ازدواج از ديدگاه قرآن و سنّت

مشخصات کتاب

بیستونی، محمد، 1337

ازدواج (پیوند آسمانی)از دیدگاه قرآن و سنّت =Marriage in Quran

and tradition/ با نظارت محمد بیستونی؛ گروه تحقیق لیلا حمد اللهی،

زهره نوری، علیرضا مقسمی؛ با همکاری و کارشناسی اسداللّه اسدی گرمارودی.-

تهران: بیان جوان، 1384.

417 ص.؛ 11x17 س م.-- (سری کتابهای روش انس با قرآن)

ISBN: 964-8399-38-7

فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا. کتابنامه به صورت زیرنویس.

1.زناشویی (اسلام). الف. حمداللهی، لیلا، 1357 -. ب. نوری، زهره.

ج. مقسمی، علیرضا. د. اسدی گرما رودی، اسد اللّه ، 1340 -. ه. عنوان.

4الف 9ب/17/ 230 BP 4831/297

کتابخانه ملی ایران 15486 84م

ص: 1

جلد 1

اشاره

ازدواج از ديدگاه قرآن و سنّت (جلد 1)

Marriage in Quran Tradition

(Volume I)

بانظارت: دكترمحمدبيستونى از سرى كتاب هاى روش انس با قرآن

گروه تحقيق: ليلاحمد اللهى،زهره نورى خانى،عليرضا مقسّمى

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحيم

ص: 3

اَلاِهْداءِ

اِلى سَيِّدِنا وَ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ

رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ اِلى مَوْلانا

وَ مَوْلَى الْمُوَحِّدينَ عَلِىٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلى بِضْعَةِ

الْمُصْطَفى وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ اِلى سَيِّدَىْ

شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَيْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اِلَى الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ

الْمَعْصُومينَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ سِيَّما بَقِيَّةِ اللّهِ فِى الاَْرَضينَ وَ وارِثِ عُلُومِ

الاَْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِالظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْياءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّينِ ، الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريفَ فَيا مُعِزَّ

الاَْوْلِياءَوَيامُذِلَ الاَْعْداءِاَيُّهَاالسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الاَْرْضِ وَالسَّماءِقَدْمَسَّنا

وَ اَهْلَنَا الضُّرَّ فى غَيْبَتِكَ وَ فِراقِكَ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ

مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِكَ وَ مَحَبَّتِكَ فَاَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ مِنْ مَنِّكَ وَ

فَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْكَ

اِنّا نَريكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ

ص: 4

متن تأييديه حضرت آيت اللّه خزعلى مفسّر و حافظ كل قرآن كريم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

هر زمانى را زبانى است يعنى در بستر زمان خواسته هايى نو نو پديد مى آيد كه مردم آن دوران خواهان آنند. با وسائل صنعتى و رسانه هاى بى سابقه خواسته ها مضاعف مى شود و امروز با اختلاف تمدن ها و اثرگذارى هريك در ديگرى آرمان هاى گوناگون و خواسته هاى متنوع ظهور مى يابد بر متفكران دوران و افراد دلسوز خودساخته در برابر اين هنجارها فرض است تا كمر خدمت را محكم ببندند و اين خلأ را پر كنند همان گونه كه علامه امينى با الغديرش و علامه طباطبايى با الميزانش. در اين ميان نسل جوان را بايد دست گرفت و بر سر سفره اين پژوهشگران نشاند و رشد داد. جناب آقاى دكتر محمد بيستونى رئيس هيئت مديره مؤسسه قرآنى تفسير جوان به فضل الهى اين كار را بعهده گرفته و آثار ارزشمند مفسران را با زبانى ساده و بيانى

ص: 5

شيرين، پيراسته از تعقيدات در اختيار نسل جوان قرار داده علاوه بر اين آنان را به نوشتن كتابى در موضوعى كه منابع را در اختيارشان قرار داده دعوت مى كند. از مؤسسه مذكور ديدار كوتاهى داشتيم، از كار و پشتكار و هدفمند بودن آثارشان اعجاب و تحسينم شعله ور شد، از خداوند منان افاضه بيشتر و توفيق افزونى برايشان خواستارم. به اميد آنكه در مراحل غيرتفسيرى هم از معارف اسلامى درهاى وسيعى برويشان گشاده شود.

آمين رب العالمين .

21 ربيع الثانى 1425

21 خرداد 1383

ابوالقاسم خزعلى

ص: 6

تعريف ازدواج :

- تعريف لغوى : اين واژه در لغت به معنى آميزش جنسى و عقد است كه برخى از پيشوايان لغت ، وضع آن را در معنى اول و برخى ديگر در معنى دوم و بالتبع در ديگرى به استعاره دانسته اند . اين واژه در اصطلاح شرعى نيز عقدى است كه به نحوه خاص ، مشتمل بر ايجاب و قبول بين زن و مرد منعقد مى گردد . در قرآن كريم بيش از پنجاه آيه به مسأله نكاح و لواحق آن اختصاص يافته است .

ازدواج در قرآن كريم با عبارات مختلفى از جمله ، ازدواج ، انكاح و ... بيان شده است ، زوج(1) به هر دو قرين از مذكر و مؤنث در حيوانات و گياهان و انسان ها اطلاق مى شود كه با هم ازدواج يافته اند . «ازدواج»(2) يعنى با هم جفت شدن و

ص: 7


1- قاموس قرآن قرشى .
2- فرهنگ فارسى عميد .

جفت گرفتن يا زن گرفتن مرد و شوهر كردن زن ، و «انكاح»(1) از باب افعال يعنى تزويج كردن زنى با مردى و بالعكس و همچنين به معناى بسته شدن و گره زدن زن و شوهر به يكديگر مى باشد .

زوج و ازدواج در انسان ها و جانداران در آياتى چند بيان شده از جمله :

وَ مِنْ اياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً ... : و از نشانه هاى او اينكه خلق كرد براى شما از خود شما جفت هايى تا با آنها انس بگيريد و آرامش يابيد و قرار داد بين شما دوستى و رحمت ... » .(2)

« فاطِرُ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا وَ مِنَ الاَْنْعامِ اَزْواجا يَذْرَؤُكُمْ فيهِ... : او آفريننده آسمان ها و زمين است و از جنس شما همسرانى براى

ص: 8


1- قاموس قرآن قرشى .
2- 21 / روم .

شما قرارداد و جفت هايى از چهارپايان آفريد و شما را به اين وسيله (به وسيله همسران) تكثير كند ، ... » .(1)

«وَالاَْرْضِ مَدَدْناها وَ اَلْقَيْنا فيها رَواسِىَ وَ اَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ

بَهيجٍ : و چگونه زمين را گسترانيديم و در آن كوه ها افكنديم و در زمين رويانديم از هر گياهى جفت كه خوش منظره و بهجت آور است» .(2)

سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لا يَعْلَمُونَ : منزّه است آن كسى كه تمام «زوج ها» را خلق كرد تماما از آنچه از زمين روييده مى شود و از خود آنها». (3)

ص: 9


1- 11 / شورى .
2- 7 / ق .
3- 36 / يس .

«ثَمانِيَةَ اَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ : هشت جفت از نر و ماده از چهارپايان آفريد ، از ميش دو جفت و از بز دو جفت ...» (1)

وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ : و از هر چيزى جفت خلق كرديم شايد شما متذكر شويد» .(2)

در اسلام و قرآن ، ازدواج از مبانى زندگى سالم و معنوى معرفى شده تا آنجا كه حضرت محمّد صلى الله عليه و آله نكاح را سنت خود معرفى كرده و فرموده است «هركس از سنّت من روى گرداند ، از من نيست» (3) . ازدواج حادثه اى مهّم و باارزش ، بلكه تولّدى دوباره براى انسان است ازدواج يعنى تشكيل زندگى مشترك و يكى شدن

ص: 10


1- 143 / انعام .
2- 49 / ذاريات .
3- بحارالانوار ، جلد 103 ، صفحه 1220 .

براى رسيدن به آرامش و حفظ نسل و تربيت انسان هاى برتر از خود ، از آنجا كه غريزه جنسى غريزه اى است سركش و نيرومند و ريشه دار كه در نهاد هر بشرى قرار داده شده است و روشن است كه وجود اين غريزه تنها براى لذت بردن و تمتع نيست بلكه اثر وجودى اين غريزه روى نظام حكيمانه الهى و براى توليد نسل و بقاء نوع بشر است .

اصولاً خويشتندارى در برابر آن نياز به تقوى و پرهيزكارى فراوان و ايمان قوى و نيرومند دارد بنابراين تنها راهى كه بتواند جوابگوى تمام خواسته هاى جنسى باشد ازدواج مشروع و قانونى و گرفتن همسر است .

خداوند در اين باره مى فرمايد :

« اِلاّ عَلى اَزْواجِهِمْ اَوْ مامَلَكَتْ اَيْمانُهُمْ فَاِنَّهُمْ غَيْرُمَلُومينَ . فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ

فَاوُلئِكَ هُمُ الْعادوُنَ : و آنها كه تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند

ص: 11

كه در بهره گيرى از آنها ملامت نمى شوند . و هركس غير اين طريق را طلب كند ، تجاوزگر است» .(1)

ازدواج يك سنت الهى است

گرچه امروز مسأله ازدواج آن قدر در ميان آداب و رسوم غلط و حتى خرافات پيچيده شده كه به صورت يك جاده صعب العبور براى جوانان درآمده است ولى قطع نظر از اين پيرايه ها ازدواج يك حكم فطرى و هماهنگ قانون آفرينش است كه انسان براى بقاء نسل و آرامش جسم و روح و حل مشكلات زندگى احتياج به ازدواج سالم دارد.

اسلام كه هماهنگ با آفرينش گام برمى دارد نيز در اين زمينه تعبيرات جالب و

ص: 12


1- 6 و 7 / مؤمنون .

مؤثرى دارد .

از جمله حديث معروف پيامبر است : «ازدواج كنيد تا نسل شما فزونى گيرد كه من با فزونى جمعيت شما در قيامت به ديگر امّت ها مباهات مى كنم» .(1)

و در حديث ديگرى از آن حضرت مى خوانيم : «كسى كه همسر اختيار مى كند نيمى از دين خود را محفوظ داشته و بايد مراقب نيم ديگر باشد» (2) .

باز در حديث ديگرى مى فرمايند : «بدترين شما مجردانند» (3).

و همچنين فرموده اند : «هركه براى پاك نگه داشتن خود از آنچه خداوند حرام كرده است ازدواج كند بر خداست كه به او كمك كند» (4).

ص: 13


1- سفينه البحار ، جلد 1 ، صفحه 561 .
2- سفينه البحار ، جلد 1 ، صفحه 562 .
3- مجمع البيان ، ذيل آيه مورد بحث .
4- ميزان الحكمة ، جلد 5 ، صفحه 2252 .

اين احاديث نشان مى دهد كه ازدواج يك سنت الهى است و از محبوب ترين عبادت ها به حساب مى آيد و بااقدام به اين امرمقدس، لذت زندگى رامى توان احساس كرد و دين و شخصيت اجتماعى را ازسقوط و انحراف و هوس هاى شيطانى حفظ كرد.

اهميت و فضيلت ازدواج

« وَ اَنْكِحُوا الاَْيامى مِنْكُمْ وَ الصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ اِمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ : مردان و زنان بى همسر را همسر دهيد و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بى نياز مى سازد ، خداوند واسع و آگاه است» .(1)

ص: 14


1- 33 / نور.

خداوند متعال در قرآن مجيد و پيشوايان و امامان معصوم در احاديث خود بدان ترغيب مى نمايند و اين امرمهم رايك فريضه مقدس و پرثمر معرفى مى كنند كه در زير به چند مورد از آنها اشاره مى شود :

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند : «هيچ بنايى در اسلام ، به اندازه ازدواج ، ارزشمندتر و محبوب تر در پيشگاه خداوند متعال نمى باشد» (1).

امام صادق عليه السلام مى فرمايند: «هيچ لذّت و عيشى در دنيا و آخرت، بالاتر از مجامعت با زنان و ازدواج نمى باشد» .(2)

«ارزش هيچ چيز نزد خداوند متعال ، به اندازه خانه اى نيست كه براى

ص: 15


1- وسايل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 3.
2- روضة المتقين ، جلد 8 ، صفحه 88.

ازدواج ساخته مى شود» .(1)

امام محمّدباقر عليه السلام مى فرمايند : «دو ركعت نماز شخص متأهل بهتر از شب زنده دارى شخص مجرد است كه تمام شب را به نماز ايستاده و روزش را به روزه دارى بپردازد» .(2)

ترغيب به ازدواج آسان و فراهم كردن مقدمات ازدواج براى افراد

« وَ اَنْكِحُوا الاَْيامى مِنْكُمْ وَ الصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ اِمائِكُمْ ... : مردان و زنان بى همسر را همسر دهيد و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را اگر فقير و تنگدست باشند .

وَ اَنْكِحوا : ازدواج كنيد، به همسرى دهيد.

اَنْكِحْ : ازدواج كن .

ص: 16


1- فروع كافى ، جلد 5 ، صفحه 328 .
2- سفينة البحار ، جلد 2 ، صفحه 183 .

اَياما : مردان بى همسر ، زنان بى شوهر ، دختران و پسران مجرّد ، جمع ايم .

صالِحينَ : شايستگان ، نيكان ، جمع صالح . عِباد : بندگان ، بردگان، جمع عبد .

اِماء : كنيزكان ، برده هاى زن ، جمع اَمَة .

آيه فوق علاوه بر اينكه به طور ضمنى هر فرد انسان را به نكاح و همسرگزينى ترغيب و توصيه مى كند افراد جامعه را نيز به يك امر بالاتر از اين موظف مى دارد و به آنان فرمان مى دهد كه تسهيلات لازم را در امر ازدواج جوانانتان فراهم سازيد . مسأله ازدواج و همسرگزينى را در جامعه گسترش دهيد و از اين طريق از شيوع فحشاء و فساد در جامعه جلوگيرى نمائيد .

«اَنْكِحوا» (آنها را همسر دهيد) با اينكه ازدواج يك امر اختيارى و بسته به ميل طرفين است ، مفهومش اين است كه مقدمات ازدواج آنها را فراهم سازيد ، از طريق كمك هاى مالى در صورت نياز ، پيدا كردن همسر مناسب ، تشويق به

ص: 17

مسأله ازدواج و بالاخره پادرميانى براى حل مشكلاتى كه معمولاً در اين موارد بدون وساطت ديگران انجام پذير نيست .

بدون شكّ اصل تعاون اسلامى ايجاب مى كندكه مسلمانان درهرزمينه به يكديگر كمك كنند ولى تصريح به اين امر در مورد ازدواج دليل بر اهميت ويژه آن است .

چنانچه در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السلام مى خوانيم :

«بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى تا اين امر به سامان برسد» .(1)

در حديثى از امام كاظم عليه السلاممى خوانيم :

«سه طايفه اند كه در روز قيامت در سايه عرش خداوند قرار دارند ، روزى كه

ص: 18


1- وسايل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 27 .

سايه اى جز سايه او نيست : كسى كه وسايل تجويز برادر مسلمانش را فراهم سازد و كسى كه به هنگام نياز به خدمت، خدمت كننده اى براى او فراهم كند و كسى كه اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد» .(1)

و همچنين از پيامبر صلى الله عليه و آله مى خوانيم :

«هر گامى ، انسان در اين راه بردارد و هر كلمه اى بگويد ، ثواب يك سال عبادت در نامه عمل او مى نويسد» .(2)

رسول خدا فرمودند :

«مردان بدون همسر را زن بدهيد زيرا با اين كار خداوند اخلاق آنان را

ص: 19


1- وسايل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 27 .
2- وسايل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 27 .

نيكو و روزى هاى آنها را زياد مى كند و بر جوانمردى آنان مى افزايد» .(1)

همچنين فرمودند :

«هركس براى رضاى خدا ازدواج كند و براى رضاى خدا كسى را به ازدواج ديگرى درآورد سزاوار ولايت و دوستى خداست» .(2)

و نيز فرمودند :

«هركه مؤمن عزبى را زن دهد تا آن زن همدم و مايه پشت گرمى و آسايش او باشد خداوند حورالعين بهشتى به همسرى او دهد و در آنجا با هريك از اهل خانواده و دوستان ايمانى اش كه بخواهد همدم گرداند» .(3)

ص: 20


1- بحارالانوار ، جلد 103 ، صفحه 222 .
2- المحجة البيضاء ، جلد 3 ، صفحه 53 .
3- ميزان الحكمة ، جلد 5 ، صفحه 2254 .

امام على عليه السلام مى فرمايند :

«بهترين وساطت ها اين است كه در ميان دو نفر در امر ازدواج وساطت شود تا سر و سامان بگيرند» . (1)

بنابراين بااستفاده از آيه موردبحث و احاديث مربوطه نتيجه مى گيريم كه پيروان اسلام بايد سعى كنند به سادگى و بدون تكلفّات و هزينه هاى كمرشكن ، آن را در جامعه عملى و برگزار كنند و رسم هاى غيراسلامى را كه مانع اجراى اين امر مقدس در جامعه گرديده كنار بگذارند و تشويق در امر ازدواج مجردان و هرگونه كمك ممكن به اين امر باشند ، مخصوصا اسلام در مورد فرزندان مسئوليت سنگينى بر دوش پدران افكنده و پدران و مادرانى را كه بى تفاوت

ص: 21


1- ميزان الحكمة ، جلد 5 ، صفحه 2254 .

هستند شريك جرم انحراف فرزندان شمرده چنانكه در حديثى از پيامبر مى خوانيم :

«كسى كه فرزندش به حد رشد مى رسد و امكانات تزويج او را داشته است و اقدام نمى كند و در نتيجه فرزند مرتكب گناهى شود اين گناه بر هر دو نوشته مى شود و وى شريك گناه فرزند خواهد بود» .(1)

ترك ازدواج به خاطر ترس از فقر و كيفر آن

« ...اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ : اگر چنانچه فقير و تنگدست باشند خداوند از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد، خداوند واسع و

ص: 22


1- تفسير مجمع البيان ، جلد 7 ، صفحه 140 .

آگاه است» .(1)

اِنْ : اگر فقرا : نيازمندان فَضْل : كرم ، فزونى ، برترى

يَكُونُوا : باشند ، خواهند بود واسع ، وسعت دهنده ، گشايشگر

عَليم : دانا يُغنى : غنى مى كند ، بى نيازمى سازد .

«ازدواج در اصل يك عمل مستحب مؤكد است و اما اگر كسى در اثر نداشتن همسر مرتكب گناه گردد در اين صورت واجب است زن بگيرد و خود را از ارتكاب به حرام و از تحمل ناراحتى هاى جنسى نجات دهد» .(2)

از آنجا كه بسيارى از مردان و زنان براى فرار از زير بار مسئوليت الهى و انسانى ، عذرهايى از جمله نداشتن امكانات مالى را بيان مى كنند در آيه فوق

ص: 23


1- 33 / نور .
2- توضيح المسائل ، مسأله 2452 .

صريحا گفته شده است كه «فقر» نمى تواند مانع راه ازدواج گردد بلكه چه بسا ازدواج سبب غنا و بى نيازى مى شود دليل آن هم با دقت روشن مى شود ، زيرا انسان تا مجرد است احساس مسئوليت نمى كند نه ابتكار و نيرو و استعداد خود را به اندازه كافى براى كسب درآمد مشروع بسيج مى كند نه به هنگامى كه درآمدى پيدا كرد در حفظ و بارورى آن مى كوشد .

اما بعد از ازدواج شخصيت انسان اجتماعى مى شود و خود را شديدا مسئول حفظ همسر و آبروى خانواده و تأمين وسايل زندگى فرزندان آينده مى بيند ، به همين دليل در حفظ درآمدهاى خود و صرفه جويى آن ، تلاش مى كند .

بى جهت نيست كه در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم :

ص: 24

«روزى همراه همسر و فرزند است» .(1)

و پيامبر اكرم مى فرمايند : «هركس از بيم تنگدستى ازدواج نكنداز مانيست» .(2)

و در حديث ديگرى از پيامبر مى خوانيم :

«مردى خدمت حضرتش رسيد و از تهى دستى و نيازمندى شكايت كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «ازدواج كن، او هم ازدواج كردوگشايش دركار او پيدا شد» .(3)

و در حديث ديگرى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله داريم :

«كسى كه ازدواج را از ترس فقر ترك كند گمان بد به خدا برده است زيرا

ص: 25


1- تفسير نورالثقلين ، جلد 3 ، صفحه 595 .
2- ميزان الحكمة ، جلد 5 ، صفحه 2252 .
3- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 25 .

خداوند متعال مى فرمايد: «اگر آنها فقير باشند خداوند آنهاراازفضل خودبى نيازمى سازد» (1).

پيامبر اكرم در مورد تقبيح ترك ازدواج مى فرمايد :

«شرورترين افراد شما مجردها هستند و چنين اشخاصى برادران شيطان هستند» (2).

از اين احاديث استفاده مى شود كه ترك كننده ازدواج شخص بدبين ، عقده اى و همكار شيطان و گرفتار گناهان است .

البته بايد به اين نكته نيز توجه شودكه اين قسمت ازآيه وظيفه افرادى را بيان مى كند كه زمينه و امكانات اوليه ازدواج رادرحداقل آن،دارامى باشند و به علت فقر و

ص: 26


1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 24 .
2- جامع الاخبار ، صفحه 119 .

بى چيزى از تأمين زندگى آينده نگرانند و امّا اگر زمينه و امكانات اوليه ازدواج را فاقد باشند حكم آن در آيه زير بيان مى شود .

« وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدوُنَ نِكاحا حَتّى يُغْنِيَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ... : و آنها كه وسيله ازدواج ندارند ، بايد عفت پيشه كنند تا خداوند آنان را با فضل و كرم خويش بى نياز سازد» .(1)

اصل عفاف و صبرجنسى براى مرد و زن در تمام موارد و مواقع لازم و ضرورى است ، آنجا كه انسان هيچگونه وسيله و زمينه ازدواج در اختيار ندارد و فاقد امكانات اوليه ازدواج - ازقبيل مهر و كابين، نفقه و هزينه هاى لازم و امثال آن - مى باشد و يا موانع بازدارنده ديگرى در ميان وجود دارد و يا تاكنون كسى آماده

ص: 27


1- 33 / نور .

ازدواج با او نگرديده است و به هر صورت از ازدواج كردن عاجز و ناتوان و محروم مى باشد . اهميت بيشترى دارد و در اين گونه موارد اسلام يك وظيفه به دولت و مسلمانان متمكّن ديگر متوجه مى سازد كه تسهيلات ازدواج اين افراد را فراهم سازند و يك تذكر نيز به خود اين افراد مى دهد كه عدم تمكّن از همسرگزينى هيچگونه مجوّز فحشاء و بى بند و بارى و اشباع غريزه جنسى از طريق غيرمشروع نيست و اين گونه افراد بايد عفاف و صبرجنسى را پيشه خود سازند و از هرگونه گناه و آلودگى جنسى ، خود را پاك ، پاكدامن و مصون نگه بدارند ، گرچه آزمايش بسيار سخت و دشوار است ولى خداوند به تدريج در نجات به روى آنها مى گشايد و وسايل و امكانات لازم ازدواج را براى آنها فراهم مى سازد .

وَ لْيَسْتَعْفِفْ : بايد عفاف بجويد . بايد شرم و حيا كند .

ص: 28

اَلَّذينَ : كسانى كه ، جمع اَلَّذى .

يَجِدُونَ : پيدا مى كنند ، مى يابند . لا يَجِدُونَ : نمى يابند .

نِكاح : همسرگزينى ، ازدواج حَتّى : تا .

يُغْنى : غنى مى كند ، بى نياز مى سازد

پيامبر اكرم راه حفظ و پاكدامنى و عفت را اين گونه بيان فرموده اند :

«اى جوانان ، هركس توانايى دارد ازدواج كند ، زيرا ازدواج سبب مى شود از نواميس مردم چشم فرو بندد و دامان خويش را از آلودگى به بى عفتى حفظ كند و هركس كه توانايى ازدواج ندارد روزه بگيرد ، زيرا روزه يكى از راه هاى مهار طغيان شهوت جنسى است» .(1)

ص: 29


1- اصول كافى ، جلد 2 ، صفحه 79 .

امام على مى فرمايند : «هرگاه خداوند براى بنده اش خير و خوبى بخواهد به او توفيق مى دهد تا در برابر خواسته هاى شكم و شهوت خود عفيف باشد» .(1)

ترك ازدواج در اديان ديگر

« فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلّى فِى الْمِحْرابِ اَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ سَيِّدا وَ حَصُورا وَ نَبِيّا مِنَ الصّالِحينَ : و هنگامى كه اودرمحراب ايستاده، مشغول نيايش بود ، فرشتگان او را صدا زدند كه : خدا تو را به "يحيى" بشارت مى دهد ، ( كسى ) كه كلمه خدا ( مسيح ) را تصديق مى كند و رهبر خواهد بود و از هوس هاى سركش بركنار و پيامبرى از صالحان است .(2)

واژه «حَصُور» از «حَصْر» به معنى حبس گرفته شده ، در اينجا به معنى كسى است كه خود را از هوى و هوس ، منع كرده است ، اين واژگان به معنى كسى

ص: 30


1- غرر الحكم ، جلد 3 ، صفحه 167 .
2- 39 / آل عمران .

كه خوددارى از ازدواج مى كند ، نيز آمده است .

نخستين سؤالى كه در اينجا پيش مى آيد كه اگر «حَصُورا» به معنى ترك كننده ازدواج باشد ، آيا اين عمل براى انسان امتيازى محسوب مى شود كه درباره «يَحْيى» آمده است .

در پاسخ بايد گفت : اولاً هيچگونه دليل قاطعى بر اينكه منظور از «حَصُور» در آيه ترك كننده ازدواج است در دست نيست و هيچ بعيد نيست كه حصور در آيه به معنى ترك كننده شهوات وهوس هاودنياپرستى وصفتى همانند زهد بوده باشد .

ثانيا : يحيى نيز همانند عيسى بر اثر شرايط خاص زندگى و اجبار به سفرهاى متعدّد براى تبليغ آئين خدا ناچار به مجرّد زيستن بوده است .

و اين يك قانون كلّى براى همه نمى تواند باشد و اگر خداوند او را به اين صفت

ص: 31

مى ستايد به خاطر اين است كه او بر اثر شرايطى خاص ازدواج نكرد ولى در عين حال توانست خود را از گناه حفظ كند و به هيچ وجه آلوده نشود ، به طور كلى قانون ازدواج يك قانون فطرى است و در هيچ آئينى ممكن نيست حكمى برخلاف اين قانون فطرى ، تشريع گردد . بنابراين نه در قانون اسلام و نه در هيچ آئين ديگرى ترك ازدواج كار خوبى نبوده است .

هدف از ازدواج سكونت و آرامش است

« وَ مِنْ اياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاَياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّروُنَ : و از نشانه هاى او اينكه همسرانى ازجنس خودشما براى شماآفريد تا دركنارآنهاآرامش يابيد و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد ، در اين نشانه هايى است براى گروهى كه

ص: 32

تفكّرمى كنند» .(1)

آيات : نشانه ها خلَقَ : خلق كرد، آفريد اَزْواجا : همسر

تَسْكُنُوا : آرامش باطن وانس بگيرند جَعَلَ : قرار داد مَوَدَّة : دوستى

رَحْمَة : مهربانى يَتَفَكَّرُون : مى انديشند ، تفكر مى كنند

خداوند در اين آيه مى فرمايد : «ديگر از نشانه هاى خدا اين است كه از جنس خودتان همسرانى براى شما آفريد تا در كنار آنها آرامش يابيد» و از آنجا كه ادامه اين پيوند در ميان همسران خصوصا و در ميان همه انسان ها عموما ، نياز به يك جاذبه و كشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مى كند : «و در ميان شما مودت و رحمت قرار داد» .

ص: 33


1- 21 / روم .

جالب اينكه قرآن در اين آيه هدف ازدواج را سكونت و آرامش قرار داده است و با تعبير پرمعنى «لِتَسْكُنُوا» مسائل بسيارى را بيان كرده است و نظير اين تعبير در آيه 189 سوره اعراف نيز آمده است .

به راستى وجود همسران با اين ويژگى ها براى انسان ها كه مايه آرامش زندگى آن ها است يكى از مواهب بزرگ الهى محسوب مى شود ، اين آرامش از اينجا ناشى مى شود كه اين دو جنس مكمّل يكديگر و مايه شكوفايى و نشاط و پرورش يكديگر مى باشند به طورى كه هريك بدون ديگرى ناقص است و طبيعى است كه ميان يك موجود و مكمل وجود او چنين جاذبه نيرومندى وجود داشته است و همچنين اين آرامش و سكوت هم از نظر جسمى است و هم از نظر روحى ، هم از جنبه فردى و هم اجتماعى .

هنگامى كه انسان از مرحله تجرّد گام به مرحله زندگى مى گذارد شخصيت

ص: 34

تازه اى در خود مى يابد و احساس مسئوليت بيشتر مى كند و اين است معنى احساس آرامش در سايه ازدواج .

و اما مسأله «مودّت» و «رحمت» ، در حقيقت ملاط و چسب مصالح ساختمانى جامعه انسانى است چراكه جامعه از فرد فرد انسان ها تشكيل شده ، اگر اين افراد پراكنده و آن اجزاء مختلف با هم ارتباط و پيوند پيدا كنند جامعه اى به وجود نخواهدآمد.

فرق ميان «مودّت» و «رحمت» ممكن است از جهات مختلف باشد .

1 - «مودّت» انگيزه ارتباط در آغاز كار است ، اما در پايان يكى از دو همسر ممكن است ضعيف و ناتوان گردد و قادر بر خدمتى نباشد «رحمت» جاى آن را مى گيرد .

2 - «مودّت» در مورد بزرگترها است كه مى توانند نسبت به هم خدمت

ص: 35

كنند اما كودكان و فرزندان در سايه «رحمت» پرورش مى يابند .

3 - «مودّت» غالبا جنبه متقابل دارد ، امّا رحمت يك جانبه و ايثارگرانه است ، زيرا براى بقاء يك خانواده خدمات متقابل لازم است كه سرچشمه آن مودت است و گاه خدمات بلاعوض كه نياز به ايثار و «رحمت» دارد .

البته خداوند آيه «مودّت» و «رحمت» را ميان دو همسر بيان مى كند و اشاره دارد كه خانواده بدون اين دو اصل امكان پذير نيست و از ميان رفتن اين دو پيوند و حتى ضعف و كمبود آن ، مايه هزاران بدبختى ، ناراحتى ، اضطراب در خانواده و جامعه است .

ازدواج وسيله اى براى حفظ نوع بشر و وسيله اى براى تربيت فرزندان صالح

« نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ اَنّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لاَِنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ : زنان شما موضع كشت شمايند پس

ص: 36

هرگاه كه خواستيد مى توانيد با آنها آميزش نمائيد و براى خودتان پيش فرستيد و تقوا بورزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد و به مؤمنين بشارت رحمت ده» (با تربيت فرزند خوب اثر نيكى براى خود از پيش بفرستيد) .(1)

در اين آيه زنان تشبيه به مزرعه شده اند و در حقيقت موقعيت زنان مانند زراعتى است كه احتياج به زمين مساعد و تخم سالم و آبيارى به موقع دارد تا بهره بدهد و در حقيقت قرآن مى خواهد با اين بيان ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى مجسّم كند كه زن يك وسيله اطفاء شهوت نيست ، بلكه وسيله اى است براى حفظ حيات نوع بشر .

همانطور كه انسان براى ادامه زندگى به تغذيه نياز دارد و

ص: 37


1- 223 / بقره .

بدون كشت و زرع مواد غذايى حيات او تأمين نمى شود ، براى ادامه نوع خود نيز نيازمند به وجود زن است .

«حَرْثَ» مصدر است و به معنى بذرافشانى است و گاهى به محل زراعت كه «مزرعه» مى باشد اطلاق مى شود .

«اَنّى» از اسماء شرط است و غالبا به معنى «مَتى» كه به معنى زمان است استعمال مى شود و گاهى به معنى كلان هم استعمال مى شود . از كلمه «اَنّى» اگر زمانيه باشد توسعه در زمان آميزش جنسى با زنان استفاده مى شود كه شامل تمام ساعات شب و روز مى گردد يعنى آميزش جنسى در هر ساعتى مجاز است و اگر مكانيه باشد ، منظور توسعه در مكان و محل و چگونگى آميزش است .

جامعه اسلامى براى بقاى نوع و نسل محتاج به زنان است زيراكه خداوند تكوّن انسان و مصوّر شدن او را در رحم زنان مقرر نموده و مردان را جزئى از

ص: 38

آن قرار داده و هدف از ازدواج و آميزش جنسى تنها لذت و كامجويى نيست بلكه بايد براى ايجاد و پرورش فرزندان شايسته استفاده نمود تا وسيله اى براى ياد خدا و ذكر او باشد و فرزندان صالح كارهاى نيك انجام دهند و خير و ثوابش عايد خود و پدر و مادر خود باشد . پس منظور از «قَدِّمُوا لاَِنْفُسِكُمْ» پيش فرستادن عمل

صالح براى قيامت است . در آخر آيه توصيه به تقوى مى نمايد : در آميزش هم بايد رعايت تقوى بشود و از حدود و مقررات آن تجاوز ننمايند و بدانند كه سرانجام كار در قيامت با خداوند است و مؤمنين را بشارت دهند به پاداش اعمال نيكشان .

در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود :

«هنگامى كه انسان بميرد برنامه عمل وى نيز تمام مى شود و ديگر نمى تواند پس اندازى براى خويش تهيه كند مگر به وسيله سه چيز كه اگر آنها را داشته

ص: 39

باشد پس از مرگ براى او نتيجه بخش خواهد بود. «صدقه جارية» آثار خيرى كه در مجراى منافع اجتماعى همواره به كار گرفته شود . همچون مسجد ، مدرسه ، بيمارستان و مانند آن ، «آثار علمى» چون تأليفات كتاب و يا پرورش شاگرد . «پرورش فرزندان صالح» كه براى پدر و مادر خود با عمل و سخن طلب آمرزش كنند» .

بنابراين مى توان نتيجه گرفت كه ثمره اصلى ازدواج ، داشتن فرزندان صالح است و تمام لذايذ طبيعى و پاداش اخروى و انس و محبت ها در ميان زن و شوهر ، براى تحمّل تربيت و توليد فرزندان استوار است و لذا روايات اسلامى پيروان خود را براى تزويج با افراد زياد تشويق نموده اند . مولا على عليه السلام از پيامبر خدا نقل مى كند كه فرمودند :

«هركس دوست دارد پيرو آئين من باشد بداند كه ازدواج جزئى از آئين من

ص: 40

است سعى كنيد كه به وسيله ازدواج بچّه دار شويد زيرا در ميان ساير امّت ها ، به زيادى پيروانم مباهات مى كنم» .(1)

آثار دنيوى ازدواج

ازدواج علاوه بر اينكه تكليف دينى و سنت الهى و نبوى است ثمرات و ميوه هاى شيرين نيز دارد ، يك انسان متأهل علاوه بر تعبد و پيروى از دستورات الهى با ازدواج خويش سعادتمند شده و از مرز انزوا و تجرّد به كانون اجتماع و مسئوليت قدم مى گذارد و متقابلاً از سوى ديگران و اجتماع مردم اعتبار و ارزش بيشترى كسب مى كند و مورد احترام و استقبال ساير انسان ها قرار مى گيرد . عاطفه انسان دوستى و به ويژه عواطف پدر و مادرى در چنين فردى شكوفا

ص: 41


1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 3 .

مى شود و هرگاه يك موضوع ناراحت كننده و يا احيانا انحرافى پيش آيد به كانون مقدّس خانواده پناه مى برد و بااعصابى آرام وآرامش خاطر به كار خودمى پردازد .

بنابراين ضرورت ازدواج بر تمام انسان ها كه غريزه خود را از بين نبرده و اهل فحشاء نمى باشد معلوم است .

امام صادق عليه السلام نقل مى كنند : «كه جوانى به محضر مبارك رسول خدا آمده و از فقر شكايت كرد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عنوان چاره جويى فرمود : برو ازدواج كن . يكى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله ، آن جوان را ديده و گفت : من دختر زيبايى دارم و مى خواهم او را بر تو تزويج كنم و آن جوان نيز سفارش رسول خدا را جامه عمل پوشانيد و خداوند نيز در روزى او گشايش عجيبى فراهم كرد» .(1)

ص: 42


1- شرح من لا يحضر ، جلد 8 ، صفحه 84 .

همچنين رسول خدا دستور مى دهند كه با ازدواج كردن و تشكيل خانواده ، گشايش روزى و توسعه زندگى خود را فراهم سازيد .(1)

امام صادق عليه السلام مى فرمايند : پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است:

«ديدار و برخورد به نامحرم از كارهاى شيطان است ، هركس نگاهش به نامحرم افتاد و تأثير پذيرفت به سراغ همسرش برود» .(2)

اين نشان مى دهد كه مرد در مواقع تحريك بايد همسرى داشته باشد تا آرامش خاطر خود را حفظ كند .

از اين چند حديث نتيجه مى گيريم كه آرامش خاطر و تلاش در اجتماع و

ص: 43


1- سفينة البحار ، صفحه 561 .
2- فروع كافى ، جلد 5 ، صفحه 494 .

اعتماد مردمى و گشايش روزى و فرزندان صالح از آثار دنيوى ازدواج است .

آثار اخروى ازدواج

علاوه بر آثار دنيوى ازدواج كه فرزندان صالح شاخص ترين آنها است از نظر معنوى نيز اين عمل خداپسندانه مورد توجه مى باشد ، ازدواج انسان را از گناهان بازداشته و عامل تقرّب در پيشگاه خداوند است اين سنت نبوى پاداش عبادت را دو چندان نموده و خود نيز از بهترين طاعات الهى محسوب مى گردد .

رسول خدا مى فرمايد : هركس دوست دارد عاقبت به خير باشد و باايمان كامل و با دلى پاك از دنيا برود حتما بايد متأهل باشد» .(1)

همچنين مى فرمايد : «بيشترين افراد اهل آتش ، مجردها هستند» .(2)

ص: 44


1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 4 .
2- روضة المتقين ، جلد 8 ، صفحه 86 .

همچنين مى فرمايد : «پاداش دو ركعت نمازى كه شخص متأهل انجام مى دهد، از هفتاد ركعت نماز شخص مجرّد بالاتر است» .(1)

از اين احاديث به دست مى آيد كه ازدواج موجب مصونيت از ارتكاب به گناه و تحصيل رضا و قرب درگاه الهى است .

ازدواج بر پايه ايمان و اخلاق

همسر موجودى است عاطفى كه انسان تصميم مى گيرد يك عمر زندگى مشترك با وى را آغاز كند و اسرار بيرونى و درونى زندگى خويش را در اختيار او بگذارد و آن چنان روابط نزديكى با وى پيدا كند كه تشبيه آن در كسى متصوّر نيست و لذا در هنگام ازدواج بايد متوسّل به خدا شده و از وى استمداد نمود و

ص: 45


1- جواهر الكلام ، جلد 29 ، صفحه 12 .

علاوه بر آن سزاوار است كه از هيجان زدگى و ذوق زدگى و از هوى و هوس در انتخاب همسر كاملاً اجتناب نموده و با پدر و مادر و افراد ديندار در اين زمينه مشورت كند و صفات همسر ، به ويژه ديانت و فرهنگ و اخلاق او را در نظر بگيرد و آن گاه به اين امر مقدّس اقدام نمايد .

امام صادق عليه السلام مى فرمايد : «هرگاه كسى از شما قصد ازدواج كرد سزاوار است دو ركعت نمازبخواند و خدا را بخواهد كه همسرى عفيف و امين ، با ديانت و متواضع و حافظ ناموس ، نصيب وى كند» . (1)

رسول خدا مى فرمايند :

«هر گاه خواستگارى به سراغ شما آمد كه داراى "ديانت و اخلاق" نباشد ،

ص: 46


1- جواهر الكلام ، جلد 21 ، صفحه 39 .

او را ردّ كنيد والاّ فتنه و فساد روى زمين را فرا مى گيرد» .

ازدواج برپايه ماديات و شهوت

ازدواج براساس هوس ، جاه طلبى ، مال اندوزى و غيره معمولاً نتيجه اش ندامت و پشيمانى است زيرا اين قبيل ازدواج ها بر مبناى غرض هاى غيرمنطقى و بدون ريشه صورت مى گيرد و موقع برخورد با كوچك ترين مانعى از هم مى پاشد .

رسول خدا مى فرمايند: «هنگامى كه مردى با زنى به جهت ثروت و زيبايى اش ازدواج كند، ازآن بهره مندنمى شود اما اگرازدواج براساس دين و تقوا بوده باشد، خداوند مال و زيبايى نيز به وى عطا مى فرمايد زيرا در سايه دين و كمالات معنوى رضايت و خشنودى شوهرش رافراهم مى سازد» .(1)

ص: 47


1- روضة المتقين ، جلد 8 ، صفحه 114 .

و همچنين مى فرمايد : «كسى كه با زنى به جهت مال و منالش ازدواج كند ، خداوند او را به آن ثروت واگذار مى كند و هركس به جهت زيبايى زن با وى زناشويى كند، سرانجام پشيمان گردد اما اگر ديانت و تقواى كسى را در نظر بگيرد ، خداوند همه اين ها را به وى مرحمت مى فرمايد» .(1)

از اين احاديث نتيجه مى گيريم كه ازدواج برپايه ماديات و شهوات، در صورتى كه ديانت و تقوا و اخلاق اسلامى بر آنان حاكم نباشد ، بدون ترديد نتيجه اش ندامت و پشيمانى خواهد بود .

پيش از انتخاب همسرچه بايدكرد؟

چون مسأله «ازدواج» يك موضوع حساس و سرنوشت ساز است و در زندگى

ص: 48


1- جواهرالكلام ، جلد 29 ، صفحه 32 .

هركس جنبه بنيادى دارد لذا اشخاص اقدام كننده به اين امر مقدّس ، وظيفه دارند از پيشگاه خداوند استمداد جسته و با دعا و نيايش و توكل بر الطافت الهى در انتخاب همسر دقت كافى به خرج دهند .

اميرمؤمنان على صلى الله عليه و آله مى فرمايند : «پيوسته انواع بلاها و مشكلات خويش را پيش از وقوعش از طريق دعا و نيايش پيشگيرى نمائيد و شكّى نيست كه همسر نامطلوب از دردناك ترين مصيبت ها و بلاها به شمار مى آيد و بالعكس ، همسر صالح و شايسته از بزرگ ترين نعمت هاى الهى است و هيچ موهبتى از نعمت هاى دنيوى به پاى آن نمى رسد» .(1)

از حضرت امام صادق عليه السلام آمده است كه : «هنگامى كه اراده ازدواج نموديد ،

ص: 49


1- فروع كافى ، جلد 5 ، صفحه 327 .

ابتدا دو ركعت نماز خوانده و سپس حمد و سپاس الهى بگوييد و آن گاه دست به دعا برداشته و بخوانيد : خدايا ! من اراده ازدواج دارم ، همسرى را برايم روزى كن كه از نظر عفّت عمومى خويشتن دار باشد و ناموس و مالم را حفظ كند ، روزى او فراوان و بركتش عظيم باشد ، اى خدا ! از وى فرزندى پاكيزه برايم روزى فرما كه در طول حيات و پس از مرگم جانشين صالحى براى من گردد» .(1)

هم كُفْو بودن در ازدواج

هم كفو بودن دو همسر ، يعنى : تناسب ، همتايى ، هماهنگى ، همشأنى ، سنخيّت ، كفائت و هم طرازى بين دختر و پسر و به اصطلاح با هم جور درآمدن زن و شوهر .

ص: 50


1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 79 .

ازدواج نوعى «تركيب بين دو انسان و دو خانواده» است . زندگى مشترك يك پديده مركب است كه اجزاى اصلى و اساسى آن «زن و مرد» مى باشد هر قدر بين اين دو عنصر ، هماهنگى ، همفكرى ، تناسب و سنخيّت روحى و اخلاقى و جسمى باشد اين «تركيب» استوارتر ، مستحكم تر ، پرثمرتر ، شيرين تر ، لذت بخش تر و جاودانه تر خواهدبود و هرچه اين تناسب و هماهنگى كمترباشد زندگى سست تر ، تلخ تر ، ناپايدارتر خواهد بود .

دو انسانى كه در كنار هم قرار مى گيرند و مى خواهند يك عمر با هم زندگى كنند و در همه امور شريك باشند و تصميم هاى مشترك بگيرند و فرزندانى را به وجود آورند و تربيت كنند و به سعادت برسانند، حتما بايد هماهنگ و هم سنخ و كفو هم باشند.

متأسفانه در مسأله «انتخاب همسر» معمولاً به «خوب بودن عرفى» اكتفا

ص: 51

مى شود و به «هم كفو بودن» دختر و پسر ، توجه كمترى مى كنند و حال آنكه محور معيارهاى انتخاب همسر ، همين «همتايى» است .

توجه !

همتايى و هماهنگى و تناسب صددرصد ، امكان ندارد ؛ زيرا هر «انسانى» داراى مغز ، روح ، اخلاق ، تربيت ، محيط و خانواده مخصوص به خود است و با ديگرى فرق و فاصله دارد اما بايد كوشش كرد هرچه قدر ممكن است اين فاصله كمتر باشد .

همان طور كه خداوند در قرآن مجيد فرموده :

« اِنَّ الاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعا : همانا انسان حريص و بى صبر خلق شده» .(1)

ص: 52


1- 19 / معارج .

و از سويى اگر به انسان شرّ و زيانى رسد سخت بى قرارى مى كند كما اينكه خداوند فرمود :

« اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوُعا : (1)

ازآنجائى كه انسان هاى معمولى مثل ما، نمى توانند همچون بزرگان دين و اولياى الهى دربرابرسختى ها وناملايمات تحمّل داشته باشند، ازاين رو عجولانه تصميم گرفته و اقدام مى كنند و در اطراف اهداف خودشان به درستى فكر نمى كنند و در نتيجه ، ممكن است عواقب غيرقابل جبرانى اتفاق بيافتد و آنها را از هيّز زندگى ساقط سازد .

در مورد خانواده نيز اين قاعده ، صادق است و اين طور نيست كه همه بتوانند

ص: 53


1- 20 / معارج .

در مقابل ناملايمات زندگى دوام بياورند و اگر آمار طلاق را در سال هاى اخير مطالعه كنيم اين گفتار تصديق خواهد شد .

براى همين منظور به داستانى در رابطه با حضرت نوح استناد كنيم .

در روايت آمده است كه حضرت نوح عليه السلام مستجاب الدعوه بوده است يعنى خداوند متعال هر دعايى را كه حضرت نوح مى كرد فورا اجابت مى نمود ، او همسرى بدخلق و بدزبان داشت و با زخم زبان هايى كه مى زد ، دائم آن حضرت را ناراحت مى كرد . اصحاب و هواداران آن حضرت به او گفتند : «يا نوح تو كه مستجاب الدعوه هستى چرا همسرت را نفرين نمى كنى تا خداوند او را نابود ساخته تا از دست او آسوده خاطر باشى ؟» حضرت در پاسخ فرمود : «اگر من مستجاب الدعوه شدم به خاطر صبرى است كه در بدى هاى همسرم داشتم» .

با نقل اين داستان كاملاً مشخص مى شود سختى هاى زندگى ، كه برخى واقعا

ص: 54

كمرشكن و غيرقابل تحمل است مثل همين داستان ، ايمان راسخ مى خواهد تا انسان بتواند باگذشت فراوان درحقيقت با ايثار زندگى كفه ترازو را متعادل سازد.

و مراداز مطرح كردن اين مسائل پيشگيرى از اين حوادث مى باشد پس بايد قبل از ازدواج به موارد زير دقت شود تا اينكه دست بسته، تسليم نامرادى هاى زندگى نشويم.

ذكر مصاديقى از هم كفو بودن در عصر كنونى

اشاره

از جمله عوامل ، هم كفو بودن ، چه از لحاظ شرعى و چه از لحاظ اخلاقى ، عُرفى و منطقى عبارتند از :

1 - همتايى در ايمان

ايمان يكى از اركان مهم قوام و دوام زندگى محسوب مى شود و با وجود ايمان واقعى ، بسيارى از مشكلات از ميان مى رود ، چراكه مؤمن باور دارد با

ص: 55

صبر ، پيش خداوند مأجور بوده و اين ايثار و گذشت بى پاداش نخواهد ماند .

اينجا است كه بايد تا مى توانيم اعتقاداتمان را نزديك ساخته و با تقرب آن درك بيشتر نسبت به همديگر ايجاد خواهد شد .

فرض كنيم دو زوج به خاطر مشكلات اقتصادى با هم اختلاف داشته باشند ، زن به خاطر چشم و هم چشمى ، از شوهرش بيش از توان مالى او درخواستى را داشته باشد و او را در فشار قرار دهد و از او بخواهد به هر نحو ممكن خواسته او را اجابت كند و شوهر با منطق به او يادآورى كند و بگويد : «اگر من خواسته تو را برآورده كنم لازمه اش تجاوز به حقوق ديگران و غصب مال ديگرى است و سرانجام اين كار دخول در آتش جهنم خواهد بود ، با اين منطق اگر زن معتقد به خدا و روز جزا باشد ، نصيحت دلسوزانه شوهر در او تأثير گذاشته و او نفس سركش را در جاى خود خواهد نشاند .

ص: 56

پس با يكى شدن اعتقاد ، اين مشكل برطرف شد اما اگر خداى ناكرده اين اعتقاد درهمسر نبود يكى از دو كار، بايد صورت بگيرد ، يا بايد دعوا به راه افتد و با مرافعه ، زندگى را تلخ نمود و اين اختلاف ممكن است سرانجام به طلاق منجر شود و يا اين كه به خواسته همسر تسليم شود و معلوم است عاقبت اين اطاعت او را به دزدى و غصب مال ديگرى و نهايتا ، به ظلم خواهد كشاند كه نتيجه اين كار در دنيا زندان و حبس و آبروريزى و در صورتى كه توبه نكرده باشد در آخرت ، عذاب الهى است .

از اين سخن ، نتيجه مى گيرم كه تفاهم اعتقادى زوجين و ايمان آنها ، نقش ارزنده اى در رفع موانع و مشكلات زندگى زناشويى ايفا مى كند .

2 - همتايى در سن

اصولاً هرچه سن به هم نزديك تر باشد تفاهم بيشتر خواهد بود به طور مثال

ص: 57

دو بچه هنگامى كه بازى مى كنند هرچه سن آن ها به هم نزديك تر باشد از بازى بيشتر لذت مى بردند و در صورتى كه اين بچه نتواند با هم سنّ خود بازى كند در طول زمان از بازى كردن خسته شده و با بهانه هاى مختلف اسباب ناراحتى اطرافيان را فراهم مى كند .

و اين چنين است در ساير موارد مثل دوست هم سن ، از آنجايى كه عواطف و سليقه ها و درك انسان ها متفاوت است در صورتى كه تفاوت سنى زياد باشد اين اختلاف سليقه ها بيشتر نمود خواهد كرد و احتمال مصالحه كمتر خواهد بود از اين رو در صورت مراعات نكردن اين قاعده تفاهم و همگونى شدن نيز مشكل خواهد بود ولو اينكه ممكن است در چند مورد محدود ، اين تفاهم خيلى بيشتر بوده باشد .

علاوه بر اينكه تفاوت سنى در زندگى زوجين ، در صورتى كه ازدواج

ص: 58

تحميلى باشد تأثير دارد در نگاه عرف و جامعه نيز تأثير داشته و آنها را به طور غيرمستقيم در دخالت دادن به امور خانواده ها وادار مى سازد .

تناسب سنى كه مورد قبول تمام روان شناسان و عرف مى باشد و عقل نيز به آن مهر تأييد زده و همچنين با مقايسه سن تكليف شدن دختر در اسلام كه نه سالگى است و پسر كه پانزده سالگى است «6 سال» مى باشد يعنى از آنجايى كه دختر شش سال زودتر بالغ مى شود بهتر است پسر چندسالى از دختر بزرگ تر باشد .

البته اختلاف سن مرد با زن يكى از شرايط ايجاد ازدواج مطلوب است نه همه آن. لذا در مواردى ممكن است باشد كه سن زن و مرد هنگام ازدواج يكسان و يا زن از مرد بزرگ تر بود و اين طبق توافق زن و مرد صورت گرفته و مشكلى نيز به همراه نداشته باشد . طبعا رعايت ديگر شرايط و محاسن ازدواج

ص: 59

مطلوب مى تواند اين نقص را بپوشاند .

3 - همتايى در دانش

يكى ديگر از ويژگى هايى كه در بهتر شدن زندگى مشترك مؤثر است همتايى در دانش است به اين معنى كه در انتخاب همسر آينده دانش و علم او را نيز لحاظ كنيم و اينجا دو سؤال پيش مى آيد :

1 - نقش سواد و دانش در سرنوشت انسان چقدر است ؟

2 - آيا بهتر است همسرى كه انتخاب مى كنيم با سواد باشد يا فرق نمى كند ؟

مردم عوام ، بى سوادى را مانند كورى مى پندارند يعنى همان گونه كه انسان هاى كور از ديدن يك سلسله واقعيات خارجى محروم اند اشخاص بى سواد نيز از درك بعضى از واقعيات عاجزند يعنى اگرچه دوست دارند آن واقعيات را درك كنند اما چون درك آن به علم و دانش بستگى دارد لذا محروم اند و براى

ص: 60

اينكه بتوانند درك كنند بايد باسواد شده و از طريق علم آن واقعيات را لمس كنند .

قرآن كريم نيز با اين استناد كه خود مردم نيز بين عالم و جاهل فرق مى گذارند مى فرمايد :

« ... هَلْ يَسْتَوِى الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ اِنَّما يَتَذَكَّرُ اوُلُوا الاَْلْبابِ : ... يعنى آيا آنهايى كه مى دانند با آنهايى كه نمى دانند يكسان هستند تنها خردمندان متذكر مى شوند و همچنين پرواضح است كه فرق علم با جهل ، مثل فرق نور با ظلمت و تاريكى است».(1)

خداوند متعال مى فرمايند :

« ... قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الاَْعْمى وَ الْبَصيرُ اَمْ هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُمتُ وَ النُّورُ : ... اى

ص: 61


1- 9 / زمر .

پيامبر - به مردم - بگو آيا كور و نابينا ، با بينا يكى است و آيا تاريكى ها با نور يكى است» .(1)

همانطور كه مشاهده مى شود قرآن مجيد مثل علم و جهل را ، مثل نور و ظلمت مى داند و پند و درك را در سايه علم مى داند .

البته مراد از علم آن علومى است كه در راه تكامل و رشد انسانى به كار گرفته شده باشد ، مثل علم اتم شناسى كه در نيروگاه برق مورداستفاده قرار گرفته كه در راستاى سعادت بشر مى باشد اما همين علم در صورتى كه جهت ساخته شدن بمب اتمى به كار گرفته شود از بدترين علوم خواهد بود و همچنين است ساير علوم.

ص: 62


1- 16 / رعد .

ما از دو راه مى توانيم به چيزهايى كه نمى دانيم آگاهى پيدا كنيم :

اول اينكه : آنچه كه در محيط خارج وجود دارد ببينيم و اسم آنها و رابطه ما بين آنها را پرسيده و به خاطر بسپاريم و اين علمى است كه به مرور زمان بشر از اطرافيان خود آموخته است . نحوه خوردن خوابيدن ، پوشيدن ، راه رفتن و صدها كار ديگر را مى توان از اين قبيل علوم دانست .

دوم اينكه : انسان علاوه بر علم به ضروريات ، علاقه مند دانستن و فهميدن چيزهايى مى باشد كه در قبل از او بوده و يا نخواهد بداند ماوراى اين جهان چه خبر است. دانستن اين قبيل موضوعات احتياج به داشتن سواد است. چرا كه بدون سواد امكان فهميدن مسائل گذشته وجود ندارد و در مورد ماوراى ماده، نيز نياز به سواد داريم و هر چه سواد و دانش بيشتر باشد بيشتر مى توان مجهولات را درك كرد و بر آنها فائق شد .

ص: 63

از جمله موضوعات نيازمند به سواد و دانش زندگى است و معلوم است كه همه چيز را نمى شود به تجربه واگذار نمود يعنى نمى شود گفت : «حالا اين كار را هم انجام دهيم اگر نتيجه مطلوبى داد چه بهتر و اگر نه ، ديگر آن را انجام نمى دهيم» چون تجربه كردن چيزى ، شايد سال ها وقت ببرد و چه بسا هيچ وقت نتوان از تلخى حتى يك تجربه بيرون آمد . اينجاست كه بايد از تجارب و اندوخته هاى ديگران استفاده نمود و آن هم تنها ، كافى نمى باشد .

پس ما مى توانيم به وسيله دانش و با مطالعه در اطراف انواع زندگى و حالات اشخاص ، زندگى خوب را انتخاب كنيم و با اجراى آن سرنوشت خود را رقم بزنيم .

همانطور كه قبلاً گفته شده يكى از اهداف ازدواج ، تداوم نسل مى باشد و خوبى يا بدى نسل آينده به طور مستقيم به خوبى و بدى نسل حاضر ، بستگى

ص: 64

دارد و در صورتى كه نسل حاضر با بينش و توان علمى مناسب به تربيت فرزندان خود بپردازد ، فرزندانى پربار و داراى فرهنگ غنى تحويل جامعه خواهد داد و راه تعقّل و تفكّر انسان را براى دستيابى به زندگى بهتر و جامعه متعالى باز نموده و در نتيجه انسان ها يكى پس از ديگرى بهتر خواهند شد .

با اين بيان نتيجه مى گيرم كه سواد و دانش همسر آينده - زن يا مرد - در بارورى خوب فرزندان ، تأثير مثبت دارد به همين جهت بهتر است كه در انتخاب همسر ، ميزان سواد او را نيز به عنوان يكى از ويژگى هاى مهم لحاظ نمود و اين ويژگى در زن و مرد ، هرچه بيشتر باشد نتيجه بهترى خواهد بخشيد . اما ممكن است كسانى بگويند : «مرد اگر باسواد باشد بهتر است اما زن اگر بى سواد باشد اطاعتش از شوهر بيشتر خواهد بود» .

در پاسخ به اين گونه افكار ، ابتدا چند روايت را در مورد دانش بررسى

ص: 65

مى كنيم .

اول : روايتى است كه از پيامبر اكرم نقل شده كه فرمودند :

« طَلَبُ الْعِلْمِ فَريضَةٌ لِكُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ : يعنى فراگيرى دانش براى هر زن و مرد مسلمانى واجب است» .(1)

دوم ، روايتى است كه از حضرت محمّد صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمودند :

«اَلْعِلْمُ رَأْسُ الْخَيْرِ كُلِّهُ وَ الْجَهْلُ رَأْسُ الشَّرِّكُلِّه: دانش رأس تمام كارهاى خير است و نادانى رأس تمام بدى ها است» .(2)

سوم : روايتى از مولاى متقيان حضرت على عليه السلام كه فرمود :

« لا تَرى الْجاهِلَ اِلاّ مُفْرِطا اَوْ مُفَرِّطا : جاهل و نادان را در كارها نمى بينى يا

ص: 66


1- بحارالانوار ، جلد 1 ، صفحه 177 .
2- الحيوه ، جلد 1 ، صفحه 52 .

افراط كارند يا تفريط كار» .

حال اگر غرض ما از زندگى فريفتن مردم باشد پرواضح است كه بى سوادى اشخاص در رسيدن به اهداف پليد ، آنها را يارى خواهد كرد . چون مردم نادان زود فريب خورده و زود منحرف مى شوند .

اما اگر هدف ، زندگى خوب و همراه با آسايش و تفاهم باشد بايد همسرى باسواد و بادانشى را انتخاب كرد زيراكه كسب دانش وظيفه هر مسلمان اعم از زن و مرد است و تمام خير و بركت و سعادت ، دانش است و برعكس تمام شر و بدى از جهل سرچشمه مى گيرد پس اين طرز فكر كه همسر بى سواد بهتر است باطل و مردود است .

4 - همتايى فكرى و فرهنگى

تفاهم و توافق فكرى و فرهنگى ميان دو همسر در زندگى مشترك نقش

ص: 67

اساسى دارد ، براى ايجاد يك زندگى پويا و پربار بايد معماران اين كانون بتوانند يكديگر را درك نموده و مكنونات و محتويات درونى خود را به هم تفهيم كنند و در بسيارى از مسائل ، تصميم مشترك و يكسان گرفته و بر مبناى آن عمل كنند و در نشيب و فرازهاى زندگى ياور هم باشند و فرزندانشان را بر اساس يك طرح هماهنگ تربيت كنند .

امام صادق عليه السلام مى فرمايند :

« اَلْعارِفَةُ لا تُوضَعُ اِلاّ عِنْدَ الْعارِفِ : زن عارفه (فهميده فرزانه) بايد در كنار مرد عارف (فهميده اهل معرفت) قرار گيرد نه غير آن .

5 - همتايى اخلاقى

هماهنگى و تناسب اخلاقى، از مهم ترين موارد كفائت و همتايى بين زن و شوهر است .

ص: 68

با توجه به اين نمونه كه :

«زيدبن حارثه» پسر خوانده رسول اكرم صلى الله عليه و آله با «زينب» دختر عمّه پيامبر ازدواج كرد . اين زن و شوهر از نظر «تديّن و ايمان» در مقام بالايى قرار داشتند ؛ اما از جهت «اخلاقى» با هم تفاهم نداشتند و اختلاف و نزاع شديدى بر زندگى آنها حاكم بود . رسول خدا بارها آنها را نصيحت و سفارش به تفاهم و سازش نمود . امّا اين «زوج جوان» توان تحمّل يكديگر را نداشتند . سرانجام خداوند وساطت فرمود و آنان را به وسيله طلاق از هم جدا كرد !

در اينكه هر دوى اين زن و شوهر ، انسان هاى شايسته اى بودند ، ترديدى نيست ، در شايستگى «زيد» همين بس كه رسول اكرم او را به عنوان فرزند خود برگزيده بودند و گاهى او را با لفظ «زيدالحبيب» صدا مى زدند و در شايستگى «زينب» نيز همين بس كه خود خداوند عقد او را براى پيامبر

ص: 69

خواند و او را به همسرى پيامبرش درآورد.

گوشه اى از اين داستان در قرآن چنين آمده است :

« وَ اِذْتَقُولُ لِلَّذى اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِ اَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللّهَ

وَ تُخْفى فى نَفْسِكَ مَااللّهُ مُبْديهِ وَتَخْشىَ النّاسَ وَاللّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشهُ فَلَمّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَرا زَوَّجْناكَها لِكَيْلا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ فى اَزْواجِ اَدْعِيائِهِمْ اِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرا وَ كانَ اَمْرُاللّهِ مَفْعُولاً : به خاطر بياور زمانى را كه به كسى كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودى مى گفتى همسرت را نگاه دار و از خدابپرهيز( و پيوسته اين امر را تكرارمى نمودى ) و تو در دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خداوند آن را آشكار مى كند و از مردم مى ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى، هنگامى كه زيد از همسرش جدا شد ما او را به همسرى تو در آورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران

ص: 70

پسرخوانده هاى آن ها هنگامى كه از آنان طلاق گيرند نباشد و فرمان خدا انجام شدنى است» .(1)

نتيجه مى گيريم كه تنها «متدين بودن زن و شوهر» براى ايجاد يك زندگى موفق و در تمام موارد ، كفايت نمى كند بلكه بررسى جنبه هاى ديگر نيز لازم است .

6 - همتايى جسمى و جنسى

«توازن و تناسب جسمى و جنسى» در زندگى همسران ، نقش بسيار مهمى دارد . مسائل جنسى ، يكى از اركان اصلى و بنيادين «زندگى زناشويى» است .

«اشباع و ارضاء و رضايت جنسى» زن و شوهر از هم ، تأثير عميقى در موفقيت زندگى دارد . اگر يكديگر را از اين جهت اشباع و راضى كنند ، سپاسگزار

ص: 71


1- 37 / احزاب .

هم خواهند بود و با «دلگرمى» به وظايف و مسئوليت هاى خود عمل خواهند كرد و مشكلات زندگى را تحمل خواهند كرد ، اما اگر در اين مورد ناراضى باشند ، از هم متنفّر مى شوند و از انجام مسئوليت هاى زندگى «دلسرد» مى گردند.

اين نكته بزرگى است كه متأسفانه در بسيارى از موارد ، آن را كوچك مى شمارند يا ناديده مى گيرند و يا با «خجالت» و «رودربايستى» از آن مى گذرند و بعد ، ضربه هاى سهمگينش را مى خورند .

اگر يكى از دو همسر ، از نظر جسمى و جنسى ، قوى و «گرم مزاج» و ديگرى ضعيف و «سرد مزاج» باشد در بسيارى از امور زندگى شان خلل وارد مى شود و احتمال فساد و انحراف ، بسيار قوى است و اين عدم تناسب و توازن به اعصاب و روان آنان نيز لطمه مى زند .

اگر مردان يا زنان همسردارى را مى بينيم كه مرتكب فساد جنسى و رابطه

ص: 72

نامشروع با بيگانه شده اند ، قضيه را ريشه يابى كنيم درمى يابيم كه ريشه بسيارى از اين موارد (نه همه آنها) در «نارضايتى و عدم اشباع جنسى توسط همسر» مى باشد .

با توجه به نمونه كه در قرآن بيان شده :

« فَلَمّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ اَرْسَلَتْ اِلَيْهِنَّ وَ اَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَئا وَ ءَاتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكّينا وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمّا رَأَيْنَهُ اَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ اَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حشَ لِلّهِ ما هذا بَشَرا اِنْ هذا اِلاّ مَلَكٌ كَريمٌ : هنگامى كه ( همسر عزيز ) از فكر آن ها باخبر شد به سراغ آن ها فرستاد ( و از آن ها دعوت كرد ) و براى آن ها پشتى هاى گرانقيمتى فراهم ساخت و به دست هر كدام چاقويى ( براى بريدن ميوه ) داد و در اين موقع ( به يوسف ) گفت وارد مجلس آنان شو ، هنگامى كه چشمشان به او افتاد در تعجب فرو رفتند و ( بى اختيار ) دست هاى خود را بريدند

ص: 73

و گفتند منزه است خدا اين بشر نيست ، اين يك فرشته بزرگوار است» .

« قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذى لُمْتُنِّنى فيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِه فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مآ ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونا مِنَ الصّغِرينَ : ( همسرعزيز ) گفت: اين همان كسى است كه به خاطر (عشق) او مراسرزنش كرديد(آرى)من اورابه خويشتن دعوت كردم و او خوددارى كرد و اگر آن چه را دستور مى دهم انجام ندهد به زندان خواهد افتاد و مسلما خوار و ذليل خواهد شد» .(1)

همسر عزيز گويا مى خواست به آن هابگويد شماكه با يك بار مشاهده يوسف ، اين چنين عقل و هوش خود را از دست داديد و بى خبر دست ها را بريديد و محو جمال او شديد و به ثنا خوانيش پرداختيد ، چگونه مرا ملامت مى كنيد كه

ص: 74


1- 31 و 32 / يوسف .

صبح و شام با او مى نشينم و برمى خيزم ؟

يكى از علت هاى عمده انحراف «زليخا» و تمايل او به حضرت يوسف «ناتوانى جنسى» شوهرش بود !

به هر حال ، در «انتخاب همسر» حتما بايد توجه داشت كه دختر و پسر از نظر جسمى و جنسى «كفو» باشند ، يكى از آنان قوى البنيه و آتشين مزاج و نيرومند نباشد و ديگرى ضعيف الجثه و سردمزاج .

بلكه با هم «سنخيّت جسمى و جنسى» داشته باشند تا بتوانند يكديگر را اشباع و راضى كنند .

و همچنين ، بر همسران لازم است دراين امور ، معلومات ضرورى داشته باشند و از افراد آگاه به اين مسائل كسب معلومات كنند . و اگر با مشكلى مواجه شدند ، با آنان مشورت كنند .

ص: 75

با توجه اينكه : يكى از علت هاى «ناتوانى هاى جنسى» بيمارى هاى عصبى و روانى مى باشد كه در هر ناتوانى جنسى و ناتوانى در اشباع همسر بايد درصدد درمان آن بيمارى برآمد و با روان پزشك و روان شناس ماهر در ميان گذاشت .

7 - هم تايى سياسى

تناسب سياسى يعنى اينكه معتقدين و طرفداران يك نظام با افراد و خانواده هاى موافق آن نظام چنانچه ازدواج نمايند بهتر است .

8 - هم تايى روحى و روانى

يكى از موارد شرط همتايى «هماهنگى روحى و روانى» است و يا به عبارت دقيق تر «همگونى شخصيتى» از نظر علمى و روانشناسى شخصيّت ، طبقه بندى هاى متعددى نسبت به شخصيت افراد صورت گرفته كه يكى از معروف ترين آنها ، تقسيم بندى «درون گرا» و «برون گرا» است و چون «درون

ص: 76

گرايى» و «برون گرايى» يك امر نسبى است و در حقيقت يك طيفى است كه مى توان از شماره 1 (درون گراى محض) تا 100 (برون گراى محض) شماره بندى كرد و از طرف ديگر مطابق معيارهاى ارزشى اسلام ، برون گرايى صِرف (از خود بيخود شدن) يا درون گرايى صرف (رهبانيت و گوشه گيرى) نامطلوب است پس بايد گفته شود :

براى زندگى مطلوب اسلامى، نمى توان گفت افراد درون گرا باتيپ خود و بالعكس برون گرا با هم گروه خود ازدواج كنند بلكه بايد «تعادل» ايجادشود. لكن درعين حال براى جلوگيرى ازدرگيرى ها و عدم تفاهم بايد فاصله زيادى نباشد يعنى مثلاً تا بيش از 20 يا 30شماره فاصله نباشد .

9 - هم تايى در زيبايى

توجه به توازن و تناسب ميان دو همسر در «زيبايى صورت و اندام و قيافه

ص: 77

ظاهرى» نيز لازم است. اگر يكى از آن دو «زيبا و خوش اندام و خوش تيپ» باشد و ديگرى زشت صورت و بداندام ، احتمال به وجود آمدن ناراحتى و مشكل براى هر دو و عقده هاى روانى و انحراف و بى عفّتى و حسرت و... براى فردزيبا وجود دارد .

دو انسان كه مى خواهند به عنوان همسر و ياور هم باشند لازم است يكديگر را از هرجهت دوست داشته باشند و ازاندام وچهره وشكل ظاهرى هم خوششان بيايد.

«زيبايى» يك معيار و اندازه معين و قانون استاندارد ندارد كه بشود افراد را با آن سنجيد بلكه تا حدودى به سليقه افراد بستگى دارد حتى ممكن است فردى در نظر كسى زيبا باشد و درنظر ديگرى زشت .

پس صفت زيبايى يك خصوصيت نسبى است و لازم نيست در حد عالى باشد بلكه مهم آن است كه دو همسر ، يكديگر را از نظر قيافه ظاهرى و اندام بپسندند و از هم خوششان بيايد و دلخواه هم باشند .

ص: 78

زيبايى همسر درحفظ و تقويت عفت و ايمان همسرش تأثيردارد. اگر همسر، از زيبايى همسرش راضى باشد ، چشم و فكر و عملش ، متوجّه ديگران نخواهد شد .

اما بايد به اين مسأله توجه داشت كه «زيبايى» بايد در كنار ديگر صفات و معيارها ، مورد توجه و بررسى قرار گيرد نه بطور مستقل ، يعنى زيبايى بدون تديّن و عفت و اخلاق و ... نه تنها امتيازى محسوس نمى شود بلكه آفتى است خطرناك ! اگر كسى دين ، اخلاق ، عفت ، عقل ، شرافت خانوادگى ... داشته باشد آنگاه «زيبايى» برايش «كمال و ارزش و امتياز» محسوب مى شود وگرنه «بلايى» است رسواگر .

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرموده اند :

«مَنْ تَزَوَّجَ امْرَءَةً ... لِجَمالِها، رَأى فيها ما يَكْرَهُ : كسى كه صرفا براى زيبايى زن و همچنين مردى با او ازدواج كند ، در او امور ناخوشايند خواهد ديد» .

ص: 79

كسى كه ايمان و تدين و عفت و ارزش هاى اصيل و حقيقى را زيربناى زندگى قرار داد و زيبايى را به عنوان يك امتياز تكميلى در كنار آنها به حساب آورد ، گذشت زمان نمى تواند آن زندگى را فرسوده كند زيرا:

« اَلَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً : خداوند ، محبّت مؤمنان نيكوكار را در قلب هاى ديگران قرار مى دهد» .(1)

خداى مهربان، به پاداش تدين همسران باايمان، چنان محبت و اشتياق شديدى در قلب هاى پاك آنان قرارمى دهدكه هيچ عاملى، حتّى سپرى شدن دوران جوانى و شادابى، نمى تواند آن را سرد كرده و از بين ببرد .

10 - هم تايى خانوادگى

ازدواج با يك فرد، مساوى است باپيوند با يك خانواده و فاميل و نسل. از اين رو

ص: 80


1- 96 / مريم .

خانواده دختر و پسر بايد با هم «سنخيّت و تناسب» داشته باشند سنخيت و تناسب دينى ، اجتماعى ، اخلاقى و غيره در مسأله «انتخاب همسر» معقول نيست كه انسان بگويد : «من مى خواهم با خود اين فرد ازدواج كنم و كارى به خانواده و خويشان ندارم» زيرا :

1 - اين فرد جزيى از همان خانواده و فاميل و شاخه اى از همان درخت است و اين شاخه ، از ريشه هاى همان درخت ، تغذيه كرده است ، مسلم است كه بسيارى از صفات اخلاقى ، روحى ، عقلى ، جسمى آن خانواده از راه وراثت و تربيت و محيط و عادات به اين فرد منتقل شده است .

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در اين باره مى فرمايند :

« تَزَوَّجُوا فِى الْحِجْرِ الصّالِحِ ، فَاِنَّ الْعِرْقَ دَسّاسٌ : در دامن و خانواده

ص: 81

شايسته ، ازدواج كنيد ، زيرا عِرقْ (نطفه و ژن ها) تأثير مى گذارد» .(1)

« اُنْظُرْ فى اَىِّ شَىْ ءٍ تَضَعُ وَلَدَكَ ، فَاِنَّ الْعِرْقَ دَسّاسٌ : نيك بنگر كه فرزندت را در كجا قرار دهى زيرا عِرْق و خصوصيات ارثى ، به صورت پنهانى و بدون اختيار منتقل مى شود و تأثير مى گذارد» .(2)

2 - اگر فرد با آنان كارى نداشته باشد، آنان با او كار دارند . هرگز نمى توان همسر را از آنان و آنان را از همسر جدا كرد .

3 - بدنامى يا خوشنامى آنان ، تا آخر عمر همراه انسان است و در زندگى تأثير مى گذارد و تحمّل بدنامى ، براى آنان بسيار مشكل خواهد بود .

4 - صفات و خصوصيات ، در فرزندان آينده ، تأثير دارد .

ص: 82


1- كتاب مكارم الاخلاق .
2- كتاب مكارم الاخلاق .

پيامبر اكرم در اين باره مى فرمايند :

« تَخَيَّرُوا لِنُطَفِكُمْ ، فَاِنَّ الاَْبْناءَ تَشْبَهُ الاَْخْوالَ : بنگريد چه كسى را به همسرى برمى گزينيد ، زيرا فرزندان ، شبيه و مانند دايى هايشان مى شوند» .(1)

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرموده اند :

« اِيّاكُمْ وَ خَضْراءَ الدَّمَنِ ... : بپرهيزيد از سبزه زارى كه بر فراز مزبله و منجلابى روييده باشد .(زن زيبايى كه در خانواده پليدى رشد كرده باشد)» (2).

اما سؤالى كه پيش مى آيد اين است كه از خانواده هاى بد ، گاهى فرزندان شايسته و خوب بيرون مى آيند و از خانواده هاى شريف و پاك ، فرزندانى ناشايسته و پليد ؟

ص: 83


1- جواهر ، جلد 29 ، صفحه 37 .
2- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 29 .

اوّلاً : بله ، درست است اما اين موضوع گاهى اتفاق مى افتد و استثناء هميشه بوده و هست ، گاهى در منجلاب ، گلى مى رويد و در گلستان ، خارى . نمى شود بر مبناى استثناها ، قانون كلّى بنا نهاد .

ثانيا : همين استثناها نيز با اصل خودشان ريشه مشترك دارند و بدون ترديد آثارى از آن ريشه مشترك ، در وجودشان هست كه ممكن است در مواقع و حالات عادى ظاهر نشود اما در تلاطم ها و حالات غيرعادى ظاهر مى شود .

ثالثا : اگر بر كسى يقين شد كه اين «فرع» غير از آن «اصل» است و همچنين بتواند اين «فرع» را از آن «اصل» جدا كند و نگذارد خانواده اش در زندگى آينده دختر و پسر نقش داشته باشند و دخالت كنند و آنگاه مى تواند با او ازدواج كند ، اما اين كار ، كار هركس نيست .

« اَلْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَ الْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ

ص: 84

الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ ... : زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند و مردان ناپاك نيز تعلّق به زنان ناپاك دارند و زنان پاك براى مردان پاك و مردان پاك براى زنان پاك هستند ...» .(1)

الخَبيثاتُ : زنان پليد و ناپاك

خَبيث : پليد و ناپاك ، منظور ناپاكى و پليدى در قلمرو انديشه ، عقيده ، گفتار

خَبيثينَ : مردان پليد و ناپاك

خَبيثُونَ : مردان ناپاك

طَيِّب : پاك و پاكيزه، منظور، پاكى در رفتاروگفتار ياپاكى معنوى واخلاقى است

طَيِّباتُ : زنان پاك و پاكيزه

طَيِّبينَ : مردان پاك و پاكيزه

طَيِّبُونَ : مردان پاك و پاكيزه

ص: 85


1- 26 / نور .

فلسفه و هدف ازدواج رسيدن به آرامش است و عشق و آرامش و الفت و مصاحبت جز با رعايت همتايى و كفويت در انتخاب همسر به دست نمى آيد .

يكى ديگر از شرايط ازدواج «هم شأن بودن» پسر و دختر است و مراد از هم شأن بودن برابرى از نظر مقام و ثروت و شؤون مادى نيست بلكه منظور از آن چنانچه در روايات آمده اين است كه پسر و دختر ، مسلمان و پاكدامن باشند و نيز شوهر بتواند مخارج زندگى را تأمين كند .

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «مرد باايمان ، هم شأن زن باايمان است» .

امام صادق عليه السلام مى فرمايند :

«مقصود از "كفو" آن است كه مرد پاكدامن باشد و نيز بتواند مخارج

ص: 86

زندگى را تأمين كند» .(1)

و همچنين در شرايط همسرى و هم شأنى مى فرمايند :

«همسر همشأن، كسى است كه در اثر ايمان باحيا باشد و بتواند زندگى اش را بچرخاند».(2)

حضرت رسول فرمود : «دختر به كفو و مثل خود بدهيد و از كفو و مانند خود دختر بخواهيد و از براى نطفه خود زنى را انتخاب كنيد كه شايسته آن باشدكه فرزند از او به هم رسانيد» .(3)

حضرت على عليه السلام مى فرمايند :

ص: 87


1- وسائل الشيعه، جلد14، صفحه52 .
2- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 53 .
3- بحارالانوار ، جلد 103 ، صفحه 221 .

«آميزش كنيد باآنهاكه مى شناسيد و احتياط كنيدازكسانى كه نمى شناسيد».(1)

چه دختر و چه پسر براى تشكيل زندگى مشترك و يكى شدن براى رسيدن به آرامش و حفظ نوع بشر و تربيت انسان هاى برتر از خود ، بايد در انتخاب همسر دقت كنند ، دين دارى ، خوش خلقى ، پاكدامنى ، عفت ، برخوردارى از ادب از مهم ترين معيارهاى انتخاب است .

رعايت كفويّت را هم در ازدواج پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با خديجه و هم در ازدواج آسمانى حضرت زهرا عليهاالسلام با حضرت على عليه السلام مشاهده مى كنيم .

و در حديث است كه «اگر على نبود در عالم كفوى براى زهرا نبود» .(2)

بنابراين در بحث انتخاب همسر بايد همتايى ، شباهت در امور دينى و اخلاقى

ص: 88


1- كلمات قصار .
2- فضائل الخمسه ، جلد 2 ، صفحه 149 .

و خانوادگى در نظر گرفته شود .

همچنين در مباحث فقها آمده است كه كفو بودن شوهر به اسلام او است و شخصيت هاى اجتماعى در كفو بودن دخالتى ندارد .(1)

اوصاف شايسته در انتخاب همسر

« وَ بَشِّرِ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقا قالُوا هذَا الَّذى رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَاُتُوا بِهِ مُتَشابِها وَ لَهُمْ فيها اَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ : به كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح دارند بشارت ده كه بهشت هايى براى آنهاست كه نهرها از زير درختان آن درجريانند، هر زمان كه ميوه اى ازآن به آنهاداده مى شودمى گويند

ص: 89


1- آيت اللّه صانعى .

اين همان است كه قبلاً به ما روزى شده بود و براى آن هاهمسرانى پاك و پاكيزه است و هميشه در آن بهشت خواهند بود» .(1)

اَزْواجٌ : جمع زوج است كه در مورد زن و مرد ، هر دو ، بكار مى رود .

مُطَهَّرَةٌ : پاك و پاكيزه

فيها : فى : در ، ها : آن ، او : منظور بهشت است .

در اين آيه همسران پاك و پاكيزه جزو نعمتهاى بهشتى بيان شده اند كه پاك از همه آلودگى ها كه در اين جهان ممكن است داشته باشند پاك از نظر روح و قلب و پاك از نظر جسم و تن .

جالب اينكه تنها وصفى كه براى همسران بهشتى در اين آيه بيان شده وصف

ص: 90


1- 25 / بقره .

«مطهره» (پاك و پاكيزه) است و اين اشاره اى است به اينكه : اولين و مهم ترين شرط همسر ، پاك و پاكيزگى است و غير از آن همه تحت الشعاع آن قرار دارد .

حديث معروفى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده نيز اين حقيقت را نشان مى دهد .

«ازگياهان سرسبزى كه بر سر مزبله ها مى رويد بپرهيزيد! عرض كردند: اى پيامبر ! منظور شما از اين گياهان چيست؟ فرمود: زنى كه از نظر ظاهرى بسيار زيبا است اما در خانواده ناصالح و آلوده اى پرورش يافته» .(1)

« عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً : اميد است اگر او شما را طلاق دهد ، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد ، همسرانى مسلمان ، مؤمن، متواضع ، توبه كار ، عابد ، روزه دار ، زنانى غيرباكره و باكره .(2)

ص: 91


1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 19 .
2- 5 / تحريم .

عَسى : اميدوارى - طَلَّقَكُنَّ : طلاق دهد

يُبْدِلُ : تبديل مى كند ، جايگزين سازد خَيْرا : بهتر

مُسْلِماتٍ : زنان مسلمان، همسران حقگرا تائِباتٍ : زنان توبه كار

مُؤْمِناتٍ : زنان باايمان عابِداتٍ : زنان شايسته كردار

قانِتاتٍ : زنان فرمانبردار سائِحاتٍ: زنان رهرو، روزه دار

تَيِّباتٍ : زنان غيرباكره ، بيوه اَبْكارا : زنان باكره ، دوشيزه

آنچه در مورد اين آيات در كتاب تفسير آمده به شرح زير است :

پيامبر صلى الله عليه و آله گاه كه نزد «زينب بنت جحش» (يكى از همسرانش) مى رفت زينب از عسلى كه تهيه كرده بود خدمت حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله مى داد . اين سخن به گوش عايشه رسيد و بر او گران آمد مى گويد : من با «حفصه» يكى ديگراز همسران پيامبر ، قرار گذاشتيم كه هر وقت پيامبر صلى الله عليه و آله نزد يكى از ما آمد فورا

ص: 92

بگوئيم : آيا صمغ «مغافير» (1) خورده اى ؟ چون پيامبر مقيّد بود كه هرگز بوى نامناسبى از دهانش يا لباسش نيايد بلكه به عكس اصرار داشت كه هميشه خوشبو و معطّر باشد .

به اين ترتيب روزى پيامبر صلى الله عليه و آله نزد «حفصه» آمد او اين سخن را به پيامبر گفت ، حضرت فرمود : من «مغافير» نخورده ام ، بلكه عسلى نزد زينب خورده ام و من سوگند ياد مى كنم كه ديگر از آن عسل ننوشم ولى اين سخن را به كسى ديگر مگو (مبادا به گوش مردم برسد و بگويند چرا پيامبر غذاى حلالى را بر خود تحريم كرده و يا از كار پيامبر در اين مورد و يا مشابه آن تبعيت كنند و يا به

ص: 93


1- صمغى بود كه يكى از درختان حجاز تراوش مى كرد و بسيار بدبو بود و بوى نامناسب داشت .

گوش زينب برسد و او دل شكسته شود) .

ولى سرانجام «حفصه» اين راز را افشاء كرد و بعدا معلوم شد اصل اين قضيه توطئه اى بوده است پيامبر صلى الله عليه و آله سخت ناراحت شد و اين آيات بر او نازل شد .

از مجموع اين آيات برمى آيد كه بعضى از همسران پيامبر نه تنها او را اذيت و ناراحت مى كردند بلكه مسأله رازدارى كه از مهم ترين شرايط يك همسر باوفا است ، نيز در آنها نبود .

خدا در اين آيه روى سخن رابه تمام زنان پيامبركرده بالحنى كه خالى ازتهديد نيست مى فرمايد : «هرگاه او شما را طلاق دهد اميد مى رود كه به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد» .

در اينجا قرآن ، شش وصف براى همسران خوب ، شمرده كه مى تواند الگويى براى همه مسلمانان به هنگام انتخاب همسر باشد .

ص: 94

نخست «اسلام» و سپس «ايمان» يعنى اعتقادى كه در اعماق قلب انسان نفوذ كند و سپس حالت «قنوت» يعنى تواضع و اطاعت از همسر و بعد از آن «توبه» يعنى اگر كار خلافى از او سر زند در اشتباه خود اصرار نورزد و از درِ عذرخواهى درآيد و بعد از آن «عبادت» ، خداوند ، عبادتى كه روح و جان او را بسازد و پاك و پاكيزه كند و سپس «اطاعت فرمان خدا» و پرهيز از هرگونه گناه .

قابل توجه اينكه «سائِحات» را جمع «سائِح» به معنى روزه دار تفسير كرده اند ، به طورى كه راغب در «مفردات» مى گويد : روزه بر دو نوع است : «روزه حقيقى» كه به معنى «ترك غذاو آميزش است» و «روزه حكمى» كه به معنى «نگهدارى اعضاى بدن از گناهان» است و منظور از روزه در اينجا معنى دوم است و منظور از «سائِحات» در اينجا همان كسانى است كه تمام اعضاى بدن را از گناهان نگه مى دارند و در طريق اطاعت خدا سير مى كنند .

ص: 95

اين نيز قابل توجه است كه قرآن روى باكره و غيرباكره بودن زن تكيه نكرده و براى آن اهميتى قائل نشده زيرا در مقابل اوصاف معنوى كه ذكر شد اين مسأله اهميت ندارد.

يكى ازصفات زن، «صالح»بودن زن است يعنى كسى كه شايستگى ولياقت روحى و پاكى درونى و روانى داشته و از ناپاكى ها، آلودگى ها و خبث باطن پاك و منزه باشد .

آنگاه قرآن مجيد زنان صالحه را معرفى مى كند:

«... فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِضاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ: پس زنان صالحه ، كسانى هستند كه با كمال تواضع و خضوع ، همواره مطيع و در غياب همسر نيز

ص: 96

حافظ اسرار و شؤون خانواده هستند» .(1)

صالحِات : زنان صالح غَيْب : نهان قانِتاتٌ : زنان مطيع

حَفِظَ : نگهدارى ، مراقبت حافِظاتٌ : زنان نگهدارنده و حافظ

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند :

«بهترين زنان شما براى همسرى زنى است كه زايا ، مهربان ، پاكدامن باشد ، نزد فاميلش عزيز و محترم و در مقابل شوهر متواضع و مهربان و فروتن باشد ، از خودآرايى براى شوهر خويش كوتاهى نكند اما در برابر ديگران به حدّى خوددار باشد كه بى اعتنا جلوه كند ، نظرات همسر خويش را به ويژه در امر زناشويى مراعات كند و در برابر خواسته هاى مشروع او تسليم باشد و اما

ص: 97


1- 34 / نساء .

در عين حال سنگينى و وقار خود را از دست ندهد» .(1)

امام صادق عليه السلام مى فرمايند :

«بهترين زنان شما ، زنانى هستند كه خوشبو و معطّر باشند و در خانه دارى ، كدبانوى خوب و خوش پخت و مهارت در آشپزى داشته باشند و در پذيرايى از مهمان و احسان بر فقراء ، احساس خوشحالى نمايند و در اسراف و مصرف هاى بى مورد قدم برندارند اگر چنين باشد بدانند كه آنان از كارگزاران الهى بوده و هرگز پشيمان نخواهند بود» .(2)

بنا به نتيجه اى كه از آيات و احاديث به دست مى آيد اوصاف يك زن خوب و شايسته به شرح زير مى باشد :

ص: 98


1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 14 .
2- فروع كافى ، جلد 5 ، صفحه 325 .

1 - تقوى و ايمان

2 - تمكين و تأمين نيازجنسى

3 - عفت و پاكدامنى و شرم و حيا

4 - پيروى زن از شوهر

5 - تدبير اقتصادى و هماهنگى با امكانات شوهر

6 - زايا و بچه دار شدن

7 - زينت و آرايش براى شوهر

8 - رازدارى زن نسبت به شوهر

9 - عشق و محبت بى نظير به شوهر

همانطورى كه داشتن همسر صالح براى مردان مايه خوشبختى و سعادت است براى تمام زنان نيز داشتن شوهر شايسته بالاترين آرزوها

ص: 99

است .

« اِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ اتَقْيكُمْ : ما شما را چه زن و چه مرد شعبه و قبيله قرار داديم تا مورد شناسايى قرار گيريد در حقيقت بزرگوارترين و گرامى ترين شما در پيشگاه خدا ، باتقوى ترين شما است» .(1)

در اين آيه ملاك شايستگى ، فقط تقوا معرفى شده و براى زن يا مرد ، هيچ چيز ديگر قابل مقايسه با صفت «تقوى» نيست .

« وَ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِاَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدوُهُمْ ثَمانينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً اَبَدا وَ اوُلئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ : و كسانى كه زنان

ص: 100


1- 13 / حجرات .

پاكدامن را متهم مى كنند، سپس چهارشاهد نمى آورند، آنهارا هشتاد تازيانه بزنيد و شهادتشان را هرگز نپذيريد و آنهافاسقان هستند» .(1)

« قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُروُجَهُمْ ذلِكَ اَزْكى لَهُمْ اِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ : به مردان مؤمن و باايمان بگو كه چشمان خود را فرو بندند و عورت هاى خود را حفظ كنند اين براى آنها پاكيزه تر است ، همانا خداوند از آنچه انجام مى دهند آگاه است» .(2)

همچنين امام باقر عليه السلام مى فرمايند :

«شايستگى داماد در تقوا و ديانت و امانتدارى او نهفته است هركس واجد اين

ص: 101


1- 4 / نور .
2- 30 / نور .

شرايط باشد ، درخواست او را بپذيرد» .(1)

پيامبر اكرم عليه السلام مى فرمايند :

«هان، اى مردم كامل ترين مردم ازجهت ايمان آن شخصى است كه اخلاقش نيكو و نسبت به همسرش مهربان تر باشد» .(2)

امام رضا عليه السلام مى فرمايند :

«هر شوهرى كه داراى امكانات باشد براى او واجب است زندگى خانوادگى را توسعه بخشد» .(3)

امام صادق عليه السلام مى فرمايند :

ص: 102


1- مكارم الاخلاق ، صفحه 204 .
2- وسائل الشيعه ، جلد 8 ، صفحه 509 .
3- روضة المتقين ، جلد 5 ، صفحه 380 .

«بهترين مردان شما ، سخاوتمند و مهمان نواز شما است و بدترين مردان شما افراد بخيل مى باشد». (1)

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند :

«از جمله نشانه هاى شوهران ممتاز اين است كه نسبت به پدر و مادر خويش مهربان و نيكوكار باشند» .(2)

از اين آيات و احاديث نتيجه مى گيريم كه بهترين شوهران و مردان ، داراى صفات ذيل مى باشند :

1 - ديانت و تقوى و ايمان دارند .

2 - اخلاق و تلاشگرى و كوشايى دارند.

ص: 103


1- مكارم الاخلاق ، صفحه 166 .
2- روضة المتقين ، جلد 8 ، صفحه 108 .

3 - عفت كلام دارند و فحش نمى دهند .

4 - مهمان نوازند .

5 - پاكيزه و آراسته اند .

6 - بخشش و سخاوت دارند .

7 - امين بودن .

8 - نسبت به والدين خود نيكوكارند .

9 - اصالت و نجابت خانوادگى دارند .

نگاه كردن پيش از ازدواج

« لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بِعْدُ وَ لا اَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ اَزْواجٍ وَ لَوْ اَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ اِلاّ ما مَلَكَتْ : بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست و نمى توانى همسرانت را به همسران ديگرى تبديل كنى ، هرچند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود

ص: 104

مگر آنچه كه به صورت كنيز در ملك تو در آيد ...» .(1)

جمعى از مفسران جمله «وَ لَوْ اَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ»(2) را دليل بر حكم معروفى گرفته اند كه در روايات اسلامى نيز به آن اشاره شده و آن اينكه كسى كه مى خواهد با زنى ازدواج كند مى تواند قبلاً به او نگاه كند ، نگاهى كه وضع و قيافه و اندام او را براى وى مشخص كند .

فلسفه اين حكم اين است كه انسان بابصيرت كامل همسر خود را انتخاب كند و از ندامت و پشيمانى آينده كه پيمان زناشويى را به خطر مى افكند جلوگيرى كند چنانچه در حديثى از پيامبر اسلام آمده است كه به يكى از ياران خود كه مى خواست با زنى ازدواج كند فرمود : «قبلاً به او نگاه كن كه اين سبب مى شود

ص: 105


1- 52 / احزاب .
2- هرچند زيبايى آنها اعجاب تو را برانگيزد .

مودت و الفت ميان شما پايدار شود» .(1)

در حديثى ديگر از امام صادق مى خوانيم : كه در پاسخ اين سؤال كه : «آيا مرد مى تواند به هنگام تصميم بر ازدواج با زنى او را به دقت بنگرد و به صورت و پشت سر او نگاه كند؟» .

فرمود : «آرى ، مانعى ندارد ، هنگامى كه مردى بخواهد با زنى ازدواج كند به او نگاه كند و به صورت و پشت سر او بنگرد» .(2)

همانطورى كه ملاحظه مى كنيد ، همگى روايات حاكى است كه اين نگاه كردن ها، با دو شرط ، نه تنها جايز است بلكه ضرورى به نظر مى رسد و آن دو شرط عبارتند از :

ص: 106


1- تفسير قرطبى ، جلد 8 ، صفحه 5303 .
2- وسائل الشيعه ، جلد 14 .

1 - مرد اين عمل را به قصد شهوترانى انجام ندهد ، اگرچه ممكن است هنگام تماشاكردن اين موضوع حاصل شود .

2 - اين نگاه ها به قصد ازدواج صورت بگيرد نه براى اغراض ديگر و يا خداى نكرده براى هوسرانى .

نگاه كردن از ديدگاه فقهى

مرحوم صاحب جواهر كه از علماء بسيار بزرگ شيعه مى باشند مى فرمايند :

«كسى كه اراده تزويج نموده ، مى تواند به صورت و دست ها و موى سر و محل زينت زن نگاه كند ، بلكه به جز عورتين ، نگاه كردن وى به ساير

ص: 107

اعضاء او نيز مجاز و مشروع است» .(1)

قابل توجه اينكه با اين فتوا ، تمام مراجع تقليد فعلى موافقت كرده اند .

و حضرت امام خمينى (ره) فرموده اند :

«در صورتيكه كسى اراده تزويج با فردى را داشته باشد و احتمال هم بدهد كه ازدواج محقّق خواهد شد بدون نظر شهوت مى تواند به تمام اعضاء بدن وى به جز عورتينش نگاه كند ، اگر چه تلذّذ پس از نگاه كردن حاصل مى شود امّا احتياط مستحب اين است كه فقط به صورت ، دست ها و محل زينت و موى سرش نگاه كند و از ديدن بقيه قسمت ها اجتناب نمايد» .(2)

ص: 108


1- عروة الوثقى ، فصل مستحبات نكاح .
2- تحريرالوسيله ، جلد 2 ، صفحه 245 .

پيشنهاد پدر و كسان دختر در ازدواج با پسر عيب نيست

« قالَ اِنّى اُريدُ اَنْ اُنْكِحَكَ اِحْدَى ابْنَتَىَّ هاتَيْنِ عَلى اَنْ تَأْجُرَنى ثَمانِىَ حِجَجٍ فَاِنْ اَتْمَمْتَ عَشْرا فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما اُريدُ اَنْ اَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنى اِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّالِحينَ : شعيب گفت : من مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم ، به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى و اگر آن را تا ده سال افزايش دهى ، محبّتى از ناحيه تو است ، من نمى خواهم كار سنگينى بر دوش تو بگذارم و ان شاء اللّه مرا از صالحين خواهى يافت» .(1)

استفاده مى شود آنچه امروز در ميان ما رايج شده كه پيشنهاد پدر و كسان دختر را در مورد ازدواج با پسر عيب مى دانند درست نيست ، هيچ مانعى ندارد

ص: 109


1- 27 / قصص .

كسان دختر شخصى را كه لايق همسرى فرزندشان مى دانند ، پيدا كنند و به او پيشنهاد دهند همان گونه كه شعيب چنين كرد .

در اينجا چند سؤال پيش مى آيد و آن اينكه :

الف : آيا از نظر فقهى صحيح است دخترى كه مى خواهد به ازدواج كسى درآيد دقيقا معلوم نباشد ؟

پاسخ : معلوم نيست كه عبارت فوق به هنگام اجراى صيغه گفته شده باشد بلكه ظاهر اين است كه گفتگوى مقدماتى و به اصطلاح «مقاوله» است تا بعد از موافقت حضرت موسى ، طرفين يكديگر را انتخاب كنند .

ب : آيا مى توان «مهر» را به صورت مجهول و مردد ميان كم و زياد قرار داد ؟

پاسخ : از لحن آيه برمى آيد كه مهريه واقعى هشت سال خدمت كردن بوده است و دو سال ديگر مطلبى بوده است موكول به اراده و ميل حضرت موسى .

ص: 110

ج : اصولاً آيا مى توان «كار و خدمات» را مهريه قرار داد ؟ و چگونه مى توان با چنين همسرى هم بستر گرديد در حالى كه هنوز زمان پرداخت تمام مهريه او فرا نرسيده است ؟

پاسخ : هيچ دليلى بر عدم جواز چنين مهرى وجود ندارد ، بلكه اطلاقات ادّله مهر در شريعت ما نيز هر چيزى را كه ارزش داشته باشد شامل مى شود ، اين هم لزومى ندارد كه تمام مهر را يك جا بپردازند ، همين اندازه كه تمام آن در ذمه شوهر قرار گيرد و زن مالك آن شود كافى است ، اصل سلامت و استصحاب نيز حكم مى كند كه اين شوهر زنده مى ماند و توانايى بر اداء اين خدمت را دارد .

د : اصولاً چگونه ممكن است خدمت كردن به پدر ، مهر دختر قرار گيرد ؟ مگر دختر كالايى است كه او را به آن خدمت مى فروشند ؟

پاسخ : بدون شك شعيب از سوى دخترش در اين مسأله احراز رضايت

ص: 111

نموده و وكالت داشت كه چنين عقدى را اجرا كند و به تعبير ديگر مالك اصلى در ذمه موسى ، همان دختر شعيب بود ، اما از آنجا كه زندگى همه آنها به صورت مشترك و در نهايت صفا و پاكى مى گذشت و جدايى در ميان آنها وجود نداشت اين مسأله مطرح نبود كه اداى اين دين چگونه بايد باشد .

ه : مهريه دختر شعيب مهريه سنگينى بوده زيرا اگر به حساب امروز كار يك كارگر معمولى را در يك سال محاسبه كنيم و سپس در 8 ضرب كنيم مبلغ قابل ملاحظه اى مى شود ؟

پاسخ : اولاً اين ازدواج يك ازدواج ساده نبود بلكه مقدماتى بود براى ماندن موسى در مكتب شعيب ، مقدمه اى بود براى اينكه موسى يك دانشگاه بزرگ را در اين مدت طولانى طى كند و خدا مى داند كه در اين مدّت موسى چه چيزها از «پيرمدين» (شعيب) فرا گرفت .

ص: 112

از اين گذشته اگر موسى اين مدّت را براى شعيب كار مى كرد ، در عوض شعيب نيز تمام زندگى او و همسرش را از اين طريق تأمين مى نمود بنابراين اگر هزينه موسى و همسرش را از مزد اين كار كم كنيم مبلغ زيادى باقى نخواهدماند و تصديق خواهيم كرد مهر ساده و سبكى بوده است .

آيا مى توان با همسرى بدون مهر ازدواج كرد؟

« ... وَامْرَاَةً مُؤْمِنَةً اِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِىِّ اِنْ اَرادَ النَّبِىُّ اَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ فى اَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ اَيْمانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكانَ اللّهُ غَفُورا رَحيما : و هرگاه زن باايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و مهرى براى خود قايل نشود) چنانچه پيامبر بخواهد مى تواند با او ازدواج كند ، امّا چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه ساير مؤمنان ، ما مى دانيم براى آنها در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمى مقرّر داشته ايم ،

ص: 113

اين به خاطر آن است كه مشكلى در اداى رسالت بر تو نبوده باشد و خداوند آمرزنده و مهربان است» .(1)

در اين آيه بدون شك اجازه «گرفتن همسر بدون مهر» ازمختصات پيامبر صلى الله عليه و آله بود و آيه نيز صراحت در اين مسأله دارد و به همين جهت از مسلمات فقه اسلام است ، بنابراين هيچ كس حق ندارد همسرى را بدون مهر (كم باشد يا زياد) ازدواج كند حتى اگر نام مهريه هنگام اجراى صيغه عقد برده نشود و قرينه تعيين كننده اى نيز در كار نباشد بايد «مَهْرُالْمِثْل» پرداخت . منظور از «مَهْرُالْمِثْل» مهريه اى است كه زنانى باشرايط و خصوصيات او معمولاً براى خودقرارمى دهند .

و در اينكه اين حكم كلى در مورد پيامبر مصداقى پيدا كرده يا نه ؟

ص: 114


1- 50 / احزاب .

بعضى از مفسّرين چون ابن عباس معتقدند كه پيامبر با هيچ زنى به اين كيفيت ازدواج نكرد بنابراين اين حكم بالا فقط يك اجازه كلى براى پيامبر بود كه هرگز مورد استفاده قرار نگرفت در حالى كه بعضى ديگر از مفسّرين نام چهار زن از همسران پيامبر را برده اند كه بدون مهريه ازدواج آن حضرت درآمدند : «ميمونه» دختر حارث ، «زينب» دختر خزيمه ، «ام شريك» دختر جابر ، «خوله» دختر حكيم بوده است و بدون شك اين گونه زنان تنها خواهان كسب افتخار معنوى بودند كه از طريق پيامبر براى آنها حاصل مى شد لذا بدون هيچ مهرى آماده همسرى با او شدند .

و همچنين از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه اجراى صيغه ازدواج با لفظ «هبه» تنها مخصوص پيامبر بوده و هيچ فرد ديگرى نمى تواند با چنين لفظى عقد ازدواج را اجرا كند ولى اگر اجراى عقد با لفظ ازدواج و نكاح انجام گيرد جايز است

ص: 115

هرچند نامى از مهر برده نشود ، زيرا همان گونه كه گفته شد در صورت عدم ذكرمهر بايد «مهرالمثل» پرداخت .

تعبير به «ازدواج» همسران دائمى و موقت هر دو را شامل مى شود

« اِلاّ عَلى اَزْواجِهِمْ اَوْ مامَلَكَتْ اَيْمانُهُمْ فَاِنَّهُمْ غَيْرُمَلُومينَ : تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهره گيرى از اين ها مورد سرزنش قرار نمى گيرند» .(1)

تعبير به «همسران» شامل همسران دائم و موقت هر دو مى شود . از آيات فوق استفاده مى شود كه تنها دو گروه از زنان بر مردان حلال هستند ، نخست همسران و ديگر كنيزان (با شرايط مخصوص) و به همين جهت اين آيه در

ص: 116


1- 6 / مؤمنون و 30 / معارج .

كتب فقهيه در بحث هاى نكاح در موارد بسيارى مورد استفاده قرار گرفته است .

با توجه به اين حقيقت كه (متعه) به طور مسلّم در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله حلال

بوده است و احدى از مسلمانان آن را انكار نمى كنند و با توجه به اينكه متعه يك نوع ازدواج است ، ازدواجى است موقّت و داراى شرايط ازدواج دائم ، بنابراين قطعا در جمله «اِلاّ عَلى اَزْواجِهِمْ» داخل است و به همين دليل به هنگام خواندن صيغه ازدواج موقّت ، از همان صيغه هاى ازدواج دائم با قيد مدّت استفاده مى شود و اين بهترين دليل بر ازدواج بودن آن است .

شرايط عقد ازدواج دائم و موقّت

اول : آنكه به عربى صحيح خوانده شود به احتياط واجب .

دوّم : مرد و زن يا وكيل آنها كه صيغه را مى خوانند قصد انشاء داشته باشند يعنى اگر خود مرد و زن صيغه را مى خوانند زن به

ص: 117

گفتن «زَوَّجْتُكُ نَفْسى» قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن «قَبِلْتُ التَّزْويجْ» زن بودن او را براى خود قبول كند .

سوّم : كسى كه صيغه را مى خواند بالغ و عاقل باشد .

چهارم : زن و مرد به ازدواج راضى باشند .

پنجم : اگر وكيل زن و شوهر و يا ولىّ آنها صيغه را مى خوانند ، در عقد ، زن و شوهر را معين كنند مثلاً اسم آنها را ببرند يا به آنها اشاره كنند .

دستور خواندن عقد ازدواج دائم و موقت

به واسطه عقدازدواج، زن به مردحلال مى شودوآن بردوقسم است: دائم،غيردائم.

عقد دائم آن است كه مدت زناشويى در آن معين نشود و زنى را كه به اين قسم عقد كنند دائمه مى گويند و عقد غيردائم آن است كه مدت زناشويى در آن معين نشود مثلاً زن را به مدت يك ساعت يا يك روز يا يك ماه ... عقد نمايند و

ص: 118

زنى را كه به اين قسم عقد كنند متعه و صيغه مى نامند . در ازدواج زناشويى دائم و موقت بايد صيغه عقد خوانده شود .

دستور خواندن عقد دائم

اگرصيغه عقددائم را خود زن و مردبخوانند و اول زن بگويد: «زَوَّجْتُكَ نَفْسى عَلَى الصِّداقِ الْمَعْلُومِ» (يعنى خودرا زن تونمودم به مهرى كه معين شده) . پس از

مرد بدون فاصله بگويد : « قَبِلْتُ التَّزْويجَ » (يعنى قبول كردم

ازدواج را(1)) ، عقد صحيح است .

و اگر ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه عقد بخواند وكيل زن مى گويد : « زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتى ... مُوَكِّلَكَ ... عَلَى الصِّداقِ الْمَعْلُوم » پس بدون

ص: 119


1- توضيح المسائل ، امام خمينى ره .

فاصله وكيل مرد بگويد : «قَبِلْتُ لِمُوَكِّلى ... عَلَى الصِّداقِ» صحيح باشد .

دستور خواندن عقدموقت (غيردائم)

اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غيردائم را بخوانند بعد از آنكه مدت و مهر را معين كردند (تعيين مدت و مهر در عقد موقّت لازم و واجب است) . چنانچه زن بگويد : « زَوَّجْتُكَ نَفْسى فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومَ » بدون فاصله مرد بگويد : «قَبِلْتُ» صحيح است .

و اگر ديگرى را وكيل كنند و اوّل وكيل زن به وكيل مرد بگويد : «مَتَّعْتُ مُوَكِّلَتى مُوَكِّلَكَ فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُوم» پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد : «قَبِلْتُ لِمُوَكِّلى هكَذا» صحيح مى باشد .(1)

ص: 120


1- توضيح المسائل ، امام خمينى ره .

فسخ عقد ازدواج

« يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ / اَللّهُ اَعْلَمُ بِايمانِهِنَّ / فَاِنْ عَلِمْتُمُوهُنَ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ اِلَى الْكُفّارِ / لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لاهُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ / وَ اتُوهُمْ ما اَنْفَقُوا / وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ اَنْ تَنْكِحُوهُنَّ اِذا اتَيْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ / وَ لاتُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ / وَ اسْئَلُوا ما اَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْئَلُوا ما اَنْفَقُوا / ذلِكُمْ حُكْمُ اللّهِ / يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ /وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! هنگامى كه زنان باايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند ، آن هارا آزمايش كنيد - خداونداز ايمان آن ها آگاه تر است - هرگاه آنان را مؤمن يافتيد، آن ها را به سوى كفار بازنگردانيد، نه آن ها براى كفار حلالندو نه كفار براى آن ها حلال و آن چه را همسران آن ها ( براى ازدواج با اين زنان ) پرداخته اند ،

به آن ها بپردازيد و گناهى بر شما نيست كه با آن ها ازدواج كنيد ، هرگاه مهرشان

ص: 121

رابه آن ها بدهيد و هرگز همسران كافر را در همسرى خود نگه نداريد ( و اگر كسى از زنان شما كافر شد و به بلاد كفر فرار كرد ) حق داريد مهرى را كه پرداخته ايد ، مطالبه كنيد ، همان گونه كه آن ها حق دارند مهر زنانشان را كه از آنان جدا شده اند ، ازشما مطالبه كنند ، اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم مى كند و خداوند دانا و حكيم است .»

« وَ اِنْ فاتَكُمْ شَىْ ءٌ مِنْ اَزْواجِكُمْ اِلَى الْكُفّارِ فَعاقَبْتُمْ فَاتُوا الَّذينَ ذَهَبَتْ اَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما اَنْفَقُوا وَ اتَّقُوااللّهَ الَّذى اَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ : و اگر بعضى از همسران شما از دستتان بروند ( و به سوى كفار بازگردند ) و شما در جنگى بر آنان پيروز شديد و غنايمى گرفتيد ، به كسانى كه همسرانشان رفته اند ، همانند مهرى را كه پرداخته اند، بدهيد و ازمخالفت خداوندى كه همه به او

ص: 122

ايمان داريد، بپرهيزيد .(1)

در اين آيه خداوند به عنوان تأكيد مى فرمايد : « لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لاهُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ » چراكه ايمان و كفر در يك جا جمع نمى شود و پيمان مقدس ازدواج نمى تواند ميان مؤمن و كافر رابطه اى برقرار سازد ، چراكه اين ها در دو خط متضاد قرار دارند ، درحالى كه پيمان ازدواج بايد نوعى وحدت در ميان دو زوج برقرار سازد و اين دو با هم سازگار نيست .

از آنجا كه معمول عرب بود كه مهريه زنان خود را قبلاً مى پرداختند خداوند مى فرمايد : « وَ اتُوهُمْ ما اَنْفَقُوا » .

درست است كه شوهرشان كافر است اما چون اقدام بر جدايى به وسيله ايمان

ص: 123


1- 10 و 11 / ممتحنه .

از طرف زن شروع شده ، عدالت اسلامى ايجاب مى كند كه خسارات همسرش خصوصا مهريه وى پرداخته شود . البته اين پرداخت مهر در مورد مشركانى بود كه با مسلمانان پيمان ترك مخاصمه امضاء كرده بودند .

اما چه كسى بايد اين مهر را بپردازد ؟ ظاهر اين است كه اين كار برعهده حكومت اسلامى و بيت المال است ، چراكه تمام امورى كه مسئول خاص در جامعه اسلامى ندارد ، برعهده حكومت است و خطاب جمع در آيه موردبحث گواه اين معنى است .

و همچنين در حكم ديگرى مى فرمايد : « وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ ... » .

مبادا تصور كنيد كه چون قبلاً مهرى از شوهر سابق گرفته اند و معادل آن از بيت المال به شوهرشان پرداخته شده ، اكنون كه با آنها ازدواج مى كنيد ، ديگر مهرى در كار نيست و براى شما مجّانى تمام مى شود ، نه ، حرمت زن ايجاب

ص: 124

مى كند كه در ازدواج جديد نيز مهر مناسبى براى او در نظر گرفته شود ، بايد توجه داشت كه در اينجا زن بدون طلاق از شوهر كافر جدا مى شود ، ولى بايد عدّه نگه دارد .

امّا هرگاه قضيه برعكس باشد، يعنى شوهر اسلام را بپذيرد و زن بر كفر باقى بماند، در اينجا نيز رابطه زوجيّت به هم مى خورد و نكاح فسخ مى شود ، چنانچه در ادامه همين آيه مى فرمايد : « وَ لاتُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ » . «عِصَمْ» جمع «عصمت» دراصل به معنى «منع» و در اينجا به معنى «نكاح و زوجيّت» است . «كَوافِر» جمع «كافِرَة» به معنى «زنان كافر» است و ظاهر آيه مطلق مى باشد و همه زنان كافر (زنان مشرك ، زنان اهل كتاب) را شامل مى شود .

و در آخرين حكم كه در آيه آمده ، سخن از مهر زنانى است كه از اسلام جدا مى شوند و به اهل كفر مى پيوندند ، مى فرمايد : « وَ اسْئَلُوا ما اَنْفَقْتُمْ

ص: 125

وَلْيَسْئَلُوا ما اَنْفَقُوا : و اين مقتضاى عدالت و احترام به حقوق متقابل است» .

و در عين اينكه مسلمانان به حكم عادلانه ذكر شده در آيه قبل عمل كردند ، مشركان سرباز زدند ، لذا دستور داده شده براى عدم تضييع حق اين افراد ، هرگاه غنايمى بدست آمد ، اول حق آنها را بپردازند سپس غنايم را تقسيم كنند و اين احتمال هم وجود دارد كه حكم فوق مربوط به اقوامى باشد كه مسلمانان با آنها پيمان نداشتند و طبعا حاضر نبودند مهر اين گونه زنان را به مسلمانان باز پس دهند ، جمع ميان هر دو معنى نيز ممكن است .

در تواريخ و روايات آمده است كه اين حكم اسلامى تنها شامل شش زن شد كه از همسران مسلمان خود بريدند و به كفار پيوستند و پيامبر صلى الله عليه و آله مهر همه آنها را از غنايم جنگى به شوهرانشان بازگرداند .

قال الله تعالى : «وَاتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَىْ ءٍ مِنْهُ

ص: 126

نَفْسا فَكُلُوهُ هَنيئا مَّريئا» (1) .

و مهر زنان را (بطور كامل) به عنوان يك بدهى (يا يك عطيه) به آنها بپردازيد و اگر آنها با رضايت خاطر چيزى از آن را به شما ببخشند آن را حلال و گوارا مصرف كنيد .

تعريف واژه مَهْر (صداق)

مهر كلمه اى است عربى و در فارسى آن را كابين گويند و لغات ديگر مترادف آن در عربى ، صداق ، نحله ، فريضه ، اجر مى باشد . در قرآن مجيد واژه مهر به كارنرفته بلكه از لغات معادل آن استفاده شده كه يكى از آن صداق است و «وَاتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً» (2) (3) و در قاموس قرآن آورده :

ص: 127


1- 4 / نساء .
2- 4 / نساء .
3- ترجمه از كتاب تفسير نمونه ، جلد 3 ، صفحه 262 ، تاريخ انتشار ارديبهشت 1354 .

صَدُقَه : به فتح صاد و ضم دال مهريه زن است كه جمع آن درقرآن صَدُقات آمده.(1)

اخفش از قول بنى تميم نقل مى كند كه :

صُدْقةٌ ، به ضم صاد و سكون دال جمع صَدُقات است (2) در فرهنگ جامع هم صُدْقة و صَداق و صِداق و اَصدِقه و صُدْق ، به معنى مهريه آمده است . (3)

راغب اصفهانى هم در مورد صِداق مى فرمايد :

صداق با كسر و فتح و ضم آن چيزى است كه به زن از باب مهر پرداخت

ص: 128


1- قاموس قرآن ، جلد 3 - 4 ، صفحه 117 ، ماده صدق .
2- اعراب القرآن ، جلد 1 ، صفحه 434 .
3- فرهنگ جامع عربى فارسى جلد اول ، ماده صدق .

مى شود علت اينكه به مهر در قرآن به صِداق تعبير شده است حاكى از بنيان و تشكيل يك خانواده براساس صداقت و درستى است .

فلسفه مهريه

اشاره

حكمت متعاليه الهى هيچ فعلى را بدون حكمت و هدف تشريع ننموده است .

بنابراين بر صاحبان انديشه و پژوهشگران متعهد است كه در حد توان عملى خود پرده از روى حكمت هاى احكام تشريعى برداشته و آن چهره زيبا و متكامل قوانين الهى را براى انسان كمال طلب و حقيقت جو ، با قلم هنرمندانه خود به تصوير بكشند و ابر تيره و تار ضلالت را از پيش چشم كج انديشان بى سليقه و روشنفكر مأب هاى خودباخته كنار زنند ، تا ايرادهاى ناآگاهانه بر مهريه گرفته نشود و مهريه را نوعى معامله و نهايتا توهين به زن نشمارند .

در فلسفه مهريه بايد روشن شود كه تمام ايرادهايى كه بر مهريه گرفته شده

ص: 129

است با ديد تنگ نظرانه مادى و اقتصادى بوده است و ساير ابعاد معنوى و تربيتى لطيف مهريه كه حاكى از پيوند محبت و عشق و بقاء و تكامل بوده است منظور نشده است .

در پيگيرى هدفى كه در جهت روشن شدن فلسفه مهريه داشتيم با استمداد از توفيقات الهى و با استفاده از تفاسير بزرگان كه در ذيل آيه شريفه 4 / نساء بيان كرده اند ، به نكت قابل توجهى رسيديم كه براى ما حائز اهميت بوده و اعتقاد مرا به حكمت الهى راسخ تر نموده است .

با اعتراف به اينكه نتيجه به دست آمده تمام فلسفه مهريه نبوده و هنوز حق مطلب ادا نشده است نتايج تحقيق با توضيح ارائه مى شود .

1 - مهريه تجلى فطرت و طبيعت است

هديه دادن به محبوب به عنوان اظهار محبّت و نشان دادن علاقه ، امرى فطرى

ص: 130

و طبيعى است كه معمولاً از سوى كسى كه پيشقدم مى شود و طالب و يا خواستگار است ارائه مى شود .

طبيعتا و غالبا در نظام آفرينش ، جنس مذكر خواستگار جنس مؤنث است همانطور كه دانشمندان علوم تجربى هم اين موضوع را در نظام آفرينش و زندگى حيوانات كشف كرده اند ، كه جنس مذكر قبل از جفت گيرى هديه اى را به همسر آينده اش تقديم مى كند .

در كتاب «اسرار جهان دانش» تحت عنوان نامزدى و زناشوئى در ميان پرندگان آمده است :

عجيب تر از همه ، استفاده از هديه عروسى بين پرندگان است كه به تازگى كشف كرده اند . زاغچه نر بعد از بازديد آشيانه هاى موردنظر به اتفاق همسر آينده اش ، به او يك حشره هديه مى كند .

ص: 131

سهره چند هفته بعد از نامزدى با هديه نمودن دانه هايى چند به معشوق خود عشقش را محكم تر مى سازد . يك نوع پرنده دريايى به نام مرغ اسكله رقص ازدواج را متوقف كرده و داخل رودخانه مى شود و از آنجا يك ماهى صيد كرده و به همسر آينده اش ، هديه مى كند .

مرغان گوشتخوار هديه مهم ترى تقديم مى دارند . مار چيزى هديه نمى كند اما چند شكاف درخت را با برگ يا علف و گاهى با گل تزئين مى كند و به آواز مخصوصى آنها را به نامزدش نشان مى دهد . به طور كلى پيشكش ها مختلف است اغلب وسايل موردنياز براى آشيانه سازى يا خوراكى هديه مى كنند و يا تحفه هايى بى فايده ولى سمبوليك تقديم مى دارند . چرا اين هدايا را مى دهند ؟ گويى پرنده نر بدان وسيله اظهار مى دارد : من هنگام خوابيدن روى تخم ها از تو خوب مواظبت خواهم كرد و برايت غذا فراهم خواهم كرد يا مى گويد بايد به فكر

ص: 132

ساختن آشيانه مان باشيم . واضح است كه اين تعبير و تفسيرها ساخته و پرداخته ذهن بشرى است و بايد در صحت آنها ترديد كرد . ممكن است كه تقديم اين هدايا جزو يك سلسله از بازتاب هاى مشروط باشد كه منجر به ازدواج مى گردد ولى مطلب جالب توجه اين است كه همواره ماده مورد احترام نر است و غالبا هديه از طرف نر به ماده داده مى شود . اما غالب اوقات پرنده ماده او را به دادن هديه ترغيب مى كند . در اين موقع او حالت و رفتار پرنده كوچكى را به خود مى گيرد كه درخواست خوراكى از منقار مادرش دارد و در حالى كه با بال هاى لرزان ملتمسانه چمباتمه زده است مانند پرنده تازه از تخم درآمده اى با منقار گشوده تقاضاى كمك مى كند . و بالاخره دكتر ز.وسلوسكى مى گويد: هدايا در بسيارى از تشريفاتِ اظهار عشق ، نقش مهمى بازى مى كنند . پرستوى دريايى نر براى جفتش يك ماهى كوچك به رسم هديه مى آورد و كبوترهاى الماسى

ص: 133

استراليا يك دسته علف آبى براى يكديگر پيشكشى مى آورند . (1)

علامه طباطبائى در تفسير الميزان در ذيل آيه 4 سوره نساء مى فرمايد :

اگر مى بينيد كه كلمه صَدُقات به ضمير (هُنَّ) زنان اضافه شده به جهت بيان اين مطلب است كه وجوب دادن مهريه زنان مسأله اى نيست كه فقط آن را دين تأسيس (2) كرده باشد بلكه مسأله اى است كه اساسا در بين مردم و در سنن ازدواجشان متداول بوده است ، سنت خود بشر بر اين جارى بوده و هست كه

ص: 134


1- ازدواج در نظام آفرينش ، تأليف : سيدجمال الدين حجازى ، ناشر شركت انتشارات ميقات ،تاريخ نشر پائيز 70 ، صفحه 1362 .
2- احكام شرعى يا تأسيسى هستند يا ارشادى، احكام تأسيسى آن است كه عقل در مورد حكمى سكوت دارد و شرع آن را بنا و ايجاد مى نمايد برخلاف ارشادى كه عقل به تنهايى حكم دارد و شرع هم اظهار نظر كرده است .

پولى و يا مالى را كه قيمتى داشته باشد به عنوان مهريه به زنان اختصاص دهند و كأنّه اين پول را در مقابل عصمت او قرار مى دهند و آنچه بين مردم متداول است اين است كه طالب و داعى براى ازدواج مرد مى باشد . (1)

استاد بزرگوار شهيد مطهرى مى فرمايد :

قرآن رموز فطرت بشر را با كمال دقت رعايت كرده است و براى اينكه هريك از زن و مرد نقش مخصوصى كه در طبيعت از لحاظ علائق دوستانه به عهده آنها گذاشته شده ، فراموش نكنند لزوم مهر را تأكيد كرده است . نقش زن اين است كه پاسخگوى محبت مرد باشد . محبت زن خوب است به صورت عكس العمل محبت

ص: 135


1- الميزان فى تفسير القرآن ، علامه سيد محمدحسين الطباطبائى ، م 1402 ق ، جلد 4 ، صفحه 169 .

مرد باشد نه به صورت ابتدائى . عشق ابتدائى زن ، يعنى عشقى كه از ناحيه زن شروع بشود و زن بدون آنكه مرد قبلاً او را خواسته باشد عاشق مردى بشود ، همواره با شكست عشق و شكست شخصيت خود زن همراه است ، برخلاف عشقى كه به صورت پاسخ به عشق ديگرى در زن پيدا مى شود ، اين چنين عشقى نه خودش شكست مى خورد و نه به شخصيت زن لطمه وارد مى آورد . (1)

پس مى توان نتيجه گرفت وجود مهريه يك قانون جارى و سارى در طبيعت و خلقت مى باشد و اسلام به عنوان يك دين كامل و فطرى روى اين سنت انگشت گذاشته و چهارچوب شرعى و قانونى آن جهت اصلاح امور خانواده بيان كرده

ص: 136


1- نظام حقوق زن در اسلام مؤلف : استاد شهيد مرتضى مطهرى ، انتشارات صدرا - قم - چاپ هشتم تيرماه 1357 ، چاپ امير قم صفحه 211 .

است.

مخالفت با امر مهريه در واقع مخالفت با يك واقعيت و فطرت مى باشد كه باعث تزلزل در اركان زندگى مى شود .

2 - مهر قانون عشق و جذب است

نوع علاقه زن به مرد متفاوت است و با اينكه تجاذب طرفينى است ، اما به عكس اجسام بى جان، جسم كوچك تر ، جسم بزرگ تر را به سوى خود مى كشاند . آفرينش ، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا و زن را مظهر محبوبيت و معشوقيت ، قرار داده است . احساسات مرد ، نيازآميز و احساسات زن نازخيز است . احساسات مرد طالبانه و احساسات زن ، مطلوبانه است .

استاد بزرگوار شهيد مطهرى در اين ارتباط مى فرمايد :

عرفا قانون عشق را بر سراسر هستى سرايت مى دهند و مى گويند :

ص: 137

عشق و جذب و انجذاب بر سراسر موجودات و مخلوقات حكومت مى كند ، با اين خصوصيت كه موجودات و مخلوقات از لحاظ اينكه هر موجودى وظيفه خاصى را بايد ايفا كند متفاوتند ، سوز در يك جا و ساز در جاى ديگر قرار دارد .

مهر از آنجا پيدا شد كه در متن خلقت نقش هريك از زن و مرد نسبت به يكديگر يك جور نيست . قانون خلقت ، جمال و غرور و بى نيازى را در جانب زن و نيازمندى و طلب و عشق و تغزل را در جانب مرد قرار داده است . (1)

زندگى بدون وجود عشق و محبت يك زندگى تشريفاتى و سرد و بى روح خواهد بود و نتيجه اى جز از هم پاشيدگى شيرازه نظام خانواده و جامعه و

ص: 138


1- نظام حقوق زن در اسلام مؤلف : استاد شهيد مرتضى مطهرى ، انتشارات صدرا - قم - چاپ هشتم تيرماه 1357 ، چاپ امير قم صفحه 211 .

بى هويتى و ايجاد بحران به دنبال نخواهد داشت .

آنچه به زندگى روح و معنى مى دهد قانون عشق و محبت است .

اين عشق است كه موجب بقاء خانواده و موجب جنبش و حركت و گرم كردن زندگى خانوادگى مى شود . عشق و محبت در هريك از موجودات جهان به عنوان يك روح و يك نيرو وجود دارد كه آنها را در راه وصال ، به كوشش وحدت وامى دارد .

مهريه هم پيام و نمادى است از اظهار عشق و شروع آغاز زندگى جديد با شيرينى عشق و محبت . حال چه مقدارِ مهريه كم باشد و چه زياد .

در قرآن شريف هم كلمه نحله را به عنوان حال از براى صَدُقاتِهِنَّ آورده است «وَاتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً» (4 / نساء) .

در تفسير مجمع البيان ذيل آيه شريفه فوق در مورد نِحْلَة مى فرمايد :

ص: 139

وَ سُمِّىَ النَّحْلُ نَحْلاً لاَِنَّ اللّهَ نَحَلَ مِنْهَا النّاسَ الْعَسَلَ الَّذى فى بُطُونِها (1)

زنبور عسل را نحل گويند زيرا خداوند به واسطه او از آنچه در درون او است به مردم عسل مى بخشد . راغب اصفهانى هم در مفرداتش مى گويد :

نِحْلَه بخششى است بر سبيل تَبَرُّع كه اخصّ از هبه مى باشد چون هر هبه اى نحله هست اما هر نحله اى هبه نيست و اشتقاق نحله از نحل (زنبور عسل) به خاطر فعل (زوج) است مهريه را در هنگام دادن به صورت شيرين و گوارا به همسر خودمى دهد.

پس آنچه مى توان از كلمه نحله كه به عنوان حال براى مهر آمده است نتيجه

ص: 140


1- مجمع البيان فى تفسير القرآن مؤلف : امين الدين ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى الطوسى م 548 ، ه ق نشر : بيروت : داراحياء التراث العربى 1379 .

گرفت اين است كه مهريه يك اظهار عشق و محبت فوق العاده اى مى باشد كه حتى فوق هبه و بخشش است و شوهر با تعيين مهر نهايت عشق به همسر و زندگى خود را اعلام مى كند آنگاه است كه اين پيوند مقدس شامل اين آيه شريفه مى شود:

«وَ مِنْ آياتِه اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاَ ياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (21 / روم) .(1)

«و از نشانه هاى او اينكه همسرانى از جنس خود شما براى شما آفريد تا در كنار آنها آرامش يابيد و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد ، در اين امر نشانه هايى است براى گروهى كه تفكر مى كنند» .

شهيد مطهرى (ره) مى فرمايد :

ص: 141


1- ترجمه از كتاب تفسير نمونه ، جلد 16 ، صفحه 388 ، چاپ 12 ، تابستان 1374 .

رابطه زن و شوهر بالاتر از يك معادله ساده است و در آن عاطفه و مهر ، نقش مهمى دارد زيرا زن با مهريه ملك شوهر نمى شود ولى قلب او بايد به تسخير مرد درآيد . (1)

پس زندگى بايد با عشق و شيرينى خاصى كه با علامت مهر نشان داده مى شود شروع شود و كليه تلخى هاى زندگى شيرين شود و همه مشكلات و دردهاى زندگى شفا پيدا كند زيرا يكى از نكات مهمى كه در مورد مهر در آيه «صداق» بيان شده عبارتِ «هنيا مريئا» مى باشد زيرا همان طورى كه خداوند در مورد عسل فرموده شفاء است از براى مردم «يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ

اَلْوانُهُ فيهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ» (72/نحل) . «از درون شكم آنها نوشيدنى خاصى خارج

ص: 142


1- نظام حقوق زن در اسلام : شهيد مطهرى ، صفحه 200 .

مى شود ، به رنگ هاى مختلف ، كه در آن شفاى مردم است» . (1)

در مورد مهريه علاوه بر اينكه كلمه نِحْلَة آورده عبارت هَنيئا مَّريئا هم بيان نموده است .

در تفسير مجمع البيان مى فرمايد :

فَالْهَنىءُ شِفاءٌ مِنَ الْمَرَضِ (2) هَنىءُ به معناى شِفاءِ از مرض است .

و در تفسير رَوْضُ الْجِنانِ وَ رَوحُ الْجَنانِ در مورد مَريئا از قول ابوحمزه مى فرمايد : مَريئا لاداءَ فيهِ (3) مريئا يعنى چيزى كه در آن دردى نيست .

ص: 143


1- ترجمه از كتاب تفسير نمونه ، جلد 11 ، صفحه 295 .
2- مجمع البيان فى تفسير القرآن : جلد 2 ، از ده جلدى در 5 جلدى ، صفحه 4 .
3- روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن : جلد 5 ، صفحه 144 .

در مورد اينكه مهر موجب شفاى امراض مى شود اخبار زيادى از معصومين رسيده كه به دو روايت از مستدرك الوسائل اشاره مى شود .

دعائم الاسلام : عن على عليه السلام : اَنَّهُ قالَ : «اَيَعْجِزُ اَحَدُكُمْ اِذا مَرِضَ اَنْ يَسْأَلَ امْرَأَتَهُ فَتَهِبَتْ لَهُ مِنْ مَهْرِها دِرْهِما . فَيَشْتَرى بِه عَسَلاً فَيَشْرِبُهُ بِماءِ السَّماءِ فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ فِى الْمَهْرِ : فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عِنْ شَىْ ءٍ مِنْهُ نَفْسا فَكُلُوهُ هَنيئا مَّريئا وَ يَقُولُ فِى الْعَسَلِ: فيه شِفاءٌلِلنّاسِ . وَ يَقُولُ فىماءِالسَّماءِ: اَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكا» . (1)

يعنى : در دعائم اسلام از على عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود :

آيا يكى از شما عاجز شده است از مرضى تا اينكه از همسرش بخواهد كه به او درهمى از مهرش را ببخشد (پس از گرفتن درهم) با آن عسل بخرد و آن را با

ص: 144


1- مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل : جلد 15 ، صفحه 82 .

باران بنوشد چون خداوند در مورد مهر فرموده : اگر مقدارى از مهر به شما بخشيدند بخوريد آن را هنيئا و مريئا . و در مورد عسل فرمود : در آن شفاء است و در مورد باران فرمود : نازل نموديم از آسمان آبى مبارك .

قطب راوندى نيز روايتى در لب اللباب از قول حضرت على عليه السلام نقل كرده است : مَنْ اَصابَتْهُ عِلَّهٌ فَلْيَسْأَلِ امْرَأَتَهُ ثَلاثَ دَراهِمَ مِنْ صِداقِهاوَ يَشْتَرى بِهاعَسَلاً ثُمَ يَكْتُبُ سُورَةَ ياسينَ بِماءِ الْمَطَرِ وَ يَشْرَبُهُ، شِفاهُ اللّهُ، لاَِنَّهُ اجْتَمَعَ لَهُ الْهَنئىَ وَ الْمَرئىَ وَ الشِّفاءَ وَ الْمُبارَكَ».(1)

چون يكى از شما را رنجى باشد سه درهم از مهريه زن خود بخواهد و با آن عسل بخرد و با آب باران بياميزد و سوره ياسين را با آن بنويسد و بياشامد ،

ص: 145


1- مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل : جلد 15 ، صفحه 82 .

ميان هنئى و مرئى و شِفاء و بركت جمع كرده است .

روايت فوق با مقدار كمى اختلاف در بسيارى از تفاسير ، ذيل آيه 4 سوره نساء ذكر شده است .

3 - مهريه پاداش و نشانه حيا و عزت زن است

مهر،با حيا و عفاف زن يك ريشه دارد ، زن باالهام فطرى دريافته است كه عزت و احترام او به اين است كه خود را رايگان در اختيار مرد قرار ندهد .

همين ها سبب شده كه زن توانسته با ناتوانى جسمى ، مرد را به عنوان خواستگار به آستانه خود بكشاند و مردها را به رقابت با يكديگر وادار كند زن از مرد در مقابل شهوت تواناتر و خوددارتر آفريده شده است . مرد در مقابل غريزه از زن ناتوان تر است اين خصوصيت همواره به زن فرصت داده است كه دنبال مرد نرود و زود تسليم او نشود و برعكس مرد را وادار كند كه به زن اظهار نياز كند و براى جلب رضاى او اقدام نمايد يكى از آن اقدامات اين بوده كه براى جلب

ص: 146

رضاى او و به احترام موافقت او هديه اى نثار او كند .(1)

قبلا هم از علامه طباطبايى (ره) در تفسير الميزان بيان شد كه مهر را عوض عصمت قرار مى دادند .

پس مى توان نتيجه گرفت كه مهريه عامل حفظ و كنترل دختر از انحراف و نگهدارى خود مى باشد . چون حفظ بكارت تا هنگام عقد شرعى و شوهر قانونى از جمله نشانه پاكدامنى و عصمت زن مى باشد كه اگر چنانچه شوهر شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده مى تواند عقد را بهم بزند (2) و در اين صورت مهرى به زن تعلق نخواهند گرفت چون در

ص: 147


1- حقوق زن در اسلام : شهيد مطهرى ، صفحه 201 .
2- طبق فتواى امام خمينى ره ، مسأله (2444) توضيح المسائل .

حكم تدليس خواهد بود .

صاحب تفسير الفرقان در مورد توصيف مهر به نحله مى فرمايد :

وَ ايتاءٌ لِكَرامِةِ الزَّوْجِيَّةِ نِحْلَةً . نِحْلَهَ (مهريه) در ازاء آن كرامت و شخصيت و عزت زن است . و سپس توضيح داده است كه : وَ فى اِضافَةِ الصَّدَقاتِ اِلَيْهِنَّ لَمْحَةٌ

اُخْرى بِذلِكَ الاِْخْتِصاصُ ، فَلَمْ يَقُلْ : صَدَقاتُكُمْ ... وَ اِنَّما (صَدَقاتُهُنَّ الْخاصَّةُ بِهِنِّ كَحِقِّ اَصيلٍ فى حِقْلِ الزِّواجِ) .(1)

در اينكه صدقات (مهر) به ضمير هن اضافه شده نه بكم ، لطف خاصى دارد ، كه مهريه در زندگى زناشويى ، حق اصلى آنها است نه اينكه منتّى باشد .

در اسلام مهريه معرف شخصيت و استقلال زن و به معنى

ص: 148


1- الفرقان فى تفسير القرآن و السنته ، جلد 6 ، صفحه 209 .

عزت و حرمت زن مى باشد زيراكه مهريه هديه است و هديه و پيشكش را نزد بزرگان يا كسى مى برند كه دل به او سپرده باشند و براى او قدر و مقام و حرمت و عزتى قائل باشند .

4 - مهر باعث كنترل و بقاء خانواده مى شود

شايد در ميان مردها كسانى پيدا شود كه هوس باز باشند و پس از آنكه چشم آنها از همسرشان سير شد و زن نشاط و جوانى و زيبايى خود را از دست داده او را رها كنند و مجددا دنبال زنى ديگر باشند (با توجه به اينكه قدرت در دست مرد است) . در نتيجه كانون گرم خانواده از هم پاشيده شده و چه بسا بچه هايى بى خانمان و محروم از تربيت خانوادگى شوند و ضررهاى جبران ناپذيرى بر پيكر جامعه خصوصا زن وارد شود .

دين كه در جهت بقاء و اصلاح جامعه و خانواده تلاش مى كند بايد ابزارهاى

ص: 149

كنترل كننده اى وضع كند تا جامعه و خانواده از هم پاشيده و متزلزل نشوند . يكى از آن ابزارها مهريه مى باشد تا افرادى كه بدون دلايل شرعى و قانونى نظام خانواده خود را بر هم نزنند و جلوى هوس هاى آنها گرفته شود . مهر ترمزى در برابر تمايلات مرد نسبت به جدايى و طلاق محسوب مى شود در تفسير نمونه در ذيل آيه 4 سوره نساء آمده است :

درست است كه مهر از نظر قوانين اسلام با برقرار شدن پيمان ازدواج به ذمه مرد تعلق مى گيرد و زن فورا حق مطالبه آن را دارد ، ولى چون معمولاً به صورت بدهى بر ذمه مرد مى ماند ، هم اندوخته اى براى آينده زن محسوب مى شود و هم

ص: 150

پشتوانه اى براى حفظ حقوق او و از هم نپاشيدن پيمان زناشويى است . (1)

چنانچه مردى زنى را عقد نمود بعد تصميم گرفت او را طلاق دهد در صورتى كه با او هم بستر نشده باشد بايد نصف مهر و اگر هم بستر شده باشد تمام مهر را بپردازد .

امام خمينى (ره) مى فرمايد :

لَوْ طَلَّقَ قَبْلَ الدُّخُولِ سَقَطَ نِصْفُ الْمَهْرِ الْمُسَمّى وَ بَقِىَ نِصْفُهُ . (2)

اگر مرد همسرش را قبل از هم بستر شدن طلاق دهد نصف مهر معين ساقط

ص: 151


1- تفسير نمونه : جلد 3 ، صفحه 262 .
2- ترجمه تحريرالوسيله ، جلد 3 ، صفحه 534، مسئله 13 .

مى شود و نصف ديگر برعهده شوهر است و بر همين مبنا در قانون مدنى آمده است : (ماده 1092) هرگاه شوهر قبل از نزديكى زن خود را طلاق دهد مستحق نصف مهر خواهد بود .(1)

5 - مهر موجب تعادل اقتصادى است

داشتن امنيت اقتصادى يكى از اهداف مهم تلاش ها و فعاليت هاى فردى و اجتماعى مى باشد و در ازدواج هم همين هدف دنبال مى شود .

زن و شوهر با همفكرى و ايجاد فضائى آرام و با تقسيم كارها موجب امنيت و آرامش براى فعاليت هاى اقتصادى مى شوند ، اما با اينكه زن داراى استقلال مالى

ص: 152


1- نظام خانواده نكاح و انحلال آن ، صفحه 259 .

مى باشد ولى در جوامع بشرى ابتكار عمل در مسائل اقتصادى و درآمدى بيشتر در دست مردان مى باشد و در صورت طلاق و جدائى زن بدون پشتوانه اقتصادى مى ماند ، وجود مهريه يك نوع احساس امنيت اقتصادى و پشتوانه اى براى زن مى باشد .

به علاوه مردان براى انتخاب همسر مجدد امكانات بيشترى دارند ولى زنان بيوه مخصوصا با گذشت قسمتى از عمر آنها و از دست رفتن سرمايه جوانى و زيبائى ، امكان كمترى براى انتخاب همسر جديد دارند با توجه به اين جهات روشن مى شود كه امكانات و سرمايه اى را كه زن با طلاق از دست مى دهد بيش از امكاناتى است كه مرد از دست داده است و در حقيقت مهر چيزى است به عنوان

ص: 153

جبران خسارت براى زن و وسيله اى براى تأمين زندگى آينده اوست (1) در تفسير انوارالعرفان مى فرمايد :

مهر يك عطيه الهى است و خداوند به خاطر اينكه زن حقوق بيشترى در اجتماع داشته باشد و ضعف نسبى جسم وى ازاين طريق جبران گردد، به طوركامل ادانماييد (2) لهذا در منابع فقهى و حقوقى مشاهده مى كنيم كه مهريه ملك شخص زوجه است و ديگران حتى والدين او هم حقى در آن ندارند اين موضوع را در فصل هاى آينده از نظرفقهى و روايى و قانونى مفصل بحث خواهيم نمود.

ص: 154


1- تفسير نمونه : جلد 3 ، صفحه 242 .
2- انوارالعرفان فى تفسير القرآن : جلد 8 ، صفحه 44 .

مهرعلاوه براينكه باعث تعديل مقدارى از مسائل اقتصادى است موجب تعديل نيروى جسمانى زن و مرد نيز مى باشد مرد كه از نظر جسمانى قوى است و زن ضعيف ولى مهر موجب مى شود كه مرد باوجود احساس قدرت بدنى در مقابل زن تواضع كند بنا به فرمايش شهيد مطهرى :

ضعف زن در مقابل نيرومندى بدنى به همين وسيله تعديل شده است و همين جهت موجب شده كه همواره مرد از زن خواستگارى مى كرده . (1)

6 - مهر عطيّه الهى به زن است

با استفاده از كلمه نحله مى توان استفاده نمود كه مهر يك هديه الهى است به

ص: 155


1- نظام حقوق زن در اسلام : شهيد مطهرى ، صفحه 200 .

زن مى باشد زيرا بسيارى از مفسران بهره بردارى نموده اند ، كه مهر بخششى است از خداوند به زن كه توسط شوهر به زن عطا مى شود ، زيرا نحله را معنى كرده اند به بخشش و هديه اختصاصى . (1)

امام خمينى (ره) در تحريرالوسيله مى فرمايد :

تَمْلِكُ الْمَرْاَةُ الصَّداقَ بِنَفْسِ الْعَقْدِ ... فَلَهَا التَّصَرُّفُ فيهِ بَعْدَالْعَقْدِ بِاَنْواعِهِ . (2)

زن به محض انعقاد عقد مالك مهريه مى شود ... و زن مى تواند پس از عقد در مهر تصرف كند .

ص: 156


1- پرتوى از قرآن : سيدمحمود طالقانى ، جلد 6 ، صفحه 14 .
2- ترجمه تحريرالوسيله : امام خمينى ره ، جلد 3 ، صفحه 534 ، مسأله 15 .

7 - مهريه پيمان صداقت است

بقاء و دوام هر پيوندى به خصوص زناشويى در گرو صداقت و يك رنگى مى باشد ازدواج هايى كه در آن زن با شوهر صداقت ندارند دير يا زود از هم پاشيده شده و يا به كانونى سرد و بى روح كه در آن صلح و صفا حاكم نيست تبديل خواهد شد .

پيمان زناشويى اولين اجتماع كوچكى است كه علاوه بر اينكه داراى ابعاد متعدد اقتصادى ، حقوقى ... است ، يك كانون مهم رشد و شكوفايى عاطفه ها و تربيت انسان هاى باصداقت و مهذب است كه اداره جامعه فردا به عهده آنها گذاشته خواهد شد ، پس خود اين جامعه كوچك يعنى خانواده بايد سرشار از صداقت باشد به همين جهت از مهر در قرآن شريف به صداق تعبير شده است ،

ص: 157

همانطورى كه در تعريف مهر گذشت مرد با دادن مهر يك زندگى خالصانه و صادقانه بدون غل و غش را اعلام مى نمايد .

در مورد صدق گفته شده است :

وَالصِّدْقُ مُطابَقَةُ الْقَوْلِ الضَّميرَ وَ الْمُخْبَرَ عَنْهُ مَعا (1)

صدق مطابقت و هماهنگى بين قول و چيزى است كه از آن خبر داده مى شود .

و باز گفته شده : وَالصَّداقَةُ صِدْقُ الاِْعْتِقادِ فِى الْمَوَدَّةِ (2)

صداقت عبارت است از صدق اعتقاد در دوستى .

ازدواجى كه باصداقت شروع شود مى تواند يكى از مصاديق اين آيه شريفه

ص: 158


1- المفردات فق غريب القرآن ماده صدق .
2- المفردات فق غريب القرآن ماده صدق .

باشد: يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقينَ (1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد .

8 - مهريه تضمين مادى امنيت تربيت است

سؤالى كه به ذهن انسان كنجكاو مى رسد اين است كه چرا زن به شوهر خود مهريه نمى دهد و چرا مهر بر مرد لازم است نه بر زن ؟ با اينكه هر دو در زندگى و لذات زناشويى شريك مى باشند ؟

جواب روشن است : زيرا در فلسفه مهر اهداف بسيارعالى انسانى و تربيتى وجود دارد كه نمى توان آن را همانند ساير مسائل طرفينى زناشويى و حقوقى

ص: 159


1- 119/توبه،ترجمه ازكتاب تفسيرنمونه، جلد 8 ، صفحه 178 ، تاريخ چاپ 30 شعبان 1399 .

شمرد و مقايسه نمود كه اگر مرد به زن خود مهرى مى دهد پس زن هم به شوهر خود مهر بپردازد .

علاوه بر دلايلى كه در فلسفه مهر تاكنون ذكر شد يكى ديگر از مصاديق فلسفه مهر تضمين و تأمين امنيت مادى تربيت فرزند و مساعد نمودن محيط خانه براى پرورش فرزند است .

هريك از احكام تشريعى الهى براساس حكمتى وضع شده است كه بايد رابطه بين حكم و موضوع را سنجيد .

لزوم پرداخت نفقه و مهر از طرف مرد به زن در واقع بستگى به اهداف عاليه تشكيل خانواده دارد كه در رأس اهداف مقدس خانواده ايجاد محيط امن و تربيت فرزند مى باشد كه اين رسالت در خانواده بزرگ جامعه برعهده پيامبران عليه السلام و

ص: 160

در خانواده كوچك زناشوئى به صورت طبيعى برعهده زن گذاشته شده است و انجام اين رسالت بزرگ تنها با مهر و محبت مادرى بدون پشتوانه مادى ممكن نيست زيرا مربى اين مكتب بايد از لحاظ مادى (لباس ، مسكن ، امرارمعاش و ...) تأمين باشد كه به صورت نفقه تضمين شده است ؛ حتى از يك پس انداز مالى (مهريه) بهره مند باشد كه اين امر نيز تضمين گرديده و برعهده شوهر گذاشته

شده است .

مقام تربيتى زن (مادر) آن قدر باارزش است كه پيامبراسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد :

بهشت زير پاى مادران است . (البته نه هر مادرى بلكه مادرى كه به وظيفه مادرى خود عمل كند) چون تربيت عالى ترين هدف خلقت است . در اين راستا روايتى در علل الشرايع از محمدبن سنان نقل شده كه امام رضا عليه السلام در مورد

ص: 161

علت وجوب مهر بر مردها و عدم وجوب آن از طرف زن ها فرمودند : چون مؤنه زن بر مرد واجب است زيرا زن با مرد يك قرارداد و معامله نموده و مرد مشترى مى باشد پس بايد مهريه را بپردازد . (1)

تعيين مهر با رضايت زوجين

تعيين مهر در عقد دائم برخلاف عقد موقت از اركان نمى باشد ولى اگر زوجين بخواهند مهر تعيين نمايند نوع و مقدار آن بايد روشن شود كه در اين فصل به دنبال روشن شدن اين موضوع هستيم .

از قول امام باقر عليه السلام نقل شده است كه آن بزرگوار فرموده :

ص: 162


1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 23 .

اَلصَّداقُ كُلُّ شَىْ ءٍ تَراضى عَلَيْهِ النّاسُ (1)

هر شى ء كه مردم به آن رضايت داشته باشند مى تواند مهر باشد .

امام باقر عليه السلام فرمودند : هر آنچه موردرضايت طرفين قرار گيرد مى تواند مهر قرار گيرد چه كم باشد و چه زياد . (2)

از اين روايت فهميده مى شودكه ملاك تعيين مقدار مهر رضايت زوجين است.

مقدار مهريه

اشاره

يكى از نكاتى كه بايد در مسائل حقوقى خانواده و ازدواج مطرح و روشن

ص: 163


1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 2 .
2- تهذيب الاحكام ، جلد 7 ، صفحه 409 .

گردد مقدار مهريه از نظر شرع مقدس اسلام مى باشد تا هم اهداف و فلسفه وجودى مهريه تأمين گردد و هم باعث تحكيم خانواده و رفع نزاع و اختلاف شود .

سؤالى كه مطرح است اين است كه آيا براى مهر محدوديتى مشخص وجود دارد يا خير ؟ و آيا بيشتر از مهرالسنة جايز است يا خير ؟ در اين مورد نظراتى وجود دارد ولى قبل از طرح نظرات فقها ، طبق مباحث گذشته مى توان اظهار نظر نمود كه محدوديتى نبايد در مقدار مهر وجود داشته باشد ؛ چون با رضايت زوجين وقتى مهر مشخص شده باشد ديگر از لحاظ كميت چه اشكالى خواهد داشت ؟

به طور كلى در ميان فقها ، دو نظر وجود دارد كه به بررسى آنها مى پردازيم :

1 - قائلين به محدوديت مهر

اشاره

عده اى از فقها به پيروى از سنت رسول اكرم صلى الله عليه و آله قرار دادن مهر بيش از

ص: 164

مهرالسنة را جايز نمى دانند و در اين مورد ادعاى اجماع هم نموده اند كه از مشهورترين آنها مرحوم اسكافى و صدوق و سيدمرتضى مى باشند و فرموده اند مازاد بر مهرالسنة بايد برگردانده شود . (1)

و سيدمرتضى علاوه بر منع از زيادى مهرالسنة و حكم به ردّ مازاد بر آن استدلال به اجماع نموده است .(2)

همين حكم بدون ادعاى اجماع از الفقيه نقل شده است . (3)

ص: 165


1- جواهرالكلام ، جلد 31 ، صفحه 15 .
2- شرع لمعه ، جلد 2 ، صفحه 98 ، كتاب النكاح .
3- جواهرالكلام ، جلد 31 ، صفحه 15 .

مهرالسنه پانصد درهم معادل پنجاه دينار مى باشد كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله مهر

تمامى همسران خود را به همين مقدار قرار داد و اين به عنوان سنت آن حضرت مطرح مى باشد و سيدمرتضى و ديگران كه معتقد هستند مهر نبايد از مهرالسنه بيشتر باشد به تبعيت از سنت رسول اللّه صلى الله عليه و آله فتواى داده اند و در روايات متعددى مهرالسنّه مطرح شده است ؛ از جمله روايت عبداللّه بن سنان كه از قول امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه : «مهريه زن ها در زمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله برابر با پانصد درهم بوده است» (1) و روايت مفضل كه از امام صادق عليه السلام سؤال مى كند «خبر بده به من از مقدار مهر زن كه (لا يَجُوزُ لِلْمُؤْمِنِ اَنْ يَجُوزُهُ) جايز

ص: 166


1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، كتاب النكاح ، صفحه 8 .

نيست مؤمن از آن تجاوز كند ؟ امام عليه السلام فرمودند : (اَلسُّنَّةُ الْمُحَمَّدِيَّةُ) سنت حضرت محمد صلى الله عليه و آله كه پانصد درهم مى باشد و مازاد بر آن بايد برگردانده شود» . (1)

حديث فوق مطابق با نظر سيد مرتضى و همفكران او در عدم تجاوز مهر از مهرالسنة است .

شيخ صدوق (عليه الرحمه) علت اينكه چرا مهرالسنه پانصد درهم است از قول حسين بن خالد نقل كرده :

ص: 167


1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، كتاب النكاح ، صفحه 17 .

«حسين بن خالد (1) مى گويد از امام كاظم عليه السلام سؤال كردم چگونه مهرالسنه پانصد درهم شده ؟ امام عليه السلام فرمود : خداوند بر خود لازم نمود كه اگر مؤمنى صد مرتبه تكبير و صد مرتبه حمد و صد مرتبه تسبيح خدا و صد مرتبه لا اله الا الله (تهليل) بگويد و صد مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله بفرستد و پس از آن بگويد خداوندا از حوريه بهشتى به ازدواج من در بياور خداوند (دعايش را مستجاب نموده و) حوريه بهشتى را به ازدواج او درمى آورد و خداوند مهر آن حوريه را همين اذكار قرار داده است به همين جهت خداوند به پيامبرش وحى

ص: 168


1- در تهذيب الاحكام ، جلد 7 ، پاورقى صفحه 412 آمده است ، حسن بن خالد صحيح است نه حسين بن خالد ، حسن بن خالد ، كان ثقة له كتاب النّوادر ، يروى عن الكاظم عليه السلام .

نمود كه سنت قرار بدهد مهر زنان مؤمن را پانصد درهم و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آن را انجام داد» .(1)

نقد نظريه قائلين به محدوديت مهريه

مستند قائلين به محدوديت مهر از چند حال خارج نيست يا بايد آيات باشد كه از كلمه «قنطار» در آيات خلاف آن فهميده مى شود (همان طورى كه توضيح آن خواهد آمد) ، يا بايد روايات باشد كه اولاً از روايات الزام و وجوب در محدوديت مهريه به پانصد درهم استفاده نمى شود ، ثانيا رواياتى داريم كه خلاف آن را ثابت مى كنند و حتى قيد عدم محدوديت شده مثل روايتى كه از امام صادق عليه السلام

ص: 169


1- علل الشرايع ، صفحه 499 .

نقل شده:

عَنِ الصَّداقِ هَلْ لَهُ وَقْتٌ (اَىْ هَلْ لَهُ حَدٌّ لا يُتَجاوَزُ عَنْهُ) ؟ قال : لا (1) سؤال شد از امام صادق عليه السلام از مهريه كه آيا براى آن حدى وجود دارد ؟ فرمود خير ثالثا همان طورى كه در بحث بعدى خواهد آمد روايات حمل بر استحباب مهرالسنه شده است، اگر مستندقائلين به محدوديت مهريه اجماع هست همچنانكه از سيد مرتضى (ره) نقل شده ملاك اين اجماع مشخص نيست زيرا بسيارى از علماء خلاف اين عقيده را دارند و شهيد ثانى در مورد ادعاى اجماع سيدمرتضى فرموده :

ص: 170


1- تهذيب الاحكام ، جلد 7 ، صفحه 412 .

وَالاِجْماعُ مَمْنُوعٌ وَ جَميعُ التَّفْسيراتُ السّابِقَةُ لِلْقِنْطارِ تَرِدُ عَلَيْهِ وَ الْخَبَرُ الصَّحيحُ حُجَّةٌ بَيِّنَهُ ، نَعَمْ يُسْتَحَبُّ الاِْقْتِصارُ عَلَيْهِ لِذلِكَ .(1)

ادعاى اجماع ممنوع است و جميع تفسيرهاى كه (ذيل) عبارت قنطار شده ردّ اين نظريه را مى نمايد و خبر صحيح هم دليل روشنى است بر ردّ اين اجماع بلكه اكتفاء بر مهرالسنه مستحب است .

از طرفى ديگر قائلين به اين نظريه يعنى محدوديت مهر ، تعداد محدودى هستند بنابراين روشن نيست استناد اين بزرگواران آن هم كسانى مثل سيد مرتضى (ره) در اعتقاد به محدوديت مهر به مهرالسنة چه

ص: 171


1- شرح لمعه ، جلد 2 ، كتاب النكاح ، صفحه 98 .

بوده است . غير از رواياتى كه قبلاً نقل شد و آنها هم دلالت بر وجوب ندارند و حداكثر مى توان آنها را حمل بر كراهت نمود ، به خصوص اينكه اگر حمل بر وجوب شود با رواياتى كه دلالت بر عدم وجوب دارند معارض خواهند بود و محدوديت در مهر را ردّ كرده اند .

2 - عدم محدوديت در مهر

اشاره

آنچه از آيات و روايات و نظرات اكثر فقها عظام استفاده مى شود عدم محدوديت در مهريه در حداقل و در حداكثر است به شرط اينكه از مالكيت (مثل خمر) و ماليت (مثل يك حبه گندم) خارج نشود و مورد رضايت و قبول زوجين باشد اينك ادلّه سه گانه در اين مورد به اختصار بررسى مى شود .

الف : عدم محدوديت مهر در آيات

«وَ اِنْ اَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ اتَيْتُمْ اِحْديهُنَّ قِنْطارا

ص: 172

فَلا تَأخُذُوا مِنْهُ شَيْئا» . (1)

اگر تصميم گرفتيد كه همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب كنيد و مال فراوانى (به عنوان مهر) به او پرداخته ايد ، چيزى از آن را نگيريد .

معانى مختلفى از قنطار شده ولى همه آنها از مهرالسنه بيشتر است .

راغب در مفرداتش فرموده :

«وَالْقَناطيرُ جَمْعُ الْقَنْطَرَةِ وَالْقَنْطَرَةُ مِنَ الْمالِ مافيهِ عُبُورُ الْحَياةِ تَشبيها

بِالْقَنَطَرَةِ وَ ذلِكَ غَيْرُ مَحْدُودِ الْقَدْرِ فى نَفْسِه ، ... و قال الحسن اَلْفٌ و مِائَتا دينارٍ ، وَ قيلَ مِلْ ءُ مُسْكِ ثَوْرٍ ذَهَبا» (2)

ص: 173


1- 20/نساء، ترجمه ازكتاب تفسيرنمونه،جلد3، صفحه 321، تاريخ انتشار، ارديبهشت 1354 .
2- المفردات فى غريب القرآن ، ماده : قنطره .

قناطير جمع قنطره (به معنى پل) است مال قنطره يعنى مالى كه زندگى را راه مى اندازد همان طور كه از پل عبور مى كنند (يعنى مالى كافى) و اندازه آن فى حد نفسه محدود نيست ... .

و بيشتر مفسرين قنطار را مال زياد گرفته اند . (1)

قنطار ، به كسر قاف ، به معناى مال عظيم است و در قاموس ، قنطار را معادل ده ها هزار دينار طلا دانسته است و در المنجد آن را عبارت از وزنى دانسته كه مقدار ثابتى ندارد و به تحول ايام متغير مى شود و به 100 رطل كه هر رطل خود

ص: 174


1- مجمع البيان فى تفسير القرآن ، جلد 2 ، صفحه 4 .

2564 گرم است نيز اطلاق مى گردد .(1)

از منابع مختلف اهل سنت نقل شده كه ، روزى عمربن الخطاب بالاى منبر گفت: چرا مهر زنان خود را زيادمى كنيد و حال آنكه مهر در ميان رسول خدا صلى الله عليه و آله و اصحابش چهارصد درهم بوده ، زنى اعتراض كرد به عمر گفت : آيا مردم را نهى مى كنى كه بيشتر از چهارصد درهم مهر زنان را قرار ندهند ؟ عمر گفت : بله ، آن زن گفت : آيا نشنيدى كه چه چيزى در قرآن آمده ؟ عمر گفت : چيست آن ؟ زن گفت : و آتيتم احدهن قنطارا عمر گفت : خدايا ببخش مرا كه همه مردم داناتر از عمرند ، سپس به منبر رفت اعلام كرد هر مقدارى كه مايل هستيد

ص: 175


1- بررسى حقوق خانواده نكاح و انحلال آن ، صفحه 226 .

مهريه قرار دهيد» . (1)

پس روشن مى شود كه از ديدگاه قرآن ، محدوديتى براى تعيين مهريه وجود ندارد حتى عرف زمان صدر اسلام هم همين موضوع را از آيات استنباط مى نمودند .

ب : عدم محدوديت مهر در روايات :

از مجموع رواياتى كه محدثين بزرگوار در كتب روايى از معصومين عليهم السلام نقل كرده اند محدوديت فهميده نمى شود به خصوص اگر بخواهيم وجوب مهرالسنه را اثبات كنيم بلكه در اكثر روايات عدم محدوديت استفاده مى شود . و

ص: 176


1- الغدير ، جلد 6 ، صفحه 95 .

عبارت (اَلصَّداقُ ما تَراضَيا عَلَيْهِ ، قَلَّ اَوْ كَثُرَ) مهر چيزى است كه با رضايت بر آن توافق شود كم باشد يا زياد . دلالت گويا و روشنى دارد كه هر مقدار طرفين بر آن رضايت دادند چه كم باشد يا زياد . دلالت گويا و روشنى دارد كه هر مقدار طرفين بر آن رضايت دادند چه كم باشد يا زياد بدون هيچ محدوديتى مى توان مهر قرار داد . روايات به اين مضمون فراوانند ، از جمله روايتى كه از امام رضا عليه السلام نقل

شده كه فرمود : «اگر مردى با زنى ازدواج نمود و مهرش را بيست هزار و براى پدرش ده هزار قرار داد مهر درست است و آن مقدار كه براى پدرش قرار داده فاسد است» .(1) در اين روايت ملاحظه مى شود كه مهريه 20 هزار چندين برابر مهرالسنه است اگر 20 هزار درهم باشد و مهرالسنه پانصد درهم رد اين صورت

ص: 177


1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 19 .

چهل برابر مهرالسنه است و اگر منظور اين روايت 20 هزار دينار باشد و مهرالسنه 50 دينار در اين صورت چهارصد برابر مهرالسنه خواهد بود .

اگر قرار دادن مهر بيش از مهرالسنه جايز نيست پس نبايد امام معصوم عليه السلام برخلاف آن عمل كند ، در حالى كه در روايتى نقل شده امام حسن عليه السلام زنى را تزويج نمود و مهر او صد كنيز و همراه هريك ده درهم قرار داد (1) ملاحظه

مى شود غير از قيمت كنيزها مهر دو برابر مهرالسنه مى باشد و حتى در صحيح مسلم آمده است : «ام حبيبه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله مهرش چهارهزار درهم و چهارصدديناربودكه نجاشى آن را از مال خودش جهت احترام به پيامبراكرم صلى الله عليه و آله

ص: 178


1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 19 .

پرداخت نمود» .(1)

روشن است كه اگر تجاوز از مهرالسنه مجاز نيست نبايد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اجازه دهد كه مهر ام حبيبه همسرش بيش از مهر السّنّه باشد ، اين خود دليل ديگرى است كه اولاً تمام همسران آن حضرت مهريه پانصد درهم نداشته اند و ثانيا مهريه بيش از مهرالسنه از نگاه روايات جايز است و هيچ منفعى ندارد ؛ مضافا اينكه وقتى از امام صادق عليه السلام سؤال مى شود آيا براى مهريّه حدى وجود دارد ؟ امام عليه السلام مى فرمايد خير . (2)

ص: 179


1- صحيح مسلم ، جلد 9 ، صفحه 215 .
2- تهذيب الاحكام ، جلد 7 ، صفحه 412 .
ج : نظر فقهاء در عدم محدود بودن مهر :

گرچه عده اى از فقهاء مثل سيد مرتضى و اسكافى و صدوق ، قائل به محدود بودن مهر به مهرالسنه مى باشند كه نظر آنها قبلاً مورد بررسى قرار گرفت اما اكثر فقها قائل به عدم محدوديت مهر هستند فقها بزرگوار در تعيين مهر دو چيز را قيد نموده اند يكى رضايت طرفين ديگر اينكه در قلت به قدرى ناچيز نباشد كه از ماليت خارج شود با توجه به اين دو قيد محدوديتى در جهت كمى يا زيادى مهر وجود ندارد من جمله مرحوم محقق حلى (ره) مى فرمايد :

«براى مهر اندازه معينى نيست بلكه آنچه زوجين به آن راضى شوند صحيح است اگرچه كم باشد به شرط اينكه از قيمت مثل يك دانه گندم خارج نشود و

ص: 180

همچنين محدوديتى در جهت زيادى وجود ندارد» .(1)

اين نظر موردتأييد بسيارى از فقهاازجمله امام خمينى(ره)(2)وشهيدين (ره)(3) و صاحب جواهر (ره)(4) و شيخ طوسى (ره)(5) و ... مى باشد .

مرحوم صاحب جواهر (ره) در شرح عبارة شرايع (وَ كَذا لاَحَدَّ لَهُ فِى الْكَثْرَةِ) ادعاى شهرت در حد اجماع نموده و فرموده :

«محدوديتى در مهر نمى باشد بنابر مشهور بين اصحاب ، آن هم يك شهرت

ص: 181


1- شرايع الاسلام ، جلد 2 ، صفحه 545 .
2- تحريرالوسيله ، جلد 2 ، صفحه 297 .
3- شرح لمعه ، جلد 2 ، كتاب النكاح ، صفحه 97 .
4- جواهر الكلام ، جلد 31 ، صفحه 13 .
5- كتاب الخلاف ، جلد 2 ، مسأله 34 .

عظيمى در حدى كه مى توان ادعاى اجماع نمود» .(1)

مرحوم بَرّاج در المهذّب علاوه بر ردّ محدوديت مهر فرموده : هرگاه انسان در عقد نكاح مهر را بيش از مهرالسنه قرار دهد لازم است به آن وفا كند .

و همين بزرگوار فرموده: (هُوَ عِنْدَناغَيْرُ مُقَدَّرٍ) مهر در نزد ما مقدار معينى ندارد . (2)

فقها براى رضايت زوجين در تعيين مقدار مهر تا جائى اهميت داده اند كه اگر چنانچه زوجين بر مهرى توافق كردند اولياى آنها نمى توانند اعتراض كنند . (3)

ص: 182


1- جواهرالكلام ، جلد 31 ، صفحه 13 .
2- سلسلة الينابيع الفقهيه ، جلد اول ، جزء اول از نكاح ، صفحه 166 .
3- كتاب الخلاف كتاب النكاح ، جلد 2 ، مسأله 24 .

كم بودن مهر مستحب است و زيادى آن مكروه

با وجود اينكه شرعا و قانونا محدوديتى در تعيين مهر وجود ندارد اما با توجه به فلسفه ازدواج ، سنگينى مهر كراهت دارد - به خصوص زمانى كه مهر موجب به تعويق افتادن ازدواج گردد و جنبه تشريفات و چشم و هم چشمى به خود بگيرد و بهانه اى براى نسل جوان گردد . مادامى كه از مشكلات اقتصادى رنج مى برد و با عنايت به اينكه مهر دينى است به عهده شوهر و عندالمطالبه بايد بپردازد ، كمى آن مورد سفارش و استحباب است .

برخلاف آنچه كه تصور مى شود ، مهر سنگين ضمانتى براى تداوم و بقاء زندگى زناشويى نيست و گاهى زيادى مهر باعث بسيارى از مشكلات و از هم

ص: 183

پاشيدگى خانواده و موجبات عذاب زن مى گردد . و شوهر كه توان پرداخت آن را ندارد جهت رهايى از اين دين سنگين و نپرداختن آن دنبال بهانه جويى و رفتارهاى ناهنجار مى رود ؛ در نتيجه زن يا بايد از مهر خود چشم پوشى كند يا وضع رقت بار و نامطلوب موجود را تحمل كند ؛ ولى اگر مهر كم باشد عموما زن دچار اين مشكلات نمى گردد .

در نظام خانواده اگر مهر و محبت و علاقه حاكم نباشد مَهر زياد نمى تواند تضمين كننده بقا و خوشبختى خانواده باشد در پاره اى اوقات زيادى مهر جز رنج و فشار روحى چيز ديگرى براى زن ندارد . چه بسا سخت گيرى و سنگينى مهر اثرات نامطلوب روانى دارد و براى استمرار در روابط خانوادگى عكس العمل هاى سوئى دربرداشته باشد و گاهى هم موجب انتقام گردد . به همين خاطر در منابع دينى هيچ گونه توصيه اى بر زيادى مهر نشده بلكه برعكس بر

ص: 184

كمى آن تأكيد و سفارش شده است . و چه بسا زيادى مهر نهى شده است .

عن على عليه السلام قال : لاتَغالُوا بِمُهُورِ النِّساءِ فَيَكُونَ عِداوَةً (1)

حضرت على عليه السلام مى فرمايد : «مهر زنان را بالا نبريد كه موجب عداوت مى شود» . ملاحظه مى شود كه از ديد حضرت على عليه السلام زيادى مهر موجب دشمنى مى گردد . و حال آنكه به فرموده قرآن مهر بايد نحله باشد يعنى موجب شيرينى زندگى گردد .

رُوِىَ : اَنَّ مِنْ بَرَكَةِ الْمَرْأَةِ قِلَّةُ مَهْرِها ، وَ مِنْ شُؤْمِها كَثْرَةُ مَهْرِها (2)

روايت شده است كه: «كمى مهر زن بركت و زيادى مهر شوم است» امام

ص: 185


1- بحارالانوار ، جلد 100 ، صفحه 351 .
2- من لا يحضره الفقيه ، جلد 3 ، صفحه 253 .

صادق عليه السلام مى فرمايد : «نزد پدرم از شوم بودن بحث بود كه پدرم فرمود شوم بودن در سه چيز است ... اما شوم بودن زن در زيادى مهر او است» . (1)

روشن است كه خود انسان ها شوم نمى باشند بلكه اعمال و رفتار آنها موجب نحسى و گرفتارى خواهد شد ؛ اگر مهر متعادل باشد بهتر مى شود مشكلات را حل نمود برخلاف زمانى كه مهريه زياد و بيشتر از توان مالى شوهر باشد كه در اين صورت در منازعات زناشويى مشكلات زيادى وجود خواهد داشت ؛ از طرفى زن در رسيدن به حق خود يعنى مهريه اصرار دارد و از طرفى شوهر كه توان پرداخت را ندارد سرباز مى زند و دامنه نزاع بالا خواهد گرفت و نه تنها زوجين بلكه خانواده هاى مرتبط نيز دچار مشكل و ناراحتى خواهند شد كه اين گرفتارى

ص: 186


1- وسايل الشيعه ، جلد 15 كتاب النكاح ، باب 5 از ابواب المهور ، صفحه 9 .

شوم و بدبختى از پيامدهاى زيادى مهر است ، كه موارد و مصاديق آن را در جامعه شاهد هستيم .

معنى ديگر شوم بودن مهريه زياد اين خواهد بود كه وقتى جوانى توان پرداخت مهريه زياد را ندارد از ازدواج منصرف خواهد شد ، در نتيجه تجردگرايى - كه متأسفانه از بلاهاى عصر ماست - رواج پيدا خواهد كرد و خداى نكرده دامنه فساد در جامعه رو به افزايش خواهد گذاشت و آن عصمت لازم از بين خواهد رفت و به همين جهت نبى اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد :

«بهترين زنان امت من زيباترين و كم مهرترين آنها هستند» .(1)

با اينكه براى مهريه حد معينى تعيين نشده اما براى استحكام و بقاى خانواده

ص: 187


1- وسايل الشيعه ، جلد 15 كتاب النكاح ، باب 5 از ابواب المهور ، صفحه 9 .

ملاك تعيين مقدار مهر رضايت است و آن هم تأكيد بر كم بودن مهر شده است تا جائى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حديثى هشدار داده كه مهريه سنگين نباشد :

«قسم به حق آن كسى كه مرا مبعوث به نبوت و رسالت نمود هر زنى كه مهريه را بر شوهرسنگين بگيرد خداوندزنجيرهاى آتش جهنم را بر او سنگين خواهد گرفت.(1)

و بر همين اساس مى توان بين اين دسته از روايات و رواياتى كه قبلاً در عدم محدوديت مَهر بيان شد . جمع به استحباب كم بودن مهر و مكروه بودن زيادى آن نمود همان طورى كه فقهاى عظام هم بر همين مبنا فتواى به استحباب محدوديت مهر به مهرالسنه و فتواى بر كراهت زيادى آن را داده اند . در اين رابطه مرحوم

ص: 188


1- مستدرك الوسائل ، جلد 15 ، باب 5 از ابواب المهور ، صفحه 68 .

حلى فرموده :

مستحب است كمى مهر و مكروه است اينكه مهر از مهرالسنه كه پانصد درهم است تجاوز كند . (1)

فقهاى بزرگوار ديگر مثل حضرت امام خمينى(2) و شهيدين (3) و صاحب مقنع (ره) (4) بر همين مطلب (استحباب كم بودن و مكروه بودن زيادى آن از مهرالسنه) فتواى داده اند و مرحوم صاحب جواهر هم ادعاى عدم خلاف در استحباب كم بودن مهر نموده است . (5)

ص: 189


1- شرايع الاسلام ، كتاب النكاح ، جلد 2 ، صفحه 547 .
2- تحريرالوسيله ، جلد 2 ، صفحه 297 .
3- شرح لمعه ، جلد 2 ، صفحه 98 .
4- جواهرالكلام ، جلد 31 ، صفحه 16 .
5- جواهرالكلام ، جلد 31 ، صفحه 16 .

شايد بتوان از مجموع نظرات فقها و روايات ، اين استحباب را استحباب تأكيدى شمرد .

در ماوراء الفقه پس از اشاره به احاديثى كه در مورد كم بودن مهر بيان كرده است و اينكه اين روايات معتبرالسند هستند فرموده :

«سياق اين روايات گرچه خبرى است ، اما ظاهر آنها واضح است نسبت به اينكه مراد از تشريع و انشاء (اين روايات) به معنى نهى از زيادى مهر و امر به كمى آن مى باشد ، ولى اگر توجه به علت و حكمت آن بنمائيم اين است كه اگر اطاعت نموديم آن حكمت كه بركت است حاصل مى شود و اگر مخالفت كرديم (يعنى مهر زياد گردد) موجب نحست مى شود . اين حكم استحبابى است كه فقيه

ص: 190

آن را حمل بر وجوب نمى كند» .(1)

مهر متاع باشد يا نقدينگى (پول)

باعنايت به ملاك بودن رضايت زوجين در تعيين نوع و جنس مهريه (همان طورى كه گذشت) تفاوتى در اينكه مهر متاع يا نقدينگى (پول) باشد

نخواهد بود .

اما با نظر به مطالبى كه ذيلاً بيان خواهد شد ، تعيين متاع و جنس اولويت خواهد داشت زيرا :

الف : يكى از اهداف و فلسفه مهر تعادل اقتصادى بين زن و شوهر است .

ص: 191


1- ماوراء الفقه ، السيد محمدالصدر ، جلد 6 ، صفحه 132 .

بنابراين بايد شيئى موضوع مهر قرار گيرد كه به مرور زمان از ارزش آن كاسته نشود ، از طرفى پول خاصيتى جز واسطه مبادله واقع شدن را ندارد و خود ، داراى ارزش واقعى نمى باشد ، بلكه وسيله اى است قراردادى جهت سرعت انتقال كالا و مبادلات داراى ارزش و بنا به فرموده شهيد مطهرى :

«خاصيت اصلى و واقعى پول اين است كه در جريان باشد ، پول كارى جز واسطه مبادلات بودن نمى تواند انجام دهد ، برخلاف كالا كه مى تواند به اصطلاح فقهى منافع يا نمائاتى داشته باشد و يا بر روى آن كار جديدى صورت گيرد» .(1)

بسيار روشن است اگر در چندين سال قبل مهريه هزار تومان از ارزش و قدرت بالايى براى خريد و تهيه كالا برخوردار بوده است ولى همان هزار تومان

ص: 192


1- ربا - بانك - بيمه : شهيد مطهرى ، صفحه 13 ، مقدمه .

امروز بسيارناچيز است و ارزش آن روز خود را از دست داده است ، گرچه با رضايت طرفين بوده است اما نسبت به زن يك نوع اجحاف است .

با عنايت با اينكه قبلاً در فلسفه مهر بحث نموديم - كه يكى از اهداف تشريع مهر پشتوانه مالى زن بوده است . - اگر زن به هر عللى متقاضى مهر خود باشد و مهر هم نقدينگى (پول) باشد ، اگر زمان پرداخت مهر با زمان عقد تفاوت داشته باشد - با توجه به اينكه ارزش نقدينگى پول هميشه ثابت نمى باشد - آيا بايد همان مبلغ زمان عقد را پرداخت يا بايد ارزش مادى را به روز مقايسه و پرداخت نمود ؟ مسلم است كه هدف از پول ، خود آن نيست بلكه تعيين مبلغ به تناسب قدرت خريد و ارزش آن بوده است و پول اعتبار است نه حقيقى ، اعتبار آن هم بستگى دارد به مقدار متاع موردنياز كه مى توان تهيه نمود . اگر ارزش پول در هنگام عقد به ارزش هنگام پرداخت نباشد زن هرگز قبول نمى كرد .

هنگام طرح اصلاح قانون طلاق در مجلس شوراى اسلامى يكى از نمايندگان

ص: 193

در نُطق خود گفت :

«اسلام بالاتر از اين حرفهاست حتى مهريه اى كه سابقا براى يك زن مثلاً هزارتومان ، هزار و پانصدتومان مى داديم در اين مسأله فقها تصريح كرده اند كه بايد ارزش مالى آن زمان را در نظر گرفت - مثلاً با هزارتومان مى شد يك خانه خريد اما حالا هزارتومان مزد يك عمله در روز است - حتى در پرداخت مهريه بايد به ارزش روز رجوع كنيم ... بعضى از فقهاى فعلى در رساله هايشان اين را تصريح كرده اند» .(1)

ب : از مجموع روايات و نظرات فقها استنباط مى شود كه متاع بودن مهريه

ص: 194


1- مذاكرات مجلس جلسه 403 سال 1370 3/7/70 (فيش 60932) كتابخانه مجلس .

بيشتر موردنظر است چون در روايات جنس بيشتر آمده تا درهم و دينار (1) مثلاً در روايات ، منزل (2) زمين (3) باغ (4) آموزش (5) خادم (6) به عنوان مهر اشاره شده است و در بعضى از روايات از درهم و دينار به عنوان قيمت متاع و جنس

ص: 195


1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ابواب المهور ، باب 4 ، حديث 3 ، باب 5 ، حديث 2 و 4 .
2- وسائل الشيعه ، جلد 15 ابواب المهور ، باب 4 ، حديث 3 ، باب 5 ، حديث 2 و 4 .
3- فقه اسلامى و ادلته الاحوال الشخصيه، جلد 7، تأليف الدكتور و هبة الرّخيلى، صفحه258 .
4- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، ابواب المهور ، باب 30 ، حديث 1 .
5- مستدرك الوسائل ، جلد 15 ابواب المهور ، باب 15 ، حديث 1 .
6- مستدرك الوسائل ، جلد 15 ابواب المهور ، باب 15 ، حديث 1 .

موردنظر ، اشاره گرديده است (1) در نظرى اِشراف گونه بر فتواى فقها هم اين مطلب مشاهده مى شود . مثلاً در المراسم العلويّه مى فرمايد :

مهر بر دو قسم مى باشد : طلا و نقره و هر آنچه برايش قيمتى باشد و هيچ شبه اى نيست در اينكه طلا و نقره مهر قرار گيرد . (2) همچنين مى توان اولويت داشتن متاع و جنس به عنوان مهر بر پول از نظر شيخ مفيد در المقنعه را فهميد كه فرموده : مهر هر آن چيزى است كه برايش قيمتى باشد از طلا و نقره و متاع و زمين (3) و همچنين از نظرات امام خمينى (ره) (4) و صاحب شرايع الاسلام

ص: 196


1- تهذيب الاحكام ، جلد 7 ، صفحه 412 ، حديث 11 از باب 10 ابواب المهور .
2- سلسلة الينابيع الفقهيه ، جلد اول ، جزء اول از نكاح ، صفحه 134 .
3- سلسلة الينابيع الفقهيه ، جلد اول ، جزء اول از نكاح ، صفحه 134 .
4- تحريرالوسيله ، جلد 2 ، صفحه 297 .

(مرحوم محقق حلّى) (1) و صاحب جواهرالكلام (2) قرار گرفتن متاع به عنوان مهر بيشتر استفاده مى شود تا پول .

در تأييد اين نظريه كه قراردادن متاع و جنس به عنوان مهر اولويت دارد برقرار دادن پول به عنوان مهر ، نظر مفسرين در ذيل آيه شريفه 236 بقره مى باشد كه در توضيح جمله (و مَتِّعُوهُنَّ) فرموده اند :

«نكته جالب ديگرى كه از آيه استفاده مى شود اين است كه : قرآن از هديه اى (مهرى) كه مرد بايد به زن بپردازد ، تعبير به متاع كرده است و متاع در لغت به معنى چيزهايى است كه انسان از آنها بهره مند و متمتع مى شود و غالبا به غير

ص: 197


1- شرايع اسلام فى مسائل الحلال و الحرام جلد 1 - 2 صفحه 545 .
2- جواهر الكلام فى شرح شرايع الاسلام ، جلد 31 ، صفحه 3 .

پول و وجه نقد اطلاق مى گردد ، زيرا به طور مستقيم از پول نمى توان استفاده كرد بلكه بايد به متاع تبديل شود . (1)

با يك ديد كلى در منابع روايى و فقهى و تفسيرى مربوط به مهر مى توان به اين نتيجه رسيد كه قراردادن متاع و جنس به عنوان مهر بيشتر مورد توجه است تا پول و نقدينگى ؛ پول بيشتر نماينده و وسيله انتقال مى تواند باشد (مثل چك بانكى يا سفته) مضافا بر اينكه اگر متاع به عنوان مهر قرار داده شود نه تنها

ص: 198


1- لا جُناحَ عَلَيْكُمْ اِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ اَوْ تَفْرِضُوالَهُنَّ فَريضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ اگر زنان راقبل از آميزش جنسى و تعيين مهر به عللى طلاق دهيد گناهى برشما نيست (و در اين موقع) آنها را (با هديه اى مناسب) بهره مند سازيد . ترجمه از كتاب تفسير نمونه ، جلد 2 ، صفحه 140 ، چاپ دوم بهمن 1353 .

موجب ضرر زن نخواهد بود بلكه زمينه نزاع هم كمتر خواهد شد .

علاوه بر مستندات گذشته مبنى بر اولويت قرار دادن متاع به عنوان مهر به جاى پول ، تبصره ذيل ماده 1082 قانون مدنى مى باشد .

تبصره : چنانچه مهريه وجه رايج باشد ، متناسب با تغيير شاخص قيمت سالانه زمان تأديه نسبت به سال اجراى عقد كه توسط بانك مركزى جمهورى اسلامى ايران تعيين مى گردد محاسبه و پرداخت خواهد شد مگر اينكه زوجين در حين اجراى عقد به نحو ديگرى تراضى كرده باشند .

معلوم بودن مهر

يكى ازنكاتى كه بايدازسوى زوجين هنگام عقدموردتوجه قرارگيرد مشخص بودن مهريه است كه نبايد ابهام و جهالتى دركارباشد - اگرچه لازم نيست به صورت دقيق تعيين گردد ولى بايدبه نحوى باشد كه موجب اختلاف و ضرر

ص: 199

براى زن نگردد - اگر عقد بر مهرى تعلق گيرد كه روشن نباشد و در آن ابهام و جهل در كار باشد ، مثل اينكه مهر يك زمين نامشخص يا شيئى مجهول قرار گيرد در اين صورت عقد صحيح است ولى مهر باطل مى گردد و بايد مهرالمثل معين نمود . زيرا مهر از اركان عقد نمى باشد تا عقد هم فاسد گردد ، اما مهر يك حق است كه بايد مهرالمثل طبق ادله ، جايگزين مهرالمسمىِ مجهول گردد .

از جمله ادله اى كه مى توان در مورد معلوم بودن مهر به آن استناد نمود رواياتى است كه طبق آنها بايد مهر به صورتى مشخص شود كه رفع ابهام گردد ، مثل صحيحه محمدبن مسلم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى مردى مشخص مى نمايد كه عوض از مهر به زن قرآن بياموزد .(1)

ص: 200


1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، باب دوم از ابواب المهور ، حديث 1 .

همچنين اگر عقد منعقد گردد بر مهر مجهول مهرالمثل تثبيت مى شود مثل روايتى كه از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود :

«اگر كسى ازدواج نمايد با يك مهر مجهول ، عقد فاسد نيست ، اما براى زن مهرالمثل است تا مادامى كه از مهرالسنه تجاوز نكند» .(1)

مهريه و ملكيت آن

مهر ملك زن است

در اديان گذشته خدمت و كار زوج براى پدر زوجه به عنوان مهريه قرار مى گرفت - مثل خدمت حضرت موسى عليه السلام براى حضرت شعيب كه در قرآن آمده است - .

ص: 201


1- مستدرك الوسائل ، جلد 15 ، كتاب النكاح ، صفحه 97 .

قالَ اِنّى اُريدُاَنْ اُنكِحَكَ اِحْدَى ابْنَتَىْ هاتَيْنِ عَلى اَنْ تَأْجُرَنى ثَمانِىَ حِجَحٍ فَاِنْ اَتْمَمْتَ عَشْرا فَمِنْ عِنْدِكَ .(1)

(شعيب) گفت : من مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى ؛ و اگر آن را تا ده سال افزايش دهى محبتى از ناحيه توست .

همان طورى كه از اين آيه شريفه استفاده مى شود ، حضرت شعيب عليه السلام از حضرت موسى عليه السلام مى خواهدكه به عنوان مهريه هشت سال براى او خدمت كند ، اما اين قانون در اسلام منسوخ شده است و قابل اجرا نيست و تمام مهر ، ملك شخصى زوجه مى باشد و نمى توان مهر و يا مقدارى از آن را براى فرد ديگرى

ص: 202


1- 27 / قصص - ترجمه از كتاب تفسير نمونه جلد 16 ، صفحه 63 ، چاپ 12 تابستان 1374 .

حتى پدر و مادر زوجه قرار داد و آن مقدار كه براى غير زوجه به عنوان مهر معين شده باطل است و زوج الزامى به پرداخت آن ندارد و هيچ كس هم بدون اذن و رضايت زوجه مجاز به تصرف در مهر تصرف نيست .

احتمالاً تا قبل از اسلام هم مهريه از آن پدر زن بوده نه از آن زن ، در تأييد اين مطلب در ذيل آيه شريفه 4 از سوره نساء در تفسير منهج الصادقين آورده است : «چون زن را به خودى مى دادند مهر را براى خود مى گرفتند و چيزى به زن نمى دادند و چون زن را به غريبه يم دادند آن را بر شترى مى نشاندند ، همان شتر را به آن زن مى دادند و چيزى ديگر (از مهر) به او نمى دادند خداوند اين آيه را نازل كرد : «وَاتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَىْ ءٍ مِنْهُ نَفْسا فَكُلُوهُ هَنيئا مَّريئا» :

بدهيد زنان را مهر ايشان به خوشدلى و اگر زنان درگذرند به خوشدلى براى

ص: 203

شما از بعض مهر پس بخوريد آن را سازگار و خوشگوارا . (1)

با نزول اين آيه احكام سابق فسخ شد و ديگر كسى حق نداشت مهر زن را بدون رضايت قلبى او تصاحب كند .

در تفسير شريف لاهيجى فرمود : «مخاطب ، اولياء يتيمان است و مراد از نساء ايتام است» (2) زيرا طبق فرموده صاحب تفسير كشف الحقائق در زمان جاهليت دختران يتيم را نگهدارى مى كردند ، اگر صاحب مال و جمال بود به او رغبت كرده نكاح مى كردند و اموال او را تصاحب مى نمودند . (3)

ص: 204


1- منهج الصادقين تفسير فارسى ، جلد 2 ، صفحه 432 .
2- شريف لاهيجى تفسير فارسى ، جلد 1 ، صفحه 433 .
3- كشف الحقائق ، جلد 1 ، صفحه 328 .

بين مفسرين در اينكه مورد خطاب در آيه شريفه كيست اختلاف است عده اى فرموده اند مخاطب والدين هستند و گروهى فرموده اند اولياء يتيمان و گروهى ديگر فرموده اند شوهران هستند ، در هر صورت مخاطب هركس باشد حكم يكى است ، يعنى مهر زن را به او بدهيد و بدون طيب نفس او در مهر تصرف نكنيد ، اما اگر چنانچه زن از روى ميل و بدون اكراه مهر را بخشيد ، به صورت گوارا تصرف كنيد و هيچ اكراهى بر شما نيست .

قراردادن مهر يا قسمتى از آن براى پدر زن يا غيره (به جز زوجه) از ديد فقهاى عظام جايز نمى باشد - بدون اينكه خلافى وجود داشته باشد - در اين راستا مى توان به نظر مرحوم شيخ طوسى (ره) اشاره نمود :

«اگر براى زن مهر قرار داده شود و براى پدر زن هم مقدارى (از مهر) معين گردد ازدواج صحيح است بدون هيچ خلافى اما آن مقدار كه براى زن قرار داده

ص: 205

شده است واجب است بر مرد كه اداء كند ولى مقدارى كه براى پدر زن معين شده واجب نيست و مرد اختيار دارد بپردازد يا نپردازد .

مرحوم شيخ طوسى مى فرمايد : «دليل ما هم اجماع و روايات است» . (1) از نظر مرحوم شيخ استفاده مى شود كه در صورتى كه مقدارى از مهر براى پدر زن يا ولى او قرار داده شود به عنوان مهر نخواهد بود بلكه در حكم هبه يا بخشش ديگرى است كه زوج در صورت تمايل مى تواند بپردازد يا نپردازد ، چون اگر از مهريه محسوب شود بايد به زن بدهد و زن حق هرگونه تصرف بر مهر خود دارد.

حكم شيربها

در بعضى از بلاد متعارف است مبلغى را از داماد به عناوين مختلف مثل

ص: 206


1- كتاب الخلاف ، جلد 3 ، كتاب الصداق مسأله 31 .

شيربها و پيشكش و هديه و پدر وكيلى ، مهر حاضر و ... گرفته مى شود ، كه در اين مورد لازم است توضيحى داده شود :

اگر اين مبلغ تحت هر عنوانى جزء مهر قرار گيرد به اين معنى كه پدر و مادر را در مهر شريك كرده باشند ، فقط مقدارى كه براى زوجه معين شده به عنوان مهر محسوب و مابقى باطل و زوج الزامى به پرداخت ندارد (1) اگر اين مبلغ به عنوان رضايت بستگان زوجه آن هم با طيب خاطر زوج هديه شود در مقابل زحمات انجام شده در امر ازدواج براى گيرنده حلال است اما اگر زوج رضايت خاطر نداشته و عليرغم حصول رضايت خاطر دختر ، تنها به خاطر رفع مزاحمت بستگان از انجام ازدواج ناچار به پرداخت وجهى يا مالى گردد وجه دريافتى يا

ص: 207


1- جواهرالكلام ، جلد 31 ، صفحه 29 .

مال شرعا حرام خواهد بود . (1)

حبس مَهريه

اشاره

يكى از مسائلى كه در اين فصل مورد بررسى قرار خواهيم داد عدم جواز حبس مهر و لزوم پرداختن مهر ، به زوجه در زمان مطالبه است . زيرا مهر براى زوجه حقى ثابت و دينى است برعهده زوج ، در صورتى كه مهر مدت نداشته باشد يا مدت آن تمام شده باشد زن حق مطالبه آن را دارد و زوج هم شرعا و عقلاً و قانونا موظف به پرداخت آن مى باشد و حق تخلف و حبس آن را ندارد والا غاصب و گنهكار محسوب مى شود .

سرباز زدن از پرداخت مهريه زن و آن را با اجبار و اكراه و توأم با رنجش

ص: 208


1- تحريرالوسيله ، جلد 2 ، صفحه 299 .

زوجه پرداخت نمودن ، علاوه بر اينكه با فلسفه مهر (كه قبلاً بحث شد) منافات دارد ، مخالف با مفهوم آيه شريفه (فَاِنْ طِبْنَ) (1) مى باشد كه بايد مهريه را با طيب خاطر و ميل قلبى پرداخت نمود ، در آيات شريفه اى كه مربوط به مهر است تعابير بسيار بالا و زيبائى در مورد مهر داريم كه مفسرين بزرگ روى آنها عنايت خاصى نموده اند . همانطورى كه قبلاً در ذيل آيه سوره نساء (2) از قول مفسرين نقل شد ، اولياء زن يا اولياء ايتام (يا همان طورى كه قبل از نزول اين آيه در گذشته

ص: 209


1- 4 / نساء .
2- لا جُناحَ عَلَيْكُمْ اِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ اَوْ تَفْرِضُوالَهُنَّ فَريضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ ترجمه : بدهيد زنان را مهر ايشان با خوشدلى و اگر زنان درگذرند با خوشدلى براى شما از بعض مهر پس بخوريد آن را سازگار و خوشگوار . تفسير منهج الصادقين صفحه 423.

مرسوم بوده) مهر را به زن نمى داده اند در اين آيه اولياء و شوهران مخاطب قرار گرفته اند ، كه مهريه زن را به آنها بدهيد چون حق آنها مى باشد ، مگر اينكه با ميل و رغبت خود چيزى از آن را به شما ببخشند .

در اين آيه شريفه نه تنها دستور پرداخت مهر به زن داده شده ، بلكه با كلمه (نحله) كيفيت آن را هم بيان كرده است . يعنى به صورت هديه اى شيرين و باطيب نفس و بدون هيچ مضايقه و تعلل مهريه را به زن پرداخت نماييد و همچنين هيچ گونه منّتى و چشم داشتى نداشته باشيد .

ظاهر آيه آن است كه آنچه مهر زنان است بدون مطالبه آنها و محاكمه و مخاصمه بپردازيد ، چه اينكه در غير اين صورت ، (نحله) شيرين نخواهد بود و اين خلاف دستور خداوند است .

انسان مؤمن و پايبند به حقوق الناس ، بايد قبل از اينكه زن مهر خود را مطالبه

ص: 210

بنمايد - هرچند زن بى نياز از مهريه باشد - مهريه او را بپردازد - حتى اگر نمى تواند يكجا بدهد قسط بندى نموده و خود را برى الزمه بنمايد - اتفاقا در قانون مدنى ماده 1083 فرموده است : براى تأديه تمام يا قسمتى از مهر مى توان مدت يا اقساطى قرار داد .

از ماده فوق استفاده مى شود كه لازم نيست مهريه يك جا پرداخت گردد بلكه مى توان ضمن عقد براى پرداخت تمامى مهر اجل قرار داد و يا قسمتى از آن را مدت دار و قسمتى ديگر حال قرار داد و قسمتى يا تمام آن را در ضمن عقد يا بعد از عقد قرار داد نمود كه به صورت قسطى پرداخت شود كه تأديّه آن براى زوج سنگين نباشد ، بايد اين فرهنگ دينى در ميان جامعه ايمانى تثبيت شود كه اين خود موجب كند شدن سير صعودى و تعديل مهريه خواهد شد و مشكل بالا بردن به عنوان يك مانع ازدواج از سر راه جوانان برداشته خواهد شد و ديگر شاهد آن

ص: 211

نخواهيم بود كه زن براى گرفتن مهر خود به دادگاه مراجعه كند و مهر در كام او تلخ شود و يا به خاطر رهائى از آزار شوهر خود مجبور باشد مهريه اش را ببخشد ، بدون اينكه پشتوانه مادى داشته باشد .

درروايات وارده ازمعصومين عليهم السلام هرشيوه و روشى كه موجب تضييع مهريه زن شود به شدت مورد نكوهش قرار گرفته و در رديف اعمال ناپسند و مذموم قرار داده شده است كه جهت تنبه به چند دسته از روايات ذيلاً اشاره مى شود :

الف : غاصب مهر بخشيده نمى شود :

رعايت حقوق در اسلام نشانه كرامت انسان مؤمن است و مهم ترين حقى كه بايد رعايت نمود و قابل بخشش نيست حق الناس است و نيز از مصاديق حق الناس مهريه مى باشد لذا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حديثى فرمودند :

«خداوند در روز قيامت هر گناهى را مى بخشد مگر مهر زن ها را (اگر شوهرى

ص: 212

آن را نپرداخته باشد يا زن آن را نبخشيده باشد» .(1)

و در حديث ديگر كه حضرت على عليه السلام از قول پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده اند ، استفاده مى شود : كسى كه مهريه همسرش را ندهد غاصب است همانند كسى كه غصب احق اجيرش بنمايد كه نمى شود بخشيد . (2)

كسى كه غاصب اموال ديگران باشد علاوه بر اينكه گناهكار است اعمال شرعى او هم مورد اشكال است .

امام خمينى (ره) در تعريف غصب فرموده اند : «غصب استيلاء بر چيزى است كه مربوط به غير است از مال يا حق آن هم به صورت عدوانى» . (3)

ص: 213


1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 22 .
2- مستدرك الوسائل ، جلد 15 ، صفحه 72 .
3- تحريرالوسيله ، جلد 2 ، صفحه 172 .

در كنزالعرفان در ذيل آيه 4 سوره نساء قول خداوند (فَاِنْ طِبْنَ) فرموده : جمله فان طبن در آيه دلالت دارد بر عدم جواز غصب مهر و مكر و حيله (جهت فرار از پرداخت) و اكراه و مجبور نمودن بر اينكه زن مهر خود را نگيرد . (1)

بنابراين نپرداختن مهريه با عدم رضايت زوجه يك نوع غصب است و احكام غصب بر آن جارى خواهد بود مگر نپرداختن مهر از روى فقر باشد يا اينكه زن راضى باشد .

ب : غاصب مهر در پيش خدا ، زانى است

در بعضى از روايات زوجى كه از پرداخت مهريه زوجه اش خوددارى كند در نزد خدا در حكم زانى شمرده شده است ، چون او يك متجاوز به حدود

ص: 214


1- كنزالعرفان فى فقه القرآن ، جلد 2 ، صفحه 202 .

خداوند است . از جمله اين روايات ، روايتى است از امام صادق عليه السلام:

«كسى كه ازدواج نمايد با زنى و قصد دادن مهر را نداشته باشد در نزد خداوند زانى مى باشد» . (1)

شايد بتوان ادعاى حديث فوق را با روايتى كه از حضرت على عليه السلام در ذيل آيه

شريفه (وَاتُوا النِّسآءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً) (2) نقل شده است تبيين نمود ، زيرا آن حضرت فرمود : «خداوند مى فرمايد بدهيد مهرى كه به وسيله آن زن ها (همبستر شدن) بر شما حلال شدند ، پس كسى كه ظلم كند به زن ها در مهر آنها زانى محسوب مى شود» . (3)

ص: 215


1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 22 .
2- 4 / نساء .
3- مستدرك الوسايل ، جلد 15 ، صفحه 72 .

ج : غصب مهر از پليدترين گناهان است

ستم وجود نسبت به كسى كه قدرت دفاع ندارد و زيردست محسوب مى شود از پست ترين گناهان است ، به خصوص اينكه يك نوع جنايت به شريك زندگى باشد آن هم با اعتمادى كه او نموده است لذا از امام صادق عليه السلام نقل شده كه

فرمود :

«پليدترين گناهان سه چيز است ، كشتن حيوانات و حبس و ندادن مهريه زن و منع ندادن مزد و اجرت اجير» .(1)

د : حبس مهر يك نوع دزدى است

از آنجائى كه مهر از هنگام انعقاد عقد نكاح بر ذمّه شوهر است كه عندالمطالبه بايد به زوجه بپردازد ، چنانچه نپردازد در حكم سارقى است كه آن را مى ربايد و

ص: 216


1- مستدرك الوسايل ، جلد 15 ، صفحه 72 .

به مالك آن (يعنى زوجه) نمى دهد لذا امام صادق عليه السلام فرمودند :

«كسى كه مهرى را تعيين كند و قصد دادن آن را نداشته باشد به منزله دزد مى باشد» .(1)

و در همين باره در روايتى ، امام صادق عليه السلام فرمودند :

«دزدى سه قسم است ؛ ندادن زكات و حلال شمردن مهر زن (يعنى ندادن آن به زوجه) و ندادن دين و قرض به صاحبش» .(2)

در واقع روايت دوم توجيه مى كندكه چرابه غاصب مهريه دزد اطلاق مى شود ، زيرا مهريه در حكم دين و قرض در دست شوهر است كه بايد هنگام مطالبه به زوجه برگرداند و اگر امتناع نمود در حكم دزد مى باشد .

ص: 217


1- مستدرك الوسايل ، جلد 15 ، صفحه 21 .
2- مستدرك الوسايل ، جلد 15 ، صفحه 21 .

ه : غاصب مهر پيمان شكن است

در زندگى مقدس ترين پيمان ها پيوند زناشوئى است كه گاهى در ضمن اين پيمان مهر هم شرط مى شود ، پايبند بودن به شرط همان قدر ارزش دارد كه پيوند زناشوئى ارزش دارد ، گرچه به توصيه آيات شريفه ، مؤمن بايد پايبند به عهد و قرارداد خود باشد . به دليل قول خداوند : والمؤمنون عند شروطهم . (1)

مؤمنين پايبندشروط خودهستند.

نبى بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله فرمودند : اولى ترين شرطى كه بايد به آن وفا كنند آن است كه آنچه به آن فرج حلال شده است تمام و كمال بدهند.(2)

ص: 218


1- 5 / مائده .
2- روض الجنان و روح الجنان تفسير فارسى قرآن ، جلد 5 ، صفحه 232 .

در حديث مناهى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده كه آن حضرت فرمودند :

«كسى كه نسبت به مهر زن ظلم كند در نزد خداوند زانى است ، خداوند متعال در روز قيامت مى فرمايد : بنده من ، بنده ام را بر عهد و پيمانم به ازدواج تو درآوردم (اجازه دادم با او ازدواج كنى) و تو به عهدت وفا نكردى (مهرش را ندادى) و ظلم كردى ، پس از حسنات او (مرد غاصب مهر) مى گيرد و به زن مى دهد به اندازه حق آن زن ، اگر حسنات مرد كفايت نكرد او را وارد بر آتش مى گرداند به جهت پيمان شكنى چون از هر پيمانى پرسش خواهد شد (آيا وفا شد يا خير)» . (1)

از اين حديث روشن مى شود كه اگر در مورد مهر پيمان شكنى شود حساب مرد پيمان شكن با خداوند است ؛ چون شايد زن نتواند حق خود را بگيرد .

ص: 219


1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 22 .

فهرست منابع و مآخذ

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد2.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد17.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد3.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد4.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد5.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد13.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد14.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد16.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد24.

* تفسيرنمونه، آيت اللّه مكارم شيرازى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلد3.

* تفسيرنمونه، آيت اللّه مكارم شيرازى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلد8.

ص: 220

* تفسيرنمونه، آيت اللّه مكارم شيرازى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلد7.

* تفسيرنمونه، آيت اللّه مكارم شيرازى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلد2.

* تفسيرنمونه، آيت اللّه مكارم شيرازى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلد 27.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 2.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 3 .

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 4.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 7.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 8.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 9.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 14.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 18.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 22.

ص: 221

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 28.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 29.

* زن و عدالت اجتماعى، رفسنجانى، انتشارات صفير صبح، 1380، چاپ اول.

* مسائل ازدواج و حقوق خانواده در اسلام، بابازاده، اكبر .

* ازدواج موقت در اسلام

* مباحثى از حقوق زن

* بهشت خانواده

* زن از ديدگاه اسلام، استاد مطهرى

ص: 222

فهرست مطالب

موضوع

صفحه

متن تأييديه حضرت آيت اللّه خزعلى مفسّر و حافظ كل قرآن كريم... 5

تعريف ازدواج... 7

ازدواج يك سنت الهى است... 12

اهميت و فضيلت ازدواج... 14

ترغيب به ازدواج آسان و فراهم كردن مقدمات ازدواج براى افراد... 16

ترك ازدواج به خاطر ترس از فقر و كيفر آن... 22

ترك ازدواج در اديان ديگر ... 30

هدف از ازدواج سكونت و آرامش است... 32

ازدواج وسيله اى براى حفظ نوع بشر و وسيله اى براى تربيت فرزندان صالح... 36

ص: 223

فهرست مطالب

موضوع

صفحه

آثار دنيوى ازدواج... 41

آثار اخروى

ازدواج... 44

ازدواج برپايه ايمان و اخلاق... 45

ازدواج برپايه ماديات و شهوت... 47

پيش از انتخاب همسر چه بايد كرد؟ ... 48

هم كفوّ بودن در ازدواج... 50

ذكرمصاديقى ازهم كفوّبودن درعصركنونى... 55

1 - همتايى در ايمان ... 55

2 - همتايى در سن ... 57

ص: 224

فهرست مطالب

موضوع

صفحه

3 - همتايى در دانش ... 60

4 - همتايى فكرى و فرهنگى ... 67

5 - همتايى اخلاقى ... 68

6 - همتايى جسمى و جنسى ... 71

7 - همتايى سياسى ... 76

8 - همتايى روحى و روانى ... 76

9 - همتايى در زيبايى ... 77

10 - همتايى خانوادگى ... 80

ص: 225

فهرست مطالب

موضوع

صفحه

اوصاف شايسته در انتخاب همسر... 89

نگاه كردن پيش از ازدواج... 104

نگاه كردن از ديدگاه فقهى... 107

پيشنهاد پدر و كسان دختر در ازدواج با پسر عيب نيست... 109

آيا مى توان با همسرى بدون مهر ازدواج كرد؟... 113

تعبير به «ازدواج» همسران دائمى و موقت هر دو را شامل مى شود... 116

شرايط عقد ازدواج دائم و موقّت... 117

دستور خواندن عقد ازدواج دائم و موقت... 118

ص: 226

فهرست مطالب

موضوع

صفحه

دستور خواندن عقد دائم... 119

دستور خواندن عقد موقت

(غيردائم)... 120

فسخ عقد

ازدواج ... 121

تعريف واژه مَهْر (صداق)... 127

فلسفه مهريه... 129

1 - مهريه تجلى فطرت و طبيعت است... 130

2 - مهر قانون عشق و جذب است... 137

3 - مهريه پاداش و نشانه حيا و عزت زن است... 146

ص: 227

فهرست مطالب

موضوع

صفحه

4 - مهر باعث كنترل و بقاء خانواده مى شود... 149

5 - مهر موجب تعادل اقتصادى است... 152

6 - مهر عطيّه الهى به زن است... 155

7 - مهريه پيمان صداقت است... 157

8 - مهريه تضمين مادى امنيت تربيت است... 159

تعيين مهر با رضايت زوجين... 162

مقدار مهريه... 163

1 - قائلين به محدوديت مهر ... 164

ص: 228

فهرست مطالب

موضوع

صفحه

نقد نظريه قائلين به محدوديت مهريه... 169

2 - عدم محدوديت در مهر ... 172

كم بودن مهر مستحب است و زيادى آن مكروه... 183

مهر متاع باشد يا نقدينگى (پول)... 191

معلوم بودن مهر... 199

مهريه و ملكيت آن... 201

مهريه ملك زن است ... 201

حكم شيربها... 206

حبس مَهريه... 208

ص: 229

جلد 2

مشخصات کتاب

بیستونی، محمد، 1337

ازدواج (پیوند آسمانی)از دیدگاه قرآن و سنّت =Marriage in Quran

and tradition/ با نظارت محمد بیستونی؛ گروه تحقیق لیلا حمد اللهی،

زهره نوری، علیرضا مقسمی؛ با همکاری و کارشناسی اسداللّه اسدی گرمارودی.- تهران: بیان جوان، 1384.

417 ص.؛ 11x17 س م. (سری کتابهای روش انس با قرآن)

ISBN: 964-8399-38-7

فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا. کتابنامه به صورت زیرنویس.

1.زناشویی (اسلام). الف. حمداللهی، لیلا، 1357 -. ب. نوری، زهره.

ج. مقسمی، علیرضا. د. اسدی گرما رودی، اسد اللّه ، 1340 -. ه. عنوان.

4الف 9ب/17/ 230 BP 4831/297

کتابخانه ملی ایران 15486 84م

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

ص: 2

ص: 3

اَلاِهْداءِ

اِلى سَيِّدِنا وَ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ

رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ اِلى مَوْلانا

وَ مَوْلَى الْمُوَحِّدينَ عَلِىٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلى بِضْعَةِ

الْمُصْطَفى وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ اِلى سَيِّدَىْ

شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَيْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اِلَى الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ

الْمَعْصُومينَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ سِيَّما بَقِيَّةِ اللّهِ فِى الاَْرَضينَ وَ وارِثِ عُلُومِ

الاَْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِالظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْياءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّينِ ، الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريفَ فَيا مُعِزَّ

الاَْوْلِياءَوَيامُذِلَ الاَْعْداءِاَيُّهَاالسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الاَْرْضِ وَالسَّماءِقَدْمَسَّنا

وَ اَهْلَنَا الضُّرَّ فى غَيْبَتِكَ وَ فِراقِكَ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ

مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِكَ وَ مَحَبَّتِكَ فَاَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ مِنْ مَنِّكَ وَ

فَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْكَ

اِنّا نَريكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ

ص: 4

متن تأييديه حضرت آيت اللّه خزعلى مفسّر و حافظ كل قرآن كريم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

هر زمانى را زبانى است يعنى در بستر زمان خواسته هايى نو نو پديد مى آيد كه مردم آن دوران خواهان آنند. با وسائل صنعتى و رسانه هاى بى سابقه خواسته ها مضاعف مى شود و امروز با اختلاف تمدن ها و اثرگذارى هريك در ديگرى آرمان هاى گوناگون و خواسته هاى متنوع ظهور مى يابد بر متفكران دوران و افراد دلسوز خودساخته در برابر اين هنجارها فرض است تا كمر خدمت را محكم ببندند و اين خلأ را پر كنند همان گونه كه علامه امينى با الغديرش و علامه طباطبايى با الميزانش. در اين ميان نسل جوان را بايد دست گرفت و بر سر سفره اين پژوهشگران نشاند و رشد داد. جناب آقاى دكتر محمد بيستونى رئيس هيئت مديره مؤسسه قرآنى تفسير جوان به فضل الهى اين كار را بعهده گرفته و آثار ارزشمند مفسران را با زبانى ساده و بيانى

ص: 5

شيرين، پيراسته از تعقيدات در اختيار نسل جوان قرار داده علاوه بر اين آنان را به نوشتن كتابى در موضوعى كه منابع را در اختيارشان قرار داده دعوت مى كند. از مؤسسه مذكور ديدار كوتاهى داشتيم، از كار و پشتكار و هدفمند بودن آثارشان اعجاب و تحسينم شعله ور شد، از خداوند منان افاضه بيشتر و توفيق افزونى برايشان خواستارم. به اميد آنكه در مراحل غيرتفسيرى هم از معارف اسلامى درهاى وسيعى برويشان گشاده شود.

آمين رب العالمين .

21 ربيع الثانى 1425

21 خرداد 1383

ابوالقاسم خزعلى

ص: 6

تفكر غلط در ارتباط با مهريّه

اين تفكر غلط كه : مهر را چه كسى داده و چه كسى گرفته ، متأسفانه در جامعه جا افتاده است و خود توجيهى براى بالا بردن و سرباز زدن از پرداخت مهريه گرديده است ، رواياتى كه ذكر شد براى از بين بردن اين فكر غلط مى باشد و هشدارى است كه زوج هنگام پيمان زناشويى بايد توجه به توان مالى خود نموده و خود را ملزم به پرداخت مهريه بداند و زوجه هم بايد توجه به توان مالى و پرداخت مهر از طرف زوج داشته باشد و يا آن را بعدا ببخشد . چه بسا بسيارى از نزاع ها و اختلافات خانوادگى همين زيادى مهر است ، كه از طرفى سطح توقع زنان بالا رفته و از طرفى سنگينى مهر يك فشار روحى براى مردان است و گاهى تلاش مى كنند با لطايف الحيل از پرداخت آن فرار كنند . در كتاب بهشت خانواده يكى از علل اختلافات زن و شوهر دعاوى مالى شمرده شده ، چنانكه مثلاً مهريه

ص: 7

زيادى براى زن معين شده باشد و شوهر پشيمان گشته و هر روز بهانه اى بگيرد و جر و بحثى درست كند تا زن را راضى نمايد كه مهريه خود را به نحوى كم كند يا نگيرد . (1)

گاهى متأسفانه اين اختلافات منجربه از هم پاشيدن شدن كانون خانواده مى گردد، همانطورى كه در تحقيقات به دست آمده مى خوانيم :

طلاق يا به سبب تقاضاى زن و يا به دليل تمايل مرد به وقوع مى پيوندد و علت عمده آن يا ترك انفاق (و مهر) و بدرفتارى و ناهنجارى اخلاقى از سوى زوج است و يا عدم تمكين زن از شوهر و نداشتن توافق اخلاقى . در سال 1371 تعداد 18380 پرونده منجر به طلاق در دادگاه هاى مدنى خاص مطرح بود كه منجر به

ص: 8


1- بهشت خانواده ، نوشته دكتر سيّد جواد مصطفوى ، جلد 1 ، صفحه 362 .

صدور حكم گرديده و دادگاه هاى مستقل نيز به 3449 مورد درخواست طلاق رسيدگى كرده و حكم داده اند . (1)

به هرحال مهر چه كم باشد و چه زياد، شوهرنمى توانداز پرداخت آن سرباززند. اگر چنانچه به هر دليلى توان پرداخت آن را نداشته باشد ، طبق توافق مى تواند به صورت قسطى پرداخت نمايد ، همان طور كه در ماده (1083) قانون مدنى آورده است : (براى تأديه تمام يا قسمتى از مهر مى توان مدت يا اقساطى قرار داد) . (2)

بخشيدن مهريه از طرف زن

آنچه بر نظام طبيعت و خانواده و زناشوئى حاكم است ، عشق و محبت و

ص: 9


1- كتاب نقد فصلنامه حقوق زن، شماره12، صفحه75 : مؤسسه فرهنگى دانش وانديشه معاصر.
2- بررسى فقهى حقوق خانواده ، صفحه 238 .

اخلاق مى باشد و اگر روابط فردى و اجتماعى و زناشوئى رو به سردى گذاشت و محبت و اخلاق از ميان رفت ، آن گاه نوبت قانون مى شود كه به قضاوت بنشيند . قانون آخرين وسيله اى است كه بايد به آن رو آورد و متوسل شد ، زن و شوهر همانطورى كه با عشق و علاقه اولين قدم پيوند مقدس ازدواج را برداشتند ، شايسته است تا آخر از اين رمز بقاء پيروى نمايند . مهر از شرايط عقد نيست ، بلكه بيشتر به عنوان هديه و اعلام آمادگى براى آغاز يك زندگى شيرين و محبت آميز است . بنابراين مهر بُعد مادى ندارد . اين زندگى شيرين با بخشيدن مهر از طرف زن به شوهر استمرار پيدا مى كند . در فرهنگ دينى همانطور كه بر پرداخت مهر از طرف شوهر به زن در صورت تقاضا سفارش و تأكيد شده از طرف ديگر هم به بخشيدن مهر از طرف زن توصيه گرديده است . آن هم با رضايت و ميل قلبى و به قصد قربت و به جهت حاكم نمودن روح گذشت و

ص: 10

فداكارى در زندگانى زناشوئى و وارسته نمودن زندگى از پيرايه هاى مادى .

زن اگر همه مهر يا هر مقدار از مهر را كه مايل باشد، مى تواند ببخشد. پيامبراكرم صلى الله عليه و آله فرمود : هر زنى كه مهريه اش را قبل از همبستر شدن به شوهرش ببخشد ، خداوند به جاى هردينارى ، ثواب آزاد كردن يك بنده برايش مى نويسد . سؤال شد يا رسول اللّه اگر بعد از دخول بخشيد چطور ؟ حضرت فرمود : اين نشانه مودت و الفت است . (1)

در اين حديث ملاحظه مى شود ، تفاوت است بين بخشيدن مهريه قبل از همبسترشدن و بعد از آن . معمولاً مرد مؤمن بعد از عقد نگران پرداخت دين يعنى مهريه همسرش مى باشد و يك نوع اضطراب دارد و شايد بااطمينان كامل وارد بر

ص: 11


1- مستدرك الوسائل ، جلد 15 ، صفحه 81 .

زندگى زناشوئى نشود ، در اين موقع اگر زن مهر خود را نبخشد و شوهرش را از اين دين رها نمود ، در واقع ثواب آزاد كردن بنده را برده است .

معصوم عليه السلام فرمود : خداوند ، عذاب قبر را از سه دسته از زنان برداشته است و آنها را درقيامت با فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبراكرم صلى الله عليه و آله محشور مى نمايد .

1 _ زن هايى كه بر غيرت شوهر خود صبر كنند . 2 _ زن هايى كه بر سوء خلق و رفتار شوهر خود صبر كنند . 3 _ زن هايى كه مهر خود را ببخشند . خداوند بر هريك از آنها ثواب هزار شهيد عطاء مى كند و مى نويسد براى هريك از آنها عبادت سالى را . (1)

در آيه 4 سوره نساء پس از آن كه توصيه شده است كه مهر زن ها را شيرين

ص: 12


1- وسائل الشيعه ، جلد 15 ، صفحه 37 .

و با رغبت به آنها بدهيد ، فرموده : «فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَىْ ءٍ مِنْهُ نَفْسا فَكُلُوهُ هَنيئا مَريئا» . پس اگر زنان از طيب خاطر مهر خود را به شما بخشيدند پس بخوريد آن را سازگار و گوارا .

آيه فوق علاوه بر اينكه يك نوع تشويق ضمنى زنان بر بخشيدن مهر خود مى باشد ، اشاره بر رضايت قلبى آنها بر بخشيدن مهر خود است ، يعنى بخشيدن مهر يا قسمتى ازآن نبايداز روى اكراه و اجبار و حتى مكر و خدعه باشد. علامه طباطبايى (ره) در ذيل آيه فوق فرموده است : «تصرف در مهريه را به طيب نفس زن مشروط نمود ، هم تأكيد جمله قبل است كه مشتمل بر اصل حكم بود و هم مى فهماند حكم «بخوريد» حكم وصفى است نه تكليفى . يعنى معنى بخوريد ، اين است كه خوردن آن جايز و حلال است ، نه اينكه بخواهد بفهماند خوردن مال همسر واجب است . كلمه (هنيئا) صفت مشبه از ماده (هناء) است و ماده هناء به

ص: 13

معنى آسان هضم شدن غذا و نيز به معنى قبول طبع است» . (1)

گروهى از مفسرين كلمه (مِنْه) را در آيه فوق (مِنْ بَعْضِه) گرفته و فرموده اند ، اگر قسمتى از مهر خود را بخشيد ، با گوارا بخوريد . از اين مطلب استفاده نموده اند كه زن مهر خود را ببخشد . (2) اما اكثر مفسرين كلمه (مِنْه) را جنس گرفته اند ، از بيان مهر ، يعنى اگراز آن مهر به شما چيزى بخشيدن ، گوارا بخوريد و (مِنْ بَعْضِه) نمى باشد . (3)

ص: 14


1- 1 : تفسير الميزان ، جلد 4 ، صفحه 269 (ترجمه فارسى) .
2- 2 : تفسير رهنما ، جلد 3 ، صفحه 282 .
3- 3 : تفسير البتيان ، جلد 3 ، صفحه 109 و تفسير كترالدقائق ، جلد 3 ، صفحه 324 و تفسير الوجيز ، جلد 1 ، صفحه 296 .

به نظر مى رسد از باب اينكه زن مالك تمام مهر خود مى باشد ، پس مى تواند تمام مهر يا قسمتى از آن را ببخشد و محدوديتى نداشته باشد . پس قول اكثر كه قول دوم است بيشتر مورد قبول مى باشد .

نكات كوتاه از آيات مربوط به مهريه «وَاتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَىْ ءٍ مِنْهُ نَفْسا فَكُلُوهُ هَنيئا مَريئا» (1) با استفاده از تفسير راهنما نكاتى چند از آيه شريفه فوق قابل بهره بردارى مى باشد كه ذيلاً به آنها اشاره مى شود :

1 _ وجوب پرداخت مهريه زنان . (وآتو)

2 _ زنان مالك مهر خويش مى باشند . (صَدُقاتِهِنَّ)

3 _ استقلال مالى زنان در نظام خانواده . (صَدُقاتِهِنَّ)

ص: 15


1- 1 : 4 / نساء .

4 _ لزوم پرداخت مهريه به خودِ زن نه به ديگران . (وَاتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ)

5 _ مهريه هديه اى براى زن است . (صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً)

6 _ مهريه هديه اى است بدون عوض . (صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً)

7 _ مهريه بايد بدون منت و شيرين به زن پرداخت شود . (صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً)

8 _ منع از حبس مهر توسط شوهر . (وَاتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ)

9 _ زن مى تواند مهريه خود را ببخشد . (فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَىْ ءٍ مِنْهُ نَفْسا)

10 _ بخشش مهر از طرف زن بايد با طيب نفس باشد . (نَفْسا)

11 _ حرمت تصرف مردان در مهر زنان بدون رضايت آنها . (فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَىْ ءٍ مِنْهُ نَفْسا)

12 _ حلال و گوارا بودن خوردن مهر زن براى شوهر در صورتى كه آن را ببخشد. (هَنيئا مَريئا)

ص: 16

13 _ تعيين مهريه در عقد نكاح . (صَدُقاتِهِنَّ)

14 _ شوهر مجاز به استفاده از دارايى زن است ، در صورت رضايت زن . (نَفْسا)

15 _ تصرف ولى زن در مهريه او بدون رضايت زن .

وَ اِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ اَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَريضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ اِلاّ اَنْ يَعْفُونَ اَوْ يَعْفُوَا الَّذى بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ اَنْ تَعْفُوا اَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لاتَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ اِنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (1)

از اين آيه شريفه نكاتى قابل استفاده است كه به دنبال آيه قبل ذكر مى شود .

16 - وجوب پرداخت نصف مهر در صورت طلاق قبل از دخول (وَ اِنْ

ص: 17


1- 1 : 237 / بقره .

طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ اَنْ تَمَسُّوهُنَّ،... فَنِصْفُ مافَرَضْتُمْ) .

17 _ عدم وجوب تعيين مهر .

18 _ طلاق زنان به دست شوهران مى باشد . (وَ اِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ)

19 _ مهريه دَينى است براى زنان و برعهده مردان (لَهُنَّ فَريضَةً)

20 _ سقوط مهريه در صورت عفو زن . (اِلاّ اَنْ يَعْفُوَا) .

21 _ سقوط مهريه در صورت عفو ولى زن . (اَوْ يَعْفُوَا الَّذى بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ) ، _ اگر الذى را ولى زن بگيريم _ .

22 _ اختيار ازدواج زن به دست ولى شرعى اوست . (الَّذى بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ)

23 _ توصيه به پرداخت مهريه كامل در صورت طلاق قبل از دخول ، به خصوص اگر قبلاً مهريه كامل به زن داده شده باشد و اين به تقوى نزديك تر است. (وَ اَنْ تَعْفُوا اَقْرَبُ لِلتَّقْوى) .

ص: 18

24 _ عفو مهريه توسط زن نزديك به تقوى است . (وَ اَنْ تَعْفُوا اَقْرَبُ لِلتَّقْوى)

25 _ ارزشمندى استحباب گذشت انسان از حق خود .

26 _ گذشت انسان از حق خود ، راهى نزديك براى رسيدن به تقوى است .

27 _ ولى زن مطلقه قبل از دخول مى تواند از نصف مهر صرفنظر كند .

28 _ گذشت مالى در مسائل خانواده راهى مناسب ، براى رسيدن به تقوى مى باشد .

29 _ طلاق و مشكلات خانوادگى نبايد موجب فراموشى ارزش ها و فضيلت ها شود . (وَ لاتَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ) .

30 _ بينايى گسترده و عميق خداوند بر اعمال انسان ها . (اِنَّ اللّهَ

بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ) .

31 _ توجه به نظارت خداوند زمينه ساز عمل به احكام الهى (به خصوص در

ص: 19

مسائل زناشوئى) موجب تقوى و پرهيز از خطا مى باشد .

32 _ اگر در مسائل خانوادگى ناحقى شود ، خداوند بينا است .

حكم ازدواج با زنان غيرمسلمان (اهل كتاب)

« ... طَعامُ الَّذينَ اُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ اُوتُو الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ اِذا اتَيْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ وَ لا مُتَّخِذى اَخْدانٍ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالاْيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِى الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ : ... طعام اهل كتاب براى شما و طعام شما براى آنها حلال است و نيز حلال شد نكاح و ازدواج زنان پارساى مؤمنه و زنان پارساى اهل كتاب در صورتى كه شما اجرت و مهر آنها را بپردازيد و آنها هم زناكار نباشند و رفيق و دوست نگيرند و هركس به دين اسلام كافر شود عمل

ص: 20

خود را تباه كرده و در آخرت از زيانكاران خواهد بود» .(1)

آيه فوق بعداز بيان حلال بودن طعام اهل كتاب ، درباره ازدواج با زنان پاكدامن از مسلمانان و اهل كتاب سخن مى گويد و مى فرمايد: «زنان پاكدامن از مسلمانان و از اهل كتاب براى شما حلال هستند و مى توانيد باآنها ازدواج كنيد به شرط آنكه مهر آن ها را بپردازيد و از طريق ازدواج مشروع باشد نه به صورت زناى آشكار و نه به صورت دوست پنهانى انتخاب كردن» .

در حقيقت اين قسمت از آيه نيز محدوديت هايى را كه در مورد ازدواج مسلمانان با غيرمسلمانان بوده تقليل مى دهد و ازدواج آنها را با زنان اهل كتاب با شرايطى تجويز مى نمايد .

ص: 21


1- 5 / مائده .

امّا اينكه آيا ازدواج با اهل كتاب به هر صورت ، خواه ازدواج دائم باشد يا موقّت ، مجاز است و يا منحصرا ازدواج موقت جايز است در ميان فقهاى اسلام اختلاف نظر است .

قرائنى در اين آيه وجود دارد كه نشان مى دهد نخست اينكه مى فرمايد : «به شرط اينكه اجر و مهر آنها را بپردازيد» درست است كه كلمه «اجر» هم در مورد «مهر عقد دائم» و هم در مورد «مهر ازدواج موقت» گفته مى شود ولى بيشتر در مورد ازدواج موقّت ذكر مى شود .

و ديگر اينكه تعبير به «غَيْرَ مُسافِحينَ وَ لا مُتَّخِذى اَخْدانٍ» (به شرط اينكه از راه زنا و گرفتن دوست پنهان نامشروع وارد نشويد) ، نيز با ازدواج موقت مناسب تر است چه اينكه ازدواج دائم هيچ گونه شباهتى با مسأله زنا يا دوست پنهانى نامشروع ندارد ، كه از آن نهى شود ولى گاهى افراد

ص: 22

نادان و بى خبر ازدواج موقت را با زنا يا انتخاب دوست پنهانى اشتباه مى كنند .

ذكر اين نكته نيز لازم است كه در مورد طعام اهل كتاب ، هم اجازه داده شده كه از طعام آنها بخورند با شرايطى و هم به آنها اطعام شود اما در مورد ازدواج ، تنها گرفتن زن از آنان تجويز شده ولى زنان مسلمان به هيچ وجه مجاز نيستند كه با مردان اهل كتاب ازدواج كنند و فلسفه آن ناگفته پيدا است زيرا زنان به خاطر اينكه عواطف رقيق ترى دارند زودتر ممكن است عقيده همسران خود را بپذيرند تا مردان !

و از آنجا كه تسهيلات فوق درباره معاشرت با اهل كتاب و ازدواج با زنان آنها ممكن است مورد سوء استفاده قرار گيرد و آگاهانه يا غيرآگاهانه به سوى آنها كشيده شوند در پايان آيه به مسلمانان هشدار مى دهد مى گويد : «كسى كه نسبت به دين اسلام كافر شود و راه مؤمنان را رها كرده ، در راه كافران

ص: 23

قرار گيرد ، اعمال او تباه مى شود و در آخرت در زمره زيانكاران خواهد بود» .

و اشاره مى كند به اينكه تسهيلات مزبور علاوه بر اينكه گشايشى در زندگى شما ايجادكندبايد باعث نفوذوتوسعه اسلام درميان بيگانگان گردد، نه اينكه شماتحت تأثير آنها قرار گيريد و دست از آئين خود برداريد كه در اين صورت مجازات شما بسيار سنگين و سخت خواهد بود.

حكم ازدواج با مشركان

« وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّى يُؤْمِنَّ وَ لاََمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ اَعْجَبَتْكُمْ ... : با زنان مشرك ازدواج نكنيد مگر آنكه ايمان بياورند و البته كنيزى باايمان از زنى آزاد و مشرك بهتر است هرچند از مال و جمالش به شگفت آئيد و به مردان مشرك زن ندهيد تا ايمان بياورند و همانا بنده مؤمن بسى بهتر از

ص: 24

مردى آزاد و مشرك است هرچند [از مال و جاه] او به شگفت آئيد...» . (1)

اين آيه زمانى نازل شد كه شخصى بنام «مرثد» كه مرد شجاعى بود از طرف پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مأمور شد كه از مدينه به مكّه برود و جمعى از مسلمانان را كه آنجا بودند با خود بياورد وى به قصد انجام فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد مكّه شد در آنجا با زنى زيبا بنام «عناق» برخورد نمود و آن زن او را مانند گذشته به گناه دعوت كرد ، اما «مرثد» كه ديگر مسلمان شده بود تسليم خواسته او نشد ، آن زن تقاضاى ازدواج نمود «مرثد» گفت : اين امر موكول به اجازه پيامبر صلى الله عليه و آله است .

او پس از انجام مأموريت خود به مدينه بازگشت و جريان را به اطّلاع پيغمبر صلى الله عليه و آله رساند ، اين آيه نازل شد و بيان داشت كه زنان مشرك و بت پرست شايسته

ص: 25


1- 221 / بقره .

همسرى و ازدواج با مردان مسلمان نيستند .

اسلام به خاطر اهميتى كه به زندگى زناشويى مى دهد و به خاطر آثار قطعى وراثت و به خاطر تأثير محيط تربيتى خانواده در سرنوشت فرزندان ، براى انتخاب همسر شرايط گوناگونى قائل شده است و از آنجا كه زن مشرك شايسته همسرى مسلمان نيست و بر فرض كه براى همسرى انتخاب شود فرزندان او روحيه و صفات وى را به حكم وراثت كسب مى كنند و پس از تولّد نيز اگر در دامن او تربيت شوند سرنوشت شومى خواهند داشت لذا قرآن در اين آيه از ازدواج با زنان مشرك و بت پرست نهى فرموده ، از اين گذشته مشركان كه افراد از اسلام محسوب مى شوند اگر از طريق ازدواج به خانه هاى مسلمانان راه پيدا كنند ، جامعه اسلامى گرفتار هرج و مرج و دشمنان داخلى شده و صفوف از يكديگر مشخص نخواهد شد ، آنان را هم پايه يك كنيز باايمان نيز نداشته است ولى راه را

ص: 26

به روى آنان نيز نبسته است و براى اينكه احيانا از علاقه جنسى آنها براى نجات استفاده كرده باشد ، مى گويد : «اگر ايمان بياورند شايسته ازدواج خواهند بود» همچنين همان گونه كه از ازدواج مردان مؤمن با زنان مشرك در صدر آيه نهى شده است .

از زن دادن به مردان كافر و مشرك هم نهى كرده و نيز همان گونه كه كنيزكان مؤمن از زنان آزاده كافر اگرچه داراى جمال و جلال باشند بالاتر و از براى ازدواج شايسته ترند ، بردگان ، غلامان باايمان از مردان زيبا و به ظاهر باشخصيت اما كافر ، برتر و شايسته ترند ، البته ازدواج زنان مؤمن با مردان كافر هم تا وقتى كه مشرك هستند ممنوع مى باشد و هنگامى كه قبول ايمان نمودند ازدواج با آنان هيچ گونه مانعى ندارد.

در ادامه آيه خداوند مى فرمايد : «مشركان شما را به آتش جهنم

ص: 27

مى خوانند و خداوند به بهشت و مغفرت خود خواند از راه لطف و عنايت» .

در اين جمله علّت تحريم ازدواج افراد باايمان با مردان و زنان مشرك بيان شده است و آن اينكه : مشركان ، معاشران خود را ، به خصوص اگر معاشرت از نظر زناشويى باشد كه شدت تأثير آن بيشتر و عميق تر است ، به طرف بت پرستى و روحيات ناپسند دعوت مى كنند كه سرانجامش ، آتش قهر خداست .

در حالى كه مؤمنان به خاطر ايمان و صفات عالى انسانى كه از ايمان سرچشمه مى گيرد ، معاشران خود را به ايمان و فضيلت دعوت مى كنند كه سرانجامش بهشت و مغفرت و آمرزش خدا است .

و اما مشركان چه كسانى هستند ؟ اين كلمه در قرآن بيشتر به بت پرستان اطلاق مى شود و از همين جهت است كه در بسيارى از آيات قرآن مشركان در مقابل اهل كتاب (يهود ، نصارى ، مجوس) قرار داده شده اند .

ص: 28

حكم ازدواج با زانى و زانيه

« اَلزّانى لايَنْكِحُ اِلاّ زانِيَةً اَوْمُشْرِكَةً وَ الزّانِيَةُ لايَنْكِحُها اِلاّ زانٍ اَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ : مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك به ازدواج خود درنمى آورد و اين كار بر مؤمنان تحريم شده است» .(1)

اين جمله بيان يك حكم شرعى و الهى است مخصوصا مى خواهد مسلمانان را از ازدواج با افراد زناكار بازدارد چراكه بيمارى هاى اخلاقى همچون بيماى هاى جسمى غالبا واگيردار است و از اين گذشته اين كار يك نوع ننگ و عار براى افراد پاك محسوب مى شود به علاوه فرزندانى كه در چنين دامان هاى لكّه دار و شوم و

ص: 29


1- 3 / نور .

مشكوكى پرورش مى يابند ، سرنوشت مبهمى دارند .

روى اين جهات اسلام اين كار را منع كرده است و شاهد اين تفسير جمله «وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ» است كه در آن تعبير به تحريم شده است و شاهد ديگر رواياتى است كه از امام باقر و امام صادق عليه السلام مى خوانيم : «اين آيه در مورد مردان و زنانى است كه در عصر رسول خدا آلوده زنا بودند ، خداوند مسلمانان را از ازدواج با آنها نهى كرد و هم اكنون نيز مردم مشمول اين حكمند ، هركسى مشهور به اين عمل شود و حد الهى بر او جارى شود ، با او ازدواج نكنيد تا توبه اش ثابت شود» .(1)

ضمنا بايد توجه داشت كه عطف «مشركان» بر «زانيان» در واقع براى بيان

ص: 30


1- مجمع البيان ، ذيل آيه موردبحث .

اهميت مطالب است يعنى گناه «زنا» هم طراز گناه «شرك» است پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «شخص زناكار در آن لحظه اى كه مرتكب اين عمل مى شود از ايمان بازداشته مى شود و مؤمن نيست» .(1)

ظاهر آيه فوق تحريم ازدواج با زانى و زانيه است . البته اين حكم در روايات اسلامى مقيّد به مردان و زنانى شده است كه مشهور به اين عمل بوده و توبه نكرده اند ، بنابراين اگر مشهور به اين عمل نباشند ، يا از اعمال گذشته خود كناره گيرى كنند و تصميم بر پاكى و عفّت گرفته و اثر توبه خود را عملاً نشان داده اند ، ازدواج با آنها شرعا بى مانع است .

در حديث معتبرى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه : فقيه معروف «زراره» از

ص: 31


1- نورالثقلين ، جلد 3 ، صفحه 26 .

آن حضرت پرسيد: «تفسير آيه "اَلزّانى لا يَنْكِحُ اِلاّ زانِيَةً ..." چيست ؟» امام عليه السلام فرمود: «اين آيه اشاره به زنان و مردانى است كه مشهور به زنا بوده و به اين عمل زشت شناخته شده بودند و امروز نيز چنين است ، كسى كه حد زنا بر او اجرا شود ، يا مشهور به اين عمل شنيع گردد ، سزاوار نيست احدى با او ازدواج كند ، تا توبه او ظاهر و شناخته گردد» .(1)

همچنين از حضرت رضا عليه السلام آمده است كه فرمودند :

«حرام كرد خدا زنا را براى اينكه در زنا فسادهايى است از جمله كشتن نفس ، از بين رفتن نسب و تربيت نشدن اطفال و از بين رفتن ميراث و غير» (2).

ص: 32


1- وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 335 .
2- وسائل الشيعه ، صفحه 15 ، باب 1 .

آنچه در آيه فوق در مورد حد زنا آمده است يك حكم عمومى است كه موارد استثنايى هم دارد ازجمله «زناى محصن و محصنه» است كه حد آن با تحقق شرايط اعدام است و نيز حكم زنا با محارم، اعدام است و همچنين حكم زنا به عنف و جبر نيز اعدام است .

حكم ازدواج با زنان خبيثه

« اَلْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَ الْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ اوُلئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ : زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان ناپاك دارند و زنان پاك براى مردان پاكند و مردان پاك براى زنان پاك و اينان از نسبت هاى ناروايى كه به آنها داده مى شود ، مبرّا هستند و براى آنها آمرزش (الهى) و

ص: 33

روزى پرارزش است» .(1)

«خَبيثاتُ» و «خَبيثُونَ» اشاره به زنان و مردان آلوده دامان است و به عكس «طَيِّباتُ» و «طَيِّبُونَ» اشاره به زنان و مردان پاكدامن مى باشد .

در حديثى از امام باقر و امام صادق عليهم السلام نقل شده است كه : اين آيه همانند «اَلزّانى لا يَنْكِحُ اِلاّ زانِيَةً اَوْ مُشْرِكَةً» مى باشد زيرا گروهى بودند كه تصميم گرفتند با زنان آلوده ازدواج كنند ، خداوند آنها را از اين كار نهى كرد و اين عمل را

ناپسند شمرد» .(2)

همچنين در روايات مى خوانيم كه ياران امامان ، گاه سؤال از ازدواج با زنان «خبيثه» مى كردند كه با جواب منفى رو به رو مى شدند و اين نشان مى دهد كه

ص: 34


1- 26 / نور .
2- مجمع البيان ، ذيل آيه موردبحث .

«خبيثه» اشاره به زنان ناپاك است و منظور از خبيث بودن اين دسته از مردان و زنان يا طيب بودن آنها همان جنبه هاى عفت و ناموسى را شامل مى شود.

به همين دليل اين آيه اشاره به يك حكم شرعى مى باشد كه ازدواج با زنان آلوده و ناپاك و ازدواج با مردان آلوده و ناپاك حداقل در مواردى كه مشهور و معروف به عمل منافى عفت هستند ممنوع است.

در اين جا سؤالى مطرح است و آن اينكه در طول تاريخ يا در محيط زندگى خود گاه مواردى را مى بينيم كه با اين قانون هماهنگ نيستند ، به عنوان مثال در خود قرآن آمده كه ، «همسر نوح و همسر لوط زنان بدى بودند و به آنها خيانت كردند» (1) و در مقابل «همسر فرعون از زنان باايمان و پاكدامنى بود كه گرفتار

ص: 35


1- 10 / تحريم .

چنگال آن طاغوت بى ايمان گشته بود» .(1)

در پاسخ علاوه بر اينكه هر قانون كلّى استثناهايى دارد بايد به دو نكته توجّه داشت :

1 _ در تفسير آيه گفته شد كه منظور اصلى از «خبائث» همان آلودگى به اعمال منافى عفّت است و «طيّب» بودن نقطه مقابل آن مى باشد ، به اين ترتيب پاسخ سؤال روشن مى شود،زيراهيچ يك ازهمسران پيامبران وامامان به طورقطع انحراف و آلودگى جنسى نداشتند و منظور از «خيانت» در داستان نوح و لوط ، جاسوسى كردن به نفع كفّار است نه خيانت ناموسى ،

2 - از اين گذشته همسران پيامبران و امامان در آغاز كار حتّى كافر و

ص: 36


1- 11 / تحريم .

بى ايمان هم نبودند و گاه بعد از نبوّت به گمراهى كشيده مى شدند كه مسلما آنها نيز روابط خود را مانند سابق با آنها ادامه نمى دادند . همان گونه كه همسر فرعون در آغاز كار با فرعون ازدواج كرد ، بعدا كه موسى مبعوث شد ، ايمان آورد و چاره اى جز ادامه زندگى توأم با مبارزه نداشت ، مبارزه اى كه سرانجامش شهادت اين زن باايمان بود .

حكم ازدواج با دختران يتيم

« وَ اِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تُقْسِطُوا فِى الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ ...: اگر مى ترسيد كه درباره يتيمان رعايت عدالت نكنيد از زنان آن كس را كه برايتان پاكيزه است دو يا سه يا چهار بگيريد...» .(1)

ص: 37


1- 3 / نساء .

خداوند در اين آيه به حفظ حقوق زوجيت يتيمان اشاره كرده مى فرمايد : «اگر مى ترسيد به هنگام ازدواج با دختران يتيم رعايت حقوق و عدالت را درباره حقوق زوجيت و اموال آنان ننمائيد از ازدواج با آنها چشم بپوشيد و به سراغ زنان ديگر برويد» .

از جمله شواهدى كه تفسير فوق را درباره آيه روشن مى سازد آيه 127 از سوره نساء است كه در آن صريحا مسأله رعايت عدالت را درباره ازدواج با دختران يتيم ذكر كرده است . در اين آيه هم ، توصيه به عدالت رفتار كردن در مورد ازدواج به دختران يتيم كه اموال آنها را مى گرفتند و نه با آنها ازدواج مى كردند و نه اموال آنها را به خودشان مى سپردند كه بتوانند با ديگران ازدواج كنند و خداوند مى فرمايد : زشتى اين عمل ظالمانه را آشكار مى سازد و هرگونه عمل نيكى درباره افراد ضعيف و دختران يتيم از شما سر بزند پاداش

ص: 38

مناسبى خواهد داشت .

حكم ازدواج با كنيزان

« وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً اَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ اَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللّهُ اَعْلَمُ بِايمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِاِذْنِ اَهْلِهِنَّ وَ اتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ اَخْدانٍ فَاِذا اُحْصِنَّ فَاِنْ اَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِىَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ اَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ : و آنها كه قدرت مالى و توانايى ازدواج با زنان "آزاد" پاكدامن باايمان ندارند مى توانند با زنان پاكدامن از بردگان و كنيزان باايمان كه در اختيار

دارند ازدواج كنند ، خدا آگاه به ايمان شماست و آنها را به اجازه صاحبان آنها ازدواج نماييد و مهر آن ها را به خودشان بدهيد ، مشروط بر اينكه پاكدامن باشند

ص: 39

نه مرتكب زنا به طور آشكار شوند و نه دوست پنهانى بگيرند و در صورتى كه «شوهردار» باشند و مرتكب عمل منافى عفت شوند نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت ، اين اجازه (ازدواج با كنيزان) براى آنها است كه (از نظر غريزه جنسى) شديدا در زحمت باشند و اگر خوددارى كنيد براى شما بهتر است و صبر براى شما بهتر است و خداوند بخشنده و مهربان است» .(1)

اين آيه شرايط ازدواج با كنيزان را بيان مى كند ، نخست مى گويد كسانى كه قدرت ندارند كه با زنان آزاد ازدواج كنند مى توانند با كنيزانى ازدواج كنند كه مهر و ساير مخارج آنها معمولاً سبك تر و سهل تر است .

البته منظور از ازدواج با كنيزان اين نيست كه صاحب كنيز با كنيز ازدواج كند ،

ص: 40


1- 25 / نساء .

بلكه با شرايط خاصى مى تواند همانند همسر با او رفتار نمايد ، بنابراين منظور از ازدواج افراد غيرمالك با كنيز است .

ضمنا از تعبيربه «مُؤْمِنات» استفاده مى شود كه بايد حتما كنيز مسلمان باشد تا بتوان با او ازدواج كرد و بنابراين با كنيزان اهل كتاب ازدواج صحيح نيست .

جالب اينكه قرآن در اين آيه از كنيزان تعبير به «فَتَيات» كرده است كه معمولاً اين تعبير آميخته با احترام خاصى درمورد زنان است و غالبا در مورد دختران جوان به كار مى رود.

از آنجا كه بعضى در مورد ازدواج با كنيزان كراهت داشتند قرآن مى گويد : «بعضى از بعض ديگريد» يعنى شما همه از يك پدر و مادر به وجود آمده ايد بنابراين نبايد از ازدواج با كنيزان كه از نظر انسانى با شما هيچگونه تفاوتى ندارند و از نظر ارزش معنوى ارزش آنها مانند ديگران بسته به تقوى و

ص: 41

پرهيزكارى آنان است ، كراهت داشته باشيد .

ولى «اين ازدواج بايد با اجازه مالك صورت گيرد» و بدون اجازه او باطل است و تعبير از مالك به اهل اشاره به اين است كه آنها نبايد با كنيزان خود همچون يك متاع رفتار كنند بلكه بايد همچون سرپرست يك خانواده نسبت به فرزندان و اهل خود ، رفتارى كاملاً انسانى داشته باشند .

و همچنين قرآن مى فرمايد: «بايد مهرمتناسب وشايسته اى براى آنهاقرار داد و آن را به خود آنان داد» و از تعبير «بِالْمَعْرُوف» (به طورشايسته) برمى آيد كه نبايد

در تعيين مهر آنها ، ظلم و ستمى بر آنان شود بلكه حق واقعى آنها بايد اداء گردد .

و يكى ديگر از شرايط اين ازدواج آن است كه كنيزانى انتخاب شوند كه مرتكب عمل منافى عفت ، نگردند خواه به صورت آشكار بوده باشد «غَيْرَ مُسافِحاتٍ» و يا به صورت انتخاب دوست پنهانى (وَ لا مُتَّخِذاتِ اَخْدانٍ) .

ص: 42

در اينجا ممكن است اين سؤال پيش آيد كه با نهى از زنا ، نيازى به نهى از گرفتن دوست پنهانى نبوده است ؟ ولى با توجه به اينكه جمعى در جاهليت عقيده داشتند كه تنها زناى آشكار ناپسند است اما انتخاب دوست پنهانى مانعى ندارد ! روشن مى شود كه چرا قرآن مجيد به هردو قسمت تصريح كرده است .

خداوند در پايان اين آيه مى فرمايد : «اين ازدواج با كنيزان براى كسانى است كه از نظر غريزه جنسى شديدا در فشار قرار گرفته اند و قادر به ازدواج با زنان آزاد نيستند» بنابراين براى غير آنها مجاز نيست و خوددارى كردن از ازدواج با كنيزان تا آنجا كه توانايى داشته باشند كه دامانشان آلوده گناه نشود را به نفع دانسته است .

ولى بايد توجه داشت كه آنچه در مورد كنيزان در غير مورد ضرورت ممنوع است ازدواج با آنها است نه آميزش جنسى از راه مالكيت .

ص: 43

چنانچه در آيه 32 سوره نور مى خوانيم :

قابل توجه است كه در آيه موردبحث به هنگامى كه سخن ازدواج مردان و زنان بى همسر به ميان مى آيد ، به طور كلى دستور مى دهد براى ازدواج آنان اقدام كنيد اما هنگامى كه نوبت به بردگان مى رسد ، آن را مقيد به «صالح بودن» مى كنند .

جمعى از مفسران (مانند نويسنده «تفسير الميزان» و همچنين «تفسيرمافى») آن را به معنى صلاحيت براى ازدواج تفسير كرده اند، در حالى كه اگر چنين باشد ، اين قيد درمورد مردان و زنان آزاد نيز لازم است. بعضى ديگر گفته اند كه منظوراز صالح بودن، از نظر اخلاق و اعتقاد است چراكه صالحان از اهميت ويژه اى در اين امر برخوردار هستند ولى باز جاى اين سؤال باقى است كه چرا در غير بردگان اين قيد نيامده است ؟

ص: 44

احتمال مى دهيم منظور چيز ديگرى باشد و آن اينكه در شرايط زندگى آن روز بسيارى از بردگان در سطوح پائينى از فرهنگ و اخلاق قرار داشتند، به طورى كه هيچگونه مسئوليتى در زندگى مشترك احساس نمى كردند اگر بااين حال اقدام به تزويج آنها مى شد، همسر خود را به آسانى رها مى كردند، لذا دستور داده شده است در مورد آنها كه صلاحيت اخلاقى دارند ، اقدام به ازدواج كنيد و مفهومش اين است كه نخستين كوشش براى صلاحيت اخلاقى آنها شود تاآماده زندگى زناشويى شوند، سپس اقدام به ازدواجشان گردد.

حكم ازدواج با زنان شوهردار و علّت تحريم آن

« وَالْمُحْصَناتُ مِنَ النِّسآءِ اِلاّ ما مَلَكَتْ اَيْمانُكُمْ كِتابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ اُحِلَّ لَكُمْ ما وَرآءَ ذلِكُمْ اَنْ تَبْتَغُوا بِاَمْوالِكُمْ ...: و زنان شوهردار (برشما حرام است) مگر آنها را كه مالك شده ايد ، اين ها احكامى است كه خداوند بر شما مقرّر داشته و زنان

ص: 45

ديگر غير از اين ها براى شما حلال است كه با اموال خود آنها را اختياركنيد ...» .(1)

خداوند در اين آيه مى فرمايد كه «ازدواج و آميزش جنسى با زنان شوهردار نيز حرام است» .

مقصود از «مُحْصَنات» جمع «مُحْصَنَة» از ماده «حَصَن» به معنى قلعه است و به همين مناسبت به زنان شوهردار و همچنين زنان عفيف و پاكدامن كه از آميزش جنسى با ديگران خود را حفظ مى كنند و يا در تحت حمايت و سرپرستى مردان قرار دارند گفته مى شود .

اين حكم اختصاص به زنان مسلمان ندارد بلكه زنان شوهردار از هر مذهب و ملّتى همين حكم را دارند يعنى ازدواج با آنها ممنوع است تنها استثنايى كه اين

ص: 46


1- 24 / نساء .

حكم خورده است در مورد زنان غيرمسلمانى است كه به اسارت مسلمانان در جنگ ها درمى آيند و مسلمانان مالك آنها مى شوند ، اسلام اسارت آنها را به منزله طلاق از شوهران سابق تلقى كرده و اجازه مى دهد بعد از تمام شدن عده آنها (يك بار قاعده شدن و يا اگر باردار باشند وضع حمل نمودن است) با آنان ازدواج كنند .

ولى اين استثنا به اصطلاح «استثناى منقطع» است يعنى چنين زنان شوهردارى كه دراسارت مسلمانان قرارمى گيرند رابطه آنها به مجرّد اسارت با شوهرانشان قطع مى شود، درست همانند زن غيرمسلمان كه با اسلام آوردن رابطه او با شوهر سابقش (در صورت ادامه كفر) قطع مى شود و در رديف زنان بدون شوهر قرار خواهند گرفت .

از اينجا روشن مى شود كه اسلام به هيچ وجه اجازه نداده است كه مسلمانان

ص: 47

با زنان شوهردار حتّى از ملل و مذاهب ديگر ازدواج كنند و به همين جهت «عدّه» بر آنها مقرّر ساخته و در دوران عده از ارتباط زناشويى با آن ها جلوگيرى نموده است .

حكم ازدواج با نامادرى و علّت تحريم آن

« وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ ابآؤكُمْ مِنَ النِّسآءِ اِلاّ ما قَدْ سَلَفَ اِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتا وَ سآءَ سَبيلاً : و ازدواج نكنيد با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند ، مگر آنها كه در گذشته انجام شده است زيرا اين كار عمل زشت و تنفرآورى است و روش نادرستى مى باشد» .(1)

در زمان جاهليت معمول بود كه هرگاه كسى از دنيا مى رفت و همسر و

ص: 48


1- 22 / نساء .

فرزندان از خود به يادگار مى گذاشت در صورتى كه آن همسر ، نامادرى فرزندان او بود ، فرزندانش نامادرى را همانند اموال او به ارث مى بردند و با او ازدواج مى كردند ، پس از اسلام ، حادثه اى براى يكى از مسلمانان پيش آمد و آن اينكه : يكى از انصار بنام «ابوقيص» از دنيا رفت فرزندش به نامادرى خود پيشنهاد ازدواج نمود ، آن زن گفت: من تو را فرزند خود مى دانم و چنين كارى را شايسته نمى بينم ولى با اين حال از پيامبر كسب تكليف مى كنم ، سپس موضوع را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد و كسب تكليف نمود ، آيه فوق نازل شد و از اين كار به شدت نهى كرد .

در حقيقت اين آيه خط بطلان به يكى از اعمال ناپسند دوران جاهليّت مى كشد و مى گويد : «با زنانى كه پدران شما با آن ها ازدواج كرده اند ، ازدواج نكنيد» و امّا از آنجا كه هيچ قانونى معمولاً شامل گذشته نمى شود ، اضافه مى فرمايد : «مگر

ص: 49

ازدواج هايى كه پيش از اين انجام شده است» .

سپس براى تأكيد مطلب ، سه تعبير شديد درباره اين نوع ازدواج بيان مى فرمايد :

نخست اينكه مى گويد : اين عمل ، كار بسيار زشتى است و بعد اضافه مى فرمايد : عملى است كه موجب تنفّر در افكار عموم مردم است يعنى طبع بشر آن را نمى پسندد و در پايان مى فرمايد : روش نادرستى است .

روشن است كه اين حكم به خاطر مصالح و فلسفه هاى مختلفى مقرّر شده ، زيرا ازدواج با نامادرى از يك سو همانند ازدواج با مادر است چون نامادرى در حكم مادر دوم محسوب مى شود و از سوى ديگر تجاوز به حريم پدر و هتك احترام او است .

و از همه گذشته اين عمل ، تخم نفاق را در ميان فرزندان يك شخص

ص: 50

مى پاشد زيرا ممكن است بر سر تصاحب نامادرى ميان آن ها اختلاف واقع شود .

حكم ازدواج با دو خواهر در يك زمان و علّت تحريم آن

« ... وَ اَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الاُْخْتَيْنِ اِلاّ ما قَدْ سَلَفَ اِنَّ اللّهَ كانَ غَفُورا رَحيما : ... و نيز حرام است بر شما اينكه جمع ميان دو خواهر كنيد مگر آنچه در گذشته واقع شده است خداوند آمرزنده و مهربان است» .(1)

در اين قسمت آيه بيان شده كه ازدواج با دو خواهر در يك زمان واحد مجاز نيست و جمع در ميان دو خواهر ممنوع است بنابراين اگر با دو خواهر يا بيشتر در زمان هاى مختلف و بعد از جدايى از خواهر قبلى انجام گيرد مانعى ندارد ،

و از آنجا كه در زمان جاهليّت جمع ميان دو خواهر رايج بود و افرادى مرتكب

ص: 51


1- 23 / نساء .

چنين ازدواج هايى شده بودند قرآن بعد از جمله فوق مى گويد : «اين حكم عطف به گذشته نمى شود و كسانى كه قبل از نزول اين قانون چنين ازدواجى انجام داده اند كيفر و مجازاتى ندارند ، اگرچه اكنون بايد يكى از آن دو را انتخاب كنند و ديگرى را رها كنند» .

رمز اينكه اسلام از چنين ازدواجى جلوگيرى كرده شايد اين باشد كه دو خواهر به حكم نسب و پيوند طبيعى نسبت به يكديگر علاقه شديد دارند ولى به هنگامى كه رقيب هم شوند طبعا نمى توانند آن علاقه سابق را حفظ كنند و به اين ترتيب يك نوع تضادّ عاطفى در وجود آنها پيدا مى شود ، كه براى زندگى آنها زيان بار است ، زيرا دائما انگيزه «محبت» و انگيزه «رقابت» دروجود آنها در حال كشمكش و مبارزه اند.

ص: 52

حكم ازدواج با محارم و علّت تحريم آن

« حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ اُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ اَخَواتُكُمْ وَ عَمّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الاَْخِ

وَ بَناتُ الاُْخْتِ وَ اُمَّهاتُكُمُ اللاّتى اَرْضَعْنَكُمْ و اَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ اُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبآئِبُكُمُ اللاّتى فى حُجُورِكُمْ مِنْ نِسآئِكُمُ اللاّتى دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَاِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ اَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ اَصْلابِكُمْ وَ اَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الاُْخْتَيْنِ اِلاّ ما قَدْ سَلَفَ اِنَّ اللّهَ كانَ غَفُورا رَحيما : حرام شده است بر شما مادرانتان و دختران و خواهران و عمه ها و خاله ها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادر اينكه شما را شير داده اند و خواهران رضاعى شما و مادران همسر و دختران همسرتان كه در دامان شما پرورش يافته اند از همسر اينكه با آنها آميزش جنسى داشته ايد و چنانچه آميزش جنسى با آنها نداشته ايد (دختران آنها) براى شما مانعى ندارد و همسرهاى پسرانتان كه از نسل شما هستند (نه

ص: 53

پسرخوانده ها) و نيز حرام است بر شما اينكه جمع ميان دو خواهر كنيد مگر آنچه در گذشته واقع شده خداوند آمرزنده و مهربان است» .(1)

در اين آيه به محارم يعنى زنانى كه ازدواج با آنها ممنوع است اشاره شده است و براساس آن محرميّت از سه راه ممكن است پيدا شود :

1 - ولادت كه از آن تعبير به «ارتباط نسبى» مى شود .

2 _ از طريق ازدواج كه به آن «ارتباط سببى» مى گويند .

3 _ از طريق شيرخوارگى كه به آن «ارتباط رضاعى» مى گويند .

نخست اشاره به محارم نسبى كه هفت دسته هستند كرده و مى گويد : «مادران شما و دخترانتان و خواهرانتان و عمه ها و خاله هايتان و دختران برادر و

ص: 54


1- 23 / نساء .

دختران خواهرانتان بر شما حرام شده اند ،

بايد توجه داشت كه منظوراز مادر فقط آن زنى كه انسان بلاواسطه از او تولّد شده، نيست بلكه جدّومادر جدّه و مادر پدر و مانندآنهارا شامل مى شود، همانطور كه منظور از دختر ، تنها دختر بلاواسطه نيست بلكه دختر و دختر پسر و دختر دختر و فرزندان آن هارا نيزدربرمى گيردوهمچنين است درمورد پنج دسته ديگر .

ناگفته پيداست كه همه افراد طبعا از اين گونه ازدواج ها تنفّر دارند و به همين دليل همه اقوام و ملل ازدواج با محارم را ممنوع مى دانند .

از اين گذشته امروز اين حقيقت ثابت شده كه ازدواج افراد همخون با يكديگر خطرات فراوانى دارد يعنى بيمارى نهفته و ارثى را آشكار و تشديد مى كند .

به علاوه در ميان محارم جاذبه و كشش جنسى معمولاً وجود ندارد زيرا محارم غالبا با هم بزرگ مى شوند و براى يكديگر يك موجود عادى و معمولى

ص: 55

هستند .

پس به محارم رضاعى اشاره كرده مى فرمايد : «و مادرانى كه شما را شير مى دهند و خواهران رضاعى شما بر شما حرامند» .

گرچه قرآن در اين قسمت از آيه تنها به دو دسته يعنى خواهران و مادران رضاعى اشاره كرده ولى طبق روايات فراوانى كه در دست است محارم رضاعى منحصر به اين ها نيستند بلكه طبق حديث معروف كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده : «تمام كسانى كه ازنظر ارتباط نسبى حرامند از نظر شيرخوارگى نيز حرام مى شوند» البتّه ميزان شيرخوارگى كه تأثير در محرميّت كند و همچنين شرايط و كيفيت آن در زير بيان شده است .

اول : بچه شير زن زنده را بخورد . دوم : شير آن زن از حرام نباشد . سوم : بچه شير را از پستان بمكد . چهارم : شير ، خالص و با چيز ديگر مخلوط نباشد .

ص: 56

پنجم : شير از يك شوهر باشد . ششم : بچه به واسطه مرض شير را قى نكند و اگر قى كند ، بنابر احتياط واجب كسانى كه به واسطه شيرخوردن به آن بچه محرم مى شوند ، بايد با او ازدواج نكنند . هفتم : پانزده مرتبه ، يا يك شبانه روز شير سير بخورد يا مقدارى شير به او بدهند كه بگوئيد از آن شير استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روئيده است . هشتم : دو سال بچه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال ، او را شير بدهند به كسى محرم نمى شود .(1)

فلسفه تحريم محارم رضاعى اين است كه با پرورش گوشت و استخوان آنها با شير شخص معينى شباهت به فرزندان او پيدا مى كند ، مثلاً زنى كه كودكى را به اندازه اى شير مى دهد كه بدن او با آن شير نموّ مخصوصى مى كند يك نوع

ص: 57


1- توضيح المسائل ، آيت اللّه صانعى .

شباهت در ميان آن كودك و ساير فرزندان آن زن پيدا مى شود و در حقيقت هركدام جزئى از بدن آن مادر محسوب مى گردند و همانند دو برادر نسبى هستند .

و در آخرين مرحله اشاره به دسته سوم از محارم كرده و آنهارا تحت چند عنوان بيان مى كند .

1 _ « وَ اُمَّهاتُ نِسائِكُمْ : و مادران همسرانتان» يعنى به مجرّد اينكه زنى به

ازدواج مردى درآمد و صيغه عقد جارى گشت مادر او و مادر مادر او و ... بر او حرام ابدى مى شوند .

2 _ « وَ رَبآئِبُكُمُ اللاّتى فى حُجُورِكُمْ مِنْ نِسآئِكُمُ اللاّتى دَخَلْتُمْ بِهِنَّ : و دختران همسرانتان كه در دامان شما قرار دارند به شرط اينكه با آن همسر آميزش جنسى پيدا كرده باشيد» يعنى تنها با عقد شرعى يك زن «دختران او» كه از شوهر ديگرى بوده اند بر شوهر حرام نمى شوند ، بلكه مشروط بر اين

ص: 58

است كه علاوه بر عقد شرعى با آن زن همبستر هم شده باشد .

3 _ وَ حَلائِلُ اَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ اَصْلابِكُمْ : و همسران فرزندانتان كه از نسل شما هستند» .

در حقيقت تعبير «حَلائِلْ» از ماده «حَلْ» به معنى زنى است كه بر انسان حلال است و با مردى در يك محل زندگى و آميزش جنسى دارد و تعبير «مِنْ اَصْلابِكُمْ» براى اين است كه روى يكى از رسوم غلط دوران جاهليّت خط بطلان كشيده شود ، زيرا در آن زمان معمول بود افرادى را به عنوان فرزند خود انتخاب مى كردند يعنى كسى كه فرزند شخص ديگرى بود به نام فرزند خود مى خواندند و فرزند خوانده مشمول تمام احكام فرزند حقيقى بود و به همين دليل با همسران فرزندخوانده خود ازدواج نمى كردند ، فرزندخواندگى و احكام آن در اسلام به كلّى بى اساس است .

ص: 59

4 _ « وَ اَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الاُْخْتَيْنِ : و براى شما جمع در ميان دو خواهر ممنوع است» يعنى ازدواج با دو خواهر در زمان واحد مجاز نيست .

حكم ازدواج با زنان بيوه

« وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ اَزْواجا يَتَرَبَّصْنَ بِاَنْفُسِهِنَّ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْرا فَاِذا بَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما فَعَلْنَ فى اَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ : و كسانى از شما كه مى ميرند و همسرانى باقى مى گذارند ، بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند ( و عدّه نگه دارند ) و هنگامى كه به آخر مدّتشان رسيدند ، گناهى بر شما نيست كه هرچه مى خواهند ، درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند ( و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند ) و خدا به آن چه

ص: 60

عمل مى كنيد ، آگاه است» . (1)

يكى از مسائل و مشكلات اساسى زنان ، ازدواج بعد از مرگ شوهر است . از آنجا كه ازدواج فورى زن با همسر ديگر بعد از مرگ شوهر با محبّت و دوستى و حفظ احترام شوهر سابق و تعيين خالى بودن رحم از نطفه همسر پيشين ، سازگار نيست و به علاوه موجب جريحه دار ساختن عواطف بستگان متوفّى است آيه فوق ازدواج مجدّد زنان را مشروط به نگه داشتن عدّه به مدّت چهارماه و ده روز ذكر كرده است .

رعايت حريم زندگانى زناشويى حتى بعد از مرگ همسر موضوعى است فطرى و لذا هميشه در قبايل مختلف آداب و رسوم گوناگونى براى اين منظور

ص: 61


1- 234 / بقره .

بوده است به عنوان نمونه بعضى از قبايل پس از مرگ شوهر ، زن را آتش زده و يا بعضى او را با مرده دفن مى كردند و پاره اى از قبايل زن ها موظّف بودند مدّتى كنار قبر شوهر زير خيمه سياه با لباس هاى مندرس و كثيف ، دور از هرگونه آرايش و زيور ، شب و روز خود را بگذرانند .(1)

آيه فوق بر تمام اين خرافات و جنايات خطّ بطلان كشيده و به زنان بيوه اجازه مى دهد بعد از نگهدارى عدّه و حفظ حريم زوجيّت گذشته ، اقدام به ازدواج كنند ولى به زنان يادآورى مى كند كه آنها از آزادى خود سوءاستفاده نكنند و به طور شايسته (بِالْمَعْرُوف) براى انتخاب شوهر جديد اقدام نمايند .

طبق رواياتى كه از پيشوايان اسلام رسيده است ، زنان موظّفند در اين مدت

ص: 62


1- اسلام و عقايد و آراء بشرى ، صفحه 617 .

شكل سوگوارى خود را حفظ كنند، يعنى مطلقا آرايش نكنند، ساده باشند و البتّه فلسفه نگهدارى اين چنين عدّه اى نيز همين را ايجاب مى كند .

همچنين آغاز عدّه ، مرگ شوهر نيست بلكه موقعى است كه خبر مرگ شوهر به زن مى رسد ، هر چند بعد از ماه ها باشد و اين خود مى رساند كه تشريع اين حكم قبل از هرچيز به خاطر حفظ احترام و حريم زوجيّت است . اگرچه مسأله باردارى احتمالى زن در اين قانون مسلما مورد توجّه بوده است .

چنانچه در آيه بعدى مى فرمايد :

« وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَهِ النِّساءِ اَوْ اَكْنَنْتُمْ فى اَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللّهُ اَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلكِنْ لاتُواعِدُوهُنَّ سِرّاً اِلاّ اَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً و لاتَعْزِمُوا عُقْدَهَ النِّكاحِ حَتّى يَبْلُغَ الْكِتابُ اَجَلَهُ وَاعْلَمُوا اَنَ اللّهَ يَعْلَمُ ما فى اَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا اَنَ اللّهَ غَفُورٌ حَليمٌ : و بر شما گناهى نيست كه (در عدّه وفات،)

ص: 63

بطور سربسته (و محترمانه) از اين زنان خواستگارى كنيد، يا (اين خواست قلبى را) در درونتان پوشيده داريد. خدا مى داند كه شما (به پيوند با آنان مى انديشيد و) از آنان ياد خواهيد كرد؛ (بر اين تمايل و ياد كرد، گناهى نيست.) امّا (هرگز) با آنان قول و قرار نهانى نگذاريد، مگر آنكه سخنى پسنديده گوييد؛ و آهنگ پيوند زناشويى نكنيد، تا آن مدّت مقرّر بسر آيد. و بدانيد كه خدا آنچه را در درون شما (نهفته) است، مى داند؛ از اين رو، از (نافرمانى) او بترسيد و بدانيد كه خدا بسيار آمرزنده و بردبار است» (1).

«عَرَّضْتُمْ» : از باب «تعريض» است كه به گفتار توأم با اشاره و كنايه گفته مى شود . درست در برابر گفتار صحيح و ريشه آن «عرض» به معناى «جانب»

ص: 64


1- 235 / بقره .

است .

«خِطْبَة» : خواندن و دعوت كردن براى عقد .

«اَكْنَنْتُمْ» : پوشيده داشتيد .

«سرّا» : به طور نهانى و محرمانه و پشت پرده .

قرآن كريم پس از ترسيم عدّه وفات و وظايف زنان در اين مورد ، مقرّرات و وظايف مربوط به مردان را برمى شمارد .

دراين آيه شريفه، خواستگارى علنى در دوران عدّه وفات به روشنى نهى شده ، امّا خواستگارى با كنايه و اشاره و سربسته روا است .

«لا تَعْزِمُوا» از ماده «عَزْم» به معنى قصد است و هنگامى كه مى فرمايد : « وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ » در واقع نهى از انجام عقد ازدواج به صورت مؤكّد است ، يعنى حتّى نيّت چنين كارى را در زمان عدّه نكنيد .

ص: 65

اين دستور در واقع براى آن است كه هم حريم ازدواج سابق حفظ شده باشد و هم زنان بيوه از حقّ تعيين سرنوشت آينده خود محروم نگردند ، دستورى كه هم عادلانه است و هم توأم با حفظ احترام طرفين .

درحقيقت اين يك امرطبيعى است كه بافوت شوهر، زن به سرنوشت آينده خود فكرمى كند و مردانى نيز ممكن است _ به خاطر شرايط سهل تركه زنان بيوه دارند _ درفكر ازدواج باآنان باشند، ازطرفى بايدحريم زوجيّت سابق نيزحفظ شود ، آنچه دربالاآمد، دستورحساب شده اى است كه همه اين مسائل در آن رعايت شده است.

جمله « وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرّا » مى فهماند كه علاوه بر لزوم خوددارى از خواستگارى آشكار ، نبايد در خفا و پنهانى با چنين زنانى در مدّت عدّه ملاقات كرد و با صراحت خواستگارى نمود ، مگر اينكه صحبت به گونه اى باشد كه با آداب اجتماعى و موضوع مرگ شوهر سازش داشته باشد ، يعنى در پرده و با

ص: 66

كنايه صورت گيرد .

در روايات اسلامى در تفسير اين آيه براى خواستگارى كردن به طور سربسته و به اصطلاح قرآن «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ» مثال هايى ذكر شده ، به عنوان نمونه در حديثى از امام صادق مى خوانيم كه فرمود : «قول معروف اين است كه مثلاً مرد به زن موردنظرش بگويد : اِنّى فيكَ لَراغِبٌ وَ اِنّى لِلنِّساءِ لَمُكْرِمٌ فَلا تَسْبِقينى بِنَفْسِكَ : من به تو علاقه دارم ، زنان را گرامى مى دارم ، در مورد كار خود از من پيشى مگير» .(1)

نكته قابل توجه اينكه گرچه آيه فوق بعد از آيه وفات قرار گرفته ، ولى فقهاء تصريح كرده اند كه حكم بالا ، مخصوص عدّه وفات نيست ، بلكه

ص: 67


1- نورالثقلين ، جلد 1 ، صفحه 232 ، حديث 905 .

شامل غير آن نيز مى شود .

مرحوم صاحب «حدائق» فقيه معروف مى گويد : اصحاب ما تصريح كرده اند كه تعريض و كنايه نسبت به خواستگارى در مورد زنى كه در عدّه رجعى است ، حرام مى باشد . اما نسبت به زن مطلقه غير رجعيه هم از سوى شوهرش و هم از سوى ديگران جايز است ، ولى تصريح به آن ، براى هيچ كدام جايز نيست .

امّا در عدّه بائن ، تعريض از ناحيه شوهر و ديگران جايز است ولى تصريح تنها از سوى شوهر جايز است نه ديگرى ، شرح بيشتر اين موضوع در كتب فقهى مخصوصا در ادامه كلام صاحب «حدائق» آمده است .(1)

سپس در ادامه آيه مى فرمايد : «ولى در هر حال عقد نكاح را نبنديد تا عدّه آنها

ص: 68


1- «حدائق» ، جلد 24 ، صفحه 90 .

به سر آيد» .

و به طور مسلّم اگر كسى در عدّه ، عقد ازدواج را ببندد ، باطل است ، بلكه اگر آگاهانه اين كار را انجام دهد ، سبب مى شود آن زن براى هميشه نسبت به او حرام گردد .

و به دنبال آن مى فرمايد : «بدانيد كه خداوند آنچه در دل داريد ، را مى داند ، از مخالفت او بپرهيزيد و بدانيد كه خداوند آمرزنده داراى حِلم است» .

سپس درادامه آيه مى فرمايد: «اين دستورى است كه تنهاافرادى از شماكه ايمان به خدا و روز قيامت دارند و مى توانندتمايلات خودراكنترل كنندازآن پند مى گيرند.

و باز براى تأكيدبيشتر مى گويد: كه اين براى پاكى و نموّ خانواده هاى شما مؤثرتر و براى شستن آلودگى ها مفيدتر است و اين را خدا مى داند و شما نمى دانيد و قابل توجه اينكه عمل به اين دستورها موجب تزكيه و هم موجب

ص: 69

طهارت معرفى شده است .

دستورات مهم در امر ازدواج با زنان مهاجر و زنان كافر

« يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ / اَللّهُ اَعْلَمُ بِايمانِهِنَّ / فَاِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ اِلَى الْكُفّارِ / لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لاهُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ / وَ اتُوهُمْ ما اَنْفَقُوا / وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ اَنْ تَنْكِحُوهُنَّ اِذا اتَيْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ / وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ / وَ اسْئَلُوا ما اَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْئَلُوا ما اَنْفَقُوا / ذلِكُمْ حُكْمُ اللّهِ / يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ / وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! هنگامى كه زنان باايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند ، آن ها را آزمايش كنيد _ خداوند از ايمان آن ها آگاه تر است _ هرگاه آنان را مؤمن يافتيد ، آن ها را به سوى كفار بازنگردانيد، نه آن ها براى كفار حلالند و نه كفار براى آن ها حلال و آن چه را همسران آن ها ( براى ازدواج با اين زنان )

ص: 70

پرداخته اند ، به آن ها بپردازيد و گناهى بر شما نيست كه با آن ها ازدواج كنيد ، هرگاه مهرشان رابه آن ها بدهيد و هرگز همسران كافر را در همسرى خود نگه نداريد ( و اگر كسى از زنان شما كافر شد و به بلاد كفر فرار كرد ) حق داريد مهرى را كه پرداخته ايد ، مطالبه كنيد ، همان گونه كه آن ها حق دارند مهر زنانشان را كه از آنان جدا شده اند ، از شما مطالبه كنند ، اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم مى كند و خداوند دانا و حكيم است» .(1)

1 _ اولين دستور درباره آزمايش «زنان مهاجرات» است ، دستور به امتحان ، با اينكه آنها را مؤمنان ناميده به خاطر آن است كه آنها ظاهرا شهادتين را بر زبان جارى مى كردند و در سلك اهل ايمان بودند اما امتحان براى اين بود كه

ص: 71


1- 10 / ممتحنه .

اطمينان حاصل شود كه اين ظاهر با باطن هماهنگ است اما نحوه اين امتحان به اين ترتيب بوده كه آنها را سوگند به خدا مى دادند كه مهاجرتشان جز براى قبول اسلام نبوده و آنها بايد سوگند ياد كنند كه به خاطر دشمنى با همسر و يا علاقه به مرد ديگرى يا علاقه به سرزمين مدينه و مانند آن ، هجرت ننموده اند .

2 _ در دستور بعد مى فرمايد : « فَاِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ ...

با وجود اينكه يكى از مواد تحميلى پيمان حديبيه اين بود كه افرادى را كه به عنوان مسلمان از مكه به مدينه هجرت مى كردند ، به مكّه بازگردانند ، اما اين ماده شامل زمان نمى شد، لذا پيامبر صلى الله عليه و آله هرگز آنهارا به كفار بازنگرداند. كارى كه اگر انجام مى شد باتوجه به ضعف فوق العاده زنان در آن جامعه سخت خطرناك بود .

3 _ درسومين مرحله كه درحقيقت دليلى است براى حكم قبل، مى گويد: «لا هُنَّ ... لَهُنَّ» بايد همچنين باشد چراكه ايمان و كفر در يك جا جمع نمى شود و پيمان

ص: 72

مقدس ازدواج نمى تواند ميان مؤمن و كافر رابطه اى برقرار سازد چراكه اين ها در دو خط مستقيم قرار دارند در حالى كه پيمان ازدواج بايد نوعى وحدت در ميان دو زوج برقرار سازد و اين دو با هم سازگار نيست .

4 _ از آنجا كه معمول عرب بود كه مهريه زنان خود را قبلاً مى پرداختند : در چهارمين دستور مى افزايد : « وَ اتُوهُمْ ... اَنْفِقُوا » .

درست است كه شوهرشان كافر است اما چون اقدام بر جدايى به وسيله ايمان از طرف زن شروع شده ، عدالت اسلامى ايجاب مى كند كه خسارات همسرش خصوصا مهريه وى پرداخته شود .

اما چه كسى بايد اين مهر را بپردازد ؟

ظاهر اين است كه اين كار برعهده حكومت اسلامى و بيت المال است ؟ چراكه تمام امورى كه مسئول خاصى در جامعه اسلامى ندارد ، برعهده حكومت

ص: 73

است و «خصاب» جمع در آيه فوق گواه اين است .

5 _ در حكم ديگرى مى فرمايد : «وَ لاجُناح...» .

مبادا تصور كنيد كه چون قبلاً مهرى از شوهر سابق گرفته اند و معادل آن از بيت المال به شوهرشان پرداخته شده ، اكنون كه با آنها ازدواج مى كنيد ديگر مهرى در كار نيست و براى شما مجّانى تمام مى شود ، نه ، حرمت زن ايجاب مى كند كه در ازدواج جديد نيز مهر مناسبى براى او در نظر گرفته شود .

همچنين بايد توجه داشت كه در اينجا زن بدون طلاق از شوهر كافر جدا مى شود ، ولى بايد عدّه نگه دارد .

6 _ اما قضيه هرگاه برعكس باشد ، يعنى شوهر اسلام را بپذيرد و زن بر كفر باقى بماند ، در اينجا نيز رابطه زوجيت به هم مى خورد و نكاح فسخ مى شود چنانچه در ادامه همين آيه مى فرمايد : « وَ لا ............ الكَوافِرِ » .

ص: 74

«عِصَمْ» جمع «عصمت» در اصل به معنى «منع» و در اينجا به معنى

«نكاح زوجيت» است و البته بعضى تصريح كرده اند كه منظور نكاح دائم است .

«كَوافِرْ» جمع «كافِرة» به معنى «زنان كافر» است .

در اينكه آيا اين حكم مخصوص زنان مشرك است و يا اهل كتاب مانند زنان مسيحى «يهودى» ، ... را شامل مى شود در ميان فقها محل بحث است ولى ظاهر آيه مطلق است و همه زنان كافر را شامل مى شود .

7 _ در آخرين حكم كه در آيه ذكر شده ، سخن از مهر زنانى است كه از اسلام جدا مى شوند و به اهل كفر مى پيوندند ، مى فرمايد : « وَاسْئَلُوا ..... ما اَنْفَقُوا » و اين مقتضاى عدالت و احترام به حقوق متقابل است .

و در پايان آيه به عنوان تأكيد مى فرمايد : « ذلِكُمْ ...

اين ها همه احكامى است كه همه از علم الهى سرچشمه گرفته و آميخته با

ص: 75

حكمت است و حقوق همه افراد در آن منظور شده است و توجه به اين حقيقت كه همه از سوى خدا است بزرگ ترين ضمانت اجرايى براى اين احكام محسوب مى شود .

ازدواج با زنان مطلقه

« وَ اِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ اَنْ يَنْكِحْنَ اَزْواجَهُنَّ اِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِذلِكُمْ اَزْكى لَكُمْ وَ اَطْهَرُ وَ اللّهُ يَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ : و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و عدّه خود را به پايان رسانيدند ، مانع آن ها نشويد كه با همسران ( سابق ) خويش ازدواج كنند ، اگر در ميان آنان به طرز پسنديده اى تراضى برقرارگردد، اين دستورى است كه تنها افرادى از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند، از آن پند مى گيرند ( و به آن عمل مى كنند )، اين (دستور) براى رشد

ص: 76

(خانواده هاى) شما مؤثّرتر و براى شستن آلودگى ها مفيدتراست و خدا مى داند و شما نمى دانيد» . (1)

در زمان جاهليت زنان در زنجير اسارت مردان بودند و بى آنكه به اراده و تمايل آنان توجه شود مجبور بودند زندگى خود را طبق تمايلات مردان خودكامه تنظيم كنند.

از جمله در مورد انتخاب همسر ، به خواسته و ميل زن هيچ گونه اهميتى داده نمى شد ، حتى اگر زن با اجازه ولى ازدواج مى كرد ، پس از همسرش جدا مى شد ، باز پيوستن ثانوى او به همسر اول بستگى به اراده مردان فاميل داشت و بسيار مى شد با اينكه زن و شوهر بعد از جدايى علاقه به بازگشت داشتند مردان

ص: 77


1- 232 / بقره .

خويشاوند روى پندارها و موهوماتى مانع مى شدند ، قرآن صريحا اين روش را محكوم كرده مى گويد : «هنگامى كه زنان را طلاق داديد ، عدّه خود را به پايان رسانيدند ، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق) خويش ازدواج كنند اگر در ميان آنها رضايت به طرز پسنديده اى حاصل شود» .

اين در صورتى است كه مخاطب در اين آيه اولياء و مردان خويشاوند باشد ولى اين احتمال نيز داده شده است كه مخاطب در آن ، همسر اوّل باشد ، يعنى هنگامى كه زنى را طلاق داديد ، مزاحم ازدواج مجدّد او با شوهران ديگر نشويد ، زيرا بعضى از افراد لجوج هم در گذشته و هم در امروز بعد از طلاق دادن زن ، نسبت به ازدواج با همسر ديگرى حساسيت به خرج مى دهند كه چيزى جز يك انديشه جاهلى نيست .

ضمنا بلوغ اجل در آيه مورد بحث به قرينه ازدواج مجدد منظور پايان كامل

ص: 78

عدّه است .

بنابراين از آيه استفاده مى شود كه زنان «ثَيِّبَة» (آنان كه حداقل يك بار ازدواج كرده اند) ، در ازدواج مجدّد خود هيچ گونه نيازى به جلب موافقت اولياء ندارند ، حتّى مخالفت آنها نيز بى اثر است .

علّت هاى محدوديت در ازدواج در قرآن

« يُريدُ اللّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ : خداوند مى خواهد (با اين دستورها راه هاى خوشبختى و سعادت)

براى شما آشكار سازد و به سنت هاى صحيح پيشينيان رهبرى كند و شما را از گناه پاك سازد و خداوند دانا و حكيم است» .(1)

ص: 79


1- 26 / نساء .

« وَ اللّهُ يُريدُ اَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُريدُ الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ اَنْ تَميلُوا مَيْلاً عَظيما : و خدا مى خواهد شما را ببخشد و از آلودگى پاك نمايد ، امّا آنها كه پيرو شهواتند مى خواهند شما به كلّى منحرف شويد» .(1)

« يُريدُ اللّهُ اَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الاِْنْسانُ ضَعيفا : خدا مى خواهد كار را بر شما سبك كند و انسان ، ضعيف آفريده شده» .(2)

به دنبال احكام مختلف گذشته در زمينه ازدواج و قيود و شروط كه در آيات بيان شده اين سؤال در ذهن منعكس مى شود ، كه منظور از اين همه محدوديت ها و قيد و بندهاى قانونى چيست ؟

آيات فوق در حقيقت پاسخ به اين سؤالات مى دهد و مى گويد : «خداوند

ص: 80


1- 27 / نساء .
2- 28 / نساء .

مى خواهد به وسيله اين مقرّرات حقايق را براى شما آشكار سازد و به راه هايى كه مصالح و منافع شما در آن است ، شما را رهبرى كند وانگهى شما در اين برنامه تنها نيستيد ، اقوام پاك گذشته نيز اين گونه سنّت ها داشته اند ، به علاوه خدا مى خواهد شما را ببخشد و نعمت هاى خود را كه بر اثر انحرافات شما قطع شده بارديگر به شما بازگرداند» . و مجددا تأكيد مى كند كه «خدا به وسيله اين احكام مى خواهد نعمت ها و بركاتى كه بر اثر آلودگى به شهوات از شما قطع شده ، به شما بازگردد ، ولى شهوت پرستانى كه در امواج گناهان غرق هستند ، مى خواهند شما از طريق سعادت به كلى منحرف شويد» و همانند آنها از فرق تا قدم آلوده گناهان گرديد .

اكنون شما فكر كنيد ، آيا آن محدوديّت آميخته با سعادت و افتخار براى شما بهتر است يا اين آزادى و بى بند و بارى توأم با آلودگى و نكبت ؟!

ص: 81

اين آيات در حقيقت به افرادى كه در عصر و زمان ما نيز به قوانين مذهبى مخصوصا در زمينه مسائل جنسى ايراد مى كنند ، پاسخ مى گويد ، كه اين آزادى هاى بى قيد و شرط سرابى بيش نيست و نتيجه آن انحراف عظيم از مسير خوشبختى و تكامل انسانى و گرفتار شدن در بيراهه ها و پرتگاه ها است كه نمونه هاى زيادى از آن را با چشم خودمان به شكل متلاشى شدن خانواده ها ، انواع جنايات جنسى ، فرزندان نامشروع ، انواع بيمارى هاى آميزشى ، ناراحتى هاى روانى ، مشاهده مى كنيم .

همچنين در آيه بعدى اشاره به اين نكته مى كند كه «حكم سابق درباره آزادى ازدواج با كنيزان تحت شرايطى معين در حقيقت يك نوع تخفيف و توسعه محسوب مى شود زيرا انسان اصولاً موجود ضعيفى است و در برابر طوفان غرايز گوناگون كه از هر سو به او حمله ور مى شود بايد طرق مشروعى براى

ص: 82

ارضاى غرايز به او ارائه شود تابتواند خود را از انحراف حفظ كند .

ازدواج موقّت

يكى از قوانين درخشان اسلام از ديدگاه مذهب جعفرى اين است كه ازدواج به دو نحومى تواند صورت بگيرد: دائم، موقت، كه درپاره اى ازآثارمشابهند و در قسمتى اختلاف دارند كه براى فهم علت وضع اين قانون در اسلام ، اشاره به اين شباهت ها و اختلاف ها در قسمت ذيل شده است :

اختلاف ها : در ازدواج موقت زن و مرد تصميم مى گيرند ازدواج آنها تا مدت معينى ادامه داشته باشد و پس از آن اگر مايل بودند ، تمديد كنند وگرنه از هم جدا مى شوند . تفاوت اصلى دو نوع ازدواج در آزادى بيشتر ازدواج موقت است : مثلاً در ازدواج دائم مرد بايد متحمّل خرج زن شود ؛ زن خواه ناخواه بايد مرد را بعنوان رئيس خانواده بپذيرد و دستوراتش را در حدود مصالح خانواده اطاعت

ص: 83

كند اما در ازدواج موقت اين موارد بستگى به پيمانى دارد كه مرد و زن با هم مى بندند . در ازدواج دائم ، زن و شوهر از هم ارث مى برند ، امّا در موقّت چنين نيست . در دائم هيچ يك بدون جلب رضايت ديگرى حق جلوگيرى از بچه دار شدن را ندارد ، اما در موقّت جلب رضايت طرف ديگر براى اين كار ضرورى نيست .

شباهت ها : فرزند ناشى از ازدواج موقت فرقى با فرزند ناشى از ازدواج دائم ندارد . مَهر در هر دو لازم است با اين تفاوت كه عدم آن در موقت موجب بطلان عقد مى شود ، اما در دائم بدون باطل كردن عقد مَهرالمثل تعيين مى شود ، در هر دو ، مادر و دختر زوجه بر زوج و پدر و پسر زوج بر زوجه حرام و محرم مى گردند و نيز جمع بين دو خواهر در هر دو مورد جايز نيست ، خواستگارى هم از زوجه دائم و هم از زوجه غيردائم بر ديگران حرام است و زناى با هريك موجب حرمت ابدى مى شود . در هر دو مورد ، زن بايد عِدّه نگه دارد با اين تفاوت كه عدّه

ص: 84

زن دائم سه نوبت عادت ماهانه است و عدّه زن موقت دونوبت يا چهل وپنج روز .(1)

« ... فَمَااسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَريضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَريضَةِ اِنَّ اللّهَ كانَ عَليما حَكيما : ... و زنانى را كه متعه مى كنيد مهر آنها را ، واجب است بپردازيد و گناهى بر شما نيست نسبت به آنچه با يكديگر توافق كرده ايد بعد از تعيين مهر ، خداوند دانا و حكيم است» .(2)

اين قسمت از آيه فوق ، اشاره به مسأله ازدواج موقت و به اصطلاح «متعه» است و مى گويد : «زنانى را كه متعه مى كنيد مهر آنها را به عنوان يك واجب بايد بپردازيد» و از آن استفاده مى شود كه اصل تشريع ازدواج موقت ، قبل از نزول اين آيه براى مسلمانان مسلم بوده كه در اين آيه نسبت به پرداخت مهر

ص: 85


1- استاد شهيد مطهرى .
2- 23 / نساء .

آن ها توصيه مى كند .

و از آنجا كه اين بحث يكى از مباحث مهم تفسيرى و فقهى و اجتماعى است لازم است از چند جهت مورد بررسى قرار گيرد .

1 _ قرائنى كه در آيه فوق وجود دارد دلالت آن را بر ازدواج موقت تأكيد مى كند .

2 _ ازدواج موقت در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله بوده و بعدا نسخ شده است .

3 _ ضرورت اجتماعى اين نوع ازدواج .

4 _ پاسخ به پاره اى از اشكالات .

درباره قسمت اول بايد توجه داشت كه : اولاً كلمه «مُتْعَه» كه «اِسْتَمْتَعْتُمْ» از آن گرفته شده است در اسلام به معنى ازدواج موقت است و به اصطلاح در اين باره حقيقت شرعيه مى باشد ، گواه آن اين است كه اين كلمه (متعه) با همين

ص: 86

معنى در روايات پيامبر صلى الله عليه و آله و كلمات صحابه مكرّر به كار برده شده است .

ثانيا: اگر اين كلمه به معنى مزبور نباشد بايد به معنى لغوى آن يعنى «بهره گيرى» تفسير شود در نتيجه معنى آيه چنين خواهد شد: «اگر از زنان دائم بهره گرفتيد مهر آن هارابپردازيد» در حالى كه مى دانيم پرداختن مهر مشروط به بهره گيرى از زنان نيست بلكه تمام مهر بنا به مشهور يا حداقل نيمى از مهر به مجرد عقد ازدواج دائم ، واجب مى شود .

ثالثا : بزرگان «اصحاب» و «تابعين» (1) مانند ابن عباس دانشمند و مفسر معروف اسلام و گروه زيادى از مفسران اهل تسنن و تمام مفسران اهل بيت عليهم السلام همگى از آيه فوق ، حكم ازدواج موقت را فهميده اند .

ص: 87


1- كسانى كه بعد از «صحابه» روى كار آمدند و زمان پيامبر را درك نكردند .

رابعا : ائمه اهل بيت كه به اسرار وحى از همه آگاه تر بودند ، متفقا آيه را به همين معنى تفسير نموده اند و روايات فراوانى در اين زمينه نقل شده است از جمله :

از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود : «حكم متعه در قرآن نازل شده و سنّت پيغمبر صلى الله عليه و آله بر طبق آن جارى گرديده است» .(1)

و از امام محمد باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «قرآن مجيد در اين باره (متعه) سخن گفته آنجاكه مى فرمايد: فَمَااسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَريضَةً» .(2)

و از امام باقر عليه السلام نيز نقل شده است كه در پاسخ شخصى بنام عبداللّه بن

ص: 88


1- نورالثقلين ، جلد 1 ، صفحه 467 .
2- نورالثقلين ، جلد 1 ، صفحه 467 .

عمير ليثى در مورد متعه فرمود : «خداوند آن را در قرآن و بر زبان پيامبرش حلال كرده است و آن تا روز قيامت حلال مى باشد» .(1)

آيا حكم ازدواج موقت نسخ شده است ؟

اتفاق عموم علماى اسلام بلكه ضرورت دين بر اين است كه ازدواج موقت در آغاز اسلام مشروع بوده و حتى مسلمانان در آغاز اسلام به آن عمل كرده اند و جمله معروفى كه از عمر نقل شده «دو متعه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه من آنها را حرام كردم و بر آنها مجازات مى كنم ، متعه زنان و حج تمتع» (2) دليل روشنى بر وجود اين حكم در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله است منتها مخالفان اين حكم ، مدّعى هستند كه بعدا نسخ و تحريم شده است .

ص: 89


1- تفسير برهان ، صفحه 360 ، جلد 1 .
2- كنزالعرفان ، جلد 2 ، صفحه 158 .

اما جالب توجه اينكه رواياتى كه درباره نسخ حكم مزبور ادّعا مى كنند كاملاً مختلف و پريشان است .

قدر مسلّم اين است كه اصل مشروع بودن اين حكم و اين نوع ازدواج در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله قطعى است و هيچ گونه دليل قابل اعتمادى درباره نسخ شدن آن دردست نيست بنابراين طبق قانون مسلمى كه در علم اصول به ثبوت رسيده بايد حكم به بقاء اين قانون كرد .

جمله مشهورى كه از عمر نقل شده نيز گواه روشنى است در اين حقيقت كه اين حكم در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله هرگز نسخ شده است .

بديهى است هيچ كس جز پيامبر صلى الله عليه و آله حق نسخ احكام را ندارد و تنها او است كه مى تواند به فرمان خدا پاره اى از احكام را نسخ كند و بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله باب نسخ به كلى مسدود مى شود وگرنه هركسى مى تواند به اجتهاد خود قسمتى

ص: 90

از احكام الهى را نسخ كند و ديگر چيزى بنام شريعت ابدى باقى نخواهد ماند و اصولاً اجتهاد در برابر سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله اجتهاد در مقابل نص است كه فاقد هرگونه اعتبار مى باشد .

جالب اينكه در صحيح ترمذى كه از كتب صحاح معروف اهل تسنن است مى خوانيم : كسى از اهل شام از عبداللّه بن عمر درباره متعه سؤال كرد او در جواب صريحا گفت : اين كار حلال و خوب است . مرد شامى گفت : پدر تو از اين عمل نهى كرده است، عبداللّه بن عمر برآشفت و گفت: اگر پدرم از چنين كارى نهى كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را اجازه دهد آيا سنت مقدس پيامبر صلى الله عليه و آله را رها كنم و از گفته پدرم پيروى كنم ؟ برخيز و از نزد من دور شو !» .(1)

ص: 91


1- شرح لعمه ، جلد 2 ، كتاب النكاح .

ازدواج موقت يك ضرورت اجتماعى

اين يك قانون كلّى و عمومى است كه اگر به غرايز طبيعى انسان به صورت صحيحى پاسخ گفته نشود براى اشباع آنها متوجه طرق انحرافى خواهد شد زيرا اين حقيقت قابل انكار نيست كه غرايز طبيعى را نمى توان از بين برد و فرضا هم بتوانيم از بين ببريم ، چنين اقدامى عاقلانه نيست زيرا اين كار يك نوع

مبارزه با قانون آفرينش است .

بنابراين راه صحيح آن است كه آنها را از طريق معمولى اشباع و از آنها در مسير سازندگى بهره بردارى كنيم و اين موضوع را نيز نمى توان انكار كرد كه غريزه جنسى يكى از نيرومندترين غرايز انسانى است .

اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه در بسيارى از شرايط و محيط ها ، افراد فراوانى در سنين خاصّى قادر به ازدواج دائم نيستند ، يا افراد متأهل در

ص: 92

مسافرت هاى طولانى و يا مأموريت ها با مشكل عدم ارضاى غريزه جنسى رو به رو مى شوند .

اين موضوع مخصوصا در عصر ما كه سن ازدواج بر اثر طولانى شدن دوره تحصيل و مسائل پيچيده اجتماعى بالا رفته و كمتر جوانى مى تواند در سنين پايين يعنى در داغ ترين دوران غريزه جنسى اقدام به ازدواج كند ، شكل حادترى به خود گرفته است .

با اين وضع چه بايد كرد ؟ آيا بايد مردم را به سركوب كردن اين غريزه تشويق نمود همانند رهبان ها ؟ و يا اينكه آنها را در برابر بى بند و بارى جنسى آزاد گذاشت و همان صحنه هاى زننده و ننگين را مجاز دانست كه همان پذيرفتن كمونيسم جنسى است كه به يك پسر اجازه داده شود از صدها دختر كام برگيرد و به يك دختر اجازه داده شود با ده ها پسر ارتباط نامشروع داشته باشد و چندين

ص: 93

بار سقط جنين كند ، در آن صورت آيا چنين پسران و دخترانى با چنين روابطى پس از ازدواج دائم ، مرد زندگى و زن خانواده خواهند بود ؟ البته كه جواب منفى است .

و يا اينكه راه سومى را در پيش گيريم كه نه مشكلات ازدواج دائم را به بار آورد و نه آن بى بند و بارى جنسى را ؟

خلاصه اينكه : «ازدواج دائم» نه در گذشته و نه در امروز به تنهايى جوابگوى نيازمندى هاى جنسى همه طبقات مردم نبوده و نيست و ما بر سر دو راهى قرار داريم يا بايد «فحشاء» را مجاز بدانيم و يا حكم ازدواج موقت را بپذيريم .

طرح ازدواج موقت نه شرايط سنگين ازدواج دائم را دارد كه با عدم تمكن مالى يا اشتغالات تحصيلى و مانند آن نسازد و نه زيان هاى فجايع جنسى و فحشاء را دربردارد .

ص: 94

ايرادهايى كه بر ازدواج موقت وارد مى شود

1 _ گاهى گفته مى شود چه تفاوتى ميان «ازدواج موقت» و «فحشاء» وجود دارد؟ هر دو «خودفروشى» در برابر پرداختن مبلغى محسوب مى شود و در حقيقت اين نوع ازدواج نقابى است بر چهره فحشاء و آلودگى هاى جنسى ! تنها تفاوت آن دو در ذكر دو جمله ساده يعنى اجراى صيغه است .

_ آنچه از مفهوم ازدواج موقت به دست مى آيد اين است كه ازدواج موقت تنها با گفتن دو جمله تمام نمى شود بلكه مقرراتى همانند ازدواج دائم دارد ، يعنى چنان زنى در تمام مدت ازدواج موقت ، منحصرا در اختيار اين مرد بايد باشد و به هنگامى كه مدت پايان يافت بايد عدّه نگاه دارد ، يعنى حداقل چهل و پنج روز بايد از اقدام به هرگونه ازدواج با شخص ديگرى خوددارى كند . تا اگر از مرد اول باردار شده وضع او روشن گردد ، حتى اگر با وسايل جلوگيرى اقدام به

ص: 95

جلوگيرى از انعقاد نطفه كرده بازهم رعايت اين مدت واجب است و اگر از او صاحب فرزندى شد بايد همانند فرزند ازدواج دائم مورد حمايت او قرار گيرد و تمام احكام فرزند بر او جارى خواهد شد ، در حالى كه در فحشاء هيچ يك از اين شرايط و قيود وجود ندارد .

2 _ ازدواج موقت سبب مى شود كه افراد بى سرپرست همچون فرزندان نامشروع تحويل جامعه داده شود و باعث شود فرزندان از حمايت پدرى و مادرى محروم بمانند ؟

- ازدواج موقت اين تفاوت را با ازدواج دائم دارد كه در دائم هيچ يك بى رضايت ديگرى نمى تواند از زير بار تناسل شانه خالى كند ، اما در موقت هر دو طرف آزادانه مى توانند از بچه دار شدن جلوگيرى كنند و همچنين تفاوتى بين فرزند در اين دو ازدواج نيست و فرزندان ازدواج موقت كمترين و كوچك ترين تفاوتى با

ص: 96

فرزندان ازدواج دائم حتّى در ميراث و ساير حقوق اجتماعى ندارند و اگر فرضا پدر يا مادر از وظيفه خود امتناع كنند قانون آنها را مكلّف و مجبور مى كند .

3 _ «ازدواج موقت» سبب مى شود كه بعضى از افراد هوسباز از اين قانون سوء استفاده كرده و هرگونه فحشاء را در پشت پرده انجام دهند تا آنجا كه افراد محترم هرگز تن به ازدواج موقت نمى دهند و زنان با شخصيت از آن ابا دارند ؟

_ اگر فرضا عده اى از زيارت خانه خدا سوء استفاده كردند و در اين سفر اقدام به فروش موادّ مخدر كردند آيا بايد جلو مردم را از شركت در اين كنگره عظيم اسلامى بگيريم يا جلو سوء استفاده كنندگان را !

و اگر ملاحظه مى كنيم كه امروز افراد محترم از اين قانون اسلامى كراهت دارند ، عيب قانون نيست ، بلكه عيب عمل كنندگان به قانون و يا صحيح تر ، سوءاستفاده كنندگان از آن است ، اگر در جامعه امروز هم ازدواج موقت به

ص: 97

صورت سالم درآيد و حكومت اسلامى تحت ضوابط و مقررات خاص ، اين موضوع را به طور صحيح پياده كند هم جلو سوءاستفاده ها گرفته خواهد شد و هم افراد محترم به هنگام ضرورت هاى اجتماعى از آن كراهت نخواهند داشت .

4 _ مجاز شمردن ازدواج موقت مساوى با تجويز تشكيل حرمسرا ، بلكه تجويز هوسرانى است كه به هر شكل و صورتى منافى اخلاق و عامل سقوط و تباهى مى باشد .

_ اين مسأله را بايد از دو جنبه بررسى كرد يكى اينكه عامل تشكيل حرمسرا از جنبه اجتماعى چه بوده و ديگر اينكه آيا منظور از تشريع قانون ازدواج موقت ، فراهم كردن وسيله هوسرانى و حرمسرا سازى براى عده اى از مردان است .

الف : علل اجتماعى حرمسراسازى : دو عامل در اينجا دخالت دارد ، يكى تقوا و عفاف زن است ؛ يعنى شرايط اخلاقى و اجتماعى محيط بايد طورى باشد كه به

ص: 98

زنان اجازه ارتباط جنسى با چند مرد ندهد . در اين شرايط مرد هوسرانى متمكن چاره خود را منحصر در گردآورى گروهى از زنان نزد خود و تشكيل حرمسرا مى داند .

عامل ديگر نبودن عدالت اجتماعى است كه عده اى از مردان قادر به تشكيل عائله و داشتن همسر نيستند لذا عدد زنان مجرّد افزايش يافته ، زمينه حرمسراسازى فراهم مى گردد. لذا اگر عدالت اجتماعى و وسيله تشكيل عائله براى همه فراهم شود، قهرا هر زنى به يك مرد تعلّق مى گيرد و زمينه عياشى و حرمسراسازى منتفى مى شود .

ب : آياتشريع ازدواج موقت، براى تأمين هوسرانى است ؟ بلاشك اديان آسمانى عموما برضد هوسرانى و هواپرستى قيام كرده اند تا آنجاكه اين امر در غالب اديان به صورت تحمل رياضت هاى شاق درآمده است اسلام نيز

ص: 99

هواپرستى را در رديف بت پرستى قرارداده و آدم ذوّاق را يعنى كسى كه هدفش كامجويى از زنان گوناگون باشد ، ملعون معرفى كرده است . از نظر اسلام تمام غرايز انسان بايد در حدوداقتضاى طبيعت اشباع گردد. دنياى امروز ظاهرا رسم حرمسراسازى رانسخ كرده، اما براى اين كار عامل عفاف و تقواى زن را از بين برده ، نه عامل ناهموارى هاى اجتماعى را ، يعنى زنان را هرجايى نموده و بزرگ ترين خدمت را از اين راه به مردان هوسران انجام داده است .

«راسل» و ازدواج موقت

برتراند راسل دانشمند معروف انگليسى در كتاب زناشويى و اخلاق پس از طرح يكى از قضات محاكم جوانان بنام «بن بى ليندسى» در مورد «زناشويى دوستانه» چنين مى نويسد : «كه طبق طرح "ليندسى" جوانان بايد قادر باشند در يك نوع زناشويى جديد وارد شوند كه با زناشويى هاى معمولى (دائم) از سه

ص: 100

جهت تفاوت دارد : نخست اينكه طرفين قصد بچه دار شدن نداشته باشند : از اين رو بايد بهترين طرق پيشگيرى از باردارى را به آنها بياموزند . ديگر اينكه جدائى آنها به آسانى صورت پذيرد، سوّم اينكه پس از طلاق، زن هيچگونه حق نفقه نداشته باشد» .

«راسل» بعد از ذكر پيشنهاد «ليندسى» كه خلاصه آن در بالا بيان شده چنين مى گويد : «من تصوّر مى كنم كه اگر چنين امرى به تصويب قانونى برسد گروه كثيرى از جوانان از جمله دانشجويان دانشگاه ها تن به ازدواج موقت بدهند و در يك زندگى مشترك موقتى پاى بگذارند ، زندگى كه متضمن آزادى است و رها از بسيارى از نابسامانى ها و روابط جنسى پرهرج و مرج فعلى مى باشد» .(1)

ص: 101


1- كتاب زناشويى و اخلاق .

همانطور كه ملاحظه مى شود طرح فوق درباره ازدواج موقت از جهات زيادى همانند طرح اسلام است منتها شرايط و خصوصياتى كه اسلام براى ازدواج موقت آورده از جهات زيادى روشن تر و كامل تر است . در ازدواج موقت اسلامى هم جلوگيرى از فرزندكاملاً بى مانع است وهم جداشدن آسان وهم نفقه واجب نيست .

مذموم بودن تنوع طلبى و زن بارگى در روايات

در اينجا تذكر نكته مهمى خوب است و آن اينكه ازدواج موقت را ساير فرق اسلامى مجاز نمى شمارند . البته همه اتفاق نظر دارند كه در صدر اسلام اين امر مجاز بوده و خليفه دوم «عمر» در زمان خود آن را تحريم كرده است ، مسلما اين علت ، امرى موقتى بيش نبود ، ولى بعدها در اثر جرياناتى ، سيره خلفاى پيشين به عنوان يك برنامه ثابت تلقى شد ، اينجا بود كه ائمه اطهار به خاطر جلوگيرى از ترك و فراموشى اين سنّت اسلامى به آن ترغيب و تشويق مى كردند به نظر

ص: 102

مى رسد آنجا كه ائمه اطهار عليهم السلام مردانِ زن دار را از ازدواج موقت منع كرده اند ، به اعتبار حكمت و هدف اولى آن است كه به مردم بگويند اين قانون براى مردانى كه احتياجى به آن ندارند وضع نشده است و آنجا كه عموم افراد را ترغيب كرده اند به خاطر آن حكمت ثانوى يعنى براى احياى اين سنت متروكه بوده است . به هر حال آنچه مسلم است اينكه هرگز منظور اسلام از تشريع و منظور ائمّه از ترغيب به ازدواج موقت ، اين نبوده كه وسيله هوسرانى و حرمسراسازى براى حيوان صفتان ، يا وسيله بيچارگى براى عده اى از زنان اغفال شده و فرزندان بى سرپرست فراهم كنند .(1)

به گونه اى كه از امام على عليه السلام نقل شده است كه فرمود : «اگر عمر

ص: 103


1- نظام حقوق زن در اسلام ، صفحه 54 .

متعه را حرام نكرده بود جز افراد خبيث كسى مرتكب زنا نمى شد» .(1)

تشويق به متعه گرفتن زياد و در واقع زن بارگى و تنوع طلبى با فرهنگ اهل بيت و ائمه اطهار عليهم السلام مطابقت ندارد و بنابراين چگونه مى تواند معقول باشد كه امام صادق عليه السلام در پاسخ سؤال مربوط به محدوديت متعه به چهار زن بگويد : مى توانى هزار زن متعه بگيرى زيرا آنها زن كرايه اى هستند . در حالى كه در برخى از روايات شديدا از كسانى كه زن دارند و در عين حال دنبال متعه مى روند سرزنش شده و تصريح شده كه حكمت تشريع متعه براى استفاده كسانى است كه از داشتن زن محرومند كه بدين وسيله هم نياز جنسى آنها مرتفع مى شود و هم دچار بى عفّتى و بى بند و بارى نمى گردند . براى روشن تر شدن مطلب بد

ص: 104


1- شرح لعمه ، جلد 5 ، صفحه 283 .

نيست سه روايت گويا را در اين زمينه نقل كنيم :

1 _ على بن يقطين مى گويد : از امام موسى بن جعفر عليه السلام در مورد متعه سؤال كردم حضرت فرمود : تو را با متعه چكار ؟ در حالى كه با داشتن زن خداوند تو را از متعه بى نياز كرده است .

2 _ فتح بن يزيد مى گويد : از موسى بن جعفر عليه السلام در مورد متعه سؤال كردم حضرت فرمود : حلال و مباح است براى كسى كه با داشتن زن از آن بى نياز نيست ، اگر زن داشت در صورتى برايش مباح است كه از زنش دور باشد .

3 _ امام موسى بن جعفر عليه السلام به بعضى از دوستانش نوشت : امروز اصرار بر متعه نداشته باشيد آنچه بر شما واجب است به پاداشتن سنّت است بنابراين با روى آوردن زياد به متعه از خانواده تان غافل نشويد كه ممكن است كفر بورزند و بيزارى بجويند و بركسى كه به اين سنّت امر كرده نفرين كنند و ما را مورد لعن

ص: 105

قرار دهند .(1)

تعدد زوجات

تك همسرى ، طبيعى ترين شكل زناشويى است كه در آن هريك از زن و شوهر ، احساسات و عواطف و منافع جنسى ديگرى را فقط از آنِ خود مى دانند نقطه مقابل تك همسرى ، چند همسرى است كه اسلام تعدد زوجات يا چند زنى را برخلاف چند شوهرى و كمونيسم جنسى كاملاً نسخ و لغو نكرد ، بلكه آن را مقيد ساخت ، يعنى از طرفى نامحدودى آن را از بين برد و براى آن حداكثرى قائل شد و از طرف ديگر شرايطى برايش گذاشت كه به هركس اجازه انتخاب همسران متعدد نداد .

ص: 106


1- روايات از وسائل الشيعه ، جلد 14 ، صفحه 450 ، باب 5 .

خداوند در آيه ذيل مى فرمايند :

« وَ اِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تُقْسِطُوا فِى الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً اَوْ ما مَلَكَتْ اَيْمانُكُمْ ذلِكَ اَدْنى اَلاّتَعُولُوا: و اگر مى ترسيد كه (به هنگام ازدواج با دختران يتيم) رعايت عدالت درباره آنها نكنيد ، با زنان پاكدامن ازدواج كنيد ، دو يا سه يا چهار همسر و اگر مى ترسيد عدالت را رعايت نكنيد تنها به يك همسر قناعت نمائيد و يا از زنانى كه مالك آنها هستيد استفاده كنيد ، اين كار بهتر از ظلم و ستم جلوگيرى مى كند» .(1)

«مثنى» در لغت به معنى «دوتا دوتا» و «ثلاث» به معنى «سه تا سه تا» و «رباع» به معنى (چهارتا چهارتا) مى باشد و از آنجا كه روى سخن در آيه به همه

ص: 107


1- 3 / نساء .

مسلمانان است معنى آيه چنين مى شود كه شما براى دورى از ستم كردن در حقّ دختران يتيم مى توانيد از ازدواج آنها خوددارى كنيد و با زنانى ازدواج كنيد كه موقعيت اجتماعى و فاميلى آنها به شما اجازه ستم كردن را نمى دهد و مى توانيد از آنها دو نفر يا سه نفر يا چهار نفر به همسرى خود انتخاب كنيد منتها چون مخاطب ، همه مسلمانان بوده است تعبير به دو تا دو تا و مانند آن شده است وگرنه جاى ترديد نيست كه حداكثر تعدّد زوجات بيش از چهار نفر نيست آن هم با فراهم شدن شرايط خاصش .

به هر حال آيه فوق دليل صريحى است بر مسأله جواز تعدد زوجات منتها با شرايط چون بلافاصله مى گويد : اين در صورت حفظ عدالت كامل است اما اگر نمى توانيد عدالت را رعايت كنيد به همان يك همسر اكتفا نمائيد تا از ظلم و ستم بر ديگران بركنار باشيد و يا به جاى انتخاب همسر دوم از كنيزى كه مال شما

ص: 108

است استفاده كنيد زيرا شرايط آنها سبك تر است .

تعدد زوجات يك ضرورت اجتماعى است

آيه فوق مسأله تعدد زوجات را با شرايط سنگينى و در حدود معيّنى مجاز شمرده است و در اينجا با ايرادها و حملات مخالفان آن روبه رو مى شويم كه با مطالعات زودگذر و تحت احساسات حساب نشده به مخالفت با اين قانون اسلامى برخاسته اند و ايراد مى گيرند كه اسلام به مردان اجازه داده براى خود حرمسرا بسازند و به طور نامحدود همسر بگيرند .

در حالى كه نه اسلام اجازه تشكيل حرمسرا به آن معنى كه آنها مى پندارند داده و نه تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قرار داده است .

توضيح اينكه : با مطالعه وضع محيط هاى مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مى رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود امرى عادى بوده و حتّى بعضى از

ص: 109

مواقع بت پرستان به هنگام مسلمان شدن بيش از ده زن و يا كمتر داشته اند بنابراين تعدد زوجات از پيشنهادها و ابتكارات اسلام نيست بلكه اسلام آن را در چهارچوب ضرورت هاى زندگى انسانى محدود ساخته و براى آن قيود و شرايط سنگين قائل شده است .

قوانين اسلام براساس نيازهاى واقعى بشر دور مى زند نه تبليغات ظاهرى و احساسات رهبرى شده مسأله تعدّد زوجات نيز از همين زاويه در اسلام مورد بررسى قرار گرفته ، زيرا هيچ كس نمى تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگى بيش از زنان در خطر نابودى قرار دارند و در جنگ ها و حوادث ديگر قربانيان اصلى را آن ها تشكيل مى دهند .

و نيز نمى توان انكار كرد كه عمر زندگى جنسى مردان ، از زنان طولانى تر است زيرا زنان در سنين معيّنى آمادگى جنسى خود را از دست

ص: 110

مى دهند در حالى كه در مردان چنين نيست .

و نيز زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حمل ، عملاً ممنوعيّت جنسى دارند در حالى كه در مردان اين ممنوعيّت ها وجود ندارد .

ازهمه گذشته زنانى هستندكه همسران خودرابه علل گوناگونى ازدست مى دهند و معمولاً نمى توانند به عنوان همسر اول ، مورد توجه مردان قرار گيرند و اگر مسأله تعدّد زوجات در كار نباشد آنها بايدبراى هميشه بدون همسر باقى بمانند.

با در نظر گرفتن اين واقعيت ها در اين گونه موارد كه تعادل ميان مرد و زن به عللى بهم مى خورد ناچاريم يكى از سه راه را انتخاب كنيم .

1 _ مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان اضافى تا پايان عمر بدون همسر باقى بمانند و تمام نيازهاى فطرى و خواسته هاى درونى خود را سركوب كنند.

ص: 111

2 _ مردان فقط داراى يك همسر قانونى باشند ولى روابط آزاد و نامشروع

جنسى را با زنان كه بى شوهر مانده اند به شكل معشوقه برقرار سازند .

3 _ كسانى كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنند و از نظر «جسمى» و «مالى» و «اخلاقى» مشكلى براى آنها ايجاد نمى شود و قدرت بر اجراء عدالت كامل در ميان همسران و فرزندان خود دارند به آنها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر براى خود انتخاب كنند . مسلما غير از اين سه راه ، راه ديگرى وجود ندارد .

_ اگر بخواهيم راه اوّل را انتخاب كنيم بايد با فطرت و غرايز و نيازهاى روحى و جسمى بشر به مبارزه برخيزيم و عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم، اين مبارزه اى است كه پيروزى در آن نيست .

به تعبير ديگر مسأله تعدّد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه

ص: 112

چشم همسر اول ، مورد بررسى قرار داد ، بلكه از دريچه چشم همسر دوم نيز بايد مورد مطالعه قرار گيرد و آنها كه مشكلات همسر اوّل را در صورت تعدّد زوجات عنوان مى كنند كسانى هستند كه يك مسأله سه زاويه اى را تنها از ديد يك زاويه نگاه مى كنند زيرا مسأله تعدّد همسر ، هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديد همسر اوّل و هم از زاويه ديد همسر دوّم بايد مطالعه شود و با توجه به مصلحت مجموع ، در اين باره قضاوت كنيم .

_ و اگر راه دوم را انتخاب كنيم بايد فحشاء را به رسميّت بشناسيم و تازه زنانى كه به عنوان معشوقه مورد بهره بردارى جنسى قرار مى گيرند نه تأمينى دارند و نه آينده اى و شخصيت آنها در حقيقت لگدمال شده است و اين ها امورى نيست كه هر انسان عاقلى آن را تجويز كند .

_ بنابراين تنها راه سوّم باقى مى ماند كه هم به خواسته هاى فطرى و نيازهاى

ص: 113

غريزى زنان پاسخ مثبت مى دهد و هم از عواقب شوم فحشاء و نابسامانى زندگى اين دسته از زنان بركنار است و جامعه را از گرداب گناه بيرون مى برد .

البته بايد توجّه داشت كه جواز تعدّد زوجات با اينكه در بعضى از موارد يك ضرورت اجتماعى است و از احكام مسلّم اسلام محسوب مى شود امّا تحصيل شرايط آن در امروز با گذشته تفاوت بسيار پيدا كرده است ، زيرا زندگى در سابق يك شكل ساده و بسيط داشت و لذا رعايت كامل مساوات بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمى آمد ولى در عصر و زمان ما بايد كسانى كه مى خواهند از اين قانون استفاده كنند مراقب عدالت همه جانبه باشند و اگر قدرت بر اين كار دارند چنين اقدامى بنمايند و اساسا اقدام به اين كار نبايد از روى هوى و هوس باشد .

از همه اين ها گذشته تمايل پاره اى از مردان را به تعدّد همسر نمى توان انكار

ص: 114

كرد ، اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد قابل ملاحظه نيست امّا گاه مى شود كه بر اثر عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند ، اين تمايل را منطقى مى كند و يا گاهى بر اثر تمايلات جنسى و عدم توانايى همسر اوّل براى انجام اين خواسته غريزى ، مرد ، خود را ناچار به ازدواج دوّم مى بيند ، حتّى اگر از طريق مشروع انجام نشود از طريق نامشروع اقدام مى كند . در اين گونه موارد نيز نمى توان منطقى بودن خواسته مرد را انكار كرد .

البته نمى توان انكار كرد كه تعدد زوجات در اين عصر مترادف تراكم مصيبت ها ، تشديد بليّات ، درد بى درمان جامعه است ، در صورتى كه تعدّد زوجات از نظر اسلام براى زوال مصيبت ها ، تقليل فاحشات ، انسجام و نظام خانواده و تكثير نسل جامعه مقرّر تشريع گرديده است ، آرى شهوت پرستى و زن بارگى شوهران ، حسادت و خودخواهى زنان اول و مكّارى زنان دوّم ، در اين

ص: 115

عصر سبب شده است كه دستور مقدس اسلام و صريح آيه حكيمانه قرآن ، از نظر مسلمانان غير قابل عمل و حكمى ارتجاعى وانمود شود ، در حالى كه اين عيب از قانون نيست و اعمال افراد را نبايد به حساب دستورهاى اسلام گذاشت ، در اينجا بايد گفت :

آبادى ميخانه ز ويرانى ماست *** جمعيّت كفر از پريشانى ماست

اسلام به ذات خود ندارد عيبى *** هر عيب كه هست در مسلمانى ماست

در اين جا اين سؤال پيش مى آيد كه ممكن است شرايط و كيفياتى كه در بالا گفته شد براى زن يا زنانى پيدا شود آيا در اين صورت مى توان به او اجازه داد كه دو شوهر براى خود انتخاب كند ؟

پاسخ : اولاً : ميل جنسى در مردان به مراتب بيش از زنان است و از جمله ناراحتى هايى كه در كتب علمى مربوط به مسائل جنسى درباره غالب زنان ذكر

ص: 116

مى كنند مسأله «سردمزاجى» است درحالى كه در مردان ، موضوع برعكس است .

ثانيا : تعدّد همسر در مورد مردان هيچ گونه مشكل اجتماعى و حقوقى ايجاد نمى كند در حالى كه درباره زنان اگر فرضا دو همسر انتخاب كند ، مشكلات فراوانى به وجود خواهد آمد كه ساده ترين آنها مسأله مجهول بودن نسب فرزند است كه معلوم نيست مربوط به كدام يك از دو همسر باشد و مسلما چنين فرزندى موردحمايت هيچ يك از مردان قرار نخواهد گرفت و فرزندى كه پدر او مجهول باشد كمتر مورد علاقه مادر قرار خواهد گرفت و با اين ترتيب چنين فرزندانى از نظر عاطفى در محروميّت مطلق قرار مى گيرند و شايد نياز به تذكّر نداشته باشد كه توسّل به وسائل پيشگيرى از انعقاد نطفه ، هيچگاه اطمينان بخش نيست .

ثالثا : بيش از يك شوهرداشتن ، هم با طبيعت زن منافى است و هم با منافعش ،

ص: 117

روى اين جهات، تعدّد همسر براى زنان نمى تواند منطقى بوده باشد ، درحالى كه درموردمردان باتوجه به شرايط آن، هم منطقى است وهم عملى.

منظور از عدالت درباره همسران چيست ؟

آيا اين عدالت مربوط به امور زندگى از قبيل هم خوابگى و وسايل زندگى و رفاه و آسايش است يا منظور عدالت در حريم قلب و عواطف انسانى نيز هست ؟

شك نيست كه «عدالت» در محبت هاى قلبى خارج از قدرت انسان است چه كسى مى تواند محبّت خود را كه عواملى در بيرون وجود اوست از هر نظر تحت كنترل درآورد ؟ به همين دليل رعايت اين نوع عدالت را خداوند واجب نشمرده و در آيه 129 سوره نساء مى فرمايد : «شما هر قدر كوشش كنيد نمى توانيد در ميان همسران خود از نظر تمايلات قلبى عدالت و مساوات برقرار سازيد» .

ص: 118

بنابراين محبت هاى درونى مادامى كه موجب ترجيح بعضى از همسران بر بعضى ديگر از جنبه هاى عملى نشود ممنوع نيست، آنچه مرد موظّف به آن است رعايت عدالت درجنبه هاى عملى وخارجى است.

عدالت شرط تعدد زوجات است

« وَ لَنْ تَسْتَطيعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسآءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَميلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ وَ اِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ اللّهَ كانَ غَفُورا رَحيما : هرگز نمى توانيد بين زنان برابرى كامل برقرار سازيد هرچند بر اين كار حرض داشته باشيد ، پس ميل را به يكطرف نكنيد كه زن ديگر را سرگردان كنيد ، اگر اصلاح كنيد و تقوى پيشه كنيد خداوند آمرزنده و مهربان است» . (1)

ص: 119


1- 129 / نساء .

اين آيه حكم عدالت بين زنان را تشريع مى كند و مى فرمايد شما نمى توانيد عدالت را بين زنانتان مراعات كنيد در تمام امور و از جميع جهات به خصوص از جهت دلبستگى و محبت قلبى كه در اختيار انسان ها نيست و نبايد تمام محبت را نسبت به يكى نمود و ديگرى حيران بماند ، نه شوهر داشته باشد و نه بيوه تا شوهر كند و تعدد زوجات زمانى جايز است كه مساوات و عدالت بين آنها استوار گردد و اگر نتواند به يك زن قناعت كند .

در اين جا اين سؤال پيش مى آيد كه مراعات عدالت حتى در مورد محبت و علاقه قلبى امكان پذير نيست بنابراين درباره همسر متعدّد چه بايد كرد ؟

آيه موردبحث به اين سؤال پاسخ مى دهد كه «عدالت از نظر محبت» در ميان همسران امكان پذير نيست ، هرچند در اين زمينه كوشش شود .

از جمله «وَ لَوْ حَرَصْتُم» استفاده مى شود كه در ميان مسلمانان ، افرادى بودند

ص: 120

كه در اين زمينه سخت كوشش مى كردند و شايد علّت كوشش آنها دستور مطلق به عدالت در اين آيه بوده است آنجاكه مى فرمايد :

« فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً » .(1)

از آنجا كه محبت هاى قلبى ، عوامل مختلفى دارد كه بعضا از اختيار انسان بيرون است ، دستور به رعايت عدالت در مورد آن داده نشده است ، ولى نسبت به اعمال و رفتار و رعايت حقوق در ميان همسران كه براى انسان امكان پذير است روى عدالت تأكيد شده است .

در عين حال براى اينكه مردان از اين حكم ، سوء استفاده نكنند به دنبال اين جمله مى فرمايد :

ص: 121


1- 3 / نساء .

«اكنون كه نمى توانيد مساوات كامل را از نظر محبّت ، ميان همسران خود ، رعايت كنيدحداقل تمام تمايل قلبى خود را متوجه يكى از آنان نسازيد كه ديگرى به صورت بلاتكليف درآيد».

در روايات اسلامى مطالبى درباره عدالت در ميان همسران نقل شده كه عظمت اين قانون را مشخص مى سازد ازجمله اينكه: در حديثى مى خوانيم حضرت على عليه السلام در آن روزى كه متعلق به يكى از دو همسرش بود ، حتى وضوى خود را در خانه ديگرى نمى گرفت .(1)

و درباره پيامبر صلى الله عليه و آله مى خوانيم كه حتى به هنگام بيمارى در خانه يكى از همسران خود توقف نمى كرد .(2)

ص: 122


1- تفسير تبيان ، جلد 3 ، صفحه 350 .
2- تفسير تبيان ، جلد 3 ، صفحه 350 .

و درباره «معاذبن جمل» نقل شده كه دو همسر داشت و هر دو در بيمارى طاعون با هم از دنيا رفتند ، او حتّى براى مقدم داشتن دفن يكى بر ديگرى از قرعه استفاده كرد تا كارى برخلاف عدالت انجام نداده باشد .(1)

پاسخ به يك سؤال لازم در مورد تعدد زوجات

بعضى ها مى گويند كه تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم ممكن نيست ، بنابراين تعدّد زوجات در اسلام ممنوع است ؟

اتفاقا از روايات اسلامى برمى آيد كه نخستين كسى كه اين ايراد را مطرح كرده «ابن ابى العوجاء» از مادّيين معاصر امام صادق عليه السلام بود كه اين ايراد را به هشام بن حكم دانشمند در ميان گذاشت و او به خدمت امام صادق عليه السلام

ص: 123


1- تفسير تبيان ، جلد 3 ، صفحه 350 .

رسيد و عرض كرد چنين سؤالى پيش آمده است .

امام در پاسخ فرمود : منظور از عدالت در آيه 3 سوره نساء عدالت در نفقه و رعايت حقوق همسرى و طرز رفتار و كردار است و امّا منظور از عدالت كه در آيه 129 سوره نساء آمده و امرى محال شمرده شده عدالت در تمايلات قلبى است بنابراين تعدّد زوجات با حفظ شرايط اسلامى نه ممنوع است و نه محال .(1)

بنابراين خداوند در اين آيه صريحا مى فرمايد : تمام تمايل قلبى خود را متوجه يك همسر نكنيد و به اين ترتيب انتخاب دو همسر را مجاز شمرده است منتها به شرط اينكه عملاً درباره يكى از آن دو ظلم نشود اگرچه از نظر تمايل قلبى نسبت به آنها تفاوت داشته باشد .

ص: 124


1- تفسير برهان ، جلد 1 ، صفحه 420 .

نكته :

نكته اى كه بايد در اينجا ذكر شود اين است كه اسلام نه چند همسرى را اختراع كرد و نه آن را نسخ نمود آنچه اسلام انجام داد اين بود كه براى اين رسم اصلاحاتى پديد آورد از جمله :

اولين اصلاحى كه اسلام در اين زمينه به عمل آورد اين بود كه آن را محدود كرد ، قبل از اسلام تعدّد زوجات نامحدود بود و يك نفر به تنهايى مى توانست چندين زن داشته باشد و حرمسراهايى به وجود آورد ، ولى اسلام داشتن بيش از چهار زن را اجازه نداد .

اصلاح ديگر اسلام در زمينه عدالت بود كه اجازه نداد به هيچ وجه تبعيضى ميان زنان يا فرزندان زنان مختلف صورت گيرد .

و گذشته از شرط عدالت ، شرايط و تكاليف ديگرى نيز متوجه مرد است ، مثلاً

ص: 125

مردى حق تعدد زوجات دارد كه امكانات مالى او به وى اجازه اين كار را بدهد . همچنين امكانات جسمى و غريزى نيز به نوبه خود شرط است و در حديث است كه اگر كسى گروهى از زنان را به نزد خود گرد آورد كه نتواند آنها را از لحاظ جنسى اشباع كند و آنها به زنا و فحشاء بيفتند ، گناه اين فحشاء به گردن اوست .

و همچنين معلوم شد كه اسلام با تجويز تعدد زوجات قصد تحقير زن را نداشت ، بلكه مى خواست حقوق او را حفظ كند و از ملعبه شدن وى به دست مردان جلوگيرى كند .(1)

گوشه اى از فلسفه تعدّد زوجات پيامبر

« يا اَيُّهَاالنَّبِىُّ اِنّا اَحْلَلْنا لَكَ اَزْواجَكَ اللاّتى اتَيْتَ اُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ

ص: 126


1- استاد شهيد مرتضى مطهّرى .

مِمّا اَفاءَ اللّهُ عَلَيْكَ وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللاّتى هاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَاَهً مُؤْمِنَةً اِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِىِّ اِنْ اَرادَ النَّبِىُّ اَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ فى اَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ اَيْمانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكانَ اللّهُ غَفُورا رَحيما : اى پيامبر ! ما

همسران تو را كه مهرشان را پرداخته اى براى تو حلال كرديم و همچنين كنيزانى كه از طريق غنايمى كه خداوند به تو بخشيده است مالك شده اى و دختران عموى تو و دختران عمه ها و دختران دايى تو و دختران خاله ها كه با تو مهاجرت كردند . هرگاه زنان باايمانى خود را به پيامبر ببخشد چنانچه پيامبر بخواهد مى تواند با اوازدواج كند، اما چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه ساير مؤمنان ، ما مى دانيم براى آنها در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمى مقرّر داشته ايم ، اين به خاطر آن است كه مشكلى در اداى رسالت بر تو نبوده باشد و خداوند

ص: 127

آمرزنده و مهربان است» .(1)

خداوند در اين آيه مى فرمايد : «اين به خاطر آن است كه مشكل و حرجى در اداى رسالت بر تو نبوده باشد» .

جمله اخير در آيه فوق در واقع اشاره به فلسفه اين احكام مخصوص پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله است ، اين جمله مى گويد : پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهشرايطى دارد كه ديگران ندارند و همين تفاوت سبب تفاوت دراحكام شده است .

به تعبير روشن تر مى گويد : هدف اين بوده كه قسمتى از محدوديت ها و مشكلات از دوش پيامبر صلى الله عليه و آله از طريق اين احكام برداشته شود .

و اين تعبير لطيفى است كه نشان مى دهد ازدواج پيامبر صلى الله عليه و آله با زنان متعدد و

ص: 128


1- 50 / احزاب .

مختلف براى حل يك سلسله مشكلات اجتماعى و سياسى در زندگى او بوده است .

زيرا مى دانيم هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله نداى اسلام را بلند كرد تك و تنها بود و تا مدّت ها جز عده محدود و كمى به او ايمان نياوردند ، او بر ضد تنها معتقدات خرافى عصر خود قيام كرد و به همه اعلام جنگ داد ، طبيعى است كه همه اقوام و قبايل آن محيط بر ضد او بسيج شوند .

بنابراين پيامبر بايد از تمام وسايل براى شكستن اتّحاد نامقدس دشمنان استفاده كند كه يكى از آنها ايجاد رابطه خويشاوندى از طريق ازدواج با قبايل مختلف بود ، زيرامحكم ترين رابطه درميان عرب جاهلى رابطه خويشاوندى محسوب مى شد و داماد قبيله را همواره از خود مى دانستند و دفاع از او را لازم و تنها گذاشتن او را گناه مى شمردند.

قرائن زيادى در دست است كه نشان مى دهد ازدواج هاى پيامبر لااقل در

ص: 129

بسيارى از موارد جنبه سياسى داشته است .

و بعضى ازدواج هاى پيامبر صلى الله عليه و آله مانند ازدواج با «زينب» براى شكستن سنت جاهلى بوده كه در آيه 37 سوره احزاب در اين باره بيان شده است كه در زمينه خوددارى از ازدواج با همسران مطلقه پسرخوانده ها بوده است و اين خود اشاره اى به يك مسأله كلى ازدواج هاى پيامبر صلى الله عليه و آله امر ساده اى نبود

بلكه هدف هايى را تعقيب مى كرد كه در سرنوشت مكتب او اثر داشت .

و بعضى ديگر براى كاستن از عدوات ، يا طرح دوستى و جلب محبّت اشخاص و يا اقوام متعصّب و لجوج بوده است .

روشن است كسى كه در سن 25 سالگى كه عنفوان جوانى او بوده با زنى بيوه چهل ساله اى ازواج مى كند و تا 53 سالگى تنها به همين يك زن بيوه قناعت مى نمايد و به اين ترتيب دوران جوانى خود را پشت سر گذاشته و به سن كهولت

ص: 130

مى رسد و بعد به ازدواج هاى متعدّدى دست مى زند حتما دليل و فلسفه اى دارد و با هيچ حسابى آن را نمى توان به انگيزه هاى علاقه جنسى پيوند داد ، زيرا با اينكه مسأله ازدواج متعدد در ميان عرب در آن روز بسيار ساده و عادى بوده و هيچ گونه محدوديتى براى گرفتن همسرى قائل نبودند براى پيامبر صلى الله عليه و آله

ازدواج هاى متعدد در سنين جوانى نه مانع اجتماعى داشت و نه شرايط سنگين مالى و نه كمترين نقصى محسوب مى شد .

جالب اينكه در تواريخ آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله تنها با يك زن «باكره» ازدواج كرد و او «عايشه» بود بقيه همسران او همه زنان بيوه بودند كه طبعا نمى توانستند از جنبه هاى جسمى چندان تمايل كسى را برانگيزاند .(1)

ص: 131


1- بحارالانوار ، جلد 22 ، صفحه 191 .

حتى در بعضى از تواريخ مى خوانيم كه پيامبر با زنان متعددى ازدواج كرد و جز مراسم عقد انجام نشد و هرگز آميزش با آنها نكرد ، حتى در مواردى تنها به خواستگارى بعضى از زنان قبايل قناعت كرد .(1)

از سوى ديگر با اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله مسلما مرد عقيمى نبود ولى فرزندان كمى از او به يادگار ماند ، درحالى كه اگر ازدواج ها به خاطر جذبه جنسى اين زنان انجام مى شد بايد فرزندان بسيارى از او به يادگار مانده بود .

و نيز قابل توجه است كه بعضى از اين زنان مانند عايشه هنگامى كه به همسرى پيامبر صلى الله عليه و آله درآمد بسيار كم سن و سال بود و سال ها گذشت تا توانست يك همسر واقعى براى او باشد . اين نشان مى دهد كه ازدواج با چنين

ص: 132


1- بحارالانوار ، جلد 22 ، صفحه 192 .

دخترى انگيزه هاى ديگرى داشته و هدف اصلى همان ها بوده است كه در بالا اشاره شد .

گرچه دشمنان اسلام خواسته اند ازدواج هاى متعدد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را دستاويز شديدترين حملات مغرضانه قرار دهند و از آن افسانه هاى دروغين بسازند ، ولى سن بالاى پيامبر به هنگام اين ازدواج هاى متعدد از يك سو و شرايط خاص سنّى و قبيله اى اين زنان از سوى ديگر و قرائن مختلفى كه در بالا ذكر شد از سوى ديگر حقيقت را آفتابى مى كند و توطئه هاى مغرضان را فاش مى سازد .

« تُرْجى مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُئْوِى اِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ ...: هريك از همسرانت را بخواهى مى توانى به تأخير اندازى و

ص: 133

هركدام را بخواهى نزد خود جاى دهى، گناهى بر تو نيست...».(1)

با توجه به اينكه ازدواج هاى متعدد پيامبر غالبا جنبه هاى سياسى و اجتماعى و عاطفى داشته و در حقيقت جزئى از برنامه انجام رسالت الهى او بوده ، ولى در عين حال گاه اختلاف ميان همسران و رقابت هاى زنانه متداول آنها ، طوفانى در درون خانه او برمى انگيخته و فكراورا به خود مشغول ساخته است.

اين جا است كه خداوند يكى ديگر از ويژگى ها را براى پيامبرش قائل شده و فرموده : «مى توانى هريك از اين زنان را بخواهى به تأخير بياندازى و هركدام را بخواهى نزد خود جاى دهى» .

مى دانيم كه يكى از احكام اسلام در مورد همسران متعدد آن است كه شوهر

ص: 134


1- 51 / احزاب .

اوقات خود را در ميان آنها به طور عادلانه تقسيم كند كه اين موضوع را در كتب فقه اسلامى به عنوان «حقّ قَسْم» تعبير مى كنند .

يكى از خصايص پيامبر صلى الله عليه و آله اين بود كه به خاطر شرايط خاص زندگى بحرانيش مخصوصا در زمانى كه در مدينه بود و در هر ماه تقريبا يك جنگ بر او تحميل مى شد و در همين زمان همسران متعدد داشت ، رعايت حقّ قَسم به حكم آيه فوق از او ساقط بود و مى توانست هرگونه اوقات خود را تقسيم كند ولى در عين حال پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله حتى الامكان تساوى را در تقسيم اوقات خود رعايت مى كرد .

ولى وجود همين حكم الهى آرامشى به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و محيط زندگى داخلى او داد زيرا اولاً اين يك حكم عمومى درباره آنهاست و تفاوتى در كار نيست و ثانيا حكمى است كه از ناحيه خدا كه براى مصالح مهمّى تشريع

ص: 135

شده بنابراين آنها بايد با رفتار و رغبت به آن تن دهند و خشنود گردند .

همچنين بايد در نظر گرفت كه اين حكم استثنايى دارد و پيامبر در اين حكم مستثنى بوده و تقسيم اوقات به طور مساوى بر عموم مسلمانان واجب است .

ازدواج فرزندان آدم

« يا اَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيرا وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذى تَسآئَلُونَ بِهِ وَ الاَْرْحامَ اِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيبا : اى مردم ! از ( مخالفت ) پروردگارتان بپرهيزيد ، همان كسى كه همه شما را از يك انسان آفريد و همسر او را ( نيز ) از جنس او خلق كرد و از آن دو ،

مردان و زنان فراوانى ( در روى زمين ) منتشر ساخت و از خدايى بپرهيزيد كه ( همگى به عظمت او معترفيد ) و هنگامى كه چيزى از يكديگر مى خواهيد ، نام او را مى بريد ( و نيز ) از ( قطع رابطه ) با خويشاوندان خود ، پرهيز كنيد

ص: 136

زيرا خداوند مراقب شماست » .(1)

در آيه فوق مى خوانيم : « وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيرا وَ نِساءً : خداوند از آدم و همسرش مردان و زنان فراوانى به وجود آورد» .

لازمه اين سخن آن است كه فرزندان آدم (برادر و خواهر) با هم ازدواج كرده اندزيرا اگر آنها بانژاد ديگرى ازدواج كرده باشند «مِنْهُما» (ازآن دو) صادق نخواهد بود .

اين موضوع در احاديث متعددى نيز وارد شده است و زياد هم جاى تعجّب نيست چه اينكه طبق استدلالى كه در بعضى از احاديث از ائمه اهل بيت عليهم السلام نقل

شده اين ازدواج ها مباح بوده زيرا هنوز حكم تحريم ازدواج خواهر و برادر نازل

ص: 137


1- 1 / نساء .

نشده بود بديهى است ممنوعيت يك كار ، بسته به اين است كه از طرف خداوند تحريم شده باشد چه مانعى دارد كه ضرورت ها و مصالح ايجاب كند كه در پاره اى از زمان ها مطلبى جايز باشد و بعدا تحريم گردد .

ولى در احاديث ديگرى تصريح شده كه فرزندان آدم هرگز با هم ازدواج

نكرده اند و شديدا به كسانى كه معتقد به ازدواج آنها با يكديگرند حمله شده است .

و اگر بنا باشد كه در احاديث متعارض آن چه موافق ظاهر قرآن است ترجيح دهيم بايد احاديث دسته اول را انتخاب نمود زيرا موافق آيه فوق است .

همچنين در اينجا احتمال ديگرى نيز هست كه گفته شود : فرزندان آدم با بازماندگان انسان هاى پيشين ازدواج كرده اند زيرا طبق رواياتى آدم اولين انسان روى زمين نبوده ، مطالعات علمى امروز نيز نشان مى دهد كه نوع انسان احتمالاً از چند ميليون سال قبل در كره زمين زندگى مى كرده ، در حالى كه از تاريخ

ص: 138

پيدايش آدم تاكنون زمان زيادى نمى گذرد ، بنابراين بايد قبول كنيم كه قبل از آدم انسان هاى ديگرى در زمين مى زيسته اند كه به هنگام پيدايش آدم در حال انقراض بوده اند ، چه مانعى دارد كه فرزندان آدم با باقيمانده يكى از نسل هاى پيشين ازدواج كرده باشد ولى همان طور كه گفته شد اين احتمال با ظاهر آيه فوق چندان سازگار نيست .

فرهنگ آمارى كلمه نكاح در قرآن كريم

نكاح : سوره بقره ؛ آيات 187،221،223،228،230،235

سوره نساء : آيات 3،4،6،19،25،127

سوره مائده : آيه 5

سوره روم : آيه 21

سوره مؤمنون : آيه 6

سوره نحل : آيه 72

سوره ممتحنه : آيه 10 سوره نور : آيات 26،32،33

سوره احزاب : آيات 37،49،50

ص: 139

نكاح ارثى : سوره نساء ، آيه 19

نكاحُ الاِْماء : سوره نساء آيات 3،24،25وسوره نور آيه32وسوره احزاب آيه 50

نكاح اهل كتاب : سوره مائده آيه 5

نكاح الاَْيامى : سوره نور آيه 32

نكاح المتعه : سوره نساء آيه 24

نكاح الزانى : سوره نور آيات 3،26

نكاح المشركات : سوره بقره آيه 221 و سوره نور آيه 3

نكاح المهاجرات : سوره احزاب آيه 50 و سوره ممتحنه آيه 10 و 11

نكاح المؤمنات : سوره بقره آيه 221

نكاح اليتامى: سوره نساءآيات6،127

نكاح المحرم : سوره نساء آيات 19،22،24،23،25 و سوره مائده آيه 5 و سوره نور آيه3 و سوره احزاب آيه 6 .

ص: 140

بررسى ريشه لغوى كلمه عشق

در زبان عربى مى گويند كلمه «عشق» در اصل از مادّه «عَشَقَة» است . و عَشَقَة نام گياهى است كه در فارسى به آن پيچك مى گويند كه به هر چيز برسد دور آن مى پيچد ، مثلاً وقتى به يك گياه ديگر مى رسد دور آن چنان مى پيچد كه آن را تقريبا محدود و محصور مى كند و در اختيار خودش قرار مى دهد . يك چنين حالتى [در انسان پيدا مى شود] و اثرش اين است كه _ بر خلاف محبّت عادى _ انسان را از حال عادى خارج مى كند ، خواب و خوراك را از او مى گيرد ، توجّه را منحصر به همان معشوق مى كند ، يعنى يك نوع توحّد و تأحّد و يگانگى در او به وجود مى آورد ، يعنى او را از همه چيز مى بُرد و تنها به يك چيز متوجه مى كند به طورى كه همه چيزش او مى شود .(1)

ص: 141


1- _ مجموعه آثار شهيد مطهرى ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، انتشارات صدرا.

تعريف عشق

علاقه به شخصى يا شيئى وقتى كه به اوج شدت برسد به طورى كه وجود

انسان را مسخّر كند و حاكم مطلق وجود او گردد «عشق» ناميده مى شود . عشق اوج علاقه و احساسات است . ولى نبايد پنداشت كه آنچه به اين نام (عشق) خوانده مى شود ، يك نوع است . دو نوع كاملاً مختلف است . آنچه از آثار نيك گفته شد مربوط به يك نوع آن است و امّانوع ديگرآن كاملاًمخرّب و مخالف دارد. (1) (2)

ص: 142


1- _ جاذبه و دافعه امام على عليه السلام ، صفحه 51 ، انتشارات صدرا.
2- _ مراد استاد اين است كه در كتاب جاذبه و دافعه ، صفحه 49 توضيحى دادند كه عشق را تقسيم مى كند و مى فرمايد : «عشق و محبت با قطع نظر از اينكه چه نوعى باشد حيوانى جنسى باشد يا حيوانى نسلى يا انسانى باشد...» .

تعريف دوّمى از عشق

به يك حالتى كه زمام فكر و اراده انسان را مى گيرد ، بر عقل و بر اراده تسلط پيدا مى كند و لهذا حالتى مى شود شبه جنون ، يعنى عقل را ديگر در آنجا حكمى نيست . يك چنين حالتى را عشق مى نامند . عيب اساسى اين حالت اين است كه از اختيار انسان خارج است . اين قابل توصيه نيست . اين مسأله كه به نام عشق ناميده مى شود نيز چنين است كه اگر پيش آمد ممكن است يك كسى را خراب كند . [مراد عشق منفى است] ممكن است هم كسى را آباد كند . [مراد عشق حقيقى است] ولى به هر حال يك امر قابل توصيه نيست . (1)

نگاهى به موضوع عشق وماهيّت آن

انسان هميشه يك غريزه كلّى نسبت به همسر دارد . مردى كه در جستجوى

ص: 143


1- _ مجموعه آثار شهيد مطهرى ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، انتشارات صدرا.

زن است ، «عاشق» كلى است و همين طور زنى كه در جستجوى شوهر است . ما خودمان [مراد استاد شهيد است] هميشه در باب عشق به اين حرف مى خنديم كه بگويند كسى عاشق كلّى طبيعى است. زيرا آدم نمى تواند عاشق كلّى طبيعى باشد . انسان مى تواند طالب كلى طبيعى مال باشد ، طالب كلّى اتومبيل باشد ، ولى نمى تواند عاشق كلّى طبيعى زن باشد . داستان آن غلامى كه اربابش ديد خيلى ناراحت است و مدتى است كه روز به روز لاغر و لاغرتر و رنگش زردتر مى شود . به او گفتند : آقا به درد اين غلام برس . گفت : چى شده ؟ گفتند :

غلام تو عاشق شده . ارباب غلام را خواست . گفت : «قضيه چيست؟» . غلام شروع كرد به گريه كردن . [ارباب] گفت : دردت را بگو . غلام هى گريه مى كرد . آخرش گفت عاشق شده ام . ارباب گفت : «عاشق كى؟» غلام گفت : «هركه را شما مصلحت

ص: 144

بدانيد» . انسان نمى تواند عاشق كسى باشد كه ديگرى مصلحت بداند . (1)

نظريات مختلف درباره ماهيّت عشق

نظريّات مختلفى در اين باره داده شده است . بعضى خودشان را با اين كلمه خلاص كرده اند كه اين يك بيمارى است ، يك ناخوشى است ، يك مرض است . اين نظريّه ، مى توان گفت فعلاً تابع و پيرو ندارد كه عشق را صرفا يك بيمارى بدانيم . نه تنها بيمارى نيست بلكه مى گويند يك موهبت است ، آنگاه مسأله اساسى در اينجا اين است كه آيا عشق به طور كلّى يك نوع بيشتر نيست يا دو نوع است ؟

بعضى نظريّات اين است كه عشق يك نوع بيشتر نيست و آن همان عشق جنسى است ، يعنى ريشه عضوى و فيزيولوژيك دارد و يك نوع هم بيشتر نيست . تمام عشق هايى كه در عالم وجود داشته و دارد با همه آثار و خواصّش _ عشق هاى به

ص: 145


1- _ مجموعه آثارشهيدمطهرى، جلد3، كتاب فطرت، انتشارات صدرا.

اصطلاح رمانتيك كه ادبيّات دنيا را اين داستان هاى عشقى پر كرده است ، مثل داستان مجنون عامرى وليلا، تمام اين ها _ عشق هاى جنسى است و جز اين چيز ديگرى نيست .(1)

گروهى عشق را _ همين عشق انسان به انسان را كه بحث درباره آن است _ دو نوع مى دانند . مثلاً بوعلى سينا ، خواجه نصيرالدين طوسى و ملاصدرا عشق را دو نوع مى دانند ، كه اين بحث ذيل فصل عشق از نظر عرفا خواهد آمد .(2)

قدر مسلّم اين است كه بشر عشق را ستايش مى كند . يعنى يك امر قابل ستايش مى داند ، در صورتى كه آنچه از مقوله شهوت است قابل ستايش نيست .

ص: 146


1- _ مجموعه آثار شهيد مطهرى ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، صفحه 91 ، انتشارات صدرا.
2- _ مجموعه آثار شهيد مطهرى ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، صفحه 91 ، انتشارات صدرا.

مثلاً انسان شهوتِ خوردن يا ميل به غذا _ كه يك ميل طبيعى است _ دارد . آيا اين ميل از آن جهت كه يك ميل طبيعى است هيچ قابليت تقديس پيدا كرده ؟ تا به حال شما ديده ايد حتى يك نفر در دنيا بيايد ميلش را به فلان غذا را ستايش كند ؟ عشق هم تا آنجا كه به شهوت [جنسى] مربوط باشد . مثل شهوت خوردن است و قابل تقديس نيست. ولى به هرحال اين حقيقت تقديس شده است وقسمت بزرگى از ادبيّات دنيا را تقديس عشق تشكيل مى دهد .(1)

عشق جسمانى و روحانى

عشق دو نوع است، يك نوعش اساسا شهوت است ، آن را «جسمانى» مى نامند و مى گويند رهايش كنيد. يك نوع ديگرش هست كه مى گويند آن شهوت نيست و امر روحى است . تازه آن هم كه امر روحى است خودش فى حدّذاته يك كمالى

ص: 147


1- _ مجموعه آثار شهيد مطهرى ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، صفحه 95 ، انتشارات صدرا.

براى انسان نيست. مى گويند وقتى كه انسان اين حالت روحى را پيدا كرد و يك حالت شبه جنون در او پيدا شد خاصيتش اين است كه انسان را از غير معشوق از همه چيز مى بُرد و جدا مى كند و انسان تازه آمادگى پيدا مى كند براى اينكه يك دفعه از خلق يك جا ببُرد و در معشوق تمركز پيدا كند.(1)

احساسات انسان انواع و مراتب دارد . برخى از آنها از مقوله شهوت و مخصوصا شهوت جنسى است و از وجوه مشترك انسان و ساير حيوانات است ، با اين تفاوت كه در انسان به علت خاصى اوج و غليان زايدالوصفى مى گيرد و بدين جهت نام «عشق» به آن مى دهند و در حيوان هرگز به اين صورت درنمى آيد. ولى به هر حال از لحاظ حقيقت و ماهيت جز طغيان و فوران و طوفان شهوت چيزى نيست. از مبادى جنسى سرچشمه مى گيرد و به همان جا خاتمه مى يابد.

ص: 148


1- _ مجموعه آثار شهيد مطهرى ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، صفحه 198 ، انتشارات صدرا.

افزايش و كاهشش بستگى زيادى دارد به فعاليت هاى فيزيولوژيكى دستگاه تناسلى و قهرا به سنين جوانى با پاگذاشتن به سن ازيك طرف و اشباع و اِفراز از طرف ديگر كاهش مى يابد و منتفى مى گردد.(1)

عشق و عرفان در نيايش امام على عليه السلام

در متن اسلام ، به عبادت ، به آنچه كه واقعا روح نيايش و پرستش است ، يعنى

ص: 149


1- _ جاذبه و دافعه ، صفحه 51 انتشارات صدرا . لازم به ذكر كه استاد شهيد ذيل اين بحث توضيحى دارند و آن اين است كه مى گويد: جوانى كه از ديدن رويى زيبا و مويى مُجَعَّد [موى پيچيده] به خودمى لرزد و ازلمس دستى ظريف به خودمى پيچد بايدبداندجزجريان مادى حيوانى دركارنيست. اين گونه عشق ها به سرعت مى آيد و به سرعت مى رود. قابل اعتماد و توصيه نيست ، خطرناك است ، فضيلت كُش است ، تنها با كمك عفاف و تقوا و تسليم نشدن در برابر آن است كه آدمى سود مى برد .

رابطه انسان و خدا ، محبت ورزى به خدا ، انقطاع به ذات پروردگار _ كه كامل ترين عبادتهاست _ توجه زيادى شده است .

جمله معروف اميرالمؤمنين را همه شنيده ايم :

«الهى ما عَبَدْتُكَ خَوْفا مِنْ نارِكَ وَ لا طَمَعا فى جَنَّتِكَ بَلْ وَجَدْتُكَ اَهْلاً لِلْعبادَةِ فَعَبَدْتُكَ : خدايا ! تو را پرستش نكردم به طمع بهشت و نه از ترس جهنّمت ، بلكه تو را چون شايسته نيايش و پرستش ديدم ، پرستش كردم» .

[اين نوع عبادت چيزى جز عشق به درگاه الهى نيست.]

يكى از دعاهايى كه از مضامين عالى برخوردار است ، دعاى مناجات شعبانيّه است . و در روايتى كه آن را نقل كرده ، آمده است كه اميرالمؤمنين و امامانِ از اولاد او اين دعا را مى خوانده اند ، دعايى است در سطح ائمه . يعنى خيلى سطحِ بالاست ، انسان وقتى اين دعا را مى خواند ، مى فهمد كه اصلاً روح نيايش در اسلام يعنى چه . در آنجا جز عرفان و محبّت و عشق به خدا ، جز انقطاع از غير

ص: 150

خدا ، خلاصه جز سراسر معنويّت ، چيز ديگرى نيست و حتى تعبيراتى است كه براى ما تصورش هم خيلى مشكل است .(1)

ديدگاه قرآن پيرامون زوجيّت و وجود مودّت بين زوجين

در آيه قرآن ، آنجا كه پيوند زوجيّت را يكى از نشانه هاى وجود خداوند حكيم عليم ذكر مى كند با كلمه «مودّت» و «رحمت» ياد مى كند (چنانكه مى دانيم «مودّت» و «رحمت» با شهوت و ميل طبيعى فرق دارد) مى فرمايد :

«وَ مِنْ اياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا ... وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً : يكى از نشانه هاى خداوند اين است كه از جنس خود شما براى شما جفت آفريده

ص: 151


1- _ تعليم و تربيت ، صفحه 334 ، انتشارات صدرا.

است ... و ميان شما و آن مهر و رأفت قرار داده است» . (1)

اين عشق است كه در آيات بسيارى از قرآن با واژه محبت و احيانا «وُدّ» يا «مودّت» از آن ياد شده است . اين آيات در چند قسمت قرار گرفته است :

1 _ آياتى كه در وصف مؤمنان است و از دوستى و محبت عميق [عشق] آنان نسبت به حضرت حق يا نسبت به مؤمنان سخن گفته است :

«وَالَّذينَ امَنُوا اَشَدُّحُبّالِلّهِ: آنان كه ايمان آورده اند در دوستى خدا سخت ترند». (2)

«وَ الَّذينَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الاْيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ اِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدوُنَ فى صُدوُرِهِمْ حاجَةً مِمّا اُوتُوا وَ يُؤْثِروُنَ عَلى اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ

ص: 152


1- _ 21 / روم .
2- _ 165 / بقره .

خَصاصَةٌ : و آنان كه پيش از مهاجران در خانه (دارالهجرة ، خانه مسلمانان) و دارالايمان (خانه روحى و معنوى مسلمانان) جايگزين شده ، مهاجرانى را كه به سوى ايشان مى آيند دوست دارند و در دل خودشان از آنچه به آن ها داده شده است احساس ناراحتى نمى كنند و آنها را بر خويش مقدم مى دارند . هرچند خود نيازمند بوده باشند» .(1)

2 _ آياتى كه از دوستى حضرت حق نسبت به مؤمنان سخن مى گويد :

«اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ : خدا دوست دارد توبه كنندگان و پاكيزگان را» .(2)

ص: 153


1- _ 9 / حشر .
2- _ 222 / بقره .

«وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ : خدا دوست دارد نيكوكاران را» .(1)

«اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ : خدا دوست دارد خود نگه داران را» .(2)

«وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ : خدا دوست دارد پاكيزگان را» .(3)

«اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ : خدا دوست دارد عدالت كنندگان را» .(4)

3 _ آياتى كه متضمن دوستى هاى دوطرفى و محبت هاى متبادل است : دوستى حضرت حق نسبت به مؤمنين و دوستى مؤمنان نسبت به حضرت حق و دوستى مؤمنين يكديگر را :

«قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونى يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ : بگو اگر

ص: 154


1- _ 148 / آل عمران .
2- _ 4 و 7 / توبه .
3- _ 108 / توبه .
4- _ 9 / حجرات و 8 / ممتحنه .

خدا را دوست داريد ، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهانتان را برايتان ببخشايد» .(1)

«فَسَوْفَ يَأْتِى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ : خدا بياورد قومى را كه دوستشان دارد و آنها هم او را دوست دارند» .(2)

محبت مؤمنان نسبت به يكديگر

«اِنَّ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّا : آنان كه ايمان

آورده اند و اعمال شايسته انجام داده اند خداوند بخشايشگر برايشان دوستى قرار مى دهد» .(3)

ص: 155


1- _ 31 / آل عمران .
2- _ 54 / مائده .
3- _ 96 / مريم .

«وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً : و ميان شما با همسرانتان دوستى قرار داد و مهر افكند» .(1)

و همين علاقه و محبت است كه حضرت ابراهيم عليه السلام براى ذرّيّه اش خواست (2) و پيغمبر خاتم نيز به دستور خداوند براى خويشانش طلب كرد» .(3)

و آنچنان كه از روايات برمى آيد ، روح و جوهر دين غير از محبت چيزى نيست . بُرَيْد عِجلى مى گويد :

در محضر امام باقر عليه السلام بودم . مسافرى از خراسان كه راه دور را پياده طى كرده بود به حضور امام شرفياب شد . پاهايش را كه از كفش درآورد شكافته

ص: 156


1- _ 21 / روم .
2- _ 37 / ابراهيم .
3- _ 23 / شورى .

شده و ترك برداشته بود . گفت : به خدا سوگند من را نياورد از آنجا كه آمدم مگر دوستى شما اهل البيت.امام فرمود: به خدا قسم اگر سنگى ما را دوست بدارد، خداوند آن را با ما محشور كند و قرين [ما] گرداند وَ هَلِ الدّينُ اِلاّ الْحُبُّ : آيا دين چيزى غير از دوستى است .(1) مردى به امام صادق عليه السلام گفت : ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان اسم مى گذاريم . آيا اين كار ، ما را سودى دارد ؟

حضرت فرمود : آرى ، به خدا قسم «وَ هَلِ الدّينُ اِلاَّ الْحُبُّ» مگر دين چيزى غير از دوستى است؟ سپس به آيه شريفه : «اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونى يُحْبِبْكُمُ اللّهُ»(2) استشهاد فرمود. (3) اساسا علاقه و محبت است كه اطاعت آور است .

ص: 157


1- « سفينة البحار » جلد 1 ، صفحه 201 ماده حب .
2- 31 / آل عمران .
3- « سفينة البحار » جلد 1 ، صفحه 626 ماده سماء .

عاشق را يارا نباشد كه از خواست معشوق سر بپيچد . ما اين را خود با چشم مى بينيم كه جوانك عاشق در مقابل معشوقه و دلباخته اش از همه چيز مى گذرد و همه چيز را فداى او مى سازد .... اطاعت و پرستش حضرت حق به نسبت محبت و عشقى است كه انسان به حضرت حق دارد . همچنانكه امام صادق عليه السلام فرمود :

تَعْصَى الاِلهَ وَ اَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ *** هذا لَعَمْرِى فِى الْفِعالِ بَديعُ لَوْ كانَ حُبُّكَ صادِقا لاَطَعْتَهُ

اِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ يُحِبُّ مُطيعُ

خدا را نافرمانى كنى و اظهار دوستى او كنى ؟ به جان خودم اين رفتارى

ص: 158

شگفت است . اگر دوستى ات راستين بود اطاعتش مى كردى ، زيرا كه دوستدار ، مطيع كسى است كه اورادوست دارد .(1)

جايگاه عشق در روايات

«اَفْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ وَ عانَقَها وَ باشَرَها بِجَسَدِه وَ تَفَرَّغَ لَها : بهترين مردم آن كسى است به پرستش و نيايش عشق بورزد» .

كلمه «عشق» در تعبيرات اسلامى خيلى كم آمده كه بعضى ها اساسا روى همين جهت گفته اند كه اصلاً اين كلمه را نبايد استعمال كرد و با استعمال زياد شُعَرا هم مخالفت مى كنند و مى گويند كلمه حبُّ و دوستى را بايد به كار برد نه

ص: 159


1- جاذبه و دافعه ، صفحه 59 ، انتشارات صدرا . [تذكر : كل اين بحث از صفحه 59 شروع مى شود و شماره آيات و روايات ذيل صفحه نوشته شده] .

كلمه عشق ، ولى ديگران جواب داده اند كه كلمه عشق در اصطلاحات دينى كم به كار رفته نه اينكه هيچ به كار نرفته .

از جمله مواردى كه به كار رفته همين جاست ، كه عرض كردم . يكى ديگر آن جمله اى معروفى است كه نوشته اند اميرالمؤمنين در وقتى كه از صفّين برمى گشتند يا به صفّين مى رفتند (ترديد از من است) [مراد استاد شهيد است] به سرزمين كربلا كه رسيدند ، مشتى از خاك را برداشتند و بو كردند و بعد فرمودند :

«واها لَكِ اَيَّتُها التُّرْبَةُ : خوشا به تو اى خاك» .

«ههُنا مُناخُ رُكّابٍ وَ مَصارِعُ عُشّاقٍ :اينجا جايى است كه بارهايى فرود خواهد آمد . سوارهايى به اينجا كه مى رسند بارشان را فرود مى آورند و اينجا خوابگاه عاشقانى است» .

ص: 160

بعد جمله هايى فرمود كه آن جمله ها كاملاً مى رساند كه حضرت نظر به حادثه كربلا داشته اند .(1)

همچنين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند :

«طوبى لِمَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ : خوشا به حال كسى كه به عبادت عشق بورزد» .

با عبادت به صورت معشوق دربيايد .

«وَ اَحَبَّها بِقَلْبِه : و از صميم قلب عبادت را دوست داشته باشد» .

«و باشَرَها بِجَسَدِه : و با بدنش به آن بچسبد» .

مقصود اين است كه عبادت فقط يك ذكر قلب به تنهايى نيست . (2)

ص: 161


1- تعليم و تربيت ، پاورقى صفحه 331 ، انتشارات صدرا .
2- تعليم و تربيت ، صفحه 331 ، انتشارات صدرا .

عشق ناروا از ديدگاه امام على عليه السلام

«مَنْ عَشِقَ شَيْئا اَعْشى (اَعْمى) بَصَرَهُ وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحيحَةٍ وَ يَسْمَعُ بِاُذُنٍ غَيْرِ سَميعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ وَ اَماتَتِ الدُّنْيا قَلْبَهُ وَ وَ لِهَتْ عَلَيْها نَفْسُهُ ، فَهُوَ عَبْدٌ لَها : هركس به چيزى عشق ناروا ورزد ، آن عشق نابينايش مى كند و قلبش را بيمار كرده ، با چشمى بيمار مى نگرد و با گوشى بيمار مى شنود، خواهش هاى نفس پرده عقلش را دريده ، دوستى دنيا دلش را ميرانده است، شيفته بى اختياردنياو برده آن است» .

«وَ لِمَنْ فى يَدَيْهِ شِىْ ءٌ مِنْها حَيْثُما زالَتْ زالَ اِلَيْها وَ حَيْثُما اَقْبَلَتْ اَقْبَلَ عَلَيْها لا يَنْزَجِرُ مِنَ اللّهِ بِزاجِرٍ وَ لا يَتَّعِظُ مِنْهُ بِواعِظٍ : و برده كسانى است كه چيزى از دنيا در دست دارند ، دنيا به هر طرف برگردد او نيز برمى گردد و هرچه هشدارش

ص: 162

دهند از خدا نمى ترسد ، از هيچ پند دهنده اى شنوايى ندارد» .(1)

روايتى ديگر در اين زمينه وجود دارد كه مى فرمايد :

«مَنْ عِشِقَ وَ كَتَمَ وَ عَفَّ وَ ماتَ ، ماتَ شهيدا : هركس عاشق گردد و كتمان كند و عفاف بورزد و در همان حال بميرد شهيد مرده است» .(2)

آيه قرآن سوره يوسف ، آيه 30 ، در مورد عشق زليخا به يوسف عليه السلام اشاره مى كند :

«وَ قالَ نِسْوَةٌ فِى الْمَدينَةِ امْرَأَتُ الْعَزيزِ تُراوِدُ فَتيها عَنْ نَفْسِه قَدْ شَغَفَها حُبّا اِنّا لَنَريها فى ضَللٍ مُبينٍ : گروهى از زنان شهر گفتند همسر عزيز ، غلامش را به

ص: 163


1- نهج البلاغه ، فيض الاسلام ، خطبه 108 .
2- رسول اكرم ، كنزالاعمال ، خ 7000 .

سوى خود دعوت مى كند . عشق اين جوان در اعماق قلبش نفوذ كرد . ما او را در گمراهى آشكار مى بينيم» .

تعبير قرآن به جاى عشق چنين است : قَدْ شَغَفَها حُبَّا يعنى اين كه مجامع قلبش را گرفته بود.

اصلاً قلبش را مثل مشت در اختيار گرفته بود. اين حالت در اين زن پيدا مى شود. بعدها اين زن كه قبلاً دين شوهرش را داشته است (شرك بوده يا چيز ديگر) موحِّد مى شود و يك موحِّد خداپرست كامل مى شود.

در قصص و حكايات آمده كه حضرت يوسف عليه السلام آن اواخر مى رود سراغ زليخا . زليخا ديگر به او اعتنا نمى كند .

مى گويد من يوسف ام. من همانى هستم كه تو چنين مى كردى . هرچه مى گويد ، زليخا به او اعتنا نمى كند .

ص: 164

مى گويد چرا ؟ مى گويد اكنون من كسى را پيدا كرده ام كه ديگر به تو اعتنا ندارم . همان حالت قبلى ، يعنى اگر همان عشق مجازى [به] يوسف ، او را يكدفعه از همه چيز نبريده بود و به يك چنين حالت روحى وارد نكرده بود ، در مرحله بعد به يك مرحله از عشق الهى نمى رسيد ، كه به همان يوسف هم ديگر اعتنا نداشته باشد .(1)

چند حديث طلايى درباره عشق

1 _ «اَلْهِجْرانُ عُقُوبَةُ الْعِشْقِ» . (2) على عليه السلام فرمود: دور ماندن و نرسيدن به معشوق، سزاى عشق هاى كاذب است.

ص: 165


1- _ مجموعه آثار شهيد مطهرى ، جلد 3 ، كتاب فطرت ، صفحه 198 ، انتشارات صدرا.
2- بحارالانوار ، جلد 78 ، صفحه 11 .

2 _ عَنِ الْمُفَضّل ، قالَ : سألتُ اَبا عَبْدِاللّه عليه السلام عَنِ الْعِشْقِ ؟ قالَ : «قُلُوبٌ خَلَتْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ فَأَذاقَهَا اللّهُ حُبُّ غَيْرَهُ» .(1) مفضّل مى گويد از امام على عليه السلام

درباره ماهيّت عشق پرسيدم، فرمود: خداوند قلب هايى را كه از ياد او خالى شوند، به عشق غيرخودش مبتلا مى كند .

3 _ «مَنْ عَشِقَ وَ كَتَمَ وَ عَفَّ وَ صَبَرَ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَ اَدْخَلَهُ الْجَنّة» .(2) رسول اكرم فرمود: كسى كه عاشق شود ولى عشق (غيرخدايى) خود را پنهان كند و پاكدامنى پيشه سازد و صبر و خويشتن دارى نمايد خدا او را آمرزيده و در بهشت وارد مى سازد .

4 _ حديث قدسى: يَقُولُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ : «اِذا كانَ الْغالِبُ عَلى الْعَبْدِ الاِشْتِغالُ بى

ص: 166


1- بحارالانوار ، جلد 73 ، صفحه 158 .
2- كنزالاعمال ، خ 7002 .

جَعَلْتُ بُغْيَتَهُ وَ لَذَّتَهُ فى ذِكْرى . فَاِذا جَعَلْتُ بُغْيَتَهُ وَلَذَّتُهُ فى ذِكْرى عَشِقَنى وَ عَشِقْتُهُ فَاِذا عَشِقَنى وَ عَشِقْتُهُ ، رَفَعْتُ الْحِجابَ فيما بَيْنِى وَ بَيْنَهُ و صَيَّرْتُ ذلِكَ تَغالُبا عَلَيْهِ ، لا يَسْهُو اِذا سَهَا النّاسُ» .(1) (2)

پيامبرخدا مى فرمايد: خداى عزّ و جل مى فرمايد: هرگاه اشتغالِ به من بر جان بنده غالب آيد، خواهش و لذّت او را در ياد خودم قرار دهم و چون خواهش و لذّتش را در ياد خودم قرار دهم عاشق من گردد و من نيز عاشق او. و چون عاشق يكديگر شديم پرده ميان خود و او را بالا زنم و آن (مشاهده جلال و جمال خود) را بر جان او مسلّط گردانم، به طورى كه وقتى مردم دچار سهو و اشتباه مى شوند،

ص: 167


1- كنزالعمّال ، خ 1872 .
2- ميزان الحكمة ، جلد 8، از مجموعه 15 جلدى، صفحه 3790 .

او دستخوش سهو نمى شود.

نقش عشق و محبّت در خودسازى انسان در اشعار حافظ و علامه طباطبايى

در زبان شعر و ادب ، در باب اثر عشق بيشتر به يك اثر برمى خوريم و آن الهام بخشى و فياضيّت عشق است .

بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود

اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش (1)

فيض گل گرچه به حسب ظاهر لفظ ، يك امر خارج از وجود بلبل است ولى در حقيقت چيزى جز نيروى خود عشق نيست .

تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون شد *** از سمك تا به سماكش كشش ليلى بود (2)

ص: 168


1- لسان الغيب ، حافظ .
2- علامه طباطبايى .

از محبّت تلخ ها شيرين شود *** از محبّت مس ها زرّين شود .(1)

عشق در اشعار مولوى

گفتيم كه عشق و محبّت منحصر به عشق حيوانى جنسى و حيوانى نسلى نيست ، بلكه نوع ديگرى از عشق و جاذبه هست كه در جوّى بالاترقراردارد و اساسا از محدوده ماده و مادّيات بيرون است و از غريزه اى ماوراى بقاى سرچشمه مى گيرد و در حقيقت فصل مميّز جهان انسان و جهان حيوان است و آن عشق معنوى و انسانى است، عشق ورزيدن به فضايل و خوبى ها و شيفتگى سجاياى انسانى و جمال حقيقت .

عشق هايى كز پى رنگى بود *** عشق نَبْوَد عاقبت ننگى بود

ص: 169


1- مثنوى معنوى .

زانكه عشق مردگان پاينده نيست *** چونكه مرده سوى ما آينده نيست

عشق زنده در روان و در بصر *** هر دو مى باشد ز غنچه تازه تر

عشق آن زنده گزين كو باقى است *** و ز شراب جانفزايت ساقى است

عشق آن بگزين كه جمله انبياء *** يافتند از عشق او كار و كيا (1)(2)

آثار سوء عشق در غفلت از عيوب معشوق

ازبراى عشق معايبى نيز هست . از جمله معايب آن اينكه عاشق در اثر استغراق (3) در حُسن معشوق ، از عيب او غفلت مى كند آن چنان كه سعدى در

ص: 170


1- مثنوى معنوى .
2- جاذبه و دافعه ، صفحه 58 ، انتشارات صدرا.
3- غرق شدن .

گلستان مى گويد :

«هركسى را عقل خودبه كمال نمايدوفرزندخود به جمال».

اين اثر سوء با آنچه در متن خوانديم _ كه اثر عشق حساسيت هوش و ادراك است _ منافات ندارد . حساسيت هوش از اين نظر است كه انسان را از كودنى خارج كرده و قوّه را به فعليت مى رساند و اما اثر سوء عشق اين نيست كه آدمى را كودن مى كند، بلكه آدمى را غافل مى كند . مسأله كودنى غير از مسأله غفلت است . بسيارى از اوقات اشخاص كم هوش در اثر حفظ تعادل احساسات ، كمتر در غفلت مى باشند .

عشق فهم را تيزتر مى كند اما توجه را يك جهت و متوحّد مى سازد و لهذا در متن گفته شد كه خاصيت عشق توحّد است و در اثر همين توحّد و تمركز است كه عيب پيدا مى شود و از توجه به امور ديگر مى كاهد .

ص: 171

بالاتر از آن ، نه تنها عشق عيب را مى پوشاند بلكه عيب را حُسن جلوه مى دهد ، زيرا يكى از آثار عشق اين است كه هر جا پرتو افكند آنجا را زيبا مى كند ، يك ذره حُسن را خورشيد ، بلكه سياهى را سفيدى و ظلمت را نور جلوه مى دهد و به قول وحشى :

اگر در كاسه چشمم نشينى *** به جز از خوبى ليلى نبينى

و ظاهرا به اين علت است كه عشق مثل علم نيست كه صددرصد تابع معلوم باشد. عشق جنبه داخلى و نفسانى اش بيش از جنبه خارجى و عينى مى باشد ، يعنى ميزان عشق تابع ميزان حُسن نيست بلكه بيشترتابع ميزان استعداد و مايه عاشق است . در حقيقت عاشق داراى مايه و ماده و آتش زير خاكسترى است كه دنبال بهانه و موضوع مى گردد ، همين كه به موضوعى احيانا برخورد كرد و توافقى دست داد _ كه هنوز رمز اين توافق به دست نيامده و لهذا گفته مى شود

ص: 172

عشق بى دليل است _ قوه داخلى تجلّى مى كند و به اندازه توانايى خودش حُسن مى سازد نه به آن اندازه كه در محبوب وجود دارد . لذا در متن مى خوانيم كه عاشق عيب معشوق را هنر مى بيند و خارش را گل و ياسمن .(1)

فرق عشق با شهوت

مسأله عشق با مسأله شهوت متفاوت است و فرق آن دو اينجاست كه كسى عاشق ديگرى است و مسأله ، مسأله شهوت است ، هدف تصاحب و از وصال او بهره مند شدن است ، ولى در «عشق» اصلاً مسأله وصال و تصاحب مطرح نيست ، مسأله فناى عاشق در معشوق مطرح است .

مولوى با بيان لطيف خويش، ميان شهوت و مودّت تفكيك مى كند ، آن را

ص: 173


1- جاذبه و دافعه ، صفحه 68 ، پاورقى ، انتشارات صدرا .

حيوانى و اين را انسانى مى خواند . مى گويد :

خشم و شهوت وصف حيوانى بُوَد *** مهر و رقَّت وصف انسانى بُوَد

اينچنين خاصيتى در آدمى است *** مهر ، حيوان را كم است آن از كمى است

فيلسوفان مادى نيز نتوانسته اند اين حالت معنوى را _ كه از جهاتى جنبه غيرمادى دارد و با مادى بودن انسان و مافوق انسان سازگار نيست _ در بشر انكار كنند .(1)

بررسى فرق ميان عشق و هوس

ميان آنچه عشق ناميده مى شود و به قول ابن سينا «عشق عفيف» و آنچه به صورت هوس و حرص و آز و حس تملك درمى آيد _ با اينكه هر دو روحى و

ص: 174


1- جاذبه و دافعه ، صفحه 53 ، انتشارات صدرا .

پايان ناپذير است _ تفاوت بسيار است . عشق عميق و متمركزكننده نيروها و يگانه پرست است و اما هوس ، سطحى و پخش كننده نيرو و متمايل به تنوع و هرزه صفت است .

حاجت هاى طبيعى بر دو قسم است ؛ يك نوع حاجت هاى محدود و سطحى ، مثل خوردن ، خوابيدن . در اين نوع حاجت ها طبيعى بر دو قسم است ؛ يك نوع حاجت هاى محدود و سطحى ، مثل خوردن ، خوابيدن . در اين نوع حاجت ها همين كه ظرفيت غريزه اشباع و حاجت جسمانى مرتفع گردد ، رغبت انسان هم از بين مى رود و حتى ممكن است به تنفر و انزجار تبديل گردد ، ولى يك نوع ديگر از نيازهاى طبيعى عميق و درياصفت و هيجان پذير است ، مانند پول پرستى و جاه طلبى .

غريزه جنسى داراى دو جنبه است ، از نظر حرارت جسمى از نوع اول است

ص: 175

ولى از نظر تمايل روحى دو جنس به يكديگر چنين نيست . براى روشن شدن مقايسه اى به عمل مى آوريم :

هرجامعه اى كه لحاظ خوراك يك مقدار معين تقاضا دارد ، يعنى اگر كشورى مثلاً بيست نفر جمعيت داشته باشد ، مصرف خوراكى آنها معين است كه كمتر از آن نبايد باشد و زيادتر هم اگر باشد نمى توانند مصرف كنند ، فرضا اگر گندم زياد داشته باشند به دريا مى ريزند . درباره اين جامعه اگر بپرسيم مصرف خوراك آن در سال چقدر است ؟ جواب ، مقدار مشخصى خواهد بود ، ولى اگر درباره يك جامعه بپرسيم كه نظرعلاقه افراد به پول چقدر احتياج به ثروت هست ؟ يعنى چقدر پول لازم دارد تا حس پول پرستى همه افراد آن را اشباع كند ، به طورى كه اگر باز هم بخواهيم به آنها پول بدهيم بگويند ديگر سير شده ايم ، ميل نداريم و نمى توانيم بگيريم ؟ جواب اين است كه اين خواست حدى نخواهد داشت .

ص: 176

علم دوستى هم همين حالت را دارد .

در حديثى از پيغمبر اكرم عليه السلام آمده است :

«مَنْهُومانِ لا يَشْبَعانِ ، طالِبُ عِلْمٍ وَ طالِبُ مالٍ : يعنى دو گرسنه هرگز سير نمى شوند : يكى جوينده علم و ديگرى طالب ثروت . هرچه بيشتر به آنها داده شود اشتهاشان تيزتر مى گردد» .

جاه طلبى بشر هم از همين قبيل است . ظرفيت بشر از نظر جاه طلبى پايان ناپذير است . هر فردى هر مقام اجتماعى و هر پست عالى را كه به دست آورد باز هم طالب مقام بالاتر است و اساسا هرجا كه پاى حس تملك به ميان بيايد از پايان پذيرى خبرى نيست .

غريزه جنسى دو جنبه دارد : جنبه جسمانى و جنبه روحى . از جنبه جسمى محدود است . از اين نظر يك زن و دو زن براى اشباع مرد كافى است ، ولى از نظر

ص: 177

تنوع طلبى عطش روحى اى كه در اين ناحيه ممكن است به وجود آيد شكل ديگرى دارد .

قبلاً اشاره كرديم كه حالت روحى مربوط به اين موضوع دو نوع است : يكى آن است كه به اصطلاح «عشق» ناميده مى شود و همان چيزى است كه در ميان فلاسفه و مخصوصا فلاسفه الهى مطرح است كه آيا ريشه و هدف عشق واقعى ، جسمى و جنسى است و يا ريشه و هدف ديگرى دارد كه صد در صد روحى است و يا شقّ سومى در كار است و آن اينكه از لحاظ ريشه جنسى است ولى بعد حالت معنوى پيدا مى كند و متوجه هدف هاى غيرجنسى مى گردد .

نوع ديگر عطش روحى آن است كه به صورت حرص و آز درمى آيد كه از شؤون حس تملك است و يا آميخته اى است از دو غريزه پايان ناپذير : شهوت جنسى و حس تملك . آن همان است كه در صاحبان حرمسراهاى قديم و در اغلب

ص: 178

پولداران و غير پولداران عصر ما وجود دارد .

اين نوع از عطش تمايل به تنوع دارد ، از يكى سير مى شود و متوجه ديگرى مى گردد . در عين اينكه ده ها نفر در اختيار دارد و دربند ده ها نفر ديگر است و همين نوع از عطش است كه در زمينه بى بند و بارى ها و معاشرت هاى به اصطلاح آزاد به وجود مى آيد . اين نوع از عطش است كه هوس ناميده مى شود . همان طور كه در گذشته گفتيم : عشق ، عميق و متمركزكننده نيروها و تقويت كننده نيروى تخيل و يگانه پرست است و اما هوس ، سطحى و پخش كننده نيروها و متمايل به تنوع و تفنن و هرزه صفت است . اين نوع از عطش كه هوس ناميده مى شود ارضاء شدنى نيست . اگر مردى در اين مجرا بيفتد ، فرضا حرمسرائى نظير حرمسراى هارون الرشيد و خسروپرويز داشته باشد پُر از زيبارويان كه سالى يكبار به هر يك نوبت نرسد ، باز اگر بشود كه در اقصى نقاط جهان يك زيباروئى

ص: 179

ديگر هست ، طالب آن خواهد شد ؛ نمى گويد بس است ديگر سير شده ام ؛ حالت جهنم را دارد كه هرچه به آن داده شود بازهم به دنبال زيادتراست. خدا در قرآن مى فرمايد : «يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلأَتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزيدِ:(1) به جهنم مى گوئيم پرشدى؟ سير شدى؟ مى گويد آيا باز هم هست».

چشم هرگز از ديدن زيبارويان سير نمى شود و دل هم به دنبال چشم مى رود .

در اينگونه حالات سير كردن و ارضاء از راه فراوانى ، امكان ندارد و اگر كسى بخواهد از اين راه وارد شود درست مثل آن است كه بخواهد آتش را با هيزم سير كند . بطور كلى در طبيعت انسانى از نظر خواسته هاى روحى ، محدوديت در كار نيست . انسان روحا طالب بى نهايت آفريده شده است .(2)

ص: 180


1- 30 / ق .
2- مسأله حجاب ، صفحه 114 .

بررسى اتهام مخالفت اسلام بامسأله عشق و شهوت جنسى

معمولاً گفته مى شود كه مذهب دشمن عشق است . باز طبق معمول ، اين دشمنى اين طور تفسير مى شود كه چون مذهب ، عشق را با شهوت جنسى يكى مى داند و شهوت را ذيلاً پليد مى شمارد ، عشق را خبيث مى شمارد ، ولى چنانكه مى دانيم اين اتهام درباره اسلام صادق نيست ، درباره مسيحيت صادق است . اسلام شهوت جنسى را پليد و خبيث نمى شمارد تا چه رسد به عشق كه يگانگى و دوگانگى آن با شهوت جنسى مورد بحث و گفتگو است . اسلام محبت عميق صميمى زوجين را به يكديگر محترم شمرده و به آن توصيه كرده است و تدابيرى به كار برده كه اين يگانگى و وحدت هرچه بيشتر و محكم تر باشد .(1)

ص: 181


1- اخلاق جنسى ، صفحه 56 ، انتشارات صدرا .

جايگاه عشق در عبادت رسول اكرم صلى الله عليه و آله

پيغمبر خدا شب ها زياد به عبادت برمى خاست و به نصّ قرآن مجيد گاهى دو ثلث شب ، گاهى نصف شب و گاهى ثلث شب را عبادت مى كرد . عايشه كه مى ديد پيغمبر اين همه از وقت شب را به عبادت مى ايستند _ كه در يك وقت آن قدرپيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله روى پاى مباركشان به عبادت ايستاده بودند كه پاهايشان ورم كرده بود _ روزى گفت آخرتوديگرچرااين قدر عبادت مى كنى؟ توكه خدا درباره ات گفته:

«لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ : تا خداوند گناهان گذشته و آينده اى را كه به تو نسبت مى دادند ببخشد» .

خدا كه به تو تأمين داده ، فرمود :

«اَفَلا اَكُونُ عَبْدا شكورا ؟ : آيا من بنده سپاسگزار نباشم» ؟

آيا همه عبادت ها فقط براى ترس از جهنّم و براى بهشت بايد باشد ؟

ص: 182

رابطه عشق و عفت

مطلب عمده اى كه در اينجا هست رابطه عشق و عفت است . آيا عشق به مفهوم عالى و مفيد خود در محيط هاى به اصطلاح آزاد بهتر رشد مى يابد و يا عشق عالى توأم با عفت اجتماعى است ، محيط هايى كه در آنجا زن به حال ابتذال درآمده است كُشنده عشق عالى است؟ اين مطلبى است كه در قسمت آينده كه آخرين قسمت اين بحث است مطرح خواهدشد.(1)

ويل دورانت مى گويد :

در سرتاسر زندگى انسان به اجماع همه عشق از هرچيز جالب توجّه تر است و تعجب اينجاست كه فقط عده كمى درباره ريشه و گسترش آن بحث كرده اند .

ص: 183


1- اخلاق جنسى ، صفحه 57 ، انتشارات صدرا .

در هر زبانى دريايى از كتب و مقالات تقريبا از قلم هر نويسنده اى درباره عشق پيدا شده است و چه حماسه ها و درام ها و چه اشعار شورانگيز كه درباره آن بوجود آمده است ، با اين همه چه ناچيز است تحقيقات علمى محض درباره اين امر عجيب [عشق ]و اصل طبيعى آن و علل تكامل و گسترش شگفت انگيز آن ، از آميزش ساده پروتوزوئا تا فداكارى دانْته و خَلْساتِ پترارك و وفادارى هلوئيز به آبلارد .(1)

همانطورى كه ابتداى بحث گفته شد مطلب عمده در اينجا رابطه عشق و عفت است . بايد ببينيم اين استعداد عالى و طبيعى در چه زمينه و شرايطى بهتر شكوفا مى گردد ؟ آيا آنجا كه يك سلسله مقررات اخلاقى به نام عفت و تقوا بر روح مرد و

ص: 184


1- اخلاق جنسى ، صفحه 56 ، انتشارات صدرا .

زن حكومت مى كند و زن به عنوان چيزى گرانبها دور از دسترس مرد است اين استعداد بهتر به فعليت مى رسد يا آنجا كه احساس منعى به نام عفت و تقوا در روح آنها حكومت نمى كند و اساسا چنين مقرراتى وجود ندارد و زن در نهايت ابتذال در اختيار مرد است ؟ اتفاقا مسأله اى كه غيرقابل انكار است اين است كه محيط هايى به اصطلاح آزاد مانع پيدايش عشق هاى سوزان و عميق است . در اين گونه محيط ها كه زن به حال ابتذال درآمده است ، فقط زمينه براى پيدايش هوس هاى آنى و موقتى و هرجايى و هرزه شدن قلب ها فراهم است .

اين چنين محيط ها ، محيط شهوت و هوس است نه محيط عشق به مفهومى كه فيلسوفان و جامعه شناسان آن را محترم مى شناسند يعنى آن چيزى كه با فداكارى و از خودگذشتگى و سوز و گداز توأم است هشياركننده است . قواى نفسانى را در يك نقطه متمركز مى كند ، قوه خيال را پر و بال مى دهد و معشوق را

ص: 185

آن چنانكه مى خواهد درذهن خود رسم مى كند نه آنچنانكه هست ، خلاّق و آفريننده نبوغ ها و هنرها و ابتكارها و افكار عالى است . (1)

نيروى عشق و محبت در اجتماع

نيروى محبت از نظر اجتماعى نيروى عظيم و مؤثرى است . بهترين اجتماع ها آن است كه با نيروى (عشق) و محبّت اداره شود ، محبّت زعيم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعيم و زمامدار .

علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگى است براى ثبات و ادامه حيات حكومت و تا عامل محبت (و عشق) نباشد رهبر نمى تواند و يا بسيار دشوار است كه اجتماعى را رهبرى كند و مردم را افرادى منضبط و قانونى تربيت كند

ص: 186


1- اخلاق جنسى ، صفحه 59 ، انتشارات صدرا .

ولو اينكه عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار كند . مردم آنگاه قانونى خواهند بود كه از زمامدارشان علاقه ببينند و آن علاقه هاست كه مردم را به پيروى و اطاعت مى كشد .

قرآن خطاب به پيغمبر مى كند كه اى پيغمبر ! نيروى بزرگى را براى نفوذ در مردم و اداره اجتماع در دست دارى :

«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْلَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ :

به موجب لطف و رحمت الهى ، تو بر ايشان نرم دل شدى كه اگر تندخوى سخت دل بودى از پيرامونت پراكنده مى گشتند ، پس از آنان درگذر و برايشان

ص: 187

آمرزش بخواه و در كار با آنان مشورت كن» .(1)

در اينجا علت گرايش مردم به نبى اكرم صلى الله عليه و آلهرا علاقه و مهرى دانسته كه نبى اكرم صلى الله عليه و آله نسبت به آنان مبذول مى داشت، باز دستور مى دهد كه ببخششان و برايشان استغفار كن و با آنان مشورت نما . اين ها همه از آثار محبت و دوستى است ، همچنانكه رفق و حلم و تحمل ، همه از شؤون محبت و احسان اند .

او به تيغ حلم چندين خلق را *** واخريد از تيغ ، چندين حلق را

تيغ حلم از تيغ آهن تيزتر *** بل ز صد لشكر ظفرانگيزتر (2)

قلب زمامداربايستى كانون مهرو(عشق) باشدنسبت به ملت. قدرت و زورگويى كافى نيست ، با قدرت و زور مى توان مردم را گوسفندوار راند ولى نمى توان

ص: 188


1- 159 / آل عمران .
2- مثنوى معنوى مولوى .

نيروهاى نهفته آن ها را بيدار كرد و به كار انداخت ، نه تنها قدرت و زور كافى نيست ، عدالت هم اگر خشك اجرا شود كافى نيست بلكه زمامدار همچون پدرى مهربان بايد قلبا مردم را دوست بدارد و نسبت به آنان مهر بورزد و هم بايد داراى شخصيتى جاذبه دار و ارادت آفرين باشد تا بتواند اراده آنان و همّت آنان و نيروهاى عظيم انسانى آنان را درپيشبرد هدف مقدّس خود به خدمت بگيرد . (1)

تشيع ، مكتب عشق و محبّت

ازبزرگ ترين امتيازات شيعه بر سايرمذاهب اين است كه پايه و زيربناى اصلى آن محبت است. از زمان شخص نبى اكرم صلى الله عليه و آله كه اين مذهب پايه گذارى شده است زمزمه محبّت و دوستى بوده است .

ص: 189


1- جاذبه و دافعه ، صفحه 65 ، انتشارات صدرا .

آنجا كه در سخن رسول اكرم صلى الله عليه و آله جمله «عَلِىٌّ وَ شيعَتُهُ هُمُ الْفائِزُونَ» (1) را مى شنويم ، گروهى را در گِرد على عليه السلام مى بينيم كه شيفته او و مجذوب او مى باشند .

از اين رو تشيع مذهب عشق و شيفتگى است . عنصر محبّت در تشيع دخالت

ص: 190


1- جلال الدين سيوطى در الدّرالمنثور در ذيل آيه 7 سوره بيّنه از ابن عساكر از جابربن عبداللّه انصارى نقل مى كند كه گفت روزى در محضر پيغمبر بوديم كه على نيز به محضرش مى آمد . حضرت فرمود : «وَالَّذى نَفْسى بِيَدِهِ اِنَّ هذا وَ شيعَتُهُ هُمُ الْفائِزُونَ يَوْمَ الْقِيامَةِ : سوگند به آن كسى كه جانم در دست اوست اين مرد و شيعيان او در روز قيامت رستگارانند و مناوى در كنوزالحقايق به دو روايت نقل مى كند و هيثَمى در مجمع الزوائد و ابن حجر در الصواعق المعحرقة همين مضمون را با كيفيتى ديگر نقل مى كنند .

تام دارد . تاريخ تشيع با نام يك سلسله از شيفتگان و شيدايان و جانبازان سر از پا نشناخته توأم است .

على همان كسى است كه در عين اينكه بر افرادى حد الهى جارى مى ساخت و آنها را تازيانه مى زد و احيانا طبق مقررات شرعى دست يكى از آنها را مى بريد ، بازهم از او رو برنمى تافتند و از محبتشان چيزى كاسته نمى شد او خود مى فرمايد :

«لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشَوْمَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِى هذا عَلى اَنْ يُبْغِضَنِى ما اَبْغَضَنى ، وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيا بِجَمّاتِها عَلَى الْمُنافِقِ عَلى اَنْ يُحِبَّنى ما اَحَبَّنِى ، وَ ذلِكَ اَنَّهُ قُضِىَ فَانْقَضى عَلى لِسانِ النَّبِىِّ الاُمِّىِّ اَنَّهُ قالَ : يا عَلىُّ لا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لا يُحِبُّكَ مُنافِقٌ : اگر با اين شمشير بينى مؤمن را بزنم كه با من دشمن شود هرگز دشمنى نخواهد كرد و اگر همه دنيا را بر سر منافق بريزم كه مرا دوست بدارد هرگز مرا

ص: 191

دوست نخواهد داشت ، زيرا كه اين گذشته و بر زبان پيغمبر امّى جارى گشته كه گفت : اى على ! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمى دارد» .(1)

على عليه السلاممقياس وميزانى است براى سنجش فطرت هاو سرشت ها،آن كه فطرتى سالم و سرشتى پاك دارد از وى نمى رنجد [يعنى هميشه عاشق على عليه السلاماست] ولو اينكه شمشيرش بر او فرود آيد . و آن كه فطرتى آلوده دارد به او علاقمند نگرددولواينكه احسانش كند ، چون على عليه السلام جز تجسم حقيقت چيزى نيست .(2)

نقش عشق در زندگى انسان و آثار آن

از جمله آثار عشق نيرو و قدرت است . محبت نيروآفرين است . جَبان [ترسو] را شجاع مى كند . يك مرغ خانگى تا زمانى كه تنهاست بالهايش را روى پشت خود

ص: 192


1- نهج البلاغه ، حكمت 42 .
2- جاذبه و دافعه ، انتشارات صدرا .

جمع مى كند ، آرام مى خرامد ، هى گردن مى كشد كرمكى پيدا كند تا از آن استفاده نمايد ، از مختصر صدايى فرار مى كند ، در مقابل كودكى ضعيف از خود مقاومت نشان نمى دهد . اما همين مرغ وقتى جوجه دار شد ، عشق و محبت در كانون هستى اش خانه كرد ، وضعش دگرگون مى گردد ، بال هاى بر پشت جمع شده را به علامت آمادگى براى دفاع پايين مى اندازد ، حالت جنگى به خود مى گيرد ، حتى آهنگ فريادش قوى تر و شجاعانه تر مى گردد . قبلاً به احتمال خطرى فرار مى كرد اما اكنون به احتمال خطرى حمله مى كند ، دليرانه يورش مى برد . اين محبت و عشق است كه مرغ ترسو را به صورت حيوانى دلير جلوه گر مى سازد .

عشق و محبت ، سنگين و تنبل را چالاك و زرنگ مى كند و حتى از كُودن ، تيزهوش مى سازد .

پسر و دخترى كه هيچ كدام از آنها در زمان تجردشان در هيچ چيزى

ص: 193

نمى انديشيدند مگر در آنچه مستقيما به شخص خودشان ارتباط داشت ، همين كه به هم دل بستند و كانون خانوادگى تشكيل دادند براى اولين بار خود را به سرنوشت موجودى ديگر علاقمند مى بينند ، شعاع خواسته هايشان وسيع تر مى شود و چون صاحب فرزند شدند به كلى روحشان عوض مى شود . آن پسرك تنبل و سنگين اكنون چالاك و پُرتحرك شده است و آن دختركى كه به زور هم از رختخواب برنمى خاست اكنون تا صداى كودك گهواره نشين اش را مى شنود ، همچون برق مى جَهَد . كدام نيروست كه لَختى و رخوت را برد و جوان را اين چنين حساس ساخت ؟ آن جز عشق و محبّت نيست .

عشق است كه از بخيل ، بخشنده و از كم طاقت و ناشكيبا متحمل و شكيبا مى سازد .

اثر عشق است كه مرغ خودخواه را كه فقط به فكر خود بود [كه ]دانه اى جمع

ص: 194

كند و خود را محافظت كند ، به صورت موجودى سخى درآورد كه چون دانه اى پيدا كرد جوجه ها را آواز دهد يا يك مادر را كه تا ديروز دخترى لوس و بخور و بخواب و زودرنج و كم طاقت بود با قدرت شگرفى در مقابل گرسنگى و بى خوابى و ژوليدگى اندام ، صبور و متحمل مى سازد ، تاب تحمل زحمات مادرى به او مى دهد ، توليد رقّت و رفع غلظت و خشونت از روح و به عبارت ديگر تلطيف عواطف و همچنين توحّد و تأحّد و تمركز و از بين بردن تشتّت و تفرّق نيروها و در نتيجه قدرت حاصل از تجمع ، همه از آثار عشق و محبت است .

در زبان شعر و ادب در باب عشق بيشتر به يك اثر برمى خوريم و آن الهام بخشى و فياضت عشق است .

عشق ، قواى خفته را بيدار و نيروهاى بسته و مهارشده را آزاد مى كند نظير شكافتن اتم ها و آزاد شدن نيروهاى اتمى . الهام بخش است و قهرمان ساز . چه

ص: 195

بسيار شاعران و فيلسوفان و هنرمندان كه مخلوق يك عشق و محبت نيرومندند .

عشق ، نفس را تكميل و استعدادات حيرت انگيز باطنى و ظاهر مى سازد . از نظر قواى ادراكى ، الهام بخش و از نظر قواى احساسى، اراده و همت را تقويت مى كند و آنگاه كه در جهت عِلوى متصاعد شود كرامت و خارق عادت به وجود مى آورد .

روح را از مزيج ها و خلط ها پاك مى كند و به عبارت ديگر عشق تصفيه گر است . صفات رذيله ناشى از خودخواهى و يا سردى و بى حرارتى را از قبيل بُخل ، امساك ، جبن ، تنبلى ، تكبر و عُجب ، از ميان مى برد . حقدها و كينه ها را زايل مى كند و از بين برمى دارد گو اينكه محروميت و ناكامى در عشق ممكن است به نوبه خود توليد عقده و كينه ها كند .

از محبت تلخ ها شيرين شود *** از محبت مس ها زرين شود

ص: 196

اثر عشق از لحاظ روحى در جهت عمران و آبادى روح است و از لحاظ بدنى در جهت گداختن و خرابى . اثر عشق در بدن درست عكس روح است . عشق در بدن باعث ويرانى و موجب زردى چهره و لاغرى اندام و سقم و اختلال هاضمه و اعصاب است . شايد تمام آثارى كه در بدن دارد آثار تخريبى باشد ولى نسبت به روح چنين نيست ؛ تا موضوع عشق چه موضوعى و تا نحوه استفاده شخص چگونه باشد . بگذريم از آثار اجتماعى اش ، از نظر روحى و فردى غالبا تكميلى است زيرا توليد قوّت و رقّت و صفا و توحّد و همّت مى كند . ضعف و زبونى و كدورت و تفرّق و كودنى را از بين مى برد ؛ خلط ها _ كه به تعبير قرآن «دَسّ» ناميده مى شود _ از بين برده و غش ها را زايل و عيار را خالص مى كند .

شاه جان مر جسم را ويران كند *** بعد ويرانيش آبادان كند

اى خنك جانى كه بهر عشق و حال *** بذل كرد او خان و مان و ملك و مال

ص: 197

كرد ويران خانه بهر گنج زر *** وز همان گنجش كند معمورتر

آب را ببريد و جو را پاك كرد *** بعدازآن در جو روان كردآب خورد

پوست را بشكافت پيكان راكشيد *** پوست تازه بعداز آنش بردميد

كاملان كز سرّ تحقيق آگهند *** بى خود و حيران و مست و اله اند

نه چنين حيران كه پُشتش سوى اوست *** بل چنان حيران كه غرق و مست دوست (1)

داستان هاى عاشقان واقعى

در تاريخ اسلام از علاقه شديد و شيدايى مسلمين نسبت به شخص رسول اكرم صلى الله عليه و آله نمونه هايى برجسته و بى سابقه مى بينيم . اساسا يك فرق بين مكتب

ص: 198


1- جاذبه و دافعه صفحه 44 ، 47 ، انتشارات صدرا .

انبياء و مكتب فلاسفه همين است ، كه شاگردان فلاسفه فقط متعلمند و فلاسفه نفوذى بالاتر از نفوذ يك معلم ندارند .

اما انبياء نفوذشان از قبيل نفوذ يك محبوب است . محبوبى كه تا اعماق روح محبّ راه يافته و پنجه افكنده است و تمام رشته هاى حياتى او را در دست گرفته است .

از جمله افراد دلباخته به رسول اكرم صلى الله عليه و آله ابوذر غفارى است. پيغمبر براى حركت به تبوك (در صد فرسخى شمال مدينه ، مجاور مرزهاى سوريه) فرمان داد ، عدّه اى تعلّل ورزيدند . منافقين كارشكنى مى كردند ، بالاخره لشكرى نيرومند حركت كرد. ازتجهيزات نظامى بى بهره اند و از نظر آذوقه نيز در تنگى و قحطى قرار گرفته اند كه گاهى چند نفر با خرمايى مى گذرانند . امّا همه بانشاط و سرزنده اند ، عشق نيرومندشان ساخته و جذبه رسول اكرم صلى الله عليه و آله

ص: 199

قدرتشان بخشيده است .

ابوذر نيز در اين لشكر به سوى تبوك حركت كرده است . در بين راه سه نفر يكى پس از ديگرى عقب كشيدند. هركدام كه عقب مى كشيدند، به پيغمبراكرم صلى الله عليه و آله اطلاع داده مى شد و هر نوبت پيغمبر مى فرمود : «اگر در وى خيرى است خداوند او را برمى گرداند و اگر خيرى نيست ، بهتر كه رفت» .

شتر لاغر و ضعيف ابوذر از رفتن باز ماند . ديدند ابوذر نيز عقب كشيد . يا رسول اللّه ! ابوذر نيز رفت . حضرت باز جمله را تكرار كرد : «اگر خيرى در او هست خداوند او را به ما باز مى گرداند و اگر خيرى نيست ، بهتر كه رفت» .

لشكر همچنان به مسير خويش ادامه مى دهد و ابوذر عقب مانده است ، اما تخلّف نيست ، حيوانش از رفتن مانده . هرچه كرد حركت نكرد . چند ميلى را عقب مانده است . شتر را رها كرد و بارش را به دوش گرفت و در هواى گرم بر روى

ص: 200

ريگ هاى گدازنده به راه افتاد . تشنگى داشت هلاكش مى كرد . به صخره اى در سايه كوهى برخورد كرد . در ميانش آب باران جمع شده بود . چشيد ، آن را بسيار سرد و خوشگوار يافت . گفت هرگز نمى آشامم تا دوستم رسول اللّه بياشامد . مشكش را پر كرد . آن را نيز به دوش گرفت و به سوى مسلمين شتافت . از دور شبحى ديدند . يا رسول اللّه ! شبحى را مى بينيم به سوى ما مى آيد . فرمود :

بايد ابوذر باشد . نزديك تر آمد . آرى ابوذر است اما خستگى و تشنگى سخت او را از پا درآورده است . تا رسيد افتاد . پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : زود به او آب برسانيد . با صدايى ضعيف گفت ، آب همراه دارم. پيغمبرگفت آب داشتى و از تشنگى نزديك به هلاكتى. آرى يا رسول اللّه ، وقتى آب را چشيدم ، دريغم آمد كه قبل از دوستم رسول اللّه از آن بنوشم .

راستى در كدام مكتب از مكتب هاى جهان ، اين چنين شيفتگى ها و

ص: 201

بى قرارى ها و از خودگذشتگى ها مى بينيم ؟(1)

داستان عشق سعدبن ربيع به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

چنانكه مى دانيم ماجراى اُحُد به صورت غم انگيزى براى مسلمين پايان يافت . هفتادنفر از مسلمين و از آن جمله جناب حمزه ، عموى پيغمبر صلى الله عليه و آله شهيد شدند . مسلمين در ابتدا پيروز شدند و بعد در اثر بى انضباطى گروهى كه از طرف رسول خدا بر روى يك تل گماشته شدند ، مورد شبيخون دشمن واقع شدند . گروهى كشته و گروهى پراكنده شدند و گروه كمى دور رسول اكرم باقى ماندند . آخر كار همان گروه اندك بار ديگر نيروها را جمع كردند و مانع پيشروى بيشتر دشمن شدند . مخصوصا شايعه اينكه رسول اكرم صلى الله عليه و آله كشته شده بيشتر سبب

ص: 202


1- جاذبه و دافعه ، صفحه 76 ، انتشارات صدرا .

پراكنده شدن مسلمين گشت ، اما همين كه فهميدند پيامبر زنده است ، نيروى روحى خويش را بازيافتند . عده اى مجروح روى زمين افتاده بودند و از سرنوشت نهايى به كلى بى خبر بودند .

يكى از مجروحين سعدبن ربيع بود . دوازده زخم كارى برداشته بود . در اين بين يكى از مسلمانان فرارى به سعد _ در حالى كه روى زمين افتاده بود _ رسيد و به او گفت : شنيده ام پيغمبر كشته شده است . سعد گفت :

اگر محمّد كشته شده باشد خداى محمّد كه كشته نشده است دين محمّد هم باقى است . تو چرا معطّلى و از دين خودت دفاع نمى كنى ؟

از آن طرف ، رسول اكرم صلى الله عليه و آله پس از آنكه اصحاب خويش را جمع و جور كرد يك يك اصحاب خود را ياد كرد ببيند كى زنده است و كى مرده. سعدبن ربيع را نيافت . پرسيد : كيست برود از سعدبن ربيع اطلاع صحيحى براى من بياورد ؟

ص: 203

يكى از انصار گفت : من حاضرم . مرد انصارى وقتى رسيد كه رمق مختصرى از حيات سعد باقى بود ، گفت : اى سعد ، پيغمبر مرا فرستاده كه برايش خبر ببرم كه مرده اى يا زنده . سعد گفت : سلام مرا به پيامبر برسان و بگو سعد از مردگان است ، زيرا چند لحظه ديگر بيشتر از عمرش باقى نمانده است . بگو به پيغمبر كه سعد گفت :

خداوند به تو بهترين پاداش ها كه سزاوار يك پيغمبر است بدهد . آنگاه خطاب كرد به مرد انصارى و گفت : يك پيامى هم از طرف من به برادران انصار و ساير ياران پيغمبر ابلاغ كن ، بگو سعد مى گويد : عذرى نزد خدا نخواهيد داشت اگر به پيغمبر شما آسيبى برسد و شما جان در بدن داشته باشيد .(1)

ص: 204


1- شرح ابن ابى الحديد .

صفحات تاريخ صدر اسلام پُر است از اين شگفتى ها و دلدادگى ها و از اين زيبايى ها ، در همه تاريخ بشر نتوان كسى را يافت كه به اندازه رسول اكرم صلى الله عليه و آله محبوب و مراد ياران و معاشران و زنان و فرزندانش بوده است و تا اين حدّ از عمق وجدان او را دوست مى داشته اند .

پرّ و بال ما كمند عشق اوست *** مو كشانش مى كشد تا كوى دوست

من چگونه نور دارم پيش و پس *** چون نباشد نور يارم پيش و پس

نور او در يمن و يسر و تحت و فوق *** بر سر و بر گردنم چون تاج و طوق

غالب ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله به آن حضرت سخت عشق مى ورزيدند و با مركب عشق بود كه اين همه راه را در زمانى كوتاه پيمودند و در

ص: 205

اندك مدتى جامعه خويش را دگرگون ساختند . (1)

داستان عاشقى كامل بنام ميثم تمار به امام على عليه السلام

على از مردانى است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه و جاذبه و دافعه او سخت نيرومند است . شايد در تمام قرون و اعصار جاذبه و دافعه اى به نيرومندى جاذبه و دافعه على عليه السلام پيدا نكنيم : دوستانى دارد عجيب ، تاريخى ، فداكار ، باگذشت ، از عشق او همچون شعله هايى از خرمنى آتش ، سوزان و پرفروغ اند . ما در تاريخ مى خوانيم كه سال ها بلكه قرن ها پس از مرگ امام على عليه السلام افرادى با نثارجانشان درمقابل دشمنان او مى ايستند. دشمنانش استقبال مى كنند . از جمله مجذوبين و شيفتگان على عليه السلام ميثم تمّار را مى بينيم ، كه بيست سال پس از

ص: 206


1- جاذبه و دافعه صفحه 83 ، انتشارات صدرا .

شهادت مولى بر سر چوبه دار از على و فضائل و سجاياى انسانى او سخن مى گويد . در آن ايامى كه سرتاسر مملكت اسلامى در خفقان فرو رفته ، تمام آزادى ها كشته شده و نفس ها در سينه زندانى شده و سكوتى مرگبار همچون غبار مرگ بر چهره ها نشسته است ، او از بالاى دار فرياد برمى آورد كه بياييد از على عليه السلام برايتان بگويم . مردم از اطراف براى شنيدن سخنان ميثم تمار هجوم آوردند . حكومت قدّاره بند اموى كه منافع خود را در خطر مى بيند ، دستور مى دهد كه بر دهانش لجام زدند و پس از چندروزى هم به حياتش خاتمه دادند . (1)

ص: 207


1- راستى ما چطور كه ادعاى ولايتى بودن را داريم ، كه خود را تابع او مى دانيم ، آيا ما هم همين طور از ولايت دفاع مى كنيم . يك نوع كردن هم ، زندگى خود را شبيه زندگى او كنيم . آيا زندگى هاى ما به سادگى زندگى رهبر انقلاب هست يا نه ... .

تاريخ از اين قبيل شيفتگان و عاشقان واقعى براى على عليه السلام بسيار سراغ دارد .(1)

داستان ابن سِكّيت آن عاشق و دلباخته امام على عليه السلام

مردى است به نام ابن سِكّيت ، از علما و بزرگان ادب عربى است و هنوز هم در رديف صاحب نظران زبان عرب مانند سيبويه و ديگران نامش برده مى شود . اين مرد در دوران خلافت متوكل عباسى مى زيسته (در حدود دويست سال بعد از شهادت امام على عليه السلام) در دستگاه متوكل متهم بود كه شيعه است ، امّا چون بسيار فاضل و برجسته بود ، متوكل او را به عنوان معلّم فرزندانش انتخاب كرد . يك روز كه بچه هاى متوكل حضورش آمدند و ابن سِكّيت هم حاضر بود و ظاهرا در آن روز امتحانى هم از آنها به عمل آمده بود و خوب از عهده برآمده بودند ،

ص: 208


1- جاذبه و دافعه صفحه 30 و 31 ، انتشارات صدرا .

متوكل ضمن اظهار رضايت از ابن سكّيت و شايد (به خاطر) سابقه ذهنى كه از او داشت _ كه شنيده بود تمايل به تشيع دارد _ از ابن سكّيت پرسيد : اين دو تا (دو فرزندش) پيش تو محبوب ترند يا حسن و حسين عليهم السلام فرزندان على عليه السلام؟

ابن سِكّيت از اين جمله و از اين مقايسه سخت برآشفت ، خونش به جوش آمد .

با خود گفت كار اين مرد مغرور به جايى رسيده است كه فرزندان خود را با حسن و حسين : مقايسه مى كند ، اين تقصير من است كه تعليم آن ها را بر عهده گرفته ام .

در جواب متوكل عباسى گفت: به خدا قسم قنبر غلام على عليه السلام به مراتب از اين دو تا و از پدرشان نزد من محبوب تر است. متوكل فى المجلس دستور داد زبان ابن سِكيت را از پشت گردنش درآوردند .

تاريخ ، افراد سر از پا نشناخته زيادى را مى شناسد كه بى اختيار جان خود را

ص: 209

در راه مهر على عليه السلام فدا كرده اند . اين جاذبه را در كجا مى توان يافت ؟ گمان نمى رود در جهان نظيرى داشته باشد . على به همين شدت دشمنان سرسخت دارد ، دشمنانى كه از نام او به خود مى پيچيدند . على از صورت يك فرد بيرون است و به صورت يك مكتب موجود است و به همين جهت گروهى را به سوى خود مى كشد و گروهى را از خود طرد مى نمايد .(1)

داستان عشق ورزيدن به اهلبيت عليه السلام

مردى به امام صادق عليه السلام گفت : ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان اسم مى گذاريم . آيا اين كار ، ما را سودى دارد ؟ حضرت فرمودند : آرى به خدا قسم .

«وَ هَلِ الدّينُ اِلاَّ الْحُبُّ : مگر دين چيزى غير از دوستى است؟» .سپس به آيه

ص: 210


1- جاذبه و دافعه صفحه 31 ، انتشارات صدرا .

«اِنْ كُنْتُمْ تُحِبّون اللّهَ فَاتَّبِعونى يُحْبِبْكُمُ اللّهُ» (1)استشهاد فرمود .

اساسا علاقه و محبت است كه اطاعت آور است . عاشق را آن يارا نباشد كه از خواست معشوق سربپيچد . ما اين را خود با چشم مى بينيم كه جوانك عاشق در مقابل معشوقه و دلباخته اش از همه چيز مى گذرد و همه چيز را فداى او مى سازد . اطاعت و پرستش حضرت حق به نسبت محبت و عشقى است كه انسان به حضرت حق دارد .(2)

ص: 211


1- 31 / آل عمران .
2- جاذبه و دافعه صفحه 62 ، انتشارات صدرا .

فهرست منابع و مآخذ

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد2.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد17.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد3.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد4.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد5.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد13.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد14.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد16.

* تفسيرجوان، محمدبيستونى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، جلد24.

* تفسيرنمونه، آيت اللّه مكارم شيرازى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلد3.

ص: 212

* تفسيرنمونه، آيت اللّه مكارم شيرازى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلد8.

* تفسيرنمونه، آيت اللّه مكارم شيرازى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلد7.

* تفسيرنمونه، آيت اللّه مكارم شيرازى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلد2.

* تفسيرنمونه، آيت اللّه مكارم شيرازى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، جلد 27.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 2.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 3 .

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 4.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 7.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 8.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 9.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 14.

ص: 213

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 18.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 22.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 28.

* تفسير بيان، محمدبيستونى، اوّل،تهران، انتشارات فراهانى، ج 29.

* زن و عدالت اجتماعى، رفسنجانى، انتشارات صفير صبح، 1380، چاپ اول.

* مسائل ازدواج و حقوق خانواده در اسلام، بابازاده، اكبر .

* ازدواج موقت در اسلام

* مباحثى از حقوق زن

* بهشت خانواده

* زن از ديدگاه اسلام، استاد مطهرى

ص: 214

فهرست مطالب

موضوع - صفحه

متن تأييديه حضرت آيت اللّه خزعلى مفسّر و حافظ كل قرآن كريم... 5

تفكر غلط در ارتباط با مهريّه... 7

بخشيدن مهريه از طرف زن... 9

حكم ازدواج با زنان غيرمسلمان (اهل كتاب)... 20

حكم ازدواج با مشركان... 24

حكم ازدواج با زانى و زانيه... 29

حكم ازدواج با زنان خبيثه... 33

حكم ازدواج با دختران يتيم... 37

حكم ازدواج با كنيزان... 39

ص: 215

فهرست مطالب

موضوع - صفحه

حكم ازدواج با زنان شوهردار و علّت تحريم آن... 45

حكم ازدواج با نامادرى و علّت تحريم آن... 48

حكم ازدواج با دو خواهر در يك زمان و علّت تحريم آن... 51

حكم ازدواج با محارم و علّت تحريم آن... 53

حكم ازدواج با زنان بيوه... 60

دستورات مهم در امر ازدواج با زنان مهاجر و زنان كافر... 70

ازدواج با زنان مطلقه... 76

علّت هاى محدوديت در ازدواج در قرآن... 79

ص: 216

فهرست مطالب

موضوع - صفحه

ازدواج موقّت... 83

آيا حكم ازدواج موقت نسخ شده است ؟... 89

ازدواج موقت يك ضرورت اجتماعى... 92

ايرادهايى كه بر ازدواج موقت مى شود... 95

«راسل» و ازدواج موقت... 100

مذموم بودن تنوع طلبى و زن بارگى در روايات... 102

تعدد زوجات... 106

تعدد زوجات يك ضرورت اجتماعى است... 109

ص: 217

فهرست مطالب

موضوع - صفحه

منظور از عدالت درباره همسران چيست ؟... 118

عدالت شرط تعدد زوجات است... 119

پاسخ به يك سؤال لازم در مورد تعدد زوجات... 122

گوشه اى از فلسفه تعدّد

زوجات پيامبر... 126

ازدواج فرزندان آدم... 136

فرهنگ آمارى كلمه نكاح در قرآن كريم... 139

بررسى ريشه لغوى كلمه عشق... 141

تعريف عشق... 142

ص: 218

فهرست مطالب

موضوع - صفحه

تعريف دوّمى از عشق... 143

نگاهى به موضوع عشق و ماهيّت آن... 143

نظريات مختلف درباره ماهيّت عشق... 145

عشق جسمانى و روحانى... 147

عشق وعرفان درنيايش امام على عليه السلام... 149

ديدگاه قرآن پيرامون زوجيّت و وجود مودّت بين زوجين... 151

محبت مؤمنان نسبت به يكديگر... 155

جايگاه عشق در روايات... 159

ص: 219

فهرست مطالب

موضوع - صفحه

عشق ناروا از ديدگاه امام على عليه السلام... 162

چند حديث طلايى درباره عشق ... 165

نقش عشق و محبّت در خودسازى انسان در اشعار حافظ و علامه طباطبايى... 167

آثار سوء عشق در غفلت از عيوب معشوق... 170

فرق عشق با شهوت... 173

بررسى فرق ميان عشق و هوس... 174

بررسى اتهام مخالفت اسلام با مسأله عشق و شهوت جنسى... 180

جايگاه عشق درعبادت رسول اكرم صلى الله عليه و آله... 181

رابطه عشق و عفت... 182

ص: 220

فهرست مطالب

موضوع - صفحه

نيروى عشق و محبت در اجتماع... 186

تشيع ، مكتب عشق و محبّت... 189

نقش عشق در زندگى انسان و آثار آن... 192

داستان هاى عاشقان واقعى... 198

داستان عشق سعدبن ربيع به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله... 202

داستان عاشقى كامل بنام ميثم تمار به امام على عليه السلام... 206

داستان ابن سكيت آن عاشق و دلباخته امام على عليه السلام... 208

داستان عشق ورزيدن به اهلبيت عليه السلام... 210

ص: 221

بيستونى، محمد، 1337 _

ازدواج (پيوند آسمانى)از ديدگاه قرآن و سنّت =Marriage in Quran

and tradition/ بانظارت محمدبيستونى؛ گروه تحقيق ليلا حمداللهى ،

زهره نورى، عليرضامقسمى ؛ با همكارى و كارشناسى اسداللّه اسدى

گرمارودى .-- تهران: بيان جوان، 1384 .

417 ص.؛ 11x17 س م .-- (سرى كتابهاى روش انس با قرآن)

ISBN: 964-8399-38-7

فهرستنويسى بر اساس اطلاعات فيپا. كتابنامه به صورت زيرنويس.

1.زناشويى (اسلام). الف. حمداللهى، ليلا، 1357 -. ب. نورى، زهره.

ج. مقسمى، عليرضا. د. اسدى گرمارودى، اسداللّه ، 1340 -. ه . عنوان.

4الف 9ب/17/ 230 BP

4831/297

كتابخانه ملى ايران 15486 _ 84م

عنوان: ازدواج (پيوند آسمانى) از ديدگاه قرآن و سنّت (جلد 1)

مؤلف: دكتر محمّد بيستونى

ويراستارى و تايپ و صفحه آرايى:سهيلاشاكرى،فاطمه سرزهى

گروه تحقيق:ليلاحمداللهى،زهره نورى خانى،عليرضامقسمى

امور فنى و رايانه: روح اللّه كريميان

مدير اجرايى: على اكبر هادى چاپ و صحافى: شركت رايانه پرداز نگارش

نوبت و تاريخ چاپ: اول ، سال 1384

شمارگان: 3000 نسخه

ناشر: انتشارات بيان جوان شا بك:7-38-8399 -964 -ISBN: 964

هرگونه نسخه بردارى و چاپ از اين كتاب، با اخذ مجوز كتبى از مؤسسه قرآنى تفسير جوان بلامانع است.

_

نشانى: تهران _ خيابان پاسداران _ بين گلستان هشتم و نهم (روبروى پمپ بنزين) _ شماره 353 _ طبقه همكف _ واحد 4

تلفكس:0912108532222589626

E_mail : dr_ bistooni@tafsirejavan.com

ص: 222

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109