادثه پایان یافت و

قُضِیَ الامر، کشتی با کمال اطمینان بر زمین مستقر شد، و استوت علی الجودی که بر اساس برخی روایات کشتی در موصل عراق بر زمین قرار گرفت. (2)

آنگاه آیه در پ_ای_ان ف_ل_س_فه این حادثه الهی را روشن می کند. زیرا که قرآن کتاب قصه نیست. کتاب تاریخ ن_ی_ست، که بخواهد داستان های گذشتگان را نقل کند. قرآن اگر حادثه ای را تبیین می کند از آن ب_ه_ره هدایت و عبرت می گیرد، که این عذاب الهی به خاطر عملکرد ظالمانه آنها بوده، به خاطر ای_ن ب_وده ک_ه س_ال ه_ای س_ال از اجابت دعوت الهی سر باز زدند و حتی آن چنان لجاجت و عناد داشتند که گوش های خود را در برابر پیام حق مسدود کردند و لباس های خود را بر روی راه های درک خ_ود می ک_ش_ی_دن_د و در راه ب_اط_ل خ_ود اص_رار ورزی_دن_د. آنان استکبار مقابل حق را به نهایت رس_ان_دند، جعلوا اصابعهم فی اذانهم و استغشوا ثیابهم و اصروا و استکبروا استکباراً. (3)

سزای م_ل_ت_ی ک_ه این چنین در لاک خویشتن فرو رفته و این چنین بر تمرد و عناد در مقابل حق اصرار می ورزد! جز هلاکت نیست. ملتی که به هیچ وجه حاضر نیست به پیام حق گوش دهد، دعوت مستمر پیامبر نور و هدایت نه ت_ن_ه_ا در آنها اثر نمی گذارد، بلکه

ص: 202


1- نور الثقلین، ج 2، ص 365.
2- همان.
3- نوح، 7.

موجب فرار و اعراض بیشتر آنها از خدا و حقیقت نیز می شود، انی دع_وت قومی لیلاً و نهاراً فلم یزدهم دعایی الا فراراً (1) «من (نوح) همواره قوم خویش را به سوی خدا خواندم لیکن دعوت من موجب افزایش فرار آنها از حق شد».

چ_ن_ی_ن م_ل_ت_ی که به طور کامل حجت بر آنان تمام شده. استحقاق نفرین الهی را دارند وقت آن رسیده که پیامبر بزرگ الهی (نوح) به درگاه خدای قادر عرض کند: رب لا ت_ذر ع_لی الارض من الکافرین دیاراً (2) «پروردگارا فردی از کفار را بر روی زمین باقی نگذار».

اک_ن_ون در آی_ات مورد نظر، سخن از این حادثه عظیم است دعای پیامبر خدا مستجاب شده، ت_ص_میم نهایی گرفته شده است، حتی اذا جاء امرنا و فار التنور(3) «دستور اجرا صادر شده و آب از تنور جوشیده» و کار به جایی رسیده است که هیچ راه گریزی از خطر این حادثه باقی نمانده است، لا عاصم الیوم. (4)

پ_س از پ_ای_ان ی_اف_ت_ن ح_ادث_ه ف_ل_س_ف_ه ت_اری_خ و ح_ادث_ه را ب_ی_ان م_ی ک_ن_د، و ق_یل بعداً للقوم الظالمین (5) که این سرنوشت شوم به خاطر ظلم و سرکشی این ملت بوده، اختصاص به ای_ن م_ل_ت ه_م ن_دارد. ه_ر م_ل_تی که مقابل حق استکبار نماید، به همین سرنوشت دچارمی شود. زی_را، ف_ل_ن ت_ج_د ل_س_ن_ت اللّه تبدیلاً و لن تجد لسنت اللّه تحویلاً (6) «سنت های الهی نه دگرگون و عوض می شوند و نه متحول و جابجا می گردند».

م_لاح_ظ_ه ن_م_ودید که این یک آیه از ندای «یا ارض» تا پایان آیه «للقوم الظالمین» چه مقدار مطاللب عمیق در بر دارد و چگونه قرآن این حجم مطلب را در یک سطر با چه

ص: 203


1- نوح، 5 و 6.
2- نوح، 26.
3- هود، 40.
4- هود، 43.
5- هود، 44.
6- فاطر، 43.

زیبایی بیان نموده اس_ت. اگ_ر ک_س_ی ب_خواهد از آن فیلم نامه و سریال تلویزیونی تهیه کند باید صدها صفحه کتاب بنگارد و ده ها حلقه فیلم مصرف کند تا بتواند این مفاهیم و ویژگی ها را تبیین کند و آنگاه باز هم هرگز نخواهد توانست زیبایی و حلاوت قرآن را داشته باشد.

نمونه دیگر

همچنین قرآن وقتی می خواهد در مورد قیامت که در چه زمانی اتفاق می افتد سوال طرح کند، این گونه س_وال طرح می نماید: یسئلونک عن الساعة ایّان مُرسیها (1) «از تو در مورد قیامت می پرسند ک_ه ل_ن_گ_رگاه آن در چه زمانی است. «مُرسا» از: رسا، اسم زمان و مکان به معنای لنگرگاه کشتی است. رست السفینة انتهت الی قرار الماء فبقیت لا ت_س_ی_ر. (2) در حادثه طوفان نوح علیه السلام می فرماید: بسم اللّه مَجریها و مُرسیها (3) «بسم اللّه حرکت و لنگر کشتی بود.» با بسم اللّه حرکت می کرد و با بسم اللّه لنگر می گرفت، لنگر گرفتن کشتی در پایان حرکت آن است. آنگاه که س_ی_ر ب_ه پ_ای_ان برسد و کشتی برای بارگیری یا تخلیه بار در کنار اسکله پهلو بگیرد.

حال خدای س_ب_ح_ان از ف_را رس_ی_دن قیات به «مُرسیها» تعبیر می کند، یعنی چه؟

کدام کشتی می خواهد لنگر ب_یافکند؟ این چه تعبیری در این مقام است؟! آیا این تعبیر به فرمایش برخی اساتید (4) به این م_ع_ن_ا ن_یست که نظام هستی یک مجموعه به هم پیوسته همانند یک کشتی در حرکت می باشد و ما ان_س_ان ه_ا ب_ر روی کره زمین همانند سرنشینان این کشتی هستیم. روزی سیر و حرکت کشتی پایان یافته و نوبت لنگر انداختن آن فرا می رسد؛ و آن روز، روزی است که کشتی ب_ه م_ق_ص_د رس_ی_ده و م_ی خ_واه_د ب_ار خ_ود را ت_خ_ل_ی_ه ن_م_اید، و اذا الارض مدت و القت ما فیهاو تخلّت (5) «زمانی فرا می رسد که زمین کشیده می شود (پستی و بلندی های

ص: 204


1- اعراف، 187.
2- کتاب العین، ص 311.
3- هود، 41.
4- حضرت آیة الله جوادی آملی.
5- انشقاق، 3 و 4.

آن هموار می گردد) و آنچه در درون دارد رها می کند و بار خود را تخلیه می نماید». و اخرجت الارض اثقالها (1) «زمین بارها و سنگینی های خود را رو می کند».

این ظرافت و لطافت و عمق طرح سوال در مورد قیامت است. در توان کدام هوشمند و فرهیخته ای اس_ت ک_ه این گونه سوال مطرح نماید؟! آیا این اعجاز قرآن در زیبایی ظاهر و عمق آن نیست؟

آیا این گونه ساختار سخن و جمله بندی اعجاز نیست؟!

قرآن و تمثیل

اس_ت_ف_اده از تمثیل و تشبیه در سخن در رساندن مطالب و درک بهتر و سریع تر کمک می کند. در بیان مطالب علمی و عقلی مَثَل و تشبیه بهترین وسیله برای تفهیم مطلب است. روی سخن قرآن با همه اقشار جامعه است. ق_رآن در م_وض_وع_ات گوناگون با استفاده از مَثَل های محسوس و ملموس و قابل درک همگان م_ط_الب عمیق را رسانده است. قرآن در انتخاب مثال آن قدر ظریف و زیبا عمل نموده است که با مثال عینیت خارجی را در ذهن مخاطب مجسم می نماید. به چند نمونه توجه فرمایید.

قرآن پایداری حق و ناپایداری باطل را با مثال این گونه ترسیم می نماید: ال_م تر کیف ضرب اللّه مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین باذن ربها (2) «مَثَل حق همانند درخت سودمند و پاکیزه است که ریشه های آن در اعماق زمین فرورفته و آن را ث_ابت و استوار نموده است. درختی که شاخه های آن در آسمان پر کشیده و همواره ثمر می دهد.» حق همانند چنین درخت سر سبز، شاداب، و زنده و پایدار است. و م_ث_ل ک_ل_م_ة خ_ب_ی_ث_ة ک_ش_ج_رةِ خ_ب_ی_ث_ةٍ اج_ت_ث_ت م_ن ف_وق الارض م_ال_ها م_ن ق_رار (3) «ب_اط_ل ه_م_ان_ن_د درخ_ت خ_ب_ی_ث و ب_ی ثمری اس_ت ک_ه در سطح زمین نهاده شده است.» درختی هیچ گونه ثبات و قرار ندارد و با اندک وزش نسیم سقوط می کند.

ص: 205


1- زلزال، 2.
2- ابراهیم، 30 و 31.
3- همان، 32.

در مورد باطل سخن از میوه نیست، زیرا باطل بی ثمر است و در مثال کاملاً ترسیم شده که درخت ب_ی ریشه اگر چند روزی هم سبز باشد، گذرا و ناپایدار است و زود پژمرده و خشک خواهد شد. کدام انسان است که روانی و رسایی و شیوایی این مثال را متوجه نباشد؟!

در م_ورد اض_ط_راب و ن_گ_رانی انسان های مشرک که تکیه گاه اصلی یعنی خدا را رها کرده و به پناهگاه های پوشالی و غیر خدا روی آورده اند. قرآن پناه گاه های آنان را به خانه، عنکبوت تشبیه می کند که سست ترین خانه هاست، مثل الذین اتخذوا من دون اللّه اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتاً و إنّ اوهن البیوت لبیت العنکبوت (1) «مثل آنان که غیر خدا را سرپرست خویش قرار داده اند همانند خانه عنکبوت است، که پوشالی ترین خانه هاست» چه مثلی گویا و ساده و رسا و قابل فهم برای همگان!

در م_ورد ب_ی توجه بودن به آیات الهی و بهره نگرفتن از نعمت اندیشه و تعقل با داشتن توان تفکر که در نهایت بی بهره و محروم م_ان_دن از نور هدایت است، می فرماید: م_ث_ل ال_ذی_ن ح_م_لو التوریة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اس_ف_اراً (2) «مثل اینها (علمای یهود) مانند مثل چهارپایی است که بار آن کتاب آسمانی باشد»، چهار پا از کتاب چه می فهمد، برای چهار پا چه فرق می کند بارش کتاب آسمانی باشد یا سنگ بیابانی!

در ق_رآن ن_م_ون_ه ه_ای زی_ادی مَ_ثَ_ل وج_ود دارد که مجال طرح همه آنها نیست از این نمونه ها وی_ژگ_ی ه_ای م_ث_ال_ه_ا همچون روانی و رسایی و نیز عمق آنها، کاملاً آشکار است. قدرت کلام و اس_ت_حکام بیان و شیوایی تمثیل در حدی است که با همراه شدن با سایر زیبایی های سخن، از توان انسان خارج است که چنین زیبا و روان و قابل فهم همۀ انسان ها سخن بگوید.

ص: 206


1- عنکبوت، 41.
2- جمعه، 5.
قرآن و استعاره

استعاره به معنای عاریه گرفتن است. در مواردی که کاربرد واژه با معنای اصلی آن کاملاً متفاوت بوده به طوری که نسبت به معنا بیگانه به حساب آید، و کاربرد لفظ در آن معنا عاریه گرفتن لفظ ب_اشد، استعاره گفته می شود. استعاره از ترفندهایی است که ظرافت و زیبایی ویژه به ظاهر سخن می دهد. استعاره های قرآن به لحاظ توجه به تمام ریزه کاری ها و رموز و رعایت سایر محورهای زی_ب_ایی در حد اعجاز است به طوری که کسی را توان همانند سازی تعبیرهای قرآن نیست. با توضیح چند نمونه ممکن است این نکته بهتر آشکار گردد. ق_رآن در ح_ادث_ه ع_ظ_یم طوفان نوح علیه السلام در آیه : یا ارض ابلعی مائک و یا سماء اقلعی (1) دو استعاره به کار برده است. یکی لفظ «بلع» که در مورد حیوان که طعمه خود را یک مرتبه فرو برد، در م_ورد زم_ین به کار برده است. دیگری واژه «قلع» که به معنای از ریشه کندن چیزی است در م_ورد آس_م_ان ب_ه ک_ار ب_رده اس_ت. آنگاه آبی که تمام سطح کره زمین را فرا گرفته بود، یک مرتبه جابه جا م_ی ش_ود، آبی که از زمین جوشیده بود، توسط زمین بلعیده می شود، آبی که آن را آسمان به سرعت و م_س_تمر باریده است، یک مرتبه ریشه کن می شود. عمق مطلب بی نهایت است. بلعیدن دریاهایی از آب ت_وس_ط زم_ی_نی و ریشه کن شدن آبشارهای آسمان. زیبایی و هماهنگی دو واژه ابلعی با «اقلعی» ب_ی ن_ه_ای_ت اس_ت. ب_ه ط_وری که تمام سخن شناسان مخالف و موافق قرآن، به آن اعتراف دارند؛ ح_ت_ی عنودترین دشمن قرآن مانند «ولید» به زیبایی و بی نظیری آن اعتراف می کند که شرح آن در کتاب «زیباترین سخن» آمده است. (2)

نمونه های دیگر

درون خ_انواده محل آشکار شدن اسرار است. دو همسر به لحاظ تماس نزدیک و

ص: 207


1- هود، 44.
2- زیباترین سخن، ص 67 و ص 182.

مستمری که با هم دارن_د از اس_رار و ع_ی_وب ی_ک_دیگر کاملاً آگاه می شوند. کمتر کسی است که بتواند سر خود را از ه_مسرش پنهان کند. به همین خاطر می توان گفت خانواده محل «تبلی السرائر» است. این از یک طرف.

از سوی دیگر فاش شدن اسرار و عیوب موجب بی آبرویی و آسیب زدن به نهاد مقدس خانواده می باشد؛ قوام زن_دگ_ی به آبرو و شخصیت و کرامت خانواده است و خانواده بی آبرو زنده نیست، از مرده مرده تر اس_ت.

ازج_ان_ب س_وم م_ی دان_ی_م ک_ه اس_لام بیش از هر مکتبی در تحکیم و حفظ بنیاد خانواده جدی است، حال چنین مکتبی که خواهان پیوند پایدار بین دو همسر است و بذر الفت و صمیمیت و ص_ف_ا و محبت در زمین این نهاد ارزشمند می پاشد، با این مشکل چگونه برخورد می کند؟ چه طرفندی به کار می برد که برملا شدن اسرار در محیط خانواده، هیچ گونه آسیبی بر اساس خانواده وارد نکند و موجب اضطراب نشود؟

قرآن برای مقابله با این خطر دو همسر را پوشش یکدیگر قرار داده است و با دو جمله کوتاه و زیبا و ع_م_ی_ق نکات اساسی را گوشزد می نماید. هنگامی که اسرار و عیوب فاش شد، نباید از درون خ_ان_واده ب_ه بیرون نفوذ کند. آن چه موجب آسیب و چه بسا به عنوان خطر، بنیان خانواده را تهدید م_ی کند، فاش شدن اسرار به بیرون خانواده و اطلاع دیگران مانند اقوام و خویشاوندان و بیگانگان از درون زن_دگ_ی دیگری است. وسوسه های شیطان باعث فاش شدن اسرار، آنگاه این خطر را در پی دارد که مطرح کردن مسایل دیگران، موجب ب_ی آبرویی و در نهایت چه بسا زمینه دخالت بی جای دیگران را در زندگی خانوادگی فراهم آورد. قرآن به ط_رزی زی_ب_ا و ع_م_ی_ق ب_ا ای_ن خطر مقابله نموده است می فرماید: هن لباس لکم و انتم لباس لهن (1) «همسران شما لباس و پوشش شما هستند و شما نیز پوشش آنانید».

ن_ق_ش ل_باس پوشاندن عیوب و اسرار بدن است. نقش لباس حفظ کرامت و آبروی انسان است. اما ل_ب_اس در ج_ای_ی ک_ارب_رد دارد که بدنی در کار باشد. کاربرد لباس در مورد حفظ اسرار و عیوب خانواده کاملاً بیگانه است. هیچ گونه ارتباطی بین این دو وجود ندارد، لیکن

ص: 208


1- بقره، 187.

با استعاره گرفتن لفظ «ل_ب_اس» و کاربرد آن در ستر عیوب و اسرار خانواده نقش عمیق را ایفا نموده است. زیرا دو همسر را ه_م_ان_ن_د لباسی که سراسر بدن را بپوشاند و تمام عیوب و اسرار را حفظ کند قلمداد نموده است. ج_م_ل_ه از ل_ح_اظ ع_مق بی نظیر و بی سابقه است. همچنین از لحاظ حسن ظاهر با این ایجاز و زیبایی ب_ی ن_ظ_یر است.

این تعبیر کوتاه چه وسعتی از معنا را در بر گرفته است و چه ابعادی از مشکلات خ_ان_وادگ_ی را حل کرده است و با چه خطرهایی که از این روزنه خانواده را تهدید می کند مقابله نموده است؟!

ج_ری_ان ط_ل_ب ف_رزن_د ن_م_ودن حضرت «زکریا علیه السلام» در شرایطی اتفاق افتاد، که خود حضرت تمام زم_ینه های ناامیدی را مشاهده می کرد. زیرا از یک طرف خود حضرت در دوران کهن سالی به سر م_ی ب_رد. از سوی دیگر همسر او، در جوانی عقیم و نازا بود تا چه رسد به دوران کهولت. زکریا علیه السلام با م_شاهده کرامات و پاکی مریم علیه السلام علاقه شدید به داشتن چنین فرزندی پیدا می کند. پیامبر خدا که در واپسین روزهای عمر خودش قرار دارد و برف پیری بر سر و صورتش نشسته است، با آن شرایط خ_ان_وادگ_ی به ظاهر مأیوس کننده، لیکن امیدوار و واثق به رحمت الهی شرح حال خود را به خدا عرضه می کند و تقاضای فرزند می نماید. خدای سبحان این حقیقت را این گونه بازگو می کند، قال رب انی وهن العظم منی و اشتعل الرأس شیباً و لم اکن بدعائک ربّ شقیاً (1) «خدایا به ق_دری پ_ی_ر شده ام که استخوان های بدن سست شده است و آثار پیری از سرم شعله ور شده است، لیکن از درگاه تو، ناامید نیستم».

ای_ن بخشی از دعای حضرت است که شرح بیشتر آن در آیات بعدی آمده است. سخن در اعجاز استعاره ج_مله «و اشتعل الرأس شیباً» است. اشتعال یعنی شعله ور شدن یا به تعبیر فارسی «الو» گرفتن اس_ت. وق_تی آتش تمام هیزم را فرا بگیرد می گویند شعله ور شده است. قرآن با بیان معجزه آسا در این آیه «شعله ور شدن» را در وصف پیری به کار برده است. نشان کهولت و پیری هنگامی که سر و صورت انسان را فرا می گیرد، موهای سر و صورت

ص: 209


1- مریم، 4.

یک پارچه سفید می شود، چین و چروک، پوست صورت و گردن را خشن و زبر می کند، این دو از علامت پیری، تمام سر و صورت را پوشش می دهد. قرآن در این تعبیر ظرافتی بس شگفت به ک_ار ب_رده اس_ت. ای_ن ت_ع_ب_یر در بیان مقصود رسا و روان است و از لحاظ ظاهر لفظ هم زیبا و انیق و با جمله های قبل و بعد منسجم و هماهنگ است. این تعبیر بی نظیر و بی بدیل است که سخن سنجان و ادی_ب_ان را ب_ه اعجاب وا می دارد. بطور یقین در توان بشری نیست که چنین زیبا و عمیق سخن بگوید.

سجع

س_ج_ع در ن_ث_ر م_ان_ند قافیه در شعر است. قافیه بر زیبایی و لطافت شعر می افزاند. سجع موجب موزونی و ظرافت نثر می شود. انسان که زیبا پسندی در سرشت او نهاده شده است، همواره مجذوب پدیده های زیبای نظام هستی و بخصوص زیبایی محض، خدای سبحان، می باشد. هر اثر هنری زیبا به مقدار زیبایی اش مورد توجه انسان است.

سجع از ترفندها و فنون بدیع و آرایه سخن است، که یک سخنور فرزانه و فصیح همواره آن را مورد ت_وجه قرار می دهد. سجع انواع مختلف دارد که برای آشنایی به تمام ابعاد آن به کتاب های ادبیات و معانی و بیان باید مراجعه نمود. لیکن برای اینکه کاربرد این فن بدیع در قرآن نیز قدری آشکار گردد، توضیح مختصر در مورد اقسام سجع داده می شود.

اقسام سجع
اشاره

انواع سجع عبارتند از: سجع متوازی، سجع متوازن، سجع مُطَرَّف. آنچه که سجع قرآن را در هر سه قسم ممتاز می کند انسجام سجع با عمق مفاهیم می باشد.

الف _ سجع متوازی

س_جع متوازی که زیباترین نوع سجع می باشد عبارت است از موزون و متماثل بودن واژه های آخر ج_م_ل_ه ه_ا. ه_م از ل_حاظ وزن (هجا) و هم از لحاظ رَوی (حرف اصلی آخر واژه) مانند آزاد با آباد، ش_اداب ب_ا آداب دل_ی_ر ب_ا ک_ویر. در قرآن این نوع سجع فراوان به چشم

ص: 210

می خورد مانند: فی سدر مخضود و طلح منضود و ظل ممدود (1) «اصحاب یمین در سایه درختان سدر پر میوه بدون خار هستند، درختان پر برگ سایه دار، سایه ای کشیده شده بلند».

و م_ان_ن_د: و ال_ش_مس و ضحیها و القمر اذا تلیها و النهار اذا جلیها و الیل اذا یغشیها و السما و ما بناها و الارض و م_ا ط_ح_ی_ها و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها کذبت ثمود بطغویها اذ انبعث اشقیها (2) «سوگند به آفتاب و نورانیت آن و سوگند به ماه که به دنبال آفتاب در حرکت است و سوگند به روز و زمانی که روشنایی می دهد و سوگند به آسمان و بنای با عظمتش و قسم به زمین و آنکه آن را بگستراند و قسم به نفس انسان و آنکه آن را نیکو آفرید و نیکی و بدی را بر او الهام نمود، به یقین آن_ان که خویشتن را از آلودگی ها پاک کنند رستگارند و آنان که آن را آلوده نمایند زیان کارند؛ ق_وم ثمود تقوا و هدایت خویش را تکذیب نمودند و پست ترین آنها برخواست و ناقه صالح را پی کرد».

م_لاح_ظ_ه می فرمایید چ_گونه سوره مبارکه در پانزده آیه مسجع به سجع متوازی با مفهوم عمیق و رسا مطالب را ت_ن_ظیم نموده است. که هر مقدار در آن تدبر شود به مفاهیم عمیق تر راه پیدا می شود. بدون این که خ_ل_ل و ک_استی در آن مشاهده شود. همین نکته موجب اعجاز در سجع قرآن است. و الا سجع معمولی با مواردی از اشکال و کاستی در سخن انسان نیز ممکن است.

و مانند: نحن اقرب الیه من حبل الورید اذ یتلقی المتلقیان عن الیمین و عن الشمال قعید ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید ... و جائت کل نفس معها سائق و شهید لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید و قال قرینه هذا مالدی عتید القیا فی جهنّم کل کفّار عنید. (3)

ص: 211


1- واقعه، 28 و 31.
2- شمس، 1 تا 13.
3- ق، 16 تا 24.

«ما ب_ر ه_ر ان_سان از رگ گردن نزدیک تر هستیم و دو فرشته مراقب که از سمت راست و چپ او آم_اده نشسته اند و هر سخنی را از او سر می زند آن را ضبط می کنند، تا آن هنگام که لحظه سخت ج_ان دادن ف_را رس_د و هر نفسی را حرکت دهنده و گواهی همراه اوست. تو ای انسان از این واق_عه در غفلت بودی، اکنون که پرده ها را کنار زدیم چشم های تو تیز بین شده حقایق را می بینی. پ_س ه_مراه او گوید این همان انسان است که نزد من آماده و مهیا بوده، آنگاه ندا رسد که کافران لجوج را به جهنم افکنید».

ب _ سجع متوازن

س_ج_ع م_توازن و آن در مواردی است که واژه های آخر جمله و پاراگراف تنها در وزن نه در روی هماهنگ باشند مانند «تیغ، تیز» «کیف، دیو» زار، ساک».

در ق_رآن م_ان_ن_د و ال_س_م_اء و ال_ط_ارق و ما ادریک مالطارق النجم الثاقب ان کل نفس لما علیها ح_اف_ظ (1) «س_وگ_ن_د ب_ه آسمان و طارق، و تو چه می دانی طارق چیست؟! آن ستاره ای درخشان است که نورش فرو می رود، برای هر نفسی از سوی خدای سبحان مراقب وجود دارد».

و مانند: الحاقة ما الحاقة و ما ادریک ما الحاقة کذّبت ثمود و عاد بالقارعة فاما ثمود فاُهلکوا بالطاغیة و اما عاد فاُهلکوا بریح صر صر عاتیة ... کانهم اعجاز نخل خاویة فهل تری لهم من باقیة (2) «روزی ک_ه حقایق آشکار شود، آن روز را نمی دانی چگونه روزی است، همانا قوم ثمود و عاد آن را دروغ م_ی پ_نداشتند. اما عاقبت قوم ثمود و هلاکت آنها به خاطر طغیان و سرکشی خودشان بود، و ام_ا ق_وم عاد آنها هم با بادهای تند طوفان زا و ریشه کن کننده که به صورت مستمر بر آنها وزیدن گ_رفت، هلاک شدند به طوری که همانند نخل هایی که از ریشه برآیند ریشه کن شدند»، بسیاری از واژه های پایانی آیات قرآن مزین به سجع متوازن است.

ص: 212


1- طارق، 1 تا 4.
2- الحاقة، 1 تا 6، 7 تا 8.
ج _ سجع مُطَرَّف

س_جع مطرف و آن توازن حروف واژه ها در «رَوِی» یعنی حرف اصلی آخر کلمه است مانند شاد با آزاد. در ق_رآن م_ان_ن_د: ال_م تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل الم یجعل کیدهم فی تضلیل و ارسل علیهم طیراً ابابیل ترمیهم بحجارة من سجیل (1) «آیا نمی بینی که پروردگار تو با اصحاب ف_یل چه کرد، آیا کید آنان را در تخریب خانه خدا بی نتیجه نکرد؟ آیا بر آنان پرندگان ابابیل را مأمور نساخت که با سنگریزه ها آنها را هدف قرار دهند؟!

و م_انند: و الصبح اذا اسفر إنها لاحدی الکبر نذیراً للبشر لمن شاء منکم ان یتقدم او یتاخر (2) «س_وگند به صبح هنگامی که روشنایی بخشد، همانا که قرآن یکی از بزرگترین نشانه های الهی اس_ت ک_ه ب_رای بشر نذیر و هشدار دهنده است تا هر کس خواست به سوی آن رود یا از آن بازماند (ایمان بیاورد یا کفر ورزد)».

و م_ان_ن_د: یا ایها المدثّر قم فانذر و ربّک فکبّر و ثیابک فَطَهّر (3) «ای رسول که به لباس در پیچیده ای بر خیز و هشدار بده و خدا را به بزرگی یاد کن و جامه های خویش را پاکیزه گردان».

قرآن از انواع سجع در جای جای آیات بهره برده است به طوری که وقتی دقت شود معلوم می شود که اکثر متن قرآن نثر مسجع است. تا آن مقدار که قرآن را شعر و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شاعر خواندند. اینها برخی محورهای زیبایی ظاهر سخن بود که به طور فشرده مطرح گردید.

ص: 213


1- سوره فیل، 1 تا 4.
2- مدثر، 34 تا 37.
3- مدثر، 1تا 4.

بخش دوم: سخن زیبا

ابعاد معارف قرآن

تاکنون محور سخن پیرامون زیبای های ظاهر سخن بود؛ گرچه به محتوای آن نیز اشاره می شد. در این بخش محور سخن، «سخن زیبا» بودن و اعجاز محتوایی قرآن است. محتوای قرآن که از سوی م_ل_ک_وت و وح_ی ال_ه_ی م_ی ب_اش_د، در ابعاد گوناگون معارف انسانی اعجاز است. یعنی در بعد معارف، احکام و ایدئولوژی، اخلاق، حکومت و سیاسیت، حقوق اجتماعی و اقتصادی و ... دستاوردهای وح_ی اع_ج_از است، یعنی معارف الهی به نوعی است که در فکررس علوم و دانش بشری نیست و انسان بدون استمداد از وحی هرگز به آنها راه ندارد.

ابعاد انسان

ان_سان از لحاظ ظرفیت و استعداد فراگیری موجود بی نهایت است. ظرفیت انسان از تمام موجودات هستی حتی از فرشتگان مجرد الهی فراتر است. که شناخت انسان بدین نحو تنها توسط وحی ممکن است و بدون وحی کسی قادر نیست این چنین ابعاد وجودی انسان را ارائه دهد. قرآن در مورد ظرفیت فراگیری انسان می فرماید فرشتگان در هنگام آفریدن انسان در اندیشهبودند که انگیزه آفرینش این موجود چیست، حتی هنگامی که از اراده و مقصد خدا در این رابطه اطلاع یافتند در محضر الهی سؤال کردند که برای چه انسان می آفرینی، اتجعل فیها من یفسد فیها «آیا کسی را در زمین قرار می دهی که فساد به پاکند».

خدای سبحان در پاسخ فرشته ها فرمود من چیزی می دانم که شما به آن آگاهی ندارید، اِنی اَعلم م_ا لا تعلمون (1) و آن موضوع ظرفیت فراگیری انسان است. شما هم اگر به این حقیقت آگاه شوید دیگر چنین سوالی نخواهید کرد. و عَ_َّل_م آدم الاس_م_ا ک_ل_ه_ا ث_م ع_رض_ه_م ع_ل_ی ال_م_لائک_ة ف_ق_ال ان_ب_ؤن_ی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین (2) «آدم را از تمام حقایق آگاه

ص: 214


1- بقره، 30.
2- بقره، 31.

ساخت آنگاه آن حقایق را بر فرشتگان عرضه نموده، از آنها خواست که اگر آگاهی دارند، مرا از آن حقایق آگاه سازید.»

ش_ن_اخ_ت اب_عاد وجودی و نیازهای انسان بدون بهره گیری از تعالیم وحی مقدور نیست. انسان با ک_اوش_ه_ای خود قادر نیست ابعاد وجودی و درون انسان را روانکاوی کند. انسان توان مند نیست تا از زوایای روحی انسان به ط_ور دق_ی_ق اط_لاع ح_اص_ل کند و در صدد تأمین خواسته های او برآید. آن که انسان را می شناسد خدای انسان است. همان که بعد از آفرینش انسان به عنوان زیباترین مخلوق، بر آن عمل با عظمت، خود را ستود، فتبارک اللّه احسن الخالقین (1).

دو مبدأ، دو گرایش
اشاره

ق_رآن ب_رای آفرینش انسانی دو مبدأ عنوان می کند زیرا که وجود انسان وجود ترکیبی از ماده و مجرد اس_ت. ان_سان به نوعی آفریده شده که بُعد وجودی او با جسم و ماده سر و کار دارد. حقیقت انسان دو مبدأ می طلبد که هم جنبه مادی و هم جنبه تجرد او را تأمین نماید. به همین سبب قرآن وجود عنصری و ج_س_م انسان را به آب و گل نسبت می دهد، و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین (2) «ما انسان را از خالصی گل آفریدیم». ام_ا ح_ق_ی_ق_ت وج_ودی انسان که روح او است مبدأ آن را عالم ملکوت می داند، و نفخت فیه من روحی،(3) «در او (انسان) از روح خود دمیدم».

گرایش فطری

به لحاظ دو مبدأ در آفرینش انسان، دو گرایش هماهنگ با دو مبدأ نیز در درون انسان نهاده شده است. م_ب_دأ م_ل_ک_وتی انسان گرایش به اصل خود یعنی عالم ملکوت دارد بر همین اساس کشش های فطری انسان ه_م_واره ب_ه سوی خدا می باشد. و خواسته های بی نهایت فطرت

ص: 215


1- مومنون، 14.
2- مومنون، 11.
3- حجر، 29.

انسان به سوی شناخت و پیوند با اصل خویشتن است، فطرت اللّه التی فطر الناس علیها. (1) انسان از این بعد به شناخت و پرستش خدا مفطور شده است.

در مقابل بعد طبیعی انسان نیز گرایش به اصل خود یعنی عالم مُلک و عالم ماده دارد، همان طور ک_ه ف_ط_رت گ_رایش به ملکوت دارد، طبیعت انسان گرایش به فجور دارد؛ خدای سبحان انسان را به دو جنبه گ_رایش وجودی خویش آگاه ساخت، و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها (2) تسویه ن_ف_س و م_ستوی القامة بودن نفس انسانی به این است که هم بر گرایش های فطری خود آگاه اس_ت و ه_م گ_رای_ش های طبیعی را می شناسد.

گرایش های فطری به سوی تکامل و پاکی است. گ_رای_ش ه_ای فطری به سوی برتری از فرشتگان است. گ_رای_ش های فطری به سوی نور و صفا و محبت است. گرایش های فطری به آن جهت است که ان_س_ان در دانش، ظرفیت تعلیم و فراگیری همه حقایق را دارد، و عَلَّم ادم الاسما کلَّها، گرایش ف_ط_ری ج_ذب_ه ب_ه سوی کمال است تا آنجا که مسجود فرشته قرارگیرد، و اذ قال للملائکه اسجدوا لادم. (3)

در بُ_ع_د ع_م_ل و ت_زک_یه تا بدانجا تعالی پیدا کند که در جذب منافع، دیگران را بر خود مقدم شایسته تر داند، یعنی «ایثار» نماید، و ی_ؤث_رون ع_لی انفسهم و لو کان بهم خصاصة (4) «در مواردی که خود نیازمندند دیگران را بر تأمین نیاز خود بر می گزینند».

چنین کسی نه تنها عادل و منصف و به حق خویش قانع بوده، بلکه از حق خود نیز باشدت نیاز، به ن_ف_ع دیگران گذشت می کند. تزکیه و تقویت بُعد فطری تا به این حد زمینه رشد و تعالی دارد که البته به این مراحل محدود و خلاصه نمی شود، بلکه بُعد تقوا و پاکی نهایت و پایان ندارد تا به آنجا راه پیدا می کند که جز خدا چیزی نخواهد و جز خواسته

ص: 216


1- روم، 30.
2- شمس، 7.
3- بقره، 34.
4- حشر، 9.

الهی چیز طلب نکند، و م_ا ت_ش_اءون الا ان ی_ش_اء اللّه (1) «چ_ی_زی را ن_می خواهد مگر آنکه ذات مقدس نیز آن را بخواهد».

گرایش طبیعی
اشاره

در مقابل بعد مادی انسان که طبیعت گرایی است، گرایش های آن هم بی پایان است. انسان هلوع و ح_ری_ص اس_ت. ان_سان در بعد طبیعت مناع للخیر است. انسان در گرایش طبیعی افزون طلب است، الهیکم التکاثر (2) «افزون طلبی شما را از یاد خدا غافل کرده است.»

إنّ الانسان خُلِق هلوعاً اذا مسّه الشر جزوعاً و اذا مسّه الخیر منوعاً(3) «انسان حریص آفریده شده است. انسان هنگامی که ناملایمی به او می رسد جزع و ناشکیبایی می کند و وقتی نعمت برای او فراهم می شود از دیگران آن را منع می کند.» و اح_ض_رت الان_ف_س الشح (4) «بخل در درون نفس انسان همواره حاضر شده است.»

بعد طبیعت ظ_ل_وم و جهول یعنی طغیانگر و بسیار جاهل است، انه کان ظلوماً و جهولاً (5) انسان تجاوز ک_ار و س_ف_اه_ت پ_یشه آفریده شده است، ظلم و طغیان انسان هم بی پایان است، کلا ان الانسان ل_ی_طغی ان راه استغنی (6) «انسان آنگاه که بی نیازی احساس کند طغیانگر است.»

طغیانگری ان_سان تا بدان جاست که، انا ربکم الاعلی (7) سر می دهد. خوی تفرعن و تفوق طلبی در نهاد همگان است. همه در مقابل لااله الا اللّه که گرایش فطری است، گرایش

ص: 217


1- انسان، 30.
2- تکاثر، 1.
3- معارج، 19 تا 21.
4- نساء، 128.
5- احزاب، 72.
6- علق، 8.
7- نازعات، 24.

بی پایان طبیعی دارند که «لا اله الا انا» می باشد؛ «قدرت و تصمیم تنها تصمیم من است»، گرایش او در دو سو بی نهایت است که، منهومان لایشبعان طالب علم و طالب دنیا (1) «دو گرسنه سیر نمی شوند طالب علم و فضیلت و طالب دنیا.»

دو راهنما، دو سرنوشت

ای_ن دو گ_رای_ش را که از درون انسان شعله ور است دو راهنما از بیرون هدایت می کنند. راهنمای ف_ط_رت خ_دا و ان_ب_ی_ا و ف_رش_ت_گ_ان اند. راهنمای طبیعت شیطان است. پیام خدا، قد افلح من زکیها (2) «آن کسی پیروز و رستگار شد که نفس خود آراست.» پ_ی_ام ش_یطان، قد افلح الیوم من استعلی (3) است «پیروزی از آن کسی است که سلطه پیدا کند.» که پیروزی را به قدرت و تفوق طلبی می داند.

پ_ی_ام خ_دا تعدیل خواهش های نفسانی است، و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون (4) «هرکس بخل خویش را باز دارد و سرکوب کند رستگار است». پ_ی_ام شیطان شعله ور کردن خواسته های نفسانی است، زین للناس حب الشهوات (5) پیام خ_دا دع_وت به صراط مستقیم است، ان هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه (6)، «این راه راست و هموار من است که باید از آن پیروی نمایید.» پیام شیطان سر راه م_س_تقیم نشستن و راه را گرفتن است، فبعزّتک لاقعدنَّ لهم صراطک المستقیم. (7) «به عزت تو سوگند که به سر راه مستقیم تو خواهم نشست.»

سرانجام و عاقبت راه خدا نعیم است و فرجام راه شیطان جحیم است. و ام_ا م_ن خ_اف

ص: 218


1- نهج البلاغه، حکمت 457.
2- شمس، 9.
3- طه، 20.
4- حشر، 9.
5- آل عمران، 14.
6- انعام، 153.
7- اعراف، 16.

مقام ربّه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی المأوی (1) «کسی که از ع_ظ_م_ت خدا بترسد و خواهش های نفس را توجه نکند، جایگاهش بهشت است». اما شیطان انما ی_دع_و ح_زب_ه لیکونوا من اصحاب السعیر (2) «او پیروان خود را دعوت می کند تا به جهنم بکشاند که حزب شیطان جایگاهش جهنم است». ای_ن تبیین روح و روان انسان گرایش های متضاد آن و راه و چاه و سرنوشت انسان از دیدگاه قرآن اس_ت.

قرآن که کتاب هدایت و نور است به صورت موضوعی در تمام زمینه ها رهنمود داده است. از مبدأ آفرینش گرایش ها و راهبرها و سرنوشتها خبر می دهد، آنگاه می گوید هذا بیان للناس (3) «این (قرآن) بیان و پیام آشکار برای مردم است.»

آیا این گونه معارف در میان علوم بشری قرار دارد، و انسان بدون بهره گیری از وحی می تواند این گونه شناخت صحیح از انسان وگرایش ها و راه و سرنوشت او ارائه دهد؟ آیا این معارف از آن سوی ه_س_ت_ی و از م_لکوت نمی باشند؟ و آیا اینها مصادیق یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون نیست؟ آیا این معارف نشان اعجاز محتوایی و سخن زیبا بودن قرآن نیست؟! چ_ون م_ح_وره_ای محتوایی اعجاز قرآن بسیار است، برای رعایت اختصار تنها برخی محورهای دیگری که کمتر به آنها پرداخته شده است، می پردازیم.

قرآن و روابط سیاسی و بین المللی

از وی_ژگ_ی ه_ای م_ه_م ق_رآن ن_س_ب_ت ب_ه کتاب های آسمانی پیشین این است، که قرآن در ابعاد گ_ون_اگ_ون ن_ی_ازه_ای انسان، یک برنامه جامع و کامل پیش بینی نموده است. به همین لحاظ م_ح_دود به زمان و مکان نیست. به دیگر سخن پیام قرآن جهانی است، جهانی و فراگیر بودن پیام قرآن تنها از آیاتی که تصریح به این ادعا می کنند به دست نمی آید، مانند

ص: 219


1- نازعات، 40.
2- فاطر، 6.
3- آل عمران، 138.

آیه: انا ارسلناک کافة للناس (1) «ما تو را برای تمام مردم مبعوث نموده ایم» و یا: و ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول اللّه و خاتم النبیین (2)«محمد پدر احدی از شما نمی باشد، محمد فرستاده خدا و آخرین پیامبرآسمانی است». آی_ات_ی از ای_ن قبیل خود ادعای جهانی بودن قرآن را مطرح می نمایند، مهم این است که محتوای قرآن این ادعا را تثبیت کند. یعنی محتوای قرآن از لحاظ جهانبینی و نیز ایدئولوژی به نوعی باشد ک_ه م_دی_ری_ت ج_هانی را عهده دار باشد.

این نکته روشن است که آن مرام و مذهبی می تواند ادع_ای مدیریت جهانی داشته باشد، که در تمام شؤون عمومی و روابط سیاسی دخالت کند. زیرا مدیریت صحیح بر اس_اس روابط با دیگران است و مرامی که روابط با دیگران را نادیده می گیرد به انزوا کشیده شده در محدودۀ خود نیز نمی تواند مدیریت صحیح بدهد، تا چه رسد به جامعه جهانی.

زندگی اجتماعی ان_س_ان زن_دگی روابط است، بدون تنظیم روابط صحیح ایجاد مدیریتی جهانی هیچ گاه مقدور نخواهد بود. اس_لام ک_ه م_دعی پیام آور جهانی است در صورتی در این ادعا صادق خواهد بود، که با گروههای م_ختلف جامعه و ملتها و دولتها رابطه برقرار کند. زیرا این چنین نیست که در جامعه اسلامی همه مردم مسلمان باشند و یا همه مردم جهان، مسلمان باشند. بلکه عقیده های گوناگون مانند شرک و ن_یز اهل کتاب همواره وجود خواهند داشت. اگر دین مدعی به مدیریت جهانی است باید موضع خ_ود را در قبال اعتقادات و گروه ها تبیین نماید. زیرا بی پایگی این سخن روشن است که یک دین ادع_ای م_دیریت جهانی نماید، آنگاه دیدگاهش این باشد که با اعتقادات و گروه های مخالف قطع رابطه نماید!

قرآن چون شناخت صحیح از ارزش های الهی و انسانها دارد. و نیز شناخت دقیق از روحیات گروه ها و م_س_ل_ک ه_ای مختلف دارد در جهان سیاست نیز از اصول و معیارهای ثابت بهره مند است، حتی اس_ت_راتژی ثابت در جهان سیاست و ایجاد روابط تنظیم نموده

ص: 220


1- سبأ، 28.
2- احزاب، 40.

است. این خود نوعی اعجاز محتوایی قرآن است که با آگاهی از واقعیات و ارزشها و شناخت گروه ها موضع ثابت اتخاذ می کند.

اف_زون ب_ر ح_قوق اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی، برای انسانها از آن بعد که انسان هستند با هر مرام و مسلک حقوق قایل است و این حقوق را محترم می داند. ایجاد روابط انسانی حسن معاشرت و اح_ت_رام م_ت_قابل و پای بند بودن به مواثیق و تعهدات بین المللی از جمله اصول استراتژیک اسلام است.

قرآن و حقوق انسانی
اشاره

ای_ج_اد روابط و برخورد عاقلانه و عادلانه با انسان ها پایه و اساس روابط سیاسی اسلام است. قرآن با یک جمله موضع خود را که ثابت و استوار است تبیین می کند، قولوا للناس حسناً (1) «با مردم به نیکی برخورد کنید». ب_ا م_ردم در ه_ر مرام مسلک که هستند در برخوردهای اجتماعی، سیاسی، حقوق انسانی را رعایت کنید.

این اصل را علی بن ابی طالب علیه السلام در مورد والی و حاکم اسلامی این چنین تبیین می کند:.و أش_ع_ر قلبک الرحمة للرعیه ... فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق (2) «قلب خویش را مأوای رحمت به مردم قرار ده و نسبت به آنها مهربان باش زیرا مردم دو گروهند یا برادر دینی تو هستند و یا اگر مسلمان هم نباشند همانند تو انسان می باشند.» حق انسانی آنها باید رعایت شود. و می فرماید: و انصف الناس (3) «با مردم به انصاف رفتار کن».

پیمانها

از ج_م_ل_ه دی_دگ_اه های ثابت قرآن در برخورد دیگران رعایت پیمان هاست. قرآن قراردادها را در زمینه های گوناگون محترم می شمارد و به عنوان یک ارزش و حقوق عمومی پایبند به آن هاست. حتی اگر قرارداد سیاسی با دشمن هم که باشد اجازه نقض

ص: 221


1- بقره، 83.
2- نهج البلاغه، عهدنامه مالک اشتر.
3- همان.

یک جانبه پیمان را نمی دهد، ان العهد کان مسئولاً. (1)

در م_ورد دش_م_ن م_ی فرماید: الا الذین عاهدتم من المشرکین ثم لم ینقضوکم شیئا و لم یظاهروا ع_ل_ی_ک_م احدا فاتموا الیهم عهدهم الی مدتهم ان اللّه یحب المتقین. (2) «پیمان خود را با م_ش_رک_ان_ی ک_ه ق_راردادهای خود را نقض نکرده اند و با دشمنان شما هم پیمان نشده و کمک کار و پ_شتیبان آنان قرار نگرفته اند، محترم بدانید و تا آخرین لحظه پیمان به عهد خود وفادار باشید که اگر این کار را انجام دهید تقوا خواهید داشت که خدا انسان با تقوا را دوست دارد».

م_لاح_ظه می کنید سفارش به رعایت عهد و پیمان با مشرک است که خصم کینه توز علیه اسلام و مسلمانان است، ل_ت_ج_دنَّ اش_د ال_ن_اس ع_داوة للذین امنوا الیهود و الذین اشرکوا (3) «مشرکین و یهود را ش_دی_دترین دشمنان مسلمانان می یابی.» با چنین دشمنی هم وفای به عهد و رعایت حقوق انسانی محفوظ است همچون رعایت مفاد قرار دادهای سیاسی و نظامی.

عدالت

رع_ای_ت ع_دال_ت در جامعه انسانی اصل دیگری است که نقش محوری در روابط با دیگران دارد. ع_دال_ت م_ای_ه ق_وام جامعه انسانی و بقاء حکومت است. قرآن بر رعایت این اصل اصرار دارد و اجازه ن_م_ی دهد در هیچ شرایط این اصل نادیده گرفته شود. آن چه همواره عدالت را تهدید می کند دو م_وض_وع است؛ ی_کی سودجویی برای خود یا برای وابستگان و خویشاوندان، دیگری عداوت و دشمنی با دیگران. این دو انگیزه مهم در عدول از عدالت است.

قرآن به هر دو مورد اشاره می کند، یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء للّه و لو علی انفسکم او الوالدین و الاقربین (4) «م_ومنان باید بپادارنده عدالت و قسط باشند

ص: 222


1- اسراء، 34.
2- توبه، 4.
3- مائده، 82.
4- نساء، 135.

و به حق برای خدا گواهی دهند ولو بر علیه خود یا پدر یا مادر و نزدیکان خود باشد». ع_لاقه به منافع خویش و نزدیکان نباید سبب بیرون رفتن از مدار عدالت شود. منافع شخصی خود، یا ن_زدی_ک_ان و دوس_تان یک انگیزه عمده بر زیر پا نهادن عدالت است، که قرآن از آن پرهیز می دهد.

ان_گ_یزه دوم دشمنی است که چه بسا دشمنی باعث شود که انسان حقوق انسانی دیگران را نادیده گرفته و از این جهت عدالت را پایمال کند، یا ایها الذین امنوا کونوا قوامین للّه شهداء بالقسط و لا یجرمنکم شنئان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی و اتقوا اللّه ان اللّه خبیر بما تعملون. (1) «م_ومنان باید برای خدا بر پا دارنده حق باشند و همواره بر عدالت و قسط شاهد باشند، دشمنی با قومی نباید سبب عدول از مدار عدالت شود، (بلکه عدالت باید حتی نسبت به دشمن رعایت گردد.) که رع_ای_ت ع_دل و حقوق انسانی تقوا پیشه کردن است و خدا هم به عملکرد شماها آگاه است.» خدا نظاره گر است که چگونه عدالت را رعایت می کنید».

احسان

نه تنها عدالت مد نظر قرآن است، بلکه قرآن حتی نسبت به دیگران یعنی آنان که مسلمان نیستند، احسان را روا می دارد و می فرماید نسبت به آنها احسان و نیکی نمایید، لا ینهیکم اللّه عن الذین لم ی_ق_ات_ل_وک_م ف_ی ال_دی_ن و ل_م ی_خ_رج_وک_م من دیارکم اَن تَبرّوهم و تُقسطوا الیهم ان اللّه یحب ال_م_ق_س_طین (2) «با آنان که علیه دین شما در جنگ نیستند و شما را از وطن خود آواره نکرده اند (منظور کفار می باشد) مانعی ندارد که با آنان به نیکی و احسان برخورد کنید و عدالت را در مورد آنها رعایت نمایید، خدا به یقین عدالت پیشگان را دوست دارد.»

ای_ن چ_ن_د اص_ل (حسن معاشرت، پایبندی به پیمانها، رعایت عدالت، احسان) در روابط میان تمام انسانها باید ملاحظه شود. اینها از اصول و معیارها و حقوق بین المللی است که

ص: 223


1- مائده، 8.
2- ممتحنه، 8.

قرآن آنها را تدوین کرده و همواره پایبند به آنها است. اگر برخی از این اصول مانند حسن معاشرت کلی باشد سه اصل دیگر، اص_ول استراتژیک قرآن در روابط سیاسی است. موضع قرآن ایجاد روابط مسالمت آمیز و رعایت اص_ل ح_س_ن م_عاشرت است.

با محور قراردادن اصل رعایت حقوق انسانی، جهانی بودن پیام قرآن آش_ک_ارا ت_ث_ب_یت می شود. زیرا چنین مسلکی توان مدیریت جهانی را خواهد داشت. چون با پذیرش این اصول تمام گروه های مختلف جامعه جهانی که از نظر ایده و دین متفاوت می باشند تحت پوشش قرار خواهند گرفت.

تفاوت در روابط

ای_جاد روابط با گروه ها و ملت ها و دولت ها اصل ثابت است و بر اساس تفاهم عمومی و مسالمت و ه_م_زی_ستی شکل می گیرد. چون مرام ها و گروه ها در موضع گیری خود یکسان نیستند، موضع ق_رآن ه_م در ب_رابر آنها یکسان نمی باشد. بر همین اساس در کنار اصول یاد شده معیارهای دیگری نیز مورد توجه اس_ت، ک_ه در ای_ج_اد رواب_ط ب_اید به طور دقیق مورد توجه قرار گیرد. قرآن در این رابطه ارائه گر رهنمودهایی است، که بر اساس عقیده های متفاوت طرف اتخاذ می شود.

در محدوده جامعه اسلامی معیارهایی همچون ایمان و تشکل و صبر و پایداری مورد توجه است. اما ن_س_ب_ت به خارج از حوزه اسلامی موضع گیری قرآن بر اساس تفاوت موضع گیری دیگران است. ق_رآن مردم بیرون از حوزه اسلامی را به دو گروه عمده «مُشرک» و «اهل کتاب» تقسیم می کند. البته این دو گروه در دشمنی و عداوت با اسلام و مسلمانان همانند نیستند، لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا ال_ی_هود و الذین اشرکوا و لتجدن اقربهم مودة للذین آمنوا الذین قالو انا نصاری (1) «سخت ت_ری_ن دش_م_ن نسبت به مسلمانان، یهود و مشرکان می باشند. در صورتی نزدیک ترین گروه ها در مهرورزی به مسلمانان مسیحیان هستند». م_لاح_ظه می کنید بین دو گروه از اهل کتاب (یهود و مسیحیت) تا چه

ص: 224


1- مائده، 82.

اندازه تفاوت وجود دارد. یکی «اشد الناس عداوة» است، دیگری «اقرب الناس مودة» است. مشرکان هم مانند اهل کتاب به معاند و غیر معاند تقسیم می شوند.

رواب_ط س_ی_اس_ی و اج_تماعی قرآن با این گروه ها بر اساس موضع گیری های متفاوت آنهاست. باید تمام این اص_ول_ی م_ورد ت_وجه قرار گیرند که ایجاد روابط با بیگانگان باعث تمایل و جذب آنها به حق شود. اف_زون ب_ر ای_ن ه_م_واره این خطر را هشدار می دهد که ایجاد روابط با بیگانگان نباید جهت تأثر و منفی داشته باشد، روابط نباید هویت جامعه و امت اسلامی را تهدید کند، که به شرح چند اصل و یا استراتژی در این راستا می پردازیم.

دوستی با کفار!

در ای_ج_اد روابط با کفار و حتی اهل کتاب باید روابط به نوعی باشد که موجب دوستی با آنها نشود. ای_ج_اد راب_طه غیر از پیمانهای مودت و دوستی است. پیمان دوستی خطر خوپذیری را به صورت جدی در پی دارد. قرآن در عین حال که اصل را بر ایجاد روابط و معاشرت انسانی می داند. از بستن پ_ی_مان دوستی با کفار بر حذر می دارد و گوشزد می کند که روابط با کفار نباید منجر به دوستی با آنها شود. زیرا جامعه اسلامی در معرض خوپذیری از اعتقادات کفر آنها قرار خواهد گرفت، ی_ا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالمودة (1) «مومنان نباید دش_منان خدا و خود را ولی خویش قرار داده و طرح دوستی با آنها بریزند.» آیه از دوستی با کفار ش_دیداً پرهیز می دهد. اگر «ولی» به معنای رهبری باشد نکته دیگری را نیز ایفاد می کند که ولایت کفار را نباید پذیرا باشند.

پذیرش ولایت کفار!

وق_ت_ی ان_ع_ق_اد پیمان دوستی ممنوع باشد، پذیرش سلطه و رهبری کفار نیز به طور قطع ممنوع خ_واه_د ب_ود. به همین خاطر در ای_ج_اد رابطه با کفار به ویژه کفار معاند نباید ولایت آنها را پذیرفت. نباید در زمینه های گوناگون، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی،

ص: 225


1- ممتحنه، 1.

کفار تصمیم گیرنده امور مسلمانان ب_اش_ن_د. م_سلمانان نباید زیر سلطه کفار قرار گیرند، زیرا که مشخص است پذیرش سلطه آنها چه خ_طرهایی را در پی خواهد داشت. سلطه کفار سلطه کفر و فساد است و جامعه اسلامی را از هویت خ_وی_ش ت_ه_ی م_ی کند. و مسلمانان را همرنگ و هم کیش خود خواهند ساخت، ان یثقفوکم یکونوا لکم اعداء و یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء ودّوا لو تکفرون (1) «اگر آنان بر شما دسترسی پیدا کنند چون دشمن شما هستند سلطه و قدرت خویش را بر شما گسترش داده و و با هجمۀ فرهنگی آنچنان حمله ور می شوند، تا شما را به کفر برگردانند».

ارتداد و برگشت از دی_ن ن_ت_ی_ج_ه پ_ذی_رش ولای_ت کفار خواهد بود. به لحاظ اهمیت این خطر قرآن در این ج_ه_ت پ_اف_ش_اری دارد که موضع خود را خیلی آشکار و فراگیر بیان می کند. قرآن جامعه اسلامی را ب_ه هیچ وجه اجازه نمی دهد کمترین سلطه از سوی کفار را بپذیرد، و لن یجعل اللّه للکافرین علی ال_م_وم_ن_ی_ن س_ب_ی_لاً (2) «خدای سبحان در هیچ زمینه ای سلطه کفار را بر مومنان روا نمی دارد».

ای_ن ی_ک اص_ل ف_راگ_ی_ر اس_ت شامل تمام زمینه های اعتقادی و فرهنگی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و حقوقی می شود. رعایت این اصل نقش محوری در مصونیت بخشیدن به جامعه اسلامی و حفظ هویت اسلامی آن دارد، که اگر ایجاد رابطه هم باشد باید با رعایت این اصول انجام پذیرد.

حفظ اسرار

حفظ اسرار اصل دیگر مورد توجه قرآن در این رابطه است. جامعه اسلامی برای حفظ هویت و کیان خ_وی_ش ب_ای_د م_راقب اسرار خود باشد. هیچ بیگانه ای به اندرون جامعه و به مراکز تصمیم گیری ج_ام_ع_ه اس_لام_ی نباید راه پیدا کند. زیرا در صورت نفوذ دشمن به مراکز تصمیم گیری از اسرار آگاهی حاصل نموده جامعه اسلامی از سوی آنان آسیب پذیر خواهد

ص: 226


1- ممتحنه، 3.
2- نساء، 141.

شد، ی_ا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم لا یألونکم خبالاً ودّوا ما عنتم (1) «مؤمنان بیگانگان را محرم اسرار خویش قرار ندهید که آنان از اخلال در امور شما هیچ گاه دریغ ندارند و با آگاهی از اسرار شما مشکلات بزرگی برای شما پدید می آورند و شما را به زحمت خواهند افکند».

هوشیاری سیاسی و دفاعی
اشاره

اص_ل دی_گ_ر در رواب_ط ب_ا ب_ی_گ_انگان، هوشیاری است؛ یعنی مراقبت مستمر از اوضاع سیاسی و ت_ص_م_ی_م گ_یری های جهان بیگانه. قرآن جامعه اسلامی را هشدار می دهد که باید تحرکات س_ی_اس_ی و ت_ص_میم گیری های عمومی و به ویژه نظامی دشمنان باشند، تا غافل گیر نشوند. مسئولین جامعه اسلامی نباید از خطر دشمن و بیگانه آسوده باشند. بلکه باید همواره م_راق_ب دش_من باشند. این مهم در صورتی تحقق می یابد که از روابط سیاسی و تصمیمات ع_م_وم_ی و ن_ق_ش_ۀ آن_ه_ا م_ط_ل_ع ب_اشند، تا توان مقابله و دفاع داشته باشند، و لیأخذوا حذرهم و اسلحتهم (2) «باید هم هوشیاری خود را حفظ کنند و هم سلاح خویش را برگیرند.»

مسلمانان همواره هوشیار، آماده، مراقب دشمن باشند. زیرا کفار درصدد غفلت شما هستند؛ آنان در پی آنند که شما از آمادگی دفاعی و اقتصادی غافل شوید، آنگاه با یک تهاجم همه جانبه شما را از پای درآورند، ود ال_ذی_ن ک_ف_روا لو تغفلون عن اسلحتکم و امتعتکم فیمیلون علیکم میلةً واحدةً (3) «کفار ه_م_واره م_ی خ_واه_ن_د که شما از سلاح و متاع (امور نظامی) (امور اقتصادی) خود غافل شوید، تا با تهاجم همه جانبه بر شما حمله ور شوند». م_لاح_ظه می کنید قرآن چگونه روحیات و استراتژی دشمن را تبیین می کند و در جهان سیاست ق_رآن چ_گونه بیان و هدایت و رهنمود است، که هذا بیان للناس بودن قرآن با این

ص: 227


1- آل عمران، 118.
2- نساء، 102.
3- نساء، 102.

موضع گیری ها به خ_وب_ی آش_کار می شود. ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم؛ به خوبی تبیین می شود، که قرآن در ه_م_ه ع_رص_ه ه_ا ره_ن_م_ود منحصر بر فرد دارد. واقعیات موجود در جهان خارج همواره طبق رهنمودهای آن مصداق عینی می یابند.

تصمیم گیری قرآن در برابر کفار معاند کاملاً تفاوت می کند. ق_رآن در ایجاد روابط سیاسی حساب کفار معاند مشرک و سرسخت را از دیگران جدا نموده است. اگ_ر در م_ورد س_ای_رین اصل بر حسن معاشرت و مسالمت و ایجاد رابطه است، در کفار معاند م_وض_ع گیری شدید است.

البته این بدین معنا نیست که اصول انسانی را در مورد معاند نادیده بگیرد، بلکه با حفظ اصول انسانی م_وض_ع ق_رآن هم به خوبی روشن است. زیرا عناد و استکبار آنها در مقابل حق و تمرد آنان با اهل حق این تصمیم شدید و موضع ق_اط_ع را ب_اع_ث م_ی ش_ود. ق_رآن در این رابطه موضع خود را به صورت حتی موردی و ریز و اس_ت_رات_ژی_ک بیان نموده است؛ در عین حال که روحیات کفار معاند به ویژه یهود و صهیونیست و اس_تکبار جهانی را تبیین می کند. موضع تند و خشن در برابر آنان می گیرد. قرآن در این رابطه هم استراتژی دشمن را به خوبی تشریح می کند و هم اینکه با چنین دشمنی چگونه باید برخورد نمود، رهنمود می دهد. در این فرصت به برخی محورها به طور خلاصه اشاره می گردد.

الف _ جنگ ستیزی کفار

از روح_ی_ات ذات_ی و اس_ت_رات_ژی ک_فار معاند و استکبار جهانی، جنگ و ستیز همیشگی با اسلام و م_س_لمانان است. آنان از هیچ فرصتی در مشتعل نمودن شعله های جنگ دریغ نمی کنند. اگر در زم_انی ملاحظه شود که آتش جنگ از سوی استکبار شعله ور نیست، نه به این دلیل است که دست از ستیزه جویی برداشته است. بلکه از سر ناتوانی و ناکامی است.

توجه فرمایید رهنمود معجزه آسای قرآن را، و لا یزالون یقاتلونکم حتی یردّوکم عن دینکم ان استطاعوا (1) «آنان (کفّار) همواره در جنگ و ستیز با شما هستند، تا چنان که بتوانند شما را به کفر و ارتداد باز گردانند».

ص: 228


1- بقره، 217.
ب _ توطئه و خیانت کفار

قرآن در تبیین اصل دیگر از شناخت دشمن معاند به ویژه صهیونیست، بیان توطئه های گوناگون آن_ان علیه اسلام و امت اسلامی است. استکبار به همراهی اینان همواره در صدد نقشه علیه عزت و اع_ت_لای ج_ام_عه اسلامی هستند و با ایجاد تفرقه و تجزیه یک پارچگی مسلمانان، آنان را تکه تکه نموده تا ب_ل_ع_ی_دن آن_ها آسانتر باشد. واقعیاتی که همواره در طول تاریخ و این زمان شاهد آن بوده و هستیم.

ق_رآن در تبیین این روحیه می فرماید: و لا تزال تطلع علی خائنة منهم (1) «شما همواره از خ_یانت های نقشه های شوم (اسراییل و یهودیان صهیونیست) علیه مسلمانان آگاه می شوید آنها همواره علیه کیان امت اسلامی توطئه می کنند».

ج _ جاسوسی کفار

قرآن تعیین استراتژی سیاسی را در برابر دشمن دقیق و مشخص مطرح می کند و به طور مستقیم م_ورد را آش_ک_ار م_ی س_ازد. ق_رآن از م_وارد خیانت کفار معاند و به ویژه یهود صهیونیست پرده بر م_ی دارد. از آن_ان ب_ه ع_ن_وان «دروغ پ_رداز»، س_ماع کذب و «جاسوس» نام می برد، و من الذین هادوا س_م_اع_ون ل_ل_کذب سماعون لقوم آخرین (2)، «برخی ازیهودیان علاوه بر اینکه سماع کذب می باشند، گوش و چشم و جاسوس دیگران هستند.» اگر روحیه جاسوسی برای دیگران تنها در م_ورد ی_ه_ود خ_یبر بود چه ارزشی و اعتباری داشت که قرآن آن را مطرح کند. جاسوسی برای دی_گ_ران روش ای_نهاست، سیره مستمره اینان است.

همانطور که هم اکنون مشاهده می شود، اینان گ_وش و چشم استکبار و جاسوس جیره خوار آن هستند. از این راه زندگی ننگین خود را ادامه می دهند. س_ازم_ان ج_اس_وس_ی «م_وس_اد» چ_ه ن_قشی در اطلاع رسانی به ویژه در خاورمیانه برای کفار م_ع_اند دارد؟! آیا امروز صهیونیست غلام حلقه به گوش استکبار نیست و زیر سلطه استکبار در ننگ ذل_ت ب_ه سر نمی برد؟! این چنین نیست که اینان از عزت و سرافرازی بهره داشته باشند! زیرا که مهر

ص: 229


1- مائده، 13.
2- مائده، 41.

ذلت بر پیشانی صهیونیست تا ابد حک شده است. ض_رب_ت ع_ل_یهم الذلة و المسکنه (1) «مهر ذلت و درماندگی بر آنان «یهود» نقش بسته است.» اینان حیات ننگین خود را با حلقه به گوشی استکبار ادامه می دهند، و حبل من الناس (2) زنجیر استکبار بر گردن اینهاست.

ام_روز طناب سلطه استکبار در گردن صهیونیست است و صهیونیست خبر رسان و جاسوس استکبار است. قرآن در مقابل این روحیه بر خورد مناسب دارد. قرآن به جامعه اسلامی خطر اینان را ه_ش_دار داده اس_ت و با معرفی کامل دشمن، خطرهای آن را توجه داده است و جامعه را از پذیرش دوستی و رهبری و سلطه آنان بر حذر می دارد. قرآن به مسئولین و امت اسلامی دستور شدت و غلظت در برابر اینان می دهد، م_ح_مد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم، «محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده خدا، وی و همراهان او با کفار شدید و خشن هستند و بین خود عطوف و مهربانند».

ان_م_ا ی_نهیکم اللّه عن الذین قاتلوکم فی الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم ان ت_ولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون (3) «خدا دوستی با کفار معاند را نهی می کند، هم آنان که شما را از وطن تان آواره کردند و آنان که دست به دست دادند تا شما را از دیارتان آواره کنند».

ای_ن ح_ق_ی_ق_ت ه_م اکنون هم مصداق بارز دارد، گویا این آیه هم اکنون در مورد اوضاع سیاسی خاورمیانه و عملکرد «اسراییل» یعنی اشغالگران قدس نازل شده است. سخن قرآن در هر زمان س_خن روز و تازه است نه طرح اصول و کلیات. موضع قرآن در قبال اینان مذاکره ن_م_ودن ن_ی_س_ت زی_را آن_ها به پیمان پایبند نیستند موضع قرآن فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا اَیمانَ لهم (4) است. «با سران کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند بجنگید».

ص: 230


1- بقره، 61.
2- آل عمران، 112.
3- فتح، 29.
4- توبه، 12.

م_وض_ع ق_رآن م_ق_اب_ل_ه ب_ا ت_ه_اج_م_ات استکبار است. موضع قرآن و اعدوا لهم ما استطعتم من ق_وة (1) اس_ت. ام_ت اس_لام_ی ت_م_ام ت_وان م_قابله با دشمن را به کار گیرد، که شامل ابعاد گوناگون به خصوص مسئله دفاع است.

موضع قرآن حفظ هوشیاری و مراقبت دائم از توطئه های دشمن است، حتی آنان که به ظاهر پیمان و رواب_ط با امت اسلامی دارند، نباید از توطئه های آنان غافل شد. زیرا چه بسیار موارد که مشرک به ل_ح_اظ اینکه در موضع ضعف قرار دارد روابط سیاسی برقرار نموده و پیمان می بندد. هنگامی ک_ه ت_وان و ف_رصت پیدا کرد پیمان و عهد برای او مفهوم ندارد! کیف و ان یظهروا علیکم لا یرقبوا ف_ی_ک_م الاًّ و لا ذم_ة (2) «اگ_ر بر شما قدرت پیدا کنند مراقب رابطه و نگهدار پیمان خویش نخواهند بود.» آن را یک جانبه نقض می کنند.

موضع قرآن در قبال چنین سیاست این است که مراقب ک_ام_ل بوده و به محض اینکه احساس کردی درصدد توطئه هستند و می خواهند پیمان خود را یک جانبه نقض کنند، با نقض عهدنامه آنان، با آنها مقابله کنند، (و امّا تخافنَّ من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء ان اللّه لا یحب الخائنین (3) «آنگاه که خطر پیمان ش_ک_ن_ی دش_من را احساس کردی پیمان نامه را بر روی آنان بیفکن» چون این کار از سوی آنان ش_روع ش_ده اس_ت از ای_ن جهت شما اقدام به مثل نموده اید، در این صورت شما حقوق انسانی را نادیده نگرفته اید زیرا از جانب آنها خیانت را احساس کردید آنگاه پیمان را نادیده انگاشتید.

اعجاز قرآن در تنظیم روابط سیاسی و پیام جهانی از آن جهت است که بر خاسته از علم و آگاهی و شناخت صحیح گروه های مختلف می باشد. موضع قرآن بر معیارها و ارزش های ثابت استوار است. موضع قرآن قابل انطباق با اوض_اع در ه_ر زم_ان است. در جهان سیاست نیز سخن قرآن سخن روز است؛ چنین موضع گیری ص_حیح و به جا و دقیق در حیطه فهم و توان بشر نیست به خصوص در جهان سیاست که ناپایداری ملازم همیشگی آن است.

ص: 231


1- انفال، 60.
2- توبه، 8.
3- انفال، 58.

اگر امت اسلامی این معیارها را نصب العین خود قرار دهد به طور قطع عظمت و مجد خواهد یافت. اگر امت اسلامی این اصول را در سیاست خود ملاک قرار دهد هرگز زیر سلطه کفار معاند نخواهد رفت. افسوس بر اوضاع اسف انگیز حاکم بر امت اسلامی، و به امید آن روزی که این ارزشها مورد توجه قرار گیرد.

اعجاز و دانش بشر

م_وض_وع_ات_ی که در حیطه دانش بشر است همواره مورد کاوش بشر قرار گرفته و در بسیاری از موارد بر اسرار پدیده ها اطلاع حاصل شده است. در محدوده دانش بشری پژوهش و تحقیقات فراوان شکل گرفته است. لیکن بسیاری از دستاوردهای دانش بشری فرضیه های علمی می باشند که ب_ع_د از س_ال ه_ا ت_ح_ق_یق هم به بار نمی نشیند، زیرا قلمرو دانش بشری نه از ویژگی فراگیری برخوردار است و نه انطباق قطعی بر واقعیات دارد. به همین لحاظ بسیاری از باورهای آن در حد پ_ن_دار است، که بی پایگی آن با تحقیق روشن می شود. چه بسیار زمان هایی که باوری به عنوان امر قطعی تلقی می شود، آنگاه بی پایگی آن آشکار می گردد. دستاوردهای دانش بشری همواره در نوسان است. گرچه دانش بشری نیز از اظهارنظر قطعی ب_ی ب_ه_ره ن_یست.

قرآن کتابی نیست که اظهار نظرهای علمی را مقصد اصلی قرارداده باشد. زیرا م_وضوع قرآن انسان است و سخن اصلی قرآن در مورد ابعاد وجودی و رهنمودهای انسان می باشد. در ع_ین حال از پدیده های هستی سخن دارد، اظهار نظرهای علمی نیز در قرآن وجود دارد، که از چ_گونگی پیدایش نظام هستی و نیز چگونگی تدبیر و راز و رمز آن، برای رهنمون ساختن انسان به مبدأ هستی سخن گفته است.

اظ_ه_ار نظر قرآن در مورد پدیده ها این ویژگی را دارد که چون از منبع علم و آگاهی الهی است، همواره منطبق با واقع می باشد، هیچ گاه خطا و اشتباه در آن راه ندارد و اعجاز آن هم به همین جهت است.

ص: 232

گردش کرات آسمانی

در م_ورد پ_یدایش و گردش کرات آسمانی دیدگاه های دانش بشری همواره در نوسان و همراه با ن_ظ_رات م_ت_ضاد بوده است، که آیا خورشید ثابت است یا در حرکت؟ آیا ماه و زمین در حرکت هستند؟ حرکت «دوری» دارند یا حرکت «استقامی»؟ سال های سال پندارهای هیئت «بطلمیوسی» بر افکار بشر حاکم بود که آسمان ها را مانند پوست پیاز محیط و محاط بر روی هم قرار گرفته می پنداشتند. زمین را ساکن و مرکز فرض می کردند؛ فلک را یک جسم شفاف و لطیف که ستاره ها همانند نگین نقره کوب بر روی آن کوبیده شده و نقش بسته می پنداشتند. در عصر نزول قرآن هم همین پندارها بر یونان و جزیرة العرب و ... حاکم بود. اعتقاد به این پندارها در طول قرون وسطایی هم تداوم داشت. ب_ع_د از رنسانس علمی که از مغرب زمین شروع شد پندارهای قرون وسطایی زیر سوال رفت که علم هیئت و نجوم هم از این رنسانس بی بهره نماند.

بعد از رنسانس دیدگاه های جدید علمی و منطبق بر واقع در مورد گردش ستارگان ابراز شد، به طوری که هیئت بطلیموس سست و بی ارزش گشت. زیرا که بر اساس هیئت جدید دیگر سخن از آسمان های پوست پیازی و نیز وجود جسم شفافی به نام «فلک» که ستارگان بر آن نقش باشند و سکون زمین و ام_ث_ال این مقولات نبود. از این بابت بی پایگی این نظریات آشکار و مبرهن شد. امروزه علم هیئت ه_ی_چ س_تاره ای را ث_ابت نمی داند. به این حقیقت پی برده که تمام ستارگان دم دستی مانند ماه و خورشید و نیز ستارگان دور دست در گردش هستند و حرکت فلکی و دوری دارند.

قرآن از این حقایق سال ها پیش از دانش بشری خبر داده است. قرآن در مورد حرکت دوری آفتاب و ماه و نیز زمین این چنین اظهار نظر می کند، لا ال_شمس ینبغی لها ان تدرک القمر و لا الیل سابق النهار و کل فی فلک یسبحون (1) «نه خورشید به ماه می رسد و نه شب به روز سبقت می گیرد، همه در مدار خاص شناورند». قبل از توضیح آیه مفهوم «فلک» را

ص: 233


1- یس، 40.

بررسی می کنیم.

در عصر ن_زول قرآن در نزد عده ای فلک عبارت از جسم لطیف و شفافی بود که ستارگان بر آن ک_وبیده شده اند. این مضمون با معنای فلک سارش ندارد، زیرا لغت عرب فلک را مدار معنا می کند ن_ه ج_س_م ش_ف_اف، و دان_ش ام_روز ه_م ه_م_ی_ن ح_قیقت را اثبات نموده است. و الفلک مجری الکواکب (1) مفردات فلک را م_دار و مجرای ستارگان معنا می کند. ابن اثیر در نهایه می گوی_د ... ال_ف_لک و هو مدار النجوم من السماء (2) فلک عبارت است از مدار ستارگان آسمان. المنجد می گوید: فلک مدار النجوم (3) فلک یعنی مدار ستارگان. همین معنا را مرحوم شهرستانی در کتاب «الهیئة و الاسلام» از دیگر لغویین نیز نقل می کند. (4) با این تذکر و توضیح کوتاه به آیه برمی گردیم.

پدیده های جوی

ق_رآن ی_ک کتاب علمی مدون متداول نیست که موضوعات خاصی را در فصل مشخص جای داده م_ورد ت_وجه قرار بدهد. روش قرآن در ارائه دیدگاه در موضوعات گوناگون توأم نمودن مطالب ع_ل_م_ی، فلسفی، اجتماعی و اعتقادی با رهنمودها و وعظ در ابواب مختلف است. به همین خاطر نظر و سخن ق_رآن را در موردی خاص هیچ گاه نمی توان از یک آیه به دست آورد. باید تمام مواردی ک_ه ب_ه نحوی از آن موضوع سخن گفته ملاحظه نمود.

در مورد پیدایش پدیده های جوی مانند باد و اب_ر و ب_اران و ارت_ب_اط آن_ه_ا با تابش نور خورشید و شب و روز و گردش زمین و جابه جایی هوا آی_ات ق_رآن اشاراتی دارند که قبل از طرح برخی آیات به توضیحی کوتاه در مورد برخی پدیده های جوی می پردازیم.

باد همان جابه جایی هوا می باشد. تابش مستقیم آفتاب به یک نقطه و نیز تراکم هوا موجب گرمای شدید در یک نقطه می شود. نتابیدن آفتاب در اثر وجود مانع چون ابر و نیز

ص: 234


1- مفردات، ص 385.
2- نهایه، ج 3، ص 472.
3- المنجد، ص 594.
4- اسلام و هیئت ترجمه کتاب مذکور، ص 151.

تابش مایل آف_ت_اب م_وج_ب خنک ماندن نقطه دیگر می گردد. این نواسانات گرمای زمین، از دو جهت تأثیر به سزایی در پیدایش باد دارد. از یک سو با حرکت زمین، تغییر دمای نقاط مختلف زمین می شود، از س_وی دیگر حرکت زمین باعث تغییر نقاطی می شود که برابر تابش آفتاب قرار می گیرند، و نیز جابجایی هوا سبب جابه جایی ابرها از نقطه ای به نقطه دیگر شده، موجب پیدایش باران و سایر نزولات جوی می گردند. بنابراین در نزول باران نیز همانند پدید آمدن باد تابش خورشید و حرکت وضعی زمین روز و شب دخالت دارند.

آنگاه حرکت باد نقش اساسی دیگری، افزون بر حرکت ابرها در پیدایش باران دارد. زیرا نزول باران یا برف تا عمل تلقیح صورت نپذیرد تحقق نمی یابد. یعنی باد علاوه بر اینکه گردافشانی و تلقیح نباتات را به ع_ه_ده دارد. در مورد ایجاد و ریزش باران و برف نیز همین نقش را ایفا می کند.

می دانیم که تابش آفتاب موجب تبخیر آب دریا می شود. آب به صورت ذرات بسیار ریز بلوری در فضا معلق می گردد و چون ای_ن ذرات بسیار ریز و سبک هستند به یکدیگر پیوند نمی خورند و وزن پیدا نمی کنند، تا جاذبه زمین آنها را جذب کند. باد ذرات نامرئی نمک را از سطح دریا حرکت می دهد، در هوا به ذرات تلقیح می نماید، آنگاه ذرات بخار وزن پیدا کرده به همدیگر متصل می شوند و سپس ب_ه صورت دانه های باران فرود می آیند. در مورد برف بعد از پیوند خوردن ذرات ریز، اطراف برگ های برف را ب_ا رط_وب_ت ه_وا ت_لقیح می کنند، آنگاه دانه های برف فرود می آید. ملاحظه می کنید که تلقیح که ت_وس_ط ب_اد ان_ج_ام م_ی گ_ی_رد چه نقش محوری در پیدایش باران و برف دارد. این ویژگی ها را دانشکده های هواشناسی دانش امروز دست یافته است. که توضیحات بیشتر را در کتاب های مربوطه باید ج_ستجو نمود. (1) در زمان نزول قرآن کسی از این اسرار اطلاع نداشت و پنداشته های هیئت ق_دیم حاکم بود. با این توضیح کوتاه اینک برخی آیات قرآن را که در این رابطه سخن دارند مطرح می کنیم.

ص: 235


1- از جمله به کتاب «باد و باران» می توانید رجوع نمایید.
قرآن و بارش باران

ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف الیل و النهار و الفلک التی تجری بما ینفع الناس و ما انزل اللّه م_ن ال_سماء م_ن ماء فاحیا به الارض بعد موتها و بث فیها من کل دابة و تصریف الریاح و السحاب المسخر بین السماء و الارض لایات لقوم یعقلون (1) «به حقیقت در آفرینش آسمان ها و زمین و جانشینی شب و روز، کشتی ها که در دریا در حرکت ه_س_تند با منافعی که دارند، و باران که خدا از آسمان نازل می کند و زمین را با بارش باران زنده کرد ب_عد از اینکه زمین مرده بود، و جانداران را بر روی زمین روان ساخت و چرخش بادها و ابر که بین زمین و آسمان مسخر خداست؛ در تمام این ها نشانه های خداست برای کسانی که بیاندیشند».

و اخ_ت_لاف الیل و النهار و ما انزل اللّه من السماء من رزق فاحیا به الارض بعد موتها و تصریف الریاح آیات لقوم یعقلون (2) «در ج_ان_ش_ی_ن شدن شب و روز و آنچه به عنوان روزی خدا از آسمان نازل می کند (باران) به وسیله آن زمین را پس از مردگی زنده می کند و چرخش های بادها نشانه هایی برای خدای سبحان است، برای آنان که بیاندیشند».

در آی_ه اول سخن از آفرینش زمین و آسمان ها و پدید آمدن روز و شب و پس از آن سخن از نزولات ج_وی اس_ت. م_علوم می شود که پدید آمدن روز و شب در اثر گردش وضعی زمین در نزول باران ن_قش دارد. همان نکته که پیشتر بدان اشاره شد که گردش زمین نقش محوری در جابه جایی نور خ_ورشید و نیز دمای هوا دارد که موجب پدید آمدن باد می شود و حرکت باد موجب پیدایش باران اس_ت. آنگاه سخن از گردش های چرخشی بادها می باشد که پیدایش ابر را سبب می گردد. در آیه دوم نیز بعد از اینکه سخن از پیدایش شب و روز است سخن از نزولات جوی می باشد همانند آیه اول.

دق_ت در دو آیه و نیز آیات مشابه، ارتباط پدیده های جوی را بخوبی نشان می دهد.

ص: 236


1- بقره، 164.
2- جاثیه، 5.

انسجام سخن ک_ه در موارد مختلف پیدایش پدیده های جوی را منسجم و هماهنگ و درکنار یکدیگر بیان نموده ارت_باط تنگاتنگ آنها را رهنمود است، که پیدایش باران ارتباط با حرکت بادها و نیز حرکت زمین و تابش نور خورشید و پدید آمدن شب و روز دارد. برخی از این اسرار امروز بر بشر آشکار شده است در صورتی که قرآن قرنها قبل، دیدگاهی منطبق بر علم و دانش ابراز نموده است.

اُمی بودن رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم
اشاره

ب_س_یاری از محققان علوم قرآنی و مفسران قرآن، «اُمی» بودن رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم را بعد دیگری از اعجاز ق_رآن مطرح نموده اند، که چون پیامبر درس ناخوانده بود آوردن کتابی زیبا و عمیق چون قرآن از چ_ن_ی_ن ش_خصی اعجاز است! اینان به این آیه استدلال می نمایند: قل لو شاء اللّه ما تلوته علیکم و لا ادریکم به فقد لبثت فیکم عمراً م_ن ق_بله افلا تعقلون (1) «اگر خدا می خواست قرآن را بر شما ت_لاوت ن_می کردم و شما را از معارف آن آگاه نمی ساختم، من پیش از نزول قرآن یک عمر در بین شما زندگی کردم، آیا شما نمی اندیشید».

اگر قرآن از نزد من است من چهل سال با شما زندگی می کردم چگونه خبری از این سخن ها نبود. پس قرآن به خواست و اراده الهی نازل شده است. منظور این است که سابقه پیامبر بر همه آشکار است. ایشان در مدت چهل سال مکتب نرفته، درس ن_اخ_وان_ده بود. وی در م_راک_ز علمی حضور نیافته و شخص اُمی بود، چگونه ممکن است قرآنی با این م_ع_ارف ع_میق را از پیش خود بسازد و در تمام زمینه ها صاحب نظر باشد؛ از فرد درس ناخوانده چنین امری جز اعجاز چیزی دیگری نمی باشد.

در این باره می توان گفت درس ناخوانده بودن رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم دلیل بر اعجاز قرآن نمی باشد. زیرا م_ع_ارف ق_رآن چ_ی_زی نیستند که حتی در دسترس درس خوانده ها باشند، که فارغ التحصیل های دان_شگاه ها بتوانند همانند قرآن زیبا و عمیق سخن بگویند. اگر تمام فرزانگان جهان جمع شوند و س_ال ه_ای سال به کاوش تحقیق بپردازند قادر نخواهند بود همانند قرآن

ص: 237


1- یونس، 16.

بیاورند. زیرا که معارف قرآن فرا س_وی دان_ش ب_ش_ری اس_ت و روی سخن قرآن در فراخوانی به همین مراکز علمی است که تمام دانش وران و فرهیختگان جهان را جمع کنید و همانند قرآن بیاورید. بنابراین اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یک عمر هم در مراکز علمی بسر می برد، آوردن قرآن هم چنان اعجاز بود.

اما اینکه قرآن سابقه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم طرح می کند که پیامبر امی بود که مکتب نرفته بود، و ما کنت تتلوا من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون، (1) «تو پیش از این (پیش از ب_ع_ث_ت) ک_ت_اب ن_م_ی خواندی و خط نمی نوشتی برای اینکه هوادارن باطل تردید نکنند.» (آیه دلالت می کند که حضرت نمی خواند و نمی نوشت، نه اینکه قادر به خواندن و نوشتن نبود) آیه دلالت آشکار بر این دارد که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نمی خواند و نمی نوشت، (گر چه روایت از امام باقر علیه السلام (2) در این رابطه امی را به معنای منسوب به ام القری یعنی مکه معنا می کند.)

در هر صورت حکمت این کار این است که زمینه پذیرش رسالت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم بهتر فراهم شود. زیرا اگر درس می خواند یا خط می نوشت، عده ای بهانه جو نسبت های ناروا می دادند. بنابراین اُمی بودن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زمینه پذیرش رسالت حضرت را فراهم می سازد. در موضوع اعجاز دخیل نیست.

اعجاز عددی

در برخی نوشته های جدید که در موضوع اعجاز منتشر شده اند، بُعد دیگری در اعجاز قرآن مطرح شده که از آن به «اعجاز عددی» یاد می شود. مطابق این نوشته ها برخی کاربردهای قرآنی با واقعیتهای خارجی از نظر تعداد هماهنگ می باشند. از باب نمونه در قرآن واژه «شهر» (به معنای ماه) 12 مورد بکار رفته است، به تعداد ماه های سال می باشد و یا «یوم» به معنای روز 365 مورد به کار رفته است، به ت_عداد روزهای سال. «دنیا» با مقابلش «آخرت» 115 مورد به کار رفته، «ابلیس» با مقابلش «استعاذه» 11 مورد ب_ه ک_ار رف_ت_ه است.

ص: 238


1- عنکبوت، 48.
2- علل الشرایع، ج 1، ص 151.

«حیات» با مقابلش «ممات» 145 مورد، «جهنم» با مقابلش «بهشت» 77 مورد، «طیب» با مقابلش «خبیث» 7 مورد، «قبل» با مقابلش «بعد» 149 مورد و ... (1)

ای_ن ن_وع تحقیق در صورتی که مستند باشد بسیار جالب و اعجاب انگیز است. این گونه پژوهش ها اگر مستدل باشند به بعد دیگری از اعجاز قرآن رهنمود هستند. به ویژه در عصر حاضر که علوم نرم افزاری پیشرفت حیرت انگیزی نموده است، زمینه پژوهش وسیع را فراهم می نماید.

لیکن در این رابطه از یک نکته مهم نباید غفلت نمود که این گونه برداشت ها باید مستدل باشند نه مبتنی بر حدس و گمان. زیرا گمان در این گونه موارد خود موجب ای_جاد تردید خواهد شد. موارد یاد شده برخی غیر تحقیقی به نظر می رسند. مثلاً واژه «یوم» در قرآن کمتر از 365 مورد است. و با مشتقات دیگر بیش از 365 مورد کاربرد دارد. و یا به چه دلیل ابلیس را مقابل اس_ت_ع_اذه ق_رار می ده_یم، شیطان را مقابل استعاذه قرار ندهیم و شبهات بسیاری دیگر. در هر صورت در اع_ج_از م_ح_توایی محورهای بسیار دیگری مطرح است. مانند انسجام سخن قرآن، تأثیرگذاری قرآن، معانی گوناگون قرآن و ... که از آوردن آنها خودداری می شود. (2)

ص: 239


1- نقل از کتاب «المعجز، کشف اعجاز قرآن الکریم».
2- برای توضیح این موارد به کتاب «زیباترین سخن» مراجعه شود.

زبان قرآن

اشاره

س_خ_ن از زب_ان و شیوه های گفتاری قرآن از دیرباز تحت عناوین معانی بیان و ادب_یات مطرح بوده است. لیکن طرح این بحث با سبک و شیوه نوین از موضوعاتی است که تازگی ب_ه ج_مع موضوعات علوم قرآنی پیوسته است.

بر اساس آیه مبارکه و ما أرسلنا من رسول الا بلسان قومه، (1) «هیچ پیامبری را مبعوث نکردیم، مگر به زبان قومش» س_ؤالات_ی در اطراف موضوع «زبان قرآن» طرح شده است. مانند این که زبان قوم چیست؟

اصولاً زبان چ_ه ویژگی هایی دارد؟ آیا به زبان قوم سخن گفتن تأثر از فرهنگ قوم است؟

و آیا قرآن در برخی از م_وارد ب_ازت_اب ف_ره_نگ زمانه خویش می باشد؟

و آیا آیات قرآن که به زبان قوم رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم م_ی باشد، مخاطب قرآن چه کسانی هستند؟ آیا قرآن متأثر از دانش و باورهای مخاطبان خود است؟

آیا قرآن در مورد باورهای مخاطبان خود تسامح کرده است؟ و یا باورهای غلط را پذیرفته است؟! یا بی تفاوت از کنار آن عبور کرده است؟! و آیا اصولاً زبان قرآن زبان توأم با تسامح و اغماض است؟

و آیا اگر قرآن بازتاب فرهنگ زمانه خویش ب_اش_د، ب_ا ج_ه_ان_ی ب_ودن آن س_ازگار است؟ و مانند این گونه سؤال ها.

جهت پاسخ به این گونه س_ؤال ها قبل از ورود به اصل بحث، سخن را از برخی محورهایی که جنبۀ زمینه سازی دارند، شروع می کنیم.

ص: 240


1- ابراهیم، 4.

دو چهره پیامبران

ب_رای رس_ان_دن پ_ی_ام وح_ی به انسان ها پیامبرکه گیرنده و واسطه رساندن پیام است، نمی تواند فرشته و نه انسان یک سویه باشد.

اما این که فرشته نمی تواند پیامبر انسان باشد، به این جهت است ک_ه پیامبر الگو و راهبر دیگران است. فرشته گان که از لحاظ حقیقت آفرینش تفاوت هایی با انسان دارن_د، الگو و راهبر نمی توانند باشند. بر فرض اگر فرشته از صراط مستقیم و راه حق عدول نکرد، م_مکن است گفته شود چون فرشته است، این چنین است. انسان نمی تواند این چنین باشد.

اما این ک_ه ان_س_ان ی_ک سویه و وابسته به دنیا نمی تواند رسول و راهبر قرار گیرد، خیلی روشن است نیازی به تبیین ندارد؛ زیرا ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش، انسان وابسته به دنیا چگونه راهبر ملکوت شود؟!

پ_یامبر بشر، باید انسان ملکوتی باشد. انسان باشد تا بتواند الگو قرار گیرد. ملکوتی باشد، تا بتواند راه را تشخیص داده و طی کند و راهبر دیگران باشد. از این جهت چهره بشری پیامبر یک حقیقت اج_ت_ن_اب ناپذیر است. به همین خاطر اعتراض افرادی که می گویند چرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همانند ما انسان است، غذا می خورد، در بازار راه می رود، انتظار بی جاست، قالوا ما لهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق (1) ما هذا الا بشر مثلکم یأکل مما تاکلون و یشرب مما تشربون و لئن أطعتم بشراً مثلکم انکم اذا لخاسرون (2) «این نیست مگر ب_ش_ری م_انند شما از آنچه شما می خورید، می خورد و از آنچه می آشامید، می آشامد. اگر از بشری مانند خودتان پیروی کنید، به تحقیق در خسران و تباهی خواهید بود».

رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در جواب این سخن نمی گوید «من بشر نیستم.» بخش اول این ادعا را می پذیرد ک_ه: قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی (3) «من نیز همانند شما بشر هستم لیکن با یک تفاوت و آن ای_ن ک_ه م_ن بشر ملکوتی هستم ک_ه در اثر آن وحی بر من نازل می شود.»

ص: 241


1- فرقان، 7.
2- مؤمنون، 34.
3- کهف، 110.

هل کنت الا بشراً رس_ولاً، (1) «آیا من جز بشر پیام رسان می باشم»، چون بشر هستم الگوی شما می باشم و چ_ون م_ل_کوتی هستم راهبر بشر می باشم. بر این اساس بشر بودن رسول به شخص او مربوط می شود. یعنی پیامبر بشر است، نه پیام او. این یک چهره پیامبر است.

اما پیام او وحی و نشأت گرفته از ملکوت می باشد. و این همان چهره دیگر پیامبر است. به همین خاطر پیامبران دو چهره دارند؛ یک چهره بشری، دیگری چهره ملکوتی.

وحی در قالب لفظ

پیامبر برای راهبری مردم ناگزیر از ایجاد انس و سازگاری با مردم است. پیامبری که از مردم فاصله داشته باشد، قادر به راهنمایی آنها نخواهد بود. پیامبر باید از بین مردم و با مردم و مردمی باشد، هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته (2) «او آن چنان خدایی است که از میان مردم اُمی پیام رسانی از خودشان برگزید تا آیات خدا را بر آنان تلاوت کند.» پیامبر باید از بین خود مردم برگزیده شود.

ب_رای ایجاد انس و سازگاری با مردم راه اصلی سخن گفتن است. به همین خاطر پیامبر باید با مردم سخن ب_گوید و پیام خدای سبحان را با سخن که عامل اصلی ارتباط بین انسان هاست، پیام رسانی کند. بنابراین وحی گرچه از ملکوت است، گرچه معارف وحی قدسی و آن سویی می باشد، لیکن برای ای_ج_اد ان_س و راب_ط_ه با مردم، ب_ای_د به صورت سخن درآید و در فکررس قرار گیرد، تا سبب ارتباط بین انسان ها و خدای سبحان شود.

در نتیجه گرچه معارف وحی بلند مرتبه در نزد خدای سبحان می باشند، لیکن ب_رای رشد و تعالی انسان باید ریزش نموده و به صورت لفظ درآیند و بر بشر تجلی نمایند، انا انزلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون، (3) «ما قرآن را به صورت عربی در آوردیم ت_ا ش_ای_د ش_ما در آن اندیشه کنید.» تا قرآن به صورت لفظ در نیاید و در فکررس بشر قرار نگیرد نمی تواند

ص: 242


1- اسراء، 92.
2- جمعه، 2.
3- یوسف، 1.

رهنمود ب_اش_د، ان_ا جعلنا ق_رآناً عربیاً لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم، (1) «ما قرآن را عربی قرار دادیم تا در فکررس شما باشد. شاید در آن تدبیر و اندیشه کنید و الا حقیقت قرآن در ام الکتاب در نزد ماست و بلند مرتبه و حکیمانه است». بدین جهت حقیقت وحی، برای ایجاد انس با انسان مادی در قالب الفاظ در می آید.

سخن و مخاطب

وق_تی ارتباط انسان ها با پیام پیامبر شکل می گیرد، این پیام ولو ملکوتی است، لیکن باید قابل فهم مخاطبان پیامبر باشد. اگر پیامبر با زبانی سخن بگوید که مخاطبان آن درک نکنند، هیچ گاه پیام رسالت خود را ایفا نخواهد نمود. اگر سخن پیامبر رمز بین خود و خدای خود باشد و کسی از این راز و رمز آگاه نشود، آن شخص پیامبر این قوم نخواهد بود. بلکه در صورتی که پیامش آشکار و روشن بدون هیچ پرده پوشی بر مردم طرح شود، می تواند پیام رسان باشد.

بر این اساس هم پیامبر در رساندن پیام باید آشکار و واضح سخن بگوید و هم سخن و پیام باید آشکار و قابل درک مخاطبان باشد، فهل علی الرسول الا البلاغ المبین، (2) «پیامبر باید روان و رسا سخن بگوید»، پیام هم باید روان و رس_ا باشد، و هذا لسان عربی مبین (3) «این سخن به زبان عربی آشکار است.» زبان وحی باید آشکار و رسا باشد.

زبان پیامبر مبهم و راز و رمزی نمی تواند باشد. «مبین» یعنی شفاف هم وصف ب_رای رس_ول است و هم برای رسالت. و به همین خاطر می فرماید قرآن پیام آشکاری است که قابل درک و فهم همۀ مخاطبان می باشد. تنها شرط دریافت پیام آن، باور آن و روی کردن به آن است. هر کس در هر زمان متوجه این پیام شود آن را فهمیده و راهنمای او قرار خواهد گرفت، و ل_ق_د یسّرنا القرآن للذکر هل من مدکر، (4) «قرآن را برای فهمیدن آسان

ص: 243


1- زخرف، 4.
2- نور، 54.
3- نحل، 103.
4- قمر، 17.

قرار دادیم، آیا انسان هوشیاری وجود دارد!» قرآن آسان و سهل الوصول است. به راحتی می توان قرآن را فهمید. زیرا پیامی آشکار بر اساس فطرت است. تنها انسان هوشمند می خواهد که به سوی پیام آن روی آورد.

«ذکر» تنها به معنایگفتن، و به عبارت دیگر ذکر زبانی نیست، که منظور این باشد قرآن را می توانند تلاوت کنند. این که گفتن ندارد. هر واژه ای و هر کتابی را دیگران می توانند ق_رائت نمایند. منظور از ذکر، درک و فهم است. مانند فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون، (1) «اگر نمی دانید به اهل ذکر مراجعه کنید.» یعنی به اهل علم و اهل درک مراجعه کنید تا شما را بهره مند نمایند. قرآن برای همه سهل اس_ت. ال_بته درک آن در صورتی میسر است که زبان قرآن را بفهمد. بدین سان انسان حق باور و زبان فهم، در فهمیدن قرآن مشکلی ندارد.

مخاطب قرآن

مخاطب ه_ر سخن، یعنی کسانی که سخن گو پیام و کلامش را در قالب سخن به آنها منتقل می کند، گاهی تنها شنوندگان حاضر می باشند که در این صورت پیام سخن در افرادی که در آن ه_ن_گ_ام ح_ض_ور دارند، و سخن را دریافت می کنند، محدود می شود. و گاهی پیام سخن فراتر از حاضران م_ی باشد. ممکن است آیندگان را نیز شامل شود.

بطور مثال اگر قانون گذاری گفت هیچ وسیله نقلیه ای حق عبور از پیاده رو را ندارد، روی سخنش تنها با افرادی که اکنون صاحب وسیله نقلیه هستند نیست؛ بلکه آن کسانی که در آینده دارای وسیله نقلیه می شوند را نیز شامل می شود. حتی کودکانی که هنوز پدید نیآمده اند نیز مخاطب وی هستند. چنین سخن گویی ت_ن_اس_ب دو ن_وع فضای سخن را باید رعایت کند تا با هر دو مخاطب ایجاد انس و سازگاری نماید.

قرآن چون کتاب همیشگی برای همه انسان هاست، پیام او فراگیر می باشد. یعنی هم

ص: 244


1- نحل، 43.

انسان های زم_ان ن_زول را پیام رسانی می کند و هم آیندگان را مشمول خطاب خود می داند. همانند این که هم اکنون از ملکوت نازل می شود و با جامعه سخن می گوید.

بدین سان مخاطبان قرآن تنها حاضران در محضر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و با عرب حجاز نمی باشند، بلکه تمام انسان های عجم را در هر زمان نیز شامل می شود. این گونه مخاطب های غیر عرب برای فراگیری پیام قرآن یا باید با زبان قرآن آشنا شوند و یا زبان قرآن ب_ه زبان در خور فهم آنها ترجمه شده، تا از آن بهره وری کنند. بنابراین مخاطب قرآن هم انسان های زمان نزول قرآن می باشند، و هم انسانهایی که تا روز قیامت به دنیا می آیند. زیرا خطاب قرآن به صورت «قضیه طبیعیه» است. با توجه به این نکته قرآن باید به گونه ای سخن بگوید که با هر دو گروه از مخاطبان خود ایجاد انس و سازگاری نماید.

پیامبر و زبان قوم

پیامبر که از بین ملتی مبعوث می شود، باید به زبان همان ملت پیام خود را بیان کند. زیرا اگر با زبان دیگر سخن بگوید و مخاطبان او درک نکنند قادر به ایجاد انس با آنان نخواهد شد و این نوعی بیگانگی از ق_وم خ_وی_ش م_حسوب می شود. اگر پیامبر از بین آرامی ها مبعوث می شود، باید پیام او به زبان آرامی، و اگر از بین عبری ها، پیام او به زبان عبری، و اگر از بین قوم عرب است، ولو برای غیر عرب، باید زبان او عربی باشد. تا بتواند با قوم خود ارتباط برقرار کند.

در طول تاریخ رسالت، پیامبران که از بین ملت ها برانگیخته شده اند با زبان همان ملت سخن گفته اند، و ما ارسلنا م_ن رس_ول الا بلسان قومه، «هیچ پیامبران را نفرستادیم مگر با زبان قومش.» همه پیامبران با زبان قوم خود سخن می گفتند. حال منظوراز زب_ان آی_ا فقط فرهنگ گ_فتاری و نوشتاری و گویش واژگانی است، و یا سایر ویژگی های گویشی را همراه دارد. در بحث های آینده روشن خواهد شد. از همین روست که تورات به زبان «عبری» و انجیل به زبان «آرامی» و قرآن به زبان «عربی» نازل شده است.

ص: 245

زبان قوم چیست؟

زبان قوم عبارت است از واژگان گویشی با ویژگی گرامر و عناصر زیبایی. یعنی شیوه های روانی، رسایی و آرایه و فنون کمکی مانند تمث_یل، م_ج_از، است__عاره، مبالغه و مانند اینها. زبان قوم عامل اصلی ایجاد ارتباط و انس و رساندن مقاصد می باشد. از این رو زبان قوم از فرهنگ قوم جدا می شود. زیرا که زبان ع_ام_ل و اب_زار رس_اندن مقاصد و فرهنگ هاست. اما فرهنگ، معارف و باورهای حق یا باطل یک قوم م_ی ب_اش_د. از ل_حاظ ارزشی، ارزش فرهنگ اصیل و محوری است. ولی ارزش زبان ابزاری می باشد. فرهنگ یعنی باورها و پندارها، درست یا نادرست. زبان یعنی ابزار ارتباط و گویش که فرهنگ ها را به یکدیگر انتقال می دهد. با روشن شدن تفاوت زبان و فرهنگ، به برخی از ویژگی های زبان قوم می پردازیم.

ویژگی های زبان قوم

الف: واژگان گویشی

واژگان گویشی که تشکیل دهنده اسکلت هر زبان می باشد، هویت اصلی هر زبان را شکل می دهد. ال_ب_ت_ه منظور واژه ها با مفاهیم است که عامل انتقال مقاصد می باشند. و واژه هایی که عامل انتقال مفاهیم م_ی ب_اشند، همواره در حال تغییر و تحولند. یا جایگزین می شوند و یا ساختار آنها تغییر می کند. باروری و پالایش و ویرایش از ویژگی های واژگان گویشی زبان هاست که به زبان تکامل می بخشد.

ب: قرار دادی بودن مفاهیم

رساندن مفاهیم توسط واژه ها یک امر ذاتی نیست. بلکه اعتباری و وابسته به قرارداد محاوره است. این سخن بی پایه است که کسی ادعا کند مفاهیم اثر ذاتی الفاظ می باشند. اگر ذاتی بود باید هر واژه ای برای هر کس همان پیام خاص را می رساند و نیازی به فراگیری زبان نباشد. مثلاً واژه «ما» در زبان عرب مایع روان را می رساند که در فارسی «آب» گفته می شود. اگر رساندن این مفهوم ذاتی واژه بود باید هر کس لفظ «ماء» را می شنید، آن مفهوم به ذهنش می آمد. نیازی به آشنایی با زبان عربی نباید باشد.

ص: 246

بر این اساس رساندن مفاهیم یک امر قراردادی است. در هر زبانی هر واژه ای برای م_فهوم خاصی قرار داد شده است. رساندن آن مفهوم نیاز به آشنایی با قراردادهای آن زبان را دارد ب_دون آشنایی با قراردادهای آن زبان، واژگان آن زبان نامفهوم خواهد بود. مثلاً «ماء» را در مقابل چه مفهومی قرار داده اند. از این قرار داد که ناشی از ایجاد انس بین واژه و مفهوم می باشد تعبیر ب_ه «وضع» می شود و چون قراردادی است نه حقیقی قابل تغییر است اگر فرضاً واژه دیگری به جای «ماء» برای مایع روان در نظر گرفته می شد همان واژه همین مفهوم را می رساند.

ج: قواعد سجاوندی و فنون سخن

هر زبانی قواعد نگارشی و ویرایشی خاص خودش را دارد و همان طور که واژگان زبان قرار دادی می باشد، قواعد سجاوندی (گرامر) و ویرایشی آن نیز امری است قراردادی که برخاسته از ادبیات آن قوم است. با زبان هر قومی سخن گفتن می بایست با رعایت قواعد و فنون آن سخن باشد و یک سخن گو برای روانی و رسایی و شیوایی سخن خود باید از فنون همان زبان بهره گیرد و ویژگی های و عناصر زیبایی همان زبان را باید رعایت کند.

د: فضای سخن

در سخن گفتن باید فضا، یعنی شرایط روحی مکانی و زمانی مخاطب رعایت شود. همان طور که ویژگی های مخاطبان با سطوح گوناگون متفاوت هستند، فضای سخن نیز به فرا خور تناسب مخاطب متفاوت خواهد بود. بدین لحاظ فضای گوناگون ب_رای مخاطبان حوزوی، دانشگاهی، مردم کوچه و بازار، صنعتگر و کشاورز و صحرانشین، پدید می آید.

یک سخن گوی آگاه و حکیم باید با آگاهی از فضای سخن خویش تناسب و شرایط مخاطب خویش را در نظر ب_گیرد. اگر با مخاطبان در سطح بالا سخن بگوید، فضای معلومات و گفتار گویشی آنها را رعایت کند. چنان چه با مخاطبان نوجوان و خردسال روبرو است، سطح سخن گفتن را باید به فراخور درک آنها هماهنگ سازد.

چون به کودک سر و کارت فتاد، پس زبان کودکی باید گشاد!

منظور از هماهنگ شدن شیوۀ سخن گفتن است، نه سطح سخن. یعنی پیام و مطلب

ص: 247

عمیق را با گفتاری ساده و روان ط_رح ک_ند. اگر سخن گو رعایت فضای سخن را نکند، مخاطب خویش را از دست خواهد داد و با او بیگانه خواهد شد.

بر این اساس رعایت فضای سخن از ویژگی های محاوره می باشد و بازتاب فرهنگ مخاطب نیست. به دیگر سخن رعایت فضای سخن برای ایجاد انس با مخاطب و انتقال پیام به وی می باشد، بازتاب و تأثر از فرهنگ مخاطب نیست. اینها چهار ویژگی مهم می باشند که برای زبان هر قوم و ملت می توان بیان نمود.

قرآن و زبان قوم

ای_ن نکته اشاره شد که هر پیامبری به زبان قومش سخن می گوید. به این حقیقت قرآن نیز تصریح دارد که: م_ا ارس_لنا من رسول الا بلسان قومه. برداشت های متفاوت در بدست آوردن منظور آیه ابراز شده اس_ت.

ب_رخی گفته اند منظور از زبان قوم همان واژگان گویشی هر قوم است که اگر پیامبر از بین عرب ها مبعوث شده با زبان عربی باید سخن بگوید.

برخی دیگر گفته اند زبان قوم یعنی زبان فطرت و چون فطرت همه انسان ها همگون است، رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم با زبان فطرت که زبان همه انسان هاست سخن می گوید و به همین لحاظ رسالت او فراگیر و جهانی است.

دی_دگاه سوم معتقد است که زبان قوم یعنی سطح افق فکری مردم. پیامبر باید سخن خویش را به نوعی که قابل درک قومش باشد، طرح کند و فراتر از دانش مردم سخن نگوید تا مخاطب را توان آموختن باشد.

دیدگاه چهارم منظور از زبان قوم افزون از واژگاه گویشی سازگاری و تأثر از فرهنگ و آداب و رسوم قوم می باشد. که پیامبر برای ایجاد انس و ارتباط با مردم باید به نوعی باورهای مخاطب را ارج نهد و از آنها بهره گیری نماید. دیدگاه اول، گرچه ممکن است صحیح باشد، ولی کافی به نظر نمی رسد. زیرا زبان قوم افزون بر واژگان گویشی ویژگی های دیگر را نیز شامل است که شرح آن طرح می گردد.

دی_دگ_اه دوم ن_یز مخدوش است. زیرا زبان فطرت در همگان یکسان است و با همگون

ص: 248

بودن فطرت ه_یچ گونه ویژگی برای زبان قوم هیچ پیامبری تصور نمی شود. از این رو زبان هیچ پیامبری زبان اختصاصی قوم نخواهد بود.

دیدگاه سوم نیز با رسالت رشد و تعالی پیامبر ناسازگار است. زیرا پیامبران هیچ گاه هم سطح افق دان_ش م_ردم س_خن نگفته اند. پیامبران برای تعالی و بالندگی جامعه بشری برانگیخته شده اند و سخنی ب_رتر از اندیشه های انسانی دارند. گر چه اگر منظور از این دیدگاه این باشد که پیامبر سطح سخن گفتن خود را نه مرتبه پیام خویش را همگون مردم نماید، امری قابل پذیرش خواهد بود. و به همین جهت فرموده: ان_ا معاشر الانبیاء اُمرنا ان نتکلم الناس علی قدر عقولهم، (1) «ما پیامبران مأمور هستیم هم اف_ق درک م_ردم س_خن ب_گوییم.» که ممکن است منظور سطح سخن باشد نه سطح پیام. پیامبر ژرفا و عمق سخن خویش را همسان مردم نمی سازد. بلکه پیام عمیق را با گویش ساده و روان زبان قومش به آنان انتقال می دهد. این حقیقت هم سطح شدن در فرهنگ و پیام نیست. بلکه همگون شدن در ابزار انتقال پیام است.(تفاوت این دو گوش زد شد.) گر چه معارف در مراحل عالی بر مردم عرضه نمی شود، ما کلم رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم العباد بکنه عقله قط، (2) «پیامبر هرگز با حقیقت و مرتبه بالای عقل خویش با مردم سخن نگفت.» لیکن معارف بلند قدسی با زبانی درخور درک مخاطب بیان می شوند.

دی_دگ_اه چهارم نیز ممکن است این خدشه را داشته باشد که پیامبر پیام حق و صدق محض است. پیامی با این ویژگی ها سازگار با باورهای مردم نمی تواند باشد. زیرا بسیاری از باورها در واقع پنداری بی اساس بیش نیستند، پیام وحی چگونه با پندارها و خرافات همسان می شود؟!

دی_دگ_اه پنجم

می توان گفت که منظور از زبان قوم واژگان با تمام ویژگی های عناصر زیبایی یک زبان است. قواعد سجاوندی با فنون فصاحت و بلاغت و رعایت فضای سخن به تناسب

ص: 249


1- کافی، کتاب العقل و الجهل، حدیث 15.
2- همان.

ویژگی مخاطب، از خصوصیات زبان قوم است قرآن که به زبان قوم عرب نازل شده است افزون بر واژگان عربی از تمام قواعد و ترازهای زیبایی در رساندن پیام بصورت روان، و عناصر رسایی و شیوایی بهره برده است و از م_س_ائلی که موجب کاستی و نقص در محتوای پیام می شده پرهیز نموده است.

ساختار زبان قرآن بگونه ای است که با محتوای «حق» و «صدق» بودن قرآن سازگار باشد. زبان قرآن زبان بی پیرایه از هر گ_ونه باطل گرایی، تسامح و سازگاری با باورهای غلط جامعه می باشد. به همین جهت، کتاب حق اس_ت_وار و به دور از هر گونه ملاحظه کاری است ،بالحق انزلناه و بالحق نزل (1) «قرآن را به حق نازل کردیم و آن هم به حق فرود آمده است». ان_ه ل_قول فصل و ما هو بالهذل، (2) «آن سخن جدی و استوار و به دور از شوخی است.» در تحلیل زبان قرآن باید ویژگی های اصلی قرآن در نظر باشد تا ناهماهنگ با محتوای قرآن جلوه نکند.

زبان قرآن از زبان قرآن

در تحلیل این ویژگی ها از خود قرآن نیز می توان کمک گرفت. قرآن زبان خویش را تبیین می کند، ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه (3) را تحلیل می کند که همان زبان عربی با خصوصیاتش می باشد، ه_ذا ک_ت_اب م_ص_دق لساناً عربیاً (4) «این کتاب، زبان عربی تصدیق کننده» که در آیه دیگر لسان را با همان زبان عربی تبیین م_ی ک_ند لسان الذی یلحدون الیه اعجمی و هذا لسان عربی مبین، (5) «زبان آن کسی که قرآن را به آن نسبت می دهید اعجمی است، در حالی که قرآن زبان عربی آشکار است» که منظور از زبان در این کاربردها همان واژگان گفتاری با فنون زبان می باشد، نزل به الروح الامین علی قلبک

ص: 250


1- طارق، 14.
2- احقاف، 12.
3- ابراهیم، 4.
4- احقاف، 12.
5- نحل، 103.

لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین، (1) «فرود آورد جبرائیل قرآن را به زبان عربی آشکار بر قلب تو، تا این که از بیم دهندگان باشی».

بنابراین منظور از آیه ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه، همین است که در این قبیل آیات بکار گرفته شده است. یعنی همان زبان قوم و واژگان گویشی همراه با سجاوندی و فنون و فضای سخن می باشد و عناصر زیبایی سخن می باشد. زبان ق_رآن بر اساس زبان قوم عرب می باشد. قرآن از زبان عرب به عنوان ارزش ابزاری، بهره گرفته اس_ت. ی_عنی قرآن تمام عناصر زیبایی ظاهر سخن را هماهنگ ساخته و تمام بایسته های سخن را رعایت کرده است.

قرآن محتوای وحیانی و معارف ملکوتی را در حد اعلای غنای محتوایی در زیباترین قالب الفاظ در فکررس بشر قرار می دهد. آنچه به زبان قوم ارتباط دارد، بایسته های سخن در واژگان گویشی، سجاوندی و فنون روانی و رسایی و شیوایی، یعنی عناصر زیبایی و فضای سخن و امثال اینهاست. که قرآن چون در قالب یکی از زبان ها در آمده است، به صورت طبیعی ناگزیر از رعایت آنهاست. زیرا اینها بایسته های سخن می باشد که هر سخن گو ناگزیر از رعایت آنهاست.

اما آن چه به محور دوم بازگشت دارد که غنای محتوایی می باشد، قرآن معارف وحیانی و آن سویی است که هیچ گونه تأثر از فرهنگ قوم خویش ندارد. آنچه به بازتاب فرهنگ هم ساز است، تأثر در محور دوم است که در این راستا قرآن فرهنگ یعنی آداب و عادات و عقاید و معارف و جهان بینی مردم خویش را ولو به صورت موجه جزئیه عالماً و عامداً یا ناخودآگاه در درون کلام خویش راه نداده اس_ت، تا چه رسد به این که گفته شود برخی معارف قرآن دیدگاه صاحب سخن نیست. ناخود آگاه برگرفته از فرهنگ و دانش مخاطب است!

یا گفته شود همراهی نمودن برخی از راه را (مماشات) با قوم خود است ت_ا بتواند در آنها انگیزه های پذیرش ایجاد کند. یا حداقل قرآن در برخی موارد نسبت به باورهای غلط

ص: 251


1- شعراء، 195.

مخاطب خویش ضرورتی نمی دیده است که اظهار نظر قطعی کند. بلکه ب_ه گونه دوپهلو سخن گفته است که در عین حال که باور غلط را تأیید نمی کند موجب آزردگی خاطر و چالش مخاطب نشود. چه بسا در انتخاب گونه ها و مثال ها باورهای آنان را مورد ع_نایت قرار داده است تا روزنه نفوذ در جان ها باز شود! حتی این مقدار پذیرش آداب و رسوم قوم نیز با ویژگی های قرآن مانند قول حق و قول فصل بودن نا سازگار است. قرآن تنها در بایسته های سخن به صورت طبیعی از زب_ان ق_وم بهره گرفته است، که بعد از توضیح کوتاه در مورد ویژگی های زبان قرآن برخی محورها که در اطراف آن ایجاد شبهه شده، مانند مثال ها و سوگندها و نفرین های قرآن و مانند طرح آداب و رسوم قوم یا بهره گیری از دانش مخاطب و ... مورد بررسی قرار خواهیم داد. تا این نکته محوری به خوبی روشن گردد که آنچه قرآن به صورت طبیعی به رعایت آن ملزم بوده بایسته های سخن است، نه پذیرش فرهنگ زمانه.

ویژگی های زبان قرآن

الف: واژگان عربی

رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم چون از میان قوم عرب برگزیده شده است، برای ایجاد انس و سازگاری با قوم، زبان دین و پیامش عربی می باشد. قرآن که به زبان عربی مبین و آشکار فرود آمده است، در گویش خویش واژه اختراع نکرده است. بلکه از همان واژگان گفتاری متداول در عصر نزول بهره گرفته است. که پیامبر واضع واژگان گویشی نیست. بلکه از روان ترین و رساترین واژه های متداول گفتاری را بسان زیباترین سخن، که همگان را به چالش فرا می خواند پدید آورده است.

ب: فنون زبان عربی

قرآن ک_ه ب_ه زبان عربی تجلی یافته است، در بهره گیری از گرامر و قواعد صرف و نحو و معانی بیان برای رساندن پیام خویش به شیواترین و روان ترین سخن از همان ترازهای زیبایی این زبان ب_هره گرفته است. و چون خدای آگاه و خبیر سخن می گوید به تمام رموز و عناصر روانی و رسایی و شیوایی آگاهی کامل دارد و توان بهره گیری این فنون را در

ص: 252

هنگام سخن نیز دارد. زیرا فراموشی و ناتوانی نسبت به او راه ندارد. براساس این ویژگی توانسته سخنی در حد اعجاز پدید آورد که دیگران از همانند آوری آن عاجز بمانند. ویژگی سخن قرآن نسبت به سایر زبان ها و زبان عربی این است که برترین مرتبه فنون سخن در آن رعایت شده است، که کلام خدا هم از سایر زبان ها و هم از زب_ان متداول عرب ممتاز شده است. در عین حال که بر اساس همان قواعد و سجاوندی زبان عرب می باشد.

ج: شیوهای محاوره

قرآن در سخن گفتن از شیوه های محاوره ای بین همه انسان ها بهره گرفته است. نوع معیارهای سخن م_شترک ب_ی_ن زبان ها می باشد. مانند این که در سخن گفتن برای رساندن مقصود از برهان، موعظه، جدل، استعاره، تمثیل، و تشبیه، سوگند و نفرین. رعایت دانش مخاطب و فضای سخن، ت_وصیف و مبالغه کمک گرفته می شود. در هر زبان و فرهنگ جامعه انسانی از این عناصر بهره وری می شود.

قرآن هم از این شیوه ها کاملاً بهره گرفته است. با یک تفاوت عمده، آن این که نوع محورها که در ساختار سخن از جهت روانی و رسایی و شیوایی و رساندن محتوا تأثیر داشته است و موجب کاستی و نقص در مقصود یا س_اختار سخن نمی شده است، آنها را به کار گرفته است. از سوی دیگر از محورهایی که سبب کاستی در ساختار ظاهر سخن، یا در محتوای آن می شده است، به نوعی که موجب کذب مدعا یا بی تفاوتی به موضوع باطل و امثال اینها می شده، فاصله گرفته است. در حقیقت زیبایی های فنون سخن را در حد اعلا به کار گرفته و از تمام عوامل کاستی و نقص پ_رهیز نموده است. از این جهت نسبت به سایر گفتارها ممتاز است.

قرآن مطالب خویش را همراه با برهان القا نموده است و برای نفوذ در اعماق جان از موعظه بهره گرفته است. قرآن شیواترین نوع استعاره را مانند: یا ارض ابلعی مائک و یا سماء اقلعی، پدید آورده است. البته در پیرامون این محورها در بخش زبان شبهه مطرح نیست، به همین خاطر به قسمت هایی که در پیرامون آنها برخی ایجاد شبه نموده اند و آنها را متأثر از

ص: 253

فرهنگ و زبان عصر نزول پنداشته اند و یا قرآن را کتاب تسامح و مماشات معرفی نموده اند، می پردازیم.

1_ مثال های قرآن

قرآن در تبیین معارف و مقاصد خود از تمثیل و تشبیه، فراوان کمک گرفته است و مطالب عمیق توحیدی و معارف را در قالب مثال در خور فهم همگان قرار داده است. مثال ها و تشبیه های قرآن به دو گونه «عینی» و «فرضی» می باشند.

الف: مثال های عینی، مثالهایی هستند که تحقق خارجی دارند. مانند: ضرب اللّه مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین. (1) «خدای سبحان مثال می زند که کلمه طیبه همانند درخت طیبه و پاکی است که ریشه های ثابت و استوار و شاخه های آن در آسمان فراز کشیده است و همواره ثمر می دهد.» در این گزینه کلمه حق به درخت استوار تشبیه شده است که درخت این چنین در خارج تحقق دارد.

م_قابل همین نکته مثال دیگر انتخاب می کند: و مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار. (2) «مثال کلمه خبیثه و باطل همانند درختی خبیث و بی ریشه است که بر روی زمین نهاده شده است که ثبات و استقرار ندارد.» با وزش یک نسیم به چپ و راست مایل می شود. در این مثال گزیده گونه، برای تشبیه بی ثباتی باطل، به چنین درخت بی ثباتی بهره گرفته است. که در خارج این چ_نین درخت فراوان وجود دارد. قرآن در مورد انسان های بی اندیشه که در اثر خود محوری حاضر به اندیشیدن نیستند؛ این گونه مثال انتخاب می کند: مثل الذین حملوا التوریة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفاراً، (3) «مثل آنان که کتاب آسمانی تورات بر آنها عرضه شد (علمای یهود) ولی آن را

ص: 254


1- ابراهیم، 25.
2- همان، 26.
3- جمعه، 5.

نیاندیشیدند، همانند چهارپایی (الاغ) که بارش کتاب باشد می مانند»، همان گونه که چهار پا از بار کتابش بهره نمی برد، انسانی که حق اندیش نیست و نسبت به دین دگر اندیش است، بهره ای از منابع وحی نمی برد. این مثال نیز عینی است که در خارج چهارپایانی که بارشان کتاب باشد، وجود دارند.

ب: ن_وع دوم، مثالهای فرضی است، مانند: مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل اللّه کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة ماة حبة، (1) «مثال آنان که در راه خدا انفاق می کنند همانند آن حبه روی_ش اس_ت که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه صد عدد حبه ببار آورد»، که یک حبه هفت صد حبه شود رشد و برکت انفاق این چنین است. ممکن است در خارج چنین گندمی وجود ن_داش_ت_ه ب_اشد، که یک دانه آن هفت خوشه و هر خوشه صد حبه گندم برویاند. لیکن قرآن فرض وجود نموده است. گر چه امر محالی نیست، امکان تحقق خارجی نیز دارد.

و مانند: انها شجرة تخرج فی اصل الجحیم طلعها کأنه رؤوس الشیاطین، (2) «درخت (درخت زقوم) درختی است که از ریشه جهنم روید که طلع و شکوفه ها و میوه های تازه آن مانند سرهای شیطان هاس_ت» در آیه تلخی و منظرۀ شوم و میوۀ درخت زقوم را که در کنار هم اجتماع نموده باشند، به سرهای کریه و بدخیم شیطان ها که در یک جا جمع شده باشند، تشبیه نموده است.

این مثال انتخاب گونه فرضی است. نمی خواهد بگوید در خارج چنین چیزی اجتماع کرده و تحقق دارد. فرض وجود برای آنها می کند. البته این گونه واهی و خیالی که واقعیت خارجی نتواند داشته باشد هم نیست. مثال قرآن براساس باورهای مخاطب و بازتاب فرهنگ زمانه انتخاب نشده است. قرآن متأثر از فرهنگ و باورهای غلط م_ردم نیست و حتی نخواسته نسبت به باورهای غلط مردم بی تفاوت عبور کند. زیرا باورهای فرهنگی مردم دو گونه است. برخی بر اساس واقعیت هاست. برخی بر اساس خیال و وهم.

ص: 255


1- بقره، 261.
2- صافات، 65.

در بین مردم انسان با پیکر مهیب را می گویند «غول پیکر» است که در خارج غول یک حقیقت ن_ی_س_ت. یک موجود هیولایی و وهمی است. اگر قرآن مثال به غول می زد، می شد کسی بگوید انتخاب مثال، بازتاب فرهنگ زمانه است و بر اساس باور مخاطب مثال زده است. کاری به صحت و سقم آن ن_دارد!

مثال قرآن به «رؤوس الشیاطین» است. شیطان نه در نزد عرب بلکه در نزد همه جوامع و ملیت ه_ا از شروع زندگی انسان همواره مظهر زشتی و بدخیمی بوده است. آن هم نه این که خیال و واهی باشد، حقیقت خارجی دارد. اگر حقیقت هر موجودی به سیرت آن است نه به صورت. دو نماد از یک موجود هر دو حقیقت دارند. «صورت و سیرت»، سیرت شیطان و حقیقت آن زشتی و کریه المنظر بودن و بد خیمی است. درخت زقوم تشبیه به سیرت شیطان شده است که امکان تحقق خ_ارج_ی ه_م دارد.

همان گونه که فرشته مظهر زیبایی و جلوه گری است و انسان زیبا را به فرشته تشبیه می کنند و انسان نیک سرشت را نیز به سیرت فرشته تشبیه می کنند، که فلان شخص فرشته رو است. فلان شخص فرشته خو است. چنان چه وقتی جبرئیل امین علیه السلام به رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم متمثل می شد، به صورت زیباترین جوان زمان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم (دحیه کلبی) (1) متمثل می شد.

در تشبیه به ف_رش_ت_ه گ_اهی صورت و گاهی سیرت در نظر سخن گو است. در تشبیه به شیطان نیز گاهی س_ی_رت مورد عنایت است. سیرت شیطان بد منظر بودن و بد خیمی است و قرآن هم این گونه مثال گزیده است که یک مثال گویا و قابل درک همگان است. زیرا در نزد همگان سیرت شیطان این چنین مطرح است و اختصاص به قوم و فرهنگ خاصی هم ندارد. انتخاب گونه و مثال این چ_ن_ی_ن کمک گرفتن از واقعیت های موجود برای معرفی حقیقت و ویژگی های درخت جهنم است، که ناشی از عملکرد زشت و پیروی از شیطان نمودن جهنمی ها می باشد، نه بازتاب فرهنگ زمانه. تا کسی بگوید چنین چیزی در خارج تحقق ندارد.

همچنین در مثل آیه ق_ل أندعوا م_ن دون اللّه م_ا لا ینفعنا و لا یضرنا و نرد علی

ص: 256


1- بحار، ج 22، ص 332.

اعقابنا بعد اذ هدانا اللّه کالذی استهوته الشیاطین فی الارض حیران. (1) «بگو غیر از خدا را می خوانیم که نه نفعی و نه ضرری به ما می رساند! با این کار که به غیر خدا متوجه ش_دیم برگشت به عقب نمودیم. بعد از آن که خدای سبحان ما را رهنمود فرموده است. همانند آن کسی که شیطان ها او را در پرتگاه سقوط پرتاب نموده باشند، در بیابان حیران و سرگردان مانده باشد.»

در این کریمه انسانی که به دنبال بتها و خدایان دروغین می باشد، به انسانی که شیطان ها او را گ_مراه نموده اند و از صراط مستقیم به پرتگاه پرتاب و سرگردان رها نموده اند، تشبیه شده است. انتخاب مثال فرضی است که امکان تحقق خارجی دارد. مثال فرضی واهی و موهم نیست. مثالی هم نیست ک_ه اکنون عینیت خارجی داشته باشد، تا کسی در بیابان به دنبال شیطان بگردد. که در بیابان شیطان کجا بوده است که موجب ره گم کردن کسی شود؟! و یا گفته شود اصولاً مگر راه گم کردن در بیابان به دخالت شیطان است؟!

آیه می گوید گمراهی ها موجب سرگردانی می شود، همانند ان_س_ان س_رگ_ردان در ب_ی_ابان که شیطان وی را از صراط مستقیم به پرتگاه افکنده است. سخن از گمراهی شیطان اس_ت نه ره گم کردن گم گشته. به دیگر سخن در آیه مشبه و مشبه ب_ه گمراهی اس_ت. انسان گمراه و حیران بت پرست به انسان گمراه دیگر تشبیه شده است.

گرچه اگر منظور ره گم کرده نیز باشد، دخالت شیطان بُعدی ندارد، زیرا در نوع گرفتاری های روزمره انسان دخالت شیطان را ن_می توان مردود دانست. هنگامی که همراه موسی علیه السلام طعام خود را فراموش نمود، دخالت شیطان را مطرح کرد، و ما انسانیه الا الشیطان، (2) «جز شیطان کسی باعث فراموشی من شد». در مورد ربا خوار سرگردان که در محاسبات اقتصادی و زراندوزی و افزون طلبی حیران و س_رگردان است. چنین شخصی استقرار و آرامش خویش را از دست داده، تعادل روحی ندارد و همواره در خیال تکاثر و فردی مختال و فخور است. این چنین کسی همانند

ص: 257


1- انعام، 71.
2- کهف، 63.

شیطان زده متخبط است. قرآن می فرماید: الذین یأکلون الربا لایقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس، (1) «ربا خواران ک_ه تعادل روحی خود را از دست داده اند، نمی ایستند و قوام ندارند جز مانند کسی که شیطان زده شده است».

این گونه انتخاب مثال نه بازتاب فرهنگ زمانه است، نه بی تفاوتی نسبت به واقعیت ها که با کتاب رهنمود سازگار نباشد. بلکه انتخاب گونه هایی است اگر فرضی هم باشد امکان تحقق دارد و ملموس روزم_ره ع_م_وم مردم در هر زمان و مکان است. در آیه انسان ربا خوار که تعادل اقتصادی را از دست داده به انسان مصاب که در اثر دخالت شیطان دچار «صَرع» شده تشبیه شده اس_ت. دخالت شیطان در پیدایش صرع لزوماً به صورت مستقیم نیست. چه بسا عوامل قریب دیگر در آن دخالت داشته باشد. در آیه دخالت شیطان در پیدایش صرع را اشعار دارد. به خصوص اگر م_نظور شیطان جن باشد هیچ بُعدی ندارد. این نکته ای نیست که دانش بشری در صدد طرد آن باشد. زیرا علم تأث_یر شیطان جنی را در پیدایش این گونه پدیده ها به صورت غیر مستقیم و حتی مستقیم نفی نمی کند. بدین خاطر این گونه مثال ها در قرآن برای تبیین حقایق و معارف است،تأثر از فرهنگ زمانه و یا تأیید باورهای باطل یک قوم نمی باشد.

2_ سوگند و نفرین

از شیوه های متداول سخن در بین جوامع، بهره گیری از سوگند و نفرین است. در مواردی برای تثبیت مدعا و یا با شکوه جلوه دادن باوری و یا مقدس معرفی نمودن چیزی یا هدف دیگر سوگند یاد م_ی ک_نند. هر ملتی حق یا باطل بر اساس اعتقادات و باورهای خویش از این شیوه بهره می گیرد. حتی در یک فرهنگ طاغوتی ظلم و ستم این شیوه کاربرد دارد که ساحران فرعون برای بزرگ جلوه دادن س_حر و پیروزی خود و با عظمت طرح نمودن شکوه فرعون، به عزت فرعون قسم یاد می کنند، و بعزة فرعون انا لنحن الغالبون، (2) «سوگند به شکوه فرعون که ما پیروز خواهیم بود». این شیوه زندگی انسان

ص: 258


1- بقره، 275.
2- شعراء، 44.

است که از جان و مقدسات باورهای خویش برای نفوذ بیشتر در جان مخاطب از آن بهره می گیرد. این نکته اختصاص به زبان خاصی ندارد.

قرآن از این اصل بهره وافر برده است. برای تثبیت مدعا برای با عظمت نشان دادن مخلوقات، برای تأثیر در روح مخاطب و برانگیختن جان و عاطفه مخاطب از سوگند به روز با عظمت قیامت، مقدسات، نوشتار، قلم و ابزار نوشتار، ماه و خورشید و ستارگان، جان انسان ها، روز و شب و ... سخن دارد.

همچنین از شیوه های محاوره این است که وقتی مخاطب از آرمان های سخن گو سرپیچی می کند و عناد و اصرار می ورزد، سخن گو وی را از خویش طرد می کند و محروم از عنایات و توجه خود می نماید. نفرین و اعلان انزجار در مرحله پایانی محاوره صورت می گیرد.

در آن هنگام که سخن گو با بهره گیری از شیوه های گوناگون نتواند مخاطب را جلب کند و مخاطب نسبت به باورهای او عنود و چه بسا چالش گر بوده و برخلاف ارزش های او قدم بردارد، در این صورت نوبت به نفرین و اعلان انزجار می رسد. این شیوه متداول تمام جامعه است. به خصوص در جبهه گیری های سیاسی شعار نفرین «مرده باد» و «زنده باد» زبان زد همگان است.

ق_رآن نیز از این شیوه بهره گرفته است. انسان هایی که در نهایت عناد با حق هستند هیچ گونه روزنه ای برای تابش نور حق باز نمی نهند و نسبت به نور حق اعمی و اصم هستند، اعلان انزجار می کند. قرآن آنها را مورد لعن و نفرین قرار می دهد، که در ضمن عبرت برای آنها، هشدار برای دیگران نیز باشد، ان الذین کفروا و ماتوا و هم کفار اولئک علیهم لعنة اللّه، (1) «آنان که کفر ورزیدند و به عناد خود ادامه دادند، تا با روحیه کفر مردند از رحمت خدا دور هستند.» ان الذین یکتمون ما انزلنا اللّه من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم اللّه و یلعنهم اللاعنون، (2) «آنان که بینات و

ص: 259


1- بقره، 161.
2- بقره، 159.

رهنمودهای روشن الهی را که آشکار برای مردم بیان کرده ایم ک_ت_م_ان ک_نند، اینها مورد لعن و نفرین خدای سبحان و همه لعنت کنندگان هستند».

و مانند: قُتِل الخراصون، (1) «مرگ بر پیروان گمان و معاند حق.» قُ_ِت_ل اصحاب الاخدود، (2) «مرگ بر اصحاب کافر اُخدود» هم آنان که در اثر کفر، مؤمنان را در کوره های آتش سوزاندند. قُتِل الانسان ما اکفره، (3) «مرگ بر انسان که تا این حد ناسپاسی و کفر می ورزد». این همان مرگ بر اصحاب اخدود و مرگ بر انسان عنود و لجوج است. و حتی در صورت نیاز شخص را با اسم لعن می کند، تبت یدا ابی لهب، (4) «بریده باد دست ابولهب ...».

اینها محورها و شیوه های سخن در جامعه بشری است و بهره گیری از آنها متأثر از فرهنگ جامعه نیست. سوگند و نفرین قرآن بازتاب فرهنگ مردم نیست. بهره گیری از شیوه های مؤثر برای نفوذ در مخاطب است. همان گونه که از شیوه ها و فنون فصاحت و بلاغت برای روانی و رسایی در بیان خود بهره می گیرد. از این شیوه ها نیز کمال بهره را می برد. البته سوگندها و نفرین های قرآن با سوگند و نفرین های مردم این تفاوت را دارد که قرآن به اشیاء با عظمت که تقدس یا شکوه واقعی دارند قسم می خورد، نه به چیزهای خیالی مانند عزت فرعون. و نیز نفرین قرآن با رعایت سایر مراحل سخن است اگر آن مراحل تأثیر نگذاشت، در نهایت طرف مورد نفرین قرار می گیرد.

3 _ طرح آداب و رسوم

ه_ر کتاب رهنمود مانند قرآن افزون بر طرح معیارهای راهبری به صورت آغازین، در زمینه های ح_قوقی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که با زندگی و سعادت انسان ارتباط دارد، دخالت می کند. کتاب رهنمود نسبت به ناهنجاری های موضوعات یاد شده نمی تواند بی تفاوت باشد. البته ادعا این نیست که دین و قرآن در تمام شؤون اجتماعی مانند

ص: 260


1- ذاریات، 10.
2- بروج، 4.
3- عبس، 17.
4- مسد، 1.

قوانین راهنمایی و رانندگی و ام_وری مانند کشاورزی، دامداری و ... دخالت دارد. فعلاً سخن در ابعاد دخالت دین نیست. سخن در این است که یک کتاب انسانی و رهنمود نسبت به موضوعاتی که در سرنوشت انسان نقش دارد، نمی توان بی تفاوت باشد، که اگر بی تفاوت شد کتاب هدایت نخواهد بود.

ق_رآن در این راستا از اعتقادات باطل اقوام گذشته و نیز مفاسد اجتماعی آنها در زمینه های اقتصادی، اخلاقی، حقوقی سخن دارد. قرآن از استکبار قوم نوح علیه السلام و تمرد قوم ابراهیم علیه السلام و موسی علیه السلام و فساد قوم لوط و کم فروشی و خیانت قوم شعیب: و زنوا بالقسطاس المستقیم و لا تبخسوا الناس أشیائهم، (1) «با میزان و ترازوی دقیق وزن کنید، در فروختن جنس، چ_یزی فروگذار نکنید (کم فروشی نکنید)». و نیز ناهنجاری های اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی عصر ن_زول سخن دارد. قرآن در این زمینه ها از هابیل و قابیل شروع تا عصر نزول سخن دارد. زیرا باورهای غلط مانند زنجیره هایی است که انسان ها را به بند کشیده است. بدون باز کردن این زنجیرها انسان ها آزاد نمی شوند و توان حرکت در مسیر حق را نخواهند داشت. پیامبران برای رهایی انسان ها از زنجیرهای اسارت مبعوث شده اند، و ی_ض_ع ع_نهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم، (2) «پیامبر سنگینی ها و غل هایی که بر گردن آنها نهاده شده بود بر می دارد».

بر این اساس آداب و رسوم و باورهای غلط اختصاص به باورهای باطل زمان نزول ندارد. یک کتاب رهنمود ناگزیر از طرح و تصحیح آنها می باشد. پ_ی_امبر نقش اصلاحی در این گونه محورها را به عهده دارد. نه این که پیامبران مصلحان اجتماعی باشند، بلکه پیامبران رسالت وحی و ملکوتی را به دوش دارند. برای هموار نمودن راه ملکوتی باید موانع را از سر راه بردارند. بر این اساس این موضوع نیز تأثر از فرهنگ زمانه نمی باشد و بازتاب فرهنگ زمانه نیست. بلکه ایفای نقش در اصلاح جامعه است که کتاب رهنمودی چون قرآن هرگز نسبت به آن بی تفاوت نمی تواند باشد. قرآن از آداب و رسوم ناهنجار قوم خود، هیچ گاه بی تفاوت گذر نکرده است. بلکه ناهنجاری ها را از هنجار بخشیده است.

ص: 261


1- شعراء، 182.
2- اعراف، 157.

4 _ دانش مخاطب

مخاطب یک سخن گو از دو نوع باورها برخوردار است. برخی باورهای غلط خیالی و بی اساس و برخی باورهای بر اساس واقعیت ها. نوع دوم از آگاهی مخاطب، دانش مخاطب است که منطبق با واقع می باشد. یک سخن گوی حکیم باورهای غلط را اصلاح می کند. اما از باورها و آگاهی های صحیح م_خاطب خویش برای رسیدن به اهداف خود کمک می گیرد و مخاطب خویش را به واقعیت های جدید دانش رهنمود می سازد. یک کتاب صدق و حق محض هیچ گاه باورهای باطل را نمی پذیرد. در این صورت کتاب حق نخواهد بود و بی تفاوت هم از کنار آن عبور نمی کند. زیرا در این صورت کتاب رهنمود نخواهد شد.

در زمان نزول قرآن مخاطبان قرآن باورهای نوع اول را فراوان داشتند. طب جالینوس و هیئت بطلمیوس رایج عرب و عجم بود.لیکن قرآن از باورهای غلط رنگ نگرفت و حتی به صورت موقت ه_م آنه_ا را ت_أیید نکرد؛ که تأثر از دانش مخاطب باشد. اصولاً این نوع باورها دانش نیستند. ق_رآن در این گونه مسائل مخاطب را به واقعیت گردش افلاک رهنمود کرد. سخن از حرکت دوری ستارگان و ماه و خورشید و زم_ی_ن ب_ا نظم خاص ب_ه میان آورد، کل فی فلک یسبحون، (1)«همه در مدار خاص شناورند». هیچ آیه ای از آیه های قرآن تأیید هیئت بطلمیوسی نیست.

برداشت های مسلمانان و یا توجیه برخی افراد از آیه های قرآن و تلاش در تطبیق آنها ب_ا پیش فرض های خویش ربطی به آیه های قرآن ندارد. مثلاً در احتجاج ابراهیم خلیل علیه السلام با نمرود می فرماید: ان اللّه یأتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب، «خدای سبحان خورشید را از مشرق پدیدار می کند، اگر تو مدبر نظام می باشی، از مغرب پدیدار کن». واژه «أت_ی» را لغت این چنین معنا می کند: أتت النخلة و الشجرة، طلع ثمرها، (2) پدیدار شدن نخل یا درخت همان پدیداری میوه آن است. مضمون آیه این است که خدا خورشید را از مشرق پدیدار می کند. پدیدار شدن خورشید از مشرق هم با گردش زمین هماهنگ

ص: 262


1- یس، 40.
2- لسان العرب، ج 1، ص 68. و اقرب الموارد، ص 2.

است و هم با گ_ردش آفتاب سازگار می باشد. لذا سخن قرآن در پدیدار شدن خورشید هماهنگ با هیئت بطلمیوسی نیست.

همچنین طبقات زمین را به انواع خاک های نمناک و شن و ...معنا کردن، مفاد آیه های قرآن ن_یست. حدس و پندار مفسر است. اگر مفسر این گونه تفسیر کرد دلیل برداشت صحیح از ق_رآن ن_یست. اگر اشکال متوجه باشد به برداشت های غلط متوجه است نه به آیه های قرآن. قرآن در این گونه موارد پذیرفتۀ قوم خود را نپذیرفته است. بلکه مخاطب را به واقعیت های هستی رهنمود می نماید. و چون هیئت بطلمیوسی ریشه در فرهنگ مردم حتی مسلمانان داشته برخی آیه ها را به غلط بر این پندارها انطباق داده اند.

5 _ رهنمود به واقعیت ها

اما باورهایی در تأثیر سحر و کهانت و چشم زخم که در قرآن سخن از آنها رفته است و یا سخن از وجود فرشته و جن، سخن از سحر و کهانت و علوم غریبه این چنینی، اختصاص به فرهنگ زمانه ق_رآن ن_دارد. بلکه سابقه طولانی دارد. زیرا اعتقاد به وجود «فرشته و جن» همزمان با زندگی بشر است و اوج برخی از این باورها به قبل از اسلام به زمان حضرت موسی و سلیمان علیه السلام و ... بازگشت دارد.

اف_زون بر این، تأثیر این نوع علوم یک حقیقت است. امر پنداری و خیالی نیست. همان گونه که وجود فرشته و جن یک حقیقت است و تمام ملت ها هم به این واقعیت ها باور دارند. سحر و کهانت در ذهن طرف تأثیر واقعی دارد و در او ایجاد خیال می کند و مسحور را با همان خیال های خویش به هر سو که می خواهد حرکت می دهد. سحر تأثیر در واقعیت خارجی ندارد که خارج را تغییر دهد. لیکن در خیال طرف خود اثر می گذارد، و خیال، خود مرحله ای از واقعیت است: سحروا به اعین الناس و استرهبوهم، (1) «چشمان مردم را سحر کردند و آنها را ترساندند.» فاذا حبالهم و عصیهم یخیل الیه من سحرهم انها تسعی، (2) «از سحر ساحران آن هنگام رسن ها و عصاهای آنها در خیال او (احتمال قوی

ص: 263


1- اعراف، 116.
2- طه، 66.

فرعون، احتمال ضعیف موسی) پدیدار شده بود، که گویا این که آنها در حرکت هستند»، اینهاتأثیر سحر و کهانت در خیال مسحور است و این یک واقعیت است.

خدای سبحان تأثیر سحر را که یک امر حقیقی و وجودی است به لحاظ توحید افعالی در تحت سیطره اذن تکوینی خدا معرفی می کند: یفرقون بین المرء و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن اللّه، (1) «ساحران با سحر بین همسران جدایی می افکندند و هیچ گونه تأثیر سویی نمی نهند مگر به اذن (تکوینی) خدای سبحان.» با توجه به این حقایق چگونه می توان سحر را امری غیر واقعی معرفی کرد؟!

هم چنین نگاه و چشم زخم تأثیر نگاه و با روح هنگام نگاه کردن امر حقیقی است، و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون، (2) «نزدیک بود هنگامی که کفار آیات قرآن را می شنیدند تو را با چشم زخم بلغزانند. (منظور آسیب رساندن است نه گمراهی) و هم آنان می گویند عجیب شخص دیوانه ای است !!» قرآن به این حقایق اشاره دارد، لیکن ای_ن تأثر از باورهای مخاطب خویش نیست. اینها واقعیت هایی است که تجربه یا دسترسی ندارد و ی_ا در صورتی که برخی ابزار آنها در دسترس علوم تجربی قرار گیرد، از ناحیه آن مردود نمی باشد.

البته نیازی نیست کسی نگران باشد که اگر روزی علوم بشری این باورها را زیر سوال برد، از هم اکنون بگوید قرآن اینها را نپذیرفته است. قرآن که اینها را مطرح می کند به عنوان طرح دانش و باورهای مخاطب ب_وده اس_ت، کاری به صحت و سقم آنها نداشته است! که از این طریق از زمان خویش جلوتر حرکت کرده! و به آیندگان کمک نموده تا در مقابل این گونه شبهات بتوانند از قرآن دفاع ک_نند! شاید سکوت نمودن در همانند این موضوعات بهتر از شبهه افکنی در ذهن جوانان باشد. سکوت بهتر از این است که کتاب رهنمود را بی تفاوت معرفی کنیم. در هر صورت قرآن هیچ گاه با واقعیت های هستی در چالش نیست. پذیرش واقعیت ها تأثر از آنها قلمداد نمی شود.

ص: 264


1- بقره، 102.
2- قلم، 51.

6_ جدال

جدال نمودن، در هنگام محاوره برای ایجاد زمینه پذیرش در مخاطب سخن، از شیوه های مؤثر و پذیرفته شده عرف محاوره می باشد. در مواردی که طرف حتی باور خویش را ارج نمی نهند، و ارزش های پذیرفته خویش را نادیده می انگارد، با خاطرنشان نمودن باور مخاطب وی را متوجه فاصله گیری از باورها نموده و زمینه سازی برای پذیرش باورهای طرف مقابل فراهم می شود.

این گونه محاوره «جدال» نامیده می شود که در آن از مقدمات مسلم در نزد طرف بهره گرفته می شود و لو در نزد سخن گو آن باورها اعتباری نداشته باشد.

قرآن در محاوره شیوه های برهانی، موعظه و زیباترین شکل جدال را می پذیرد، که مشتمل بر مقدمات کذب نباشد، أدع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن، (1) «به سوی پ_رورش دهنده خویش با برهان و سخن حکیمانه و موعظه و جلب عواطف و جدال احسن دعوت نما». خود قرآن هر سه شیوه را به کار گرفته است. معارف قرآن برهانی و جای جای قرآن تذکر و موعظه است و نیز ب_ا مشرکان و اهل کتاب به شیوۀ جدال احسن سخن می گوید.

به عنوان نمونه در باورهای مردم برخی فرشتگان را همانند دختر می پنداشتند. آن گاه باور غلط دیگری نیز در کنار این باور وجود داشت، ک_ه پسر برتری بر دختر دارد! با این که در اعتقاد باطل خود پسر را برتر می پنداشتند در هنگام تقسیم برای خدای سبحان دختر بر می گزیدند، و برای خویش پسر! قرآن بر این باورها اشاره دارد، ان الذین لا یؤمنون بالاخرة لیسمّون الملائکة تسمیة الانثی، (2) «آنان که به قیامت باور ندارند فرشتگان را زن می نامند». آن گاه در مقام تقسیم، و یجعلون لله البنات و لهم ما یشتهون، «برای خدا دختران را قرار می دهند و برای خود آنچه می خواهند».

ص: 265


1- نحل، 125.
2- نجم، 27.

سپس در تحلیل این تقسیم می فرماید شما که پسر را برتر می دانید چگونه برای خدا دختر و برای خود پسر قرار می دهید؟! بر اساس باور خودتان این تقسیم غیر عادلانه و تنگ نظرانه است، ألهم الذکر و له الانثی تلک اذاً قسمة ضیزی، «آیا برای خودتان پسر و برای خدا دختر قرار می دهید، این تقسیم تنگ نظرانه است».

قرآن نمی خواهد باور غلط مردم را در مورد برتری مرد بر زن بپذیرد و یا از کنار آن بی تفاوت عبور کند. تا کسی بگوید متأثر از فرهنگ زمانه شده است، که مرد را برتر از زن می پنداشته اند، بلکه ب_راس_اس باورهای خودشان به این تقسیم اعتراض دارد. در واقع جدال می کند شما که خود م_ی پ_ذی_رید پسر برتر از دختر است، چرا برای خدا دختر قرار داده اید؟ نکوهش بر اساس باور غلط آنهاست نه پذیرش باور باطل مخاطب.

آنگاه این باور غلط آنها را در جای خودش نکوهش کرده و برابری زن و مرد را در ارزش های انسانی آشکارا تحلیل نموده است. و این شیوه بهره گیری از «جدال احسن» است که از معیارهای پذیرفته شده در محاورات تمام جوامع بشری است.

7_ فضای سخن

تفاوت هایی ک_ه در زم_ینه های گوناگون در مخاطب سخن وجود دارد، باعث ایجاد فضاهای متفاوت برای سخن گو می باشد. درک مخاطب، میزان دانش وی، علاقه های طبیعی و گرایشهای شغل_ی وی و سن مخاطب که کودک و نوجوان است. یا جوان، کامل سال، پیر و حتی زن یا مرد بودن مخاطب به لحاظ تفاوت های ثانوی در روح و عاطفه آنها، بسترهای تفاوت در مخاطب می باشد.

بر این اساس هر نوع عرصه ای سخن متناسب با خود را می طلبد که یک سخن گوی آگاه به این عرصه ها در طرح مقاصد خویش باید این ویژگی ها را در نظر بگیرد. وجود این تفاوت ها محدودیت هایی را برای سخن گو ایجاد می کند که اگر در فضای یک دانشگاه یا حوزه سخن می گوید، با فضای یک جمع کارگری و یا کشاورزی تفاوت می کند. اگر روی سخن او با نسل نو پای جامعه است، با دیگر مخاطب ها تفاوت دارد.

ص: 266

به همین خاطر سخن گوی آگاه ناچار به رعایت این تناسب هاست. اگر این تناسب ها را رعایت نکند، مخاطب خویش را همراه نخواهد داشت. از این سو رعایت فضای سخن از بایسته های نظام سخن گفتن است نه تأثر و بازتاب از فضا، همان گونه که رعایت فنون سخن از بایسته های نظام سخن است.

قرآن چون با مخاطب های متفاوت روبرو بوده، در دو فضای کاملاً متفاوت سخن گفته است که تفاوت های این دو فضا محدودیت های نظام سخن را باعث شده است. فضای سیزده سال اول بعثت در مکه یک فضای بسته، توأم با فشار و تهاجم از هر سو می باشد. یک مرام نو پا ب_ا پیروان اندک، لیکن با یک آرمان توحیدی و جهانی و مصمم در تحقق آن، با انواع چالش ها روبروست. محدودیت ها از هر سو بر آنها فشار می آورد. مشخص است که چنین فضایی محدودیت ایجاد می کند و سخن باید به تناسب این فضا باشد.

قرآن نیز به تناسب همین فضا سخن گفته و در سوره های مکی سخن از توحید, صفات خدا، شرک زدایی، معاد، مقابله با باورهای باطل اعتقادی، اص_لاح ناهنجاری های اخلاقی و اجتماعی و توجه دادن انسان به ارزش های پایه ای می باشد.

اما بعد از گذشت دوران مکه و هجرت به مدینة الرسول صلی الله علیه و آله و سلم فضا کاملاً تفاوت کرده است. در مدینه در اثر قدرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و هوادارنش و تشکل و همسویی مسلمانان و استقبال تعداد چشم گیری جمعیت از اسلام، افق جدیدی را باز نموده است. در مدینه سخن از قدرت و توان مندی جامعه اسلامی است. سخن از تشکیل حکومت سیاسی اسلام، سخن از تجهیز یک ارتش مجهز و پرتوان برای دفاع از توحید است. سخن از ایجاد روابط بین المللی با دیگر ملیت ها و حکومت های جهان می باشد.

در مدینه سخن از تشکیل میز گردهای مذاکره با صاحبان ملل و مذاهب و ادیان و دعوت به تشکل و همسویی همه پیروان ادیان آسمانی است. در مدینه سخن از فروعات فقهی و حقوقی در ابعاد گوناگون خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و ... می باشد. که از این سخن ها در مکه یا وجود نداشت، یا کمتر به گوش می رسید. و این تفاوت به لحاظ تفاوت مخاطب سخن و فضای سخن است.

ص: 267

و یک سخن گوی آگاه و حکیم ناگزیر از رعایت این محدودیت است. آیا اگر قرآن در فضای بسته و خفقان و زور مداری مکه سخن از نظام سیاسی، یا طرح مسائل فرعی و فقهی می نمود، می توانست سخن او حکیمانه و عالمانه باشد؟! بر این اساس رعایت این عناصر که همگی بازگشت به بایسته های سخن دارد، رعایت ضوابط سخن و عناصر زیبایی سخن است نه پذیرش و بازتاب فکر و فرهنگ مخاطب.

8 _ شأن نزول و طرح سؤال

حوادثی که در پی آنها برخی آیه های قرآن نازل شده اند، که به آنها «شأن نزول» گفته می شود؛ و یا سؤالاتی که از جانب مخاطبان قرآن طرح شده و قرآن به آنها پاسخ داده است، دو محور دیگری هستند که در ایجاد فضا نقش دارند.

عرب جاهلی مبتلا به انواع نابسامانی در نظام خانوادگی بود، ک_ه نوع آنها ناشی از مرد سالاری و خود محوری «مرد» در تصمیم گیری در تمام شؤون اجتماعی و خانوادگی شده بود. آداب جاهلی مانند این که باظهار کردن همسر، همسر همانند مادر می شود. یا لعان و طلاق را دست آویزی برای بازیچه قرار دادن زندگی و شخصیت زن قرار داده بودند.

برخوردهای این چنین موجب اعتراض زنان نسبت به حقوق خویشتن و شکوه در نزد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ب_ه پ_یشگاه خدا می شد. این رخدادها فضای جدید پدید می آورد، آنگاه آیاتی چون سورۀ مجادله جهت پاسخ دادن به این خواسته ها نازل می شوند، قد سمع اللّه قول التی تجادلک فی زوجها و تشتکی الی الله و الله یسمع تحاورکما ان الله سمیع بصیر، الذین یظاهرون من نسائهم ما هنّ امهاتهم، (1) «خ_دای سبحان سخن آن زنی که با تو در مورد همسرش مجادله می نمود می شنود، که آن زن در پیش تو به خدای سبحان شکوه می کرد و البته که خدا گفتگوی شما را هم می شنود، زیرا که خدا شنوا و آگاه است. آنان که همسران خود را «ظِهار» (2) می کنند و خیال می کنند با این عمل همسر مثل مادر می شود، این

ص: 268


1- مجادله، 8.
2- «ظهار» کردن. یعنی گفتن این جمله به همسر که «پشت تو همانند پشت مادر من است.» توضیح بیشتر را در کتاب های فقهی می توان جستجو نمود.

چنین نیست و همسران مادران آنها نیستند.

همچنین حوادثی موجب می شد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم برخی مباحات را بر خود ممنوع کند. و سبب نزول برخی آیات شود مانند: یا ایها النبی لم تحرم ما احل اللّه لک ...، (1) «ای پیامبر چرا برخی چیزها که خدا بر تو حلال کرده (برخی مباحات) بر خود ممنوع می کنی»

این گونه حوادث جهت و فضای خاصی به سخن قرآن می دهند.

همچنین طرح سؤالهایی چون: یسئلونک ماذا ینفقون، (2) «از تو سؤال می کنند چه چیز انفاق کنند»، یسئلونک عن الاهلة، (3) «از تو سؤال می کنند چگونه ماه به صورت هلال در می آید»،یسئلونک عن الیتامی، (4) «از تو سؤال می کنند با یتیمان چگونه رفتار کنند، یسئلونک عن الشهر الحرام قتال فیه، (5) «از تو در مورد جنگ در ماه حرام می پرسند و نظر تو را در مورد شراب و قمار جویا می شوند، یسئلونک عن الخمر و المیسر. از تو درباره ذوالقرنین می پرسند، یسئلونک عن ذی القرنین، (6) و یا از احکام بانوان در حال قاعدگی می پرسند، یسئلونک عن المحیض. (7)

طرح سؤال ها برای سخن گو سمت و سوی خاص ایجاد می کند. قرآن هم همانند سایرین سؤال مخاطب خویش را پاسخ می دهد. پاسخ دادن به سؤال مخاطب و یا بروز حادثه ای که ایجاب کند آن حادثه تحلیل شود و حکمش روشن گردد، تأثر از باورهای جامعه نیست. اگر این حوادث اتفاق هم نمی افتاد آن مقدار از تحلیل ها و احکام که برای رهنمود جامعه لازم بود، قرآن طرح می کرد. ولو سؤالی مطرح نمی شد. یا حادثه ای

ص: 269


1- تحریم، 1.
2- بقره، 215.
3- بقره، 198.
4- بقره، 22.
5- بقره، 217.
6- کهف، 83.
7- بقره، 222.

اتفاق نمی افتاد و در طرح سؤال های مخاطب هم آن نوع سؤال هایی که طرح و پاسخ به آنها پیام و رهنمود برای همگان است طرح می شده است، این چنین نبوده که هر چیزی مخاطب طرح کرد، قرآن پاسخ دهد.

9- قرآن و تاریخ

داستان سرایی ها را به سه دسته می توان تقسیم نمود. قسم اول بیان رخدادهای گذشته یا انگیزه انتقال آنها به نسل های آینده، بدون تحلیل و نگرش به روش ها و سرنوشت ها. ارزش این نوع داستان نگاری همان خبرنگاری تنها در انتقال وقایع می باشد، که آیندگان را از گذشته آگاه می سازد.

قسم دوم بیان روی دادهای گذشته با انگیزۀ تحلیل روش ها و سرنوشت ها و بازتاب های روش ها. این روش از ارزش بس والا و برتر بهره مند است، که به لحاظ همگون بودن روش ها و سرنوشت ها و سنت های الهی، گذشته را آیینه عبرت برای آینده قرار می دهد.

قسم سوم داستان سرای و در واقع قصه گویی بدون سوژه های رخدادها. در واقع داستان سرایی خیالی و بافتنی های نویسنده. همانند رمان ها و قصه های خیالی. البته این نیز به دو قسم تقسیم می شود.

الف: داستان بافی خیالی بدون هیچ گونه سوژه های نتیجه گیری، مانند بیشتر رمان ها و قصه گویی های متداول. بر این گونه قصه سرایی نتیجه چندانی مشاهده نمی شود. زیرا سخن خیال بافی و نوعی سرگرمی می باشد. افزون بر این که آسیب هایی نیز بر اندیشۀ مستدل و برهانی متوجه می سازد. و مخاطب را مختال و خیال باف باز می آورد!

ب: قصه پردازی با انگیزه ها و گنجاندن ارزش های اخلاقی انسانی و الهی، پرداختن به ناهنجاری های اجتماعی، اخلاقی مانند داستان های موش و گربه، ملا نصر الدین، کلیله و دمنه. ارزش این نوع داستان سرایی به مقدار سوژه ها و بهره وری های این روش است، که تا چه مقدار در هنجار بخشیدن به ناهنجاری ها توفیق فراهم آورد.

قرآن از گذشتگان بسیار سخن دارد. از اقوام گذشته، رهبری های حق و باطل، روش ها و سنت های الهی گذشته حق یا باطل. انگیزه قرآن از قصص و بیان تاریخ کدام یک از محوری های یاد شده می تواند باشد؟

ص: 270

به طور قطع تنها محور دوم از دیدگاه قرآن صحیح می باشد، که قرآن بازگو نمودن قصص را برای رهنمود و پیام رسانی و عبرت آیندگان انجام می دهد. به همین خاطر ویژگی های تاریخی را نمی پردازد، که فلان حادثه در کدام منطقه در چه تاریخ در چه مدتی پدید آمده است. پدید آورندگان آن داستان چه تعدادی و در چه سن و سالی و از چه ملیتی بودند. این گونه مطالب را قرآن نمی پردازد. بلکه روش ها و سرنوشت ها را تحلیل می کند. تا برای مخاطبان مفید و رهنمون باشد. بدین خاطر قرآن کتاب تاریخ و قصه نیست، قرآن کتاب هدایت و رهنمون است. در پرداختن به این موضوع نیز از انگیزه های خود فاصله نگرفته است.

با توجه به این نکته در برخی موارد قرآن به ویژگی های تاریخی اشاره دارد، که این موضوع مورد سؤال و گاهی شبهه افکنی برخی شده که قرآن در این موارد از اهداف خویش فاصله گرفته است. چه بسا بازتاب فرهنگ زمان خویش و تأثر از فرهنگ مخاطبان می باشد. چند نمونه یادآوری می شود.

در داستان اصحاب کهف قرآن سخن از مقدار مدتی که اصحاب کهف در خواب بودند دارد، و لبثوا فی کهفهم ثلاث مأة سنین و ازدادوا تسعاً. (1) «آنان 309 سال در غارشان ماندند.» در مورد مدت رسالت حضرت نوح می فرماید: فلبث فیهم الف سنةٍ الا خمیس عاماً. (2) «نوح در میان قوم خویش 950 سال ماند.» در مورد حضرت یونس می فرماید: وارسلناه الی مأه الف او یزیدون. (3) «وی را (یونس) به سوی بیش از صد هزار نفر فرستادیم.»

بیان 309 سال در داستان اصحاب کهف و 950 سال در جریان حضرت نوح علیه السلام و بیش از صد هزار نفر در قصه یونس علیه السلام ویژگی های تاریخی می باشند، که با اهداف قرآن سازگاری ندارد. این گونه موارد تأثر از فرهنگ و داستان سرایی زمانه خویش می باشد که در قرآن نیز مشاهده می شود!

ص: 271


1- کهف، 25.
2- عنکبوت، 14.
3- صافات، 147.

لیکن از این موارد می توان پاسخ داد. زیرا در برخی موارد ویژگی های تاریخی نکته مهمی را در بر دارد که آن نکته باعث می شود به این ویژگی ها پرداخته شود. در جریان اصحاب کهف مدتی که آنان در خواب بودند مدت مورد نگرش است و بازگو کردنش برای دیگران عبرت است. زیرا که خدای سبحان بیش از سه قرن عده ای را در خواب بدون آب و غذا زنده نگه نداشته است. آنگاه آنان را برانگیخته چنین توان مندی به موضوع معاد و بعثت عظیم قیامت نیز تواند خواهد بود.

در جریان حضرت نوح علیه السلام قوم نوح مستکبرانه در برابر حق اصرار می ورزیدند، به طوری که پیامبر خدا نه یکسال و نه ده سال، بلکه قریب هزار سال آنان را به سوی خدا فرا می خواند، لیکن آنان توجه نمی کردند. چنین ملتی با این پیشینه سوء مستحق عذاب و تباهی و نابودی می باشند، که طوفان همه آنان را فرا گیرد.

یا در مورد یونس علیه السلام وی در استقرار حق پایداری لازم را انجام نداد. با این که رهنمود هزاران نفر را به عهده داست. یک نفر و یا ده نفر نبود بیش از صد هزار نفر را مسؤولیت رهنمون داشت، لیکن پایداری لازم را انجام نداد و از قوم خویش فاصله گرفت. در تمام این موارد نکات تاریخی در راستای اهداف قرآن است و هیچ گونه شبه در اطراف آنها مطرح نمی باشد.

البته در مورد داستان اصحاب کهف پاسخ دیگری نیز گفته شده است و این که قرآن 309 سال را به عنوان مدت خواب آنها نمی پذیرد، بلکه دیدگاه دیگران (اهل کتاب) را که بر این باور بودند که اصحاب کهف 309 سال در خواب بودند نقل و نقد می کند. قرآن این مدت را تأیید نمی کند. همان گونه که تعداد افراد اصحاب کهف را تأیید نمی کند.

این پاسخ که با آثار روایی سازگاری ندارد، زیرا در روایات مقدار خواب اصحاب کهف را همان 309 سال عنوان می کند، (1) افزون بر این با ظاهر و سیاق آیات نیز ناهماهنگ است. زیرا آیات درصدد رد پندارها و تخمین های دیگران مانند اهل کتاب می باشند که بدون دلیل عدد و یا مدتی را عنوان می نمایند. قرآن پندارهای آنان را رد می کند

ص: 272


1- احتجاج، ج 1، ص 344.

و می فرماید مقداری که قرآن بیان می کند (309) صحیح می باشد. زیرا که خدای سبحان به ویژگی های این حوادث آگاهی دارد. قل الله اعلم بما لبثوا. (1) در هر صورت پرداختن به برخی ویژگی های تاریخی نیز بازتاب فرهنگ مخاطبان قرآن نمی باشد. بلکه در راستای اهداف قرآن است. در داستان اصحاب کهف آنچه برای قرآن اهمیت دارد این است که این گروه با ایمانی راسخ و رفتاری سترگ در برابر آلودگی و ناهنجاری اجتماعی جوان مردانه پایداری کردند. قرآن از روش الگوپذیری آنان ستایش می کند، انهم فتیة امنوا بربهم. (2) «آنان جوان مردانی بودند که به خدای خویش ایمان آورده بودند.» اما این که مقدار آنها چند نفر بودند. در چه زمانی از تاریخ در کدام منطقه از جغرافیا و ... به این نوع مسائل نمی پردازد.

10_ توصیف ها

شبهه تأثر از فرهنگ زمانه در توصیف های قرآن از بهشت و نعمت های آخرت نیز مطرح شده است. گفته می شود که ق_رآن در ترسیم نعمت ها و نیز بهشت تحت تأثیر علاقه های عرب قرار گرفته است. مخاطب قرآن عرب صحرانشین و دور از آب و سبزه و درخت، ساختمان و فرش فروش، انس گرفته با بیابان کویر س_وزان می باشد. قرآن وقتی می خواهد وی را دل باخته بهشت کند، سخن از سرسبزی و سایه های ممتد دارد، جنات تجری من تحتها الانهار، نهرهای ملون و گوناگون، درخت های زیبای پرثمر، آن هم میوه هایی مانند انگور و انار و انجیر و خرما که عرب مزه آن را چشیده است، مطرح می کند، فیها فاکهة و نخل و رمان. (3) «در آن بهشت میوه ها و درخت خرما و انار است.»

توصیف مسکن های مدرن و زیبا و مفروش با زیباترین فرش ها و پشتی ها با پذیرایی

ص: 273


1- کهف، 26.
2- کهف، 13.
3- الرحمن، 68.

حور و غلمان ... متکئین علی رف_رف خ_ض_ر و ع_ب_ق_ری ح_س_ان، (1)«بهشتیان در حالی که بر بساطهای سبز و نادی_ده ه_ای زی_با تکیه داده اند» فی سدر مخضود و طلح منضود و ظل ممدود و ماء مسکوب و فاکهة کثیرة، (2) «در سایه درختان پرمیوه و بدون خار سدر، و در سایه درختان پر برگ سایه دار، و در سایه های کشیده شده و آب های ریزش کننده زلال و میوه های فراوان.»

انتخاب این گونه ها برای عرب مخاطب قرآن جاذبه دارد. و اما برای انسان هایی که در مناطق و آب و هوا و سرشار از میوه و سبزه و آبشار و ... زندگی می کنند این توصیف ها جاذبه چندانی ندارد!

به نظر می رسد زمینه شبهه در توصیف نعمت های بهشتی خیلی کم رنگ و ضعیف است. زیرا این توصیف ها آن هم با آن کیفیت که قرآن طرح می کند، برای همه انسان های کویر نشین و بیابان گرد، تا شهروند و مأنوس با زندگی باغ و سبزه و آبشار و آب هوای پاک و شاداب، برای همگان جاذب اس_ت. ای_ن توصیف ها سازگار با انس و علاقه مندی همگان است. زمینه شبهه در این گونه موارد فراهم ن_یست.

زمینه شبهه را به نوع دیگر می توان طرح کرد، که در بیان نعمت های دنیایی مانند میوه ها، مسکن، مرکب، لباس، زراعت و ... از نعمت های در دسترس عرب سخن دارد. مانند و التین و الزیتون، (3) «قسم به انجیر و زیتون». و م_ن ثمرات النخیل و الاعناب تتخذون منه سکراً و رزقاً حسناً، (4) «از میوه های خرما و انگورها که از آنها نوشابه های شیرین و روزی نیکو و گوارا تهیه می کنید.» ینبت لکم به الزرع و الزیتون و النخیل و الاعناب، (5) «می رویاند برای شما زراعت و زیتون و درخت های خرما و انگور». در مورد مرکب و

ص: 274


1- الرحمن، 76.
2- واقعه، 22.
3- تین، 1.
4- نحل، 67.
5- همان، 11.

وسیله نقلیه سخن از اسب و استر و حمار و ... است، و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها، (1) «برای شما اسب و استر و الاغ آفرید تا بر آنها سوار شوید».

در بهره وری از فرآورده های دامی مانند شیر و پشم و کرک می فرماید: و ان لکم فی الانعام لعبرة نسقیکم مما فی بطونه من بین فرث و دم لبناً خالصاً سائغاً للشاربین. (2) «برای شما از چهار پایان نعمتی که موجب عبرت شماست پدید آورد و آن این که از درون خون و فضولات حیوان شیر خالص گوارا برای نوشندگان پدید آورد!»

و الانعام خلقها لکم فیها دفء و منافع و منها تأکلون و لکم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون و تحمل اثقالکم الی بلد لکم تکونوا بالغیه الا بشق الانفس، (3) «چهار پایان را برای بهره کشی شما خلق کرد تا از پشم و کرک آنها برای دفع سرما و گرما بهره ببرید و فواید بسیاری دیگر که در آنها وج_ود دارد از جمله از گوشت آنها استفاده کنید»، و گله های گوسفند و ... که شبانگاه و هنگام بازگشت و پگاه هنگام چراگاه رفتن برای شما زینت است. و چهار پایان وسیله نقلیه (مانند اسب و استر) ک_ه بار شما را حمل می کنند.

در مورد بهره وری از حیوانات برای ساختن خانه، و سر پناه و اثاث خانه، و الله جعل لکم من بیوتکم سکناً و جعل لکم من جلود الانعام بیوتاً تستخفونها یوم ظعنکم و یوم اقامتکم و من اصوافها و اوبارها و اشعارها اثاثاً و متاعاً الی حین، (4) «خدای مهربان برای سکونت آسایش شما خانه های شما را قرار داد و از پوست چهار پایان برای شما خانه قرار داد. همان خانه های سبک وزن (چادرها) که برای کوچ کردن و اسکان کردن شب آسان است و از پشم و کرک و موی آنه_ا اث_اث خانه و وسیله زندگی پدید آورد تا در زندگی دنیا از آنها بهره مند شوید».

ص: 275


1- همان، 8.
2- همان، 66.
3- همان، 7.
4- همان، 80.

و مانند: و جعل لکم من الفلک و الانعام ما ترکبون لتستَووا علی ظهوره ثم تذکروا نعمة ربکم اذا استویتم علیه و تقولوا سبحان الذی سخرلنا هذا و ما کنا له مقرنین. (1) «خدای سبحان برای شما از کشتی و چار پایان نعمت هایی قرار داد که بر پشت آنها سوار می شوید و متذکر و متوجه نعمت های پروردگارتان شده و هنگامی که بر پشت آنها قرار گرفتید خدای سبحان را تسبیح کنید و بگویید منزه است از هر نقصی آن خدایی که این نعمت را در اختیار ما قرار داد که اگر خدا نعمت نمی داد اینها در دسترس ما قرار نمی گرفتند».

این شیوه در تبیین معارفی مانند عدل الهی و تحلیل توحید افعالی نیزبه وضوح به چشم می خورد. هنگامی که سخن از زدودن ظلم از ساحت قدس الهی است، می فرماید: و لا یظلمون فتیلاً، (2) «به مقدار نخ به هم پیچیده مانند داخل شیار هسته خرما هم ظلم نمی شود.»که سخن از هسته خرماست. و یا سخن از قطمیر یعنی پوست روی هسته خرما می باشد، و الذین تدعون من دونه ما تملکون م_ن قطمیر، (3) «آنان که غیر از خدای سبحان را می خوانند، حتی صاحب اختیار پوست نازک هسته خرما هم نیستند».

در تحلیل انتخاب این نوع محورها می توان گفت که قرآن دو نوع مخاطب دارد و به همین خاطر دو نوع فضای سخن را باید رعایت کند. وقتی مخاطب فعلی قرآن (هنگام نزول) قرآن اَعراب حجاز است، برای ایجاد انس و سازگاری با این مخاطب باید در انتخاب مثال شیوه ای در پیش گیرد که برای مخاطب ملموس باشد. قرآن در این گونه موارد سخن از نعمت های دم دستی جامعه دارد و می خواهد با تذکر دادن به نعمت ها، مخاطب را به ولی نعمت متوجه کند. قرآن در این گونه موارد به درون زندگی و خانه مخاطب خویش آمده و بهره وری های او را سوژه قرار داده، تا او را متوجه خدای سبحان نماید. در این گونه موارد یک

ص: 276


1- زخرف، 13.
2- نساء، 77.
3- فاطر، 13.

سخن گوی آگاه و حکیم چگونه سخن می گوید؟ آیا گونه هایی انتخاب می کند که مخاطب خبر از آنها ندارد، یا اینکه از زندگی ملموس او سخن خواهد گفت؟ آیا قرآن وقتی می خواهد به درون زندگی عرب بیاید می تواند سخن از آناناس، پرتقال، موز و امثال اینها داشته باشد. آیا می تواند سخن از قصر کاخ که در سرزمین کویر چادر نشینی حجاز خبری از آن نیست، سخن بگوید؟ آیا می تواند فرضاً از مرکب های هزار سال آینده مانند پرنده های آهنی امروز سخن بگوید. که در خیال انسان مخاطب نزول قرآن نمی گنجید. اگر چنین سخن می گفت ناسازگاری و بیگانگی با مخاطب خویش نبود؟! اگر این شیوه بیگانگی است برای ایجاد الفت با مخاطب از همان نعمت های ملموس باید سخن می گوید. از خرما و انگور و انجیر، از خیمه ها و چادر نشینی از پوست و گوشت و پشم و کرک گاو و گوسفند، سخن از اسب و استر، شتر و الاغ و کشتی ک_ه مخاطب قدری با آن آشنایی دارد، سخن به میان می آورد. اگر قرآن غیر از این سخن بگوید مخاطب حاضر خویش را از دست نخواهد داد؟ سخنی که دو نوع مخاطب دارد. در انتخاب گونه ها باید به شکلی عمل کند که هم مخاطب عصر صدور سخن را دریابد و هم مخاطبان آینده را پیام رسانی کند.

افزون بر این، نوع این نعمت ها انحصاری عرب نمی باشد و همواره در همه جوامع مطرح می باشد. سخن گوی حکیم در انتخاب گونه نمونه ای انتخاب می کند که در عین داشتن پیام فراگیر، ملموس مخاطب نیز باشد. نه این که سخن را نسبت به مخاطب صدور کاملاً بیگانه کند. قرآن در این گونه موارد گونه هایی انتخاب نموده است که در ضمن این که فراگیری می باشند و همه مردم جهان با آن نعمت ها سر و کار دارند. ملموس مخاطب عصر نزول قرآن (یعنی عرب) نیز باشد. و این نیست جز رعایت ضوابط سخن حکیمانه و آگاهی دقیق از فضای سخن و انتخاب راه مؤثر در نفوذ به اعماق جان ها.

همچنین در انتخاب مثال برای تبیین معارف الهی مانند توحید، و عدل و نیز ویژگی های جهان آخرت، از گونه هایی که ملموس مخاطب حاضر است در عین حال در دسترس همه مردم جهان قرار دارد، مانند خصوصیات دانه های خرما و هسته خرما بهره می گیرد. و پیام اصلی قرآن در این گونه موارد فراتر از گونه های مثالی است، و آن توجه به ولی نعمت

ص: 277

است. اگر انتخاب مورد در آیه اسب و استر است پیام اصلی این است: سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین، می باشد که بر هر مرکب در هر زمانی مستقر شدی مستحب است این جملات را بر زبان آورده و به یاد ولی نعمت که نعمت فراهم آورده باشی بر اسب سوار باشی یا بر هواپیما.

11_ فرهنگ مردگرایی

همین شبهه به گونه ای دیگر در خطاب های قرآن مطرح است. که چون فرهنگ عصر نزول قرآن از یک سو مرد سالاری بود. زورمداری مرد در محیط خانه و جامعه تمام حقوق خانوادگی و اجتماعی و مدنی را از زن سلب کرده بود. قرآن هم همین موضوع را تأیید نموده است، که دیدگاه قرآن در این راستا بازتاب باورهای فرهنگ زمان نزول است که می فرماید: الرجال قوّامون علی النساء، (1) «مردان قوام بر زنان هستند» تدبیر امور زنان به لحاظ سترگی مردان به عهده مردان است. و یا برتری مرد بر زن را صریح می پذیرد، و للرجال علیهن درجة، (2) «مردان درجاتی از برتری بر زنان دارند».

از سوی دیگر روی کرد سخن قرآن همواره مرد است. حتی پیام های مشترک بین زن و مرد، زن را مخاطب قرار نمی دهد. پیام رسانی قرآن به زنان از طریق خطاب به مردهاست. تعبیر «یا ایها الذین آمنوا» که در جای جای قرآن به چشم می خورد خطاب به مردهاست، با این که پیام آن مشترک است. و یا مانند: و لقد خلقناکم ثم صورناکم، (3) «شما را خلق کردیم آنگاه شما را صورت نگاری نمودیم.» و مانند: ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا ... (4) «اگر شما در مورد قرآنی که بر بنده خویش نازل کرده ایم در شک هستید.» در نوع این موارد خطاب قرآن به مردهاست در عین حال که پیام مشترک است.

ص: 278


1- نساء، 34.
2- بقره، 228.
3- اعراف، 91.
4- بقره، 23.

این همان بازتاب فرهنگ عرب است که در خطاب های سخن تنها مردها را مخاطب قرار می دادند و زن را قابل خطاب نمی دانستند! و این همان تأیید فرهنگ مردگرایی است که بازتاب فرهنگ زمانه نزول قرآن می باشد!

در پاسخ از قسمت اول این سؤال بیان مبسوطی در پیشگفتار کتاب «فاطمه سلام الله علیها الگوی زندگی» آمده است، که برتری مردان بر زنان در ارزش های انسانی نیست، بلکه بازتاب تفاوت های طبیعی میان مرد و زن است. (1)

خطاب های قرآن

اما در مورد خطاب های قرآن می توان گفت قرآن دو نوع خطاب برای مرد و زن جامعه دارد. یک خطاب اختصاصی به مرد یا زن. دوم خطاب مشترک. در پیام های اختصاصی روی کرد قرآن به مرد یا زن جداگانه است، و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین، (2) «مادران فرزندان خود را دو سال کامل شیر بنوشانند.» للنساء نصیب مما اکتسبن، (3) «زنان مالک دست رنج خویش هستند.» و اللاتی یأتین الفاحشة من نسائکم فاستشهدوا علیهن ...، (4) «زنانی که دچار بزهکاری می شوند بر آنان گواه بگیرید.» قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن، (5) «بر زنان مؤمن بگو نگاه خویش را از نامحرمان بپوشانند و عفت و کرامت خویش را حفظ کنند». و القواعد من النساء، (6) ان المسلمین و المسلمات. (7)

ص: 279


1- فاطمه سلام الله علیها الگوی زندگی، ص 25 به بعد.
2- بقره، 233.
3- نساء 32.
4- نساء، 15.
5- نور، 31.
6- نور، 60.
7- احزاب، 35.

در مورد مردان: للرجال نصیب مما اکتسبوا، (1) «مردان مالک دست رنج خویش هستند». و آتوا النساء صدقاتهن نحلة، (2) «کابین زنان خویش را با کمال میل و بخشش پرداخت نمایید». و ان خفتم الا تقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طب لکم من النساء. (3) «اگر ترس دارید که در مورد یتیمان به عدالت رفتار نکنید با زنان دیگر ازدواج کنید. (با مادران یتیمان ازدواج نکنند)».

در پیام های مشترک نیز قرآن به سه شیوه عمل نموده است، گاهی عنوان فراگیر انتخاب نموده است. مانند عنوان «مردم» یا «انسان» مانند یا ایها الناس اتقوا ربکم، (4) «مردم از پروردگار خویش پروا داشته باشید.» یا ایها الناس اعبدوا ربکم، (5) «ای مردم پروردگار خویش را بپرستید.» یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم، (6) «ای انسان چه چیز تو را نسبت به پرورش دهنده ات مغرور نموده است». منظور بخش اول خطاب است که به «مردم» یا «انسان» متوجه شده است.

و گاهی هم هر دو را به صورت خاص مورد خطاب قرار می دهد، من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن، (7) «آن که عمل سازنده و شایسته، انجام دهنده مرد یا زن باشد تفاوتی ندارد». انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی. (8) «من کار هیچ کارگری از شما چه مرد و چه زن را تباه نمی کنم.» در این گونه خطاب ها، خطاب را هنگامی که توضیح می دهد، آشکار می گردد مقصود مرد و زن است. گرچه خطاب در شکل خطاب مرد است. (مانند: منکم)

ص: 280


1- نساء 32.
2- نساء 4.
3- نساء 3.
4- نساء 1.
5- بقره، 21.
6- انفطار، 6.
7- غافر، 40.
8- آل عمران، 195.

بنابراین روی کرد سخن قرآن عموماً به مرد نیست، بلکه هم خطاب خصوصی به زنان دارد و هم خطاب با عنوان فراگیر به زن و مرد دارد. که «انسان» یا «مردم» را مخاطب قرار می دهد.

اما نوع سوم از خطاب های قرآن که در پیام های مشترک فقط مرد را مخاطب قرار می دهد، بیشترین خطاب های قرآن از این قبیل است. اگر شبهه ای باشد در این گونه خطاب ها مطرح است. مانند «یا ایها الذین آمنوا» و امثال اینها. این شبهه افکنی قرآن پژوهان و نیز مفسران را وادار به دفاع و پاسخ گویی نموده است، که برخی آنها را مورد نگر قرار می دهیم.

1- برخی در پاسخ این شبهه افکنی گفته اند این خطاب ها هیچ کدام اختصاصی به مرد ندارند. بلکه این خطاب ها هم شامل مرد و هم زن می باشند! لیکن این جواب در حقیقت انکار بایسته های دستور زبان است. زیرا دستور زبان هر فرهنگ ادبیات خطاب مخصوص مردان و زنان و نیز مشترک را دارد. و خطاب های مختص به مردان یا زنان را نمی توان شامل هر دو انگاشت. قرآن در بسیاری از خطاب ها با روی کرد به مرد پیام مشترک را ابلاغ نموده است.

2- پاسخ دیگری که مطرح شده و بسیاری آن را پسندیده اند این که این خطاب هایی که حامل پیام مشترک برای مرد و زن می باشند خطاب به مرد به خاطر تغلیب است. روی کرد سخن و پیام خطاب گر چه به هر دو گروه است، لیکن یکی را بر دیگری غلبه داده و پیام مشترک با خطاب به یکی از آنها شکل می گیرد. مانند اینکه در عربی از أب و اُم (پدر و مادر) «ابوین» یاد می شود از مغرب و مشرق، مشرقین یا مغربین یاد می شود. انگیزه این تغلیب را دو چیز عنوان نموده اند. برخی گفتند این طبیعت فرهنگ و زبان عرب است. برخی دیگر گفته اند طبیعت زبان نیست، بلکه طبیعت محاوره و گفتگو است.

این بیان را گر جه بسیاری از مفسران می پسندند، لیکن این سؤال هنوز باقی می ماند که خاستگاه تغلیب هر کدام از این دو باشد. چرا تغلیب به جانب مرد است؟ پاسخ شبهه داده نشده است. این بیان در حقیقت پذیرش اشکال است که قرآن با یک زبان و ادبیات مردگرایی سخن گفته است. افزون بر این علت نسبت اب و ام به «أب» گفته می شود به

ص: 281

لحاظ شرافت بیشتر اب این تغلیب انجام می گیرد. بر این اساس معیار غلبه مرد بر زن مطرح است و فرهنگ مردگرایی آن آشکارتر می گردد.

واقعیت های اجتماعی

3- جواب دیگر این که این روی کرد براساس امتیاز مرد بر زن نیست. این گونه خطاب ناشی از یک واقعیت اجتماعی می باشد. و آن عبارت از ایفاء نقش برتر در جریان های اجتماعی و نیز اجرایی و دفاعی و اقتصادی و حتی فرهنگی توسط مرد است.

آن واقعیت انکارناپذیر این است که در امور اجتماعی و اجرایی و اقتصادی و دفاعی و فرهنگی نقش اول به عهده مرد است. مرد است که جریان های اجتماعی را پدیدار می سازد. و آن را به سمت و سوی اهداف مشخص رهنمون می سازد. گر چه زن نیز مشارکت دارد. نظام اقتصادی جامعه به دست توان مند مرد در گردش است. گر چه زن نیز سهم بسزایی دارد. در حراست از هویت ملی و قومی و اجتماعی یک جامعه که مورد تعدی متجاوز قرار می گیرد، مرد است که در دفاع نقش اول و محوری را به دوش دارد. و حتی در امور فرهنگی جامعه نقش مرد بر زن فزونی دارد. (گر چه می توان گفت در این مستوی ممکن است توازن بر قرار باشد یا حتی نقش زن در ظرفیت های خاص به مرد فزونی یابد) لیکن تا کنون در طول تاریخ زندگی اجتماعی انسان نقش اصلی از آن مرد بوده است. همچنین در امور اجرایی و مدیریت ها تاکنون مسئوولیت های اصلی بر عهده مرد بوده است. گرچه زن نیز در این راستا همیاری داشته است.

در مجموع در محورهای اجتماعی، اجرایی، سیاسی، دفاعی، اقتصادی و فرهنگی نقش اول از آن مرد بوده است. تصمیم گیری در فرایند ابعاد یاد شده که باعث گردش و دگرگونی در این معیارها می باشد به عهده مرد بوده است. گر چه نوع این مسؤولیت ها با مشارکت زنان انجام می پذیرد. و در برخی موارد آن زن نیز سهم عمده به دوش گرفته است. لیکن گردش این گونه امور به محوریت مرد در چرخش است. و تصمیم گیری و نقش اول به عهده مرد است.

ص: 282

خاستگاه واقعیت های اجتماعی

این نکته نیز نباید از نگرها دور باشد که خاستگاه این واقعیت ها نه به امتیازها و برتری های ارزشی مرد بازگشت دارد و نه برای مرد ارزش حقوقی انسانی پدیدار می سازد. بلکه خاستگاه این واقعیت ها تفاوت های میان زن و مرد در آفرینش بازگشت دارد.

به دیگر سخن علت این تفاوت مسؤولیت ها در میان مرد و زن، بازگشت به تفاوت های آفرینشی زن و مرد از جهت روحیات و اندام دارد. هیچ اندیشمندی و هیچ انسانی این تفاوت ها را نمی توان نادیده انگارد.

البته تفاوت های زن و مرد نه در فطرت است و نه در ارزش های انسانی و الهی. این نوع تفاوت ها به طبیعت و آفرینش اندام زن و مرد و نیز روحیات و علاقه ها و تمایلات متفاوت این دو بازگشت دارد. همان که در یک بُعد باعث تفاوت مرد بر زن است که، الرجال قوّامون علی النساء، بما فضل الله بعضهم علی بعضهم و بما انفقوا من اموالهم. (1) این برتری ها همان تفاوت اندام مرد با زن است که مرد از اندامی سترگ و مقاوم، بهره مند است. زن از اندامی ظریف و نازک و نازنین بهره مند است. مرد تمایلات به برخی کارهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی دارد. زن به کارهای هنری و ظرافت ها علاقه مند است.

تفاوت در اندام و توان مندی ها و خواسته ها، تفاوت در مسؤولیت های این دو (مرد و زن) می باشد. این تفاوت ها باعث تفاوت ایفاء نقش در بسترهای گوناگونی اجتماعی و دفاعی و اقتصادی و فرهنگی می گردد. و چون تفاوت در آفرینش پایدار و همیشگی است، بازتاب ها نیز تغییرناپذیر خواهد بود. این گونه نیست که روزی با ایجاد دگرگونی در فرهنگ و روابط اجتماعی زن و مرد بتوان بنیان این تفاوت ها را دگرگون ساخت. زیرا تفاوت ها در آفرینش و تغییرناپذیر است. تلاش برای دگرگونی آنها تلاش بیهوده خواهد بود. در واقع شناکردن بر خلاف جریان رودخانه آفرینش است، که تنها باعث فرسایش توان و از پای درآمدن شناگر ناشی خواهد شد. در روند جریان رودخانه هیچ گونه دگرگونی فراهم نخواهد شد. بر همین اساس اگر در برخی از بخش ها مانند بخش فرهنگی،

ص: 283


1- نساء، 34.

توازن بین زن و مرد ایجاد شود، در سایر بخش هایی که خاستگاه آنها آفرینش می باشد، دگرگونی امکان ندارد.

اینک اگر یک سخن گوی حکیم و عاقل و اندیشمند بخواهد با جامعه انسانی با این گونه تفاوت ها که در عین مشارکت زن و مرد، نقش محوری در این بسترها از مرد می باشد، خطاب های اجتماعی و اقتصادی، دفاعی و فرهنگی داشته باشد، به نظر شما چگونه باید خطاب کند؟ خطاب اگر بر زنان جامعه باشد نادیده انگاشتن نقش محوری مردان خواهد بود. اگر خطاب ها تفکیک باشد هر کدام خطاب ویژه و مختص منظور کند باز هم در خطاب نقش یکسان در نظر گرفته، و نقش محوری مرد را نادیده انگاشته است.

حکیمانه ترین سخن این خواهد بود، که روی کرد سخن با این بار مشترک، با خطاب به گروهی که نقش اول را ایفا می کند، یعنی «مردان» باشد.

این نکته نیز مورد توجه است که این نوع خطاب ها نه امتیاز برای مردان است و نه کم شمردن شخصیت زنان. این خطاب ها نه در مورد حقوق و ارزش هاست و نه در مورد امتیازها. زیرا امتیازها براساس ارزش های انسانی و الهی است که زن و مرد در آن یکسان هستند.

بر این اساس بازگشت روی کرد خطاب های قرآن براساس واقعیت، الرجال قوامون علی النساء می باشد. چون مرد نقش اول را ایفا می نماید. بدین خاطر لبه تیز خطاب متوجه مرد است. در عین حال که پیام آن مشترک است.

4- افزون بر این رعایت آداب سخن نیز همین روش را ایجاب می کند. این شیوه قرآن در سخن گفتن با زنان برگرفته از فرهنگ قرآن و نگرش آن به ارزش های انسانی و بر اساس رعایت حرمت زنان نیز می باشد. قرآن در عین حال که در ارزش های پایه ای و انسانی زن و مرد را یکی می داند می داند، زیرا اصولاً در ارزش های انسانی نگرش به زن یا ویژگی های مرد ندارد. بلکه به کرامت انسانی روی کرد نموده است و زن و مرد را پدید آمده از یک حقیقت و یک فطرت و از یک نوع گرایش فطری می داند. و راه رشد و بالندگی آنها را به صورت یکسان هموار نموده است.

ص: 284

در عین حال قرآن در نگرش به زن و مرد تفاوت های روحی و جسمی آنان را نادیده نگرفته است. بلکه براساس آن تفاوت ها مسؤولیت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را تنظیم نموده است. قرآن حضور هر دو را در نوع مسؤولیت ها پذیرفته است. گرچه واقعیت های متفاوت موجب تفاوت در مسؤولیت ها نیز می باشد. و این گونه حقایق نیز از دیدگاه واقع گرای قرآن دور نبوده است. همان فاصله و دوری که فرهنگ غرب، و باورهای دانش امروز آن را پدید آورده و خود نیز در پی آمدهای آن سخت گرفتار آمده است.

قرآن در عین پذیرفتن زنان در عرصه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی از یک نکته اساسی غافل نمی باشد، و آن ارج نهادن به حرمت و کرامت زن است. قرآن اگر حضور زن را در جامعه تشویق می کند، به نوعی برنامه تنظیم می نماید که حضور زنان در این عرصه ناسازگار با کرامت و عفت آنان و نیز جامعه نباشد. کدام انسان آگاه است که نپذیرد حضور خانم ها در مجامع عمومی همراه با خطرها می باشد. کدام جامعه واقع بین است که این نکته را واقف نباشد، که اختلاط زن و مرد در عرصه های گوناگون پی آمدهای ناهنجار دارد. مگر بسیاری از ناهنجاری های کنونی جامعه بازتاب حضور بی بند و باری زنان در جامعه نمی باشد؟!

قرآن زنان را محصور در چهاردیواری خانه نمی کند. به آنان اجازه حضور در عرصه ها را می دهد. لیکن با حفظ حرمت و کرامت آنان زن نباید کرامتش دست آویز قانون تساوی، و یا عرصه های تبلیغاتی قرار گیرد. در برخوردها و محاوره زن و مرد باید ادب و محجوب بودن هر دو طرف توجه شود. و چون زن همانند جواهر و مروارید نحیف است، باید برای ایجاد مصونیت در آن، بیش از مرد مستور و محجوب باشد. در معاشرت محجوب در محاوره مؤدبانه و عفیف.

قرآن در عرصه های گوناگون عمومی هم از حضور بی جا و غیر ضروری و در دست و پا قرار گرفتن زنان پرهیز می دارد. به همین لحاظ خطاب به آنها را مؤدبانه انجام می دهد. بر این اساس اگر در بسیاری از پیام های مشترک زن و مرد خطاب به مرد است برای تحقیر زنان

ص: 285

نیست، برای حفظ حرمت آنان است که مؤدبانه، محجوب و مستور با آنها سخن گفته باشد.

این حقیقت فرهنگ عمومی انسان ها نیز می باشد. صرف نظر از شعارهای فریبا و دروغین که فرهنگ غرب در اذهان ایجاد کرده است، فرهنگ اصیل جوامع انسانی در محاورات و معاشرت عمومی این گونه محورها را رعایت می کنند. در محاوره و گفتگو مرد با زن، زن را پیش پا قرار نمی دهند. تلاش بر مستور بودن زن و خطاب به صورت کنایه و اکتفا به حداقل نیاز می باشد.

البته قرآن تابع معیارهای مردم نیست. قرآن معلم جامعه است. قرآن طراح جامعه متمدن و رشید و بالنده است. از رسوم و آداب مردم رنگ و خو نمی گیرد. در محاورات و معاشرت های عمومی نیز پیام رسانی می کند، که برای پرهیز از ناهنجاری ها و برای هموار نمودن راه رشد و تعالی جامعه، باید نکات این چنینی را در نظر بگیرد. این ادب سخن گفتن و معاشرت با زن و مرد است که مستور، محجوب و مؤدب و بدون هر گونه تلطیف صدا و عشوه گری و حتی المقدور با خطاب غیر مستقیم باید انجام گیرد. بدین سبب نوع خطاب های مشترک قرآن به زنان غیر مستقیم می باشد. این نکته برخاسته از یک فرهنگ مردگرایی نیست و بازتاب فرهنگ زمانه نیز نمی باشد. بلکه توجه دادن به یک محور اساسی در معاشرت های اجتماعی زنان است. تا معاشرت ها و محاوره ها، پی آمدهای ناهنجار به دنبال نداشته باشند. این دو جواب یعنی جواب سوم و چهارم قابل پذیرش است و پاسخ مناسب برای این نوع شبهه افکنی ها می باشند.

12_ تسامح و مبالغه

قرآن که بر زبان مردم سخن می گوید، عناصر زیبایی را به کار می گیرد، لیکن کاستی ها و نواقص فنون سخن را نمی پذیرد. قرآن از آنچه که موجب کاستی در ظاهر سخن و یا ناسازگاری با محتوای سخن می شود، به گونه که با اهداف و ویژگی های محتوای سخن حق نا هماهنگ باشد، پرهیز می کند. قرآن کتاب صدق خالص و حق مدار است. هر گونه ایجاد ناسازگاری با این محورها از روش قرآن دور است. پذیرفتن محاوره عرفی مردمی لزوماً به معنای پذیرفتن کاستی های آن نیست.

ص: 286

تسامح در سخن از نقص و کاستی می باشد و اگر قرآن بر اساس فرهنگ و زبان قوم و مردم سخن می گوید، بدین معنا نیست که همان گونه که در محاوره مردم تسامح و یا مبالغه وجود دارد در زبان قرآن هم تسامح و مبالغه وجود داشته باشد. زیرا که مبالغه و تسامح اگر کذب هم نباشد با اهداف رهنمود قرآن ناسازگاری است. زیرا رهنمود با تسامح امکان تحقق ندارد، رهنمود به صراط مستقیم باید بدون اعوجاج و انحراف و بدون کوچکترین تسامح تحلیل شود. یک مهندس که طراح یک بزرگ راه است، باید آن چنان طراحی نماید که اتوبان از هر جهت ایمن از خطر باشد. نمی تواند فرضاً یک کیلومتر آن را تسامح نموده منحنی طراحی کند. یا یک قسمت راه را از زیرسازی و تأمین صرف نظر کند! زیرا صرف ایجاد انحراف در یک محور ولو کوچک و یا تسامح در یک قسمت راه ولو اندک خطر جانی برای عابران آن راه خواهد داشت و در رساندن عابران به مقصد اطمینان حاصل نمی شود. یک مهندس طراح نمی تواند خطر جانی آنان را نادیده انگارد.

قرآن کتاب هدایت و رهنمود به صراط مستقیم و مقصد نهایی بدون کوچک ترین کاستی است، ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم، (1) «این قرآن به استوارترین راه رهنمود است اگر کوچکترین کاستی و اغماض و تسامح ملاحظه شود، راه استوار و فخیم نخواهد بود، زیرا خطر بزرگ با کوچک ترین انحراف آغاز می شود. حوزۀ رهنمود تسامح بردار نیست.

البته این سخن با «شریعت سهله» ناسازگار نیست، شرعیت سهله در رهنمود نیست. در فراگیری و عمل است که بر پیروان حق سخت گیری نمی شود. در یادگیری هم چه بسا سؤال شود: هلا تعلمت،چرا دین نیاموختی، در عین حال زمینه گذشت وجود دارد. همان گونه که در بی توجهی در رفتار، راه گذشت هموار است. سخت گیری نمی شود که دین دین حرج و مشقت نیست. دین سازگاری با زندگی روزمره مردم است. دین، دین رحمت و شفقت است، نه این که در رهنمود و تحلیل حقایق تسامح در کار باشد.

ص: 287


1- اسراء، 9.

اما تعبیراتی مانند: یود احدهم لو یعمر الف سنة، (1) «آنان (برخی یهود)دوست دارند هزار سال زندگی کنند.» دنیا طلبانی همانند یهود دوست دارند هزار سال زندگی کنند! این نه تسامح است نه مبالغه بلکه بیان افزون طلبی و دنیا طلبی یهود است. بیان کثرت است. فرق است بین مبالغه و تسامح با بیان کثرت. در مبالغه و تسامح آن عدد به زبان آمده مقصود نیست. مثلاً می گوید صد بار این سخن را گفتم در حالی که ممکن اس_ت ده بار هم نگفته باشد. که عدد «صد» اصلاً منظور سخن گو نیست. برای بزرگ جلوه دادن می گوید صد بار گفتم. اما در جایی که سخن از بیان کثرت است، چه بسا همان عدد و فزون تر از آن نیز هم منظور سخن گو باشد.

مثلاً در مورد منافقین به رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید برای آنها استغفار مکن که اگر هفتاد مرتبه هم استغفار کنی خدا آنها را مشمول مغفرت قرار نمی دهد، لو استغفرت لهم سبعین مرة فلن یغفر اللّه لهم، (2) «اگر هفتاد (یا بیش از هفتاد) مرتبه هم استغفار کنی بی اثر است.»

در آیه لو یعمر الف سنة، هم سخن از کثرت عدد است که از همین تعبیر رایج در بین مردم که می گویند هزار سال به این سال ها که در مراسم دید و بازدید عید نوروز رواج دارد. این ضرب المثل در بین عرب ها هم رواج پیدا کرده که: عشت الف نیروز، هزار نوروز (سال) عمر کنی. در این تعبیر قرآن روحیه دنیاطلبی یهود را ترسیم می کند که می خواهد هزار سال یا بیشتر در دنیا بماند! مبالغه و تسامح نیست. واقعاً دنیا گرایان یهود خواهان عمر هزار سال و یا حتی بیش از آن می باشند.

در احتجاج ابراهیم خلیل علیه السلام که می گوید: هذا ربی هذا اکبر، (3) «این (خورشید) خدای من است. این بزرگتر از دیگری (ماه ) است»، تسامح در کار نیست. بلکه مماشات با قوم در کنار میزگرد احتجاج است. همانند: ان_ا او ایاکم لعلی هدی او فی ضلال مبین، (4) «یا ما بر

ص: 288


1- بقره، 96.
2- توبه، 80.
3- انعام، 72.
4- سبأ، 24.

حقیم و شما باطل، و یا ما در گمراهی هستیم و شما در صراط مستقیم!» در این برخورد حضرت با آنها مماشات می کند. یعنی برای تلطیف روحیه و برانگیختن عاطفه آنها در ظاهر قدری با آنها همراه می شود و این چشم پ_وش_ی و تسامح نیست. حضرت یک لحظه در حق بودن خود یا در گمراه بودن آنها تردید ندارد و نمی خواهد حتی یک لحظه کمترین تردید در موضع خود راه بدهد.

تسامح این است که لحظه ای از حق بودن خود یا قدری در باطل بودن طرف تردید کند. ابراهیم خلیل علیه السلام در حق بودن راه خویش و نیز باطل بودن بت پرستی تردید ندارد. بلکه وقتی می بیند آنها در اثر مشاهده زیبایی های ماه و خورشید آنها را پرستش می کنند، می گوید زیبایی قابل پرستش است. من هم در این جهت با شما همراه هستم. اما کدام زیبایی. زیبایی ناپایدار ماه و خورشید! یا زیبایی حق محض و جاوید. می خواهد از این سوژه ها برای توجه دادن طرف به مبدأ هستی و منبع زیبایی بهره گیرد.

بنابراین در قرآن تسامح و مبالغه وجود ندارد. با تسامح و مبالغه نمی توان جامعه را راهبری نمود. تسامح و گذشت و چشم پوشی در ارتکاب خلاف، فرضی صحیح دارد، نه در هدایت و راهبری.

بازتاب فرهنگ زمانه

از آنچه در ای_ن چند محور بررسی و نقد شد، می توان نتیجه گرفت که نزول وحی به زبان قوم پیامبرش در هر زمانی به معنای سخن گفتن وحی با واژگان گویش قوم آن پیامبر است. این شیوه سخن گفتن باید ویژگی ها و بایسته ها و عناصر زیبایی سخن را رعایت کند. این کاملاً مغایر با سخن گفتن بر اساس باورها و اندیشه های قوم می باشد.

التزام به محور اول که در غالب لفظ در آمدن وحی ناگزیر از آن اس_ت، لزوماً ب_ه معنای تاثر از باورهای قوم نیست. زیرا محور اول نقش ابزاری در رساندن پیام غنی وحی و محتوای ملکوتی آن دارد. وحی تعلیم قدسی است. وحی از آداب و رسوم و باورهای مردم فاصله فراوان دارد. پذیرش محور اول پی آمد و ناهنجاری ندارد و با اهداف رسالت و ویژگی های قرآن که صدق و حق بودن است، هم خوانی دارد.

ص: 289

اما پذیرش محور دوم بازتاب ها و ناهنجاری های غیر قابل جبران در پی دارد. زیرا پذیرش تأثر وحی از فرهنگ و رسوم قوم، با فرا بشری بودن وحی و اهداف رسالت که رهنمود بشر است،ویژگی های قرآن که لسان صدق، و حق محض و سخن فصل و حرف آخر است و صراط اقوم و مطمئن می باشد، ناسازگار است. رسالت و رهبری جامعه با همسان شدن با مردم، سازش،تسامح، و انتخاب نمودن شیوه های باطل برای رسیدن به حق همخوانی ندارد. و نیز تأثر از دانش بی اساس در واقع جهل مخاطب و حتی همسان قرار دادن قرآن با سایر کتاب های بشری است، که با ملکوتی بودن و غنای قدسی آن و جاوید و همیشگی بودن آن ناسازگار است. این پذیرش ها به هر انگیزه ای که ب_اشد تعرض ب_ه ساحت قدسی قرآن و معجزۀ خالده رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم می باشد، که همگان بویژه عزیزان محقق و قرآن پژوه باید نسبت به آن احساس خطر کنند.

نگاهی به آنچه گذشت

در این بخش از نوشتار بایسته های سخن از فرهنگ و آداب و رسوم جداگانه تحلیل شد. آنچه قرآن یا هر سخن گوی آگاه و حکیم ناگزیر از رعایت آن است، محور اول است نه دوم. در این بخش بررسی شد که قرآن ب_رای ایجاد ارتباط و انس با مخاطبان خود، ناگزیر از سخن گفتن با آنان است و همان گونه که در س_خن گفتن باید با واژگان گویشی همان زبان سخن بگوید، باید فنون ادبیات، فضای سخن و عناصر زیبایی را نیز رعایت کند. رعایت این محورها تأثر از فرهنگ نیست، بلکه رعایت ترازهای سخن و ویژگی های زبان و ایجاد تناسب با فضای مخاطب می باشد.

قرآن در رساندن پیام خویش از تمام فنون به بهترین شیوه بهره برده و از تمام روش هایی که سبب کاستی در زیبایی و یا محتوای سخن می شود، پرهیز نموده است. پذیرش زبان قوم پذیرش کاستی های آن نیست. قرآن زیبایی ها و ویژگی های زبان عرب را انتخاب نموده است. نه پیرایه ها و نارسایی های آن را.

با توجه به جدایی فرهنگ و باورهای قوم از اسلوب و شیوه های سخن، آنچه در موضوع زبان قوم، قرآن پذیرفته شیوه های سخن است. نه فرهنگ و باورهای قوم. بر این

ص: 290

اساس قرآن بازتاب آرزوها، باورها، ان_دیشه ها و آداب و رسوم قوم خویش حتی در برخی موارد نیست. قرآن پایه گذار معارف قدسی و اصلاح گر رسوم و آداب ناهنجاری و تصحیح گر کژراه های جامعه است.

رعایت شیوه های زبان قوم پذیرش تسامح و مبالغه و بی تفاوتی به باورهای غلط قوم نیست. قرآن کتاب صدق و حق و قول فصل است و با مبالغه و بی تفاوتی و تسامح سازگار نیست. شگفت از برخی عزیزان است که تسامح در کتاب های علمی را نمی پذیرند، آنگاه در کتاب هدایت و رهنمود و صدق خالص تسامح روا می دارند!! قرآن همان گونه که کاستی های ظاهر سخن را پذیرا نیست، محورهایی که به اهداف رهنمودی قرآن ناسازگار است، نیز پذیرا نیست. قرآن سخنی ویرایش شده و پالایش شده از هرگونه پیرایه های ساختار سخن و محتوا می باشد.

قرآن در طرح آداب و رسوم اصلاح گر کژ راهه ها می باشد. هیچ گاه بر اساس باورهای غلط و دانش بی اساس مخاطب خویش سخن نگفته است. که بی تفاوت و بدون نقد از کنار آن عبور کرده باشد. قرآن در انتخاب مثال، در انتخاب گونه و توجه دادن به نعمت های الهی به گونه ای عمل نموده اس_ت، که هم مخاطب زمان نزول را همراه داشته باشد و هم پیام و رهنمود خویش را به آیندگان برساند.

قرآن در توصیف زندگی آخرت، آرزوها و خواسته های قوم عرب را بر آورده نکرده است. بلکه بر اساس خواسته ها و تمایلات عموم مردم سخن گفته است. ب_ه همین جهت پذیرش زبان قوم هیچ گونه ناسازگاری با جهانی بودن قرآن ندارد. زیرا در تمام م_واردی ک_ه ب_ه لحاظ رعایت بایسته های سخن قواعد سخن را پذیرفته است. رهنمود خود را با رعایت این محورها به آیندگان رسانده است. این حقیقت هماناست که عترت علیه السلام که سخن گوی قرآن می باشد تحلیل نموده است و زبان قرآن را معرفی کرده است. که زبان قرآن محدود به عصر زمان و قومیت خاصی نیست، بلکه زبان همگان در هر زمان است.

ص: 291

عترت علیهم السلام و زبان قرآن

امام صادق علیه السلام قرآن را این چنین معرفی می کند: یجری کما یجری الشمس و القمر. (1) «قرآن همانند گردش خورشید و ماه هر روز تازه و جدید است.» سخن او هر روز سخن روز است. اگر قرآن خو گرفته از فرهنگ زمانه خویش بود با کهنه شدن فرهنگ زمانه سخن قرآن نیز کهنه می شد، عن الباقر علیه السلام: و لو ان الآیة اذا نزلت فی قوم ثم مات اولئک ماتت الآیة لما بقی من القرآن شیء و لیکن القرآن یجری اوله علی آخره ما دمت السموات و الارض و لکل قوم آیة یتلوها، (2) قرآن و آیه های آن همواره زنده هستند همانند شب و روز و خورشید و ماه در گردش می باشند. اگر قرآن بازتاب فرهنگ زمان نزول خویش بود با سپری شدن آن زمان عصر قرآن نیز به پایان می رسید. این همان پی آمد تأثر از فرهنگ است، لیکن پذیرش زبان قوم این نوع پی آمدها را ندارد.

زبان دیگر قرآن

آنچه تا کنون گذشت بیان ویژگی های زبان محاوره ای قرآن بود، که قرآن در سخن گفتن با مردم این ویژگی ها را رعایت نموده است و سخنی روان و رسا و مردمی است. به گونه ای که هم عالم و دانشور و هم کارگر و سایر سطوح به قدر فهم خود از آن بهره می گیرند و سفره پرنعمت گسترده است، که هر کس به مقدار اشتهای خویش از آن تناول می کند و هیچ انسان سلیم از کنار این سفره بی بهره برنمی خیزد.

لیکن قرآن را زبان دیگری است که در پایان این بخش به آن نیز اشاره می شود. این زبان با زبان محاوره ای کاملاً متفاوت است. در زبان محاوره ای شرط بهره گیری درک مفهوم سخن قرآن آشنایی با قواعد محاوره بود. اما در فهمیدن زبان دیگر طهارت و تقوا شرط است. سلوک و تزکیه کارساز است. خطاب آن زبان به همگان بود. اما پذیرای این خطاب حق یاوران سالک هستند، که به حقایق این دریای ژرف دسترسی دارند. و تا این

ص: 292


1- عیاشی، ج 1، ص 22.
2- تفسیر فرات کوفی، ص 5.

شرط حاصل نشود. شایستگی خطاب فراهم نمی شود. مراحل عالی از معارف قرآن را با زبان محاوره نتوان رسید. با زبان نورانیت و پیروی از قرآن می توان چشید. که با آن حقیقت تنها انسان های پاک راهیابی و تماس دارد، لا یمسّه الا المطهرون، (1) با آن حقیقت جز انسان پاک از هر گونه آلودگی فکری و علمی دسترسی ندارد. همان زبان که با اهلش و با ترجمانان وحی به سخن می نشیند، هذا القرآن انما خط مستور بین الدفتین لا ینطق بلسان و لابد له من ترجمان، (2) «این قرآن نوشتار بین دو جلد است با همه سخن نمی گوید، ترجمان می خواهد» ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه، (3) «این قرآن را به حرف درآورید، لیکن با شما سخن نمی گوید. من (علی علیه السلام) از آن خبر می دهم.» این زبان را عترت و پیروان خالص آنها ترجمان هستند. که با اینها نه همگان سخن می گوید. در حالی که روی کرد زبان محاوره ای قرآن با همگان است.

ص: 293


1- واقعه، 79.
2- نهج البلاغه، خطبه 125، ص 123.
3- همان، خطبه 158، ص 159.

تلاوت قرآن

اشاره

قرآن بر تلاوت قرآن تأکید فراوان دارد، قال الله سبحانه، و رتل القرآن ترتیلاً (1) «قرآن را با ترتیل یعنی آرامش و اندیشه و با نظم زیبا بخوانید.» فاقرؤا ما تیسر من القرآن (2) «هر مقدار که میسر است قرآن بخوانید.» خداوند به تلاوت کننده گان قرآن، سوگند یاد می کند، فالتالیات ذکرا (3) «سوگند به تلاوت کننده گان قرآن.»

قرآن به این نکته نیز پافشاری می نماید که تلاوت و نگرش به قرآن باید با اندیشه و تدبر باشد، کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته. (4) «کتابی که بر تو فرود آوردیم که با برکت و میمون است، تا این که در آیات آن بیاندیشند.» قرائت قرآن باید با آرامش همراه باشد، قرآناً فرقناه لتقرأه علی الناس علی مُکث. (5) اینها برخی از آیات قرآن که همگان را به تلاوت و اندیشه در قرآن فرا می خواند. این از یک سو.

از سوی دیگر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و عترت نیز مانند قرآن نسبت به تلاوت و اندیشیدن در قرآن پافشاری می نمایند و همگان را بر این فضیلت بزرگ فرا می خوانند. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم افضل

ص: 294


1- مزمل، 4.
2- مزمل، 20.
3- صافات، 3.
4- ص، 29.
5- اسراء، 106.

العبادة قرائة القرآن. (1) «قرآئت قرآن عبادت است.» امیرالمؤمنین علیه السلام البیت الذی یقرء فیه القرآن تحضره الملائکة و تهجره الشیاطین. (2) «خانه ای که در آن قرآن قرائت شود فرشتگان در آن حاضر می شوند و شیاطین از آن فرار می نمایند.» امام صادق علیه السلام القرآن عهد الله الی خلقه فقد ینبغی للمرأ ان ینظر فی عهده و ان یقرأ منه فی کل یوم خمسین آیة. (3) «قرآن عهد و پیمان خدا با خلقش است، سزاوار است هر انسانی در روز پنجاه آیه (حداقل) از آن را قرائت کند.»

در روایت دیگر از امام صادق علیه السلام این گونه آمده که هر کس قرآن را از روی مصحف بخواند، خداوند سبحان از عذاب والدین وی تخفیف می دهد، گر چه آنان کافر باشند. در روایت برترین مؤمن را انسانی می داند که قرآن بیاموزد و به دیگران یاد بدهد. خیرکم من تعلّم القرآن و علّمه. (4)

یادگیری قرآن تا آن مقدار اهمیت دارد که پیروان عترت اگر در دنیا قرآن نیاموخته اند، پس از مرگ در عالم برزخ به آنها قرآن می آموزند، موسی بن جعفر علیه السلام من مات من اولیائنا و لم یحسن القرآن عُلِّم فی قبره. (5)

براین اساس عامل مهم دیگر روی کرد مردم به قرآن، تشویق رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و عترت می باشد. این دو عامل یعنی تشویق خود قرآن و نیز و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عترت و هم چنین زیبایی و شیرینی و جذابیت فوق العاده قرآن کریم باعث شده است که، از آغاز نزول قرآن تا به امروز و تا قیامت هر انسان پاکی با حرص و شوق شگفت انگیز به این کلام جاوید و سخن زیبا روی آورد.

ص: 295


1- وسائل، ج 4، ص 825.
2- کافی، کتاب فضل القرآن، باب البیوت التی ... ج 3.
3- همان، باب فی قرائته، ح 1.
4- محجة البیضاء، ج 2، ص 210.
5- همان، ص 217.

آداب تلاوت

در بهره وری از نعمت الهی چون قرآن، همانند سایر نعمت ها باید آداب آن رعایت شود. در این فرصت برخی از آداب تلاوت یادآوری می شود. رعایت این آداب باعث فزونی بهره وری و فیض بیشتر می گردد.

1- قاری قرآن در مرحله نخست باید با وضو باشد. که رسیدن به حقیقت قرآن، و نیز بهره وری از فضایل قرآن با طهارت و وضو ممکن است، لا یمسّه الا المطهرون. (1)

لا یقرء العبد القرآن اذ کان علی غیر طهور حتی یتطهر. (2) چه بسیار خوب که انسان همواره با وضو و طهارت باشد. نه فقط هنگام تلاوت قرآن.

2- رو به قبله نشستن از آداب دعا و تلاوت قرآن می باشد. و می توان این نکته را از برخی روایات به دست آورد. زیرا برخی روایت ها دلالت دارند که سزاوار است، انسان همواره رو به قبله بنشیند، کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اکثر ما یجلس تجاه القبلة (3) «رسول الله صلی الله علیه و آله وس لم بیشتر اوقات رو به قبله می نشست.» در مورد دعا می فرماید رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که در عرفات وقوف داشتند رو به قبله دعا خواندند تا آفتاب غروب کرد، استقبل القبلة و لم یزل یدعو حتی غربت الشمس. (4) در حالت های گوناگون، در هنگام خواب حتی بعد از مرگ نیز انسان مؤمن روبروی قبله می آرمد.

3- سومین نکته که هنگام قرائت باید رعایت نمود، مسواک زدن است. قاری پیش از شروع قرائت، دهان خود را با مسواک زدن خوشبو نماید، قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نظّفوا طریق القرآن قیل یا رسول الله ما طریق القرآن، قال افواهکم قیل بماذا، قال بالسواک. (5) «رسول

ص: 296


1- واقعه، 79.
2- وسائل الشیعه، ج 4، ص 848.
3- کافی باب الجلوس، ج 4.
4- محجة البیضاء، ج 2، ص 288.
5- بحار، ج 89، ص 213.

الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود راه قرآن را پاکیزه کنید، پرسیدند، راه قرآن کدام است و چگونه، فرمود دهان های شما با مسواک نمودن.»

4- در آغاز قرائت اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بگوید، فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم. (1) «هنگامی که می خواهی قرآن تلاوت کنی به خدا پناه ببر از شر شیطان پست و رانده شده» با توجه به مفاد آیه تنها استعاذه از آداب تلاوت است، بسم الله گفتن عنوان نشده است و روایتی هم که آمده امام کاظم علیه السلام بعد از استعاذه بسم الله گفتند آنگاه بخشی از آیه ها را تلاوت نمودند، مسند و معتبر نیست. (2) (مرفوعه است) و الله سبحانه هو العالم.

5- در جابجایی قرآن و به دست گرفتن آن قرآن را تکریم نماید. از زبان امام صادق علیه السلام این گونه روایت است که خدای سبحان سوگند یاد می کند هر کسی قرآن را تکریم نماید، مورد عنایت خاصی قرار می گیرد، لاَکرمَنّ الیوم من اکرمک. (3) به همین خاطر قاری قرآن باید در هنگام تلاوت مؤدب نشسته و قرآن را روی دست بگیرد یا در داخل رحل قرار دهد. بعد از قرائت، قرآن را در جایگاهش قرار دهد. از نهادن قرآن در کنار خویش به ویژه در بین صف های نماز جماعت جداً پرهیز نماید. البته تکریم اصلی قرآن در رفتار به معارف و احکام قرآن است.

6- پیش از شروع به قرائت بخشی از دعاها را بخواند مانند دعایی که از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است، اللهم انی اسئلک اخیاک المخبتین و اخلاص المؤمنین و مرافقة الابرار و استحقاق حقایق الایمان ... (4) «خدایا من از تو خشوع انسان های خاشع و اخلاص انسان های یقین باور، همراهی با نیکان و شایستگی حقیقت ایمان را درخواست می کنم.»

7- بعد از فراغ از آیات قرآن نیز دعا بخواند: فاجعل لی اُنساً فی قبری و اُنساً فی

ص: 297


1- نحل، 98.
2- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 483.
3- وسائل، ج 4، ص 827.
4- بحار، ج 89، ص 206.

حشری و اُنساً فی نشری و اجعله لی برکة بکل آیة (1) «خدایا قرآن را مونس من در قبر هنگام محشور شدن و هنگام نشر قرار بده. در برابر هر آیه ای برکت بر من تفضل فرما.» بعد از ختم قرآن: اللهم اشرح بالقرآن صدری و استعمل بالقرآن عملی و نوّر بالقرآن بصری ... . (2)

8- ترتیل، قرآن را با صدای زیبا و با ترتیل و نظم و آرامش أداء حق حروف قرائت نماید، و رتل القرآن ترتیلاً. (3) رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زینّوا القرآن باصواتکم (4) «قرآن را با صداهای خویش زیبا نمایید.» رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ان لکل شیء حلیة و حلیة القرآن الصوت الحسن. (5) «هر چیزی آرایه و زیبایی دارد و زیبایی قرآن به صدای زیباست.» ان علی بن الحسین علیه السلام کان احسن الناس صوتاً بالقرآن یرفع صوته حتی یسمعه اهل الدار (6) «امام سجاد علیه السلام زیباترین صوت را داشت و قرآن را با صدای بلند تلاوت می نمود تا دیگران نیز بشنوند.» در مورد امام باقر علیه السلام نیز همین گونه روایت شده که با زیباترین صدا قرآن تلاوت می نمود. هنگام تلاوت قرآن رهگذران می ایستادند و به قرائت قرآن حضرت گوش می دادند. (7)

9- تحزین، قرآن را با صوت حزین بخواند، امام صادق علیه السلام ان القرآن نزل بالحزن فاقرؤه بالحزن. (8) رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به کسی که در هنگام قرائت یا گوش دادن به قرائت قرآن گریه

ص: 298


1- همان ص 207 و ص 208.
2- همان، ص 209.
3- مزمل، 4.
4- بحار، ج 9، ص 190.
5- اصول کافی باب ترتیل القرآن ... حدیث 9.
6- وسائل، ج 4، ص 858.
7- همان.
8- همان، ص 857.

کند برای او بهشت است و حتی اگر خود را به حالت گریه درآورد. ف