دولت کریمه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف): بحث های جالبی درباره شکوفایی عقل و اندیشه ،...

مشخصات کتاب

سرشناسه : مجتهدی سیستانی، مرتضی

عنوان و نام پديدآور : دولت کریمه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف): بحث های جالبی درباره شکوفایی عقل و اندیشه ،.../ مرتضی مجتهدی سیستانی

مشخصات نشر : قم: الماس، 1385.

مشخصات ظاهری : 303ص.

شابک : :9647753349: 15000ریال.

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی

يادداشت : چاپ دوم.

شماره کتابشناسی ملی : 1 0 3 0 6 0 2

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 4

فهرست مطالب

پيشگفتار

نقش فكر و انديشه در تكامل انسان 13

عالى ترين انديشه ها ، در »انتظار« نهفته است 14

در انديشه ظهور 15

نظم جهان در پرتو ظهور 17

آشنايى با مقام امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه 20

آشنايى با عصر درخشان ظهور 22

شناختِ عصر ظهور نسبى است 22

هدف از نگارش كتاب 26

تذكّر لازم 26

1 _ عدالت

عدالت ؛ آرمان پيامبران بزرگ 31

عدالت در جامعه يا جامعه عادل ؟! 32

عدالت در عصر ظهور 33

گسترش عدالت 34

عدالت در حكومت واحد جهانى 36

ص: 5

نمونه اى از عدالت 40

عدالتِ فراگير و همه جانبه 41

اجراى عدالت و لزوم تحوّل در حيوانات 41

رام شدن حيوانات 42

تصرّف در مغز و سيستم عصبى حيوانات 47

نيرويى برتر از قدرت الكتريكى 50

يك پرسش جالب و يك پاسخ مهمّ 52

نور حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه 53

دقّت در زندگى حيوانات 54

2 _ قضاوت

بحثى درباره قضاوت 59

اوج قضاوت در آغاز ظهور 60

قضاوت بر اساس ظنّ و گمان 63

فراست و زيركى در قضاوت 64

قضات ، قضاوت را از اميرالمؤمنين عليه السلام بياموزند 65

حضرت داود و حضرت سليمان عليهما السلام 70

بحث روايى 71

چگونگى قضاوت اهل بيت عليهم السلام و حضرت داود 73

قضاوت هاى امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه 75

قضاوت هاى ياوران امام زمان ارواحنا فداه در عصر ظهور 80

نكته هاى پايان بحث 83

3 _ پيشرفت اقتصادى

پيشرفت اقتصادى در عصر ظهور 87

قدرت كنترل 91

ص: 6

بيش از 800 ميليون گرسنه در جهان 95

جهان سرشار از نعمت و ثروت 99

بركت در عصر ظهور 101

بشارت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم درباره آينده درخشان جهان 104

جهان سرشار از شادى و سرور 106

شرمسارى 108

4 _ برطرف شدن بيمارى ها

برطرف شدن بيمارى ها 113

بازگشت نيرو و قوّت 115

ناتوانى علم از ريشه كن ساختن بيمارى ها 117

5 _ تکامل عقل ها

تكامل عقل ها 125

لزوم تحوّل در وجود انسان 126

امام عصر ارواحنا فداه و تكامل عقل ها 129

جهان سرشار از يكرنگى و اتّحاد 131

غلبه بر طبيعت هاى سوء و ناپسند در عصر ظهور بر اثر تكامل عقل 134

ارتباط با عالم غيب 137

مظهر اتمّ غيب 138

جريان هاى مهمّى از مرحوم سيّد بحرالعلوم 138

نشانه 141

يك فرد عادّى با مغزى شگفت انگيز ! 142

او اين قدرت را چگونه به دست آورد ؟ 143

يك موج ناشناخته در مغز او تحوّل ايجاد كرد 145

سخن گفتن به زبان ديگر 146

ص: 7

نيرويى ناشناخته آگاهى ها را در مغز او وارد مى كرد 147

سخن گفتن با بى زبانى 148

برنامه رادار 148

آزادى عقل 151

بازگشت به فطرت سالم 152

آيا قبل از ظهور ، مردم جهان به تكامل عقلى مى رسند ؟ 153

قدرت و عظمت مغز 154

حافظه هاى خارق العاده دليل بر قدرت عظيم مغز است 157

رابطه مغز با قدرت هاى فوق طبيعت 159

تكامل عقل از نظر علم روز 160

تكامل عقلى و اراده 161

6 _ تكامل معنوى

تكامل معنوى 167

بُعد مادّى و معنوى انسان 168

وظيفه مردم 170

دعوت عمومى براى گام برداشتن به سوى تكامل 172

امر عظيم 174

امر عظيم چيست ؟ 177

معارف الهى 180

مردم عصر ظهور از زبان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم 182

حكومت در جهان مرئى و نامرئى 184

عالم ملك و عالم ملكوت 185

راه يابى به عالم ملكوت يا از ويژگى هاى عصر ظهور 187

نكته مهمّ يا احساس حضور ! 189

سخنى با غيرتمندان 190

ص: 8

عصر ظهور ، عصر اطمينان و آرامش 191

عصر ظهور ، عصر حضور 193

7 _ تكامل علم و فرهنگ

عصر ظهور يا عصر تكامل علم و فرهنگ 197

پيشرفت علم و دانش در آينده از نظر خاندان وحى عليهم السلام 198

نكته هاى مهمّ روايت 199

تحليل روايت 201

نقطه مشترك از عصر پيامبران تاكنون 203

راه هاى ديگرى براى فراگيرى علم و دانش 206

1 - حسّ بويايى يا شامّه 206

2 - حسّ لامسه 206

3 - حسّ ذائقه 207

4 - آموختن علوم از راه فراحسّى 207

تحوّلات شگفت در عصر ظهور 209

دانش خاندان وحى عليهم السلام 209

راهنمايى هاى امام عصر ارواحنا فداه در فراگيرى علوم 213

تأثير حضور امام عليه السلام در فراگيرى علم 215

اختراعات عصر ظهور 218

درسى از دعاى بعد از زيارت »آل يس« در اين باره 220

حكومت جهانى براى همگان 221

ظهور يا نقطه آغاز 224

دين يعنى حيات و تمدّنِ پيشرفته و صحيح 225

به دست آوردن تكنولوژى صحيح و پيشرفته فقط در سايه دين ممكن است 228

نقص اختراعات كنونى 229

تحليل قدرت يابى در عصر ظهور 231

ص: 9

دقّت در روايت 234

نگاهى به صنعت روز 240

در عصر ظهور سرنوشت اختراعات كنونى چيست ؟ 243

اختراعات زيان بار نابود مى شوند 244

علم نمى تواند جهان را رهبرى كند 245

آينده جهان و جنگ جهانى 247

اختراعات ويران گر غير اتمى 251

دسته اوّل 252

دسته دوّم از اختراعات 253

بى نيازى از وسايل جنگى 253

دسته سوّم از اختراعات 255

تبليغات گسترده و توخالى غرب 256

از چه كسانى پيروى كنيم ؟ 257

اشتباه ارسطو ، كپرنيك و بطلميوس 259

اشتباه پوزيدونيوس 260

اشتباه ارشميدس 260

اشتباه ادينگتون 261

اشتباه اينشتين 261

اشتباه ديگر اينشتين 262

علم و دانش ، دستاويزى براى سوداگران 265

محدوديّت علم 266

علم ، نمى تواند جهان را درك كند 267

8 _ سفرهاى فضايى

سفرهاى فضايى 273

كره زمين در نظارت قدرتى بس بزرگ 274

ص: 10

كهكشان ها 276

100 بيليون ستاره دنباله دار 277

250 بيليون خورشيد 277

تريليون ها كهكشان 278

تمدّن در جهان بزرگ 278

تمدّن در كهكشان ها 280

سفرهاى فضايى در عصر ما ! 280

خطر سفرهاى فضايى در عصر ما 283

امكان سفرهاى فضايى 284

سفرهاى فضايى اهل بيت عليهم السلام 286

راه يابى به آسمان ها 289

سفرهاى فضايى در عصر ظهور 290

نكته هاى جالبى در روايت 292

آشنايى با موجودات آسمانى 295

استفاده از قدرت هاى فرامادّه 297

مدارك كتاب 299

ص: 11

ص: 12

بسم الله الرحمن الرحيم

پيشگفتار

نقش فكر و انديشه در تكامل انسان

افكار و انديشه هاى ارزنده و بزرگ ، نقش بسيار مهمّى در تكامل انسان دارند ؛ بشر مى تواند با افكار عالى و ارزشمند پايه هاى ركود را شكسته و به سوى اهداف عالى گام برداشته و آن را به دست آورد ؛ همان گونه كه افكار زشت و ناپسند در تباه شدن عمر انسان نقش عجيبى دارد و بسيارى از انسان ها بر اثر انديشه هاى آلوده و خطرناك ، خود و ديگران را به گمراهى و تباهى كشانده اند .

اين قانونى است كه در جهان خارج و در دنياى درون ما حكومت مى كند ؛ اگر ضمير خود را با افكار نيك و پسنديده بارور كنيم ، از نردبان ترقّى بالا مى رويم و اگر آن را با فكر گناه و انديشه فاسد و آلوده پر كنيم وسيله سقوط خود را فراهم مى سازيم .

همان گونه كه زمين خشك را مى توانيم با آبيارى و تلاش به باغ و گلستان تبديل كنيم و نيز مى توانيم او را رها سازيم تا خارستان شود ؛ ضمير خود را نيز

ص: 13

مى توانيم سرشار از افكار ارزشمند و پر ثمر نماييم يا نفس خود را رها ساخته و در افكار فاسد ، آلوده و منفى غوطه ور شويم.

پس ما مى توانيم با كنترل افكار و طرد انديشه هاى شيطانى و نفسانى ، نه تنها از غوطه ور شدن در انديشه هاى كوچك و شخصى دست برداريم ، بلكه نفس خود را به سوى انديشه هاى بزرگ ، ارزشمند و جهانى بسيج نماييم .

عالى ترين انديشه ها ، در انتظار نهفته است

آرى ؛ اكنون همه دانشمندان آگاه مى دانند كه فكر و انديشه انسان ، در حيات و زندگى او بسيار مؤثّر است .

انديشه هاى منفى انسان را يك فرد منفى بار مى آورد و انديشه هاى مثبت شخصيّتى سازنده و مفيد براى انسان به ارمغان مى آورد .

انديشه هاى كوتاه ، آدمى را محدود به زمين و زمان معيّنى مى سازد و انديشه هاى بلند، انسان را بر فراز اعصار و زمان ها قرار مى دهد و سرزمين هاى ديگر را تحت تأثير افكار و انديشه هاى او قرار مى دهد .

در زمينه تكاملِ انسان ، چه فكرى مى تواند از انديشه در پيرامون تكامل جهان هستى و نجات همه انسان ها ، كاملتر و مثبت تر باشد ؟ و چه انديشه اى مى تواند ، بهتر از انديشيدن درباره عصر ظهور و تكامل جهانى ، انسان را به تكامل برساند ؟

ميلياردها انسانى كه در سراسر جهان زندگى مى كنند ، هر كدام كه با افكار و اهداف شخصى زندگى مى كنند و در حفظ و حراست و پيشرفت خويش مى كوشند - اگرچه داراى هدف خوبى باشند - از افكار كوتاه و انديشه هاى كوچك برخوردارند ؛ زيرا هر انسانى با مقايسه با همه مردمان جهان و همه موجودات عالم هستى بسيار كوچك است .

كسى كه مى تواند فكر و انديشه خويش را گسترش داده و درباره پيشرفت عالم هستى بينديشد ، اگر فقط براى ترقّى خود و يا خانواده اش بينديشد ، آيا در افكار كوتاه غوطه ور نشده و به انديشه هاى كوچك نپرداخته است ؟!

ص: 14

چرا انسانى كه مى تواند بر اساس راهنماييهاى حياتبخش خاندان وحى عليهم السلام درباره نجات عالم هستى بينديشد و فكر خود را در راه پيشرفت و تكامل مردم سراسر جهان پرورش دهد ، از آن ها غفلت ورزيده و تنها به فكر نجات خويشتن باشد ؟!

آيا فكر و انديشه براى كمك و نجات يك تن و يا مردم يك سرزمين بهتر است ، يا براى نجات همه انسان ها در سراسر نقاط جهان ؟

حضرت امير مؤمنان على عليه السلام مى فرمايند :

أَبْلغُ ما تستدرُّ به الرَّحمة أن تُضمَر لجميع الناس الرَّحمة . (1)

رساننده ترين (و مؤثّرترين) چيزى كه رحمتِ (الهى) به وسيله آن جارى مى شود ، اين است كه رحمت براى همه مردم در خاطر داشته شود .

بنابراين ، نجات و رهاشدن از گرفتارى را ، نه براى يك فرد و يك گروه و نه براى يك ملّت و يك كشور ، بلكه براى همه مردمان جهان بخواهيد ، و نجات عالم فقط با ظهور حضرت مهدى ارواحنا فداه و در دولت كريمه آن حضرت واقع مى شود .

در انديشه ظهور

فكر و انديشه درباره فرا رسيدن روزگار پرشكوه حكومت خاندان وحى عليهم السلام كه جهان و جهانيان را از فروغ تابناك ولايت الهى روشن نموده و همگان را با رشد و جهشِ فراگير به سوى برترينها رهنمون مى شود، بسى سرورآفرين و حياتبخش است .

روزگارى كه نشانى از فقر و تنگدستى ، زور و تزوير و پستى در صحنه گيتى وجود ندارد و پرچم عدالت و انسانيّت در سراسر جهان هستى به اهتزاز درمى آيد .

روزگارى كه خرسندى و خشنودى همه مردمان جهان را فرا مى گيرد ، به گونه اى كه هيچ گونه فرد ناراضى و ناراحت از حكومت وجود نخواهد داشت

ص: 15


1- 1. شرح غرر الحكم : 476/2 .

و جامعه بشريّت در آن زمان - از هر گروه و قبيله و از هر نژاد و ملّت - از حكومت عدلِ الهى آن حضرت خشنود و خوشحالند ، و در كمال خرسندى به حيات تازه و زندگى پيشرفته اى كه سراسر جهان را در آن زمان فرا مى گيرد، ادامه مى دهند.

در حكومت جهانى حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه آنچنان بساط شادى گسترده مى شود كه حتّى گفتگو درباره آن روزگار ، آدمى را به نشاط مى آورد و خاطره هاى رنج آور و تلخ زندگى را - اگر چه براى مدّتى كوتاه - به دست فراموشى مى سپارد .

آشنا شدن با ويژگى هاى روزگار پرشكوه ظهور ، آنچنان قلبهاى پاك طينتان و افكار انسان هاى اصيل را جذب مى نمايد كه براى فرا رسيدن آن عصر فرخنده لحظه شمارى مى كنند و با قلبى آكنده از مهر و صفا خواستار هرچه زودتر فرا رسيدن آن روزگار فرخنده از خداوند مهربان مى شوند .

زيرا مى دانند با تشكيل حكومت الهى حضرت مهدى ارواحنا فداه و با به قدرت رسيدن دولت فاطمى ، ديگر غم به خانه اى راه نخواهد يافت و اشك كودكان يتيم در دامان مادران نخواهد ريخت ، در آن زمان خون انسان هاى ستمديده ، صحنه گيتى را رنگين نخواهد نمود و كودكان بى گناه با پيكر بى روح پدران خود رو به رو نخواهند گشت . در آن زمان .....

ولى در اين زمان جامعه بشريّت بر اثر پيشرفت علم و تمدّنِ يك بُعدى و ركود مسايل واقعى و معنوى ، با دست خويش بدبختى و تبه كارى را براى خود فراهم ساخته است و دژخيمان زراندوز استعمارگر ، آنان را به سوى لهيب سوزان آتش رهبرى مى كنند و تهديد زورگويان جهان ، افق هاى تيره بى شمارى را به روى مردمان گشوده است .

در اين دوران كيست كه خاطرى آسوده داشته باشد ؟! كيست كه راحت باشد ؟! كيست كه در كاروان اشك ، در كوه غم و در صحراى حسرت جايى نداشته باشد ؟!

آرى ؛ مقرّرات برده ساز و انگيزه هاى شوم نظام هاى طاغوتى همچنان بر

ص: 16

مردم حكمرانى مى كند و از چشمه ساران عدالت خبرى نيست ! و كشتارهاى گروهى كه تاريخ نظير آن را سراغ ندارد به وقوع پيوسته و توده هاى انبوه بشر را در خاك و خون مى كشد .

اسفناك تر آن كه بازماندگان بر اثر كشتارهايى كه خود با چشم خويش ناظر آن بوده اند و بر اثر گرسنگى ها و سختى هاى ديگر ، دل هاى شان مرده و نشاط ، آرامش و آسودگى خود را كاملاً از دست مى دهند و به سوى راه صحيحِ نجات هدايت نمى شوند ؛ امّا سرانجام سروش غيبى مردمان را به سوى نظام عدالت و آزادى فرا مى خواند .

سرانجام آن روز فرا خواهد رسيد كه مصلح بزرگ جهان از كنار كهن ترين معبد تاريخ ، نواى دلنوازش را به گوش جهانيان برساند و ديدگان آزمند توده هاى محروم به سيماى پرفروغ آخرين نماينده خدا روشن شود .

در آن روز نظام هاى طاغوتى كه زالوصفت خون مردم را از شريان ها بيرون مى كشند ، به ديار نيستى خواهند رفت و ديگر از درياهاى خون ، بيابان هاى ظلمت و كوه هاى غم خبرى نيست .

خشنودى ، خوشحالى و خرسندى كه در آن عصر همه مردمان جهان را فرا مى گيرد ، اختصاص به پهنه گيتى ندارد بلكه افراد ديگرى كه در كرات ديگر و آسمان ها زندگى مى كنند ، از حكومت عدالت گستر حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه مسرور و خشنود مى باشند .

نظم جهان در پرتو ظهور

تاكنون براى رهايى و نجات از اين وضع آشفته و سامان بخشيدن به نظام زندگى مردم جهان ، افراد زيادى پروژه هاى اقتصادى فراوانى را عرضه نموده اند ، و گروه هايى به عنوان دفاع از حقوق بشر به بحث و گفتگو پرداخته اند ، و افراد بسيارى به عنوان دفاع از حقوق مردم و نجات افراد ضعيف قيام نموده و در طول تاريخ بشريّت خون ميليون ها نفر از مردم را به

ص: 17

عنوان از بين بردن ظلم به زمين ريخته اند ، ولى نه نظام زندگى مردمان جهان سامان يافته است و نه از نجات و رهايى افراد ضعيف خبرى هست . كشتارها و جنايت هايى كه بوده ، همچنان وجود دارد و همچنان ادامه خواهد داشت ؛ تا آن زمان كه برنامه صحيح سامان يابى زندگى انسانها پياده شود .

از نظر آگاهان از چگونگى آفرينش انسان ها و آنان كه حتّى با اتم هاى وجودى هر انسان و هر موجودِ ديگر آشنا مى باشند ، بشريّت در زمانى روى سعادت و نجات را خواهد ديد كه با رهبرى صحيحى كه با تمام اسرار وجود انسان و آفرينش بشر و نيازهاى واقعى او آشنا است ، هدايت شود . و تا آن زمان كه افرادى كه نه تنها از شناخت ديگران ، بلكه از شناخت وجود خود و نيازهاى واقعى جسم و جان خويش بى خبرند بر مردمان حكومت مى كنند ، نظام زندگى انسان ها سامان نيافته و نخواهد يافت و همچنان فرهنگى نابرابر و ظالمانه بر مردمانِ جهان حكومت خواهد نمود .

از نظر مكتبِ ما ، بايد يك حكومتِ عدل جهانى بر تمام كره خاكى حكومت كند و اقتدار و ولايت او آن چنان گسترده و عميق باشد كه براى پياده كردن دستورات حكومتى خويش از نيروى هاى فوق العاده ولايى برخوردار باشد ؛ نه آن كه براى بقاء حكومت خود بر اثر ضعف و كمبود مجبور به ظلم و ستم و خونريزى باشد .

از نظر مكتب خاندان وحى عليهم السلام ، گشايش و نجات جهانيان در صورتى انجام خواهد گرفت كه اولياء خداوند - كه داراى ولايت و قدرت هاى مافوق بشرى هستند - نظام امور مردم را در دست گيرند و با استفاده از اقتدار و شناختى كه نسبت به نيازهاى جامعه دارند ، مردم را رهبرى و هدايت نمايند ؛ و گرنه تباهى ها همچنان ادامه خواهد يافت و جهان و جهانيان را آلوده و گرفتار خواهد ساخت .

امام صادق عليه السلام - در يكى از زيارت هاى روز عاشورا - به عبداللَّه بن سنان فرمودند : بگو :

ص: 18

أَللَّهُمَّ إِنَّ سُنَّتَكَ ضائِعَةٌ ، وَأَحْكامَكَ مُعَطَّلَةٌ ، وَعِتْرَةَ نَبِيِّكَ فِي الْأَرْضِ هائِمَةٌ . أَللَّهُمَّ فَأَعِنِ الْحَقَّ وَأَهْلَهُ ، وَاقْمَعِ الْباطِلَ وَأَهْلَهُ ، وَمُنَّ عَلَيْنا بِالنَّجاةِ ، وَاهْدِنا إِلَى الْإيمانِ ، وَعَجِّلْ فَرَجَنا ، وَانْظِمْهُ بِفَرَجِ أَوْلِيائِكَ ، وَاجْعَلْهُمْ لَنا وُدّاً ، وَاجْعَلْنا لَهُمْ وَفْداً .(1)

خداوندا ؛ سنّت تو ضايع شده و احكام تو جارى نمى گردد و عترت پيامبرت در زمين سرگردان مى باشند .

خداوندا ؛ حقّ و اهل حقّ را يارى نموده و باطل و اهل آن را ريشه كن نما . و با نجات بر ما منّت گذار و ما را به سوى ايمان هدايت فرما و فرج ما را تعجيل نموده و با فرج اولياء خودت سامان ده و آنان را براى ما دوستِ نزديك قرار ده و ما را بر آنان با شوكت وارد بگردان .

بنابراين ، گشايش و نجات ما در صورتى تحقّق يافته و نظم و سامان مى يابد كه براى اولياء خداوند فرج و ظهور واقع شود . پس ظهور و پياده شدن حكومت عدل خاندان وحى عليهم السلام ، نجات بخش ما ، سامان دهنده وضع ما و وسيله گشايش كار ما مى باشد ؛ زيرا ممكن نيست جامعه بشرى در آسايش بوده و راه ها براى مردم گشوده باشد ، ولى آنان كه گشايش ها و آسايش ها با نگاه كيميا اثر آنان انجام مى پذيرد ، در غيبت و ناراحتى به سر برند .

پس بايد - همان گونه كه در اين زيارت آمده است - از خداوند مهربان بخواهيم كه او زمان گشايش و رهايى ما را كه با ظهور اولياء خودش قرار داده برساند و به امور ما نظم و سامان دهد ، و ما را از ياوران آن بزرگواران كه سرانجام سراسر جهان را از گرفتاريها رها ساخته و اوضاع آشفته آن را سر و سامان خواهند بخشيد ، قرار دهد .

ما بايد توجّه داشته باشيم كه جهان اگرچه بر طبق اسباب طبيعى سير مى كند ؛ ولى اين ، به آن معنى نيست كه جريان تمام امور به دست اسباب سپرده شده و از ماوراى طبيعت آثارى مشاهده نمى شود؛ بلكه عوامل غيبى داراى

ص: 19


1- 2. الصحيفة المباركة المهديّة : (چاپ اوّل) 166 .

نقش بسيار مهمّى در واقع شدن كارها مى باشند و كاملاً مراقب اسباب ظاهرى هستند .

اگرچه اكنون در ظاهر جهان در دست عوامل طبيعى است و نقش عالم غيب بر عموم مردم ناشناخته باقى مانده و به آن توجّهى ندارند ؛ ولى در روزگار ظهور كه عصر آشكار شدن عوامل واقعى جهان آفرينش است ، انسان ها با جهش به سوى شناخت عوامل ماوراى طبيعت، دلبستگى خود را به اسباب و عوامل طبيعى كنار مى نهند ، و از نقش و تأثير عالم غيب در جهانِ هستى آگاه خواهند شد .

گرايش آنان در آن روزگار پرشكوه به سوى عالم غيب نه تنها باعث پيشرفت شگفت انگيزشان در شناخت امور معنوى مى شود بلكه از جنبه هاى طبيعى نيز گام هاى فوق العاده اى برخواهند داشت كه تمدن كنونى در برابر آن بسيار ناچيز است .

و با همه پيشرفت هايى كه در امور طبيعى خواهند داشت ، بر اثر معرفت ، شناخت و آگاهى آنان از حقايق جهان هستى ، هيچ گاه جهان را جهان اسباب و دنيا را فقط دنياى ابزار مادّى نمى دانند ، بلكه بر اثر فراگيرشدن آشنايى مردم با مقام نورانى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه با ديد ديگرى به جهان مى نگرند و با عنايات خداوند بزرگ ، آن حضرت را امير عالم هستى دانسته و ولايت آن حضرت را در همه امور طبيعى و غير طبيعىِ عالم ، گسترده مى بينند .

آشنايى با مقام امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه

يكى از راه هاى مهمّ افزايشِ معرفت و آشنايى با مقام رفيع حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه ، شناخت و آشنايى با نقش وجود آن حضرت در جهانِ هستى و نظام عالم آفرينش مى باشد .

اگر ما بدانيم كه آن بزرگوار محور عالم مى باشند و بر اساس مقام خليفةاللّهى ، آن حضرت نه تنها جانشين خداوند در عالم ما ؛ بلكه در سراسر

ص: 20

عالم هستى و همه كهكشان ها و سحابى ها و حتّى حاكم بر ملائكه اى كه حامل عرش الهى مى باشند ، هستند ؛ معرفت ما به شأن و مقام عظيم آن حضرت بيشتر مى شود و مهر و علاقه و دوستى و محبّت ما به آن بزرگوار افزايش مى يابد .

آن گاه متوجّه مى شويم كه چگونه تاكنون از امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف غافل بوده و از توجّه به ساحت مقدّس آن حضرت كه امام حىّ و موجود مى باشند ، غفلت ورزيده ايم !

ائمّه اطهار عليهم السلام كه خلفاء الهى و جانشين خداوند در عالم خلقت و جهانِ هستى مى باشند ، در ميان كلمات و گفتار خود - براى نشان دادن عظمت مقام حضرت صاحب الأمر عجّل اللَّه تعالى فرجه و توجّه مردم به نام و ياد آن بزرگوار - تجليل هاى جالبى نموده اند .(1)

به عنوان نمونه حضرت امام باقر عليه السلام مى فرمايند :

يكون هذا الأمر في أصغرنا سنّاً ، وأجملنا ذكراً ، ويُورِثُه اللَّه علماً ، ولايَكِلُه إلى نفسه .(2)

اين امر (اصلاح جهان) توسّط كسى است كه در ميان ما ائمّه از نظر سنّ (در هنگام رسيدن به مقام امامت) از همه كوچكتر است و يادش از همه ما نيكوتر است و خداوند علم را به ارث به او مى دهد و او را به خود وانمى گذارد .

ياد همه ائمّه طاهرين عليهم السلام جميل و نيكو است ولى چرا ياد آن حضرت از ياد همه ائمّه اطهار عليهم السلام جميلتر و نيكوتر است ؟! زيرا همه كوشش ها و جانفشانى هايى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و ائمّه اطهار عليهم السلام نمودند ، به وسيله آن حضرت به نتيجه مى رسد و دستاورد همه شهامت ها و شهادت هاى اهل

ص: 21


1- 3. تجليل هاى ديگرى از معصومين عليهم السلام درباره حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف را در مقدّمه كتاب «صحيفه مهديّه» نقل كرده ايم ، به آن كتاب مراجعه كنيد .
2- 4. عقد الدرر : 69 ، 188 و 212 .

بيت عليهم السلام با دستان پرقدرت آن بزرگوار به دست مى آيد .

نتيجه رسالت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم و امامت ائمّه اطهار عليهم السلام ، توسّط آن حضرت در ميان امتّ ظاهر مى شود ، پس ياد آن حضرت و ياد ظهور آن بزرگوار ، ياد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و ياد همه ائمّه اطهار عليهم السلام است .

كسى كه به ياد آن حضرت و به ياد عصر حكومت حضرت ولىّ عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه باشد ، در ياد ثمره همه كوشش هايى است كه آن بزرگواران انجام دادند . پس ياد آن حضرت ، ياد همه امامان معصوم عليهم السلام مى باشد .

آرى ؛ ياد اجملِ جمال جميل آن بزرگوار ، ياد جميل جمال جميل همه امامان معصوم عليهم السلام مى باشد .

آشنايى با عصر درخشان ظهور

بايد متوجّه باشيم همان گونه كه تاكنون از ياد حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه غفلت ورزيده ايم از آشنا شدن با چگونگى عصر رهايى نيز كوتاهى كرده ايم . ما بايد توجّه داشته باشيم ، آشنايى با عصر درخشان ظهور و شناخت ويژگى هاى شگفت انگيز آن روزگارِ پرشكوه ، ارزش و اهميّت دين را در نزد آشنايان با عصر ظهور افزون نموده و معتقدان به مكتب اهل بيت عليهم السلام ، به خاطر آشنا شدن با دوران شكوهمند حكومت آسمانى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه ، به درجات ايمان و اعتقاد خود مى افزايند .

بنابراين آشنا شدن مردم با روزگار فرخنده اى كه حكومت الهى بر سراسر جهان فرمانروايى مى كند ، آشنا شدن با فرهنگِ علوم و معارف ارزشمند خاندان وحى عليهم السلام است .

شناخت عصر ظهور نسبى است

به اين نكته توجّه داشته باشيم كه دوران شكوهمند ظهور آنچنان باعظمت است كه ما توانايى آن را نداريم كه آن را آن گونه كه سزاوار است ترسيم كنيم و

ص: 22

آنچه در اين كتاب نوشته ايم الفبايى ناتمام از عصر پرشكوه ظهور است .

كسى كه خود در غيبت زاده شده و در آن به سر برده و عظمت عصر ظهور را نديده و شيرينى هاى آن عصر پرحلاوت را نچشيده است ، چگونه مى تواند روزگار پرشكوه ظهور را - آن گونه كه واقع خواهد شد - ترسيم نمايد ؟!

بنابراين ، همان گونه كه شناخت و معرفت ما از مقام امام عصر ارواحنا فداه نسبى است ، آشنايى با شگفتى هاى عصر ظهور نيز نسبى است .

آرى ؛ تا روزگارى كه ما در عصر درخشان ظهور نباشيم و جريانات آن روزگار پرشكوه را با ديدگان خود نبينيم ، نمى توانيم به گونه شايسته و كامل به توصيف و بيان چگونگى هاى آن زمان بپردازيم ؛ ولى با اين همه ، به شرح نكته هاى مهمّى كه از بيانات خاندان وحى عليهم السلام استفاده مى شود ، مى پردازيم ؛ تا قلب خود را با ياد آن روزگار خجسته ، صفا بخشيده و شاد نماييم .

همان گونه كه گفتيم آگاهى ، معرفت و شناخت عصر ظهور - آن گونه كه خواهد بود - براى ما ممكن نيست ؛ زيرا كسى كه در زندان غيبت به سر برده و طعم و شيرينى ظهور را نچشيده و نورانيّت آن را نديده ، چگونه مى تواند با ديدگانى بسته ، روشنايى عصر ظهور نور را ببيند ؟ و چگونه مى تواند نور و روشنايى و نيز حلاوت و شيرينى آن را براى ديگران تعريف كند ؟

بديهى است تا وقتى كه از زندان غيبت رهايى نيابيم و عصر ظهور را درك نكنيم ، نمى توانيم عظمت آن روزگار پرشكوه را - كه علم و آگاهى ، عدالت و توانايى سراسر گيتى را فرا مى گيرد - به گونه كامل دريابيم .

يقين داشته باشيد تا كسى آن زمان شكوهمند را نبيند از شيرينى و جذّابيّت آن به گونه كامل و شايسته خبر نخواهد داشت .

اگر در اين كتاب با مطالب شگفت انگيز و تازه رو به رو شديد ، با ديده انكار به آن ننگريد كه آنچه در اين كتاب است نمى از يمِ پهناور عصر ظهور است .

اگر از گزارشات ما درباره آن روزگار فرخنده شگفت زده شديد و قدرت ها و توانايى هاى مردمان عصر ظهور شما را به شگفتى واداشت ، بدانيد آنچه را

ص: 23

كه بيان كرده ايم ترسيمى كوتاه از سيماى واقعى عصر ظهور است ؛ زيرا ترسيم آن زمان به گونه كامل ، براى ما ممكن نيست . اندكى بردبارى و شكيبايى را پيشه خود سازيد و بدانيد آنچه را درباره روزگار پرشكوه ظهور بيان كرده ايم به مقدار برداشت ما مى باشد و گرنه »عنقا را بلند است آشيانه« !

گفتم همه ملكِ حسن سرمايه تست

خورشيد فلك چو ذرّه در سايه تست

گفتا غلطى زمان شان نتوان يافت

از ما تو هر آنچه ديده اى پايه تست

براى اثبات اين مطلب گفتار خود را با روايتى از شكافنده علوم اوّلين و آخرين ، حضرت امام باقر عليه السلام از كتاب »بحار الأنوار« زينت مى بخشيم :

قلت لأبى جعفر عليه السلام : إنّما نصف (صاحب) هذا الأمر بالصفة الّتي ليس بها أحد من الناس .

فقال : لا واللَّه لايكون ذلك أبداً حتّى يكون هو الّذي يحتجّ عليكم بذلك و يدعوكم إليه .

بيان : قوله »بالصفة الّتي ليس بها أحد« أي نصف دولة القائم وخروجه على وجه لايشبه شيئاً من الدول ، فقال عليه السلام : لايمكنكم معرفته كما هي حتّى تروه ...(1)

به امام باقر عليه السلام عرض كردم : ما (صاحب) حكومت الهى را به طورى توصيف مى كنيم كه هيچ يك از مردم داراى آن صفت نيستند .

حضرت فرمودند : نه به خدا سوگند ؛ اين گونه كه شما مى گوييد نيست ، تا آن كه او خود به آن احتجاج نموده و شما را به سوى آن فرا خواند .

مرحوم علّامه مجلسى در توضيح اين روايت مى گويد : ما حكومت حضرت مهدى صلوات اللَّه عليه و قيام او را به گونه اى توصيف مى كنيم كه هيچ يك از دولت ها شبيه آن نيست .

امام عليه السلام فرمودند : شناخت آن روزگار ، آن گونه كه خواهد بود ، براى شما ممكن نيست تا اين كه آن دوران را ببينيد .

ص: 24


1- 5. بحار الأنوار : 366/52 ح 149 .

بنابراين هر چند داراى انديشه اى بس بالا و ارزنده درباره عصر ظهور باشيم ، باز هم آن دوران شكوهمند را آن گونه كه واقع خواهد شد ، نمى توانيم بشناسيم و قدرت شناخت آن روزگار پيشرفته و تكامل يافته را نداريم .

آرى ؛ آينده جهان آنچنان نورانى و درخشان است كه ديدگان ما اكنون قدرت ديدن آن را ندارد ، و آنچنان بر افقى بلند قرار دارد كه افق فكرى ما از درك كامل آن عاجز است . با اينهمه ما همه بايد با تمام وجود در فكر فرارسيدن آن روزگار نورانى باشيم ؛ زيرا كه هر انسان پاك و فرهيخته در انتظار آن روز تابناك و فرخنده است .

ما بايد با آنان گام برداريم و در راهى كه آنان تلاش مى كنند ما نيز كوشش كنيم ؛ زيرا حالت انتظار نه تنها در بردارنده بهترين نوع فكر و انديشه است ؛ بلكه بهترين جهاد و كوشش ، و بافضيلت ترين كار و عمل است .

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند :

أفضل جهاد اُمّتي إنتظار الفرج . (1)

برترين جهاد امّت من ، انتظار فرج است .

و امام جواد عليه السلام فرمودند :

أفضل أعمال شيعتنا ، إنتظار الفرج . (2)

بافضيلت ترين كارهاى شيعيان ما ، انتظار روز رهايى است .

اين است ارزش روز رهايى از ديدگاه خاندان وحى عليهم السلام .

ص: 25


1- 6. بحار الأنوار : 143/77 .
2- 7. بحار الأنوار : 156/51 .

هدف از نگارش كتاب

هدف ما از نگارش اين كتاب - كه درباره مسأله اى بس بزرگ و باعظمت نگاشته شده - نه فقط براى آشنا شدنِ نسبى مردان و زنان پيرو مكتب خاندان وحى عليهم السلام با بزرگترين مسأله حياتى جهان است ، بلكه هدف از آن - علاوه بر آگاهى نسبى آنان - كار و تلاش براى فرا رسيدن آن روزگار فرخنده و اجرا شدن حكومت دولت كريمه خاندان رسالت مى باشد .

بنابراين ، از هم اكنون كه خواندن اين كتاب را آغاز نموده ايد تصميم بگيريد نكات مهمّى را كه در آن مى يابيد ، به خاطر بسپاريد و درباره آن فكر كنيد و با اراده قوى براى آشنا شدن ديگران با آن ها تلاش كنيد ؛ زيرا علم و آگاهى اگر همراه با كار و فعّاليّت نباشد ، سازنده نيست .

بنابراين هدف از نگارش اين كتاب نه تنها دانستنِ خوانندگان ، بلكه برانگيختن آنان براى آماده شدن و حركت به سوى بزرگترين امر حياتى جهان است كه آثار عظيم آن نه تنها دنياى درون و برون انسان و نيز تمامى جهان را دربر مى گيرد ، بلكه از عالمِ ما فراتر رفته و عوالم ديگرى را نيز (1) فرا مى گيرد .

تذكّر لازم

بحث درباره عصر ظهور كه دوران شكوفايى قدرت ها و توانايى هاى انسان و نظم و سامان يافتن جهان است ، آنچنان سرورآفرين و دلربا است كه قلم تاب آرامش و باز ايستادن از حركت ندارد ؛ به اين جهت نويسنده به قلمفرسايى پرداخته و با مدد و كمكِ خاندان وحى عليهم السلام گفتار آن بزرگواران را درباره آن عصر درخشان به چند عنوان تقسيم نموده است :

1 - گفتار حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام درباره آينده جهان .

ص: 26


1- 8. با توجّه به وصف شدن امام عصر ارواحنا فداه به : «المستور عن عوالمهم» ، ظهور آن حضرت نيز - همچون غيبت آن بزرگوار - اختصاص به عالمِ ما ندارد .

از آنجا كه فرموده هاى اميرالمؤمنين حضرت علىّ بن ابى طالب عليه السلام فراوان و نكته هاى بسيار مهمّى در آن وجود دارد ، نياز به كتاب ، بلكه كتاب هاى مستقلّى دارد ؛ به اين جهت گفتار آن بزرگوار در نوشته اى جداگانه گرد آمده است .

2 - گفتار خاندان وحى عليهم السلام درباره جهان در آستانه ظهور و آغاز دولت كريمه حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف و چگونگى تسخير جهان و نكته هاى جالبى درباره اصحاب و طلايه داران عصر ظهور ، كه اين روايات نيز در عنوان جداگانه اى در دست تأليف است .

3 - فرموده هاى خاندان وحى عليهم السلام پيرامون دولت كريمه امام زمان ارواحنا فداه و حكومت جهانى آن حضرت (كتاب حاضر) .

اين نوشته اگر از ثوابى برخوردار باشد آن را به »مليكه« × دوسرا حضرت »نرجس« × خاتون عليها السلام اهداء نموده ، اميدوارم با توجّه آن بانوى بزرگوار ، قلب اين ناچيز از زنگار گناه »صيقل« × داده شده تا بتواند با نوشتن اين سطور مورد عنايت حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه قرار گرفته و در نتيجه اين اثر ناقابل ، قلب هاى بى شمارى از پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام را كه در عصر غيبت همچون گله اى بى شبانند ، تحت تأثير قرار داده و شور و شوق آنان را به آينده جهان و دولت كريمه امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه برانگيزد .

اميدوارم با فرارسيدن آن دوران پرشكوه كه عصر حكومت »طاووس جنّت« است ، »ريحانه« × بهشت شادمان گشته و سراسر گيتى را سرور و شادى فرا گرفته و با طنين صوت عدالت در جهان ، »سوسن« × و سرو و سنبل لباس عزّت بپوشند تا همگان بدانند »بهترين كنيزانِ« × (1) عالم اگرچه زمانى لباس اسارت پوشيده اند و يا شايسته ترين انسان ها از مقام والا و حقّ عظيم خود

ص: 27


1- 9. مواردى كه با اين علامت «×» مشخّص شده اند ، نام هاى مقدّس مادر بزرگوار حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه مى باشد .

محروم گشته اند ، ولى آنان مهتران مردمان جهان و بزرگان زمين و زمان اند .

آرى ؛ در آن زمان كه صاحب امر و فرمان و ولىّ زمين و زمان ، قدرت ولايت خويش را بر خرد و كلان آشكار نمايد ، همگان خواهند دانست كه زمين و هفت آسمان بلكه از فرش تا عرش و... در تحت سيطره قدرت شگفت انگيز خاندان وحى عليهم السلام است .

و اگر زمانى رسن بر گردان آنان افتاده و توسن خلافت را رها ساخته اند ، نه از باب عدم قدرت ، بلكه براى آنست كه همگان بدانند كه فرعون و هامان را لياقت ولايت نيست و جبت و طاغوت قدرت خدايى ندارند و اگر قارون گنجى عظيم نهفته دارد سرانجام از آن جدا مى گردد و اگر شدّاد بهشتى در زمين بسازد پاى در آن نخواهد گذارد .

آنان سرانجام بر اثر سرشت ناپاك خود دست از هستى كشيده و پاى در كام نيستى خواهند گذارد و زمين ، پاك از ناپاكان مى شود . در آن زمان ديو و ددى نخواهد ماند كه داد و بى داد نموده و فرياد برآورد و شرير و شرورى نخواهد بود كه شرارت پيشه نموده ، شرم نورزد و حلقوم ديگران را بيافشارد .

در آن زمان ، حكومت از آنِ صالحان است و طالحان را از آن نصيبى نيست .

مرتضى مجتهدى سيستانى

ص: 28

(1)

عدالت

اشاره

ص: 29


1- 1. شرح غرر الحكم : 476/2 .

ص: 30

عدالت ؛ آرمان پيامبران بزرگ

مسأله عدالت و پابرجايى آن در ميان جامعه بشريّت ، آنچنان ضرورى و مهمّ است كه خداوند بزرگ بعثت همه پيامبرانِ مرسل و نازل كردن كتاب هاى آسمانى را به آنان براى اجراى عدالت در ميان امّت ها و ريشه كن شدن ظلم و ستم از ميان آنان بوده است .

خداوند در سوره حديد مى فرمايد :

لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ... . (10 )

همانا ما رسولان خود را با ادلّه و معجزات فرستاديم و براى شان كتاب و ميزان نازل نموديم تا مردم به عدالت رفتار نمايند... .

بنابراين هدف از رسالت پيامبران مرسل و نازل شدن كتاب هاى آسمانى بر آنان ، اقامه عدل و داد در ميان جامعه بوده است كه متأسّفانه با كارشكنى هاى قابيليان از همان ابتداء تاكنون و تا قبل از قيام و حكومت حضرت بقيّة اللَّه

ص: 31

الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه ، عدل و داد بر جامعه بشريّت حكومت نكرده است .(1)

عدالت در جامعه يا جامعه عادل ؟!

جالب توجّه است كه در آيه شريفه ، هدف از رسالت پيامبران و فرستادن كتاب هاى آسمانى را تشكيل جامعه دادپرور قرار داده است كه آنان خود به عدل و داد رفتار نمايند نه آنكه فقط حكومت الهى در ميان آنان عدالت را اجرا نمايد .

گسترده شدن بساط عدالت در ميان مردم و گرايش امّت ها به عدل و داد ، آرمان پيامبران بزرگ الهى است كه دولت الهى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه به آن جامه عمل مى پوشاند و با حكومت عادلانه آن حضرت در سراسر گيتى و در ميان تمامى جوامع بشرى ، آرزوى پيامبران خدا تحقّق يافته و رنج ها ، تلاش ها ، كوشش ها و زحمت هايى كه آن بزرگواران در راه ايجاد حاكميّت عدل و داد در ميان مردم متحمّل شده اند ، به نتيجه مى رسد .

در آن عصر شكوهمند ، پرونده ستمگران بسته خواهد شد و به حيات آنان خاتمه داده خواهد شد .

در آن روزگار فرخنده ، پرچم هاى كفر و ضلالت سرنگون گشته و طومار زندگى آنان بسته خواهد شد .

در آن عصر رهايى ، همه مظلومان جهان از دست ستمگرانِ عالم نجات يافته و نظام زندگى انسان ها تغيير يافته و حياتى تازه مى يابند . و به اين گونه آرمان هاى عالى پيامبران الهى و خاندان وحى عليهم السلام تحقّق يافته و پس از گذشت قرن ها در جهان عملى مى شود . و به همين دليل حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه موعود همه امّت ها هستند .

به اين جهت در زيارت آن حضرت مى خوانيم :

ص: 32


1- 11. در زمان حكومت پنج ساله حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نيز دشمنان تا مى توانستند به كارشكنى مى پرداختند به گونه اى كه فدك همچنان در دست غاصبان باقى ماند .

السّلام ... على المهديّ الَّذي وعد اللَّه عزّ وجلّ به الاُمم . (1)

سلام بر مهدى كه خداوند امّت ها را به ظهور و حكومت او وعده داده است.

عدالت در عصر ظهور

تحوّل عظيم جهانى در حكومت عدلِ حضرت صاحب الزمان عجّل اللَّه تعالى فرجه آنچنان مهمّ و حياتى است كه نه تنها در سراسر جهان ستمگران و بدعت گزاران نابود شده و از ميان برداشته مى شوند ؛ بلكه آثار ظلم و بدعت هايى كه آن ها مرتكب شده اند نيز از بين خواهد رفت .

اين نكته اى است بسيار مهمّ و درك آن ، نياز به فكر و انديشه دارد . تاكنون ستمگران و بدعت گزاران چه نقشه هاى شومى را در جهان پياده كرده اند؟! و چگونه كمبودهاى اقتصادى و همچنين فقر معنوى و فكرى را بر مردم تحميل نموده اند ؟!

چه تحوّل بزرگى بايد در جهان واقع شود تا به همه اين جنايت ها پايان دهد و عدل و عدالت را جايگزين آن نمايد؟!

در روزگار رهايى و عصر نجات ، جهان به چه صورتى خواهد بود كه نه تنها از ستمگران بلكه از آثار ستم آنان نيز نشانى نخواهد بود؟

ما براى ترسيم نمودن آن عصر تكامل و حيات ، نيازمندِ فكر و انديشه اى پرتوان هستيم تا بتوانيم هاله هايى از نور و درخشندگى عصر ظهور را در ذهن خود ترسيم كنيم .

نكته ارزنده اى را كه در اينجا طرح كرده ايم اين است كه در عصر حكومت عدل حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه ، حتّى آثار بدعت ها و ستمگرى ها برچيده شده و نشانى از آن ها ديده نخواهد شد و اين حقيقتى است كه آن را از مكتب خاندان وحى عليهم السلام آموخته ايم .

ص: 33


1- 12. صحيفه مهديّه : 636 .

حضرت امام باقر عليه السلام مى فرمايند :

هذه الآية : اَلَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُم ... (1) نزلت في المهديّ وأصحابه ، يملكهم اللَّه مشارق الأرض ومغاربها ، ويظهر اللَّه بهم الدّين حتّى لايرى أثر من الظلم والبدع .(2)

اين آيه شريفه : »كسانى كه اگر قدرت و تمكّن به آن ها بدهيم ...« ، درباره حضرت مهدى و ياوران او نازل شده است .

خداوند آنان را مالك مشرق ها و مغرب هاى زمين قرار مى دهد و به وسيله آنان دين را ظاهر مى سازد تا اين كه اثرى از ظلم و بدعت ديده نشود !

آيا تا آن زمانِ حياتبخش را نبينيم ، مى توانيم جهان را - آن گونه كه خواهد بود - درك كنيم ؟

گسترش عدالت

همان گونه كه مى دانيم عصر شكوهمند ظهور ، عصرى است سرشار از عدل و عدالت . و همان گونه كه از گفتار خاندان وحى عليهم السلام نقل كرديم اثرى از ظلم و ستم باقى نمى ماند و كمبودها ، كاستى ها و همه گونه فقر و نياز كه از سوى ستمگران بر مردمان جهان تحميل شده است ، نه تنها برطرف مى شود بلكه جبران مى گردد .

در سراسر جهان ، پرچم عدالت به اهتزاز درمى آيد و همه مظلومان عالم از زير يوغ زورگويان نجات مى يابند. حكومت عدلِ حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه سايه رحمتِ عدالت را بر سر تمامى مردم در سراسرِ گيتى مى گستراند .

نه تنها در دستگاه حكومت و نه تنها در بازار و خيابان و تجارتخانه ها بلكه در اندرون خانه ها و در هر گوشه اى از آن ها ، عدل و عدالت وجود دارد و نشانى از ظلم و زورگويى وجود نخواهد داشت .

ص: 34


1- 13. سوره حجّ ، آيه 41 .
2- 14. إحقاق الحقّ : 341/13 .

عدالت همانند يك انرژى پرتوان همه جا حتّى در گوشه خانه ها گسترده مى شود كه تنها عصر ظهور و زمان حكومت حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه كه داراى عدلِ فراگير است از آن برخوردار مى باشد . و همان گونه كه سرما و گرما در تمام اطراف خانه و زواياى آن داخل مى شود ، عدل و عدالت آن حضرت نيز با يك قدرت عظيم ناشناخته ، همه مكان ها را فرا مى گيرد .

حضرت امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايند :

... أما واللَّه ليدخلنّ عليهم عدله جوف بيوتهم كما يدخل الحرُّ والقرُّ . (1)

حتماً و قطعاً عدالت آن حضرت در ميان خانه هاى آنان وارد مى شود ، همان گونه كه گرما و سرما وارد مى شود .

حال ممكن است اين پرسش در نظر آيد كه چگونه ممكن است عدالت همچون انرژى و حرارت كه اتاقى را فرا مى گيرد در سطح جهان جاى گيرد و زور و ستم از صفحه گيتى رخت بربندد ؟ اگر مردمان عصر تكامل همچون مردمان عصر ما باشند ! آيا ممكن است عدالت بر همه جا حاكم شود و زور و تزوير زورگويان ، ديگران را به زنجير نكشد ؟!

در پاسخ بايد گفت : تا وقتى كه جامعه بشريّت به فطرت سالم و اوّلى خود باز نگشته و عقل و انديشه او به تكامل نرسيده باشد ، ممكن نيست انسان ها به يكديگر ظلم نكنند و عدالت را در سراسر جهان، جايگزين زور و ستم نمايند!

به اين جهت ، حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه براى استقرار بخشيدن حكومت عدلِ جهانى يك تحوّل اساسى در وجود همه انسان ها به وجود مى آورند كه با ايجاد آن ، جامعه بشريّت به تكامل راه يافته و با تمامى وجود از زور و زورگويى متنفّر شده و به سوى عدل و عدالت روى مى آورد .

اين تحوّل اساسى در صورتى تحقّق مى پذيرد كه در ساختمان وجود انسان ها

ص: 35


1- 15. الغيبة مرحوم نعمانى : 297 .

تكامل ايجاد شود تا آن ها بر اثر پديدار شدن تكامل و به راه افتادن انديشه ها و ديگر قدرت هاى روحى و عقلى ، نفسِ امّاره آن ها دگرگون شده و با رها شدن از هواى نفس و خواسته هاى نفسانى ، بر تكامل خود بيفزايند .

عدالت در حكومت واحد جهانى

همان گونه كه گفتيم حكومت عدلِ الهى حضرت مهدى ارواحنا فداه جهانى است و بر سراسر گيتى حكومت مى كند ؛ به گونه اى كه در هيچ نقطه زمين حتّى در ميان بيابان ها و كوهستان ها هيچ قدرتى غير از قدرت حاكمه آن حضرت ، حكومت نمى كند و تمامى جهان در دولت شريفه آن بزرگوار سرشار از عدالت و برخوردار از دانش و بينش است .

در زيارت آن حضرت در سرداب مقدّس چنين مى خوانيم :

... وَتَجْمَعَ بِهِ الْمَمالِكَ كُلَّها ، قَريبَها وَبَعيدَها ، عَزيزَها وَذَليلَها ، شَرْقَها وَغَرْبَها ، سَهْلَها وَجَبَلَها ، صَباها وَدُبُورَها ، شِمالَها وَجُنُوبَها ، بَرَّها وَبَحْرَها ، حُزُونَها وَوُعُورَها ، يَمْلَأها قِسْطاً وَعَدْلاً ، كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً .

... و تمام مملكت ها را به وسيله او يكى كنى ؛ نزديك آن را و دور آن را ، باعزّت آن را و زيردست و ذليل آن را ، شرق آن را و غرب آن را ، دشت آن را و كوه آن را ، چراگاه هاى آن را و بيابان هاى آن را ، شمال آن را و جنوب آن را ، خشكى آن را و درياى آن را ، زمين هاى درشت و برآمده آن را و راه هاى سخت و دشوار آن را . همه را پر از عدل و داد مى گرداند همان طور كه پر از ظلم و جور و ستم شده باشد . (1)

بنابراين آن حضرت تمامى حكومت ها را به يك حكومت عادلانه تبديل مى نمايند و همه دولت هاى جهان را - چه برخوردار از قدرت باشند يا نباشند ، در شرق باشند يا در غرب و داراى هر گونه شرايطى از لحاظ قدرت و توانايى

ص: 36


1- 16. صحيفه مهديّه : 618 .

باشند - در تحت لواى حكومت عادلانه خود درمى آورند و با فتح و گشايش شرق و غرب عالم و تشكيل حكومت واحد جهانى ، به همه حكومت هاى جهان پايان مى بخشند .

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند :

الأئمّة من بعدي اثنا عشر ؛ أوّلهم أنت يا عليّ ، وآخرهم القائم الّذي يفتح اللَّه تعالى ذكره على يديه مشارق الأرض ومغاربها .(1)

امامان بعد از من دوازده نفرند ؛ اوّل آنان تويى يا على و آخر آنان قائم است كه خداوند - يادش بزرگ باد - با دستان او مشرق ها و مغرب هاى زمين را فتح مى كند .

با فتح و گشايش همه نقاط جهان در سراسر گيتى ، حكومت عدل الهى بر همه جا حاكم مى شود و كوچكترين نمونه اى از ظلم و ستم در سراسر عالم باقى نخواهد ماند . به اين دليل ، حكومت عدالت پرور آن حضرت ، اميد و آرزوى همه ستمديدگان و افراد دردآشناى جهان است ، و در انتظار فرا رسيدن تنها دولتى كه مى تواند عدالت را در سراسر عالم احياء نمايد ، مى باشند . در زيارت آن حضرت مى خوانيم :

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُؤَمَّلُ لِإِحْياءِ الدَّوْلَةِ الشَّريفَةِ .(2)

سلام بر تو اى آن كه براى زنده ساختن دولت شريفه ، مؤمّل و آرزو برده شده هستى .

حضرت امام باقر عليه السلام درباره عصر درخشان ظهور و فرا رسيدن زمان حكومت آن بزرگوار مى فرمايند :

يظهر كالشّهاب ، يتوقّد في الليلة الظلماء ، فإن أدركت زمانه قرّت عينك .(3)

ص: 37


1- 17. بحار الأنوار : 378/52 ح 184 .
2- 18. صحيفه مهديّه : 620 .
3- 19. الغيبة مرحوم نعمانى : 150 .

همچون شهاب كه در شب تاريك شعله ور مى شود ، ظاهر مى شود ؛ اگر زمان او را درك كردى ديده ات روشن شود .

همان گونه كه در شب بسيار تاريك ، اگر شهابى درخشنده ظاهر شود توجّه همگان را به سوى خود جذب مى كند ، ظهور حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه نيز همان گونه است .

بر اثر فزونىِ گمراهى و تباهى ، تاريكى و تيرگى و غوطه ور شدن انسان هاى سراسر گيتى در حيرت و سرگشتگى ، ظهور آن بزرگوار آنچنان براى مردمان درخشندگى دارد كه توجّه آنان را به سوى خود جذب مى كند ، تا با پناه بردن به آن خود را از تاريكى و تيرگى نجات داده و به روشنايى و فروزندگى دست يابند .

در آن زمان است كه ديدگان رمد ديده و چشمان انتظار كشيده ، جلا گرفته و روشن مى شود . خستگى و بى حالى از آن ها گرفته شده و درخشندگى و فروزندگى در آن ها ايجاد مى شود .

درخشش نور عالمگير آن حضرت وقتى فرا مى رسد كه عالم همانند شب تاريك ، تيره و تار شده و اختلاف و جنجال مردمان را فرا گرفته و زلزله هاى شديد ، جنگ و خونريزى بسيارى از مردمان را در كام مرگ فرو برده است . وحشت و اضطراب بازماندگان را فرا گرفته و دلهره مردمان را آزار مى دهد . درباره چنين روزگارى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرموده اند :

إبشروا بالمهدي ، إبشروا بالمهدي ، إبشروا بالمهدي ، يخرج على حين اختلاف من الناس وزلزال شديد ، يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً ، يملأ قلوب عباده عبادة ، ويسعهم عدله . (1)

بشارت باد شما را به مهدى ، بشارت باد شما را به مهدى ، بشارت باد شما را به مهدى ، او خروج مى كند در هنگامى كه اختلاف و زلزله شديد مردم را

ص: 38


1- 20. الغيبة شيخ طوسى رحمه الله : 111 .

فرا گرفته است. او زمين را از قسط و عدالت پر مى كند همان گونه كه از ظلم و جور انباشته شده باشد. قلوب بندگان خدا را سرشار از حالت عبادت و بندگى مى كند و عدالتِ او همه آنان را فرا مى گيرد .

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند :

يحلّ باُمّتي في آخر الزمان بلاء شديد من سلاطينهم لم يسمع بلاء أشدّ منه حتّى لايجد الرجل ملجأ، فيبعث اللَّه رجلاً من عترتي أهل بيتي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً .

يحبّه ساكن الأرض وساكن السّماء ، وترسل السّماء قطرها ، وتخرج الأرض نباتها لاتمسك فيها شيئاً...

يتمنّى الأحياء الأموات ممّا صنع اللَّه بأهل الأرض من خيره.(1)

در آخرالزمان به امّت من از سوى سلاطين آن ها گرفتارى شديدى مى رسد كه كسى سخت تر از آن را نشنيده است ، به طورى كه انسان پناهگاه و راه فرار از آن را نمى يابد .

پس خداوند مردى از عترت و اهل بيت من را به سوى آنان مى فرستد كه زمين را پر از قسط و عدالت مى نمايد همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد .

ساكنين زمين و آسمان او را دوست دارند و آسمان باران خود را مى بارد و زمين گياهان خود را مى روياند و چيزى از آن را در خود نگه نمى دارد... .

)زندگى آنچنان خوشايند و سرورآفرين است كه( زندگان آرزو مى كنند كاش مردگانشان بودند . اين آرزو به خاطر خوبى هايى است كه خداوند در آن عصر به مردم زمين مى نمايد .

اميدواريم حكومت عدالت پرور حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه ، هرچه زودتر فرا رسد و ما شاهد پابرجايى حكومت جهانى آن بزرگوار باشيم .

ص: 39


1- 21. إحقاق الحقّ : 152/13 .

نمونه اى از عدالت

از ابتداى تاريخ تاكنون ثروتمندان و قدرتمندان از امكانات خود بهره جسته اند و توده هاى مستضعف و فقيرِ جهان پايمال چكمه هاى زور آنان بوده اند .

تاكنون ثروتمندان نه تنها فقط در مسايل دنيوى پيشگام بوده اند و افراد ضعيف نظاره گر آنان بوده اند ، بلكه حتّى در مسايل عبادى كه پول در آن داراى نقش و تأثير است نيز گاهى آنان پيشقدم بوده و جايگاه هاى عبادى و معنوى را اشغال نموده و مى نمايند .

در عصر حكومت عدالت پرور امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه ، پول و ثروت چنين نقشى نخواهد داشت و امكانات بيشترِ عدّه اى ، باعث محروميّت افراد ديگر نخواهد شد .

عدالت در آن زمان با بهترين گونه اى كه ممكن است براى همه انسانها بدون هيچ گونه امتيازى اجرا مى شود .

روايتى كه مى آوريم ، نشانگر نمونه اى از آن عدالت جهانى است :

امام صادق عليه السلام فرمودند :

اوّل ما يُظهر القائم من العدل أن ينادي مناديه : أن يسلّم صاحب النافلة لصاحب الفريضة الحجر الأسود والطّواف.(1)

اوّلين عدالتى كه (حضرت) قائم ظاهر مى سازد ، اين است كه منادى آن حضرت ندا مى دهد : افرادى كه حجّ مستحبّى انجام مى دهند ، حجرالأسود و محلّ طواف خانه خدا را در اختيار كسانى كه حجّ بر آن ها واجب است ، قرار دهند .

اگر در اين زمان گاهى ثروتمندان با هجوم بردن به بعضى از اماكن به گونه اى باعث افزايش قيمت ها مى شوند كه عدّه اى ديگر را محروم مى سازند ،

ص: 40


1- 22. بحار الأنوار : 374/52 .

ولى در آن عصر درخشان نشانى از محروميّت وجود نخواهد داشت و امكان شركت در خانه خدا و ساير اماكن عبادى براى همگان خواهد بود . به اين جهت شركت مردم بسيار زياد خواهد بود .

به اين دليل پيام حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه به همه زائران خانه خدا خواهد رسيد كه كسانى كه اعمال واجب خود را انجام داده اند باعث محروميّت و يا زحمت ديگران نشوند .

اين اوّلين برنامه عدالتِ جهانى است كه از ابتداى ظهورِ آن حضرت به آن عمل مى شود .

عدالتِ فراگير و همه جانبه

همان گونه كه در روايات وارد شده ، در عصر ظهور ظلم و ستمگرى از صحنه گيتى برچيده مى شود و عدل و داد در سراسر جهان گسترده مى شود . در آن روزگار نشانه اى از ظلم و جنگ و خونريزى باقى نمى ماند و جامعه بشريّت در پرتو حكومت جهانى حضرت ولىّ عصر ارواحنا فداه در كمال راحتى و آرامش به سر مى برد .

اين حقيقتى است كه از هزاران سال پيش ، وعده فرا رسيدن چنين روزى به مردم داده شده و جهان سرانجام شاهد چنين روزگار پرشكوهى خواهد بود .

در اين مسأله هيچ گونه ترديد و ابهامى وجود ندارد ؛ زيرا لازمه تكامل عقل ها ، بازگشت به فطرت اصيل انسانى و پاك شدن طينت ها است كه اين جريان در روزگار درخشنده ظهور محقّق مى شود و چنين وضعيّتى را در جهان به وجود مى آورد .

اجراى عدالت و لزوم تحوّل در حيوانات

نكته اى كه در اينجا به ذهن مى آيد اين است كه وضع حيوانات در آن روزگار چگونه خواهد بود ؟

آيا درندگان مى توانند انسان مظلومى را از پاى درآورند و به زندگى او پايان

ص: 41

بخشند ؟ اگر چنين است چگونه مى گوييم در آن زمان ظلم و ستم جامعه بشريّت را تهديد نمى كند و نشانه اى از خونريزى باقى نمى ماند ؟

با توجّه به اين حقيقت كه عصر ظهور يوم اللَّه است و روزگار حكومت الهى بر صحنه گيتى است ، چگونه ممكن است تحوّلى در حيوانات به وجود نيايد و درندگان همچنان به درندگى خود ادامه دهند ؟!

آرى ؛ لازمه عدل جهانى كه در عصر درخشان حكومت الهى حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه در جهان گسترده مى شود ، امنيّت جهان و در امان بودن جهانيان از هر گونه شرّ و طغيان و ستمگرى است .

امنيّت جهان در آن روزگار فرخنده - كه در روايات بسيار بر آن تأكيد شده است - در صورتى امكان پذير است كه خوى درندگىِ درندگان از آن ها گرفته شود و حيوانات موذى به گونه اى ديگر زندگى نموده و در آن ها تحوّلى اساسى و دگرگون كننده ايجاد شود . و گرنه با اين همه درندگى كه در حيوانات غير اهلى - در سراسر گيتى از اعماق درياها گرفته تا فراز كوه هاى بلند - وجود دارد ، چگونه انسان ها و همچنين حيوانات ضعيف از شرّ آنان در امان خواهند بود ؟! مگر نه اين است كه در كلمات اهل بيت عليهم السلام درباره توصيفِ آن روزگار وارد شده است كه امنيّت جهانى تمام نقاط جهان را فرا خواهد گرفت ؟!

رام شدن حيوانات

اكنون به بعضى از رواياتى كه در اين باره وارد شده توجّه كنيد :

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بشارات فراوانى در رابطه با حكومت امام عصر ارواحنا فداه و ويژگى هاى آن حضرت و شگفتى هاى عصر ظهور بيان فرموده اند و از تحوّلات و دگرگونى هاى مهمّى كه در آن زمان در جهان و جهانيان - و از آن جمله در حيوانات - واقع مى شود ، خبر داده اند . آن حضرت در يكى از خطبه هاى خود چنين فرمودند :

ص: 42

... وتُنزع حُمَة كلّ دابّة حتّى يدخل الوليد يده في فم الحَنَش فلايضرّه ، وتلقى الوليدة الأسد فلايضرّها ، ويكون في الإبل كأنّه كلبها ، ويكون الذئب في الغنم كأنّه كلبها ، وتملأ الأرض من الإسلام ، ويُسلب الكفّار ملكهم ، ولايكون الملك إلاّ للَّه وللإسلام ، وتكون الأرض كفاثور الفضّة تنبت نباتها كما كانت على عهد آدم ؛ يجتمع النفر على القِثّاء فتشبعهم ، ويجتمع النفر على الرُّمّانة فتشبعهم ويكون الفرس بدُرَيْهمات .(1)

... گزند هر جنبنده اى گرفته مى شود ؛ به طورى كه طفل كوچك دست خود را در دهان افعى مى نمايد و به او ضرر نمى رساند . و بچّه خردسال با شير روبرو مى شود و به او آسيبى نمى رساند . و شير در ميان شتران است كه گويا سگ آن ها مى باشد و گرگ در ميان گوسفندان است كه گويا سگ آن هاست . و اسلام تمام زمين را فرا مى گيرد و ملك كفّار از آنان گرفته مى شود و حكومتى جز براى خدا و اسلام نيست و زمين همچون خوانى از نقره است ، گياهش را مى روياند همان گونه كه در عصر آدم مى روييد . چند نفر در خوردن يك خيار جمع مى شوند و همه آنان را سير مى كند و چند نفر در خوردن يك انار جمع مى گردند و همه آنان را سير مى كند . و قيمت يك اسب به چند درهمِ اندك مى باشد .

به نكته هاى مهمّى كه در اين روايت درباره تحوّلات جهان در عصر درخشان ظهور وجود دارد توجّه كنيد :

1 - درندگى از حيوانات درنده گرفته مى شود .

2 - حيوانات درنده و وحشى همچون شير و گرگ ، اهلى شده و در ميان شتران و گوسفندان راه مى روند .

3 - ثروت و همه اموال كفّار - آنان كه به كفر خود باقى مى مانند - از آنان گرفته مى شود .

ص: 43


1- 23. التشريف بالمنن : 299 .

4- حكومتى جز براى خداوند وجود ندارد و فقط اسلام در آن زمان در جهان فرمانروايى مى كند .

5 - بركت در آن زمان آنچنان زياد مى شود كه ميوه ها چند برابر حالا شده به گونه اى كه يك دانه ميوه ، مانند خيار و انار چند نفر را سير مى كند .

6 - ارزانى فراگير مى شود به طورى كه يك اسب به چند درهمِ اندك خريد و فروش مى شود .

بنابراين ؛ حكومت جهانى اسلام ، بركت هاى شگفت آسمانى ، پيشرفت اقتصادى ، توسعه كشاورزى ، رام شدن درندگان و گزندگان و... از ارمغان هاى عصر درخشان ظهور است كه در اين روايت نويد آن را پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم به جهانيان اعلام نموده اند .

رام شدن حيوانات وحشى و در امان بودن از درندگان ، از نعمت هايى است كه در عصر رهايى واقع مى شود . اين دگرگونى و تحوّل در حيوانات ، بر اثر ظهور قدرت ولايت حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه و تصرّف آن بزرگوار در موجودات آن زمان است .

نه تنها رام شدن حيوانات ، بلكه بركت هاى زمينى و آسمانى كه در آن زمان بر مردمان نازل مى شود ، و همچنين هر گونه تحوّل ، تكامل و پيشرفت در زمينه هاى گوناگون ، بر اثر ظهور قدرت و ولايت آن بزرگوار مى باشد .

زيرا همان گونه كه مى دانيم مقصود از مسأله ظهور ، تنها ظهورِ شخص آن بزرگوار از نظر مادّى و جسمانى نيست ؛ بلكه مقصود ، ظهور آن حضرت با به كار گرفتن قدرت ولايت و تصرّف در عالم مى باشد . به همين دليل با ظهور آن بزرگوار تصرّفات آن حضرت در عالمِ تكوين ظاهر مى شود و بر اثر آن ، همه مردمان شاهد تحوّلات عجيب در سراسر جهان خواهند شد .

حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايند :

ينتج اللَّه تعالى في هذه الاُمّة رجلاً منّي وأنا منه ، يسوق اللَّه

ص: 44

تعالى به بركات السّماوات والأرض ، فينزل السّماء قطرها ، ويخرج الأرض بذرها ، وتأمن وحوشها وسباعها ، ويملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً ، ويقتل حتّى يقول الجاهل : لو كان هذا من ذرّيّة محمّد صلى الله عليه وآله وسلم لرحم .(1)

خداوند در اين امّت مردى را به دستاورد و نتيجه مى رساند كه از من است و من از اويم . خداوند به وسيله او بركت هاى آسمان ها و زمين را جارى مى سازد .

پس آسمان بارانش را مى بارد و زمين روييدنى و بذرش را خارج مى سازد ، حيوانات وحشى و درنده زمين امن - و رام - مى شوند و زمين را سرشار از قسط و عدل مى سازد همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد . و مى كشد تا آنجا كه جاهل بگويد : اگر اين از فرزندان محمّد صلى الله عليه وآله وسلم مى بود هر آينه رحم مى كرد .

در روايتى كه نقل كرديم ، تعبير جالب توجّهى از امام صادق عليه السلام نسبت به امام زمان ارواحنا فداه نقل شده ، در آن روايت امام صادق عليه السلام مى فرمايند : رجلاً منّي وأنا منه ؛ مردى كه از من است و من از اويم .

اين تعبير جالبى است كه بيانگر تجليل امام صادق عليه السلام از امام عصر ارواحنا فداه مى باشد . و اين همان تعبيرى است كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم درباره امام حسن و امام حسين عليهما السلام نموده اند .

نكته هاى ديگرى كه در اين روايت وجود دارد عبارت است از :

1 - نازل شدن بركت هاى آسمان و زمين .

2 - فراوانى باران هاى نافع .

3 - وسعت يافتن سبزه زارها و روييدن گياهان و... كه دليل بر رشد اقتصادى و وسعت كشاورزى است .

ص: 45


1- 24. الغيبة شيخ طوسى رحمه الله : 115 .

4- رام شدن حيوانات وحشى و درنده .

5 - سرشار شدن جهان از قسط و عدالت .

6 - كشته شدن دشمنان خاندان وحى عليهم السلام .

7 - گفتار امام صادق عليه السلام در پايان روايت - ويقتل حتّى يقول الجاهل ... - دليل است بر اين كه اعتراض كننده از مخالفين مى باشد ؛ زيرا مى گويد : اگر اين شخص از نسل محمّد صلى الله عليه وآله وسلم مى بود رحم مى كرد . از اين گفتار معلوم مى شود كه او معتقد به حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم و رحيم بودن آن حضرت مى باشد و به امامت امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه اعتقاد ندارد و به اين جهت به رفتار آن بزرگوار اعتراض مى نمايد ، و اين قرينه بر آن است كه كشتار در ميان آنان مى باشد .

اكنون به اصل مطلب پرداخته ، و جريان رام شدن حيوانات وحشى را كه در روايات خاندان وحى عليهم السلام به آن تصريح شده ، ادامه مى دهيم :

بر اساس روايات ، در دستگاه گوارش حيواناتِ درنده ، تحوّلاتى ايجاد مى شود كه از گوشتخوارى رويگردان مى شوند و گياهخوار مى گردند .

با اين بيان روشن مى شود كه خوى درندگى و خونريزى از درندگان گرفته مى شود و آن ها با خوردن گياهان، احتياجات غذايى خود را برطرف مى سازند.

حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام مى فرمايند :

تصطلح في ملكه السباع .(1)

(در حكومت حضرت مهدى عليه السلام ،) درندگان با يكديگر در صلح و آرامش خواهند بود .

و حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام مى فرمايند :

اصطلحت السباع والبهائم .(2)

درندگان و چهارپايان در صلح و آرامش خواهند بود .

ص: 46


1- 25. بحار الأنوار : 280/52 .
2- 26. بحار الأنوار : 316/52 .

اين گونه مسائل از نظر افرادى كه با روزگار كنونى قلب خود را پيوند زده اند و نمى توانند به برتر از آنچه وجود دارد نظاره كنند ، مشكل و تحمّل آن سخت است ؛ ولى براى كسانى كه مى توانند به جهانِ آينده با ديدگانى آشنا به مسايل آينده جهان بنگرند ، آسان است ؛ زيرا مى دانند تحوّلات و دگرگونى هاى عجيبى كه در زمين و زمان ايجاد مى شود، در موجودات كره زمين تأثيرات شگفتى مى گذارد و روزنه هاى پيشرفت و تكامل را به روى همه موجودات مى گشايد .

با توجّه به اين حقيقت ، چه بُعدى دارد كه انسان ها بر اثر تقويت اراده و قدرت يافتن در تلقين خواسته هاى خود ، حتّى حيوانات را تحت تأثير قرار دهند ؟!

همان گونه كه نگاه پرقدرت شيخ بهايى و افرادى همچون او ، مس را به طلا تبديل مى كند . در روزگارِ تكامل عقل ها ، انسان ها مى توانند اراده خود را بر حيوانات كه داراى شعور هستند القاء نمايند .

اگر ما ، مردم آن روزگار را همچون افراد اين زمان بپنداريم ، پذيرش اين واقعيّت ها مشكل است ؛ ولى همان گونه كه گفتيم : آن روزگار ، روزگارِ تكامل عقل ها و زمانِ پرتوان شدن قدرت هاى انسانى است ؛ با توجّه به اين بيان ، پذيرش اين گونه جريانات بسيار سهل و آسان مى شود .

تصرّف در مغز و سيستم عصبى حيوانات

اكنون براى نزديك شدن مطلب به برخى از اذهان، به نقل جريانى مى پردازيم كه دليل بر امكان تصرّف و تحوّل در حيوانات است ؛ تا روشن شود براى اجراى عدالتِ همه جانبه نياز به دگرگونى در وجود حيوانات است و اين كار به راحتى با تصرّف در مغز و سيستم عصبى حيوانات انجام مى گيرد .

البتّه بايد توجّه داشته باشيم ما براى بيان تحوّلات شگفت انگيز عصر درخشان ظهور نيازى به نقل جرياناتى كه در دوران تاريك غيبت واقع شده ،

ص: 47

نداريم و جريانى كه مى آوريم براى استدلال به آن ، بلكه براى نزديك شدن مطلب به ذهن بعضى از افرادى است كه شايد در دوران تاريك غيبت ، غاصبان حكومت الهى با زرق و برق هاى نمايشى خود ، در آنان تأثير گذارده باشند .

با توجّه به نكته اى كه گفتيم به اين جريان توجّه كنيد :

شخصى به نام »دل گادو« دست به نمايش دلهره انگيزى زد . ما خلاصه برنامه او را مى آوريم : دژ بزرگ آهنى باز شد و گاو نر عظيم الجثّه اى از درون تاريكى به ميان ميدان جست ، و مستقيم به سوى »دل گادو« پيش آمد ، حسّاسترين نقطه بدن »دل گادو« را نشانه گرفته بود .

نفس در سينه ده ها هزار تماشاچى و عكّاس و خبرنگار حبس شده بود . چنان دلهره و ترس بر فضا سايه افكنده بود كه گويى كسى را ياراى خروج از اين اقيانوس ترس آميخته به سكوت نبود .

فقط صداى چهار نعل گاوى خشمگين كه به سوى مردى در وسط ميدان مى دويد به گوش مى رسيد .

همه انتظار لحظه اى را مى كشيدند كه »دل گادو« روى شاخ هاى گاو نر به آسمان پرتاب شود يا شاخ هاى تيز سينه او را بشكافد .

با توجّه به اين كه «دل گادو» ، نه لباس گاوبازان را به تن داشت و نه شِنل قرمز آنان را و به جاى شمشير يك جعبه كوچك سياه در دست داشت كه يك فرستنده راديويى بود و فقط چند دكمه روى آن نصب شده بود .

گاو با سرعت هر چه تمامتر تا ده قدمى «دل گادو» پيش آمد ، نفس ها در سينه ها حبس شده بود ، يك لحظه باقى بود تا گاو «دل گادو» را از پا درآورد .

تمام چشم ها به يك نقطه دوخته شده بود ، هيچ كس نمى دانست چه خواهد شد .

»دل گادو« دكمه اى را فشار داد ، گاو روى دو دست چنان ترمز كرد كه چند متر روى شن هاى ميدان كشيده شد . در حالى كه نگاهى به »دل گادو« انداخت

ص: 48

بى اختيار برگشت و آهسته و مغموم و بى تفاوت به سوى جايگاه اوّلى خود بازگشت .

مردم هنوز مى ترسيدند كه اگر فرياد بزنند گاو خشمگين برگردد ولى ديگر گاو خشمگين نبود .

»دل گادو« با فرستنده خود از طريق يك سيم بسيار نازك كه به مغز گاو وصل شده بود دستور بازگشت او را صادر كرده بود .

نه تنها با گسيل مقدار كمى الكتريسيته ، فرمان برگشت داده شده بود بلكه احساس عصبانيّت گاو را هم به بى تفاوتى و آرامش تبديل كرده بود . گاو به انتهاى ميدان رسيد مجدّداً همه ديدند كه »دل گادو« با دكمه هاى جعبه ور مى رود .

گاو ايستاد نگاهى به »دل گادو« انداخت و دوباره با خشمِ تمام سم هاى خود را به زمين كوفت و با سرعتى بيشتر به سوى او حركت كرد . »دل گادو« خونسرد پشتش را به گاو كرد و به سوى آن طرف ميدان به قدم زدن پرداخت ، فقط صداى پاى گاو را مى شنيد ، درست در فاصله چند قدمى دكمه مخصوص را فشار داد ، در ميان بهت و حيرت و ترس تماشاچيان ، گاو بيچاره دوباره ترمز كرد و راه برگشت را در پيش گرفت .

فرياد از جمعيّت برخاست ، ولى گاو همچنان خونسرد و آرام مى رفت . آزمايش چندين بار تكرار شد و هر بار با قاطعيّت نشان داده شد كه با تحريك الكتريكى مغز گاو ، مى توان اراده حيوان را دستكارى كرد و او را برخلاف ميل و تصميمش به كارى وادار نمود .(1)

حيوان را با زدن يك آمپول بيهوش مى كنند . پوست سر او را با چاقوى جرّاحى مى برند و باز مى كنند و استخوان جمجمه را با يك مته ظريف سوراخ مى نمايند . سيم نازكى را از درون سوراخ تعبيه شده روانه مغز مى سازند ، سر

ص: 49


1- 27. عجائب حسّ ششم : 54 .

سيم را از پوست سر بيرون مى گذارند ؛ قسمت جراحى شده را پانسمان مى نمايند تا آثار زخم بكلّى خوب شود .

گيرنده كوچكى كه با باطرى كار مى كند و روى طول موج معيّن امواج را دريافت مى كند به سر سيم وصل مى شود . كار اين گيرنده اين است كه از طريق جارى كردن مقدارى الكتريسيته به مغز حيوان ، مغز او را تحريك كند .

به اين ترتيب انسان مى تواند رفتار حيوان را به دلخواه خود با قدرت بيشتر از طبيعى تحت نظر و در اختيار داشته باشد .(1)

در سال 1960 يك گروه پژوهشى طريقه اى را كشف كرد كه به كمك آن مى توان با ايجاد يك حوزه الكتريكى در خارج به تحريك مغز پرداخت و بدون فرو بردن الكترود در مغز ، تمام آثار و آزمايشات تحريك الكترونيكى را كه تا به حال به دست آمده آسانتر و سهل تر انجام داد.(2)

نيرويى برتر از قدرت الكتريكى

در عصر درخشان ظهور كه دوران تكامل عقل و اراده است ، نه نيازى به چاقوى جرّاحى است و نه احتياجى به فرو بردن الكترود در مغز ؛ زيرا در آن زمان نيرويى برتر از الكتريك جهان را فرا مى گيرد و تشعشعات انوار ولايت در همه اشياء از جمله مغز حيوانات اثر گذارده و تحوّلى تعجّب آفرين در آنان به وجود مى آورد .

اكنون درباره اين تحوّل شگفت انگيز باهم به سخنان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم توجّه كنيم :

حضرت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم درباره تحوّلاتى كه در مغز و سيستم عصبى حيوانات در آن روزگار فرخنده به وجود مى آيد ، چنين مى فرمايند :

ص: 50


1- 28. عجائب حسّ ششم : 58 .
2- 29. عجائب حسّ ششم : 65 .

يقول الرجل لغنمه ولدوابّه : اذهبوا فارعوا في مكان كذا وكذا وتعالوا ساعة كذا وكذا ، وتمرّ الماشية بين الزرعين لاتأكل منه سنبلةً ولاتكسر بظلفها عوداً ، والحيّات والعقارب ظاهرة لاتؤذي أحداً ولايؤذيها أحد، والسبع على أبواب الدور تستطعم لاتؤذي أحداً ... .(1)

(در آن روزگار) مرد به گوسفند و چهارپايان خود مى گويد : برويد و در فلان مكان چرا كنيد و در فلان زمان بازگرديد .

(در آن روزگار) حيوانات ميان دو زراعت راه مى روند و از خوشه گياهى نمى خورند و شاخه هاى درختان را با شاخ هاى خود نمى شكنند ، مارها و عقرب ها آشكارند و به هيچ كس آزار نمى رسانند و كسى آن ها را اذيّت نمى كند . درندگان براى طلب خوراكى به درب خانه ها مى آيند و احدى را آزار نمى دهند .

بر اساس رواياتى كه در زمينه تكامل و پيشرفت در شعور حيوانات وارد شده است ، چهارپايان داراى قدرت درك دستورات مردمان مى شوند و مى توانند فرمان و خواسته هاى صاحبان خود را فهميده و اطاعت نمايند .

به اين جهت بدون آن كه كسى در پى گوسفندان و ساير چهارپايان به راه افتد ، زمان و مكان چرا براى آنان تعيين مى شود و آن ها بدون تخلّف طبق دستورات صادر شده از سوى صاحبان خود ، به چراگاه مى روند و در زمان تعيين شده بازمى گردند .

نه تنها سخن گفتن انسان با حيوانات ممكن است ، بلكه سخن گفتن حيوانات با امامان ، پيامبران و اولياى الهى موارد بسيارى دارد كه در تاريخ و سيره آن بزرگواران درج گرديده است .

سخن گفتن گرگ با جناب ابوذرّ كه بعثت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را به ابوذرّ خبر داد نمونه اى از آن ها است .

ص: 51


1- 30. التشريف بالمنن : 203 .

در روايتى كه نقل كرديم رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم سخن گفتن انسان با چهارپايان را بيان فرموده اند كه آن از ويژگى هاى روزگار ظهور است همان گونه كه در روايات ديگر به آن تصريح شده است .

از آنجا كه حيوانات از قدرت عقل برخوردار نيستند ، در عصر درخشان ظهور در مغز و سيستم عصبى آن ها تصرّف مى شود ؛ زيرا تصرّف در سيستم عصبى حيوانات و تغيير و تحوّل در آن ، مى تواند در اعمال و رفتار حيوانات تغييرات مهمّى ايجاد كند . پس براى تغيير در رفتار حيوانات و دگرگون ساختن كارهاى آنان بايد در سيستم عصبى آن ها تصرّف نمود .

در جهان آفرينش ، حيوانات به گونه اى خلق شده اند كه تغيير در سيستم عصبىِ آن ها ، سبب واكنش و انجام رفتارهاى تازه در آن ها مى شود . علّت و منشأ اين تغيير و تحوّل را نظام آفرينشِ الهى در وجود آن ها قرار داده است .

يك پرسش جالب و يك پاسخ مهمّ

فعليّت يافتن قدرت هاى عقلىِ انسان و افزايش نيروهاى آن در عصر درخشان ظهور با دستان شفابخش حضرت مهدى ارواحنا فداه ، از مسايلى است كه در روايات خاندان وحى عليهم السلام وارد شده و توضيحاتى درباره آن در اين كتاب آمده است .

اكنون اين سؤال پيش مى آيد : تحوّلى كه در حيوانات به وجود مى آيد و تصرّف در سيستم عصبى آن ها و پيشرفتى كه در شعور حيوانى آن ها انجام مى گيرد به چه صورت است ؟ درست است كه انسان ها با دستان شفابخش حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه به تكامل عقلى و افزايش قدرت هاى روحى دست مى يابند ، ولى تحوّلى كه در حيوانات ايجاد مى شود چگونه انجام مى شود ؟

در پاسخ به اين سؤال مى گوييم :

درست است كه ويروس هاى شيطانى مغز انسان ها با دستان شفابخش امام

ص: 52

عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه نابود شده و قفل گنجينه هاى عقلى آنان گشوده شده و قدرت هاى نهفته آن شكوفا گرديده و به كار گرفته مى شود ؛ ولى بايد به اين نكته مهمّ توجّه داشته باشيم كه تكامل انسان ها در عصر فرخنده ظهور و راه يابى آن ها به قدرت هاى عظيم و شگفت انگيز، عوامل گوناگونى دارد كه مردم به وسيله حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه به آن نايل مى شوند كه دستان شفابخش آن حضرت يكى از آن عوامل مى باشد .

عوامل اساسى ديگرى نيز در آن عصر درخشان وجود خواهد داشت كه نه تنها جامعه بشريّت ، بلكه سراسر گيتى را دگرگون ساخته و تحوّلى شگفت در همه موجودات جهان ايجاد مى نمايد .

نور حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه

يكى از عوامل مهمّ تحوّلات در آن عصر فرخنده ، تشعشع انوار تابناك حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه مى باشد كه سراسر جهان را فرا مى گيرد به گونه اى كه جهان را از روشنايى خورشيد بى نياز مى سازد .

همان گونه كه نور خورشيد در ذرّات جهان داراى اثرات لازم ، مهمّ و حياتى است ، درخشش نور تابان حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه - كه نور اللَّه هستند - در آن زمان شكوهمند ، تأثير و تحوّل عظيمى در اعماق عالم هستى مى گذارد و جهان خاكى را به عالم پاكى تبديل مى نمايد. (1)

ص: 53


1- 31. بحث درباره نور اللَّه و مقام نورانيّت خاندان وحى عليهم السلام از معارف عالى اهل بيت عليهم السلام است كه متأسّفانه آگاهى جامعه ما درباره آن بسيار اندك است و لازم است براى شناخت آن بحثهاى گسترده و وسيع انجام گيرد .

دقّت در زندگى حيوانات

اكنون روشن شده است كه نور و روشنايى روز در زندگانى بسيارى از حيوانات داراى اثر روشن و آشكار مى باشد ، ما پس از بحثى فشرده درباره زندگى حيوانات به نقل نمونه اى از آن مى پردازيم :

بررسى ، دقّت و جستجو در چگونگى ، پيدايش و زندگى ميلياردها حيوان و آشنا شدن با رازهاى آفرينش انواع آن ها ، ايمان انسان را به قدرت عظيم آفريننده آن ها بيشتر مى كند .

خداوند كريم همان گونه كه آفرينش انسان ها و زمين را نشانه قدرت خود بيان فرموده ، خلقت جنبندگان را نيز نشانه توانايى خويش قرار داده است و مى فرمايد :

وَمِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ .(1)

و از نشانه هاى قدرت او آفرينش آسمان ها و زمين است و نيز موجوداتى كه در آن ها خلق و منتشر فرموده و او هر گاه اراده فرمايد قادر بر گرد آوردن آن ها در روز موعودِ قيامت است .

و همچنين مى فرمايد :

»وَفى خَلْقِكُمْ وَما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ« .(2)

و نيز در آفرينش شما و جنبندگانى كه در سراسر خلقت پراكنده اند ، نشانه هايى از قدرت آفريدگار براى آنان كه يقين مى ورزند .

و در سوره انعام درباره اجتماع آنان مى فرمايد :

«وَما مِنْ دابَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَلا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلّا اُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِى الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ».(3)

ص: 54


1- 32. سوره شورى ، آيه 29 .
2- 33. سوره جاثيه ، آيه 4 .
3- 34. سوره انعام ، آيه 38 .

و هيچ جنبنده اى در زمين نيست و نه هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند ، مگر آن كه آن ها هم امّت هايى مثل شما )انسان ها( هستند . ما ، در اين كتاب از ذكر هيچ مطلبى فروگذار نكرديم ، سپس تمام مخلوقات به سوى پروردگارشان بازگردانده مى شوند .

خداوند در اين آيه شريفه ، گروه گروه بودن حيوانات را بيان فرموده است . دقّت در زندگى حيوانات ، ايمان و اعتقاد انسان را به وجود خالق و پروردگار قادر محكم مى كند .

ما در اينجا نمونه كوچكى از زندگى گروهى حيوانات را نقل مى كنيم كه شاهد بر گروه گروه بودن آنان مى باشد و نيز دلالت مى كند كه طولانى شدن روز و افزايش زمان تابش نور خورشيد چگونه بر سيستم عصبى آن ها تأثير مى گذارد و آن ها را به واكنش عجيب وادار نموده و در زندگى آن ها تحوّل به وجود مى آورد .

«ميليونها پرنده از انواع مختلف ، در آخر تابستان مهاجرت مى كنند و زادگاهشان را به سوى مناطقى كه در زمستان آب و هواى گرمترى دارد، ترك مى كنند . اين پرندگان ، بهار سال بعد به سرزمينى كه در آن توليدمثل مى كردند ، بازمى گردند .

برخى از پرندگان مهاجر ، هر ساله بيش از 32 هزار كيلومتر را مى پيمايند . آن ها راه بازگشت به زادگاهشان را با دقّتى خارق العاده مى يابند . برخى از اين پرندگان ، تنها و برخى ديگر به طور دسته جمعى مهاجرت مى كنند .

مهاجرت پرندگان ، با تغيير طول روز آغاز مى شود . تغيير طول روز ، بر سيستم عصبى آن ها اثر مى گذارد . هنگامى كه روزها كوتاهتر مى شوند ، پرندگان پيام عصبى خاصّى دريافت مى كنند كه موجب مى شود به سوى مناطق گرمتر پرواز كنند . زمانى كه طول روز تا حدّ معيّنى افزايش مى يابد ، پيام ديگرى به مغزشان ارسال مى شود كه باعث بازگشت آن ها به زادگاهشان مى شود .»(1)

ص: 55


1- 35. پرسشهاى عجيب ، پاسخهاى عجيبتر : 98/2 .

اميدواريم هر چه زودتر با طلوع نور جهانتاب حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه ، در سراسر جهان تحوّلى عظيم به وجود آيد و اتم هاى وجود انسان ها ، حيوان ها ، نباتات و جمادات حركتى نو را در مسير ترقّى و پيشرفت آغاز نمايد تا روزگارى كه زمين و آنچه در او هست به صورتى برتر تبديل گردد !

ص: 56

(1)

قضاوت

اشاره

ص: 57


1- 2. الصحيفة المباركة المهديّة : (چاپ اوّل) 166 .

ص: 58

بحثى درباره قضاوت

پس از نابودى و شكست لشكر منافقين و كفّار و نابودى ستمگران جهان و پابرجايى حكومت عدل الهى در سراسر جهان ، بايد پرونده هاى ستمگران بررسى شود و در پهنه گيتى هر كس به كسى ظلم و ستم روا داشته است ، آن را برطرف نموده و جبران نمايد .

زيرا برطرف ساختن ظلم و ستم در سراسر جهان ، تنها به نابود ساختن پادشاهان و حاكمانى كه بر مردم و ملّت خود ظلم مى نموده اند نيست ؛ بلكه همه ظالمان اگرچه فقط به يك تن ظلم نموده باشند ، بايد به ستم آنان پايان داده شود تا همه مظلومين جهان از زير يوغ ستمگران نجات يابند .

بديهى است بسيارى از كسانى كه به ديگران ظلم نموده اند ، خود را ظالم نمى دانند و حاضر نيستند ظلم و ستمى را كه روا داشته اند ، بپذيرند . و اين باعث اختلاف ميان ستمگران و مظلومين مى شود ؛ زيرا كه ظالم ، كار خود را حق جلوه مى دهد و مظلوم آن را ظلمى آشكار مى بيند . و در واقع هر يك خود را مظلوم و ديگرى را ظالم مى شمرد .

ص: 59

در اين گونه موارد در كارى كه انجام داده شده هيچ يك از دو طرف نزاع اختلافى ندارند ولى در اين كه آن كار ظالمانه بوده يا نه اختلاف دارند و در بعضى از موارد ظلم كنندگان ظلمى را كه انجام داده اند انكار مى نمايند و نمى پذيرند كه چنين كارى را انجام داده اند . اينها دو نمونه از مواردى است كه سبب اختلاف ميان دو نفر يا دو گروه مى شود .

در اين گونه موارد ، نياز به قضاوت مى باشد تا با يك آگاهى وسيع و علم فراگير ، ظالم و مظلوم از يكديگر تشخيص داده شوند و حق مظلوم از ظالم گرفته شود . بديهى است در موارد بسيارى هيچ يك از دو طرف نمى توانند شاهد و گواهى كه براى شهادت مورد پذيرش باشد ، بياورند .

در اين صورت بنا بر مسايل فقهى ، كار به يمين و سوگند كشيده مى شود كه ممكن است منكر با قسم دروغ و سوگند نابجا ، حقّ ديگرى را پايمال نمايد و ظالمانه آن را از دست او بربايد ؛ همان گونه كه ممكن است با اقامه بيّنه غير واقعى حقّ صاحب حق پايمال گردد .

بديهى است قضاوتى كه سرانجامش سوگند و قسم باشد ، نمى تواند در همه جا حقّ را به صاحب حق بدهد و سايه ظالم را از سر مظلوم كوتاه نمايد .

اوج قضاوت در آغاز ظهور

همان گونه كه گفتيم آغاز حكومت امام عصر ارواحنا فداه آغاز پاكسازى ها و رفع ظلم و ستم هاست . به اين جهت مسأله قضاوت در آغاز ظهور ، بسيار اوج خواهد داشت تا با قضاوت صحيح و عادلانه ، حقّ مظلومين از ستمگران گرفته شده و حقّ به حق دار برسد .

جالب توجّه است كه در آن عصر شكوهمند - طبق روايات وارده - قضاوت ها بر اساس واقعيّت ها خواهد بود و ظنّ و گمان در مسأله قضاوت ، در آن زمان ارزشى ندارد و كسانى كه در آن روزگار از طرف حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه به عنوان قضاوت در ميان مردم برگزيده مى شوند ، از امدادهاى غيبى

ص: 60

برخوردار بوده و بر اثر تكامل عقل و تهذيب نفس ، هيچ گاه گرايش به قضاوت به نفع ظالم در آنان پيدا نمى شود .

آنان خود را در حضور خداوند متعال و در محضر حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه مى بينند و به همين جهت حكم حق را همان گونه كه لازم است صادر مى نمايند . جالب توجّه است كه در آن زمان بر اساس تكامل عقل ها مردم نيز آماده اجراى حكم عادلانه و پذيراى آن مى باشند . و اين لازمه حكومت عدل الهى حضرت ولىّ عصر عجّل اللَّه تعالى له الفرج مى باشد .

در آن زمان قاضيان بر اساس برخوردارى از دو خصلت : 1 - خودسازى 2 - امدادهاى غيبى ، با اجراى حكم صحيح ، آتش فتنه را خاموش ساخته و با حكم عدل و داد ، به ظلم و بى داد افراد پايان مى بخشند و به اين گونه ، ظلم و ستم را ريشه كن ساخته و بنيان عدالت را استوار مى سازند .

جالب توجّه است كه يكى از موارد آشكار ظلم و ستم كه در روزگار رهايى ريشه كن مى شود ، قضاوت هاى ظالمانه اى است كه قضاوت كنندگان بر اساس غرض هاى شخصى انجام مى دهند .

بديهى است اگر قاضى خودساخته نباشد و خود را در محضر خدا نبيند ، حكمى كه صادر مى نمايد نه تنها درخت ظلم و ستم را ريشه كن نمى سازد ؛ بلكه آن را آبيارى نموده و تنومند مى سازد . داستانى را كه مى آوريم نمونه اى از آن هاست :

«مردى لاشه سگ خويش را در قبرستان مسلمين مدفون ساخت . مردمان برآغاليدند ، وى را بگرفتند سخت بكوفتند و نيمه جان به قاضى بردند .

قاضى به جهت سابقه عداوتى كه با او داشت ، نشاندنِ آتش فتنه را به سوختن او فرمان داد . مرد الحاح كرد كه : مرا سخنى مانده است ، اگر قاضى اجازت فرمايد بگويم . قاضى رخصت داد .

گناهكار گفت : چون اجل سگ برسيد امرى عجيب پديد گشت . يعنى به

ص: 61

ناگاه مُهر زبانِ حيوانِ صامت بشكست و مانند ما آدميان به سخن درآمد ، مرا به نام خواند و وصيّت كرد كه بدره اى زر از نياكان به ميراث دارم و در زير فلان سنگ به صحرا نهفته ام . تا نفسى از من باقى است سبك بدآن جا شو ، سنگ بردار و مرده ريگ برگير و آن گاه كه وداعِ اين دار فانى گويم جسد مرا به جوار صلحا به خاك سپار و يك نيمه از زر نزد يكى از قضات اسلام بَر، تا در تخفيف عقوبات من به امور حسبيّه صرف كند و مرا به دعاهاى خير ياد فرمايد .

من چون خارقه سخن گفتن سگ بديدم ، بر راستى گفته او اعتماد كردم . در ساعت بشتافتم و زر به نشان بيافتم و اكنون آن بدره بر جاى است...

قاضى به طمع نيمه ديگر زر گفت : سبحان اللَّه ! اين حيوان بى شبهه از احفاد سگ اصحاب كهف بوده است و البتّه از دفن چون او شريف نسبى در گورستان مسلمانان بر تو حرجى نيست . آن مرحوم ديگر بار چه گفت ؟»(1)

آنچه را نقل كرديم يك داستان است كه نشان دهنده قضاوت كسى است كه خود را نساخته و در هنگام قضاوت خود را در محضر خدا نمى بيند و به خاطر گرفتن رشوه حكم مى كند .

قضاوت بر اساس ظنّ و گمان

پس بايد همان گونه كه گفتيم يك آگاهى وسيع و علم فراگير وجود داشته باشد كه نگذارد ظلم و ستم با پوشش سوگندِ دروغ در جهان ادامه يابد .

در اينجا نياز به امداد غيبى و نيروى معنوى احساس مى شود كه بتواند هر چيزى را كه باعث ادامه ظلم و ستم مى باشد - اگرچه بيّنه دروغين و يمينِ كاذب باشد - برطرف نموده و هر سدّى را كه پشتوانه ظلم و ستم مى باشد ، بشكند .

اگر آنچه ممكن است دستاويز ستمگران قرار گيرد از ميان برداشته نشود ، چه فرقى ميان دوران تيره غيبت و عصر درخشان ظهور خواهد بود ؟! و چگونه مى توان آن روزگار را ، دوران حكومت عدل و عدالت و نابودى ستم و ستمگران دانست ؟!

ص: 62


1- 36. دوازده هزار مثَل فارسى : 60 .

قضاوت بر اساس ظنّ و گمان

علم و آگاهى و آمادگى مردم براى اجراى عدالت در آن زمان چنان افزايش مى يابد كه هيچ گاه حكمى بر اساس ظنّ و پندار و فهم شخصى افراد صادر نمى شود ؛ زيرا اطمينان نمودن به ظنّ و گمان با حكومت عادلانه سازگار نيست .

حكومت در صورتى حكومتِ عدل و داد است كه بر اساس علمى كه مطابق با واقع است ، رفتار نمايد ؛ و گرنه چگونه مى توان حكمى را بر مبناى ظنّ - كه خلاف آن محتمل است - حكم واقعى و عادلانه دانست ؟

بنابراين ، در آن زمان چون حكومت كاملاً عادلانه است هر گونه قضاوتى در آن عصر و دوران بر مبناى عدالت مى باشد و اقتضاى عدالت آن است كه حكم ، مطابق با واقع و بر اساس علم و يقين باشد نه ظنّ و گمان .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايند :

ليس من العدل ، القضاء على الثّقة بالظّنّ .(1)

حكم و قضاوت بر اساس اطمينان به ظنّ و گمان ، از عدالت نيست .

رشد فكرى و علمى در آن زمان آنچنان وسيع و گسترده است كه هيچ گاه قضاوتى صادر نمى شود مگر بر اساس علم و آگاهى ؛ زيرا اين، لازمه حكومت عادلانه است .

از روايات نيز استفاده مى شود كه قضاوت بر اساس بيّنه و يمين ، در بعضى از موارد نه تنها عدالت را به ارمغان نمى آورد ، بلكه به وسيله آن حقّ افراد پايمال مى گردد . براى روشن شدن مطلب به اين روايت توجّه كنيد : رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند :

إنّما أقضي بينكم بالبيّنات والأيمان وبعضكم أَلْحن بحجّته من

ص: 63


1- 37. نهج البلاغة ، قصار الحكم 211 ص 1184 .

بعض ، فأيّما رجل قطعت له من مال أخيه شيئاً يعلم أنّه ليس له ، فإنّما أقطع له قطعة من النّار .(1)

همانا من ميان شما با بيّنه ها و سوگندها قضاوت مى نمايم و بعضى از شما بيشتر از بعض ديگرى قدرت در اقامه دليل خود دارد ، )به خاطر بيان بهتر به خوبى مى تواند گفتار خود را مستدلّ نمايد( .

پس هر كس كه من از مال برادرش )بر اساس بيّنه و يمين( به او چيزى دادم كه او خود مى داند كه آن مال او نيست ، من )در واقع( قطعه اى از آتش را به او داده ام .

اين روايت ظاهر است در اين كه بيّنه و يمين نمى تواند هميشه مطابق با واقع و حقيقت باشد . بنابراين در مواردى كه اين گونه نيست عدالت واقعى اجراء نشده و بر اساس حكم ظاهرى عمل شده است .

فراست و زيركى در قضاوت

قاضى بايد حتّى در زمان غيبت امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه علاوه بر علم به مسايل قضايى و عدالت ، از فراست و زيركى در قضاوت نيز برخوردار باشد تا بتواند به وسيله آن از بيّنه غير واقعى و يمين كاذب جلوگيرى كند و اين حقيقتى است كه متأسّفانه از زمان هاى دور رعايت نشده است . قاضى بايد از قضاوت هاى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام درس بياموزد و بداند كه گاهى با زيركى و فراست مى تواند از واقعيّت جريان آگاه شود ، بدون اين كه نوبت به شاهد و سوگند برسد .

قاضى در صورتى از بيّنه و قسم مى تواند كمك بگيرد كه در بن بست قرار گرفته باشد و راهى براى به دست آوردن واقعيّت نداشته باشد .

ص: 64


1- 38. مستدرك الوسائل : 366/17 .

قضات ، قضاوت را از اميرالمؤمنين عليه السلام بياموزند

به همين جهت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام شريح قاضى را كه بدون تحقيق پس از سوگند منكرين به نفع آنان قضاوت نموده بود ، سرزنش كردند و فرمودند :

يا شريح ؛ هيهات ! هكذا تحكم في مثل هذا ؟! (1)

هيهات اى شريح ! در مثل اين مورد ، اين گونه حكم مى كنى ؟!

اين روايت را مرحوم علاّمه مجلسى در «بحار الأنوار جلد 14» و با اندك تفاوتى در جلد 40 نقل كرده است :

روزى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام وارد مسجد شدند ، ديدند نوجوانى گريه مى كند و افرادى اطراف او بودند .

اميرالمؤمنين عليه السلام از حال او سؤال كردند . او گفت : شريح در جريانى به گونه اى قضاوت كرد كه در آن به من انصاف نداد !

حضرت فرمودند : جريان تو چيست ؟

نوجوان گفت : اين ها - و به افرادى كه نزد او بودند اشاره كرد - با پدرم براى مسافرت از شهر خارج شدند ، آن ها از مسافرت برگشتند و پدرم بازنگشت . از آنان از حال پدرم پرسيدم . گفتند : او مُرد . گفتم : مالى كه همراه او بود چه شد ؟ گفتند : ما از مال او خبر نداريم .

شريح به آن ها گفت : قسم ياد كنيد كه از ثروت او بى خبر هستيد . آن ها سوگند ياد كردند و شريح به من گفت از تعرّض به آن ها دست بردارم .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به قنبر فرمودند : مردم را جمع نما و شرطة الخميس(2) را حاضر كن .

ص: 65


1- 39. بحار الأنوار : 11/14 .
2- 40. «خميس» به معناى جنگ و «شرطة الخميس» به افراد خاصّى مى گفتند كه اصبغ بن نباتة يكى از آن ها بود . از او پرسيدند : چرا به شما «شرطة الخميس» مى گويند ؟ گفت : ما با اميرالمؤمنين عليه السلام شرط كرديم كه در پيشاپيش لشكر بجنگيم تا كشته شويم و آن حضرت براى ما فتح و پيروزى را وعده دادند . (بحار الأنوار : 11/14)

آن گاه حضرت نشستند و آن چند را فرا خواندند و نوجوان با آنان بود .

سپس حضرت از آنچه گفته بود سؤال كردند و او ادّعاى خود را دوباره بيان كرد و گريه مى نمود و مى گفت : اى اميرالمؤمنين ؛ به خدا سوگند من آن ها را درباره مرگ پدرم متّهم مى دانم ؛ چرا كه قطعاً آنان حيله ورزيدند تا او را با خود از شهر خارج ساخته و در مال او طمع نمودند .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از آن ها سؤال كردند . آن ها همان گونه كه به شريح گفته بودند بيان كردند : آن مرد فوت نمود و ما از ثروت او بى خبريم .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به صورت هاى آنان نگاه كردند سپس فرمودند : چه گمان مى كنيد ؟! آيا مى پنداريد من نمى دانم با پدر اين جوان چه نموديد ؟ اگر اين گونه باشد من داراى علمى اندك هستم !

سپس دستور فرمودند آن ها را در مسجد متفرّق نموده و هر يك را به طرف يكى از پايه هاى مسجد بردند . سپس آن حضرت كاتب خود را كه در آن روز عبيداللَّه بن ابى رافع بود فرا خواندند و به او فرمودند : بنشين.

سپس يكى از چند نفر را صدا زدند و فرمودند : مرا خبر ده و صدايت را بلند مكن : در چه تاريخى از منزل هاى خود خارج شديد و پدر اين نوجوان با شما بود ؟

گفت : در فلان روز .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به ابن ابى رافع فرمودند : بنويس . سپس فرمودند : در چه ماهى بود ؟ او ماه فوت را تعيين كرد .

حضرت فرمود : بنويس . سپس فرمودند : در كدام سال ؟ او سال فوت را بيان كرد و عبيداللَّه بن ابى رافع نوشت .

فرمود : به چه مرضى فوت نمود ؟ او نام مرض را گفت .

ص: 66

فرمود : در چه مكانى مُرد ؟ او مكان فوت را معيّن كرد .

فرمود : چه كسى او را غسل داد و چه كسى او را كفن نمود ؟ گفت : فلانى .

فرمود : با چه چيزى او را كفن نموديد ؟ او كفن را تعيين كرد .

فرمود : چه كسى بر او نماز خواند ؟ گفت : فلانى .

فرمود : چه كسى او را وارد قبر ساخت ؟ او نام وى را بيان كرد و عبيداللَّه بن ابى رافع همه اين ها را مى نوشت . وقتى كه اقرار او تا دفن كردن مرد تمام شد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام تكبير گفتند . تكبيرى كه اهل مسجد همه شنيدند . آن گاه دستور فرمودند : مرد را به جاى خودش ببريد .

سپس يكى ديگر از افراد را فرا خواندند و نزديك خود نشاندند ، سپس هر چه از فرد اوّل سؤال كرده بود از او سؤال نمود و جواب او به تمام آن ها مخالف با جواب فرد اوّل بود . و عبيداللَّه بن ابى رافع تمام آن ها را مى نوشت . آن گاه كه از سؤال فارغ شدند تكبيرى گفتند كه همه اهل مسجد شنيدند .

سپس فرمودند : دو نفر را از مسجد خارج ساخته و به طرف زندان ببرند و در درب زندان نگه دارند .

سپس شخص سوّم را فرا خواندند و آنچه از دو نفر سؤال نموده بودند ، از او سؤال كردند و او برخلاف آن دو پاسخ داد و حرف هاى او را يادداشت كردند . سپس تكبير گفتند و دستور دادند او را به نزد دو رفيقش ببرند ، و فرد چهارم را فرا خواندند .

او در گفتار مضطرب شده به لكنت افتاد . حضرت او را موعظه نموده و ترساندند . مرد اعتراف كرد كه او و دوستانش آن شخص را كشته اند و مال او را گرفته و در فلان مكان در نزديك كوفه دفن نموده اند .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام دستور دادند او را به طرف زندان ببرند و يكى ديگر از آن ها را بياورند و به او فرمودند : آيا گمان مى كنى كه آن مرد خودش مرده در حالى كه قطعاً تو او را كشته اى ؟ رفتار خود را درست بيان كن و گرنه تو را سخت در قيد و بند مى نمايم ؛ زيرا حقيقت جريان شماها روشن شد .

ص: 67

در اين هنگام او به كشتن آن شخص اعتراف كرد همان گونه كه رفيقش اعتراف نموده بود سپس بقيّه را فرا خواندند و آن ها نيز اعتراف به كشتن او نمودند و از آنچه كردند اظهار پشيمانى نمودند و همگى اعتراف به كشتن آن مرد و گرفتن اموال او كردند .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام دستور دادند كسى با آن ها به مكانى كه مال او را دفن نموده اند برود .

آن ها مال را درآورده و تسليم نوجوان فرزند مقتول نمودند . سپس حضرت به نوجوان فرمودند : درباره اينها چه تصميمى دارى ؟ دانستى كه آن ها با پدرت چه رفتارى كرده اند ؟

نوجوان گفت : مى خواهم قضاوت ميان من و آن ها نزد خداوند بزرگ باشد و در اين دنيا از خون آن ها گذشتم .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام حدّ قتل را بر آنان جارى نكرد و سخت آنان را عقوبت كرد .

شريح به آن حضرت گفت : يا اميرالمؤمنين ؛ چگونه اين طور حكم كرديد ؟!

حضرت به او فرمودند :

داود بر چند كودك كه بازى مى كردند عبور نمود ، آن ها يكى از كودكان را به نام »مات الدين« )دين مرده است( صدا مى زدند و او به آن ها جواب مى داد .

داود به آن ها نزديك شد و به آن كودك گفت : اسم تو چيست ؟

گفت : اسمم »مات الدين« است .

داود به او فرمود : چه كسى تو را به اين اسم ناميده است ؟

گفت : مادرم .

داود گفت : مادرت كجاست ؟

گفت : در منزل خود .

داود گفت : با من تا نزد مادرت بيا . پس با داود به نزدش رفت و به

ص: 68

مادرش گفت : از خانه بيرون بيا .

او خارج شد و داود به او گفت : اى كنيز خدا ؛ اسم اين فرزندت چيست ؟

زن گفت : اسمش »مات الدين« است .

داود به آن زن گفت : چه كسى او را به اين اسم ناميده است ؟!

زن گفت : پدرش .

داود گفت : چرا او را به اين نام ناميده است ؟!

زن گفت : او براى مسافرتى كه داشت از منزل خارج شد و عدّه اى با او بودند و من به اين پسر حامله بودم . آن عدّه از سفر برگشتند ولى همسرم بازنگشت . از آن ها درباره او سؤال كردم . گفتند : او مُرد . از مال او از آنان سؤال كردم . آن ها گفتند : او مالى به جاى نگذاشت .

گفتم : او شما را به سفارشى وصيّت نكرد ؟

گفتند : او گمان مى كرد تو حامله هستى . گفت : فرزندت را چه دختر باشد و چه پسر »مات الدين« بگذار . پس فرزند را به آن نام كه او وصيّت كرده نام گذاردم و خلاف آن را دوست ندارم .

داود گفت : آيا آن گروه را مى شناسى ؟

زن گفت : آرى .

داود گفت : نزد آنان برو و آنان را از منزل هاى شان خارج كن و بياور .

آن ها چون نزد داود حاضر شدند در ميان آنان اين گونه حكومت كرد . پس خون آن مرد را بر آن ها ثابت كرد و مال را از آنان گرفت . سپس به زن فرمود : اى كنيز خدا ؛ فرزندت را »عاش الدين« (دين زنده است) نام بگذار .(1)

از اين روايت استفاده مى شود كه تكيه كردن شريح به سوگند منكرين كارى اشتباه بوده است و سوگند و يمين آنان ، سبب قضاوتِ ناحقِّ او شده است .

ص: 69


1- 41. بحار الأنوار : 259/40 .

حضرت داود و حضرت سليمان عليهما السلام

در عصر استقرار حكومت عدل الهى ، قضاوت با امدادهاى غيبى همراه خواهد بود ؛ تا كسى نتواند با بيّنه دروغين و يا سوگندى كه واقعيّت ندارد ، چهره حقيقت به خود گرفته و به ديگرى ظلم و ستم نمايد .

بر اين اساس حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه در قضاوت هاى خود نياز به هيچ گونه شاهد و بيّنه اى ندارند و آن حضرت نيز همانند حضرت داود بر طبق علم خود عمل مى نمايند .

قبل از آن كه رواياتى را در اين باره نقل كنيم ، به بيان نكته اى درباره حضرت داود و سليمان عليهما السلام مى پردازيم :

در ميان پيامبران الهى ، برخى مانند حضرت داود و حضرت سليمان عليهما السلام داراى صفات ممتازى بودند . اين حقيقتى است كه قرآن كريم آن را بيان مى كند . خداوند در سوره »نمل« درباره آن ها مى فرمايد :

وَلَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَسُلَيْمانَ عِلْماً وَقالَا الْحَمْدُ للَّهِِ الَّذى فَضَّلَنا عَلى كَثيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنينَ .(1)

و هر آينه قطعاً داود و سليمان را دانشى داديم و آن دو گفتند : ستايش مخصوص خدايى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمن خود برترى داد .

و در سوره »انبياء« درباره آن دو بزرگوار مى فرمايد :

وَكُلاًّ آتَيْناهُ حُكْماً وَعِلْماً .(2)

و هر يك را حكم و علم داديم .

و در سوره »ص« درباره حضرت داود عليه السلام مى فرمايد :

ص: 70


1- 42. سوره نمل ، آيه 15 .
2- 43. سوره انبياء ، آيه 79 .

يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ... .(1)

اى داود ؛ ما تو را جانشين در زمين قرار داديم ، پس ميان مردم به حق حكم نما .

بر اساس تفضّل و عنايتى كه خداوند به حضرت داود و حضرت سليمان نموده ، از جرياناتى آگاه مى شدند كه ديگران از آن اطّلاعى نداشتند . بر همين اساس ، قضاوت و حكومت آنان به گونه اى بوده كه از ويژگى هاى خاصّى برخوردار بوده است . به اين جهت آن بزرگواران در قضاوت هاى خود نيازى به بيّنه و شاهد نداشتند .

بحث روايى

بعضى معتقدند كه قضاوت حضرت داود بر اساس واقع و بدون رجوع به بيّنه فقط در يك يا چند مورد واقع شده است .

با دقّت در اين روايات استفاده مى شود كه قضاوت حضرت داود به مقتضاى واقع - نه بر اساس بيّنه - محدود به يك مورد نبوده است ؛ زيرا آنچه كه باعث اختلاف افراد و رجوع به حضرت داود شده يك چيز نبوده است . براى توضيح مطلب در اين روايات دقّت كنيد :

از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند :

حضرت داود عليه السلام به خداوند عرض كرد : خداوندا ؛ حقّ را آن گونه كه نزد تست به من بنمايان تا من به آن قضاوت نمايم .

خداوند به او وحى فرمود : تو طاقت چنين كارى را ندارى !

حضرت داود اصرار نمود تا خداوند خواسته او را انجام داد .

مردى نزد او آمد كه كمك مى خواست و از مرد ديگرى شكايت مى كرد و مى گفت : اين شخص مال مرا گرفته است . خداوند جليل به حضرت

ص: 71


1- 44. سوره ص ، آيه 26 .

داود وحى نمود : فردى كه خواستار كمك مى باشد ، پدر ديگرى را كشته و مال او را گرفته است .

حضرت داود امر كرد آن را كه كمك مى خواست كشتند و مال او را به فرد ديگر دادند .

مردم از اين جريان شگفت زده شدند و آن را به يكديگر مى گفتند تا جريان به حضرت داود رسيد و از اين كار گرفته خاطر شد .

پس از خداوند خواست علم به حقايق امور را از او بگيرد و خداوند چنين نمود و سپس به او وحى كرد : ميان مردم با بيّنه ها حكم نموده و علاوه بر آن از آنان بخواه كه به نام من سوگند ياد كنند .(1)

اين روايت را علاّمه مجلسى از محمّد بن يحيى ، از احمد بن محمّد ، از حسين بن سعيد ، از فضالة بن ايّوب ، از ابان بن عثمان ، از كسى كه به او خبر داده ، روايت نموده است و همان طور كه مى بينيد ابان بن عثمان سند روايت را ناتمام نقل كرده ، گذشته از اين ، او خود نزد برخى از بزرگان مانند علاّمه حلّى مورد قبول نيست .

در اين روايت ، مورد اختلاف مال و ثروت بيان شده است ، در روايت ديگر فرد شكايت شده ادّعاى شاكى را قبول داشته و شاكى معتقد بوده است كه جوانى بدون اجازه او وارد باغ او شده و درختان انگور او را خراب كرده و جوان نيز اين شكايت را قبول داشته . حضرت داود بر اساس حكم واقع به نفع جوان حكم مى كند و باغ را به جوان تحويل مى دهد... . (2)

و در روايت ديگر كه در آن تصريح شده حضرت داود يك بار بر اساس حكم واقع قضاوت كرده است - نه بر اساس بيّنه - اختلاف درباره مالكيّت گاو بوده است و هر يك از دو نفر براى خود بيّنه اقامه نموده بودند... .(3)

ص: 72


1- 45. بحار الأنوار :10/14 ، و شبيه آن در وسائل الشيعة : 167/18 .
2- 46. رك : بحار الأنوار : 6/14 .
3- 47. رك: بحار الأنوار: 7/14. در مستدرك الوسائل: 361/17 اين موارد را به عنوان يك روايت نقل كرده است.

چگونگى قضاوت اهل بيت عليهم السلام و حضرت داود

در تعدادى از روايات از حكومت حضرت داود سخن به ميان آمده است كه خود دليل بر اين است كه در قضاوت آن حضرت خصوصيّتى بوده است كه آن بى نيازى از اقامه بيّنه است . اين روايات چگونگى قضاوت ائمّه اطهار عليهم السلام را نيز بيان نموده اند .

به اين روايات توجّه كنيد :

عن الساباطى قال: قلت لأبي عبداللَّه عليه السلام: بما تحكمون إذا حكمتم؟

فقال : بحكم اللَّه وحكم داود ، فإذا ورد علينا شي ء ليس عندنا تلقّانا به روح القدس ؟ (1)

ساباطى مى گويد : به امام صادق عليه السلام گفتم : آن گاه كه قضاوت بنماييد به چه چيزى حكم مى كنيد ؟

حضرت فرمودند : به حكم خداوند و حكم داود ، هر گاه چيزى به ما برسد كه درباره آن ، چيزى در نزد ما نباشد روح القدس آن را به ما القاء مى نمايد .

به اين روايت نيز توجّه كنيد :

عن جعيد الهمداني (وكان جعيد ممّن خرج مع الحسين عليه السلام بكربلا) قال : فقلت للحسين عليه السلام : جعلت فداك ؛ بأيّ شي ء تحكمون؟

قال : يا جعيد ؛ نحكم بحكم آل داود ، فإذا عيينا عن شي ء تلقّانا به روح القدس ؟(2)

جعيد همدانى(او از كسانى است كه با امام حسين عليه السلام به كربلا رفت) مى گويد : به امام حسين عليه السلام گفتم : فدايتان شوم ؛ به چه چيزى حكم مى نماييد ؟

حضرت فرمودند : اى جعيد ؛ ما به حكم آل داود حكم مى كنيم و هر گاه از چيزى مانديم روح القدس آن را به ما القاء مى نمايد .

ص: 73


1- 48. بحار الأنوار : 56/52 .
2- 49. بحار الأنوار : 57/25 .

اين روايت را مرحوم علاّمه مجلسى از جعيد از امام سجّاد عليه السلام نيز نقل كرده است .(1)

(تذكّر اين نكته لازم است كه اين گونه پاسخ ها بستگى به ظرفيّت عمومى اهل مجلسى است كه روايت در آن عنوان شده است و گرنه روح القدس طفل ابجدخوان مكتب اهل بيت عليهم السلام مى باشد ؛ همان گونه كه امام حسن عسكرى عليه السلام فرموده اند ، روح القدس از بوستانِ دست نخورده ما علم آموخته است.)

در روايتى از امام صادق عليه السلام چنين آمده است :

عن حمران بن اعين قال : قلت لأبي عبداللَّه عليه السلام : أنبياء أنتم ؟

قال : لا . قلت : فقد حدّثني من لا أتّهم أنّك قلت : إنّكم أنبياء ؟

قال : من هو أبوالخطّاب ؟ قال : قلت : نعم .

قال : كنت إذاً أهجر ؟ قال : قلت : بما تحكمون ؟

قال : نحكم بحكم آل داود ؟(2)

حمران بن اعين مى گويد : به امام صادق عليه السلام گفتم : شما پيامبران هستيد ؟ فرمود : نه . گفتم : كسى كه او را متّهم به دروغ نمى دانم به من گفت كه شما فرموديد : شماها انبياء هستيد .

آن حضرت فرمود : كيست ، او ابوالخطّاب است ؟

گفتم : آرى .

حضرت فرمودند : بنابراين من بيهوده مى گويم ؟!

گفتم : شما به چه چيزى حكم مى كنيد ؟

فرمودند : به حكم آل داود حكم مى كنيم .

امام باقر عليه السلام در روايتى فرمودند :

... أنّه إتّهم زوجته بغيره فنقر رأسها وأراد أن يلاعنها عندي . فقال لها : بيني وبينك مَن يحكم بحكم داود و آل داود ، ويعرف

ص: 74


1- 50. بحار الأنوار : 56/25 .
2- 51. بحار الأنوار : 320/52 .

منطق الطير ولايحتاج إلى شهود . فأخبرته أنّ الّذي ظنّ بها لم يكن كما ظنّ ، فانصرفا على صلح .(1)

او زوجه اش را متّهم ساخته بود كه با ديگرى دوست شده ، پس بر سر او كوبيده و مى خواست نزد من او را لعان نمايد .

زوجه اش گفت : بين من و تو كسى حكم كند كه به حكم داود و آل داود حكم مى نمايد و سخن پرندگان را مى داند و احتياج به شاهد ندارد . پس به او گفتم : آنچه را نسبت به همسرت گمان كرده اى آن گونه نيست . پس با حال صلح برگشتند .

از اين دسته از روايات استفاده مى شود كه ائمّه اطهار عليهم السلام - همانند حضرت داود - در قضاوت هاى خود نيازى به بيّنه نداشتند .

بنابراين از مجموع اين روايات استفاده مى شود : حضرت داود بر اساس علم خود عمل مى كرد و به بيّنه رجوع نمى نمود . ائمّه اطهار عليهم السلام نيز گاهى اين گونه قضاوت مى نمودند . حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه نيز بر اساس علم خود قضاوت نموده و نيازى به بيّنه ندارند .

قضاوت هاى امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه

اكنون رواياتى را نقل مى كنيم كه دلالت مى كند امام عصر ارواحنا فداه براى قضاوت نيازى به بيّنه ندارند ، همان گونه كه حضرت داود نيازى به بيّنه نداشت .

اكنون به اين روايات توجّه كنيد :

در نامه اى كه حسن بن طريف به امام عسكرى عليه السلام نوشته است درباره چگونگى قضاوت حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه سؤال كرده ، او مى گويد :

إختلج في صدري مسألتان ، وأردت الكتاب بهما إلى أبي محمّد عليه السلام ، فكتبت أسأله عن القائم عليه السلام بم يقضي ؟

ص: 75


1- 52. بحار الأنوار : 256/46 .

فجاء الجواب : سألت عن القائم ، إذا قام يقضي بين النّاس بعلمه كقضاء داود عليه السلام ، ولايسأل البيّنة .(1)

دو مسأله در سينه ام وارد شد و تصميم گرفتم آن دو را به امام حسن عسكرى عليه السلام بنويسم . پس نامه نوشتم و از ايشان سؤال كردم : قائم به چه چيز قضاوت مى كند ؟

جواب آمد : از قائم سؤال كردى ، آن زمان كه او قيام نمايد ، بين مردم به علم خودش قضاوت مى كند مانند قضاوت داود و شاهد نمى طلبد .

امام صادق عليه السلام در روايتى به ابوعبيده فرمودند :

يا أبا عبيدة ؛ أنّه إذا قام قائم آل محمّد ، حكم بحكم داود وسليمان ؛ لايسأل النّاس بيّنة .(2)

اى اباعبيده ؛ هر گاه قائم آل محمّد)عليهم السلام( قيام نمايد به حكم داود و سليمان حكم مى نمايد و از مردم شاهد طلب نمى نمايد .

ابان مى گويد : از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود :

لايذهب الدّنيا حتّى يخرج رجل منّي يحكم بحكومة آل داود لايسأل عن بيّنة ، يعطي كلّ نفس حكمها .(3)

دنيا تمام نخواهد شد تا مردى از من به نوع حكومت آل داود حكومت نمايد ، از بيّنه سؤال ننمايد و به هر فردى حكم واقعى او را جارى نمايد .

اين روايت به اين گونه نيز از ابان بن تغلب نقل شده است ؛ او مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمودند :

سيأتي في مسجدكم ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلاً - يعني مسجد مكّة - يعلم أهل مكّة أنّه لم يلد (هم) آبائهم ولا أجدادهم ، عليهم

ص: 76


1- 53. بحار الأنوار : 264/50 ، 320/52 و 31/95 و 66 ، مستدرك الوسائل : 364/17 .
2- 54. بحار الأنوار : 86/23 و 177/26 و 320/52 ، مستدرك الوسائل : 364/17 . اين روايت در «وسائل الشيعة» از ابى عبيدة ، از امام باقر عليه السلام نقل شده است .
3- 55. بحار الأنوار : 320/52 ، وسائل الشيعة : 168/18 ، مستدرك الوسائل : 364/17 .

السيوف ، مكتوب على كلّ سيف كلمة تفتح ألف كلمة ، فيبعث اللَّه تبارك وتعالى ريحاً فتنادي بكلّ وادٍ : هذا المهديّ يقضي بقضاء داود وسليمان عليهما السلام لايريد عليه بيّنة.(1)

در مسجد شما (مسجد مكّه) سيصد و سيزده مرد مى آيند كه مردم مكّه مى دانند آنان از نسل آباء و اجداد اهل مكّه نيستند ، بر آنان شمشيرهايى است كه بر هر شمشير كلمه اى نوشته شده كه از آن هزار كلمه گشوده مى شود . خداوند تبارك و تعالى بادى را برمى انگيزاند كه در هر وادى ندا مى دهد : اين مهدى است كه به قضاوت داود و سليمان عليهما السلام قضاوت مى نمايد و بر آن بيّنه اى نمى طلبد .

همچنين حريز مى گويد : از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود :

لن تذهب الدنيا حتّى يخرج رجل منّا أهل البيت يحكم بحكم داود و آل داود ؛ لايسأل النّاس بيّنة .(2)

دنيا تمام نخواهد شد تا مردى از ما اهل بيت خروج نموده ، به حكم داود و آل داود حكم كند و از مردم شاهد نخواهد .

عبداللَّه بن عجلان روايت كرده است كه حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه نه تنها در مقام حكومت نيازى به بيّنه ندارد ؛ بلكه در امور ديگر نيز آن حضرت از امور پنهانى آگاه مى باشند و هر قومى را به آنچه در ضمير خود پنهان كرده اند خبر مى دهند :

امام صادق عليه السلام فرمودند :

إذا قام قائم آل محمّد عليهم السلام حكم بين الناس بحكم داود لايحتاج إلى بيّنة ، يلهمه اللَّه تعالى فيحكم بعلمه ، ويخبر كلّ قوم بما استبطنوه ، ويعرف وليّه من عدوّه بالتوسّم .

ص: 77


1- 56. بحار الأنوار : 286/52 و 369 ، و قسمتى از آن در مستدرك الوسائل : 365/17 آمده است .
2- 57. بحار الأنوار : 319/52 .

قال اللَّه سبحانه : «إِنَّ فى ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمينَ × وَإِنَّها لَبِسَبيلٍ مُقيم»(1). (2)

زمانى كه قائم آل محمّد عليهم السلام قيام نمايد به حكم داود ميان مردم حكومت مى كند ، نيازى به بيّنه ندارد ، خداوند بزرگ به او الهام مى نمايد و او به علم خود حكم مى كند و به هر قومى از آنچه در دل پنهان نموده اند خبر مى دهد و دوست خود را از دشمنش با توسّم مى شناسند .

خداوند بزرگ مى فرمايد : »و در اين عذاب هوشمندان را نشانه هاى بسيار است و اينها راهى برقرار براى عبرت است« .

روايت ديگرى كه نقل مى كنيم صريح است كه آن حضرت به حكم داود حكومت مى كنند و از نياز به بيّنه يا عدم نياز به آن ، سخنى به ميان نيامده است .

پيغمبر گرامى صلى الله عليه وآله وسلم در روايتى فرمودند :

... ويخرج اللَّه من صلب الحسن عليه السلام قائمنا أهل البيت عليهم السلام يملأها قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً وظلماً ، له هيبة موسى وحكم داود وبهاء عيسى ، ثمّ تلا صلى الله عليه وآله وسلم : »ذرّيّة بعضها من بعض واللَّه سميع عليم«(3). (4)

... خداوند از صلب حسن ، قائم ما اهل بيت را خارج مى سازد كه زمين را سرشار از قسط و عدل مى سازد همان گونه كه از جور و ظلم پر شده باشد ، او داراى هيبت موسى و حكم داود و بهاء عيسى است .

آن گاه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم اين آيه را تلاوت فرمودند : »نسلى كه بعضى از بعض ديگر فرا گرفته اند و خداوند شنوا و عالم است« .

ص: 78


1- 59. بحار الأنوار : 339/52 و قسمتى از آن در ج : 14/14 آمده است .
2- 58. سوره حجر ، آيه 75 و 76 .
3- 61. بحار الأنوار : 313/36 .
4- 60. سوره آل عمران ، آيه 34 .

در روايت ديگرى كه نقل مى كنيم درباره چگونگى قضاوت حضرت داود چيزى نفرموده اند ولى در آن تصريح شده است كه امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه در قضاوت خود در دو مورد مذكور در روايت از بيّنه سؤال نمى كنند .

امام صادق عليه السلام فرمودند :

دمان في الإسلام حلال من اللَّه عزّوجلّ لايقضي فيهما أحد بحكم اللَّه حتّى يبعث اللَّه عزّوجلّ القائم من أهل البيت عليهم السلام ، فيحكم فيهما بحكم اللَّه عزّوجلّ لايريد على ذلك بيّنة : الزاني المحصن يرجمه ، ومانع الزكاة يضرب رقبته .(1)

ريختن دو خون در اسلام از جانب خداوند مباح است كه احدى درباره آن دو به دستور الهى حكم نمى كند تا خداوند جليل قائم ما اهل بيت (عليهم السلام) را برانگيزاند ، پس در آن دو خون به حكم الهى حكم مى كند و بر اين كار بيّنه طلب نمى نمايد :

1 - زناكارى كه همسر داشته باشد ، او را سنگسار مى نمايد . 2 - كسى كه زكات نپردازد ، گردن او را مى زند .

رواياتى كه نقل كرديم ، تصريح مى كنند كه حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه در قضاوت نيازى به شاهد و بيّنه ندارند و با علم و آگاهى خود عمل مى نمايند ؛ همان گونه كه حضرت داود در قضاوت جوياى گواه و بيّنه نمى شد .

مرحوم علاّمه مجلسى نيز همين عقيده را برگزيده و فرموده است :

ظاهر اخبار اين است كه هر گاه حضرت قائم عليه السلام ظاهر شوند به واقعيّتى كه علم دارند حكم مى نمايند نه به بيّنه . امّا امامان ديگر عليهم السلام به ظاهر حكم مى نمودند و گاهى آنچه را از باطن او خبر داشتند به وسيله اى ظاهر مى ساختند كما اين كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام اين كار را در موارد زيادى انجام مى دادند .

ص: 79


1- 62. كمال الدين : 671 .

و شيخ مفيد در كتاب »المسائل« فرموده است : امام عليه السلام مى تواند به علم خودش حكم نمايد همان گونه كه مى تواند به ظاهر گواهى ها حكم نمايد و هر گاه بداند گواهى و شهادت با واقعيّتِ امرى كه درباره آن شهادت داده شد مخالف است حكم به بطلان شهادتِ شاهد مى نمايد و به آنچه خداوند بزرگ او را عالم نموده است حكم مى نمايد .(1)

قضاوت هاى ياوران امام زمان ارواحنا فداه در عصر ظهور

گسترش عدالت در جهان و ريشه كن شدن ظلم و ستم در سراسر گيتى ، در صورتى است كه قضاوتِ قاضيان در عصر ظهور ، بر اساس حقيقت و واقعيّت باشد نه بر اساس ظاهر و اين در صورتى تحقّق پذير است كه قاضى فراتر از بيّنه و يمين ، راهى براى يافتن حقيقت و درك واقعيّت داشته باشد .

از روايات روشن مى شود در حكومت عدالت گستر حضرت بقّية اللَّه الأعظم ارواحنا فداه نه تنها آن بزرگوار نيازى به سؤال از شاهد و بيّنه ندارند ؛ بلكه كارگزينان آن حضرت نيز كه در سراسر جهان مأمور به ريشه كن ساختن ظلم و ستم و استقرار عدل و انصاف مى باشند ، از امدادهاى غيبى برخوردار بوده و از امورى فراتر از بيّنه و يمين برخوردار مى باشند و هيچ گاه گرفتار بيّنه دروغين و يمين كاذب نخواهند شد .

اين حقيقتى است كه در رواياتى كه بيانگر چگونگى قضاوتِ قاضيان در عصر درخشان ظهور مى باشد ، به آن تصريح شده است .

حضرت امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايند :

إذا قام القائم بعث في أقاليم الأرض في كلّ إقليم رجلاً ، يقول: عهدك في كفّك ، فإذا ورد عليك أمر لاتفهمه ولاتعرف القضاء فيه،

ص: 80


1- 63. بحار الأنوار : 177/26 .

فانظر إلى كفّك ، واعمل بما فيها .

قال : ويبعث جنداً إلى القسطنطينيّة ، فإذا بلغوا الخليج كتبوا على أقدامهم شيئاً ومشوا على الماء ، فإذا نظر إليهم الرّوم يمشون على الماء ، قالوا : هؤلاء أصحابه يمشون على الماء ، فكيف هو؟

فعند ذلك يفتحون لهم أبواب المدينة ، فيدخلونها ، فيحكمون فيها ما يشاؤون .(1)

آن زمان كه قائم قيام نمايد در هر قسمتى از قسمت هاى زمين مردى را مى فرستد و مى فرمايد : پيمان تو )آنچه را كه وظيفه دارى انجام دهى( در كف دست توست . پس هر گاه جريانى برايت واقع شد كه آن را نفهميدى و ندانستى كه درباره آن چگونه قضاوت كنى ، به كف دستت نگاه كن و به آنچه در آن وجود دارد قضاوت نما .

امام صادق عليه السلام فرمودند : و گروهى از ارتش را به سوى قسطنطينيّه مى فرستد ، آن گاه كه آنان به خليج مى رسند بر قدم هاى شان چيزى مى نويسند و به روى آب راه مى روند . وقتى كه اهل روم مى بينند كه آنان به روى آب راه مى روند مى گويند : اينان ياوران او هستند كه به روى آب راه مى روند ! پس او خود چگونه خواهد بود ؟!

در اين هنگام راه هاى شهر را به روى آنان مى گشايند و آنان وارد شهر مى شوند و در آنجا به آنچه مى خواهند حكم مى كنند .

گرچه برخى از مؤلّفين احتمال معناى ديگرى درباره اين خبر داده اند كه خلاف ظاهر روايت است ؛ زيرا ظاهر روايت اين است كه فردى را كه حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه براى حكومت به اقليمى از گيتى مى فرستند برخوردار از امدادهاى غيبى است .

نه تنها او بلكه همه افرادى كه ارتش او را تشكيل مى دهند و تحت فرماندهى او مى باشند نيز اين چنين هستند ؛ همان گونه كه در آخر روايت به

ص: 81


1- 64. الغيبة مرحوم نعمانى : 319 .

گونه اى صريح مى فرمايند : آنان - بدون وسيله ظاهرى و تنها با نوشتن چيزى بر قدم هاى شان - به روى آب راه مى روند .

با اين بيان چرا ما امدادهاى غيبى را به چيزهايى همچون موبايل توجيه كنيم ؟!

جالب توجّه است كه در روايتى تصريح شده است كه قاضيان عصر درخشان ظهور از امدادهاى غيبى برخوردارند و از فهمى فراتر از فهم و درك ديگران استفاده مى كنند .

اكنون به اين روايت توجّه كنيد :

امام باقر عليه السلام مى فرمايند :

... ثمّ يرجع إلى الكوفة فيبعث الثلاث مائة والبضعة عشر رجلاً إلى الآفاق كلّها فيمسح بين أكتافهم وعلى صدورهم ، فلايتعايون في قضاء...(1)

... سپس به كوفه برمى گردد و سيصد و سيزده نفر مرد را به سوى آفاق و سراسر گيتى مى فرستد . و ميان شانه ها و سينه هاى آنان را دست مى كشد كه در نتيجه در امر قضاوت درنمى مانند .

از اين روايت نكاتى استفاده مى شود :

1 - سيصد و سيزده تن ياوران امام عصر ارواحنا فداه حاكمان جهان مى باشند و همه آفاقِ زمين و سراسر گيتى در دست ياوران حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف خواهد بود .

2 - حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه - كه يد اللَّه هستند - با كشيدن دست بر شانه ها و سينه هاى آنان ، آن ها را از امداد غيبى برخوردار نموده به گونه اى كه هيچ گاه در امر قضاوت و صدور حكم حق ، ناتوان نخواهند شد .

3 - تمام سيصد و سيزده نفر افرادى كه به عنوان حكومت و قضاوت به

ص: 82


1- 65. بحار الأنوار : 345/52 .

سراسر جهان اعزام مى شوند مرد هستند ؛ همان گونه كه در اين روايت به آن تصريح شده است . (1)

نكته هاى پايان بحث

اكنون به چند نكته توجّه كنيد :

1 - در روايات متعدّد تصريح شده است كه امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه در قضاوت نيازى به بيّنه ندارند .

2 - بر فرض روايتى به ظاهر دلالت كند كه آن حضرت در قضاوت نياز به بيّنه دارند ، توان معارضه با روايات ديگر را ندارد .

3 - بر فرض وجود روايت مخالف و توانِ معارضه آن با روايات ديگر بايد به جمع ميان روايات پرداخت و از طرح تعداد زيادى از روايات دست برداشت ؛ زيرا مى توان روايت مخالف را - بر فرض وجود آن - بر ماه هاى اوّل ظهور كه حكومت آن حضرت در سراسر عالم مستقرّ نشده حمل نماييم ؛ زيرا پس از استقرار حكومت و استقرار سيصد و سيزده نفر ياوران بزرگ امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه در سراسر زمين ، از امدادهاى غيبى برخوردارند . بنابراين دچار بيّنه هاى دروغين نخواهند شد .

4 - به آنان كه مى گويند حضرت داود فقط يك بار بر اساس واقع

ص: 83


1- 66. برخى چنين اظهار نظر كرده اند كه تعداد مردان و زنانى كه پيشگامانِ ياوران امام زمان ارواحنا فداه مى باشند ، مجموعاً سيصد و سيزده نفر مى باشد . امّا اين نظر صحيح نيست ؛ زيرا اگرچه در ميان پيشگامانِ ياوران امام عصر ارواحنا فداه تنى چند از زنان نيز وجود دارند ، ولى آنان از زمره سيصد و سيزده نفر كه پس از استقرار حكومت عدل الهى حاكم بر اقليم هاى جهان خواهند بود ، نمى باشند . آنچه باعث اين اشتباه شده است اين است : در بيشتر رواياتى كه درباره سيصد و سيزده نفر وارد شده است ، لفظ «رجلاً» (يعنى مرد) قيد نشده ولى با توجّه به روايات ديگر مانند روايتى كه نقل كرديم روشن مى شود كه سيصد و سيزده نفر همه از مردان خواهند بود ؛ اگرچه زنانى نيز در شأن و مرتبت معنوى برخى از سيصد و سيزده نفر وجود دارند .

قضاوت كرده است مى گوييم : آيا معقول است آن حضرت فقط يك بار بر اساس واقع قضاوت كرده باشد و قضاوت اين چنين شهرت يافته باشد ؟

5 - بر فرضى كه حضرت داود فقط يك بار طبق علم واقعى عمل كرده و قضاوت او اينچنين شهرت يافته است ، تشبيه قضاوت امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه به قضاوت حضرت داود به خاطر همان گونه قضاوتى است كه شهرت يافته است .

6 - اگر بپذيريم حضرت داود يك بار طبق علم واقعى عمل كرده است ، در پاسخ به رواياتى كه راجع به حضرت سليمان و آل داود وارد شده كه آنان نيز بدون سئوال از بيّنه قضاوت مى كردند چه مى گويند ؟!

7 - همان گونه كه از فرمايش رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نقل كرديم ممكن است قضاوت بر اساس بيّنه خلاف واقع باشد و به محكوم ظلم روا داشته شود ، آيا اين با حكومت عدالت پرور حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه چگونه سازگار است ؟

8 - از همه اين ها كه بگذريم طبق روايتى كه حضرت داود از خداوند خواست كه بر اساس بيّنه عمل كند ، براى اين بوده است كه پيروان او آماده پذيرش حكم واقعى نبوده اند . و اين بر اساس عدم تسليم كامل آنان در برابر حضرت داود و عدم رضايت آن ها بر احكام باطنى بوده است ولى در عصر روزگار رهايى كه مردم به تكامل عقلى رسيده و پذيرايى آنچه آن حضرت بفرمايند هستند ، نيازى براى دست برداشتن از قضاوت بر اساس واقع نيست .

ص: 84

(1)

پيشرفت اقتصادى

اشاره

ص: 85


1- 3. تجليل هاى ديگرى از معصومين عليهم السلام درباره حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف را در مقدّمه كتاب «صحيفه مهديّه» نقل كرده ايم ، به آن كتاب مراجعه كنيد .

ص: 86

پيشرفت اقتصادى در عصر ظهور

قبل از آن كه به بيان پيشرفت اقتصادى در عصر ظهور بپردازيم ، نكته اى را درباره فقر و تنگدستى و رفتار ناهنجار ابرثروتمندان - كه دليل ناكامى پروژه هاى اقتصادى است - بيان مى كنيم :

كمبود مالى و فقر اقتصادى ، اساس و ريشه بسيار مهمّى براى وقوع بسيارى از جنايت هايى است كه در عصر غيبت در سراسر جهان واقع شده و مى شود . اين واقعيّتى است كه پس از ريشه يابى بسيارى از قتل ها، خونريزى ها، دزدى ها و... روشن شده است .

كسانى كه به عقيده خود با قتل ، خونريزى ، دزدى و جنايت هاى ديگر مبارزه مى كنند و مى خواهند آن ها را در جامعه ريشه كن كنند ، بايد اساس و منشأ آن ها را - كه فقر يكى از عوامل مهمّ آن است - از جامعه بزدايند تا قسمت مهمّى از جنايت هايى را كه در جامعه واقع مى شود نابود سازند ؛ زيرا همان گونه كه گفتيم فقر و نياز عامل بسيارى از جنايت ها است .

عالم مهمّ ديگرى كه داراى نقش اساسى در وقوع جنايت ها مى باشد ، تكاثر

ص: 87

و افزون طلبى است ، تأثير اين عامل ، از عامل اوّل بسيار مهمّتر و بيشتر است ، زيرا اگر يك فرد فقير و مستمند دست به سرقت يك خانه يا كشتن يك فرد مى زند ، قدرتمندان براى تكاثر اموال و به خاطر افزون طلبى ، مال و ثروت يك جامعه را غارت مى كنند و ملّتى را به خاك و خون مى كشانند .(1)

بديهى است همان گونه كه امكان خدمت براى فرد ثروتمند يا قدرتمند ، بيشتر از يك فرد فقير و ضعيف مى باشد ، امكان خيانت او نيز بيشتر از يك فرد فقير و محتاج مى باشد .

بنابراين فقرِ مستمندان و بيشتر از آن ، تكاثر و افزون طلبى ثروتمندان و قدرتمندان ، دو عامل بسيار مهمّ براى وقوع جنايت ها و خيانت ها در دوران تيره غيبت مى باشند و با فرا رسيدن عصر شكوهمند ظهور ، نه تنها اين دو عامل بلكه همه عوامل جنايت ، نابود مى شوند و عوامل نجات و سعادت ، جايگزين عوامل فساد و تباهى مى گردند .

وظيفه مهمّ ثروتمندان و قدرتمندان كمك به افراد فقير و ضعيف مى باشد تا هم فقر اقتصادى آنان جبران شود و هم مانع طغيان خودشان گردد تا در نتيجه ، دو عامل مهمّ تباهى برطرف گردد ؛ امّا متأسّفانه اين وظيفه بزرگ همچون بسيارى از وظايف ديگر به دست فراموشى سپرده شده است ؛ ولى سرانجام روزگارى فرا خواهد رسيد كه اگر انسان بخواهد از كسى دستگيرى كند ، هر چه جستجو كند فقيرى را نجويد !

نكته اى كه بايد به آن توجّه شود اين است كه گفتيم : افزون طلبى و تكاثر ثروتمندان و قدرتمندانِ بزرگ عاملى بسيار مهمّتر از فقر در وقوع جنايات جهان است ؛ افزون طلبى و ثروت ، ثروتمندان را به سوى ثروت بيشتر فرا

ص: 88


1- 67. بايد دقّت شود كه تكاثر و افزون طلبى ، فقط تكاثر و افزون طلبى در اموال نيست ؛ بلكه شامل همه افزون طلبيهايى كه عامل مهمّ خيانت و جنايت است ، مى شود كه شامل افزون طلبى در اموال ، رياست ، شهرت ، شهوت و... مى شود .

مى خواند و قدرت و زورگويى ، قدرتمندان و زورگويان را به زورگويى بيشتر وا مى دارد .

در واقع ثروتِ ابرثروتمندان ، هم به عنوان دوّمين عاملى كه نام برديم داراى نقش است و هم در عامل اوّل شركت دارد ؛ زيرا عامل مهمّ وجود فقر در ميان جامعه ، ثروتمندانى هستند كه با نقشه هاى شوم خود براى هر چه بيشتر شدن سرمايه خويش به وسيله احتكار و يا افزايش قيمت ها ، باعث ايجاد فقر و يا افزايش فقر تنگدستان مى شوند . اين حقيقتى است كه در كلمات خاندان وحى عليهم السلام به آن تكيه شده است .

توجّه كنيد به زمين خوارانى كه خود در كاخ ها و ويلاها زندگى مى كنند و با نگه داشتن هكتارها زمين باعث افزايش نرخ زمين شده و در نتيجه مستمندان از خريد يك قطعه زمين كوچك ناتوان مى مانند .

بنابراين بسيارى از ثروتمندان با انباشتن اموال ، هم باعث ايجاد فقر و يا افزايشِ آن مى شوند - كه مقدّمه و زمينه فساد براى بعضى از افرادِ نيازمند مى شود - و هم تكاثر و افزون طلبى آنان باعث طغيان و رها شدنشان از مقيّدات شرعى و عقلى مى گردد .

اكنون به اين جريان توجّه كنيد :

»خان مرو« يكى از اعيان و ثروتمندان تهران بود كه مسجد و مدرسه اى در آن شهر ساخته و تاكنون به نام وى معروف است . گويند يكى از دوستان قديم وى چندين ماه هر روز به درخت چنارى كه در مقابل خانه وى بود تكيه داده به انتظار بيرون آمدنِ خان مى ايستاد كه شايد در وقت خروج از منزل نگاهش به او افتد و تلطّفى در حقّ او بكند . ولى خان ملتفت او نمى شد تا وقتى كه خان از منصبى كه داشت معزول و خانه نشين شد . آن دوست به ديدن وى رفت .

خان گله كرد كه چرا در اين مدّت ياد ما نكردى و نزد ما نيامدى . آن شخص جريان آمدن خود را نقل كرد . خان گفت : من در آن وقت چنار جلو منزل خود

ص: 89

را با آن بزرگى و بلندى نمى ديدم تا چه رسد به تو كه زير آن ايستاده بودى ! (1)

آرى ؛ جهان قبل از ظهور امام عصر ارواحنا فداه شاهد ثروتمندان زيادى است كه پاى از دايره انسانيّت بيرون نهاده و نتوانسته اند با تقيّدات شرعى و عقلى ، طغيان خود را كنترل نموده و مهار نمايند .

با توجّه به اين نكته اين سؤال پيش مى آيد كه در عصر درخشان ظهور - كه در سراسر جهان همه افراد ، بى نياز و داراى ثروت مى باشند - چگونه ثروت هاى بى كران باعث طغيانِ آنان نمى گردد ؟ و به عبارت ديگر اگر ممكن است ثروت هاى كلان داراى اين همه آثار شوم باشد ، چرا در عصر فرخنده ظهور مردم جهان از ثروتِ سرشار برخوردار مى شوند ؟

در پاسخ به اين سؤال بايد گفت : ثروتى كه از راه حلال باشد هيچ گاه شوم نيست ، بلكه ممكن است وسيله خيرات باشد ولى اين ثروتمندان هستند كه از ثروت خود سوء استفاده مى نمايند . اگر ثروت خود بذاته داراى آثار شوم مى بود ، بايد همه ثروتمندان اين گونه مى بودند و حال آن كه اين گونه نيست و بعضى از افراد ثروتمند - اگرچه در اين زمان اندكند - خدمت هاى شايانِ تقدير به جامعه نموده اند و باعث دستگيرى و نجات بسيارى از افراد گشته اند و مورد مدح خاندان وحى عليهم السلام قرار گرفته اند . و اين دليل بر نقص فكرى و كوتاهى انديشه ثروتمندانى است كه در تلاش افزايش ثروت و اندوختن و به جاى گذاردنِ آن براى وارثان خود هستند و گرنه اصل ثروت همچون حربه اى است كه هم انسان مى تواند با آن دشمن را از سر راه خود دور كند و هم مى تواند با آن خون افراد بى گناه را به زمين بريزد .

علاوه بر اين ، در عصر درخشان ظهور بر اثر تكامل معنوى انسان ها و رشد فكرى و عقلى آنان و بر اثر سعادتى كه آنان را فرا مى گيرد ، از طغيان و هلاكت در امان مى باشند .

ص: 90


1- 68. دوازده هزار مثَل فارسى : 432 .

در آن عصر فرخنده و در آن روزگار شكوهمند ، توسعه ، افزايش و فزونى هست ، امّا افزون طلبى و انباشتن وجود ندارد . ثروت ، نعمت و امكانات وجود دارد ؛ امّا هلاكت ، طغيان و تجاوز از مرز دين وجود ندارد.

در آن زمان ثروت هاى سرشارى كه در دنيا وجود دارد ، چه ثروت هاى فراوان و انبوهى كه در زير زمين وجود دارد و چه آن ها كه بر روى زمين مى باشد ، گردآورى شده و به نزد آن حضرت جمع مى گردد .

آيا مى دانيد در اعماق زمين چه گنجينه هاى بسيار مهمّى از سنگ هاى قيمتى ، طلا ، نقره و ساير اشياء قيمتى وجود دارد ؟ آيا مى دانيد زمين كوه هايى از طلا را در خود پنهان ساخته است ؟ آيا مى دانيد پادشاهان و ثروتمندان قديم ثروت هاى بى كران خود را در زير زمين پنهان مى نمودند ؟! آيا مى دانيد زلزله هاى سهمگين ، سرمايه هاى عظيمى را با صاحبان خود در دل خاك فرو برده است ؟ و آيا...

در عصر ظهور ، كه عصر آگاهى و آشكار شدن امور پنهانى است ، همه ثروتهايى كه در زمين پنهان است ، آشكار مى گردد و مردمان عصر ظهور از آن برخوردار مى شوند .

قدرت كنترل

جالب توجّه است كه آنچه گفتيم - يعنى هم توسعه و فزونى ثروت براى همگان در عصر ناشناخته ظهور و هم سعادتمند بودن و عدم طغيان و تجاوزِ مردم آن روزگار - در گفتار خاندان وحى عليهم السلام به آن تصريح شده است .

روايتى كه مى آوريم شاهد گفتار ما مى باشد : حضرت باقر العلوم عليه السلام فرمودند :

يقاتلون واللَّه حتّى يوحّد اللَّه ولايشرك به شي ء وحتّى يخرج العجوز الضعيفة من المشرق تريد المغرب ولاينهاها أحد ، ويخرج اللَّه من الأرض بذرها ، وينزل من السّماء قطرها ، ويخرج

ص: 91

الناس خراجهم على رقابهم إلى المهديّ ، ويوسّع اللَّه على شيعتنا ، ولولا ما يدركهم من السعادة لبغوا .(1)

مى جنگند به خدا سوگند ، تا )همه( خداوند را يكتا بدانند و چيزى را شريك او ندانند و تا اين كه پيرزن ضعيفى از مشرق به قصد مغرب خارج شود و هيچ كس او را از اين كار باز ندارد .

و خداوند از زمين بذرش را خارج نموده و از آسمان باران را و مردم خراج هاى خود را از اموال خود خارج ساخته و به سوى مهدى مى برند و خداوند بر شيعيان ما توسعه مى دهد و اگر نبود كه سعادت آنان را فرا مى گرفت ، حتماً طغيان مى نمودند .

ثروت و فقر همان گونه كه ممكن است منشأ سعادت انسان واقع شود ، ممكن است عامل جنايت و خيانت نيز قرار گيرد ، يعنى هم فقر و هم دارايى ، داراى نقش اساسى در افزايش جنايات مى باشند ؛ همان گونه كه ممكن است وسيله سعادت انسان باشند .

طمع براى به دست آوردن و حرص براى تكاثر و افزودن ، چنين روندى را به بار مى آورد . ريشه اين جريان به خاطر نبودن قدرت كنترل در دوران تيره غيبت است .

آشنا نبودن جامعه از مقام ولايت و توجّه نداشتن انسان به مرتبه عظيم خاندان وحى عليهم السلام ، سعادت را از دست او مى ربايد و او را از مقام ولايت كه ضامن كنترل توان ها و قدرت هاست دور مى سازد .

امّا در روزگار ناشناخته ظهور كه جامعه بشريّت در پناه دژ محكم ولايت قرار دارد و ابر رحمت الهى بر همه مردم جهان سايه مى افكند ، آنان را با قدرت ولايت الهيّه حضرت مهدى ارواحنا فداه حفظ و حراست نموده و كنترل مى نمايد .

به دليل اين سعادت بزرگ - كه طعم آن را هنوز نچشيده ايم - در عصر

ص: 92


1- 96. سالانه 55 هزار خطاى بزرگ پزشكى در ايران گزارش مى شود : 10 هزار و 500 مورد آن منجر به مرگ مى شود . 23 هزار مورد باعث نقص عضو مى شود . (آمارها پرده برمى دارند : 72)

درخشان و فرخنده ظهور ، هر مقدار ثروت و مال مردم افزايش يافته و زياد شود ، باعث طغيان و تجاوز آنان نمى گردد .

آرى ؛ بر اثر سايه افكندن نيروى ولايت بر تمامى مردم جهان ، همه نيروها ، توان ها و امكانات را تحت پوشش و حفظ خود قرار داده و آن ها را كنترل نموده و مهار مى نمايد تا از تندروى و طغيان باز مانند .

اين همان سعادت و نيكبختى است كه امام باقر عليه السلام در پايان روايت به آن تصريح فرمودند : »ولولا ما يدركهم من السعادة ، لبغوا« .

آرى ؛ قدرت كنترل و مهار از ويژگى هاى عصر ظهور براى همگان است ، و هر چه مال و ثروت ، قدرت و توانايى ، نشاط و زيبايى و... افزايش يابد ، نور سعادت و نيكبختى در آن عصر درخشان كه بر اثر ظهور ولايت درخشش يافته است ، همگان را مهار كرده به گونه اى كه همراه با ميزان عقل ، به زندگى سرشار از نعمت كه چشم روزگار تا آن زمان هرگز مانند آن را نديده و نخواهد ديد ، ادامه مى دهند .

به اين روايت بسيار جالب از امام صادق عليه السلام(1) توجّه كنيد :

تواصلوا وتبارّوا وتراحموا ، فوالّذي فلق الحبّة وبرأ النسمة ليأتينّ عليكم وقت لايجد أحدكم لديناره ودرهمه موضعاً ، يعني لايجد عند ظهور القائم عليه السلام موضعاً يصرفه فيه ، لإستغناء النّاس جميعاً بفضل اللَّه وفضل وليّه .

فقلت : وأنّى يكون ذلك؟

فقال : عند فقدكم إمامكم فلاتزالون كذلك حتّى يطلع عليكم كما

ص: 93


1- 70. قسمتى از اين روايت در كتاب «عقد الدرر : 226» آمده و آن را به امام حسين عليه السلام نسبت داده است همان گونه كه روايات ديگرى را كه از امام صادق عليه السلام روايت شده به امام حسين عليه السلام نسبت داده است . مانند روايت معروف : «لو أدركته لخدمته أيّام حياتي». علّت اشتباه او اشتراك كنيه امام صادق عليه السلام با امام حسين عليه السلام - كه »ابو عبداللَّه« است - مى باشد . مؤلّف «عقد الدرر» گمان كرده است مقصود از ابوعبداللَّه ، امام حسين عليه السلام مى باشند .

تطلع الشّمس ، آيس ما تكونون ، فإيّاكم والشكّ والإرتياب ، وانفوا عن أنفسكم الشكوك ، وقد حذّرتكم فاحذروا ، أسأل اللَّه توفيقكم وإرشادكم .(1)

باهم در ارتباط باشيد و به يكديگر نيكويى كنيد و باهم مهربانى نماييد ، سوگند به كسى كه دانه را شكافته و روح مى دمد ، حتماً زمانى بر شما فرا مى رسد كه احدى از شما جايى براى مصرف دينار و درهم خود نداشته باشد ، يعنى در زمان ظهور حضرت قائم عليه السلام جايى نمى يابد كه پول خود را در آن مورد خرج كند ، زيرا به فضل خداوند و ولىّ او تمامى مردم بى نياز خواهند بود .

گفتم : اين چه زمانى خواهد بود ؟!

حضرت فرمودند : آن زمان كه شما امامتان را نيابيد ، پس همين گونه خواهيد بود تا زمانى بر شما طالع شود همان گونه كه خورشيد طلوع مى كند ، اين در زمانى خواهد بود كه از هر زمان به ظهور آن حضرت بيشتر نااميد باشيد .

پس بپرهيزيد از اين كه شك كنيد يا خود را به شك بيندازيد ، شكّ ها را از خودتان دور كنيد ، به راستى من شما را برحذر نمودم پس برحذر باشيد . از خداوند توفيق شما و ارشاد شما را خواهانم .

در اين روايت نكته هاى بسيار جالبى درباره پاكسازىِ دل از يأس و شكّ وجود دارد ، كه تشريح آن ها نياز به بحث گسترده دارد .

آن قسمت از روايت كه اكنون مورد استدلال ما است ، گفتار امام صادق عليه السلام پيرامون عصر درخشان ظهور است كه آن حضرت درباره آن روزگار فرخنده مى فرمايد : در آن زمان به خاطر بى نياز بودن تمامى مردمان ، فرد نيازمندى يافت نمى شود تا ثروتمندان از مال خود به او كمك كنند .

ص: 94


1- 71. الغيبة مرحوم نعمانى : 150 .

بيش از 800 ميليون گرسنه در جهان

اكنون عصر شكوهمند ظهور را - كه همه مردم در آن زمان از نعمت هاى فراوان برخوردارند به گونه اى كه در سراسر گيتى گرسنه اى پيدا نمى شود - با دوران تيره ما بسنجيد كه صدها ميليون گرسنه در سراسر جهان پراكنده اند و كسى براى نجاتِ آنان گامى مؤثّر برنمى دارد .

به اين گزارش توجّه كنيد :

«رئيس بانك جهانى : يك ميليارد نفر در جهان ، قشر غنى دنيا را تشكيل مى دهند كه 80% درآمد جهان را به خود اختصاص مى دهند . اين در حالى است كه بقيّه جمعيّت جهان كه 5 ميليارد نفر هستند بايد فقط با 20% درآمد در جهان ، گذران عمر كنند .

سازمان خواربار و كشاورزى ملل متحد (فائو) : شمار گرسنگان جهان با 18 ميليون افزايش به 842 ميليون گرسنه رسيده است .

پاريس؛ روزانه »ونت مينوت« چهارشنبه 16 اكتبر 2002 (يعنى 81/7/24) : در هر 4 ثانيه يك نفر در جهان بر اثر گرسنگى، جان خود را از دست مى دهند.

840 ميليون نفر در جهان، از سوء تغذيه رنج مى برند و 799 ميليون نفر آنان در كشورهاى در حال توسعه زندگى مى كنند .

در 30 كشور جهان ، حالت فوق العاده اعلام شده است و تنها در آفريقا 67 ميليون نفر ، به كمك اضطرارى نيازمند هستند . 194 ميليون نفر از جمعيت كشورهاى آفريقايى ، از تغذيه مناسبى برخوردار نيستند . در قارّه آسيا %20 (496ميليون نفر) از گرسنگى رنج مى برند .

فائو (سازمان خواربار كشاورزى سازمان ملل متحد) : روزانه 24 هزار نفر در جهان در اثر گرسنگى مى ميرند. سالانه 6 ميليون كودك كمتر از 5 سال بر اثر گرسنگى مى ميرند .»(1)

ص: 95


1- 72. آمارها پرده برمى دارند: 190 .

بديهى است اين همه گرسنگى ، تنگدستى ، بيكارى(1) و... دليل بر نقص مديريّت كشورهاى جهان است . اگر سياستمداران مى توانستند عوامل كمبودها را شناسايى كرده و در زدودن آن ها اقدام نمايند ، اين همه انسان گرسنه در جهان وجود نداشت .

يكى از علّت هاى گرسنگى ، افزايش قيمت ها است . براى مبارزه با گرسنگى بايد از بالا رفتن نرخ ها جلوگيرى كنند ؛ ولى متأسّفانه در اين باره ، برنامه اى كارساز عملى نمى شود .

اكنون توجّه شما را به اين آمار كه درباره افزايش قيمت در ايران ، منتشر شده جلب مى كنيم :

سال 57 62 67 82

جمعيّت كشور(نفر) 35000000 40000000 46000000 68000000

افزايش نرخها :

اقلام يونجه جو سبوس كنجاله شيرخام گوساله نر زنده گاو ماده زنده

سال

57 8 7 3 9 28 210 150

82 1200 1200 620 180 2000 14000 10000

مقدار افزايش 150برابر 172برابر 206برابر 206برابر 72برابر 67 برابر 67برابر

83 1600 1550 درصد افزايش 83 به 82 - يونجه و جو %33 (2)

اين نمونه اى كوچك از چند قلم جنس در يك گوشه از جهان است ، همان گونه كه مشاهده كرديد در مدّت 25 سال ، جمعيّت ايران نزديك به دو برابر

ص: 96


1- 73. سازمان ملل : شمار بيكاران جهان به يك ميليارد و 800 ميليون نفر رسيد كه در مقايسه با سال قبل 20 ميليون نفر افزايش يافته است . طبق آمار منتشره از سوى بانك جهانى ، در طىّ ده سال آينده، جمعيّت بيكار خاورميانه به 47 ميليون نفر مى رسد . (آمارها پرده برمى دارند : 187)
2- 74. ماهنامه كشاورز : ص 36 ، شهريور ماه 83 ، شماره 297 .

افزايش يافته است و افزايش برخى از نرخها به 200 برابر رسيده است با توجّه به اين نكته كه رشد جمعيّت ، دليلى براى افزايش نرخ ها نيست مخصوصاً با اين همه تفاوت !(1)

افزايش نرخ ها فقط در ايران نيست ؛ بلكه در كشورهاى ديگر نيز گرانى ، افراد ضعيف را از پاى درمى آورد و بالا رفتن نرخها حتّى در كشورهايى مانند آمريكا ، ژاپن و... كه خود را پيشرفته مى دانند وجود دارد .(2)

افزايش ناگهانى نرخ ها دليل بر اين است كه سياست اقتصادى آنان قدرت بر كنترل و مهار كردن قيمت ها و به وجود آوردن تعادل را ندارد .

ابرثروتمندان نه تنها از افزايش نرخ ها غمى به دل راه نمى دهند ؛ بلكه آن ها خود طرّاح اصلى اين گونه اقتصادِ بيمار مى باشند تا با افزايش قيمت ها ، سرمايه هاى كلان خود را چند برابر نمايند ؛ زيرا »دزد ، بازار آشفته مى خواهد« .

در اين ميان توده هاى ضعيف پايمال زرمندانِ زورمند مى شوند و كاش با اين همه تزوير آن ها را نمى پذيرفتند ! پس زر و زور و تزوير از آنِ دزدان بازار آشفته اقتصاد جهان است و گرسنگى از آنِ بيش از 800 ميليون گرسنه در جهان ! و فقر و تنگدستى از آنِ نيمى از مردمان دنيا !

به اين گزارش توجّه كنيد :

«صندوق بين الملل پول : بيش از 3 ميليارد نفر در جهان با كمتر از يك دلار در روز ، زندگى مى كنند . خبر ديگرى حاكى است كه يك ميليارد نيز ، كمتر از

ص: 97


1- 75. هزينه زندگى در ايران در 20 سال گذشته ، 100 برابر شده است در حالى كه دستمزدها 55 برابر افزايش يافته اند . بر اين اساس و بر اساس خطّ فقرى كه بانك مركزى اعلام كرد ( هر كس درآمدش كم تر از 185 هزار تومان باشد فقير محسوب مى شود ) 15% جمعيّت ايران از فقر مطلق و 45% از فقر نسبى رنج مى برند . همچنين مخارج واقعى خوراك خانواده هاى شهرى در دو دهه اخير ، بيش از 43% كاهش يافته است . (آمارها پرده برمى دارند : 82)
2- 76. رجوع كنيد به روزنامه دنياى اقتصاد : 4 آبان 1383 صفحه 4 ، و روزنامه پول : 4 آبان 1383 صفحه 4 .

يك دلار در روز ، درآمد دارند . نيمى از مردم جهان زير خطّ فقر زندگى مى كنند . سه ميليارد انسان هم كمتر از 3 دلار در روز درآمد دارند .

سازمان ملل : در دهه گذشته ، 54 كشور جهان ، فقيرتر شده اند . از ميان 4/6 ميليارد انسان ساكن در كشورهاى در حال توسعه ، حدود 800 ميليون نفر از غذاى كافى كه لازمه يك زندگى سالم ، فعّال و طبيعى است برخوردار نيستند .»(1)

اينها نمونه اى از وضع غمبار مردمان جهان است كه براى اندك آشنايى با شرايط عصر تاريك غيبت نقل كرديم و همان بهتر كه دم از ادامه سخن فرو بنديم ؛ زيرا كه «طوطى ز زبان خويش در بند افتاد» و با بيان غم ها ، غمى بر غم ها نيفزاييم .

پس ياد غم ها را رها ساخته و به توصيف آينده اى كه در آن نشانى از زور و تزوير وجود ندارد همان گونه كه نياز و نيازمندى در آن زمان نيست ، مى پردازيم .

روزگارى كه سرشار بودن نعمت ها و فراوان بودن ثروت ها و امكانات ، همه نيازمندان جهان را بى نياز مى سازد . در آن زمان از گرسنگى بيش از 800 ميليون گرسنه نشانى نيست و پروژه هاى ناتوان اقتصادى ، جامعه را به سوى ناتوانى نمى كشاند .

در آن زمان از فقر و تنگدستى خبرى نيست و غم به خانه اى راه نمى يابد . در آن زمان حكومت الهى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه ، جهان را همچون بهشت برين مى سازد و بساط نشاط و شادمانى را در سراسر عالم مى گستراند و فراوانى نعمت ها جايگزين كمبودها و گرانى ها مى شود .

ص: 98


1- 77. آمارها پرده برمى دارند : 190 .

جهان سرشار از نعمت و ثروت

اكنون كه سخن از سرشار بودن نعمت و ثروت در آن زمانِ بى مثال به ميان آمد ، روايتى را از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در اين باره نقل مى كنيم :

تنعّم اُمّتي في زمن المهديّ نعمة لم ينعموا مثلها قطّ ، ترسل السّماء عليهم مدراراً ، ولاتدع الأرض شيئاً من النّبات إلاّ أخرجته ، والمال كدوس ، يقوم الرجل يقول : يا مهدي أعطني ، فيقول : خذ .(1)

امّت من در زمان مهدى به آنچنان نعمتى مى رسند كه هرگز مانند آن داراى نعمت نبوده اند . آسمان بر آنان مى بارد و زمين هر چه از گياهان دارد خارج مى سازد و ثروت فراوان است . شخصى مى ايستد و به مهدى مى گويد : به من عطا كن و او مى گويد : بگير .

واضح است كه در روزگار رهايى همه مكاتب جهان از گمراهى رهايى يافته و با جهانى شدن دين اسلام همه مردمان آن زمان از امّت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به شمار مى آيند . به اين جهت آن حضرت از مردمان آن زمان به «اُمّتى» يعنى «امّت من» تعبير فرموده اند .

امّت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم كه همه مردمان جهان در آن روزگار فرخنده مى باشند داراى دو ويژگى همگانى و عمومى هستند كه تا آن زمان بى سابقه است .

اين دو ويژگى كه همه از آن برخوردار هستند ، سبب گشوده شدن درب هاى آسمانى شده و بركات الهى را از زمين و آسمان براى آنان و همه موجودات در سراسر گيتى به ارمغان مى آورد . اين دو ويژگى عبارتند از : 1 - ايمان 2 - تقوا .

در آن روزگار ، اين دو خصلت عظيم معنوى اختصاص به گروه خاصّى ندارد و همگان از آن بهره مند خواهند بود ، به خاطر همگانى شدن اين دو خصلت ، غضب الهى از جهان برداشته شده و آنچنان سبب گشوده شدن

ص: 99


1- 78. التشريف بالمنن : 149 .

نعمت هاى الهى مى شود كه واقعاً شگفت انگيز و بهت آور است.

براى اثبات اين مطلب به قرآن و سنّت روى مى آوريم :

امام صادق عليه السلام مى فرمايند :

ولينزلنّ البركة من السّماء إلى الأرض حتّى أنّ الشجرة لتقصف بما يريد اللَّه فيها من الثمرة ، ولتأ كلنّ ثمرة الشتاء في الصيف وثمرة الصيف في الشتاء ، وذلك قوله تعالى : «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقُوا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ »(1) . (2)

حتماً بركت از آسمان به زمين نازل مى شود تا آنجا كه از درخت ، هر ميوه اى كه خدا اراده كند مى رويد و حتماً ميوه تابستان را در زمستان و ميوه زمستان را در تابستان مى خوريد و اين معناى گفتار خداوند است : »و اگر اهل قريه ها ايمان مى آوردند و باتقوا بودند حتماً بر آنان بركات را از آسمان و زمين مى گشوديم و لكن تكذيب نمودند ، پس ما به آنچه انجام دادند ، آنان را مؤاخذه كرديم« .

در اين آيه و روايت ، نكته هاى جالبى وجود دارد كه برخى از آن ها را بيان مى كنيم :

1 - فاء تفريعيّه در جمله «فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» دلالت مى كند كه تكذيب حقايق الهى و باور نكردن دستورات رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و ردّ كردن آن ، سبب مؤاخذه مردم شده و عمل آنان ، بركات آسمان و زمين را به روى مردم مى بندد و نكبت و بدبختى به سوى آنان رو مى آورد .

به اين جهت بايد درك كنيم كه سرچشمه همه جنايت ها و كشتارها ، كمبودها و نابسامانى ها ، در اثر روى گرداندن مردم از سفارشات رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و

ص: 100


1- 79. سوره اعراف ، آيه 96 .
2- 80. بحار الأنوار : 63/53 .

ايمان نياوردن به آن ها و در نتيجه نداشتن تقوا مى باشد .

اگر مردم از اوّل پيامبران الهى را تكذيب نمى نمودند و ايمان مى آوردند و بر اساس ايمان ، تقوا را پيشه خود مى ساختند ، هيچ گاه در گرداب بلا و گرفتارى ، گرفتار و مبتلا نمى شدند .

بركت در عصر ظهور

2 - در عصر ظهور بر اثر ايمان و تقوا ، بركات الهى از زمين و آسمان بر آنان وارد مى شود ؛ به گونه اى كه از هر درخت هر نوع ميوه اى كه خدا اراده كند چيده مى شود و همچنين ميوه ها - بر اثر يكسان شدن هوا در همه فصل ها - مخصوص يك فصل نيست ، ميوه تابستان در زمستان هم بر درختان وجود دارد و ميوه زمستان در تابستان نيز بر درختان هست .

مسأله بركت ، حقيقت بزرگى است كه جهان در عصر ظهور بر اثر وجود آن ، چهره اى ديگر به خود خواهد گرفت و بر اثر وجود بركت و نازل شدن آن بر مردمان عصر ظهور ، گرفتارى هاى دوران تاريك غيبت برطرف مى شود(1) و

ص: 101


1- 81. يكى از نتيجه هاى حاكم نبودن تقوا و پرهيزگارى در اجتماع ، اسراف و زياده روى است كه لازمه آن كم شدن بركات الهى و يا از ميان رفتن آن مى باشد . متأسّفانه اسراف در سطح جهان وجود دارد و براى ريشه كن شدن آن اقدامى نمى شود . به اين گزارش توجّه كنيد : رئيس مركز تحقيقات صنايع غذايى : با دور ريختن 20 ميليون تن محصولات غذايى ، غذاى 15 ميليون نفر در كشور ، دور ريخته مى شود . معاون وزارت بازرگانى : سالانه 2 ميليون تن گندم به ارزش 300 ميليون دلار )حدود 2400 ميليون تومان( در كشور ، هدر مى رود . معاون برنامه ريزى ادارى - مالى استاندارد گيلان : هر ساله ، معادل هزينه ساخت 80 كتابخانه روستايى در استان گيلان ، نان دور ريخته مى شود . هر سال به ازاى هر ايرانى ، 50 كيلوگرم نان هدر مى رود ؛ در حالى كه اين ميزان ضايعات برابر با نياز غذايى چند كشور جهان است . آيا مى دانيد ميزان نانى كه در يك روز ، در كشور ما دور ريخته مى شود براى سير كردن 15 ميليون نفر كافى است ؟ آيا مى دانيد اگر ضايعات نان حذف شود ، ما ديگر نيازى به وارد كردن گندم به كشور نخواهيم داشت ؟ آيا مى دانيد كه ايران دوّمين مصرف كننده و سوّمين ضايع كننده نان در دنيا است ؟ روزانه 85 تن ضايعات نان در تهران ، توسّط شهردارى جمع آورى مى شود . (آمارها پرده برمى دارند : 83) بر اثر حاكم شدن تقوا و ريشه كن شدن اسراف و گناهان ديگر در عصر ظهور ، بركت هاى الهى همه را فرا مى گيرد و از فقر و نياز اثرى باقى نخواهد ماند .

گشايش و فراوانى سراسر گيتى را فرا خواهد گرفت .

به اين گونه - همان طور كه گفتيم - جهان چهره اى ديگر به خود مى گيرد و در آن عصرِ گشايش و شكوفايى ، شكوفه هاى قدرت و توانگرى سراسر زمين را پر مى كند و نشانى از فقر و تنگدستى باقى نخواهد ماند .

در آن عصرِ همايون ، ضعف ، ناتوانى و شكستگى ، شكست خواهند خورد و قدرت ، توانايى و خجستگى جايگزين آن ها خواهند شد .

در آن عصر فرخنده ، خنده بر لبان همه نقش خواهد بست و قلب ها سرشار از شادى و شادمانى خواهد بود .

بركت توسّط ملائكه ايجادگر به وجود مى آيد . از نظر ديد مادّى مثلاً گندم فقط به وسيله بذر و آب و خاك به وجود مى آيد ولى از ديدگاه كسى كه با امور غير محسوس آشنايى دارد ، ايجاد اشياء منحصر به وسايل عادّى و طبيعى نيست ، بلكه از راه هاى غير طبيعى نيز محصول طبيعى ايجاد مى شود .

درست است كه خداوند كارها را بر اساس وسايل و اسباب قرار داده است ؛ ولى اين امر نبايد ما را به گونه اى مشغول به وسايل و اسباب نمايد كه مسبّب الأسباب را فراموش كنيم و گمان كنيم اسبابى كه خداوند براى امور ايجاد نموده منحصر به امور مادّى و آنچه ما از آن آگاهى داريم ، مى باشد .

3 - در عصر رهايى ، مردم از گمراهى دست برداشته و هدايت مى يابند و اين دليل بر جهانى شدن اسلامِ راستين و گرايش و ايمان مردم به حكومت جهانى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه مى باشد.

ص: 102

در آن عصر فرخنده برخلاف اين عصر تلخ و ناكامى ، همه مردم جهان به دستورات رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و آيين اسلام ايمان مى آورند و بر اساس اعتقاد به خدا تقوا را پيشه مى كنند .

بديهى است دستورات رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم جز پيروى از مكتب اهل بيت عليهم السلام و قرآن كريم چيز ديگرى نيست و اجر رسالت آن بزرگوار جز مودّتِ ذوى القربى نمى باشد .

خداوند در قرآن كريم مى فرمايد :

«قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى» .(1)

بگو بر رسالت خود پاداشى از شما نمى خواهم مگر مودّت ذوى القربى را.

در عصر رهايى بر اثر تكامل عقلى مردمان جهان ، گفتار رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را مى پذيرند و مودّتِ خاندان وحى عليهم السلام را دارا مى شوند . مقصود از مودّت اهل بيت عليهم السلام ، محبّتى است كه باعث تقرّب انسان به آنان شود .

المودّة ؛ قرابة مستفادة .(2)

از مودّت ؛ قرب و نزديك بودن حاصل مى شود .

بنابراين روايت ، ايمان و تقواى عمومى جامعه كه با گرايش به خاندان وحى عليهم السلام و دارا شدن مودّت آنان جلوه گر مى شود ، راز گشوده شدن درهاى آسمانى و نزول بركات الهى است . پس اگر از اوّل بعثت مردمان گفتار پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را مى پذيرفتند و دست از مقام ولايت خاندان وحى عليهم السلام برنمى داشتند ، تيرگى ها و تاريكى هايى كه جهان را به ظلمت و تباهى كشيده است پيش نمى آمد و خداوند كريم از عطاى نعمت ها و بركات آسمانى دريغ نمى ورزيد .

ص: 103


1- 82. سوره شورى ، آيه 23 .
2- 83. بحار الأنوار : 165/74 .

ولى متأسّفانه ، دست ستمگران از آستين جهالت بيرون آمد و سقيفه درخت افسانه خلافت را غرس كرده و بارور ساخت ، و در نتيجه آتش اختلاف و ظلم و ستم شعله ور شد و همچنان ادامه خواهد داشت تا دست الهى امام عصر ارواحنا فداه از آستين عدالت بيرون آيد و عنصرهاى ظلمت را با درختِ افسانه خلافت به آتش كشد و زمين را از كران تا كران سرشار از عدالت و رحمت نمايد .

بشارت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم درباره آينده درخشان جهان

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم كه از همان زمان آگاه از جريانات آينده بودند و مردم را به شعله ور شدن آتش فتنه و فساد آگاه ساخته و تداوم آن را تا ظهور حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه خبر داده اند ؛ همان گونه كه وضع سامان يافته اقتصاد جهان و فراوانى نعمت ها را در آن زمان پرشكوه بيان كرده اند .

در اين جا نمونه اى از بشارت هاى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را در رابطه با ظهور منتقم آل محمّد عليهم السلام و توسعه اقتصادى در آن زمان را ، نقل مى نماييم :

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند :

اُبشّركم بالمهديّ يبعث في اُمّتي على اختلاف من الناس وزلازل ، فيملأُ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً ، يرضى به ساكن السّماء ، يقسّم المال صحاحاً .

قلنا : وما الصحاح ؟

قال : بالسويّة بين النّاس ، فيملأ اللَّه قلوب اُمّة محمّد غنى ، ويسعهم عدله حتّى يأمر منادياً فينادي : مَن له في مالٍ حاجة ؟

قال : فلايقوم من الناس إلاّ رجل ، فيقول : أنا ، فيقول له : ائت السادن - يعني الخازن - فقل له : إنّ المهدي يأمرك أن يعطيني مالاً .

ص: 104

فيقول له : اُحث - يعني خُذْ - حتّى إذا جعله في حجره وأبرزه ]ندم[ فيقول : كنت أجشع اُمّة محمّد نفساً أو عجز عنّي ما وسعهم ؟

قال : فيردّه فلايقبل منه ، فيُقال له : إنّا لانأخذ شيئاً أعطيناه. (1)

بشارت مى دهم شما را به مهدى كه در ميان امّت من برانگيخته مى شود به هنگامى كه مردم در اختلاف با يكديگر هستند و زلزله ها به وقوع مى پيوندند . پس زمين را سرشار از قسط و عدل مى نمايد همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد . به اين كار ، ساكن آسمان راضى مى شود . مال را به گونه صحاح تقسيم مى نمايد .

گفتيم : صحاح يعنى چه ؟

فرمود : ميان مردم مساوى تقسيم مى نمايد . پس خداوند قلب هاى امّت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را سرشار از بى نيازى مى نمايد و عدالت او همه آن را فرا مى گيرد ، تا آنجا كه به منادى دستور مى دهد و او ندا مى دهد : چه كسى به مال احتياج دارد ؟

پس از ميان مردم برنمى خيزد مگر يك نفر و مى گويد : من احتياج دارم ، به او مى گويد : نزد سادن )يعنى خزينه دار( برو و بگو : مهدى امر مى كند كه به من مالى بدهى . پس خزينه دار مى گويد : بگير ؛ تا مال را در لباس خود قرار مى دهد پشيمان مى شود و مى گويد : نفس من حريصترين امّت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بود و آيا عاجز گرديد از من آنچه به مردم وسعت بخشيد!

امام صادق عليه السلام فرمودند : آن مرد مال را به خزينه دار رد مى كند ولى از او قبول نمى كند و مى گويد : ما چيزى را كه داديم پس نمى گيريم .

در اين روايت اختلاف ، زلزله ها ، ظلم و جورِ فراگير در سراسر زمين ، نياز و فقر از نشانه هاى ظهور امام عصر ارواحنا فداه شمرده شده اند كه پس از قيام آن حضرت به تمامى آن ها خاتمه داده خواهد شد و سراسر گيتى سرشار از

ص: 105


1- 84. التشريف بالمنن : 322 ، عقد الدرر : 219 ، إحقاق الحقّ : 146/13 ، و نظير آن در بحار الأنوار : 92/51 آمده است .

عدالت شده و همه مردم بى نياز خواهند شد .

در روايتى ديگر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايند :

يحثي المال حثياً لايعدّه عدّاً ، يملأ الأرض عدلاً كما ملئت جوراً وظلماً .(1)

مال را (به سوى مردم) مى ريزد ريختنى ! آن را نمى شمارد . زمين را سرشار از عدالت مى سازد همان گونه كه از جور و ظلم پر شده باشد .

جهان سرشار از شادى و سرور

و نيز آن بزرگوار درباره آن روزگار حياتبخش كه جهان سرشار از شادى و سرور است ، مى فرمايند :

يرضى عنه ساكن السّماء وساكن الأرض ، ولاتدع السّماء من قَطْرها شيئاً إلاّ صبّته ، ولا الأرض من نباتها شيئاً إلاّ أخرجته حتّى تتمنّى الأحياء الأموات .(2)

ساكن آسمان و ساكن زمين از او راضى مى باشند و آسمان چيزى از باران وانمى گذارد مگر آن كه مى ريزد آن را و زمين چيزى از گياه خود را وانمى گذارد مگر آن كه آن را خارج مى سازد تا آنجا كه زندگان آرزو مى كنند مردگان زنده بودند .

بنابراين ، خرسندى و خوشحالى ويژه مردمان كره زمين نيست بلكه ساكنين آسمان نيز از آن حضرت راضى و خوشنود مى باشند و اين خود دليل بر آن است كه حكومت آن بزرگوار به تمام معناى كلمه حكومت جهانى است به گونه اى كه آن حكومت عدل الهى ، رضايت همه افراد را در آسمان و زمين جلب مى نمايد .

ص: 106


1- 85. التشريف بالمنن : 147 .
2- 86. التشريف بالمنن : 146 .

جالب توجّه است كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در روايتى ديگر خوشنودى و خوشحالىِ فراگير عصر ظهور را مخصوص انسان ها نمى دانند بلكه مى فرمايند : شادى و فرح حتّى حيوانات را در آن زمانِ شادكامى شامل مى شود .

آن بزرگوار مى فرمايند :

هو رجل من ولد الحسين عليه السلام كأنّه من رجال شنسوة ، عليه عباءتان قطوانيّتان إسمه إسمي ، فعند ذلك تفرح الطيور في أوكارها ، والحيتان في بحارها ، وتمدّ الأنهار ، وتفيض العيون ، وتنبت الأرض ضعف أكلها ، ثمّ يسير مقدّمته جبرئيل ، وساقته إسرافيل فيملأ الأرض عدلاً وقسطاً كما ملئت جوراً وظلماً .(1)

او مردى از فرزندان حسين عليه السلام است گويا از مردان شنسوة مى باشد . بر او دو عبايى كه از پنبه بافته شده مى باشد . اسم او اسم من است ، پس در اين هنگام پرندگان در آشيانه هاى خود و ماهيان در دريا شاد مى شوند ، نهرها كشيده مى شود و چشمه ها جارى مى گردد و زمين دوچندان گياه و ميوه مى روياند ، سپس جبرائيل در مقدّمه (لشكر) آن حضرت و اسرافيل در ميانه آن سير مى كنند ، پس زمين را از عدل و قسط پر مى كنند همان گونه كه از جور و ظلم پر شده باشد .

آرى ؛ ارتش پرتوانى كه جبرائيل و اسرافيل - كه از حاملين عرش الهى هستند - در آن لشكر مى باشند ، ويژه نجات توده مردمِ زمين نيست ، بلكه بساط شادى را براى موجوداتِ ديگر نيز مى گسترد . حقّ مردم را از غاصبانِ حقوق مى گيرد و قرض مقروضان را هر چه باشد از كوه تا كاه مى پردازد .

مفضّل به امام صادق عليه السلام عرض نمود :

يا مولاي ؛ من مات من شيعتكم وعليه دين لإخوانه ولأضداده كيف يكون ؟

ص: 107


1- 87. بحار الأنوار : 304/52 .

قال الصادق عليه السلام : اوّل ما يبتدئ المهدي عليه السلام أن ينادي في جميع العالم : ألا من له عند أحد من شيعتنا دين فليذكره حتّى يردّ الثومة والخردلة فضلاً عن القناطير المقنطرة من الذّهب والفضّة والأملاك فيوفّيه إيّاه .(1)

اى مولاى من ؛ كسى از شيعيان شما بميرد و به برادران دينى و به مخالفين خود قرض داشته باشد ، چه مى شود ؟

امام صادق عليه السلام فرمودند : اوّل كارى كه مهدى عليه السلام شروع مى كند اين است كه منادى در تمام عالم ندا مى كند :

آگاه باشيد هر كس يكى از شيعيان ما به او قرضى دارد آن را بگويد . تا آنجا كه سير و خردل را به صاحبش رد مى كند تا چه رسد به مال هاى بسيار از طلا و نقره و زمين ها كه آن ها را به مالكش مى دهد .

شرمسارى

تاكنون از عصر ظهور با عناوين گوناگونى ياد كرديم : عصر حيات و زندگى ، روزگار رهايى ، عصر درخشان ظهور ، روزگار شكوهمند ظهور ، روزگار فرخنده ظهور ، عصر نور ، عصر تكامل جهان ، عصر نجات و...

اكنون بايد ببينيم ما براى فرارسيدن آن روزگار پرشكوه چه كارى انجام داده ايم و چه گامى در راه نزديك شدنِ حكومت عدل جهانى برداشته ايم ، در اين راه چه قدر ثروت خود را خرج كرده و از مال خود گذشته ايم ؟

آيا همان گونه كه براى سامان بخشيدن به زندگى خود و فرزندانمان تلاش و تكاپو مى كنيم و در فكر آينده آن ها هستيم ، درباره آينده جهان و وظيفه اى كه در اين باره بر عهده داريم تلاش مى كنيم ؟

آيا ممكن است كسى منتظر ظهور باشد و در اين راه هيچ گامى برندارد ؟! آيا اين همه تلاش هاى گسترده براى انباشتن ثروت هاى روزافزون و

ص: 108


1- 88. بحار الأنوار : 34/53 .

جمع آورى اموالِ كلان و بى تفاوت بودن به وظيفه انسانى و دينى خود براى نجات جهان ، با مسأله انتظار سازگار است ؟!

آيا صحيح است كسى كه - نه تنها معتقد به ظهور بلكه - منتظر ظهور است همه روزه از صبح تا شام براى پيشرفت مادّى خود بكوشد و وظيفه شرعى خويش را رها سازد ؟

شرم و سرافكندگى برخى از ثروتمندان آن گاه به اوج خود مى رسد كه در عصر ظهور مورد سرزنش امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه واقع شوند و آن حضرت مردم را به خاطر دنياپرستى و حمله به سوى جمع آورى مال و ثروت دنيا توبيخ نمايند .

حضرت باقرالعلوم عليه السلام در يك روايت تكان دهنده مى فرمايند :

يجمع إليه أموال الدنيا من بطن الأرض وظهرها ، فيقول للنّاس : تعالوا إلى ما قطعتم فيه الأرحام ، وسفكتم فيه الدّماء الحرام ، وركبتم فيه ما حرّم اللَّه عزّ وجلّ ، فيعطي شيئاً لم يعطه أحد كان قبله ، ويملأ الأرض عدلاً وقسطاً ونوراً كما ملئت ظلماً وجوراً وشرّاً .(1)

ثروت هاى دنيا به سوى او جمع مى گردد ؛ ثروت هاى زيرزمينى و ثروت هاى روى زمين ، آن گاه به مردمان مى گويد : بياييد به سوى آنچه به خاطر آن قطع رحم نموديد و خون هاى حرام را ريختيد و مرتكب آنچه كه خداوند عزّ وجلّ حرام كرده بود شديد .

پس به اندازه اى ثروت عطا مى كند كه احدى قبل از او به ديگرى عطا نكرده ، و زمين را سرشار از عدالت و قسط و نور مى نمايد همان گونه كه پر از ظلم و جور و شرّ شده باشد .

آرى ؛ آن زمان ، زمان شرمسارى و سرافكندگى است ؛ شرمسارى و سرافكندگى براى كسانى كه امكانات مادّى براى آنان فراهم بود و در راه

ص: 109


1- 89. الغيبة مرحوم نعمانى : 237 باب 13 ح 26 ، نوادر الأخبار : 275 ، و نظير آن در بحار الأنوار : 29/51 .

نجات انسانها و رفع گرفتارى هاى مردمان گامى برنداشتند و شرمسارتر از آنان ، كسانى خواهند بود كه نه تنها از اموال خود دريغ ورزيده ، بلكه مال امام زمان ارواحنا فداه را نيز نگه داشته و از صرف آن در امورى كه مورد رضايت آن حضرت مى باشد خوددارى مى كنند . آيا اين گونه افراد نبايد در رفتار و كردار خود تجديد نظر نمايند ؟!

ص: 110

( 4)

برطرف شدن بيمارى ها

اشاره

ص: 111

ص: 112

برطرف شدن بيمارى ها

در روزگارى كه جهان سرشار از شادى و خرسندى است و بساط شادمانى در سراسر گيتى همچون بهشت برين گسترده است ، افراد گرفتار ، زمينگير و نابينا چگونه مى توانند شريك شادى ديگران باشند ؟!

چگونه ممكن است تابش نور ولايت ، همه جا و همه افراد را فرا گيرد ، ولى بر بيماران ، گرفتاران و... نتابد؟! و آنان همچنان در غم و اندوه و ناراحتى به سر برند ؟!

براى شركت همه افراد جهان در شادمانى جهانى ، و فراگير شدن بساط شادى در سراسر گيتى ، با قدرت ولايت اهل بيت عليهم السلام گرفتارى از همگان رخت برمى بندد و بيمارى و گرفتارى هيچ انسانى را نمى آزارد ! زيرا لازمه حكومتى كه در آن فقط خداوند حكومت مى كند و همه جهانيان در پناه قدرت ولايت مى باشند و از شيطان و شيطان پرستانِ ستمگر نشانى نيست ، اين است كه همگان در راحتى و آسايش باشند .

اكنون سزاوار است به همه آنانى كه سايه شوم يأس و نااُميدى وجود آن ها

ص: 113

را فرا گرفته ، اين بشارت بزرگ را از گفتار خاندان وحى عليهم السلام نقل كنيم ، تا با گفتار سرورآفرينِ آن بزرگواران اُميد و انتظار سراسر وجودشان را فرا گيرد و وسوسه هاى شيطان فريبگر از افكار و انديشه هايشان زدوده شده و بذر اُميد در اعماق قلبشان ريشه كند .

اكنون به اين بشارت آسمانى توجّه كنيد : حضرت امام باقر عليه السلام فرمودند :

من أدرك قائم أهل بيتي من ذي عاهة برأ ، ومن ذي ضعف قوي.(1)

هر كس قائم اهل بيت مرا درك كند و مريض باشد سالم مى شود ، و كسى كه داراى ضعف و ناتوانى است قوى مى گردد .

در توضيح روايت مى گوييم : در عصر درخشان ظهور ، نه تنها افرادى كه داراى مرض هاى جسمى هستند شفا مى يابند ، بلكه بيمارى هاى روحى و كمبودهاى روانىِ همه افراد نيز برطرف مى شود . زيرا توانا شدن همه افراد ضعيف - كه حضرت باقر العلوم عليه السلام وعده آن را داده اند - به بيماران جسمى اختصاص ندارد ؛ بلكه هر گونه ناتوانى از قبيل ضعف در تصميم گيرى و اراده ، پستى همّت ، ناتوانى در تمركز فكر و هر گونه سستى و كمبود ، در روزگار رهايى برطرف مى شود ، و نه تنها ضعف و بيمارى از ميان مى رود ؛ بلكه قدرت و سلامتى جايگزين آن ها مى گردد .

بنابراين از كلام آن بزرگوار - كه مى فرمايند : »ومن ذي ضعف قوي« ؛ يعنى »هر كس داراى ضعف باشد قوى مى گردد« - دو نكته اساسى و مهمّ استفاده مى شود :

1 - معناى اين فرمايش ، مطلق است و اختصاص به ضعف و كمبودهاى جسمى ندارد . از نظر روانى نيز هر كس داراى ضعف باشد ، كمبود او هم برطرف خواهد شد .

قابل توجّه است كه بسيارى از بيمارى هاى جسمى بر اثر كمبودهاى روانى

ص: 114


1- 90. بحار الأنوار : 335/52 .

است ، كه در عصر درخشان ظهور بر اثر برطرف شدن ضعف هاى روانى ، كمبودهاى جسمى نيز خود به خود برطرف مى شود .

بازگشت نيرو و قوّت

2 - نكته ديگرى كه از اين روايت استفاده مى شود و پسنديده است كه مورد توجّه قرار گيرد ، اين است كه در اين روايت نه تنها بشارتِ برطرف شدن ضعفها و بيمارى هاى همه مردم ، وارد شده بلكه به جايگزين شدن قدرت و صحّت به جاى ضعف و بيمارى تصريح شده است .

زيرا حضرت فرموده اند : »ومن ذي ضعف قوي« ؛ »هر كس داراى ضعف باشد قوى مى گردد« . بنابراين در سطح جهان نه تنها افراد ضعيف و ناتوان وجود نخواهند داشت بلكه همه مردمان از قدرت ، قوّت و توانايى برخوردار خواهند بود .

به اين مطلب در روايتى كه امام صادق عليه السلام از امام باقر عليه السلام ، از امام سجّاد عليه السلام نقل نموده اند تصريح شده است ، آن حضرت فرمودند :

إذا قام القائم أذهب اللَّه عن كلّ مؤمن العاهة ، وردّ إليه قوّته.(1)

هر گاه قائم قيام نمايد ، خداوند مرض را از هر فرد مؤمن مى برد و توانايى او را به سويش برمى گرداند .

با توجّه به اين حقيقت كه در عصر درخشان ظهور ، همه مردمان جهان داراى ايمان و مؤمن خواهند بود ، اين مطلب واضح مى شود كه در آن زمان ، هيچ فرد مريضى وجود نخواهد داشت ، بلكه قوّت و قدرتى را كه قبلاً داشته است به او برمى گردد .

آيا اكنون كه افراد ضعيف ، ناتوان و مريض سراسر جهان را پر نموده اند ، سزاوار نيست براى برطرف شدن همه ضعفها و بيماريها دست به دعا برداشته

ص: 115


1- 91. الغيبة مرحوم نعمانى : 317 .

و براى فرا رسيدن روزگار رهايى از همه گرفتاريها دعا نمايند ؟

آيا مردم نبايد بدانند كه روزگارى بس سرورآفرين فرا مى رسد كه در آن روزگار در سراسر گيتى حتّى يك فردِ گرفتار و بيمار وجود نخواهد داشت ؟!

آيا مردم نبايد بدانند پس از گذشت ميلياردها سال از خلقت زمين و پس از گذشت هزاران سال از آفرينش بشر ، هنوز هدف خداوند از آفرينش انسان در جهان تحقّق نيافته است ؟!

آيا گمان مى كنند خداوند ، جهان را براى همين وضع اسف انگيزى كه دارد ، خلق كرده است ؟

آيا با توجّه به علم و قدرت عظيم الهى ، وجود اين همه افراد ضعيف ، ناتوان ، معلول ، مريض و ناقص الخلقه دليل بر آن نيست كه هنوز نظم جهان در سايه حكومت عدل الهى سامان نيافته است ؟!

مگر نمى دانند خداوند به بركت وجود خاندان وحى عليهم السلام سرانجام همه گرفتاران را در سراسر گيتى از غم و اندوه و گرفتارى نجات مى بخشد ؟!

آرى ؛ در آن روزگار كه تشعشع انوار تابناكِ ولايت سراسر جهان را فرا گيرد ، خداوند بزرگ به بركت درخشش انوار درخشنده خاندان وحى عليهم السلام ، انسان ها را از هر گونه گرفتارى رهايى مى بخشد ؛ به گونه اى كه در سراسر عالم هيچ فردى گرفتار نخواهد بود .

اكنون به فرمايش امام حسين عليه السلام توجّه كنيد :

... ولايبقى على وجه الأرض أعمى ولا مقعد ولا مبتلى إلاّ كشف اللَّه عنه بلاؤه بنا أهل البيت عليهم السلام .(1)

سرانجام در عصر ظهور هيچ فرد نابينا(2) و زمينگير و مبتلا باقى نمى ماند مگر آن كه خداوند به وسيله ما اهل بيت بلا را از او برطرف مى نمايد .

ص: 116


1- 92. بحار الأنوار : 62/53 .
2- 93. سازمان بهداشت جهانى : در حال حاضر ، 45 ميليون نفر نابينا در دنيا زندگى مى كنند و هر ساله 1 تا 2 ميليون نفر به اين آمار افزوده مى گردد . (آمارها پرده برمى دارند : 202)

از اين كلام استفاده مى كنيم كه در آن روزگار پرشكوه ، هيچ گونه گرفتارى براى مردمِ آن عصر وجود ندارد ، و در آن زمان غم ها و اندوه ها پايان مى يابد و هر گونه مرض ، ناراحتى و بلا از همگان برطرف مى شود و شادى و سرور ، سراسر جهان را فرا مى گيرد و اين بر اثر قدرت ولايت اهل بيت عصمت عليهم السلام است كه در آن روز به خواست خداوند مهربان در سراسر عالم حكومت مى كند .

قابل توجّه است كه : «از زمان بقراط ، پزشك معروف يونانى پزشكان تا امروز با تحقيق در بيماريهاى گوناگون توانسته اند چهل هزار بيمارى را كه ممكن است انسان به آن مبتلا شود ثبت كنند و علائم آن ها را مشخص نمايند و اگر دارو براى درمان دارد آن دارو را بگويند .»(1)

آمارى كه نقل كرديم مربوط به ده ها سال پيش است كه با افزايش گناهان ، بيمارى هاى جديد به آن ها افزوده شده است ؛ زيرا همان گونه كه در روايات وارد شده افزايش گناهان سبب ايجاد بيمارى هاى جديد مى شود .

ناتوانى علم از ريشه كن ساختن بيمارى ها

كشورهاى بزرگ ، با همه ادّعايى كه در زمينه پيشرفت علم و تمدّن دارند نه تنها از ريشه كن ساختن همه بيمارى ها ، بلكه از كاستن آن ها ناتوانند .

علاوه بر گناهان ، كمبودهاى علمى ، ضعف در مديريّت ، فقر اقتصادى ، نبود وسايل بهداشتى و آلودگى هوا (2) ، نقص در داروها و درمان ها در سطح

ص: 117


1- 94. مغز متفكّر جهان شيعه : 387 .
2- 95. به گزارش ايسنا ، صندوق محيط زيست بانك جهانى اعلام كرد : مرگ و مير ناشى از بيمارى هاى تنفّسى و آلودگى هوا ، هر سال جان 800 هزار نفر در جهان را مى گيرد كه تنها در آسيا 500 هزار نفر هر سال ، جان خود را از دست مى دهند. مسئول اداره آلودگى هواى وزارت بهداشت : سالانه 8/2 ميليون نفر در جهان بر اثر آلودگى هوا در فضاى بسته ، جان خود را از دست مى دهند . بر اساس گزارش سازمان جهانى بهداشت : 200 هزار مورد از 3 ميليون مرگ و مير ، بر اثر بيمارى هاى ناشى از آلودگى هوا ، به دليل عوارض آلودگى هواى در فضاى باز است . 90% موارد مرگ و ميرهاى ناشى از آلودگى هوا ، در كشورهاى در حال توسعه و بيشتر مربوط به آلودگى هوا در فضاهاى بسته است . (آمارها پرده برمى دارند : 201)

جهان ، جامعه بشريّت را به هزاران بيمارى گرفتار ساخته است!(1)

اكنون ميليون ها نفر در بستر بيمارى رنج مى برند و كشورهايى كه دم از پيشرفت علم و تمدّن مى زنند ، نمى توانند ميكرب هاى اصلى و عوامل مهمّ بيمارى ها را ريشه كن سازند ؛ مگر نه اين است كه »بيمار ، تيمار مى خواهد« چرا با اين همه ادّعاى علم و تمدّن و پيشرفت در بهداشت و... هنوز درمان دردها را نيافته اند ؟ مگر نه اين است كه هر دردى را درمانى بلكه درمان ها است و به قول سنايى :

درد در عالم ار فراوان است

هر يكى را هزار درمان است

آنان كه ادّعاى رهبرى جهان را دارند و خود را پيشگام جهانيان مى دانند ، براى هر درد يكى از هزار - نه هزار ! - درمان را بياورند و گرنه به قول صائب : «دكّان بى متاع چرا وا كند كسى !» .

اين ها همه ، ارمغان هاى ! دوران تاريك غيبت و دور بودن جهانيان از حكومت عدل جهانى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه كه شاهد آفرينش و آگاه از اتم هاى هر موجودند ، مى باشد .

اگر آن پيشواى مقتدر و آگاه بر مردم حكومت مى نمود اين گونه نادانى و ناتوانى را بر جهانيان سايه نمى افكند ؛ زيرا كه عصر ظهور عصر ظاهر ساختن همه عوامل ارزنده ، سازنده و مثبت و دوران از بين بردن همه عوامل ركود ، شكست دهنده و منفى در تمام ابعاد زندگى است.

آرى ؛ در عصرى كه دستور خداوند بر همه حاكم باشد و دولت الهى بر

ص: 118


1- 96. سالانه 55 هزار خطاى بزرگ پزشكى در ايران گزارش مى شود : 10 هزار و 500 مورد آن منجر به مرگ مى شود . 23 هزار مورد باعث نقص عضو مى شود . (آمارها پرده برمى دارند : 72)

جهانيان حكومت كند ، نشانى از جهل ، نادانى و ناتوانى نخواهد بود ؛ زيرا همه عوامل مخرّب و منفى آشكار شده و از ميان برداشته مى شود . ولى در دوران غيبت كه حقّ و ناحقّ به هم آميخته است و تشخيص عوامل مثبت و منفى امكان پذير نيست و به همين جهت ، عامل اصلى بسيارى از بيمارى ها همچنان ناشناخته باقى مانده است .(1)

ما در اينجا نمونه اى از آن را بيان مى كنيم :

بيمارى كاهش اسپرمِ مردان كه ممكن است بر اثر تلفن همراه باشد ، هنوز درست شناخته نشده است .

«دانشمندان مجارستانى مى گويند : حمل تلفن همراه بر قدرت بارورى مردان تأثير منفى بسيار زيادى مى گذارد . پژوهشگران دانشگاه »زگد« در مجارستان مى گويند : پرتوهاى منتشر شده از اين تلفن ها مى تواند تعداد اسپرم ها را در مردان تا يك سوّم كاهش دهد .

نتايج اين تحقيق كه روى 300 مرد انجام شده است در اجلاس انجمن جنين شناسى و توليدمثل انسانى اروپا در برلين ارائه شد .

اين تحقيق اوّلين مطالعه اى است كه در آن چگونگى تأثير پرتوهاى الكترومغناطيس تلفن هاى همراه روى اسپرم مردان مورد بررسى قرار مى گيرد .

اين مطالعه نشان داد مردانى كه تلفن آن ها در تمام طول روز در حالت آماده است ، تعداد اسپرم هاى آن ها به ميزان يك سوّم ساير مردان بود . حتّى نحوه حركت اسپرم هاى باقى مانده نيز غير عادّى بود كه اين امر امكان بارورسازى تخمك را كاهش مى دهد .

اين يافته ها بيانگر آن است كه تلفن هاى همراه بر قدرت بارورى و اسپرم مردان تأثير منفى مى گذارد .

ص: 119


1- 97. يك استاد دانشگاه مون پليه (فرانسه) : هم اكنون حدود 3500 بيمارى در انسان شناخته شده است كه طبّ نوين و غربى از معالجه آن ناتوان است . (آمارها پرده برمى دارند: 205)

پروفسور «هانس ايورس» رئيس پيشين انجمن توليدمثل انسانى اروپا اظهار داشت :

در اين تحقيق عوامل ديگرى كه مى تواند بر قدرت بارورى مردان تأثير بگذارد مورد توجّه قرار نگرفته است . به همين خاطر بايد تحقيقات دقيقى در مورد آثار تلفن همراه بر اسپرم انجام شود .»(1)

و طبق بعضى از گزارش ها صنعت روز ، عامل بسيارى از بيمارى ها مى باشد :

1 - در گزارشى آمده است: اين ترس وجود دارد كه اشعّه هاى الكترومغناطيسى كه از گوشى ها فرستاده مى شود ، به سلامت انسان ضربه بزند . به خصوص ادّعاهايى وجود دارد كه اين اشعّه ها مى توانند بر سلّول هاى بدن ، مغز يا سيستم دفاعى بدن تأثير بگذارند و خطر پيشرفت بيمارى هايى مانند سرطان يا آلزايمر را افزايش دهند .

آخرين تحقيقات آزمايشگاهى اروپايى مى گويد ، امواج راديويى گوشى ها به طور دايم وارد DNA انسان و حيوان مى شوند و تغييراتى در اين سلّول ها ايجاد مى كنند .

اين تغييرات مى تواند به عنوان علّت احتمالى سرطان در نظر گرفته شود ، ولى بيشتر از اين جلو نرفته و درباره اين كه آيا اين تغييرات سلولى به بيمارى خاصّى مى رسد يا نه ، اظهارنظرى نكرده است .

تحقيقات ديگر هم تغييرات بيولوژيكى مشابه را نشان مى دهد ، ولى دوباره بدون هيچ مدركى درباره آسيب زدن به سلامت انسان به هر حال آزمايش روى موش ها نشان داده است اشعّه هاى تلفن همراه مى توانند اثر زيان آورى بر سلامت اين موش ها داشته باشند . ولى روشن نيست آيا اين يافته ها مى توانند به طور مستقيم به انسان ها هم ارتباط پيدا كنند يا نه؟

ص: 120


1- 98. مجلّه دانشمند : مهرماه 1383 ، شماره 492 ، صفحه 25 .

مطالعات دانشمندان فنلاندى در سال 2002 نشان داد اين امواج الكترومغناطيسى بر بافت مغزى انسان تأثير مى گذارند ، ولى آن ها گفتند به تحقيقات بيشترى نياز است تا معلوم شود اين امواج بر آدمهاى زنده هم چنين اثرى دارد يا نه .

عدّه اى از دانشمندان سوئدى هم در سال 2002 ادّعا كردند حلقه ارتباطى بين گوشى هاى تلفن همراه آنالوگ و تومورهاى مغزى پيدا كرده اند . تحقيقات آن ها نشان مى دهد استفاده كنندگان از گوشى هاى نسل اوّل تلفن همراه 30 درصد بيش از كسانى كه از اين گوشى ها استفاده نمى كنند در خطر تومورهاى پيشرفته هستند . با اين حال اين يافته ها خيلى بحث انگيز بودند و هيچ مطالعه مشابهى هم درباره تأثيرات تلفن هاى GSM مدرن وجود نداشت .

همچنين گزارش هايى وجود دارد كه نشان مى دهد افرادى پس از استفاده از گوشى هاى تلفن همراه ، دچار سردرد ، خستگى يا از دست دادن تمركز شده اند .(1)

2 - امواج راديويى كه از تلفن هاى همراه ساطع مى شوند ، به سلول هاى بدن و محتواى DNA انسانى آسيب مى رسانند . قرار گرفتن در معرض امواج الكترومغناطيس ، به مدّت طولانى موجب مى شود تا DNA سلّول ها به ميزان قابل توجّهى آسيب ببيند كه ديگر قابل ترميم نيست .

اين آسيب همچنين در سلول هاى نسل دوم نيز ديده مى شود و وجود جهش در DNA خطر ابتلا به سرطان را در بردارد . به همين دليل دانشمندان قويّاً توصيه مى كنند كه كودكان فقط در مواقع ضرورى مى تواند از تلفن همراه استفاده كنند ؛ چون در كودكان آسيب سلّولى بيش از بزرگسالان نمايان است .

البتّه شركت هاى توليدكننده تلفن همراه هنوز ادّعا مى كنند كه هيچ تأثير شناخته شده اى از اين تلفن ها در سلول هاى بدن پيدا نشده است . اين در حالى

ص: 121


1- 99. كليك شماره 31 صفحه 8 ضميمه روزنامه جام جم شماره 1335 : يكشنبه 13 دى ماه 1383 .

است كه 1/5 ميليارد نفر در سراسر دنيا از تلفن هاى همراه استفاده مى كنند .(1)

با اين كه سال ها از اختراع تلفن همراه مى گذرد ، ولى هنوز آثار آن در روان و اعصاب افراد ، براى بسيارى از پژوهشگران ناشناخته باقى مانده است ؛ ولى در روزگارى كه همگان از آبشخور دانش مكتبِ وحى سيراب مى شوند ، هيچ نكته نامفهومى وجود نخواهد داشت. در آن زمان نه تنها منشأ و علّت بيمارى هاى گوناگون شناخته خواهد شد ، بلكه همه عواملِ بيمارى زا ريشه كن مى گردد .

آيا نبايد همگان خواستار فرا رسيدن چنين روزگارِ شكوهمندى كه سرشار از سلامتى و توانايى است باشند ؟

ص: 122


1- 100. حكيم شماره 59 صفحه 2 ضميمه شماره 1327 روزنامه جام جم : سه شنبه 15 دى 1383 .

(1)

تكامل عقل ها

اشاره

ص: 123


1- 5. بحار الأنوار : 366/52 ح 149 .

ص: 124

تكامل عقل ها

ساختار وجود انسان بسيار شگفت انگيز و مهمّ است ، به گونه اى كه اگر انسان خود را بشناسد مى تواند كارهايى بسيار مهمّ و خارق العاده انجام دهد . و چنانچه از توانايى ها و قدرت هاى نهفته در وجود خويش آگاهى نداشته باشد ، با سپرى نمودن عمر خويش سرمايه بسيار عظيمى را از دست مى دهد .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در ميان گفتارهاى هدايتگر خود ، بارها انسان ها را به اين حقيقت رهنمون ساخته اند و به جامعه بشريّت هشدار داده اند مبادا گمان كنند موجودى كوچك و عنصرى كم ارزش مى باشند ؛ بلكه بايد بدانند كه جهانى از شگفتى ها در وجود انسان نهفته است .

متأسّفانه جامعه آن روز - كه لياقت رهبرى آن حضرت را نداشت - در اين باره خاستگاهى نداشت و آن گاه كه امير عالم هستى از همگان مى خواستند كه نه تنها از شگفتى هاى زمين بلكه درباره آسمان ها از من سؤال كنيد تا به شما پاسخ دهم ، در ميان انبوه جمعيّت تنها يك نفر برخاست و پرسيد : تعداد موهاى سر من چند تاست ! و تاريخ ثبت نكرده است كه در ميان انبوه جمعيّت

ص: 125

كسى او را در برابر اين سؤالِ بى شرمانه سرزنش كرده باشد .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام انسان ها را از قدرت شگفت مغز آگاه ساخته و از نيروهاى نهفته آن كه انسان ها بايد آن را بيدار ساخته و به كار اندازند خبر دادند ؛ ولى - جز اصحاب خاصّ آن حضرت - كسى درباره قدرت هاى ناشناخته مغز و چگونگى راه اندازى قدرت هاى خاموش آن چيزى نياموخت .

از آن روزگار ، قرن ها گذشته ولى هنوز بسيارى از مردم از قدرت هاى عجيب مغز آگاهى ندارند . و آن ها كه درك كردند : «بسيارى از قدرت هاى مغز ، خاموش و نهفته باقى مانده است» راهى براى راه اندازى آن نيافتند .

لزوم تحوّل در وجود انسان

حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه در جهانبانى ، جهاندارى و نظم و سامان بخشيدن به جهان و جهانيان ، از قدرت هاى فوق العاده معنوى يعنى از مقام عظيم ولايت خويش استفاده نموده و به اين گونه ، براى تغيير جهان و تكامل بخشيدن به جهانيان در مردمانِ عالم تحوّل ايجاد مى نمايند .

چگونه انسان ها مى توانند پذيراى اسرار عظيم خلقت شده و به مقام عظيم ولايت شناخت پيدا نمايند ، در حالى كه ابعاد وسيعى از مغز انسان ها به كار نيفتاده و فعّال نشده و هنوز انديشه ها آلوده و قلب ها تيره است ؟!

به همين دليل قبل از آن كه حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه انديشه هاى بزرگ و حقايق و معارف الهى را به مردمان ارائه دهند ، نياز به تغيير و تحوّل در ساختار وجود انسان و دگرگون ساختن ساختمانِ مغز بشر مى باشد .

اين تحوّل ، يك نياز واقعى براى آماده شدن بشر جهت پذيرش انديشه هاى بزرگ و پيشرفت هاى عجيب در مسايل دين و دانش مى باشد .

اين تغيير در تار و پود بشر ، يك ضرورت است ؛ يك ضرورتِ واقعى براى افزايشِ توان و ظرفيّت انسان در درك و فهم علوم و معارفِ عالى اهل بيت عليهم السلام است كه در جهانيان بايد ايجاد شود . تحوّل در جهانيان همراه تبديل و

ص: 126

دگرگونى در جهان نيز خواهد بود .

اين تبديل در سيستم طبيعى زمين و دگرگونى هاى اساسى در جهان و جهانيان ، شرط تكامل و اوجِ فرهنگ در آينده جهان است .

همان گونه كه براى درك سخنان پدر و مادر و همسخن شدن با آنان ، كودكان شيرخوار بايد رشد كنند تا اين آمادگى در آنان ايجاد شود .

و همان گونه كه براى كار و كوشش و شركت در تلاش ها و فعّاليّت هاى اجتماعى ، خردسالان بايد به سنين جوانى برسند .

و همان گونه كه تا بعضى از غرايز در انسان به كار نيفتد برخى از امور را درك نمى كند ؛ همين گونه ، تا قدرت هاى عظيم نهفته در مغز و قلب انسان به كار نيفتد ، درك امور پيشرفته و فهم معارف عالى براى او امكان ندارد . به اين دليل، بايد براى درك آن ها در جهان و جهانيان تحوّل ، تغيير و تبديل ايجاد گردد .

آيا با كودكى كه هنوز راه رفتن را نياموخته ، و از خطر چاه و چاله خبر ندارد ، مى توان درباره عظمت و سختى سياه چاله ها(1) سخن گفت؟!

آيا براى كودكى كه فرقى ميان كوه و كاه نمى گذارد ، مى توان درباره وسعت جهان و كوآزرها (2) مطلبى را بيان كرد ؟!

ص: 127


1- 101. سياه چاله Black hole جسمى است در فضا كه به سبب فشردگى خارق العاده جرم آن ، جاذبه فوق العاده شديدى دارد به طورى كه هيچ چيز ، حتّى نور ، نمى تواند از آن بگريزد و به فضا وارد شود . سياه چاله هايى كه با سرعت زياد به دور خود مى چرخند در واقع همچون تونل فضا زمان عمل مى كنند و با وارد شدن به آن ها ، از لحاظ تئورى مى توان در همان لحظه در جايى بسيار دورتر در فضا يا زمانى در آينده يا گذشته وارد شد . (جهان در 500 سال آينده : 601)
2- 102. بعد از كشف كوآزرها براى دانشمندان نجومى نظريّه اى پيدا شد ، مشعر بر اين كه تمام كهكشان هايى كه به چشم نوع بشر مى رسد، اجرام برون مرزى جهان است و مرز جهان از كوآزرها كه گفتيم بعضى از آن ها با زمين 9 هزار ميليون سال نورى فاصله دارند شروع مى شود و بنابراين چون راديوتلسكوپ هاى ما نمى تواند بيش از فاصله 9 هزار ميليون سال نورى را ببيند آنچه در ماوراى كوآزرها قرار گرفته به چشم ما نمى رسد . بر طبق اين نظريّه يكصد هزار ميليون كهكشان هر يك داراى ده ها هزار ميليون خورشيد كه به چشم تلسكوپ هاى نورى و راديوتلسكوپ هاى بشر مى رسد دنياى اصلى نيست بلكه اجرام پراكنده و قليلى است واقع در خارج مرز جهان و دنياى اصلى از كوآزرها شروع مى شود براى اين كه اگر اصلى نبود ، هر كوآزر ، ده هزار ميليارد برابر خورشيد ما نور نداشت . در خورشيد ما براى اين كه روشنايى كه مى بينيم توليد بشود در بيست و چهار ساعت چهار صد ميليارد تن هيدروژن تفكيك (يا ادغام) مى شود و در يك كوآزر چقدر هيدروژن در هر بيست و چهار ساعت بايد تفكيك شود تا نورى به وجود بيايد برابر با ده هزار ميليارد برابر نور خورشيد (اگر نور كوآزر ناشى از انفجار مادّه و ضدّ مادّه نباشد) . با يك حساب ساده ، ما بايد چهارصد ميليارد تن را در ده هزار ميليارد ضرب كنيم تا اين كه بدانيم در هر بيست و چهار ساعت در يك كوآزر چقدر هيدروژن تفكيك مى شود و بعد از ضرب كردن رقم 4 را به دست مى آوريم در حالى كه بيست و هفت صفر در طرف راست آن قرار گرفته است و اين عدد آن قدر بزرگ مى باشد كه ما نمى توانيم آن را بر زبان بياوريم . ولى مى توانيم بگوييم كه به قاعده هر كوآزر در هر بيست و چهار ساعت ده هزار ميليارد برابر خورشيد سوخت مى سوزاند و لذا دنياى اصلى كوآزر است يعنى دنياى اصلى از آن شروع مى شود و چون راديوتلسكوپ ها هنوز قدرت آن را ندارد كه ماوراى كوآزر را ببيند منجّمين و علماى فيزيك نمى توانند بفهمند كه وسعت دنياى اصلى كه از كوآزر شروع مى گردد چقدر مى باشد و چون از وسعت جهان حتّى به طور تخمين بدون اطلاع هستند نمى توانند حساب كنند كه در جهان چند خورشيد وجود دارد تا چه رسد به اين كه به تقليد ارشميدس و ادينگتون درصدد برآيند كه اتم هاى موجود در جهان را محاسبه نمايند . (مغز متفكّر جهان شيعه : 367) اين كوآزرهايى كه بعضى از آن ها تا زمين 9 هزار ميليون سال نورى فاصله دارند آيا آغاز جهان هستند يا وسط دنيا يا پايان جهان . خورشيد ما كه در قبال كوآزرها يك چراغ خاموش است با اين كه در هر بيست و چهار ساعت ما ، چهار صد ميليارد تن هيدروژن را مبدّل به هليوم مى كند تا اين كه ما و سيّارات ديگر داراى نور و حرارت باشيم تا ده ميليارد سال ديگر خاموش نخواهد شد . وقتى عمر خورشيد ما اين قدر باشد مى توان از روى حدس و تخمين فكر كرد كه عمر يك كوآزر چقدر مى باشد . با يك مقايسه و تخمين ساده ، عمر كوآزر از نوع آنهايى كه با زمين 9 هزار ميليون سال نورى فاصله دارد از هزار ميليارد سال بيشتر است و چون در اين جهان خورشيدهايى هم مثل خورشيدهاى ما وجود دارد كه ده ميليارد سال ديگر خاموش خواهد شد ناگزير به حكم عقل و علم بايد تصديق كنيم كه ما در يك دنياى واحد زندگى نمى كنيم و دنياهاى متعدد جزء هستى است . (مغز متفكّر جهان شيعه : 365)

امام عصرعليه السلام و تكامل عقل ها

آيا براى خردسالى كه از تعداد انگشتان خود خبر ندارد ، مى توان درباره

ص: 128

وسعت فضا و شماره سحابى ها سخنى به ميان آورد ؟!

بديهى است كودك براى درك اين گونه مطالب ، نياز به رشد دارد تا پس از آمادگى براى درك و پذيرش اين گونه امور ، آن ها را به او تعليم دهند .

به همين دليل انسان ها براى درك و پذيرش مسايل بسيار عظيم و مهمّ ، نياز به حيات قلبى و به كار افتادن سلّول هاى مغزى دارند تا با حيات قلب و تكامل عقل ، توانايى درك امور مهمّ را پيدا نموده و آن ها را از جان و دل بپذيرند .

امام عصر ارواحنا فداه و تكامل عقل ها

آيا چه كسى مى تواند در ساختار وجود انسان ها تحوّل ايجاد كند ؟ آيا چه قدرتى توانايى دارد كه نيروهاى عظيم نهفته در مغز انسان ها را بكار انداخته و به حركت درآورد تا همه به راحتى بتوانند داراى فضيلت هاى اخلاقى و عامل به دستورات الهى گردند ؟

آيا كسى جز يگانه مصلح جهان مى تواند در وجود همه انسان ها قدرت و انرژى بدمد و با يك جهش اجتماعى ، همگان را با افكار و انديشه هاى بزرگ و قدرتهاى عظيمِ ناشناخته و نهفته در وجود انسان ها آشنا سازد؟!

در روايتى در اين باره ، شكافنده همه علوم و دانشها حضرت باقرالعلوم عليه السلام از راز تكامل جهان پرده برداشته و آن را بر اثر دستان پرتوان حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه مى دانند . آن حضرت مى فرمايند :

إذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد ، فجمع به عقولهم ، وأكمل به أخلاقهم .(1)

هر گاه قائم ما قيام نمايد ، دست خود را بر سر بندگان خدا مى گذارد و به اين وسيله خردهاى آنان را جمع و متمركز مى سازد و اخلاق آنان را تكميل مى نمايد .

ص: 129


1- 103. بحار الأنوار : 336/52 .

در اين روايت نكته هاى ناب، مهمّ و سربسته اى وجود دارد كه بديهى است با بطون هفتادگانه اى كه هر يك از كلمات خاندان وحى عليهم السلام دارند ، كسى نمى تواند به بيان همه رمزهاى گفتار آن بزرگواران بپردازد.

زيد زرّاد گفتارى را از امام صادق عليه السلام روايت نموده است كه در آن نيز به نكته هاى مهمّى از معارف خاندان وحى عليهم السلام اشاره شده است :

قلت لأبي عبداللَّه عليه السلام : نخشى أن لانكون مؤمنين .

قال : ولم ذاك ؟ فقلت : وذلك أنّا لانجد فينا من يكون أخوه عنده آثر من درهمه وديناره ، ونجد الدينار والدرهم آثر عندنا من أخ قد جمع بيننا وبينه موالاة أميرالمؤمنين عليه السلام .

قال : كلاّ إنّكم مؤمنون ،ولكن لاتكملون إيمانكم حتّى يخرج قائمنا ، فعندها يجمع اللَّه أحلامكم ، فتكونون مؤمنين كاملين ولو لم يكن في الأرض مؤمنون كاملون ، إذاً لرفعنا اللَّه إليه وأنكرتم الأرض وأنكرتم السّماء ...(1)

به امام صادق عليه السلام گفتم : مى ترسيم كه ما مؤمن نباشيم .

فرمودند : براى چه ؟

گفتم : براى اين كه ما در ميان خود كسى را نمى يابيم كه برادرش نزد او برگزيده تر از درهم و دينارش باشد و درهم و دينار )پول( را نزدمان برگزيده تر مى يابيم از برادرى كه دوستى اميرالمؤمنين عليه السلام بين ما و او را جمع كرده است .

حضرت فرمودند : هرگز ! شماها حتماً مؤمن هستيد ولى شما ايمانتان را كامل نمى كنيد تا قائم ما خروج نمايد ، پس در آن هنگام خداوند عقل هاى شما را جمع مى كند ، پس مؤمنين كامل مى شويد و اگر در زمين افراد مؤمنِ كامل نبودند ، خداوند ما را از ميان شما مى برد و شما زمين و آسمان را منكر مى شديد ...

ص: 130


1- 104. بحار الأنوار : 350/67 .

از اين روايت نكته هاى زيادى استفاده مى شود كه برخى از آن ها را بيان مى كنيم :

1 - تا حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه قيام نفرمايند ، مردم نوعاً داراى ايمانِ كامل نيستند .

2 - براى پول و ثروت ، بيشتر از برادران دينى خود ارزش قائل مى باشند .

3 - در زمان حكومت امام عصر ارواحنا فداه عقلها متمركز و كامل مى شود .

4 - در نيتجه كامل شدن عقلِ مردم ، ايمان آن ها نيز كامل مى شود .

5 - قبل از ظهور افرادى هر چند بسيار اندك وجود دارند كه داراى ايمان كامل مى باشند .

6 - وجود آنان در زمين باعث بودن اهل بيت عليهم السلام در زمين مى باشد .

7 - اگر اهل بيت عليهم السلام در زمين نباشند ، مردم داراى همين مقدار از ايمان نيز نخواهند بود .

8 - نكته ديگرى نيز از روايت استفاده مى شود كه در عصر درخشان ظهور بر اثر تكامل يافتن عقل ها ، آن چنان صفا و صميميّت و يكرنگى در ميان مردمان ايجاد مى شود كه ايمان را بر مال و ثروت مقدّم مى دارند و آن گونه باهم رفتار مى كنند كه گويا در مال و ثروت با يكديگر شريك هستند .

جهان سرشار از يكرنگى و اتّحاد

مرحوم علّامه مجلسى در «بحار الأنوار» روايتى نقل كرده است كه به حضرت باقر العلوم عليه السلام گفته شد :

إنّ أصحابنا بالكوفة جماعة كثيرة فلو أمرتهم لأطاعوك واتّبعوك .

فقال : يجي ء أحدهم إلى كيس أخيه فيأخذ منه حاجته ؟! فقال : لا .

قال : فهم بدمائهم أبخل .

ثمّ قال : إنّ النّاس في هدنة نناكحهم ونوارثهم ونقيم عليهم

ص: 131

الحدود ونؤدّي أماناتهم حتّى إذا قام القائم جاءت المزاملة ويأتي الرجل إلى كيس أخيه فيأخذ حاجته لايمنعه .(1)

اصحاب و ياران ما در كوفه بسيارند ، اگر آنان را امر كنيد از شما اطاعت مى نمايند و به پيروى شما برمى خيزند .

امام باقر عليه السلام فرمودند : آيا كسى از آن ها از جيب برادر خود به قدر نيازش برمى دارد ؟ گفتم : نه .

حضرت فرمودند : (آنان كه نسبت به مال خود بخيل هستند) به خون خود بخيل تر مى باشند .

آن گاه امام باقر عليه السلام فرمودند : اكنون مردم در آشتى مى باشند ؛ با آن ها نكاح مى كنيم و از هم ارث مى بريم و بر آنان حدّ جارى مى سازيم و امانات آنان را به آن ها مى دهيم تا زمانى كه قائم قيام نمايد (در آن وقت) رفاقت صادقانه ميان مردم ايجاد مى شود و مرد به سوى جيب برادر خود مى رود و به اندازه اى كه لازم دارد برمى دارد و صاحب پول او را از اين كار باز نمى دارد .

تكميل عقل ها آنچنان صفا و صميميّت در جامعه ايجاد مى كند كه همگان بر اثر برخوردار بودن از آن به دوستى ، يگانگى و اتّحاد دست مى يابند . زندگى اجتماعى در آن عصر آنچنان آكنده از مهر و محبّت است كه همه ، ثروت خود را از آن ديگران و اموال آنان را همچون ثروت خود مى دانند و از آن استفاده مى كنند. و اين بر اثر حاكم بودن حكومت الهى و عادلانه امام عصر ارواحنا فداه در جهان مى باشد كه قدرت استفاده از همه قدرت هاى مغزى را به جهان بشريّت عنايت مى كند . و انسان ها به خاطر بهره مند شدن از عقلِ تكامل يافته ، به جهانى از صفا و صميميّت، يگانگى و محبّت راه مى يابند .

اينك به روايتى كه مى آوريم توجّه كنيد : امام باقر عليه السلام به سعيد بن حسن فرمودند :

أيجي ء أحدكم إلى أخيه فيدخل يده في كيسه ، فيأخذ حاجته

ص: 132


1- 105. بحار الأنوار : 372/52 .

فلايدفعه؟ فقلت : ما أعرف ذلك فينا .

فقال ابوجعفر عليه السلام : فلا شي ء إذاً .

قلت : فالهلاك إذاً، فقال : إنّ القوم لم يعطوا أحلامهم بعد.(1)

آيا يكى از شما در جيب برادر دينى خود دست مى كند و به قدر نياز خويش بردارد و صاحب پول او را منع نكند ؟

در پاسخ گفتم : من چنين چيزى در ميان خودمان نديده ام .

امام عليه السلام فرمودند : بنابراين چيزى وجود ندارد .

گفتم : پس هلاكت گريبانگير ما خواهد شد ؟

امام عليه السلام اين احتمال را نفى نمودند و فرمودند : هنوز به مردم خردهاى آنان عطا نشده است .

بر اساس اين روايت ، تا زمانى كه جامعه از اين گونه خصلت هاى عالى انسانى برخوردار نباشد ، از عقلِ تكامل يافته بهره مند نيست و به فرمايش حضرت باقر العلوم عليه السلام هنوز عقل هاى آن ها به آنان داده نشده است .

گويى كه استفاده از تمامى نيروهاى عقلى براى جامعه ميسّر نيست و همچون دفينه هاى طلا كه آن ها را در ميان خاك ها پنهان مى كنند ، مردم قدرت هاى مغزى خويش را با خود به خاك مى برند .

ولى آن زمان كه عقل انسان ها تكامل يابد ، نه تنها بخل بلكه همه صفات رذيله از وجود آنان ريشه كن مى شود و طبيعت هاى زشت و ناپسند نابود مى گردند و همگان از ويژگى هاى عالى انسانى برخوردار مى شوند . اين ، لازمه عقلِ تكامل يافته است .

ص: 133


1- 106. اصول كافى : 173/1 ، بحار الأنوار : 254/74 .

غلبه بر طبيعت هاى سوء و ناپسند در عصر ظهور

بر اثر تكامل عقل

اولياء خدا و ياوران خاصّ خاندان وحى عليهم السلام كه به درجه كمال رسيده اند ، بر اثر اعمال و برنامه ها و توسّلاتى كه انجام داده اند ، بر طبيعت هاى ناپسندى كه قبل از وصول به كمال در آنان وجود داشته است غالب شده ، و طبايع سوء خود را مقهور قواى عقلانى خويش قرار مى دهند .

اين يك موضوع طبيعى است كه عقلى كه كامل شد نه تنها بر اعمال و كردار سوء ، بلكه بر طبايع سوء نيز غالب مى شود . همان طور كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمودند :

والعقل الكامل قاهر الطبع السوء .(1)

عقلِ كامل ، بر طبيعت بد چيره مى شود .

بنابراين عاقلِ كامل بر كليّه بدى هاى خود حتّى آنهايى كه ذاتى او هستند قاهر و غالب شده و آن ها را مقهور و مغلوب قواى عقلى خود مى سازد .

نكته جالبى كه از اين فرمايش حضرت مولى اميرالمؤمنين عليه السلام به دست مى آوريم اين است كه كمّلين از اولياء اللَّه و صاحبان عقل كامل ، ممكن است قبل از رسيدن به مقامات عاليه و نيل به درجات مهمّ داراى طبع سوء باشند و اين خود بشارتى است براى كسانى كه خود را داراى طبيعت بد مى دانند كه نا اُميد نباشند و با دعا و كوشش خود را به كمال برسانند ، حتّى حضرت امير المؤمنين عليه السلام در همين روايت برنامه عملى كسانى را كه مى خواهند به كمال برسند نشان داده اند و به عنوان يك وظيفه فرموده اند :

وعلى العاقل أن يحصي على نفسه مساويها في الدين والرأي والأخلاق والأدب فيجمع ذلك في صدره أو في كتاب ويعمل في إزالتها. (2)

ص: 134


1- 107. بحار الأنوار : 6/78 .
2- 107. بحار الأنوار : 6/78 .

وظيفه عاقل است كه همه بدى هاى نفس خود در دين و رأى و اخلاق و ادب را شماره نموده و آنان را در حافظه خود يا در نوشته اى جمع آورى كرده و براى از بين بردن آن ها كار كند .

يادداشت اشتباهات و سعى در برطرف ساختن آن ها - كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام به همه خردمندان دستور فرموده اند - برنامه بسيار جالبى است كه اگر بر طبق آن عمل كنيد ، شما را به مقامات عاليه رسانده و راه طولانى معنويّت را نزديك مى سازد ، چون بر اثر اين كار تجربيّات شما زياد مى شود و كسى كه تجربه او زياد ، عقلش زياد مى شود و كسى كه عقلش زياد شد راه صد ساله را به زودى مى پيمايد .

افزايش عقل بر اثر تجربه ، نكته اى است كه حضرت اميرالمؤمنين عليه الصلاة والسلام در ابتداى همين روايت به آن تصريح مى فرمايند :

العقل عقلان ؛ عقل الطبع وعقل التجربة ، وكلاهما يؤدّي إلى المنفعة .(1)

عقل دو گونه است : عقل طبيعى و عقل تجربى و هر دوى آن ها انسان را به منفعت مى رساند .

بنابراين ، علاوه بر عقلى كه ذاتى و فطرى افراد است ، عقل تجربى نيز وجود دارد كه در اثر تجربيّات در انسان ايجاد شده و افزوده مى شود و همان طور كه حضرت على عليه السلام فرمودند هر دو قسم از عقل چه ذاتى و چه تجربى ، منجرّ به منافع مى شود .

آنچه از مجموع مطالب استفاده مى شود ، از اين قرار است :

1 - عقل دو گونه است : ذاتى و تجربى .

2 - همان گونه كه عقل ذاتى انسان را به منافع و خوبى ها مى رساند ، عقل كسبى و تجربى نيز اينچنين است .

ص: 135


1- 108. بحار الأنوار : 6/78 .

3- بر عاقل واجب است بدى هاى اخلاقى و دينى خود را يادداشت كرده و در نابودى آن ها بكوشد .

4 - انسان نبايد به خاطر اشتباهاتى كه از او در گذشته سر زده ، از نيل به مقامات عاليه مأيوس باشد ؛ بلكه بايد با درسى كه از فرمايش حضرت امير المؤمنين عليه السلام مى آموزد ، اميدوار به آينده خود باشد و براى رسيدن به آينده عالى كار و كوشش كند .

5 - همه اولياء اللَّه و ياوران خاصّ خاندان وحى عليهم السلام از اوّل داراى ذات بزرگ و طبايع حسنه نبوده اند بلكه آن را با زحمت به دست آورده اند .

6 - عاقل كامل يا اولياء اللَّه ، طبايع سوء خود را مقهورِ قواى عقلى خود ساخته اند .

7 - هر كس عقلِ كامل داشته باشد داراى مقامات عاليه است ؛ زيرا كسى كه داراى عقل كامل و طبيعت سالم باشد ، با عالم ملكوت ارتباط پيدا كرده و ملكوتى مى شود .

چنين كسانى شرح صدر پيدا كرده اند و داراى نور الهى شده اند و به وسيله همين نور الهى است كه حقايق را مى بينند . خداوند مى فرمايد :

«أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ اُولئِكَ في ضَلالٍ مُبينٍ» .(1)

آيا فردى كه خدا قلب او را به روى دين اسلام گشوده و او داراى نور از پروردگارش مى باشد (همانند كسى است كه بر اثر كفر ورزيدن از نعمت هدايت بى بهره مانده؟) . پس واى بر آن سخت دلانى كه كلام الهى در دل هاى آن ها اثر ندارد ، اين افراد در گمراهى علنى و قطعى هستند .

آرى ؛ افرادى كه به كمال عقل راه يافته اند كسانى هستند كه چشم قلب شان بينا شده است و از كورى دل - كه بدترين كورى ها است - نجات يافته اند .

ص: 136


1- 109. سوره زمر ، آيه 22 .

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند :

شرّ العمى عمى القلب .(1)

بدترين كورى ، كورى قلب است .

ارتباط با عالم غيب

بديهى است وقتى كسى از كور دلى نجات يافت و قلبش روشن شد ، انوار درخشان را واضح مى بيند و دلش به سوى آن ها كشيده مى شود . اين چنين قلبى ، چشم و گوش باطنيش گشوده مى شود . اين چنين قلبى به نور حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء منوّر خواهد بود . و همچنان كه جناب »هالو«(2) به مجرّد شنيدن صداى آن بزرگوار فهميد آن بزرگوار از كدام گوشه دنيا او را صدا مى زنند و خود را به محضر آن بزرگوار رساند ؛ آنان هم با چشم قلب آن حضرت را مى بينند .

حضرت امام سجّاد عليه السلام در يك روايت طولانى فرمودند :

ألا إنّ للعبد أربع أعين : عينان يبصر بهما أمر دينه ودنياه ، وعينان يبصر بهما أمر آخرته ، فإذا أراد اللَّه بعبد خيراً فتح له العينين اللّتين في قلبه ، فأبصر بهما الغيب وأمر آخرته ، وإذا أراد به غير ذلك ترك القلب بما فيه.(3)

آگاه باشيد كه براى بنده چهار چشم مى باشد : دو چشم كه با آن ها امر دين و دنياى خود را مى بيند و دو چشم كه با آن ها امر آخرتش را مى نگرد . و هر گاه خداوند براى بنده اى خير بخواهد ، دو چشم او را كه در قلب او هستند باز مى كند ، پس به وسيله آن ها غيب و امر آخرت خود را مى بيند و اگر به

ص: 137


1- 110. بحار الأنوار : 51/70 .
2- 111. جناب «هالو» به ظاهر يك فرد عادّى بوده و در اصفهان كارگرى مى كرده است ولى در واقع يكى از مأمورين امام عصر ارواحنا فداه بوده و آن حضرت براى انجام بعضى از كارها به او مأموريّت مى داده اند .
3- 112. بحار الأنوار : 53/70 .

بنده اش غير اين را اراده نمايد ، قلبش را همان گونه كه هست رها مى كند .

مظهر اتمّ غيب

يكى از موارد غيب - بلكه مهمّ ترين مورد آن - وجود مقدّس حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى له الفرج مى باشند كه تعدادى اندك از مؤمنين به چشم باطن آن حضرت را مى بينند .

در قرآن مجيد هم از آن بزرگوار در آيه شريفه «اَلَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»(1) تعبير به غيب شده است ؛ همان طور كه در تفاسيرى كه از اهل بيت عصمت عليهم السلام وارد شده ، به اين موضوع تصريح شده است .

از اطلاق روايتِ گذشته و انضمام آن با آيه شريفه قرآن به دست مى آوريم : كسانى كه خداوند چشم باطنى آنان را باز كرده است ، حتماً در زمان غيبت مى توانند با حضرت ولىّ عصر عجّل اللَّه تعالى له الفرج ارتباط داشته و آن بزرگوار را كه مظهر اتمّ غيب هستند اگرچه با چشم دل ، ببينند .

جريان هاى مهمّى از مرحوم سيّد بحرالعلوم

مرحوم سيّد بحرالعلوم نمونه شاخصى از اين گونه افراد است . آن بزرگوار بر اثر گشوده شدن ديدگان قلبش ، امورى را مى ديد كه ديگران از ديدن آن ها ناتوانند . براى نتيجه گيرى از بحث ، به بيان شرح حالى كوتاه از آن بزرگوار مى پردازيم :

مرحوم محدّث نورى در كتاب «دار السلام» از مرحوم شيخ تقى ملاّ كتاب كه از شاگردان مرحوم آية اللَّه سيّد بحرالعلوم بوده حكايت نموده كه در يكى از مسافرت ها در خدمت سيّد اعلى اللَّه مقامه بودم و قافله اى كه سيّد و من با آن ها

ص: 138


1- 113. سوره بقره ، آيه 3 .

بوديم در وقت منزل نمودن در طرفى منزل مى كردند و مردى كه تنها با قافله سير مى كرد در طرفى ديگر منزل مى نمود . يك بار در ميان راه سيّد او را ديده و به او اشاره فرموده و او را به سوى خود طلبيد .

چون به سيّد مرحوم نزديك شد دست آن مرحوم را بوسيد ، آن گاه سيّد حال افراد زيادى از زنان و مردان را يكايك سؤال فرمودند و آن مرد جواب مى داد كه همگى سالم هستند .

چون آن مرد رفت ، ما از سيّد پرسيديم كه از لباس و هيئت اين مرد معلوم بود كه اهل عراق نيست .

سيّد فرمود : بلى او اهل يمن است .

گفتيم : شما كه به يمن تشريف نبرده ايد چگونه اسم آن گروه را كه از حال آن ها سؤال فرموديد مى دانيد و مرد و زن آن ها را مى شناسيد .

سيّد در جواب تأمّلى فرموده گفت : سبحان اللَّه ؛ چه جاى تعجّب است اگر از تمامى روى زمين وجب به وجب از من سؤال كنند ، همه را مى دانم و مى شناسم.

محدّث نورى رحمه الله مى گويد : مؤيّد اين فرمايش آن بزرگوار اين است كه آنچه در نجف اشرف امكنه متبرّكه تعمير نموده اند ؛ مثل مسجد كوفه ، مسجد حنّانه ، قبر كميل بن زياد رحمه الله ، محلّ خانه حضرت امير عليه السلام و قبر شريف هود و صالح همه اين ها را مرحوم سيّد بحرالعلوم وجب به وجب تعيين كرده و تعمير نموده اند و گرنه از آن زمان ها تا زمان ايشان اثرى از آن آثار باقى نبوده است .

همه علماء زمان آن مرحوم ، فرموده هاى آن جناب را مورد امتثال قرار داده و پذيرفتند و كسى از ايشان ايرادى ننموده است .

اينك محلّ سابق قبر هود و صالح در وادى السلام باقى است كه سيّد فرموده اند اينجا قبر آن ها نيست ، پس بقعه آن خراب و آثار خرابى اش در برابر

ص: 139

ديد پير و جوان است . پس از آن ، محلّ ديگرى را تعيين فرموده كه اكنون مزار ايشان و مطاف مردمان است .(1)

در كتاب «تاريخ كوفه» مى نويسد : علاّمه بزرگ ، حجّة الحقّ ، سيّد محمّد مهدى نجفى ، مشهور به بحرالعلوم قدس سره داراى آثار جاودانى است . از جمله آن ها مقام هاى مقدّس مسجد كوفه است كه همچنان از دوران هاى گذشته نزد مردم ناشناخته بود و جز كسانى كه داراى بصيرت در دين بودند و تعدادشان هم اندك بود ، كسى آن ها را نمى شناخت . از اين رو ، سيّد رحمه الله تعيين اين مقامات مقدّس را به عهده گرفت و نشانه ها و محراب هايى در آن ها ساخت و ستونى سنگى در محراب النبىّ صلى الله عليه وآله وسلم براى تعيين قبله قرار داد و اين شاخصى است كه امروز به نام «رخامه» معروف است .(2)

از جمله آثار سيّد اين است كه در مسجد سهله جايگاهى براى حضرت مهدى عجّل اللَّه فرجه وجود داشت ولى نزد مردم شناخته شده نبوده و سيّد بحرالعلوم رحمه الله دستور داد گنبدى روى آن مكان بسازند تا آن جايگاه شكوهمند را مشخّص كند . البتّه اين كار شگفت نيست ؛ چرا كه وى به اين امر دانا و آگاه بوده است .(3)

علاّمه بزرگ شيخ عراقَين (كوفه و بصره) شيخ عبدالحسين تهرانى قدس سره هنگامى كه به قصد زيارت عتبات عاليات به عراق آمد و اقدام به بازسازى آن ها كرد ، در گوشه هاى مسجد كوفه به جستجوى آرامگاه مختار پرداخت ، تا آن را نيز بازسازى كند و تنها اين نشانه در دست بود كه آرامگاه مختار در صحن مسلم بن عقيل عليه السلام چسبيده به مسجد جامع قرار دارد و بالاى دكّه بزرگى جلوِ حرم هانى بن عروه رضى الله عنه واقع است ، لذا آن را حفر كردند و نشانه هاى حمام در آن پديد آمد و مشخّص شد كه آنجا آرامگاه مختار نيست و اثر آن از بين رفت

ص: 140


1- 114. گلزار اكبرى : 358 .
2- 115. تاريخ كوفه : 72 .
3- 116. تاريخ كوفه : 73 .

ولى هنوز شيخ در جستجوى آن بود كه علاّمه بزرگ سيّد رضا ، فرزند آية اللَّه بحر العلوم طباطبايى رحمه الله به او گفت : هر گاه پدرش از گوشه شرقى كنار ديوار جلوى مسجد كوفه عبور مى كرد (محلّى كه اكنون زيارتگاه مختار است) مى گفت : براى مختار ، سوره فاتحه بخوانيم و مى خواند . شيخ دستور داد آن محل را كندند و سنگى آشكار شد كه بر روى آن نوشته شده بود : «اين قبر مختار بن ابى عبيده ثقفى است» و مشخّص شد كه آرامگاه مختار آنجاست .(1) (2)

نشانه

در ميان فرموده هاى خاندان وحى عليهم السلام نكته هاى مهمّى درباره عصر درخشان ظهور وجود دارد كه برخى از مردم ، قدرت درك و تحمّل آن ها را ندارند ؛ همان گونه كه مطالبى درباره مسائل ديگر فرموده اند كه همگان آمادگى پذيرش آن ها را ندارند و به اين دليل خاندان وحى عليهم السلام به اصحاب سرّ خود فرموده اند آن گونه مطالب را از نااهلان بپوشند .

علاوه بر نكته هاى اسرارآميز ، مطالب مهمّ ديگرى را فرموده اند كه مردم مى توانند آن ها را با توجّه به وجود خارجى نظير آن جريانات ، پذيرا شوند .

ص: 141


1- 118. علّت امور خارق العاده اى كه از مرحوم سيّد بحرالعلوم ديده شده است ، تحوّلى بوده است كه بر اثر تشرّف آن بزرگوار به خدمت حضرت بقيّة اللَّه عجّل اللَّه تعالى فرجه واقع شده است . در آن تشرّف ، حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه ، سيّد بحرالعلوم را در آغوش پدرانه گرفتند و به سينه فشردند و بر اثر آن تشرّف ، آن تحوّل عظيم در سيّد بحرالعلوم به وجود آمد . اگرچه مرحوم محدّث نورى مى گويد : از بعضى از ثقات نقل شده كه آن مرحوم فرموده است كه اين مكاشفات از اثر آن غذاى اندكى است كه از كاسه خمسه طيّبه صلوات اللَّه عليهم اجمعين باقى مانده بود و من آن را خوردم و خوابى در اين خصوص بيان فرموده كه خلاصه آن اين است كه آن بزرگواران را در خواب ديدم كه كاسه اى در برابر آن ها است و در آن آشى مى باشد كه از تمام حبوبات در آن هست ، پس من وارد شده سلام كرده بعد از رد جواب ، جدّه ام فرمودند : ولدى مهدى از اين آش ميل دارى ؟ عرض كردم : البتّه مايلم پس كاسه را نزد من گذاشته ، ديدم چيز درستى در آن نيست ، پس اطراف آن كاسه را به قاشقى كه در ميان آن بود جمع كرده و خوردم و آنچه را كه از من مشاهده مى كنيد از اثر آن است . (گلزار اكبرى : 358)
2- 117. تاريخ كوفه : 112 .

به اين جهت خداوند بزرگ براى اتمام حجّت خويش و نزديك شدن آن حقايق به اذهان مردم ، جرياناتى همانند آن ها را در خارج واقع مى سازد تا با توجّه به آن ها ، آنچه را كه اهل بيت عصمت عليهم السلام فرموده اند به فهم مردم نزديك سازد .

مردمى كه گرفتار تيرگى هاى عصر غيبت هستند و نور و روشنايى روزگار درخشان ظهور را نديده اند ، چگونه مى توانند آن روزگار شكوهمند را در ذهن خود ترسيم نمايند ؟

مردمى كه در اسارتِ دوران غيبت به سر مى برند و آزادى هاى عصر نجات را نديده اند ، چگونه مى توانند قدرت هاى پيشرفته مردمان عصر ظهور را باور نمايند ؟

سياستمدارانِ كوتاه انديش جهانى كه خود را همه كاره كره زمين مى دانند ، چگونه مى توانند دگرگون شدن تمدّن پوشالى خويش را به دست مردان ناشناخته باور نمايند ؟

آيا خداوند براى كژانديشانى كه تا چيزى را با چشم سر نبينند نمى توانند آن را بپذيرند ، چگونه حجّت خود را بر آن ها كامل مى نمايد ؟

يك فرد عادّى با مغزى شگفت انگيز !

با مراجعه به صفحات بزرگ تاريخ جهان ، پاسخ به اين پرسش ها بسيار آسان است . امدادهاى غيبى و جريانات خارق العاده و بسيار شگفت انگيزى كه در طول تاريخ واقع شده ، پاسخِ گويا و محكمى به همه كژانديشان است به گونه اى كه آنان را از وجود عالمِ غيب آگاه نموده و مى نمايد .

از آنجا كه ماجراهاى شگفت انگيز و حيرت آور كه ستمگران تاريخ را حيرت زده ساخته ، بسيار است و نياز به نوشتارى ويژه دارد ، به اصل بحث كه تكامل عقل انسان ها در عصر شكوهمند ظهور است ، بازمى گرديم .

ص: 142

در اين باره مى گوييم : چگونه انسان با مغز محدودى كه دارد ، مى تواند از قدرت هاى شگفت انگيز برخوردار شود ؟

قبل از آن كه به پاسخ اين سؤال بپردازيم ، جريان شگفت انگيز مردى را نقل مى كنيم كه بر اثر تحوّلى كه در مغز او ايجاد شده بود ، صاحب قدرت هاى عجيب و ناشناخته شده بود .

ناگفته نماند ما نيازى به نقل اين گونه جريانات نداريم ، ولى براى نزديك ساختن مطلب به ذهن كسانى كه شيفته اين گونه جريانات مى باشند ، آن را نقل مى كنيم و سپس به نتيجه گيرى از آن مى پردازيم :

«پتر – هوركوس» اهل هلند را «عجيب ترين مرد جهان» يا «انسان – رادار» لقب داده اند . زيرا او به جز پنج حسّى كه همه انسان ها دارند حسّى ديگر يعنى يك حسّ ششم نيز دارد . او افكار اشخاص را مى خواند و به آن ها مى گويد كه به چه چيزى فكر مى كنند . براى «پتر – هوركس» اشياء ، محلّ ها و مكان ها و بى زبان ترين و جامدترين موجودات جهان نيز حرف مى زنند و «پتر» به وسيله حسّ ششم خود ، حوادث گذشته و وقايع زندگى اشخاص را كشف مى كند و از آينده جهان و آينده اشخاص اخبار حيرت انگيزى مى دهد كه هميشه و بدون استثناء درست از آب درمى آيد .

اين حقيقت را همه پزشكان و روانشناسان كه «پتر _ هوركوس» را مورد امتحان قرار داده اند تصديق مى كنند . تا حال ، پليس 16 كشور مختلف از روى ناچارى ، در حوادث جنايى بغرنج و پيچيده از او كمك خواسته اند و هم اكنون «پتر – هوركوس» كارت رسمى «پليس بين المللى» دارد .

او اين قدرت را چگونه به دست آورد ؟

امّا آنچه در زندگى «پتر» عجيبتر از همه است ، اين است كه او اين حسّ ششم (رادار) را با خود از شكم مادر نياورده است . او تا سى و دو سالگى يك آدم معمولى مثل همه آدم ها بود و پنج حسّ بيشتر نداشت . امّا در يكى از

ص: 143

روزهاى سال 1943 وقتى كه آشيانه هواپيمايى را تعمير مى كرد ، از ارتفاع ده مترى به زمين سقوط كرد و بيهوش شد .

خودش مى گويد : در عرض سه چهار ثانيه قبل از اينكه زمين بخورم ، همه زندگيم به خاطرم آمد حتّى به يادم آمد كه يك بار سگى پاى مرا گاز گرفته بود . در آن لحظات دلهره آور چند ثانيه پيش از اين كه نقش بر زمين شوم ، بين زمين و آسمان فقط به يك چيز مى انديشيدم «دلم نمى خواست بميرم !» . وقتى چهار روز بعد از سقوط ، بر روى تخت بيمارستان به هوش آمد ، سرش به شدّت درد مى كرد ، به طورى كه از شدّت درد فريادهايى جگر خراش مى كشيد .

پرستار به او گفت كه هنگام سقوط ، جمجمه اش به سختى شكسته است . «پتر» اين خبر پريشان كننده را شنيد ، بى آن كه بتواند پاسخ بدهد . او خيلى خسته بود و خود را در حالت عجيبى مى ديد .

وقتى پرستار از اتاق بيرون رفت ، «پتر» در همان حالِ بيمارى به طرف مريضى كه در كنار او خوابيده بود برگشت و در اين لحظه بود كه حادثه اى معجزه آسا به وقوع پيوست .

حالت «إلهام» به «پتر» دست داد . او تا آن وقت هرگز اين بيمار همسايه را نديده بود و هرگز كلمه اى هم با او حرف نزده بود .

اما در يك لحظه احساس كرد كه همه گذشته و آينده اين بيمار را مى داند . اين الهام آن قدر عجيب و ناگهانى بود كه «پتر» نتوانست از اظهار آنچه به ذهنش الهام شده بود خوددارى كند و گفت : شما آدم حق شناسى نيستيد !

بيمار رو برگرداند و با خشم گفت : بله ! شما از كجا اين مطلب را مى دانيد؟

«پتر» گفت: براى اين كه پدر شما يك هفته پيش مرده و يك ساعت گران قيمت براى شما يادگار گذاشته بود ، امّا شما يادگارى عزيزتان را بلافاصله فروختيد !

بيمار همسايه با حيرت پرسيد : شما از كجا اين مطلب را مى دانيد ؟ امّا خود او نيز نمى دانست چطور ناگهان درباره بيمار ناشناس اين همه اطلاعات به مغزش رسيده است . از آن روز به بعد بيمار همسايه ، «پتر» را يك شيطان ، يك

ص: 144

شبح ، و يا جنّ و پرى مى دانست و از او مى ترسيد . بدين ترتيب «پتر» براى نخستين بار به نيروى عجيب خود پى برد و اين نيروى پيش بينى ، زندگى او را ناگهان عوض كرد .

يك موج ناشناخته در مغز او تحوّل ايجاد كرد

خودش مى گويد : نمى دانم چه شد ! امّا همين قدر مى دانم كه موجى ناشناس مثل يك صاعقه مغز مرا پاك كرد و افكار ديگرى را در آن قرار داد ! بعضى وقتها فكر مى كردم كه ديوانه شده ام . گاهى نيز از صميم قلب آرزو مى كردم كه واقعاً ديوانه بشوم و از دست اين حسّ ششم نجات يابم ، زيرا همه كسانى كه وارد اتاق من مى شدند در يك لحظه من همه گذشته آن ها را از صورت شان مى فهميدم و همه آرزوها و غم هاى شان را درك مى كردم .

در يك لحظه در قلبم مى گفتم : اين دزد است ! اين يكى امروز زنش را كتك زده است ! آن يكى ... ! امّا اين آگاهى مرا رنج مى داد نمى خواستم اسرار خصوصى مردم را بدانم امّا چاره اى نداشتم . مغز من بى آن كه خودم بخواهم يا كلمه اى از مردم بپرسم ، آن ها را به من معرّفى مى كرد .

چهار يا پنج روز بعد از به هوش آمدن ، «پتر» بيمارى را ديد كه مى خواست از بيمارستان مرخص شود . «پتر» در حالى كه دست او را مى فشرد و خداحافظى مى كرد ناگهان فهميد اين مرد بر خلاف ادّعاهايش هلندى نيست و انگليسى است و يك جاسوس «انتليجنت سرويس» است كه به وسيله چتر نجات در هلند فرود آمده است تا به نفع انگليسى ها نزد آنهايى كه هلند را اشغال كرده بودند جاسوسى كند .

«پتر» در عين حال در همان لحظه فهميد كه «گشتاپو» (سرويس ضد جاسوسى آلمانى ها) به هويّت واقعى اين جاسوس انگليسى پى برده است و به زودى اين بيچاره را دستگير خواهد كرد و خواهد كشت .

او در مغز خود حتّى محل توقّف آينده اين جاسوس را در كوچه «كالور» به

ص: 145

نظر آورد و خواست حقيقت را به جاسوس انگليسى بگويد امّا او عجله كرد و بيرون رفت .

«پتر» ماجرا را به دكتر بيمارستان گفت كه به هر قيمتى است بايد اين جاسوس را از ماجرا آگاه كرد .

دو روز بعد مأمورين آلمانى ، افسر جاسوس انگليسى را درست در همان كوچه «كالور» تعقيب كردند و كشتند . پيش بينى «پتر» نه تنها به نفع او تمام نشد بلكه باعث شد كه پارتيزان هاى هلندى به او مظنون شده و بگويند : تو كه قبلاً مى دانستى گشتاپو، جاسوس انگليس را تعقيب مى كند ، لابد خودت جاسوس گشتاپو هستى ! اين ظن و گمان چندان بالا گرفت كه دو روز بعد دو نفر به بيمارستان آمدند تا او را بكشند . قرار بود آن ها با متكّا و بالش او را خفه كنند امّا حسّ ششم «پتر» باز به كمك او آمد و وى را از مرگ نجات داد .

سخن گفتن به زبان ديگر

يكى از اين مأمورين قتل ، يك اسپانيايى بود و هنگامى كه اين مرد بالش را روى دهان و بينى او مى فشرد ، «پتر» به زبان اسپانيايى - زبانى كه تا آن لحظه حتّى يكى كلمه آن را نمى دانست فرياد كشيد : كومو - آبودرو - دار - لاموئرنه !

مرد اسپانيايى بالش را كنار كشيد و گفت : حيرت انگيز است ! اين مرد به من مى گويد : تو از كشتن من مى ترسى ! و درست در همين لحظه من به اين مسأله فكر مى كردم» .

مدّتى در سكوت گذشت و سرانجام پارتيزان اسپانيايى دست او را فشرد وگفت : حالا من حرف هاى شما را باور مى كنم ، امّا نبايد مرا ملامت كنيد ، آخر چطور ممكن است چنين نيروى عجيبى را قبول كرد ؟

با اين همه در همان لحظات «پتر» كه داستانش وى را در همه بيمارستان مشهور كرده بود احساس مى كرد كه به زودى يك انسان استثنايى خواهد شد ، حالا او ديگر از اين حسّ ششم نمى ترسد بلكه مى خواهد به كمك اين حسّ

ص: 146

زندگى خود را تأمين كند . وقتى به خانواده اش برگشت ، اعضاى خانواده تقريباً او را نشناختند و مادرش گفت : پسرم متفكّر شده است ! خود «پتر» مى گويد : نمى توانيد شكنجه اى را كه من كشيده ام و همين حالا هم مى كشم دريابيد .

وقتى همسايه اى به من تملّق مى گفت : من در مغز او مى خواندم كه دروغ مى گويد ، فهميدم كه حتّى مادرم ، برادرم و خواهرانم خيلى چيزها را از من مخفى مى كنند ، ديگر كسى نمى توانست به من دروغ بگويد و همين امر كه من دروغ آدم ها را كشف مى كردم ، مرا رنج مى داد .

نيرويى ناشناخته آگاهى ها را در مغز او وارد مى كرد

آيا اين حسّ ششم هديه اى بود يا شكنجه اى ؟ نمى دانم ، فقط مى دانم كه كسى ديگر ، نيرويى ديگر اين اطّلاعات ذهنى و اين پيش بينى ها را كه در مغز من است ، جا مى دهد . دريافتم كه من بيش از همه آدم ها بايد به خداوند نزديك بشوم ؛ زيرا خداوند هم بين ميلياردها انسان ، فقط مرا از اين حسّ عجيب برخوردار كرده است .(1) تصميم گرفتم كه از اين حسّ رادار به نفع آدم ها استفاده كنم .

بايد زندگى تازه اى تشكيل مى دادم . ديگر ممكن نبود به كار سابقم برگردم ، زيرا با دريافت حسّ تازه ، حسّ دقت معمولى را از دست داده بودم .

هيچ وقت بيش از ده يا پانزده دقيقه نمى توانستم درباره يك موضوع واحد

ص: 147


1- 119. بنا به روايات و فرموده هاى خاندان وحى عليهم السلام خداوند ، اولياء خود را در ميان مردمان مخفى ساخته است . ولى آنگاه كه عصر شكوهمند ظهور فرا رسد و ياوران خودساخته و خاصّ امام عصر ارواحنا فداه شناخته شوند و توانايى هاى عظيم آنان حتّى در عصر غيبت براى مردم آشكار شود ، همه خواهند دانست كه طلايه داران عصر پرفروغِ ظهور ، چگونه با داشتن آنهمه توانايى و قدرت خود را در ميان مردم ناشناخته و مخفى نگه داشته اند !

فكر كنم ؛ زيرا مغزم هر لحظه از هزاران مطلب درباره هزاران چيز پر مى شد همين كه خود را مجبور مى كردم كه فقط به يك موضوع مثلاً به كوبيدن يك ميخ فكر كنم ، ناگهان صورتم سرخ مى شد ، نفسم بند مى آمد و صندلى ها زير پايم مى لرزيد .

سخن گفتن با بى زبانى

هر تازه واردى كه وارد اتاق مى شد ، مغز من درباره او به كار مى افتاد و گذشته و آينده اش را به من مى گفت . نه تنها چهره اشخاص ، بلكه اشيايى كه مورد استفاده اش بودند ، مثل كيف ، مجلّه ، روزنامه ، عكس و دستمال ، او را به من معرّفى مى كردند .

حتّى در صحراى خلوت نيز راحت نبودم . سنگ ها و درختان داستان شان را با من باز مى گفتند . براى رهايى از اين شكنجه تنها راه حل اين بود كه در يك اتاق خالى و خلوت و بدون هيچ شيئى بنشينم و هرگز بيرون نروم ، امّا يك مرد 34 ساله مثل من نمى توانست مثل راهبه ها زندگى كند . فقط يك راه داشتم . بايد راهى انتخاب مى كردم كه با استفاده از همين حسّ ششم ، زندگيم را تأمين كنم ، حالا كه اين حسّ يك دقيقه مرا راحت نمى گذاشت مجبور بودم كه از اوامر او اطاعت كنم ! از اين تاريخ زندگى «پتر» با همين حسّ ششم رادار ارتباط دارد .

نخست در دهات و جشن هاى ملّى ، حسّ ششم خود را به مردم ثابت كردم و مثلاً يك يا دو ساعت ، شرح حال و گذشته همه كسانى را كه در سالن نمايش نشسته بودند به آن ها مى گفتم .

برنامه رادار

او به زودى در هلند و فرانسه و تمام اروپا مشهور شد . امروز «پتر» تبعه آمريكاست و يك برنامه عجيب تلويزيونى به اسم «رادار» دارد .

در همين برنامه او در اتاق تلويزيون مى نشيند و آن گاه تماشاچيان از فاصله

ص: 148

صدها كيلومتر به وسيله تلفن از او سؤال مى كنند و او بى آن كه اين اشخاص را ببيند و بشناسد از فاصله صد كيلومترى به همه سؤالات آن ها پاسخ مى دهد و شرح حال و آينده شان را به آن ها باز مى گويد . خودش مى گويد . هدف واقعى من كمك به كسانى است كه به من احتياج دارند ؛ مثلاً مى خواهم مردم را در كارهايشان كمك كنم و يا بچّه هاى گمشده را پيدا كنم .

«پتر» صدها كودك گمشده را پيدا كرده . صدها پليس را از قصد دزدى گانگسترها آگاه كرده و صدها معدن را كشف كرده است . مخصوصاً صدها بار پليس را براى شناختن جانيان و قاتلين كمك كرده است . امّا تنها موردى كه وى از قدت حسّ ششم خود استفاده نمى كند ، منافع شخصى و قمار است ؛ زيرا اگر او بخواهد قمار كند همه ثروت دنيا را از دست همه كس مى قاپد .

خودش مى گويد : خوب مى دانم كه خداوند حسّ ششم را براى كمك به مردم به من عطا كرده است ، نه براى اندوختن ثروت!

يك روز پليس هلند بعد از يك آتش سوزى در شهر «ونيسكوتن» از «پتر» خواست كه عامل اين حريق را معرّفى كند ؛ زيرا پليس بعد از چهار ماه تحقيق ، ديگر عاجز شده بود .

او بلافاصله بعد از سؤال گفت : من زنى را مى بينم كه يك دستكش خود را در محلّ آتش سوزى جا گذاشته است ؛ مثل اين كه اين زن با ترياك و موادّ مخدّر نيز رابطه اى دارد !

مأمورين پليس تا آن وقت دستكشى در محلّ آتش سوزى نديده بودند ، امّا وقتى دوباره به آن محلّ رفتند دستكش را پيدا كردند . اين دستكش از يكى از مغازه هاى پاريس خريدارى شده بود و پيدا كردن صاحب آن خيلى مشكل بود . امّا مرد رادار وقتى دستكش را نگاه كرد ، مشخّصات ديگر آن زن را نيز يافت و گفت كه او شوهر ندارد و ترياكى است .

وقتى از روى اطّلاعات «پتر» زن را دستگير كردند ، او اعتراف كرد كه ترياكى است و ويلا را براى ترياكخانه ، اجاره كرده است . همچنين پليس

ص: 149

توانست به كمك «پتر» ، يك سازمان بزرگ قاچاق مواد مخدّر را به دام اندازد . در اين ماجرا پليس بين المللى رسماً از او تشكّر كرد .

ما همه داراى حسّ ششم هستيم ! پروفسور «پوهاريش» بزرگترين استاد روانشناس آمريكا يك سال است كه در مورد «پتر» مطالعه مى كند . او اعلام كرد كه در حسّ پيش بينى و حسّ ششم «پتر» كه مثل دستگاه رادار از دور همه چيز را تشخيص مى دهد شكى نيست ؛ امّا از نظر علمى هنوز نمى توان اين مسأله را توجيه كرد ، همين قدر مى دانيم كه حسّ ششم «پتر» از پنج حسّ ديگر او حسّاستر است و وقتى او مريض و خسته و عصبانى است ، حسّ ششم او زودتر از ساير حواسّ ضعيف مى شود .

در طول تاريخ دو سه پيشگوى ديگر نيز همين حسّ را داشته اند امّا «پتر» تنها كسى است كه اين حسّ را نه به طور مادرزادى بلكه در سن 32 سالگى ، بعد از يك تصادف به دست آورده است .

او خود مى گويد : به نظر من همه آدم ها كم و بيش حسّ ششم دارند ، براى شما هم گاهى اتّفاق مى افتد كه حادثه اى را قبلاً پيش بينى كنيد ؛ مثلاً وارد دهكده اى مى شويد و به خاطر مى آوريد كه گويى اين دهكده را يك بار ديگر نيز ديده ايد . به نظر من حسّ ششم نيز در مغز آدم ، مثل پنج حسّ ديگر نقطه مخصوصى دارد و در مورد من تصادف و سقوط ، اين نكته را برجسته تر كرده و حسّ خفته ششم را بيدار نموده است .(1)

بنابر اين گزارش ، «پتر» در اثر سقوط و ضربه مغزى قدرت هاى خفته او بيدار شد و توانايى هايى را به دست آورد كه ديگران از آن ها برخوردار نيستند . ولى در روزگار فرخنده ظهور كه جهان سرشار از الطاف و نعمت هاى الهى مى شود ، انسان ها با تكامل عقل قدرت هاى نهفته و نيروهاى خفته خود را به دست مى آوردند .

ص: 150


1- 120. هفته نامه خبر ، 25 ارديبهشت سال 1376 .

آزادى عقل

در صورتى انسان به قدرت هاى نهفته در وجود خود دست مى يابد و به تكامل عقلى مى رسد كه عقل او از اسارت آزاد شود . اين آزادى ، يكى از بزرگترين آزادى هايى است كه عصر تكامل بخش ظهور آن را براى انسان ها به ارمغان مى آورد .

با آزاد شدن عقل و خرد از بندهايى كه قدرت هاى شيطانى و نفسانى او را به زنجير كشيده است ، نيروهاى عقل از اسارت رها گشته و انسان به راحتى مى تواند قدرت هاى عقلى خويش را به كار بندد .

عقل هر انسانى قدرت ها و نيروهايى دارد كه آن ها همچون يك سپاه در فرمان عقل مى باشند . در فرموده هاى خاندان وحى عليهم السلام كه آگاه از همه ابعاد وجود بشر هستند ، به اين گفتار تصريح شده و حضرت امام صادق عليه السلام در يك روايت بسيار باعظمت همه افراد سپاه عقل و خرد را بيان نموده اند (1) .

در آن روايت هفتاد صفتِ عالى و برجسته به عنوان »ارتش عقل« بيان شده است و در برابر آن هفتاد صفت رذيله نيز براى جهل - كه مقصود از آن نفس است - بيان شده است (2) .

دوران تيره غيبت ، عصر جولان لشكر نفس است و عموم افراد - به جز گروهى اندك - در دست سپاه نفس گرفتارند و همواره به سوى آنچه نفس از آنان مى خواهد بسيج مى شوند ؛ امّا در روزگار فرخنده ظهور با تكامل يافتن عقل ، نفس انسان ها نيز پاك شده و در فرمانِ عقل و خرد قرار مى گيرد .

تكامل عقلى انسان ها به معناى كامل شدن قدرت سپاه عقل در انسان مى باشد و ارتش و لشكر عقل اين گونه به تكامل رسيده . بنابراين علم ،

ص: 151


1- 121. اصول كافى : 20/1 .
2- 122. مقصود از جهل در آن روايت ، نفس است نه نادانى ؛ زيرا جهلِ به معناى نادانى ، خود يكى از ارتش جهل به معناى نفس است كه در آن روايت بيان شده است .

قدرت ، فهم ، اراده در انسان ها كامل مى گردد و لشكر نفس مانند عجز ، ضعف ، كسالت ، جهل و... شكست مى خورند .

بازگشت به فطرت سالم

بديهى است با فروپاشى لشكر نفس و تكامل يافتن قدرت هاى هفتادگانه عقل ، انسان ها حياتى تازه مى يابند و هر انسانى به فطرت اصيل خويش باز مى گردد . يافتن فطرت اوّليّه ، به معناى دارا شدن قدرت هايى است كه انسان بر اثر اعتياد به آثار جهل و پيروى از نفس و شيطان ، نتوانسته است آن قدرت ها را بكار انداخته و از آن ها استفاده نمايد .

ما اگر بخواهيم روايت بسيار مهمّى را كه درباره لشكريان عقل و جهل در كتاب شريف اصول كافى نقل شده بياوريم و به ترجمه و تشريح آن بپردازيم بسيار به طول مى انجامد ، به اين جهت از نقل آن خوددارى نموده و به بيان اين مطالب اكتفا مى كنيم :

با يك بررسى و دقّت در روايت ياد شده و توجّه به هفتاد لشكر از لشكريان عقل و هفتاد لشكر از لشكريان جهل )نفس( به اين نتيجه مى رسيم كه اينك جامعه بشريّت در گرداب هوا و هوس غرق بوده و گرفتار لشكر نفس بوده و از لشكر عقل - به جز مقدارى بس اندك - بهره اى ندارد .

با توجّه به روايت ياد شده كسى داراى عقل كامل است كه از لشكر عقل به گونه كامل برخوردار بوده و لشكرِ جهل را شكست داده و نابود كرده باشد .

قيام شكوهمند حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى له الفرج براى حيات بخشيدن به لشكريان عقل و تكامل آن ها در ميان افراد جامعه بشريّت مى باشد .

بديهى است با تكامل لشكريان عقل ، لشكريان جهل (نفس) نابود شده و از آن ها اثرى باقى نخواهد ماند .

با نابودى لشكر جهل (نفس) و تكامل نيروهاى عقل ، تحوّلات شگفتى در

ص: 152

جامعه بشريّت ايجاد خواهد شد كه بسيار جالب و شگفت انگيز است . بر اساس اين تحوّل شگرف ، صحنه گيتى عوض گرديده و زشتى ها و بدى ها جاى خود را به نيكويى ها و خوبى ها خواهند داد .

بديهى است با تكامل جامعه بشريّت و جايگزين شدن خوبى ها به جاى بدى ها در صحنه گيتى تحوّلى شگفت انگيز به وجود مى آيد و موجودات ديگر نيز - همان گونه كه در روايات متعدّد ذكر شده است - در مسير تكامل قرار گرفته و به سوى تكامل روى مى آورند .

آيا قبل از ظهور مردم جهان به تكامل عقلى مى رسند ؟

بعضى معتقدند بايد مردم جهان رشد عقلى و تكامل فكرى پيدا نمايند تا ظهور حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه محقّق شود و تا چنين تكاملى حاصل نشود ظهور محقّق نمى شود!

آيا اين عقيده صحيح است؟

جواب : گرچه در صورت رشد و تكامل عقلى مردم جهان ، زمينه ظهور و حكومت حضرت مهدى ارواحنا فداه محقّق مى شود ؛ ولى بايد توجّه داشته باشيم كه ظهور آن بزرگوار بستگى به رشد و تكامل تمامى مردم جهان ندارد و بررسى روايات فراوانى كه در زمينه ظهور حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه وارد شده است بطلان عقيده مذكور واضح مى شود.

اگر ظهور آن حضرت پس از رشد عقلى مردم جهان واقع مى شود ، پس بايد روايات بسيارى كه در زمينه جنگ هاى امام عصر ارواحنا فداه و ياوران آن بزرگوار وجود دارد ، همه را كنار بگذاريم ! وجود افراد مخالف و جنگ و ستيز آنان با امام عصر ارواحنا فداه دليل بر عدم رشد فكرى و تكامل عقلى آنان است . پس چگونه مى توان ادّعا كرد كه همه مردم قبل از ظهور به تكامل عقلى

ص: 153

دست مى يابند تا براى پذيرش حكومت امام عصر ارواحنا فداه آمادگى پيدا كنند !

علاوه بر اين ، روايات بر اين مطلب دلالت دارند كه مردمِ قبل از ظهور داراى رشد فكرى و تكامل عقلى مردمِ عصر ظهور نيستند .

همان گونه كه از ديدگاه روايات تكميل مراحل نهايى علم و دانش بستگى به ظهور آن حضرت دارد ، تكامل عقلى و رشد فكرى جامعه نيز به ظهور آن بزرگوار بستگى دارد .

قدرت و عظمت مغز

اكنون به بحث درباره قدرت عظيم مغز پرداخته و مى گوييم : هنوز انسان ها نتوانسته اند مغز خود را به كارآيى كامل برسانند .

بسيارى از نويسندگان ، به عجز و ناتوانى خود و عدم استفاده از نيروى پرقدرت مغز آدمى اعتراف نموده اند . در اينجا نمونه اى از گفتار آن ها را مى آوريم :

... مغز ما معمولاً بخش ناچيزى از قدرتش را به كار مى گيرد . بنابراين ، در حالى كه قدرت و اعتبار عظيمى در اختيار هر شخص قرار دارد . افسوس كه فقط گاهگاهى از اين اعتبار بهره مى گيريم...(1)

شايد سخن درست آن باشد كه بگوييم : انسان با همه درخشندگى استعدادهايش ، در طى عمر خويش ، چيزى بيش از يك ميليارديم نيروى مغزش را به كار نمى گيرد .(2)

ترديدى نيست كه ما هنوز نمى دانيم در عرصه پهناور مغزمان - اين كيهان نهفته در وجود آدمى - به هنگام خلاّقيّت ، تفكّر و كار چه مى گذرد . با اين حال ، روشهاى تجربى در كنار پژوهش ها و آزمايش هاى به عمل آمده ، اطّلاعات بسيارى در خصوص ساختمان مغز آدمى و روندهاى تفكّر در اختيارمان قرار

ص: 154


1- 123. توانايى هاى خود را بشناسيد : 14 .
2- 124. توانايى هاى خود را بشناسيد : 32 .

داده است، مقايسات بى شمارى را ميسّر ساخته و دست كم به تشخيص راه هايى براى كنترل پاره اى از عمليّات ذهنى كمك كرده است .(1)

اين مطلب روشنگر قدرت فكر در وجود انسان و عدم استفاده كامل از نيروى بزرگ آن است كه گريبانگير انسان در عصر ما مى باشد .

در روزگارى كه دست الاهى بر سر مردم جهان سايه افكند و دست قدرتمند ولىّ اللَّه الأعظم ارواحنا فداه بر سر انسان هاى زجر كشيده دوران غيبت نوازش دهد ، در آن روز است كه نيروهاى پنهان و نهفته در مغز انسان ها تجلّى و ظهور مى يابد و انسان به تكامل عقلى دست خواهد يافت .

«پرده هاى مغز كه پناهگاه افكار و خاطرات و تمام فعّاليّت هاى فكرى و عقيده و مرام و قيود و پابست هاى انسانى است ، از عوامل اصلى سلّول هاى ريز - كه تعداد آن ها از 10 تا 13 ميليارد متجاوز است - تشكيل يافته است .

هر كدام از آن ها در نوع خود شبيه رگ هاى برگ درخت هستند و پيام هاى الكتريكى را به يكديگر انتقال مى دهند .

فكر و خاطرات انسان ، عمل جالب اين عوامل است كه مدام با يكديگر در ارتباط هستند .

تجربه عملى ثابت كرده كه نابغه ترين فرد بشر فقط يك مقدار كوچكى از اين ذخاير را مصرف نموده است .»(2)

مغز انسان از چهارده ميليارد سلول عصبى تشكيل مى شود . اگر باز در نظر بگيريم كه هر سلول داراى پنج هزار ارتباط با سلول هاى ديگر است و مى تواند در انواع حالت هاى ميان سلولى نيز قرار گيرد ، تعداد بالقوّه حالت ها و درجات آزادى سلول هاى مغز از مرزهاى تصوّر آدمى فراتر مى رود . مى توان گفت كه هر انسان اعمّ از نابغه يا عادّى ، چيزى بيش از يك ميليارديم ظرفيّت مغز

ص: 155


1- 125. توانايى هاى خود را بشناسيد : 17 .
2- 126. نسخه عطّار : 134 .

خويش را در دوران زندگيش به كار نمى گيرد .

اگر فقط يك ميليارديم توانايى و ظرفيّت كلّى مغز ، اعمّ از مغز يك نابغه يا مغز يك انسان عادّى به كار گرفته شود ، تفاوتى كه بين آن ها ديده مى شود يك تفاوت كيفى خواهد بود نه كمّى .(1)

اكنون كه دانستيد همه افراد فقط مقدار اندكى از مغز خود را مى توانند به كار گيرند ، به اين گزارش توجّه كنيد :

«امروزه مغز يك كامپيوتر كه در واقع هسته مركزى آن است با يك ميليون واحد اطلاعاتى كار مى كند . در زبان كامپيوتر به آن ها «بايت» مى گويند . مغز انسان درست شبيه اين دستگاه كار مى كند . واحدهاى مولكولى حافظه و سوئيچ هاى عصبى اطّلاعات را ذخيره سازى و آماده مى كنند . بچّه اى كه در گهواره است نيز اين عمل را انجام مى دهد حتّى اگر ناآگاهانه باشد . در سراسر زندگى ما اطّلاعات را ذخيره مى كنيم تا اين كه بتوانيم در روزى كه به آن احتياج داريم از آن ها بهره ببريم . تنها به ندرت اتفاق مى افتد كه بپذيريم كه مغز ما با ذخيره دانش اش قابل اطمينان نيست .

هسته مركزى يك كامپيوتر با نوع متفاوت ديگرى از اوامر كار مى كند . مغز انسان با بيش از 15 ميليارد كليد و سوئيچ كار مى كند در حالى كه كامپيوترهاى مدرن بزرگ تنها 10 ميليون دارند . عناصر بيشترى را مى توان با اتّصالات بين كليدى ذخيره نمود . پس چرا مى توان به يك كامپيوتر خيلى بيشتر از مغز انسان اطمينان كرد ؟ زيرا نُه دهم مغزها همواره خالى است در حالى كه يك كامپيوتر همواره تمام واحدهاى اطّلاعاتى اش را در اختيار دارد .»(2)

شايد نتوانيد باور كنيد كه مغز داراى 15 ميليارد كليد باشد . شايد نتوانيد باور كنيد كه مغز انسان تمام رويداد ، جريانات و آنچه بر انسان مى گذرد از اوّل

ص: 156


1- 127. توانايى هاى خود را بشناسيد : 347 .
2- 128. بازگشت به ستارگان : 76 .

عمر تا آخرين لحظه زندگى ، همه را بايگانى نموده و ذخيره مى سازد .

مغز هر انسانى هر چه را كه گفته يا شنيده است ، يا كارى را كه ديده ، يا انجام داده است و... در خود جاى داده است .(1)

و هر انسانى در آخرين لحظه هاى زندگى آنچه را كه انجام داده يا... همانند نوارى سريع براى او جلوه گر مى شود . اين حقيقتى است كه خاندان وحى عليهم السلام كه شاهد بر خلقت ما بوده اند ، به ما آموخته اند. و به همين دليل ما هيچ گونه شكّ و ترديدى در قدرت هاى ناشناخته مغز ، و شكوفا شدن اين توانايى ها در روزگار شكوهمند ظهور نداريم و آنچه را كه آن بزرگواران فرموده اند بدون كم و كاست پذيرا هستيم .

حافظه هاى خارق العاده دليل بر قدرت عظيم مغز است

به خاطر فراگيرى مسائل اعتقادى از آبشخور وحى ، ما هيچ گونه نيازى به گفته هاى ديگران و استدلال به جرياناتى كه واقع شده نداريم ؛ ولى براى آن كه مطلب خود را براى همه ثابت كنيم حتّى براى برخى از افرادى كه براى پذيرش حقايق در جستجوى امورى هستند كه با حواسّ ظاهرى خود آن را درك كنند ؛ به اين جهت ، توجّه اين گونه افراد را به وجود كسانى كه داراى حافظه خارق العاده مى باشند ، جلب مى كنيم تا بدانند در مغز انسان قدرتى بسيار بزرگ نهاده شده است(2) :

ص: 157


1- 129. وقتى «و . ج پنفيلد» ، محقّق نامدار مغز انسان ، ناحيه اى از مخچه را به طريق الكتريكى تحريك مى كرد ، بيمار تمام جزئيّات مربوط به گذشته هاى دور را به ياد مى آورد . (توانايى هاى خود را بشناسيد : 121)
2- 130. سال ها پيش از اين ، «يوهان فون نيومن» رياضى دان و سيبرنتيك دان بزرگ معاصر ، مطلبى پر سر و صدا را به آگاهى مردم رساند . او تخمين زد كه مغز انسان عملاً مى تواند 1020 واحد اطّلاعاتى را در خود ذخيره سازد . اين رقم را اگر به زبان ساده ترجمه كنيم بدين معنى خواهد بود كه هر يك از ما خواهد توانست كلّ محتواى اطّلاعاتى ميليون ها جلد كتاب موجود در بزرگترين كتابخانه جهان در مسكو را به حافظه بسپارد . (توانايى هاى خود را بشناسيد : 44)

شخصى به نام »اگائون« تمام 2500 كتابى را كه در طول عمرش خوانده بود حفظ كرد . حيرت انگيزتر از آن اين است كه وى بدون لحظه اى درنگ ، مى توانست هر بخشى از اين كتاب ها را از بر بخواند.(1)

تا همين اواخر، رسانه هاى گروهى بسيارى از كشورها گزارش هايى درباره حافظه استثنائى يكتادور حسين قدرى پخش مى كردند كه مى تواند سؤالات مربوط به تاريخ ها و وقايع و شخصيّت هاى تاريخى آن وقايع را بى درنگ پاسخ دهد . حافظه استثنايى «حسين قدرى» تاريخ هاى تولّد و وفات بسيارى از بزرگان تاريخى را در خود جاى داده است . آنچه خارق العاده به نظر مى رسد اين است كه او يك تقويم اختصاصى به روش تقويم اسلامى (هجرى قمرى) براى خود تدوين كرده است . اين تقويم داراى دو بخش است .

يك بخشى به صورت دوره هاى 100 ساله مرتّب شده است و روزهاى هفته و تاريخ ها را از سال 1901 تا سال 2000 ، از جمله تمام حوادث به ياد ماندنى را ماه به ماه در آن جمع كرده است . بخش بعدى از سال 1501 آغاز مى شود و تا سال 2070 مى انجامد . اين بخش بر حسب روز ، روزهاى هفته ، ماهها و تاريخ هاى تولّد و مرگ شخصيّت هاى برجسته مرتّب شده است . علاوه بر دو بخش ياد شده ، يك دوره اضافى نيز وجود دارد كه از نخستين سال دوره مسيحيّت آغاز مى شود و بر حسب روز و ماه ، پيشاپيش تا سال 3000 محاسبه مى گردد!(2)

از رايج ترين مسائلى كه مخصوصاً به اعجوبه هاى رياضى داده مى شود مسأله اى است بر اساس محاسبات تقويمى اين اعجوبه ها در ذهن خود قرن ها و هزارها را طى مى كنند و در مسير خويش صدها رابطه بغرنج (يك هفته مركّب از 7 روز ، يك روز مركّب از 24 ساعت ، يك ساعت مركّب از 60 دقيقه

ص: 158


1- 131. توانايى هاى خود را بشناسيد : 45 .
2- 132. همان كتاب : 46 .

و الى آخر) را كشف مى كنند . اينان به فاصله چند ثانيه مى توانند صدها عمليّات را انجام دهند و در پايان اعلام دارند كه روز اوّل ژانويه سال 1880 ميلادى ، جمعه بوده است .

تمامى اين محاسبات با توجّه كامل به سال ها ، كبيسه ، تغيير تقويم در سال 1582 ميلادى و پيچيدگى هايى از اين قبيل انجام مى شود . مثلاً اينان مى توانند بگويند از مرگ »نرون« امپراطور روم تا سقوط قسطنطنيّه چند ثانيه گذشته است؟

يك بار دو شمارشگر سريع به نام هاى «ايناودى» و «داگير» در يك گفتگوى خصوصى ، خودشان را با مبادله سؤال هايى از اين قبيل سرگرم كرده بودند ؛ روز سيزدهم اكتبر سال 284444 چه روزى از روزهاى هفته خواهد بود؟(1)

وجود اين گونه افراد استثنايى در كشورهاى خارج براى اثبات قدرت شگفت انگيز مغز انسان و عجز انسانِ كنونى از رسيدن به تمدّنِ پيشرفته در روزگار ظلمانى غيبت است !

برخى از مسائلى كه اين اعجوبه هاى رياضى در ظرف چند ثانيه حل مى كنند ، به گفته رياضيدان ها به چندين ماه وقت براى محاسبه به روش عادّى نياز دارد كه پس از آن نيز مدّت زمانى طولانى براى وارسى و تأييد نتايج به روش معمولى با كامپيوتر ضرورت خواهد داشت .

رابطه مغز با قدرت هاى فوق طبيعت

به راستى اين اعجوبه هاى رياضى از چه روش هايى بهره مى گيرند ؟ آيا اين «استعداد» خاصّ در سالهاى كودكى در ايشان رشد يافته يا در سالهاى نوجوانى ، يا در طى يك عمر تمرين كسب شده و تكامل پيدا كرده است؟

كوشش هايى در جهت تبيين اين توانايى به عنوان محصول حافظه اى

ص: 159


1- 133. توانايى هاى خود را بشناسيد : 53 .

اغراق آميز كه روان شناسان آن را حدّتِ حافظه ناميده اند به عمل آمده است . ترديدى نيست كه در اين مورد خاصّ ، ما با جلوه اى از يك حافظه حقيقتاً قوى روبرو هستيم و در عين حال نمى توانيم ماهيّت اين پديده را به اتّكاى حافظه صرف تبيين كنيم .(1)

جالب توجّه اينجاست كه بسيارى از اعجوبه هاى رياضى هيچ تصوّرى از چگونگى انجام دادن محاسبات در مغز خويش ندارند .

آن ها مى گويند : «ما مى شماريم ، همين و بس ، چگونگى اش را فقط خداى مى داند . پاسخ هايى از اين قبيل ، به هيچ وجه مايه حيرت نيستند . برخى از اين گونه شمارشگران ، اشخاصى تماماً بى سواد بوده اند ... روانشناسان و رياضيدانان ، هميشه با علاقه اى زايد الوصف به اين گونه افراد با استعداد نگريسته و كوشيده اند رمز نهفته ظرفيّت ها وتوانايى هاى ايشان را كشف كنند !»(2)

عدّه اى پا را فراتر نهاده و نه تنها درباره شناخت راز و رمز نهفته در اين گونه افراد ، بلكه درباره راه تكامل عقل سخن گفته اند .

تكامل عقل از نظر علم روز

بحث درباره تكامل عقل ، لزوم و كيفيّت آن ، اكنون فكر و انديشه بسيارى از دانشمندان غرب را به خود مشغول ساخته است . آن ها با اعتقادى كه نسبت به پيشرفت علم دارند ، معتقدند روزى فرا خواهد رسيد كه عقل انسان ها تريليون ها بار قوى تر از اكنون گردد .

يكى از آنان به نام »كرزويل« مى گويد : شما در مغز فقط حدود 100 تريليون اتّصال مى توانيد برقرار كنيد . اين ممكن است عدد بزرگى به نظر

ص: 160


1- 134. توانايى هاى خود را بشناسيد : 54 .
2- 135. توانايى هاى خود را بشناسيد : 56 .

برسد ، ولى روش ذخيره اطّلاعات در مغزها ناكار است . كسى كه در يك زمينه دانش استاد است ، فقط حدود 100 هزار قطعه از آن را مى تواند به ياد بياورد .(1)

«تا پايان قرن 21 ، هوش غيربيولوژيكى تريليون ها تريليون بار قوى تر از هوش انسانى خواهد بود .» (2)

نكته اى كه بايد درباره آن دقّت شود ، اين است كه آن ها بر اثر آشنا نبودن با حقايق جهان هستى و دور بودن از مكتب خاندان وحى عليهم السلام ، اگرچه راهيابى به تكامل عقلى را مى پذيرند امّا از كيفيّت و چگونگى آن آگاهى ندارند و به همين جهت ، در توجيه آن دچار اشتباه هاى فراوانى مى شوند :

«خيلى ها فكر مى كنند مغز بايد الگوى هوش مصنوعى قرار بگيرد» و برخى مانند «كرزويل» سخن از ادغام مغز با سيستم هاى هوشمندِ الكترونيك براى افزايش كارآيى آن مى زند و مى گويد : «رايانه هايى ريزى كه توى خون ما بالا و پايين مى روند و شعور ما را زياد مى كنند» .(3)

دور بودن اين گونه افراد از مكتب حياتبخش خاندان وحى عليهم السلام باعث شده كه آنان به همه چيز حتّى به مسأله بسيار مهمّ تكامل عقل نيز با ديد مادّى بنگرند و گمان كنند با رايانه هاى ريز ، خيالات و افكار خود را مى توانند تكامل بخشند !

تكامل عقلى و اراده

تاكنون از قدرت و توانايى مغز آگاه شديم و درك كرديم كه بشر تاحال از بخش عظيمى از قدرت وجود خويش بى بهره بوده است . اكنون بحثى را درباره تكامل عقل و قدرت اراده آغاز مى كنيم :

از نشانه ها و آثار تكامل عقل انسان ها ، قوى شدن اراده آنان مى باشد ؛ زيرا همان گونه كه در حديث جنود عقل نقل شده ، اراده از سپاه و ارتش عقل است

ص: 161


1- 136. كليك شماره 31 (ضميمه روزنامه جام جم) : صفحه 9 .
2- 137. كليك شماره 31 (ضميمه روزنامه جام جم) : صفحه 9 .
3- 138. كليك شماره 31 (ضميمه روزنامه جام جم) : صفحه 9 .

كه با تكامل آن ، اراده نيز قدرت پيدا كرده و نيرومند مى شود . بديهى است كه با فعّال شدن اراده و به كار افتادن قدرتِ آن ، يك تحوّل اساسى و حياتى در انسان ايجاد مى شود .

اگر قدرت اراده كامل شود انسان مى تواند كارهاى خارق العاده و شگفت انگيز انجام دهد ؛ زيرا در صورتى كه قدرت اراده به حدّ نهايى برسد ايجادگر ، انتقال دهنده ، آگاهى بخش و... مى شود ، يعنى انسان مى تواند حالت يا خصوصيّتى را در فردى يا در چيزى ايجاد كند و يا بيشتر نمايد يا برطرف كند ، يا چيزى را از جايى بياورد و يا به جاى ديگر منتقل نمايد ، يا با اعمال اراده از چيزى كه اطّلاع ندارد ، آگاه شود و...

همان گونه كه گفتيم اراده يكى از شعبه هاى قدرت عقل است و با تكامل عقل قدرت هاى عقلى نيز به تكامل رسيده و فعّال مى شوند . بنابراين در عصر درخشان ظهور بر اثر تكامل عقل انسان ها ، اراده آنان نيز قدرت گرفته و پرتوان مى شود .

پس در عصر رهايى كه عقل انسان ها از قيد و بند شيطان و نفس رها مى گردد ، جنود و لشكريان عقل نيز از ضعف و ناتوانى رها گشته و قدرت هاى نهفته آن ها ظاهر شده و فعّال مى شوند .

در دوران تيره و تار غيبت بسيارى از انسانها به آرزوها و خواسته هاى خود دست نيافته و جهان را ترك گفته اند ؛ گويى كه براى آنان خواستن ، توانستن نبوده است . امّا در عصر نور و روشنايىِ ظهور ، براى مردم آن روزگارِ فرخنده خواستن توانستن است؛ به گونه اى كه اگر بخواهند از شى ء مجهولى آگاه شوند پرده ها بر كنار رفته و با اراده اى كه مى نمايند از آنچه كه مى خواهند آگاه مى گردند .

اين ها حقايقى است كه خاندان وحى عليهم السلام به ما آموخته اند و ما با جان و دل پذيراى گفتار شيرين آن بزرگواران هستيم ، تا إن شاء اللَّه در عصر درخشان

ص: 162

ظهور اين واقعيّت ها را با تمام وجود لمس كنيم . بنابراين در عصرِ تكامل ، اوّل اراده انجام مى گيرد و در پى آن آگاهى تحقّق مى پذيرد .

براى اين كه اين گفتار مستند به فرموده هاى خاندان وحى عليهم السلام باشد به اين روايت كه از حضرت امام حسين عليه السلام نقل شده است توجّه كنيد :

إنّ اللَّه ليهب لشيعتنا كرامة لايخفى عليهم شي ء في الأرض وما كان فيها حتّى أنّ الرجل منهم يريد أن يعلم علم أهل بيته فيخبرهم بعلم ما يعملون .(1)

قطعاً خداوند بر شيعيان ما(2) كرامتى مى بخشد كه بر آنان چيزى در زمين و آنچه در آن است مخفى نمى ماند تا آنجا كه مردى از آنان مى خواهد از حال اهل خانه خود آگاه شود ، پس (آگاه شده و) به آنان خبر مى دهد كه از آنچه انجام مى دهند باخبر است .

اگر آن زمان پرشكوه را ان شاء اللَّه درك كنيم ، همه اين حقيقت ها را خواهيم ديد و در اين دوران تيره از آنجا كه اين مطالب را از خاندان وحى عليهم السلام فرا گرفته ايم ، بدون هيچ گونه شكّ و ترديد پذيرا هستيم و چون مى دانيم براى آن بزرگواران ، گذشته و حال و آينده فرقى نداشته و آگاه از همه جريانات مى باشند ، همچون كسى كه اين جريانات را با چشم خود ديده باشد ، از خاندان وحى عليهم السلام مى پذيريم و اين عهد و پيمانى است كه از عالم ذرّ با آنان بسته ايم و وظيفه داريم به آن همچنان پاى بند بوده و باشيم .

از همه اين ها گذشته ، بايد بدانيم در دوران تاريك غيبت ، افرادى استثنايى بوده اند كه اراده آنان براى آگاه شدن از چيزى ، آگاهى را به دنبال داشته است . اين گونه افراد كسانى بوده اند كه در عصر غيبت و تاريكى به روشنايى و نور رسيده اند .

ص: 163


1- 139. بحار الأنوار : 63/53 .
2- 140. توجّه داشته باشيم كه در عصر ظهور همه مردمان جهان پيرو خاندان وحى عليهم السلام مى باشند .

ما در اين بحث نمونه هاى جالبى از جريانات مرحوم سيّد بحرالعلوم را نقل كرديم تا اگر پذيرش اين گونه جرياناتِ عصر ظهور ، براى برخى از افراد سنگين است ، فكر و ذهن آنان براى پذيرش اين حقايق آماده و مهيّا گردد .

ص: 164

(1)

تكامل معنوى

اشاره

ص: 165


1- 6. بحار الأنوار : 143/77 .

ص: 166

تكامل معنوى

جذب شدن به علوم طبيعى و غوطه ور شدن در مسايل مادّى ، انسان را از درك امور معنوى ، امدادهاى غيبى و توجّه به حقايق ارزنده عالم غيب باز مى دارد . به اين جهت كسانى كه جذب امور طبيعى شده و در دام امور مادّى گرفتار گشته اند ، از فكر و انديشه درباره امور معنوى غفلت مى ورزند .

بسيارى از افراد نيز بر اثر همنشينى با افرادى كه پايبند جهان مادّى گشته اند ، از آنان رنگ گرفته و تحت تأثير افكار و عقايد اشتباه آنان قرار گرفته اند و بر اثر دور بودن از حقايق عالم هستى ، از امورِ معنوى و امدادهاى غيبىِ شگفت انگيز خاندان وحى عليهم السلام آگاهى ندارند .

براى روشن شدن اين حقايق و پيدا نمودن ايمان و اعتقاد به امور معنوى و امدادهاى جهان ناشناخته غيب ، بايد از شيفته بودن به عالم مادّه دست برداشت ؛ زيرا كسى كه عينك ماديّت را بر ديدگان خود نهاده ، چگونه مى تواند جهان شگفت انگيز فراتر از مادّه را بنگرد ؟ آيا كسى كه با عينك رنگى به اطراف خود مى نگرد ، مى تواند آن ها را با رنگ واقعى خود ببيند ؟

آيا كسى كه ماديّت را همچون ديوارى بر دور خود كشيده است ، مى تواند

ص: 167

جهانِ خارج از حصارِ خود را مشاهده كند ؟ آيا كسى كه در مكانى سربسته خود را زندانى نموده ، مى تواند نظاره گر شادمانى ها و شادابى هاى خارج از آن محيط باشد ؟

مردمى كه در عصر غيبت زاده شده و در آن به سر برده و با تيرگى ها و تاريكى هاى آن ساخته اند ، همچون كسانى مى باشند كه در مكانى زندانى شده و هيچ راهى براى فرار از زندان پيدا نكرده اند ؛ بلكه حال مردم عصر غيبت كه با ظلمت آن ساخته اند ، از افرادى كه در زندان هستند بسيار بدتر است .

زيرا زندانيان مى دانند كه در زندان هستند و همواره در آرزوى نجات از آن به سر مى برند و در فكر يافتن راه رهايى از بند اسارت مى باشند . امّا متأسّفانه مردمان عصر غيبت ، چون در زمان غيبت زاده شده و بزرگ شده اند ، از ماوراء زمان غيبت آگاهى ندارند . چون نه آنان خود طعم عصر ظهور را چشيده اند و نه كسى آنان را از آن دوران پرشكوه و پر حلاوت آگاه ساخته است .

به اين جهت به سختى ها و تاريكى هاى زندان غيبت ساخته و در انديشه نجات و رهايى از شكنجه هاى دوران وحشت زاى غيبت نبوده و نيستند .

بديهى است ما و همه زندانيان زندان غيبت با غفلتِ خويش از روزگار درخشان عصر ظهور ، زمان اسارت خود را در زندان غيبت تمديد مى كنيم .

پس زندان غيبتى كه در آن گرفتاريم همان غفلت ما است كه از آن دست برنداشته ايم .

گرفتار شدنِ جامعه در بند اسارت غيبت و غفلت به خاطر فراموش كردن عموم افراد جامعه از بُعد معنوى خود مى باشد .

بُعد مادّى و معنوى انسان

همان گونه كه مى دانيد انسان از دو بُعد روحى و جسمى تركيب شده است و به اين جهت نبايد فقط به بُعد مادّى و جنبه هاى دنيوى و جسمانى خويش توجّه داشته باشد ؛ بلكه بايد به بُعد معنوى خود نيز كاملاً توجّه داشته باشد و

ص: 168

گرنه توجّه به يك بُعد و فراموش كردن بُعد ديگر ، غفلت و فراموشى از بُعد مهمّ وجود خود كه همان بُعد معنوى است ، مى باشد .

عموم انسان ها در عصر غيبت از بُعد معنوى خويش آن گونه كه بايد بهره نبرده اند ، ولى در عصر ظهور كه روزگار تكامل شخصيّت انسان ها است ، جامعه بشريّت در هر دو بُعد مادّى و معنوى به تكامل مى رسد و در فضايى سرشار از نور دانش و بينش به انجام برنامه هاى حياتبخش مى پردازد .

در آن روزگار قوّه نظرى و عملى انسان ها از پليدى ها پاك شده به گونه اى كه در افكار و رفتار خويش پيرو مكتب خاندان وحى عليهم السلام مى باشند و بر اين اساس وجود خويش را فروزان از نور دانش و بينش مى سازند .

و به همين جهت ، احساسات و ادراكات انسان در آن روزگار پرشكوه ، پاك از پليدى ها شده و مكاشفات شيطانى آنان را به دام اشتباهات نمى اندازد .

بنابراين ؛ خوشا به حال آنان كه آن زمان را درك مى كنند و همان گونه كه در عصر ظهور فرمانبردار آن بزرگوار مى باشند در عصر غيبت نيز از آن حضرت پيروى مى نمايند .

اين حقيقتى است كه در كلمات اهل بيت عليهم السلام به آن تصريح شده است .

رواياتى كه بيانگر اين حقيقت و روشنگر چگونگى عصر نورانى ظهور است ، داراى نكته هاى مهمّى مى باشد كه انسان را با وظيفه خود در زمان غيبت آشنا مى سازد و برنامه عملى آنان را در دوران تيره قبل از ظهور بيان مى نمايد و هم بيانگر حالت شادمانى و سرور پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام مى باشد .

امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نقل مى نمايند :

طوبى لمن أدرك قائم أهل بيتي وهو مقتد به قبل قيامه ، يتولّى وليّه ويتبرّأ من عدوّه ، ويتولّى الأئمّة الهادية من قبله ، اُؤلئك رفقائي وذوو ودّي ومودّتي ، وأكرم اُمّتي عليّ .(1)

ص: 169


1- 141. الغيبة شيخ طوسى رحمه الله : 275 .

خوشا به حال كسى كه قائم اهل بيت مرا درك نمايد در حالى كه قبل از قيام او از او پيروى نموده ، دوست او را دوست مى دارد و از دشمنش بيزارى مى جويد . و ولايت امامانِ هدايت گر قبل از او را دارا مى باشد . آن ها رفقاى من و صاحب محبّت و مودّت من مى باشند و براى من گرامى ترين امّت من هستند .

بنابراين ، ميزان درك و فهم و مقدار شناخت انسان بايد تا حدّى باشد كه بتواند دوستان آن حضرت را از كسانى كه ادّعاى دوستى مى كنند و نان را به نرخ روز مى خورند تشخيص دهد ، و قاطعان طريق را به عنوان دوستان امام زمان ارواحنا فداه و نوكران آن حضرت جايگزين ننمايد .

روايتى را كه نقل كرديم گرچه درباره عصر درخشان ظهور است ، ولى تكاليف بسيار مهمّى از وظيفه ها و برنامه هاى عملى عصر غيبت را نيز بيان نموده كه متأسّفانه نه آن ها را از تكاليف عصر غيبت شمرده اند و نه به آن ها درست توجّه مى شود .

وظيفه مردم

كسى در زمان ظهور سرفراز است كه در عصر تيره غيبت به آن وظايف عمل نموده باشد . ما چند وظيفه از آن ها را در اينجا بيان مى كنيم:

1 - وظيفه مردم در عصر غيبت اين است كه از دستورات و خواسته هاى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه آگاه باشند و آن ها را انجام دهند . دوستى با امام زمان ارواحنا فداه و منتظر ظهور آن حضرت بودن و درك ظهور آن حضرت در صورتى تكميل مى شود و بارور مى گردد كه انسان در عصر غيبت ، تابع و فرمانبردار امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه باشد .

2 - وظيفه ما در عصر غيبت اين است كه دوستان و شيفتگان حضرت امام عصر ارواحنا فداه را دوست داشته باشيم .

3 - دوست داشتن آنان مبتنى بر شناخت آنان است ؛ زيرا تا انسان نداند كه

ص: 170

دوستان آن حضرت چگونه كسانى هستند ، نمى تواند آن ها را دوست داشته باشد .

4 - ما بايد از دشمنان امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه متنفّر بوده و تبرّى بجوييم .

5 - تبرّى و تنفّر از دشمنان امام زمان ارواحنا فداه متوقّف بر شناخت آنان است ، پس بايد بداند آن ها چگونه كسانى هستند تا از آنان بيزار باشد .

علاوه بر وظايفى كه شمرديم فرد منتظر وظيفه دارد در صورت درك ظهور آن بزرگوار كاملاً فرمانبردار آن حضرت بوده و فرموده هاى آن بزرگوار را اطاعت كند .

حضرت امام صادق عليه السلام اين حقيقت را به ابا بصير اين گونه بيان فرموده اند :

يا أبا بصير ؛ طوبى لمحبّي قائمنا ، المنتظرين لظهوره في غيبته والمطيعين له في ظهوره ، اوليائه اولياء اللَّه لا خوف عليهم ولا هم يحزنون .(1)

اى ابابصير ؛ خوشا به حال دوستداران قائم ما كه در زمان غيبت او منتظر ظهورش مى باشند و در زمان ظهور او فرمانبردار او هستند . اولياء او اولياء خدا هستند ؛ نه حزنى بر آنان هست و نه آنان محزون مى گردند .

بنابراين روايت ، اولياى خداوند و اولياى امام زمان ارواحنا فداه كسانى هستند كه علاوه بر دوستى و انتظار آن حضرت ، در صورت درك ظهور مطيع و فرمانبردار آن حضرت باشند . و از گروهى نباشند كه در ابتداى ظهور از لشكر آن حضرت جدا مى شوند و به صف دشمن مى پيوندند .

اين گونه افراد ، در واقع در انتظار ظهور آن حضرت نبوده اند ، بلكه در انتظار رسيدن خودشان به مقامات و... بوده اند و وقتى كه مى بينند اهداف شان نقش برآب شده و از دارا بودن مقام خبرى نيست از امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه كناره گيرى مى كنند .

ص: 171


1- 142. إحقاق الحقّ : 349/13 ، از ينابيع المودّة : 422 .

دعوت عمومى براى گام برداشتن به سوى تكامل

از برنامه هاى مهمّى كه حضرت ولىّ عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف براى عموم مردم انجام مى دهند ، دعوت همگانى آنان به سوى آيين اسلام است . اين دعوت يك فراخوانى عمومى است ؛ به گونه اى كه مردمان سراسر جهان را - پيرو هر دين و مكتبى كه باشند - به سوى اسلام فراخوانده و از همگان مى خواهند از راه باطل دست برداشته و به سوى دين خدا كه اسلامِ راستين و تشيّع است ، بشتابند .

از آنجا كه اين فراخوانى و دعوت ، همراه با جرياناتى است كه براى همه مردم جهان تازگى دارد و معجزاتى را دربردارد كه تمام ابرقدرت هاى جهان را شكست مى دهد ، در قلب مردمان جاى مى گيرد و مردم گروه گروه به سوى آيين اسلام روى مى آورند .

خداوند بزرگ در اين باره در قرآن كريم مى فرمايد:

«إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ × وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فى دينِ اللَّهِ أَفْواجاً» .(1)

آن زمان كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد و ببينى كه مردمان گروه گروه وارد دين خدا مى شوند .

بنابراين در آن زمان ، مردمان به صورت گروهى - نه تك تك - به اسلام ايمان مى آورند و دسته دسته و گروه گروه به سوى دين اسلام مى شتابند .

روى آوردن مردمانِ جهان به اسلام و گرايش عمومى به دين خدا ، پس از دعوت حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه از مردم براى پذيرش اسلام است و آن بر اثر جريانات شگفت انگيزى است كه آنان از ابتداى ظهور از آن حضرت و از ياوران آن بزرگوار مى بينند . به اين جهت حقّانيّت آنان براى مردم واضح

ص: 172


1- 143. سوره نصر ، آيه 1 و 2 .

مى شود و به اين جهت گروه گروه به سوى دين خدا روى مى آورند .

امام صادق عليه السلام مى فرمايند :

إذا قام القائم عليه السلام دعا النّاس إلى الإسلام جديداً ، وهداهم إلى أمر قد دثر وضلّ عنه الجمهور ، وإنّما سمّي القائم مهديّاً ، لأنّه يهدي إلى أمر مضلول عنه ، وسمّي القائم لقيامه بالحقّ .(1)

هر گاه قائم ما قيام كند ، مردم را دوباره به اسلام دعوت مى نمايد و آنان را به سوى امرى كه كهنه شده و عمده مردم از آن گمراه شده اند ، هدايت و راهنمايى مى نمايد .

و همانا قائم به نام »مهدى« نامگذارى شده ؛ زيرا او به سوى امرِ گمشده هدايت مى شود و به نام »قائم« ناميده شده ؛ زيرا او به حق قيام مى كند .

از اين روايت استفاده مى شود كه حضرت ولىّ عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه پس از قيام ، مردم را با يك دعوت و فراخوانى جديد به سوى اسلام مى خوانند و همچنين آنان را به امرى كه كهنه شده و از آن گمراه شده اند ، هدايت مى كنند .

در اين روايت سخنى از كشتار و خونريزى در ميان نيست ، بلكه پس از قيام ، فراخوانى به اسلام و هدايت و راهنمايى شروع مى شود .

بديهى است دعوت انسان ها به اسلام و راهنمايى آنان به راه حقّ نياز به برهان و دليل دارد و اين همان برنامه اى است كه - طبق روايات - حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه آن را انجام مى دهند .

نتيجه و پيامد اين گونه دعوت كه همراه با برهان و دليل ، اعجاز و جمع بودن همه عوامل ارشاد مردم است ، ايمان و هدايت گروهى و دسته جمعى آنان به سوى اسلام مى باشد .

در آن هنگام است كه قرآن مجيد طراوت و شادابى خود را باز مى يابد و آيين اسلام پس از فرسودگى ، طراوت و حيات تازه پيدا مى كند .

ص: 173


1- 144. بحار الأنوار : 30/51 ، الإرشاد : 344 ، اعلام الورى : 461 ، نوادر الأخبار : 272 .

در زيارت امام حسن عسكرى عليه السلام وارد شده است :

السّلام عليك يا أبا الإمام المنتظر ، الظاهرة للعاقل حجّته ، والثّابتة في اليقين معرفته ، والمحتجب عن أعين الظّالمين ، والمغيّب عن دولة الفاسقين ، والمعيد ربّنا به الإسلام جديداً بعد الإنطماس ، والقرآن غضّاً بعد الإندراس .(1)

سلام بر شما اى پدر امام منتظر كه براى شخص خردمند حجّت و برهان او ظاهر است و معرفت به او در گنجينه يقين ثابت است ، آن امامى كه از ديدگان ظالمين در حجاب است ، و از دولت فاسقين پنهان و غايب است و خداوند به وسيله او اسلام را پس از تغيير ، دوباره حيات تازه مى دهد و قرآن را پس از اندراس طراوت مى بخشد.

كلمه «انطماس» در لغت به معناى «نابود شدن» نيز آمده است . مقصود امام حسن عسكرى عليه السلام در اين روايت هر يك از دو معنى باشد ، دليل بر دگرگونى در چهره اسلام در زمان غيبت مى باشد كه با قيام امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه ، اسلام دوباره ارزش و اصالت خود را بازمى يابد . در هر نقطه اى از كشورهايى كه به نام اسلام شهرت يافته ، احكام دين عمل نشود ، اگرچه به ظاهر نام اسلام وجود داشته باشد تا وقتى كه دستورات آن پياده نشود ، گويا اسلام در آن مناطق محو و نابود شده است .

امر عظيم

آنچه را كه حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه براى جهانيان ظاهر مى سازند ، گاهى در روايات به عنوان امر عظيم و گاهى به عنوان امر جديد مطرح شده است .

ابى سعيد خراسانى مى گويد : به امام صادق عليه السلام عرض كردم :

المهديّ والقائم واحد ؟ فقال : نعم . فقلت : لأيّ شي ء سمّي

ص: 174


1- 145. مصباح الزائر : 410 ، بحار الأنوار : 67/102 ، الصحيفة المباركة المهديّة : 614 .

المهدي ؟ قال : لأنّه يهدي إلى كلّ أمر خفي ، وسمّي القائم لأنّه يقوم بعد ما يموت ، إنّه يقوم بأمر عظيم .(1)

مهدى و قائم يك نفر مى باشد ؟ فرمود : آرى .

گفتم : براى چه ايشان »مهدى« ناميده شده است ؟

فرمود : براى اين كه به هر چيزى كه مخفى باشد ، هدايت مى شود . و »قائم« ناميده شده ؛ زيرا كه او بعد آن كه )نامش( مرده باشد قيام مى كند. قطعاً او به امرى عظيم قيام مى نمايد .

همان گونه كه ديديد ، در اين روايت تصريح شده است كه حضرت قائم ارواحنا فداه براى امر عظيم و بزرگى قيام مى نمايند .

عظمت و بزرگى كارى كه آن حضرت براى برپايى آن قيام مى كنند ، آنچنان بزرگ است كه آن بزرگوار را به خاطر قيامى كه براى آن نموده اند ، «قائم» مى نامند .

آيا اين امر عظيم كه قيام امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف براى آن است ، همان برنامه هايى است كه به وسيله رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و ائمّه اطهار عليهم السلام براى مردمان عنوان شده ، و سپس به خاطر غصب مقام خلافت ، و ظهور بدعت و مرور زمان به دست فراموشى سپرده شده است ؟ يا علاوه بر آن ، امور بزرگ ديگرى را كه خاندان وحى عليهم السلام براى مردم بيان نفرمودند ، توسّط حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه بيان شده و براى عموم مردم آشكار مى شود ؟!

قبل از پاسخ به اين پرسش به روايتى كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است ، توجّه كنيد . آن حضرت فرمودند :

إذا قام القائم عليه السلام جاء بأمر جديد كما دعى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم في بدو الإسلام إلى أمر جديد .(2)

ص: 175


1- 146. بحار الأنوار : 30/51 .
2- 147. بحار الأنوار : 338/52 .

هرگاه قائم عليه السلام قيام نمايد ، امر تازه و جديدى را مى آورد ؛ همان گونه كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در صدر اسلام مردم را به سوى امر جديد فرا خواند .

امام صادق عليه السلام در اين روايت آنچه را كه حضرت ولىّ عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه مى آورند ، تشبيه نموده اند به آنچه را كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در ابتداى ظهور اسلام آوردند .

اين روايت اگر صريح نباشد در اين كه امر تازه و بيان نشده اى را حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه مى آورند ، حداقلّ در اين باره ظهور دارد .

ممكن است بعضى به تشبيهى كه امام صادق عليه السلام در اين روايت نموده اند توجّه نكنند و صراحت روايت و يا حتّى ظهور آن را نيز نپذيرند و بگويند چون بسيارى از دستورات اسلام به مردمان جهان نرسيده است ، پس از بيان آن ها ، براى آنان تازگى دارد و به اين جهت از آن ها به عنوان »امر جديد« ياد شده است .

در پاسخ آن ها مى گوييم : اگر ما مماشات نموده و از صراحت و يا ظهور اين روايت دست برداريم ، نكته ديگرى را عنوان مى كنيم و آن اين است كه آيا رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نفرمودند :

إنّا معاشر الأنبياء نكلّم النّاس على قدر عقولهم .(1)

ما گروه پيامبران ، با مردم به قدر عقل هاى آنان سخن مى گوييم .

با توجّه به اين روايت و همچنين با توجّه به تكامل عقل انسان ها در عصر درخشان ظهور ، متوجّه مى شويم كه حضرت بقيّة اللَّه عجّل اللَّه تعالى فرجه به خاطر رشد عقلى مردم ، مطالب تازه اى را براى آنان بيان مى كنند كه ساير خاندان وحى عليهم السلام آن ها را شايد فقط براى خواصّ اصحاب خود بيان مى نمودند .

بنابراين مشكلى وجود ندارد كه آن حضرت با امر جديد ، دستورات تازه و نكته هاى نو و مهمّى را براى مردم بيان كنند كه جامعه مردم از آن هيچ گونه آگاهى نداشته اند .

ص: 176


1- 148. بحار الأنوار : 242/2 .

البتّه بايد توجّه داشته باشيم كه هر امر جديد و دستور تازه در راستاى آيين حياتبخش اسلام مى باشد ، نه اين كه دين جديدى توسّط حضرت ولىّ عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه بر مردم ارائه شود .

امر عظيم چيست ؟

اكنون اين سئوال مطرح مى شود كه آيا امر جديد كه در اين روايت به آن تصريح شده همان امر عظيم است كه در روايت قبلى ذكر شده بود ؛ اگر مقصود از هر دو (امر جديد و امر عظيم) يك چيز است ، آيا آن امر جديد و امر عظيم كه حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه به آن قيام مى فرمايند چيست ؟

بديهى است كه فقط آگاهانِ از اسرار از پاسخ اين سئوال آگاهى دارند و در روايات اهل بيت عليهم السلام در اين باره چيزى جز اشارات يا نكته هاى سربسته پيدا نمى كنيم .

معنى و تفسير آن ها را كسى جز خواصّى كه با بطون كلمات اهل بيت عليهم السلام آشنايى دارند و از كنايات و اشارات سخنان آنان نكته هاى بزرگ و عظيم مى آموزند ، نمى داند .

آنان كسانى هستند كه از رموزاتِ كلمات خاندان وحى عليهم السلام نكته هاى ناگفته مى يابند .

در روايتى امام صادق عليه السلام فرمودند :

حديث تدريه خير من ألف ترويه ، ولايكون الرجل منكم فقيهاً حتّى يعرف معاريض كلامنا ، وإنّ الكلمة من كلامنا لتنصرف على سبعين وجهاً لنا من جميعها المخرج .(1)

يك روايت را كه معناى آن را بفهميد بهتر از هزار روايت است كه آن را نقل كنيد . هيچ مردى از شما فقيه نيست تا كنايه هاى گفتار ما را بشناسد .

به راستى كه هر يك كلمه از كلام ما به هفتاد معنى برمى گردد كه براى ما از

ص: 177


1- 149. بحار الأنوار : 184/2 .

تمامى آن ها راه خروج )و تكميل معنى( وجود دارد .

در مكتب اهل بيت عليهم السلام اين گونه افراد را يعنى كسانى كه قدرت درك و فهم معانى گوناگون كلمات آن بزرگواران را دارند ، فقيه مى گويند . پس كسى فقيه است كه معاريض گفتار آنان را بفهمد .

به خاطر سنگينى امر عظيم ممكن است عنان قلم به بحث هاى ديگر كشيده شود ، به اين جهت عنان قلم را در بنانِ ضعيف محكم كرده و به بيان مطالب قبل باز مى گرديم .

از آنجا كه توضيح و بيان آن امر عظيم از عهده نويسنده اين سطور خارج است ، قبل از آنكه پاسخ اجمالى آن را بيان كنيم به ذكر اين نكته روح افزا مى پردازيم :

خوشا به حال انسان هايى كه نداى ملكوتى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم از كنار خانه خدا را لبّيك گفته و به پيروى و اطاعت از دستورات آن امام مهربان قيام مى نمايند .

خوشا به حال آن كسانى كه عصر درخشان ظهور را درك مى كنند و از هر دين خرابى دست برداشته و در تحت لواى حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى له الفرج شاهد حكومتِ عدل الهى آن بزرگوار خواهند بود .

مردم آن عصر و زمان در سايه حكومت حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه ، با ساختار وجودى برتر ، حيات قلب و تكامل عقل بر فراز آسمان عالى معارفِ بلند صعود مى نمايند و با رسيدن به رمز و راز خلقت از امر عظيم آگاه مى شوند .

مردم آن زمان درك خواهند كرد كه هر كدام معدنى گرانبها همچون معدن هاى طلا ، نقره ، الماس... (1) بوده اند ، ولى در عصر غيبت كسى آنان را از عظمت وجودشان آگاه نساخته است !

مردم آن دوران خواهند فهميد خداوند بزرگى كه با خلقت انسان خود را

ص: 177


1- 150. اشاره به حديث شريف : «الناس معادن كمعادن الذهب والفضّة» .

احسن الخالقين ناميده است چه قدرت ها و توانايى هاى بزرگى را در وجود آن ها نفهته است . ولى در زمان تاريك غيبت در تاريكى به سر برده و از انوار تابناكى كه از سوى خاندان وحى عليهم السلام بر قلب آنان كه حرم اللَّه است تابيده ، بى خبر مانده اند !

مردم آن زمان كه دستان شفابخش حضرت مهدى ارواحنا فداه عقل و خرد آن ها را كامل كرده و به قلب آنان حيات معنوى مى بخشد ، نظاره گر عالم ملكوت خواهند بود .

اكنون براى اينكه پرسشى كه درباره امر عظيم عنوان كرديم بى پاسخ نماند ، مى گوييم : امر عظيم نكته مهمّى در باب ولايت اهل بيت عليهم السلام مى باشد و در عصر ظهور آن امر عظيم آشكار مى شود .

شناخت رمز ولايت و راز بزرگ اهل بيت عليهم السلام در دوران تيره غيبت براى مردمان امكان ندارد ؛ زيرا در عصر تاريك غيبت ، ميزان درك و فهم و حدّ عقل و درايت انسان ها محدود است و توانايى درك و شناخت مسايل عظيم ولايت را ندارد ، به اين جهت معرفتِ كامل مسايل عظيم ولايى و درك امور مهمِّ مربوط به خاندان وحى امكان ندارد ، تا روزگارى كه حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه ظهور نموده و با دستان شفابخش خود عقل انسان ها را تكميل نموده و مغز بشر قدرت پذيرش مسايل بزرگ معنوى را پيدا نمايد .

در آن زمان كه عقل ها تكامل يافته و خردها از آشفتگى نجات يابد ، حضرت ولىّ عصر عجّل اللَّه تعالى له الفرج نكته هاى بلند معارف را براى مردم بيان مى فرمايند و قرآن درستى آن را گواهى مى دهد .

اين گفتار از جناب محمّد بن عمرو بن الحسن روايت شده است :

... إنّ أمر آل محمّد (عليهم السلام) امر جسيم مقنّع لايستطاع ذكره ، ولو قد قام قائمنا لتكلّم به وصدّقه القرآن .(1)

ص: 178


1- 151. بصائر الدرجات : 28 ، بحار الأنوار : 196/2 .

... امر اهل بيت عليهم السلام امرى است عظيم و در پرده نهان شده ! امكان ذكر آن وجود ندارد و هر گاه قائم ما قيام نمايد آن را بيان مى كند و قرآن آن حضرت را تصديق مى نمايد .

با اين بيان روشن است كه امر ولايت - كه مسأله اى است بسيار باعظمت - امكان ندارد در روزگار تيره غيبت ، رازهاى آن براى عموم مردم بيان شود ، مگر آن زمان كه ستمگران كه باعث ايجاد تيرگى ها و تاريكى ها هستند و مانع تكامل همگانند از ميان برداشته شوند و با ظهور و عنايت امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه عقل و درك انسان ها تكميل شود . در آن هنگام خداوند بزرگ اجازه خواهد داد كه امام زمان ارواحنا فداه حقّ را ظاهر نمايند .

بديهى است آن زمان كه حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى له الفرج لب به سخن بگشايند ، حقّ و حقيقت آشكار شده و شكّ و ترديدى براى مردم باقى نخواهد ماند .

آن بزرگوار در يكى از نامه هاى خود اين گونه فرموده اند :

إذا أذن اللَّه لنا في القول ظهر الحقّ ، واضمحلّ الباطل ، وانحسر عنكم .(1)

آن زمان كه خداوند اذنِ گفتن به ما دهد ، حق ظاهر مى شود و باطل نابود گرديده و آشكار مى گردد .

معارف الهى

خاندان وحى عليهم السلام در رواياتى كه از تيرگى ها و تاريكى هاى دوران غيبت سخن به ميان آورده و عصر درخشان ظهور را در آن ها ترسيم نموده اند، مردمان عصر ظهورِ نور را افرادى رستگار و سعادتمند معرّفى كرده و آنان را انسان هايى رهايى يافته از هلاكت ، توصيف نموده اند و فرموده اند : خوشا به حال كسى كه آن زمان را ببيند .

ص: 179


1- 152. الغيبة شيخ طوسى رحمه الله : 176 .

امام صادق عليه السلام درباره حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه مى فرمايند :

هو المفرّج للكرب عن شيعته بعد ضنك شديد وبلاء طويل وجور ، فطوبى لمن أدرك ذلك الزمان .(1)

او گشايش دهنده هر سختى از شيعه خود مى باشد (و اين) بعد از سختى شديد و بلاى طولانى و ستم است . پس خوشا به حال كسى كه آن زمان را درك نمايد .

آرى ؛ خوشا به حال كسى كه آن زمان را ببيند .

روزگار تكامل جهانى كه هدف از آفرينش جهان فرا رسيدن آن عصر نورانى مى باشد ، عصرى است كه مردم خداوند را به شايستگى عبادت مى كنند . آنان بر اثر شكست نفس ، نابودى شيطان و تكامل عقل خداوند را بندگى مى نمايند و به مقام نورانى خاندان وحى عليهم السلام معرفت پيدا مى كنند .

خداوند مى فرمايد :

«وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ»(2) .

من جنّ و انس را نيافريدم مگر براى اين كه عبادت كنند .

در روايات عبادت و بندگى را به معرفت و آشنايى تفسير فرموده اند .

بنابراين با فرا رسيدن آن روزگارِ سرشار از علم و معرفت ، پس از گذشت قرنهاى طولانى ، هدف خلقت و راز آفرينش تازه عملى مى شود .

در آن عصرِ بى نظير ، همه انسانهاى جهان در راه تكامل قرار گرفته و بر اثر لمس دستان شفابخش منجى عالم بشريّت ، همه بندگان الهى به تكامل عقلى رسيده و از وسوسه هاى نفسانى و افكار شيطانى رهايى يافته و در نتيجه به مقام معرفت نايل مى شوند .

ص: 180


1- 153. كمال الدين : 647 .
2- 154. سوره الذاريات ، آيه 56 .

مردم عصر ظهور از زبان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم

در آن زمان مردم خداوند را به يكتايى بندگى كرده و از مقام نورانيّت اهل بيت عليهم السلام آگاه شده و معرفت پيدا مى كنند و به اين جهت از سيرتى پاك و سيمايى نورافشان برخوردار خواهند بود .

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مردم عصر ظهور را همچون مشك عطرآگين و همچون ماه نورانى معرّفى مى كنند .

در يك روايت طولانى حضرت امام جواد عليه السلام از پدران شان عليهم السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم جريان خروج منتقم آل محمّد صلوات اللَّه عليهم اجمعين را نقل كرده اند . در آن روايت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به اُبىّ بن كعب مى فرمايند :

... يخرج وجبرئيل عن يمنته وميكائيل عن يسرته ، وسوف تذكرون ما أقول لكم ولو بعد حين واُفوّض أمري إلى اللَّه عزّ وجلّ .

يا اُبيّ ؛ طوبى لمن لقيه ، وطوبى لمن أحبّه ، وطوبى لمن قال به ، ينجّيهم من الهلكة . وبالإقرار باللَّه وبرسوله وبجميع الأئمّة ، يفتح اللَّه لهم الجنّة ، مثلهم في الأرض كمثل المسك الّذي يسطع ريحه فلايتغيّر أبداً ، ومثلهم في السّماء كمثل القمر المنير الّذي لايطفأ نوره أبداً .(1)

(حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه) خارج مى شود در حالى كه جبرئيل در طرف راست او و ميكائيل در طرف چپ او است و آنچه را كه براى شما بيان مى كنم به ياد خواهيد آورد اگرچه پس از گذشت زمانى باشد و امر خود را به خداوند عزيز و جليل واگذار مى نمايم .

اى اُبىّ ؛ خوشا به حال كسى كه با او ملاقات كند و خوشا به حال كسى كه او

ص: 181


1- 155. بحار الأنوار : 311/52 .

را دوست داشته باشد و خوشا به حال كسى كه به او معتقد باشد ، او آنان را از هلاكت نجات مى بخشد .

و به خاطر اقرار به خداوند و به رسول او و به همه امامان ، خداوند بهشت را به روى آنان مى گشايد . مثَل آنان در زمين همچون مشك است كه بويش پخش مى شود و تغيير نمى كند و مثَل آنان در آسمان همچون ماهِ نورافشان است كه نورش هرگز خاموش نمى گردد .

چهره هاى همچون ماه نورانىِ مردمان عصر ظهور ، جلوه اى ملكوتى به آنان بخشيده و انوار تابناك معارف الهى كه در سينه دارند ، سيماى آنان را درخشان مى سازد . آنان نظاره گران عالم ملكوت هستند و نظاره بر آن عالم چقدر زيباست !

امام جواد عليه السلام از امام صادق عليه السلام نقل كرده اند كه آن حضرت به جناب الياسِ پيغمبر (1) فرمودند :

فوددت أنّ عينيك تكون مع مهديّ هذه الاُمّة ، والملائكة بسيوف آل داود بين السماء والأرض ، تعذّب أرواح الكفرة من الأموات ، وتلحق بهم أرواح أشباههم من الأحياء ، ثمّ أخرج سيفاً ، ثمّ قال : ها ! إنّ هذا منها .(2)

بسيار دوست دارم كه چشمان تو نظاره گر مهدى اين امّت باشد ، كه ملائكه با شمشيرهاى آل داود در ميان آسمان و زمين ارواح كافرانى را كه از دنيا رفته اند عذاب مى دهند و كفّار زنده را به آنان محلق مى كنند .

آن گاه امام صادق عليه السلام شمشيرى را بيرون آوردند و فرمودند : ها ! اين يكى از آن ها است !

چقدر زيباست نظاره بر ملائكه اى كه با شمشيرهاى خون آشام كافران را راهى دوزخ مى سازند .

ص: 182


1- 156. حضرت الياس يكى از چهار پيامبرى است كه در قيد حيات مى باشد و در عصر غيبت و ظهور از ياوران حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه است .
2- 157. بحار الأنوار : 364/46 .

حكومت در جهان مرئى و نامرئى

مسأله علم امام عليه السلام يكى از اركان اعتقادى ما در باب معارف خاندان وحى عليهم السلام است ، و از نظر ما بر اساس دلالت بسيارى از روايات ، علم ائمّه اطهار عليهم السلام ، از مطالب مهمّ و جالب مباحث اعتقادى مى باشد .

در زيارت امام عصر ارواحنا فداه مى خوانيم :

قد آتاكم اللَّه يا آل ياسين خلافته ، وعِلْم مجاري أمره فيما قضاه ودبّره ورتّبه وأراده في ملكوته .(1)

اى آل ياسين ؛ خداوند مقام جانشينى خود را به شما داده است ، و به مجارى امر خود در ملكوت خود نسبت به آنچه حكم مى كند و تدبير و تنظيم مى نمايد و اراده مى كند ، به شما علم و آگاهى داده است .

پس از بيان اين مقدّمه بايد توجّه داشته باشيم كه عصر درخشان ظهور ، عصر حكومت و پياده شدن علم و آگاهى است . در آن روزگار بسيار باعظمت، حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف بر اساس علم و دانش خويش عدالت را در سراسر عالم اجراء نموده و جهان مرئى و نامرئى را حيات تازه مى بخشند .

با استفاده از بعضى از رواياتى كه درباره شگفتى هاى عصر ظهور وارد شده است ، حضرت امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف نه تنها به تكميل و پاكسازى عالم مرئى مى پردازند بلكه جهان نامرئى را نيز از وجود موجودات پليد پاك مى سازند .

با اين بيان روشن مى شود كه قيام آن بزرگوار تنها جنبه ظاهرى ندارد ، بلكه علاوه بر عالم ظاهر و مرئى به تكميل عالم نامرئى نيز مى پردازند و موجودات عالم غير مرئى نيز در پرتو حكومت الهى آن بزرگوار قرار مى گيرند .

پس قيام آن حضرت ، يك قيام همه جانبه ، فراگير و كامل است كه همه ابعاد

ص: 183


1- 158. صحيفه مهدّيه : 571 .

جهان را فرا مى گيرد و عالم مرئى و عالم نامرئى را به تكامل مى رساند .

بنابراين نمى توان گفت : قيام آن حضرت ، فقط انقلاب از نظر مادّه و ظاهر مى باشد و فقط شامل جهانِ آشكار و مرئى مى شود ، بلكه بايد بدانيم موجودات نامرئى - مانند اجنّه و شياطين - نيز در پرتو حكومت آن حضرت قرار خواهند گرفت و آن ها نيز پاكسازى شده و يا به تكامل مى رسند .

عالم ملك و عالم ملكوت

با نيروهاى باطنى و حواسّ درونى بايد به عالم غيب و عالم ملكوت راه يافت . عصر ظهور ، عصر تكامل عالم ملك و همچنين راه يابى به عالم عظيمِ ملكوت است .

با اين كه در عصر غيبت نيز انسان مى تواند كليدهاى ورود به عالم غيب را در اختيار بگيرد و قدرت هاى درونى او مى تواند آدمى را به سوى عالم ملكوت برساند ، ولى افرادى اندك در عصر غيبت به عالم عظيم ملكوت راه مى يابند ، در حالى كه آشنايى با عالم ملكوت در عصر ظهور يك مسأله عمومى مى باشد و به صورت يك جريان عادّى براى مردمان آن روزگار پرشكوه درمى آيد .

كسانى كه به صورت مادرزادى بعضى از حواسّ ظاهرى را فاقد هستند - مثلاً از اوّل توّلد قدرت ديدن يا شنيدن نداشته اند - نمى توانند ديدنى ها و شنيدنى ها را آن گونه كه هست درك كنند و اگر منكر آن ها شوند ، دليل بر نقص و عجز خود آنان است نه آن كه گواه بر نبودن ديدنيها و شنيدنيها باشد .

به همين گونه كسانى كه منكر عالم ملكوت مى باشند اين خود دليل بر نقص و عجز آنان در درك عالم پهناور ملكوت مى باشد ، نه دليل بر عدم وجود آن . و همان گونه كه اگر اعجاز رخ داده و بر اثر معجزه اى فرد نابينا قدرت ديدن پيدا كند ، كم كم ديدنى ها براى او به صورت عادّى جلوه گر مى شوند و با جهانِ ديدنى ها و عالم مُلك آشنا شده و به صورت عادّى و طبيعى برخورد مى كند .

ص: 184

در روزگار پرشكوه ظهور نيز بر اثر به كار افتادن حواسّ باطنى و قدرت هاى درونى نه تنها مردم عصر ظهور با عالم عظيم ملكوت آشنا شده و آن را مى بينند ، بلكه اين حالت براى آنان عادّى شده و به آن اُنس مى گيرند . ديدن ملائكه ، همنشينى با آنان و سير با ملائكه از امورى است كه در روايات اهل بيت عليهم السلام به آن تصريح شده است .

مردمان آن روزگار فرخنده درخواهند يافت كه چگونه به عالم ملك و به جهان ماديّات دل بسته بودند؟! و چگونه از عالم عظيم ملكوت غافل بوده اند؟! و سالهايى از عمر خود را سپرى نمودند و با وجود حضرت مهدى ارواحنا فداه در اين عالم - گرچه زمان غيبت بوده - چرا نتوانستند قدرت هاى درونى و حواسّ باطنى خود را شكوفا سازند ؟!

حسرت و تأسّف آنان آن گاه افزايش مى يابد كه به درگذشت بسيارى از عزيزان و نزديكان خود توجّه مى كنند و درك مى كنند كه بسيارى از آنان را در دوران تيره غيبت از دست داده اند و بدون اين كه آنان چيزى از جلوه هاى بزرگ عالم عظيم ملكوت را ببينند ، قدم در خاك نهاده اند و همچون افراد نابينايى كه نابينا به دنيا آمده و نابينا دنيا را ترك كرده اند ، عزيزان آنان نيز ، راه به عالم ملكوت نيافته و جهان را وداع كرده و در زير خاك نهان گشته اند .

به اين جهت آرزو مى كنند كه اى كاش آنان نيز زنده بودند و در روزگار فرخنده ظهور - كه عصر تكامل قدرت هاى عظيم انسانى است - به تكامل دست يافته و از تماشاى عالم بزرگ ملكوت بهره مند مى شدند و در كنار هم به سر مى بردند .

اين حقيقتى است كه بارها ائمّه اطهار عليهم السلام آن را بيان نموده اند تا همگان از اين حقيقت آگاهى يابند . ولى افسوس كه عالم مادّه آنچنان ما را به عالم ملك پيوند زده و با آن مأنوس ساخته است كه از حقايق بزرگ عالم هستى غافل مانده ايم .

ص: 185

راه يابى به عالم ملكوت يا از ويژگى هاى عصر ظهور

همان گونه كه گفتيم در عصر ظهور همه مردمان جهان ، پاك انديش و داراى شرافت و صلاحيّت مى باشند . در آن دوران شكوهمند همه مردان و زنان جهان صالح و صالحه هستند ؛ زيرا زمانى كه حكومت از آنِ صالحان باشد ، همگان را به سوى صلاح رهنمون مى شوند و آنان را به اعمال صالح عامل مى گردانند . خداوند بزرگ در قرآن كريم در اين باره فرموده است :

«إِنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» .(1)

همانا زمين را بندگانِ صالح من به ارث مى برند .

يكى از ويژگى هاى مهمّ دولت كريمه امام زمان عجّل اللَّه تعالى له الفرج شايستگى، صلاحيّت و صالح بودن جامعه بشريّت در آن روزگار فرخنده است ؛ زيرا پس از نابودى عوامل فساد و تباهى و ايجاد وسيله هاى هدايت و سداد ، راهى براى فساد باقى نمى ماند و مردمان جهان به خاطر تحوّل اساسى كه در وجود آنان ايجاد مى شود ، از گمراهى و تباهى دور شده و به سوى رشد و تعالى روى مى آورند . دور شدن آنان از فساد و روى آوردن آنان به صلاحيّت و سداد ، سبب مى شود كه جامعه جهانى آن روزگار را همه افراد صالح تشكيل دهند و همگان به سوى اعمال پسنديده و داراى صلاحيّت رو آورند .

در اين صورت درهاى عالم ملكوت به سوى جامعه بشرى گشوده مى شود و انسان ها نظاره گر جهان نامرئى ملكوت شده و به آن راه مى يابند ؛ زيرا اين ، لازمه عمل صالح و شايسته است .

بديهى است عمل صالح در ساختار وجود انسان تحوّل و دگرگونى ايجاد مى كند و درهاى بسته را به سوى او مى گشايد .

در صحيفه نجات حضرت ادريس آمده است :

ص: 186


1- 159. سوره انبياء ، آيه 105 .

وبالعمل الصالح ينال ملكوت السّماء .(1)

به وسيله عمل صالح ، انسان به ملكوت آسمان راه مى يابد .

آنچه تاكنون دنيا به آن راه يافته است ، نقطه اى بسيار كوچك از آسمان و فضا مى باشد . تازه آن هم به جنبه مادّى آن راه يافته است نه جنبه ملكوتى آن . ولى در عصر ظهور چون عمل صالح همگانى مى شود و كارهاى زشت ريشه كن مى شود ، انسان ها به ملكوت آسمان و فضا راه مى يابند .

پس در آن زمان فرخنده جامعه جهانى ، جامعه اى راه يافته و ملكوتى است كه از ويژگى هاى بسيار عظيمِ مناسب با آن عصرِ پيشرفته ، برخوردار است .

اميدواريم خداوند بزرگ هرچه زودتر آن روزگارِ رهايى را برساند ، و جامعه بشريّت را در دولت كريمه امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه به نهايى ترين درجه كمال و تمدّن برساند .

در دولت الهى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه شگفتى هاى جهان آفرينش براى انسان ها ظاهر مى شود و همگان مى توانند چيزهايى را كه نديده اند ببينند ؛ زيرا در آن زمان ديدگان همه پاك است و به همين جهت مى توانند شگفتى هاى جهان را ببينند .

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند :

غضّوا أبصاركم ، ترون العجايب .(2)

چشمان خود را (از حرام و دلبستگى هاى دنيا) ببنديد ، عجايب جهان را مى بينيد !

زيرا شگفتى هاى عالم وجود ، بيشتر در عالم غيب و نهان قرار دارد ، گرچه جهان مرئىِ ما نيز عجايب فراوانى را دربردارد ولى در مقايسه با واقعيّت هاى جهانِ ناپيدا ، اندك است .

ص: 187


1- 160. بحار الأنوار : 465/95 .
2- 161. مصباح الشريعة : 9 .

براى ديدن شگفتى هاى عالم آفرينش و مسايل عجيب جهانِ پيدا و ناپيدا بايد ديدگان را نه تنها از حرام بلكه از آنچه وسيله دلبستگى انسان مى شود ، فرو بست .

اگر كسى بتواند ديده خود را از هر چه سبب دلبستگى مى شود فرو بندد و به مظاهر فريبنده دنيا چشم ندوزد ، دلش از آلودگى ها پاك مى شود و مى تواند نظاره گر عجايب خلقت و شگفتى هاى جهان آفرينش شود .

در اين باره رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم چنين فرموده اند :

لولا أنّ الشياطين يحومون على قلوب بني آدم ، لنظروا إلى الملكوت.(1)

اگر شيطان ها اطراف دل هاى بشر را فرا نمى گرفتند ، آنان به عالم ملكوت نظاره مى كردند .

بنابراين در روزگارى كه ابليس و شياطين نابود شده و از وسوسه هاى گمراه كننده آنان اثرى نيست ، قلب انسانها را نورانيّت و صفا فرا گرفته و مى توانند به عالم نورانى ملكوت نظاره كنند و با ديدن آن بر صفا و نورانيّت خود بيفزايند .

نكته مهمّ يا احساس حضور !

اكنون به اين نكته مهمّ توجّه كنيد : در عصر ظهور در عالم ملك و ملكوت چه وجودى از حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه ملكوتى تر است ؟ پس در آن زمان در هر كجاى گيتى كه باشند مى توانند نظاره گر حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه و خود را در حضور آن بزرگوار ببينند . براى روشن شدن احساس حضور به روايت بسيار جالب ابوبصير درباره احساس حضور رجوع كنيد .(2)

بايد توجّه داشته باشيم در دوران غيبت دو عامل مهمّ مانع احساس حضور

ص: 188


1- 162. بحار الأنوار : 59/70 .
2- 163. صحيفه مهديّه : 93 .

و نظاره گر شدن و راه يابى انسان ها به عالم ملكوت مى باشند . آن دو يكى شيطان و ديگرى نفس امّاره است ؛ كه در عصر درخشان ظهور شيطان نابود شده و نفس امّاره انسان ها تحوّل مى يابد و به مراحل عالى مى رسد .

به همين جهت در عصر ظهور ، مانعى براى راه يابى به عالم ملكوت در برابر جامعه صالح آن دوران وجود ندارد . ولى در اين دوران ، شيطان با نيرنگ هاى خود نفس امّاره انسان را مى فريبد و با كمك نفس ، مانع جذب شدن او به سوى عالم ملكوت مى شود و پر و بال او را بسته و در عالم ملك زمين گير مى سازد .

بر اين اساس، جامعه دوران غيبت نه تنها نمى تواند نظاره گر عالم شگفت انگيز ملكوت باشد ، بلكه گاهى افرادى به انكار آن مى پردازند ! به اين جهت جامعه ما وظيفه دارد تفاوت هاى دو عصر را بجويد تا شايد راه نجات را بيابد .

سخنى با غيرتمندان

درباره تفاوت هاى موجود بين دوران تاريك غيبت و عصر درخشان ظهور ، نكته هاى اساسى فراوانى وجود دارد كه ويژگى هاى عصر ظهور ، آن زمان را از دوران غيبت در نهايت برترى قرار مى دهد اگر چه متأسّفانه جامعه ما از آن ويژگى ها و برترى ها كمتر آگاهى دارد و به همين جهت از آشنايى با باب بسيار بزرگى از معارف مكتب اهل بيت عليهم السلام محروم است .

هر شيعه غيرتمند بايد امورى را كه سبب توقّف و زمين گير شدن او شده است ، بشناسد و نيز از عوامل رشد و تعالى خود آگاه باشد .

هر شيعه غيرتمند بايد بداند چرا پر و بالش بسته شده ؟ چگونه مى تواند آن ها را بگشايد ؟ و چه عواملى پر و بال او را بسته است ؟

طرح اين سئوال ها از اين جهت است كه جامعه ما اگر پاسخ اين سئوال ها را بداند با دانستن و به كار بستن آن ها زمينه ساز دولت كريمه امام زمان ارواحنا فداه خواهد بود .

ص: 189

اى جوانان غيرتمند شيعه ! اى پسران و دختران پاك طينتِ پيرو مكتب وحى ! و اى تمامى مردان و زنانى كه صدها و هزاران بار به خاطر غصب خلافت و خانه نشينى امير عالم هستى اشك ماتم ريخته ايد و از سكوت مسلمانان آن زمان حسرت خورده ايد ! آيا سزاوار است همچون آنان آرام گرفته و همانند آنان بى تفاوت باشيد ؟ مگر غصب مقام اهل بيت عليهم السلام چند قرن بايد تداوم يابد ؟ آيا دوازده قرن غيبت و غربت حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه كافى نيست ؟!

چرا قرن ها از مظلوميّت اهل بيت عليهم السلام مى گذرد و شيعيان همچنان از اين امر مهمّ در غفلت هستند ؟ چه چيزى باعث بى تفاوتى آنان شده است ؟ و چرا ...

در پاسخ به اين پرسش ها مى گوييم : شكسته باد دستان ناشناخته اى كه قرن ها جهان را با نقشه هاى شوم خويش از اصل دين غافل نموده تا در نتيجه مردم باب شهر علم و ولايت را به دست فراموشى سپارند . و بريده باد دستان مرموزى كه از آستين آمريكا ، انگليس و... درآمد و با تبليس ابليس به تدليس امّت پرداخت و آنان را در طول قرون و اعصار از اصل و رئيسِ مكتب غافل و دور ساخت . گرچه امّت هم علاوه بر قصور تقصير نيز دارد .

اكنون با اميد به شركت در شكستن و بريدن دستان مرموز ناشناخته ، به اصل مطلب بازمى گرديم و به بيان يكى از ويژگى هاى حكومت عدالت گستر حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه مى پردازيم :

عصر ظهور ، عصر اطمينان و آرامش

ويژگى ها، برترى ها ، امتيازهاى عصر درخشان ظهور نسبت به عصر غيبت بسيار است ، به گونه اى كه ما در اين كتاب تنها درباره چند نمونه از آن ها مطالبى را عنوان نموده ايم . يكى از آن ويژگى ها كه در ارتباط با بحث ما مى باشد اين است كه آن دوران شكوهمند عصر آرامش است .

عصر نجات و آسايش از شك و دلهره است ، عصر رهايى از افسردگى و فرسودگى دل از افكار سياه و ويرانگر است ؛ زيرا در آن روزگار با نابودى

ص: 190

شيطان ، تحوّل نفس و تكامل عقل انسان ها ، خدا و امام زمان ارواحنا فداه را در خاطره ها ياد مى كنند و اين خود باعث آرامش آن ها مى شود . زيرا ياد خداوند آسايش دهنده و آرام بخش است .

خداوند در قرآن كريم مى فرمايد :

«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنّ الْقُلُوب» .(1)

آگاه باش با ياد خداوند دل ها آرامش مى يابند .

ياد خداوند هم براى انسان يقين آور است و هم بر يقين او مى افزايد . و بر اثر يقين در انسان حالت آرامش و آسودگى خاطر ايجاد مى شود يعنى قلب آرام مى گيرد و براى شك و ترديد و دلهره جايى باقى نمى ماند . به اين گونه انسان بر نفس خود مسلّط مى شود و مى تواند او را كنترل نموده و مهار نمايد و از خطر وسوسه شيطان نيز در امان مى ماند .

زيرا وسوسه شيطان در صورتى تأثير مى كند كه بتواند انسان را به كارى تحريك كند و كسى كه در آرامش است وسوسه در او اثر نمى گذارد مگر آن كه آرامش خود را از دست بدهد .

بنابراين انسانى كه قلبش آرامش يافته تا وقتى كه اين حالت را حفظ كند بر نفس و شيطان غالب و پيروز است و مى تواند حضور را احساس كند ، همان گونه كه حالت حضور مى تواند به انسان آرامش بخشيده و او را از گناه بازدارد .

اكنون به اين روايت توجّه كنيد : از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام سئوال شد : براى فرو بستن چشم از چه راهى مى توان كمك گرفت ؟

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در پاسخ فرمودند :

بالخمود تحت السلطان المطّلع على سرّك .(2)

با آرام گرفتن در حضور سلطانى كه از سرّ تو آگاه است .

ص: 191


1- 164. سوره رعد ، آيه 28 .
2- 165. مصباح الشريعة : 9 .

اگر انسان بداند كه خداوند و جانشينان او از ظاهر و باطن او آگاهند و در هر لحظه در حضور آنان است و از اين حقيقت غفلت نورزد ، ناخودآگاه ديدگانش از آنچه مايه دلبستگى و نگاه او مى شود بسته مى شود .

به اين جهت برخى از اولياء خدا ، براى دل بريدن از اغيار و راه يافتن به مقام قرب معنوى ، حالت حضور را مراعات مى كردند و خود را در محضر امام عصر ارواحنا فداه مى ديدند .

هر چه حالت حضور افزوده شود و انسان خود را بيشتر در محضر خدا و امام زمان ارواحنا فداه ببيند ، آسان تر و بهتر مى تواند از آنچه مورد رضايت آنان نيست ، دست بردارد ؛ بلكه حالت حضور ، كم كم حالات ارزنده را بدون تحميل و تحمّل و ناخودآگاه براى آنان ايجاد مى كند .

زيرا حالت حضور يك عامل بسيار مؤثّر و قوى براى كشيده شدن انسان به سوى خوبى ها و اعمال شايسته و صالح مى باشد .

عصر ظهور ، عصر حضور

با دقّت در روايتى كه از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرديم ، متوجّه مى شويم : آرام گرفتن در حضور شخص مقتدرى كه آگاه از باطن و سرّ انسان است ، سبب مى شود كه بتواند ديدگان خود را از حرام ببندد ؛ آن هم در عصر غيبت كه عصر هجوم شياطين و تحريكات نفسانى است . در چنين دورانى ، انسان مى تواند مالك ديدگان خود باشد و آن ها را كنترل كند .

بنابراين در عصر رهايى كه انسان از شرّ شيطان رجيم و نفس امّاره نجات يافته است به راحتى مى تواند در آرامش كامل قرار گيرد . و همان گونه كه گفتيم با پاك شدن دل و آرامش قلب انسان مى تواند نظاره گر عالم ملكوت باشد و به اين گونه ، حالت حضور را احساس نمايد .

از آنجا كه درباره حالت حضور و قدرت هاى معنوى انسان در عصر ظهور سخن و معناى حضور همچون معناى ظهور به خوبى واضح نشده است ،

ص: 192

سزاوار درباره اين جريان بسيار حياتى و ارزنده بيشتر سخن بگوييم .

به اين جهت قبل از آن كه روايتى را در اين باره نقل كنيم مى گوييم :

در زمان ظهور ، توانايى هاى انسان در اوج خود قرار مى گيرد ؛ بطورى كه داراى شخصيّتى تازه و جديد مى شود و از امكانات و قدرت هاى فوق العاده برخوردار مى گردد .

انسان در عصر پيشرفته ظهور نه تنها در مسائل مهمّ روحى و قدرت هاى عقلى ، پيشرفت هاى شگفت انگيز مى كند ، بلكه از نظر قدرت هاى جسمى نيز چنان تكامل مى يابد كه صفحات جديدى از تاريخ در صحنه جهان گشوده مى شود ؛ زيرا تاريخ ، اجتماعى را به ياد ندارد كه همچون اجتماع پيشرفته و تكامل يافته عصر ظهور به صحنه گيتى پا گذارده باشد.

انسان عصر ظهور ، به رهبرى و امامت حضرت بقيّةاللَّه ارواحنا فداه همه قدرت هايى را كه در وجود خويش دارد ظاهر مى سازد و جهان را سرشار از طراوت ، تازگى و قدرت هاى نهفته خويش مى سازد . همان گونه كه در آن روزگار ، زمين همه گنج هاى خود را آشكار مى سازد و آنچه در اعماق زمين وجود دارد هويدا مى شود ؛ در آن زمان همه قدرت ها و توانايى هايى كه در اعماق وجود انسان ها نهفته است ، آشكار مى شود و بهره بردارى و استفاده از قدرت هاى خارق العاده اى كه در وجود انسان قرار دارد ، به راحتى انجام مى گيرد .

انسان ها اگرچه از نظر مادّى داراى جسمى كوچك هستند ولى جهانى از اسرار و قدرت هاى ناشناخته را در خود پنهان نموده اند كه در روزگار پرشكوه ظهور آن ها را آشكار مى كنند و به اين وسيله ، صحنه گيتى چهره اى ديگر به خود مى گيرد .

در عصر درخشان ظهور ، تحوّلات و دگرگونى هاى گوناگونى صحنه گيتى را فرا مى گيرد كه ما اكنون با راهيابى از كلمات خاندان وحى عليهم السلام گوشه هايى از آن را مى توانيم درك كنيم .

ص: 193

(1)

تكامل علم و فرهنگ

اشاره

ص: 194


1- 7. بحار الأنوار : 156/51 .

ص: 195

عصر ظهور يا عصر تكامل علم و فرهنگ

دنيا در آرزوى پيشرفت هاى سريع و دست يافتن به رازهاى بزرگ علم و دانش مى باشد و در انتظار روزگارى بسر مى برد كه تحوّلى عظيم ، چهره جهان را فروغى ديگر بخشد و صحنه گيتى را به بهشت برين همانند نمايد .

اين آرزو در صورتى تحقّق مى پذيرد كه نداى حياتبخش مصلح جهان در سراسر گيتى طنين افكن شود و يكايك مردم جهان در يك لحظه هر يك به زبان خود آواى جانبخش حضرت مهدى ارواحنا فداه را بشنوند .

در آن زمان ، تحوّل بزرگ جهان آغاز مى شود و حضرت ولىّ عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه قيام مى كنند و به همراه انسان هايى پاك با استفاده از نيروهاى خارق العاده و شگفت انگيز و با هميارى قدرت هاى نامرئى و غيبى نبرد سرنوشت ساز جهان را آغاز مى كنند و در مدّتى كوتاه سراسر گيتى را از وجود ستمگران عالم پاك مى سازند . و به اين گونه ، تكامل نهايى بشر آغاز مى شود .

در حكومت الهى خاندان وحى عليهم السلام آنچنان علم و دانش در سراسر جهان گسترده مى شود و جامعه انسانى به تعالى و تكامل راه مى يابد كه برتر و بالاتر از انديشه ما است .

تكامل نهايى نيروهاى عقل در روزگار پرشكوه ظهور ، تمدّن عظيمى را به

ص: 196

وجود مى آورد كه اكنون از قدرت درك ما خارج است .

چگونه ما مى توانيم عظمت حكومت جاودانه حضرت ولى عصر ارواحنا فداه را در ذهن خود ترسيم كنيم ؟

پيشرفت هاى كامپيوترى و امكان ارتباطات جهانى به وسيله كامپيوتر مى تواند اين حقيقت را به ذهن ها نزديك كند و باورِ انسان هاى پويا را بر اين اعتقاد دينى تحكيم نمايد ؛ زيرا شگفتى هايى كه كامپيوتر به ما عرضه مى كند و تسهيلاتى كه در برنامه هاى علمى جهان ارائه مى دهد ، تا سال هايى نه چندان دور ، برتر از باور ما بود .

اين گونه پيشرفت ها ، اين حقيقت را ثابت مى كند كه انسان مى تواند بر اساس تعالى و تكامل به رازهاى ناشناخته و عظيمى راه يابد كه اكنون فوق تصوّر و انديشه اوست .

به اين دليل ما در آرزو و انتظار روزگارى هستيم كه بر اساس راهنمايى هاى امام عصر ارواحنا فداه ، انسان ها بتوانند از همه قدرت ها و امكانات ذهن خويش استفاده كنند ، و در بهشت برينِ ظهور - همچون بهشت آخرت - اراده خود را پربار نمايند و تنها نيكى ها و نيكويى ها را بخواهند و فقط آن ها را بجويند .

پيشرفت علم و دانش در آينده از نظر خاندان وحى عليهم السلام

اكنون روايتى را كه در مدارك متعدّد نقل شده و گواه بر گسترش علم و دانش در سراسر جهان و در ميان همه مردمان و در همه رشته هاى گوناگون است ، نقل مى كنيم : امام صادق عليه السلام فرمودند:

العلم سبعة وعشرون حرفاً ، فجميع ما جاءت به الرسل حرفان ، فلم يعرف النّاس حتّى اليوم غير الحرفين ، فإذا قام قائمنا أخرج الخمسة والعشرين حرفاً فبثّها في النّاس ، وضمّ إليها الحرفين ، حتّى يبثّها سبعة وعشرين حرفاً .(1)

ص: 197


1- 166. بحار الأنوار : 336/52 ، مختصر البصائر : 320 ، نوادر الأخبار : 278 و در الخرائج: 841/2 با اندكى تفاوت.

علم بيست و هفت حرف است ، پس همه آنچه را كه هر يك از پيامبران آوردند دو حرف است و تا امروز مردم غير از آن دو حرف را نمى شناسند و آن گاه كه قائم ما قيام نمايد ، بيست و پنج حرف ديگر را خارج ساخته و در ميان مردم منتشر مى سازد و دو حرف ديگر را به آن ها مى افزايد تا تمام بيست و هفت حرفِ علم را در ميان مردم منتشر نمايد .

نكته هاى مهمّ روايت

در اين روايت ، نكته هاى شايان توجّهى وجود دارد كه از آينده اى بسيار درخشان و جهانى سرشار از علم و دانش ، حكايت مى كند . اكنون توجّه شما را به بعضى از نكته ها جلب مى نماييم :

1 - در كلام امام صادق عليه السلام كه مى فرمايد : »فبثّها في النّاس« ، دليل بر يك مطلب بسيار مهمّ است و آن فراگير شدن ، عمومى بودن و منتشر شدن علم در ميان همه افراد جامعه است )به دليل الف و لام در كلمه النّاس( . بنابراين در آن زمان همه مردم به ارتقاء علمى و فرهنگى راه مى يابند و علم و دانش مخصوص عدّه اى خاصّ و اندك از مردم جامعه نيست . پس در آن عصر درخشان همه مردمان جهان از نعمت علم و دانش بهره مند خواهند بود .

2 - قبل از قيام حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه علم و دانش در ميان همه مردم جامعه وجود ندارد بلكه اختصاص به گروهى اندك دارد و آنان نيز به همه علوم راه نمى يابند بلكه به برخى از علوم راه مى يابند .

3 - علم و دانش در عصر تكامل نه همچون علم و دانش در اين زمان است ؛ زيرا علم و دانش در آن زمان ، بسيار گسترده و توسعه يافته است . در آن زمان افراد جامعه از انواع علم و دانش برخوردار خواهند بود .

كلمه »العلم« به دليل »الف و لام« آن يعنى جنس علم و مجموعه آنچه كه دانش شمرده مى شود ، مجموعه همه آن ها در گذشته و حال تا قبل از قيام و پس از ظهور ، بيست و هفت حرف است .

ص: 198

از عصر پيامبران تا پايان عصر غيبت هر چه دانشِ بشر پيشرفت كند ، به دو حرف از آن راه مى يابد و در عصر ظهور بيست و پنج حرف ديگر علوم به آن ضميمه مى شود(1) و يك فرهنگ عظيم و تكامل يافته و بسيار درخشان در ميان همه افراد جامعه به وجود مى آيد .

آنچه در زمان پيامبران مرسل و تا زمان امام صادق عليه السلام و تا قبل از قيام امام عصر ارواحنا فداه بوده و خواهد بود دو حرف از علم است .

با توجّه به همه پيشرفتى كه علم از زمان پيامبران مرسل و تا زمان امام صادق عليه السلام نمود و با توجّه به همه علومى كه امام صادق عليه السلام در صنعت و شيمى و غير آن ، آن را براى جابر و ديگران از اصحاب خاصّ خود بيان كردند و آنچه پس از آن حضرت تا قيام امام زمان ارواحنا فداه پيشرفت نموده ، امام صادق عليه السلام همه را دو حرف مى دانند . اين نكته وقتى جلوه خواهد كرد كه از علومى كه امام صادق عليه السلام ظاهر نموده اند و هنوز مورد تعجّب دانشمندان است ، اطّلاع داشته باشيم .

4 - در آن روزگار، مردم درك خواهند نمود كه علم يعنى چه؟ و دانشمندان چه كسانى هستند ؟ زيرا علم و دانش در آن زمان از آبشخور وحى سرچشمه مى گيرد و با عنايت حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه به مردم ارائه مى شود .

در آن زمان علم و دانشِ واقعى و صحيح در ميان مردم منتشر مى شود ، نه علوم بى پايه اى كه بر اساس فرضيّه و تئورى به خورد دانش آموزان داده مى شود .

5 - در آن زمان از علم دروغين خبرى نيست و از فريبكارى دانشمندان، ملّت ها به گمراهى كشيده نمى شوند . در آن زمان علم و دانش وسيله راهنمايى مردم است و كسى همچون »ارشميدس« نمى تواند هزار و ششصد سال مردم را گمراه كند .

ص: 199


1- 167. اگر ما به ظاهر روايت عمل كنيم پيشرفت علم در آن حدّ خواهد بود كه گفتيم ولى اگر روايت را توجيه كنيم ، مجموعه علم و دانش تا پايان عصر غيبت ، قابل مقايسه با علم و دانش در عصر ظهور نيست .

در آن زمان از كتاب هاى كلاسيكِ وقت گير كه استعمارگران براى كشورهاى ضعيف برنامه ريزى كرده اند ، و از علم هاى ديكته شده و دانش هاى دستور داده شده خبرى نيست ، از نمره هاى دلارى و از مدارك سفارشى اثرى وجود ندارد .

در آن زمان همه مردمان جهان دانشمندند و همه دانشمندان واقعاً داراى علم و دانش و فرهنگِ پيشرفته هستند نه آن كه با مدارك غير واقعى در زمره دانشمندان به حساب آيند .

6 - مجموعه همه علوم تكامل يافته و در ميان مردم منتشر مى شود . يعنى هر رشته از رشته هاى علم در مرحله بالا و نهايى خود در ميان جامعه رواج مى يابد و مردم از آن بهره مى برند .

همان گونه كه در عصر درخشان ظهور ، جامعه از نظر اقتصادى ، كشاورزى ، امنيّتى و... پيشرفته است و مردم از نعمت وجود آن ها كاملاً برخوردار مى باشند ، از نظر علم و دانش نيز كاملاً بهره مند شده و احساس كمبودِ علمى براى آنان وجود ندارد .

تحليل روايت

نكته اى كه در روايت وجود دارد اين است كه علم و دانش از زمان پيامبران تا عصر معصومين عليهم السلام و تا قبل از فرارسيدن روزگار ظهور يكسان بوده و در تمام اين زمان ها ، علم از دو جزء فراتر نرفته و نخواهد رفت .

زيرا بنا به فرمايش امام صادق عليه السلام : 1 - همه علومى كه پيامبران آوردند دو حرف است، 2 - تا زمان امام صادق عليه السلام مردم غير از آن دو حرف را نمى شناسند، 3 - زمانى كه حضرت قائم عليه السلام قيام نمايد ، بيست و پنج حرف ديگر را خارج ساخته و با دو حرف ديگر در ميان مردم منتشر مى سازد .

از آنجا كه علم و دانش در زمان امام صادق عليه السلام و تا قبل از ظهور حضرت ، بسيار گسترده تر از زمان انبياء بوده است ، بايد از ظاهر روايت دست برداشته و

ص: 200

بگوييم مقصود امام عليه السلام چيز ديگرى بوده است كه راوى آن را واضح بيان نكرده است ؛ زيرا بديهى است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و ائمّه اطهار عليهم السلام علوم و معارف فراوانى را بيان نموده اند كه قبل از ايشان هيچ يك از پيامبران به بيان آن ها نپرداخته اند .

آيا آنچه را كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و اوصياء آن حضرت آوردند ، همان علوم و معارفى بوده است كه پيامبران گذشته آورده اند و خاندان وحى عليهم السلام در آن ها تحوّل ايجاد نكرده و چيزى بر آن علوم نيفزوده اند ؟! اگر اين چنين است پس مزيّت و برترى اسلام بر اديان ديگر به چيست ؟

بديهى است كسى نمى تواند معتقد باشد كه علم و دانش رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم همان دانش پيامبرانِ قبل از ايشان است .

بنابراين بايد بگوييم نكته اى در مقصود امام عليه السلام از اين روايت وجود دارد كه براى به دست آوردن آن ، نياز به تدبّر و فكر مى باشد .

زيرا از ظاهر روايت يك نوع ركود استفاده مى شود ؛ يعنى زمان پيامبران مرسل تا زمان ائمّه اطهار عليهم السلام و از آن زمان تا عصر قبل از قيام امام عصر ارواحنا فداه يك همسانى و همگونى وجود داشته و وجود خواهد داشت و با قيام آن حضرت اين ركود شكسته مى شود .

حال اگر مقصود از همسان بودنِ عصر پيامبران مرسل و عصر ائمّه اطهار عليهم السلام تا زمان قبل از قيام امام عصر ارواحنا فداه ، همسان بودن و يكنواخت بودن از نظر علم باشد ، يقيناً اين يك اشتباه واضح است ؛ زيرا بسيارى از علوم را امام صادق عليه السلام - كه اين روايت از آن حضرت است - و همچنين ساير ائمّه اطهار عليهم السلام بيان فرموده اند و از زبان پيامبران مرسل نقل نشده است .

بنابراين نمى توانيم بگوييم : مقصود از يكنواخت بودن ، يكنواخت بودن از نظر مقدارِ علم است - با توجّه به افزايش پيوسته علم - ولى مى توانيم بگوييم : راه عمومى فراگيرى علم - يعنى استفاده از حسّ باصره و سامعه - همان گونه يكنواخت باقى مانده است .

ص: 201

نقطه مشترك از عصر پيامبران تاكنون

با دقّت ، توجّه و بررسى در علوم و معارفى كه از ابتداى خلقت به وسيله انبياء الهى آورده شد و چگونگى تعليم آن ها و همچنين علوم و معارف خاندان وحى عليهم السلام تاكنون با همه پيشرفتى كه تا حال در آن ها شده ، همه آن ها در يك نقطه مشترك هستند كه هيچ گونه افزايش و تغييرى در آن ها به وجود نيامده است .

زيرا همه علوم و معارفى كه انبياء الهى به مردم تعليم داده اند و همچنين هر چه را كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و خاندان وحى عليهم السلام و بعد از آن ها دانشمندان به عموم مردم تعليم داده و آموخته اند ، داراى يكى از دو حالت بوده است . و آن اين است كه عموم مردمى كه از مكتب آنان بهره مى بردند ، نحوه بهره گيرى آنان يا سمعى بوده است و يا بصرى ؛ يعنى همه كسانى كه از پيامبران الهى گرفته تاكنون علمى آموخته اند ، علوم آنان را يا از روى كتاب ونوشته اى خوانده اند و يا از آنان و يا ديگران شنيده اند .

توجّه داشته باشيد راه هاى ديگرى براى فراگيرى علم وجود داشته و دارد كه عموم مردم توانايى استفاده از آن را ندارند و گاهى افرادى از آن طريق استفاده نموده و مى نمايند .

پس راه كسب علم و دانش با همه افزايشى كه از زمان انبياء الهى تاكنون در آن ها ايجاد شده ، با استفاده از چشم و يا گوش بوده است .

بنابراين ، مقصود از دو جزء ممكن است اين باشد كه راه فراگير شدن علم تاكنون از دو طريق بوده و تا قبل از قيام آن حضرت نيز چنين خواهد بود كه آموختن دانش از راه خواندن و گوش دادن است . يعنى فراگيرى علوم از راه سمعى و بصرى .

همه مردم علم و دانش خود را عموماً از اين دو راه به دست آورده و مى آورند ولى با تكامل عقلها راه هاى ديگرى براى تحصيل علم به وجود خواهد آمد كه غير از دو طريق مذكور است . مانند فراگيرى علم از راه القاء در قلب توسّط ملائكه ،

ص: 202

كه نه سمعى است و نه بصرى و در بعضى از روايات به آن تصريح شده است .

اگر اين توجيه را بپذيريم از پيشرفت و توسعه بسيار عجيب علم و دانش در آن زمان ، آگاه خواهيم شد ؛ زيرا طبق معنايى كه براى روايت عنوان كرديم راه هاى عمومى فراگيرى علوم تقريباً سيزده برابر خواهد شد ، نه اينكه مجموعه علوم سيزده برابر شود .

اگر پيشرفتى كه علم تاكنون نموده در عصر ظهور سيزده برابر شود با توجّه به تكامل عقلى انسانها ، پيشرفت اندكى خواهد بود .

در روايت دليل ها و حداقل قرينه هايى وجود دارد كه از آن ها معلوم مى شود مقصود امام صادق عليه السلام از بيست و هفت حرف علم ، بيست و هفت قسمتِ علم نيست بلكه معناى ديگرى را مورد توجّه قرار داده اند ؛ زيرا مى فرمايند : علم از زمان پيامبران مرسل تا زمان خود حضرت و قيام حضرت دو حرف است ؛ اگر مقصود آن حضرت از دو حرف بودن ، دو جزء بودن علم باشد بايد هيچ گونه پيشرفتى براى علوم از زمان پيامبران مرسل تا قبل از قيام امام زمان ارواحنا فداه نشده باشد و از همان زمان تا عصر قيام حضرت ، مردم از دو جزء علم بهره مند باشند و پيشرفت علم توقّف نموده و راكد بماند . و بديهى است كه از زمان پيامبران مرسل تاكنون و تا عصر ظهور ، علم صدها برابر پيشرفت نموده و دانش انسانها در مسايل دين و غير آن صدها برابر شده است ، نه آن كه به حال خود در همان دو جزء باقى مانده باشد . بنابراين مقصود ، راه فراگيرى علوم است .

آنچه بديهى است از زمان پيامبران مرسل تا عصر ظهور ، آنچه كه راه فراگيرى علم براى عموم انسان ها - نه اولياء الهى - بوده و هست غير از راه سمع و بصرى چيز ديگرى نبوده است . از خواندن كتاب و نوشته ، يا استفاده از درس ، سخنرانى و همچنين بهره گيرى از ضبط ، راديو ، كامپيوتر و همه وسايل ديگرى كه ممكن است وسيله پيشرفت علم باشد از دو طريقِ سمعى و بصرى خارج نيستند .

ص: 203

اگر امام صادق عليه السلام در آن زمان مى فرمودند راه هاى فراگيرى علوم بيست و هفت جزء مى باشد ، آيا چند نفر مى توانستند آن را بپذيرند و حتّى آيا در اين زمان چند نفر مى توانند كاملاً پذيراى اين مطلب باشند؟!

نكته جالب ديگرى كه سزاوار است دقّت شود ، اين است كه در اين روايت در بيشتر مداركى كه آن را نقل كرده اند تعبير به حرفاً و حرفين شده است . و حرف و حروف خود وسيله آموختن علم و دانش مى باشند و ممكن است كه مقصود امام عليه السلام از تعبير نمودن به حرف و... وسيله آموختن علم باشد نه اينكه مقصود از حروف و حرفين معنايى باشد كه ابتداءً به ذهن ما مى رسد .

همان گونه كه دو لفظ كلمه و كلمات ، گاهى در آيات و روايات به معنايى به كار برده شده كه غير از آنچيزى است كه ابتداءً به ذهن ما وارد مى شود و آن عبارت از حروف و الفاظى است كه با زبان به آن تكلّم مى شود . پس اگر درباره رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و اهل بيت آن حضرت و همچنين حضرت عيسى تعبير به «كلمة اللَّه» شده است، مقصود از كلمة ، حروف و الفاظ نيست .

اگر ما به وسيله كلمه و كلمات اراده خود را ظاهر مى كنيم و كلمه و كلام مظهر اراده ما مى باشند ، «كلمة اللَّه» نيز آن چيزى است كه اراده خداوند به واسطه او در خارج ظاهر و واقع مى شود . به اين جهت درباره اهل بيت عليهم السلام تعبير به كلمات اللَّه« شده است .(1)

حروف نيز اگرچه معناى اوّلى آن ها چيزى است كه الفاظ را تشكيل مى دهند ولى در واقع وسيله آموختن علم و آگاهى به ديگران مى باشند .

حضرت امام هادى عليه السلام درباره اين آيه شريفه : «وَلَوْ أَنَّما فِى الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ» (2) فرمودند :

ص: 204


1- 168. رك : شرح دعاى سمات : 41 از مرحوم آية اللَّه سيّد على قاضى .
2- 169. سوره لقمان ، آيه 27 .

نحن الكلمات الّتي لاتدرك فضائلنا ولاتستقصى .(1)

ما كلمات خداوند هستيم كه فضيلت هاى ما درك نمى شود و پايان ندارد .

بنابراين توضيح ، بيست و هفت حرفِ علم ، يعنى بيست و هفت وسيله آموختن علم و بدست آوردن دانش . اگر انسان تا قبل از ظهور از دو وسيله و دو طريق - چشم و گوش - علم و دانش را به دست آورده و مى آورد ، در عصر ظهور بيست و هفت طريق و راه فراگيرى علم به روى او گشوده مى شود .

راه هاى ديگرى براى فراگيرى علم و دانش

1 - حسّ بويايى يا شامّه

حسّ بويايى يا شامّه يكى ديگرى از حواسّى است كه در صورت تكامل آن انسان مى تواند به وسيله آن آگاهى هاى فراوانى را از افراد به دست آورد .

برخى از افراد غير از حسّ سامعه و باصره ، مى توانند از طريق حسّ شامّه بسيارى از مطالب را درك نموده و بر آگاهى خود بيفزايند .

اگر توجّه كرده باشيد در روايات وارد شده است كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند :

تعطّروا بالإستغفار لاتفضحكم روائح الذنوب .(2)

با استغفار ، خود را خوشبو سازيد تا بوى گناهان شما را رسوا نسازد.

برخى از افراد از بوى نفَس افراد مى توانند اعمالى را كه او انجام داده است آگاه شوند . به اين جهت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايند : استغفار كنيد تا ديگران از اعمال زشتى كه شما انجام داده ايد آگاه نشوند .

2 - حسّ لامسه

مى دانيم كه اطراف بدن انسان را هاله احاطه كرده است. از رنگ و چگونگى

ص: 205


1- 170. بحار الأنوار : 166/50 .
2- 171. بحار الأنوار : 22/6 و 278/93 .

هاله مى توان پى به اعمال و رفتار و شخصيّت طرف آگاه شد .

كسانى كه هاله افراد را مى بينند و انواع و اقسام آن را مى شناسند ، مى توانند از شخصيّت طرف آگاه شده و بدانند چگونه فردى مى باشد .

هاله اى كه در اطراف بدن انسان است در دست ها تمركز بيشترى دارد . به اين جهت بعضى از افراد با دست دادن و لمس نمودن مى توانند افكار طرف را بخوانند و از حالات او باخبر شوند . بنابراين حسّ لامسه نيز مى تواند در كسب آگاهى افراد نقش مؤثّر داشته باشد .

بعضى از افراد با در دست گرفتن لباس يا چيزى كه متعلّق به فرد خاصّى است ، مى توانند از حالات و روحيّات او خبر داده و بگويند كه او چگونه آدمى مى باشد . جريانات زيادى در اين باره در كتاب ها نوشته شده است .

3 - حسّ ذائقه

حسّ ذائقه نيز در كسب آگاهى مى تواند داراى نقش و تأثير باشد . در جرياناتى كه از اولياى خدا نقل شده است تصريح شده كه آنان با خوردن نان و غذا ، از حالات كسى كه آن را پخته است آگاه شده و خبر داده اند .

بنابراين با قدرت گرفتن حواسّ پنجگانه و بدست آوردن حيات واقعى نه تنها چشم و گوش را بلكه ساير حواسّ پنجگانه را مى توان از راه هاى فراگيرى علم و دانش قرار دهيم ؛ همان گونه كه حواسّ باطنى نيز مى تواند راه فراگيرى علم براى انسان باشد .

4 - آموختن علوم از راه فراحسّى

نكته بسيار جالبى كه سزاوار است در آن دقّت شود اين است كه فراگيرى علم و دانش از راه سمع و بصر ، استفاده از قواى حسّى انسان است و آن دو از حواسّ پنج گانه ظاهرى انسان مى باشند . با توجّه به مسأله تكامل در عصر درخشان ظهور و حيات قلب ها و كامل شدن خردها ، به دست آوردن علم و

ص: 206

دانش از راه هاى فراحسّى بسيار خواهد بود .

با تأمّل و انديشيدن در آنچه گفتيم بسيار بديهى و واضح است كه حيات دل و تكامل عقل راه را براى فراگرفتن علم و دانش باز مى كند . بنابراين راه فراگيرى علم و دانش در آن زمان كه عموم مردم از حيات قلب و تكامل عقل و خرد برخوردارند ، در انحصار ديدن و شنيدن نيست ، بلكه با قدرت هاى فراحسّى كه در آن زمان انسان ها به آن دست مى يابند ، به راحتى بر علم و دانش خود مى افزايند .

»مشاهده فؤادى« كه بر اثر »حيات قلب« به دست مى آيد ، نمونه اى از راه هاى فراگيرى علم و دانش با استفاده از قدرت فراحسّى است .

در عصر درخشان ظهور كه عصر دانش و بينش است ، انسان بر اثر حيات قلب ، به اين قدرتِ فراحسّى دست يافته و به وسيله آن بينشِ قلب به دانش و فرهنگ خود مى افزايند .

در روزگار شكوهمند ظهور ، انسان ها نه تنها به وسيله چشم و بصر ، بلكه از طريق قلب و بصيرت نيز به فراگيرى علوم و معارف مى پردازند . با گشوده شدن راه هاى حسّى ديگر و باز شدن راه هاى فراحسّى در روزگار درخشان ظهور ، ثابت مى شود كه راه فراگيرى علم و دانش در انحصار چشم و گوش نيست .

نكته جالب توجّه ديگر ، عمومى شدن و بثّ در ميان همه مردم است كه راه هاى فراگيرى همانند القاء ، راه آن براى همه باز خواهد شد و همه از آن استفاده مى كنند ؛ همان گونه كه در روايت وارد شده است .

الآن هر دانشمندى با تخصّص و مهارتى كه در رشته خود دارد ، در درك علوم ديگر ناتوان است ؛ زيرا راه علم فقط سمعى و بصرى است و اين محدوديّت آور است ؛ هم براى فراگير شدن علم در ميان همه و هم براى دانشمندان .

با توجّه به پاك شدن و تهذيب نفس مردم ، مرگ شيطان و تكميل عقل ها بديهى است كه راه هاى فراگيرى علوم عمومى خواهد شد و مردم مى توانند از غير راه سمع و بصر تحصيل علم نمايند .

ص: 207

تحوّلات شگفت در عصر ظهور

خدا مى داند بر اثر پيشرفت علم و دانش و تكامل عقل و خرد ، چه تحوّلات عظيم و گسترده اى در جهان رخ خواهد داد ! و چه اسرار و رازهايى از جهان آفرينش و عالم خلقت آشكار خواهد شد !

در دوران تيره غيبت ، گاهى يك اختراع كوچك آثارى مهمّ و تحوّلى عجيب در افكار و انديشه هاى مردم عصر غيبت ايجاد كرده است . به عنوان نمونه : اختراع تلسكوپ و دوربين هاى قوى چقدر در ديد انسان ها تأثير گذارد ؟ و چگونه بر آگاهى بشر نسبت به وسعت فضاى وسيع و جوّ پهناور آسمان افزود ؟ و چگونه پندارهاى دانشمندان و فلاسفه را درباره كيفيّت زمين و ستارگان درهم ريخت ؟! به همين صورت اختراعاتى كه بر اثر تكامل علم و تمدّن در روزگار پرشكوه ظهور رخ خواهد داد ، آگاهى انسان ها را نسبت به عالم هستى و اسرار جهان آفرينش آنچنان افزايش مى دهد كه ما در دوران تيره غيبت توانايى تصوّر آن را نداريم و نمى دانيم در آن زمان چه چيزهايى اختراع خواهد شد و آثار شگفت آن ها تا چه حدّ خواهد بود ؟

هنوز دانشمندان عصر غيبت درباره مسأله »ضدّ مادّه« »گذشتن از مرز زمان« و مسأله »راه يابى به عالم غيب« گامى برنداشته و مشكلى را حلّ نكرده اند .

آيا مى دانيد با حل شدن اين رازها و فاش شدن اسرار آن ها چه تحوّلات عجيب و گسترده اى در عالم آفرينش رخ مى دهد ؟! آيا ما با آگاهى هاى بسيار اندك عصر غيبت ، مى توانيم از عظمت آن ها آگاه شويم؟!

دانش خاندان وحى عليهم السلام

بنا بر مبانى اعتقادى مكتب خاندان وحى عليهم السلام ، انبياء الهى در هر عصر و زمانى كه باشند ، علم و دانش آن ها فوق مردمان آن عصر و زمان است ؛ به طورى كه هيچ يك از علماء و دانشمندان توان مقابله با آنان را ندارند و در بحث و مناظره مغلوب آنان مى باشند .

ص: 208

علم ائمّه اطهار عليهم السلام نيز برتر از دانش دانشمندان همه اعصار است به گونه اى كه علم و دانش هيچ يك از بزرگترين دانشمندان را نمى توان با علم و آگاهى آنان مقايسه نماييم .

برترى علم ائمّه اطهار عليهم السلام و انبياء الهى بر ديگران به اين جهت است كه علم آنان اكتسابى نيست و با تحصيل آن را به دست نياورده اند ، بلكه دانش آن بزرگواران لدنّى است و از جانب خداوند مهربان به آنان عطا شده است .

بنابراين آن بزرگواران از علم مخزون و دانش پنهان الهى برخوردارند و آگاهى آنان برتر از علم ديگران مى باشد .

گرچه روايات در زمينه علم ائمّه اطهار عليهم السلام و حد و مرز آن متفاوت است و بحث درباره آن ها و بررسى و تحليل آن ها بسيار به طول مى انجامد ، مى توان گفت : منشأ اختلاف روايات در اين باره ، اختلاف مخاطبين امامان شيعه از نظر اختلاف ظرفيّت و آمادگى پذيرش آنان بوده است .

ما مى گوييم : علم حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه برتر از علم همه مردمان جهان است و آن بزرگوار داراى همه علوم مى باشند .

در زيارت آن حضرت مى خوانيم :

أنّك حائز كلّ علم .(1)

شما داراى هر علمى هستيد .

و در زيارت ندبه مى خوانيم :

قد آتاكم اللَّه يا آل ياسين خلافته، وعِلْم مجاري أمره فيما قضاه ودبّره ورتّبه وأراده في ملكوته...(2)

اى آل ياسين؛ خداوند مقام جانشينى خود را به شما داده است و به مجارى امر خود در ملكوت خود نسبت به آنچه حكم مى كند و تدبير و تنظيم مى نمايد و اراده مى كند ، به شما علم و آگاهى داده است.

ص: 209


1- 172. مصباح الزائر : 437 ، صحيفه مهديّه : 630 .
2- 173. بحار الأنوار : 37/94 ، صحيفه مهديّه : 571 .

با اين بيان كه در اين توقيع شريف آمده است روشن مى شود كه نه تنها عالم ملك بلكه عالم ملكوت نيز ، در حيطه علم اهل بيت عليهم السلام قرار دارد . و بر اساس استفاده از برخى رواياتى كه درباره شگفتى هاى عصر ظهور وارد شده است ، حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه به تكميل عالم ملكوت نيز مى پردازند .

بنابراين ، قيام آن بزرگوار تنها جنبه مُلكى ندارد ، بلكه علاوه بر عالم ظاهر ، به تكميل عالم باطن و نامرئى مى پردازند و موجودات عالم غير مرئى نيز در پرتو حكومت الهى آن بزرگوار قرار مى گيرند .

مسأله علم امام عليه السلام از مسايل بسيار جالب در باب معارف اهل بيت عليهم السلام است . و درباره حدود و چگونگى آن، بحث هايى مطرح شده كه طرح و بررسى آن ها مناسب با موضوع اين كتاب نيست .

بنابراين هر امامى در هر عصر و زمانى كه باشد اعلم همه اهل آن زمان است و همه دانشمندان آن عصر در هر رشته از علوم و صنايع بايد مشكلات خود را به وسيله امام عصر خويش برطرف نمايند ؛ زيرا لازمه مقام امامت و رهبرى الهىِ امام اين است كه در هر علم و دانشى سرآمد و برتر از همه مردم باشد و اين خود يكى از فضايل امام است . و اگر چنين نباشد تقديم مفضول بر فاضل لازم مى آيد .

با اين بيان روشن شد كه علم و تمدّن تا قبل از ظهور هرچه قدر پيشرفت كند، علم امام عليه السلام مافوق آن است . روايتى كه مى آوريم بر مطلب ما صراحت دارد . حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمايند :

إنّ الأنبياء والأئمّة عليهم السلام يوفّقهم اللَّه ويؤتيهم من مخزون علمه وحكمته ما لايؤتيه غيرهم ، فيكون علمهم فوق علم أهل زمانهم في قوله عزّ وجلّ : «أَفَمَنْ يَهْدى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لايَهِدّى إِلّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»(1). (2)

ص: 210


1- 175. كمال الدين : 680 ، اصول كافى : 202/1 .
2- 174. سوره يونس ، آيه 35 .

قطعاً خداوند به انبياء و امامان عليهم السلام توفيق عنايت مى كند و از علم ها و حكمت هاى ذخيره شده خود به آنان ، آن اندازه مى دهد كه به غير آنان عنايت نكرده است ، به اين جهت علم آنان برتر از علم اهل هر زمان خواهد بود .

در اين آيه دلالت بر اين حقيقت وجود دارد : »آيا كسى كه مردم را به سوى حق هدايت مى كند سزاوارتر است كه هدايت شود يا كسى كه به راه حق هدايت نمى شود مگر كسى او را راهنمايى نمايد ، چيست براى شما ؟ چگونه حكم مى كنيد ؟

بنابراين ، علوم در همه قسمت ها هر چه پيشرفت كند ، علم امام عليه السلام آنچنان وسيع و پهناور است كه همه آن ها را در بر دارد و مى تواند همچون دريايى كه قطرات باران را در خود جاى مى دهد ، همه علوم و صنايع واقعى را در پهنه علوم خود ناپديد كند ؛ علاوه بر آن كه قطره باران خود از دريا برخواسته است .

همان گونه كه در روايات وارد شده در عصر درخشان ظهور ، برهان و استدلال در جهان فراگير شده و انسان ها در سراسر گيتى با منطق و استدلال از علم و دانش صحيح برخوردار مى شوند . و ياوران حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه با بيان و گفتار ، مخالفان را رام نموده و به سوى حقيقت رهنمون مى شوند .

آن حضرت نيز با گفتار خويش مردمان را به سوى مكتب خاندان وحى عليهم السلام هدايت نموده و جهان را سرشار از دانش و بينش جديد مى نمايند و به اين وسيله حق را ظاهر ساخته و باطل را نابود نموده و هر گونه شكّ و ترديد را از قلب انسان ها پاك مى سازند .

اين حقيقتى است كه آن بزرگوار به آن تصريح نموده و در توقيعات خويش آن را بيان فرموده اند .

حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه در اوّلين ساعت ولادت فرمودند :

ص: 211

زعمت الظلمة أنّ حجّة اللَّه داحضة، ولو اُذن لنا في الكلام لزال الشكّ.(1)

ستمگران گمان كرده اند كه حجّت خداوند باطل گرديده و اگر براى ما اذن در گفتار داده شود ، شك ها برطرف مى گردد .

بديهى است با برطرف شدن شكّ ، قلب سرشار از ايمان و يقين مى شود و با پرشدن قلب از يقين ، اكسيرى بسيار مهمّ و حياتى كه دگرگون كننده و تكامل بخش شخصيّت انسان ها است ، در اختيار همه افراد قرار مى گيرد .

راهنمايى هاى امام عصر ارواحنا فداه در فراگيرى علوم

براى آشنا شدن با عصر درخشان ظهور ، عصر نور و روشنايى ، عصر دانش و بينش ، عصر تلاش و كوشش ، عصر همه خوبى ها و برازندگى ها نگاهى به صحنه گيتى مى افكنيم و با شگفتى هايى كه در جهان آفرينش وجود دارد ، پى به عظمت هستى بخشِ جهان و جانشينان او كه گواه آفرينشِ همه موجودات مى باشند ، مى بريم . اكنون به اين پرسش ها توجّه كنيد :

آيا در جهان بر فراز قلّه هاى كوه هاى سر به فلك كشيده تا صحراهاى پهناور و تا ژرف ترين نقطه هاى درّه هاى عميق ؛ از سطح آب درياهاى بى كران تا عميق ترين اقيانوس هاى جهان ؛ چه موجودات عجيبى زندگى مى كنند؟! و چه حيوانات شگفت آفرينى وجود دارند ؟!

آيا شناخت رازهاى جهان خلقت ممكن است ؟!

آيا چگونه مى توان از اسرار آفرينش اينهمه موجودات آگاه شد ؟!

آيا جز شاهدان خلقت كسى مى تواند از اينهمه آگاهى برخوردار باشد ؟

آيا در اين روزگار كسى جز حضرت بقيّة اللَّه الأعظم امام زمان ارواحنا فداه توانايى دارد هر پرسشى را پاسخ دهد ؟!

ص: 212


1- 176. الغيبة شيخ طوسى رحمه الله : 147 .

آرى ؛ در عصر شكوهمند ظهور ، امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه جهان را با برهان و دليل سرشار از علم و آگاهى خواهند نمود و در سراسر گيتى مردمان جهان را از علم و آگاهى ، دانش و بينش به همراه برهان و دليل برخوردار مى سازند .

امام حسن مجتبى عليه السلام از اميرالمؤمنين عليه السلام درباره اين مطلبِ مهمّ مى فرمايند:

يملأ الأرض عدلاً وقسطاً وبرهاناً .(1)

(آن حضرت) جهان را سرشار عدالت ، قسط و برهان مى نمايد .

در آن روزگار ، مردمان جهان راه صد ساله را يك شبه مى پيمايند و نكته هايى را كه در طول يك عمر نمى توان آموخت در ميان چند كلمه مى يابند!

براى اين كه اشاره اى به گسترش علم و دانش در عصر آگاهى و بينش داشته باشيم سؤالى را عنوان مى كنيم :

اگر شخصى بخواهد در بحثى بسيار وسيع ، گسترده و پردامنه به تحقيق بپردازد و از تمامى نكته هاى آن درست آگاه شود ، و از نعمت وجودِ استادى كاردان در آن رشته محروم باشد و از كتاب و نوشته و موادّى كه از آن ها مى توان در آموختن آن رشته كمك گرفت ، بى بهره باشد چه ساليان طولانى و درازى را بايد به تحقيق و جستجو و كاوش بپردازد و چه مقدار بايد به تجربه هاى ناكام دست يازد تا شايد سرانجام به مقدارى از آنچه مى خواسته است دست يابد ؟!

ولى همين فرد اگر از وجود استادى دانا و ماهر برخوردار باشد كه از همه زواياى بحثى را كه اين فرد در جستجوى آنست به خوبى آگاه باشد ، مى تواند در مدّتى كوتاه به آنچه مى خواسته است راه يابد و از آنچه در جستجوى آن بوده است آگاه شود .

به بيان ديگر علم و دانش را مى توان به دو گونه فرا گرفت :

1 - آموختن از استادى كه از آن علم بهره مند است و در آن رشته آگاهى دارد .

ص: 213


1- 177. بحار الأنوار : 21/44 و 280/52 .

2 - اگر استاد يا كتاب و... در آن زمينه وجود ندارد ، نياز به جستجو و بررسى وجود دارد و بايد با تلاش و پشتكار به تحقيق و تجربه پرداخته شود ، تا در صورت امكان نتيجه مطلوب بدست آيد .

بديهى است تفاوت فراوانى در فراگيرى علم و دانش از راه بررسى و از راه آموزش وجود دارد كه ما در اينجا دو فرق بسيار مهمّ را بيان مى كنيم :

1 - سرعت فراگيرى علوم در صورت استفاده از استاد آگاه ، بدون آنكه نيازى به بررسى هاى وقت گير و طولانى داشته باشيم .

2 - نتيجه قطعى از علم و دانش در صورتى كه از استاد آگاه بياموزيم بدون آنكه به بررسى هاى وقت كش و بى نتيجه گرفتار شويم .

تأثير حضور امام عليه السلام در فراگيرى علم

انسان هاى عصر ظهور نيازى به بررسى هاى وقت كش و بى نتيجه ندارند ؛ زيرا به فرموده حضرت امام مجتبى عليه السلام جهان در آن روزگار ، سرشار از علم و دانش همراه با دليل و برهان است .

آرى ؛ اگر مردم بهره مند از نعمت حضور و ظهور امام عليه السلام در ميان جامعه باشند ، با سرعت هرچه بيشتر مى توانند به منابع عظيم علمى راه يابند و علم برهانى را همراه با علم لدنّى از آبشخور وحى فرا گيرند و به نتيجه قطعى برسند .

اكنون براى اين كه مطلب كاملاً روشن شود درباره فراوانى انواع حيوان ها سخن گفته و سپس با نقل روايت جالبى به نتيجه گيرى مى پردازيم :

همان گونه كه گفتيم بر فراز كوه ها ، در دامن صحراها و در اعماق درياها موجودات بسيار فراوان و عجيبى وجود دارند ، روش زندگى آن ها خصوصيّات و ويژگى هاى آن ها و چگونگى تكثير ازدياد آن ها و شناخت آن ها ، بر اثر كثرت انواع آن ها براى ما ممكن نيست .

ص: 214

تاكنون در دنياى ما فقط 86000 نوع پرنده زندگى مى كنند (1) و در ميان حشرات فقط در حدود 400 هزار گونه پروانه در دنيا شناخته شده كه در حدود 150 هزار گونه آن در ايران موجود است .(2)

با توجّه به فراوان بودن انواع حيوان ها اگر فردى به عنوان مثال در علم حيوان شناسى بخواهد بداند تكثير نسل ميليون ها نوع حيوانى كه در جهان زندگى مى كنند چگونه است؟ كدام يك از آن ها تخم گذارى مى كنند و كدام يك زايمان دارند ؟ به ميليون ها سال تحقيق و بررسى نياز دارد .

علاوه بر اين ، چگونه مى تواند از وضع ميليون ها حيوانى كه در اعماق درياها يا در دامن صحراها و يا بر فراز كوه ها زندگى مى كنند آشنا شود ؟! ولى همين فرد اگر اين مطلب را نه از راه تحقيق و بررسى و تجربه ؛ بلكه از راه آموختن از كسى كه آگاه از اسرار خلقت و شاهد بر آفرينش موجودات است بياموزد ، با فرا گرفتن يك قانون عمومى مى تواند راه غير ممكنِ چند

ص: 215


1- 178. در ميان 86000 نوع پرنده اى كه در دنياى ما زندگى مى كنند بزرگ ترين و بلندترين آن ها شترمرغ آفريقايى است امّا اين حيوان نمى تواند پرواز كند ؛ زيرا به طور متوسّط وزنش 135 و طول قدّش 2/40 مى باشد . به موجب اطّلاعات دقيق ، كلاغ پرسال ترين پرنده روى زمين است و پس از كلاغ پرستوى دريائى است . سالخورده ترين كلاغ اهلى ، كلاغى بود كه 108 سال عمر كرد و پرسال ترين پرستوى دريائى 44 سال تمام در بين همنوعان خود بسر برد . (دايرة المعارف (1001 نكته جذّاب) : 263)
2- 179. كتاب هفته ، ص 22 شنبه 17 بهمن 83 ، شماره پياپى 611 . يكى از نويسندگانى كه درباره «پروانه» جستجو و تحقيق نموده است مى نويسد : 9 سال روى اين كتاب كار كردم . از سال 73 بود كه دوربين عكّاسى ام را برداشتم و قدم به قدم ايران را گشتم ؛ اكثر سفرهايم به صورت گردش هاى علمى بوده كه دانشجويانم را هم به همراه داشته ام . به اين ترتيب بود كه گونه هاى مختلف پروانه ها را در باغ ها ، مزارع ، كوهها و روى علف ها شكار كردم ، شناسايى كردم و عكس گرفتم . ضمناً از موزه هايى كه پروانه ها را جمع آورى كرده اند و همچنين از منابع خارجى هم براى تكميل مطالب كتاب استفاده كرده ام . پروانه با همه زيبايى هاى كه دارد و برخلاف تصوّر ما كه يك موجود مظلوم است از جمله زيان آورترين حشرات محسوب مى شود . آن ها در پروازهاى دسته جمعى از يك نقطه به نقطه اى ديگر محصولات كشاورزى را از بين مى برند و با ايجاد قحطى و به دنبال آن شيوع بيمارى ها هزاران انسان را مى كشند .

ميليون ساله را در يكى دو دقيقه بپيمايد .

اكنون براى روشن شدن اين حقيقت به نقل اين روايت مى پردازيم :

در مجموعه مرحوم حاجى معتمد الدوله فرهاد ميرزا از مجالس امير كمال الدين حسين فنايى نقل نموده كه حضرت صادق عليه السلام از امّ جابر پرسيد :

در چه كارى ؟

عرض كرد : مى خواهم تحقيق كنم كه از چرنده و پرنده كداميك تخم گذارى مى كنند و كداميك بچّه مى آورند ؟

فرمود : احتياج به اين مقدار فكر نيست ، بنويس : گوش هر حيوانى كه مرتفع و برجسته است بچّه مى آورد و گوش هر كدام كه به سر چسبيده است تخم مى نهد ، ذلك تقدير العزيز العليم .

«باز» با آن كه چرنده است و گوش او منخفض و به سر او چسبيده ، تخم مى نهد و «سنگ پشت» كه چرنده است چون بدين گونه است تخم مى نهد و گوش خفّاش چون مرتفع است و به سر او چسبيده نيست ، بچّه مى آورد .(1)

بنابر اين قانون عمومى ، پرنده بودن حيوان دليل بر آن نيست كه چون پرنده است تخم گذارى كند . و همچنين چرنده بودن حيوان دليل بر آن نيست كه زايمان مى كند ؛ زيرا ممكن است در حالى كه پستاندار است تكثير نسل او از راه تخم گذارى باشد نه زائيدن .

«يكى از حيوانات بسيار عجيب ، حيوانى است كه چون همانند اردك نوك دارد به نوك اردكى معروف شده اين حيوان با اين كه پستاندار است ولى همانند پرندگان تخم گذارى مى كند . به اين گزارش توجّه كنيد :

نوك اردكى ممكن است عجيب ترين حيوانات نباشد ولى محقّقاً يك حيوان عجيب است . اين حيوان يك پستاندار است و شبيه تمام پستانداران

ص: 216


1- 180. گلزار اكبرى : 626 .

پوست دارد و به بچّه هايش شير مى دهد ولى داراى منقارى مانند اردك و نيز پنجه هايى پره دار است و عجيب تر اين كه مانند پرندگان تخم مى گذارد . نوك اردكى در حدود 50 سانتى متر طول دارد و در استراليا زندگى مى كند .

نوك اردكى شناگر بسيار سريعى است . اين حيوان موقع شنا كردن انتهاى منقارش را بيرون آب قرار مى دهد و در همان حال تنفّس مى كند . نوك اردكى در كنار رودخانه زندگى مى كند . حيوان مادّه در آنجا تخم مى گذارد و به بچّه هايش شير مى دهد .»(1)

ما در بحث هاى گذشته يكى از ويژگى هاى مهمّ عصر ظهور را كه پخش شدن علم و دانش در ميان همه افراد جامعه مى باشد بيان كرديم و از مطالبى كه در اينجا به توضيح آن ها پرداختيم دو ويژگى بسيار مهمّ ديگرِ عصر درخشان ظهور را روشن ساختيم :

1 - سرعت فراگيرى علوم بدون نياز به بررسى ها و جستجوهاى وقت گير .

2 - بدست آمدن نتيجه قطعى از آموزش بدون گرفتار شدن به بررسى هاى بى حاصل و بى نتيجه .

بديهى است اين دو ويژگى عصر ظهور چه آثار مهمّى را در پيشرفت علم و تمدّن واقعى براى جامعه بشريّت به ارمغان مى آورد .(2)

اختراعات عصر ظهور

گفتيم از ويژگى هاى عصر ظهور ، سرعت در فراگيرى علم و دانش است كه در آن روزگارِ شكوهمند مردم مى توانند به راحتى به منابع عظيم علمى راه يابند .

ص: 216


1- 181. شگفتى هاى آفرينش : 20 .
2- 182. اگر ويژگى هاى بسيار فراوان حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه به خوبى و شايستگى مورد بحث و تحقيق واقع شوند ، نوشته اى بسيار پرمحتوى ، ارزنده و سازنده فراهم خواهد شد .

در آن زمان هدايت ها و راهنمايى هاى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه عامل سرعت در فراگيرى علوم مى باشد . و جز آن ، عامل مهمّ ديگرى در رشد يادگيرى دانش وجود دارد كه آن نيز بر اثر وجود نعمت حضرت امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه مى باشد . و آن عبارت است از تكامل عقل ها و رشد انديشه ها كه مردم در دولت كريمه حضرت ولىّ عصر ارواحنا فداه از رشد عقلى و فكرى برخوردار خواهند شد .

در بحث تكامل عقل و رهايى قدرت هاى ناشناخته مغز به اين نكته تصريح كرديم كه يكى از بزرگ ترين آزادى هايى كه عصر تكامل بخش ظهور آن را براى انسان ها به ارمغان مى آورد ، آزادى عقل و رهايى آن از زنجير اسارت است .

در آن عصر شكوهمند سپاه نفس در اسارت نيروهاى عقل درآمده و روزگار حاكم شدن عقل بر نفس فرا مى رسد . و در اثر رهايى قدرت هاى عقل و بكار افتادن نيروهاى ناشناخته مغز ، انسان ها به بزرگ انديشى دست مى يابند و افكار كوچك و كودكانه را رها مى سازند .

به اين دليل است كه ما معتقديم : بزرگ انديشى از خصلت ها و ويژگى هاى عصر ظهور براى افراد جامعه است .

بديهى است وقتى كه جامعه بشريّت به بزرگ انديشى دست يافته و افكار و انديشه هاى بزرگ را در سر بپروراند ، چه تحوّل عجيب و شگفت آفرين نه تنها در معارف دينى، بلكه در تكنولوژى ، صنعت و فنّاورى نيز ايجاد مى شود .

در دوران تيره غيبت ميليون ها نفر در راه بدست آوردن نكته هاى تازه و رسيدن به اختراعات جديد كوشش مى كنند كه تصميم افراد محدودى از آن ها كارساز مى شود ؛ ولى در عصر تكاملِ عقل كه اراده انسان ها به عالى ترين درجه كمال راه مى يابد ، فكر مردم عصر ظهور مؤثّر واقع مى شود و به زودى مى توانند به آنچه در راه آن تلاش مى كنند دست يابند .

ص: 217

درسى از دعاى بعد از زيارت «آل يس» در اين باره

در زيارت «آل يس» - كه از زيارات بسيار مهمّ امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه مى باشد و همچنين در دعاى پس از آن - يك دوره بزرگ از معارف و مسائل اعتقادى گنجانده شده است . و علاوه بر آن نكته هاى بسيار مهمّى درباره قدرت هاى عظيم انسان هاى تكامل يافته وجود دارد و هر كس آن زيارت و دعاى پس از آن را مى خواند ، از خداوند بزرگ مى خواهد كه او را به آن مراحلِ بس بلند برساند ؛ اگرچه ممكن است خوانندگان آن، توجّه به عظمت و اهميّت آنچه مى خوانند نداشته باشند .

در اينجا نمونه اى از آن ها را كه در ارتباط با بحث ما است بيان مى كنيم :

در ضمن دعايى كه پس از زيارت »آل يس« مى خوانيم به پيشگاه خداوند عرض مى كنيم :

وفكري نور النيّات ، وعزمي نور العلم .(1)

و فكرم را نور تصميم ها و اراده ام را نور علم عنايت فرما .

ممكن است صدها و يا هزاران بار تا به حال اين دعا را خوانده باشيم ولى تاكنون هيچگونه توجّهى به عظمتِ درخواست خود نكرده باشيم .

درسى كه از اين دعا مى آموزيم اين است : كسى داراى فكر روشن است و انديشه اش از تاريكى رها يافته كه قدرت بر تصميم گيرى داشته باشد و نفس وى باعث شكست اراده او نباشد . و كسى داراى عزم و اراده است كه نور علم و دانش در او تابيده باشد و وجودش با نور علم و آگاهى عجين شده باشد .

عصر ظهور ، كه روزگار بارور شدن خواسته هاى بلند انسانى است و زمان تكامل مقام عالى بشر است ، افكارِ روشن و اراده هاى نورانى در انسان ها پرورش يافته و تكامل مى يابند .

ص: 218


1- 183. صحيفه مهديّه : 567 .

در آن روزگار پرشكوه در افكار و انديشه ها ، نور و قدرت تصميم گيرى پديدار مى شود و در عزم و اراده مردم ، نور و توانايىِ فراگيرى علم و دانش ايجاد مى گردد .

در آن زمان ، انسان ها از خمودى ، عدم توانايى بر تفكّر و سستى عزم و اراده رها مى شوند و به سوى علم و آگاهى روى مى آورند و بديهى است با حياتِ فكر و انديشه و آزاد شدن اراده ، چه علم و فرهنگ پيشرفته و گسترده اى در جامعه به وجود خواهد آمد .

حكومت جهانى براى همگان

در اينجا مطلبى را بيان مى كنيم كه بسيار جالب توجّه شيفتگان عصر شكوهمند ظهور خواهد بود . و آن اين است كه برداشت افراد از جهانى بودن حكومت حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه اين است كه در سراسر جهان حكومتى غير از حكومت آن بزرگوار نخواهد بود و حكومت آن حضرت در سراسر گيتى به عنوان حكومت واحد جهانى خواهد بود . ولى بايد بگوييم نه تنها هيچ گونه قدرتى در برابر حكومت جهانى حضرت ولىّ عصر ارواحنا فداه وجود ندارد و فقط حكومت واحد امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه بر سراسر جهان حكومت مى كند بلكه علاوه بر آن ، آنچه را كه حكومت حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه براى جهانيان به ارمغان مى آورد ، از بُعد مادّى و معنوى و پيشرفت هاى شگفت آور علم و تمدّن و دانش و بينش ، سراسر جهان را فرا مى گيرد ، و از بزرگ ترين شهرهاى جهان تا دورافتاده ترين نقاط گيتى از اين نعمت بهره مند مى گردند ، علم و عدالت و... سراسر جهان را فرا مى گيرد و كمبود و محروميّت در هر نقطه از زمين ريشه كن مى گردد .

در آن زمان شكوهمند از وابستگان و آقازادگان خبرى نيست و رفاه و آرامش از آنِ همگان است و ثروت ميان همه مردمان جهان به گونه مساوى تقسيم مى گردد .

ص: 219

مسأله فراگيرى و همگانى شدن ، و بهره مند شدن عموم افراد جامعه از امكاناتِ موجود و فراگير شدن خوبى ها در ميان تمام مردم جهان ، از ويژگى هاى عصر ظهور است و براى بيشتر روشن شدن اين مسأله بسيار مهمّ ، يعنى عموميّت و فراگير شدن امكانات در ميان تمام اقشار و بهره مند گشتن همه مردم از آن ها به توضيح آن مى پردازيم :

همان گونه كه مى دانيد در دوران تيره غيبت در تمام كشورهاى جهان ، همه مردم از مال و ثروت ، فرهنگ و دانش ، قدرت ها و امكانات ظاهرى برخوردار نيستند ، بلكه در ميان هر كشور و در بين هر دسته از مردم جهان ، گروهى اندك از مال و ثروت و قدرت برخوردار بوده و هستند و بيشتر مردم از كمبود و يا نبود آن رنج مى برند .

تبعيضات نژادى و فاصله هاى طبقاتى در سراسر جهان وجود دارد . امكانات و بهره ورى ها از آنِ گروهى خاصّ و رنج ها و كمبودها از آنِ بيشتر مردم است ، ولى دنيا در عصر شكوهمند ظهور اينگونه نخواهد بود .

در آن زمان، تبعيضات نژادى برداشته مى شود و فاصله هاى طبقاتى شكسته مى شود ، علم و دانش فراگير مى شود ، ثروت هاى طبيعى ميان تمامى افراد جامعه به گونه مساوى تقسيم مى گردد . عدالت و تقوا همه اقشار جهان را فرا مى گيرد و همه مردمان جهان داراى عدالت و پرهيزكارى مى شوند .

از آنچه تاكنون گفتيم چنين نتيجه مى گيريم : در حكومت جهانى امام عصر عجّل اللَّه تعالى له الفرج دانش ها و بينش ها، خوبى ها و نيكويى ها از آنِ همه مردم جهان است و مورد بهره بردارى و استفاده همه جهانيان خواهد بود . جهان در آن روزگار همچون عصر تيره غيبت نيست كه گروهى از مردم از پيشرفته ترين وسايل صنعتى بهره مند باشند و افراد ديگر از ضرورى ترين وسايل مقدّماتى زندگى محروم باشند .

بنابراين علم و دانش بسيار پيشرفته عصر ظهور ، هر وسيله تازه و جديدى را براى مردم به ارمغان بياورد ، جايگزين وسيله هاى قبل از ظهور مى گردد و در تمام نقاط جهان مورد استفاده همه جهانيان قرار مى گيرد و وسيله هاى قبلى

ص: 220

در تمام نقاط جهان از كار افتاده و همه مردم از صنعت هاى پيشرفته عصر ظهور استفاده خواهند نمود .

و بر فرضى كه نمونه اى از صنايع بتوانند در آن زمان ويژگى خود را حفظ كنند ، بديهى است در عصر درخشان ظهور از آن ها نيز بهره بردارى مى شود ؛ زيرا آن زمان ، عصر همه خوبى ها براى همه ملّت هاى جهان است .

بنابراين ما صنعت جديد را به طور كلّى محكوم نمى دانيم ، ولى آن را مناسب با عصر تيره غيبت مى دانيم ، نه روزگار پيشرفته عصر ظهور .

آنچه تاكنون گفتيم ديدگاه كسانى است كه بر اثر آگاهى از گفتار خاندان وحى عليهم السلام عصر ظهو را ، عصر تكامل عقل و عصر روشن شدن رازها مى دانند

ممكن است در برابر آن ها افرادى باشند كه در لاكى كه براى خود ساخته اند فرو رفته و اختراعات جهان را كامل بدانند . اين گونه افراد - نه اكنون بلكه در زمان هاى گذشته نيز وجود داشته اند - افرادى بوده اند كه در بيش از يك قرن و نيم پيش گمان مى كرده اند بشر به تمام آنچه ممكن است اختراع شود دست يافته و به پايان راه رسيده است و افراد ديگرى افكارى شبيه اينان داشته اند . در اينجا شما را با نمونه اى از اين افكار آشنا مى كنيم :

در سال 1865 مدير دفتر ثبت پروانه هاى اختراعات آمريكا استعفا مى دهد و اعلام مى كند : «چرا بايد ماند ، ديگر چيزى براى اختراع كردن وجود ندارد» .

كارشناسانى كه ناپلئون سوّم به آن ها مأموريّت داده بود ، به همين اندازه فاقد روشن بينى ، «به طور علمى» ثابت مى كنند كه دينامى كه زنوب گرام در شُرف ابداع كردن است ، هرگز كار نخواهد كرد .

ستاره شناس آمريكايى نيوكومب بر مبناى رياضى ثابت مى كند كه پرواز آنچه از «هوا سنگين تر است» غير ممكن است . هنگام نخستين پرواز برادران رايت ، او كه حاضر نيست خطاى خود را بپذيرد ، پافشارى مى كند : «هواپيما هيچ گونه كاربرد جالب توجّهى نخواهد داشت».

در اين هنگام انستيتوى بسيار باصلاحيّت اسميسونيان ، پرفسور لانگلى را

ص: 221

از كار بركنار مى كند ؛ زيرا او جرئت كرده بود پيشنهاد كند ماشين هاى پرواز كننده اى كه با موتورهاى انفجارى كار مى كنند ، مورد مطالعه قرار گيرند .

در سال 1887 مارسلين برتولو، عالم بزرگ شيمى رفتار كليّه ناباوران متّكى به اطمينان خاطر را چنين خلاصه مى كند : »از اين پس جهان بدون راز است« .(1)

آنان كه عصر ظهور را داراى پيشرفت فوق العاده و بيشتر از حال نمى دانند مانند اين گونه افراد فكر مى كنند .

آنچه آورديم نمونه اى از بافته هاى كسانى است ك مى پنداشتند جهان از نظر علم و صنعت به مرحله نهايى رسيده و به آخرين قلّه پيشرفت و تكامل رسيده است .

آرى ؛ اين توهّمات در قرن هاى گذشته وجود داشته و الآن نيز گروهى به آن گرفتارند ، و ممكن است عدّه اى به اين پندار باطل ، گرايش داشته باشند .

ظهور يا نقطه آغاز

بديهى است اگر ما بگوييم ابتداى ظهور نقطه آغاز تكامل است براى اين گونه افراد باور كردن آن سخت است . چرا آنان نمى توانند بپذيرند كه آغاز ظهور گام نخستين پيشرفت است ؟

ما براى روشن شدن پاسخ اين سؤال به تشريح مطلب مى پردازيم و برخى از علل پيدايش اين گونه پندارهاى غير صحيح را بيان مى كنيم تا خوانندگان محترم بدانند كه چرا برخى از افراد نمى دانند نقطه آغاز تكامل و گام نخستين پيشرفت با ظهور حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه شروع مى شود ؟!

چرا آنان جهان كنونى را آن قدر پيشرفته مى دانند كه حاضر نيستند دنيايى برتر از آن را در ذهن خود ترسيم نموده و بپذيرند ؟

ما در اينجا به بيان دو نكته كوتاه مى پردازيم و آنگاه به تفصيل سخن مى گوييم :

ص: 222


1- 184. سال 2100 توصيف سده آينده : 19/2 .

1 - اين افراد ، جهان كنونى را با جهانِ گذشته مقايسه مى كنند ، به اين جهت اين عصر را بسيار پيشرفته مى دانند .

2 - اين گونه افراد از آينده جهان هيچ گونه اطّلاع و آگاهى ندارند و بر اين اساس مى پندارند : »ديگر چيزى براى اختراع كردن وجود ندارد« ! و يا »از اين پس جهان بدون راز است« !

دين يعنى حيات و تمدّنِ پيشرفته و صحيح

از آنجا كه بسيارى از مردم جهان با برنامه هاى حياتى ، زندگى ساز و همه جانبه دين آگاهى ندارند و نمى دانند مكتب وحى ، تمامى ابعاد جامعه را در نظر گرفته و از همه نيازهاى مردم آگاه است ، از اين جهت دين را به معناى يك دسته از دستوراتى كه كارى به تمدّن و صنعت ندارد ، مى دانند .

برخى از اين گونه افراد پيرو مكتب هاى ساختگى و استعمارى مى باشند و يا تابع اديان تحريف شده هستند . به اين جهت »دين« را جز آنچه خود مى پندارند ، نمى دانند .

گروه ديگر كه پيرو مكتب وحى مى باشند ، اگر چنين اعتقادى داشته باشند بر اثر نداشتن آگاهى كامل از برنامه هاى دين است ؛ زيرا ديندارى به معناى دور بودن از صنعت و تمدّنِ صحيح نيست بلكه تمدّن و صنعت بايد در سايه دين و در پوشش دين باشد . پس دين و ديندارى به معناى نفى تمدّن و صنعت نمى باشد ، بلكه آن ها بايد در راستاى دين و در مسير ديندارى باشند .

نه تنها در آينده بلكه تاريخ در زمان هاى گذشته نيز دورانهاى پرشكوهى را به ياد دارد كه تمدّن بزرگ دينى ، مردم را در پوشش خود قرار داده بود و در آن زمان آنچنان مردم از علم و صنعتِ پيشرفته برخوردار بوده اند كه هنوز تمدّن عصر ما از آوردنِ همانند آن عاجز است .

نه تنها در ميان صفحات تاريخ، بلكه در برخى مكان ها آثار اين گونه تمدّن هاى پيشرفته وجود دارد كه هنوز بشر در درك آنهمه عظمت ، ضعيف و ناتوان است .

ص: 223

نمونه اى از آن را براى شما بيان مى كنيم تا به خوبى آشكار شود كه دين هيچ گاه با پيشرفت و تمدّن ، مخالف نبوده و نيست ، بلكه حكومت مذهبى بايد خود آورنده تمدّن صحيح باشد .

آيا چه چيزهايى درباره حكومت دينى حضرت سليمان مى دانيد ؟ آيا از معبدى كه حضرت سليمان ساخته بود و هنوز آثار آن موجود و ناشناخته باقى مانده است ، آگاهى داريد ؟!

اكنون براى اطّلاع بيشتر ، اين جريان را بخوانيد :

حدود دو قرن پيش بود كه «بنيامين فرانكلين» برقگير را اختراع كرد و اين حقيقت مسلّمى است كه نمى توان آن را انكار كرد ، با اين حال اين امر نيز محرز و مسلّم است كه قريب 3000 سال پيش معبد سليمان مجهّز به 24 برقگير بود . معبد مزبور هرگز دچار برق زدگى نشد و «فرانسوا آراگو» در قرن 18 در اين باره چنين توضيح داده است :

«سقف معبد به سبك ايتاليائى ساخته شده و با چوب سدر توفال كوبى شده و با ورقه ضخيم مطلاّئى روى آن را پوشانيده و از اين سر تا آن سر بام را ميله هاى آهنى يا پولادين نوك تيز و طلائى كار گذاشته بودند .

مردم مى گفتند اين تجهيزات بر روى بام «24 ميله نوك تيز» صرفاً به اين علّت بود كه پرندگان بر روى آن ننشينند .

نماى ساختمان با الوارِ مزيّن به طلا تزيين شده بود . در جلوى معبد نيز حوضى بود كه با لوله كشى از آب زلال لبريز مى شد . ما در اين محلّ به آثار و شواهدى برخورده ايم كه نشان مى دهد اين برقگيرها ، از خاصيّت هدايت كننده بسيار نيرومندى برخوردار بوده اند و جالب اين كه ما هنوز نتوانسته ايم از يك چنين امكانات و تجهيزاتى بهره مند شويم .

بديهى است كه معبد بيت المقدس كه از هزاران سال پيش دست نخورده باقى مانده ، مى تواند به عنوان نمونه كامل برقگير قرون گذشته مورد استناد قرار گيرد .

حال اين سؤال پيش مى آيد كه حضرت سليمان و آرشيتكت او از راز

ص: 224

برقگير آگاه شده و به خواصّ آن پى برده بودند ، پس چرا اين راز را به ديگران نسپردند و از آن با كسى سخنى به ميان نياوردند ؟ اكنون ما از دانش پژوهانى كه مى خواهند در وراى علم و دانش گام بردارند و مجهولات بسيارى را به معلومات تبديل نمايند ، سؤال مى كنيم كه اين مسأله را بگشايند و پاسخ صحيح آن را معلوم سازند .(1)

همان گونه كه توجّه كرديد آن ها خود اعتراف كرده اند كه : ما هنوز نتوانسته ايم از يك چنين امكانات و تجهيزاتى بهره مند شويم .

اين يك نمونه كوچك از پيشرفت علم و صنعت در زمان حضرت سليمان مى باشد و دليل بر اين است كه دين و حكومت الهى به معناى نفى صنعت و تكنولوژى نيست ، بلكه خود پديدآورنده آنست .

نمونه هاى ديگرى از قدرت هاى عظيمى كه هنوز تمدّن بشرى از داشتن آن ها عاجز است ، وجود داشته كه در حكومت حضرت سليمان از آن ها استفاده مى شده و در آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت عليهم السلام به آن ها تصريح شده است.

اكنون دنيا با همه ادّعايى كه درباره پيشرفت در زمينه قدرت علم و اراده و توانايى دارد ، هنوز نمى تواند يك خودكار را بدون استفاده از وسايل فيزيكى از نقطه اى به نقطه ديگر جهان منتقل كند . ولى شاگرد حضرت سليمان در يك چشم به هم زدن قدرت انتقال تخت باعظمت بلقيس را داشت و آن را عملى ساخت .

اين دليل واضحى است كه انسان براى دست يافتن به قدرت هاى بزرگ نياز به داشتن قدرت هاى فرامادّه دارد و تا به آن قدرت دست نيابد در اسارت مادّه يعنى زمان و مكان خواهد بود و دستيابى به قدرت هاى عظيمِ فرامادّه و رسيدن به برترى ها جز با پيمودن راه دين ممكن نيست .

بنابراين دين نه تنها مانع پيشرفت علم و دانش نيست بلكه خود پديد آورنده پيشرفته ترين تكنولوژى صحيح و صنايع سالم خواهد بود .

ص: 225


1- 185. تاريخ ناشناخته بشر : 11 .

جهان در حكومت الاهى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه شاهد چنين پيشرفت هاى مهمّ خواهد بود . در آن زمان نه تنها انسان ها در اوج مسايل معنوى خواهند بود بلكه داراى عظيم ترين صنعت هاى پيشرفته و تكنولوژى صحيح خواهند بود .

ما بايد با تمامى وجود از خداوند متعال فرارسيدن هرچه زودتر آن روزگار پرشكوه را بخواهيم و خود را براى بودن در آن عصر بسيار باعظمت آماده سازيم .

ما بايد بدانيم آفرينش انسان به خاطر قتل ها و كشتارها ، ظلم ها ، جنايت ها و تشكيل حكومت هاى جبّار خودكامه نبوده است ؛ بلكه براى تشكيل و استقرار حكومت الاهى كه انسان ها را زير پوشش دستورات حياتبخش خود قرار دهد بوده است ؛ ولى تاكنون ستمكاران مانع آن بوده اند .

از خداوند مى خواهيم با برطرف نمودن همه موانع ظهور ، حكومت حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه را برساند و ما را از خدمتگزاران حضرتش قرار دهد .

به دست آوردن تكنولوژى صحيح و پيشرفته فقط در سايه دين ممكن است

اكنون به تشريح يك نكته بسيار مهمّ و حياتى مى پردازيم كه يقيناً خوانندگان محترم با توجّه به اين نكته ، ديدگاه ديگرى درباره برنامه هاى پيشرفته دين خواهند داشت و از افقى برتر و والاتر به مسايل حياتى دين خواهند نگريست .

براى بيان اين نكته ، مقدّمه كوتاهى را بيان مى كنيم و آن اين است كه توجّه داريم انسان يك موجود مادّى محض نيست ، به دليل اين كه انسان داراى روح نيز مى باشد . ولى آيا انسان فقط مركّب از جسم و روح است ؟ يا از روح و نفس و جسم ؟ و يا از روح و عقل و نفس و جسم تركيب شده و يا ...؟

اين سؤال بسيار مهمّى است كه وجود انسان از چه چيزهايى تشكيل شده است . از زمان هاى گذشته پيروان اديان درباره آن بحث نموده و طبق فهم خود

ص: 226

آنچه را كه درك نموده اند ، بيان كرده اند . هر يك از اين نظريّه ها طرفدارانى دارند و هر كدام از كسانى كه در اين باره به بحث پرداخته اند ، براى اثبات عقيده خويش به مطالبى استدلال نموده اند .

ما اكنون نيازى نداريم كه ثابت كنيم انسان جداى از روح و جسم ، مستقلاًّ داراى عقل و نفس است يا آن دو تابع روح و جسم مى باشند يا از آن دو ايجاد شده اند ؟ زيرا بنا بر هر كدام از اين عقيده ها ، روح داراى وجود مستقلّ است نه تابع جسم انسان .

وقتى كه بر اثر پيروى از مكتب خاندان وحى عليهم السلام آموختيم كه روح داراى وجود مستقلّ است و برخلاف برخى از مكاتب مادّى - كه مى پندارند روح تابع جسم است - روح را داراى استقلال و منشأ آثار دانستيم ، بايد در پيرامون آن ها و درباره قدرت هاى روح به فكر و انديشه بپردازيم .

نقص اختراعات كنونى

در نتيجه بحث و بررسى درباره آثار و نيروهاى روح به اين نكته مهمّ پى مى بريم كه آنچه را دنياى كنونى به عنوان صنعت و تكنولوژى به مردم عرضه كرده است ، اختراعاتى بوده است كه روح انسان را در اسارت جسم و محتاجِ آن قرار داده است و هيچ گونه نشانى از قدرت هاى روحى كه در آن ها جسم انسان تابع روح باشد وجود ندارد .

اين يك كمبود و نقص بزرگ براى تكنولوژى موجود است كه متأسّفانه دانشمندانِ عصر غيبت درباره آن به برنامه درستى دست نيافته اند .

توجّه داشته باشيد : ما كه مى گوييم تكنولوژى عصر غيبت داراى نقص و كمبود است به اين دليل است كه وسايل تندرو اين زمان را با گارى و كالسكه مقايسه نكرده ايم ، ما مى گوييم قدرت هاى فراوانى را كه خداوند در نهاد انسانِ والا قرار داده است و خود را به خاطر آفرينش او »احسن الخالقين« مى داند و

ص: 227

مى گويد : »تَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين«(1) ، با توجّه به عظمت چنين موجودى آنچه را كه انسان از يك بُعد وجود خويش استفاده كرده و بُعد ديگر را به دست فراموشى سپرده ، اندك و داراى كمبود است .

ما مى گوئيم انسان به دليل آنكه داراى روح است ، نبايد هميشه روح را تابع جسم قرار دهد بلكه انسان بايد بياموزد كه مى تواند با توجّه به بُعد ديگرِ خويش ، جسم را تابع روح قرار دهد و به اين وسيله خود را از قيد مادّه و از مرز زمان رها كند ؛ ولى تمامى صنايع و اختراعات در عصر غيبت گرفتار و پاى بست تقيّدات مادّى است .

به اين جهت مى گوييم تكنولوژى در عصر غيبت تك بُعدى است و از تكاملى كه بايد داراى آن باشد ، برخوردار نيست .

ما مى گوييم در عصر درخشان ظهور كه از نظر تمام ابعاد وجود ، به قدرت و تكامل مى رسد ، به قدرت هاى بسيار عظيم فرامادّه دست مى يابد و بر اثر آن نه تنها در تكنولوژى و صنعت مادّى داراى پيشرفت گسترده مى شود ، بلكه از قدرت هاى برتر نيز بهره مند مى گردد .

اكنون براى آنكه گفتار خود را با سخنان حياتبخش خاندان وحى عليهم السلام محكم كنيم ، روايتى را نقل مى كنيم كه برخى به آن روايت براى صنعت هاى پيشرفته عصر ظهور ، استدلال نموده اند . اكنون به اصل روايت توجّه كنيد :

ابن مسكان مى گويد : از امام صادق عليه السلام شنيدم كه آن حضرت مى فرمود :

إنّ المؤمن في زمان القائم وهو بالمشرق ليرى أخاه الّذي في المغرب ، وكذا الّذي في المغرب يرى أخاه الّذي في المشرق.(2)

قطعاً شخص مؤمن در زمان قائم در حالى كه در مشرق است حتماً برادر خودش را كه در مغرب است مى بيند . و همين طور آن كس كه در مغرب است برادر خودش را كه در مشرق مى باشد مى بيند .

ص: 228


1- 186. سوره مؤمنون ، آيه 14 .
2- 187. بحار الأنوار : 391/52 .

تحليل قدرت يابى در عصر ظهور

نكته بسيار جالبى كه از اين روايت استفاده مى شود اين است كه در عصر ظهور تحوّلى شگفت انگيز و فوق العاده براى بشريّت به وجود مى آيد كه بر اثر آن انسان مى تواند دوستان خود را در دورترين نقطه هاى گيتى ببيند و با وجود صدها كيلومتر فاصله به خوبى آنان را مشاهده نمايد و از حال آنان آگاه شده و اطّلاع پيدا كند .

اين قدرت يابى كه براى انسان در عصر پيشرفته ظهور واقع مى شود به چند صورت ممكن است مورد بررسى و تحليل قرار گيرد :

1 - آنچنان قدرت فكر و انديشه انسان كامل شود و نيروى اراده او قوى گردد كه با اراده و تمركز فكر بتواند در هر نقطه اى از عالم ببيند ؛ به اين گونه كه در ميدان ديد ظاهرى گسترش ايجاد شود ، يا اين كه مقصود از رؤيت را به عنوان رؤيت باطنى و ديدن با چشم دل معنى كنيم .

اين تحليل ، با توجّه به مطالبى كه درباره تحوّل فكر و انديشه و تقويت اراده در عصر ظهور گفته ايم ، يك امر طبيعى است .

2 - در عصر پرشكوه ظهور آنچنان صنعت و تكنولوژى پيشرفت مى كند كه انسان ها مى توانند با استفاده از وسايل پيشرفته ، يكديگر را در شرق و غرب عالم ببينند .

نكته اى كه بايد به آن توجّه داشته باشيم اين است كه اكنون ذهن ما با كامپيوتر ، اينترنت و تلويزيون آشنا است ، و مى دانيم عدّه اى مى توانند تصوير ديگران را در اينترنت و... ببينند به دليل وجود اين گونه وسائل تصويرى ، ممكن است اختراعات پيشرفته آينده را نيز يك نوع وسيله تصويرى بدانيم، در حالى كه ممكن است وسايلى كه در آينده در اختيار انسان ها قرار مى گيرد نه تنها تصوير آن ها ، بلكه به گونه اى نشان دهنده تجسّم آنان باشد . به تعبير ديگر نشان دهنده وجود دوبُعدى آن ها نيست ، بلكه وجود سه بُعدى آن ها را نشان مى دهد .

3 - تحليل ديگرى نيز به نظر مى آيد و آن اين است كه بر اثر پيشرفت

ص: 229

بى سابقه و شگفت انگيزى كه در بُعد مادّى و معنوى براى انسان ها پيش مى آيد ، انسان ها از هر دو طريقى كه بيان كرديم مى توانند استفاده كنند .

4 - علاوه بر آنچه گفتيم ممكن است تحليل ديگرى ارائه شود و آن اين كه بر اثر افزايش قدرت هاى باطنى ، انسانها بتوانند وجود مثالى خويش را در نزد برادران خود - در هر نقطه عالم كه باشند - حاضر ساخته و با تجسّم بخشيدن به وجود مثالى يا بدون تجسّم آن ، برادران خود را ببيند .

نكته اى كه در توضيح اين روايت اضافه كنيم اين است كه : ما چه همه يا چند تا يا يك تحليل از تحليل هاى گذشته را بپذيريم و چه تحليل ديگرى در توضيح روايت داشته باشيم ، به اين مطلب بايد توجّه كنيم كه از ظاهر اين روايت چنين استفاه مى شود كه اين قدرت يعنى ديدن افراد در هر نقطه جهان ، حالتى است كه براى عموم مردم به وجود خواهد آمد . يعنى از روايت ، حالت همگانى و عموميّت استفاه مى شود .

بنابراين با هر تحليلى كه روايت را توضيح دهيم بايد بدانيم كه قدرت رؤيت از راه دور در عصر پيشرفته ظهور ويژه گروه خاصّى نيست بلكه عموم مردم داراى چنين قدرتى خواهند بود .

5 - رؤيت و ديدن يكديگر به گونه ديگر نيز ممكن است و آن ، حضور طرف مقابل در نزد انسان باشد ؛ برعكس برخى از صورى كه ذكر كرديم. شبيه آنچه در روايات وارد شده است كه هر كس به حضرت خضر عليه السلام سلام كند او در نزد وى حاضر مى شود . اكنون به روايت توجّه كنيد :

در روايتى حضرت امام رضا عليه السلام درباره حضرت خضر مى فرمايند :

إنّه ليحضر حيث ما ذكر ، فمن ذكره منكم فليسلّم عليه .(1)

او هر زمان كه ياد شود حاضر مى شود ، پس هر كس از شماها او را ياد كرد بايد بر او سلام كند .

ص: 230


1- 188. صحيفه مهديّه : 98 .

در هر صورت ، لازمه برخى از صورى كه ذكر كرديم ، بودن انسان در دو مكان يا بيشتر از آن است .

6 - يكى از تحولاّت چشمگير عصر درخشان ظهور را تحوّلى بدانيم كه در ديدِ انسان رخ مى دهد و با اراده توانايى و قدرتِ براى ديدن از راه دور براى او فراهم مى گردد .(1)

ص: 231


1- 189. بدون شكّ تحوّلى كه در جسم و جان مردمان عصر ظهور پديد مى آيد ، در قدرت چشم انسان ها نيز اثر مى گذارد ، در زمان هاى گذشته كسانى بوده اند كه از قدرت بسيار بالاى ديد برخوردار بوده اند ؛ يكى از آنان ابوعلى سينا است . از او نقل شده كه گفته است : «در روز ستاره عطارد را ديدم كه در وقت مقارنه با آفتاب بر روى آفتاب بود مانند خالى كه بر صورت كسى باشد و عطارد اگرچه در فلك دوّم است و شمس در فلك چهارم ، ليكن چون مقارنه بود يعنى در يك برج و در يك دقيقه جمع گشته بودند چنان به نظر مى آمد كه خالى در روى آفتاب است .» (گلزار اكبرى : 383) در «قصص العلماء» درباره قوّه باصره او نوشته است : قدرتِ ديدِ او به حدّى بود كه از مسافت چهار فرسخ مگس را مى ديد ، چنان كه روزى در مجلس سلطان وارد شده ديد كه دوربين انداخته . شيخ پرسيد كه دوربين براى چه انداخته ايد ؟ سلطان گفت : در چهار فرسخى سوارى مى آيد ، مى خواهم او را تميز داده باشم . ابو على گفت : در اين مسافت قليل حاجت به دوربين نيست . پس شيخ بدان جانب نگاه كرد و گفت كه : سوارى مى آيد كه به فلان شكل و به فلان لباس است و اسب او را فلان رنگ است و شيرينى مى خورد. سلطان گفت : شيرينى داخل در مطعومات است نه مرئيّات ، پس آن را چگونه دانستى ؟ ابوعلى در جواب گفت كه : از آنجا دانستم كه مگس هايى چند در اطراف دهانش پرواز مى كنند و اين علامت آن است كه شيرينى مى خورد و چون سوار نزديك شد و از او سؤال نمودند همان نحو بود كه شيخ گفته بود و شكل و لباس و رنگ اسبش چنان بود كه شيخ اظهار نموده . و به قولى شيخ گفت كه : آن سوار نان خشك مى خورد چه ريزه هاى نان در ميان ريش و سبيل او است و چون تفحّص كردند گفته شيخ ابوعلى صادق آمد . (گلزار اكبرى : 382) در زمان ما نيز افرادى هستند كه ديدِ آنان بسيار قوى است . در اينجا نمونه اى از آن ها را مى آوريم : «هيچمن» زنى است كه با چشم غير مسلّح اقمار مشترى را از فاصله 268 ميليون كيلومترى به وضوح مى بيند و مشاهدات او مورد تأييد دانشمندان نجوم و ستاره شناسى نيز قرار گرفته است . يا اين كه از مسافت 1609 مترى حالت خطوط صورت نوه اش را تشريح مى كند و از فاصله سه مترى حروف ريز ذرّه بينى را مى خواند . وجود اين گونه افراد دليل بر اين است كه امكان دارد چشم انسان از ديد بسيار بالا و شگفت انگيزى برخوردار باشد ، ولى با اين همه آنچه در عصر ظهور واقع مى شود و تحوّلاتى كه در ديدِ انسان ها رخ مى دهد بالاتر از اين حرف ها است.

تحوّلى كه در ديدِ انسان ايجاد مى شود به گونه اى است كه افزايشى شگفت انگيز در آن به وجود مى آيد .

درباره شگفت انگيز بودن قدرت ديدِ انسان در روزگار رهايى به اين روايت توجّه كنيد : امام صادق عليه السلام فرمودند :

إنّ قائمنا إذا قام مدّ اللَّه لشيعتنا في أسماعهم وأبصارهم حتّى (لا)يكون بينهم وبين القائم بريد ، يكلّمهم فيسمعون وينظرون إليه ، وهو في مكانه .(1)

به راستى آن گاه كه قائم ما قيام نمايد خداوند در گوش ها و چشمان شيعيان ما كشش ايجاد مى كند (بر قدرت آن ها مى افزايد) تا آنجا كه ميان آن ها و حضرت نيازى به پُست (واسطه) نيست . او با آنان سخن مى گويد و آن ها مى شنوند و به او نگاه مى كنند در حالى كه او در مكان خود مى باشد .

اين روايت صريح است كه در عصر ظهور ، خداوند در قدرت ديدن و شنيدن انسان ها افزايشى ايجاد مى كند كه همه مى توانند حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه را در هر كجاى عالم كه باشند ببينند و صداى آن حضرت را بشنوند .

دقّت در روايت

قابل ذكر است كه اين گونه روايات را برخى از نويسندگان به «تلويزيون» و... تطبيق نموده اند كه با توجّه به تعبيراتى كه در روايت شده است به هيچ وجه نمى توان گفت مقصود امام صادق عليه السلام از اين روايت تلويزيون مى باشد ؛ زيرا :

1 - امام صادق عليه السلام مى فرمايند : مؤمن برادر خودش را مى بيند ؛ اگر مقصود آن حضرت ، تلويزيون مى بود ، بايد همه مردم جهان در تلويزيون ظاهر شوند

ص: 232


1- 190. بحار الأنوار : 336/52 ح 72 .

تا برادران شان آنان را در قسمت ديگر كره زمين ببينند . زيرا «الف و لام» در «المؤمن» براى جنس است و اطلاق دارد ؛ يعنى همه مؤمنين را شامل مى شود . و تلويزيون آن گونه قابل بهره بردارى نيست كه هر كس بتواند برادر خودش را در آن ببيند ، بلكه تنها كسانى را در تلويزيون مشاهده مى كند كه در صحنه يا فيلم حاضر شده اند .

تاكنون چند نفر از هفت ميليارد جمعيّت جهان(1) ، برادر خود را در تلويزيون ديده اند ؟

نكته هاى قابل توجّه ديگرى در روايت وجود دارد كه دلالت بر تأكيد مطلب مى نمايد ؛ يعنى از آن ها استفاده مى شود اطلاق ديدن مؤمن برادر خود را در قسمت ديگر كره زمين ، حتمى و قطعى است ؛ زيرا اين روايت: 1 - با جمله اسميّه شروع شده است . 2 - در ابتداى آن كلمه «إنّ» وجود دارد . 3 - «ليرى أخاه» با لام آورده شده كه همه اينها دليل بر تأكيد اصل مطلب كه اطلاق كلام است مى نمايد .

با توجّه به اين نكات در آن عصر درخشان و شكوهمند ، هر فرد مؤمن برادر خود را از راه هاى بسيار دور مى بيند همان گونه كه او نيز برادر خود را مى بيند و اين مطلبى است كه امام صادق عليه السلام در اين روايت آن را با چند تأكيد بيان فرموده اند .

2 - روايت ظاهر در اين است كه برادر خصوصيّتى در مشاهده ندارد و امام عليه السلام آن را به عنوان مثال بيان نموده اند و گرنه در آن زمان مؤمن نه تنها برادر خود بلكه خواهر ، مادر ، دختر ، همسر و ساير بستگانش را مى تواند از يك قسمت كره زمين در قسمت ديگر آن ببيند . آيا همه خواهران و... بايد در تلويزيون برنامه داشته باشند تا مؤمن بتواند آن ها را ببيند ؟!

3 - ظاهر روايت اين است كه مقصود از ديدن در اين روايت طرفينى است

ص: 233


1- 191. آينده جهان : 5 .

يعنى همان طور كه فردى كه در مشرق است برادر خود را در مغرب مى بيند ، كسى هم كه در مغرب است برادر خود را در مشرق مى بيند ؛ هر دو يكديگر را مى بينند ، ولى در تلويزيون كسى كه به آن نگاه مى كند افرادى را در تلويزيون مى بيند ولى آنان كه در صحنه تلويزيون هستند نمى توانند كسانى را كه به صحنه نگاه مى كنند ، ببينند .

جالب توجّه است كه امام صادق عليه السلام افزايش نيروى ديد و شنوايى مردم را به زمان قيام حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه مقيّد نموده اند و فرموده اند : «هر گاه قائم ما قيام نمايد ...» كه از آن استفاده مى شود قبل از قيام آن حضرت ديدن و شنيدن مردم آن گونه نيست .

بنابراين نمى توان گفت كه مقصود آن حضرت تلويزيون مى باشد - همان گونه كه متأسّفانه چند نفر از نويسندگان گفتار امام صادق عليه السلام در اين روايت را به تلويزيون تطبيق نموده اند - زيرا ظاهر روايت اين است كه آن حضرت در مقام بيان ويژگى هاى عصر ظهور مى باشند .

4 - اگر مقصود آن بزرگوار از اين كلام تلويزيون باشد ، اين امتيازى براى زمان قيام امام عصر ارواحنا فداه نخواهد بود ؛ زيرا تلويزيون قبل از قيام آن ، اختراع شده و در عصر تيره غيبت بسيارى از مردم را به تاريكى بيشتر كشانده است .

5 - اگر چه با نگاه به تلويزيون ، انسان افراد را از راه هاى دور در سراسر جهان مى بيند ولى قدرت ديدن و شنيدن با وسايل صنعتى به معناى امتداد و افزايش قدرت ديدن و شنيدن نيست .

6 - در اين روايت ، خصوصيّت ذكر شده به شيعيان اختصاص داده شده ؛ زيرا امام صادق عليه السلام مى فرمايد : «مدّ اللَّه لشيعتنا» و استفاده از تلويزيون اختصاص به شيعيان ندارد .

7 - نگاه كردن به تلويزيون نه تنها باعث افزايش قدرت ديدن نمى شود بلكه همان گونه كه دانشمندان گفته اند نگاه كردن به تلويزيون براى چشم

ص: 234

زيان آور است نه آن كه قدرت چشم را افزايش مى دهد .

8 - اگر مقصود از روايت ، وسيله هاى ظاهرى باشد ، چه دليلى داريم كه آن وسيله تلويزيون است ، شايد وسيله اى بسيار پيشرفته اى غير از تلويزيون باشد . پس اگر حتّى احتمال داده شود كه مقصود آن حضرت چيزى غير از تلويزيون مى باشد ، به چه دليل كلام امام عليه السلام را بر تلويزيون حمل كنيم ؟!

9 - نكته بسيار جالبى كه در بعضى از روايات وجود دارد ، تصريح به اين مطلب است كه تحوّلى كه در شنيدن و ديدن رخ مى دهد ، بعد از ظهور و قيام آن حضرت واقع مى شود .

بنابراين هر گونه وسيله اى از قبيل تلويزيون ، كامپيوتر ، اينترنت و يا هر وسيله اى كه قبل از ظهور آن حضرت وجود داشته باشد نفى شده و اين روايت شامل آن ها نمى شود .

امام صادق عليه السلام اين تحوّل عظيم را كه در وجود انسان واقع مى شود مقيّد به پس از قيام و ظهور حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه نموده و فرموده اند : «إنّ قائمنا إذا قام...» كه صريح در اين باره است كه تحوّل عظيمى كه در وجود انسان واقع مى شود ، پس از قيام آن بزرگوار است .

10 - نكته جالب توجّه ديگر اين است كه حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايند : «مدّ اللَّه لشيعتنا في أسماعهم وأبصارهم...» خداوند در گوش ها و چشمان شيعيان ما كشش ايجاد مى كند و بر قدرت شنوايى و ديد آن ها مى افزايد . اگر مقصود آن حضرت از اين تحوّل به خاطر وسيله هاى ظاهرى مانند تلويزيون و كامپيوتر باشد ، بديهى است در چشم و گوش افراد ، هيچ گونه تحوّلى ايجاد نشده و بر قدرت آن ها افزوده نشده است .

بنابراين همان گونه كه متن روايت واضح است مقصود حضرت امام صادق عليه السلام از فرمايشى كه فرموده اند : »مدّ اللَّه لشيعتنا...« ، تحوّل در وجود آن ها است نه در خارج از وجود آن ها كه اسباب و وسيله هاى ظاهرى باشد .

ص: 235

11 - نكته جالب توجّه ديگر اين است كه امام صادق عليه السلام مى فرمايند : «مدّ اللَّه ...» اين تحوّل و تغيير را كار خداوند دانسته و به خدا نسبت مى دهند . يعنى پس از قيام امام عصر ارواحنا فداه خداوند اين تحوّل را در مردم ايجاد مى كند كه دليل بر يك دگرگونى غير طبيعى و فوق العاده است و از ظاهر عبارت واضح است كه اختراع تلويزيون و يا وسيله اى ديگر همانند آن را به خداوند نسبت نمى دهند .

12 - حضرت ولىّ عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه در جهاندارى و نظم جهانيان از قدرت هاى فوق العاده معنوى استفاده مى نمايند و به اين گونه براى تكامل جهان و جهانيان در مردمانِ عالَم تحوّل ايجاد مى نمايند . با اين بيان ، خام انديشى جهانخوارانى كه مى خواهند جهان را با تكيه بر سياست و تك بُعدى اصلاح نمايند ، روشن مى شود . اين كوچك انديشان - كه خود در خم يك كوچه گرفتارند - گمان مى كنند كه مى توانند هفت اقليم جهان را اداره كنند !!

13 - از ويژگى هاى عصر درخشان ظهور ، كاسته شدن محدوديّت هاى زمان و مكان است . از آنجا كه اين گونه بحث ها تاكنون متأسّفانه مورد بحث و بررسى قرار نگرفته است ، براى جامعه ما شگفت انگيز مى باشد . به اين جهت مى توان اين گونه بحث ها را به عنوان «شگفتى هاى عصر درخشان ظهور» و آن زمان را «زمان شگفتى ها» ناميد .

ممكن است ايجاد تحوّل در مسأله زمان و مكان در عصر ظهور و بحث در اين باره براى ما تازگى داشته باشد ، ولى با جستجو در روايات و گفتار خاندان وحى عليهم السلام مى بينيم اين بحث ها عنوان شده و بنابر اين آشنا نبودن جامعه ما با طرح اين گونه مطالب مهمّ ، دليل بر اين نيست كه آن بحث ها در روايات اهل بيت عليهم السلام عنوان نشده اند .

روايتى را كه در اينجا نقل نموديم ، نمونه اى از آنهاست كه در آن امام

ص: 236

صادق عليه السلام از شكسته شدن محدوديّت مكان در عصر ظهور پرده برداشته اند و آن را به عنوان يك مطلب قطعى و حتمى بيان فرموده اند .

محدود بودن بشر در طول تاريخ تاكنون به زمان و مكان و مقيّد بودن انسان به اين دو ، مسأله اى نيست كه نيازى به توضيح و بحث داشته باشد و براى همه روشن است كه انسان در بند زمان و مكان اسير بوده و هست و تاكنون براى نجات از آن نقشه هاى فراوانى كشيده است ولى شكسته شدن محدوديّت در سطح عالى در عصر ظهور واقع مى شود .

جمله اى كه امام صادق عليه السلام مى فرمايند (... ليرى أخاه الّذي في المغرب...) دليل بر شكسته شدن نسبى محدوديّت مكان است ؛ زيرا در اين روايت زمان ظهور حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه اين گونه توصيف شده است كه : در آن زمان حتماً مؤمن از مشرقِ عالم ، برادرش را در غرب عالم مى بيند .

اين نكته ، دليل بر آن است كه فاصله صدها هزار كيلومتر ميان دو نفر و دور بودن آن ها از يكديگر در اين مسافت طولانى ، دليل بر اين كه آن ها يكديگر را نبينند نمى شود و بُعد مكانى و فاصله بودن ميان دو نفر حتّى در اين سطح وسيع ، آن ها را از ديدن يكديگر محروم نمى نمايد .

اين خود دليل بر شكسته شدن نسبى مسأله مكان است به گونه اى كه با وجود آن همه مسافت ، گويا آنان در كنار يكديگر و هر دو در يك مكان هستند . اين همه پيشرفت بر اثر تحوّلى است كه در قدرت ديد انسان ها به وسيله اختراع دستگاه هاى پيشرفته ايجاد مى گردد ؟

با تكميل عقل ها براى يافتن علم و آگاهى - علاوه بر قدرت سمع و بصر - قدرت هاى فرامادّه وسيله بسيار مهمّى براى كسب علم و آگاهى مى باشد .

با وجود همه احتمالاتى كه نقل كرديم ، ممكن است كه رؤيت و ديدن يكديگر در عصر ظهور از شرق يا غرب عالم ، به گونه اى ديگر باشد كه فكر ما به آن راه نمى يابد .

ص: 237

نگاهى به صنعت روز

از مطالبى كه پيرامون پيشرفت شگفت انگيز علم و دانش در روزگار درخشان ظهور ذكر نموديم و از نكته هايى كه درباره تكامل انديشه و فرهنگ در عصر حكومت جهانى امام زمان ارواحنا فداه ياد نموديم ، روشن مى شود كه بسيارى از تكنيكهاى صنعتى و وسايلى كه اكنون بشر از آن استفاده مى كند - به دليل تكامل علم و فرهنگ - از رده خارج شده و همان گونه كه اكنون بشر به خاطر داشتن ماشين هاى مدرن و تندرو ؛ كالسكه ، گارى و درشكه را كنار گذارده ، در آن زمان نيز با تكاملى كه انسانها در زمينه علم و دانش به آن مى رسند ، بسيارى از وسايلى را كه امروز آن ها را مدرن و پيشرفته مى دانند رها نموده و از وسايل پيشرفته عصر جهش و تكامل علمى بهره مى برند .

آيا صحيح است كه جهان بشريّت با پيشرفت بى سابقه و شگفت انگيزى كه در تمام ابعاد علم و دانش مى نمايد ، باز هم از وسايل دوران گذشته استفاده كند ؟!

آيا استفاده از وسيله هاى دوران گذشته با وجود وسايل پيشرفته ، عقب گرد به زمان گذشته نيست ؟!

بى ترديد و با قاطعيّت مى توان گفت : همان گونه كه اكنون انسان نخ و سوزن را رها كرده و از چرخ هاى پيشرفته خياطى استفاده مى كند ، و همان گونه كه از گارى ، كالسكه و درشكه دست برداشته و سوار آخرين ماشين هاى مدرن مى شود ؛ پيشرفت زمان و تكامل علم و فرهنگ بيشتر وسايل كنونى را - اگر نه همه آن ها را - كنار نهاده و با استفاده از پيشرفت سريع و خارق العاده علم و دانش ، به ساختن وسايلى مى پردازد كه وسيله هاى اين زمان در برابر آن ها داراى ارزش نيست .

براى روشن شدن مطلب به عنوان مثال مى گوييم : اگر كسى كه بتواند از انرژى خورشيد بهره گرفته و ماشين و وسايل خود را با آن به حركت درآورد ،

ص: 238

آيا صحيح است كه از بنزين و گازوئيل استفاده كرده و فضا را آلوده سازد ؟!

همان گونه كه در گذشته بيان كرديم در آن روزگار پرشكوه نه تنها انسان به بهترين وجه و كاملترين نوع از وسايل موجود مادّى در علم و صنعت بهره گيرى مى كند؛ بلكه با پيشرفت در امور معنوى و راهيابى به ملكوت اشياء به قدرت هاى بسيار ناشناخته در عصر ما ، دست مى يابد و با بهره گيرى و استفاده از آن ها به وسيله هاى بسيار پيشرفته و مدرن دست يافته و در زندگى از آن ها بهره مى گيرد .

بنابراين مى گوييم : وسايل پيشرفته عصر ما - و يا حداقلّ بسيارى از آن ها - در آن عصر درخشان علم و فرهنگ ، كنار نهاده مى شوند .

بديهى است اين كار به معناى بازگشت به زمان هاى قبل و عقب گرد به دوران هاى گذشته نيست ؛ بلكه با تكامل دانش و بينش انسان ها در عصر فرخنده حكومت الاهى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه انسان ها با جهش به سوى تكامل علم و صنعت ، از وسيله هايى استفاده مى كنند كه بهره گيرى از وسايل پيشرفته كنونى نسبت به آن ها همچون استفاده از گارى و درشكه در اين زمان است !

اين يك حقيقت واضح و روشن براى همه كسانى است كه روزگار پرشكوه ظهور را عصر تكامل علم و دانش و بينش مى دانند .

زيرا مى دانند همان گونه كه پيشرفت علم نسبت به گذشته در يك قرن اخير تحوّلات زيادى در صنعت به وجود آورد ، پيشرفت خارق العاده دانش در عصر حكومت الاهى امام عصر ارواحنا فداه، تحوّلات بسيار مهمّ و شگفت انگيزى براى جامعه بشريّت به ارمغان خواهد آورد كه پيشرفت كنونى در برابر آن اهميّتى ندارد .

خورشيد يك منبع بسيار مهمّ نور و روشنايى ، قدرت و انرژى است كه بشر هنوز با همه ادّعايى كه در زمينه پيشرفت علم و دانش دارد نتوانسته است

ص: 239

از انرژى خورشيد استفاده كامل نموده و همان گونه كه با بستن سدّ از هدر رفتن آبها جلوگيرى مى كند ، با ذخيره نمودن كامل انرژى خورشيد ، از اين قدرت بسيار عظيم استفاده نمايد .

آنچه تاكنون دانش بشر به آن راه يافته و از آن آگاه شده است ، شناخت خورشيد به عنوان يك منبع بسيار مهمّ حيات و داراى انرژى هاى پرتوان حياتى است ؛ ولى اين نكته كه راه استفاده از آن چيست و چگونه مى توان به آن راه يافت و به چه وسيله مى توان استفاده از انرژى هاى خورشيد را جايگزين استفاده از نفت و گازوئيل و... نمود ، موضوعى است كه هنوز در پرده ابهام باقى مانده و تاكنون جز مواردى اندك ، از آن بهره اى نبرده است .

گذشته از خورشيد و انرژىِ آن ، ماه يك منبع بسيار مهمّ و پرقدرت است كه نيروى آن بر زمين و موجودات آن تأثير بسيار فراوان دارد ، ولى متأسّفانه بشر با همه ادّعاهايى كه درباره پيشرفت علم و دانش دارد ، نتوانسته است انرژى ماه را كنترل و ذخيره نموده و آن را در اختيار خود قرار داده و به گونه صحيح از آن بهره مند شود .

تأثير نور ماه بر آبهاى زمين و جزر و مدّ درياها و همچنين تأثير آن بر جسم و روان انسان ها و نيز تأثير شگفت آن بر اشياء ديگر از مطالبى است كه دانشِ كنونى به آن پى برده است ولى راه كنترل و يا ذخيره آن و استفاده از آن را در موارد لازم به دست نياورده است .(1)

از خورشيد و ماه كه بگذريم نور ستارگان و انرژى كهكشان ها نيز از قدرت هاى بسيار شگفت انگيزى است كه هنوز جوامع علمى جهان ، رازهاى آن را نگشوده و از چگونگى انباشتن و ذخيره آن ها چيزى به دست نياورده است .

ص: 240


1- 192. درباره آثار بسيار شگفت نور ماه رجوع كنيد به : از كتاب هاى قديم : گلزار اكبرى ؛ تأليف : مرحوم آية اللَّه شيخ على اكبر نهاوندى . و از كتاب هاى جديد : فوق طبيعت ؛ تأليف : «ليال واتسن» ، ترجمه شهريار بحرانى و احمد ارژمند .

تأثيرى كه خداوند براى طلوع بعضى از ستارگان بر زمين و زمينيان قرار داده ، آنچنان شگفت انگيز است كه فراتر از باور بسيارى از افراد است !

راه خود را بسيار دور كرديم از زمين به ماه و خورشيد رفته و از آنجا به كهكشان سفر نموديم، اكنون به وطن خود - زمين - بازمى گرديم كه شگفتى هاى مهمّ آن نيز هنوز سربسته باقى مانده ، به گونه اى كه علم و دانش كنونى بسيار ناتوان از درك و فهم اسرار آن است و هنوز رازهاى خلقتِ زمين همچنان ناگشوده باقى مانده است .

روزگارى كه حكومت مطلقه الاهى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه سراسر گيتى را فرا گيرد و كسانى كه شاهد خلقتِ زمين و زمان ، ماه و خورشيد ، كهكشان ها و سحابى ها بوده اند براى انسان ها ظاهر شده و بر آنان حكومت نمايند ، سراسر جهان را با نور علم و دانشِ خويش روشن ساخته و ظلمت و تاريكى و جهل را از جامعه دور مى سازند .

آرى ؛ در آن روزگار - همان گونه كه خود وعده داده اند - هيچ گونه دانشى باقى نخواهد ماند و هيچ رازى پنهان نخواهد بود .(1)

ما اكنون با ياد آن روزگارِ ناشناخته ! كه اسرار جهان فاش مى شود و رازى ناگشوده نمى ماند ، قلب خود را شاد مى نماييم و با اميد به هر چه زودتر فرا رسيدن آن روزگار پرشكوه به سر مى بريم و نيز با شِكوه از وضع كنونى ، آه سرد از دل پردرد مى كشيم ، شايد كه آه دل را اثرى باشد .

در عصر ظهور سرنوشت اختراعات كنونى چيست ؟

گفتيم دو عامل اساسى و مهمّ : 1 - راهنمايى هاى امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف ، 2 - تكامل عقلى و رشد فكرىِ مردم عصر ظهور ، آنان را با سرعت هر چه بيشتر به سوى علوم و آگاهى هاى بس بلند مى رساند و تمدّنى بس عظيم را براى آنان به ارمغان مى آورد .

ص: 241


1- 193. اشاره به روايتى كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده اند : «ما من علم إلاّ وأنا أفتحه والقائم يختمه» .

اكنون اين سؤال را مطرح مى كنيم كه با پيشرفت عجيب علم و تمدّن در زمان پرشكوه ظهور ، سرنوشت اختراعات كنونى چه خواهد شد ، آيا آن ها نابود خواهند شد ؟ آيا مردم عصر ظهور از آن ها استفاده خواهند نمود ؟ و آيا...

اين سؤالى است كه ممكن است در ذهن بعضى از افراد وجود داشته باشد و سزاوار است كه پاسخى قانع كننده به آن داده شود .

ما براى پاسخ گويا و مفصّل به اين سؤال ، اختراعات اين زمان را دسته بندى مى كنيم تا بتوانيم پاسخ جالبى را به خوانندگان محترم ارائه دهيم :

اختراعات زيان بار نابود مى شوند

تعدادى از اختراعات كه تا اين زمان انجام گرفته است شامل وسايل ويرانگرى مى شود كه در جنگ ها و كشتارها آن ها را به كار گرفته و مى گيرند مانند بمب هاى اتمى ، و... .

بديهى است وجود اين گونه اختراعات كه جز تباهى و ويرانگرى و خونريزى براى جامعه بشريّت چيزى به ارمغان نياورده و جز ظلم و فساد اثر ديگرى نداشته است ، با حكومت عدلِ الهى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه سازگار نيست .

روشن است كه نابود ساختن چنين وسايلى ، به نفع جامعه بشريّت مى باشد و براى نجات انسان ها و ديگر موجودات بايد اين گونه وسايلِ مخرّب نابود شوند .

نه تنها در حكومت عادلانه حضرت مهدى ارواحنا فداه اين گونه وسايل نابود مى شوند ، بلكه گاهى در طول تاريخ برخى از پادشاهانى كه از انسانيّت بهره اى داشته اند با ساختن اين گونه وسايل اگرچه به آن كاملاً نياز داشته اند سخت مخالفت ورزيده اند .

يكى از كسانى كه با ساختن اين گونه وسايل ويرانگر سخت مخالفت ورزيد »لوئى پانزدهم« است .

ص: 242

«لوئى پانزدهم» را از سلاطينى دانسته اند كه براى علم و دانش ارج و قرب فراوانى قابل بود و دانشمندان را احترام مى گذاشت و امكان فعاليّت و پژوهش هاى آن ها را فراهم مى ساخت . در دوران سلطنت او شيميدانى به نام «دوبره» نوعى آتش مخرّب با تأثير شگرف و آنى ساخته بود كه هيچ كس قدرت مقابله يا پرهيز از آن را نداشت . و حتّى آب هم به جاى خاموش كردن آن ، بر آتش و قدرت او مى افزود .

«دوبره» در كانال ورساى در حضور پادشاه و در محوطه زرّاد خانه پاريس ، مادّه اختراعى خود را آزمايش كرد و «لوئى پانزدهم» كه شديداً متعجّب و متوحّش شده بود ، از اين كه مى ديد مادّه اى وجود دارد كه مى تواند شهرى را به آتش بكشد و يا فوجى را نابود كند ، دستور داد كه اين اختراع فوراً از بين برده شود و اسرار آن با كسى در ميان گذاشته نشود .

با آن كه «لوئى پانزدهم» در آن زمان با انگلستان جنگ مى كرد و براى نابودى نيروى دريايى دشمن نياز به چنين اسلحه مخرّبى داشت ، با اين حال به گفته خود براى نجات بشريّت مصلحت در آن ديد كه آن سلاح را به كار نگيرد و در نابودى آن بكوشد .(1)

علم نمى تواند جهان را رهبرى كند

اگرچه در قرن هفدهم و هيجدهم ميلادى بسيارى از دانشمندان ، بر اثر پيشرفت هايى كه در علم به دست آمده بود ، گمان مى كردند روزگارى مى رسد كه علم جهان را رهبرى كند و در سايه قوانينى كه با استفاده از علم وضع مى شود ، دنيا را از نابسامانى ها و گرفتارى ها نجات مى دهند ؛ ولى گذشت زمان ثابت كرد حقيقت غير از آن است كه آنان گمان مى كردند . زيرا پيشرفت علم و دانش نه تنها جهان را از بى عدالتى و نابسامانى نجات نداد بلكه بر رنج و اندوه و گرفتارى هاى جامعه بشريّت افزود .

ص: 243


1- 194. تاريخ ناشناخته بشر : 105 .

تاريخ نشان دهنده اين حقيقت است كه تاكنون ميليون ها نفر بر اثر پيشرفت علم ، جان خود را از دست داده اند ، ميليون ها نفر بى خانمان شده و از هستى ساقط گشته اند . همه اين ها به خاطر اين نكته است كه علم پيشرفت كرده است ولى انسانيّت تقويت نشده است ، در صورتى كه پيشرفت بايد همه جانبه باشد نه تك بُعدى .

علم در صورتى كه همراه با عقل و انسانيّت پيشرفت كند ، جامعه را به سوى تكامل مى برد ولى اگر بدون اينها باشد ، هستى اجتماع را به نيستى مى كشد .

چو دزدى با چراغ آيد گزيده تر برد كالا

نظام آفرينش بر مبناى تكاملِ صحيح قرار دارد به اين معنى كه همه نباتات ، حيوانات و انسان ها از روزى كه خلق مى شوند تكامل آنان شروع مى شود . اگر آنان به همان حالى كه در روز اوّل خلقت شان هستند باقى بمانند ، دنيا به چه صورتى در خواهد آمد ؟ بنابراين تكامل به اين معنى ، از شرايط حتمى زندگى است .

نكته مهمّى كه وجود دارد اين است كه تكامل جسمى بايد همراه و همگام با تكامل فكرى و روحى باشد ، يعنى همان گونه كه كودكان از نظر جسمى رشد پيدا مى كنند بايد از نظر فكرى و روحى نيز تكامل بيابند . اگر آنان از نظر جسمى رشد نمايند ولى در افكار و انديشه هاى كودكانه آنان هيچ گونه تحوّلى ايجاد نشود ، جامعه به چه وضعى درمى آيد ؟!

پس تكامل جسمى انسان ها بايد همراه با تكاملى فكرى و رشد عقلى آنان باشد.

اين همراهى و همگامى بايد در تمام ابعاد جامعه وجود داشته باشد و گرنه در صورتى كه بشر از جهتى داراى تكامل باشد و از جهت ديگر تنزّل كند يا همچنان متوقّف بماند ، تعادل در آن اجتماع از ميان مى رود و جامعه را به سقوط مى كشاند .

ص: 244

بنابراين، همان گونه كه جامعه در راه علم و صنعت تلاش مى كند و خواهان پيشرفت و تكامل علم و صنعت و رسيدن به اوج مسائل مادّى است؛ بايد از نظر روحى و معنوى ، در حالِ تكامل باشد و گرنه پيشرفت در علم و صنعت بدون توجّه به مسائل روحى و معنوى ، آينده اى بسيار تاريك و خطرناك را به ارمغان مى آورد !

اگر جامعه بشريّت و طرفداران مدرنيزه كردن جهان در جستجوى پيشرفت و تكامل هستند ، بايد در راه تكميل و تكامل فكرى و روحى جامعه نيز تلاش كنند ، نه اينكه فقط به تكامل ابزارى كه مى سازند ، بپردازند .

اوّل بايد در ساختار وجود انسان ها از نظر شخصيّت ، افكار و انديشه ها تحوّل و تكامل ايجاد شود تا پيشرفت واقعى در تمدّن و صنعت به وجود آيد ، و گرنه پيشرفت تك بعدى جهان را به نابودى و انهدام تهديد مى كند .

آينده جهان و جنگ جهانى

معروف ترين شخصيّت هاى جهان در گذشته و حال ، از نابودى و انهدام جهان ترس و هراس داشته اند و دانسته و مى دانند كه اين سرنوشت را خود براى مردم جهان به وجود آورده اند . يكى از اين گونه افراد اينشتين است .

«راسل» مى گويد : بمب اتمى و حتّى بيشتر از آن بمب هيدروژنى ، سبب ايجاد وحشت هاى تازه اى شده و نتايج علم را در زندگى بشر ، بيش از پيش در معرض ترديد قرار داده است . حتّى بعضى از صاحب نظران برجسته ، كه «اينشتين» به شمار آنان است ، خاطر نشان ساخته اند كه خطر محو حيات ، اين سيّاره خاكى را تهديد مى كند .(1)

«دكنت دونوئى» مى گويد : امروز كه بشريّت ، در نتيجه به كار بردن نيروى اتميك، تهديد به انهدام كامل مى شود، مردم تازه متوجّه مى شوند كه تنها نجات

ص: 245


1- 195. آية الكرسى ، پيام آسمانى توحيد : 213 .

مؤثّر آن ها ، منوط به توسعه بيشتر و عالى تر اخلاق انسان است . براى اوّلين بار در تاريخ بشر ، انسان از كارى كه با هوش خود انجام داده بيمناك است .(1)

آرى ؛ اكنون بسيارى از سياستمداران اروپايى درباره آينده انسان و جهان در هراس عجيبى به سر مى برند و نمى دانند آيا سرانجام بر اثر استفاده از سلاح هاى هسته اى جهان بكلّى نابود خواهد شد يا نه ؟!

يكى از عوامل مهمّى كه آينده جهان را تهديد نموده و زمينه جنگ جهانى را فراهم مى كند ، فروش وسايل پيشرفته نظامى به دولت هاى ديگر است . سياستمداران براى كسب ثروت بيشتر و نيز نفوذ فراوان تر در كشورهاى ديگر ، دست به اين گونه كارهاى ويرانگر مى زنند .

فروش تسليحات نظامى به كشورهاى ديگر ، يكى از منابع مهمّ درآمد براى كشورهاى بزرگ به حساب مى آيد . از اين جهت هر روزى سلاحى تازه تر به بازار مى آيد و هر روز اسحله اى ، قويتر از اسلحه ديگر درست مى شود . اينك اين گزارش را مطالعه كنيد :

«... دو بمبى كه در اواخر جنگ جهانى دوّم روى دو شهر ژاپنى «هيروشيما و ناكازاكى» انداخته شد ، خرابى هاى زيادى بر جاى گذاشت ، حال آن كه بمب نوترونى برخلاف بمب اتمى فقط كشنده است و حتّى به اندازه يك سر سوزن قدرت تخريب ندارد .

قدرت انفجارش ناچيز است ؛ زيرا 80 درصد انرژى آن به شكل اشعّه نوترون آزاد خواهد شد . اين اشعّه بر هر ميدان جنگى كه ساطع شود ، كليّه موجودات زنده حتّى موجودات ذرّه بينى را نابود خواهد ساخت» .

«ساموئل كوهن» درباره معايب و محاسن اختراع خود ! چنين ادامه مى دهد : بمب نوترونى دو عيب عمده دارد : اوّل اين كه چون شهرها و ساختمان ها را بى آسيب مى گذارد ، ممكن است دشمن آن ها را اشغال كند و يا اين كه براى

ص: 246


1- 196. آية الكرسى ، پيام آسمانى توحيد : 213 .

نابودى آن ها از سوى دشمن بمب اتمى به كار رود . و عيب دوّم اين بمب در محدوده عملش تمامى موجودات حتّى موجودات انگلى را نابود مى سازد و شهر بزرگى را در يك ميليونيم ثانيه به يك گورستان خاموش مبدّل مى سازد و ساير موجودات نيز آسيب خواهند ديد .

امّا به نظر من بمب نوترونى «اخلاقى تر» از بمب هسته اى است ؛ چرا كه بمب هسته اى كه از شكسته شدن هسته اتم ساخته مى شود . پس از انفجار علاوه بر كشتار، بسيارى را كور ، كر ، و ناقص العضو مى كند ، حال آن كه بمب نوترونى با قدرتى كه دارد ديگر هيچ كس را ناقص العضو باقى نخواهد گذاشت» .(1)

سخن پدر بمب نوترونى حكايت از خيلى چيزها مى كند ، از جمله آن كه آدم كشى جزو ارزش ها به شمار مى رود و اگر بمبى ساخته شود كه هيچ انسانى را بر روى زمين باقى نگذارد، بمب بسيار اخلاقى است . آرى؛ سرانجامِ انسانى كه از خدا بريده و ارزش هاى الهى را رها كرده است ، اين چنين است !» .(2)

«با محكوم ساختن ماشين و فنّ جمعى نيز علم را محكوم دانسته اند ، تا بدانجا كه اين سخن تلخ مأيوس كننده را «برتراندراسل» درباره علم گفت : «شايد ما در عصرى به سر مى بريم كه عصر فناى نوع بشر است. اگر چنين به وقوع پيوندد ، گناه آن بر گردن علم خواهد بود .»(3)

در دهه 1960 ، دشمنى نسبت به علم و سرخوردگى از آن به صورتى وسيع در ميان جوانان و بخصوص جوانان تحصيل كرده و دانشگاهى رواج گرفت ، زيرا بشر از اينهمه مسائل و مصائب ناشى از گسترش فنون به ستوه آمده است.»(4)

«تمدّن كنونى غربى ، همان طور كه علم را به منافع غير انسانى و حقيرانه

ص: 247


1- 197. روزنامه كيهان : 5 شهريور 1360 صفحه 5 .
2- 198. سيماى انسان كامل از ديدگاه مكاتب : 465 .
3- 199. علم ، قدرت ، خشونت : 87 .
4- 200. روان شناسى ضمير ناخودآگاه : 73 .

آلوده است ، دموكراسى را نيز پرده استتار هدف هاى نامردمى خود ساخته است . وقت آن رسيده است كه درباره سرنوشت اين تمدّن توليد و مصرف بينديشيم و موجبات از خودبيگانگى و بى اعتدالى و درماندگى انسان را ، در آستانه قرن بيست و يكم ، بشناسيم و به چاره جويى بپردازيم . نه با طرد علم و روى آوردن به توهّمات ، بلكه با فرزانگى . «عالمى ديگر ببايد ساخت و از نو آدمى» . بايد فروتنانه از برج عاج تفرعن عالمانه اين خرد فرود آييم كه متعصّبانه بر اين باور است كه پاسخ همه پرسش ها و نيازهاى انسان را با قرع و انبيق آزمايشگاهى فراهم خواهد ساخت .»(1)

«از سال 1945 به بعد جهان در لبه پرتگاه مرگ و نابودى قرار گرفته و بارها تا مرحله سقوط پيش رفته است. تسليحات اتمى ابرقدرت ها سايه عفريت مرگ را بر سر هر جاندارى گسترده و مسابقه اى كه در زمينه تجهيز و تقويت ارتش ها با نيروى هسته اى صورت مى گيرد ، خطر نابودى زمين و تمدّن و فرهنگ آن را بيش از پيش مطرح مى سازد .

در بحبوحه قدرت نظاميان و سياستمدارانى كه در چند دهه پيش طرف ديگر را با سلاح هسته اى مورد تهديد قرار مى دادند ، دو دانشمند علم مخالفت با اسلحه اتمى برافراشتند . اين دو كه خود در ساخت و به صحنه آوردن آن نقش مؤثّرى ايفا كرده بودند ، «آلبرت اينشتين» و «لئواسزيلارد» بود .

در سال 1962 فيزيكدان هاى اتمى در مورد انجام آزمايش هاى اتمى هشدار دادند و رسماً اعلام كردند كه 200000 كودك معلول و ناقص الخلقه ظرف يك سال تحت تأثير آزمايش هاى بمب اتم به دنيا آمده اند .

اختراعات ويران گر غير اتمى

«سزيوم 137» كه در نتيجه انفجارات اتمى به وجود مى آيد مستقيماً بر ژن و جنين تأثير مى گذارد و حداقل كودكان شش انگشتى و يا با دست و پاى كج و كوله و بى قواره به دنيا مى آيند .

ص: 248


1- 201. روان شناسى ضمير ناخودآگاه : 79 .

دانشمندانى چون «ژان روستان» و دكتر «لونى» و پروفسور «مولر» زيست شناس برنده نوبل از آمريكا ، رسماً نگرانى خود را از اين حيث اعلام داشتند و هشدار دادند كه در صورت تكرار ، محيط زيست با مخاطرات جدّى ترى مواجه خواهد شد و از آن پس گروه بى شمارى از دانشمندان سراسر گيتى با آنان هم صدا شدند تا جهان با كاهش زرادخانه هاى اتمى كه اخيراً صورت گرفت ، نفسى به راحتى كشيد .

در سال 1962 صدها زيست شناس مشهور جهان اجتماعى تحت عنوان «همگى در اثر تشعشعات اتمى خواهيد مرد اگر ...» تشكيل دادند و در آن جلسه «ژان روستان» طبيعى دان معروف فرانسوى چنين هشدار داد: »... موادّ راديوآكتيو بر سر جانداران مرگ و نيستى خواهد باريد و نتيجه آن ازدياد نسل ديوانگان و معلولان و ناشنوايان و نابينايان خواهد بود».(1)

«نسلى كه بعد از بمباردمان مرگ زاى اتمى به وجود خواهد آمد بزرگتر از كف دست نخواهد بود !

اختراعات ويران گر غير اتمى

مسأله ديگرى كه با آن روبرو هستيم اين است كه نه تنها صنايع اتمى ، بلكه صنايع شيميايى نيز پا به پاى آن در اين مسابقه مرگ و نيستى شركت دارد و همان طور كه دانشمندان آمريكايى اين مطلب را تأييد كرده اند ، تنها اشعّه ايكس خطراتى 20 برابر تشعشعات اتمى به وجود مى آورد و يا داروهايى كه فرآورده صنعت شيميايى هستند و آن ها را به سادگى از داروخانه مى خريم ما را با چه مخاطراتى كه مواجه نمى سازند . آن گاه دارو و درمان دست به دست هم مى دهند تا ريشه ما را بياندازند . ميزان تشعشع هر قدر مى خواهد باشد به گونه اى در نسل و نطفه تأثير خواهد گذارد .

به عبارت بهتر هر كس اگر يك بار هم شده راديوگرافى كرده باشد ، بايستى

ص: 249


1- 202. تاريخ ناشناخته بشر : 169 .

بداند كه تخمه و تابر خود را در معرض اثرات آن قرار خواهد داد.

گفتنى است كه اين تشعشعات مى تواند حتى پرتوهاى تلويزيون و دستگاه هاى راديوگرافى و غيره را دربرگيرد و اگر تأثيرات آن در زمان كوتاه ظاهر نشود در سال ها و حتى قرن هاى آينده اثرات مخرّب و زيانبار خود را آشكار خواهد ساخت .

دكتر «رابرت ويلسون» يكى از دانشمندان عضو كميسيون انرژى اتمى آمريكا اظهار داشته است كه پرتوهاى تلويزيونى تشعشعات زيادترى از آزمايش هاى انفجارات هسته اى منتشر مى سازند ، شايد به اين علّت است كه مواد زائد كارخانجات اتمى را به هيچ وسيله - حتّى دفن كردن آن ها در اعماق اقيانوس ها - نمى توان از بين برد .»(1)

اكنون براى روشن شدن پاسخ ما درباره اختراعات كنونى ، آن ها را به سه دسته تقسيم مى كنيم :

1 - اختراعاتى كه داراى آثار منفى ، شوم و ويران گر هستند .

2 - اختراعاتى كه آثار شوم ندارند ولى زمان استفاده و بهره بردارى از آن ها گذشته است .

3 - اختراعاتى كه داراى آثار منفى نيستند و مورد استفاده جامعه قرار دارند .

دسته اوّل :

بديهى است كه در نظام عادلانه و حكومت عدل پرور حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه نه تنها وسايل ويران گر جنگى بلكه هر گونه وسيله اى كه در راه فساد ، تباهى و نابودى جسم يا جان انسان ها به كار مى رود از ميان برداشته خواهد شد و نابود مى گردد .

بنابراين از مطالب گذشته چنين نتيجه مى گيريم كه از ميان برداشتن وسايل

ص: 250


1- 203. تاريخ ناشناخته بشر : 171 .

ويران گر و نابود ساختن آن ها در حكومت عدلِ الهى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه نه تنها وسايل ويران گر جنگى بلكه هر گونه وسيله اى كه داراى اثر منفى بر جامعه بشرى است از سر راه انسان ها برداشته مى شود و آن حضرت با نابود ساختن آن ها بشريّت را از آثار شوم و منفى آن ها نجات خواهند داد .

پس در حكومت امام عصر ارواحنا فداه آن دسته از اختراعات كه داراى اثرات شوم ، ويران گر و منفى هستند به نابودى كشيده شده و از ميان برداشته مى شوند .

دسته دوّم از اختراعات

دسته دوّم از اختراعات كنونى ، آن قسمت از اختراعاتى هستند كه داراى آثار منفى نيستند ولى در عصر ظهور دوران بهره ورى و استفاده از آن ها گذشته است . مانند وسايل طبّى و يا برخى از وسايل جنگى كه در جهادهاى عادلانه مورد استفاده قرار مى گيرند .

اين گونه وسايل نيز از بين خواهند رفت ؛ زيرا نيازى به وجود آن ها در ميان جامعه وجود ندارد . روشن است وقتى كه صحّت و سلامتى ، تمامى جهانيان را فرا گرفته و همه از صحّت روحى و جسمى برخوردار باشند ، اصلاً نيارى به وسايل جنگى نابودكننده بشر و يا وسايل طبّى كه ديگر قابل بهره بردارى نيستند ، وجود ندارد .

پس وقتى كه بيمارى باقى نماند تا نياز به وسايل طبّى وجود داشته باشد ، آن وسايل كنار گذارده مى شوند .

بى نيازى از وسايل جنگى

هميشه جنگ ها و خونريزى ها عوامل گوناگونى داشته اند كه به خاطر آن ها ملّتى بر ملّت ديگر هجوم برده و به كشت و كشتار يكديگر پرداخته اند . دو چيز عامل اساسى كشتارهايى بوده است كه در طول تاريخ صحنه گيتى را با خون مردم رنگين نموده است:

ص: 251

1 - ضعف و كمبود 2 - افزون طلبى .

با يك نگاهِ دقيق به صفحات تاريخ مى توان دريافت دو موردى را كه به عنوان نمونه نام برديم ، اساس بسيارى از جنگ هاى مهمّ تاريخ بوده است؛ زيرا كمبود زمين هاى حاصلخيز، رودخانه هاى پرآب ، دامدارى هاى وسيع و معدن هاى عظيمِ نفت ، طلا و... حكومت هاى ظالم را تحريك نموده است تا به همسايگان خود كه از اين نعمت ها برخوردار بوده اند هجوم برده و سرزمين و اموال آنان را تصاحب كنند . عامل اصلى اين گونه خونريزى ها كمبود و ضعف و كاستى هايى بوده است كه حكومت مهاجم آن را در كشور خود مشاهده مى نموده است .

عامل مهمّ ديگر در بسيار از جنگ ها و خونريزى هايى كه در تاريخ واقع شده است افزون طلبى دولت هاى مهاجم بوده است . يعنى كشورى كه آتش جنگ را روشن نموده و دو ملّت را به جان يكديگر انداخته ، نه تنها ضعف و كمبود در مواردى كه ذكر نموديم نداشته است ؛ بلكه با همه امكانات و بهره هاى فراوانى كه داشته ، براى افزون نمودن آن ها به كشور ديگر چشم دوخته و براى توسعه بخشيدن و افزايش دادن حكومتِ خويش به كشور ديگر حمله ور شده است .

اگر در جنگ هاى طولانى و لشكركشى هايى كه در صفحات تاريخ ثبت شده نگاه كنيد به روشنى درمى يابيد كه افزون طلبى يك عامل مهمّ در جنگ ها ، كشتارها و حمله هاى آنان بوده است .

البتّه همان گونه كه گفتيم كمبود و ضعف ، و افزون طلبى دو عامل مهمّ براى جنگ ها و خونريزى هايى بوده اند كه در تاريخ انجام گرفته است؛ و گرنه جنگ ها اسباب و عوامل ديگرى نيز داشته اند كه به خاطر آن ها آتش جنگ شعله ور شده و خون مردم صفحه گيتى را رنگين ساخته است .

درباره دو موردى كه نام برديم دقّت كنيد: ضعف و كمبود و همچنين افزون طلبى «دو عامل برونى» حكّام و دولتمردان بوده است .

ص: 252

بسيارى از جنگ ها نه بر اساس «عوامل برونى» بلكه بر اساس «عوامل درونى» حكّام صورت گرفته است .

«عقده هاى روانى» كه از شمار مهمّ «عوامل درونى» است تاكنون بسيارى از افراد را به صورت جرثومه هاى خون آشام درآورده كه با شعله ور ساختن آتش جنگ و ريختن خون مردم بيچاره ، صفحات تاريخ را رنگين ساخته اند .

بديهى است بشر با تكامل عقلى از اين گونه عقده ها رهايى يافته و عوامل درونى و برونى براى شعله ور شدن فتنه جنگ نابود مى گردد و صلح و صفا و آرامش سراسر گيتى را فرا مى گيرد . در اين صورت چه نيازى به بمب هاى مرگبار اتمى و غير اتمى وجود دارد ؟!

از آنچه گفتيم پاسخ سؤال راجع به قسم دوّم از اختراعات كنونى به خوبى واضح مى شود . بديهى است وقتى زمينه به كارگيرى چيزى از ميان رفت ، آن چيز نيز محكوم به نابودى است و به دست فراموشى سپرده خواهد شد .

دسته سوّم از اختراعات

دسته سوّم از اختراعاتى كه در دوران غيبت مورد استفاده مردم مى باشند وسيله هايى هستند كه آثار منفى در آن ها وجود ندارد . آيا وضع اين گونه ابزار آلات چگونه خواهد بود ؟

در پاسخ به اين مورد از اختراعات - كه تعداد آن ها نيز زياد است - بايد بگوييم : با توجّه به پيشرفت بيش از حدّ علم و دانش و تكامل عقلى و افزايش فراوان قدرت هاى مغزى و به كار افتادن كامل نيروهاى فكرى ، بديهى است كه وسايل پيشرفته مهمّى اختراع خواهد شد كه با وجود آن ها نيازى به وسيله هاى عقب مانده و از رده خارج شده وجود نخواهد داشت .

براى توضيح مطلب وسائلى را كه در اين زمان مورد استفاده قرار دارند مقايسه كنيد با وسيله هايى كه تا يك قرن قبل مورد استفاده بوده اند. به عنوان نمونه آيا مى توان دلو و ريسمان را با پمپ هاى قوى آب مقايسه نمود ؟! آيا

ص: 253

دستگاه هاى قدرت مندى را كه براى كشيدن آب از قعر چاه ها يا رودخانه ها ساخته شده اند ، جايى براى استفاده از دلو و ريسمان باقى مى گذارد ؟!

البتّه هنوز در بسيارى از نقاط محروم جهان مردم مستضعف و بى پناه از دلو و ريسمان استفاده مى كنند و اين به خاطر ضعفِ كشورهاى به اصطلاح متمدّن است كه صنعت تمام نقاط جهان را فرا نگرفته و مورد استفاده همه مردم جهان واقع نشده است . امّا در دوران شكوهمند ظهور وضع جهان اين گونه نخواهد بود .

ما درباره ويژگى هاى حكومتى حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه گفته ايم يكى از ويژگى هاى حكومتى آن حضرت ، جهانى بودن حكومت آن بزرگوار است و جهانى بودن حكومت آن حضرت نه تنها به معناى حكومت واحد در سراسر گيتى است بلكه به معناى بهره مندى همه مردمان جهان از امكانات آن روزگار درخشان نيز هست .

تبليغات گسترده و توخالى غرب

غرب براى خودنمايى و فريفتن مردم جهان دست به تبليغات گسترده اى در زمينه علوم گوناگون زده است كه روان شناسى نمونه اى از آن ها است .

طرح مسائل روان شناسى در كشورهاى بزرگ جهان آنگونه گسترش يافته كه به پندارِ خود آنچنان پيشرفت نموده و به نكته هاى تازه دست يافته اند كه از روان شناسى گذشته و به فراروان شناسى رسيده اند ! كسانى كه هنوز جسم خود را نشناخته اند و انسان را حتّى از نظر جسم ، موجودى ناشناخته مى دانند چگونه از روانِ خود آگاه شده و آنگاه پا را فراتر نهاده و به فراروان شناسى پرداخته اند !

آرى ؛ اين چنين است جهان لجام گسيخته كنونى كه از مقام ولايت و سرپرستى نظام عالم روى برتافته و به خاطر بافته هاى خويش ، خود را راه يافته مى داند !

ص: 254

زورگويان جهان نه اكنون ! بلكه از زمان هاى بسيار دور ، ملّت هاى خود را با استفاده از تبليغات گسترده ، فريب داده اند .

آنان با نيرنگ و حيله ، مردمان را سرگرم ساختند و با نقشه هاى شوم خود ، افكار و انديشه هاى انسان هايى را كه پاك زاده شده اند ، به گمراهى كشاندند . آنان نگذاردند انسان ها بر اساس فطرت پاك خويش راه نجات را بيابند و منجى و رهائى بخش خود را بخواهند .

آنان علم و تمدّن را به رخ ملّت ها كشيدند و با تبليغات گسترده ، افكار مردم جهان را شستشو دادند ؛ با اين كه از اشتباهات خود آگاه بودند .

نمونه هاى فراوانى در طول تاريخ - از گذشته تا حال - وجود دارد كه معروف ترين دانشمندانِ عصر غيبت از بزرگترين اشتباه هاى علمى برخوردار بوده اند از «ارسطو» و قبل از او گرفته تا دانشمندان عصر ما اشتباهات فراموش نشدنى را در صفحات تاريخ به نام خود ثبت نموده اند .

از چه كسانى پيروى كنيم ؟

آيا انسان مى تواند از دانشمندانى كه دست به خيانت زدند و لباس خدمت گذارى به ستمگرانِ جهان را پوشيدند ، پيروى كند ؟!

آيا صحيح است ما فريب تبليغات گسترده غرب را خورده و فريفته زندگى ماشينى آنان شويم ؟

ستمگران جهان از زمان هاى دور به مخالفت با پيامبران الهى برخاستند و توده ملّت را از پيوستن به آنان بازداشتند ...

با فرارسيدن عصر رسالت رسول خدا حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم و عصر امامت خاندان وحى عليهم السلام ، گروهى كه شريرترين افراد در طول تاريخ بودند به مخالفت با خاندان نبوّت برخاستند و مردم را از گِرد خاندان وحى عليهم السلام پراكندند ، و با بازداشتن مردم از نوشتن فرموده هاى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و بستن باب علم آن بزرگوار ، به عصر جاهليّت تداوم بخشيدند .

ص: 255

آن ها نگذاشتند مردم از آبشخور علمِ وحيانى سيراب شوند و از سرچشمه زلال دانش الهى بهره مند گردند .

آن ها نگذاشتند علم و دانش در ميان مردم جهان گسترش يابد و با دور شدن مردم از خاندان وحى عليهم السلام ، آن بزرگواران نكته هاى ناب علم و اسرارِ دانش را فقط به بزرگان اصحاب خود آموختند .

آيا انسان از رهبرانى پيروى كند كه همه اسرار هستى در برابر آن ها روشن و آشكار است و علم و دانش آنان به تمامى موجودات جهان توسعه دارد ، يا از دانشمندانى كه خود بارها به جهل و عجز خود اعتراف نموده اند ؟ و بارها علم و دانش خود را در برابر مجهولاتشان بسيار اندك و ناچيز شمرده اند .

به عنوان نمونه ، «اسحاق نيوتن» - كه او را از بزرگترين دانشمندان جهان مى دانند - در اين باره گفته است : «من نمى دانم كه از نظر جهانيان چه هستم ؟ از دريچه چشم خودم به كودكى مى مانم كه در ساحل دريا گرم بازى است و خود را به جستن سنگريزه هايى خوش تراش از سنگدانه هاى ديگر و صدف هايى خوش نقش تر از صدف هاى ديگر مشغول مى كند . امّا در اين ميان ، اقيانوس ناگشوده حقيقت ، از بى كران تا بى كران فراروى او همه جا گسترده است .»(1)

اين اعتراف ، واقعيّتى است كه نه تنها درباره «نيوتن» بلكه درباره همه افرادى چون او ، صحيح است . البتّه گروه زيادى بر اثر جستجوى فراوان ، سنگريزه هاى خوش تراش و يا صدف هاى خوش نقش ترى را يافته اند ولى پرسش ما اين است :

آيا بشر بايد از كودكانى كه سرگرم بازى هستند پيروى كند يا تلاش كند به سوى كسانى كه با اسرار خلقت و رازهاى جهان آفرينش آشنا هستند راه يابد ؟

بديهى است كه گم كردن راه سبب گمراهى مى شود و گمراهى نتيجه اش اشتباه و تباهى است .

ص: 256


1- 204. رك : فكر ، نظم ، عمل : 93 .

اشتباه ارسطو ، كپرنيك و بطلميوس

اكنون نمونه هايى از اشتباهاتى را كه در حوزه علم وارد شده نقل مى كنيم :

«ارسطو» تصوّر مى كرد كه خورشيد در يك دايره كامل به دور زمين مى گردد .

«كپرنيك» فكر مى كرد كه زمين در يك دايره كامل به دور خورشيد مى گردد .

اين دو يك رقابت واقعى داشتند ؛ نمى شد كه هر دو حق داشته باشند ، بعداً معلوم شد كه هر دو اشتباه مى كردند ، مدار زمين بيضوى است.(1)

بايد اين واقعيّت را دانست كه «ارسطو» حكيم مشهور مشّائى و بعد از او «بطلميوس» كه پنج قرن پس از وى آمد علم نجوم را مدّت هزار و هشتصد سال از قرن سوّم قبل از ميلاد تا قرن پانزدهم بعد از ميلاد به تأخير انداختند .

«ارسطو» مدّت هيجده قرن نوع بشر را در ظلمت جهل نگاه داشت و نگذاشت كه انسان بتواند خود را از آن ظلمتكده نجات بدهد و مى توان به جرئت گفت كه ارسطو مدت هيجده قرن پيشرفت علمى بشر را به تأخير انداخت .(2)

مى دانيم كه علوم چون حلقه هاى زنجير است و يك حلقه از آن به حلقه ديگر متّصل مى شود و يك علم ، سبب پيدايش علم ديگر مى گردد .

جهل بشر در مورد حركت زمين و سيّارات ديگر به دور خورشيد كه عامل آن ارسطو شد ، مدّت هيجده قرن دو بال آدمى را براى پرواز در عرصه علم بست و نفوذ ارسطو ، آنچنان زياد بود كه هيچ كس نمى توانست نظريّه او را در مورد ثابت بودن زمين محكوم به بطلان كند .

دو چيز قوّت نظريّه «ارسطو» را در ذهن اقوام جهان افزايش داد : اوّل اين كه «بطلميوس» جغرافيادان مشهور مصرى كه پنج قرن بعد از «ارسطو» آمد ، بر

ص: 257


1- 205. علم و نابخردى : 103 .
2- 206. رك : مغز متفكّر جهان شيعه : 302 .

نظريّه او صحّه گذاشت و براى حركات ستارگان نظريّه اى ابراز كرد كه سيّارات به دور چيزهايى مى گردند كه متحرّك هستند و آن چيزها به دور زمين گردش مى كنند امّا زمين بدون حركت و ثابت است . بطورى كه مى بينيم «بطلميوس» گردش سيّارات را اطراف زمين دو درجه اى كرد و گفت : آن ها گرد چيزهايى مى گردند كه آن ها به نوبه خود اطراف زمينِ ثابت ، حركت مى كنند .

عامل دوّم كه قوّت نظريّه ارسطو را افزايش داد اين بود كه در اروپا ، كليساى مسيحى بر نظريّه ارسطو صحّه گذاشت و گفت : بدون ترديد آنچه ارسطو راجع به ثبات زمين و اين كه مركز جهان مى باشد گفته حقيقت است . چون اگر زمين ثابت و مركز جهان نبود ، پسر خدا (يعنى حضرت مسيح) در آن ظهور نمى كرد .(1)

اشتباه پوزيدونيوس

فليسوف رواقى ، «پوزيدونيوس» صد سال پيش از ميلاد مسيح ، هيأتى را به سوى اسپانياى غربى رهبرى كرد تا ببيند آيا هنگامى كه در هر غروب ، خورشيد در درياى آتلانتيك فرو مى رود صداى فيش از آن برمى خيزد يا نه !(2)

اشتباه ارشميدس

«ارشميدس» مى گفت : شماره ذرّاتى كه در سراسر جهان هست عدد 10 به توان 63 مى باشد يعنى اگر عدد 10 را شصت و سه بار در خود آن ضرب كنيم ، شماره ذرّاتى كه در جهان هست به دست مى آيد .

در نظر »ارشميدس« ذرّه عبارت بود از كوچكترين جزء از مادّه كه ديگر نتوان آن را به دو قسمت كرد و به همين جهت آن را جزء لايتجزّى مى خواندند .(3)

ص: 258


1- 207. مغز متفكر جهان شيعه : 303 .
2- 208. جهان در 500 سال آينده : 240 .
3- 209. رك : مغز متفكّر جهان شيعه : 367 .

اشتباه ادينگتون

«ادينگتون» دانشمند فيزيكى انگليسى كه در سال 1944 ميلادى درگذشت، در آغاز آن قرن و هنگام جوانى گفت : مجموع اتم هايى كه در هستى وجود دارد عدد 10 به توان هشتاد مى باشد .

يعنى اگر عدد 10 را هشتاد بار در نفس خود ضرب كنند شماره اتم هايى كه در جهان هست به دست مى آيد .

روزى كه «ادينگتون» شماره اتم هاى هستى را با اين فرمول رياضى حساب كرد ، منجّمين عقيده داشتند كه شماره كهكشان ها بطور تقريب يك ميليون عدد است .(1)

اشتباه اينشتين

اينشتين چنين مى پنداشت كه هيچ موجودى نمى تواند داراى سرعتى افزون از سرعت نور باشد . و آخرين سرعت سير در جهان هستى ، سرعت نور است .

اكنون ثابت شده است كه موجوداتى وجود دارند به نام «تاخنون» كه سرعت سير آن ها مافوق سرعت نور است . اگر نظريّه اينشتين درست بود ، بشر بايد از بسيارى از سفرهاى فضايى در عصر آينده نااميد باشد.

علاوه بر اين از نظر روايات و فرموده هاى خاندان وحى عليهم السلام ملائكه مانند جبرائيل و... از عرش و مافوق كهكشان ها تا زمين را در كمتر از لحظه اى مى توانند سير كنند .

اينشتين و افرادى همانند او به خاطر دور بودن از معارف علمى خاندان وحى عليهم السلام ، از اين حقايق آگاهى نداشته و ندارند .

«زومرفلد» اين تئورى را مطرح ساخت كه ذرّاتى وجود دارند كه حركت آن ها سريع تر از سرعت نور بوده و داراى اين خاصيّت ويژه هستند كه هرچه

ص: 259


1- 210. رك : مغز متفكّر جهان شيعه : 367 .

انرژى آن ها كمتر شود ، داراى سرعت بيشترى مى گردند .

تئورى اينشتين در تضادّ با اين فرضيّه متهورانه »زومرفلد« مى باشد ؛ زيرا كه بر اساس تئورى اينشتين ، كليّه ذرّات در مرز رسيدن به سرعت نور ، داراى جرم بى نهايت هستند .

تئورى هاى متهورّانه و اثبات نشده ، همين كه يكبار در سطح بين المللى مطرح شدند ، به اين زودى كشش خود را از دست نداده و مدّتها همچنان جالب توجّه باقى مى مانند .

از زمانى كه «زومرفلد» در آغاز قرن جارى تئورى خود را مطرح ساخت تاكنون نسلهاى متعدّدى از دانشمندان علم فيزيك به مطالعه و تحقيق درباره اين ذرّات سريع تر از نور پرداخته اند . ولى تنها در سال 1967 بود كه بالاخره «جرالد – فينبرگ» G.Fcinberg پرفسور فيزيك تئوريك در دانشگاه آمريكائى كلمبيا ، توانست با رساله اى درباره ذرّاتى كه حركتشان سريعتر از حركت نور است ، باب بحث مجدّد در اين مورد را باز كند .

«فينبرگ» براى اين ذرّات اسمى هم انتخاب كرد و آن ها را «تاخنون» Tachionen ناميد كه از لغت يونانى «تاخيس» Tachys به معناى «سريع» مشتقّ گشته است .

بار ديگر صداى دانشمندان فيزيك برخاست كه بر اساس تئورى اينشتين ، هيچ چيزى سريع تر از نور نمى تواند وجود داشته باشد . امّا چند تن از دانشمندان فيزيك هسته اى اين ايده جالب را تعقيب نموده و اكنون به اين نتيجه رسيده اند كه چنين ذرّات سريع تر از نورى بايد وجود داشته باشند ، ولى برخى به طرفدارى از اينشتين به توجيه ايراد وارد بر او پرداختند .

اشتباه ديگر اينشتين

اينشتين مى گفت جهان داراى وسعتى است كه پهناى آن از سه ميليارد سال نورى تجاوز نمى نمايد در حالى كه از سال 1963 ميلادى كه اوّلين كوآزر

ص: 260

كشف گرديد عقل دانشمندان نجومى متزلزل شده است و وقتى پشت راديو تلسكوپ آرسى بوئه يك كوآزر دوردست را مورد مطالعه قرار مى دهند . سر را با دو دست مى گيرند كه مبادا عقل از سرشان برود و ديوانه شوند .

گفتيم فاصله كوآزرهاى دوردست با زمين 9 ميليارد سال نورى است در صورتى كه اينشتين مى گفت كه جهان وسعتى است كه پهناى آن (يا قطر آن) از سه ميليارد سال نورى تجاوز نمى نمايد .

براى سنجش وسعت فضائى كه نور ، مدّت 9 هزار ميليون سال وقت صرف مى كند تا آن را بپيمايد كافى است كه فكر كنيم كه نور در هر سال 9500 ميليارد كيلومتر طى مى كند و 9500 ميليارد كيلومتر را بايد در 9 ميليارد سال ضرب كرد تا اين كه دريافت كه فاصله كوآزر و زمين چقدر مى باشد .

از اين فاصله عظيم كه عقل قادر به تجسّم آن نيست گذشته ، آنچه عقل علماى نجوم را متزلزل كرده نور كوآزر است كه ده هزار ميليارد برابر نور خورشيد مى باشد و نمى توانند بفهمند كه درون كوآزر چه نوع انرژى وجود دارد كه يك چنين روشنايى را به وجود مى آورد .»(1)

با توجّه به اين مطالب روشن شد كه پندار اينشتين درباره قطر جهان بسيار اشتباه بوده است .

اكنون كه سخن از اينشتين به ميان آمد ، مناسب است بگوييم كه او يك يهودى آلمانى بود و خيانتى بر ملّت خود روا داشت كه بى سابقه است. او به آمريكا پيشنهاد كرد كه در ساختن بمب اتمى از آلمان سبقت بگيرد !

«در سال 1932 هيتلر به قدرت رسيد . در آن زمان اينشتين در آمريكا بود و اعلام كرد كه به آلمان برنخواهد گشت . از اين رو سربازان نازى ، خانه او را خراب كردند و حساب بانكى وى را مسدود كردند .

ص: 261


1- 211. مغز متفكّر جهان شيعه : 362 . براى شناخت عظمت كوآزرها به پاورقى ص 127 اين كتاب رجوع كنيد .

يكى از روزنامه هاى برلين مقاله اى با عنوان درشت «خبر خوبى از اينشتين، وى برنخواهد گشت» نوشت ، با تهديدهاى نازى ها اينشتين خونسردى اش را حفظ كرد . ولى از ترس اين كه مبادا دانشمندان آلمان اقدام به ساختن بمب اتمى كنند به آمريكا پيشنهاد كرد در ساختن بمب اتمى پيشدستى كند . با وجود اين حتّى پيش از انفجار اوّلين بمب ، وى مردم را از خطرات بمب آگاه مى كرد و پيشنهاد كنترل سلاحهاى هسته اى را از سوى جامعه بين المللى نمود .»(1)

شايد به خاطر خيانتى كه او به ملّت خويش روا داشت از زندگى خود پشيمان بود :

«اپنهايمر ، كه از دوستان نزديك اينشتين بود، در گردهمايى دانشمندانى كه به مناسبت دهمين سال درگذشت اينشتين توسّط يونسكو ترتيب يافته بود گفت : اينشتين در غروب زندگيش ، سرخورده و مأيوس از مسابقات تسليحاتى و جنگ ها ، به او گفته بود : اگر قرار بود زندگى را دوباره از سر گيرم ، ترجيح مى دادم كارگر ساده برق باشم .»(2)

و به نقلى ديگر او دوست مى داشت يك كفّاش بود : «آدم هاى زيادى هم اين طرف و آن طرف دنيا بودند كه نمى توانستند كشتار ژاپنى ها را در هيروشيما فراموش كنند و نمى توانستند فراموش كنند كه امضاى اين نابغه فيزيك يكى از آن فرمول هاى جادوگرانه پشت ماجرا بوده است . براى آن ها مهمّ نبود كه او بعد از شنيدن خبر ، هشت روز تمام خودش را حبس كرده ، عزا گرفته و به يك چيز فكر كرده است : اگر دوباره به دنيا مى آمد ديگر تئورى و فرمول نمى ساخت ، مى رفت كفّاش مى شد .»(3)

ص: 262


1- 212. ماهنامه اطّلاعات علمى : سال 19 ، شماره 3 ، دى ماه 1383 .
2- 213. مقدّمه روانشناسى ضمير ناخودآگاه : 78 ، به نقل از علم و تركيب : 29 .
3- 214. اينشتين : 27 .

اينهم جريان ديگرى از اينشتين : «يك نامه كه دو استاد فيزيك دانشگاه كلمبيا براى روزولت نوشته بودند ، خلاصه اش اين بود : چيزى وجود دارد به نام انرژى هسته اى . دانشمندان نازى هم مشغول كار بر روى آن هستند . واضح است كه اين يك سلاح استراتژيك و تعيين كننده است . رئيس جمهور بايد تصميم بگيرد كه با آن ، چه بايد كرد ؟ دوّم اوت 1939.

دو استاد فيزيك مى دانستند رئيس جمهور چيزى درباره فيزيك هسته اى نمى داند ؛ اما همان نزديكى در پرينستن كسى زندگى مى كرد كه از فيزيك هسته اى سر درمى آورد و رئيس جمهور هم او را قبول داشت . پس قبل از روزولت به سراغ او رفتند . براى اينشتين غم انگيز بود كه بعد از آن كه يك عمر طرف دار دو آتشه صلح بوده است پاى چنين چيزى را امضا كند . او اين كار را كرد و تا وقتى زنده بود بابت اين كه دكمه را فشار داده است ، ملامت شد .»(1)

اعتراف اينشتين به پشيمانى او از گذشته خود ، روشنگر اين مطلب است كه او اگرچه يك دانشمند پرآوازه جهان بوده ؛ ولى او خدمتِ خود را در راه علم و دانش ، تحت الشعاع خيانتى كه به ملّتش روا داشته ، مى دانسته است .

علم و دانش ، دستاويزى براى سوداگران

بدون شك و ترديد ، علم و دانش ، چراغ فروزانى است كه بايد بر انسان ها بتابد و راه را براى آنان روشن سازد؛ نه آنكه دستاويز ستمگران جهان قرار گرفته و گروهى به وسيله آن به خيانت و شيّادى بپردازند ! ولى متأسّفانه تاريخ گواه آنست كه علم و دانش در رشته هاى گوناگون تاكنون بارها و بارها مورد استفاده افراد سودجو قرار گرفته و آن را در راه هدف هاى شوم خود به كار گرفته اند .

گروهى از دانشمندان و دانشمندنماها دانسته و ندانسته ، از علم و دانش سوء استفاده نمودند يا تاريكى جهل را به عنوان نور علم به مردم جلوه دادند .

ص: 263


1- 215. اينشتين : 25 .

بديهى است اين كار يك عامل مهمّ در سرخوردگى جامعه از علم و دانش است ؛ به گونه اى كه جهانيان باور كرده اند : دانشمندان نمى توانند حكومت ايده آل را بر عالم حاكم نموده و جهان را به مدينه فاضله تبديل نمايند .

محدوديّت علم

عامل ديگرى كه سبب نااُميد شدن مردم از علم و دانش مى شود ، محدوديّت آن است ؛ به ويژه درباره روح كه بشر پيرامون آن از علمى اندك برخوردار است . قرآن در اين باره مى فرمايد :

«وَما اُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلّا قَليلاً» .(1)

از دانش ، چيزى جز مقدارى اندك داده نشده ايد .

تا وقتى كه مغز آدمى كارآيى كامل نداشته باشد و حتّى نابغه ترين دانشمندان فقط از جزئى اندك از مغز خود استفاده كنند ، بشر چگونه مى تواند رازهاى عظيم و ناگشوده جهان بزرگ را درك كند ؟

اين حقيقتى است كه در روايات خاندان وحى عليهم السلام به آن تصريح شده و غرب تازه به آن راه يافته است . تا وقتى كه زمان غيبت ادامه داشته باشد و بشر به تكامل عقلى نرسيده و كارآيى مغز كامل نشود علم و دانش نيز در محدوديّت خواهد بود .

با اين بيان ، علم و دانشِ محدود چگونه مى تواند پاسخ گوى مشكلات ناشناخته باشد و چگونه مى تواند جهان تاريك را به مدينه فاضله تبديل كند ؟

بر اثر پاسخگو نبودن دانش به بسيارى از پرسش هاى جامعه و بى جواب ماندن بسيارى از مشكلات ، مردم آگاه شدند كه علم و دانش نمى تواند ناهنجارى هاى جامعه و مشكلات آن را برطرف سازد .

اين ، حقيقتى است كه بسيارى از دانشمندان به آن اعتراف نموده اند . ما در

ص: 264


1- 216. سوره اسراء ، آيه، 85 .

اينجا به نقل چند گفتار از آن ها اكتفا مى كنيم :

1 - علم حدود دقيقاً مشخّصى دارد و هرگز نمى تواند جز چگونگى پديده هاى مورد بررسى چيزى به ما بدهد . علم در واقع به ما مى گويد كه چگونه زمين دور خورشيد مى گردد ، چگونه انسانها زاده مى شوند و مى ميرند اما نمى تواند پاسخگوى چراها باشد يعنى جز مقصودى كه احتمالاً موضوع مورد تجربه خود تلويحاً بيان مى كند قصد ديگرى را آشكار سازد ... .(1)

علم ، نمى تواند جهان را درك كند

2 - مقياس هاى ثانيه ، سانتى متر و گِرم را - كه كاربرد آن ها در استخراج قوانينى است كه در عالم مادّه حكومت مى كند - نمى توان براى فهم حقيقتِ جاذبه ، نفس ، روح ، عقل و عوامل غير مادّى ديگر به كار برد.

بنابراين ، حقيقت نيروى جاذبه نزد فيزيك دانان ناشناخته است ، همچنين حقيقت الكتريسيته يا مغناطيس يا انرژى - اعمّ از انرژى حرارتى يا الكتريكى يا حركتى يا اتمى - نيز مجهول است ، فيزيك دانان معترفند كه از فهم حقيقت هر امر غير عادّى ، عاجزند ، حتّى اين كه آن ها به عدم فهم حقيقت مادّه نيز معترف هستند ؛ زيرا مادّه سرانجام به اتم برمى گردد و اتم مجموعه اى از قواى الكتريكى مثبت (يعنى پرتون) و قواى الكتريكى منفى (يعنى الكترون) و قواى ديگرى كه علم جديد براى هميشه از شناختن آثار آن ها عاجز است ، مى باشد .(2)

3 - علم فيزيك تا امروز نتوانسته به اين سؤال جواب بدهد : چگونه نور چراغ ما كه انرژى است ، مبدّل به مادّه مى شود ؟ و اگر علم فيزيك پاسخ اين سؤال را پيدا كند ، در يك لحظه ، علم راه صد هزار ساله را خواهد پيمود .

ص: 265


1- 217. علم ، شبه علم و علم دروغين : 45 .
2- 218. راه تكامل : 89/5 .

چون در فيزيك سر الأسرار همين است و راز عظيم خلقت ، جواب همين پرسش مى باشد كه انرژى چگونه مبدّل به مادّه مى شود .

تبديل مادّه به انرژى در نظر ما عادّى است و روز و شب ، مادّه را در كارخانه ها و هواپيماها و كشتى ها و اتومبيل ها و خانه ها حتّى در بدن خودمان مبدّل به انرژى مى كنيم ولى تا امروز نتوانسته ايم انرژى را مبدّل به مادّه نماييم و هنوز نمى دانيم در جهان ، انرژى چگونه مبدّل به مادّه مى شود .(1)

4 - ما بعد از بيست و شش قرن با تمام پيشرفت هاى علم فيزيك و علم «آستروفيزيك» يعنى علم شناسايى فيزيكى ستارگان هنوز از لحاظ شناسائى مبدء دنيا از لحاظ فيزيكى (از لحاظ جسمى) از حدود نظريّه فيلسوف قرن ششم قبل از ميلاد كشور يونان جلوتر نرفته ايم .

اتم هيدروژن كه سبك ترين اتم هاى عناصر مى باشد داراى يك الكترون و يك پرتون است و الكترون اطراف پروتون گردش مى كند و هنوز هيچ نظريّه فيزيكى نتوانسته قانون علمى تبديل شيئى غير قابل وصف اوليّه را به الكترون و پروتون توضيح بدهد ، يعنى قانون علمى آن را كسى كشف نكرده است و نمى دانيم كه آيا اول پروتون به وجود آمد يا الكترون ، يا اين دو كه اوّلى داراى شارژ مثبت و ديگرى داراى شارژ منفى برق است ، در يك موقع به وجود آمدند ؟ و چه شد كه در يك موقع از شيئى غير قابل وصف اوّليه به وجود آمدند ؟

از قرن نوزدهم ميلادى تا امروز ، هر چه در اين خصوص گفته شد تئورى است و ما از لحاظ شناسايى مبدأ دنيا بيش از مردم يونان در دوره «آناگزيماندر» اطّلاع نداريم .(2)

ص: 266


1- 219. مغز متفكّر جهان شيعه : 344 .
2- 220. مغز متفكّر جهان شيعه : 112 .

با توجّه به مطالب گذشته ، به بيان چند نكته مهمّ مى پردازيم :

1 - چون علوم مختلف و دانش هاى گوناگون بى ارتباط با يكديگر نيستند ، اشتباه در يك رشته از علوم نه تنها سبب ركود و توقّف در پيشرفت آن علم خواهد شد ، بلكه در رشته هاى ديگرى از علوم كه در ارتباط با آن علم است نيز مؤثّر مى باشد .

بنابراين زيان اشتباه دانشمندان در يك علم ، منحصر به آن رشته از دانش نخواهد بود ؛ بلكه در پيشرفت علوم ديگرى كه در ارتباط با آن علم است نيز خسارت وارد مى سازد .

2 - از آنجا كه برخى از دانشمندان عصر غيبت يا قبل از اين زمان در ميان شاگردان خود و نيز ساير مردمان داراى چهره هاى پرنفوذ و باعظمتى بوده اند ، شاگردان آنان تحت تأثير شخصيّت آنان قرار مى گرفتند و آراء و نظريّات آنان را از جان و دل پذيرا مى شدند و گاهى اين جريان تا چندين نسل ادامه مى يافت و شاگردان و شاگردانِ شاگردان و... بر اثر شخصيّت زدگىِ بى جا ، به نظريّه اشتباه شخص اوّل پابرجا مى ماندند .

گاهى شخصيّت زدگى شاگردان ، آنچنان مهمّ بوده است كه اگر فردى از آنان پى به اشتباه استاد مى برده ، جرأت اظهار آن را براى ديگران نداشته است ؛ زيرا مى دانسته كه اگر به مخالفت با استاد برخيزد ، مورد ريشخند نابجاى ديگران واقع شده و با هياهو و جنجال بى جا ، براى او آبرويى باقى نخواهد ماند . به اين جهت از اظهار انديشه و فكر صحيح خود ، خوددارى و امتناع مى ورزيده است . اين واقعيّتى است كه در طول تاريخ وجود دارد .

3 - گاهى برخى از مذاهب تحريف شده به پشتيبانى برخى از دانش ها و پندارهاى بى پايه برمى خيزند و با نفوذى كه در مردم خود دارند ، جرأت مخالفت با عقايد اشتباه را از ديگران سلب مى كنند ، همانند طرفدارى كليسا از نظريّه «ارسطو» .

ص: 267

در اين گونه موارد ، دينِ تحريف شده و دانش خيالى دست به دست يكديگر داده و جامعه را از پيشرفت و رسيدن به حقيقت دور مى كنند .

4 - اشتباهات دانشمندان و سوء استفاده زورگويان از دانش آنان و محدوديّت علم و دانش مانع آنست كه علم و دانش ، جهان ستمديده را به مدينه فاضله تبديل كند .

5 - در عصر درخشان ظهور كه علم و دانش وحيانى فراگير شده و همه از آبشخور علم صحيح مى آشامند ، نه تنها جايى براى اظهار دانش خيالى باقى نمى ماند ، بلكه با حكومت و دين واحد جهانى ، همه مردمان جهان در سايه مكتب راستين و دانش پرور تشيّع زندگى مى كنند و از مكتب هاى باطل و تحريف شده اثرى باقى نخواهد ماند .

بنابراين دست دين و دانش خيالى رو شده و همه مردمان جهان از اشتباه گذشتگان آگاه خواهند شد . با فرارسيدن آن روزگار پرشكوه و تابش انوار تابناك علم و دانش صحيح ، جايى براى خفّاشان فرارى از نور ، باقى نخواهد ماند .

ص: 268

(1)

سفرهاى فضايى

اشاره

ص: 269


1- 8. با توجّه به وصف شدن امام عصر ارواحنا فداه به : «المستور عن عوالمهم» ، ظهور آن حضرت نيز - همچون غيبت آن بزرگوار - اختصاص به عالمِ ما ندارد .

ص: 270

سفرهاى فضايى

سخن گفتن از سفرهايى فضايى در عصر پيشرفته ظهور ، از بحث هاى بسيار شورانگيز ، جالب و سرورآفرين مى باشد و نكته ها و اشاراتى كه درباره سفرهاى فضايى در قرآن و گفتار خاندان وحى عليهم السلام وجود دارد ، بسيار مهمّ و سازنده است .

ما پيش از آن كه بحثى را درباره راه يابى به آسمان ها و اوج گرفتن در فضاى عالم هستى در عصر درخشان ظهور آغاز كنيم ، ناگزيريم براى روشن شدن و آشكار گشتن اهميّت سفرهاى فضايى در عصر ظهور ، نكته هاى مهمّى را درباره عظمت كهكشان ها ، سحابى ها ، و... همچنين درباره فضاى پهناور آسمانِ گسترده بيان كنيم تا از اهميّت سفرهاى فضايى در عصر ظهور بيشتر آگاه شويم و بدانيم سفرهاى فضايى كه در عصر دانش هاى پيشرفته نصيب انسان خواهد شد ، بسيار مهمّ و عجيب است .

و نيز سزاوار است بدانيم آنچه را كه اكنون كشورهاى استعمارگر به عنوان عصر فضا و يا تسخير فضا بيان مى كنند به معناى ناديده گرفتنِ عظمتِ جهان هستى است .

ص: 271

به نظر ما تبليغاتى كه كشورهاى ستمگر جهان براى رزرو اطاق در هتل هاى كره ما به راه انداختند ! (1) و دم از تسخير فضا زدند ، بيشتر براى شستشوى مغزىِ جهانيان و اظهار برترى ، خودنمايى و تسلّط بر افكار مردم كشورهاى جهان است . آنان مى دانند كه جهان آنچنان باعظمت و گسترده است كه جز با قدرت هاى پيشرفته فرامادّه نمى توان به آن دست يافت . آيا رفتن به كره ماه تسخير فضا است ؟

كره زمين در نظارت قدرتى بس بزرگ

ممكن است برخى از خوانندگان محترم از آنچه گفتيم شگفت زده شده و نتوانند آن را باور كنند . به اين جهت براى روشن شدن مطلب اين نكته را مى افزاييم : در عصر غيبت ، جلوه هاى غيبى امام زمان ارواحنا فداه در آن حدّ بوده است كه كشورهاى بزرگ به خوبى از آن آگاهند و مى دانند قدرتى مافوق طبيعت وجود دارد كه مراقب رفتار آنان است ! (2)

ص: 272


1- 221. تبليغى كه آن ها در اين باره انجام دادند ، آن چنان وسيع و گسترده بود كه افرادى همچون دكتر حسابى فريب اين گونه تبليغات را خوردند و براى رزرو اتاق در يكى از هتل هاى كره ماه نام نويسى كردند . (رجوع كنيد به كتاب استاد عشق) در سال 1969 ، اوّلين انسان بر روى ماه فرود آمد . در آن زمان ، دانشمندان معتقد بودند كه ظرف چند سال انسان مى تواند مثل زمين در كره ماه زندگى كند. با وجود آن ، اگر اين كار امكان پذير باشد تا آن روز كه انسان بتواند در ماه زندگى كند راهى طولانى در پيش است . قبل از هر چيز ، زندگى در آنجا ناخوشايند است . هوا و آب در آنجا نيست و حيوانات و گياهان نمى توانند در آنجا زنده بمانند . هنگام روز ، سطح ماه از آب جوشان داغ تر است . در شب ، به زير 100 درجه يعنى بيشتر از نقطه انجماد مى رسد . بدتر اين كه ، يك شب و يك روز كره ماه برابر پانزده روز زمين است . اگر انسان عاقبت موفّق شود در كره ماه زندگى كند بايد لباس هاى مخصوص فضايى بپوشد تا از خود در برابر گرماى شديد محافظت كند . خانه ها را بايد كاملاً پوشاند و همه درزها را محكم بست و همه چيز حتّى هوا بايد از زمين آورده شود. (شگفتى هاى آفرينش : 74) با توجّه به شرايطى كه در كره ماه وجود دارد آنهمه تبليغات براى رزرو اطاق در كره ماه ! براى چه هدفى انجام مى گرفت ؟!
2- 222. جلوه هاى غيبى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه در عصر غيبت ، آنچنان جذّاب و جالب توجّه است كه به خوبى مى تواند مردم را به سوى فرهنگ مهدويّت راهنمايى كند ؛ ولى متأسّفانه تاكنون حتّى يك كتاب جامع و ارزنده در اين باره در اختيار مردم قرار نگرفته است .

سازمان هاى جاسوسى جهان مانند سيا ، مافيا و... و همچنين ديگر سردمداران كشورهاى بزرگ به خوبى مى دانند كه يك قدرت بزرگ غير مادّى نظاره گر كردار آنان است و بسيارى از آنان به اين واقعيّت اعتراف كرده اند . اكنون به اين مطلب توجّه كنيد :

«برخى از دانش پژوهان كه درباره پديده هاى شگفت انگيز مطالعه مى كنند بر اين باورند كه كره زمين از ديرباز ، همواره تحت نظارت و مراقبت شديد و سيستماتيك قرار داشته است و موجودات ، يا نيروهائى كه ماهيّت آنان هنوز بر ما روشن نيست ، اين جهان را زير نظر دارند . تعداد زيادى از دانشمندان نيز - اعمّ از دولتى و غير دولتى - به اين نكته اشاره داشته اند .»(1)

جالب است بدانيد كه كشورهاى بزرگ درك كرده اند كه نه تنها براى پيشرفت تمدّن و رسيدن به دانشِ پيشرفته ، بلكه براى فضانوردى در كهكشان ها و فضاهاى دور نيز نياز به دستيابى به قدرت هاى فرامادّه و فوق طبيعت دارند . در اين صورت هم مى توانند در فضانوردى به ستارگان دوردست و كهكشان ها دست يابند و هم مى توانند زمين را عرصه تكامل و پيشرفتِ علم و تمدّن نمايند .

به اين جهت آن ها تلاش كردند راهى به عالم غيب بگشايند ! و در اين راه از مشهورترين دانشمندانِ خود مانند اينشتين و دكتر جساپ كمك خواستند ! ولى چون از بى راهه مى خواستند به شهر علم وارد شوند در برنامه اى كه اينشتين و دكتر جساپ فراهم كرده بودند با شكست روبرو شده و افرادى را كه در آن برنامه مأموريّت يافته بودند ، به جنون و مرگ گرفتار ساختند .(2)

ص: 273


1- 223. عجيب تر از رؤيا : 356 .
2- 224. از آنجا كه شرح اين جريان طولانى است و ما را از بحث خود دور مى كند ، تفصيل مطلب را در فرصتى ديگر بيان خواهيم كرد ؛ جوانان ما بايد بدانند كشورهاى بزرگ با هميارى مأمورينشان براى تسلّط بيشتر بر مردم جهان چه نقشه هايى را طرح مى كنند و دست به انجام چه برنامه هايى مى زنند ! به هر حال با شكستِ اينشتين ، دكتر جساپ و ديگر دست اندركاران آن برنامه ، آن ها نتوانستند آمريكا را براى راه يابى به قدرت هاى فرامادّه راهنمايى كنند .

اينشتين از آن كار دست برداشت و دكتر جساپ توسّط «مردان ناشناخته» كشته شد !

اكنون براى عظمت مسأله راه يابى به آسمان ها در عصر پيشرفته ظهور ، نگاهى به عظمتِ گستردگى فضا ، پهناورى آسمان ها و عظمت عالمِ هستى مى اندازيم :

كهكشان ها

زمين ما ، سيّاره اى است در ميان گروهى سيّاره ديگر ، كه همه به گرد خورشيد مى گردند . قطر آن 12750 كيلومتر است و با خورشيد 150 ميليون كيلومتر فاصله دارد . در اين محدوده ، تاكنون 9 سيّاره را شناخته ايم . خانواده خورشيد و سيّارات آن ، منظومه شمسى يا خورشيدى را تشكيل مى دهند .

در اين منظومه ، خورشيد حركت منظّم تمام سيّارات پيرامون خود را تحت فرمان دارد، و آن ها را با سرعت هاى گوناگون، در مدارهاى متفاوت به گرد خود مى گرداند . مدار ، خطّى است كه هر سيّاره ، در آن ، به گرد خورشيد مى گردد . يا به عبارت بهتر ، مسيرى است كه هر جرمى ، به گرد جرم ديگر مى پيمايد .

روشنايى و گرماى سيّارات منظومه ما از خورشيد سرچشمه مى گيرد. خورشيد بيش از يك ميليون بار از زمين ما بزرگتر است .

منظومه خورشيدى ما ، تنها بخش بسيار كوچكى از كهكشان راه شيرى است كه با سرعتى برابر با 800 هزار كيلومتر در ساعت ، هر 230 ميليون سال يك بار به گرد مركز اين كهكشان مى گردد . فاصله منظومه خورشيدى ، از خورشيد تا مركز كهكشان راه شيرى 28 هزار سال نورى است . كهكشان راه شيرى از صدها ميليارد ستاره تشكيل شده است . و خورشيد ، تنها يكى از اين

ص: 274

صدها ميليارد ستاره كهكشان ما است ، كه ستاره اى زرد - نارنجى به شمار مى رود . كهكشان راه شيرى يكى از زيباترين و درخشانترين كهكشان هاى جهان است .(1)

اين كهكشان عظيم ، در برابر ميلياردها كهكشان ديگر تنها يك ابر كوچك پرستاره است و مجموعه اين كهكشان ها كه از نظر علمى «متاگالاكسى» نام دارد ، جهان ما را تشكيل مى دهد .

براى آن كه شما تصوّر كاملى از اين جهان در نظر داشته باشيد كافى است بدانيد كه تعداد كهكشان ها ، در پهنه بيكران آفرينش ، از مجموع شن هاى ساحلى همه سواحل روى زمين بيشتر است .(2)

100 بيليون ستاره دنباله دار

گرداگرد منظومه شمسى ما را ابر وسيعى متشكّل از 100 بيليون ستاره دنباله دار فرا گرفته كه به سبب نام كاشف آن »يان آئورت« ابر آئورت ناميده مى شود . خوشبختانه اين كمربند ستاره هاى دنباله دار در فاصله بسيار دور از ما قرار گرفته است و سه تريليون كيلومتر از خورشيد فاصله دارد ، به عبارت ديگر فاصله آن از خورشيد 20000 برابر فاصله زمين تا خورشيد است .(3)

250 بيليون خورشيد

در كهكشان ما 250 بيليون خورشيد وجود دارد . مساحتى كه اين كهكشان در كيهان اشغال كرده به قدرى گسترده است كه اگر يك پرتو نور بخواهد طول آن را با سرعت يك بيليون كيلومتر در ساعت بپيمايد ، 100000 سال در راه خواهد بود .(4)

ص: 275


1- 225. شگفتى هاى كاوش جهان : 230 .
2- 226. دو هزار دانشمند در جستجوى خدا : 13 .
3- 227. جهان در 500 سال آينده : 494 .
4- 228. جهان در 500 سال آينده : 520 .

تريليون ها كهكشان

«در سرتاسر جهان ، تريليون ها كهكشان پخش شده اند ، يك كهكشان ، داراى قطرى معادل صد هزار سال نورى و دربرگيرنده بيش از صد بيليون ستاره است .

و تازه فضاى جهان ، به قدرى وسيع و گسترده است كه اين همه موادّ تشكيل دهنده ستارگان و منظومه ها و كهكشان ها ، در مقايسه با وسعتِ بى كرانِ فضائى كه كهكشان ها را دربرمى گيرند آن قدر ناچيزند كه گوئى مى توان از آن ها صرف نظر نمود .

اگر جرم تمام كهكشان ها (حدود يك ميليارد كهكشان) را بطور مساوى در فضا قسمت مى كردند به هر «1/000/000/000/000/000» (يك ميليون ميليارد) ميل مكعبى نزديك به سى گرم مادّه مى رسيد . جهان ، مكان متروكى است و تقريباً چون شبحى غير جسمانى است.

در برابر اين وسعت باورنكردنى ، كهكشان ما ، منظومه ما و زمينى كه روى آن زندگى مى كنيم و خود ما و آنچه متعلّق به ماست ، و غالباً آن همه برايمان اهميّت مى يابد و باعث دلمشغولى هاى فراوان و اضطرابات بسيار مى گردد ، آنقدر ناچيز و بى اهميّت جلوه مى كند كه گاه ، حالت طنز به خود مى گيرد . قطره اى در برابر اقيانوسى عظيم كه هيچ كرانه اى بر آن پيدا نيست .»(1)

تمدّن در جهان بزرگ

دكتر شپلى مى گويد : دست كم 100 ميليون سيّاره مسكون در عالم وجود دارد . ساكنان بيشتر آن ها را به مراتب پيشرفته تر از ما هستند .

ديگر دانشمندان علم نجوم از جمله دكتر «اتزاسترو» - كارل ساگان - فرانك دريك و چند تن ديگر كه در سال 1961 در «گرين بنك» واقع در ويرجينياى

ص: 276


1- 229. نگاهى به سرنوشت جهان ، انسان ،تاريخ : 27 .

غربى با يكديگر ملاقات كردند ، نظريّه نسبتاً تكان دهنده اى ارائه دادند و اعلام داشتند :

در اين عالم پهناور ، بين 40 الى 50 ميليون كره وجود دارد كه ساكنان آن ها مى كوشند به طريقى به ما علامت دهند و يا برعكس ، به پيام هايى كه از سوى زمين مخابره شده گوش فرا دهند .

يك دانشمند فرانسوى بنام «موريس شاتلن» كه سابقاً يكى از كارشناسان سازمان فضائى آمريكا بود ، دست كم در سه مورد ، علائم راديوئى دريافت كرده كه نشان مى دهد احتمالاً اين علائم از فضا و از جانب موجودات هوشمندى مخابره شده است و چنين به نظر مى رسد كه برخى از دنياهاى كيهانى مى كوشند به اين وسيله حضور خود را به دانشمندان علم نجوم در ساير سيّارات اعلام كنند .

دو تن از دانشمندان فضائى شوروى يعنى «تروتسكى» و «كارداشف» اين علائم راديوئى اسرارآميز را كه از فضا ارسال مى شد طى چند سال از طريق چهار ايستگاه راديوئى در شوروى دريافت كرده اند .

اين علائم از يك ماهواره يا سفينه ساخته دست بشر صادر نشده ، چرا كه اين علائم ، سال ها پيش از آن كه نخستين سفينه «اسپوتنيك» به فضا پرتاب شود كشف گرديد .(1)

تاكنون 113 پيام به اين طريق و بيش از دو هزار و پانصد پيام از طريق وسايل ارتباطى و سورى و پيام هاى مخابراتى توسط دستگاه هاى متعدّدى روى زمين از فضائى زمينى هر كدام هم وجود اجسام نورانى كه آن ها را تعقيب مى كرده اند ، گزارش كرده اند و هم اين پيام را دريافت كرد نوارهاى مربوط به آن را به زمين آورده اند در اين كه پيام ها از كرات ديگر از فضا و دنياى ديگرى ارسال شده اند ترديدى نيست ولى هنوز بدرستى معلوم نيست كه آن پيام ها

ص: 277


1- 230. گمشدگان مثلث برمودا : 192 .

چه مى گويند و مهمتر از همه از كجا آمده اند ولى ممكن است سازمان هاى دولتى به واقع اين اسرار را بدانند ولى آن ها را فاش نكنند بخصوص گفته مى شود كه از كارت ديگر پيام هايى به سازمان ملل ارسال شده اند و در اختيار اين سازمان است ولى از افشاء آن ها خوددارى مى كند .(1)

تمدّن در كهكشان ها

بنابراين امروزه شكّى بر هيچ كس نيست كه در كائنات زندگى فراخاكى وجود دارد . هنگامى كه يازده تن از دانشمندان متخصّص بعد از يك كنفرانس محرمانه در سال 1961 در «گرين بانك» ويرجينياى غربى از يكديگر جدا مى شدند ، توافق نامه اى داشتند كه برطبق فرمولى نشان مى داد بيش از پنجاه ميليون تمدّن در كهكشان ما وجود دارد .

«راجرآمك گوان« يكى از مقامات مسئول در «ناسا» (واقع در رداستون آلاباما) كه بر طبق نظريّات وى جديدترين پيشرفت هاى فضايى تحقّق يافته است ، به عدد 130 ميليارد فرهنگ ممكن در كهكشان نيز رسيده است .(2)

سفرهاى فضايى در عصر ما !

با توجّه به عظمت جهان هستى و گستردگى فضا آيا مى توان سفر به ماه و مرّيخ را تسخير فضا ناميد ؟!

قدرت هاى استعمارگر جهان براى تداوم حكومتِ ظالمانه خود و بقاء سايه تاريك و شوم خويش بر مردم جهان ، سفرهاى فضايى خود را كه پس از ده ها سال از آغاز آن هنوز در گام هاى نخستين است ، آنچنان براى جهانيان جلوه دادند تا در قلب آن ها از عظمت و قدرتى فوق العاده برخودار باشند و

ص: 278


1- 231. بشقاب پرنده : 212 .
2- 232. بازگشت به ستارگان : 4 .

توجّه جهانيان را به خود جلب كنند . و به اين وسيله هدف هاى شوم و استعمارگرانه خود را بر ملّت جهان تحميل نمايند . و به اين گونه در قلب جهانيان رعب و وحشت ايجاد نموده تا تسليم برنامه هاى شوم آنان باشند .

همه اينها در صورتى است كه خود مى دانند براى سفرهاى فضايى و رسيدن به ستارگان دوردست ، بايد از قدرتى برخوردار باشند كه از تقيّد به «زمان» خارج شوند و به سرعتى مافوق سرعت نور دست يابند .

آنان خود مى دانند در عصرى كه علم و دانش تمام جهان را فرا گيرد و فرهنگ و تمدّن توده هاى بشر را به تكامل و تمدّن واقعى برساند ، به روشها و برنامه هاى اين عصر خواهند خنديد .

جالب توجّه است كه اكنون نه تنها قدرتهاى استعمارى جهان از حقيقت باخبرند ، بلكه خود اين نكته را به صراحت گفته و آن را اظهار نموده اند .

آنچه اكنون نقل مى كنيم ، به خوبى روشنگر مطلب ما است :

«سفرهاى فضايى امروز بسيار بيشتر از آنچه بايد باشد گران تمام مى شود . شاتل هاى فضايى آمريكا و ايستگاه فضايى روسى مير ، بسيار بسيار پرهزينه است ؛ زيرا هر چه فضانوردان آن ها نياز داشته باشند - اعمّ از غذا و آب و هوا و سوخت - بايد از زمين براى آنان برده شود .

اكنون هزينه انتقال هر كيلوگرم بار به مدار زمين 10000 دلار است . مثلاً تعمير تلسكوپ فضايى هابل (Hubble) در سال 1993 ، 500 ميليون دلار هزينه دربرداشت . اينها نمونه هاى كوچكى از هزينه هاى بسيار گزاف پروژه هاى فضايى است . آيندگان به روش كنونى ما در مديريت اين برنامه ها خواهند خنديد .»(1)

آنان به خوبى مى دانند كه هزينه هاى بسيار زيادى كه خرج پروژه هاى فضايى مى كنند سبب خنده آيندگان به آنان خواهد شد .

ص: 279


1- 233. جهان در 500 سال آينده : 426 .

اكنون به نقل دو گزارش ديگر درباره خرج هاى سرسام آور سفرهاى فضايى مى پردازيم و سپس يك نكته بسيار مهمّ را براى شما بيان مى كنيم :

«هزينه اى كه دولت آمريكا ، تا لحظه فرود آمدن «آپولو 11» بر خاك ماه صرف اين كار كرده بود ، به بيش از 5 ميليارد دلار مى رسيد . ميزان اين هزينه ها چنان عظيم است كه انسان را به شگفتى وا مى دارد .»(1)

«هزينه سفر «آپولو» از هزينه جنگ خليج فارس در 1991 بيشتر بود . گريزى نبود ؛ زيرا موادّ و فرآيندهاى ارزان تر امروز براى سفر به ماه در آن دوران كشف نشده بود . تقريباً تمامى صاحب نظران نتايج سفر «آپولو» را بيشتر از اندازه اميدوار كننده ارزيابى مى كردند . خود من ، پس از اطّلاع از فرود «آپولو» بر سطح كره ماه مقالات زيادى در ديلى تلگراف منتشر كردم و در تمامى آن ها قريب الوقوع بودن ايجاد پايگاه هايى بر سطح كره ماه را پيش بينى كردم و حتّى براى يك اتاق دو تخته براى اقامت شبانه در هتل ماه ثبت نام كردم .

اين نتيجه گيرى ها شتابزده بود و ما به قدر كافى به جزئيّات آنچه فضانوردان در سطح ماه انجام دادند آگاهى نداشتيم و نمى دانستيم آنان كه از ماه باز مى گردند وارد حيطه صنايع خصوصى مى شوند و هزينه صنايع خصوصى را سهام داران خصوصى بر عهده دارند .

پيشتر گفتيم كه پرواز هر شاتل فضايى آمريكا چند صد ميليون دلار هزينه در بردارد . در واقع ، انتقال هر كيلوگرم بار به فضا 10000 ميليون دلار خرج برمى دارد .»(2)

ص: 280


1- 234. شگفتى هاى كاوش جهان : 279 .
2- 235. جهان در 500 سال آينده : 279 .

خطر سفرهاى فضايى در عصر ما

از آنچه تاكنون نقل كرديم هزينه هاى گزاف و بى نتيجه دولتهاى استعمارى آنچنان روشن و آشكار است كه خود مى دانند آيندگان به ناتوانى آنان خواهند خنديد .

اكنون به اين نكته بسيار مهمّ توجّه كنيد : هزينه هاى گزاف سفرهاى فضايى در اين زمان - آن هم تا كره ماه نه تا ستارگان و كهكشانهاى دور - يكى از عوامل عدم موفّقيّت دولتهاى استعمارى در سفرهاى فضايى است ؛ زيرا امور ديگرى وجود دارد كه داراى نقش عمده در شكست آن ها در پروژه هاى فضايى است . يكى از آن ها خطرهاى سهمگين سفرهاى فضايى در اين زمان است . دولتهاى استعمارگر گاهى حاضرند به خاطر هدفهاى شوم خود سلامتى و جان ميلياردها انسان را به خطر بيندازند .

اجراى پروژه هاى خطرناك آنان در سفرهاى فضايى گواه بر اين است كه آن ها ارزش جان جهانيان را ناديده مى گيرند و حاضرند سلامتى و جان چند ميليارد انسان را تهديد كنند ! براى روشن شدن مطلب به اين گزارش توجّه كنيد :

«در سال 1997 آخرين كاوشگر اتمى ناسا به نام كاسينى با 32 كيلوگرم پلوتونيم بيشتر نسبت به سفينه هاى قبلى به فضا فرستاده شد . ناسا با اكراه خطرات احتمالى انتشار ناخواسته اين مادّه در جوّ را تصديق كرده است . اگر كاسينى درون اتمسفر منفجر شده بود ، بيش از 5 ميليارد نفر در سرتاسر زمين مقدار ناچيزى از پرتوهاى راديواكتيويته را دريافت مى كردند . پلوتونيم به عنوان يك عامل افزاينده خطر سرطان در دراز مدّت شناخته شده است . آنچنان كه درصد احتمال ابتلا به سرطان ، حتّى اگر انسانها مقدار كمى از اتمهاى اين مادّه را استنشاق كنند به طور چشمگيرى افزايش مى يابد . با اجراى پروژه پرومتيوس اين احتمال در حدّ زيادترى افزايش خواهد يافت .

ص: 281

«بروس گاگنون» عضو شبكه جهانى مقابله با تسليحات و انرژى اتمى در فضا مى گويد : اين فن آورى غير ضرورى است و اگر حادثه اى به وقوع بپيوندد مى توانند تأثيرى ويران كننده و مخرّب در پى داشته باشد.»

او معتقد است كه پرتاب سفينه تنها خطر آخر در زنجيره طولانى حوادث احتمالى است .(1)

آيا اجراى اين گونه برنامه خدمت به جامعه بشرى يا خيانت و جنايتى بس بزرگ مى باشد ! نكته بسيار قابل توجّه اين است كه آنان اعتراف كرده اند : بر فرضى كه اجراى اين پروژه با موفّقيّت همراه باشد تازه به سختى مى توانند به ده تا دوازده ستاره از ميلياردها ستاره در كهكشان خودمان ! - نه كهكشان هاى ديگر - سفر كنند .

امكان سفرهاى فضايى

با توجّه به عظمت فضا و جهان هستى ما نمى توانيم امكان سفر را به كهكشان هايى كه چندين سال نورى با ما فاصله دارند انكار كنيم .

براى توضيح اين گفتار ، مقدّمه اى را بيان مى نماييم و سپس به اصل مطلب مى پردازيم :

آيا از نقطه نظر روش علمى ، مى توان گفت كه چون تا به حال هر انسانى را كه ديده ايم به همين صورت كنونى بوده است ، پس محال است كه انسانى ، به صورتى غير از آن چه مشاهده مى كنيم ، پديد آيد ؟

البتّه نمى توان ؛ زيرا تا زمانى كه مشاهدات و تجربيات ما منحصر به قسمت هايى از جهان و محدود به دوره اى از زمان باشد، به هيچ وجه نمى توانيم چنين حكمى را صادر كنيم .

جابر بن حيّان مى گويد : »چه بسا در جهان موجوداتى باشند كه حكم آن ها با اشيايى كه ما ديده ايم و به آنها آگاهى داريم متفاوت باشد ؛ زيرا ساختار

ص: 282


1- 236. مجلّه دانستنيها : سال 26 ، مهرماه 1383 ، شماره مسلسل 360 ، صفحه 42 .

وجودى هر يك از ما به گونه اى است كه توانايى شناخت همه موجودات و دستيابى بدان ها را نداريم« .

جابر پس از آوردن نمونه هاى فوق ما را به اين اصل كلّى رهنمون مى شود : «هيچ كسى نمى تواند بدرستى ادّعا كند كه پديده هاى غير مشهور ، درست شبيه پديده هاى مشهور هستند و يا آنچه در گذشته وجود داشته و يا در آينده پديد خواهد آمد ، درست مانند همان چيزهايى است كه در حال حاضر وجود دارند ، زيرا انسان موجودى ناتوان ، جزئى و از لحاظ زمانى و احساس محدود است .

همچنين نمى توان گفت : به دليل آن كه كسى به آغاز پيدايش جهان ره نبرده است ، پس جهان ازلى و بى آغاز است .

به گمان من جابر در اين عبارات ، مرزهاى روش تجربى را ، به دقيق ترين وجه ممكن مشخّص كرده است ، زيرا مى گويد : هر چند ، صدور حكم از روى پديده هاى مشهور نسبت به پديده هاى غير مشهور جز بر سبيل احتمال و به تعيين روا نيست . امّا نبايد از نظر دور داشت كه ، متقابلاً ، انكار وجود پديده هاى غير مشهور نيز ، تا زمانى كه مورد آزمايش و مشاهده ما قرار نگرفته باشند ، علمى نارواست .

زيرا لازمه اين كار ، محصور كردن انسان در مرز داده هاى حسّ يا داده هاى غيرى و در نتيجه انكار وجود بسيارى از چيزهايى است كه حقيقتاً وجود دارند . مثلاً در جهان ، كسانى هستند كه هر گونه تمساح را نديده اند حال اگر كسى به آنان بگويد در اين جهان ، حيوانى وجود دارد كه به هنگام جويدن غذا فكّ بالايش را مى جنباند آيا مى توانند ، به صرف اين كه تاكنون چنين حيوانى را نديده اند ، اين گفته را انكار كنند هرگز در هيچ كس نبايد وجود چيزى را ، به صرف اين كه مانند آن را نديده است ، انكار و منع كند ، بلكه بايد از اظهار رأى خوددارى كند تا آن كه به برهانى بر وجود يا عدم آن دست يابد» .

بنابراين ، حكم به نبودن چيزى ، به دليل آن كه مورد مشاهده قرار نگرفته يا

ص: 283

خبرى پيرامون آن نرسيده است ، و همچنين انكار چيزى كه به وسيله اخبار ديگران از آن اطّلاع حاصل كرده ايم ، بدان جهت كه مورد مشاهده مستقيم خود ما قرار نگرفته است نشانگر بى اطّلاعى آشكار از روش استدلالى است كه قبلاً بيان داشتيم .(1)

بنابراين اگرچه سفر به ماه و مرّيخ را نمى توان تسخير فضا ناميد ؛ زيرا به خاطر گستردگى فضا و پهناورى آسمان ها چنين گامى را نمى توان تسخير فضا بدانيم .

با توجّه به استدلالى كه از جابر بن حيّان نقل كرديم ، نمى توانيم بگوييم همانگونه كه انسانِ معاصر نتوانسته است به چنين چيزى دست يابد ، هيچ مخلوق ديگرى نيز به آن دست نيافته است به اين دليل ما از آن خبر نداريم . بديهى چنين استدلالى همانگونه كه جابر بن حيّان گفته است باطل است .

سفرهاى فضايى اهل بيت عليهم السلام

سفرهاى فضايى اهل بيت عليهم السلام در عصرى كه معتقد به هيئت بطلميوسى بوده و مى پنداشتند كه سفر به آسمان ها محال است مكرّر واقع شده و نمونه هايى از سفرهاى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ، امام سجّاد عليه السلام و ديگر امامان عليهم السلام در چندين روايت نقل شده است .

علاوه بر معراج هاى مكرّر رسول گرامى خداوند كه بارها واقع شده ، خود يك نوع سفر فضايى است و اعتقاد به عروج آن حضرت به آسمان ها از اعتقادات همه ما مى باشد .

بديهى است اين سفرها در زمانى براى مردم نقل مى شده كه هيئت بطلميوسى بر جهان حاكم بوده است و با توجّه به جوّى كه در آن عصر وجود داشته ، روشن مى شود كه بسيارى از اين گونه سفرها كتمان مى شده است . اگر

ص: 284


1- 237. تحليلى از آراى جابر بن حيّان : 59 .

در آن زمان افشاى مطالب براى اهل بيت عليهم السلام ممكن بود ، به نمونه هاى بيشترى ما دست مى يافتيم .

و بر فرض كسى در سفرهاى فضائى اهل بيت عليهم السلام ترديد داشته باشد بايد متوجّه اين نكته باشيم : مشيّت الهى بر اين است كه در هر زمانى حجّت خود را داراى قدرتى برتر از قدرت هاى معمول آن زمان قرار دهد .

واضح است كه به اين مشيّت در صورتى كه مقرون به اصلاح همه جهان و سراسر گيتى باشد ، نياز بيشترى احساس مى شود . يعنى كسى كه مى خواهد سراسر جهان را بگيرد ، در سراسر جهان بايد داراى نيروى مافوق نيروهاى معمول در سراسر جهان باشد ؛ به گونه اى كه نه تنها قدرتمندان صنعت و دارندگان تكنولوژى جهان ، بلكه افراد ديگر كه از قدرت مهمّ نامرئى برخوردارند مانند مرتاض ها و... در برابر قدرت عظيم حجّت الهى شكست خورده و مغلوب گردند .

در تاريخ وجود ندارد كه دانشمندترين دانشمندانِ جهان ، يكى از پيامبران را مغلوب مطالب علمى خود سازد .

اگر خداوند رسول خود را با قرآن و شمشير فرستاد ، بديهى است كه آخرين حجّت خويش را نيز با قرآن و برهان و نيرويى برتر از نيروهاى موجود عصر قيام آن حضرت مى فرستد . آن نيرو نيرويى خواهد بود كه غالب بر نيروهاى عصر است و توان و قدرت بيشترى از آن ها دارد .

اكنون به اين روايت بسيار جالب توجّه كنيد :

قال المتوكّل لابن السكيت : سل ابن الرضا مسألة عوصاء بحضرتي ، فسأله فقال : لِمَ بعث اللَّه موسى بالعصا و بعث عيسى بإبراء الأكمه والأبرص و إحياء الموتى ، وبعث محمّداً بالقرآن والسيف ؟

فقال ابوالحسن عليه السلام : بعث اللَّه موسى عليه السلام بالعصا واليد البيضاء في

ص: 285

زمان الغالب على أهله السحر ، فأتاهم من ذلك ما قهر بسحرهم وبهرهم ، وأثبت الحجّة عليهم.

وبعث عيسى عليه السلام بإبراء الأكمه والأبرص وإحياء الموتى بإذن اللَّه تعالى في زمان الغالب على أهله الطبّ ، فأتاهم من إبراء الأكمه والأبرص وإحياء الموتى بإذن اللَّه فقهرهم وبهرهم .

وبعث محمّداً صلى الله عليه وآله وسلم بالقرآن والسيف في زمان الغالب على أهله السيف والشعر ، فأتاهم من القرآن الزاهر والسيف القاهر ما بهر به شعرهم و بهر سيفهم...(1)

متوكّل به ابن سكّيت - كه از دانشمندان بزرگ آن زمان بود - گفت : از امام هادى (عليه السلام) مسأله بسيار مشكلى را در حضور من بپرس .

ابن سكّيت به امام هادى عليه السلام گفت : چرا خداوند موسى را با عصا و عيسى را به خوب كردن نابينا و پيس و زنده كردن مردگان و محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) را با قرآن و شمشير به رسالت فرستاد ؟!

امام هادى عليه السلام در پاسخ فرمودند : خداوند موسى عليه السلام را با عصا و دستى كه نور سفيد از او درخشان بود فرستاد ؛ زيرا بر مردم آن زمان سحر غالب بود ، موسى با آن قدرت به سوى آنان رفت تا سحر آن ها را نابود كرده و بر آنان غالب گشت و دليل را بر آنان ثابت كرد .

و عيسى عليه السلام را به خوب كردن نابينا و پيس و زنده كردن مرده به اذن خدا به رسالت فرستاد ، در زمانى كه غالب بر اهل آن زمان طبّ بود . پس با خوب كردن نابينا و پيس و زنده كردن مرده به اذن خداوند به سوى آنان رفت تا آنان را مقهور ساخته و بر آنان غالب گشت .

و محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) را با قرآن و شمشير به رسالت فرستاد در زمانى كه بر مردم آن زمان ، شمشير و شعر غالب بود . پس با قرآنِ درخشان و شمشير قاهر به سوى آنان رفت تا به وسيله آن بر شعر آنان غالب گشته و بر شمشير آنان پيروز گردد ... .

ص: 286


1- 238. بحار الأنوار : 165/50 و نظير آن در ج 210/17 .

با توجّه به اين روايت هر چند اين زمان را عصر فضانوردى و تسخير فضا بدانيم ، حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه داراى وسيله هاى فضايى مهمّى خواهند بود كه سفينه هاى فضايى در عصر ما در برابر آن ها ناچيز و بى ارزش خواهد بود .

راه يابى به آسمان ها

نه تنها تشكيل حكومت اهل بيت عليهم السلام و ظهور قدرت عظيم آن بزرگواران همه مردمان پاك طينتِ جهان را به سوى خود جلب مى كند ، بلكه سخن گفتن از فرارسيدن آن روزگار پرشكوه ، قلب انسان ها را سرشار از شور و شوق براى هر چه زودتر فرارسيدن آن عصر درخشان ، نموده و مجذوب آن روزگار فرخنده مى سازد .

برنامه هاى بزرگ و عظيمى كه در عصر ظهور در سراسر جهان پياده مى شود ، هر يك به تنهايى مى تواند ميليون ها نفر از مردم را به سوى خود فرا خواند .

يكى از جريانات بسيار جالب و شگفت انگيز عصر ظهور ، راه يابى انسان به آسمان ها و پرواز در فضا و فرود در كرات ديگر مى باشد .

پرواز بر فراز آسمان ها و نشست در كرات آسمانى ، از آرزوهاى ديرين انسان بوده و براى دستيابى به آن ، كوشش هاى فراوان نموده و ثروت هاى هنگفتى در راه رسيدن به آن مصرف شده است .

آنچه گفتيم راه يابى به آسمان ها از نظر مُلكى بود . نكته بسيار مهمّ و جالب تر اين است كه در آن روزگارِ ناشناخته ، نه تنها انسان بر فراز آسمان ها از نظر مُلكى و مادّى به پرواز درمى آيند ؛ بلكه از نظر ملكوتى نيز راه به آسمان ها يافته و نظاره گر ملكوت آسمان ها خواهند شد .

همان گونه كه مى دانيم عالم ملك و ملكوت از نظر چگونگى و اهميّت با يكديگر تفاوتِ فراوان دارند ؛ به گونه اى كه نمى توان عالم ملك را با عالم

ص: 287

ملكوت مقايسه نموده و با يكديگر همسنگ بدانيم .

با توجّه به برترى عالم ملكوت از عالم ملك و راه يابى انسان ها در حكومت صالحان به عالم ملكوت ، درمى يابيم كه انسان ها در روزگار ظهور از چه عظمت والاى ظاهرى و معنوى برخوردار مى باشند .

خوشا به حال آنان كه عصر درخشان ظهور را درك نموده و در آن روزگار فرخنده زندگى كنند .

خوشا به حال آنان كه از روزگار تيرگى و تاريكى گذشته و در عصر نور و روشنايى نظاره گر جهانى سرشار از شادى و شادمانى خواهند بود .

خوشا به حال آنان كه ...

سفرهاى فضايى در عصر ظهور

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در شب معراج كه آن حضرت بر فراز آسمان ها رفته و در عرش با خداوند همسخن شدند ، خداوند بزرگ از سفرهاى فضايى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه با رسول گرامى خود سخن گفتند ؛ نه تنها از سفرهاى فضايى آن بزرگوار بلكه از تشكيل حكومت واحد جهانى ، از تداوم آن تا قيامت ، از تحوّلات و دگرگونى هاى عظيم در سراسر گيتى ، از پاكسازى جهان از وجود دشمنان و... خبر داده است . در اينجا قسمتى از اين روايت را آورده و سپس به بيان نكته هايى درباره آن مى پردازيم :

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند :

... فقلت : يا ربّ هؤلاء أوصيائي بعدي ؟ فنوديت يا محمّد ؛ هؤلاء اوليائي وأحبّائي وأصفيائي ، وحججي بعدك على بريّتي ، وهم أوصيائك وخلفاؤك وخير خلقي بعدك .

وعزّتي وجلالي لأظهرنّ بهم ديني ، ولأعلينّ بهم كلمتي ، ولأطهّرنّ الأرض بآخرهم من أعدائي ، ولاُملّكنّه مشارق الأرض

ص: 288

ومغاربها ، ولأسخرنّ له الرّياح ، ولاُذلّلنّ له السحاب الصعاب ، ولاُرقينّه في الأسباب ، ولأنصرنّه بجندي ، ولاُمدّنّه بملائكتي ، حتّى يعلن دعوتي ، ويجمع الخلق على توحيدي ، ثمّ لأديمنّ ملكه ، ولأداولنّ الأيّام بين أوليائي إلى يوم القيامة.(1)

گفتم : اى پروردگار ؛ اينان اوصياى من بعد از من هستند ؟

پس ندا شدم : اى محمّد ؛ اينان اولياء من و دوستان من و برگزيدگان من و حجّتهاى من بعد از تو بر خلق من هستند و آنان اوصياء تو و جانشيان تو و بهترين خلق من بعد از تو مى باشند .

سوگند به عزّتم و سوگند به جلالم ؛ حتماً دينم را به وسيله آنان ظاهر مى سازم و كلمه خود را به وسيله آنان برتر مى نمايم و حتماً زمين را به وسيله آخرين آنان از دشمنانم پاك مى سازم و حتماً او را مالك بر مشرق هاى زمين و مغرب هاى آن مى گردانم و حتماً بادها را در تسخير او درمى آورم و حتماً ابرهاى سخت را براى او رام مى سازم و حتماً او را در وسيله ها بالا مى برم و حتماً او را با لشكر خودم يارى مى نمايم و حتماً او را به وسيله ملائكه خود مدد مى كنم تا دعوت مرا آشكار ساخته و همه خلق را بر اعتقاد به توحيد و يكتايى من گرد آورد . سپس ملك او را پايدار ساخته و ايّام را تا روز قيامت ميان دوستانم مى گردانم .

همان گونه كه ديديد ، در اين روايت از مطالب مهمّى صحبت شده است: از عظمت مقام ائمّه اطهار عليهم السلام ، از فضيلت و برترى آنان ، از ظاهر شدن دين اسلام توسّط آنان ، از پاكسازى زمين از دشمنان به وسيله آخرين آنان ، از ابرهاى فضانورد ، از وسيله هاى صعود به آسمانها ، از ارتش خداوند ، از معتقد شدن همه خلق بر يكتايى خداوند و از حكومت واحد جهانى و پايدارى آن تا روز قيامت و...

ص: 289


1- 239. بحار الأنوار : 312/52 .

نكته هاى جالبى در روايت

در اين روايت ، نكته هاى جالبى وجود دارد كه با تأمّل در آن مى توان به برخى از نكته هاى مهمّ دست يافت :

1 - در اين روايت اين جمله كه خداوند مى فرمايد : «لاُسخّرنّ له الرياح ، ولاُذلّلنّ له السحاب ، ولاُرقّينّه في الأسباب» ، دليل بر اين نكته است كه صعود آن حضرت به آسمان ها با وجود جسمانى آن حضرت است ، همان گونه كه معراج رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم جسمانى بوده است . يعنى رفتن آن بزرگوار به آسمان ها با قالب مثالى نيست ، همانگونه كه مقصود از صعود بر فراز آسمان ها صعود روحى نيست . زيرا اگر رفتن آن حضرت به آسمان ها صعود روحى باشد و يا با قالب مثالى صورت گيرد ، نيازى به سحاب صعاب و يا اسباب نيست . براى رفتن روح و يا قالب مثالى به آسمان ها لازم نيست از وسيله هاى فضايى استفاده شود .

2 - نكته جالب ديگرى كه از اين روايت برداشت مى كنيم اين است : اگرچه آن حضرت اگر اراده كنند براى صعود جسمانى به آسمان ها هم نيازى به اسباب و وسيله هاى فضايى ندارند بلكه مى توانند بدون وسيله ظاهرى و يا با استفاده از براق كه مخصوص رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بوده و در اختيار آن حضرت است استفاده كنند . و در روايت كه تعبير به اسباب و وسيله ها شده دليل بر آن است كه رفتن آن حضرت به آسمان ها توسّط يك وسيله انحصارى همانند براق نيست بنابراين لفظ اسباب و وسيله ها ظهور در اين دارد - به خاطر تعدّد وسيله ها و جمع بودن لفظ اسباب - كه آن حضرت از يك وسيله انحصارى مانند «براق» استفاده نمى فرمايند .

جالب توجّه است كه لفظ »سحاب صعاب« و ابرهاى سخت نيز به صورت جمع آورده شده است .

3 - اين نكته را نيز استفاده مى كنيم كه در روزگار ناشناخته ظهور براى

ص: 290

فضانوردى و رفتن به آسمان از وسيله هاى گوناگون استفاده مى شود كه در اين روايت به سه نوع آن تصريح شده است :

الف) «لاُسخّرنّ له الرياح» ؛ رياح را حتماً در تسخير او قرار مى دهيم .

در قرآن كريم از حضرت سليمان و بساط عظيم او كه بادها بساط او را با صدها نفر به آسمان مى بردند ، سخن به ميان آمده است .

قدرت بادها و طوفان هاى شديد بسيار شگفت انگيز است كه تسخير آن ها به معناى در اختيار داشتن آن ها و كنترل آن ها مى باشد .

در عصر ما هيچگاه دانشمندان نتوانسته اند طوفان ها را مهار كنند و از قدرت آن ها استفاده كنند ، ولى بنابر آيات قرآن كريم حضرت سليمان قدرت بر چنين كارى را داشته است .

حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه - كه ولايت بر همه چيز دارند - با كنترل آن ها نه تنها آثار منفى آن ها را از بين مى برند ، بلكه با تسخير آن ها و تسلّط بر آن ها از آن ها استفاده مثبت مى نمايند .

ب) «ولاُذلّلنّ له السحاب الصعاب» ؛ و حتماً ابرهاى سرسخت را ، براى او رام مى كنيم .

بديهى است ابرهاى نورى و قدرت هاى شگفت انگيز آن ها غير از رياح مى باشند .

ج) «ولاُرقينّه في الأسباب» ؛ و حتماً در وسيله هاى فضايى او را بالا مى بريم .

جالب توجّه است كه در اين جمله از كلمه «فى» استفاده شده كه به معناى اين است كه آن حضرت در ميان وسيله هاى فضايى قرار مى گيرند و اگر مقصود از اسباب همان «سحاب صعاب» مى بود بايد كلمه «على» به كار برده مى شد يعنى سوار بر ابرها مى شود نه در ابرها .

4 - علاوه بر نكته هاى فراوان ديگرى كه در اين روايت وجود دارد ، توجّه

ص: 291

به اين نكته بسيار مهمّ است كه خداوند در اين حديث قدسى پس از سوگند ياد نمودن به عزّت و جلال خود تمام مطالبى را كه براى رسول گرامى خود بيان فرموده است با «لام» و با «نون» تأكيد آورده است كه اين ها همه دليل بر اين نكته است كه جرياناتى كه در اين روايت به آن ها تصريح شده ، مانند رفتن آن حضرت به آسمان ها توسّط وسيله هاى فضايى و... قطعاً و صد در صد در عصر درخشان ظهور واقع خواهد شد و قابل هيچ گونه شكّ و ترديد نمى باشد .

5 - نكته بسيار جالب ديگرى كه از روايت استفاده مى كنيم اين است : در تسخير بودن همه ابرهاى صعاب و تمامى اسباب ها و وسيله هاى فضايى ، تنها براى استفاده شخص آن حضرت نيست ؛ بلكه تعدّد و فراوان بودن آن ها دليل بر آنست كه اصحاب و ياوران و هر كسى را كه آن حضرت اراده فرمايند از اين وسايل استفاده خواهد كرد و در اختيار آن ها قرار خواهد گرفت .

همان گونه كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بعضى از اصحاب خود مانند سلمان و... را با ابرهاى فضانورد به آسمان ها بردند و صعود و عروج آن ها به آسمان تا آن حدّ بود كه كره زمين براى آنان به اندازه گردويى ديده مى شده .(1)

بديهى است صعود آن ها به آسمان ها بيشتر از فاصله اى است كه ميان ماه و كره زمين هست يعنى آنان خيلى بالاتر از كره ماه ، به آسمان صعود نموده اند ؛ زيرا با اينكه ماه از زمين بسيار كوچكتر است از اندازه يك گردو بزرگتر ديده مى شود . پس فاصله آن ها تا زمين خيلى بيشتر بوده از فاصله اى كه ميان ماه و كره زمين وجود دارد .

آشنايى با موجودات آسمانى

6 - از آنچه گفتيم چنين نتيجه مى گيريم كه حكومت حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه فراتر از يك حكومت عدل جهانى در سراسر گيتى است ؛ زيرا خداوند پس از بيان اين نكته كه تمامى شرق و غرب زمين در عصر شكوهمند ظهور در

ص: 292


1- 240. و همچنين حضرت سليمان عليه السلام كه افراد او بر بساط آن حضرت نشسته و او به بادها دستور مى داد بساط را با تمامى افراد به آسمان بالا برد كه جريان آن در قرآن مجيد بيان شده است .

تحت سيطره قدرت و ولايت آن حضرت خواهد بود ، سفرهاى فضايى و وسيله هاى گوناگون فضانوردى در آن زمان را بيان مى كند .

بنابراين ، علاوه بر ملكوت آسمان ها در عصر درخشان ظهور ، از نظر ملك نيز آسمان در آن روزگار فرخنده در اختيار حضرت ولىّ عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه خواهد بود .

7 - نكته بسيار مهمّ ديگرى كه از اين روايت استفاده مى كنيم با توجّه به عظمت جهان آفرينش و گستردگى فضا و آسمان ها ، لفظ «اسباب السّماوات» كه در اين روايت به كار رفته است ، دليل بر اين نكته بسيار مهمّ است كه سفينه ها و وسيله هاى فضايى كه در آن عصر شكوهمند آسمان پهناور را طى مى كند ، بايد وسيله هايى باشند كه فراتر از سرعت نور باشند .

پس تعبير به «اسباب السماوات» ؛ (وسيله هايى كه آسمان ها را مى پيمايد) وجود وسيله هاى فضايى برتر از سرعت نور را ثابت مى كند ؛ به گونه اى كه از جاذبه مادّه و مكان گذشته و به محدوديّت زمان گرفتار نباشد . اين خود از اصول اساسى در پيشرفت هاى فضايى است .

آشنايى با موجودات آسمانى

لازمه سفرهاى فضايى ، آشنا شدن با موجودات آسمانى است ؛ زيرا در آسمان ها نيز افرادى زندگى مى كنند .

ائمّه اطهار عليهم السلام در ميان گفتارهاى خود درباره موجودات آسمانى كه در كهكشانها وجود دارند ، سخنانى فرموده اند ، روايتى كه مى آوريم يكى از آنهاست : امام صادق عليه السلام فرمودند :

قال اميرالمؤمنين عليه السلام : لهذه النّجوم الّتي في السماء مدائن مثل المدائن الّتي في الأرض .(1)

ص: 293


1- 241. بحار الأنوار : 91/58 .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند : براى ستارگانى كه در آسمان هستند شهرهايى است همانند شهرهايى كه در زمين وجود دارد.

اين روايت به خوبى نشان دهنده اين حقيقت است كه در ستارگان فراوانى كه در آسمان وجود دارد ، موجودات آسمانى زندگى مى كنند و همانند انسان هايى كه در زمين شهرهايى را براى خود بنا نموده اند ، داراى شهرها ، ساختمان ها و... مى باشند .

در روايت ديگرى ابوبصير مى گويد :

سألته عن السماوات السبع ، فقال : سبع سماوات ليس منها سماء إلّا وفيها خلق ، وبينها وبين الاُخرى خلق حتّى ينتهي إلى السابعة.

قلت : والأرض .

قال : سبع ، منهنّ خمس فيهنّ خلق من خلق الربّ ، واثنتان هواء ليس فيهما شي ء .(1)

از امام صادق عليه السلام درباره آسمان هاى هفتگانه سؤال كردم ، حضرت فرمودند : هفت آسمان است كه در ميان آن ها آسمانى نيست مگر آن كه در آن مخلوقاتى وجود دارد و بين آن آسمان تا آسمان ديگر )در فضا( آفريده هايى وجود دارد ، تا به آسمان هفتم منتهى گردد .

پرسيدم : زمين چگونه است ؟

فرمودند : زمين هفت تاست در پنج تا از آن ها مخلوقات وجود دارند و در دو تاى ديگر هواست و در آن دو چيزى وجود ندارد .

وسايل تبليغاتى جهان كه هميشه دم از پيشرفت و تكامل مى زنند هنوز وسيله اى را كه داراى سرعت نور باشد ، در اختيار ندارند . و بر فرضى كه به چنين وسيله اى دست يابند ، براى رفتن به كراتى كه ميلياردها سال نورى با ما فاصله دارند چه خواهند كرد ؟!

ص: 294


1- 242. بحار الأنوار : 97/58 .

بديهى است كه به عمر چند ميليارد ساله نياز خواهند داشت . اين خود دليل روشن و آشكار ديگرى است كه براى سفر به فضاهاى دوردست بايد به قدرتهاى فرامادّه ، دست يافت و اين همان نكته اى است كه از قرنها پيش خاندان وحى عليهم السلام به آن اشاره فرموده اند .

استفاده از قدرت هاى فرامادّه

در ميان آيات قرآن و رواياتى كه از خاندان وحى عليهم السلام به ما رسيده است ، در موارد متعدّد ، از قدرت هاى فرامادّه سخن گفته شده ؛ به گونه اى كه از نظر قرآن و روايات نه تنها استفاده از قدرت هاى فرامادّه ممكن مى باشد ، بلكه در موارد متعدّد واقع شده و صورت عملى به خود گرفته است .

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و اهل بيت آن بزرگوار ، با فرهنگ متعالى و برنامه پيشرفته اى كه بر مردم جهان ارائه كرده اند ، تنها از امكان استفاده از قدرت هاى فرامادّه سخن نگفته اند ، بلكه وقوع آن را نيز براى جامعه بشريّت بيان نموده اند .

نكته هاى عالى و ناب در قرآن و روايات فراوان است كه يكى از آن ها استفاده از قدرت هاى فرامادّه بلكه وقوع آنست .

استفاده از قدرت هاى فرامادّه از روزگاران گذشته بوده و قرآن كريم نمونه هاى متعدّدى از آن ها را بيان نموده است . در رواياتى كه از خاندان وحى عليهم السلام رسيده است نيز به موارد بسيارى از آن ها تصريح شده است .

به اين جهت چون جامعه بشرى در عصر پيشرفته ظهور برخوردار از تكامل فكرى و معنوى است ، استفاده از قدرت هاى فرامادّه در آن عصر درخشان به اوج خود خواهد رسيد .

عصر ظهور ، عصر بهره بردارى از قدرت هاى فرامادّه است .

ص: 295

ص: 296

مدارك كتاب

قرآن كريم

الف ( كتاب ها :

1 - آمارها پرده برمى دارند : اصغر جدائى ، نشر نور السجّاد عليه السلام - قم ، چاپ اوّل ، بهار 1383

2 - آينده جهان )مجموعه جهان در قرن بيست و يكم( : سارا آنجليس و كولين آتلى ، مترجم : داود شعبانى داريانى ، نشر پيدايش - تهران ، چاپ اوّل ، زمستان 1381

3 - آية الكرسى، پيام آسمانى توحيد: محمّد تقى فلسفى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى - تهران چاپ چهارم ، سال 1382

4 - إثباة الهداة : شيخ حرّ عاملى ، دار الكتب الإسلاميّة - تهران ، چاپ سوّم ، پائيز 1364

5 - إحقاق الحقّ : قاضى نوراللَّه تسترى ، منتشورات مكتبه آية اللَّه مرعشى نجفى - قم

6 - الإرشاد : شيخ مفيد رحمه الله ، منشورات مكتبه بصيرتى - قم

7 - استاد عشق : ايرج حسابى ، نشر وزارت ارشاد - تهران ، چاپ بيست و دوّم ، سال 1383

8 - اصول كافى : مرحوم كلينى ، دار الكتب الإسلاميّه - تهران

9 - إعلام الورى : شيخ ابى على فضل بن حسن طبرسى ، مؤسّسه آل البيت عليهم السلام - قم ، چاپ اوّل ، ربيع الأوّل 1417 ه ق

10 - اينشتين : حبيبه جعفريان ، نشر سروش - تهران ، چاپ دوّم ، سال 1383

ص: 297

11 - بازگشت به ستارگان : اريك فون دنيكن ، مترجم : مسعود نوده فراهانى ، نشر برهمند ، چاپ اوّل

12 - بحار الأنوار : علاّمه محمّد باقر مجلسى رحمه الله ، منشورات مكتبه اسلاميّه - تهران ، چاپ رمضان المبارك 1393 ه ق

13 - بشقاب پرنده : ترجمه و تنظيم : پ زرنگار ، انتشارات زرّين - تهران

14 - بصائر الدرجات : محمّد صفّار قمى ، منشورات مكتبه آية اللَّه مرعشى نجفى - قم ، 1404 ه ق

15 - پرسش هاى عجيب، پاسخ هاى عجيب تر: ا.جى.آرمسترانگ، ترجمه پريسا همايون روز، نشر كتابهاى قاصدك وابسته به مؤسّسه نشر و تحقيقات ذكر - تهران ، چاپ دوّم ، بهار 1380

16 - تاريخ كوفه : سيّد حسين براقى نجفى ، مترجم : سعيد رادرحيمى ، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى - مشهد مقدّس ، چاپ اوّل ، سال 1381

17 - تاريخ ناشناخته بشر : روبر شارو ، مترجم : هوشيار رزم آرا ، نشر سپنج - تهران ، چاپ اوّل ، زمستان 1368

18 - تحليلى از آراى جابر بن حيّان : دكتر زكى نجيب محمود ، مترجم : حميدرضا شيخى ، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى - مشهد مقدّس ، سال 1368

19 - التشريف بالمنن في التعريف بالفتن المعروف بالملاحم والفتن : سيّد بن طاووس ، نشر مؤسسّه صاحب الأمر عليه السلام - قم ، چاپ اوّل ، 15 شعبان 1416 ه ق

20 - توانايى هاى خود را بشناسيد : ويكتور پكليس ، ترجمه محمّد تقى فرامرزى ، نشر پارسا - تهران ، چاپ اوّل ، سال 1373

21 - جهان در 500 سال آينده : آدريان برى ، مترجم : دكتر كوشيار كريمى طارى ، نشر نسل نوانديش - تهران ، چاپ اوّل ، زمستان 1378

22 - الخرائج والجرائح : قطب الدين راوندى ، مؤسّسة الإمام المهدي عليه السلام - قم ، چاپ اوّل ، سال 1409 ه ق

23 - دايرة المعارف )هزار و يك نكته جذّاب( : مهدى وفائى ، نشر وفائى - قم ، چاپ اوّل ، سال 1382

24 - دلائل الإمامة: محمّد بن جرير بن رستم طبرى، مؤسّسه بعثت - قم ، چاپ اوّل، سال 1413 ه ق

ص: 298

25 - دوازده هزار مثَل فارسى : دكتر ابراهيم شكورزاده بلورى ، انتشارات آستان قدس رضوى - مشهد مقدّس ، چاپ اوّل ، سال 1380

26 - دو هزار دانشمند در جستجوى خدا : رايموند روايه ، ترجمه فرامرز برزگر ، انتشارات جاويدان - تهران ، چاپ چهارم ، سال 1358

27 - راه تكامل : استاد احمد امين ، مترجم : دكتر احمد بهشتى ، اديب لارى و امامى شيرازى ، نشر دار الكتب الإسلاميّه - تهران ، چاپ هفتم ، بهمن سال 1361

28 - روانشناسى ضمير ناخودآگاه : كارل گوستاويونگ ، ترجمه محمّد على اميرى ، شركت انتشارات علمى فرهنگى - تهران ، چاپ اوّل ، سال 1372

29 - سال 2100 توصيف سده آينده : تييرى گُدن ، مترجم : دكتر عبّاس آگاهى ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى - تهران ، چاپ اوّل ، سال 1379

30 - شرح دعاى سمات : سيّدعلى قاضى طباطبائى ، مؤسّسه فرهنگى مطالعاتى شمس الشموس - تهران ، چاپ اوّل ، سال 1384

31 - شرح غرر الحكم و دُرر الكلم : مرحوم جمال الدين محمّد خوانسارى ، انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ سوّم ، بهمن سال 1366

32 - شگفتى هاى آفرينش : قديرى فرد ، نشر رنگ آسمان - قم ، چاپ اوّل ، سال 1383

33 - شگفتى هاى كاوش جهان : جون ميكنتاش ، ترجمه نياز يعقوبشاهى ، نشر زمانه - تهران ، چاپ اوّل ، سال 1374

34 - الصحيفة المباركة المهديّة : سيّد مرتضى مجتهدى سيستانى ، نشر حاذق - قم ، چاپ اوّل ، سال 1419 ه ق

35 - صحيفه مهديّه : سيّد مرتضى مجتهدى سيستانى ، نشر حاذق - قم ، چاپ هشتم ، مرداد ماه سال 1384

36 - عجيب تر از رؤيا : فرانك ادواردز - اريك نورمن ، ترجمه سيروس گنجوى ، نشر پيك فرهنگ - تهران ، چاپ اوّل ، بهار 1372

37 - علم، شبه علم و علم دروغين: هانرى ژرى اِرس، ترجمه دكتر عبّاس باقرى، نشر نى - تهران ، چاپ اوّل ، سال 1379

ص: 299

38 - عقدر الدرر في أخبار المنتظر عليه السلام : يوسف بن يحيى ، تحقيق : عبدالفتاح محمّد الحلو ، انتشارات نصايح - قم ، چاپ اوّل ، سال 1416 ه ق

39 - عجايب حسّ ششم : غلامرضا اربابى ، نشر گروه فرهنگى اربابى - تهران ، آبان 1372

40 - الغيبة : شيخ الطائفه طوسى ، منشورات كتابفروشى بصيرتى - قم ، چاپ دوّم ، سال 1385 ه ق

41 - الغيبة : شيخ نعمانى ، تحقيق : على اكبر غفّارى ، مكتبه صدوق - تهران

42 - فوق طبيعت: ليال واتسن، ترجمه شهريار بحرانى و احمد ارژمند، مؤسّسه انتشارات اميركبير - تهران ، چاپ سوّم ، سال 1369

43 - كمال الدين : شيخ صدوق رحمه الله ، منشورات دارالكتب اسلاميّه - تهران، چاپ دوّم، سال 1395 ه ق

44 - گلزار اكبرى : شيخ على اكبر نهاوندى ، انتشارات علمى - تهران ، چاپ افست ، سال 1336 ه ق

45 - گمشدگان مثلث برمودا : چارلز برليتز ، مترجم : سيروس گنجوى ، انتشارات خواجو - تهران ، چاپ اوّل ، آبان سال 1362

46 - مختصر البصائر : شيخ حسن بن سليمان حلّى ، تحقيق : مشتاق المظفّر ، مؤسّسه نشر اسلامى - قم ، چاپ اوّل ، سال 1421 ه ق

47 - مستدرك الوسائل : مرحوم محدّث نورى ، تحقيق مؤسّسه آل البيت عليهم السلام - قم ، چاپ اوّل ، شوّال 1414 ه ق

48 - مصباح الزائر : سيّد بن طاووس ، مؤسّسه آل البيت عليهم السلام - قم ، چاپ اوّل ، محرّم الحرام سال 1417 ه ق

49 - مصباح الشريعة : منسوب به امام صادق عليه السلام ، منشورات مؤسسة الأعلمى - بيروت ، چاپ اوّل ، سال 1400 ه ق

50 - مغز متفكّر جهان شيعه : ترجمه و اقتباس : ذبيح اللَّه منصورى ، انتشارات جاويدان - تهران ، چاپ سوّم ، فروردين 2536

51 - نسخه عطّار : محمّد تقى عطّار نژاد ، تهران ، سال 1358

52 - نوادر الأخبار : محسن بن فيض كاشانى ، تحقيق : مهدى انصارى قمى ، مؤسّسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى )پژوهشگاه( - تهران ، سال 1371

53 - نهج البلاغة: سيّد رضى رحمه الله، به قلم فيض الإسلام، انتشارات فقيه - تهران، چاپ اوّل، سال 1375

ص: 300

54 - نگاهى به سرنوشت جهان ، انسان ، تاريخ : دكتر محمّد كريمى ، انتشارات موحّد - مشهد ، چاپ اوّل ، تابستان 1374

55 - وسائل الشيعة : شيخ حرّ عاملى ، دار إحياء التراث العربى - بيروت ، چاپ چهارم ، سال 1391 ه ق

ب ( نشريّات :

1 - حكيم شماره 59 )ضميمه شماره 1327 روزنامه جام جم( .

2 - روزنامه پول (4 آبان 1383)

3 - روزنامه دنياى اقتصاد (4 آبان 1383)

4 - روزنامه كيهان (5 شهريور 1360)

5 - كتاب هفته (17 بهمن 1383 شماره 611)

6 - كليك ، شماره 31 )ضميمه روزنامه جام جم(

7 - ماهنامه اطّلاعات علمى )سال 19 شماره 3 دى ماه 1383)

8 - ماهنامه كشاورز )شهريور 1383 شماره 297)

9 - مجلّه دانستنيها )سال 26 ، مهرماه 1383 ، شماره 360)

10 - مجلّه دانشمند )مهرماه 1383 شماره 492)

11 - هفته نامه خبر (25 ارديبهشت 1376)

ص: 301

ازنویسنده این کتاب منتشر میشود:

1-منتخب صحیفه رضویّه

مجموعه ارزنده ای

از نمازها، دعاها وزیارت هایی که از حضرت امام رضا علیه السلام روایت شده

ویا از بقیّه امامان علیه السلام درباره ان حضرت نقل گردیده

2-امام زمان ارواحنا فداه و تسخیر جهان

نکته های بسیار جالب و مهمی

درباره اغاز ظهور،جنگ،طلایه داران عصر ظهور

وسرانجام تسخیر جهان به دست امام زمان "عجل الله تعالی فرجه الشریف"

با مطالعه این کتاب از نکته های ناب ناگفته اگاه خواهید شد

ص: 302

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109