تخريب و باز سازى بقيع به روايت اسناد

مشخصات كتاب

سرشناسه : قاضی عسکر، علی، 1325-

عنوان و نام پديدآور : تخریب و بازسازی بقیع به روایت اسناد/ علی قاضی عسکر.

مشخصات نشر : تهران : مشعر، 1385.

مشخصات ظاهری : 168 ص.: مصور (بخشی رنگی)، نمونه؛ 12/5×20 س م.

شابک : 6500 ریال: 964-7635-85-0

وضعیت فهرست نویسی : فاپا (چاپ دوم)

يادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیر نویس.

موضوع : زیارتگاههای اسلامی -- عربستان سعودی -- مدینه.

موضوع : بقیع -- تاریخ -- اسناد و مدارک.

رده بندی کنگره : BP262/7/ق 2ت 3

رده بندی دیویی : 297/7635

شماره کتابشناسی ملی : م 84-15870

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

مقدمه

ص: 9

خداوند در قرآن كريم از عموم افراد بشر خواسته است تا در روى كره خاكى گردش كنند و با تاريخ و آثار گذشتگان آشنا شوند.

قُلْ سِيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ. (1)

اقوام و ملل دنيا خصوصاً آنها كه از تمدّنى كهن برخوردارند، هميشه تلاش كرده اند تا تاريخ و آثار گذشته خود را حفظ كرده و از آن حراست و پاسدارى كنند.

نگاه به تاريخ و حفظ آثار از دو جهت براى انسان ها سودمند است:

جهت اوّل اينكه از تجربه هاى سودمند و الگوهاى مثبت گذشته بهره گرفته آن را چراغ راه آينده خويش قرار مى دهند.


1- 1. روم: 42.

ص: 10

و دوّم با تجربه هاى تلخ و شكست ها و ناكامى هاى انسان ها در طول تاريخ آشنا شده، از دوباره تجربه كردن آنها پرهيز مى كنند.

قرآن كريم به هر دوى اينها توجّه كرده است، از يك سو مردم را به عبرت گيرى از تاريخ فرا مى خواند، و از سوى ديگر آنها را به حفظ آثار تشويق مى كند. در بازگو نمودن داستان اصحاب كهف از مؤمنانى سخن مى گويد كه براى جاودانه نمودن ياد اين جوانان غيرتمند و دين باور، تصميم گرفتند مسجدى بر روى قبور آنها بنا كنند.

قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً. (1)

در جريانى ديگر، ابراهيم خليل عليه السلام در كنار كعبه سرپناهى براى همسر و فرزندش هاجر و اسماعيل بنا مى كند. سپس همين مكان مدفن اسماعيل و هاجر مى شود و خداوند آن را مقدّس شمرده و حاجيان بر گرد آن در اطراف كعبه طواف مى كنند و حجر اسماعيل براى هميشه خاطره شكوهمند اين مادر و فرزند و ديگر مدفونين در آن مكان مقدّس را جاودانه نگه مى دارد.

ابراهيم اين پيامبر بت شكن، به هنگام بناى كعبه روى سنگى مى ايستد كه به قدرت خداوند جاى پاى او در آن سنگ مى ماند، و همين مسأله موجب مى شود تا خداوند اين اثر ارزمند را نگهدارى نموده، از مردم بخواهد نزد آن نماز بخوانند. وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ


1- 1. كهف: 21.

ص: 11

إِبْراهِيمَ مُصَلًّى.

فرزندى تشنه از تشنگى پا به زمين مى سايد و خداوند با فرستادن جبرئيل و بخاطر ارج نهادن به عاطفه مادرى هاجر، از زير پاهاى كوك اسمعيل، چشمه زمزم را پديد مى آورد و آن را براى هميشه تاريخ نگه مى دارد تا اين خاطره مهم از حافظه تاريخ پاك نگردد.

قرآن از خانه هايى ياد مى كند كه پيامبران و صالحان در آنها مى زيسته اند و ياد آور پاكى ها، خلوص نيّت ها و بزرگى و عظمت آنها است فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ ... (1)

و رسول خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ سؤال كننده اى كه مى پرسد آيا بيت على عليه السلام و فاطمه عليها السلام نيز در شمار همان خانه ها به حساب مى آيد؟

رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه اشاره به خانه على و فاطمه مى كرد فرمود: نعم من أفاضيلها. (2)

فرمود: آرى و از بهترين آنها.

متأسفانه در زمان ما، آنگاه كه مسلمانان براى آشنايى باى اين آثار و الگوهاى الهى به سرزمين وحى سفر مى كنند، با كمال تأسف آنها را ويران شده مى بينند و به ناچار اشك تأثر مى ريزند و با خود مى انديشند كه چگونه يك فكر غلط موجب از بين رفتن اينهمه


1- 1. نور: 36.
2- 2. تفسير الدرّ المنثور: ج 5، ص 50.

ص: 12

آثاربزرگ و عبرت آموز شده است، چرا قبور اهل بيت عليهم السلام و گنبد و بارگاه هاى موجود در بقيع، احد، مقبرة المعلّى تخريب شده ات؟

چرا از خانه امام صادق عليه السلام و امام سجّاد عليه السلام و ديگر صحابه جليل القدر رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدينه و خانه خديجه كبرى عليها السلام و محل ولادت كوثر رسول صلى الله عليه و آله زهراى بتول عليها السلام خبرى نيست؟

چرا آثار به جا مانده از جنگ ها و نبردهاى افتخارآميز مسلمانان در دفاع از اسلام همه از بين رفته است؟

اين چراها همه بى پاسخ است زيرا مخاطبان كسانى هستند كه مظاهر توحيد را، نشانه هاى شرك مى دانند و مسلمانان را با اين حربه زنگ زده متهّم به شرك مى كنند! و نگاه متحجرانه خوارج را به دين و آموزه هاى دينى، بار ديگر در مقابل افكار جهانيان به نمايش مى گزارند.

اين نوشتار تنها توانسته است گوشه بسيار كوچكى از آثار اين فكر متحجرانه و واپس گرا را ترسيم كند.

اميد آنكه در فرصتى ديگر بتونيم گسترده تر به تمامى زواياى اين بحث بپردازيم.

مؤلّف

ص: 13

گنجينه تاريخ اسلام

بقيع تنها يك گورستان نيست، بلكه گنجينه تاريخ اسلام است.

قبور چهار امام معصوم شيعيان و نيز قبور همسران، دختران، برخى فرزندان، اصحاب، تابعين و عمه هاى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله و نزديك به ده هزار نفر از شخصيت هاى نامدار تاريخ اسلام در آنجا واقع است.

بقيع با اين همه عظمت، در عين حال غريب و مظلوم است. هر زائرى كه به مدينه مى رود، با اولين نگاهش به اين گورستان، از شدت حزن و اندوه، اشك از ديدگانش سرازير و بى اختيار سر به ديوار گذارده و بر مظلوميت اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله مى گريد. اشكى كه در درون قطرات مرواريدگونه آن، بغض و خشم هدف دارى نهفته است كه اگر حاجى بتواند همان جا فرياد برمى آورد كه چرا با اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و افتخارات اسلام اين گونه برخورد مى شود؟

مردم در همه جاى دنيا از افتخارات ملى خود تجليل و تمجيد مى كنند و حتى براى سربازان گمنامشان، سنگ نشان و يادبود

ص: 14

درست مى كنند، اما در بقيع حتى از گذاردن سنگى معمولى بر روى قبور آنان دريغ مى نمايند.

هر حاجى با خروج از مدينه، كوله بارى از غم و اندوه را بر دوش كشيده و با بازگشت به ميهن خود، مظلوميت اهل بيت عليهم السلام را فرياد مى كند و نسل به نسل اين مظلوميت به ديگران منتقل مى گردد و به انتظار روزى به سر مى برند كه اين شام سيه به پايان رسيده و بقيع به پايگاهى براى شناخت و گسترش فرهنگ اهل بيت عليهم السلام و اصحاب و ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله تبديل گردد.

پيشينه قبرستان بقيع به دوران قبل از اسلام مى رسد، ليكن در اسناد به روشنى مشخص نيست كه قدمت آن به چه تاريخى مربوط است و از چه زمان مردمان مدينه جنازه درگذشتگان خود را در اين گورستان به خاك مى سپرده اند؟

منابع تاريخى گواهى مى دهد كه پيش از هجرت، مردم مدينه اجساد مردگان خود را در دو گورستانِ «بنى حرام» و «بنى سالم» و گاهى نيز در منازل خود دفن مى كردند. (1) گزارش منابع تاريخى گواه آن است كه با هجرت مسلمانان به مدينه، بقيع تنها قبرستان مسلمانان گرديده و به مرور زمان و با دفن اجساد تعدادِ زيادى از صحابه و تابعين و نيز همسران و دختران و فرزندان و اهل بيت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، از


1- 1. تاريخ حرم ائمّه بقيع، ص 61.

ص: 15

اهميت ويژه اى برخوردار شد. (1) و رفته رفته گورستان هاى پيشين، به حالت متروكه در آمد و از ميان رفت. (2)

در روايت آمده است كه: رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به دستور خداوند، كنار اين قبرستان حضور مى يافت و به مدفونين آن سلام مى كرد و براى آنان از خداوند آمرزش مى طلبيد. (3)

بقيع را از آن رو «بقيع الغرقد» ناميده اند كه نوعى درخت خاردار در آنجا مى روييده و نامش «غرقد» بوده است. (4) سپس آن درخت از ميان رفت امّا نامش ماندگار شد.

برخى نيز گفته اند: بقيع غرقد نام زمينى است كه نوعى درخت بلندِ توت آن را پوشانده باشد (5).

بقيع تا يكصدسال پيش، ديوار و حصارى نداشت، اما اكنون با ديوارى بلند محصور گشته و از گذشته تاكنون مسلمانان از هر فرقه و مذهبى، پس از زيارت پيامبرخدا صلى الله عليه و آله به اينجا آمده، اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و ديگر آرميدگان در اين گورستان را زيارت مى كرده اند.

قبور امامان معصوم عليهم السلام و تعداد ديگرى از دفن شدگان در بقيع نيز داراى قبّه و سايبان بوده، كه در حمله وهابيان تخريب گرديد و


1- 1. مدينه شناسى، ج 1، ص 321.
2- 2. وفاء الوفا، ج 3، ص 888.
3- 3. صحيح مسلم، ج 4، ص 40؛ سنن نسايى، ج 4، ص 91؛ كافى، ج 4، ص 559.
4- 4. لسان العرب، ج 1، ص 462، القاموس المحيط، ج 3، ص 11.
5- 5. همان.

ص: 16

هم اكنون اين قبرستان، بدون سقف و خاكى است و تنها برخى از قبور آن با ديوارهاى سنگ چين شده مشخص و نسبت به ديگر قبرها ممتاز است.

ص: 17

مدفون شدگان در بقيع

اشاره

روبروى درِ كنونى، كمى به سمت راست، قبور مطهر چهار امام معصوم عليهم السلام قرار دارد:

1- امام حسن بن على عليهما السلام

امام مجتبى عليه السلام در نيمه رمضان سال سوم هجرت در مدينه زاده شد و از همان دوران كودكى مورد علاقه شديد رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار گرفت، پس از رحلت آن حضرت، در كنار امير مؤمنان عليه السلام در همه عرصه ها حضور داشت و سرآمد مردم روزگار خود پس از پدر بزرگوارش بود، وى براى دفاع از اسلام و ولايت در جنگ هاى جمل، صفين و نهروان شركت جست.

پس از شهادت پدر، به امامت منصوب و حدود شش ماه خلافت كرد، سپس معاويه جنگى را بر آن حضرت تحميل نمود و به دليل اينكه مردم ايشان را تنها گذاشتند ناچار به پذيرش صلح نامه

ص: 18

پيشنهادى از سوى معاويه گرديد و سرانجام به تحريك معاويه پسر ابوسفيان، در سال 50 ه. ق. توسط همسرش جعده دختر أشْعَث بن قيس، مسموم و به شهادت رسيد و در بقيع به خاك سپرده شد.

كرامت، اخلاق و فضائل گوناگون آن حضرت موجب شده بود تا مردم ايشان را كريم اهل بيت بخوانند و محبوب قلوب مردم بود.

2- امام زين العابدين على بن الحسين عليهما السلام

امام سجاد عليه السلام در سال 38 ه. ق. در مدينه به دنيا آمد و در دوران امامت حسن بن على عليهما السلام و پدر بزرگوارش حسين ابن على عليهما السلام رشد يافت. در كربلا همراه پدر بود اما به خواست خداوند و به دليل بيمارى شديدى كه در آن چند روز بر آن حضرت عارض گرديد، نتوانست سلاح در دست گيرد و از حريم دين و ولايت دفاع كند. آن حضرت پس از حادثه عاشورا همراه با ديگر بازماندگان كربلا به اسارت درآمد و ابتدا به كوفه و سپس به شام منتقل گرديد.

از آن پس نزديك سى و چهار سال امامت كرد و سرانجام در سال 94 ه. ق. به تحريك وليد بن عبدالملك مسموم و به شهادت رسيد و در كنار امام مجتبى عليه السلام در بقيع آرميد.

زهد و عبادت و كرم و بزرگوارى آن حضرت زبان زد خاص و عام و دوست و دشمن بود.

3- امام محمد بن على بن الحسين عليهم السلام

ص: 19

امام باقر عليه السلام در سال 57 ه. ق. به دنيا آمد و تا سال 94 ه. ق. در كنار پدر بزرگوارش در مدينه زندگى كرد. پس از شهادت پدر به امامت و رهبرى رسيد و شاگردان فراوانى را تربيت كرد. وى در نشر معارف اسلامى ومكتب اهل بيت پيامبر عليهم السلام گام هاى بلندى برداشت.

از اين رو آن حضرت را «باقر العلوم» يعنى شكافنده دانش ها لقب دادند. امام باقر عليه السلام در سال 114 و يا 117 ه. ق. به تحريك هشام بن عبدالملك به شهادت رسيد و در كنار پدر بزرگوارش در بقيع به خاك سپرده شد.

4- امام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام

آن حضرت در سال 80 يا 83 ه. ق. به دنيا آمد و پس از شهادت پدر، رهبرى پيروان اهل بيت عليهم السلام را بر عهده گرفت و در دوران حيات پر بار خود، هزاران شاگرد را در رشته ها و علوم مختلف تربيت كرد. منصور دومين خليفه عباسى بر آن حضرت به شدّت سخت گرفت و سرانجام در 25 شوال 148 ه. ق. به تحريك وى، آن حضرت مسموم و به شهادت رسيد و در بقيع كنار جد و پدرش دفن شد.

عباس بن عبدالمطلب

در كنار قبور چهار امام از اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله دو قبر ديگر

ص: 20

وجود دارد كه يكى از آنها قبر عباس بن عبدالمطلب عموى پيامبر صلى الله عليه و آله وديگرى قبرفاطمه بنت اسد مادر اميرمؤمنان على عليه السلام است.

قبور ائمه بقيع عليهم السلام:

1- امام حسن مجتبى عليه السلام، 2- امام سجّاد عليه السلام، 3- امام محمّد باقر عليه السلام،

4- امام جعفرصادق عليه السلام و نيز عباس بن عبدالمطّلب

عباس بن عبدالمطلب از شخصيت هاى بزرگ قريش و 2 يا 3 سال از رسول خدا صلى الله عليه و آله بزرگتربود. در مكه از اظهار ايمان خوددارى مى كرد، در سال دوم به همراه قريش با اكراه در جنگ بدر شركت جست، سپس به اسارت مسلمانان درآمد و با فديه آزاد گرديد و

ص: 21

سرانجام در زمره بهترين ياران پيامبر صلى الله عليه و آله درآمد.

پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله به امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام وفادار ماند و در سال 33 ه. ق. در زمان عثمان در مدينه درگذشت و در قبرستان بقيع دفن گرديد.

فاطمه بنت اسد

او همسر ابوطالب، مادر على بن ابى طالب عليه السلام و از نخستين بيعت كنندگان با رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و در آن دوران كه ابوطالب

مزار فاطمه بنت اسد، مادر امير مؤمنان على عليه السلام

ص: 22

كفالت رسول خدا صلى الله عليه و آله را به عهده گرفت سهم به سزايى در سرپرستى و خدمت به پيامبر صلى الله عليه و آله داشت. وى از آن چنان قداستى برخوردار گرديد كه به درون كعبه راه يافت و فرزندش على بن ابى طالب عليه السلام را در آن جا به دنيا آورد.

هنگام رحلت او رسول خدا صلى الله عليه و آله به شدت متأثر گرديد، در تشييع جنازه اش حاضر و بر وى نماز گزارد و در حالى كه بر وى مى گريست او را در قبر نهاد.

قبور فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله

اشاره

در قبرستان بقيع سه تن از دختران رسول خدا صلى الله عليه و آله به نام هاى زينب، ام كلثوم و رقيّه و نيز ابراهيم پسر آن حضرت مدفون اند:

زينب

بزرگترين دختر پيامبر صلى الله عليه و آله زينب بود كه از خديجه متولد شد. او با ابوالعاص بن ربيع ازدواج كرد و در سال هشتم هجرى قمرى بدرود حيات گفت.

ام كلثوم

ام كلثوم همسر عُتيبة بن ابى لهب بود. وى در سال سوم هجرت به عقد عثمان در آمد ودرسال 9 ه. ق. وفات يافت و در

ص: 23

حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر او مى گريست در بقيع به خاك سپرده شد.

رقيه

رقيه درمكه به عقد عتبة بن ابى لهب و پس از وى به عقد عثمان درآمد. او به حبشه هجرت كرد سپس از حبشه به مدينه آمد و سرانجام در سال دوم هجرت بر اثر بيمارى وفات يافت. برخى وفات او را سال چهارم هجرت ذكر كرده اند. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد او را در بقيع به خاك سپردند.

قبور دختران رسول خدا صلى الله عليه و آله

ابراهيم عليه السلام

ص: 24

ابراهيم فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله در ذى الحجّه سال 8 ه. ق. در مدينه از مادرش ماريه قبطيّه متولد شد. پيامبر صلى الله عليه و آله به وى علاقه شديد داشت و عاطفه نشان مى داد، اما او پس از يك سال و ده ماه از دنيا رفت و به دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله، در كنار قبر عثمان بن مظعون در بقيع به خاك سپرده شد. محلّ ولادت او «مَشربه امّ ابراهيم» لقب گرفت كه هم اكنون از آثار اسلامى مدينه به شمار مى آيد.

آرامگاه ابراهيم فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله

ص: 25

همسران پيامبر مدفون در بقيع

1- ام سلمه

وى در شمار نخستين گروندگان به اسلام بود و در سال 60 يا 61 ه. ق. بدرود حيات گفت و در بقيع به خاك سپرده شد.

2- زينب بنت جحش (دختر عمه پيامبر صلى الله عليه و آله)

وى ابتدا به عقد زيد بن حارثه درآمد و پس از آن كه زيد در سال پنجم هجرت او را طلاق داد، با رسول خدا صلى الله عليه و آله ازدواج كرد و سرانجام در سال 20 ه. ق. در سن پنجاه سالگى درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

3- ماريه قبطيه

مادر ابراهيم، پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله است. وى در سال 16 ه. ق.

در مدينه درگذشت و در بقيع دفن گرديد.

4- زينب بنت خُزَيمه

وى همسر يكى از صحابه رسول خدا (عبداللَّه بن جحش) بود كه پس از شهادت او، به عقد پيامبر صلى الله عليه و آله درآمد و پس از دو يا سه ماه

ص: 26

در حالى كه بيش از سى سال نداشت، در سال چهارم هجرت بدرود حيات گفت و در بقيع آرميد.

5- عايشه دختر ابوبكر

وى در سال چهارم بعثت به دنيا آمد و سه سال پس از مرگ حضرت خديجه، با رسول خدا صلى الله عليه و آله ازدواج كرد و در سال 57 يا 58 ه. ق. درگذشت و در بقيع دفن شد.

6- حفصه دختر عمر بن خطاب

وى 5 سال قبل از بعثت زاده شد. ابتدا با خُنيس بن حُذافه ازدواج كرد و پس از درگذشت او به عقد پيامبر صلى الله عليه و آله در آمد و بنا به گفته واقدى، در سال 45 ه. ق. در مدينه از دنيا رفت و در بقيع دفن شد.

7- ام حبيبه دختر ابوسفيان

وقتى عبيداللَّه بن جحش، شوهر ام حبيبه در حبشه نصرانى شد، و از دنيا رفت، وى به عقد رسول خدا صلى الله عليه و آله درآمد و در سال 42 يا 44 ه. ق. در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

8- جُويريه بنت حارث

وى در سال پنجم يا ششم هجرت و پس از غزوه بنى المصطلق

ص: 27

به ازدواج رسول خدا صلى الله عليه و آله درآمد و در سال 50 يا 56 ه. ق. در مدينه وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد.

9- صفيه

او ابتدا به همسرى «سَلّام بن مِشْكم» درآمد و پس از مرگ شوهر با «كنانة بن ابى الحُقيق» ازدواج كرد، كنانه در جنگ خيبر كشته شد و صفيه اسير گرديد و رسول خدا صلى الله عليه و آله وى را آزاد كرد و به همسرى گرفت. وى به گفته واقدى در سال 50 ه. ق. در مدينه وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد.

ص: 28

10- سوده دختر زمعة بن قيس

وى همسر پسر عمويش «سكران بن عمرو» بود كه پس از وفات او، به عقد رسول خدا صلى الله عليه و آله درآمد. در سال 50 يا 54 ه. ق. در مدينه وفات يافت و در بقيع دفن شد.

11- ريحانه بنت زيد

وى در سال ششم هجرت به عقد رسول خدا صلى الله عليه و آله درآمد و پس از حجة الوداع درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

قبر عمه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله

صفيّه، دختر عبدالمطّلب

وى همسر عوّام بن خُوَيلد و مادر زبير بود، در نبرد احد در شمار زنانى بود كه به سوى احد آمد و بر شهادت حمزه مرثيه سرايى كرد و در جنگ خندق يك يهودى مهاجم را از پاى درآورد. وى در سال 20 ه. ق. در حالى كه 75 ساله بود بدرود حيات گفت و در بقيع به خاك سپرده شد.

عاتكه، دختر عبدالمطّلب

در برخى نقل ها آمده است كه عاتكه پس از آمدن به مدينه،

ص: 29

در اين شهر وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد. برخى نيز نوشته اند كه عاتكه در مكه درگذشته و هرگز به مدينه نيامده است.

امّ البنين و عمّه هاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله

قبور ديگر زنان با فضيلت

1- ام البنين

ام البنين دختر حزام بن خالد بود كه به همسرى على ابن ابى طالب عليه السلام در آمد و از آن حضرت چهار پسر به نام هاى: عباس، جعفر، عثمان و عبداللَّه به دنيا آورد كه همگى همراه با حسين بن على عليهما السلام در كربلا به شهادت رسيدند. ام البنين در مدينه وفات يافت

ص: 30

و در بقيع به خاك سپرده شد.

2- حليمه سعديه

وى مادر رضاعى پيامبر صلى الله عليه و آله بود. پس از آن كه در مدينه بدرود حيات گفت، در بقيع دفن گرديد.

مزار حليمه سعديّه

ديگر مدفونين بقيع

1- عقيل بن ابى طالب

وى برادر امير مؤمنان على عليه السلام و زاده فاطمه بنت اسد و از نظر سنّى بيست سال بزرگتر از آن حضرت بود. در راه گسترش اسلام

ص: 31

فداكارى هاى بسيارى از خود نشان داد و در دوران پيرى نابينا شد.

وى قبل از واقعه حَرّه در اواخر حكومت معاويه و يا اوائل حكومت يزيد درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

2- عبداللَّه بن جعفر

مادرش اسماء بنت عُميس بود. اسماء پس از آن كه همراه شوهرش جعفر به حبشه هجرت كرد، عبداللَّه و دو فرزند ديگرش محمد و عون را در آن جا به دنيا آورد. عبداللَّه در جنگ موته پدر را از دست داد و در طول حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سپس همراه با امير مؤمنان فداكارى هاى بسيارى در راه گسترش اسلام از خود نشان داد. حضرت على عليه السلام زينب كبرى عليها السلام را به ازدواج او درآورد،

ص: 32

يكى از فرزندانش به نام عون در كربلا به شهادت رسيد و دو فرزند ديگرش نيز به دست امويان در واقعه حرّه در مدينه به شهادت رسيدند. وى در سال 80 هجرى قمرى به سن 90 سالگى در مدينه درگذشت و در كنار عقيل در بقيع دفن شد.

3- محمد بن على معروف به ابن حنفيّه

او از شخصيت هاى معروف صدر اسلام و فرزند بزرگوار اميرمؤمنان عليه السلام است. در جنگ هاى آن حضرت با قاسطين و مارقين و ناكثين شركت داشت و در سال 81 ه. ق. درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

4- ابوسفيان بن حارث

وى كه پسر عموى پيامبر صلى الله عليه و آله بود، در سال 6 ه. ايمان آورد و به سال 20 هجرى در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

5- اسماعيل بن جعفر

اوفرزند امام صادق عليه السلام بود كه با اهل وعيال خوددرمنطقه عُرَيض به سر مى برد و سرانجام در دوران حيات پدر بزرگوارش در سال 143 ه. ق. زندگى را بدرود گفت و در فاصله حدود 15 مترى قبور ائمه در بقيع به خاك سپرده شد. در طرح توسعه دولت سعودى و پس از احداث خيابان اباذر، قبر اسماعيل به داخل بقيع منتقل گرديد.

ص: 33

6- عثمان بن مظعون

وى از افاضل صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و سيزدهمين كسى بود كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله ايمان آورد. دوبار به حبشه هجرت كرد و در جنگ بدر شركت داشت و پس از بازگشت در بيست و دومين ماه هجرت درگذشت. عثمان بن مظعون نخستين مهاجرى بود كه در مدينه وفات يافت و در بقيع دفن شد.

7- اسعد بن زراره

وى از بيعت كنندگان با پيامبر در عقبه و نخستين كسى بود كه به دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز جمعه را در مدينه اقامه كرد. او در سال اول هجرت و در حالى كه هنوز بناى مسجد النبى صلى الله عليه و آله به پايان نرسيده بود درگذشت. رسول خدا صلى الله عليه و آله بر جنازه او حاضر شد و وى را غسل داد و كفن پوشانيد و در حالى كه مى گريست او را در بقيع درون قبر نهاد.

8- خُنيس بن حُذافه

وى از هجرت كنندگان به حبشه و از نخستين اسلام آورندگان بود و بر اثر زخمى كه در جنگ بدر برداشت، سرانجام در سال سوّم ه. ق. به شهادت رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله بر جنازه اش نماز گزارد و او را كنار قبر عثمان بن مظعون در بقيع به خاك سپرد.

ص: 34

9- سعد بن معاذ

سعد از قبيله اوس و از صحابه بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله بود و در جنگ بدر پرچم دار اوسيان بود. در جنگ خندق مجروح شد و در آستانه شهادت قرار گرفت و سرانجام همزمان با غزوه بنى قريظه از دنيا رفت. پيامبر صلى الله عليه و آله بر او نماز گزارد و او را در بقيع، نزديك قبر فاطمه بنت اسد به خاك سپرد.

10- عبداللَّه بن مسعود

او از نخستين كسانى است كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله ايمان آورد و در خواندن و آموختن قرآن به مرتبه والايى دست يافت و در جمع آورى قرآن نيز نقش داشت. وى در سال 32 ه. ق. بدرود حيات گفت و در كنار قبر عثمان بن مظعون در بقيع به خاك سپرده شد.

11- ابوسعيد خُدرى

وى از صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله بودودر جنگ احد شركت داشت. داراى دو خصلت علم و شجاعت بود. پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله از راويان مناقب اهل بيت به شمار مى آمد. وى سرانجام در سال 64 يا 74 ه. ق. در مدينه وفات يافت و در نزديكى قبر فاطمه بنت اسد به خاك سپرده شد.

ص: 35

12- مقداد بن اسود

او از صحابه جليل القدر رسول خدا صلى الله عليه و آله و مورد علاقه آن حضرت بود. در سال 33 ه ق. در سن 70 سالگى در جُرُف، سه مايلى مدينه درگذشت. جنازه اش را به مدينه حمل كرده، در بقيع به خاك سپردند.

13- ارقم ابن ابى ارقم

از نخستين گروندگان به اسلام بود و خانه اش در مكه مركز تبليغ و تعليم رسول خدا صلى الله عليه و آله گرديد. در بسيارى از نبردها و حوادث صدر اسلام حضور داشت و سرانجام در سن 80 سالگى درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

14- حكيم بن حِزام

وى پسر برادر حضرت خديجه عليها السلام بودكه درروز فتح مكه اسلام آورد و پس از سال 54 ه. ق. در مدينه درگذشت و در بقيع آرميد.

15- جابر بن عبداللَّه

وى از صحابه مشهور بود. در 19 غزوه شركت داشت. و سرانجام پس از 94 سال، به سال 90 ه. ق. درگذشت و در بقيع جاى گرفت.

ص: 36

16- زيد بن ثابت

وى از جمع آورندگان قرآن بود كه در سال 45 يا 50 هجرى وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد.

17- سهل بن سعد ساعدى

وى در سال 88 ه. ق. پس از يك صد سال زندگى در مدينه درگذشت.

18- مالك بن انس

وى از ائمه چهار گانه اهل سنت و پيشواى مالكى ها است كه در ميان سال هاى 174 تا 179 ه. ق. در مدينه وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد.

19- نافع المدنى

اواز بزرگان تابعين بود ودر ميان سال هاى 117 تا 120 ه. ق. در مدينه درگذشت و در كنار قبر مالك بن انس در بقيع به خاك سپرده شد.

20- نافع، شيخ القراء

وى يكى از قرّاء سبعه است كه حدود 70 سال براى مردم مدينه قرآن خواند. وى در سال 169 در مدينه وفات نمود و در بقيع آرميد.

ص: 37

21- اسامة بن زيد

وى در سال 54 ه. ق. در سن 57 سالگى در مدينه درگذشت.

22- زيد بن سهل، ابوطلحه انصارى

او از صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه در سال 34 ه. ق. و يا در سال چهلم وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدينه درگذشت.

23- شهداى حَرّه

تعدادى از شهداى واقعه حَرّه نيز كه به دستور يزيد و توسط مسلم بن عقبه وسربازان وى به شهادت رسيدند، درقبرستان بقيع مدفون اند.

مزار شهداى واقعه حرّه

ص: 38

برخى ديگر از چهره هاى معروف صدر اسلام كه در بقيع به خاك سپرده شده اند عبارتند از:

1- عبدالرحمان بن عوف

2- عثمان بن عفان

3- سعد بن ابى وقاص

4- ابوهريره

5- صُهَيب بن سنان

6- اسيد بن حُضير

7- حُوَيطب بن عبدالعُزّى

8- رُكانة بن عبد يزيد

9- عبداللَّه بن سَلام

10- عبداللَّه بن عمرو

11- ابوسلمة بن عبدالاسد

12- عبداللَّه بن عتيك

13- قتادة بن نعمان

14- عمرو بن حَزم

15- مخرمة بن نوفل

16- عبداللَّه بن انيس

17- براء بن معرور

18- جُبير بن مُطْعِم

ص: 39

19- مِسْطَح بن اثاثه

20- معاذ بن عَفْراء

21- ابن عمرو بن نفيل

22- مالك بن تيّهان

23- ابوالسيد ساعدى

24- محمد بن مَسْلمه

25- عُوَيْم بن ساعده

26- كعب بن عمرو

بيت الأحزان

در قسمت شمالى قبور ائمه بقيع، مكان كوچكى وجود داشته كه فاطمه زهرا عليها السلام پس از رحلت پدر بزرگوارش، به آن جا مى آمده و به شدت مى گريسته است. اين مكان به بيت الاحزان و يا مسجد فاطمه معروف بوده، و تا اوايل سده اخير بنايى داشته كه مردم در آن جا زيارت خوانده و نماز مى گزاردند.

توجّه واليان به قبرستان بقيع

واليان مدينه در طول تاريخ، مقابر اهل بيت عليهم السلام، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله، فرزندان و ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و تابعين مشهور و مدفون در بقيع را، با سنگ نبشته هاى هنرى و بناهاى عظيم و ضريح هاى ثمين و سيمين مشخص و در بازآفرينى و بازسازى ها، پيوسته حراست و

ص: 40

حفاظت از آن ها را برعهده مى گرفتند .... (1)

تا پيش از سلطه وهابيان بر حجاز، بيشترِ سفرنامه نويسانى كه از مدينه ديدار داشته اند، گزارشى از قبّه ها و بناهاى ساخته شده بر روى قبور ائمه و ديگر صالحان و چگونگى آن را گزارش كرده اند.

تصويربرداران نيز تصاوير گويا و روشنى از اين قبرستان و بناهاى ساخته شده در آن برداشته اند كه نمونه هايى از آن را «ابراهيم رفعت پاشا» در سال هاى 1318 تا 1325 ه. ق. و نيز «محمد لبيب بك» در سال 1377 ه. ق. از خود به يادگار گذاشته اند. (2)


1- 1 مدينه شناسى، ج 1، ص 323؛ تاريخ حرم ائمّه بقيع، ص 87.
2- 2 مدينه شناسى، ج 1، ص 333.

ص: 41

تخريب آثار

اشاره

پس از تسلّط سعوديان بر حجاز، و با توجه به پيوند فكرى و مذهبى آنان با محمدبن عبدالوهاب، در هر شهر و منطقه اى كه وارد مى شدند، آثار و ابنيه ساخته شده بر روى قبور بزرگان صدر اسلام را خراب و ويران مى كردند.

وهابيان، بار نخست در سال 1221 ه. ق. بخشى از بناهاى قبرستان بقيع را ويران نموده و سپس با تكميل سلطه خود بر حجاز در شوال سال 1344 ه. ق. كليه اين بناها و گنبدها و آثار را ويران و اموال و اشياء گران قيمت موجود در اين اماكن را به تاراج بردند و نه تنها در مدينه، بلكه در هرجا گنبد و بارگاه و زيارتگاهى بود، به ويرانى آن اقدام كردند.

مرحوم سيد محسن امين، ابعاد ويرانى هاى وهابيان در حجاز را اينگونه بيان مى كند:

وقتى وهابيان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب كردند، چنانكه يك بار ديگر نيز اين كار را كرده بودند. آنان هنگامى كه وارد مكه شدند، گنبدهاى قبر عبدالمطّلب، ابوطالب و خديجه امّ المؤمنين عليها السلام را ويران نمودند و زادگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و فاطمه زهرا عليها السلام را با خاك يكسان كردند و آنگاه كه وارد جده شدند، گنبد و قبر حوّا را

ص: 42

خراب كردند و به طور كلّى، تمام مقابر و مزارات را در مكه، جده، طائف و نواحى آن ها ويران نمودند و زمانى هم كه مدينه منوره را محاصره كردند، به ويران كردن مسجد و مزار [حضرت حمزه پرداختند.

پس از تسلّط وهابيان بر مدينه منوره، قاضى القضات وهابيان، شيخ عبداللَّه بن بليهد، در رمضان 1344 ه. ق. از مكه به جانب مدينه حركت و اعلاميه اى صادر و ضمن آن، جواز ويران كردن گنبدها و زيارتگاه ها را از مردم سؤال كرده بود، بسيارى از مردم از ترس به آن پاسخ نداده و برخى نيز لزوم ويران كردن را خواستار شده بودند!

البته هدف او از اين اعلاميه و سؤال، نظرخواهى واقعى نبود، بلكه مى خواست در ميان مردم آمادگى ايجاد كند، چون وهابيان در هيچ يك از اعمال خود و در ويران كردن گنبدها و ضريح ها، حتى گنبد مرقد حضرت رسول صلى الله عليه و آله منتظر نظر مردم نبودند زيرا اين اعمال، پايه مذهب آنان است.

شاهد سخن آنكه، آنان پس از نشر اين اعلاميه و سؤال و جواب، همه گنبدها و زيارتگاه ها را در مدينه و اطراف آن ويران كردند و حتى گنبد مضاجع ائمه اهل بيت عليهم السلام را در بقيع، كه قبر عباس عموى پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در كنار آن ها بود، خراب نمودند و ديوارها و صندوق ها و ضريح هايى كه روى قبرهاى شريف قرار داشت، همه را از بين بردند، در حالى كه

ص: 43

براى آن، هزار ريال مجيدى هزينه كرده بودند. (1) آن ها در اين زيارتگاه ها، جز تلّى سنگ و خاك، به عنوان علامت باقى نگذاشتند.

از جمله تخريب ها، از ميان بردن گنبد مرقد عبداللَّه و آمنه، پدر و مادر حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و نيز مزار همسران آن بزرگوار و قبر عثمان بن عفان و قبر اسماعيل بن جعفرالصادق عليه السلام و قبر مالك امام دارالهجره و غير آن بود كه بيان همه آن ها به طول مى انجامد و به طور خلاصه، تمام مزارات مدينه و اطراف آن و ينبع را خراب كردند و پيش از آن، قبر حمزه عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و قبور بقيه شهداى احد را از بين برده بودند و از آن ها جز مشتى خاك برجاى نمانده بود و كسى كه بخواهد قبر حمزه را زيارت كند، در صحرا جز تپه اى از خاك نمى بيند.

وهابيان از ترس نتيجه كارشان، از خراب كردن گنبد و بارگاه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و كندن ضريح آن بزرگوار خوددارى كردند وگرنه آنان هيچ قبر و ضريحى را استثنا نكرده اند، بلكه قبر پيامبر صلى الله عليه و آله از آن جهت كه بيشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از ديدگاه آن ها و از نظر دلايل وهابيان، اولى به خرابى است و اگر از اين نظر خاطرشان


1- 1 در كتاب تاريخ حرم ائمّه بقيع صفحه 51 اينچنين نقل شده: ... اين اقدام دقيقاًدر هشتم شوال 1344 ه. ق. انجام گرفت و به كارگرانى كه اين عمل ننگين را انجام دادند مبلغ هزار ريال مجيدى دست مزد پرداخت گرديد.

ص: 44

جمع بود، حتماً قبر پيامبر صلى الله عليه و آله را نيز ويران مى كردند! بلكه پيش از مزارهاى ديگر، به تخريب آن اقدام مى كردند. (1)

ايوب صبرى پاشا، تخريب قبور در حرمين شريفين را پيش از استقرار كامل دولت سعودى، اين چنين گزارش مى كند:

شريف غالب، پس از اطمينان يافتن به نفرستادن نيرو و امكانات لازم، به ناچار برادرش، شريف عبدالمعين را به قائم مقامى خود برگزيد و مهمان سراى خويش- واقع در دامنه كوه جياد- را منهدم ساخت و دست زن و بچه اش را گرفته، رهسپار جدّه شد.

شريف عبدالمعين، جمعى از علماى مكه، چون شيخ محمد طاهر، سيد محمد ابوبكر ميرغنى، سيد محمد عطاسى و عبدالحفيظ عجمى را نزد سعود بن عبدالعزيز فرستاد و از او تقاضاى عفو و امان كرد (در سال 1218 ه. ق.).

سعود تقاضاى شريف عبدالمعين را پذيرفت و به همراه علمايى كه از مكه به نزدش آمده بودند و با سپاه گرد آمده، به سوى مكه معظمه حركت نمود.

سعود، قائم مقامى عبدالمعين را پذيرفت و با صادر كردن فرمان هدم قبور و تخريب گنبدها و بارگاه ها، از ميزان قساوت و شقاوت خود پرده برداشت.

وهابى ها مى گفتند:


1- 1. وهّابى ها، صص 76 و 77؛ كشف الارتياب، ص 55.

ص: 45

اهالى حرمين شريفين، به جاى خداوند يكتا، گنبد و بارگاه ها را مى پرستند. اگر گنبدها تخريب گردد و ديوارهاى مشاهد مشرّفه برداشته شود، تازه اهالى حرمين از دايره شرك و كفر بيرون آمده، در مسير پرستش خداوند يكتا قرار خواهند گرفت ...!» (1)

وى در جاى ديگر مى نويسد:

سعود پس از محاصره طولانىِ شهر مدينه و پيدا شدن آثار تسليم مردم شهر، شروطى براى آنان تعيين كرد كه در صورت پذيرش آن ها، تعرّضى نسبت به اهل مدينه نداشته باشد. آن شروط عبارت بودند از:

1- بايد پرستش پروردگار متعال بر اساس احكام و معتقدات آيين وهابيت انجام پذيرد.

2- بايد احترام حضرت رسول صلى الله عليه و آله بر اساس معيارهايى كه از طرف پيشواى وهابيان معين و مقرر گشته، رعايت گردد.

3- بايد گنبد و بارگاه همه مقابر و مراقدى كه در داخل مدينه منوره و يا در نواحى آن موجود است، تخريب گردد؛ يعنى سقف و ديوارشان برداشته شده، همه آن ها بدون ضريح و صندوق، صاف و به صورت پشت ماهى درآورده شود.

4- همه بايد دين و آيين نياكان خود را ترك نموده، به دين و


1- 1. تاريخ وهابيان، ص 68.

ص: 46

آيين وهابيت درآيند و پس از اين، براساس آيين وهابيت به احكام دين عمل نمايند.

5- هركس بايد معتقد شود كه به محمدبن عبدالوهاب از سوى خداوند رحمان الهام شده، آيين او مذهب حق مى باشد و بايد او را به عنوان مجدّد دين و احياگر مذهب بشناسد.

6- كسانى كه در دين نياكان خود پايدارى نشان دهند و آيين وهابيت را نپذيرند، بايد با ابراز خشم و غضب و اجراى جور و ستم در تنگنا قرار گيرند و اهانت و تحقير شوند.

7- علمايى كه از پذيرش آيين وهابيت سرباز مى زنند را بايد به قتل برسانند و يا مخفى گاه آنان را به امراى وهابى گزارش كنند.

8- وهابيانى را كه براى حفاظت از حصار مدينه تعيين خواهند شد، به داخل حصار راه دهند.

9- هرگونه امر و نهى كه از طرف وهابيان، در مورد مسائل مذهبى و يا سياسى اعلام شود، هرقدر سخت و توان فرسا باشد، بايد از صميم دل پذيرا شوند و مو به مو اجرا كنند و در احترام فوق العاده امراى وهابيان بكوشند. (1)

سعود پس از پذيرش اين شروط از سوى مردم، تخريب گنبد و بارگاه قبور را به عهده خود مردم گذاشت و آنان نيز به دليل


1- 1. تاريخ وهابيان، صص 81 و 88.

ص: 47

محاصره شديد اقتصادى و ستم هاى گوناگونى كه متحمّل شدند، بخشى از آن را پذيرفته و به اجرا گذاشتند.

ايوب صبرى پاشا، متن نامه مردم مدينه، خطاب به سعود بن عبدالعزيز را نقل كرده كه در قسمتى از آن آمده است:

«... فرمان داده بوديد كه گنبدها و بارگاه هاى موجود بر فراز قبور مطهره را تخريب كنيم، آن را نيز به تبعيت از حديث مشهور انجام داديم. هر فرمانى از طرف شما صادر شود، على رغم خواسته اين و آن، در حق ما نافذ است ....» (1)

«اين نامه به دست سعودبن عبدالعزيز رسيد، ليكن وى نمايندگان اهالى مدينه را به حضور نپذيرفت و بر شدّت تضييقات خود افزود و در لحظه ورود به مدينه منوره، دستور داد كه بايد بقاياى گنبدها و بارگاه ها به طور كامل ويران شود.

از دستورات اكيد سعود، اين بود كه بايد هرگنبدى به دست خادمين آن مرقد مطهر تخريب گردد. از اين رهگذر، خدمتگزاران اماكن متبركه به ناچار به اين جنايت هولناك اقدام مى كردند.

خادمان حرم مطهر حضرت حمزه سيدالشهدا، اظهار داشتند:

ما در اثر پيرى و ضعف جسمى، قدرت هدم و تخريب نداريم.


1- 1. تاريخ وهابيان، ص 92.

ص: 48

سعود با نزديكان خاص خود، شخصاً به حرم مطهّر جناب حمزه رفت و به يكى از زورمندان وهابى كه او را در جسارت و گستاخى، با يك قبيله برابر مى دانست، دستور داد كه بيل و كلنگ برداشته، بر فراز گنبد مطهّر برود. او نيز با تعبير «على الرأس و العين» آمادگى خود را اعلام كرد و گستاخانه بر فراز گنبد مطهّر پانهاد و كلنگ را با شدت تمام بر پرچمى كه برفراز گنبد در اهتزاز بود، فرود آورد. كلنگ از دست وى بيرون شد، توازن بدنش به هم خورد، از فراز گنبد به زير افتاد و در همان لحظه مرد (سال 1222 ه. ق.).

سعود پس از مشاهده اين واقعه، از تخريب گنبد منصرف و پس از سوزانيدن درِ حرم، مردم را در ميدان مناخه جمع و براى آنان سخنرانى كرد ....» (1)

ايوب صبرى پاشا در بخش ديگرى از كتاب خود مى نويسد:

«هنگامى كه قافله شام چند منزل از مدينه دور شدند، سعود در محكمه حضور يافته، دستور داد كه همه زر و زيور و جواهرات گران بهاى موجود در روضه مطهر و گنجينه حرم نبوى را غارت كنند. سپس فرمان داد گنبدهايى را كه تاكنون تخريب نشده، منهدم سازند. فقط گنبد مطهر حضرت رسول صلى الله عليه و آله را بر اساس تقاضاى اهالى مدينه اجازه داد كه به


1- 1. تاريخ وهابيان، ص 94.

ص: 49

همان حال باقى بماند ....» (1)

سپس اهالى مدينه را در مسجدالنبى صلى الله عليه و آله گردآورد و براى آنان سخنرانى كرد و در بخشى از آن گفت:

«... ايستادن در پيش روى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلام كردن به رسم سابق، در مذهب ما ممنوع است و اين نوع تعظيم و تجليل در مذهب وهابى، نامشروع است و چنين اقدامى از ديدگاه وهابى بدعت، زشت، ناپسند و ممنوع است. كسانى كه از پيشِ روىِ مبارك عبور مى كنند، بايد بدون توقف حركت كنند و فقط مى توانند در حال عبور بگويند: «السلام على محمّد» و همين مقدار بنابر اجتهاد پيشواى ما كافى است.» (2)

عكس العمل ها

با انتشار خبر تخريب ابنيه بقيع، به خصوص آثار قبور پيشوايان معصومِ مدفون در آن قبرستان، افكار عمومى در ايران به شدت تحت تأثير قرار گرفت و شيعيان از خود واكنش هاى شديدى نشان دادند بگونه اى كه رييس الوزراى وقت، مجبور شد روز شانزدهم صفر را عزاى عمومى اعلام كند. متن بخش نامه به شرح زير است:


1- 1. تاريخ وهابيان، ص 107.
2- 2. همان، ص 108.

ص: 50

متحدالمآل تلگرافى و فورى است

عموم حكّام ايالات و ولايات و مأمورين دولتى:

به موجب اخبار تلگرافى، از طرف طايفه وهابى ها، اسائه ادب به مدينه منوّره شده و مسجد اعظمِ اسلامى را هدف تيرِ توپ قرار داده اند. دولت از استماع اين فاجعه عظيمه، بى نهايت مشوّش و مشغول تحقيق و تهيه اقدامات مؤثره مى باشد. عجالتاً، با توافق نظر آقايان حجج اسلامِ مركز، تصميم گرفته شده كه براى ابراز احساسات و عمل به سوگوارى و تعزيه دارى، يك روز تمام مملكت تعطيل عمومى شود، لهذا مقرر مى دارم، عموم حكام و مأمورين دولتى، در قلمرو مأموريت خود به اطلاع آقايان علماى اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتى و عموم مردم، اين تصميم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطيل و عزادارى اعلام نمايند. (1)

به دنبال اين بخش نامه، روز شنبه شانزدهم صفر (15 شهريور)، تعطيل عمومى شد و از طرف دسته جات مختلف تهران، مراسم سوگوارى و عزادارى به عمل آمد و طبق دعوتى كه به عمل آمده بود، در همان روز، علما در مسجد سلطانى اجتماع نمودند و دسته جات عزادار، با حال سوگوارى، از كليه نقاط تهران به طرف مسجد سلطانى عزيمت كرده، در آنجا اظهار تأسف و تأثر


1- 1. مدرس قهرمان آزادى، ج 2، ص 682.

ص: 51

به عمل آمد.

عصر همين روز نيز يك اجتماع چندين ده هزار نفرى، در خارج دروازه دولت تشكيل گرديد و در آنجا خطبا و ناطقين، نطق هاى مهيّجى ايراد كرده و نسبت به قضاياى مدينه و اهانتى كه از طرف وهابى ها به گنبد مطهر حضرت رسول صلى الله عليه و آله به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفّر شد. (1)

خبرنگار ديلى تلگراف، كه آن روز در مراسم حضور داشته، چنين گزارش داده است:

در وسط چهار راه، يك برج چوبى شش گوش، به ارتفاع 30 پا، كه با فرش پوشيده شده و بالاى آن پرچم سياهى در اهتزاز بود، برپا گرديد ... حدود 25 هزار نفر از مردان سالخورده تا كودكان خردسال، پشت سر هم رج بسته، چهار زانو، در حال انتظار نشسته بودند ... ورود مدرّس ... با كف زدن و فرياد مسرّت مردم اعلام شد ... مشاراليه از جمعيت تشكّر نمود و در ميان علما و نمايندگان مجلس قرار گرفت ... ميرزا عبداللَّه، واعظِ معروف، كلام خود را با نعت پيغمبر و درود بر ائمه شروع كرد، ولى ناگهان صداى آرام و آهسته اش، صورت جدى به خود گرفت ... و گفت:

اگر شما اعلام جهاد كنيد [مردم با سر و پاى برهنه و بدون سلاح، به مرقد پيغمبر اكرم شتافته، با دندان و ناخن هاى خود،


1- 1. مدرس قهرمان آزادى، ج 2، ص 682.

ص: 52

دشمنان خدا را قطعه قطعه مى كنند. بيشترِ جملات حماسى او با گريه و زارى توأم بود. (1)

سخنرانى مرحوم مدرس در مجلس

مرحوم مدرس، به مناسبت اين موضوعِ مهم، در روز هشتم شهريور 1304 ه. ق. مطابق با دهم صفرالمظفّر 1344 ه. ق. در مجلس شوراى ملى، نطقى ايراد كرد و پس از بيان مقدمه اى چنين گفت:

«... ما خيلى جامع خودمان را از دست داديم. برادرانى داريم در اكثر دنيا كه دول اسلامى، آن طورى كه بايد و شايد با آن ها رفتار نكرده است و بالأخره يك وقت بيدار شده و هوشيار شويم و جامعه خودمان را حفظ كنيم. از آقايانى كه در تحت لواى اين قوم اند، سؤال مى كنم، چه وقت است آن وقت؟ از امروز بهتر؟ كيست كه آن لوا را بردارد و بگويد در اين موقع من لواى اسلام را برمى دارم و اين قوم را در تحت قوميت و در تحت جامع ديانت اسلاميه، قوميتشان را ترقّى مى دهم و حفظ مى كنم.

امروز از اين واقعه هايى كه استماع فرموده ايد، اگرچه به آن درجه كه بايد اطمينان پيدا شود، هنوز نشده است كه حادثه


1- 1. فصلنامه تاريخ روابط خارجى، سال دوم، شماره 9، ص 28، به نقل از رستاخيز ايران؛ سازمان برنامه؛ صص 233 و 234.

ص: 53

از چه قبيل است و تا چه مرتبه است؟ البته دولت مكلّف است تحقيقات كامل بكند و به عرض مجلس برساند، وليكن عرض مى كنم: امروز اهل ايران يك قسمت از قسمت هاى دول اسلامى است، بلكه مى توان گفت كه قسمت بزرگ دول اسلامى است. بايد امروز اين جامعه در تمام دنيا خودشان را معرفى كنند كه ملت و دولت ايران قدم برمى دارند كه اين جامعه را حفظ كنيم و خودمان را به بركت اين جامعه نگاهدارى كنيم.

دولت تقاضاى كميسيون از مجلس نمود، البته وظيفه شان هم همين بود كه پيشنهاد تقاضاى كميسيون بفرمايند، البته مجلس هم مساعدت خواهد نمود و به عقيده بنده، تمام فكر را بايد صرف اين كار كرد و بايد يك قدم هايى كه مقتضاى حفظ ديانت و حفظ قوميت و حفظ مليت خودمان است، در اين مورد برداريم و هيچ كارى و هيچ چيزى را مقدم بر اين كار قرار ندهيم و نگذاريم كه اين مسأله زيادتر از اين، اسباب خرابى جامعه شود كه مبادا يك ضرر عظيم ترى بر ما مترتب گردد و خداى نخواسته حال ما از اين روزى كه هستيم بدتر شود. و زياده بر اين، چيزى عرض نمى كنم.» (1)

مرحوم مدرس، پس از ايراد سخنرانى در مجلس، مسأله تشكيل كميسيون ويژه براى پيگيرى موضوع را به شكل جدى دنبال مى كند.


1- 1. مدرس قهرمان آزادى، ج 2، ص 684.

ص: 54

نامه ها و تلگراف هاى علما و مراجع

مراجع، علما و حوزه هاى علميه نيز پيوسته با ارسال نامه و مخابره تلگراف، خواستار برخورد قاطع با عوامل تخريب قبور اماكن متبركه هستند. مرحوم آيت اللَّه سيد ابوالحسن اصفهانى، تلگرافى به آيت اللَّه شيخ محمد خالصى در كاظمين مخابره كرده و او نيز بلافاصله مسأله غارت وهابيان را به اطلاع مرحوم مدرس مى رساند. (1)

مدرس در پاسخ آيت اللَّه خالصى نوشت:

اگر لازم باشد، اطلاع دهيد من با گروهى از مردم ايران حركت خواهيم كرد. (2)

به دنبال ارسال پاسخ مرحوم مدرس، در عراق شايع شد كه مدرس از تهران حركت كرده و حدود 200 هزار نفر نيرو آماده شد. (3)

واكنش ديگر مسلمانان

مسلمانان مناطق ديگر نيز انزجار خود را از اين عمل ننگين، به تهران اعلان كردند و خواستار اقدام جدّى شدند.


1- 1. مدرس، مجاهدى شكست ناپذير، عبدالعلى باقى، ص 78.
2- 2. مدرس مجاهدى شكست ناپذير، ص 129.
3- 3. همان.

ص: 55

مردم قفقاز با ارسال عريضه از تفليس براى نمايندگان مجلس شوراى ملى، از آنان خواستند با توجه به جسارت و بى ادبى هايى كه طايفه ضالّه وهابى ها و رييس مردود آن ها ابن سعود، نسبت به اماكن متبركه و مراقد مقدسه نموده است، رييس دولت ايران پيشقدم شده، با ساير دول اسلامى هم كه البته وظيفه خود را خوب مى دانند، كمك فرموده، اين منبع فساد و دشمن حق و انصاف را ريشه كن و خاك پاك را از لوث وجودشان تطهير فرمايند. (1)

علاوه بر مسلمانان منطقه قفقاز، از مناطق ديگر، مانند مسلمان هاى تمام جماهير متحده؛ يعنى آذربايجان، ازبكستان، تركمنستان، قزاقستان، تاتارستان، ياشقيرستان، قزاقان و اتباع دول ايران، تركيه، افغانستان، چين، مغولستان هم با ارسال تلگرافى اعلام نمودند كه:

چون مكه معظمه و مدينه منوّره با يادگارهاى مقدس خود، متعلق به تمام مسلمين مى باشد، پس بايد تمام دول جهان اسلام بر حفظ و حراست اين اماكن مقدس بكوشند. (2)


1- 1. فصلنامه تاريخ روابط خارجى، سال دوم، شماره 9، ص 26، به نقل از بايگانى اسناد وزارت امور خارجه، سال 1302، ش كارتن 30، دوسيه 1.
2- 2. همان، ص 27، به نقل از تلگراف 6/ 9، ص 1925 به وليعهد و مجلس شوراى ملى و ...، بايگانى اسناد وزارت امور خارجه، سال 1304، ش كارتن 30، دوسيه 3/ 1.

ص: 56

واكنشِ سردار سپه

با توجه به شدّت اعتراض ها، سردارسپه در مجلس قول داد تا شخصاً به اين موضوع رسيدگى كند (1) ليكن اسناد و مدارك نشان مى دهد كه وى هيچگونه اقدام مثبتى انجام نداده است. به عنوان مثال، سيد محمدعلى شوشترى، نماينده گرگان در مجلس شوراى ملى، در جلسه 198 مجلس پنجم مى گويد:

«اخيراً بى سيم از قول نماينده ابن سعود، يك چيزهايى توى اين مملكت منتشر كردند. اگر حقيقتاً اصل قضايا واقع نشده است، كميسيون محترمى كه رييس محترم دولت آمده است، اظهار كرده است و مجلس معين كرد، كميسيون محترم اين قضيه را تكذيب بفرمايند و اگر واقع شده است و براى نظريات سياسى براى آن احساسى كه در مسلمانان ديگر توليد شد كه دست هيچ متجاوز و متجاسرى نبايد به مكه و مدينه دراز شود ....» (2)

واكنش مسلمانان هند

انعكاس وقايع مجلس ايران، در هند نيز تأثير گذاشت. آقاى شوكت على، منشى افتخارى كميته مركزى خلافت هند، در


1- 1. فصلنامه تاريخ روابط خارجى، سال دوم، شماره 9، ص 28.
2- 2. مشروح مذاكرات مجلس شوراى ملى، مورخ 23 شهريور 1304 ه. ق.

ص: 57

مراسله اى براى زعماى ايران چنين نوشت:

«اينك در هر كشور اسلامى، مردِ تواناىِ نيرومندِ شجاعِ متديّنى، سكان كشتى ملك را در كف گرفته و آن را به سوى مقصد جلال و شكوه سوق مى دهد، واقعاً وقتى كه چنين مطالب و تفاصيل خوبى راجع به برادران ايرانى خود مى شنويم و مشاهده مى كنيم كه رخوت ديرين را از سر برون نموده و حاضر شده اند براى ترقى وطن، به هرگونه فداكارى قيام نمايند، مسرت و خوشوقتى ما به وصف نمى گنجد ... عنقريب ... كنفرانسى از مسلمانان دنيا تشكيل خواهيم داد و براى اينكه حجاز مقدس، سرچشمه نور و تربيت اسلامى گردد و آخرين علايم و امارات نفوذ غيراسلامى از آن محو شود، از جميع ممالك اسلامى دعوت خواهيم كرد كه نمايندگان مسؤول خود را براى حضور در آن گسيل دارند ... ما مى خواهيم يك جمهورى اسلامى، از حجازيان منتخبه با كمك و مساعدت و مشورت مؤتمر (كنفرانس) اسلاميه، اداره امور داخلى عادى را بچرخاند.»(1)


1- 1. فصلنامه تاريخ روابط خارجى، سال دوم، شماره 9، صص 28 و 29، به نقل از مراسله 14 سپتامبر 1925، كميته مركزى خلافت موجود در اسناد وزارت امور خارجه.

ص: 58

سرپرست اتباع و حجاج ايرانى

در آستانه سقوط حكومت هاشمى در حجاز، در تاريخ شانزدهم تيرماه 1303 ه. ق. منتخب الدوله به سِمت سرپرست اتباع و حجاج ايرانى منصوب و وارد مكه گرديد، ليكن پس از روى كار آمدن عبدالعزيز و انتشار اخبارى مبنى بر تخريب اماكن مقدس دو شهر مكه و مدينه و نگرانى هايى كه در كشورهاى اسلامى به خصوص ايران به وجود آمد و از آنجا كه هنوز حكومت سعوديان استقرار لازم را نداشت، عبدالعزيز اين اخبار را تكذيب و از دولت هاى اسلامى مى خواست تا نمايندگانى را براى پيگيرى موضوع به حجاز اعزام دارند. ايران از جمله اولين كشورهايى بود كه هيأتى مركب از غفارخان جلال السلطنه (وزير مختار ايران در مصر) و حبيب اللَّه خان هويدا به حجاز اعزام كرد و اين هيأت در تاريخ 24/ 6/ 1304 ه. ق. وارد جده گرديد. (1)

عبدالعزيز پذيرايى گرمى از اين هيأت به عمل آورده و براساس گزارش هويدا اظهار تمايل زيادى به نزديكى با ايران از خود نشان مى داد، هويدا در اين زمينه چنين مى نويسد:

«... يك شبانه روز در بحره متوقف و دو دفعه با ابن سعود ملاقات شد. فوق العاده احترام و محبت نمود و هر دفعه خيلى اظهار ميل به تقرب به دولت عليّه مى كرد و مى گفت: ما با


1- 1. اسناد روابط ايران و عربستان سعودى، ص 26.

ص: 59

دولت ايران همجواريم و به قدر سى هزار شيعه در نجد و احساء نزد من هستند، مى توانيد از آن ها تحقيق نماييد، آنچه در حق ما شهرت مى دهند، اكثر تهمت و افترا است. ان شاءاللَّه شما به مدينه رفته، خواهيد ديد كه آنچه گفته اند دروغ است! من صريحاً به شما مى گويم و شما هم به دولت عليّه بنويسيد كه من حرمين شريفين را به جان و مال و اولاد خود حافظ و حارس ام. مهدومات مكه نيز قبل از ورود من بوده است.» (1)

عبدالعزيز در اينجا، موضوع تخريب قبور را به ديگران نسبت داده، ليكن در ملاقات ديگرى كه هويدا با وى داشته، چنين اظهار مى كند:

«... بلى، وهابى ها اعتقاد به تعمير قبور و قبه ها ندارند و بدعت مى دانند و «خيرالقبور الدوارس» را حديث معتبر مى شناسند. مع هذا بعد از ورود خودم، فوراً جلوگيرى كرده ام و حاليه نيز با كمال اصرار و الحاح منتظرم كه دول و ملل اسلامى نماينده هاى خود را بفرستند و در امور حجاز قرارى دهند و براى تعمير اين قبور نيز اگر مصمم شوند، مخالفت نمى كنم، سهل است، مساعدت خواهم كرد ....»

وى همچنين در باره شيعيان نجد مى گويد:

«... قريب بيست- سى هزار رعاياى شيعى مذهب، در نجد و


1- 1. اسناد روابط ايران و عربستان، ص 27.

ص: 60

احسا دارم، سؤال كنيد، همگى در نهايت آزادى و آسودگى و راحتى مشغول كسب و كار خود هستند و هيچ فشارى، نه مذهبى و نه غيرمذهبى، بر آن ها نبوده و نيست ....» (1)

همانگونه كه در گزارش هاى پيشين گذشت، عبدالعزيز به لحاظ مشكلاتى كه در آغاز راه با آن روبه رو بوده، تلاش مى كند ضمن پافشارى بر اعتقاد وهابيان به تخريب قبور، آن را به نوعى به ديگران نسبت داده و با آوردن نمايندگان كشورهاى اسلامى به حجاز در تثبيت حكومت خويش تلاش كند و با وقت كشى، آرام آرام به سوى استقرار حكومت خود گام بردارد.

دو ديدگاه

آقاى سيّدعلى موجانى در رابطه با تشكيل كميسيونى با عنوان «كميسيون دفاع از حرمين شريفين»، كه به اصرار مدرس تشكيل شد، مى نويسد:

دو ديدگاه مشخص در ميان رجال سياسى آن عهدِ ايران به چشم مى خورد:

1- گروهى كه سيد حسن مدرس در رأس آن ها قرار داشت، كه خواهان نمايندگان دول مسلمان به منظور حفظ حرمين شريفين و مقابله با اقدامات وهابى ها بودند.


1- 1. اسناد روابط ايران و عربستان سعودى: ص 28.

ص: 61

2- گروه دوّم، كسانى كه در رأس اركان ادارى- سياسى كشور قرار داشتند و از نظريه هويدا مبنى بر اعزام نماينده اى به كنفرانس خلافت اسلامى، كه توسط وهابى ها برگزار مى شد، جانبدارى مى نمودند.

در حالى كه گروه اول، حتى حاضر به شناسايى وهابى ها نبودند، دسته دوم باب مكاتبه و مراوده با ايشان را نيز گشوده بودند.

اين رويارويى مى رفت تا آشكارا به نفع مجلسيان تمام شود، ليكن متأسفانه دوره پنجم قانون گذارى در ساعت 5/ 3 بعد از ظهر پنج شنبه 22/ 11/ 1304 به اتمام رسيد و روزنامه ناهيد درباره پايان اين دوره مجلس نوشت:

«... إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ... در و دولاب و اثاثيه و مخازن مرحوم، مطابق وصيت، از طرف متولى باشىِ دوم، آقاى ارباب كيخسرو مهر و موم شد. رحمةاللَّه عليه برحمةٍ واسعة».

عدم همكارى با سعودى ها

اين حادثه سبب شد تا در عمل، از امكان فعاليت هاى مدرس كاسته شود و متأسفانه به دليل سانسور شديد مطبوعات و فقدان اسناد و مدارك لازم، ارزيابى و قضاوت آنچه در اين دوره فترت رخ داده است، با مشكل روبه رو مى گردد.

ص: 62

پاره اى اسناد پراكنده موجود در بايگانى وزارت امور خارجه جمهورى اسلامى ايران، مبيّن اين واقعيت است كه ظاهراً مخالفت مدرس با حضور در كنفرانس خلافت اسلامى شدت گرفته و همين امر سبب ترديد شيعيان برخى از كشورهاى ديگر شده بوده است. (1)

با انتشار فتواى جمعى از علماى وهّابى، داير بر وجوب ويرانى قبور و عدم زيارت اماكن مقدسه و انعكاس آن به ايران، موجى از خشم و نفرت، جهان اسلام را فراگرفت و سبب شد تا بسيارى از كشورهاى مسلمان، به دعوت مدرس، از حضور در كنفرانس چشم بپوشند. وى گفته بود:

«بنده تصور نمى كنم كه اجتماع حقيقى از طرف ملل و دول اسلامى بشود؛ مثلًا از سوريه تا به حال هنوز جواب به او (ابن سعود) نداده اند وگمان نمى رود كسى برود، مگر اينكه از سورى هايى كه در مكه هستند در انجمن حاضر شده ... از عراق و فلسطين و الجزاير و ريف و تونس و تركيه و افغان و غيرهم هيچ آثارى نيست.»

تشكيل كنگره خلافت

ليكن با تلاش هايى كه صورت گرفت، كنگره خلافت در اول ذى قعده 1344 ه. ق./ 13 مه 1926 با حضور گروهى اندك آغاز


1- 1. فصلنامه تاريخ روابط خارجى، سال دوّم شماره 9 صص 29 تا 33.

ص: 63

شد. در جلسه دوم، شيخ خليل خالدى، قاضى القضاة سوريه پيشنهاد كرد در خصوص ارتباط و اتصال با ساير كشورهاى مسلمان، به خصوص ايران مذاكره شود. اما هنوز كنگره در جريان بود كه علماى نجف اطلاع دادند وهابيون به بقيع حمله نموده اند. (1)

تشكيل كميسيون حرمين شريفين

در نتيجه اين خبر، جمعى از علماى تهران؛ از جمله مدرس، با تشكيل جلسه اى در منزل امام جمعه خويى تصميم گرفتند تا كميسيونى براى رسيدگى به وقايع پيش آمده در محل مجلس، با حضور سيد حسن مدرس، امام جمعه خويى، امام جمعه تهران، بهبهانى، آيت اللَّه زاده خراسانى، حاج ميرزا محمدرضا كرمانى، مستوفى الممالك، وثوق الدوله، محتشم السلطنه، مشيرالدوله و احتشام السلطنه تشكيل شود و با بررسى پرونده هاى موجود در وزارت خارجه و دفتر شاه، تصميمات لازم در اين خصوص اخذ شود.

نخستين جلسه اين كميسيون، روز بعد تشكيل شد و در اين جلسه است كه مدرس به مستوفى الممالك پيشنهاد مى كند تا در اين شروط حساس عهده دار مقام رياست وزرا گردد.

تصميم مهم ديگر كميسيون تكليف، صدور ابلاغيه اى به


1- 1. فصلنامه تاريخ روابط خارجى، سال دوّم، شماره 9، ص 31.

ص: 64

وزارت دربار بود كه تمام بخش هاى وزارت امور خارجه را مكلف مى كرد تا تمام امور مربوط به حرمين را تنها پس از اطلاع كميسيون مجرى دارند.

همچنين مقرر شد تا نام كميسيون، به كميسيون دفاع حرمين شريفين تبديل شود و از مخبرالسلطنه، مستشارالدوله و ممتازالدوله نيز براى حضور در جلسات، دعوت به عمل آيد.

دولت وهابى در واكنش نسبت به اقدامات كميسيون، فعاليت گسترده اى را آغاز كرد. شيخ رشيد رضا، صاحب امتياز مجله المنار، شرح مفصلى در روزنامه هاى مصر منتشر و از دولت عليّه ايران به زندقه ياد كرده و در مقابل اين خدمت 4000 ليره طلا دريافت نموده، به مكه معظمه متوجه شد و مجلس درس مفصلى در صحن كعبه معظمه داير كرده، اراده ابن سعود را به دست گرفت.

روى تند اين تبليغات بيشتر متوجه جناح مذهبى ايران، به رهبرى مدرس بود، چراكه بررسى اسناد، نمايانگر اين حقيقت است كه روابط دربار پهلوى و ابن سعود كاملًا دوستانه بوده است.

در يكى از اسناد آمده است:

«در موقع تاجگذارى بندگان، اعلى حضرت، قوى شوكت همايون شاهنشاهى، ابن سعود تلگراف تبريك عرض نموده بود. اولياى دولت عليّه به جاى اينكه جواب آن را به توسط وزارت جليله امور خارجه يا به توسط دربار به سلطان نجد مخابره فرمايند، آقاى عين الملك (هويدا) را با مأموريت

ص: 65

رسمى به مكه اعزام فرمودند كه مراتب محظوظيت خاطر مهر مظاهر همايونى را به ابن سعود ابلاغ نمايد.» (1)

ترديد در ميان رجال سياسى ايران، براى اتخاذ يك موضع اصولى در باره اين واقعه، هر آن شدت پيدا مى كرد. كميسيون به رهبرى مدرس، با تحت فشار قرار دادن مستوفى الممالك، رييس الوزرا، او را واداشت تا به انتشار اعلانى تحت عنوانِ «به اهالى مملكت و عموم مسلمين اعلام مى شود»، اعتراض رسمى دولت خود به اقدامات وهابى ها را آشكار نمايد. دولت در اين اعلاميه از تمام ملل اسلاميه تقاضا مى كند كه در يك تجمع عمومى، ملل اسلامى مقدرات حرمين شريفين را حل و تسويه نمايند. (2)

هيأت علميه نجف كه به موازات كميسيون حرمين شريفين تشكيل شده بود، در اين زمان با ارسال تلگرافى براى سيد حسن مدرس و ديگران، ضمن انزجار از عمليات وهابيان، آمادگى خود را براى حفظ نواميس اسلام اعلام مى نمايد.

مدرس در پى اين وقايع، با برگزارى مجلسى در مسجد مروى تهران بر منبر رفته، شرح مبسوطى از فجايع و عقايد سخيفه وهابى ها داده، خواهان اتحاد جامعه اسلامى مى شود.

با افتتاح دوره ششم قانون گذارى و على رغم مشكلات داخلى


1- 1. فصلنامه تاريخ روابط خارجى، سال دوّم، شماره 9، ص 31.
2- 2. فصلنامه تاريخ روابط خارجى، سال دوّم شماره 9، ص 32.

ص: 66

موجود، كماكان فكر و ذهن مدرس و اطرافيانش، پى گيرىِ موضوعِ حرمين شريفين مى باشد.

بهبهانى در سخنان پيش از دستور خود، با اشاره به بى توجهى ملل مسلمان نسبت به تهديدات كفار، چنين نتيجه مى گيرد:

«تا كى بى حالى؟! تاكى بى اعتنايى؟! تا كى مسامحه ...؟! قلوب هريك از مسلمانان ايرانى را مملو از خون (كرده اند) ...! مى خواهند يك صفوف جديدى به ملل اسلامى ... بيفزايند ...، ايران كه هم از نقطه نظر سياسى و هم از نقطه نظر مذهبى، از جميع فِرَق اسلامى بايستى علاقمندتر باشد، در چه حال است؟! آقا بالا سرها، قيم ها، متولّى ها، سياستمدارها، صاحب اختيارها، بالأخره آنها كه هميشه خود را همه چيز و ديگران را ناچيز مى شمارند، در اين موقع مهم سياسى و ديانتى، در اين موقع حياتى، در اين مدت مديد (تقريباً يك سال) چه كرده اند؟! جمعى مشغول تكذيب، جماعتى بى خيال، چند نفر مشغول كار، ولى چه كار؟ نشستند و گفتند و برخاستند. از هركس پرسيدم، گفتند: مشغول مذاكره هستيم. خلاصه تاكنون چه كرده اند؟! حرف زده اند! حرف خالى و بى فايده!».

او سپس پيشنهاد مذاكره با نمايندگان كشورهاى مسلمان را براى انعقاد يك كنفرانس بين المللى مى دهد تا در آن آينده سياسى حجاز مشخص شود و پيشنهادى با قيد دو فوريت تقديم مجلس

ص: 67

مى كند. اين پيشنهاد در واقع قانونى كردن كميسيون دفاع حرمين شريفين است، ليكن پيشنهاد او با عكس العمل شديد رييس الوزرا و بعضى از نمايندگان روبه رو مى شود. بررسى نسخه منحصر به فرد دستنويس مذاكرات مجلس، روشن مى سازد كه در اين سازمان، سانسور شديدى بر مطبوعات اعمال مى شده است؛ «نظميه، حتى نطق وكلا را سانسور مى كند و نمى گذارد در روزنامه ها نوشته شود.

نظميه فقط كارش اين است كه اداره سانسور درست كند كه هرچه نوشته مى شود سانسور بكند. (1)

سرانجام براثر «تعقيب مذاكرات قبل از دستور» و پا فشارى اعضاى كميسيون، پيشنهاد بهبهانى با امضاى 22 تن؛ از جمله مدرس، به عنوان ماده واحده در مجلس مطرح مى شود.

على رغم مخالفت بعضى نمايندگان، كه آيا كميسيون توانايى انجام اقدامى عملى را دارد يا خير؟ مدرس در دفاع از ماده واحده مى گويد:

«عقيده ما اين است كه از براى مملكت ايران خيلى نافع است؛ سياستاً و عظمتاً و بايد در صدد انجام آن مسأله برآييم كه به عبارت اخرى، مركزيت دادن ايران است به جهت اين مسأله. ما همه شركت داريم، ليكن ايران كه دولت بزرگ اسلام است، براى مركزيت دادن به اين مسأله كه منظور نظر


1- 1. فصلنامه تاريخ روابط خارجى، سال دوّم، شماره 9، ص 32 و 33.

ص: 68

تمام است، البته مجلس شوراى ملى احق و اولى است كه در اين مسأله شركت كند ... اما نمى توانم بگويم اين مسأله به اين بزرگى نتيجه اش يك ماهه و دوماهه، يك ساله مى شود.

مسأله به قدرى بزرگ است كه بايد يك سال، دو سال هم تعقيب كرد تا ان شاءاللَّه الرحمان (نااميد نيستيم) نتيجه خوبى بگيريم.» (1)

اسناد و مدارك ناقص موجود، حكايت از آن دارد كه اين ماده واحده به تصويب رسيد، اما ظاهراً فشار زيادى بر اين جناح مجلس وارد آمد، به طورى كه تقريباً يك ماه پس از اين، مدرس در تاريخ 7/ 8/ 1305 در راه مدرسه سپهسالار (شهيدمطهرى) ترور شد و اگرچه از اين توطئه جان سالم به در برد، اما نتوانست لااقل در 10 جلسه مجلس حضور يابد.

متأسفانه فقدان اسناد و مدارك سبب شده تا پس از اين واقعه، ديگر اطلاعى از نتيجه اقدامات كميسيون و فعاليت هاى مدرس دراختيار نداشته باشيم.

تنها يك سند كه تاريخ تقريبى آن، سال 1345 ه. ق./ 1305 ه. ش است، تاحدى فشار حاكم بر جناح مدرس را روشن مى كند. در اين سند، ميرزا مهدى زنجانى، از يكى از تجّار (تهران) مى خواهد تا پيام او را به مدرس ابلاغ كند كه:


1- 1. فصلنامه تاريخ روابط خارجى، سال دوّم شماره 9، ص 33.

ص: 69

«چنانچه يك اقدامى از طرف دولت ايران نشود، اسباب سرشكستگى مسلمين و موجب توليد مفاسد خواهد شد. اين كاغذ را به شما محرمانه نوشتم ... شهداللَّه تعالى، مى ترسم اين قضيه (حمله وهابى ها) تعاقب شود و بالمره موجب تباهى مسلمين شود.»

مدرس در حاشيه اين نامه، تنها به نگارش بيتى بسنده مى كند كه خود نشانگر دشوارى هاى موجود و مسائل پشت پرده است:

از قيامت خبرى مى شنوى دستى از دور برآتش دارى! (1)

تسلّط عبدالعزيز بر حجاز

پس از كناره گيرى ملك على از قدرت، عملًا عبدالعزيز بر حجاز مسلّط شد و در تاريخ 17 دى ماه 1304 ه. ش اطلاعيه اى به اين شرح صادر كرد:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

انّ الحمد للَّه نحمده و نشكره و نصلّي ونسلّم على خير أنبيائه و أشرف مخلوقاته سيّدنا محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و صحبه و سلّم.

اما بعد، قضاياى حسين و پسرانش را با ما، دور و نزديك


1- 1. نك: مدرس و كميسيون دفاع حرمين شريفين، فصلنامه تاريخ روابط خارجى، سال دوم، شماره 9، صص 29 تا 33.

ص: 70

شنيده اند تا آنكه براى مدافعه از حيات و بلادمان و دفاع از بلاد مقدسه و جلوگيرى از اعمال ناشايسته، ناچار شمشير كشيده و با جان و مال در اين راه انفاق كرديم و به فضل خداوند رئوف، بلاد فتح و امنيت در آنجا حاصل شد و از وقتى كه به اين كار مبادرت نموديم، مصمم بوديم آنچه را كه عالم اسلامى كه اهل حجاز ركنى از آن است، راجع به آينده اين بلاد مقدسه حكم نمايند اجرا شود و مكرر عموم مسلمانان را دعوت نمودم كه مجمع اسلامى تشكيل داده، آنچه مصلحت آينده اين بلاد است مقرر دارند. سپس به دعوت عام و خاص پرداخته، به تاريخ 10 ربيع الثانى 1344 ه. ق. به حكومت ها و شعب اسلام نوشته جات- چنانكه در جرايد عالم نيز انتشار يافت- فرستاده شد. دو ماه گذشت، جوابى از احدى نرسيد، جز جمعيت خلافت در هند و او- بارك اللَّه فيها- آنچه بتواند براى خوشى و آسايش حجاج اجرا نموده و مى نمايد.

و چون بحمداللَّه قضيه در حجاز با منصوريت خاتمه پيدا كرد و اهالى حجاز، دسته دسته و يك يك آمدند و آزادانه تشكيل مملكت را چنانكه وعده شده بود، درخواست نمودند و چاره اى جز قبول خواهش هاى مكرر آن ها نيافتم.

پس از آنكه عالم اسلام در اين موقعِ مهم، تصميم و اقدامى ننمود كه هر قسم مى خواهند اداره بلاد را خود مقرر دارند، لهذا

ص: 71

آزادى به آنان داده شد و ما قصدى جز اصلاح به قدر امكان نداريم؛ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (1). (2)

عبدالعزيز بن عبدالرحمن الفيصل آل سعود

22 جمادى الثانيه 1344

ابلاغيه دولت سعودى

پس از آنكه در تاريخ 24 جمادى الثانى 1344 ه. ق. رسماً دولت سعودى تشكيل مى شود، ابلاغيه اى به اين شرح صادر مى نمايد:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

ابلاغيه پادشاهى به حكومت هاى متحابه

به فضل و عنايت پروردگار، اهل حجاز اجتماع و به پادشاهىِ ما در حجاز، بر طبق كتاب اللَّه و سنت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و خلفاى راشدين و تأسيس حكومت موروثى كه امور حجاز با اهل حجاز باشد، بيعت كردند و به اميد خداوند و توكّل بر ذات اقدسش، قبول بيعت نموديم و استمداد و استعانت از ذات خداوند تبارك و تعالى داريم. پس لقب ما «جلالة ملك الحجاز و سلطان نجد وملحقاتها» مى باشد و براى امنيت و راحتى و گشايش و سعادت و خوشى


1- 1. هود: 88.
2- 2. تاريخ روابط خارجى ايران و عربستان سعودى، صص 55 و 56.

ص: 72

ساكنين اين بلاد و عموم حجاج و زائرين، نهايت كوشش داريم و عنقريب آنچه منظور عالم اسلامى است به عمل آيد و از جريان امور حجاز خشنود شوند و از خداوند مسألت مى نمايم كه مرا در انجام اين امر معاونت فرمايند.

وإنّه ولى التوفيق

ملك الحجاز و سلطان نجد و ملحقاتها

ممنوعيت سفر به حجاز

اين اقدام عبدالعزيز بدين جهت بود كه كشورهاى اسلامى را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد و آنان را ناگزير به برقرارى ارتباط با سعودى كند، ليكن على رغم آن، اخبار و گزارش هاى واصله از عربستان و نگرانى هاى كشورهاى مختلف موجب شد تا مفتى مصر، مسلمانان را از رفتن به مكه منع كند و دولت انگليس نيز اجازه رفتن به حج را به مسلمانان هند نداد و دولت ايران هم در جلسه يازدهم اسفند 1304 ه. ش خود اعلام كرد:

«... مقتضى است به اطلاع عامه برسانيد كه دولت از امنيت و آسايش حجاج در حج نگران است و توصيه مى كند كه امسال از حج خوددارى نمايند.» (1)


1- 1. اسناد روابط ايران و عربستان سعودى، ص 66.

ص: 73

اطلاعيه دولت ايران

در تاريخ 1/ 4/ 1305 ه. ش دولت ايران با صدور اطلاعيه اى رسمى، صريحاً به اقدامات دولت سعودى در تخريب اماكن اسلامى و قبور ائمه بقيع اعتراض و اعمال وهابيان را محكوم نمود.

متن اطلاعيه به اين شرح است:

به اهالى مملكت و عموم مسلمين اعلام مى شود

تعدّيات و تجاوزاتى كه نسبت به عالم ديانت و عقايد فِرَق مسلمين، از مدتى قبل، طايفه وهابيه به عمل آورده اند و هتك حرمتى كه نسبت به حرمين شريفين، كه قبله و معبد كافه مؤمنين و مركز اتحاد روحانى تمام مسلمين است مرتكب شده اند، عموم مسلمين را مضطرب و نگران ساخته است و جسارتى كه از طرف آن ها نسبت به بقاع متبركه بزرگان دين در بقيع به ظهور رسيده و قاطبه مؤمنين را متأثر و سوگوار نموده است، معلوم خاطر عموم اهالى مملكت مى باشد.

دولت ايران از بدو تجاوزات اين طايفه، هميشه بر اين گونه عمليات كه مخالف آداب و حيثيات ديانتى و مناقض با اصول تمدن است، اعتراضات شديد نمود تا اينكه از طرف عبدالعزيز بن سعود، رييس آن طايفه ابراز مواعيدى شد كه اين گونه فجايع و تجاوزات كه بى احترامى صريح به عقايد و شعائر ملى عالم اسلام است، ارتكاب و تكرار نشود.

ولى برخلاف انتظار، عملياتى اخيراً منافى با مواعيد خود از

ص: 74

آن ها به ظهور رسيد كه قلوب اسلاميان را متأثر و متألم نمود و سبب گرديد كه دولت ايران دعوت ابن سعود را براى شركت در مجمع عمومى حجاز قابل قبول ندانسته و رد نمايد.

از آنجا كه تجليل اماكن مقدسه كه كرورها نفوس از روى عقيده و ايمان، آن نقاط شريفه را مهبط انوار رحمانى و منبع فيض آسمانى مى دانند، از شعائر ملى اسلامى است و مخصوصاً در اين برهه از زمان، كه عصر احترام عقايد و آداب ديانتى است و تمام ملل متمدنه عالم، از هر قوم و ملت، سعى دارند كه معتقدات مذهبى ديگران را تعظيم و تكريم نمايند و تعدّى و تحميل بر شعائر دينى ساير ملل را منسوخ سازند. بديهى است دولت و ملت ايران نمى تواند ساكت نشسته و تحمل نمايد يك فرقه معدود كه نسبت به ملل اسلامى در حكم اقل قليل هستند، عقايد خود را بر تمام عالم اسلام تحميل نمايند. و حقيقتاً جاى بردبارى و تحمل نيست. در عصرى كه هريك از ملل حيه، از براى آثار و قبور حكما و بزرگان و ارباب شعر و صنعت، هرچند كه منسوب به ملل ديگرى باشند، هزارگونه احترامات قائل مى شوند و از اين لحاظ، مابين مليت و قوميت و نژاد فرقى نمى گذارند، يك طايفه فقط به استمساك تعاليم و مبادى خود، آثار ائمه هدى و اولياى خدا را كه در روح و قلب كرورها نفوس جاى دارند، منهدم سازند.

دولت ايران اين رفتار را از مقوله تجديد اعمال ادوار توحّش و جاهليت تلقى نموده و بر اين كردار فجيع شديداً اعتراض مى نمايد.

ص: 75

در همان حال، به قاطبه مسلمانان عالم خطاب و اعلام مى دارد كه، به حكم وحدت عقيده اسلامى، متفقاً به وسايل ممكنه از اين عمليات تجاوزكارانه جلوگيرى به عمل آورند و از آنجاكه حرمين شريفين، حقيقتاً به تمام عالم اسلام تعلق دارد و هيچ ملت مسلمان دون ملت ديگر، حق ندارد اين نقاط مقدسه را كه قبله جامعه مسلمانان و مركز روحانيت اسلام است به خود اختصاص داده، تصرّفات كَيْفَ ما يَشاء نمايد و اصول تعاليم خود را بر عقايد ديگران تحميل كند.

بنابراين، از تمام ملل اسلاميه تقاضا مى شود كه در يك مجمع عمومى ملل اسلامى، مقدّرات حرمين شريفين را حل و تسويه نمايند و قوانين و نظاماتى وضع گردد كه تمام مسلمانان برطبق عقايد مختصه خود، بتوانند آزادانه از بركات روحانى و فيوض آسمانى اماكن مقدسه مكه معظمه و مدينه طيبه برخوردار و متمتع شوند و اين سرچشمه فيض و سعادت الهى تمام طوايف مسلمانان عالم را بدون تبعيض و استثنا سيراب سازد.

اميدواريم كه ملل و دول اسلامى، اين تقاضاى دينى و ملى را به سمع قبول اجابت كرده و راضى نشوند بيش از اين بر مقدسات ملى و شعاير مذهبى آنان لطمه وارد آيد. (1)

اوّل تيرماه 1305

حسين بن يوسف رييس الوزرا


1- 1. اسناد روابط ايران و عربستان سعودى، ص 69.

ص: 76

پس از صدور اين اطلاعيه، متأسفانه هيچ گونه حركت جدّى در جهان اسلام براى وادار كردن سعوديان در پذيرش ترميم قبور و حفظ آثار تخريب شده صورت نمى پذيرد و در نتيجه فشار دولت سعودى بر شيعيان افزايش يافته، به شكلى كه در شب هفتم محرم 1347 ه. ق. مدير شرطه سعودى با تعدادى سرباز به محل برگزارى عزادارى شيعيان ايران حمله و اسباب و وسايل آنجا را غارت مى كند و سيّدى از سادات حجاج، به نام حاجى سيد محمد باقر را با كمال اهانت و زجركشيده به زندان مى برد. (1) و سختگيرى نسبت به حجاج ايرانى روزبه روز بيشتر مى شود.

در گزارش كنسولگرى ايران در جده، به تاريخ 28 محرم 1347، چنين آمده است:

«... مأمورين حكومت حجاز در مدينه منوره و در مكه مكرمه، با حجاج ايرانى بسيار سختگيرى كردند و نمى گذاشتند كه حجاج به آزادى، خودشان زيارت حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و زيارت ائمه اطهار عليهم السلام در بقيع به عمل بياورند و وعده هايى كه حكومت داده بود، ابداً موقع اجرا نگذاشت، بلكه به خلاف پيشتر، خيلى سخت گيرى مى نمايد. متروكات امواتِ حجاجِ ايرانى را، كه همه را در مكه معظمه به واسطه مأمورين بيت المال ضبط كرده اند، تاكنون به جنرال قنسولگرى نفرستاده اند ... لهذا از براى تأمين حقوق و شؤون


1- 1. اسناد روابط ايران و عربستان سعودى، ص 69.

ص: 77

مذهبى رعاياى دولت عليّه ايران در قطعه حجاز، بهتر آن است كه مانند سال گذشته، بلكه به طور اشدّ، دولت عليّه ايران اوامر مؤكده صادر فرمايند كه هيچ كس از ايران به حجاز نيايد و قدغن سخت مقرر فرمايد تا وقتى كه مسائل مختلف فيه، به طور احسن و اكمل تسويه شود و تأمينات كافيه، به جهت حفظ حقوق و شؤون مذهبى رعاياى دولت عليّه ايران در حجاز تحت يك قاعده صحيح گرفته شود. به جهت استحضار خاطر اجل عالى به عرض رسيد.

وكيل جنرال قنسولگرى دولت علّيه ايران

محمدعلى لارى

شروع يك توطئه

براساس گزارش حسين پيرنظر (1) از سفارت ايران در مصر، اگر دولت ايران براى يكى دو سال ديگر، رفتن به حج را منع مى كرد، حتماً حكومت حجاز حاضر به قبول شرايط پيشنهادى ايران مى شد و درنتيجه، هم براى زائران ايرانى رفع مزاحمت مى گرديد و هم نسبت به تعمير قبور و خرابى هاى به عمل آمده امتيازاتى به دست مى آمد.

ليكن متأسفانه اين كار صورت نمى پذيرد و در خرداد 1308 ه. ش. اولين مراوده رسمى ديپلماتيك ميان ايران و حكومت


1- 1. اسناد روابط ايران و عربستان سعودى، ص 73.

ص: 78

عبدالعزيز صورت گرفته و در شهريور همين سال، معاهده مودّت ميان ايران و حجاز امضا و در فروردين سال 1309 ه. ش. حبيب اللَّه هويدا با عنوان نماينده ايران و با سمت كاردار وارد جدّه مى شود.

تأسيس سفارت ايران در عربستان، كه به نوعى تقويت حكومت عبدالعزيز را در پى داشت، به حدّى براى عبدالعزيز مهم بود كه هويدا پس از ملاقات با وى، از قول كفيل وزارت خارجه در گزارش خود مى نويسد:

«... و ذكر كرد كه هيچ وقت اعلى حضرت را تا اين درجه شاد و مسرور نديده بوديم كه امروزه از ملاقات شما و وصول نامه همايون شاهنشاهى اظهار شادى و سرور علنى مى فرمودند ....» (1)

مأموريت حبيب اللَّه هويدا

حبيب اللَّه هويدا در ايجاد اين ارتباط نقش مهمّى داشته و از اين رو دولت حجاز به مسؤولان وزارت خارجه خود دستور مى دهد كه هميشه او را راضى و خورسند نگاه دارند تا اسباب تكدّر خاطر و دلتنگى براى او فراهم نشود و تمام مطالب و تقاضاهاى او را به فوريت انجام دهند! (2)


1- 1. اسناد روابط ايران و عربستان سعودى، ص 84.
2- 2. همان مدرك.

ص: 79

باتوجه به اينكه حبيب اللَّه هويدا يكى از دو نماينده ايران براى بررسى وضعيت حجاز در اثر حمله وهابى ها و تخريب اماكن مقدسه بوده و از سوى ديگر، وى براساس اسناد موجود، داراى مسلك بهائيّت و از بهائيان شناخته شده بوده است، (1) همه گوياى آن


1- 1. پدربزرگ هويدا، ميرزا رضا قناد، از بهائيان متعصب و از فدائيان عباس افندى محسوب مى شد. علاقه او به رهبر بهائيان به حدّى بود كه هنگام سفر او به فلسطين، همراهش به «عكا» رفت و مستخدم و خادم مخصوص عباس افندى گرديد. عباس افندى به واسطه خدمات ميرزا رضا، مخارج تحصيل فرزند او را تقبل كرد و حبيب اللَّه پدر اميرعباس را براى تحصيل به اروپا فرستاد. حبيب اللَّه در اروپا به زبان هاى انگليسى و فرانسه مسلط شد و چون عربى را هم روان صحبت مى كرد، در مراجعت به ايران، در دستگاه سردار اسعد بختيارى به عنوان مترجم استخدام شد و همزمان كار ترجمه متون خارجى براى «روزنامه رعد» را هم به عهده گرفت. پروفسور براون، ميرزا رضاى قنّاد محمدرضا پدربزرگ هويدا را يكى از چندتن رازدار رهبر بهائيان مى داند. فاضل مازندرانى، مؤلف كتاب ظهورالحق متعلق به بهائيان در جلد هشتم قسمت دوم صفحه 1138 در باره معرفى پدربزرگ هويدا مى نويسد: «ديگر آقا محمدرضا قناد سابق الوصف، از مخلصين مستقيمين اصحاب آن حضرت شد تا وفات نمود و مدفن او در قبرستان «عكا» است و از پسرانش ميرزا حبيب اللَّه عين الملك پدر هويدا كه به پرتو تأييد و تربيت آن حضرت، صاحب حسن خط و كمال شد و همى سعى كرد و كوشيد كه شبيه به رسم الخط مبارك نوشت. و در سنين اوليه نزد آن حضرت كاتب آثار و مباشر خدمات گرديد. بعداً مشاغل دولتى و مأموريت در وزارت خارجه ايران يافت و پسر ديگرش ميرزا جليل خياط عموى هويدا در «عكا» و هم از دخترش عمه هويدا كه در شام شوهر نمود، مآل با سعادت و رضايتى بروز نكرد! حبيب اللَّه عين الملك با دخترى به نام افسرالملوك ازدواج كرد، افسرالملوك دختر محمدحسين خان سردار، از تروريست هاى معروف بهايى بود كه در دوران قاجاريّه در آشوب و بلوايى كه بهائيان در چند شهر ايران به راه انداختند نقش داشت. حبيب اللَّه عين الملك با كمك و حمايت سردار اسعد بختيارى، به وزارت امور خارجه رفت و به واسطه آشنايى به زبان عربى و سابقه اقامت در شامات، مأمور خدمت در سوريه و لبنان گرديد. عين الملك كه در اين سال ها همچنان به «آل رضا» معروف بود، با سوء استفاده از موقعيت ديپلماتيك خود، به تبليغ بابى گرى در اين كشورها پرداخت. چند ماه پس از اقامت حبيب الملك در شامات، او را مأمور خدمت در «جدّه» كردند، وى در «جدّه» با انگليسى ها سر و سرّى پيدا كرد و على رغم اقامت در سرزمينى كه قلب جهان اسلام محسوب مى گردد، به تبليغات بابى گرى خود ادامه داد .... فعاليت هاى بهايى گرى قنسول ايران موجد بروز آثار سوئى گرديد و وزارت امور خارجه ايران مجبور شد وى را به تهران احضار نمايد. عين الملك پس از احضار به تهران، مجدداً روانه عكا گرديد و تا پايان عمر در خدمت رهبر بهائيان باقى ماند. «حبيب اللَّه» عين الملك دو پسر داشت: يكى به نام اميرعباس و ديگرى به نام فريدون هويدا. اميرعباس هويدا، صص 14 و 15.

ص: 80

است كه متأسفانه نماينده ايران به صورت پنهانى نقشى مؤثر در ناديده گرفتن اين مسأله مهم داشته است. اين نكته زمانى تقويت

ص: 81

مى شود كه ملك عبدالعزيز به هويدا مى گويد:

«... ما شما را از خود مى دانيم، شما نيز خود را مثل ساير نمايندگان اجانب ندانيد، هيچ وقت لزوم به تحصيل اجازه نيست، هر وقت كه ميل داريد، بدون هيچ ملاحظه، به ديدن ما بياييد، چه در مكه چه در اين جا، ما هميشه آماده ملاقات شما هستيم ....» (1)

در روزنامه الوطن (چاپ بغداد)، در تاريخ 20 ربيع الاول 1348 ه. ق. در زمينه به رسميت شناختن دولت حجاز توسط ايران درباره نماينده ايران، حبيب اللَّه خان عين الملك معروف به هويدا مى نويسد:

«... مشاراليه كاملًا به اين قضايا آگاه است و علاوه بر اينكه زبان مملكت را به خوبى مى داند، محل اعتماد ملك عبدالعزيز و رجال حكومت حجاز است و شخصاً نزد آن ها محترم است و بديهى است كه تعيين او به اين سمت، مسأله را به طور دلخواه حل و تسويه مى نمايد!» (2)

هويدا تا سال 1353 ه. ق. به عنوان نماينده ايران در حجاز مشغول به كار بوده است. وى در مأموريتش به مدينه، براى كسب اطلاع از ميزان خرابى ها، تلاش جدى كرده تا اين حادثه مهم را


1- 1. اسناد روابط ايران و عربستان سعودى، ص 88.
2- 2. اسناد روابط ايران و عربستان سعودى، ص 75.

ص: 82

بسيار كمرنگ جلوه داده، وهابيان را به نوعى، تبرئه نمايد. در گزارش وى چنين آمده است:

... بالاى مناره، قبه مطهّر صعود كرديم، يكصد و سى پله بالا رفتيم و از آن جا قبه مطهر را زيارت نموديم (زيرا صعود بالاى قبه غيرممكن است). از آن جا مشاهده نموديم كه فقط پنج گلوله تفنگ به قبه مطهر اصابت نموده و اندكى سوراخ كرده است و ابداً خرابى وارد نيامده است! اولًا نمى شود حتم كرد كه اين گلوله ها از طرف وهابى ها بوده است! ثانياً برفرض اينكه از طرف آن ها بوده باشد، واضح است عمدى نبوده است! و در اثناى تيراندازى به همديگر خطاءً به قبه مطهر اصابت كرده است! و دليل صحت اين نظريه اين است كه قبه مرقد مطهر، خيلى عظيم و بزرگ است و وهابى ها هم در پشت دروازه و قلعه شهر بوده اند و تعدادشان بيش از سه- چهار هزار بوده است؛ اگر قصد اصابت مى داشتند، اقلًا دو سه هزار گلوله به قبه مطهر مى رسيد! به هرحال فقط آثار پنج گلوله تفنگ در روى قبه مطهر بود و همچنين آثار چهار- پنج گلوله بر قبه اهل بيت بود، خادم باشىِ حرم مقدس نيز سه- چهار عدد گلوله آورده و به بنده داد و گفت كه اين ها را روى بام حرم يافته و تصور مى كند كه از گلوله هايى است

ص: 83

كه به قبه مقدس رسيده است. فدوى آن ها را تقديم خواهم نمود كه در موزه وزارت معارف محفوظ بماند ....» (1)

متن كامل گزارش هويدا

جهت اطلاع بيشتر خوانندگان، متن كامل گزارش به اين شرح تقديم مى گردد:

تاريخ سند: 11 ديماه 1304

فرستنده: حبيب اللَّه هويدا

گيرنده: وزارت امور خارجه

موضوع: گزارش در باب وقايع حجاز

نمره: 211

مقام منيع وزارت جليله امور خارجه دامت شوكته

بر حسب اوامر متعدده تلگرافى وزارت جليله متبوعه، روز 15 مهرماه 1304، مطابق 7 اكتبر 1925 از شام به مصر و از آن جا در معيت جناب غفارخان وزير مختار مصر، در روز 19 مهرماه با كشتى خديوى به طرف جده حركت و روز 24 مهرماه وارد جده شده [روز] 29 با اتومبيل هاى سلطان نجد به طرف مكه معظمه رهسپار شديم.

ابن سعود در ميان راه جده و مكه، در محلّى كه به اسم بحره


1- 1. اسناد روابط ايران و عربستان سعودى، ص 50.

ص: 84

معروف است، براى پذيرايى از نماينده انگليس «مستر كلايتون»، كه براى عقد معاهده آمده بود، چادرهاى متعدد افراشته بود و خود نيز چون آن جا بود، اول براى ملاقات او رفته، پس از صرف ناهار و چاى، چهار بعد از ظهر با يك نفر ميهماندار مخصوص و چهار نفر گارد مخصوص، در حالتى كه مُحرم بوديم، پس از وصول به مكه معظمه و اداى وظايف دينيه عمره، به خانه اى كه معين كرده بودند رفته، روز بعد براى مشاهده و زيارت مقامات و قبور مهدومه، كه در قبرستانى كه در منتهى اليه يك طرف شهر در دامنه كوهى واقع است رفتيم.

قبر حضرت خديجه و حضرت آمنه (1) و قبر عبدالرحمن بن ابى بكر و قبور بنى هاشم و مسجد جن و قبر عبداللَّه بن الزبير و قبور شهدا و قبور ساير ناس كه در آن قبرستان بود، وهابى ها همه را خراب و مهدوم كرده اند.

مولد حضرت پيغمبر و خانه حضرت خديجه كه ولادتگاه حضرت صديقه طاهره، زهرا- صلوات اللَّه عليها- بوده است، همه را مهدوم و با خاك يكسان كرده اند. عمارت و قبه هاى مراقد حضرت خديجه و آمنه را كه با خاك يكسان كرده اند سهل است، قبر حضرت خديجه را نبش كرده بودند و معلوم بود كه دوباره با خاك


1- 1. قبر حضرت آمنه مادر رسول خدا صلى الله عليه و آله در محلّى به نام ابواء، ميان مكّه و مدينه قرار دارد.

ص: 85

و گِل پر كرده اند. خانه متولّى قبر خديجه را منهدم و تمام دارايى او را به يغما برده اند و خانه متولّى در همان قبرستان، پهلوى قبر حضرت آمنه و خديجه بوده است.

البته راجع به اين معاهدات و تفصيل ملاقات و مذاكرات با سلطان ابن سعود، جناب اجل غفارخان وزير مختار راپرت مفصل تقديم نموده اند و احتياج به تكرار فدوى نيست! (1) زيرا مأموريت فدوى فقط براى مدينه منوّره است.

بنده در اياب و ذهاب و در كليه مواقع و در ملاقات هاى با اعلى حضرت ملك على و سلطان ابن سعود با جناب وزيرمختار بودم و وظيفه ترجمانى را به عمل مى آوردم، لهذا همين قدر عرض مى كنم كه جناب غفارخان، الحق يكى از رجال سياسى تجربه ديده و هوشيار و با متانت و عاقبت انديش دولت علّيه ابد مدت هستند و اين مأموريت را فوق العاده با متانت و سياست و كياست انجام دادند و از اين بهتر امكان پذير نبوده و نيست.

فدوى راجع به ملاقات ها و مذاكراتى كه با ملك على و سلطان ابن سعود با حضور جناب وزير مختار شده، در اين جا شرحى نمى دهم كه مبادا در تعبير كم و زياد شود و محول به راپرتى كه خود ايشان تقديم كرده اند، مى نمايم. على هذا ذيلًا به شرح مأموريت


1- 1. معلوم مى شود اعتراف وى به تخريب قبور در مكّه به دليل آن بوده كه قبلًاگزارش آن توسط غفارخان به تهران ارسال گرديده و او مى دانسته اگر ننويسد از طريق گزارش غفارخان واقعيت ها به تهران منعكس خواهد شد.

ص: 86

مخصوص خودم كه راجع به مدينه منوّره است، مى پردازم:

نظر به اينكه وقتى در مكّه معظمه بوديم، سلطان نجد ذكر نمود كه ايصال مرا فقط تا به «عيون» كه اردوگاه قشون وهابى ها است و دو ساعت از مدينه منوره دور است تعهد مى كند و از آن جا تا مدينه را درعهده نمى گيرد، سوءظنى ما را دست داده، با جناب وزيرمختار به جده برگشتم كه با ملك على مذاكره نمايم. ملك على بيچاره گفت:

من هرچه شما بگوييد حاضرم، ولى قشون ما همه در داخل مدينه هستند و در خارج شهر قشون نداريم (و از عيون) تا به مدينه، همه نخلستان است و همه در دست خود وهابى ها است، مى ترسم كه براى بدنام كردن، از بين نخيل تيرى به شما بزنند و بگويند كه از طرف ما بوده است.

پس اصلح آن است كه سلطان با گاردهاى خود، شما را به دائره تلگراف بى سيم ما كه خارج شهر است رسانده، گاردهاى ما آن جا شما را تحويل مى گيرند و در حين عودت نيز در همان نقطه شما را تحويل سوارهاى سلطان مى دهند.

لهذا فدوى از جدّه تفصيل را به ابن سعود نوشتم، روز بعد جواب رسيد و قبول كرد و اتومبيل فرستاد و همان روزى كه جناب وزيرمختار سوار كشتى و عازم مصر شدند، بنده نيز سوار اتومبيل و عازم (بحره) گشتم، يك شبانه روز در بحره متوقف و دو دفعه با ابن سعود ملاقات شد، فوق العاده احترام و محبت نمود و هر دفعه خيلى اظهار ميل به تقرّب به دولت علّيه مى كرد و مى گفت:

ص: 87

ما با دولت ايران هم جواريم و به قدر سى هزار نفر شيعه در نجد، و در احساء نزد من هستند، مى توانيد از آن ها تحقيق نماييد، آن چه در حق ما شهرت مى دهند اكثر تهمت و افتراست، ان شاءاللَّه شما به مدينه رفته، خواهيد ديد كه آنچه گفته اند دروغ است، من صريحاً به شما مى گويم و شما هم به دولت عليه بنويسيد كه من حرمين شريفين را به جان و مال و اولاد خود حافظ و حارسم، مهدومات مكه نيز قبل از ورود من بوده است، بلى وهابى ها اعتقاد به تعمير قبور و قبّه ها ندارند و بدعت مى دانند و «خيرالقبور الدوارس» را، حديث معتبر مى شناسند. مع هذا بعد از ورود خودم فوراً جلوگيرى كرده ام و حاليه نيز با كمال اصرار و الحاح منتظرم كه دول و ملل اسلامى، نماينده هاى خود را بفرستند و در امور حجاز قرارى دهند و براى تعمير اين قبور نيز اگر مصمم شوند ممانعت نمى كنم سهل است، مساعدت خواهم كرد، حتى اگر خروج مرا نيز از حجاز مقرر دارند، فوراً بيرون مى روم.

قبل از حركت بنده به مدينه منوره و بعد از عودت، سلطان اين صحبت ها را مكرر گوشزد نمود و بعد از عودت از مدينه در ملاقات اخير خواهش كرد كه فدوى در تقرّب بين او و دولت علّيه اقدام كنم و نيز خواهش نمود كه مكاتبه با او داشته باشم.

به هر صورت ابن سعود پنج نفر از تفنگداران مخصوص شخصى خود را، با سه نفر شتر ذلول مخصوص براى بنده و نوكر بنده معين كرد كه تا مدينه ذهاباً و اياباً با بنده باشند و براى تهيّه

ص: 88

حركت از بحره به مكه رفته، چهار روز در آن جا ماندم سپس تفنگداران شترسوار را به رابغ كه كنار درياست فرستادند و بنده نيز با مستشار مخصوص خود او با اتومبيل به رابغ رفتيم.

از مكه تا رابغ با شتر پنج منزل است، با اتومبيل نه ساعت طول كشيد. در رابغ چند روزى منتظر تفنگداران شدم، مستشار مخصوص سلطان به مكه عودت نمود. در اين اثنا فدوى سخت مريض و بسترى و مبتلا به دسانترى شدم و ده روز سفر تأخير افتاد.

نه علاجى نه درمانى، نه حبيبى و نه طبيبى.

رابغ عبارت از يك دِه بزرگى است كه هيچ چيز در آن يافت نمى شود، جز نان و برنج و گوشت چيزى نيست، از سبزيجات اثرى نيست، آب چاهِ آن هم تلخ و ناگوار. به هرحال، به روحانيت حضرت ختمى مرتبت متوسل شده، به قوه دعا و مناجات بهبودى حاصل شد.

در اين اثنا، پسر سلطان با پانصد نفر شترسوار از قشون وهابى ها، براى رفتن به مدينه به رابغ رسيدند. فدوى نيز با وجود ضعف و نقاهت با تفنگدارهاى مخصوصه به آن ها ملحق شدم و حركت نموديم و روز ششم به عيون رسيديم. ديگر جسارت مى دانم عرض كنم اين شش روز شترسوارى، چه بر سر اين فدوى آورد.

به هرحال بعد از دو روز استراحت، مراسله اى به امير مدينه و به حاكم لشكرى مدينه نوشته، توصيه نامه هاى ملك على را در جوف

ص: 89

نهاده، با قاصد مخصوص به مدينه فرستادم. روز بعد جواب رسيد كه با نهايت شادى و افتخار منتظر هستند. لهذا با پنج نفر سوار و ده نفر پياده از قشون سلطان حركت كردم، در همان محل معيّن، يك نفر مهمان دار با يك درشكه و شش- هفت نفر سوار مسلّح حاضر بوده مرا تسليم گرفتند و رييس سواران سلطان هم ورقه كتبى از بنده گرفتند كه مرا به سلامت تحويل دهند.

از آن جا به سمت مدينه منوره رهسپار شديم، در خارج از دروازه، به قدر پانصد نفر قشون و صاحب منصب هاى لشكرى و كشورى و امير مدينه شريف احمدبن منصور و جمع زيادى از اهالى استقبال شايانى نمودند و همچنين روز عودت به همين ترتيب مشايعت كردند.

بعد از ورود و استحمام به زيارت حرم مقدس مطاف ملأ اعلى، مرقد مطهر حضرت خاتم الانبياء- عليه آلاف التحية و الثناء- مشرف شدم، روحانيتى كه در آن مقام مقدس دست مى دهد، از وصف خارج است. به محض عتبه بوسى، زحمات و خستگى راه به كلّى نابود شد. خداوند سر سودن به اين آستان ملايك پاسبان را نصيب حضرت اشرف و جميع دوستان فرمايد!

سه روز در مدينه توقف نمودم. روز دوم به قصد بازديد قبّه مطهر، با عزّت پاشا حاكم لشكر شهر و ميهماندار جناب سيد عمران تاجر شيعى عراقى و متولى باشى حرم مطهر داخل حرم شديم. بعد از اداى فريضه زيارت و عتبه بوسى، آغاباشى؛ يعنى خادم باشى

ص: 90

حرم، براى هريك از ماها لباس خدمتكاران آورده، پوشيديم و بالاى مناره قبه مطهر صعود كرديم، يكصد و سى پله بالا رفتيم و از آن جا قبّه مطهر را زيارت نموديم (زيرا صعود بالاى قبه غيرممكن است). از آن جا مشاهده نموديم كه فقط پنج گلوله تفنگ به قبه مطهّر اصابت نموده و اندكى سوراخ كرده است و ابداً خرابى وارد نيامده است:

اولًا: نمى شود حتم كرد كه اين گلوله ها از طرف وهابى ها بوده است، ثانياً: برفرض اينكه از طرف آن ها بوده باشد، واضح است عمدى نبوده است و در اثناى تيراندازى به همديگر، از روى خطا به قبّه مطهر اصابت كرده است و دليل صحّت اين نظريه اين است كه قبه مرقد مطهر، خيلى عظيم و بزرگ است و وهابى ها هم در پشت دروازه و قلعه شهر بوده اند و تعدادشان بيش از سه- چهار هزار بوده است. اگر قصد اصابت مى داشتند، اقلًا دو- سه هزار گلوله به قبه مطهّر مى رسيد.

به هرحال فقط آثار پنج گلوله تفنگ در روى قبه مطهر بود و همچنين آثار چهارپنج گلوله بر قبه اهل بيت بود. خادم باشى حرم مقدس نيز، سه- چهار عدد گلوله آورده و به بنده داد و گفت كه اين ها را روى بام حرم يافته و تصور مى كند كه از گلوله هايى است كه به قبّه مقدس رسيده است، فدوى آن ها را تقديم خواهم نمود كه در موزه وزارت معارف محفوظ بماند.

بالأخره روز چهارم برحسب خواهش بنده، سواران سلطان، با

ص: 91

تقريباً سى- چهل نفر پياده كه خودشان مايل به آمدن شده بودند به خارج شهر آمده، بنده نيز با قريب بيست نفر تفنگدار سواره و پياده، از قشون ملك على و دونفر صاحب منصب سرهنگ و سيد عمران تاجر به خارج شهر آمده و [ما را] تسليم گارد ابن سعود نمودند و ورقه اى به خط و مهر از بنده گرفتند و عودت نمودند.

بنده نيز با سواران سلطان به مقام حضرت حمزه مشرف شدم كه در بين راه واقع است. به عمارت و قبّه حضرت حمزه با وجود اينكه چندين ماه است كه در تصرف وهابى ها بوده است، ابداً آسيبى نرسيده است، به قبر حمزه نيز دستى نزده اند و روپوش آن موجود و شبكه آهن اطراف آن نيز دست نخورده است، فقط گويا اثاثيه اى كه آن جا بوده؛ از قبيل پرده و قالى و چراغ به غارت برده اند. فقط يك نفر از اهل مدينه ذكر مى كرد كه قبر عقيل نام، از اصحاب پيغمبر را كه در جنب مرقد حمزه مدفون بوده است، خراب كرده بوده اند. وهابى ها بعد از اينكه شنيدند بنده براى تحقيق مى آيم، دوباره تعمير كرده اند، ليكن صحت و سقم اين قول معلوم نيست.

در هرحال، مقام حضرت حمزه ابداً خراب نشده است، اثاثيه را هم كه مى گويند به غارت برده اند، تصور نمى شود كه چيز مهمى بوده باشد؛ زيرا فدوى در مدينه منوره مرقد حضرت عبداللَّه بن عبدالمطّلب، پدر پيغمبر را كه زيارت كرده ام، اثاثيه آن فقط عبارت از چند گليم و قاليچه مندرس و كهنه و حصير پاره شده و به قدرى كثيف و گردآلود بود كه انسان متأثر مى شد كه صريحاً به همراهان

ص: 92

گفتم خيلى اسباب تأثّر است كه به مرقد پدر پيغمبر اين گونه بى اهتمامى نموده ايد و كثيف نگاه داشته ايد.

در صورتى كه مرقد پدر پيغمبر را با اين وضع مشاهده نمودم، تصوّر نمى كنم كه مرقد عموى پيغمبر بهتر بوده است و وهابى ها هم اگر غارت كرده اند چيز قابلى نبوده، فقط خود را مفتضح كرده اند.

اين بود حقيقت مشاهدات فدوى كه عرض شد.

پس از زيارت، به اردوگاه سلطان آمده، دو روز توقف كرده، با پنج نفر تفنگداران مخصوص سوار شتر شده، به طرف مكه رهسپار شدم. شب و روز در حركت بوديم؛ يعنى شبانه روزى چهارده ساعت در حركت بوديم. روز هشتم، بعد از ظهر، نيمه جان به مكه معظمه رسيديم. در راه از آب كثيف ناگوار مبتلا به تب و نوبه شدم كه هنوز آثارش باقى است. در وقت عودت يك كجاوه خريده، به تصور اينكه شايد راحت تر باشد، ولى افسوس بعد از دو- سه روز مجبور شدم كه بى كجاوه سفر كنم؛ زيرا كجاوه با آن حركت مخصوص شتر، عذابش بيشتر است.

دو شب و يك روز در مكه مانده، با ابن سعود وداع كرده، با اتومبيل به جده آمدم. چند روزى در جده منتظر كشتى شده، با ملك على چند ملاقات كرده، بالاخره به سمت مصر و از آنجا به شام آمدم.

ملاقات اخير با ابن سعود را در ورقه على حده به عرض مى رسانم و همچنين ملاقات با ملك على را، كه بيچاره بالاخره

ص: 93

مجبور به استعفا و هجرت از حجاز شد؛ زيرا مقصود از اين راپرت، فقط دادن توضيحات درخصوص مدينه منوره است.

اما اين نكته را جسارت مى ورزم كه در اين مسافرت مصايبى كه بر فدوى رسيد، مرا اقلًا ده سال پيرتر كرده است و على العجاله نعمتى ظاهرى كه قسمتم شده است، ضعف و ناتوانى و انحلال قواى جسمانى است و خداوند شاهد است كه از صميم قلب مى گويم كه فقط روحانيت حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله بنده را سالم به شام عودت داد، وإلّا بايستى در راه مدينه و مكه هلاك شده باشم و خودم از عودت مأيوس بودم. الحمدللَّه فى كلّ حال، ايام شوكت مستدام باد! (1)

فدوى- حبيب اللَّه هويدا

هويدا در گزارش ديگر خود باز تلاش كرده ابن سعود را از اتهام تخريب قبور تبرئه كند. وى از قول ابن سعود چنين مى نويسد:

«... خيلى اسباب حيرت است كه مسلمانان عالم فقط براى تخريب چند قبر كه قبل از ورود من به دست اين بدوى هاى جاهل مهدوم شده، اين همه اظهار غيرت و حميّت و دردمندى نمودند و در مجامع و منابر و روزنامه ها مرا لعن و تكفير كردند و عالم را بر من شوراندند و بدنام خواستند ....» (2)


1- 1. اسناد روابط ايران و عربستان سعودى، ص 46.
2- 2. همان، ص 54.

ص: 94

نامه عبدالعزيز به شاه

ملك عبدالعزيز در پايان مأموريت حبيب اللَّه هويدا رسماً از او تشكر نموده است. متن نامه وى خطاب به شاه از اين قرار است:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

از عبدالعزيز بن عبدالرحمان الفيصل آل سعود

پادشاه كشور پادشاهى عربستان

به جناب اعلى حضرت رضاشاه پهلوى پادشاه ايران

برادر عزيزم

السلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

پيام حضرتعالى كه حاكى از انتقال جناب آقاى حبيب اللَّه خان هويدا كاردار نمايندگى ايران در جده از كشورمان بود، دريافت نموديم و به اين مناسبت لازم است خشنودى خودمان را از مأموريتى كه جناب كاردار نامبرده در جهت توسعه روابط و پيوندهاى حسنه بين دو كشور انجام دادند ابراز نماييم كه اين تلاش ها داراى آثار مثبتى بوده است.

فرصت را مغتنم شمرده، براى حضرت عالى آرزوى دوام صحت و براى ملت نجيبتان رفاه و خوشبختى [آرزو] داريم.

اين پيام امروز پانزدهم ماه محرم سال هزار و سيصد و پنجاه و سه هجرى قمرى در كاخ مكه معظمه تنظيم گرديد. (1)


1- 1 تاريخ ارسال نامه 15 محرم 1353 ه. ق است.

ص: 95

تلاش براى بازسازى

پس از سلطه وهابيان بر حجاز و ويران ساختن حرم و گنبد ائمه بقيع و ديگر بناهاى اين قبرستان، شيعيان جهان و خصوصاً مراجع و علماى دينى تلاش ها و اقداماتى براى بازسازى و تعمير قبور بقيع انجام داده اند.

مظفر اعلم، نماينده دولت ايران در جدّه از سال 1330 ه. ش.

با تشويق و حمايت علماى شيعه كوشش هايى در اين راستا داشته است. وى در تاريخ 21/ 9/ 1330 در نامه اى به شماره 402، خطاب به كميسيون دائمى حج چنين مى نويسد:

روز چهار شنبه ششم آذرماه 1330 براى زيارت مدينه منوره به آن جا رفتم. نتيجه مطالعات خود را ذيلًا به عرض مى رساند:

1- وضعيت بقيع بعد از خرابى تمام ساختمان هاى قبور ائمه اطهار عليهم السلام بسيار دلخراش است و عبارت از قبرستان پست و بلند عمومى است كه هيچ فرق و امتيازى بين قبور بزرگان دين و عامّه ناس باقى نيست و اگر توفيق حاصل شود كه موافقت اولياى دولت سعودى براى ساختن ديوارى با پنجره هاى آهنى، گرد محوطه مدفن مطهر ائمه هدى تحصيل شود كه اقلًا اين قبور در ميان اين چهار ديوار محفوظ بماند، قدم بزرگى در حفظ شعائر اسلام برداشته شده است. اميدوارم در مواقع مقتضى در مذاكره با اولياء مؤثر و متنفذ، كوتاهى نشود. شايد بتوان فعلًا تا اين اندازه حفاظت قبور منظور را، كه عبارت از محوطه اى به وسعت 120 متر مربع است تأمين نمود و

ص: 96

نيز سايه بانى در مقابل اين محوطه مانند سايه بان بين صفا و مروه ساخته شود.

2- حضرت آقاى سيد محمدتقى طالقانى كه از طرف حضرت آيت اللَّه بروجردى براى سرپرستى و هدايت جماعت شيعى مدينه موسوم به نخاوله، كه عبارت از پنج الى شش هزار نفر از عناصر كارآمد و مؤثر مدينه مى باشند، اعزام شده اند، موقعيت خوبى در ميان آن ها احراز نموده و با كمال جديت مشغول انجام وظيفه مى باشند. در اين چند روز با استفاده از ديد و بازديدها، ايشان را با مقامات رسمى مدينه مربوط نموده و از همه تقاضا شد لازمه مساعدت را درباره ايشان دريغ ننمايند.

يك روز هم به اتفاق وزير مختار مصر به بازديد ايشان به تكيه نخاوله رفتيم كه جمعى از رؤساى آن ها، آن جا را به طور آبرومندى آراسته بودند و از هردو پذيرايى صميمانه اى به عمل آمد. فعلًا وضعيت ايشان در مدينه بسيار راحت و خوب و مورد توجه مى باشند و الحق از حيث رفتار و اخلاق و متانت نيز بهترين انتخابى بوده است كه از طرف حضرت آيت اللَّه العظمى به عمل آمده است.

وزير مختار شاهنشاهى- مظفر اعلم

پاسخ به نامه مظفر اعلم

در پاسخ اين نامه، آقاى فضل اللَّه نبيل، معاون كلّ وزارت امور خارجه و رييس كميسيون دائمى حج، طى نامه شماره

ص: 97

مورخ 20/ 11/ 1330 شماره 3134/ 67773 خطاب به آقاى مظفر اعلم چنين مى نويسد:

بازگشت به نامه شماره 402 مورخه 21/ 9/ 1330 اشعار مى دارد:

1- راجع به وضع تأسف انگيز قبور ائمه اطهار عليهم السلام در بقيع، كه از نزديك ناظر آن بوده ايد، البته آن منظره مايه كدورت خاطر جميع شيعيان مى باشد و اميد است با جديت كامل و كوشش اولياى وقت در مركز، همان طور كه پيشهاد فرموده اند موافقتى از دولت عربستان سعودى تحصيل و آن قبور را از حال فعلى خارج نمايند.

2- درباره آقاى سيد محمدتقى طالقانى و اقداماتى كه نامبرده در ترويج دين مبين اسلام بين جماعت نخاوله مدينه نموده، اشاره شده بود. اين موضوع مايه افتخار ايرانيان و بنابر تذكرى كه در آخر نامه فوق الذكر داده بوديد، به خدمت جناب آيت اللَّه العظمى آقاى بروجردى معروض گرديد و رونوشت آن نيز از نقطه نظر تشويق آقاى طالقانى توسط آن سفارت شاهنشانى به ايشان ابلاغ مى گردد.

ضمناً به اطلاع جناب عالى مى رساند كه وصول نامه 402 و اقداماتى كه براى مشاهده مدينه طيبه و قبور ائمه اطهار در بقيع فرموده بوديد، مورد تمجيد و تحسين كليه علاقمندان و اعضاى كميسيون دائمى حج قرار گرفت.

معاون كل وزارت امور خارجه

فضل اللَّه نبيل

ص: 98

نامه دوّم مظفّر اعلم

مظفر اعلم در پاسخ به تلگراف شماره 1782 خطاب به وزارت امور خارجه مى نويسد:

جده، 27 اسفند 1330

دفتر محرمانه، شماره 82

وزارت امور خارجه

در پاسخ تلگراف شماره 1782 معروض مى دارد:

اين جانب موضوع بقيع را هيچ گاه از نظر دور نداشته و علاوه بر وظايف و دستورات ادارى، وظيفه دينى خود مى دانم كه تا حد امكان در اين باب اقدام و اتمام نمايم و پيوسته درصدد به دست آوردن فرصت مناسبى باشم كه اين موضوع را با مقامات مؤثر كشور كه فعلًا بعد از خود پادشاه، اميرفيصل نايب السلطنه حجاز و وزير خارجه است در ميان نهاده و مذاكراتى را كه در زمان سفارت جناب آقاى دشتى در قاهره، در اين زمينه با امير معظم له شده و بى نتيجه مانده بود، تجديد نمايم. ولى به طورى كه در گزارش محرمانه 30- 25/ 7/ 30 عرض شده است، در اين مدت پنجاه و اندى كه اين جانب در جده مى باشم، معظم له بيش از چند روزى در جده نبوده وپيوسته در رياض يا در شكارگاه بوده است و فرصت ملاقات ممتد و مناسبى به دست نيامده است. چند روز ديگر عازم ايتاليا است و مقتضى نيست فعلًا با ايشان در اين مسائل وارد بحث شويم.

ص: 99

و اما راجع به مذاكرات آقاى دشتى هيچ گونه پرونده و سابقه اى در اين سفارت نيست، ولى از قرار اظهار آقاى آزرمى كه در آن مذاكرات حضور داشته است و در گزارشهاى قاهره منعكس است، امير فيصل روى توافقى نشان نداده و متمسك به مشكلات مذهبى و عقيده اى گرديده و اظهار داشته است ممكن است هيئت علمى ايرانى در اين زمينه با علماى ما وارد مباحثه شده و آن ها را با ادلّه شرعيه متقاعد نمايند و يا خود، مجاب شوند و نتيجةً عدم امكان اين امر را؛ يعنى احياى قبر را خاطرنشان نساخته است و اين جانب نيز در مطالعاتى كه در اين مدت به عمل آورده ام، چنين استنباط كرده ام كه علماى وهابى در عقايد خود بسيار متعصب و در امور مذهبى بر هيئت حاكمه مسلط مى باشند و تصور نمى رود در زمينه ساختن و پوشانيدن قبور موافقت بنمايند.

ولى به طورى كه در آن گزاش عرض شده است، فعلًا در نظر دارم در باب ساختن سايه بانى در بقيع، در مقابل قبور ائمه اطهار عليهم السلام، مانند سايه بان ميان صفا و مروه مذاكره نموده، اگر بتوانم تا اين اندازه موافقت آن ها را تحصيل نمايم، به عقيده بنده قدم بزرگى خواهد بود؛ زيرا ممكن است در ضمن ساختن چنين سايه بانى، محوطه قبور را هم سنگ فرش نموده، از صورت حاليه خاكى خارج نموده و اين مذاكره را در اولين فرصت مناسب با شخص خود امير فيصل خواهم نمود.

اين بود نظريه اين جانب در باب مذاكرات بقيع. حال هرطور

ص: 100

دستور مى فرماييد از اين قرار مذاكره نموده، نتيجه را به عرض خواهم رسانيد، لذا خواهشمندم تا قبل از مراجعت ايشان از ايطالى (1) نظر عالى را ابلاغ نماييد.

گزارش دبير اوّل سفارت

به دنبال اين گزارش، مجدداً در تاريخ 20/ 1/ 1331 دبيراول سفارت ايران در جده، آقاى كاظم آزرمى، گزارشى به اين شرح به تهران مخابره مى كند:

شماره محرمانه: 8

تاريخ: 20/ 1/ 1331

محرمانه

وزارت امور خارجه

در تعقيب گزارش محرمانه شماره 82، مورخ 27/ 12/ 1330 راجع به تعمير قبور ائمه بقيع عليهم السلام با وجود اينكه هنوز پاسخ گزارش مزبور و دستور مجدّدى در اين باب نرسيده بود، چون جريان كار ايجاب مى كرد جناب آقاى وزيرمختار براى رسيدگى به موضوع اماكن متبركه مزبور و مراقبت اقدامات اولياى امور، دولت سعودى در اصلاح وضع آن جا به مدينه مشرف شوند، ساعت 30/ 5 بامداد امروز با هواپيما به آن جا پرواز نمودند. آقاى سيدمحمد خزانه


1- 1. ايتاليا.

ص: 101

(سيدالعراقين) هم كه دو روز قبل به حجاز آمده بودند، به اتفاق جناب آقاى اعلم به مدينه رفتند و پس از سه روز توقف در آن جا، مستقيماً به قاهره عزيمت خواهند نمود.

چون امروز پست فرستاده مى شد و جناب آقاى وزيرمختار مجال دادن گزاش اين امر را نداشتند، به بنده دستور فرمودند، جريان را به طور اجمال مطابق دستور معظم له به شرح زير براى مزيد استحضار به عرض برسانم تا خود پس از بازگشت مفصل، جريان را گزارش دهند.

به طورى كه در گزارش شماره 82 مورخ 27/ 12/ 30 هم به عرض رسانيد، چون انتظار مى رفت مذاكره راجع به تعمير قبور و پوشاندن آن ها به علت تعصب علماى وهابى نجدى به جايى نرسد، لذا همان طورى كه در گزارش محرمانه شماره 52 مورخ 17/ 9/ 30 معروض شده، راجع به بناى ديوارى براى محوطه بقيع و تنظيف آن و ساختن سايه بانى درنظر داشته مذاكراتى به عمل آورند و موافقت اولياى امور را به اين قسمت جلب نمودند و معتقدند كه اين عمل، قدم بزرگى در اين راه خواهد بود و ممكن است بعداً به يارى خداوند متعال موفق شوند با تغيير اوضاع و احوال، به تدريج قدم هاى بزرگ ترى در اين راه بردارند.

به قرارى كه آقاى سيدالعراقين هم اظهار مى داشتند، در ملاقاتى كه با اميرفيصل نايب السلطنه حجاز و اميرعبداللَّه فرزند ايشان به عمل آوردند، در اين باب مذاكراتى نمودند، به ايشان هم گفته شد كه به

ص: 102

شهردارى مدينه دستور داده شده است دور قبرستان بقيع ديوارى بكشند- كه آن را مصون داشته و از وضع فعلى بيرون آورد- سايه بانى هم در آن جا برپا نمايند كه زائرين را از آفتاب محفوظ دارد. دبير يكم سفارت- كاظم آزرمى

گزارش مظفر اعلم

آقاى اعلم پس از بازگشت از مدينه، گزارشى به اين شرح به تهران مخابره مى نمايد:

شماره محرمانه: 9

جده، 25 فروردين 1331

محرمانه

وزارت امور خارجه

پيرو گزارش محرمانه شماره 8، مورخ 20/ 1/ 31 راجع به بقيع، خاطر عالى را مستحضر مى دارد، چون در باب ساختن سايه بانى از درِ بقيع تا مقابل محوطه قبور ائمه اطهار عليهم السلام مذاكره و موافقت حاصل گرديد، روز چهارشنبه بيستم فروردين به اتفاق آقاى سيدالعراقين كه از كراچى به اين جا آمده و مورد پذيرايى دولت سعودى واقع گرديده بودند و در دنباله آن مذاكرات، با اميرفيصل و امير عبداللَّه وزير كشور نيز ملاقات نموده و آن ها نيز مذاكرات قبلى را تأييد كرده بودند، به مدينه منوره رفته و اوامر هردو امير را به امير مدينه ابلاغ و به اتفاق ايشان به بقيع رفتيم و محل را از نزديك معاينه

ص: 103

نموديم و قرار شد موضوع ساختن سايه بان به دايره توسعه حرم كه مدتى است مشغول خالى كردن و توسعه اطراف حرم مطهر نبوى مى باشند، ارجاع گردد كه ضمن كارهاى جارى خود، موضوع بقيع را نيز انجام دهند.

ضمناً با متصدّيان و مهندسين توسعه حرم شريف و ديگران، جداگانه مذاكره نموده و تأكيد شد كه فعلًا با ساختن سايه بان شايسته اى حتى المقدور در تنظيف و ترتيب آن محوطه نيز اقدام نمايند.

ظاهراً امير مدينه كه شخص نسبتاً مساعدى است، وعده مساعدت داده است تا در عمل، حقيقت اظهارات و مواعيد او معلوم شود و نيز در نظر دارم به مجرد شروع به كار، حاجى رضا نام مهندس ايرانى را كه چندين سال در مكه مقيم و مشغول كارهاى ساختمانى است و با اغلب رجال مدينه سابقه آشنايى دارد، براى نظارت در كار بقيع به مدينه اعزام دارم كه ضمن ساختن سايه بان، اكثر استفاده را براى سر و صورت دادن به محوطه قبور، از قبيل تعمير ديوار آن و سنگ فرش زمين و اصلاح و مرمّت قبور بنمايد كه اقلًّا از صورت اسفناك كنونى خارج شود و نيز بين سايه بان و محوطه قبور ائمه اطهار، نرده اى از آهن بكشد كه زوار از پشت آن نرده زيارت كنند كه از طرف شدن با مستحفظين كه مانع دخول در محوطه مى باشند اجتناب شده باشد.

درهرحال با تعصّب شديدى كه حضرات راجع به موضوع

ص: 104

قبور نشان مى دهند، هر اصلاحى مقدور باشد مغتنم است، فعلًا به سيد محسن عمران كه از شيعيان است و در دايره مهندسى توسعه حرم شريف مشغول كار است، دستور داده ام، جريان كار را گزارش دهد كه در صورت تعلّل و تأثر، مجددّاً به اميرعبداللَّه مراجعه نمايم.

پاسخ آقاى كاظمى وزير خارجه

آقاى كاظمى در نامه اى مورخ 1/ 2/ 31 به شماره 498 خطاب به سفارت شاهنشاهى ايران در جده چنين مى نويسد:

بازگشت به گزارش هاى شماره 30 مورّخ 25/ 7/ 30 و 52 مورّخه 2/ 9/ 30 و نامه شماره 82 مورخه 17/ 9/ 1330، موضوع ساختن سايه بان در بقيع مقابل قبور ائمه اطهار، اشعار مى دارد:

مذاكرات مقدماتى كه براى ساختن سايه بان و گذاشتن ديوار نرده دار با مقامات مربوطه كشور عربستان سعودى به عمل آمده، منظور اصلى را كه ساختمان اساسى قبور منوره باشد، تأمين نمى نمايد. انتظار مى رود كه با اقدام جدى و مؤثر و مذاكره با هر مقامى كه صلاحيت داشته باشد، موضوع ساختمان اساسى و كامل قبور منوره را فراهم و نتيجه اقدامات خود را سريعاً اعلام فرماييد.

وزير خارجه- كاظمى

ص: 105

ارسال نامه به كميسيون دائمى حج

مظفر اعلم در تاريخ 26/ 1/ 31 در نامه اى به شماره 88، خطاب به اداره كميسيون دائمى حج در وزارت خارجه مى نويسد:

عطف به نامه شماره 3134/ 67773 مورخ 20/ 11/ 1330 راجع به وضع تأسف انگيز قبور ائمه اطهار در بقيع اشعار مى دارد كه:

درنتيجه ملاقات و مذاكرات قبلى با والاحضرت امير فيصل وزير امور خارجه و نايب السلطنه حجاز و فرزندش اميرعبداللَّه وزير كشور و موافقت ايشان با ساختن سايه بانى از درِ بقيع تا مقابل محوطه قبور ائمه اطهار عليهم السلام، روز چهارشنبه بيستم فروردين ماه جارى به اتفاق آقاى سيد محمد خزانه (سيدالعراقين) كه از كراچى به اين جا آمده بود، به مدينه منوره رفته و با امير مدينه ملاقات نموده، متفقاً به بقيع رفته و محل را از نزديك معاينه نموديم. قرار شد موضوع سايه بان را به اداره توسعه حرم مطهر نبوى ارجاع نمايند كه ضمن كارهاى جارى خود، موضوع بقيع را انجام دهند و با متصديان و مهندسين و رييس شهردارى و ديگران نيز جداگانه مذاكره لازم به عمل آمد و درنظر دارم به مجرد شروع به كار، آقاى حاج رضا مهرآيين، مهندس ايرانى را كه مورد توجه والاحضرت اميرعبداللَّه وزير كشور مى باشد و در مكه و طائف و جده، ساختمان هايى بنا نموده است براى نظارت در كار بقيع به مدينه اعزام دارم كه ضمن ساختن سايه بان، اكثر استفاده را براى سر و

ص: 106

صورت دادن به محوطه مزبور، از قبيل تعمير ديوار و سنگ فرش زمين و در صورت امكان اصلاح و مرمت قبور بنمايد كه اقلًا از صورت اسفناك فعلى خارج شود و بين سايه بان و محوطه قبور ائمه اطهار، نرده اى از آهن بكشند كه زوار از پشت اين نرده زيارت كنند و با مستحفظين تماس پيدا نكنند. خواهشمند است مبلغ دويست ليره استرلينگ براى كرايه رفت و آمد و بعضى خرج هاى مهندس مزبور در اختيار اين سفارت بگذارند. البته صورت هزينه آن بعداً ارسال خواهد شد.

وزير مختار شاهنشاهى- مظفر اعلم

مظفر اعلم همچنين در تاريخ 3/ 2/ 1331 طى نامه اى خطاب به دفتر مخصوص شاهنشاهى چنين مى نويسد:

پس از موافقت اميرفيصل و پسرش اميرعبداللَّه با ساختن سايبانى مقابل قبرهاى امامان بقيع و مرمت ديوارهاى آن جا، اين جانب به نام دولت شاهنشاهى به طور مقتضى تشكر كرده ام، تصور مى كنم همين قدر كافى است، گزارش هاى مربوط را به وزارت امور خارجه تقديم كرده ام. (1)

اعلم


1- 1. شماره سند 13 و تاريخ ارسال آن 3/ 2/ 1331 است.

ص: 107

نامه دوّم

ايشان مجدداً موضوع را از طريق وزارت امور خارجه پيگيرى و در شماره 257 مورخ 12/ 3/ 1331 مجدداً در نامه اى كه به كميسيون دائمى حج نوشته چنين مى نويسد:

عطف به نامه شماره 3134- 67773 مورخ 20/ 11/ 1330 اشعار مى دارد كه چندى است از والاحضرت اميرعبداللَّه فيصل (كفيل نيابت سلطنت حجاز و وزير كشور و بهدارى) نامه اى به عنوان امير مدينه منوره گرفته شده كه در آن سفارش گرديده كه با آقاى حاج رضا مهرآيين، مهندس ايرانى، هرگونه كمك و همراهى شود تا در ساختن سايه بان و ديوار بقيع از هنر و مهارت او استفاده گردد. ولى هنوز اعتبارى كه معادل دويست ليره استرلينگ در نامه شماره 88 مورّخ 26/ 1/ 1331 براى مخارج مربوط به اين قسمت خواسته شده بود، نرسيده و در انتظار رسيدن وجه مزبور مى باشيم. اميدواريم در ارسال وجه مذكور تسريع گردد تا از اين فرصتى كه پيش آمده، استفاده شود و اقدامات لازم براى ساختن سايه بان و ديوار بقعه مبارك به طور آبرومندى به عمل آيد.

وزير مختار شاهنشاهى- مظفر اعلم

ايجاد سايبان كافى نيست

آقاى كاظمى وزير امور خارجه وقت، در نامه ديگرى خطاب به سفارت ايران در جده مى نويسد:

ص: 108

بازگشت به نامه محرمانه شماره 9 مورخه 25/ 1/ 1331 راجع به تعمير قبور ائمه اطهار عليهم السلام و ايجاد سايه بان در بقيع، با اظهار قدردانى از زحماتى كه در اين زمينه، از طرف آن سفارت شاهنشاهى و جناب آقاى مظفر اعلم به عمل آمده است، مى نگارد:

به طورى كه استحضار دارند، تعمير قبور بقيع مورد علاقه مخصوص عموم ايرانيان بوده و همواره تقاضا دارند اقدامات مؤثرى در اين زمينه بشود، ولى البته تصديق مى فرمايند كه اگر پس از اين همه كوشش و فعاليت و اقدام، اكنون فقط به ايجاد سايه بان كه آن هم معلوم نيست به چه نحو ساخته خواهد شد قناعت شود، نظر آقايان علماى عظام تأمين نشده و قطعاً مراجعات محافل مزبور به وزارت امور خارجه ادامه خواهد داشت.

بديهى است وزارت امور خارجه از اشكالات كار و مخالفت هاى اساسى اولياى امور دولت عربى سعودى استحضار دارد و به خوبى آگاه است كه همين موفقيت در ساختن سايه بان نيز، در اثر كوشش هاى آن سفارت شاهنشاهى حاصل شده است. ولى به نظر وزارت امور خارجه، بهتر است اقدامات سابق تعقيب و سعى شود مقامات مربوطه دولت عربى سعودى با تعمير قبور ائمه اطهار عليهم السلام و ايجاد ساختمان آبرومندى در بقيع موافقت نمايند.

در هر صورت لازم است قبل از شروع ساختمانِ سايه بانِ

ص: 109

مورد بحث، اطلاعات بيشترى راجع به آن و حتى الامكان نقشه سايه بان مذكور را به وزارت خارجه ارسال نمايند.

ضمناً توجه آن سفارت شاهنشاهى را به اين نكته جلب مى نمايد كه آقاى سيدالعراقين به هيچ وجه سمتى نداشته و سفارت شاهنشاهى بايد از دخالت ايشان در اين امر جداً جلوگيرى نمايد.

وزير امور خارجه- كاظمى

ملاقات مظفر اعلم با امير عبداللَّه فيصل

وزير مختار ايران در ديدار 17/ 2/ 1331 خود با كفيل نيابت سلطنت حجاز آقاى اميرعبداللَّه فيصل موضوع بقيع را پيگيرى نموده، گزارشى به اين شرح به وزارت امور خارجه در تهران مخابره مى كند:

وزارت امور خارجه- اداره اول سياسى

پيرو گزارش محرمانه شماره 17 مورخ 16/ 2/ 1331 اشعار مى دارد كه عصر چهارشنبه 17 ماه جارى، بنا به تعيين وقت قبلى با والاحضرت اميرعبداللَّه فيصل كفيل نيابت سلطنت حجاز و وزير كشور و بهدارى ملاقاتى دست داد. در اين ملاقات موضوع اعزام آقاى حاج رضا مهرآئين مهندس ايرانى از طرف سفارت براى نظارت و راهنمايى در ساختمان ديوار و سايبان بقيع از نو مطرح و مورد تأييد

ص: 110

ايشان واقع گرديد و قرار شد سفارشى به اولياى امور محلى مدينه منوره بنويسند تا وسايل تسهيل كار آقاى حاج رضا مهندس را فراهم كنند.

راجع به كمك ملت ايران به اين ساختمان، با وجود اين كه اين جانب پيش بينى مى نمودم كه بعيد است چنين تقاضايى پذيرفته شود و سابقه تعمير و مرمت حرم مطهر حضرت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله كه اعلى حضرت ملك عبدالعزيز بن السعود حاضر نشد اعانه و كمك مصرى ها و ساير مسلمانان جهان را قبول كند، اين ظن و پيش بينى را تقويت مى كرد، مع ذلك احساسات پاك هم ميهنان را در اين باره تشريح نمودم و بيان داشتم كه چقدر مايه مسرت و سرافرازى ايرانيان مى شود كه بتوانند در اين عمل خير كمك كنند.

والاحضرت اميرعبداللَّه در پاسخ فرمودند: اين كار كوچك است و ارزش كمك را ندارد و ما همه در اين جا خدمتگزاران عالم اسلام هستيم و پول ما و پول شما با هم فرقى ندارد و اميدواريم در كارها و نقشه هاى بزرگ ترى بتوانيم از كمك هاى بى دريغ ملت ايران برخوردار شويم و بدين ترتيب با لحن مؤدبانه و آراسته اى از قبول پيشنهاد ما معذرت خواستند.

پس از اين ملاقات، نامه شماره 432/ 5376 مورخ 16/ 2/ 31 كه مبنى بر تقدير از كوشش هاى اين سفارت و ترغيب و تشويق در احراز موفقيت هاى بيشترى در اين باره بود

ص: 111

رسيد، اين جانب با اظهار تشكر و امتنان بى پايان از طرف خود و كليه كارمندان اين سفارت، از اين ابراز توجه و تقدير معروض مى دارد كه اين سفارت با استفاده از فرصت و مواقع مناسب، كوشش هاى مداوم خود را در اين راه ادامه خواهد داد تا حتى الامكان نتيجه بهتر و بيشترى گرفته شود.

ولى به عقيده اين سفارت بهتر است براى احتراز از تحريك احساسات تعصب آميز وهابى ها و علماى نجد، حتى المقدور در اطراف اين موضوع كمتر صحبت شود و كمتر گفت و گوى آن در مطبوعات و راديوها منعكس گردد.

راجع به ارسال نقشه ديوار و سايه بان كه درنظر است ساخته شود، چون آقاى حاج رضا مهندس ايرانى از طرف اين سفارت در تهيه نقشه مذكور شركت خواهد كرد، از اين رو به دست آوردن و ارسال نقشه ساختمان مذكور اشكالى نخواهد داشت، فعلًا اين سفارت منتظر رسيدن اعتبار دويست ليره اى است كه براى اين منظور از كميسيون حج خواسته است و براى اين كه فرصت از دست نرود، بهتر است كه از محل موجودى كميسيون دائمى حج يا از هر محل ديگرى كه ميسر باشد، در ارسال وجه مزبور تسريع شود تا بلكه به محض صدور حكم و توصيه از طرف والاحضرت اميرعبداللَّه بتوان آقاى مهندس را براى منظور فوق به مدينه منوره اعزام نمود. (1)


1- 1. شماره سند 21- محرمانه و تاريخ ارسال آن 23/ 2/ 1331 است.

ص: 112

انعكاس خبر بازسازى

انتشار خبر بازسازى بقيع، موجب خوشحالى علما، مراجع و شيعيان گرديده، برخى مطبوعات عراق اقدام به درج آن كردند و راديو ايران نيز خبرى در اين زمينه منتشر كرد.

مرحوم آيت اللَّه حسن سعيد، آقازاده مرحوم آيت اللَّه ميرزا عبداللَّه چهل ستونى كه سال ها در مسجد جامع تهران (مسجد امام فعلى) اقامه نماز جماعت مى كرد و در آن تاريخ، حدوداً سه سال بود كه در نجف مشغول به تحصيل بود، در 23 رجب سال 1371 ه. ق. در اين رابطه نامه اى به اين شرح خطاب به مظفر اعلم نوشته است:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

به عرض مى رساند مرقومه اى از جناب حجةالاسلام آقاى طالقانى زيارت گرديد كه حاكى بود از تشرّف جناب عالى به مدينه منوره و صدور قرار براى ساختمان سايه بان و ديوار جهت ائمه بقيع و حقيقتاً اين خبر، مسرت و سرورى در جامعه علمى و دينى نجف ايجاد نمود كه كم سابقه بود و چقدر جاى خوشبختى است در اين موقع كه حضرت عالى به عنوان سفارت تشريف برده ايد، اين خدمت شايان را انجام داده و اين موفقيت قابل تقدير براى جامعه تشيع مخصوصاً ملت ايران كه هميشه پرچمدار ولاى اهل بيت عليهم السلام

ص: 113

بوده به وجود آمده است و راستى اين بزرگ ترين سعادتى است كه براى شخص جناب عالى، خصوصاً و كسانى كه در اين راه سعى و كوشش نموده اند عموماً، پيش آمده و ان شاءاللَّه روزى همان اعتقاد كاملى كه در كمون ذات جناب عالى موجود است، سعى بليغ فرموده كه از اين فرصت حداكثر استفاده به دست آيد و قلوب شيعه كه سال هايى است جريحه دار گشته، التيام پذيرد و جامعه تشيع مخصوصاً، ملت ايران در سايه توجهات ائمه اطهار عليهم السلام به اوج عظمت و رفعتى كه در خور است نايل آيد.

حضور جناب علّامه جليل آقاى حاج سيدالعراقين كه در اين كار اقدامات مؤثرى نموده و زحماتى بر خود هموار ساخته اند با عرض سلام و ارادت تبريك، موفقيت كامل معظم له را خواستار، در خاتمه دوام عزت و سعادت آن جناب را از درگاه حضرت بارى تعالى مسألت. با تقديم احترامات فائقه.

ضمناً بنا به اشاره جناب آقاى طالقانى، با مراجع تقليد و بزرگان از علماى نجف مذاكراتى به عمل آمده كه تلگرافات و مكاتيبى به عنوان تشكّر از دولت سعودى در خصوص اين عمل بشود، مضافاً بر تشكراتى كه از اولياى امور دولت ايران مى گردد و قرار شد كه پس از شور، ترتيبى اتخاذ شود و چون ممكن است دولت سعودى اشخاص آن ها را تطبيق نموده، اعادى تلقى نمايند، لذا مستدعى است مقرر فرماييد مراقبت فرمايند كه رعايت احترامات لازمه بشود. به تهران

ص: 114

هم مكاتيبى نوشته شده و تصور مى رود اقداماتى بنمايند و تلگرافات يا نامه هايى بنويسند، ولى تظاهرات عمومى به بعد موكول گرديده است. ادام اللَّه بقائكم

نجف 23 رجب 1371 ه.

حسن سعيد

ص: 115

نامه مرحوم آية اللَّه العظمى حكيم رحمه الله

مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى سيد محسن حكيم، از مراجع بزرگ حوزه علميه نجف نيز در تاريخ اول شعبان 1371 ه. ق، نامه اى در اين زمينه مرقوم فرموده و از خبر بازسازى بقيع اظهار خرسندى مى كنند. متن نامه به خط آيت اللَّه حسن سعيد است كه احتمالًا وى آن را نوشته و مرحوم آقاى حكيم آن را مهر و امضا كرده اند و يا آنكه آقاى حسن سعيد نامه را به فارسى ترجمه و با خط خود آن را نوشته است.

متن نامه به اين شرح است:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

به عرض عالى مى رساند ان شاءاللَّه مزاج شريف سلامت است و توفيقات ربانى شامل حال مى باشد. مرقومه اى از جناب مستطاب عمدة العلماء الاعلام، ملاذ الاسلام آقاى حاج سيد محمدتقى طالقانى- دام عزّه- واصل شده كه بحمداللَّه والمنّه موضوع تعمير قبور ائمه بقيع عليهم السلام به صورت بناء مظلّه و تعمير حائط، مورد تصويب دولت قرار گرفته و شروع به عمليات نموده اند.

بى نهايت اين خبر در قلوب شيعه ايجاد بهجت و سرور نموده و حقيقتاً از همه جهت سزاوار است كه جامعه تشيع اظهار شادى نمايد كه خداوند متعال آن ها را موفق به چنين خدمتى نموده است. خداوند به كسانى كه در طول اين مدت

ص: 116

طويل، براى انجام اين كار قدم برداشته اند اجر جزيل عنايت فرمايد و سركارعالى كه در اين راه خدماتى انجام داده و بحمداللَّه توفيق پيدا كرده، كه در موقع تصدّى جناب عالى اين موضوع صورت عملى به خود گيرد، طول عمر عنايت فرمايد كه هميشه خدمات شايانى به شرع و متدينين بفرماييد و سعادت دارين را حاصل نماييد.

ضمناً چون اين امر مورد علاقه جامعه شيعه، بلكه مسلمين است و بايد كاملًا مورد دقت قرار گيرد تا به خواست خداوند متعال به صورتى كه در خور مقام معصومين است درآيد، لذا جمعى از علما و مؤمنين درخواست نمودند كه علاوه بر اظهار تشكرى كه از دولت و اولياى امور دولت علّيه ايران مى شود، تلگرافات و مكاتيبى به عنوان دولت سعودى مخابره گردد تا جلب عواطف آن ها نيز گرديده و در آينده بتوان از مساعدت آن ها استفاده نمود. بعضى هم معتقد بودند كه فعلًا زود است، چون علما و مراجع بايستى در خاتمه عمل اقدامى به عنوان تشكر به عمل آورند، لذا بنا بر اين شد كه از جناب عالى استفسار شود كه شرح مفصل و طرز ساختمان را با هرگونه اقدامى كه مقتضى مى دانيد كه با وضعيات محلّى و طرز فكر مطابقت دارد، مرقوم داشته و خاتمه ساختمان فعلى را اعلام فرموده تا آن چه ميسور است عمل شود، بلكه به خواست خداوند متعال و توجهات ائمه اطهار عليهم السلام رفع اين نگرانى عمومى شده و با حسن درايت و تدبر آن جناب به صورت مطلوبى خاتمه پيدا كند. توفيقات

ص: 117

جناب عالى را از پروردگار مسألت دارم.

فعلًا هرگونه ابراز تشكرى كه صلاح است از طرف اين جانب و جامعه روحانيت از دولت و كسانى كه در اين كار شركت داشته اند معمول فرماييد، موجب دعاگويى است.

محسن الطباطبايى الحكيم

شنبه، غرّة شعبان 1371 ه. ق

متن نامه آيةاللَّه حكيم

ص: 118

پاسخ مظفّر اعلم به آيت اللَّه حكيم قدس سره

آقاى مظفر اعلم در تاريخ 16 شعبان المعظم 1371 در پاسخ به نامه مرحوم آيت اللَّه العظمى سيد محسن حكيم چنين مى نويسد:

به عرض عالى مى رساند:

نامه مورخ 29/ 1/ 31 غرّه (يكم) شعبان 1371 جناب عالى كه داير بر قدردانى از اقدامات براى ساختن سايبان جلو قبور مطهر ائمه اطهار بقيع عليهم السلام بود، موجب نهايت امتنان و تشكر گرديد، اين جانب وظيفه دينى خود مى دانم كه نهايت كوشش و جديت را در اين باره مبذول نمايم تا به يارى خداوند متعال بعدها وضع قبور ائمه اطهار عليهم السلام به صورت رضايت بخش درآيد. و من اللَّه التوفيق و عليه التكلان.

اينكه جمعى از علما و مؤمنين مى خواهند تلگرافاً يا كتباً از دولت عربى سعودى قدردانى بفرمايند، ابداً صلاح نيست و خواهشمندم به آن ها بفرماييد كه چنين كارى نفرمايند؛ زيرا موضوع را بكلّى از بين مى برد و اقدامات سابق را بلااثر مى گذارد، چه، وهابى ها با تشييد (1) قبور مخالف هستند.

اين جانب از اولياى امور دولت عربى سعودى در موقع مناسب به طور مقتضى تشكر خواهم نمود و همين روزها


1- 1. ساختن بنا بر قبور.

ص: 119

يك نفر مهندس ايرانى را به مدينه مى فرستم كه نظارت نمايد تا سايه بان به طور خيلى آبرومند برپا شود.

اميدوارم ادعيه جناب عالى و حضرات علماى اعلام و مؤمنين در حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام براى اين جانب بهترين موفقيت در امور خيريه نصيب نمايد.

والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

مظفر اعلم

مظفر اعلم پاسخى نيز مشابه آن چه براى مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى سيد محسن حكيم رحمه الله فرستاده بود، براى مرحوم آيت اللَّه سيد حسن سعيد ارسال داشته است.

نامه مرحوم آيت اللَّه سيد هبةالدين شهرستانى

مرحوم آيت اللَّه سيد هبةالدين شهرستانى نيز در تاريخ 30 شعبان 1371 ه. ق. از بغداد نامه اى خطاب به مظفر اعلم نوشته و چنين مرقوم نموده اند:

پيوسته از درگاه ايزدى مزيد عزّت و خورسندى و دوام سلامتى و سعادتمندى را براى آن دوست بزرگوار، صميمانه خواستار و از قصور يا تقصير در عريضه نگارى و سپاسگزارى شرمسار و در اعتذار شهداللَّه و كفى به شهيدا، غالباً به ذكر خير و ياد خوش آن جناب مترنم و از طول فراق متألّم، مخصوصاً از اسناد اين وظيفه با اينكه

ص: 120

خيلى شريفه و كثيرةالنفع است و عموم اسلاميان و خصوص ايرانيان ... (1) ولى چون آب جده و حجاز ملايم با مرض ترش معده نيست، نگران مانده ام و منتظرم يك ساعت زودتر يا حضرت عالى به بغداد تشريف فرما شويد و يا اينكه بنده به تهران برسم و حقاً بدانيد كه در اين چندماهه مخلص مريض و بسترى، به علاوه چند مانع ديگرى كه قادر بر مراسله نبوده و همين حال مرا در مكاتبات احباب مقصر نموده تا آن جا رسيده كه جناب اشرف عالى، در كارت آقامحمدتقى شهرستانى قصور داعى را به كم لطفى تعبير فرموده و همين علالت و كسالت مزاجم باعث عدم اجابت آقايان پاكستانى گرديده، كه نتوانستم دعوت هاى آن ها را اجابت نمايم و در اين مرحله اخيره، مخلص زاده سيد جواد را به عوض خود فرستاده و بايستى امشب با طياره آن ها عودت نمايد و در مرحله پيش از اين، جناب آقاى كاشف الغطا را فرستاديم، ولى افسوس كه خيلى برخلاف ميل مردم آن جا و مردم اين جا سلوك فرموده اند، اگرچه در مراجعتشان ما را اميدوار فرمودند كه استحصال اذن تعمير بقيع شريف را به واسطه سفير سعودى، عبدالحميد خطيب و نوشته رسمى او به پادشاه حجاز و ... ليكن با كمال تأسف رييس وفد ايرانى به سوى پاكستان، يعنى آقاى حاج ميرزا خليل كمره اى تصريح نمودند كه از سفير سعودى مشاراليه


1- 1. نقطه چين مربوط به نويسنده نامه است.

ص: 121

تحقيق اين معنى را نموديم، قسم ياد نمود كه من هرگز به دولت متبوعه خودم يا به غير آن ها چيزى در اين باب ننوشته ام و ممكن نيست بنويسم؛ زيرا كه خلاف مذهب آن ها است و اگر چنين توسطى بنماييم توليد اشكال براى من خواهد نمود، سپس گفت كه شخصى با كاشف الغطا بود (يعنى سيدالعراقين) درخواست نمود با اصرار شيخ كه سفارشى براى اكرام و احترام شخص او بنويسم، من هم مانعى نديده نوشتم و به او دادم.

خلاصه، اين سوء تصرّفات سيدالعراقين و نشريات و تنويهات او خرابى و انقلابى توليد كرده كه دود و شراره اين آتش دنباله هاى بدى دارد و در هرجا با حضرت شيخ متفقاً استشهاد به مراسلات و بيانات ملازمان حضرت عالى و عكس و منقولات مزّيفة و ... و ... (1) مى نمايند (تا چه شود).

بارى، آقايانى كه از عمره رجبيه رجعت نمودند؛ خصوصاً آقاى شيخ العراقين و آقا سيد ابراهيم شهرستانى، اسرار سيدالعراقين را فاش و حقايق را بر همه روشن ساختند و توجهات عاليه را نسبت به داعى و خدمات جليله آن جناب را نَقل و نُقل مجالس نموده اند و ضمناً بشارت تشريف فرمايى موكب عالى را به مخلص داده اند، خواهشمندم كه ورود حضرت عالى در بنده منزل كه منزل خودتان است قرار فرماييد و مانند وعده سه سال قبل تخلّف نشود، دوستان


1- 1. نقطه چين ها مربوط به متن نامه است.

ص: 122

همه به عرض ارادت مترنم با مخلص.

در حاشيه آمده است:

جناب آقاى سفير كبير ايران، حسين قدس نخعى، به عرض اخلاص و سلام بالاختصاص و ذكر محامد و مناقب جناب عالى رطب اللسان و خانواده با تمام مخلص زادگان به عرض دستبوسى مصدّع اند.

هبةالدين الحسينى الشهرستانى

30 شعبان 1371

پاسخ به نامه مرحوم آيةاللَّه شهرستانى

مظفر اعلم در تاريخ شنبه 29 رمضان 1371 برابر با 1/ 4/ 1331 در پاسخ، نامه اى خطاب به آيت اللَّه آقاى سيد هبةالدين شهرستانى نوشته و پس از تعارفات مى نويسد:

چندى قبل، أعلى رقيمه كريمه شرف وصول بخشيد، از الطاف و سجاياى كريمه جناب عالى هميشه سپاسگزار هستم. اميدوارم بعد از اداى فريضه حج، زيارتى نصيب ما شود كه چند روزى به زيارت عتبات عاليات و تجديد ديدار حضرت آيت اللَّه موفق شوم. راجع به بناى سايه بان در برابر قبور ائمه بقيع عليهم السلام به طورى كه مستحضر هستند، آقايان با انتشارات بى اساس خود موضوع را متزلزل كردند، باز مأيوس نيستم و با نهايت جديت، كوشش مى كنم كه سر و وضعى به آن جا داده شود ومطمئن هستم دعاى علماى اعلام

ص: 123

ومؤمنين وصالحين درپايان مرا موفق به اين امر خير خواهد نمود. لطفاً سلام وافر خدمت آقازادگان عزيز برسانيد.

التماس دعاى مخصوص دارم والسلام خير ختام مظفر اعلم

تصوير نامه مرحوم آيةاللَّه سيد هبة الدين شهرستانى

ص: 124

تصوير نامه مرحوم آيةاللَّه سيد هبة الدين شهرستانى

ص: 125

تصوير نامه مرحوم آيةاللَّه سيد هبة الدين شهرستانى

ص: 126

تصوير نامه مرحوم آيةاللَّه سيد هبة الدين شهرستانى

ص: 127

نامه وزير دربار

علاء، وزير دربار نيز در تلگرافى در تاريخ 3/ 2/ 1321 به مظفر اعلم مى نويسد:

از قرارى كه جناب آقاى سيد محمدتقى نماينده حضرت آيت اللَّه آقاى بروجردى به معظم له اطلاع داده اند، دولت عربى سعودى درصدد است سايه بانى براى قبرهاى امامان بقيع ايجاد نمايد. خواهشمند است معلوم فرماييد از طرف دولت عربى سعودى چه اقدامى در اين باب معمول گرديده و چه عملى از تشكر و تقدير مناسب است كه از طرف مقام سلطنت در مقابل انجام اين امر از اعلى حضرت ملك ابن سعود به عمل آيد؟ زودتر اطلاع دهيد.

وزير دربار شاهنشاهى، علاء

مظفر اعلم گزارشى از اقدامات انجام شده براى وزير دربار ارسال مى دارد، امّا از آنجا كه علاء، به صورت شفاف و روشن پاسخ خويش را دريافت نمى كند لذا در تاريخ 28 آوريل 1952، مطابق با 8/ 2/ 1331 مجدداً در نامه اى خطاب به اعلم چنين مى نويسد:

جناب آقاى اعلم- جده-

فعلًا كه موافقت با ايجاد سايه بان شده است، اقدام فرماييد كه از طرف ايرانيان هزينه آن پرداخت شود و اعلى حضرت

ص: 128

همايونى شاهنشاهى به اعلى حضرت ابن سعود چنين پيشنهاد بفرمايند وگرنه، لااقل تحت نظر ايران، سايه بان به شكل آبرومندى درست شود. صريحاً نظر بدهيد آيا اقتضا دارد كه چنين تقاضايى از طرف پيشگاه بشود يا نه؟ و كار تا چه اندازه پيشرفت دارد؟

هزار و سيصد و هفت

وزير دربار شاهنشاهى، علاء

اعلم پاسخ مى دهد كه چنين پيشنهادى صلاح نيست و با آن موافقت نمى كند.

دولت سعودى تكذيب كرد

انعكاس خبر بازسازى بقيع و عدم رازدارى و بى ظرفيتى برخى افراد و انتشار اين خبر در راديو و مطبوعات، موجب شد تا دولت سعودى بلافاصله عكس العمل نشان داده، آن را تكذيب نمايد.

مظفر اعلم در اين باره مى نويسد:

شماره دفتر محرمانه: 11

تاريخ 9/ 2/ 1331

محرمانه

وزارت امور خارجه

پيرو گزارش محرمانه شماره 9، مورخ 25/ 1/ 1331 به عرض مى رساند كه، بعد از ارسال گزارش سابق، باز هم فرصتى حاصل

ص: 129

گرديد و با والاحضرت اميرعبداللَّه فيصل، كفيل نيابت سلطنت حجاز در مورد توجه به بقيع و ساختن سايه بان در مقابل قبور ائمه اطهار عليهم السلام مذاكره شد و ايشان وعده دادند كه اقدامات مربوط به اين امر به نحو عاجل شروع شود و به مقامات محلّى دستور دهند كه در هنگام شروع كار با نمايندگانى كه از طرف سفارت براى مشاهده و كمك و راهنمايى مى روند همراهى نمايند و نظرات و راهنمايى آنان را مورد توجه قرار دهند و در آن روز هم حضرت آقاى سيد محمدتقى طالقانى براى رفتن به مكه معظمه و اداى عمره مفرده، به جدّه تشريف آورده بودند و به ايشان مژده داده شد كه والاحضرت اميرعبداللَّه نهايت حسن نيت و مساعدت را درباره اين موضوع نشان مى دهند. ولى از شنيدن اين خبر در راديو تهران، اين نگرانى به وجود آمد كه مبادا انتشار و پراكنده شدن خبر اين موضوع در راديو و مطبوعات خارجى موجب شود كه علماى متعصب رياض و وهابى هاى دوآتشه، درصدد منصرف نمودن دولت سعودى از اجراى اين تصميم برآيند.

و نيز از آمدن آقاى سيد محمد خزانه (سيدالعراقين) به حجاز و فعاليت ايشان درباره همين موضوع، اين بيم و نگرانى مى رفت كه مبادا ايشان در حجاز يا در خارج، اظهاراتى [نمايند] كه با سياست دولت عربى سعودى سازش نداشته باشد و موجب انصراف دولت مذكور از همين اندازه همراهى جزئى گردد.

و بايد در ضمن اين را هم به عرض برساند كه مشاراليه،

ص: 130

داوطلب رفتن به رياض و ملاقات اعلى حضرت ملك ابن سعود گرديدند، ولى مقامات سعودى در جده به نحو احسن به ايشان فهماندند، كه بهتر است از اين عزم منصرف شوند، تا مبادا رفتن ايشان به رياض مايه ايجاد بعضى گفتگوهاى مذهبى گردد.

سپس تلگرافى از جناب آقاى علاء وزير دربار شاهنشاهى رسيد كه در آن استفسار شده بود چگونه در اين باره از اولياى دولت سعودى سپاسگزارى به عمل آيد.

در پاسخ به عرض رسيد كه: سفارت خود تشكر كرده و بهتر است فعلًا به همين اندازه اكتفا شود (رونوشت متن تلگراف و پاسخ آن به پيوست است).

اين جانب از وزارت دربار شاهنشاهى و از جناب آقاى علاء نهايت تشكر و امتنان را دارم كه قبل از هرگونه اقدامى از شخص مسؤول مقيم اين جا، كه از نزديك شاهد جريان است و درنتيجه وقوف كافى به حقيقت امر دارد، مشورت فرمودند و اتفاقات بعدى كه در ذيل به عرض مى رسد ثابت نمود كه اين مشورت تا چه اندازه عمل صائب و به جايى بوده و موجب حفظ ارزش و احترام و اهميت فوق العاده اقدامات دربار همايون شاهنشاهى گرديده است.

بارى، متأسفانه بالاخره آن چه بيم آن مى رفت واقع شد، بدين ترتيب كه گويا آقاى سيدالعراقين پس از مسافرت از حجاز، در عراق اظهاراتى نموده اند كه موضوع را بزرگ تر از حقيقت واقع جلوه گر ساخته اند و مطبوعات عراق هم خبر مذكور را با شاخ و

ص: 131

برگ زياد منتشر نموده اند و درنتيجه دولت عربى سعودى از ترس و ملاحظه اعتراض و انتقاد وهابى ها و علماى رياض مبادرت به تكذيب خبر نموده است.

(متن تكذيب كه با لحن خشكى صادر شده، با ترجمه آن به پيوست گزارش تقديم مى شود).

اكنون بيم آن مى رود كه مبادا دولت سعودى حتى از ساختن سايه بان در مقابل قبور ائمه عليهم السلام و برپا كردن ديوار ولو براى مدت موقّتى خوددارى كند و بدين ترتيب دخالت اشخاص غير مسؤول، زحمات كوشش هاى يك سفارت خانه را درباره موضوعى كه مورد توجه مسلمانان جهان، خصوصاً ملت ايران و دولت شاهنشاهى است برباد دهد.

البته اين جانب سعى بليغ خواهد نمود كه اين اتفاق غيرمترقبه در جريان توافقى كه حاصل شده مؤثر نگردد و مقامات سعودى از ساختن سايه بان و ديوار براى بقيع منصرف نشوند، ليكن اطمينان ندارد كه مساعى ما در حال حاضر منتج نتيجه عاجل شود و شايد همان طور كه احتمال داده مى شود، كار ساختمان به تعويق افتد.

اميد است كه حسن نيت والاحضرت اميرعبداللَّه و نظر مساعد ايشان به جلوگيرى از توسعه عكس العمل تكذيب مذكور كمك كند.

ديروز تلگراف ديگرى نيز از جناب آقاى علاء وزيردربار شاهنشاهى در اين باره رسيد كه رونوشت متن آن به پيوست و

ص: 132

واضح است كه با جريان هاى اخير، ديگر نمى شود فعلًا درباره اين موضوع پيشنهاد جديدى داد، يا اقدام تازه اى نمود و بايد منتظر روشن شدن نظر قطعى دولت سعودى نسبت به اين امر گرديد و كوشش كرد كه نقشه و تصميم سابق به هم نخورد.

وزير مختار شاهنشاهى- مظفر اعلم

رونوشت نامه بالا، عطف به تلگراف 103 براى استحضار وزارت دربار شاهنشاهى تقديم مى شود تا از اتفاقات جديدى كه دراين باره رخ داده و وضع فعلى، امر استحضار حاصل فرمايند.

متن تكذيب نامه

سرانجام اين نگرانى تحقّق يافت و دولت سعودى رسماً خبر ترميم و تعمير و يا احداث ساختمان در قبرستان بقيع را تكذيب كرد.

متن تكذيبيه در تاريخ 27 آوريل 1952 مطابق با 7/ 2/ 1331 در روزنامه شماره 1171 روزنامه البلاد سعودى چاپ مكه مكرمه منتشر گرديد.

روزنامه البلاد السعوديه چاپ مكه معظمه

شماره 1171- 27 آوريل 1952 (7/ 2/ 1331)

متن عربى

اشادة قبور ائمة البقيع

انتشرت بعض الصحف العراقية واذاعت بأنّ جلالة الملك

ص: 133

المعظم قد وافق على اشادة قبور ائمة البقيع و أنّه قد بوشر فعلًا بالبناء فيها ذلك بناء على المساعي التي بذلها محمد حسين كاشف الغطاء بواسطة سيد العراقين الذي سافر من النجف إلى الحجاز مزوّداً بتوصيات الشيخ كاشف الغطاء و الحكومة العربية السعودية، إذ تكذّب هذا الخبر تكذيباً قاطعاً تؤكد بأنّها لاتوافق على أمر يخالف الدين الإسلامي الحنيف و أوامر الرسول- صلى اللَّه عليه و سلم- و ما كان عليه السلف الصالح.

ترجمه فارسى

تعمير قبور ائمه بقيع

بعضى از روزنامه هاى عراق انتشار و شهرت داده اند كه اعلى حضرت با تعمير قبور ائمه بقيع موافقت كرده اند و از هم اكنون كار تعمير و ساختمان آغاز گرديده است و اين را نتيجه فعاليت هاى محمد حسين كاشف الغطاء به توسط سيدالعراقين كه با سفارش هاى شيخ كاشف الغطاء از نجف به حجاز آمده بوده است دانسته اند. دولت عربى سعودى در حالى كه اين خبر را جداً تكذيب مى نمايد، تأكيد مى كند او با امرى كه مخالف دين حنيف اسلام و دستورهاى حضرت پيغمبر- صلى اللَّه عليه و سلم- و طريقه سلف صالح است موافقت نمى كند.

ص: 134

نامه آقاى سيد ابراهيم شهرستانى

آقاى سيد ابراهيم شهرستانى نيز خطاب به مظفر اعلم مى نويسد:

مقام منيع محترم حضرت مستطاب اجلّ اكرم عالى آقاى مظفر اعلم- دامت شوكته-

به عرض عالى مى رسانم:

لايزال دوام عزّ و شوكت و صحت و سلامتى وجود ذى جود محترم حضرت عالى را از درگاه احديت جلّ اسمه خواهانم، به جاه محمد و آله الطاهرين عليهم السلام.

بعداً آنكه لسان و قلمم الكن و قاصر است از آنكه بتوان شكر و امتنان از توجهات و مراحم مبذوله از ناحيه حضرت عالى را، نسبت به اين دعاگوى صميمى بنمايم و از زمان ورودم به عراق، در جميع مجالس و محافل مترنم به اخلاق حسنه آن بزرگوار بوده و مى باشم.

قضيه تعمير بقعه بقيع بغرنج عجيبى شده، آنچه مشاهداتم بود بيان كرده ام و ليكن از ناحيه حضرت آقاى كاشف الغطا- دامت بركاته- به اغراء و تجاهلات سيدالعراقين در نجف و جاهاى ديگر، انتشاراتى و بيانيه اى پخش شده، البته تكذيب حكومت سعودى را ملاحظه نموده ايد، لذا نسخه اى از بيانيه آقاى كاشف الغطاء را هم لفّاً ارسال، ملاحظه بفرماييد.

ص: 135

در خاتمه عزت و سعادت و ظفر و نجاح آن وجود ذى جود حضرت عالى را از خداوند متعال خواستارم.

والسلام عليكم ورحمةاللَّه و بركاته

سيد ابراهيم شهرستانى

پاسخ مظفر اعلم

آقاى اعلم در پاسخ به نامه آقاى سيد ابراهيم شهرستانى چنين مى نويسد:

دوست عزيزم حضرت آقاى سيد ابراهيم شهرستانى- دام عزّه-

نامه گرامى كه پر از الطاف و عواطف مهرآميز بود، عزّ وصول بخشيد. آن چه وظيفه بود به عمل آورديم و خودمان را مقصر مى دانيم و از خداوند تبارك و تعالى توفيق مى خواهيم كه بتوانيم هرچه بيشتر به حجاج ارجمندخانه پاك او، مخصوصاً برادران و دوستان خدمت نماييم.

براى تعمير بقعه مطهر بقيع، كوشش هاى خود را بى سروصدا و آرام ادامه مى دهيم و اميدواريم به تدريج موقعيت هايى به دست آوريم، البته ياورى و همراهى دعوات برادران با ايمان و انفاس علماى بزرگوار دين شرط است و چون هدفى كه ما داريم، بى شك مورد پسند خداى جهان و اولياى مقدس و معظم اوست، رجاء واثق داريم كه دير يا زود

ص: 136

به مقصود برسيم، از لطف و مهربانى حضرت علّامه، آقاى سيد هبةالدين شهرستانى نهايت تشكر و امتنان را دارم و خواهشمندم مراتب ارادت و عرض سلام مرا خدمت ايشان تقديم داريد.

همكاران، آقايان رائد و شريعت، از اظهار محبت شما سپاسگزارند و به عرض سلام مصدع هستند و التماس دعا در حرم مطهر حضرت سيدالشهدا عليه السلام دارند.

پى گيرى هاى بعدى

على رغم تكذيب دولت سعودى، موضوع از سوى مظفر اعلم پيگيرى و در ملاقات هاى بعد با مقامات آن كشور مجدداً مطرح مى شود.

در گزارش شماره 17 مورّخ 16/ 2/ 1331، اعلم خطاب به اداره اول سياسى وزارت امور خارجه چنين آمده است:

اداره دفتر محرمانه

شماره: 17

تاريخ: 16/ 2/ 1331

محرمانه

وزارت امور خارجه- اداره اول سياسى

پيرو گزارش محرمانه شماره 11 مورّخ 9/ 2/ 1331 و عطف به نامه محرمانه شماره 498 مورخ 1/ 2/ 1331 آن اداره اشعار

ص: 137

مى دارد كه:

اخيراً فرصت ملاقاتى با والاحضرت اميرعبداللَّه فيصل (كفيل نيابت سلطنت حجاز و وزير كشور و بهدارى) دست داد و اينجانب راجع به تكذيبى كه دولت سعودى در موضوع تعمير بقيع منتشر كرده، از ايشان گله نمودم.

ايشان پاسخ دادند كه تكذيب مذكور، فقط تكذيب مندرجات روزنامه هاى عراق راجع به تجديد قبور ائمه بقيع مى باشد و موضوع موافقت با ساختن ديوار و سايه بان به قوت خود باقى است و اين تكذيب تغييرى در اجراى اين نقشه به وجود نخواهد آورد. سپس اضافه كردند كه ما از اول گفته ايم و اكنون هم تكرار مى كنيم كه تعمير قبور ائمه بقيع نمى تواند مورد موافقت دولت عربى سعودى قرار گيرد؛ زيرا با معتقدات مذهبى توافق ندارد و علماى مذهبى ما آن را نمى پذيرند.

اين ملاقات و مذاكره، چون در يكى از ميهمانى ها اتفاق افتاده بود، مجال بيشترى وجود نداشت تا صحبت هاى ديگرى بشود.

اميدوار است در آينده بتوان وقت ملاقات مفصلى از والاحضرت اميرعبداللَّه گرفت تا در آن ملاقات، موضوع كمك ايران به ساختمان سايه بان و ديوار بقعه بقيع، با ايشان مورد مذاكره قرار بگيرد.

اما راجع به جلب موافقت اولياى دولتِ عربىِ سعودى، براى تعمير خود قبور ائمه اطهار عليهم السلام، يا ايجاد ساختمان هايى غير از

ص: 138

سايه بان و ديوار در بقعه مذكور، بايد به عرض برساند كه فعلًا هيچ گونه زمينه اى براى اين موضوع وجود ندارد و هرگونه كوششى كه تاكنون در اين راه مبذول شده، به نتيجه نرسيده است و اقلًا در حال حاضر دولت سعودى آماده نيست، هيچ گونه روى موافقتى به اين موضوع نشان دهد و چه والاحضرت اميرفيصل و چه والاحضرت اميرعبداللَّه فيصل و چه ساير رجال عالى رتبه دولت عربىِ سعودى، تاكنون بارها تأكيد كرده اند و باز هم تأكيد مى كنند كه نبايد انتظار موافقتى را در اين مورد از دولت عربى سعودى داشت.

چنان كه اين جانب از نزديك شاهد هستم و آن جناب هم استحضار كامل دارند، هنوز نفوذ علماى وهابى در دستگاه دولتى عربى سعودى بسيار قوى است، تا جايى كه در هر شهرى از اين كشور هيئتى به نام هيئت امر به معروف هست كه از دولت حقوق مى گيرند و كارشان اين است مراقب باشند و نگذارند امورى مخالف دين (يا مذهب وهابى درحقيقت) صورت گيرد و اين هيئت حتى در موضوع واردات گمركى نظارت دارند و نمى گذارند كتاب هاى مورد مخالفت مذهب وهابى، يا فيلم هاى سينما يا گرامافون و صفحه يا از اين قبيل كالاها وارد مملكت شود و آن چه از اين گونه چيزها در كشور سعودى ديده مى شود، همه اش به طور قاچاق و مخفى داخل شده است و همين چند هفته پيش بود كه در جده اطلاع حاصل كردند كه شخصى در خانه اش سينما دارد و اشخاص به طور پنهانى با دادن مبلغى مى روند و در منزل او از

ص: 139

تماشاى فيلم هاى سينمايى استفاده مى كنند، درنتيجه فوراً به خانه او رفتند و دستگاه سينما و كليه فيلم ها را بيرون آوردند و در ملأ عام آتش زدند و خود صاحب خانه را مجازات نمودند.

از اين رو تصور مى شود بهتر است در وضع حاضر، به همين اندازه موافقتى كه حاصل شده اكتفا گردد و از اقدامى كه نتيجه مثبتى نخواهد داد خوددارى شود.

وزيرمختار شاهنشاهى- مظفر اعلم

ديدار با امير عبداللَّه فيصل

شماره محرمانه: 21

تاريخ: 23/ 2/ 1331

محرمانه

وزارت امور خارجه- اداره اول سياسى

پيوند گزارش محرمانه شماره 17 مورخ 16/ 2/ 1331 اشعار مى دارد كه عصر چهارشنبه ماه جارى، بنا به تعيين وقت قبلى با والاحضرت اميرعبداللَّه فيصل، كفيل نيابت سلطنت حجاز و وزير كشور و بهدارى ملاقاتى دست داد. در اين ملاقات، موضوع اعزام آقاى حاج رضا مهرآيين مهندس ايرانى از طرف سفارت براى نظارت و راهنمايى در ساختمان و ديوار و سايه بان بقيع از نو مطرح و مورد تأييد ايشان واقع گرديد و قرار شد سفارشى به اولياى امور محلّى مدينه منوره بنويسند تا وسايل تسهيل كار آقاى حاج رضا

ص: 140

مهندس را فراهم كنند.

راجع به كمك ملت ايران به اين ساختمان، با وجود اينكه اين جانب پيش بينى مى نمودم كه بعيد است چنين تقاضايى پذيرفته شود و سابقه تعمير و مرمت حرم مطهر حضرت پيغمبراكرم صلى الله عليه و آله كه اعلى حضرت ملك عبدالعزيز بن سعود، حاضر نشد اعانه و كمك مصرى ها و ساير مسلمانان جهان را قبول كند، اين ظن و پيش بينى را تقويت مى كرد، مع ذلك احساسات پاك هم ميهنان را در اين باره تشريح نمودم و بيان داشتم كه چقدر مايه مسرت و سرفرازى ايرانيان مى شود كه بتوانند در اين عمل خير، كمك كنند.

والا حضرت امير عبداللَّه در پاسخ فرمودند:

اين كار كوچك است و ارزش كمك را ندارد و ما همه در اين جا خدمتگزاران عالم اسلام هستيم و پول ما و پول شما با هم فرقى ندارد و اميدواريم در كارها و نقشه هاى بزرگ ترى بتوانيم از كمك هاى بى دريغ ملت ايران برخوردار شويم و بدين ترتيب با لحن مؤدبانه و آراسته اى از قبول پيشنهاد ما معذرت خواستند.

تشكر از تلاش هاى سفارت

پس از اين ملاقات، نامه شماره 432/ 5376 مورخ 16/ 2/ 31 كه مبنى بر تقدير از كوشش هاى اين سفارت و ترغيب و تشويق در احراز موفقيت هاى بيشترى در اين باره بود رسيد. اين جانب با اظهار تشكر و امتنان بى پايان از طرف خود و كليه كارمندان اين سفارت،

ص: 141

ازاين ابراز توجه و تقدير، معروض مى دارد كه اين سفارت با استفاده از فرصت و مواقع مناسب، كوشش هاى مداوم خود را در اين راه ادامه خواهد داد تا حتى الامكان نتيجه بهتر و بيشترى گرفته شود.

ولى به عقيده اين سفارت بهتر است براى احتراز از تحريك احساسات تعصب آميز وهابى ها و علماى نجد، حتى المقدور در اطراف اين موضوع كمتر صحبت شود و كمتر گفتگوى آن در مطبوعات و راديوها منعكس گردد.

راجع به ارسال نقشه ديوار و سايه بان كه در نظر است ساخته شود، چون آقاى حاج رضا مهندس ايرانى از طرف اين سفارت در تهيه نقشه مذكور شركت خواهد كرد، از اين رو به دست آوردن و ارسال نقشه ساختمان مذكور اشكالى نخواهد داشت. فعلًا اين سفارت منتظر رسيدن اعتبار دويست ليره اى است كه براى اين منظور از كميسيون حج خواسته است و براى اينكه فرصت از دست نرود، بهتر است كه از محل موجودى كميسيون دائمى حج يا از هر محل ديگرى كه ميسر باشد، در ارسال وجه مزبور تسريع شود تا بلكه به محض صدور حكم و توصيه، از طرف والاحضرت اميرعبداللَّه، بتوان آقاى مهندس را براى منظور فوق به مدينه منوره اعزام نمود. وزير مختار شاهنشاهى- مظفر اعلم

رونوشت بالا در تعقيب نامه محرمانه شماره 11 مورخ 9/ 2/ 1331 براى استحضار وزارت دربار شاهنشاهى تقديم مى گردد.

وزير مختار شاهنشاهى- مظفر اعلم

ص: 142

سؤال از وزير امور خارجه

در همين زمان آقاى دكتر متين دفترى، سناتور مجلس سنا، سؤالى را از وزير امور خارجه وقت در مجلس مطرح و خواستار پاسخ گويى به آن مى شود. وزير خارجه، آقاى دكتر كاظمى نيز روز دوشنبه مورخ 22/ 2/ 1331 ه. ش. در مجلس سنا حاضر و توضيحاتى را ارائه مى كند. متن توضيحات در سند زير آمده است:

اداره اول سياسى

شماره: 69

تاريخ: 9/ 2/ 31

وزارت امور خارجه

سفارت شاهنشاهى ايران

جده

اخيراً از مجلس سنا سؤالى راجع به تعمير قبور ائمه اطهار عليهم السلام از جناب آقاى وزير امور خارجه به عمل آمده بود. اينك به پيوست متن كامل پاسخى كه در جلسه روز دوشنبه 22/ 2/ 1331 مجلس سنا در اين باب داده شده است، براى اطلاع آن سفارت شاهنشاهى به پيوست فرستاده مى شود. وزير امور خارجه

وزارت امور خارجه

در پاسخ سؤالى كه سناتور محترم جناب آقاى دكتر متين دفترى در موضوع قبور ائمه اطهار عليهم السلام در بقيع فرموده بودند، لازم

ص: 143

مى داند خلاصه اى از جريان امر و اقداماتى كه تاكنون از طرف وزارت امور خارجه به عمل آمده است به عرض برسانم.

تعمير قبور ائمه اطهار در بقيع با ابراز علاقمندى كه سال ها است از طرف ملت و دولت ايران به عمل آمده، مسبوق به سوابق ممتدى است و انجام اين منظور همواره مورد نظر و تقاضاى دولت و ملت ايران بوده و مى باشد. نمايندگى هاى ايران در خارجه با وجود اشكالات و موانع زياد، هر موقع مناسبى كه به دست آورده اند با مقامات مؤثر و عالى رتبه كشور عربى سعودى تماس گرفته و اهميت موضوع را متذكر گرديده اند، من جمله اقداماتى است كه در دوره سفارت كبراى سناتور محترم، جناب آقاى دشتى در مصر به عمل آمده و ملاقاتى كه در اين باب با والاحضرت اميرفيصل نايب السلطنه و وزير امور خارجه كشور عربى سعودى در سال 1329 به عمل آورده و اشكالات موجوده را ضمن گزارش مفصلى به اطلاع وزارت امور خارجه رسانيده اند.

اين جانب هم در يك ساله اخير، از عدم موفقيت هاى قبلى مأيوس نگرديده و با اعزام وزيرمختار جديد به جده و صدور تعليمات لازمه درباره تعمير بقاع متبركه بقيع، اقدامات جدّى به عمل آورده و دستورهاى مكررى در عرض چند ماه اخير صادر نمودم.

در اين اواخر، پس از ملاقاتى كه نماينده ايران در جده با والاحضرتين اميرفيصل نايب السلطنه و وزير امور خارجه و اميرعبداللَّه وزير كشور عربى سعودى به عمل آوردند و انتظار ملت و

ص: 144

دولت ايران را از اولياى كشور عربى سعودى در اين باب جداً متذكر گرديده اند، درنتيجه اين اقدامات و توجهات و علاقه مندى هايى كه در پاره اى از محافل مهم اسلامى نسبت به اين امر ابراز شده، موافقت هايى حاصل شده ودستورهاى لازم به اميرمدينه ابلاغ گرديده است كه در تعمير ديوار قبور ائمه اطهار عليهم السلام و ساختمان سايه بان در بقيع اقدام لازم به عمل آورند و موضوع به اداره توسعه حرم كه مدتى است مشغول خالى كردن و توسعه اطراف حرم مطهر نبوى مى باشند واگذار گرديده است كه ضمن كارهاى ديگر خود، اين موضوع بقيع را نيز انجام دهند و حتى يك نفر مهندس ايرانى مقيم آن كشور، درباره تعمير قبور ائمه اطهار عليهم السلام شركت خواهد داشت.

البته وزارت امور خارجه تعمير ديوار بقيع و ايجاد سايه بان مختصرى را كافى ندانسته و دستور لازم به سفارت شاهنشاهى در جده داده است تا اقدامات و مذاكرات خود را تعقيب و توجه اولياى محترم دولت عربى سعودى را به اهميت موضوع بيش از پيش جلب و تقاضا نمايند در اقدامى كه مورد نظر و تقاضاى جامعه مسلمين و عالم تشيع و ايرانيان مى باشد توجه سريع و لازم مبذول دارند.

سؤال فروزانفر از وزير خارجه

مجدداً در تاريخ 28/ 3/ 1331 آقاى فروزانفر، سناتور وقت از رياست مجلس سنا مى پرسد:

خواهشمند است مقرر فرماييد سؤال زير براى آقاى وزير امور

ص: 145

خارجه ارسال شود تا براى اداى جواب در مجلس سنا حاضر شوند.

سؤال: آيا تعمير بقاع متبركه چهار امام شيعه كه در اين باب نيز چندى قبل سؤال شده بود، انجام شده است يا خير؟

وزير خارجه وقت، آقاى كاظمى پاسخ مى دهد:

در پاسخ سؤال جناب آقاى فروزانفر، سناتور محترم، راجع به تعمير قبور ائمه اطهار عليهم السلام لازم مى دانم توجه آقايان سناتورهاى محترم را به بياناتى كه در جلسه دوشنبه 22/ 2/ 1331 در پاسخ سؤال جناب آقاى دكتر متين دفترى ايراد نمودم، جلب كنم:

در آن موقع به عرض رسانيدم كه در اثر اقداماتى كه در يك ساله اخير به عمل آمده است، اولياى محترم دولت عربى سعودى، موافقت كرده اند كه در تعمير ديوار قبور ائمه اطهار عليهم السلام و ساختمان سايه بان در بقيع اقدام لازم به عمل آورند و صحبت از تجديد بناى قبور ائمه اطهار عليهم السلام در بقيع در بين نبوده تا انصرافى از آن حاصل شده باشد. حالا اگر اشخاص غير مسؤولى براى تظاهر و خودنمايى، چه در ايران و چه در عراق، اظهارات مبالغه آميزى كرده باشند، جز اينكه به اجراى اصل منظور، صدمه زده باشند، نتيجه ديگرى نداشته و ندارد و لذا به نظر اين جانب بهتر است همواره در اين قبيل امور فقط نسبت به بيانات و اظهارات مقامات مسؤول توجه فرموده و هرگونه توضيحى هم كه لازم باشد از وزارت خارجه مربوطه بخواهند تا ابهامى در اصل موضوع حاصل نشده و سوء تفاهمى از اظهارات مبالغه آميز ديگران ايجاد نگردد.

ص: 146

با عرض مراتب بالا در تأييد توضيحات قبلى خود، به عرض آقايان محترم مى رسانم كه اخيراً نيز دستورات جديد و مؤكّدى براى انجام منظور به سفارت شاهنشاهى در جده صادر شده و اميدوار است نتيجه رضايت بخشى حاصل و انجام اين امر در آينده پايه و اساس موفقيت هاى مهم ترى در اين زمينه بشود.

ديدار مجدد اعلم با امير فيصل

مظفر اعلم وزير مختار شاهنشاهى، در تاريخ 10/ 4/ 31 بار ديگر اقدام به ملاقات با امير فيصل، نايب السلطنه حجاز كه به دليل فصل گرما در طائف به سر برده، مى نمايد و در گزارش خود مى نويسد:

اين جانب، هم براى خداحافظى به مناسبت مسافرت به حبشه و نيز براى تجديد جلب توجه معظم له به موضوع ساختمان سايه بان و ديوار بقيع، همچنين براى مذاكره در موضوع دعوتى كه بايد طبق نامه محرمانه شماره 1778 مورخ 31/ 3/ 1331 به نمايندگى از طرف جناب آقاى دكتر مصدق، نخست وزير، از معظم له براى مسافرت به ايران به عمل آيد ... لازم ديد به طائف برود و معظم له را ملاقات كند ....

پايان كار

ملاقات ها و گفتگوها همچنان ادامه مى يابد، سفرا تغيير مى كنند و نفرات بعدى نيز تلاش هاى گذشتگان را با قوّت و ضعف دنبال

ص: 147

مى نمايند، تا آنكه بالاخره در سالهاى اخير در نزديكى قبور ائمه بقيع سايه بانى احداث نموده و راهروهاى بقيع را نيز با موزاييك هاى سيمانى فرش كرده اند، ديوار و محوطه جلو بقيع نيز بازسازى شده است، ليكن از تجديد بناى قبور امامان و بازسازى قبور شخصيت هاى مدفون در بقيع خبرى نيست.

هم اكنون قبور چهار امام شيعه و قبور بسيارى از افتخار آفرينان صدر اسلام و چهره هاى مورد احترام مذاهب اسلامى در زير آفتاب و در معرض باد و باران قرار دارد و هر زائرى را با تأثّر شديد روبرو مى كند و همه را به چاره انديشى دعوت مى نمايد.

اميد آنكه رؤساى كشورهاى اسلامى، تمامى پيروان مذاهب اسلامى و احزاب و گروه هاى اسلامى براى حل اين مشكل اقدام و از دولتمردان سعودى بخواهند هر چه سريعتر بقيع را از اين حالت غريبانه خارج نموده، آن را به عنوان يك اثر جاودانه در تاريخ اسلام احيا و پاسدارى نمايد.

در پايان براى كسانى كه مايل به تحقيق و پژوهش بيشتر در اين زمينه مى باشند، چند سند ديگر را نيز به نقل از كتاب «اسناد روابط ايران و عربستان سعودى» كه به كوشش آقاى على محقق تهيه و تدوين گرديده، نقل مى نمايم:

تاريخ سند: 24/ 6/ 1322

فرستنده: سفارت ايران در قاهره

گيرنده: وزارت امور خارجه

ص: 148

موضوع: تعمير ابنيه و بقاع متبركه بقيع

نمره: 135 محرمانه

وزارت امور خارجه

نامه شماره 2100 مورخ 20/ 5/ 1322 با رونوشت نامه وزارت دربار شاهنشاهى در خصوص استدعاى حضرت آيت اللَّه قمى از پيشگاه اعلى حضرت همايون شاهنشاهى، راجع به تعمير ابنيه و بقاع متبركه مدينه منوره رسيد. با وجود اين كه معلوم بود دولت عربى سعودى با انجام اين تقاضا مطابق منظور حضرت آيةاللَّه قمى موافقت نمى كند، به خيال اين كه هرقدر در اين موضوع پيشرفت شود و وضعيت قبور و بقاع متبركه مزبور بهبودى يابد، منظور آقايان علما تا اندازه اى عملى مى شود، كاردار سفارت عربى سعودى (1) را ملاقات و پس از ذكر مقدمه مناسبى راجع به روابط حسنه بين ايران و كشور عربى سعودى و رابطه اسلاميت كه دو ملت برادر را به هم ارتباط داده و تشريح همبستگى و علاقه فوق العاده ايرانيان به مكه معظمه كه كعبه تمام مسلمانان است و به مدينه منوره كه مرقد حضرت پيغمبر اسلام در آنجاست، مطلب را آغاز و اظهار نمودم:

به طورى كه اطلاع داريد در آغاز ورود اعلى حضرت ملك ابن السعود به حجاز، ابنيه اى كه روى قبور بقيع بود ويران گرديد و اين


1- 1. كه شخصى بدوى نجدى و وهابى متعصبى است [توضيح در حاشيه سندآمده است].

ص: 149

قبور كه متعلق به بزرگان اسلام و افتخار عالميان است، بيم آن مى رود كه به مرور به كلى نابود گردد و هيچ علامت و مشخصاتى كه آن ها را از ساير قبور مشخص و متمايز نمايد ندارد. اگر دولت عربى سعودى موافقت نمايد، خيلى مايه خرسندى دولت ايران و تمام ايرانيان خواهد بود كه اين اماكن متبركه را تعمير نمايند.

نامبرده اظهار داشت كه:

بناى ابنيه روى قبور مطابق احاديث صحيحه ممنوع و برخلاف شرع است! (احاديثى هم در تأييد اظهارات خود ايراد كرد) و گفت به علاوه، دور اين قبور سنگ چينى شده و معروف است كه قبور متعلق به چه اشخاصى است، لذا موردى نيست كه براى تشخيص قبور مزبور از ساير قبور اقدامى شود!

در پاسخ گفتم البته در اجراى اين تقاضا اوامر شرع بايد كاملًا اجرا شود، دولت ايران نيز كه كاملًا پايبند شرع و مطيع اوامر آن مى باشد، هيچ وقت تقاضاى مخالف شرع نمى نمايد.

البته در اساس اسلام اختلافى بين مذاهب مختلف نيست، ولى راجع به امور فرعى ممكن است اختلاف نظريه هايى بين علما وجود داشته باشد و در تشخيص صحت و يا عدم صحت احاديث نبوى نيز نظر متفاوت است و درنتيجه اين اختلاف نظر، قسمت اعظم مسلمانان عالم، مانند مسلمانان مصر و عراق و ايران و سوريه و افغانستان بناى ابنيه را روى قبور بزرگان مخالف شرع نمى دانند، مشروط بر اين كه نسبت به قبور مزبور بيش از آن كه شرع اجازه مى دهد در تجليل و تقديس اغراق نشود.

ص: 150

منظور ما از اين تقاضا اين نيست كه قبور مزار اشخاص گردد، مقصد اصلى آن است كه با بناى مختصرى در روى قبور مزبور و تشخيص آن ها و ذكر صاحبان قبور از فقدان اثر و مجهول گرديدن صاحبان قبور جلوگيرى شود. البته چون فعلًا تاريخ وجود ابنيه بر روى قبور مزبور نزديك است و بيش از چند سال از ويران شدن آن نگذشته است و قبور مشخص و صاحبان قبور معروف همگان مى باشند، ولى به متمادى ايام ممكن است اين موضوع از نظرها محو گردد.

كاردار سعودى در پاسخ گفت:

البته تا آن جايى كه شرع اجازه دهد در انجام تقاضاى دولت شاهنشاهى موافقت مى شود و اضافه نمود كه تشخيص قبور به وسيله سنگ چينى اطراف آن و گذاردن سنگ قبر شرعاً مانعى ندارد، ولى بيش از آن مطابق مذهب وهابى كه مذهب رسمى دولت عربى سعودى است ممنوع مى باشد و در هر حال اجراى اين امر هم تا حدودى كه شرع اجازه مى دهد به هزينه خود دولت عربى سعودى انجام خواهد شد و به هيچ وجه اجازه نمى دهند سايرين به هزينه خود اين كار را بكنند.

در خاتمه مذاكرات و اصرار اين جانب قرار شد در اين باب يادداشت كتبى به سفارت عربى سعودى نوشته شود كه به وسيله مقتضى به وزارت خارجه عربى سعودى ابلاغ نمايند.

يادداشت تهيه و ارسال گرديد. تصور نمى كنم به اين ترتيب نتيجه به دست بيايد، اگر موافقت فرمايند كه امسال شخصاً به حجاز

ص: 151

و مكه مشرف شوم، ممكن است با اميرفيصل نايب السلطنه و وزير خارجه حجاز كه قدرى افكارش روشن تر از پدر است مذاكراتى بنمايم. شايد بعون اللَّه نتيجه به دست آيد.

اگر رفتن اين جانب تصويب گردد، بايد قبل از وقت اعتبار مسافرت كافى حواله شود.

سفير كبير ايران

محمود جم

تاريخ سند: 6/ 7/ 1322

فرستنده: سفارت ايران در قاهره

گيرنده: وزارت امور خارجه

موضوع: پيگيرى وعده ابن السعود در مورد تعمير قبور بقيع

نمره: 140 محرمانه

وزارت امور خارجه

در پيرو گزارش شماره 135 محرمانه حجاز مورخه 24/ 6/ 1322 راجع به استدعاى حضرت آيت اللَّه قمى از پيشگاه اعلى حضرت همايون شاهنشاهى درباره تعمير ابنيه و بقاع متبركه مدينه منوره اشعار مى دارد:

به طورى كه آگهى دارند پس از ورود وهابى ها به مكه و وصول خبر ويران نمودن بعضى از بقاع متبركه در آن جا در موقعى كه هنوز بين سلطان ابن السعود و ملك على فرزند شريف حسين جنگ

ص: 152

ادامه داشت، جناب آقاى غفار جلال، وزير مختار دولت شاهنشاهى در مصر، از طرف دولت شاهنشاهى براى رسيدگى به اوضاع و اجراى مذاكرات لازمه، مأمور مسافرت به حجاز شد، آقاى محمدرضا گلستانه مأمور محاسبات اين سفارت كه به سمت مترجم عربى در مصاحبت جناب آقاى جلال به حجاز مسافرت نموده بودند اظهار مى دارد، به طورى كه در خاطر دارد در آن موقع پس از مذاكرات زياد در اين باب، سلطان ابن السعود از رفتار وهابيان كه بعضى از بقاع متبركه (قبر و خانه حضرت خديجه و غيره) را خراب كرده بودند عذرخواهى نموده و وعده داده بودند كه اگر دولت شاهنشاهى مايل به تعمير خرابى ها باشد ممانعت ننمايد.

و به قرارى كه از پرونده امر فهميده مى شود عين مراسلات ابن السعود خطاب به والاحضرت اقدس پهلوى كه در آن موقع نيابت سلطنت عظمى را داشتند به پيوست گزارش شماره 230 مورخه 27 آبان ماه 1304 به وزارت امور خارجه فرستاده شده است (رونوشت نامه مزبور براى مزيد آگهى به پيوست تقديم مى گردد.)

متمنى است با مراجعه به پرونده هاى موجوده، رونوشتى از مكاتبات نامبرده تهيه و به اين سفارت ارسال فرمايند تا در صورتى كه حقيقتاً مدرك صحيحى راجع به وعده هاى ملك ابن السعود در دست باشد مورد استفاده قرار دهد.

سفير كبير

ص: 153

تاريخ سند: 23/ 10/ 1332

فرستنده: وزير امور خارجه

گيرنده: سفارت خانه هاى ايران در قاهره- كراچى- جده

موضوع: استعلام در باب اخبار مربوط به تعمير قبور بقيع

نمره: 3074/ 38716

سفارت كبراى شاهنشاهى ايران- قاهره

سفارت كبراى شاهنشاهى ايران- كراچى

سفارت كبراى شاهنشاهى ايران- جده

به طورى كه استحضار دارند كليه كشورهاى اسلامى و مخصوصاً كشور ايران سال ها است كوشش مى نمايند به هر وسيله ممكن شود، ساختمان بقاع متبركه در شهر مدينه به صورتى كه قبلًا اولياى كشور عربستان سعودى با آن موافقت نموده اند، يعنى بناى يك مسجد در محوطه بقيع و يك سايه بان در اطراف آن انجام گردد. ولى اولياى كشور عربستان سعودى هميشه به تعلل و مسامحه گذرانده، نه خودشان اين ساختمان را شروع نموده و نه حاضر شده اند به ساير كشورهاى اسلامى اجازه دهند مستقيماً و به خرج خودشان ساختمان را به نحو مذكور شروع نمايند.

اخيراً به طور تواتر از خبرگزارى هاى جرايد اطلاع رسيد در ملاقاتى كه بين نخست وزير كشور افغانستان و اولياى كشور عربستان سعودى در موقع حج سال گذشته روى داده است،

ص: 154

اعلى حضرت فعلى پادشاه كشور عربستان سعودى كه در آن موقع با سِمت ولايت عهد و نيابت سلطنت امور كشور را زيرنظر داشته به جناب آقاى نخست وزير صريحاً وعده داده اند كه اين منظور را انجام دهند.

چون در سنوات سابقه هم، مكرر اولياى كشور عربستان سعودى مواعيد مساعد به نمايندگان دولت شاهنشاهى ايران داده و به ساير كشورهاى اسلامى هم كه در اين مورد اظهارى نموده اند وعده مساعد داده، ولى تاكنون هيچ يك را عملى ننموده اند و مقصود آن ها تسامح بوده است. بنابراين خواهشمند است از هر مقامى كه ممكن است، تحقيقات عميق به عمل آورده، در صورتى كه واقعاً اولياى كشور عربستان سعودى به قول خود وفا و اين مقصود را عملى نمايند، مراتب را اعلام فرماييد و اگر مثل تعهدات و قول هاى سابق خواسته اند اين بار هم مانند گذشته به تسامح و تعلل بگذرانند، مطلب را معلوم و اعلام فرمايند.

پاراف: وزير امور خارجه

حاشيه:

در جلسه كميسيون [كميسيون دائمى حج كه به طور فوق العاده از اعضاى سابق و با حضور آيت اللَّه نورى در منزل جناب آقاى [...] تشكيل گرديد موافقت به عمل آمد كه اين تحقيق به عمل آيد.

ص: 155

تاريخ سند: 21/ 7/ 1341

فرستنده: سفارت ايران در جده

گيرنده: وزارت امور خارجه

موضوع: ضريح قبور ائمه بقيع

نمره: 1039

وزارت امور خارجه

اداره اول سياسى

عطف به نامه شماره 1/ 3843/ 22689 مورخ 19/ 12/ 1340 و رونوشت نامه جناب آقاى حسين امين، ضميمه آن در مورد ضريحى كه سابقاً پدر ايشان مرحوم محمدعلى (حاج امين السلطنه) جهت قبور ائمه بقيع عليهم السلام كه به مدينه منوره حمل و نصب گرديده و بعداً از طرف مقامات دولتى سعودى آن را جمع آورى و در محلى نگاه داشته اند زحمت اشعار مى دهد:

سفارت كبرا موضوع را كتباً از آقاى سيد مصطفى عطار، دليل حجاج ايرانى و متولى آسايشگاه حجاج ايرانى در مدينه منوره كه آقاى حسين امين در نامه خود مورخ 12 شهريور ماه 1341 داشته اند، ضريح صحيح و سالم در تصرف مشاراليه است تحقيق و چند مرتبه هم تأكيد شد هرچه زودتر از جريان امر اين سفارت كبرا را مستحضر دارد.

اكنون پاسخ از نامبرده رسيده كه ترجمه و رونوشت آن براى مزيد استحضار به پيوست ايفاد مى گردد. چنان كه ملاحظه

ص: 156

مى فرمايند، سيد مصطفى عطار از اين موضوع به كلى اظهار بى اطلاعى كرده است.

سفير كبير- ضياءالدين قريب

تاريخ سند: 27/ 11/ 49

فرستنده: اداره اول سياسى

گيرنده: مقامات مسؤول در وزارت امور خارجه

موضوع: مذاكره با رايزن سفارت عربستان در ايران درباره تعمير قبور بقيع

نمره:

گزارش

در اجراى دستور جنابعالى، دائر به مذاكره با مقامات سفارت سعودى پيرامون تقاضاى جمعى از روحانيون پاكستان در خصوص ترميم قبور ائمه اطهار در جنةالبقيع، (موضوع مرقومه شماره 10651 مورخ 22/ 11/ 49 رياست محترم مجلس سنا به عنوان جناب آقاى وزير امور خارجه) استحضار مى دهد:

باتوجه به غيبت سفير عربستان سعودى، آقاى عبدالعزيز العقيل، رايزن آن سفارت به وزارت امور خارجه فراخوانده شد و ساعت 30/ 11 صبح امروز با اين جانب ملاقات نمود.

در اين ملاقات نظريات علماى شيعه و جامعه روحانيت ايران و پاكستان درخصوص لزوم ترميم روضه مطهر بقيع به رايزن

ص: 157

سعودى ابلاغ و خاطرنشان گرديد كه صدور اجازه تعمير بقاع متبركه و قبور ائمه اطهار عليهم السلام در بقيع، خواست قلبى عالم تشيع است، زيرا وضع كنونى روضه بقيع قلوب ميليون ها شيعه را جريحه دار مى سازد.

آقاى العقيل گفت:

«قبرستان مطهر بقيع داراى در و ديوار و مأمور مراقب و نظافت چى است، ولى روى قبور، بقعه و بارگاه و سنگ و علامتى چنان كه خواست شيعيان است قرار ندارد و اين به مقتضاى آيين فرقه وهابى است.»

نامبرده افزود: «در آيين وهابى گذاشتن علامت و نام و نشان روى قبور حرام است و قبرها بايد با زمين هم سطح باشند، به همين جهت در حال حاضر حتى قبر اعلى حضرت فقيد ملك عبدالعزيز بن سعود مؤسس كشور عربستان سعودى هم معلوم نيست، البته قبرستانى كه در آن دفن شده اند معلوم است، اما قبر ايشان معلوم نيست، زيرا بى نام و نشان است و به همين ترتيب است وضع ساير پيروان مذهب وهابى.

بنابراين گمان نمى رود كه انجام تقاضاى جامعه روحانيون شيعه ميسر باشد، زيرا هرگونه اقدامى در اين مورد با مخالفت و عكس العمل شديد علماى وهابى مواجه خواهد شد.»

رايزن سفارت سعودى افزود:

«اين اولين بار نيست كه چنين تقاضايى از طرف روحانيون

ص: 158

شيعه عنوان مى شود، ولى هيچ گاه اقدامى در قبال اين تقاضا ميسور نگرديده است، مع ذلك اگر يادداشتى در اين مورد از طرف وزارت امور خارجه به سفارت داده شود، به مقامات مربوطه منعكس خواهيم كرد اما پاسخ آن مثبت نخواهد بود.»

اين جانب متذكر شدم:

«علماى شيعه از مخروبه بودن روضه مطهر بقيع و لزوم تعمير و ترميم آن صحبت مى كنند و مسأله ايجاد بقعه و بارگاه مطرح نيست.»

آقاى العقيل جواب داد: «قبرستان بقيع به هيچ وجه مخروبه نيست و همان طور كه گفتم در و ديوارها، مأمور نظافت چى دارد و شيعيان در پوشش تعمير و ترميم، قصد تصرف در وضع قبور را دارند و اين امرى است كه با معتقدات وهابى ها مغايرت دارد، ولى همان طور كه گفتم اگر در اين مورد يادداشتى بفرستيد ما به مقامات متبوع خود منعكس مى كنيم.»

البته صدور يادداشت در اين مورد بستگى به نظر اولياى محترم وزارت متبوع دارد، ولى از برداشت سخن رايزن سفارت و سابقه امر چنين برمى آيد كه نتيجه مثبتى بر آن مترتب نخواهد بود.

سابقه امر منضم اين گزارش است.

با احترام

سرپرست اداره اول سياسى

قاسمى

نكته پايانى

ص: 159

تلاش عالمان و بزرگان شيعه و پيروان اهل بيت عليهم السلام براى بازسازى بقيع از ديرزمان تاكنون پيوسته ادامه يافته و اين موضوع بارها در گفتگوهاى سياسى سرانِ دو كشورِ ايران و عربستان مطرح شده است، ليكن متأسفانه تا اين زمان، آنگونه كه بايد تأثيرى در پى نداشته و وهابيان همچنان نسبت به عقايد خويش اصرار ورزيده، بر اقدامات تخريبى شان افزوده اند. تا آن جا كه در يكى دو سال اخير، با گذاشتن درِ فلزى جلو پله ها، از رفتن بانوان به قسمت فوقانى و مقابل در ورودى بقيع و پشت پنجره هاى آن جلوگيرى مى كنند و با استقرار نيروهاى نظامى در قسمت تحتانىِ مقابل بقيع، مانع از نشستن و زيارت خواندن زائران مى شوند.

از سوى ديگر با گماردن تعدادى عناصر جاهل در كنار قبور بقيع، با الفاظى خارج از ادب و نزاكت، زائران را مورد توهين و استهزا قرار مى دهند و اين خود وسيله اى براى افزايش بغض و ناراحتى كسانى است كه با تأسى به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به زيارت قبرستان بقيع مى روند تا با چهره هاى صدر اسلام آشنا شده و از مدفون شدگان در بقيع الگو بگيرند.

گفتنى است اين همه، در حالى است كه گروهى از مراجع عظام تقليد مسأله بازسازى و احداث بنا بر روى قبور بقيع را واجب دانسته و اجازه داده اند با استفاده از سهم امام عليه السلام و با روش هاى مسالمت آميز نسبت به ساخت بنا بر روى قبور اقدام شود.

ص: 160

گروهى از مراجع عظام تقليد در پاسخ به اين پرسش كه: آيا تلاش براى بازسازى قبور ائمه بقيع عليهم السلام لازم است؟ چنين فرموده اند:

آيت اللَّه فاضل لنكرانى: اگر تلاش به شكل مسالمت آميز باشد اشكالى در آن نيست بلكه بر همه مسلمانان واجب است.

آيت اللَّه مكارم شيرازى: تلاش براى بناى قبور ائمه بقيع عليهم السلام واجب كفايى است. (1)

آيت اللَّه صافى گلپايگانى: تجديد بناى قبور ائمه عليهم السلام از شعائر اسلام است و حفظ آن و تلاش در جهت تجديد بناى آن از واجبات است.

آيت اللَّه سيستانى: صرف حقوق شرعيه با اذن حاكم شرعى در بناى قبور ائمه بقيع جايز است.

آيت اللَّه سيد كاظم حائرى: بدون شك اين تلاش، از تعظيم شعائر الهى بوده، پس هر مقدار كه امكان دارد كوشش براى ساخت بقيع سزاوار است.

اميد آن كه روزى اين خواست مسلمانان تحقّق يابد و بقيع به شكلى زيبا و در خور شأن مسلمانان بازسازى شود و در كنار گنبد سبز و نورانى پيامبر گرامى خدا چونان نگينى بدرخشد.


1- 1. در ضمن، ايشان مصرف حقوق شرعى را با اشراف ونظارت مجتهد عادل در اين بازسازى، جايز دانسته اند.

ص: 161

تصوير 1

تصاوير

در اصلى بقيع

تصوير 2

پنجره قديمى بقيع

ص: 162

تصوير 3

نماى قديمى قبرستان بقيع

تصوير 4

نماى داخلى قبرستان بقيع

ص: 163

تصوير 5

وضعيت گذشته قبرستان بقيع

تصوير 6

قبّه و بارگاه قبور بقيع

ص: 164

تصوير 7

نماى داخلى قبور بقيع

تصوير 8

وضعيت داخلى قبور بقيع

ص: 165

تصوير 9

نماى گنبد خضراء و بقيع

تصوير 10

زيارت عاشقانه

ص: 166

تصوير 11

در بسته پله هاى بقيع

تصوير 12

كبوتران بقيع

ص: 167

تصوير 13

عشق زيارت

تصوير 14

سايبان بقيع

ص: 168

تصوير 15

غربت بقيع

تصوير 16

مظلوميت بقيع

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109