شماره بازیابی : 5-6421
سرشناسه : ابن سینا، حسین بن عبدالله، 370 - 428ق.
Avicenna
عنوان و نام پدیدآور : ارجوزه فی الطب[نسخه خطی]/شیخ الرئیس ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا
وضعیت استنساخ : : کاتب: لطف الله ؟، تاریخ کتابت: احتمالا قرن 13ق.
آغاز ، انجام ، انجامه : آغاز:توق اذا استطعمت ادخال مطعم ¤ علی مطعم من قبل فعل الهواضم ¤ و کل طعام یعجز السن مضعه ¤ فلا تقربه فهو شر المطعام ...
انجام:... و کن مستحما کل یومین مره ¤ و حافظ علی تلک الخصال و داوم ¤ بذلک قد اوصی الحکیم بیادق و شروان ¤ اخا العلم نوشروان نسل الاعاجم .
انجامه:تمت من جارجه ؟ غریق الخطایا و الذنوب لطف الله اه من الموت
مشخصات ظاهری : ص 49، 12س، 65×132؛قطع: 177×229.
یادداشت مشخصات ظاهری : نوع و درجه خط:نستعلیق
تزئینات متن:علایم به سرخی
نوع کاغذ:فرنگی شکری
نوع و تز ئینات جلد:مقوایی، روکش کاغذ بنفش، عطف تیماج قهوه ای.
خصوصیات نسخه موجود : حواشی اوراق:حاشیه نویسی پراکنده از کاتب و دیگری دارد.
معرفی نسخه : منظومه ای است منسوب به ابن سینا در 11بیت در حفظ صحت بدن از آداب خوردن و استحمام و مباشرت و خوابیدن و مانند آن بر اساس وصایای طبیبی بیاذق یا ثیاذوق نام، معاصر انوشیروان. در کتاب تاریخ طب در ایران از دو شخص به نام های بیاذق(بیادق) و تیاذوق( ثیاذوق) نام می برد. بیاذق از اطبای دربار انوشیروان (531-578م) و معاصر برزویه و سرجیس وجبرئیل طبیب و صاحب کتاب المأکول والمشروب و دیگر کتب طبی بوده است(ص66). در جای دیگری از این کتاب از ثاوذون طبیبی معاصر بیاذق نام برده شده است. آن ها هر دو در خدمت حجاج(د:95ق) بوده اند(ص649). از سوی دیگر
در این کتاب نام تیاذوق یا همان ثیاذوق آمده است. وی طبیب مسیحی حجاج بوده است. در اوایل دولت بنی امیه می زیسته و در سال 96ق/714م در 53 سالگی در گذشته است(ص 143). (پس وی در 43ق به دنیا آمده است). کتاب ابدال الادویه را نگاشته. اشعار منسوب به ابن سینا بسیار شبیه سفارشات او در حفظ صحت حجاج است. از طرف دیگر در ص 180 همین کتاب از تیادوق (ثیاذوق) نام برده شده است که از اطبای خلافت امویان و طبیب حجاج بوده و تا زمان منصور عباسی(95-158ق) نیز حیات داشته است. وی کناشی را تالیف کرده است.(ص201) همان طور که مشاهده می شود اطلاعات د ر خصوص این طبیب مغشوش است. اگر وی در سال 96 در گذشته ، پس چطور تا زمان منصور زنده بوده است، و اگر طبیبی که در خدمت حجاج بوده در سال 43ق به دنیا آمده پس چطور در زمان انوشیروان زنده بوده است. اگر براستی این ها دو نفرند ، پس چطور همو که در خدمت حجاج (د:770م)بوده ، از اطبای مشهور دربار انوشیروان (د:578م)نیز بوده است. تعداد و ظاهر این ابیات، به خصوص بیت آخر، در فهارس گوناگون، متفاوت است. شمار ابیات آن در فهرست گوهرشاد 16 و 7 بیت ، در فهرست سنا 7 بیت، نشریه (مهدوی) 8 بیت، دانشگاه7 و 13 بیت، و درنسخه ی ما 11بیت آمده است. این اشعار را یک بار عادل شیرازی ( نشریه 3/412) و بار دیگر حکیم الدین صوفی متخلص به عارف معاصر سلطان ابراهیم خان (دانشگاه 8/547) به نظم فارسی کشیده اند.
توضیحات نسخه : نسخه بررسی
شده ./7/88 ،آسیب آب افتادگی و وصالی دارد. اوراق 49 تا 58 به نسخه ضمیمه شده و الحاقی است.
یادداشت کلی : زبان: عربی
منابع اثر، نمایه ها، چکیده ها : دانشگاه 8/547 و 15/4122؛ مجلس19/235؛ گوهرشاد3/1418و 1446؛ سنا 1/22و249 ؛ نشریه3/412و 2/180؛ تاریخ طب در ایران.
صحافی شده با : : 1. شرح آداب البحث / شمس الدین محمد حنفی تبریزی رومی قره باغی، قریه حمامیان: 1319ق.1864537
عنوانهای دیگر : منظومه در حفظ صحت
قصیده طبیه
ارجوزه ابن سینا
موضوع : پزشکی اسلامی-- نسخه های خطی
پزشکی سنتی -- شعر
پزشکی سنتی -- نسخه های خطی عربی
شناسه افزوده : قادری. فروشنده .
أبدأ بسم اللّه فی نظم حسن أذکر ما جرَّبت فی طول الزّمن
ما هو بالطّبع و بالخواصّ لکلّ عام و لکلّ خاصّ
فی شوله العقرب نجم توأم برأی عین من یراه یعلم
إذا رآه امرء اصطحبا و اتّفقا ودّاً و ذا تحاببا
لا سیّما إن قال ذا محبّبا
بعض لبعض کوکبان کوکبا
و مثله نجمان فی سعد سلع رؤیته لکلّ ودّ قد جمع أرجوزه فی الطب، ص: 170
و مثله أیضاً لسعد الذَّابح رؤیته لکلّ ودّ صالح
تخبر من شئت به فتعجبا ثمَّ تقول کوکبان کوکبا
فینشأ الودّ بإذن اللّه بینهما فلا تکن باللّاهی
کفُّ الخضیب فرقه إلی الأبد لکائن من کان فی کلّ أحد
إذا رآه اثنان أو جماعه افترقوا إلی قیام السّاعه
نجم السّها مأمنه من سارق
و لا یسوؤه بسوء طارق
و من رأی عشیّه نجم السّها لم تدن منه عقرب تمسّها
یغرغر العلیل ذو الخناق بمرقه الاشنان و السّماق
لا سیّما إن شابه کشوث فهو لعمری نفعه موروث
ابلع من الصابون وزن درهم تنج من القولنج غیر محکم
و هکذا الکمون و الکراویا إن أکلا محصّبا یداویا
و طبقک الأضراس فی التثارب مانعه منه لدی التجارب
تخصیفک الأضراس وقت الصبح بکزلک عرضا تزیل الملح
أعنی
قشور الملح إن تقرَّحت و ألّمت صاحبها و برحت
أطل علی الحزاز دهن القبح مع وسخ الأسنان عند الصّبح
فانّه یذهب منها سعیها کالنّار فیها ثمَّ یورث نفیها
و هکذا قشر الخیار الرَّطب تفرکه بالقشر لا بالقلب
اکو روس کلّ ثالول تری بعودتین قد حرقت اخضرا
و مثله روس قثاء الحیّه یذهب بالثالول منه الوعیه
مراره الحیّه سمّ قاتل و نحن للسمّ بها نقاتل
إذا سقی منه السقیم حبه یؤمن من السمّ بتلک الشربه
و إن سقی منه الصحیح ماتا من وقته و فارق الحیاتا
نشادر الدّخان فی الحمّام ینضجه الفخار من قسام أرجوزه فی الطب، ص: 171
فوزن مثقال إذا ما شربا مع وزنه من الرّجیع المجتبی
یخلّص السموم من مماته من بعد یأس الأهل من حیاته
و فیه سرٌ لست أبدیه لمن و لست أخفیه لأمر قد علن
یعرف بالکبریت و الغوالی و هو الرخیص بن الرخیص العالی
یصبُّ عند حبّ رمّان العلب
و هو إذا حمّره الشمس العجب
سبحان من أودعه الأمانه و الغوص فی الأشیاء و الابانه
ان یسمع الانسان صوتاً فی الخشب فی سقف بیت فرحیل قد قرب
و رؤیه السلخ من البیت کذا إن سقطت مکانه بلا أذی
تؤذن بالرّحیل و الحمّام و الموت إن کان خلیعاً و ام
لا تغسلن لثوبک الکتانا و لا تصل فیه کذا الحیتانا
عند اجتماع النیّرین یبلی و فی البراز فاتّخذه أصلا
و کلُّ هذا شاع فی التجارب و السّرفیه أعجب العجائب
جزءان طرطیراً و جزء ملحاً و تسع خلّ الخمر و زنا صحّا
و لیکن الخلّ عتیقاً أبیضا أو أحمر اللّون فذا و ذا رضا
یستقطر الجمیع بالأنبیق بالمحو و النفط مع الزرنیق
فناد هذا القاطر الملتهبه محرقه غیر الّذی تشتر به
من ساکن الکتان و الحریر و القطن و التَّمر مع السّریر
فإنّه یسلم من حرب اللّهب و من حریق کلّه و ذا عجب
و إنّما یعرف هذا الماء بالنقطه الجارحه الأشیاء
یطلی علی القروح و الأورام
و کلّ ما یضرُّ بالأجسام
کالجرب الحادث و القدیم تخلص من عذابه الألیم
و هکذا الأنماش باتّفاق فإنّه أقوی من التّریاق
بثول عین و لها حیوان کأنّه فی حلقه الإنسان
شیئان ملحومان انثی و ذکر کما وجدنا فی الصّفات و الأثر أرجوزه فی الطب، ص: 172
یخرج منها فی شباط هائجا و راکب بعض لبعض مایجا
وقد عدا الزوجین منها زبد کرغوه الصّابون حین یوجد
فیأخذ الآخذ منها الزّبدا
فجبّه منه تقیم الأبلدا
فلم یزل مستیقظاً قواما من غیر نوم مدَّه أیّاما
حتّی إذا ما اغتسل الإنسان بالماء زال عنه ذا النّصبان
و حبّتان من محوم هذا إن شربت فی مرقد فهذا
و ثوله مریه بالشّام من عمل السقیف ذی الآجام
لا شی ء للجراح کالطبّون یختم جرح السّیف و السکین
و هو نبات کره الرَّوائح مبرّد ینبت فی الفلائح
بورقٍ کورق الصّفصاف و زهره أصفر غیر صاق
الحامه الجرم بغیر الرّدم و غیر قیح سیّما نطع الدّم
یضمّد الجرح وقد برءا إن کان قد جفّ و إلّا أخضرا
و هکذا یصنع للعقور من سائر الحیوان و الجزور
و یخرج الدّود من الجراح و کلّ مدفون من السّلاح
و هو ضماد للبواسیر شفا و للنواصیر ضماداً قد کفی
و أکله یذهب حمّی الرّبع و ماؤه یقتل دود القرع
و کلّما تغرغر الإنسان بمائه تقویه الأسنان
و دهن زهره عظیم الشأن
یدعی بدهن الصین فی الأدهان
یخرج بالأنبیق کالخلاف و کالبزودان بلا خلاف
إذا لطت الجرح منه مرَّه ألحم ممّا قد تخاف ضرّه
و هو طلی الکلّ نضاج إذا طلیته أخرج من ذاک الأذی
من کلّ ما یحدث من سوداء قد آثرت علی الجسوم داء
أو الثبورات الّتی تقرّحت و ألّمت صاحبها و برحت
و کلُّ ما کان من الاعلال فی جسد العلیل باندمال أرجوزه فی الطب، ص: 173
یخرجه أسرع من رجع النفس
أو غمض طرف أو شهاب مقتبس
أعنی به أهل التجارب الاول و جرَّبوه عند أرباب الدّول
قتل زباب الخیل فی الأسفار یکون زیتاً مع ماء حار
إذا تفلت فوق رأس العقرب أو فمها استرخت نحو الذنب
و ذاک قبل القتل و الترویق یغشی إذا من غیر ما تعویق
کذلک الصائم و الصفراوی إن تفلا ماتت بلا مداوی
لا سیّما إن مضغا عقاباً فإنّها مستغرق الصوابا
و إن حللت فی الندی نیشادرا و بل فیه کاغذاً کما تری
ثمَّ کتبت ما تشاء فیه کصوره الطلسم للتمویه
فلست تدنی منه أفعی نعش لکنّها تکره مه تبطش
و إن مسحت جسمها فی الکاغد تفسّخت و انسلخت عن راکد
عصاره النزو إذا ما حلبت فی شعر أیّ دابّه و انسلبت
أذهبت الشعر و جاء غیره أبیض مثل الثلج هذا ینفض؟
یسیر فی سواده کالقار و لتمرّ حقبه یا جار
فی الخیل و البغال و الحمیر و سائر الجمال و الجزور
امسح علی الأضراس و الأسنان
مهلًا بطرف أسن اللّسان
وقد حرمت الا کل من لحم الجمل مع الکرسف أیّما منه حصل
أو قد حرمت الا کل من لحم الفرس شهراً و لا من هند بالقی الحرس
و ذاک عند رؤیه الهلال فتأمن الأضراس من أعلال
داوم علی هذا مدی الشهور تصحُ أسنانک فی الدّهور
تأخذ من مراره الحداء ما تشتهی منه بلا مراء
و اسخنه فی عقیده البنات و هی الّتی تعرف بالصفات
بالرازیانج النضیر الأخضر و ارفعه فی زجاجه مقدَّر
حتّی إذا احتیج إلی العلاج احضره فی ظرف من الزّجاج أرجوزه فی الطب، ص: 174
فأکحلا ملسوع بالخلاف فیخرج السمّ من الأطراف
من حیّه و لسعه الزّنبور و هکذا من عقرب ذاعور
هذا الّذی جرّبته فی عمری نظمته للمقتفین إثری
و الحمد للّه علی الإتمام حمداً کثیراً عدد الأیّام
و صلوات اللّه ذی الجلال علی النبی المصطفی و الآل