حكومت علوي و جريانهاي اجتماعي

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: حكومت علوي و جريانهاي اجتماعي احمدي حبيب الله منشا مقاله:، حكومت اسلامي ش 17، (پاييز 1379): ص 405 - 427.

توصيفگر: علي بن ابي طالب ع ، امام اول توصيفگر: حكومت اسلامي توصيفگر: خوارج توصيفگر: ناكثين توصيفگر: تاريخ اسلام توصيفگر: سياست توصيفگر: قاسطين توصيفگر: معاويه بن ابي سفيان خليفه اموي شماره كتابشناسي ملي: ايران 79-22063

مقدمه

موضوع اين نوشتار، موضع گيريهاي امام علي(ع) در برابر جريانهاي اجتماعي كه در زمان ايشان پديد آمدند يا تداوم يافته اند، است. شاخص درخشاني مانند امام علي(ع) هر زمان مورد توجه انسانها، با باورهاي متفاوت مي باشد. اين رويكرد بدين لحاظ است كه امام، فردي است كه در همه ابعاد وجودي، انساني ممتاز است و نيز از فرزانگان الهي است كه فرصت حكومت كردن براي وي پديدار شده است. بعد سياسي و اجتماعي زندگاني وي، به ويژه زمان زمامداريش، بيش از هر فرازي، مورد پژوهش است. بر اين اساس، جريانهاي متفاوت اجتماعي، گرچه خود، موضوع مهمي هستند كه به لحاظ همانند بودن آنها در بستر زمان، همواره موضوع تحقيق و بهره وري اند، لكن جريانهاي اجتماعي زمان حكومتداري امام، از آن جهت كه موضع گيريهاي حضرت را در پي دارد، از اهتمامي ويژه برخوردار است؛ زيرا، روش امام، الگوي هر زمان است.

از سوي ديگر، رويكردهاي امام، گاهي به گونه اي متفاوت جلوه گر است كه در نگاه نخست، ممكن است ميان آنها تضاد مشاهده شود.

تحليل جريانهاي متفاوت اجتماعي، غبار چشم ره رسيدگان را مي زدايد تا با ديده زلال بين و حقيقت ياب بنگرند كه اين تفاوتها، به لحاظ تفاوت فضاي سخن و تفاوت مخاطبان بوده است كه هر يك، سخن

مناسب خويش را مي طلبيده است. اين دو ويژگي، تحليل جريانهاي اجتماعي زمان امام را، اهميتي ديگر بخشيده است. قصد ما، تحليل اين جريانها است، ولي محدوديت حجم نوشته چاره اي جز ايجاز و فشرده گويي، باقي نمي گذارد، گرچه اميد است اخلال و كاستي در آن راه نيافته باشد.

چون آشنايي به خاستگاه اين جريانها، در تحليل صحيح آنها، ياري مي رساند، پيش از پرداختن به جريانها، نگاهي به برخي خاستگاههاي اين جريانها، بايسته مي نمايد.

سوژه هاي فكري و فرهنگي و نيز موضع گيريهاي سياسي نهاد سياسي جامعه، همواره، زمينه خيزش جريانهاي اجتماعي است. حكومتداري امام علي(ع) از شاخصه هاي منحصر به فردي برخوردار است كه زمينه حضور انواع جريانهاي اجتماعي متفاوت و چه بسا متضاد را موجب گشته است. در اينجا به دو ويژگي عمده اشاره مي شود.

استقرار عدالت

از ويژگيهاي مهم حكومت علوي، استقرار عدالت اجتماعي در ابعاد گوناگون فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي است. امام همام، براي مستقر ساختن عدالت، از هيچ تلاشي فروگذار نكرد، بلكه به عنوان يك ارزش مهم بر آن پاي فشرد و در هيچ شرايطي، از آن عدول نكرد. امام، در استقرار عدالت در بعد اقتصادي، اين رفتار را متبلور ساخت كه اگر قرار بود اموالِ شخصي اش را تقسيم كند، عدالت را محور قرار مي داد تا چه رسد به اموال عمومي:

«لو كان المال لي لسويتُ بينهم فكيف و إنّما المالُ مال الله؛(1).

اگر مال، از خودم بود، مساوي تقسيم مي كردم تا چه رسد به مالي كه از آنِ خداست.»

حضرت، نه تنها از روز نخست بر اين اصل پافشاري كرد، بلكه به اصلاحِ بي عدالتي هاي گذشته نيز

پرداخت:

«وَ الله! لو وَجَدته قد تزوج به النساء و ملك به الإماء، لرددتُهُ؛ فإنَّ في العدلِ سعة و مَنْ ضاق عليه العدلُ فالجورُ عليه أضيق؛(2).

به خدا سوگند! اگر بيابم كه با بيت المال، همسر انتخاب كرده باشند و يا كنيزاني مالك شده باشند، همه را باز خواهم گرداند، زيرا، در عدل، گشايشي است و آنان كه از عدالت در تنگنا باشند، ظلم بر آنان بيشتر تنگنا فراهم خواهد آورد.»

امام، در همان روزهاي نخست حكومتي، اقدام به تجديد ساختار مديريتي كرد. مديران و استانداران پيشين را كه نوعاً، از ميان بني اميه و هواداران آنان بودند، تغيير داد و هيچ گونه توصيه اي را در باره ابقاي آنان نپذيرفت، حتي در مورد معاويه، از سوي مغيرة و حتي عبدالله بن عباس، بارها پيشنهاد شد كه «با توجه به قدرت وي، چند صباحي او را تحمل كن»، ولي امام، در پاسخ آنان گفت: «من، دو روز، معاويه را تحمل نخواهم كرد.»(3).

*****

(1) نهج البلاغه، ابن ميثم، ج1، خ124، ص557.

(2) همان، خ14، ص195 و صبحي الصالح، خ15، ص57.

(3) فتوح، ج2، ص446.

استقرار آزادي اجتماعي

اشاره

آزادي اجتماعي در عرصه هاي گوناگون فرهنگي و سياسي، از ويژگي مهم ديگر نظام سياسي امام علي(ع) است.

نهادهاي سياسي كه از پايگاه مردمي بهره مندند، از استقرار آزادي اجتماعي هراسي ندارند، بلكه اين محور را در جهت اهداف ارزشي خويش ديده و از آن استقبال مي كنند، در مقابل، نهادهاي سياسي استبدادي و ضد ارزشي، هماره، از آزادي اجتماعي مردم در هراسند، زيرا، آزادي اجتماعي به چالشهاي وسيع براي آنان منتهي خواهد شد.

امام علي(ع) در استقرار آزادي اجتماعي، مردم را در انتخاب حكومت آزاد گذاشت و گفت، پيمان

و بيعت با من، با رضايت مردم بايد صورت گيرد:

«و لا تكون إلّا عن رضا المسلمين؛(1).

بيعت با من، جز با رضايت مردم نبايد باشد.»

امام مردم را در امور اجتماعي خويش، كاملاً آزاد گذاشت و سهيم كرد و امور عمومي را با مشاوره و مشاركت مردم تحقق بخشيد و در بيان خواسته ها و ابراز انديشه ها، تا آن مقدار به مردم آزادي داد كه هر كس در هر شرايط، سخت ترين و تندترين سخن خويش را در حضور همگان، حتي در حضور رهبري مطرح مي كرد و از رفتار امام، انتقاد مي كرد و امام هم نه تنها از انتقادها برنمي آشفت، بلكه شفاف، خود را پاسخگو مي دانست. به همين سبب، زيباترين شكل حكومت مردمي، در حكومت علي(ع) شكل گرفت.

اين دو شاخصه، به همراه ويژگيهاي ديگر رفتار سياسي امام، زمينه ساز جريانهاي اجتماعي گرديد، جريانهايي كه بسياري از آنها، همگون نشان مي دادند. اين ويژگيها خاستگاه دو نوع جريان همخوان و چالشي را موجب شد.

به ديگر سخن، اين ويژگي، همان گونه كه سبب شكل گيري يك جريان مهم اجتماعي آرمان خواه شد، خاستگاه جريانهاي چالشي و بي تفاوت نيز گشت كه تحليل هر دو گروه، پيامي براي زمانهاي مشابه است. اين جريانها را در دو محور عمده، مي توان بررسي كرد.

*****

(1) تاريخ طبري، ج4، ص152.

تشكل همسو

اشاره

ويژگيهاي حكومتداري امام، زمينه شكل گيري يك طيف عظيم از هواداران و ياران امام شد. احزاب و افراد آرمان خواه كه به ارزشهاي الهي و انساني مي انديشيدند، تحقق آرمانهاي خويش را در روش امام مشاهده مي كردند و به همين جهت، نه تنها از استقرار عدالت نمي رنجيدند

و از آزادي اجتماعي بهره وري سوء نمي كردند، بلكه عدالت را، يك آرمان ارزشي مي دانستند و از آزادي اجتماعي نيز به عنوان بستري مناسب براي رشد و بالندگي جامعه بهره مي بردند.

ياران زبده امام كه شيفته استقرار ارزشها بودند، طيف بزرگي از حواريون حضرت بودند كه انبوه جمعيت را به همراه داشتند. به طور طبيعي، افراد شاخص اين جريان، گرچه قابل شمارشند، لكن اكثريت مردم عراق و ساير مناطق كه در زير پوشش حكومت امام بودند با اين جريان پيوند داشتند.

اين جريان، از لحاظ انديشه، روشن بين و بالنده و از لحاظ باور، متدين به ارزشها و از لحاظ رفتار نيز مقاوم و استوار در مسير آرمانها بود. انديشه آنان، انديشه امام و رفتارشان، رفتار امام بود.

اين جريان بالنده و سترگ، در ساختار مديريتي نظام امام و نيز صحنه هاي چالشي و نظامي و دفاع از آرمانها، نقش محوري را داشت و چون اكثريت جمعيت، با اين جريان همسو بودند، نيروي عظيم و پرتواني را شكل مي دادند كه در مهار شورشها عليه امام، ايشان را ياري مي رساند.

اين جريان اجتماعي، همان جريان و تشكلي است كه در اندك زمان (حدود نصف روز) توطئه ناكثين را در بصره مهار كرد و در صفين، قاسطين را آنچنان مستأصل كرد كه ليلة الهرير و يوم الهرير پديدار ساخت، يوم الهريري كه سردمدار قاسطين، معاويه را آنچنان مضطر ساخت كه سپاه شكست خورده خويش را رها كرد و در صدد نجات جان خويش شد كه از مهلكه فرار كند.(1).

اين جريان، همان جرياني است كه در مهار نهرواني هاي خشك و خشن، نقش اساسي را ايفا كرد

و به پيروي از امام، چشم فتنه را از حدقه بيرون افكند.

اين جريان، گرچه از افراد و احزاب و قوميتهاي متفاوت شكل گرفته، لكن به لحاظ وحدت آرمان، يكسو و هم جهت و متشكل بودند. برخي افراد زبده اين جريان، پس از فرزندان حضرت، مانند حسن و حسين(ع) و محمد بن حنفيه، عبارتند از مالك اشتر؛ محمد بن ابوبكر؛ اويس قرني؛ عبدالله بن عباس؛ قيس بن سعد؛ سهل بن حنيف؛ عثمان بن حنيف؛ زيد بن صوحان؛ صعصعة بن صوحان؛ عدي بن حاتم؛ حجر بن عدي؛ عمرو بن حمق؛ شريح بن هاني؛ عبدالله بن جعفر؛ مخنف بن سليم؛ ابوايوب انصاري؛ خذيمة بن ثابت؛ مالك بن ضمره،(2).

اينان، ياران پاك باخته امام بودند كه در تمام عرصه ها، همراه حضرت بودند و انديشه اي جز انديشه حضرت را نمي پسنديدند. برخي از انديشه هاي آنان، در سخنانشان آشكار است. امام همام، در هنگام عزيمت به صفين، با اصحاب خويش، مهاجر و انصار، به مشاوره پرداخت و در مورد جنگ با معاويه نظرخواهي كرد، عده اي، اظهار نظر كردند: عمار گفت: «يك روز درنگ هم روا نيست. ريختن خون اينان، كرامت الهي و تقرب به خداي سبحان است.»

قيس بن سعد گفت: «جهاد با اينان، از جهاد با ملتهاي غير مسلمان، بر من محبوبتر است.»

سهل بن حنيف، خطاب به امام اظهار داشت: «جنگ ما، جنگ تو، و مسالمت ما، مسالمت تو است.»

زيد بن حصين، چنين ابراز كرد: «ما، يك چشم به هم زدن، در جنگ با اين قوم، ترديد نداريم.»

ابوزبيب گفت: «اگر ما، به راه حق هستيم، از بركت تو، اي علي، است. ما، در جنگ با اين قوم، جز

اطاعت تو، نمي شناسيم.»

مالك اشتر، هنگامي كه فردي (فزازي) سخنان زشتي را بر زبان جاري كرد، وي را دنبال كرد و به قتل رساند. مالك روي كرد به امام همام و عرض كرد كه از سخنان اين فرد، خاطر امام رنجيده نشود و از عزم بر جنگ، مأيوس نشود، زيرا، تمام اين جمعيت، شيعيان او هستند.

انديشه تا آنجا بالنده، و فرد، تا آن مرحله، سترگ است كه امامِ پايداري را، دلداري مي دهد.(3).

در جريان جنگ جمل، هنگامي كه سران ناكثين، پيمان شكني كرده و چهل تن از نگهبانان بيت المال را كشتند و عثمان بن حنيف را مورد ضرب و شتم قرار دادند؛ حُكَيْم بن جَبَلَه، با دو تن از برادرانش و سيصد تن و به نقلي هفتصد تن از يارانش عليه ناكثين يورش برد و حماسه آفريدند. وي هنگامي كه پايش قطع شد، پاي بريده خويش را بر ضارب زد و وي را نقش بر زمين كرد.

گروه حُكيم تا آنجا مقاومت كردند كه خود و برادرانش و تمام سپاه همراه، به شهادت رسيدند. اين حماسه، «جمل كوچك» ناميده شد.(4).

*****

(1) واقعه صفين، ص404.

(2) تاريخ طبري، ج4، ص268؛ فتوح، ج2، ص559؛ واقعه صفين، ص205، ص249.

(3) واقعه صفين، ص92 100؛ فتوح، ج2، ص507.

(4) تاريخ طبري، ج4، ص190؛ الجمل، ص282؛ شرح ابن ابي الحديد، ج9، ص322.

موضع امام

موضع امام در برابر اين تشكل، بسيار شفاف است. امام، همواره، از اين تشكل، به عنوان «بازوي پرتوان» ستايش كرد و از آنان به عنوان بهترين ها و مقاوم ترين ها در نصرت دين خدا نام برد و آنان را متعهدترين افراد به آرمان رسول الله(ص) معرفي كرد.

مركزيت اين تشكل، كوفه و

اطراف آن كه مركز امامت علي(ع) بود است. امام، در ستايش از اين تشكل، اين گونه سخن اظهار مي دارد:

«يا أهل الكوفه! فانَّ لكم في الاسلام فضلاً ما لم تبدلوا و تغيروا. دعوتكم إلي الحق فاجبتم؛

شما اهل كوفه! صاحبان برتري هستيد. البته اگر تغيير روش ندهيد. من، شما را به حق فرا خواندم، و شما دعوت مرا اجابت كرديد.»

«يا أهل الكوفه! إنّكم من أكرم المسلمين و أعدلهم سنةً و أفضلهم في الاسلام سهماً. أنتم أشد العرب ودّاً للنبي و انَّما اخترتكم ثقةً بكم لما بذلتم لي أنفسكم؛

مردم كوفه! شما، گرامي ترين مسلمانان و معتدل ترين روش را داريد و بيشترين سهم در اسلام، نصيب شما شده (ياري كردن دين). شما، بامحبت ترين مردم به رسول الله(ص) هستيد. من، شما را برگزيدم؛ زيرا، شما، در راه اهداف من، فداكاري كرديد.»

«نعم الإخوان و الأعوان علي الحق، أنتم(1).

شما، بهترين برادران و ياران من در ياري حق هستيد.»

اين سخنان، پس از فتح بصره و عزيمت امام از بصره به كوفه عنوان شده است.

در پيروزي در جنگ جمل، مردم كوفه، بيشترين نقش را ايفا كردند. بيش از نصف سپاه امام را، كوفيان تشكيل مي دادند.(2).

و نيز در مورد اين جريان مي فرمايد:

«أنتم الانصار علي الحق و الاخوان في الدين و الجنن يوم البأس(3).

شما، ياران حق و برادران ديني و سپرهاي دفاع در زمان جنگ هستيد.»

ستايشهاي فراوان از آنان در گفتار امام، در نهج البلاغه و ديگر منابع، اختصاص به مردم كوفه و مردم بصره و يا شهرهاي ديگر ندارد، زيرا، رويكردهاي ديگري نيز امام از مردم دارد كه متوجه ساير تشكلها است كه در محور دوم توضيح داده مي شود.

*****

(1)

واقعه صفين، ص3؛ الجمل، ص266 و ص404.

(2) الامامة و السياسة، ج1، ص86؛ الجمل، ص27 و ص294.

(3) نهج البلاغه، صبحي صالح، خ118، ص175.

تشكلهاي بي تفاوت يا چالشي

اشاره

محور دوم جريانهاي اجتماعي زمان امام(ع) را تشكلهاي بي تفاوت يا چالشي و ستيزه جو تشكيل مي دهند. ويژگيهاي سياست مداري امام، همان گونه كه خاستگاه جريان تشكل همسو بود، زمينه رويش جريانهاي چالشي نيز بوده است، گروهها و احزاب كه حق مداري و عدالت خواهي و آزادي جويي امام را برنمي تابيدند و از حق و عدالت مي رنجيدند و از آزاديهاي اجتماعي، به غلط بهره مي بردند و يا آن مقدار جمود و ايستا بودند كه ارزشهاي اجتماعي را درك نمي كردند!

اين جريانها گرچه در منشأ پيدايش، اصول مشترك داشتند، لكن خاستگاه آنان، تفاوتهاي فراواني نيز داشت كه هر كدام بايد جداگانه تحليل شوند.

اين جريانها را به دو گروه عمده مي توان تقسيم كرد: جريانهاي بي تفاوت و بدون درك صحيح از حقايق اجتماعي و سياسي و جريانهاي كج انديش و فرصت طلب و فرصت ساز كه به چالش عليه نهاد سياسي امام برخاستند.

در هر دو محور، عوامل اين جريان، به صورتهاي متفاوت، پنهان، نيمه پنهان، آشكار، عمل كرده اند. ما، در اين جا، به صورت گزيده، برخي از اين جريانها و موضع امام همام را به بررسي مي نشينيم.

بي تفاوتها

از روز نخست زمامداري علي(ع) جرياني كه مي توان آنان را «بي تفاوت» ناميد، پديدار شد. اين جريان، در موضوع بيعت امام كه اكثريت احزاب و تشكلها و افراد بسان سيل خروشان، به بيعت با علي روي آورده بودند، از پيمان ميثاق با رهبري كناره گرفت. اين عده، در صف گروههاي چالشي قرار نگرفتند، لكن در صف حق مداران نيز نايستادند، بلكه فارغ از دو جبهه، بي تفاوت، به تماشا ايستادند.

اين جريان، با

امتناع افرادي مانند عبدالله بن عمر، سعد بن ابي وقاص (سردار قادسيه)، اسامة بن زيد، محمد بن سلمه، حسان بن ثابت، قدامة بن مظعون، عبدالسلام بن سلام، مغيرة بن شعبه، سلمة بن وقش،... پديدار شد(1) و افراد ديگري نيز به اين موضع، تمايل پيدا كردند كه در فرصتهاي مناسب آشكار شدند.

اصولاً، اين نوع جبهه گيري، در ميان مردم، هواداراني فراوان داشته و دارد.

در جنگ جمل، حارث بن حوت، به محضر امام رسيد و اين پرسش را مطرح كرد كه «آيا مي شود زبير و يا طلحه با آن سابقه درخشاني كه دارند، بر باطل باشند و جنگيدن با آنان بر ما لازم باشد؟». امام، در پاسخ وي آن سخن تاريخي را بيان كردند كه «تو، واژگون مي انديشي و از راه پيروان حق و باطل مي خواهي به حق و باطل راه يابي، در حالي كه انديشه بالنده، اين است كه نخست، حق و باطل و آن گاه پيروان حق و باطل را بشناسي.»

آنگاه حارث، پيشنهاد ديگري مطرح كرد، گفت: «من، نه در جبهه تو و نه در جبهه زبير قرار مي گيرم. من، همانند عبدالله بن عمر، بي تفاوت نسبت به هر دو جريان مي مانم»!

در هنگام عزيمت به صفين، حنظلة بن ربيع، با عده اي از بني تميم، و عبدالله بن معتم، با عده اي از قبيله قطفان، به حضور امام رسيدند و از امام خواستند كه آنان را از شركت در جنگ معاف بدارد و بر موضع خود هم دليلهايي (بهانه هايي) مي آوردند.

امام هم به عنوان اينكه بي تفاوت هستند، اجازه مي دهد كه از سپاهش فاصله بگيرند. البته حنظله، در

نهايت، به معاويه ملحق شد(2).

در همين جنگ صفين هواداران عبدالله بن مسعود، به همراه چهار صد نفر، به حضور امام مي رسند و اظهار مي دارند كه «ما، هنوز، تشخيص نداده ايم كه كدام جبهه بر حق است، لذا تمايل به هيچ كدام از دو جبهه را نداريم. ما، به همراه سپاه شما، به صفين مي آييم، لكن تنها، نظاره خواهيم كرد تا ببينيم كدام جناح از مسير حق خارج مي شود، آنگاه با آن جبهه، وارد نبرد خواهيم شد.»

امام، ابتدا، از سخن آنان ستايش كرد و فرمود:

«مرحباً! هذا هو الفقه في الدين و العلم بالسنة؛

اين، همان فهميدن دين و دانش و آگاهي به روش است.»

آنگاه همين گروه، پيشنهاد ديگري طرح كردند. به امام عرض كردند، از توان ما، در جاي ديگر غير از جنگ صفين بهره ببر. ما را براي دفاع از مرزها، به جاي ديگر اعزام كن. امام هم موافقت كرد و آنان را به مرز ري اعزام كرد.(3).

اين جريان هم، جريان بي تفاوتهاست كه به صورت يك جريان اجتماعي پديدار شده است، گرچه تفاوتهايي در ميان آنها مشاهده مي شود، لكن در اصل موضع گيري، مشتركند.

*****

(1) تاريخ طبري، ج4، ص155 156.

(2) واقعه صفين، ص97.

(3) همان، ص115.

موضع امام

انديشه

موضع امام را در قبال اين جريان، در دو محور مي توان تبيين كرد: نخست، انديشه امام كه «آيا اين جريان، حق است يا باطل؟» و «اين كه جبهه سوم، در كدام جبهه ايستاده اند؟».

انديشه امام را به صورت شفاف، در پاسخي كه به حارث بن حوت دادند، مي توان به دست آورد. هنگامي كه حارث گفت: «من، نه در جبهه تو و نه در جبهه

زبير مي ايستم! من، در جبهه عبدالله بن عمر قرار مي گيرم.»، امام، در پاسخ او فرمودند: «عبدالله بن عمر و سعد بن ابي وقاص، نه حق را ياري رساندند و نه باطل را سركوب كردند: إنَّ سعداً و عبدالله بن عمر، لم ينصرا الحقَ و لَم يَخْذُلا الباطل(1).

اين سخن، مي رساند كه آنان كه حق را ياري نرسانند و باطل را سركوب نكنند، در جبهه حق نخواهند بود و چون ميان حق و باطل، حد فاصل وجود ندارد تا فردي آن را انتخاب كند، لذا جبهه سوم، در جبهه باطل خواهد بود:

«ماذا بعد الحق إلاّ الضلال(2).

به غير راه حق، راههاي ديگر، ضلالت و گمراهي اند.»

*****

(1) نهج البلاغه، ابن ميثم، ج2، ص586.

(2) يونس، 38.

رفتار

از لحاظ رفتار، امام، با اين گروه، مدارا مي كرد؛ زيرا، گرچه اين گروهها، ممكن بود كه منشأ سوء استفاده دشمن و جبهه مخالف شوند، اما معارضه عملي با آنان ممكن نبود. روش امام اين بود كه باطل بودن آنان و تفكرشان را آشكار سازد تا بلكه آنان به خود آيند و راه حق برگزينند.

حضرت، پس از اينكه آنان، رسماً به جبهه باطل (معاويه) مي پيوستند، فرمان مقابله شديد را با آنان مي داد، چنان كه فرمان داد خانه حنظلة بن ربيع را ويران كنند.(1).

*****

(1) واقعه صفين، ص115.

اشراف

از گروههاي اجتماعي كه در جريانهاي مهم سياسي و اجتماعي، نقش داشتند، گروه اعيان و اشراف و مسرف جامعه بودند. اين گروه، به لحاظ تمكن و تشخصي كه دارند، همواره، ممتاز از ساير طيفها به هم پيوند مي خورند.

اين تشكل اجتماعي، در رخدادها و جهت گيريهاي اجتماعي و سياسي، همواره سود و زيان خويش را مي بينند و در ياري رساني به دين و آرمان، تلاشي بسيار كم رنگ دارند. به همين سبب، به حضور اين طيف در جبهه هاي نبرد و مسؤوليتهاي سنگين، چندان اميدي نخواهد بود.

افزون بر اينكه حضور فيزيكي اينان، با توجه به روحيات رفاه طلبي آنان، نه تنها تأثير روح بخشي ندارد كه چه بسا باعث افسردگي و ضعف ساير نيروها نيز مي شود.

اين گروه اجتماعي، در تمام مواضع خطر، كمترين حضور را دارند.

اين گروه، در زمان امام علي(ع) يك تشكل چشم پركُني بودند و در چالشهاي اجتماعي، حاضر نمي شدند، چنان كه در جنگ جمل، امام را ياري نرساندند و با اينكه امام، تلاشي فراوان كرده و پيكهاي گوناگون به كوفه و

بصره و اطراف فرستاد و ياري طلبيد، ولي اين گروه، در كناري ايستاده، تماشا كردند!

به همين جهت، هنگامي كه پس از جنگ جمل، امام، كوفه را به سبب فراواني يارانش در آنجا، به عنوان مركز خلافت خويش برگزيد، از اين گروه گلايه كرد و آنان را نكوهيد. امام، از آنان پرسيدند: «مگر در برتري من ترديد داشتيد كه در جمل مرا ياري نرسانديد؟». آنان گفتند: «هرگز! يا اميرالمؤمنين! نحن سلمك و حرب عدوك؛ ما، در جنگ و صلح همراه تو هستيم.»!آنگاه بهانه هايي مانند «مسافرت بودن» «مريض بودن»،... را مطرح كردند.(1).

در هر صورت، برخي از افرادِ مشهور اين جريان، عبدالله بن معتم العبسي و حنظلة بن ربيع تميمي و ابوبرده بن عوف ازدي و غريب بن شرجيل هستند(2).

هنگامي كه اينان، براي شركت نكردنشان در جنگ جمل، بهانه هايي را بازگو كردند، امام همام، برخي از آيه هاي قرآن را در مورد آنان تلاوت كرد:

«و إنْ منكم لَمَنْ ليُبَطِّئَنَّ فإن أصابتكُمْ مصيبةٌ قال قد أنعم الله عَلَيّ إذ لم أكن معهم شهيداً * و لئن أصابكم فَضلٌ من الله لَيقولَنَّ كَأن لَمْ تكنْ بينكم و بينه مودة يا ليتني كنتُ معهم فأفوز فوزاً عظيماً(3).

در ميان شما، افرادي هستند كه همواره باعث سستي و اقدام دير به هنگام ديگران مي شوند. اگر مصيبت و مشكلي پيش آيد، مي گويند: «خدا، بر ما نعمت داد كه با آنان نبوديم.» و اگر خيري (مانند غنيمت) به شما رسد، آنان، مانند افرادي گسسته و بدون پيوند دوستي با شما، گويند: «اي كاش با ايشان بودم و به كامي بزرگ مي رسيدم».

استناد امام(ع) به اين آيات، روحيه آنان را، به خوبي،

نشان مي دهد. افراد رفاه طلب، در ميدان رزم، حضور ندارند، اما در بزمها، حضورشان، آشكار است. اينان، سپاه بزمند نه سپاه رزم!

*****

(1) واقعه صفين، ص7.

(2) استيعاب، ج1، ص432 و واقعه صفين، ص 8.

(3) نساء(4)، آيات 72 73.

عامل پنهان يا نفاق

عامل نفاق و نيروي نفوذي، همواره، نقشي مهم بر عهده مي گيرد. اين عامل، به لحاظ ويژگيهايي كه دارد، يك جريان نيرومند و پيچيده اجتماعي هر جامعه است. عامل نفاق كه نيروي دو چهره يا بي چهره جامعه است به گونه اي رنگارنگ است كه شناسايي آن، به لحاظ سرعت در تغيير، همواره، امري مشكل است.

اين نيرو و تشكل اجتماعي، تا آن اندازه از اهتمام برخوردار است كه بخشي عظيم از قرآن (آيات سوره هاي مدني) به افشاي چهره هاي رنگارنگ و گريم شده اينان اختصاص يافته و از ويژگيهاي آنان سخن به ميان آمده است.

اين تشكل پنهان، از يك سو، به لحاظ چند چهره گي و از سوي ديگر، به لحاظ اينكه در درون اجتماع قرار دارد، خطرآفرين است و چون خطرش در درون جامعه است، آسيب رساني آن، درصد بالايي از موفقيت را همراه دارد.

اين عامل پنهان، چون موضع شفاف ابراز نمي كند، همواره، در جبهه گيري هاي اجتماعي، موضع خويش را به گونه اي تغيير مي دهد كه نسبت به رفتارهاي گذشته اش، پاسخگو نباشد و به آينده هم راه فراري داشته باشد.

تشكل اين جريان در زمان امام علي(ع) امري طبيعي به نظر مي رسد؛ زيرا تشكل همسوي با امام علي(ع) آن گونه از اقتدار برخوردار بود كه شكستن صلابت آن، امر سهلي نبود. براي شكستن صلابت تشكل همسوي با امام علي(ع) بهترين راه،

بهره بردن از عامل پنهان و نفاق به نظر مي رسيد.

بر همين اساس، چالشي بودن قاسطين را، تنها، در صفين نبايد جست؛ زيرا كه صفين، موضع گيري شفاف قاسطين در برابر علي(ع) بود. قاسطين را در چالشهاي روزهاي نخست شكل گيري نهاد سياسي امام مي توان ديد، از آن روزي كه معاويه به صورت پنهان، به طلحه و زبير نامه نوشت و در صدد فريب آنان برآمد كه من، براي شما، در شام، بيعت گرفته ام، نخست براي زبير و بعد از وي براي طلحه.

معاويه، در آن نامه، از زبير، به نام «اميرالمؤمنين» ياد مي كند و با طرح پيشنهادهايي، آنان را به شورش عليه اميرالمؤمنين علي(ع) فرا مي خواند، حتي محل شورش آنان را، كوفه و بصره پيشنهاد مي كند:

«فدونك الكوفة و البصرة لا يسبقك إليها ابن أبي طالب؛(1).

كوفه و بصره را درياب، تا علي بر اين منطقه، بر تو پيشي نگيرد.»

بعد از جنگ جمل كوچك، سران ناكثين، به اميد همين نامه، به معاويه نامه مي نويسند و از معاويه ياري مي طلبند!(2).

اين تشكل و جريان اجتماعي، در صفين، بيش از موارد ديگر، آشكار مي شود. در جنگ صفين، سپاه امام مي رفت تا جنگ را به سود امام به پايان برساند و ريشه قاسطين را براي هميشه بخشكاند، ولي معاويه كه با بهره گيري از شيوه نفوذ در درون سپاه امام، از مهلكه جان سالم به در برد. او، پنهاني با آنان ارتباط برقرار كرد و به فرماندهان ارشد حضرت، نامه نگاشت، حتي طمعِ خويش را از فرزانگاني مانند عبدالله بن عباس و مالك نبريد!

از جمله كساني كه به نقش او، بسيار اميدوار

بود، اشعث بن قيس كندي بود. وي، در زمان عثمان، استاندار آذربايجان بود، ولي امام، پس از آمدن به كوفه، نامه تندي به وي نگاشت كه اشعث، بركناري خود را از آن نامه، به خوبي احساس كرد و گفت: «من، به معاويه ملحق مي شوم.» مشاوران اشعث، وي را نكوهش كردند و از پيوند با معاويه بازداشتند.(3) اشعث، با تغيير روش، به گونه اي عمل كرد كه به عنوان كارگزار امام ابقا شد و حتي در جنگ صفين، يكي از سرداران بزرگ سپاه شد.

اشعث، تا زماني كه برتري امام را در جبهه شاهد بود، در سپاه امام تلاش مي كرد، لكن معاويه، نامه اي به اشعث نوشت و در آن نامه، از خويشاوندي وي با عثمان سخن گفت و او را به گونه اي تطميع كرد كه اشعث، پس از خواندن نامه، گفت: «من، در اين انديشه ام تا ميان معاويه و علي، رفتاري داشته باشم كه ميان دو سياست، هماهنگي ايجاد كنم.»(4).

معاويه، به نامه اكتفا نكرد، برادرش، عتبه، را به صورت پنهان نزد وي فرستاد. در اين گفت و گو، اشعث، تمايل خويش را به معاويه ابراز كرد،(5) اما معاويه از اشعث نخواست تا در صف سپاه وي قرار گيرد، بلكه وي را به عنوان عامل پنهاني در سپاه امام باقي گذارد تا در فرصت مناسب، نقش بهتري ايفا كند.

اشعث، نقش نفاق را در ليلة الهرير اجرا مي كند. ليلة الهرير، شب سرنوشت جنگ صفين است. در يوم الهرير، سپاه امام، آن گونه تهاجمي بر سپاه قاسطين كرد كه سپاه قاسطين، كاملاً، شكست خورده است.

اشعث، در درون سپاه امام، در چنين موقع برتري سپاه،

سخنراني مي كند. وي سخن از بيهودگي جنگ به ميان مي آورد و مي گويد:

«اين جنگ برنده ندارد.»!

وي مي گويد:

«بر من، با اين سنم، شايسته نيست از جنگ هراس داشته باشم، لكن من، در انديشه زنان و فرزندان ملت مسلمان هستم كه با اين جنگ بيهوده، زمينه را براي سلطه روميان فراهم آورده و اسير آنان گردند.»!

وي، اضافه مي كند: «بايد پيشنهاد معاويه را در رابطه با صلح پذيرفت.»!

با سخنراني اشعث، گروه زيادي از قبيله كندي و بسياري از نهرواني ها و نيز عوامل نفاق كه در سپاه امام حضور داشتند، از موضع اشعث، پشتيباني كردند. در فرداي آن شب، با اجراي توطئه عمرو عاص كه قرآنها را بالاي نيزه بردند، شكاف عميقي در سپاه اسلام پديد آمد و آنچنان خطر را نزديك ساخت كه امام، از جانب همين نيروهاي پنهان، تهديد به قتل شد!(6).

همين نيروي پنهان، امام را وادار كرد تا از مالك كه در نزديكي خيمه معاويه بود درخواست بازگشت كند!

اين حيله، جنگ پيروزمندانه سپاه امام را آنچنان چرخش داد كه داوري و داور را بر علي(ع) تحميل كرد و معاويه شكست خورده را به اريكه قدرت بازگرداند!

در اين توطئه، نقش عمرو عاص، وزير سياستهاي معاويه را نمي توان ناديده انگاشت، لكن آنچه توطئه را به ثمر رساند، نقش نفاق و عامل پنهان بود؛ زيرا، توطئه عمرو عاص را امام و يارانش، با آشكار كردن هدف جبهه باطل، مهار كردند. اگر نقش اشعث نبود و بر موضع خويش اصرار نمي ورزيد و اگر پشتيباني نيروهاي نفاق و نهروانيها از وي نبود، به يقين، نقشه عمرو عاص تأثيري نداشت.

اشعث، از سران خوارج نيست و

به باورهاي آنان اعتقاد ندارد، بلكه فرد زيرك و عامل پنهان و نفاق است كه اين گونه نقش مي آفريند، گرچه در تاريخ، وي را از سران خوارج مي شمارند.

موضع امام در برابر عامل پنهان و نفاق، همان موضع قرآن است كه پرده از روي نفاق و چهره هاي پنهان آنان برمي دارد و چهره واقعي آنان را بر مردم آشكار مي سازد.(7) نيروي پنهان از همان دو چهرگي بهره برده، آسيب مي رساند و اگر چهره آنان افشا شود، تزويرها و حيله هاي آنان بي اثر خواهد شد.

*****

(1) شرح ابن ابي الحديد، ج1، ص77، خطبه 8.

(2) طبري، ج4، ص191.

(3) واقعه صفين، ص21؛ الامامة و السياسية، ج1، ص111.

(4) واقعه صفين، ص408.

(5) همان، ص409.

(6) همان، ص481؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص88.

(7) مانند خطبه 194 نهج البلاغه.

حزب عثمانيه

از تشكلهاي عمده اجتماعي، حزب عثمانيه است كه در حجاز شكل گرفت. به لحاظ طولاني بودن مدت خلافت عثمان و نيز روحيه قوم گرايي كه وي داشت، در زمان عثمان، بستر مناسبي براي تشكل بني اميه فراهم آمد. مديران عثمان، نوعاً، از بني اميه بودند. بني اميه، در زمان وي، از امتيازي بالا برخوردار شدند و به تعبير عمر، بر گردن مردم سوار شدند.(1).

در زمان عثمان، آن گونه ميدان براي بني اميه فراهم شد كه زمينه دولت اموي در شام فراهم شد. حجاز، به لحاظ اينكه مركز خلافت اسلامي بود و نيز عراق، مانند كوفه و بصره، به لحاظ يك منطقه حساس، مورد توجه بني اميه و حزب عثمانيه قرار داشت.

برخي از افراد سرشناس عثمانيه كه هوادار سرسخت سياستهاي وي بودند، عبارتند از: حَكم بن عاص؛ مروان بن حكم؛ وليد بن

عقبه؛ عبدالله بن ابي سرح؛ معاوية بن ابي سفيان؛ عبدالله بن عامر؛ سعيد بن عاص؛ يعلي بن منيه؛ عبدالله بن عمرو حضرمي؛ جرير بن عبدالله؛ قاسم بن ربيعه؛ عمرو بن حريث؛ عمارة بن وليد؛ حجر بن عمرو؛ عمر بن سعد؛ ابو برده فرزند ابوموسي؛ اسماعيل و اسحاق دو فرزند طلحه.(2).

اين تشكل، مؤثرترين حزب در امور سياسي و اجتماعي در زمان عثمان بود و در انقلاب عليه عثمان، بيشترين دفاع را از عثمان داشت. هنگامي كه تلاشهاي آنان به ثمر نرسيد و عثمان به قتل رسيد، سران اين گروه، در حالي كه بغض و كينه علي(ع) در دل آنان موج مي زد، از همدستان ناكثين شدند. در مكه، در سمينار ناكثين كه براي مشاوره و انتخاب منطقه شورش تشكيل شده بود عده اي از اينان، مانند مروان، وليد، يعلي بن منيه، و عبدالله بن عامر، سعيد بن عاص، شركت داشتند. در قدم نخست، يعلي بن منيه، چهار هزار دينار كمك مالي و نيز شتر سرخ موي را در اختيار زبير و عايشه گذاشت.(3) اينان، همراه ناكثين، در جمل شركت كردند و پس از ناكامي توطئه ناكثين، مورد عفو امام همام قرار گرفتند. و از بصره به سوي شام در كنار بني عم خويش، معاويه، رفتند. گرچه سران اين جريان، به معاويه ملحق شدند، ولي هواداران آنان در عراق و حجاز، باقي بودند و از سياستهاي معاويه، در زمان امام علي(ع) و امام مجتبي(ع)، حمايت مي كردند.

موضع گيري امام در برابر اينان، همان موضع گيري حضرت در برابر قاسطين است كه شرح آن خواهد آمد.

*****

(1) مروج الذهب، ج2، ص334؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص74.

(2) صلح الحسن، ص68.

(3) فتوح،

ج2، ص461.

خوارج

اشاره

كاربرد خوارج در نقش يك گروه شورشي است كه در زمان علي(ع) و معاويه پديدار شد. اينان، نه سياست علي(ع) را برمي تابيدند و نه سياست معاويه را. اصولاً، نهاد سياسي جامعه را بايسته نمي پنداشتند و معروف ترين شعار آنان، «لا حكم إلّا لله» بود. بر اساس اين گمان آنان، حكومت تنها از آنِ خداست و نيازي به حاكم نيست!

خاستگاه خوارج

بسياري از نويسندگان و نيز برخي از نويسندگان محقق معاصر، خاستگاه خوارج را، فتنه عمرو عاص در صفين مي نويسند. وقتي قرآنها را بالاي نيزه بردند، خوارج گفتند: «ما با اهل قرآن، ستيز نداريم.» و بر خواسته خويش پافشاري كردند و عليه امام شوريدند. و نيز، بيشتر نويسندگان، بر اين باورند كه توطئه حكميت را، خوارج، بر علي(ع) تحميل كردند و سپاه علي(ع) را كه در آستانه پيروزي بود، با شكست مواجه ساختند.

به نظر مي رسد هر دو سخن، قابل نقد است؛ زيرا، خاستگاه خوارج، جنگ صفين نيست، بلكه كژ راهي و پندار غلط آنان از دين است. خاستگاه خوارج را، سالها قبل از صفين، بايد يافت. خوارج، يك جريان فكري اند كه نتيجه آن كژ انديشي، در صفين آشكار شد.

خاستگاه اين انديشه، يكسويه نگري به احكام و معارف ديني، به ويژه بخش عبادي آن است. آنان، برداشتهايي غلط از دين داشتند و به رهنمودهاي عترت كه سخنگوي دين هستند، توجه نمي كردند. رويكرد افراطيِ بدون انديشه به عبادت و تمجيد خاستگاه اين انديشه است.

خاستگاه خوارج، انديشه واژگون آنان از دين است. آنان، برداشتي قشري و سطحي و خشك از دين داشتند. به عبادتِ خشكِ بي روح، روي آورده بودند. پيشاني ها، از سجده

طولاني، متورم بود و حتي زانوها، مانند زانوي شتر، پينه بسته بود. روزها به روزه، شبها به تهجد، روي مي آوردند. در عقايد خويش، سخت متعصب بودند. هر چيزي را گناه مي پنداشتند، انجام نمي دادند. در راه عقيده خويش، سخت فداكار و پرتلاش بودند.

خوارج، در راه عقيده خويش، شمشير خشونت آويختند. در زمان علي(ع) شكل گيري آنان، بيشتر از قوم عرب بود. در كوفه و اطراف، جمعيت بزرگي را تشكيل مي دادند، چنانكه دوازده هزار نفر، در جنگ نهروان شركت داشتند.(1).

از سران خوارج، مي توان عبدالله بن وهب راسبي و شبث بن ربعي و عبدالله بن كواء و شمر بن ذي الجوشن و اشعث بن قيس (گرچه انديشه خوارجي در مورد اشعث مورد ترديد است) را مي توان نام برد.

نيز حرقوص بن زهير تميمي، شريح بن اوفي عبسي، فروة بن نوفل اشجعي، عبدالله بن شجرة سلمي، جيرة بن سنان اسدي، زيد بن حصين، از افراد مشهور اين گروهند.(2).

عامل تحميل حكميت را، نمي توان تنها خوارج دانست، بلكه عامل آن، نيروي پنهان و نفاق بود كه از پيش، معاويه، در سپاه علي(ع) ساخته بود. عامل اصلي تحميل داوري، اشعث است كه از نيروهاي منافق معاويه بود. او، از ابتدا، در حكومتداري بود و به فضايل علي(ع) و رذايل معاويه، به خوبي، آشنا بود.

آنچه حكميت و حَكَم را بر علي(ع) تحميل كرد، نيروي پنهان نفاق بود و خوارج، سپر بلا و پشتيبان اين توطئه بودند. خارجي بودن كجا و توطئه اي با اين عمق كه ذوالفقار را غلاف كند، كجا؟! اشعث، از جهل و ناداني خوارج و اصحاب كِنده، بهره برداري سوء كرد و توطئه مثلث

شوم عمرو عاص، معاويه و نيروي پنهان و هواداران خشك سر بي منطق را به بار نشاند.

*****

(1) الامامة و السياسة، ج1، ص168؛ مروج الذهب، ج2، ص405.

(2) برخي اسامي، در منابع ذيل آمده است: انساب الاشراف، ج3، ص133؛ مروج الذهب، ج2، ص405.

موضع امام

امام، در برابر خوارج، دو نوع موضع گيري داشت: نخست، تلاش كرد آنان را از كژ انديشي باز دارد و به انديشه صحيح و بالنده رهنمود سازد. سخنان فراواني از امام همام، در اين جهت، در دسترس است. امام، با آنان، مهربان برخورد مي كرد و خشونت را در حق آنان روا نمي دانست، زيرا، انديشه كژ با شمشير اصلاح نمي پذيرد. انديشه را، انديشه اصلاح مي كند. او، در باره آنان فرمود:

«ليس من طلب الحق فاخطأ كمن طلب الباطل فأصاب؛(1).

آن كسي كه حق را بجويد و به اشتباه رود، با كسي كه باطل گراست و به آن مي رسد، يكسان نيست.»

اينان، در حق جويي خويش، به خطا رفته اند، لذا بايد انديشه كژ آنان را آشكار ساخت.

رويكرد دوم امام، برخورد نظامي با اينان است. اين موضع امام، از زماني شروع شد كه خوارج، از حد يك انديشه، بيرون آمدند و فتنه انگيزي كردند. تا زماني كه خوارج، به صورت يك جريان فكري مطرح بودند، موضع امام، همان موضع نخست بود، اما از هنگامي كه آنان، تيغ فتنه را به دست گرفتند و در راه انديشه خويش، خشونت را به كار بردند، ناامني ايجاد كردند، شيعيان را به قتل رساندند، امام هم با شمشير با آنان برخورد كرد.

در جنگ نهروان كه حدود دوازده هزار نفر شركت داشتند امام، با روشنگري و افشاگري، توانست هشت

هزار نفر آنان را از صف فتنه جدا كند.

امام، پس از فتنه خوارج فرمود: «من، چشم فتنه را از حدقه بيرون افكندم؛ انا فقأت عين الفتنة(2).»

منظور امام، اين نيست كه انديشه خوارج پايان يافت، بلكه منظور اين است كه فتنه آنان مهار شده؛ زيرا، انديشه خوارج، پايان يافتني نيست. اين انديشه كژ، همواره، با لايه هاي نازك و ضخيم خود، در جامعه اسلامي، نمود دارد و همواره، به عنوان يك برداشت كژ از دين، خطرآفرين است.

هنگامي كه فردي از اصحاب، به حضرت عرض كرد: «قصه خوارج پايان يافت»، حضرت فرمود: «هرگز! انديشه آنان نسل به نسل در گردش خواهد بود؛ كلاّ و الله! انهم نطف في أصلاب الرجال و قراراتِ النساء».

*****

(1) نهج البلاغه، صبحي صالح، خ61، ص94.

(2) همان، خ93، ص137.

قوميت حمراء

يكي از احزاب و گروههايي كه در كوفه و اطراف آن، شكل گرفتند و به عنوان يك جريان اجتماعي تداوم يافتند، قوم حمراء بودند. طبري، افراد مسلح آنان را، بيست هزار نفر ياد مي كند.

اين گروه كه مهاجر غير عرب و احتمالاً برخي از اسراي بلاد غير عرب در زمان عمر بودند، در كوفه تشكل يافتند و يك مليت منسجم و در عين حال خشن را تشكيل دادند. اين گروه كه برخي، آنان را مزدور ناميده اند ابزار دست سياستها بودند و با دريافت مزد، به صورت عامل ديگران در آمده و در انقلابها و شورشها، نقشي مهم ايفا مي كردند.

اين مليت، در سال چهل و يك قمري، عليه امام مجتبي و نيز در سال پنجاه و يك قمري، نيروي مسلح بودند كه عليه اهل بيت اقدام فراوان كردند. آنان از نيروهاي امنيتي زياد ابن

ابيه شدند.

موقعيت اجتماعي آنان، تا آن مقدار شد كه كوفه را به نام اينان ياد مي كردند و كوفة الحمراء مي گفتند.(1).

اين گروه، در زمان زياد، نقش خشونت را بر عهده داشتند و در شهادت ياران علي(ع) نقش اول را به عنوان شرطه هاي زياد ايفا مي كردند، چنان كه براي دستگيري ياران حجر، مانند عبدالله بن حليفة الطايي، از همين افراد اعزام شدند(2) و سر بريده عمرو بن حمق را همينان حمل كردند.(3).

در هر صورت، گرچه تشكل اين گروه، به زمان خلفا بازگشت دارد و در زمان امام علي(ع) به عنوان يك گروه همسو تداوم يافتند، لكن به لحاظ سيطره و استقرار حكومت امام در عراق، امثال اين گروهها، جرأت هيچ گونه چالش را نداشتند؛ زيرا، نه تنها اين گروه، بلكه گروههاي همانند نيز از هيبت علي(ع) ساكت و آرام بودند. بر همين اساس، موضع امام(ع) نيز در برابر آنان، موضع نرمش و مسالمت است. در شواهد تاريخي، نكته اي كه بر برخورد امام با اين گروه دلالت كند، يافت نشده است و يا اينكه حداقل، نويسنده نيافته است.

اين گروه، پس از داستان حكميت، به ويژه پس از شهادت امام(ع) و پس از سلطه معاويه بر عراق كه پس از صلح نامه ساباط مدائن شكل گرفت به عنوان مزدوران معاويه، جولان فراوان دادند.

*****

(1) نك: صلح الحسن، ص72.

(2) تاريخ طبري، ج4، ص501.

(3) همان، ص483.

رويكردي ديگر از امام

صرف نظر از تشكلها و جريانهايي مانند جريان ناكثين و قاسطين كه يا از روز نخست، در جبهه مخالف ايستادند و يك تشكل جدا بافته از مخاطبان و مردم عراق و حجاز به شمار مي آيند، تشكلها و جريانهايي كه تا

كنون بررسي شدند، گروههايي بودند كه بافت نظام اجتماعي زمان علي(ع) را شكل مي دادند؛ يعني، همه اين تشكلها، يك امت را تحقق مي دادند و همه اين تشكلها، در درون تشكل نخست و همسو با اهداف بودند. اين تشكلهاي پيچيده، مانند بي تفاوتها، اشراف، نيروي پنهان و نفاق، حزب عثمانيه، قوميت حمراء، خوارج، همراه با تشكل همسو بودند و در يك مسجد نماز مي گزاردند و در يك بازار و كوچه و شهر زندگي مي كردند؛ با اين تفاوت كه برخي، كاملاً بي تفاوت و برخي، چالشي و آسيب رسان.

بر اين اساس، تحولات متفاوت اجتماعي مردم زمان امام(ع) به خوبي، تفسير مي شود. زماني، مردم، از راه حق و فرزانگي، حمايت مي كردند، مانند بيعت با علي(ع) و حماسه جمل و حماسه صفين بيعت گسترده با امام مجتبي(ع) و رويكرد آنان به دعوت از امام حسين(ع) و وقتي ديگر، همين مردم، آن چنان به حق پشت مي كنند كه امام به حق را، در ميدان و در كوچه تنها مي گذارند.

اين رويكردهاي متفاوت و اين اقبال و ادبارها، به لحاظ بافت اجتماعي مردم و نقش تشكلها و احزاب است. تشكلهاي چالشي، در تضعيف روحيه تشكل همسو نيز بي تأثير نبودند.

عتابها و اعتراضهاي امام(ع) مانند «يا أشباه الرجال و لا رجالَ» و «قاتلكم الله»(1) و «فأخذ مني عشرةً منكم و أعطاني رجلاً منهم(2)»، متوجه اين گروهها است.

اين موضع امام(ع) به لحاظ احزاب و قوميتهاي بي تفاوت و چالشي است كه به كمك نيروي پنهان و منافق، باعث تضعيف روحيه جامعه مي شدند.

بر اين اساس، داوري در مورد مردم زمان علي(ع) مانند مردم كوفه، به عنوان

مردمي بي وفا و غير متعهد، داوري اي يكسويه و دور از حقيقت است؛ زيرا، آن ستايشهاي شايسته، در كنار اين نكوهشها قرار دارد.

*****

(1) نهج البلاغه، خ27، ص29.

(2) همان، خ97، ص142.

ناكثين

اشاره

پس از كشته شدن عثمان و رويكرد عموم مردم به بيعت با علي(ع) جرياني از درون مردم، شكل گرفت. اينان كه «ناكثين» نام گرفتند، رهبرانشان مانند زبير و طلحه و عايشه، از افراد با سابقه اي روشن بودند. زبير، در تمام جنگهاي رسول الله(ص) شركت داشت و نخستين كسي بود كه در راه اسلام، شمشير كشيد و «سيف الاسلام» لقب گرفت.

طلحه، فردي برجسته و صاحب نفوذ اجتماعي بود.

عايشه نيز كه ام المؤمنين و فردي زيرك و ماجراجو به حساب مي آمد.

اينان، در ابتدا، با امام علي(ع) با اختيار خويش، بيعت كردند. گرچه بيعت آنان، از رضايت قلب نبود؛ زيرا، خود، ادعاي خلافت داشتند، لكن بيعت آنان از ترس شمشير ياران علي(ع) نيز نبود، بلكه فضاي عمومي، آنان را وادار به بيعت كرد، زيرا، بيعت نكردن با علي(ع) در آن فضا، مساوي با مرگ سياسي بود.

اينان، پس از بيعت با علي(ع)، به عنوان عمره، از مدينه خارج و به مكه روي آوردند. در مكه، سران بني اميه و ديگر چالشيان، به آنان پيوستند. عايشه نيز از قبل، در مكه به سر مي برد و در جريان بيعت مردم با علي(ع) در مدينه نبود. در آنجا، با مشاوره اي كه انجام گرفت، منطقه بصره به عنوان محل شورش عليه حكومت امام علي(ع) انتخاب شد.

اينان، با موقعيت اجتماعي و سابقه درخشاني كه داشتند و نيز با توجه به اين كه عايشه، ام المؤمنين را جلودار توطئه قرار

داده بودند، موفق شدند جمعيت عظيمي فراهم آورند. شورش جمل، نتيجه حمايتهاي بخش بزرگي از جمعيت اينان است.

اين تشكل، ترفند بزرگي را تدارك ديدند، گرچه توطئه آنان، در اندك زماني مهار شد و آنان در دام توطئه خويش گرفتار شدند، لكن توطئه آنان، آسيب بزرگي به امت اسلامي رساند و فرصت زيادي را از امام، براي ايجاد ساختار مديريتي و سازندگي گرفت.

خاستگاه ناكثين

هنگامي كه حضرت(ع)، به سران ناكثين، روي خوش نشان نداد و در ساختار مديريتي تنها، شايستگيهاي افراد را در نظر گرفت و از عدالت روي بر نتافت، اين گروه كه تاب عدالت را نداشتند، تشكيل شدند؛ زيرا، آنان، برده خواهشهاي نفساني خود بودند. سران ناكثين، شناخت كافي از اسلام و موضوع رهبري داشتند و مانند خوارج نبودند كه درك درستي نداشته باشند. آنان، به خوبي مي دانستند كه رهبري، از آنِ اهل بيت پيامبر است و نيز مي دانستند كه حتي مديريتهاي پيش از علي(ع) مشروعيت نداشتند؛ اما خواهشهاي نفساني، آنان را كور و كر كرده بود، به گونه اي كه تمام سوابق را فراموش كردند و در برابر امام به حق، براي خليفه شدن، جريان بزرگي را پديد آوردند.

موضع امام

امام(ع) در برابر اين جريان، دو موضع متفاوت گرفت: يكي، افشاگري و پرده برداشتن از دسيسه آنان و ديگري، آمادگي دفاعي جهت مهار توطئه.

امام(ع) تلاشي فراوان كرد تا تنش زايي آنان را بزدايد و چون آن، يك توطئه دروني بود، تلاش داشت دشمني را از بين ببرد، نه دشمن را از پاي در آورد، لذا براي تحقق اين هدف، نامه ها نوشت و سفيران متعدد اعزام كرد و آنان را متوجه خطري كه در پيش گرفته بودند، كرد.

از جانب ديگر، امام(ع) آمادگي دفاعي خويش را فراهم آورد و در سطح بسيار خوب، سپاه فراهم آورد و توطئه ناكثين را در اندك زماني مهار كرد و ريشه آنان را بريد؛ زيرا، هنگامي كه سخن اثر نكند، پاي شمشير به ميان خواهد آمد.

قاسطين

اشاره

پيدايش حزب قاسطين، بازگشت به خلافت عمر دارد. معاويه، در آن زمان، به عنوان استاندار شام نصب شد. در زمان عثمان كه بني اميه ميدان جولان را فراهم ديدند، موقعيت خويش را تحكيم و پايه حكومت پادشاهي بني اميه را فراهم آوردند.

تشكلي كه به عنوان يك پديده بزرگ اجتماعي، در زمان معاويه، آشكار شد، كاملاً با ساير تشكلها، متفاوت بود؛ زيرا، اين تشكل، هيچ گونه انديشه مذهبي و دفاع از مذهب را نداشته، بلكه مذهب را پوشش مناسب براي سياستمداري خويش قرار داده بود و معاويه، خود، صريحاً، به اين حقيقت اعتراف كرد كه من، براي استقرار نماز و روزه نمي ستيزم، بلكه من، براي استقرار رياست خود تلاش مي كنم(1).

اين جريان، تنها، يك جريان چالشي درون جامعه اي نبود كه بر موضوع رياست ديني ستيز كند، بلكه اصولاً، يك جريان دگرانديش و چالشي

و ضد دين بود كه پديد آمد كه اگر تداوم مي يافت و تلاش پرثمر اهل بيت(ع) نقشه آنان را نقش بر آب نمي كرد و ريشه بني اميه را نمي خشكاند، چه بسا، اسلام، به سرنوشتي همانند دين محرّف مسيحيت دچار مي آمد!

در زمان امام علي(ع) بزگترين چالش، از سوي اين جريان پديد آمد؛ زيرا، توطئه قاسطين، بسيار گسترده بود و ساير ناآراميهاي اجتماعي را نيز پوشش مي داد.

اين جريان، طيف بزرگي از نيروي اجتماعي را پشتيبان داشت و تهاجم فرهنگي و فرهنگ سازي معاويه، آن گونه در شام اثر گذاشته بود كه طيف عظيمي از جمعيت شامات، با اين تفكر، پيوند خورده بودند.

*****

(1) مقاتل الطالبين، ص77.

موضع امام

امام با توجه به تفاوت ماهيت اين جريان با ساير جريانها، موضع بسيار قاطعي داشت. موضع امام(ع) تهاجم گسترده عليه اين جريان بود تا تمام ابعاد آن، مهار و ريشه هاي آن خشكانيده شود. امام، در عزل معاويه، يك روز ترديد نكرد و در فراهم آوردن سپاه براي جنگ با معاويه، تلاش فراواني كرد. سپاه امام، در صفين، آن گونه توانمند بود كه در يك فرصت اندك، ريشه اين جريان را مي بريد و شر معاويه را براي هميشه كوتاه مي كرد، اما تزوير، بر خروش غلبه كرد و عامل پنهان نفاق و نيز جهل و ناداني و تحجر، همگي، دست به هم دادند و ذوالفقار را غلاف كردند!

البته امام، شفقت و مهرباني و هدايت كردن معاويه و يارانش را ترك نگفت. مذاكره و نامه نگاري ميان امام علي(ع) و معاويه، هفده ماه به طول انجاميد، ليكن معاويه، كسي نبود كه از سخن امام(ع) پند آموزد؛ زيرا،

معاويه، كسي است كه طبق حديث رسول الله(ص) «يموت علي غير الاسلام»(1).

*****

(1) واقعه صفين، ص217.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109