رساله توضیح المسائل مطابق با فتاوای حضرت آیه الله العظمی آقای حاج سيد محمد صادق روحاني (مدظلّه)

مشخصات كتاب

سرشناسه : روحانی ، محمدصادق

عنوان و نام پديدآور: توضیح المسائل / مطابق با فتوای محمدصادق روحانی

مشخصات نشر : قم : دفتر حضرت آیت الله العظمی سید محمدصادق روحانی ، 1378.

مشخصات ظاهری : ص 536

شابک : 964-330-609-7 9500ریال ؛ 964-330-609-7 9500ریال

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

يادداشت : چاپ چهاردهم : 1379؛ 9500 ریال

يادداشت : چاپ شانزدهم : زمستان 9500 :1379 ریال

عنوان دیگر : دفتر حضرت آیت الله العظمی سید محمدصادق روحانی

موضوع : فقه جعفری -- رساله عملیه

رده بندی کنگره : BP183/9 /ر93ت 9

رده بندی دیویی : 297/3422

شماره کتابشناسی ملی : م 78-16673

احكام تقليد

مسأله 1 _ عقيده مسلمان به اصول دين بايد از روى دليل باشد، ونمى تواند در اصول دين تقليد نمايد، يعنى بدون دليل گفته كسى را قبول كند، ولى در احكام دين بايد يا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روى دليل بدست آورد، يا از مجتهد تقليد كند، يعنى به دستور او رفتار نمايد، يا از راه احتياط طورى به وظيفه خود عمل نمايد، كه يقين كند، تكليف خود را انجام داده است، مثلا اگر عده اى از مجتهدين عملى را حرام مى دانند وعده ديگر مى گويند حرام نيست، آن عمل را انجام ندهند واگر عملى را بعضى واجب وبعضى مستحب مى دانند آن را بجا آورد پس كسانى كه مجتهد نيستند ونمى توانند به احتياط عمل كنند واجب است از مجتهد تقليد نمايند.

مسأله 2 _ تقليد در احكام عمل كردن به دستور مجتهد استو از مجتهدى بايد تقليد كرد كه مرد، وبالغ، وعاقل، وشيعه دوازده امامى، وحلال زاده، و زنده، و عادل باشد وعادل كسى است كه كارهايى كه بر او واجب است بجا آورد وكارهايى كه بر او حرام است ترك كند،

به عبارت ديگر عادل كسى است كه در جاده شرع مستقيم است وعملا از آن منحرف نمى شود، ونيز مجتهدى كه انسان از او تقليد مى كند بايد اعلم باشد، يعنى در فهميدن حكم خدا از تمام مجتهدهاى زمان خود استادتر باشد

مسأله 3 _ مجتهد واعلم را از سه راه مى توان شناخت: اول آنكه خود انسان يقين كند، مثل آنكه از اهل علم باشد وبتواند مجتهد واعلم را بشناسد. دوم آنكه يك نفر عالم عادل بلكه موثق كه مى تواند مجتهد وعلم را تشخيص دهد، مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كند، به شرط آنكه عالم ثقه ديگر با گفته او مخالفت ننمايد. سوم آنكه عده اى از اهل علم كه مى توانند مجتهد واعلم را تشخيص دهند، واز گفته آنان اطمينان پيدا مى شود مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند.

مسأله 4 _ اگر شناختن اعلم مشكل باشد، بايد از كسى تقليد كند كه گمان به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال ضعيفى هم بدهد كه كسى اعلم است وبداند ديگرى از او اعلم نيست، بايد از او تقليد نمايد، واگر چند نفر در نظر او اعلم از ديگران وبا يكديگر مساوى باشند، بايد از يكى از آنان تقليد كند ولى چنانچه يكى از آنان پرهيزكارتر در فتوى باشد بايد از او تقليد نمايد.

مسأله 5 _ بدست آوردن فتوى يعنى دستور مجتهد چهار راه دارد: اول شنيدن از خود مجتهد. دوم شنيدن از يك نفر عادل بلكه موثق كه فتواى مجتهد را نقل كند. سوم شنيدن از كسى كه انسان به گفته او اطمينان دارد. چهارم ديدن در

رساله مجتهد، در صورتى كه انسان به درستى آن رساله اطمينان داشته باشد.

مسأله 6 _ تا انسان يقين نكند كه فتواى مجتهد عوض شده است، مى تواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نمايد، واگر احتمال دهد كه فتواى او عوض شده، جستجو لازم نيست.

مسأله 7 _ اگر مجتهد اعلم در مسأله اى فتوى دهد مقلد آن مجتهد يعنى كسى كه از او تقليد مى كند نمى تواند در آن مسأله به فتواى مجتهد ديگر عمل كند، ولى اگر فتوى ندهد وبفرمايد احتياط آن است كه فلان طور عمل شود، مثلا بفرمايد احتياط آن است كه در ركعت سوم وچهارم نماز سه مرتبه تسبيحات اربعه يعنى سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اكبر بگويد، مقلد بايد يا به اين احتياط، كه احتياط واجبش مى گويند عمل كند وسه مرتبه بگويد، ويا به فتواى مجتهدى كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهاى ديگر بيشتر است عمل نمايد، پس اگر او يكمرتبه گفتن را كافى بداند مى تواند يك مرتبه بگويد، وهمچنين است كه اگر مجتهد اعلم بفرمايد مسأله محل تأمل يا محل اشكال است.

مسأله 8 _ اگر مجتهد اعلم بعد از آنكه در مسأله اى فتوى داده احتياط كند، مثلا بفرمايد ظرف نجس را كه يك مرتبه در آب كر بشويند پاك مى شود، اگر چه احتياط آن است كه سه مرتبه بشويند، مقلد او نمى تواند در آن مسأله به فتواى مجتهد ديگر رفتار كند، بلكه بايد يا به فتواى او عمل كند، يا به احتياط بعد از فتوى كه آن را احتياط مستحب مى گويند عمل نمايد.

مسأله

9 _ اگر مجتهدى كه انسان از او تقليد مى كند، از دنيا برود بايد از مجتهد زنده تقليد كرد، و تقليد از ميت حتى در مسائلى كه به فتواى او عمل كرده جائز نيست، به عبارت ديگر بقاء بر تقليد ميت مانند تقليد ابتدايى از او است مطلقا جائز نيست.

مسأله 10 _ مسائلى را كه انسان غالبا به آنها احتياج دارد واجب است ياد بگيرد.

مسأله 11 _ اگر براى انسان مسأله اى پيش آيد كه حكم آن را نمى داند، چنانچه ممكن است، بايد صبر كند تا فتوى مجتهد اعلم را به دست آورد يا احتياط كند واگر هيچ كدام ممكن نيست بايد به فتواى مجتهدى كه علم او كمتر از مجتهد اعلم وبيشتر از مجتهدهاى ديگر است عمل كند

مسأله 12 _ اگر كسى فتواى مجتهدى را به ديگرى بگويد، چنانچه فتواى آن مجتهد عوض شود لازم نيست به او خبر دهد كه فتوى عوض شده ولى اگر بعد از گفتن فتوى بفهمد اشتباه كرده، در صورتى كه ممكن باشد بايد اشتباه را بر طرف كند

مسأله 13 _ اگر مكلف مدتى اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد، در صورتى اعمال او صحيح است كه با فتواى مجتهدى كه فعلا بايد از او تقليد كند مطابق باشد، يا از راه ديگرى بفهمد كه به وظيفه واقعى خود رفتار كرده است، يا احتمال بدهد كه حين عمل رعايت وظيفه اش را ولو به احتياط نموده

احكام طهارت

آب مطلق ومضاف

آب مطلق ومضاف

مسأله 14 _ آب يا مطلق است، يا مضاف: آب مضاف آبى است كه آن را از چيزى بگيرند: مثل آب هندوانه وگلاب، يا به چيزى مخلوط باشد: مثل آبى

كه به قدرى با گل ومانند آن مخلوط شود، كه ديگر به آن آب نگويند وغير اينها آب مطلق است، وآن بر پنج قسم است : اول آب كر، دوم آب قليل، سوم آب جارى، چهارم آب باران، پنجم آب چاه

1 _ آب كر

مسأله 15 _ آب كر مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه درازا وپهنا وگودى آن هر يك سه وجب است بريزند آن ظرف را پر كند وبه عبارت ديگر مساحت آن بيست وهفت وجب باشد، ووزن آن از صد وبيست وهشت من تبريز بيست مثقال كمتر باشد كه تقريبا 377 كيلوگرم مى شود

مسأله 16 _ اگر عين نجس مانند بول وخون يا چيزى كه نجس شده است مانند لباس نجس، به آب كر برسد، چنانچه آن آب، بو يا رنگ يا مزه نجاست را بگيرد، نجس شود واگر تغيير نكند نجس نمى شود

مسأله 17 _ اگر بوى آب كر به واسطه غير نجاست تغيير كند نجس نمى شود

مسأله 18 _ اگر عين نجس مانند خون به آبى كه بيشتر از كر است برسد و بو يا رنگ يا مزه قسمتى از آن را تغيير دهد، چنانچه مقدارى كه تغيير نكرده كمتر از كر باشد تمام آب نجس مى شود واگر به اندازه كر يا بيشتر باشد، فقط مقدارى كه بو يا رنگ يا مزه آن تغيير كرده نجس است

مسأله 19 _ آب فواره اگر متصل به كر باشد، آب نجس را پاك مى كند ولى اگر قطره قطره روى آب نجس بريزد، آن را پاك نمى كند، مگر آنكه چيزى روى فواره بگيرند، تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به

آب نجس متصل شود وبنابر احتياط واجب بايد آب فواره با آن آب نجس مخلوط گردد

مسأله 20 _ اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كر است بشويند، آبى كه از آن چيز مى ريزد اگر متصل به كر باشد وبو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد وعين نجاست هم در آن نباشد پاك است

مسأله 21 _ اگر مقدارى از آب كر يخ ببندد وباقى آن بقدر كر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد نجس مى شود، وهر قدر از يخ هم آب شود نجس است

مسأله 22 _ آبى كه به اندازه كر بوده، اگر انسان شك كند از كر كمتر شده يا نه، مثل آب كر است، يعنى نجاست را پاك مى كند واگر نجاستى هم به آن برسد نجس نمى شود وآبى كه كمتر از كر بوده وانسان شك دارد به مقدار كر شده يا نه حكم آب كر نداردمسأله 23 _ كر بودن آب، به سه راه ثابت مى شود: اول آنكه خود انسان يقين كند، دوم آنكه يك مرد عادل بلكه موثق خبر دهد، سوم كسى كه آب در اختيار او است به كر بودن آن خبر دهد مثلا حمامى بگويد آب حوض حمام كر است

2 _ آب قليل

مسأله 24 _ آب قليل آبى است كه از زمين نجوشد واز كر كمتر باشد

مسأله 25 _ اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد، يا چيز نجس به آن برسد نجس مى شود ولى اگر از بالا با فشارى روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به آن چيز مى رسد نجس وهر چه بالاتر از آن است پاك مى باشد

مسأله 26 _

آب قليلى كه براى برطرف كردن عين نجاست روى چيز نجس ريخته شود واز آن جدا گردد، نجس است وبايد از آب قليلى هم كه بعد از برطرف شدن عين نجاست، براى آن كشيدن چيز نجس روى آن مى ريزند واز آن جدا مى شود اجتناب كنند

مسأله 27 _ آبى كه با آن مخرج بول وغائط را مى شويند با پنج شرط پاك است: اول _ آنكه بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد. دوم _ نجاستى از خارج به آن نرسيده باشد. سوم _ نجاست ديگرى مثل خون يا بول يا غائط بيرون نيامده باشد. چهارم _ ذره هاى غائط در آب پيدا نباشد. پنجم _ بيشتر از مقدار معمول، نجاست به اطراف مخرج نرسيد باشد.

3 _ آب جارى

مسأله 28 _ آب جارى آبى است كه از زمين بجوشد وجريان داشته باشد مانند آب چشمه وقنات

مسأله 29 _ آب جارى اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است

مسأله 30 _ اگر نجاستى به آب جارى برسد، مقدارى از آن، كه بو يا رنگ يا مزه اش به واسطه نجاست تغيير كرده نجس است، وطرفى كه متصل به چشمه است اگر چه كمتر از كر باشد پاك است، وآبهاى ديگر نهر اگر به اندازه كر باشد يا به واسطه آبى كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد، پاك وگرنه نجس است

مسأله 31 _ آب چشمه اى كه جارى نيست ولى طورى است كه اگر از آن بردارند باز مى جوشد، حكم آب جارى دارد يعنى اگر

نجاست به آن برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده، پاك است

مسأله 32 _ آبى كه كنار نهر، ايستاده ومتصل به آب جارى است، حكم آب جارى دارد

مسأله 33 _ چشمه اى كه مثلا در زمستان مى جوشد ودر تابستان از جوشش مى افتد فقط وقتى كه مى جوشد حكم آب جارى دارد

مسأله 34 _ آب حوض حمام اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه به خزينه اى كه آب آن به اندازه كر است متصل باشد، مثل آب جارى است

مسأله 35 _ آب لوله هاى حمام وعمارات كه از شيرها ودوشها مى ريزد، اگر متصل به كر باشد مثل آب جارى است

مسأله 36 _ آبى كه روى زمين جريان دارد ولى از زمين نمى جوشد، چنانچه كمتر ازكر باشد ونجاست به آن برسد نجس مى شود اما اگر از بالا با فشار به پايين بريزد چنانچه نجاست به پايين آن برسد بالاى آن نجس نمى شود

4 _ آب باران

مسأله 37 _ اگر به چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست يك مرتبه باران ببارد جايى كه باران به آن برسد پاك مى شود ودر فرش ولباس ومانند اينها فشار لازم نيست ولى باريدن دو سه قطره فائده ندارد، بلكه بايد طورى باشد كه بگويند باران مى آيد

مسأله 38 _ اگر باران، به عين نجس ببارد وبجاى ديگر ترشح كند، چنانچه عين نجاست همراه آن نباشد، وبو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد، پاك است، پس اگر باران بر خون ببارد وترشح كند، چنانچه ذره هاى خون در آب باشد، يا آنكه بو يا رنگ يا مزه خون

گرفته باشد نجس مى باشد

مسأله 39 _ اگر بر سقف عمارت يا روى بام آن عين نجاست باشد، تا وقتى باران به بام مى بارد، آبى كه به چيز نجس رسيده واز سقف يا ناودان مى ريزد پاك است ولى بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبى كه مى ريزد، به چيز نجس رسيده است، نجس مى باشد

مسأله 40 _ زمين نجسى كه باران بر آن ببارد پاك مى شود واگر باران بر زمين جارى شود وبه جاى نجسى كه زير سقف است برسد، آن را نيز پاك مى كند

مسأله 41 _ خاك نجسى كه به واسطه باران گل شود پاك است

مسأله 42 _ هرگاه آب باران در جايى جمع شود، اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه موقعى كه باران مى آيد، چيز نجسى را در آن بشويند وآب، بو يا رنگ يا مزه نجاست نگيرد، آن چيز نجس پاك مى شود

مسأله 43 _ اگر بر فرش پاكى كه روى زمين نجس است باران ببارد، وبر زمين نجس جارى شود، فرش نجس نمى شود وزمين هم پاك مى گردد

5 _ آب چاه

مسأله 44 _ آب چاهى كه از زمين مى جوشد، اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتى، بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است ومستحب است پس از رسيدن بعضى از نجاستها، مقدارى كه در كتابهاى مفصل گفته شده از آب آن بكشند

مسأله 45 _ اگر نجاستى در چاه بريزد وبو يا رنگ يا مزه آب آن را تغيير دهد، وتغيير آب چاه از بين برود بنابر احتياط واجب، موقعى پاك

مى شود كه با آبى كه از چاه مى جوشد مخلوط گردد

مسأله 46 _ اگر آب باران قطع شود ودر گودالى جمع شود وكمتر از كر باشد، با رسيدن نجاست به آن نجس مى شود

احكام آبها

مسأله 47 _ آب مضاف كه معنى آن گفته شد، چيز نجس را پاك نمى كند، وضوء وغسل هم با آن باطل است

مسأله 48 _ آب مضاف هر قدر زياد باشد، اگر ذره اى نجاست به آن برسد نجس مى شود، ولى چنانچه از بالا با فشار روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به چيز نجس رسيده نجس ومقدارى كه بالاتر از آن است پاك مى باشد. مثلا اگر گلاب را از گلابدان روى دست نجس بريزند، آنچه بدست رسيده نجس، وآنچه بدست نرسيده پاك است

مسأله 49 _ اگر آب مضاف نجس، طورى با آب كر يا جارى مخلوط شود، كه ديگر آب مضاف به آن نگويند پاك مى شود

مسأله 50 _ آبى كه مطلق بوده ومعلوم نيست مضاف شده يا نه مثل آب مطلق است، يعنى چيز نجس را پاك مى كند، وضوء وغسل هم با آن صحيح است وآبى كه مضاف بوده ومعلوم نيست مطلق شده يا نه مثل آب مضاف است، يعنى چيز نجس را پاك نمى كند، وضوء وغسل هم با آن باطل است

مسأله 51 _ آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف ومعلوم نيست كه قبلا مطلق يا مضاف بوده نجاست را پاك نمى كند وضوء وغسل هم با آن باطل است واگر نجاست به آن برسد حكم به نجس بودن آن مى شود ولو به اندازه كر يا بيشتر باشد

مسأله 52 _ آبى

كه عين نجاست مثل خون وبول به آن برسد وبو يا رنگ يا مزه آن را تغيير دهد، اگر چه كر يا جارى باشد نجس مى شود ولى اگر بو يا رنگ يا مزه آن، به واسطه نجاستى كه بيرون آب است عوض شود، مثلا مردارى كه پهلوى آب است بوى آن را تغيير دهد نجس نمى شود

مسأله 53 _ آبى كه عين نجاست مثل خون وبول در آن ريخته وبو يا رنگ يا مزه آن را تغيير داده، چنانچه به كر يا جارى متصل شود، يا بارن بر آن ببارد، يا باد باران را در آن بريزد، يا آب باران از ناودان در آن جارى شود، وتغيير آن از بين برود پاك مى شود ولى بنابر احتياط واجب بايد آب باران يا كر يا جارى با آن مخلوط گردد

مسأله 54 _ اگر چيز نجسى را در كر يا جارى آب بكشند، آبى كه بعد از بيرون آوردن، از آن مى ريزد پاك است

مسأله 55 _ آبى كه پاك بوده ومعلوم نيست نجس شده يا نه پاك است وآبى كه نجس بوده ومعلوم نيست پاك شده يا نه نجس است

مسأله 56 _ نيمخورده سگ وخوك، نجس وخوردن آن حرام است ونيمخورده حيوانات حرام گوشت، پاك وخوردن آن مكروه مى باشد

احكام تخلى

مسأله 57 _ واجب است انسان وقت تخلى ومواقع ديگر، عورت خود را از كسانى كه مكلفند، اگر چه مثل خواهر ومادر با او محرم باشند، وهمچنين از ديوانه وبچه هاى مميز كه خوب وبد را مى فهمند، بپوشاند ولى زن وشوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند

مسأله 58 _ لازم نيست با

چيز مخصوصى عورت خود را بپوشاند، واگر مثلا با دست هم آن را بپوشاند كافيست

مسأله 59 _ موقع تخلى بايد طرف جلوى بدن يعنى شكم وسينه وزانوها رو به قبله وپشت به قبله نباشد

مسأله 60 _ اگر موقع تخلى طرف جلوى بدن كسى رو به قبله يا پشت به قبله باشد وعورت را از قبله بگرداند كفايت نمى كند واگر جلوى بدن او رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، واجب است عورت را رو به قبله ننمايد ولى پشت به قبله مانعى ندارد

مسأله 61 _ طرف جلوى بدن در موقع استبراء كه احكام آن بعدا گفته مى شود، در صورتى كه بداند بلل مشتبه خارج مى شود بايد رو به قبله وپشت به قبله نباشد، ودر صورتى كه شك در خروج بلل دارد، وموقع تطهير مخرج بول وغائط، رو به قبله بودن وپشت به آن اشكال ندارد

مسأله 62 _ اگر براى آنكه نامحرم او را نبيند، مجبور شود، رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند، مانعى ندارد روبه قبله يا پشت به قبله بنشيند، ونيز اگر از راه ديگر ناچار باشد كه رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند مانعى ندارد

مسأله 63 _ نشاندن بچه را در وقت تخلى رو به قبله يا پشت به قبله حرام نيست واگر خود بچه بنشيند، جلوگيرى از او واجب نيست

مسأله 64 _ در چهارجا تخلى حرام است: اول در كوچه هاى مملوكه در صورتى كه صاحبانش اجازه نداده باشند وهمچنين در كوچه هايى كه ملك كسى نيست ولى تخلى ضرر مى زند به افرادى كه رفت وآمد مى كنند يا آنكه موجب اذيت آنان

مى شود: دوم _ در ملك كسى كه اجازه تخلى نداده است: سوم _ در جايى كه براى عده مخصوص وقف شده است مثل بعضى از مدرسه ها: چهارم _ روى قبر مؤمنين در صورتى كه بى احترامى به آنان باشد

مسأله 65 _ در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك مى شود: اول _ آنكه با غائط، نجاست ديگرى مثل خون بيرون آمده باشد: دوم _ آنكه نجاستى از خارج به مخرج غائط رسيده باشد: سوم _ آنكه اطراف مخرج بيشتر از مقدار معمولى آلوده شده باشد ودر غير اين سه صورت مى شود مخرج را با آب شست ويا به دستورى كه بعدا گفته مى شود، با پارچه وسنگ ومانند اينها پاك كرد، اگر چه شستن با آب بهتر است

مسأله 66 _ مخرج بول با غير آب پاك نمى شود، ودر كر وجارى اگر بعد از برطرف شدن بول يك مرتبه بشويند كافيست، ولى با آب قليل بايد دو مرتبه شست وبهتر است سه مرتبه شسته شود

مسأله 67 _ اگر مخرج غائط را با آب بشويند، بايد چيزى از غائط در آن نماند ولى باقيماندن رنگ وبوى آن مانعى ندارد، واگر در دفعه اول طورى شسته شود كه ذره اى از غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نيست

مسأله 68 _ با سنگ، وكلوخ، وپارچه ومانند اينها اگر خشك وپاك باشند مى شود مخرج غائط را تطهير كرد، وچنانچه رطوبت كمى داشته باشند كه به مخرج نرسد اشكال ندارد ولى بايد از سه دفعه كمتر نباشد اگر چه به يك مرتبه يا دو مرتبه مخرج پاكيزه شود وبهتر است سه قطعه باشد

مسأله

69 _ اگر با سه دفعه غائط بر طرف نشود، بايد به قدرى اضافه نمايند تا مخرج كاملا پاكيزه شود، ولى باقيماندن ذره هاى كوچكى كه ديده نمى شود اشكال ندارد

مسأله 70 _ پاك كردن مخرج غائط با چيزهايى كه احترام آنها لازم است: مانند كاغذى كه اسم خدا وپيغمبران بر آن نوشته شده حرام است، واگر كسى با اينها غائط را بر طرف كند، معصيت كرده ولى مخرج پاك مى شود، وبا استخوان وسرگين هم نبايد مخرج غائط را پاك كرد، واگر كسى با آنها برطرف كند پاك نمى شود

مسأله 71 _ اگر شك كند كه مخرج را تطهير كرده يا نه، اگر چه هميشه بعد از بول يا غائط فورا تطهير مى كرده واجب است تطهير نمايد

مسأله 72 _ اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز، مخرج را تطهير كرده يا نه نمازى كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد تطهير كند

استبراء

مسأله 73 _ استبراء عمل مستحبى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مى دهند، براى آنكه يقين كنند بول در مجرى نمانده است، وآن داراى اقسامى است وبهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده، اول آن را تطهير كنند، بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط تا بيخ آلت بكشند وبعد، شست را روى آلت وانگشت پهلوى شست را زير آن بگذارند وسه مرتبه تا ختنه گاه بكشند وپس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند

مسأله 74 _ آبى كه گاهى بعد از ملاعبه وبازى كردن از انسان خارج

مى شود، وبه آن مذى مى گويند پاك است، ونيز آبى كه گاهى بعد از منى بيرون مى آيد، و به آن وذى گفته مى شود، وآبى كه گاهى بعد از بول بيرون مى آيد، وبه آن ودى مى گويند اگر بول به آن نرسيده باشد پاك است، وچنانچه انسان بعد از بول استبراء كند وبعد آبى از او خارج شود وشك كند كه بول است يا يكى از اينها، پاك باشد

مسأله 75 _ اگر انسان شك كند استبراء كرده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، نجس مى باشد، وچنانچه وضوء گرفته باشد باطل مى شود، ولى اگر شك كند استبرايى كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه پاك مى باشد، ووضوء را هم باطل نمى كند

مسأله 76 _ كسى كه استبراء نكرده اگر به واسطه آنكه مدتى از بول كردن او گذشته، يقين كند بول در مجرى نمانده است و رطوبتى ببيند وشك كند پاك است يا نه، آن رطوبت پاك مى باشد، وضوء را هم باطل نمى كند

مسأله 77 _ اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضوء بگيرد، چنانچه بعد از وضوء رطوبتى ببيند كه بداند يا بول است يا منى، واجب است احتياطاً غسل كند، وضوء هم بگيرد، ولى اگر وضوء نگرفته باشد فقط گرفتن وضوء كافيست

مسأله 78 _ براى زن استبراء از بول نيست واگر رطوبتى ببيند وشك كند پاك است يا نه پاك مى باشد، وضوء وغسل او را هم باطل نمى كند

مستحبات ومكروهات تخلى

مسأله 79 _ مستحب است در

موقع تخلى جايى بنشيند كه كسى او را نبيند، و موقع وارد شدن به مكان تخلى اول پاى چپ وموقع بيرون آمدن، اول پاى راست را بگذارد، وهمچنين مستحب است در حال تخلى سر را بپوشاند وسنگينى بدن را بر پاى چپ بيندازد

مسأله 80 _ مكروه است انسان روبه روى خورشيد وماه در موقع تخلى بنشيند ولى اگر عورت خود را به وسيله اى بپوشاند مكروه نيست، ونيز در موقع تخلى نشستن روبه روى باد، ودر جاده، وخيابان، وكوچه، ودرب خانه، و زير درختى كه ميوه مى دهد، وچيز خوردن، وتوقف زياد مكروه است، وهمچنين است حرف زدن در حال تخلى، ولى اگر ناچار باشد، يا ذكر خدا بگويد اشكال ندارد، وتطهير كردن با دست چپ مستحب مى باشد

مسأله 81 _ ايستاده بول كردن، وبول كردن در زمين سخت، وسوراخ جانوران، ودر آب، خصوصا آب ايستاده مكروه است

مسأله 82 _ خوددارى كردن از بول وغائط مكروه است

مسأله 83 _ مستحب است انسان، پيش از نماز، وپيش از خواب، وپيش از جماع، وبعد از بيرون آمدن منى بول كند

نجاسات

نجاسات

مسأله 84 _ نجاسات يازده چيز است: اول: بول، دوم: غائط، سوم: منى، چهارم: مردار، پنجم: خون، ششم وهفتم: سگ وخوك، هشتم: مشرك، نهم: شراب، دهم: فقاع، يازدهم: عرق شتر نجاستخوار، وبنابر احتياط واجب بايد اجتناب كرد از عرق مطلق حيوان نجاستخوار، واما عرق جنب از حرام پاك است، ولى نماز خواندن در آن جايز نيست

1 _ 2 _ بول وغائط

مسأله 85 _ بول وغائط انسان وهر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد كه اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن مى كند، نجس است و بنابر احتياط واجب بايد از بول حيوان حرام گوشتى كه خون آن جستن نمى كند، مثل ماهى حرام گوشت اجتناب كرد، ولى غائط آن وفضله حيوانات كوچك مثل پشه ومگس كه گوشت ندارند پاك است

مسأله 86 _ بول وفضله پرندگان حرام گوشت پاك است

مسأله 87 _ بول وغائط حيوان نجاستخوار نجس است، وهمچنين است بول وغائط حيوانى كه انسان آن را وطى كرده، يعنى با آن نزديكى نموده، وگوسفندى كه گوشت آن از خوردن شير خوك محكم شده است

3 _ منى

مسأله 88 _ منى انسان وحيوانى كه خون جهنده دارد نجس است

4 _ مردار

مسأله 89 _ مردار انسان وحيوانى كه خون جهنده دارد نجس است، چه خودش مرده باشد، يا به غير دستورى كه در شرع معين شده آن را كشته باشند وماهى چون خون جهنده ندارد، اگر چه در آب بميرد پاك است

مسأله 90 _ چيزهايى از مردار كه مثل پشم ومو وكرك واستخوان ودندان، روح نداشته باشد پاك است

مسأله 91 _ اگر از بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد در حالى كه زنده است گوشت يا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند نجس است

مسأله 92 _ اگر پوستهاى مختصر لب وجاهاى ديگر بدن را بكنند پاك است

مسأله 93 _ تخم مرغى كه از شكم مرغ مرده بيرون مى آيد، اگر پوست روى آن سفت شده باشد پاك است، ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد

مسأله 94 _ اگر بره وبزغاله پيش از آنكه علفخوار شوند بميرند، پنير مايه اى كه در شيردان آنها مى باشد پاك است ولى ظاهر آن را بايد آب كشيدمسأله 95 _ دواجات روان، وعطر، روغن، وواكس، وصابون كه از خارجه مى آورند اگر انسان يقين به نجاست آنها نداشته باشد پاك است

مسأله 96 _ گوشت، وپيه، وچرمى كه احتمال آن برود كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده پاك است، وچنانچه از دست مسلمانى گرفته ويا از بازار مسلمانها، تهيه كند خوردن آن گوشت وپيه حلال ونماز در آن چرم جايز است، ولى اگر از دست كافر گرفته شود يا اينكه دست مسلمانى باشد كه از كافر گرفته وتحقيق نكرده كه آن

حيوان به دستور شرع كشته شده يا نه، خوردن آن گوشت وپيه حرام، ونماز در آن چرم جايز نيست

5 _ خون

مسأله 97 _ خون انسان وهر حيوانى كه خون جهنده دارد يعنى حيوانى كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند نجس است، پس خون حيوانى كه مانند ماهى وپشه خون جهنده ندارد پاك مى باشد

مسأله 98 _ اگر حيوان حلال گوشت را به دستورى كه در شرع معين شده بكشند وخون آن به مقدار معمول بيرون آيد خونى كه در بدنش مى ماند پاك است، ولى اگر به علت نفس كشيدن يا به واسطه اينكه سر حيوان در جاى بلندى بوده خون به بدن حيوان برگردد آن خون نجس است

مسأله 99 _ خونى كه گاهى در تخم مرغ ديده مى شود پاك، ولى خوردن آن خون حرام است، مگر آنكه به واسطه مخلوط شدن با اجزاء تخم مرغ از بين برود كه در اين صورت خوردن تخم مرغ حلال است

مسأله 100 _ خونى كه گاهى موقع دوشيدن شير در آن ديده مى شود نجس است وشير را نجس مى كند

مسأله 101 _ خونى كه از لاى دندانها مى آيد، اگر به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از بين برود اجتناب از آب دهان لازم نيست

مسأله 102 _ خونى كه به واسطه كوبيده شدن، زير ناخن يا زير پوست مى ميرد، اگر طورى شود كه ديگر به آن خون نگويند پاك است، واگر به آن خون بگويند نجس است، ودر اين صورت چنانچه ناخن يا پوست سوارخ شود، اگر مشقت ندارد بايد براى وضوء وغسل خون را بيرون آورند واگر مشقت

دارد بايد اطراف آن را به طورى كه نجاست زياد نشود بشويند وپارچه يا چيزى مثل پارچه بر آن بگذارند وروى پارچه دست تر بكشند وتيمم هم بكنند

مسأله 103 _ اگر انسان نداند كه خون، زير پوست مرده يا گوشت به واسطه كوبيده شدن به آن حالت در آمده پاك است

مسأله 104 _ اگر موقع جوشيدن غذا ذره اى خون در آن بيفتد، تمام غذا وظرف آن نجس مى شود وجوشيدن وحرارت وآتش پاك كننده نيست

مسأله 105 _ زردابه اى كه در حال بهبودى زخم در اطراف آن پيدا مى شود، اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است پاك مى باشد

6 و 7 _ سگ وخوك

مسأله 106 _ سگ و خوكى كه در خشكى زندگى مى كنند حتى مو واستخوان وپنجه و ناخن و رطوبتهاى آنها نجس است ولى سگ وخوك دريايى پاك است

8 _ كافر

مسأله 107 _ كافر يعنى كسى كه منكر خدا است، يا براى خدا شريك قرار مى دهد نجس است

مسأله 108 _ اهل كتاب، يعنى، يهود، ونصارى، ومجوس پاكند وبه عبارت ديگر، كسى كه منكر خدا نيست، وبراى خدا شريك قرار نمى دهد ولو پيغمبرى حضرت خاتم الانبياء محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله قبول ندارد، پاك است

مسأله 109 _ كسى كه ضرورى دين يعنى چيزى را كه مثل نماز وروزه مسلمانان جزء دين مى دانند منكر شود نجس نمى باشد ولو بداند آن چيز جزء دين است

مسأله 110 _ بچه غير مميز كافر منكر خدا پاك است

مسأله 111 _ اگر مسلمانى با يكى از دوازده امام دشمنى داشته باشد نجس است

9 _ شراب

مسأله 112 _ شراب وهر چيزى كه انسان را مست مى كند چنانچه به خودى خود روان باشد نجس است، واگر مثل بنگ وحشيش روان نباشد پاك است اگر چه چيزى در آن بريزند كه روان شود

مسأله 113 _ الكل صنعتى كه براى رنگ كردن درب وميز وصندلى ومانند اينها بكار مى برند پاك مى باشد

مسأله 114 _ اگر انگور وآب انگور به خودى خود جوش بيايد حرام ونجس است، واگر به واسطه پختن جوش بيايد، خوردن آن حرام است ولى نجس نيست

مسأله 115 _ خرما ومويز وكشمش وآب آنها اگر جوش بيايند پاك، وخوردن آنها حلال است

10 _ فقاع

مسأله 116 _ فقاع كه از جو گرفته مى شود وبه آن آبجو مى گويند نجس است، ولى آبى كه به دستور طبيب از جو مى گيرند وبه آن ماء الشعير مى گويند پاك مى باشد

11 _ عرق شتر نجاستخوار

مسأله 117 _ عرق شتر نجاستخوار نجس است، وبنابر احتياط واجب بايد از عرق هر حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده اجتناب كرد

عرق جنب از حرام

مسأله 118 _ عرق جنب از حرام پاك است ولى نماز در آن جايز نيست چه در حال جماع بيرون آيد يا بعد از آن، از مرد باشد يا از زن، از زنا باشد يا از لواط، يا از وطء ونزديكى كردن با حيوانات يا استمناء (استمناء آن است كه انسان كارى كند كه منى از او بيرون آيد)

مسأله 119 _ اگر انسان در موقعى كه نزديكى با زن حرام است مثلا در حال حيض با زن خود نزديكى كند مكروه است با عرق خود نماز بخواند، ولى اگر در روزه ماه رمضان با زن خود نزديكى كند با عرق خود مكروه نيست كه نماز بخواند

مسأله 120 _ اگر جنب از حرام عوض غسل تيمم نمايد وبعد از تيمم عرق كند نماز خواندن با آن عرق اشكال ندارد

مسأله 121 _ اگر كسى از حرام جنب شود وبعد با حلال خود نزديكى كند با عرق خود مكروه است نماز بخواند، واگر اول با حلال خود نزديكى كند وبعد از حرام جنب شود نماز با آن مكروه نيست.

راه ثابت شدن نجاست

مسأله 122 _ نجاست هر چيز از سه راه ثابت مى شود: اول آنكه خود انسان يقين كند چيزى نجس است، واگر گمان داشته باشد چيزى نجس است، لازم نيست از آن اجتناب نمايد بنابراين غذا خوردن در قهوه خانه ها ومهمانخانه هايى كه مردمان لا ابالى وكسانى كه پاكى ونجسى را مراعات نمى كنند در آنها غذا مى خورند، اگر انسان

يقين نداشته باشد غذايى را كه براى او آورده اند نجس است اشكال ندارد، دوم آنكه كسى كه چيزى در اختيار او است بگويد آن چيز نجس است، مثلا همسر انسان يا نوكر يا كلفت بگويد، ظرف يا چيز ديگرى كه در اختيار او است نجس مى باشد: سوم اينكه يك نفر عادل بلكه ثقه بگويد چيزى نجس است

مسأله 123 _ اگر به واسطه ندانستن مسأله نجس بودن وپاك بودن چيزى را نداند مثلا نداند عرق جنب از حرام پاك است يا نه، بايد مسأله را بپرسد، ولى اگر با اينكه مسأله را مى داند، چيزى را شك كند پاك است يا نه، مثلا شك كند آن چيز خون است يا نه يا نداند كه خون پشه است يا خون انسان، پاك مى باشد وپرسيدن لازم نيست.

مسأله 124 _ چيز نجسى كه انسان شك دارد پاك شده يا نه، نجس است وچيز پاك را اگر شك كند نجس شده يا نه، پاك است واگر هم بتواند نجس بودن يا پاك بودن آن را بفهمد لازم نيست وارسى كند

مسأله 125 _ اگر بداند يكى از دو ظرف يا دو لباسى كه از هر دوى آنها مى تواند استفاده كند نجس شده ونداند كدام است، بايد از هر دو اجتناب كند، ولى اگر مثلا نمى داند لباس خودش نجس شده يا لباسى كه نمى تواند از آن استفاده كند ومال ديگرى است، از لباس خودش هم لازم نيست اجتناب نمايد

راه نجس شدن چيزهاى پاك

مسأله 126 _ اگر چيز پاك به چيز نجس برسد وهر دو يا يكى از آنها به طورى تر باشد كه ترى يكى به ديگرى برسد چيز

پاك نجس مى شود، وچنانچه نجس دوم كه آن را متنجس مى نامند، به چيز پاك سومى برسد در صورتى كه آن چيز از مايعات مانند آب باشد چيز سوم نجس مى شود، واگر از جوامد مانند لباس وبدن باشد بنابر احتياط غيرواجب بايد از آن چيز اجتناب نمايند، ودر غير واسطه اول، مثل اينكه آن چيز سوم، به چيز چهارم برسد دليلى بر لزوم اجتناب از آن نيست بلكه به حسب ادله شرعية بايد حكم به طهارت نمود مثال: چنانچه دست راست به بول متنجس شود، وعين بول از بين برود، وآن دست با رطوبت با دست چپ ملاقات كند بنابر احتياط غيرواجب بايد از دست چپ اجتناب نمايند، واگر دست چپ با رطوبت با لباس تماس پيدا كرد وترى آن به لباس رسيد به مقتضاى ادله شرعيه آن لباس نجس نمى شود

مسأله 127 _ اگر چيز پاكى به چيز نجس برسد وانسان شك كند كه هر دو يا يكى از آنها تر بوده يا نه، آن چيز پاك نجس نمى شود

مسأله 128 _ دو چيزى كه انسان نمى داند كدام پاك وكدام نجس است، اگر چيز پاكى با رطوبت به يكى از آنها برسد نجس نمى شود در صورتى كه قبل از ملاقات علم به نجاست يكى از آنها داشته باشد

مسأله 129 _ زمين وپارچه ومانند اينها اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتى كه نجاست به آن برسد نجس مى شود وجاهاى ديگر آن پاك است وهمچنين است خيار وخربزه ومانند اينها

مسأله 130 _ هر گاه شيره وروغن ومانند اينها طورى باشد كه اگر مقدارى از آن را بردارند جاى آن خالى نمى

ماند، همينكه يك نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس مى شود ولى اگر طورى باشد كه جاى آن در موقع برداشتن خالى بماند، اگر چه بعد پر شود، فقط جايى كه نجاست به آن رسيده نجس مى باشد پس اگر فضله موش در آن بيفتد جايى كه فضله افتاده نجس وبقيه پاك است

مسأله 131 _ اگر مگس يا حيوانى مانند آن روى چيز نجسى كه تر است بنشيند وبعد روى چيز پاكى كه آن هم تر است بنشيند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حيوان بوده، چيز پاك نجس مى شود واگر نداند پاك است

مسأله 132 _ اگر جايى از بدن كه عرق دارد نجس شود وعرق از آنجا به جاى ديگر برود هر جا كه عرق به آن برسد نجس مى شود، واگر عرق به جاى ديگر نرود جاهاى ديگر بدن پاك است

مسأله 133 _ اخلاطى كه از بينى يا گلو مى آيد، اگر خون داشته باشد، جايى كه خون دارد نجس وبقيه آن پاك است پس اگر به بيرون دهان يا بينى برسد، مقدارى را كه انسان يقين دارد جاى نجس اخلاط به آن رسيده نجس است ومحلى را كه شك دارد جاى نجس به آن رسيده يا نه پاك مى باشد

مسأله 134 _ اگر آفتابه اى را كه ته آن سوراخ است روى زمين نجس بگذراند چنانچه آب ، طورى زير آن جمع گردد كه با آب آفتابه يكى حساب شود، آب آفتابه نجس مى شود، واگر آب بر زمين جارى شود يا فرو رود، آب آفتابه نجس نمى شود

مسأله 135 _ اگر چيزى داخل بدن شود وبه نجاست برسد،

در صورتى كه بعد از بيرون آمدن، آلوده به نجاست نباشد پاك است پس اگر اسباب اماله يا آب آن در مخرج غائط وارد شود، يا سوزن وچاقو ومانند اينها در بدن فرو رود وبعد از بيرون آمدن، به نجاست آلوده نباشد نجس نيست وهمچنين است آب دهان وبينى اگر در داخل به خون برسد وبعد از بيرون آمدن به خون آلوده نباشد

احكام نجاسات

مسأله 136 _ نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است واگر نجس شود بايد فوراً آن را آب بكشند

مسأله 137 _ اگر جلد قرآن نجس شود در صورتى كه بى احترامى به قرآن باشد بايد آن را آب بكشند

مسأله 138 _ گذاشتن قرآن روى عين نجس مانند خون ومردار، اگر چه آن عين نجس خشك باشد حرام است وبرداشتن قرآن از روى آن واجب مى باشد

مسأله 139 _ نوشتن قرآن با مركب نجس اگر چه يك حرف آن باشد حرام است واگر نوشته شود بايد آن را آب بكشند يا به واسطه تراشيدن ومانند آن كارى كنند كه از بين برود

مسأله 140 _ دادن قرآن به كافر حرام، وگرفتن قرآن از او واجب است

مسأله 141 _ اگر ورق قرآن يا چيزى كه احترام آن لازم است مثل كاغذى كه اسم خدا يا پيغمبر يا امام بر آن نوشته شده، در مستراح بيفتد بيرون آوردن وآب كشيدن آن اگر چه خرج داشته باشد واجب است واگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد، بنابر احتياط واجب بايد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده است ونيز اگر تربت در مستراح بيفتد وبيرون آوردن آن ممكن نباشد بنابر احتياط واجب بايد تا

وقتى كه يقين نكرده اند به كلى از بين رفته، به آن مستراح نروند

مسأله 142 _ خوردن وآشاميدن چيز متنجس حرام است، وهمچنين است خورانيدن آن به ديگرى، مگر به اطفال وديوانه، اما خوراندن مسكر به اطفال هم جايز نيست، واگر خود طفل غذاى نجس را بخورد يا با دست نجس غذا را نجس كند وبخورد، بى اشكال لازم نيست از او جلوگيرى كنند

مسأله 143 _ فروختن وعاريه دادن چيز نجسى كه مى شود آن را آب كشيد، اگر نجس بودن آن را به طرف بگويند اشكال ندارد

مسأله 144 _ اگر انسان ببيند كسى چيز نجسى را مى خورد يا با لباس نجس نماز مى خواند ، لازم نيست به او بگويد

مسأله 145 _ اگر جايى از خانه يا فرش كسى نجس باشد، وببيند بدن يا لباس يا چيز ديگر كسانى كه وارد خانه او مى شوند با رطوبت به جاى نجس رسيده است، با دو قيد لازم است به آنان بگويد كه نجس است 1 _ آن شئ متنجس را استعمال در اكل وشرب بنمايد 2 _ آنكه با تسبيب او باشد، والا گفتن لازم نيست

مسأله 146 _ اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بايد به مهمانها بگويد، اما اگر يكى از مهمانها بفهمد، لازم نيست به ديگران خبر دهد، ولى چنانچه طورى با آنان معاشرت دارد كه ممكن است به واسطه نجس بودن آنان خود او هم نجس شود، بايد بعد از غذا به آنان بگويد

مسأله 147 _ اگر چيزى را كه عاريه كرده نجس شود، هر چند صاحبش آن چيز را در كارى كه شرط آن پاكى

است استعمال مى كند مانند لباس كه با آن نماز مى خواند واجب نيست نجس شدن آن را به او بگويد، وگذشت حكم خوردنى وآشاميدنى

مسأله 148 _ اگر بچه بگويد چيزى نجس است يا چيزى را آب كشيده، نبايد حرف او را قبول كرد ولى بچه اى كه تكليفش نزديك است، اگر بگويد چيزى را آب كشيدم در صورتى كه آن چيز تحت تصرف او باشد ويا آن بچه مورد اطمينان باشد حرف او قبول مى شود، وهمچنين اگر بگويد چيزى نجس است

مطهرات

مطهرات

مسأله 149 _ چند چيز نجاست را پاك مى كند، وآنها را مطهرات مى گويند: 1 _ آب 2 _ زمين 3 _ آفتاب 4 _ استحاله 5 _ انقلاب 6 _ انتقال 7 _ اسلام 8 _ تبعيت28 _ برطرف شدن عين نجاست 10 _ استبراء 11 _ خارج شدن خون به مقدار متعارف 12 _ تيمم بدل از غسل ميت 13 _ سنگ استنجاء 14 _ غايب شدن مسلمان، واحكام آنها در مسائل آينده بيان مى شود، وجمعى از علماء كم شدن دو سوم آب انگور را از مطهرات شمرده اند، وحكم آن را هم بيان مى كنم

1 _ آب

مسأله 150 _ آب با چهار شرط چيز نجس را پاك مى كند: اول آنكه مطلق باشد پس آب مضاف مانند گلاب وعرق بيد چيز نجس را پاك نمى كند دوم آنكه پاك باشد سوم آنكه وقتى چيز نجس را مى شويند، آب، مضاف نشود وبو يا رنگ يا مزه نجاست هم نگيرد چهارم آنكه بعد از آب كشيدن چيز نجس، عين نجاست در آن نباشد، وپاك شدن چيز نجس با آب قليل يعنى آب كمتر از كر شرطهاى ديگرى هم دارد كه بعدا گفته مى شود

مسأله 151 _ ظرف نجس را با آب قليل بنابر احتياط بايد سه مرتبه بشويند ودر كر وجارى يك مرتبه كافيست، ولى ظرفى را كه سگ ليسيده يا از آن ظرف، آب يا چيز روان ديگر خورده، بايد اول با خاك با ريختن مقدارى آب خاكمال كرد وبعد يك مرتبه در كر يا جارى يا سه مرتبه بنابر احتياط با آب قليل شست وهمچنين ظرفى را كه آب دهان

سگ در آن ريخته بنابر احتياط بايد پيش از شستن خاكمال كرد بهمان نحو كه بيان شد

مسأله 152 _ اگر دهانه ظرفى كه سگ دهن زده، تنك باشد ونشود آن را خاكمال كرد، بايد خاك را در آن بريزند ومقدارى آب ريخته وبه شدت حركت دهند تا به همه آن ظرف برسد وبعد به ترتيبى كه ذكر شد بشويند

مسأله 153 _ ظرفى را كه خوك بليسد يا از آن چيز روانى بخورد بايد هفت مرتبه شست، ولازم نيست آن را خاكمال كنند.

مسأله 154 _ ظرفى را كه به شراب نجس شده بايد سه مرتبه بشويند، وفرقى بين آب قليل وكثير وجارى نيست

مسأله 155 _ كوزه اى كه از گل نجس ساخته شده ويا آب نجس در آن فرو رفته اگر در آب كر يا جارى بگذارند، به هر جاى آن كه آب برسد پاك مى شود، واگر بخواهند باطن آن هم پاك شود، بايد به قدرى در آب كر يا جارى بماند كه آب به تمام آن فرو رود

مسأله 156 _ ظرف نجس را با آب قليل دو جور مى شود آب كشيد: يكى آنكه سه مرتبه بنابر احتياط پر كنند وخالى كنند، ديگر آنكه سه دفعه بنابر احتياط قدرى آب در آن بريزند ودر هر دفعه آب را طورى در آن بگردانند كه به جاهاى نجس آن برسد وبيرون بريزند

مسأله 157 _ اگر ظرف بزرگى مثل پاتيل وخمره نجس شود، چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر كنند وخالى كنند پاك مى شود، و رعايت احتياط هم شده وهمچنين است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بريزند به طورى كه تمام

اطراف آن را بگيرد ودر هر دفعه آبى كه ته آن جمع مى شود بيرون آورند، واحتياط واجب آن است كه در هر دفعه ظرفى را كه با آن آبها را بيرون مى آورند آب بكشند

مسأله 158 _ اگر مس نجس ومانند آن را آب كنند وآب بكشند، ظاهرش پاك مى شود

مسأله 159 _ تنورى كه به بول نجس شده است، اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بريزند، به طورى كه تمام اطراف آن را بگيرد پاك مى شود، ودر غير بول اگر بعد از بر طرف شدن نجاست يك مرتبه به دستورى كه گفته شد آب در آن بريزند كافيست وبهتر است كه گودالى ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود وبيرون بياورند، بعد آن گودال را با خاك پاك پر كنند

مسأله 160 _ اگر چيز نجس را بعد از برطرف كردن عين نجاست يك مرتبه در آب كر يا جارى فرو برند كه آب به تمام جاهاى نجس آن برسد، پاك مى شود ودر فرش ولباس ومانند اينها فشار يا مانند آن از ماليدن، يا لگد كردن ويا هر چيزى كه سبب جدا شدن آب شود مانند حركت دادن، موافق احتياط است.

مسأله 161 _ اگر بخواهند چيزى را كه به بول نجس شده با آب قليل آب بكشند، چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند واز آن جدا شود، در صورتى كه بول در آن چيز نمانده باشد وبعد از برطرف شدن نجاست آب روى آن بيايد يك مرتبه ديگر كه آب روى آن بريزند پاك مى شود، ولى در لباس وفرش ومانند اينها بايد بعد از هر دفعه

فشار دهند يا كارى كنند كه غساله آن بيرون آيد (وغساله آبى است كه معمولا در وقت شستن وبعد از آن از چيزى كه شسته مى شود، خود بخود يا به وسيله فشار مى ريزد)

مسأله 162 _ اگر چيزى به بول پسر شيرخوارى كه غذاخور نشده وشير خوك و زن كافره نخورده نجس شود، چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند كه به تمام جاهاى نجس آن برسد پاك مى شود ودر لباس وفرش ومانند اينها فشار لازم نيست

مسأله 163 _ اگر چيزى به غير بول نجس شود، چنانچه بعد از بر طرف كردن نجاست يك مرتبه آب روى آن بريزند واز آن جدا شود پاك مى گردد ونيز اگر در دفعه اولى كه آب روى آن مى ريزند نجاست آن برطرف شود وبعد از برطرف شدن نجاست هم آب روى آن بيايد پاك مى شود ولى در هر صورت لباس ومانند آن را بايد كارى كنند تا غساله آن بيرون آيد مانند فشار دادن

مسأله 164 _ اگر حصير نجس را كه با نخ بافته شده در آب كر يا جارى فرو برند، بعد از برطرف شدن عين نجاست وفشار دادن نخ پاك مى شود واگر بخواهند آن را با آب قليل آب بكشند، در صورتى كه با بول نجس شده باشد، بايد به هر قسم كه ممكن است اگر چه به لگد كردن باشد دو دفعه كارى كنند، كه در هر دفعه غساله آن جدا شود

مسأله 165 _ اگر ظاهر گندم وبرنج وصابون ومانند اينها نجس شود، به فرو بردن در كر وجارى پاك مى گردد واگر باطن آنها نجس شود پاك نمى شود

باطن آنها مگر آنكه بداند آب به باطن آنها نفوذ كرده وآنها را هم در كر يا جارى آب كشد

مسأله 166 _ اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن صابون رسيده يا نه، باطن آن پاك است

مسأله 167 _ اگر ظاهر برنج وگوشت يا چيزى مانند اينها نجس شده باشد، چنانچه آن را در ظرفى بگذارند وسه مرتبه آب روى آن بريزند وخالى كنند پاك مى شود واعتبار سه مرتبه بنا بر احتياط است وظرف آن هم پاك مى گردد ولى اگر بخواهند لباس يا چيزى را كه فشار لازم دارد در ظرفى بگذارند وآب بكشند، بايد در هر مرتبه كه آب روى آن مى ريزند آن را فشار دهند وظرف را كج كنند، تا غساله اى كه در آن جمع شده بيرون بريزد

مسأله 168 _ لباس نجسى را كه به نيل ومانند آن رنگ شده اگر در آب كر يا جارى فرو برند وآب پيش از آنكه به واسطه رنگ پارچه مضاف شود، به تمام آن برسد، آن لباس پاك مى شود، اگر چه موقع فشار دادن، آب مضاف يا رنگين از آن بيرون آيد

مسأله 169 _ اگر لباسى را در كر يا جارى آب بكشند، وبعد مثلا لجن آب در آن ببينند، چنانچه احتمال ندهند كه جلوگيرى از رسيدن آب كرده آن لباس پاك است

مسأله 170 _ اگر بعد از آب كشيدن لباس ومانند آن خورده گل يا اشنان در آن ديده شود پاك است ولى اگر آب نجس به باطن گل يا اشنان رسيده باشد ظاهر گل واشنان پاك وباطن آنها نجس است اگر نداند آب پاك به باطن آنها

رسيده

مسأله 171 _ هر چيز نجس، تا عين نجاست را از آن بر طرف نكنند پاك نمى شود ولى اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد پس اگر خون را از لباس برطرف كنند ولباس را آب بكشند ورنگ خون در آن بماند پاك مى باشد، اما چنانچه به واسطه بو يا رنگ يقين كنند يا احتمال دهند كه ذره هاى نجاست در آن چيز مانده نجس است

مسأله 172 _ اگر نجاست بدن را در آب كر يا جارى برطرف كنند، بدن پاك مى شود وبيرون آمدن ودوباره در آب رفتن لازم نيست

مسأله 173 _ غذاى نجسى كه لاى دندانها مانده اگر آب در دهان بگردانند وبه تمام غذاى نجس برسد پاك مى شود

مسأله 174 _ اگر موى سر وصورت را با آب قليل آب بكشند (بايد كارى كنند كه غساله آن جدا شود ولو به سر تكان دادن)

مسأله 175 _ اگر جايى از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند، اطراف آنجا كه متصل به آن است ومعمولا موقع آب كشيدن آب به آنجا سرايت مى كند، با پاك شدن جاى نجس پاك مى شود به شرط آنكه در مرتبه دوم كه آب مى كشد آب به آنجا هم ريخته شود، وهمچنين است اگر چيز پاكى را پهلوى چيز نجس بگذارند وروى هر دو آب بريزند پس اگر براى آب كشيدن يك انگشت نجس، روى همه انگشتها آب بريزند وآب نجس به همه آنها برسد، بعد از پاك شدن انگشت نجس، تمام انگشتها پاك مى شود

مسأله 176 _ گوشت ودنبه اى كه نجس شده، مثل چيزهاى ديگر آب

كشيده مى شود وهمچنين است اگر بدن يا لباس، چربى كمى داشته باشد كه از رسيدن آب به آنها جلوگيرى نكند

مسأله 177 _ اگر ظرف يا بدن نجس باشد، وبعد به طورى چرب شود كه جلوگيرى از رسيدن آب به آنها كند، چنانچه بخواهند ظرف وبدن را آب بكشند، بايد چربى را برطرف كنند تا آب به آنها برسد

مسأله 178 _ چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست، اگر زير شيرى كه متصل به كر است يكدفعه بشويند، پاك مى شود ونيز اگر عين نجاست در آن باشد، چنانچه عين نجاست آن، زير شير يا بوسيله ديگر برطرف شود وآبى كه از آن چيز مى ريزد بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد، با آب شير پاك مى گردد اما اگر آبى كه از آن مى ريزد، بو يا رنگ يا مزه نجاست گرفته باشد بايد به قدرى آب شير روى آن بريزند تا در آبى كه از آن جدا مى شود بو يا رنگ يا مزه نجاست نباشد

مسأله 179 _ اگر چيزى را آب بكشد ويقين كند پاك شده وبعد شك كند كه عين نجاست را از آن برطرف كرده يا نه، چنانچه موقع آب كشيدن، متوجه برطرف كردن عين نجاست بوده، آن چيز پاك است واگر متوجه برطرف كردن عين نجاست نبوده، بايد دوباره آن را آب بكشد

مسأله 180 _ زمينى كه آب روى آن جارى نمى شود، اگر نجس شود با آب قليل پاك نمى گردد ولى زمينى كه روى آن شن يا ريگ باشد، چون آبى كه روى آن مى ريزند از آن جدا شده ودر شن وريگ فرو

مى رود، با آب قليل پاك مى شود، اما زير ريگهاى نجس مى ماند

مسأله 181 _ زمين سنگ فرش وآجر فرش وزمين سختى كه آب در آن فرو نمى رود، اگر نجس شود با آب قليل پاك مى گردد، ولى بايد به قدرى آب روى آن بريزند كه جارى شودوچنانچه آبى كه روى آن ريخته اند از سوراخى بيرون رود همه زمين پاك مى شود، واگر بيرون نرود جايى كه آبها جمع مى شود نجس مى ماند وبراى پاك شدن آنجا بايد گودالى بكنند كه آب در آن جمع شود، بعد آب را بيرون بياورند وگودال را با خاك پر كنند

مسأله 182 _ اگر ظاهر نمك سنگ ومانند آن نجس شود، با آب كمتر از كر هم پاك مى شود

مسأله 183 _ اگر شكر آب شده نجس را قند بسازند ودر آب كر يا جارى بگذارند پاك نمى شود.

2 _ زمين

مسأله 184 _ زمين با چند شرط كف پا وته كفش نجس را پاك مى كند: اول آنكه زمين پاك باشد: دوم آنكه نجاست از راه رفتن نجس حاصل شده باشد سوم آنكه بنا بر احتياط وجوبى خشك باشد: چهارم آنكه اگر عين نجس مثل خون وبول، يا متنجس مثل گلى كه نجس شده در كف پا وته كفش باشد، به واسطه راه رفتن يا ماليدن پا به زمين برطرف شود، ونيز زمين بايد خاك يا سنگ يا آجر فرش ومانند اينها باشد، وبا راه رفتن روى فرش وحصير وسبزه، كف پا وته كفش نجس پاك نمى شود

مسأله 185 _ كف پا وته كفش نجس، به واسطه راه رفتن روى آسفالت وروى زمينى كه با چوپ

فرش شده پاك نمى شود

مسأله 186 _ براى پاك شدن كف پا وته كفش لازم نيست پانزده ذراع يا بيشتر راه بروند بلكه همين قدر كه نجاست بر طرف شود كافى است اگر چه به كمتر از پانزده ذراع يا ماليدن پا به زمين، نجاست برطرف شود

مسأله 187 _ لازم نيست كف پا وته كفش نجس،تر باشد بلكه اگر خشك هم باشد به راه رفتن پاك مى شود

مسأله 188 _ بعد از آنكه كف پا يا ته كفش نجس به راه رفتن پاك شد، مقدارى از اطراف آن هم كه معمولا به گل آلوده مى شود پاك مى گردد

مسأله 189 _ كسى كه با دست وزانو راه مى رود، اگر كف دست يا زانوى او نجس شود، با راه رفتن پاك نمى گردد وهمچنين است ته عصا وته پاى مصنوعى ونعل چهارپايان وچرخ اتومبيل ودرشگه ومانند اينها

مسأله 190 _ اگر بعد از راه رفتن، بو يا رنگ يا ذره هاى كوچكى از نجاست كه ديده شود، در كف پا يا ته كفش بماند اشكال ندارد

مسأله 191 _ توى كفش ومقدارى از كف پا كه به زمين نمى رسد، به واسطه راه رفتن پاك نمى شود ولى كف جوراب به واسطه راه رفتن پاك مى شود

3 _ آفتاب

مسأله 192 _ آفتاب، زمين، وساختمان، وچيزهايى كه مانند درب وپنجره در ساختمان به كار برده شده، وهمچنين ميخى را كه به ديوار كوبيده اند با پنج شرط پاك مى كند: اول آنكه چيز نجس به طورى تر باشد، كه اگر چيز ديگرى به آن برسد تر شود، پس اگر خشك باشد بايد به وسيله اى آن را تر

كنند تا آفتاب خشك كند، دوم آنكه اگر عين نجاست در آن چيز باشد پيش از تابيدن آفتاب آن را برطرف كنند، سوم آنكه چيزى از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، پس اگر آفتاب از پشت پرده يا ابر ومانند اينها بتابد وچيز نجس را خشك كند، آن چيز پاك نمى شود، ولى اگر ابر به قدرى نازك باشد كه از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، اشكال ندارد، چهارم آنكه آفتاب به تنهايى چيز نجس را خشك كند پس اگر مثلا چيز نجس به واسطه باد وآفتاب خشك شود، پاك نمى گردد، ولى اگر باد به قدرى كم باشد كه نگويند به خشك شدن چيز نجس كمك كرده اشكال ندارد، پنجم آنكه آفتاب مقدارى از بنا وساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته، يك مرتبه خشك كند، پس اگر يك مرتبه بر زمين وساختمان نجس بتابد وروى آن را خشك كند ودفعه ديگر زير آن را خشك نمايد، فقط روى آن پاك مى شود و زير آن نجس مى ماند

مسأله 193 _ آفتاب حصير نجس را پاك مى كند ولى اگر يك طرف آن را خشك كند، پاك شدن طرف ديگر آن اشكال دارد مگر اينكه همه حصير نجس باشد وآفتاب به يك طرف آن بتابد وهمه خشك شود در اين صورت آن طرف ديگر هم پاك مى شود، ونيز پاك مى شود درخت وگياه به واسطه تابش آفتاب

مسأله 194 _ اگر آفتاب به زمين نجس بتابد، بعدانسان شك كند كه زمين موقع تابيدن آفتاب تر بوده يا نه، يا ترى آن به واسطه آفتاب خشك شده يا نه، آن زمين نجس است، وهمچنين است اگر

شك كند كه پيش از تابش آفتاب عين نجاست از آن برطرف شده يا نه شك كند كه چيزى مانع تابش آفتاب بوده يا نه

مسأله 195 _ اگر آفتاب به يك طرف ديوار نجس بتابد، طرفى كه آفتاب نتابيده پاك نمى شود مگر آنكه مجموع نجس باشد وبه واسطه آفتاب كه به يكطرف مى تابد همه خشك شود

4 _ استحاله

مسأله 196 _ اگر جنس چيز نجس به طورى عوض شود كه به صورت چيز پاكى درآيد پاك مى شود، ومى گويند استحاله شده است مثل آنكه چوب نجس بسوزد وخاكستر گردد، يا سگ در نمكزار فرو رود ونمك شود، ولى اگر جنس آن عوض نشود مثل آنكه گندم نجس را آرد كنند يا نان بپزند پاك نمى شود

مسأله 197 _ كوزه گلى ومانند آن كه از گل نجس ساخته شده نجس است

مسأله 198 _ چيز نجسى كه معلوم نيست استحاله شده يا نه پاك است

5 _ انقلاب

مسأله 199 _ اگر شراب بخودى خود يا با واسطه آنكه چيزى مثل سركه ونمك در آن ريخته اند سركه شود، پاك مى گردد

مسأله 200 _ شرابى كه از انگور نجس ومانند آن درست كنند، يا نجاست ديگرى به آن برسد، به سركه شدن پاك نمى شود

مسأله 201 _ سركه اى كه از انگور وكشمش وخرماى نجس درست كنند نجس است

مسأله 202 _ اگر پوشال ريز انگور يا خرما داخل آنها باشد وسركه بريزند ضرر ندارد

مسأله 203 _ آب انگورى كه به آتش جوش آمده پاك است، ولى خوردن آن حرام واگر آنقدر بجوشد كه ثلثان شود، يعنى دو قسمت آن كم شود ويك قسمت آن بماند، حلال مى شود اما اگر به خودى خود جوش بيايد نجس است وفقط به سركه شدن پاك مى شود

مسأله 204 _ اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن كم شود، چنانچه باقيمانده آن به خودى خود جوش بيايد نجس است

مسأله 205 _ آب انگورى كه معلوم نيست جوش آمده يا نه پاك است

مسأله 206 _ اگر مثلا در يك خوشه

غوره يك دانه يا دو دانه انگور باشد، چنانچه به آبى كه از آن خوشه گرفته مى شود، آبغوره بگويند واثرى از شيرينى انگور در آن نباشد وبجوشد پاك وخوردن آن حلال است

مسأله 207 _ اگر انگور در چيزى كه به آتش مى جوشد بيفتد وبجوشد اجتناب از آن لازم نيست وخوردن آن حرام نيست

مسأله 208 _ اگر بخواهند در چند ديگ شيره بپزند مانعى ندارد كفگيرى را كه در ديگ جوش آمده زده اند در ديگى كه جوش نيامده بزنند واگر همه جوش آمده باشد مانعى ندارد كفگير ديگى را كه ثلثان نشده در ديگى كه ثلثان شده بزنند

مسأله 209 _ چيزى كه معلوم نيست غوره است يا انگور، اگر جوش بيايد نجس شود

6 _ انتقال

مسأله 210 _ اگر خون بدن انسان يا خون حيوانى كه خون جهنده دارد، يعنى حيوانى كه وقتى رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند، به بدن حيوانى كه خون جهنده ندارد برود وخون آن حيوان حساب شود پاك مى گردد واين را انتقال گويند ولى اگر خون آن حيوان نشود نجس است پس خونى كه زالو از انسان مى مكد چون خون زالو به آن گفته نمى شود ومى گويند خون انسان است نجس مى باشد بلى در خصوص پشه وشپش وكك در پاك بودن شرط نيست خون آنها حساب شود ومطلقا محكوم به طهارت است

مسأله 211 _ اگر كسى پشه اى را كه به بدنش نشسته بكشد ونداند خونى كه از پشه بيرون آمده از او مكيده يا از خود پشه مى باشد، پاك است وهمچنين است اگر بداند از او مكيده ولى جزو بدن

پشه حساب شود بلكه اگر فاصله بين مكيدن خون وكشتن پشه به قدرى كم باشد كه بگويند خون انسان است، يا معلوم نباشد كه مى گويند خون پشه است يا خون انسان پاك است اما اگر بداند خون به بدن حيوان در حال حيات منتقل نشده يا شك نمايد نجس مى باشد

7 _ اسلام

مسأله 212 _ اگر كافر نجس شهادتين بگويد يعنى بگويد: اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمدا رسول الله، مسلمان مى شود وبعد از مسلمان شدن، بدن وآب دهان وبينى وعرق او پاك است ولى اگر موقع مسلمان شدن، عين نجاست به بدن او بوده، بايد برطرف كند وجاى آن را آب بكشد

مسأله 213 _ اگر موقعى كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسيده باشد چه آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او باشد يا نباشد نجس است، وبايد از آن اجتناب كند

مسأله 214 _ اگر كافر شهادتين بگويد، وانسان نداند قلباً مسلمان شده يا نه، پاك است، وهمچنين اگر بداند قلباً مسلمان نشده ولى چيزى كه منافى اظهار شهادتين باشد از او سر نزند.

8 _ تبعيت

مسأله 215 _ تبعيت آن است كه چيز نجسى به واسطه پاك شدن چيز نجس ديگر پاك شود

مسأله 216 _ اگر شراب سركه شود ظرف آن هم تا جايى كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسيده پاك مى شود وكهنه وچيزى هم كه معمولا روى آن مى گذارند اگر به آن رطوبت نجس شود پاك مى گردد ولى اگر پشت ظرف به آن شراب آلوده شود، بايد بعد از سركه شدن شراب از آن اجتناب كنند

مسأله 217 _ آب انگور اگر به خودى خود جوش بيايد وپيش از آنكه سركه شود به جايى بريزد، بايد آنجا را آب بكشند ولى ظرفى كه آب انگور در آن جوش مى آيد بعد از سركه شدن آب انگور پاك مى شود

مسأله 218 _ تخته يا سنگى كه روى آن، ميت را غسل مى دهند ويا

پارچه اى كه با آن عورت ميت را مى پوشانند ودست كسى كه او را غسل مى دهد، بعد از تمام شدن غسل، پاك مى شود در صورتى كه به تبع شستن ميت شسته شود

مسأله 219 _ كسى كه چيزى را با دست خود آب مى كشد، بعد از پاك شدن آن چيز، دست او هم پاك مى شود

مسأله 220 _ اگر لباس ومانند آن را با آب قليل آب بكشند وبه اندازه معمول فشار دهند تا آبى كه روى آن ريخته اند جدا شود، آبى كه در آن مى ماند پاك است

مسأله 221 _ ظرف نجس را كه با آب قليل آب مى كشند، بعد از جدا شدن آبى كه براى پاك شدن، روى آن ريخته اند، آب كمى كه در آن مى ماند پاك است.

9 _ برطرف شدن عين نجاست

مسأله 222 _ اگر بدن حيوان به عين نجس مثل خون، يا متنجس مثل آب نجس آلوده شود ، چنانچه آنها برطرف شود، بدن آن حيوان پاك مى شود وهمچنين است باطن بدن انسان مثل توى دهان وبينى. مثلا اگر خونى در آب دهان از بين برود، آب كشيدن توى دهان لازم نيست ولى اگر دندان عاريه در دهان نجس شود، بايد آن را آب بكشند

مسأله 223 _ اگر غذا لاى دندان مانده باشد وداخل دهان خون بيايد، چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسيده، آن غذا پاك است

مسأله 224 _ مقدارى از لبها وپلك چشم كه موقع بستن، روى هم مى آيد ونيز جايى را كه انسان نمى داند از ظاهر بدن است يا باطن آن، اگر نجس شود بايد آب بكشد مگر آنكه قبلا از

باطن بدن بوده است در اين صورت لازم نيست آب بكشد

مسأله 225 _ اگر گرد وخاك نجس به لباس وفرش ومانند اينها بنشيند، چنانچه طورى آنها را تكان دهند كه گرد وخاك نجس از آنها بريزد، آن لباس وفرش پاك است.

10 _ استبراء حيوان نجاستخوار

مسأله 226 _ بول وغائط حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است واگر بخواهند پاك شود، بايد آن را استبراء كنند يعنى تا مدتى كه بعد از آن مدت ديگر نجاستخوار به آن نگويند، نگذارند نجاست بخورد وغذاى پاك به آن بدهند، وبايد شتر نجاستخوار را چهل روز، وگاو را سى روز، وگوسفند را ده روز، ومرغابى را هفت يا پنج روز ومرغ خانگى را سه روز، از خوردن نجاست جلوگيرى كنند وغذاى پاك به آنها بدهند، واگر بعد از اين مدت باز هم نجاستخوار به آنها گفته شود، بايد تا مدتى كه بعد از آن مدت ديگر نجاستخوار به آنها نگويند آنها را از خوردن نجاست جلوگيرى نمايند

11 _ خارج شدن خون

مسأله 227 _ يازدهم بيرون آمدن خون است به مقدار متعارف از حيوانى كه آن را ذبح نموده اند، كه بيرون آمدن اين مقدار خون پاك كننده است بقيه خونى را كه در اجزاء واعضاء حلال حيوان ذبح شده باقى مى ماند

12 _ تيمم ميت

مسأله 228 _ دوازدهم تيمم ميت است كه چنانچه آب نبود براى تغسيل ميت يا ممكن نشد غسل دادن واو را تيمم بدهند بدن ميت كه به موت نجس شده بوده است پاك مى گردد.

13 _ سنگ استنجاء

مسأله 229 _ سيزدهم سنگ استنجاء است كه پاك كننده محل غائط است

14 _ غائب شدن مسلمان

مسأله 230 _ چهاردهم اگر بدن يا لباس مسلمان، يا چيز ديگرى كه مانند ظرف وفرش در اختيار اوست، نجس شود وآن مسلمان غائب شود، محكوم است به پاك بودن به شرط آنكه احتمال بدهد آن را آب كشيده

مسأله 231 _ اگر خود انسان يقين كند كه چيزى كه نجس بوده پاك شده است يا عادل به پاك شدن آن خبر دهد آن چيز پاك است، وهمچنين است اگر كسى كه چيز نجس در اختيار او است بگويد آن چيز پاك شده، يا مسلمانى چيز نجس را آب كشيده باشد، اگر چه معلوم نباشد درست آب كشيده يا نه

مسأله 232 _ كسى كه وكيل شده است لباس انسان را آب بكشد، اگر بگويد آب كشيدم آن لباس پاك است

مسأله 233 _ اگر انسان حالى دارد كه در آب كشيدن چيز نجس يقين پيدا نمى كند، مى تواند به گمان اكتفا نمايد

احكام ظرفها

مسأله 234 _ ظرفى كه از پوست سگ يا خوك يا مردار ساخته شده، نبايد آن ظرف را در وضوء وغسل وكارهايى كه بايد با چيز پاك انجام داد، استعمال كنند

مسأله 235 _ خوردن، وآشاميدن از ظرف طلا ونقره، وانتفاع به آنها اگر چه به زينت اطاق هم باشد حرام است، بلكه نگاهداشتن آن حرام مى باشد، وبر صاحب ظرف هم واجب است طورى آن را بشكند كه ديگر به آن ظرف نگويند

مسأله 236 _ ساختن ظرف طلا ونقره ومزدى كه براى آن مى گيرند حرام است

مسأله 237 _ خريد وفروش ظرف طلا ونقره كه به مقدارى كه در مقابل آن هيئت است حرام، واما آن مقدار كه در مقابل خود طلا ونقره است

حلال ومعامله هم صحيح است

مسأله 238 _ گيره استكان كه از طلا يا نقره مى سازند اگر بعد از برداشتن استكان، ظرف به آن گفته شود، استعمال آن چه به تنهايى وچه با استكان حرام است واگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعى ندارد.

مسأله 239 _ استعمال ظرفى كه روى آن را آب طلا يا آب نقره داده اند اشكال ندارد

مسأله 240 _ اگر فلزى را با طلا يا نقره مخلوط كنند وظرف بسازند، چنانچه مقدار آن فلز به قدرى زياد باشد كه ظرف طلا يا نقره به آن ظرف نگويند استعمال آن مانعى ندارد

مسأله 241 _ اگر انسان غذايى را كه در ظرف طلا يا نقره است به قصد اينكه چون غذا خوردن در ظرف طلا ونقره حرام مى باشد، در ظرف ديگر بريزد اشكال ندارد واگر به اين قصد نباشد، ريختن غذا از ظرف طلا يا نقره در ظرف ديگر حرام است ولى در هر دو صورت خوردن غذا از ظرف دوم مانعى ندارد

مسأله 242 _ استعمال بادگير قليان، وغلاف شمشير، وكارد، وقاب قرآن، وعطردان، وسرمه دان، وترياكدان اگر از طلا يا نقره باشند، اشكال ندارد

مسأله 243 _ استعمال ظرف طلا يا نقره در حال ناچارى اشكال ندارد ولى براى وضوء وغسل، در حال ناچارى هم نمى شود ظرف طلا ونقره را استعمال كرد بلكه بايد تيمم نمود

مسأله 244 _ استعمال ظرفى كه معلوم نيست از طلا يا نقره است يا از چيز ديگر اشكال ندارد

وضوء

وضوء

مسأله 245 _ در وضوء واجب است صورت ودستها را بشويند وجلوى سر وروى پاها را مسح كنند

مسأله 246 _ درازى صورت را بايد از

بالاى پيشانى جايى كه موى سر بيرون مى آيد تا آخر چانه شست، وپهناى آن به مقدارى كه بين انگشت وسط وشست قرار مى گيرد بايد شسته شود، واگر مختصرى از اين مقدار را نشويد وضوء باطل است، وبراى آنكه يقين كند اين مقدار كاملا شسته شده بايد كمى اطراف آن را هم بشويد

مسأله 247 _ اگر صورت يا دست كسى كوچكتر يا بزرگتر از معمول مردم باشد بايد ملاحظه كند كه مردمان معمولى تا كجاى صورت خود را مى شويند، او هم تا همانجا را بشويد ونيز اگر در پيشانى او مو روئيده يا جلوى سرش مو ندارد بايد به اندازه معمول، پيشانى را بشويد

مسأله 248 _ اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگرى در ابروها وگوشه هاى چشم ولب او هست كه نمى گذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد پيش از وضوء وراسى كند كه اگر هست بر طرف نمايد

مسأله 249 _ اگر پوست صورت از لاى مو پيدا باشد بايد آب را به پوست برساند واگر پيدا نباشد شستن مو كافيست ورساندن آب به زير آن لازم نيست ودر هر دو صورت اگر آب به صورت بريزد ويك دفعه دست بكشد كافى است

مسأله 250 _ اگر شك كند كه پوست صورت از لاى مو پيدا است يا نه، اگر آب به صورت بريزد ويك دفعه دست بر آن بكشد كافى است

مسأله 251 _ شستن توى بينى ومقدارى از لب وچشم كه در وقت بستن ديده نمى شود واجب نيست، ولى براى آنكه يقين كند از جاهايى كه بايد شسته شود چيزى باقى نمانده، واجب

است مقدارى از آنها را هم بشويد

مسأله 252 _ بايد صورت ودستها را از بالا به پايين شست واگر از پايين به بالا بشويد وضوء باطل است

مسأله 253 _ اگر دست را تر كند وبه صورت ودستها بكشد، چنانچه ترى دست به قدرى باشد كه به واسطه كشيدن دست، آب كمى بر آنها جارى شود كافيست

مسأله 254 _ بعد از شستن صورت بايد دست راست وبعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشويد

مسأله 255 _ براى آنكه يقين كند آرنج را كاملا شسته بايد مقدارى بالاتر از آرنج را هم بشويد

مسأله 256 _ كسى كه پيش از شستن صورت دستهاى خود را تا مچ شسته، در موقع وضوء بايد تا سر انگشتان را بشويد واگر فقط تا مچ را بشويد وضوى او باطل است

مسأله 257 _ در وضوء شستن صورت ودستها مرتبه اول واجب ومرتبه دوم مستحب ومرتبه سوم وبيشتر آن حرام مى باشد واينكه كدام شستن اول يا دوم يا سوم است مربوط به قصد كسى است كه وضوء مى گيرد، پس اگر به قصد شستن مرتبه اول مثلا ده مرتبه آب به صورت بريزد اشكال ندارد وهمه آنها شستن اول حساب مى شود، واگر به قصد اينكه سه مرتبه بشويد سه مرتبه آب بريزد مرتبه سوم آن حرام است

مسأله 258 _ بعد از شستن هر دو دست بايد جلو سر را با ترى آب وضوء كه در دست مانده مسح كند وبايد با دست راست مسح نمايد

مسأله 259 _ يك قسمت از چهار قسمت سر، كه مقابل پيشانيست جاى مسح مى باشد وهر جاى اين قسمت را به هر

اندازه مسح كند كافيست، وبهتر است از درازا به اندازه يك انگشت واز پهنا به اندازه پهناى سه انگشت بسته مسح نمايد

مسأله 260 _ لازم نيست مسح سر بر پوست آن باشد بلكه بر موى جلوى سر هم صحيح است، ولى كسى كه موى جلوى سر او به اندازه اى بلند است كه اگر مثلا شانه كند به صورتش مى ريزد، يا به جاهاى ديگر سر مى رسد بايد بيخ موها را مسح كند، يا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نمايد، واگر موهايى كه به صورت مى ريزد يا به جاهاى ديگر سر مى رسد جلوى سر جمع كند وبر آنها مسح نمايد، يا بر موى جاهاى ديگر سر، كه جلو آن آمده مسح كند باطل است

مسأله 261 _ بعد از مسح سر بايد با ترى آب وضوء كه در دست مانده روى پاها را از سر يكى از انگشتهاى تا مفصل مسح نمايد

مسأله 262 _ پهناى مسح پا به هر اندازه باشد كافيست ولى بهتر آن است كه به اندازه پهناى سه انگشت بسته مسح نمايد، وبهتر از آن مسح تمام روى پا است به تمام كف دست

مسأله 263 _ بهتر است در مسح پا دست را بر سر انگشتان بگذارد وبعد به پشت پا بكشد ، نه آنكه تمام دست را روى پاك بگذارد وكمى بكشد

مسأله 264 _ در مسح سر وروى پا بايد دست را روى آنها بكشد، واگر دست را نگهدارد وسر يا پا را به آن بكشد وضوء باطل است، ولى اگر موقعى كه دست را مى كشد سر يا پا مختصرى حركت كند اشكال ندارد

مسأله

265 _ جاى مسح بايد خشك باشد واگر به قدرى تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند مسح باطل است ولى اگر ترى آن به قدرى كم باشد كه رطوبتى كه بعد از مسح در آن ديده مى شود بگويند فقط از ترى كف دست است اشكال ندارد

مسأله 266 _ اگر براى مسح رطوبتى در كف دست نمانده باشد نمى تواند دست را با آب خارج تر كند، بلكه بايد از اعضاء ديگر وضوء رطوبت بگيرد وبا آن مسح نمايد

مسأله 267 _ اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد بايد سر را با همان رطوبت مسح كند، وبراى مسح پاها از اعضاء ديگر وضوء رطوبت بگيرد

مسأله 268 _ مسح كردن از روى جوراب وكفش باطل است ولى اگر به واسطه سرماى شديد يا ترس از دزد ودرنده ومانند اينها نتواند كفش يا جوراب را بيرون آورد، مسح كردن بر آنها اشكال ندارد واگر روى كفش نجس باشد بايد چيز پاكى بر آن بيندازد وبر آن چيز مسح كندمسأله 269 _ اگر روى پا نجس باشد ونتواند براى مسح آن را آب بكشد بنابر احتياط واجب بايد تيمم نمايد ووضوء بگيرد ومسح به محل نجس بنمايد

وضوى ارتماسى

مسأله 270 _ وضوى ارتماسى آن است كه انسان صورت ودستها را به قصد وضوء در آب فرو برد يا آنها را در آب فرو برد وبه قصد وضوء بيرون آورد واگر موقعى كه دستها را در آب فرو مى برد نيت كند وتا وقتى كه آنها را از آب بيرون مى آورد وريزش آب تمام مى شود به قصد وضوء باشد، وضوى او

صحيح است ونيز اگر موقع بيرون آوردن از آب قصد وضوء كند وتا وقتى كه ريزش آب تمام مى شود، به قصد وضوء باشد وضوى او صحيح مى باشد

مسأله 271 _ در وضوى ارتماسى هم بايد صورت ودستها از بالا به پايين شسته شود، پس اگر وقتى كه صورت ودستها را در آب فرو مى برد قصد وضوء كند بايد صورت را از طرف پيشانى ودستها را از طرف آرنج در آب فرو برد، واگر موقع بيرون آوردن از آب قصد وضوء كند، بايد صورت را از طرف پيشانى ودستها را از طرف آرنج بيرون آورد

مسأله 272 _ اگر وضوى بعضى از اعضاء را ارتماسى وبعضى را غير ارتماسى انجام دهد اشكال ندارد

دعاهايى كه موقع وضوء گرفتن مستحب است

مسأله 273 _ كسى كه وضوء مى گيرد مستحب است موقعى كه نگاهش به آب مى افتد بگويد: بسم الله وبالله والحمد لله الذى جعل الماء طهوراً ولم يجعله نجساً و موسعى كه پيش از وضوء دست خود را مى شويد بگويد: اللهم اجعلنى من التوابين واجعلنى من المتطهرين ودر وقت مضمضه كردن يعنى آب در دهان گرداندن بگويد: اللهم لقنى حجتى يوم القاك واطلق لسانى بذكرك ودر وقت استنشاق يعنى آب در بينى كردن بگويد: اللهم لا تحرم على ريح الجنة واجعلنى ممن يشم ريحها وروحها وطيبها وموقع شستن رو بگويد: اللهم بيض وجهى يوم تسود فيه الوجوه ولا تسود وجهى يوم تبيض فيه الوجوه ودر وقت شستن دست راست بخواند: اللهم اعطنى كتابى بيمينى والخلد في الجنان بيسارى وحاسبنى حساباً يسيراً وموقع شستن دست چپ بگويد: اللهم لا تعطنى كتابى بشمالى ولا من وراء ظهرى ولا تجعلها مغلولة الى عنقى

واعوذ بك من مقطعات النيران وموقعى كه سر را مسح مى كند بگويد: اللهم غشنى برحمتك وبركاتك وعفوك ودر وقت مسح پا بگويد: اللهم ثبتنى على الصراط يوم تزل فيه الاقدام واجعل سعيى في ما يرضيك عنى يا ذا الجلال والاكرام

شرايط وضوء

شرايط صحيح بودن وضوء سيزده چيز است: شرط اول آنكه آب وضوء پاك باشد شرط دوم آنكه مطلق باشد

مسأله 274 _ وضوء با آب نجس وآب مضاف باطل است، اگر چه انسان نجس بودن يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده باشد واگر با آن وضوء نمازى هم خوانده باشد، بايد آن نماز را دوباره با وضوى صحيح بخواند

مسأله 275 _ اگر غير از آب گل آلود مضاف آب ديگرى براى وضوء ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است بايد تيمم كند واگر وقت دارد، بايد صبر كند تا آب صاف شود ووضوء بگيرد.

شرط سوم آنكه آب وضوء مباح باشد

مسأله 276 _ وضوء با آب غصبى وبا آبى كه معلوم نيست صاحب آن راضى است يا نه حرام وباطل است ونيز اگر آب وضوء از صورت ودستها در جاى غصبى بريزد، چنانچه در غير آنجا نتواند وضوء بگيرد وضوى او باطل مى باشد واگر در غير آنجا بتواند وضوء بگيرد وضوء او صحيح است

مسأله 277 _ وضوء گرفتن از حوض مدرسه اى كه انسان نمى داند آن حوض را براى همه مردم وقف كرده اند يا براى محصلين همان مدرسه، در صورتى كه معمولا مردم متدين از آب آن وضوء بگيرند اشكال ندارد

مسأله 278 _ كسى كه نمى خواهد در مسجدى نماز بخواند اگر نداند حوض آن را براى همه مردم وقف كرده

اند يا براى كسانى كه در آنجا نماز مى خوانند، نمى تواند از حوض آن وضوء بگيرد، ولى اگر معمولا افراد متدين هم كه نمى خواهند در آنجا نماز بخوانند از حوض آن وضوء مى گيرند، مى تواند از حوض آن وضوء بگيرد

مسأله 279 _ وضوء گرفتن از حوض تيمچه ها ومسافر خانه ها ومانند اينها براى كسانى كه ساكن آنجاها نيستند، در صورتى صحيح است كه معمولا كسانى كه لا ابالى نيستند وساكن آنجاها نيستند، با آب آنها وضوء بگيرند

مسأله 280 _ وضوء گرفتن در نهرهاى بزرگ اگر چه انسان بداند كه صاحب آنها راضى نيست، اشكال ندارد، ووضوء با آنها جائز است

مسأله 281 _ اگر فراموش كند آب، غصبى است وبا آن وضوء بگيرد وضوى او صحيح است.

شرط چهارم آنكه ظرف آب وضوء مباح باشدشرط پنجم آنكه ظرف آب وضوء طلا ونقره نباشد

مسأله 282 _ اگر آب وضوء در ظرف غصبى يا طلا ونقره است وغير از آن، آب ديگرى ندارد بايد تيمم كند، ونمى تواند با آب آنها وضوء بگيرد، واگر آب ديگرى دارد چنانچه در ظرف غصبى يا طلا ونقره وضوى ارتماسى بگيرد يا با آنها آب را به صورت ودستها بريزد وضوى او باطل است ودر صورتى كه با مشت يا چيز ديگر، آب را از آنها بردارد وبه صورت ودستها بريزد وضوى او صحيح است

مسأله 283 _ در حوضى كه مثلا يك آجر يا يك سنگ آن غصبى است وضوء گرفتن اشكال ندارد

مسأله 284 _ اگر در صحن يكى از امامان يا امامزاده گان كه سابقا قبرستان بوده حوض يا نهرى بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را

براى قبرستان وقف كرده اند، وضوء گرفتن در آن حوض ونهر اشكال ندارد.

شرط ششم آنكه اعضاء وضوء موقع شستن ومسح كردن پاك باشد بنابر احتياط

مسأله 285 _ اگر پيش از تمام شدن وضوء، جايى را كه شسته يا مسح كرده نجس شود، وضوء صحيح است

مسأله 286 _ اگر غير از اعضاء وضوء جايى از بدن نجس باشد وضوء صحيح است

مسأله 287 _ اگر يكى از اعضاء وضوء نجس باشد وبعد از وضوء شك كند كه پيش از وضوء آنجا را آب كشيده يا نه، اگر مى داند ملتفت بوده، يا شك دارد كه ملتفت بوده يا نه وضوء صحيح است، ودر هر دو صورت جايى را كه نجس بوده بايد آب بكشد

مسأله 288 _ اگر در صورت يا دستها بريدگى يا زخميست كه خون آن بند نمى آيد وآب براى آن ضرر ندارد، بايد در آب كر يا جارى فرو برد وقدرى فشار دهد كه خون بند بيايد، بعد به دستورى كه گفته شود وضوى ارتماسى بگيرد.

شرط هفتم آنكه وقت براى وضوء ونماز كافى باشد

مسأله 289 _ هر گاه وقت به قدرى تنگ است كه اگر وضوء بگيرد تمام نماز يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده شود، بايد تيمم كند ولى اگر براى وضوء وتيمم يك اندازه وقت لازم است بايد وضوء بگيرد

مسأله 290 _ كسى كه در تنگى وقت نماز بايد تيمم كند اگر به قصد قربت يا براى كار مستحبى مثل خواندن قرآن وضوء بگيرد صحيح است.

شرط هشتم آنكه به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم وضوء بگيرد واگر براى خنك شدن يا به قصد ديگرى وضوء بگيرد باطل

است

مسأله 291 _ لازم نيست نيت وضوء را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند ولى بايد در تمام وضوء متوجه باشد كه وضوء مى گيرد، به طورى كه اگر از او بپرسند چه مى كنى بگويد وضوء مى گيرم.

شرط نهم آنكه وضوء را به ترتيبى كه گفته شد بجا آورد يعنى اول صورت وبعد دست راست وبعد دست چپ را بشويد وبعد از آن سر وبعد پاها را مسح نمايد وبايد پاى چپ را پيش از پاى راست مسح نكند واگر به اين ترتيب وضوء نگيرد باطل است.

شرط دهم آنكه كارهاى وضوء را پشت سر هم انجام دهد

مسأله 292 _ اگر بين كارهاى وضوء به قدرى فاصله شود كه وقتى مى خواهد جايى را بشويد يا مسح كند، رطوبت جاهايى كه پيش از آن شسته يا مسح كرده خشك شده باشد، وضوء باطل است واگر فقط رطوبت جايى كه جلوتر از محلى است كه مى خواهد بشويد يا مسح كند، خشك شده باشد مثلا موقعى كه مى خواهد دست چپ را بشويد رطوبت دست راست خشك شده باشد وصورت تر باشد، وضوء صحيح است

مسأله 293 _ اگر كارهاى وضوء را پشت سر هم بجاى آورد ولى به واسطه گرماى هوا يا حرارت زياد بدن ومانند اينها رطوبت خشك شود وضوى او صحيح است

مسأله 294 _ راه رفتن در بين وضوء اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت ودستها چند قدم راه برود وبعد سر وپا را مسح كند وضوى او صحيح است.

شرط يازدهم آنكه شستن صورت ودستها ومسح سر وپاها را خود انسان انجام دهد واگر ديگرى او را وضوء دهد، يا

در رساندن آب به صورت ودستها ومسح سر وپاها به او كمك نمايد، وضوء باطل است

مسأله 295 _ كسى كه نمى تواند وضوء بگيرد، بايد نايب بگيرد، كه او را وضوء دهد وچنانچه مزد هم بخواهد، در صورتى كه بتواند بايد بدهد ولى بايد خود او نيت وضوء كند وبا دست خود مسح نمايد، واگر نمى تواند بايد نائبش دست او را بگيرد وبه جاى مسح او بكشد، واگر اين هم ممكن نيست بايد از دست او رطوبت بگيرد وبا آن رطوبت سر وپاى او را مسح كند ودر جميع فروض احتياط واجب آن است كه تيمم هم بنمايد

مسأله 296 _ هر كدام از كارهاى وضوء را كه مى تواند به تنهايى انجام دهد، نبايد در آن كمك بگيرد.

شرط دوازدهم آنكه استعمال آب براى او مانعى نداشته باشد

مسأله 297 _ كسى كه مى ترسد كه اگر وضوء بگيرد، مريض شود يا اگر آب را به مصرف وضوء برساند تشنه بماند، نبايد وضوء بگيرد ولى اگر نداند كه آب براى او ضرر دارد ووضوء بگيرد، اگر چه بفهمد ضرر داشته وضوى او صحيح است

مسأله 298 _ اگر رساندن آب به صورت ودستها به مقدار كمى كه وضوء با آن صحيح است ضرر ندارد وبيشتر از آن ضرر دارد، بايد با همان مقدار وضوء بگيرد.

شرط سيزدهم آنكه در اعضاء وضوء مانعى از رسيدن آب نباشد

مسأله 299 _ اگر مى داند چيزى به اعضاء وضوء چسبيده ولى شك دارد كه از رسيدن آب جلوگيرى مى كند يانه بايد آن را برطرف كند يا آب را به زير آن برساند

مسأله 300 _ اگر زير ناخن چرك باشد، وضوء اشكال

ندارد ولى اگر ناخن را بگيرد بايد براى وضوء آن چرك را برطرف كند ونيز اگر ناخن بيشتر از معمول بلند باشد بايد چرك زير مقدارى را كه ازمعمول بلندتر است برطرف نمايد

مسأله 301 _ اگر در صورت ودستها وجلو سر وروى پاها به واسطه سوختن يا چيز ديگر برآمدگى پيدا شود، شستن ومسح روى آن كافيست وچنانچه سوراخ شود، رساندن آب به زير پوست لازم نيست، بلكه اگر پوست يك قسمت آن كنده شود، لازم نيست آب را به زير قسمتى كه كنده نشده برساند، ولى چنانچه پوستى كه كنده شده گاهى به بدن مى چسبد وگاهى بلند مى شود بايد آن را قطع كند يا آب را به زير آن برساند

مسأله 302 _ اگر انسان شك كند كه به اعضاى وضوى او چيزى چسبيده يا نه چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد مثل آنكه بعد از گل كارى شك كند گل به دست او چسبيده يا نه، بايد وارسى كند، يا به قدرى دست بمالد كه اطمينان پيدا كند كه اگر بوده بر طرف شده يا آب به زير آن رسيده است

مسأله 303 _ جائى را كه بايد شست ومسح كرد هر قدر چرك باشد، اگر چرك آن مانع از رسيدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد، وهمچنين است اگر بعد از گچ كارى ومانند آن چيز سفيدى كه جلوگيرى از رسيدن آب به پوست نمى نمايد بر دست بماند، ولى اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن مى رسد يا نه، بايد آنها را برطرف كند

مسأله 304 _ اگر پيش از وضوء بداندكه در بعضى از اعضاء

وضوء مانعى از رسيدن آب هست وبعد از وضوء شك كند كه در موقع وضوء آب را آنجا رسانده يا نه، وضوى او صحيح است

مسأله 305 _ اگر در بعضى از اعضاء وضوء مانعى باشد كه گاهى آب به خودى خود زير آن مى رسد وگاهى نمى رسد وانسان بعد از وضوء شك كند كه آب زير آن رسيده يا نه، چنانچه بداند موقع وضوء ملتفت رسيدن آب به زير آن نبوده، احتياط واجب آن است كه دوباره وضوء بگيرد

مسأله 306 _ اگر بعداز وضوء چيزى كه مانع از رسيدن آب است در اعضاء وضوء ببيند ونداند موقع وضوء بوده يا بعد پيدا شده، وضوى او صحيح است

مسأله 307 _ اگر بعد از وضوء شك كند چيزى كه مانع رسيدن آب است در اعضاء وضوء بوده يا نه، وضوء صحيح است

احكام وضوء

مسأله 308 _ كسى كه در كارهاى وضوء وشرائط آن مثل پاك بودن آب وغصبى نبودن آن خيلى شك مى كند بايد به شك خود اعتنا نكند

مسأله 309 _ اگر شك كند كه وضوى او باطل شده يا نه بنا مى گذارد كه وضوى او باقيست ، ولى اگر بعد از بول استبراء نكرده ووضوء گرفته باشد وبعد از وضوء رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند بول است يا چيز ديگر وضوى او باطل است

مسأله 310 _ كسى كه شك دارد وضوء گرفته است يا نه بايد وضوء بگيرد

مسأله 311 _ كسى كه مى داند وضوء گرفته وحدثى هم از او سر زده، مثلا بول كرده اگر نداند كدام جلوتر بوده، چنانچه پيش از نماز است، بايد وضوء بگيرد، واگر در بين نماز

است بايد نماز را بشكند ووضوء بگيرد واگر بعد از نماز است، نمازى كه خوانده صحيح است وبراى نمازهاى بعد بايد وضوء بگيرد

مسأله 312 _ اگر بعد از وضوء يا در بين آن يقين كند كه بعضى جاها را نشسته يا مسح نكرده است، چنانچه رطوبت جاهايى كه پيش از آن است خشك شده بايد دوباره وضوء بگيرد واگر خشك نشده بايد جايى را كه فراموش كرده وآنچه بعد از آن است بشويد يا مسح كند، واگر در بين وضوء در شستن يا مسح كردن جايى شك كند بايد به همين دستور عمل نمايد

مسأله 313 _ اگر بعد از نماز شك كند كه وضوء گرفته يا نه نماز او صحيح است ولى بايد براى نمازهاى بعد وضوء بگيرد

مسأله 314 _ اگر در بين نماز شك كند كه وضوء گرفته يا نه، نماز او باطل است وبايد وضوء بگيرد ونماز را بخواند

مسأله 315 _ اگر بعد از نماز شك كند، كه قبل از نماز وضوى او باطل شده يا بعد از نماز، نمازى كه خوانده صحيح است

مسأله 316 _ اگر انسان مرضى دارد كه بول او قطره قطره مى ريزد يا نمى تواند از بيرون آمدن غائط خوددارى كند، چنانچه يقين دارد كه از اول وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضوء گرفتن ونماز خواندن مهلت پيدا مى كند، بايد نماز را در وقتى كه مهلت پيدا مى كند بخواند واگر مهلت او به مقدار كارهاى واجب نماز است، بايد در وقتى كه مهلت دارد، فقط كارهاى واجب نماز را بجا آورد وكارهاى مستحب آن مانند اذان واقامه وقنوت را ترك نمايد

مسأله 317 _ اگر

به مقدار وضوء ونماز مهلت پيدا نمى كند ودر بين نماز چند دفعه بول يا غائط از او خارج مى شود، كه اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضوء بگيرد سخت نيست، بايد ظرف آبى پهلوى خود بگذارد وهر وقت بول يا غائط از او خارج شد فورا وضوء بگيرد وبقيه نماز را بخواند

مسأله 318 _ كسى كه بول يا غائط طورى پى در پى از او خارج مى شود كه وضوء گرفتن بعد از هر دفعه براى او سخت است، اگر بتواند مقدارى از نماز را با وضوء بخواند، بايد براى هر نماز يك وضوء بگيرد

مسأله 319 _ كسى كه بول يا غائط پى در پى از او خارج مى شود اگر نتواند هيچ مقدار از نماز را با وضوء بخواند، مى تواند به يك وضوء براى نمازهاى متعدد اكتفاء نمايد

مسأله 320 _ اگر مرضى دارد كه نمى تواند از خارج شدن باد جلوگيرى كند، بايد به وظيفه كسانى كه نمى توانند از بيرون آمدن بول وغائط خوددارى كنند عمل نمايد

مسأله 321 _ كسى كه بول يا غائط پى در پى از او خارج مى شود، بايد براى هر نمازى وضوء بگيرد وفورا مشغول نماز شود، ولى براى بجا آوردن سجده وتشهد فراموش شده ونماز احتياط كه بايد بعد از نماز انجام داد، در صورتى كه آنها را بعد از نماز فورا بجا بياورد، وضوء گرفتن لازم نيست

مسأله 322 _ كسى كه بول او قطره قطره مى ريزد بايد براى نماز به وسيله كيسه اى كه در آن پنبه يا چيز ديگرى است كه از رسيدن بول به جاهاى ديگر جلوگيرى مى كند، خود

را حفظ نمايد، ونيز كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن غائط خوددارى كند، چنانچه ممكن باشد بايد به مقدار نماز از رسيدن غائط به جاى ديگر جلوگيرى نمايد

مسأله 323 _ كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول وغائط خوددارى كند در صورتى كه ممكن باشد، بايد به مقدار نماز از خارج شدن بول وغائط جلوگيرى نمايد اگر چه خرج داشته باشد

مسأله 324 _ كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول وغائط خوددارى كند، بعد از آنكه مرض او خوب شد، لازم نيست نمازهايى را كه در وقت مرض مطابق وظيفه اش خوانده قضا نمايد، ولى اگر در بين وقت نماز مرض او خوب شود، بايد نمازى را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند

چيزهايى كه بايد براى آنها وضوء گرفت

مسأله 325 _ براى شش چيز وضوء گرفتن لازم است: اول براى نمازهاى واجب غير از نماز ميت، دوم براى سجده وتشهد فراموش شده، اگر بين آنها ونماز حدثى از او سر زده مثلا بول كرده باشد، سوم براى طواف واجب خانه كعبه، چهارم اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضوء بگيرد، پنجم اگر نذر كرده باشد كه جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند، ششم براى آب كشيدن قرآنى كه نجس شده، يا بيرون آوردن آن از مستراح ومانند آن در صورتى كه مجبور باشد دست يا جاى ديگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولى چنانچه معطل شدن به مقدار وضوء بى احترامى به قرآن است، بايد بدون اينكه وضوء بگيرد، قرآن را از مستراح ومانند آن بيرون آورد، يا اگر نجس شده آب

بكشد

مسأله 326 _ مس نمودن خط قرآن، يعنى رساندن جايى از بدن به خط قرآن براى كسى كه وضوء ندارد حرام است وبايد موى خود را هم به خط قرآن نرساند مگر آنكه مو خيلى بلند باشد به نحوى كه از توابع بدن شمرده نشود ولى اگر قرآن را به زبان فارسى يا به زبان ديگر ترجمه كنند مس آن اشكال ندارد

مسأله 327 _ جلوگيرى بچه وديوانه از مس خط قرآن واجب نيست ولى اگر مس نمودن آنان بى احترامى به قرآن باشد بايد از آنان جلوگيرى كنند

مسأله 328 _ كسى كه وضوء ندارد، حرام است اسم خداوند متعال را به هر زبانى نوشته باشد، مس نمايد

مسأله 329 _ اگر پيش از وقت نماز به قصد اينكه با طهارت باشد، وضوء بگيرد يا غسل كند صحيح است. ونزديك وقت نماز هم اگر به قصد مهيا بودن براى نماز وضوء بگيرد اشكال ندارد

مسأله 330 _ كسى كه يقين دارد وقت داخل شده اگر نيت وضوى واجب كند وبعد از وضوء بفهمد وقت داخل نشده، وضوى او صحيح است

مسأله 331 _ مستحب است انسان براى نماز ميت وزيارت اهل قبور، ورفتن به مسجد، وحرم امامان عليه السلام وضوء بگيرد وهمچنين براى همراه داشتن قرآن وخواندن ونوشتن آن، ونيز براى مس حاشيه قرآن، وبراى خوابيدن وضوء گرفتن مستحب است، ونيز مستحب است كه كسى كه وضوء دارد دوباره وضوء بگيرد، واگر براى يكى از اين كارها وضوء بگيرد هر كارى را كه بايد با وضوء انجام داد مى تواند بجا آورد مثلا مى تواند با آن وضوء نماز بخواند

چيزهايى كه وضوء را باطل مى كند

مسأله 332 _ شش

چيز وضوء را باطل مى كند اول بول دوم غائط سوم باد معده وروده كه از مخرج غائط خارج مى شود چهارم خوابى كه به واسطه آن چشم نبيند وگوش نشنود ولى اگر چشم نبيند وگوش بشنود وضوء باطل نمى شود پنجم استحاضه زنان كه بعداً گفته مى شود ششم جنابت، واما چيزهاى ديگرى كه براى آن بايد غسل كرد مثل مس ميت وضوء را باطل نمى كند، وچيزهايى كه عقل را از بين مى برد مانند ديوانگى ومستى وبيهوشى بنابر احتياط واجب وضوء را باطل مى كند وبايد براى اعمالى كه وضوء شرط آنها است وضوء گرفته شود

احكام وضوى جبيره

چيزى كه با آن زخم وشكسته را مى بندند ودوايى كه روى زخم ومانند آن مى گذارند جبيره ناميده مى شود

مسأله 333 _ اگر در يكى از جاهاى وضوء زخم يا دمل يا شكستگى باشد، چنانچه روى آن باز است وآب براى آن ضرر ندارد، بايد بطور معمول وضوء گرفت

مسأله 334 _ اگر زخم يا دمل يا شكستگى در صورت ودستها است وروى آن باز است وآب ريختن روى آن ضرر دارد بايد اطراف آن را بشويد وكفايت مى كند، ولازم نيست كه دست تر بر آن بكشد ويا پارچه پاكى روى آن بگذارد ودست تر را روى پارچه بكشد

مسأله 335 _ اگر زخم يا دمل يا شكستگى در جلوى سر يا روى پاها است وروى آن باز است، چنانچه نتواند آن را مسح كند بايد تيمم نمايد ووضوء از او ساقط است

مسأله 336 _ اگر روى دمل يا زخم يا شكستگى بسته باشد، چنانچه باز كردن آن ممكن است وآب هم براى آن ضرر ندارد،

بايد باز كند ووضوء بگيرد، چه زخم ومانند آن در صورت ودستها باشد يا جلوى سر وروى پاها

مسأله 337 _ اگر زخم يا دمل يا شكستگى در صورت يا دستها باشد وروى آن بسته باشد وبشود روى آن را باز كرد، چنانچه ريختن آب روى آن ضرر دارد وجبيره پاك باشد بايد دست تر روى جبيره بكشد

مسأله 338 _ اگر نمى شود روى زخم را باز كرد ولى زخم وچيزى كه روى آن گذاشته پاك است بايد مسح روى جبيره بنمايد هر چند رسانيدن آب به زخم ممكن باشد وضرر هم نداشته باشد، واگر زخم يا چيزى كه روى آن گذاشته نجس است، چنانچه آب كشيدن آن و رساندن آب به روى زخم ممكن باشد، بايد آن را آب بكشد وموقع وضوء آب را به زخم برساند، ودر صورتى كه آب براى زخم ضرر دارد، يا آنكه رساندن آب به روى زخم ممكن نيست ويا زخم نجس است و نمى شود آن را آب كشيد، بايد اطراف زخم را بشويد واگر جبيره پاك است، روى آن را مسح كند واگر جبيره نجس است، يا نمى شود روى آن را دست تر كشيد، مثلا دوايى است كه به دست مى چسبد اطراف آن را بشويد به ترتيبى كه گذشت

مسأله 339 _ اگر جبيره تمام صورت يا تمام يكى از دستها يا تمام هر دو دست را گرفته باشد، بايد وضوى جبيره اى بگيرد

مسأله 340 _ اگر جبيره تمام اعضاء وضوء را گرفته باشد، بايد وضوى جبيره اى بگيرد، واحتياط واجب آن است كه تيمم هم بنمايد

مسأله 341 _ كسى كه در كف وانگشتها جبيره دارد ودر

موقع وضوء دست تر روى آن كشيده است، بايد سر وپاها را با همان رطوبت مسح كند

مسأله 342 _ اگر جبيره تمام پهناى روى پا را گرفته ولى مقدارى از طرف انگشتان ومقدارى از طرف بالاى پا باز است، بايد جاهايى كه باز است روى پا را وجايى كه جبيره است روى جبيره را مسح كند

مسأله 343 _ اگر در صورت يا دستها چند جبيره باشد، بايد بين آنها را بشويد واگر جبيره ها در سر يا روى پاها باشد، بايد بين آنها را مسح كند ودر جاهايى كه جبيره است بايد به دستور جبيره عمل نمايد

مسأله 344 _ اگر جبيره بيشتر از معمول اطراف زخم را گرفته وبرداشتن آن ممكن نيست، بايد به دستور جبيره عمل كند وچنانچه شستن ضرر ندارد مقدار صحيح وآن مقدار را بشويد، واگر ضرر دارد بايد تيمم نمايد، واگر برداشتن جبيره ممكن است بايد جبيره را بردارد، پس اگر زخم در صورت ودستها است اطراف آن را بشويد واگر در سر يا روى پاها است اطراف آن را مسح كند وبراى جاى زخم به دستور جبيره عمل نمايد

مسأله 345 _ اگر در جاى وضوء زخم وجراحت وشكستگى نيست، ولى به جهت ديگرى آب براى آن ضرر دارد، بايد تيمم كند

مسأله 346 _ اگر جايى از اعضاء وضوء را رگ زده است ونمى تواند آن را آب بكشد يا آب براى آن ضرر دارد، بايد به دستور جبيره عمل كند

مسأله 347 _ اگر در جاى وضوء يا غسل چيزى چسبيده است كه برداشتن آن ممكن نيست، يا به قدرى مشقت دارد كه نمى شود تحمل كرد، بايد تيمم نمايد

مسأله 348

_ غسل جبيره اى مثل وضوى جبيره اى است ولى بايد آن را ترتيبى بجا آورند واگر ارتماسى انجام دهند باطل است

مسأله 349 _ كسى كه وظيفه او تيمم است اگر در بعضى از جاهاى تيمم او زخم يا دمل يا شكستگى باشد، بايد به دستور وضوى جبيره اى، تيمم جبيره اى نمايد

مسأله 350 _ كسى كه بايد با وضوء يا غسل جبيره اى نماز بخواند، چنانچه بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف نمى شود، مى تواند در اول وقت نماز بخواند وهمچنين اگر شك داشته باشد، ولى اگر مى داند كه تا آخر وقت عذر او برطرف مى شود، احتياط واجب آن است كه صبر كند واگر عذر او برطرف نشد در آخر وقت نماز را با وضوء يا غسل جبيره اى بجا آورد

مسأله 351 _ اگر انسان براى مرضى كه در چشم او است موى چشم خود را بچسباند، بايد تيمم بنمايد

مسأله 352 _ كسى كه نمى داند وظيفه اش تيمم است يا وضوى جبيره اى، بنا بر احتياط واجب بايد هر دو را بجا آورد

مسأله 353 _ نمازهايى را كه انسان با وضوى جبيره اى خوانده صحيح است وبعد از آنكه عذرش برطرف شد، براى نمازهاى بعد نبايد وضوء بگيرد مگر مواردى كه وظيفه اش جمع بين وضوء وتيمم بوده است

غسلهاى واجب

غسلهاى واجب

مسأله 354 _ غسلهاى واجب هفت است: اول: غسل جنابت، دوم: غسل حيض، سوم: غسل نفاس، چهارم: غسل استحاضه، پنجم: غسل مس ميت، ششم: غسل ميّت، هفتم: غسلى كه به واسطه نذر وقسم ومانند اينها واجب مى شود

احكام جنابت

مسأله 355 _ به دو چيز انسان جنب مى شود: اول:

جماع، دوم: بيرون آمدن منى، چه در خواب باشد يا بيدارى، كم باشد يا زياد، با شهوت باشد يا بى شهوت، با اختيار باشد يا بى اختيار

مسأله 356 _ اگر رطوبتى از انسان خارج شود ونداند منى است يا بول يا غير اينها، چنانچه با شهوت وجستن بيرون آمده وبعد از بيرون آمدن آن، بدن سست شده، آن رطوبت حكم منى دارد، واگر هيچ يك از اين سه نشانه يا بعضى از اينها را نداشته باشد ، حكم منى ندارد ولى در مريض لازم نيست آن آب، با جستن بيرون آمده باشد، بلكه اگر با شهوت بيرون آيد در حكم منى است

مسأله 357 _ اگر از مردى كه مريض نيست آبى بيرون آيد كه يكى از سه نشانه اى كه در مسأله پيش گفته شد داشته باشد ونداند نشانه هاى ديگر را داشته يا نه چنانچه قبل از بيرون آمدن آب استبراء از بول ننموده متعين است وضوء بگيرد وچنانچه استبراء از بول نموده وبعداً مسلماً جنب شده وغسل هم كرده ولى استبراء از جنابت ننموده متعين است غسل، وچنانچه از هر دو استبراء نموده اگر حالت سابقه اش عدم وضوء بوده وضوء كافى است، والا بايد جمع كند بين غسل ووضوء مگر آنكه احتمال بدهد آن آب نه بول بوده نه منى در اين صورت نه غسل لازم است نه وضوء حالت قبل هر چه باشد وضوء يا عدم وضوء

مسأله 358 _ مستحب است انسان بعد از بيرون آمدن منى بول كند واگر بول نكند وبعد از غسل رطوبتى از او بيرون آيد، كه نداند منى است يا رطوبت ديگر، حكم منى دارد

مسأله 359

_ اگر انسان جماع كند وبه اندازه ختنه گاه يا بيشتر داخل شود، در زن باشد يا در مرد، در قبل باشد يا در دبر، بالغ باشد يا نابالغ، اگر چه منى بيرون نيايد هر دو جنب شوند

مسأله 360 _ اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه غسل بر او واجب نيست

مسأله 361 _ اگر نعوذ بالله حيوانى را وطى كند، يعنى با او نزديكى نمايد ومنى بيرون نيايد ، جنب نمى شود

مسأله 362 _ اگر منى از جاى خود حركت كند وبيرون نيايد، يا انسان شك كند كه منى از او بيرون آمده يا نه، غسل بر او واجب نيست

مسأله 363 _ كسى كه نمى تواند غسل كند ولى تيمم برايش ممكن است، بعد از داخل شدن وقت نماز هم مى تواند با عيال خود نزديكى كند

مسأله 364 _ اگر در لباس خود منى مى بيند وبداند كه از خود او است وبراى آن غسل نكرده، بايد غسل كند ونمازهايى را كه يقين دارد، بعد از بيرون آمدن منى خوانده قضاء كند ولى نمازهايى را كه احتمال مى دهد، بعد از بيرون آمدن آن منى خوانده، لازم نيست قضاء نمايد

چيزهايى كه بر جنب حرام است

مسأله 365 _ پنج چيز بر جنب حرام است: اول _ رساندن جايى از بدن به خط قرآن يا به اسم خدا وپيغمبران وامامان عليه السلام، بطورى كه در وضوء گفته شد دوم _ رفتن در مسجد الحرام ومسجد پيغمبر صلى الله عليه وآله اگر چه از يك در داخل واز در ديگر خارج شود سوم _ توقف در مساجد ديگر، وهمچنين در حرم امامان

عليهم السلام، بنابر احتياط لازم ، ولى اگر از يك در داخل واز در ديگر خارج شود، يا براى برداشتن چيزى برود وتوقف نكند مانعى ندارد چهارم _ گذاشتن چيزى در مسجد پنجم _ خواندن سوره اى كه سجده واجب دارد وآن چهار سوره است: اول _ سوره سى ودوم قرآن (الم تنزيل) ودوم _ سوره چهل ويكم (حم سجده) سوم _ سوره پنجاه وسوم (والنجم) چهارم _ سوره نود وششم (اقرء) واگر يك حرف از اين چهار سوره را هم بخواند حرام است

چيزهايى كه بر جنب مكروه است

مسأله 366 _ هفت چيز بر جنب مكروه است: اول ودوم _ خوردن وآشاميدن، ولى اگر وضوء بگيرد يا دستها را بشويد مكروه نيست سوم _ خواندن قرآن از سوره هايى كه سجده واجب ندارد چهارم _ رساندن جايى از بدن به جلد وحاشيه وبين خطهاى قرآن پنجم _ خوابيدن ولى اگر وضوء بگيرد يا به واسطه نداشتن آب، بدل از غسل تيمم كند مكروه نيست ششم _ خضاب كردن به حنا ومانند آن هفتم _ جماع كردن، بعد از آنكه محتلم شده، يعنى در خواب منى از او بيرون آمده است

غسل جنابت

غسل جنابت

مسأله 367 _ غسل جنابت به خودى خود مستحب است، وبراى خواندن نماز واجب ومانند آن واجب مى شود ولى براى نماز ميت وسجده شكر وسجده هاى واجب قرآن غسل جنابت لازم نيست

مسأله 368 _ لازم نيست در وقت غسل، نيت كند كه غسل واجب يا مستحب مى كنم واگر فقط به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم غسل كند كافيست

مسأله 369 _ اگر يقين كند وقت نماز شده ونيت غسل واجب كند

بعد معلوم شود كه پيش از وقت غسل كرده، غسل او صحيح است

مسأله 370 _ غسل را چه واجب باشد وچه مستحب به دو قسم مى شود انجام داد: ترتيبى وارتماسى

غسل ترتيبى

مسأله 371 _ در غسل ترتيبى بايد به نيت غسل، اول سر وگردن، بعد هر كدام از طرف راست يا چپ را بشويد وبعد طرف ديگر را، يا هر دو طرف را با هم بشويد، ولازم نيست اول طرف راست، بعد طرف چپ را بشويد واگر عمدا يا از روى فراموشى يا به واسطه ندانستن مسأله به اين ترتيب عمل نكند غسل او باطل است

مسأله 372 _ نصف ناف ونصف عورت را بايد با طرف راست بدن ونصف ديگر را بايد با طرف چب بشويد، بلكه بهتر است تمام ناف وعورت با هر دو طرف شسته شود

مسأله 373 _ براى آنكه يقين كند هر سه قسمت يعنى سر وگردن وطرف راست وطرف چپ را كاملا غسل داده، بايد هر قسمتى را كه مى شويد مقدارى از قسمتهاى ديگر را هم با آن قسمت بشويد

مسأله 374 _ اگر بعد از غسل بفهمد جايى از سر وگردن يا بدن را نشسته ونداند كجاى بدن است بايد دوباره غسل كند

مسأله 375 _ اگر بعد از غسل بفهمد مقدارى از بدن را نشسته، چنانچه از طرف راست يا چپ باشد شستن همان مقدار كافيست واگر از سر وگردن باشد بايد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست وطرف چپ را بشويد

مسأله 376 _ اگر پيش از تمام شدن غسل، در شستن مقدارى از طرف چپ يا راست شك كند، شستن همان مقدار كافيست، ولى اگر در شستن

مقدارى از سر وگردن شك كند، بايد بعد از شستن آن، دوباره طرف راست وطرف چپ را بشويد

غسل ارتماسى

مسأله 377 _ در غسل ارتماسى بايد آب در يك آن تمام بدن را بگيرد، پس اگر به نيت غسل ارتماسى در آب فرو رود، چنانچه پاى او روى زمين باشد بايد آن را از زمين بلند كند

مسأله 378 _ در غسل ارتماسى بنابر احتياط واجب بايد موقعى نيت كند كه مقدارى از بدن بيرون آب باشد

مسأله 379 _ اگر بعد از غسل ارتماسى بفهمد به مقدارى از بدن آب نرسيده چه جاى آن را بداند يا نداند، بايد دوباره غسل كند

مسأله 380 _ اگر براى غسل ترتيبى وقت ندارد وبراى ارتماسى وقت دارد، بايد غسل ارتماسى كند

مسأله 381 _ كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته، نمى تواند غسل ارتماسى كند ولى اگر از روى فراموشى غسل ارتماسى كند صحيح است

احكام غسل كردن

مسأله 382 _ در غسل ارتماسى چنانچه در كمتر از كر غسل كند بايد تمام بدن پاك باشد ولى در غسل ترتيبى پاك بودن تمام بدن لازم نيست واگر تمام بدن نجس باشد وهر قسمتى را پيش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد كافى است ودر هر دو قسم چنانچه در كر يا جارى غسل كند طهارت بدن لازم نيست

مسأله 383 _ كسى كه از حرام جنب شده مى تواند با آب گرم غسل كند، چون عرق او پاك است

مسأله 384 _ اگر در غسل به اندازه سر مويى از بدن نشسته بماند، غسل باطل است ولى شستن جاهايى از بدن كه ديده نمى شود، مثل توى گوش وبينى واجب نيست

مسأله 385 _ جايى را كه شك دارد از ظاهر بدن است يا از باطن آن، اگر بداند سابقاً از ظاهر

بوده واجب است شستن آن واگر نداند يا بداند كه از ظاهر نبوده واجب نيست

مسأله 386 _ اگر سوراخ جاى گوشواره ومانند آن به قدرى گشاد باشد كه داخل آن ديده شود، بايد آن را شست واگر ديده نشود، شستن آن لازم نيست

مسأله 387 _ چيزى را كه مانع رسيدن آب به بدن است، بايد برطرف كند واگر پيش از آنكه يقين كند، برطرف شده غسل نمايد، غسل او باطل است

مسأله 388 _ اگر موقع غسل شك كند، چيزى كه مانع از رسيدن آب باشد، در بدن او هست يا نه، بايد وارسى كند تا مطمئن شود كه مانعى نيست

مسأله 389 _ در غسل بايد موهاى كوتاهى را كه جزء بدن حساب مى شود، بشويد وشستن موهاى بلند، واجب نيست، بلكه اگر آب را طورى به پوست برساند كه آنها نشود، غسل صحيح است ولى اگر رساندن آب به پوست، بدون شستن آنها ممكن نباشد، بايد آنها را بشويد كه آب به بدن برسد

مسأله 390 _ تمام شرطهايى كه براى صحيح بودن وضوء گفته شد: مثل پاك بودن آب وغصبى نبودن آن، در صحيح بودن غسل هم شرط است ولى در غسل لازم نيست بدن را از بالا به پايين بشويد ونيز در غسل ترتيبى لازم نيست بعد از شستن هر قسمت فوراً قسمت ديگر را بشويد، بلكه اگر بعد از شستن سر وگردن مقدارى صبر كند، وبعد طرف راست را بشويد، وبعداز مدتى طرف چپ را بشويد اشكال ندارد ولى كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول وغائط خوددارى كند، اگر به اندازه اى كه غسل كند ونماز بخواند، بول وغائط از او

بيرون نمى آيد، بايد هر قسمت را فوراً بعد از قسمت ديگر غسل دهد وبعد از غسل هم فوراً نماز بخواند وهمچنين است حكم زن مستحاضه كه بعداً گفته مى شود

مسأله 391 _ كسى كه قصد دارد پول حمامى را ندهد يا بدون اينكه بداند حمامى راضى است، بخواهد نسيه بگذارد، اگر چه بعد حمامى را راضى كند، غسل او باطل است

مسأله 392 _ اگر حمامى راضى باشد كه پول حمام نسيه بماند ولى كسى كه غسل مى كند قصدش اين باشد كه طلب او را ندهد، يا از مال حرام بدهد غسل او اشكال دارد

مسأله 393 _ اگر بخواهد پول حرام به حمامى بدهد، غسل او باطل استمسأله 394 _ اگر مخرج غائط را در آب خزينه تطهير كند وپيش از غسل شك كند كه چون در خزينه تطهير كرده حمامى به غسل كردن او راضى است يا نه، غسل او باطل است ، مگر اينكه پيش از غسل حمامى را راضى كند

مسأله 395 _ اگر شك كند كه غسل كرده يا نه بايد غسل كند ولى اگر بعد از غسل شك كند كه غسل او درست بوده يا نه، لازم نيست دوباره غسل نمايد

مسأله 396 _ اگر در بين غسل، حدث اصغر از او سر زند مثلا بول كند، غسل را تمام نمايد ووضوء هم بگيرد

مسأله 397 _ اگر به خيال اينكه به اندازه غسل ونماز وقت دارد براى نماز غسل كند، غسل او صحيح است، ولو وقت بقدر يك ركعت هم نداشته باشد

مسأله 398 _ كسى كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده يا نه نمازهايى را كه خوانده صحيح است

ولى براى نمازهاى بعد بايد غسل كند

مسأله 399 _ كسى كه چند غسل بر او واجب است مى تواند به نيت همه آنها يك غسل به جا آورد، واگر قصد يكى از اغسال واجبه را بنمايد از اغسال ديگر كفايت مى كند، واگر قصد يكى از اغسال مستحبه را بنمايد از اغسال مستحبه ديگر كفايت مى كند، وبعيد نيست كفايت آن را اغسال واجبه ولى احتياط ترك نشود

مسأله 400 _ اگر بر جايى از بدن آيه قرآن يا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد بنابر احتياط واجب اگر ممكن است بايد آن را از بين ببرد، واگر ممكن نيست بايد وضوء وغسل را ارتماسى انجام دهد وچنانچه بخواهد وضوء يا غسل را ترتيبى بجا آورد، بايد آب را طورى به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد

مسأله 401 _ كسى كه غسل كرده، نبايد براى نماز وضوء بگيرد واين حكم اختصاص به غسل جنابت ندارد، بلكه در تمام غسلهاى واجب ومستحب غير غسل استحاضه اين حكم ثابت است يعنى احتياج به وضوء نيست وهر غسلى كافى است براى نماز خواندن، ولى در غير غسل جنابت بهتر است كه براى نماز قبل از غسل وضوء بگيرد

استحاضه

يكى از خونهايى كه از زن خارج مى شود خون استحاضه است وزن را در موقع ديدن خون استحاضه، مستحاضه مى گويند

مسأله 402 _ خون استحاضه در بيشتر اوقات زرد رنگ وسرد است وبدون فشار وسوزن بيرون مى آيد وغليظ هم نيست، ولى ممكن است گاهى سياه يا سرخ وگرم وغليظ باشد وبا فشار وسوزش بيرون آيد

مسأله 403 _ استحاضه سه قسم است: قليله، متوسطه، كثيره، استحاضه قليله آن

است كه خون فقط روى پنبه اى را كه زن داخل فرج مى نمايد آلوده كند ودر آن فرو نرود، استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو رود، اگر چه در يك گوشه آن باشد، ولى از پنبه به دستمالى كه معمولا زنها براى جلوگيرى از خون مى بندند نرسد، استحاضه كثيره آن است كه خون، پنبه را بگيرد وبه دستمال هم برسد

احكام مستحاضه

مسأله 404 _ در استحاضه قليله بايد زن براى هر نماز وضوء بگيرد وظاهر فرج را اگر خون به آن رسيده آب بكشد

مسأله 405 _ در استحاضه متوسه بايد زن براى نماز صبح غسل كند وتا صبح ديگر براى نمازهاى خود، كارهاى استحاضه قليله را كه در مسأله پيش گفته شد انجام دهد، وبراى هر نماز پنبه را عوض كند يا آب بكشد واگر عمدا يا از روى فراموشى براى نماز صبح غسل نكند، بايد براى نماز ظهر وعصر غسل كند واگر براى نماز ظهر وعصر غسل نكند، بايد پيش از نماز مغرب وعشاء غسل نمايد، چه آنكه خون بيايد يا قطع شده باشد

مسأله 406 _ در استحاضه كثيره علاوه بر كارهاى استحاضه متوسطه كه در مسأله پيش گفته شد، بايد براى هر نماز دستمال را عوض كند، يا آب بكشد، ويك غسل براى نماز ظهر وعصر، ويكى براى نماز مغرب وعشاء بجا آورد، وبين نماز ظهر وعصر فاصله نيندازد، واگر فاصله بيندازد، بايد براى نماز عصر دوباره غسل كند ونيز اگر بين نماز مغرب وعشاء فاصله بيندازد بايد براى نماز عشاء دوباره غسل نمايد

مسأله 407 _ اگر خون استحاضه پيش از وقت نماز هم بيايد چنانچه زن براى آن

خون، وضوء وغسل بجا نياورده باشد، بايد در موقع نماز وضوء وغسل را بجا آورد

مسأله 408 _ مستحاضه متوسطه وكثيره كه بايد وضوء بگيرد وغسل كند، هر كدام را اول بجا آورد صحيح است، ولى بهتر است كه اول وضوء بگيرد

مسأله 409 _ اگر استحاضه قليله زن بعد از نماز صبح متوسطه شود، بايد براى نماز ظهر وعصر غسل كند، واگر بعد از نماز ظهر وعصر متوسطه شود بايد براى نماز مغرب وعشا غسل نمايد

مسأله 410 _ اگر استحاضه قليله يا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثيره شود بايد براى نماز ظهر وعصر يك غسل وبراى نماز مغرب وعشاء غسل ديگرى بجا آورد، واگر بعد از نماز ظهر وعصر كثيره شود، بايد براى نماز مغرب وعشاء غسل نمايد

مسأله 411 _ مستحاضه كثيره يا متوسطه اگر پيش از داخل شدن وقت نماز براى نماز غسل كند، غسل او باطل است واگر نزديك اذان صبح براى نماز شب غسل كند ونماز شب را بخواند وهمينكه وقت داخل شد، فورا نماز صبح را بخواند خالى از اشكال نيست

مسأله 412 _ زن مستحاضه براى هر نمازى چه واجب باشد وچه مستحب، بايد وضوء بگيرد ونيز اگر بخواهد نمازى را كه خوانده احتياطا دوباره بخواند، يا بخواهد نمازى را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند بايد تمام كارهايى را كه براى استحاضه گفته شد انجام دهد ولى براى خواند نماز احتياط وسجده فراموش شده وتشهد فراموش شده وسجده سهو، اگر آنها را بعد از نماز فورا بجا آورد، لازم نيست كارهاى استحاضه را انجام دهد

مسأله 413 _ زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد، فقط براى

نماز اولى كه مى خواند بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد وبراى نمازهاى بعد لازم نيست

مسأله 414 _ اگر زن نداند استحاضه او چند قسم است، موقعى كه مى خواهد نماز بخواند بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد وكمى صبر كند وبيرون آورد وبعد از آنكه فهميد استحاضه او كدام يك از آن سه قسم است كارهايى را كه براى آن قسم دستور داده شده انجام دهد، واگر بداند تا وقتى كه مى خواهد نماز بخواند استحاضه او تغيير نمى كند پيش از داخل شدن وقت هم مى تواند خود را وارسى نمايد

مسأله 415 _ زن مستحاضه اگر پيش از آنكه خود را وارسى كند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته وبه وظيفه خود عمل كرده مثلا استحاضه اش قليله بوده وبه وظيفه استحاضه قليله عمل نموده، نماز او صحيح است واگر قصد قربت نداشته يا عمل او مطابق وظيفه اش نبوده مثل آنكه استحاضه او متوسطه بوده وبه وظيفه قليله رفتار كرده، نماز او باطل است

مسأله 416 _ زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسى نمايد، بايد به آنچه مسلما وظيفه اوست عمل كند، مثلا اگر نمى داند استحاضه او قليله است يا متوسطه، بايد كارهاى استحاضه قليله را انجام دهد واگر نمى داند متوسطه است يا كثيره، بايد كارهاى استحاضه متوسطه را انجام دهد ولى اگر بداند سابقا كدام يك از آن سه قسم بوده، بايد به وظيفه همان قسم رفتار نمايد

مسأله 417 _ اگر خون استحاضه در باطن باشد وبيرون نيايد، وضوء وغسل باطل نمى شود واگر بيرون بيايد هر چند كم باشد وضوء وغسل را باطل مى كند

مسأله 418 _

زن مستحاضه اگر بعد از نماز خود را وارسى كند وخون نبيند اگرچه بداند دوباره خون مى آيد، با وضويى كه دارد مى تواند نماز بخواند

مسأله 419 _ زن مستحاضه اگر بداند از وقتى كه مشغول وضوء يا غسل شده خونى از او بيرون نيامده، مى تواند خواندن نماز را تأخير بيندازد

مسأله 420 _ اگر مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز به كلى پاك مى شود، يا به اندازه خواندن نماز خون بند مى آيد، بايد صبر كند ونماز را در وقتى كه پاك است بخواند

مسأله 421 _ اگر بعد از وضوء وغسل، خون در ظاهر قطع شود ومستحاضه بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد، به مقدارى كه وضوء وغسل ونماز را بجا آورد به كلى پاك مى شود، بايد نماز را تأخير بيندازد وموقعى كه به كلى پاك شد دوباره وضوء وغسل را بجا آورد ونماز را بخواند واگر وقت نماز تنگ شد، لازم نيست وضوء وغسل را دوباره بجا آورد، بلكه با وضوء وغسلى كه دارد مى تواند نماز بخواند

مسأله 422 _ مستحاضه كثيره ومتوسطه وقتى به كلى از خون پاك شد بايد غسل كند، ولى اگر بداند از وقتى كه براى نماز پيش مشغول غسل شده ديگر خون نيامده لازم نيست دوباره غسل نمايد

مسأله 423 _ مستحاضه قليله بعد از وضوء ومستحاضه كثيره ومتوسطه بعد از غسل ووضوء، بايد فورا مشغول نماز شود ولى گفتن اذان واقامه وخواندن دعاهاى قبل از نماز اشكال ندارد ودر نماز هم مى تواند كارهاى مستحب مثل قنوت وغير آن را بجا آورد

مسأله 424 _ زن مستحاضه اگر بين غسل ونماز فاصله بيندازد، بايد

دوباره غسل كند وبلافاصله مشغول نماز شود

مسأله 425 _ اگر خون استحاضه زن جريان دارد وقطع نمى شود، چنانچه براى او ضرر ندارد، بايد پيش از غسل وبعد از آن به وسيله پنبه از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند ولى اگر هميشه جريان ندارد، فقط بايد بعد از وضوء وغسل از بيرون آمدن خون جلوگيرى نمايد، وچنانچه كوتاهى كند وخون بيرون آيد وبا آن حال نماز بخواند بايد دوباره بخواند واعاده غسل لازم نيست

مسأله 426 _ اگر در موقع غسل، خون قطع نشود غسل صحيح است ولى اگر در بين غسل، استحاضه متوسطه كثيره شود بايد غسل را از سر بگيرد

مسأله 427 _ احتياط مستحب آن است كه زن مستحاضه در تمام روزى كه روزه است، به مقدارى كه مى تواند، از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند

مسأله 428 _ روزه زن مستحاضه اى كه غسل بر او واجب مى باشد، در صورتى صحيح است كه غسلهايى را كه براى نمازهاى روزش واجب است، انجام دهد

مسأله 429 _ اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود وتا غروب غسل نكند روزه او صحيح است

مسأله 430 _ اگر استحاضه قليله زن پيش از نماز، متوسطه يا كثيره شود، بايد كارهاى متوسطه يا كثيره را كه گفته شد انجام دهد، واگر استحاضه متوسطه كثيره شود بايد كارهاى استحاضه كثيره را انجام دهد وچنانچه براى استحاضه متوسطه غسل كرده باشد فائده ندارد وبايد دوباره براى كثيره غسل كند

مسأله 431 _ اگر در بين نماز، استحاضه متوسطه زن كثيره شود، بايد نماز را بشكند وبراى استحاضه كثيره غسل كند ووضوء بگيرد وكارهاى ديگر آن را انجام دهد وهمان نماز را بخواند

واگر براى هيچ كدام از غسل ووضوء وقت ندارد، بايد دو تيمم كند، يكى بدل از غسل، وديگرى بدل از وضوء واگر براى يكى از آنها وقت ندارد نمى تواند نماز را بشكند وبايد نماز را تمام كند وبنابر احتياط واجب قضاء نمايد وهمچنين است اگر در بين نماز، استحاضه قليله او متوسطه يا كثيره شود

مسأله 432 _ اگر در بين نماز خون بند بيايد ومستحاضه نداند كه در باطن هم قطع شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، بايد وضوء وغسل ونماز را دوباره بجا آورد

مسأله 433 _ اگر استحاضه كثيره زن، متوسطه شود، بايد براى نماز اول، عمل كثيره وبراى نمازهاى بعد عمل متوسطه را بجا آورد مثلا اگر پيش از نماز ظهر استحاضه كثيره متوسطه شود، بايد براى نماز ظهر غسل كند وبراى نماز عصر ومغرب وعشا فقط وضوء بگيرد واگر براى نماز ظهر غسل نكند وفقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، بايد براى نماز عصر غسل نمايد، واگر براى نماز عصر هم غسل نكند، بايد براى نماز مغرب غسل كند، واگر براى آن هم غسل نكند وفقط به مقدار نماز عشاء وقت داشته باشد بايد براى عشاء غسل نمايد

مسأله 434 _ اگر پيش از هر نماز خون مستحاضه كثيره قطع شود ودوباره بيايد براى هر نماز بايد يك غسل بجا آورد

مسأله 435 _ اگر استحاضه كثيره قليله شود، بايد براى نماز اول عمل كثيره وبراى نمازهاى بعد عمل قليله را انجام دهد ونيز اگر استحاضه متوسطه قليله شود، بايد براى نماز اول، عمل متوسطه وبراى نمازهاى بعد عمل قليله را بجا آورد

مسأله 436 _ اگر

مستحاضه يكى از كارهايى را كه بر او واجب مى باشد، حتى عوض كردن پنبه را ترك كند نمازش باطل است

مسأله 437 _ مستحاضه قليله اگر بخواهد غير از نماز كارى انجام دهد، كه شرط آن وضوء داشتن است مثلا بخواهد جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند، لازم نيست وضوء بگيرد ووضويى كه براى نماز گرفته كافى است

مسأله 438 _ اگر مستحاضه غسلهاى واجب خود را بجا آورد، رفتن در مسجد وتوقف در آن وخواندن سوره اى كه سجده واجب دارد ونزديكى شوهر با او حلال مى شود، اگر چه كارهاى ديگرى را كه براى نماز واجب است، مثل عوض كردن پنبه ودستمال انجام نداده باشد

مسأله 439 _ اگر زن در استحاضه كثيره يا متوسطه بخواهد پيش از وقت نماز سوره اى را كه سجده واجب دارد بخواند، يا مسجد برود، بنابر احتياط واجب بايد غسل نمايد، وهمچنين اگر شوهرش بخواهد با او نزديكى كند واگر بخواهد جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند، بايد وضوء بگيرد

مسأله 440 _ نماز آيات بر مستحاضه واجب است وبايد براى نماز آيات هم كارهايى را كه براى نماز يوميه گفته شد انجام دهد

مسأله 441 _ هر گاه وقت نماز يوميه نماز آيات بر مستحاضه واجب شود، اگر چه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، بايد براى نماز آيات هم تمامى كارهايى را كه براى نماز يوميه او واجب است انجام دهد ونمى تواند هر دو را با يك وضوء بخواند بلى مانعى ندارد هر دو را با يك غسل بخواند

مسأله 442 _ اگر زن مستحاضه بخواهد نماز قضاء بخواند بايد

براى هر نماز، كارهايى را كه براى نماز اداء او واجب است بجا آورد بلى با غسل نماز اداء مى تواند نماز قضاء بخواند

مسأله 443 _ اگر زن بداند خونى كه از او خارج ميشود خون زخم نيست وشرعا حكم حيض ونفاس را ندارد، بايد به دستور مستحاضه عمل كند، بلكه اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است يا خونهاى ديگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد، بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد

حيض

حيض

حيض خونى استه كه غالبا در هر ماه چند روزى از رحم زنها خارج ميشود وزن را در موقع ديدن خون حيض، حائض مى گويند

مسأله 444 _ خون حيض در بيشتر اوقات، غليظ وگرم ورنگ آن سياه يا سرخ است وبا فشار وكمى سوزش بيرون مى آيد

مسأله 445 _ زنهاى سيده بعد از تمام شدن شصت سال يائسه مى شوند، يعنى خون حيض نمى بينند وزنهايى كه سيده نيستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال يائسه مى شوند

مسأله 446 _ خونى كه دختر پيش از تمام شدن نه سال وزن بعد از يائسه شدن مى بيند حيض نيست

مسأله 447 _ زن حامله وزنى كه بچه شير مى دهد ممكن است حيض ببينند

مسأله 448 _ دخترى كه نمى داند نه سالش تمام شده يا نه اگر خونى ببيند كه نشانه هاى حيض را نداشته باشد حيض نيست واگر نشانه هاى حيض را داشته باشد، حيض است ومعلوم مى شود نه سال او تمام شده است

مسأله 449 _ زنى كه شك دارد يائسه شده يا نه، اگر خونى ببيند ونداند حيض است يا نه، بايد بنا بگذارد كه يائسه نشده است

مسأله 450 _

مدت حيض كمتر از سه روز وبيشتر از ده روز نمى شود، واگر مختصرى هم از سه روز كمتر باشد حيض نيست

مسأله 451 _ لازم نيست سه روز اول حيض پشت سر هم باشد، پس اگر مثلا دو روز خون ببيند ويك روز پاك شود ودوباره يك روز خون ببيند حيض استمسأله 452 _ لازم نيست در تمام سه روز خون بيرون بيايد، بلكه اگر در فرج يا رحم، خون باشد كافى است، وچنانچه در بين سه روز مختصرى پاك شود ومدت پاك شدن، به قدرى كم باشد كه بگويند در تمام سه روز در فرج يا رحم خون بوده، باز هم حيض است

مسأله 453 _ لازم نيست شب اول وشب چهارم را خون ببيند، ولى بايد در شب دوم وسوم خون قطع نشود، پس اگر از اول روز اول تا غروب روز سوم پشت سر هم خون بيايد يا در وسطهاى روز اول شروع شود ودر همان موقع از روز چهارم قطع شود ودر شب دوم وسوم هم هيچ خون قطع نشود حيض است

مسأله 454 _ اگر سه روز پشت سر هم خون ببيند وپاك شود چنانچه دوباره خون ببيند وروزهايى كه خون ديده ودر وسط پاك بوده، روى هم از ده روز بيشتر نشود روزهايى هم كه در وسط پاك بوده حيض است

مسأله 455 _ اگر خونى ببيند كه از سه روز بيشتر واز ده روز كمتر باشد و نداند خون دمل وزخم است يا خون حيض بايد آن را حيض قرار دهد

مسأله 456 _ اگر خونى ببيند كه نداند خون زخم است يا حيض چنانچه خون از سمت چپ خارج شود حيض

است والا حيض نيست

مسأله 457 _ اگر خونى ببيند وشك كند كه خون حيض است يا نفاس، چنانچه شرائط حيض را داشته باشد، بايد حيض قرار دهد

مسأله 458 _ اگر خونى ببيند كه نداند خون حيض است يا بكارت، بايد خود را وارسى كند، يعنى مقدارى پنبه داخل فرج نمايد وكمى صبر كند، بعد بيرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است واگر به همه آن رسيده، حيض مى باشد

مسأله 459 _ اگر كمتر از سه روز خون ببيند وپاك شود وبعد سه روز خون ببيند، خون دوم حيض است وخون اول اگر چه در روزهاى عادتش باشد، حيض نيست

احكام حائض

مسأله 460 _ چند چيز بر حائض حرام است: اول _ عبادتهايى كه مانند نماز بايد با وضوء يا غسل يا تيمم بجا آورده شود ولى بجا آوردن عبادتهايى كه وضوء وغسل وتيمم براى آنها لازم نيست مانند نماز ميت، مانعى ندارد دوم _ تمام چيزهايى كه بر جنب حرام است ودر احكام جنابت گفته شد سوم _ جماع كردن در قبل، كه هم براى مرد حرام است وهم براى زن، اگر چه به مقدار ختنه گاه داخل شود ومنى هم بيرون نيايد، بلكه احتياط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند، ودر دبر زن حائض وطى نمودن كراهت شديد دارد ولى جائز است

مسأله 461 _ جماع كردن در روزهايى هم كه حيض زن قطعى نيست ولى شرعا بايد براى خود حيض قرار دهد حرام است پس زنى كه بيشتر از ده روز خون مى بيند وبايد به دستورى كه بعدا گفته مى شود روزهاى عادت

خويشان خود را حيض قرار دهد، شوهرش نمى تواند در آن روزها با او نزديكى نمايد

مسأله 462 _ اگر شماره روزهاى حيض زن به سه قسمت تقسيم شود ومرد در قسمت اول آن با زن خود در قبل جماع كند، بايد هيجده نخود طلا كفاره به فقير بدهد، واگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود، واگر در قسمت سوم جماع كند، بايد چهار نخود ونيم بدهد، مثلا زنى كه شش روز خون حيض مى بيند، اگر شوهرش در شب يا روز اول ودوم با او جماع كند بايد هيجده نخود طلا بدهد ودر شب يا روز سوم وچهارم نه نخود ودر شب يا روز پنجم وششم بايد چهار نخود ونيم بدهد

مسأله 463 _ براى وطى در دبر زن حائض كفاره لازم نيست

مسأله 464 _ لازم نيست كه هيجده نخود، طلاى كفاره را سكه دار بدهد وقيمت آن را هم مى توان داد

مسأله 465 _ اگر قيمت طلا در وقتى كه جماع كرده، با وقتى كه مى خواهد به فقير بدهد فرق كرده باشد، بايد قيمت وقتى را كه مى خواهد به فقير بدهد حساب كند

مسأله 466 _ اگر كسى هم در قسمت اول وهم در قسمت دوم وهم در قسمت سوم حيض، با زن خود جماع كند، بايد هر سه كفاره را (روى هم سى ويك نخود و نمى شود) بدهد

مسأله 467 _ اگر انسان بعد از آنكه در حال حيض، جماع كرد وكفاره آن را داد دوباره جماع كند، باز هم بايد كفاره بدهد

مسأله 468 _ اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند ودر بين آنها كفاره ندهد بايد براى هر جماع

يك كفاره بدهد

مسأله 469 _ اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، بايد فورا از او جدا شود واگر جدا نشود بايد كفاره بدهد

مسأله 470 _ اگر مرد با زن حائض زنا كند، يا با زن حائض نامحرمى به گمان اينكه عيال خود او است جماع نمايد بايد كفاره بدهد

مسأله 471 _ طلاق دادن زن در حال حيض، به طورى كه در كتاب طلاق گفته مى شود باطل است

مسأله 472 _ اگر زن بگويد حائضم يا از حيض پاك شده ام، بايد حرف او را قبول كرد

مسأله 473 _ اگر زن در بين نماز حائض شود، نماز او باطل است

مسأله 474 _ اگر زن در بين نماز شك كند كه حائض شده يا نه، نماز او صحيح است ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده، نمازى كه خوانده باطل است

مسأله 475 _ بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد، واجب است براى نماز وعبادتهاى ديگر كه بايد با وضوء يا غسل يا تيمم بجا آورده شود، غسل كند ودستور آن مثل غسل جنابت است، وظاهرا با آن غسل مى تواند نماز بخواند، ولى مستحب است براى نماز پيش از غسل وضوء هم بگيرد

مسأله 476 _ بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد، اگر چه غسل نكرده باشد، طلاق او صحيح است وشوهرش هم مى تواند با او جماع كند، اما كارهاى ديگرى كه در وقت حيض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد ومس خط قرآن بنا بر احتياط تا غسل نكند انجام ندهد اگر چه بعضى از آنها جائز است

مسأله 477 _

اگر آب براى وضوء وغسل كافى نباشد وبه اندازه اى باشد كه بتواند يا غسل كند يا وضوء بگيرد، بايد غسل كند ومستحب است قبل از غسل بدل از وضوء تيمم نمايد واگر فقط براى وضوء كافى باشد وبه اندازه غسل نباشد عوض غسل بايد تيمم نمايد واگر براى هيچ يك از آنها آب ندارد، بايد يك تيمم كند، بدل از غسل وتيمم ديگرى قبل از آن بدل از وضوء مستحب است

مسأله 478 _ نمازهاى يوميه اى كه زن در حال حيض نخوانده، قضاء ندارد ولى روزه هاى واجب را بايد قضاء نمايد

مسأله 479 _ هر گاه وقت نماز داخل شود وبداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد حائض مى شود ، بايد فورا نماز بخواند

مسأله 480 _ اگر زن حائض نماز را تأخير بيندازد واز اول وقت به اندازه خواندن يك نماز بگذرد وحائض شود، قضاى آن نماز بر او واجب است ولى در تند خواندن وكند خواندن وچيزهاى ديگر، بايد ملاحظه حال خود را بكند مثلا زنى كه مسافر نيست اگر در اول ظهر نماز نخواند، قضاى آن در صورتى واجب مى شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت به دستورى كه گفته شد از اول ظهر بگذرد وحائض شود، وبراى كسى كه مسافر است گذشت وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافى است

مسأله 481 _ اگر زن در آخر وقت نماز ازخون پاك شود وبه اندازه غسل ومقدمات ديگر نماز مانند تهيه كردن لباس يا آب كشيدن آن وخواندن يك ركعت نماز يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته باشد، بايد نماز را بخواند واگر نخواند، بايد قضاى آن را به جا

آورد

مسأله 482 _ اگر زن حائض به اندازه غسل وقت ندارد، ولى مى تواند با تيمم نماز را در وقت بخواند آن نماز بر او واجب نيست، اما اگر گذشته از تنگى وقت تكليفش تيمم است، مثل آنكه آب برايش ضرر دارد، بايد تيمم كند وآن نماز را بخواند

مسأله 483 _ اگر زن حائض شك كند كه براى نماز وقت دارد يا نه، بايد نمازش را بخواند

مسأله 484 _ اگر به خيال اينكه به اندازه تهيه مقدمات نماز وخواندن يك ركعت وقت ندارد، نماز نخواند وبعد بفهمد وقت داشته، بايد قضاى آن نماز را بجا آورد

مسأله 485 _ مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون پاك نمايد وپنبه ودستمال را عوض كند ووضوء بگيرد واگر نمى تواند وضوء بگيرد، تيمم نمايد ودر جاى نماز رو به قبله بنشيند ومشغول ذكر دعا وصلوات شود

مسأله 486 _ خواندن وهمراه داشتن قرآن ورساندن جايى از بدن به مابين خطهاى قرآن وحاشيه آن ونيز خضاب كردن به حنا ومانند آن، براى حائض مكروه است

اقسام زنهاى حائض

اقسام زنهاى حائض

مسأله 487 _ زنهاى حائض بر شش قسمند: اول _ صاحب وقتيه وعدديه، وآن زنى است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند وشماره روزهاى حيض او هم در هر دو ماه يك اندازه باشد، مثل آنكه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببيند دوم _ صاحب عادت وقتيه وآن زنيست كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين، خون حيض ببيند ولى شماره روزهاى حيض او در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلا دو ماه پشت سر هم

از روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم وماه دوم روز هشتم از خون پاك شود سوم _ صاحب عدديه وآن زنيست كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم به يك اندازه باشد، ولى وقت ديدن آن دو خون يكى نباشد، مثل آنكه ماه اول از پنجم تا دهم وماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيندچهارم _ مضطربه وآن زنيست كه چند ماه خون ديده، ولى عادت معينى پيدا نكرده، يا عادتش بهم خورده وعادت تازه اى پيدا نكرده است پنجم _ مبتدئه وآن زنيست كه دفعه اول خون ديدن او است ششم _ ناسيه وآن زنيست كه عادت خود را فراموش كرده است وهر كدام اينها احكامى دارند كه در مسائل آينده گفته مى شود

1 _ صاحب عادت وقتيه وعدديه

مسأله 488 _ زنهايى كه عادت وقتيه وعدديه دارند سه دسته اند: اول _ زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند ودر وقت معين هم پاك شود، مثلا دو ماه پشت سرهم از روز اول ماه خون ببيند وروز هفتم پاك شود كه عادت حيض اين زن از اول ماه تا هفتم است دوم _ زنى كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز معين مثلا از اول ماه تا هشتم خونى كه مى بيند نشانه هاى حيض را دارد، يعنى غليظ وسياه وگرم است وبا فشار وسوزش بيرون مى آيد، وبقيه خونهاى او نشانه هاى استحاضه را دارد، كه عادت او از اول ماه تا هشتم مى شود سوم _ زنى كه دو ماه پشت سر هم در

وقت معين خون حيض ببيند وبعد از آنكه سه روز يا بيشتر خون ديد يك روز يا بيشتر پاك شود ودوباره خون ببيند وتمام روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود ودر هر دو ماه همه روزهايى كه خون ديده ودر وسط پاك بوده روى هم يك اندازه باشد كه عادت او به اندازه تمام روزهايى است كه خون ديده ودر وسط پاك بوده است، ولازم نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد، مثلا اگر در ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببيند وسه روز پاك شود ودوباره سه روز خون ببيند ودر ماه دوم بعد از آنكه سه روز خون ديد، سه روز يا كمتر يا بيشتر پاك شود ودوباره خون ببيند ورويهم از نه روز بيشتر نشود، همه حيض است وعادت اين زن نه روز مى شود

مسأله 489 _ زنى كه عادت وقتيه وعدديه دارد، اگر در وقت عادت يا دو سه روز جلوتر يا دو سه روز عقبتر خون ببيند، بطورى كه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته اگر چه آن خون، نشانه هاى حيض را نداشته باشد، بايد به احكامى كه براى زن حائض گفته شد عمل كند وچنانچه بعد بفهمد حيض نبوده مثل اينكه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادتهايى را كه بجا نياورده قضاء نمايد

مسأله 490 _ زنى كه عادت وقتيه وعدديه دارد اگر چند روز پيش از عادت با فرض آنكه عرفا بگويند عادت اوجلو افتاده وهمه روزهاى عادت وچند روز بعد از عادت خون

ببيند ورويهم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است، واگر از ده روز بيشتر شود، فقط خونى را كه در روزهاى عادت خود ديده، حيض است وخونى كه بيش از آن وبعد از آن ديده استحاضه مى باشد وبايد عبادتهايى را كه در روزهاى پيش از عادت وبعد از عادت بجا نياورده قضاء نمايد واگر همه روزهاى عادت را با چند روز پيش از عادت خون ببيند وروى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است واگر از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاى عادت او حيض است وخونى كه جلوتر از آن ديده استحاضه مى باشد وچنانچه در آن روزها عبادت نكرده بايد قضا نمايد واگر همه روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببيند وروى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است واگر بيشتر شود فقط روزهاى عادت حيض وباقى استحاضه است

مسأله 491 _ زنى كه عادت وقتيه وعدديه دارد اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز پيش از عادت خون ببيند وروى هم از ده روز بيشتر نشود همه حيض است واگر از ده روز بيشتر شود روزهايى كه در عادت خون ديده با چند روز پيش از آن كه روى هم به مقدار عادت او شود، حيض، وروزهاى اول را استحاضه قرار مى دهد واگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببيند وروى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است واگر بيشتر شود، بايد روزهايى كه در عادت، خون ديده با چند روز بعد از آن كه روى هم به مقدار عادت او شود،

حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد

مسأله 492 _ زنى كه عادت دارد، اگر بعد از آنكه سه روز يا بيشتر خون ديد پاك شود ودوباره خون ببيند وفاصله بين دو خون كمتر از ده روز باشد وهمه روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر باشد، مثل آنكه پنج روز خون ببيند وپنج روز پاك شود ودوباره پنج روز خون ببيند، چند صورت دارد:

1 _ آنكه تمام خونى كه دفعه اول ديده، يا مقدارى از آن، در روزهاى عادت باشد وخون دوم كه بعد از پاك شدن مى بيند در روزهاى عادت نباشد، كه بايد همه خون اول را حيض، وخون دوم را استحاضه قرار دهد

2 _ آنكه خون اول در روزهاى عادت نباشد، وتمام خون دوم يا مقدارى از آن در روزهاى عادت باشد كه بايد همه خون دوم را حيض، وخون اول را استحاضه قرار دهد

3 _ آنكه مقدارى از خون اول ودوم در روزهاى عادت باشد وخون اولى كه در روزهاى عادت بوده از سه روز كمتر نباشد وبا پاكى وسط ومقدارى از خون دوم كه آن هم در روزهاى عادت بوده از ده روز بيشتر نباشد، كه در اين صورت همه آنها حيض است ومقدارى از خون اول كه پيش از روزهاى عادت بوده ومقدارى از خون دوم كه بعد از روزهاى عادت بوده استحاضه است، مثلا اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده در صورتى كه يك ماه از اول تا ششم خون ببيند ودو روز پاك شود وبعد تا پانزدهم خون ببيند، از سوم تا دهم حيض است واز اول تا

سوم وهمچنين از دهم تا پانزدهم استحاضه مى باشد

4 _ آنكه مقدارى از خون اول ودوم در روزهاى عادت باشد ولى خون اولى كه در روزهاى عادت بوده، از سه روز كمتر باشد، كه بايد در تمام دو خون وپاكى وسط كارهايى را كه بر حائض حرام است وسابقا گفته شد ترك كند و كارهاى استحاضه را بجا آورد، يعنى به دستورى كه براى زن مستحاضه گفته شد عبادتهاى خود را انجام دهد

مسأله 493 _ زنى كه عادت وقتيه وعدديه دارد، اگر در وقت عادت، خون نبيند ودر غير آن وقت به شماره روزهاى حيضش خون ببيند، بايد همان را حيض قرار دهد چه پيش از وقت عادت ديده باشد چه بعد از آن

مسأله 494 _ زنى كه عادت وقتيه وعدديه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببيند ولى شماره روزهاى آن كمتر يا بيشتر از روزهاى عادت او باشد وبعد از پاك شدن، دوباره به شماره روزهاى عادتى كه داشته خون ببيند بايد خون اول را حيض قرار دهد ودومى را استحاضه

مسأله 495 _ زنى كه عادت وقتيه وعدديه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند خونى كه در روزهاى عادت ديده اگر چه نشانه هاى حيض را نداشته باشد، حيض است وخونى كه بعد از روزهاى عادت ديده اگر چه نشانه هاى حيض را داشته باشد استحاضه است مثلا زنى كه عادت حيض او از اول ماه تا هفتم است اگر از اول تا دوازدهم خون ببيند، هفت روز اول آن حيض وپنج روز بعد استحاضه مى باشد

2 _ صاحب عادت وقتيه

مسأله 496 _ زنهايى كه عادت وقتيه دارند سه دسته اند: اول زنى

كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند وبعد از چند روز پاك شود ولى شماره روزهاى آن در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلا دو ماه پشت سر هم روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم وماه دوم روز هشتم از خون پاك شود كه اين زن بايد روز اول ماه را عادت حيض خود قرار دهد. دوم زنى كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون او نشانه هاى حيض را دارد يعنى غليظ وسياه وگرم است وبا فشار وسوزش بيرون مى آيد وبقيه خونهاى او نشانه استحاضه را دارد وشماره روزهايى كه خون او نشانه حيض دارد، در هر دو ماه يك اندازه نيست. مثلا در ماه اول از اول ماه تا هفتم ودر ماه دوم از اول ماه تا هشتم خون او نشانه هاى حيض وبقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، كه اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد. سوم زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند وبعد پاك شود ودو مرتبه خون ببيند وتمام روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود ولى ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اول باشد، مثلا در ماه اول هشت روز ودر ماه دوم نه روز باشد كه اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد

مسأله 497 _ زنى كه عادت وقتيه دارد، اگر در

وقت عادت خود يا دو سه روز پيش از عادت يا دو سه روز بعد از عادت خون ببيند به طورى كه بگويند عادت را جلو يا عقب انداخته، اگر چه آن خون نشانه هاى حيض را نداشته باشد، بايد به احكامى كه براى زنهاى حائض گفته شد، رفتار نمايد واگر بعد بفهمد حيض نبوده، مثل آنكه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادتهايى را كه بجا نياورده قضاء نمايد

مسأله 498 _ زنى كه عادت وقتيه دارد اگر بيشتر از ده روز خون ببيند ونتواند حيض را به واسطه نشانه هاى آن تشخيص دهد، بايد شماره عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، چه پدرى باشند چه مادرى، زنده باشند يا مرده، ولى در صورتى مى تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد كه شماره روزهاى حيض همه آنان يك اندازه باشد، يا آنكه شماره روزهاى بعضى را بداند ومخالفت شماره روزهاى ديگران را با او نداند، واگر شماره روزهاى حيض آنان يك اندازه نباشد، مثلا عادت بعضى پنج روز وعادت بعض ديگر هفت روز باشد نمى تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد، مگر آنكه كسانى كه عادتشان با ديگران فرق دارد، به قدرى كم باشند كه در مقابل آنان هيچ حساب شوند كه در اين صورت بايد عادت بيشتر آنان را حيض خود قرار دهد

مسأله 499 _ زنى كه عادت وقتيه دارد وشماره عادت خويشان خود را حيض قرار مى دهد، بايد روزى را كه در هر ماه اول عادت او بوده، اول حيض خود قرار دهد، مثلا زنى كه هر ماه، روز اول ماه خون مى ديده وگاهى روز

هفتم وگاهى روز هشتم پاك مى شده، چنانچه يك ماه دوازده روز خون ببيند وعادت خويشانش هفت روز باشد، بايد هفت روز اول ماه را حيض وباقى را استحاضه قرار دهد

مسأله 500 _ زنى كه بايد شماره عادت خويشان خون را حيض قرار دهد، چنانچه خويش نداشته باشد، يا شماره عادات آنان مثل هم نباشد، مخير است در هر ماه از روزى كه خون مى بيند سه روز يا شش روز يا هفت روز را حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد، ولى اگر در خون روزهاى وسط يا آخر نشانه هاى حيض بيشتر باشد، بايد حيض را در آن روزها كه نشانه هاى حيض بيشتر است قرار دهد

3 _ صاحب عادت عدديه

مسأله 501 _ زنهايى كه عادت عدديه دارند سه دسته اند: اول _ زنى كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم يك اندازه باشد، ولى وقت خون ديدن او يكى نباشد كه در اين صورت هر چند روزى كه خون ديده عادت او مى شود، مثلا اگر ماه اول از روز اول تا پنجم وماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند، عادت او پنج روز مى شود: دوم _ زنى كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز از خونى كه مى بيند نشانه حيض وبقيه نشانه استحاضه را دارد وشماره روزهايى كه خون نشانه حيض دارد در هر دو ماه يك اندازه است اما وقت آن يكى نيست، كه در اين صورت هر چند روزى كه خون او نشانه حيض را دارد، عادت او مى شود مثلا اگر يك ماه از اول ماه تا پنجم

وماه بعد از يازدهم تا پانزدهم خون او نشانه حيض وبقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، شماره روزهاى عادت او پنج روز مى شود

سوم _ زنى كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر خون ببيند ويك روز يا بيشتر پاك شود ودو مرتبه خون ببيند ووقت ديدن خون، در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد، كه اگر تمام روزهايى كه خون ديده وروزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود وشماره روزهاى آن هم به يك اندازه باشد، تمام روزهايى كه خون ديده با روزهاى وسط كه پاك بوده عادت حيض او مى شود، ولازم نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد مثلا اگر ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببيند ودو روز پاك شود ودوباره سه روز خون ببيند وماه دوم از يازدهم تا سيزدهم خون ببيند ودو روز يا بيشتر يا كمتر پاك شود ودوباره خون ببيند وروى هم از هشت روز بيشتر نشود، عادت او هشت روز مى شود

مسأله 502 _ زنى كه عادت عدديه دارد، اگر بيشتر از شماره عادت خود خون ببيند واز ده روز بيشتر شود، چنانچه همه خونهايى كه ديده يك جور باشد، بايد از موقع ديدن خون به شماره روزهاى عادتش حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد واگر همه خونهايى كه ديده يكجور نباشد، بلكه چند روز از آن، نشانه حيض وچند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، اگر روزهايى كه خون نشانه حيض را دارد با شماره روزهاى عادت او يك اندازه است، بايد همان روزها

را حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد واگر روزهايى كه خون نشانه حيض دارد، از روزهاى عادت او بيشتر است، فقط به اندازه روزهاى عادت او حيض، وبقيه استحاضه است، واگر روزهايى كه خون نشانه حيض دارد، از روزهاى عادت او كمتر است، بايد آن روزها را با چند روز ديگر كه روى هم به اندازه روزهاى عادتش شود، حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد

4 _ مضطربه

مسأله 503 _ مضطربه يعنى زنى كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى پيدا نكرده، يا عادتش بهم خورده وعادت ديگرى پيدا نكرده است، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند وهمه خونهايى كه ديده يك جور باشد چنانچه عادت خويشان او هفت روز است بايد هفت روز را حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد، واگر كمتر است مثلا پنج روز است بايد همان را حيض قرار دهد، وبنا بر احتياط واجب، در تفاوت بين شماره عادت آنان وهفت روز كه دو روز است كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك نمايد وكارهاى استحاضه را بجا آورد، يعنى به دستورى كه براى زن مستحاضه گفته شد عبادتهاى خود را انجام دهد، واگر عادت خويشانش بيشتر از هفت روز مثلا نه روز است، بايد هفت روز را حيض قرار دهد وبنابر احتياط واجب در تفاوت بين هفت روز وعادت آنان كه دو روز است، كارهاى استحاضه را بجا آورد وكارهايى را كه بر حائض حرام است ترك نمايد

مسأله 504 _ مضطربه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض وچند روز ديگر نشانه استحاضه دارد، چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه

روز يا بيشتر از ده روز باشد، بايد به دستورى كه در مسأله قبل گفته شد رفتار نمايد، واگر خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز وبيشتر از ده روز نباشد، همه آن حيض است، ولى اگر پيش از گذشتن ده روز از خونى كه نشانه حيض دارد دوباره خونى ببيند كه آن هم نشانه حيض را داشته باشد، مثل آنكه پنج روز خون سياه ونه روز خون زرد ودوباره پنج روز خون سياه ببيند، بايد به دستورى كه در مسأله قبل گفته شد رفتار نمايد

5 _ مبتدئه

مسأله 505 _ مبتدئه يعنى زنى كه دفعه اول خون ديدن اوست، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند وهمه خونهايى كه ديده يك جور باشد، بايد عادت خويشان خود را به طورى كه در وقتيه گفته شد حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد

مسأله 506 _ مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض وچند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز وبيشتر از ده روز نباشد، همه آن حيض است ولى اگر پيش از گذشتن ده روز از خونى كه نشانه حيض دارد دوباره خونى ببيند كه آن هم نشانه خون حيض داشته باشد، مثل آنكه پنج روز خون سياه ونه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند بايد عادت خويشان خون را حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد

مسأله 507 _ مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خون ببيند كه چند روز آن نشانه حيض وچند روز ديگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانه

حيض دارد از سه روز كمتر يا از ده روز بيشتر باشد، بايد عادت خويشان خود را حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد

6 _ ناسيه

مسأله 508 _ ناسيه يعنى زنى كه عادت خود را فراموش كرده است، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند بايد روزهايى كه خون او نشانه حيض را دارد، حيض قرار دهد واگر نتواند حيض را به واسطه نشانه هاى آن تشخيص دهد بنابر احتياط واجب بايد هفت روز اول را حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد

مسائل متفرقه حيض

مسأله 509 _ مبتدئه، ومضطربه، وناسيه، وزنى كه عادت عدديه دارد، اگر خونى ببيند ويقين كنند كه سه روز طول مى كشد، بايد عبادت را ترك كنند وچنانچه بعد بفهمند حيض نبوده بايد عبادتهاى را كه بجا نياورده اند قضاء نمايند، ولى اگر يقين نكنند كه تا سه روز طول مى كشد، بنابر احتياط واجب بايد تا سه روز كارهاى استحاضه را بجا آورند وكارهايى را كه بر حائض حرام است ترك نمايند وچنانچه پيش از سه روز پاك نشدند، بايد آن را حيض قرار دهند، ودر اين حكم فرقى نيست بين آنكه خون نشانه هاى حيض را داشته باشد يا نه

مسأله 510 _ زنى كه در حيض عادت دارد، چه در وقت حيض عادت داشته باشد چه در عدد حيض يا هم در وقت وهم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن با شماره روزهاى آن، يا هم وقت و هم شماره روزهاى آن يكى باشد، عادتش برمى گردد به آنچه در اين دو ماه ديده است مثلا اگر از روز اول ماه تا هفتم خون مى ديده وپاك مى شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببيند وپاك شود، از دهم تا

هفدهم عادت او مى شود

مسأله 511 _ مقصود از يك ماه، از ابتداى خون ديدن است تا سى روز، نه از روز اول ماه تا آخر ماه

مسأله 512 _ زنى كه معمولا ماهى يك مرتبه خون مى بيند، اگر در يكماه دو مرتبه خون ببيند وآن خون نشانه هاى حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد

مسأله 513 _ اگر سه روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه حيض را دارد، بعد، ده روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه استحاضه را دارد ودوباره سه روز خونى به نشانه هاى حيض ببيند، بايد خون اول وخون آخر را كه نشانه هاى حيض داشته حيض قرار دهد

مسأله 514 _ اگر زن پيش از ده روز پاك شود وبداند كه در باطن خون نيست بايد براى عبادتهاى خود غسل كند، اگر چه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند، ولى اگر يقين داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند نبايد غسل كند

مسأله 515 _ اگر زن پيش از ده روز پاك شود، واحتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد قدرى پنبه داخل فرج نمايد وكمى صبر كند وبيرون آورد، پس اگر پاك بود، غسل كند وعبادتهاى خود را بجا آورد واگر پاك نبود اگر چه به آب زرد رنگى هم آلوده باشد، چنانچه در حيض عادت ندارد، يا عادت او ده روز است بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد، غسل كند واگر سر

ده روز پاك شد، يا خون او از ده گذشت، سر ده روز غسل نمايد واگر عادتش كمتر از ده روز است در صورتى كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده روز پاك مى شود، نبايد غسل كند واگر احتمال دهد خون او از ده روز مى گذرد بايد تا روز دهم عبادت را ترك كند مگر اينكه قبل از آن مأيوس از انقطاع خون تا روز دهم بشود واگر مأيوس از انقطاع خون شود كارهاى استحاضه را بجا آورد وكارهايى را كه بر حائض حرام است ترك نمايد پس اگر پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده روز از خون پاك شد، تمامش حيض است واگر از ده روز گذشت، بايد عادت خود را حيض وبقيه را استحاضه قرار دهد وعبادتهايى را كه بعد از روزهاى عادت بجا نياورده قضاء نمايد

مسأله 516 _ اگر چند روز را حيض قرار دهد وعبادت نكند، بعد بفهمد حيض نبوده است، بايد نماز وروزه اى را كه در آن روزها بجا نياورده قضاء نمايد واگر چند روز را به گمان اينكه حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد حيض بوده چنانچه آن روزها را روزه گرفته بايد قضاء نمايد

نفاس

مسأله 517 _ از وقتى كه اولين جزء بچه از شكم مادر بيرون مى آيد، هر خونى كه زن مى بيند، اگر پيش از ده روز يا سر ده روز قطع شود خون نفاس است وزن را در حال نفاس، نفساء مى گويند

مسأله 518 _ خونى كه زن پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچه مى بيند نفاس نيست

مسأله 519 _ لازم نيست كه

خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته اى هم از رحم زن خارج شود وخود زن بداند، يا چهار نفر قابله بگويند كه اگر در رحم مى ماند انسان مى شد خونى كه تا ده روز ببيند خون نفاس است

مسأله 520 _ ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد، ولى بيشتر از ده روز نمى شود

مسأله 521 _ هر گاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط شده اگر مى ماند انسان مى شد يا نه، لازم نيست وارسى كند، وخونى كه از او خارج مى شود شرعا خون نفاس نيست

مسأله 522 _ توقف در مسجد ورساندن جايى از بدن به خط قرآن وكارهاى ديگرى كه بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است، وآنچه بر حائض واجب ومستحب ومكروه است، بر نفساء هم واجب ومستحب ومكروه مى باشد

مسأله 523 _ طلاق دادن زنى كه در حال نفاس است باطل ونزديكى با او حرام مى باشد ولى اگر شوهرش با او نزديكى كند كفاره ندارد

مسأله 524 _ وقتى زن از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند وعبادتهاى خود را بجا آورد واگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده روى هم ده روز يا كمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است واگر روزهايى كه پاك بوده روزه گرفته باشد بايد قضاء نمايد

مسأله 525 _ اگر زن از خون نفاس پاك شود واحتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد وكمى صبر كند كه اگر پاك است، براى عبادتهاى خود غسل كند

مسأله

526 _ اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض عادت دارد، به اندازه روزهاى عادت او نفاس وبقيه استحاضه است واگر عادت ندارد، تا ده روز نفاس وبقيه استحاضه مى باشد، وبهتر است كسى كه عادت دارد از روز بعد از عادت وكسى كه عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هيجدهم زايمان، كارهاى استحاضه را بجا آورد وكارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك كند

مسأله 527 _ زنى كه عادت حيضش كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاى عادتش خون ببيند، بايد به اندازه روزهاى عادت خود نفاس قرار دهد وبعد از آن بايد تا ده روز تمام شود عبادت را ترك كند مگر آنكه مأيوس از انقطاع خون بشود، واگر مأيوس شد كارهاى استحاضه را بجا آورد وكارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك نمايد، واگر از ده روز بگذرد، استحاضه است وبايد روزهاى بعد از عادت تا روز دهم را استحاضه قرار دهد وعبادتهايى را كه در آن روزها بجا نياورده قضاء نمايد مثلا زنى كه عادت او شش روز بوده اگر بيشتر از شش روز خون ببيند، بايد شش روز را نفاس قرار دهد وبنا بر احتياط واجب در روز هفتم وهشتم عبادت را ترك كند ودر روز نهم ودهم كارهاى استحاضه را بجا آورد وكارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك نمايد واگر بيشتر از ده روز خون ديد، از روز بعد از عادت او استحاضه مى باشد

مسأله 528 _ زنى كه در حيض عادت دارد، اگر بعد از زائيدن، تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه پى در

پى خون ببيند، به اندازه روزهاى عادت او نفاس است و ده روز از خونى كه بعد از نفاس مى بيند اگر چه در روزهاى عادت ماهانه اش باشد، استحاضه است، مثلا زنى كه عادت حيض او از بيستم هر ماه تا بيست وهفتم آن است، اگر روز دهم ماه زائيد وتا يكماه يا بيشتر پى در پى خون ديد، تا روز هفدهم نفاس واز روز هفدهم تا ده روز حتى خونى كه در روزهاى عادت خود كه از بيستم تا بيست وهفتم است مى بيند، استحاضه مى باشد وبعد از گذشتن ده روز، اگر خونى را كه مى بيند در روزهاى عادتش باشد، حيض است چه نشانه هاى حيض را داشته باشد يا نداشته باشد، وهمچنين است اگر در روزهاى عادتش نباشد ولى نشانه هاى حيض را داشته باشد، اما اگر خونى كه بعد از گذشتن ده روز از نفاس مى بيند، در روزهاى عادت حيض او نباشد ونشانه هاى حيض را هم نداشته باشد استحاضه است

مسأله 529 _ زنى كه در حيض عادت ندارد، اگر بعد از زايمان تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه خون ببيند، ده روز اول آن نفاس وده روز دوم آن استحاضه است وخونى كه بعد از آن مى بيند، اگر نشانه حيض را داشته باشد حيض وگرنه آن هم استحاضه مى باشد

غسل مس ميت

غسل مس ميت

مسأله 530 _ اگر كسى بدن انسان مرده اى را كه سرد شده وغسلش نداده اند مس كند يعنى جايى از بدن خود را به آن برساند بايد غسل مس ميت نمايد، چه در خواب مس كند چه در بيدارى با اختيار مس كند

يا بى اختيار حتى اگر ناخن واستخوان او به ناخن واستخوان ميت برسد بايد غسل كند، ولى اگر حيوان مرده اى را مس كند غسل بر او واجب نيست

مسأله 531 _ براى مس مرده اى كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نيست اگر چه جايى را كه سرد شده مس نمايد

مسأله 532 _ اگر موى خود را به بدن ميت برساند يا بدن خود را به موى ميت يا موى خود را به موى ميت برساند بايد غسل كند مگر آنكه مس، با سر موهاى بلند باشد

مسأله 533 _ براى بچه مرده حتى بچه سقط شده اى كه چهار ماه او تمام شده غسل مس ميت واجب است

مسأله 534 _ بچه اى كه بعد از مردن مادر وسرد شدن بدنش به دنيا بيايد چنانچه ظاهر بدن مادر را مس نمايد وقتى بالغ شد بايد غسل مس ميت كند

مسأله 535 _ اگر انسان، ميتى را كه سه غسل او كاملا تمام شده مس نمايد، غسل بر او واجب نمى شود

مسأله 536 _ اگر ديوانه يا بچه نابالغى، ميت را مس كند، بعد از آنكه آن ديوانه عاقل، يا بچه بالغ شد، بايد غسل مس ميت نمايد

مسأله 537 _ اگر از بدن زنده يا مرده اى كه غسلش نداده اند، قسمتى كه داراى استخوان است جدا شود وپيش از آنكه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را مس نمايد، بايد غسل مس ميت كند، ولى اگر قسمتى كه جدا شده، استخوان نداشته باشد، براى مس آن غسل واجب نيست

مسأله 538 _ براى مس استخوانى كه گوشت ندارد وآن را غسل نداده اند، چه

از مرده جدا شده باشد چه از زنده، غسل كردن لازم نيست، وهمچنين براى مس دندانى كه از زنده ويا مرده اى كه غسل نداده باشند جدا شده وگوشت ندارد، يا گوشت آن خيلى كم است، غسل واجب نيست

مسأله 539 _ غسل مس ميت را بايد مثل غسل جنابت انجام دهند كسى كه غسل مس ميت كرده، اگر بخواهد نماز بخواند، لازم نيست وضوء بگيرد، ولى وضوء گرفتن قبل از غسل مستحب است

مسأله 540 _ اگر چند ميت را مس كند يا يك ميت را چند با مس نمايد، يك غسل كافى است

مسأله 541 _ براى كسى كه بعد از مس ميت غسل نكرده است، توقف در مسجد وجماع وخواندن سوره هايى كه سجده واجب دارد، مانعى ندارد ولى براى نماز و مانند آن بايد غسل كند

احكام محتضر

مسأله 542 _ مسلمانى را كه محتضر است، يعنى در حال جان دادن مى باشد، مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك، بايد به پشت بخوابانند، به طورى كه كف پاهايش به طرف قبله باشد، واگر خواباندن او كاملا به اين طور ممكن نيست، تا اندازه اى كه ممكن است بايد به اين دستور عمل كنند، وچنانچه خواباندن او به هيچ قسم ممكن نباشد، بايد او را رو به قبله بنشانند واگر آن هم نشود، بايد او را به پهلوى راست يا به پهلوى چپ رو به قبله بخوابانند

مسأله 543 _ واجب است كه بعد از موت تا مدت مختصرى، او را رو به قبله بخوابانند، ولى بعد از آنكه غسلش تمام شد، بهتر است او را مثل حالتى كه بر او نماز مى خوانند بخوابانند

مسأله 544

_ رو به قبله كردن محتضر به هر مسلمان واجب است واجازه گرفتن از ولى او لازم نيست

مسأله 545 _ مستحب است شهادتين واقرار به دوازده امام عليه السلام وساير عقائد حقه را، به كسى كه در حال جان دادن است، طورى تلقين كنند كه بفهمد ونيز مستحب است چيزهايى را كه گفته شد تا وقت مرگ تكرار كنند

مسأله 546 _ مستحب است اين دعاها را طورى به محتضر تلقين كنند كه بفهمد: اللهم اغفر لى الكثير من معاصيك واقبل منى اليسير من طاعتك يا من يقبل اليسير ويعفو عن الكثير اقبل منى اليسير واعف عنى الكثير انك انت العفو الغفور اللهم ارحمنى فانك رحيم

مسأله 547 _ مستحب است كسى را كه سخت جان مى دهد، اگر ناراحت نمى شود، به جايى كه نماز مى خوانده ببرند

مسأله 548 _ مستحب است براى راحت شدن محتضر، بر بالين او، سوره مباره يس ووالصافات واحزاب وآية الكرسى وآيه پنجاه وچهارم از سوره اعراف وسه آيه آخر سوره بقره بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند

مسأله 549 _ تنها گذاشتن محتضر، وبودن جنب وحائض نزد او، وهمچنين حرف زدن زياد، وگريه كردن، وتنها گذاشتن زنها نزد او، مكروه است

احكام بعد از مرگ

مسأله 550 _ بعد از مرگ مستحب است، چشمها ولبها وچانه ميت را ببندند، ودست وپاى او را دراز كنند، وپارچه اى روى او بيندازند، واگر شب مرده است، در جايى كه مرده، چراغ روشن كنند، وبراى تشييع جنازه او مؤمنين را خبر كنند، ودر دفن او عجله نمايند، ولى اگر يقين به مردن او ندارند، بايد صبر كنند تا معلوم شود. ونيز اگر ميت حامله باشد وبچه

در شكم او زنده باشد، بايد به قدرى دفن را عقب بيندازند كه پهلوى چپ او را بشكافند وطفل را بيرون آورند وپهلو را بدوزنداحكام غسل و كفن و نماز و دفن ميت

مسأله 551 _ غسل، وكفن، ونماز، ودفن مسلمان اگر چه دوازده امامى نباشد، بر هر مكلفى واجب است واگر بعضى انجام دهند، از ديگران ساقط مى شود وچنانچه هيچكس انجام ندهد، همه معصيت كرده اند

مسأله 552 _ اگر كسى مشغول كارهاى ميت شود بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند، ولى اگر او عمل را نيمه كاره بگذارد، بايد ديگران تمام كنند

مسأله 553 _ اگر انسان يقين كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميت شده واجب نيست به كارهاى ميت اقدام كند ولى اگر شك يا گمان دارد بايد اقدام نمايد

مسأله 554 _ اگر كسى بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميت را باطل انجام داده اند بايد دوباره انجام دهد، ولى اگر گمان دارد كه باطل بوده، يا شك دارد كه درست بوده يا نه لازم نيست اقدام نمايد

مسأله 555 _ براى غسل، كفن ونماز ودفن ميت بنابر احتياط واجب بايد از ولى او اجازه بگيرند

مسأله 556 _ ولى زن شوهر اوست وبعد از او، مردهايى كه از ميت ارث مى برند مقدم بر زنهاى ايشانند

مسأله 557 _ اگر كسى بگويد من وصى، يا ولى ميتم، يا ولى ميت به من اجازه داده كه غسل وكفن ودفن ميت را انجام دهم، چنانچه به حرف او اطمينان دارند وديگرى هم نمى گويد من ولى يا وصى ميتم يا ولى ميت به من اجازه داده است، انجام كارهاى ميت با اوست واگر به حرف

او اطمينان ندارند، يا ديگرى مى گويد من ولى يا وصى ميتم يا ولى ميت به من اجازه داده است، در صورتى كه يكنفر عادل به گفته اولى شهادت دهد، بايد حرف او را قبول كرد

مسأله 558 _ اگر ميت براى غسل وكفن ودفن ونماز خود غير از ولى، كس ديگرى را معين كند وصيت وتعيين او نافذ نيست

احكام غسل ميت

مسأله 559 _ واجب است ميت را سه غسل بدهند: اول _ به آبى كه با سدر مخلوط باشد دوم _ به آبى كه با كافور مخلوط باشد سوم _ با آب خالص

مسأله 560 _ سدر وكافور بايد به اندازه اى زياد نباشد، كه آب را مضاف كند وبه اندازه اى هم كم نباشد، كه نگويند با آب سدر وكافور غسل داده

مسأله 561 _ اگر سدر وكافور به اندازه اى كه لازم است پيدا نشود، لازم نيست مقدارى كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند

مسأله 562 _ كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است اگر پيش از تمام كردن طواف حج يا عمره بميرد نبايد او را با آب كافور غسل دهند وبجاى آن بايد با آب خالص غسلش بدهند

مسأله 563 _ كسى كه ميت را غسل مى دهد، بايد مسلمان دوازده امامى وبالغ وعاقل باشد ومسائل غسل را هم بداند

مسأله 564 _ كسى كه ميت را غسل مى دهد بايد قصد قربت داشته باشد يعنى غسل رابراى انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد

مسأله 565 _ غسل بچه مسلمان اگر چه از زنا باشد، واجب است وغسل وكفن ودفن كافر واولاد او، جايز نيست. وكسى كه از بچگى ديوانه بوده وبحال ديوانگى بالغ

شده، چنانچه پدر ومادر او يا يكى از آنان مسلمان باشند، بايد او را غسل داد واگر هيچكدام آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جايز نيست

مسأله 566 _ بچه سقط شده را اگر چهار ماه يا بيشتر دارد يا خلقت او كامل باشد بايد غسل بدهند واگر چهار ماه ندارد، بايد در پارچه اى بپيچند وبدون غسل دفن كنند

مسأله 567 _ حرام است مرد، زن را وزن، مرد را غسل بدهد، ولى زن مى تواند شوهر خود را غسل دهد، وشوهر هم مى تواند زن خود را غسل دهد

مسأله 568 _ مرد مى تواند دختر بچه اى را كه سن او از سه سال بيشتر نيست، غسل دهد. زن هم مى تواند پسر بچه اى را كه سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد

مسأله 569 _ اگر براى غسل دادن ميتى كه مرد است مرد پيدا نشود، زنانى كه با او نسبت دارد ومحرمند، مثل مادر وخواهر وعمه وخاله، يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده اند، مى توانند، غسلش بدهند ونيز اگر براى غسل ميت زن، زن ديگرى نباشد، مردهايى كه با او نسبت دارند ومحرمند، يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده اند، مى توانند او را غسل دهند

مسأله 570 _ اگر ميت وكسى كه او را غسل مى دهد هر دو مرد يا هر دو زن باشند، بهتر آن است كه غير از عورت، جاهاى ديگر ميت برهنه باشد

مسأله 571 _ نگاه كردن به عورت ميت حرام است وكسى كه او را غسل مى دهد اگر نگاه كند معصيت كرده، ولى غسل باطل نمى شود

مسأله 572 _ اگر جايى

ازبدن ميت نجس باشد، بايد پيش از آنكه آنجا را غسل بدهند، آب بكشند ولازم نيست كه تمام بدن ميت، پيش از شروع به غسل پاك باشد

مسأله 573 _ غسل ميت مثل غسل جنابت است، وبايد تا غسل ترتيبى ممكن است، ميت را غسل ارتماسى ندهند ودر غسل ترتيبى مخيرند بين آنكه هر يك از سه قسمت بدن را در آب فرو برند يا آب روى آن بريزند

مسأله 574 _ كسى را كه در حال حيض يا در حال جنابت مرده لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميت براى او كافى است

مسأله 575 _ بنابر احتياط مزد گرفته نشود براى غسل دادن ميت، ولى مزد گرفتن براى كارهاى مقدماتى غسل حرام نيست

مسأله 576 _ اگر آب پيدا نشود، يا استعمال آن مانعى داشته باشد، بايد عوض هر سه غسل ميت را يك تيمم بدهند، وبهتر است عوض هر غسل يك تيمم بدهند ويك تيمم ديگر هم عوض هر سه غسل بدهند، واگر كسى كه تيمم مى دهد، در تيمم سوم قصد مافى الذمه نمايد يعنى نيت كند كه اين تيمم را براى آنكه به تكليف عمل شده باشد، انجام مى دهم، تيمم چهارم مستحب نيست

مسأله 577 _ كسى كه ميت را تيمم مى دهد، بايد دست ميت را به زمين بزند وبه صورت وپشت دستهاى او بكشد واگر ممكن نباشد، دست خود را به زمين بزند وبه صورت وپشت دستهاى ميت بكشد

احكام كفن ميت

مسأله 578 _ ميت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را، لنگ، وپيراهن، وسرتاسرى گويند كفن نمايند

مسأله 579 _ لنگ بايد از ناف تا زانو، اطراف

بدن را بپوشاند، وبهتر آن است كه از سينه تا روى پا برسد. و پيراهن بايد، از سر شانه تا نصف ساق پا، تمام بدن را بپوشاند وبهتر آن است كه تا روى پا برسد، وبنابر احتياط واجب درازى سرتاسرى بايد به قدرى باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد وپهناى آن بايد به اندازه اى باشد كه يك طرف آن روى ديگر بيايد

مسأله 580 _ مقدارى از لنگ، كه از ناف تا زانو را مى پوشاند ومقدارى از پيراهن كه از شانه تا نصف ساق را مى پوشاند، مقدار واجب كفن است وآنچه بيشتر از اين مقدار در

مسأله قبل گفته شد، مقدار مستحب كفن مى باشد

مسأله 581 _ اگر ورثه بالغ باشند واجازه دهند كه بيشتر از مقدار واجب كفن را، كه در

مسأله قبل گفته شد از سهم آنان بردارند، اشكال ندارد. واحتياط واجب آن است كه بيشتر از مقدار واجب كفن را از سهم وارثى كه بالغ نشده بر ندارند

مسأله 582 _ اگر كسى وصيت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو مسأله قبل گفته شد، از ثلث مال او بردارند، يا وصيت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند ولى مصرف آن را معين نكرده باشد، يا فقط مصرف مقدارى از آن را معين كرده باشد، مى توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند

مسأله 583 _ اگر ميت وصيت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند وبخواهند از اصل مال بردارند، احتياط واجب آن است كه مقدار واجب كفن را به ارزانترين قيمتى كه ممكن است تهيه نمايند ولى

اگر كسانى از ورثه كه بالغ هستند اجازه بدهند كه از سهم آنان بردارند، مقدارى را كه اجازه داده اند، از سهم آنان مى شود برداشت

مسأله 584 _ كفن زن بر شوهر است، اگر چه زن خود مال داشته باشد وهمچنين اگر زن را به شرحى كه در كتاب طلاق گفته مى شود، طلاق رجعى بدهند وپيش از تمام شدن عده بميرد شوهرش بايد كفن او را بدهد وچنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد ولى شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد

مسأله 585 _ كفن ميت بر خويشان او واجب نيست، اگر چه مخارج او در حال زندگى بر آنان واجب باشد

مسأله 586 _ لازم نيست كه هر يك از سه پارچه كفن ضخيم باشد كه بدن ميت از زير آن پيدا نباشد، بلى واجب است مستور شدن ميت ولو به مجموع سه پارچه

مسأله 587 _ كفن كردن با پوست مردار، وچيز غصبى، اگر چه ديگرى هم پيدا نشود، جايز نيست، وچنانچه كفن ميت غصبى باشد وصاحب آن راضى نباشد، بايد از تنش بيرون آورند، اگر چه او را دفن كرده باشند

مسأله 588 _ كفن كردن ميت با چيز نجس، ويا پارچه ابريشمى خالص، يا پارچه اى كه با طلا بافته شده جايز نيست، ولى در حال ناچارى اشكال ندارد

مسأله 589 _ كفن كردن با پارچه اى كه از پشم يا موى حيوان حرام گوشت تهيه شده، در حال اختيار بنابر احتياط واجب جايز نيست، وجايز نيست با پوست حيوان حلال گوشتى هم كه به دستور شرع كشته شده، ميت را كفن بكنند ولى اگر كفن از مو وپشم حيوان حلال گوشت

باشد اشكال ندارد

مسأله 590 _ اگر كفن ميت به نجاست خود او يا به نجاست ديگرى نجس شود، چنانچه كفن ضايع نمى شود، بايد مقدار نجس را بشويند يا ببرند، اگر چه بعد از گذاشتن در قبر باشد واگر شستن يا بريدن آن ممكن نيست، در صورتى كه عوض كردن آن ممكن باشد، بايد عوض نمايند

مسأله 591 _ كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته اگر بميرد، بايد مثل ديگران كفن شود وپوشاندن سر وصورتش اشكال ندارد

مسأله 592 _ مستحب است انسان در حال سلامتى، كفن وسدر وكافور خود را تهيه كند

احكام حنوط

مسأله 593 _ بعد از غسل واجب است ميت را حنوط كنند، يعنى به پيشانى وكف دستها وسر زانوها وسر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند ومستحب است به سر بينى ميت هم كافور بمالند وبايد كافور، سائيده وتازه باشد واگر به واسطه كهنه بودن، عطر او از بين رفته باشد كافى نيست

مسأله 594 _ در ماليدن كافور به مواضع ذكر شده ترتيب لازم نيست

مسأله 595 _ بهتر آن است كه ميت را پيش از كفن كردن، حنوط نمايند اگر چه در بين كفن كردن وبعد از آن هم مانعى ندارد

مسأله 596 _ كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است، اگر پيش از تمام كردن طواف بميرد، حنوط كردن او جايز نيست

مسأله 597 _ زنى كه شوهر او مرده وهنوز عده اش تمام نشده، اگر چه حرام است خود را خوشبو كند ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است

مسأله 598 _ مكروه است ميت را با مشك وعنبر وعود وعطرهاى ديگر خوشبو بكنند واينها را با كافور مخلوط بنمايند

مسأله

599 _ مستحب است، قدرى تربت حضرت سيد الشهداء عليه السلام با كافور مخلوط كنند، ولى بايد از آن كافور به جاهايى كه بى احترامى مى شود نرسانند، ونيز بايد تربت به قدرى زياد نباشد، كه وقتى با كافور مخلوط شد، آن را كافور نگويند

مسأله 600 _ اگر كافور پيدا نشود، يا فقط به اندازه غسل باشد، حنوط لازم نيست، واگر به قدر غسل يا حنوط باشد مخير است بين آن دو، وچنانچه از غسل زياد بيايد ولى به همه هفت عضو نرسد مخير است به هر عضو بخواهد بمالد

مسأله 601 _ مستحب است دو چوب تر وتازه در قبر همراه ميت بگذارند

احكام نماز ميت

مسأله 602 _ نماز خواندن بر ميت مسلمان، اگر چه بچه باشد واجب است ولى بايد پدر ومادر آن بچه يا يكى از آنان مسلمان باشند وشش سال بچه تمام شده باشد

مسأله 603 _ نماز خواندن بر بچه اى كه شش سال او تمام نشده، مستحب است ولى نماز خواندن بر بچه اى كه مرده بدنيا آمده مستحب نيست

مسأله 604 _ نماز ميت بايد بعد از غسل وحنوط وكفن كردن او خوانده شود، واگر پيش از اينها، يا در بين اينها بخوانند، اگر چه از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد كافى نيست

مسأله 605 _ كسى كه مى خواهد نماز ميت بخواند، لازم نيست با وضوء يا غسل يا تيمم باشد وبدن ولباسش پاك باشد واگر لباس او غصبى هم باشد اشكال ندارد

مسأله 606 _ كسى كه به ميت نماز مى خواند، بايد رو به قبله باشد ونيز واجب است ميت را مقابل او به پشت بخوابانند بطورى كه سر او بطرف

راست نمازگزار وپاى او بطرف چپ نمازگزار باشد

مسأله 607 _ مكان نمازگزار بايد از جاى ميت پست تر يا بلندتر نباشد، ولى پستى وبلندى مختصر اشكال ندارد

مسأله 608 _ نمازگزار بايد از ميت دور نباشد، ولى كسى كه نماز ميت را به جماعت مى خواند، اگر از ميت دور باشد، چنانچه صفها به يكديگر متصل باشند اشكال ندارد

مسأله 609 _ نمازگزار بايد مقابل ميت بايستد، ولى اگر نماز به جماعت خوانده شود وصف جماعت از دو طرف ميت بگذرد، نماز كسانى كه مقابل ميت نيستند اشكال ندارد

مسأله 610 _ بين ميت ونمازگزار، بايد پرده وديوار يا چيزى مانند اينها نباشد ولى اگر ميت در تابوت ومانند آن باشد اشكال ندارد

مسأله 611 _ در وقت خواندن نماز، بايد عورت ميت پوشيده باشد واگر كفن كردن او ممكن نيست بايد عورتش را اگر چه با تخته وآجر ومانند اينها باشد بپوشانند

مسأله 612 _ نماز ميت را بايد ايستاده وبا قصد قربت بخواند، ودر موقع نيت ميت را معين كند مثلا نيت كند نماز مى خوانم بر اين ميت قربة الى الله

مسأله 613 _ اگر كسى نباشد كه بتواند نماز ميت را ايستاده بخواند، مى شود نشسته بر او نماز خواند

مسأله 614 _ اگر ميت وصيت كرده باشد كه شخص معينى بر او نماز بخواند بايد آن شخص از ولى ميت اجازه بگيرد وبدون اذن او نمى تواند نماز بخواند

مسأله 615 _ مكروه است بر ميت چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر ميت اهل علم وتقوى باشد مكروه نيست

مسأله 616 _ اگر ميت را عمدا يا از روى فراموشى يا به جهت عذرى بدون نماز دفن كنند ،

يا بعد از دفن معلوم شود نمازى كه بر او خوانده شده باطل بوده است تا وقتى جسد او از هم نپاشيده واجب است با شرطهايى كه براى نماز ميت گفته شد به قبرش نماز بخواننددستور نماز ميت

مسأله 617 _ نماز ميت پنج تكبير دارد واگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافى است: بعد از نيت وگفتن تكبير اول بگويد: اشهد ان لا الله الا الله وان محمدا رسول الله وبعد از تكبير دوم بگويد: اللهم صل على محمد وآل محمد وبعد از تكبير سوم بگويد: اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات وبعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است بگويد: اللهم اغفر لهذا الميت واگر زن است بگويد اللهم اغفر لهذه الميت وبعد تكبير پنجم را بگويد، وبهتر است بعد از تكبير اول بگويد اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له واشهد ان محمدا عبده ورسوله ارسله بالحق بشيرا ونذيرا بين يدى الساعة وبعد از تكبير دوم بگويد: اللهم صل على محمد وآل محمد وبارك على محمد وآل محمد وارحم محمدا وآل محمد كافضل ما صليت وباركت وترحمت على ابراهيم وآل ابراهيم انك حميد مجيد وصل على جميع الانبياء والمرسلين والشهداء والصديقين وجميع عباد الله الصالحين وبعد از تكبير سوم بگويد: اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات والمسلمين والمسلمات الاحياء منهم والاموات تابع بيننا وبينهم بالخيرات انك مجيب الدعوات انك على كل شئ قدير وبعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است بگويد: اللهم ان هذا عبدك وابن عبدك وابن امتك نزل بك و انت خير منزول به اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا وانت اعلم به منا اللهم ان كان محسنا

فزد في احسانه وان كان مسيئا فتجاوز عنه واغفر له اللهم اجعله عندك في اعلى عليين واخلف على اهله في الغابرين وارحمه برحمتك يا ارحم الراحمين وبعد تكبير پنجم را بگويد واگر ميت زن است بعد از تكبير چهارم بگويد: اللهم ان هذه امتك وابنة عبدك وابنة امتك نزلت بك وانت خير منزول به اللهم انا لا نعلم منها الا خيرا وانت اعلم بها منا اللهم ان كانت محسنة فزد في احسانها وان كانت مسيئة فتجاوز عنها واغفر لها اللهم اجعلها عندك في اعلى عليين واخلف على اهلها في الغابرين وارحمها وبرحمتك يا ارحم الراحمين

مسأله 618 _ بايد تكبيرها ودعاها را طورى پشت سر هم بخواند، كه نماز از صورت خود خارج نشود

مسأله 619 _ كسى كه نماز ميت را به جماعت مى خواند بايد تكبيرها ودعاهاى آن را بخواند

مستحبات نماز ميت

مسأله 620 _ چند چيز در نماز ميت مستحب است: اول كسى كه نماز ميت مى خواند با وضوء يا غسل يا تيمم باشد. دوم اگر ميت مرد است، امام جماعت يا كسى كه فرادى به او نماز مى خواند، مقابل وسط قامت او بايستد، واگر ميت زن است مقابل سينه اش بايستد. سوم پابرهنه نماز بخواند. چهارم در هر تكبير دستها را بلند كند. پنجم فاصله او با ميت به قدرى كم باشد، كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد. ششم نماز ميت را به جماعت بخواند. هفتم امام جماعت تكبير ودعاها را بلند بخواند وكسانى كه با او نماز مى خوانند، آهسته بخوانند. هشتم در جماعت اگر چه مأموم يك نفر باشد، عقب امام بايستد. نهم نمازگزار به ميت ومؤمنين

زياد دعا كند. دهم پيش از نماز سه مرتبه بگويد: الصلوة. يازدهم نماز را در جايى بخوانند كه مردم براى نماز ميت بيشتر به آنجا مى روند. دوازدهم زن حائض اگر نماز ميت را به جماعت مى خواند، در صفى تنها بايستد

مسأله 621 _ خواندن نماز ميت در مساجد مكروه است ولى در مسجد الحرام مكروه نيست

احكام دفن

مسأله 622 _ واجب است ميت را طورى در زمين دفن كنند كه بوى او بيرون نيايد، ودرندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند، واگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر ومانند آن محكم كنند

مسأله 623 _ اگر دفن ميت در زمين ممكن نباشد، مى توانند به جاى دفن، او را در بنا يا تابوت بگذارند

مسأله 624 _ ميت را بايد در قبر به پهلوى راست طورى بخوابانند كه جلوى بدن او رو بقبله باشد

مسأله 625 _ اگر كسى در كشتى بميرد، چنانچه جسد او فاسد نمى شود وبودن او در كشتى مانعى ندارد، بايد صبر كنند تا به خشكى برسند واو را در زمين دفن كنند، وگرنه بايد در كشتى غسلش بدهند وحنوط وكفن كنند وپس از خواندن نماز ميت چيز سنگينى به پايش ببندند، وبه دريا بيندازند، يا او را در خمره بگذارند ودرش را ببندند وبه دريا بيندازند واگر ممكن است بايد او را در جايى بيندازند كه فورا طعمه حيوانات نشود

مسأله 626 _ اگر بترسند كه دشمن قبر ميت را بشكافد وبدن او را بيرون آورد وگوش يا بينى يا اعضاى ديگر او را ببرد، چنانچه ممكن باشد بايد بطورى كه در مسأله پيش

گفته شد او را به دريا بيندازند

مسأله 627 _ مخارج انداختن در دريا ومخارج محكم كردن قبر ميت را در صورتى كه لازم باشد، بايد از اصل مال ميت بردارند

مسأله 628 _ اگر زن كافره بميرد وبچه در شكم او مرده باشد، يا هنوز روح به بدن او داخل نشده باشد چنانچه پدر بچه مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوى چپ پشت به قبله بخوابانند كه روى بچه به طرف قبله باشد

مسأله 629 _ دفن مسلمان، در قبرستان كفار ودفن كافر، در قبرستان مسلمانان جايز نيست

مسأله 630 _ دفن مسلمان در جايى كه بى احترامى به او باشد، مانند جايى كه خاكروبه وكثافت مى ريزند، جايز نيست

مسأله 631 _ دفن ميت در جاى غصبى ودر زمينى كه مثل مسجد براى غير دفن كردن وقف شده، جايز نيست

مسأله 632 _ دفن ميت در قبر مرده ديگر جايز نيست، مگر آنكه قبر، كهنه شده وميت اولى از بين رفته باشد

مسأله 633 _ چيزى كه ازميت جدا مى شود، بايد با او دفن شود وبنابر احتياط مو وناخن ودندان هم با او دفن شود، ودفن ناخن ودندانى كه در حال زندگى از انسان جدا مى شود، مستحب است

مسأله 634 _ اگر كسى در چاه بميرد وبيرون آوردنش ممكن نباشد، بايد در چاه را ببندند وهمان چاه را قبر او قرار دهند

مسأله 635 _ اگر بچه در رحم مادر بميرد وماندنش در رحم براى مادر خطر داشته باشد، بايد به آسانترين راه او را بيرون آورند، وچنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، ولى بايد به وسيله شوهرش اگر اهل فن است،

يا زنى كه اهل فن باشد، او را بيرون بياورند واگر ممكن نيست، مرد محرمى كه اهل فن باشد واگر آنهم ممكن نباشد، مرد نا محرمى كه اهل فن باشد بچه را بيرون بياورد ودر صورتى كه آنهم پيدا نشود كسى كه اهل فن نباشد مى تواند بچه را بيرون آورد

مسأله 636 _ هر گاه مادر بميرد وبچه در شكمش زنده باشد اگر چه اميد زنده ماندن طفل را نداشته باشند، بايد به وسيله كسانى كه در مسأله پيش گفته شد، پهلوى چپ او را بشكافند وبچه را بيرون آورند ودوباره بدوزند

مستحبات دفن

مسأله 637 _ مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط يا گلوى او گود كنند، وميت را در نزديكترين قبرستان دفن نمايند، مگر آنكه قبرستان دورتر از جهتى بهتر باشد، مثل آنكه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، يا مردم براى فاتحه اهل قبور بيشتر به آنجا مى روند ونيز مستحب است جنازه را در چند ذرعى قبر، زمين بگذارند وتا سه مرتبه كم كم نزديك ببرند، ودر هر مرتبه زمين بگذارند وبردارند ودر نوبت چهارم وارد قبر كنند، واگر ميت مرد است در دفعه سوم طورى زمين بگذارند كه سر او طرف پائين قبر باشد، ودر دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمايند واگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند وبه پهنا وارد قبر كنند ودر موقع وارد كردن، پارچه اى روى قبر بگيرند، ونيز مستحب است جنازه را به آرامى از تابوت بگيرند ووارد قبر كنند ودعاهايى كه دستور داده شده، پيش از دفن وموقع دفن بخوانند وبعد از آنكه ميت را در لحد

گذاشتند، گره هاى كفن را باز كنند وصورت ميت را روى خاك بگذارند وبالشى از خاك زير سر اوبسازند وپشت ميت خشت خام يا كلوخى بگذارند كه به پشت نگردد وپيش از آنكه لحد را بپوشانند، دست راست را به شانه راست ميت بزنند ودست چپ را به قوت بر شانه چپ ميت بگذارند ودهان را نزديك گوش او ببرند وبه شدت حركتش دهند وسه مرتبه بگويند: اسمع افهم يا فلان بن فلان وبجاى فلان بن فلان اسم ميت وپدرش را بگويند مثلا اگر اسم او محمد واسم پدرش على است سه مرتبه بگويند: اسمع افهم يا محمد بن على پس از آن بگويند: هل انت على العهد الذى فارقتنا عليه من شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شريك له وان محمدا صلى الله عليه وآله عبده ورسوله وسيد النبيين وخاتم المرسلين وان عليا امير المؤمنين وسيد الوصيين وامام افترض الله طاعته على العالمين وان الحسن والحسين وعلي بن الحسين ومحمد بن على وجعفر بن محمد وموسى به جعفر وعلى بن موسى ومحمد بن على وعلى بن محمد والحسن بن على والقائم الحجة المهدى صلوات الله عليهم ائمة المؤمنين وحجج الله على الخلق اجمعين وائمتك ائمة هدى بك ابراريا فلان بن فلان بجاى فلان بن فلان اسم ميت وپدرش را بگويند وبعد بگويد: اذا اتاك الملكان المقربان رسولين من عند الله تبارك وتعالى وسئلاك عن ربك وعن نبيك وعن دينك وعن كتابك وعن قبلتك وعن ائمتك فلا تخف ولا تحزن وقل في جوابهما الله جل جلاله ربى ومحمد صلى الله عليه وآله نبيى والاسلام دينى والقرآن كتابى والكعبة قبلتى وامير المؤمنين على بن

ابيطالب امامى والحسن بن على المجتبى امامى والحسين بن على الشهيد به كربلا امامى وعلى زين العابدين امامى ومحمد الباقر امامى وجعفر الصادق امامى وموسى الكاظم امامى وعلى الرضا امامى ومحمد الجواد امامى و على الهادى امامى والحسن العسكرى امامى والحجة المنتظر امامى هؤلاء صلوات الله عليهم اجمعين ائمتى وسادتى وقادتى وشفعائى بهم. اتولى ومن اعدائهم اتبرء في الدنيا والاخرة ثم اعلم يا فلان بن فلان بجاى فلان بن فلان اسم ميت وپدرش را بگويد وبعد بگويد: ان الله تبارك وتعالى نعم الرب وان محمدا صلى الله عليه وآله نعم الرسول وان على بن ابيطالب واولاده المعصومين الائمة الاثنى عشر نعم الائمة وان ما جاء به محمد صلى الله عليه وآله حق وان الموت حق وسؤال منكر ونكير في القبر حق والبعث حق والنشور حق والصراط حق والميزان حق وتطاير الكتب حق وان الجنة حق والنار حق وان الساعة آتية لا ريب فيها وان الله يبعث من في القبور پس بگويد: افهمت يا فلان وبجاى فلان اسم ميت را بگويد پس از آن بگويد ثبتك الله بالقول الثابت وهداك الله الى صراط مستقيم عرف الله بينك وبين اوليائك في مستقر من رحمة پس بگويد اللهم جاف الارض عن جنبيه واصعد بروحه اليك ولقه منك برهانا اللهم عفوك عفوك

مسأله 638 _ مستحب است كسى كه ميت را در قبر مى گذارد، با طهارت وسر برهنه وپا برهنه باشد واز طرف پاى ميت از قبر بيرون بيايد وغير از خويشان ميت كسانى كه حاضرند، با پشت دست خاك بر قبر بريزند وبگويند: انا لله وانا اليه راجعون اگر ميت زن است كسى كه با او محرم مى

باشد او را در قبر بگذارد واگر محرمى نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند

مسأله 639 _ مستحب است قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند وبه اندازه چهار انگشت از زمين بلند كنند ونشانه اى روى آن بگذارند كه اشتباه نشود وروى قبر آب بپاشند وبعد از پاشيدن آب كسانى كه حاضرند، دستها را بر قبر بگذارند وانگشتها را باز كرده در خاك فرو برند وهفت مرتبه سوره مباركه انا انزلناه بخوانند وبراى ميت طلب آمرزش كنند واين دعا را بخوانند: اللهم جاف الارض عن جنبيه واصعد اليك روحه ولقه منك رضوانا واسكن قبره من رحمتك ما تغنيه به عن رحمة من سواك

مسأله 640 _ پس از رفتن كسانى كه تشييع جنازه كرده اند، مستحب است ولى ميت يا كسى كه از طرف ولى اجازه دارد، دعايى را كه دستور داده شده، به ميت تلقين كند

مسأله 641 _ بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتى دهند ولى اگر مدتى گذشته است كه به واسطه سر سلامتى دادن، مصيب يادشان مى آيد، ترك آن بهتر است، ونيز مستحب است تا سه روز براى اهل خانه ميت غذا بفرستند وغذا خوردن نزد آنان ودر منزلشان مكروه است

مسأله 642 _ مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصا در مرگ فرزند صبر كند وهر وقت ميت را ياد مى كند، انا لله وانا اليه راجعون بگويد وبراى ميت قرآن بخواند وسر قبر پدر ومادر از خداوند حاجت بخواهد وقبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود

مسأله 643 _ بنابر احتياط غير لزومى نبايد، انسان در مرگ كسى صورت وبدن را بخراشد وبه خود لطمه بزند

مسأله

644 _ پاره كردن گريبان در مرگ غير پدر وبرادر خلاف احتياط است.

مسأله 645 _ اگر زن در عزاى ميت صورت خود را بخراشد، يا موى خود را بكند، بنا بر احتياط غير واجب يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را طعام دهد، ويا آنها را بپوشاند واگر عاجز بود سه روز پياپى روزه بگيرد وهمچنين است اگر مرد در مرگ زن يا فرزند يقه لباس خود را پاره كند

مسأله 646 _ احتياط غير لزومى آن است كه در گريه بر ميت صدا را خيلى بلند نكنند

نماز وحشت

مسأله 647 _ مستحب است در شب اول قبر، دو ركعت نماز وحشت براى ميت بخوانند ودستور آن اين است كه: در ركعت اول بعد از حمد يك مرتبه آية الكرسى ودر ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره انا انزلناه بخوانند وبعد از سلام نماز بگويند: اللهم صل على محمد وآل محمد وابعث ثوابها الى قبر فلان وبجاى كلمه فلان اسم ميت را بگويند ويا آنكه در ركعت اول بعد از حمد دو مرتبه سوره توحيد ودر ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره تكاثر را بخوانند واگر هر دو را بخوانند بهتر است

مسأله 648 _ نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر مى شود خواند، ولى بهتر است در اول شب، بعد از نماز عشاء خوانده شود

مسأله 649 _ اگر بخواهند ميت را به شهر دورى ببرند، يا به جهت ديگر دفن او تأخير بيفتد بايد نماز وحشت را تا شب اول قبر او تأخير بيندازند

نبش قبر

مسأله 650 _ نبش قبر مسلمان، يعنى شكافتن قبر او اگر چه طفل يا

ديوانه باشد حرام است ولى اگر بدنش از بين رفته وخاك شده باشد اشكال ندارد

مسأله 651 _ نبش قبر امامزاده ها وشهداء وعلماء وصلحاء اگر چه سالها بر آن گذشته باشد حرام است

مسأله 652 _ شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست: اول آنكه ميت در زمين غصبى دفن شده باشد ومالك زمين راضى نشود كه در آنجا بماند. دوم آنكه كفن يا چيز ديگرى كه با ميت دفن شده غصبى باشد وصاحب آن راضى نشود كه در قبر بماند، وهمچنين است اگر چيزى ازمال خود ميت كه به ورثه او رسيده با او دفن شده باشد وورثه راضى نشوند كه آن چيز در قبر بماند ولى اگر وصيت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با او دفن كنند براى بيرون آوردن اينها نمى توانند قبر را بشكافند مگر آنكه زائد بر ثلث باشد وورثه راضى نشوند به ماندن آن در قبر. سوم آنكه ميت بى غسل يا بى كفن دفن شده باشد يا بفهمد غسلش باطل بوده يا به غير دستور شرع كفن شده يا در قبر او را رو به قبله نگذاشته اند. چهارم آنكه براى ثابت شدن حقى بخواهند بدن ميت را ببينند. پنجم آنكه ميت را در جايى كه جايز نيست يا بى احترامى به اوست مثل قبرستان كفار يا جايى كه كثافت وخاكروبه مى ريزند دفن كرده باشند. ششم آنكه براى يك مطلب شرعى كه اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر است قبر را بشكافند مثلا بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله اى كه دفنش كرده اند بيرون آورند. هفتم آنكه بترسند درنده اى بدن

ميت را پاره كند يا سيل او را ببرد يا دشمن بيرون آورد. هشتم آنكه قسمتى از بدن ميت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند ولى احتياط واجب آن است كه آن قسمت از بدن را طورى در قبر بگذارند كه بدن ميت ديده نشود

غسلهاى مستحب

مسأله 653 _ غسلهاى مستحب در شرع مقدس اسلام بسيار واز آن جمله است:

1 _ غسل جمعه: ووقت آن از اذان صبح است تا ظهر، وبهتر است نزديك ظهر بجا آورده شود واگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نيت اداء وقضاء تا عصر جمعه بجا آورد واگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضاى آن را بجا آورد وكسى كه مى ترسد در روز جمعه آب پيدا نكند مى تواند روز پنجشنبه يا شب جمعه غسل را انجام دهد ومستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگويد: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له وان محمدا عبده ورسوله اللهم صل على محمد وآل محمد واجعلنى من التوابين واجعلنى من المتطهرين.

2 _ غسل شب اول ماه رمضان وتمام شبهاى طاق مثل شب سوم وپنجم وهفتم ولى از شب بيست ويكم مستحب است همه شب غسل كند وبراى غسل شب اول وپانزدهم وهفدهم ونوزدهم وبيست ويكم وبيست وپنجم وبيست وهفتم وبيست ونهم بيشتر سفارش شده است ووقت غسل شبهاى ماه رمضان تمام شب است وبهتر است مقارن غروب يا نزديك آن بجا آورده شود ولى از شب بيست ويكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب وعشا بجا آورد ونيز مستحب است در شب

بيست وسوم غير از غسل اول شب، يك غسل در آخر شب انجام دهد.

3 _ غسل روز عيد فطر وعيد قربان ووقت آن از اذان صبح است تا غروب وبهتر است آن را پيش از نماز عيد بجا آورد.

4 _ غسل شب عيد فطر ووقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح وبهتر است در اول شب بجا آورده شود.

5 _ غسل روز هشتم ونهم ذيحجه، ودر روز نهم بهتر است آن را نزديك ظهر بجا آورد.

6 _ غسل روز اول وپانزدهم وبيست وهفتم وآخر ماه رجب.

7 _ غسل روز عيد غدير وبهتر است پيش از ظهر آن را انجام دهند.

8 _ غسل روز بيست وچهارم ذيحجه.

9 _ غسل روز عيد نوروز وپانزدهم شعبان ونهم وهفدهم ربيع الاول وروز بيست وپنجم ذى قعده.

10 _ غسل دادن بچه اى كه تازه بدنيا آمده.

11 _ غسل زنى كه براى غير شوهرش بوى خوش استعمال كرده است.

12 _ غسل كسى كه در حال مستى خوابيده.

13 _ غسل كسى كه جايى از بدنش را به بدن ميتى كه غسل داده اند رسانده.

14 _ غسل كسى كه در موقع گرفتن خورشيد وماه نماز آيات را عمدا نخوانده، در صورتى كه تمام ماه وخورشيد گرفته باشد.

15 _ غسل كسى كه براى تماشاى دار آويخته رفته وآن را ديده باشد ولى اگر اتفاقا يا از روى ناچارى نگاهش بيفتد يا مثلا براى شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نيست

مسأله 654 _ پيش از داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، مسجد الحرام، خانه كعبه، حرم مدينه، شهر مدينه، مسجد پيغمبر وحرم امامان عليه السلام مستحب است انسان غسل كند واگر در

يكروز چند مرتبه مشرف شود، يك غسل كافى است وكسى كه مى خواهد در يك روز داخل حرم مكه ومسجد الحرام وخانه كعبه شود، اگر به نيت همه يك غسل كند كافى است، ونيز اگر در يك روز بخواهد داخل حرم مدينه وشهر مدينه ومسجد پيغمبر صلى الله عليه وآله شود، يك غسل براى همه كفايت مى كند، وبراى زيارت پيغمبر وامامان از دور يا نزديك وبراى حاجت خواستن از خداوند عالم، وهمچنين براى توبه ونشاط به جهت عبادت وبراى سفر رفتن خصوصا سفر زيارت حضرت سيد الشهداء عليه السلام مستحب است انسان غسل كند، واگر يكى از غسلهايى را كه در اين مسأله گفته شد بجا آورد وبعد كارى كند كه وضوء را باطل مى نمايد مثلا بخوابد، غسل او باطل مى شود ومستحب است دوباره غسل را بجا آورد

مسأله 655 _ انسان مى تواند با غسل مستحبى، كارى كه مانند نماز، وضوء لازم دارد انجام دهد به شرطى كه استحباب آن ثابت باشد مثل غسل جمعه

مسأله 656 _ اگر چند غسل بر كسى مستحب باشد وبه نيت همه يك غسل بجا آورد كافى است

تيمم

اول آنكه تهيه آب بقدر وضوء يا غسل ممكن نباشد

مسأله 657 _ اگر انسان در آبادى باشد، بايد براى تهيه آب وضوء وغسل بقدرى جستجو كند كه از پيدا شدن آن نا اميد شود، واگر در بيابان باشد، چنانچه زمين آن پست وبلند است ، بايد در هر يك از چهار طرف به اندازه پرتاب يك تير قديمى كه با كمان پرتاب كردند( )اندازه پرتاب دو تير جستجو نمايد

مسأله 658 _ اگر بعضى از چهار طرف هموار وبعضى ديگر پست وبلند باشد، بايد در طرفى كه هموار است

به اندازه پرتاب دو تير ودر طرفى كه هموار نيست، به اندازه يك تير جستجو كند

مسأله 659 _ در هر طرفى كه يقين دارد آب نيست، در آن طرف جستجو لازم نيست

مسأله 660 _ كسى كه وقت نماز او تنگ نيست وبراى تهيه آب وقت دارد، اگر يقين دارد، در محلى دورتر از مقدارى كه بايد جستجو كند آب هست، بايد براى تهيه آب برود واگر گمان دارد آب هست رفتن به آن محل لازم نيست ولى اگر گمان او قوى باشد، بنابر احتياط واجب بايد براى تهيه آب به آن محل برود

مسأله 661 _ لازم نيست خود انسان در جستجوى آب برود، بلكه مى تواند كسى را كه به گفته او اطمينان دارد بفرستد ودر اين صورت اگر يكنفر از طرف چند نفر برود كافى است

مسأله 662 _ اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود، يا در منزل يا در قافله آب هست بايد بقدرى جستجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند، يا از پيدا كردن آن نا اميد شود يا يكى از روافع تكليف مثل حرج محقق شود

مسأله 663 _ اگر پيش از وقت نماز جستجو نمايد وآب پيدا نكند وتا وقت نماز همانجا بماند، لازم نيست دوباره در جستجوى آب برود ولو احتمال دهد كه آب پيدا مى كند

مسأله 664 _ اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند وآب پيدا نكند وتا وقت نماز ديگر در همانجا بماند، لازم نيست كه دوباره در جستجوى آب برود ولو احتمال دهد آب پيدا شود

مسأله 665 _ اگر وقت نماز تنگ باشد، يا از دزد ودرنده بترسد، يا جستجوى آب بقدرى

سخت باشد كه نتواند تحمل كند، جستجو لازم نيست

مسأله 666 _ اگر در جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود خطا كرده ولى نمازش با تيمم صحيح است

مسأله 667 _ كسى كه يقين دارد آب پيدا نمى كند، چنانچه دنبال آب نرود وبا تيمم نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مى كرد آب پيدا مى شد نمازش باطل است

مسأله 668 _ اگر بعد از جستجو آب پيدا نكند و با تيمم نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد، در جايى كه جستجو كرده آب بوده نماز او صحيح است

مسأله 669 _ كسى كه يقين دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستجو با تيمم نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد كه براى جستجو وقت داشته، احتياط واجب آن است كه دوباره نمازش را بخواند واگر وقت گذشته قضاء نمايد مگر آنكه بداند اگر جستجو مى كرد آب پيدا نمى كرد كه در اين صورت نمازش صحيح است

مسأله 670 _ اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضوء داشته باشد وبداند كه اگر وضوى خود را باطل كند تهيه آب براى او ممكن نيست، يا نمى تواند وضوء بگيرد چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد، نبايد آن را باطل نمايد

مسأله 671 _ اگر پيش از وقت نماز، وضوء داشته باشد وبداند كه اگر وضوى خود را باطل كند، تهيه آب براى او ممكن نيست، لازم نيست وضوى خود را نگهدارد وباطل نكند

مسأله 672 _ كسى كه فقط به مقدار وضوء يا به مقدار غسل آب دارد ومى داند كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمى كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد،

ريختن آن حرام است، ولى پيش از وقت نماز ريختن آن اشكال ندارد

مسأله 673 _ كسى كه مى داند آب پيدا نمى كند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز وضوى خود را باطل كند، يا آبى كه دارد بريزد معصيت كرده ولى نمازش با تيمم صحيح است

دوم از موارد تيمم

مسأله 674 _ اگر به واسطه پيرى يا ترس از دزد وجانور ومانند اينها، يا نداشتن وسيله اى كه آب از چاه بكشد، دسترسى به آب نداشته باشد، بايد تيمم كند، وهمچنين است اگر تهيه كردن آب يا استعمال آن بقدرى مشقت داشته باشد كه مردم تحمل آن را نكنند

مسأله 675 _ اگر براى كشيدن آب از چاه، دلو وريسمان ومانند اينها لازم دارد ومجبور است بخرد يا كرايه نمايد، اگر چه قيمت آن چند برابر معمول باشد بايد تهيه كند، وهمچنين است اگر آب را به چندين برابر قيمتش بفروشند، در صورتى كه قيمت آب در آن زمان ومكان همان باشد، واگر كمتر از آن باشد احتياط واجب آن است كه تهيه كند، ولى اگر تهيه آن بقدرى پول مى خواهد كه نسبت بحال او آن مقدار ضرر دارد، واجب نيست تهيه نمايد

مسأله 676 _ اگر ناچار شود كه براى تهيه آب قرض كند، بايد قرض نمايد ولى كسى كه مى داند يا گمان دارد كه نمى تواند قرض خود را بدهد، واجب نيست قرض كند

مسأله 677 _ اگر كندن چاه مشقت ندارد، بايد براى تهيه آب چاه بكند

مسأله 678 _ اگر كسى مقدارى آب بى منت به او ببخشد بايد قبول كند

سوم از موارد تيمم

مسأله 679 _ اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، يا بترسد كه به واسطه استعمال آن مرض يا عيبى در او پيدا شود، يا مرضش طول بكشد، يا شدت كند، يا به سختى معالجه شود، بايد تيمم نمايد ولى اگر آب گرم براى او ضرر ندارد، بايد با آب گرم وضوء بگيرد يا غسل كند

مسأله 680 _ لازم نيست

يقين كند كه آب براى او ضرر دارد، بلكه اگر احتمال ضرر بدهد ، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد واز آن احتمال، ترس براى او پيدا شود، بايد تيمم كند

مسأله 681 _ كسى كه مبتلا به درد چشم است وآب براى او ضرر دارد، بايد تيمم نمايد

مسأله 682 _ اگر به واسطه يقين يا ترس ضرر، تيمم كند وپيش از نماز بفهمد كه آب برايش ضرر ندارد، تيمم او باطل است واگر بعد از نماز بفهمد، نمازش صحيح است ولى براى نمازهاى بعد بايد وضوء بگيرد يا غسل كند

مسأله 683 _ كسى كه مى داند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند يا وضوء بگيرد وبعد بفهمد كه آب براى او ضرر داشته، وضوء وغسل او صحيح است

چهارم از موارد تيمم

مسأله 684 _ هر گاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضوء يا غسل برساند، خود او يا عيال واولاد او، يا رفيقش وكسانى كه با او مربوطند مانند نوكر وكلفت از تشنگى بميرند، يا مريض شوند، يا بقدرى تشنه شوند كه تحمل آن مشقت دارد، بايد بجاى وضوء وغسل تيمم نمايد، ونيز اگر بترسد حيوانى كه مال خود اوست از تشنگى تلف شود، بايد آب را به آن بدهد وتيمم نمايد، وهمچنين است اگر كسى كه حفظ جان او واجب است بطورى تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد تلف شود

مسأله 685 _ اگر غير از آب پاكى كه براى وضوء يا غسل دارد آب نجسى هم به مقدار آشاميدن خود وكسانى كه با او مربوطند داشته باشد، بايد آب پاك را براى آشاميدن بگذارد وبا تيمم نماز بخواند،

ولى چنانچه آب را براى حيوانش بخواهد بايد آب نجس را به آن بدهد وبا آب پاك وضوء وغسل انجام دهد

پنجم از موارد تيمم

مسأله 686 _ كسى كه بدن يا لباسش نجس است وكمى آب دارد كه اگر با آن وضوء بگيرد يا غسل كند، براى آب كشيدن بدن يا لباس او نمى ماند، بايد بدن يا لباس را آب بكشد وبا تيمم نماز بخواند، ولى اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمم كند، بايد آب را به مصرف وضوء يا غسل برساند وبا بدن يا لباس نجس نماز بخواند

ششم از موارد تيمم

مسأله 687 _ اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است آب يا ظرف ديگرى ندارد ، مثلا آب يا ظرفش غصبى است وغير از آن، آب وظرف ديگرى ندارد، بايد بجاى وضوء وغسل تيمم كند

هفتم از مواردتيمم

مسأله 688 _ هر گاه وقت به قدرى تنگ باشد كه اگر وضوء بگيرد، يا غسل كند تمام نماز، يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود جايز است تيمم كند ومى تواند وضوء بگيرد ونماز را در خارج وقت بخواند

مسأله 689 _ اگر عمدا نماز را به قدرى تأخير بيندازد كه وقت وضوء يا غسل نداشته باشد معصيت كرده ولى نماز او با تيمم صحيح است

مسأله 690 _ كسى كه شك دارد كه اگر وضوء بگيرد، يا غسل كند وقت براى نماز او مى ماند يا نه، بايد وضوء يا غسل را بجا آورد

مسأله 691 _ كسى كه به واسطه تنگى وقت تيمم كرده، چنانچه بعد از نماز آبى كه داشته از دستش برود، اگر چه تيمم خود را نشكسته باشد در صورتى كه وظيفه اش تيمم باشد بايد دوباره تيمم نمايد

مسأله 692 _ كسى كه آب دارد، اگر به واسطه تنگى وقت با تيمم مشغول نماز شود ودر بين نماز آبى كه داشته از دستش برود، چنانچه وظيفه اش تيمم باشد بايد براى نماز بعد دوباره تيمم كند

مسأله 693 _ اگر انسان به قدرى وقت دارد كه مى تواند وضوء بگيرد، يا غسل كند ونماز را بدون كارهاى مستحبى آن مثل اقامه وقنوت بخواند، بايد غسل كند يا وضوء بگيرد ونماز را بدون كارهاى مستحبى آن بجا آورد، بلكه اگر به اندازه

سوره هم وقت ندارد، بايد غسل كند يا وضوء بگيرد ونماز را بدون سوره بخواند

چيزهايى كه تيمم به آنها صحيح است

مسأله 694 _ تيمم به خاك وريگ وكلوخ وسنگ صحيح است

مسأله 695 _ تيمم بر سنگ گچ وسنگ آهك صحيح است، وهمچنين تيمم به گچ وآهك پخته، وتيمم به سنگ معدن مثل سنگ عقيق باطل است

مسأله 696 _ اگر خاك وريگ وكلوخ وسنگ پيدا نشود، بايد به گرد غبارى كه در فرش ولباس ومانند اينهاست تيمم نمايد وچنانچه گرد پيدا نشود، بايد به گل تيمم كند واگر گل هم پيدا نشود، تيمم از او ساقط است ونماز هم بر او واجب نيست

مسأله 697 _ اگر بتواند با تكاندن فرش ومانند آن خاك تهيه كند، تيمم به گرد باطل است واگر بتواند گل را خشك كند واز آن خاك تهيه نمايد، تيمم به گل باطل است

مسأله 698 _ كسى كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن است بايد آن را آب كند وبا آن وضوء بگيرد، يا غسل نمايد ويا آنكه برف ويخ را به مواضع وضوء بمالد به نحوى كه آب جريان پيدا كند در صورتى كه حرج نباشد واگر ممكن نيست وچيزى هم كه تيمم به آن صحيح است ندارد، تكليف نماز وتيمم از او ساقط است

مسأله 699 _ اگر با خاك يا ريگ، چيزى مانند كاه كه تيمم به آن باطل است، مخلوط شود، نمى تواندبه آن تيمم كند ولى اگر آن چيز بقدرى كم باشد كه در خاك يا ريگ از بين رفته حساب شود، تيمم به آن خاك وريگ صحيح است

مسأله 700 _ اگر چيزى ندارد كه بر آن تيمم كند چنانچه

ممكن است، بايد به خريدن ومانند آن تهيه نمايد در صورتى كه مضر به حال او نباشد

مسأله 701 _ چيزى كه بر آن تيمم مى كند بايد پاك باشد واگر چيز پاكى كه تيمم به آن صحيح است ندارد، نماز بر او واجب نيست

مسأله 702 _ اگر يقين داشته باشد كه تيمم به چيزى كه صحيح است وبه آن تيمم نمايد، بعد بفهمد تيمم به آن باطل بوده، نمازهايى را كه با آن تيمم خوانده بايد دوباره بخواند

مسأله 703 _ چيزى كه بر آن تيمم مى كند ومكان آن چيز، بايد غصبى نباشد، پس اگر بر خاك غصبى تيمم كند، يا خاكى را كه مال خود اوست بى اجازه در ملك ديگرى بگذارد وبر آن تيمم كند تيمم او باطل است

مسأله 704 _ تيمم در فضاى غصبى صحيح است، پس اگر در ملك خود، دستها را به زمين بزند وبى اجازه داخل ملك ديگرى شود ودستها را به پيشانى بكشد، تيمم او باطل است

مسأله 705 _ تيمم به چيز غصبى، يا بر چيزى كه در ملك غصبى است، در صورتى باطل است كه انسان عمدا تيمم كند وچنانچه فراموش كرده باشد، تيمم او صحيح است

مسأله 706 _ كسى كه در جاى غصبى حبس است، اگر آب وخاك او غصبى است، بايد با تيمم نماز بخواند

مسأله 707 _ مستحب است چيزى كه بر آن تيمم مى كنند، گردى داشته باشد كه بدست بماند وبعد از زدن دست بر آن مستحب است دست را بتكانند كه گرد آن بريزند

مسأله 708 _ تيمم به زمين گود وخاك جاده وزمين شوره زار كه نمك روى آن را نگرفته مكروه

است واگر نمك روى آن را گرفته باشد باطل است

دستور تيمم بدل از وضوء

مسأله 709 _ در تيمم بدل از وضوء چهار چيز واجب است: اول _ نيت دوم _ زدن كف دو دست با هم بر چيزى كه تيمم به آن صحيح است سوم _ كشيدن دو دست به تمام پيشانى ودو طرف آن از جايى كه موى سر مى رويد، تا ابروها وبالاى بينى وبنابر احتياط واجب بايد دستها روى ابروها هم، كشيده شود چهارم _ كشيدن تمام كف دست چپ به تمام پشت دست راست وبعد از آن كشيدن تمام كف دست راست به تمام پشت دست چپ

دستور تيمم بدل از غسل

مسأله 710 _ تيمم بدل از غسل، مثل تيمم بدل از وضوء است، وبهتر است بعد از آنكه نيت كرد وبه دستورى كه در مسأله پيش گفته شد، دستها را به زمين زد وبه پيشانى كشيد، يك مرتبه ديگر دستها را به زمين بزند وبه پشت دستها بكشد

احكام تيمم

مسأله 711 _ اگر مختصرى از پيشانى وپشت دستها را هم مسح نكند تيمم باطل است، چه عمدا مسح نكند، يا مسأله را نداند، يا فراموش كرده باشد ولى دقت زياد هم لازم نيست وهمينقدر كه بگويند تمام پيشانى وپشت دست مسح شده كافى است

مسأله 712 _ براى آنكه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده، بايد مقدارى بالاتر از مچ را هم مسح نمايد، ولى مسح بين انگشتان لازم نيست ونيز لازم نيست پيشانى وپشت دستها را از بالا به پايين مسح نمايد، ومى توان از پايين به بالا مسح كرد

مسأله 713 _ كارهاى تيمم را بايد پشت سر هم بجا آورد واگر بين آنها بقدرى فاصله دهد ، كه نگويند تيمم مى كند باطل است

مسأله 714 _ در موقع نيت بايد معين كند كه تيمم اوبدل از غسل است، يا بدل از وضوء بلى اگر در ذمه او يكى بيش نيست قصد امر كفايت مى كند واگر بدل از غسل باشد، بايد آن غسل را معين نمايد وچنانچه اشتباها بجاى بدل از وضوء، بدل از غسل يا بجاى بدل از غسل، بدل از وضوء نيت كند، يا مثلا در تيمم بدل از غسل جنابت، نيت تيمم بدل از غسل مس ميت نمايد، تيمم او باطل است

مسأله 715 _ لازم نيست در تيمم پيشانى وكف

دستها وپشت دستها پاك باشد

مسأله 716 _ انسان بايدبراى تيمم انگشتر را از دست بيرون آورد واگر در پيشانى يا پشت دستها يا در كف دستها مانعى باشد، مثلا چيزى به آنها چسبيده باشد، بايد بر طرف نمايد

مسأله 717 _ اگر پيشانى يا پشت دستها زخم است وپارچه يا چيز ديگرى را كه بر آن بسته نتواند باز كند، بايد دست را با همان پارچه به چيزى كه تيمم به آن صحيح است بزند وبه پيشانى وپشت دستها بكشد

مسأله 718 _ اگر پيشانى وپشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد ولى اگر موى سر روى پيشانى آمده باشد، بايد آن را عقب بزند

مسأله 719 _ اگر احتمال دهد كه در پيشانى وكف دستها يا پشت دستها مانعى هست چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد بايد جستجو نمايد، تا يقين يا گمان كند كه مانعى نيست

مسأله 720 _ اگر وظيفه او تيمم است ونمى تواند تيمم كند، بايد نائب بگيرد وكسى كه نائب مى شود، بايد او را با دست خود او تيمم دهد يعنى نائب دستهاى او را به زمين بگذارد وبا او مسح پيشانى ودستهايش را بنمايد واگر ممكن نباشد چيزى بر او واجب نيست ونماز هم ساقط است

مسأله 721 _ اگر در بين تيمم شك كند كه قسمتى از آن را فراموش كرده يا نه، بايد آن قسمت را با آنچه بعد از آن است بجا آورد مگر آنكه داخل در جزء بعد شده باشد در اين صورت اعتنا به شك ننمايد

مسأله 722 _ اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمم كرده يا نه، تيمم او

صحيح است

مسأله 723 _ كسى كه وظيفه اش تيمم است نمى تواند پيش از وقت نماز براى نماز تيمم كند، ولى اگر براى كار واجب ديگر يا مستحبى تيمم كند وتا وقت نماز عذر او باقى باشد، مى تواند با همان تيمم نماز بخواند

مسأله 724 _ كسى كه وظيفه اش تيمم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقى مى ماند، در وسعت وقت مى تواند با تيمم نماز بخواند، واگر بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف شود، بايد صبر كند وبا وضوء يا غسل نماز بخواند، ونيز اگر اميد دارد كه عذرش برطرف شود، بايد صبر كند وبا وضوء يا غسل نماز بخواند، يا در تنگى وقت با تيمم نماز را بجا آورد

مسأله 725 _ كسى كه احتياطا بايد غسل جبيره اى وتيمم نمايد مثلا جراحتى در پشت او است، اگر بعد از غسل وتيمم نماز بخواند وبعد از نماز حدث اصغرى از او سر زند مثلا بول كند، براى نمازهاى بعد، بايد وضوء بگيرد

مسأله 726 _ اگر به واسطه نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمم كند، بعد از بر طرف شدن عذر ، تيمم او باطل مى شود

مسأله 727 _ چيزهايى كه وضوء را باطل مى كند، تيمم بدل از وضوء را هم باطل مى كند وچيزهايى كه غسل را باطل مى نمايد، تيمم بدل از غسل را هم باطل مى كند

مسأله 728 _ كسى كه نمى تواند غسل كند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، يك تيمم نمايد بدل از همه اغسال

مسأله 729 _ كسى كه نمى تواند غسل كند، اگر بخواهد عملى را كه براى آن غسل

واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمم نمايد، واگر نتواند وضوء بگيرد وبخواهد عملى را كه براى آن وضوء واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضوء تيمم نمايد

مسأله 730 _ اگر بدل از غسل جنابت تيمم كند، نبايد براى نماز وضوء بگيرد وهمچنين اگر بدل از غسلهاى ديگر تيمم كند، لازم نيست وضوء بگيرد

مسأله 731 _ اگر بدل از غسل تيمم كند وبعد كارى كه وضوء را باطل مى كند براى او پيش آيد، چنانچه براى نمازهاى بعد نتواند غسل كند، بايد وضوء بگيرد واگر نمى تواند وضوء بگيرد، بايد تيمم كند بدل از وضوء

مسأله 732 _ كسى كه وظيفه اش تيمم است اگر براى كارى تيمم كند، تا تيمم وعذر او باقى است، كارهايى را كه بايد با وضوء يا غسل انجام داد، مى تواند بجا آورد ، ولى اگر عذرش تنگى وقت بوده، يا با داشتن آب براى نماز ميت يا خوابيدن، تيمم كرده، فقط كارى را كه براى آن تيمم نموده، مى تواند انجام دهد

مسأله 733 _ در چند مورد مستحب است نمازهايى را كه انسان با تيمم خوانده دوباره بخواند: اول آنكه از استعمال آب ترس داشته وجنب بوده وبا تيمم خوانده است. دوم آنكه مى دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمى كند وعمدا خود را جنب كرده وبا تيمم نماز خوانده است. سوم آنكه تا آخر وقت، عمدا در جستجوى آب نرود وبا تيمم نماز بخواند وبعد بفهمد كه اگر جستجو مى كرد، آب پيدا مى شد. چهارم آنكه عمدا نماز را تأخير انداخته ودر آخر وقت با تيمم نماز خوانده است. پنجم آنكه مى

دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمى شود وآبى را كه داشته ريخته است.

احكام نماز

نماز مهمترين اعمال دينى است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود عبادتهاى ديگر هم قبول مى شود، واگر پذيرفته نشود اعمال ديگر هم قبول نمى شود وهمانطور كه اگر انسان شبانه روزى پنج نوبت در نهر آبى شستشو كند، چرك در بدنش نمى ماند، نمازهاى پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك مى كند، وسزاوار است كه انسان نماز را در اول وقت بخواند، وكسى كه نماز را پست وسبك شمارد، مانند كسى است كه نماز نمى خواند، پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: كسى كه به نماز اهميت ندهد وآن را سبك شمارد، سزاوار عذاب آخرت است روزى حضرت در مسجد تشريف داشتند، مردى وارد ومشغول نماز شد وركوع وسجودش را كاملا بجا نياورد، حضرت فرمودند اگر اين مرد در حالى كه نماز اينطور است از دنيا برود، بدين من از دنيا نرفته است پس انسان بايد مواظب باشد كه به عجله وشتابزدگى نماز نخواند، ودر حال نماز به ياد خدا وبا خضوع وخشوع ووقار باشد ومتوجه باشد كه با چه كسى سخن مى گويد وخود را در مقابل عظمت وبزرگى خداوند عالم بسيار پست وناچيز ببيند، واگر انسان در موقع نماز كاملا به اين مطلب توجه كند، از خود بى خبر مى شود، چنانچه در حال نماز تير را از پاى مبارك امير المؤمنين عليه السلام بيرون كشيدند وآن حضرت متوجه نشدند، ونيز بايد نمازگزار توبه واستغفار نمايد وگناهانى كه مانع قبول شدن نماز است، مانند حسد، كبر، غيبت، خوردن حرام، آشاميدن مسكرات، وندادن خمس وزكوة

بلكه هر معصيتى را ترك كند، وهمچنين سزاوار است كارهايى كه ثواب نماز را كم مى كند بجا نياورد، مثلا در حال خواب آلودگى وخوددارى از بول به نماز نايستد ودر موقع نماز به آسمان نگاه نكند ونيز كارهايى كه ثواب نماز را زياد مى كند بجا آورد، مثلا انگشترى عقيق بدست كند ولباس پاكيزه بپوشد، وشانه، ومسواك كند، وخود را خوشبو نمايد.

نمازهاى واجب

نمازهاى واجب

نمازهاى واجب شش است: اول _ نماز يوميه. دوم _ نماز آيات. سوم _ نماز ميت. چهارم _ نماز طواف واجب خانه كعبه. پنجم _ نماز قضاى پدر ومادر كه بر پسر بزرگتر واجب است. ششم _ نمازى كه به واسطه اجاره ونذر وقسم وعهد واجب مى شود.

نمازهاى واجب يوميه

نمازهاى واجب يوميه پنج است: ظهر وعصر، هر كدام چهار ركعت مغرب سه ركعت، عشا، چهار ركعت، صبح، دو ركعت

مسأله 734 _ در سفر بايد نمازهاى چهار ركعتى را با شرايطى كه گفته مى شود دو ركعت خواند.

وقت نماز ظهر وعصر

مسأله 735 _ اگر چوب يا چيزى مانند آن را، راست در زمين هموار فرو برند صبح كه خورشيد بيرون مى آيد سايه آن به طرف مغرب مى افتد، وهر چه آفتاب بالا مى آيد، اين سايه كم مى شود ودر شهرهاى ما، در اول ظهر شرعى به آخرين درجه كمى مى رسد وظهر كه گذشت سايه آن به طرف مشرق بر مى گردد وهر چه خورشيد رو به مغرب مى رود، سايه زيادتر مى شود بنا بر اين وقتى سايه به آخرين درجه كمى رسيد ودو مرتبه رو به زياد شدن گذاشت، معلوم مى شود ظهر شرعى شده است( )

مسأله 736 _ چوب يا چيز ديگرى را كه براى معين كردن ظهر به زمين فرو مى برند شاخص گويند

مسأله 737 _ وقت نماز ظهر وعصر بعد از زوال تا غروب آفتاب است ولى چنانچه نماز عصر را عمدا قبل از نماز ظهر بخواند باطل است، مگر اينكه از آخر وقت بيش از بجا آوردن يك نماز مجال نباشد كه در اين فرض اگر كسى تا اين

موقع نماز ظهر را نخوانده بايد نماز عصر را قبل از نماز ظهر بخواند، ونماز ظهر را بعدا قضاء نمايد، واگر كسى پيش از اين وقت، اشتباها تمام نماز عصر را پيش از نماز ظهر بخواند، نمازش صحيح است واحتياط واجب آن است كه نماز را نماز ظهر قرار دهد ونماز دوم را به قصد ما في الذمه بخواند

مسأله 738 _ اگر پيش از خواندن نماز ظهر، سهوا مشغول نماز عصر شود ودر بين نماز بفهمد اشتباه كرده است، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند يعنى نيت كند كه آنچه تا حال خوانده ام وآنچه را مشغولم وآنچه بعد مى خوانم همه نماز ظهر باشد وبعد از آنكه نماز را تمام كرد، نماز عصر را بخواند

مسأله 739 _ در زمان حضور امام عليه السلام واجب است، انسان در روز جمعه بجاى نماز ظهر دو ركعت نماز جمعه بخواند، ولى در اين زمان اگر كسى نماز جمعه بخواند، احتياط واجب آن است كه نماز ظهر را هم بخواند

مسأله 740 _ وقت نماز جمعه از اول ظهر است تا وقتى كه سايه شاخص به اندازه خود شاخص شود.

وقت نماز مغرب وعشاء

مسأله 741 _ مغرب موقعى است كه خورشيد غروب كند پس تأخير ظهر وعصر از آن وقت جايز نيست، ولى احتياط ترك نشود به تأخير مغرب تا سرخى طرف مشرق از بالاى سر بگذرد

مسأله 742 _ وقت نماز مغرب وعشاء بعد از غروب آفتاب است تا نيمه شب، ولى چنانچه نماز عشاء با التفات وعمد قبل از نماز مغرب خوانده شود باطل است، مگر اينكه از وقت بيش از مقدار اداء نماز عشاء نمانده باشد كه

اگر كسى تا اين موقع نماز مغرب را نخوانده بايد اول نماز عشاء را بخواند وبعد از آن نماز مغرب را قضاء نمايد

مسأله 743 _ اگر كسى در وقتى كه بايد نماز مغرب قبل از عشاء خوانده شود اشتباها نماز عشاء را پيش از مغرب بخواند وبعد از نماز ملتفت شود، نمازش صحيح است وبايد نماز مغرب را بعد از آن بجا آورد

مسأله 744 _ اگر پيش از خواندن نماز مغرب، سهوا مشغول نماز عشاء شود ودر بين نماز بفهمد كه اشتباه كرده چنانچه به ركوع ركعت چهارم نرفته است، بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند ونماز را تمام كند وبعد نماز عشا را بخواند واگر به ركوع ركعت چهارم رفته بايد نماز را بهم بزند وبعد از آن مغرب وعشا را بخواند

مسأله 745 _ آخر وقت نماز عشا نصف شب است وشب را بايد از اول غروب تا اذان صبح حساب كرد، نه تا اول آفتاب( )

مسأله 746 _ اگر از روى معصيت، نماز مغرب يا نماز عشاء را تا نصف شب نخواند، بايد نيت قضاء بكند واگر به واسطه خواب يا فراموشى يا حيض تاخير انداخته بايد نيت اداء بكند واگر به واسطه عذر ديگر غير اين سه عذر تأخير انداخته بنابر احتياط واجب، بايد تا قبل از اذان صبح، بدون اينكه نيت اداء وقضاء كند بجا آورد

وقت نماز صبح

مسأله 747 _ نزديك اذان صبح از طرف مشرق، سفيده اى رو به بالا حركت مى كند كه آن را فجر اول گويند، موقعى كه آن سفيده پهن شد، فجر دوم واول وقت نماز صبح است وآخر وقت نماز صبح موقعى است كه

آفتاب بيرون مى آيد

احكام وقت نماز

مسأله 748 _ موقعى انسان مى تواند مشغول نماز شود، كه يقين كند وقت داخل شده است، يا يك مرد عادل بلكه شخص مورد اطمينان ووقت شناس به داخل شدن وقت خبر دهد

مسأله 749 _ اگر به واسطه ابر يا غبار يا نابينايى ويا بودن در زندان، نتواند در اول وقت نماز، به داخل شدن وقت يقين كند چنانچه گمان داشته باشد كه وقت داخل شده ومى تواند صبر كند اكتفاء به گمان نكند، واگر نمى تواند صبر كند، مى تواند مشغول نماز شود

مسأله 750 _ اگر انسان يقين كند كه وقت نماز شده يا از راه ديگر ثابت شود دخول وقت ومشغول نماز شود ودر بين نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است وهمچنين است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پيش از وقت خوانده ولى اگر در بين نماز بفهمد وقت داخل شده، يا بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده، نماز او صحيح است

مسأله 751 _ اگر انسان ملتفت نباشد كه بايد با يقين به داخل شدن وقت، مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را در وقت خوانده نماز او صحيح است واگر بفهمد تمام نماز را پيش از وقت خوانده، يا نفهمد كه در وقت خوانده يا پيش از وقت، نمازش باطل است بلكه اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده است، بايد دوباره آن نماز را بخواند

مسأله 752 _ اگر يقين كند وقت داخل شده ومشغول نماز شود ودر بين نماز شك كند كه

وقت داخل شده يا نه، نماز او باطل است ولى اگر در بين نماز يقين داشته باشد كه وقت شده، وشك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده يا نه نمازش صحيح است

مسأله 753 _ اگر وقت نماز بقدرى تنگ است، كه به واسطه بجا آوردن بعضى از كارهاى مستحب نماز، مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود، بايد آن مستحب را بجا نياورد، مثلا اگر به واسطه خواندن قنوت، مقدارى از نماز بعد از وقت خوانده مى شود، بايد قنوت نخواند

مسأله 754 _ كسى كه به اندازه خواندن يك ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز را به نيت اداء بخواند، ولى نبايد عمدا نماز را تا اين وقت تأخير بيندازد

مسأله 755 _ كسى كه مسافر نيست، اگر تا مغرب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر وعصر هر دو را بخواند واگر كمتر وقت دارد، بايد فقط نماز عصر را بخواند وبعدا نماز ظهر را قضاء كندوهمچنين اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب وعشاء را بخواند واگر كمتر وقت دارد، بايد فقط عشاء را بخواند وبعدا مغرب را قضاء نمايد

مسأله 756 _ كسى كه مسافر است اگر تا مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز وقت دارد، بايد ظهر وعصر را بخواند واگر كمتر وقت دارد، بايد فقط عصر را بخواند وبعدا نماز ظهر را قضاء كند، واگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت وقت دارد، بايد نماز مغرب وعشا را بخواند واگر كمتر وقت دارد، بايد فقط عشاء را بخواند وبعدا مغرب را قضاء

نمايد وچنانچه بعد از خواندن عشاء معلوم شود كه به مقدار يك ركعت يا بيشتر وقت به نصف شب مانده است، بايد فورا نماز مغرب را به نيت اداء بجا آورد

مسأله 757 _ مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند وراجع به آن خيلى سفارش شده است وهر چه به اول وقت نزديكتر باشد بهتر است، مگر آنكه تأخير آن از جهتى باشد، مثلا صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند

مسأله 758 _ هرگاه انسان عذرى دارد كه اگر بخواهد در اول وقت، نماز بخواند ناچار است با تيمم بخواند، چنانچه بداند عذر او تا آخر وقت باقى است، مى تواند در اول وقت، نماز بخواند، واگر احتمال دهد كه عذر او از بين مى رود، بايد صبر كند تا عذرش برطرف شود وچنانچه عذر او برطرف نشد، در آخر وقت نماز بخواند، ولازم نيست به قدرى صبر كند كه فقط بتواند كارهاى واجب نماز را انجام دهد، بلكه اگر براى مستحبات نماز مانند اذان واقامه وقنوت هم وقت دارد، مى تواند تيمم كند ونماز را با آن مستحبات بجا آورد

مسأله 759 _ كسى كه مسائل نماز وشكيات وسهويات را نمى داند واحتمال مى دهد كه يكى از اينها در نماز پيش آيد، بايد براى ياد گرفتن اينها نماز را از اول وقت تأخير بيندازد، ولى اگر اطمينان دارد كه نماز را بطور صحيح تمام مى كند، مى تواند در اول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مسأله اى كه حكم آن را نمى داند پيش نيايد نماز او صحيح است واگر مسأله اى كه حكم آن را نمى

داند پيش آيد جايز است به يكى از دو طرفى كه احتمال مى دهد عمل نمايد ونماز را تمام كند ولى بعد از نماز بايد مسأله را بپرسد كه اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند واگر صحيح بوده، دوباره خواندن لازم نيست

مسأله 760 _ اگر وقت نماز وسعت دارد وطلبكار هم طلب خود را مطالبه مى كند در صورتى كه ممكن است، بايد اول قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند وهمچنين است اگر كار واجب ديگرى كه بايد فورا آن را بجا آورد پيش آمد كند، مثلا ببيند مسجد نجس است كه بايد اول مسجد را تطهير كند، بعد نماز بخواندوچنانچه اول نماز بخواند، معصيت كرده ولى نماز او صحيح است

نمازهايى كه بايد به ترتيب خوانده شود

مسأله 761 _ انسان بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر ونماز عشاء را بعد از نماز مغرب بخواند واگر عمدا نماز عصر را پيش از نماز ظهر ونماز عشاء را پيش از نماز مغرب بخواند باطل است

مسأله 762 _ اگر به نيت نماز ظهر مشغول نماز شود ودر بين نماز يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده است نمى تواند نيت را به نماز عصر برگرداند بلكه بايد نماز را بشكند ونماز عصر را بخواند وهمينطور است در نماز مغرب وعشاء

مسأله 763 _ اگر در بين نماز عصر يقين كند كه نماز ظهر را نخوانده است ونيت را به نماز ظهر برگرداند، چنانچه يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده بوده چنانچه ركوع يا دو سجده با قصد ظهر بجا آورده نمازش باطل است والا صحيح است وعدول مى كند به عصر واز آنجايى كه بقصد عصر نياورده مى خواند واعاده

لازم نيست

مسأله 764 _ اگر در بين نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده يا نه، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند ولى اگر وقت بقدرى كم است كه بعد از تمام شدن نماز، مغرب مى شود بايد به نيت نماز عصر، نماز را تمام كند وبنا بر احتياط واجب قضاى ظهر را بجا آورد

مسأله 765 _ اگر در نماز عشاء پيش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه، چنانچه وقت بقدرى كم است كه بعد از تمام شدن نماز، نصف شب مى شود، بايد به نيت عشاء نماز را تمام كند وبنابر احتياط واجب مغرب را بعدا بخواند واگر بيشتر وقت دارد بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند ونماز را سه ركعتى تمام كند، بعد نماز عشاء را بخواند

مسأله 766 _ اگر در نماز عشاء بعد از رسيدن به ركوع ركعت چهارم، شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه نماز را بهم زند بعد نماز مغرب وبعد عشاء را بخواند

مسأله 767 _ اگر انسان نمازى را كه خوانده احتياطا دوباره بخواند ودر بين نماز يادش بيايد نمازى را كه بايد پيش از آن بخواند نخوانده است، نيت را به آن نماز برگرداند، مثلا موقعى كه نماز عصر را احتياطا مى خواند، اگر يادش بيايد نماز ظهر را نخوانده است مى تواند نيت را به نماز ظهر برگرداند به اين نحو كه قصد مى كند اگر آن چهار ركعت كه قبلا خوانده صحيح است ظهر باشد والا همين نماز ظهر باشد وبعد از تمام كردن آن يك چهار ركعت به قصد ما في

الذمه بخواند

مسأله 768 _ برگرداندن نيت از نماز قضاء به نماز اداء واز نماز مستحب به نماز واجب جايز نيست

مسأله 769 _ اگر وقت نماز اداء وسعت داشته باشد، انسان مى تواند در بين نماز نيت را به نماز قضاء برگرداند، ولى بايد برگرداندن نيت به نماز قضاء ممكن باشد، مثلا اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتى مى تواند نيت را به قضاى صبح برگرداند كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد

نمازهاى مستحب

مسأله 770 _ نمازهاى مستحبى زياد است وآنها را نافله گويند وبين نمازهاى مستحبى به خواندن نافله هاى شبانه روز بيشتر سفارش شده وآنها در غير روز جمعه سى وچهار ركعتند كه، هشت ركعت آن نافله ظهر، وهشت ركعت آن نافله عصر، وچهار ركعت نافله مغرب، ودو ركعت نافله عشاء ويازده ركعت نافله شب، ودو ركعت نافله صبح مى باشد وچون دو ركعت نافله عشاء نشسته خوانده مى شود يك ركعت حساب مى شود ولى در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر وعصر چهار ركعت اضافه مى شود

مسأله 771 _ از يازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن بايد به نيت نافله شب، ودو ركعت آن به نيت نماز شفع، ويك ركعت آن به نيت نماز وتر خوانده شود ودستور كامل نافله شب در كتابهاى دعا گفته شده است

مسأله 772 _ نمازهاى نافله را مى شود نشسته خواند، ولى بهتر است دو ركعت نماز نافله نشسته را يك ركعت حساب كند مثلا كسى كه مى خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند، واگر مى خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز يك

ركعتى نشسته بخواند

وقت نافله هاى يوميه

مسأله 773 _ نافله نماز ظهر پيش از نماز ظهر خوانده شود، ووقت آن از اول ظهر است تا موقعى كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مى شود، به اندازه دو هفتم آن شود ، مثلا اگر درازى شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سايه اى كه بعد از ظهر پيداشود به دو وجب رسيد، آخر وقت نافله ظهر است

مسأله 774 _ نافله عصر پيش از نماز عصر خوانده مى شود ووقت آن تا موقعى است كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مى شود، به چهار هفتم آن برسد وچنانچه بخواهد نافله ظهر يا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند، بايد نافله ظهر را بعد از نماز ظهر ونافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند، ونيت قضاء بكند

مسأله 775 _ وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا آخر وقت مغرب

مسأله 776 _ وقت نافله عشاء بعد از تمام شدن نماز عشاء تا نصف شب است وبهتر است بعد از نماز عشاء بلافاصله خوانده شود

مسأله 777 _ نافله صبح پيش از نماز صبح خوانده مى شود ووقت آن از اول شش يك باقى شب است مثلا اگر شب نه ساعت است يك ساعت ونيم به فجر اول وقت نافله صبح است تا وقتى كه سرخى طرف مشرق پيدا شود ونشانه فجر اول در وقت نماز صبح گفته شد ومى توان نافله صبح را بعد از نافله شب بلافاصله خواند

مسأله 778 _ وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح وبهتر است

نزديك اذان صبح خوانده شود

مسأله 779 _ مسافر وكسى كه براى او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، مى توانند آن را در اول شب بجا آورند

نماز غفيله

مسأله 780 _ يكى از نمازهاى مستحبى نماز غفيله است كه بين نماز مغرب وعشاء خوانده مى شود ووقت آن تا آخر وقت مغرب است ودر ركعت اول آن، بعد از حمد بايد بجاى سوره اين آيه را بخوانند: وذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادى في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين فاستجبنا له ونجيناه من الغم وكذلك ننجى المؤمنين ودر ركعت دوم بعد از حمد بجاى سوره اين آيه را بخوانند: وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو ويعلم ما في البر والبحر وما تسقط من ورقة الا يعلمها ولا حبة في ظلمات الارض ولا رطب ولا يابس الا في كتاب مبين ودر قنوت آن بگويند: اللهم انى اسئلك بمفاتح الغيب التى لا يعلمها الا انت ان تصلى على محمد وآل محمد وان تفعل بى كذا وكذا وبجاى كلمه كذا وكذا حاجتهاى خود را بگويند وبعد بگويند: اللهم انت ولى نعمتى والقادر على طلبتى تعلم حاجتى فاسئلك بحق محمد وآل محمد عليه وعليهم السلام لما قضيتها لى

احكام قبله

مسأله 781 _ خانه كعبه كه در مكه معظمه مى باشد قبله است، وبايد روبروى آن نماز خواند، وكسى كه دور است اگر طورى بايستد كه بگويند رو به قبله نماز مى خواند كافى است وهمچنين است كارهاى ديگرى كه مانند سر بريدن حيوانات، بايد رو به قبله انجام گيرد

مسأله 782 _ كسى كه بايد نشسته نماز بخواند، اگر نمى تواند بطور معمول بنشيند ودر موقع نشستن، كف پاها را به زمين مى گذارد، بايد در موقع نماز صورت و سينه وشكم وساق پاى او رو به

قبله باشد

مسأله 783 _ كسى كه نمى تواند نشسته نماز بخواند، بايد در حال نماز به پهلوى راست طورى بخوابد كه جلو بدن او رو به قبله باشد واگر ممكن نيست بايد به پهلوى چپ طورى بخوابد كه جلوى بدن او رو بقبله باشد واگر اين را هم نتواند بايد به پشت بخوابد بطورى كه كف پاهاى او رو به قبله باشد

مسأله 784 _ نماز احتياط وسجده وتشهد فراموش شده را بايد رو بقبله بجا آورد وبنا بر احتياط سجده سهو هم بايد رو به قبله باشد

مسأله 785 _ نماز احتياط وسجده وتشهد فراموش شده را بايد رو به قبله بجا آورد وبنا بر احتياط سجده سهو هم بايد رو به قبله باشد

مسأله 786 _ نماز مستحبى را مى شود در حال راه رفتن وسوارى خواند واگر انسان در اين دو حال، نماز مستحبى بخواند، لازم نيست رو به قبله باشد

مسأله 787 _ كسى كه مى خواهد نماز بخواند، بايد براى پيدا كردن قبله كوشش نمايد، تا يقين كند كه قبله كدام طرف است واگر نتواند يقين كند، بايد به گمانى كه از محراب مسجد مسلمانان يا قبرهاى آنان يا از راههاى ديگر پيدا مى شود عمل نمايد، حتى اگر از گفته فاسق يا كافرى كه به واسطه قواعد علمى قبله را مى شناسد گمان به قبله پيدا كند كافيست

مسأله 788 _ كسى كه گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قويترى پيدا كند نمى تواند به گمان خود عمل نمايد، مثلا اگر ميهمان از گفته صاحبخانه گمان به قبله پيدا كند ولى بتواند از راه ديگر گمان قويترى پيدا كند، نبايد بحرف او عمل

نمايد

مسأله 789 _ اگر براى پيدا كردن قبله وسيله اى ندارد، يا با اينكه كوشش كرده، گمانش به طرفى نمى رود يك نماز به هر طرفى كه مى خواهد بخواند وكافى است

مسأله 790 _ اگر يقين يا گمان كند كه قبله در يكى از دو طرف است، بايد به هر دو طرف نماز بخواند

مسأله 791 _ كسى كه بايد به دو طرف نماز بخواند، اگر بخواهد دو نماز بخواند مثل نماز ظهر وعصر بايد يكى بعد از ديگرى خوانده شود، بهتر است كه نماز اول را به هر دو طرف كه واجب است بخواند، بعد نماز دوم را شروع كند و مى تواند نماز ظهر را به يك طرف بخواند وبعد از آن نماز عصر را بهمان طرف بخواند، بعد به طرف ديگر نماز ظهر وعصر را بخواند

مسأله 792 _ كسى كه يقين به قبله ندارد، اگر بخواهد غير از نماز، كارى كند كه بايد رو به قبله انجام داد، مثلا بخواهد سر حيوانى را ببرد، بايد به گمان عمل نمايد، واگر گمان ممكن نيست به هر طرف كه انجام دهد صحيح است

پوشانيدن بدن در نماز

مسأله 793 _ مرد بايد در حال نماز، اگر چه كسى او را نمى بيند، عورتين خود را بپوشاند، وبهتر است از ناف تا زانو را هم بپوشاند

مسأله 794 _ زن بايد در موقع نماز، تمام بدن حتى سر وموى خود را بپوشاند وپوشاندن صورت ودستها تا بند وپاها تا مچ پا لازم نيست اما براى آنكه يقين كند كه مقدار واجب را پوشانده است، بايد مقدارى از اطراف صورت و قدرى پايين تر از مچ را هم بپوشاند

مسأله 795

_ موقعى كه انسان قضاى سجده فراموش شده يا تشهد فراموش شده را بجا مى آورد وبنا بر احتياط واجب در موقع سجده سهو هم، بايد خود را مثل موقع نماز بپوشاند

مسأله 796 _ اگر انسان عمدا در نماز عورتش را نپوشاند، نمازش باطل است

مسأله 797 _ اگر كسى از روى ندانستن مسأله در نماز عورتش را نپوشاند، چنانچه در ندانستن معذور باشد نمازش صحيح است والا باطل است

مسأله 798 _ اگر در بين نماز بفهمد كه عورتش پيدا است، نمازش باطل است ولى اگر حين توجه عورتش پوشيده باشد وقبل از آن پيدا بوده نمازش صحيح است، وهمچنين اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز عورت او پيدا بوده، نمازش صحيح است

مسأله 799 _ اگر در حال ايستاده، لباسش عورت او را مى پوشاند ولى ممكن است در حال ديگر مثلا در حال ركوع وسجود نپوشاند، چنانچه موقعى كه عورت او پيدا مى شود، به وسيله اى آن را بپوشاند، نماز او صحيح است

مسأله 800 _ انسان مى تواند در نماز خود را به علف وبرگ درختان بپوشاند

مسأله 801 _ اگر چيزى ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه يقين كند كه پيدا مى كند، بايد نماز را به تأخير بيندازد واگر چيزى پيدا نكرد، در آخر وقت مطابق وظيفه اش نماز بخواند

مسأله 802 _ كسى كه مى خواهد نماز بخواند، اگر براى پوشاندن خود حتى برگ درخت وعلف وگل ولجن نداشته باشد واحتمال ندهد، كه تا آخر وقت چيزى پيدا كند كه خود را با آن بپوشاند، در صورتى كه احتمال بدهد كه نامحرم او را مى بيند بايد

نشسته نماز بخواند وبراى ركوع وسجود با سر اشاره نمايد واگر اطمينان دارد كه نامحرم او را نمى بيند بايد ايستاده نماز بخواند، وبراى ركوع وسجود بنا بر احتياط واجب دو نماز بخواند، يكى با ركوع وسجود، ديگرى بجاى ركوع وسجود با سر اشاره نمايد

لباس نمازگزار

مسأله 803 _ لباس نمازگزار شش شرط دارد: اول آنكه پاك باشد دوم آنكه مباح باشد سوم آنكه از اجزاء مرده نباشد چهارم آنكه از حيوان حرامگوشت نباشد پنجم وششم آنكه اگر نمازگزار مرد است، لباس او ابريشم خالص وطلاباف نباشد وتفصيل اينها در مسائل آينده گفته مى شود

مسأله 804 _ لباس نمازگزار بايد پاك باشد، واگر كسى عمدا با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است

مسأله 805 _ كسى كه نمى داند با بدن ولباس نجس نماز باطل است، اگر با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است در صورتى كه معذور در ندانستن نباشد

مسأله 806 _ اگر به واسطه ندانستن مسأله، چيز نجسى را نداند نجس است، مثلا نداند عرق شتر نجاستخوار نجس است وبا آن نماز بخواند نمازش باطل است در صورتى كه معذور در جهل نباشد والا صحيح است

مسأله 807 _ اگر نداند كه بدن يا لباسش نجس است وبعد از نماز بفهمد نجس بوده نماز او صحيح است

مسأله 808 _ اگر فراموش كند كه بدن يا لباسش نجس است ودر بين نماز يا بعد از آن يادش بيايد، بايد نماز را دوباره بخواند، واگر وقت گذشته قضاء نمايد

مسأله 809 _ كسى كه در وسعت وقت مشغول نماز است اگر در بين نماز بدن يا لباس او نجس شود وپيش از آنكه

چيزى از نماز را با نجاست، بخواند، ملتفت شود كه نجس شده، يا بفهمد بدن يا لباس او نجس است وشك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس يا بيرون آوردن آن، نماز را بهم نمى زند، بايد در بين نماز بدن يا لباس را آب بكشد يا لباس را عوض نمايد، يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده، لباس را بيرون آورد ولى چنانچه طورى باشد كه اگر بدن يا لباس را آب بكشد يا لباس را عوض كند يا بيرون آورد، نماز بهم مى خورد واگر لباس را بيرون آورد برهنه مى ماند بايد نماز را بشكند وبا بدن ولباس پاك نماز بخواند

مسأله 810 _ كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز لباس او نجس شود وپيش از آنكه چيزى از نماز را با نجاست بخواند بفهمد كه نجس شده يا بفهمد كه لباس او نجس است وشك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن يا عوض كردن يا بيرون آوردن لباس، نماز را بهم نمى زند ومى تواند لباس را بيرون آورد، بايد لباس را آب بكشد يا عوض كند، يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده، لباس را بيرون آورد و نماز را تمام كند واما اگر چيز ديگرى عورت را نپوشانده ولباس را هم نمى تواند آب بكشد يا عوض كند، بايد لباس را بيرون آورد وبه دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز را تمام كند، ولى

چنانچه طورى است كه اگر لباس را آب بكشد يا عوض كند، نماز بهم مى خورد وبه واسطه سرما ومانند آن نمى تواند لباس را بيرون آورد، بايد با همان حال نماز را تمام كند ونمازش صحيح است

مسأله 811 _ كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز بدن او نجس شود وپيش از آنكه چيزى از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود كه نجس شده، يا بفهمد بدن او نجس است وشك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن بدن نماز را بهم نمى زند بايد آب بكشد واگر نماز را بهم مى زند، بايد با همان حال نماز را تمام كند ونماز او صحيح است

مسأله 812 _ كسى كه در پاك بودن بدن يا لباس خود شك دارد، چنانچه نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد كه بدن يا لباسش نجس بوده، نماز او صحيح است

مسأله 813 _ اگر لباس را آب بكشد ويقين كند كه پاك شده است وبا آن نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد پاك نشد نمازش صحيح است ولازم نيست نماز را دوباره بخواند

مسأله 814 _ اگر خونى در بدن يا لباس خود ببيند ويقين كند كه از خونهاى نجس نيست، مثلا يقين كند كه خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خونهايى بوده كه نمى شود با آن نماز خواند، نماز او صحيح است

مسأله 815 _ اگر يقين كند خونى كه در بدن يا لباس اوست خون نجسى است كه نماز با آن صحيح است، مثلا يقين كند خون زخم ودمل است، چنانچه

بعد از نماز بفهمد خونى بوده كه نماز با آن باطل است، نمازى كه خوانده صحيح است

مسأله 816 _ اگر نجس بودن چيزى را فراموش كند وبدن يا لباسش با رطوبت به آن برسد ودر حال فراموشى نماز بخواند وبعد از نماز يادش بيايد، نماز او صحيح است ولى اگر بدنش با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد وبدون اينكه خود را آب بكشد، غسل كند ونماز بخواند، غسل ونمازش باطل است ونيز اگر جايى از اعضاء وضوء با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد وپيش از آنكه آنجا را آب بكشد، وضوء بگيرد ونماز بخواند، وضوء ونمازش باطل مى باشد

مسأله 817 _ كسى كه يك لباس دارد، اگر بدن ولباسش نجس شود وبه اندازه آب كشيدن يكى از آنها آب داشته باشد، چنانچه بتواند لباسش را بيرون آورد، بايد بدن را آب بكشد ونماز را به دستورى كه براى برهنگان گفته شد بجا آورد واگر به واسطه سرما يا عذر ديگر نتواند لباس را بيرون آورد هر كدام از بدن يا لباس را كه بخواهد، مى تواند آب بكشد ولى اگر مثلا نجاست يكى بول است كه اگر بخواهد با آب قليل آب بكشد بايد دو مرتبه آب روى آن بريزد وديگرى خون است كه يك مرتبه ريختن آب روى آن كافى است، بايد آن را كه به بول نجس شده آب بكشد

مسأله 818 _ كسى كه غير از لباس نجس، لباس ديگرى ندارد، بايد نماز را به دستورى كه براى برهنگان گفته شد بجا آورد، ولى اگر به واسطه سرما ومانند آن نمى

تواند لباسش را بيرون آورد، بايد با لباس نجس نماز بخواند ونماز او صحيح است

مسأله 819 _ كسى كه دو لباس دارد اگر بداند يكى از آنها نجس است ونداند كدام يك آنها است، چنانچه وقت دارد، بايد با هر دو لباس نماز بخواند مثلا اگر مى خواهد نماز ظهر وعصر بخواند بايد با هر كدام يك نماز ظهر ويك نماز عصر بخواند ولى اگر وقت تنگ است مخير است نماز را به دستورى كه براى برهنگان گفته شد بجا آورد ويا در يكى از آن دو لباس بجا آورد

مسأله 820 _ شرط دوم لباس نمازگزار كه عورت را با او پوشانده است بايد مباح باشد واما لباسى كه عورت با آن پوشانده نشده است ولو پوشيده باشد مباح بودن آن شرط صحت نماز نيست

مسأله 821 _ كسى كه مى داند پوشيدن لباس غصبى حرام است، ولى نمى داند نماز را باطل مى كند وجاهل مقصر باشد اگر عمدا با لباس غصبى نماز بخواند نمازش باطل است

مسأله 822 _ اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است وبا آن نماز بخواند نمازش صحيح است

مسأله 823 _ اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است ودر بين نماز بفهمد، چنانچه چيز ديگرى عورت او را پوشانده است ومى تواند فورا يا بدون اينكه موالات يعنى پى در پى بودن نماز بهم بخورد، لباس غصبى را بيرون آورد بايد آن را بيرون آورد ونمازش صحيح است واگر چيز ديگرى عورت او را نپوشانده يا نمى تواند لباس غصبى را فورا بيرون آورد يا اگر بيرون آورد پى در پى بودن نماز بهم مى

خورد در صورتى كه به مقدار يك ركعت هم وقت داشته باشد، بايد نماز را بشكند وبا لباس غير غصبى نماز بخواند واگر به اين مقدار وقت ندارد، بايد در حال نماز لباس را بيرون آورد وبدستور نماز برهنگان نماز را تمام نمايد

مسأله 824 _ اگر كسى براى حفظ جانش با لباس غصبى نماز بخواند، يا مثلا براى اينكه دزد لباس غصبى را نبرد وبداند مالك او راضى است با آن نماز بخواند نمازش صحيح است

مسأله 825 _ اگر با عين پولى كه خمس يا زكوة آن را نداده لباس بخرد، نماز خواندن در آن لباس باطل است مگر آنكه بنا داشته خمس يا زكوة را از اموال ديگرش بدهد وبا قصد منتقل نموده باشد او را بذمه كه در اين صورت صحيح است

مسأله 826 _ شرط سوم: لباس نمازگزار بايد از اجزاء حيوان مرده نباشد

مسأله 827 _ هرگاه چيزى از مردار مانند گوشت وپوست آن كه روح داشته همراه نمازگزار باشد اگر چه لباس او نباشد نمازش باطل است، بلى اگر در جيبش باشد نماز صحيح است

مسأله 828 _ اگر چيزى از مردار حلال گوشت مانند مو وپشم كه روح ندارد همراه نمازگزار باشد، يا با لباسى كه از آنها تهيه كرده اند، نماز بخواند نمازش صحيح است

مسأله 829 _ شرط چهارم: لباس نمازگزار بايد از حيوان حرام گوشت نباشد واگر مويى از آن هم همراه نمازگزار باشد نماز او باطل است

مسأله 830 _ اگر آب دهان يا بينى يا رطوبت ديگرى از حيوان حرام گوشت مانند گربه بر بدن يا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تر باشد نماز باطل واگر خشك شده وعين آن

برطرف شده باشد، نماز صحيح است

مسأله 831 _ اگر مو وعرق وآب دهان كسى بر بدن يا لباس نمازگزار باشد اشكال ندارد وهمچنين است اگر مرواريد وموم وعسل همراه او باشد

مسأله 832 _ اگر شك داشته باشد كه لباسى از حيوان حلال گوشت است يا حرام گوشت ، چه در داخله تهيه شده باشد چه در خارجه نماز با صحيح است

مسأله 833 _ اگر انسان نداند كه تكمه صدفى ومانند آن از حيوان حرام گوشت است جايز است با آن نماز بخواند

مسأله 834 _ پوشيدن خز خالص در نماز اشكال ندارد

مسأله 835 _ اگر با لباسى كه نمى داند يا فراموش كرده كه از حيوان حرام گوشت است نماز بخواند نمازش صحيح است

مسأله 836 _ شرط پنجم: پوشيدن لباس طلاباف براى مرد حرام ونماز با آن باطل است، ولى براى زن در نماز وغير نماز اشكال ندارد

مسأله 837 _ زينت كردن به طلا مثل آويختن زنجير طلا به سينه وانگشتر طلا به دست كردن وبستن ساعت مچى طلا به دست، براى مرد حرام ونماز خواندن با آن باطل است وواجب است كه از استعمال عينك طلا هم خوددارى كند، ولى زينت كردن به طلا براى زن در نماز وغير نماز اشكال ندارد

مسأله 838 _ اگر مردى نداند يا فراموش كند كه انگشترى يا لباس از طلا است يا شك داشته باشد وبا آن نماز بخواند نمازش صحيح است

مسأله 839 _ شرط ششم: لباس مرد نمازگزار بايد ابريشم خالص نباشد ودر غير نماز هم پوشيدن آن براى مرد حرام است بلى نماز در چيزهايى كه ساتر نيست مثل عرقچين وبند شلوار اگر ابريشم خالص باشد مانعى

ندارد

مسأله 840 _ اگر آستر تمام لباس يا آستر مقدارى از آن ابريشم خالص باشد پوشيدن آن براى مرد حرام ونماز در آن باطل است

مسأله 841 _ لباسى را كه نمى داند از ابريشم خالص است يا چيز ديگر پوشيدن آن در نماز وغير نماز اشكال ندارد ونماز با او هم صحيح است

مسأله 842 _ دستمال ابريشمى ومانند آن اگر در جيب مرد باشد اشكال ندارد ونماز را باطل نمى كند

مسأله 843 _ پوشيدن لباس ابريشمى براى زن، در نماز وغير نماز اشكال ندارد

مسأله 844 _ پوشيدن لباس غصبى وابريشمى خالص وطلاباف ولباسى كه از مردار تهيه شده در حال ناچارى مانعى ندارد ونيز كسى كه ناچار است لباس بپوشد ولباس ديگرى غير از اينها ندارد، مى تواند با اين لباسها نماز بخواند در صورتى كه ناچارى در تمام وقت باشد

مسأله 845 _ اگر غير از لباس غصبى، لباس ديگرى ندارد وناچار نيست لباس بپوشد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند، واگر غير لباسى كه از مردار تهيه شده لباس ديگرى ندارد وناچار نيست لباس بپوشد مخير است بين آنكه با آن لباس نماز بخواند ويا به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند

مسأله 846 _ اگر غير از لباسى كه از حيوان حرام گوشت تهيه شده لباس ديگرى ندارد چنانچه در پوشيدن لباس ناچار باشد، مى تواند با همان لباس نماز بخواند واگر ناچار نباشد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد ويا با همان لباس بخواند

مسأله 847 _ اگر مرد غير از لباس ابريشمى خالص يا طلاباف لباس ديگرى نداشته باشد چنانچه در

پوشيدن لباس ناچار نباشد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند

مسأله 848 _ اگر چيزى ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند، واجب است اگر چه به كرايه يا خريدارى باشد، تهيه نمايد، ولى اگر تهيه آن بقدرى پول لازم دارد كه نسبت به دارايى او زياد است، يا طوريست كه اگر پول را به مصرف لباس برساند، به حال او ضرر دارد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند

مسأله 849 _ كسى كه لباس ندارد اگر ديگرى لباس به او ببخشد يا عاريه دهد، چنانچه قبول كردن آن براى او مشقت نداشته باشد، بايد قبول كند بلكه اگر عاريه كردن يا طلب بخشش براى او سخت نيست، بايد از كسى كه لباس دارد، طلب بخشش يا عاريه نمايد

مسأله 850 _ پوشيدن لباسى كه پارچه يا رنگ يا دوخت آن براى كسى كه مى خواهد آن را بپوشد معلوم نيست، مثل آنكه اهل علم لباس نظامى بپوشد در صورتى كه موجب هتك حرمت نباشد حرام نيست واگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد

مسأله 851 _ پوشيدن مرد لباس زنانه وزن لباس مردانه، حرام نيست وبا آن لباس نماز خواندن اشكال ندارد

مسأله 852 _ كسى كه بايد خوابيده نماز بخواند اگر برهنه باشد ولحاف يا تشك او نجس يا ابريشم خالص باشد مى توان آن را به روى خود بكشد ونماز بخواند واگر لحاف او اجزاء حيوان حرام گوشت باشد نماز باطل است

مواردى كه لازم نيست بدن ولباس نمازگزار پاك باشد

مسأله 853 _ در سه صورت كه تفصيل آنها بعدا گفته مى شود، اگر بدن يا

لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحيح است: اول آنكه به واسطه زخم يا جراحت يا دملى كه در بدن او است، لباس يا بدنش به خون آلوده شده باشد. دوم آنكه بدن يا لباس او به مقدار كمتر از درهم (كه تقريبا به اندازه يك اشرفى مى شود) به خون آلوده باشد. سوم آنكه ناچار باشد با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، ودر دو صورت اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحيح است: اول آنكه لباس كوچك او مانند جوراب وعرقچين نجس باشد. دوم آنكه لباس زنى كه پرستار بچه است نجس شده باشد واحكام اين پنج صورت مفصلا در مسائل بعد گفته مى شود

مسأله 854 _ اگر در بدن يا لباس نمازگزار، خون زخم يا جراحت يا دمل باشد تا وقتى كه زخم جراحت يا دمل خوب نشده است، مى تواند با آن خون نماز بخواند وهمچنين است اگر چركى كه با خون بيرون آمده يا دوايى كه روى زخم گذاشته اند ونجس شده، در بدن يا لباس او باشد

مسأله 855 _ اگر خون بريدگى وزخمى كه به زودى خوب مى شود وشستن آن آسان است، در بدن يا لباس نمازگزار باشد، نماز او صحيح است

مسأله 856 _ اگر جايى از بدن يا لباس كه با زخم فاصله دارد، به رطوبت زخم نجس شود ، جايز نيست با آن نماز بخواند ولى اگر مقدارى از بدن يا لباس كه معمولا به رطوبت زخم آلوده مى شود، به رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعى ندارد

مسأله 857 _ اگر از زخمى كه توى دهان وبينى ومانند اينها است، خونى

به بدن يا لباس برسد، احتياط واجب آن است كه با آن نماز نخواند وهمچنين است خون بواسير در صورتى كه دانه هايش بيرون نباشد، ولى با خون بواسيرى كه دانه هاى آن بيرون است، مى شود نماز خواند

مسأله 858 _ كسى كه بدنش زخم است، اگر در بدن يا لباس خود خونى ببيند ونداند از زخم است يا خون ديگر، بايد با آن نماز نخواند

مسأله 859 _ اگر چند زخم در بدن باشد وبه طورى نزديك هم باشند كه يك زخم حساب شوند تا وقتى همه خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشكال ندارد ولى اگر بقدرى از هم دور باشند كه هر كدام يك زخم حساب شود هر كدام كه خوب شد، بايد براى نماز بدن ولباس را از خون آن آب بكشد

مسأله 860 _ اگر سر سوزنى خون حيض، يا خون سگ يا خوك، يا كافر، يا مردار، يا حيوان حرام گوشت در بدن، يا لباس نمازگزار باشد نماز او باطل است وهمچنين است بنابر احتياط خون نفاس واستحاضه، ولى خونهاى ديگر مثل خون بدن انسان يا خون حيوان حلال گوشت اگر چه در چند جاى بدن ولباس باشد در صورتى كه روى هم كمتر از درهم باشد (كه تقريبا به اندازه يك اشرفى مى شود) نماز خواندن با آن اشكال ندارد

مسأله 861 _ خونى كه به لباس نازك بى آستر بريزد وبه پشت آن برسد، يك خون حساب مى شود ولى اگر پشت آن، جدا خونى شود، بايد هر كدام را جدا حساب نمود، پس اگر خونى كه در پشت وروى لباس است رويهم كمتر از درهم باشد نماز

با آن صحيح واگر بيشتر باشد، نماز با آن باطل است

مسأله 862 _ اگر خون روى لباسى كه آستر دارد بريزد وبه آستر آن برسد ويا به آستر بريزد وروى لباس خونى شود، بايد هر كدام را جدا حساب نمود پس اگر خون روى لباس وآستر، كمتر از درهم باشد، نماز با آن صحيح واگر بيشتر باشد، نماز با آن باطل است

مسأله 863 _ اگر خون بدن يا لباس كمتر از درهم باشد ورطوبتى به آن برسد در صورتى كه خون ورطوبتى كه به آن رسيده به اندازه درهم يا بيشتر شود واطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است، واگر رطوبت وخون به اندازه درهم نشود ورطوبت اطراف را هم آلوده نكند، يعنى تعدى از محل خون نكند نماز خواندن با آن اشكال ندارد، واگر رطوبت تعدى از محل خون بكند نماز باطل است

مسأله 864 _ اگر بدن يا لباس خونى نشود ولى به واسطه رسيدن به خون نجس شود، اگر چه مقدارى كه نجس شده كمتر از درهم باشد، نمى شود با آن نماز خواند

مسأله 865 _ اگر خونى كه در بدن يا لباس است كمتر از درهم باشد ونجاست ديگرى به آن برسد، مثلا يك قطره بول روى آن بريزد، نماز خواندن با آن جايز نيست

مسأله 866 _ اگر مى داند كه خونى كه در لباس يا بدن او است كمتر از درهم است ولى احتمال دهد كه از خونهايى باشد كه نماز با آنها باطل است، جائز است با آن خون نماز بخواند

مسأله 867 _ اگر لباسهاى كوچك نمازگزار مثل عرقچين وجوراب كه نمى شود با آنها عورت را پوشانيد

نجس باشد، چنانچه از مردار وحيوان حرام گوشت درست نشده باشد نماز با آنها صحيح است ونيز اگر با انگشترى نجس نماز بخواند اشكال ندارد

مسأله 868 _ اگر چيز نجس مانند دستمال وكليد وچاقوى نجس همراه نمازگزار باشد ونماز بخواند نمازش صحيح است

مسأله 869 _ زنى كه پرستار بچه است وبيشتر از يك لباس ندارد، چنانچه نتواند لباس ديگرى بخرد، يا كرايه كند ويا عاريه نمايد، هرگاه شبانه روزى يك مرتبه لباس خود را آب بكشد، اگر چه تا روز ديگر لباسش به بول بچه نجس شود، مى تواند با آن لباس نماز بخواند، ونيز اگر بيشتر از يك لباس دارد ولى ناچار است كه همه آنها را بپوشاند، چنانچه شبانه روزى يك مرتبه همه آنها را آب بكشد كافى است

چيزهايى كه در لباس نمازگزار مستحب است

مسأله 870 _ چند چيز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است عمامه با تحت الحنك، پوشيدن عبا ولباس سفيد، وپاكيزه ترين لباسها، واستعمال بوى خوش، ودست كردن انگشترى عقيق

چيزهايى كه در لباس نمازگزار مكروه است

مسأله 871 _ چند چيز در لباس نمازگزار مكروه است واز آن جمله است: پوشيدن لباس سياه وچرك وتنگ، ولباس شرابخوار، ولباس كسى كه از نجاست پرهيز نمى كند، ولباسى كه نقش صورت دارد، ونيز باز بودن تكمه هاى لباس ودست كردن انگشترى كه نقش صورت دارد مكروه است

مكان نمازگزار

مكان نمازگزار چند شرط دارد: شرط اول آنكه مباح باشد

مسأله 872 _ كسى كه در ملك غصبى نماز مى خواند اگر چه روى فرش وتخت ومانند اينها باشد چنانچه جائى كه پيشانى را در حال سجود بر آن مى گذارد غصبى باشد نماز او باطل است والا نماز صحيح است، واين تفصيل در مسائل بعد جارى است، ونماز خواندن در زير سقف غصبى وخيمه غصبى مانعى ندارد

مسأله 873 _ نماز خواندن در ملكى كه منفعت آن مال ديگرى است، بدون اجازه كسى كه منفعت ملك، مال او مى باشد باطل است، مثلا در خانه اجاره اى اگر صاحبخانه يا ديگرى بدون اجازه كسى كه آن خانه را اجاره كرده نماز بخواند، نمازش باطل است، وهمچنين است اگر در ملكى كه ديگرى در آن حقى دارد نماز بخواند، مثلا اگر ميت وصيت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفى برسانند، تا وقتى ثلث را جدا نكنند ، نمى شود در ملك او نماز خواند

مسأله 874 _ كسى كه در مسجد نشسته، اگر ديگرى جاى او را غصب كند ودر آنجا نماز بخواند نمازش صحيح است

مسأله 875 _ اگر در جايى كه نمى داند غصبى است، نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد، يا در جايى كه غصبى بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند وبعد از

نماز يادش بيايد، نماز او صحيح است

مسأله 876 _ اگر بداند جايى غصبى است، ولى نداند كه در جاى غصبى نماز باطل است، ودر آنجا نماز بخواند چنانچه معذور از ندانستن نباشد نماز او باطل مى باشد والا صحيح است

مسأله 877 _ كسى كه ناچار است نماز را سواره بخواند، چنانچه حيوان سوارى يا زين يا نعل آن غصبى باشد نماز او باطل است

مسأله 878 _ كسى كه در ملكى با ديگرى شريك است اگر سهم او جدا نباشد، بدون اجازه شريكش نمى تواند در آن ملك تصرف كند ونماز بخواند

مسأله 879 _ اگر با عين پولى كه خمس وزكوة آن را نداده ملكى بخرد، تصرف او در آن ملك حرام ونمازش (در آن باطل است چنانچه بنا نداشته باشد از اموال ديگر خمس يا زكاة را بدهد، والا جائز ونماز صحيح است

مسأله 880 _ اگر صاحب ملك به زبان، اجازه نماز خواندن بدهد وانسان بداند كه قلبا راضى نيست نماز خواندن در ملك او باطل است، واگر اجازه ندهد وانسان يقين كند كه قلبا راضى است نماز صحيح است

مسأله 881 _ تصرف در ملك ميتى كه خمس يا زكوة بدهكار است حرام ونماز در آن باطل است، ولى اگر بدهى او را بدهند يا ضامن شوند كه اداء نمايند، تصرف ونماز در ملك او اشكال ندارد

مسأله 882 _ تصرف در ملك ميتى كه به مردم بدهكار است، حرام ونماز در آن باطل است، ولى اگر ضامن شوند كه قرضهاى او را بپردازند، يا اينكه طلبكارها ووصى ميت يا طلبكارها وحاكم شرع اجازه بدهند، تصرف ونماز در ملك او مانعى ندارد

مسأله 883 _ اگر ميت

قرض نداشته باشد، ولى بعضى از ورثه او صغير يا ديوانه يا غائب باشند، تصرف در ملك او حرام ونماز در آن باطل است

مسأله 884 _ نماز خواندن در مسافرخانه وحمام ومانند اينها كه براى واردين آماده است اشكال ندارد، ولى در غير اين قبيل جاها، در صورتى مى شود نماز خواند كه مالك آن اجازه بدهد، يا حرفى بزند كه معلوم شود، براى نماز خواندن اذن داده است، مثل اينكه به كسى اجازه دهد در ملك او بنشيند وبخوابد، كه از اينها فهميده مى شود براى نماز خواندن هم اذن داده است

مسأله 885 _ در زمين بسيار وسيعى كه براى بيشتر مردم مشكل است موقع نماز از آنجا به جاى ديگرى بروند، بى اجازه مالك مى شود نماز خواند

مسأله 886 _ مكان نمازگزار بايد بى حركت باشد، واگر به واسطه تنگى وقت يا جهت ديگر ناچار باشد در جايى كه حركت دارد، مانند اتومبيل وكشتى وترن نماز بخواند، به قدرى كه ممكن است بايد در حال حركت چيزى نخواند، واگر آنها از قبله به طرف ديگر حركت كنند، بطرف قبله برگردد

مسأله 887 _ نماز خواندن در اتومبيل وكشتى وترن ومانند اينها وقتى ايستاده اند مانعى ندارد

مسأله 888 _ روى خرمن گندم وجو ومانند اينها كه نمى شود بى حركت ماند، نماز باطل است.

شرط سوم، آنكه جاى پيشانى نمازگزار پاك باشد

مسأله 889 _ چنانچه مكان نمازگزار غير از محل سجده نجس باشد مانعى ندارد ولى مشروط به آنكه رطوبت نداشته باشد كه بدن يا لباس نجس شود.

شرط چهارم آنكه جاى پيشانى نمازگزار از جاى زانوها وسر انگشتان پاى او بيش از چهار انگشت بسته پست

تر يا بلندتر نباشد وتفضيل اين مسأله در احكام سجده بيان مى شود.

شرط پنجم _ آنكه در جايى كه سقف آن كوتاه است ونمى توان در آنجا راست بايستد، يا به اندازه اى كوچك است كه جاى ركوع وسجود ندارد، نماز نخواند واگر ناچار شود كه در چنين جايى نماز بخواند، بايد بقدرى كه ممكن است قيام وركوع وسجود در آنجا آورد. فقهاء چند شرط ديگر را معتبر مى دانند وبه نظر اينجانب تمام نيست ونماز با نبودن آنها صحيح است، وتفصيل آنها را در ضمن چند مسأله بيان مى كنيم

مسأله 890 _ در جايى كه به واسطه احتمال باد وباران وزيادى جمعيت ومانند اينها اطمينان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند مى تواند نماز بخواند وچنانچه نماز بخواند صحيح است

مسأله 891 _ در جايى كه ماندن در آنجا حرام است مثلا زير سقفى كه نزديك است خراب شود چنانچه نماز بخواند صحيح است

مسأله 892 _ جائز است جلوتر از قبر پيغمبر صلى الله عليه وآله وامام عليه السلام نماز بخواند در صورتى كه موجب هتك حرمت نشود _ بلى مكروه است وبراى رفع كراهت چنانچه چيزى مانند ديوار بين او وقبر مطهر باشد كافى است، ولى فاصله شدن صندوق شريف وضريح وپارچه اى كه روى آن افتاده كافى نيست

مسأله 893 _ روى چيزى كه ايستادن ونشستن روى آن حرام است مثل فرشى كه اسم خدا بر آن نوشته شده چنانچه نماز بخواند ولو معصيت كرده ولى نمازش صحيح است

مسأله 894 _ واجب نيست زن عقبتر از مرد بايستد وجاى سجده او از جاى ايستادن مرد كمى عقبتر باشد، بلى مساوى ايستادن زن با

مرد، يا جلوتر ايستادن او مكروه است

مسأله 895 _ اگر بين مرد وزن، ديوار يا پرده، يا چيز ديگرى باشد كه يكديگر را نبينند، يا بين آنان اقلا ده ذراع كه تقريبا پنج ذرع مى شود، فاصله باشد چنانچه زن برابر مرد يا جلوتر از او باشد نماز هيچ كدام اشكال ندارد ومكروه نيست، وهمچنين است اگر مكان يكى از آنان بقدرى بلند باشد كه نگويند زن جلوتر از مرد يا برابر او ايستاده است

مسأله 896 _ بودن مرد وزن نامحرم در جايى كه كسى در آنجا نيست وكسى هم نمى تواند وارد شود، حرام نيست ونمازشان صحيح است

مسأله 897 _ نماز خواندن در جايى كه تار ومانند آن استعمال مى كنند صحيح است ولى گوش دادن واستعمال آن حرام است

مسأله 898 _ خواندن نماز مستحب در خانه كعبه وبر بام آن اشكال ندارد بلكه مستحب است در داخل خانه مقابل هر ركنى دو ركعت نماز بخوانند

بلى نماز فريضه خواندن در خانه كعبه مكروه است

جاهايى كه نماز خواندن در آنها مستحب است

مسأله 899 _ در شرع مقدس اسلام بسيار سفارش شده است، كه نماز را در مسجد بخوانند وبهتر از همه مسجدها مسجد الحرام است وبعد از آن مسجد پيغمبر صلى الله عليه وآله وبعد مسجد كوفه وبعد از آن مسجد بيت المقدس وبعد از مسجد بيت المقدس، مسجد جامع هر شهر وبعد از آن مسجد محله وبعد از مسجد محله، مسجد بازار است

مسأله 900 _ براى زنها نماز خواندن در خانه، بلكه در صندوقخانه واطاق عقب بهتر است، ولى اگر بتوانند كاملا خود را از نامحرم حفظ كنند، بهتر بودن نماز خواندن در خانه معلوم نيست

مسأله 901 _ نماز در

حرم امامان عليهم السلام مستحب بلكه بهتر از مسجد است و نماز در حرم مطهر حضرت امير المؤمنين عليه السلام برابر دويست هزار نماز است

مسأله 902 _ زياد رفتن به مسجد ورفتن در مسجدى كه نمازگزار ندارد، مستحب است، وهمسايه مسجد اگر عذرى نداشته باشد، مكروه است در غير مسجد نماز بخواند

مسأله 903 _ مستحب است انسان با كسى كه در مسجد حاضر نمى شود غذا نخورد ودر كارها با او مشورت نكند وهمسايه او نشود واز او زن نگيرد وبه او زن ندهد

جاهايى كه نماز خواندن در آنها مكروه است

مسأله 904 _ نماز خواندن در چند جا مكروه است واز آن جمله است: حمام، زمين نمكزار، مقابل انسان، مقابل درى كه باز است، در جاده وخيابان و كوچه اگر براى كسانى كه عبور مى كنند زحمت نباشد وچنانچه زحمت باشد حرام ولى نماز صحيح است، مقابل آتش وچراغ، در آشپزخانه وهر جا كه كوره آتش باشد، مقابل چاه وچاله اى كه محل بول باشد، روبروى عكس ومجسمه چيزى كه روح دارد، مگر آنكه روى آن پرده بكشند، در اطاقى كه جنب در آن باشد، در جايى كه عكس باشد اگر چه روبروى نمازگزار نباشد، مقابل قبر، روى قبر، بين دو قبر، در قبرستان

مسأله 905 _ كسى كه در محل عبور مردم نماز مى خواند، يا كسى روبروى او است مستحب است جلوى خود چيزى بگذرد واگر چوب يا ريسمانى هم باشد كافى است احكام مسجد

مسأله 906 _ نجس كردن زمين وسقف وبام وطرف داخل ديوار مسجد حرام است، وهر كس بفهمد كه نجس شده است بايد فورا نجاست آن را برطرف كند واحتياط واجب

آن است كه طرف بيرون ديوار مسجد را هم نجس نكنند و اگر نجس شود نجاستش را برطرف نمايند

مسأله 907 _ اگر نتواند مسجد را تطهير نمايد، يا كمك لازم داشته باشد و پيدا نكند، تطهير مسجد بر او واجب نيست ولى بنا بر احتياط واجب، بايد به كسى كه مى تواند تطهير كند اطلاع دهد در صورتى كه نجاست موجب هتك باشد

مسأله 908 _ اگر جايى از مسجد نجس شود كه تطهير آن بدون كندن يا خراب كردن ممكن نيست، بايد آنجا را بكنند يا خراب نمايند به شرطى كه خرابى جزيى باشد ومضر به وقف نباشد والا خراب كردن جايز نيست وپر كردن جايى كه كنده اند، وساختن جايى كه خراب كرده اند، واجب نيست ولى اگر چيزى مانند آجر مسجد نجس شود، در صورتى كه ممكن باشد، بايد بعد از آب كشيدن، به جاى اولش بگذارند

مسأله 909 _ اگر مسجدى را غصب كنند وبه جاى آن خانه ومانند آن بسازند، يا بطورى خراب شود كه نماز خواندن در آن ممكن نباشد، نجس كردن آن حرام وتطهير آن واجب نيست

مسأله 910 _ نجس كردن حرم امامان عليهم السلام حرام است، چنانچه اهانت باشد و اگر يكى از آنها نجس شود، چنانچه نجس ماندن آن بى احترامى باشد، تطهير آن واجب است

مسأله 911 _ اگر حصير مسجد نجس شود، لازم نيست آن را آب بكشند

مسأله 912 _ بردن عين نجس مانند خون در مسجد اگر بى احترامى به مسجد باشد حرام است، وهمچنين بردن چيزى كه نجس شده، در صورتى حرام است كه بى احترامى به مسجد باشد

مسأله 913 _ اگر مسجد را براى

روضه خوانى چادر بزنند وفرش كنند و سياهى بكوبند واسباب چاى در آن ببرند، در صورتى كه اين كارها به مسجد ضرر نرساند ومانع نماز خواندن نشود اشكال ندارد

مسأله 914 _ مسجد را به طلا زينت كردن حرام نيست، وهمچنين نقاشى صورت چيزهايى كه مثل انسان وحيوان روح دارد، در مسجد حرام نيست ولى بهتر است ترك شود

مسأله 915 _ اگر مسجد خراب هم شود نمى توانند آن را بفروشند، يا داخل ملك وجاده نمايند

مسأله 916 _ فروختن در وپنجره وچيزهاى ديگر مسجد حرام است، واگر مسجد خراب شود، بايد اينها را صرف تعمير همان مسجد كنند وچنانچه بدرد آن مسجد نخورد بايد در مسجد ديگر مصرف شود ولى اگر بدرد مسجدهاى ديگر هم نخورد، مى توانند آن را بفروشند وپول آن را، اگر ممكن است، صرف تعمير همان مسجد وگرنه صرف تعمير مسجد ديگر نمايند

مسأله 917 _ ساختن مسجد وتعمير مسجدى كه نزديك به خرابى مى باشد مستحب است واگر بقدرى خراب شود كه تعمير آن ممكن نباشد، مى توانند آن را خراب كنند ودوباره بسازند بلكه مى توانند مسجدى را كه خراب نشده، براى احتياج مردم خراب كنند بزرگتر بسازند

مسأله 918 _ تميز كردن مسجد وروشن كردن چراغ آن مستحب است وكسى كه مى خواهد مسجد برود، مستحب است خود را خوشبو كند، ولباس پاكيزه و قيمتى بپوشد، وته كفش خود را وارسى كند كه نجاستى به آن نباشد، وموقع داخل شدن به مسجد، اول پاى راست وموقع بيرون آمدن، اول پاى چپ را بگذارد، وهمچنين مستحب است از همه زودتر به مسجد آيد واز همه ديرتر از مسجد بيرون رود

مسأله 919 _

وقتى انسان وارد مسجد مى شود، مستحب است دو ركعت نماز بقصد تحيت واحترام مسجد بخواند واگر نماز واجب يا مستحب ديگرى هم بخواند كافى است

مسأله 920 _ خوابيدن در مسجد، اگر انسان ناچار نباشد وصحبت كردن راجع به كارهاى دنيا وخواندن شعرى كه نصيحت ومانند آن نباشد مكروه است ونيز مكروه است آب دهان وبينى واخلاط سينه را در مسجد بيندازد وگمشده اى را طلب كند وصداى خود را بلند كند ولى بلند كردن صدا براى اذان مانعى ندارد

مسأله 921 _ راه دادن بچه وديوانه به مسجد مكروه است، وكسى كه پياز وسير ومانند اينها خورده كه بوى دهانش مردم را اذيت مى كند مكروه است به مسجد برود.

اذان واقامه

مسأله 922 _ براى مرد وزن مستحب است پيش از نمازهاى واجب يوميه اذان واقامه بگويند، وبراى مرد زياد تأكيد شده خصوصا اقامه. پس سزاوار نيست ترك شود ولى پيش از نمازهاى واجب غير يوميه مثل نماز آيات، در جماعت مستحب است سه مرتبه بگويند الصلوة

مسأله 923 _ مستحب است در روز اولى كه بچه بدنيا مى آيد، يا پيش از آنكه بند نافش بيفتد، در گوش راست او اذان ودر گوش چپش اقامه بگويند

مسأله 924 _ اذان هيجده جمله است: الله اكبر چهار مرتبه اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله، حى على الصلوة، حى على الفلاح، حى على خير العمل ، الله اكبر، لا اله الا الله هر يك دو مرتبه، واقامه هفده جمله است يعنى دو مرتبه الله اكبر از اول اذان ويك مرتبه لا اله الا الله از آخر آن كم مى شود و بعد از گفتن

حى على خير العمل بايد دو مرتبه قد قامت الصلوة اضافه نمود

مسأله 925 _ مستحب است گفتن اشهد ان امير المؤمنين عليا ولى الله يا اشهد ان عليا امير المؤمنين وولى الله در اذان واقامه، بعد از اشهد ان محمدا رسول الله، بلكه چون در اين ازمنه اين جمله جزء شعائر مذهب تشيع مى باشد وبعضى از فقهاء احتمال وجوب آن را داده اند، ترك نشود

ترجمه اذان واقامه

مسأله 926 _ الله اكبر يعنى خدايتعالى بزرگتر از آن است كه او را وصف كنند اشهد ان لا اله الا الله يعنى شهادت مى دهم كه غير خدايى كه يكتا وبى همتا است خداى ديگرى سزاوار پرستش نيست اشهد ان محمدا رسول الله يعنى شهادت مى دهم كه حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله پيغمبر وفرستاده خداست اشهد ان امير المؤمنين عليا ولى الله، يعنى شهادت ميدهم كه امير المؤمنين حضرت على عليه الصلوة والسلام ولى خدا بر همه خلق است، حى على الصلوة يعنى بشتاب براى نماز ، حى على الفلاح يعنى بشتاب براى رستگارى حى على خير العمل يعنى بشتاب براى بهترين كارها كه نماز است قد قامت الصلوة يعنى به تحقيق نماز برپا شد لا اله الا الله، يعنى خدايى سزاوار پرستش نيست مگر خدايى كه يكتا وبى همتا است

مسأله 927 _ بين جمله هاى اذان واقامه بايد خيلى فاصله نشود واگر بين آنها بيشتر از معمول فاصله بيندازد، بايد دوباره آن را از سر بگيرد

مسأله 928 _ اگر در اذان واقامه صدا را در گلو بيندازد چنانچه غنا شود، يعنى بطور آوازه خوانى كه در مجالس لهو وبازيگرى معمول است،

اذان واقامه را بگويد، حرام است واگر غنا نشود محذورى ندارد

مسأله 929 _ در پنج نماز اذان ساقط مى شود: اول نماز عصر روز جمعه. دوم نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذيحجه است. سوم نماز عشاء شب عيد قربان، براى كسى كه در مشعر الحرام باشد. چهارم نماز عصر وعشاء زن مستحاضه، پنجم نماز عصر وعشاء كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول وغائط خوددارى كند، ودر اين پنج نماز در صورتى اذان ساقط مى شود، كه با نماز قبلى هيچ فاصله نشود، يا فاصله كمى بين آنها باشد، ولى فاصله شدن نافله وتعقيب ضرر ندارد، بلكه در جميع مواردى كه جمع راجح است اين حكم در صورت جمع ثابت است

مسأله 930 _ اگر براى نماز جماعتى اذان واقامه گفته باشند كسى كه با آن جماعت نماز مى خواند، نبايد براى خود اذان واقامه بگويد

مسأله 931 _ اگر براى خواندن نماز جماعت به مسجد رود وببيند جماعت تمام شده، تا وقتى كه صفها بهم نخورده وجمعيت متفرق نشده براى نماز خود، اذان واقامه نگويد

مسأله 932 _ در جايى كه عده اى مشغول نماز جماعتند، يا نماز آنان تازه تمام شده وصفها بهم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادى يا با جماعت ديگرى كه برپا مى شود نماز بخواند، با پنج شرط اذان واقامه از او ساقط مى شود: اول آنكه براى آن نماز، اذان واقامه گفته باشند. دوم آنكه نماز جماعت باطل نباشد. سوم آنكه نماز او ونماز جماعت در يك مكان باشد، پس اگر نماز جماعت، داخل مسجد باشد واو بخواهد در بام مسجد نماز بخواند، مستحب است اذان واقامه بگويد.

چهارم آنكه نماز او ونماز جماعت هر دو اداء باشد. پنجم آنكه وقت نماز او ونماز جماعت مشترك باشد، مثلا هر دو نماز ظهر، يا هر دو نماز عصر بخوانند، يا نمازى كه به جماعت خوانده مى شود، نماز ظهر باشد واو نماز عصر بخواند، يا او نماز ظهر بخواند ونماز جماعت نماز عصر باشد، ومعتبر نيست نماز جماعت در مسجد باشد

مسأله 933 _ اگر شك كند كه جمعيت متفرق شده اند يا نه اذان واقامه از او ساقط است ولى اگر در يكى از پنج شرط شك كند مستحب است اذان واقامه بگويد

مسأله 934 _ كسى كه اذان واقامه ديگرى را مى شنود مستحب است هر قسمتى را كه مى شنود بگويد

مسأله 935 _ كسى كه اذان واقامه ديگرى را شنيده، در صورتى كه بين آن اذان واقامه ونمازى كه مى خواند، زياد فاصله نشده باشد، مى تواند براى نماز خود اذان واقامه نگويد

مسأله 936 _ اگر مرد اذان زن را با قصد لذت بشنود، اذان از او ساقط نمى شود واگر قصد لذت نداشته باشد ساقط مى شود

مسأله 937 _ اذان واقامه نماز جماعت را لازم نيست مرد بگويد، بلكه اگر زن هم اذان واقامه بگويد كافيست

مسأله 938 _ اقامه بايد بعد از اذان گفته شود واگر قبل از اذان بگويند صحيح نيست

مسأله 939 _ اگر كلمات اذان واقامه را بدون ترتيب بگويد، مثلا حى على الفلاح را پيش از حى على الصلاة بگويد، بايد از جايى كه ترتيب بهم خورده، دوباره بگويد

مسأله 940 _ بايد بين اذان واقامه فاصله ندهد واگر بين آنها بقدرى فاصله دهد كه اذانى را كه گفته اذان

اين اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان واقامه را بگويد ونيز اگر بين اذان واقامه ونماز بقدرى فاصله دهد كه اذان واقامه آن نماز حساب نشود، مستحب است دوباره براى آن نماز، اذان واقامه بگويد

مسأله 941 _ اذان واقامه بايد به عربى صحيح گفته شود، پس اگر به عربى غلط بگويد يا بجاى حرفى حرف ديگر بگويد، يا مثلا ترجمه آنها را به فارسى بگويد صحيح نيست

مسأله 942 _ اذان واقامه بايد بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود، واگر عمدا يا از روى فراموشى پيش از وقت بگويد باطل است

مسأله 943 _ اگر پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته يا نه، اذان را بگويد، ولى اگر مشغول اقامه شود وشك كند كه اذان گفته يا نه، نبايد اذان بگويد

مسأله 944 _ اگر در بين اذان يا اقامه پيش از آنكه قسمتى را بگويد شك كند كه قسمت پيش از آن را گفته يا نه، بايد قسمتى را كه در گفتن آن شك كرده بگويد، ولى اگر در حال گفتن قسمتى از اذان يا اقامه شك كند كه آنچه پيش از آن است گفته يا نه، گفتن آن لازم نيست

مسأله 945 _ مستحب است انسان در موقع گفتن اذان رو به قبله بايستد، واحتياط لازم آن است كه در موقع گفتن شهادتين رو به قبله بايستد ونيز مستحب است با وضوء يا غسل باشد ودستها را به گوش بگذارد وصدا را بلند نمايد وبكشد وبين جمله هاى اذان كمى فاصله دهد، وبين آنها حرف نزند

مسأله 946 _ مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد وآن را از

اذان آهسته تر بگويد وجمله هاى آن را بهم نچسباند ولى به اندازه اى كه بين جمله هاى اذان فاصله مى دهد، بين جمله هاى اقامه فاصله ندهد

مسأله 947 _ مستحب است بين اذان واقامه يك قدم بردارد، يا قدرى بنشيند، يا سجده كند ، يا ذكر بگويد، يا دعا بخواند، يا قدرى ساكت باشد، يا حرفى بزند، يا دو ركعت نماز بخواند، ولى حرف زدن بين اذان واقامه نماز صبح، ونماز خواندن بين اذان واقامه نماز مغرب مستحب نيست، بلكه در نماز مغرب خصوص نشستن مختصر وشبيه آن مستحب است

مسأله 948 _ مستحب است كسى را كه براى گفتن اذان معين مى كنند، عادل ووقت شناس وصدايش بلند باشد واذان را در جاى بلند بگويد

واجبات نماز

واجبات نماز

مسأله 949 _ واجبات نماز يازده چيز است: اول _ نيت دوم _ قيام يعنى (ايستادن) سوم _ تكبيرة الاحرام يعنى گفتن الله اكبر در اول نماز چهارم _ ركوع پنجم _ سجود ششم _ قرائت هفتم _ ذكر هشتم _ تشهد نهم _ سلام دهم _ ترتيب يازدهم _ موالات يعنى پى در پى بودن اجزاء نماز

مسأله 950 _ بعضى از واجبات نماز ركن است يعنى اگر انسان آن را بجا نياورد، عمدا باشد يا اشتباها، نماز باطل مى شود، وبعضى ديگر ركن نيست، يعنى اگر عمدا كم يا زياد شود، نماز باطل مى شود، وچنانچه اشتباها كم گردد، نماز باطل نمى شود وركن نماز پنج چيز است: اول نيت دوم تكبيرة الاحرام سوم قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام، وقيام متصل به ركوع، يعنى ايستادن پيش از ركوع چهارم ركوع پنجم دو سجده از يك ركعت

مسأله 951

_ انسان بايد نماز را به نيت قربت، يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد ولازم نيست نيت را از قلب خود بگذراند يا مثلا به زبان بگويد كه چهار ركعت نماز ظهر مى خوانم قربة الى الله

مسأله 952 _ اگر در نماز ظهر يا در نماز عصر نيت كند كه چهار ركعت نماز مى خوانم ومعين نكند، ظهر است يا عصر، نماز او باطل است، ونيز كسى كه مثلا قضاى نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضاى يا نماز ظهر را بخواند، بايد نمازى را كه مى خواند، در نيت معين كند

مسأله 953 _ انسان بايد از اول تا آخر نماز به نيت خود باقى باشد، پس اگر در بين نماز بطورى غافل شود كه اگر بپرسند چه مى كنى ؟ نداند چه بگويد نمازش باطل است

مسأله 954 _ انسان بايد فقط براى انجام امر خداوند عالم نماز بخواند، پس كسى كه ريا كند يعنى براى نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است خواه فقط براى مردم باشد، يا خدا ومردم هر دو را در نظر بگيرد

مسأله 955 _ اگر قسمتى از نماز را هم براى غير خدا بجا آورد، نماز باطل است چه آن قسمت، واجب باشد مثل حمد، چه مستحب باشد مانند قنوت، بلكه اگر تمام نماز را براى خدا بجا آورد ولى براى نشان دادن به مردم در جاى مخصوصى مثل مسجد، يا در وقت مخصوصى مثل اول وقت، يا بطرز مخصوصى، مثلا با جماعت نماز بخواند، نمازش باطل است

تكبيرة الاحرام

مسأله 956 _ گفتن الله اكبر در اول نماز واجب

وركن است وزيادى آن سهوا مبطل نيست وبايد حروف الله وحروف اكبر ودو كلمه الله واكبر را پشت سر هم بگويد، ونيز بايد اين دو كلمه به عربى صحيح گفته شود، واگر به عربى غلط بگويد يا مثلا ترجمه آن را به فارسى بگويد صحيح نيست

مسأله 957 _ احتياط واجب آن است كه تكبيرة الاحرام نماز را به چيزى كه پيش از آن مى خواند، مثلا به اقامه يا به دعايى كه پيش از تكبير مى خواند نچسباند

مسأله 958 _ احتياط واجب آن است كه انسان الله اكبر را به چيزى كه بعد از آن مى خواند ، مثلا به بسم الله الرحمن الرحيم نچسباند

مسأله 959 _ موقع گفتن تكبيرة الاحرام بايد بدن آرام باشد واگر عمدا در حالى كه بدنش حركت دارد، تكبيرة الاحرام را بگويد باطل است

مسأله 960 _ تكبير وحمد وسوره وذكر ودعا را بايد طورى بخواند كه خودش بشنود واگر به واسطه سنگينى يا كرى گوش يا سر و صداى زياد نمى شنود، بايد طورى بگويد كه اگر مانعى نباشد بشنود

مسأله 961 _ كسى كه لال است يا زبان او مرضى دارد كه نمى تواند الله اكبر را درست بگويد، بايد به هر طور كه مى تواند بگويد واگر هيچ نمى تواند بگويد، بايد در قلب خود بگذراند وبراى تكبير با انگشت اشاره كند وزبانش را هم اگر مى تواند حركت دهد

مسأله 962 _ مستحب است بعد از تكبير ششم بگويد: يا محسن قد اتاك المسئ وقد امرت المحسن ان يتجاوز عن المسئ انت المحسن وانا المسئ بحق محمد وآل محمد صلى على محمد وآل محمد و تجاوز عن قبيح ما

تعلم منى يعنى اى خدايى كه به بندگان احسان مى كنى، بنده گنه كار به در خانه تو آمده وتو امر كرده اى كه نيكوكار از گناهكار بگذرد، تو نيكوكارى ومن گناهكار، به حق محمد وآل محمد صلى الله عليه وآله رحمت خود را بر محمد وآل محمد بفرست واز بديهايى كه مى دانى از من سر زده بگذر

مسأله 963 _ مستحب است موقع گفتن تكبير اول نماز وتكبيرهاى بين نماز دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد

مسأله 964 _ اگر شك كند كه تكبيرة الاحرام را گفته يا نه، چنانچه مشغول خواندن چيزى شده، به شك خود اعتنا نكند واگر چيزى نخوانده، بايد تكبير را بگويد

مسأله 965 _ اگر بعد از گفتن تكبيرة الاحرام شك كند كه آن را صحيح گفته يا نه، چه مشغول خواندن چيزى شده باشد وچه آنكه چيزى نخوانده باشد لازم نيست تكبير را بگويد ونمازش صحيح است

قيام (ايستادن)

مسأله 966 _ قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام ركن است وهمچنين قيام پيش از ركوع كه آن را قيام متصل به ركوع مى گويند ركن است، ولى قيام در موقع خواندن حمد وسوره وقيام بعد از ركوع ركن نيست واگر كسى آن را از روى فراموشى ترك كند، نمازش صحيح است

مسأله 967 _ واجب است پيش از گفتن تكبير وبعد از آن مقدارى بايستد تا يقين كند كه در حال ايستادن تكبير گفته است

مسأله 968 _ اگر ركوع را فراموش كند وبعد از حمد وسوره بنشيند ويادش بيايد كه ركوع نكرده، بايد بايستد وبه ركوع رود واگر بدون اينكه بايستد بحال خميدگى به ركوع برگردد، چون قيام متصل به ركوع را

بجا نياورده، نماز او باطل است

مسأله 969 _ موقعى كه براى تكبيرة الاحرام يا قرائت ايستاده است، بايد بدن را حركت ندهد وبه طرفى خم نشود وبنا بر احتياط به جايى تكيه نكند واگر از روى ناچارى باشد، اشكال ندارد

مسأله 970 _ اگر موقعى كه ايستاده، از روى فراموشى بدن را حركت دهد، يا به طرفى خم شود، يا به جايى تكيه كند اشكال ندارد

مسأله 971 _ لازم نيست كه در موقع ايستادن هر دو پا روى زمين باشد واگر يك پا روى زمين وپاى ديگر را بالا نگهدارد اشكال ندارد، ونيز لازم نيست سنگينى بدن روى هر دو پا باشد واگر روى يك پا هم باشد نماز صحيح است، وهمچنين لازم نيست تمام كف پا روى زمين باشد واگر با سر انگشتان پا بايستد اشكال ندارد

مسأله 972 _ كسى كه مى تواند درست بايستد، اگر پاها را خيلى گشاد بگذارد كه صدق قيام بر آن نكند نمازش باطل است

مسأله 973 _ موقعى كه انسان در نماز مشغول خواندن چيزى از اذكار واجب است بايد بدنش آرام باشد ودر موقعى كه مى خواهد كمى جلو يا عقب رود، يا كمى بدن را به طرف راست يا چپ حركت دهد، بايد چيزى نگويد وبحول الله

مسأله 974 _ اگر در حال حركت بدن ذكر مستحبى بگويد مثلا موقع سر برداشتن از ركوع سمع الله لمن حمده بگويد نمازش صحيح است واما بحول الله وقوته اقوم واقعد را بايد در حال برخاستن بگويد

مسأله 975 _ حركت دادن دست وانگشتان در موقع خواندن حمد، اشكال ندارد

مسأله 976 _ اگر موقع خواندن حمد، يا خواندن تسبيحات بى اختيار بقدرى حركت

كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، احتياط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند

مسأله 977 _ اگر در بين نماز از ايستادن عاجز شود، بايد بنشيند واگر از نشستن هم عاجز شود، بايد بخوابد، ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى نخواند

مسأله 978 _ تا انسان مى تواند ايستاده نماز بخواند، نبايد بنشيند مثلا كسى كه در موقع ايستادن، بدنش حركت مى كند، يا مجبور است پاها را بيشتر از معمول گشاد بگذارد ولى صدق قيام بكند يا مجبور است به چيزى تكيه دهد يا بدنش را كج كند يا خم شود بايد ايستاده نماز بخواند واگر به هيچ قسم حتى مثل ركوع هم نتواند بايستد، بايد راست بنشيند ونشسته نماز بخواند

مسأله 979 _ تا انسان مى تواند بنشيند نبايد خوابيده نماز بخواند واگر نتواند راست بنشيند ، بايد هر طور كه مى تواند بنشيند واگر به هيچ قسم نمى تواند بنشيند، به پهلوى چپ واگر آن هم ممكن نيست به پشت بخوابد، بطورى كه كف پاهاى او رو به قبله باشد

مسأله 980 _ كسى كه نشسته نماز مى خواند، اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بايستد، وركوع را ايستاده بجا آورد، بايد بايستد واز حال ايستاده به ركوع رود واگر نتواند، بايد ركوع را هم نشسته بجا آورد

مسأله 981 _ كسى كه خوابيده نماز مى خواند، اگر در بين نماز بتواند بنشيند، بايد مقدارى را كه مى تواند نشسته بخواند ونيز اگر مى تواند بايستد، بايد مقدارى را كه مى تواند، ايستاده بخواند ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد

چيزى نخواند

مسأله 982 _ كسى كه نشسته نماز مى خواند اگر در بين نماز بتواند بايستد، بايد مقدارى را كه مى تواند ايستاده بخواند ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى نخواند

مسأله 983 _ كسى كه مى تواند بايستد اگر بترسد كه به واسطه ايستادن، مريض شود يا ضررى به او برسد، مى تواند نشسته نماز بخواند واگر از نشستن هم بترسد، مى تواند خوابيده نماز بخواند

مسأله 984 _ اگر انسان بداند كه تا آخر وقت مى تواند ايستاده نماز بخواند، بايد نماز را تأخير بيندازد پس اگر نتوانست بايستد، در آخر وقت مطابق وظيفه اش نماز را بجا آورد

مسأله 985 _ مستحب است در حال ايستادن، بدن را راست نگهدارد، شانه ها را پايين بيندازد، دستها را روى رانها بگذارد، انگشتها را بهم بچسباند، جاى سجده را نگاه كند، سنگينى بدن را بطور مساوى روى دو پا بيندازد، با خضوع وخشوع باشد، پاها را پس وپيش نگذارد، اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا يك وجب فاصله دهد، واگر زن است پاها را بهم بچسباند

قرائت

مسأله 986 _ در ركعت اول ودوم نمازهاى واجب يوميه، انسان بايد اول حمد وبعد از آن بنا بر احتياط يك سوره تمام يا بعض آن را بخواند وقول به عدم وجوب سوره است

مسأله 987 _ اگر وقت نماز تنگ باشد، يا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند مثلا بترسد كه اگر سوره را بخواند، دزد يا درنده يا چيز ديگرى به او صدمه بزند، نبايد سوره را بخواند

مسأله 988 _ اگر عمدا سوره را پيش از حمد بخواند نمازش باطل است واگر اشتباها سوره

را پيش از حمد بخواند ودر بين آن يادش بيايد، بايد سوره را رها كند وحمد بخواند وآن سوره زيادى است

مسأله 989 _ اگر حمد وسوره يا يكى از آنها را فراموش كند وبعد از رسيدن به ركوع بفهمد، نمازش صحيح است

مسأله 990 _ اگر پيش از آنكه براى ركوع خم شود بفهمد كه حمد را نخوانده، بايد بخواند، واگر بفهمد سوره را نخوانده، احتياطا سوره را بخواند و اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده بايد اول حمد وبعد از آن دوباره احتياطا سوره را بخواند ونيز اگر خم شود وپيش از آنكه به ركوع برسد، بفهمد حمد وسوره، يا حمد تنها را نخوانده بايد بايستد وبه همين دستور عمل نمايد

مسأله 991 _ اگر اشتباها مشغول خواندن سوره اى را كه سجده واجب دارد بشود چنانچه پيش از رسيدن به آيه سجده بفهمد، بايد آن سوره را رها كند و سوره ديگر لازم نيست بخواند واگر بعد از خواندن آيه سجده بفهمد، مى تواند سوره را تمام كند ومى تواند بقيه را نخواند ودر حال نماز اشاره به سجده نمايد

مسأله 992 _ اگر در نماز آيه سجده را بشنود، نمازش صحيح است وبايد در حال نماز اشاره به سجده بنمايد

مسأله 993 _ در نماز مستحبى خواندن سوره لازم نيست، اگر چه آن نماز به واسطه نذر كردن واجب شده باشد، ولى در بعضى از نمازهاى مستحبى مثل نماز وحشت كه سوره مخصوصى دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد، بايد همان سوره را بخواند

مسأله 994 _ در نماز جمعه ودر نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت اول بعد از حمد

سوره جمعه ودر ركعت دوم بعد از حمد، سوره منافقين بخواند واگر مشغول يكى از اينها شود، بنا بر احتياط واجب نمى تواند آن را رها كند وسوره ديگر بخواند

مسأله 995 _ اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره قل هو الله احد يا سوره قل يا ايها الكافرون شود، نمى تواند آن را رها كند وسوره ديگر بخواند، ولى در نماز جمعه ونماز ظهر روز جمعه اگر از روى فراموشى به جاى سوره جمعه ومنافقين، يكى از اين دو سوره را بخواند، تا به نصف نرسيده، ميتواند آن را رها كند وسوره جمعه ومنافقين را بخواند

مسأله 996 _ اگر در نماز جمعه يا نماز ظهر روز جمعه عمدا سوره قل هو الله احد يا سوره قل يا ايها الكافرون بخواند، اگر چه به دو سوم رسيده باشد، جايز است رها كردن وسوره جمعه ومنافقين خواندن

مسأله 997 _ اگر در نماز، غير سوره قل هو الله احد وقل يا ايها الكافرون، سوره ديگرى بخواند، تا به دو سوم نرسيده مى تواند رها كند وسوره ديگر بخواند

مسأله 998 _ اگر مقدارى از سوره را فراموش كند، يا از روى ناچارى، مثلا به واسطه تنگى وقت يا جهت ديگر نشود آن را تمام نمايد، مى تواند آن سوره را رها كند وبه ركوع رود ويا سوره ديگرى بخواند، اگر چه نصف گذشته باشد يا سوره اى را كه مى خوانده قل هو الله احد، يا قل يا ايها الكافرون باشد

مسأله 999 _ بر مرد واجب است حمد وسوره نماز صبح ومغرب وعشا را بلند بخواند وبر مرد وزن واجب است حمد وسوره نماز ظهر وعصر را آهسته

بخوانند

مسأله 1000 _ مرد بايد در نماز صبح ومغرب وعشا مواظب باشد كه تمام كلمات حمد وسوره حتى حرف آخر آنها را بلند بخواند

مسأله 1001 _ زن مى تواند حمد وسوره نماز صبح ومغرب وعشا را بلند يا آهسته بخواند

مسأله 1002 _ اگر در جايى كه بايد نماز را بلند بخواند، عمدا آهسته بخواند، يا در جايى كه بايد آهسته بخواند، عمدا بلند بخواند، نمازش باطل است، ولى اگر از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد صحيح است واگر در بين خواندن حمد وسوره هم بفهمد اشتباه كرده، لازم نيست مقدارى را كه خوانده دوباره بخواند

مسأله 1003 _ اگر كسى در خواندن حمد وسوره بيشتر از معمول صدايش را بلند كند، مثل آنكه آنها را با فرياد بخواند، نمازش باطل است

مسأله 1004 _ انسان بايد نماز را ياد بگيرد كه غلط نخواند وكسى كه به هيچ قسم نمى تواند صحيح آن را ياد بگيرد، بايد هر طور كه مى تواند بخواند، وبهتر آن است كه نماز را به جماعت بجا آورد

مسأله 1005 _ كسى كه حمد وسوره وچيزهاى ديگر نماز را بخوبى نمى داند ومى تواند ياد بگيرد وچنانچه وقت نماز وسعت دارد، بايد ياد بگيرد واگر وقت تنگ است در صورتى كه ممكن باشد، بايد نمازش را به جماعت بخواند

مسأله 1006 _ مزد گرفتن براى ياد دادن واجبات نماز جايز است، وهمچنين براى مستحبات آن اشكال ندارد

مسأله 1007 _ اگر يكى از كلمات حمد يا سوره را نداند، يا عمدا آن را نگويد يا بجاى حرفى ديگر بگويد مثلا بجاى (ض) (ظ) بگويد، يا جايى كه بايد بدون زير وزبر خوانده شود، زير وزبر

بدهد يا تشديد را نگويد نماز او باطل است

مسأله 1008 _ اگر انسان كلمه اى را صحيح بداند ودر نماز همانطور بخواند وبعد بفهمد غلط خوانده لازم نيست دوباره نماز را بخواند ويا اگر وقت گذشته قضاء نمايد

مسأله 1009 _ اگر زير وزبر كلمه اى را نداند ويا نداند مثلا كمله اى به (س) است يا بهص) بايد ياد بگيرد وچنانچه دو جور يا بيشتر بخواند، مثل آنكه در اهدنا الصراط المستقيم مستقيم را يك مرتبه با سين ويك مرتبه با صاد بخواند، نمازش باطل است مگر آنكه آن كلمه بر هر دو تقدير از اذكار باشد

مسأله 1010 _ اگر در كلمه اى (واو) باشد وحرف قبل از واو در آن كلمه پيش داشته باشد وحرف بعد از واو در آن كلمه همزه (ء) باشد مثل كلمه سوء، واجب نيست آن واو را مد بدهد يعنى آن را بكشد، وهمچنين اگر در كلمه اى (الف) باشد وحرف قبل از الف در آن كلمه زير داشته باشد وحرف بعد از الف در آن كلمه همزه باشد مثل جاء لازم نيست الف آن را بكشد ونيز اگر در كلمه اى (ى) باشد وحرف پيش از (ى) در آن كلمه زير داشته باشد وحرف بعد از (ى) در آن كلمه همزه داشته باشد مثل (جئ) لازم نيست (ى) را با مد بخواند، ولى اگر بعد از اين واو و الف و ى بجاى همزه (ء) حرفى باشد كه ساكن است يعنى زير وزبر وپيش ندارد وادغام در حرف ديگر شده باشد بايد اين سه حرف را با مد بخواند، مثلا در ولا الضالين كه بعد از الف، حرف

لام ساكن است ولام ساكن ادغام در لام ديگر شده بايد الف آن را با مد بخواند

مسأله 1011 _ در نماز، وقف به حركت ووصل به سكون اشكال ندارد، ومعنى وقف به حركت آن است كه زير يا زبر يا پيش آخر كلمه اى را بگويد وبين آن كلمه وكلمه بعدش فاصله دهد، مثلا بگويد: الرحمن الرحيم وميم الرحيم را زير بدهد وبعد قدرى فاصله دهد وبگويد مالك يوم الدين ومعنى وصل به سكون آن است كه زير يا زبر يا پيش كلمه اى را نگويد وآن كلمه به كلمه بعد بچسباند مثل آنكه بگويد الرحمن الرحيم وميم الرحيم را زير ندهد وفورا مالك يوم الدين را بگويد

مسأله 1012 _ در ركعت سوم وچهارم نماز مى تواند فقط يك حمد بخواند، يا يك مرتبه تسبيحات اربعه بگويد يعنى يك مرتبه بگويد: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اكبر ومى تواند در يك ركعت حمد ودر ركعت ديگر تسبيحات بگويد، وبهتر است مأموم در هر دو ركعت تسبيحات بخواند، وبراى امام خواندن يك حمد بهتر است وبراى منفرد هر دو مساويند

مسأله 1013 _ در تنگى وقت بايد تسبيحات اربعه را يك مرتبه بگويد

مسأله 1014 _ بر مرد وزن واجب است كه در ركعت سوم وچهارم نماز، حمد يا تسبيحات را آهسته بخوانند

مسأله 1015 _ اگر در ركعت سوم وچهارم حمد بخواند، مى تواند بسم الله آن را بلند بگويد بلكه مستحب است

مسأله 1016 _ كسى كه نمى تواند تسبيحات را ياد بگيرد، يا درست بخواند، بايد در ركعت سوم وچهارم حمد بخواند

مسأله 1017 _ اگر در دو ركعت اول نماز بخيال اينكه دو

ركعت آخر است تسبيحات بگويد، چنانچه پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد واحتياطا سوره بخواند واگر در ركوع يا بعد از ركوع بفهمد، نمازش صحيح است

مسأله 1018 _ اگر در دو ركعت آخر نماز بخيال اينكه در دو ركعت اول است حمد بخواند، يا در دو ركعت اول نماز با اينكه گمان مى كرده در دو ركعت آخر است حمد بخواند، چه پيش از ركوع بفهمد چه بعد از آن نمازش صحيح است

مسأله 1019 _ اگر در ركعت سوم يا چهارم مى خواست حمد بخواند تسبيحات به زبانش آمد، يا مى خواست تسبيحات بخواند حمد به زبانش آمد به نحوى كه بدون قصد خوانده باشد بايد آن را رها كند ودوباره حمد يا تسبيحات را بخواند ولى اگر عادتش خواندن چيزى بوده كه به زبانش آمده، مى تواند همان را تمام كند ونمازش صحيح است

مسأله 1020 _ كسى كه عادت دارد، در ركعت سوم وچهارم تسبيحات بخواند، اگر بدون قصد مشغول خواندن حمد شود، بايد آن را رها كند ودوباره حمد يا تسبيحات را بخواند

مسأله 1021 _ در ركعت سوم وچهارم مستحب است بعد از تسبيحات استغفار كند، مثلا بگويد: استغفر الله ربى واتوب اليه يا بگويد: اللهم اغفر لى وكسى كه مشغول گفتن استغفار است، اگر شك كند كه حمد يا تسبيحات را خوانده يا نهچنانچه استغفار به قصد جزئيت مى گويد، بايد به شك خود اعتنا ننمايد واگر به قصد ذكر مطلق مى گويد بايد حمد يا تسبيحات را بخواند ونيز اگر نمازگزار پيش از خم شدن براى ركوع در حالى كه مشغول گفتن استغفار نيست، شك كند كه حمد يا تسبيحات را

خوانده يا نه، بايد حمد يا تسبيحات را بخواند

مسأله 1022 _ اگر در ركوع ركعت سوم يا چهارم شك كند كه حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1023 _ هر گاه شك كند كه آيه يا كلمه اى را درست گفته يا نه، چه به چيزى كه بعد از آن است مشغول نشده باشد يا مشغول شده، چه آن چيز ركن باشد مثل آنكه در ركوع شك كند كه فلان كلمه از سوره درست گفته يانه، وچه ركن نباشد، مثلا موقع گفتن الله الصمد شك كند كه قل هو الله احد را درست گفته يا نه، به شك خود اعتنا نكند ودر صورت اول واخير اگر احتياطا آن آيه يا كلمه را بطور صحيح بگويد اشكال ندارد، واگر چند مرتبه هم شك كند، مى تواند چند بار بگويد اما اگر به وسواس برسد وباز هم بگويد، بنا بر احتياط نمازش را دوباره بخواند

مسأله 1024 _ مستحب است در ركعت اول، پيش از خواندن حمد بگويد اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، ودر ركعت اول ودوم نماز ظهر وعصر، بسم الله را بلند بگويد وحمد وسوره را شمرده بخواند، ودر آخر هر آيه وقف كند، يعنى آن را به آيه بعد نچسباند، ودر حال خواندن حمد وسوره به معناى آيه توجه داشته باشد، واگر نماز را به جماعت مى خواند، بعد از تمام شدن حمد امام واگر فرادى مى خواند، بعد از آنكه حمد خودش تمام شد، بگويد: الحمد لله رب العالمين، بعد از خواندن سوره قل هو الله احد، يك، يا دو، يا سه مرتبه كذالك الله ربى يا

سه مرتبه كذالك الله ربنا بگويد، بعد از خواندن سوره كمى صبر كند، بعد تكبير پيش از ركوع را بگويد، يا قنوت را بخواند

مسأله 1025 _ مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول سوره انا انزلناه و در ركعت دوم، سوره قل هو الله احد را بخواند

مسأله 1026 _ مكروه است انسان در تمام نمازهاى يك شبانه روز سوره قل هو الله احد را نخواند

مسأله 1027 _ خواندن سوره قل هو الله احد به يك نفس مكروه است

مسأله 1028 _ سوره اى را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت دوم بخواند، ولى اگر سوره قل هو الله احد را در هر دو ركعت بخواند مكروه نيست

ركوع

مسأله 1029 _ در هر ركعت بعد از قرائت بايد به اندازه اى خم شود كه بتواند دست را به زانو بگذارد واين عمل را ركوع مى گويند

مسأله 1030 _ اگر به اندازه ركوع خم شود، ولى دستها را به زانو نگذارد اشكال ندارد

مسأله 1031 _ هرگاه ركوع را بطور غير معمول بجا آورد، مثلا به چپ يا راست خم شود، اگر چه دستهاى او به زانو برسد، صحيح نيست

مسأله 1032 _ خم شدن بايد به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار ديگر مثلا براى كشتن جانور خم شود، نمى تواند آن را ركوع حساب كند، بلكه بايد بايستد ودوباره براى ركوع خم شود، وبه واسطه اين عمل، ركن زياد نشده ونماز باطل نمى شود

مسأله 1033 _ كسى كه دست يا زانوى او با دست وزانوى ديگران فرق دارد، مثلا دستش خيلى بلند است كه اگر كمى خم شود به زانو مى رسد،

يا زانوى او پايين تر از مردم ديگر است كه بايد خيلى خم شود تا دستش به زانو برسد، بايد به اندازه معمول خم شود

مسأله 1034 _ كسى كه نشسته ركوع مى كند، بايد بقدرى خم شود كه صورتش مقابل زانوها برسد وبهتر است بقدرى خم شود كه صورت، نزديك جاى سجده برسد

مسأله 1035 _ بهتر است در ركوع سه مرتبه سبحان الله يا يك مرتبه سبحان ربى العظيم وبحمده بگويد وظاهر آن است كه گفتن ذكر ديگر مانند الحمد لله كه به اين مقدار باشد كفايت مى كند ولى در تنگى وقت ودر حال ناچارى گفتن يك سبحان الله كافى است

مسأله 1036 _ ذكر ركوع بايد دنبال هم وبه عربى صحيح گفته شود، و مستحب است آن را سه يا پنج يا هفت مرتبه بلكه بيشتر بگويند

مسأله 1037 _ در ركوع بايد به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد ودر ذكر مستحب آرام بودن بدن لازم نيست

مسأله 1038 _ اگر موقعى كه ذكر واجب ركوع را مى گويد، بى اختيار بقدرى حركت كند كه از حال آرام بودن خارج شود، لازم نيست بعد از آرام گرفتن بدن، دوباره ذكر را بگويد ولى بهتر است واگر كمى حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود يا انگشتان را حركت دهد هيچ اشكال ندارد

مسأله 1039 _ اگر پيش از آنكه به مقدار ركوع خم شود وبدن آرام گيرد عمدا ذكر ركوع را بگويد، نمازش باطل است

مسأله 1040 _ اگر پيش از تمام شدن ذكر واجب، عمدا سر از ركوع بردارد نمازش باطل است واگر سهوا سر بردارد، چنانچه پيش از آنكه از حال ركوع

خارج شود يادش بيايد كه ذكر ركوع را تمام نكرده بايد در حال آرامى بدن دوباره ذكر را بگويد واگر بعد از آنكه از حال ركوع خارج شد، يادش بيايد نماز او صحيح است

مسأله 1041 _ اگر نتواند بمقدار ذكر در ركوع بماند، احتياط واجب آن است كه بقيه آن را در حال برخاستن بگويد يا آنكه قبل از رسيدن به ركوع شروع كند ودر ركوع تمام نمايد

مسأله 1042 _ اگر به واسطه مرض ومانند آن در ركوع آرام نگيرد، نماز صحيح است ولى بايد پيش از آنكه از حال ركوع خارج شود، ذكر واجب را بگويد

مسأله 1043 _ هر گاه نتواند به اندازه ركوع خم شود، بايد به چيزى تكيه دهد وركوع كند واگر موقعى هم كه تكيه داده، نتواند بطور معمول ركوع كند، بايد يا ركوع نشسته بنمايد يا ايستاده با سر اشاره كند ولازم نيست به هر اندازه مى تواند خم شود وهمچنين اگر هيچ نتواند خم شود، بايد موقع ركوع بنشيند ونشسته ركوع كند يا ايستاده با سر اشاره نمايد به ركوع

مسأله 1044 _ كسى كه مى تواند ايستاده نماز بخواند، اگر در حال ايستاده يا نشسته نتواند ركوع كند، بايد ايستاده نماز بخواند وبراى ركوع با سر اشاره كند واگر نتواند اشاره كند بايد به نيت ركوع چشمها را هم بگذارد وذكر آن را بگويد وبه نيت برخاستن از ركوع، چشمها را باز كند واگر از اين هم عاجز است بايد در قلب، نيت ركوع كند وذكر آن را بگويد

مسأله 1045 _ كسى كه نمى تواند ايستاده يا نشسته ركوع كند وبراى ركوع فقط مى تواند در حالى كه نشسته

است كمى خم شود، يا در حالى كه ايستاده است با سر اشاره كند، بايد ايستاده نماز بخواند وبراى ركوع با سر اشاره نمايد

مسأله 1046 _ اگر بعد از رسيدن به حد ركوع وآرام گرفتن بدن، سر بردارد ودو مرتبه به اندازه ركوع خم شود نمازش باطل است، وهمچنين اگر بعد از آنكه به اندازه ركوع خم شد وبدنش آرام گرفت، بقدرى خم شود كه از اندازه ركوع بگذرد ودوباره به ركوع برگردد نمازش باطل است

مسأله 1047 _ بعد از تمام شدن ذكر ركوع، بايد راست بايستد وبنابر احتياط بعد از آنكه بدن آرام گرفت به سجده رود واگر عمدا پيش از ايستادن، يا پيش از آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است

مسأله 1048 _ اگر ركوع را فراموش كند وپيش از آنكه به سجده برسد، يادش بيايد بايد بايستد بعد به ركوع رود وچنانچه به حالت خميدگى به ركوع برگردد نمازش باطل است

مسأله 1049 _ اگر بعد از آنكه پيشانى به زمين رسيد، يادش بيايد كه ركوع نكرده چنانچه در سجده اولى باشد بايد برگردد وركوع را بياورد بعد دو سجده كند، نمازش صحيح است واگر در سجده دوم باشد نمازش باطل است

مسأله 1050 _ بنابر احتياط واجب پيش از رفتن به ركوع در حالى كه راست ايستاده تكبير بگويد، ومستحب است در ركوع زانوها را به عقب دهد وپشت را صاف نگهدارد وگردن را بكشد ومساوى پشت نگهدارد وبين دو قدم را نگاه كند وپيش از ذكر يا بعد از صلوات بفرستد، وبعد از آنكه از ركوع برخاست وراست ايستاد، در حال آرامى بدن اگر امام يا منفرد است بگويد سمع

الله لمن حمده واگر مأموم است بگويد ربنا لك الحمد يا الحمد لله رب العالمين

مسأله 1051 _ مستحب است در ركوع زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند وزانوها را به عقب ندهند

سجود

مسأله 1052 _ نمازگزار بايد در هر ركعت از نمازهاى واجب ومستحب، بعد از ركوع دو سجده كند وسجده آن است كه پيشانى وكف دو دست وسر دو زانو وسر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمين بگذارد

مسأله 1053 _ دو سجده روى هم يك ركن است كه اگر كسى در نماز واجب عمدا يا از روى فراموشى هر دو را ترك كند، يا دو سجده ديگر به آنها اضافه نمايد، نمازش باطل است

مسأله 1054 _ اگر عمدا يك سجده كم يا زياد كند، نماز باطل مى شود، واگر سهوا يك سجده كم كند حكم آن بعدا گفته خواهد شد

مسأله 1055 _ اگر پيشانى را عمدا يا سهوا به زمين نگذارد، سجده نكرده است اگر چه جاهاى ديگر به زمين برسد، ولى اگر پيشانى را به زمين بگذارد و سهوا جاهاى ديگر را به زمين نرساند، يا سهوا ذكر نگويد سجده صحيح است

مسأله 1056 _ واجب است كه در سجده سه مرتبه سبحان الله يا يك مرتبه سبحان ربى الاعلى وبحمده يا ذكر ديگر مانند الحمد لله به مقدار سه سبحان الله بگويد، وبايد اين كلمات دنبال هم وبه عربى صحيح گفته شود و مستحب است سبحان ربى الاعلى وبحمده را سه يا پنج يا هفت مرتبه بگويد

مسأله 1057 _ در سجود بايد به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد وموقع گفتن ذكر مستحب آرام بودن بدن لازم نيست

مسأله 1058 _ اگر

پيش از آنكه پيشانى به زمين برسد وبدن آرام بگيرد عمدا ذكر سجده را بگويد، يا پيش از تمام شدن ذكر عمدا سر از سجده بردارد، نماز باطل است

مسأله 1059 _ اگر پيش از آنكه پيشانى به زمين برسد وبدن آرام گيرد، سهوا ذكر سجده را بگويد وپيش از آنكه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده است، بايد دوباره در حال آرام بودن، ذكر را بگويد

مسأله 1060 _ اگر بعد از آنكه سر از سجده برداشت، بفهمد كه پيش از آرام گرفتن بدن ذكر را گفته، يا پيش از آنكه ذكر سجده تمام شود سر برداشته، نمازش صحيح است

مسأله 1061 _ اگر موقعى كه ذكر سجده را مى گويد، يكى از هفت عضو را عمدا از زمين بردارد، نماز باطل مى شود ولى موقعى كه مشغول گفتن ذكر نيست، اگر غير پيشانى جاهاى ديگر را از زمين بردارد ودوباره بگذارد اشكال ندارد

مسأله 1062 _ اگر پيش از تمام شدن ذكر سجده سهوا پيشانى را از زمين بر دارد نمى تواند دوباره به زمين بگذارد وبايد آن را يك سجده حساب كند ولى اگر جاهاى ديگر را سهوا از زمين بردارد، بايد دو مرتبه به زمين بگذارد وذكر را بگويد

مسأله 1063 _ بعد از تمام شدن ذكر سجده اول، بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد ودوباره به سجده رود

مسأله 1064 _ جاى پيشانى نمازگزار بايد از جاى زانوها وسر انگشتان پاى او بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد، ونيز واجب است كه جاى پيشانى او از جاى انگشتان وسر زانوهايش پست تر از چهار انگشت بسته نباشد

مسأله 1065 _ در زمين سراشيب كه سراشيبى آن

درست معلوم نيست، اگر جاى پيشانى نمازگزار از جاى انگشتهاى پا وسر زانوهاى او مختصرى بيش از چهار انگشت بسته بلندتر يا پست تر باشد خالى از اشكال نيست

مسأله 1066 _ اگر پيشانى را به چيزى بگذارد كه از جاى انگشتهاى پا وسر زانوهاى او بلندتر از چهار انگشت بسته است، جايز است سر را بردارد و به چيزى كه بلندى آن به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است بگذاردولى بهتر آن است كه پيشانى را از روى آن به روى چيزى كه بلندى آن به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است بكشد

مسأله 1067 _ بايد بين پيشانى وآنچه بر آن سجده مى كند، چيزى نباشد پس اگر مهر بقدرى چرك باشد كه پيشانى به خود مهر نرسد، سجده باطل است ولى اگر مثلا رنگ مهر تغيير كرده باشد اشكال ندارد

مسأله 1068 _ در سجده بايد كف دست را بر زمين بگذارد ولى در حال ناچارى پشت دست مانعى ندارد واگر پشت دست ممكن نباشد بنابر احتياط مچ دست را بگذارد وچنانچه آن را هم نتواند، بايد تا آرنج هر جا را كه مى تواند بر زمين بگذارد واگر آن هم ممكن نيست، گذاشتن بازو كافى است

مسأله 1069 _ در سجده بايد سر انگشت بزرگ پاها را يا روى او را يا پشت آن را به زمين بگذارد وبهتر است سر انگشت را بگذارد واگر انگشتهاى ديگر پا را به زمين بگذارد يا به واسطه بلند بودن ناخن، شست به زمين نرسد نماز باطل است وكسى كه بواسطه ندانستن مسأله از روى تقصير نمازهاى خود را اينطور خوانده بايد دوباره بخواند

مسأله 1070 _

كسى كه مقدارى از شست پايش بريده، بايد بقيه آن را به زمين بگذارد واگر چيزى از آن نمانده يا اگر مانده خيلى كوتاه هست بايد بقيه انگشتان را بگذارد واگر هيچ انگشت ندارد، بايد هر مقدارى از پا باقى مانده به زمين بگذارد

مسأله 1071 _ اگر بطور غير معمول سجده كند، مثلا سينه وشكم را به زمين بچسباند، يا پاها را دراز كند، اگر چه هفت عضوى كه گفته شد به زمين برسد، بايد نماز را دوباره بخواند

مسأله 1072 _ مهر يا چيز ديگرى كه بر آن سجده مى كند، بايد پاك باشد ولى اگر مثلا مهر را روى فرش نجس بگذارد، يا يك طرف مهر نجس باشد وپيشانى را به طرف پاك آن بگذارد، اشكال ندارد

مسأله 1073 _ اگر در پيشانى دمل ومانند آن باشد، چنانچه ممكن است بايد با جاى سالم پيشانى سجده كند واگر ممكن نيست بايد زمين را گود كند ودمل را در گودال وجاى سالم را به مقدارى كه براى سجده كافى باشد بر زمين بگذارد

مسأله 1074 _ اگر دمل يا زخم تمام پيشانى را گرفته باشد بايد به چانه سجده كند، واگر بتواند جمع كند بين گذاشتن يكى از دو طرف پيشانى با چانه ولو در دو نماز باشد، واگر به چانه هم ممكن نيست بايد با اشاره سجده نمايد واحتياط مستحب آن است كه به هر جاى از صورت كه ممكن است سجده كند واگر به هيچ جاى از صورت ممكن نيست با جلوى سر سجده نمايد

مسأله 1075 _ كسى كه نمى تواند پيشانى را به زمين برساند، بايد براى سجده اشاره نمايد

مسأله 1076 _ كسى كه

هيچ نمى تواند خم شود، بايد براى سجده با سر اشاره كند واگر نتواند بايد با چشمها اشاره نمايد واگر با سر يا چشمها هم نمى تواند اشاره كند بهتر است در قلب نيت سجده كند وبا دست ومانند آن براى سجدهاشاره نمايد

مسأله 1077 _ كسى كه مى تواند بنشيند بهتر است بنشيند واگر نمى تواند بايد ايستاده نيت سجده كند وچنانچه مى تواند براى سجده با سر اشاره كند واگر نمى تواند با چشمها اشاره نمايد واگر اين را هم نمى تواند بهتر است در قلب نيت سجده كند

مسأله 1078 _ اگر پيشانى بى اختيار از جاى سجده بلند شود، چنانچه ممكن باشد بايد نگذارد دوباره به جاى سجده برسد، واين يك سجده حساب مى شود، چه ذكر سجده را گفته باشد يا نه واگر نتواند سر را نگهدارد وبى اختيار دوباره به جاى سجده برسد، رويهم دو سجده حساب مى شود وسجده دوم زيادى است ومبطل نيست واگر چه ذكر نگفته باشد نبايد ذكر بگويد

مسأله 1079 _ جايى كه انسان بايد تقيه كند مى تواند بر فرش ومانند آن سجده نمايد ولازم نيست براى نماز بجاى ديگر برود، ولى اگر بتواند بر حصير يا چيزى كه سجده بر آن صحيح مى باشد، طورى سجده كند كه به زحمت نيفتد، نبايد بر فرش ومانند آن سجده نمايد

مسأله 1080 _ اگر روى تشك پر يا چيز ديگرى كه بدن روى آن آرام نمى گيرد، سجده كند باطل است

مسأله 1081 _ اگر انسان ناچار شود كه در زمين گل نماز بخواند، چنانچه آلوده شدن بدن ولباس براى او مشقت ندارد، بايد سجده وتشهد را بطور معمول

بجا آورد واگر مشقت دارد، در حالى كه ايستاده، براى سجده با سر اشاره كند وتشهد را ايستاده بخواند واگر سجده وتشهد را بطور معمول بجا آورد، نمازش محل اشكال است

مسأله 1082 _ در ركعت اول وركعت سومى كه تشهد ندارد، مثل ركعت سوم نماز ظهر وعصر وعشاء بهتر است بعد از سجده دوم قدرى بى حركت بنشيند وبعد برخيزد ولى لازم نيست، اين عمل را جلسه استراحت مى نامند

چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است

مسأله 1083 _ بايد بر زمين وچيزهاى غير خوراكى كه از زمين ميرويد، مانند چوب وبرگ ودرخت سجده كرد وسجده بر چيزهاى خوراكى وپوشاكى ومعدنى كه زمين به آن صدق نكند صحيح نيست

مسأله 1084 _ احتياط واجب آن است كه بر برگ مو سجده نكنند

مسأله 1085 _ سجده بر چيزهايى كه از زمين مى رويد وخوراك حيوان است مثل علف وكاه صحيح است

مسأله 1086 _ سجده بر گلهايى كه خوراكى نيستند، صحيح است ولى سجده بر دواهاى خوراكى كه از زمين مى رويد، مانند گل بنفشه وگل گاوزبان صحيح نيست

مسأله 1087 _ سجده بر گياهى كه خوردن آن در بعضى از شهرها معمول است ودر شهرهاى ديگر معمول نيست ونيز سجده بر ميوه نارس صحيح نيست

مسأله 1088 _ سجده بر سنگ آهك وسنگ گچ صحيح است، وهمچنين به گچ وآهك پخته وآجر وكوزه گلى ومانند آن سجده جايز است

مسأله 1089 _ اگر كاغذ را از چيزى كه سجده بر آن صحيح است مثلا از كاه ساخته باشند ، مى شود بر آن سجده كرد، وبنا بر احتياط بر كاغذى كه از پنبه ومانند آن ساخته شده سجده ننمايند

مسأله 1090 _

براى سجده بهتر از هر چيز تربت حضرت سيد الشهداء عليه السلام مى باشد، بعد از آن خاك، بعد از خاك سنگ وبعد از سنگ گياه است

مسأله 1091 _ اگر چيزى كه سجده بر آن صحيح است ندارد، يا اگر دارد بواسطه سرما يا گرماى زياد ومانند اينها نمى تواند بر آن سجده كند، بايد به لباسش سجده كند وچنانچه لباس از پنبه وكتان دارد احتياط لزومى آن است كه آن را مقدم بر لباسهاى ديگر بدارد، واگر لباس ندارد يا نمى تواند به آن سجده كند، بايد بر پشت دست سجده نمايد و اگر نمى شود، به چيز معدنى مانند انگشتر عقيق يا غير آنها از چيزهايى كه سجده بر آنها اختيارا جايز نيست سجده نمايد

مسأله 1092 _ سجده بر گل وخاك سستى كه مهر به پيشانى روى آن آرام نمى گيرد باطل است

مسأله 1093 _ اگر در سجده اول، پيشانى بچسبد وبدون اينكه مهر را بردارد، دوباره به سجده رود، اشكال دارد وبنابر احتياط واجب بايد مهر را بردارد وبه سجده رود

مسأله 1094 _ اگر در بين نماز چيزى كه بر آن سجده مى كند گم شود وچيزى كه سجده بر آن صحيح است نداشته باشد، چنانچه وقت وسعت دارد بايد نماز را بشكند واگر وقت تنگ است، بايد به لباسش سجده كند واگر نمى شود بر پشت دست واگر نمى شود به چيز معدنى مانند انگشترى عقيق سجده نمايد

مسأله 1095 _ هرگاه در حال سجده بفهمد پيشانى را بر چيزى گذاشته كه سجده بر آن باطل است، بهتر است پيشانى را از روى آن به روى چيزى كه سجده بر آن صحيح

است بكشد وچنانچه سر را از آن بردارد وبه چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد اشكال ندارد

مسأله 1096 _ اگر بعد از سجده بفهمد پيشانى را روى چيزى گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اشكال ندارد اگر محل باقى است سجده را تكرار مى كند والا قضاء سجده را بنمايد

مسأله 1097 _ سجده كردن براى غير خداوند متعال حرام است وبعضى از مردم عوام كه مقابل قبر امامان عليهم السلام پيشانى را به زمين مى گذارند، اگر براى شكر خداوند متعال باشد، اشكال ندارد وگر نه حرام است

مستحبات ومكروهات سجده

مسأله 1089 _ در سجده چند چيز مستحب است: 1 _ كسى كه ايستاده نماز مى خواند بعد از آنكه سر از ركوع برداشت و كاملا ايستاد وكسى كه نشسته نماز مى خواند، بعد از آنكه كاملا نشست، براى رفتن به سجده تكبير بگويد بلكه احتياط به عدم ترك تكبير نبايد ترك شود.

2 _ موقعى كه مرد مى خواهد به سجده برود، اول دستها را وزن اول زانوها را به زمين بگذارند.

3 _ بينى را به مهر يا چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد بلكه احتياط نبايد ترك شود.

4 _ در حال سجده انگشتان دست را بهم بچسباند وبرابر گوش بگذارد بطورى كه سر آنها رو به قبله باشد.

5 _ در سجده دعا كند واز خدا حاجت بخواهد واين دعا را بخواند: يا خير المسئولين ويا خير المعطين ارزقنى وارزق عيالى من فضلك فانك ذو الفضل العظيم يعنى اى بهترين كسى كه از او سؤال مى كنند واى بهترين عطا كنندگان، روزى بده به من وعيال من از فضل خودت، پس

بدرستى كه تو داراى فضل بزرگى.

6 _ بعد از سجده بر ران چپ بنشيند وروى پاى راست را بر كف پاى چپ بگذارد.

7 _ بعد از هر سجده وقتى نشست وبدنش آرام گرفت تكبير بگويد.

8 _ بعد از سجده اول بدنش كه آرام گرفت استغفر الله ربى واتوب اليه بگويد.

9 _ سجده را طول بدهد ودر موقع نشستن دستها را روى رانها بگذارد.

10 _ براى رفتن به سجده دوم، در حال آرامى بدن الله اكبر بگويد.

11 _ در سجده ها صلوات بفرستند.

12 _ در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمين بردارد.

13 _ مردها آرنجها وشكم را بر زمين نچسبانند وبازوها را از پهلو جدا نگاه دارند وزنها آرنجها وشكم را به زمين بگذارند واعضاء بدن را به يكديگر بچسبانند ومستحبات ديگر سجده در كتابهاى مفصل بيان شده است

مسأله 1099 _ قرآن خواندن در سجده مكروه است، ونيز مكروه است براى برطرف كردن گرد وغبار، جاى سجده را فوت كند واگر در اثر فوت كردن، دو حرف از دهان بيرون آيد، نماز باطل است، وغير از اينها مكروهات ديگرى هم در كتابهاى مفصل ذكر شده است

سجده واجب قرآن

مسأله 1100 _ در هر يك از چهار سوره والنجم، واقرء، والم تنزيل، وحم سجده، يك آيه سجده است، كه اگر انسان بخواند يا بشنود در صورتى كه شنيدن اختيارى باشد بعد از تمام شدن آن آيه، بايد فورا سجده كند واگر فراموش كرد، هر وقت يادش آمد بايد سجده نمايد

مسأله 1101 _ اگر انسان موقعى كه آيه سجده را مى خواند، از ديگرى هم بشنود يك سجده كفايت مى كند

مسأله 1102 _ در غير نماز

اگر در حال سجده آيه سجده را بخواند يا بشنود، بايد سر از سجده بردارد ودوباره سجده كند

مسأله 1103 _ اگر انسان از بچه غير مميز كه خوب وبد را نمى فهمد، يا از كسى كه قصد خواندن قرآن ندارد، آيه سجده را اختيارا بشنود، احتياط واجب آن است كه سجده كند وهمچنين است اگر مثلا از گرامافون وراديو آيه سجده را بشنود

مسأله 1104 _ در سجده واجب قرآن بايد جاى پيشانى انسان غصبى نباشد وجاى پيشانى او از جاى زانوها وسر انگشتان بيش از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد، ولى لازم نيست با وضوء يا غسل ورو بقبله باشد وعورت خود را بپوشاند وبدن وجاى پيشانى او پاك باشد ونيز چيزهايى كه در لباس نمازگزار شرط مى باشد، در لباس او شرط نيست

مسأله 1105 _ بايد در سجده واجب قرآن، پيشانى را بر مهر يا چيز ديگرى كه سجده بر آن صحيح است گذاشته وبنا بر احتياط واجب جاهاى ديگر بدن را به دستورى كه در سجده نماز گفته شد بر زمين بگذارد

مسأله 1106 _ هرگاه در سجده واجب قرآن پيشانى را به قصد سجده بر زمين بگذارد وذكرى بگويد هر چه باشد كافيست وبهتر است بگويد: لا اله الا الله حقا حقا لا اله الا الله ايمانا وتصديقا لا اله الا الله عبودية و رقا سجدت لك يا رب تعبدا ورقا لا مستنكفا ولا مستكبرا بل انا عبد ذليل ضعيف خائف مستجير

تشهد

مسأله 1107 _ در ركعت دوم نمازهاى واجب وركعت سوم نماز مغرب وركعت چهارم نماز ظهر وعصر وعشا، بايد انسان بعد از سجده دوم بنشيند ودر حال آرام بودن بدن تشهد

بخواند يعنى بگويد: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له واشهد ان محمدا عبده ورسوله اللهم صل على محمد وآل محمد وبايد به غير اين ترتيب نگويد

مسأله 1108 _ كلمات تشهد بايد به عربى صحيح وبطورى كه معمول است پشت سر هم گفته شود

مسأله 1109 _ اگر تشهد را فراموش كند وبايستد وپيش از ركوع يادش بيايد كه تشهد را نخوانده، بايد بنشيند وتشهد را بخواند ودوباره بايستد وآنچه بايد در آن ركعت خوانده شود بخواند ونماز را تمام كند واگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد، بايد نماز را تمام كند وبعد از سلام نماز، تشهد را قضاء كند وبراى تشهد فراموش شده دو سجده سهو بجا آورد

مسأله 1110 _ مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشيند وروى پاى راست را به كف پاى چپ بگذارد وپيش از تشهد بگويد: الحمد لله يا بگويد: بسم الله وبالله والحمد لله وخير الاسماء لله ونيز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد وانگشتها را به يكديگر بچسباند وبدامان خود نگاه كند وبعد از تمام شدن تشهد بگويد وتقبل شفاعته وارفع درجته

مسأله 1111 _ مستحب است زنها در وقت خواندن تشهد، رانها را بهم بچسبانند

سلام نماز

مسأله 1112 _ بعد از تشهد ركعت آخر نماز، مستحب است در حالى كه نشسته وبدن آرام است بگويد: السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته و وبعد از آن بايد بگويد: السلام عليكم وبهتر است ضم نمايد به آن ورحمة الله و بركاته را يا بگويد السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين واگر اين سلام را بگويد مستحب است كه بعد از آن السلام

عليكم ورحمة الله وبركاته را هم بگويد

مسأله 1113 _ اگر سلام نماز را فراموش كند وموقعى يادش بيايد كه صورت نماز بهم نخورده وكارى هم كه عمدى وسهوى آن نماز را باطل مى كند مثل پشت به قبله كردن انجام نداده، بايد سلام را بگويد ونمازش صحيح است

مسأله 1114 _ اگر سلام نماز را فراموش كند وموقعى يادش بيايد كه صورت نماز بهم نخورده است، ويا پيش از آنكه صورت نماز بهم بخورد، كارى كه عمدى وسهوى آن نماز را باطل مى كند، مثل پشت به قبله كردن انجام داده باشد، نمازش صحيح است

ترتيب

مسأله 1115 _ اگر عمدا ترتيب نماز را بهم بزند، مثلا سوره را پيش از حمد بخواند، يا سجود را پيش از ركوع بجا آورد، نماز باطل مى شود

مسأله 1116 _ اگر ركنى از نماز را فراموش كند وركن بعد از آن را بجا آورد، مثلا پيش از آنكه ركوع كند دو سجده نمايد نماز باطل است

مسأله 1117 _ اگر ركنى را فراموش كند وچيزى را كه بعد از آن است وركن نيست بجا آورد، مثلا پيش از آنكه دو سجده كند تشهد بخواند، بايد ركن را بجا آورد وآنچه را اشتباها پيش از آن خوانده دوباره بخواند

مسأله 1118 _ اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند وركن بعد از آن را بجا آورد، مثلا حمد را فراموش كند ومشغول ركوع شود، نمازش صحيح است

مسأله 1119 _ اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند وچيزى را كه بعد از آن است وآن هم ركن نيست بجا آورد، مثلا حمد را فراموش كند وسوره را بخواند، بايد آنچه را فراموش

كرده بجا آورد وبعد از آن، چيزى را كه اشتباها جلوتر خوانده دوباره بخواند

مسأله 1120 _ اگر سجده اول را به خيال اينكه سجده دوم است، يا سجده دوم را به خيال اينكه سجده اول است بجا آورد، نماز صحيح است وسجده اول سجده اول وسجده دوم سجده دوم حساب مى شود

موالات

مسأله 1121 _ انسان بايد نماز را با موالات بخواند يعنى كارهاى نماز مانند ركوع وسجود وتشهد را پشت سر هم بجا آورد وچيزهايى را كه در نماز مى خواند بطورى كه معمول است پشت سر هم بخواند واگر بقدرى بين آنها فاصله بيندازد كه نگويند نماز مى خواند، نمازش باطل است

مسأله 1122 _ اگر در نماز سهوا بين حرفها يا كلمات فاصله بيندازد وفاصله بقدرى نباشد كه صورت نماز از بين برود، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آن حرفها يا كلمات را بطور معمول بخواند واگر مشغول ركن بعد شده باشد، نمازش صحيح است

مسأله 1123 _ طول دادن ركوع وسجود وخواندن سوره هاى بزرگ، موالات را بهم نمى زند

قنوت

مسأله 1124 _ در تمام نمازهاى واجب ومستحب، پيش از ركوع ركعت دوم مستحب است قنوت بخواند ودر نماز وتر با آنكه يك ركعت مى باشد، خواندن قنوت پيش از ركوع مستحب است ونماز جمعه در هر ركعت يك قنوت دارد و نماز آيات پنج قنوت ونماز عيد فطر وقربان در ركعت اول پنج قنوت ودر ركعت دوم چهار قنوت دارد

مسأله 1125 _ بايد در غير حال اضطرار شديد دستها را در قنوت بلند كند ومستحب است مقابل صورت وكف آنها را رو به آسمان وپهلوى هم نگهدارد وغير شست، انگشتهاى ديگر را بهم بچسباند وبه كف دستها نگاه كند

مسأله 1126 _ در قنوت هر ذكرى بگويد، اگر چه يك سبحان الله باشد، كافى است وبهتر است بگويد: لا اله الا الله الحليم الكريم لا اله الا الله العلى العظيم سبحان الله رب السموات السبع ورب الارضين السبع وما فيهن وما بينهن ورب

العرش العظيم والحمد لله رب العالمين

مسأله 1127 _ مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند ولى براى كسى كه نماز را به جماعت مى خواند، اگر امام جماعت صداى او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نيست

مسأله 1128 _ اگر عمدا قنوت نخواند قضاء ندارد، واگر فراموش كند وپيش از آنكه به اندازه ركوع خم شود يادش بيايد، مستحب است بايستد وبخواند واگر در ركوع يادش بيايد، مستحب است بعد از ركوع قضاء كند واگر در سجده يادش بيايد، مستحب است بعد از سلام نماز قضاء نمايد

ترجمه نماز

1 _ ترجمه سوره حمد

بسم الله الرحمن الرحيم، يعنى ابتدا مى كنم بنام خداوندى كه در دنيا بر مؤمن وكافر رحم مى كند ودر آخرت بر مؤمن رحم مى نمايد. الحمد لله رب العالمين يعنى ثناء مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده همه موجودات است. الرحمن الرحيم يعنى در دنيا بر مؤمن وكافر ودر آخرت بر مؤمن رحم مى كند. مالك يوم الدين يعنى پادشاه وصاحب اختيار روز قيامت است، اياك نعبد واياك نستعين يعنى فقط تو را عبادت مى كنيم وفقط از تو كمك مى خواهيم. اهدنا الصراط المستقيم يعنى هدايت كن ما را به راه راست كه آن اسلام است. صراط الذين انعمت عليهم يعنى به راه كسانى كه به آنان نعمت دادى كه آنان پيغمبران وجانشينان پيغمبران هستند. غير المغضوب عليهم ولا الضالين يعنى نه به راه كسانى كه غضب كرده اى بر ايشان ونه آن كسانى كه گمراهند

2 _ ترجمه سوره قل هو الله احد

بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله احد: يعنى بگواى محمد صلى الله عليه وآله كه خداوند، خدايى است يگانه الله الصمد يعنى خدايى كه از تمام موجودات بى نياز است. لم يلد ولم يولد، فرزند ندارد وفرزند كسى نيست ولم يكن له كفوا احد، يعنى هيچ كس از مخلوقات، مثل او نيست

3 _ ترجمه ذكر ركوع وسجود وذكرهايى كه بعد از آنها مستحب است

سبحان ربى العظيم وبحمده: يعنى پروردگار بزرگ من از هر عيب و نقصى پاك ومنزه است ومن مشغول ستايش او هستم سبحان ربى الاعلى و بحمده، يعنى پروردگار من كه از همه كس بالاتر مى باشد از هر عيب ونقصى پاك ومنزه است ومن مشغول ستايش او هستم. سمع الله لمن حمده يعنى خدا بشنود وبپذيرد ثناى كسى كه او را ستايش مى كند، استغفر الله ربى واتوب اليه يعنى طلب آمرزش و مغفرت مى كنم از خداوندى كه پرورش دهنده من است ومن به طرف از بازگشت مى نمايم بحول الله وقوته اقوم واقعد يعنى بيارى خداى متعال وقوه او برمى خيزم ومى نشينم

4 _ ترجمه قنوت

لا اله الا الله الحليم الكريم، يعنى نيست خدايى سزاوار پرستش مگر خداى يكتاى بى همتايى كه صاحب حلم وكرم است، لا اله الا الله العلى العظيم يعنى نيست خدايى سزاوار پرستش، مگر خداى يكتاى بى همتايى كه بلند مرتبه وبزرگ است. سبحان الله رب السموات السبع ورب الارضين السبع، يعنى پاك و منزه است خداوندى كه پروردگار هفت آسمان وپروردگار هفت زمين است. وما فيهن وما بينهن ورب العرش العظيم، يعنى پروردگار هر چيزى است كه در آسمانها وزمينها وما بين آنهاست وپروردگار عرش بزرگ است. والحمد لله رب العالمين، يعنى حمد وثنا مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده تمام موجودات است

5 _ ترجمه تسبيحات اربعه

سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اكبر: يعنى پاك ومنزه است خداوند تعالى وثناء مخصوص اوست ونيست خدايى سزاوار پرستش مگر خداى بى همتا وبزرگتر است از اينكه او را وصف كنند

6 _ ترجمه تشهد

الحمد لله اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له يعنى ستايش مخصوص پروردگار است وشهادت مى دهم كه خدايى سزاوار پرستش نيست، مگر خدايى كه يگانه است وشريك ندارد. واشهد ان محمدا عبده ورسوله، يعنى شهادت مى دهم كه محمد صلى الله عليه وآله بنده خدا وفرستاده او است. اللهم صل على محمد وآل محمد يعنى خدايا رحمت بفرست بر محمد وآل محمد وتقبل شفاعته وارفع درجته يعنى قبول كن شفاعت پيغمبر را ودرجه آن حضرت را نزد خود بلند كن: السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته، يعنى سلام بر تو اى پيغمبر ورحمت وبركات خدا بر تو باد. السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين، يعنى سلام خداوند عالم بر نمازگزاران وتمام بندگان خوب او. السلام عليكم ورحمة الله وبركاته يعنى سلام ورحمت وبركات خداوند بر شما مؤمنين باد

تعقيب نماز

مسأله 1129 _ مستحب است انسان بعد از نماز مقدارى مشغول تعقيب، يعنى خواندن ذكر ودعا وقرآن شودوبهتر است پيش از آنكه از جاى خود حركت كند ووضوء وغسل وتيمم او باطل شود، رو به قبله تعقيب را بخواند ولازم نيست تعقيب به عربى باشد ولى بهتر است چيزهايى را كه در كتابهاى دعا دستور داده اند بخواند واز تعقيبهايى كه خيلى سفارش شده است، تسبيح حضرت زهرا عليها السلام است كه بايد به اين ترتيب گفته شود: 34 مرتبه الله اكبر، بعد 33 مرتبه الحمد لله، بعد از آن 33 مرتبه سبحان الله ومى شود سبحان الله را پيش از الحمد لله گفت ولى بهتر است بعد از الحمد لله گفته شود

مسأله 1130 _ مستحب است بعد از نماز، سجده شكر

نمايد وهمينقدر كه پيشانى را بقصد شكر بر زمين بگذارد كافى است ولى بهتر است صد مرتبه، يا سه مرتبه، يا يك مرتبه، شكر الله يا شكرا يا عفوا بگويد، ونيز مستحب است هر وقت نعمتى به انسان مى رسد يا بلايى از او دور مى شود سجده شكر بجا آورد

صلوات بر پيغمبر

مسأله 1131 _ هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول صلى الله عليه وآله مانند محمد واحمد، يا لقب وكنيه آن جناب را مثل مصطفى وابوالقاسم، بگويد يا بشنود اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد

مسأله 1132 _ موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول صلى الله عليه وآله، مستحب است صلوات را هم بنويسد ونيز بهتر است هر وقت آن حضرت را ياد مى كند صلوات بفرستد

مبطلات نماز

مسأله 1133 _ دوازده چيز نماز را باطل مى كند وآنها را مبطلات مى گويند: اول آنكه در بين نماز يكى از شرطهاى آن از بين برود، مثلا در بين نماز بفهمد جاى سجده اش غصبى است

دوم آنكه در بين نماز عمدا يا سهوا يا از روى ناچارى، چيزى كه وضوء يا غسل را باطل مى كند، پيش آيد، مثلا بول از او بيرون آيد، ولى چنانچه بعد از دخول در سجده ركعت اخيره اجزاء باقيه را فراموش كند ومحدث شود نماز صحيح است، وهمچنين كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول وغائط خوددارى كند، اگر در بين نماز بول يا غائط از او خارج شود چنانچه به دستورى كه در احكام وضوء گفته شد( )نمى شود، ونيز اگر در بين نماز از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتى كه به دستور استحاضه رفتار كرده باشد، نمازش صحيح است

مسأله 1134 _ كسى كه بى اختيار خوابش برده، اگر نداند كه در بين نماز خوابش برده يا بعد از آن، بايد نمازش را دوباره بخواند

مسأله 1135 _ اگر بداند به اختيار خودش خوابيده وشك كند كه بعد از نماز بوده يا در بين نماز يادش

رفته كه مشغول نماز است وخوابيده، نمازش صحيح است

مسأله 1136 _ اگر در حال سجده از خواب بيدار شود وشك كند كه در سجده نماز است ، يا در سجده شكر وبداند بى اختيار خوابش برده، بايد آن نماز را دوباره بخواند

سوم از مبطلات نماز آن است كه مثل بعض كسانى كه شيعه نيستند دستها را رويهم بگذارد

مسأله 1137 _ هرگاه براى ادب دستها را روى هم بگذارد، اگر مثل آنها باشد بايد دوباره نماز را بخواند بلكه اگر مثل آنها هم نباشد، بايد نماز را دوباره بخواند ولى اگر از روى فراموشى يا ناچارى يا براى كار ديگرى مثل خاراندن دست ومانند آن دستها را رويهم بگذارد اشكال ندارد

چهارم از مبطلات نماز آن است كه بعد از خواندن حمد، آمين بگويد ولى اگر اشتباها يا از روى تقيه بگويد، نمازش باطل نمى شود

پنجم از مبطلات نماز آن است كه عمدا يا از روى فراموشى پشت به قبله كند، يا بطرف راست يا چپ قبله برگردد، بلكه اگر عمدا يا سهوا بقدرى برگردد كه نگويند رو به قبله است، اگر چه بطرف راست يا چپ نرسد، نمازش باطل است

مسأله 1138 _ اگر عمدا يا سهوا سر را به قدرى بگرداند كه بتواند پشت سر را ببيند، وبدن از قبله منحرف بشود نمازش باطل است ولى اگر سر را كمى بگرداند كه نگويند روى خود را از قبله گردانده عمدا باشد، يا اشتباها نمازش باطل نمى شود.

ششم از مبطلات نماز آن است كه عمدا كلمه اى بگويد كه دو حرف يا بيشتر باشد، اگر چه معنى هم نداشته باشد، واگر سهوا بگويد نماز باطل نمى شود

مسأله

1139 _ اگر كلمه اى بگويد كه يك حرف دارد، چنانچه آن كلمه معنى داشته باشد مثل (ق) كه در زبان عرب به معناى اين است كه نگهدارى كن، چنانچه معناى آن را بداند وقصد آن را نمايد، نمازش باطل مى شودبلكه اگر قصد معناى آن را نكند ولى ملتفت معناى آن باشد، احتياط واجب آن است كه نماز را دوباره بخواند

مسأله 1140 _ سرفه كردن وآروغ زدن وآه كشيدن در نماز اشكال ندارد، ولى گفتن آخ وآه ومانند اينها كه دو حرف است، اگر عمدى باشد نماز را باطل مى كند

مسأله 1141 _ اگر كلمه اى را به قصد ذكر بگويد مثلا به قصد ذكر بگويد: الله اكبر ودر موقع گفتن آن، صدا را بلند كند كه چيزى را به ديگرى بفهماند اشكال ندارد هر چند داعى بر گفتن ذكر فهماندن باشد ولى چنانچه به قصد اينكه چيزى به كسى بفهماند بگويد، اگر چه قصد ذكر هم داشته باشد، نماز باطل مى شود

مسأله 1142 _ خواندن قرآن در نماز، غير از چهار سوره اى كه سجده واجب دارد ودر احكام جنابت گفته شد( )است كه به غير عربى دعا نكند

مسأله 1143 _ اگر چيزى از حمد وسوره وذكرهاى نماز را عمدا يا احتياطا چند مرتبه بگويد اشكال ندارد، ولى اگر از روى وسواس چند مرتبه بگويد، بنا بر احتياط نماز را اعاده نمايد

مسأله 1144 _ در حال نماز، انسان نبايد به ديگرى سلام كند واگر ديگرى به او سلام كند، بايد يكى از چهار صيغه را (سلام عليكم _ سلام عليك _ السلام عليكم _ السلام عليك ) در جواب بگويد ولو سلام كننده

به غير اين صيغه ها سلام كرده باشد

مسأله 1145 _ انسان بايد جواب سلام را چه در نماز، چه در غير نماز فورا بگويد، واگر عمدا يا از روى فراموشى جواب سلام را به قدرى طول دهد، كه اگر جواب بگويد، جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد، نبايد جواب بدهد واگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نيست

مسأله 1146 _ بايد جواب سلام را طورى بگويد كه سلام كننده بشنود، ولى اگر سلام كنند كر باشد، چنانچه انسان بطور معمول جواب او را بدهد كافى است

مسأله 1147 _ احتياط مستحب آن است كه نمازگزار جواب سلام را به قصد دعا بگويد، يعنى از خداوند عالم براى كسى كه سلام كرده سلامتى بخواهد

مسأله 1148 _ اگر زن يا مرد نامحرم يا بچه مميز يعنى بچه اى كه خوب وبد را مى فهمد به نمازگزار سلام كند، نمازگزار بايد جواب او را بدهد

مسأله 1149 _ اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد معصيت كرده ولى نمازش صحيح است

مسأله 1150 _ اگر كسى به نمازگزار غلط سلام كند، به طورى كه سلام حساب نشود، جواب او واجب نيست

مسأله 1151 _ اگر كسى به عده اى سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است، ولى اگر يكى از آنان جواب دهد كافى است

مسأله 1152 _ اگر كسى به عده اى سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است، ولى اگر يكى از آنان جواب دهد كافى است

مسأله 1153 _ اگر كسى به عده اى سلام كند وكسى كه سلام كننده قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد، باز هم جواب سلام

او بر آن عده واجب است

مسأله 1154 _ اگر به عده اى سلام كند وكسى كه بين آنها مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده، قصد سلام كردن به او را هم داشته يا نه، نبايد جواب بدهد وهمچنين است اگر بداند قصد او را هم داشته ولى ديگرى جواب سلام را بدهد اما اگر بداند كه قصد او را هم داشته وديگرى جواب ندهد، بايد جواب او را بگويد

مسأله 1155 _ سلام كردن مستحب است وخيلى سفارش شده است كه سواره به پياده وايستاده به نشسته وكوچكتر به بزرگتر سلام كند

مسأله 1156 _ اگر دو نفر با هم به يكديگر سلام كنند، بر هر يك واجب است جواب سلام ديگرى را بدهد

مسأله 1157 _ در غير نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگويد مثلا اگر كسى گفت سلام عليكم در جواب بگويد سلام عليكم ورحمة الله.

هفتم از مبطلات نماز خنده با صدا وعمدى است وچنانچه سهوا با صدا بخندد، نمازش اشكال ندارد، ولبخند هم نماز را باطل نمى كند

مسأله 1158 _ اگر براى جلوگيرى از صداى خنده حالش تغيير كند، مثلا رنگش سرخ شود، لازم نيست نمازش را دوباره بخواند

هشتم از مبطلات نماز آن است كه براى كار دنيا عمدا با صدا گريه كند، ولى اگر از ترس خدا يا براى آخرت گريه كند، آهسته باشد يا بلند اشكال ندارد بلكه از بهترين اعمال است

نهم از مبطلات نماز كارى است كه صورت نماز را بهم بزند مثل دست زدن وبه هوا پريدن ومانند اينها، كم باشد يا زياد، عمدا باشد يا از روى فراموشى، ولى كارى كه صورت نماز را

بهم نزند مثل اشاره كردن به دست اشكال ندارد

مسأله 1159 _ اگر در بين نماز بقدرى ساكت بماند كه نگويند نماز مى خواند، نمازش باطل مى شود

مسأله 1160 _ اگر در بين نماز كارى انجام دهد، يا مدتى ساكت شود وشك كند كه نماز بهم خورده يا نه، نمازش صحيح است

دهم از مبطلات نماز، خوردن وآشاميدن است كه اگر در نماز طورى بخورد يا بياشامد كه نگويند نماز مى خواند، عمدا باشد يا از روى فراموشى نماز باطل مى شود ولى كسى كه مى خواهد روزه بگيرد اگر پيش از اذان صبح، نماز مستحبى بخواند وتشنه باشد، چنانچه بترسد كه اگر تمام كند صبح شود، در صورتى كه آب روبروى او در دو سه قدمى باشد مى تواند در بين نماز آب بياشامد ولو نگويند نماز مى خواند اما بايد كارى كه نماز را باطل مى كند مثل روگرداندن از قبله انجام ندهد

مسأله 1161 _ اگر به واسطه خوردن يا آشاميدن عمدى، موالات نماز بهم بخورد يعنى طورى شود كه نگويند نماز را پشت سر هم مى خواند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را دوباره بخواند

مسأله 1162 _ اگر در بين نماز، غذايى را كه در دهان يا لاى دندانها مانده فرو ببرد نمازش باطل نمى شود ونيز اگر قند يا شكر ومانند اينها در دهان مانده باشد ودر حال نماز كم كم آب شود وفرو رود اشكال ندارد

يازدهم از مبطلات نماز، شك در ركعتهاى نماز دو ركعتى يا سه ركعتى، يا در دو ركعت اول نمازهاى چهار ركعتى است

دوازدهم از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمدا يا سهوا كم كند ونيز

اگر چيزى را كه ركن نيست، عمدا كم يا زياد نمايد مبطل است

مسأله 1163 _ اگر بعد از نماز شك كند كه در بين نماز كارى كه نماز را باطل مى كند انجام داده يا نه، نمازش صحيح است

چيزهايى كه در نماز مكروه است

مسأله 1164 _ مكروه است در نماز صورت را كمى به طرف راست يا چپ بگرداند وچشمها را، هم بگذارد، يا به طرف راست وچپ بگرداند وبا ريش ودست خود بازى كند وانگشتها را داخل هم نمايد وآب دهان بيندازد وبه خط قرآن يا كتاب يا خط انگشترى نگاه كند ونيز مكروه است، موقع خواندن حمد وسوره وگفتن ذكر، براى شنيدن حرف كسى ساكت شود، بكله هر كارى كه خضوع وخشوع را از بين ببرد مكروه مى باشد

مسأله 1165 _ موقعى كه انسان خوابش مى آيد ونيز موقع خوددارى كردن از بول وغائط، مكروه است نماز بخواند، وهمچنين پوشيدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد در نماز مكروه مى باشد وغير از اينها مكروهات ديگرى هم در كتابهاى مفصل بيان شده است

مواردى كه مى توان نماز واجب را شكست

مسأله 1166 _ شكستن نماز واجب از روى اختيار بنا بر احتياط واجب حرام است، ولى براى حفظ مال وجلوگيرى از ضرر مالى يا بدنى مانعى ندارد

مسأله 1167 _ اگر حفظ جان خود انسان يا كسى كه حفظ جان او واجب است يا حفظ مالى كه نگهدارى آن واجب مى باشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد، بايد نماز را بشكند ولى شكستن نماز براى مالى كه اهميت ندارد مكروه است

مسأله 1168 _ اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد وطلبكار طلب خود را از او مطالبه كند،

چنانچه بتواند در بين نماز طلب او را بدهد، بايد در همان حال بپردازد واگر بدون شكستن نماز، دادن طلب او ممكن نيست، بايد نماز را بشكند وطلب او را بدهد بعد نماز را بخواند

مسأله 1169 _ اگر در بين نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد، بايد نماز را تمام كندواگر وقت وسعت دارد وتطهير مسجد نماز را بهم نمى زند، بايد در بين نماز تطهير كند، بعد بقيه نماز را بخواند، واگر نماز را بهم مى زند، بايد نماز را بشكند، ومسجد را تطهير نمايد، بعد نماز را بخواند

مسأله 1170 _ كسى كه بايد نماز را بشكند اگر نماز را تمام كند معصيت كرده ولى نماز او صحيح است

مسأله 1171 _ اگر پيش از آنكه به اندازه ركوع خم شود، يادش بيايد كه اذان يا اقامه را فراموش كرده، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است براى گفتن آنها نماز را بشكند

شكيات

شكيات نماز 23 قسم است: هشت قسم آن شكهايى است كه نماز را باطل مى كند، وبه شش قسم آن نبايد اعتنا كرد، ونه قسم ديگر آن صحيح است

شكهاى باطل

شكهاى باطل

مسأله 1172 _ شكهايى كه نماز را باطل مى كند از اين قرار است

اول شك در شماره ركعتهاى نماز دو ركعتى مثل نماز صبح ونماز مسافر ولى شك در شماره ركعتهاى مستحب نماز دو ركعتى ونماز احتياط نماز را باطل نمى كند

دوم شك در شماره ركعتهاى نماز سه ركعتى

سوم آنكه در نماز چهار ركعتى شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر

چهارم آنكه در نماز چهار ركعتى پيش از سر بلند كردن از سجده دوم، شك كند كه دو ركعت

خوانده يا بيشتر

پنجم شك بين دو وپنج يا دو وبيشتر از پنج

ششم شك بين سه وشش ويا سه وبيشتر از شش

هفتم شك بين چهار وشش يا چهار وبيشتر از شش

هشتم شك در ركعتهاى نماز كه نداند چند ركعت خوانده است

مسأله 1173 _ اگر يكى از شكهاى باطل براى انسان پيش آيد، نمى تواند نماز را بهم بزند، بلكه بايد بقدرى فكر كند كه صورت نماز بهم بخورد، يا از پيدا شدن يقين يا گمان نااميد شود

شكهايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد

مسأله 1174 _ شكهايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد از اين قرار است: اول _ شك در چيزى كه محل بجا آوردن آن گذاشته است: مثل آنكه در ركوع شك كند كه حمد را خوانده يا نه

دوم _ شك بعد از سلام نماز.

سوم _ شك بعد از گذشتن وقت نماز.

چهارم _ شك كثير الشك يعنى كسى كه زياد شك مى كند.

پنجم _ شك امام در شماره ركعتهاى نماز، در صورتى كه مأموم شماره آنها را بداند وهمچنين شك مأموم در صورتى كه امام شماره ركعتهاى نماز را بداند.

ششم _ شك در نماز مستحبى ونماز احتياط

1 _ شك در چيزى كه محل آن گذشته است

مسأله 1175 _ اگر در بين نماز شك كند كه يكى از كارهاى واجب آن را انجام داده يا نه، مثلا شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه مشغول كارى كه بايد بعد از آن انجام دهد نشده، بايد آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد واگر مشغول كارى كه بايد بعد از آن انجام دهد شده، به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1176 _ اگر در بين خواندن آيه اى شك كند كه آيه

پيش را خوانده يا نه، يا وقتى آخر آيه را مى خواند شك كند كه اول آن را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1177 _ اگر بعد از ركوع يا سجود شك كند كه كارهاى واجب آن، مانند ذكر وآرام بودن بدن را انجام داده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1178 _ اگر در حالى كه به سجده مى رود شك كند كه ركوع كرده يا نه يا شك كند كه يا بعد از ركوع ايستاده يا نه بايد به شك خود اعتنا كند وركوع وقيام بعد از آن را بياورد

مسأله 1179 _ اگر در حال برخاستن شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه، بايد برگردد وبجا آورد

مسأله 1180 _ كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مى خواند، اگر موقعى كه حمد يا تسبيحات مى خواند، شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند، واگر پيش از آنكه مشغول حمد يا تسبيحات شود، شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه ، بايد بجا آورد

مسأله 1181 _ اگر شك كند كه يكى از ركنهاى نماز را بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول كارى كه بعد از آن است نشده بايد آن را بجا آورد مثلا اگر پيش از خواندن تشهد شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، بايد بجا آورد وچنانچه بعد يادش بيايد كه آن ركن را بجا آورده بوده، چون ركن زياد شده نمازش باطل است

مسأله 1182 _ اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا

آورده يا نه، چنانچه مشغول كارى كه بعد از آن است نشده، بايد آن را بجا آورد، مثلا اگر پيش از خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده يا نه بايد حمد را بخواند واگر بعد از انجام آن يادش بيايد كه آن را بجا آورده بوده چون ركن زياد نشده نماز صحيح است

مسأله 1183 _ اگر شك كند كه ركنى را بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول كارى كه بعد از آن است شده، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلا موقعى كه مشغول خواندن تشهد است اگر شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند واگر يادش بيايد كه آن ركن را بجا نياورده، در صورتى كه مشغول ركن بعد نشده، بايد آن را بجا آورد واگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلا اگر پيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد كه دو سجده را بجا نياورده، بايد بجا آورد واگر ركوع يا بعد از آن يادش بيايد نمازش باطل است

مسأله 1184 _ اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول كارى كه بعد از آن است شده، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلا موقعى كه مشغول خواندن سوره است، اگر شك كند كه حمد را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند واگر بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، در صورتى كه مشغول ركن بعد نشده، بايد بجا آورد واگر مشغول ركن بعد شده، نمازش صحيح است، بنابر اين اگر مثلا در قنوت يادش بيايد كه حمد را نخوانده بايد

بخواند واگر در ركوع يادش بيايد نماز او صحيح است

مسأله 1185 _ اگر شك كند كه سلام نماز را گفته يا نه، چنانچه مشغول تعقيب نماز يا مشغول نماز ديگر شده، يا به واسطه انجام كارى كه نماز را بهم مى زند، عمدا وسهوا از حال نمازگزار بيرون رفته، بايد به شك خود اعتنا نكند واگر پيش از اينها شك كند بايد سلام را بگويد واگر شك كند سلام را درست گفته يا نه در تمام فروض به شك خود اعتنا نكند

2 _ شك بعد از سلام

مسأله 1186 _ اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحيح بوده يا نه، مثلا شك كند ركوع كرده يا نه، يا بعد از سلام نماز چهار ركعتى شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت، به شك خود اعتنا نكند ولى اگر هر دو طرف شك او باطل باشد مثلا بعد از سلام نماز چهار ركعتى شك كند كه سه ركعت خوانده يا پنج ركعت، نمازش باطل است

3 _ شك بعد از وقت

مسأله 1187 _ اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شك كند كه نماز خوانده يا نه، يا گمان كند كه نخوانده، خواندن آن لازم نيست، ولى اگر پيش از گذشتن وقت، شك كند كه نماز خوانده يا نه، يا گمان كند كه نخوانده، بايد آن نماز را بخواند، بلكه اگر گمان كند كه خوانده، بايد آن را بجا آورد

مسأله 1188 _ اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده يا نه، به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1189 _ اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر وعصر بداند چهار ركعت نماز خوانده ولى نداند به نيت ظهر خوانده يا به نيت عصر، بايد چهار ركعت نماز قضاء به نيت نمازى كه بر او واجب است بخواند

مسأله 1190 _ اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب وعشا، بداند يك نماز خوانده ولى نداند سه ركعتى خوانده يا چهار ركعتى بايد قضاى نماز مغرب وعشاء را بخواند

4 _ كثير الشك (كسى كه زياد شك مى كند)

مسأله 1191 _ اگر كسى حالش طورى باشد كه نگذرد سه نماز مگر آنكه ولو در يكى از آنها شك مى كند، كثير الشك است وچنانچه زياد شك كردن او از غضب يا ترس يا پريشانى حواس نباشد به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1192 _ كثير الشك اگر در بجا آوردن چيزى شك كند، چنانچه بجا آوردن آن، نماز را باطل نمى كند، بايد بنا بگذارد كه آن را بجا آورده مثلا اگر شك كند كه ركوع كرده يا نه بايد بنا بگذارد كه ركوع كرده است، واگر بجا آوردن آن، نماز را باطل مى كند، بايد بنا بگذارد كه آن را انجام نداده، مثلا اگر شك

كند كه يك ركوع كرده يا بيشتر، چون زياد شدن ركوع نماز را باطل مى كند، بايد بنا بگذارد كه بيشتر از يك ركوع نكرده است

مسأله 1193 _ كسى كه در يك چيز نماز زياد شك مى كند، چنانچه در چيزهاى ديگر نماز شك كند، بايد به دستور آن عمل نمايد، مثلا كسى كه زياد شك مى كند سجده كرده يا نه، اگر در بجا آوردن ركوع شك كند، بايد به دستور آن رفتار نمايد، يعنى اگر به سجده نرفته ركوع را بجا آورد واگر به سجده رفته اعتنا نكند

مسأله 1194 _ كسى كه در نماز مخصوصى مثلا در نماز ظهر زياد شك كند اگر در نماز ديگر مثلا در نماز عصر شك كند، بايد به دستور شك رفتار نمايد

مسأله 1195 _ كسى كه وقتى در جاى مخصوصى نماز مى خواند، زياد شك مى كند، اگر در غير آنجا نماز بخواند وشكى براى او پيش آيد، بايد به دستور شك عمل نمايد

مسأله 1196 _ اگر انسان شك كند كه كثير الشك شده يا نه، بايد به دستور شك عمل نمايد، وكثير الشك تا وقتى يقين نكند كه بحال معمولى مردم برگشته بايد به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1197 _ كسى كه زياد شك مى كند اگر شك كند ركنى را بجا آورده يا نه واعتنا نكند بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده، بايد آن را بجا آورد واگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلا اگر شك كند ركوع كرده يا نه واعتنا نكند، چنانچه پيش از سجده يادش بيايد كه ركوع نكرده، بايد ركوع كند واگر

در سجده يادش بيايد، نمازش باطل است

مسأله 1198 _ كسى كه زياد شك مى كند، اگر شك كند چيزى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه واعتنا نكند وبعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، چنانچه از محل بجا آوردن آن نگذشته، بايد آن را بجا آورد واگر از محل آن گذشته نمازش صحيح است، مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه واعتنا نكند، چنانچه در قنوت يادش بيايد كه حمد نخوانده، بايد بخواند واگر در ركوع يادش بيايد، نماز او صحيح است

5 _ شك امام ومأموم

مسأله 1199 _ اگر امام جماعت در شماره ركعتهاى نماز شك كند، مثلا شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، چنانچه مأموم يقين يا گمان داشته باشد كه چهار ركعت خوانده وبه امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است، امام بايد نماز را تمام كند وخواندن نماز احتياط لازم نيست، ونيز اگر امام يقين يا گمان داشته باشد كه چند ركعت خوانده است ومأموم در شماره ركعتهاى نماز شك كند، بايد به شك خود اعتنا ننمايد

6 _ شك در نمازهاى مستحبى

مسأله 1200 _ اگر در شماره ركعتهاى نماز مستحبى شك كند، چنانچه طرف بيشتر شك نماز را باطل مى كند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد مثلا اگر در نافله صبح شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بايد بنا را بگذارد كه دو ركعت خوانده است واگر طرف بيشتر شك نماز را باطل نمى كند مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده يا يك ركعت بهر طرف شك عمل كند، نمازش صحيح است

مسأله 1201 _ كم شدن ركن، نافله را باطل مى كند ولى زياد شدن ركن، آن را باطل نمى كند، پس اگر يكى از كارهاى نافله را فراموش كند وموقعى يادش بيايد كه مشغول ركن بعد از آن شده، بايد آن كار را انجام دهد، ودوباره آن ركن را بجا آورد مثلا اگر در بين ركوع يادش بيايد كه حمد را نخوانده، بايد برگردد وحمد را بخواند ودوباره به ركوع رود

مسأله 1202 _ اگر در يكى از كارهاى نافله شك كند، خواه ركن باشد يا غير ركن، چنانچه محل آن نگذشته، بايد بجا آورد واگر محل آن گذشته، به شك خود اعتنا

نكند

مسأله 1203 _ اگر در نماز مستحبى دو ركعتى گمانش به سه ركعت يا بيشتر برود، بايد اعتنا كند ونمازش باطل است واگر گمانش به دو ركعت يا كمتر برود بايد به همان گمان عمل كند، مثلا اگر گمانش به يك ركعت مى رود احتياطا بايد يك ركعت ديگر بخواند

مسأله 1204 _ اگر در نماز نافله كارى كند كه براى آن سجده سهو واجب مى شود، لازم نيست سجده سهو بجا آورد واگر يك سجده يا تشهد را فراموش نمايد، لازم نيست بعد از نماز قضاى سجده وتشهد را بجا آورد

مسأله 1205 _ اگر شك كند كه نماز مستحبى را خوانده يا نه، چنانچه آن نماز مثل نماز جعفر طيار وقت معين نداشته باشد، بنا بگذارد كه نخوانده است وهمچنين است اگر مثل نافله يوميه كه وقت معين داشته باشد وپيش از گذشتن وقت شك كند كه آن را بجا آورده يا نه، ولى اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه خوانده است يا نه، به شك خود اعتنا نكند

شكهاى صحيح

مسأله 1206 _ در نه صورت اگر در شماره ركعتهاى نماز چهار ركعتى شك كند، بايد فورا فكر نمايد پس اگر يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا كرد، همان طرف را بگيرد ونماز را تمام كند وگرنه به دستورهايى كه گفته مى شود عمل نمايد، وآن نه صورت از اين قرار است:

اول _ آنكه بعد از سر برداشتن از سجده دوم شك كند دو ركعت خوانده يا سه ركعت بايد بنا بگذارد سه ركعت خوانده ويك ركعت ديگر بخواند ونماز را تمام كند وبعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده به

دستورى كه بعدا گفته مى شود بجا آورد

دوم _ شك بين دو وچهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا بگذارد چهار ركعت خوانده ونماز را تمام كند وبعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند

سوم _ شك بين دو وسه وچهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا بر چهار بگذارد وبعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده وبعد دو ركعت نشسته بجا آورد

چهارم _ شك بين چهار وپنج بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا بر چهار بگذارد ونماز را تمام كند وبعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد ولى اگر بعد از سجده اول، يا پيش از سربرداشتن از سجده دوم، يكى از اين چهار شك، براى او پيش آيد نماز باطل است

پنجم _ شك بين سه وچهار، كه در هر جاى نماز باشد، بايد بنا بر چهار بگذارد ونماز را تمام كند وبعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بجا آورد

ششم _ شك بين چهار وپنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند وتشهد بخواند ونماز را سلام دهد ويك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بجا آورد

هفتم _ شك بين سه وپنج در حال ايستاده، كه بايد بنشيند وتشهد بخواند ونماز را سلام دهد ودو ركعت نماز احتياط ايستاده بجا آورد

هشتم _ شك بين سه وچهار وپنج در حال ايستاده، كه بايد بنشيند و تشهد بخواند وبعد از سلام نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده وبعد دو ركعت نشسته بجا آورد

نهم _ شك بين پنج وشش در حال ايستاده كه بايد بنشيند

وتشهد بخواند ونماز را سلام دهد ودو سجده سهو بجا آورد

مسأله 1207 _ اگر يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد، نبايد نماز را بشكند وچنانچه نماز را بشكند معصيت كرده است پس اگر پيش از انجام كارى كه نماز را باطل مى كند مثل روگرداندن از قبله، نماز را از سر گيرد نماز دومش هم باطل است واگر بعد از انجام كارى كه نماز را باطل مى كند، مشغول نماز شود نماز دومش صحيح است

مسأله 1208 _ اگر يكى از شكهايى كه نماز احتياط براى آنها واجب است در نماز پيش آيد، چنانچه انسان نماز را تمام كند وبدون خواندن نماز احتياط، نماز را از سر بگيرد نماز دومش باطل است وبايد نماز احتياط را بخواند

مسأله 1209 _ وقتى يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد، چنانكه گفته شد بايد فورا فكر كند ولى اگر چيزهايى كه به واسطه آنها ممكن است يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا شود، از بين نمى رود، چنانچه كمى بعد فكر كند اشكال ندارد، مثلا اگر در سجده شك كند مى تواند تا بعد از سجده فكر كردن را تأخير بيندازد

مسأله 1210 _ اگر اول گمانش به يك طرف بيشتر باشد، بعد دو طرف در نظر او مساوى شود، بايد بدستور شك عمل نمايد واگر اول دو طرف در نظر او مساوى باشد وبه طرفى كه وظيفه اوست بنا بگذارد، بعد گمانش به طرف ديگر برود، بايد همان طرف را بگيرد ونماز را تمام كند

مسأله 1211 _ كسى كه نمى داند گمانش به يك طرف بيشتر است يا هر دو طرف در نظر او

مساويست چنانچه شك از شكهاى باطله باشد يا اگر از شكوك صحيح است در تمام كردن نماز با گمان مساوى باشد مثل آنكه نداند شك بين سه وچهار است يا گمان به چهار ، بايد به دستور شك عمل كند وچنانچه شك از شكوك صحيح باشد ودر تمام كردن با گمان مساوى نباشد مثل شك بين سه وچهار وگمان به سه، نماز باطل است

مسأله 1212 _ اگر بعد از نماز بداند كه در بين نماز حال ترديدى داشته كه مثلا دو ركعت خوانده يا سه ركعت وبنا را بر سه گذاشته ولى نداند كه گمانش به خواندن سه ركعت بوده، يا هر دو طرف در نظر او مساوى بوده، نماز احتياط واجب نيست

مسأله 1213 _ اگر موقعى كه تشهد مى خواند، شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، ودر همان موقع يكى از شكهايى كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتفاق بيفتد صحيح مى باشد، براى او پيش آيد مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت نماز باطل است، بلى در خصوص شك دو وچهار چنانچه به دستور آن شك عمل كند نمازش صحيح است

مسأله 1214 _ اگر پيش از آنكه مشغول تشهد شود، يا پيش از ايستادن، شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، ودر همان موقع يكى از شكهايى كه بعد از تمام شدن دو سجده صحيح است، برايش پيش آيد نماز باطل است

مسأله 1215 _ اگر موقعى كه ايستاده بين سه وچهار يا بين سه وچهار وپنج شك كند ويادش بيايد كه دو سجده از ركعت پيش بجا نياورده، نمازش باطل

است

مسأله 1216 _ اگر شك او از بين برود وشك ديگرى برايش پيش آيد، مثلا اول شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بعد شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، بايد به دستور شك دوم عمل نمايد

مسأله 1217 _ اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلا بين دو وچهار شك كرده، يا بين سه وچهار، احتياط واجب آن است كه به دستور هر دو عمل كند

مسأله 1218 _ اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكى براى او پيش آمده ولى نداند از شكهاى صحيح بوده يا از شكهاى باطل واگر از شكهاى صحيح بوده كدام قسم آن بوده است، نماز را بهم بزند ودوباره بخواند

مسأله 1219 _ كسى كه نشسته نماز مى خواند، اگر شكى كند كه بايد براى آن يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بخواند، بايد دو ركعت نشسته بجا آورد واگر شكى كند كه بايد براى آن دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند، بايد دو ركعت نشسته بجا آورد

مسأله 1220 _ كسى كه ايستاده نماز مى خواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط از ايستادن عاجز شود، بايد مثل كسى كه نماز را نشسته مى خواند وحكم آن در مسأله پيش گفته شد، نماز احتياط را بجا آورد

مسأله 1221 _ كسى كه نشسته نماز مى خواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط بتواند بايستد، بايد به وظيفه كسى كه نماز را ايستاده مى خواند عمل كند

نماز احتياط

مسأله 1222 _ كسى كه نماز احتياط بر او واجب است، بعد از سلام نماز بايد نيت نماز احتياط كند وتكبير بگويد وحمد را بخواند

وبه ركوع رود ودو سجده نمايد پس اگر يك ركعت نماز احتياط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهد بخواند وسلام دهد واگر دو ركعت نماز احتياط بر او واجب است بعد از دو سجده، يك ركعت ديگر مثل ركعت اول بجا آورد وبعد از تشهد سلام دهد، وفورا بجا آوردن آن لازم نيست

مسأله 1223 _ نماز احتياط سوره وقنوت ندارد ولازم نيست آن را آهسته بخواند ومستحب است كه بسم الله آن را بلند بگويد

مسأله 1224 _ اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد نمازى كه خوانده درست بوده لازم نيست نماز احتياط را بخواند، واگر در بين نماز احتياط بفهمد، لازم نيست آن را تمام كند

مسأله 1225 _ اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد كه ركعتهاى نمازش كم بوده، چنانچه كارى كه نماز را باطل مى كند انجام نداده، بايد آنچه از نماز نخوانده بخواند واگر كارى كه نماز را باطل مى كند، انجام داده، مثلا پشت به قبله كرده، بايد نماز را دوباره بجا آورد

مسأله 1226 _ اگر بعد از نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش به مقدار نماز احتياط بوده، مثلا در شك بين سه وچهار، يك ركعت نماز احتياط بخواند، بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، نمازش صحيح است

مسأله 1227 _ اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نماز كمتر از نماز احتياط بوده، مثلا در شك بين دو وچهار، دو ركعت نماز احتياط بخواند، بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، بايد نماز را دوباره بخواند

مسأله 1228 _ اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نماز بيشتر از نماز احتياط بوده، مثلا در شك

بين سه وچهار يك ركعت نماز احتياط بخواند، بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده، بايد نماز را دوباره بخواند

مسأله 1229 _ اگر بين دو وسه وچهار شك كند وبعد از خواندن دو ركعت نماز احتياط ايستاده، يادش بيايد كه نماز را دو ركعت خوانده، لازم نيست دو ركعت نماز احتياط نشسته را بخواند، وبايد نماز را دوباره بخواند

مسأله 1230 _ اگر بين سه وچهار شك كند وموقعى كه دو ركعت نماز احتياط نشسته يا يك ركعت ايستاده را مى خواند، يادش بيايد كه نماز را سه ركعت خوانده بايد رفع يد از نماز احتياط كند وچنانچه داخل در ركوع نشده و چيزى كه عمدا وسهوا نماز را باطل مى كند نياورده كسرى نماز را تمام نمايد ونماز صحيح است واگر داخل در ركوع شده يا چيزى كه عمدا وسهوا مبطل نماز است آورده نماز باطل است وبايد نماز را دوباره بخواند

مسأله 1231 _ اگر بين دو وسه وچهار شك كند وموقعى كه دو ركعت نماز احتياط ايستاده را مى خواند، پيش از ركوع ركعت دوم يادش بيايد كه نماز را سه ركعت خوانده، بايد نماز را دوباره بخواند وغير از آن چيزى لازم نيست

مسأله 1232 _ اگر در بين نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش بيشتر يا كمتر از نماز احتياط بوده، چنانچه داخل در ركوع نشده نماز اصلى را تمام نمايد وصحيح است والا باطل است وبايد دوباره بجا آورد

مسأله 1233 _ اگر شك كند نماز احتياطى را كه بر او واجب بوده بجا آورده يا نه، چنانچه وقت نماز گذشته يا داخل در عمل مترتب شرعى شده باشد مثل اينكه شروع به نماز

عصر كرده ونماز احتياط متعلق به ظهر بوده به شك خود اعتنا نكند واگر وقت دارد، نماز احتياط را بجا آورد ولازم نيست نماز را هم دوباره بخواند

مسأله 1234 _ اگر در نماز احتياط، ركنى را زياد كند، يا مثلا بجاى يك ركعت دو ركعت بخواند، نماز احتياط باطل مى شود، وبايد دوباره نماز احتياط را بخواند

مسأله 1235 _ موقعى كه مشغول نماز احتياط است اگر در يكى از كارهاى آن شك كند، چنانچه محل آن نگذشته، بايد بجا آورد واگر محلش گذشته، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه به ركوع نرفته بايد بخواند، واگر به ركوع رفته بايد به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1236 _ اگر در شماره ركعتهاى نماز احتياط شك كند، چنانچه طرف بيشتر شك، نماز را باطل مى كند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد واگر طرف بيشتر شك نماز را باطل نمى كند ، بايد بنا را بر بيشتر بگذارد، مثلا موقعى كه مشغول خواندن دو ركعت نماز احتياط است، اگر شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، چون طرف بيشتر شك نماز را باطل مى كند، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده واگر شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت، چون طرف بيشتر شك نماز را باطل نمى كند، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است

مسأله 1237 _ اگر در نماز احتياط چيزى كه ركن نيست سهوا كم يا زياد شود، سجده سهو ندارد

مسأله 1238 _ اگر بعد از سلام نماز احتياط شك كند كه يكى از اجزاء يا شرايط آن را بجا

آورده يا نه، به شك خود اعتنا نكند

مسأله 1239 _ اگر در نماز احتياط، تشهد يا يك سجده را فراموش كند بايد بعد از سلام نماز، آن را قضا نمايد

مسأله 1240 _ اگر نماز احتياط وقضاى يك سجده يا قضاى يك تشهد يا دو سجده سهو بر او واجب شود مختار است در مقدم داشتن هر كدام آنها

مسأله 1241 _ حكم گمان در ركعات نماز مثل حكم يقين است، مثلا اگر انسان گمان دارد كه نماز را چهار ركعت خوانده، نبايد نماز احتياط بخواند و حكم گمان در افعال حكم شك است مثلا اگر گمان دارد ركوع كرده چنانچه داخل سجود نشده بايد بجا آورد واگر داخل شده نبايد آن را بجا آورد واگر گمان دارد حمد را نخوانده، چنانچه به ركوع نرفته، بايد بخواند، واگر به ركوع رفته نمازش صحيح است

مسأله 1242 _ حكم شك وسهو وگمان در نمازهاى واجب يوميه ونمازهاى واجب ديگر فرق ندارد، مثلا اگر در نماز آيات شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت، چون شك او در نماز دو ركعتى است نمازش باطل مى شود

سجده سهو

سجده سهو

مسأله 1243 _ براى سه چيز بعد از سلام نماز، انسان بايد دو سجده سهو به دستورى كه بعدا گفته مى شود بجا آورد: اول _ آنكه در بين نماز، سهوا حرف بزند دوم _ آنكه تشهد را فراموش كند سوم _ آنكه در نماز چهار ركعتى بعد از سجده دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت، واگر در جايى كه بايد بايستد مثلا موقع خواندن حمد وسوره اشتباها بنشيند يا در جايى كه بايد بنشيند مثلا موقع خواندن

تشهد اشتباها بايستد يا جايى كه نبايد سلام نماز بدهد سلام دهد _ يا يك سجده فراموش كند، لازم نيست دو سجده سهو بجا آورد ولى بهتر است، بلكه براى هر چيزى كه در نماز اشتباها كم يا زياد كند، بهتر آن است كه دو سجده سهو بنمايد، واحكام اين چند صورت در مسائل آينده گفته مى شود

مسأله 1224 _ اگر انسان اشتباها يا بخيال اينكه نمازش تمام شده حرف بزند، بايد دو سجده سهو بجا آورد

مسأله 1245 _ براى حرفى كه از آه كشيدن وسرفه پيدا مى شود، سجده سهو واجب نيست ، ولى اگر مثلا سهوا آخ يا آه بگويد، بايد سجده سهو نمايد

مسأله 1246 _ اگر چيزى را كه غلط خوانده دوباره بطور صحيح بخواند، براى دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نيست

مسأله 1247 _ اگر در نماز سهوا مدتى حرف بزند وتمام آنها يك مرتبه حساب شود، دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافى است

مسأله 1248 _ اگر سهوا تسبيحات اربعه را نگويد يا بيشتر يا كمتر از سه مرتبه بگويد، بهتر آن است كه بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد، ولى لازم نيست

مسأله 1249 _ اگر در جايى كه نبايد سلام نماز را بگويد سهوا بگويد: السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين يا بگويد: السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، لازم نيست دو سجده سهو بنمايد، وهمچنين اگر اشتباها مقدارى از اين دو سلام را بگويد، يا بگويد السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته، لازم نيست دو سجده سهو بجا آورد

مسأله 1250 _ اگر در جايى كه نبايد سلام دهد اشتباها هر سه سلام را بگويد دو

سجده سهو كافيست

مسأله 1251 _ اگر يك سجده يا تشهد را فراموش كند وپيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد، بايد برگردد وبجا آورد وبعد از نماز بهتر است براى ايستادن بيجا دو سجده سهو بنمايد

مسأله 1252 _ اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد كه تشهد را از ركعت پيش فراموش كرده، بايد بعد از سلام نماز تشهد را قضا نمايد وواجب است بعد از آن دو سجده سهو بجا آورد براى تشهد فراموش شده

مسأله 1253 _ اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمدا بجا نياورد، معصيت كرده وبايد هر چه زودتر آن را انجام دهد وچنانچه سهوا بجا نياورد، هر وقت يادش آمد بايد فورا انجام دهد ولازم نيست نماز را دوباره بخواند

مسأله 1254 _ اگر شك دارد كه سجده سهو بر او واجب شده يا نه، لازم نيست بجا آورد

مسأله 1255 _ كسى كه شك دارد مثلا دو سجده سهو بر او واجب شده يا چهار تا، اگر دو سجده بنمايد كافيست

مسأله 1256 _ اگر بداند يكى از دو سجده سهو را بجا نياورده، بايد دو سجده سهو بجا آورد واگر بداند سهوا سه سجده كرده، احتياط واجب آن است كه دوباره دو سجده سهو بنمايد

دستور سجده سهو

مسأله 1257 _ دستور سجده سهو اين است كه بعد از سلام نماز فورا نيت سجده سهو كند وپيشانى را به چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد و بگويد: بسم الله وبالله وصلى الله على محمد وآله ويا بگويد بسم الله وبالله اللهم صل على محمد وآل محمد ويك دفعه هم وآله عوض وآل محمد بگويد ويا بگويد بسم الله

وبالله السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته وبنابر احتياط كلمه السلام را دو نحو بگويد بدون واو وبا واو، بعد بايد بنشيند ودوباره به سجده رود ويكى از ذكرهايى را كه گفته شد بگويد وبنشيند وبنا بر احتياط بعد از خواندن تشهد متعارف در نماز سلام دهد

قضاى سجده وتشهد فراموش شده

مسأله 1258 _ سجده وتشهدى را كه انسان فراموش كرده وبعد از نماز، قضاى آن را بجا مى آورد، بايد تمام شرائط نماز مانند: پاك بودن بدن ولباس ورو به قبله بودن وشرطهاى ديگر را داشته باشد

مسأله 1259 _ اگر سجده يا تشهد را چند دفعه فراموش كند، مثلا يك سجده از ركعت اول ويك سجده از ركعت دوم فراموش نمايد، بايد بعد از نماز، قضاى هر دو را بجا آورد ولازم است معين كند كه قضاى كدام يك از آنها است

مسأله 1260 _ اگر يك سجده وتشهد را فراموش كند، واجب نيست كه هر كدام را اول فراموش كرده، اول قضاء نمايد

مسأله 1261 _ اگر به خيال اينكه اول سجده را فراموش كرده، اول قضاى آن را بجا آورد وبعد از خواندن تشهد يادش بيايد كه اول تشهد را فراموش كرده، واجب نيست كه دوباره سجده را قضا نمايد، ونيز اگر به خيال اينكه اول تشهد را فراموش كرده، اول قضاى آن را بجا آورد، وبعد از سجده يادش بيايد كه اول سجده را فراموش كرده واجب نيست دوباره تشهد را بخواند

مسأله 1262 _ اگر بين سلام ونماز وقضاى سجده يا تشهد كارى كند كه اگر عمدا يا سهوا در نماز اتفاق بيفتد نماز باطل مى شود، مثلا پشت به قبله نمايد، اشكال ندارد واعاده نماز

لازم نيست

مسأله 1263 _ اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك سجده از ركعت آخر فراموش كرده، چنانچه كارى كه عمدى وسهوى آن نماز را باطل مى كند مثل روگرداندن از قبله انجام نداده بايد سجده را به قصد اداء وبعد از آن تشهد وسلام را بجا آورد، ونيز اگر يادش بيايد كه تشهد ركعت آخر را فراموش كرده، بايد به قصد اداء تشهد را بخواند وبعد از آن، سلام دهد

مسأله 1264 _ اگر بين سلام نماز وقضاى تشهد كارى كند كه براى آن سجده سهو واجب مى شود، مثل آنكه سهوا حرف بزند بايد تشهد را قضاء نمايد ودو سجده سهو بنمايد

مسأله 1265 _ اگر نداند كه سجده را فراموش كرده يا تشهد را، بايد هر دو را قضا نمايد، وهر كدام را اول بجا اول آورد اشكال ندارد

مسأله 1266 _ اگر شك دارد كه سجده يا تشهد را فراموش كرده يا نه، واجب نيست قضاء نمايد

مسأله 1267 _ اگر بداند سجده يا تشهد را فراموش كرده وشك كند كه پيش از ركوع ركعت بعد بجا آورده يا نه، احتياط واجب آن است كه آن را قضاء نمايد

مسأله 1268 _ كسى كه بايد سجده يا تشهد را قضاء نمايد، اگر براى كار ديگرى هم سجده سهو بر او واجب شود، لازم نيست بعد از نماز، سجده يا تشهد را قضاء نمايد، بعد سجده سهو را بجا آورد بلكه مى تواند اول سجده سهو را بجا آورد

مسأله 1269 _ اگر شك دارد كه بعد از نماز قضاى سجده يا تشهد فراموش شده را بجا آورده يا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته، بايد سجده

يا تشهد را قضاء نمايد، واگر وقت نماز گذشته، قضاى آن مستحب است

كم ويا زياد كردن اجزاء وشرائط نماز

مسأله 1270 _ هرگاه چيزى از واجبات نماز را عمدا كم يا زياد كند، اگر چه يك حرف آن باشد، نماز باطل است

مسأله 1271 _ اگر به واسطه ندانستن مسأله از روى تقصير چيزى از واجبات نماز را كم يا زياد كند نماز باطل است، ولى چنانچه به واسطه ندانستن مسأله حمد وسوره نماز صبح ومغرب وعشاء را آهسته بخواند، يا حمد وسوره نماز ظهر وعصر را بلند بخواند، يا در مسافرت نماز ظهر وعصر وعشاء را به واسطه جهل بوجوب قصر بر مسافر چهار ركعتى بخواند، نمازش صحيح است

مسأله 1272 _ اگر در بين نماز بفهمد وضوء يا غسلش باطل بوده، يا بدون وضوء يا غسل مشغول نماز شده، بايد نماز را بهم بزند ودوباره با وضوء يا غسل بخواند واگر بعد از نماز بفهمد، بايد دوباره نماز را با وضوء يا غسل بجا آورد واگر وقت گذشته قضاء نمايد

مسأله 1273 _ اگر بعد از رسيدن به ركوع يادش بيايد كه دو سجده از ركعت پيش فراموش كرده، نمازش باطل است واگر پيش از رسيدن به ركوع يادش بيايد، بايد برگردد ودو سجده را بجا آورد وبرخيزد وحمد وسوره يا تسبيحات را بخواند ونماز را تمام كند

مسأله 1274 _ اگر پيش از گفتن السلام علينا والسلام عليكم يادش بيايد كه دو سجده ركعت آخر را بجا نياورده، بايد دو سجده را بجا آورد ودوباره تشهد بخواند ونماز را سلام دهد

مسأله 1275 _ اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر، از آخر نماز نخوانده، بايد مقدارى را

كه فراموش كرده بجا آورد

مسأله 1276 _ اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر، از آخر نماز را نخوانده، چنانچه كارى انجام داده كه اگر در نماز عمدا يا سهوا اتفاق بيفتد نماز را باطل كند، مثلا پشت به قبله كرده، نمازش باطل است، واگر كارى كه عمدى وسهوى آن، نماز را باطل مى كند انجام نداده، بايد فورا مقدارى را كه فراموش كرده بجا آورد

مسأله 1277 _ هرگاه بعد از سلام نماز عملى انجام دهد كه اگر در نماز عمدا يا سهوا اتفاق بيفتد نماز را باطل مى كند، مثلا پشت به قبله نمايد وبعد يادش بيايد كه دو سجده آخر را بجا نياورده، نمازش باطل است واگر پيش از انجام كارى كه نماز را باطل مى كند، يادش بيايد بايد دو سجده اى را كه فراموش كرده بجا آورد ودوباره تشهد بخواند ونماز را سلام دهد ولازم نيست دو سجده سهو براى سلامى كه اول گفته است بنمايد

مسأله 1278 _ اگر بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده، يا پشت به قبله يا به طرف راست يا به طرف چپ قبله بجا آورده بايد دوباره بخواند واگر وقت گذشته قضاء نمايد

نماز مسافر

مسافر بايد نماز ظهر وعصر وعشا را با هشت شرط، شكسته بجا آورد يعنى دو ركعت بخواند

شرط اول _ آنكه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد وفرسخ شرعى تقريبا پنج كيلومتر ونيم است

مسأله 1279 _ كسى كه رفتن وبرگشتن او هشت فرسخ است، اگر بخواهد قبل از ماندن ده روز برگردد، چنانچه رفتن وبرگشتن او هر كدام كمتر از چهار فرسخ نباشد، بايد نماز را

شكسته بخواند بنابر اين اگر رفتن سه فرسخ وبرگشتن پنج فرسخ باشد، بايد نماز را تمام يعنى چهار ركعتى بخواند

مسأله 1280 _ اگر رفتن وبرگشتن هشت فرسخ باشد اگر چه روزى كه مى رود، همان روز يا شب آن برنگردد، مثلا امروز برود وفردا برگردد بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1281 _ اگر سفر مختصرى از هشت فرسخ كمتر باشد، يا انسان نداند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه نبايد نماز را شكسته بخواند وچنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، بايد نمازش را تمام بخواند ولازم نيست تحقيق كند

مسأله 1282 _ اگر يك عادل خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است، بايد نماز را شكسته بخواند وروزه نگيرد وقضاى آن را بجا آورد

مسأله 1283 _ كسى كه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را شكسته بخواند وبعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده بايد آن را چهار ركعتى بجا آورد، اگر وقت گذشته، قضاء نمايد

مسأله 1284 _ كسى كه يقين دارد سفرش هشت فرسخ نيست، يا شك دارد كه هشت فرسخ هست يا نه، چنانچه در بين راه بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده، اگر چه كمى از راه باقى باشد، بايد نماز را شكسته بخواند واگر تمام خوانده دوباره شكسته بجا آورد

مسأله 1285 _ اگر در بين دو محلى كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت وآمد كند، اگر چه روى همرفته هشت فرسخ شود، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1286 _ اگر محلى دو راه داشته باشد، يك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه ديگر آن

هشت فرسخ يا بيشتر باشد، چنانچه انسان از راهى كه هشت فرسخ است به آنجا برود، بايد نماز را شكسته بخواند واگر از راهى كه هشت فرسخ نيست برود، بايد تمام بخواند

مسأله 1287 _ اگر شهر ديوار دارد، بايد ابتداى هشت فرسخ را از ديوار شهر حساب كند واگر ديوار ندارد بايد از خانه هاى آن شهر حساب نمايد

شرط دوم _ آنكه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس اگر به جايى كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند وبعد از رسيدن به آنجا قصد كند جايى برود كه با مقدارى كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته، بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، يا چهار فرسخ برود وقبل از ماندن ده روز به وطنش يا به جايى كه مى خواهد ده روز بماند، برگردد بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1288 _ كسى كه نمى داند سفرش چند فرسخ است، مثلا براى پيدا كردن گمشده اى مسافرت مى كند ونمى داند كه چه مقدار بايد برود تا آن را پيدا كند، بايد نماز را تمام بخواند ولى در برگشتن، چنانچه تا وطنش يا جايى كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد نماز را شكسته بخواند ونيز اگر در بين رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود وبرگردد، چنانچه رفتن وبرگشتن هشت فرسخ شود، بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1289 _ مسافر در صورتى بايد نماز را شكسته بخواند كه تصميم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس كسى كه از شهر بيرون

مى رود ومثلا قصدش اين است كه اگر رفيق پيدا كند، سفر هشت فرسخى برود، چنانچه اطمينان دارد كه رفيق پيدا مى كند، بايد نماز را شكسته بخواند واگر اطمينان ندارد، بايد تمام بخواند

مسأله 1290 _ كسى كه قصد هشت فرسخ دارد، اگر چه در هر روز مقدار كمى راه برود، وقتى به جايى برسد كه اهل آن شهر را نبيند واذان آن را نشنود، بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1291 _ كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، مانند نوكرى كه با آقاى خود مسافرت مى كند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، بايد نماز را شكسته بخواند واگر نداند بنا بر احتياط واجب بايد از او بپرسد كه اگر سفر او هشت فرسخ باشد، نماز را شكسته بجا آورد

مسأله 1292 _ كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، اگر بداند يا گمان داشته باشد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مى شود، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1293 _ كسى كه در سفر به اختيار ديگريست، اگر شك دارد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مى شود يا نه، بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر شك او از اين جهت است كه احتمال مى دهد مانعى براى سفر او پيش آيد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا نباشد، بايد نماز را شكسته بخواند

شرط سوم _ آنكه در بين راه از قصد خود بر نگردد، پس اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، يا مردد شود، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1294 _ اگر بعد از رسيدن

به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه تصميم داشته باشد كه همانجا بماند يا بعد از ده روز برگردد، يا در برگشتن وماندن مردد باشد، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1295 _ اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصميم داشته باشد كه قبل از ماندن ده روز از آنجا برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1296 _ اگر براى رفتن به محلى حركت كند وبعد از رفتن مقدارى از راه بخواهد جاى ديگرى برود، چنانچه از محل اولى كه حركت كرده تا جايى كه مى خواهد برود، هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1297 _ اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه، ودر موقعى كه مردد است راه نرود وبعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را برود بايد تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند

مسأله 1298 _ اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه ودر موقعى كه مردد است مقدارى راه برود وبعد تصميم بگيرد كه هشت فرسخ ديگر برود ، يا چهار فرسخ برود وقبل از ماندن ده روز برگردد، تا آخر مسافرت بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1299 _ اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه، ودر موقعى كه مردد است مقدارى راه برود وبعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را برود، چنانچه آن مقدار كه قبل از مردد شدن سير كرده چهار فرسخ باشد و بنا داشته باشد كه قبل از ماندن ده

روز برگردد بايد شكسته بخواند وهمچنين اگر راهى كه پيش از مردد شدن وراهى كه بعد از آن مى رود روى هم هشت فرسخ باشد يا چهار فرسخ، بشرط آنكه بنا داشته باشد قبل از ماندن ده روز برگردد بايد شكسته بخواند والا بايد تمام بخواند

شرط چهارم _ آنكه نخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد يا ده روز يا بيشتر در جايى بماند پس كسى كه مى خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد يا ده روز در جايى بماند بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1300 _ كسى كه نمى داند پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش مى گذرد يا نه، يا ده روز در جايى مى ماند يا نه، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1301 _ كسى كه مى خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد يا ده روز در جايى بماند، ونيز كسى كه مردد است كه از وطنش بگذرد، يا ده روز در جايى بماند، اگر از ماندن ده روز يا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر باقيمانده راه هشت فرسخ باشد، يا چهار فرسخ باشد وبخواهد برود قبل از ماندن ده روز برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند

شرط پنجم _ آنكه براى كار حرام سفر نكند واگر براى كار حرامى مانند دزدى سفر كند، بايد نماز را تمام بخواند، وهمچنين است اگر خود سفر حرام باشد، مثل آنكه براى او ضرر داشته باشد، به نحوى كه ارتكاب آن حرام باشد يا زن بدون اجازه شوهر در صورتى كه ناشزه بر

او صدق كند وفرزند با نهى پدر ومادر به شرطى كه موجب عقوقشان بشود سفرى بروند كه بر آنان واجب نباشد، ولى اگر مثل سفر حج واجب باشد، بايد نماز را شكسته بخوانند

مسأله 1302 _ سفرى كه اسباب اذيت پدر ومادر باشد حرام است وانسان بايد در آن سفر نماز را تمام بخواند وروزه هم بگيرد

مسأله 1303 _ كسى كه سفر او حرام نيست وبراى كار حرام سفر نمى كند، اگر چه در سفر، معصيتى انجام دهد، مثلا غيبت كند يا شراب بخورد بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1304 _ اگر براى آنكه كار واجبى را ترك كند، مسافرت نمايد چه غرض ديگرى در سفر داشته باشد يا نه نمازش شكسته است، پس كسى كه بدهكار است، اگر بتواند بدهى خود را بدهد وطلبكار هم مطالبه كند، چنانچه در سفر نتواند بدهى خود را بدهد وبراى فرار از دادن قرض مسافرت نمايد، بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1305 _ اگر سفر او سفر حرام نباشد ولى حيوان سوارى يا مركب ديگرى كه سوار است غصبى باشد، يا در زمين غصبى مسافرت كند، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1306 _ كسى با ظالم مسافرت مى كند اگر ناچار نباشد ومسافرت او كمك به ظالم باشد يا آنكه از اعوان او محسوب شود يا موجب زيادى شوكت او شود بايد نماز را تمام بخواند واگر ناچار باشد يا مثلا براى نجات دادن مظلومى با او مسافرت كند، نمازش شكسته است

مسأله 1307 _ اگر به قصد تفريح وگردش مسافرت كند، حرام نيست وبايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1308 _ اگر براى لهو و خوش گذرانى به شكار رود،

نمازش تمام است، وچنانچه براى تهيه معاش به شكار رود، نمازش شكسته است، واگر براى كسب وزياد كردن مال برود، احتياط واجب آن است كه نماز را هم شكسته وهم تمام بخواند ولى نبايد روزه بگيرد

مسأله 1309 _ كسى كه براى معصيت سفر كرده، موقعى كه از سفر برمى گردد اگر توبه كرده وبرگشتن جزء از سفر او حساب نشود عرفا بايد نماز را شكسته بخواند واگر توبه نكرده ورجوع جزء از سفر او محسوب شود بايد احتياط كند هم شكسته وهم تمام بخواند

مسأله 1310 _ كسى كه سفر او سفر معصيت است، اگر در بين راه از قصد معصيت برگردد، چنانچه باقيمانده راه هشت فرسخ باشد، يا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود وقبل از ماندن ده روز برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1311 _ كسى كه براى معصيت سفر نكرده، اگر در بين راه قصد كند كه بقيه راه را براى معصيت برود، بايد نماز را تمام بخواند ولى نمازهايى را كه شكسته خوانده صحيح است

شرط ششم _ آنكه از صحرانشينهايى نباشد كه در بيابانها گردش مى كنند وهر جا آب وخوراك براى خود وحشمشان پيدا كنند مى مانند وبعد از چندى بجاى ديگر مى روند، وصحرانشينها در اين مسافرتها بايد نماز را تمام بخوانند

مسأله 1312 _ اگر يكى از صحرانشينها براى پيدا كردن منزل وچراگاه حيواناتشان سفر كند، چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد، اگر بنه ودستگاهش همراهش باشد تمام بخواند، والا شكسته بخواند

مسأله 1313 _ اگر صحرانشين براى زيارت يا حج يا تجارت ومانند اينها مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند

شرط هفتم _ آنكه شغل او مسافرت نباشد، بنابر

اين هواپيمابر وراننده و چوبدار وكشتيبان ومانند اينها، اگر چه براى بردن اثاثيه منزل خود مسافرت كنند، بايد نماز را تمام بخوانند

مسأله 1314 _ كسى كه شغلش مسافرت است اگر براى كار ديگرى مثلا براى زيارت يا حج مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند ولى اگر مثلا شوفر اتومبيل خود را براى زيارت كرايه بدهد ودر ضمن خودش هم زيارت كند، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1315 _ حمله دار يعنى كسى كه براى رساندن حاجيها به مكه مسافرت مى كند، چنانچه شغلش مسافرت باشد، بايد نماز را در آن سفر تمام بخواند واگر شغلش مسافرت نباشد، مثلا در يك سال حمله دارى مى كند احتياط به جمع بين شكسته وتمام نبايد ترك شود

مسأله 1316 _ كسى كه شغل او حمله داريست وحاجيها را از راه دور به مكه مى برد، چنانچه تمام سال يا بيشتر سال را در راه باشد، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1317 _ كسى كه در مقدارى از سال شغلش مسافرت است، مثل شوفرى كه فقط در تابستان يا زمستان اتومبيل خود را كرايه مى دهد، بايد در سفر نماز را تمام بخواند

مسأله 1318 _ راننده ودوره گردى كه در دو _ سه فرسخى شهر رفت وآمد مى كنند، چنانچه اتفاقا سفر هشت فرسخى برود، بايد نماز را شكسته بخوانند

مسأله 1319 _ كسى كه شغلش مسافرت است اگر ده روز يا بيشتر در وطن خود بماند، چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد، چه بدون قصد بماند، بايد در سفر اولى كه بعد از ده روز مى رود، نماز را شكسته بخواند

مسأله 1320 _ كسى كه

شغلش مسافرت است، اگر در غير وطن خود ده روز بماند در سفر اولى كه بعد از ده روز ميرود، بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1321 _ كسى كه شغلش مسافرت است، اگر شك كند كه در وطن خود يا جاى ديگر ده روز مانده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1322 _ كسى كه در شهرها سياحت مى كند وبراى خود وطنى اختيار نكرده بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1323 _ كسى كه شغلش مسافرت نيست، اگر مثلا در شهرى يا در دهى جنسى دارد كه براى حمل آن مسافرتهاى پى در پى مى كند، بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1324 _ كسى كه از وطنش صرف نظر كرده ومى خواهد وطن ديگرى براى خود اختيار كند، اگر شغلش مسافرت نباشد، بايد در مسافرت نماز را شكسته بخواند

شرط هشتم _ آنكه به حد ترخص برسد يعنى از وطنش يا جايى كه قصد كرده ده روز در آنجا بماند، به قدرى دور شود كه اهل شهر را نبيند وصداى اذان آن را نشنود ولى بايد در هوا غبار يا چيز ديگرى نباشد كه از ديدن اهل وشنيدن اذان جلوگيرى كند ولازم نيست بقدرى دور شود كه مناره ها وگنبدها را نبيند، يا ديوارها هيچ پيدا نباشد، بلكه همينقدر كه اهالى كاملا معلوم نباشند، كافى است

مسأله 1325 _ كسى كه به سفر مى رود اگر به جايى برسد كه اذان را نشنود ولى اهل شهر را ببيند يا اهل را نبيند وصداى اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند، بنابر احتياط واجب بايد هم شكسته وهم تمام بخواند

مسأله 1326 _ مسافرى كه به

وطنش برمى گردد، وقتى اهل وطن خود را ببيند وصداى اذان آن را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند ومسافرى كه مى خواهد ده روز در جايى بماند تا وقتى وارد آن محل نشده بايد نماز را شكسته بخواند ولو در جايى باشد كه اهل آنجا را ببيند وصداى اذانش را بشنود

مسأله 1327 _ هرگاه شهر در بلندى باشد كه از دور اهالى ديده شوند، يا بقدرى گود باشد كه اگر انسان كمى دور شود اهل آن را نبيند، كسى كه از آن شهر مسافرت مى كند، وقتى به اندازه اى دور شود كه اگر آن شهر در زمين هموار بود، اهلش از آنجا ديده نمى شدند، بايد نماز خود را شكسته بخواند ونيز اگر پستى وبلندى خانه ها بيشتر از معمول باشد، بايد ملاحظه معمول را بنمايد

مسأله 1328 _ اگر از محلى مسافرت كند كه اهل ندارد وقتى به جايى برسد كه اگر آن محل اهل داشت از آنجا ديده نمى شد، بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1329 _ اگر بقدرى دور شود كه نداند صدايى را كه مى شنود صداى اذان است يا صداى ديگر، بايد نماز را شكسته بخواند ولى اگر بفهمد اذان مى گويند وكلمات آن را تشخيص ندهد، بايد تمام بخواند

مسأله 1330 _ اگر بقدرى دور شود كه اذان خانه ها را نشنود ولى اذان شهر را كه معمولا در جاى بلند مى گويند بشنود، نماز را شكسته بخواند

مسأله 1331 _ اگر به جايى برسد كه اذان شهر را كه معمولا در جاى بلند مى گويند نشنود ولى اذانى را كه در جاى خيلى بلند مى گويند بشنود، بايد نماز

را شكسته بخواند

مسأله 1332 _ اگر چشم يا گوش او يا صداى اذان غير معمولى باشد، در جايى بايد نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط، اهالى را نبيند وگوش متوسط، صداى اذان معمولى را نشنود

مسأله 1333 _ اگر موقعى كه سفر مى رود شك كند كه به حد ترخص يعنى جايى كه اذان را نشنود واهل را نبيند، رسيده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند ودر موقع برگشتن، اگر شك كند كه به حد ترخص رسيده يا نه، بايد شكسته بخواند

مسأله 1334 _ مسافرى كه درسفر از وطن خود عبور مى كند، وقتى به جايى برسد كه اهل وطن خود را ببيند وصداى اذان آن را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1335 _ مسافرى كه در بين مسافرت به وطنش رسيده، تا وقتى در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواندولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، يا چهار فرسخ برود وقبل از ماندن ده روز برگردد، وقتى به جايى برسد كه اهل وطن را نبيند وصداى اذان آن را نشنود، بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1336 _ جايى را كه انسان براى اقامت وزندگى خود اختيار كرده وطن اوست، چه در آنجا به دنيا آمده ووطن پدر ومادرش باشد، يا خودش آنجا را براى زندگى اختيار كرده باشد

مسأله 1337 _ اگر قصد دارد در جايى كه وطن اصليش نيست مدتى بماند و بعد به جاى ديگر رود، آنجا وطن او حساب نمى شود

مسأله 1338 _ جايى را كه انسان محل زندگى خود قرار داده ومثل كسى كه آنجا وطن اوست در آنجا زندگى مى كند مانند اكثر طلابى كه در

حوزه هاى علميه ساكن مى باشند كه اگر مسافرتى براى او پيش آيد، دوباره به همانجا برمى گردد، اگر چه قصد نداشته باشد كه هميشه در آنجا بماند، وطن او حساب مى شود يعنى در حكم وطن است

مسأله 1339 _ كسى كه در دو محل زندگى مى كند، مثلا شش ماه در شهرى وشش ماه در شهر ديگر مى ماند، هر دو وطن اوست، ونيز كسى كه بيشتر از دو محل را براى زندگى خود اختيار كرده باشد، همه آنها وطن او حساب مى شود

مسأله 1340 _ كسى كه در جايى ملك دارد، ولو موقعى كه آن ملك را دارد شش ماه با قصد توطن در آنجا بماند حكم كسى است كه ملك ندارد تا وقتى كه از آن محل اعراض ننموده، هر وقت در مسافرت به آنجا برسد بايد نماز را تمام بخواند واگر از آن محل اعراض نموده باشد بايد شكسته بخواند

مسأله 1341 _ اگر به جايى برسد كه وطن او بوده واز آنجا صرف نظر كرده، نبايد نماز را تمام بخواند، اگر چه وطن ديگرى هم براى خود اختيار نكرده باشد

مسأله 1342 _ مسافرى كه قصد دارد، ده روز پشت سر هم در جايى بماند، يا مى داند كه بدون اختيار ده روز در جايى مى ماند، در آن محل بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1343 _ مسافرى كه مى خواهد ده روز در جايى بماند، لازم نيست قصد ماندن شب اول يا شب يازدهم را داشته باشد وهمين كه قصد كند از اول آفتاب روز اول تا غروب روز دهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند، وهمچنين اگر مثلا قصدش اين

باشد كه از ظهر روز اول تا ظهر روز يازدهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1344 _ مسافرى كه مى خواهد ده روز در جايى بماند، در صورتى بايد نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در يكجا بماند پس اگر بخواهد مثلا ده روز در نجف وكوفه يا در تهران وشميران بماند، بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1345 _ مسافرى كه مى خواهد ده روز در محلى بماند، اگر از اول قصد داشته باشد كه در بين ده روز به اطراف آنجا برود، چنانچه جايى كه مى خواهد برود بقدرى دور باشد كه از آنجا صداى اذان آن محل را نشنود وديوار آن را نبيند، اگر چه بخواهد همان روزى كه مى رود برگردد، بايد در تمام ده روز نماز را شكسته بخواند واگر به اين مقدار دور نباشد بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1346 _ مسافرى كه تصميم ندارد ده روز در جايى بماند مثلا قصدش اين است كه اگر رفيقش بيايد، يا منزل خوبى پيدا كند، ده روز بماند، بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1347 _ كسى كه تصميم دارد، ده روز در جايى بماند، اگر چه احتمال غير عقلايى بدهد كه براى ماندن او مانعى برسد، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1348 _ اگر مسافر بداند كه مثلا ده روز يا بيشتر به آخر ماه مانده وقصد كند كه تا آخر ماه در جايى بماند، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1349 _ اگر مسافر قصد كند ده روز در جايى بماند چنانچه پيش از خواندن يك نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف شود، يا مردد شود كه

در آنجا بماند يا به جاى ديگر برود، بايد نماز را شكسته بخواند، واگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف شود، يا مردد شود، تا وقتى در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1350 _ مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر روزه بگيرد وبعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه يك نماز چهار ركعتى خوانده باشد، روزه اش صحيح است وتا وقتى در آنجا هست بايد نمازهاى خود را تمام بخواند واگر يك نماز چهار ركعتى نخوانده باشد، روزه آن روزش صحيح است، اما نمازهاى خود را بايد شكسته بخواند وروزهاى بعد هم نمى تواند روزه بگيرد

مسأله 1351 _ مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر از ماندن منصرف شود وشك كند پيش از آنكه از قصد ماندن برگردد، يك نماز چهار ركعتى خوانده يا نه، بايد نمازهاى خود را شكسته بخواند

مسأله 1352 _ اگر مسافر به نيت اينكه نماز را شكسته بخواند، مشغول نماز شود ودر بين نماز تصميم بگيرد كه ده روز يا بيشتر بماند، بايد نماز را چهار ركعتى تمام نمايد

مسأله 1353 _ مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر در بين نماز چهار ركعتى از قصد خود برگردد، چنانچه مشغول ركعت سوم نشده، بايد نماز را دو ركعتى تمام نمايد وبقيه نمازهاى خود را شكسته بخواند واگر مشغول ركعت سوم شده وبه ركوع نرفته نمازش صحيح است وبايد بنشيند ونماز را دو ركعتى سلام دهد، وتا وقتى در آنجا است، بايد نماز را شكسته بخواند واگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل

است وتا در آنجا هست نمازهايش را بايد شكسته بجا آورد

مسأله 1354 _ مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر بيشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتى مسافرت نكرده، بايد نمازش را تمام بخواند ولازم نيست دوباره قصد ماندن ده روز كند

مسأله 1355 _ مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، بايد روزه واجب را بگيرد ومى تواند روزه مستحبى را هم بجا آورد ونماز جمعه ونافله ظهر وعصر وعشا را هم بخواند

مسأله 1356 _ مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى يا بعد از ماندن ده روز اگر چه نماز نخوانده باشد بخواهد به جايى كه كمتر از چهار فرسخ است برود وبرگردد ودوباره در جاى اول خود ده روز بماند يا كمتر ولى آنجا را مبدأ مسافرت خواهد قرار داد از وقتى كه مى رود تا برمى گردد وبعد از برگشتن بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر نخواهد بعد از برگشتن ده روز بماند وبرگشتن به محل اقامت فقط از آن جهت است كه واقع در مسير مسافرت است در موقع رفتن به آنجايى كه كمتر از چهار فرسخ است ودر مدتى كه آنجا مى ماند، تمام مى خواند ودر موقع برگشتن وبعد از آنكه برگشت بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1357 _ مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جاى ديگرى كه كمتر از هشت فرسخ است برود وده روز در آنجا بماند، بايد در رفتن ودر جايى كه قصد ماندن ده

روز دارد، نمازهاى خود را تمام بخواند ولى اگر جايى كه مى خواهد برود هشت فرسخ يا بيشتر باشد ونخواهد ده روز در آنجا بماند، بايد موقع رفتن ومدتى كه در آنجا مى ماند نمازهاى خود را شكسته بخواند

مسأله 1358 _ مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جايى كه كمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مردد باشد كه به محل اولش برگردد يا نه، يا به كلى از برگشتن به آنجا غافل باشد، يا بخواهد برگردد ولى مردد باشد كه ده روز در آنجا بماند يا نه، يا آنكه از ده روز ماندن در آنجا ومسافرت از آنجا غافل باشد، بايد از وقتى كه مى رود تا برمى گردد وبعد از برگشتن، نمازهاى خود را تمام بخواند

مسأله 1359 _ اگر به خيال اينكه رفقايش مى خواهند ده روز در جايى بمانند، قصد كند كه ده روز در آنجا بماند وقصدش هم مقيد به قصد رفقا نباشد وبعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بفهمد كه آنها قصد نكرده اند، اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود تا مدتى كه در آنجا هست، بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1360 _ اگر مسافر بعد از رسيدن به هشت فرسخ سى روز در جايى بماند ودر تمام سى روز در رفتن وماندن مردد باشد، بعد از گذشتن سى روز اگر چه مقدار كمى در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند واگر پيش از رسيدن به هشت فرسخ در رفتن بقيه راه مردد شود، از وقتى كه مردد مى شود، بايد نماز را

تمام بخواند

مسأله 1361 _ مسافرى كه مى خواهد نه روز يا كمتر در جايى بماند، اگر بعد از آنكه نه روز يا كمتر در آنجا ماند، بخواهد دوباره نه روز ديگر يا كمتر بماند وهمينطور تا سى روز، روز سى ويكم بايد نماز را تمام بخواند

مسأله 1362 _ مسافرى كه سى روز مردد بوده، در صورتى بايد نماز را تمام بخواند كه سى روز را در يكجا بماند، پس اگر مقدارى از آن را در جايى ومقدارى را در جاى ديگرى بماند، بعد از سى روز هم بايد نماز را شكسته بخواند

مسائل متفرقهمسأله 1363 _ مسافر مى تواند در مكه ومدينه ومسجد كوفه نمازش را تمام بخواند ونيز مسافر مى تواند در حائر حضرت سيد الشهداء عليه السلام نماز را تمام بخواند ومراد از حائر تمام حرم شريف است

مسأله 1364 _ كسى كه مى داند مسافر است وبايد نماز را شكسته بخواند، اگر در غير چهار مكانى كه در مسأله پيش گفته شد عمدا تمام بخواند، نمازش باطل است وهمچنين است اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است وتمام بخواند ودر وقت متذكر شود ولى اگر خارج وقت يادش بيايد قضاء لازم نيست

مسأله 1365 _ كسى كه مى داند مسافر است وبايد نماز را شكسته بخواند، اگر فراموش كند وتمام بخواند نمازش باطل است

مسأله 1366 _ مسافرى كه نمى داند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر تمام بخواند نمازش صحيح است

مسأله 1367 _ مسافرى كه مى داند بايد نماز را شكسته بخواند اگر بعضى از خصوصيات آن را نداند، مثلا نداند كه در سفر هشت فرسخى بايد شكسته بخواند چنانچه تمام بخواند نمازش باطل

است

مسأله 1368 _ مسافرى كه مى داند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر به گمان اينكه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتى بفهمد كه سفرش هشت فرسخ بوده، نمازى را كه تمام خوانده بايد دوباره شكسته بخواند واگر وقت گذشته قضاء نمايد

مسأله 1369 _ اگر فراموش كند كه مسافر است ونماز را تمام بخواند، چنانچه در وقت يادش بيايد، بايد شكسته بجا آورد واگر بعد از وقت يادش بيايد، قضاى آن نماز بر او واجب نيست

مسأله 1370 _ كسى كه بايد نماز را تمام بخواند، اگر شكسته بجا آورد در هر صورت نمازش باطل است مگر آنكه قصد اقامه ده روز نموده ونمى دانسته است كه مقيم بايد تمام بخواند در اين صورت نمازش صحيح است

مسأله 1371 _ اگر مشغول نماز چهار ركعتى شود ودر بين نماز يادش بيايد كه مسافر است، يا ملتفت شود كه سفر او هشت فرسخ است، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته بايد نماز را دو ركعتى تمام كند واگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است، ودر صورتى كه به مقدار خواندن يك ركعت هم وقت داشته باشد، بايد نماز را از سر شكسته بخواند

مسأله 1372 _ اگر مسافر بعضى از خصوصيات نماز مسافر را نداند، مثلا نداند كه اگر چهار فرسخ برود وهمان روز يا شب آن برگردد بايد شكسته بخواند چنانچه به نيت نماز چهار ركعتى مشغول نماز شود وپيش از ركوع ركعت سوم مسأله را بفهمد بايد نماز را دو ركعتى تمام كند واگر در ركوع ملتفت شود نمازش باطل است ودر صورتى كه به مقدار يك ركعت از وقت هم

نمانده باشد بايد نماز را از سر شكسته بخواند

مسأله 1373 _ مسافرى كه بايد نماز را تمام بخواند اگر به واسطه ندانستن مسأله به نيت نماز دو ركعتى مشغول نماز شود ودر بين نماز مسأله را بفهمد، بايد نماز را چهار ركعتى تمام كند

مسأله 1374 _ مسافرى كه نماز نخوانده، اگر پيش از تمام شدن وقت به وطنش برسد يا به جايى برسد كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند وكسى كه مسافر نيست، اگر در اول وقت نماز نخواند ومسافرت كند، در سفر بايد نماز را شكسته بخواند

مسأله 1375 _ اگر از مسافرى كه بايد نماز را شكسته بخواند نماز ظهر يا عصر، يا عشاء قضا شود، بايد آن را دو ركعتى قضاء نمايد اگر چه در غير سفر بخواهد قضاى آن را بجا آورد، واگر از كسى كه مسافر نيست يكى از اين سه نماز قضاء شود، بايد چهار ركعتى قضاء نمايد اگر چه در سفر بخواهد آن را قضاء نمايد

مسأله 1376 _ مستحب است مسافر بعد از هر نماز سى مرتبه بگويد: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اكبر ودر تعقيب نماز ظهر وعصر وعشاء بيشتر سفارش شده است بلكه بهتر است در تعقيب اين سه نماز شصت مرتبه بگويد

نماز قضاء

مسأله 1377 _ كسى كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده بايد قضاى آن را بجا آورد، اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده وهمچنين اگر به واسطه مستى نماز نخوانده باشد در صورتى كه مستى در تمام وقت نباشد ويا به اختيار خود مست شده باشد اما اگر در

تمام وقت بوده بغير اختيار، قضاء لازم نيست وهمچنين نمازهاى يوميه اى را كه زن در حال حيض يا نفاس نخوانده قضاء ندارد ونيز قضاء لازم نيست اگر به واسطه بيهوشى در تمام وقت ولو به اختيار خود بيهوش شده باشد نماز نخوانده باشد

مسأله 1378 _ اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازى را كه خوانده باطل بوده بايد قضاى آن را بخواند

مسأله 1379 _ كسى كه نماز قضاء دارد مى تواند نماز مستحبى بخواند

مسأله 1380 _ اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضايى دارد يا نمازهايى را كه خوانده صحيح نبوده، مستحب است احتياطا قضاى آنها را بجا آورد

مسأله 1381 _ قضاى نمازهاى يوميه لازم نيست به ترتيب خوانده شود مثلا كسى كه يك روز نماز عصر وروز بعد نماز ظهر را نخوانده لازم نيست اول نماز عصر وبعد از آن نماز ظهر را قضاء نمايد، بلى در خصوص نمازهايى كه ترتيب در اداء آنها معتبر است مثل ظهر وعصر يك روز در قضاء آنها هم ترتيب معتبر است

مسأله 1382 _ اگر بخواهد قضاى چند نماز غير يوميه مانند نماز آيات را بخواند، يا مثلا بخواهد قضاى يك نماز يوميه وچند نماز غير يوميه را بخواند، لازم نيست آنها را به ترتيب بجا آورد

مسأله 1383 _ كسى كه ميداند يك نماز چهار ركعتى نخوانده ولى نمى داند نماز ظهر است يا نماز عصر، اگر يك نماز چهار ركعتى به نيت قضاى نمازى كه نخوانده بجا آورد كافيست

مسأله 1384 _ كسى كه مثلا چند نماز صبح يا چند نماز ظهر را نخوانده وشماره آنها را نمى داند، مثلا نمى داند كه سه يا چهار يا

پنج نماز بوده، چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافى است، وهمچنين اگر شماره آنها را مى دانسته وفراموش كرده

مسأله 1385 _ كسى كه فقط يك نماز قضاء از روزهاى پيش دارد، لازم نيست اول آن را بخواند بعد مشغول نماز آن روز شود، ونيز اگر از روزهاى پيش نماز قضاء ندارد ولى يك نماز يا بيشتر از همان روز از او قضاء شده است، لازم نيست نماز قضاى آن روز را پيش از نماز اداء بخواند

مسأله 1386 _ اگر در بين نماز يادش بيايد كه يك نماز يا بيشتر از همان روز از او قضاء شده، يا فقط يك نماز قضاء از روزهاى پيش دارد، چنانچه وقت وسعت دارد وممكن است نيت را به نماز قضاء برگرداند، مى تواند نيت نماز قضاء كند مثلا اگر در نماز ظهر پيش از تمام شدن ركعت دوم يادش بيايد كه نماز صبح آن روز قضاء شده در صورتى كه وقت نماز ظهر تنگ نباشد نيت را به نماز صبح برگرداند وآن را دو ركعتى تمام كند بعد نماز ظهر را بخواند، ولى اگر وقت تنگ است يا نمى تواند نيت را به نماز قضاء برگرداند مثلا در ركوع ركعت سوم نماز ظهر يادش بيايد كه نماز صبح را نخوانده، چون اگر بخواهد نيت نماز صبح كند يك ركوع كه ركن است زياد مى شود نبايد نيت را به قضاى صبح برگرداند

مسأله 1387 _ اگر از روزهاى گذشته نمازهاى قضاء دارد ويك نماز يا بيشتر هم از همان روز از او قضاء شده، چنانچه براى قضاى تمام آنها وقت ندارد، يا نمى خواهد همه را در آن روز بخواند،

مستحب است نماز قضاى آن روز را پيش از نماز اداء بخواند

مسأله 1388 _ تا انسان زنده است اگر چه از خواندن نماز قضاى خود عاجز باشد ديگرى نمى تواند نمازهاى او را قضاء نمايد

مسأله 1389 _ نماز قضاء را با جماعت مى شود خواند، چه نماز امام جماعت اداء باشد يا قضاء ولازم نيست هر دو يك نماز را بخوانند مثلا اگر نماز قضاى صبح را با نماز ظهر يا عصر امام بخواند اشكال ندارد

مسأله 1390 _ مستحب است بچه مميز را يعنى بچه اى كه خوب وبد را مى فهمد به نماز خواندن وعبادتهاى ديگر عادت دهند بلكه مستحب است او را به قضاى نمازها هم وادار نمايند

نماز قضاى پدر ومادر كه بر پسر بزرگتر واجب است

مسأله 1391 _ اگر پدر ومادر نماز وروزه خود را بجا نياورده باشند، بر پسر بزرگتر واجب است كه بعد از مرگشان بجا آورد يا براى آنان اجير بگيرد، وروزه اى كه در سفر نگرفته اند، اگرچه نمى توانسته اند قضاء كنند، بايد پسر بزرگتر قضاء نمايد، يا براى آن اجير بگيرد

مسأله 1392 _ اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدر ومادرش نماز وروزه قضاء داشته اند يا نه ، چيزى بر او واجب نيست

مسأله 1393 _ اگر پسر بزرگتر بداند كه پدر ومادرش نماز قضاء داشته اند وشك كند كه بجا آورده اند يا نه بايد قضاء نمايد

مسأله 246 _ اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است، قضاى نماز وروزه پدر ومادر بر هيچ كدام از پسرها واجب نيست ولى بهتر است كه نماز وروزه آنان را بين خودشان قسمت كنند يا براى انجام آن

قرعه بزنند

مسأله 19395 _ اگر ميت وصيت كرده باشد كه براى نماز وروزه او اجير بگيرند بعد از آنكه اجير، نماز وروزه او را بطور صحيح بجا آورد، بر پسر بزرگتر چيزى واجب نيست

مسأله 1396 _ اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز پدر ومادر را بخواند، بايد به تكليف خود عمل كند مثلا قضاى نماز صبح ومغرب وعشاء مادرش را بايد بلند بخواند

مسأله 1397 _ كسى كه خودش نماز وروزه قضاء دارد، اگر نماز وروزه پدر ومادر هم بر او واجب شود هر كدام را اول بجا آورد صحيح است

مسأله 1398 _ اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر يا مادر نابالغ يا ديوانه باشد وقتى كه بالغ شد يا عاقل گرديد، بايد نماز وروزه پدر ومادر را قضاء نمايد وچنانچه پيش از بالغ شدن يا عاقل شدن بميرد، بر پسر دوم واجب نيست

مسأله 1399 _ اگر پسر بزرگتر پيش از آنكه نماز وروزه پدر يا مادر را قضاء كند بميرد، بر پسر دوم چيزى واجب نيست

نماز جماعت

نماز جماعت

مسأله 1400 _ مستحب است نمازهاى يوميه را به جماعت بخوانند ودر نماز صبح ومغرب وعشاء خصوصا براى همسايه مسجد وكسى كه صداى اذان مسجد را مى شنود بيشتر سفارش شده است

مسأله 1401 _ اگر يك نفر به امام جماعت اقتداء كند هر ركعت از نماز آنا ن ثواب صد وپنجاه نماز دارد واگر دو نفر اقتداء كنند هر ركعتى ثواب ششصد نماز دارد وهرچه بيشتر شوند ثواب نمازشان بيشتر مى شود تا به ده نفر برسند وعده آنان كه از ده گذشت، اگر تمام آسمانها كاغذ ودرياها مركب ودرختها قلم وجن وانس وملائكه نويسنده شوند، نمى توانند ثواب يك

ركعت آن را بنويسند

مسأله 247 _ حاضر نشدن به نماز جماعت از روى بى اعتنايى جايز نيست وسزاوار نيست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند

مسأله 1403 _ مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند ونماز جماعت از نماز اول وقت كه فرادى يعنى تنها خوانده شود بهتر است، ونيز نماز جماعتى را كه مختصر بخوانند از نماز فرادى كه آن را طول بدهند بهتر است

مسأله 1404 _ وقتى كه جماعت برپا مى شود، مستحب است كسى كه نمازش را فرادى خوانده دوباره با جماعت بخواند واگر بعد بفهمد كه نماز اولش باطل بوده، نماز دوم او كافى است

مسأله 1045 _ اگر مأموم بخواهد نمازى را كه به جماعت خوانده دوباره با جماعت بخواند، اشكال ندارد، وهمچنين امام مى تواند ثانيا امام شود، ونيز مأموم مى تواند امام شود

مسأله 1406 _ كسى كه در نماز وسواس دارد بحدى كه نماز را باطل مى كند وفقط در صورتى كه نماز را با جماعت بخواند، از وسواس راحت مى شود، بايد نماز را با جماعت بخواند

مسأله 1407 _ اگر پدر يا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت بخواند نماز جماعت بر او واجب مى شود در صورتى كه ترك آن موجب ايذاء يا عقوق آنها شود، والا واجب نمى شود

مسأله 1408 _ نماز مستحب را نمى شود به جماعت خواند، مگر نماز استسقاء كه براى آمدن باران مى خوانند

مسأله 1409 _ اگر امام جماعت نماز يوميه مى خواند، هر كدام از نمازهاى يوميه را مى شود به او اقتدا كرد ولى اگر نماز يوميه اش را

احتياطا دوباره مى خواند، اقتداء كردن به او اشكال دارد

مسأله 1410 _ اگر امام جماعت قضاى نماز يوميه خود را يا كس ديگر را مى خواند مى شود به او اقتداء كرد ولى اگر نماز را احتياطا قضاء مى كند، اقتداى به او اشكال دارد

مسأله 1411 _ اگر انسان نداند نمازى را كه امام مى خواند نماز واجب يوميه است يا نماز مستحب، نمى تواند به او اقتداء كند

مسأله 1412 _ اگر امام در محراب باشد وكسى پشت سر او اقتداء نكرده باشد، كسانى كه دو طرف محراب ايستاده اند وبه واسطه ديوار محراب امام را نمى بينند نمى توانند به او اقتدا كنند ولى اگر كسى پشت سر امام اقتدا كرده باشد، اقتدا كردن كسانى كه دو طرف او ايستاده اند وبه او متصلند وبه واسطه ديوار محراب امام را نمى بينند اشكال ندارد نماز وجماعتشان صحيح است

مسأله 1413 _ اگر به واسطه درازى صف اول، كسانى كه دو طرف صف ايستاده اند امام را نبينند مى توانند اقتدا كنند ونيز اگر به واسطه درازى يكى از صفهاى ديگر كسانى كه دو طرف آن ايستاده اند، صف جلوى خود را نبينند مى توانند اقتداء نمايند

مسأله 1414 _ اگر صفهاى جماعت تا درب مسجد برسد كسى كه مقابل درب پشت ايستاده نمازش صحيح است ونيز نماز كسانى كه پشت سر او اقتدا مى كنند صحيح مى باشد، وهمچنين نماز كسانى كه او طرف دو ايستاده اند وصف جلو را نمى بينند اشكال ندارد

مسأله 1415 _ كسى كه پشت ستون ايستاده، اگر از طرف راست پا چپ به واسطه مأموم ديگر به امام متصل نباشد، نمى

تواند اقتدا كند

مسأله 1416 _ جاى ايستادن امام بايد از جاى مأموم بلندتر نباشد، ولى اگر كمتر از يك وجب بلندتر باشد اشكال ندارد، ونيز اگر زمين سراشيب باشد وامام در طرفى كه بلندتر است بايستد در صورتى كه سراشيبى آن زياد نباشد وطورى باشد كه به آن زمين مسطح بگويند مانعى ندارد

مسأله 1417 _ اگر جاى مأموم بلندتر از جاى امام باشد اشكال ندارد ولى اگر به قدرى بلند باشد كه نگويند اجتماع كرده اند، جماعت صحيح نيست

مسأله 1418 _ اگر بين كسانى كه در يك صف ايستاده اند بچه مميز يعنى بچه اى كه خوب وبد را مى فهمد فاصله شود، چنانچه ندانند نماز او باطل است مى توانند اقتدا كنند

مسأله 1419 _ بعد از تكبير امام اگر صف جلو آماده نماز باشند، وتكبير گفتن آنان نزديك باشد، كسى كه در صف بعد ايستاده مى تواند تكبير بگويد

مسأله 1420 _ اگر بداند نماز يك صف از صفهاى جلو باطل است، در صفهاى بعد نمى توانند اقتدا كند، ولى اگر نداند نماز آنان صحيح است يا نه، مى تواند اقتدا نمايد

مسأله 1421 _ هرگاه بداند نماز امام باطل است مثلا بداند امام وضوء ندارد، اگر چه خود امام ملتفت نباشد، نمى تواند به او اقتدا كند

مسأله 1422 _ اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده، يا كافر بوده يا به جهتى نمازش باطل بوده، مثلا بىوضوء نماز خوانده نمازش صحيح است

مسأله 1423 _ اگر در بين نماز شك كند كه اقتدا كرده يا نه، چنانچه در حالى باشد كه وظيفه مأموم است مثلا به حمد وسوره امام گوش مى دهد مى

تواند نماز را به جماعت تمام كند واگر مشغول كارى باشد كه هم وظيفه امام وهم وظيفه مأموم است مثلا در ركوع يا سجده باشد بايد نماز را به نيت فرادى تمام نمايد

مسأله 1424 _ جائز است در بين نماز جماعت، اگر چه ناچار نشود، نيت فرادى بكند

مسأله 1425 _ اگر مأموم بعد از حمد وسوره امام، نيت فرادى كند لازم نيست حمد وسوره را بخواند، ولى اگر پيش از تمام شدن حمد وسوره نيت فرادى نمايد، بايد مقدارى را كه امام نخوانده بخواند

مسأله 1426 _ اگر در بين نماز جماعت نيت فرادى نمايد بنابر احتياط واجب نمى تواند دوباره نيت جماعت كند، ولى اگر مردد شود كه نيت فرادى كند يا نه وبعد تصميم بگيرد كه نماز را با جماعت تمام كند، نمازش صحيح است

مسأله 1427 _ اگر شك كند كه نيت فرادى كرده يا نه، بايد بنا بگذارد كه نيت فرادى نكرده است

مسأله 1428 _ اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند وبه ركوع امام برسد اگر چه ذكر امام تمام شده باشد نمازش صحيح است ويك ركعت حساب مى شود اما اگر به مقدار ركوع خم شود وبه ركوع امام نرسد نمازش صحيح است ومخير است نماز را فرادى تمام كند يا بايستد تا امام به ركعت دوم برسد وآن ركعت دوم را ركعت اول خودش قرار بدهد يا متابعت امام را در سجده بكند وآن سجده را هم حساب ننمايد

مسأله 1429 _ اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند وبه مقدار ركوع خم شود وشك كند كه به ركوع امام رسيده يا نه نمازش صحيح است ومخير

است بين سه عملى كه در مسأله قبل گذشت

مسأله 1430 _ اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند وپيش از آنكه به اندازه ركوع خم شود، امام سر از ركوع بردارد، مخير است بايستد تا امام براى ركعت بعد برخيزد وآن را ركعت اول نماز خود حساب كند، ويا نيت فرادى نمايد يا متابعت امام را در سجده بنمايد وآن سجده را حساب نكند

مسأله 1431 _ اگر اول نماز يا بين حمد وسوره اقتدا كند وپيش از آنكه به ركوع رود امام سر از ركوع بر دارد نماز او صحيح است

مسأله 1432 _ اگر موقعى برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است، چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، بايد بعد از نيت وگفتن تكبيرة الاحرام بنشيند وتشهد را با امام بخواند به قصد ذكر مطلق، ولى سلام را نگويد وصبر كند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بايستد وبدون آنكه دوباره نيت كند وتكبير بگويد، حمد وسوره را بخواند وآن را ركعت اول نماز خود حساب كند

مسأله 1433 _ مأموم نبايد جلوتر از امام بايستد بلكه اگر مساوى او بايستد اشكال دارد، وبايد واو خيلى كم در جميع حالات نماز از امام عقبتر باشد، واگر قد او بلندتر از امام است، بايد طورى بايستد كه در ركوع وسجود جلوتر از امام نباشد بلكه مساوى هم نباشند

مسأله 1434 _ در نماز جماعت بايد بين مأموم وامام پرده ومانند آن كه پشت آن ديده نمى شود فاصله نباشد، وهمچنين است بين انسان ومأموم ديگرى كه انسان به واسطه او به امام متصل شده است، ولى اگر امام مرد ومأموم زن باشد چنانچه

بين آن زن وامام يا بين آن زن ومأموم ديگرى كه مرد است و زن به واسطه او به امام متصل شده است پرده ومانند آن باشد اشكال ندارد

مسأله 1435 _ اگر بعد از شروع به نماز بين مأموم وامام يا بين مأموم وكسى كه مأموم به واسطه او متصل به امام است، پرده يا چيز ديگرى كه پشت آن را نمى توان ديد فاصله شود چنانچه مأموم فوراً عمل به وظيفه فرادى نكند نمازش باطل است

مسأله 1436 _ واجب است بين جاى سجده مأموم وجاى ايستادن امام بيشتر از يك متر فاصله نباشد وكمتر از آن مانعى ندارد، ونيز اگر انسان به واسطه مأمومى كه جلوى او ايستاده به امام متصل باشد، بايد فاصله جاى سجده اش از جاى ايستادن او بيشتر از يك متر نباشد وبهتر است كه جاى سجده مأموم با جاى كسى كه جلوى او ايستاده، هيچ فاصله نداشته باشد

مسأله 1437 _ اگر مأموم به واسطه كسى كه طرف راست يا چپ او اقتدا كرده به امام متصل باشد واز جلو به امام متصل نباشد، بايد كسى كه در طرف راست يا چپ او اقتدا كرده بيشتر از يك متر فاصله نداشته باشد

مسأله 1438 _ اگر در نماز بين مأموم وامام، يا بين مأموم وكسى كه مأموم به واسطه او به امام متصل است، بيشتر از يك متر فاصله پيدا شود، چنانچه فوراً عمل به وظيفه فرادى نكند نمازش باطل است

مسأله 1439 _ اگر نماز همه كسانى كه در صف جلو هستند تمام شود، يا همه نيت فرادى نمايند، چنانچه كسانى كه در صف بعد ايستاده اند فوراً عمل به وظيفه

فرادى نمايند نماز صف بعد صحيح است ودر غير اين صورت نماز صف بعد باطل است

مسأله 1440 _ اگر در ركعت دوم اقتدا كند لازم نيست حمد وسوره بخواند ومستحب است قنوت وتشهد را با امام بخواند واحتياط واجب آن است كه موقع خواندن تشهد دست وسينه پا را به زمين بگذارد وزانوها را بلند كند وبايد بعد از تشهد با امام برخيزد و حمد واحتياطا سوره را بخواند واگر براى سوره وقت ندارد، حمد را تمام كند ودر ركوع يا سجده خود را به امام برساند ولى اگر در ركوع به امام نرسد ودر سجده به امام برسد، بهتر است كه قصد فرادى بنمايد

مسأله 1441 _ اگر موقعى كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتى است اقتدا كند بايد در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشيند وتشهد را به مقدار واجب بخواند وبرخيزد وتسبيحات اربعه را، يك مرتبه بگويد ودر ركوع يا سجده خود را به امام برساند

مسأله 1442 _ اگر امام در ركعت سوم يا چهارم باشد ومأموم بداند كه اگر اقتدا كند وحمد را بخواند به ركوع امام نمى رسد، بنابر احتياط واجب بايد صبر كند تا امام به ركوع رود، بعد اقتدا نمايد

مسأله 1443 _ اگر در ركعت سوم يا چهارم امام اقتدا كند، بايد حمد واحتياطا سوره را بخواند واگر براى سوره وقت ندارد، بايد حمد را تمام كند ودر ركوع يا سجده خود را به امام برساند، ولى اگر در ركوع به امام نرسد، بهتر است كه قصد فرادى بنمايد

مسأله 1444 _ كسى كه مى داند اگر سوره يا قنوت را

تمام كند به ركوع امام نمى رسد چنانچه عمداً سوره يا قنوت را بخواند وبه ركوع نرسد اگر چه نمازش صحيح است ولى گناه كرده

مسأله 1445 _ كسى كه اطمينان دارد كه اگر سوره را شروع كند يا تمام نمايد به ركوع امام مى رسد، بهتر است كه سوره را شروع كند، يا اگر شروع كرده تمام نمايد

مسأله 1446 _ كسى كه يقين دارد، اگر سوره را بخواند به ركوع امام مى رسد چنانچه سوره را بخواند وبه ركوع نرسد نمازش صحيح است

مسأله 1447 _ اگر امام ايستاده باشد ومأموم نداند كه در كدام ركعت است مى تواند اقتدا كند، ولى بايد قرائت را به قصد قربت بخواند واگر چه بعد بفهمد كه امام در ركعت اول يا دوم بوده، نمازش صحيح است

مسأله 1448 _ اگر به خيال اينكه امام در ركعت اول يا دوم است حمد وسوره نخواند وبعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم يا چهارم بوده، نمازش صحيح است ولى اگر پيش از ركوع بفهمد، بايد قرائت را بخواند واگر وقت ندارد، فقط حمد را بخواند ودر ركوع يا سجده خود را به امام برساند يا قصد فرادى بنمايد واحوط قصد فرادى است

مسأله 1449 _ اگر به خيال اينكه امام در ركعت سوم يا چهارم است حمد وسوره بخواند وپيش از ركوع يا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول يا دوم بوده نمازش صحيح است، واگر در بين حمد وسوره بفهمد، لازم نيست آنها را تمام كند

مسأله 1450 _ اگر موقعى كه مشغول نماز مستحبى است جماعت برپا شود، چنانچه اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به

جماعت برسد، مستحب است نماز را رها كند ومشغول نماز جماعت شود بلكه اگر اطمينان نداشته باشد كه به ركعت اول برسد مستحب است به همين دستور رفتار نمايد

مسأله 1451 _ اگر موقعى كه مشغول نماز سه ركعتى يا چهار ركعتى است جماعت بر پا شود چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته واطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد مستحب است به نيت نماز مستحبى نماز را دو ركعتى تمام كند وخود را به جماعت برساند

مسأله 1452 _ اگر نماز امام تمام شود ومأموم مشغول تشهد يا سلام اول باشد لازم نيست نيت فرادى كند

مسأله 1453 _ كسى كه يك ركعت از امام عقب مانده مى تواند به جماعت ادامه دهد تا امام سلام دهد ومى تواند قصد فرادى نموده نماز را تمام كند واگر به جماعت ادامه داد وركعت اول مأموم يا سوم او بود بنابر احتياط واجب بايد وقتى امام تشهد مى خواند انگشتان دست وسينه پا را به زمين بگذارد وزانوها را بلند نگاه دارد تا امام سلام نماز را بدهد وبعد برخيزد

شرائط امام جماعت

مسأله 1454 _ امام جماعت بايد بالغ وعاقل وشيعه دوازده امامى وعادل وحلال زاده باشد ونماز را بطور صحيح بخواند، نيز اگر مأموم مرد است امام او هم مرد باشد، واقتدا كردن بچه مميز كه خوب وبد را مى فهمد به بچه مميز ديگر مانعى ندارد

مسأله 1455 _ امامى را كه عادل مى دانسته، اگر شك كند به عدالت خود باقيست يا نه، مى تواند به او اقتدا نمايد

مسأله 1456 _ كسى كه ايستاده نماز مى خواند، نمى تواند به كسى كه نشسته يا خوابيده

نماز مى خواند اقتدا كند، وكسى كه نشسته نماز مى خواند بنابر احتياط واجب نمى تواند به كسى كه خوابيده نماز مى خواند اقتدا نمايد

مسأله 1457 _ كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مى خواند مى تواند به كسى كه نشسته نماز مى خواند اقتدا كند وكسى كه خوابيده نماز مى خواند مى تواند به كسى كه خوابيده نماز مى خواند اقتدا نمايد

مسأله 1458 _ اگر امام جماعت به واسطه عذرى با لباس نجس يا با تيمم يا با وضوى جبيره اى نماز بخواند مى شود به او اقتدا كرد

مسأله 1459 _ اگر امام مرضى دارد كه نمى تواند از بيرون آمدن بول وغائط خوددارى كند ، مى شود به او اقتدا كرد ونيز زنى كه مستحاضه نيست مى تواند به زن مستحاضه اقتدا نمايد

مسأله 1460 _ مكروه است اقتدا به كسى كه مرض خوره يا پيسى دارد، وجائز نيست اقتدا به كسى كه حد شرعى بر او جارى شده است، وبنابر احتياط واجب اهل شهر اقتدا نكنند به باديه نشين

احكام جماعت

مسأله 1461 _ موقعى كه مأموم نيت مى كند، بايد امام را معين نمايد ولى دانستن اسم او لازم نيست مثلا اگر نيت كند اقتدا مى كنم به امام حاضر، نمازش صحيح است

مسأله 1462 _ مأموم بايد غير از حمد وسوره همه چيز نماز را خودش بخواند ولى اگر ركعت اول يا دوم او ركعت سوم يا چهارم امام باشد، بايد حمد واحتياطا سوره را بخواند

مسأله 1463 _ اگر مأموم در ركعت اول ودوم نماز صبح ومغرب وعشاء صداى حمد وسوره امام را بشنود، اگر چه كلمات را تشخيص ندهد، بايد حمد وسوره را

نخواند واگر صداى امام را نشنود، مستحب است حمد وسوره بخواند ولى بايد آهسته بخواند وچنانچه سهوا بلند بخواند اشكال ندارد

مسأله 1464 _ اگر مأموم بعضى از كلمات حمد وسوره امام را بشنود، احتياط آن است كه حمد وسوره نخواند

مسأله 1465 _ اگر مأموم سهوا حمد وسوره بخواند يا خيال كند صدايى را كه مى شنود صداى امام نيست وحمد وسوره بخواند وبعد بفهمد صداى امام بوده نمازش صحيح است

مسأله 1466 _ اگر شك كند كه صداى امام را مى شنود يا نه، يا صدايى بشنود ونداند صداى امام است يا صداى كس ديگر، مى تواند حمد وسوره بخواند

مسأله 1467 _ مكروه است كه مأموم در ركعت اول ودوم نماز ظهر وعصر حمد وسوره بخواند ومستحب است بجاى آن ذكر بگويد

مسأله 1468 _ مأموم نبايد تكبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد ولى جايز است با هم تكبيره را بگويند

مسأله 1469 _ اگر مأموم عمدا ويا سهوا پيش از امام سلام دهد نمازش صحيح است وهيچ اشكالى ندارد ولازم نيست دوباره با امام سلام دهد

مسأله 1470 _ اگر مأموم غير از تكبيرة الاحمرام، چيزهاى ديگر نماز را پيش از امام بگويد اشكال ندارد ولى اگر آنها را بشنود، يا بداند امام چه وقت مى گويد بهتر آن است كه پيش از امام نگويد

مسأله 1471 _ مأموم بايد غير از آنچه در نماز خوانده مى شود، كارهاى ديگر آن، مانند ركوع وسجود را با امام يا كمى بعد از امام بجا آورد واگر عمدا پيش از امام يا مدتى بعد از امام انجام دهد، معصيت كرده ولى نماز وجماعت هر دو صحيح است

مسأله 1472 _ اگر

سهوا پيش از امام سر از ركوع بر دارد، چنانچه امام در ركوع باشد، بايد به ركوع برگردد وبا امام سر بردارد ودر اين صورت زياد شدن ركوع كه ركن است نماز را باطل نمى كند ولى اگر به ركوع برگردد وپيش از آنكه به ركوع برسد، امام سر بردارد نمازش باطل است

مسأله 1473 _ اگر اشتباها سر بردارد و ببيند امام در سجده است، بايد به سجده برگردد وچنانچه در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد براى زياد شدن دو سجده كه ركن است نماز باطل نمى شود

مسأله 1474 _ كسى كه اشتباها پيش از امام سر از سجده برداشته هرگاه به سجده برگردد، وهنوز به سجده نرسيده امام سر بردارد، نمازش صحيح است ولى اگر در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد نمازش باطل است

مسأله 1475 _ اگر اشتباها سر از ركوع يا سجده بردارد وسهوا يا به خيال اينكه به امام نمى رسد ، يا عمدا به ركوع يا سجده نرود، نمازش صحيح است

مسأله 1476 _ اگر سر از سجده بردارد و ببيند امام در سجده است، چنانچه به خيال اينكه سجده اول امام است به قصد اينكه با امام سجده كند به سجده رود وبفهمد سجده دوم امام بوده سجده دوم او حساب مى شود واگر به خيال اينكه سجده دوم امام است به سجده رود وبفهمد سجده اول امام بوده، بايد به قصد اينكه با امام سجده كند دوباره با امام به سجده رود، ودر هر دو صورت جائز است كه نماز را به جماعت تمام كند ويا قصد فرادى بنمايد

مسأله 1477 _ اگر سهوا پيش از امام به ركوع

رود وطورى باشد كه اگر سر بردارد به مقدارى از قرائت امام مى رسد، چنانچه سر بردارد وبا امام به ركوع رود، نماز وجماعتش صحيح است وهمچنين اگر عمدا بر نگردد، نماز وجماعتش صحيح است وجائز است قصد فرادى نمايد

مسأله 1478 _ اگر سهوا پيش از امام به ركوع رود وطورى باشد كه اگر برگردد به چيزى از قرائت امام نمى رسد، در صورتى كه صبر كند تا امام به او برسد، نمازش صحيح است واگر به قصد اينكه با امام نماز بخواند سر بردارد وبا امام به ركوع رود، مانعى ندارد

مسأله 1479 _ اگر سهوا پيش از امام به سجده رود، در صورتى كه كه صبر كند تا امام به او برسد نمازش صحيح است واگر به قصد اينكه با امام نماز بخواند سر بردارد وبا امام به سجده رود، مانعى ندارد

مسأله 1480 _ اگر امام در ركعتى كه قنوت ندارد اشتباها قنوت بخواند يا در ركعتى كه تشهد ندارد اشتباها مشغول خواندن تشهد شود مأموم نبايد قنوت وتشهد را بخواند، ولى نمى تواند پيش از امام به ركوع رود يا پيش از ايستادن امام بايستد بلكه بايد صبر كند تا قنوت وتشهد امام تمام شود وبقيه نماز را با او بخواند

چيزهايى كه در نماز جماعت مستحب است

مسأله 1481 _ اگر مأموم يك مرد باشد مستحب است طرف راست امام بايستد، واگر زن باشد مستحب است در طرف راست امام طورى بايستد كه جاى سجده اش مساوى زانو يا قدم امام باشد، واگر مرد ويك زن يا يك مرد وچند زن باشند، مستحب است مرد طرف راست امام وباقى پشت سر امام بايستند واگر چند مرد يا چند زن

باشند مستحب است پشت سر امام بايستند، واگر چند مرد وچند زن باشند، مستحب است مردها عقب امام وزنها پشت سر مردها بايستند

مسأله 1482 _ اگر امام ومأموم هر دو زن باشند بهتر است كه رديف يكديگر بايستند وامام جلوتر نايستد

مسأله 1483 _ مستحب است امام در وسط صف بايستد واهل علم وكمال وتقوى در صف اول بايستند

مسأله 1484 _ مستحب است صفهاى جماعت منطم باشد وبين كسانى كه در يك صف ايستاده اند فاصله نباشد وشانه آنان رديف يكديگر باشد

مسأله 1485 _ مستحب است بعد از گفتن قد قامت الصلوة مأمومين برخيزند

مسأله 1486 _ مستحب است امام جماعت حال مأمومى را كه از ديگران ضعيفتر است رعايت كند وقنوت وركوع وسجود را طول ندهد، مگر بداند همه كسانى كه به او اقتدا كرده اند مايلند

مسأله 1487 _ مستحب است امام جماعت در حمد وسوره وذكرهايى كه بلند مى خواند، صداى خود را بقدرى بلند كند كه ديگران بشنوند، ولى بايد بيش از اندازه صدا را بلند نكند

مسأله 1488 _ اگر امام در ركوع بفهمد كسى تازه رسيده ومى خواهد اقتدا كند مستحب است ركوع را دو برابر هميشه طول بدهد وبعد برخيزد، اگرچه بفهمد كس ديگرى هم براى اقتدا وارد شده است

چيزهايى كه در نماز جماعت مكروه است

مسأله 1489 _ اگر در صفهاى جماعت جا باشد، مكروه است انسان تنها بايستد

مسأله 1490 _ مكروه است مأموم ذكرهاى نماز را طورى بگويد كه امام بشنود

مسأله 1491 _ مسافرى كه نماز ظهر وعصر وعشاء را دو ركعت مى خواند مكروه است در اين نمازها به كسى كه مسافر نيست اقتدا كند وكسى كه مسافر نيست مكروه است در اين نمازها به

مسافر اقتدا نمايد

نماز آيات

مسأله 1492 _ نماز آيات كه دستور آن بعدا گفته خواهد شد به واسطه چهار چيز واجب مى شود: اول _ گرفتن خورشيد دوم _ گرفتن ماه اگرچه مقدار كمى از آنها گرفته شود وكسى هم از آن نترسد سوم _ زلزله اگرچه كسى هم نترسد چهارم _ رعد وبرق وبادهاى سياه وسرخ ومانند اينها از امور آسمانى در صورتى كه بيشتر مردم بترسند، واما چيزهاى زمينى وجوب نماز آيات براى آنها مبنى بر احتياط است

مسأله 1493 _ اگر از چيزهايى كه نماز آيات براى آنها واجب است بيشتر از يكى اتفاق بيفتد چنانچه بعد از هركدام نماز بخواند بايد براى هر يك از آنها يك نماز آيات بخواند، مثلا اگر خورشيد بگيرد وبعد زلزله هم بشود، بايد دو نماز آيات بخواند

مسأله 1494 _ كسى كه چند نماز آيات بر او واجب است ووقت آنها نگذشته است چه همه آنها براى يك چيز بر او واجب شده باشد، مثلا سه مرتبه خورشيد گرفته ونماز آنها را نخوانده است يا براى چند چيز واجب شده باشد مثل آفتاب گرفتن ورعد برق وزلزله يك نماز آيات براى همه كفايت مى كند

مسأله 1495 _ چيزهايى كه نماز آيات براى آنها واجب است، در هر شهرى اتفاق بيفتد، فقط مردم همان شهر بايد نماز آيات بخوانند وبر مردم جاهاى ديگر واجب نيست، ولى اگر مكان آنها بقدرى نزديك باشد كه با آن شهر يكى حساب شود، نماز آيات بر آنها هم واجب است

مسأله 1496 _ از وقتى كه خورشيد يا ماه شروع به گرفتن مى كند انسان مى تواند نماز آيات را بخواند، وبهتر است بقدرى

تأخير نيندازد كه شروع به باز شدن كند

مسأله 1497 _ اگر خواندن نماز آيات را بقدرى تأخير بيندازد كه آفتاب يا ماه شروع به باز شدن كند مى تواند نيت اداء بكند، ولى بهتر است نيت اداء وقضاء نكند واگر بعد از باز شدن تمام آن، نماز بخواند بايد نيت قضاء نمايد

مسأله 1498 _ اگر مدت گرفتن خورشيد يا ماه به اندازه خواندن يك ركعت نماز يا كمتر باشد، نماز آيات واجب نيست واگر مدت گرفتن آنها بيشتر باشد ولى انسان نماز را نخواند ، تا به اندازه خواندن يك ركعت به آخر وقت آن ماندهباشد واجب است بخواند وچنانچه مقصر نباشد نيت ادا بكند والا بنابر احتياط نيت اداء وقضاء نكند.

مسأله 1499 _ موقعى كه زلزله ورعد وبرق ومانند اينها اتفاق مى افتد، انسان بايد فورا نماز آيات را بخواند واگر نخواند معصيت كرده وتا آخر عمر بر او واجب است وهر وقت بخواند ادا است.

مسأله 1500 _ اگر بعد باز شدن آفتاب يا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده بايد قضاى نماز آيات را بخواند. ولى اگر بفهمد مقدارى از آن گرفته بوده قضاء بر او واجب نيست.

مسأله 1501 _ اگر عده اى بگويند كه خورشيد يا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفته آنان يقين پيدا نكند ونماز آيات نخواند وبعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتى كه تمام خورشيد يا ماه گرفته باشد بايد نماز آيات را بخواند، واگر مقدارى از آن گرفته باشد، خواندن نماز آيات بر او واجب نيست، وهمچنين است اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نيست، بگويند خورشيد يا ماه گرفته، بعد معلوم

شود كه عادل بوده اند.

مسأله 1502 _ اگر انسان به گفته كسانى كه از روى قاعده علمى وقت گرفتن خورشيد وماه را مى دانند، اطمينان پيدا كند كه خورشيد يا ماه گرفته، بايد نماز آيات را بخواند. ونيز اگر بگويند فلان وقت خورشيد يا ماه مى گيرد وفلان مقدار طول مى كشد وانسان به گفته آنان اطمينان پيدا كند، بنابر اظهر بايد به حرف آنان عمل نمايد.

مسأله 1503 _ اگر بفهمد نماز آياتى كه خوانده باطل بوده، بايد دوباره بخواند واگر وقت گذشته قضاء نمايد.

مسأله 1504 _ اگر در وقت نماز يوميه نماز آيات هم بر انسان واجب شود، چنانچه براى هر دو نماز وقت دارد، هركدام را اول بخواند اشكال ندارد. واگر وقت يكى از آن دو تنگ باشد، بايد اول آن را بخواند. واگر وقت هر دو تنگ باشد،بايد اول نماز يوميه را بخواند.

مسأله 1505 _ اگر در بين نماز يوميه بفهمد كه وقت نماز آيات تنگ است، چنانچه وقت نماز يوميه هم تنگ باشد، بايد آن را تمام كند بعد نماز آيات را بخواند واگر وقت نماز يوميه تنگ نباشد بايد آن را بشكند واول نماز آيات، بعد نماز يوميه را بجا آورد.

مسأله 1506 _ اگر در بين نماز آيات بفهمد كه وقت نماز يوميه تنگ است، بايد نماز آيات را رها كند ومشغول نماز يوميه شود وبعد از آنكه نماز را تمام كرد پيش از انجام كارى كه نماز را بهم بزند، بقيه نماز آيات را از همانجا كه رها كرده بخواند.

مسأله 1507 _ اگر در حال حيض يا نفاس زن آفتاب يا ماه بگيرد بنابر احتياط واجب بايد بعد از

پاك شدن، نماز آيات را قضا نمايد. واگر زلزله يا رعد وبرق ومانند اينها اتفاق بيفتد، واجب است كه بعد از پاك شدن، نماز آيات را بخواند.دستور نماز آيات

مسأله 1508 _ نماز آيات دو ركعت است ودر هر ركعت پنج ركوع دارد ودستور آن اين است كه انسان بعد از نيت، تكبير بگويد ويك حمد ويك سوره تمام بخواند وبه ركوع رود وسر از ركوع بر دارد، دوباره يك حمد ويك سوره بخواند، باز به ركوع رود تا پنج مرتبه وبعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نمايد وبرخيزد وركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد وتشهد بخواند وسلام دهد.

مسأله 1509 _ در نماز آيات ممكن است انسان بعد از نيت وتكبير وخواندن حمد، آيه هاى يك سوره را پنج قسمت كند ويك آيه يا بيشتر از آن را بخواند وبه ركوع رود وسر بردارد وبدون اينكه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره رابخواند وبه ركوع رود وهمينطور تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام نمايد، مثلا به قصد سوره قل هو الله احد. بسم الله الرحمن الرحيم بگويد وبه ركوع رود، بعد بايستد وبگويد: قل هو الله احد دوباره به ركوع رود وبعد از ركوع بايستد وبگويد: الله الصمد باز به ركوع رود وبايستد وبگويد: لم يلد ولم يولد وبرود به ركوع باز هم سر بردارد وبگويد: ولم يكن له كفوا احد وبعد از آن به ركوع پنجم رود وبعد از سر برداشتن، دو سجده كند وركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آور وبعد از سجده دوم تشهد بخواند ونماز را سلام دهد، ونيز ممكن است

سوره را به كمتر از پنج قسمت تقسيم كند ولى بعد از تمام شدن سوره بايد حمد را براى ركعت بعد از آن بخواند.

مسأله 1510 _ اگر در يك ركعت از نماز آيات، پنج مرتبه حمد وسوره بخواند ودر ركعت ديگر يك حمد بخواند وسوره را قسمت كند مانانعى ندارد.

مسأله 1511 _ چيزهايى كه در نماز يوميه واجب ومستحب است، در نماز آيات هم واجب ومستحب مى باشد. ولى در نماز آيات مستحب است بجاى اذان واقامه سه مرتبه بگويد: الصلوة.

مسأله 1512 _ مستحب است بعد از ركوع پنجم ودهم بگويد: سمع الله لمن حمده، ونيز پيش از هر ركوع وبعد از آن تكبير بگويد ولى بعد از ركوع پنجم ودهم گفتن تكبير مستحب نيست.

مسأله 1513 _ مستحب است پيش از ركوع دوم وچهارم وششم وهشتم ودهم قنوت بخواند واگر فقط قنوت پيش از ركوع دهم بخواند كافيست.

مسأله 1514 _ اگر در نماز آيات شك كند كه چند ركعت خوانده وفكرش به جايى نرسد نماز باطل است.

مسأله 1515 _ اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است، يا در ركوع اول ركعت دوم وفكرش به جايى نرسد، نماز باطل است. ولى اگر مثلا شك كند كه چهار ركوع كرده يا پنج ركوع، چنانچه به سجده نرفته است بايد ركوع را كه شك دارد بجا آورد. واگر به سجده رفته بايد به شك خود اعتنا نكند.

مسأله 1516 _ هر يك از ركوع هاى نماز آيات ركن است كه اگر عمدا يا اشتباها كم يا زياد شود نماز باطل است.

نماز عيد فطر وقربان

مسأله 1517 _ نماز عيد فطر وقربان در زمان حضور امام عليه السلام واجب است

وبايد به جماعت خوانده شود. ودر زمان ما كه امام عليه السلام غائب است، مستحب است استحباب جماعت ثابت نيست، مقلدين مى توانند در اين مسأله رجوع كنند به كسى كه واجد شرائط است وفتوى مى دهد به مشروعيت جماعت.

مسأله 1518 _ وقت نماز عيد فطر وقربان از اول روز عيد است تا ظهر.

مسأله 1519 _ مستحب است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخواند. ودر عيد فطر مستحب است، بعد از بلند شدن آفتاب افطار كند وزكاة فطره را هم بدهد، بعد نماز عيد را بخواند.

مسأله 1520 _ نماز عيد فطر وقربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد از خواندن حمد وسوره، بايد پنج تكبير بگويد، وبعد از هر تكبير يك قنوت بخواند وبعد از قنوت پنجم، تكبير ديگرى بگويد وبه ركوع رود ودو سجده بجا آورد وبرخيزد ودر ركعت دوم چهار تكبير بگويد وبعد از هر تكبير قنوت بخواند وتكبير پنجم را بگويد وبه ركوع رود وبعد از ركوع دو سجده كند وتشهد بخواند ونماز را سلام دهد.

مسأله 1521 _ در قنوت نماز عيد فطر وقربان هر دعا وذكرى بخواند كافى است ولى بهتر است اين دعا را بخواند:اللهم اهل الكبرياء والعظمة واهل الجود والجبروت واهل العفو والرحمة واهل التقوى والمغفرة اسئلك بحق هذا اليوم الذى جعلته للمسلمين عيدا ولمحمد صلى الله عليه وآله ذخرا وشرفا وكرامة ومزيدا ان تصلى على محمد وآل محمد وان تدخلنى في كل خير ادخلت فيه محمدا وآل محمد وان تخرجنى من كل سوء اخرجت منه محمدا وآل محمد صلواتك عليه وعليهم اللهم انى اسئلك خير ما سئلك به عبادك الصالحون واعوذ بك

مما استعاذ منه عبادك المخلصون.

مسأله 1522 _ در زمان غائب بودن امام عليه السلام اگر با جماعت خوانده شود مستحب است بعد از نماز عيد فطر وقربان دو خطبه بخوانند. وبهتر است كه در خطبه عيد فطر زكوة فطره ودر خطبه عيد قربان احكام قربانى را بگويند.

مسأله 1523 _ نماز عيد سوره مخصوصى ندارد ولى بهتر است كه در ركعت اول آن سوره شمس (سوره 91) ودر ركعت دوم سوره غاشيه (سوره 88) را بخوانند يا در ركعت اول سوره سبح اسم (سوره 87) ودر ركعت دوم سوره شمس را بخوانند.

مسأله 1524 _ مستحب است نماز عيد را در صحرا بخوانند ولى در مكه مستحب است در مسجدالحرام خوانده شود.

مسأله 1525 _ مستحب است پياده وپا برهنه وبا وقار به نماز عيد بروند وپيش از نماز غسل كنند وعمامه سفيد بر سر بگذارند.

مسأله 1526 _ مستحب است در نماز عيد بر زمين سجده كنند ودر حال گفتن تكبيرها دستها را بلند كنند وكسى كه نماز عيد مى خواند، اگر امام جماعت است يا فرادى نماز مى خواند، نماز را بلند بخواند.

مسأله 1527 _ بعد از نماز مغرب وعشاء شب عيد فطر وبعد از نماز صبح آن، وبعد از نماز عيد فطر مستحب است اين تكبيرها را بگويد: الله اكبر الله اكبر لا اله الا الله والله اكبر ولله الحمد الله اكبر على ما هدانا.

مسأله 1528 _ مستحب است انسان در عيد قربان بعد از ده نماز كه اول آنهانماز ظهر روز عيد وآخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبيرهايى را كه در مسأله پيش گفته شد بگويد وبعد از آن بگويد: الله اكبر على

ما رزقنا من بهيمة الانعام والحمد لله على ما ابلانا. ولى اگر عيد قربان را در منى باشد مستحب است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد وآخر آنها نماز صبح روز سيزدهم ذى حجه است، اين تكبيرها را بگويد.

مسأله 1529 _ احتياط مستحب آن است كه زنها از رفتن به نماز عيد خوددارى كنند ولى اين احتياط براى زنهاى پير نيست.

مسأله 1530 _ در نماز عيد هم مثل نمازهاى ديگر، مأموم بايد غير از حمد و سوره چيزهاى ديگر نماز را خودش بخواند.

مسأله 1531 _ اگر مأموم موقعى برسد كه امام مقدارى از تكبيرها را گفته، بعد از آنكه امام به ركوع رفت، بايد آنچه از تكبيرها وقنوتها را كه با امام نگفته خودش بگويد واگر در هر قنوت يك سبحان الله يا يك الحمدلله بگويد كافى است.

مسأله 1532 _ اگر در نماز عيد موقعى برسد كه امام در ركوع است مى تواند نيت كند وتكبير اول نماز را بگويد وبه ركوع رود.

مسأله 1533 _ اگر در نماز عيد يك سجده يا تشهد را فراموش كند احتياط مستحب آن است كه بعد از نماز آن را بجا آورد. ونيز اگر كارى كه براى آن سجده سهو لازم است پيش آيد بنابر احتياط بايد بعد از نماز دو سجده سهو بنمايد.

اجير گرفتن براى نماز

مسأله 1534 _ بعد از مرگ انسان، مى شود براى نماز وعبادتهاى ديگر او كه در زندگى بجا نياورده، ديگرى را اجير كنند يعنى به او مزد دهند كه آنها را بجا آورد، واگر كسى بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحيح است.

مسأله 1535 _ انسان مى تواند براى

بعضى از كارهاى مستحبى مثل زيارت قبرپيغمبر وامامان عليهم السلام از طرف زندگان اجيرشود ونيز مى تواند كار مستحبى را انجام دهد وثواب آن را براى مردگان يا زندگان هديه نمايد.

مسأله 1536 _ كسى كه براى نماز قضاى ميت اجير شده بايد يا مجتهد باشد يا مسائل نماز را از روى تقليد صحيح بداند يا آنكه عمل به احتياط كند.

مسأله 1537 _ اجير بايد موقع نيت، ميت را معين نمايد، ولازم نيست اسم او را بداند، پس اگر نيت كند از طرف كسى نماز مى خوانم كه براى او اجير شده ام كافى است.

مسأله 1538 _ اجير بايد قصد كند آنچه در ذمه ميت است بجا مى آورم وعبادتهاى او را قضاء مى نمايم واگر عملى را انجام دهد وثواب آن را براى او هديه كند كافى نيست.

مسأله 1539 _ لازم نيست كسى را اجير كنند كه اطمينان داشته باشند عمل را بطور صحيح انجام مى دهد.

مسأله 1540 _ چنانچه كسى را اجير نمايند براى قضاء نماز ميت وشك كنند كه عمل را انجام داده يا نه، همينكه بگويد انجام داده ام كافى است.

مسأله 1541 _ هرگاه شك كنند كه اجير عمل را بطور صحيح انجام داده يا نه بنابر صحت آن بگذارند.

مسأله 1542 _ كسى را كه عذرى دارد ومثلا با تيمم يا نشسته نماز مى خواند، نمى شود براى نمازهاى ميت اجير كرد، اگر چه نماز ميت هم همانطور قضاء شده باشد.

مسأله 1543 _ مرد براى زن وزن براى مرد مى تواند اجير شود ودر بلند خواندن وآهسته خواندن نماز بايد به تكليف خود عمل نمايد.

مسأله 1544 _ قضاى نمازهاى ميت لازم نيست

به ترتيب خوانده شود مگر در آن نمازها كه در اداء آنها ترتيب معتبر است مثل ظهر وعصر از يك روز.

مسأله 1545 _ اگر با اجير شرط كنند كه عمل را بطور مخصوصى انجام دهد،بايد همانطور بجا آورد. واگر با او شرط نكنند، بايد در آن عمل به تكليف خود رفتار نمايد ، وبهتر است كه از وظيفه خودش وميت هر كدام كه به احتياط نزديكتر است به آن عمل كند مثلا اگر وظيفه ميت گفتن سه مرتبه تسبيحات اربعه بوده وتكليف او يك مرتبه است، سه مرتبه بگويد.

مسأله 1546 _ اگر با اجير شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند، بايد مقدارى از مستحبات نماز را كه معمول است بجا آورد.

مسأله 1547 _ اگر انسان چند نفر را براى نماز قضاى ميت اجير كند لازم نيست براى هر كدام آنها وقتى را معين نمايد، مثلا اگر با يكى از آنها قرار گذاشت كه از صبح تا ظهر نماز قضاء بخواند، با ديگرى قرار بگذارد كه از ظهر تا شب بخواند، واگر چند نفر با هم در يك وقت معين بخوانند اشكال ندارد.

مسأله 1548 _ اگر كسى اجير شود كه مثلا در مدت يكسال نمازهاى ميت را بخواند وپيش از تمام شدن سال بميرد، بايد براى نمازهايى كه مى دانند وبنابر احتياط واجب براى نمازهايى كه احتمال مى دهند بجا نياورده، ديگرى را اجير نمايند.

مسأله 1549 _ كسى را كه براى نمازهاى ميت اجير كرده اند اگر پيش از تمام كردن نمازها بميرد واجرت همه آنها را گرفته باشد چنانچه شرط كرده باشند كه تمام نمازها را خودش بخواند اگر

قادر بر اتيان عمل نبوده ورثه منوب عنه مى توانند تمام اجرتى را كه داده بگيرند واجرة المثل عملى را كه انجام داده بدهند واگر قادر بوده مى توانند اجرة المثل عمل باقيمانده را بگيرند، مثلا چنانچه اجرت يكسال نماز يكصد تومان است ولى اجير دويست تومان براى يكسال گرفته ونصف نماز را خوانده، در فرض اول ورثه مى توانند دويست تومان را بگيرند از مال او وپنجاه تومان براى نمازهايى كه خوانده به ورثه او بدهند، ودر فرض دوم مى توانند پنجاه تومان از مال او بگيرند _ واگر شرط نكرده باشند بايد ورثه اش از مال دو اجير بگيرند اما اگر مال نداشته باشد بر ورثه او چيزى واجب نيست.

مسأله 1550 _ اگر اجير پيش از تمام كردن نمازهاى ميت بميرد وخودش هم نماز قضاء داشته باشد چنانچه شرط نشده باشد كه خودش عمل را انجام دهد بايد از مال او براى نمازهايى كه اجير بوده ديگرى را اجير نمايند واگر چيزى زياد آمد در صورتى كه وصيت كرده باشد براى تمام نمازهاى او اجير بگيرند.

احكام روزه

احكام روزه

روزه آن است كه انسان براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا غروب شمس از چيزهايى كه روزه را باطل مى كند وشرح آنها بعدا گفته مى شود خوددارى نمايد.

نيت

مسأله 1551 _ لازم نيست انسان نيت روزه را از قلب خود بگذراند، يا مثلا بگويد فردا را روزه مى گيرم، بلكه همينقدر كه براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا غروب خورشيد كارى كه روزه را باطل مى كند انجام ندهد كافى است، وبراى آنكه يقين كند تمام اين مدت را روزه بوده، بايد مقدارى پيش از اذان صبح ومقدارى هم بعد از غروب از انجام كارى كه روزه را باطل مى كند خوددارى نمايد.

مسأله 1552 _ انسان مى تواند در هر شب از ماه رمضان براى روزه فرداى آن نيت كند، وبهتر است كه اول ماه هم نيت روزه همه ماه را بنمايد.

مسأله 1553 _ وقت نيت روزه ماه رمضان از اول شب است تا اذان صبح.

مسأله 1554 _ وقت نيت روزه مستحبى از اول شب است تا موقعى كه به اندازه نيت كردن غروب شمس وقت مانده باشد كه اگر تا اين وقت كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد ونيت روزه مستحبى كند روزه او صحيح است و وقت روزه واجب غير معين مانند قضاء رمضان تا ظهر است.

مسأله 1555 _ كسى كه پيش از اذان صبح بدون نيت روزه خوابيده است اگر پيش از ظهر بيدار شود ونيت كند، روزه او صحيح است واگر بعد از ظهر بيدار شود نمى تواند نيت روزه واجب نمايد.

مسأله 1556 _ اگر بخواهد غير روزه رمضان روزه

ديگرى بگيرد، بايد آن را معين نمايد، مثلا نيت كند كه روزه قضاء يا روزه نذر مى گيرم، ولى در ماه رمضان لازم نيست نيت كند كه روزه ماه رمضان مى گيرم، بلكه اگر نداند ماه رمضان است يا فراموش نمايد وروزه ديگرى را نيت كند روزه ماه رمضان حساب مى شود.

مسأله 1557 _ اگر بداند ماه رمضان است وعمدا نيت روزه غير رمضان كند، نه روزه رمضان حساب مى شود ونه روزه اى كه قصد كرده است.

مسأله 1558 _ اگر مثلا به نيت روز اول ماه روزه بگيرد، بعد بفهمد دوم يا سوم بوده روزه او صحيح است.

مسأله 1559 _ اگر پيش از اذان صبح نيت كند وبيهوش شود ودر بين روز بهوش آيد، بايد روزه آن روز را تمام نمايد ولازم نيست قضاى آن را بجا آورد.

مسأله 1560 _ اگر پيش از اذان صبح نيت كند ومست شود ودر بين روز بهوش آيد، بايد روزه آن روز را تمام كند ولازم نيست قضاى آن را بجا آورد.

مسأله 1561 _ اگر پيش از اذان صبح نيت كند وبخوابد وبعد از مغرب بيدار شود، روزه اش صحيح است.

مسأله 1562 _ اگر نداند يا فراموش كند كه ماه رمضان است وپيش از ظهر ملتفت شود، چنانچه كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد، بايد نيت كند وروزه او صحيح است. واگر كارى كه روزه را باطل مى كند انجام داده باشد، يا بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است، روزه او باطل مى باشد. ولى بايد تا مغرب كارى كه روزه را باطل مى كند انجان ندهد وبعد از رمضان هم

آن روزه را قضاء نمايد.

مسأله 1563 _ اگر بچه پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود بايد روزه بگيرد واگر بعد از اذان بالغ شود، روزه آن روز بر او واجب نيست، مگر آنكه بچه قصد روزه مستحبى كرده باشد ودر روز بالغ شود، در اين صورت اتمام آن روزه واجب است.

مسأله 1564 _ كسى كه براى بجا آوردن روزه ميتى اجير شده، اگر روزه مستحبى بگيرد اشكال ندارد. ولى كسى كه روزه قضاء يا روزه واجب ديگرى دارد نمى تواند روزه مستحبى بگيرد وچنانچه فراموش كند وروزه مستحب بگيرد، در صورتى كه پيش از ظهر يادش بيايد، روزه مستحبى او بهم مى خورد ومى تواند نيت خود را به روزه واجب برگرداند واگر بعد از ظهر ملتفت شود، روزه او باطل است واگر بعد از مغرب يادش بيايد، روزه اش صحيح است.

مسأله 1565 _ اگر غير از روزه ماه رمضان روزه معين ديگرى بر انسان واجب باشد، مثلا نذر كرده باشد كه روز معينى را روزه بگيرد چنانچه عمدا تا اذان صبح نيت نكند روزه اش باطل است وهمچنين اگر نداند كه روزه آن روز بر او واجب است، يا فراموش كند وپيش از ظهر يادش بيايد روزه اش باطل است.

مسأله 1566 _ اگر براى روزه اى كه واجب است وروز آن معين نيست مثل روزه كفاره، عمدا تا ظهر نيت نكند اشكال ندارد. بلكه اگر پيش از نيت تصميم داشته باشد كه روزه نگيرد، يا ترديد داشته باشد كه بگيرد يا نه، چنانچه كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد وپيش از ظهر نيت كند، روزه او صحيح است.

مسأله

1567 _ اگر در ماه رمضان پيش از ظهر كافر مسلمان شود روزه آن روز بر او واجب نيست وقضاء هم ندارد.

مسأله 1568 _ اگر مريض پيش از ظهر ماه رمضان خوب شود واز اذان صبح تا آن وقت كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد، بايد نيت روزه كند وآن روز را روزه بگيرد وچنانچه بعد از ظهر خوب شود روزه آن روز بر او واجب نيست.

مسأله 1569 _ روزى را كه انسان شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان واجب نيست روزه بگيرد واگر بخواهد روزه بگيرد، نمى تواند نيت روزه رمضان كند بلكه بايد نيت كند كه اگر رمضان است روزه رمضان واگر رمضان نيست روزه قضاء يا مانند آن باشد، يا نيت كند امتثال امر واقعى فعلى را، يا نيت روزه قضاء ومانند آن بنمايد وچنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده از رمضان حساب مى شود.

مسأله 1570 _ اگر روزى را كه شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان به نيت روزه قضاء يا روزه مستحبى ومانند آن روزه بگيرد ودر بين روز بفهمد كه ماه رمضان است بايد نيت روزه رمضان كند.

مسأله 1571 _ اگر در روزه واجب معينى مثل روزه رمضان مردد شود كه روزه خود را باطل كند يا نه، يا قصد كند كه روزه را باطل كند، روزه اش باطل مى شود اگر چه از قصدى كه كرده توبه نمايد وكارى هم كه روزه را باطل مى كند انجام ندهد.

مسأله 1572 _ در روزه مستحب و روزه واجبى كه وقت آن معين نيست مثل روزه كفاره، اگر قصد كند كارى كه روزه

را باطل مى كند انجام دهد، يا مردد شود كه بجا آورد يا نه، چنانچه بجا نياورد وپيش از ظهر دوباره نيت روزه كند، روزه او صحيح است.

چيزهايى كه روزه را باطل مى كند

چيزهايى كه روزه را باطل مى كند

مسأله 1573 _ بعضى از چيزها روزه را بدون اشكال باطل مى كند وبعضى را علماء فرموده اند وظاهرا آنها به كمال روزه ضرر مى زنند وروزه را باطل نمى كنند مجموع آنها نه چيز است: اول _ خوردن وآشاميدن. دوم _ جماع. سوم _ استمناء و استمناء آن است كه انسان با خود يا غير خود كارى كند كه منىاز او بيرون آيد. چهارم _ دروغ بستن به خدا وپيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم وجانشيان پيغمبر عليهم السلام. پنجم _ رساندن غبار غليظ به حلق. ششم _ فرو بردن تمام سر در آب. هفتم _ باقى ماندن بر جنابت وحيض ونفاس تا اذان صبح. هشتم _ اماله كرن با چيزهاى روان. نهم _ قى كردن واحكام اينها در مسائل آينده گفته مى شود.

1 _ خوردن وآشاميدن

مسأله 1574 _ اگر روزه دار عمدا چيزى بخورد يا بياشامد، روزه او باطل مى شود چه خوردن وآشاميدن آن چيز معمول باشد مثل نان وآب، چه معمول نباشد مثل خاك وشيره درخت وچه كم باشد يا زياد، حتى اگر مسواك را از دهان بيرون آورد ودوباره به دهان ببرد ورطوبت آن را فروبرد، روزه او باطل مى شود مگر آنكه رطوبت مسواك در آب دهان بطورى از بين برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشود.

مسأله 1575 _ اگر موقعى كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، بايد لقمه را از دهان بيرون آورد وچنانچه عمدا فروبرد روزه اش باطل است وبه دستورى كه بعدا گفته خواهد شد كفاره بر او واجب مى شود.

مسأله 1576 _ اگر روزه دار سهوا چيزى بخورد يا بياشامد روزه اش باطل نمى

شود.

مسأله 1577 _ احتياط واجب آن است كه روزه دار از استعمال آمپولى كه به جاى غذا بكار مى رود خوددارى كند، ولى تزريق آمپولى كه عضور را بى حس مى كند ويا دواء را داخل عضله يا وريد مى كند اشكال ندارد.

مسأله 1578 _ اگر روزه دار چيزى را كه لاى دندان مانده است عمدا فروببرد روزه اش باطل مى شود.

مسأله 1579 _ كسى كه مى خواهد روزه بگيرد، لازم نيست پيش از اذان دندانهايش را خلال كند، ولى اگر بداند غذايى كه لاى داندن مانده در روز فرومى رود، چنانچه خلال نكند وچيزى از آن فرو رود، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 1580 _ فرو بردن آب دهان، اگر چه به واسطه خيال كردن ترشى ومانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمى كند.

مسأله 1581 _ فروبردن اخلاط سر وسينه، تا از دهان خارج نشده اشكال ندارد، ولو داخل فضاى دهان شده باشد.

مسأله 1582 _ اگر روزه دار بقدرى تشنه شود كه بترسد از تشنگى بميرد مى تواند به اندازه اى كه از مردن نجات پيدا كند آب بياشامد ولى روزه او باطل مى شود واگر ماه رمضان باشد ، بايد در بقيه روز از بجا آوردن كارى كه روزه را باطل مى كند خوددارى نمايد.

مسأله 1583 _ جويدن غذا براى بچه يا پرنده وچشيدن غذا ومانند اينها كه معمولا به حلق نمى رسد، اگر چه اتفاقا به حلق برسد روزه را باطل نمى كند. ولى اگر انسان از اول بداند كه به حلق مى رسد، روزه اش باطل مى شود وبايد قضاى آن را بگيرد وكفاره هم بر او

واجب است.

مسأله 1584 _ انسان نمى تواند براى ضعف، روزه را بخورد ولى اگر ضعف او بقدرى است كه معمولا نمى شود آن را تحمل كرد خوردن روزه اشكال ندارد.2 _ جماع

مسأله 1585 _ جماع روزه را باطل مى كند، اگر چه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود ومنى هم بيرون نيايد.

مسأله 1586 _ اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود ومنى هم بيرون نيايد، روزه باطل نمى شود.

مسأله 1587 _ اگر شك كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده يا نه روزه او صحيح است.

مسأله 1588 _ اگر فراموش كند كه روزه است وجماع نمايد، يا او را به جماع مجبور نمايند وجماع بدون اختيار باشد روزه او باطل نمى شود. ولى چنانچه در بين جماع يادش بيايد، يا ديگر مجبور نباشد، بايد فورا از حال جماع خارج شود واگر خارج نشود، روزه او باطل است، وهمچنين اگر مكره باشد واختيارا جماع كند.

3 _ استمناء

مسأله 1589 _ اگر روزه دار استمناء كند يعنى با خود يا غير خود كارى كند غير از جماع كه منى از او بيرون آيد روزه اش باطل مى شود.

مسأله 1590 _ اگر بى اختيار منى از او بيرون آيد روزه اش باطل نيست. ولى اگر كارى كند كه به اختيار منى از او بيرون آيد چنانچه احتمال بدهد خروج منى را به واسطه آن كار روزه اش باطل مى شود واگر اطمينان داشته كه خارج نمى شود روزه باطل نمى شود.

مسأله 1591 _ هرگاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم مى شود يعنى در خواب منى از او بيرون مى آيد واجب نيست نخوابيدن

واگر بخوابد روزه اش باطل نمى شود.

مسأله 1592 _ اگر روزه دار در حال بيرون آمدن منى از خواب بيدار شود، واجب نيست از بيرون آمدن جلوگيرى كند.

مسأله 1593 _ روزه دارى كه محتلم شده، مى تواند بول كند وبه دستورى كه در صفحه 13 گفته شد استبراء نمايد. اگرچه بداند به واسطه بول يا استبراء كردن باقى مانده منى از مجرى بيرون مى آيد.

مسأله 1594 _ روزه دارى كه محتلم شده اگر بداند منى در مجرى مانده ودر صورتى كه پيش از غسل بول نكند بعد از غسل منى از او بيرون مى آيد لازم نيست پيش از غسل بول كند.

مسأله 1595 _ كسى كه مى داند كه اگر عمدا منى از خود بيرون آورد، روزه اشباطل مى شود، در صورتى كه به قصد بيرون آمدن منى با كسى بازى وشوخى كند، اگر چه منى از او بيرون نيايد، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 1596 _ اگر روزه دار بدون قصد بيرون آمدن منى با كسى بازى وشوخى كند چنانچه اطمينان دارد كه منى از او خارج نمى شود، اگرچه اتفاقا منى بيرون آيد روزه او صحيح است ولى اگر اطمينان ندارد در صورتى كه منى از او بيرون آيد، روزه اش باطل است.

4 _ دروغ بستن به خدا وپيغمبر

مسأله 1597 _ اگر روزه دار به گفتن يا نوشتن يا به اشاره ومانند اينها به خدا وپيغمبران وجانشينان پيغمبران عمدا نسبت دروغ بدهد معصيت كرده ولى روزه او باطل نمى شود.

مسأله 1598 _ اگر بخواهد خبرى را كه نمى داند راست است يا دروغ نقل كند، بايد از كسى كه آن خبر را گفته، يا از كتابى كه آن

خبر در آن نوشته شده نقل نمايد، والا معصيت كرده.

مسأله 1599 _ اگر چيزى را به اعتقاد اينكه راست است از قول خدا يا پيغمبر نقل كند وبعد بفهمد درورغ بوده، روزه اش باطل نمى شود ومعصيت هم نكرده است.

مسأله 1600 _ اگر چيزى را كه مى داند دروغ است به خدا وپيغمبر نسبت دهد وبعدا بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده روزه او باطل نمى شود ولى معصيت كرده.

مسأله 1601 _ اگر دروغى را كه ديگرى ساخته عمدا به خدا وپيغمبر وجانشينان پيغمبر نسبت دهد روزه اش باطل نمى شود ومعصيت كرده، ولى اگر از قول كسى كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.

مسأله 1602 _ اگر از روزه دار بپرسند كه آيا پيمغبر صلى الله عليه وآله وسلم چنين مطلبى فرموده اند واو جايى كه در جواب بايد بگويد نه، عمدا بگويد بلى، يا جايى كه بايد بگويد بلى عمدا بگويد نه، روزه اش باطل نمى شود ولى معصيت كرده است.

مسأله 1603 _ اگر از قول خدا يا پيغمبر حرف راستى را بگويد بعد بگويد دروغ گفتم، يا در شب دروغى را به آنان نسبت دهد وفرداى آن، كه روزه مى باشد بگويد آنچه ديشب گفتم راست است، روزه اش باطل نمى شود، ولى معصيت كرده.

5 _ رساندن غبار غليط به حلق

مسأله 1604 _ رساندن غبار غليظ به حلق روزه را باطل مى كند، چه غبار چيزى باشد كه خوردن آن حلال است مثل آرد، يا غبار چيزى باشد كه خوردن آن حرام است مثل خاك. وبهتر است غبارى را هم كه غليظ نيست به حلق نرساند.

مسأله 1605 _ اگر به واسطه باد غبار غليظى

پيدا شود وانسان با اينكه متوجه است مواظبت نكند وبه حلق برسد، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 1606 _ احتياط واجب آن است كه روزه دار بخار غليظ، ودود سيگار وتنباكو، ومانند اينها را هم به حلق نرساند.

مسأله 1607 _ اگر مواظبت نكند وغبار يا بخار يا دود ومانند اينها داخل حلق شود چنانچه يقين داشته كه به حلق نمى رسد روزه اش صحيح است.

مسأله 1608 _ اگر فراموش كند كه روزه است ومواظبت نكند يا بى اختيار غبار ومانند آن به حلق او برسد روزه اش باطل نمى شود. وچنانچه ممكن است بايد آن را بيرون آورد.

6 _ فروبردن سر در زير آب

مسأله 1609 _ مكروه است روزه دار عمدا تمام سر را در آب فروبرد، اگرچه باقى بدن او از آب بيرون باشد، ولى روزه اش باطل نمى شود واگر تمام بدن را آب بگيرد ومقدارى از سر بيرون باشد، كراهت هم ندارد.

مسأله 1610 _ اگر نصف سر را يكدفعه ونصف ديگر آن را دفعه ديگر در آب فروبرد، كراهت ندارد.

مسأله 1611 _ اگر شك كند كه تمام سر زير آب رفته يا نه، مكروهى انجام نداده است.

مسأله 1612 _ مكروه است تمام سر زير آب برود ولو مقدارى از موها بيرون بماند.

مسأله 1613 _ اگر سر را در گلاب فروبرد، كراهت ندارد. در صورتى كه مضاف باشد وهمچنين اگر سر را در آبهاى مضاف ديگر فرو ببرد ويا در چيزهاى ديگر كه روان است.

مسأله 1614 _ اگر روزه دار بى اختيار در آب بيفتد وتمام سر او را آب بگيرد، يا فراموش كند كه روزه است وسر در آب فرو برد، كار مكروهى انجام نداده.

مسأله 1615 _

اگر به اطمينان اينكه آب سر او را نمى گيرد، خود را در آب بيندازد وآب تمام سر او را بگيرد، اشكال ندارد.

مسأله 1616 _ اگر فراموش كند كه روزه است وسر را در آب فروبرد، يا ديگرى به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زير آب يادش بيايد كه روزه است، يا آن كس دست خود را بردارد وفورا سر را بيرون آورد، كار مكروهى انجام نداده.

مسأله 1617 _ اگر فراموش كند كه روزه است وبه نيت غسل سر را در آب فرو برد، روزه وغسل او صحيح است وكار مكروهى انجام نداده.

مسأله 1618 _ اگر بداند كه روزه است وعمدا براى غسل سر را در آب فرو برد غسل او حكم عبادت مكروهه را دارد ومانند روزه اش صحيح است.

مسأله 1619 _ سر فرو بردن در آب اگر براى نجات دادن مؤمنى كه در حال غرق شدن است، باشد مكروه نيست بلكه واجب است وبه روزه هم هيچ خللى وارد نمى كند.

7 _ باقى ماندن بر جنابت وحيض ونفاس تا اذان صبح

مسأله 1620 _ اگر جنب عمدا تا اذان صبح غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمدا تيمم ننمايد، روزه اش باطل است در صورتى كه روزه رمضان يا قضاى آن باشد.

مسأله 1621 _ اگر در روزه واجبى غير رمضان وقضاى آن كه مثل روز ماه رمضان وقت آن معين است تا اذان صبح غسل نكند وتيمم هم ننمايد روزه اش صحيح است.

مسأله 1622 _ كسى كه در شب ماه رمضان جنب است ومى خواهد روزه بگيرد چنانچه عمدا غسل نكند تا وقت تنگ شود، بنابر احتياط واجب بايد تيمم كند وروزه بگيرد وقضاى آن را

هم بجا آورد.

مسأله 1623 _ اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند وبعد از يك روز يادش بيايد، بايد روزه آن روز را قضاء نمايد واگر بعد از چند روز يادش بيايد، بايد روزه هرچند روزى را يقين دارد جنب بوده قضاء نمايد مثلا اگر نمى داند سه روز جنب بوده يا چهار روز، بايد روزه سه روز را قضاء كند.

مسأله 1624 _ كسى كه در شب ماه رمضان براى هيچ كدام از غسل وتيمم وقت ندراد، اگر خود را جنب كند، روزه اش باطل است وقضاء وكفاره بر او واجب مى شود ولى اگر براى تيمم وقت دارد، چنانچه خود را جنب كند، بنابر احتياط واجب بايد تيمم نمايد وروزه بگيرد وقضاى آن را هم بجا آورد.

مسأله 1625 _ اگر براى آنكه بفهمد وقت دارد يا نه، جستجو نمايد وگمان كند كه به اندازه غسل وقت دارد وخود را جنب كند وبعد بفهمد وقت تنگ بوده، چنانچه تيمم كند، روزه اش صحيح است واگر بدون جستجو گمان كند كه وقت دارد وخود را جنب نمايد وبعد بفهمد وقت تنگ بوده وبا تيمم روزه بگيرد، بنا بر احتياط واجب بايد روزه آن روز را قضاء كند.

مسأله 1626 _ كسى كه در شب ماه رمضان جنب است ومى داند كه اگر بخوابد تا صبح بيدار نمى شود، نبايد غسل نكرده بخوابد وچنانچه بخوابد وتا صبح بيدار نشود، روزه اش باطل است وقضاء وكفاره بر او واجب مى شود.

مسأله 1627 _ هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد وبيدار شود، جايز نيست كه پيش از غسل بخوابد، اگرچه احتمال بدهد كه اگر دوباره بخوابد پيش

از اذان صبح بيدار مى شود، بلى اگر مطمئن باشد كه بيدار مى شود جائز است كه بخوابد.

مسأله 1628 _ كسى كه در شب ماه رمضان جنب است ومى داند كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود، چنانچه تصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند وبا اين تصميم بخوابد وتا اذان خواب بماند روزه اش صحيح است.

مسأله 1629 _ كسى كه در شب ماه رمضان جنب است ومى داند اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود، چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بيدار شدن بايد غسل كند، در صورتى كه بخوابد وتا اذان صبح خواب بماند روزه اش صحيح است.

مسأله 1630 _ كسى كه در شب ماه رمضان جنب است ومى داند يا احتمال مى دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود، چنانچه نخواهد بعد از بيدار شدن غسل كند يا ترديد داشته باشد كه غسل كند يا نه، در صورتى كه بخوابد وبيدار نشود، روزه اش باطل است.

مسأله 1631 _ اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد وتصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند وتا اذان صبح بيدار نشود چنانچه معتاد به بيدار شدن باشد كفاره واجب نيست وفرقى بين خواب اول ودوم نيست، بلى، در خواب سوم احتياط به دادن كفاره ترك نشود واگر معتاد نباشد بايد كفاره بدهد. واما قضاء در خوابيدن اولى واجب نيست در صورتى كه بداند بيدار مى شود ودر خوابيدندومى واجب است، ودر صورتى كه احتمال بدهد بيدار نمى شود قضاء در خواب اول هم واجب است.

مسأله 1632 _ خوابى را كه

در آن محتلم شده، بايد خواب اول حساب كند پس اگر بعد از بيدار شدن دوباره بخوابد وبداند يا احتمال دهد كه بيدار مى شود وتصميم هم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند، چنانچه تا اذان صبح خواب بماند بايد قضاى آن روز را بگيرد. واگر دوباره بيدار شود وبداند يا احتمال دهد كه اگر بخوابد بيدار مى شود وتصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند در صورتى كه بازهم بخوابد وتا اذان خواب بماند، بايد قضاى آن روز را بگيرد وبنابر احتياط كفاره هم بر او واجب مى شود.

مسأله 1633 _ اگر روزه دار در روز محتلم شود واجب نيست فورا غسل كند.

مسأله 1634 _ هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود وببيند محتلم شده اگرچه بداند پيش از اذان صبح محتلم شده روزه او صحيح است.

مسأله 1635 _ كسى كه مى خواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد، هرگاه تا اذان صبح جنب بماند، اگرچه از روى عمد نباشد روزه او باطل است.

مسأله 1636 _ كسى كه مى خواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد، اگر بعد اذان صبح بيدار شود وببيند محتلم شده وبداند پيش از اذان محتلم شده است، روزه او باطل است ولو وقت قضاى روزه تنگ باشد.

مسأله 1637 _ اگر در روزه واجبى غير روزه رمضان وقضاى آن، تا اذان صبح جنب بماند واز روى عمد باشد يا نباشد، وقت آن روزه معين باشد مثلا نذر كرده كه آن روز را روزه بگيرد، يا معين نباشد روزه اش صحيح است.

مسأله 1638 _ اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس

پاك شود وعمدا غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمدا تيمم نكند در خصوص روزه رمضان روزه اش باطل است.

مسأله 1639 _ اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود وبراى غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معين است ، ويا بخواهد روزه مستحب يا روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه كفاره وقت آن معين نيست ، مى تواند بدون تيمم روزه بگيرد.

مسأله 1640 _ اگر زن نزديك اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود وبراى هيچ كدام از غسل وتيمم وقت نداشته باشد يا بعد از اذان بفهمد كه پيش از اذان پاك شده روزه او صحيح است، چه روزه اى را كه مى گيرد مثل روزه رمضان واجب معين باشد، وچه روزه مستحب يا روزه اى باشد كه مثل روزه كفاره وقت آن معين نيست.

مسأله 1641 _ اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود، يا در بين روز خون حيض يا نفاس ببيند، اگرچه نزديك مغرب باشد، روزه او باطل است.

مسأله 1642 _ اگر زن غسل حيض يا نفاس را فراموش كند وبعد از يك روز يا چند روز يادش بيايد، روزه هايى كه گرفته صحيح است.

مسأله 1643 _ اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود ودر غسل كردن كوتاهى كند وتا اذان غسل نكند، روزه اش باطل است. ولى چنانچه كوتاهى نكند مثلا منتظر باشد كه، حمام گرم شود، اگرچه سه مرتبه بخوابد وتا اذان غسل نكند روزه او صحيح است.

مسأله 1644 _ اگر زنى

كه در حال استحاضه است، غسلهاى روز خود را به تفصيلى كه در احكام استحاضه در صفحه 61 گفته شد، بجا آورد، روزه او صحيح است.

مسأله 1645 _ كسى كه مس ميت كرده يعنى جايى از بدن خود را به بدن ميت رسانده، مى تواند بدون غسل مس ميت روزه بگيرد. واگر در حال روزه هم ميت را مس نمايد، روزه او باطل نمى شود.

8 _ اماله كردن

مسأله 1646 _ اماله كردن با چيز روان اگرچه از روى ناچارى وبراى معالجه باشد روزه را باطل مى كند.

9 _ قى كردن

مسأله 1647 _ هرگاه روزه دار عمدا قى كند اگرچه به واسطه مرض ومانند آن ناچار باشد، روزه اش باطل مى شود ولى اگر سهوا يا بى اختيار قى كند اشكال ندارد.

مسأله 1648 _ اگر در شب چيزى بخورد كه مى داند به واسطه خوردن آن، در روز بى اختيار قى مى كند، روزه اش صحيح است ولو قى بكند.

مسأله 1649 _ اگر روزه دار بتواند از قى كردن خوددارى كند، چنانچه براى او ضرر ومشقت نداشته باشد، بايد خوددارى نمايد.

مسأله 1650 _ اگر مگس در گلوى روزه دار برود، چنانچه ممكن باشد، بايد آن را بيرون آورد وروزه او باطل نمى شود، ولى اگر بداند كه به واسطه بيرون آوردن آن، قى مى كند واجب نيست بيرون آورد وروزه او صحيح است.

مسأله 1651 _ اگر سهوا چيزى را فرو ببرد وپيش از رسيدن به شكم يادش بيايد كه روزه است چنانچه ممكن باشد، لازم است آن را بيرون آورد وروز او صحيح است.

مسأله 1652 _ اگر يقين داشته باشد كه به واسطه آروغ زدن، چيزى از گلو بيرون مى آيد، نبايد عمدا آروغ بزند ولى اگر يقين نداشته باشد اشكال ندارد.

مسأله 1653 _ اگر آروغ بزند وچيزى در گلو يا دهانش بيايد، بايد آن را بيرون بريزد واگر بى اختيار فرو رود، روزه اش صحيح است.

احكام چيزهايى كه روزه را باطل مى كند

مسأله 1654 _ اگرانسان عمدا واز روى اختيار كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، روزه او باطل مى شود، وچنانچه از روى عمد نباشد، اشكال ندارد ولى جنب اگر بخوابد وبه تفصيلى كه در مسأله 1639 گفته شد تا اذان صبح غسل نكند روزه او

باطل است.

مسأله 1655 _ اگر روزه دار سهوا يكى از كارهايى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد وبه خيال اينكه روزه اش باطل شده، عمدا دوباره يكى از آنها را بجا آورد روزه او باطل مى شود در صورتى كه مقصر باشد در خيال عدم بطلان.

مسأله 1656 _ اگر چيزى به زور در گلوى روزه دار بريزند، روزه او باطل نمى شود. ولى اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كند مثلا به او بگويند اگر غذا نخورى ضرر مالى يا جانى به تو مى زنيم وخودش براى جلوگيرى از ضرر چيزى بخورد، روزه او باطل شود.

مسأله 1657 _ روزه دار نبايد جايى برود كه مى داند مجبورش مى كنند كه خودش روزه خود را باطل كند. واگر برود واز روى ناچارى كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، روزه او باطل مى شود، بلكه اگر قصد رفتن كند، اگر چه نرود روزه اش باطل است.

آنچه براى روزه دار مكروه است

مسأله 1658 _ چند چيز براى روزه دار مكروه است واز آن جمله است: دوا ريختن به چشم وسرمه كشيدن، در صورتى كه مزه يا بوى آن به حلق برسد، انجام دادن هركارى كه مانند خون گرفتن وحمام رفتن باعث ضعف مى شود، انفيه كشيدناگر نداند كه به حلق مى رسد واگر بداند به حلق مى رسد جايز نيست، بو كردن گياههاى معطر، نشستن زن در آب، استعمال شياف،تر كردن لباسى كه در بدن است، كشيدن دندان وهر كارى كه به واسطه آن از دهان خون بيايد، مسواك كردن به چوب تر، بى جهت آب يا چيزى در دهان كردن، ونيز مكروه است انسان

بدون قصد بيرون آمدن منى، زن خود را ببوسد يا كارى كند كه شهوت خود را به حركت آورد. واگر به قصد بيرون آمدن منى باشد روزه او باطل مى شود.

جاهايى كه قضاء وكفاره واجب است

مسأله 1659 _ اگر در روزه رمضان در شب جنب شود وبه تفصيلى كه در مسأله 1639 گفته شد بيدار شود ودوباره بخوابد وتا اذان صبح بيدار نشود، فقط بايد قضاى آن روز را بگيرد وچنانچه مرتبه سوم بخوابد وبيدار نشود احتياط به كفاره دادن بايد رعايت شود، ولى اگر كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند، عمدا انجام دهد، در صورتى كه مى دانسته آن كار روزه را باطل مى كند، قضاء وكفاره بر او واجب مى شود.

مسأله 1660 _ اگر به واسطه ندانستن مسأله كارى انجام دهد كه روزه را باطل مى كند، چنانچه مى توانسته مسأله را ياد بگيرد، كفاره بر او واجب مى شود واگرنمى توانسته

مسأله را ياد بگيرد، كفاره بر او واجب نيست كفاره روزه

مسأله 1661 _ كسى كه كفاره روزه رمضان بر او واجب است، بايد يك بنده آزاد كند، يا بدستورى كه در مسأله بعد گفته مى شود دو ماه روزه بگيرد، يا شصت فقير را سير كند يا به هر كدام يك مد كه تقريبا ده سير است طعام يعنى گندم يا جومانند اينها بدهد، وچنانچه اينها برايش ممكن نباشد، بايد هر چند مد كه مى تواند به فقير اطعام بدهد ، واگر نتواند طعام بدهد استغفار كند، وواجب است كه هر وقت بتواند، كفاره را بدهد .

مسأله 1662 _ كسى كه مى خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد، بايدسى ويك روز آن

را پى در پى بگيرد و اگر بقيه آن پى در پى نباشد اشكال ندارد.

مسأله 1663 _ كسى كه مى خواهد دو ماه كفاره روز رمضان را بگيرد، نبايدموقعى شروع كند كه در بين سى ويك روز، روزى باشد كه مانند عيد قربان، روزه آن حرام است.

مسأله 1664 _ كسى كه بايد پى در پى روزه بگيرد. اگر در بين آن بدون عذر يك روز روزه نگيرد، يا وقتى شروع كند كه در بين آن به روزى برسد كه روزه آن واجب است، مثلا به روزى برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگيرد، بايد روزه هارا از سر بگيرد.

مسأله 1665 _ اگر در بين روزهايى كه بايد پى در پى روزه بگيرد، عذرى مثل حيض، يا نفاس، براى او پيش آيد، بعد از برطرف شدن عذر واجب نيست روزه هارا از سر بگيرد، بلكه بقيه را بعد از بر طرف شدن عذر بجا آورد.

مسأله 1666 _ اگر به چيز حرامى روزه خود را باطل كند، چه آن چيز اصلاحرام باشد مثل شراب وزنا، يا به جهتى حرام شده باشد، مثل نزديكى كردن باعيال خود در حال حيض، كفاره جمع بر واجب مى شود يعنى بايد يك بنده آزاد كند ودو ماه روزه بگيرد وشصت فقير را سير كند، يا به هر كدام آنها يك مد كه تقريبا ده سير است، گندم يا جو يا نان ومانند اينها بدهد وچنانچه هر سه برايش ممكن نباشد، اظهر كفايت يكى از آنها است، ولازم نيست كه هركدام آنها ممكن است انجام دهد.

مسأله 1667 _ اگر روزه دار دروغى را به خدا وپيغمر صلى الله عليه وآله

نسبت دهد كفاره براو واجب نيست.

مسألة 1668 _ اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند يا استمناء نمايد يك كفاره كافى است.

مسأله 1669 _ اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه غير جماع واستمناء كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، براى همه آنها يك كفاره كافى است.

مسأله 1670 _ اگر روزه دار غير جماع كار ديگرى كه روزه باطل مى كندانجام دهد وبعد با حلال خود جماع نمايد، براى هر دو يك كفاره كافى است.

مسأله 1671 _ اگر روزه دار غير جماع كارديگرى كه حلال است وروزه را باطلمى كند، انجام دهد مثلا آب بياشامد وبعد كار ديگرى كه حرام است وروزه را باطل مى كند غير جماع انجام دهد، مثلا غذاى حرامى بخورد، يك كفاره كافى است.

مسأله 1672 _ اگر روزه دار آروغ بزند وچيزى در دهانش بيايد، چنانچه عمدا آن را فرو ببرد روزه اش باطل است وبايد قضاى آن را بگيرد وكفاره هم بر اوواجب مى شود. واگر خوردن آن چيز حرام باشد، مثلا موقع آروغ زدن، خون ياغذايى كه از صورت غذا بودن خارج شده، به دهان او بيايد وعمدا آن را فرو برد

بايد قضاى آن روزه را بگيرد وكفاره جمع هم بر او واجب مى شود.

مسأله 1673 _ اگر نذر كند كه روز معينى را روزه بگيرد، چنانچه در آن روزعمدا روزه خود را باطل كند كفاره بر او واجب است وكفاره آن يك بنده آزادنمودن يا دو ماه پى در پى روزه گرفتن يا شصت فقير طعام دادن است.

مسأله 1674 _ كسى كه مى تواند وقت را

تشخيص دهد، اگر به گفته كسى كه مى گويد مغرب شده افطار كند وبعد بفهمد مغرب نبوده است، قضاء وكفاره بر او واجب مى شود.

مسأله 1675 _ كسى كه عمدا روزه خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر مسافرت كند كفاره از او ساقط نمى شود واگر پيش از ظهر سفر نمايد، كفاره از او ساقط مى شود.

مسألة 1676 _ اگر عمدا روزه خود را باطل كند، وبعد عذرى مانند حيض يانفاس يا مرض براى او پيدا شود، كفاره از او ساقط است.

مسأله 1677 _ اگر يقين كند كه روز اول ماه رمضان است وعمدا روزه خود راباطل كند، بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده كفاره بر او واجب نيست.

مسأله 1678 _ اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است يا اول شوال وعمداروزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اول شوال بوده كفاره بر او واجب نيست.

مسأله 1679 _ اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است جماع كند چنانچه زن را مجبور كرده باشد، كفاره روزه خودش و روزه زن را بايد بدهدواگر زن به جماع راضى بوده، بر هر كدام يك كفاره واجب مى شود.

مسأله 1680 _ اگر زنى شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه جماع نمايد، ياكار ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، واجب نيست كفاره روزه شوهر رابدهد.

مسأله 1681 _ اگر روزه دار در ماه رمضان، زن خود را مجبور به جماع كند ودر بين جماع، زن راضى شود، بايد مرد دو كفاره و زن يك كفاره بدهد.

مسأله 1682 _ اگر روزه دار در ماه رمضان با

زن روزه دار خود كه خواب است جماع نمايد، يك كفاره بر او واجب مى شود وروزه زن صحيح است وكفاره هم بر او واجب نيست.

مسأله 1683 _ اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غير جماع كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند بجا آورد، كفاره زن را نبايد بدهد وبر خود زن هم كفاره واجب نيست.

مسأله 1684 _ كسى كه به واسطه مسافرت يا مرض روزه نمى گيرد، نمى تواندزن روزه دار خود را مجبور به جماع كند. ولى اگر او را مجبور نمايد، كفاره بر اوواجب نيست.

مسأله 1685 _ انسان نبايد در بجا آوردن كفاره كوتاهى كند ، ولى لازم نيست فورا آن را انجام دهد.

مسأله 1686 _ اگر كفاره بر انسان واجب شود وچند سال آن را بجا نياورد،چيزى بر آن اضافه نمى شود.

مسأله 1687 _ كسى كه بايد براى كفاره يك روز شصت فقير را طعام بدهد اگربه شصت فقير دسترسى دارد، نبايد به هر كدام از آنها بيشتر از يك مد كه تقريبا ده سير است طعام بدهد، يا يك فقير را بيشتر از يك مرتبه سير نمايد، ولى مى تواندبراى هر يك از عيالات فقير اگر چه صغير باشند يك مد به آن فقير بدهد درصورتى كه فقير عائله مند ولى باشد.

مسأله 1688 _ كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمداكارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بايد به ده فقير هر كدام يك مد كه تقريباده سير است طعام بدهد واگر نمى تواند، سه روز روزه بگيرد.

جاهايى كه فقط قضاى روزه واجب است

مسأله 1689 _ در چند صورت فقط قضاى روزه بر انسان

واجب است وكفاره واجب نيست: اول _ آنكه در شب ماه رمضان جنب باشد وبه تفصيلى كه درمسأله 1631 گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم بيدار شود. دوم _ عملى كه روزه راباطل مى كند بجا نياورد ولى نيت روزه نكند يا ريا كند، يا قصد كند كه روزه نباشد، يا قصد كند كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد. سوم _ آنكه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند وبا حال جنابت يك روز يا چند روز روزه بگيرد. چهارم آنكه در ماه رمضان بدون اينكه تحقيق كند صبح شده يا نه، كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده ونيز اگر بعد ازتحقيق با اينكه گمان دارد صبح شده، كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهدبعد معلوم شود صبح بوده، قضاى آن روز، بر او واجب است، واگر بعد از تحقيق شك كند كه صبح شده يا نه وكارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده احتياط آن است كه قضاى روزه آن روز را بجا آورد. پنجم _ آنكه كسى بگويد صبح نشده وانسان به گفته او كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است. ششم _ آنكه كسى بگويد صبح شده وانسان به گفته او يقين نكند وخود او هم موثق نباشد وكارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است. هفتم _ آنكه كور ومانند آن به گفته كس ديگر افطار كنند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

هشتم _ آنكه درهواى صاف به واسطه تاريكى يقين كند كه مغرب شده وافطار كند بعد معلوم شودمغرب نبوده است وهمچنين اگر در هواى ابر به اعتقاد اينكه مغرب شده، افطاركند، بعد معلوم شود مغرب نبوده، قضاء لازم است. نهم _ آنكه براى خنك شدن يابى جهت مضمضه كند يعنى آب در دهان بگرداند وبى اختيار فرو رود. ولى اگرفراموش كند كه روزه است وآب را فرو دهد يا براى وضوء نماز واجب مضمضه كند وبى اختيار فرو رود، قضاء بر او واجب نيست. ودر مضمضه براى وضوء غيرنماز واجب احتياطا قضاء نمايد.

مسأله 1690 _ اگر غير آب چيز ديگرى را در دهان ببرد وبى اختيار فرو رود ياآب داخل بينى كند وبى اختيار فرو رود، قضاء بر او واجب نيست.

مسأله 1691 _ مضمضه زياد براى روزه دار مكروه است واگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بيرون بريزد .

مسأله 1692 _ اگر انسان بداند كه به واسطة مضمضه بى اختيار يا از روى فراموشى آب وارد گلويش مى شود، نبايد مضمضه كند.

مسأله 1693 _ اگر در ماه رمضان، بعد از تحقيق يقين كند كه صبح نشده وكارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضاء لازم نيست. مسأله 1694 _ اگر انسان شك كند كه مغرب شده يا نه، نمى تواند افطار كند.ولى اگر شك كند كه صبح شده يا نه، پيش از تحقيق هم مى تواند كارى كه روزه راباطل مى كند انجام دهد.

احكام روزه قضاء

مسأله 1695 _ اگر ديوانه عاقل شود، واجب نيست روزه هاى وقتى

را كه ديوانه بوده قضاء نمايد.

مسأله 1696 _ اگر كافر مسلمان شود، واجب نيست روزه هاى وقتى را كه كافربوده قضاء نمايد ولى اگر مسلمانى كافر شود ودو باره مسلمان گردد، روزه هاى وقتى را كه كافر بوده بايد قضاء نمايد.

مسأله 1697 _ روزه اى كه از انسان به واسطه مستى فوت شده بايد قضاءنمايد، اگر چه چيزى را كه به واسطه آن مست شده، براى معالجه خورده باشد.

مسأله 1698 _ اگر براى عذرى چند روز روزه نگيرد وبعد شك كند كه چه وقت عذر او بر طرف شده، مى تواند مقدار كمتر را قضاء نمايد، مثلا كسى كه پيش از ماه رمضان مسافرت كرده ونمى داند پنجم رمضان از سفر برگشته يا ششم مى تواند پنج روز روزه بگيرد وهمچنين كسى كه نمى داند چه وقت عذر برايش پيدا شده، مى تواند مقدار كمتر را قضاء نمايد، مثلا اگر در آخرهاى ماه رمضان مسافرت كند وبعد از رمضان بر گردد ونداند كه بيست وپنجم رمضان مسافرت كرده، يا بيست وششم، مى تواند مقدار كمتر يعنى پنج روز را قضاء كند.

مسأله 1699 _ اگر از چند ماه رمضان روزه قضاء داشته باشد، قضاى هر كدام را كه اول بگيرد مانعى ندارد.

مسأله 1700 _ اگر قضاى روزه چند رمضان بر او واجب باشد ودر نيت معين نكند، روزه اى را كه مى گيرد قضاى كدام رمضان است، قضاى سال اولحساب مى شود

مسأله 1701 _ كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته، مى تواند پيش از ظهرروزه خود را باطل نمايد.

مسأله 1702 _ اگر قضاى روزه ميتى را گرفته باشد، مى تواند بعد از ظهر روزه را

باطل كند اگر چه بهتر است باطل نكند.

مسأله 1703 _ اگر به واسطه مرض، يا حيض، يا نفاس، روزه رمضان را نگيردوپيش از تمام شدن رمضان بميرد، لازم نيست روزه هايى را كه نگرفته براى اوقضاء كنند.

مسأله 1704 _ اگر به واسطه مرضى روزه رمضان را نگيرد ومرض او تارمضان سال بعدطول بكشد، قضاى روزه هايى را كه نگرفته بر او واجب نيست،وبايد براى هر روز يك مد كه تقريبا ده سير است طعام يعنى گندم يا جو وماننداينها به فقير بدهد، واگر به واسطه عذر ديگرى مثلا براى مسافرت روزه نگرفته باشد وعذر او تا رمضان بعد باقى بماند، روزهايى را كه نگرفته بايد قضاء كندواحتياط واجب آن است كه براى هر روز يك مد طعام هم به فقير بدهد.

مسأله 1705 _ اگر به واسطه مرضى روزه رمضان را نگيرد وبعد از رمضان مرض او بر طرف شود ولى عذر ديگرى پيدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضاى روزه را بگيرد، بايد روزه هايى را كه نگرفته قضاء نمايد. واگر در ماه رمضان، غيرمرض عذر ديگرى داشته باشد وبعد از رمضان آن عذر بر طرف شود وتا رمضان سال بعد به واسطه مرض نتواند روزه بگيرد، روزه هايى را كه نگرفته لازم نيست قضاء كند.

مسأله 1706 _ اگر در ماه رمضان به واسطه عذرى روزه نگيرد وبعد ازرمضان عذر او بر طرف شود وتا رمضان آينده عمدا قضاى روزه را نگيرد،بايد روزه قضاء كند وبراى هر روز يك مد گندم يا جو ومانند اينها هم به فقير بدهد.

مسأله 1707 _ اگر در قضاى روزه كوتاهى كند تا وقت تنگ شود ودر تنگى وقت

عذرى پيدا كند، بايد روزه قضاء را بگيرد وبراى هر روز يك مد گندم يا جوومانند اينها به فقير بدهد، واگر موقعى كه عذر دارد، تصميم داشته باشد كه بعد ازبر طرف شدن عذر روزه هاى خود را قضاء كند وپيش از آنكه قضاء نمايد درتنگى وقت عذر پيدا كند، روزه قضاء را بگيرد وبنا بر احتياط واجب براى هر روزيك مد طعام هم به فقير بدهد.

مسأله 1708 _ اگر مرض انسان چند سال طول بكشد، بعد از آنكه خوب شدبايد قضاى رمضان آخر را بگيرد وبراى هر روز از سالهاى پيش يك مد كه تقريباده سير است، طعام يعنى گندم يا جو ومانند اينها به فقير بدهد.

مسأله 1709 _ كسى كه بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، مى تواندكفاره چند روز را به يك فقير بدهد.

مسأله 1710 _ اگر قضاى روزه رمضان را چند سال تأخير بيندازد، بايد قضاء را بگيرد وبراى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد.

مسأله 1711 _ اگر روزه رمضلان را عمدا نگيرد، بايد قضاى آن را بجا آورد وبراى هر روز دو ماه روزه بگيرد، يا به شصت فقير طعام بدهد، يا يك بنده آزاد كند و چنانچه تا رمضان آينده قضاى آن روزه را بجا نياورد، بنا بر احتياط براى هر روز يك مد طعام لازم است.

مسأله 1712 _ اگر روزه رمضان را عمدا نگيرد ودر روز، مكرر جماع كند يا استمناء نمايد واگر چند مرتبه كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد،مثلا چند مرتبه غذا بخورد، يك كفاره كافى است.

مسأله 1713 _ بعد از مرگ پدر ومادر پسر بزرگتر

بايد قضاى نماز وروزه آنان را به تفصيلى كه در صفحه 225 گفته شد بجا آورد.

مسأله 1714 _ اگر پدر ومادر غير از روزه رمضان، روزه واجب ديگرى را مانند روزه نذر نگرفته باشند، بايد پسر بزرگتر قضاء نمايد.

احكام روزه مسافر

مسأله 1715 _ مسافرى كه بايد نمازهاى چهار ركعتى را در سفر دوركعت بخواند، نبايد روزه بگيرد ومسافرى كه نمازش را تمام مى خواند، مثل كسى كه شغلش مسافرت، يا سفر او سفر معصيت است، بايد در سفر روزه بگيرد.

مسأله 1716 _ مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد. ولى اگر براى فرار ازروزه باشد بهتر سفر نكردن است.

مسأله 1717 _ اگر غير روزه رمضان، روزه معين ديگرى بر انسان واجب باشدمثلا نذر كرده باشد روز معينى را روزه بگيرد، تا ناچار نشود، نمى تواند در آن روزمسافرت كند. واگر در سفر باشد چنانچه ممكن است بايد قصد كند كه ده روزدر جايى بماند وآن روز را روزه بگيرد .

مسأله 1718 _ اگر نذر كند روزه بگيرد وروز آن معين نكند، مى تواند آن را در سفر بجا آورد. ولى چنانچه نذر كند كه روز معينى را در سفر روزه بگيرد بايدآن را در سفر بجا آورد . ونيز اگر نذر كند روز معينى را، چه مسافر باشد يا نباشد،روزه بگيرد، بايد آن روز را اگر چه مسافر باشد روزه بگيرد.

مسأله 1719 _ مسافر مى تواند براى خواستن حاجت سه روز در مدينه طيبه روزه مستحبى بگيرد.

مسأله 1720 _ كسى كه نمى داند روزه مسافر باطل است، اگر در سفر روزه بگيرد ودر بين روز مسأله را بفهمد، روزه اش باطل مى شود. واگر تا مغرب نفهمد،

روزه اش صحيح است.

مسأله 1721 _ اگر فراموش كند كه مسافر است، يا فراموش كند كه روزه مسافرباطل است ودر سفر روزه بگيرد روزه او باطل است.

مسأله 1722 _ اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نمايد، بايد روزه خود را تمام كند واگر پيش از ظهر مسافرت كند بايد روزه خود را باطل كند.

مسأله 1723 _ اگر مسافر پيش از ظهر به وطنش برسد، يا به جايى برسد كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده، بايد آن روز را روزه بگيرد واگر انجام داده، روزه آن روز بر او واجب نيست.

مسأله 1724 _ اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، يا به جايى برسد كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند، نبايد آن روز را روزه بگيرد.

مسأله 1725 _ مسافر وكسى كه از روزه گرفتن عذر دارد مكروه است در روزماه رمضان جماع نمايد ودر خوردن وآشاميدن كاملا خود را سير كند.

كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست

مسأله 1726 _ كسى كه به واسطه پيرى نمى تواند روزه بگيرد، يا براى اومشقت دارد، روز ه بر او واجب نيست. ولى در هر دو صورت بايد براى هر روز يك مد كه تقريبا ده سير است گندم يا جو ومانند اينها به فقير بدهد.

مسأله 1727 _ كسى كه به واسطه پيرى روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگيرد لازم نيست قضاى روزه هايى را كه نگرفته بجا آورد.

مسأله 1728 _ اگر انسان مرضى دارد كه زياد تشنه مى شود ونمى تواندتشنگى را تحمل كند، يا براى او مشقت دارد، روزه بر او واجب نيست.

ولى در هر دو صورت بايد براى هر روز يك مد گندم يا جو ومانند اينها به فقير بدهد. وچنانچه بعد از رمضان بتواند روزه بگيرد، لازم است روزه هايى را كه نگرفته قضاءنمايد، بلى در صورتى كه تا رمضان بعد نتواند روزه بگيرد قضاء لازم نيست.

مسأله 1729 _ زنى كه زائيدن او نزديك است وروزه براى حملش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست. وبايد براى هر روز يك مد طعام يعنى گندم يا جو ومانند اينها به فقير بدهد. ونيز اگر روزه براى خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست، بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد ودر هر دو صورت روزه هايى را كه نگرفته بايد قضاء نمايد.

مسأله 1730 _ زنى كه بچه شير مى دهد وشير او كم است چه مادر بچه، يا دايه او باشد، يا بى اجرت شير دهد، اگر روزه براى بچه اى كه شير مى دهدضرر دارد، روزه بر او واجب نيست وبايد براى هر روز يك مد طعام يعنى گندم يا جو ومانند اينها به فقير بدهد، ونيز اگر براى خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست، وبايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد. ودر هردوصورت روزه هايى را كه نگرفته بايد قضاء نمايد، ولى اگر كسى پيدا شود كه بى اجرت بچه را شير دهد، يا براى شير دادن بچه از پدر يا مادر بچه يا از كس ديگرى كه اجرت او را بدهد اجرت بگيرد، بايد بچه را به او بدهد و روزه بگيرد.

راه ثابت شدن اول ماه

مسأله 1731 _ او ل ماه به پنج چيز ثابت مى

شود. اول _ آنكه خود انسان ماه راببيند. دوم _ عده اى كه از گفته آنان يقين پيدا مى شود، بگويند ماه را ديده ايم. و همچنين است هر چيزى كه به واسطه آن يقين پيدا شود. سوم _ دو مرد عادل بگويند كه در شب ماه را ديده ايم، ولى اگر صفت ماه را بر خلاف يكديگر بگويند،اول ماه ثابت نمى شود. بلكه بنا بر اظهر هلال به شهادت عدل واحد ثابت مى شود. چهارم _ سى روز از اول ماه شعبان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه رمضان ثابت مى شود، وسى روز از اول رمضان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه شوال ثابت ميشود. پنجم _ حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است.

مسأله 1732 _ اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است، كسى هم كه تقليد اورا نمى كند، بايد به حكم او عمل نمايد. ولى كسى كه مى داند حاكم شرع اشتباه كرده، نمى تواند به حكم او عمل نمايد.

مسأله 1733 _ اول ماه با پيشگويى منجمين ثابت نمى شود. ولى اگر انسان ازگفته آنان يقين پيدا كند، بايد به آن عمل نمايد.

مسأله 1734 _ بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن، دليل نمى شود كه شب پيش شب اول ماه بوده است.

مسأله 1735 _ اگر اول ماه رمضان براى كسى ثابت نشود وروزه نگيرد،چنانچه دو مرد عادل بگويند كه شب پيش ماه را ديده ايم، بايد روزه آن روز راقضاء نمايد بلكه يك نفر هم بگويد بايد قضاء نمايد.

مسأله 1736 _ اگر در شهرى اول ماه ثابت شود براى مردم شهرهاى ديگر نيزثابت مى

شود، چه دور باشند، چه نزديك، در افق متحد باشند يا نه در صورتى كه در شب مشترك باشند ولو به اينكه اول شب يكى آخر شب ديگرى باشد.

مسأله 1737 _ اول ماه به تلگراف ثابت مى شود چه دو شهرى كه از يكى به ديگرى تلگراف كرده اند، نزديك يا هم افق باشند وچه نباشند اگر انسان بداند كه تلگراف از روى حكم حاكم شرع يا شهادت عادل يا از راه ديگرى بوده كه شرعا معتبر است.

مسأله 1738 _ روزى را كه انسان نمى داند آخر رمضان است يا اول شوال،بايد روزه بگيرد. ولى اگر پيش از مغرب بفهمد كه اول شوال است بايد افطاركند.

مسأله 1739 _ اگر زندانى نتواند به ماه رمضان يقين كند، بايد به گمان عمل نمايد واگر آن هم ممكن نباشد، هر ماهى را كه روزه بگيرد صحيح است به شرطى كه يقين نكند آن ماه مقدم بر رمضان است ولى بايد بعد از گذشتن يازده ماه از ماهى كه روزه گرفته، دو باره يك ماه روزه بگيرد.

روزه هاى حرام ومكروه

مسأله 1740 _ روزه عيد فطر وقربان، حرام است و نيز روزى كه انسان نمى داندآخر شعبان است، يا اول رمضان، اگر به نيت اول رمضان روزه بگيرد حرام است

مسأله 1741 _ اگر زن به واسطه گرفتن روزه مستحبى حق شوهرش از بين برود روزه او حرام است. بلكه اگر حق شوهر هم از بين نرود، بدون اجازه اوروزه مستحبى نگيرد.

مسأله 1742 _ روزه مستحبى اولاد اگر اسباب اذيت پدر ومادر، يا جد شودحرام است.

مسأله 1743 _ اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبى بگيرد، ودر بين روزپدر او را نهى كند،

چنانچه مخالفت او موجب اذيتش باشد بايد افطار كند.

مسأله 1744 _ كسى كه مى داند روزه براى او ضرر ندارد اگر چه دكتر بگويد ضرردارد، بايد روزه بگيرد، وكسى كه يقين يا گمان دارد كه روزه برايش ضرر دارد، اگرچه دكتر بگويد ضرر ندارد، بايد روزه نگيرد واگر روزه بگيرد صحيح نيست.

مسأله 1745 _ اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برايش ضرر دارد، واز آن احتمال ترس براى او پيدا شود چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، نبايدروزه بگيرد واگر روزه بگيرد صحيح نيست.

مسأله 1746 _ كسى كه عقيده اش اين است كه روزه براى او ضرر ندارد، اگرروزه بگيرد وبعد از مغرب بفهمد روزه براى او ضرر داشته، بنا بر احتياط واجب بايد قضاى آن را بجا آورد.

مسأله 1747 _ غير از روزه هايى كه گفته شد روزه هاى حرام ديگرى هم هست كه در كتابهاى مفصل ذكر شده است.

مسأله 1748 _ روزه روز عاشورا وروزى كه انسان شك دارد روز عرفه است يا عيد قربان مكروه است.

روز ه هاى مستحب

مسأله 1749 _ روزه تمام روزهاى سال، غير از روزه هاى حرام ومكروه كه بيان شد، مستحب است. وبراى بعضى از روزها بيشتر سفارش شده است كه ازآن جمله است: 1 _ پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه، و چهارشنبه اولى كه بعد از روزدهم ماه است واگر كسى اينها را بجا نياورد، مستحب است قضاء نمايد وچنانچه اصلا نتواند روزه بگيرد، مستحب است براى هر روز يك مد طعام يا 6/12 نخود نقره به فقير بدهد.

2 _ سيزدهم وچهاردهم وپانزداهم هر ماه.

3 _ تمام ماه رجب وشعبان وبعضى از اين دو ماه

اگر يك روزباشد.

4 _ روز عيد نوروز، روز چهارم تا نهم شوال، روز نهم وبيست وپنجم ذى قعده، روز اول تا روز نهم ذى حجه (روز عرفه) ولى اگر به واسطه ضعف روزه نتواند دعاى روز عرفه را بخواند روزه آن روز مكروه است، عيد سعيدغدير (18 ذى حجه)، روز مباهله24 (ذى حجه) روز اول وسوم وهفتممحرم، ميلاد مسعود پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله) 17 ربيع الاول)، پانزدهم جمادى الاولى، روز مبعث حضرت رسول اكرم واگر كسى روزه مستحبى بگيرد واجب نيست آن را به آخر رساند، بلكه اگر برادر مؤمنش اورابه غذا دعوت كند، مستحب است دعوت او را قبول كند، ودر بين روز افطار نمايد.

مواردى كه مستحب است انسان از كارهايى كه روزه را باطل مى كند خوددارى نمايد

مسأله 1750 _ براى شش نفر مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه نيستند از كارى كه روزه را باطل مى كند خود دارى نمايند: اول _ مسافرى كه در سفر كارى كه روزه را باطل مى كند انجام داده باشد وپيش از ظهر به وطنش يا به جايى كه مى خواهد ده روز بماند برسد.

دوم _ مسافرى كه بعد از ظهر به وطنش يا به جايى كه مى خواهد ده روز درآنجا بماند برسد.

سوم _ مريضى كه پيش از ظهر خوب شود و كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد.

چهارم _ مريضى كه بعد از ظهر خوب شود.

پنجم _ زنى كه در بين روز از خون حيض يا نفاس پاك شود.

ششم _ كافرى كه بعد از ظهر مسلمان شود.

مسأله 1751 _ مستحب است روزه دار نماز مغرب وعشا را

پيش ازافطار كردن بخواند. ولى اگر كسى منتظر اوست يا ميل زيادى به غذا دارد كه نمى تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار كند ولى بقدرى كه ممكن است نماز را در وقت فضيلت آن بجا آورد.

احكام خمس

احكام خمس

مسأله 1752 _ در هفت چيز خمس واجب مى شود: اول _ منفعت كسب. دوم _ معدن سوم _ گنج. چهارم _ مال حلال مخلوط به حرام. پنجم _ جواهرى كه به واسطه غواصى يعنى فرو رفتن در دريا بدست مى آيد. ششم _ غنيمت جنگ _ هفتم _ زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد واحكام اينها مفصلا بيان خواهد شد.

1 _ منفعت كسب

مسأله 1753 _ هر گاه انسان از تجارت يا صنعت، يا كسبهاى ديگر مالى بدست آورد، اگر چه مثلا نماز وروزه ميتى را بجا آورد واز اجرت آن، مالى تهيه كند چنانچه از مخارج سال خود او وعيالاتش زياد بيايد، بايد خمس يعنى پنج يك آن را به دستورى كه بعدا گفته شود بدهد.

مسأله 1754 _ اگر از غير كسب، مالى بدست آورد، مثلا چيزى به او ببخشند، واجب است خمس آن را هم بدهد اگر از مخارج سالش زياد بيايد.

مسأله 1755 _ مهرى را كه زن مى گيرد خمس دارد اگر از مخارج سال زياد باشد، وهمچنين ارثى كه به انسان مى رسد از كسى كه انسان گمان ارث بردن از او را ندارد، بلى اگر ارث از كسى برسد كه گمان ارث بردن از او را دارد خمس ندارد.

مسأله 1756 _ اگر مالى به ارث به او برسد وبداند كسى كه اين مال از او به ارث رسيده خمس آن را نداده، بايد خمس آن را بدهد، ونيز اگر در خود آن مال خمس نباشد ولى انسان بداند كسى كه آن مال از او به ارث رسيده، خمس بدهكار است، بايد خمس را از مال او بدهد.

مسأله 1757 _ اگر به

واسطه قناعت كردن، چيزى از مخارج سال انسان زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1758 _ كسى كه ديگرى مخارج او را مى دهد، بايد خمس تمام مالى را كه بدست مى آورد بدهد.

مسأله 1759 _ اگر ملكى را بر افراد معينى مثلا بر اولاد خود وقف نمايد، چنانچه در آن ملك زراعت ودرختكارى كنند واز آن چيزى بدست آورند واز مخارج سال آنها زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهند، بلكه اگر طور ديگرى هم از ملك نفع ببرند مثلا اجاره آن را بگيرند، بايد خمس مقدارى را كه از مخارج سالشان زاياد مى آيد بدهند.

مسأله 1760 _ اگر مالى را كه فقير بابت خمس وزكوة وصدقه مستحبى گرفته از مخارج سالش زياد بيايد، واجب است خمس آن را بدهد، ونيز اگر از مالى كه به او داده اند منفعتى ببرد مثلا از درختى كه بابت خمس به او داده اند ميوه اى بدست آورد واز مخارج سالش زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1761 _ اگر با عين پول خمس نداده جنسى را بخرد يعنى بفروشند، بگويد اين جنس را به اين پول مى خرم چنانچه بنا دارد ولو از پول ديگر خمس بدهد بلكه مردد هم باشد در خمس دادن، معامله صحيح است وخمس متعلق مى شود به آنچه خريده واگر بنا دارد خمس ندهد چنانچه حاكم شرع معامله پنج يك آن را اجازه بدهد، معامله آن مقدار صحيح است. وانسان بايد پنج يك جنسى را كه خريده به حاكم شرع بدهد واگر اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است. پس اگر پولى را كه فروشنده گرفته از بين نرفته

حاكم شرع خمس همان پول را مى گيرد واگر از بين رفته عوض خمس را از فروشنده يا خريدار مطالبه مى كند.

مسأله 1762 _ اگر جنسى را بخرد وبعد از معامله قيمت آن را از پول خمس نداده بدهد، معامله اى كه كرده صحيح است واگر بنا دارد خمس بدهد يا مردد باشد آن پول به تمامه مال فروشنده است وخمس به ذمه خريدار تعلق مى گيرد، واگر بنا دارد خمس ندهد چون از پولى كه خمس در آن است بفروشنده داده، به مقدار پنج يك آن پول به او مديون مى باشد. و پولى را كه به فروشنده داده اگر از بين نرفته حاكم شرع پنج يك همان را مى گيرد واگر از بين رفته عوض آن را از خريدار يا فروشنده مطالبه مى كند

مسأله 1763 _ اگر مالى را كه خمس آن داده نشده بخرد، اگر فروشنده بناى خمس ندادن را ندارد اشكالى ندارد والا چنانچه حاكم شرع معامله پنج يك آن را اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است وحاكم شرع مى تواند پنج يك آن مال را بگيرد. واگر اجازه بدهد معامله صحيح است. وخريدار بايد پنج يك پول آن را به حاكم شرع بدهد، واگر به فروشنده داده مى تواند از او پس بگيرد.

مسأله 1764 _ اگر چيزى را كه خمس آن داده نشده به كسى ببخشند، پنج يك آن چيز، مال او نمى شود ودر صورتى كه بخشنده بنا دارد خمس ندهد والا مال او مى شود وخمس به ذمه بخشنده تعلق مى گيرد.

مسأله 1765 _ اگر از كافر يا كسى كه به دادن خمس عقيده ندارد، مالى بدست

انسان آيد، واجب نيست خمس آن را بدهد.

مسأله 1766 _ تاجر وكاسب وصنعتگر ومانند اينها از وقتى كه منفعت مى برند يك سال كه بگذرد، بايد خمس آنچه را كه از خرج سالشان زياد مى آيد بدهند وكسى كه شغلش كاسبى نيست، اگر اتفاقا منفعتى ببرد، بعد از آنكه يكسال از موقعى كه فائده برده بگذرد، بايد خمس مقدارى را كه از خرج سالش زياد آمده بدهد.

مسأله 1767 _ انسان مى تواند در بين سال هر وقت منفعتى به دستش آيد خمس آن را بدهد، وجايز است دادن خمس را تاآخر سال تأخير بيندازد، واگر براى دادن خمس سال شمسى قرار دهد، مانعى ندارد.

مسأله 1768 _ كسى كه مانند تاجر وكاسب بايد براى دادن خمس، سال قرار دهد اگر منفعتى بدست آورد ودر بين سال بميرد، بايد مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند وخمس باقيمانده را بدهند.

مسأله 1769 _ اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا رود، وآن را نفروشد ودر بين سال قيمتش پايين آيد، خمس مقدارى كه بالا رفته بر او واجب نيست.

مسأله 1770 _ اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا رود وبه اميد اينكه قيمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد وقيمتش پايين آيد تنزل قيمت بعد از تمام شدن سال باشد خمس مقدارى كه بالاتر رفته واجب است در صورتى كه تقصير در اداء خمس كرده باشد والا واجب نيست.

مسأله 1771 _ اگر غير مال التجاره مالى داشته باشد كه خمسش را داده يا خمس ندارد مثلا ارث به او رسيده، چنانچه قيمتش بالا رو د، مقدارى كه

بر قيمتش اضافه شده، خمس دارد. وهمچنين اگر مثلا درختى كه خريده ميوه بياورد، يا گوسفند چاق شود، بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1772 _ اگر باغى احداث كند براى آنكه بعد از بالا رفتن قيمتش بفروشد بايد خمس ميوه ونمو درختها و زيادى قيمت باغ را بدهد ولى اگر قصدش اين باشد كه از ميوه آن استفاده كند، فقط بايد خمس ميوه ونمو درختها را بدهد.

مسأله 1773 _ اگر درخت بيد وچنار ومانند اينها را بكارد در هر سال زيادى او را بايد خمسش را بدهد. وهمچنين اگر مثلا از شاخه هاى آن كه معمولا هر سال مى برند استفاده اى ببرد وبه تنهايى يا با منفعتهاى ديگر كسبش از مخارج سال او زياد بيايد، در آخر هر سال بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1774 _ كسى كه چند رشته كسب دارد مثلا اجاره ملك مى گيرد وخريد وفروش وزراعت هم مى كند بايد خمس آنچه را در آخر سال از مخارج او زياد مى آيد بدهد. وچنانچه از يك رشته نفع ببرد واز رشته ديگر ضرر كند وتمام رأس المال يا بعض او تلف شود چنانچه نفعى كه برده به مقدار ضرر وسرمايه يا كمتر باشد خمس نفعى كه برده واجب نيست، واگر زيادتر باشد در مقدار زايد بعد از كم كردن مخارج سال _ خمس واجب است.

مسأله 1775 _ خرجهايى را كه انسان براى بدست آوردن فائده مى كند مانند دلالى وحمالى مى تواند جزء مخارج ساليانه حساب نمايد.

مسأله 1776 _ آنچه از منافع كسب در بين سال به مصرف خوراك وپوشاك واثاثيه وخريد منزل وعروسى وجهيزيه دختر و زيارت ومانند اينها

مى رساند در صورتى كه از شأن او زياد نباشد وزياده روى هم نكرده باشد، خمس ندارد.

مسأله 1777 _ مالى را كه انسان به مصرف نذر وكفاره مى رساند، جزء مخارج ساليانه است. ونيز مالى را كه به كسى مى بخشد يا جايزه مى دهد، در صورتى كه از شأن او زياد نباشد، از مخارج ساليانه حساب مى شود.

مسأله 1778 _ اگر انسان در شهرى باشد كه معمولا هر سال مقدارى از جهيزيه دختر را تهيه مى كنند، چنانچه در بين سال از منافع آن سال جهيزيه بخرد، خمس آن را نبايد بدهد واگر از منافع آن سال در سال بعد جهيزيه تهيه نمايد، بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1779 _ مالى را كه خرج سفر حج مى كند، از مخارج سالى حساب مى شود كه در آن سال خرج كرده واگر سفر او تا مقدارى از سال بعد طول بكشد آنچه در سال بعد مصرف مى شود جزء مؤنه سال بعد حساب مى شود.

مسأله 1780 _ كسى كه از كسب وتجارت فائده اى برده، اگر مال ديگرى هم دارد كه خمس آن واجب نيست مى تواند مخارج سال خود را فقط از فائده كسب حساب كند.

مسأله 1781 _ اگر آذوقه اى كه براى مصرف سالش خريده، در اخر سال زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد وچنانچه بخواهد قيمت آن را بدهد، در صورتى كه قيمتش از وقتى كه خريده زياد شده باشد بايد قيمت آخر سال را حساب كند.

مسأله 1782 _ اگر از منفعت كسب پيش از دادن خمس اثاثيه اى براى منزل بخرد هر وقت احتياجش از آن بر طرف شد واجب

است كه خمس آن را بدهد. و همچنين است زيور آلات زنانه، اگر وقت زينت كردن زن به آنها گذشته باشد.

مسأله 1783 _ اگر در يكسال منفعتى نبرد نمى تواند مخارج آن سال را از منفعتى كه در سال بعد مى برد كسر نمايد.

مسأله 1784 _ اگر در اول سال منفعتى نبرد واز سرمايه خرج كند، وپيش از تمام شدن سال منفعتى به دستش آيد، مى تواند مقدارى را كه از سرمايه برداشته از منافع كسر كند

مسأله 1785 _ اگر مقدارى از سرمايه از بين برود واز باقيمانده آن منافعى ببرد كه از خرج سالش زياد بيايد، مى تواند مقدارى را كه از سرمايه كم شده، از منافع بر دارد.

مسأله 1786 _ اگر غير از سرمايه چيز ديگرى از مالهاى او از بين برود. نمى تواند از منفعتى كه به دستش مى آيد آن چيز را تهيه كند. ولى اگر در همان سال به آن چيز احتياج داشته باشد، مى تواند در بين سال آزد منافع كسب، آن را تهيه نمايد.

مسأله 1787 _ اگر در اول سال براى مخارج خود قرض كند وپيش از تمام شدن سال منفعتى ببرد، مى تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نمايد.

مسأله 1788 _ اگر در تمام سال منفعتى نبرد وبراى مخارج خود قرض كند، مى تواند از منافع سالهاى بعد قرض خود را اداء نمايد.

مسأله 1789 _ اگر براى زياد كردن مال، يا خريدن ملكى كه به آن احتياج ندارد قرض كند، نمى تواند از منافع كسب آن قرض را بدهد. ولى اگر مالى را كه قرض كرده وچيزى را كه از قرض خريده از بين

برود وناچار شود كه قرض خود را بدهد مى تواند از منافع كسب قرض را اداء نمايد.

مسأله 1790 _ انسان مى تواند خمس هر چيز را از همان چيز بدهد، يا به مقدار قيمت خمس كه بدهكار است، پول يا جنس ديگر بدهد.

مسأله 1791 _ كسى كه قصد دادن خمس را دارد تا پنج يك مال باقى است مى تواند در بقيه آن تصرف كند.

مسأله 1792 _ كسى كه خمس بدهكار است بنابر احتياط نمى تواند آن را به ذمه بگيرد يعنى خود را بدهكار اهل خمس بداند ودر تمام مال تصرف كند وچنانچه تصرف كند وآن مال تلف شود، بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1793 _ كسى كه خمس بدهكار است اگر با حاكم شرع مصالحه كند مى تواند در تمام مال تصرف نمايد وبعد از مصالحه منافعى كه بدست مى آيد مال خود او است.

مسأله 1794 _ كسى كه با ديگرى شريك است اگر خمس منافع خود را بدهد وشريك او ندهد وبنا داشته باشد كه خمس ندهد ودر سال بعد، از مالى كه خمسش را نداده براى سرمايه شركت بگذارد، هيچ كدام نمى توانند در آن مال تصرف كنند.

مسأله 1795 _ اگر بجه صغير سرمايه اى داشته باشد واز آن منافعى بدست آيد واجب است ولى، خمس آن را بدهد.

مسأله 1796 _ انسان نمى تواند در مالى كه يقين دارد خمسش را نداده اند و صاحبش بنا دارد خمس ندهد تصرف كند، ولى در مالى كه شك دارد خمس آن را داده اند يا نه، مى تواند تصرف نمايد.

مسأله 1797 _ كسى كه از اول تكليف خمس نداده، اگر مالى بخرد وقيمت

آن بالا رود، بايد خمس قيمت فعلى آن را بدهد.

مسأله 1798 _ كسى كه از اول تكليف خمس نداده، اگر از منافع كسب چيزى كه به آن احتياج ندارد خريده ويكسال از خريد آن گذشته، بايد خمس آن را بدهد واگر اثاث خانه وچيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد مطابق شأن خود خريده، پس اگر بداند در بين سالى كه در آن سال فائده برده آنها را خريده، لازم نيست خمس آنها رابدهد واگر نداند كه در بين سال خريده يا بعد از تمام شدن سال، بنا بر احتياط واجب بايد با حاكم شرع مصالحه كند.

2 _ معدن

مسأله 1799 _ اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت، ذغال سنگ، فيروزه، عقيق، زاج، نمك ومعدنهاى ديگر چيزى بدست آورد، در صورتى كه به مقدار نصاب باشد بايد خمس آن را بدهد بلكه بنا بر احتياط واجب اگر كمتر از نصاب هم باشد بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1800 _ نصاب معدن 105 مثقال معمولى نقره يا 15 مثقال معمولى طلا است يعنى اگر قيمت چيزى را كه از معدن بيرون آورده، قبل از كم كردن مخارجى كه براى آن كرده به 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا برسد بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1801 _ اگر آن چيزى كه از معدن خارج كرده مورد عملى قرار دهد كه قيمت آن زياد گردد آن زيادى حكم منافع كسب را دارد كه در صورت زيادى از مخارج سال خمس دارد.

مسأله 1802 _ گچ وآهك وگل سر شور وگل سرخ از چيزهاى معدنى نيست و كسى كه اينها را بيرون مى آورد، در صورتى بايد خمس

بدهد كه آنچه را بيرون آورده به تنهايى يا با منافع ديگر كسبش از مخارج سال او زياد بيايد.

مسأله 1803 _ كسى كه از معدن چيزى بدست مى آورد، بايد خمس آن را بدهد چه معدن روى زمين باشد، يا زير آن، در زمينى باشد كه ملك است، يا در جايى باشد كه مالك ندارد.

مسأله 1804 _ اگر نداند قيمت چيزى را كه از معدن بيرون آورده به 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا مى رسد يا نه، لازم نيست به وزن كردن يا از راه ديگر قيمت آن را معلوم كند. مسأله 1805 _ اگر چند نفر چيزى از معدن بيرون آوردند، چنانچه قبل از كم كردن مخارجى كه براى آن كرده اند، قيمت آن به 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا برسد اگر چه سهم هر كدام آنها اين مقدار نباشد. بايد خمس آن را بدهند وهمچنين اگر مجموع كمتر از نصاب باشد. بنا بر احتياط واجب.

مسأله 1806 _ اگر معدنى را كه در ملك ديگريست بيرون آورد، آنچه از آن بدست مى آيد مال صاحب ملك است. وچون صاحب ملك براى بيرون آوردن آن خرجى نكرده، بايد خمس تمام آنچه را كه از معدن بيرون آمده بدهد.

3 _ گنج

مسأله 1807 _ گنج، مالى است كه در زمين يا درخت يا كوه يا ديوار پنهان باشد وكسى آن را پيدا كند وطورى باشد كه به آن، گنج بگويند وخمس در آن واجب است اگر طلا ونقره باشد.

مسأله 1808 _ اگر انسان در زمينى كه ملك كسى نيست گنجى پيدا كند، مال خود او است وبايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1809 _ نصاب

گنج 105 مثقال نقره در نقره 15 مثقال طلا است در طلا يعنى اگر نقره اى را كه از گنج بدست مى آورد، قبل از كم كردن مخارجى كه براى آن كرده به 105 مثقال وطلا به 15 مثقال برسد بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1810 _ اگر در زمينى كه از ديگرى خريده گنجى پيدا كند وبداند مال كسانى كه قبلا مالك آن زمين بوده اند نيست، مال خود او مى شود وبايد خمس آن را بدهد، ولى اگر احتمال دهد كه مال يكى از آنان است، بايد به او اطلاع دهد و چنانچه معلوم شود مال او نيست، بايد به كسى كه پيش از او مالك زمين بوده اطلاع دهد، وبه همين ترتيب به تمام كسانى كه پيش از او مالك زمين بوده اند خبر دهد واگر معلوم شود مال هيچ يك آنان نيست مال خود او مى شود وبايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1811 _ اگر در ظرفهاى متعددى كه در يكجا دفن شده مالى پيدا كند كه قيمت آنها روى هم 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا باشد، بايد خمس آن را بدهد. ولى چنانچه در چند جا گنج پيدا كند وهر كدام كمتر از نصاب باشد ولو مجموع به حد نصاب برسد خمس واجب نيست

مسأله 1812 _ اگر دو نفر گنجى پيدا كننند كه قيمت آن به 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا برسد، اگر چه سهم هر يك آنان به اين مقدار نباشد بايد خمس آن را بدهند.

مسأله 1813 _ اگر كسى حيوانى را بخرد ودر شكم آن مالى پيدا كند چنانچه احتمال دهد كه مال فروشنده

است، بايد به او خبر دهد، واگر معلوم شود مال او نيست، بايد به ترتيب، صاحبان قبلى آن را خبر كند در صورتى كه احتمال دهد مال آنها باشد وچنانچه معلوم شود كه مال هيچ يك آنان نيست خمس گنج واجب نيست، بلى در صورتى كه از مصارف سال او زياد باشد خمس واجب است يعنى حكم منافع كسب را دارد.

4 _ مال حلال مخلوط به حرام

مسأله 1814 _ اگر مال حلال با مال حرام بطورى مخلوط شود كه انسان نتواند آنها را از يكديگر تشخيص دهد وصاحب مال حرام ومقدار آن، هيچ كدام معلوم نباشد، بايد خمس تمام مال را بدهد وبعد از دادن خمس، بقيه مال حلال مى شود

مسأله 1815 _ اگر مال حلال با حرام مخلوط شود وانسان مقدار حرام را بداند وصاحب آن را نشناسد، بايد آن مقدار را به نيت صاحبش صدقه بدهد.

مسأله 1816 _ اگر مال حلال با حرام مخلوط شود وانسان مقدار حرام را نداند وصاحبش را بشناسد بايد يكديگر را راضى نمايند وچنانچه صاحب مال راضى نشود، در صورتى كه انسان بداند چيز معينى مال او است وشك كند كه بيشتر از آن هم مال او هست يا نه، بايد چيزى را كه يقين دارد مال او است به او بدهد بقيه مال خود او است، واگر مال معين را نداند به او تعلق دارد در صورتى كه تمام مال تحت يد او است با مراجعه به حاكم شرع حد اقل مقدارى را كه مى داند مال او است به او مى دهد وبقيه بر خودش حلال است، واگر تحت يد او نباشد مقدار متيقن مال آن شخص را به او مى

دهد البته با نظر حاكم ومقدارى كه يقينا مال او است بر مى دارد، ودر مقدار مشتبه با اجازه حاكم شرع نصف مى كنند. هر كدام نصف آن مال را بر مى دارند.

مسأله 1817 _ اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، و بعد بفهمد كه مقدار حرام بيشتر از خمس بوده، بنا بر احتياط مستحب مقدارى را كه مى داند از خمس بيشتر بوده، از طرف صاحب آن صدقه بدهد.

مسأله 1818 _ اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، يا مالى كه صاحبش را نمى شناسد به نيت اوصدقه بدهد، بعد از آنكه صاحبش پيدا شد، لازم نيست به مقدار مالش به او بدهد.

مسأله 1819 _ اگر مال حلالى با حرام مخلوط شود ومقدار حرام معلوم باشد وانسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معين بيرون نيست ولى نتواند بفهمد كيست چنانچه مال دست او باشد وتسلط بر او بوجه شرعى نباشد بايد همه آنها را راضى نمايد واگر در دست او نباشد يا تسلط به وجه شرعى باشد حاكم شرع مصالحه مى كند با همه افراد، وبطور مساوى قمست مى نمايد.

5 _ جواهرى كه به واسطه فرو رفتن در دريا بدست مى آيد

مسأله 1820 _ اگر به واسطه غواصى يعنى فرو رفتن در دريا لؤلؤ ومرجان يا جواهر ديگرى بيرون آورند،، روئيدنى باشد، يا معدنى، چنانچ قبل از كم كردن مخارجى كه براى بيرون آوردن آن كرده اند، قيمت آن به 18 نخود طلا برسد، بايد خمس آن را بدهند. چه در يك دفعه آن را از دريا بيرون آورده باشند يا در چند دفعه، آنچه بيرون آمده از يك جنس باشد، يا از چند جنس، يك نفر آن

را بيرون آورده باشد، يا چند نفر.

مسأله 1821 _ اگر بدون فرو رفتن در دريا به وسيله اسبابى جواهر بيرون آورد يا از روى آب دريا يا از كنار دريا جواهر بگيرد، در صورتى بايد خمس آن را بدهد كه آنچه را بدست آورده به تنهايى يا با منفعتهاى ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد

مسأله 1822 _ خمس ماهى وحيوانات ديگرى كه انسان بدون فرو رفتن در دريا مى گيرد، در صورتى واجب است كه به تنهايى يا با منفعتهاى ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.

مسأله 1823 _ اگر انسان بدون قصد اينكه چيزى از دريا بيرون آورد در دريا فرو رود واتفاقا جواهرى بدستش آيد بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1824 _ اگر انسان در دريا فرو رود وحيوانى را بيرون آورد ودر شكم آن جواهرى پيدا كه قيمتش هجده نخود طلا يا بيشتر باشد، چنانچه آن حيوان مانند صدف باشد كه نوعا در شكمش جواهر هست، بايد خمس آن را بدهد واگر اتفاقا جواهر بلعيده باشد، در صورتى خمس آن واجب است كه به تنهايى يا با منفعتهاى ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.

مسأله 1825 _ اگر در رودخانه هاى بزرگ مانند دجله وفرات فرو رود و جواهرى بيرون آورد، چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل مى آيد بنا بر احتياط بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1826 _ اگر در آب فرو رود ومقدارى عنبر بيرون آورد كه قيمت آن 18 نخود طلا هم نباشد، بايد خمس آن را بدهد وهمچنين چنانچه از روى آب يا از كنار دريا بدست آورد، اگر چه قيمت آن به مقدار

18 نخود طلا هم نرسد خمس آن واجب است.

مسأله 1828 _ كسى كه كسبش غواصى يا بيرون آوردن معدن است، اگر خمس آنها را بدهد وچيزى از مخارج سالش زياد بيايد، لازم نيست دوباره خمس آن را بدهد.

مسأله 1828 _ اگر بچه اى معدنى را بيرون آورد، يامال حلال مخلوط به حرام داشته باشد، يا گنجى پيدا كند، يا به واسطه فرو رفتن در دريا، جواهرى بيرون آورد ولى او بايد خمس آنها را بدهد.

6 _ غنيمت

مسأله 1829 _ اگر مسلمانان به امر امام عليه السلام باكفار جنگ كنند وچيزهايى در جنگ بدست آورند، به آنها غنيمت گفته مى شود، ومخارجى را كه براى غنيمت كرده اند، مانند مخارج نگهدارى وحمل ونقل آن وچيزهايى كه مخصوص به امام است، بايد از غنيمت كنار بگذارند وخمس بقيه آن را بدهند.

7 _ زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد

مسأله 1830 _ اگر كافر ذمى زمينى را از مسلمان بخرد، بايد خمس آن را از همان زمين يا ازمال ديگرش بدهد. ونيز اگر خانه ودكان ومانند اينها را از مسلمانان بخرد، بايد خمس زمين آن را بدهد ودر دادن اين خمس قصد قربت لازم نيست، بلكه حاكم شرع هم كه خمس را از او مى گيرد، لازم نيست قصد قربت نمايد.

مسأله 1831 _ اگر كافر ذمى زمينى را كه از مسلمان خريده به مسلمان ديگرى هم بفروشد ، خمس از كافر ساقط نمى شود، ونيز اگر بميرد ومسلمانى آن زمين را از او ارث ببرد، بايد خمس آن را از همان زمين، يا از مال ديگر كافر بدهد

مسأله 1832 _ اگر كافر ذمى موقع خريدن زمين شرط كند كه خمس ندهد، يا شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او صحيح نيست وبايد خمس را بدهد ولى اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد اشكال ندارد.

مسأله 1833 _ اگر مسلمان زمين را به غير خريد وفروش ملك كافر كند وعوض آن را بگيرد مثلا به او صلح نمايد، كافر ذمى لازم نيست خمس آن را بدهد.

مسأله 1834 _ اگر كافر ذمى صغير باشد، وولى او برايش زمينى بخرد، بايد خمس آن

را بدهد.

مصرف خمس

مسأله 1835 _ خمس را بايد دو قسمت كنند: يك قسمت آن سهم سادات است وبايد به سيد فقير، يا سيد يتيم، يا به سيدى كه در سفر درمانده شده بدهند ونصف ديگر آن سهم امام عليه السلام است كه در اين زمان بايد به مجتهد جامع الشرايط بدهند. يا به مصرفى كه او اجازه ميدهد برسانند ولى اگر انسان بخواهد سهم امام را به مجتهدى كه از او تقليد نمى كند بدهد، در صورتى به او اذن داده مى شود كه بداند آن مجتهد ومجتهدى كه از او تقليد مى كند، سهم امام را به يك طور مصرف مى كنند.

مسأله 1836 _ سيد يتيمى كه به او خمس مى دهند، بايد فقير باشد ولى به سيدى كه در سفر درمانده شده، اگر در وطنش فقير هم نباشد، مى شود خمس داد.

مسأله 1837 _ به سيدى كه در سفر درمانده شده، اگر سفر او سفر معصيت باشد، خمس بدهند اشكال ندارد.

مسأله 1838 _ به سيدى كه عادل نيست مى شود خمس داد ولى به سيدى كه دوازده امامى نيست بنا بر احتياط نبايد خمس بدهند.

مسأله 1839 _ به سيدى كه معصيتكار است، اگر خمس دادن كمك به معصيت او باشد وندادن خمس موجب مى شود كه معصيت نكند نبايد خمس داد ولى اگر داده شود ذمه برى مى شود.

مسأله 1840 _ اگر كسى بگويد سيدم نمى شود به او خمس داد، مگر آنكه يك نفر عادل، بلكه موثق سيد بودن او را تصديق كند، يا در بين مردم بطورى معروف باشد كه انسان يقين كند يا اطمينان پيدا كند كه سيد است.

مسأله 1841

_ به كسى كه در شهر خودش مشهور باشد سيد است، اگر چه انسان به سيد بودن او يقين نداشته باشد مى شود خمس داد.

مسأله 1842 _ كسى كه زنش سيده است بنابر احتياط واجب نبايد به او خمس بدهند كه به مصرف مخارج خودش برساند. ولى اگر مخارج ديگران بر آن زن واجب باشد ونتواند مخارج آنان را بدهد، جايز است انسان خمس به آن زن بدهد كه به مصرف آنان برساند.

مسأله 1843 _ اگر مخارج سيدى كه عيال انسان نيست بر انسان واجب باشد، بنا بر احتياط واجب، نمى تواند از خمس خوراك وپوشاك او را بدهد، وهمچنين اگر مقدارى خمس ملك اوكند كه به مصرف مخارج خودش برساند ولى اگر مقدارى خمس ملك او كند كه صرف در چيزهايى كه نفقات واجبه نيست بنمايد مانعى ندارد.

مسأله 1844 _ به سيد فقيرى كه مخارجش بر ديگرى واجب است و او نمى تواند مخارج آن سيد را بدهد، يا دارد ونمى دهد مى شود خمس داد.

مسأله 1845 _ احتياط واجب آن است كه بيشتر از مخارج يك سال به يك سيد فقير خمس ندهند.

مسأله 1846 _ اگر در شهر انسان سيد مستحقى نباشد واحتمال هم ندهد كه پيدا شود، يا نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن نباشد، بايد خمس را به شهر ديگر ببرد به مستحق برساند ومى تواند مخارج بردن آن را از خمس بر دارد. و اگر خمس از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده، بايد عوض آن را بدهد واگر كوتاهى نكرده، چيزى بر او واجب نيست.

مسأله 1847 _ هر گاه در شهر خودش مستحقى نباشد ولى احتمال

دهد كه پيدا شود اگر چه نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن باشد، مى تواند خمس را به شهر ديگر ببرد وچنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكند وتلف شود، نبايد چيزى بدهد، ولى نمى تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.

مسأله 1848 _ اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود، باز هم مى تواند خمس را به شهر ديگر ببرد وبه مستحق برساند، ولى مخارج بردن آن را بايد از خودش بدهد ودر صورتى كه خمس از بين برود، اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد ضامن است

مسأله 1849 _ اگر با اذن حاكم شرع خمس را به شهر ديگر ببرد، واز بين برود لازم نيست دوباره خمس بدهد. وهمچنين است اگر به كسى بدهد كه از طرف حاكم شرع وكيل بوده كه خمس را بگيرد واز آن شهر به شهر ديگر ببرد.

مسأله 1850 _ اگر خمس را از خود مال ندهد واز جنس ديگر بدهد، بايد به قيمت واقعى آن جنس حساب كند وچنانچه گرانتر از قيمت حساب كند، اگر چه مستحق به آن قيمت راضى شده باشد، بايد مقدارى را كه زياد حساب كرده بدهد.

مسأله 1851 _ كسى كه از مستحق طلبكار است مى تواند طلب خود را بابت خمس حساب كند وبنابر احتياط واجب بايد از حاكم شرع اجازه بگيرد يا آنكه خمس را به او بدهد وبعدا مستحق بابت بدهى خود به او برگرداند ومى تواند از مستحق وكالت گرفته وخود از جانب او قبض نموده وبابت طلبش دريافت كند.

احكام زكوة

احكام زكوة

مسأله 1852 _ زكوة 9 چيز واجب است: اول _ گندم _ دوم _ جو. سوم _ خرما.

چهارم _ كشمش. پنجم _ طلا. ششم _ نقره. هفتم _ شتر. هشتم _ گاو. نهم _ گوسفند. واگر كسى مالك يكى از اين نه چيز باشد، با شرايطى كه بعدا گفته مى شود، بايد مقدارى كه معين شده ، به يكى از مصرفهايى كه دستور داده اند برساند.

مسأله 1853 سلت كه دانه ايست به نرمى گندم وخاصيت جو دارد وعلس كه مثل گندم است وخوراك مردمان صنعاء مى باشد، زكوتشان بنا بر احتياط واجب بايد داده شود.

شرايط واجب شدن زكوة

مسأله 1854 _ زكوة در صورتى واجب مى شود كه مال به مقدار نصاب كه بعدا گفته شود، برسد ومالك آن، آزاد باشد وبتواند در آن مال تصرف كند ودر خصوص طلا ونقره معتبر است مالك عاقل وبالغ باشد ولى در بقيه آن نه جنس عقل وبلوغ شرط نيست.

مسأله 1855 _ اگر انسان يازده ماه مالك گاو وگوسفند وشتر وطلا ونقره باشد اول ماه دوازدهم بايد زكوة آنها را بدهد. ولى اول سال بعد را بايد بعد از تمام شدن ماه دوازدهم حساب كند.

مسأله 1856 _ اگر مالك طلا ونقره در بين سال بالغ شود، واجب نيست كه زكوة را بدهد مثلا اگر بچه اى در اول محرم مالك طلا به حد نصاب شود وبعد از گذشتن دو ماه بالغ گردد، يازده ماه كه از اول محرم بگذرد، اگر چه شرايط ديگر را هم دارا باشد زكاة واجب شود مگر بعد از گذشتن يازده ماه از بلوغ.

مسأله 1857 _ زكوة گندم وجو وقتى واجب مى شود كه به آنها گندم وجو گفته شود و زكوة كشمش در وقتى كه به آن كشمش مى گويند واجب مى شود

وموقعى هم كه خرما را خرما مى نامند زكوة آن واجب مى شود ولى وقت دادن زكوة در گندم وجو موقع خرمن وجدا كردن كاه آنها است، ودر خرما وكشمش موقعى است كه خشك شده باشند.

مسأله 1858 _ اگر موقع واجب شدن زكوة گندم وجو وكشمش وخرما كه در مسأله پيش گفته شد، صاحب آنها بالغ باشد بايد زكوة آنها رابدهد، واگر بالغ نباشد بايد بعد از بالغ شدن بدهد ويا ولى او قبل از بلوغ بدهد.

مسأله 1859 _ اگر صاحب گاو وگوسفند وشتر در تمام سال ديوانه باشد، زكوة به مال او تعلق مى گيرد ولى اگر مالك طلا ونقره ديوانه باشد زكاة بر او واجب نيست وهمچنين اگر در مقدارى از سال ديوانه باشد و در آخر سال عاقل گردد، زكوة بر او واجب نيست.

مسأله 1860 _ اگر صاحب گاو وگوسفند وشتر وطلا ونقره در مقدارى از سال مست يا بيهوش شود، زكوة از او ساقط نمى شود. وهمچنين است اگر موقع واجب شدن زكوة گندم وجو وخرما وكشمش مست يا بيهوش باشد.

مسأله 1861 _ مالى را كه از انسان غصب كرده اند ونمى تواند در آن تصرف كند زكوة ندارد. واگر زراعتى را از او غصب كنند وموقعى كه زكوة آن واجب مى شود در دست غصب كننده باشد وقتى كه به صاحبش بر گشت، واجب نيست كه زكوة آن را بدهد.

مسأله 1862 _ اگر طلا ونقره يا چيز ديگرى را كه زكوة آن واجب است قرض كند ويك سال نزد او بماند، بايد زكوة ان را بدهد وبر كسى كه قرض داده چيزى واجب نيست.

زكوة گندم وجو وخرما وكشمش.

مسأله 1863 _

زكوة گندم وجو وخرما وكشمش وقتى واجب مى شود كه به مقدار نصاب برسند ونصاب آنها 288 من تبريز 45 مثقال كم است وهرمن ششصد وچهل مثقال 24 نخودى است كه تقريا 847 كيلو گرم مى شود

مسأله 1864 _ اگر پيش از دادن زكوة از انگور وخرما وجو وگندمى كه كه زكوة آنها واجب شده خود وعيالاتش بخورند، يا مثلا به فقير بدهد مجانا، بايد زكوة مقدارى را كه مصرف كرده بدهد.

مسأله 1865 _ اگر بعد از آنكه زكوة گندم وجو وخرما وانگور واجب شد مالك آن بميرد، بايد مقدار زكوة را از مال او بدهند. ولى اگر پيش از واجب شدن زكوة بميرد، هر يك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است، بايد زكوة سهم خود را بدهد.

مسأله 1866 _ كسى كه از طرف حاكم شرع مأمور جمع آورى زكوة است، موقع خرمن كه گندم وجو را از كاه جدا مى كنند وبعد از خشك شدن خرما و انگور، مى تواند زكوة را مطالبه كند، واگر مالك ندهد وچيزى كه زكوة آن واجب شده از بين برود بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 1867 _ اگر بعد از مالك شدن درخت خرما وانگور، يا زراعت گندم و جو زكوة آنها واجب شود، مثلا خرما در ملك او خرما شود، بايد زكوة آن را بدهد.

مسأله 1868 _ اگر بعد از آنكه زكوة گندم وجو وخرما وانگور واجب شد زراعت ودرخت را بفروشد، بايد زكوة آنها را فروشنده بدهد.

مسأله 1869 _ اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد وبداند كه فروشنده زكوة آن را داده، يا شك كند كه داده يا

نه، چيزى بر او واجب نيست واگر بداند كه زكوة آن را نداده، چه حاكم شرع معامله مقدارى را كه بايد از بابت زكوة داده شود، اجازه بدهد چه ندهد معامله آن مقدار صحيح است ولى اگر اجازه ندهد مستحق يا حاكم مطالبه زكاة از عين مال از خريدار مى كند چنانچه بدهد او از بايع مطالبه مى كند واگر معامله مقدار زكوة را اجازه دهد، خريدار بايد قيمت آن مقدار را به حاكم شرع بدهد ودر صورتى كه قيمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد، مى تواند از او پس بگيرد.

مسأله 1870 _ اگر وزن گندم وجو وخرما وكشمش موقعى كه تر است به 288 من و 45 مثقال كم برسد وبعد از خشك شدن كمتر از اين مقدار شود، زكوة آنها واجب نيست.

مسأله 1871 _ اگر گندم وجو وخرما را پيش از خشك شدن مصرف كند، چنانچه خشك آنها به اندازه نصاب باشد، بايد زكوة آنها را بدهد.

مسأله 1872 _ خرمايى كه تازه آن را مى خورند واگر بماند بعد از خشك شدن، خرما به آن نمى گويند، ولو مقدارى باشد كه خشك آن به 288 من و 45 مثقال كم برسد، زكوة آن واجب نيست.

مسأله 1873 _ گندم وجو وخرما وكشمشى كه زكوة آنها را داده، اگر چند سال هم نزد او بماند زكوة ندارد.

مسأله 1874 _ اگر گندم وجو وخرما وانگور از آب باران يا نهر مشروب شوند يا مثل زراعتهاى مصر از رطوبت زمين استفاده كنند، زكوة آنها ده يك است واگر با دلو ومانند ل آن آبيارى شود، زكوة آنها بيست يك است. واگر مقدارى از باران، يا

نهر، يا رطوبت زمين استفاده كنند وبه همان مقدار از آبيارى با دلو و مانند آن استفاده نمايند زكوة نصف آنها ده يك وزكوة نص ديگر آنها بيست يك مى باشد يعنى از چهل قسمت سه قسمت آن را بايد بابت زكوة بدهند.

مسأله 1875 _ اگر گندم وجو وخرما وانگور، هم از آب باران مشروب شود، وهم از آب دلو ومانند آن استفاده كند، چنانچه طورى باشد كه عرفاً بگويند آبيارى با دلو ومانند آن شده، زكوة آنها بيست يك است واگر عرفاً بگويند آبيارى با آب نهر وباران شده، زكوة آنها ده يك است.

مسأله 1876 _ اگر شك كند كه آبيارى با آب باران وآب دلو بوده يا عرفاً مى گويند با آب باران آبيارى شده، مى تواند از نصف آن ده يك واز نصف ديگر آن بيست يك بدهد ونيز اگر شك كند كه با هر دو بوده، يا عرفاً مى گويند آبيارى با دلو شده، مى تواند زكوة تمام آن را بيست يك بدهد.

مسأله 1877 _ اگر گندم وجو وخرما وانگور با آب باران ونهر مشروب شوند وبه آب دلو ومانند آن محتاج نباشند ولى با آب دلو هم آبيارى شوند، وآب دلو به زياد شدن محصول كمك نكند، زكوة آنها ده يك است واگر با دلو ومانند آن آبيارى شوند وبه آب نهر وباران محتاج نباشد ولى با آب نهر وباران هم مشروب شوند وآنها به زياد شدن محصول كمك نكنند، زكوة آنها بيست يك است.

مسأله 1878 _ اگر زراعتى را با دلو ومانند آن آبيارى كنند ودر زمينى كه پهلوى آن است زراعتى كنند كه از رطوبت آن زمين استفاده

نمايد ومحتاج به آبيارى نشود زكوة زراعتى كه با دلو آبيارى شده بيست يك و زكوة زراعتى كه پهلوى آن است ده يك ميباشد.

مسأله 1879 _ مخارجى را كه براى گندم وجو وخرما وانگور كرده است، و مقدارى از قيمت اسباب ولباس را كه به واسطه زراعت كم شده، نمى تواند از حاصل كسر كند بلى بعد از ملاحطه نصاب، زكاة آن مصارف لازم نيست بدهد وده يك يا بيست يك با قيمانده را بايد بدهد يعنى چنانچه قبل از كسر آنها 288 من و 45 مثقال كم برسد بايد زكوة باقيمانده آن را بدهد.

مسأله 1880 _ تخمى را كه به مصرف زراعت رسانده مى تواند قيمتى را كه در حين زرع داشته جزء مخارج حساب نمايد وحكم آن در مسأله قبل بيان شد.

مسأله 1881 _ اگر زمين واسباب زراعت يا يكى از اين دو ملك خود او باشد، نبايد كرايه آنها را جزء مخارج حساب كند. ونيز براى كارهايى كه خودش كرده، يا ديگرى بى اجرت انجام داده، چيزى از حاصل كسر نمى شود.

مسأله 1882 _ اكر درخت انگور يا خرما را بخرد، قيمت آن جزء مخارج نيست. ولى اگر خرما يا انگور را پيش از چيدن بخرد، پولى را كه براى آن داده جزء مخارج حساب مى شود.

مسأله 1883 _ اگر زمينى را بخرد ودر آن زمين گندم يا جو بكارد، پولى را كه براى خريد زمين داده جزء مخارج حساب نمى شود. ولى اگر زراعت را بخرد، پولى را كه براى خريد آن داده مى تواند جزء مخارج حساب نمايد واز حاصل كم كند اما بايد قيمت كاهى را كه از آن

بدست مى آيد، از پولى كه براى خريد زراعت داده كسر نمايد مثلا اگر زراعتى را پانصد تومان بخرد وقيمت كاه آن صد تومان باشد فقط چهار صد تومان آن را مى تواند جزء مخارج حساب نمايد.

مسأله 1884 _ كسى كه بدون گاو وچيزهاى ديگرى كه براى زراعت لازم است مى تواند زراعت كند، اگر اينها را بخرد، نبايد پولى را كه براى خريد اينها داده جزء مخارج حساب نمايد.

مسأله 1885 _ كسى كه بدون گاو وچيزهاى ديگرى كه براى زراعت لازم است نمى تواند زراعت كند، اگر آنها را بخرد وبه واسطه زراعت بكلى از بين بروند، مى تواند تمام قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد واگر مقدارى از قيمت آنها كم شود، مى تواند آن مقدار را جزء مخارج حساب كند ولى اگر بعد از زراعت چيزى از قيمتشان كم نشود، نبايد چيزى از قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد.

مسأله 1886 _ اگر در يك زمين جو وگندم وچيزى مثل برنج ولوبيا كه زكوة آن واجب نيست بكارد، چنانچه مقصودش زراعت كردن چيزى بوده كه زكوة ندارد وبعدا چيزى را كه زكوة دارد زراعت كرده، نبايد مخارج را حساب كند واگر مقصودش زراعت كردن چيزى بوده كه زكوة دارد وبعدا چيزى را كه زكوة ندارد زراعت كردة، مى تواند تمام مخارج را حساب نمايد واز حاصل كم كند و در صورتى كه مقصودش زراعت هر دو بوده مخارجى را كه كرده، بايد به هر دو، قسمت نمايد مثلا اگر هر دو به يك اندازه بوده، مى تواند نصف مخارج را از جنسى كه زكوة دارد كسر نمايد.

مسأله 1887 _ اگر انسان

در چند شهر كه فصل آنها با يكديگر اختلاف دارد وزراعت ميوه آنها در يك وقت بدست نمى آيد گندم يا جو يا خرما يا انگور داشته باشد وهمه آنها محصول يك سال حساب شود، چنانچه چيزى كه اول مى رسد به اندازه نصاب يعنى 288 من و 45 مثقال كم باشد، بايد زكوة آن را موقعى كه مى رسد بدهد وزكوة بقيه را هر وقت بدست مى آيد اداء نمايد واگر آنچه اول مى رسد به اندازه نصاب نباشد، صبر مى كند تا بقيه آن برسد، پس اگر رويهم به مقدار نصاب شود، زكوة آن واجب است واگر به مقدار نصاب نشود، زكوة آن واجب نيست.

مسأله 1888 _ اگر درخت خرما يا انگور در يك سال دو مرتبه ميوه دهد، چنانچه روى هم به مقدار نصاب باشد بنا بر احتياط زكوة آن واجب است.

مسأله 1889 _ اگر مقدارى رطب يا انگور تازه دارد كه خشك آن به اندازه نصاب مى شود ، چنانچه به قصد زكوة از تازه آن به قدرى به مستحق بدهد كه اگر خشك شود به اندازه زكوتى باشد كه بر او واجب است اشكال دارد.

مسأله 1890 _ اگر زكوة خرماى خشك يا كشمش بر او واجب باشد، نمى تواند زكوة آن را خرماى تازه يا انگور بدهد ونيز اگر زكوة خرماى تازه يا انگور بر او واجب باشد نمى تواند زكوة آن را خرماى خشك يا كشمش بدهد. اما اگر يكى از اينها يا چيز ديگرى را به قصد قيمت زكوة بدهد مانعى ندارد.

مسأله 1891 _ كسى كه بدهكار است ومالى هم دارد كه زكوة آن واجب شده اگر بميرد

بايد اول تمام زكوة را از مالى كه زكوة آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را اداء نمايند.

مسأله 1892 _ كسى كه بدهكار است وگندم يا جو يا خرما يا كشمش هم دارد، اگر بميرد وپيش از آنكه زكوة اينها واجب شود، ورثه قرض او را ازمال ديگر بدهند، هر كدام كه سهمشان 288 من و 450 مثقال كم برسد، بايد زكوة بدهد واگر پيش از آنكه زكوة اينها واجب شود، قرض او را ندهند، چنانچه مال ميت فقط به اندازه بدهى او باشد بنا بر احتياط بايد زكاة را بدهند وطلب طلبكاران را يا استرضاء از آنها بنمايند، وهمچنين اگر مال ميت بيشتر از بدهى او باشد، در صورتى كه بدهى او به قدرى است كه اگر بخواهند اداء نمايند، بايد مقدارى از گندم وجو وخرما وكشمش را هم به طلبكار بدهند.

مسأله 1893 _ اگر گندم وجو وخرما وكشمشى كه زكوة آنها واجب شده خوب وبد دارد، احتياط واجب آن است كه زكوة هر كدام از خوب وبد را از خود آنها بدهد ولى چنانچه خوب وخوبتر دارد اظهر اكتفاء به دادن از خوب است.

نصاب طلا

مسأله 1894 _ طلا دو نصاب دارد: نصاب اول بيست مثقال شرعى است كه هر مثقال آن 18 نخود است، پس وقتى طلا به بيست مثقال شرعى كه پانزده مثقال معمولى است برسد، اگر شرايط ديگر را هم كه بيان شد داشته باشد، انسان بايد چهل يك آن را كه نه نخودشود از بابت زكوة بدهد واگر به اين مقدار نرسد، زكوة آن واجب نيست، ونصاب دوم آن چهار مثقال شرعى است كه سه مثقال معمولى مى شود

يعنى اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، بايد زكوة تمام 18 مثقال را از قرار چهل يك بدهد واگر كمتر از سه مثقال اضافه شود ، فقط بايد زكوة 15 مثقال آن را بدهد و زيادى آن زكوة ندارد وهمچنين است هر چه بالا رود يعنى اگر سه مثقال اضافه شود، بايد زكوة تمام آنها را بدهد واگر كمتر اضافه شود، مقدارى كه اضافه شده زكوة ندارد.

نصاب نقره

مسأله 1895 _ نقره دو نصاب دارد: نصاب اول آن 105 مثقال معمولى است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد و شرايط ديگر را هم كه بيان شد داشته باشد، انسان بايد چهل يك آن را كه 2 مثقال و 15 نخود از بابت زكوة بدهد واگر به اين مقدار نرسد، زكوة آن واجب نيست، ونصاب دوم آن 21 مثقال است. يعنى اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود، بايد زكوة تمام 126 مثقال را بطورى كه گفته شد بدهد واگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود، فقط بايد زكوة 105 مثقال آن را بدهد و زيادى آن زكوة ندارد وهمچنين است هر چه بالا رود، يعنى اگر 21 مثقال اضافه شود، بايد زكوة تمام آنها را بدهد واگر كمتر اضافه شود، مقدارى كه اضافه شده و كمتر از 21 مثقال است زكوة ندارد. بنابر اين اگر انسان چهل يك هر چه طلا ونقره دارد بدهد، زكوتى را كه بر او واجب بوده داده وگاهى هم بيشتر از مقدار واجب داده است مثلا كسى كه 110 مثقال نقره دارد، اگر چهل يك آن را بدهد، زكوة 105 مثقال آن را كه واجب بوده داده

ومقدارى هم براى 5 مثقال آن داده كه واجب نبوده است.

مسأله 1896 _ كسى كه طلا يا نقره او به اندازه نصاب است، اگر چه زكوة آن را داده باشد، تا وقتى از نصاب اول كم نشده، همه ساله بايد زكوة آن را بدهد.

مسأله 1897 _ زكوة طلا ونقره در صورتى واجب مى شود كه آن را سكه زده باشند ومعامله با آن را ئج باشد يعنى معامله پول طلا ونقره با آن بشود واگر سكه آن از بين رفته باشد لازم نيست زكوة آن را بدهند.

مسأله 1898 _ طلا ونقره سكه دارى كه زنها براى زينت بكار مى برند، زكوة آن واجب نمى باشد.

مسأله 1899 _ كسى كه طلا ونقره دارد، اگر هيچ كدام آنها به اندازه نصاب اول نباشد مثلا 104 مثقال نقره و 14 مثقال طلا داشته باشد، زكوة بر او واجب نيست.

مسأله 1900 _ چنانچه سابقا گفته شد زكوة طلا ونقره در صورتى واجب مى شود كه انسان يازده ماه مالك مقدار نصاب باشد واگر در بين يازده ماه، طلا و نقره او از نصاب اول كمتر شود زكوة بر او واجب نيست.

مسأله 1901 _ اگر در بين يازده ماه طلا ونقره اى را كه دارد با طلا يا نقره يا چيز ديگر عوض نمايد يا آنها را آب كند، زكوة بر او واجب نيست. ولو براى فرار از دادن زكوة اين كارها را بكند.

مسأله 1902 _ اگر در ماه دوازدهم پول طلا ونقره را آب كند، بايد زكوة آنها را بدهد وچنانچه به واسطه آب كردن، وزن يا قيمت آنها كم شود، بايد زكوتى را كه پيش از آب كردن

بر او واجب بوده بدهد.

مسأله 1903 _ اگر طلا ونقره اى كه دارد خوب وبد داشته باشد، مى تواند زكوة هر كدام از خوب وبد را از خود آن بدهد ولى بهتر است زكوة همه آنها را از طلا و نقره خوب بدهد.

مسأله 1904 _ طلا ونقره اى كه بيشتر از اندازه معمول فلز ديگر دراد، به حدى كه به آن پول طلا ونقره نگويند اگر خالص آن به اندازه نصاب كه مقدار آن گفته شد برسد انسان بايد زكوة آن را بدهد ولى اگر به آن پول طلا ونقره بگويند زكاة آن واجب است ولو خالص آن به اندازه نصاب نباشد.

مسأله 1905 _ اگر طلا ونقره اى كه دارد به مقدار معمول فلز ديگر به آن مخلوط باشد،تواند زكوة آن را از طلا ونقره اى بدهد كه بيشتر از معمول فلز ديگر دارد. ولى اگر بقدرى بدهد كه يقين كند طلا ونقره خالصى كه در آن هست، به اندازه زكوتى مى باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.

زكوة شتر وگاو وگوسفند

مسأله 1906 _ زكوة شتر وگاو وگوسفند غير از شرطهايى كه گفته شد دو شرط ديگر دارد: اول آنكه حيوان در تمام سال بيكار باشد ولى اگر در تمام سال يكى دو روز هم كار كرده باشد، زكوة آن واجب است. دوم آنكه در تمام سال از علف بيابان بچرد پس اگر تمام سال يا مقدارى از آن را از علف چيده شده، يا از زراعتى كه ملك مالك يا ملك كس ديگر است بچرد زكوة ندارد. ولى اگر در تمام سال يك روز يا دو روز از علف مالك بخورد، زكوة آن واجب است.

مسأله

1907 _ اگر انسان براى شتر وگاو وگوسفند خود چراگاهى را كه كسى نكاشته بخرد ، يا اجاره كند، يا براى چراندن در آن باج بدهد، لازم نيست زكوة آنها را بدهد. نصاب شتر

مسأله 1908 _ شتر دوازده نصاب دارد، او ل _ پنچ شتر وزكوة آن يك گوسفند است وتا شماره شتر به اين مقدار نرسد زكوة ندارد. دوم _ ده شتر وزكوة آن دو گوسفند است. سوم _ پانزده شتر وزكوة آن سه گوسفند است. چهارم _ بيست شتر وزكوة آن چهار گوسفند است. پنجم _ بيست وپنج شتر وزكوة آن پنج گوسفند است. ششم _ بيست وشش شتر وزكوة آن يك شتر است كه داخل سال دوم شده باشد. هفتم _ سى وشش شتر وزكوة آن يك شتر است كه داخل سال سوم شده باشد. هشتم _ چهل وشش شتر وزكوة آن يك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد. نهم _ شصت ويك شتر وزكوة آن يك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد. دهم _ هفتاد وپنج شتر وزكوة آن دو شتر است كه داخل سال سوم شده باشد. يازدهم _ نود ويك شتر وزكوة آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد. دوازدهم _ صد وبيست ويك شتر وبالاتر از آن است كه بايد چهل تا چهل تا حساب كند وبراى هر چهل تا يك شترى بدهد كه داخل سال سوم شده باشد، يا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند، وبراى هر پنجاه تا يك شترى بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد ويا با چهل وپنجاه حساب كند، ولى در هر صورت بهتر است

طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگر چيزى باقى مى ماند از نه تا بيشتر نباشد، مثلا اگر 140 شتر دارد، براى صد تا دو شترى كه داخل سال چهارم شده وبراى چهل تا يك شترى كه داخل سال سوم شده بدهد.

مسأله 1909 _ زكوة ما بين دو نصاب واجب نيست پس اگر شماره شترهايى كه دارد از نصاب اول كه پنج است بگذرد تا به نصاب دوم كه ده تا است نرسيده فقط بايد زكوة پنج تاى آن را بدهد. وهمچنين است در نصابهاى بعد.

نصاب گاو

مسأله 1910 _ گاو دو نصاب دارد: نصاب اول آن سى تا است كه وقتى شماره گاو به سى رسيد، اگر شرايطى را كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد يك گوساله اى كه داخل سال دوم شده از بابت زكوة بدهد، ونصاب دوم آن چهل است وزكوة آن يك گوساله ماده ايست كه داخل سال سوم شده باشد، وزكوة ما بين سى وچهل واجب نيست مثلا كسى كه سى ونه گاو دارد، فقط بايد زكوة سى تاى آنها را بدهد، ونيز اگر از چهل گاو زيادتر داشته باشد تا به شصت نرسيده، فقط بايد زكوة چهل تاى آنها را بدهد وبعد از آنكه به شصت رسيد؟ چون دو برابر نصاب اول را دارد، بايد دو گوساله اى كه داخل سال دوم شده بدهد، وهمچنين هرچه بالا رود، بايد يا سى تا سى تا حساب كند يا چهل تا چهلتا يا با سى وچهل حساب نمايد وزكوة آن را به دستورى كه گفته شد بدهد. ولى بايد طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگر چيزى

باقى مى ماند از نه تا بيشتر نباشد، مثلا اگر هفتاد گاو دارد، بايد به حساب سى وچهل حساب كند وبراى سى تاى آن زكوة سى تا وبراى چهل تاى آن زكوة چهل تا را بدهد، چون اگر به حساب سى تا حساب كند، ده تا زكوة نداده مى ماند.

نصاب گوسفند

مسأله 1911 _ گوسفند پنج نصاب دارد، اول _ چهل وزكوة آن يك گوسفند است، وتا گوسفند به چهل نرسد زكوة ندارد. دوم _ صد وبيست ويك وزكوة آن دو گوسفند است _ سوم _ دويست ويك وزكوة آن سه گوسفند است. چهارم _ سيصد ويك وزكوة آن چهار گوسفند است. پنجم _ چهار صد وبالاتر از آن است كه بايد آنها را صد تا صد تا حساب كند وبراى هر صد تاى آنها يك گوسفند بدهد. ولازم نيست زكوة را از خود گوسفندها بدهد، بلكه اگر گوسفند ديگرى بدهد، يا مطابق قيمت گوسفند پول يا جنس ديگر بدهد كافى است.

مسأله 1912 _ زكوة ما بين دو نصاب واجب نيست پس اگر شماره گوسفندهاى كسى از نصاب او ل كه چهل است بيشتر باشد تا به نصاب دوم كه صد وبيست ويك است نرسيده، فقط بايد زكوة چهل تاى آنها را بدهد وزيادى آن زكوة ندارد وهمچنين است در نصابهاى بعد.

مسأله 1913 _ زكوة شتر وگاو وگوسفندى كه به مقدار نصاب برسد واجب است چه همه آنها نر باشند، يا ماده، يا بعضى نر باشند وبعضى ماده.

مسأله 1914 _ در زكوة گاو وگاوميش يك جنس حساب مى شوند. وشتر عربى وغير عربى يك جنس است. وهمچنين بز وميش وشيشك در زكوة باهم فرق ندارند.

مسأله 1915

_ اگر گوسفند براى زكوة بدهد، بايد اقلا داخل ماه هشتم شده باشد. واگر بز بدهد بايد داخل سال دوم شده باشد.

مسأله 1916 _ گوسفندى را كه بابت زكوة مى دهد، اگر قيمتش مختصرى از گوسفندهاى ديگر او كمتر باشد اشكال ندارد، ولى بهتر است گوسفندى را كه قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد وهمچنين است در گاو و شتر.

مسأله 1917 _ اگر چند نفر باهم شريك باشند هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اول رسيده، بايد زكوة بدهد وبر كسى كه سهم او كمتر از نصاب اول است زكوة واجب نيست.

مسأله 1918 _ اگر يك نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد و رويهم به اندازه نصاب باشند بايد، زكوة آنها را بدهد.

مسأله 1919 _ اگر گاو وگوسفند وشترى كه دارد مريض ومعيوب هم باشند، بايد زكوة آنها رابدهد.

مسأله 1920 _ اگر گاو وگوسفند وشترى كه دارد همه مريض يا معيوب يا پير باشند،تواند زكوة را از خود آنها بدهد. ولى اگر همه سالم وبى عيب وجوان باشند، نمى تواند زكوة آنها را مريض، يا معيوب، يا پير بدهد بلكه اگر بعضى از آنها سالم وبعضى مريض دسته اى معيوب ودسته ديگر بى عيب ومقدارى پير ومقدارى جوان باشند، واجب است براى زكوة آنها سالم وبى عيب وجوان بدهد.

مسأله 1921 _ اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم، گاو وگوسفند وشترى را كه دارد يا چيز ديگر عوض كند، يا نصابى را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نمايد، مثلا چهل گوسفند بدهد وچهل گوسفند ديگر بگيرد، زكوة بر او واجب نيست.

مسأله 1922 _

كسى كه بايد زكوة گاو وگوسفند وشتر را بدهد، اگر زكوة آنها را از مال ديگرش بدهد ديگرش بدهد، تا وقتى شماره آنها از نصاب كم نشده، همه ساله بايد زكوة را بدهد، واگر از خود آنها بدهد واز نصاب اول كمتر شوند، زكوة بر او واجب نيست، مثلا كسى كه چهل گوسفند دارد، اگر از مال ديگرش زكوة آنها را بدهد تا وقتى كه گوسفندهاى او از چهل كم نشده، همه ساله بايد يك گوسفند بدهد واگر از خود آنها بدهد، تا وقتى به چهل نرسيده، زكوة بر او واجب نيست.

مصرف زكوة

مسأله 1923 _ انسان مى تواند زكوة را در هشت مورد مصرف كند: اول _ فقير و او كسى كه مخارج سال خود وعيالاتش را ندارد وكسى كه صنعت يا ملك يا سرمايه اى دارد كه مى تواند مخارج سال خود را بگذارند فقير نيست: دوم _ مسكين وآن كسى است كه از فقير سخت تر مى گذراند. سوم _ كسى كه از طرف امام عليه السلام يا نايب امام مأموراست كه زكوة را جمع ونگهدارى نمايد وبه حساب آن رسيدگى كند وآن را به امام يا نائب امام يا فقراء برساند. چهارم _ كافرهايى كه مسلمان شده وضعيف الاعتقاد مى باشند وخوف آن هست كه اگر زكوة به آنان ندهند از دين اسلام خارج شوند. پنچم _ خريدارى بنده ها وآزاد كردن آنان. ششم _ بدهكارى كه نمى تواند قرض خود را بدهد. هفتم _ سبيل الله يعنى كارهايى كه به آنها قصد قربة مى توان كرد مثل آسفالت نمودن راهها وساختن مسجد ومدرسه اى كه علوم دينيه در آن خوانده مى

شود. هشتم _ ابن السبيل يعنى مسافرى كه در سفر درمانده شده. واحكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

مسأله 1924 _ فقير نمى تواند بيشتر از مخارج سال خود وعيالاتش را از زكوة نگيرد واگر مقدارى پول يا جنس دارد فقط به اندازه كسرى مخارج يك سالش زكوة مى تواند بگيرد وهمچنين مسكين.

مسأله 1925 _ كسى كه مخارج سالش را داشته، اگر مقدارى از آن را مصرف كند وبعد شك كند كه آنچه باقى مانده به اندازه مخارج سال او هست يا نه، نمى تواند زكوة بگيرد.

مسأله 1926 _ صنعتگر يا مالك يا تاجرى كه در آمد او از مخارج سالش كمتر است، مى تواند براى كسرى مخارجش زكوة بگيرد، ولازم نيست ابزار كار، يا ملك، يا سرمايه خود را به مصرف مخارج برساند.

مسأله 1927 _ فقيرى كه خرج سال خود وعيالاتش را ندارد، اگر خانه اى دارد كه ملك اوست ودر آن نشسته، يا مال سوارى دارد، چنانچه بدون اينها نتواند زندگى كند، اگر چه براى حفظ آبرويش باشد، مى تواند زكوة بگيرد. وهمچنين است اثاث خانه وظرف ولباس تابستانى وزمستانى وچيزهايى كه به آنها احتياج دارد. وفقيرى كه اينها را ندارد، اگر به اينها احتياج داشته باشد، مى تواند از زكوة خريدارى نمايد.

مسأله 1928 _ فقيرى كه ياد گرفتن صنعت براى او مشكل نيست، لازم نيست ياد بگيرد وبا گرفتن زكوة زندگى مى تواند بكند، مگر آنكه ياد گرفتن خيلى آسان باشد به نحوى كه عرفاً بگويند اين شخص مى تواند بدون زكاة زندگى بكند در اين صورت واجب است ياد بگيرد وبا زكاة نمى تواند زندگى كند ولى تا وقتى مشغول

ياد گرفتن است، مى تواند زكوة بگيرد.

مسأله 1929 _ به كسى كه قبلا فقير بوده ومى گويد فقيرم، اگر چه انسان از گفته او اطمينان پيدا نكند، مى شود زكوة داد.

مسأله 1930 _ كسى كه مى گويد فقيرم وقبلا فقير نبوده، يا معلوم نيست فقير بوده يا نه، چنانچه از گفته او اطمينان پيدا نشود وخود او هم ثقه نباشد احتياط واجب آن است كه به او زكوة ندهند.

مسأله 1931 _ كسى كه بايد زكوة بدهد، اگر از فقيرى طلبكار باشد، مى تواند طلبى را كه از او دارد، بابت زكوة حساب كند.

مسأله 1932 _ اگر فقير بميرد ومال او به اندازه قرضش نباشد، انسان مى تواند طلبى را كه از او دارد بابت زكوة حساب كند، ولى اگر مال او به اندازه قرضش باشد وورثه قرض او را ندهند، يا به جهت ديگر انسان نتواند طلب خود را بگيرد، نبايد طلبى را كه از او دارد، بابت زكوة حساب كند.

مسأله 1933 _ چيزى را كه انسان بابت زكوة به فقير مى دهد لازم نيست به او بگويد كه زكوة است، بكله اگر فقير، خجالت بكشد، مستحب است به اسم پيشكش بدهد ولى بايد قصد زكوة نمايد.

مسأله 1934 _ اگر به خيال اينكه كسى فقير است به او زكوة بدهد، بعد فهميد فقير نبوده،، يا از روى ندانستن مسأله به كسى كه مى داند فقير نيست زكوة بدهد، كافى نيست، پس چنانچه چيزى را كه به او داده باقى باشد، بايد از او بگيرد وبه مستحق بدهد واگر از بين رفته باشد پس اگر كسى كه آن چيز را گرفته مى دانسته زكوة است، انسان

بايد عوض آن را از او بگيرد وبه مستحق بدهد، واگر نمى دانسته زكوة است، نمى تواند چيزى از او بگيرد وبايد از مال خودش زكوة را به مستحق بدهد.

مسأله 1935 _ كسى كه بدهكار است ونمى تواند بدهى خود را بدهد، اگر چه مخارج سال خود را داشته باشد، مى تواند براى دادن قرض خود زكوة بگيرد، ولو مالى را كه قرض كرده در معصيت خرج كرده باشد، واز آن معصيت توبه نكرده باشد.

مسأله 1936 _ اگر به كسى كه بدهكار است ونمى تواند بدهى خود را بدهد زكوة بدهد، بعد بفهمد قرض را در معصيت مصرف كرده، چنانچه آن بدهكار فقير باشد مى تواند آنچه را به او داده بابت زكوة حساب كند.

مسأله 1937 _ كسى كه بدهكار است ونمى تواند بدهى خود را بدهد، اگر چه فقير نباشد، انسان مى تواند طلبى را كه از او دارد، بابت زكوة حساب كند.

مسأله 1938 _ مسافرى كه خرجى او تمام شده، يا مركبش از كار افتاده چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد ونتواند با قرض كردن يا فروختن چيزى خود را به مقصد برساند اگر چه در وطن خود فقير نباشد، مى تواند زكوة بگيرد، ولى اگر بتواند در جاى ديگر با قرض كردن يا فروختن چيزى مخارج سفر خود را فراهم كند، فقط به مقدارى كه به آنجا برسد مى تواند زكوة بگيرد.

مسأله 1939 _ مسافرى كه در سفر درمانده شده و زكوة گرفته بعد از آنكه به وطنش رسيد، اگر چيزى از زكوة زياد آمده باشد، بايد آن را به حاكم شرع بدهد وبگويد آن چيز زكوة است.

شرايط كسانى كه مستحق زكوتند

مسأله

1940 _ كسى كه زكوة مى گيرد بايد شيعه دوازده امامى باشد واگر انسان كسى را شيعه بداند وبه او زكوة بدهد، بعد معلوم شود شيعه نبوده، بايد دوباره زكوة بدهد.

مسأله 1941 _ اگر طفل يا ديوانه اى از شيعه فقير باشد، انسان مى تواند به ولى او زكوة بدهد، به قصد اينكه آنچه را مى دهد ملك طفل يا ديوانه باشد.

مسأله 1942 _ اگر به ولى طفل وديوانه دسترسى ندارد، مى تواند خودش يا به وسيله يك نفر امين زكوة را به مصرف طفل يا ديوانه برساند وبايد موقعى كه زكوة به مصرف آنان ميرسد نيت زكوة كند.

مسأله 1943 _ به فقيرى كه گدايى مى كند، مى شود زكوة داد. ولى به كسى كه زكوة را در معصيت مصرف مى كند وبه ندادن زكاة به او جلوى معصيت كردن او گرفته مى شود نمى شود زكوة داد، ولى چنانچه داده شود مجزى است.

مسأله 1944 _ به كسى كه معصيت كبيره را آشكارا بجا مى آورد بهتر است كه زكوة ندهند .

مسأله 1945 _ به كسى كه بدهكار است ونمى تواند بدهى خود را بدهد، اگر چه مخارج او بر انسان واجب باشد، مى شود زكوة داد.

مسأله 1946 _ انسان نمى تواند مخارج كسانى را كه مثل اولاد خرجشان بر او واجب است از زكوة بدهد. ولى اگر مخارج آنان را ندهد، ديگران مى توانند به آنان زكوة بدهند.

مسأله 1947 _ اگر انسان زكوة به پسرش بدهد كه خرج زن ونوكر وكلفت خود نمايد اشكال ندارد.

مسأله 1948 _ اگر پسر به كتابهاى علمى دينى احتياج داشته باشد، پدر مى تواند براى خريدن آنها به او

زكوة بدهد.

مسأله 1949 _ پدر مى تواند به پسرش زكوة بدهد كه براى خود زن بگيرد، پسر هم مى تواند براى آنكه پدرش زن بگيرد زكوة خود را به او بدهد.

مسأله 1950 _ به زنى كه شوهرش مخارج او را مى دهد، يا خرجى نمى دهد ولى ممكن است او را به دادن خرجى مجبور كنند، نمى شود زكوة داد.

مسأله 1951 _ زنى كه صيغه شده اگر فقير باشد، شوهرش وديگران مى توانند به او زكوة بدهند. ولى اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را بدهد، يا به جهت ديگرى دادن مخارجش بر او واجب باشد، در صورتى كه مخارج آن زن را بدهد نمى شود به زن زكوة داد.

مسأله 1952 _ زن مى تواند به شوهر فقير خود زكوة بدهد، اگر چه شوهر زكوة را صرف مخارج خود آن زن نمايد.

مسأله 1953 _ سيد نمى تواند از غير سيد زكوة بگيرد ولى ار خمس وساير وجوهات كفايت مخارج او را نكند واز گرفتن زكوة ناچار باشد، مى تواند از غير سيد زكوة بگيرد وبنابر احتياط واجب بايد به مقدار حاجت روز خود بگيرد.

مسأله 1954 _ به كسى كه معلوم نيست سيد است يا نه، مى شود زكوة داد.

نيت زكوة

مسأله 1955 _ انسان بايد زكوة را به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم بدهد وبنا بر احتياط واجب در نيت معين كند كه آنچه را مى دهد زكوة مال است يا زكوة فطره، واگر بخواهد به سيد زكاة بدهد ودر ذمه اش خمس هم هست بايد تعيين كند كه بعنوان زكاة است يا خمس ولى اگر مثلا زكوة گندم

وجو بر او واجب باشد لازم نيست معين كند چيزى را كه مى دهد زكوة گندم است يا زكوة جو.

مسأله 1956 _ كسى كه زكوة چند مال بر او واجب شده، اگر مقدارى زكوة بدهد ونيت هيچ كدام آنها را نكند، چيزى را كه داده همجنس يكى از آنها باشد ويا همجنس هيچ كدام آنها نباشد، به همه آنها قسمت مى شود، پس كسى كه زكوة چهل گوسفند وزكوة پانزده مثقال طلا بر او واجب است اگر مثلا يك گوسفند از بابت زكوة بدهد ونيت هيچ كدام آنها را نكند، به زكوتى كه براى گوسفند وطلا بدهكار است تقسيم مى شود.

مسأله 1957 _ اگر كسى را وكيل كند كه زكوة مال او را بدهد، موقعى كه زكوة را به آن وكيل مى دهد، بنا بر احتياط واجب بايد نيت كند كه آنچه را وكيل او بعدا به فقير مى دهد زكوة باشد، وكيل هم وقتى كه زكوة را به فقير مى دهد، بايد از طرف مالك نيت زكوة كند.

مسأله 1958 _ اگر مالك يا وكيل او بدون قصد قربت زكوة را به فقير بدهد وپيش از آنكه آن مال از بين برود، خود مالك نيت زكوة كند، زكوة حساب مى شود.

مسائل متفرقه زكوة

مسأله 1959 _ موقعى كه گندم وجو را از كاه جدا مى كنند وموقع خشك شدن خرما وكشمش انسان بايد زكوة را به فقير بدهد، يا از مال خود جدا كند، و زكوة طلا ونقره وگاو و گوسفند وشتر را بعد از تمام شدن ماه يازدهم بايد به فقير بدهد، يا از مال خود جدا نمايد و اگر منتظر فقير معينى باشد يا بخواهد

به فقيرى بدهد كه از جهتى برترى دارد نمى تواند زكوة را جدا نكند بلكه مى تواند با جدا كردن منتظر باشد

مسأله 1960 _ بعد از جدا كردن زكوة لازم نيست فورا آن را به مستحق بدهد .

مسأله 1961 _ كسى كه مى تواند زكوة را به مستحق برساند، اگر ندهد وبه واسطه كوتاهى او از بين برود، بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 1962 _ كسى كه مى تواند زكاة را به مستحق برساند، اگر زكوة را ندهد وبدون آنكه در نگهدارى آن كوتاهى كند از بين برود چنانچه دادن زكوة را بقدرى تإخير انداخته كه نمى گويند فورا داده است، بايد عوض آن را بدهد. واگر به اين مقدار تأخير نينداخته مثلا دو سه ساعت تأخير انداخته ودر همان دو ساعت تلف شده، در صورتى كه مستحق حاضر نبوده، چيزى بر او واجب نيست واگر مستحق حاضر بوده بنابر احتياط واجب بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 1963 _ اگر زكوة را از خود مال كنار بگذارد، مى تواند در بقيه آن تصرف كند واگر از مال ديگرش كنار بگذارد، مى تواند در تمام مال تصرف نمايد.

مسأله 1964 _ انسان نمى تواند زكوتى را كه كنار گذاشته براى خود بر دارد وچيز ديگرى بجاى آن بگذارد.

مسأله 1965 _ اگر از زكوتى كه كنار گذاشته منفعتى ببرد مثلا گوسفندى كه براى زكوة گذاشته بره بياورد، مال فقير است.

مسأله 1966 _ اگر موقعى كه زكوة را كنار مى گذارد مستحقى حاضر باشد، بهتر است زكوة را بدهد. مگر كسى را در نظر داشته باشد كه دادن زكوة به او از جهتى بهتر باشد.

مسأله 1967 _ اگر بدون

اجازه حاكم شرع با مالى كه براى زكوة كنار گذاشته تجارت كند وضرر نمايد نبايد چيزى از زكوة كم كند، ولى اگر منفعت كند، بايد آن را به مستحق بدهد .

مسأله 1968 _ اگر پيش از آنكه زكوة بر او واجب شود، چيزى بابت زكوة به فقير بدهد، زكوة حساب نمى شود وبعد از آنكه زكوة بر او واجب شد، اگر چيزى را كه به فقير داده از بين نرفته باشد وآن فقير هم به فقر خود باقى باشد، مى تواند چيزى را كه به او داده بابت زكوة حساب كند.

مسأله 1969 _ فقيرى كه مى داند زكوة بر انسان واجب نشده، اگر چيزى بابت زكوة بگيرد وپيش او تلف شود ضامن است پس موقعى كه زكوة بر انسان واجب ميشود. اگر آن فقير به فقر خود باقى باشد، مى تواند عوض چيزى را كه به او داده بابت زكوة حساب كند.

مسأله 1970 _ فقيرى كه نمى داند زكوة بر انسان واجب نشده، اگر چيزى بابت زكوة بگيرد وپيش او تلف شود، ضامن نيست وانسان نمى تواند عوض آن را بابت زكوة حساب كند.

مسأله 1971 _ مستحب است زكوة گاو وگوسفند وشتر را به فقيرهاى آبرومند بدهد ودر دادن زكوة، خويشان خود را بر ديگران، واهل علم وكمال را بر غير آنان وكسانى را كه اهل سؤال نيستند بر اهل سؤال مقدم بدارد، ولى اگر دادن زكوة به فقيرى از جهت ديگرى بهتر باشد، مستحب است زكوة را به او بدهد.

مسأله 1972 _ بهتر است زكوة را آشكارا وصدقه مستحبى را مخفى بدهند.

مسأله 1973 _ اگر در شهر كسى كه مى خواهد زكوة بدهد مستحقى

نباشد ونتواند زكوة را به مصرف ديگرى هم كه براى آن معين شده برساند، چنانچه اميد نداشته باشد كه بعدا مستحق پيدا كند بايد زكوة را به شهر ديگر ببرد وبه مصرف زكوة برساند ومى تواند مخارج بردن به آن شهر را از زكوة بردارد واگر زكوة تلف شود ضامن نيست.

مسأله 1974 _ اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود، مى تواند زكوة را به شهر ديگر ببرد. ولى مخارج بردن به آن شهر را بايد از خودش بدهد واگر زكوة تلف شود ضامن است، مگر آنكه به امر حاكم شرع برده باشد.

مسأله 1975 _ اجرت وزن كردن وپيمانه نمودن گندم وجو وكشمش وخرمايى را كه براى زكوة مى دهد با خود اوست.

مسأله 1976 _ كسى كه 2 مثقال و 15 نخود نقره يا بيشتر از بابت زكوة بدهكار است بنا بر احتياط واجب بايد كمتر از 2 مثقال و 15 نخود نقره به يك فقير ندهد واگر غير نقره چيز ديگرى مثل گندم وجو بدهكار باشد وقيمت آن به 2 مثقال و 15 نخود نقره برسد مى تواند به يك فقير كمتر از آن بدهد ولى بهتر است كه به يك فقير كمتر از آن ندهد.

مسأله 1977 _ مكروه است انسان از مستحق در خواست كند كه زكوتى را كه از او گرفته به او بفروشد ولى اگر مستحق بخواهد چيزى را كه گرفته بفروشد بعد از آنكه به قيمت رساند كسى كه زكوة را به او داده در خريدن آن بر ديگران مقدم است.

مسأله 1978 _ اگر شك كند زكوتى را كه بر او واجب بوده داده يا نه، بايد زكوة را بدهد

هر چند شك او براى زكوة سالهاى پيش باشد.

مسأله 1979 _ فقير نمى تواند زكوة را به كمتر از مقدار آن صلح كند، يا چيزى را گرانتر از قيمت آن بابت زكوة قبول نمايد، يا زكوة را از مالك بگيرد وبه او ببخشد. ولى كسى كه زكوة زيادى بدهكار است وفقير شده ونمى تواند زكوة را بدهد، چنانچه بخواهد توبه كند، فقير مى تواند زكوة را از او بگيرد وبه او ببخشد.

مسأله 1980 _ انسان مى تواند از زكوة، قرآن يا كتاب دينى يا كتاب دعا بخرد و وقف نمايد ، اگر چه بر اولاد و بر كسانى وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است ونيز مى تواند توليت وقف را براى خود يا اولاد خود قرار دهد.

مسأله 1981 _ بنابر احتياط واجب انسان نمى تواند از زكوة ملك بخرد و بر اولاد خود يا بر كسانى كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نمايد كه عايدى آن را به مصرف مخارج خود برسانند.

مسأله 1982 _ فقير مى تواند براى رفتن به حج و زيارت ومانند اينها زكوة بگيرد.

مسأله 1983 _ اگر مالك فقيرى را وكيل كند كه زكوة مال او را بدهد، چنانچه آن فقير احتمال دهد كه قصد مالك اين بوده كه خود آن فقير از زكوة بر ندارد، نمى تواند چيزى از آن را براى خودش بردارد، واگر يقين داشته باشد كه قصد مالك اين نبوده، براى خودش هم مى تواند بردارد.

مسأله 1984 _ اگر فقير شتر وگاو وگوسفند وطلا ونقره را بابت زكوة بگيرد، چنانچه شرطهايى را كه براى واجب شدن زكوة گفته شد در آنها جمع شود،

بايد زكوة آنها را بدهد.

مسأله 1985 _ اگر دو نفر در مالى كه زكاة آن واجب شده باهم شريك باشند ويكى از آنان زكاة قسمت خود را بدهد وبعد مال را تقسيم كنند. ولو بداند شريكش زكاة سهم خود را نداده، تصرف او در سهم خودش اشكال ندارد.

مسأله 1986 _ كسى كه خمس يا زكاة بدهكار است وكفاره ونذر ومانند اينها هم بر او واجب است وقرض هم دارد چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر مالى كه خمس يا زكوة آن واجب شده، از بين نرفته باشد، بايد خمس وزكاة را بدهد، واگر از بين رفته باشد مى تواند خمس يا زكاة را بدهد، يا كفاره ونذر وقرض ومانند اينها را اداء نمايد.

مسأله 1987 _ كسى كه خمس يا زكوة بدهكار است ونذر ومانند اينها هم بر او واجب است وقرض هم دارد، اگر بميرد ومال او براى همه آنها كافى نباشد، چنانچه مالى كه خمس وزكوة آن واجب شده از بين نرفته باشد، بايد خمس يا زكاة را بدهند وبقيه مال او را به چيزهاى ديگرى كه بر او واجب است قسمت كنند واگر مالى كه خمس وزكاة آن واجب شده از بين رفته باشد، بايد مال او را به خمس و زكاة وقرض ونذر ومانند اينها قسمت نمايند مثلا اگر چهل تومان خمس بر او واجب است وبيست تومان بابت خمس وده تومان بدين او بدهند.

مسأله 1988 _ كسى كه مشغول تحصيل علم است واگر تحصيل نكند مى تواند براى معاش خود كسب كند چنانچه تحصيل آن علم واجب يا مستحب باشد، مى شود به او زكاة داد. واگر تحصيل آن علم

واجب يا مستحب نباشد، زكاة دادن به او جايز نيست.

زكوة فطره

مسأله 1989 _ كسى كه موقع غروب شب عيد فطر بالغ وعاقل است وفقير نيست وبنا بر احتياط ولو هشيار نباشد، بايد براى خودش وكسانى كه نان خور او هستند، هر نفرى يك صاع كه تقريبا سه كيلو است گندم يا جو يا خرما يا كشمش يا برنج يا ذرت ومانند اينها به مستحق بدهد، واگر پول يكى از اينها را هم بدهد كافى است.

مسأله 1990 _ كسى كه مخارج سال خود وعيالاتش را ندارد وكسى هم ندارد كه مخارج سال او وعيلاتش را بگذارد فقير است ودادن زكوة فطره بر او واجب نيست.

مسأله 1991 _ انسان بايد فطره كسانى را كه در غروب شب عيد فطر نان خور او حساب مى شوند بدهد، كوچك باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد يا نه، در شهر خود او باشند يا در شهر ديگر.

مسأله 1992 _ اگر كسى را كه نان خور او است ودر شهر ديگر است وكيل كند كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمينان داشته باشد كه فطره را مى دهد، لازم نيست خودش فطره او را بدهد.

مسأله 1993 _ فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر با رضايت صاحبخانه وارد شده ونان خور او حساب مى شود، بر او واجب است.

مسأله 1994 _ فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر بدون رضايت صاحبخانه وارد مى شود ومدتى نزد او مى ماند، بنا بر احتياط، واجب است وهمچنين است فطره كسى كه انسان را مجبور كرده اند كه خرجى

او را بدهد.

مسأله 1995 _ فطره مهمانى كه بعد از غروب شب عيد فطر وارد مى شود، بر صاحبخانه واجب نيست اگر چه پيش از غروب او را دعوت كرده باشد ودر خانه او هم افطار كند.

مسأله 1996 _ اگر كسى موقع غروب شب عيد فطر ديوانه باشد زكوة فطره بر او واجب نيست واگر بيهوش باشد بنا بر احتياط واجب بايد فطره بدهد.

مسأله 1997 _ اگر پيش از غروب بچه بالغ شود، يا ديوانه عاقل گردد، يا فقير غنى شود، در صورتى كه شرايط واجب شدن فطره را دارا باشد، بايد زكوة فطره را بدهد.

مسأله 1998 _ كسى كه موقع غروب شب عيد فطر: زكوة فطره بر او واجب نيست، اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرطهاى واجب شدن فطرة در او پيدا شود. مستحب است زكوة فطره را بدهد.

مسأله 1999 _ كافرى كه بعد از غروب شب عيد فطر مسلمان شده، فطره بر او واجب نيست. ولى مسلمانى كه شيعه نبوده، اگر بعد از ديدن ماه شيعه شود، بايد زكوة فطره را بدهد.

مسأله 2000 _ كسى كه فقط به اندازه يك صاع كه تقريبا سه كيلو است گندم ومانند آن دارد، مستحب است زكوة فطره را بدهد وچنانچه عيالاتى داشته باشد وبخواهد فطره آنها را هم بدهد مى تواند به قصد فطره، آن يك صاع را به يكى از عيالاتش بدهد واو هم به همين قصد به ديگرى بدهد وهمچنين تا به نفر آخر برسد، وبهتر است نفر آخر چيزى را كه مى گيرد به كسى بدهد كه از خودشان نباشد واگر يكى از آنها صغير باشد، ولى او بجاى او مى

گيرد.

مسأله 2001 _ اگر بعد از غروب شب عيد فطر بچه دار شود، يا كسى نان خور او حساب شود، واجب نيست فطره او را بدهد. اگر چه مستحب است فطره كسانى را كه بعد از غروب تا پيش از ظهر روز عيد نان خور او حساب مى شوند بدهد

مسأله 2002 _ اگر انسان نان خور كسى باشد وپيش از غروب نان خوركس ديگر شود، فطره او بر كسى كه نان خور او شده واجب است مثلا اگر دختر پيش از غروب به خانه شوهر رود، شوهرش بايد فطره او را بدهد.

مسأله 2003 _ كسى كه ديگرى بايد فطره او را بدهد، واجب نيست فطره خود را بدهد.

مسأله 2004 _ اگر فطره انسان بر كسى واجب باشد واو فطره را ندهد بر خود انسان واجب نمى شود.

مسأله 2005 _ اگر كسى كه فطره او بر ديگرى واجب است خودش فطره را بدهد از كسى كه فطره بر او واجب شده ساقط نمى شود.

مسأله 2006 _ زنى كه شوهرش مخارج او را نمى دهد، چنانچه نان خور كس ديگر باشد، فطره اش بر آن كس واجب است واگر نان خور كس ديگر نيست در صورتى كه فقير نباشد ، بايد فطره خود را بدهد.

مسأله 2007 _ فطره طفلى كه از مادر يا دايه شير مى خورد، بر كسى است كه مخارج مادر يا دايه را مى دهد، ولى اگر مادر يا دايه مخارج خود را از مال طفل بر مى دارد فطره طفل بر كسى واجب نيست.

مسأله 2008 _ انسان اگرچه مخارج عيالاتش را از مال حرام بدهد بايد، فطره آنان را از مال حلال بدهد.

مسأله

2009 _ اگر انسان كسى را اجير نمايد وشرط كند كه مخارج او را بدهد. بنا بر احتياط واجب بايد فطره او را هم بدهد وچنانچه شرط كند كه مقدار مخارج او را بدهد، مثلا پولى براى مخارجش بدهد، واجب نيست فطره او را بدهد.

مسأله 2010 _ اگر كسى بعد از غروب شب عيد فطر بميرد، بايد فطره را وعيالاتش را از مال او بدهند واگر پيش از غوب بميرد، واجب نيست فطره او وعيالاتش را از مال او بدهند.

مصرف زكوة فطره

مسأله 2011 _ اگر زكاة فطره را به يكى از هشت مصرفى كه سابقا براى زكاة مال كفته شد برسانند كافى است. ولى بهتر است كه فقط به فقراى شيعه بدهند.

مسأله 2012 _ اگر طفل شيعه اى فقير باشد، انسان مى تواند فطره را به مصرف او برساند ويا به واسطه دادن بولى طفل، ملك طفل نمايد.

مسأله 2013 _ فقيرى كه فطره به او مى دهند، لازم نيست عادل باشد، ولى احتياط واجب آن است كه به شرابخوار وكسى كه آشكارا معصيت مى كند فطره ندهند.

مسأله 2014 _ به كسى كه فطره را در معصيت مصرف مى كند نبايد فطره بدهند.

مسأله 2015 _ واجب است كه به يك فقير كمتر از يك صاع كه تقريبا سه كيلو است فطره ندهند، ولى اگر بيشتر بدهند اشكال ندارد.

مسأله 2016 _ اگر از جنسى كه قيمتش دو برابر قيمت معمولى آن است مثلا از گندمى كه قيمت آن دو برابر قيمت گندم معمولى است، نصف صاع كه معناى آن در مسأله پيش گفته شد بدهد كافى نيست، واگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال دارد.

مسأله

2017 _ انسان نمى تواند نصف صاع را از يك جنس مثلا گندم ونصف ديگر آن را از جنس ديگر مثلا جو بدهد. واگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال دارد.

مسأله 2018 _ مستحب است در دادن زكاة فطره، خويشان فقير خود را بر ديگران مقدم دارد وبعد همسايگان فقير را، بعد اهل علم فقير را، ولى اگر ديگران از جهتى برترى داشته باشند، مستحب است آنها را مقدم بدارد.

مسأله 2 _ 19 _ اگر انسان به خيال اينكه كسى فقير است به او فطره بدهد وبعد بفهمد فقير نبوده. چنانچه مالى را كه به او داده از بين نرفته باشد، بايد پس بگيرد وبه مستحق بدهد. واگر نتواد بگيرد، بايد از مال خودش فطره را بدهد. واگر از بين رفته باشد. در صورتى كه گيرنده فطره مى دانسته آنچه را گرفته فطره است، بايد عوض آن را بدهد واگر نمى دانسته، دادن عوض بر او واجب نيست وانسان بايد دوباره فطره را بدهد.

مسأله 2020 _ اگر كسى بگويد فقيرم، نمى شود به او فطره داد، مگر آنكه از گفته او اطمينان پيداشود يا انسان بداند كه قبلا فقير بوده است يا آنكه ثقه باشد.

مسائل متفرقه زكوة فطره

مسأله 2021 _ انسان بايد زكوة فطره را به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم بدهد وموقعى كه آن را مى دهد، نيت دادن فطره نمايد.

مسأله 2022 _ اگر پيش از ماه رمضان فطره را بدهد صحيح نيست، ولى جايز است كه در ماه رمضان فطره را بدهد واگر پيش از رمضان يا در ماه رمضان به فقير قرض بدهد و بعد از آنكه فطره

بر او واجب شد، طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعى ندارد.

مسأله 2023 _ گندم يا چيز ديگرى را كه براى فطره مى دهد، بايد به جنس ديگر يا خاك مخلوط نباشد وچنانچه مخلوط باشد، اگر خالص آن به يك صاع كه تقريبا سه كيلو است برسد، يا آنچه مخلوط شده بقدرى كم باشد كه قابل اعتناء نباشد اشكال ندارد.

مسأله 2024 _ اگر فطره را از چيز معيوب بدهد كافى نيست.

مسأله 2025 _ كسى كه فطره چند نفر را مى دهد، لازم نيست همه را از يك جنس بدهد واگر مثلا فطره بعضى را گندم وفطره بعض ديگر را جو بدهد كافى است.

مسأله 2026 _ كسى كه نماز عيد فطر مى خواند، بهتر است فطره را پيش از نماز عيد بدهد ، ولى نماز بخواند يا نخواند جائز است تا غروب تأخير بيندازد.

مسأله 2027 _ اگر به نيت فطره مقدارى از مال خود را كنار بگذارد و تا غروب روز عيد به مستحق ندهد، احتياط واجب آن است كه هر وقت آن را مى دهد نيت فطره نمايد.

مسأله 2028 _ اگر موقعى كه دادن زكوة فطره واجب است فطره را ندهد وكنار هم نگذارد ، بعدا بايد بدون اينكه نيت اداء وقضاء كند فطره را بدهد.

مسأله 2029 _ اگر فطره را كنار بگذارد، نمى تواند آن را براى خودش بردارد. ومال ديگرى را براى فطره بگذارد.

مسأله 2030 _ اگر انسان مالى داشته باشد كه قيمتش از فطره بيشتر است چنانچه فطره را ندهد ونيت كند كه مقدارى از آن مال براى فطره باشد اشكال دارد

مسأله 2031 _ اگر مالى را كه براى فطره كنار

گذاشته از بين برود، چنانچه دسترس به فقير داشته ودادن فطره را تأخير انداخته، بايد عوض آن را بدهد واگر دسترس به فقير نداشته ضامن نيست.

مسأله 2032 _ اگر در محل خودش مستحق پيدا شود، احتياط واجب آن است كه فطره را به جاى ديگر نبرد، واگر بجاى ديگر ببرد وتلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

احكام حج

مسأله 2033 _ حج: زيارت كردن خانه خدا وانجام اعمالى است كه دستور داده اند در آنجا بجا آورده شود ودر تمام عمر بر كسى كه اين شرايط را دارا باشد، يك مرتبه واجب مى شود: اول _ آنكه بالغ باشد. دوم _ آنكه عاقل وآزاد باشد. سوم _ به واسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامى را انجام دهد، يا عمل واجبى را كه از حج مهمتر است ترك نمايد، پس اگر مثلا مجبور باشد از راه غصبى برود و راه ديگرى هم نباشد نبايد حج برود. چهارم _ آنكه مستطيع باشد ومستطيع بودن به چند چيز است، اول _ آنكه توشه راه ومركب سوارى يا مالى كه بتواند آنهارا تهيه كند داشته باشد. دوم _ سلامت مزاج وتوانايى آن را داشته باشد كه بتواند مكه رود وحج را بجا آورد. سوم در راه مانعى از رفتن نباشد واگر راه بسته باشد يا انسان بترسد كه در راه جان يا عرض او از بين برود يا مال او را ببرند، حج بر او واجب نيست ولى اگر از راه ديگرى بتواند برود، اگر چه دورتر باشد، بايد از آن راه برود. چهارم _ بقدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد. پنجم _ مخارج كسانى

را كه خرجى آنان بر او واجب است مثل زن وبچه و مخارج كسانى را كه مردم خرجى دادن به آنها را لازم مى دانند داشته باشد. ششم _ بعد از برگشتن، كسب يا زراعت، يا عايدى ملك، يا راه ديگرى براى معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگى كند.

مسأله 2034 _ كسى كه بدون خانه ملكى رفع احتياجش نمى شود، وقتى حج بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد.

مسأله 2035 _ زنى كه مى تواند مكه برود، اگر بعد از برگشتن از خودش مال نداشته باشد وشوهرش هم مثلا فقير باشد وخرجى او را ندهد، وناچار شود كه به سختى زندگى كند، حج بر او واجب نيست.

مسأله 2036 _ اگر كسى توشه راه ومركب سوارى نداشته باشد وديگرى به او بگويد حج برو من خرج تو وعيالات تو را در موقعى كه در سفر حج هستى مى دهم، در صورتى كه اطمينان داشته باشد كه خرج او را مى دهد حج بر او واجب مى شود.

مسأله 2037 _ اگر خرجى رفتن وبرگشتن وخرجى عيالات كسى را در مدتى كه مكه مى رود وبر مى گردد، به او ببخشند وبا او شرط كنند كه حج كند واو قبول نمايد، حج بر او واجب مى شود، اگر چه قرض داشته باشد، ودر موقع برگشتن هم مالى كه بتواند با آن زندگى كند نداشته باشد.

مسأله 2038 _ اگر مخارج رفتن وبرگشتن ومخارج عيالات كسى را در مدتى كه مكه مى رود وبر مى گردد به او بدهند وبگويند حج برو ولى ملك او نكنند، در صورتى كه اطمينان داشته باشد

كه از او پس نمى گيرند، حج بر او واجب مى شود.

مسأله 2039 _ اگر مقدارى مال كه براى حج كافى است به كسى بدهند وبا او شرط كنند كه در راه مكه خدمت كسى كه مال را داده بنمايد، حج بر او واجب نمى شود.

مسأله 2040 _ اگر مقدارى مال به كسى بدهند وحج بر او واجب شود، چنانچه حج نمايد، هر چند بعدا مالى از خود پيدا كند، ديگر حج بر او واجب نيست.

مسأله 2041 _ اگر براى تجارت مثلا تا جده برود ومالى بدست آورد كه اگر بخواهد از آنجا به مكه رود مى تواند، بايد حج كند ودر صورتى كه حج نمايد اگر چه بعدا مالى پيدا كند كه بتواند از وطن خود به مكه رود، ديگر حج بر او واجب نيست.

مسأله 0 2042 اگر انسان اجير شود كه از طرف كس ديگر حج كند، چنانچه خودش نتواند برود وبخواهد ديگرى را از طرف خودش بفرستند، بايد از كسى كه او را اجير كرده اجازه بگيرد مگر آنكه اجير شده باشد بعنوان اعم از مباشرت وتسبيب كه در اين صورت اجازه گرفتن لازم نيست.

مسأله 2043 _ اگر كسى مستطيع شود ومكه نرود وفقير شود، بايد اگر چه به زحمت باشد بعدا حج كند واگر به هيچ قسم نتواند حج برود، چنانچه كسى او را براى حج اجير كند، بايد به مكه رود وحج كسى را كه براى او اجير شده بجا آورد وتا سال بعد در مكه بماند وبراى خود حج نمايد، ولى اگر ممكن باشد كه اجير. شود واجرت را نقد بگيرد وكسى كه او را اجير كرده راضى شود

كه حج او در سال بعد بجا آورده شود، بايد سال اول براى خود وسال بعد براى كسى كه اجير شده حج نمايد.

مسأله 2044 _ اگر در سال اولى كه مستطيع شده، به مكه رود و در وقت معينى كه دستور داده اند به عرفات ومشعر الحرام نرسد، چنانچه در سالهاى بعد مستطيع نباشد، حج بر او واجب نيست. ولى اگر از سالهاى پيش مستطيع بوده ونرفته، اگر چه به زحمت باشد بايد حج كند.

مسأله 2045 _ اگر در سال اولى كه مستطيع شده حج نكند وبعد به واسطه پيرى يا مرض وناتوانى نتواند حج نمايد ونا اميد باشد از اينكه بعدا خودش حج كند، بايد ديگرى را از طرف خود بفرستد، بلكه اگر در سال اولى كه بقدر رفتن حج مال پيدا كرده به واسطه پيرى يامرض يا ناتوانى نتواند حج كند ويا نااميد باشد كه خودش بتواند حج كند ، واجب است كسى را از طرف خود بفرستد كه حج نمايد.

مسأله 2046 _ كسى كه از طرف ديگرى براى حج اجير شده، بايد طواف نساء، را از طرف او بجا آورد اگر بجا نياورد، زن بر آن اجير حرام مى شود.

مسأله 2047 _ اگر طواف نساء را درست بجا نياورد يا فراموش كند، چنانچه بعد از چند روز يادش بيايد واز بين راه برگردد وبجا آورد صحيح است.

احكام خريد وفروش چيزهاى كه در خريد وفروش مستحب است

مسأله 2048 _ در خريد وفروش واجب است يادگرفتن احكام آن اگر احتمال عدم صحت معامله را بدهد. حضرت صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه مى خواهد خريد وفروش كند، بايد احكام آن را ياد بگيرد واگر پيش از ياد گرفتن احكام آن، خريد وفروش

كند، بواسطه معامله هاى باطل وشبهه ناك به هلاكت مى افتد وچهار چيز مستحب است: اول _ آنكه در قيمت جنس بين مشتريهاى مسلمان فرق نگذارد. دوم _ آنكه در قيمت جنس سختگيرى نكند. سوم _ چيزى را كه مى فروشد زيادتر بدهد وآنچه را مى خرد كمتر بگيرد. چهارم _ كسى كه با او معامله كرده، اگر پشيمان شود واز او تقاضا كند كه معامله را بهم بزند، براى بهم زدن معامله حاضر شود.

مسأله 2049 _ اگر انسان نداند معامله اى كه كرده صحيح است يا باطل چنانچه حكم معامله را نمى داند، نمى تواند در مالى كه گرفته تصرف نمايد، ولى اگر حكم را بداند ونداند آن را صحيح ايجاد كرده يا فاسد مى تواند در مالى كه گرفته تصرف نمايد.

مسأله 2050 _ كسى كه مال ندارد ومخارجى بر او واجب است مثل خرج زن وبچه بايد كسب كند وبراى كارهاى مستحب مانند وسعت دادن به عيالات ودستگيرى از فقرا، كسب كردن مستحب است.

معاملات مكروهه

مسأله 2051 _ عمده معاملات مكروه از اين قرار است: اول _ ملك فروشى مگر آنكه با آن پول ملك ديگرى بخرد. دوم _ قصابى. سوم _ كفن فروشى. چهارم _ معامله با مردمان پست. پنجم _ معامله بين اذان صبح واول آفتاب. ششم _ آنكه كار خود را خريد وفروش گندم وجو ومانند اينها قرار دهد. هفتم _ آنكه براى خريدن جنسى كه ديگرى مى خواهد بخرد، داخل معامله او شود.

معاملات باطله وحرام

مسأله 2052 _ معاملات باطله _ عمده اش چند چيز است مثل خريد وفروش بعض اعيان نجسه _ مانند: ميته، وخوك وشراب، وخريد وفروش مال غصبى،

وخريد وفروش چيزى كه ماليت ندارد _ وتفصيل اينها در مسائل آينده خواهد آمد ومعاملات حرام سه تا است اول _ معامله چيزى كه منافع معمولى آن فقط كار حرام باشد مانند اسباب قمار. دوم _ معامله اى كه در آن ربا باشد. سوم _ فروش جنسى كه با چيز ديگر مخلوط است، در صورتى كه آن چيز معلوم نباشد وفروشنده هم به خريدار نگويد، مثل فروختن روغنى كه آن را با پيه مخلوط كرده است واين عمل را غش مى گويند. پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: از ما نيست كسى كه در معامله با مسلمانان غش كند يا به آنان ضرر بزند يا تقلب وحيله نمايد وهر كه بابرادر مسلمان خود غش كند، خداوند بركت روزى او را مى برد وراه معاش او را مى بندد واو را به خودش واگذار مى كند.

مسأله 2053 _ فروختن چيز پاكى كه نجس شده وآب كشيدن آن ممكن است اشكال ندارد ، واگر مشترى آن را براى كارى بخواهد كه شرطش پاك بودن است مثلا خوراكى باشد كه مى خواهد آن را بخورد لازم است فروشنده نجاست آن را به مشترى بگويد، ولى اگر لباس است گفتن لازم نيست اگر چه مشترى با آن نماز بخواند زيرا كه در نماز طهارت ظاهرى بدن ولباس كافى است.

مسأله 2054 _ اگر چيز پاكى مانند روغن ونفت كه آب كشيدن آن ممكن نيست نجس شود اگر آن را براى كارى بخواهند كه شرطش پاك بودن است مثلاً روغن را براى خوردن بخواهند بايد نجاست آن را به مشترى بگويند، واگر براى كارى بخواهند كه شرط آن پاك بودن

نيست مثلا بخواهند نفت نجس را بسوزانند لازم نيست نجس بودن آن را بگويند. در هر دو صورت فروش آن با فرض وجود شرائط صحت معامله اشكال ندارد.

مسأله 2055 _ خريد وفروش دواهاى نجس اگر منفعت محلله كه مشروط به طهارت نيست دارد جائز است وصحيح، والا فاسد است، ولى اگر پول را براى ظرف آن يا براى زحمت دوا فروش بدهند اشكال ندارد.

مسأله 2056 _ خريد وفروش روغن ودواهاى روان وعطرهايى كه از ممالك غير اسلامى مى آورند، اشكال ندارد ولى روغنى را كه از حيوان بعد از جان دادن آن مى گيرند، چنانچه در شهر كفار از دست كافر بگيرند واز حيوانى باشد كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند، جنس است ومعامله آن باطل مى باشد.

مسأله 2057 _ اگر روباه ومانند آن را بغير دستورى كه در شرع معين شده كشته باشند، يا خودش مرده باشد خريد وفروش پوست آن حرام ومعامله آن باطل است.

مسأله 2058 _ خريد وفروش گوشت وپيه وچرمى كه از ممالك غير اسلامى مى آورند، يا از دست كافر گرفته مى شود باطل است، ولى اگر انسان بداند كه آنها از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده، خريد وفروش آنها اشكال ندارد.

مسأله 2059 _ خريد وفروش گوشت وپيه وچرمى كه از دست مسلمان گرفته شود اشكال ندارد. ولى اگر انسان بداند كه آن مسلمان آن را از دست كافر گرفته وتحقيق نكرده است كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده يا نه، معامله آن باطل است.

مسأله 2060 _ خريد وفورش مسكرات حرام ومعامله آنها باطل است مگر مسكرات

مستحدثه كه شرب، منفعت مقصوده از آنها نيست وفوائد ديگر دارد.

مسأله 2061 _ فروختن مال غصبى باطل است. وفروشنده بايد پولى را كه از خريدار گرفته به او برگرداند.

مسأله 2062 _ اگر خريدار قصدش اين باشد كه پول جنس را ندهد معامله صحيح است ولى فروشنده خيار فسخ دارد ومى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2063 _ اگر خريدار بخواهد پول جنس را بعدا از حرام بدهد، معامله صحيح است ولى بايد مقدارى را كه بدهكار است از مال حلال بدهد.

مسأله 2064 _ خريد وفروش آلات لهو كه منافع آن ممحض در لهو است مثل تار وساز، حتى سازهاى كوچك حرام است.

مسأله 2065 _ اگر چيزى را كه مى شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد اين بفروشد كه آن را در حرام مصرف كنند مثلا انگور را به اين قصد بفروشند كه از آن شراب تهيه نمايند، معامله آن اشكال ندارد.

مسأله 2066 _ خريد وفروش مجسمه حرام نيست وهمچنين خريد وفروش صابون كه روى آن مجسمه دارد، اگر چه مقصود معامله صابون ومجسمه هر دو هم باشد.

مسأله 2067 _ خريدن چيزى كه از قمار، يا دزدى، يا معامله باطل تهيه شده حرام است. واگر كسى آن را بخرد. بايد به صاحب اصليش بر گرداند.

مسأله 2068 _ اگر روغنى را كه با پيه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را معين كند مثلا بگويد اين يك من روغن را مى فروشم، معامله به مقدار پيهى كه در آن است باطل مى باشد وپولى كه فروشنده براى پيه آن گرفته مال مشترى وپيه مال فروشنده است ومشترى مى تواند معامله روغن خالصى را هم كه در

آن است بهم بزند ولى اگر آن را معين نكند بلكه يك من روغن بفروشد، بعد روغنى كه پيه دارد بدهد، مشترى مى تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص مطالبه نمايد.

مسأله 2069 _ اگر مقدارى از جنسى را كه با وزن يا پيمانه مى فروشند، به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلا يك من گندم را به يك من ونيم گندم بفروشد، ربا وحرام است، بلكه اگر يكى از دو جنس، سالم وديگرى معيوب، يا جنس يكى خوب وجنس ديگرى بد باشد ، يا با يكديگر تفاوت قيمت داشته باشند، چنانچه بيشتر از مقدارى كه مى دهد بگيرد، باز هم ربا وحرام است، پس اگر مس درست را بدهد وبيشتر از آن مس شكسته بگيرد، يا برنج صدرى را بدهد وبيشتر از آن برنج گرده بگيرد يا طلاى ساخته را بدهد وبيشتر از آن طلاى نساخته بگيرد، ربا وحرام مى باشد.

مسأله 2070 _ اگر چيزى را كه اضافه مى گيرد غير از جنسى باشد كه مى فروشد، مثلا يك من گندم به يك من گندم ويك قران پول بفروشد باز هم ربا وحرام است بلكه اگر چيزى زيادتر نگيرد ولى شرط كند كه خريدار عملى براى او انجام دهد ربا وحرام مى باشد بنا بر احتياط.

مسأله 2071 _ اگر كسى كه مقدار كمتر را مى دهد چيزى علاوه كند، مثلا يك من گندم ويك دستمال را به يك من ونيم گندم بفروشد، اشكال ندارد. وهمچنين است اگر از هر دو طرف چيزى زياد كنند مثلا يك من گندم ويك دستمال را به يك من ونيم گندم ويك دستمال بفروشد.

مسأله 2072 _ اگر

چيزى را كه مثل پارچه يا متر و ذرع مى فروشند، يا چيزى راكه مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله مى كنند، بفروشد و زيادتر بگيرد مثلا ده تاتخم مرغ بدهدو يازده تا بگيرد اشكال ندارد.

مسأله 2073 _ جنسى را كه در بعضى از شهرها با وزن، يا پيمانه مى فروشند ودر بعضى از شهرها با شماره معامله مى كنند، جايز نيست كه آن جنس را به زيادتر از آن بفروشند در شهرهايى كه با پيمانه يا وزن معامله مى كنند وجايز است در شهرهايى كه با شماره مى فروشند.

مسأله 2074 _ اگر چيزى را كه ميفروشد وعوضى را كه مى گيرد از يك جنس نباشند زيادى گرفتن اشكال ندارد، پس اگر يك من برنج بفروشد ودو من گندم بگيرد معامله صحيح است.

مسأله 2075 _ اگر جنسى را كه مى فروشد وعوضى را كه مى گيرد، از يك چيز عمل آمده باشند، بايد در معامله زيادى نگيرد، پس اگر يك من روغن بفروشد ودر عوض آن يك من ونيم پنير بگيرد، ربا وحرام است، واحتياط واجب آن است كه اگر ميوه رسيده را با ميوه نارس معامله كند زيادى نگيرد.

مسأله 2076 _ جو وگندم در ربا يك جنس حساب مى شوند، پس اگر يك من گندم بدهد ويك من وپنج سير جو بگيرد، ربا وحرام است ونيز اگر مثلا ده من جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته وبعد از مدتى گندم را مى دهد مثل آن است كه زيادى گرفته حرام است.

مسأله 2077 _ اگر مسلمان از كافرى ربا بگيرد اشكال ندارد، ونيز پدر وفرزند

وزن وشوهر مى توانند از يكديگر ربا بگيرند.

شرائط فروشنده وخريدار

مسأله 2078 _ براى فروشنده وخريدار شش چيز شرط است: اول _ آنكه بالغ باشند. دوم _ آنكه عاقل باشند. سوم _ آنكه سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند. چهارم _ آنكه قصد خريد وفروش داشته باشند، پس اگر مثلا به شوخى بگويد مال خود را فروختم، معامله باطل است.

پنجم آنكه كسى آنها را مجبور نكرده باشد. ششم _ آنكه جنس وعوضى را كه مى دهند مالك باشند واحكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

مسأله 2079 _ معامله با بچه نابالغ باطل است، اما اگر پدر يا جد آن بچه به او اذن داده باشد كه معامله كند معامله صحيح است، وهمچنين اگر طفل وسيله باشد كه پول را به فروشنده بدهد وجنس را به خريدار برساند، يا جنس را به خريدار بدهد وپول را به فرشنده برساند ، چون واقعا دو نفر بالغ با يكديگر معامله كرده اند، معامله صحيح است، ولى بايد فروشنده وخريدار يقين داشته باشند، كه طفل جنس وپول را به صاحبان آنها مى رساند.

مسأله 2080 _ اگر از بچه نابالغ چيزى بخرد، يا چيزى به او بفروشد چنانچه جنس يا پول مال بچه نباشد بايد جنس يا پولى را كه از او گرفته به صاحب آن بدهد، يا از صاحبش رضايت بخواهد، واگر صاحب آن را نمى شناسد وبراى شناختن او هم وسيله اى ندارد، بايد چيزى را كه از بچه گرفته، از طرف صاحب آن مظالم بدهد، واگر مال خود بچه باشد بايد به ولى او بدهد.

مسأله 2081 _ اگر كسى با بچه نابالغ مميز

معامله كند وجنس، يا پولى كه به بچه داده از بين برود، مى تواند از بچه بعد از بلوغ يا ولى او مطالبه نمايد، واگر بچه مميز نباشد حق مطالبه ندارد.

مسأله 2082 _ اگر خريدار يا روشنده را به معامله مجبور كنند، چنانچه بعد از معامله راضى شود وبگويد راضى هستم، معامله صحيح است.

مسأله 2083 _ پدر وجد وپدرى طفل ونيز وصى پدر و وصى جد پدرى مى توانند مال طفل را بفروشند، مجتهد عادل هم مى تواند مال ديوانه يا طفل يتيم يا مال كسى را كه غائب است بفروشد.

مسأله 2084 _ اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد وبعد از فروش، صاحب مال معامله را براى خودش اجازه دهد، معامله صحيح است. وچيزى را كه غصب كننده به مشترى داده ومنفعتهاى آن از موقع معامله، ملك مشترى است وچيزى را كه مشترى داده ومنفعتهاى آن، از موقع معامله، ملك كسى است كه مال او را غصب كرده اند.

مسأله 2085 _ اگر كسى مالى را غصب كند وبفروشد، به قصد اينكه پول آن، مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه نكند، معامله باطل است واگر براى خودش يا براى كسى كه مال را غصب كرده اجازه نمايد، معامله صحيح است.

شرايط جنس وعوض آن

مسأله 2086 _ جنسى كه مى فروشند وچيزى كه عوض آن مى گيرند چهار شرط دارد: اول _ آنكه مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره ومانند اينها معلوم باشد. دوم _ آنكه بتوانند آن را تحويل دهند، بنابر اين فروختن اسبى كه فرار كرده صحيح نيست ولى اگر اسبى را كه فرار كرده يا چيزى كه مى تواند تحويل

دهد _ مثلا با يك فرش _ بفروشد، اگر چه آن اسب پيدا نشود، معامله صحيح است. سوم _ خصوصياتى را كه در جنس وعوض هست وبه واسطه آنها ميل مردم به معامله فرق مى كند، معين نمايند. چهارم _ خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را پس اگر مثلا منفعت يك ساله خانه را بفروشد، صحيح نيست، ولى چنانچه خريدار بجاى پول، منفعت يكساله خود را به او واگذار كند اشكال ندارد، واما مالى كه نزد مشترى گرو است فروختن آن صحيح است واز گرو خارج نمى شود ومشترى با جهل خيار فسخ دارد واحكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

مسأله 2087 _ جنسى را كه در شهرى با وزن يا پيمانه معامله مى كنند، در آن شهر انسان بايد با وزن يا پيمانه بخرد، ولى مى تواند همان جنس را در شهرى كه با ديدن معامله مى كنند، با ديدن خريدارى نمايد.

مسأله 2088 _ چيزى را كه با وزن خريد وفروش مى كنند با پيمانه هم مى شود معامله كرد در صورتى كه معلوم باشد پيمانه چه مقدار مى گيرد به اينطور كه اگر مثلا مى خواهد ده من گندم بفروشد، با پيمانه اى كه يك من گندم مى گيرد ده پيمانه بدهد.

مسأله 2089 _ اگر يكى از شرطهايى كه گفته شد در معامله نباشد معامله باطل است ولى اگر خريدار وفروشنده راضى باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند، تصرف آنها اشكال ندارد.

مسأله 2090 _ معامله چيزى كه وقف شده باطل است، ولى اگر به طورى خراب شود كه نتوانند استفاده اى را كه مال براى آن وقف شده از

آن ببرند، مثلا حصير مسجد به طورى پاره شود كه نتوانند روى آن نماز بخوانند. فروش آن اشكال ندارد ودر صورتى كه ممكن باشد، بايد پول آن را در همان مسجد به مصرفى برسانند كه به مقصود وقف كننده نزديكتر باشد، ولى فروش خصوص مسجد به هيچ وجه جايز نيست.

مسأله 2091 _ هر گاه بين كسانى كه مال را براى آنان وقف كرده اند به طورى اختلاف پيدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود كه مال يا جانى تلف شود، مى توانند آن مال را بفروشند وبه مصرفى كه به مقصود وقف كنند ه نزديكتر است برسانند.

مسأله 2092 _ خريد وفروش ملكى كه آن را به ديگرى اجاره داده اند اشكال ندارد، ولى فائده آن ملك در مدت اجاره مال مستأجر است واگر خريدار نداند كه آن ملك را اجاره داده اند، يا به گمان اينكه مدت اجاره كم است، ملك را خريده باشد. پس از اطلاع مى تواند معامله خودش را بهم بزند.

صيغه خريد و فروش

مسأله 2093 _ در خريد وفروش لازم نيست صيغه عربى بخوانند. مثلا اگر فروشنده به فارسى بگويد: اين مال را در عوض اين پول فروختم ومشترى بگويد قبول كردم معامله صحيح است، ولى خريدار وفروشنده بايد. قصد انشاء داشته باشند يعنى به گفتن اين دو جمله مقصودشان خريد وفروش باشد.

مسأله 2094 _ اگر در موقع معامله صيغه نخوانند، ولى فروشنده در مقابل مالى كه از خريدار مى گيرد، مال خود را ملك او كند واو بگيرد معامله صحيح است وهر دو مالك مى شوند.خريد وفروش ميوه ها

مسأله 2095 _ فروش ميوه اى كه گل آن ريخته ودانه

بسته، پيش از چيدن صحيح است ونيز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد.

مسأله 2096 _ جايز است ميوه اى را كه بر درخت است، پيش از آنكه دانه ببندد وگلش بريزد بفروشند، ولى مكروه است.

مسأله 2097 _ اگر خرمايى را كه زرد يا سرخ شده، بر درخت بفروشند اشكال ندارد، ولى نبايد عوض آن را خرما بگيرند، اما اگر كسى يك درخت خرما در خانه يا باغ كس ديگر داشته باشد، در صورت كه مقدار آن را تخمين كنند وصاحب درخت آن را به صاحب خانه يا باغ بفروشد وعوض آن، خرما بگيرد، چنانچه خرمايى را كه مى گيرد كمتر يا زيادتر از مقدارى كه تخمين زده اند نباشد اشكال ندارد.

مسأله 2098 _ فروختن خيار وبادنجان وسبزيها ومانند اينها كه سالى چند مرتبه چيده مى شوند، در صورتى كه ظاهر ونمايان شده باشند ومعين كنند كه مشترى در سال چند دفعه آنها را بچيند اشكال ندارد.

مسأله 2099 _ اگر خوشه گندم وجو را بعد از آنكه دانه بسته، به چيز ديگرى غير گندم وجو بفروشند اشكال ندارد.

نقد ونسيه

مسأله 2100 _ اگر جنسى را نقد بفروشند، خريدار وفروشنده بعد از معامله مى توانند جنس وپول را از يكديگر مطالبه نموده وتحويل بگيرند، وتحويل دادن خانه وزمين ومانند اينها به اين است كه آن را در اختيار خريدار بگذارند كه بتواند در آن تصرف كنند، وتحويل دادن فرش ولباس ومانند اينها به اين است كه آن را طورى در اختيار خريدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را به جاى ديگر ببرد فروشنده جلو گيرى نكند.

مسأله 2101 _ در معامله نسيه بايد مدت كاملا معلوم باشد، پس اگر

جنسى را بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگيرد، چون مدت كاملا معين نشده معامله باطل است.

مسأله 2102 _ اگر جنسى را نسيه بفروشد، پيش از تمام شدن مدتى كه قرار گذاشته اند، نمى تواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار بميرد و از خودش مال داشته باشد، فروشنده مى تواند پس از تمام شدن مدت، طلبى را كه دارد از ورثه او مطالبه نمايد.

مسأله 2103 _ اگر جنسى را نسيه بفروشد، بعد از تمام شدن مدتى كه قرار گذاشته اند، مى تواند عوض آنر ا از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار نتواند بپردازد بايد او را مهلت دهد.

مسأله 2140 _ اگر به كسى كه قيمت جنس را نمى داند، مقدارى نسيه بدهد وقيمت آن را به او نگويد معامله باطل است. ولى اگر كسى كه قيمت نقدى جنس را مى دانسته بدهد وگرانتر حساب كند، مثلا بگويد جنسى را كه به تو نسيه مى دهم تومانى يك ريال از قيمتى كه نقد مى فروشم گرانتر حساب مى كنم واو قبول كند اشكال ندارد.

مسأله 2105 _ كسى كه جنسى را نسيه فروخته و براى گرفتن پول آن مدتى قرار داده، اگر مثلا بعد از گذشتن نصف مدت، مقدارى از طلب خود راكم كند وبقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.

معامله سلف

معامله سلف

مسأله 2160 _ معامله سلف آن است كه مشترى پول را بدهد كه بعد از مدتى جنس را تحويل بگيرد واگر بگويد اين پول را مى دهم كه مثلا بعد از شش ماه فلان جنس رابگيرم وفرشنده بگويد قبول كردم، ويا فروشنده پول را بگيرد وبگويد فلان جنس را فروختم

كه بعد از شش ماه تحويل بدهم معامله صحيح است.

مسأله 2107 _ اگر پولى را سلف بفروشد وعوض آن را پول بگيرد، معامله باطل است. ولى اگر جنسى را سلف بفروشد وعوض آن را جنس ديگر يا پول بگيرد معامله صحيح است.

شرايط معامله سلف

مسأله 2108 _ معامله سلف شش شرط داد: اول _ خصوصياتى را كه قيمت جنس به واسطه آن فرق مى كند معين نمايد ولى دقت زياد هم لازم نيست، همين قدر كه مردم بگويند خصوصيات آن معلوم شده كافى است. دوم _ پيش از آنكه خريدار وفروشنده از هم جدا شوند، خريدار تمام قيمت را به فروشنده بدهد، يا به مقدار پول آن از فروشنده طلبكار باشد وطلب خود را بابت قيمت جنس حساب كند واو قبول نمايد وچنانچه مقدارى از قيمت آن را بدهد، معامله به آن مقدار صحيح است، ولى فروشنده مى تواند معامله همان مقدار را بهم بزند. سوم _ مدت را كاملا معين كنند واگر مثلا بگويد تا اول خرمن جنس را تحويل مى دهم چون مدت كاملا معلوم نشده معامله باطل است _ چهارم _ وقتى را براى تحويل جنس معين كنند كه در آن وقت، جنس بقدرى كمياب نباشد كه فروشنده نتواند آن را تحويل دهد. پنچم _ جاى تحويل جنس را معين نمايند ولى اگر از حرفهاى آنان جاى آن معلوم باشد، لازم نيست اسم آنجا را ببرند. ششم _ وزن پيمانه آن را معين كنند وجنسى را هم كه معمولا با ديدن معامله مى كنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد، ولى بايد مثل بعضى از اقسام گردو وتخم مرغ تفاوت افراد آن بقدرى كم باشد

كه مردم به آن اهميت ندهند.

احكام معامله سلف

مسأله 2109 _ انسان نمى تواند جنسى را كه سلف خريده پيش از تمام شدن مدت بفروشد وبعد از تمام شدن مدت، اگر چه آن را تحويل نگرفته باشد، فروختن آن اشكال ندارد.

مسأله 2110 _ در معامله سلف اگر فروشنده جنسى را كه قرار داد كرده بدهد، مشترى بايد قبول كند، ونيز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد وطورى باشد كه از همان جنس حساب شود، مشترى بايد قبول نمايد.

مسأله 2111 _ اگر جنسى را كه فروشنده مى دهد، پست تر از جنسى باشد كه قرار داد كرده ، مشترى مى تواند قبول نكند.

مسأله 2112 _ اگر فروشنده بجاى جنسى كه قرار داد كرده، جنس ديگرى بدهد، در صورتى كه مشترى راضى شود اشكال ندارد.

مسأله 2113 _ اگر جنسى را كه سلف فروخته در موقعى كه بايد آن را تحويل دهد ناياب شود ونتواند آن را تهيه كند، مشترى مى تواند صبر كند تا تهيه نمايد يا معامله را بهم بزند وچيزى را كه داده پس بگيرد.

مسأله 2114 _ اگر جنسى را بفروشد وقرار بگذارد كه بعد از مدتى تحويل دهد وپول آن را هم بعد از مدتى بگيرد، معامله باطل است.

فروش طلا ونقره به طلا ونقره

مسأله 2115 _ اگر طلا را به طلا يا نقره را به نقره بفروشد، سكّه دار باشند يا بى سكّه، در صورتى كه وزن يكى از آنها زيادتر از ديگرى باشد معامله حرام و باطل است.

مسأله 2116 _ اگر طلا را به نقره، يا نقره را به طلا بفروشد معامله صحيح است ولازم نيست وزن آنها مساوى باشد.

مسأله 2117 _ اگر طلا يا نقره را به طلا، يا نقره بفروشند بايد فروشنده

وخريدار پيش از آنكه از يكديگر جدا شوند، جنس وعوض آن را به يكديگر تحويل دهند واگر هيچ مقدار از چيزى را كه قرار گذاشته اند تحويل ندهند معامله باطل است.

مسأله 2118 _ اگر فروشنده يا خريدار تمام چيزى را كه قرار گذاشته تحويل دهد وديگرى مقدراى از آن را تحويل دهد و از يكديگر جدا شوند، اگر چه معامله به آن مقدار صحيح است ولى كسى كه تمام مال بدست او نرسيده مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2119 اگر خاك نقره معدن را به نقره خالص وخاك طلاى معدن را به طلاى خالص بفروشند، معامله باطل است مگر در صورت علم به مقدار طلا يا نقره ولى فروختن خاك نقره به طلا وخاك طلا به نقره اشكال ندارد.

مواردى كه انسان مى تواند معامله را بهم بزند

مسأله 2120 _ حق بهم زدن معامله را خيار مى گويند وخريدار وفروشنده در يازده صورت مى توانند معامله را بهم بزنند:

اول _ آنكه از مجلس معامله متفرق نشده باشند واين خيار را (خيار مجلس) مى گويند.

دوم _ آنكه مغبون شده باشند (خيار غبن).

سوم _ در معامله قرار داد كنند كه تا مدت معينى هر دو يا يكى از آنان بتوانند معامله را بهم بزنند (خيار شرط).

چهارم _ فروشنده يا خريدار، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد وطورى كند كه قيمت مال در نظر مردم زياد شود (خيار تدليس).

پنجم _ فروشنده يا خريدار شرط كند كارى انجام دهد يا شرط كند مالى را كه مى دهد طور مخصوصى باشد، و به آن شرط عمل نكند كه در اين صورت ديگرى مى تواند معامله را بهم بزند (خيار تخلف شرط).

ششم _ در جنس

يا عوض آن عيبى باشد (خيار عيب).

هفتم _ معلوم شود مقدراى از جنسى را كه فروخته ، مال ديگرى است، كه اگر صاحب آن به معامله راضى نشود، خريدار مى تواند معامله را بهم بزند، يا پول آن مقدار را از فروشنده بگيرد. ونيز اگر معلوم شود مقدارى از چيزى را كه خريدار عوض قرار داده، مال ديگرى است وصاحب آن راضى نشود، فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند يا عوض آن مقدار را از خريدار بگيرد (خيار شركت).

هشتم _ فروشنده خصوصيات جنس معينى را كه مشترى نديده به او بگويد، بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است. كه در اين صورت مشترى مى تواند معامله را بهم بزند، ونيز اگر مشترى خصوصيات عوض معينى را كه مى دهد بگويد، بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند (خيار رؤيت).

نهم _ مشترى پول جنسى را كه نقد خريده تا سه روز ندهد كه اگر مشترى شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخير بيندازد، فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند. (خيار تأخير).

دهم _ حيوانى را خريده باشد كه تا سه روز مى تواند معامله را بهم بزند واگر در عوض حيوانى كه خريده، حيوان ديگرى داده باشد، فروشنده هم تا سه روز مى تواند معامله را بهم بزند. (خيار حيوان).

يازدهم _ فروشنده نتواند جنسى راكه فروخته تحويل دهد، مثلا اسبى را كه فروخته فرار نمايد كه در اين صورت مشترى مى تواند معامله را بهم بزند. (خيار تعذر تسليم) واحكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

مسأله 2121 _ اگر خريدار قيمت جنس را نداند،

يا در موقع معامله غفلت كند وجنس را گرانتر از قيمت معمولى آن بخرد، چنانچه بقدرى گران خريده كه مردم به آن اهميت مى دهند، مى تواند معامله را بهم بزند ونيز اگر فروشنده قيمت جنس را نداند، يا موقع معامله غفلت كند وجنس را ارزانتر از قيمت آن بفروشد در صورتى كه مردم بمقدارى كه ارزان فروخته اهميت بدهند، مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2122 _ در معامله بيع شرط كه مثلا خانه هزار تومانى را به دويست تومان مى فروشند وقرار مى گذارند كه اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله را بهم بزند، معامله صحيح است.

مسأله 2123 _ در معامله بيع شرط اگر چه فروشنده اطمينان داشته باشد كه هر گاه سر مدت پول را ندهد، خريدار ملك را به او مى دهد معامله صحيح است ولى اگر سر مدت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خريدار مطالبه كند واگر خريدار بميرد، نمى تواند ملك را از ورثه او مطالبه نمايد.

مسأله 2124 _ اگر چاى اعلا را با چاى پست مخلوط كند وبه اسم چاى اعلا بفروشد مشترى مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2125 _ اگر خريدار بفهمد مالى را كه گرفته عيبى دارد مثلا حيوانى را بخرد وبفهمد كه يك چشم آن كور است، چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال بوده و او نمى دانسته، مى تواند معامله را بهم بزند، واگر نتواند رد كند مى تواند فرق قيمت سالم ومعيوب آن را معين كند وبه نسبت تفاوت قيمت سالم ومعيوب از پولى كه به فروشنده داده پس بگيرد، مثلا مالى را كه

به چهار تومان خريده، اگر بفهمد معيوب است، در صورتى كه قيمت سالم آن هشت تومان وقيمت معيوب آن شش تومان باشد، چون فرق قيمت سالم ومعيوب يك چهارم مى باشد، مى تواند يك چهارم پولى را كه داده يعنى يك تومان از فروشنده بگيرد.

مسأله 2126 _ اگر فروشنده بفهمد در عوضى كه گرفته عيبى هست، چنانچه آن عيب پيش از معامله در عوض بوده واو نمى دانسته مى تواند معامله را بهم بزند ودر صورت عدم امكان رد تفاوت قيمت سالم ومعيوب را به دستورى كه در مسأله پيش گفته شد مى تواند بگيرد.

مسأله 2127 _ اگر بعد از معامله وپيش از تحويل گرفتن مال عيبى در آن پيدا شود، خريدار مى تواند معامله را بهم بزند ونيز اگر در عوض مال بعد از معامله وپيش از تحويل گرفتن، عيبى پيدا شود، فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند، ولى اگر بخواهند تفاوت قيمت بگيرند اشكال دارد.

مسأله 2128 _ اگر بعد از معامله عيب مال را بفهمد وفورا معامله رابهم نزند، حق بهم زدن معامله از بين نمى رود ومى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2129 _ هر گاه بعد از خريدن جنس عيب آن را بفهمد، اگر چه فروشنده حاضر نباشد، مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2130 _ در چهار صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد، نمى تواند معامله را بهم بزند، يا تفاوت قيمت بگيرد: اول _ آنكه موقع خريدن، عيب مال را بداند دوم _ به عيب مال راضى شود. سوم _ در وقت معامله بگويد اگر مال عيبى داشته باشد پس نمى دهم وتفاوت قيمت هم نمى گيرم.

چهارم _ فروشنده در وقت معامله بگويد اين مال را با هر عيبى كه دارد مى فروشم ولى اگر عيبى را معين كند وبگويد مال را با اين عيب مى فروشم ومعلوم شود عيب ديگرى هم دارد، خريدار مى تواند براى عيبى كه فروشنده معين نكرده مال را پس دهد، يا تفاوت قيمت بگيرد.

مسأله 2131 _ در سه صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد، نمى تواند معامله را بهم بزند ولى مى تواند تفاوت قيمت بگيرد: اول _ آنكه بعد از معامله در مال تصرف كند به نحوى كه موجب تغيير مورد معامله بشود مانند دوختن پارچه وبريدن آن وامثال اينها. دوم _ بعد از معامله بفهمد مال عيب دارد وفقط حق بر گرداندن آن را ساقط كند. سوم _ بعد از تحويل گرفتن مال، عيب ديگرى در آن پيدا شود، ولى اگر حيوان معيوبى را بخرد وپيش از گذشتن سه روز عيب ديگرى پيدا كند اگر چه آن را تحويل گرفته باشد، باز هم مى تواند آن را پس دهد نيز اگر فقط خريدار تا مدتى حق بهم زدن معامله را داشته باشد ودر آن مدت، مال عيب ديگرى پيدا كند، اگر چه آن را تحويل گرفته باشد، مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2132 _ اگر انسان مالى داشته باشد كه خودش آن را نديده وديگرى خصوصيات آن را براى او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصيات را به مشترى بگويد وآن را بفروشد وبعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده، مى تواند معامله را بهم بزند. مسائل متفرقه

مسأله 2133 _ اگر فروشنده قيمت خريد جنس را به مشترى بگويد،

بايد تمام چيزهايى را كه به واسطه آنها قيمت مال كم يا زياد مى شود بگويد، اگر چه به همان قيمت يا به كمتر از آن بفروشد مثال بايد بگويد كه نقد خريده است يا نسيه.

مسأله 2134 _ اگر انسان جنسى را به كسى بدهد وقيمت آن را معين كند وبگويد اين جنس را به اين قيمت بفروش وهر چه زيادتر فروختى مال خودت باشد، هر چه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال صاحب مال است وفروشنده فقط مى تواند مزد زحمت خود را از صاحب مال بگيرد، ولى اگر بگويد اين جنس را به اين قيمت به تو فروختم واو بگويد قبول كردم يا بقصد فروختن، جنس را به او بدهد واو هم بقصد خريدن بگيرد هر چه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال خود او است.

مسأله 2135 _ اگر قصاب گوشت نر بفروشد وبجاى آن، گوشت ماده بدهد معصيت كرده است، پس اگر آن گوشت را معين كرده است، وگفته اين گوشت نر را مى فروشم مشترى مى تواند معامله را بهم بزند. واگر آن را معين نكرده، در صورتى كه مشترى به گوشتى كه گرفته راضى نشود، قصاب بايد گوشت نر به او بدهد.

مسأله 2136 _ اگر مشترى به بزاز بگويد پارچه اى مى خواهم كه رنگ آن نرود وبزّاز پارچه اى به او بفروشد كه رنگ آن برود مشترى مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2137 _ قسم خودن در معامله اگر راست باشد مكروه است واگر دروغ باشد حرام است.

احكام شركت

مسأله 2138 _ اگر دو نفر بخواهند باهم شركت كنند، چنانچه هر كدام مقدارى ازمال خود را با مال ديگرى

به طورى مخلوط كند كه از يكديگر تشخيص داده نشود وبه نظر مردم يك چيز باشد وبه عربى يا به زبان ديگر صيغه شركت را بخوانند، يا كارى كنند كه معلوم باشد مى خواهند يا يكديگر شريك باشند، شركت آنان صحيح است.

مسأله 2139 _ اگر چند نفر در مزدى كه از كار خودشان مى گيرند با يكديگر شركت كنند، مثل دلاكها كه قرار مى گذارند هر قدر مزد گرفتند باهم قسمت كنند شركت آنان صحيح نيست.

مسأله 2140 _ اگر دو نفر با يكديگر شركت كنند كه هركدام با اعتبار خود جنسى بخرد وقيمت آن را خودش بدهكار شود ولى در جنسى كه هر كدام خريده اند ودر استفاده آن با يكديگر شريك باشند صحيح نيست، اما اگر هر كدام ديگرى را وكيل كند كه جنس را براى او نسيه بخرد بعد هر شريكى جنس را براى خودش وشريكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند شركت صحيح است.

مسأله 2141 _ كسانى كه به واسطه عقد شركت باهم شريك مى شوند، بايد مكلف وعاقل باشند، و از روى قصد واختيار شركت كنند. ونيز بايد بتوانند در مال خود تصرف نمايند، پس آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد، اگر شركت كند صحيح نيست.

مسأله 2142 _ اگر در عقد شركت شرط كنند كسى كه كار مى كند، يا بيشتر از شريك ديگر كار مى كند بيشتر منفعت ببرد، بايد آنچه را شرط كرده اند به او بدهند وهمچنين اگر شرط كنند كسى كه كار نمى كند، يا كمتر كار مى كند بيشتر منفعت ببرد، شركت

آنان اشكال ندارد. وبايد به آنچه شرط كرده اند عمل كنند.

مسأله 2143 _ اگر قرار بگذارند كه همه استفاده رايك نفر ببرد، يا تمام ضررر يا بيشتر آن را يكى از آنان بدهد شركت صحيح است.

مسأله 2144 _ اگر شرط نكنند كه يكى از شريكها بيشتر منفعت ببرد، چنانچه سرمايه آنان يك اندازه باشد منفعت وضرر را به يك اندازه مى برند، واگر سرمايه آنان يك اندازه نباشد ، بايد منفعت وضرر را به نسبت سرمايه قسمت نمايند، مثلا اگر دو نفر شركت كنند وسرمايه يكى از آنان دو برابر سرمايه ديگرى باشد، سهم او از منفعت وضرر دو برابر سهم ديگرى است چه هر دو يك اندازه كار كنند، يا يكى كمتر كار كند، يا هيچ كار نكند.

مسأله 2145 _ اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو باهم خريد وفروش نمايند، يا هر كدام به تنهايى معامله كند، يا فقط يكى از آنان معامله كند، بايد به قرار داد عمل نمايند.

مسأله 2146 _ اگر معين نكنند كه كدام يك آنان با سرمايه خريد وفروش نمايد هيچ يك آنان بدون اجازه ديگرى نمى تواند با آن سرمايه معامله كند.

مسأله 2147 _ شريكى كه اختيار سرمايه شركت با او است بايد به قرار داد شركت عمل كند، مثلا اگر با او قرار گذاشته اند كه نسيه بخرد _ يا نقد بفروشد، يا جنس را از محل مخصوصى بخرد، بايد به همان قرار داد رفتار نمايد. واگر با او قرارى نگذاشته باشند، بايد به طور معمول معامله كند وداد وستدى نمايد كه براى شركت ضرر نداشته باشد. ونبايد نسيه بخرد، يا نسيه بفروشد، يا مال

شركت را در مسافرت همراه خود ببرد.

مسأله 2148 _ شريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند، اگر بر خلاف قرار دادى كه با او كرده اند خريد وفروش كند وخسارتى براى شركت پيش آيد چنانچه شريك ديگر معامله را اجازه بكند صحيح است وضامن نيست، واگر اجازه نكند معامله در حصه او باطل است، ونيز اگر با او قراردادى نكرده باشند وبر خلاف معمول معامله كند چنانچه معامله را شريك ديگر اجازه نكند در حصه او باطل است.

مسأله 2149 _ شريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند اگر زياده روى ننمايد ودر نگهدارى سرمايه كوتاهى نكند واتفاقا مقدارى از آن يا تمام آن تلف شود ضامن نيست.

مسأله 2150 _ شريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند اگر بگويد سرمايه تلف شده وقسم بخورد، بايد حرف او را قبول كرد.

مسأله 2151 _ اگر تمام شريكها از اجازه اى كه به تصرف در مال يكديگر داده اند برگردند ، هيچ كدام نمى توانند در مال شركت تصرف كنند، واگر يكى از آنان از اجازه خود بر گردد ، شريكهاى ديگر حق تصرف ندارند، ولى كسى كه از اجازه خود برگشته، مى تواند در مال شركت تصرف كند.

مسأله 2152 _ هر وقت يكى از شريكها تقاضا كند كه سرمايه شركت را قسمت كنند اگر چه شركت مدت داشته باشد، بايد ديگران قبول نمايند. مگر آنكه قسمت موجب نقص در مال و يا قيمت به مقدار زيادى بشود كه در اين صورت قبول لازم نيست.

مسأله 2153 _ اگر يكى از شريكها بميرد، يا ديوانه يا بيهوش شود، شريكهاى ديگر نمى توانند در مال شركت تصرف كنند،

وهمچنين است اگر يكى از آنان سفيه شود يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نمايد.

مسأله 2154 _ اگر شريك، چيزى را نسيه براى خود بخرد، نفع وضررش مال خود اوست ، ولى اگر براى شركت بخرد وشريك ديگر بگويد به آن معامله راضى هستم نفع وضررش مال هر دوى آنان است.

مسأله 2155 _ اگر با سرمايه شركت معامله اى كنند، بعد بفهمند شركت باطل بوده، چنانچه طورى باشد كه اگر مى دانستند شركت درست نيست، به تصرف در مال يكديگر راضى بودند، معامله صحيح است وهر چه از آن معامله پيدا شود، مال همه آنان است، واگر اينطور نباشد، در صورتى كه كسانى كه به تصرف ديگران راضى نبوده اند، بگويند به آن معامله راضى هستيم، معامله صحيح وگر نه باطل مى باشد، ودر هر صورت هر كدام آنان كه براى شركت كارى كرده است، اگر به قصد مجانى كار نكرده باشد، مى تواند مزد زحمتهاى خود را به اندازه معمول از شريكهاى ديگر بگيرد.

احكام صلح

مسأله 2156 _ صلح آن است كه انسان با ديگرى سازش كند كه مقدارى از مال يا منفعت مال خود را ملك او كند، يا از طلب ياحق خود بگذرد كه او هم در عوض، مقدارى از مال، يا منفعت مال خود را به او واگذار نمايد، يا از طلب، يا حقى كه دارد بگذرد. بلكه اگر بدون آنكه عوض بگيرد مقدارى از مال، يا منفعت مال خود را به كسى واگذار كند، يا از طلب يا حق خود بگذرد، باز هم صلح صحيح است.

مسأله 2157 _ دو نفرى كه چيزى را به يكديگر صلح مى كنند، بايد

بالغ وعاقل باشند وكسى آنها را مجبور نكرده باشد وقصد صلح داشته باشند.

مسأله 2158 _ لازم نيست صيغه صلح به عربى خوانده شود، بلكه با هرلفظى كه بفهمانند باهم صلح وسازش كرده اند صحيح است.

مسأله 2159 _ اگر كسى گوسفندهاى خود را به چوپان بدهد كه مثلا يكسال نگهدارى كند و از شير آن استفاده نمايد ومقدارى روغن بدهد، چنانچه شير گوسفند را در مقابل زحمتهاى چوپان وآن روغن صلح كند صحيح است ونيز اگر گوسفند را يكساله به چوپان اباحه نمايد كه از شير آن استفاده كند ودر عوض، مقدارى روغن بدهد اشكال ندارد.

مسأله 2160 _ اگر كسى بخواهد طلب يا حق خود را به ديگرى صلح كند در صورتى صحيح است كه او قبول نمايد ولى اگر بخواهد از طلب يا حق خود بگذرد قبول كردن او لازم نيست.

مسأله 2161 _ اگر انسان مقدار بدهى خود را بداند وطلبكار او نداند، چنانچه طلبكار طلب خود را به كمتر از مقدارى كه هست صلح كند، مثلا پنجاه تومان طلبكار باشد وطلب خود را به ده تومان صلح نمايد، زيادى براى بدهكار حلال نيست، مگر آنكه مقدار بدهى خود را به او بگويد و او را راضى كند يا طورى باشد كه اگر مقدار طلب خود را مى دانست، باز هم به آن مقدار صلح مى كرد.

مسأله 2162 _ اگر بخواهند دو چيزى را كه از يك جنسند و وزن آنها معلوم است به يكديگر صلح كنند، بايد وزن يكى بيشتر از ديگرى نباشد، و اگر وزن آنها معلوم نباشد، اگر چه احتمال دهند كه وزن يكى بيشتر از ديگرى است صلح خالى از اشكال

نيست.

مسأله 2163 _ اگر دو نفر از يك نفر طلبكار باشند، يا دو نفر از دو نفر ديگر طلبكار باشند وبخواهند طلبهاى خود را به يكديگر صلح كنند، چنانچه طلب آنان از يك جنس و وزن آنها يكى باشد مثلا هر دو ده من گندم طلبكار باشند، مصالحه آنان صحيح است، وهمچنين است اگر جنس طلب آنان يكى نباشد مثلا يكى ده من برنج وديگرى دوازده من گندم طلبكار باشد، ولى اگر طلب آنان از يك جنس وچيزى باشد كه معمولا با وزن يا پيمانه آن را معامله مى كنند، در صورتى كه وزن يا پيمانه آنها مساوى نباشد، مصالحه آنان اشكال دارد.

مسأله 2164 _ اگر از كسى طلبى دارد كه بايد بعد از مدتى بگيرد، چنانچه طلب خود را بمقداركمترى صلح كند و مقصودش اين باشد كه از مقدارى از طلب خود گذشت كند وبقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.

مسأله 2165 _ اگر دو نفر چيزى را با هم صلح كنند، با رضايت يكديگر مى توانند صلح را بهم بزنند. و نيز اگر در ضمن معامله براى هر دو، يا يكى از آنان حق بهم زدن معامله را قرار داده باشند، كسى كه آن حق را دارد مى تواند صلح را بهم بزند.

مسأله 2166 _ تا وقتى خريدار وفروشنده از مجلس معامله متفرق نشده اند مى توانند معامله را بهم بزنند. و نيز اگر مشترى حيوانى را بخرد، تا سه روز حق بهم زدن معامله را دارد. وهمچنين اگر پول جنسى را كه نقد خريده تا سه روز ندهد وجنس را تحويل نگيرد، فروشنده، مى تواند معامله را بهم بزند، ولى كسى كه مالى

را صلح مى كند در اين سه صورت حق بهم زدن صلح را ندارد و در هشت صورت ديگر كه در احكام خريد وفروش گفته شد صلح را مى تواند بهم بزند.

مسأله 2167 _ اگر چيزى را كه به صلح گرفته معيوب باشد، مى تواند صلح را بهم بزند. ولى اگر بخواهد تفاوت قيمت صحيح ومعيوب را بگيرد اشكال دارد.

مسأله 2168 _ هر گاه مال خود را به كسى صلح نمايد و با او شرط كند كه اگر بعد از مرگ وارثى نداشتم بايد چيزى را كه به تو صلح كردم وقف كنى واو هم اين شرط را قبول كند، بايد به شرط عمل نمايد.

احكام اجاره

احكام اجاره

مسأله 2169 _ اجاره دهنده وكسى كه چيزى را اجاره مى كند بايد، مكلف وعاقل باشند، وبه اختيار خودشان اجاره دهند، ونيز بايد در مال خود حق تصرف داشته باشند، پس سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزى را اجاره كند، يا اجاره دهد صحيح نيست.

مسأله 2170 _ انسان مى تواند از طرف ديگرى وكيل شود و مال او را اجاره دهد.

مسأله 2171 _ اگر ولى، يا قيم بچه مال او را اجاره دهد، يا خود او را اجير ديگرى نمايد اشكال ندارد. واگر مدتى از زمان بالغ شدن او را جزء مدت اجاره قرار دهد ، بعد از آنكه بچه بالغ شد، مى تواند بقيه اجاره را بهم بزند يعنى اجازه ندهد و در اين صورت اجاره صحيح نيست.

مسأله 2172 _ بچه صغيرى را كه ولى ندارد، بدون اجازه مجتهد نمى شود اجير كرد. و

كسى كه به مجتهد دسترسى ندارد، مى تواند از مؤمن كه عادل باشد، اجازه بگيرد و او را اجير نمايد،

مسأله 2173 _ اجاره دهنده و مستأجر لازم نيست صيغه عربى بخوانند. بلكه اگر مالك به كسى بگويد، ملك خود را به تو اجاره دادم و او بگويد قبول كردم، اجاره صحيح است. ونيز اگر حرفى نزنند ومالك به قصد اينكه ملك را اجاره دهد، آن را به مستأجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگيرد اجاره صحيح مى باشد.

مسأله 2174 _ اگر انسان بدون صيغه خواندن بخواهد براى انجام عملى اجير شود، همين كه مشغول آن عمل شد اجاره صحيح است.

مسأله 2175 _ كسى كه نمى تواند حرف بزند، اگر به اشاره بفهماند كه ملك را اجاره داده، يا اجاره كرده صحيح است.

مسأله 2176 _ اگر خانه يا دكان يا اطاق يا آسياب يا كشتى را اجاره كند وصاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آن استفاده نمايد، مستأجر نمى تواند آن را به ديگرى اجاره دهد. و اگر شرط نكند مى تواند آن را به ديگرى اجاره دهد. ولى اگر بخواهد به زيادتر از مقدارى كه اجاره كرده آن را اجاره دهد بايد در آن، كارى مانند تعمير وسفيد كارى انجام داده باشد.

مسأله 2177 _ اگر اجير با انسان شرط كند كه فقط براى خود انسان كار كند، نمى شود او را به ديگرى اجاره داد واگر شرط نكند، چنانچه آن را به چيزى كه اجرت او قرار داده اجاره دهد، بايد زيادتر نگيرد، بلكه اگر به چيز ديگرى هم اجاره دهد بايد زيادتر نگيرد.

مسأله 2178 _

اگر غير خانه ودكان واطاق وآسياب وكشتى واجير، چيز ديگر مثلا زمين را اجاره كند ومالك با او شرط نكند كه فقط خودش از آن استفاده نمايد، اگر چه بيشتر از مقدارى كه اجاره كرده آن را اجاره دهد اشكال ندارد.

مسأله 2179 _ اگر خانه يا دكانى را مثلا يكساله به صد تومان اجاره كند و از نصف آن خودش استفاده نمايد، مى تواند نصف ديگر آن را به صد تومان اجاره دهد ولى اگر بخواهد نصف آن را به زيادتر از مقدارى كه اجاره كرده مثلا به صد و بيست تومان اجاره دهد، بايد در آن، كارى مانند تعمير انجام داده باشد.

شرايط مالى كه آن را اجاره مى دهند

مسأله 2180 _ مالى را كه اجاره مى دهند چند شرط دارد: اول _ آنكه معين باشد. پس اگر بگويد يكى از خانه هاى خود را كه اختلاف در صفات دارند اجاره دادم درست نيست ولى اگر در صفات متساوى باشند وقصد يكى معين واقعى نمايد يا به نحو كلى در معين معامله كند اجاره درست است. دوم _ مستأجر آن را ببيند، يا كسى كه آن را اجاره مى دهد طورى خصوصيات آن را بگويد كه كاملا معلوم باشد. سوم _ تحويل دادن آن ممكن باشد ، پس اجاره دادن اسبى كه فرار كرده باطل است. چهارم _ آن مال به واسطه استفاده كردن از بين نرود، پس اجاره دادن نان وميوه وخوردنيهاى ديگر صحيح نيست. پنجم _ استفاده اى كه مال را براى آن، اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمين براى زراعت، در صورتى كه آب باران كفايت آن را نكند و از آب نهر هم مشروب

نشود، صحيح نيست. ششم _ چيزى را كه اجاره مى دهد مال خود او باشد واگر مال كسى ديگر را اجاره دهد، در صورتى صحيح است كه صاحبش رضايت دهد.

مسأله 2181 _ اجاره دادن درخت براى آنكه از ميوه اش استفاده كنند اشكال دارد. بلى بعنوان اباحه به عوض صحيح است.

مسأله 2182 _ زن مى تواند براى آنكه از شيرش استفاده كنند اجير شود و چنانچه بعنوان اباحه به عوض باشد خالى از هرگونه اشكال است، ولازم نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولى اگر به واسطه شير دادن، حق شوهر از بين برود بدون اجازه او نمى تواند اجير شود بنا بر احتياط.

شرايط استفاده اى كه مال را براى آن اجاره مى دهند

مسأله 2183 _ استفاده اى كه مال را براى آن اجاره مى دهند سه شرط دارد: اول _ آنكه حلال باشد، بنابر اين اجاره دادن دكان براى شراب فروشى، يا نگهدارى شراب وكرايه دادن حيوان براى حمل ونقل شراب باطل است. دوم _ اگر چيزى را كه اجاره مى دهند چند فائده دارد، بايد فايده اى را كه مستأجر بايد از آن ببرد معين نمايند مثلا اگر حيوانى را كه سوارى مى دهد و بار مى برد اجاره دهند، بايد در موقع اجاره معين كنند كه سوارى يا بار برى آن، مال مستأجر است يا همه فائده هاى آن. سوم _ مدت استفاده را معين نمايند و اگر مدت معلوم نباشد ولى عمل را معين كنند مثلا با خياط قرار بگذارند كه لباس معينى را به طور مخصوصى بدوزد كافى است.

مسأله 2184 _ اگر ابتداى مدت اجاره را معين نكنند، ابتداى آن بعد از خواندن صيغه اجاره است.

مسأله 2185 _ اگر

خانه اى را مثلا يكساله اجاره دهند و ابتداى آن را يك ماه بعد از خواندن صيغه قرار دهند اجاره صحيح است، اگر چه موقعى كه صيغه مى خوانند خانه در اجاره ديگرى باشد.

مسأله 2186 _ اگر مدت اجاره را معلوم نكند و بگويد تا هر وقت در خانه نشستى اجاره آن، ماهى ده تومان است اجاره صحيح نيست.

مسأله 2187 _ اگر به مستأجر بگويد خانه را ماهى ده تومان به تو اجاره دادم اجاره باطل است، واگر بگويد خانه را يكماهه به ده تومان اجاره دادم و بعد از آن هم هر قدر بنشينى اجاره آن ماهى ده تومان است، اجاره ماه اول صحيح است.

مسأله 2188 _ خانه اى را كه غريب و زاوار در آن منزل مى كنند ومعلوم نيست چقدر در آن مى مانند، اگر قرار بگذارند كه مثلا شبى يك تومان بدهند و صاحب خانه راضى شود استفاده از آن خانه اشكال ندارد، واين معامله را اباحه به عوض مى نامند، وچنانچه در حين معامله بنا بگذارند تا هر وقت آن استفاده كننده بخواهد بماند، نمى تواند آنان را از خانه بيرون كند.

مسائل متفرقه اجاره

مسأله 2189 _ مالى را كه مستأجر بابت اجاره مى دهد بايد معلوم باشد پس اگر از چيزهايى است كه مثل گندم با وزن معامله مى كنند، بايد وزن آن معلوم باشد واگر از چيزهايى كه مثل تخم مرغ با شماره معامله مى كنند بايد شماره آن معين باشد واگر مثل اسب وگوسفند است، بايد اجاره دهنده آن را ببيند، يا مستأجر خصوصيات آن را به او بگويد.

مسأله 2190 _ اگر زمينى را براى زراعت جو، ياگندم اجاره

دهد ومال الاجاره را جو، يا گندم همان زمين قرار دهد اجاره صحيح نيست.

مسأله 2191 _ كسى كه چيزى را اجاره داده، تا آن چيز را تحويل ندهد، حق ندارد اجاره آن را مطالبه كند، و نيز اگر براى انجام عملى اجير شده باشد پيش از انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد.

مسأله 2192 _ هر گاه چيزى را كه اجاره داده تحويل دهد، اگر چه مستأجر تحويل نگيرد، يا تحويل بگيرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند، بايد مال الاجاره آن را بدهد.

مسأله 2193 _ اگر انسان اجير شود كه در روز معينى كارى را انجام دهد و در آن روز براى انجام آن كار حاضر شود، كسى كه او را اجير كرده اگر چه آن كار را به او مراجعه نكند، بايد اجرت او را بدهد، مثلا اگر خياطى را در روز معينى براى دوختن لباسى اجير نمايد وخياط در آن روز آماده كار باشد، اگر چه پارچه را به او ندهد كه بدوزد، بايد اجرتش را بدهد چه خياط بيكار باشد، چه براى خودش يا ديگرى كار كند.

مسأله 2194 _ اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، مستأجر بايد مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، مثلا اگر خانه اى را يك ساله به صد تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده، چنانچه اجاره آن خانه معمولا پنچاه تومان است، بايد پنجاه تومان را بدهد واگر دويست تومان است، بايد دويست تومان را بپردازد. و نيز اگر بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده،

بايد اجاره آن مدت را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد.

مسأله 2195 _ اگر چيزى را كه اجاره كرده از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و در استفاده بردن از آن هم زياده روى ننموده ضامن نيست، و نيز اگر مثلا پارچه را كه به خياط داده از بين برود، در صورتى كه خياط زياده روى نكرده و در نگهدارى آن هم كوتاهى نكرده باشد، نبايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2196 _ هر گاه صنعتگر چيزى را كه گرفته ضايع كند، ضامن است در صورتى كه تجاوز از حد مأذون فيه نموده والا ضامن نيست.

مسأله 2197 _ اگر قصاب سر حيوانى را ببرد وآن را حرام كند چه مزد گرفته باشد، چه مجانى سر بريده باشد، بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2198 _ اگر حيوانى را اجاره كند و معين نمايد كه چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بيشتر از آن مقدار بار كند وآن حيوان بميرد يا معيوب شود ضامن است، و نيز اگر مقدار بار را معين نكرده باشند وبيشتر از معمول بار كند وحيوان تلف شود يا معيوب گردد ضامن مى باشد.

مسأله 2199 _ اگر حيوانى را براى بردن بار شكستنى اجاره دهد، چنانچه آن حيوان بلغزد ، يازم كند و بار را بشكند، صاحب حيوان ضامن نيست. ولى اگر صاحب حيوان به واسطه زدن ومانند آن كارى كند كه حيوان زمين بخورد و بار را بشكند ضامن است.

مسأله 2200 _ اگر كسى بچه اى را ختنه كند وضررى به آن بچه برسد، يا بميرد چنانچه بيشتر از معمول بريده باشد ضامن است.

مسأله 2201 _ اگر

دكتر بدست خود به مريض دوا بدهد، يا درد ودواى مريض را به او بگويد ومريض دوا بخورد، چنانچه در معالجه خطا كند و به مريض ضررى برسد يا بميرد، دكتر ضامن است بلكه اگر فقط بگويد فلان دوا براى فلان مرض فايده دارد و به واسطه خوردن دوا ضررى به مريض برسد، يا بميرد دكتر ضامن است.

مسأله 2202 _ هر گاه دكتر به مريض يا ولى او بگويد كه اگر ضررى به مريض برسد ضامن نباشد در صورتى كه دقت واحتياط خود را بكند و به مريض ضررى برسد يا بميرد، دكتر ضامن نيست.

مسأله 2203 _ مستأجر و كسى كه چيزى را اجاره داده، با رضايت يكديگر مى توانند معامله را بهم بزنند، و نيز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو يا يكى از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند، مى توانند مطابق قرار داد، اجاره را بهم بزنند.

مسأله 2204 _ اگر اجاره دهنده يا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است، چنانچه در موقع خواندن صيغه ملتفت نباشد كه مغبون است مى تواند اجاره را بهم بزند، ولى اگر در صيغه اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حق بهم زدن معامله را نداشته باشند، نمى توانند اجاره را بهم بزنند.

مسأله 2205 _ اگر چيزى را اجاره دهد و پيش از آنكه تحويل دهد كسى آن را غصب نمايد چنانچه منع غاصب متوجه موجر باشد ونگذارد او تسليم نمايد مستأجر مى تواند اجاره را بهم بزند وچيزى را كه به اجاره دهنده داده پس بگيرد، وچنانچه منع متوجه مستأجر باشد نمى تواند اجاره را بهم بزند ولى اجاره مدتى

را كه در تصرف غصب كننده بوده به ميزان معمول از او مى گيرد، پس اگر حيوانى را يكماهه به ده تومان اجاره نمايد وكسى آن را ده روز غصب كند واجاره معمولى ده روز آن پانزده تومان باشد، مى تواند پانزده تومان را از غصب كننده بگيرد.

مسأله 2206 _ اگر چيزى را كه اجاره كرده تحويل بگيرد، وبعد ديگرى آن را غصب كند، نمى تواند اجاره را بهم بزند وفقط حق دارد كرايه آن چيز را به مقدار معمول از غصب كننده بگيرد.

مسأله 2207 _ اگر پيش از آنكه مدت اجاره تمام شود، ملك را به مستأجر بفروشد، اجاره بهم نمى خورد. ومستأجر بايد مال الاجاره را به فروشنده بدهد. وهمچنين است اگر آن را به ديگرى بفروشد.

مسأله 2208 _ اگر پيش از ابتداى مدت اجاره، ملك به طورى خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اى كه شرط كرده اند نباشد. اجاره باطل مى شود، وپولى كه مستأجر به صاحب ملك داده بايد به او برگردانده شود، بلكه اگر طورى باشد كه بتواند استفاده مختصرى هم از آن ببرد، مى تواند اجاره را بهم بزند.

مسأله 2209 _ اگر ملكى را اجاره كند و بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره به طورى خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اى كه شرط كرده اند نباشد، اجاره مدتى كه باقيمانده باطل مى شود واگر استفاده مختصرى هم بتواند از آن ببرد، مى تواند اجاره مدت باقيمانده را بهم بزند.

مسأله 2210 _ اگر خانه اى را كه مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد ويك اطاق آن خراب شود، چنانچه

فورا آن را بسازد وهيچ مقدار از استفاده آن از بين نرود اجاره باطل نمى شود و مستأجر هم نمى تواند اجاره را بهم بزند، ولى اگر ساختن آن بقدرى طول بكشد كه مقدارى از استفاده مستأجر از بين برود، اجاره به آن مقدار باطل مى شود و مستأجر مى تواند اجاره باقيمانده را بهم بزند.

مسأله 2211 _ اگر اجاره دهنده يا مستأجر بميرد اجاره باطل نمى شود، ولى اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد مثلا ديگرى وصيت كرده باشد كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد چنانچه آن خانه را اجاره دهد وپيش از تمام شدن مدت اجاره بميرد از وقتى كه مرده ، اجاره باطل است.

مسأله 2212 _ اگر صاحب كار بنّا را وكيل كند كه براى او عمله بگيرد چنانچه بنّا كمتر از مقدارى كه از صاحب كار مى گيرد به عمله بدهد، زيادى آن بر او حرام است وبايد آن را به صاحب كار بدهد، ولى اگر اجير شود كه ساختمان را تمام كند وبراى خود اختيار بگذارد كه خودش بسازد، يا به ديگرى بدهد در صورتى كه كمتر از مقدارى كه اجير شده به ديگرى بدهد، زيادى آن براى او حلال مى باشد.

مسأله 2213 _ اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلا پارچه را با نيل رنگ كند، چنانچه با رنگ ديگر رنگ نمايد حق ندارد چيزى بگيرد.

احكام جعاله

مسأله 2214 _ جعاله آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كارى كه براى او انجام مى دهند مال معينى بدهد، مثلا بگويد هر كس گمشده مرا پيدا كند، ده تومان به او مى دهم، وبه كسى كه اين

قرار را مى گذارد جاعل، و به كسى كه كار را انجام مى دهد عامل مى گويند، وفرق بين جعاله واينكه كسى را براى كارى اجير كنند، اين است كه در اجاره بعد از خواندن صيغه، اجير بايد عمل را انجام دهد وكسى هم كه او را اجير كرده اجرت را به او بدهكار مى شود. ولى در جعاله عامل مى تواند مشغول عمل نشود وتا عمل را انجام ندهد، جاعل بدهكار نمى شود.

مسأله 2215 _ جاعل بايد، بالغ، وعاقل باشد، واز روى قصد واختيار قرار داد كند وشرعا بتواند در مال خود تصرف نمايد، بنا بر اين جعاله آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند صحيح نيست.

مسأله 2216 _ كارى را كه جاعل مى گويد براى او انجام دهند، بايد حرام نباشد، پس اگر بگويد هركس شراب بخورد، ده تومان به او مى دهم، جعاله صحيح نيست.

مسأله 2217 _ اگر مالى را كه قرار مى گذارد بدهد معين كند مثلا بگويد هر كس اسب مرا پيدا كند، اين گندم را به او مى دهم، لازم است وزن و وصفى كه تفاوت آن موجب تفاوت ماليت است تعيين كند، وهمچنين اگر مال را معين نكند مثلا بگويد كسى كه اسب مرا پيدا كند ده من گندم به او مى دهم، بايد خصوصيات آن را كاملا معين نمايد.

مسأله 2218 _ اگر جاعل مزد معينى براى كار قرار ندهد، مثلا بگويد هر كس بچه مرا پيدا كند پولى به او مى دهم ومقدار آن را معين نكند، جعاله باطل است، ولى چنانچه كسى آن عمل را انجام دهد، بايد مزد او را

به مقدارى كه كار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.

مسأله 2219 _ اگر عامل پيش از قرار داد، كار را انجام داده باشد، يا بعد از قرارداد به قصد اينكه پول نگيرد انجام دهد، حقى به مزد ندارد.

مسأله 2220 _ پيش از آنكه عامل شروع به كار كند. جاعل وعامل مى توانند جعاله را بهم بزنند.

مسأله 2221 _ بعد از آنكه عامل شروع بكار كرد، اگر جاعل بخواهد جعاله را بهم بزند اشكال ندارد. بلى عامل استحقاق اجرت مثل عمل را دارد.

مسأله 2222 _ عامل مى تواند عمل را ناتمام بگذارد، ولى اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود، بايد آن را تمام نمايد. مثلا اگر بگويد هر كس چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او مى دهم ودكتر جراح شروع به عمل كند، چنانچه طورى باشد كه اگر عمل را تمام نكند، چشم معيوب مى شود، بايد آن را تمام نمايد ودر صورتى كه ناتمام بگذارد، حقى به جاعل ندارد.

مسأله 2223 _ اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مثل پيدا اسب است كه تا تمام نشود، براى جاعل فائده ندارد، عامل نمى تواند چيزى مطالبه كند، وهمچنين است اگر جاعل مزد را براى تمام كردن عمل قرار بگذارد مثلا بگويد هر كس لباس مرا بدوزد ده تومان به او مى دهم. ولى اگر مقصودش اين باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گيرد، براى آن مقدار مزد بدهد، جاعل بايد مزد مقدارى را كه انجام شده به عامل بدهد، اگر چه احتياط اين است كه به طور مصالحه يكديگر را راضى نمايند.

احكام مزارعه

مسأله 2224 _ مزارعه آن

است كه مالك با زارع به اين قسم معامله كند كه زمين را در اختيار او بگذارد، تا زراعت كند ومقدارى از حاصل آن را به مالك بدهد.

مسأله 2225 _ مزارعه چند شرط دارد: اول _ آنكه صاحب زمين به زارع بگويد زمين را به تو واگذار كردم و زارع هم بگويد قبول كردم، يا بدون اينكه حرفى بزنند مالك، زمينى را واگذار كند و زارع قبول نمايد. دوم _ صاحب زمين و زارع هر دو مكلف وعاقل باشند و با قصد واختيار خود مزارعه را انجام دهند وسفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند. سوم _ مالك و زارع از تمام حاصل زمين ببرند پس اگر مثلا شرط كنند كه آنچه اول يا آخر مى رسد، مال يكى از آنان باشد مزارعه باطل است. چهارم _ سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل ومانند اينها باشد پس اگر مالك بگويد در اين زمين زراعت كن وهر چه مى خواهى به من بده صحيح نيست. پنجم _ مدتى را كه بايد زمين در اختيار زارع باشد معين كنند و بايد مدت به قدرى باشد كه در آن مدت بدست آمدن حاصل ممكن باشد. ششم _ زمين قابل زراعت باشد، ولى اگر زراعت در آن ممكن نباشد، اما بتوانند كارى كنند كه زراعت ممكن شود، مزارعه صحيح است. هفتم _ اگر منظور هر كدام آنان زراعت مخصوصى است، چيزى را كه زارع بايد بكارد معين كنند ولى اگر زراعت معينى را در نظر ندارند يا زراعتى را كه هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نيست آن را معين نمايند. هشتم

_ مالك، زمينى را معين كند، پس كسى كه چند قطعه زمين دارد وباهم تفاوت دارند، اگر به زارع بگويد در يكى از اين زمينها زراعت كن وآن را معين نكند مزارعه باطل است. نهم _ خرجى را كه هر كدام آنان بايد بكنند معين نمايند، ولى اگر خرجى را كه هر كدام بايد بكنند معلوم باشد، لازم نيست آن را معين نمايند.

مسأله 2226 _ اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقدار از حاصل براى او باشد وبقيه را بين خودشان قسمت كنند، چنانچه بدانند كه بعد از برداشتن آن مقدار چيزى باقى مى ماند مزارعه صحيح است.

مسأله 2227 _ اگر مدت مزراعه تمام شود وحاصل بدست نيايد، چنانچه مالك راضى شود كه با اجاره يا بدون اجاره زراعت در زمين او بماند و زارع هم راضى شد مانعى ندارد، واگر مالك راضى نشود، مى تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند واگر براى چيدن زراعت ضررى به زارع برسد لازم نيست عوض آن را به او بدهد، ولى زارع اگر چه راضى شود كه به مالك چيزى بدهد، نمى تواند مالك را مجبور كند كه زراعت در زمين بماند. مگر در صورتى كه بقاء زرع موجب ضرر مالك نشود وچيدن آن موجب ضرر زارع شود وحاصل بدست نيامدن از ناحيه تأخير زارع ويا اهمال او نباشد در خصوص اين صورت مى تواند مجبور كند مالك را به بقاء زرع و اجرت المثل زمين را هم بايد بدهد.

مسأله 2228 _ اگر به واسطه پيش آمدى زراعت در زمين ممكن نباشد مثلا آب از زمين قطع شود، مزارعه بهم مى خورد، واگر بدون

عذر زراعت نكند، چنانچه زمين در تصرف او بوده ومالك در آن تصرفى نداشته است، بايد اجاره آن مدت را به مقدار معمول به مالك بدهد.

مسأله 2229 _ اگر مالك و زارع صيغه خوانده باشند، بدون رضايت يكديگر نمى توانند مزارعه را بهم بزنند ونيز اگر مالك به قصد مزارعه زمين را به كسى واگذار كند، بعد از آنكه او مشغول عمل شد يا قبل از شروع در عمل در صورتى كه معامله تمام شده باشد، جايز نيست بدون رضايت يكديگر معامله را بهم بزنند، ولى اگر در ضمن خواندن صيغه مزارعه شرط كرده باشند كه هر دو يا يكى از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند، مى توانند مطابق قرارى كه گذاشته اند معامله را بهم بزنند.

مسأله 2230 _ اگر بعد از قرار داد مزارعه، مالك يا زارع بميرد، مزارعه بهم نمى خورد ووارثشان بجاى آنان است، ولى اگر زارع بميرد وشرط كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه بهم مى خورد وچنانچه زراعت نمايان شده باشد، بايد سهم او را به ورثه اش بدهند وحقوق ديگرى هم كه زارع داشته، ورثه او ارث مى برند ولى نمى توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمين باقى بماند.

مسأله 2231 _ اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه تخم مال مالك بوده حاصلى هم كه بدست مى آيد مال اوست و بايد مزد زارع ومخارجى را كه كرده وكرايه گاو يا حيوان ديگرى را كه مال زارع بوده ودر آن زمين كار كرده به او بدهد، واگر تخم مال زارع بوده زراعت هم مال اوست و

بايد اجاره زمين وخرجهاى را كه مالك كرده وكرايه گاو يا حيوان ديگرى كه مال او بوده ودر آن زراعت كار كرده به او بدهد.

مسأله 2232 _ اگر تخم مال زارع باشد وبعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه مالك و زارع راضى شوند كه با اجرت يا بى اجرت زراعت در زمين بماند اشكال ندارد، واگر مالك راضى نشود، پيش از رسيدن زراعت هم مى تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند، و زارع اگر چه راضى شود چيزى به مالك بدهد، نمى تواند او را مجبور كند كه زراعت در زمين بماند، ونيز مالك نمى تواند زارع را مجبور كند كه اجاره بدهد وزراعت را در زمين باقى بگذارد مگر در صورتى كه بقاء زرع موجب ضرر مالك و از كندن آن نفعى نبرد، وچيدن آن موجب ضرر زارع شود، در خصوص اين صورت مى تواند مالك را مجبور كند به بقاء زرع، واجرة المثل زمين را بايد به او بدهد.

مسأله 2233 _ اگر بعد از جمع كردن حاصل وتمام شدن مدت مزارعه ريشه زراعت در زمين بماند وسال بعد دو مرتبه حاصل دهد، حاصل سال دوم مال صاحب تخم است مگر آنكه شرط كرده باشند كه آن راهم مثل سال اول قسمت كنند كه در اين صورت بايد به شرط عمل شود.

احكام مساقات

مسأله 2234 _ اگر انسان با كسى به اين قسم معامله كند كه درختهاى ميوه اى را كه ميوه آن مال خود اوست، يا اختيار ميوه هاى آن با اوست، تا مدت معينى به آن كس واگذار كند كه تربيت نمايد وآب دهد وبه مقدارى كه

قرار مى گذراند از ميوه آن بردارد، اين معامله را مساقات مى گويند.

مسأله 2235 _ معامله مساقات در درختهايى كه مثل بيد وچنار ميوه نميدهد صحيح نيست ودر مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده مى كنند اشكال ندارد.

مسأله 2236 _ در معامله مساقات لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند وكسى كه كار مى كند بهمين قصد مشغول كار شود، معامله صحيح است.

مسأله 2237 _ مالك وكسى كه تربيت درختها را به عهده مى گيرد، بايد مكلف وعاقل باشند وكسى آنها را مجبور نكرده باشد ونيز مالك بايد سفيه نباشد، يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكند.

مسأله 238 _ مدت مساقات بايد معلوم باشد واگر اول آن را معين كنند وآخر آن را موقعى قرار دهتد كه ميوه آن سال بدست مى آيد صحيح است.

مسأله 2239 _ بايد سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل ومانند اينها باشد، واگر قرار بگذراند كه مثلا صد من از ميوه ها مال مالك وبقيه مال كسى باشد كه كار مى كند، معامله باطل است.

مسأله 2240 _ بايد قرار معامله مساقات را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند واگر بعد از ظاهر شدن ميوه پيش از رسيدن آن قرار بگذارند اشكال دارد اگر چه كارى مانند آبيارى كه براى تربيت درخت لازم است باقى مانده باشد، يا احتياج به كارى مانند چيدن ميوه ونگهدارى آن داشته باشد.

مسأله 2241 _ معامله مساقات در بوته خربزه وخيار ومانند اينها صحيح نيست.

مسأله 2242 _ درختى كه از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مى كند وبه آبيارى احتياج ندارد، اگر

به كارهاى ديگر مانند بيل زدن وكود دادن محتاج باشد، معامله مساقات در آن صحيح است.

مسأله 2243 _ دو نفرى كه مساقات كرده اند، با رضايت يكديگر مى توانند معامله را بهم بزنند. ونيز اگر در ضمن خواندن صيغه مساقات شرط كنند كه هر دو، يا يكى از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قرارى كه گذاشته اند، بهم زدن معامله اشكال ندارد، بلكه اگر در معامله شرطى كنند وعملى نشود، كسى كه براى نفع او شرط كرده اند، مى تواند معامله را بهم بزند.

مسأله 2244 _ اگر مالك بميرد، معامله مساقات بهم نمى خورد و ورثه اش بجاى او هستند .

مسأله 2245 _ اگر كسى كه تربيت درختها به او واگذار شده، بميرد، چنانچه در عقد شرط نكرده باشند كه خودش آنها را تربيت كند، ورثه اش بجاى او هستند وچنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و اجير هم نگيرند، حاكم شرع از مال ميت اجير مى گيرد وحاصل را بين ورثه ميت قسمت مى كند، واگر شرط كرده باشند كه خود او درختها را تربيت نمايد، پس اگر قرار گذاشته اند كه به ديگرى واگذار نكند، با مردن او معامله بهم مى خورد، واگر قرار نگذاشته اند، مالك مى تواند عقد را بهم بزند، يا راضى شود كه ورثه او يا كسى كه آنها اجيرش مى كنند، درختها را تربيت نمايد.

مسأله 2246 _ اگر شرط كنند كه تمام حاصل براى مالك باشد، مساقات باطل است. وميوه مال مالك مى باشد وكسى كه كار مى كند نمى تواند مطالبه اجرت نمايد، ولى اگر باطل بودن مساقات به جهت ديگر باشد، مالك

بايد مزد آبيارى وكارهاى ديگر را به مقدار معمول به كسى كه درختها را تربيت كرده بدهد.

مسأله 2247 _ اگر زمينى را به ديگرى واگذار كند كه در آن درخت بكارد وآنچه عمل مى آيد مال هر دو باشد، معامله باطل است، پس اگر درختها مال صاحب زمين بوده، بعد از تربيت هم مال اوست وبايد مزد كسى كه آنها را تربيت كرده بدهد، واگر مال كسى بوده كه آنها را تربيت كرده بعد از تربيت هم مال اوست ومى تواند آنها را بكند، ولى بايد گودالهايى را كه به واسطه كندن درختها پيدا شده پر كند واجازه زمين را از روزى كه درختها راكاشته به صاحب زمين بدهد ومالك هم مى تواند او را مجبور نمايد كه درختها را بكند، واگر به واسطه كندن درخت، عيبى در آن پيدا شود، بايد تفاوت قيمت آن را به صاحب درخت بدهد ونمى تواند او رامجبور كند كه با اجاره، يا بدون اجاره، درخت را در زمين باقى بگذارد.

كسانى كه نمى توانند در مال خود تصرف كنند

مسأله 2248 _ بچه اى كه بالغ نشده شرعا نمى تواند در مال خود تصرف كند ونشانه بالغ شدن زن تمام شدن نه سال قمرى ونشانه بالغ شدن مرد يكى از سه چيز است اول _ تمام شدن پانزده سال قمرى دوم _ روئيدن موى درشت، زير شكم بالاى عورت سوم _ محتلم شدن يعنى بيرون آمدن منى.

مسأله 2249 _ روئيدن موى درشت در صورت وپشت لب و در سينه و زير بغل ودرشت شدن صدا ومانند اينها نشانه بالغ شدن نيست، مگر انسان بواسطه اينها به بالغ شدن يقين كند.

مسأله

2250 _ ديوانه وسفيه يعنى كسى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند، نمى تواند در مال خود تصرف نمايد.

مسأله 2251 _ كسى كه گاهى عاقل وگاهى ديوانه است، تصرفى كه موقع ديوانگى در مال خود مى كند صحيح نيست.

مسأله 2252 _ انسان مى تواند در مرضى كه به آن مرض از دنيا مى رود در تمام اموال خود هر نوع تصرفى اعم از فروختن اجاره دادن بخشيدن وغير اينها انجام دهد ومتوقف بر اجازه ورثه نيست مانند حال سلامتى.

احكام وكالت

وكالت آن است كه انسان كارى را كه مى تواند در آن دخالت كند، به ديگرى واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد، مثلا كسى را وكيل كند كه خانه او را بفروشد يا زنى را براى او عقد نمايد، پس آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف كند. نمى تواند براى فروش آن كسى را وكيل نمايد.

مسأله 2253 _ در وكالت لازم نيست صيغه بخواند، واگر انسان به ديگرى بفهماند كه او را وكيل كرده واو هم بفهماند قبول نموده، مثلا مال خود را به كسى بدهد كه براى او بفروشد واو مال را بگيرد وكالت صحيح است.

مسأله 2254 _ موكل يعنى كسى كه ديگرى را وكيل مى كند، ونيز كسى كه وكيل مى شود، بايد بالغ وعاقل باشند و از روى قصد واختيار اقدام كنند، بلى وكالت صبى در خصوص اجراء صيغه اشكال ندارد.

مسأله 2255 _ كارى را كه انسان نمى تواند انجام دهد، يا شرعا نبايد انجام دهد نمى تواند براى انجام آن از طرف ديگرى

وكيل شود، كسى كه در احرام حج است چون نبايد صيغه زناشويى را بخواند، نمى تواند براى خواندن صيغه از طرف ديگرى وكيل شود.

مسأله 2256 _ اگر انسان كسى را براى انجام تمام كارهاى خودش وكيل كند صحيح است ، ولى اگر براى يكى از كارهاى خود وكيل نمايد وآن كار را معين نكند وكالت صحيح نيست.

مسأله 2257 _ اگر وكيل را عزل كند يعنى از كار بر كنار نمايد، بعد از آنكه خبر به او رسيد نمى تواند آن كار را انجام دهد، ولى اگر پيش از رسيدن خبر، آن كار را انجام داده باشد صحيح است.

مسأله 2258 _ وكيل نمى تواند از وكالت كناره كند بنا بر احتياط.

مسأله 2259 _ وكيل نمى تواند براى انجام كارى كه به او واگذار شده ديگرى را وكيل نمايد. ولى اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكيل بگيرد، به هر طورى كه به او دستور داده، مى تواند رفتار نمايد، پس اگر گفته باشد براى من وكيل بگير بايد از طرف او وكيل بگيرد ونمى تواند كسى را از طرف خودش وكيل كند.

مسأله 2260 _ اگر انسان با اجازه موكل خودش كسى را از طرف او وكيل كند، نمى تواند آن وكيل را عزل نمايد. واگر وكيل اول بميرد، يا موكل، او را عزل كند وكالت دومى باطل نمى شود.

مسأله 2261 _ اگر وكيل با اجازه موكل، كسى را از طرف خودش وكيل كند موكل ووكيل اول مى توانند آن وكيل را عزل كنند واگر وكيل اول بميرد، يا عزل شود، وكالت دومى باطل مى شود.

مسأله 2262 _ اگر چند نفر را براى انجام كارى

وكيل كند وبه آنها اجازه دهد كه هر كدام به تنهايى در آن كار اقدام كنند، هر يك از آنان مى تواند آن كار را انجام دهد، وچنانچه يكى از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل نمى شود. ولى اگر نگفته باشد كه باهم يا به تنهايى انجام دهند، يا گفته باشد كه با هم انجام دهند، نمى توانند به تنهايى اقدام نمايند ودر صورتى كه يكى از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل مى شود.

مسأله 2263 _ اگر وكيل يا موكل بميرد، وكالت باطل مى شود. ونيز اگر چيزى كه براى تصرف در آن وكيل شده است از بين برود مثلا گوسفندى كه براى فروش آن وكيل شده بميرد، وكالت باطل مى شود. واگروكيل يا موكل ديوانه يا بيهوش شود وكالت باطل نمى شود، ولى تصرفات وكيل در حال ديوانگى اثر ندارد.

مسأله 2264 _ اگر انسان كسى را براى كارى وكيل كند وچيزى براى او قرار بگذارد، بعد از انجام آن كار، چيزى را كه قرار گذاشته بايد به او بدهد.

مسأله 2265 _ اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار اوست كوتاهى نكند وغير از تصرفى كه به او اجازه داده اند، تصرف ديگرى در آن ننمايد واتفاقا آن مال از بين برود نبايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2266 _ اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار او است كوتاهى كند يا غير از تصرفى كه به او اجازه داده اند تصرف ديگرى در آن بنمايد وآن مال از بين برود ضامن است. پس اگر لباسى را كه گفته اند بفروش، بپوشد وآن لباس تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2267 _ اگر

وكيل غير از تصرفى كه به او اجازه داده اند، تصرف ديگرى در مال بكند، مثلا لباسى را كه گفته اند بفروش، بپوشد وبعدا تصرفى را كه به او اجازه داده اند بنمايد آن تصرف صحيح است.

احكام قرض

قرض دادن از كارهاى مستحبى است كه در آيات قرآن واخبار راجع به آن زياد سفارش شده است، از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم روايت شده كه هر كسى به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زياد مى شود وملائكه بر او رحمت مى فرستد واگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از صراط مى گذارد. وكسى كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد وندهد، بهشت بر او حرام مى شود.

مسأله 2268 _ در قرض لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر چيزى رابه نيت قرض به كسى بدهد واو هم به همين قصد بگيرد، صحيح است.

مسأله 2269 _ اگر موعد پرداخت برسد وبدهكار بدهى خود را بدهد، طلبكار بايد قبول نمايد.

مسأله 2270 _ اگر در صيغه قرض براى پرداخت آن مدتى قرار دهند، جائز نيست كه طلبكار پيش از تمام شدن آن مدت طلب خود را مطالبه كند ولى اگر مدت نداشته باشد، طلبكار هر وقت بخواهد، مى تواند طلب خود را مطالبه نمايد.

مسأله 2271 _ اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند چنانچه بدهكار بتواند بدهى خود را بدهد، بايد فورا آن را بپردازد واگر تأخير بيندازد گناهكار است.

مسأله 2272 _ اگر بدهكار غير از خانه اى كه در آن نشسته واثاثيه منزل وچيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد، چيزى نداشته باشد، طلبكار نمى تواند طلب خود را از

او مطالبه نمايد، بلكه بايد صبر كند تا بتواند بدهى خود را بدهد.

مسأله 2273 _ كسى كه بدهكار است ونمى تواند بدهى خود را بدهد، چنانچه بتواند كاسبى لايق به شأن خود كند، بايد كسب كند وبدهى خود را بدهد.

مسأله 2274 _ كسى كه دسترس به طلبكار خود ندارد، چنانچه اميد نداشته باشد كه او را پيدا كند، بايد طلب او را به فقير صدقه بدهد.

مسأله 2275 _ اگر مال ميت بيشتر از خرج واجب كفن ودفن وبدهى او نباشد بايد مالش را به همين مصرفها برسانند وبه وارث او چيزى نمى رسد.

مسأله 2276 _ اگر كسى مقدارى پول طلا يا نقره قرض كند وقيمت آن كم شود يا چند برابر گردد، چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافى است. ولى اگر هر دو به غير آن راضى شوند اشكال ندارد.

مسأله 2277 _ اگر مالى را كه قرض كرده از بين نرفته باشد وصاحب مال، آن را مطالبه كند ، لازم نيست كه بدهكار همان مال را به او بدهد.

مسأله 2278 _ اگر كسى كه قرض مى دهد شرط كند كه زيادتر از مقدارى كه مى دهد بگيرد ، مثلا يك من گندم بدهد وشرط كند كه يك من وپنج سير بگيرد. يا ده تخم مرغ بدهد كه يازده تا بگيرد، ربا وحرام است، بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار كارى براى او انجام دهد، يا چيزى راكه قرض كرده با مقدارى جنس ديگر پس دهد، مثلا شرط كند يك تومانى را كه قرض كرده با يك كبريت پس دهد ربا وحرام است. ونيز اگر با او شرط كند كه چيزى را كه

قرض مى گيرد به طور مخصوصى پس دهد، مثلا مقدارى طلاى نساخته به او بدهد و شرط كند كه ساخته پس بگيرد، باز هم ربا وحرام مى باشد. ولى اگر بدون اينكه شرط كند، خود بدهكار زيادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب است.

مسأله 2279 _ ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است وكسى كه قرض ربائى گرفته مالك آن نمى شود، ولى مى تواند در آن تصرف كند در صورتى كه علم به رضاى مالك آن داشته باشد.

مسأله 2280 _ اگر گندم، يا چيزى مانند آن را به طور قرض ربايى بگيرد وبا آن زراعت كند ، حاصلى كه از آن به دست مى آيد مال قرض دهنده است.

مسأله 2281 _ اگر لباسى را بخرد وبعدا پول حلالى كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد، پوشيدن آن لباس ونماز خواندن با آن اشكال ندارد. ولى اگر فروشنده بگويد كه اين لباس را با اين پول مى خرم، پوشيدن آن لباس حرام است واگر بداند پوشيدن آن حرام است، نماز هم با آن باطل مى باشد.

مسأله 2282 _ اگر انسان مقدارى پول به تاجر بدهد كه در شهر ديگر از طرف او كمتر بگيرد، اشكال ندارد واين صرف برات مى گويند.

مسأله 2283 _ اگر مقدارى پول به كسى قرض بدهد كه بعد از چند روز در شهر ديگر زيادتر بگيرد، مثلا نهصد ونود تومان بدهد كه بعد از ده روز در شهر ديگر هزار تومان بگيرد ربا وحرام است، ولى اگر كسى كه زيادى را مى گيرد در مقابل زيادى، جنس بدهد يا عملى انجام دهد اشكال ندارد.

مسأله 2284

_ اگر در مقابل طلبى كه از كسى دارد سفته يا براتى داشته باشد وبخواهد طلب خود را پيش از وعده آن به كمتر از آن بفروشد اشكال ندارد.

احكام حواله دادن

مسأله 2285 _ اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از ديگرى بگيرد وطلبكار قبول نمايد، بعد از آنكه حواله درست شد، كسى كه به او حواله شده بدهكار مى شود، وديگر طلبكار نمى تواند طلبى را كه دارد از بدهكار اولى مطالبه نمايد.

مسأله 2286 _ بدهكار وطلبكار وكسى كه سر او حواله شده، بايد مكلف وعاقل باشند وكسى آنها را مجبور نكرده باشد ونيز بايد سفيه نباشند، يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند بلى در صورتى كه حواله بر كسى باشد كه مديون نيست به بدهكار سفيه بدون بدهكار مانعى ندارد.

مسأله 2287 _ حواله دادن سر كسى كه بدهكار نيست، در صورتى صحيح است كه او قبول كند، ونيز اگر انسان بخواهد به كسى كه جنسى بدهكار است، جنس ديگر حواله دهد مثلا به كسى كه جو بدهكار است گندم حواله دهد، تا او قبول نكند حواله صحيح نيست.

مسأله 2288 _ موقعى كه انسان حواله مى دهد بايد بدهكار باشد، پس اگر بخواهد از كسى قرض كند، تا وقتى از او قرض نكرده نمى تواند او را به كسى حواله دهد كه آنچه را بعدا قرض مى دهد از آن كس بگيرد.

مسأله 2289 _ بايد مقدار حواله وجنس آن معين باشد واقعا پس اگر مثلا ده من گندم وده تومان پول به يكنفر بدهكار باشد وبه او بگويد يكى از دو طلب خود را از فلانى بگير وآن

را معين نكند، حواله درست نيست.

مسأله 2290 _ اگر بدهى واقعا معين باشد ولى بدهكار وطلبكار در موقع حواله دادن، مقدار آن يا جنس آن را ندانند حواله صحيح است مثلا اگر طلب كسى را در دفتر نوشته باشد وپيش از ديدن دفتر حواله بدهد وبعد دفتر را ببيند وبه طلبكار مقدرا طلبش را بگويد، وحواله صحيح مى باشد.

مسأله 2291 _ طلبكار مى تواند حواله را قبول نكند، اگر چه كسى كه به او حواله شده فقير نباشد ودر پرداختن حواله هم كوتاهى ننمايد.

مسأله 2292 _ اگر سر كسى حواله بدهد كه بدهكار نيست، چنانچه او حواله را قبول كند، پيش از پرداختن حواله نمى تواند مقدار حواله را از حواله دهنده مطالبه نموده وبگيرد، واگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند، كسى كه حواله را قبول كرده، همان قدر را مى تواند از حواله دهنده مطالبه نمايد.

مسأله 2293 _ بعد از آنكه حواله درست شد، حواله دهنده وكسى كه به او حواله شده، نمى توانند حواله را بهم بزنند، وهر گاه كسى كه به او حواله شده در موقع حواله فقير نباشد، اگر چه بعدا فقير شود. طلبكار نمى تواند حواله را بهم بزند، وهمچنين است اگر موقع حواله فقير باشد. وطلبكار بداند فقير است، ولى اگر نداند فقير است وبعد بفهمد، اگر چه در آن وقت مالدار شده باشد، طلبكار مى تواند حواله را بهم بزند وطلب خود را از حواله دهنده بگيرد.

مسأله 2294 _ اگر بدهكار وطلبكار وكسى كه به او حواله شده، يا يكى از آنان براى خود حق بهم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قرارى كه

گذاشته اند، مى توانند حواله را بهم بزنند.

مسأله 2295 _ اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه به خواهش كسى كه به او حواله شده داده است، مى تواند چيزى را كه داده از او بگيرد واگر بدون خواهش او داده وقصدش اين بوده كه عوض آن را نگيرد، نمى تواند چيزى را كه داده از او مطالبه نمايد.

احكام رهن

مسأله 2296 _ رهن آن است كه بدهكار مقدارى از مال خود را نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب او را ندهد طلبش را از آن مال بدست آورد.

مسأله 2297 _ در رهن لازم نيست صيغه بخوانند وهمين قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد وطلبكار هم به همين قصد بگيرد رهن صحيح است.

مسأله 2298 _ گرو دهنده وكسى كه مال را گرو مى گيرد بايد مكلف وعاقل باشند وكسى آنها را مجبور نكرده باشد ونيز بايد گرو دهنده سفيه نباشد يعنى مال خود را دركارهاى بيهوده مصرف نكند.

مسأله 2299 _ انسان مالى را مى تواند گرو بگذارد كه شرعا بتواند در آن تصرف كند. واگر مال كس ديگر را گرو بگذارد، در صورتى صحيح است كه صاحب مال بگويد به گرو گذاشتن راضى هستم.

مسأله 2300 _ چيزى را كه گرو مى گذارند، بايد خريد وفروش آن يا مصالحه آن صحيح باشد، پس اگر شراب ومانند آن را گرو بگذارند درست نيست.

مسأله 2301 _ استفاده چيزى را كه گرو مى گذارند، مال كسى است كه آن را گرو گذاشته.

مسأله 2302 _ طلبكار نمى تواند مالى را كه گرو گذاشته شده، بدون اجازه بدهكار ملك كسى كند، مثلا ببخشد يا

بفروشد ولى اگر آن را ببخشد يا بفروشد، بعد بدهكار بگويد راضى هستم اشكال ندارد. اما بدهكار مى تواند ببخشد يا بفروشد بدون اجازه طلبكار ولى حق الرهن از بين نمى رود وباقى است به همان چيز وطلبكار مى تواند اگر طلبش داده نشد آن عين را بفروشد وطلب خود را بردارد، ولى خريدار اگر جاهل باشد خيار فسخ دارد.

مسأله 2303 _ اگر طلبكار چيزى را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد چنانچه حق رهن اسقاط شده حقى ندارد والا خود مال در گرو باقى است.

مسأله 2304 _ اگر موقعى كه بايد بدهى خود را بدهد، طلبكار مطالبه كند واو ندهد چنانچه طلبكار وكيل در بيع باشد مى تواند مالى را كه گرو برداشته بفروشد وطلب خود را بردارد وبايد بقيه را به بدهكار بدهد، واگر وكيل نباشد، به بدهكار مراجعه در بيع مى كند واو را الزام مى نمايد واگر قبول نكرد، رجوع به حاكم شرع مى نمايد، تا حاكم او رامجبور نمايد، واگر قبول نكرد حاكم از طرف او مى فروشد يا اجازه مى دهد كه طلبكار بفروشد.

مسأله 2305 _ اگر بدهكار غير از خانه اى كه در آن نشسته وچيزهايى كه مانند اثاثيه خانه محل احتياج او است، چيز ديگرى نداشته باشد، طلبكار نمى تواند طلب خود را از او مطالبه كند ولى اگر مالى را كه گرو گذاشته خانه واثاثيه هم باشد، طلبكار مى تواند بفروشد وطلب خود را بردارد.

احكام ضامن شدن

مسأله 2306 _ اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، ضامن شدن او در صورتى صحيح است كه به هر لفظى اگر چه عربى نباشد ويا با

فعلى به طلبكار بفهماند كه من ضامن شده ام طلب تو را بدهم، وطلبكار هم رضايت خود را بفهماند، ولى راضى بودن بدهكار شرط نيست.

مسأله 2307 _ ضامن وطلبكار بايد مكلف وعاقل باشند وكسى هم آنها را مجبور نكرده باشد ونيز بايد سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند، واين شرطها در بدهكار نيست مثلا اگر كسى ضامن شود كه بدهى بچه يا ديوانه را بدهد صحيح است.

مسأله 2308 _ هر گاه براى ضامن شدن خودش شرطى قرار دهد، مثلا بگويد اگر بدهكار قرض تو را نداد من مى دهم بنا بر احتياط واجب ضامن شدن او باطل است.

مسأله 2309 _ كسى كه انسان ضامن بدهى او مى شود لازم نيست بدهكار باشد، پس اگر كسى بخواهد از ديگرى قرض كند، انسان مى تواند ضامن او شود وبگويد به او قرض بده من ضامن قرض هستم اگر قرض گيرنده اداء نكرد من مى دهم.

مسأله 2310 _ در صورتى انسان مى تواند ضامن شود كه طلبكار وبدهكار وجنس بدهى همه معين باشند، پس اگر دو نفر از كسى طلبكار باشند وانسان بگويد من ضامن هستم كه طلب يكى از شماها را بدهم، چون معين نكرده كه طلب كدام را مى دهد ضامن شدن او باطل است. ونيز اگر كسى از دو نفر طلبكار باشد وانسان بگويد من ضامن هستم كه طلب يكى از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معين نكرده كه بدهى كدام را مى دهد، ضامن شدن او باطل است. وهمچنين اگر كسى از ديگرى مثلا ده من گندم وده تومان پول طلبكار باشد وانسان بگويد من ضامن

يكى از دو طلب تو هستم ومعين نكند كه ضامن گندم است يا ضامن پول صحيح نيست.

مسأله 2311 _ اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمى تواند از بدهكار چيزى بگيرد واگر مقدارى از آن را ببخشد، نمى تواند آن مقدار را مطالبه نمايد.

مسأله 2312 _ اگر انسان ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، نمى تواند از ضامن شدن خود بر گردد.

مسأله 2313 _ ضامن وطلبكار مى توانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را بهم بزنند.

مسأله 2314 _ هر گاه انسان در موقع ضامن شدن، بتواند طلب طلبكار را بدهد اگر چه بعد فقير شود، طلبكار نمى تواند ضامن بودن او را بهم بزند وطلب خود را از بدهكار اول مطالبه نمايد، وهمچنين است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولى طلبكار بداند وبه ضامن شدن او راضى شود.

مسأله 2315 _ اگر انسان در موقعى كه ضامن مى شود، نتواند طلب طلبكار را بدهد وطلبكار در آن وقت نداند وبعد ملتفت شود، مى تواند ضامن بودن او را بهم بزند ولو اينكه پيش از آنكه طلبكار ملتفت شود، ضامن قدرت پيدا كرده باشد.

مسأله 2316 _ اگر كسى بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد، نمى تواند چيزى از او بگيرد.

مسأله 2317 _ اگر كسى با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او رابدهد مى تواند مقدارى را كه ضامن شده از او مطالبه نمايد، ولى اگر بجاى جنسى كه بدهكار بوده جنس ديگرى به طلبكار او بدهد، نمى تواند چيزى را كه داده از او مطالبه نمايد، مثلا اگر ده من

گندم بدهكار باشد وضامن ده من برنج بدهد، نمى تواند برنج را از او مطالبه نمايد، اما اگر خودش راضى شود كه بدهد اشكال ندارد.

احكام كفالت

مسأله 2318 _ كفالت آن است كه انسان ضامن شود كه هر وقت طلبكار بدهكار را خواست، او را بدست او بدهد وبه كسى كه اين طور ضامن مى شود كفيل مى گويند.

مسأله 2319 _ كفالت در صورتى صحيح است كه كفيل به هر لفظى اگر چه عربى نباشد ويا فعلى به طلبكار بفهماند كه من ضامنم هر وقت بدهكار خود را بخواهى بدست تو بدهم وطلبكار هم قبول نمايد.

مسأله 2320 _ كفيل بايد مكلف وعاقل باشد واو را در كفالت مجبور نكرده باشند وبتواند كسى را كه كفيل او شده حاضر نمايد.

مسأله 2321 _ يكى از پنج چيز، كفالت را بهم مى زند: اول _ كفيل، بدهكار را بدست طلبكار بدهد. دوم _ طلب طلبكار داده شود. سوم _ طلبكار از طلب خود بگذرد. چهارم _ بدهكار بميرد. پنجم _ طلبكار كفيل را از كفالت آزاد كند.

مسأله 2322 _ اگر كسى به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند، چنانچه طلبكار دسترسى به او نداشته باشد، كسى كه بدهكار را رها كرده، بايد او را بدست طلبكار بدهد، يا طلب را بدهد.

احكام وديعه (امانت)

مسأله 2323 _ اگر انسان مال خود رابه كسى بدهد وبگويد نزد تو امانت باشد واو هم قبول كند، يا بدون اينكه حرفى بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را براى نگهدارى به او مى دهد واو هم به قصد نگهدارى كردن بگيرد، بايد به احكام وديعه وامانت دارى كه بعدا گفته شود عمل نمايد.

مسأله

2324 _ امانت دار و كسى كه مال را امانت مى گذارد، بايد هر دو، بالغ ويا بچه مميز با اذن ولى، وعاقل باشند، پس اگر انسان مالى را پيش بچه بدون اذن ولى يا ديوانه امانت بگذارد، يا ديوانه وبچه بدون اذن ولى مالى را پيش كسى امانت بگذارند صحيح نيست.

مسأله 2325 _ اگر از بچه بدون اذن ولى يا ديوانه چيزى به طور امانت قبول كند، بايد آن را به صاحبش بدهد واگر آن چيز مال خود بچه يا ديوانه است، بولى او برساند، وچنانچه در رساندن مال به آنان كوتاهى كند وتلف شود. بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2326 _ كسى كه نمى تواند امانت را نگهدارى نمايد، بنابر احتياط قبول نكند.

مسأله 2327 _ اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه براى نگهدارى مال او حاضر نيست، چنانچه او مال را بگذارد وبرود وآن مال تلف شود، كسى كه امانت را قبول نكرده ضامن نيست.

مسأله 2328 _ كسى كه چيزى را امانت مى گذارد، هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس بگيرد وكسى هم كه امانت قبول مى كند، هر وقت بخواهد مى تواند آن را به صاحبش بر گرداند.

مسأله 2329 _ اگر انسان از نگهدارى امانت منصرف شود و وديعه را بهم بزند، بايد هر چه زودتر مال را به صاحب آن يا وكيل يا ولى صاحبش برساند، يا به آنان خبر دهد كه به نگهدارى حاضر نيست واگر بدون عذر، مال را به آنان نرساند وخبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2330 _ كسى كه امانت را قبول مى كند، اگر براى آن،

جاى مناسبى ندارد، بايد جاى مناسب تهيه نمايد وطورى آن را نگهدارى كند كه مردم نگويند در امانت خيانت كرده ودر نگهدارى آن كوتاهى نموده است واگر در جايى كه مناسب نيست بگذارد وتلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2331 _ كسى كه امانت را قبول مى كند، اگر در نگهدارى آن كوتاهى نكند وتعدى يعنى زياده روى هم ننمايد واتفاقا آن مال تلف شود، ضامن نيست ولى اگر آن را در جايى بگذارد كه گمان مى رود ظالمى بفهمد وآن را ببرد، چنانچه تلف شود، بايد عوض آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2332 _ اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جايى را معين كند وبه كسى كه امانت را قبول كرده بگويد كه بايد مال را در آنجا حفظ كنى واگر احتمال هم بدهى كه از بين برود، نبايد آن را به جاى ديگر ببرى، چنانچه امانتدار احتمال دهد كه در آنجا از بين برود وبداند چون آنجا در نظر صاحب مال براى حفظ بهتر بوده گفته است كه نبايد از آنجا بيرون ببرى، مى تواند آن را به جاى ديگر ببرد واگر در آنجا ببرد وتلف شود ضامن نيست، ولى اگر نداند به چه جهت گفته كه به جاى ديگر نبر چنانچه به جاى ديگر ببرد وتلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2333 _ اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جايى را معين كند ولى به كسى كه امانت را قبول كرده نگويد كه آن را به جاى ديگر نبر، چنانچه امانتدار احتمال دهد كه در آنجا از بين برود وبداند چون در آنجا در نظر صاحب مال براى

حفظ بهتر بوده گفته است در آنجا نگهدارى كن، مى تواند آن را به جاى ديگرى كه مال در آنجا محفوظتر است ببرد، وچنانچه مال در آنجا تلف شود ضامن نيست، واگر نداند به چه جهت گفته است در اين محل نگهدارى كن وبه جاى ديگر ببرد وتلف شود ضامن است.

مسأله 2334 _ اگر صاحب مال ديوانه شود، كسى كه امانت را قبول كرده بايد فورا امانت را بولى او برساند ويا بولى او خبر دهد، واگر بدون عذر شرعى مال را بولى او ندهد واز خبر دادن هم كوتاهى كند ومال تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2335 _ اگر صاحب مال بميرد، امانتدار بايد مال را به وارث او برساند، يا به وارث او خبر دهد، وچنانچه مال را به وارث او ندهد واز خبر دادن هم كوتاهى كند ومال تلف شود ضامن است، ولى اگر براى آنكه مى خواهد بفهمد كسى كه مى گويد من وارث ميتم راست مى گويد يا نه، يا ميت، وارث ديگرى دارد يا نه، مال را ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند ومال تلف شود ضامن نيست.

مسأله 2336 _ اگر صاحب مال بميرد وچند وارث داشته باشد، كسى كه امانت را قبول كرده بايد مال را به همه ورثه بدهد، يا به كسى بدهد كه همه آنان گرفتن مال را به او واگذار كرده اند. پس اگر بدون اجازه ديگران تمام مال را به يكى از ورثه بدهد ضامن سهم ديگران است.

مسأله 2337 _ اگر كسى كه امانت را قبول كرده بميرد، يا ديوانه شود. وارث يا ولى او بايد هرچه زودتر به صاحب

مال اطلاع دهد، يا امانت را به او برساند.

مسأله 2338 _ اگر امانتدار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند، واطمينان به آن پيدا كند چنانچه ممكن است، بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند، واگر ممكن نيست بايد آن را به حاكم شرع بدهد، وچنانچه به حاكم شرع دسترسى ندارد، در صورتى كه وارث او امين است واز امانت اطلاع دارد، لازم نيست وصيت كند وگرنه بايد وصيت كند وشاهد بگيرد وبه وصى وشاهد اسم صاحب مال وجنس وخصوصيات مال ومحل آن را بگويد.

مسأله 2339 _ اگر امانت دار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند وبه وظيفه اى كه در مسأله پيش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بين برود، بايد عوضش را بدهد، اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد، بلكه بنا بر احتياط واجب اگر چه مرض او خوب شود، يا بعد از مدتى پشيمان شود و وصيت كند.

احكام عاريه

مسأله 2340 _ عاريه آن است كه انسان مال خود را به ديگرى بدهد كه از آن استفاده كند ودر عوض، چيزى هم از او نگيرد.

مسأله 2341 _ لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند، واگر مثلا لباس را به قصد عاريه به كسى بدهد واو به همين قصد بگيرد عاريه صحيح است.

مسأله 2342 _ عاريه دادن چيز غصبى وچيزى كه مال انسان است ولى منفعت آن را به ديگرى واگذار كرده مثلا آن را اجاره داده، در صورتى صحيح است كه مالك چيز غصبى يا كسى كه آن چيز را اجاره كرده، بگويد به عاريه دادن راضى هستم.

مسأله 2343 _ چيزى را كه منفعتش مال

انسان است مثلا آن را اجاره كرده، مى تواند عاريه بدهد. ولى اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده كند نمى تواند آن را به ديگرى عاريه دهد.

مسأله 2344 _ اگر ديوانه وبچه مال خود را عاريه بدهند صحيح نيست، اما اگر ولى بچه مصلحت بداند كه مال او را عاريه دهد وبچه آن مال را به دستور ولى به عاريه كننده برساند اشكال ندارد.

مسأله 2345 _ اگر در نگهدارى چيزى كه عاريه كرده كوتاهى نكند ودر استفاده از آن هم زياده روى ننمايد واتفاقا آن چيز تلف شود ضامن نيست. ولى چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاريه كننده ضامن باشد، يا چيزى را كه عاريه كرده طلا ونقره باشد، بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2346 _ اگر طلا ونقره را عاريه نمايد وشرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نيست.

مسأله 2347 _ اگر عاريه دهنده بميرد، عاريه گيرنده بايد چيزى را كه عاريه كرده به ورثه او بدهد.

مسأله 2348 _ اگر عاريه دهنده طورى شود كه شرعا نتواند در مال خود تصرف كند مثلا ديوانه شود، عاريه كننده بايد مالى را كه عاريه كرده به ولى او بدهد.

مسأله 2349 _ كسى كه چيزى را عاريه داده هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس بگيرد وكسى هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس دهد.

مسأله 2350 _ عاريه دادن چيزى كه استفاده حلال ندارد مثل ظرف طلا ونقره باطل است.

مسأله 2351 _ عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير وپشم آن وعاريه دادن حيوان نر براى كشيدن بر ماده

صحيح است.

مسأله 2352 _ اگر چيزى را كه عاريه كرده به مالك، يا وكيل، يا ولى او بدهد وبعد آن چيز تلف شود، عاريه كننده ضامن نيست. ولى اگر بدون اجازه صاحب مال يا وكيل، يا ولى او آن را به جايى ببرد كه صاحبش معمولا به آنجا مى برده، مثلا اسب را در اصطبلى كه صاحبش براى آن درست كرده ببندد وبعد تلف شود، يا كسى آن را تلف كند ضامن است.

مسأله 2353 _ اگر چيز نجس را براى كارى كه شرط آن پاكى است عاريه دهد مثلا لباس را عاريه دهد كه با آن نماز بخواند، بنا بر احتياط واجب بايد نجس بودن آن را به كسى كه عاريه مى كند بگويد.

مسأله 2354 _ چيزى راكه عاريه كرده بدون اجازه صاحب آن نمى تواند به ديگرى اجاره، يا عاريه دهد.

مسأله 2355 _ اگر چيزى را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن به ديگرى عاريه دهد، چنانچه كسى كه اول آن چيز را عاريه كرده بميرد يا ديوانه شود، عاريه دومى باطل شود.

مسأله 2356 _ اگر بداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است، بايد آن را به صاحبش برساند ونمى تواند به عاريه دهنده بدهد.

مسأله 2357 _ اگر مالى را كه مى داند غصبى است عاريه كند واز آن استفاده اى ببرد ودر دست او از بين برود، مالك مى تواند عوض مال وعوض استفاده اى را كه عاريه كننده برده، از او يا از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه كند واگر از عاريه دهنده بگيرد او نمى تواند چيزى را كه به مالك مى دهد از عاريه گيرنده مطالبه

نمايد.

مسأله 2358 _ اگر نداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است ودر دست او از بين برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگيرد، او هم مى تواند آنچه را به صاحب مال داده از عاريه دهنده مطالبه نمايد، ولى اگر چيزى را كه عاريه كرده طلا ونقره باشد، يا عاريه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چيز از بين برود عوضش را بدهد، نمى تواند چيزى را كه به صاحب مال مى دهد، از عاريه دهنده مطالبه نمايد.

احكام نكاح يا ازدواج وزناشويى

احكام نكاح يا ازدواج وزناشويى

به واسطه عقد ازدواج، زن به مرد حلال مى شود وآن بر دو قسم است، دائم وغير دائم. عقد دائم آن است كه مدت زناشويى در آن معين نشود وزنى را كه به اين قسم عقدكنند دائمه گويند وعقد غير دائم آن است كه مدت زناشويى در آن معين شود، مثلا زن را به مدت يك ساعت يا يك روز يا يك ماه يا يك سال يا بيشتر عقد نمايند وزنى را كه به اين قسم عقد كنند متعه وصيغه مى نامند.

احكام عقد

مسأله 2359 _ در زناشويى چه دائم، وچه غيز دائم، بايد صيغه خوانده شود وتنها راضى بودن زن ومرد كافى نيست وصيغه عقد را يا خود زن ومرد مى خوانند، يا ديگرى را وكيل مى كنند كه از طرف آنان بخواند.

مسأله 2360 _ وكيل لازم نيست مرد باشد، زن هم مى تواند براى خواندن صيغه عقد از طرف ديگرى وكيل شود.

مسأله 2361 _ زن ومرد تا يقين نكنند كه وكيل آنها صيغه را خوانده است، نمى توانند به يكديكر نگاه محرمانه نمايند، وگمان به اينكه وكيل صيغه را خوانده است كفايت نمى كند، ولى اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده ام كافى است.

مسأله 2362 _ اگر زنى كسى را وكيل كند مثلا ده روز او را به عقد مردى در آورد و ابتداى ده روز را معين نكند، آن وكيل مى تواند هر وقت كه بخواهد او را ده روزه به عقد آن مرد در آورد، ولى اگر معلوم باشد كه زن، روز يا ساعت معينى را قصد كرده بايد صيغه را مطابق قصد او بخواند.

مسأله 2363 _ يك نفر مى تواند براى

خواندن صيغه عقد دائم يا غير دائم از طرف دو نفر وكيل شود، ولى انسان نمى تواند از طرف زن وكيل شود واو را براى خود به طور دائم يا غير دائم عقد كند.

دستور خواندن عقد دائم

مسأله 2364 _ اگر صيغه عقد دائم را خود زن ومرد بخوانند، اول زن بگويد زوجتك نفسى على الصداق المعلوم (يعنى خود را زن تو نمودم به مهرى كه معين شده) پس از آن بدون فاصله مرد بگويد قبلت التزويج (يعنى قبول كردم ازدواج را) عقد صحيح است، واگر ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه عقد را بخواند چنانچه مثلا اسم مرد احمد واسم زن فاطمه باشد ووكيل زن بگويد زوجت موكلتى فاطمه موكلك احمد على الصداق المعلوم، پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد قبلت لموكلى احمد على الصداق صحيح مى باشد، وبهتر است لفظى كه مرد مى گويد با لفظى كه زن مى گويد مطابق باشد مثلا اگر زن زوجت مى گويد مرد هم قبلت التزويج بگويد.

دستور خواندن عقد غير دائم

مسأله 2365 _ اگر خود زن ومرد بخواهند صيغه عقد غير دائم را بخوانند بعد از آنكه مدت ومهر را معين كردند، چنانچه زن بگويد: زوجتك نفسى في المدة المعلومة على المهر المعلوم، بعد بدون فاصله مرد بگويد قبلت صحيح است. واگر ديگرى را وكيل كنند واول وكيل زن به وكيل مرد بگويد متعت موكلتى موكلك في المدة المعلومة على المهر المعلوم، پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد قبلت لموكلى هكذا صحيح مى باشد.

شرايط عقد

مسأله 2366 _ عقد ازدواج چند شرط دارد: او ل _ آنكه بنا بر احتياط به عربى صحيح خوانده شود، ولى اگر خود مرد و زن نتوانند صيغه را به عربى صحيح بخوانند، خودشان مى توانند به غير عربى بخوانند، اما بايد لفظى بگويند كه معنى زوجت وقبلت را بفهماند. دوم _ مرد و زن، ياوكيل آنها كه صيغه را مى خوانند قصد انشاء داشته باشند، يعنى اگر خود مرد و زن صيغه را مى خوانند، زن به گفتن زوجتك نفسى قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد ومرد به گفتن قبلت التزويج زن بودن او را براى خود قبول نمايد، واگر وكيل مرد و زن صيغه را مى خوانند، به گفتن زوجت وقبلت قصدشان اين باشد كه مرد و زنى كه آنان را وكيل كرده اند، زن و شوهر شوند. سوم _ كسى كه صيغه را مى خواند بالغ وعاقل باشد. چه براى خودش بخواند، يا از طرف ديگر وكيل شده باشد، بلى اگر عقد صبى به اذن ولى باشد صحيح است، ونيز عقد صبى وكيل در خصوص اجراء صيغه بدون اذن ولى صحيح است. چهارم _

اگر وكيل زن وشوهر يا ولى آنها صيغه را مى خوانند، در عقد، زن وشوهر را معين كنند مثلا اسم آنها را ببرند يا به آنها اشاره نمايند پس كسى كه چند دختر دارد، اگر به مردى بگويد زوجتك احدى بناتى (يعنى زن تو نمودم يكى را دخترانم را) و او بگويد قبلت يعنى قبول كردم، چون در موقع عقد، دختر را معين نكرده اند، عقد باطل است. پنجم _ زن ومرد به ازدواج راضى باشند، ولى اگر زن ظاهرا به كراهت اذن دهد ومعلوم باشد قلبا راضى است عقد صحيح است.

مسأله 2367 _ اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معنى آن را عوض كند عقد باطل است.

مسأله 2368 _ كسى كه دستور زبان عربى را نمى داند اگر قرائتش صحيح باشد ومعناى هر كلمه از عقد را جدا گانه بداند واز هر لفظى معناى آن را قصد نمايد مى تواند عقد را بخواند.

مسأله 2369 _ اگر زنى را براى مردى بدون اجازه آنان عقد كنند وبعدا زن ومرد بگويند به آن عقد راضى هستيم عقد صحيح است.

مسأله 2370 _ اگر زن ومرد يا يكى از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند، وبعد از خواندن عقد راضى شوند و بگويند به آن عقد راضى هستيم عقد صحيح است.

مسأله 2371 _ پدر وجد پدرى مى توانند براى فرزند نابالغ خود ازدواج كنند. وبعد از آنكه آن طفل بالغ شد، نمى تواند آن را بهم بزند،

مسأله 2372 _ پدر وجد پدرى مى توانند براى فرزند ديوانه خود ازدواج كنند وبعد از آنكه ديوانه عاقل شد نمى تواند آن عقد را بهم بزند.

مسأله 2373

_ دخترى كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است، يعنى مصلحت خود را تشخيص مى دهد، اگر بخواهد شوهر كند، لازم نيست از پدر يا جد پدرى خود اجازه بگيرد چه دختر باكره باشد يا نباشد پدر وجد حاضر باشند يا غائب.

مسأله 2374 _ اگر پدر، يا جد پدرى براى پسر نا بالغ خود زن بگيرد، پسر بايد بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد.

مسأله 2375 _ اگر پدر، يا جد پدرى براى پسر نابالغ خود زن بگيرد، چنانچه پسر در موقع عقد مالى داشته، مديون مهر زن است واگر در موقع عقد مالى نداشته پدر، يا جد او بايد مهر زن را بدهد.

عيبهايى كه به واسطه آنها مى شود عقد را بهم زد

مسأله 1276 _ اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن يكى از اين هفت عيب را دارد مى تواند عقد را بهم بزند: اول _ ديوانگى. دوم _ مرض خوره. سوم _ مرض برص. چهارم _ كورى پنجم _ زمين گير بودن. ششم _ آنكه افضا شده يعنى راه بول وحيض يا راه حيض وغائط او يكى شده باشد. هفتم _ آنكه گوشت، يا استخوانى در فرج او باشد كه مانع نزديكى شود. 2377 _ اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او ديوانه است، يا آلت مردى ندارد، يا مرضى دارد كه نمى تواند وطى ونزديكى نمايد، يا تخمهاى او را كشيده اند مى تواند عقد را بهم بزند.

مسأله 2378 _ اگر مرد يا زن، به واسطه يكى از عيبهايى كه در دو مسأله پيش گفته شد عقد را بهم بزند، بايد بدون طلاق از هم جداشوند.

مسأله 2379 _ اگر به واسطه آنكه مرد نمى

تواند وطى ونزديكى كند، زن عقد را بهم بزند، شوهر بايد نصف مهر را بدهد ولى اگر به واسطه يكى از عيبهاى ديگرى كه گفته شد مرد، يا زن عقد را بهم بزند، چنانچه مرد با زن نزديكى نكرده باشد، چيزى بر او نيست واگر نزديكى كرده، بايد تمام مهر را بدهد.

عده اى از از زنها كه ازدواج با آنان حرام است

مسأله 2380 _ ازدواج با زنهايى كه مثل مادر وخواهر ومادر زن با انسان محرم هستند حرام است.

مسأله 2381 _ اگر كسى زنى را براى خود عقد نمايد، اگر چه با او نزديكى نكند، مادر ومادر مادر آن زن ومادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم مى شوند.

مسأله 1282 _ اگر زنى را عقد كند وبا او نزديكى نمايد، دختر ونوه دخترى وپسرى آن زن هر چه پايين روند، چه در وقت عقد باشند يا بعدا بدنيا بيايند، به آن مرد محرم مى شوند.

مسأله 2383 _ اگر با زنى كه براى خود عقد كرده نزديكى هم نكرده باشد، تا وقتى كه آن زن در عقد اوست نمى تواند با دختر او ازدواج كند.

مسأله 2384 _ عمه وخاله پدر وعمه وخاله پدر پدر وعمه وخاله مادر وعمه وخاله مادر مادر هر چه بالا روند به انسان محرمند.

مسأله 2385 _ پدر وجد شوهر، هر چه بالا روند وپسر ونوه پسرى ودخترى او هر چه پايين آيند چه در موقع عقد باشند، يا بعدا بدنيا بيايند به زن او محرم هستند.

مسأله 1386 _ اگر زنى را براى خود عقد كند، دائمه باشد، يا صيغه تا وقتى كه آن زن در عقد اوست نمى تواند باخواهر آن زن ازدواج نمايد.

مسأله 2387 _ اگر

زن خود را به ترتيبى كه در كتاب طلاق گفته مى شود طلاق رجعى دهد ، در بين عده نمى تواند خواهر او را عقد نمايد، ولى در عده طلاق بائن مانعى ندارد.

مسأله 2388 _ انسان نمى تواند بدون اجازه زن خود با خواهر زاده وبرادر زاده او ازدواج كند، ولى اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نمايد وبعدا زن بگويد به آن عقد راضى هستم اشكال ندارد.

مسأله 2389 _ اگر زن بفهمد شوهرش برادر زاده يا خواهر زاده او را عقد كرده وحرفى نزند، چنانچه بعدا رضايت ندهد عقد آنان باط است.

مسأله 2390 _ اگر انسان پيش از آنكه دختر عمه يا دختر خاله خود را بگيرد با مادر آنان زنا كند مى تواند با آنان ازدواج نمايد.

مسأله 2391 _ اگر با زنى غير از عمه وخاله خود زنا كند، آن زن بر او حرام نمى شود، و همچنين است اگر پيش از آنكه با او نزديكى كند با مادر او زنا نمايد.

مسأله 2392 _ زن مسلمان نمى تواند به عقد كافر در آيد، ومرد مسلمان مى تواند با زنهاى اهل كتاب مانند يهود ونصارى به طور دائم وصيغه نمودن ازدواج كند.

مسأله 2393 _ اگر با زنى كه در عده طلاق رجعى است زنا كند آن زن بر او حرام مى شود، واگر با زنى كه در عده متعه، يا طلاق بائن، يا عده وفات است زنا كند، بعدا مى تواند او راعقد نمايد، طلاق رجعى وطلاق بائن وعده متعه وعده وفات در احكام طلاق بيان خواهد شد.

مسأله 2394 _ اگر با زن بى شوهرى كه در عده نيست زنا كند، بعدا مى

تواند آن زن را براى خود عقد نمايد. وهمچنين است اگر ديگرى بخواهد آن زن را عقد كند.

مسأله 2395 _ اگر زنى را كه در عده ديگرى است براى خود عقد كند، چنانچه مرد و زن، يا يكى از آنان بدانند كه عده زن تمام نشده وبدانند عقد كردن زن در عده حرام است آن زن بر او حرام مى شود، اگر چه مرد بعد از عقد با زن نزديكى نكرده باشد.

مسأله 2396 _ اگر زنى را براى خود عقد كند وبعد معلوم شود كه در عده بوده وهيچ كدام نمى دانسته اند زن در عده است ونمى دانسته اند كه عقد كردن زن در عده حرام است، در صورتى كه مرد با او نزديكى كرده باشد، آن زن بر او حرام مى شود.

مسأله 2397 _ اگر انسان بداند زنى شوهر دارد وبا او ازدواج كند، بايد از او جدا شود وبعدا هم او را براى خودعقد نكند.

مسأله 2398 _ زن شوهر دار اگر زنا بدهد بر شوهر خود حرام نمى شود وچنانچه توبه نكند وبر عمل خود باقى باشد، بهتر است كه شوهر، او را طلاق دهد ولى بايد مهرش را بدهد.

مسأله 2399 _ زنى را كه طلاق داده اند وزنى كه صيغه بوده وشوهرش مدت او را بخشيده يا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتى شوهر كند وبعد شك كند كه موقع عقد شوهر دوم عده شوهر اول تمام بوده يا نه، بايد به شك خود اعتناء نكند.

مسأله 2400 _ مادر وخواهر ودختر پسر غير بالغى كه لواط داده، بر لواط كننده حرام است ، چنانچه لواط كننده بالغ باشد، واگر شك

كند كه دخول شده يا نه، بر او حرام نمى شوند.

مسأله 2401 اگر با مادر يا خواهر غير بالغى ازدواج نمايد وبعد از ازدواج با آن كس لواط كند، آنها بر او حرام نمى شوند بنا بر مشهور ولى احتياط ترك نشود.

مسأله 2402 _ اگر كسى در حال احرام كه يكى از كارهاى حج است، با زنى ازدواج نمايد عقد او باطل است وچنانچه مى دانسته كه زن گرفتن بر او حرام است، ديگر نمى تواند آن زن را عقد كند.

مسأله 2403 _ اگر زنى كه در حال احرام است با مردى كه در حال احرام نيست ازدواج كند عقد او باطل است، واگر زن مى دانسته كه ازدواج كردن در حال احرام حرام است احتياط واجب آن است كه بعدا با آن مرد ازدواج نكند بلكه قول به حرمت خالى از قوت نيست.

مسأله 2404 _ اگر مرد طواف نساء را كه يكى از كارهاى حج است بجا نياورد، زنش بر او حرام مى شود. ونيز اگر زن طواف نساء نكند شوهرش بر او حرام مى شود، ولى اگر بعدا طواف نساء را انجام دهند به يكديگر حلال مى شوند.

مسأله 2405 _ اگر كسى دختر نابالغى را براى خود عقد كند وپيش از آنكه نه سال دختر تمام شود، با او نزديكى ودخول كند آن دختر بر او حرام نمى شود.

مسأله 2406 _ زنى را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام مى شود، ولى اگر با شرايطى كه در كتاب طلاق گفته مى شود با مرد ديگرى ازدواج كند، شوهر اول مى تواند دوباره او را براى خود عقد نمايد.

احكام عقد دائم

مسأله 2407

_ زنى كه عقد دائمى شده نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود وبايد خود را براى هر لذتى كه او مى خواهد تسليم نمايد وبدون عذر شرعى از نزديكى كردن او جلوگيرى نكند، واگر در اينها از شوهر اطاعت كند، تهيه غذا ولباس ومنزل او بر شوهر واجب است، واگر تهيه نكند چه توانايى داشته باشد، يا نداشته باشد مديون زن است.

مسأله 2408 _ اگر زن در كارهايى كه در مسأله پيش گفته شد اطاعت شوهر را نكند گناهكار است وحق غذا ولباس ومنزل وهمخوابى ندارد ولى مهر او از بين نمى رود.

مسأله 2409 _ مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند.

مسأله 2410 _ مخارج سفر زن اگر بيشتر از مخارج وطن باشد با شوهر نيست. ولى اگر شوهر مايل باشد كه زن را سفر برد، بايد مخارج سفر او را بدهد.

مسأله 2411 _ زنى كه از شوهر اطاعت مى كند وشوهر خرج او را نمى دهد، اگر ممكن است مى تواند خرجى خود را بدون اجازه از مال او بردارد وبنابر احتياط از حاكم شرع اجازه بگيرد واگر ممكن نيست، چنانچه ناچار باشد كه معاش خود را تهيه كند، در موقعى كه مشغول تهيه معاش است، اطاعت شوهر بر او واجب نيست

مسأله 2412 _ مرد بايد در هر چهار شب يك شب نزد زن دائمى خود بماند.

مسأله 2413 _ شوهر نمى تواند بيش از چهار ماه نزديكى باعيال دائمى خود را ترك كند.

مسأله 2414 _ اگر در عقد دائمى مهر را معين نكنند عقد صحيح است وچنانچه مرد با زن نزديكى كند، بايد مهر او را مطابق مهر

زنهايى كه مثل او هستند بدهد.

مسأله 2415 _ اگر موقع خواندن عقد دائمى براى دادن مهر مدتى معين نكرده باشند، زن مى تواند پيش از گرفتن مهر از نزديكى كردن شوهر جلو گيرى كند، چه شوهر توانايى دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد، ولى اگر پيش از گرفتن مهر به نزديكى راضى شود وشوهر با او نزديكى كند، ديگر نمى تواند بدون عذر شرعى از نزديكى شوهر جلو گيرى نمايد.

متعه يا صيغه

مسأله 2416 _ صيغه كردن زن اگر چه براى لذت بردن هم نباشد صحيح است.

مسأله 2417 _ شوهر نمى تواند بيش از چهار ماه نزديكى با متعه خود را ترك كند.

مسأله 2418 _ زنى كه صيغه مى شود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزديكى نكند، عقد وطرط او صحيح است وشوهر فقط مى تواند لذتهاى ديگر از او ببرد، ولى اگر بعدا به نزديكى راضى شود، شوهر مى تواند با او نزديكى نمايد.

مسأله 2419 _ زنى كه صيغه شده اگر چه آبستن شود حق خرجى ندارد.

مسأله 2420 _ زنى كه صيغه شده حق همخوابى ندارد، واز شوهر ازث نمى برد وشوهر هم از او ارث نمى برد.

مسأله 2421 _ زنى كه صيغه شده اگر نداند كه حق خرجى وهمخوابى ندارد عقد او صحيح است، وبراى آنكه نمى دانسته، حقى به شوهر پيدا نمى يكند.

مسأله 2422 _ زنى كه صيغه شده، مى تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود، ولى اگر به واسطه بيرون رفتن، حق شوهر از بين مى رود، بيرون رفتن او حرام است.

مسأله 2423 _ اگر زنى كسى را وكيل كند كه به مدت ومبلغ معين

او را براى مردى صيغه نمايد، چنانچه وكيل او را به عقد دائم در آورد، يا به غير از مدت يا مبلغى كه معين شده او را صيغه كند، وقتى آن زن فهميد، اگر بگويد راضى هستم عقد صحيح وگرنه باطل است.

مسأله 2424 _ اگر پدر يا جد پدرى براى محرم شدن، يك ساعت يا دو ساعت زنى را به عقد پسر نابالغ خود در اورد كافى است، ونيز مى تواند دختر نابالغ خود را براى محرم شدن، به عقد كسى درآورد، ولى بايد آن عقد براى دختر نفعى داشته باشد.

مسأله 2425 _ اگر پدر يا جد پدرى، طفل خود را كه در محل ديگرى است ونمى داند زنده است يا مرده، براى محرم شدن به عقد كسى در آورد، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل مى شود وچنانچه بعدا معلوم شود كه در موقع عقد، آن دختر زنده نبوده عقد باطل است، وكسانى كه به واسطه عقد ظاهرا محرم شده بودند نامحرمند

مسأله2426 _ اگر مرد مدت صيغه زن را ببخشذ، چنانچه با او نزديكى كرده، بايد تمام چيزى را كه قرار گذاشته به او بدهد، واگر نزديكى نكرده بايد نصف آن را بدهد

مسأله 2427 _ مرد مى تواند زنى را كه صيغه او بوده وهنوز وعده اش تمام نشده به عقد دائم خود در آورد.

احكام نگاه كردن

مسأله 2428 _ نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم بالغة وهمچنين نگاه كردن به موى او، چه با قصد لذت وچه بدون آن، حرام است. و نگاه كردن به صورت ودستها اگر به قصد لذت باشد حرام واگر به قصد لذت نباشد جائز است، ونيز نگاه كردن زن

به بدن مرد نامحرم حرام است، واما نگاه كردن به مثل سر وموى او وگردن ودست وساق پا،ظاهرا جايز است.

مسأله 2429 _ اگر انسان بدون قصد لذت به مو وصورت ودستهاى زنهاى اهل كتاب مثل زنهاى يهود ونصارى نگاه كند، در صورتى كه نترسد كه به حرام بيفتد اشكال ندارد. وهمچنين نگاه كردن به گردن ومقدارى از سينه ومانند آنها كه در زمان سابق متعارف بين آنها نپوشاندن آنها بوده است جائز است واحتياط واجب آن است كه به غير اينها نگاه نكند.

مسأله 2430 _ زن بايد بدن وموى خود را از مرد نامحرم بپوشاند ولى پوشاندن صورت ودستها لازم نيست ونيز لازم نيست كه بدن وموى خود را از پسرى هم كه بالغ نشده ولى خوب وبد را مى فهمد بپوشاند.

مسأله 2431 _ نگاه كردن به عورت ديگرى حتى بصورت بچه مميزى كه خوب وبد را مى فهمد حرام است، اگر چه از پشت شيشه يا در آئينه يا آب صاف ومانند اينها باشد. ولى زن وشوهر مى توانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند

مسأله 2432 _ مرد وزنى كه با يكديگر محرمند اگر قصد لذت نداشته باشند مى توانند غير از عورت به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.

مسأله 2433 _ مرد نبايد با قصد لذت به بدن مرد ديگر نگاه كند، ونگاه كردن زن هم به بدن زن ديگر با قصد لذت حرام است.

مسأله 2434 _ نگاه كردن به عكس زن نامحرم با قصد لذت حرام، وبدون قصد لذت جائز است، ولى بهتر است به عكس زن نامحرمى كه مى شناسد نگاه نكند.

مسأله 2435 _ اگر زن بخواهد زن ديگر، يا مردى غير

از شوهر خود را تنقيه كند، يا عورت او را آب بكشد، بايد چيزى در دست كند كه دست او به عورت آن مرد نرسد وهمچنين است اگر مرد بخواهد مرد ديگر، يا زنى غير زن خود را تنقيه كند، يا عورت او را آب بكشد.

مسأله 2436 _ اگر مرد براى معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او رانگاه كند ودست به بدن او بزند اشكال ندارد، ولى اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند، نبايد دست به بدن او بزند واگر با دست زدن بتواند معالجه كند، نبايد او را نگاه كند.

مسأله 2437 _ اگر انسان براى معالجه كسى ناچار شود كه به عورت او نگاه كند و چاره اى جز نگاه كردن به عورت نباشد اشكال ندارد.

مسائل متفرقه زناشويى

مسأله 2438 _ كسى كه به واسطه نداشتن زن به حرام مى افتد، واجب است زن بگيرد.

مسأله 2439 _ اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد وبعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده، نمى تواند عقد را بهم بزند ولى تفاوت مهر بكرو ثيب را مى گيرد.

مسأله 2440 _ ماندن مرد وزن نامحرم در محل خلوتى كه كسى در آنجا نيست وديگرى هم نمى تواند وارد شود حرام نيست چه به ذكر خدا مشغول باشند با به صحبت ديگر، خواب باشند يا بيدار.

مسأله 2441 _ اگر مرد مهر زن را در عقد معين كند وقصدش اين باشد كه آن را ندهد، عقد صحيح است ولى مهر را بايد بدهد.

مسأله 2442 _ مسلمانى كه منكر خدا يا پيغمبر شود، يا حكم ضرورى دين يعنى حكمى را كه مسلمانان جزء دين اسلام مى دانند

مثل واجب بودن نماز وروزه انكار كند. در صورتى كه بداند آن حكم ضرورى دين است مرتد مى شود

مسأله 2443 _ اگر زن پيش از آنكه شوهرش با او نزديكى كند به طورى كه در مسأله پيش گفته شد مرتد شود، عقد او باطل مى گردد. وهمچنين است اگر بعد از نزديكى مرتد شود ولى يائسه باشد يعنى اگر سيده است شصت سال واگر سيده نيست پنجاه سال او تمام شده باشد، اما اگر يائسه نباشد، بايد به دستورى كه در احكام طلاق گفته خواهد شد عده نگهدارد، پس اگر در بين عده مسلمان شود عقد باقى واگر تا آخر عده مرتد بماند عقد باطل است.

مسأله 2444 _ مردى كه مسلمان زاده است اگر مرتد شود، زنش بر او حرام مى شود وبايد به مقدارى كه در احكامطلاق گفته مى شود عده وفات نگهدارد.

مسأله 2445 _ مردى كه از پدر ومادر غير مسلمان به دنيا آمده ومسلمان شده اگر پيش از نزديكى با عيالش مرتد شود، عقد او باطل مى گردد. واگر بعد از نزديكى مرتد شود، چنانچه زن او در سن زنهايى باشد كه حيض مى بينند بايد آن زن به مقدارى كه در احكام طلاق گفته مى شود عده نگهدارد، پس اگر پيش از تمام شدن عده، شوهر او مسلمان شود عقد باقى وگرنه باطل است.

مسأله 2446 _ اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهرى بيرون نبرد ومرد هم قبول كند، نبايد زن را از آن شهر بيرون ببرد.

مسأله 2447 _ اگر زن انسان از شوهر ديگرش دخترى داشته باشد، انسان مى تواند آن دختر را براى

پسر خود كه از آن زن نيست عقد كند ونيز اگر دخترى را براى پسر خود عقد كند، مى تواند با مادر آن دختر ازدواج نمايد.

مسأله 2448 _ اگر زنى از زنا آبستن شود، در صورتى كه خود آن زن بامردى كه با او زنا كرده يا هر دوى آنان مسلمان باشند براى آن زن جايز نيست بچه را سقط كند.

مسأله 2449 _ اگر كسى با زنى كه شوهر ندارد ودر عده كسى هم نيست زنا كند، چنانچه بعد او راعقد كند وبچه اى از او پيدا شود، در صورتى كه ندانند از نطقه حلال است يا حرام ، آن بچه حلال زاده است.

مسأله 2450 _ اگر مرد نداند كه زن در عده است وبا او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند وبچه اى از آنان بدنيا آيد، حلال زاده است وشرعا فرزند هر دو مى باشد. واگر زن مى دانسته كه در عده است بچه، فرزند پدر است ودر هر دو صورت عقد آنان باطل است وبه يكديگر حرام مى باشند.

مسأله 2451 _ اگر زن بگويد يائسه ام مى شود حرف او را قبول كرد ولو ثقه نباشد وهمچنين اگر بگويد شوهر ندارم، حرف او قبول مى شود مگر آن كه قبلا شوهر داشته وادعا كند موت او را يا طلاق را و زن در دعوى خود متهمه باشد در اين صورت بنا بر احتياط نبايد حرف او را بدون تفحص از حالش قبول كرد.

مسأله 2452 _ اگر بعد از آنكه انسان با زنى ازدواج كرد، كسى بگويد آن زن شوهر داشته وزن بگويد نداشتم چنانچه شرعا ثابت نشود كه زن شوهر داشته بايد

حرف زن را قبول كرد.

مسأله 2453 _ تا هفت سال بچه تمام نشده، پدر نمى تواند او را از مادرش جدا كند.

مسأله 2454 _ مستحب است در شوهر دادن دخترى كه بالغه است يعنى مكلف شده عجله كنند، حضرت صادق عليه السلام فرمودند يكى از سعادتهاى مرد آن است كه دخترش در خانه او حيض نبيند.

مسأله 2455 _ اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن ديگر نگيرد، احتياط واجب آن است كه زن مهر را نگيرد وشوهر هم با زن ديگر ازدواج نكند.

مسأله 2456 _ كسى كه از زنا به دنيا آمده، اگر زن بگيرد وبچه اى پيدا كند آن بچه حلال زاده است.

مسأله 2457 _ هر گاه مرد در روزه ماه رمضان يا در حال حيض زن با او نزديكى كند معصيت كرده، ولى اگر بچه از آنان بدنيا آيد حلال زاده است.

مسأله 2458 _ زنى كه يقين دارد شوهرش در سفر مرده اگر بعد از عده وفات كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد، شوهر كند وشوهر اول از سفر برگردد، بايد از شوهر دوم جدا شود وبه شوهر او ل حلال است ولى اگر شوهر دوم با او نزديكى كرده، زن بايد عده نگهدارد وشوهر دوم بايد مهر او را مطابق زنهايى كه مثل او هستند بدهد ولى خرج عده ندارد.

احكام شير دادن

احكام شير دادن

مسأله 2459 _ اگر زنى بچه اى را با شرايطى كه در مسأله 2472 بيان خواهد شد شير دهد آن بچه به اين عده محرم مى شود: او ل _ خود زن و او را مادر رضاعى مى گويند، دوم _ شوهر زن كه شير

اوست واو را پدر رضاعى مى گويند. سوم _ پدر ومادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر ومادر رضاعى او باشند، چهارم _ بچه هايى كه از آن زن بدنيا آمده اند، يا بدنيا مى آيند. پنجم _ بچه هاى اولاد آن زن هر چه پايين روند، چه از اولاد او بدنيا آمده، يا اولاد او آن بچه ها را شير داده باشند. ششم _ خواهر وبرادر آن زن اگر چه رضاعى باشند يعنى به واسطه شير خوردن، با آن زن خواهر وبرادر شده باشند. هفتم _ عمو وعمه آن زن اگر چه رضاعى باشند. هشتم _ دايى وخاله آن زن اگر چه رضاعى باشند. نهم _ اولاد شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است هر چه پايين روند، اگر چه اولاد رضاعى او باشند. دهم _ عمو وعمه ودايى وخاله شوهرى كه شير مال اوست هر چه بالا روند، اگر چه رضاعى باشند ونيز عده ديگرى هم كه در مسائل بعد گفته مى شود، مى شود، به واسطه شير دادن محرم مى شوند.

مسأله 2460 _ اگر زنى بچه اى را با شرايطى كه در مسأله 2472 بيان مى شود شير دهد، پدر آن بچه نمى تواند با دخترهايى كه از آن زن بدنيا آمده اند ازدواج كند، ونيز نمى تواند دخترهاى شوهرى را كه شير مال اوست، اگر چه دخترهاى رضاعى او باشند براى خود عقد نمايد، وبنا بر احتياط واجب با دخترهاى رضاعى آن زن ازدواج نكند.

مسأله 2461 _ اگر زنى بچه اى را با شرايطى كه در مسأله 2472 بيان مى شود شير دهد، شوهر آن زن

كه صاحب شير است به خواهرهاى آن بچه محرم نمى شود ونيز خويشان شوهر به خواهر وبرادر آن بچه محرم نمى شوند.

مسأله 2462 _ اگر زنى بچه اى را شير دهد، به برادرهاى آن بچه محرم نمى شود ونيز خويشان آن زن به برادر وخواهر بچه اى كه شير خورده محرم نمى شوند.

مسأله 2463 _ اگر انسان با زنى كه دخترى را شير كامل داده ازدواج كند وبا آن زن نزديكى نمايد، ديگر نمى تواند آن دختر را براى خود عقد كند.

مسأله 2464 _ اگر انسان با دخترى ازدواج كند، ديگر نمى تواند با زنى كه آن دختر را شير كامل داده ازدواج نمايد.

مسأله 2465 _ انسان نمى تواند با دخترى كه مادر، يا مادر بزرگ انسان او را شير كامل داده ازدواج كند ونيز اگر زن پدر انسان از شير پدر او دخترى را شير داده باشد، انسان نمى تواند با آن دختر ازدواج نمايد وچنانچه دختر شير خوارى را براى خود عقد كند، بعد مادر، يا مادر بزرگ، يا زن پدر او آن دختر را شير دهد، عقد باطل مى شود.

مسأله 2466 _ با دخترى كه خواهر، يا زن برادر انسان او را شير كامل داده، نمى شود ازدواج كرد، وهمچنين است اگر خواهر زاده، يا برادر زاده، يا نوه خواهر، يا نوه برادر انسان آن دختر را شير داده باشد.

مسأله 2467 _ اگر زنى بچه دختر خود را شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مى شود، وهمچنين است اگر بچه اى را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد. ولى اگر بچه پسر خود را شير دهد، زن

پسرش كه مادر آن طفل شير خوار است بر شوهر خود حرام نمى شود.

مسأله 2468 _ اگر زن پدر دخترى بچه شوهر آن دختر را شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مى شود، چه بچه از همان دختر يا از زن ديگر شوهر او باشد.

شرايط شير دادنى كه علت محرم شدن است

مسأله 2469 _ شير دادنى كه علت محرم شدن است چند شرط دارد: اول _ شير آن زن از حرام نباشد. پس اگر شير بچه اى را كه از زنا بدنيا آمده به بچه ديگر بدهند، به واسطه آن شير، بچه به كسى محرم نمى شود. دوم _ بچه شير را از پستان بمكد، پس اگر شير را در گلوى او بريزند نتيجه ندارد. سوم _ شير خالص باشد وبا چيز ديگر مخلوط نباشد. چهارم _ شير از يك شوهر باشد پس اگر زن شير دهى را طلاق دهند، بعد شوهر ديگرى كند واز او آبستن شود وتا موقع زائيدن، شيرى كه از شوهر اول داشته باقى باشد ومثلا هشت دفعه پيش از زائيدن از شير شوهر اول وهفت دفعه بعد از زائيدن از شير شوهر دوم به بچه اى بدهد، آن بچه به كسى محرم نمى شود. پنجم _ بچه به واسطه مرض شير را قى نكند واگر قى كند بنا بر احتياط واجب كسانى كه به واسطه شير خوردن به آن بچه محرم مى شوند، بايد با او ازدواج نكنند ونگاه محرمانه هم به او ننمايند. ششم _ پانزده مرتبه، يا يك شبانه روز به طورى كه در مسأله بعد گفته مى شود شير سير بخورد، يا مقدارى شير به او بدهند كه بگويند از آن

شير استخوانش محكم شده وگوشت در بدنش روئيده است. هفتم _ دو سال بچه تمام نشده باشد واگر بعد از تمام شدن دو سال، او را شير دهند به كسى محرم نمى شود، بلكه اگر مثلا پيش از تمام شدن دو سال، چهارده مرتبه وبعد از آن، يك مرتبه شير بخورد به كسى محرم نمى شود، ولى چنانچه از موقع زائيدن زن شيرده بيشتر از دو سال گذشته باشد وشير او باقى باشد وبچه اى را شير دهد آن بچه به كسانى كه گفته شد محرم مى شود.

مسأله 2470 _ بايد بچه در بين يك شبانه روز غذا يا شير كس ديگر را نخورد ولى اگر كمى غذا بخورد كه نگويند در بين، غذا خورده اشكال ندارد ونيز بايد پانزده مرتبه را از شير يك زن بخورد ودر بين پانزده مرتبه شير كس ديگر را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شير بخورد، ولى اگر در بين شير خوردن نفس تازه كند، يا كمى صبر كند كه از اولى كه پستان در دهان مى گيرد تا وقتى سير مى شود، يك دفعه حساب شود، اشكال ندارد.

مسأله 2471 _ اگر زن از شير شوهر خود بچه اى را شير دهد، بعد شوهر ديگر كند واز شير شوهر هم بچه ديگر را شير دهد آن دو بچه به يكديگر محرم نمى شوند، اگر چه بهتر است باهم ازدواج نكنند ونگاه محرمانه به يكديگر ننمايند.

مسأله 2472 _ اگر زن از شير يك شوهر چندين بچه را شير دهد، همه آنان به يكديگر وبه شوهر وبه زنى كه آنان را شير داده محرم مى شوند.

مسأله 2473 _ اگر

كسى چند زن داشته باشد، وهر كدام آنان با شرايطى كه گفتيم بچه اى را شير دهد، همه آن بچه ها به يكديگر وبه آن مرد وبه همه آن زنها محرم مى شوند.

مسأله 2474 _ اگر كسى دو زن شير ده داشته باشد ويكى از آنان بچه اى را مثلا هشت مرتبه وديگرى هفت مرتبه شير بدهد آن بچه به كسى محرم نمى شود.

مسأله 2475 _ اگر زنى از شير يك شوهر پسر ودخترى را شير كامل بدهد خواهر وبرادر آن دختر به خواهر وبرادر آن پسر محرم نمى شوند.

مسأله 2476 _ انسان نمى تواند بدون اذن زن خود، با زنهايى كه به واسطه شير خوردن، خواهر زاده يا برادز زاده زن او شده اند ازدواج كند و نيز اگر با پسرى لواط كند، بايد دختر وخواهر ومادر ومادر بزرگ آن پسر را كه رضاعى هستند يعنى به واسطه شير خوردن، دختر وخواهر ومادر و مادربزرگ آن پسر را كه رضاعى هستند يعنى به واسطه شير خوردن، دختر و خواهر و مادر او شده اند، براى خود عقد نكند.

مسأله 2477 _ زنى كه برادر انسان را شير داده به انسان محرم نمى شود، اگر چه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

مسأله 2478 _ انسان نمى تواند با دو خواهر، اگر چه رضاعى باشند، يعنى به واسطه شير خوردن، خواهر يكديگر شده باشند ازدواج كند. وچنانچه دو زن را عقد كند وبعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتى كه عقد آنان در يك وقت بوده هر دو باطل است واگر با يك صيغه هردو را تزويج نموده مخير است در اختيار هر كدام

كه بخواهد وهر دو باطل نمى شود، واگر در يك وقت نبوده عقد اولى صحيح وعقد دومى باطل مى باشد.

مسأله 2479 _ اگر زن از شير شوهر خود كسانى را كه بعدا گفته مى شود شير دهد شوهرش بر او حرام نمى شود، اول _ برادر وخواهر خود را. دوم _ عمو وعمه ودايى وخاله خود را. سوم _ اولاد عمو واولاد دايى خود را. چهارم _ برادر زاده خود را. پنجم _ برادر شوهر، يا خواهر شوهر خود را. ششم _ خواهر زاده خود، يا خواهر زاده شوهرش را. هفتم _ عمو، عمه ودايى وخاله شوهرش را. هشتم _ نوه زن ديگر شوهر خود را.

مسأله 2480 _ اگر كسى دختر عمه يا دختر خاله انسان را شير دهد به انسان محرم نمى شود.

مسأله 2481 _ مردى كه دو زن دارد، اگر يكى از آن دو زن فرزند عموى زن ديگر را شير دهد، زنى كه فرزند عموى او شير خورده، به شوهر خود حرام نمى شود.

آداب شير دادن

مسأله 2482 _ براى شير دادن بچه بهتر از هر كس مادر او است، وسزاوار است كه مادر براى شير دادن از شوهر خود مزد نگيرد، وخوب است كه شوهر مزد بدهد واگر مادر بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد، شوهر مى تواند بچه را او گرفته وبه دايه بدهد.

مسأله 2483 _ مستحب است دايه اى كه براى طفل مى گيرند، دوازده امامى و داراى عقل وعفت وصورت نيكو باشد ومكروه است كم عقل، يا غير دوازده امامى، يا بدصورت، يا بد خلق، يا زنازاده باشد، ونيز مكروه است دايه اى بگيرند كه بچه اى كه دارد از

زنا بدنيا آمده باشد.

مسائل متفرقه شير دادن

مسأله 2484 _ مستحب است از زنها جلو گيرى كنند كه هر بچه اى را شير ندهند زيرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانى شير داده اند وبعدا دو نفر محرم با يكديگر ازدواج نمايند.

مسأله 2485 _ كسانى كه به واسطه شير خوردن، خويشى پيدا مى كنند مستحب است يكديگر را احترام نمايند، ولى از يكديگر ارث نمى برند وحقهاى خويشى كه انسان با خويشان خود دارد براى آنان نيست.

مسأله 2486 _ در صورتى كه ممكن باشد، مستحب است بچه را دو سال تمام شير بدهند .

مسأله 2487 _ اگر به واسطه شير دادن، حق شوهر از بين نرود، زن مى تواند بدون اجازه شوهر، بچه كس ديگر را شير دهد، ولى جايز نيست بچه اى را شير دهد كه به واسطه شير دادن به آن بچه به شوهر خود حرام شود، مثلا اگر شوهر او دختر شيرخوارى را براى خود عقد كرده باشد، زن نبايد آن دختر را شير دهد، چون اگر آن دختر را شير دهد، خودش مادر زن شوهر مى شود و بر او حرام مى گردد.

مسأله 2488 _ اگر كسى بخواهد زن برادرش به او محرم شود، بايد دختر شيرخوارى را مثلا دو روزه براى خود صيغه كند ودر آن دو روز با شرايطى كه در مسأله 2472 بيان شد زن برادر آن دختر را شير دهد.

مسأله 2489 _ اگر مرد پيش از آنكه زنى را براى خود عقد كند، بگويد به واسطه شير خوردن، آن زن بر او حرام شده، مثلا بگويد شير مادر او را خورده چنانچه تصديق او ممكن باشد، نمى تواند

با آن زن ازدواج كند واگر بعد از عقد بگويد وخود زن هم حرف او را قبول نمايد، عقد باطل است پس اگر مرد با او نزديكى نكرده باشد، يا نزديكى كرده باشد، ولى در وقت نزديكى كردن، زن بداند بر آن مرد حرام است، مهر ندارد واگر بعد از نزديكى بفهد كه بر آن مرد حرام بوده، شوهر بايد مهر او را مطابق زنهايى كه مثل او هستند بدهد.

مسأله 2490 _ اگر زن پيش از عقد بگويد به واسطه شير خوردن بر مردى حرام شده، چنانچه تصديق او ممكن باشد، نمى تواند با آن مرد ازدواج كند واگر بعد از عقد بگويد، مثل صورتى است كه مرد بعد از عقد بگويد كه زن بر او حرام است وحكم آن در مسأله پيش گفته شد.

مسأله 2491 _ شير دادنى كه علت محرم شدن است به دو چيز ثابت مى شود: اول _ خبر دادن عده اى كه انسان از گفته آنان يقين پيدا كند. دوم _ شهادت دو مرد عادل، بلكه عادل واحد يا چهار زن كه عادل باشند، ولى بايد شرط شير دادن را هم بگويند مثلا بگويند ما ديده ايم كه فلان بچه بيست وچهار ساعت از پستان فلان زن شير خورده وچيزى هم در بين نخورده وهمچنين ساير شرطها را كه در مسأله 2472 بيان شد شرح دهند.

مسأله 2392 _ اگر شك كنند بچه به مقدارى كه علت محرم شدن است شير خورده يا نه، يا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شير خورده، بچه به كسى محرم نمى شود.

احكام طلاق

احكام طلاق

مسأله 2493 _ مردى كه زن خود را طلاق مى دهد،

بايد كمتر از ده سال نداشته باشد، بلكه بنا بر احتياط بالغ باشد، ونيز بايد عاقل باشد، وبه اختيار خود طلاق دهد واگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد طلاق باطل است. ونيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه طلاق را به شوخى بگويد صحيح نيست.

مسأله 2494 _ زن بايد در وقت طلاق از خون حيض ونفاس پاك باشد وشوهرش در آن پاكى با او نزديكى نكرده باشد وتفصيل اين دو شرط در مسائل آينده بيان مى شود.

مسأله 2495 _ طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است، اول _ آنكه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد. دوم _ آبستن باشد واگر معلوم نباشد آبستن است وشوهر در حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، طلاق صحيح است. سوم _ مرد به واسطه غائب بودن نتواند بفهمد كه زن از خون حيض يا نفاس پاك است يا نه وبنا بر احتياط يكماه از وقت جماع گذشته باشد.

مسأله 2496 _ اگر زن را از خون حيض پاك بداند وطلاقش دهد بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است، واگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحيح است.

مسأله 2497 _ كسى كه مى داند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غائب شود مثلا مسافرت كند وبخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدتى كه معمولا زنها از حيض يا نفاس پاك مى شوند صبر كند.

مسأله 2498 _ اگر مردى كه غائب است بخواهد زن خود را

طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است، يا نه، اگر چه اطلا ع او از روى عادت حيض زن، يا نشانه هاى ديگرى باشد كه در شرع معين شده، بايد تا مدتى كه معمولا زنها از حيض يا نفاس پاك مى شوند صبر كند.

مسأله 2499 _ اگر با عيالش كه از خون حيض ونفاس پاك است نزديكى كند وبخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دو باره حيض ببيند وپاك شود. ولى زن را كه نه سالش تمام نشده، يا آبستن است، اگر بعد از نزديكى طلاق دهند، اشكال ندارد، وهمچنين است اگر يائسه باشد يعنى اگر سيده است بيشتر از شصت سال واگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.

مسأله 2500 _ اگر زنى كه از خون حيض ونفاس پاك است نزديكى كند ودر همان پاكى طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده، بنا بر احتياط مستحب دوباره او را طلاق دهد.

مسأله 2501 _ اگر با زنى كه از خون حيض ونفاس پاك است نزديكى كند ومسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، بايد بقدرى كه زن معمولا بعد از آن پاكى خون مى بيند ودو باره پاك مى شود صبر كند.

مسأله 2502 _ اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه مرضى حيض نمى بيند طلاق دهد ، بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه از جماع با او خوددارى نمايد وبعد او را طلاق دهد.

مسأله 2503 _ طلاق بايد به صيغه عربى معين كه بعدا ذكر مى شود صحيح خوانده شود، ودو

مرد عادل آن را بشنوند، واگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند واسم زن او مثلا فاطمه باشد، بايد بگويد: زوجتى فاطمه طالق يعنى زن من فاطمه رها است، واگر ديگرى را وكيل كند آن وكيل بايد بگويد زوجة موكلى فاطمة طالق.

مسأله 2504 _ زنى كه صيغه شده، مثلا يك ماهه يا يك ساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد ، و رها شدن او به اين است كه مدتش تمام شود، يا مرد مدت را به او ببخشد به اين ترتيب كه بگويد: مدت را به تو بخشيدم وشاهد گرفتن وپاك بودن زن از حيض لازم نيست.

عده طلاق

مسأله 2505 _ زنى كه نه سالش تمام نشده و زن يائسه عده ندارند، يعنى اگر چه شوهر شان با آنها نزديكى كرده باشد، بعد از طلاق مى توانند فورا شوهر كنند.

مسأله 2506 _ زنى كه نه سالش تمام شده ويائسه نيست اگر شوهرش با او نزديكى كند وطلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عده نگهدارد يعنى بعد از آنكه در پاكى طلاقش داد بقدرى صبر كند كه دوباره حيض ببيند وپاك شود وهمينكه حيض سوم را ديد عده او تمام مى شود ومى تواند شوهر كند. ولى اگر پيش از نزديكى كردن با او طلاقش بدهد عده ندارد يعنى مى تواند بعد از طلاق فورا شوهر كند.

مسأله 2507 _ زنى كه حيض نمى بيند اگر در سن زنهايى باشد كه حيض مى بينند چنانچه شوهرش او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق تا سه ماه عده نگهدارد.

مسأله 2508 _ زنى كه عده او سه ماه است، اگر اول ماه طلاقش بدهند، بايد سه

ماه هلالى يعنى از موقعى كه ماه ديده مى شود تا سه ماه عده نگهدارد. واگر در بين ماه طلاقش بدهند بايد باقى ماه را با دو ماه بعد از آن ونيز كسرى ماه اول را از ماه چهارم عده نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلا اگر غروب روز بيستم ماه طلاقش بدهند وآن ماه بيست ونه روز باشد بايد نه روز باقى ماه را با دو ماه بعد از آن وبيست روز از ماه چهارم عده نگهدارد.

مسأله 2509 _ اگر زن آبستن را طلاق دهند، عده اش تا دنيا آمدن، يا سقط شدن بچه او است بنا بر اين اگر مثلا يك ساعت بعد از طلاق، بچه او بدنيا آيد، عده اش تمام مى شود واگر قبل از بچه بدنيا آمدن مدت عده غير حامله بگذرد عده اش تمام مى شود.

مسأله 2510 _ زنى كه نه سالش تمام شده ويائسه نيست اگر صيغه شود مثلا يك ماهه، يا يك ساله شوهر كند، چنانچه شوهرش با او نزديكى نمايد ومدت آن زن تمام شود، يا شوهر مدت را به او ببخشد بايد عده نگهدارد، پس اگر حيض مى بيند بايد به مقدار دو حيض عده نگهدارد وشوهر نكند واگر حيض نمى بيند، چهل وپنج روز از شوهر كردن خوددارى نمايد.

مسأله 2511 _ ابتداى عده طلاق از موقعى است كه خواندن صيغه طلاق تمام مى شود چه زن بداند طلاقش داده اند، يا نداند پس اگر بعد از تمام شدن عده بفهمد كه او را طلاق داده اند، لازم نيست دو باره عده نگهدارد.

عده زنى كه شوهرش مرده

مسأله 2512 _ زنى كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد

تا چهار ماه وده روز عده نگهدارد يعنى از شوهر كردن خود دارى نمايد اگر چه يائسه يا صيغه باشد يا شوهرش با او نزديكى نكرده باشد، واگر آبستن باشد، بايد تا موقع زائيدن عده نگهدارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه وده روز، بچه اش بدنيا آيد، بايد تا چهار ماه وده روز از مرگ شوهرش صبر كند واين عده را عده وفات مى گويند.

مسأله 2513 _ زنى كه در عده وفات مى باشد حرام است لباس رنگى بپوشد وسرمه بكشد وهمچنين كارهاى ديگرى كه زينت حساب شود بر او حرام مى باشد.

مسأله 2514 _ اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده وبعد از تمام شدن عده وفات شوهر كند ، چنانچه معلوم شود شوهر او بعدا مرده است، از شوهر دوم جدا نمى شود وبراى خبر مردن شوهر اول عده وفات نگه مى دارد ونزد شوهر دوم نمى رود، پس از گذشتن عده به واسطه همان عقد محكوم است به زن شوهر دوم بودن، واحتياط به تجديد عقد خوب است ترك نشود.

مسأله 2515 _ ابتداى عده وفات از موقعى است كه زن از مرگ شوهر مطلع شود در صورتى كه شوهر غايب باشد والا ابتداى آن وفات است.

مسأله 2516 _ اگر زن بگويد عده ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مى شود: اول _ آنكه مورد تهمت نباشد. بنا بر احتياط. دوم _ از طلاق يا مردن شوهرش بقدرى گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن باشد

طلاق بائن وطلاق رجعى

مسأله 2517 _ طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند،

يعنى بدون عقد او را به زنى قبول نمايد وآن بر پنج قسم است: اول _ طلاق زنى كه نه سالش تمام نشده باشد. دوم _ طلاق زنى كه يائسه باشد يعنى اگر سيده است بيشتر از شصت سال واگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد. سوم _ طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد. چهارم _ طلاق سوم زنى كه او را سه دفعه طلاق داده اند. پنجم _ طلاق خلع ومبارات واحكام اينها بعدا گفته خواهد شد وغير اينها طلاق رجعى است كه بعد از طلاق تا وقتى زن در عده است مرد مى تواند به او رجوع نمايد.

مسأله 2518 _ كسى كه زنش را طلاق رجعى داده، حرام است او را از خانه اى كه موقع طلاق در آن خانه بوده بيرون كند مگر آنكه او را منتقل كند به خانه مناسب حال او، كه در اين صورت اخراج ونقل به آن خانه جايز است، ونيز جايز است بيرون كردن از آن منزل چنانچه فحاشى كند يا اهل خانه را اذيت كند ويا رفت وآمد با اجانب نمايد. ونيز حرام است زن براى كارهاى غير لازم از آن خانه بيرون رود مگر با اذن زوج.

احكام رجوع كردن

مسأله 2519 _ در طلاق رجعى مرد به سه قسم مى تواند به زن رجوع كند: اول _ حرفى بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است. دوم _ كارى كند كه آن كار دلالت كند بر قصد رجوع. سوم _ نزديكى كردن كه با آن رجوع محقق مى شود ولو قصد رجوع نداشته

باشد.

مسأله 2520 _ براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اينكه كسى بفهمد، بگويد به زنم رجوع كردم صحيح است.

مسأله 2521 _ مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگيرد وبه او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، حق رجوع او از بين نمى رود.

مسأله 2522 _ اگر زنى را دو مرتبه طلاق دهد به او رجوع كند، يا دو مرتبه او را طلاق دهد وبعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم به ديگرى شوهر كند، با پنج شرط به شوهر اول حلال مى شود، يعنى مى تواند آن زن را دوباره عقد نمايد. اول _ آنكه عقد شوهر دوم هميشگى باشد واگر مثلا يك ماهه يا يك ساله او را صيغه كند، بعد از آنكه از او جدا شد، شوهر اول نمى تواند او را عقد كند. دوم _ شوهر دوم با او نزديكى و دخول كند. بطريق متعارف. سوم _ شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد. چهارم _ عده طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود. پنجم _ شوهر دوم بالغ باشد.

طلاق خلع

مسأله 2523 _ طلاق زنى را كه به شوهرش مايل نيست ومهر يا مال ديگر خود را به او مى بخشد كه طلاقش دهد، طلاق خلع گويند.

مسأله 2524 _ اگر شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد مى گويد: زوجتى فاطمه خالعتها عل ما بذلت، وبهتر است بدون فصل بگويد هى طلاق (يعنى زنم

فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است).

مسأله 2525 _ اگر زنى كسى را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد وشوهر همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلا اسم شوهر محمد واسم زن فاطمه باشد وكيل، صيغه طلاق را اينطور مى خواند: عن موكلتى فاطمة بذلت مهرها لموكلى محمد ليخلعها عليه پس از آن بدون فاصله بگويد: زوجة موكلى خالعتها على ما بذلت، وبهتر است بدون فصل بگويد هى طالق واگر زنى كسى را وكيل كند كه غير از مهرچيزديگرى را به شوهر او ببخشد او را طلاق دهد، وكيل بايد به جاى كلمه (مهرها) آن چيز را بگويد مثلا اگر صد تومان داده بايد بگويد: بذلت مأة تومان.

طلاق مبارات

مسأله 2526 _ اگر زن وشوهر يكديگر را نخواهند وزن مالى به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن طلاق را مبارات گويند.

مسأله 2527 _ اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد، بايد بگويد، بارأت زوجتى فاطمة على مهرها فهى طالق يعنى مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست، واگر ديگرى را وكيل كند، وكيل بايد بگويد، بارات زوجة موكلى فاطمة على مهرها فهى طالق ودر هر دو صورت اگر بجاى كلمه (على مهرها) به مهرها بگويد اشكال ندارد.

مسأله 2528 _ صيغه طالق خلع ومبارات بايد به عربى صحيح خوانده شود ولى اگر زن براى آنكه مال خود را به شوهر ببخشد مثلا به فارسى بگويد براى طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم اشكال ندارد.

مسأله 2529 _ اگر زن در بين عده طلاق خلع، يا

مبارات از بخشش خود بر گردد، شوهر مى تواند رجوع كند وبدون عقد دو باره او را زن خود قرار دهد.

مسأله 2530 _ مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مى گيرد، بايد بيشتر از مهر نباشد ولى در طلاق خلع اگر بيشتر باشد اشكال ندارد.

احكام متفرقه طلاق

مسأله 2531 _ اگر با زن نامحرمى به گمان اينكه عيال خود او است نزديكى كند، چه زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مى باشد، بايد عده نگهدارد.

مسأله 2532 _ اگر با زنى كه مى داند عيالش نيست زنا كند، چه زن بداند كه آن مرد شوهر او نيست، يا گمان كند شوهرش مى باشد، لازم نيست عده نگهدارد.

مسأله 2533 _ اگر مرد، زنى را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد وزن او شود طلاق وعقد آن زن صحيح است ولى هر دو معصيت بزرگى كرده اند.

مسأله 2534 _ هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نمايد، يا مثلا شش ماه به او خرجى ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است، ولى چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند، يا مثلا تا شش ماه خرجى ندهد، از طرف او براى طلاق خود وكيل باشد، چنانچه شرط حاصل شود خود را طلاق دهد صحيح است.

مسأله 2535 _ زنى كه شوهرش گم شده، اگر بخواهد به ديگرى شوهر كند بايد نزد مجتهد عادل برود وبه دستور اوعمل نمايد.

مسأله 2536 _ پدر وجد پدرى ديوانه مى توانند زن او را طلاق بدهند.

مسأله 2537 _ اگر پدر يا جد پدرى براى طفل خود زنى را صيغه كند،

اگر چه مقدارى از زمان تكليف بچه جزء جزء مدت صيغه باشد، مثلا براى پسر چهارده ساله خودش زنى را دو ساله صيغه كند، چنانچه صلاح بچه باشد، مى تواند مدت آن زن را ببخشد ولى زن دائمى او را نمى تواند طلاق دهد.

مسأله 2538 _ اگر از روى علاماتى كه در شرع معين شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه نمى داند آنان عادلند يا نه مى تواند آن زن را بعد از تمام شدن عده اش براى خود براى كس ديگر عقد كند، واگر آنها را فاسق بداند بنا بر احتياط واجب ازدواج با او نكند وبراى ديگرى هم او را عقد ننمايد.

مسأله 2539 _ اگر كسى زن خود را بدون اينكه او بفهمد طلاق دهد، چنانچه مخارج او را مثل وقتى كه زنش بوده بدهد ومثلا بعد از يكسال بگويد يكسال پيش تو را طلاق دادم وشرعا ثابت كند، مى تواند چيزهايى را كه در آن مدت براى زن تهيه نموده واو مصرف نكرده است از او پس بگيرد، ولى چيزهايى را كه مصرف كرده نمى تواند از او مطالبه نمايد.

احكام غصب

مسأله 2540 _ غصب آن است كه انسان از روى ظلم بر مال، يا حق كسى مسلط شود واين يكى از گناهان بزرگ است كه اگر كسى انجام دهد، در قيامت به عذاب سخت گرفتار مى شود. از حضرت پيغمبر اكرم صلى الله عيله وآله روايت شده است كه هر كس يك وجب زمين از ديگرى غصب كند در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن

او مى اندازند.

مسأله 2541 _ اگر انسان نگذارد مردم از مسجد ومدرسه وپل وجاهاى ديگر كه براى عموم ساخته شده استفاده كنند، حق آنان را غصب نموده وهمچنين است اگر كسى در مسجد جايى براى خود بگيرد و ديگرى نگذارد كه از آنجا استفاده نمايد.

مسأله 2542 _ چيزى را كه انسان پيش طلبكار گرو مى گذارد، بايد پيش او بماند كه اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن بدست آورد پس اگر پيش از آنكه طلب او را بدهد آن چيز را از او بگيرد، حق اورا غصب كرده است.

مسأله 2543 _ مالى را كه نزد كسى گرو گذاشته اند، اگر ديگرى غصب كند صاحب مال وطلبكار مى تواند چيزى را كه غصب كرده از او مطالبه نمايند وچنانچه آن چيز را از او بگيرند، باز هم در گرو است واگر آن چيز از بين برود وعوض آن را بگيرند، آن عوض هم مثل خود آن چيز گرو مى باشد.

مسأله 2544 _ اگر انسان چيزى را غصب كند، بايد به صاحبش بر گرداند واگر آن چيز از بين برود، بايد عوض آن را به او بدهد.

مسأله 2545 _ اگر از چيزى كه غصب كرده منفعتى بدست آيد مثلا از گوسفندى كه غصب كرده بره اى پيدا شود، مال صاحب مال است ونيز كسى كه مثلا خانه اى غصب كرده، اگرچه در آن ننشيند بايد اجاره آن را بدهد.

مسأله 2546 _ اگر از بچه يا ديوانه چيزى را غصب كند، بايد آن را به ولى او بدهد واگر از بين رفته، بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2547 _ هر گاه دو نفر باهم

چيزى را غصب كنند، اگر چه هر يك به تنهايى مى توانسته آن را غصب نمايد، هر كدام آنان ضامن نصف آن است.

مسأله 2548 _ اگر چيزى را كه غصب كرده با چيز ديگرى مخلوط كند، مثلا گندمى را كه غصب كرده با جو مخلوط نمايد، چنانچه جدا كردن آنها ممكن است، اگر چه زحمت داشته باشد بايد جدا كند وبه صاحبش بر گرداند.

مسأله 2549 _ اگر ظرف طلا ونقره يا چيز ديگرى را كه ساختنش حرام است غصب كند وخراب نمايد، لازم نيست مزد ساختن آن را به صاحبش بدهد، ولى اگر مثلا گوشواره اى را كه غصب كرده خراب نمايد، بايد آن را با مزد ساختش به صاحب آن بدهد وچنانچه براى اينكه مزد ندهد، بگويد آن را مثل اولش مى سازم، مالك مجبور نيست قبول نمايد. ونيز مالك نمى تواند او را مجبور كند كه آن را مثل اولش بسازد.

مسأله 2550 _ اگر چيزى را كه غصب كرده به طورى تغيير دهد كه از اولش بهتر شود مثلا طلايى را كه غصب كرده گوشواره بسازد _ چنانچه صاحب مال بگويد مال را به همين صورت بده، بايد به او بدهد ونمى تواند براى زحمتى كه كشيده مزد بگيرد، بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد آن را بصورت اولش در آورد واگر بدون اجازه او آن چيز را مثل اولش كند، بايد مزد ساختن آن را هم به صاحبش بدهد.

مسأله 2551 _ اگرچيزى را كه غصب كرده به طورى تغيير دهد كه از اولش بهتر شود، وصاحب مال بگويد بايد آن را بصورت اول در آورى واجب است آن را بصورت اولش در

آورد وچنانچه قيمت آن به واسطه تغيير دادن اولش كمتر شود، بايد تفاوت آن را به صاحبش بدهد، پس طلايى را كه غصب كرده اگر گوشوارد بسازد وصاحب آن بگويد بايد بصورت اولش در آورى، در صورتى كه بعد از آب كردن، قيمت آن از پيش از گوشواره ساختن كمتر شود، بايد تفاوت آن را بدهد.

مسأله 2552 _ اگر در زمينى كه غصب كرد زراعت كند، يا درخت بنشاند، زراعت ودرخت وميوه آن مال خود اوست. وچنانچه صاحب زمين راضى نباشد كه زراعت ودرخت در زمين بماند، كسى كه غصب كرده بايد فورا زراعت يا درخت خود را اگر چه ضرر نمايد از زمين بكند، ونيز بايد اجاره زمين را در مدتى كه زراعت ودرخت در آن بوده به صاحب زمين بدهد، وخرابيهايى را كه در زمين پيدا شده درست كند. مثلا جاى درختها را پر نمايد. واگر به واسطه اينها قيمت زمين از او لش كمتر شود، بايد تفاوت آن را هم بدهد. ونمى تواند صاحب زمين را مجبور كند كه زمين را به او بفروشد، يا اجاره دهد. ونيز صاحب زمين نمى تواند او را مجبور كند كه درخت يا زراعت را به او بفروشد.

مسأله 2553 _ اگر صاحب زمين راضى شود كه زراعت ودرخت دز زمين او بماند، كسى كه آن را غصب كرده، لازم نيست درخت وزراعت را بكند ولى بايد اجاره آن زمين را از وقتى كه غصب كرده تا وقتى كه صاحب زمين راضى شده بدهد.

مسأله 2554 _ اگر چيزى را كه غصب كرده از بين برود، در صورتى كه مثل گاو وگوسفند باشد كه قيمت اجزاء آن باهم

فرق دارد مثلا گوشت آن يك قيمت وپوست آن قيمت ديگر دارد، بايد قيمت آن را بدهد وچنانچه قيمت بازار آن فرق كرده باشد، بايد قيمت وقتى را كه مى خواهد اداء كند بدهد.

مسأله 2555 _ اگر چيزى را كه غصب كرده واز بين رفته، مانند گندم وجو باشد كه قيمت اجزائش باهم فرق ندارد، بايد مثل همان چيزى را كه غصب كرده بدهد ولى چيزى را كه مى دهد بايد خصوصياتش مثل چيزى باشد كه آن را غصب كرده واز بين رفته است.

مسأله 2556 _ اگر چيزى را كه مثل گوسفند قيمت اجزاء آن باهم فرق دارد غصب نمايد واز بين برود، چنانچه قيمت بازار آن فرق نكرده باشد ولى در مدتى كه پيش او بوده مثلا چاق شده باشد، بايد قيمت وقتى را كه چاق بوده بدهد.

مسأله 2557 _ اگر چيزى را كه غصب كرده ديگرى از او غصب نمايد واز بين برود، صاحب مال مى تواند عوض آن را از هر يك از آنان بگيرد، يا از هر كدام آنان مقدارى از عوض آن را مطالبه نمايد وچنانچه عوض مال را از اولى بگيرد، اولى مى تواند آنچه را داده از دومى بگيرد ولى اگر از دومى بگيرد، او نمى تواند آنچه را داده از اولى مطالبه نمايد .

مسأله 2558 _ اگر چيزى را كه مى فروشند يكى از شرطهاى معامله در آن نباشد مثلا چيزى را كه بايد با وزن خريد وفروش كنند بدون وزن معامله نمايند، معامله باطل است، وچنانچه فروشنده وخريدار باقطع نظر از معامله راضى باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند اشكال ندارد وگرنه چيزى را كه

از يكديگر گرفته اند مثل مال غصبى است وبايد آن را بهم بر گردانند. ودر صورتى كه مال هر يك در دست ديگرى تلف شود، چه بداند معامله باطل است چه نداند، بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2559 _ هر گاه مالى را از فروشنده بگيرد كه آن را ببيند يا مدتى نزد خود نگهدارد تا اگر پسنديد بخرد، در صورتى كه آن مال تلف شود، لازم نيست عوض آن را به صاحبش بدهد.

احكام مالى كه انسان آن را پيدا مى كند

مسأله 2560 _ مالى كه انسان پيدا مى كند اگر نشانه اى نداشته باشد كه به واسطه آن، صاحبش معلوم شود، مى تواند به قصد اينكه ملك خودش شود آن را بردارد.

مسأله 2561 _ اگر مالى پيدا كند كه نشانه دارد وقيمت آن از 6/12 نخود نقره سكه دار كمتر است، چنانچه صاحب آن معلوم باشد وانسان نداند راضى است يا نه، نمى تواند بدون اجازه او بر دارد، واگر صاحب آن معلوم نباشد مى تواند به قصد اينكه ملك خودش شود بردارد وچنانچه عين مال باقى است بايد هر وقت صاحبش پيدا شد، آن را به او بدهد واگر باقى نيست لازم نيست عوض آن را به او بدهد.

مسأله 2562 _ هر گاه چيزى كه پيدا كرده نشانه اى دارد كه به واسطه آن مى تواند صاحبش را پيدا كند، اگر چه بداند صاحب آن سنى يا كافرى است كه در امان مسلمانان است، در صورتى كه قيمت آن چيز به 6/12 نخود نقره سكه دار برسد بايد تا يك سال اعلان كند ومقتضاى احتياط در كيفيت اعلان آن است كه، از روزى

كه آن را پيدا كرده تا يك هفته روزى دو مرتبه، وبعد تا يك ماه هفته اى يك مرتبه، وبعد تا يك سال ماهى يك مرتبه در محل اجتماع مردم اعلان كند.

مسأله 2563 _ اگر رانسان خودش نخواهد اعلان كند، مى تواند به كسى كه اطمينان دارد بگويد كه از طرف او اعلان نمايد.

مسأله 2564 _ اگر تا يكسال اعلان كند وصاحب مال پيدا نشود، مى تواند آن را براى خود بردارد به قصد اينكه هر وقت صاحبش پيدا شد عوض آن را به او بدهد، يا براى او نگهدارى كند كه هر وقت پيدا شد به او بدهد، يا از طرف صاحبش صدقه بدهد. به قصد اينكه اگر صاحبش پيدا شد وراضى به صدقه نشد عوض آن را به او بدهد.

مسأله 2565 _ اگر بعد از آنكه يك سال اعلان كرد وصاحب مال پيدا نشد مال را براى صاحبش نگهدارى كند واز بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده وتعدى يعنى زياده روى هم ننموده ضامن نيست. ولى اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد، يا براى خود برداشته باشد، در هر دو صورت ضامن است.

كسى كه مالى را پيدا كرده، اگر عمدا به دستورى كه گفته شد اعلان نكند، گذشته از اينكه معصيت كرده، باز هم واجب است اعلان كند.

مسأله 2566 _ اگر بچه نابالغ چيزى پيدا كند ولىّ او بايد اعلان نمايد اگر خودش اعلان نكند .

مسأله 2567 _ اگر انسان در بين سالى كه اعلان مى كند، از پيدا شدن صاحب مال نا اميد شود وبخواهد آن را صدقه بدهد اشكال ندارد.

مسأله 2568 _ اگر در بين سالى كه اعلان

مى كند مال از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده، يا تعدى يعنى زياده روى كرده باشد، بايد عوض آن به صاحبش بدهد واگر كوتاهى نكرده وزياده روى هم ننموده، چيزى بر او واجب نيست.

مسأله 2569 _ اگر مالى را كه نشانه دارد وقيمت آن به 6/12 نخود نقره سكه دار مى رسد در جايى پيدا كند كه معلوم است به واسطه اعلان، صاحب آن پيدا نمى شود، مى تواند در روز اول آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد، و چنانچه صاحبش پيدا شود وبه صدقه دادن راضى نشود، بايد عوض آن را به او بدهد وثواب صدقه اى كه داده مال خود او است.

مسأله 2570 _ اگر چيزى را پيدا كند وبه خيال اينكه مال خود او است بر دارد، بعد بفهمد مال خودش نبوده، بايد تا يكسال اعلان نمايد، وهمچنين بنا بر احتياط اگر مثلا پاى خود را به گمشده اى بزند وآن را از جاى خودش حركت دهد.

مسأله 2571 _ لازم نيست موقع اعلان، جنس چيزى را كه پيدا كرده بگويد بلكه همينقدر كه بگويد چيزى پيدا كرده ام كافى است.

مسأله 2572 _ اگر قيمت چيزى كه پيدا كرده به 6/12 نخود نقره سكه دار برسد چنانچه اعلان كند ودر مسجد، يا جاى ديگرى كه محل اجتماع مردم است بگذارد وآن چيز از بين برود، يا ديگرى آن را بردارد، كسى كه آن را پيدا كرده ضامن است.

مسأله 2573 _ هر گاه چيزى پيدا كند كه اگر بماند فاسد مى شود. بايد قيمت آن را معين كند وبفروشد يا خودش به قيمت، مال را بردارد وپولش را نگهدارد واگر

صاحب آن بعد از تعريف پيدا نشد از طرف او صدقه بدهد بنا بر احتياط، چنانچه صاحبش پيدا شد وراضى به صدقه نشد قيمت آن جنس را به او بدهد، ومى تواند او را به حاكم شرع بدهد وضامن هم نيست.

مسأله 2574 _ اگر چيزى را كه پيدا كرده موقع وضوء گرفتن ونماز خواندن همراه او باشد، در صورتى كه قصدش اين باشد كه صاحب آن را پيدا كند اشكال ندارد.

مسأله 2575 _ اگر كفش او را ببرند وكفش ديگرى بجاى آن بگذارند، چنانچه بداند كفشى كه مانده مال كسى است كه كفش او را برده در صورتى كه آن شخص عمدا تبديل نموده ويا ار جهلا بوده فعلا متصرف در آن كفش است ودسترسى به او هم نيست كه رفع جهل شود _ يا آنكه علم به رضايت او داشته باشد مى تواند بجاى كفش خودش بردارد ولى اگر آن طرف جاهل بوده ونمى داند فعلا متصرف در او هست يا نه بنا بر احتياط واجب اگر قيمت آن از 6/12 نخود نقره سكه دار بيشتر است بايد تا يكسال اعلان كند واگر قيمت آن از كفش خودش بيشتر باشد، بايد هر وقت صاحب آن پيدا شد زيادى قيمت را به او بدهد وچنانچه از پيدا شدن او نا اميد شود، بايد با اجازه حاكم شرع زيادى قيمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد. واگر احتمال دهد كفشى كه مانده مال كسى نيست كه كفش او را برده در صورتى كه قيمت آن از 6/12 نخود نقره سكه دار كمتر باشد، مى تواند براى خود بردارد واگر بيشتر باشد بايد تا يكسال اعلان كند

وبعد از يكسال احتياطا از طرف صاحبش صدقه بدهد.

مسأله 2576 _ اگر مالى را كه كمتر از 6/12 نخود نقره سكه دار ارزش دارد پيدا كندواز آن صرف نظر نمايد ودر مسجد يا جاى ديگر بگذارد، چنانچه كسى آن را بردارد، مى تواند از طرف صاحبش به خودش تمليك نمايد وقبول كند وآن مال براى او حلال است.

احكام سر بريدن وشكار كردن حيوانات

مسأله 2577 _ اگر حيوان حلال گوشت رابه دستورى كه بعدا گفته مى شود سر ببرند: وحشى باشد يا اهلى بعد از جان دادن، گوشت آن حلال وبدن آن پاك است، ولى حيوانى كه انسان با آن وطى ونزديكى كرده، وحيوانى كه نجاستخوار شده، اگر به دستورى كه در شرع معين نموده اند، آن را استبراء نكرده باشند، بعد از سر بريدن گوشت آنها حلال نيست.

مسأله 2578 _ حيوان حلال گوشت وحشى مانند آهو وكبك وبز كوهى وحيوان حلال گوشتى كه اهلى بوده وبعدا وحشى شده مثل گاو وشتر اهلى كه فرار كرده ووحشى شده اند، اگر به دستورى كه بعدا گفته مى شود آنها را شكار كنند پاك وحلالند ولى حيوان حلال گوشت اهلى مانند گوسفند ومرغ خانگى وحيوان حلال گوشت وحشى كه به واسطه تربيت كردن اهلى شده است، با شكار كردن پاك وحلال نمى شوند.

مسأله 2579 _ حيوان حلال گوشت وحشى در صورتى باشكار كردن پاك وحلال مى شود كه بتواند فرار كند يا پرواز نمايد، بنا بر اين بچه آهو كه نمى تواند فرار كند وبچه كبك كه نمى تواند پرواز نمايد، باشكار كردن پاك وحلال نمى شوند واگر آهو وبچه اش را كه نمى تواند فرار كند، با

يك تير شكار نمايد آهو حلال وبچه اش حرام است.

مسأله 2580 _ حيوان حلال گوشتى كه مانند ماهى خون جهنده ندارد، اگر به خودى خود بميرد پاك است ولى گوشت آن را نمى شود خورد.

مسأله 2581 _ حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد، مانند ما ر با سر بريدن حلال نمى شود ولى مرده آن پاك است.

مسأله 2582 _ يگ وخوك به واسطه سر بريدن وشكار كردن پاك نمى شوند وخوردن گوشت آنها حرام است وحيوان حرام گوشتى را كه درنده وگوشتخوار است مانند گرگ وپلنگ اگر به دستورى كه گفته مى شود سر ببرند، يا با تبر ومانند آن شكار كنند پاك است ولى گوشت آن حلال نمى شود واگر با سك شكارى آن را شكار كنند، پاك شدن بدنش هم اشكال دارد.

مسأله 2583 _ فيل وخرس وبوزينه وموش وحيواناتى كه مانند مار وسوسمار در داخل زمين زندگى مى كنند، اگر خون جهنده داشته باشند وبخودى خود بميرند نجسند، واگر سر آنها را ببرند، يا آنها را با آلة صيد شكار نمايند، پاكند ولى گوشت آنها حلال نمى شود.

مسأله 2584 _ اگر از شكم حيوان زنده بچه مرده اى بيرون آيد، يا آن را بيرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است.

دستور سر بريدن حيوانات

دستور سر بريدن حيوانات

مسأله 2585 _ دستور سر بريدن حيوانات آن است كه چهار رگ بزرگ گردن آن را از پايين بر آمدگى زير گلو به طور كامل ببرند. واگر آنها را بشكافند كافى نيست.

مسأله 2586 _ اگر بعضى از چهار رگ را ببرند وصبر كنند تاحيوان بميرد بعد بقيه را ببرند فائده ندارد، واگر به اين مقدار صبر نكنند ولى به طور معمولى چهار

رگ را پشت سر هم نبرند، چنانچه بعد از قطع آخرين رگ حيوة حيوان باقى باشد كافى است.

مسأله 2587 _ اگر گرگ گلوى گوسفندى را به طورى بكند كه از چهار رگى كه در گردن است وبايد بريده شود، چيزى نمانده، آن حيوان حرام مى شود. ولى اگر مقدارى از گردن را بكند وچهار رگ باقى باشد، يا جاى ديگر بدن را بكند، در صورتى كه گوسفند زنده باشد وبه دستورى كه گفته مى شود سر آن را ببرند حلال وپاك مى باشد!

شرايط سر بريدن حيوان

مسأله 2588 _ سر بريدن حيوان پنج شرط دارد: اول _ كسى كه سر حيوان را مى برد چه مرد باشد چه زن، بايد مسلمان باشد واظهار دشمنى با اهل بيت پيغمبر صلى الله عليهم وآله نكند، ويا اهل كتاب به شرط احراز نام خدا بردن، وبچه مسلمان هم اگر مميز باشد يعنى خوب وبد را بفهمد مى تواند سر حيوان را ببرد وهمچنين بچه كتابى، دوم _ سر حيوان را با چيزى ببرند كه از آهن باشد ولى چنانچه آهن پيدا نشود وطورى باشد كه اگر سر حيوان را نبرند مى ميرد، با چيز تيزى كه چهار رگ آن را جدا كند مانند شيشه وسنگ تيز، مى شود سر آن را بريد. سوم _ در موقع سر بريدن، حيوان رو به قبله باشد وكسى كه مى داند بايد رو به قبله سر ببرد اگر عمدا حيوان را رو به قبله نكند، حيوان حرام مى شود ولى اگر فراموش كند، يا مسأله را نداند، يا قبله را اشتباه كند، يا نداند قبله كدام طرف است، يا نتواند حيوان را رو به قبله

كند، اشكال ندارد. چهارم _ وقتى مى خواهد سر حيوان راببرد، يا كارد به گلويش بگذارد، به نيت سر بريدن، نام خدا را ببرد وهمينقدر كه بگويد الله كافى است، ولازم نيست عربى باشد، واگر بدون قصد سر بريدن نام خدا را ببرد، آن حيوان پاك نمى شود وگوشت آن هم حرام است ولى اگر از روى فراموشى نام خدا را نبرد اشكال ندارد. پنجم _ حيوان بعد از سر بريدن حركتى بكند، اگر چه مثلا چشم يا دم خود را حركت دهد، يا پاى خود را به زمين زند يا آنكه به اندازه معمول خون از بدن حيوان بيرون آيد.

دستور كشتن شتر

مسأله 2589 _ اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك وحلال باشد، بايد با پنج شرطى كه براى سر بريدن حيوانات گفته شد، كارد يا چيز ديگرى را كه از آهن وبرنده باشد، در گودى بين گردن وسينه اش فرو كنند.

مسأله 2590 _ وقتى مى خواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر است كه شتر ايستاده باشد ولى اگر در حالى كه زانوها را به زمين زده، به پهلو خوابيده ودست وپا وسينه اش رو به قبله است، كارد را در گودى گردنش فرو كنند اشكال ندارد.

مسأله 2491 _ اگر به جاى اينكه كارد در گودى گردن شتر فرو كنند سر آن را ببرند، يا گوسفند وگاو ومانند اينها را مثل شتر كارد در گودى گردنشان فرو كنند، گوشت آنها حرام وبدن آنها نجس است، ولى اگر چهار رگ شتر را ببرند وتا زنده است به دستورى كه گفته شد كارد در گودى گردنش فرو كنند، گوشت آن

حلال وبدن آن پاك است، ونيز اگر كارد در گودى گردن گاو يا گوسفند ومانند اينها فرو كنند وتا زنده است سر آن را ببرند حلال وپاك مى باشد.

مسأله 2592 _ اگر حيوانى سر كش شود ونتوانند آن را به دستورى كه در شرع معين شده بكشند، يا مثلا در چاه بيفتد واحتمال بدهند كه در آنجا بميرد وكشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد، هر جاى بدنش را كه زخم بزنند ودر اثر زخم جان بدهد حلال مى باشد، و رو به قبله بودن آن لازم نيست ولى بايد شرطهاى ديگرى را كه براى سر بريدن حيوانات گفته شد دارا باشد.

چيزهايى كه موقع سر بريدن حيوانات مستحب است

مسأله 2593 _ چند چيز در سر بريدن حيوانات مستحب است: او ل _ موقع سر بريدن گوسفند، دو دست ويك پاى آن را ببندند وپاى ديگرش را باز بگذارند وموقع سر بريدن گاو چهار دست وپايش را ببندند ودم آن را بگذارند، وموقع كشتن شتر دو دست آن را از پايين تا زانو، يا تا زير بغل به يكديگر ببندند وپاهايش را باز بگذارند ومستحب است مرغ را بعد از سر بريدن رها كنند تا پرو بال بزند. دوم _ كسى كه حيوان را مى كشد رو به قبله باشد. سوم _ پيش از كشتن حيوان آب جلوى آن بگذارند چهارم _ كارى كنند كه حيوان كمتر اذيت شود مثلا كارد را خوب تيز كنند وبا عجله سر حيوان را ببرند.

چيزهايى كه در كشتن حيوانات مكروه است

مسأله 2594 _ چند چيز در كشتن حيوانات مكروه است: اول _ آنكه كارد را پشت حلقوم فرو كنند وبه طرف جلو بياورند كه حلقوم

از پشت آن بريده شود، دوم _ پيش از بيرون آمدن روح، سر حيوان را از بدنش جدا كنند سوم _ پيش از بيرون آمدن روح، پوست حيوان را بكنند چهارم _ پيش از آنكه روح از بدن حيوان بيرون رود، مغز حرام را كه در تيره پشت است ببرند، پنجم _ در جايى حيوان را بكشند كه حيوان ديگر آن را ببيند. ششم _ در شب يا پيش از ظهر روز جمعه سر حيوان را نبرند ولى در صورت احتياج عيبى ندارد هفتم _ خود انسان چهار پايى را كه پرورش داده است بكشد.

احكام شكار كردن با اسلحه

مسأله 2595 _ اگر حيوان حلال گوشت وحشى را با اسلحه شكار كنند، با پنج شرط حلال وبدنش پاك است: اول _ آنكه اسلحه شكار مثل كارد وشمشير برنده باشد، يا مثل نيزه و تير، تيز باشد كه به واسطه تيز بودن، بدن حيوان را پاره كند، واگر به وسيله دام يا چوب وسنگ ومانند اينها حيوانى را شكار كنند، پاك نمى شود، وخوردن آن هم حرام است، واگر حيوانى را با تفنگ شكار كنند، چنانچه گلوله آن تيز باشد كه در بدن حيوان فرو رود وآن را پاره كند پاك وحلال است ونيز اگر گلوله تيز نباشد بلكه با فشار در بدن حيوان فرو رود وحيوان را بكشد. پاك وحلال است واگر به واسطه حرارتش بدن حيوان را بسوزاند ودر اثر سوزاندن، حيوان بميرد پاك وحلال بودنش اشكال دارد. دوم _ كسى كه كشتار مى كند بايد مسلمان يا اهل كتاب باشد يا بچه مسلمان يا بچه اهل كتاب باشد كه خوب وبد را بفهمد، واگر كافر غير كتابى

يا كسى كه اظهار دشمنى با اهل بيت وپيغمبر صلى الله عليه وسلم مى كند، حيوانى را شكار نمايد، آن شكار حلال نيست. سوم _ اسلحه را براى شكار كردن حيوان بكار برد واگر مثلا جايى را نشان كند واتفاقا حيوانى را بكشد، آن حيوان پاك نيست وخوردن آن هم حرام است. چهارم _ در وقت بكار بردن اسلحه نام خدا را ببرد وچنانچه عمدا نام خدا را نبرد شكار حلال نمى شود، ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد. پنجم _ وقتى به حيوان برسد كه مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد وچنانچه به اندازه سر بريدن وقت باشد وسر حيوان را نبرد تا بميرد حرام است.

مسأله 2596 _ اگر دو نفر حيوانى را شكار كنند، ويكى از آنان مسلمان يا كتابى وديگرى كافر غير كتابى باشد يا يكى از آن دو نام خدا را ببرد وديگرى عمدا نام خدا را نبرد، آن حيوان حلال نيست.

مسأله 2597 _ اگر بعد از آنكه حيوانى را تير زدند مثلا در آب بيفتد، وانسان بداند كه حيوان به واسطه تير وافتادن در آب جان داده، حلال نيست. بلكه اگر شك كند كه فقط براى تير بوده يا نه، حلال نمى باشد.

مسأله 2598 _ اگر با سگ غصبى يا اسلحه غصبى حيوانى را شكار كند، شكار حلال است ومال خود او مى شود ولى گذشته از اينكه گناه كرده، بايد اجرت اسلحه يا سگ را به صاحبش بدهد.

مسأله 2599 _ اگر با شمشير يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح است با شرطهايى كه در صفحه گذشته گفته شد، حيوانى

را دو قسمت كنند، وسر وگردن در يك قسمت بماند وانسان وقتى برسد كه حيوان جان داده باشد، هر دو قسمت حلال است، و همچنين اگر حيوان زنده باشد ولى به اندازه سر بريدن وقت نباشد، اما اگر به اندازه سر بريدن وقت باشد وممكن باشد كه مقدارى زنده بماند، قسمتى كه سر وگردن ندارد حرام وقسمتى كه سر وگردن دارد، اگر سر آن را به دستورى كه درشرع معين شده ببرند حلال وگرنه آن هم حرام مى باشد.

مسأله 2600 _ اگر با چوب يا سنگ يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح نيست حيوانى را دو قسمت كنند، قسمتى كه سر وگردن ندارد حرام است وقسمتى كه سر وگردن دارد، اگر زنده باشد وممكن باشد كه مقدارى زنده بماند، وسر آن را به دستورى كه در شرع معين شده ببرند حلال وگرنه آن قسمت هم حرام مى باشد.

مسأله 2601 _ اگر حيوانى را شكار كنند، يا سر ببرند وبچه زنده اى از شكم آن بيرون آيد چنانچه آن بچه را به دستورى كه در شرع معين شده سر ببرند حلال وگرنه حرام مى باشد.

مسأله 2602 _ اگر حيوانى را شكار كنند يا سر ببرند وبچه مرده اى از شكمش بيرون آورند چنانچه خلقت آن بچه كامل باشد ومو يا پشم در بدنش روئيده باشد پاك وحلال است

شكار كردن با شگ شكارى

مسأله 2603 _ اگر سگ شكارى حيوان وحشى حلال گوشتى را شكار كند پاك بودن وحلال بدون آن حيوان شش شرط دارد: اول _ سگ به طورى تربيت شده باشد كه هر وقت آن را براى گرفتن شكار بفرستند برود وهر وقت از رفتن جلو

گيرى كنند بايستد. ونيز بايد عادتش اين باشد كه تا صاحبش نرسد از شكار نخورد. ولى اگر اتفاقا شكار را بخورد اشكال ندارد.

دوم _ صاحبش آن را بفرستد واگر پيش خود دنبال شكار رود وحيوانى را شكار كند خوردن آن حيوان حرام است. بلكه اگر پيش خود دنبال شكار رود وبعدا صاحبش بانك بزند كه زودتر آن را به شكار برساند، اگر چه به واسطه صداى صاحبش شتاب كند، بايد از خوردن آن شكار خوددارى نمايند.

سوم _ كسى كه سگ را مى فرستد بايد مسلمان يا كتابى باشد يا بچه مسلمان يا بچه كتابى كه خوب وبد را بفهمد، واگر كافر غير كتابى يا كسى كه اظهار دشمنى با اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه وآله مى كند سگ را بفرستد شكار آن سگ حرام است.

چهارم _ وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد واگر عمدا نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است، ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد.

پنجم _ شكار به واسطه زخمى كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد، پس اگر سگ شكار را خفه كند، يا شكار از دويدن يا ترس بميرد حلال نيست.

ششم _ كسى كه سگ را فرستاده، وقتى برسد كه حيوان مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد وچنانچه وقتى برسد كه به اندازه سر بريدن وقت باشد مثلا حيوان چشم يا دم خود را حركت دهد، يا پاى خود را به زمين بزند، چنانچه سر حيوان را نبرد تا بميرد حلال نيست.

مسأله 2604 _ كسى كه سگ را فرستاده اگر وقتى برسد كه بتواند سر حيوان را ببرد، چنانچه مثلا به

واسطه بيرون آوردن كارد ومانند آن وقت بگذرد وآن حيوان بميرد حلال است، و اگر چيزى همراه او نباشد كه با آن، سر حيوان را ببرد وحيوان بميرد، حلال نيست بلى چنانچه سگ را در وقت بفرستد وسگ حيوان را بدرد وبميرد حلال است. كه از خوردن آن خود دارى كنند.

مسأله 2605 _ اگر چند سگ را بفرستد وباهم حيوانى را شكار كنند، چنانچه همه آنها داراى شرطهايى كه در صفحه گذشته گفته شد بوده اند شكار حلال است واگر يكى از آنها داراى آن شرطها نبوده، شكار حرام است.

مسأله 2606 _ اگر سگ را براى شكار حيوانى بفرستد وآن سگ حيوان ديگرى را شكار كند، آن شكار حلال وپاك است. ونيز اگر آن حيوان را با حيوان ديگرى شكار كند، هر دوى آنها حلال وپاك مى باشند.

مسأله 2607 _ اگر چند نفر باهم سگ را بفرستند و يكى از آنها كافر غير كتابى باشد، يا عمدا نام خود را نبرد، آن شكار حرام است. ونيز اگر يكى از سگهايى را كه فرستاده اند به طورى كه در صفحه گذشته گفته شد تربيت شده نباشد، آن شكار حرام باشد.

مسأله 2608 _ اگر باز حيوان ديگرى غير سگ شكارى، حيوانى را شكار كند، آن شكار حلال نيست، ولى اگر وقتى برسند كه حيوان زنده باشد وبه دستورى كه در شرع معين شده سر آن را ببرند حلال است.

صيد ماهى

مسأله 2609 _ اگر ماهى فلسدار را زنده از آب بگيرند وبيرون آب جان دهد، پاك وخوردن آن حلال است، وچنانچه در آب بميرد پاك است ولى خوردن آن حرام مى باشد وماهى بى فلس را اگر چه

زنده از آب بگيرند وبيرون آب جان دهد حرام است بنا بر احتياط.

مسأله 2610 _ اگر ماهى از آب بيرون بيفتد يا موج آن را بيرون بيندازد، يا آب فرو رود وماهى در خشكى بماند، چنانچه پيش از آنكه بميرد، با دست يا به وسيله ديگر كسى آن را بگيرد، بعد از جان دادن حلال است.

مسأله 2611 _ كسى كه ماهى را صيد مى كند، لازم نيست مسلمان باشد ودر موقع گرفتن، نام خدا را ببرد.

مسأله 2612 _ ماهى مرده اى كه معلوم نيست آن را زنده از آب گرفته اند يا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است واگر در دست كافر باشد، اگر چه بگويد آن را زنده گرفته ام حرام مى باشد.

مسأله 2613 _ خوردن ماهى زنده جايز است.

مسأله 2614 _ اگر ماهى زنده را بريان كنند، يا در بيرون آب پيش از جان دادن بكشند، خوردن آن جايز است.

مسأله 2615 _ اگر ماهى را بيرون آب دو قسمت كنند ويك قسمت آن را در حالى كه زنده است در آب بيفتد، خوردن آن قسمتى را كه بيرون آب مانده، جايز است.

صيد ملخ

مسأله 2616 _ اگر ملخ را با دست يا به وسيله ديگرى زنده بگيرند، بعد از جان دادن خوردن آن حلال است، ولازم نيست كسى كه آن را مى گيرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن نام خدا را ببرد، ولى اگر ملخ مرده اى در دست كافر باشد ومعلوم نباشد كه آن را زنده گرفته يا نه، اگر چه بگويد زنده گرفته ام حلال نيست.

مسأله 2617 _ خوردن ملخى كه بال در نياورده ونمى تواند پرواز كند حرام

است.

احكام خوردنيها و آشاميدنيها

مسأله 2618 _ خوردن گوشت مرغ خانگى وكبوتر، واقسام گنجشك كه، بلبل وسار وچكاوك از آنها است حلال است، وشب پره وطاووس، وهر مرغى كه مثل شاهين، وعقاب، و باز، چنگال دارد، وهر پرنده اى كه هنگام پرواز بال زدنش كمتر از صاف نگهداشتن بالش باشد، ويا چينه دان وسنگدان، وخار پشت پا ندارد، حرام است، وگوشت جميع انواع كلاغ، وپرستوك مكروه است، ونخوردن گوشت هدهد بهتر است.

مسأله 2619 _ اگر چيزى را كه روح دارد از حيوان زنده جدا نمايند مثلا دنبه يا مقدارى گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس وحرام است.

مسأله 2620 _ جمله از اجزاء حيوان حلال گوشت حرام است بدون اشكال وبعضى از اجزاء آن حرام است بنا بر احتياط واجب، مجموع آنها چهارده چيز است: 1 _ خون 2 _ فضله 3 _ نرى 4 _ فرج _ 5 _ بچه دان 6 _ غدد كه آن را دشول مى گويند 7 _ تخم كه آن را دنبلان مى گويند 8 _ چيزى كه در مغز كله است وبه شكل نخود مى باشد 9 _ مغز حرام كه در ميان تيره پشت است 10 _ پى كه در دو طرف تيره پشت است 11 _ زهره دان 12 _ سپرز (طحال) 13 _ بول دان (مثانه) 14 _ حدقه چشم، وبنا بر احتياط اجتناب كنند از چيزى كه در ميان سم است وبه آن ذات الاشاجع مى گويند.

مسأله 2621 _ خوردن بول شتر حلال است، وخوردن بول ساير حيوانات حلال گوشت وهمچنين ساير چيزهايى كه طبيعت انسان از آنها متنفر است مانند سرگين وآب دماغ ومانند آنها

بهتر است ترك شود، اگر چه جايز است وحلال.

مسأله 2622 _ خوردن خاك حرام است ولى خوردن كمى از تربت حضرت سيد الشهداء عليه السلام براى شفاء وخوردن، گل داغستان، وگل ارمنى براى معالجه اشكال ندارد.

مسأله 2623 _ فرو بردن آب بينى وخلط سينه كه در دهن آمده، حرام نيست. ونيز فرو بردن غذايى كه موقع خلال كردن، از لاى دندان بيرون مى آيد، اشكال ندارد.

مسأله 2624 _ خوردن چيزى كه براى انسان ضرر دراد وموجب شود قتل نفس ويا قطع عضوى از اعضاء را حرام است.

مسأله 2625 _ خوردن گوشت اسب وقاطر والاغ مكروه است، واگر كسى با آنها وطى كند يعنى نزديكى نمايد، حرام مى شوند وبايد آنها را از شهر بيرون ببرند ودر جاى ديگر بفروشند، واگر واطى غير مالك است بايد پول آن را به مالك بدهد، بعد آن را از شهر بيرون ببرد ودر جاى ديگر كه آن را نشناسند بفروشد.

مسأله 2626 _ اگر با حيوان حلال گوشتى مانند گاو وگوسفند نزديكى كنند، بول وسرگين آنها نجس مى شود، وآشاميدن شير آنها هم حرام است، وبايد فورى آن حيوان را بكشند وبسوزانند وكسى كه با آن وطى كرده، پول آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2627 _ آشاميدن شراب حرام ودر بعضى اخبار بزرگترين گناه شمرده شده است واگر كسى آن را حلال بداند كافر است. از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: شراب ريشه بديها ومنشأ گناهان است وكسى كه شراب مى خورد، عقل خود را از دست مى دهد و در آن موقع خدا را نمى شناسد واز هيچ گناهى باك ندارد واحترام هيچ

كس را نگه نمى دراد وحق خويشان نزديك را رعايت نمى كند واز زشتيهاى آشكار رو نمى گرداند وروح ايمان وخدا شناسى از بدن او بيرون مى رود وروح ناقص خبيثى كه از رحمت خدا دور است در او مى ماند وخدا وفرشتگان وپيغمبران ومؤمنين او را لعنت مى كنند وتا چهل روز نماز او قبول نمى شود وروز قيامت روى او سياه است وزبان از دهانش بيرون مى آيد وآب دهان او به سينه اش مى ريزد وفرياد تشنگى او بلند است.

مسأله 2628 _ نشستن سر سفره اى كه در آن شراب مى خورند، اگر انسان يكى از آنان حساب شود حرام وچيز خوردن از آن سفره نيز حرام است.

مسأله 2629 _ بر هر مسلمان واجب است مسلمان ديگرى را كه نزديك است از گرسنگى يا تشنگى بميرد نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.

چيزهايى كه موقع غذا خوردن مستحب است

مسأله 2630 چند چيز در موقع غذا خوردن مستحب است: اول _ هر دو دست را پيش از غذا بشويد. دوم _ بعد از غذا دست خود را بشويد وبا دستمال خشك كند سوم _ ميزبان پيش از همه شروع به غذا خوردن كند وبعد از همه دست بكشد وپيش از غذا اول ميزبان دست خود را بشويد، بعد كسى كه طرف راست اونشسته وهمين طور تا برسد به كسى كه طرف چپ او نشسته وبعد از غذا اول كسى كه طرف چپ ميزبان نشسته دست خود را بشويد وهمين طور تا به طرف راست ميزبان برسد. چهارم _ در اول غذا بسم الله بگويد، واگر سر يك سفره چند

جور غذا باشد در وقت خوردن هر كدام آنها گفتن بسم الله مستحب است. پنجم _ با دست راست غذا بخورد. ششم _ با سه انگشت يا بيشتر غذا بخورد وبا دو انگشت نخورد. هفتم _ اگر چند نفر سر يك سفره نشسته اند هر كسى از غذاى جلو خودش بخورد. هشتم _ لقمه را كوچك بردارد. نهم _ سر سفره زياد بنشيند وغذا خوردن را طول بدهد. دهم _ غذا را خوب بجود. يازدهم _ بعد از غذا خلال نمايد ولى با چوب انار وچوب ريحان ونى وبرگ درخت خرما خلال، نكند. چهاردهم _ آنچه بيرون سفره مى ريزد جمع كند وبخورد ولى اگر در بيابان غذا بخورد، مستحب است آنچه مى ريزد، براى پرندگان وحيوانات بگذارد. پانزدهم _ در اول روز واول شب غذا بخورد ودر بين روز ودر بين شب غذا نخورد. شانزدهم _ بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد وپاى راست را روى پاى چپ بيندازد. هفدهم _ در اول غذا وآخر آن نمك بخورد . هجدهم _ ميوه را پيش از خوردن با آب بشويد.

چيزهايى كه در غذا خوردن مكروه است

مسأله 2631 _ چند چيز غذا خوردن مكروه است: اول _ در حال سيرى غذا خوردن. دوم پر خوردن ودر خبر است كه خداوند عالم بيشتر از هر چيز از شكم پر بدش مى آيد. سوم _ نگاه كردن به صورت ديگران در موقع غذا خوردن. چهارم _ خوردن غذاى گرم. پنجم _ فوت كردن چيزى كه مى خورد يا مى آشامد. ششم _ بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چيز ديگر شدن. هفتم _ پاره كردن نان با كارد. هشتم _ گذاشتن

نان زير ظرف غذا. نهم _ پاك كردن گوشتى كه به استخوان چسبيده به طورى كه چيزى در آن نماند. دهم _ پوست كندن ميوه. يازدهم _ دور انداختن ميوه پيش از آنكه كاملا آن را بخورد.

مستحبات آب آشاميدنى

مسأله 2632 _ در آشاميدن آب چند چيز مستحب است: اول _ آن را به طور مكيدن بياشامد. دوم _ در روز ايستاده آب بخورد. سوم _ پيش از آشاميدن آب بسم الله وبعد از آن الحمد لله بگويد. چهارم _ به سه نفس آب بياشامد. پنجم از روى ميل آب بياشامد. ششم _ بعد از آشاميدن آب حضرت ابا عبد الله عليه السلام وآله بيت ايشان را ياد كند وقاتلان آن حضرت را لعنت نمايد.

مكروهات آب آشاميدن

مسأله 2633 _ زياد آشاميدن آب، وآشاميدن آن بعد از غذاى چرب، ودر شب به حال ايستاده مكروه است، ونيز آشاميدن آب با دست چپ، وهمچنين از جاى شكسته كوزه، وجايى كه دسته آن است مكروه مى باشد

احكام نذر وعهدمسأله 2634 _ نذر آن است كه انسان بر خود واجب كند كه كار خيرى را براى خدا بجا آورد، يا كارى را كه نكردن آن بهتر است براى خدا ترك نمايد.

مسأله 2635 _ در نذر صيغه لازم نيست به عربى بخوانند پس اگر بگويد چنانچه مريض من خوب شود، براى خدا ده تومان به فقير مى دهم، نذر او صحيح است، بلكه اگر قصد كند به اين نحو ولفظى نگويد نذر محقق مى شود.

مسأله 2636 _ كسى كه نذر مى كند بايد مكلف وعاقل باشد وبه اختيار خود نذر كند، بنا بر اين نذر كردن كسى كه او را مجبور كرده

اند. يا به واسطه عصبانى شدن بى اختيار نذر كرده صحيح نيست.

مسأله 2637 _ اگر شوهر از نذر كردن زن جلو گيرى نمايد، زن نمى تواند نذر كند واگر بدون اجازه شوهر نذر كند نذر او باطل است.

مسأله 2638 _ اگر زن با اجازه شوهر نذر كند، شوهرش نمى تواند نذر او را بهم بزند، يا او را از عمل كردن به نذر جلوگيرى نمايد.

مسأله 2639 _ اگر فرزند با اجازه پدر نذر كند، بايد به آن نذر عمل نمايد. بلكه اگر بدون اجازه او نذر كند، عمل كردن به آن نذر واجب است. بلى پدر مى تواند نذر فرزند را منحل كند.

مسأله 2640 _ انسان كارى را مى تواند نذر كند كه انجام آن برايش ممكن باشد، بنا بر اين كسى كه نمى تواند پياده كربلا برود، اگر نذر كند كه پياده برود، نذر او صحيح نيست.

مسأله 2641 _ اگر نذر كند كه كار حرام يا مكروهى را انجام دهد، يا كار واجب يا مستحبى را ترك كند، نذر او صحيح نيست.

مسأله 2642 _ اگر نذر كند كه كار مباحى را انجام دهد يا ترك نمايد، چنانچه بجا آوردن آن وتركش از هر جهت مساوى باشد، نذر او صحيح نيست واگر انجام آن از جهتى بهتر باشد وانسان به قصد همان جهت نذر كند، مثلا نذر كند غذايى را بخورد كه براى عبادت قوت بگيرد، نذر او صحيح است. ونيز اگر ترك آن از جهتى بهتر باشد وانسان براى همان جهت نذر كند كه آن را ترك نمايد مثلا براى اينكه دود مضر است نذر كند كه آن را استعمال نكند نذر او صحيح

مى باشد.

مسأله 2643 _ اگر نذر كند نماز واجب خود را در جايى كه به خودى خود ثواب نماز در آنجا زياد نيست مثلا نذر كند نماز را در اطاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتى بهتر باشد مثلا به واسطه اينكه خلوت است انسان حضور قلب پيدا مى كند نذر او صحيح است.

مسأله 2644 _ اگر نذر كند عملى را انجام دهد، بايد همان طور كه نذر كرده بجا آورد پس اگر نذر كند كه روز اول ماه صدقه بدهد، يا روزه بگيرد، يا نماز اول ماه بخواند چنانچه قبل از آن روز يا بعد از آن بجا آورد كفايت نمى كند. ونيز اگر نذر كند كه وقتى مريض او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پيش از آنكه خوب شود صدقه را بدهد كافى نيست.

مسأله 2645 _ اگر نذر كند روزه بگيرد ولى وقت ومقدار آن را معين نكند، چنانچه يك روز روزه بگيرد كافى است. واگر نذر كند نماز بخواند ومقدار وخصوصيات آن را معين نكند، اگر يك نماز دو ركعتى بخواند كفايت مى كند، واگر نذر كند صدقه بدهد وجنس ومقدار آن را معين نكند، اگر چيزى بدهد كه بگويند صدقه داده، به نذر عمل كرده است، واگر نذر كند كارى براى خدا بجا آورد در صورتى كه يك نماز بخواند يا يك روز روزه بگيرد، يا چيزى صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده است.

مسأله 2646 _ اگر نذر كند روز معينى را روزه بگيرد، بايد همان روز را روزه بگيرد ونمى تواند در آن روز مسافرت كند، واگر به واسطه مسافرت روزه نگيرد، بايد گذشته از قضاى آن

روز كفاره هم بدهد، يعنى يك بنده آزاد كند يا به ده فقير طعام دهد، يا ده فقير را بپوشاند، واگر اينها را نتواند بايد سه روز پى در پى روزه بگيرد. ولى اگر ناچار شود كه مسافرت كند، يا عذر ديگرى مثل مرض يا حيض بر او پيش آيد قضاء تنها كافى است

مسأله 2647 _ اگر انسان از روى اختيار به نذر خود عمل نكند، بايد به مقدارى كه در .

مسأله پيش گفته شد كفاره بدهد.

مسأله 2648 _ اگر نذر كند كه تا وقت معينى عملى را ترك كند، بعد از گذشتن آن وقت مى تواند آن عمل را بجا آورد، واگر پيش از گذشتن وقت از روى فراموشى يا ناچارى انجام دهد، چيزى بر او واجب نيست، ولى باز هم لازم است كه تا آن وقت آن عمل را بجا نياورد، وچنانچه دو باره پيش از رسيدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد، بايد به مقدارى كه در دو مسأله پيش گفته شد كفاره بدهد.

مسأله 2649 _ كسى كه نذر كرده عملى را ترك كند ووقتى براى آن معين نكرده است، اگر از روى فراموشى، يا ناچارى، يا ندانستن، آن عمل را انجام دهد كفاره بر او واجب نيست. ولى بعدا هر وقت از روى اختيار آن را بجاآورد، بايد به مقدارى كه در سه مسأله پيش گفته شد كفاره بدهد.

مسأله 2650 _ اگر نذر كند كه در هر هفته روز معنى مثلا روز جمعه را روزه بگيرد چنانچه يكى از جمعه ها عيد فطر يا عيد قربان شد يا در روز جمعه عذر ديگرى مانند حيض براى او پيدا

شود، بايد آن روز را روزه نگيرد وقضاى آن را بجا آورد.

مسأله 2651 _ اگر نذر كند كه مقدار معينى صدقه بدهد چنانچه پيش از دادن صدقه بميرد بايد آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.

مسأله 2652 _ اگر نذر كند كه به فقير معينى صدقه بدهد، نمى تواند آن را به فقير ديگر بدهد، واگر آن فقير بميرد، بنا بر احتياط بايد به ورثه او بدهد.

مسأله 2653 _ اگر نذر كند كه به زيارت يكى از امامان مثلا به زيارت حضرت ابا عبد الله عليه السلام مشرف شود، چنانچه به زيارت امام ديگر برود كافى نيست، واگر به واسطه عذرى نتواند آن امام را زيارت كند، چيزى بر او واجب نيست.

مسأله 2654 _ كسى كه نذر كرده زيارت برود وغسل زيارت ونماز آن را نذر نكرده، لازم نيست آنها را بجا آورد.

مسأله 2655 _ اگر براى حرم يكى از امامان يا امام زادگان چيزى نذر كند، بايد آن را در تعمير وروشنايى وفرش حرم ومانند اينها مصرف كند.

مسأله 2656 _ اگر براى خود امام عليه السلام چيزى نذر كند، چنانچه مصرف معينى را قصد كرده، بايد به همان مصرف برساند، واگر مصرف معينى را قصد نكرده، بايد به فقراء وزوار بدهد، يا مسجد ومانند آن بسازد، وثواب آن را هديه آن امام نمايد وهمچنين است اگر چيزى را براى امامزاده اى نذر كند.

مسأله 2657 _ گوسفندى را كه براى صدقه، يا براى يكى از امامان نذر كرده اند پشم آن ومقدارى كه چاق مى شود جزء نذر است.

مسأله 2658 _ هر گاه نذر كند كه اگر مريض او خوب شود، يا مسافر او

بيايد، عملى را انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه پيش از نذر كردن مريض خوب شده، يا مسافر آمده است عمل كردن به نذر لازم نيست.

مسأله 2659 _ اگر پدر يا مادر نذر كند كه دختر خود را به سيد شوهر دهد، بعد از آنكه دختر به تكليف رسيد، اختيار با خود اوست ونذر آنان اعتبار ندارد.

مسأله 2660 _ هر گاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعى خود برسد، كار خيرى را انجام دهد، بعد از آنكه حاجتش بر آورده شد، بايد آن كار را انجام دهد، ونيز اگر بدون آنكه حاجتى داشته باشد، عهد كند كه عمل خيرى را انجام دهد، آن عمل بر او واجب مى شود.

مسأله 2661 _ در عهد لازم نيست صيغه خوانده شود، وهمان انشاء نفسانى كافى است، وكارى را كه عهد مى كند انجام دهد، بايد يا عبادت باشد مثل نماز واجب ومستحب يا كارى باشد كه انجام آن بهتر از تركش باشد ويا كار مباح باشد.

مسأله 2662 _ اگر به عهد خود عمل نكند، بايد كفاره بدهد يعنى شصت فقير را سير كند، يا دو ماه روزه بگيرد يا يك بنده آزاد كند.

احكام قسم خوردن

مسأله 2663 _ اگر قسم بخورد كه كارى را انجام دهد يا ترك كند، مثلا قسم بخورد كه روزه بگيرد، يا دود استعمال نكند چنانچه عمدا مخالفت كند، بايد كفاره بدهد يعنى يك بنده آزاد كند يا به ده فقير طعام دهد ويا ده فقير را بپوشاند واگر اينها را نتواند بايد سه روز پى در پى روزه بگيرد.

مسأله 2664 _ قسم چند شرط دارد: اول _ كسى كه قسم مى خورد

بايد بالغ وعاقل باشد واز روى قصد واختيار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچه وديوانه ومست وكسى كه مجبورش كرده اند، درست نيست، وهمچنين است اگر در حال عصبانى بودن بى اختيار قسم بخورد. دوم _ كارى را كه قسم مى خورد انجام دهد، بايد حرام و مكروه نباشد و كارى را كه قسم مى خورد ترك كند بايد واجب ومستحب نباشد. سوم _ به يكى از اسمهاى خداوند عالم قسم خورد كه به غير ذات مقدس او گفته نمى شود مانند، خدا والله، ونيز اگر به اسمى قسم بخورد كه بغير خدا هم مى گويند ولى بقدرى به خدا گفته مى شود كه هر وقت كسى آن اسم را بگويد، ذات مقدس حق در نظر مى آيد، مثل آنكه به خالق ورازق قسم بخورد صحيح است، بلكه اگر به اسمى قسم بخورد كه بغير خدا هم مى گويند وهر وقت گفته شد هم ذات مقدس حق در نظر نمى آيد مانند حى وبصير صحيح است. چهارم _ قسم را به زبان بياورد واگر بنويسد يا در قلبش آن را قصد كند صحيح نيست ولى آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است. پنجم _ عمل كردن به قسم براى او ممكن باشد واگر موقعى كه قسم مى خورد ممكن باشد وبعدا از عمل آن عاجز شود، از وقتى كه عاجز شود، از وقتى كه عاجز مى شود، قسم او بهم مى خورد، وهمچنين است اگر عمل كردن به نذر بقدرى مشقت پيدا كند كه نشود آن را تحمل نمود

مسأله 2665 _ اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلو گيرى كند، يا شوهر از

قسم خوردن زن جلو گيرى نمايد، قسم آنان صحيح نيست.

مسأله 2666 _ اگر فرزند بدون اجازه پدر قسم بخورد، پدر مى تواند قسم او را بهم بزند وقسم زن بدون اذن شوهر صحيح نيست.

مسأله 2667 _ اگر انسان از روى فراموشى، يا ناچارى به قسم عمل نكند، كفاره بر او واجب نيست، وهمچنين است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننمايد. وقسمى كه آدم وسواسى مى خورد، مثل اينكه مى گويد والله الان مشغول نماز مى شوم وبه واسطه وسواس مشغول نمى شود، اگر وسواس او طورى باشد كه بى اختيار به قسم عمل نكند كفاره ندارد.

مسأله 2668 _ كسى كه قسم مى خورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مكروه است، واگر دروغ باشد حرام واز گناهان بزرگ مى باشد، ولى اگر براى اينكه خودش يا مسلمان ديگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشكال ندارد بلكه گاهى واجب مى شود، اما اگر بتواند توريه كند، يعنى موقع قسم خوردن طورى نيت كند كه دروغ نشود، ومشقت هم نداشته باشد بايد توريه نمايد، مثلا اگر ظالمى بخواهد كسى را اذيت كند واز انسان بپرسد كه او را نديده اى وانسان يك ساعت قبل او را ديده باشد، بگويد اور ا نديده ام وقصد كند كه از پنج دقيقه پيش نديده ام.

احكام وقف

مسأله 2669 _ اگر كسى چيزى را وقف كند، از ملك او خارج مى شود وخود او و ديگران نمى توانند آن را ببخشند، يا بفروشند وكسى هم از آن ملك ارث نمى برد، ولى در بعضى از موارد كه در مسأله 2093 و 2094 ودر صفحه

328 بيان شد، فروختن آن اشكال ندارد.

مسأله 2670 _ لازم نيست صيغه وقف را به عربى بخوانند، بلكه اگر مثلا بگويد خانه خود را وقف كردم صحيح است وقبل در هيچ قسم از اقسام وقف معتبر نيست، چه وقف بر افراد مخصوص باشد، وچه در موقوفات عامه مثل مسجد ومدرسه، وچه چيزى كه براى عموم وقف كنند مثلا بر فقراء وسادات وقف نمايند. در تمام اين اقسام وقف محقق شود وصحيح است بدون قبول كردن كسى.

مسأله 2671 _ اگر ملكى را براى وقف معين كند وپيش از خواندن صيغه وقف پشيمان شود، يا بميرد، وقف درست نيست.

مسأله 2672 _ كسى كه مالى را وقف مى كند، لازم نيست قصد قربت داشته باشد، ونيز لازم نيست از موقع خواندن صيغه، مال را براى هميشه وقف كند مثلا اگر بگويد اين مال بعد از مردن من وقف باشد، گر چه از موقع خواندن صيغه تا مردنش وقف ننموده ولى وقف صحيح است، ونيز اگر بگويد تا ده سال وقف باشد وبعد از آن نباشد، يا بگويد تا ده سال وقف باشد، بعد پنج سال وقف نباشد ودو باره وقف باشد، وقف صحيح است.

مسأله 2673 _ وقف در صورتى صحيح ولازم است كه مال وقف را به تصرف كسى كه براى او وقف شده يا وكيل، يا ولى او بدهند، ولى اگر چيزى را بر اولاد صغير خود وقف كند وبه قصد اينكه آن چيز ملك آنان شود، از طرف آنان نگهدارى نمايد، وقف صحيح ولازم است.

مسأله 2674 _ اظهر آن است كه در اوقاف عامه از قبيل مدارس ومساجد وامثال آنها قبض معتبر نباشد و در وقفيت

آنها مجرد وقف نمودن كافى است.

مسأله 2675 _ كسى كه مال خود را وقف مى كند بايد مكلف وعاقل باشد وشرعا بتواند در مال خود تصرف كند، بنابر اين سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزى را وقف كند صحيح نيست.

مسأله 2676 _ اگر مالى را براى زندگان وبعد از آن براى كسانى كه بعدا بدنيا مى آيند وقف نمايد، مثلا چيزى را بر اولاد خود وقف كند كه بعد از آنان وقف نوه هاى او باشد وهر دسته اى بعد از دسته ديگر از وقف استفاده كنند صحيح است، وبعيد نيست وقف ابتداءا براى كسانى كه بعد بدنيا مى آيند نيز صحيح باشد.

مسأله 2677 _ اگر چيزى را بر خودش وقف كند مثل آنكه دكانى را وقف كند كه عايدى آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمايند صحيح نيست. ولى اگر مثلا مالى را بر فقراء وقف كند وخودش فقير شود، مى تواند از منافع وقف استفاده نمايد.

مسأله 2678 _ اگر براى چيزى كه وقف كرده متولى معين كند، بايد مطابق قرارداد او رفتار نمايد، واگر معين نكند، چنانچه بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف كرده باشد وآنها بالغ باشند، اختيار با خود آنان است، واگر بالغ نباشند اختيار با ولى ايشان است وبراى استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نيست.

مسأله 2679 _ اگر ملكى را مثلا بر فقراء يا سادات وقف كند، يا وقف كند كه منافع آن به مصرف خيرات برسد، در صورتى كه براى آن ملك متوالى معين نكرده باشد، اختيار

آن با حاكم شرع است.

مسأله 2680 _ اگر ملكى را بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف كند كه هر طبقه اى بعد از طبقه ديگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولى آن را اجاره دهد وبميرد اجاره باطل نمى شود. ولى اگر متولى نداشته باشد و يك طبقه از كسانى كه ملك بر آنها وقف شده، آن را اجاره دهند ودر بين مدت اجاره بميرند، اجاره باطل مى شود ودر صورتى كه مستأجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد، مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان بر مى دارند.

مسأله 2681 _ اگر ملك وقف خراب شود، از وقف بودن بيرون نمى رود.

مسأله 2682 _ ملكى كه مقدارى از آن وقف است ومقدارى از آن وقف نيست اگر تقسيم نشده باشد، حاكم شرع يا متولى مى تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند.

مسأله 2683 _ اگر متولى وقف خيانت كند وعايدات آن را به مصرفى كه معين شده نرساند ، حاكم شرع مى تواند بجاى او متولى امينى معين نمايد.

مسأله 2684 _ فرشى را كه براى حسينيه وقف كرده اند، نمى شود براى نماز به مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزديك حسينيه باشد.

مسأله 2685 _ اگر ملكى را براى تعمير مسجدى وقف نمايند، چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير ندارد وانتظار هم نمى رود كه تا مدتى احتياج به تعمير پيدا كند مى توانند عايدات آن ملك را بر مصرف مسجدى كه احتياج به تعمير دارد بر سانند.

مسأله 2686 _ اگر ملگى را وقف كند كه عايدى آن را خرج تعمير مسجد نمايند، وبه

امام جماعت وبه كسى كه در آن مسجد اذان مى گويد بدهند، در صورتى كه بدانند يا اطمينان داشته باشند كه براى هر يك چه مقدار معين كرده، بايد همانطور مصرف كنند. واگر يقين يا اطمينان نداشته باشند، چنانچه آنچه ذكر شده از باب مصرف باشد بايد اول مسجد را تعمير كنند واگر چيزى زياد آمد بين امام جماعت وكسى كه اذان مى گويد به طور مساوى قسمت نمايند وبهتر آن است كه اين دو نفر در تقسيم با يكديگر صلح كنند.

احكام وصيت

مسأله 2687 _ وصيت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براى او كارهايى انجام دهند، يا بگويد بعد از مرگش چيزى از مال او ملك كسى باشد، يا براى اولاد خود وكسانى كه اختيار آنان با اوست قيم وسرپرست معين كند. وكسى را كه به او وصيت مى كنند وصى مى گويند.

مسأله 2688 _ كسى كه نمى تواند حرف بزند، اگر با اشاره مقصود خود را بفهماند، براى هر كارى مى تواند وصيت كند بلكه كسى هم كه مى تواند حرف بزند، اگر با اشاره اى كه مقصودش را بفهماند وصيت كند صحيح است.

مسأله 2689 _ اگر نوشته اى به امضاء يا مهر ميت ببينند، چنانچه مقصود او را بفهماند ومعلوم باشد كه براى وصيت كردن نوشته، بايد مطابق آن عمل كنند وهمچنين اگر بدانند مقصودش وصيت كردن نبوده وچيزهايى را نوشته است بعدا مطابق آن وصيت كند ووصيت كرده، ولى اگر ندانند كه بعدا وصيت كرده يا نه عمل به آن لازم نيست.

مسأله 2690 _ كسى كه وصيت مى كند بايد بالغ باشد، بلى وصيت صبى دهساله اگر عاقل

ودر وجوه معروف باشد صحيح است، ونيز بايد وصيت كننده عاقل، واز روى اختيار وصيت كند.

مسأله 2691 _ كسى كه از روى عمد مثلا زخمى به خود زده يا سمى خورده است كه به واسطه آن، يقين يا گمان به مردن او پيدا مى شود، اگر وصيت كند كه مقدارى از مال او را به مصرفى برسانند صحيح نيست.

مسأله 2692 _ اگر انسان وصيت كند كه چيزى به كسى بدهند، در صورتى آن كس آن چيز را مالك مى شود كه آنرا رد ننمايد، وقبول لازم نيست.

مسأله 2693 _ وقتى انسان نشانه هاى مرگ را در خود ديد، بايد فورا امانتهاى مردم را به صاحبانشان برگرداند واگر به مردم بدهكار است وموقع دادن آن بدهى رسيده بايد بدهد، واگر خودش نمى تواند بدهد، يا موقع دادن بدهى او نرسيده، بايد وصيت كند وبر وصيت شاهد بگيرد، ولى اگر بدهى او معلوم باشد، وصيت كردن لازم نيست.

مسأله 2694 _ كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند، اگر خمس و زكوة ومظالم بدهكار است، بايد فورا بدهد واگر نمى تواند بدهد چنانچه از خودش مال دارد، يااحتمال مى دهد كسى آنها را اداء نمايد، بايد وصيت كند. وهمچنين است اگر حج بر او واجب باشد.

مسأله 2695 _ كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند، اگر نماز وروزه قضاء دارد، بايد وصيت كند كه از مال خودش براى آنها اجير بگيرند، بلكه اگر مال نداشته باشد ولى احتمال بدهد كسى بدون انكه چيزى بگيرد آنها را انجام مى دهد، باز هم واجب است وصيت نمايد، واگر قضاى نماز روزه او به تفصيلى

كه در صفحه 225 بيان شد، بر پسر بزرگتر واجب باشد، بايد به او اطلاع دهد، يا وصيت كند كه براى او بجا آورند.

مسأله 2696 _ كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند، اگر مالى پيش كسى دارد يادر جايى پنهان كرده است كه ورثه نمى دانند چنانچه به واسطه ندانستن، حقشان از بين برود، بايد به آنان اطلاع دهد، ولازم نيست براى بچه هاى صغير خود قيم وسر پرست معين كند ، ولى در صورتى كه بدون قيم مالشان از بين مى رود، يا خودشان ضايع مى شوند، بايد بارى آنان قيم امينى معين نمايد.

مسأله 2697 _ وصى بايد مسلمان وعاقل باشد. ونيز بايد بالغ باشد در صورتى كه به تنهايى وصى قرار داده شود.

مسأله 2698 _ اگر كسى چند وصى براى خود معين كند، چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهايى به وصيت عمل كنند، لازم نيست در انجام وصيت از يكديگر اجازه بگيرند، واگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد كه هر دو باهم به وصيت عمل كنند، يا نگفته باشد، بايد با نظر يكديگر به وصيت عمل نمايند واگر حاضر نشوند كه با يكديگر به وصيت عمل كنند، حاكم شرع آنها را مجبور مى كند واگر اطاعت نكنند، به جاى آنان ديگران را معين مى نمايد.

مسأله 2699 _ اگر انسان از وصيت خود بر گردد مثلا بگويد ثلث مالش را به كسى بدهند، بعد بگويد به او ندهند وصيت باطل مى شود. واگر وصيت خود را تغيير دهد، مثل آنكه قيمى براى بچه هاى خود معين كند، بعد ديگرى را بجاى او قيم نمايد، وصيت اولش

باطل مى شود بايد به وصيت دوم او عمل نمايند.

مسأله 2700 _ اگر كارى كند كه معلوم شود از وصيت خود بر گشته مثلا خانه اى را كه وصيت كرده به كسى بدهند بفروشد، يا ديگرى را براى فروش آن وكيل نمايد، وصيت باطل مى شود.

مسأله 2701 _ اگر وصيت كند چيزى معينى را به كسى بدهند، بعد وصيت كند كه نصف همان را به ديگرى بدهند بايد آن چيز را دو قسمت كنند وبه هر كدام از آن دو نفر يك قسمت آن را بدهند.

مسأله 2702 _ اگر كسى در مرض كه به آن مرضى مى ميرد، مقدارى از مالش را به كسى ببخشد ووصيت كند كه بعد از مردن او هم مقدارى به كس ديگر بدهند، بايد مالى را بخشيده از اصل تركه خارج كنند، چنانچه مالى كه وصيت كرده بيشتر از ثلث باقيمانده نباشد، يا اگر بيشتر است ورثه اجازه بدهند كه گفته او عملى شود، بايد به آنجه گفته عمل كنند، واگر بيشتر از ثلث باشد، ورثه هم اجازه ندهند، بايد مالى را كه پيش از مرگ بخشيده بدهند وثلث باقيمانده مال دومى است.

مسأله 2703 _ اگر وصيت كند كه ثلث مال او را نفروشند وعايدى آن را به مصرفى برسانند ، بايد مطابق گفته او عمل نمايند.

مسأله 2704 _ اگر در مرضى كه به آن مرض مى ميرد، بگويد مقدارى به كسى بدهكار است، چنانچه متهم باشد كه براى ضرر زدن به ورثه گفته است، بايد مقدارى را كه معين كرده از ثلث او بدهند واگر متهم نباشد وكسى هم منكر گفته او نشود، بايد از اصل مالش بدهند.

مسأله 2705

_ اگر وصيت كند به بچه اى كه ممكن است فلان زن حامله شود چيزى بدهند به نحو وصيت به فعل، چنانچه آن بچه بعد از مرگ موصى بدنيا آمد آن چيز را به او مى دهند، والا در خيرات مصرف مى شود، واگر وصيت كند كه مقدارى از مالش مال بچه باشد كه در شكم مادر است بنحو وصيت به نتيجه اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصيت صحيح است، پس اگر زنده بدنيا آمد، بايد آنچه را كه وصيت كرده به او بدهند، واگر مرده بدنيا آمد، وصيت باطل مى شود وآنچه را كه براى او وصيت كرده، ورثه ميان خودشان قسمت مى كنند.

مسأله 2706 _ اگر انسان بفهمد كسى او را وصى كرده، چنانچه به اطلاع وصيت كننده برساند كه براى انجام وصيت او حاضر نيست، لازم نيست بعد از مردن او به وصيت عمل كند، ولى اگر پيش از مردن او بفهمد كه او را وصى كرده، يا بفهمد وبه اطلاع ندهد كه براى عمل كردن به وصيت حاضر نيست، در صورتى كه مشقت نداشته باشد، بايد وصيت او را انجام دهد، ونيز اگر وصى پيش از مرگ، موقعى ملتفت شود كه مريض به واسطه شدت مرض نتواند به ديگرى وصيت كند، بايد وصيت را قبول نمايد.

مسأله 2607 _ اگر كسى كه وصيت كرده بميرد، وصى نمى تواند ديگرى را براى انجام كارهاى ميت معين كند وخود از كار كناره نمايد، ولى اگر بداند مقصود ميت اين نبوده كه خود وصى آن كار را انجام دهد، بلكه مقصودش فقط انجام كار بوده، مى تواند ديگرى را از طرف خود وكيل نمايد.

مسأله

2708 _ اگر كسى دو نفر را وصى كند، چنانچه يكى از آن دو بميرد، يا ديوانه يا كافر شود لازم نيست حاكم شرع يك نفر ديگر را بجاى او معين كند، مگر آنكه شرط اجتماع در عمل نموده باشد، واگر هر دو بميرند يا ديوانه، يا كافر شوند حاكم شرع دو نفر ديگر را معين مى كند ولى اگر يك نفر بتواند وصيت را عملى كند، معين كردن دونفر لازم نيست.

مسأله 2709 _ اگر وصى نتواند به تنهايى كارهاى ميت را انجام دهد، حاكم شرع براى كمك او يك نفر ديگر را معين مى كند.

مسأله 2710 _ اگر مقدارى از مال ميت در دست وصى تلف شود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده ويا تعدى نموده، مثلا ميت وصيت كرده است كه فلان مقدار به فقراى شهر بده واو مال را به شهر ديگر برده ودر راه از بين رفته ضامن است واگر كوتاهى نكرده وتعدى هم ننموده ضامن نيست.

مسأله 2711 _ هر گاه انسان كسى را وصى كند وبگويد كه اگر آن كس بميرد فلانى وصى باشد، بعد از آنكه وصى اول مرد، وصى دوم بايد كارهاى ميت را انجام دهد.

مسأله 2712 _ حجى كه بر ميت واجب است وبدهكارى وحقوقى راكه مثل خمس وزكوة ومظالم، اداء كردن آنها واجب است، بايد از اصل مال ميت بدهند، واگر چه ميت براى آنها وصيت نكرده باشد.

مسأله 2713 _ اگر مال ميت از بدهى وحج واجب وحقوقى كه مثل خمس وزكوة ومظالم بر او واجب است زياد بيايد، چنانچه وصيت كرده باشد كه ثلث يا مقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند، بايد به وصيت

او عمل كنند واگر وصيت نكرده باشد، آنچه مى ماند مال ورثه است.

مسأله 2714 _ اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد وصيت او در بيشتر از ثلث در صورتى صحيح است كه ورثه حرفى بزنند، يا كارى كنند كه معلوم شود عملى شدن وصيت را اجازه داده اند، وتنها راضى بودن آنان كافى نيست. واگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحيح است.

مسأله 2715 _ اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد، وپيش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصيت او عملى شود، بعد از مردن او نمى توانند از اجازه خود بر گردند.

مسأله 2716 _ اگر وصيت كند كه از ثلث او خمس وزكوة يا بدهى ديگر اورا بدهند وبراى نماز وروزه او اجير بگيرند وكار مستحبى هم مثل اطعام به فقراء انجام دهند، بايد اول بدهى او را از ثلث بدهند واگر چيزى زياد آمد براى نماز وروزه او اجير بگيرند واگر از آن هم زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند، وچنانچه ثلث مال او فقط به اندازه بدهى او باشد، ورثه هم اجازه ندهند كه بيشتر از ثلث مال مصرف شود، وصيت براى نماز وروزه وكارهاى مستحبى باطل است ولى بايد نماز وروزه او را از اصل مال بدهند

مسأله 2717 _ اگر وصيت كند كه بدهى او را بدهند وبراى نماز وروزه مستحبى او اجير بگيرند وكار مستحبى ديگر هم انجام دهند، چنانچه وصيت نكرده باشد كه اينها را از ثلث بدهند، بايد بدهى او را از اصل مال بدهند واگر چيزى

زياد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز وروزه وكارهاى مستحبى كه معين كرده برسانند ودر صورتى كه ثلث كافى نباشد، ووصيت هم به ترتيب ذكر شده باشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند، بايد وصيت او عملى شود واگر اجازه ندهند، بايد نماز وروزه را از ثلث بدهند واگر چيزى زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند.

مسأله 2718 _ اگر كسى بگويد كه ميت وصيت كرده فلان مبلغ به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند، يا قسم بخورد ويك مرد عادل هم گفته او را تصديق نمايد. يا يك مرد عادل ودو زن عادله، يا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند، بايد مقدارى را كه مى گويد به او بدهند. واگر دو زن عادله شهادت دهند، نصف آن را واگر سه زن عادله شهادت دهند، بايد سه چهارم آن را به او بدهند. ونيز اگر دو مرد كافر ذمى كه در دين خود عادل باشند گفته او را تصديق كنند، در صورتى كه ميت ناچار بوده است كه وصيت كند ومرد وزن عادلى هم در موقع وصيت نبوده، و وصيت در سفر باشد بايد چيزى را كه مطالبه مى كند به او بدهند.

مسأله 2719 _ اگر كسى بگويد من وصى ميتم كه مال او را به مصرفى برسانم، يا ميت مرا قيم بچه هاى خود قرار داده، در صورتى بايد حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل گفته او را تصديق نمايند.

مسأله 2720 _ اگر وصيت كند چيزى به كسى بدهند وآن كس پيش از آنكه قبول كند يا رد نمايد بميرد، تا

وقتى ورثه او وصيت را رد نكرده اند، مى توانند آن چيز را قبول نمايند ولى اين در صورتى است كه وصيت كنند ه از وصيت خود بر نگردد وگرنه حقى به آن چيز ندارند.

احكام ارث

احكام ارث

مسأله 2721 _ كسانى كه به واسطه خويشى ارث مى برند سه دسته هستند: دسته اول _ پدر ومادر واولاد ميت وبا نبودن اولاد، اولاد هر چه پايين روند، هر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است ارث مى برد وتا يكنفر از اين دسته هست دسته دوم ارث نمى برند. دسته دوم _ جد يعنى پدر بزرگ وجده، يعنى مادر بزرگ وخواهر وبرادر وبا نبودن برادر وخواهر، اولاد ايشان هر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است ارث مى برد وتا يكنفر از اين دسته هست دسته سوم ارث نمى برند. دسته سوم _ عمو وعمه ودايى وخاله واولاد آنان وتا يك نفر از عموها وعمه ها ودايى ها وخاله هاى ميّت زنده اند، اولاد آنان ارث نمى برند ولى اگر ميت عموى پدرى وپسر عموى پدر ومادرى داشته باشد، ارث به پسر عموى پدر ومادرى مى رسد وعموى پدرى ارث نمى برد.

مسأله 2722 _ اگر عمو وعمه ودايى وخاله خود ميت واولاد آنان واولاد اولاد آنان نباشند، عمو وعمه ودايى وخاله پدر ومادر ميت ارث مى برند واگر اينها نباشند، اولادشان ارث مى برند واگر اينها هم نباشند، عمو وعمه ودايى وخاله جد وجده ميت، واگر اينها نباشند، اولادشان ارث مى برند.

مسأله 2723 _ زن وشوهر به تفصيلى كه در چند صفحه بعد بيان مى شود، از يكديگر ارث مى برند.

ارث دسته اول

مسأله 2724 _ اگر وارث ميت فقط يك نفر از دسته اول باشد، مثل پدر يا مادر يا يك پسر يا يك دختر باشد، همه مال ميت به او مى رسد، واگر چند پسر يا چند دختر باشند، همه مال به طورى

مساوى بين آنان قسمت مى شود، واگر يك پسر ويك دختر باشند، مال را سه قسمت مى كنند، دو قسمت را پسر ويك قسمت را دختر مى برد واگر چند پسر وچند دختر باشند، مال را طورى قسمت مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2725 _ اگر وارث ميت فقط پدر ومادر او باشند. مال سه قسمت مى شود، دو قسمت آن را پدر ويك قسمت را مادر مى برد، ولى اگر ميت دو برادر، يا چهار خواهر، يا يك برادر ودو خواهر داشته باشد كه همه آنان پدرى باشند يعنى پدر آنان با پدر ميت يكى باشد، خواه مادرشان هم با مادر ميت يكى باشد يا نه، اگر چه تا ميت پدر ومادر دارد اينها ارث نمى برند، اما به واسطه بودن اينها مادر شش يك مال را مى برد وبقيه را به پدر مى دهند.

مسأله 2726 _ اگر وارث ميت فقط پدر ومادر ويك دختر باشند، چنانچه ميت دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر ودو خواهر پدرى نداشته باشد، مال را پنج قسمت مى كنند، پدر ومادر هر كدام يك قسمت ودختر سه قسمت آن را مى برد واگر دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر ودو خواهر پدرى داشته باشد، مال را شش قسمت مى كنند، پدر ومادر، هر كدام يك قسمت ودختر سه قسمت مى برد ويك قسمت باقيمانده را چهار قسمت مى كنند يك قسمت را به پدر وسه قسمت را به دختر مى دهند مثلا اگر مال ميت را 24 قسمت كنند، 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن را

به پدر و 4 قسمت آن را به مادر مى دهند.

مسأله 2727 _ اگر وارث ميت فقط پدر ومادر ويك پسر باشند، مال را شش قسمت مى كنند، پدر ومادر هر كدام يك قسمت وپسر چهار قسمت آن را مى برد. واگر چند پسر يا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند واگر پسر ودختر باشند، آن چهار قسمت را طورى تقسيم مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

مسأله 1728 _ اگر وارث ميت فقط پدر ويك پسر، يا مادر ويك پسر باشند ، مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر وپنج قسمت را پسر مى برد.

مسأله 2729 _ اگر وارث ميت فقط پدر، يا مادر، با پسر ودختر باشند، مال را شش قسمت مى كنند يك قسمت آن را پدر، يا مادر مى برد وبقيه را طورى قسمت مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2730 _ اگر وارث ميت فقط پدر ويك دختر، يا مادر ويك دختر باشند، مال را چهار قسمت مى كنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر و بقيه را دختر مى برد.

مسأله 2731 _ اگر وارث ميت فقط پدر وچند دختر يا مادر وچند دختر باشند، مال را پنج قسمت مى كنند، يك قسمت را پدر يا مادر مى برد وچهار قسمت را دخترها به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند.

مسأله 2732 _ اگر ميت اولاد نداشته باشد.، نوه پسرى او اگر چه دختر باشد، سهم پسر ميت را مى برد ونوه دخترى او اگر چه پسر باشد، سهم

دختر ميت را مى برد، مثلا اگر ميت يك پسر از دختر خود ويك دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت مى كنند يك قسمت را به پسر دختر ودو قسمت را به دختر پسر مى دهند

ارث دسته دوم

مسأله 2733 _ دسته دوم از كسانى كه به واسطه خويشى ارث مى برند، جد يعنى پدر بزرگ وجده يعنى مادر بزرگ وبرادر وخواهر ميت است، واگر برادر وخواهر نداشته باشد، اولادشان ارث ميبرند.

مسأله 2734 _ اگر وارث ميت فقط يك برادر، يا يك خواهر باشد، همه مال به او مى رسد، واگر چند برادر پدر ومادرى، يا چند خواهر پدر ومادرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود، واگر برادر وخواهر پدر ومادرى باهم باشند، هر برادرى دو برابر خواهر مى برد، مثلا اگر دو برادر ويك خواهر پدر ومادرى دارد، مال را پنج قسمت مى كنند، هر يك از برادرها دو قسمت وخواهر يك قسمت آن را مى برد.

مسأله 2735 _ اگر ميت برادر وخواهر پدر ومادرى دارد، برادر وخواهر پدرى كه از مادر با ميت جداست ارث نمى برد، واگر برادر وخواهر پدر ومادرى ندارد، چنانچه فقط يك خواهر يا يك برادر پدرى داشته باشد، همه مال به او مى رسد، واگر چند برادر يا چند خواهر پدرى داشته باشد، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود واگر هم برادر وهم خواهر پدرى داشته باشد، هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

مسأله 2736 _ اگر وارث ميت فقط يك خواهر يا يك برادر مادرى باشد كه از پدر با ميت جداست، همه مال به او مى رسد، واگر

چند برادر مادرى يا چند خواهر مادرى يا چند برادر وخواهر مادرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود.

مسأله 2737 _ اگر ميت برادر وخواهر پدر ومادرى وبرادر وخواهر پدرى ويك برادر يا يك خواهر مادرى داشته باشد، برادر وخواهر پدرى ارث نمى برند ومال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت آن را به برادر يا خواهر مادرى وبقيه را به برادر وخواهر پدر ومادرى مى دهند وهر برادرى در برابر خواهر مى برد.

مسأله 2738 _ اگر ميت برادر وخواهر پدر ومادرى وبرادر وخواهر پدرى وبرادر وخواهر مادرى داشته باشد، برادر وخواهر پدرى ارث نمى برند ومال را سه قسمت مى كند، يك قسمت آن را برادر وخواهر مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند وبقيه را به برادر وخواهر پدر ومادرى مى دهند وهر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

مسأله 2739 _ اگر وارث ميت فقط برادر وخواهر پدرى ويك برادر مادرى يا يك خواهر مادرى باشد، مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت آن را برادر يا خواهر مادرى مى برد وبقيه را به برادر وخواهر پدرى مى دهند و هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

مسأله 2740 _ اگر وارث ميت فقط برادر وخواهر پدرى وچند برادر وخواهر مادرى باشند، مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت آن را برادر وخواهر مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند وبقيه را به برادر وخواهر پدرى مى دهند وهر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

مسأله 2741 _ اگر وارث ميت فقط برادر وخواهر و زن او باشند، زن ارث خود را به تفصيلى كه

در چند صفحه بيان مى شود مى برد. وخواهر وبرادر به طورى كه در مسائل گذشته بيان شد ارث خود را مى برند، ونيز اگر زنى بميرد ووارث او فقط خواهر وبرادر و شوهر او باشند، شوهر نصف مال را مى برد وخواهر وبرادر به طورى كه در مسائل پيش ذكر شد ارث خود را مى برند. ولى براى آنكه زن يا شوهر ارث مى برد از سهم برادر وخواهر مادرى چيزى كم نمى شود، واز سهم برادر وخواهر پدر ومادرى يا پدرى كم مى شود، مثلا اگر وارث ميت شوهر وبرادر وخواهر مادرى وبرادر وخواهر پدر ومادرى او باشد، نصف مال به شوهر مى رسد ويك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر وخواهر مادرى مى دهند وآنچه مى ماند مال برادر وخواهر پدر ومادرى است، پس اگر همه مال او شش تومان باشد سه تومان به شوهر ودو تومان به برادر وخواهر مادرى ويك تومان به برادر وخواهر پدر ومادرى مى دهند.

مسأله 2742 _ اگر ميت خواهر وبرادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به اولادشان مى دهند وسهم برادر زاده وخواهر زاده مادرى به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود واز سهمى كه به برادر زاده وخواهرزاده پدرى يا پدر ومادرى مى رسد، هر پسرى دو برابر دختر مى برد.

مسأله 2743 _ اگر وارث ميت فقط يك جد يا يك جده است، چه پدرى باشديامادرى، همه مال به اومى رسد وبابودن جد ميت پدرجد او ارث نمى برد.

مسأله 2744 _ اگر وارث ميت فقط جدوجده پدرى باشند، مال سه قسمت مى شود دوقسمت راجد و يك قسمت راجده مى

برد واگر جدوجده مادرى باشند، مال رابه طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند.

مسأله 2745 _ اگروارث ميت فقط يك جد ياجده پدرى ويك جد يا جده مادرى باشند سه قسمت مى شود، دو قسمت را جد يا جده پدرى ويك قسمت را جد يا جده مادرى مى برد.

مسأله 2746 _ اگر وارث ميت جد وجده پدرى و جد و جده مادرى باشند مال سه قسمت مى شود، يك قسمت آن راجد وجده مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند ودو قسمت آن را به جد وجده پدرى مى دهند وجد دو برابر جده مى برد.

مسأله 2747 _ اگر وارث ميت فقط زن وجد وجده پدرى وجد وجده مادرى اوباشند زن ارث خود رابه تفصيلى كه در چند صفحه بعد بيان مى شود مى برد ويك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد و جده مادرى مى دهند كه به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند، وبقيه را به جد وجده پدرى مى دهند وجد دو برابر جده مى برد. واگر وارث ميت شوهر وجد وجده باشند، شوهر نصف مال را مى برد وجد وجده به دستورى كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را مى برند.

ارث دسته سوم

مسأله 2748 _ دسته سوم عمو وعمه ودايى وخاله واولاد آنان است به تفصيلى كه بيان شد كه اگر از طبقه اول ودوم كسى نباشد، اينها ارث مى برند.

مسأله 2749 _ اگر وارث ميت فقط يك عمو يا يك عمه است، چه پدر ومادرى باشد يعنى با ميت از يك پدر ومادر باشد، يا پدرى باشد يا مادرى، همه مال به او

مى رسد، واگر چند عمو يا چند عمه باشند وهمه پدر ومادرى، يا همه پدرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود، واگر عمو وعمه هر دو باشند وهمه پدر ومادرى، يا همه پدرى باشند ، عمو دو برابر عمه مى برد مثلا اگر وارث ميت دو عمو ويك عمه باشند، مال را پنج قسمت مى كنند، يك قسمت را به عمه مى دهند وچهار قسمت را عموها به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند.

مسأله 750 _ اگر وارث ميت فقط چند عموى مادرى يا چند عمه مادرى يا عمو وعمه مادرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود.

مسأله 2751 _ اگر وارث ميت چند عمو وعمه باشند وبعضى پدرى وبعضى مادرى وبعضى پدر ومادرى باشند، عمو وعمه پدرى ارث نمى برند، پس اگر ميت يك عمو يا يك عمه مادرى دارد، مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت را به عمو يا عمه مادرى وبقيه را به عمو وعمه پدر ومادرى مى دهند وعموى پدر و مادرى دو برابر عمه پدر ومادرى مى برد، واگر هم عمو وهم عمه مادرى دارد، مال را سه قسمت مى كنند دو قسمت را به عمو وعمه پدر ومادرى مى دهند وعمو دو برابر عمه مى برد ويك قمست را به عمو وعمه مادرى مى دهند كه به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند واحتياط آن است كه در تقسيم با يكديگر صلح كنند.

مسأله 2752 _ اگر وارث ميت فقط يك دايى، يا يك خاله باشد، همه مال به او مى رسد واگر هم دايى وهم خاله باشند وهمه

پدر ومادرى، يا پدرى، يا مادرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود واحتياط آن است كه در تقسيم بايكديگر صلح كنند.

مسأله 2753 _ اگر وارث ميت فقط يك دايى، يا يك خاله مادرى، ودايى وخاله پدر ومادرى ودايى وخاله پدرى باشند، دايى وخاله پدرى ارث نمى برند، ومال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت را به دايى يا خاله مادرى و بقيه را به دايى وخاله پدر ومادرى مى دهند واحتياط آن است كه در تقسيم با يكديگر صلح كنند.

مسأله 2754 _ اگر وارث فقط دايى وخاله پدرى ودايى وخاله مادرى ودايى وخاله پدر ومادرى باشند، دايى وخاله پدرى ارث نمى برند وبايد مال را سه قسمت كنند، يك قسمت آن را دايى وخاله مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت نمايند وبقيه را به دايى وخاله پدر و مادرى او بدهند واحتياط آن است كه در تقسيم آن با يكديگر صلح كنند.

مسأله 2755 _ اگر وارث ميت يك دايى يا يك خاله ويك عمو يا يك عمه باشند مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دايى يا خاله وبقيه را عمو يا عمه مى برد.

مسأله 2756 _ اگر وارث ميت يك دايى يا يك خاله وعمو وعمه باشند، چنانچه عمو وعمه،، پدر ومادرى يا پدرى باشند، مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دايى يا خاله مى برد واز بقيه دو قسمت به عمو ويك قسمت به عمه مى دهند، بنابر اين اگر مال را نه قسمت كنند سه قسمت را به دايى يا خاله وچهار قسمت را به عمو ودو قسمت را به عمه

مى دهند.

مسأله 2757 _ اگر وارث ميت يك دايى يا يك خاله ويك عمو يا يك عمه مادرى وعمو وعمه پدر ومادرى يا پدرى باشند، مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت آن را به دايى يا خاله مى دهند ودو قسمت با قيمانده را شش قسمت مى كنند، يك قسمت را به عمو يا عمه مادرى وبقيه را به عمو وعمه پدر ومادرى يا پدرى مى دهند وعمو دو برابر عمه مى برد. بنا بر اين اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت را به دايى يا خاله، ويك قسمت را به عمو يا عمه مادرى، وپنج قسمت ديگر را به عمو وعمه پدر ومادرى يا پدرى مى دهند.

مسأله 2758 _ اگر وارث ميت يك دايى يا يك خاله وعمو وعمه مادرى وعمو وعمه پدر ومادرى يا پدرى باشند، مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دايى يا خاله مى برد و دو قسمت باقيمانده را سه سهم مى كنند، يك سهم آن را به طور مساوى بين عمو وعمه مادرى قسمت مى كنند ودو سهم ديگر را بين عمو وعمه پدر ومادرى يا پدرى قسمت مى نمايند وعمو دو برابر عمه مى برد. بنابر اين اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت آن، سهم خاله يا دايى ودو قسمت سهم عمو وعمه مادرى وچهار قسمت سهم عمو وعمه پدر ومادرى يا پدرى مى باشد.

مسأله 2759 _ اگر وارث ميت چند دايى وچند خاله باشند كه همه پدر ومادرى يا پدرى يا مادرى باشند وعمو وعمه هم داشته باشد، مال سه سهم مى شود، دو سهم آن را به

دستورى كه در مسأله پيش گفته شد، عمو وعمه بين خودشان قسمت مى كنند ويك سهم آن را دايى ها وخاله ها به طور مساوى بين خودشان قسمت مى نمايند.

مسأله 2760 _ اگر وارث ميت دايى يا خاله مادرى وچند دايى وخاله پدر ومادرى يا پدرى وعمو وعمه باشند، مال سه سهم مى شود، ودو سهم مى شود، ودو سهم آن را به دستورى كه سابقا گفته شد عمو وعمه بين خودشان قسمت مى كند، پس اگر ميت يك دايى يا يك خاله مادرى دارد يك سهم ديگر آن را شش قسمت مى كنند يك قسمت را به دايى يا خاله مادرى مى دهند وبقيه را به دايى وخاله پدر ومادرى يا پدرى مى دهند كه بنا بر احتياط بايد در تقسيم آن باهم صلح كنند واگر چند دايى مادرى يا چند خاله مادرى يا هم دايى مادرى وهم خاله مادرى دارد آن يك سهم را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دايى ها وخاله هاى مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند وبقيه را به دايى وخاله پدر ومادرى يا پدرى مى دهند كه بنا بر احتياط در تقسيم آن باهم صلح كنند.

مسأله 2761 _ اگر ميت عمو وعمه ودايى وخاله نداشته باشد، مقدارى كه به عمو وعمه مى رسد، به اولاد آنان ومقدارى كه به دايى وخاله مى رسد، به اولاد آنان داده مى شود.

مسأله 1762 _ اگر وارث ميت عمو وعمه ودايى وخاله پدر وعمو وعمه ودايى وخاله مادر او باشند، مال سه سهم مى شود، يك سهم آن را عمو وعمه ودايى وخاله مادر ميت به طور مساوى

بين خودشان قسمت مى كنند، ودو سهم ديگر آن را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دايى وخاله پدر ميت به طور مساوى بين خودشان قسمت مى نمايند، ودو قسمت ديگر آن را به عمو وعمه پدر ميت مى دهند وعمو دو برابر عمه مى برد.

ارث زن وشوهر

مسأله 2763 _ اگر زنى بميرد واولاد نداشته باشد، نصف همه مال را شوهر او وبقيه راورثه ديگر مى برند، واگر از آن شوهر يا از شوهر ديگر اولاد داشته باشد، چهار يك همه مال را شوهر وبقيه را ورثه ديگر مى برند.

مسأله 2764 _ اگر مردى بميرد واولاد نداشته باشد، چهار يك مال او را زن وبقيه را ورثه ديگر مى برند، واگر از آن زن يا از زن ديگر اولاد داشته باشد، هشت يك مال را زن وبقيه را ورثه ديگر مى برند، وزن از زمين خانه مسكونى، نه از خود زمين ونه از قيمت آن ارث نمى برد، وفرقى بين زن بچه دار وغير او نيست وهمچنين از زمين باغ وزراعت وزمينهاى ديگر ارث نمى برد، ونيز از خود هوايى خانه مانند بنا ودرخت ارث نمى برد، ولى از قيمت آنها ارث مى برد وهمچنين از درخت وزراعت وساختمانى كه در زمين باغ وزراعت وزمينهاى ديگر است.

مسأله 2765 _ اگر زن بخواهد در چيزهايى كه از آنها ارث نمى برد، مانند زمين خانه مسكونى، تصرف كند، بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد. وچنانچه پيش از دادن سهم زن، اينها را بفروشند صحيح است و اجازه زن شرط صحة معامله نيست.

مسأله 2766 _ اگر بخواهند بنا ودرخت، مانند آن را قيمت نمايند، بايد حساب كنند كه

اگر آنها بدون اجاره در زمين بمانند تا از بين بروند، چقدر ارزش دارند وسهم زن را از آن قيمت بدهند.

مسأله 2767 _ مجراى آب قنات ومانند آن حكم زمين را دارد وآجر وچيزهايى كه در آن بكار رفته، در حكم ساختمان است.

مسأله 2768 _ اگر ميت بيش از يك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد چهار يك مال، واگر اولاد داشته باشد، هشت يك مال به شرحى كه بيان شد، به طور مساوى بين زنهاى او قسمت مى شود، اگر چه شوهر با هيچ يك از آنان يا بعض آنان نزديكى نكرده باشد، ولى اگر در مرضى كه به آن مرض از دنيا رفته، زنى را عقد كرده وبا او نزديكى نكرده است، آن زن از او ارث نمى برد وحق مهر هم ندارد.

مسأله 2769 _ اگر زن در حال مرض شوهر كند وبه همان مرض بميرد شوهرش اگر چه با او نزديكى نكرده باشد، از او ارث مى برد.

مسأله 2770 _ اگر زن را به ترتيبى كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق رجعى بدهند ودر بين عده بميرد، شوهر از او ارث مى برد. ونيز اگر شوهر در بين عده زن بميرد، زن از او ارث مى برد، ولى اگر بعد از گذشتن عده رجعى يا در عده طلاق بائن يكى از آنان بميرد، ديگرى از او ارث نمى برد.

مسأله 2771 _ اگر شوهر در حال مرض عيالش را طلاق دهد وپيش از گذشتن دوازده ماه هلالى بميرد، زن با دو شرط از او ارث مى برد، اول _ آنكه در اين مدت شوهر ديگر نكرده باشد. دوم _ شوهر در

مرضى كه در آن مرض زن راطلاق داده،به واسطه آن مرض يا به جهت ديگرى بميرد، پس اگر از آن مرض خوب شود. وبه جهت ديگرى از دنيا برود. زن از او ارث نمى برد.

مسأله 2772 _ لباسى كه مرد براى زن خود گرفته، اگر زيادتر از متعارف باشد، بعد از مردن شوهر، جزء مال شوهر است واگر به مقدار متعارف باشد ولو نپوشيده باشد جزء مال شوهر نيست.

مسائل متفرقه ارث

مسأله 2773 _ قرآن وانگشتر وشمشير ميت ولباسى را كه پوشيده يا مهيا شده براى پوشيدن مال پسر بزرگتر است واگر ميت از سه چيز اول بيشتر از يكى دارد، مثلا دو قرآن يا دو انگشتر دارد يكى بيشتر مال او نيست ولى لباس هر چه باشد به او تعلق دارد.

مسأله 2774 _ اگر پسر بزرگ ميت بيش از يكى باشد مثلا از دو زن او در يك وقت دو پسر به دنيا آمده باشند، بايد لباس وقرآن وانگشتر وشمشير ميت را به طور مساوى بين خودشان قسمت كنند.

مسأله 1775 _ اگر ميت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او يا زيادتر باشد، بايد چهار چيزى هم كه مال پسر بزرگتر است و در مسأله پيش ذكر شد، به قرض او بدهند، واگر قرضش كمتر از مال او باشد، نبايد از آن چهار چيزى كه به پسر بزرگتر مى رسد، به نسبت به قرض او بدهند، مثلا اگر همه دارايى او شصت تومان است وبه مقدار بيست تومان آن از چيزهايى است كه مال پسر بزرگتر است وسى تومان هم قرض دارد، قرض را از چهل تومان باقى مى دهند

مسأله 2776 _ مسلمان از

كافر ارث مى برد ولى كافر اگر چه پدر يا پسر ميت باشد از او ارث نمى برد. .

مسأله 2777 _ اگر كسى يكى از خويشان خود را عمدا وبه ناحق بكشد، از او ارث نمى برد، ولى اگر از روى خطا باشد مثل آنكه سنگ را به هوا بيندازد واتفاقا به يكى از خويشان او بخورد او را بكشد از او ارث مى برد ولى از ديه قتل كه بعدا بيان مى شود ارث نمى برد.

مسأله 2778 _ هر گاه بخواهند ارث را تقسيم كنند، براى بچه اى كه در شكم است كه اگر زنده بدنيا بيايد ارث مى برد، سهم دو پسر را كنار مى گذارند. ولى اگر احتمال بدهند بيشتر است مثلا احتمال بدهند كه زن به سه بچه حامله باشد، سهم سه پسر را كنار مى گذارند، و چنانچه مثلا يك پسر يا يك دختر به دنيا آمد، زيادى را ورثه بين خودشان تقسيم مى كنند.

احكام حدى كه براى بعضى از گناهان معين شده است

مسأله 2779 _ اگر كسى با يكى از محرمهاى خود كه مثل مادر وخواهر با او نسبت دارند زنا كند، به حكم حاكم شرع بايد او را بكشند وبنا بر احتياط با يك ضربه شمشير در گردن باشد، و همچنين است اگر مرد كافر با زن مسلمان زنا كند. ودر اخبار بسيار وارد شده است كه انجام دادن يكى از حدها باعث مى شود كه مردم كار نا مشروع نكنند ودنيا وآخرت آنان را حفظ مى كند ومنفعتش براى آنان بيشتر است از اينكه چهل روز باران ببارد.

مسأله 2780 _ اگر مرد آزادى زنا كند، بايد او

را صد تازيه بزنند، وچنانچه سه مرتبه زنا كند ودر هر دفعه صد تازيانه اش بزنند، در دفعه چهارم بايد او را بكشند. ولى كسى كه زن عقدى دائمى يا مملوكه دارد، ودر حالى كه بالغ وعاقل وآزاد بوده با او نزديكى كرده وهر وقت هم بخواهد مى تواند با او نزديكى كند، اگر با زنى كه بالغه وعاقله است زنا كند، بايد او را سنگسار نمايند.

مسأله 2781 _ اگر مرد ببيند كه كسى با زن او زنا مى كند، چنانچه نترسد كه به او ضررى بزنند، مى تواند هر دو را بكشد. واگر آنان را نكشد، آن زن بر او حرام نمى شود.

مسأله 2782 _ اگر مرد مكلف عاقلى با مكلف عاقل ديگر لواط كند، بايد هر دوى آنان را بكشند. وحاكم شرع مى تواند لواط كننده را با شمشير بكشد، يا دست وپاى او را ببندد و از جاى بلندى به زير اندازد، ويا ديوارى را روى او خراب كند، ويا سنگسار نمايد ولى جواز زنده به آتش سوزاندن معلوم نيست.

مسأله 2783 _ اگر يك نفر كس ديگر را امر كند كه به ناحق كسى را بكشد در صورتى كه قاتل وكسى كه به او دستور داده هر دو مكلف وعاقل باشند، قاتل را بايد كشت وكسى كه او را امر كرده بايد حبس كرد تا بميرد.

مسأله 2784 _ اگر فرزند، پدر يا مادر را عمدا بكشد، بايد او را بكشند. ولى اگر پدرى فرزند خود را عمدا بكشد، بايد به دستورى كه در احكام ديه گفته مى شود ديه بدهد وهر قدر كه حاكم شرع صلاح مى داند او را بزنند.

مسأله 2785

_ هر گاه كسى پسرى را از روى شهوت ببوسد، حاكم شرع از سى تا نودونه هرقدر صلاح مى داند، تازيانه به او مى زند. وروايت شده است كه خداوند عالم دهانه اى از آتش به دهان او مى زند وملائكه آسمان وزمين وملائكه رحمت وغضب بر او لعنت كنند وجهنم براى او مهيا خواهد بود. ولى اگر توبه كند توبه او قبول مى شود.

مسأله 2786 _ اگر كسى مرد و زن را براى زنا، يامرد وپسر رابراى لواط بهم برساند، چنانچه آن كس زن باشد، بايد هفتاد وپنج تازيانه به او بزنند واگر مرد باشد بعد از هفتاد وپنج تازيانه بايد سر اور ا بتراشند ودر كوچه وبازار بگردانند واز محلى كه در آن محل اين كار را كرده بيرونش كنند.

مسأله 2787 _ اگر كسى بخواهد با زنى زنا كند، يا با پسرى لواط نمايد وبدون آنكه او را بكشند جلوگيرى از او ممكن نباشد، كشتن او جايز است.

مسأله 2788 _ اگر كسى به مرد يا زن مسلمانى كه بالغ وعاقل وآزاد است ومتظاهر به زنا ولواط نيست نسبت زنا يا لواط بدهد، يا ولدالزنا بگويد، بايد هشتاد تازيانه متوسطه كه خيلى شديد نباشد از روى لباس به او بزنند.

مسأله 2789 _ كسى كه مكلف وعاقل است اگر از روى اختيار شراب بخورد، در دفعه اول ودوم بايد تمام بدنش را غير از عورت برهنه كنند در صورتى كه مرد باشد وهشتاد تازيانه به او بزنند ودر دفعه سوم بايد او را بكشند.

مسأله 2790 _ كسى كه مكلف وعاقل است اگر چهار نخود ونيم طلاى سكه دار يا چيز ديگرى را كه به اين

مقدار ارزش دارد بدزدد، چنانچه شرطهايى را كه در شرع براى آن معين شده دارا باشد، در دفعه اول بايد چهار انگشت دست راست او را از بيخ ببرند وكف دست وشست او را بگذارند و در دفعه دوم بنا بر احتياط بايد پاى چپ او را از وسط قدم ببرند ودر دفعه سوم بايد او را حبس كنند تا بميرد، چنانچه مال دارد خرج او را از مال خودش، واگر ندارد از بيت المال بدهند ودر صورتى كه در زندان دزدى كند، بايد او را بكشند.

احكام ديه

مسأله 2791 _ اگر كسى عمدا وبه ناحق ديگرى را بكشد، ولى كشته مى تواند قاتل را عفو كند يا بكشد، يا مقدارى كه در مسأله بعد گفته مى شود از او ديه بگيرد، ولى جواز كشتن قاتل مشروط به شروطى است: 1 _ آنكه اگر مقتول كافر است او مسلمان نباشد. 2 _ اگرمقتول زن است قاتل مرد نباشد يا نصف ديه را به ولىّ قاتل بدهند. 3 _ آنكه ملكف وعاقل وبالغ باشد اما اگر از روى خطا بكشد مثلا براى حيوانى تير بيندازد واشتباها كسى را بكشد، ولى كشته حق ندارد او را بكشد، اما مى تواند ديه بگيرد با شروطى كه بعد گفته خواهد شد.

مسأله 2792 _ ديه اى كه قاتل مرد مسلمان آزاد، بدهد يكى از شش چيز است: اول _ صد شتر كه داخل سال ششم شده باشند ودر صورتى كه قتل عمدى نباشد سن شترها كمتر از اين است. دوم _ دويست گاو. سوم _ هزار گوسفند. چهارم _ دويست حله وهر حله دو پارچه ايست كه در يمن مى بافند.

پنجم _ هزار مثقال شرعى طلا كه هر مثقال آن 18 نخود است. ششم _ ده هزار درهم كه هر درهمى 6/12 نخود نقره سكه دار است.

مسأله 2793 _ ديه چند چيز مثل ديه كشتن است كه مقدار آن در مسأله پيش بيان شد:

او ل _ آنكه دو چشم كسى را كور كند، واگر يك چشم او را كور كند، بايد نصف ديه كشتن را بدهد مگر آنكه بيش از يك چشم نداشته باشد، خلقتا يا به سببى از طرف خدا كه در اين صورت بايد ديه تمام بدهد.

دوم _ دو گوش كسى را ببرد، يا كارى كند كه هر دو گوش او كر شود، واگر يك گوش او را ببرد يا كر كند، بايد نصف ديه كشتن را بدهد واگر نرمه گوش او را ببرد، بايد ثلث ديه كشتن را بدهد.

سوم _ تمام بينى يا نرمه بينى كسى را ببرد.

چهارم زبان كسى را كه لال نيست از بيخ ببرد، واگر مقدارى از آن را ببرد بايد به نسبت حروفى كه به جهت قطع آن مقدار از زبان از بين رفته وبه نسبت مساحت ديه بدهد _ مثلا اگر نصف زبان كسى را قطع كنند وبه واسطه آن نصف حروف از بين برود، بايد نصف ديه كشتن را بدهد، ودر صورت اختلاف بايد مصالحه نمايند مثلا اگر نصف زبان كسى را ببرند وبه واسطه آن دو ثلث حروف از بين برود نصف ديه را بايد بدهد، ودر زيادى تا دو ثلث ديگر بايد مصالحه شود، واگر زبان كسى را كه لال است از بيخ ببرد سه يك ديه را بايد بدهد.

پنجم _ تمام دندانهاى مردى

را از بين ببرد وديه هر كدام از دوازده دندان جلوى دهان كه شش عدد بالا وشش عدد پايين مى باشد پنجاه مثقال شرعى طلا است وهر مثقال شرعى 18 نخود است واگر يكى از شانزده دندان عقب را كه هشت عدد آنها بالا وهشت عدد پايين است از بين ببرد بايد بيست وپنج مثقال شرعى طلا بدهد _ واگر دندانهاى زنى را از بين ببرد، تا ثلث مساوى با مرد است واز ثلث كه بگذرد ديه دندانهاى آن نصف ديه دندانهاى مرد است.

ششم _ هر دو دست سالم كسى را از بند جدا كند واگر يك دست را از بند جدا كند بايد نصف ديه كشتن را بدهد، واگر شل باشد در دو دست او دو سوم ديه كشتن ودر يكى ثلث ديه كشتن ثابت است.

هفتم _ ده انگشت اصلى مردى را ببرد وديه هر انگشت ده يك ديه كشتن است وچنانچه انگشت زيادى باشد ثلث ديه انگشت اصلى را دارد، واگر انگشت زنى را ببرد تا موقعى كه به سه يك برسد مساوى مرد است واگر از سه يك گذشت نصف ديه انگشتان مرد است، مثلا اگر سه انگشت زن را ببرد سى شتر بايد بدهد واگر چهار انگشت او را ببرد بيست شتر بايد بدهد.

هشتم _ پشت كسى را طورى بكشند كه ديگر درست نشود.

نهم _ هر دو پستان زنى را ببرد واگر يكى از آنها را ببرد، بايد نصف ديه كشتن را بدهد.

دهم _ هر دو پاى كسى را تا مفصل يا همه ده انگشت پا را ببرد وديه هر انگشت، ده يك ديه كشتن است.

يازدهم _ تخمهاى مردى را از

بين ببرد.

دوازدهم _ طورى به كسى آسيب برساند كه عقل او از بين برود.

سيزدهم _ به كسى صدمه اى بزند كه ديگر بوى خوب وبد را نفهمد.

مسأله 2794 _ اگر انسان كسى را عمدا وبه ناحق بكشد، بايد دو ماه روزه بگيرد وشصت فقير را سير كند ويك بنده آزاد نمايد، ولى اگر اشتباها بكشد، بايد ديه او را بدهد. اگر قتل خطاى باشد ديه را اقوام پدرى او بايد بدهند ويك بنده آزاد كند واگر نتواند بنده آزاد كند، دو ماه روزه بگيرد واگر اين را هم نتواند، شصت فقير را سير كند.

مسأله 2795 _ كسى كه سوار حيوان است، اگر كارى كند كه آن حيوان به كسى آسيب برساند، ضامن است. ونيز اگر ديگرى كارى كند كه حيوان به سوار خود، يا به كس ديگر صدمه بزند، ضامن مى باشد.

مسأله 2796 _ اگر انسان كارى كند كه زن حامله سقط كند وآن زن محكوم به اسلام وآزاد باشد، چنانچه چيزى كه سقط شده نطفه باشد، ديه اش بيست مثقال شرعى طلا است كه هر مثقال آن 18 نخود مى باشد. واگر علقه يعنى خون بسته باشد، چهل مثقال، واگر مضغه يعنى پاره گوشت باشد شصت مثقال، واگر استخوان شده باشد، هشتاد مثقال واگر گوشت آورده ولى هنوز روح در او دميده نشده، صد مثقال، و اگر روح در او دميده شده، چنانچه پسر باشد ديه او هزار مثقال و اگر دختر باشد، ديه او پانصد مثقال شرعى طلا است.

مسأله 2797 _ اگر زن حامله كارى كند كه بچه اش سقط شود، بايد ديه آن را به تفصيلى كه در مسأله پيش بيان شد،

به وارث بچه بدهد وبه خود زن چيزى از آن نمى رسد.

مسأله 2798 _ اگر كسى زن حامله از را بكشد وبچه او هم بميرد، بايد ديه زن وبچه را بدهد چنانچه پسر بودن يا ختر بودن بچه معلوم باشد ديه او معلوم است واگر معلوم نباشد نصف ديه پسر ونصف ديه دختر را بايد بدهد.

مسأله 2799 _ اگر پوست سر، يا صورت مردى را پاره كند، بايد يك صدم ديه انسان را به او بدهد، واگر به گوشت برسد وقدرى از آن را هم ببرد، بايد دو صدم بدهد، واگر خيلى از گوشت را پاره كند، بايد سه صدم بدهد، واگر به پرده نازك استخوان برسد، چهار صدم، واگر استخوان نمايان شود، پنج صدم، واگر استخوان بشكند، ده صدم، واگر بعضى از ريزه هاى استخوان از جاى خود بيرون آيد، پانزده صدم، واگر به پرده مغز سر برسد، بايد سى وسه صدم بدهد.

مسأله 2800 _ اگر به صورت كسى سيلى يا چيزى ديگر بزند به طورى كه صورت او سرخ شود، بايد يك مثقال ونيم شرعى طلاى سكه دار كه هر مثقالى 18 نخود است بدهد، واگر كبود شود، سه مثقال، واگر سياه شود، بايد شش مثقال شرعى بدهد، ولى اگر جاى ديگر بدن كسى را به واسطه زدن، سرخ يا كبود يا سياه كند، بايد نصف آنچه را كه گفته شد بدهد.

مسأله 2801 _ اگر به حيوان حلال گوشت كسى زخم بزند، يا چيزى از بدن آن را ببرد، بايد تفاوت قيمت سالم ومعيوب آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2802 _ اگر انسان سگ شكارى كسى را بكشد، بايد بيست ويك مثال معمولى

نقره سكه دار به او بدهد. واگر سگ گله كسى را تلف نمايد، بايد ده مثقال ونيم نقره سكه دار بدهد. واگر سگى را كه پاسبانى زراعت را مى كند ويا سگى كه نگهدارى باغ وخانه را مى كند بكشد قيمت آن را بايد به صاحبش بدهد.

مسأله 2803 _ اگر حيوان، زراعت يا مال كسى را از بين ببرد چنانچه صاحب حيوان در نگهدارى آن كوتاهى كرده باشد، بايد مقدارى را كه ضرر زده به صاحب مال، يا زراعت بدهد.

مسأله 2804 _ اگر بچه يكى از گناهان كبيره را انجام دهد، ولىّ يا معلم او مى تواند به قدرى كه ادب شود وديه واجب نشود او را بزند.

مسأله 2805 _ اگر كسى بچه اى را طورى بزند كه ديه واجب شود، ديه مال طفل است، واگر مرده بايد به ورثه او بدهد، وچنانچه مثلا پدر بچه به قدرى او را بزند كه بميرد، ديه او را ورثه ديگرش مى برند، وبه خود پدر از ديه چيزى نمى رسد.

مسائل متفرقه

مسأله 2806 _ اگر ريشه درخت همسايه در ملك انسان بيايد، مى تواند از آن جلوگيرى كند وچنانچه ضررى هم از ريشه دخت به او برسد، مى تواند از صاحب درخت بگيرد.

مسأله 2807 _ جهيزيه اى كه پدر به دختر مى دهد، اگر مثلا به واسطه صلح يا بخشش ملك او كرده باشد، نمى تواند از او پس بگيرد واگر ملك او نكرده باشد، پس گرفتن آن اشكال ندارد.

مسأله 2808 _ اگر كسى بميرد، ورثه بالغ او مى توانند از سهم خودشان خرج عزادارى ميت نمايند، ولى از سهم صغير نمى شود چيزى برداشت.

مسأله 2809 _ اگر

انسان غيبت مسلمانى را كند، بايد اگر مفسده اى پيدا نشود، از آن مسلمان خواهش كند، كه او را حلال نمايد. وچنانچه ممكن نباشد، بايد براى او از خدا طلب آمرزش كند واگر به واسطه غيبتى كه كرده توهينى از آن مسلمان شده، در صورتى كه ممكن است، بيد آن توهين را بر طرف نمايد.

مسأله 2810 _ انسان نمى تواند بدون اذن حاكم شرع از مال كسى كه كه مى داند خمس نمى دهد، خمس را بردارد وبه حاكم شرع برساند.

مسأله 2811 _ آوازى كه مخصوص مجالس لهو وبازيگرى است، غنا وحرام مى باشد، واگر نوحه يا روضه يا قرآن را هم با غنا بخوانند حرام است، ولى اگر آن را با صداى خوب بخوانند كه غنا نباشد اشكال ندارد.

مسأله 2812 _ كشتن حيوانى كه اذيت مى رساند ومال كسى نيست، اشكال ندارد.

مسأله 2813 _ جايزه اى را كه بانك به بعضى از كسانى كه در صندوق پس انداز حساب دارند مى دهد، چون براى تشويق مردم از خودش مى دهد وضرر آن به كسى نمى رسد حلال است.

مسأله 2814 _ اگر چيزى را به صنعتگر بدهد كه درست كند وصاحب آن نيايد آن را ببرد، چنانچه صنعتگر جستجو كند واز پيدا كردن صاحب آن نا اميد شود، بايد آن را به نيت صاحبش صدقه بدهد.

مسأله 2815 _ سينه زدن در كوچه وبازار با اينكه زنها عبور مى كنند، ولو در صورتى كه سينه زن پيراهن نپوشيده باشد، اشكال ندارد، واگر جلوى جمعيت عزادار بيرق ومانند آن ببرند، مانعى ندارد ولى بايد استعمال آلات لهو نشود.

مسأله 2816 _ گذاشتن دندان طلا ودندانى كه روكش طلا

دارد، مانعى ندارد اگر چه زينت حساب شود، بلى براى مرد پوشيدن طلا ولو با انگشتر دست كردن باشد حرام است.

مسأله 2817 _ حرام است انسان استمناء كند يعنى با خود كارى كند كه منى از او بيرون آيد.

مسأله 2818 _ تراشيدن ريش و ماشين كردن آن اگر مثل تراشيدن باشد حرام است ودر اين حكم تمام مردم يكسانند وحكم خدا به واسطه مسخره مردم تغيير نمى كند، پس كسى هم كه اول تكليف اوست يا اگر ريش نتراشد مردم او را مسخره مى كنند چنانچه ريش بتراشد يا طورى ماشين كند كه مثل تراشيدن باشد حرام است.

مسأله 2819 _ احتياط واجب آن است كه ولىّ بچه پيش از آنكه بچه بالغ شود، او را ختنه نمايد واگر او را را ختنه نكند، بعد از بالغ شدن بر خود بچه واجب است.

مسأله 2820 _ اگر ساختمان خانه خود را به قدرى بلند سازد كه داخل خانه همسايه ديده شود اشكال ندارد، بلى نظر كردن ومطلع شدن بر خانه همسايه اشكال دارد.

مسأله 2821 _ اگر پدر ومادر فقير باشند ونتوانند كاسبى كنند، فرزند آنان اگر بتواند، بايد خرجى آنان را بدهد.

مسأله 2822 _ اگر كسى فقير باشد ونتواند كاسبى كند، پدر او بايد خرجى او را بدهد. واگر پدر ندارد، يا نمى تواند خرجى او را بدهد، چنانچه فرزندى هم نداشته باشد كه بتواند خرجى او را بدهد، مادرش بايد خرجى او را بدهد، واگر مادر هم ندارد، يا نمى تواند خرجى او را بدهد. بايد مادر پدر، ومادر مادر وپدر مادر، باهم خرجى او را بدهند. واگر مادر مادر ندارد، پدر مادر. بايد خرجى او

را بدهد.

بسم الله الرحمن الرحيم از آنجا كه معاملات جديد وموضوعات تازه اى كه مورد ابتلاء عمومى است در اين زمان پيدا شده واز حكم شرعى آنها پرسش مى شود. از اين جهت لازم دانستم احكام آن نوع مسائل را ضمن فصولى در اختيار مؤمنين قرار دهم

احكام پول كاغذى

تمام پولهاى كاغذى اعم از اسكناس ايرانى يا دينار عراقى يا دلار آمريكايى ونظائر اينها ماليت دارند زيرا كه دولتها به خاطر پشتوانه اى كه دارند از قبيل: طلا، نقره، نفت، مس، معادن وثروتهاى طبيعى ديگر. به آنها اعتبار ماليت داده اند، وتا زمانى كه آن پولها را از ماليت نيندازند در نظر عقلاء داراى ارزش واعتبار است ودر مقابل آنها چيزهاى كه ماليت ذاتى دارند يعنى مورد احتياج عامه مردم است از قبيل: خوراكى وپوشاكى ونظائر آنها داده مى شود.

در اينجا مسائلى پيش مى آيد كه بايستى به طور تفصيل در باره آنها بررسى كرد.

مسأله 1 _ رباى قرضى (كه عبارت است از اينكه، جنسى رابه ديگرى بدهد وپس از مدتى زياده از آن را بگيرد مثل اينكه يك من گندم مى دهد وپس از شش ماه يك من ونيم مى گيرد) در پول كاغذى نيز جارى است پس نمى شود مثلا يكصد تومان به كسى قرض داد كه دو ماه بعد يكصدوده تومان گرفت.

مسأله 2 _ رباى در معامله (عبارت است از اينكه جنسى كه با پيمانه (مكيل و يا كشش موزون) معامله مى شود به همجنس آن با زياده فروخته شود) در اسكناس ونظائر آن در صورتى كه هر دو نقد باشند نيست، پس اگر صد تومان را به صد وده تومان نقدا مبادله نمايد

اشكالى ندارد زيرا پول كاغذى از قبيل مكيل وموزون نيست.

مسأله 3 _ اگر مقدار معينى از پول كاغذى را به بيشتر از آن نقدا بفروشد مثلا صد تومان نقد را به كسى بفروشد در عوض صد وده تومان در ذمه كه دو ماه بعد آن را بپردازد، اين معامله در نظر حقير از دو جهت اشكال دارد:

اول آنكه فروش آن است كه انسان مالى را در عوض مال ديگر به كسى بدهد، پس در فروش لازم است كه مال فروخته شده غير از عوض آن باشد. بنابر اين اگر صد تومان نقد را بفروشد به صد وده تومان در ذمه، چون كلى در ذمه مغاير با پول نقد نيست بيع محقق نمى شود بلكه در واقع قرض است (كه حقيقت آن عبارت است از اينكه انسان مالى رابه ديگرى بدهد به اين قصد كه آن مال در ذمه گيرنده باشد) وگذشت كه رباى در قرض در تمام اموال جارى است.

دوم آنكه در رباى دربيع اگر معامله نقدى باشد شرط است مكيل يا موزون باشد، ولى اگر معامله نسيه ودر ذمه باشد جماعتى از بزرگان علماء فرموده اند، مكيل يا موزون بودن شرط نيست واگر مثلا صد عدد تخم مرغ را به صد وده عدد در ذمه بفروشد ربا است ومعامله باطل است ورواياتى نيز بر آن دلالت دارد.

بنابر اين اگر چه پول كاغذى مكيل وموزون نيست وقيمت آن به شماره است مانند تخم مرغ ولى در صورتى كه مقدارى از آن به هم جنس آن با زياده فروخته شود معامله ربوى وباطل است، واين قول اگر اظهر نباشد بدون ترديد مطابق احتياط است ونبايد اين

احتياط ترك شود ومؤيد ومؤكد اين اشكال ملاحظه مناط وملاك تحريم ربا است كه آن مناط به عينه در پولهاى كاغذى موجود است.

مسأله 4 _ اقوى آن است كه زكاة به پولهاى كاغذى تعلق نمى گيرد پس اگر انسان هر مقدار پول كاغذى داشته باشد وتمام شرايط تعلق زكاة به نقدين يعنى طلا ونقره موجود باشد زكاة واجب نمى شود.

مسأله 5 _ اگر انسان مقدارى از پول كاغذى از كسى به قرض بگيرد ودر موقع پرداخت، ماليت آن كم شده باشد ظاهر آن است كه همان پول را اگر بپردازد ذمه او برى مى شود وتدارك ماليت ساقط شده لازم نيست.

احكام سفته

سفته هايى كه در بين مردم رايج است خود آنها ماليت ندارند، ومورد معامله نيستند، بلكه مورد معامله ريال هايى است كه اين سفته ها سند اثبات آنها است وشاهد آن اين است كه اگر كسى دو خروار گندم بفروشد به يك مقدار ريال ودر عوض آن سفته بگيرد وآن سفته بسوزد ويا گم شود ذمه خريدار برى نمى شود وبايستى قيمت آن جنس را به فروشنده بدهد به خلاف آنكه اگر ريال بدهد وآن ريال بسوزد واز بين برود در اين صورت ذمه خريدار برى است. احكام سفته در ضمن مسائلى بيان مى شود:

مسأله 6 _ سفته اى كه حقيقت داشته باشد وجاى خالى نباشد، مثل اينكه كسى جنسى را به ديگرى فروخته به دو هزار ريال در ذمه وسفته گرفته است، اگر بخواهد آن را به بانك يا غير بانك به عنوان معامله واگذار كند، چنانچه در مقابل وجه نقد نباشد بلكه با وعده باشد معامله اشكال دارد چون بيع دين به

دين مى شود، چنانچه با وجه نقد باشد بدون كم كردن ، مثلا در همان مثال واگذار كند آن دو هزار ريال كه سفته سند آن است به يك هزار ونهصد ريال، ظاهرا معامله صحيح است واشكالى ندارد.

مسأله 7 _ سفته هايى كه دوستانه است وحقيقت ندارد اگر واگذار شود به غير به عنوان معامله وتمليك، در صورتى كه به عنوان فروش باشد معامله باطل است زيرا خود سفته ماليت ندارد وذمه او هم كه مشغول نيست تا دين را بفروشد ولى از چند راه مى توان اين معامله رائجه را تصحيح نمود:

1 _ آنكه دهنده سفته وكيل نمايد گيرنده را كه از شخص سوم مبلغى را مثلا صد تومان نقد بخرد به صد تومان در ذمه او به اين نحو كه ، صد تومان نقد داخل در ملك گيرنده سفته بشود، وصد تومان نسيه در ذمه دهنده سفته قرار گيرد وسفته دهنده در مقابل اين وكالت مقدارى پول مثلا صد تومان يا بيشتر بگيرد. ولى شرط صحت خريد پول نقد به پول در ذمه همان طور كه گفته شد، بنابر احتياط آن است كه پول در ذمه زيادتر نباشد وچنانچه سفته گيرنده بخواهد به شخص سوم زيادى بدهد بايد بعنوان بذل باشد. ونيز همان گونه كه گذشت در موقع معامله رعايت دو تا بودن ثمن ومثمن بشود از قبيل كلى وفرد نباشد، بلكه كلى غير منطق بر فرد موجود باشد.

2 _ سفته دهنده وكيل كند سفته گيرنده را كه مثلا يكصد تومان از شخص سوم نقد بخرد براى او به يك صد تومان ذمه خودش يا رعايت تغاير ثمن ومثمن يا قرض بگيرد براى

او ونيز وكيل نمايد او را كه بعد از تمام شدن اين معامله سفته گيرنده پول نقد را به خودش بفروشد به همان قيمت يا قرض بردارد، در نتيجه پول نقد مال سفته گيرنده مى شود واو مديون سفته دهنده مى شود وسفته دهنده مديون شخص سوم.

واگر بخواهد زيادى بدهد بايد به عنوان بذل باشد واگر با شرط باشد در فرض بيع احتياط ودر صورت قرض جزماً باطل خواهد بود.

3 _ سفته دهنده به دادن سفت اذن بدهد به سفته گيرنده كه پس از آنكه او از شخص سوم مبلغى را مثلا صد تومان خريد به همان مبلغ در ذمه خودش يا قرض گرفت، حواله دهد شخص سوم را به سفته دهنده، وبعد از تماميت از دو معامله سفته دهنده مديون آن شخص مى شود، وسفته گيرنده مديون او، وپول نقد مال سفته گيرنده مى شود. ودر اين صورت چنانچه شرط زيادى نمايد ظاهرا اشكال ندارد البته شرط در حواله باشد ودر اذن در آن، نه در بيع ويا قرض.

4 _ سفته دهنده با دادن سفته ضامن بشود پولى راكه سفته گيرنده از شخص سوم قرض مى گيرد يا بامعامله مديون او مى شود، وبعد از آن سفته گيرنده با شخص سوم معامله نمايد با خريد وفروش يا قرض وپس از تمام شدن معامله دينى كه بر ذمه سفته گيرنده است منتقل مى شود به ذمه سفته دهنده، ولى مراجعه به او نمى شود مگر بعد از رسيدن موعد وپرداخت وجه از طرف ضامن. ودر اين صورت هم شرط زيادى بلا مانع است در صورتى كه در ضمن بيع يا قرض نباشد.

مسأله 8 _ معامله

سفته را از چهار طريق تصحيح كردم ولى لازمه همه آنها اين است كه پول را در سر موعد، سفته دهنده بايد به آنكه طرف معامله است بانك يا غير بانك بپردازد، وليكن دولت قانونى وضع كرده است كه بانكها يا خريدارهاى ديگر اختيار دارند به هر كدام از سفته دهنده وسفته گيرنده مراجعه نموده و وجه سفته را از او مطالبه كنند وسفته رابه او در مقابل معادل وجه سفته بدون كسر واگذار نمايند، وهر دوى آنها هم موظفند كه در صورت مطالبه بانك يا خريدار ديگر وجه را بپردازند.

وچون اين الزام والتزامات را نوعا مى دانند ومعاملات روى اين شرط انجام مى گيرد واز او تعبير به شرط ضمنى مى كنند، پس كسانى كه يا اين الزام والتزام را بدانند وسفته را با اين شرط ضمنى معامله كنند رعايت اين شرط لازم است. بنابر اين مراجعه طلبكار به سفته دهنده به واسطه معامله است ومراجعه به سفته گيرنده از راه شرط ضمنى است ومانعى ندارد.

و راه ديگرى هم هست در صورتى كه به طريق چهارم معامله انجام شود كه مقام را جاى بيان آن نيست.

مسأله 9 _ متعارف است ميان كسانى كه سفته معامله مى كنند كه اگر مديون تأخير در اداء دين نمود بعد از رسيدن موعد، بايد پولى را به دائن بپردازد، به عبارت ديگر، در سر موعد اگر سفته دهنده ياگيرنده پول را به كسى كه سفته را به او واگذار نموده اند در مقابل پول معينى، پول را نپرداختند آن شخص يا آن مؤسسه براى تأخير، مبلغ معينى را مى گيرد . دو راه براى حلال بودن آن وجه

هست، اول اينكه مصالحه نمايند به اين نحو كه ايقاع صلح نمايند بر ابراء مافى الذمه در مقابل مقدار زيادتر وگرنه چنانچه مدت را در مقابل مقدارى پول قرار دهند به نحو شرط ابتدايى در ضمن عقد ديگر يا مصالحه بر او يا بنحو فروش در همه اين صورتها پول اضافه ربا است وگرفتن آن حرام. وهمچنين باطل است اگر بفروشند دين حال را به زياده بر آن در ضمن مدتى زيرا بيع دين به دين را فقهاء جائز نمى دانند.

راه دوم براى اينكه آن پول زيادى حلال باشد اين است كه: در ضمن معامله ديگرى وجه زيادى را منتقل نمايند مثل اينكه: چيزى كه قيمتش مثلا ده تومان است بفروشند به بيست تومان واين معامله صحيح است واشكالى ندارد.

براى رفع شبهه از اين قسم معامله روايتى كه به سند صحيح از امام موسى بن جعفر عليه السلام روايت شده است نقل مى كنيم: راوى عرض مى كند به حضرت من چند درهم از كسى طلبكارم وآن شخص خواهش مى كند او را مهلت دهم وبه من منفعتى برساند، من جبه اى را كه قيمتش هزار درهم است به او ده هزار درهم يا بيست هزار درهم مى فروشم وطلب خود را تأخير مى اندازم حضرت فرمود: عيبى ندارد.

مسأله 10 _ متعارف در بانكها آن است كه با يك امضاء معامله نمى كنند ولى اشخاصى هستند كه با يك امضاء هم معامله مى نمايند به اين نحو كه پول مى دهند وسفته مى گيرند، اين معامله اگر بدون زيادى باشد يعنى يكصد تومان بدهد وسفته هم يكصد تومان باشد هيچ اشكالى ندارد چه، به عنوان

قرض باشد وسفته سند اثبات آن ذمه پول گيرنده، يا به عنوان فروش صد تومان نقد به صد تومان در ذمه، ولى اگر با زيادى باشد كه يكصد تومان مثلا بگيرد ويكصدوده تومان سفته بدهد، چنانچه به عنوان قرض باشد (همان طور كه ميان مردم مرسوم است) مسلما باطل وحرام است، واگر به عنوان بيع باشد در نظر حقير اشكال دارد، واحتياط واجب در ترك آن است، وچنانچه بخواهند زيادى حلال باشد مى توانند از راه دوم كه در مسأله پيش گفته شد استفاده نمايند.

احكام معاملات بانكها

از جمله مسائلى كه در اين زمانها پيدا شده احكام مربوط به بانكها ومعامله باآنها است.

به طور كلى بانكها بر سه قسمند: بانك دولتى، بانك ملى، بانك مشترك ميان دولت وملت.

وچون جمعى از علماء دولت را مالك نمى دانند از اين جهت احكام معامله با اين بانكها مختلف است. به نظر حقير ممكن است دولت ومؤسسه مالك بشود، ولذا اقسام بانكها در حكم يكسانند وبسيارى از معاملاتى كه در آن صورت مى گيرد تازگى ندارد وما از ذكر آنها خوددارى مى كنيم تنها مسائلى را تذكر مى دهيم كه تا حدودى تازگى دارند:

مسأله 1 _ در ميان مردم متعارف است كه پولى در بانك مى گذارند وبانك هم در آن پول تصرف مى نمايد حتى گاهى عين پول را مصرف مى كند وبه ديگرى منتقل مى نمايد ودر عوض سودى به صاحب مال مى دهد.

اين معامله داراى صورتهاى مختلف واحكام گونا گون است كه ذيلا توضيح داده مى شود:

1 _ صاحب پول در عوض مبلغ زيادتر پول خود را به بانك بفروشد.

در مسائل پيش روشن شد كه اين معامله اشكال

دارد واحتياط واجب در ترك آن است.

2 _ صاحب پول به بانك قرض بدهد.

بعضى از علما گفته اند كه اين نوع معامله جائز است زيرا هنگام سپردن صاحب پول شرط نمى كند كه اضافه بر اصل پول چيزى به او بدهد، بنا بر اين پول اضافى به منزله جائزه است، ولى بنظر حقير پول اضافه ربا وحرام است: زيرا بانك به طور كلى قرارى گذارده وقانونى وضع كرده است كه هر كس پولى در بانك بگذارد در هر ماه مقدارى زيادتر به او داده مى شود، ومعاملات با بانك روى اين قرار داد كلى است وبناى عمل روى اين شرط است وچنين شرطى را شرط ضمنى مى گويند وشرط ضمنى در نظر عقلاء در حكم شرط صريح است ، ولذا چنانچه بانك بخواهد مبلغ اضافى را ندهد به وسيله قوه قهريه از او مى گيرند بنابر اين اين نوع معامله به طور قطع ربوى است وگرفتن پول اضافى حرام.

3 _ صاحب پول، پولش را به بانك اباحه كند ولو اينكه بانك آن را تملك كند و به ديگرى بدهد، ودر عوض مبلغى اضافى به صاحب پول بپردازد كه اين نوع معامله را اباحه به عوض مى گويند وظاهرا اشكالى هم ندارد.

4 _ صاحب پول، پول را به شكل امانت ووديعه در بانك بگذارد واجازه مى دهد در آن تصرف نمايد نهايت آنكه اذن در تصرف ناقل مجانى نيست بلكه در مقابل عوض است در اين صورت مبلغ اضافى از باب شرط ضمنى يا صريح حلال مى باشد.

مسأله 2 _ مرسوم است كه بانك گاهى با قرعه به بعضى از كسانى كه در بانك پول دارند

جايزه مى دهد، وچون اين جايزه شرط نشده است بانك هم ملزم به آن نيست وتنها آن را براى تشويق مردم مى دهد از اين جهت حلال است وهيج اشكالى ندارد.

مسأله 3 _ پولهايى كه در بانك گذاشته مى شود بعضى را صاحب پول پيش از سر رسيد موعد نمى تواند بگيرد كه از آن تعبير به (امانت) مى شود وبعضى هر موقع خواست مى تواند بگيرد كه از آن تعبير به (توفير) مى شود.

اين دو نوع سپرده از لحاظ احكام باهم فرقى ندارند، مگر آنكه بايستى به شرط در ضمن عقد (عدم امكان برداشت در صورت اول وامكان برداشت در صورت دوم) عمل شود.

مسأله 4 _ از جمله كارهايى كه بانك انجام ميدهد اين است كه: گاهى تاجرى با طرف خود در ممالك ديگر مذاكره خريد جنس را مى نمايد ومقدار وقيمت وشرايط تسليم را تمام مى كند، ولى چون دولت مانع از بيرون بردن پول است از مملكت مگر تحت نظر بانك لذا تاجر مى رود بانك ومقدارى از قيمت آن جنس را به بانك مى پردازد، مثلا جنسى را تمام كرده است كه يك صد هزار تومان بخرد، پنجاه هزار تومان نقد به بانك ميدهد، بانك تمام قيمت جنس را كه صد هزار تومان است به طرف تاجر مى پردازد وجنس را تحويل مى گيرد آنگاه به تاجر اطلاع مى دهد چنانچه بقيه پول را بدهد مى تواند جنس را تحويل بگيرد وگرنه خود بانك حق دارد آن متاع را بفروشد وحق خود را دريافت نمايد وبقيه را به تاجر بدهد وبانك در عوض اين كار، مبلغى از تاجر دريافت مى كند.

ظاهرا

چنين معامله اى اشكال ندارد هم مقدارى كه بانك مى گيرد حلال است، وهم فروش جنس وبرداشتن حق خود، اولى حلال است به واسطه اينكه معامله اى كه تاجر با طرف خود مى كند بيعى است مشروط به دخالت بانك وكارى كه تاجر با بانك مى كند يا جعاله است به اين نحو كه تاجر به بانك مى گويد: اگر دين مرا اداء كنى من اصل دين وآن زيادى را كه قرار گذاشته ايم به تو مى دهم، ويا مصالحه است و در هر دو صورت پول زيادى براى دين نيست تا ربا باشد، بلكه در مقابل كارهايى است كه بانك انجام مى دهد وبى شك چنين پولى گرفتنش حلال خواهد بود، دومى حلال است به واسطه اينكه در ضمن معامله تاجر با بانك چنين شرطى مى شود ودر حقيقت تاجر بانك را وكيل در فروش جنس در صورت نپرداختن پول مى نمايد.

مسأله 5 _ در ميان مردم متعارف است كه از بانكها اعم از بانك رهنى وغيره براى ساختمان ويا زراعت ويا ما يحتاج ديگر پول مى گيرند وبه اقساط آن پول را با مقدار معينى سود به بانك مى پردازند. اين معامله به خاطر اينكه مشتمل بر ربا است حرام است، گر چه صريحا شرط زيادى نشود چون بناى قرض روى اين شرط است ودر مسائل پيش گفتيم: شروطى كه طبق يك قرار كلى مبناى معامله روى آن است شروط ضمنيه است ودر حكم شرط صريح است ونمى توان آن را به اين نحو نيز تصحيح نمود: مبلغ معينى را از بانك نقداً بخرد در عوض همان مبلغ با زيادى كه به اقساط

آن را بدهد زيرا بيع نقد به نسيه در غير مكيل وموزون همان طور كه در سابق گفتيم اشكال دارد.

احكام سر قفلى

از معاملات رائج ومورد ابتلاء (سر قفلى) است وعامل پيدايش آن اين است كه دولت قانونى وضع كرده است كه هر كس خانه ويا محلى را اجاره كند پس از گذشتن مدت اجاره مالك حق ندارد مستأجر را از آن محل بيرون كند ويا مال الاجاره را زياد كند، وچو ارزش اجاره غالبا ترقى مى كند وگاهى مستأجر موافق مذاق مؤجر نيست يا آنكه مؤجر خود احتياج به مورد اجاره دارد، ودر تمام اين فروض تخليه محل ممكن نيست مگر با دادن مقدارى پول، از اين رو (سر قفلى) كه عبارت است از پولى كه مستأجر از مؤجر براى تخليه محل ويا از شخص سوم براى تحويل محل مى گيرد پديد آمده واين پول در بعضى موارد حلال ودر بعضى ديگر حرام است كه ذيلا توضيح داده مى شود:

مسأله 1 _ سر قفلى اى كه مالك مى گيرد از دو راه قابل تصحيح است:

1 _ مالك مغازه يا خانه ومانند اينها را به شخصى مثلا يك ساله اجاره مى دهد در عوض ماهى هزار ريال به اضافه پنجاه هزار ريال نقد ودر ضمن اجاره شرط مى كند: تا زمانى كه مستأجر مايل باشد مى تواند در آن محل بماند واجاره آن محل را به همين مبلغ تمديد نمايد وحق اخراج او وافزودن بر مبلغ مورد توافق را نداشته باشد وچنانچه مستأجر محل اجاره را به ديگرى واگذار نمود مؤجر با آن شخص طبق اجاره مستأجر اول رفتار نمايد يعنى برمبلغ اجاره ماهيانه كه هزار ريال

بوده نيفزايد.

2 _ مالك با مستأجر در مورد مال الاجاره توافق نمايند ودر ضمن شرط كنند كه مستأجر وكيل باشد بعد از پايان مدت اجاره محل را به خودش ويا به ديگرى اجاره دهد ويا وكيل در توكيل باشد در اجاره دادن به ديگرى ودر مقابل اين وكالت مبلغى مثلا پنج هزار تومان به مالك بدهد واين وكالت چون در ضمن عقد لازم شرط شده است لازم است وموكل نمى تواند وكيل را عزل كند وبا مردن او هم از بين رود.

مسأله 2 _ سر قفلى اى كه مستأجر از مالك مى گيرد دو صورت دارد: يكى حلال وديگرى حرام، اگر مستأجر از مالك به يكى از دو طريق كه در مسأله پيش گفته شد سر قفلى بگيرد مى تواند آن را در مقابل اسقاط حق يا وكالت كه از راه شرط حاصل شده بود، حساب نمايد و از آن محل رفع يد نمايد، وگرنه بعد از پايان مدت اجاره وعدم رضايت به تمديد اجاره حق تصرف در آن محل را ندارد اگر چه با بودن مستأجر در آن محل وگذشت زمان مال الاجاره آن ترقى كرده باشد وگرفتن پولى به عنوان سر قفلى در اين صورت حرام است.

مسأله 3 _ سر قفلى اى كه مستأجر از مستأجر ديگر مى گيرد چند صورت دارد كه بعضى از صور آن حلال وبعضى ديگر حرام است.

صورت اول آنكه مستأجر به مالك سر قفلى داده باشد يعنى به يكى از دو طريق كه در مسائل پيش گفته شد از مالك حق واگذار نمودن محل به ديگرى را گرفته باشد، در اين صورت مستأجر مى تواند از مستأجر ديگر

به هر مقدارى كه توافق كنند سر قفلى بگيرد ولو آنكه چند برابر سر قفلى از كه او به مالك دادن است باشد. صورت دوم آنكه مستأجر گر چه به مالك سر قفلى نپرداخته است، اما در ضمن اجاره شرط كرده تا زمانى كه مستأجر در محل اجاره ساكن است به همان قيمت اول اجاره بدهد ومؤجر حق اضافه كردن قيمت مال الاجاره را نداشته باشد وچنانچه مستأجر بخواهد محل اجاره را به ديگرى واگذار نمايد مؤجر با همان شخص طبق اجاره مستأجر اول رفتار نمايد يعنى مبلغ اجاره را زياد نكند وتا هر اندازه كه او بخواهد اجاره را تمديد نمايد، يا آنكه مالك در حين اجاره اول شرط وكالت مستأجر اول را نموده باشد، در اين صورت نيز مستأجر اول مى تواند از مستأجر دوم سر قفلى بگيرد به همان گونه كه در صورت اول بيان گرديد.

صورت سوم آنكه: مستأجر اول به مالك سر قفلى داده يا آنكه شرط نموده است مجانا، ولى شرط ومورد معامله فقط آن است كه مستأجر تا مائل باشد مالك تجديد اجاره نمايد وحق افزودن بر قيمت اجاره را نداشته باشد، وچنانچه به مستأجر ديگر واگذار شد، مالك هر نحوى كه مائل باشد مى تواند با او رفتار نمايد.

در اين صورت نيز مى تواند مستأجر اول از مستأجر دوم سر قفلى بگيرد ولى به اين ترتيب كه آن شخص سوم مبلغى را مثلا ده هزار تومان به مستأجر اول مى دهد كه او آن محل را تخليه كند آنگاه خود با مالك به يك قيمتى توافق مى كند ومحل را اجاره مى نمايد ومالك نيز در معامله با

او كمال آزادى را دارد وآن شخص سوم اگر بخواهد در آن محل حقى پيدا كند بايد همانطور كه بيان شد به مالك سر قفلى بدهد.

صورت چهارم آنكه: مستأجر به مالك سر قفلى نداده است ولى مالك ميل دارد با او تجديد اجاره نمايد وتا موقعى كه او بخواهد به ديگرى اجاره ندهد. در اين صورت نيز مستأجر مى تواند از شخص سوم سر قفلى بگيرد ولى به يكى از سه راه زير:

1 _ اينكه مبلغى مثلا پنج هزار تومان به او بدهد وشرط نمايد كه محل را تخليه كند ومزاحم او نباشد.

2 _ در مقابل عدم مزاحمت او مبلغى را به او ببخشد واين در حقيقت (هبه معوضه) است.

3 _ در مقابل عدم مزاحمت، پول را به عنوان (جعاله) بدهد. در اين صورت نيز سر قفلى در مقابل تخليه محل است واجاره از مالك اصلى، و او به هر نحو مايل باشد مى تواند معامله كند.

حكم خريد وفروش حواله

يكى از معاملات رايج ميان بازرگانان (صرف برات) است واز آن به (خريد وفروش حواله) تعبير مى كنند وآن بر سه قسم است:

قسم اول _ شخصى در محلى پولى به تاجر مى دهد كه از طرف او در محل ديگر همان پول را دريافت كند. مثلا ده هزار تومان در تهران به تاجرى مى دهد كه در بغداد همان مبلغ را از طرفش بگيرد. چه اين معامله به شكل قرض باشد ويا خريد وفروش، در صحت اين معامله هيچ اشكالى نيست.

قسم دوم _ شخصى در مكانى پولى به تاجر بدهد ودر مكان ديگر از طرف او كمتر از آن را بگيرد مثلا هزار تومان در بغداد

به تاجر بدهد ودر تهران نهصد تومان بگيرد. ظاهرا اين معامله هم اشكالى ندارد وفرقى بين قرض وخريد وفروش نيست زيرا ربا آن است كه پول دهنده زيادى بگيرد نه كمتر ودر اين قسم پول دهنده كمتر مى گيرد.

قسم سوم _ آنكه شخصى در محلى پولى به كسى بدهد كه در محل ديگر از خودش ويا از طرفش زيادتر بگيرد. در اين قسم اگر پول را به عنوان قرض بدهد قطعا حرام است واگر خريد وفروش باشد احتياط واجب ترك آن است والله العالم.

حكم ضمان جديد

شخصى متعهد مى شود مثلا خانه اى را با خصوصياتى كه طرفين بر آن توافق كرده اند بسازد وتحويل دهد وشخص سومى با توافق طرفين متعهد مى شود، چنانچه تعهد كننده تا مدت معين كار راانجام ندهد مبلغى به صاحب كار بپردازد ودر مقابل اين تعهد پولى مى گيرد.

در صورتى كه متعهد اول تخلف كرد وشخص ثالث مبلغى را كه تعهد كرده پرداخت نمود وهمان مبلغ را از متعهد اول گرفت، اينكار با جميع خصوصياتش صحيح است ومانعى ندارد.

حكم بيمه

از معاملات تازه در آمد (بيمه نمودن) است. دانشمندان علم حقوق نوشته اند كه اين معامله در اوائل قرن چهارده ميلادى در اروپا پديد آمده است. وبعدا در اثر بر قرارى تجارت ميان شرق وغرب در اوائل قرن سيزده هجرى اسلامى در بلاد آسيا ظاهر گرديد واموال تجارتى را كه از راه دريا وارد مى كردند بيمه مى نمودند وكم كم در همه شئون زندگى راه يافت تا جايى كه همه چيز حتى انسان را بيمه مى كنند. حقيقت بيمه اين است كه: پيمانى ميان دو طرف بسته مى شود مبنى بر اينكه: چنانچه حادثه اى پيش بيايد ومورد بيمه آسيب ببيند ويا از بين برود، بيمه كننده متعهد باشد خسارات وارده را طبق قرار داد بپردازد ودر برابر چنين تعهدى بيمه پذير نيز متعهد مى شود در هر ماه يا هر سال يا يك مرتبه مبلغى را به او تسليم نمايد. مثلا شخصى متعهد مى شود: هر سال مبلغى را به شركت ويا فردى بدهد كه اگر آسيبى به ماشين ويا خانه اش برسد آن شركت ويا آن شخص آن خسارت را جبران نمايد.

يك قسم

ديگر بيمه نيز وجود دارد وآن اينكه: عده اى سرمايه اى مى گذارند چنانچه خسارتى به يكى از اعضاء وارد شود از آن طريق جبران نمايند كه اساس اين قسم بيمه باز نمودن صندوق تعاونى مشترك ميان جماعتى است براى جبران خسارت معينى كه بر يكى از اعضاء وارد مى شود.

قسم اول بيمه را از چند راه كه ذيلا توضيح داده مى شود مى توان تصحيح نمود:

1 _ از راه ضامن شدن _ بنا بر اقوى در ضامن شدن شرط نيست آن چيزى كه ضامن آن شده اند دين در ذمه باشد بلكه ضامن اعيان شدن گر چه آن اعيان نزد صاحبانش باشد صحيح است بيمه نيز از مصاديق ضمان اعيان است نهايت ضمانى است مشروط به اينكه: كسى كه براى او ضامن شده اند بايد مبلغى در سال بپردازد.

2 _ از راه صلح وسازش _ طرفين معامله سازش مى كنند كه بيمه شونده مبلغى بدهد وبيمه كننده نيز در صورت خطر ووقوع خسارتى آن را جبران نمايد.

3 _ از راه هبه معوضه _ به اين ترتيب بيمه شده مبلغى را يك مرتبه ويا تدريجا به شركت يا شخص بيمه كننده مجانى تسليم مى كند وشرط مى كند اگر پيش آمدى براى او بكند خسارتش را جبران نمايد.

4 _ از راه معامله مستقل _ گر چه معامله بيمه در زمان شارع مقدس وجود نداشته است اما اين معامله يك معامله عقلايى است وشارع مقدس هم از آن نهى نكرده وعموم (اوفوا بالعقود) نيز شامل آن خواهد بود.

(مسأله) بعضى از شركتها در سال يك مرتبه يا در هر ماه مبلغى به كسانى كه بيمه شده مى

پردازد ظاهرا گرفتن آن پول حلال است زيرا اين كار با شرط در ضمن عقد بيمه لازم الرعايه است.

واما قسم دوم بيمه كه بر اساس تأسيس صندوق تعانى مشترك است نيز قابل تصحيح است به شرح زير:

1 _ از راه ضامن شدن _ به اين ترتيب، پولهاى هر كدام از شركاء كه در محلى گذاشته اند مال خود آنها است ولى هر كدام از آن چند نفر ضامن مى شوند اموال ديگران را به نسبت معينى مثلا اگر پنج نفرند هر كدام ضامن اموال ديگران مى شود به ربع، واين ضمان مشروط است به اينكه هر كدام در ماه يا سال مبلغ معينى را نزد شركت بگذارند.

2 _ مى شود از راه صلح وسازش تصحيح نمود.

3 _ ممكن است همانطور كه در قسم اول گفته شد از راه معامله مستقل آن را تصحيح نمود.

خريد وفروش اوراق جايزه دار

از جمله معاملات تازه در آمده خريد وفروش (اوراق شانسى) است وحقيقت آن اين است كه توافقى ميان مردم از يك طرف وشركت يا شخص معينى از طرف ديگر مى شود كه چنانچه كسى اوراق را به قيمت معينى بخرد آن شركت يا شخص ميان خريداران قرعه مى زند، قرعه بنام هر كس اصابت كرد مقدارى پول مى دهد. اين معامله چند صورت دارد كه همه آن صورتها حرام و پولى كه از آن راه گرفته مى شود غير جائز است.

صورت اول اينكه پول را در عوض اوراق به احتمال اصابت قرعه بدهد اين عمل قمار وحرام است بدون اشكال.

صورت دوم انكه اوراق را مى خرد در عوض پول معين ودر ضمن بيع قرعه زدن را شرط مى

كند يا آنكه خود فروشنده براى تشويق خريداران قرعه مى زند، اين معامله وشرط هر دو باطلند، اما معامله به جهت مجهول بودن ماليت. اوراق باطل است زيرا چنانچه قرعه بنام او اصابت كند اوراق ماليت زيادتر دارد واگر اصابت نكند اصلا ماليت ندارد ومعامله بر مجهول باطل است.

وشرط هم با فساد معامله شرط ابتدايى مى شود وغير واجب الرعايه وفاسد خواهد بود. وقرعه هم به خودى خود قمار وحرام است واز موجبات مالكيت نمى تواند باشد.

صورت سوم آنكه كسى اوراقى را به قيمت معينى به عنوان كمك به يك از مؤسسات خيريه مى گيرد آنگاه دهنده اوراق به عنوان تشويق ميان گيرندگان اوراق قرعه مى زند وبنام هر كس اصابت كرد مبلغى مى دهد، در اين صورت دادن پول به عنوان كمك به مؤسسات خيريه مانعى ندارد، ولى گرفتن پولى كه از راه قرعه نصيبش شده جايز نيست چه آن پول از پولهايى باشد كه مردم به عنوان كمك به مؤسسه داده اند وچه غير آن باشد بلى چنانچه از پول ديگر بدهند وبه عنوان بخشش باشد وبداند كه با قرعه مجبور به دادن پول نيست گرفتن چنين پولى اشكالى ندارد، ولى چنين فرضى از مورد بحث ما خارج است مال غصبى را هم اگر صاحبش راضى بشود مانعى ندارد والله العالم.

احداث خيابانها وميدانهاى عمومى و...

نيازمنديهاى اجتماعى وگسترش احتياجات تفننى مردم ايجاب مى كند خيابانها احداث ويا گسترده تر شود، ميدانها و... پديد آيد وگاهى اين كارها موجب تصرف در اموال ديگران، و مسجد و موقوفات است از اين رو مسائلى پيش مى آيد كه ذيلا توضيح داده مى شود.

مسأله 1 _ املاك شخصى

كه در معابر واقع مى شود چنانچه صاحبانش راضى باشند ويا بفروشند وحكومت هم بخرد هيچ اشكالى ندارد، ولى چنانچه نخرد ويا آنها نفروشند ويا بخاطر آنكه قيمت عادله نيست حاضر به فروش نشوند ومجانى هم راضى نباشند، كسى كه متصدى كار است (حكومت باشد يا غير آن) خلاف شرع كرده است، ليكن پس از غصب كردن وخارج شدن ملك از دست مالك، رفت وآمد وتصرفاتى كه ديگران در آن مى كنند بى اشكال است.

مسأله 2 _ هر گاه مسجدى در مسير خيابان واقع گردد، خراب كردن آن جايز نيست وعنوان مسجد بودن كه امرى اعتبارى است از بين نمى رود، ولى رفت و آمد در آن جايز است واشكالى ندارد ونجس كردن آن محل، حرام نيست وبر فرض نجس شدن پاك نمودن آن واجب نمى باشد.

مسأله 3 _ اگر مسجدى را به خاطر امور ياد شده خراب كنند ومقدارى از آن باقى بماند كه مى شود در آنجا نماز خواند، بدون شك نمى توان در آنجا دكان ساخت ويا استفاده هايى نظير آن نمود، بلى چنانچه آن مقدار باقيمانده را نشود مسجد ومحل عبادت ونماز نمود، متولى يا حاكم شرع، مى تواند آنجا را اجاره بدهد ومال الاجاره آن را در مسجد ديگر و اگر نشد در مصالح عامه مسلمين مصرف نمايد. وبعيد نيست كه بدون اجاره نيز قابل تصرف باشد ولى احتياط اجاره كردن است.

و در صورتى كه باقيمانده امكان مسجد بودن را داشته باشد ولى ظالمى آنجا را خراب كند وساختمانى ديگر بسازد وتبديل آن به مسجد نيز ممكن نباشد، استفاده كردن از آن وخريد وفروش آن بى مانع است وجز شخص

ظالم ديگرى ضامن هم نمى باشد.

مسأله 4 _ محلهايى كه مسلمين اموات خود را درآنجا دفن مى كنند سه قسم است.

1 _ زمينهايى كه شخص معينى آن را براى دفن مرده گان وقف نموده است.

2 _ مقدارى از زمينى را كه (مرافق عمومى) است وملك كسى نيست تعيين مى كنند كه مردگان را در آنجا دفن نمايند.

3 _ ملك شخصى افراد است كه در آنجا مرده دفن مى كنند. اين قسم حكم ساير اموال شخصى را دارد.

واما قسم اول تغيير آن جايز نيست، ولى چنانچه ظالمى آن را تغيير دهد ويا از حالت قبرستانى بيرون آيد وقابل استفاده براى دفع اموات نباشد، بهره بردارى از آن به رفت وآمد، خريد وفروش وحتى تبديل آن به خانه ودكان ونظائر اينها بى اشكال است.

اما قسم دوم تغيير وتبديل آن ظاهرا مانعى ندارد وتمام تصرفات در آن جايز خواهد بود.

هر گاه وضع قبرستانى از لحاظ وقف بودن وعدم آن، معلوم نباشد جميع تصرفات وتبديل وتغيير آن جايز است.

احكام تلقيح مصنوعى

تلقيح مصنوعى عبارت از اين است كه نطفه مردى را بگيرند وبا وسيله اى به زنى تزريق كنند واز اين راه آن زن حامله گردد واين عمل از لحاظ شرعى مسائلى دارد كه ذيلا مورد بررسى قرار مى گيرد:

مسأله 1 _ هرگاه نطفه شوهرى را بگيرند وبه زن او (اگر چه در شهر ديگر باشد) تزريق كنند اشكال ندارد. اما اگر نطفه مرد اجنبى را به زن شوهر دار ويا بى شوهر تزريق كنند خالى از اشكال نيست واحتياط واجب در ترك آن است بلكه بعيد نيست كه حرام باشد.

مسأله 2 _ هر گاه نطفه مرد اجنبى را بگيرند وبه

زن بى شوهر تزريق كنند وزن حامله شود آن بچه ملحق به زن وآن مرد است يعنى زن مادر وآن مرد پدر اوست واحكام بچه از ارث بردن ونفقه وغير اينها بر آن بچه مترتب مى شود.

مسأله 3 _ اگر نطفه مرد اجنبى را به زن شوهر دار تزريق كنند وزن حامله شود دو صورت دارد: يكى آنكه يقين داشته باشند كه بچه از نطفه شوهر منعقد نشده مثل اينكه شوهر يك سال باشد با آن زن همبستر نشده ونطفه او هم اگر چه با تزريق به رحم زن ريخته نشده باشد، در اين صورت بچه به صاحب نطفه (مرد اجنبى) ملحق مى شود واحكام بچه بر او مترتب مى شود.

صورت ديگر آنكه احتمال داده شود كودك از نطفه شوهر باشد، در اين صورت بچه ملحق به شوهر است ودر هر دو صورت زنى كه او را زائيده مادر او بشمار مى آيد وداراى احكام او است.

مسأله 4 _ اگر نطفه دو مرد يا بيشتر را به زنى تزريق كنند واو حامله شود واحتمال اينكه بچه از شوهرش باشد منتفى باشد يا اصلا شوهر نداشته باشد، ظاهرا در اين فرض پدر بچه را با قرعه بايد تعيين كرد.

مسأله 5 _ اگر نطفه مردى را بگيرند ودر رحم مصنوعى قرار دهند وبچه متولد شود آن بچه به صاحب نطفه ملحق خواهد شد.

احكام جراحى پلاستيكى

علم پزشكى در عصر ما بقدرى پيشرفت كرده است كه مى تواند چشم ويا كليه ويا قلب وديگر اعضاء انسان سالم ويا در حال مرگ را به انسان ديگرى پيوند نمايد ومورد استفاده او قرار گيرد. اينك مسائل مربوط به اين موضوع را ذيلا

مورد بررسى قرار مى دهيم:

مسأله 1 _ قطع عضو انسان چه زنده ومرده حرام است مگر بخاطر مصلحت مهمترى مانند بينا ساختن ويا زنده نگاه داشتن انسانى ديگر، در اين صورت قطع عضو زنده ويا مرده شرعا مانعى ندارد.

مسأله 2 _ قطع عضو انسان زنده وپيوند آن به ديگرى منوط به اجازه اوست ودر مرده يا بايد وصيت كرده باشد ويا (ولى) او اجازه دهد.

مسأله 3 _ خريد وفروش اعضاء جدا شده از انسان چه مرده وچه زنده جايز نيست، يا بايد مجانى داده شود ويا به شكل (هبه معوضه) در مقابل پول واگذار شود ، اما خصوص خون خريد وفروشش جايز است.

مسأله 4 _ در صورتى كه قطع عضو جايز نباشد اگر قطع شود بايد ديه پرداخت شود ولى در صورت جواز، ديه هم لازم نيست.

مسأله 5 _ عضوى را كه جدا مى كنند نجس است ولى پس از پيوند وتعلق روح به آن، از اجزاء بدن شخص زنده بشمار مى آيد وبا اين استحاله وانقلاب، پاك مى گردد ونماز خواندن با آن نيز جايز است.

احكام تشريح

تشريح بدن ميت وقطعه قطعه كردن آن هم حرام است وهم ديه دارد مگر در چند مورد زير:

1 _ در صورتى كه پيشرفت علم پزشكى ومعالجه بيماران بر آن توقف داشته باشد كه در اين صورت جائز خواهد بود زيرا حرامى كه مقدمه يك امر مهمى باشد مانند تشريحى كه مقدمه پيشرفت علم طب ونجات دادن مردم وحفظ حيات آنها است چنين امرى جايز خواهد بود.

2 _ جدا كردن وپاره نمودن بدن مرده براى حفظ حيات ديگرى _ مثل اينكه زن حامله اى بميرد وبچه در شكم او

زنده باشد، يا بچه اى در شكم مادر بميرد ومادرش زنده باشد در صورت اول پاره شكم مادر ودر صورت دوم قطعه قطعه كردن بچه براى حفظ زنده مانعى ندارد.

3 _ تشريح بدن ميت براى كشف جرم، يا نجات دادن افراد متهم به قتل ويا شناختن قاتل، در همه اين صورتها نيز تشريح جايز است. البته موارد ديگرى نيز هست كه در جاى خود بيان شده است.

مسأله 1 _ در مواردى كه تشريح جايز است ديه ندارد.

حكم ذبح حيوان به طريق جديد

در زمان ما به موازات ماشينى شدن زندگى، حيوانات را نيز با ماشين برقى سر مى برند به اين ترتيب، چند حيوان را در يكجا نگاه مى دارند آنگاه با يك آلت مخصوص كه به برق متصل است سر آنها را يكجا مى برند.

در صورتى كه آن حيوانات را رو به قبله نگاه بدارند، وهمه رگهايى كه بايد در ذبح شرعى بريده شود، با آن آلت قطع گردد، وهنگام زدن دگمه برق شخص مسلمانى يا كتابى كه متصدى اين كار است بسم الله بگويد، اين نوع ذبح كردن نيز اشكالى ندارد وگوشت چنين حيوانى حلال است ولى بايد توجه داشت كه بريدن وجدا كردن سر حيوان از پشت سر مكروه است.

حكم تحديد نسل وتنظيم آن

از طرفى پيشرفت علم پزشكى وبهداشت، حد متوسط عمرها را بالا برده واز مرگ ومير تا حد زيادى جلوگيرى نموده است در نتيجه آمار جمعيت دنيا به شكل سر سام آورى رو به افزايش نهاده است كه اداره آن در آينده بسيار مشكل خواهد بود، واز طرف ديگر بعضى زنها در اثر مرض وضعف، زائيدن وتربيت بچه برايشان سخت، دشوار

است به علاوه امكانات زندگى اجازه چنين آزادى را در توليد نسل نمى دهد از اين رو دولتها به فكر تحديد نسل وتنظيم وبهداشت خانواده برآمده اند و ما احكام آن را در ضمن مسائلى بيان مى كنيم:

مسأله 1 _ شايع است كه در بعضى كشورها براى جلو گيرى از تراكم جمعيت، جنين را سقط مى كنند واخيرا در ايران، با اينكه مشكلى نيست، زمزمه سقط جنين به گوش مى رسد وافرادى كه شأن آنها دخالت در اين امور نيست آن را تجويز كرده اند!

در هر صورت، اسقاط حمل چه بعد از تعلق روح به آن وچه قبل از آن حتى در صورت نطفه بودن حرام است.

مسأله 2 _ اگر حمل سقط شده نطفه باشد بيست مثقال شرعى طلا (هر مثقال سه ربع مثقال صيرفى است) واگر علقه باشد چهل مثقال واگر مضغه باشد شصت مثقال واگر استخوان پيدا كرده هشتاد مثقال واگر گوشت پيدا كرده صد مثقال واگر روح در آن دميده شده چنانچه پسر باشد يك هزار مثقال وچنانچه دختر باشد پانصد مثقال طلا بايد به ورثه آن سقط شده داده شود.

مسأله 3 _ جلوگيرى از انعقاد نطفه از راه (عزل) در صورتى كه زن اجازه بدهد جايز است واگر اجازه ندهد گر چه مكروه است ولى جايز است وديه هم ندارد.

مسأله 4 _ خوددارى كردن از نزديكى با زن بيش از چهار ماه جايز نيست وپيش از آن در صورت اشتياق به آن مكروه است.

مسأله 5 _ خوددارى كردن از ازدواج چه براى مرد وچه براى زن در صورت ترس ارتكاب حرام، حرام است وبدون آن مكروه است.

مسأله 6 _ بكار بردن

وسائلى كه مانع از ريختن نطفه در رحم زن مى شود، حكم عزل را دارد كه در مسأله سوم بيان شده است.

مسأله 7 _ هيچ كدام از زن ومرد حق ندارند خود را عقيم كنند ويا مثلا زن راضى شود رحمش را بيرون آورند وچنين كارى جايز نيست.

مسأله 8 _ بقيه راههاى جلو گيرى از آبستنى مانند خوردن قرص ضد باردارى، جا گذاشتن وسيله اى در رحم كه مانع انعقاد نطفه مى شود جايز است واشكالى ندارد.

مسأله 9 _ در صورتى كه زيادى جمعيت موجب اختلال نظم عمومى بشود بر همه مردم بشكل وجوب كفايى لازم است كه از آن به يكى از راههاى مشروع جلو گيرى نمايند وهمچنين زنى كه باردارى برايش خطر دارد ويا ممكن است طورى مريض شود كه زندگى خانواده گيش بهم بخورد ويا آبروى آنها در خطر باشد در همه اين موارد بايد از راههاى مشروع از توليد نسل جلو گيرى بعمل آورد.

حكم نماز وروزه كسانى كه با هواپيما مسافرت مى كنند

مسأله 1 _ هر گاه شخص روزه دار سوار هواپيما شود وهواپيما چهار فرسخ عمودى پرواز كند آنگاه به زمين بنشيند چنين شخصى در حكم مسافر است وبايد روزه خود را افطار كند چون مجموع رفتن وآمدن مى شود هشت فرسخ واين مقدار هم حد سفر شرعى است.

مسأله 2 _ هر گاه كسى از محلى كه ظهر شده ونماز را در آنجا خوانده است با هواپيماى سريع السير به محل ديگر كه هنوز ظهر نشده است برود، ظاهرا نماز ظهر وعصر ديگرى بر او واجب نيست، وچنانچه در اين فرض در هيچ كدام از اين دو محل نماز نخواند

تنها يك قضاى ظهر وعصر كافى است، ونيز در همين فرض چنانچه در محل اول نماز ظهر را نخواند وقتى كه در محل دوم مى خواهد نماز را بخواند گرچه در محل دوم وقت باقى است اما وقت آن در محل اول گذشته است بايد به نيت اداء نماز را بخواند نه قضاء.

مسأله 3 _ هر گاه پيش از غروب آفتاب از محلى با هواپيما ويا قمر مصنوعى طورى حركت كند كه به هر منطقه اى در بيست وچهار ساعت برسد آفتاب در آنجا غروب نكرده باشد، نماز مغرب وعشاء بر او واجب نخواهد بود.

مسأله 4 _ هر گاه آدمى از محلى كه رؤيت هلال رمضان در آنجا شده وبه قصد اول ماه روزه گرفته مسافرت كند وقبل از ظهر به محلى رسيد كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند ويا وطن اوست ولى در آنجا اول رمضان ثابت نشده است در صورتى كه چيزى نخورده باشد بايد روزه را نگهدارد، وچنانچه از محلى كه رؤيت هلال شوال شده به جايى مسافرت كند كه در آنجا هنوز اول ماه ثابت نشده است افطار واجب است.

نماز وروزه اهالى قطبين

بعضى از مناطق كره زمين است كه شش ماه شب است وشش ماه روز مانند، دو قطب شمالى وجنوبى كره زمين. در صورتى كه ضرورتى ايجاب نكند نبايد در چنين مناطقى زندگى كرد ولى در صورت ضرورت ويا بودن مصلحت بيشترى ناگزير به ماندن شد براى نماز وروزه يكى از دو راه را بايد انتخاب نمايد: 1 _ اوقات نماز وروزه آنجا را با اوقات مناطق معتدله اى كه نزديكتر به آنجا است ويا سابقا در آنجا زندگى مى

كرده است تطبيق نمايد مثلا با ساعت، هر وقت فهميد در آن مناطق ظهر شده نماز ظهر وعصر، وهر وقت مغرب شده نماز مغرب وعشاء، وهر وقت صبح شده نماز صبح بخواند وهر گاه در آنجا ماه رمضان شد او هم روزه بگيرد واين كار با بود وسائل امروزى از قبيل راديو وتلويزيون كارآسانى است.

2 _ ملاك را اوقات مناطق معتدله قرار دهد بدون در نظر گرفتن نزديكترين منطقه نسبت به آنجا. ودر انتخاب اوقات مناطق معتدله مخير است مثلا مخير است ميزان را ايران يا عراق يا حجاز ويا نظائر اينها قرار دهد.

احكام راديو وتلويزيون

مسأله 1 _ استفاده از راديو در غير از لهو ولعب جايز است، مانند گوش دادن به اخبار، قرآن سخنرانيهاى عملى ومذهبى اما گوش دادن به ساز وآواز وبرنامه هاى منحرف كنند آن حرام است.

مسأله 2 _ خريد وفروش راديو مانعى ندارد ولى كسى كه مى خرد نه تنها خودش نبايد از لهو ولعب آن استفاده كند، بلكه از ارتكاب خانواده اش نيز بايد جلو گيرى نمايد.

مسأله 3 _ خريد وفورش تلويزيون وكادو دادن آن جائز است، ونيز گوش دادن به سخنرانيهاى علمى، ومذهبى، وتفريحى، ومسابقات، وبرنامه هاى آموزنده آن جائز است. ولى گوش دادن به ساز واواز، وموسيقى، وغناء، وبر نامه هاى منحرف كنند ه ان، كه موجب فساة وسوق جامعه به بى بند وبارى وشهوت پرستى مى شود، جائز نيست، ونيز بايد از نگاه كردن به زنهاى مسلمان بى حجاب ولخت وعريان اجتناب نمود.

طهارت الكل

الكل بر دو قسم است يك قسم آن از چوب ومانند آن گرفته مى شود كه به آن الكل صنعتى مى گويند وقسم ديگر آن است كه شراب را تبخير مى كنند واز آن الكل درست مى كنند و آن را الكل طبى وجوهر الخمر مى گويند.

الكل صنعتى پاك است زيرا اگر چه خمر نجس است ومايعات مسكر ديگر با احتياط واجب نيز نجس است، وهمين الكل در صورتى كه مقدارى آب با آن مخلوط شود مست كننده است واصولا عامل مست كنند ه در همه مسكرات همين ماده الكلى است كه اگر به نحوى اين ماده از خمر گرفته شود از حالت مست كنندگى بيرون مى آيد، اما چون الكل سم است وقابل خوردن نيست وگويا فعليت پيدا

كردن اسكار الكل با مخلوط شدن با آب است ومست كنندگى آن فعليت ندارد جز با آب از اين رو حكم به طهارت آن مى شود به علاوه دليل نجاست مسكرات از الكل انصراف دارد.

الكل طبى وجوهر الخمر نيز بعيد نيست كه پاك باشد بلكه اقوى پاك بودن است زيرا با تبخير خمر نجاست خمرى از بخار مى رود بارى اينكه بخار در نظر عرف موضوع ديگرى است وغير از خود خمر است وخود آن بخار هم كه معلوم نيست مست كنند ه باشد بنا بر اين محكوم به طهارت خواهد بود.

روى اين حساب دواهايى كه از خارج وارد مى شود وگفته مى شود اغلب آنها با مقدار كمى الكل مخلوط است همه آنها محكوم به طهارت است وجايز است خوردن آنها، وهمچنين آمپولهايى كه زده مى شود قبلا ويا بعدا موضع آن را با الكل ضد عفونى مى كنند چنانچه در آن موضع خون نيامده باشد به خاطر الكل تطهير موضع لازم نيست.

مسأله 1 _ خريد وفروش تمام اقسام الكل جايز است واشكالى ندارد.

حكم تصوير وعكس گرفتن

از جمله كارهاى متعارف اين زمان عكس گرفتن با دستكاه عكاسى، اينك حكم تصوير و عكس بردارى را در ضمن مسائلى ذيلا بيان مى نماييم:

مسأله 1 _ درست كردن مجسمه صاحب روح مانند انسان حرام است ولى نگاه داشتن آن حرام نيست وخريد وفروش آن براى تزيين وغيره جايز وصحيح است.

مسأله 2 _ تصويرى كه داراى بر آمدگى نباشد مانند نقش بر ديوار جايز است واشكالى ندارد.

مسأله 3 _ عكس گرفتن با دستگاه عكاسى جايز است وشغل عكاسى وهمچنين اجازه دادن براى عكس گرفتن نيز بى اشكال است.

مسأله 4 _

خريد وفروش عكس نيز اشكالى ندارد.

مسأله 5 _ نگاه كردن به عكس شخص نامحرم مخصوصا اگر آشنا باشد بنا بر احتياط غير لزومى ترك شود، ودر صورتى كه نگاه كردن به قصد لذت بردن باشد حرام است.

احكام حق تأليف

گر چه موضوع حق تأليف در زمان ائمه عليهم السلام نبوده ودر عصر ما پيدا شده است، اما حكم آن از كليات وقواعد كليه اى كه از شرع مطهر رسيده است كاملا روشن مى باشد واصلا معنى كامل بودن دين اسلام همين است كه تا روز قيامت هر موضوعى پيدا شود حكم آن در تحت يك عنوان كلى بيان شده است ومنظور امام عليه السلام كه فرموده است : بر ما است القاء قواعد كليه وبر شما است استخراج احكام موارد خاصه نيز همين باشد.

مسأله 1 _ كسى كه چيزى تأليف مى كند آن چيز محصول زحمت ونتيجه كار او است، وتنها او مالك آن كار است، وحق دارد ديگران را از تصرف در آن كه عبارت از تكثير نسخه وطبع است منع نمايد، ودر صورت منع، تصرف در آن جايز نخواهد بود وتصرف در آن به نگاه كردن وگوش دادن به آن نيست تا گفته شود تكثير نسخه وتجديد طبع تصرف در نتيجه كار او نمى باشد.

مسأله 2 _ بهره مند شدن از نوشته هاى ديگران از راه مطالعه وگوش دادن ونظائر آن كه تصرف در آن بشمار نمى رود جايز است اگر چه مؤلف ناراضى باشد واز آن منع نمايد.

مسأله 3 _ اگر بدون رضايت شخصى كتاب او را طبع كنند، كتابهاى طبع شده ميان مؤلف ومتصدى چاپ مشترك است وبه نسبت مالك آنها مى باشند،

وهمچنين است اگر با رضايت او باشد ولى مقدار حق تأليف تعيين نشده باشد.

مسأله 4 _ حق تأليف را مى شود به كسى واگذار كرد ودر مقابل آن پولى گرفت اما نه به عنوان خريد وفروش بلكه به شكل مصالحه، هبه معوضه، اباحه به عوض وامثال اينها.

حق امتياز نشر اخبار

از جمله مسائل تازه در آمد اين است كه دولتها حق امتياز نشر اخبار را در عوض پولى به شخص يا مؤسسه خاصى واگذار مى كنند كه ديگران پيش از آنها ويا بدون اجازه آنها حق نشر خبر نداشته باشند ودر صورت تخلف بايد مجازات قانونى شوند.

به نظر ما دولت چنين حقى را دارد، نهايت آنكه بايد به شكل خريد وفروش نباشد، بلكه به شكل مصالحه يا اباحه به عوض وامثال اينها باشد وكسى كه اين حق از طرف دولت به او واگذار شده است مالك آن مى شود، وچنانچه ديگرى آن را با زودتر منتشر نمودن ضايع نمايد حق اخذ خسارت از او را دارد وهر گاه دولت هم او را جريمه نمايد بايد به كسى كه اين حق به او تعلق دارد بپردازد.

مسابقات ورزشى...

و اگرچه يك سلسله مسابقاتى از قبيل: اسب دوانى، تيراندازى و... از دير باز رواج داشته واحكام آنها نيز در كتب فقهى تحت عنوان (سبق ورمايه) بيان شده است ولى يك سلسله مسابقاتى ديگر از قبيل، بوكس زدن، فوتبال، پينگ پنگ و كاملا تازه در آمده اند وما احكام آنها را ضمن مسائلى ذيلا توضيح مى دهيم:

مسأله 1 _ كارى كه مسابقه با آن صورت مى گيرد هر گاه از نوع كارهايى باشد كه بيم آن مى رود موجب هلاكت نفس ويا تلف عضو گردد مانند بوكس زدن وامثال آن چنين مسابقه ايى بدون شك حرام است وچنانچه مستلزم آنها نباشد چه موجب تقويت جسم وروح، يا تقويت مجتمع اسلامى باشد وچه صرفا به خاطر تفريح باشد در هر دو صورت جايز وانجام آن مانعى نخواهد داشت.

مسأله 2 _ مسابقه

با عوض در غير مواردى كه در كتاب (سبق ورمايه) بيان شده است جايز نيست ومعامله هم باطل است.

مسأله 3 _ جايزه اى كه مؤسسه تربيت دهنده مسابقه به مسابقه دهنده مى دهد حلال است در صورتى كه اصل مسابقه جايز باشد.

حكم نماز در كرات

كسى كه به كره ماه مى رود از لحاظ نماز بايد به ترتيب زير نماز بخواند: از آنجا كه قبله عبارت است از كعبه وكعبه هم تنها آن ساختمان مخصوص نيست بلكه موازات آن از بالا وپايين تا اعماق آسمانها ودل زمين است از اين رو در كره ماه هم بايد به موازات همان منطقه نماز بخواند وچنانچه نتواند موازات آن منطقه را پيدا كند هر منطقه اى را كه گمان دارد قبله در آن سمت باشد بايد به سوى آن نماز بخواند وهر گاه به هيچ طرف گمان نداشته باشد به يك طرف نماز بخواند كافى است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109